انوار السماویه شرحی جامع بر حدیث شریف کساء

مشخصات کتاب

سرشناسه:ویسی، فیض الله، 1333 -

عنوان قراردادی:حدیث کساء .فارسی - عربی .شرح

عنوان و نام پدیدآور:انوار السماویه: مباحثی در مورد حدیث شریف کساء/ فیض الله ویسی؛ ویراستاری مرکز تحقیقاتی غصب فدک.

مشخصات نشر:قم: طوبای محبت، 13 --

مشخصات ظاهری:2ج.

شابک:650000 ریال: 978-600-366-073-1 ؛ ج. 2: 978-600-366-081-6

یادداشت:فارسی - عربی

یادداشت:فهرست نویسی براساس جلد دوم، 1395.

یادداشت:کتابنامه

عنوان دیگر:عنوان دیگر: مباحثی در مورد حدیث شریف کساء.

موضوع:احادیث خاص (کساء) -- نقد و تفسیر

*Hadiths, Special (Kasa) -- Criticism and interpretation

رده بندی کنگره:BP145 /ک50422 و9 1395

رده بندی دیویی:297/218

شماره کتابشناسی ملی:5081794

اطلاعات رکورد کتابشناسی:رکورد کامل

ص: 1

جلد 1

اشاره

بسمه تعالی

این کتاب شریف با هزینه جناب آقای غلامرضا نشاط طهرانی به یاد پدر بزرگوارشان مرحوم حاج حبیب الله نشاط طهرانی و مادر ارجمندشان که رحمت خدا برایشان باد، چاپ گردید.

امیدوارم خوانندگان گرامی با قرائت فاتحه و حدیث شریف کساء و نثار صلوات ، روح ایشان را شاد نمایند.

ص: 2

انوار السماویه

شرحی جامع بر حدیث شریف کسا

فیض الله ویسی

ص: 3

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 4

تصویر

ص: 5

ص: 6

فهرست مطالب

مقدمه: ...21

موضوع اول:

سند حدیث شریف کساء

منابع حدیث شریف کساء ...27

سخن آیه الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی در این رابطه: ...30

صاحبان منابع حدیث شریف کساء ...34

نظم حدیث شریف کساء ...34

نظر سید محمد کاظم طباطبایی یزدی رحمه الله راجع به حدیث شریف کساء ...35

یک اشکال و پاسخ آن ...36

پاسخ: ...36

متن حدیث شریف کساء ...38

موضوع دوم:

شرح حدیث شریف کساء

شرح حدیث شریف کساء: ...45

جابر کیست؟ ...45

از صحابه جلیل القدر و از اصحاب بدر ...48

چند روایت در مورد جابر رحمه الله ...50

حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام کیست؟ ...54

تمثیل پنج تن به درخت اصحاب کساء (آل عبا) ...57

ص: 7

حضرت فاطمه علیهاالسلام پاره تن پیغمبر صلی الله علیه واله است ...57

حضرت فاطمه علیهاالسلام ولایتش همانند سایر معصومین پایه دین است ...58

مقام حضرت فاطمه علیهاالسلام در قیامت ...58

حضرت فاطمه علیهاالسلام از دیدگاه پیامبراکرم صلی الله علیه واله ...64

چرا حضرت فاطمه علیهاالسلام، فاطمه نامیده شده؟ ...66

سیادت حضرت ...73

اسامی و القاب حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام ...75

اشعاری در فضائل آن حضرت ...82

ادامه حدیث شریف کساء ...90

لغت سلام: ...90

سلام در قرآن ...91

روایات سلام ...93

سلام در فقه اسلام ...102

سلام پیامبر به اهل بیت علیهم السلام ...104

ادامه حدیث شریف کساء ...108

لغت ضعف: ...108

ضعف در قرآن ...108

مراد از ضعف در این حدیث شریف چیست ؟ ...109

بیماری انبیا و اولیاء الله خدشه ای به عصمت ایشان نمی زند ...110

شرائط امام علیه السلام ...111

روایات ...113

ادامه حدیث شریف کساء ...119

لغت ایتینی: ...119

لغت کساء: ...119

کساء در قرآن ...119

ص: 8

لغت فغطینی و فغطیته: ...120

غطی در قرآن ...120

کساء الیمانی ...123

خصوصیت یمانی ...123

روایاتی درباره عقیق یمنی ...124

ادامه حدیث شریف کساء ...126

لغت صرت: ...126

صار در قرآن ...126

لغت انظر: ...126

نظر در قرآن ...126

لغت وجهه: ...126

وجه در قرآن ...127

معانی وجه در قرآن ...127

لغت یتلألؤ ...127

لؤلؤ در قرآن ...128

لغت بدر: ...128

بدر در قرآن ...129

لیله البدر ...129

لغت تمامه: ...129

تمام در قرآن ...129

لغت کماله: ...129

کمال در قرآن ...130

چهار چیز وجه را روشنی میدهد ...130

فائده آینه ...130

تتلألؤ وجه پیامبر ...132

ص: 9

نظر به وجه و روی پدر ...134

نظر به وجه امیرالمؤمنین علیه السلام ...137

جمال حضرت محمد صلی الله علیه واله ...138

چرا حضرت به دختر بزرگوار خود فرمود ایتینی بالکساء الیمانی ...141

روایات قضاء حوائج ...148

ثواب آب نوشانیدن به لب تشنه ...151

اطاعت پدر و مادر احسان است ...152

1-رضای خدای متعال با رضای والدین است ...152

2- نیکی به والدین یک درجه در بهشت از انبیا پایین تر است ...153

حق مادر ...154

حق پدر ...154

اطاعت از پیغمبر در قرآن ...155

تفسیر برخی از آیات ...156

ولایت چهارگانه ...163

تمجید پیغمبر صلی الله علیه واله از لسان امیرالمؤمنین علیه السلام ...165

ادامه حدیث شریف کساء ...167

لغت ساعت: ...167

ساعت در قرآن ...167

لغت ولدی: ...168

ولد در قرآن ...168

لغت فأقبل: ...168

اقبل در قرآن ...168

لغت أم: ...169

ام در قرآن ...169

شرح و توضیح ...169

ص: 10

اولاد حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام ...169

در مورد نوزاد و مراحل آن از حمل تا ...172

نامگذاری فرزندان ...173

رسول خدا صلی الله علیه واله از چند اسم نهی فرموده ...174

تعیین نام ...174

عقیقه و سر تراشیدن ...175

ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام ...176

ولادت امام حسین علیه السلام ...177

چرا حسن نام نهاده شد ...178

فضائل امام حسن و امام حسین علیهماالسلام ...179

فرزند روشنی چشم و میوه دل است ...187

لغت قره: ...187

لغت ثمره: ...187

ثمر در قرآن ...187

لغت فؤاد: ...188

فؤاد در قرآن ...188

قره عین در قرآن ...190

ادامه حدیث شریف کساء ...197

لغت اَشمُّ [اشمُّ] شم: ...197

لغت رائحه: ...198

رائحه در قرآن ...198

لغت طیبه: ...198

طیبه در قرآن ...198

لغت جدی: ...199

لغت رسول الله صلی الله علیه واله : ...199

ص: 11

لغت رسول: ...199

رسول در قرآن ...199

لغت أتأذن ...200

إذن در قرآن ...200

لغت ادخل: ...200

ادخل در قرآن ...200

لغت معک: ...201

مع در قرآن ...201

لغت تحت: ...201

تحت در قرآن ...201

شرح و توضیح: ...202

استعمال طیب و بوی خوش ...207

استعمال بوی خوش در حج ...208

مرد متأهل نیز چنین ثوابی را دارد ...210

شجره طیبه و خبیثه ...213

شجره طیبه ...213

حال منظور از کلمه طیبه چیست؟ ...214

شجره خبیثه و ملعونه کیست؟ ...218

مثل درخت خبیثه چیست؟ ...219

این درخت ملعونه خبیثه، بنی امیه است ...219

ریشه این خانواده پلید ...220

هند زن ابی سفیان و مادر بزرگ یزید ...221

معاویه بن ابی سفیان (پدر یزید) ...222

نسب معاویه ...222

جنایات یزید ...224

ص: 12

خطاب امام حسن به پیامبر با مضمون یا جداه ...227

فرزندان پیامبر خدا از صلب امیرالمؤمنین علیه السلام ...231

سخن امام سجاد علیه السلام در مجلس یزید ملعون در شام ...233

نام، القاب، کنیه های حضرات معصومین علیهم السلام ...234

«حضرت رسول صلی الله علیه واله» ...234

«حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام » ...235

«حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام » ...235

«حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام» ...235

«حضرت امام حسین علیه السلام » ...236

«حضرت امام سجاد علیه السلام » ...236

«حضرت امام محمد باقر علیه السلام» ...236

«حضرت امام صادق علیه السلام» ...236

«حضرت امام موسی کاظم علیه السلام» ...237

«حضرت امام رضا علیه السلام» ...237

«حضرت امام جواد علیه السلام» ...238

«حضرت امام هادی علیه السلام » ...238

«حضرت امام حسن عسکری علیه السلام » ...239

«حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف » ...240

محور رسول اکرم صلی الله علیه واله ...240

معصومین حیات و مماتشان مساوی است. ...243

معنی سلام ...245

سلام نسبت به اموات ...245

کلمه یا رسول الله ! ...246

روایات راجع به رسالت پیامبر صلی الله علیه واله ...250

اذن و اجازه گرفتن ...252

ص: 13

حق السبق ...253

تفسیر چهار آیه از قرآن کریم ...254

اذن ملک الموت: ...265

بدون اذن خاندان رسالت وارد خانه ایشان شدن ...269

در ادامه حدیث شریف کساء ...280

لغت صاحب: ...280

صاحب در قرآن ...280

لغت حوض: ...280

شرح و توضیح: ...281

سبط در قرآن ...281

روایات ولد ...283

در آداب مصاحب همسفر ...285

صحابه چه کسانی هستند؟ ...285

آیا همه صحابه خوب بودند؟ ...288

صحبه در لغت به معنای معاشرت ...290

دستور حب و مودت عده ای از اصحاب ...294

منظور از جمله صاحب حوضی کیست؟ ...295

شأن نزول سوره مبارکه کوثر ...296

ثواب قرائت این سوره ...297

کوثر در قرآن کریم چیست؟ ...298

رسول خدا صلی الله علیه واله به امام حسن علیه السلام اجازه ورود به زیر کساء را دادند. ...307

ادامه حدیث شریف کساء ...309

تفضیل ولد اصغر ...309

حسد چیست؟ ...314

روایات حسد ...315

ص: 14

ادامه حدیث شریف کساء ...320

لغت عینی: ...320

عین در قرآن ...320

از فوائد چشم، اشک است...321

قنداقه حسین علیه السلام به آسمان می رود ...321

روایات اشک چشم ...322

ادامه حدیث شریف کساء ...329

صلوات ...329

روایات در مورد صلوات ...332

ادامه حدیث شریف کساء ...340

لغت اخاک: ...340

اخ در قرآن ...341

لغت دنی: ...341

دنی در قرآن ...341

ادامه حدیث شریف کساء ...343

لغت رسول مختار: ...345

اختیار در قرآن ...345

ادامه حدیث شریف کساء ...349

لغت شافع: ...349

شفیع در قرآن ...349

لغت أمت: ...349

امت در قرآن ...350

اعتقاد به شفاعت از ضروریات دین است ...351

اشعاری در مورد شفاعت ...353

کلمه امت و شفاعت در زیارت عاشورا: ...358

ص: 15

روایات شفاعت ...358

ادامه حدیث شریف کساء ...364

لغت ابوالحسن: ...364

آب در قرآن : ...364

لغت حسن: ...364

حسن در قرآن ...364

لغت علی: ...365

علی در قرآن ...365

لغت طالب: ...366

طلب در قرآن ...366

لغت بنت: ...366

شرح و توضیح: ...366

نسب شریف حضرت علی علیه السلام ...368

نام علی علیه السلام مشتق از اسامی خداوند است ...371

حضرت علی علیه السلام در قرآن ...383

در مورد حضرت ابوطالب علیه السلام ...386

ایمان ابوطالب علیه السلام ...387

راجع به کلمه امیرالمؤمنین ...391

در ذیل آیه شریفه: ...391

لغت امیر: ...392

امیرالمؤمنین: ...393

خداوند به حضرت علی علیه السلام سلام رسانده است. ...405

اشعار ...407

لغت بنت: ...408

بنت در قرآن ...409

ص: 16

نسب شریف و زندگی آن بزرگوار ...409

بنت در روایات ...410

نهی از کراهت داشتن دختران ...414

ادامه حدیث شریف کساء ...420

لغت آخی: ...420

اخ در قرآن ...420

ابن در قرآن ...421

توضیح جمله شریفه اخی و ابنی عمی ...421

مؤاخات در اسلام ...424

مؤمنین با هم برادرند ...424

سازمان دین اسلام بر اساس برابری و برادری است. ...425

روایات ...427

عقد اخوت در روز عید غدیرخم ...433

حضرت علی علیه السلام وزیر و وصی و خلیفه و برادر رسول خدا صلی الله علیه واله است ...436

روایات منزلت و مؤاخات ...438

امیرالمؤمنین علیه السلام 70 منقبت دارد ...439

ادامه حدیث شریف کساء ...474

پدران روحانی ...474

ادامه حدیث شریف کساء ...478

شرح و توضیح: ...478

اعتقاد حضرت علی علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه واله ...478

ادامه حدیث شریف کساء ...480

سه منصب از امیرالمؤمنین علیه السلام وصایت، خلافت و صاحب لواء (حمد) ...480 حدیث لوح معرفی اسامی ائمه هدی علیهم السلام و توصیه به ولایت آنان ...488

ادامه حدیث شریف کساء ...504

ص: 17

لغت أتیت: ...504

اتی در قرآن ...504

لغت نحو: ...504

لغت یا ابتاه: ...504

شرح و توضیح ...505

1- حضرت فاطمه علیهاالسلام سرور دل پیامبر صلی الله علیه واله است ...505

2- خشنودی و غضب فاطمه علیها السلام ،خشنودی و غضب خداست ... 505

3- مقام برتریآن حضرت ...505

4- حضرت فاطمه علیهاالسلام برترین افراد نزد پیامبر صلی الله علیه واله ...506

ادامه حدیث شریف کساء ...512

لغت بضعتی: ...512

بضع در قرآن ...512

شرح و توضیح ...512

علت بیان نکردن نام حضرات زینب و ام کلثوم علیهماالسلام ...517

ادامه حدیث شریف کساء ...518

لغت لما ...518

لغت اکتملنا: ...518

کمال در قرآن ...518

لغت جمیعا ...518

جمع در قرآن ...519

لغت اخذ ...519

اخذ در قرآن ...519

لغت طرف: ...519

طرف در قرآن ...519

لغت أؤمئ: ...520

ص: 18

لغت بیده: ...520

ید در قرآن ...520

لغت یمنی: ...520

یمن در قرآن ...520

لغت سماء: ...520

سماء در قرآن ...521

شرح و توضیح: ...521

اهمیت اجتماع قلوب و اجسام ...521

فلسفه دعا ...527

علت بلند کردن دست ها در دعا به سوی آسمان ...531

طریقه و کیفیت دعا کردن ...534

روایات ...537

ادامه حدیث شریف کساء ...540

لغت اللهم: ...540

اللهم در قرآن ...540

لغت إن: ...541

لغت هؤلاء: ...541

لغت اهل: ...541

اهل در قرآن ...541

لغت بیتی: ...542

بیت در قرآن ...542

لغت خاصتی: ...542

خاص در قرآن ...542

لغت حامتی: ...543

حامتی در قرآن ...543

ص: 19

لغت لحمهم: ...543

لحم در قرآن ...543

لغت دمهم: ...544

دم در قرآن ...544

لغت یؤلمنی: ...544

الم در قرآن ...544

لغت یحزننی: ...544

حزن در قرآن ...545

لغت حرب: ...545

حرب در قرآن ...545

لغت سلم: ...545

سلم در قرآن ...546

لغت عدو: ...546

عدو در قرآن ...546

لغت محب: ...547

حب در قرآن ...547

شرح و توضیح: ...548

اهمیت دعا ...548

معنی اهل بیت و اطلاقات او ...551

حامه چه کسانی هستند؟ ...553

یُؤلِمُنی ما یُؤلِمُهُم وَ یَحزُنُنی ما یَحزُنُهم: ...556

مواجه شدن با دشمنان آل رسول الله صلی الله علیه واله ...557

معنای عداوت و مسالمه ...558

ص: 20

عَلَی اللهُ فِی کُلِّ الاُمورِ تَوَکُّلی***وَ بِالخَمسِ اَصحابِ الکِساءِ تَوَسُّلی

مُحَمَّدٍ المَبعوثِ وَ ابنَیهِ بَعدَهُ ***وَفاطِمَهَ الزَّهراءِ وَ المُرتَضی عَلِیّ

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

مقدمه:

قال الله تبارک وتعالی فی کتابه الکریم و مبرم خطابه العظیم: (إِنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهِیرا)

حمد خدا را که با عنایات خاصه خود و به استعانت حضرات معصومین علیهم السلام به این کمترین توفیق داد تا دست به قلم شوم و به عنوان یک حامی از عترت پاک رسول صلی الله علیه واله انجام وظیفه نموده و شرحی بر حدیث شریف کساء بنویسم. و این حس کنجکاوی فقط عشق و محبت وافر به اولیاء الله و خاندان پاک نبوت صلی الله علیه واله است تا قطره ای از فضائل بی کران را بر صفحه کاغذ بیاورم، و عرض ارادت خود را به ساحت مقدس پاکشان ارائه دهم و از وجود پربرکت ایشان در تمام مراحل زندگی بهره مند شوم. ان شاء الله فی الحال عرض می نماییم: ای اولیای خدا و سفیران الهی وای مقصودان

ص: 21

نهایی او و مشمولان رحمت و لطف بی منتهای پروردگار متعال، شما همان اصحاب کساء هستید که خداوند به وجود شما، برهمه مخلوقات وموجودات خود افتخار می نماید و شما را محور و علت غایی خود از میان خلقش قرار داده است.

«یا اَیُّهَا العَزیزُ مَسَّنا وَ اَهلَنَا الضُّرُّ وَ جِئنا بِبِضاعَهٍ مُزجاهٍ فَاٌوفِ لَنَا الکَیلَ وَ تَصَدَّقٌ عَلَینا اِنَّ اللهَ یَجزِیِ المُتَصَدِّقین» (1)

با متاع ناچیز خود به احسان و کرم واسعه شما رو آوردیم، چرا که شما معدن نبوت و اهل کرم و احسان هستید و خداوند به واسطه شما رحمت خود را بر مردم نازل و از خطای آنان می گذرد.

بِکُم فَتَحَ اللهَ وَ بِکُم یختِمُ وَ بِکُم ینَزِّلُ الغَیثَ وَ بِکُم یُمسِکُ السَّماءَ أن تَقَعَ عَلَی الأرضِ إِلاَّ بِاِذنِهِ وَ بِکُم یُنَفِّسُ الهَمَّ وَ الضُّرَّ وَ عِندَکُم مَا نَزَلَت بِهِ رُسُلُهُ وَ هَبَطَت بِهِ مَلاَئِکَتُهُ وَإِلَی جَدِّکُم. (2)

از خداوند می خواهیم معرفت کامل خود و حجتش را بر ما ارزانی داشته و همچنین در روز قیامت ما را در ردیف کسانی قرار دهد که هنگامی که بر رسول اکرم صلی الله علیه واله وارد می شویم، در حفظ دو امانت و ودیعه بزرگ الهی یعنی کتاب خدا و عترت و اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه واله کوشا بوده باشیم و جزء دسته و پرچم سوم محسوب بشویم که بر حوض کوثر وارد شده و با سیراب شدن کامل به دست با کفایت رسول الله صلی الله علیه واله وارد بهشت جاوید شویم. ان شاء الله و سپس به پیامبر صلی الله علیه واله بگوییم: یا رسول الله ! ما از دسته اول و دوم نیستیم که دو امانت بزرگ شما را ضایع کردند، قرآن را تحریف و تبدیل و تعطیل کردند و به دستوراتش عمل نکردند، و به اهل بیتت ظلم و ستم کردند و از آنان جدا شدند و حتی آنان را کشته و به زندان فرستادند و به آنان آزار و اذیت کردند و آنان را یاری نکردند.

ص: 22


1- سوره یوسف آیه 88.
2- زیارت جامعه کبیره

بلکه ما تا سر حد قدرت و توان، با مال و جان و قلم وقدم و لسان ایشان را حمایت کردیم و در حفظ هردو امانت سعی و تلاش فراوانی داشتیم. و ما از آن گروه نبودیم که گفتند: حسبنا کتاب الله و این را هم به دروغ گفتند، زیرا به قرآن هم عمل نکردند و قرآن منهای عترت پیغمبر صلی الله علیه واله ارزشی ندارد. چرا که قرآن، مُبَیِّن و مُفَسِّر می خواهد که همان پیامبر و ائمه هدی علیهم السلام هستند. زیرا در قرآن اهل بیت عصمت و طهارت و پیغمبر مورد خطاب هستند، و قرآن از علی علیه السلام جدا نیست.

عَلِیٌ مَعَ القُرآنِ وَ القُرآنُ مَعَ عَلِیٌ لَن یَفتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الحَوض. (1)

و آن گروهی که از ائمه هدی علیهم السلام جدا شدند، در حقیقت از پیامبر صلی الله علیه واله وخداوند جدا شدند و از اطاعت امامان: سرباز زدند، و از اطاعت خدا و رسول سرپیچی کردند.

قالَ رَسُولُ الله صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه : مَن أَطَاعَ عَلِیاً فَقَد اَطاعَنی وَ مَن اَطَاعَنِی فَقَد أَطاعَ اللهَ .(2) َو مَن فَارَقَ عَلِیاً فَقَد فَارَقَنِی وَ مَن فَارَقَنِی فَقَد فَارَقَ اللهِ عَزَّوَجَلِّ. (3)

و گروه دیگرهم ناخودآگاه با کارهای خودشان عمل مخالفین را تأیید و در بدیهیات خدشه وارد می کنند. مسائل دین را طبق سلیقه خود معنا می کنند و یا منکر آن می شوند و مانند جریان خال کوبیدن عکس شیر بر شانه پهلوان است که می گوید، اینجا نکوب و آنجا نکوب. اینها هم در عقاید حقه مردم خدشه می کنند. یک روز می گویند زیارت عاشورا سند ندارد، یک روز می گویند حدیث کساء سندیت ندارد . یک روز در زیارت جامعه خدشه وارد می کنند، یک روز می گویند احادیث قدسی معتبر نیست و یک روز در عزاداری مردم اشکال می کنند. کم کم سفره دین را جمع می کنند و البته موفق نخواهند شد، خداوند متعال دین خود را حفظ خواهد نمود. و

ص: 23


1- مستدرک علی الصحیحین 124/3 ؛ بحار الانوار 476/22 .
2- منهج الصادقین 55/3 ؛ بحار الانوار 129/38
3- امالی شیخ صدوق /89؛ خصال 496/2 ؛ مناقب ابن مغازلی شافعی /240؛ بحار الانوار 30/38.

اینکه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف وقتی ظهور می کنند دین جدش را که کهنه شده، تازه می کند معنایش همین است که دین اسلام را که عده ای به سلیقه های خود تأویل و تفسیر می کنند، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دوباره آن را اقامه می کنند.

با مدد از بی بی دو عالم حضرت زهرا علیهاالسلام سعی شده است که در این کتاب شریف کلمه به کلمه حدیث شریف کساء معنی شود و ریشه کلمات بیان شود و حتی کلمات حدیث کساء در قرآن با مفردات آنها تحقیق و بررسی شده و احادیث مربوط به هر بخش را برای بهتر رساندن مفهوم با ترکیبی زیبا و بیانی شیوا گذاشتیم که برای خوانندگان جوان و غیره به صورت ساده و روان باشد. و در آخر هم برای علاقمندان به شعر، اشعاری را در وصف اهل بیت و منظومه حدیث کساء و بحر طویل و ... نهادیم که علاوه بر خواندن حدیث کساء در مجالس و محافل، به خواندن شعرو مرثیه سرایی و گفتن فضائل ومناقب و معجزات این حدیث کساء بپردازند تا با توسل به پنج تن آل عبا و خواندن حدیث کساء مشکلات حل شود و همچنین سعی شود مجالس زیاد و زیادترو پور نور تر برگزار شود چرا که یک عده می خواهند این مجالس را کم رنگ و جوانان ما را به گمراهی بکشانند، اما ان شاء الله با مدد از اهل بیت و تبلیغ در بین جوانان این مجالس را پرشکوه تر بجا آورید و جلوی دشمن بایستید.

و از خداوند می خواهیم که به واسطه این مجالس ما را از خطرات لسانی، قلبی، قلمی، قدمی، اعتقادی و... حفظ نماید و به راه مستقیم که همان راه امیرالمؤمنین علیه السلام و فرزندان بزرگوارش صلوات الله علیهم اجمعین است هدایت کند و ما را در این راه ثابت قدم بدارد.

دوشنبه 9 ربیع الاول 1429 ه.ق فیض الله ویسی

ص: 24

موضوع اول: سند حدیث شریف کساء

اشاره

ص: 25

ص: 26

منابع حدیث شریف کساء

1- کتابی به نام غررالاخبار و دررالآثار فی مناقب الاخبار نوشته شیخ حسن بن علی بن محمد بن دیلمی رحمه الله ، متوفای قرن هشتم هجری که در حال حاضر نسخه ای خطی از این کتاب، در کتابخانه دانشگاه تهران موجود می باشد.

کتاب شناس بزرگ شیعه، آقا بزرگ تهرانی رحمه الله می نویسد: «کتاب عجاله الراکب و قناعه الطالب فی المناقب» فارسی و تألیف مولی محمد حسین بن محمد مهدی کوهرودی سلطان آبادی رحمه الله متوفای در شهر کاظمین در سال 1314 قمری می باشد.

او این کتاب را به دستور سید علی بجستانی نوشت. این کتاب به خط وی در کتابخانه (طهرانی در شهر سامرا) موجود است که اول آن چنین است:

[اَلحَمدُ للهِ الَّذِی اَفاضَ عَلَینَا الوُجُودَ لِمَعرَفَتِهِ وَطاعَتِهِ...]

که در آن کتاب حدیث شریف کساء را ذکر نموده است، همراه با سند و اختلاف در متن آن، و گفته شده است این حدیث شریف را در کتاب (غرر الاخبار) دیلمی دیده است. (1) و می نویسد: «غررالاخبار و دررالآثار فی مناقب الأخیار» تألیف شیخ ابی محمد حسن بن ابی الحسن محمد دیلمی رحمه الله از اهل آخر سده هفتم و پس از آن تا میانه هشتم قمری بوده است.

ص: 27


1- الذریعه 222/15

مرحوم علامه مجلسی از وی در آغاز بحارالانوار نقل می کند و همچنین از کتاب الغرر وی (مولی محمد حسین کوهرودی) معاصر و متوفای در شهر کاظمین در سال 1314 قمری در تألیف های خود بسیار نقل می کند که از جمله آنها حدیث شریف کساء می باشد به همان ترتیبی که در منتخب طریحی رحمه الله است.

و مرحوم آیه الله مرعشی نجفی می فرماید: و از جمله کسانی که این متن (حدیث شریف کساء) را نقل کرده است، واعظ بزرگوار، دیلمی صاحب کتاب ارشاد القلوب است که در کتاب الغرر و الدرر، تقریبا نیمی از این حدیث را آورده است. (1)

محی الدین موسوی غریضی در کتاب آیه التطهیر می نویسد: «قسمتی از کتاب الغرر دیلمی را در کتابخانه شخصی شیخ شیر محمد همدانی در نجف اشرف دیدم» .

2 - المنتخب الکبیر فی المراثی والخطب.

آقا بزرگ تهرانی می نویسد: «کتاب المنتخب از، شیخ فخرالدین بن محمدعلی بن احمد بن طریحی النجفی رحمه الله است. وی متوفای سال 1053 قمری می باشد... و در حاشیه کتاب ، حدیث کساء را به گونه ای مختصر از کتاب نهج المحجه که تألیف شیخ علی نقی بن شیخ احمد بن زین الاحسایی است، آورده و نسخه دیگری از المنتخب می باشد که میان او و منتخب به چاپ رسیده. در برخی لفظ ها اختلاف می باشد. و در هر مجلسی سه باب است و در آن ده مجلس موجود می باشد و آن به خط محمد مهدی بن محمد قاسم استرآبادی در سال 1096 قمری میباشد...»(2)

مرحوم علامه مجلسی و مرحوم بحرانی ازکتاب مرحوم طریحی نویسنده کتاب المنتخب و چندین کتاب دیگر مانند مجمع البحرین، تفسیر غریب القرآن و ضوابط الأسماء و الرجال و... نقل حدیث کرده اند.(3) بحارالانوار ج 44، ص242-244 و عوالم ج 17، ص 101-104 و مرحوم آیه الله مرعشی نجفی درباره ایشان فرموده است:

ص: 28


1- شرح احقاق الحق 2/ 558.
2- الذریعه 420/22 .
3- فخر الدین محمد طریحی (979- 1085) از علمای قرن 11 هجری و معاصر علامه مجلسی رحمه الله

علامه جلیل القدرثقه و ثبت فخر الدین محمد علی الطریحی الاسدی النجفی صاحب مجمع البحرین. (1)

3- یکی دیگر از سندهای حدیث شریف کساء در کتاب عوالم از مرحوم شیخ عبدالله بحرانی اعلی الله مقامه الشریف در حاشیه عوالم (نسخه میرزا سلیمان یزد)، سند حدیث شریف کساء را چنین نقل کرده است :

رأیت بخط الشیخ الجلیل السید هاشم، عن شیخه السید ماجد البحرانی عن الحسن بن زین الدین الشهید الثانی عن شیخه المقدس اردبیلی عن شیخه علی بن عبد العالی الکرکی، عن الشیخ علی بن هلال الجزائری، عن الشیخ احمد بن فهد الحلی عن الشیخ علی بن هلال الجزائری عن الشیخ احمد بن فهد الحلی، عن الشیخ علی بن الخازن الحائری، عن الشیخ ضیاء الدین علی بن الشهید الاول عن أبیه، عن فخرالمحققین عن شیخه العلامه الحلی، عن شیخه المحقق عن شیخه ابن نما الحلی عن شیخه محمد بن ادریس الحلی عن ابن حمزه الطوسی صاحب ثاقب المناقب عن الشیخ الجلیل محمد بن شهرآشوب عن الطبرسی صاحب الاحتجاج عن شیخه الجلیل الحسن بن محمد بن الحسن الطوسی، عن ابیه شیخ الطائفه، عن شیخه المفید، عن شیخه ابن قولویه القمی عن شیخه الکلینی، عن علی بن ابراهیم بن هاشم، عن أبیه، عن أحمد بن محمد بن ابی نصر البزنطی عن قاسم بن یحیی الجلاء الکوفی، عن ابی بصیرعن ابان بن تغلب البکری، عن جابر بن یزید الجعفی عن جابر بن عبدالله الانصاری عن فاطمه الزهراء علیها السلام بنت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم.

ص: 29


1- ملحقات احقاق الحق 557/2 .

در این سند بزرگانی همچون سید هاشم بحرانی (صاحب تفسیر برهان)، شیخ حسن بن زید (شهید ثانی)، مقدس اردبیلی، شیخ عبدالعالی کرکی، علامه حلی و شیخ طوسی (صاحب دو کتاب از کتاب های چهارگانه شیعه یعنی الاستبصار و تهذیب الاحکام)، شیخ مفید، ابن قولویه و شیخ کلینی (صاحب یکی ازکتب اربعه شیعه یعنی الکافی که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در توقیعی درباره آن فرموده اند: الکافی، کاف لشیعتنا ) (1) قرار دارند و سند به جابر بن عبدالله انصاری ختم می شود که او نیز این سند را از حضرت فاطمه علیها السلام نقل می کند.

سخن آیه الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی در این رابطه:

*سخن آیه الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی در این رابطه: (2)

سخن را درباره حدیث کساء با ایراد نسخه ای از حدیث کساء که در مجالس مؤمنان از شیعیان خاندان پاک رسول خدا صلی الله علیه واله رایج است که برای درخواست شفا و بهبودی نزد بیماران و برای درخواست حاجت ها خوانده می شود به پایان می رسانیم، و من آن را از رساله عالم جلیل حجت زاهد، حاج شیخ محمد تقی یزدی بافقی ساکن در قم که مظلومانه و در اسارت از دنیا رفت نقل می کنم. خداوند حق او را از کسانی که به او ستم نمودند و از وطنش دور نمودند بگیرد. سپس به یاری و کرم خداوند تعالی به دیگر نسخه ها اشاره می کنیم ....

بخشی از نامه آیه الله بافقی به آیه الله مرعشی... عوالم که از کتاب های معتبر شیعه و صاحب آن در کمال جلالت و اعتبار است، و تقریبا زیاده از هفتاد جلد است، جلد یازدهم آن در احوالات حضرت سیده النساء فاطمهالزهرا صلوات الله وسلامه علیها و علی ابیها وبعلها وبنیها است؛ و حقیر عبادالله محمد تقی بن محمدباقر البافقی الیزدی القمی النجفی این حدیث شریف را از آن کتاب مبارک نقل نمودم.

ص: 30


1- اصول کافی ترجمه سید هاشم رسولی مقدمه 7/1.
2- حاشیه عوالم العلوم والمعارف و الاحوال من الایات والاخبار و الأقوال حیاه سیده النساء علیهاالسلام /11 چاپ دوم و سوم.

ان شاء الله تمام شیعیان سعی نموده این حدیث و آن کتاب و سایر کتاب ها را طبع خواهند فرمود و حضرت احدیت جلت عظمته همه را موفق و مؤید فرماید.

توضیح آن که هفتاد جلد آن در یزد در کتابخانه مرحوم حجت الاسلام آقای آقا میرزا سلیمان قدس سره به موجود می باشد. تتمه آن ظاهرا در بحرین در نزد خانواده مرحوم مؤلف می باشد. التماس دعا از منتظرین حجه بن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف دارم.

بسم الله الرحمن الرحیم: قال الشیخ عبدالله البحرانی صاحب العوالم رأیت بخط الشیخ الجلیل السید هاشم البحرانی

وذکر سند و حدیث را همان گونه که از عوالم نقل شده آورده اند تا، فی الدنیا والآخره ورب الکعبه.

تمام شد آنچه را که به خط مرحوم عالم زاهد بافقی یافتم؛ سپس از فاضل جلیل شیخ محمد صدوقی یزدی خواستم، تا اینکه از نسخه کتاب عوالم سند حدیث و متن آن را بنویسد و آرزوی مرا برآورد. پس آن را با نسخه مرحوم آقای بافقی مقابله نمودم و هردو را مطابق با هم یافتم حرف به حرف و میان آن دو اختلافی نیافتم. به جز آن که ، آقای صدوقی ذکر نموده که ، حدیث کساء و متن آن را در حاشیه و کنار عوالم یافته است و از کسانی که آن (حدیث شریف کساء را به روایت حضرت صدیقه طاهره، فاطمه زهرا علیهاالسلام ) را نقل نموده است؛ علامه جلیل ثقه ثبت شیخ ما فخرالدین محمد العلی الطریحی الاسدی النجفی صاحب مجمع البحرین در کتاب المنتخب الکبیر است.

میان او و آنچه از کتاب عوالم نقل شده به جز زیاده سلام ها و نیز در جمله فرمایش رسول خدا صلی الله علیه واله.

[اَللهُمَّ هَؤُلاءِ أَهلُ بَیتِی وَ حَامَّتِی]

دیگر تفاوتی نیست.... وعالم جلیل و حجت، مسئول کتابخانه و موزه روضه عبدالعظیم الحسنی علیه السلام در شهرری، آقای حاج شیخ محمد جواد رازی کنی در

ص: 31

کتاب خود (نور الآفاق ص4) چاپ تهران، متنی را که به واسطه مرحوم بافقی دیده است، عینا حرف به حرف آورده و چنین می گوید:

از شیخ مورد وثوق خود حاج شیخ محمد حسین سیستانی درباره سند این حدیث شریف شنیدم که او از سید حسن بن السید مرتضی الیزدی شنیده است که صاحب عوالم روایت کرده است و سند را تا آخر ذکر نموده است، همان طور که نقل کرده ایم و از سخن وی بر می آید که حدیث مذکور در دو جای عوالم آمده است یکی در جلد یازدهم و دیگری در جلد 62 عوالم. (1)

4- در نهج المحجه فی فضائل الائمه: آقا بزرگ تهرانی درباره اش می نویسد: «کتاب نهج المحجه فی فضائل الائمه: و اثبات حقهم وغصب غیرهم وبدع الغاصبین المبتدعین» از شیخ علی نقی بن احمد الاحسائی متوفای سال 1246 است و در سال 1235 از نوشتن آن فارغ گشته و این کتاب مانند کتاب الصراط المستقیم بیاضی می باشد، این کتاب را بر مقدمه و ده فصل و یک خاتمه مرتب نموده است. و نسخه آن را نزد عبد الکریم آل حیدر در بغداد دیدم و در سال 1373 در دو جلد، در تبریز به چاپ رسیده است و در آن نقل حدیث کساء را دیدم ولی از متن منتخب طریحی کمتر بود. (2)

5- حسین علوی دمشقی حنفی از خانواده های نقیبان شام است و آیه الله مرعشی رحمه الله می نویسد که: « حدیث شریف کساء را به خط او دیده اند». (3)

صاحبان منابع حدیث شریف کساء

1- شیخ حسن، فرزند علی فرزند محمد دیلمی رحمه الله.

شیخ حرعاملی در امل الآمل وی را فاضل، محدث و صالح معرفی نموده است و نیز

علامه مجلسی رحمه الله از او با تعبیر شیخ عارف یاد نموده است و میرزا عبدالله افندی رحمه الله

ص: 32


1- شرح احقاق الحق558/553/2 .
2- الذریعه 424/24
3- شرح احقاق الحق 553/2 -558.

درباره او می فرماید: «شیخ عارف عالم، محدث جلیل، معروف به دیلمی» و همچنین صاحب روضات الجنات رحمه الله می نویسد: «عالم عارف وجیه واعظ معروف که به هر وصف زیبایی موصوف است، شیخی از بزرگان اصحاب ما و محدثین بوده».

مرحوم سید محسن امین عاملی نیز در اعیان الشیعه درباره او می نویسد: «وی عالم عارف، عامل محدث، کامل وجیه ، از بزرگان اصحاب ما و فضلای در فقه و حدیث و عرفان و تاریخ غزوات و... می باشد». و محدث قمی در الکنی والألقاب، او را شیخ محدث وجیه و آگاه ... توصیف نموده است.

او صاحب کتاب های ارزنده ای چون اعلام الدین فی صفات المؤمنین و کتاب ارشاد القلوب می باشد. مؤلف گوید: از کلام مرحوم دیلمی چنین برمی آید که ایشان، کتاب خود را در سال 756 یعنی در اواسط قرن هشتم هجری به پایان رسانیده است.

2- فقیه کامل شیخ فخر الدین بن محمد بن علی بن احمد الطریحی النجفی معروف به شیخ طریحی رحمه الله یکی دیگر از نقل کنندگان این حدیث شریف است (که قبلا اشاره شد) که شیخ حرعاملی رحمه الله وی را فاضل، زاهد، پاکدامن، عابد، فقیه و شاعر جلیل القدر توصیف نموده است و کتاب المنتخب را از تألیفات او دانسته و می نویسد با او هم عصر است. محدث قمی رحمه الله در سفینه البحار می نویسد: «شیخ طریحی رحمه الله همان عالم فاضل، محدث، زاهد، عابد، فقیه، صاحب کتاب مجمع البحرین و المنتخب در مقتل و الفخریه در فقه و... است. حکایت شده است که وی عابد ترین و پاک دامن ترین اهل زمان خود بوده است. از وی فرزند دانشمندش صفی الدین و علامه سید هاشم توبلی بحرانی و مجلسی و خود از شیخش محمد فرزند حسام مشرقی از شیخ بهایی... نقل روایت می کند».

3- شیخ محدث بزرگ و متتبع آگاه، عبدالله بن نور الله البحرانی الاصفهانی به بزرگ شاگرد علامه بزرگوار مجلسی رحمه الله از خط سید هاشم بحرانی رحمه الله از استاد بزرگوارش

ص: 33

سید ماجد بحرانی ... که در صفحات قبل گذشت .(1)

4- شیخ علی بن نقی احسایی

5- حسین علوی دمشقی حنفی از اشراف شام

نظم حدیث شریف کساء

محقق و کتاب شناس بزرگ شیعه آیه الله سید حسن صدر قدس سره چنین می نویسد: سید محمد بن السید ابراهیم ... الموسوی الجبعی الشحوری جد اعلای ما... شاگرد شیخ محمد باقر سبزواری صاحب الذخیره، بود... از نوشته های باقی مانده او (قصیده نونیه بزرگ) وی می باشد که در آن حدیث کساء را به همان کیفیتی که طریحی درالمنتخب آورده به نظم آورده است. (2)

آقا بزرگ تهرانی چنین نگاشته است: «ارجوزه در حدیث کساء» نظم علامه سید محمد بن السید معز الدین محمد المهدی الحسینی القزوینی الحلی، متوفای سال 1335 قمری است و در پنجاه بیت می باشد و آن را علامه سید محمد صادق آل بحرالعلوم در کتاب مجموع الرائق آورده است». (3)

آیه الله مرعشی نجفی رحمه الله می فرماید: «و این حدیث شریف را تنی چند از فرزانه های شعر و ادب از اصحاب ما (شیعیان) به نظم درآورده اند. از برترین آنان علامه فقیه ادیب آیه الله ابوالمعز، سید محمد ابن العلامه السید مهدی القزوینی الحلی متوفای سال 1335 قمری می باش».

وی در بالاترین جایگاه جلالت و بزرگی بود. او از دوستان پدر علامه ام بود روانش شاد باد... دیگر سراینده این حدیث، فاضل معاصرو استاد جلیل شیخ علی خاقانی نجفی می باشد که با بلیات از سروده های ایشان است و در مجله (البیان) چاپ شده است.

ص: 34


1- فاطمه الزهرا علیهاالسلام بهجه القلب المصطفی به نقل از عوالم /417
2- کتاب تکمله آمل الآمل /337-335.
3- الذریعه 470/1 .

خداوند برکت وجود وی را دوام بخشد و در میان ما چون او را بسیارگرداند. (1)

آقا بزرگ تهرانی می نویسد: «محدث ماهر حاج شیخ محمدباقر... قائنی بیرجندی صافی صاحب کتاب (الکبریت الاحمرفی شرائط اهل المنبر) در مقتل که به زبان فارسی است». وی حدیث کساء را به نظم آورده و در سال 1343 قمری به چاپ رسیده است. (2)

و می نویسد: حاج شیخ علی اکبر نهاوندی در «طور سیناء در شرح حدیث کساء) نیزاین حدیث شریف را به نظم بیان کرده است.(3)

نظر سید محمد کاظم طباطبایی یزدی رحمه الله راجع به حدیث شریف کساء

صاحب عروه الوثقی یعنی سید مذکور رحمه الله در مورد سند حدیث کساء می نویسد:

اصل قضیه کسائیه فی الجمله از معلومات است چنانکه از اخبار کثیره از آنچه در خصوص آیه تطهیر وارد شده است مستفاد می شود. که از جمله آنها خبر منتخب طریحی است. اما حدیث کساء به شکل خاصی که طریحی نقل کرده است از جمله آن اخباری است که بسیاری از آن ها قوی است و مرسل (4) بودن آن اخبار ضرری به مورد وثوق بودن آن نمی زند. (5)

ص: 35


1- شرح احقاق الحق 558/2 .
2- الذریعه 17/ 260.
3- همان 181/15؛ شیخ علی اکبر نهاوندی متوفای در مشهد خراسان است.
4- حدیث مرسل یعنی حدیثی که سند آن ذکر نشده ( مستند نیست )ولی در اینجا منظور این است که احادیثی را که آورده مرسله هستند اما با اینکه مرسله هستند ولی باز عین مستندات است و قابل اعتماد و تکیه است.
5- چنانکه ملاحظه می شود بسیاری از محققان که به نقد این حدیث پرداخته اند، قدیمی ترین مأخذ حدیث شریف کساء را منتخب طریحی می دانسته اند. کتابی از قرن هشتم هجری یافت شده است که قسمتی از این حدیث را در بردارد و هنوز برای تحقیق در این زمینه مجال است، براین اساس می توان گفت: نقدهایی که تنها از این ناحیه بر حدیث کساء وارد شده، علاوه بر پاسخ صاحب عروه ، پاسخ مناسب دیگری هم یافته است. بنابراین اصلا جای اشکال به این حدیث شریف نیست؛ و اگر هم باشد همه قابل پاسخ است و سندیت آن محرز خواهد بود.

اما در مورد امکان وقوع این قضیه ، اخبار متفاوتی در دست ماست. از برخی اخبار استفاده می شود که قضیه در خانه ام سلمه رخ داده است. از خبری برمی آید که در خانه زینب، زوجه پیغمبر صلی الله علیه واله بوده است. از خبر دیگری استفاده می شود که در مسجد بوده و خبر منتخب [طریحی] هم این است که این قضیه در خانه صدیقه طاهره ، حضرت زهرا علیهاالسلام به وقوع پیوسته است. ممکن است رفع اختلاف بین این اخبار به این باشد که این قضیه چند دفعه [پیش از نزول آیه تطهیر و بعد از آن] واقع شده است . (ان شاء الله در بحث تفسیر آیه تطهیر مفصل ذکر خواهد شد).

یک اشکال و پاسخ آن

ممکن است کسی در خصوص نسبت دادن حدیث شریف کساء به حضرات معصومین علیهم السلام اشکال کند و بگوید: چرا این حدیث را به حضرات معصومین علیهم السلام نسبت می دهید. در حالی که یقین کامل به صدور آن از جانب آنان وجود نداشته و حتی علم به عدم صدور از جانب آنها باشد. بنا به فتوای همه فقها و مراجع انجام این عمل، یعنی نسبت دادن نادرست حدیثی به اهل بیت عصمت و طهارت:کار حرامی بوده و حتی می تواند مبطل روزه باشد.

پاسخ:

اولا: با توجه به منابع و اسنادی که تاکنون (و بعدا) در این زمینه به دست آمده ،نمی توان حکم قطعی به عدم صدور این حدیث از جانب معصوم کرد.

ثانیا: چنانچه منابع و اسناد کنونی برای کسی یقین آور نباشد و باز هم به صدور حدیث از جانب معصوم تردید داشته باشد، بنا به آنچه مراجع عظام بیان داشته اند اگر این قبیل احادیث با ذکر سند خوانده و نقل شود،مشکل نسبت دادن حدیث دروغ به معصوم برطرف خواهد شد. (یعنی در اول آن بیان شود بسند صحیح عن جابر بن عبدالله الانصاری).

ثالثا: چنانچه حدیث شریف کساء از حیث محتوا، مطابق دیگر احادیث

ص: 36

معصومان بوده و اشکالی هم بر خواندن آن وارد نباشد، خواندن آن بااستناد به سند و به عنوان متنی که تجربه های اثر بخش بسیاری آن را تأیید کرده است هیچ اشکالی ندارد و محفل هایی که در این راستا برپا می شود مصداقی است از مجلس هایی که امر ولایت اهل بیت علیهم السلام در آن احیا می شود و معصومان: نظر لطف و محبت خود را شامل حال آن مجالس خواهند کرد.

رابعا: قطع نظر از اینگونه مسائل، متن حدیث خود نشان می دهد که سخن عالی مقام و والایی است و حدیث قدسی می باشد و جلالت و شأنش بالاتر از این است که فتاوای فقها آن را تأیید کند. چه بسا درخور فکر ایشان نباشد که بخواهند اظهار نظر کنند و به عبارت دیگر اظهار نظر ایشان، اجتهاد در مقابل نص است و حدیث شریف کساء جای اشکال ندارد که کسی بخواهد به آن اشکال کند.

و کسانی هم که این حدیث شریف را رد کرده اند، معرفت به متن حدیث و مضامین آن ندارند و شناختشان نسبت به ائمه هدی علیهم السلام بسیار ضعیف است و بایداعتقادات خود را قوی کنند و در پیشگاه حضرات معصومین علیهم السلام از تقصیرات خود عذر خواهی کنند.

واصلا چنین حدیثی که روشن تر از نور خورشید است نیازی به بحث رجالی و سندی ندارد، زیرا متن خود حدیث، سند است. اگرچه کتب رجالی از قبیل موسوعه رجال آیه الله خویی و دیگر کتب رجال، رجال حدیث را بررسی کرده اند که نتیجه اش این است که این حدیث دو سند محکم دارد که به هیچ وجه خدشه بردار نیست.

یک سندش قول حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا علیها السلام است و یک سندش هم قدسی است یعنی سخنان خداوند جل جلاله می باشد.

و این حدیث در لابه لای احادیث بسیار فراوانی در کتب اخبار فریقین خاصه و عامه (شیعه و سنی) است که ان شاء الله به جای خود ذکر خواهد شد.

ص: 37

متن حدیث شریف کساء

فی العوالم شیخ عبدالله بن نور الله البحرانی الأصفهانی قدس سره من افاضل أعلام تلامذه شیخ الاسلام العلامه المجلسی قدس سره قال: رأیت بخ الشیخ الجلیل السید هاشم عن شیخه السید ماجد البحرانی عن الحسن بن زین الدین الشهید الثانی عن شیخه المقدس الأردبیلی عن شیخه علی بن عبد العالی الکرکی عن الشیخ علی بن هلال الجزائری عن الشیخ أحمد بن فهد الحلی عن الشیخ علی بن الخازن الحائری عن الشیخ ضیاء الدین علی بن الشهید الأول عن أبیه عن فخر المحققین عن شیخه العلامه الحلی عن شیخه المحقق عن شیخه ابن نما الحلی عن شیخه محمد بن إدریس الحلی عن ابی حمزه الطوسی صاحب ثاقب المناقب عن شیخه الجلیل الحسن بن محمد بن الحسن الطوسی عن أبیه شیخ الطائفه عن شیخه المفید عن شیخه ابن قولویه القمی عن شیخه الکلینی عن علی بن ابراهیم [عن أبیه إبراهیم] بن هاشم عن أحمد ابن محمد بن ابی نصر البزنطی عن قاسم بن یحیی الجلاء الکوفی عن ابی بصیرعن آبان تغلب البکری عن جابر بن الجُعفیّ عَنْ جَابر بن عَبْدِ اللهِ الأنْصَاری عَنْ فَاطِمَهَ الزَّهراءِ عَلَیهَا السَّلامُ بِنتِ رَسُول اللهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِه وسَلَّم) قَالَ سَمِعْتُ فاطِمَهَ أَنِّها قالَت:دَخَلَ عَلَیَّ أبی رَسُولُ اللهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِه وسَلَّم) فِی بَعضِ الأیَّامِ فَقَالَ: السَّلامُ عَلَیکِ یا فاطِمَهُ، فَقُلتُ عَلَیکَ السَّلامُ، قالَ: إنّی أَجِدُ فی بَدَنی ضُعفاً، فَقُلتُ لَهُ: أُعِیذُکَ باللهِ یا أَبَتاهُ مِنَ الضُّعفِ. فَقَالَ: یا فاطِمَهُ إِیتینی بِالکِساءِ الیَمانِیِّ فَغَطّینِی بهِ. فَأَتَیتُهُ بِالکِساءِ الیَمانِیِّ فَغَطّیتُهُ بِهِ وَصِرتُ أَنظُرُ إِلَیهِ وَإِذا وَجهُهُ یَتَلألأ کَأَنَّهُ البَدرُ فِی لَیلَهِ تمامِهِ

ص: 38

وَکَمالِهِ، فَما کَانَت إِلاّ ساعَهً وإذا بوَلَدِیَ الحَسَنِ قَد أَقبَلَ وَقالَ: السَّلامُ عَلَیکِ یا أُمّاهُ،فَقُلتُ : وَعَلَیکَ السَّلامُ یا قُرَّهَ عَیِنی وَثَمَرَهَ فُؤادِی،

فَقالَ: یا أُمّاهُ إِنّی أَشَمُّ عِندَکِ رائِحَهً طَیِّبَهً کَأَنَّها رائِحَهُ جَدِی رَسُولِ اللهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِه وسَلَّم) فَقُلتُ: نَعَم إِنَّ جَدَّکَ تَحتَ الکِساء، فَأَقبَلَ الحَسَنُ نَحوَ الکِساء وَقالَ: السَّلامُ عَلَیکَ یا جَدَّاهُ یا رَسُولَ اللهِ أَتَأذَنُ لی أَن أَدخُلَ مَعَکَ تَحتَ الکِساءِ؟ فَقالَ: وَعَلَیکَ السَّلامُ یا وَلَدِی وَیا صاحِبَ حَوضِی قَد أَذِنتُ لَکَ، فَدَخَلَ مَعَهُ تَحتَ الکِساءِ.فَما کانَت إِلاّ سَاعَهً وَإِذا بِوَلَدِیَ الحُسَینِ (عَلَیْهِ السَّلام) قَدْ أَقبَلَ وَقال: السَّلامُ عَلَیکِ یا أُمّاهُ،

فَقُلتُ: وَعَلَیکَ السَّلامُ یا قُرَّهَ عَیِنی وَثَمَرَهَ فُؤادِی، فَقالَ لِی: یا أُمّاهُ إِنّی أَشَمُّ عِندَکِ رائِحَهً طَیِّبَهً کَأَنَّها رائِحَهُ جَدِی رَسُولِ اللهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِه وسَلَّم) فَقُلتُ: نَعَم إِنَّ جَدَّکَ وَ أَخاکَ تَحتَ الکِساءِ،فَدَنَا الحُسَینُ (عَلَیْهِ السَّلام) نحوَ الکِساءِ وَقالَ: السَّلامُ عَلَیکَ یا جَدَّاهُ السَّلامُ عَلَیکَ یا مَنِ اختارَهُ اللهُ أَتَأذَنُ لی أَن أَکونَ مَعَکُما تَحتَ الکِساءِ؟ فَقالَ: وَعَلَیکَ السَّلامُ یا وَلَدِی وَیا شافِع أُمَّتِی قَد أَذِنتُ لَکَ، فَدَخَلَ مَعَهُما تَحتَ الکِساء، فَأَقبَلَ عِندَ ذلِکَ أَبو الحَسَنِ عَلِیُّ بنُ أَبی طالِبٍ وَقال: السَّلامُ عَلَیکِ یا بِنتَ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَسَلَّم،

فَقُلتُ:وَعَلَیکَ السَّلامُ یا أَبَا الحَسَن وَیا أَمِیرَ المُؤمِنینَ. فَقالَ: یا فاطِمَهُ إِنّی أَشَمُّ عِندَکِ رائِحَهً طَیِّبَهً کَأَنَّها رائِحَهُ أَخی وَابِنِ عَمّی رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلهِ وَسَلَّم، فَقُلتُ: نَعَم ها هُوَ مَعَ وَلَدَیکَ تَحتَ الکِساءِ، فَأقبَلَ عَلِیٌّ نَحوَ الکِساءِ وَقالَ: السَّلامُ عَلَیکَ یا رَسُولَ اللهِ أَتَأذَنُ لی أَن أَکُونَ مَعَکُم تَحتَ الکِساءِ؟ قالَ لَهُ وَعَلَیکَ السَّلامُ یا أَخِی وَیا وَصِیّیِ

ص: 39

وَخَلِیفَتِی وَصاحِبَ لِوائِی قَد أَذِنتُ لَکَ، فَدَخَلَ عَلِیٌّ تَحتَ الکِساءِ.ثُمَّ أَتَیتُ نَحوَ الکِساءِ وَقُلتُ: السَّلامُ عَلَیکَ یا أبَتاهُ یا رَسُولَ الله أَتأذَنُ لی أَن أَکونَ مَعَکُم تَحتَ الکِساءِ؟ قالَ: وَعَلیکِ السَّلامُ یا بِنتِی وَیا بَضعَتِی قَد أَذِنتُ لَکِ، فَدَخَلتُ تَحتَ الکِساءِ،

فَلَ-مَّا اکتَمَلنا جَمِیعاً تَحتَ الکِساءِ أَخَذَ أَبی رَسُولُ اللهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِه وسَلَّم) بِطَرَفَیِ الکِساءِ وَأَومَأَ بِیَدِهِ الیُمنی إِلیَ السَّماءِ وقالَ: اللّهُمَّ إِنَّ هؤُلاءِ أَهلُ بَیتِی وخَاصَّتِی وَحَامَّت، لَحمُهُم لَحمِی وَدَمُهُم دَمِی، یُؤلِمُنی ما یُؤلِمُهُم ویَحزُنُنی ما یُحزِنُهُم، أَنَا حَربٌ لِ-مَن حارَبَهُم وَسِلمٌ لِ-مَن سالَ-مَهُم وَعَدوٌّ لِ-مَن عاداهُم وَمُحِبٌّ لِ-مَن أَحَبَّهُم، إنًّهُم مِنّی وَأَنا مِنهُم فَاجعَل صَلَواتِکَ وَبَرَکاتِکَ وَرَحمَتکَ وغُفرانَکَ وَرِضوانَکَ عَلَیَّ وَعَلَیهِم وَأَذهِب عَنهُمْ الرِّجسَ وَطَهِّرهُم تَطهِیراً.

فَقالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ: یا مَلائِکَتی وَیا سُکَّانَ سَماواتی إِنّی ما خَلَقتُ سَماءً مَبنَّیهً وَلا أرضاً مَدحیَّهً وَلا قَمَراً مُنیراًوَلا شَمساً مُضیِئهً وَلا فَلَکاً یَدُورُ وَلا بَحراً یَجری وَلا فُلکاً یَسری إِلاّ فی مَحَبَّهِ هؤُلاءِ الخَمسَهِ الَّذینَ هُم تَحتَ الکِساءِ، فَقالَ الأَمِینُ جِبرائِیلُ: یا رَبِّ وَمَنْ تَحتَ الکِساءِ؟

فَقالَ عَزَّ وَجَلَّ: هُم أَهلُ بَیتِ النُّبُوَّهِ وَمَعدِنُ الرِّسالَهِ هُم فاطِمَهُ وَأَبُوها، وَبَعلُها وَبَنوها، فَقالَ جِبرائِیلُ: یا رَبِّ أَتَأذَنُ لی أَن أَهبِطَ إلیَ الأَرضِ لأِکُونَ مَعَهُم سادِساً؟ فَقالَ اللهُ: نَعَم قَد أَذِنتُ لَکَ. فَهَبَطَ الأَمِینُ جِبرائِیلُ وَقالَ: السَّلامُ عَلَیکَ یا رَسُولَ اللهِ، العَلِیُّ الأَعلَی یُقرِئُکَ السَّلام، وَیَخُصُّکَ بِالتًّحِیَّهِ وَالإِکرَامِ وَیَقُولُ لَکَ: وَعِزَّتی وَجَلالی إِنّی ما خَلَقتُ سَماءً مَبنیَّهً ولا أَرضاً مَدحِیَّهً وَلا قَمَراً مُنِیراً وَلا شَمساً مُضِیئَهً ولا فَلَکاً یَدُورُ ولا بَحراً یَجری وَلا فُلکاً یَسری إِلاّ لأجلِکُم وَمَحَبَّتِکُم، و قَد أَذِنَ لی أَن أَدخُلَ مَعَکُم، فَهَل تَأذَنُ لی یا رَسُول اللهِ؟

ص: 40

فَقالَ رَسُولُ الله (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِه وسَلَّم): وَعَلَیکَ السَّلامُ یا أَمِینَ وَحیِ اللهِ، إِنَّهُ نَعَم قَد أَذِنتُ لَکَ، فَدَخَلَ جِبرائِیلُ مَعَنا تَحتَ الکِساءِ، فَقالَ لأِبی: إِنَّ اللهَ قَد أَوحی إِلَیکُم یَقولُ إنَّما یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطهِّرَکُمْ تَطهِیرا.

فَقالَ: عَلِیٌّ(عَلَیْهِ السَّلام) لأَبِی: یا رَسُولَ اللهِ أَخبِرنِی ما لِجُلُوسِنا هَذا تَحتَ الکِساءِ مِنَ الفَضلِ عِندَاللهِ؟ فَقالَ النَّبیُّ(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِه وسَلَّم):وَالَّذی بَعَثَنِی بِالحَقِّ نَبِیّاً وَاصطَفانِی بِالرِّسالَهِ نَجِیّاً، ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فِی مَحفِلٍ مِن مَحافِل أَهلِ الأَرَضِ وَفِیهِ جَمعٌ مِن شِیعَتِنا وَمُحِبِیِّنا إِلاّ وَنَزَلَت عَلَیهِمُ الرَّحمَهُ، وَحَفَّت بِهِمُ ال-مَلائِکَهُ وَاستَغفَرَت لَهُم إِلی أَن یَتَفَرَّقُوا. فَقالَ عَلِیٌّ (عَلَیْهِ السَّلام): إذَاً وَاللهِ فُزنا وَفازَ شِیعَتنُا وَرَبِّ الکَعبَهِ.

فَقالَ أَبی رَسُولُ اللهِ(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِه وسَلَّم):یا عَلِیُّ وَالَّذی بَعَثَنی بِالحَقِّ نَبِیّاً وَاصطَفانی بِالرِّسالَهِ نَجِیّاً ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فی مَحفِلٍ مِن مَحافِلِ أَهلِ الأَرضِ وَفِیهِ جَمعٌ مِن شِیعَتِنا وَمُحِبّیِنا وَفِیهِم مَهمُومٌ إِلا وَفَرَّجَ اللهُ هَمَّهُ وَلا مَغمُومٌ إِلاّ وَکَشَفَ اللهُ غَمَّهُ وَلا طالِبُ حاجَهٍ إِلاّ وَقَضی اللهُ حاجَتَهُ،

فَقالَ عَلِیٌّ (عَلَیْهِ السَّلام): إذَاً وَاللهِ فُزنا وَسُعِدنا، وَکَذلِکَ شِیعَتُنا فَازوا وَسُعِدوا فی الدُّنیا وَالآخِرَهِ وَرَبِّ الکَعبَهِ. (1) [بِرَبِّ-ق و ع]

ص: 41


1- عوالم 638/11-642

ص: 42

موضوع دوم: شرح حدیث شریف کساء

اشاره

ص: 43

ص: 44

شرح حدیث شریف کساء:

اشاره

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحِیم

عَن جَابِرِ بنِ عَبدِاللهِ الأنصَارِی عَن فاطِمَهَ الزَّهراءِ عَلَیهَا السَّلامُ بِنتِ رَسُولِ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قالَ:

راوی بزرگی این حدیث شریف را روایت کرده است. او یکی از صحابه عالی قدر رسول خداصلی الله علیه واله است. آری ! او جابر بن عبدالله انصاری است و این حدیث را از وجود مقدسه حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام روایت کرده است. یعنی به سند صحیح از جابربن عبدالله انصاری از حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام دخترگرامی پیامبر خدا صلی الله علیه واله روایت شده است.

جابرکیست؟

عَن أَبَانِ بنِ تَغلِبَ عَن اَبوعَبدِ اللهِ عَلَیهِ السَّلامِ قالَ إِنَّ جَابِرَ بنَ عَبدِالله الاَنصَارِی کَانَ آخِرَمَن بَقِی مِن اَصحَابِ رَسُولِ الله وَ کَانَ رَجُلاً مُنقَطِعاً إِلَینَا أَهلَ البَیتِ وَکَانَ یقعُدُ فِی مَسجِدِ رَسُولِ اللهِ صَلَّی الله عَلَیهِ وَآلِه وَهُوَ مُعتَجِم بِعِمَامَهٍ سَودَاءَ وَکَانَ یُنَادِی یا بَاقِرَ العِلمِ یا بَاقِرَ العِلمِ فَکَانَ أَهلُ المَدِینَهِ یَقُولُونَ جَابِرٌ یهجُرُ فَکَانَ یَقُولُ لاَ وَاللهِ مَا أَهجُرُ وَ لَکِنِّی سَمِعتُ رَسُولَ الله صَلَّی الله عَلَیهِ وَآلِه یَقُولُ إِنَّکَ سَتُدرِکُ رَجُلاً مِن أَهلِ البَیتِی اسمُهُ اسمِی وَ شَمَائِلُهُ شَمَائِلِی یبقُرُ العِلمَ بَقراً فَذَاکَ الَّذِی

ص: 45

دَعَانِی اِلَی اَقُولُ قالَ فَبَینَا جَابِرٌ یتَرَدَّدُ ذَاتَ یَومٍ فِی بَعضِ طُرُقِ المَدِینَهِ اِذ طَرِیقٍ کُتَّابُ فِیهِ مُحَمَّدُ بنُ عَلِی بنِ الحُسَینِ عَلَیهِ السَّلام فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیهِ قالَ یا غُلاَمُ أَقبِل؛ فَأقبَلَ. ثُمَّ قالَ لَهُ أدبِر فَقالَ شَمَائِلُ رَسُولِ الله صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِه وَالَّذِی نَفسِی جابِر بِیدِهِ یا غُلاَمُ مَا اسمُکَ ؟ فَقالَ اسمِی مُحَمَّدُ بنُ عَلِی بنِ الحُسَینِ بنِ عَلِی بنِ اَبی طالِب فَأقبَلَ عَلَیهِ یقَبِّلُ رَأسَهُ وَ یقُولُ بِأَبِی أنتَ وَ اُمِّی أبُوکَ رَسُولُ الله صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِه یقرِئُکَ السَّلاَمَ وَ یَقُولُ ذَلِک.

قالَ فَرَجَعَ مُحَمَّدُ بنُ عَلِی بنِ الحُسَینِ إِلَی أبِیهِ وَ هُوَ ذَعِرٌ فَاَخبَرَ فَقالَ لَهُ یا بُنَی وَ قَد فَعَلَهَا جَابِرٌ قاَل َنعَم قالَ الزَم بَیتَکَ یا بُنَی فَکَانَ جَابِرٌ یأتِیهِ طَرَفَی النَّهَارِ وَکَانَ أهلُ المَدِینَهِ یقُولُونَ وَا عَجَبَاه لِجَابِرٍ یَأتِی هَذَا الغُلاَمَ طَرَفَی النَّهَارِ وَ هُوَ آخِرُ مَن بَقِی مِن أصحَابِ رَسُولِ الله صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِه فَلَم یَلبَث اَن مَضیَ عَلِی بنُ الحُسَینِ عَلَیهِ السَّلام فَکَانَ مُحَمَّدُ بنُ عَلِی یَأتِیهِ عَلَی وَجهِ الکَرَامَهِ لِصُحبَتِهِ لِرَسُولِ الله صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلهِ . قالَ فَجَلَسَ عَلَیهِ السَّلام یحَدِّثُهُم عَنِ الله تَبَارَکَ وَتَعَالَی فَقالَ أَهلُ المَدِینَهِ مَا رَأینَا أحَداً أَجرَاَ مِن هَذَا فَلَمَّا رَأَی مَا یَقُولُونَ حَدَّثَهُم عَن رَسُولِ الله صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِه فَقالَ أهلُ المَدِینَهِ مَا رَأینَا أحَداً قَطُّ أَکذَبَ مِن هَذَا یحَدِّثُنَا عَمَّن لَم یرَهُ فَلَمَّا رَأی مَا یَقُولُونَ حَدَّثَهُم عَن جَابِرِ بنِ عَبدِالله قالَ فَصَدَّقُوهُ وَ کَانَ جَابِرُ بنُ عَبدِالله یَأتِیهِ فَیتَعَلَّمُ مِنه. (1)

ابان بن تغلب از قول امام صادق علیه السلام روایت می کند که حضرت فرمودند:

جابر بن عبدالله (انصاری) آخرین صحابه ای بود که بعد از رسول خدا صلی الله علیه واله باقی ماند. (عمرش طولانی شد) و مردی بود که در ولایت ما اهل بیت علیهم السلام ثابت قدم ماند.

او در مسجد پیامبرصلی الله علیه واله می نشست و عمامه سیاهی هم به سر داشت و صدامی زد: یا باقر العلوم یا باقر العلوم ! اهل مدینه می گفتند: جابر دیوانه شده، هذیان می گوید.

ص: 46


1- کافی 469/1 ؛ رجال کشی 217/1 .

جابر گفت: به خدا قسم من دیوانه نشدم. لیکن از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیدم که میگفت: ای جابر! توبه همین زودی مردی از اهل من را درک می کنی که اسم او هم نام من است و شمائل و هیئت و قیافه او همانند شمائل من است. او علم را می شکافد (یک نوشکافتنی). آنچه را که من گفتم برای مردم می گوید و مردم را به دین خدا دعوت خواهد نمود.

سپس حضرت فرمود: روزی در کوچه های مدینه به امام باقر علیه السلام برخورد نمود.

هنگامی که آن حضرت را دید به ایشان گفت: جلوبیا، ایشان جلوآمد. گفت: عقب برو، ایشان عقب رفت. گفت به آن خدایی که جان جابر به دست اوست هیئت او هیئت رسول خدا صلی الله علیه واله است.

بعد گفت: ای پسرا نامت چیست؟ فرمود: محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب: هستم. پس جابر رو به امام کرد و سر و صورت ایشان را بوسید و گفت: پدرو مادرم به فدایت. پیامبراکرم صلی الله علیه واله به شما سلام رسانید و چنین و چنان در حقت فرمود.

امام باقر علیهالسلام نزد پدر بزرگوار خود علی بن الحسین علیهما السلام رفت و فرمود: جابر چنین و چنان گفت. امام زین العابدین علیه السلام فرمود: ای پسرم! این گفتار را جابر گفت؟ عرض کرد: بله. فرمود: پسرم! ملازم منزل باش (و از خانه بیرون نرو).

پس جابر در روز خدمت امام باقر علیه السلام می آمد و از وجود پربرکتش بهره معنوی کسب می کرد (و اعتقاد او راسخ تر میگشت).

اهل مدینه میگفتند: چقدر جابر عجیب است که هنگام ظهر نزد این پسر می آید، در حالی که او آخرین شخص است که از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه واله باقی مانده. پس چیزی نگذشت که امام سجاد علیه السلام به شهادت رسید. پس اماممحمدباقر علیه السلام به دیدن جابر آمد. امام محمدباقرعلیه السلام علاقه خاصی به جابر داشتند، زیرا که او دارای کرامتی بزرگ بود.

آری او صحابه پیامبر صلی الله علیه واله بود و به همین خاطر امام باقر علیه السلام به او علاقه زیادی داشتند. امام باقر علیه السلام از مردم مدینه را خبر می دادند و برای آنان از قول خدا و پیامبر صلی الله علیه واله

ص: 47

حدیث می گفتند. مردم مدینه می گفتند: ما تعجب می کنیم کسی که پیامبر صلی الله علیه واله را ندیده چطور از قول پیغمبر صلی الله علیه واله برای جابر و مردم حدیث می گوید؟ وقتی که جابر می گفت: هر چه می فرماید عین واقعیت است و پیامبر صلی الله علیه واله چنین و چنان فرمود، مردم مدینه قول امام باقر علیه السلام را تصدیق می کردند. لذا پس از اینجریان بود که جابر بن عبدالله انصاری رحمه الله به حضور امام باقر علیه السلام می آمد و در خدمت آن حضرت می نشست و آن بزرگوار او را تعلیم میداد. چه بسا می شد که جابر حدیثی از پیغمبر صلی الله علیه واله را غلط می گفت و امام باقر علیه السلام اشتباه او را می گرفت و او را یادآور می شد. وی نیز قبول می کرد و قول آن حضرت را می پذیرفت. جابر به آن بزرگوار می گفت: ای باقر! ای باقر! ای باقر! من خدا را شاهد میگیرم که تو در حال کودکی دارای مقام حکومت و قضاوت (یعنی امامت) هستی!

از صحابه جلیل القدر و از اصحاب بدر

جابر بن عبدالله بن عمرو بن حزام الانصاری صحابی جلیل القدر و از اصحاب بدر است و روایات بسیار در مدح او رسیده است. اوست که سلام حضرت رسول صلی الله علیه واله را به امام محمد باقر علیه السلام رسانیده و او اول کسی است که امام حسین علیه السلام را در روز اربعین زیارت کرده است. (1) و اوست که لوح آسمانی را که نص خدا بر امامت و ولایت ائمه هدی علیهم السلام در نزد حضرت فاطمه زهرا علیها السلام بود را زیارت کرده و از آن نسخه برداشته. (2)

از کشف الغمه نقل شده است که: حضرت امام زین العابدین علیه السلام با پسر بزرگوارش امام محمدباقرعلیه السلام به دیدن جابر تشریف بردند و حضرت باقر علیه السلام در آن وقت، کودک خردسالی بود. پس حضرت سجاد علیه السلام به پسرشان امام محمدباقر علیه السلام فرمودند: پسر عمویت را ببوس. حضرت باقر علیه السلام نزدیک جابر شد و سر او را بوسید. جابر در آن وقت چشمانش نابینا بود. عرض کرد: او چه کسی است؟ امام سجاد علیه السلام فرمودند:

ص: 48


1- رجوع به مقاتل مانند لهوف و ... شود.
2- رجوع شود به کتاب بشاره المصطفی صلی الله علیه واله و علل الشرایع و امالی شیخ صدوق و ...

پسرم محمد است. پس جابر آن حضرت را به خود چسبانید و گفت: یا محمد! محمد رسول الله صلی الله علیه واله به تو سلام می رساند.

و از روایت اختصاصی منقول است که جابر از حضرت باقر علیه السلام درخواست کرد که ضامن شود که او را در روز قیامت شفاعت کند و حضرت قبول کرد و فرمود: این جابردر بسیاری از غزوات همراه پیغمبر صلی الله علیه واله بود و در غزوه صفین با امیرالمؤمنین علیه السلام همراه بود و در اعتصام به حبل الله المتین و متابعت امیر المؤمنین عالی از هیچ کاری فروگذاری نکرده و پیوسته مردم رابه دوستی امیرالمؤمنین علیه السلام تحریص می نمود و مکرر در کوچه های مدینه و مجالس مردم عبور می کرد و می گفت:

عَلِیُّ خَیرُ البَشَرِ فَمَن أَبَی فَقَد کَفَر.(1)

و نیز می گفت: گروه و معاشر اصحاب ، اولاد خود را به دوستی علی علیه السلام تربیت کنید. پس هر که از دوستی او ابا کرد ببیند مادرش چه کرده.

محبت شه مردان مجو، زبی پدری *** که دست غیرگرفته است پای مادر او

جابر در سنه 78 وفات کرد و در آن وقت، چشمان او نابینا شده و بیش از 90 سال عمر کرده بود. او آخرین شخصی از صحابه است که در مدینه وفات کرد و پدرش عبدالله انصاری از نقبا و حاضرین بدر وأحد است و در احد شهید شد و او را با شوهر خواهرش عمرو بن الجموح در یک قبر دفن کردند و قصه شکافتن قبر او با قبور شهدای احد در زمان معاویه ملعون برای جاری کردن آب معروفست. (2)

ص: 49


1- اعلام الوری /236، کنز العمال 625/11 ح 33045.
2- رجال کشی 205/1 ؛ منتهی الامال 146/1 -147.
چند روایت در مورد جابر رحمه الله

1- قال الشیخ رحمه الله فی کتاب الرجال فی باب الصحابه: جَابِرَ بنَ عَبدِالله بنِ عَمرِو بنِ حَزام المَدینهَ شَهدَ بَدراً وَ ثَمانِیَهَ عَشرً غَزوهَ مَعَ النَّبی صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِه مَاَتَ سَنَهَ ثَمَانَ وَسَبعینَ. (1)

جابر بن عبدالله بن عمرو بن حزام (مدینه ای) در جنگ بدر حاضر بود و در هجده غزوه در رکاب رسول خدا صلی الله علیه واله جنگ کرد و در سال 78 از دنیا رفت.

2- و قال رحمه الله فی مصباح المتهجد فی زیاره الأربعین و هو العشرون من صفر: فِی الیَومِ العِشرِینَ منِهُ کَانَ رُجُوعُ حَرَمِ سَیِّدِنَا أبِی عَبدِاللهِ الحُسَینِ بنِ عَلِیِ ابنِ أبِی طَالِب عَلَیهِمُا السَّلام مِنَ الشَّامِ إِلَی مَدِینَهِ الرَّسُولِ صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِه وَ هُوَ الیَومُ الَّذِی وَرَدَ فِیهِ جَابِرُ بنُ عَبدِالله بنِ حَرَامٍ الأنصَارِیُ صَاحِبُ رَسُولِ الله صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِه وَ رَضِیَ عَنهُ مِنَ المَدِینَهِ إِلَی کَربَلاءَ لِزِیَارَهِ قَبرِ أبِی عَبدِالله عَلَیهِ السَّلام فَکَانَ أَوَّلَ مَن زَارَهُ مِنَ النَّاسِ.وُ تُستَحَبُّ زِیَارَتَهُ وَهِیَ زِیَارَهُ الأَربَعِین.(2)

شیخ طوسی رحمه الله در مصباح المتهجد در زیارت اربعین که بیستم صفر باشد گفته است: بیستم، روز برگشت کاروان امام حسین علیه السلام از شام به طرف مدینه پیغمبر صلی الله علیه واله وآن روزی است که جابر بن عبدالله بن حزام انصاری صحابه رسول خدا صلی الله علیه واله از مدینه برای زیارت قبر مطهر امام حسین علیه السلام به کربلا حرکت کرد و اول کسی از مردم که آن حضرت را زیارت کرد، او بود و مستحب است زیارت آن حضرت در روز اربعین (چهلم).

3- وقال ابوالحسن المسعودی فی مروج الذهب: مات جابر بن عبدالله الانصاری فی ایام عبد الملک بن مروان بالمدینه و ذلک فی سنه ثمانی و سبعین و قد ذهب بصره و هو ابن نیف وتسعین سنه و قد کان قدم الی

ص: 50


1- رجال کشی 206/1 .
2- همان 207/1.

معاویه بدمشق فلما أذن له قال: یا معاویه اما سمعت رسول الله صلی الله علیه واله یقول: «من حجب ذا فاقه وحاجه حجبه الله یوم فاقته و حاجته فغضب معاویه و قال: وأنت قد سمعته یقول: انکم ستلقون بعدی أثره فاصبروا حتی تردوا علی الحوض» فهلا صبرت.

قال: ذکرتنی ما نسیت وخرج فاستوی علی راحلته و مضی فوجه الیه معاویه بستمائه دینار فردها و قال لرسوله: قل یا بن آکله الأکباد! والله لا وجدت فی صحیفتک سنه انا سببها أبدأ انتهی کلام مروج الذهب. (1)

مسعودی در مروج الذهب می نویسد: جابر بن عبدالله انصاری درایام حکومت عبدالملک بن مروان در مدینه از دنیا رفت. یعنی در سال 78 هجری . او در آن زمان دیگر نابینا و لاغراندام شده بود و 90 ساله بود که به طرف معاویه در شام رفت. هنگامی که معاویه به او اجازه صحبت داد، گفت: ای معاویه! آیا از رسول خدا صلی الله علیه واله نشنیدی که فرمود: هر کس حاجت حاجتمند را برنیاورد، خداوند در روز قیامت خواسته او را برآورده نکند. معاویه غضبناک شد و گفت: توهم این را از پیامبر صلی الله علیه واله شنیدی که گفت: شما بعد از من دچار فقر و قحطی می شوید پس صبر کنید تا بر حوض من وارد شوید.

گفت: چیزی را یاد من آوردی که فراموش کرده بودم. سوار بر مرکب خود شد و از نزد معاویه بیرون رفت. پس معاویه 600 دینار برای او فرستاد، ولی جابر قبول نکرد ودینار ها را به معاویه بازگرداند و به قاصد معاویه گفت: به معاویه بگو: ای پسر جگرخوار! به خدا قسم من در نامه توسنتی را نیافتم که من سبب آن باشم. یعنی من هرگز این عمل را قبول نخواهم کرد که بار ننگ برای من محسوب شود.

ص: 51


1- رجال کشی 207/1 ؛ مروج الذهب 115/3 .

4- ورَویَ أَحمَدُ بنُ حَنبَلٍ فِی مُسنَدِهِ عَن أبِی الزُّبَیرِ قالَ قُلتُ لِجَابِرٍ کَیفَ کَانَ عَلِیُّ بنُ أبِی طَالِبٍ عَلَیهِما السَّلام فِیکُم؟ قالَ: ذَاکَ مِن خَیرِ البَشَرِمَا کُنَّا نَعرِفُ المُنَافِقِینَ إِلاَّ بِبُغضِهِم إِیَّاه .(1)

واحمد بن حنبل با سند مرفوع از ابی زبیر نقل می کند که به جابر گفتم: علی بن ابی طالب علیهما السلام در میان شما چگونه مقامی دارد؟ گفت: علی علیه السلام بهترین بشر است وما منافقین را نمی شناختیم مگر به بغضشان نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام .

5- وقال ابن عبدالله : عَبدِاللهِ بنِ عَمرو بنِ حَرامِ بنِ ثَعلَبه اَبُو جَابِر شَهِد العَقَبَه مَعَ السَبعَینَ وَهُوَ أحَدَ النُّقَباءُ الاثِنا عَشَرَ، وَ شَهِدَ بَدراً وَ اُحُداً وَقُتِلَ یَومَئذٍ. (2)

ابن عبدالله گوید: عبدالله بن عمرو بن حزام بن ثعلبه، پدر جابر با هفتاد نفر در بیعت عقبه حضور داشت و او یکی از دوازده برگزیدگان بود. و در جنگ بدر و احد حاضر بود و او در آن روز کشته شد.

6- وَ اَبُوجَابِر عَبدِ الله بنِ عَمرُو بنِ حَزام - بِاهمالِ الحاءِ المَکسُورِه وَالزّاءِ وَ قیلُ: حَرامِ بِفَتحِ الحاءِ المَهمَلَهِ وَالراءِ ضِد الحَلالِ الاَنصارِی، کَانَ مَن النُّقَباءِ الاِثناءِ عَشَرَ لَیلَه البَیعِهَ وَمِنَ السَبعَینِ فِی بَیعَهِ العَقَبَه شَهِد بَدراً وَ هُوَمِن شُهَداءِ اُحُدٍ. (3)

پدر جابر که عبدالله بن عمرو بن حزام (با حاء مکسور و زاء و یا حرام گفته شده به فتح حاء و راء ضد حلال) باشد از 12 نفر برگزیده در شب بیعت عقبه بود. با هفتاد نفر در بیعت عقبه و در جنگ بدر حضور داشت و او یکی از شهدای أحد بود.

ص: 52


1- رجال کشی210/1 ؛ طرائف 77/1 ؛ بحار الانوار303/39
2- رجال کشی 215/1
3- همان

در مورد جابر مطالب فراوان است که خود یک کتاب مستقل می شود همانند سلمان و ابوذر ومقداد و بلال و... اما ما در این جا به یک روایت دیگر کفایت می کنیم .

7- عَن الصادِقُ عَلَیهِ السَّلام : ... وَ الوَلایَهُ لِلمُومِنِینَ الَّذِینَ لَم یُغَیِّرُوا وَلَم یُبَدِّلُوا بَعدَ نَبِیِّهِم وَاجِبَهُ مِثلُ سَلمَانَ الفَارِسِیِ وَ أَبِی ذَرٍّ الغِفَارِیِ وَ المِقدَادِ بنِ الاَسوَدِ الکِندِیِ وَ عَمَّارِ بنِ یَاسِرٍ وَ جَابِرِ بنِ عَبدِالله الأَنصَارِیِّ وَ حُذَیفَهَ بنِ الیَمَانِ وَ أَبِی الهَیثَمِ بنِ التَّیِّهَانِ وَ سَهلِ بنِ حُنَیفٍ وَ أبِی أیُّوبَ الأنصَارِیِّ وَ عَبدِالله بنِ الصَّامِتِ وَ عُبَادَهَ بنِ الصَّامِتِ وَ خُزَیمَهَ بنِ ثَابِتٍ ذِی الشَّهَادَتَینِ وَ أَبِی سَعِیدٍ الخُدرِیِ وَمَن نَحَا نَحوَهُم وَ فَعَلَ مِثلَ فِعلِهِم وَ الوَلایَهُ لاَتبَاعِهِم وَ المُقتَدِینَ بِهِم وَ بِهُدَاهُم وَاجِبَه. (1)

از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: دوستی و ولایت افراد با ایمانی که بعد از پیامبرشان چیزی را تغییر ندادند و تبدیل نکردند واجب است. مثل سلمان فارسی و ابوذرغفاری و مقداد کندی و عمار یاسر و جابر بن عبدالله انصاری و حذیفه بن یمان و ابی هیثم بن تیهان و سهل بن حنیف و ابی ایوب انصاری و عبدالله بن صامت و عباده بن صامت و خزیمه بن ثابت صاحب دو شهادت و ابی سعید خدری و امثال آن ها که چنین بودند، ولایت و دوستی، واقتدا به آنان واجب است.

این چند نفر دوستی شان واجب است چون از عقیده اصیل و حق برنگشتند و بعد از نبی مکرم صلی الله علیه واله تغییر نیافتند و مرتد نشدند و حکمی را تبدیل ندادند. نه کتاب خدا و نه سنت پیامبر صلی الله علیه واله را و نه بدعتی در دین آوردند. تا آخرین لحظه، دین خود را حفظ نمودند که از جمله آن ها جابر بن عبدالله انصاری است.

ص: 53


1- خصال608/2 ؛ بحار الانوار 27/ 52.
حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام کیست؟

همان طور که گفته شد، قسمت عمده حدیث شریف کساء به وجود حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام منتهی می شود. شناخت آن حضرت برهمه کس واجب است. آن حضرت یکی از اصحاب کساء می باشد و خود خداوند آن حضرت را معرفی می کند. آن حضرت در آسمان و زمین و در زبان انبیا و ملائکه و انسان ها معروف است.

آن حضرت کسی است که پیغمبر صلی الله علیه واله ، امیرالمؤمنین علیه السلام و فرزندان آن بزرگوار، ایشان را معرفی کرده اند. و یکی از چهار زن بزرگ از اول خلقت تا به آخر خلقت است و از همه مهم تر اینکه آن حضرت، مادر ائمه هدی علیهم السلام است.

آن حضرت یکی از چهارده معصوم و خیره النساء و بعد از پدر و شوهرش برترین است. در همین حدیث شریف کساء خداوند متعال آن حضرت را معرفی کرده و می فرماید:

« هُم فاطِمَهُ وَ اَبُوها وَ بَعلُها وَ بَنُوها »

امام سجاد علیه السلام در مجلس یزید پلید و ملعون فرمودند:

أیُّهَا النَّاسُ اُعطِینَا سِتّاً وَ فُضِّلنَا بِسَبعٍ اُعطِینَا العِلمَ وَ الحِلمَ وَالسَّمَاحَهَ وَ الفَصاحَهَ وَالشَّجاعَهَ وَالمَحَبَّهَ فِی قُلُوبِ المُؤمِنینَ وَ فُضِّلنا بِاَنَّ مِنَّا النَّبِیِ المُختاِر مُحَمَّدًا صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه وَ مِنَّا الصِّدِّیقُ وَ مِنَّا الطَّیَّارُ وَ مِنَّا أسَدُ الله وَ أسَدِ رَسُولِهِ وَ مِنَّا سِبطَا هَذِهِ الأمَّهِ مَن عَرَفَنِی فَقَد عَرَفَنِی وَمَن لَم یَعرِفنِی أنبَاتُهُ بِحَسَبِی وَ نَسَبِی أیُّهَا النَّاسُ أنَا ابنُ مَکَّهَ وَمِنَی أنَا ابنُ زَمزَمَ وَ الصَّفَا أنَا ابنُ مَن حَمَلَ الرُّکنَ بِأطرَافِ الرِّدَا أنَا ابنُ خَیرِ مَنِ ائتَزَرَ وَ ارتَدَی أنَا ابنُ خَیرِ مَنِ انتَعَلَ وَ احتَفَی أنَا ابنُ خَیرِ مَن طَافَ وَ سَعَی أنَا ابنُ خَیرِ مَن حَجَّ وَلَبَّی أنَا ابنُ مَن حُمِلَ عَلَی البُرَاقِ فِی الهَوَاءِ أنَا ابنُ مَن أُسرِیَ بِهِ مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ إِلَی المَسجِدِ الأقصیَ أنَا ابنُ بَلَغَ بِهِ جَبرَئِیل إِلَی سِدرَهِ المُنتَهَی أنَا ابنُ مَن دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ

ص: 54

قَوسَینِ أو أدنِی أنَا ابنُ مَن صَلَّی بِمَلائِکَهِ السَّمَاءِ أنَا ابنُ مَن أوحَی إِلَیهِ الجَلِیلُ مَا أوحَی أنَا ابنُ مُحَمَّدٍ المُصطَفَی أنَا ابنُ عَلِیِّ المُرتَضَی أنَا ابنُ مَن ضَرَبَ خَرَاطِیمَ الخَلقِ حَتَّی قالُوا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهَ انَا ابنُ فاطِمَهَ الزَّهراءِ انَا ابنُ سَیِّدَهِ النِّساءِ اَنَا ابنُ الطُّهرِ البَتُول اَنَا ابنُ بَضعَهِ الرَّسُولِ. (1)

ایها الناس! به ما شش خصلت عطا شده و هفت خصلت موجب فضیلت و برتری ما گردیده است. آن شش خصلت عبارتند از: علم، حلم، سماحت و جوان مردی، فصاحت، شجاعت، و دل های مؤمنان از محبت ما آکنده شده است.

و آن هفت خصلتی که باعث برتری ما هستند عبارتند از اینکه: محمد مختار صلی الله علیه واله ، صدیق یعنی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام ، طیار، حمزه، سیده زنان عالمیان، فاطمه بتول و دو سبط این امت از ما می باشند، هر کسی مرا می شناسد که می شناسد و هر کسی مرا نمی شناسد من او را از حسب و نسب خودم آگاه می نمایم. ایها الناس! من پسر مکه و منی هستم، من پسر زمزم و صفا می باشم، من پسرآن کسی هستم که حجرالاسود را با رداء و عبایش حمل کرد.

من پسرآن کسی هستم که جبرئیل او را به سدره المنتهی (2) کوچ داد و خداوند او را به مقام قرب (رحمت) رساند، منم پسر آن کسی که بهترین سعی و طواف را به جا آورد، منم پسر آن کسی که بهترین حج را به جا آورد، منم پسر آن کسی که بر براق در هوا حمل شد، منم پسرآن کسی که از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سیر داده شد، منم پسر آن کسی که جبرئیل او را به سدره المنتهی رسانید. منم پسر آن کسی که نزدیک آمد و نزدیک تر شد تا به اندازه دو کمان نزدیک تر گردید. منم پسر کسی که ملائکه آسمان هاپشت سر او نماز خواندند، منم پسر آن کسی که خداوند جلیل آنچه را که باید

ص: 55


1- مقتل ابو مخنف / 400.
2- در یمین عرش می باشد که مطابق اخبار معصومین علیهم السلام ، علم ملائکه و آدمیان تا آنجا می رسد و از آن به بعد کسی را جز ذات باری تعالی خبری نیست.

به او وحی نمود.

منم پسر محمد مصطفی صلی الله علیه واله ، منم پسر علی مرتضی علیه السلام ، منم پسر آن کسی که کافران را از بیم تیغ او گذرانید تا اینکه ایمان آورده و زبانشان به لا اله الاالله باز شد، منم پسر فاطمه زهرا و پسر سیده نساء و پسر پاک بتول فرزند پاره تن رسول.

حضرت سیدالشهداء علیه السلام روز عاشورا در مقابل لشکر کوفه قرارگرفت و فرمود:

فَقالَ: أَنشُدُکُمُ اللهَ هَل تَعرِفُونَنِی؟

قالُوا: اللَّهُمَّ نَعَم أنتَ ابنُ رَسُولِ الله صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه وَ سِبطُهُ.

قالَ: أنشُدُکُمُ اللهَ هَل تَعلَمُونَ اَنَّ جَدِّی رَسُولُ الله صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه؟

قالُوا: اللَّهُمَّ نَعَم.

قاَل: أنشُدُکُمُ اللهَ هَل تَعلَمُونَ اَنَّ أَبِی عَلِی بنُ أبِی طَالِبٍ عَلَیهِما السَّلام ؟

قالُوا: اللَّهُمَ نَعَم.

قالَ: أنشُدُکُمُ اللهَ هَل تَعلَمُونَ أَنَّ اُمِّی فَاطِمَهُ الزَّهرَاءُ بِنتُ مُحَمَّدٍ المُصطَفَی صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ؟

قالُوا: اللَّهُمَّ نَعَم...(1)

شما را به خدا سوگند می دهم آیا مرا می شناسید؟

گفتند: آری تو فرزند پیغمبر خدا صلی الله علیه و اله و سبط او هستی.

فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا مرا می شناسید که جدم رسول خدا صلی الله علیه واله است ؟

گفتند: آری به خدا قسم.

فرمودند: شما را به خدا سوگند، آیا می دانید که پدر من علی بن ابی طالب علیهما السلام است؟

ص: 56


1- لهوف / 108.

گفتند: آری به خدا قسم

فرمودند: شما را به خدا سوگند، آیا میدانید که مادرم فاطمه دختر پیامبر صلی الله علیه واله است؟

گفتند: بله ...

تمثیل پنج تن به درخت اصحاب کساء (آل عبا)

عَن هَمَّامُ بنُ نَافِعٍ قالَ أخبَرَنِی مِینَا مَؤلَی عَبدِالرَّحمَنِ بنِ عَوفٍ الزُّهرِی قالَ قالَ لِی عَبدُ الرَّحمَنِ یا مِینَا اَلاَ أُحَدِّثُکَ بِحَدِیثٍ سَمِعتُهُ مِن رَسُولِ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلهِ قُلتُ بَلَی قالَ سَمِعتُهُ یقُولُ أنَا شَجَرَهُ وَ فَاطِمَهُ فَرعُهَا وَ عَلِی لِقَاحُهَا وَ الحَسَنُ وَالحُسَینُ ثَمَرَتُهَا وَ مُحِبُّوهُم مِن أمَّتِی وَرَقُهَا [رِضوَانُ الله عَلَیهِم أجمَعِین]. (1)

همام بن نافع گوید: مینا، غلام عبد الرحمن بن عوف ژهری به من خبر داد که: عبد الرحمن به من گفت: ای مینا آیا تو را به حدیثی که از پیامبر صلی الله علیه واله شنیدم خبرندهم ؟ گفتم: چرا. گفت: از آن حضرت شنیدم که می فرمود: من درختی هستم که فاطمه علیهاالسلام شاخه، علی علیه السلام بارور ساز آن، حسن و حسین علیهما السلام میوه های آن و دوستانشان از امت من، برگ های آن هستند.

حضرت فاطمه علیها السلام پاره پاره تن پیغمبر صلی الله علیه واله است

سَعدِ بنِ أبِی وَقَّاصٍ قالَ: سَمِعتُ رَسُولَ الله صَلَّی الله عَلَیهِ وَ الِه یَقُولُ: فَاطِمَهُ بَضعَهُ مِنِّی

مَن سَرَّهَا فَقَد سَرَّنِی وَ مَن سَاءَهَا فَقَد سَاءَنِی فَاطِمَهُ أَعَزُّ النَّاسِ عَلَیّ. (2)

سعد بن ابی وقاص (سعد بن مالک) گوید: از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیدم که می فرمود: فاطمه پاره تن من است، هرکه او را شاد کند، مرا شاد کرده و هرکه او را ناراحت کند، مرا ناراحت کرده است. فاطمه عزیزترین آفریدگان نزد من است.

ص: 57


1- امالی شیخ مفید /274؛ بحار الانوار 27/ 103.
2- امالی شیخ مفید /289؛ امالی شیخ طوسی /24؛ بحار الانوار 43/ 23.
حضرت فاطمه علیها السلام ولایتش همانند سایر معصومین پایه دین است

عَن أبِی جَعفَرٍ عَلَیهِ السَّلام قالَ: بُنِی الإِسلاَمُ عَلَی خَمسَهِ دَعَائِمَ: إِقَامِ الصَّلاهِ وَ إِیتَاءِ الزَّکَاهِ وَ صَومِ شَهرِ رَمَضَانَ وَ حِجِّ البَیتِ الحَرامِ وَ الوَلایَهِ لَنَا أهلَ البَیت. (1)

امام محمدباقر علیه السلام فرمودند: اسلام بر پنج پایه نهاده شده؛ برپا داشتن نماز، پرداخت زکاه و روزه ماه رمضان، حج خانه خدا و ولایت «اعتقاد به امامت و حکومت» ما اهل بیت.

وَفِی رِوایَهِ اُخری، عَن أبِی جَعفَر عَلَیهِ السَّلام : بُنِی الإِسلاَمُ عَلَی خَمسٍ عَلَی الصَّلاَهِ وَالزَّکَاهِ وَالصَّومِ وَ الحَجِّ وَ الوَلاَیَهِ وَلَم ینَادَ بِشیَءٍ کَما نُودِی بِالوَلاَیهِ. (2)

و در روایت دیگری آمده است که امام باقر علیه السلام فرمود: اسلام روی پنج پایه نهاده شده؛ نماز، زکوه، روزه، حج و ولایت و چنانکه برای ولایت (در روز غدیرخم و در عالم میثاق) فریاد زده شده و ندا داده شده برای هیچ چیز دیگر فریاد زده نشد.

مقام حضرت فاطمه علیها السلام در قیامت

1- عَن جَابِرَ بنَ عَبدِالله مرفوعاً إِذَا کَانَ یَومُ القِیامَهِ تُقبِلُ ابنَتِی فَاطِمَهُ عَلَی نَاقَهٍ مِن نُوقِ الجَنَّهِ خَطمُهَا مِن لُؤلُؤٍ رَطبٍ، قَوَائِمُهَا مِنَ الزُّمُرُّدِ الأخضَرِ، ذَنَبُهَا مِنَ المِسکِ الأذفَرِ، عَینَاهَا یاقُوتَتَانِ حَمرَاوَانِ، عَلَیهَا قُّبَّهُ مِن نُورٍ یرَی ظَاهِرُهَا مِن بَاطِنِهَا وَ بَاطِنُهَا مِن ظَاهِرِهَا. دَاخِلُهَا عَفوُ الله وَ خَارِجُهَا رَحمَهُ اللهِ . عَلَی رَأسِهَا تَاجُ مِن نُورٍ، لِلتَّاجِ سَبعُونَ رُکناً کُلَّ رُکنٍ مُرَصَّعُ بِالدُّرِ وَ الیاقُوتِ، یُضیُ کَمَا یُضیءُ الکَوکَبُ الدُّرِّی فِی أفُقِ السَّمَاءِ. وَعَن یَمِینِهَا سَبعُونَ ألفَ مَلَکٍ وَ عَن شِمَالِهَا سَبعُونَ ألفَ مَلَکٍ وَ جَبرَئِیلُ آخِذٌ بِخِطَامِ النَّاقَهِ یُنَادِی بِأَعلَی صَوتِهِ؛ غُضُّوا اَبصَارَکُم حَتَّی تَجُوزَ فَاطِمَهُ عَلَیها السَّلام بِنتُ مُحَمَّدٍ صَلَی اللهُ عَلَیهِ السَّلام فَلاَ یبقَی

ص: 58


1- امالی شیخ مفید (404؛ بحار الانوار 43/ 23.
2- کافی 18/2 ؛ بحار الانوار 329/65 .

یَؤمَئِذٍ نَبِی وَلاَ رَسٌولٌ وَلاَ صِدِّیقُ وَلاَ شَهِیداً إِلاَ غَضُّوا أبصَارَهُم حَتَّی تَجُوزَ فَاطِمَهُ عَلَیهَا السَّلام فَتَسِیرُ حَتَّی تُحَاذِی عَرشَ رَبِّهَا جَلَّ جَلالُهُ. فَإِذَا النِّدَاءُ مِن قِبَلِ الله جَلَّ جَلالُهُ یا حَبِیبَتِی وَ ابنَهَ حَبِیبِی سَلِینِی تُعطَی وَ اشفَعِی تُشَفَّعِی فَوَعِزَّتِی وَجَلالِی لاَ جَازَنِی ظُلمُ ظَالِمٍ فَتَقُولُ إِلَهِی وَ سَیدِی ذُرِّیتِی وَ شِیعَتِی وَ شِیعَهَ ذُرِّیتِی وَ مُحِبِی وَ مُحِبِی ذُرِّیتِی فَإِذَا النِّدَاءُ مِن قِبَلِ الله جَلَّ جَلالُهُ أینَ ذُرِّیهُ فَاطِمَهَ وَ شِیعَتُهَا وَ مُحِبُّوهَا وَ مُحِبُّو ذُرِّیتِهَا فَیقبِلُونَ وَقَد أحَاطَ بِهِم مَلائِکَهُ الرَّحمَهِ فَتَقدُمُهُم فَاطِمَهُ عَلَیها السَّلام حَتَّی تُدخِلَهُمُ الجَنَّه. (1)

جابر بن عبدالله انصاری از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت کند که فرمودند:

هنگامی که روز قیامت فرا رسد، دخترم فاطمه سوار بر شتری از شترهای بهشتی وارد عرصه محشر می شود که مهار آن ناقه، از مروارید درخشان و چهارپای آن از زمرد سبز، دنباله اش از مشک بهشتی، چشمانش از یاقوت سرخ و بر فراز آن قبه ای (خیمه ای) از نور و بیرون آن از درونش و درون آن از بیرونش نمایان است. فضای داخل آن قبه ، انوار عفو الهی و خارج آن خیمه ، پرتو رحمت خدایی است و بر فرازش تاجی از نور است، که دارای هفتاد پایه از در و یاقوت می باشد و همانند ستارگان درخشان در افق آسمان نور افشانند.

از جانب راست آن مرکب ، هفتاد هزار ملک و از طرف چپ آن هفتاد هزار ملک، در حالی که جبرئیل علیه السلام مهار ناقه را گرفته است، با صدای بلندی ندا می کند: نگاه خود را فراسوی خویش گیرید و نظرها به پایین افکنید، این فاطمه علیها السلام دختر محمد صلی الله علیه واله است که عبور می کند.

در آن هنگام حتی پیامبران و انبیا وصدیقین و شهدا همگی از ادب دیده فرومی گیرند تا اینکه فاطمه علیها السلام عبور می کند و در مقابل عرش پروردگارش قرار می گیرد.

ص: 59


1- فاطمه الزهرا علیها السلام علامه امینی /73.

آنگاه از جانب خداوند جل جلاله ندا می شود: ای محبوبه من وای دخترحبیب من! بخواه از من آنچه می خواهی تا عطایت کنم و شفاعت کن هر که را مایلی تا قبول فرمایم.

در جواب عرضه می دارد: ای خدای من وای مولای من! (دریاب) ذریه من و شیعیانم و پیروان ذریه ام و دوستان من و دوستداران ذریه مرا.

بار دیگر از جانب حق تعالی خطاب می رسد: کجا هستند ذریه فاطمه علیها السلام و پیروان او؟ کجایند دوستدارانش و دوستداران ذریه او؟ در آن هنگام جماعتی به پیش می آیند و فرشتگان رحمت آنان را از هر سوی در میان میگیرند و فاطمه علیها السلام در حالی که پیشگام آن هاست همگی را همراه خود به بهشت وارد فرماید.

لذا آن یکتا کنیز برگزیده خدا و بانوی بانوان عالم از اولین و آخرین، همین شایسته اش است که مهار مرکبش را جبرئیل امین بگیرد و با افتخار ندا کند

غُضُّوا أبصَارَکُم حَتَّی تَجُوزَ فَاطِمَهُ بِنتُ مُحَمَّد صَلَّی اللع عَلَیهِ وَ آلِه.

2- در روایت دیگر از رسول اکرم صلی الله علیه واله نقل شده است که فرمود:

یُنَادِی مُنَادٍ مِن بُطنَانِ العَرشِ: یَا أهلَ القِیامَهِ غُضَّوا أبصَارَکُم هَذِهِ فَاطِمَهُ بِنتُ مُحَمَّدٍ رَسُولِ الله تَمُرُّ عَلَی الصِّرَاطِ . تَمُرُّ فَاطِمَهُ عَلَیها السَّلام وَ تَمُرَّ شِیعَتُهَا عَلَی الصِّرَاطِ کَالبَرقِ الخَاطِف.(1)

روز قیامت منادی از عرش الهی ندا می کند ای اهل محشر! چشمان خود فرو گیرید این فاطمه دختر محمد است که از صراط عبور می کند. آنگاه فاطمه علیها السلام با شیعیان خود به سرعت برق از صراط میگذرند.

3- در حدیث دیگر از رسول اکرم صلی الله علیه واله منقول است که فرمودند:

ثُمَّ یَقُولُ جَبرَئیلُ عَلَیهِ السَّلام : یا فَاطِمَهُ ! سَلِی حَاجَتَکِ . فَتَقُولِینَ: یارَبِّ شِیعَتِی.

ص: 60


1- بحار الانوار 223/43 ؛ فاطمه الزهرا علیها السلام علامه امینی /75.

فَیقُولُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ: قَد غَفَرتُ لَهُم. فَتَقُولِینَ: یا رَبِّ ! شِیعَهُ وُلدِی. فَیقُولُ اللهُ قَد غَفَرتُ لَهُم. فَتَقُولِینَ: یَارَبِّ ! شِیعَهُ شِیعَتِی. فَیقُولُ اللهُ: انطَلِقِی فَمَنِ اعتَصَمَ بِکِ فَهُوَ مَعَکَ فِی الجنَّهِ. فَعِندَ ذَلِکِ یوَدُّ الخَلاَئِقُ أنَّهُم کَانُوا فَاطِمِیینَ فَتَسِیرِینَ وَمَعَکَ شِیعَتُکِ وَ شِیعَهُ وُلدِکِ وَ شِیعَهُ أمِیرِالمؤمِنِینَ آمِنَهً رَوعَاتِهِم.(1)

پس آنگاه جبرئیل علیه السلام عرض می کند: یا فاطمه! هرچه می خواهی از خدای خویش طلب کن. فاطمه علیهاالسلام عرض می کند: خدایا! شیعیان مرا دریاب. خطاب می رسد: همه شیعیان تو را آمرزیدم.

عرضه می دارد: پروردگارا! شیعه فرزندانم را نیز نجات بده. ندا می رسد: همه آنان را بخشیدم.

دوباره می فرمایند: خدایا ! شیعه شیعیانم (یعنی کسانی که شیعیان مرا دوست داشته اند و به آن ها در دنیا کمک می کرده اند) پس خدای تبارک و تعالی می فرماید: یا فاطمه! اینک در میان اهل محشر برو و هر کسی که به تو پناهنده شود، همراه توبه بهشت وارد خواهد شد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه واله سپس به سخن چنین ادامه داد: در آن روز عموم خلائق آرزو میکنند، کاش از شیعیان و دوستان فاطمه بودند! آنگاه تو با شیعیان و دوستان فرزندان خویشتن و شیعیان حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در حال حرکت میکنید که خوف و بیم آنان برطرف شده باشد.

4- جناب جابر در یک حدیث مفصل از حضرت باقر علیه السلام نقل می کند که فرمود: قالَ أَبُو جَعفَرٍ عَلَیهِ السَّلام : وَ الله یَا جَابِرُ إِنَّهَا ذَلِکَ الیَومَ لَتَلتَقِطُ شِیعَتَهَا وَمُحِبِّیهَا کَمَا یَلتَقِطُ الطَّیرُ الحَبَ الجیِّدَ مِنَ الحَبِ الرَّدِیءِ فَإِذَا صَارَ شِیعَتُهَا مَعَهَا عِندَ بَابِ الجَنَّهِ یُلقِی اللهُ فِی قُلُوبِهِم اَن یَلتَفِتُوا فَإِذَا التَفَتُوا یَقُولُ اللهُ یَا

ص: 61


1- بحار الانوار 54/8 .

أحِبَّائِی مَا التِفَاتُکُم وَقَد شَفَّعتُ فِیکُم فَاطِمَهَ بِنتَ حَبِیبِی فَیَقُولُونَ یَا رَبِّ أحبَبنَا أنٌ یُعرَفَ قَدرُنَا فِی مِثلِ هَذَا الیَومٍ فَیَقُولُ اللهُ یَا أحِبَّائِی اِرجِعُوا وَانظُرُوا مَن أحَبَّکُم لِحُبِّ فَاطِمَهَ انظُرُوا مَن اَطعَمَکُمُ لِحُبِّ فَاطِمَهَ انظُرُوا مَن کَسَاکُم لِحُبِّ فَاطِمَهَ انظُرُوا مَن سَقَاکُم شَربَهً فِی حُبِّ فَاطِمَهَ انظُرُوا مَن رَدَّ عَنکُم غَیبَهً فِی حُبِّ فَاطِمَهَ انظُرُوا منَ رَدَّ عَنکُم غَیبَهً فِی حُبِّ فَاطِمَهَ فَخُذُوا بِیَدِهِ وَأدخِلُوهُ الجَنَّهَ قالَ أبُو جَعفَرٍ عَلَیهِ السَّلام وَالله لاَ یَبقَی فِی النَّاسِ إَلاَّ شَاکُّ أو کَافِرٌ أو مُنَافِق .(1)

به خدا قسم ای جابر! این است همان روزی که مادرم زهرا علیهاالسلام شیعیان خود را از میان اهل محشر جدا می کند، مانند مرغی که دانه های خوب را از دانه های بد جدا می سازد و چون شیعیان فاطمه علیها السلام، همراه او به در بهشت می رسند، خدا در قلب آنان چنین القاء می کند؛ به پشت سر خویش نگاه کنید!! آنگاه به عقب سر خود نگاه می کنند.

از جانب خدای تعالی خطاب می شود: سبب چیست که شما به پشت سرتان نگاه می کنید؟ من که شفاعت فاطمه دختر حبیبم محمد صلی الله علیه واله ، را درباره شما پذیرفتم ! عرض می کنند: پروردگارا دوست می داریم قدر و منزلت ما شیعیان فاطمه علیها السلام در چنین روزی شناخته شود.

پس از جانب خدای تعالی خطاب می شود: ای دوستان من!برگردید(و به صحنه محشر) نظر افکنید و (در میان آن جماعت) هر کس که برای دوستی فاطمه علیها السلام شما را دوست داشت، و هرکس که به خاطر فاطمه علیها السلام به شما اطعام و نیکی نمود و با جرعه آبی سیرابتان کرد و یا از غیبت شما روی گردان شد، دست او را بگیرید و به بهشت واردش کنید. سپس حضرت ابوجعفر علیه السلام اضافه فرمود: به خدا قسم!کسی برجای نمی ماند، جز آن کسی که نسبت به مقام والای آل محمد علیهم السلام تردید داشته و یا کافر و یا منافق باشد.

ص: 62


1- تفسیر فرات /299؛ بحار الانوار 8/ 53.

5- عاصمی در کتاب «زین الفتی» در بخش «اشراط الساعه» از «صفوان» چنین روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه واله فرمود:

یَا صَفوان وَالَّذِی بَعَثَنی بِالنُّبُوَهِ لاِخُذَنَّ یَومَ القِیامَهِ بِحُجزَهٍ جِبرِئیلَ وَ عَلِی آخِذُ بِحُجزَتی، وَ فَاطِمَهَ آخِذَهُ بِحُجزَهٍ عَلِیٍ، وَ الحَسَنُ آخِذُ بِحُجزَهٍ فَاطِمَهَ وَالحُسَین آخِذُ بِحُجزَهٍ الحَسَن، وَشیعَتُهُم آخِذَهٌ بِحُجزَتِهِم. یاصفوان! اَینَ تَری اَخا رَسُولِ الله ذاهِبًا بِزَوجَتِهِ ؟ اَینَ تَری فَاطِمَهُ ذاهِبَهً بِوُلدِها؟ اَینَ تَری وُلدَ رَسُولِ الله صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ذاهِبَینِ بِشیعَتِهم؟ اِلَی الجَنَّهِ وَرَبِّ الکَعبَهِ یاصَفوان اِلَی الجَنَّهِ وَرَبِّ الکَعبَهِ. یاصَفوانِ إلَی الجَنَّهَ وَرَبَّ الکَعبَهِ. یا صفوان عَهدٌ عَهِدَ بِهِ جِبرِئیلُ مِن عِندِ رَبِّ العالَمین. (1)

ای صفوان! قسم به وجود مقدسی که مرا به پیامبری مبعوث فرموده است، در روز قیامت، من دامان جبرئیل (نماینده خدای عزوجل) را میگیرم و علی دامان مرا و فاطمه دامان علی را و حسن دامان فاطمه را و حسین دامان حسن را و شیعیانشان دست به دامان آنها هستند.

ای صفوان! آیا گمان می کنی خدای تعالی پیامبرش را (پناهنده خود را) کجا می برد؟ و پیامبر، برادرش علی را و علی، همسرش زهرا را و فاطمه،دو فرزندش وآنها شیعیانشان را کجا خواهند برد؟

سپس پیامبراکرم صلی الله علیه واله سه بار تکرار فرمودند: قسم به خدای کعبه به سوی بهشت می برند و این پیمانی است که جبرئیل از جانب پروردگار جهانیان وعده داده است.

در اینجا روایات فراوان است که در قسمت ذکر فضائل پنج تن آل عبا خواهد آمد.

ص: 63


1- فاطمه الزهرا علیها السلام علامه امینی /78.
حضرت فاطمه علیها السلام از دیدگاه پیامبراکرم صلی الله علیه واله

1- قالَ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه : مَن آذَاهَا فَقَد آذَانِی وَمَن آذَانِی فَقَد آذَی اللهِ وَ ذلِکَ قَولُهُ تَعالی:« إِنَّ الَّذِینَ یُؤذُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللهُ فِی الدُّنیا وَ الآخِرَه» (1)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: هر کس فاطمه را بیازارد مرا آزرده است و هر کس مرا اذیت کند (گویی) خدا را آزرده است. چنان که خدای تعالی می فرماید: «همانا آن کسانی که خدا و رسول او را بیازارند خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده است». و (از رحمت خود دور فرموده است).

که با توجه به فرمایش پیامبر صلی الله علیه واله آزار حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام ، برابر با آزار خدا و رسولش است. (که در محل خودش، در باب ایذاء خواهد آمد).

2- فَاطِمَهُ بَضعَهُ مِنِّی مَن أغضَبَهَا أغضَبَنِی. (2)

فاطمه علیها السلام پاره تن من است، هر کس او را خشمگین کند مرا به خشم آورده است.

3- فَاطِمَهُ بَضعَهُ مِنِّی یُؤذِینِی مَا آذَاهَا وَ یَغضِبُنی مَا أغضَبُها.(3)

فاطمه علیها السلام پاره تن من است. آنچه فاطمه علیها السلام را بیازارد، مرا نیز آزرده می سازد و آنچه فاطمه علیهاالسلام را به خشم آورد، مرا هم غضبناک می کند.

4- فَاطِمَهُ بَضعَهُ مِنِّی یقبِضُنِی مَا یقبِضُهَا وَ یبسُطُنِی مَا یبسُطُهَا.(4)

فاطمه علیهالسلام پاره تن من است. آنچه او را دلگیر کند، مرا گرفته خاطر می سازد و آنچه او را مسرورگرداند، مرا شاد می نماید.

5- فَاطِمَهُ بَضعَهُ مِنِّی یُؤذِینِی مَا آذَاهَا وَ ینصِبُنی مَا أنصَبَها.(5)

فاطمه علیها السلام پاره تن من است؛ آنچه او را آزرده کند، مرا آزرده کرده و آنچه او را به زحمت اندازد، مرا دچار مشقت می نماید

ص: 64


1- سوره احزاب آیه 57؛ فاطمه الزهرا علیهاالسلام علامه امینی /91.
2- فاطمه الزهرا علیهاالسلام علامه امینی /91-92
3- فاطمه الزهرا علیهاالسلام علامه امینی /91-92
4- فاطمه الزهرا علیها السلام علامه امینی /91-92
5- فاطمه الزهرا علیهاالسلام علامه امینی /91-92

6- فَاطِمَهُ بَضعَهُ مِنِّی یَسعَفُنی مَا یَسعَفُها.(1)

فاطمه علیها السلام پاره تن من است. هر که او را مساعدت کند، مرا کمک کرده .

7- فَاطِمَهُ شِجنَهُ مِنِّی یبسُطُنِی مَا یَبسُطُهَا وَ یقبِضُنِی مَا یَقبِضُهَا.(2)

فاطمه علیها السلام رگ و ریشه من است. هر کس او را شاد کند، مرا شاد کرده و هر کس او را غمگین کند، مرا غمگین کرده است.

8- فَاطِمَهُ مُضقَهٌ مِنِّی مَن آذَاهَا فَقَد آذَانِی.(3)

فاطمه علیها السلام پاره گوشت من استهر که او را اذیت کند، مرا اذیت کرده .

9- فَاطِمَهُ مُضقهٌ مِنِّی یَقبِضُنِی مَا یَقبِضُهَا وَ یَبسُطُنِی مَا ییسُطُهَا.(4)

فاطمه علیها السلام پاره گوشت من است هر کس او را دلگیر کند، مرا دلگیر کرده و هر کس او را شاد کند، مرا شاد کرده است.

10۔ فَاطِمَهُ مُضقَهٌ مِنِّی یسُرُّنِی مَا یسُرُّهَا.(5)

فاطمه علیها السلام پاره تن من است. خوشحالی او، خوشحالی من است.

که تقریبا هم مضمونند ولی با الفاظ مختلف که از شیعه و سنی آمده است.

11- إِنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعَالَی یغضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَهُ وَیَرضَی لِرِضَاها.(6)

خداوند تبارک و تعالی با غضب فاطمه علیها السلام غضبناک، و با خشنودی فاطمه علیها السلام خشنود می گردد.

12- إِنَّ اللهَ یغضَبُ لِغَضَبِکِ وَ یَرضَی لِرِضَاک.(7)

ای فاطمه! خداوند با غضب تو غضب می کند و با خشنودی تو خشنود می شود .

ص: 65


1- فاطمه الزهرا علیها السلام علامه امینی /94.
2- فاطمه الزهرا علیها السلام علامه امینی /94.
3- فاطمه الزهرا علیها السلام علامه امینی /94.
4- فاطمه الزهرا علیها السلام علامه امینی /94.
5- فاطمه الزهرا علیها السلام علامه امینی /94.
6- فاطمه الزهرا علیها السلام علامه امینی /94.
7- فاطمه الزهرا علیها السلام علامه امینی /94.
چرا حضرت فاطمه علیها السلام، فاطمه نامیده شده؟

1- عَن أبِی هُرَیرَهَ قالَ: إِنَّمَا سُمِّیت فَاطِمَهُ، فَاطِمَهُ لاَنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ فَطَمَ مَن أحَبَّهَا مِنَ النَّار.(1)

از ابوهریره نقل شده که گوید: فاطمه علیهاالسلام ، به این جهت فاطمه نامیده شد که خداوند کسی را که دوست اوست از جهنم بریده است.

2- عَن جَابِرَ بنَ عَبدِالله الأنصَارِی قالَ: [قالَ] النَّبِی صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه إنَّمَا سُمِیت ابنَتِی فَاطِمَهَ لأَنَّ اللهَ فَطَمَهَا وَ فَطَمَ مُحَبِّیهَا مِنَ النَّار.(2)

از جابر بن عبدالله انصاری روایت شده که رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: دخترم فاطمه علیها السلام به این جهت فاطمه نامیده شده که خداوند او و دوستانش را از جهنم بریده است.

کلمه فاطمه به معنی زنی که فرزند خود را از شیرگرفته باشد.(3)

3- عَنِ ابنِ عَبَّاس: قالَ رَسُولُ الله صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ابنَتِی فَاطِمَهُ حَورَاءُ آدَمِیَّهٌ لَم تَطمَث وَ لَم تَحِض وَإِنَّمَا سَمَّاهَا فَاطِمَهَ لاَنَّ الله عَزَّوَجَلَّ فَطَمَهَا وَمُحِبِّیهَا مِنَ النَّارِ. (4)

ابن عباس گوید: رسول گرامی صلی الله علیه واله که فرمودند: دخترم فاطمه علیها السلام حوریه ای است به صورت انسان، و هرگز خون حیض ندیده و نخواهد دید (چون معصومه است) و فاطمه نامیده شده است، زیرا که خداوند او و دوستان او را از آتش جهنم بازداشته است.

4- عَن أبِی جَعفَرٍ عَلَیهِ السَّلام عَن آبَائِهِ: قالَ: إِنَّمَا سُمِّیت فَاطِمَهُ بِنتُ مُحَمَّدٍ، الطَّاهِرَهَ لِطَهَارَتِهَا مِن کُلِّ دَنَسٍ وَ طَهَارَتِهَا مِن کُلِّ رَفَثٍ وَمَا رَأَت قَطُّ یَؤماً

ص: 66


1- علل الشرایع 582/1 ؛ بحار الانوار 13/43 ؛ عوالم 54/11 .
2- معانی الاخبار / 64؛ بحار الانوار 133٫65؛ عوالم 54/11
3- فَطِمَ الحَبلَ فَطَمَاً: بریدن آن را. فَطَمَ الوَلَد فِطامًا: کودک را از شیر گرفت. مَفطُوم وَ مَفطُومَه . فَطِیم جمع فُطُم: کودک از شیر باز شده .
4- بحار الانوار 16/43 ؛ عوالم 54/11 .

حُمرَهً وَلاَ نِقَاسا.(1)

امام باقر علیه السلام از پدرشان نقل فرموده اند که: فاطمه دختر محمد صلی الله علیه واله، طاهره نامیده شد، چون از هر پلیدی و آلودگی، پاک و مطهر است و هرگز خون حیض و نفاس ندید.

5- عَن عَلِی عَلَیهِ السَّلام قالَ: سَمِعتُ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه [یقول] سُمِّیت فَاطِمَهَ لأِنَّ اللهَ فَطَمَهَا وَ ذُرِّیتَهَا مِنَ النَّارِ مَن لَقِیَ اللهَ مِنهُم بِالتَّوحِیدِ وَ الإِیمَانِ بِمَا جِئتُ بِه .(2)

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: من از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیدم که می فرمود: فاطمه علیها السلام، از آن جهت فاطمه، نامیده شد؛ که خداوند خود آن حضرت و ذره اش را از آتش بریده و قطع نموده است. البته اگر ذره آن حضرت باتوحید و با حفظ ایمان خداوند متعال را ملاقات کرده باشند و به آنچه که من از جانب خداوند برای مردم آورده ام معتقد باشند و به آن عمل کنند.

6- عَن عَلِی عَلَیهِ السَّلام أَنَّ النَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه سُئِلَ مَا البَتُولُ ؟ فَاِنَّا سَمِعنَاکَ یا رَسُولَ الله تَقُولُ: إِنَّ مَریَم وَ فَاطِمَهَ بَتُولٌ. فَقالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه: البَتُولُ الَّتِی لَم تَرحُمرَهً قَطُّ أی لَم تَحِض فَاِنَّ الحَیضَ مَکرُوهٌ فِی بَنَاتِ الأنبِیاء.(3)

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: از پیغمبر صلی الله علیه واله پرسیده شد: معنای بتول چیست؟ زیرا ما از تو شنیدیم که می فرمودی: مریم و فاطمه، هردو بتول هستند. فرمود: بتول آن زنی است که هرگز سرخی نبیند؛ یعنی خون حیض نبیند. زیرا خون حیض از برای دختران انبیاء مکروه و ناپسند است.

7- قالَ ابنُ عَبَّاس لِمُعَاوِیهَ: أتَدرِی لِمَ سُمِّیت فَاطِمَهَ عَلَیهَا السَّلام، فَاطِمَهَ؟ قالَ: لاَ

ص: 67


1- بحار الأنوار 43/ 19.
2- همان 18/43
3- همان 15/43

قالَ یَقُولَه إِنَّهَا فُطِمَت هِیَ وَ شِیعَتُهَا مِنَ النَّارِ. سَمِعتُ رَسُولِ الله یَقُولُه.(1)

ابن عباس به معاویه (لعنه الله) گفت: می دانی چرا فاطمه علیها السلام، فاطمه نامیده شد؟ گفت نه گفت: به خاطر اینکه خداوند او و شیعیانش را از آتش نجات داده و در امانند و من خودم این مطلب را از رسول اکرم صلی الله علیه واله شنیدم.

8- قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه : یَا عَلِی! أَتَدرِی لِمَ سُمِّیت فَاطِمَه ؟ فَقالَ عَلِی عَلَیهِ السَّلام : یَا رَسُولَ الله لِمَ سُمِّیت ؟ قالَ: لأِنَّهَا فُطِمَت هِی وَ شِیعَتُهَا مِنَ النَّار.(2)

رسول خدا صلی الله علیه واله به امیرمؤمنان علیه السلام؟ فرمود: می دانی چرا فاطمه علیها السلام، فاطمه نامیده شد؟ امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: چرا نامیده شد؟ رسول خدا الله صلی الله علیه واله فرمود: زیرا او و شیعیانش از آتش جهنم در امانند.

9- قالَ النَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه لِفَاطِمَهَ: شَقَّ [الله] لَکَ یا فَاطِمَهُ اسماً مِن أسمَائِهِ فَهُوَ الفَاطِرُ وَأنتِ فَاطِمَه وَ شِبهُهُ.(3)

رسول خدا صلی اله علیه واله به فاطمه زهرا علیها السلام فرمودند: ای فاطمه ! خداوند متعال برای تونامی، از اسامی و نام های خودش مشتق نمود که او فاطر است و تو فاطمه و مشابه او هستی.

10- عَن مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ الثَّقَفِی قالَ: سَمِعتُ أبَا جَعفَرٍ عَلَیهِ السَّلام یَقُولُ لِفَاطِمَهَ عَلَیهَا السَّلام : وَقفَهُ عَلَی بَابِ جَهَنَّمَ فَإِذَا کَانَ یَومُ القِیَامَهِ کُتِبَ بَینَ عَینَی کُلِّ رَجُلٍ مُؤمِنٌ أو کَافِرٌ فَیؤمَرُ بِمُحِبٍ قَد کَثُرَت ذُنُوبُهُ إِلَی النَّارِ فَتَقرَأُ فَاطِمَهُ بَینَ عَینَیهِ مُحِباً فَتَقُولُ إِلَهِی وَ سَیدِی سَمَّیتَنِی فَاطِمَهَ وَ فَطَمتَ بِی مَن تَوَلاَّنِی وَ تَوَلَّی ذُرِّیتِی مِنَ النَّارِ وَ وَعدُکَ الحَقُّ وَأنتَ لا تُخلِفُ المِیعادَ فَیَقُولُ الله عَزَّوَجَلَّ: صَدَقتِ یا فَاطِمَهُ إِنِّی سَمَّیتِکِ فَاطِمَهَ وَ فَطَمتُ بِکِ مَن

ص: 68


1- بحار الانوار 43 /12.
2- همان 14/43 .
3- همان 15/43

أحَبَّکِ وَ تَوَلاَّکِ وَ أحَبَّ ذُرِّیتَکِ وَ تَوَلاَّهُم مِنَ النَّارِ وَ وَعدِی الحَقُّ وَ اَنَا لا اُخلِفُ المِیعَادَ وَإِنَّمَا أمَرتُ بِعَبدِی هَذَا إِلَی النَّارِ لِتَشفَعِی فِیهِ فَاُشَفِّعَکِ وَ لِیتَبَینَ مَلائِکَتِی وَ اَنبِیائِی وَ رُسُلِی وَ أهلَ المَؤقِفِ مَؤقِفُکِ مِنِّی وَ مَکَانَتُکِ عِندِی فَمَن قَرَأتِ بَینَ عَینَیهِ؛ مُؤمِناً فَخُذِی بِیدِهِ وَ أدخِلِیهِ الجَنَّه.(1)

محمد بن مسلم ثقفی گوید: از امام باقر علیه السلام شنیدم که می فرمود: حضرت فاطمه علیها السلام در روز قیامت، در مقابل دروازه جهنم توقف خواهد نمود. پس در آن هنگام میان چشمان هرکسی نوشته می شودکه کافر است یا مؤمن.آنگاه به دوستدار فاطمه به دلیل گناهانش امر می شود که داخل جهنم گردد، هنگامی که فاطمه درمیان دو چشم وی می بیند که او محب و دوستدار او بوده می گوید: پروردگار من! ای آقای من! مرا فاطمه نامیدی و وعده دادی که به وسیله من، هر کس را که شیعه من و فرزندانم باشد از آتش نجات دهی، وعده تو حق است و تخلف نمی پذیرد.

سپس خداوند عزوجل میگوید: راست می گویی ای فاطمه! من تو را فاطمه نامیدم و کسی که تو و فرزندانت را دوست داشته و شیعه شما باشد از آتش نجات می دهم و وعده من حق است و خلف وعده نخواهم کرد، و به این منظور دستور دادم او را به جهنم ببرند که تو برای او شفیع شوی و من شفاعت تو را بپذیرم تا مقام و منزلتی که تو نزد من داری، برای ملائکه و پیامبران و اهل محشر معلوم شود. اکنون دست هر کس را که در میان دو چشم او مؤمن نوشته شده باشد بگیر و داخل بهشت نما.

11- أبُوهَاشِمٍ العَسکَرِی: سَأَلتُ صَاحِبَ العَسکَرِ عَلَیهِ السَّلام لِمَ سُمِّیت فَاطِمَهُ عَلَیهاالسَّلام ،الزَّهرَاءَ؟ فَقالَ: کَانَ وَجهُهَا یزهَرُ لأمِیرِالمُؤمِنِینَ عَلَیهِ السَّلام مِن أوَّلِ النَّهَارِ کَالشَّمسِ الضَّاحِیهِ وَعِندَ الزَّوَالَ کَالقَمَرِ المُنِیرِ وَعِندَ غُرُوبِ الشَّمسِ کَالکَوکَبِ الدُّرِّی.(2)

ابوهاشم العسکری می گوید: از امام حسن عسکری علیه السلام سوال کردم: چرا

ص: 69


1- بحار الانوار 14/43 ؛ عوالم 55/11 .
2- بحار الانوار 16/43

فاطمه علیها السلام، زهرا نامیده شد؟ فرمود: (نور) صورت آن بزرگوار برای امیرمؤمنان علیه السلام در اول روز، مانند خورشید می درخشید و هنگام زوال، مانند ماه منیر بود و هنگام غروب مانند ستارگان درخشان، میدرخشید.

12- الحَسَنُ بنُ یزِیدَ قالَ: قُلتُ لأِبِی عَبدِالله عَلَیهِ السَّلام لِمَ سُمِّیت فَاطِمَهُ، الزَّهرَاء؟ قالَ: لأِنَّ لَهَا فِی الجَنَّهِ قُبَّهً مِن یَاقُوتٍ حَمرَاءَ ارتِفَاعُهَا فِی الهَوَاءِ مَسِیرَهُ سَنَهٍ مُعَلَّقَهً بِقُدرَهِ الجَبَّارِ لاَ عَلاَقَهَ لَهَا مِن فَوقِهَا فَتُمسِکَهَا وَ لاَ دِعَامَهَ لَهَا مِن تَحتِهَا فَتَلزَمَهَا لَهَا مِائَهُ ألفِ بَابٍ عَلَی کُلِّ بَابٍ ألفٌ مِنَ المَلاَیِکَهِ یرَاهَا أهلُ الجَنَّهِ کَمَا یَری أحَدُکُمُ الکَوکَبَ الدُّرِّی الزَّاهِرَ فِی أفُقِ السَّماءِ فَیَقُولُونَ: هَذِهِ الزَّهرَاءُ لَفَاطِمَه عَلَیها السَّلام.(1)

حسن بن یزید گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: چرا فاطمه علیها السلام ، زهرا نامیده شد؟ آن حضرت فرمودند: چون آن حضرت در بهشت خیمه ای از یاقوت سرخ دارد که ارتفاعش در هوا مسیر یک سال راه است و به قدرت خداوند متعال معلق است و هیچ علقه ای بالای او نیست که او را بگیرد و هیچ ستونی هم ندارد که از زیر، ملازم او باشد و صد هزار در دارد که به هر دری هزار ملک ایستاده اند و اهل بهشت آن را می بینند، همچنان که شما یکی از ستارگان درخشنده را در افق آسمان می بینید، ملائکه می گویند: همه اینها از آن فاطمه زهرا علیها السلام است.

13- ابن اثیر « از اهل تسنن» روایت می کند:

سَمّیتُ فَاطِمَهُ بِالبَتُولِ لإِنقَطاعَهَا عَن نِساءِ زَمانِها فَضلاً وَ دِینًا وَ حَسَبًا.(2)

فاطمه علیهاالسلام ، به بتول نامگذاری شده است؛ به خاطر اینکه از نظر دین و حسب و شرف بر زنان عالم برتری دارد.

ص: 70


1- مناقب آل أبی طالب علیهم السلام 330/3 ؛ بحار الانوار16/43
2- فاطمه الزهرا علیهاالسلام /66.

14- قالَ الصَّادِقُ عَلَیهِ السَّلام : إِنَّمَا سُمِّیت فَاطِمَهَ لأِنَّ الخَلقَ فُطِمُوا عَن مَعرِفَتِهَا.(1)

امام صادق علیه السلام فرمودند: به خاطر این فاطمه نامیده شد، که خلق از کنه معرفتش آگاهی ندارند.

15- قالَ َو أَمَّا ابنَتِی فَاطِمَهُ فَإِنَّهَا سَیدَهُ نِسَاءِ العَالَمِینَ مِنَ الأوَّلِینَ وَالآخِرِینَ وَهِیَ بَضعَهٌ مِنِّی وَهِیَ نُورُ عَینِی وَ هِیَ ثَمَرَهُ فُؤَادِی وَ هِیَ رُوحِی الَّتِی بَینَ جَنبَی وَ هِیَ الحَورَاءُ الإِنسِیهُ مَتَی قَامَت فِی مِحرَابِهَا بَینَ یَدَی رَبَّهَا جَلَّ جَلاَلُهُ ظَهَرَ نُورُهَا لِمَلایِکَهِ السَّماءِ کَمَا یَظهَرُ نُورُ الکَوَاکِبِ لأَهلِ الأرضِ وَ یَقُولُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ: لِمَلایِکَتِهِ یا مَلائِکَتِی انظُرُوا إِلَی أمَتِّی فَاطِمَهَ سَیدَهِ إِمَائِی قَائِمَهً بَینَ یَدَی تَرتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِن خِیفَتِی وَ قَد أقبَلَت بِقَلبِهَا عَلَی عِبَادَتِی أُشهِدُکُم أنِّی قَد آمَنتُ شِیعَتَهَا مِنَ النَّار.(2)

پیامبراکرم صلی الله علیه واله فرمودند: دختر من فاطمه، همانا او سیده زنان عالمیان از اولین و آخرین است و او پاره تن من، نور چشم من و میوه دل من است. او روح من در بین دو سینه من است و حوریه ای است به شکل انسان. هنگامی که در محرابش در برابر خدای جل جلاله می ایستد، نور او برای ملائکه آسمان ها می درخشد، همان طور که نور ستارگان برای اهل زمین می درخشد و در همین حین خداوند عزوجل به ملائکه اش می گوید: ای ملائکه من ! به کنیز من نگاه کنید! فاطمه سرور کنیزان من است. در برابر من ایستاده و از خوف من می لرزد، در حالی که از جان و دل به عبادت من روی کرده . شما را گواه می گیرم که پیروانش را از آتش امان داده ام.

16- قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه : فَاطِمَهُ بَهجَهُ قَلبِی وَ ابنَاهَا ثَمَرَتَا فُؤادِی وَ بَعلُهَا نُورُ بَصَرِی وَالأئِمَّهُ مِن وُلدِهَا اُمَنَا رَبِی وَ حَبلُهُ المَمدُودُ بَینَهُ وَ بَینَ خَلقِهِ مَنِ

ص: 71


1- تفسیر فرات /581.
2- امالی شیخ صدوق /99 - 100.

اعتَصَمَ بِهِم نَجَا وَ مَن تَخَلَّفَ عَنهُم هَوَی.(1)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: فاطمه شادمانی دل من، و فرزندانش میوه دل من، شوهرش نور چشمان من و امامان از فرزندانش أمناء پروردگار من و ریسمان کشیده بین خدا و خلق او هستند. (واسطه فیض هستند) کسی که به ولایت او چنگ بزند اهل نجات است و کسی که از آن ها تخلف کند، هلاک خواهد شد.

17- قالَ الکَاظِم عَلَیهِ السَّلام : إِنَّ فَاطِمَهَ عَلَیهَا السَّلام صِدِّیقَهُ شَهِیدَه .(2)

امام کاظم علیه السلام فرمودند: فاطمه علیهاالسلام ، صدیقه و راستگوی شهیده است.

18- قالَت عَائِشَهَ: مَا رَأیتُ أحَداً کَانَ أشبَهَ کَلاَماً وَ حَدِیثاً مِن فَاطِمَهَ بِرَسُولِ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه وَ کَانَث إِذَا دَخَلَت عَلَیهِ رَحَّبَ بِهَا وَ قامَ إِلَیها فَاخَذَ بِیَدِها فَتَقَبَّلَها وَ أجلَسَهَا فِی مَجلِسِه. (3)

عایشه گوید: من کسی را شبیه تر از نظر کلام و سخن و گفتار به رسول خدا صلی الله علیه واله ، از فاطمه علیهاالسلام ندیدم. هنگامی که فاطمه بر پیامبر صلی الله علیه واله وارد می شد، پیامبر صلی الله علیه واله به او مرحبا می گفت و دست فاطمه را میگرفت و آن را می بوسید و در جای خودش می نشاند.

19 - قالَ ابنُ عُمَر: إِنَّ النَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه کَانَ اِذَا سافَرَ کَانَ آخِرُالنَّاسِ عَهداً بِهِ فَاطِمَهَ وَإِذَا قَدِمَ مِن سَفَرِ کَانَ اَوَّلُ النَّاسِ بِهِ عَهداً فَاطِمَهَ رَضِیَ اللهُ عَنها.(4)

ابن عمر گوید: به درستی که نبی اکرم صلی الله علیه واله هنگامی که به سفر می رفت آخرین کسی از مردم که با او خداحافظی می کرد، فاطمه زهرا علیها السلام بود و وقتی از سفر برمی گشت، اولین کس از مردم که می دید و به دیدارش می رفت فاطمه علیها السلام بود.

ص: 72


1- ارشاد القلوب 42/3 .
2- کافی 458/1
3- المستدرک علی الصحیحین 154/3
4- المستدرک؛ ذخائر العقبی / 37.

قالَت عَائِشَه: کَانَ النَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه إِذَا قَدِمَ مِن سَفَرٍ قَبَّلَ نَحرَفَاطِمَهَ وَقالَ: مِنهَا أشُمُّ رائِحَهَ الجَنَّه.(1)

عایشه گوید: پیامبر صلی الله علیه واله هنگامی که از سفر برمی گشت زیرگلوی فاطمه علیهاالسلام را می بوسید و می فرمود: بوی بهشت را از دخترم فاطمه استشمام میکنم.

سیادت حضرت:

21- قالَ ابنُ أبِی الحَدِید: قَد تَواتَرَالخَبرُ عَنه صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه أنَّهُ قالَ: فَاطِمَهُ سَیدَهِ النِّسَاء العالَمینَ .(2)

ابن ابی الحدید گوید: همانا این سخن از پیامبراکرم صلی الله علیه واله به تواتر نقل شده است که او فرمود: فاطمه علیها السلام سیده زنان عالمیان است.

22- قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه: فَأیمَا امرَاَهٍ صَلَّت فِی الیَومِ وَاللَّیلَهِ خَمسَ صَلَوَاتٍ وَ صَامَت شَهرَ رَمَضَانَ وَحَجَّت بَیتَ اللهِ الحَرَامَ وَ زَکَّت مَالَهَا وَأطَاعَت زَوجَهَا وَ وَالَت عَلِیاً بَعدِی دَخَلَتِ الجَنَّهَ بِشَفَاعَهِ ابنَتِی فَاطِمَهَ وَإِنَّهَا لَسَیِّدَهُ نِسَاءِ العَالَمِین فَقِیلَ یا رَسُولَ اللهَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه أهِی سَیدَهٌ لِنِسَاءِ عَالَمِیهَا؟

فَقاَل صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه: ذَاکَ لِمَریمَ بِنتِ عِمرَانَ فَأمَّا ابنَتِی فَاطِمَهُ فَهِی سَیدَهُ نِسَاءِ العَالَمِینَ مِنَ الأوَّلِینَ وَالآخِرِین.(3)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: هر زنی که روز و شب نمازهای پنجگانه را بخواند، ماه رمضان را روزه بگیرد، بیت الله الحرام را زیارت کند، مالش را پاکیزه کند

(زکات بدهد)، از شوهرش اطاعت کند (در آن چیزی که باید اطاعت کند) و بعد از من، علی علیه السلام را دوست بدارد و سرپرست گیرد، به شفاعت دخترم فاطمه

ص: 73


1- ینابیع الموده /174.
2- شرح نهج البلاغه 280/10 .
3- امالی شیخ صدوق /393-394.

داخل بهشت شود. او سرور زنان عالمیان است. گفتند: یا رسول الله ! سرور زنان عالمیان دوران خویش است ؟ فرمودند: این سخن برای مریم دخترعمران باشد و اما دخترم فاطمه سرور زنان از پیشینیان و آیندگان است.

23- قالَ رَسُولُ الله صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه: یا سُلمَانُ ! مَن أحَبَّ فَاطِمَهَ ابِنَتِی فَهُوَ فِی الجَتَّهِ مَعِی وَ مَن أبغَضَهَا فَهُوَ فِی النَّارِ. یا سَلمَانُ !حُبُّ فَاطِمَهَ یَنفَعُ فِی مِائَهِ مَؤطِنٍ أیسَرُ تِلکَ المَوَاطِنِ المَوتُ وَ القَبرُ وَالمِیزَانُ وَ المَحشَرُ وَالصِّرَاطُ وَ المُحَاسَبَهُ فَمَن رَضِیت عَنهُ ابنَتِی فَاطِمَهُ رَضِیتُ عَنهُ وَمَن رَضِیتُ عَنهُ رَضِی اللهُ عَنهُ وَمَن غَضِبَت عَلَیهِ فَاطِمَهُ غَضِبتُ عَلَیهِ وَمَن غَضِبتُ عَلَیهِ غَضِبَ اللهُ عَلَیهِ وَوَیلٌ لِمَن یظلِمُهَا وَ یظلِمُ بَعلَهَا أمِیرَالمُؤمِنِینَ عَلِیا عَلَیهِ السَّلام وَ وَیلٌ لِمَن یظلِم ذُرِّیتَهَا وَ شِیعَتَها.(1)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: ای سلمان ! هرکه فاطمه را دوست بدارد او در بهشت با من باشد و هر که فاطمه را دشمن بدارد او در آتش باشد. ای سلمان ! دوستی فاطمه در صد جا سودمند باشد که کمترین آن ها مرگ و قبر و میزان و حشرو صراط و محاسبه باشد. هرکس، دخترم از او خشنود باشد، من نیز از او خشنودم و هر کس، من از او خشنود باشم خدا نیز از او خشنود باشد. هر کس فاطمه بر او غضب کند، من نیز بر او غضب میکنم و هر کس من بر او غضب کنم، خدای متعال نیز بر او غضب کند. وای برآنان که برفاطمه و شوهرش امیرمؤمنان علیه السلام ستم کنند و وای بر آنان که به فرزندان و شیعیانش ستم کنند.

24- قالَت فَاطِمَهُ عَلَیهاالسَّلام : قالَ لِی رَسُولُ الله صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه یَا فَاطِمَهُ مَن صَلَّی عَلَیکِ غَفَرَ اللهُ لَهُ وَألحَقَهُ بِی حَیثُ کُنتُ مِنَ الجَنَّه .(2)

ص: 74


1- ارشاد القلوب 294/2
2- کشف الغمه 98/2 ؛ بیت الاحزان /37.

حضرت فاطمه علیها السلام فرمودند: پدرم رسول الله صلی الله علیه واله به من فرمودند: ای فاطمه! کسی که بر تو صلوات بفرستد خداوند او را می بخشد و او را در هر جای بهشت که باشم به من ملحق کند.

25- قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه : إِنَّ اللهَ تَعَالَی اختَارَ مِنَ النِّسَاءِ أربع: مَریمَ وَ آسِیهَ وَ خَدِیجَهَ وَفَاطِمَهَ الخَبَر.(1)

پیامبر صلی الله علیه السلام فرمودند: خداوند از میان زنان عالم چهار زن را برگزید؛ مریم، آسیه ، خدیجه، فاطمه علیهم السلام.

26- وَعَنِ ابنِ عَبَّاسٍ قالَ: خَطَّ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه فِی الأرضِ أربَعَهَ خُطُوطٍ ... قالَ رَسُولُ الله: صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه أفضَلُ نِسَاءِ أهلِ الجَنَّهِ خَدِیجَهُ بِنتُ خُوَیلِدٍ، وَ فَاطِمَهُ بِنتُ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه وَ مَریَمُ بِنتُ عِمرَانَ، وَ آسِیَهُ بِنتُ مُزَاحِمٍ امرَأهُ فِرعَونَ .(2)

ابن عباس گوید: رسول خدا صلی الله علیه واله روی زمین چهار خط کشید... سپس فرمود: برترین زنان بهشت خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد، مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم، زن فرعون است.

27- قالَ: خَیرُ نِسَاءِ العَالَمِینَ مَریَمُ، آسِیهُ، خَدِیجَهُ وَ فَاطِمَهُ.(3)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: برترین زنان جهان مریم، آسیه، خدیجه و فاطمه علیهم السلام هستند.

اسامی و القاب حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام

عَن یونُسَ بنِ ظَبیانَ قالَ: قالَ أبُو عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام لِفَاطِمَهَ عَلَیها السَّلام تِسعَهُ اَسمَاءَ عِندَ الله عَزَّوَجَلَّ فَاطِمَهُ وَالصِّدِّیقَهُ وَالمُبَارَکَهُ وَالطَّاهِرَهُ وَ الزَّکِیَّهُ وَ الرَّاضِیَهُ وَ المَرضِیَّهُ وَ المُحَدَّثَهُ وَ الزَّهرَاءُ ثُمَّ قالَ عَلَیهِ السَّلام: أتَدرِی أیُّ شَیءٍ تَفسِیرُ فَاطِمَهَ ؟

ص: 75


1- بحار الانوار 19/43 ؛ بیت الاحزان /37
2- خصال 226/1 ؛ اسد الغابه 419/5 .
3- خصال باب اربعه 225/1

قُلتُ: أخبِرنِی یَاسَیِّدِی. قالَ: فُطِمَت مِنَ الشَّرِّ. قَالَ: ثُمَّ قَالَ: لَولاَ أنَّ أمِیرِالمُؤمِنِینَ عَلَیهِ السَّلام تَزَوَّجَهَا لَمَا کَانَ لَهَا کُفُوٌ إِلَی یَومِ القِیَامَهِ عَلَی وَجهِ الأرضِ آدَمُ فَمَن دُونَهُ.(1)

یونس بن ظبیان از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: فاطمه علیها السلام در نزد خداوند دارای 9 اسم است؛ فاطمه، صدیقه، مبارکه، زکیه، راضیه، مرضیه ، محدثه، زهرا.بعد فرمود:آیا تفسیر اسم فاطمه را می دانی؟عرض کردم: بفرمایید ای آقای من! فرمود: یعنی از شر و بدی بریده شده و بر کنار است. آنگاه فرمود: اگر امیرالمؤمنین علیه السلام با آن حضرت ازدواج نمی کرد تا روز قیامت کفو و همتایی برروی زمین، از آدم گرفته تا دیگران برای او وجود نداشت.

[مطالب در مورد حضرت صدیقه طاهره ، فاطمه زهرا علیها السلام فراوان است و اگر بخواهیم همه این مطالب را جمع آوری کنیم چندین جلد کتاب خواهد شد و از بحث اصلی خارج خواهیم شد. اما در جای خویش فضائل معصومین عالی، به خصوص اصحاب کساء را مبسوطا شرح خواهیم داد ان شاء الله].

اما القاب آن بزرگوار از حد فزون است اما آنچه در کتاب عوالم و بحار و کتب دیگر مانند: جُنَه العاصِمَه وَبَهجَهِ القَلبَ المُصطَفی مشهور است به قرار ذیل می باشد:

اَلقابُ بِنتَ المُصطَفی کَثیرَهُ *** نَظَمتُ مِنها نَبذَهً یَسیرَهً

نَفسی فِداها وَ فِدا أبیها *** وَ بَعلِها الَمولی مَعَ بَنیِها

سُیِّدَهُ اِنسیّهُ حَوراءُ *** نُورِیَّهٌ حانِیَهٌ عَذراءٌ

کَریمَهٌ رَحیمَهٌ شَهیدَهٌ *** عَفیفهٌ قانِعَهٌ رَشیدَهٌ

شَریفَهٌ حَبیبَهٌ مُحَرَّمَهٌ *** صابِرَهٌ سَلیمَهٌ مُکَرَّمَهٌ

صَفیَهٌ عالِمَهٌ عَلیمَهٌ *** مَعصُومَهٌ مَغصُوبَهٌ مَظلُومَهٌ

مَیمُونَهٌ مَنصُورَهٌ مُحتَشِمَهٌ *** جَمیلَهٌ جَلیلَهٌ مُعَظَّمَهٌ

ص: 76


1- بحار الانوار 10/43

حامِلَهُ البَلوی بِغَیرِ شَکوی *** خَلِیفهُ العِبادَهِ وَ التَّقوی

حَبیبَهُ الله وَ بِنتُ الصَّفوَهِ *** رُکن الهُدی وَ آیَه النُّبوَّهِ

شَفیعَهُ العُصاهِ أمُّ الخَیرَهِ *** تُفّاحهُ الجَنَّهِ وَ المُطَهَّرَهُ

سَیَّدَهُ النِّساءِ بِنتُ المُصطَفی *** صَفوَهُ رَبَّها وَ مَوطِنُ الهُدی

قُرَّهُ عَینِ المُصطَفی وَبَضعَتُهُ *** مُهجَهُ قَلبِهِ کَذا بَقِیَّتُهُ

حَکیمَهٌ فَهیمَهٌ عَقیلَهٌ *** مَحزُونَهٌ مَکرُوبَهٌ عَلیلَهٌ

عَابِدَهُ زاهِدَهُ قَوّامَهٌ *** باکِیَهُ صابِرَهٌ صَوّامَهُ

عَطُوفَهٌ رَؤُوفَهٌ حَنّانَهٌ *** أکبَرَهُ الشَّفیفَهٌ الأنّانَهٌ

والِدَهُ السَّبطَینِ دَوحَهُ النَّبِی *** نُورٌ سَماوِیٌ وَ زَوجَهُ الَوصیَّ

بَدرُ تَمامٌ غُرَّهٌ غَرّاءٌ *** رُوحُ اَبیهِ دُرَّهٌ بَیضاءٌ

واسِطَهٌ قِلادَهِ الوُجُودِ *** دُرَّهُ بَحرِ الشَّرَفِ وَ الجَودِ

وَلِیَّهُ الله وَ سِرُّ الله *** اَمینَهُ الوَحی وَعَینُ الله

مَکنیهٌ فِی عالَمِ السَّماءِ *** جَمالُ الآباءِ شَرَفُ الأبناءِ

دُرَّهُ بَحرِ العِلمِ وَالکَمالِ *** جَوهَرَهُ العِزَّهِ وَ الجَلالِ

قُطبُ رَحَی المَفاخِرِ السَّنِیَّه *** مَجمُوعَهُ المَأثِرِ العَلِیَّهِ

مِشکوهُ نُورِ الله وَ الزُّجاجَه *** کَعبَه الامالِ لأِهلِ الحاجَهِ

لَیلَهُ قَدرٍ لَیلَهُ مُبارَکَهٌ *** اِبنَهُ مَن صَلَّت بِهِ المَلائِکَهُ

قَرارُ قَلبِ اُمَّهَا المُعَظَّمَهِ *** عالیَهُ المَحَلَّ سِرُّ العَظَمَهِ

مَکسوره الضِّلعِ رَضیضُ الصَّدرِ *** مَغصُوبَهُ الحَقِّ خَفِیُّ القَبرِ

حال در اینجا معنی القاب حضرت زهرا علیهالسلام را که در شعر آمده بازگو می کنیم.

1- سیده: بانو.

2- انسیه الحوراء: انسان بهشتی.

3- نوریه: موجودی از حقیقت نور.

ص: 77

4- حانیه: دلسوز فرزندان .

5- عذراء: دوشیزه .

6- کریمه: بزرگوار.

7- رحیمه: با محبت و مهربان .

8- شهیده: شهید شده، شاهد و گواه .

9- عفیفه: پاکدامن.

10- قانعه: قانع، کم توقع.

11- رشیده: به حد رشد رسیده، کامل.

12- شریفه: شرافتمند.

13- حبیبه: دوست و با محبت .

14- محرمه : گرامی و مورد احترام .

15۔ صابره: پایدار.

16- سلیمه: سالم، اهل سازش، بی عیب و نقص.

17- مکرمه : بزرگوار و گرامی.

18 - صفیه: برگزیده.

19 - عالمه: دانشمند.

20- علیمه: دانا.

21- معصومه: نگه داشته شده، بیگناه.

22- مظلومه: ستمدیده.

23 - مغصوبه: ربوده شده، کسی که حقش غصب شده .

24- میمونه: خوش یمن و با برکت.

25 - منصوره: یاری شده، خداوند او را یاری کرده است .

26- محتشمه: باحشمت و احترام.

27 - جمیله: زیبا.

ص: 78

28- جلیله: بزرگ.

29- معظمه: احترام گذاشته شده ، گرامی.

30- حامله البلوی بغیرشکوی بلاکش، نستوه، بی شکوه.

31- حلیفه العباد و التقوی: قسم خورده پرستش و پرهیزکاری.

32- حبیبه الله: محبوب خداوند.

33 - بنت الصفوه: دختر برگزیده.

34- رکن الهدی: پایه هدایت.

35- آیه النبوه: نشان نبوت.

36 - شَفیعه العُصاه: شفاعت کننده گناهکاران.

37 - أمُّ الخیره: مادر نیکوکاران .

38 - تُفّاحه الجنه: سیب بهشتی.

39 - مطهره: پاکیزه شده.

40 - سیده النساء: بزرگ بانوی زنان.

41 - بنت المصطفی: دختر حضرت مصطفی صلی الله علیه واله.

42- صفوه ربها: برگزیده پروردگارش.

43 - مَوطِنُ الهدی: جایگاه هدایت.

44- قُرَّهُ عین المصطفی: نور چشم پیامبراکرم صلی الله علیه واله.

45 - بضعه المصطفی: پاره تن پیامبر صلی الله علیه واله

46 - مَهجه قَلبِ المُصطفی: خون زندگی قلب مصطفی صلی الله علیه واله (آخرین قطرات خون که در قلب موجب ادامه حیات است).

47 - بقیه المصطفی: بازمانده حضرت رسول صلی الله علیه واله

48- حکیمه: با حکمت و دارای فهم و ادراک حکیمانه

49 - فهیمه: با فهم.

50- عقیله: خردمند.

ص: 79

51- محزونه: غمگین.

52- مکروبه: دل شکسته .

53- علیله: بیمار و مریض.

54- عابده: پرستنده .

55 - زاهده: پارسا.

56- انانه: درد مند، ناله کن.

57- قوامه: شب زنده دار.

58- باکیه: گریه کننده .

59- بقیه التبوه: بازمانده پیامبری.

60- صوامه: بسیار روزهگیر.

61- عطوفه: با عاطفه و مهربان و محبت .

62- رئوفه: دلسوز و مهربان .

63۔ حنانه: غم خوار و با محبت .

64- بره: نیکوکار

65- شفیقه: دلسوز و مهربان

66 - والده السبطین: مادر دو نوه پیامبر صلی الله علیه واله

67- دَوحهُ النّبی: شاخسار پیامبر صلی الله علیه واله.

68- نور سماوی: نور آسمانی.

69- زوجه الوصی: همسر جانشین پیامبرصلی الله علیه واله

70- بدر تمام: ماه شب چهارده .

71- غُرّه غرّاء: سپید روی ، نورانی.

72 - روح ابیه: روان پدر بزرگوارش رسول خدا صلی الله علیه واله .

73- دره بیضاء: گوهر تابناک.

74 - واسطه قلاده الوجود: حلقه اتصال زنجیره هستی.

ص: 80

75- دره بحر الشرف والجود: در دریای شرف و سخاوت.

76 - ولیه الله: ولی و دوست خداوند و کسی که خداوند او را ولی قرار داده است.

77 - سر الله: راز نهانی خدا.

78 - امینه الوحی: امین وحی الهی.

79- عین الله: دیده خدایی.

80- مکینه فی عالم الماء: دارنده جایگاه در عالم آسمان .

81- جمال الآباء: موجب زیبایی پدران.

82- شرف الأبناء: شرافت و بزرگواری و افتخاری برای فرزندان .

83- دره بحر العلوم والکمال: در دریای دانش و کمال.

84- جوهره العزه و الجلال: گوهر تابناک عزت و بزرگواری.

85- قطب رحی المفاخرالسنیه: چرخ آسیای افتخارات والا.

86- مجموعه المآثر العلیه : گردآورنده یادگاری های برین.

87- مشکوه نور الله: چراغ دان نور الهی.

88- زجاجه: شیشه و چراغدان نورانی برای نورالهی.

89- کعبه الامال لأهل الحاجه: کعبه آرزوهای نیازمندان.

90 - لیله القدر: شب قدر «مقصود از لیله القدر در قرآن مجید آن حضرت است».

91 - لیله مبارکه: شب با برکت (اشاره به آیه شریفه انا انزلناه فی لیله مبارکه سوره دخان آیه 3 است).

92 - ابنه من صلت به الملائکه: دخترآن کس که فرشتگان بر او اقتدا کرده و نماز خواندند (شب معراج).

93 - قرار قلب امها المعظمه: آسایش بخش دل مادر بزرگوارش (حضرت خدیجه علیها السلام).

94- عالیه المحل: بلند جایگاه.

95 - سر العظمه: راز بزرگی و بزرگواری .

ص: 81

96 - مکسوره الضلع: پهلو شکسته .

97- رَضیضُ الصدر: سینه شکسته .

98- مغصوبه الحق: کسی که حقش غصب شده است.

99 - خَفِیَّ القَبر: کسی که قبرش نهان است.

100 - مجهوله القدر: قدر ناشناخته .

101 - ممتحنه: آزمایش شده .

102 - المظلوم زوجها: کسی که همسرش ستم دیده است.

103 - المقتول ولدها: کسی که فرزندش کشته شده .

104- کوثر: صاحب خیر فراوان، صاحب فرزندان بسیار.(1)

اشعاری در فضائل آن حضرت

بهرزاییدن همتای توای دریتیم *** همه انبیا در پناه تواند

تو خورشیدی و آن همه اخترند *** ملایک همه تحت فرمان تو

به تو جلوه ها کرده ذات خدا *** تا صف حشر بود مادر ایام عقیم

مقیم در بارگاه تواند *** توسلطانی و آن همه لشکرند

خلایق همه غرق احسان تو *** بود از توپیدا صفات خدا

****

هی الدِره البیضاء روحی لها الفدا *** و مکه و البیت الحرام و رکنه

وفاطمه الزهرا الملائک عندها *** فما هی علامه علم ما مضی

فلولا مساس الارض فاضل ذیلها *** وفدا ابوهابل قریش و جرهم

فدای خیرمفدی و الحطیم و زمزم *** تحدث من غیب العلوم ترنم

وعلم الذی یأتی ومایتقدم *** لما صح عند العارفین الیتیم

ص: 82


1- عوالم70/11 ؛ جنه العاصمه /138.

*****

ای نظیرتو در اندیشه چو تقدیر محال ***داده ایزد همه چیزت به جزاز مثل و مثال

تتق (1) عصمت توپرده بینایی وهم***برقع روی عفافت سبل چشم خیال

باد فراش به زیر از سر گستاخ روی ***ساحت پاک تو می رفت به گیسوی شمال

فلکش گفت مرو پیش که آنجا که تویی***مرغ اندیشه نتاند که بجنباند بال

وفاطم یرضی ربها لرضائها ***وان أضمت یوما اذا هو یاضم

مبارکه مرضیه ورضیه***وصدیقه فی القول اذ تتکلم

فضل زهرا را بشرکی می توان احصا کند ***قطره را قدرت نباشد وصف از دریا کند

گر قلم گردد همه اشجار و دریاها مداد***ور خدا ارض و سما را دفتری انشا کند

در نوشتن جن وانس وحاملین عرش وفرش ***عاجزند الا که حق توصیف از زهرا کند

*** ***

ای فاطمه مظهر صفات حق ***نام توشده زنام حق مشتق

آیینه طلعت خدایی تو***گنجینه علم مصطفایی تو

بردی سبق از زنان به یکتایی ***بی شبه و نظیرو مثل و همتایی

توسیده زنان امکانی***یکتا در بحرفیض رحمانی

خورشید جلال ذوالجلالی تو ***مرآت جمال لایزالی تو

مصباح رسالت و ولایت را***مشکات تویی و زهره زهرایی

داده است خدا تو را جلال و شأن ***إحدَی الکُبَرَت ستوده در قرآن

تو واسطه وجوب و امکانی***در جسم جهانیان همه جانی

خود بضعه ختم انبیایی تو ***انگیزه خلق مرتضایی تو

مرننمود خلقت حیدر*** تا روز جزا نبد تورا همسر

کوچون زنی در عالم امکان ***در بحروجود گوهری انسان

ص: 83


1- تتق : به معنی، خیمه، خرگاه، پرده، و چادر بزرگ است

از فیض دم توزنده ماند عیسی ***مات رخ توست آدم و حوا

محبوبه ذات کردگاری تو***در روز جزا زمامداری تو

در کف گیری لوای شاهی را ***فرمان و حکومت الهی را

جبرئیل امین شود ثنا خوانت***رضوان به جنان مطیع فرمانت

ای عصمت حق، ولیه داور ***ای سرخدا شفیعه محشر

من مجرم و عاصی و گنهکارم***امید شفاعت تو را دارم

از کرده خویش شرمسارم من ***افزون زشمر گناه دارم من

بس منفعلم زکرده های خود***خجلت زده ام من از خطای خود

در هر دو جهان گران بود بارم ***از روسیهی خود در آزارم

گردست مرا نگیری از احسان***کس درد مرا نمی کند درمان

ای دوستی تو حرز جان من ***وی حب تو راحت روان من

در دوستی توو عزیزانت***ثابت قدمم بجان جانانت

دانی که بصدق ادعا دارم ***آن را بدرت شفیع می آرم

زین راه بسی امیدوارم من***هرچند ز حد فزون خطا دارم من

یک عمر نموده ام ثناخوانی ***شاید برهانیم زحیرانی

*****

کسی شماره کند قدر فضل زهرا را ***که قطره قطره تواند شمرد دریا را

کجا عقول بشر درک می تواند کرد***مقام عزوجلال بتول عذرا را

بود حقیقت زهرا یکی معمایی ***که جز خدا نکند حل این معما را

کسی به جز پدر و شوهرش نتواند***کند معرفی آن مهرعالم آرا را

فروغ نور جمالش اگر نبود نبود ***بها و رونقی آین نه رواق بالا را

نزاد مادر گیتی جزاو چنین دختر***که باشد ام ابیها رسول یکتا را

روان پاک رسول و جهان جان علی *** که گرنبود نبد کفوی آن دل آرا را

ص: 84

آیینه صفات خدا ذات فاطمه ***بنگرخدای را توبه مرآت فاطمه

در پیشگاه ذات خداوند بی نیاز***نبود رهی مگر به عنایات فاطمه

هرگز نکرده اند مطیعان امر حق ***حق را عبادتی چوعبادات فاطمه

یکتا زنی که خیل ملائک به درگهش***در انتظارامرواشارات فاطمه

ارباب علم وحلم و کمالات و عزوجاه ***محوند در قبال کمالات فاطمه

دست نیاز خیل رسل بردرش دراز***چشم امیدشان به شفاعات فاطمه

میزان عدل حق به قیامت چوشد بیا ***گردند خلق مات کرامات فاطمه

دست طلب چوبهر شفاعت کند بلند***ایزد برآورد همه حاجات فاطمه

* * * * *

اولین صنع صانع ازلی ***نور پاک محمد است و علی

فاطمه نیز از همین نور است***او مداد کتاب مسطور است

مرتضی لوح و مصطفی قلم است ***اما سوی الله به این سه مرتسم است

گرنبودی مداد و لوح و قلم*** هیچ نقشی عیان نشد زعدم

جمله در ظلمت عدم مستور ***بد چو اشیاء در شب دیجور

لیک نقاش ذات بی همتاست***که همه نقش ها از او پیداست

دست قدرت خود این کتاب نوشت ***وفق حکمت سرشت ها بسرشت

نقش امکان عیان از این نور است***وز مشیت خود این سه منظور است

در حقیقت خود این سه یک نورند ***که به جاه و جلال مشهورند

نقش خلقت خدا به این سه کشید***زین سه آورد ممکنات پدید

* * * * *

ص: 85

منم که عصمت اله و به ساق عرش زیورم***حبیبه خدا منم حباب نور داورم

رضای من رضای او ولای من ولای او***که من ولی اله و زهربدی مطهرم

علی است نفس احمد و حقیقت محمدی***منم که بضعه النبی و با علی برابرم

به تخت اقتدارشان نشسته ام کنارشان***به تاج افتخارشان یگانه است گوهرم

به جز محمد و علی که نور ما بود یکی***ز انبیا و اولیا، خدا نموده برترم

نبی چو گفت برملا، اگر نبود مرتضی***ز اولین و آخرین کسی نبود همسرم

علی شهاب ثاقب و منم فروغ زهروی***به اوج عصمت و حیا به هر زمان منورم

نهال عشق ایزدی بهار حسن سرمدی***شکوفه محمدی، عطای رب و کوثرم

حسین با حسن مرا دو گوشوار زینتند***علی است طوق گردنم، محمد است آفسرم

محمد و علی و من چواصل وام خلقتیم***منم که باب خویش را در این مقام مادرم

فدک چه جلوه ای کند به پیشگاه دولتم***که مالکیت جنان به کف بود چو حیدرم

علیه غاصب فدک از آن قیام کرده ام***که راه پر جهاد حق نشان دهم به دخترم

ص: 86

(حسان) بود مودت رسول و آل مصطفی***امید برزخ من و پناه روز محشرم (1)

* * * * *

دختر فکر بکر من، غنچه لب چو وا کند***از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند

طوطی طبع شوخ من چونکه شکرشکن شود***کام زمانه را پر از شکر جان فزا کند

بلبل نطق من زیک نغمه عاشقانه ای***گلشن دهر را پر از زمزمه و نوا کند

خامه مشک سای من گربنگارد این رقم***صفحه روزگار را مملکت ختا کند

مطرب اگربدین نمط ساز طرب کند گهی***دایره وجود را جنت دلگشا کند

شمع فلک بسوزد از آتش غیرت و حسد***شاهد معنی من ار جلوه دلربا کند

نظم برد بدین نسقا (2) از دم عیسوی سبق***خاصه دمی که از مسیحا نفسی ثنا کند

وهم به اوج قدس ناموس اله کی رسد***فهم که نعت بانوی خلوت کبریا کند

ناطقه مرا مگرروح قدس کند مدد***تاکه ثنای حضرت سیده نسا کند

ص: 87


1- حبیب الله چایچیان.
2- نسق: چیزی که دارای نظم و ترتیب باشد.

فیض نخست و خاتمه ، نور جمال فاطمه***چشم دل از نظاره در مبدأ و منتهی کند

صورت شاهد ازل معنی حسن لم یزل***وهم چگونه وصف آئینه حق نما کند

مطلع نور ایزدی مبدا فیض سرمدی***جلوه او حکایت از خاتم انبیا کند

بسمله صحیفه فضل و کمال و معرفت***بلکه گهی تجلی از نقطه تحت باء کند

دایره شهود را نقطه ملتقی بود***بلکه سزد که دعوی لو کشف الغطا کند

حامل سرمستسرحافظ غیب مستتر***دانش او احاطه بر دانش ماسوی کند

عین معارف و حکم، بحر مکارم و کرم***گاه سخا محیط را قطره بی بها کند

لیله قدر اولیا، نور نهاراصفیا***صبح جمال او طلوع از افق علاکند

بضعه سید بشرام ائمه غرر***کیست جز او که همسری باشه لافتی کند

وحی و نبوتش نسب، جود و فتوتش حسب***قصه ای از مروتش سوره هل اتی کند

دامن کبریای او دسترس خیال نی***پایه قدر او بسی پایه به زیر پا کند

ص: 88

لوح قدر به دست او، کلک (1) قضا بشست او***تا که مشیت الهیه چه اقتضا کند

در جبروت حکمران، در ملکوت قهرمان***در نشأت کن فکن حکم بماتشاء کند

عصمت او حجاب او عفت او نقاب او***سر قدم حدیث از آن سرور با حیا کند

نفحه قدس بوی او، جذبه انس خوی او***منطق او خبرز «لاینطق عن هوی » کند

قبله خلق روی او، کعبه عشق کوی او***چشم امید سوی او، تا به که اعتنا کند

بهر کنیزیش بود، زهره کمینه مشتری***چشمه خور شود اگر چشم سوی سها (2) کند

مفتقرا متاب رواز در او به هیچ سو***زانکه مس وجود را فضه او طلاکند (3)

ص: 89


1- قلم
2- سها، ستاره ای ریز و باریک در بنات النعش و ستاره ای است در دب اصغر.
3- دیوان کمپانی / 78.

ادامه حدیث شریف کساء

اشاره

سَمِعْتُ فاطِمَهَ أَنِّها قالَت:دَخَلَ عَلَیَّ أبی رَسُولُ اللهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِه وسَلَّم) فِی بَعضِ الأیَّامِ فَقَالَ: السَّلامُ عَلَیکِ یا فاطِمَهُ، فَقُلتُ عَلَیکَ السَّلامُ، قالَ: إنّی أَجِدُ فی بَدَنی ضُعفاً، فَقُلتُ لَهُ: أُعِیذُکَ باللهِ یا أَبَتاهُ مِنَ الضُّعفِ. فَقَالَ: یا فاطِمَهُ إِیتینی بِالکِساءِ الیَمانِیِّ فَغَطّینِی بهِ. فَأَتَیتُهُ بِالکِساءِ الیَمانِیِّ فَغَطّیتُهُ بِهِ وَصِرتُ أَنظُرُ إِلَیهِ وَإِذا وَجهُهُ یَتَلألأ کَأَنَّهُ البَدرُ فِی لَیلَهِ تمامِهِ وَ کَمالِهِ.

«از فاطمه زهرا علیهاالسلام شنیدم که فرمود: روزی پدرم رسول خدا صلی الله علیه واله نزد من آمدند و فرمودند: سلام بر توای فاطمه! عرض کردم: سلام برشما ای پدر جانم! فرمودند: در بدنم احساس ضعف و ناتوانی می کنم. عرض کردم: پدرم شما را به خدا می سپارم از ضعف و ناتوانی. آنگاه حضرتش فرمودند: ای فاطمه! عبای یمانی را برایم بیاور و مرا با آن بپوشان. پس من عبای یمنی را برای پدرم آورده و آن حضرت را با آن پوشاندم و مشغول نگریستن به چهره نورانی آن حضرت شدم که مانند ماه تمام و کامل شب چهارده می درخشید و پرتو افشانی می فرمود» .

لغت سلام

به معنی پاکی و رهایی از عیب و آفت، بی عیب بودن، تندرستی.سلام:تحیت (1)که همه این الفاظ حکایت از منزه بودن از عیب و نقص می کند، پس

ص: 90


1- سلام: یکی از نام های حضرت باری تعالی، سلامت و بی گزند، پاکی از عیب ها. گردن نهادن،تحیت، مارگزیده. قَلبُ سَلیم: دل سالم. سَلَّم بِالاَمر: راضی شد به آن کار و متمایل گردید. تَسَلّم: مسلم گردید و اسلام آورد، خطا نکرد. سَلِمَ مِنَ الآفَه سَلامَهً وَ سَلامَا: نجات یافت و بی گزند شد. سِلم و سَلِم: صلح، آشتی. آنَا سِلمٌ لِمَن سالَمَنی: من صلح کننده ام با آنکه با من صلح کند. دارالسَّلام بهشت برین، سالم: بی گزند، درست، سلامت، «فرهنگ جامع و عمید»السَّلَم والسَّلاَمه: از بیماری ظاهری و باطنی مصون بودن، خدای تعالی گوید: ( بِقَلبٍ سَلِیمٍ )[الشعراء /89] یعنی: دل و اندیشه ای که از دغل و نادرستی عاری باشد و این سلامتی باطنی است. و گفت: (مُسَلَّمَهٌ لا شِیَهَ فِیها) [ البقره/71] (سالم است و نشانه ای و عیبی در آن نیست) این آیه اشاره به سلامتی ظاهری است. افعالش سَلِمَ، یَسلَمُ، سَلامَه وسَلاَماً است. سَلَّمَه اللهُ: (جمله دعائیه است یعنی خدا در امان و سلامتش دارد). خدای تعالی گوید: (وَلکِنَّ اللهَ سَلَّمَ) [ الأنفال/43] (ولی خدای از پاشیدگی در امان و سلامتتان داشت). و آیه: «ادخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِینَ»[الحجر/ 46] یعنی با سلامتی و ایمنی. و همین طور آیه: «اهبِط بِسَلامٍ مِنَّا» [هود/48] (اشاره به وارد شدن حضرت نوح علیه السلام به خشکی است به او می گوید، با سلام و برکتهای ما بر تو و برامت هایی که با تواند به خشکی در آی). ولی سلامت حقیقی جز در بهشت نیست، زیرا در آنجا بقا هست بدون فنا و نیستی، بی نیازی هست بدون فقرو نیازمندی، عترت هست بدون ذلت و خواری، و صخت هست بدون بیماری. چنانکه خدای تعالی گوید: «لَهُم دارُ السَّلامِ عِندَ رَبِّهِم»[ الأنعام/127] یعنی سلامت کامل و مطلق ...«مفردات راغب»

کسی که سلام می کند، یعنی می گوید: من نسبت به تو هیچ غل و غش و حسادت و کینه و بغضی ندارم و دلم از هر عیب و مرضی پاک است

سلام در قرآن

کلمه سلام 42 مرتبه در قرآن آمده است من جمله این آیات:

1) « وَإِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِأحسَنَ مِنها أو رُدُّوها...»-«سوره نساء آیه 86»

2) « وَاللهُ یَدعُوا إِلی دارِ السَّلامِ ...»-«سوره یونس آیه 25»

3) « قیلَ یا نُوحُ اهبِط بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَکاتٍ عَلَیکَ و...»-«سوره هود آیه48»

4) « سَلامُ عَلَیکُم بِما صَبَرتُم فَنِعمَ عُقبَی الدَّار»-«سوره رعد آیه 24»

5) « وَادخُلُوها بِسَلامٍ آمِنین»-«سوره حجر آیه 46»

6) «... سَلامٌ عَلَیکُم اُدخُلُوا الجَنَّه ...»-«سوره نحل آیه 32»

7)« لا یَسمَعُونَ فیها لَغواً إِلاَّ سَلاما...»-«سوره مریم آیه 62»

8) « قُلنا یا نارُکُونی بَرداً وَ سَلاماً عَلی إِبراهیم »-«سوره انبیاء آیه 69»

9) « سَلامٌ قَولاً مِن رَبٍّ رَحیم ...»-«سوره یس آیه 58»

10) « سَلامٌ عَلی نُوحٍ فی العالَمین »-«سوره صافات آیه 79»

11) « سَلامٌ عَلی إِبراهیم »-«سوره صافات آیه 109»

12) « سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُون»-«سوره صافات آیه 120»

13) « سَلامٌ عَلی آلِ یاسین»-«سوره صافات آیه 130»

ص: 91

14) «... وَقالَ لَهُم خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیکُم طِبتُم فَادخُلُوها خالِدین»-«سوره زمر آیه 73»

15) «هُوَ اللهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ المَلِکُ القُدُّوسُ السَّلامُ ...»-«سوره حشر آیه 23»

16) «سَلامٌ هِیَ حَتَّی مَطلَعِ الفَجر»-«سوره قدر آیه 5»

برای مطلب ما آیه اول کفایت می کند که خداوند می فرماید:

«و هنگامی که کسی به شما تحت گوید پاسخ آن را به طور بهتر دهید یا حداقل به همان گونه پاسخ گویید. خداوند حساب همه چیز را دارد» .

گرچه در این آیه ، لفظ سلام نیامده ولی تحیت، خود به معنی دعا است. که سلام هم یک نوع دعا می باشد.

تحیّت در لغت، از ماده حیات و به معنی دعا کردن برای دیگری است، خواه این دعا به صورت سلام علیک (خداوند تو را به سلامت دارد) و یا حیاک الله ( خداوند تو را زنده بدارد) و یا مانند آن باشد. اما معمولا این کلمه هر نوع اظهار محبتی را که افراد به وسیله سخن با یکدیگر می کنند شامل می شود که روشن و واضح ترین مصداق آن، همان سلام کردن است.

پس تحیه به معنی سلام و درود گفتن، و خوش آمد گفتن، است. (1)

و آیه 61 سوره نور همین مضمون را دارد.

«... فَإِذا دَخَلتُم بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلی اَنفُسِکُم تَحِیَّهً مِن عِندَ اللهِ مُبارَکَهً طَیِّبَه ...»

« هنگامی که وارد خانه ای شدید بر یکدیگر تحت الهی بفرستید تحیتی پر برکت و پاکیزه».

در این آیه سلام به عنوان تحت الهی که هم مبارک و هم پاکیزه است معرفی شده است. ضمنا می توان از آن استفاده کرد که معنی سلام علیکم در اصل سلام الله علیکم است. یعنی درود پروردگار بر تو باد، یا خداوند تو را به سلامت دارد و

ص: 92


1- حَیِیَ وَحَیاءً وَ حَیَّ حَیَیُّ : زندگانی کرد. اَحیَی اللَّیل: شب زنده داری کرد. حَیّاهُ تَحِیَّهً: بر او سلام و درود فرستاد. تَحیّات و تَحایا جمع تَحِیَّه :سلام، بقاء، ملک. «فرهنگ جامع و عمید)

در امن و امان باشی. به همین جهت سلام کردن یک نوع اعلام دوستی و صلح و ترک مخاصمه و جنگ محسوب می شود و ضمنا باید توجه داشت که منظور از جواب دادن تحیت به احسن، آن است که سلام را با عبارت دیگری مانند «و رحمه الله» و مانند آن تعقیب کنند.

روایات سلام

1- در تفسیر «در المنثور» آمده است که شخصی به پیغمبراکرم صلی الله علیه واله عرض کرد: «اَلسَّلامُ عَلَیک». رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: «اَلسَّلامُ عَلَیک وَ رَحمَهُ الله». دیگری گفت: «اَلسَّلامُ عَلَیک وَرَحمَهُ الله». پیامبرصلی الله علیه واله فرمود: «اَلسَّلامُ عَلَیک وَ رَحمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتِه». نفردیگری گفت: «اَلسَّلامُ عَلَیک وَ رَحمَهُ اللهِ وَ بَرَکاتُه» پیامبراکرم صلی الله علیه واله فرمود: «وَ عَلَیک».

و هنگامی که سؤال کرد: چرا جواب مرا کوتاه بیان کردید؟ فرمود: «قرآن می فرماید: تحیت را به طرز نیکوتری پاسخ گویید. اما تو چیزی باقی نگذاشتی».

در حقیقت پیامبراکرم صلی الله علیه واله در مورد نفر اول و دوم تحت را به نحو احسن بیان فرمودند: اما در مورد شخص سوم به مساوی. زیرا جمله «علیک» مفهومش این است که تمام آنچه گفتی برتو نیز باشد. (1)

2- عَنِ الصَّادِقِ عَلَیه السَّلام : أنَ المُرَادَ بِالتَّحِیَّهِ فِی قَولِهِ تَعَالَی:

« وَإِذا حُیِّیتُم بِتَحِیَّه »

السَّلامُ وَ غَیرُهُ مِنَ البِرّوَ الاِحسان. (2)

از امام صادق علیه السلام آمده است: منظور از تحیت در قول خداوند متعال: «وهنگامی که به شما سلام شد...» سلام و غیر آن از نیکی و احسان می باشد.

3- عَن أبَانٍ عَنِ الحَسَنِ بنِ المُنذِرِ قالَ سَمِعتُ أبَا عَبدِالله عَلَیهِ السَّلام یَقُولُ مَن

ص: 93


1- درالمنثور 564/2 .
2- تفسیر قمی 145/1؛ عوالی اللئالی 51/2 ؛ بحار الانوار 7/73؛ تفسیر نورالثقلین 524/1

قالَ السَّلاَمُ عَلَیکُم فَهِیَ عَشرُ حَسَنَاتٍ وَ مَن قالَ السَّلاَمُ عَلَیکُم وَرَحمَهُ الله فَهِیَ عِشرونَ حَسَنَهً وَمَن قالَ السَّلاَمُ عَلَیکُم وَرَحمَهُ الله وَ بَرَکَاتُهُ فَهِیَ ثَلاثُونَ حَسَنَهً. (1)

از ابان از حسن بن منذر نقل شده که گوید: از اباعبدالله علیه السلام شنیدم که می فرمود: کسی که بگوید: السلام علیکم، ده حسنه دارد و کسی که بگوید السلام علیکم ورحمه الله، بیست حسنه و کسی که بگوید: السلام علیکم ورحمه الله و برکاته سی حسنه دارد.

4- قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : السَّلامُ تَطَوُّعٌ وَ الرَّدُّ فَرِیضَهٍ .(2)

پیغمبراکرم صلی الله علیه واله فرمودند: سلام کردن مستحب و جواب آن واجب است.

5- عَن أبِی عَبدِالله عَلَیهِ السَّلام قالَ: القَلِیلُ یبدَءُونَ الکَثِیرَ بِالسَّلامِ وَ الرَّاکِبُ یَبدَأ المَاشِی وَأصحَابُ البِغَالِ یَبدَءُونَ أصحَابَ الحَمِیرِ وَ أصحَابُ الخَیلِ یبدَءُونَ أصحَابَ البِغَال.(3)

ابی عبدالله علیه السلام فرمودند: عده و گروه کم، به گروه زیاد، زودتر سلام کنند، و سواره به پیاده سلام کند، و یاران و اصحاب یعنی کسانی که قاطر همراه خود دارند به افرادی که الاغ همراه دارند سلام کنند و افرادی که اسب همراه دارند به افرادی که قاطر همراه دارند سلام کنند.

6- عَن أبِی عَبدِالله عَلَیهِ السَّلام قالَ: البَادِی بِالسَّلامِ أولَی بِالله وَ بِرَسُولِه .(4)

ابی عبدالله علیه السلام فرمودند: آن کسی که زودتر سلام می کند به خدا و رسولش سزاوارتر است.

ص: 94


1- کافی 645/2 ؛ تفسیر نورالثقلین /525.
2- کافی 644/2 ؛ بحار الانوار 243/75؛ تفسیر نورالثقلین /525.
3- کافی 646/2 ؛ مشکاه الأنوار /197؛ تفسیر نورالثقلین /526.
4- کافی 645/2 ؛ جامع الاخبار /88؛ بحار الانوار11/73؛ تفسیر نورالثقلین /526.

7- عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عَن أبِیهِ عَلَیهاالسَّلام قالَ:لاَ تُسَلِّمُوا عَلَی الیهُوِدِ وَلاَ عَلَی النَّصَارّی وَ لاَعَلَی المَجُوسِ وَلاَ عَلَی عَبَدَهِ الأوثَانِ وَلاَ عَلَی مَوَائِدِ شُربِ الخَمرِ وَلاَ عَلَی صَاحِبِ الشِّطرَنجِ وَالنَّردِ وَلاَ عَلَی المُخَنَّثِ وَلاَ عَلَی الشَّاعِرِ الَّذِی یقذِفُ المُحصَنَاتِ وَلاَ عَلَی المُصَلِّی وَ ذَلِکَ لأِنَّ المُصَلِّی لاَ یستَطِیعُ أن یرُدَّ السَّلاَمَ لاَنَّ التَّسلِیمَ مِنَ المُسَلِّمِ تَطَوُّعٌ وَ الرَّدَّ عَلَیهِ فَرِیضَهٌ وَ لاَ عَلَی آکِلِ الرِّبَا وَ لاَ عَلَی رُجُلٍ جَالِسٍ عَلَی غَائِطٍ وَ لاَ عَلَی الَّذِی فِی الحَمَّامِ وَلاَ عَلَی الفَاسِقِ المُعلِنِ بِفِسقِه.(1)

جعفر بن محمد علیهما السلام از پدر بزرگوارش روایت می کند که فرمودند:

به افراد یهودی مذهب ، مسیحی، مجوسی، بت پرست و بر سفره ای که شراب در آن است و کسی که شطرنج و نرد بازی می کند و بر مخنث ( مردی که حالات و اطوار زنان را از خود بروز می دهد) و بر شاعری که به زنان پاک دامن نسبت بد میدهد و بر نمازگزار، چون نمازگزار نمی تواند جواب سلام بدهد، سلام نکنید. (گرچه جواب سلام بر او واجب است، زیرا سلام کردن مستحب و جواب آن واجب است) و نه برخورنده ربا و نه بر شخصی که مشغول قضای حاجت (تخلیه) است و نه بر شخصی که در حمام است و بر شخص فاسقی که علنا گناه و فسق انجام می دهد سلام نکنید.

8-قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : مَن بَدَأ بِالکَلامِ قَبلَ السَّلامِ فَلاَ تُجِیبُوه .(2)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: جواب کسی را که قبل از سلام کردن، سخنش را آغاز می کند ندهید.

9- عَن أبِی جَعفَرٍ عَلَیهِ السَّلام قالَ: إِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ یحِبُّ إِفشَاءَ السَّلاَم.(3)

ص: 95


1- خصال 484/2 ؛ مشکاه الأنوار /197؛ بحار الانوار 9/73 و 309/81 ؛ تفسیر نورالثقلین /527.
2- کافی 644/2 ؛ خصال 19/1؛ بحار الانوار .3/73
3- کافی 645/2 ؛ بحار الانوار 181/75 .

امام باقر علیه السلام فرمودند: خداوند آشکارا سلام کردن را دوست دارد .

10- عَن أبِی عَبدِالله عَلَیهِ السَّلام قالَ: یسَلِّمُ الرَّاکِبُ عَلَی المَاشِی وَ القَائِمُ عَلَی القَاعِد.(1)

امام صادق علیه السلام فرمودند: سواره بر پیاده و پیاده بر نشسته سلام کند.

11- عَن أبِی جَعفَرٍ عَلَیهِ السَّلام قالَ: دَخَلَ یَهُودِی عَلَی رَسُولِ الله وَ عَائِشَهُ عِندَهُ فَقالَ: السَّامُ عَلَیکُم فَقالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه عَلَیکُم ثُمَّ دَخَلَ آخَرُ فَقالَ مِثلَ ذَلِکَ فَرَدَّ عَلَیهِ کَمَارَدَّ عَلَی صَاحِبِهِ ثُمَّ دَخَلَ آخَرُ فَقالَ مِثلَ ذَلِکَ فَرَدَّ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه کَمَا رَدَّ عَلَی صَاحِبَیهِ فَغَضِبَت عَائِشَهُ فَقالَت: عَلَیکُمُ السَّامُ وَالغَضَبُ وَ اللَّعنَهُ یا مَعشَرَ الیَهُودِ یا إِخوَهَ القِرَدَهِ وَالخَنَازِیرِ فَقالَ لَهَا رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : یا عَائِشَهُ ! إِنَّ الفُحشَ لَؤ کَانَ مُمَثَّلاً لَکَانَ مِثَالَ سَوءٍ إِنَّ الرِّفقَ لَم یوضَع عَلَی شَیءٍ قَطُّ إِلاَّ زَانَهُ وَلَم یَرفَع عَنهُ قَطَّ إِلاَّ شَانَهُ. قالَت: یا رَسُولَ الله ! أمَا سَمِعتَ إِلَی قَولِهِم: السَّامُ عَلَیکُم؟ فَقالَ: بَلَی. أمَا سَمِعتِ مَا رَدَدتُ عَلَیهِم ؟ قُلتُ عَلَیکُم فَإِذَا سَلَّمَ عَلَیکُم مُسلِمٌ فَقُولُوا سَلاَمٌ عَلَیکُم وَإِذَا سَلَّمَ عَلَیکُم کَافِرٌ فَقُولُوا عَلَیک.(2)

امام باقر علیه السلام فرمودند: مرد یهودی بر پیامبراکرم صلی الله علیه واله وارد شد و عایشه هم در حضور آن حضرت بود. آن مرد یهودی گفت: السام علیکم (یعنی مرگ برشما). رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: علیکم (مرگ بر شما). شخص دیگری وارد شد و او هم مانند اولی سلام کرد. پیامبر صلی الله علیه واله جواب او را هم مانند اولی دادند. شخص سومی نیز به همین صورت سلام کرد. عایشه خشمگین شد و گفت: مرگ بر شما و غضب و لعنت (خدا) بر شما، ای گروه یهود و ای برادران میمون و خوک ها. رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: ای عایشه! به درستی که فحش اگر ممثل گردد هر آیینه تمثال بسیار بدی خواهد بود و رفق و مدارا کردن بر چیزی قرار نگرفت مگر اینکه زینت و آرایش آن شد. عایشه گفت:

ص: 96


1- کافی 647/2 .
2- همان 648/2

یارسول الله ! مگر نشنیدی که این یهودیان چگونه سلام کردند؛ ( گفتند: مرگ برشما باشد). حضرت فرمودند: بلی، اما آیا نشنیدی چگونه برآنان رد کردم و گفتم: مرگ بر شما. پس هنگامی که یک مسلمان بر شما سلام کرد بگویید سلام علیکم و اگر کافری سلام کرد در جوابش بگوئید: علیکم.

12- قالَ رَسُولُ الله : خَیرُکُم مَن أطعَمَ الطَّعَامَ وَ اَفشَی السَّلاَمَ وَ صَلَّی وَ النَّاسُ نِیام.(1)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: بهترین شما شخصی است که طعام بدهد و آشکارا سلام کند و نماز بخواند در حالی که مردم خواب باشند (نماز شب).

13- وَ قالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَالهِ : إِنَّ أعجَزَالنَّاسِ مَن عَجَزَ عَنِ الدُّعَاءِ وَإِنَّ أبخَلَ النَّاسِ مَن بَخِلَ بِالسَّلاَم.(2)

و فرمودند: به درستی که عاجزترین شما کسی است که از سلام کردن عاجز و ناتوان باشد و بخیل ترین مردم کسی است که از سلام کردن بخل ورزد و سلام نکند.

14- وَ قالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَالهِ : إِذَا تَلاَقَیتُم فَتَلاقُوا بِالتَّسلِیمِ وَ التَّصَافُحِ وَإِذَا تَفَارَقتُم تَفَرَّقُوا بِالاستِغفَار.(3)

و فرمودند: هنگامی که یکدیگر را ملاقات کردید با سلام و مصافحه برخورد کنید و هنگامی که از هم جدا شدید با استغفار جدا شوید.

15- عَن أبِی عَبدِالله عَلَیهِ السَّلام قالَ: البَخِیلُ مَن بَخِلَ بِالسَّلاَم.(4)

ابی عبدالله علیه السلام فرمودند: بخیل کسی است که از سلام کردن ابا ورزد.

ص: 97


1- محاسن 387/2 ؛ کافی 50/4 ؛ خصال 11/1؛ بحار الانوار 03/73
2- امالی شیخ مفید /274؛ امالی شیخ طوسی /89؛ بحار الانوار 04/73
3- کافی 181/4 ؛ امالی شیخ طوسی / 215؛ عده الداعی /189؛ بحارالانوار 5/73.
4- معانی الاخبار /246؛ بحار الانوار 5/73.

16- وَهبٍ قالَ لَمَّا أسجَدَ الله عَزَّوَجَلَّ المَلاَیِکَهَ لاِدَمَ عَلَیهِ السَّلام أبَی إِبلِیسُ أن یَسجُدَ قالَ لَهُ رَبُّهُ عَزَّوَجَلَّ:

« فَاخرُج مِنهَا فَإِنَّکَ رَجیم *وَ إِنَّ عَلَیکَ لَعنَتی إِلی یَومِ الدِّین»(1)

ثُمَّ قالَ عَزَّوَجَلَّ لإِدَم: یا آدَمُ انطَلِق إِلَی هَؤُلاءِ المَلإِ مِنَ المَلاَئِکَهِ فَقُل السَّلامُ عَلَیکُم وَرَحمَهُ الله وَ بَرَکَاتُهُ. فَسَلَّمَ عَلَیهِم فَقالُوا: وَعَلَیکَ السَّلامُ وَ رَحمَهُ الله وَ بَرَکَاتُهُ. فَلَمَّا رَجَعَ إِلَی رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ قالَ لَهُ رَبُّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَی: هَذِهِ تَحِیتُکَ وَ تَحِیهُ ذُرِّیتِکَ مِن بَعدِکَ فِیمَا بَینَهُم إِلَی یَومِ القِیامَه.(2)

وهب گوید: هنگامی که ملائکه به امر خداوند به آدم علیه السلام سجده کردند و کرنش نشان دادند و ابلیس ابا ورزید و سجده نکرد؛ خداوند عزوجل به او فرمود: بیرون برو که تو رانده شده و سنگسار شدی و بر تو باد لعنت من تا روز قیامت. پس از آن خداوند عزوجل به آدم علیه السلام فرمود: برو به سوی ملائکه و بگو: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته . پس آدم علیه السلام بر آنان سلام کرد. خداوند متعال فرمود: این سلام، تحیتی باشد برای فرزندانت بعد از تو تا روز قیامت که وقتی با هم برخورد کردند و به ملاقات یکدیگر رسیدند به هم سلام کنند.

17- عَن أمُیرُالمَؤمِنِینَ عَلَیهِ السَّلام قالَ: سِتَّهٌ لا ینبَغِی أن یسَلَّمَ عَلَیهِم الیهُودُ وَ النَّصَارَی وَ أصحَابُ النَّردِ وَ الشِّطرَنجِ وَ أصحَابُ الخَمرِ وَ البَربَطِ وَ الطُّنبُورِ وَ المُتَفَکِّهُونَ بِسَبِّ الاُمَّهَاتِ وَ الشُّعَرَاء .(3)

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: برشش دسته سلام کردن سزاوار نیست: بریهود، نصاری، یاران نرد ( مهره بازی معروف)، شطرنج بازان، اصحاب بربط «یکی از آلات موسیقی شبیه تار» ، اصحاب طنبور(یکی از آلات موسیقی است) و بر کسانی که شوخی

ص: 98


1- سوره ص آیات 77 - 78.
2- علل الشرایع 96/1 ؛ بحار الانوار 6/73.
3- خصال 331/1 ؛ بحار الانوار 9/73.

و مزه شان فحش دادن به مادران (یکدیگر است و بر شعرایی که در شعر خود اراجیف و حرف باطل می گویند.

18- قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : خَمسٌ لاَ أدَعُهُنَّ حَتَّی المَمَاتِ؛ الأکلُ عَلَی الحَضِیضِ مَعَ العَبِیدِ وَ رُکُوبِی الحِمَارَ مُؤکَفاً وَ حَلبِی العَنزَبِیدِی وَ لُبسُ الصُّوفِ وَ التَّسلِیمُ عَلَی الصِّبیانِ لِتَکُونَ سُنَّهً مِن بَعدِی.(1)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند:پنج چیز است که تا زنده ام دست از آنان برندارم : خوردن غذا روی زمین با بندگان و غلامان، سوار الاغ شدن، دوشیدن گوسفند و بز با دست خودم و پوشیدن لباس پشمی و سلام کردن بر بچه ها تا اینکه بعد از من سنتی باشد.

19- وَ قالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : السَّلامُ مِن أسمَاءِ الله فَاَفشُوهُ بَینَکُم فَإِنَّ الرَّجُلَ المُسلِمَ إِذَا مَرَّ بِالقَومِ فَسَلَّمَ عَلَیهِم فَإِنَّ لَم یرُدُّوا عَلَیهِ یرُدُّ مَن هُوَ خَیرٌ مِنهُم وَأطیب.(2)

و نیز فرمودند: سلام از اسماء خداوند است، پس بین خودتان آشکارا سلام کنید. به درستی که مرد مسلمان هنگامی که به عده ای عبور کرد، اگر سلام کرد و جواب او را ندادند، کس دیگری هست که بهتر از آن را جواب دهد که بهتر و پاک تر از آنان باشد (شاید ملائکه جواب گویا بنده صالح و شایسته ای باشد).

20- قالَ أبُو عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام : مِنَ التَّوَاضُعِ أن تُسَلِّمَ عَلَی مَن لَقِیت.(3)

ابوعبدالله علیه السلام فرمودند: از (نشانه) تواضع است که هر کس را ملاقات کردی سلام کنی.

21- عَن عَلِی عَلَیهِ السَّلام قالَ: السَّلاَمُ سَبعُونَ حَسَنَهً تِسعَهٌ وَ سِتُّونَ لِلمُبتَدِی وَ وَاحِدَهٌ لِلرَّاد.(4)

ص: 99


1- امالی شیخ صدوق /72؛ خصال 271/1 ؛ بحار الانوار 10/73.
2- بحار الانوار 10/73.
3- کافی 646/2 ؛ خصال 11/1؛ بحار الانوار 11/73.
4- تحف العقول /248؛ بحار الانوار 11/73.

حضرت امام علی علیه السلام فرمودند: سلام 70 حسنه دارد؛ 69 حسنه آن برای سلام کننده است و یکی برای جواب دهنده .

22- عَن أبِی عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام قالَ: إِذَا دَخَلتَ مَنزِلَکَ فَقُل بِسمِ الله وَ بِالله وَسَلِّم عَلَی أهلِکَ فَإِن لَم یکُن فِیهِ أحَدٌ فَقُل بِسمِ الله وَسَلاَمٌ عَلَی رَسُولِ الله وَعَلَی أهلِ بَیتِهِ وَ السَّلامُ عَلَینَا وَعَلَی عِبَادِ الله الصَّالِحِینَ فَإِذَا قُلتَ ذَلِکَ فَرَّ الشَّیطَانُ مِن مَنزِلِک.(1)

ابی عبدالله علیه السلام فرمودند: هنگامی که وارد منزلت شدی، بگو بسم الله و بالله وسلام کن براهل خانه ات . پس اگر کسی در خانه نباشد بگو: بسم الله و بالله وسلام علی رسول الله و علی اهل بیته: و السلام علینا و علی عباد الله الصالحین، هنگامی که این سلام را گفتی شیطان از منزلت فرار خواهد کرد.

23- قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه: ألاَ أخبِرُکُم بِخَیرِ أخلاَقِ أهلِ الدُّنیا وَ الآخِرَهٍ؟ قالُوا بَلَی یا رَسُولَ الله! قالَ: إِفشَاءُ السَّلاَمِ فِی العَالَم.(2)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: می خواهید شما را به بهترین اخلاق در دنیا و آخرت آگاهی دهم ؟ عرض کردند: بلی یا رسول الله ! فرمودند: در دنیا آشکارا سلام کنید.

24 - وَ قالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه : السَّلاَمُ تَحِیهٌ لِمِلَّتِنَا وَ أمَانٌ لِذِمَّتِنَا.(3)

و نیز فرمودند: سلام، تحیت برای ملت ماست و امان است برای کناری که در ذمه وپناه ما هستند.

25 - وَ قالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه : مَن بَدَأ بِالکَلاَمِ قَبلَ السَّلاَمِ فَلاَ تُجِیبُوهُ، وَقالَ : لاَ تَدعُ

ص: 100


1- جامع الاخبار /89؛ بحار الانوار 11/73.
2- بحار الانوار 12/73 .
3- بحار الانوار 12/73 ؛ کنز العمال 114/9 ح 25242.

إِلَی طَعَامِکَ أحَداً حَتَّی یسَلِّم.(1)

و فرمودند: کسی که قبل از سلام کردن سخن بگوید جوابش را ندهید و فرمود: و کسی را بر غذا و طعامت دعوت نکن تا سلام کند.

26- عَن أنَسِ بنِ مَالِکٍ قالَ قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه : یَوماً یَا أنَسُ أسبِغِ الوُضُوءَ تَمُرُّ عَلَی الصِّرَاطِ مَرَّ السَّحَابِ أفشِ السَّلاَمَ یَکثُر خَیُربَیتِکَ أکثِر مِن صَدَقَهِ السِّرِّ فَإِنَّهَا تُطفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ عَزَّوَجَلَّ.(2)

انس بن مالک گوید: روزی رسول خدا صلی الله علیه واله به من فرمود: ای انس! وضو را کامل بگیر تا چون ابر برپل دوزخ بگذری، سلام را بلند وآشکار بگوتا خیر خانه ات فزون گردد و صدقه پنهانی بسیار بده که خشم پروردگار عزوجل را خاموش می کند.

27 - وَقالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه : إِنَّ مِن مُوجِبَاتِ المَغفِرَهٍ بَذلَ السَّلاَمِ وَ حُسنَ الکَلاَم.(3)

و فرمودند: از موجبات آمرزش و بخشش، سلام و حسن کلام است.

28- قالَ الحُسَین عَلَیهِ السَّلام : لاَ تَأذَنُوا لأِحَدٍ حَتَّی یُسَلِّم .(4)

امام حسین علیه السلام فرمودند: به احدی اذن ندهید ( برای سخن گفتن) تا سلام کند.

29- قالَ رَسُولَ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه: لا تَبدَءُو أهلَ الکِتَابِ بِالسَّلامِ فَإِن سَلَّمُوا عَلَیکُم فَقُولُوا: عَلَیکُم.(5)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: در ابتدا به اهل کتاب سلام نکنید پس اگر آنها سلام کردند (فقط) بگویید علیکم.

ص: 101


1- خصال 19/1 ح 67؛ بحار الانوار03/73
2- خصال 181/1 ح 246؛ بحار الانوار 4/73.
3- جامع الاخبار /85؛ بحار الانوار 11/73 .
4- تحف العقول /250؛ بحار الانوار 117/75
5- قرب الاسناد /133 و 465؛ بحار الانوار 389/72

30- عَنِ الصَّادِق عَلَیهِ السَّلام : کَانَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه یسَلِّمُ عَلَی النِّسَاءِ وَ یردُدنَ عَلَیهِ السَّلاَمَ وَکَانَ أمِیرُالمُؤمِنِینَ عَلَیهِ السَّلام یسَلِّمُ عَلَی النِّسَاءِ وَ کَانَ یکرَهُ أن یسَلِّمَ عَلَی الشَّابَّهِ مِنهُنَّ وَ یقُولُ: أتَخَوَّفُ أن یعجِبَنِی صَؤتُهَا فَیدخُلَ عَلَی أکثَرُمِمَّا أطلُبُ مِنَ الأجر.(1)

امام صادق علیه السلام فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه واله به زنان سلام می کردند و زنان جواب سلام آن حضرت را می دادند و امیرمؤمنان علیه السلام برزنان سلام می کردند اما کراهت داشتند که بر زنان جوان سلام کنند و می فرمودند: می ترسم صوت و آواز او مرا به تعجب درآورد و آجرم کم گردد.

اسلام در فقه اسلام

آقایان فقها می فرمایند: در حال نماز، انسان نباید به دیگری سلام کند و اگر دیگری به او سلام کرد، باید طوری جواب دهد که سلام مقدم باشد. مثلا بگوید:« اَلسَّلامُ عَلَیکم» یا سلام علیکم و نباید «علیکم السَّلام» بگوید، اما باید جواب سلام را به هر حال بگوید، چه در نماز و چه در غیر نماز. زیرا جواب سلام، فوری است و اگرعمد جواب ندهد معصیت کرده است. اگر در نماز باشد و جواب سلام را عمدا یا از روی فراموشی طول دهد به طوری که اگر جواب بگوید جواب سلام محسوب نشود، نباید جواب دهد و اگر نمازش تمام شد، و جواب سلام را نداد، جواب دادن واجب نیست و باید نمازگزار جواب سلام را به قصد جواب بگوید نه به قصد دعا و اگر جواب سلام را در نماز عمدا ندهد معصیت کرده است ولی مبطل نماز نیست.

لا یَجُوز ابتِداءُ السَّلام للمُصَلّی وَکَذا سائِرُ التَّحیّاتِ مِثلُ صَبَّحک اللهُ بِالخَیرِ اَو مسَّاک اللهُ بِالخَیر اَو فِی أمَان اللهِ اَو أدخُلُوهَا بّسَّلامِ إِذَا قَصَد مُجَرَّد التَّحِیَه وَأمَا اِذَاقَصَدَ الدُّعاءِ بِالسَّلامَه اَوالإِصباحَ وَ الإِمسَاءَ بِالخَیرِ وَ نَحوَ ذلِکَ فَلا

ص: 102


1- کافی 648/2 ؛ بحار الانوار 335/40 .

بِأسَ بَهَ وَکَذَا إِذَا قَصَدَ القُرآنِیَّه مِن نَحوِ قَولِهِ: سَلامُ عَلَیکُم وَ أدخُلُوهَا بِسَّلامِ وَإن کَانَ الغَرضِ مِنهُ السَّلامِ اَو بَیانِ المَطلَبِ بِأنَّ یَکُونَ مِن باب ِالدَّاعی عَلَی الدُّعاءِ أو قَرَاءُه القُرآنِ. یَجُوز ردَّ سَلامُ التَّحِیَّه فِی أثنَاءِ الصَّلاهِ بَل یَجِبُ وَإِن لَم یَکُن السَّلامِ اَو الجَوابِ بِالصیغَهِ القُرآنِیَّهِ وَلَوعَصَی وَلَم یَردَّ الجَوابِ وَاشتَغِل بِالصَّلاهَ قَبلِ فُوات وَقتَ الرِّد لَم تُبطِل عَلَی الاَقوَی. یَجِبَ أن یَکُونَ الرِّد فِی أثناءَالصَّلاهِ بِمَثَلِ مَا سَلِّم فَلَوقالَ: سَلامُ عَلَیکُم یَجِبَ اَن یَقُولَ فِی الجَوابِ: سَلامُ عَلَیکُم مَثَلاً بَل الأحُوط المُماثَلَه فِی التَعریفِ وَ التَنکیِرو الإِفرادِ وَالجَمع فَلایَقُول: سَلامُ عَلَیکُم فِی جَوابِ السَّلامُ عَلَیکُم اَو فِی جَوابِ سَلامُ عَلَیک مَثلاً وَ بِالعَکسِ وَ إِن کَانَ لا یَخلُو مِن مَنعَ نَعَم لَو قَصَد القُرآنِیَّه فِی الجَوابِ فَلا بَأسِ بِعَدَمِ المُماثِله.(1)

برای نمازگزار ابتدا به سلام کردن و همچنین سایر تحیات و احترامات دیگری مانند صبح شما بخیر (خدا صبح شما را بخیر کند) یا عصر بخیریا در امان خدا باشی هنگامی که صرف تحت باشد جایز نیست. اما اگر به وسیله سلام کردن یا گفتن صبح یا عصر بخیرو مانند آن قصد دعا داشته باشد اشکالی ندارد و همچنین اگر قصد قرآنیت داشته باشد مانند قول خدا که می گوید:

«سَلامٌ عَلَیکُم» یا «ادخُلُوهَا بِسَلامٍ آمِنین»

واگر غرض از آن سلام کردن با بیان مطلبی باشد از باب دعا کننده بردعا یا خواندن قرآن اشکالی ندارد.

جایز است رد سلام و تحیت در وسط نماز، بلکه واجب است، اگرچه سلام یا جواب به صیغه قرآنی نباشد. و اگر جواب سلام را در وسط نماز نداد معصیت کرده است.

واجب است که جواب سلام در میان نماز مانند همان باشد که سلام کننده گفته

ص: 103


1- عروه الوثقی 1/ 555.

است. پس اگر گفت: سلام علیکم واجب است در جواب بگوید: سلام علیکم. بنابراحتیاط باید معرفه و نکره آوردن لفظ، یا مفرد و جمع آوردن آن مثل همان که سلام کرده است باشد. پس در جواب السلام علیکم نگوید: سلام علیکم. یا در جواب سلام علیک گوید: السلام علیک، گرچه مانعی ندارد. بله اگر در جواب قصد قرآنیت داشته باشد اشکالی ندارد که مماثله نباشد. یعنی می تواند مثل همان را جواب ندهد بلکه لفظ دیگری را به کار ببرد.

سلام پیامبر به اهل بیت علیهم السلام

حضرت صدیقه طاهره، فاطمه زهرا علیهاالسلام می فرماید: پدر بزرگوارم رسول الله صلی الله علیه واله در بعضی از روزها به من می فرمود: سلام برتوای فاطمه! و اشاره است به این است که روش پیغمبراکرم صلی الله علیه واله این چنین بود.

1- حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: حضرت فاطمه زهرا علیها السلام محبوب ترین مردم نزد رسول خدا صلی الله علیه واله بود، و آنقدر با مشک آب آورد که درسینه او اثرش باقی ماند و آنقدر در غذا پختن آتش افروخت که لباس هایش سیاه شد وآنقدر آسیاب گردانید که دست هایش پینه زد و آنقدر خانه را جارو کرد که لباس هایش گرد آلود شد. به سبب این خدمت ها به آن حضرت ضرر شدیدی رسید. پس من روزی به آن حضرت گفتم: نزد پدرت رسول الله صلی الله علیه واله برو و درخواست کن تا برای تو کنیزکی بخرد تا بعضی از وظایف تو را متحمل گردد. هنگامی که به خدمت رسول خدا صلی الله علیه واله رفت، عده ای را نزد رسول خدا کی دید که با هم گفتگو می کردند. حیا مانع شد که با آن جناب سخن بگوید و به خانه برگشت. پس رسول خدا صلی الله علیه واله فهمید که حضرت زهرا علیها السلام برای کاری نزد ایشان آمده بود.

صبح روز بعد به نزد ما آمد و ما هر دو در زیر یک لحاف بودیم و جامه نداشتیم که بپوشیم و از زیر لحاف بیرون آییم. پس رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: اَلسَّلامُ عَلَیکُم. ما شرم کردیم که جواب سلام آن حضرت را بگوییم. پس بار دیگر آن جناب سلام

ص: 104

کردند و جواب نگفتیم. چون مرتبه سوم سلام کردند، ترسیدیم که جواب نگوییم و ایشان برگردند. زیرا عادت و روش آن بزرگوار این بود که سه مرتبه سلام می کرد و اگر جواب نمی شنید برمی گشت. پس من گفتم: و علیک السلام؛ یارسول الله ! داخل شوید. پس حضرت داخل شد و بر بالین ما نشستند و فرمودند: ای فاطمه! چه حاجتی داشتی که دیروز نزد من آمدی ؟ فاطمه زهرا علیها السلام از گفتن جواب شرم کرد و چیزی نگفت. من ترسیدم که اگر جواب نگویم، پیامبر صلی الله علیه واله برخیزد و برود. من سر خود را بیرون آوردم و حالت فاطمه علیها السلام را خدمتش عرض کردم. فرمود: آیا می خواهید به شما چیزی یاد دهم که بهتر از کنیز باشد. چون به رختخواب می روید 33 مرتبه سبحان الله و33 مرتبه الحمدلله و 34 مرتبه الله اکبر بگویید. پس فاطمه علیهاالسلام سر خود را بیرون آورد و سه مرتبه عرضه داشت: از خدا و رسولش راضی شدم.(1)

2- عَن جَابِر بنِ عَبدِالله الأنصَارِی قالَ: خَرَجَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه یرِیدُ فَاطِمَهَ عَلَیهَ السَّلام وَ أنَا مَعَهُ. فَلَمَّا انتَهَینَا إِلَی البَابِ وَضَعَ یدَهُ عَلَیهِ فَدَفَعَهُ. قالَ: السَّلامِ عَلَیکُم فَقالَت فَاطِمَهَ عَلَیهاالسَّلام : عَلَیکَ السَّلامُ یا رَسُولَ الله ! قالَ: أدخُلُ؟ قالَت: ادخُل یارَسُولَ الله! قالَ: أدخُلُ أنَا وَ مَن مَعِی؟ فَقالَت: یا رَسُولَ الله لَیسَ عَلَی قِنَاعٌ. فَقالَ یا فَاطِمَهُ! خُذِی فَضلَ مِلحَفَتِکِ فَقَنِعِی بِهِ رَأسَکِ فَفَعَلت. ثُمَّ قالَ: السَّلامُ عَلَیکُم . فَقالَت : وَعَلَیکَ السَّلاَمُ یا رَسُولَ الله! قالَ: أدخُلُ؟ قالَت: نَعَم أدخُل یا رَسُولَ الله؟ قالَ: أنَا وَمَن مَعِی؟قالَت : أنتَ وَمَن مَعَکَ. قالَ جَابِرٌ: فَدَخَلَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الهِ وَدَخَلتُ أنَا وَ إِذَا وَجهُ فَاطِمَهَ أصفَرُ کَاَنَّهُ بَطنُ جَرَادَهٍ فَقالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه: مَالِی أرَی وَجهَکِ أصفَرُ؟ قالَت: یا رَسُولَ الله ! الجُوعُ. فَقالَ: اللّهُمَّ مُشبِعَ الجَوعَهِ وَ رَافِعَ الضَّیعَهِ أشبِع فَاطِمَهَ بِنتَ مُحَمَّدٍ. فَقالَ جَابِرٌ: فَوَ الله فَنَظَرتُ إِلَی الدَّمِ ینحَدِرُ مِن قُصَاصِهَا حَتَّی

ص: 105


1- جلاء العیون /194.

عادَ وَجهُهَا أحمَرَفَمَا جَاعَت بَعدَ ذَلِکَ الیَوم.(1)

جابر بن عبدالله انصاری گوید: رسول خداصلی الله علیه واله به طرف خانه دخترگرامیش حضرت فاطمه علیهاالسلام حرکت کرد و من هم همراه آن حضرت بودم تا به در خانه فاطمه علیهالسلام رسیدیم . دست خود را بر درگذاشت و در را فشار داد. پس فرمود: السلام علیکم. فاطمه زهرا علیهاالسلام عرض کرد: علیک السلام یا رسول الله ! رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: داخل خانه شوم ؟ عرض کرد: داخل شوید یا رسول الله ! فرمودند: من با هرکسی که همراه من است ؟ عرض کرد: یا رسول الله ! مقنعه بر سر ندارم. فرمودند: ای فاطمه! زیادی ملحفه خود را به عنوان مقنعه قرار بده و سرت را با آن بپوشان. پس فرمود: السلام علیکم. حضرت فاطمه علیها السلام عرض کرد: و علیک السلام یا رسول الله ! فرمود: داخل شوم؟ عرض کرد: داخل شوید. فرمود: من و کسی که همراه من است؟ عرض کرد: شما و کسی که همراهتان است، بلی داخل شوید.

پس رسول خدا صلی الله علیه واله داخل شد و من هم وارد شدم. دیدم صورت فاطمه زهرا علیها السلام مانند شکم ملخ زرد گشته بود. رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: دخترم! چرا صورت تورا زرد می بینم ؟ عرض کرد: یا رسول الله ! در اثر گرسنگی. پیامبر خدا دعا نموده و فرمود: ای خدایی که گرسنگان را سیر می کنی، و افتادگان را دستگیری می نمایی، فاطمه را سیرنما. جابر می گوید: به خداوند سوگند با این دعا خون در چهره فاطمه چنان جریان یافت که صورتش قرمزو گلگون گردید و بعد از آن روز هرگز گرسنه نشد.

غرض از ذکر این روایت این است که رسول اکرم صلی الله علیه واله با اینکه خانه دختر و دامادش امیرالمؤمنین علیهما السلام بود، با این وجود با حرمت و ادب و با اذن، سه بار سلام می کرد، اگر جواب میشنید وارد می شد والا برمی گشت. این یک دستور الهی است که قرآن فرموده:

«یا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوالا تَدخُلُوا بُیُوتاً غَیرَ بُیُوتِکُم حَتَّی تَستَأنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلَی أهلِهَا ذلِکُم

ص: 106


1- بحار الانوار 62/43 .

خَیرٌ لَکُم لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون»(1)

« ای کسانی که ایمان آورده اید! به خانه هایی که خانه های شما نیست (سرزده) داخل نشوید تا آشنایی دهید و اجازه خواهید و براهل آن سلام کنید. این برای شما بهتر است ، باشد که پند بگیرید» .

«فَإِن لَم تَجِدُوا فیها أحَداً فَلا تَدخُلُوها حَتَّی یُؤذَنَ لَکُم وَإِن قیلَ لَکُم ارجِعُوا فَارجِعُوا هُوَ أزکی لَکُم وَ اللهُ بِما تَعمَلُونَ عَلیم»(2)

«پس اگر کسی را در خانه نیافتید داخل نشوید تا به شما اجازه داده شود و اگر به شما گفتند: برگردید، زود باز گردید که آن برای شما سزاوارتر است و خدا به هرچه می کنید داناست». در اینجا باید بگوییم: یا رسول الله ! به حسب ظاهر شما کجا بودید، هنگامی که بدون اذن خاندان وحی داخل خانه ایشان شدند، خانه ای که ملائکه و جبرئیل و میکائیل و عزرائیل بدون اذن داخل آن نمی شدند را آتش زدند، و در به پهلوی صدیقه طاهره ، فاطمه زهرا علیها السلام زدند و محسن او را شهید کردند و خود حضرت را هم شهیده نمودند.

الا لعنه الله علی القوم الظالمین.

ص: 107


1- سوره نور آیه 27.
2- سوره نور آیه 28.

ادامه حدیث شریف کساء

اشاره

قالَ: إِنّی أجِدُ فِی بَدَنی ضُعفاً. فَقُلتُ لَهُ: أعیذُکَ بِالله یا أبَتاهُ مِنَ الضُّعفِ.

«حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود: پس از اینکه پدرم پیامبر خدا و بر من وارد شدند» فرمودند: در بدن خود ضعفی می یابم . گفتم: پناه می دهم تو را به خدا ای پدرجان از سستی و ضعف».

لغت ضعف

به معنی سستی، ناتوانی. ضعف: دو چندان و دو برابر یا بیشتر. (1)

ضعف در قرآن

ضعف در قرآن با تمام مشتقاتش 52 مورد آمده که معانی متفاوتی دارد به معنی ضعف و ناتوانی، دو چندان و ضعف مالی؛ من جمله آیات:

1) « یُریدُ اللهُ أن یُخَفِّفَ عَنکُم وَ خُلِقَ الإِنسانُ ضَعیفا»«سوره نساء آیه 28»

2) « ... قالَ ابنَ أمَّ إِنَّ القَومَ استَضعَفُونی ...»-«سوره اعراف آیه 150»

3) « ... ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ المَطلُوب ...»-«سوره حج آیه 73»

4) « وَ نُریدُ أن نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ استُضعِفُوا فِی الأرض...»-« سوره قصص آیه 5»

5) « اللهُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن ضَعفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعدِ ضَعف...»-«سوره روم آیه 54»

ص: 108


1- اضعاف جمع ضَعیف : سست، ناتوان. ضِعاف وضعفاء جمع ضَعفًا وَضُعفًا وَضَعافَهً و ضَعافِیَهً: سست گردید. ضُعف (مصدر): سستی، ناتوانی بدن. ضَعف (مصدر): سستی. ضَعِفَهُ المرضی : بیماری او را ناتوان کرد. ضُعف و ضَعَف: سستی و ناتوانی «فرهنگ جامع و عمید». الضَّعفُ: نقطه مقابل قوت و نیرو است. وَقَد ضَعُفَ فَهُوَ ضَعِیفٌ: ناتوان شد و ناتوان است. آیه: «ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالمَطلُوبُ» [ الحج / 73] ضعف در حال و بدن و حالت بکار می رود، گفته شده:ضَعف و ضُعف دو واژه اند. در آیه: «وَ عَلِمَ أنَّ فِیکُم ضَعفاً» [ الأنفال / 66]. «وَ نُرِیدُ أن نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ استُضعِفُوا»[القصص/5] خلیل رحمه الله گفته است: الضُّغفَ باضمّه حرف (ض) ناتوانی بدنی است و الضَّعف - با فتحه حرف (ض) نارسایی در عقل و رأی است، و از این معنی است: آیه: «فَإِنَّ کَانَ الَّذِی عَلَیهِ الحَقُّ سَفِیهاً أو ضَعِیفاً [ البقره / 282] جمع ضَعِیف ۔ ضِعَاف وضُعَفَاء۔ است، خدای تعالی گوید: «لَیسَ عَلَی الضُّعَفاءّ » [ 91/ توبه ] ...« مفردات راغب اصفهانی» .
مراد از ضعف در این حدیث شریف چیست؟

همان طوری که اشاره شد؛ ضعف، معانی مختلفی دارد:

1) به معنی دو چندان و دو برابر. که قرآن می فرماید:

«یا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَاکُلُوا الرِّبَوا أضعافاً مُضاعَفَهً وَ اتَّقُوا اللهَ لَعَلَّکُم تُفلِحُون»-(1)

« ای کسانی که ایمان آورده اید، ربا مخورید که دائم سود بر سرمایه افزایید تا چند برابر شود و از خدا بترسید، باشد که سعادت و رستگاری یابید »

که در اینجا به معنی مضاعف و دو چندان است.

2) به معنی ضعف دینی است. به اصطلاح قرآن کریم مستضعف دینی کسانی هستند که راهبردی ندارند و دسترسی به فراگیری دین برای آنان فراهم نیست. یا در بلاد کفر و گناه و معصیت واقع شده اند و راه خلاصی برای فرار و هجرت ندارند.

« إِلاَّ المُستَضعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الوِلدانِ لا یَستَطیعُونَ حیلَهً وَلا یَهتَدُونَ سَبیلا»- (2)

« مگر آن گروه از مردان و زنان و کودکان که به راستی ناتوان بودند (از نظر فکر یا فراهم نبودن مسائل هجرت و یا تحت فشار قرار گرفته اند و راه و چاره ای برایشان میسر نبود و راهی به نجات خود (از آن کفر) نمی یافتند؟».

این جزو حالات طبیعی بشر است که خداوند قادر، فرموده است:

ما انسان را ضعیف خلق کردیم.

« ...وَ خُلِقَ الإِنسانُ ضَعیفا»-(3)

او را از نطفه ای به وجود آوردیم وضعف جزء لاینفک اوست. و برای همین است که انسان ها دچار مرض و بیماری و بلاء و حوادث می شوند.

ص: 109


1- سوره آل عمران آیه 130.
2- سوره نساء آیه 98
3- سوره نساء آیه 28.

حال یا به خاطر گناه و نافرمانی مبتلا می شوند،یا برای ترفیع درجات و مثوبات امتحان می دهند و یا برای اینکه انسان پی به ضعف و ناتوانی خود ببرد تا همانند فرعون ادعای خدایی نکند. انسانی که احتیاج به آب و غذا و دارو و خواب و استراحت و... دارد و اگر آب و غذا و دارو به اونرسد هلاک می شود، کجا و ادعای خدایی کردن کجا ؟!!

تمام این موارد معرفت و شناخت خداوند است که او احتیاج به هیچ چیزی ندارد و قادر علی الاطلاق است. و تمام موجودات و مخلوقات و مصنوعات درید قدرت و سیطره اوست.

«وَ اللهُ عَلی کَلِّ شَیءٍ قَدیر»-(1)

و هیچ کس قدر خدا را غیر از خودش نشناخت.

« وَما قَدَرُ الله حقَّ قَدرِه ...»-(2)

بیماری انبیا و اولیاء الله خدشه ای به عصمت ایشان نمی زند

واما انبیا و اولیای خدا هم دچار امتحان و بلاو مرض و بیماری می شدند. حتی وجود اشرف مخلوقات و موجودات؛ یعنی حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه واله و این مطالب باعصمت و پاکی آنان منافاتی ندارد. اگر محض خاطر پنج تن آل عبا و دیگر معصومین عایهم السلام نبود، خداوند هیچ چیزی را خلق نمی کرد؛ مع الوصف این مشکلات را هم در مسیر هدایت مردم دارند. وضعف و ناتوانی، همچون بیماری و بلا، نقص مقام عصمت نیست. پس بیماری و ناتوانی جسمی (ظاهری)، ضرری به مقام عصمت و نبوت و امامت نمیزند.

ص: 110


1- سوره بقره آیه 284.
2- سوره حج آیه 74.
شرائط امام علیه السلام

مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی رحمه الله در بعضی از رسائلش هشت شرط برای امام معتبر دانسته من جمله:

شرط اول: معصوم بودن او از گناهان صغیره و کبیره (که در آیه تطهیر خواهد آمد ان شاء الله).

شرط دوم: آنکه به هرچه در امامت محتاج به آن است از علوم دینی و دنیوی، احکام شرعیه مدنی، آداب حسنه، دفع دشمنان دین، رفع شبهات و فتنه ها، برانداختن اهل باطل و غالب گردانیدن حق، عالم باشد. زیرا اگر سر کرده بگریزد و در این مسائل فرار کند و کم بیاورد، ضرر عظیم به دین می خورد.

شرط سوم:شجاعت برای دفع دشمنان و فتنه هاو برانداختن اهل باطل و غالب گردانیدن حق، زیرا که اگر او که سر کرده است بگریزد ضرر عظیم بدین میخورد بخلاف گریختن بعضی از رعایا.

شرط چهارم: آنکه در جمیع صفات کمال؛ مانند شجاعت، سخاوت، مروت، کرم، علم و هرچه از صفات کمال باشد از همه رعیت های خود کامل تر باشد و الا تفضیل زیردست لازم آید و این کار عقلا قبیح است.

شرط پنجم: آنکه از عیوبی که باعث نفرت مردم گردد پاک باشد؛ خواه درخلقت، مانند کوری و خوره و پیسی. خواه در خلق، مانند بخل و حرص و کج خلقی. و خواه در اصل، مانند دنائت نسب (ولد حرام بودن) و تهمت در نسب او با پدران و خواه در فرع، مثل صنعت های پست و افعال رکیکی که با مقام امامت منافات داشته باشد.

شرط ششم: آنکه قرب و منزلت او نزد حق تعالی از همه کس بیشتر باشد.

شرط هفتم: آنکه معجزه ای از او ظاهر شود که دیگران از او عاجز باشد تا آنکه در وقت ضرورت، دلیل حقیقت او باشد.

شرط هشتم: آنکه امامت او عام و منحصردر او باشد و الا موجب فساد در میان

ص: 111

رعیت می شود و اثبات این مدعا به اجماع و احادیث متواتره اولی است. (1)

خلاصه پیغمبر و یا امام همانند سایر مردم مبتلا به بلا و محن و مرض می شوند، البته نه بلا یا مرضی که در شأن او نباشد و منجر به مسائلی شود که عصمت او زیر سؤال رود، بلکه پیامبر و امام منزه و مبرا از این گونه امراض و بلاها و فتن و محن می باشند. زیرا آنها رهبران الهی اند و باید گرفتار امراض و بیماری هایی نباشند که موجب تنفر مردم گردند و منافات با مقام عصمت آنان داشته باشد. و ثانیا بر مبنای :

«قُل إِنَّمَا أنَا بَشَرٌ مِثلُکُم یُوحی إِلَی...» -(2)

« ... إن نَحنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِثلُکُم وَ لکِنَّ اللهَ یَمُنُّ عَلی مَن یَشاءُ مِن عِبادِه ...»-(3)

« ..ما هَذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثلُکُم یَأکُلُ مِمَّا تَاکُلُونَ مِنهُ وَ یَشرَبُ مِمَّا تَشرَبُون»-(4)

بالاخره آنان هم مخلوق و بشرند و همانند سایر مردم در خواب و بیداری، کار وکوشش، خوراک و پوشاک ، بیماری و بلا و محن ... یکسان، می باشند تا مردم خیال نکنند در اثر معجزاتی که خداوند به آنها عطا فرموده ، خدا هستند نعوذ بالله . نه! بلکه ایشان مخلوقند گاهی بردشمنان غالب می شوند و گاهی مغلوب .(5)

پس در غم و حزن و شادی، سلامت جسم و آفت، خورد و خوراک، زندگانی و مردن ، بلا و محن، خنده و گریه و ... با مردم شریکند چون آنها هم مخلوقند. علاوه بر این مطالب تحمل این دردها و بیماری ها ثواب هم دارد.

ص: 112


1- حق الیقین /41؛ قابل ذکر است که شرایط و صفات امام زیاد است و منحصر به این هشت مورد نمی شود.
2- سوره کهف آیه 110
3- سورهابراهیم آیه 11.
4- سوره مؤمنون آیه 33.
5- در این زمینه رجوع شود به علل الشرائع 241/1 .
روایات

1- ثواب تب

قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه: الحُمَّی رَائِدُ المَوتِ وَ سِجنُ الله فِی أرضِهِ وَ فَورُهَا وَ حَرُّهَا مِن جَهَنَّمَ وَ هِیَ حَظُّ کُلِّ مُؤمِنٍ مِنَ النَّار.(1)

رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمود: تب پیش قراول مرگ است و زندان خدا است در زمین، و دم وحرارتش از جهنم است و آن نصیب و بهره هر مؤمنی است از آتش دوزخ.

2- خیری در کسی نیست که مبتلاء نشود

عَن عَلِی بنِ الحُسَین عَلَیهِما السَّلام قالَ: نِعمَ الوَجَعُ الحُمَّی تُعطِی کُلَّ عُضوٍ قِسطَهُ مِنَ البَلاَءِ وَلاَ خَیرَ فِیمَن لاَ یبتَلَی.(2)

امام زین العابدین علیه السلام فرمود: تب درد خوبی است به هر عضوی از اعضای بدن سهم خود را از بلا می رساند و خیرو خوبی در کسی که بلا نبیند نخواهد بود.

3- بلا و گرفتاری مؤمن کفاره گناهان است

عَنِ الرِّضَا عَلَیهِ السَّلام قالَ: المَرضُ لِلمُؤمِنِ تَطهِیرٌ وَ رَحمَهٌ وَلِلکَافِرِ تَغذِیبٌ وَ لَعنَهٌ وَ إنَّ المَرَضَ لاَ یزَالُ بِالمُؤمِنِ حَتَّی لاَ یَکُونَ عَلَیهِ ذَنب.(3)

امام رضا علیه السلام فرمود: بیماری مؤمن، موجب پاک شدن او از گناهان و لغزش ها و رحمت خداوند است و برای کافر موجب عذاب و لعنت است. بیماری دست از گریبان مؤمن برندارد تا او را از گناهان پاک سازد. .

4- قالَ الإِمامُ السَّجَّاد عَلَیهِ السَّلام : حُمَّی لَیلَهٍ کَفَّارَهُ سَنَهٍ وَ ذَلِکَ أنَّ ألَمَهَا یَبقَی فِی الجَسَدِ سَنَه.(4)

ص: 113


1- کافی 112٫3؛ ثواب الاعمال /412؛ بحار الانوار 183/78 .
2- ثواب الاعمال /412؛ بحار الانوار 183/78
3- ثواب الاعمال /414؛ بحار الانوار 183/78
4- ثواب الاعمال /414 بحار الانوار 182/78

حضرت زین العابدین علیه السلام می فرمایند: یک شب تب کردن کفاره یک سال گناه است، و این بدان سبب است که رنج آن تا یک سال در بدن باقی می ماند.

5- عَن یوسُفُ بنُ إِسمَاعِیلَ بِاِسنَادٍ لَهُ قالَ: إِنَّ المُؤمِنَ إِذَا حُمَّ حُمَّی وَاحِدَهً تَنَاثَرَتِ الذُّنُوبُ مِنهُ کَوَرَقِ الشَّجَرِ فَإِنَّ اَنَّ عَلَی فِرَاشِهِ فَانِینُهُ تَسبِیحٌ وَ صِیاحُهُ تَهلِیلٌ وَ تَقَلُّبُهُ عَلَی فِرَاشِهِ کَمَن یَضرِبُ بِسَیفِهِ فِی سَبِیلِ الله فَإِنَّ أقبَلَ یعبُدُ اللهُ بَینَ إِخوَانِهِ وَأصحَابِهِ کَانَ مَغفُوراً لَهُ فَطُوبَی لَهُ إِنَّ تَابَ وَوَیلٌ لَهُ إِن عَادَ وَ العَافِیهٌ أحَبُّ إِلَینَا.(1)

یوسف بن اسماعیل به سند خود از امام معصوم علیه السلام نقل کرده که فرمودند: به درستی که مؤمن هنگامی که تب او را بگیرد، گناهان او همانند برگ های درخت بر روی زمین می ریزند. پس اگر در رختخواب و فراش خود ناله بزند، ناله او ثواب تسبیح دارد و فریاد او ثواب لااله الاالله وغلطیدن او بر فراش خویش، همانند کسی می ماند که با شمشیر خود در راه خدا جهاد می کند. پس اگر خوب شود خداوند او را در میان برادران و اصحاب خود عیادت می کند و آمرزیده می شود. پس خوشا به حال او اگرتوبه کند و وای به حال او اگر دوباره به گناه برگردد و البته عاقبت محبوب ما می باشد.

6- عَن أبِی عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام قالَ: صُدَاعُ لَیلَهٍ تَحُطُّ کُلَّ خَطِیئَهٍ إِلاَّ الکَبَائر.(2)

ابی عبدالله علیه السلام فرمود: سردرد یک شب همه خطاها و گناهان را می ریزد مگر گناهان کبیره (که احتیاج به توبه دارند).

7- عَن مُوسَی بنِ جَعفَرٍ عَلَیهِما السَّلام قالَ: قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه لِلمَریضِ أربَعُ خِصالٍ: یَرفَعُ عَنهُ القَلَمُ وَیَأمُرُ اللهُ المَلَکَ یَکتُبُ لَهُ فَضلاً کَانَ یعمَلُهُ فِی صِحَّتِهِ وَ یتَّبَّعُ مَرَضُهُ کُلَّ عُضوٍ فِی جَسَدِهِ فَیستَخرجُ ذُنُوبَهُ مِنهُ فَإِن مَاتَ مَاتَ مَغفُوراً

ص: 114


1- ثواب الاعمال /414؛ بحار الانوار 205/78 .
2- ثواب الاعمال /416؛ بحار الانوار 184/78.

لَهُ وَ إِن عَاشَ عَاشَ مَغفُوراً لَه.(1)

حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: مریض چهار خصلت دارد:

1- قلم (نوشتن گناه) از او برداشته می شود.

2- امر می کند خداوند به ملک که هرچه در هنگام صحت و سلامتی بدنش از عبادت انجام می داد، حال هم برای او بنویسید.

3- بیماری او در هر عضوی از بدن او که سرایت کرده، گناهان را بیرون می کند.

4- اگر بمیرد در حال آمرزش مرده و اگر بهبود یابد در حال آمرزش زندگی می کند.

8- قالَ عَلِیٌ عَلَیهِ السَّلام : لَیسَ لِلأجسَامِ نَجَاهٌ مِنَ الأسقَامِ.(2)

آقا امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: برای بدن ها نجاتی از دردها نیست (یعنی خواه ناخواه بدن دچار بیماری و مرض می گردد تا ثواب ببرد یا کفاره گناهانش شود).

9- وَقَد قِیلَ لَهُ: کَیفَ [تَجِدُکَ] نَجِدُکَ یا أمِیرَالمُؤمِنِینَ ؟ فَقالَ عَلَیهِ السَّلام : کَیفَ یکُونُ حَالُ مَن یفنَی بِبَقَائِهِ وَ یَسقَمُ بِصِحَّتِهِ وَ یؤتَی مِن مَأمَنِه .(3)

شخصی به حضرت علی علیه السلام عرض کرد: حال شما را چگونه می یابم؟ حضرت فرمود: چگونه باشد حال کسی که بقای او فانی، و در حال صحت و سلامتی مریض می گردد.

10- قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : لاَ یَمرَضُ مُؤمِنٌ وَلاَ مُؤمِنَهٍ وَلاَ مُسلِمٍ وَلاَمُسلِمهٍ إِلاَّ حَطَّ اللهُ بِهِ خَطیِئَتُهُ .(4)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: هیچ زن و مرد مؤمن و مسلمانی مریض نمی شود مگر اینکه خداوند گناهان او را می ریزد.

ص: 115


1- همان مدارک.
2- غرر الحکم /593 فصل 73.
3- نهج البلاغه حکمت 115.
4- الترغیب والترهیب 292/4 ح 55.

11- وَ قالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : عَجِبتُ مِن المُؤمِنِ وَ جَزَعِهِ مِنَ السُّقمِ وَلَؤ یَعلَمُ مَالَهُ فِی السُّقمِ مِنَ الثَّوَابِ لأَحَبَّ أَن لاَ یزَالَ سَقِیماً حَتَّی یلقَی رَبَّهُ عَزَّوَجَلَّ.(1)

و فرمود: من تعجب می کنم از مؤمن و جزع و فریادش از درد و اگر میدانست در بیماری چه ثوابی دارد، دوست می داشت همیشه بیمار باشد تا خدای خود را ملاقات کند.

12- وَقالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : أربَعٌ کُنُوزِ الجَنَّهِ؛ کِتمَانُ الفَاقَهِ وَکِتمَانُ الصَّدَقَهِ وَ کِتمَانُ المُصِیبَهِ وَ کِتمَانُ الوَجَع.(2)

و فرمودند: چهار چیزاست که از گنجینه های بهشت است:

1- کتمان فقر 2- کتمان صدقه 3- کتمان معصیت 4- کتمان درد و بیماری.

13- قالَ البَاقِرعَلَیهِ السَّلام : الجَسَدُ إِذَا لَم یمرَض أشِرَوَ لاَ خَیرَفِی جَسُدٍ لاَ یمرَضُ بِأشَر. (3)

امام باقرعلیه السلام فرمودند: بدنی که دچار بیماری نمی شود خیری در او نیست و او بدترین بدن خواهد بود.

14- قالَ الصَّادِقُ عَلَیهِ السَّلام : مَن عَادَ مَرِیضاً شَیَّعَهُ سَبعُونَ ألفَ مَلَکٍ یستَغفِرُونَ لَهُ حَتَّی یرجِعَ إِلَی مَنزِلِه .(4)

امام صادق علیه السلام فرمودند: کسی که مریضی را عیادت کند، هفتاد هزار فرشته و ملک او را مشایعت کنند و برای او طلب استغفار و آمرزش کنند تا به منزلش برگردد.

15- قالَ عَلَیهِ السَّلام : عَائِدُ المَرِیضِ یخُوضُ فِی الرَّحمَه.(5)

ص: 116


1- الترغیب والترهیب /293ح 56 و 57.
2- مستدرک الوسائل 68/2 ح 1435.
3- کافی 114/3
4- همان 120/3
5- ارشاد القلوب 44/1 ؛ کنزالعمال 95/9 ح 25141.

و فرمودند: عیادت کننده مریض (پیوسته) در رحمت خداوند غوطه ور خواهد بود.

16- ابوالصباح کنانی گوید: خدمت حضرت صادق علیه السلام بودم که پیرمردی وارد شد و به امام عرض کرد: یا اباعبدالله ! از فرزندان و برادرانم که نسبت به من ظلم کردند شکایت می کنم. امام فرمود: ای مرد! برای حق، دولتی است و برای باطل هم دولتی؛ هریک از آنها در هنگام تسلط دیگری ذلیل می شوند. کمترین مصیبتی که مؤمن در هنگام تسلط دولت باطل گرفتار آن می شود، جفا و ستم از طرف فرزندان و برادرانش می باشد. هر مؤمنی که در هنگام دولت باطل به نعمت و رفاهیت برسد، قبل از مرگش گرفتار می گردد، یا در مالش نقصان پیدا می شود، یا بیمار می گردد و یا فرزندانش هلاک می گردد. خداوند بدین وسیله او را گرفتار می کند تا در دولت حق او را بهره مند کند. اینک صبر کن و سخن نگو. (1)

17- امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند فرشته ای را به طرف زمین فرستاد. اومدتی در زمین توقف کرد و بعد به طرف آسمان برگشت. در آسمان به او گفته شد در زمین چه مشاهده کردی؟ گفت: در آنجا شگفتی های زیادی دیدم. فرشته گفت: بار خدایا من مشاهده کردم، کسی را که نعمت شما را می خورد ولیکن ادعای خدایی می کند؛تعجب کردم چگونه این مرد به خود جرأت می دهد که این چنین ادعایی بکند و از حلم شما سوء استفاده نماید و مجازات نشود؟! خداوند متعال فرمود: آیا از حلم و بردباری من در شگفت آمدی؟! من به او چهارصد سال عمر داده ام و او در این مدت هرگز بیمار نشده است و هرچه خواسته به او داده شده و هر غذایی که خواسته در اختیار او نهاده ام. (یعنی فرعون)(2)

18- در محضر امام صادق علیه السلام از مؤمنان و گرفتاری های آنها سخن گفته شد، امام صادق علیه السلام فرمود: از حضرت رسول صلی الله علیه واله پرسیدند: کدام افراد در دنیا بیش از همه گرفتار مصیبت می شوند؟ رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: پیامبران بیش از همه گرفتار می باشند و بعد نوبت به طبقات دیگر می رسد. پس از انبیا و اوصیا، مؤمنان گرفتار مصیبت

ص: 117


1- مشکوه الانوار /265.
2- همان /270.

می شوند و این ها برحسب مراتب ایمان نیز با هم متفاوت می باشند. هر کس ایمانش بیشتر و اعمالش بهتر است گرفتاری او هم بیشتر است و دراین جا مراتب و درجات مؤمن در گرفتاری او مؤثراست.(1)

19 - امام صادق علیه السلام فرمود: مردی به طرف حضرت رسول صلی الله علیه واله آمد. رسول خدا صلی الله علیه واله از او پرسید: آیا گرفتار [اُمّ مّلدَم: تب] شده ای؟ گفت: یا رسول الله ام ملدم چیست؟ رسول خدا صلی الله لیه واله فرمود: سردردی است که در این ناحیه عارض مردم می شود. علامت این بیماری این است که سرآدمی گرم می شود و سینه حرارت پیدا می کند. آن مرد گفت: من تا کنون مبتلا به این بیماری نشده ام ، سپس آن مرد از محضر رسول خدا صلی الله علیه واله رفت. پیغمبر به یاران خود فرمود: اگر می خواهید مردی از اهل دوزخ را مشاهده کنید، همین شخص است. بعد فرمود: مثل منافق، مانند درخت می باشد که صاحبش می خواهد آن را در بنایی به کار برد ولیکن آن شاخه درساختمان به کارگرفته نمی شود و سرانجام آن را می سوزاند . مثل مؤمن، مانند کشتزاری است که تازه سبز شده و باد آن را به هر طرف تکان می دهد ولی آن ثابت است تا هنگامی که فصل درو برسد و مورد استفاده قرار گیرد.(2)

20 - امام سجاد علیه السلام فرمود: من دوست ندارم مرد همیشه در آرامش و آسایش به سر برد و هیچگاه گرفتار مصیبت نشود.(3)

21- امام باقر علیه السلام فرمود: خداوند متعال می فرماید: بعضی از بندگان مؤمن، شایستگی پیدا نمی کنند و دینشان کامل نمی گردد، مگر با فقر و مسکنت و بیماری و رنجوری.(4)

22- امام صادق علیه السلام فرمود: بنده ای نزد خدا مقامی دارد که به آن نخواهد رسید مگر با دو خصلت؛ یا فقیر می شود و یا بیمار می گردد.(5)

ص: 118


1- مشکوه الانوار /274.
2- همان /276.
3- همان /277.
4- همان
5- همان /279.

ادامه حدیث شریف کساء

اشاره

فَقالَ: یا فاطِمَهُ! اِیتِینِی بِالکِساءِ الیَمانِی. فَغَطّیِنِی بِهِ فَاَتَیتُهُ بِالکِساءِ الیَمانِی فَغَطَّیتُهُ بِهِ.

«سپس پدرم فرمود: ای فاطمه! برایم کساء یمانی را بیاور و مرا بدان بپوشان من کساء یمانی را برایش آوردم و او را بدان پوشاندم» .

لغت ایتینی: برایم بیاور.
لغت کساء

به معنی جامه ، لباس و عباء. اکسبه جمع کساء. الثوب کَسوًا و اکسی: به او جامه را پوشید.(1)

کساء در قرآن

این عبارت در قرآن پنج مورد آمده است.

1) « ... وَ عَلَی المَولُودِ لَهُ رِزقُهُنَّ وَکِسوَتُهُنَّ بِالمَعرَوف...»-«سوره بقره آیه233»

2) « ...وَ انظُر إِلَی العِظامِ کَیفَ نُنشِزُها ثُمَّ نَکسُوها لَحما...»-«سوره بقره آیه 259»

3) « ... وَ ارزُقُوهُم فِیها وَ اکسُوهُم ...»-«سوره نساء آیه 5»

4) « ...أو کِسوَتُهُم أو تَحریرُ رَقَبَهٍ ...»-«سوره مائده آیه 89»

ص: 119


1- کساهُ شعِراً: او را به شعرمدح کرد. کَسَی الثَّوبَ کَسَیَ: جامه پوشید. تَکَسّی بِالکَساءِ تَکسِّیًا: به عبا پوشانیدش.کاسی مُکاساهً: با هم فخرو بزرگ منشی نمودند. اِکتساء: جامه پوشیدن ، پوشیدن زمین.بکساه: پوشیده شدن. اِستَکسی فُلانًا: از او درخواست جامه کرد. کُسی و کساء جمع کُسوَه: جامه ، پوشیدن لباس. کساء: بزرگی،آبایی، بلندی مرتبه. اکسِبَه جمع کساء: گلیم، عبا، شیر سر بسته. مَکسُوَ: لباس پوشیده . « فرهنگ جامع » الکِسُاء و الکِسوه: لباس و پوشش، در آیه: « أؤ کِسوَتُهُم أو تَحرِیرُ رَقَبَهٍ » [مائده / 89] کَسَؤتُهُ واکتَسَی: لباسش پوشاندم، در آیات:« وَارزُقُوهُم فِیها وَاکسُوهُم » [نساء/5] (سفیهان را از مالشان نفقه و لباس دهید و با گفتار خودش شادشان کنید) « فَکَسَونَا العِظامَ لَحماً»[مؤمنون/14] اکتَسَت الارض بالنّبات: زمین از گیاه پوشیده شد، شاعر گوید: فبات له دون الصبا و هی قره *** لحاف و مفصول الکساء رقیق ... «مفردات راغب»

5) « ...فَکَسَؤنَا العِظامَ لَحماً ثُمَّ أنشَأناهُ خَلقاً آخَر...»-« سوره مؤمنون آیه 14»

که منظور از کلمه کسوت و کساء در آیات به معنای پوشش و پوشاندن است.

مثلا در آیه 5 سوره نساء می فرماید:

« و اموال خود را که خداوند وسیله قوام زندگی شما قرار داده، به دست سفها (1) ندهید. ولی از آن اموال، به آنها روزی دهید و لباس بر آن ها بپوشانید و سخن شایسته به آنها بگویید».

در آیه 89 سوره مائده می فرماید:

« کفاره این گونه قسم ها، غذا دادن به ده نفر مستمند است از غذاهای معمولی که به خانواده خود می دهید، یا لباس پوشانیدن بر آن ده نفرو...»

لغت فغطینی و فغطیته:

غطی در لغت عربی به معنای پوشاندن آمده است.غطی، یغطی، غیطیه، طی اللیل: شب تاریک شد.

غطی در قرآن

این کلمه در قرآن در مورد آمده است.

1) « وَالَّذینَ کَانَت أعیُنُهُم فِی غِطاءٍ عَن ذِکری...»-«سوره کهف آیه 101»

2) « ... فَکَشَفنا عَنکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الیَومَ حَدیدٌ»-«سوره ق آیه 22»

پیامبر صلی الله علیه واله فرمودند: عبای یمانی من را بیاور. حضرت زهرا علیها السلام نیز آوردند و روی پیامبر صلی الله علیه واله انداختند و ایشان را پوشاندند.

پوشش دو نوع است: ظاهری که همان عیوب ظاهری پوشیده می شود.

و باطنی که پرده معنوی، روی عیوب و گناهان شخص توبه کننده قرار می گیرد و خداوند ستاریت می کند و گاهی پرده ای روی دل و چشمان کفار و منافقان وافرادی که قابل هدایت نیستند می پوشانند که حقایق را نشنوند. مانند قاتلان امام حسین علیه السلام که حضرت در روز عاشورا فرمودند: شکم هایشان پر از لقمه حرام و شبهه شده است و

ص: 120


1- دیوانگان، کسانی که کم ذهن هستند.

سخنان من را درک نمی کنند و نمی فهمند.

قالَ حَدَّثَنَا أبِی عَن أحمَدَ بنِ عَلِیٍ الأنصَارِیِّ عَن عَبدِ السَّلامِ بنِ صَالِحٍ الهَرَوِیِّ قالَ: سَألَ المَأمُونُ الرِّضَا عَلَیهِ السَّلام عَن قَولِ الله عَزَّوَجَلَّ :

« الَّذِینَ کانَت أعیُنُهُم فِی غِطاءٍ عَن ذِکرِی وَ کانُوا لا یَستَطِیعُونَ سَمعاً»

فَقالَ عَلَیهِ السَّلام : إِنَ غِطاءَ العَینِ لاَ یَمنَعُ مِنَ الذِّکرِ وَ الذِّکرُ لاَیُرَی بِالعُیُونِ وَلَکِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ شَبَّهَ الکافِرِینَ بِوَلاَیَهِ عَلِیِّ بنِ أبِی طَالِبٍ عَلَیهِما السَّلام بِالعُمیَانِ لأِنَّهُم کَانُوا یَستَثقِلُونَ قَولَ النَّبِیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه فِیهِ وَلاَ یَستَطِیعُونَ سَمعاً فَقالَ المَأمُونُ فَرَّجتَ عَنِّی فَرَّجَ اللهُ عَنکَ.(1)

پدرم از احمد بن علی انصاری از عبد السلام بن صالح هروی که گفت: مأمون از حضرت علی بن موسی الرضا علیهما السلام سؤال کرد از قول خدای عزوجل که فرمود:

« الَّذِینَ کَانَت أعیُنُهُم فِی غِطاءٍ عَن ذِکرِی وَ کَانُوا لا یَستَطِیعُونَ سمعاً »

« همان کسانی که چشمانشان از یاد من در پرده بود، وتوانایی شنیدن «حق را نداشتند ». پس حضرت فرمود: پوشش چشم از ذکر منع نمی کند و ذکر به چشم ها دیده نمی شود ولیکن خدای عزوجل کسانی را که به ولایت علی بن ابی طالب علیهما السلام کافر شده اند به کوران تشبیه فرموده زیرا که ایشان گفتار پیغمبر صلی الله علیه واله را در شأن او گران می شمردند و نمی توانستند آن را بشنوند. مأمون گفت: اندوه را از من بردی خدا اندوه را از تو ببرد.

عَن أبِی بَصِیرٍ عَن أبِی عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام فِی قَولِهِ:

« أنَّما اَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم »

قالَ: یَعنِی فِی الخَلقِ أنَّهُ مِثلُهُم مَخلُوقٌ.

ص: 121


1- توحید صدوق /353؛ بحار الانوار 40/50 ؛ تفسیر البرهان 94/5 .

«یُوحی إِلَیَ أنَّما إِلهُکُم إِلهٌ واحِدٌ فَمَن کانَ یَرجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلیَعمَل عَمَلاً صالِحاً وَلا یُشرِک بِعِبادَهِ رَبِّهِ أحَداً»

قالَ:لاَ یَتَّخِذ مَعَ وَلاَیَهِ آلِ مُحَمَّدِ وَلاَیَهَ غَیرِهِم وَ وَلاَیَتُهُمُ العَمَلُ الصَّالِحُ فَمَن أشرَکَ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ فَقَد أشرَکَ بِوَلاَیَتِنَا وَ کَفَرَبِهَا وَ جَحَدَ أمِیرَالمُؤمِنِینَ عَلَیهِ السَّلام حَقَّهُ وَ وَلایَتَهُ. قُلتُ قَولُهُ :

«الَّذِینَ کانَت أعیُنُهُم فِی غِطاءٍ عَن ذِکرِی »

قالَ: یَعنِی بِالذِّکرِ وَلایَهَ عَلِیٍّ عَلَیهِ السَّلام وَ هُوَ قَولُهُ ذِکرِی، قُلتُ قَولُهُ :

«لاَ یَستَطِیعُونَ سَمعاً»

قالَ: کَانُوا لاَ یَستَطِیعُونَ إِذَا ذُکِرَ عَلِیٌ عَلَیهِ السَّلام عِندَهُم أن یَسمَعُوا ذِکرَهُ لِشِدَّهِ بُغضٍ لَهُ وَ عَدَاوَهٍ مِنهُم لَهُ وَلأِهلِ بَیتِه .(1)

ابو بصیر از حضرت صادق علیه السلام درباره آیه:

« إِنَّما أنَا بَشَرٌ مِثلُکُم»

سؤال کرد حضرت فرمود: یعنی من مثل شما هستم از جهت خلق و آفرینش.

« یُوحی إِلَیَ أنَّمَا إِلهُکُم إِلهُ واحِدُ فَمَن کَانَ یَرجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلیَعمَل عَمَلاً صالِحاً وَلایُشرِک بِعِبادَهِ رَبِّهِ أحَداً»

فرمود: با ولایت آل محمد ولایت دیگری را نپذیرید ولایت این خاندان عمل صالح است هر کس شریک برای عبادت خدا بگیرد شریک برای ولایت ما گرفته و کافران شده و منکر حق امیرالمؤمنین و ولایت اوست. گفتم:

« الَّذِینَ کانَت أعیُنُهُم فِی غِطاءٍ عَن ذِکرِی »

فرمود: منظور از ذکر ولایت علی است. گفتم:

« لا یَستَطِیعُونَ سَمعاً»

ص: 122


1- تفسیر قمی 2/ 47؛ بحار الأنوار 377/24 .

فرمود: وقتی سخن از علی پیش آنها می شد تاب شنیدن آن را نداشتند به واسطه شدت کینه و دشمنی با او و خاندانش.

کِساء الیَمانی

لغت کساء: کلمه کساء به معنای گلیم آمده و گلیم در لغت نوعی فرش است که با نخ های پنبه ای یا پشمی بافته می شود و پرز ندارد. (1)

در نصاب الصبیان آمده است:

مَشط است شانه فَص چه نگین مِنسَأه عَصا *** مِرط و کساء گلیم چوسَیاره قافله

کساء به الف ممدوده است و گلیم در اینجا به معنای پوشاک است.

خصوصیت یمانی

اما چرا با این وصف فرموده که کساء یمانی را برای من بیاور تا خود را با او بپوشانم ؟!... شاید تخصیص کساء به یمانی این باشد که بزرگ تر و یا ضخیم تر است و آن نوعی فرش و بساط است که سایر کساها و پوشش ها چنین خصوصیتی را ندارند یا اینکه متوفره و فراتر باشد. و شاید منظور آن بزرگوار که به دخت گرامی خود فرمود: کساء را بیاور و مرا با آن بپوشان؛ این کساء بزرگ تر بوده و چون وجود مقدس و نازنین رسول خدا صلی الله علیه واله با علم خویش می دانستند که الآن اهل بیت ایشان داخل شده و خواهان حضور در زیر کساء هستند این کسای بزرگ تر را خواستند.

و یا شاید از نظر جنسیت مرغوب بوده؛ چون آن زمان عربستان، محل تجارتشان اکثرا در یمن بوده و جنس ها و کالاهای مرغوب را از آنجا وارد می کردند همانند رداء

ص: 123


1- (پرز به معنای کرک، گردی شبیه کرک است که روی بعضی میوه ها مانند هلوو به، وجود دارد. خواب پارچه های مخمل و ماهوت و چیزی شبیه پشم نرم که از ساییده شدن قالی و پارچه های پشمی جمع می شود نیز پرز گفته شده) «فرهنگ عمید؛ فرهنگ خیام».

یمانی.(1) یا همانند عقیق یمنی (از کوه یمن) که در روایات توصیف شده است .

روایاتی درباره عقیق یمنی

1- قالَ أبُو عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام : مَنِ اتَّخَذَ خَاتَماً فَصُّهُ عَقِیقٌ لَم یفتَقِروَلَم یقضَ لَهُ إِلاَّ بِالَّتِی هِی أحسَن.(2)

امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس انگشتری که نگینش عقیق باشد به دست کند، تهی دست نگردد و کارش فرجام نیابد، مگر به هر چه بهتر باشد (یعنی عاقبتش به خیر و خوبی باشد).

2- وَ قالَ عَلَیهِ السَّلام : العَقِیقُ حِرزٌ فِی السَّفَر.(3)

و فرمود: انگشتر عقیق موجب ایمنی در سفر خواهد بود.

3- عَن أمِیرِالمُؤمِنِینَ عَلَیهِ السَّلام قالَ: تَخَتَّمُوا بِالعَقِیقِ یبَارِکِ اللهُ عَلَیکُم وَتَکُونُوا فِی أمنٍ مِنَ البَلاَء.(4)

حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: برای دست خود، انگشتر عقیق اختیار کنیدکه خدا شما را برکت خواهد داد، و از هر بلایی ایمن باشید.

4- عَن عَقِیلِ بنِ المُتَوَکِّلِ المَکِّیِ یَرفَعُهُ عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عَن أبِیهِ عَن جَدِّهِ عَلَیه السَّلام قالَ: مَن صَاغَ خَاتَماً عَقِیقاً فَنَقَشَ فِیهِ «مُحَمَّدٌ نَبِیُ الله وَ عَلِیٌ وَلِیُ الله» وَقَاهُ اللهُ مِیتَهَ السَّؤءِ وَلَم یَمُت إِلاَّ عَلَی الفِطرَهِ. (5)

عقیل بن متوکل به سند مرفوع از امام صادق علیه السلام از پدرش از جدش علیه السلام روایت

ص: 124


1- رداء به معنای بالا پوش، جبَّه، هر لباسی که روی لباس های دیگر بر تن کنند.
2- کافی 471/6 ؛ ثواب الاعمال /173؛ عده الداعی /129؛ وسائل الشیعه 086/5
3- ثواب الاعمال /174؛ عده الداعی /129؛ وسائل الشیعه 90/5
4- ثواب الاعمال /174؛ عده الداعی /130.
5- ثواب الاعمال /174.

کرده که فرمود: هر کس انگشتری بسازد و نگینش عقیق باشد و در آن نقش کند «مُحَمَّدٌ نَبِی الله وَ عَلِی وَلِی الله» خداوند وی را از مردن بد نگاه دارد و نمیرد مگر باهمان فطرت پاک که به دنیا آمده است .

5- عَن عَلِی بنِ مُحَمَّدِ بنِ إِسحَاقَ الشَّیبَانِی رَفَعَهُ إِلَی أبِی عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام قالَ: مَا رُفِعَث کَفُّ إِلَی الله عَزَّوَجَلَّ أحَبَّ إِلَیهِ مِن کَفٍّ فِیهَا خَاتَمُ عَقِیق .(1)

علی بن محمد بن اسحاق به سند مرفوع از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: دستی محبوب تراز دستی که در آن انگشتر عقیق است به سوی خدا دراز نشود.

6- عَن مُوسَی بنِ جَعفَرٍ عَن أبِیهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدِ عَن أبِیهِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ عَن أبِیهِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ عَن أبِیهِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍ عَلَیهِمُ السَّلام قَالَ: لَمَّا خَلَقَ اللهُ عَزَّوَجَلَ مُوسَی بنَ عِمرَانَ کَلَّمَهُ عَلَی طُورِ سِینَا ثُمَّ اطَّلَعَ عَلَی الأرضِ اطِّلاَعَهً فَخَلَقَ مِن نُورِ وَجهِهِ العَقِیقَ ثُمَّ قَالَ آلَیتُ بِنَفسِی عَلَی نَفسِی ألاَّ أعَذِّبَ کَفَّ لاَبِسِهِ إِذَا تَوَلَّی عَلِیاً بِالنَّارِ. (2)

امام موسی کاظم علیه السلام از پدرش از جدش از امام سجاد علیه السلام از پدرش حسین بن علیهماالسلام روایت کرده که فرمود: پس از آنکه خداوند موسی بن عمران علی را آفرید، با وی در طورسینا سخن گفت.

آنگاه بر زمین نظری افکند و از نور روی خود عقیق را آفرید. سپس فرمود: به ذات خود سوگند یاد کرده ام کسی که عقیق به دست دارد در صورتی که علی را دوست بدارد با آتش عذاب نکنم.

البته این سند به خاطر پذیرفتن ولایت امیرالمؤمنین و یازده فرزندش علیهم السلام است که به این اوصاف ممتاز شده.

ص: 125


1- ثواب الاعمال /174؛ مهج الدعوات /359؛ بحار الانوار 353/90 .
2- ثواب الاعمال /175.

ادامه حدیث شریف کساء

اشاره

وَصِرتُ اَنظُرُ اِلَیهِ وَاِذا وَجهُهُ یَتَلاَلَوُ کَاَنَّهُ البَدرُ فِی لَیلَهِ تَمامِهِ وَکَمالِهِ .

«و هماره به او می نگریستم و در آن حال چهره اش همانند ماه شب چهارده می درخشید» .

لغت صِرتُ:

ایستادم، یعنی سپس ایستادم و پدرم را نگاه کردم.(1)

صار در قرآن

این لغت و مشتقاتش 29 بار در قرآن آمده است.

1) « عَن سَبیلِهِ قُل تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصیرَکُم إِلَی النَّار»-«سوره ابراهیم آیه30»

2) « لا حُجَّهَ بَینَنا وَبَینَکُمُ اللهُ یَجمَعُ بَینَنا وَ إِلَیهِ المَصیر»-«سوره شوری آیه 15»

3) « مَأواکُمُ النَّارُ هِیَ مَولاکُم وَ بِئسَ المَصیر»-«سوره حدید آیه15»

لغت اَنظُرُ:

متکلم وحده به معنی نگاه کردم.(2)

نظر در قرآن

این کلمه با مشتقاتش 98 مورد در قرآن آمده است .

1) «... فَأنجَیناکُم وَ أغرَقنا آلَ فِرعَونَ وَ أنتُم تَنظُرُون»-«سوره بقره آیه 55»

2) « انظُر کَیفَ یَفتَرُون عَلَی اللهِ الکَذِبَ وَکَفی بِهِ إِثماً مُبیناً»-«سوره نساء آیه 50»

3) « انظُر کَیفَ نُبَیِّنُ لَهُم الآیاتِ ثُمَّ انظُر انَّی یُؤفَکُون»-«سوره مائده آیه 75»

لغت وجهه:

وجه به معنی رو و صورت، چهره، طریقه، قصد و نیت است. در فارسی به معنای پول نیز گفته می شود. (3)

ص: 126


1- صار یصیرُ صیراً و صیروره و مصیراً: برگشت گردیده، منتقل شده، پیدا کرد، حالی به حالی شد.
2- نَظَرَ یَنظُرُ نَظَرَاً وَ مَنظَرَاً وَ مَنظَرَهً وَ تَنظاراً وَ نَظَرناهُ إِلَیه: به او نگریست.
3- وجوه: جمع وجه به کسر واو به معنای طرف، ناحیه، جانب، آن چه به آن توجه کنند. فرهنگ عمید وَجَهَ فُلاناً وَجهًا: بر روی او زد. واجَهَهُ مُواجَهَهً: او را رویارو کرد.اَوجَه و وُجوُه وَ اُجُوه جمع وَجه: روی هر چیزی به صورت انسان و حیوان که شامل دو چشم و دماغ و دهان و دو گونه است. فرهنگ جامع معنی اصلی وَجه همان چهره و صورت است.« فَاغسِلُوا وُجُوهَکُم وَأیدِیَکُم» [ مائده/6]، « وَ َتَغشی وُجُوهَهُمُ النَّارُ» [ إبراهیم /50] از آنجا که وجه یا صورت نخستین عضویست که به نظر می آید و شریف ترین عضو ظاهر بدن است برای برخورد اولیه از هر چیزی بکار رفته است و برای بهترین و اولین شکل هر چیز به کار می رود می گویند. وجه کذا- ووَجهُ النَهارِ- روی آن چیزو چهره روز. و چه بسا از ذات هم به وجه تعبیر شود در سخن خدای تعالی که فرمود: « وَیَبقی وَجهُ رَبِّکَ ذُو الجَلالِ وَ الإِکرامِ » [ الرحمن / 27] که گفته شده وجه در این آیه همان ذات خداوند است و نیز گفته شده مقصود از وجه - در آیه یعنی توجه به خدای تعالی با اعمال شایسته، در آیه گفت:« فَأینَما تُوَلَّوا فَثَمَّ وَجهُ اللهِ» [ بقره / 115]، « کُلُّ شَیءٍ هالِکُ إِلا وَجهَهُ» [ قصص / 88]، « یُرِیدُونَ وَجهَ اللهِ» [ روم 38]، « إِنَّمَا نُطعِمُکُم لِوَجهِ اللهِ»[ انسان / 9] که گفته اند. وجه در تمام این آیات ذات خداوند است یعنی همه چیز هلاک شونده است مگر او و همین طور در بقیه آیات ذکر شده به روایت شده است که این معنا را به امام محمد تقی علیه السلام عرضه داشتند فرمود سبحان الله سخن بزرگی و سنگینی گفته اند. در این آیات وجهی که بکار رفته معنایش اینست که هرچیز از کارهای بندگان هلاک شونده است و باطل مگر آنچه را که برای خداوند انجام شود ... «مفردات راغب».
وجه در قرآن

این لغت در قرآن 78 مرتبه آمده است.

1) « بَلی مَن أسلَمَ وَجهَهُ للهِ وَهُوَ مُحسِنٌ فَلَهُ أجرُهُ عِندَ رَبِّه ..»-«سوره بقره آیه 112»

2) «... فَأینَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجهُ اللهِ إِنَّ اللهَ واسِعٌ عَلیم»-«سوره بقره آیه115»

3) « إِنِّی وَجَّهتُ وَجهِی لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الأرض ..»-«سوره انعام آیه 79»

4) « وَیَبقی وَجهُ رَبِّکَ ذُو الجَلالِ وَالإِکرام»-«سوره رحمن آیه 27»

معانی وجه در قرآن

1- رو و صورت، 2- طرف و جهت مقابل، 3- رضای حق تعالی، 4- اول روز، 5- رو آوردن ، 6- ذات، 7- تغییر، 8- توجه، 9- راه، 10۔ سوی ، 11۔ مقصد، 12- هدف، 13۔ آبرومند و 14۔ مقرب و محترم.

لغت یَتَلألَؤُ:

به معنی درخشیدن. برق زدن ، درخشندگی.

ص: 127

لؤلؤلالا: مروارید درخشان. (1)

لؤلؤ در قرآن

این لغت در قرآن شش مرتبه آمده:

1) «وَ یَطُوفُ عَلَیهِم غِلمانٌ لَهُم کَأنَّهُم لُؤلُؤ مَکنُون »-«سوره طور آیه 24»

2) « ...مِن أساوِرَ مِن ذَهَبٍ وَ لُؤلُؤاً وَ لِباسُهُم فیها حَریر»-«سوره حج آیه 23»

3) « ..مِن أساوِرَ مِن ذَهَبٍ وَ لُؤلُؤاً وَ لِباسُهُم فیها حَریر»-«سوره فاطر آیه 33»

4) « یَخرُجُ مِنهُمَا اللُؤلُؤُ وَالمَرجان»-«سوره رحمن آیه 22»

5)« وَ حُورٌ عَین* کَأمثالِ اللُؤلُؤِ المَکنُون»-«سوره واقعه آیات 22 و 23»

6) « ...وِلدانٌ مُخَلَّدُونَ إِذا رَأیتَهُم حَسِبتَهُم لُؤلُؤاً منثورا »-«سوره انسان آیه 19»

لغت بدر:

ماه تمام، ماه شب چهارده . نیمه روشن ماه . بدور جمع بدر: نام محلی میان مکه و مدینه و نام چاهی که حضرت رسول صلی الله علیه واله در ماه رمضان سال دوم هجرت در نزدیکی آن با کفار قریش جنگ کرد و پیروز شد و آن روز را «یوم بدر» و آن جنگ را «غزوه بدره الکبری» نامیده اند. لیله البدر: شب چهاردهم ماه قمری . (2)

ص: 128


1- لألأتِ المَرئه بِعَینها: نیکو گشودن زن، چشم او تیز نگریست. لاَلَثَتِ النّار: آتش افروخته شد. لُؤلُؤ، جمع لَثالی: مروارید، گاودشتی. لَونٌ لُؤلُوئی: مرواریدی رنگ. لأل: مروارید فروش. لألاء شادمانی. تَلاءلُؤ: درخشیدن برق و غیره. «فرهنگ جامع» مروارید به فتح میم گوهری است سفید و درخشان که در اندرون صدف مروارید به وجود می آید. وقتی ذره شنی بین صدف و جبه او قرار گیرد، جانور کم کم ماده آهکی به دور آن ذره ترشح می کند و رفته رفته مروارید به وجود می آید. « فرهنگ عمید»
2- بِدَر جمع بَدره: همیان ، کیسه زر، کیسه ای که در آن ده هزار درهم گذاشته شود. «فرهنگ عمید»بَدَرَ الغُلام بَدرًا: کامل و تمام گردید. بَدَرَهُ وَإِلَیهِ: شتابانید او را سوی آن. إِبدار: در شب 13 و 14 و 15 ماه راه رفتن. بادَرَهُ وَإِلَیهِ مبادَرَهً وَبِدارًا: پیشی گرفت او را و بشتافت به سوی آن. بدر: ماه تمام «زیرا که به جهت تمام و کامل بودن قبل از غروب آفتاب پیشی می گیرد و طلوع می کند». مهم تر، جوان تمام و کامل، تمام از هرچیزی. طبق یَوم بَدر در سال دوم هجرت رسول خدا صلی الله علیه واله در موضعی که بدرین قریش در آنجا چاه کنده بود و با کفار قریش جنگ کرد ... « فرهنگ جامع»
بدر در قرآن

این عبارت در قرآن در مورد آمده است:

1) «وَ لَقَد نَصَرَکُمُ الله بِبَدرٍ وَ أنتُم أذِلَّهٌ ...»-«سوره آل عمران آیه 123»

2)«...َولا تَأکُلُوها إِسرافاً وَ بِداراً أن یَکبَرُوا...»-«سوره نساء آیه 6»

لیله البدر

معنای لغوی این کلمه را توضیح دادیم که خلاصه آن این است:بدر به معنای درخشنده و تابان است.

ایام البیض روزهایی که شب های آنها مهتابی است. شب های 13 و 14 و 15 هرماه قمری را ایام البیض خوانند، چون ماه در این سه شب روشنی اش بیشتر است؛ به خصوص در لیله البدر یعنی شب 14.

لغت تمامه:

التَمام، التُمام، التِمام: کامل، به کمال خود رسیدن، آنچه که چیزی را با آن تمام کنند. (1)

تمام در قرآن

این کلمه با مشتقاتش 22 مورد در قرآن آمده است.

1) «وَتَمَّت کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدقاً وَ عَدلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِه ...»-«سوره انعام آیه 115»

2) «... وَ أتمَمناها بِعَشرٍ فَتَمَّ میقات رَبِّهِ ...»-«سوره اعراف آیه 142»

3) «...وَ یُتِمُّ نِعمَتَهُ عَلَیکَ وَ عَلی آلِ یَعقُوبَ کَما أتَمَّها...»-«سوره یوسف آیه 6»

لغت کماله:

الکمال (مصدر) تمام و کامل شدن .(2)

ص: 129


1- تَمَّ یَتِمُّ و تِمَاً و تَماماً و تِماماً و تُماماً و تِمامَهً و تَمامَهً : کامل شد، تکمیل شد. تمّمَ یُتَمِّمُ تَتمیماًهُ: آن را تمام و کامل کرد. «فرهنگ المنجد»
2- کَمَلَ یَکمُلُ و کَمُلَ یَکمُلُ و کَمِلَ یَکمَلُ کَمَالاً و کُمُولاً و تَکَمَّلَ یَتَکَمَّلُ تَکَمُّلاً و تَکامَلَ یَتَکامَلُ تَکامُلاً و إکتَمَلَ یَکتَمِلُ إکتِمالاً : کامل شد، تام و تمام شد. کَمَّلَ یُکَمِّلُ تَکمِیلاً و اَکمَلَ یُکمِلُ إِکمالاً الشَّیء: آن چیز را به امام و پایان رسانید و کاملش کرد. «فرهنگ المنجد»
کمال در قرآن

این لغت با مشتقاتش 5 مورد در قرآن آمده است.

1) « ...الیَومَ أکمَلتُ لَکُم دینَکُم وَأتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی ...»-«سوره مائده آیه 3»

2) « ...بِکُم الیُسرَ وَلا یُریدُ بِکُم العُسرَوَ لِتُکمِلُوا العِدَّهَ...»-«سوره بقره آیه 185»

3) «وَ الوالِداتُ یُرضِعنَ أولادَهُنَّ حَؤلَینِ کامِلَین ...»-«سوره بقره آیه 233»

4) « ...تِلکَ عَشَرَهٌ کامِلَهٌ ذلِکَ لِمَن لَم یَکُن أهلُهُ حاضِرِی ..»-«سوره بقره آیه 196»

چهار چیزوجه را روشنی میدهد

عَن أبِی عَبدِالله عَلَیهِ السَّلام قالَ: أربَعٌ یضِئنُ الوَجهَ: النَّظَرُ إِلَی الوَجهِ الحَسَنِ وَ النَّظَرُ إِلَی المَاءِ الجَارِی وَ النَّظَرُ إِلَی الخُضرَهِ وَ الکُحلُ عِندَ النَّوم.(1)

امام صادق علیه السلام فرمودند: نگاه به صورت نیکو و زیبا مانند عالم یا نمازشب خواندن ، نگاه به آب جاری (که تسکین دهنده فشارهای عصبی است) نگاه به سبزیجات و مرغ زار و چمن زار و سرمه کشیدن هنگام خواب، چشم را جلا دهد.

فائده آینه

آینه عیوب ظاهری بدن، خصوصا صورت را نشان میدهد. اعمال صالحه نیز درون بدن را زینت می دهد. در روایتی از پیامبر صلی الله علیه واله نقل شده است که:

المُؤمِنُ مِرآهُ المُؤمِن .(2)

مؤمن آینه مؤمن است، چون عیوب انسان را حضورا نشان می دهد و تذکر می دهد و نصیحت کننده خوبی است، یعنی خیرخواه اوست و هیچ غرض و منظوری ندارد.

ص: 130


1- مواعظ العددیه /225.
2- کنز العمال 151/1 ح 756.

قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : اِنَّ أحَدَکُم مِرآهُ أخیهِ فَإِذا رَأی بِه اَذًی عَنهُ.(1)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: هریک از شما آیینه برادر خویش است؛ وقتی عیبی براو دید باید بزداید.

وَقالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : المُؤمِنُ مِرآهٌ لأخِیهِ المُؤمِنِ .(2)

و نیز فرمود: مؤمن برای برادر خود به منزله آینه است.

از امیرالمؤمنین علیه السلام منقول است که مؤمن چون در آیینه نگاه کند باید بگوید:

الحَمدُلله الَّذِی خَلَقَنِی فَأحسَنَ خَلقِی وَ صَوَّرَنِی فَأحسَنَ صُورَتِی وَ زَانَ مِنِّی مَا شَانَ مِن غَیرِی وَ أکرَمَنِی بِالإِسلاَم.(3)

به سند معتبر از امام صادق علیه السلام منقول است که: رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: خداوند عالمیان بهشت را از برای جوانی که بسیار در آینه نظر کند و حمد خدا بسیار گوید برآنکه خداوند صورت او را نیکو آفرید و او را معیوب نگردانیده است واجب می گرداند.

و در بعضی روایات آمده است که رسول مکرم صلی الله علیه واله در آیینه نظر می کردند و موی سر مبارک و ریش را شانه می کردند و از برای اصحاب خود و زنان خود، خود را زیبا می کردند و می فرمودند: خدا دوست می دارد بنده اش وقتی به نزدبرادران مؤمن می رود، برای ایشان خود را زینت کند.

و در فقه الرضا علیه السلام وغیرآن مذکور است که چون خواهی در آینه نظر کنی، آینه را به دست چپ بگیر و بگو بسم الله، پس چون در آن نظرکنی دست راست بر پیش سر بگذار و بر رو بکش و ریش خود را به دست راست بگیر و در آینه نظر کن و بگو :

الحَمدُلله الَّذِی خَلَقَنِی بَشَراً سَوِیاً وَ زَانَنِی لَم یشِنِّی وَ فَضَّلَنِی عَلَی کَثِیرٍ

ص: 131


1- نهج الفصاحه /9.
2- همان
3- حلیه المتقین.

مِن خَلقِهِ وَمَنَّ عَلَیَّ الإِسلاَمِ وَرَضِیهُ لِی دِینا.(1)

پس آیینه را از دست بگذار و بگو:

اللهمَّ لاَ تُغَیر مَا بِنَا مِن نِعمَتِکَ وَ اجعَلنَا لأِنعُمِکَ مِنَ الشَّاکِرِین (2) وَلاَ لاَئِکَ مِنَ الذَّاکِرِین.

و در روایت دیگر وارد شده است که آیینه را به دست چپ میگیری چون روی خود را در آیینه دیدی بگو :

الحَمدُ لله الَّذِی أحسَنَ وَ أکمَلَ خَلقِی وَ حَسَّنَ خُلُقنِی خَلقاً سَوِیّاً وَ لَم یَجعَلنِی جَبَّاراً شَقِیًّا الحَمدُلله الَّذِی زَیَّنَ مِنِّی مَا أشَانُ مِن غَیرِی اللَّهُمَّ کَمَا أ حسَنتَ خَلقِی فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدِ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ حَسِّن خُلُقِی وَتَمِّم نِعمَتَکَ عَلَیَّ وَ زَیِّنِّی فِی عُیُونِ خَلقِکَ وَ جَمِّلنِی فِی عُیُونِ بَرِیَّتِکَ وَ ارزُقنِی القَبُولَ وَ المَهَابَهَ وَ الرَّافَهَ وَ الرَّحمَهَ یا أرحَمَ الرَّاحِمِین.(3)

و در روایت دیگر منقول است که رسول خدا صلی الله علیه واله به حضرت علی علیه السلام فرمودند: یا علی چون در آینه نظر کنی بگو:

اللَّهُمَّ کَمَا حَسَّنتَ خَلقِی فَحَسِّن خُلُقِی وَ رِزقِی.(4)

تلألؤ وجه پیامبر

آیا صورت رسول اکرم صلی الله علیه واله مانند نور مادی متلألؤبود؟ که البته اگر چنین باشد خارق العاده است؛ یا اینکه کلامی که حضرت صدیقه طاهره علیها السلام فرمودند، تشبیه است؟ در این تشبیه دو احتمال می شود داد که اولی درست تر است، یعنی چهره پیامبر صلی الله علیه واله بسیار

ص: 132


1- مکارم الاخلاق /69.
2- همان
3- الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان / 37 و همچنین در کتاب آداب نظر به آینه ( مؤلف کتاب حاضر).
4- مکارم الاخلاق /69؛ حلیه المتقین /021

نورانی بوده که این خود یک امر خارق العاده و اعجازآور است. که ذکر آن موجب می شود مردم اعتقادات و محبت خود را نسبت به پیامبر و ائمه اطهار: زیادتر کنند و قهرا چنین خواهد بود. چرا که این مطلب خلاف عقیده مادیون است که فقط هم وغم آنان روی مسائل مادی می باشد؛ و همه را به چشم ظاهری می بینند و ماوراء طبیعت را نمی بینند و میانه خوبی با عالم غیب ندارند. و اما تشبیه در کلام آوردن جایز است و در جایی که هدف کار خیر باشد رجحان پیدا می کند و یا اگر آن امر، مهم؛یا آن شخص ، خود از اولیاء الله باشد خود به خود مرجح می شود.

اینکه فرموده است: «کَأنَّهُ البَدرِ فِی لَیلَه...» این مطلب به منزله این مثال قرآن است که تشبیه جالبی فرموده است:

« ألَم تَرَ کَیفَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أصلُهَا ثابِتٌ وَفَرعُها فِی السَّماء» (1)

«ای رسول مگر ندانستی که چگونه خدا کلمه پاکیزه را به درخت زیبایی مثل زده که اصل ساقه آن برقرار باشد و شاخه آن به آسمان (رفعت و سعادت) رفته باشد».

اینکه حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود: «فِی لَیلَهِ تَمامِهِ وَ کَمالِهِ» این مطلب از مسائل پرواضح و استوار و محکم است.همان طور که از نبی اکرم به روایت شده که فرمود:

إذَا عَمِلَ أحَدُکُم عَمَلاً فَلیتقِن.

هنگامی که یکی از شما عملی را می خواهد انجام دهد پس باید با یقین و محکم کاری انجام دهد.(2)

شب بدر به قبل از شب چهارده و خود شب چهارده و بعدش را گویند، زیرا ماه در شب 13 تا 15 کامل دیده می شود.

و ظاهرا بین تمام و کمال، به نسبت مقدار و کیفیت و چگونگی فرق است. یعنی از نظر کم و کیف متفاوتند؛ مثلا غذا گاهی تام است اما کامل نیست و گاهی کامل است

ص: 133


1- سوره ابراهیم آیه 24.
2- کافی 3/ 263 ح 45؛ بحار الانوار 157/22 .

اما تام نیست؛ اما وقتی که کامل و تام باشد از حیث کم و کیف او را تامه کامله خوانند. مثلا ماه در شب چهارده ، تمام و کامل است، البته در وقتی که هوا ابری نباشد، یا غبار وجود نداشته باشد که مانع شود نور او برای ناظرین مشخص شود که در این صورت کمال آن ثبوتی می شود. و چه بسا مراد از تمام و کامل، شدت نور ماه است، که روی این حساب اثباتی می شود.

نظر به وجه و روی پدر

نگاه کردن به صورت پدر مستحب است و ادامه نظر به سوی پدر و زیاد نگاه کردن به او و مرحمت کردن به او نیز مستحب می باشد،زیرا برای این نگاه کردن ثواب می نویسند. و در روایات آمده که نظر به والدین مستحب است.

1- قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه: مَا وَلَدٌ بَارٌّ نَظَرَ إِلَی أبَوَیهِ بِرَحمَهٍ، إِلاَّ کَانَ لَهُ بِکُلِّ نَظرَهٍحِجَّهٌمَبرُورَه...(1)

رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: هیچ فرزندی، نیکوکار به پدر و مادرش نیست مگر اینکه هرگاه از روی رحمت و محبت به والدین خود بنگرد، به هر نظری ، ثواب یک حج مقبول برایش می باشد. گفتند: یارسول الله ! حتی اگر در روز صد مرتبه چنین کند ؟ فرمودند: بلی به هر نظر ثواب یک حج دارد.

2- وَ قالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه: النَّظَرُ إِلَی العَالِمِ عِبَادَهٌ، وَالنَّظَرُ إِلَی الإِمَامِ المُقسِطِ عِبَادَهٌ، وَ النَّظَرُ إِلَی الوَالِدَینِ بِرَأفَهٍ وَ رَحمَهٍ عِبَادَهٌ، وَ النَّظَرُ إِلَی الأخِ تَوَدُّهُ فِی الله عَزَّوَجَلَّ عِبَادَه. (2)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: نگاه کردن به عالم (دینی)، نگریستن به پیشوای عادل، نگاه کردن به والدین از روی مهربانی و لطافت و همچنین نگاه کردن به برادری که در

ص: 134


1- بحار الانوار 71/ 73.
2- همان

راه خدا او را دوست داشته ، عبادت است.

3- وَقالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه : النَّظَرُ فِی ثَلاثَهِ أشیاءَ عِبَادَهٌ النَّظَرُ فِی وَجهِ الوَالِدَینِ وَ فِی المُصحَفِ وَ فِی البَحر.(1)

و فرمود: نگاه به سه چیز عبادت است ، به صورت والدین، به قرآن و به آب دریا.

هم چنین روایت شده که نظر به خانه عالم عبادت است و بعدی هم ندارد. چون لطف به شخص صاحب کمال و آنچه که به او تعلق دارد، انسان را به کمال نزدیک می کند. و این مستلزم تحنن و مهربانی است. این کارها خود، یک نوع تشویق بر عمل صالح است. چرا که باعث می شود شخص به چنین عالمی اقتدا کند و اثر مثبت در زندگی او خواهد داشت. همان طوری که حضرت یعقوب علیه السلام پیراهن یوسف رابه چشمانش کشید و بینا شد.

«فَلَمَّا أن جاءَ البَشیرُ ألقاهُ عَلی وَجهِهِ فَارتَدَّ بَصیرا...»(2)

«پس از آنکه بشیر، بشارت یوسف را آورد و پیراهن او را به رخسار یعقوب افکنده؛ دیده انتظارش به وصل روشن شد».

پس وقتی که لباس فرزندی چنین باشد، مضجع و مرقد مطهر معصومین و دارالعلم و مانند آن احق، و اولی است. چنانکه در قصه سامری خداوند می فرماید:

«... فَقَبَضتُ قَبضَهً مِن أثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذتُها...»(3)

«سامری گفت: من چیزی از اثر قدم رسول حق (جبرئیل) را دیدم که قوم ندیدند پس آن را برداشتم».

وقتی اسب جبرئیل چنین باشد، پس اثرمحبت معصومین علیهم السلام و مقام عالی آنان نزد خداوند که تمام موجودات و مخلوقات را برای وجود پربرکت آن بزرگواران

ص: 135


1- صحیفه الامام الرضا علیه السلام /90 ح 19؛ بحار الانوار 368/10 .
2- سوره یوسف آیه 96.
3- سوره طه آیه 96.

پدید آورد، چه خواهد بود؟! با اینکه جبرئیل و همه فرشتگان آسمان ها خادم اهل بیت علیهم السلام هستند.(1)

و نیز گرفتن مقداری از تربت پاک و مطهر پیغمبر صلی الله علیه واله به دست حضرت زهرا علیها السلام و خواندن آن شعر معروف ، عظمت و مقام بالای اثر محبت پیامبر صلی الله علیه واله را می رساند:

مَاذَا عَلَی مَن شَمَّ تُربَهً أحمَدَ *** أن لاَ یَشَمَّ مَدَی الزَّمَانِ غَوَالِیا (2)

«آن کس که بوی خوش تربت (خاک قبر پیامبر صلی الله علیه واله) را ببوید، اگر در زمان طولانی بوی خوش دیگر نبوید چه خواهد شد». (یعنی تا آخر عمر همین بوی خوش او را کافی است).

با اینکه ذره ای از خاک قبر پیامبر اسلام به مراتب از هزارها بلکه بیشتر از خاک پای جبرئیل و پیراهن یعقوب و... بالاتر است. و در روایت آمده است که:

مَن أصغَی إِلَی نَاطِقٍ فَقَد عَبَدَهُ فَإِن کَانَ النَّاطِقُ یؤِدِّی عَنِ الله عَزَّوَجَلَّ فَقَد عَبَدَاللهَ وَ إِن کَانَ النَّاطِقُ یؤَدِّی عَنِ الشَّیطَانِ فَقَد عَبَدَ الشَّیطَان .(3)

کسی که گوش به حرف و سخن گوینده ای بدهد او را بندگی کرده است. پس اگر گوینده حق و سخن او سخن الهی باشد، در حقیقت گوش دادن به نطق و حرف های او عبادت و بندگی خداوند است و اگر غیر حق باشد، حقیقت آن شخص را عبادت کرده و غلام حلقه به گوش او شده است.

پس حواس پنجگانه را علاوه بر فکر کردن حواس اقتضائیه می گویند. و لذا در روایت آمده است:

تَفَکُّرُ سَاعَهٍ خَیرٌ مِن عِبَادَهِ سَنَه.(4)

ص: 136


1- این مطلب واقعیت دارد ملائکه خادم آل محمد علیهم السلام و شیعیان آنان می باشند؛ بحار الانوار 335/26 ح 1.
2- بحار الانوار 106/79 .
3- مرآه العقول306/22
4- بحار الانوار 327/68

یک ساعت فکر کردن (در امور حقه) از یک سال عبادت بهتر است.

روایات زیادی در مورد فضائل و مناقب اهل بیت رسول: آمده است که کتب فریقین عامه و خاصه مملو از این اخبار و احادیث است. که تفکر در این احادیث و گوش دادن به فضائل اهل بیت علیهم السلام نیز عبادت است. همانند:

1- قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : عَلِیُّ خَیرُ البَشَرِ فَمَن أبَی فَقَد کَفَر.(1)

پیامبر صلی الله علیه واله فرمود: علی بهترین بشر است پس هر که از ولایت و دوستیش آبا ورزد،کافر شده است.

2- قالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : عَلِیُّ خَیرُ البَرِیَّه .(2)

پیامبر صلی الله علیه واله فرمودند: علی بهترین مخلوقات است .

3- قالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : عَلِیُّ مِنِّی وَ أنَا مِنه.(3)

پیامبر صلی الله علیه واله فرمودند: علی از من است و من از علی.

نظر به وجه امیرالمؤمنین علیه السلام

4- وَقالَ : النَّظَرُ إِلَی عَلِی بنِ أبِی طَالِبٍ عَلَیهما السَّلام عِبَادَهٌ وَ النَّظَرُ إِلَی الوَالِدَینِ بِرَافَهٍ وَرَحمَهٍ عِبَادَهٌ وَ النَّظَرُ فِی الصَّحِیفَهِ یعنِی صَحِیفَهَ القُرآنِ عِبَادَهٌ وَ النَّظَرُ إِلَی الکَعبَهِ عِبَادَه. (4)

و همچنین پیامبراکرم صلی الله علیه واله فرمود: نگریستن به چهره علی بن ابی طالب علیهماالسلام ، نظر به صورت والدین از روی رأفت و مهربانی، نظر به قرآن و نظر به کعبه عبادت است.

البته این نکته باید گفته شود که نگاه کردن به صورت تمام معصومین علیهم السلام ، همانند

ص: 137


1- امالی شیخ صدوق /77؛ مناقب خوارزمی /62.
2- بحار الانوار 9/38؛ ر.ک: (شواهد التنزیل 471/2 ؛ کنز العمال 11/ 625 ح 33045).
3- امالی شیخ طوسی /335؛ بحار الانوار 325/38 ؛ ر.ک: [خصائص نسائی /78 و 82].
4- امالی شیخ طوسی /455؛ وسائل الشیعه 205/6 ؛ بحار الأنوار ج 89، ص: 199.

رسول خدا صلی الله علیه واله عبادت است. کما اینکه در حدیث بالا بیان شد، نظر به صورت مولا علی علیه السلام و به آثار آن بزرگوار مانند دست مبارکش، عبادت است همان طوری که نظربه در خانه عالم و نگاه کردن به کعبه عبادت است، اما این کجا و آن کجا!!

5- عَن سَیدِ العَابِدِینَ عَلِی بنِ الحُسَینِ عَن أبِیهِ عَلَیهِما السَّلام قالَ: نَظَرَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ذَاتَ یَومٍ إِلَی عَلِی عَلَیهِ السَّلام وَقَد أقبَلَ وَ حَولَهُ جَمَاعَهٌ مِن أصحَابِهِ فَقالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه مَن أرَادَ أن ینظُرَإِلَی یوسُفَ فِی جَمَالِهِ وَإِلَی إِبرَاهِیمَ فِی سَخَائِهِ وَ إِلَی سُلَیمَانَ فِی بَهجَتِهِ وَ إِلَی دَاوُدَ فِی قُوَّتِهِ فَلیَنظُر إِلَی هَذَا. (1)

روزی رسول خدا صلی الله علیه واله به علی علیه السلام که نزد او می آمد نگریست و بر جمعی که اطرافشان بودند، فرمود: هر که خواهد به جمال یوسف، سخاوت ابراهیم، بهجت سلیمان و حکمت داوود نگرد باید به این شخص نگاه کند. (یعنی به علی ابن ابی طالب علیهما السلام )

جمال حضرت محمد صلی الله علیه واله

1- قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه : اِنَّ اللهَ جَمِیلٌ وَ یحِبُّ الجَمَالَ ......(2)

پیامبر صلی الله علیه واله فرمودند: خداوند جمیل است و جمال را دوست دارد .

2- قالَ علی عَلَیهِ السَّلام : الصُّورَهُ الجَمِیلَهُ أوَّلَ السَّعَادَتَین.(3)

حضرت علی علیه السلام فرمود: صورت زیبا یکی از دو سعادت است.

3- وَقالَ عَلَیهِ السَّلام : حُسنُ الصُّورَهِ أوَّلَ السَّعَادَهِ.(4)

و هم چنین فرمودند: نیکوئی صورت اول نیکبختی است.

ص: 138


1- امالی شیخ صدوق /659.
2- کنز العمال 6/ 638ح 17166.
3- غرر الحکم / 65 فصل 1 ح 1699.
4- همان / 376 فصل 27 ح 1.

4- وَ قالَ عَلَیهِ السَّلام : حُسنُ وَجهِ المُؤمِنِ مِن حُسنِ عِنَایَهِ الله بِه.(1)

و هم چنین فرمودند: نیکوئی روی مؤمن از نیکوئی عنایت خداست به او، یعنی از جمله آثار آن است.

5- قالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه : آفَهُ الجَمَالِ الخُیلاَء.(2)

پیامبراکرم صلی الله علیه واله فرمودند: آفت زیبایی، خودخواهی است.

« البته صرف زیبایی در غیر معصوم کافی نیست. چه بسا یک صورت سیاه به مراتب از یک صورت زیبا بالاتر باشد، از نظر درونی و اعمال شایسته».

6- رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمود: در شب معراج، از حضرت احدیت سؤال کردم که بار خدایا من نیکوترم یا یوسف ؟ جواب آمد: یا محمد! اگر تو نبودی یوسف را نمی آفریدم ولیکن یوسف نیکوتر و تو سرور نیکویی. یوسف سبب محبت بود و نیکویی تو سبب معرفت است. پدرش در وی نگریست نابینا شد، برادران او، وی را دیدند و در محنت افتادند، زن عزیز مصر در وی نگریست، مملکت خود را به باد داد و زنان مصر در وی نگریستند، دست های خود را بریدند و در محنت افتادند. یا محمد! دیدن جمال تو زنگ از دل ها ببرد و به راه مستقیم در آورد. خصوصا علی علیه السلام در تونگریست و علم و شجاعت آموخت.(3)

شکل و شمائل پیامبر صلی الله علیه واله مثل بدر، درخشان ، نورانی و سفید بود، گونه اش هموار بود، موی آن حضرت نه بسیار پیچیده و نه افتاده بود. گشاده پیشانی (به اصطلاح پیشانی بلند) ابروها پیوسته، باریک، قوسی و کشیده بود. موی سرش از فرق تا بناگوش، بینی اش کشیده و باریک، و میان آن اندکی برآمدگی داشت. ریش انبوه، به حد وسط ، دندان ها سفید، براق و گشاده، گردن مثل فواره ای که از نقره خام صیقل

ص: 139


1- غرر الحکم /379 فصل 27 ح 45.
2- بحار الانوار 61/77 .
3- تاریخ و قصص الانبیاء؛ حیوه القلوب .

داده شده باشد.

اعضای بدنش همه معتدل، قوی و خوش اندام، سینه و شکم برابر یکدیگر، خط موی نازکی از میان سینه تا ناف کشیده بود. میان دو کتف پهن و عریض، سر استخوان ها و بندها قوی و بزرگ، پستان ها و اطراف سینه و شکم صاف و بدون مو.

ذراع «از آرنج دست به پایین» و دوش مبارکش قدری موداشت. بند دستبلند و کف دست گشاده؛ انگشت ها بلند؛ ساعد و ساق ، صاف و کشیده؛ دست هایش بلند بود. گویند به قدری بلند بودند که در موقع ایستادن به زانوهایش می رسیدند. پاها بسیار نرم و صاف به نحوی که آب بر آنها بند نمی شد. کف پاها هموار نبود که همه آن به زمین برسد. قامت مبارکش اندکی بلند بود، چشم و ابرو مشکی، نوری از جبین مبارک او ساطع بود که چون در شب تاریک از کوچه میگذشت شعاع آن از روزنه ها داخل حجره ها می شد و حجره ها چون روز روشن می شدند. گاه می شد که سوزن گم شده را، از نور صورت آن حضرت می یافتند.(1)

بَلَغَ العُلی بِکَمالِهِ کَشَفَ الدُّجی بِجَمالِه *** حَسُنَت جَمیعُ خِصالِه صَلُّوا عَلَیه وَآلِهِ (2)

به سند معتبر از حضرت امام صادق علیه السلام منقول است که چون حضرت یوسف علیه السلام پادشاه شد، زلیخا به در خانه آن حضرت آمد و رخصت طلبید. چون داخل شد یوسف علت از او پرسید که: چرا آن کارها را در گذشته انجام دادی؟ گفت: حسن تو مرا بی تاب کرده بود.

گفت: اگر پیغمبر آخرالزمان را می دیدی که از من خوش روتر و خوش خلق تر و بخشنده تر خواهد بود، چه می کردی ؟ زلیخا گفت: راست گفتی.

یوسف گفت: از کجا دانستی که راست گفتم؟ گفت: زیرا که چون نام او را بردی محبت او در دلم افتاد.

ص: 140


1- رجوع شود به حیوه القلوب 279/3 .
2- عیون اخبار الرضا علیه السلام 319/1 ؛ سفینه البحار679/2 .

پس حق تعالی به یوسف وحی کرد که راست می گوید و من به سبب آنکه آن حضرت را دوست داشت، او را دوست داشتم پس او را به عقد خود درآور.(1)

چرا حضرت به دختر بزرگوار خود فرمود ایتینی بِالکِساء الیمانی

اولا: روا کردن حاجت غیر، به معنای اعم، جایز است. خصوصا اگر آمر که دستور دهنده است اعلی باشد و امر در لغت عرب ، فرمودن و دستور دادن را می گویند.

الأمرُ، طَلَبُ الفِعلِ مِمَّن هُوَ دُونَهُ عَلی سَبیلِ الإِستعلاءِ.

یعنی: امر، طلب نمودن کار است از کسی که پایین تر از او است به خاطر بلندی مرتبه آمر.

آمر می گوید: اِسقنی ماء: به من آب بده. یا می گوید: اِفعَل هذا، این کار را انجام بده. البته امر چند معنا دارد. یکی از معانی آن دستور دادن است و معنای دیگران خواهش است. و رسول گرامی صلی الله علیه واله فرمود: ایتَینی بِالکَساءِ الیَمانی فَغطّینی بِه،کساء یمانی را بیاور و مرا با او بپوشان.

در روایات مذمت شده است کسی حاجتش را از غیر بخواهد و به خدا توجه نکند.

1- یا مُوسَی! عَجِّلِ التَّوبَهَ وَ أَخِّرِ الذَّنبَ وَ تَأنَّ فِی المَکثِ بَینَ یَدَی فِی الصَّلاهِ وَلاَ ترجُ غَیرِی اتَّخِذنِی جُنَّهً لِلشَّدَائِدِ وَ حِصناً لِمُلِمَّاتِ الأمُور.(2)

ای موسی! در توبه شتاب کن و گناه را به تأخیر انداز و در برابر من، در نماز آرام باش و جزبه من امیدوار نباش. مرا در امور ناگوار مهم و سختی ها سپربگیر.

2- یا مُوسَی! اجعَلنِی حِرزَکَ وَ ضَع عِندِی کَنزَکَ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَ خَفنِی وَلاَ تَخَف غَیرِی إِلَی المَصِیر.(3)

ص: 141


1- علل الشریع /55ب 48؛ قصص الانبیاء راوندی /134ح 143؛ حیوه القلوب 289/3
2- تحف العقول /902.
3- همان

ای موسی! مرا پناه خود گیر و گنجینه کارهای خوبت را نزد من بگذار. از من بترس و از غیر من مترس بازگشت به سوی من است.

3- عَن عَلِیٍ عَلَیهِ السَّۀام : الإِیمَانُ لَهُ أرکَانٌ أربَعَهٌ: التَّوَکُّلُ عَلَی الله وَ تَفوِیضُ الأمرِ إِلَی الله وَ الرِّضَا بِقَضَاءِ الله وَ التَّسلِیمُ لأِمرِ الله عَزَّوَجَل.(1)

وَقالَ الرِّضَا عَلَیهِ السَّلام : الإِیمَانُ أربَعَهُ ارکَانٍ: التَّوَکُّلُ عَلَی الله عَزَّوَجَلَّ وَ الرِّضَا بِقَضَاءِ وَ التَّسلّیمُ لأِمرِ الله وَ التَّفوِیضُ إِلَی الله . (2)

امام رضا و امیرمؤمنان علیهما السلام فرمودند:ایمان چهار رکن دارد؛توکل برخدا، واگذار کردن امور به خدا، خشنود بودن به قضاء و قدر الهی و تسلیم در برابر امرالهی.

4- قالَ عَلِی عَلَیهِ السَّلام : حَسبُکَ مِن تَوَکُّلِکَ أن لاَ تَرَی لِرِزقِکَ مُجرِیاً إِلاَّ الله سُبحَانَهُ. (3)

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: باید بر کسی توکل داشته باشی که غیر از او روزی تورا نمی رساند.

5- فیِ مَناقِب شَهرِ بَنِ آشُوب: أمَرَ نُمرُودُ بِجَمعِ الحَطَبِ فِی سَوَادِ الکُوفَهِ عِندَ نَهرِ کُوثَی مِن قَریهِ قُطنَانَا وَ أوقَدَ النَّارَفَعَجَزُوا عَن رَمی إِبرَاهِیمَ فَعَمِلَ لَهُم إِبلِیسُ المَنجَنیقَ فَرُمِی بِهِ فَتَلَقَّاهُ جَبرَئِیلُ فِی الهَوَاءِ فَقالَ: هَل لَکَ مِن حَاجَهٍ ؟ فَقالَ: أمَّا إِلَیکَ فَلاَ حَسبیِ اللهُ وَنِعمَ الوَکِیل. فَاستَقبَلَهُ مِیکَائِیلُ. فَقالَ: إِن أرَدتَ أخمَدتُ النَّارَ فَاِنَّ خَزَائِنَ الأمطَارِ وَ المِیاهِ بِیدِی؟ قالَ لاَ أرِیدُ وَأتَاهُ مَلَکُ الرِّیحِ فَقالَ: لَو شِئتَ طَیرتُ النَّارَ؟ قالَ لاَ أرِیدُ فَقالَ

ص: 142


1- کافی 47/2 ؛ بحار الانوار 341/65 .
2- قرب الاسناد 354 ح 1268.
3- غررالحکم /382 فصل 28.

جَبرَئِیلُ: فَاسألِ اللهَ. فَقالَ: حَسبِی مِن سُوَالِی عِلمُهُ بِحَالِی.(1)

نمرود دستور داد در کنار کوفه و در کنار نهر کوثا، در قریه ای به نام قطنانا هیزم جمع کنند و آتش بزنند. پس از انداختن ابراهیم در آتش عاجز شدند. شیطان ساخت منجنیق را یادشان داد. آنان این عمل را انجام دادندو ابراهیم را باآن در درون آتش پرتاب کردند . جبرئیل علت در هوا به او رسید، و به او گفت: حاجتی داری ؟ گفت: با تونه. خداوند برای من کافی است و خوب وکیلی است. میکائیل به آن حضرت رسید و گفت: می خواهی آتش را خاموش کنم؟ خزینه باران به دست من است. گفت: نیازی به تو نیست. فرشته باد آمد گفت: اگر بخواهی من آتش را به هوا می برم، گفت: نیازی به تو نیست. جبرئیل گفت: پس از خدا درخواست کن. گفت: برای من خداوند کافی است، او به حال من علم دارد.

6- فِی المُناجَاه الشَّعبانِیَه لأمِیرالمُؤمِنینَ وَالأئِمَه مِن وَلَده عَلَیهِمُ السَّلام : إِلَهِی هَب لِی کَمَالَ الانقِطَاعِ إِلَیکَ وَأنِر أبصَارَ قُلُوبِنَآ بِضِیاءِ نَظَرِهَا إِلَیکَ حَتَّی تَخرِقَ أبصَارُ القُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَی مَعدِنِ العَظَمَهِ وَ تَصِیرَ اَرواحُنَا مُعَلَّقَهً بِعِزِّ قُدسِکَ.(2)

در مناجات شعبانیه امیرمؤمنان و ائمه: از فرزندان آن حضرت می خوانیم: خدایا به من انقطاع کامل به سوی خود را عطا فرما، (یعنی از خلق بریده و به سوی تو بیایم و دیده های دل ما را به نور نظاره ات روشن ساز تا آنکه دیدۂ بصیرت و حجاب های نور را بدرد و به نور عظمتت واصل گردد و جان های ما به مقام قدس عزتت بپیوندد.

7- قالَ عَلَیهِ السَّلام : مَنِ انقَطَعَ إِلَی الله کَفَاهُ اللهُ کُلَّ مَئُونَهٍ وَمَنِ انقَطَعَ إِلَی الدُّنیا وَکَلَهُ اللهُ إِلَیهَا.(3)

ص: 143


1- بحار الانوار 155/68 ح 70.
2- مفاتیح الجنان .
3- بحار الانوار 155/68 .

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: کسی که از مردم قطع شود و به خدا بپیوندد،خداوند همه مایحتاج او را کفایت کند و کسی که به دنیا بپیوندد خداوند او را به دنیا واگذار کند.

8- وَقالَ عَلَیهِ السَّلام : لا تَتَّکِل إِلَی غَیرِ الله فَیُکَلِّکَ اللهُ إِلَیهِ.(1)

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: به غیر خدا توکل و تکیه نکن که خداوند تو را به همان واگذار کند.

9- وَقالَ عَلَیهِ السَّلام : یَقُولُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ: مَامِن مَخلُوقٍ یعتَصِمُ بِمَخلُوقٍ دُونِی إِلاَّ قَطَعتُ بِهِ أسبَابَ السَّمَاوَاتِ وَ أسبَابَ الأرضِ مِن دُونِهِ فَإِن سَألَنِی لَم اُعطِهِ وَإِن دَعَانِی لَم أجِبه. (2)

و هم چنین فرمودند: خداوند عزوجل می فرماید: هیچ مخلوقی نیست که به غیر از من چنگ بزند مگر این که اسباب آسمانها و زمین را بر او قطع می کنم و از هیچ جایی او را یاری نمیدهم.

10- رُوِی أنَّ اللهَ جَلَّ وَعَزَّ أوحَی إِلَی دَاوُد عَلَیهِ السَّلام مَا اعتَصَمَ عَبدٌ مِن عَبِیدِی بِأحَدٍ مِن خَلقٍ دُونِی عَرَفتُ ذَلِکَ مِن نِیتِهِ إِلاَّ قَطَعتُ أسبَابَ السَّمَاوَاتِ مِن یدَیه وَ أسَختُ الأرضَ مِن تَحتِهِ؛ وَلَم أبَالِ بِأی الوَادِی هَلَک.(3)

روایت شده که خداوند عزوجل به داوود نبی علیه السلام وحی فرمود: عبد و بنده ای از بندگانم بدون من، به احدی از مخلوقاتم چنگ نزند و او را به این شناسد که امور او را اصلاح می کند؛ مگر اینکه من هم اسباب آسمان ها را در مقابل او براو قطع می کنم. و زمین را زیر پای او سخت می کنم و باکی هم ندارم که در چه وادی به هلاکت برسد. 11- قالَ أمِیرُالمُؤمِنینَ عَلَیهِ السَّلام : قالَ اللهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لِمُوسَی عَلَیهِ السَّلام یا مُوسَی

ص: 144


1- مستدرک الوسائل 0217/11
2- امالی شیخ طوسی /845 مجلس 24 ح 11.
3- بحار الانوار 144/68 .

الحفَظ وَصِیتِی لَکَ بِأربَعَهِ أشیاءَ اَوَّلُهُنَّ مَا دُمتَ لاَ تَرَی ذُنُوبَکَ تُغفَرُ فَلا تَشتَغِل بِعُیوبِ غَیرِکَ وَ الثَّانِیهُ مَا دُمتَ لاَ تَرَی کُنُوزِی قَد نَفِدَت فَلاَ تَغتَمَّ بِسَبَبِ رِزقِکَ وَالثَّالِثَهُ مَا دُمتَ لاَ تَرَی زَوَالَ مُلکِی فَلاَ تَرجُ أحَداً غَیرِی وَ الرَّابِعَهُ مَا دُمتَ لاَ تَرَی الشَّیطَانَ مَیتاً فَلاَ تَأمَنُ مَکرَه.(1)

امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: خداوند به حضرت موسی علت فرموده: ای موسی!وصیت وسفارش مرا در چهار چیز حفظ کن؛ اول تا ندیده ای گناهانت بخشیده شده است به عیوب دیگران مپرداز. (خطاب به ما شده است که معصوم نیستیم) دوم تا مادامی که ندیده ای گنج های من تمام شده است، غم روزی ات را مخور. سوم تا مادامی که ندیده ای ملک و پادشاهی من از بین رفته به احدی امیدوار مباش. چهارم تا مادامی که دیدی شیطان زنده است از مکرش در امان نباش.

البته باید متوجه بود طلب حاجت از غیر خدا منظور این است که شخص خیال می کند که ایشان کارها و امور مردم را اصلاح می کنند و از مبدأ جهانیان و خالق هستی غافل است و در مسائل تقاضای حاجت از مردم به حد افراط می باشد. چرا که وسیله باید باشد. زیرا امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند متعال بدون وسیله، کاری را انجام نمی دهد و اموری را به عنوان اسباب در میان مردم قرار داده، گرچه انجام دادن امور بدون وسیله برای خداوند کاری ندارد و سهل و آسان است؛ اما از نظر عادی باید طبق اسباب جلورفت. چه اسباب مادی و چه اسباب معنوی. چنانکه در روایات از معصومین این مضمون دیده شده است. مانند:

1- قالَ الصَّادِقُ عَلَیهِ السَّلام : أبَی اللهَ أن یَجرِی الأشیاءَ إِلاَّ بِأسبَابٍ فَجَعَلَ لِکُلِّ شَیٍ سَبَباً وَ جَعَلَ لِکُلِّ سَبَبٍ شَرحاً وَ جَعَلَ لِکُلِّ شَرحٍ عِلماً وَ جَعَلَ لِکُلِّ عِلمٍ بَاباً نَاطِقاً عَرَفَهُ مَن عَرَفَهُ وَ جَهِلَهُ مِن جَهِلَهُ ذَاکَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه وَ نَحن .(2)

ص: 145


1- خصال 206/1 .
2- بصائر الدرجات 6/1؛کافی 1/ 183ح7؛ بحار الانوار 90/2.

امام صادق علیه السلام فرمود: خدا خودداری و امتناع فرموده که کارها را بدون اسباب فراهم آورد. پس برای هر چیزی سبب و وسیله ای قرار داد و برای هر سبب، شرح و گشایشی مقرر داشت و برای هر شرحی دانشی گذاشت و برای هر دانشی دری گویا نهاد، عارف حقیقی کسی است که این د را شناخت و نادان حقیقی کسی است که به این در نادان گشت، این در گویا رسول خدا صلی الله علیه واله و ما (اهل بیت علیهم السلام) هستیم.

2- قالَ عَلئٌ عَلَیهِ السَّلام : لِکُلِّ شَیءٍ سَبَب. (1)

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: از برای هر چیزی سببی باشد.

3- قالَ اللهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَی:

« یا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ ابتَغُوا إِلَیهِ الوَسیلَهَ...»(2)

«ای کسانی که ایمان آورده اید تقوا پیشه کنید و برای او وسیله ای پیش فرستید».

پس منظور از طلب حاجت که در روایت می فرماید، ذلت و خواری باشد و خدا او را به همان شخص وامی گذارد،همان مطلب است که ذکر شدیعنی قطع امید و رو برگرداندن از خدا و توجه خاص به سوی مردم است. کما اینکه عادت بعضی از مردم این است که خود را سربار جامعه می کنند. اما حد متوسط اشکالی ندارد. آن هم به این عقیده که هر چه هست، به دست باری تعالی است و بقیه وسیله وسبب هستند. و الا این در همه زمان ها متعارف بوده و هست که انسان خواه ناخواه به مردم محتاج است. همان طور که در کلام معصومین نیز همین معنی دیده شده است مانند:

1- الإِمَامُ زَینُ العَابِدِین عَلَیهِ السَّلام لِمَن قالَ بِحَضرَتِه: اللَّهُمَّ أغنِنِی عَن خَلقِکَ. فَقالَ: لَیسَ هَکَذَا إِنَّمَا النَّاسُ بِالنَّاسِ وَلَکِنَ قُلِ: اللَّهُمَّ أغنِنِی عَن شِرَارِ خَلقِک .(3)

ص: 146


1- غررالحکم / 578 فصل 70.
2- سوره مائده آیه 35.
3- تحف العقول /489.

کسی در حضور امام سجاد علیه السلام گفت: خدایا مرا از مردم بی نیاز گردان. حضرت فرمود: چنین مگو زیرا مردم به یکدیگر خواه ناخواه نیاز دارند بلکه بگو خدایا مرا از شر بدان خلقت بی نیاز گردان.

2- قالَ أمِیرُالمُؤمِنِینَ عَلَیهِ السَّلام : اللَّهُمَّ لاَ تَجعَل بِی حَاجَهً إِلَی أحَدٍ مِن شِرَارِ خَلقِکَ وَمَا جَعَلتَ بِی مِن حَاجَهٍ فَاجعَلهَا إِلَی أحسَنِهِم وَجهاً وَ أسخَاهُم بِهَا نَفساً وَ أطلَقِهِم بِهَا لِسَاناً وَ أقَلِّهِم عَلَی بِهَا مَنّا.(1)

امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: خداوندا حاجت مرا به احدی از اشرار و بدان خلقت قرار مده. پس به نیکوترین آنها، با سخاوتمندترین آنها، گویاترینآنها و کم منت ترین آن ها قرار بده.

3- وَقالَ عَلَیهِ السَّلام قُلتُ: اللَّهُمَّ لاَ تُحوِجنِی إِلَی أحَدٍ مِن خَلقِکَ فَقالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِه : یا عَلِی! لاَ تَقُولَنَّ هَکَذَا فَلَیسَ مِن أحَدٍ إِلاَّ وَهُوَ مُحتَاجٌ إِلَی النَّاسِ. قالَ: فَقُلتُ: یا رَسُولَ الله فَمَا أقُولُ ؟ قالَ: قُلِ: اللَّهُمَّ لاَ تُحوِجنِی إِلَی شِرَارِ خَلقِکَ قُلتُ: یا رَسُولَ الله مِن شِرَارُ خَلقِهِ؟ قالَ: الَّذِینَ إِذَا أعطَوا مَنُّوا وَإِذَا مُنِعُوا عَابُوا.(2)

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: گفتم: خداوندا مرا به احدی از خلقت محتاج مگردان . رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: یاعلی! این طور مگو. چون مردم نسبت به هم محتاجند. حضرت امیرعلیه السلام عرض کرد: یا رسول الله ! پس چگونه بگویم؟ فرمود بگو: خداوندا مرا محتاج اشرار و بدان خلقت مگردان. حضرت امیر علیه السلام عرض کرد: یا رسول الله ! بدان و اشرار خلق چه کسانی هستند؟ فرمود:کسانی که وقتی چیزی را می دهند با منت است و هنگامی که آنها را منع می کنند و چیزی به آنان نمی دهند از مردم عیب جویی می کنند.

ص: 147


1- بحار الانوار 56/75 ح 111.
2- همان 325/90 .
روایات قضاء حوائج

1- عَن أبِی عَبدِالله عَلَیهِ السَّلام : قالَ اِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ خَلَقَ خَلقاً مِن خَلقِهِ انتَجَبَهُم لِقَضَاءِ حَوَائِجِ فُقَرَاءِ شِیعَتِنَا لِیثِیبَهُم عَلَی ذَلِکَ الجَنَّهَ فَإِنِ استَطَعتَ أن تَکُونَ مِنهُم فَکُن ثُمَّ قالَ: لَنَا وَالله رَبٌّ نَعبُدُهُ لاَ نُشرِکُ بِهِ شَیئا.(1)

امام صادق علیه السلام فرمود: همانا خدای عزوجل دسته ای از مخلوقش را آفریده و ایشان را برای قضاء حوائج شیعیان فقیر ما انتخاب فرموده تا در برابر آن بهشت را به ایشان پاداش دهد،پس اگر می توانی از آنها باش. سپس فرمود:به خدامارا پروردگاریست که او را پرستش کنیم و چیزی را شریک او نسازیم.

2- وَقالَ: لَقَضَاءُ حَاجَهِ امرِیٍ مُؤمِنٍ أحَبُّ إِلَی الله مِن عِشرِینَ حَجَّهً کُلُّ حَجَّهٍ ینفِقُ فِیهَا صَاحِبُهَا مِائَهَ ألف.(2)

و فرمود: برآوردن حاجت (شرعی) یک مرد مؤمن نزد خدا از بیست حجی که در هر یک از آنها صد هزار دینار یا درهم خرج شود بهتر است.

3- عَن أبَانِ بنِ تَغلِبَ قالَ: سَمِعتُ أبَا عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام یَقُولُ: مَن طَافَ بِالبَیتِ أسبُوعاً کَتَبَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ سِتَّهَ آلافِ حَسَنَهٍ وَمَحَا عَنهُ سِتَّهً آلافِ سَیئَهٍ وَ رَفَعَ لَهُ سِتَّهً آلافِ دَرَجَهٍ قالَ: وَزَادَ فِیهِ إِسحَاقُ بنُ عَمَّارٍ وَقَضَی لَهُ سِتَّهَ آلافِ حَاجَهٍ قالَ: ثُمَّ قالَ وَ قَضَاءُ حَاجَهِ المُؤمِنِ أفضَلُ مِن طَوَافٍ وَ طَوَافٍ حَتَّی عَدَّ عَشرا.(3)

ابان بن تغلب گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمود: هر کس هفت شوط گرد خانه کعبه طواف کند، خدای عزوجل برایش شش هزار حسنه نویسد و شش هزار گناه

ص: 148


1- کافی 193/2 .
2- همان
3- همان 193/2

از او بزداید و شش هزار درجه او را بالا برد.

اسحاق بن عمار افزوده که: شش هزار حاجت او را هم روا کند. سپس امام فرمود: روا ساختن حاجت مؤمن بهتر است از طوافی و طوافی و تا ده طواف شمرد.

4- عَن أبِی جَعفَرٍ عَلَیهِ السَّلام قالَ: أوحَی اللهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَی مُوسَی عَلَیهِ السَّلام أنَّ مِن عِبَادِی مَن یَتَقَرَّبُ إِلَی بِالحَسَنَهِ فَأحَکِّمُهُ فِی الجَنَّهِ فَقالَ مُوسَی: یارَبِّ وَمَا تِلکَ الحَسَنَهُ ؟ قالَ یَمشِی. مَعَ أخِیهِ المُؤمِنِ فِی قَضَاءِ حَاجَتِهِ قُضِیت أؤلَم تُقض. (1)

امام باقر علیه السلام فرمود: خدای عزوجل به موسی علیه السلام فرمود: همانا از جمله بندگانم کسی است که به وسیله حسنه به من تقرب جوید و من او را در بهشت حاکم سازم (بهشت را در اختیار او گذارم و او را وارد بهشت کنم). موسی علیه السلام عرض کرد: پروردگارا آن حسنه چیست؟ فرمود: اینکه همراه برادر مؤمنش در راه برآوردن حاجت او گام بردارد چه آنکه برآورده شود یا نشود.

5- امام صادق علیه السلام فرمود: برای گام برداشتن مرد در راه حاجت برادر مؤمنش ده حسنه برایش نوشته شود و ده گناه از او محو شود و ده درجه برایش بالا رود و جز این نمیدانم که فرمود (راوی گوید) و آن برابر آزاد کردن ده بنده و بهتر از یک ماه اعتکاف در مسجدالحرام است .(2)

6- عَن مُعَمَّرِ بنِ خَلاَّدٍ قالَ: سَمِعتُ أبَا الحَسَنِ عَلَیهِ السَّلام یقُولُ إِنَّ الله عِبَاداً فِی الأرضِ یَسعَونَ فِی حَوَائِجِ النَّاسِ هُمُ الآمِنُونَ یَومَ القِیامَهِ وَمَن أدخَلَ عَلَی مُؤمِنٍ سُرُوراً فَرَّحَ الله قَلبَهُ یَومَ القِیامَه .(3)

حضرت ابوالحسن علیه السلام می فرمود: همانا از برای خدا در زمین بندگانی است که

ص: 149


1- کافی 196/2 .
2- همان
3- کافی197/2 ؛ بحار الأنوار 332/71 .

برای حوائج مردم کوشش می کنند. این ها روز قیامت در امانند. و هر که به مؤمنی شادی رساند خدا روز قیامت دلش را شاد سازد.

هم چنین مستحب است (و استبعادی هم ندارد) برآوردن حاجت انسان خواه مسلمان باشد یا مسلمان نباشد و با برآوردن حاجت حیوان. به خاطر مدارکی که در دست داریم، همانند آب دادن امیرالمؤمنین علیه السلام به اصحاب معاویه در جنگ صفین. که معاویه دستور داد آب را از لشکر امیرالمؤمنین علیه السلام دریغ کنند، اما هنگامی که امام برلشکر معاویه غالب شد، معاویه به عمروعاص گفت: تو چه گمان می کنی در مورد علی علیه السلام ، آیا فکر می کنی آب را به روی ما می بندد؟ عمروعاص گفت: ای معاویه! علی بن ابی طالب علیهما السلام کسی نیست که آب را به روی توو لشکرت ببندد. او مردانگی و مروت دارد.

یا امام حسین علیه السلام را می بینیم که آب به لشکر حرداد و حتی خود آن حضرت به یکی از لشکر حر، که از فرط تشنگی نمی توانست آب بیاشامد کمک کرد و دهانه مشک را باز نمود و در دهان او نهاد تا سیراب شد و حیوانش هم سیر شد.و اما ابن سعد ملعون آب را از امام حسین علیه السلام دریغ کرد و به لشکرخود دستور داد آب را به روی امام علیه السلام و یارانش ببندند و نگذارند حتی آب به خیام حرم ببرند.

7- قالَ أمِیرُالمُؤمِنِین عَلَیهِ السَّلام : إِمَّا أخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَإِمَّا نَظِیرٌلَکَ فِی الخَلقِ یفرُطُ مِنهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعرِضُ لَهُمُ العِلَلُ وَ یُؤتَی عَلَی أیدِیهِم فِی العَمدِ وَ الخَطَإِ فَأعطِهِم مِن عَفوِکَ وَصَفحِکَ مِثلِ الَّذِی تُحِبُّ وَتَرضَی أن یعطِیکَ اللهُ مِن عَفوِهِ وَ صَفحِه...(1)

امیرالمؤمنین علیه السلام در نامه ای به مالک اشتر نخعی در این باره نوشت: آنها (افرادی که محتاج کمک هستند) یا برادر دینی تو هستند و یا انسان هایی همچون تو. گاه از آنها لغزش و خطا سر می زند، ناراحتی هایی به دست آنان عارض می گردد، عمدا یا به طور اشتباه کارهایی انجام می شود، «در این مورد» از عفو و گذشت خود آن مقدار به

ص: 150


1- نهج البلاغه نامه 53.

آنها عطا کن که دوست داری خداوند از عفوش به تو عنایت کند...

ثواب آب نوشانیدن به لب تشنه

1- قالَ البَاقِرِعَلَیهِ السَّلام : إِنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یحِبُّ إِبرَادَ الکَبِدِ الحَرَّاءِ وَمَن سَقَی کَبِداً حَرَّاءَ مِن بَهِیمَهٍ وَ غَیرِهَا أظَلَّهُ اللهُ فِی ظِلِّ عَرشِهِ یَومَ لاَ ظَلَّ إِلاَّ ظِلُّه.(1)

امام باقر علیه السلام فرمود: خداوند تبارک و تعالی دوست دارد سرد کردن جگر خشک را و کسی که جگر تشنه ای را سیراب کند چه حیوان باشد و چه انسان، او را در سایه عرش خود قرارش دهد، در آن سایه ای که غیر از او سایه ندارد یعنی غیر از خدا کسی به دادش نمی رسد.

2- قالَ الصَّادِقُ عَلَیهِ السَّلام : أفضَلُ الصَّدَقَهِ إِبرَادُ الکَبِدِ الحَرَّی وَ مَن سَقَی کَبِدَ أحَدٍ مِن بَهِیمَهٍ أو غَیرِهَا أظَلَّهُ اللهُ یَومَ لاَ ظِلَّ إِلاَّ ظِلُّهُ.(2)

امام صادق علیه السلام فرمودند: بهترین صدقه خنک ساختن جگر عطشان است، هر کس جگر کسی را سیراب سازد، چه چهار پا باشد و چه غیر آن، خداوند متعال در روز قیامت که سایه ای جز سایه او نیست، برایش سایبانی قرار می دهد.

3- قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه : فِی الکَبِد الحاَرَّه أجر.(3)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: جگرداغ و تشنه اجری دارد (آب دادن به تشنه). 4- قالَ البَاقِرُ عَلَیهِ السَّلام: مَن سَقَی ظَمآنا مَاءً سَقَاهُ اللهُ مِنَ الرَّحِیقِ المَختُوم .(4)

امام باقر علیه السلام فرمودند: کسی که تشنه ای را سیراب کند خداوند از شراب سر به مهر بهشتی به او بنوشاند.

ص: 151


1- کافی 58/4 ؛ من لا یحضره الفقیه 64/2 ؛ بحار الانوار 170/93 .
2- عده الداعی /102؛ بحار الانوار 172/93
3- کنز العمال 361/6 ح 16063.
4- بحار الانوار 172/93 ح 08

5- قالَ عَلِی بنِ الحُسَین عَلَیهِ السَّلام : مَن سَقَی مُؤمِناً مِن ظَمَإِ سَقَاهُ الله مِنَ الرَّحِیقِ المَختُوم.(1)

امام زین العابدین علیه السلام فرمودند: هرکه مؤمن تشنه ای را سیراب کند خدا از شراب سربسته (بهشت) به او نوشاند.

پس گاهی هم برآوردن حاجت دیگران واجب می شود نه مستحب. مانند برآوردن حاجت والدین. همچنان که حضرت زهرا علیها السلام انجام داد. هم چنین اطاعت پدر واجب است تا چه رسد به اطاعت پیامبر اکرم صلی الله علیه واله که اطاعت او اطاعت از خداوند است. و ظاهره اطاعت غیر پدر، از اقربا هم واجب است، البته با اختلاف در رتبه و منزلت.

اطاعت پدر و مادر احسان است.

این اطاعت، علاوه بر اینکه یک وظیفه و یک فریضه الهی است، احسان هم هست .

در قرآن 6 مورد کلمه احسان آمده است:

1) « وَ بِالوالِدَینِ إِحساناً وَ ذِی القُربی وَ الیَتامی...»-«سوره بقره آیه 83»

2) «...وَلا تُشرِکُوا بِهِ شَیئاً وَ بِالوالِدَینِ إِحساناً وَ بِذِی القُربی ...»-« سوره نساء آیه 36»

3) «..ثُمَّ جاؤُکَ یَحلِفُونَ بِاللهِ إِن أرَدنا إِلاَّ إِحساناً وَ تَوفیقا...»-«سوره نساء آیه 62»

4) «...ألاَّ تُشرِکُوا بِهِ شَیئاً وَبِالوالِدَینِ إِحسانا ...»-«سوره انعام آیه 151»

5) «.. اَلاَّ تَعبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَبِالوالِدَینِ إِحسانا...»-«سوره اسراء آیه 23»

6) «وَ وَصَّینَا الإِنسانَ بِوالِدَیهِ إِحسانا ...»-«سوره احقاف آیه 15»

1- رضای خدای متعال با رضای والدین است

قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه: رِضَی اللهَ مَعَ رِضَی الوَالِدَینِ وَ سَخَطُ اللهَ مَعَ سَخَطِ الوَالِدَین .(2)

ص: 152


1- کافی 2/ 201؛ بحار الانوار 373/71 .
2- بحار الانوار 24/16

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: خشنودی خداوند با خشنودی والدین است و خشم خداوند با خشم ایشان است.

2- نیکی به والدین یک درجه در بهشت از انبیا پایین تر است و عاق والدین در جهنم با فرعونیان یک درجه فاصله دارد.

وَقالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : بَینَ الأنبِیَاءِ وَ البَاِّر دَرَجَهٌ وَ بَینَ العَاقِ وَ الفَرَاعِنَهِ دَرَکَهٌ. (1)

پیامبر صلی الله علیه واله فرمودند: در بین انبیا و خوبان، یک درجه است و در میان عاق والدین و فراعنه و سرکشان یک درکه (درجه) است.

3- عَن عَلِی عَلَیهِ السَّلام : بِرُّ الوَالِدَینِ أکبَرُ فَرِیضَهٍ.(2)

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: نیکی به والدین بزرگ ترین فریضه است.

4- قالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : مَن یَضمَن لِی بِرَّ الوَالِدَینِ وَصِلَهَ الرَّحِمِ أضمَن لَهُ کَثرَهَ المَالِ وَ زِیَادَهَ العُمُرِ وَ المَحَبَّهَ فِی العَشِیرَه .(3)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: کسی که برای من ضمانت کند صله رحم و نیکی به والدین را، من هم ضامن می شوم که مال وعمرش زیاد شود ودر قبیله اش محبوبیت پیدا کند.

5- عَن مَنصُورِ بنِ حَازِمٍ عَن أبِی عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام قالَ: قُلتُ أی الأعمَالِ أفضَلُ؟ قالَ : الصَّلاَهُ لِوَقتِهَا وَبِالوَالِدَینِ وَ الجِهَادُ فِی سَبِیلِ الله عَزَّوَجَل.(4)

منصور بن حازم گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: چه اعمالی بهتر است؟

فرمود: نماز اول وقت، نیکی به پدر و مادر و جهاد در راه خدای عزوجل.

ص: 153


1- مستدرک الوسائل 176/15 ح 17917.
2- همان 178/15 ح 17924.
3- همان
4- کافی 158/2 ؛ بحار الانوار 45/71 .
حق مادر

وَحقُّ أمِّکَ أن تَعلَمَ أنَّها حَمَلَتکَ حَیثُ لاَ یحتَمِلُ أحَدٌ أحَداً وَ أعطَتکَ مِن ثَمَرَهِ قَلبِهَا مَا لاَ یَعطِی أحَدٌ أحَداً وَ وَقَتکَ بِجَمِیعِ جَوَارِحِهَا وَلَم تُبَالِ أن تَجُوعَ وَ تُطعِمَکَ وَتَعطَشَ وَ تَسقِیکَ وَتَعرَی وَ تَکسُوَکَ وَ تَضحَی وَ تُظِلَّکَ وَتَهجُرَ النَّومَ لاِجلِکَ وَ وَقَتکَ الحَرَّ وَ البَردَ لِتَکُونَ لَهَا فَإِنَّکَ لاَ تُطِیقُ شُکرَهَا إِلاَّ بِعَونِ الله تَعَالَی وَ تَوفِیقِه.(1)

امام سجاد علیه السلام می فرماید: و حق مادرت این است که بدانی او به گونه ای تو را حمل کرده است که هیچ کس، کس دیگر را حمل نمی کند. و از میوه قلبش به گونه ای تو را تغذیه کرده است که هیچ کس چنین لطفی به کسی دیگر نمی کند. و او تو را با تمام وجود و سراسر اندامش حفظ و نگهداری کرده و باکی نداشته است که خود گرسنه باشد و تو را سیر کند، و خود تشنه بماند و تو را سیراب سازد و خود برهنه باشد و تو را بپوشاند و خود در معرض تابش شدید آفتاب قرار گیرد ولی برای توسایه ای از محبت ایجاد کند و خود رنج بیداری کشد ولی آسایش تورا فراهم سازد و از سرما و گرما حفاظت کند تا تو از آن او باشی پس هرآینه تو توان سپاسگزاری او را نداری مگر به کمک خدا و مدد رسانی او.

حق پدر

وَأمَّا حَقُّ أبِیکَ أن تَعلَمَ أنَّهُ أصلُکَ وَأنَّهُ لَولاَه لَم تَکُن فَمَهمَا رَأیتَ فِی نَفسِکَ مِمَّا یعجِبُکَ فَاعلَم أن أبَاکَ أصلُ النِّعمَهِ عَلَیکَ فِیهِ فَاحمَدِ الله وَ اشکُرهُ عَلَی قَدرِ ذَلِکَ وَلا قُوَّهَ إِلاَّ بِالله .(2)

و اما حق پدرت این است که بدانی، او منشأ و ریشه وجود تو است و اگر او نبود تو

ص: 154


1- رساله حقوق امام سجاد علیه السلام /638.
2- همان

نبودی. پس هرگاه در خود چیزی دیدی که خود پسندی و اعجاب تو را برانگیخت بدان که اصل و ریشه این نعمت پدرت می باشد. پس خدا را ستایش کن و او را براین نعمت سپاسگزار باش «و هیچ قدرت و توانی جز در پناه خدا وجود ندارد».

جوانی سر از رأی مادر بتافت *** دل دردمندش به آذر بتافت

چو بیچاره شد پیشش آورد مهد *** که ای سست مهر فراموش عهد

نه در مهد نیرو و حالت نبود *** مگس راندن از خود مجالت نبود

تو آنی که از یک مگس رنجه ای *** که امروز سالار و سرپنجه ای (1)

* * * * *

پسر جان تا توانی قدر دان باش *** گرامی مادر و والا پدر را

ولایت با پدر باشد در اسلام *** خدا دادش این جاه و خطر را

بهشت در زیر پای مادرانست *** که باشد این سخن پیغامبر را (2)

ولی شرطش رضای باب باشد *** پدر اصل است در واقع پسر را

دهد از شیره جان مادرت شیر *** پدر هم آورد شهد و شکر را

رخ زیبایش گردد خار از رنج *** به کف آسای نیارد سیم و زر را

تورا ناپرور اندر است چون شیر *** کمان آسان دوتا سازد کمر را

پدر از صبح تا شب می کند کار *** نخوابد مادر از شب تا سحررا

بخوان بالوالدین احسان زقرآن *** اطاعت کن خدای دادگر را

اگرخواهی به عالم سرفرازی *** پی تعظیمشان خم ساز سر را

اطاعت از پیغمبر در قرآن

در قرآن 22 مورد فقط به صورت فعل امرو بهصورت جمع آمده که بعداز اطاعت خداوند ، اطاعت رسول می باشد و 6 بار به صورت فعل مضارع آمده.

ص: 155


1- سعدی
2- الجنه تحت اقدام الأمهات.

1) «یا أیَّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أطِیعُوا اللهَ وَأطیعُوا الرَّسُولَ وَ أولِی الأمرِمِنکُم ...»-«سوره نساء آیه 59»

2) «مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَد أطاعَ الله ...»- «سوره نساء آیه 80»

3) «قُل أطیعُوا اللهَ وَأطیعُوا الرَّسُول ...»-«سوره نور آیه 54»

4) «یا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أطیعُوا اللهَ وَأطیعُوا الرَّسُول ...»-«سوره محمد آیه33»

تفسیر برخی از آیات

1- عَن أبِی بَصِیرٍ عَن أبِی جَعفَر فِی قَولِ الله عزَّوَجَل:

« یا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أطیعُوا اللهَ وَأطیعُوا الرَّسُولَ وَ أولِی الأمرِ مِنکُم ...»

قالَ: الأئِمَّهَ مِن وُلدِ عَلِی وَ فَاطِمَهَ عَلَیهَا السَّلام : إِلَی یَومِ القِیامَه.(1)

ابی بصیر از امام باقر علیه السلام پرسید: مراد از آیه شریفه 59 سوره نساءکه می فرماید :« ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا و رسول و اولی الامر اطاعت کنید».

چیست؟ حضرت فرمودند: مراد این است که باید مردم از ائمه و امامانی که از فرزندان علی و فاطمه علیهما السلام می باشد تا روز قیامت اطاعت کنند.

2- وَ بِاسنادِه اِلَی جَابِرَ بنَ عَبدِاللهِ اَنصَارِی قالَ: لَمَّا أنزَلَ الله عَزَّوَجَلَّ عَلَی نَبِیهِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه «یا أیُّهَا الُّذِینَ آمَنُوا...» قُلتُ: یا رَسُولَ الله عَرَفنَا الله وَ رَسُولَهُ فَمَن أولُو الأمرِ الَّذِینَ قَرَنَ الله طَاعَتَهُم بِطَاعَتِکَ ؟ فَقالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : هُم خُلَفَائِی یاجَابِرُ وَ أئِمَّهُ المُسلِمِینَ مِن بَعدِی أوَّلُهُم عَلِی بنُ أبِی طَالِبٍ ثُمَّ الحَسَنُ وَالحُسَینُ ثُمَّ عَلِی بنُ الحُسَینِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلِی المَعرُوفُ فِی التَّورَاهِ بِالبَاقِرِ وَ سُتِدرِکهُ یا جَابِرُ فَإِذَا لَقِیتَهُ فَأقرِئهُ مِنِّی السَّلامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعفَرُبنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَی بنُ جَعفَرٍ ثُمَّ عَلِی بنُ مُوسَی ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلِی ثُمَّ عَلِی بنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الحَسَنُ بنُ عَلِی ثُمَّ سُمِیی وَ کَنِیی حُجَّهُ الله فِی أرضِهِ وَ بَقِیتُهُ فِی عِبَادِهِ ابنُ الحَسَنِ بنِ عَلِی ذَاکَ الَّذِی یفتَحُ اللهُ تَعَالَی ذِکرُهُ عَلَی یَدَیهِ مَشَارِقَ الأرضِ وَمَغارِبَهَا ذَاکَ الَّذِی یغِیبُ

ص: 156


1- تفسیر نور الثقلین 499/1 ؛ تفسیر البرهان 252/2 .

عَن شِیعَتِهِ وَ أولِیائِهِ غَیبهً لاَ یثبُثُ فِیهَا عَلَی القَولِ بِإِمَامَتِهِ إِلاَّمَنِ امتَحَنَ الله قَلبَهُ لِلإِیمانِ . قالَ جَابِرٌ فَقُلتُ لَهُ: یا رَسُولَ الله ! فَهَل یقَعُ لِشِیعَتِهِ الإِنتِفَاعُ بِهِ فِی غَیبَتِهِ فَقالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : إِی، وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالنُّبُوَّهِ إِنَّهُم یَستَضِیئُونَ بِنُورِهِ وَ یَنتَفِعُونَ بِوَلایَتِهِ فِی غَیبَتِهِ کَانتِفَاعِ النَّاسِ بِالشَّمسِ وَإِن تَجَلَّلَهَا سَحَابٌ یا جَابِرُ هَذَا مِن مَکنُونِ سِرِّ الله وَمَخزُونِ عِلمِهِ فَاکتُمهُ إِلاَّ عَن أهلِهِ.(1)

جابر بن عبدالله انصاری رحمه الله گوید: هنگامی که آیه شریفه 59 سوره نساء نازل شد که «ای کسانی که ایمان آورده اید خدا و رسول خدا و اولی الامر را اطاعت کنید» از رسول خدا صلی الله علیه واله پرسیدم؟ یا رسول الله ! ما خدا و رسولش را شناختیم، اما اولی الامر چه کسانی هستند که خداوند اطاعتشان را بر ما واجب فرموده واطاعت آنان را مقرون با اطاعت خودش فرموده است ؟

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: ای جابر! آنان جانشینان و امامان بعد از من هستند که اولین آنان؛ علی بن ابی طالب علیهما السلام ، پس از آن حسن، پس از آن حسین، پس از آن علی بن الحسین (امام سجاد) و بعد از آن محمد بن علی که در تورات به باقر معروف است و توای جابر به زودی او را درک می کنی؛ پس وقتی که او را ملاقات کردی سلام مرا به او برسان . پس از او صادق جعفر بن محمد، پس از او موسی بن جعفر، پس از او علی بن موسی، پس از آن محمد بن علی (امام جواد) پس از آن علی بن محمد (امام هادی)، پس از آن حسن بن علی و پس از آن همان کسی است که هم نام و هم کنیه من است و در زمین حجت خداوند است و بقیه او در زمین (آخرین سفیر الهی) ابن الحسن بن علی صلوات الله وسلامه علیهم اجمعین است. همان که خداوند به دست آن مشرق و مغرب را فتح می کند؛ همان که از شیعیان خود پنهان خواهد شد. کسی در غیبت او ثابت قدم نمی ماند، مگر کسی که خدا قلبش را بر امامتش ثابت قدم نگهدارد و ایمان او را بر امامتش حفظ کند.

ص: 157


1- تفسیر نور الثقلین 499/1 .

جابر گوید گفتم: یا رسول الله ! آیا شیعیان در زمان غیبتش از او بهره مند می شوند؟ فرمود: به آن خدایی که مرا به نبوت مبعوث گردانید، آنان در زمان غیبتش ازآن حضرت بهره مند می شوند و به نور ولایتش نورانی می شوند همان طور که از خورشید پشت ابر بهره می برند. ای جابرا این مطلب را کتمان کن و برای هر کسی بازگو نکن مگر اینکه اهلیت داشته باشد.

3- عَن سُلَیمٍ قالَ: قُلتُ لأبِی عَبدِ الله : جُعِلتُ فِدَاکَ أخبِرنِی مَن أولِی الأمرِ الَّذِینَ أمَرَ الله بِطَاعَتِهِم ؟ فَقالَ لِی أولَئِکَ عَلِی بنُ أبِی طَالِبٍ وَ الحَسَنُ وَ الحُسَینُ وَ عَلِی بنُ الحُسَینِ وَ مُحَمَّدُ بنُ عَلِی وَجَعفَرٌ أنَا عَلَیهِمُ السَّلاَمُ فَاحمَدُوا الله الَّذِی عَرَّفَکُمُ أئِمَّتَکُم وَ قَادَتَکُم حِینَ جَحَدَهُمُ النَّاس.(1)

سلیم گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم: به من بگویید که اولی الامر(صاحبان آمر) چه کسانی هستند که خداوند به اطاعت آنان امر فرمود؟

فرمود: آنان علی بن ابی طالب و حسن و حسین و علی بن حسین و محمد بن علی و جعفر صادق علیهم السلام می باشند. پس خداوند را حمد و ستایش کنید آن خدایی که ائمه و امامان و پیشوایان شما را به شما شناخت و معرفی کرد، در وقتی که مردم (سنی ها) منکر ایشان شدند و معرفت به ایشان ندارند.

4- عَن سُلَیمِ بنِ قَیسٍ الهِلاَلِی قالَ: سَمِعتُ أمِیَرالمُؤمِنِینَ عَلَیهِ السَّلام یقُولَ: احذَرُوا عَلَی دِینِکُم «اِلَی قَولِه» وَلاَ طَاعَهَ لِمَن عَصَ اللهُ إِنَّمَا الطَّاعَهُ لله وَلِرَسُولِهِ وَلِؤُلاَهِ الأمرِ وَإِنَّمَا أمرَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ بِطَاعَهِ الرَّسُولِ لأنَّهُ مَعصُومٌ مُطَهَّرٌ لاَ یأمُرُ بِمَعصِیتِهِ وَ إِنَّمَا أمَرَبِطَاعَهِ أولِی الأمرِ لاِنَّهُم مَعصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لاَ یأمُرُونَ بِمَعصِیتِه.(2)

سلیم بن قیس هلالی گوید: از امیرمؤمنان علیه السلام شنیدم که فرمود: برحذر باشید به

ص: 158


1- همان 1/ 500.
2- همان

دینتان، (از دین خود محافظت کنید)تابه اینجاکه رسید، فرمود: کسی که خدا را عصیان می کند اطاعتی برای او نیست. همانا اطاعت برای خدا و رسول او و صاحبان امر می باشد و همانا خداوند به طاعت رسول صلی الله علیه واله امر فرمود. چون از هر عیب و نقصی معصوم و مطهرو پاک است و آن حضرت دستور به معصیت خداوند نمی دهد. و همانا خداوند امر فرمود به اطاعت اولی الامر چون آنان معصوم و مطهر و پاک و بی عیب و بی نقصند و آنان (مردم را) دستور به معصیت و نافرمانی خداوند نمی دهند. پس اولی الامر در یک کلام دوازده امام معصوم بعد از رسول خدا صلی الله علیه واله می باشند.

5- عَن جَابِرِ بنِ یزِیدَ الجُعفِی قالَ: قُلتُ لأِبِی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِی البَاقِرِ عَلَیهِ السَّلام : لأِی شَیءٍ یحتَاجُ إِلَی النَّبِی وَ الإِمَامِ ؟ فَقالَ لِبَقَاءِ العَالَمِ عَلَی صَلاَحِهِ وَذَلِکَ أنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ یَرفَعُ العَذَابَ عَن أهلِ الأرضِ إِذَا کَانَ فِیهَا نَبِی أو إِمَامٌ: قالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ :

« وَ ما کَانَ اللهُ لِیُعَذِّبَهُم وَ أنتَ فیهِم ...»(1)

وَقالَ النَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : النُّجُومُ أمَانٌ لأِهلِ السَّماءِ وَأهلِ بَیتِی أمَانٌ لأِهلِ الأرضِ فَإِذَا ذَهَبَتِ النُّجُومُ أتَی أهلَ السَّماءِ مَا یَکرَهُونَ. وَإِذَا ذَهَبَ أهلُ بَیتِی أتَی أهلَ الأرضِ مَا یَکرَهُونَ یَعنِی بِأهلِ بَیتِهِ الأئِمَّهَ الَّذِینَ قَرَنَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ طَاعَتَهُم بِطَاعَتِهِ فَقالَ:

« یا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أطیعُوا اللهَ وَأطیعُوا الرَّسُولَ وَ أولِی الأمرِ مِنکُم ...»

وَهُم المَعصُومُونَ المُطَهَّرُونَ الَّذِینَ لاَ یذنِبُونَ وَ لاَ یَعصُونَ وَهُمُ المُؤَیدُونَ المُوَفَّقُونَ المُسَدَّدُونَ بِهِم یَرزُقُ اللهُ عِبَادَهُ وَ بِهِم تُعمَرُ بِلاَدُهُ وَ بِهِم ینزِلُ القَطرَ مِنَ السَّماءِ وَ بِهِم یَخرِجُ بَرَکَاتِ الأرضِ وَ بِهِم یمهِلُ أهلَ المَعَاصِی وَلاَ یعَجِّلُ عَلَیهِم بِالعُقُوبَهِ وَ العَذَابِ لاَ یفَارِقُهُم رُوحُ القُدُس ِوَلاَ یفَارِقُونَهُ وَلاَ

ص: 159


1- سوره انفال آیه 33.

یفَارِقُونَ القُرآنَ وَ لاَ یفَارِقُهُم صَلَوَاتُ الله عَلَیهِم أجمَعِین.(1)

جابر بن یزید جعفی گوید: به حضرت باقر علیه السلام عرض کردم: به چه سبب احتیاج به پیغمبر و امام هست؟ فرمود: برای آنکه جهان به صلاح خود باقی بماند، و این برای آن است که خدای تعالی تا زمانی که پیغمبر و امام در زمین باشد عذاب رااز اهل زمین بردارد، خدای تعالی می فرماید:

«خدا آنان را عذاب نمی کند تا وقتی که (توای محمد) در میان آنان باشی».

و رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: ستارگان آسمان امان هستند،برای اهل آسمان ؛ و اهل بیت من نیز امان برای اهل زمین هستند. پس هنگامی که ستارگان اهل آسمان از بین بروند، برسراهل آسمان چیزی می آید که از آن کراهت دارند و هنگامی که اهل بیت من بروند برسراهل زمین همان چیزی می آید که از آن کراهت دارند. همان ائمه و امامانی که خداوند طاعتشان را به طاعت خود مقرون کرده و اطاعتشان راواجب فرموده است و در قرآن خود فرموده:

« یا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أطیعُوا اللهَ وَأطیعُوا الرَّسُولَ وَ أولِی الأمرِ مِنکُم ...»

«ای کسانی که ایمان آورده اید خدا و رسول و اولی الامر را اطاعت کنید...».

و آنان معصوم و پاک و مطهرند. آنهایی که گناه و معصیت ندارند و به واسطه آنان روزی به بندگان داده می شود و به وسیله آنان شهرها آباد می گردد و به وسیله آنان باران از آسمان می بارد و به وسیله آنان برکات زمین بیرون می آید. به وسیله آنان اهل معصیت را مهلت میدهند و تعجیل در عقوبتشان نمی کنند. روح القدس (جبرئیل) از آنان جدا نشود، آنها هم از روح القدس جدا نگردند و آنان از قرآن جدا نشوند و قرآن هم از آنان جدانگردد.

6-عَن أبِی جَعفَرٍ عَلَیهِ السَّلام قالَ: قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : مَن قالَ سُبحَانَ الله غَرَسَ اللهُ لَهُ بِهَا شَجَرَهً فِی الجَنَّهِ وَمَن قالَ: الحَمدُلله غَرَسَ اللهُ لَهُ بِهَا شَجَرَهً فِی الجَنَّهِ

ص: 160


1- تفسیر نورالثقلین 510/1 .

وَمَن قالَ: لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ غَرَسَ اللهُ لَهُ بِهَا شَجَرَهً فِی الجَنَّهِ وَمَن قالَ: اللهُ أکبَرُ غَرَسَ اللهُ لَهُ بِهَا شَجَرَهً فِی الجَنَّهِ فَقالَ: رَجُلٌ مِن قُرَیشٍ: یا رَسُولَ الله ! إِنَّ شَجَرَنَا فِی الجَنَّهِ لَکَثِیرٌ؟ قالَ نَعَم وَلَکِن إِیاکُم أن تُرسِلُوا عَلَیهَا نِیرَاناً فَتُحرِقُوهَا وَ ذَلِکَ أنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ:

«یا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أطیعُوا اللهَ وَأطیعُوا الرَّسُولَ وَلا تُبطِلُوا أعمالُکُم»(1)

امام باقر علیه السلام از رسول اکرم صلی الله علیه واله روایت کرده که فرمودند: کسی که بگوید: سبحان الله ،خداوند یک درخت در بهشت برای او می کارد و کسی که بگوید: الحمدلله ، خداوند یک درخت در بهشت برای او میکارد و کسی که بگوید: لا اله الا الله ، خداوند یک درخت در بهشت برایش میکارد و کسی که بگوید: الله اکبر، خداوند یک درخت برای او در بهشت میکارد. مردی (عمر بن الخطاب) از رسول خدا صلی الله علیه واله پرسید: یارسول الله ! پس درختان ما در بهشت خیلی زیاد است ؟ فرمود: بلی، اما مواظب باشید آتش نفرستید و آنها را نسوزانید و خداوند عزوجل چنین می فرماید:

«ای کسانی که ایمان آوردید از خدا و رسول و اولی الامر اطاعت کنید».

(یعنی اگر تو از علی و اولاد معصومش اطاعت کردی، آن درخت ها برای تو می ماند یا این اذکار به توسود می دهد و الا هباءاً منثوراً است ومانند گردپراکنده درهوا است و باد عملتان را می برد.عمل هایتان بدون ولایت و امامت امیرالمؤمنین و فرزندان معصومش علیهم السلام بی ارزش خواهد بود).

7- عَن أصبَغَ بنِ نُبَاتَهَ الحَنظَلِی قالَ: رَأیتُ أمِیرَالمُؤمِنِینَ عَلَیهِ السَّلام یَؤمَ افتَتَحَ البَصرَهَ وَ رَکِبَ بَغلَهَ رَسُولِ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه ، ثُمَّ قالَ: أیُّهَا النَّاسُ ألاَ أخبِرُکُم بِخَیرِ الخَلقِ یَؤمَ یجمَعُهُمُ اللهُ فَقَامَ إِلَیهِ أبُو أیوبَ الأنصَارِی فَقالَ: بَلَی یا أمِیرَالمُؤمِنِینَ! جَدِّثنَا فَإِنَّکَ کُنتَ تَشهَدُ وَنَغِیبُ فَقالَ: اِنَّ خَیرَ الخَلقِ یَؤمَ یَجمَعُهُمُ اللهُ

ص: 161


1- سوره محمد آیه 33؛ ثواب الاعمال /32.

سَبعَهٌ مِن وُلدِ عَبدِ المُطَّلِبِ لاَ ینکِرُ فَضلَهُم إِلاَّ کَافِرٌوَ لاَ یَجحَدُ بِهِ إِلاَّ جَاحِدُ. فَقَامَ عَمَّارُ بنُ یاسِرٍ فَقالَ: یا أمِیرالمُؤمِنِینَ سَمِّهِم لِنَعرِفَهُم. فَقالَ: إِنَّ خَیرَ الخَلقِ یَؤمَ یَجمَعُهُمُ اللهُ الرُّسُلُ وَاِنَّ أفضَلَ الرُّسُلِ مُحَمَّدٌ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه وَإِنَّ أفضَلَ کُلِّ اُمَّهٍ بَعدَ نَبِیهَا وَصِی نَبِیهَا حَتَّی یدرِکَهُ نَبِی ألاَ وَ اِنَّ أفضَلَ الأوصِیاءِ وَصِی مُحُمَّدِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه الاَ وَ إِنَّ أفضَلَ الخَلقِ بَعدَ الأوصِیاءِ الشُّهَدَاءُ ألاَ وَإِنَّ أفضَلَ الشُّهَدَاءِ حَمزَهُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ وَجَعفَرِ بنِ أبِی طَالِبٍ لَهُ جَنَاحانِ خَضِیبَانِ یطِیرُ بِهِمَا فِی الجَنَّهِ لَم یَنحَل أحَدَ مِن هَذِهِ الأمَّهِ جَنَاحَانِ غَیرُهُ شَیٌ کَرَّمَ اللهُ بِهِ مُحَمَّداَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه وَ شَرَّفَهُ و السِّبطَانِ الحَسَنُ وَالحُسَینُ وَ المَهدِی عَلَیهِمُ السَّلام یَجعَلُهُ اللهُ مَن شَاءَ مِنَّا أهلَ البَیتِ ثُمَّ تَلاَ هَذِهِ الآیَه:

«وَ مَن یُطِعٍ اللهَ وَ الرَّسُولَ فَأولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أنعَمَ اللهُ عَلَیهِم مِنَ النَّبِیِینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالّحینَ وَ حَسُنَ أولئِکَ رَفیقا»(1)

اصبغ بن نباته حنظلی گوید: امیرمؤمنان علیه السلام را در روز فتح بصره دیدم که بر قاطر رسول خدا صلی الله علیه واله سوار بود. سپس فرمود: ای مردم! می خواهید شما را به بهترین خلق در روز قیامت خبر بدهم؟ ابو ایوب انصاری بلند شد و گفت: بلی یا امیرمؤمنان! به ما خبر بده زیرا تو مقام شهود و غیب را می دانی (خود، مقام غیب و شهودی). فرمودند: بهترین خلق در روز قیامت 7 نفرند از فرزندان عبدالمطلب علیه السلام کسی منکر فضیلت آنها نشود مگر کافر. عمار بن یاسر گفت: یا امیرالمؤمنین! آنها را برای ما نام ببر. فرمود: بهترین خلق در روز قیامت، در آن روزی که خداوند همه مردم را جمع می کند انبیا و رسولانش می باشند و برترین انبیا و رسولان الهی، محمد صلی الله علیه واله و بعد از آن حضرت بهترین خلق خدا وصی و جانشین (جانشینان) آن حضرت است. و برترین خلق بعد از اوصیای آن حضرت، شهدا هستند و بعد از شهدا، برترین خلق خدا حمزه بن عبدالمطلب و جعفر بن ابی طالب علیه السلام هستند که خداوند دو بال سبز به آنها داده و در بهشت با آن ها

ص: 162


1- سوره نساء آیه 69؛ کافی 450/1 ؛ تفسیر نورالثقلین 513/1 .

پرواز می کنند. در این امت به کسی غیر از ایشان دو بال داده نشده است.

خداوند به محمد صلی الله علیه واله کرم کرد و به او شرافت بخشید و به دو سبط او حسن وحسین و مهدی و هم چنین شرافت بخشید که خداوند مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را از ما قرار داد. سپس این آیه را تلاوت فرمودند : « وَ مَن یُطِعِ اللهَ وَ الرَّسُول ...»

8- فی تفسیر علی بن ابراهیم و اما قوله:

« َومَن یُطِعِ اللهَ وَ الرَّسُولَ فَاُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أنعَمَ اللهُ عَلَیهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقا»

قالَ النَّبِیینَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه وَالصِّدِّیقِینَ عَلِیٌّ عَلَیهِ السَّلام وَالشُّهَداءِ الحَسَنُ وَ الحُسَینُ وَالصَّالِحِینَ الأئِمَّهُ وَحَسُنَ أولئِکَ رَفِیقاً القَائِمُ مِن آلِ مُحَمَّدعَلَیهِمُ السَّلام .(1)

در تفسیر علی بن ابراهیم در مورد قول و گفتار خداوند که فرموده:

« هر که از خدا و رسول فرمان برد، آنان با کسانی باشند که خدا بدانها نعمت داده از پیغمبران و صدیقان و شهیدان و نیکان و آنان چه خوب رفیقانی باشند».

مراد از نبین، پیغمبراکرم صلی الله علیه واله است و مراد از صدیقین، امیرمؤمنان علی علیه السلام است و مراد از شهدا، امام حسن و امام حسین علیهما السلام است و مراد از صالحین، ائمه معصومین علیهم السلام هستند و مراد از حَسُن أُولئک رفیقاً حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از آل محمد علیهم السلام می باشد.

ولایت چهارگانه

1- ولایت مطلقه کلیه، مخصوص خداوند و انبیا و اولیایش است.

2۔ ولایت مطلقه غیر کلیه از پدر بر فرزند.

3- ولایت کلیه غیر مطلقه فقیه جامع شرایط .

4- ولایت غیر مطلقه و غیر کلیه مرد برزن.

غیراز ولایت الهیه و حضرات معصومین علیهم السلام بقیه ولایت ها مطلق نیستند؛ حتی ولایت فقیه جامع الشرایط که شروطی دارد، چه حکم او و چه خود او علاوه براین،

ص: 163


1- تفسیر قمی 142/1 ؛ تفسیر نورالثقلین516/1 .

ولایت او در میان علما و فقها محل اختلاف است.

عَنِ الإِمَامِ الصَّادِق عَلَیهِ السَّلام : فَأمَّا مَن کَانَ مِنَ الفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَی هَوَاهُ مُطِیعاً لأِمرِ مَولاَهُ فَلِلعَوَامِّ أن یقَلِّدُوهُ وَ ذَلِکَ لاَ یکُونُ إِلاَّ بَعضَ فُقَهَاءِ الشِّیعَهِ لاَ جَمِیعَهُم. (1)

امام صادق علیه السلام فرمودند: پس اما کسی از فقها که صیانت نفس داشته باشد و حافظ دینش باشد و مخالف هوای نفس و مطیع امر مولای خود (خدا و رسول خدا و ائمه علیهم السلام ) باشد (اگر چنین فقهایی باشند) پس بر مردم است که از آنان تقلید کنند و این نیست مگر بعضی از فقهای شیعه که دارای این صفات باشند نه همه.

و ولایت پدر و مادر بر فرزند هم مطلق نیست. و به شرطی اطاعتشان واجب است که امر به معصیت نکنند و مشرک و یا کافر نباشند، امر به ترک واجبی مانند نماز، روزه، حج و... نکنند و امر به معصیت و گناه نکنند.

قالَ عَلِی عَلَیهِ السَّلام: لاَ دِینَ لِمَن دَانَ بِطَاعَهِ المَخلُوقِ فِی مَعصِیهِ الخَالِق.(2)

امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند: دین ندارد کسی که اطاعت مخلوق را می کند و معصیت خداوند را می نماید.

قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : لاَ طَاعَهَ لِمَخلُوقٍ فِی مَعصِیهِ الخَالِق .(3)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: برای مخلوق در معصیت خالق طاعتی نیست.

یعنی اگر شخصی خود را به عنوان فقیه جامع الشرایط می داند، و مردم را به معصیت خالق دستور داد اطاعت از چنین فقیهی حرام است .(4)

ص: 164


1- احتجاج ترجمه جعفری 552/2 .
2- عیون اخبار الرضا علیه السلام 43/2 ؛ بحار الانوار393/70 .
3- من لا یحضره الفقیه 1381/3
4- بحار الانوار 85/71 به نقل از نهج البلاغه؛ وسائل الشیعه 11/ 422 ح 021226

« وَإِن جاهَداکَ عَلی أن تُشرِکَ بی ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمُ فَلا تُطِعهُما...»(1)

و آیه شریفه (خطاب به کسی که پدر و مادرش مشرک است) می فرماید: «اگر تو را امر کردند که برای من شریک قرار دهی، آنها را اطاعت نکن» .

تمجید پیغمبر صلی الله علیه واله از لسان امیرالمؤمنین علیه السلام

در تمجید پیامبراکرم صلی الله علیه واله از لسان امیرالمؤمنین علیه السلام چنین آمده است:

1-... حَتیَّ بَعَثَ اللهُ مُحَمَّداً صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه شَهِیداً وَ بَشِیراً وَ نَذِیراً خَیرَ البَرِیهِ طِفلاً وَ أنجَبَهَا کَهلاً وَأطهَرَ المُطَهَّرِینَ شِیمَهً وَ أجوَدَ المُستَمطَرِینَ دِیمَه.(2)

تا اینکه خدا محمد صلی الله علیه واله را گواهی دهنده، بشارت دهنده و هشدار دهنده برانگیخت. پیامبری که بهترین آفریدگان در خردسالی و درست پیری نجیب ترین و بزرگوارترین مردم بود. اخلاقش از همه پاکان، پاکترو باران کرمش از هر چیزی بادوام تر بود.

2- مَا بَرَأَ اللهُ نَسَمَهً خَیراً مِن مُحَمَّد صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه .(3)

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: خداوند هیچ بنده ای را بهتر از محمد صلی الله علیه واله نیافریده است.

3- فَإِنَّ اللهَ سُبحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه نَذِیراً لِلعَالَمِینَ وَ مُهَیمِناً عَلَی المُرسَلِین.(4)

4 خداوند سبحان محمد صلی الله علیه واله را نذیر و ترساننده و امان دهنده ، حافظ و نگهبان بر رسولان مبعوث گردانید.

4- بِأبِی أنتَ وَأمِّی اذکُرنَا عِندَ رَبِّکَ وَ اجعَلنَا مِن بَالِک.(5)

ص: 165


1- سوره لقمان آیه 15.
2- نهج البلاغه خطبه 105.
3- کافی 1/ 440 ح 2، کنز الفوائد 164/1 ؛ بحار الانوار 368/16 .
4- نهج البلاغه نامه 62.
5- نهج البلاغه خطبه 235.

پدر و مادرم به فدایت ما را نزد پروردگارت یاد کن و ما را حامی و بازوی خود قرار بده. 5- وَ قالَهُ (وَ هُوَیلِی غُسلَ رَسُولِ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه وَ تَجهِیزَهُ) بِأبِی أنتَ وَ أمِّی یا رَسُولَ الله لَقَدِ انقَطَعَ بِمَوتِکَ مَا لَم ینقَطِع بِمَوتِ غَیرِکَ مِنَ النُّبُوَّهِ وَ الإِنبَاءِ وَ أخبَارِ السَّمَاء.(1)

در حالی که بدن پیامبر صلی الله علیه واله را غسل می داد، می فرمود: پدر و مادرم به فدایت حقیقت به مرگ شما نبوت و اخبار آسمان (طبق وحی) قطع شد، آن چه به مرگ غیر از شما قطع نمی شود.

6- إِنَّمَا أنَا عَبدٌ مِن عَبِیدِ مُحَمَّد صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه.(2)

فرمود: همانا من بندهای از بندگان محمد صلی الله علیه واله هستم.

7- کُنتُ مَعَ النَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه بِمَکهَ فَخَرَجنا فِی بَعضِ نَواحیها فَما استَقبَلَهُ جَبَلٌ

وَلا مَدَرٌ وَلا شَجَرٌ اِلاَّ وَهُوَ یَقول: اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رَسُولَ الله .(3)

فرمود: من با پیغمبر خدا صلی الله علیه واله در مکه بودم. پس خارج شدیم در بعضی از صحراها و کوه ها، هیچ کوه و ریگ و درختی از ایشان استقبال نمی کرد مگر اینکه می گفت: السلام علیک یا رسول الله صلی الله علیه واله .

8- اختَارَهُ مِن شَجَرَهِ الأنبِیاءِ وَ مِشکَاهِ الضِّیاءِ وَ ذُوَابَهِ العَلیاءِ وَ سُرَّهٍ البَطحَاءِ وَمَصَابِیحِ الظُّلمَهِ وَینَابِیعِ الحِکمَه.(4)

خداوند پیامبرش را از درخت تنومند پیامبران ، از سرچشمه نور هدایت، از جایگاه بلند و بی همانند، از سرزمین بطحاء برگزید و اختیار کرد.

ص: 166


1- نهج البلاغه خطبه 235.
2- توحید صدوق /174ح 3؛ احتجاج طبرسی 210/1 ؛ بحار الانوار 283/3 .
3- کنز العمال 365/12 ح 035370
4- نهج البلاغه خطبه 108.

ادامه حدیث شریف کساء

اشاره

فَما کَانَت إِلاَّ ساعَهً وَاِذَا بِوَلَدِیَ الحَسَنِ قَد أقبَلَ وَقالَ: السَّلامِ عَلَیکِ یا أمّاهُ ! فَقُلتُ:وَعَلَیکَ السَّلامُ یا قُرَّهَ عَینی وَ ثَمَرَهَ فُؤادی.

«حضرت فاطمه علیها السلام فرمودند: پس ساعتی نگذشت که فرزندم حسن علیه السلام داخل شد و گفت: سلام بر شما ای مادر! گفتم : بر تو باد سلام ای نور دیده ام».

لغت ساعت:

به معنای وقت، هنگام، مقیاس زمان، یک جزء از 24 جزء شبانه روز، که عبارت است از 6 دقیقه. ساعات جمع ساعت و نیز دستگاهی را می گویند که به وسیله آن وقت را می شناسند و اوقات شب و روز را به دست می آورند. (1)

ساعت در قرآن

لفظ ساعت در قرآن 49 مورد آمده است

1) «یَسئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَهِ أیَّانَ مُرساها...»-«سوره اعراف آیه 187»

2) «... إِذَا جَاءَ أجَلُهُم فَلا یَستَأخِرُونَ ساعَهً وَلا یَستَقدِمُون »-«سوره یونس آیه 49»

3) «وَ یَؤمَ یَحشُرُهُم کَأنَ لَم یَلبَثُوا إِلاَّ ساعَهً مِنَ النَّهارِ...»-«سوره یوسف آیه 45»

4) «یَسئَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَهِ قُل إِنَّمَا عِلمُها عِندَ اللهِ ...»-«سوره احزاب آیه 63»

ص: 167


1- الساعه: اکنون، این زمان، وقت حاضر. « فرهنگ عمید» ساعَ الشَّیء سَوعًا: فاسد و ضایع گردید، زایل شد و از بین رفت. ساوَع الرَّجُل: انتقال یافت از ساعتی تا ساعتی. ساعات وساع جمع ساعه: پاره و مقدار زمانی از روز و شب ، قیامت، وقتی که در آن قیامت به پا می شود، هلاک شوندگان. «فرهنگ جامع» السَّاعَه: جزئی است از اجزاء زمان که به قیامت تعبیر شده است در آیات: « اقتَرَبَتِ السَّاعَهُ » [ القمر/1]، «یَسئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَهِ » [ الأعراف / 187]، «وَ عِندَهُ عِلمُ السَّاعَهِ » [ الزخرف/ 85]. قیامت هم بخاطر سرعت حسابرسی اعمال با واژه - ساعه -که بسرعت در گذر است تشبیه شده، چنانکه گفت: «وَهُوَ أسرَعُ الحاسِبِینَ»[ الأنعام / 62] و یا آنچه که در آیات: «کَأنَّهُم یَومَ یَرونَها لَم یَلبَثُوا إِلاَّ عَشِیَّهً أو ضُحاها[ النازعات / 46] ...«مفردات راغب اصفهانی»
لغت وَلَدِی:

ولد به فتح واو و لام به معنی فرزند، اولاد جمع ولد.(1)

ولد در قرآن

لغت ولد در قرآن با مشتقاتش جمعا 102 مورد آمده است .

1) «وَاعلَمُوا أنَّما أموالُکُم وَ أولادُکُم فِتنَهٌ...»-«سوره انفال آیه 28»

2) «وَسَلامٌ عَلَیهِ یَومَ وُلِدَ وَیَومَ یَمُوتُ وَیَومَ یُبعَثُ حَیَّا»-«سوره مریم آیه 15»

3) «وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَومَ وُلِدتُ وَ یَؤمَ أمُوتُ وَ یَؤمَ أبعَثُ حَیَّا»-«سوره مریم آیه 33»

4) «...لا تُلهِکُم أموالَکُم وَلا أولادُکُم عَن ذِکرِالله ...»-« سوره منافقون آیه 9»

5) «إِنَّما أموالُکُم وَ أولادُکُم فِتنَهٌ وَ اللهُ عِندَهُ أجرٌ عَظیم »-«سوره تغابن آیه 15»

لغت فأقبل:

اقبال پیش آمدن و رو آوردن به چیزی، رو آوردن دولت، بخت و طالع. (2)

اقبل در قرآن

کلمه اقبل در قرآن با تمام مشتقاتش (ظاهرا) 314 مرتبه آمده است.

1) «... یا مُوسَی أقبِل وَلا َتَخَف إِنَّکَ مِنَ الآمِنین»-«سوره قصص آیه 31»

2) «وَ أقبَلَ بَعضُهُم عَلی بَعضٍ یَتَساءَلُون»-«سوره صافات آیه 27»

3) «فَأقبَلَ بَعضُهُم عَلی بَعضٍ یَتَلاوَمُون»-«سوره قلم آیه 30»

4) «قالُوا وَ أقبَلُوا عَلَیهِم مَا ذا تَفقِدُون»-«سوره یوسف آیه 71»

5) «... فَاجلِدُوهُم ثَمانینَ جَلدَهً وَلا تَقبَلُوا لَهُم شَهادَهً أبَدا»-«سوره نور آیه 4»

ص: 168


1- وَلَدَتِ المَرئَهُ وَلادًا وَ وَلادَهً وَ اِلادَهً وَمَولِدًا وَلِدَهً : زن زائید. وَلَدَتِ الأرضُ النَّباتَ: زمین گیاه را رویاند.وَلَدَ الوَلَدَ:کودک را زائید و پرورید. وَلَدَ الشَّیء مِنَ الشَّیء: چیزی را از آن بیرون آورد. تَوَلّدَ الشَّیء: آن چیز پیدا شد. والِد، وَلَدَه: جمع پدر و مادر. والدات جمع والِدَه: مادر. میلاد: وقت زاییدن. مَولُود،مَولُودَه (مؤنث) موالید جمع مولود:کودک، نوزاد. مُوَلّده: قابل زن ها. «فرهنگ جامع و عمید»
2- قَبل: پیش، نقیض بعد. قِبَل: جانب طرف و نیز به معنای طاقت و قدرت. قُبُل: روبرو،پیش ،جلوی چیزی، نقیض دُبُر. قِبلَه: جهت ، سمت. قَبِلَ الشَیءَ قَبُولاً وَقُبُولاً: گرفت آن را و چسبید به آن. قَبِلَتِ اللّیلهُ : شب پیش آمد. أقبَلَ الیَومُ: روز پیش آمد، نزدیک به آمدن است. اَقبَلَ عَلَیهِ: براو روی کرد. «فرهنگ جامع و عمید» .
لغت أمّ:

به معنی مادر، اصل هر چیز.(1)

اُمّ در قرآن

واژه امّ 85 مورد در قرآن آمده است:

1) «... مِنهُ آیاتُ مُحکَماتُ هُنَّ أمُّ الکِتاب ...»-«سوره آل عمران آیه 7»

2) ... «وَ لِتُنذِرَ أمَّ القُری وَمَن حَولَها...»-«سوره انعام آیه 92»

3) «یَمحُوا اللهُ ما یَشاءُ وَیُثبِثُ وَ عِندَهُ أمُّ الکِتاب »-«سوره رعد آیه 39»

4) «وَأوحَینا إِلَی أمِّ مُوسَی أن أرضِعیهِ ...»-«سوره قصص آیه 7»

5) «وَإِنَّهُ فِی أمِّ الکِتابِ لَدَینا لَعَلِیُّ حَکیم»-«سوره زخرف آیه 7»

شرح و توضیح
اولاد حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام

فرزندانی که امیرالمؤمنین و حضرت فاطمه زهرا علیهما السلام داشتند، منحصر بودند به پنج نفر. دو پسربه نام امام حسن و امام حسین و دو دختربه نام زینب کبری و ام کلثوم علیهم السلام و فرزندی در شکم داشتند به نام حضرت محسن که او را به شهادت رسانیدند.(2)

و در کل فرزندان امیرالمؤمنین علیه السلام اختلاف است. شیخ مفید تعداد اولاد آن حضرت را 28 نفر نوشته که مشهور همین است.

1- امام حسن مجتبی علیه السلام که پسر بزرگتر بودند.

2- امام حسین علیه السلام

ص: 169


1- امّات وامّهات جمع امّ: در عربی امّهات مخصوص انسان وامّات مخصوص بهائم است. امّ الخبائث:شراب. أمّ القُری: مکه معظمه. أمَّ الکتاب: سوره فاتحه یا تمام قرآن. ام النُّجوم: کهکشان. أمّ البَیض: شترمرغ . امّ الشائفُ: بیابان و دور دست. اُمُّ جُندَب: ظلم وبیدادگری . اُمُّ جیش: عَلَم لشکر. اُمُّ خَشّاب: سختی.اُمُّ الدِّمام : پوست دماغ. امّ الّراس: دِماغ. امّ جَستار وام صُبُور بلا، جنگ سخت . امّ الصّبیان: به اصطلاح زنانه آل است. و آن قسمت صَرع و بادی است که عارض بچه های نوزاد می شود وموجب غش می گردد.
2- ارشاد شیخ مفید/ 342؛ اعلام الوری / 293.

3- حضرت محسن علیه السلام

4- حضرت زینب علیها السلام

5۔ حضرت ام کلثوم علیها السلام

6- محمد بن حنفیه که مادرش خوله بنت جعفر، قیس بن الحنفیه کنیه اش ابوالقاسم که بعد از امام حسن و امام حسین علیهما السلام بوده و در سن 65 سالگی در سنه 81 از دنیا رفت و ولادتش در سنه 16 هجری بوده و جماعت کیسانیه اورا مهدی آخرالزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و موعود می دانند و می گویند در کوه رضوی (در یمن) غایب شده است.

7- حضرت اباالفضل العباس علیه السلام

8- جعفر

9- عثمان

10- عبدالله این چهار بزرگوار از حضرت ام البنین علیها السلام بنت حزام بن خالد متولد شدند و هر چهار نفر در کربلا در یاری حضرت سیدالشهداء علیه السلام شهید شدند.

11- یحیی بن علی علیهما السلام که والده ماجده اش اسماء بنت عمیس بوده است.

12- محمداصغر، مکنی به ابی بکر

13- عبیدالله که والده این دو نیز لیلی بنت مسعود الدارمیه التیمیه بوده. این دو هم

در کربلا شهید شدند...

14- جناب عمراطرف

15- رقیه که این دو با هم متولد شدند.

والده ماجده شان ام حبیبه بنت ربیعه است. در تذکره سبط بن جوزی گفته است که عمر اطرف 85 سال زندگی کرد و نصف میراث امیرالمؤمنین علیه السلام را به ارث برد و با اسماء بنت عقیل بن ابی طالب علیه السلام ازدواج کرد و از او محمد و موسی و ام حبیب به وجود آمد.

او از پسران امیرمؤمنان علیه السلام کوچک تر بود و بعد از اتمام اولادهای آن حضرت از دنیا

ص: 170

رفت و نسل حضرت علی علیه السلام در اولاد ذکور از پنج نفر باقی ماند؛ از امام حسن مجتبی و امام حسین علیهما السلام و جناب محمد حنفیه و حضرت اباالفضل العباس علیه السلام و جناب عمر اطرف. و از سایر اولاد ذکور آن حضرت نسلی باقی نماند و علت اینکه اورا عمراطرف می گفتند این است که از طرف پدر بزرگوارش بودواز حضرت صدیقه طاهره علیها السلام نبود.

اما عمر بن علی بن الحسین هم از نسل امیرالمؤمنین علیه السلام بود و هم از فاطمه علیها السلام و چون شرافتش از دو طرف است او را عمر اشرف گویند.

16- ام الحسن

17- رمله ، که والده ماجده این مخدره ، ام سعید بنت عروه بن مسعود ثقفیه بود.

18- نفیسه، کنیه او ام کلثوم الصغری بود. زوج کثیر بن عباس بن عبد المطلب .

19- زینب الصغری، زوجه محمد عقیل بود.

20 - رقیه الصغری، زوجه عبد الرحمن بن عقیل بود.

21- ام هانی، زوجه عبدالله بن عقیل بود.

22- امامه، زوجه صلت بن عبدالله بن نوفل بن حرث بن عبدالمطلب بود .

23- فاطمه، زوجه محمد بن سعید بن عقیل بود.

24- خدیجه، زوجه عبدالرحمن بن عقیل بود.

25 - میمونه، زوجه عبدالله الأکبر بن عقیل بود.

26- ام الکرامه.

27۔ جمانه.

28- ام سلمه که این چند نفر از مادرهای متفرقه بودند.

ص: 171

در مورد نوزاد و مراحل آن از حمل تا...

امام صادق علیه السلام فرمود: زن حامله میوه به بخورد تا فرزندش خوشبوتر و رنگ فرزند صاف تر باشد و فرمود: اول چیزی که زن زاییده بخورد باید طب باشد. چنانچه حق تعالی به حضرت مریم علیها السلام ، بعد از وضع حمل حضرت عیسی علیه السلام دستور داد رطب بخورد.

« وَ هُزِی إِلَیکِ بِجِذعِ النَّخلَهِ تُساقِط عَلَیکِ رُطَباً جَنِیًّا» (1)

«ای مریم ! شاخه درخت را حرکت بده، تا از آن برای تو رطب تازه فرو ریزد» .

گفتند: اگر وقت رطب نباشد چه کند؟ فرمود: 9 دانه خرما از خرمای مدینه بخورد و اگر نباشد و دانه از خرماهایی که هست بخورد.

فرمود به درستی که خداوند می فرماید: به عزت و جلالم، هر زنی که تازه زاییده رطب بخورد، فرزند او را بردبار گردانم.

و در روایتی معتبر از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام منقولست که: به زنان، بعد از ولادت فرزند، خرمای برنی (2) بخورانید، تا آنکه فرزند زیرک و بردبار شود.

و در روایتی از رسول خدا صلی الله علیه واله منقولست که فرمود: به زنان حامله کندر بخورانید. به درستی که طفلی که در شکم مادر، کندر غذایش شود، دلش محکم و عقلش زیاد می شود و اگر پسر باشد شجاع گردد و اگر دختر باشد سرینش بزرگ شود .(3)

و از امام صادق علیه السلام منقول است: هنگامی که فرزند متولد شود به قدر عدسی از جاوشیر (4) بگیرو در آب حل کن و دو قطره در بینی راست طفل و یک قطره در بینی چپش بریز و در گوش راستش اذان بگو و در گوش چپش اقامه ، که هرگز ضرر جنیان به

ص: 172


1- سوره مریم آیه 25.
2- یک نوع خرما است.
3- سرین: طرف پائین، ران و کفل و به سبب این در نزد شوهر، عزیز می باشد.
4- صمغی است بدبو به رنگ سرخ تیره که از بیخ وساقه گیاهی گرفته می شود...

او نرسد و دیوانه نشود.

و امام باقر علیه السلام فرمود: کام طفل (1) را با آب فرات بردارید و اقامه در گوش چپش بگویید، پیش از آنکه نافش را قطع کنند که در این حال ترس هرگز به او نرسد و ام الصبیان به او ضرر نرساند و دیوانه نشود.

و فرمود: کام طفل را با تربت امام حسین علیه السلام بردارید و اگر آب فرات نباشد، با آب باران و تربت امام حسین علیه السلام بردارید. و از امام علی علیه السلام منقولست: با خرما کام طفل را بردارید که رسول خدا صلی الله علیه واله با امام حسن و امام حسین علیهما السلام چنین کرد.

نامگذاری فرزندان

و از امام باقر علیه السلام منقول است که بهترین نام ها، نام محمد است که دلالت بر بندگی خدا کند مثل عبدالله . و بهترین نام ها، نام پیامبران است و از حضرت علی علیه السلام منقولست که: فرزند را در شکم مادر نام بگذارید و اگر نام نگذارید وسقط شد در قیامت به پدر خود گوید: چرا نام مرا نگذاشتی و رسول خدا صلی الله علیه واله محسن فرزند حضرت فاطمه علیهاالسلام را در شکم نام گذاشت.

و از حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام منقول است که: اول نیکی که پدر با فرزند خود می کند آن است که او را نام نیکی بگذارد.

و رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: هر که چهار فرزند داشته باشد و هیچ یک را به نام من نام نگذارد بر من جفا کرده است.

و از امام موسی کاظم علیه السلام منقولست: فقر و بینوایی داخل خانه ای که در آن خانه نام محمد یا احمد یا علی یا حسن یا حسین یا جعفر یا طالب یا عبدالله یا فاطمه بوده باشد نمی شود.

از امام محمد باقر علیه السلام منقول است که فرمود: به درستی که هرگاه شیطان می شنود که کسی نام بچه اش را با محمد یا علی صدا می کند آب می شود وهرگاه بشنود که

ص: 173


1- دهان، داخل دهان، سقف دهان .

کسی را به نام یکی از دشمنان ما اهل بیت صدا می کنند، شاد می شود وفخر می کند.

منقولست شخصی به حضرت صادق علیه السلام گفت: خداوند به من پسری داده است. حضرت فرمود: مبارک باشد! نام او را چه گذاشتی؟ گفت: محمد. حضرت سر را به جانب زمین پایین آورد و مکرر اسم محمد را می گفت تا آنکه نزدیک بود صورت ایشان به زمین برسد. پس فرمود: جان خودم و فرزندان و زنان و پدر و مادرم و جمیع اهل زمین فدای حضرت رسول صلی الله علیه واله باد. چون او را چنین نام مبارکی گذارده ای او را دشنام مده و او را مزن و به او آسیب رسان و بدانکه هیچ خانه ای نیست که در آن اسم محمد باشد مگر آنکه هر روز آن خانه را مقدس و مطهر می گردانند. (1)

رسول خدا صلی الله علیه واله از چند اسم نهی فرموده

از اسم های حکم، حکیم، خالد و مالک نهی کرد و فرمود: دشمن ترین نام ها نزد خدا حارث و مالک و خالد است و از چهار کنیه نهی فرمود: ابوعیسی، ابوالحکم، ابومالک و ابوالقاسم. در وقتی که نام محمد باشد که هم نام و کنیه مخصوص آن حضرت است.

تعیین نام

در فقه الرضا علیه السلام آمده است که نام را در روز هفتم تعیین کنید.

و غسل دادن مولود حین ولادت، سنت موکد است و به قصد قربت غسل بدهد.

قالَ عَلِی عَلَیهِ السَّلام : وَحقّ الوَلَدِ عَلَی الوَالِدِ أن یُحَسِّنَ اسمَهُ وَیحَسِّن أدَبَهُ وَ یعَلِّمَهُ القُرآن . (2)

حضرت علی علیه السلام فرمود: و حق فرزند بر پدر آن است که او را نام نیکونهد و او را نیکوادب کند و به او قرآن تعلیم دهد.

ص: 174


1- حلیه المتقین /149.
2- نهج البلاغه /455 حکمت 399
عقیقه و سر تراشیدن

عقیقه بر کسی که توانایی دارد، سنت مؤکد است. و بعضی از علما آن را واجب می دانند. البته بهتر است روز هفتم واقع شود و اگر تأخیر انداخت تا بلوغ طفل برپدر سنت است و بعد از بلوغ تا آخر عمر برخودش سنت است.

و در روایات بسیار منقولست که فرزند در گرو عقیقه است، یعنی اگر انجام ندهد، در معرض مردن و انواع بلاها است. حتی از امام صادق علیه السلام پرسیدند: فرزندی که در روز هفتم بمیرد عقیقه اش لازم است ؟ فرمود: اگرپیش از ظهر بمیرد عقیقه ندارد و اگر بعد از ظهر بمیرد عقیقه کند.

و از آن حضرت منقول است که فرزند را در روز هفتم نام بگذارند و عقیقه کنند و سر بتراشند و موی سرش را با نقره وزن بکنند و آن را صدقه بدهند و پا و ران عقیقه را به قابله دهند و بقیه آن را به مردم دهند و در حدیث دیگر فرموده است: هروقت پسریا دختری برای تو متولد شد، در روز هفتم گوسفند یا شتری عقیقه کن و او را نام بگذار و سرش را بتراش و به وزن موی سرش طلا و نقره صدقه بده.

از حضرت رضا علیه السلام منقولست که حضرت رسول صلی الله علیه واله در روز ولادت حسنین علیهما السلام در گوششان اذان گفت و حضرت فاطمه علیهاالسلام در روز هفتم برای ایشان عقیقه کرد و یک پای گوسفند را همراه با یک اشرفی به قابله دادند...

در وقت عقیقه این دعا خوانده شود (وقت کشتن شتریا گوسفند یا بز)

بِسمِ الله وَ بّالله اللَّهُمَّ عَقِیقَهٌ عَن فُلاَنٍ (نام او را بگوید) لحمُهَا بِلَحمِهِ وَ دَمُهَا بِدَمِهِ وَ عَظمُهَا بِعَظمِهِ اللَّهُمَّ اجعَلهُ وِقَاءً لآلِ مُحَمَّد عَلَیهِمُ السَّلام. (1)

ختنه: سنت مؤکد است روز هفتم ختنه کردن پسران و اگر روز هفتم ختنه نکند بعد از آن سنت است تا بلوغ طفل و بعد از بالغ شدن بر خودش واجب است...(2)

ص: 175


1- بحار الأنوار 257/43 .
2- حلیه المتقین /89-90.
ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام

قالَ شِیخُ المُفید رَحمَه الله فِی إرشادِه: وَ الأِمَامَ بَعدَ امِیرُالمُؤمِنِین عَلَیهِ السَّلام إِبنُه الحَسَن وَ ابنُ سِیِدَهُ نِساءَ العالَمِین فَاطِمَه بِنتَ مُحَمَّدَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه کنیَتُه أبُو مُحَمَّدٍ وُلِدَ بِالمَدِینَهِ لَیلَهَ النِّصفِ مِن شَهرِ رَمَضَانَ سَنَهَ ثَلاثٍ مِنَ الهِجرَهٍ وَ جَاءَت بِهِ أمُّهُ فَاطِمَهُ عَلَها السَّلام إِلَی النَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه یَومَ السَّابِعِ مِن مَؤلِدِه فِی خِرقَهٍ مِن حَرِیرِ الجَنَّهِ کَانَ جَبرَئِیلُ عَلَیه السَّلام نَزَلَ بِهَاإِلَی النَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه فَسَمَّاهُ حَسَناً وَ عَقَّ عَنهُ کَبشا. (1)

شیخ مفید در ارشادش گفته است: پیشوای پس از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرزند بزرگوارش؛ امام حسن مجتبی علیه السلام است که فرزند سیده زنان عالم، فاطمه علیهاالسلام دختر پیغمبراکرم صلی الله علیه واله می باشد. کنیه آن جناب ابو محمد است که در روز جمعه و در شب نیمه رمضان سال سوم هجرت در مدینه منوره متولد شد. روز هفتم ولادتش فاطمه زهرا علیهاالسلام فرزند بزرگوارش را در پارچه ای ازحریر بهشتی که جبرئیل حضور اقدس حضرت پیغمبر صلی الله علیه واله تقدیم داشته بود پیچید و حضور جد بزرگوارش آورد. پیغمبر خدا صلی الله علیه واله یادگار همایونی خود را به دست مبارک گرفته و او را حسن نامید و گوسفندی برای او عقیقه کرد.

ابن بابویه نیز از امام زین العابدین علیه السلام روایت کرده که فرمود: وقتی امام حسن مجتبی علیه السلام متولد شد، فاطمه زهرا علیها السلام به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: برای این نوزاد نامی تعیین کن.حضرت علی علیه السلام فرمود: من در نامگذاری این مولود بر پیغمبر خدا صلی الله علیه واله سبقت نخواهم گرفت.

آنگاه امام حسن علیه السلام را در پارچه زردی پیچیدند و به حضور رسول خدا صلی الله علیه واله آوردند. پیغمبر خدا صلی الله علیه واله فرمود: مگر من شما را نهی نکردم از اینکه به او جامه زرد بپوشید؟ لذا آن پارچه زرد را از آن حضرت دور کرد و او را در پارچه سفیدی پیچید.

آنگاه رسول خدا صلی الله علیه واله زبان خود را در دهان امام حسن مجتبی علیه السلام نهاد و آن بزرگوار

ص: 176


1- ارشاد شیخ مفید /346.

زبان پیغمبر خدا صلی الله علیه واله را می مکید.

بعد از این عمل از امیرالمؤمنین علیه السلام پرسید: برای این نوزاد چه نامی نهاده اید؟ علی علیه السلام عرض کرد: من در نامگذاری این نوزاد برشما سبقت نخواهم گرفت. پیغمبراکرم صلی الله علیه واله فرمود: من نیز بر خدای خود سبقت نخواهم گرفت. لذا خدای علیم به جبرئیل علیه السلام فرمود: برای محمد صلی الله علیه واله پسری متولد شده ، تو به جانب زمین می روی، سلام ما را به آن حضرت می رسانی و تهنیت و مبارک باد می گویی. سپس بگو که علی بن ابی طالب علیهما السلام از برای تو مثل هارون است برای موسی، نام پسر هارون را از برای این مولود بگذارید.

پیغمبراکرم صلی الله علیه واله فرمود: نام پسر هارون چه بود؟ جبرئیل گفت: شَبَّر. رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: لغت من عربی است ؟ جبرئیل علیه السلام گفت: نام او را حسن بگذار، لذا آن حضرت را حسن نامیدند که به معنای شبر است.

ولادت امام حسین علیه السلام

روز شنبه سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت در مدینه طیبه.

شیخ طوسی از حضرت علی بن موسی الرضا علیهما السلام روایت می کند که فرمود: وقتی امام حسین علیه السلام متولد شد؛ رسول خدا صلی الله علیه واله به اسماء بنت عمیس فرمود: فرزندم حسین را بیاور.

اسماء می گوید امام حسین علیه السلام را در جامه سفیدی پیچیدم و به حضور پیغمبر صلی الله علیه واله بردم. رسول خدا صلی الله علیه واله او را گرفت و در دامن خود نهاد. در گوش راست امام حسین علیه السلام اذان و در گوش چپش اقامه گفت.آنگاه پیغمبر صلی الله علیه واله پس از اینکه امام حسین علیه السلام را بوسید گریه کرد و فرمود: به تو مصیبت بزرگی خواهد رسید، خدا قاتل تو را لعنت کند بعد از آن به اسماء فرمود: این خبر را برای فاطمه زهرا علیها السلام نقل نکن.

وقتی روز هفتم فرا رسید،رسول خدا صلی الله علیه واله آمد و فرمود: حسینم را بیاورید . همین که امام حسین علیه السلام را به حضور آن حضرت بردم، گوسفند ابلقی رابرای آن بزرگوار عقیقه کرد و یک ران آن را به قابله داد. پس از عقیقه دستور داد تا سر امام حسین علیه السلام را تراشیدند و به

ص: 177

وزن موی سرش نقره صدقه دادند و مخلوق (که یک نوع بوی خوش است) بر سر آن بزرگوار مالید. سپس امام حسین علیه السلام را در دامن خود گرفت و فرمود: یا اباعبدالله ! کشته شدن تو خیلی برمن ناگوار است. این را فرمود و شدیدا گریان شد.

اسماء بنت عمیس به رسول خدا صلی الله علیه واله گفت: پدر و مادرم به فدایت این چه خبری است که روز اول (ولادت حسین علیه السلام ) آن را فرمودی و امروز (که روز هفتم ولادت او است) نیز این موضوع را خبر می دهی و در عوض شادی، گریه می کنی؟

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: برای این فرزند دلبندم میگریم که گروهی از ستمکاران بنی امیه او را شهید می کنند، خدا شفاعت مرا نصیب ایشان نکند. حسین مرا شخصی می کشد که در دین من رخنه خواهد کرد و به خدای عظیم کافر خواهد شد...(1)

چرا حسن نام نهاده شد

عَن جَابِرٌ: قالَ النَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه سُمِّس الحَسَنُ حَسَناً لاِنَّ بِإحسَانِ الله قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الاَرَضُونَ وَاشتُقَّ الحُسَینُ مِنَ الإِحسَانِ وَ عَلِی وَ الحَسَنُ اسمَانِ مِن أسمَاءِ الله تَعَالَی وَ الحُسَینُ تَصغِیرُ الحَسُنُ . عَن عُمرانِ وَعَن عَمرُو بنُ ثَابِتٍ قالاَ: الحَسَنُ وَ الحُسَینُ اسمَانِ مِن أسَامِی أهلِ الجَنَّهِ وَلَم یَکُونَا فِی الدُّنیا.(2)

از جابر نقل شده است که پیامبر صلی الله علیه واله فرمودند: امام حسن علیه السلام ، حسن نامیده شد زیرا به احسان خداوند آسمان ها و زمین برپا شده است و حسین از احسان مشتق شده است. و علی و حسن دو اسم از اسم های خداوند تبارک و تعالی است و حسین مصغراسم حسن است. و همچنین از عمران و از عمرو بن ثابت نقل می کند که گفت: کلمه حسن و حسین دو نام از نام های اهل بهشت می باشند که قبلا در دنیا نبوده است.

ابن شهر آشوب در مناقب خود می نویسد، به مجنون گفتند: امام حسن علیه السلام افضل است یا امام حسین علیه السلام ؟ گفت: امام حسن علیه السلام زیرا خدای تعالی می فرماید:

ص: 178


1- بحار الانوار 251/44 .
2- همان

«... رَبَّنا آتِنَا فِی الدُّنیا حَسَنَه...» (1)

فضائل امام حسن و امام حسین علیهما السلام

1- قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه: الحَسَنُ وَ الحُسَینُ خَیرُ أهلِ الأرضِ بَعدِی وَ بَعدَ أبِیهِمَا وَ أمُّهُمَا أفضَلُ نِسَاءِ أهلِ الأرض.(2)

رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: بعد از من حسن و حسین و پدرشان بهترین اهل زمین اند، و مادرشان بهترین زنان اهل زمین است.

2- وَقالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : وَ أمَّا الحَسَنُ فَإِنَّهُ ابنِی وَ وُلدِی وَ بَضعَهٌ مِنِّی وَ قُرَّهُ عَینِی وَضِیاءُ قَلبِی وَ ثَمَرَهُ فُؤادِی وَ هُوَ سَیدُ شَبَابِ أهلِ الجَنَّهِ وَحُجَّهُ الله عَلَی الأُمَّهِ أمرُهُ أمرِی وَ قَولُهُ قَولِی مَن تَبِعَهُ فَإِنَّهُ مِنِّی وَمَن عَصَاهُ فَلَیسَ مِنِّی وَ اِنِّی لَمَّا نَظَرتُ إِلَیهِ تَذَکَّرتُ مَا یَجرِی عَلَیهِ مِنَ الذُّلِّ بَعدِی فَلاَ یزَالُ الأمرُ بِهِ حَتَّی یقتَلَ بِالسَّمِّ ظِلماً وَعُدوَاناً عِندَ ذَلِکَ تَبکِی المَلائِکَهُ وَ السَّبعُ الشِّدَادُ لِمَؤتِهِ وَیبکِیهِ کُلُّ شَیءٍ حَتَّی الطَّیرُفِی جَوِّ السَّماءِ وَ الحِیتَانُ فِی جَوفِ المَاء. (3)

و فرمودند: و اما حسن، پس او فرزند من و پاره تن من و نور چشم، روشنی دل و میوه دل من است و او سرور جوانان اهل بهشت است و حجت خداوند می باشد برامت و امرش امر من و گفتارش گفتار من است. پس کسی که از او متابعت کند، از من است و کسی که از او عصیان کند از من نیست. من وقتی به او می نگرم به یاد آن مصائبی می افتم که بعد از من گرفتار خواهد شد و پیوسته چنین است تا فرزندم حسن را به زهر ستم شهید کنند. پس در این هنگام ملائکه و هفت آسمان برای شهادت او بگریند و هر چیزی برای او گریه کند، حتی پرندگان هوا و ماهیان دریا.

ص: 179


1- مناقب آل أبی طالب علیهم السلام 24/4؛ سوره بقره آیه 201.
2- عیون اخبار الرضا علیه السلام 62/2.
3- امالی شیخ صدوق /114.

3- عَن حُذَیفَهَ بنِ الیَمانِ قالَ: بَینَا رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه فِی جَبَلٍ أظُنُّهُ حَرَی أو غَیرَهُ وَمَعَهُ ابوبَکر وَ عُمَرُ وَعُثمَانُ وَ عَلی عَلَیهِ السَّلام وَجَمَاعَهٌ مِنَ المُهَاجِرِینَ وَالأنصَارِ وَ أنَسٌ حَاضِرٌ لِهَذَا الحَدِیثُ وَ حُذَیفَهُ یحَدِّثُ بِهِ إِذ اَقبَلَ الحَسَنُ بنُ عَلِی عَلَیهِما السَّلام یَمشِی عَلَی هُدُوءٍ وَ وَقَارٍ فَنَظَرَ إِلَیهِ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه، وَقالَ إِنَّ جَبرَئِیلَ یهدِیهِ وَ مِیکَائِیلُ یَسُدِّدُهُ وَهُؤَ وَلَدِی وَ الطَّاهِرُ مِن نَفسِی وَ ضِلعٌ مِن أضلاَعِی هَذَا سِبطِی وَ قُرَّهُ عَینِی بِأبِی هُوَ فَقَامَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه وَ قُمنَا مَعَهُ وَهُوَ یقُولُ لَهُ أنتَ تُفَّاحَتِی وَ أنتَ حَبِیبِی وَ مُهجَهُ قَلبِی وَ أخَذَ بِیدِهِ فَمَشَی مَعَهُ وَ نَحنُ نَمشِی حَتَّی جَلَسَ وَ جَلَسنَا حَولَهُ نَنظُرُ إِلَی رَسُولِ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه وَ هُوَ لاَ یَرفَعُ بَصَرَهُ عَنهُ ثُمَّ قالَ أمَا إِنَّهُ سَیکُونُ بَعدِی هَادیاً مَهدِیاً هَذَا هَدِیهٌ مِن رَبِّ العَالَمِینَ لِی ینَبِّئُ عَنِّی وَ یعَرِّفُ النَّاسَ آثارِی وَ یَحیی سُنَّتِی وَ یَتَوَلَّی أمُورِی فِی فَعلِهِ ینظُرُ اللهُ إِلَیهِ فَیرحَمُهُ رَحِمَ اللهَ مَن عَرَفَ لَهُ ذَلِکَ وَبَرَّنِی فِیهِ وَ أکرَمَنِی فِیه. (1)

حذیفه بن یمان گوید: روزی رسول خدا صلی الله علیه واله در کوهی بودند که گمانم کوه حرا بود؛ و با آن حضرت ابوبکر و عمرو عثمان و علی علیه السلام و جماعتی از مهاجرین و انصار بودند و انس هم برای گفتن حدیث حاضر بود و حذیفه به او خبر می داد و حدیث می گفت. در این بین امام حسن علیه السلام با وقار و آرامش آمد.

پس رسول خدا صلی الله علیه واله به او نگاه کرد و فرمود: جبرئیل او را هدایت می کند و راست و استوارش می دارد. او فرزند من است و پاک و طاهر است؛ از ناحیه من و استخوان پهلوی من است و سبط و نور چشم من است پدرم فدای او.

پس رسول خدا صلی الله علیه واله بلند شد. ما هم بلند شدیم و می گفت: ای حسن! توسیب من و روح و جان و حبیب من هستی و دست او را گرفت و با آن حضرت راه می رفت و ما هم به دنبال آن حضرت راه می رفتیم، تا نشست، ما هم اطراف ایشان نشستیم و به

ص: 180


1- بحار الانوار 333/43 .

رسول خدا صلی الله علیه واله نگاه می کردیم؛ دائما چشم از حسن علیه السلام برنمیداشت.

پس از آن فرمود: اما به زودی او را شهید می کنند. این هادی و هدایت شده و هدیه ای از جانب خداوند جهانیان است برای من. از طرف من خبر می دهد (روایت نقل می کند ) و آثار مرا به مردم می فهماند و می رساند و سنت و روش مرا زنده می کند و امور مرا برعهده می گیرد و اداره می کند. خداوند به او می نگرد و به او رحم می کند. خداوند رحمت کند کسی که حق او را بشناسد و برای من در حقش نیکی کند و برای من او را گرامی دارد.

4- وقالَ لَهُ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : الحَسَنُ سَیدُ شَبَابِ أهلِ الجَنَّه .(1)

و فرمود: حسن سرور جوانان اهل بهشت است.

5- قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : هُمَا رَیحَانَتَایَ مِنَ الدُّنیَا یَعنی: الحَسَنُ وَ الحُسَین . (2)

رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: ایشان دو ریحانه من اند در دنیا یعنی حسن و حسین.

- وَ قالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : الحَسَنُ وَ الحُسَین سَیِّدا شَبَابِ أهلِ الجَنَّه .(3)

و فرمود: حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشت اند.

7- وَ قالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : مَن سَرَّهُ أن یَنظُرَ إِلَی سَیِّدِ شَبَابِ الجَنَّهِ فَلیَنظُر إِلَی الحَسَنِ بنِ عَلِی عَلَیهما السَّلام . (4)

و فرمود: هر که خواهد به سرور جوانان اهل بهشت نگاه کند، به حسن بن علی علیهما السلام بنگرد.

ص: 181


1- تذکره الخواص /0212
2- سنن ترمذی 321/5 ؛ تذکره الخواص /300.
3- همان مدارک
4- اعلام الوری 2117؛ کنز العمال 116/12 ح 34269.

8- وَقالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : اللَّهُمَّ إِنِّی أحِبُّ حَسَنًا فَاَحِبَّه وَ أحبِب مَن یُحِبُّهُ . (1)

و فرمود: خداوندا من حسن را دوست دارم پس او را دوست بدار و دوست بدارکسی را که دوست او باشد.

9- وَقالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : الحَسَنُ وَالحُسَینُ ابنَای مَن أحَبَّهُمَا أحَبَّنِی وَمَن أحَبَّنِی أحَبَّهُ اللهُ وَمَن أحَبَّهُ اللهُ أدخَلَهُ الجَنَّهَ وَمَن أبغَضَهُمَا اَبغَضَنِی وَ مَن أبغَضَنِی أبغَضَهُ اللهُ وَمَن أبغَضَهُ اللهُ أدخَلَهُ النَّارَ عَلَی وَجهِه.(2)

و فرمود: حسن و حسین دو پسران من هستند. کسی که آنان را دوست بدارد مرادوست داشته و کسی که مرا دوست بدارد خداوند او را دوست دارد و کسی که خدا او رادوست داشته باشد، او را داخل بهشت گرداند. و کسی که آن دو را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است و کسی که با من دشمن باشد، خداوند با او دشمن است و کسی که خداوند با او دشمن باشد او را داخل جهنم کند.

10- قالَ السَجاد عَلَیهِ السَّلام : أنَّ الحَسَنَ بنَ عَلِی بنِ اَبِی طَالِب عَلَیهِما السَّلام کَانَ أعبَدَ النَّاسِ فِی زَمَانِهِ وَ اَزهَدَهُم وَأفضَلَهُم وَ کَانَ إِذَا حَجَّ حَجَّ مَاشِیاً وَ رُبَّمَا مَشَ حَافِیاً وَکَانَ إِذَا قَامَ فِی صَلاتِهِ تَرتَعِدُ فَرَائِصُهُ بَینَ یَدَی رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ کَانَ إِذَا ذَکَرَ الجَنَّهَ وَالنَّارَ اضطَرَبَ اضطِرَابَ السَّلِیمِ وَ یسألُ اللهُ الجَنَّهَ وَیعُوذُ بِهِ مِنَ النَّارِ وَ کَانَ عَلَیهِ السَّلام لا یَقرَأُ مِن کِتَابِ الله عَزَّوَجَلَّ: «یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» إِلاَّ قالَ:«لَبَّیکَ اللَّهُمَّ لَبَّیکَ» وَلَم یرَفِی شَیءٍ مِن أحوَالِهِ إِلاَّ ذَاکِراً لله سُبحَانَه .(3)

امام سجاد علیه السلام فرمود: حسن بن علی علیهما السلام عابد ترین مردم در زمان خود و زاهدترین و برترین آنها بود. همیشه پیاده به حج می رفت و بسا با پای برهنه بود. هنگامی که

ص: 182


1- کنز العمال124/12ح 34307.
2- کنز العمال 120/12 ح 34286.
3- امالی شیخ صدوق /178

برای نماز بر می خواست ، بندهای بدنش از ترس خداوند متعال می لرزید و هنگامی که به یاد بهشت و جهنم می افتاد، مانند کسی که او را مارگزیده باشدمضطرب میگشت . و از خداوند درخواست می کرد که او را به بهشت ببرد و از شر آتش به خدا پناه می برد و هنگامی که آیات قرآن مانند «یا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» را می خواند می فرمود: لبیک خدایا! لبیک. و دائما متذکر خداوند سبحان بود.

11- قالَ الصَّادِق عَلَیهِ السَّلام : إِنَّ الحَسَنَ بنَ عَلِی عَلَیهما السَّلام حَجَّ خَمساً وَعِشرینَ حِجَّهً مَاشِیاً وَ قَاسَمَ اللهُ تَعَالَی مَالَهُ مَرَّتَین.(1)

امام صادق علیه السلام فرمود: به درستی که حسن بن علی علیهما السلام 25 حج با پای پیاده انجام داد و مال خود را دو بار برای خدا (در راه خدا) تقسیم نمود.

12- قالَ السَّجاد عَلَیهِ السَّلام : أنَّ الحَسَنَ بنَ عَلِی بنِ أبِی طَالِبٍ عَلَیهما السَّلام وَ کَانَ إِذَا ذَکَرَ المَوتَ بَکَی وَإِذَا ذَکَرَ القَبرَ بَکَی وَإِذَا ذَکَرَ البَعثَ وَ النُّشُورَ بَکَی وَإِذَا ذَکَرَ المَمَرَّ عَلَی الصِّرَاطِ بَکَی وَ إِذَا ذَکَرَ العَرضَ عَلَی الله تَعَالَی ذِکرُهُ شَهَقَ شَهقَهً یغشَی عَلَیهِ مِنه. (2)

امام سجاد علیه السلام فرمودند: حسن بن علی علیهما السلام هنگامی که به یاد مرگ و قبرو روز قیامت و عبور از صراط می افتاد گریه می کرد و هنگامی که به یاد عرضه شدن برخدا می افتاد شیونی می زد که بیهوش میشد.

13- وَقالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : اَمَّا الحَسَنُ فَقَد نَحَلتُهُ حِلمی وَ هَیبَتی وَامَّا الحُسَینُ فَقَد نََحَلتُهُ نَجدَتی وَجُودی.(3)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود:اما حسن، پس حلم و هیبت خود را به او بخشیدم، اما

ص: 183


1- مناقب ابن شهر آشوب14/4 .
2- امالی شیخ صدوق /150.
3- اعلام الوری 2117؛ کنزالعمال 12/117.

حسین، پس شجاعت و سخاوت خود را به او بخشیدم .

14- وَقالَ الحَسَنُ عَلَیهِ السَّلام : لَوشَتَمَنی اَحَدٌ فِی اِحدی اُذنَّی ثُمَّ اِعتَذَرَ فِی الأخری لَقَبِلتُ. (1)

امام حسن علیه السلام فرمودند: اگر کسی در یکی از دو گوشم ناسزا بگوید سپس عذر خواهی کند، عذر او را می پذیرم.

15- وَقالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : مَن حَزِنَ عَلَیهِ لَم یَحزَن قَلبُهُ یَؤمَ تَحزَنُ القُلُوب .(2)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: کسی که بر حسن محزون گردد، قلب او در روزی که همه قلب ها محزون گردند، محزون نگردد.

16- وَ قالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : مَن بَکَاهُ لَم تَعمَ عَینُهُ یَؤمَ تَعمَی العُیون .(3)

و فرمودند: کسی که برحسنم گریه کند، در روز قیامت که چشم های همه کور است ، چشم او روشن خواهد بود.

17- وَقالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : مَن زَارَهُ فِی بَقِیعِهِ ثَبَتَث قَدَمُهُ عَلَی الصِّرَاطِ یَؤمَ تَزِلُّ فِیهِ الأقدَام. (4)

و فرمود:کسی که حسنم رادر بقیع زیارت کند،روزی که قدم ها همه بر صراط می لرزند ، قدم او نمی لرزد.

18- قالَ اللهُ تَعَالَی: جَعَلتُ حُسَیناً خَازِنَ وَحیی وَ اَکرَمتُهُ بِالشَّهَادَهِ وَ خَتَمتُ لَهُ بِالسَّعَادَهِ فَهُوَ أفضَلُ مَنِ استُشهِدَ وَ أرفَعُ الشُّهَدَاءِ دَرَجَهً. (5)

ص: 184


1- ملحقات احقاق الحق 116/11 .
2- امالی شیخ صدوق /101.
3- همان
4- همان
5- کمال الدین 310/1

خداوند می فرماید: من حسین را خازن وحی خود قرار دادم و او را به شهادت گرامی داشتم و به سعادت ابدی ختم شده است. پس او برترین شهیدان و از نظر درجه از همه شهیدان به مراتب بالاتر است.

19 - قالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : وَ أمَّا الحُسَینُ فَإِنَّهُ مِنِّی وَ هُوَ ابنِی وَ وَلَدِی وَ خَیرُ الخَلقِ بَعدَ أخِیهِ وَ هُوَ إِمَامُ المُسلِمِینَ وَ مَؤلَی المُؤمِنِینَ وَ خَلِیفَهُ رَبِّ العَالَمِینَ وَ غِیاثُ المُستَغِیثِینَ وَ کَهفُ المُستَجِیرِینَ وَ حُجَّهُ الله عَلَی خَلقِهِ أجمَعِینَ وَهُوَ سَیدُ شَبَابِ أهلِ الجَنَّهِ وَ بَابُ نَجَاهِ الاُمَّهِ أمرُهُ اَمرِی وَ طَاعَتُهُ طَاعَتِی مَن تَبِعَهُ فَإِنَّهُ مِنِّی وَمَن عَصَاهُ فَلَیسَ مِنِّی.(1)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: و اما حسین، پس او از من است و پسر و فرزندم است و بهترین خلق است بعداز برادرش و او امام مسلمین، مولای (سرور و آقا) مؤمنین ، خلیفه خداوند جهانیان ، فریادرس بیچارگان، پناهگاه پناه گیرندگان و حجت خداوند بر خلقش و او سرور جوانان اهل بهشت و باب نجات امت است. امراو امرمن و اطاعت او اطاعت از من است. کسی که از او متابعت کند، از من است و کسی که از او عصیان و نافرمانی کند از من نیست.

20- قالَ الحُسَین عَلَیهِ السَّلام : دَخَلتُ عَلَی رَسُولِ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه وَعِندَهُ أبَی بنُ کَعبٍ فَقالَ لِی رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : مَرحَباً یا أبَا عَبدِالله یا زَینَ السَّمَاوَاتِ وَ الأرضِ قالَ: لَهُ أبَی وَ کَیفَ یَکُونُ یا رَسُولَ الله زَینَ السَّمَاوَاتِ وَ الأرضِ أحَدٌ غَیرُکَ ؟ قالَ: یا أبَی وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالحَقِّ نَبِیاً اِنَّ الحُسَینَ بنَ عَلِی فِی السَّماءِ أکبَرُمِنهُ فِی الأرضَ وَ إِنَّهُ لَمَکتُوبٌ عَلَی یمِینِ عَرشِ الله عَزَّوَجَلَّ مِصبَاحٌ هَادٍ وَ سَفِینَهُ نَجَاهِ.. (2)

امام حسین علیه السلام فرمود: بر جدم رسول خدا صلی الله علیه واله وارد شدم و دیدم که اُبی ابن کعب

ص: 185


1- امالی شیخ صدوق /101.
2- عیون اخبار الرضا علیه السلام 59/1 و 60.

در نزدش نشسته. پس به من فرمود: مرحبا ای اباعبدالله ! ای زینت دهنده آسمان ها و زمین. آبی ابن کعب گفت: یارسول الله ! چگونه او زینت دهنده آسمان و زمین است، در صورتی که غیر از شما کسی این مقام را دارا نیست. فرمود: ای آبی! به آن خدایی که مرا به حق به رسالت مبعوث کرد حسین در نزد اهل آسمان ، بزرگ تر از اهل زمین است و به درستی که در طرف راست عرش خداوندی نوشته است حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.

21- قالَ اللهُ تَعَالَی: أمَا إِنَّهُ سَیدُ الشُّهَدَاءِ مِنَ الأوَّلِینَ وَالآخِرِینَ فِی الدُّنیا وَ الآخِرَهِ وَ سَیدُ شَبَابِ أهلِ الجَنَّهِ مِنَ الخَلقِ أجمَعِین.(1)

خداوند می فرماید: به درستی که حسین علیه السلام سرور شهیدان از اولین و آخرین است در دنیا و آخرت و او از میان همه خلق سرور جوانان اهل بهشت است.

22- قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه: اِنَّ لِلحُسَینِ فِی بَوَاطِنِ المُؤمِنِینَ مَعرِفَهٌ مَکتُومَه . (2)

پیامبر خدا صلی الله علیه واله فرمودند:حسین در دل های مؤمنین معرفت پنهانی دارد .

23 - وَقالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه :حَسَینٌ مِنِّی وَ اَنَا مِن حُسَینٍ أحَبَّ اللهُ مَن أحَبَّ حُسَیناً حُسَینٌ سِبطُ مِنَ الأسبَاط. (3)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: حسین از من است و من از حسین. خداوند کسی که حسین را دوست بدارد دوست دارد و حسین سبطی از اسباط است (فرزندی از فرزندان).

24- وَقالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : مَن أحَبَّ أن ینظُرَ إِلَی أحَبِّ أهلِ الأرضِ إِلَی أهلِ السَّماءِ فَلیَنظُر إِلَی الحُسَین. (4)

ص: 186


1- کامل الزیارات /70.
2- الخرائج والجرائح 842/2 .
3- کامل الزیارات/52 و 53.
4- مناقب ابن شهر آشوب 73/4

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: کسی که دوست دارد به محبوبترین اهل زمین نزد اهل آسمان نظر کند باید به حسین علیه السلام نظر نماید.

25- قالَ البَاقِرُ عَلَیهِ السَّلام : مَن أحَبَّ أن یَکُونَ مَسکَنُهُ الجَنَّهَ وَ مَأوَاهُ الجَنَّهَ فَلا یدَع زِیارَهَ المَظلُومِ قُلتُ مَن هُوَ قالَ الحُسَینُ بنُ عَلِی صَاحِبُ کَربَلاءَ.. (1)

امام باقر علیه السلام فرمود: کسی که بخواهد، جایگاهش در بهشت باشد، پس زیارت مظلوم را ترک نکند. راوی گوید: عرض کردم زیارت مظلوم کیست؟ فرمود: حسین بن علی علیهما السلام صاحب کربلا.

26- قالَ الصَّادِق عَلَیهِ السَّلام : مَن أرَادَ الله بِهِ الخَیرَ قَذَفَ فِی قَلبِهِ حُبُّ الحُسَین عَلَیهِ السَّلام وَحُبَّ زِیارَتِه .(2)

امام صادق علیه السلام فرمود: کسی را که خداوند برای او اراده خیر نماید، حب و دوستی و زیارت حسین علیه السلام را در قلب او جای می دهد.

فرزند روشنی چشم و میوه دل است

یا قُرَّهَ عَینی وَ ثَمَرَهَ فُوادی.

«ای نور چشم من و میوه دلم».

لغت قُرَّه:

از قرار و استقرار گرفتن است. قَرَّه بِالمَکانِ قَراراً وَ قُرُورا وَ قَرًّا تَقَرَّهً : به آنجا قرار گرفت و آرمید.

لغت ثمره:

میوه .

این لغت 24 مورد در قرآن آمده است.

ص: 187


1- کامل الزیارات /141.
2- همان /142.

1)« ...وَ أنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأخرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزقاً لَکُم...»-«سوره بقره آیه 22»

2)«... مُشتَبِهاً وَ غَیرَ مُتَشابِهِ انظُرُوا إِلَی ثَمَرِهِ إِذَا أثمَرَ...»-«سوره انعام آیه 99»

3)« وَلَقَد أخَذنَا آلِ فِرعَونَ بِالسِّنینَ وَنَقصٍ مِنَ الثَّمَراتِ ...»-«سوره اعراف آیه 130»

4)« .. أفنِدَهً مِنَ النَّاسِ تَهوی إِلَیهِم وَ ارزُقُهُم مِنَ الثَّمَراتِ ...»-«سوره ابراهیم آیه 24»

5)« وَکَانَ لَهُ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ ...»-«سوره کهف آیه 34»

لغت فؤاد:

به معنای دل و پاره جگر می باشد.

فؤاد در قرآن

این کلمه با مشتقاتش 16 مورد در قرآن آمده است.

1)« ... وَ لِتَصغی إِلَیهِ أفَئِدَهُ الَّذِینَ لاَ یُؤمِنُونَ بِالآخِرَهِ وَ لِیَرضَوهُ ...»-«سوره انعام آیه 113»

2) «... وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمعَ وَالأبصارَ وَ افئِدَهُ لَعَلَّکُم تَشکُرُون »-«سوره نحل آیه 78»

3) «... وَ جَعَلنا لَهُم سَمعاً وَ ابصاراً وَ أفئِدَهً فَما أغنی عَنهُم سَمعُهُم وَلا أبصارُهُم وَلا أفئِدَتُهُم مِن شَیءٍ إِذَ کَانُوا یَجحَدُونَ بِآیاتِ اللهِ وَ حاقَ بِهِم مَا کَانُوا بِهِ یَستَهزِوُن»-«سوره احقاف آیه 26»

در بعضی از تعابیر معصومین علیهم السلام وارد شده است «ثمره فؤادی ». و این تشبیه به منزله درخت است که برای انسان به واسطه میوه و ثمره اش زینت میدهد، همین طور فرزند برای انسان زینت است. لذا (این ثمره فؤادی یک نوع مدح است) و برای مادر مستحب است که به اولادش اظهار محبت و علاقه نشان دهد.

و حضرت زهرا علیها السلام فرمودند: یا قرّه عینی وثمره فؤادی .

البته این حالت مخصوص مادر نیست و برای پدر هم هست. و همچنین حالات اولاد نسبت به والدین. علاقه و محبت دو طرفه است و در سایر نزدیکان و خویشان نیز همین مطالب جاری است و باید نسبت به هم اظهارمحبت کنند که خود نوعی اجلال و احترام است. حال ممکن است که اظهار محبت کلامی باشد، یا می تواند با نوشتن نامه ای به طرف مقابل اظهار محبت کند.

هم چنین فرزند نور چشم انسان و بازوی او می باشد، برای همین است که پس از

ص: 188

مرگ انسان 3 چیز برای او می ماند.

قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : إِذَا مَاتَ الإِنسَانُ انقَطَعَ عَمَلُهُ إِلاَّ مِن ثَلاَثٍ عِلمٍ یُنتَفَعُ بِهِ أو صَدَقَهٍ تَجرِی لَهُ أو وَلَدٍ صَالِحٍ یَدعُولَهُ.(1)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: پس از مرگ دست از عمل کوتاه شود مگر از سه طریق: صدقه جاریه (اعمال خیری که اثرش باقی باشد چون راه سازی و حمام و مسجد و پل ساختن و امثال آنها)، و عملی که مردم از آن سود برند (از قبیل تدریس و تألیف کتاب و غیره)، و فرزند درست کاری که در حقش دعا کند.

فلا تَحرِقنِی بِالنَّارِ وَأنتَ مَؤضِعُ اَمَلِی وَلاَ تُسکِنِّی الهاوِیَهَ فَإِنَّکَ قُرَّهُ عَینِی... اللَّهُمَّ أعطِنِی السَّعَهَ فِی الرِّزقِ وَ الأمنَ فِی الوَطَنِ وَ قُرَّهَ العَینِ فِی الأهلِ وَالمَال. (2)

پس مرا به آتش (قهرت) مسوزان که تو محل امیدواری من هستی، و مرا در دوزخ جای مده که تو روشنی چشم و نشاط قلب من هستی ... خدایا مرا روزی وسیع عطا کن و نعمت امنیت در وطن، و روشنی چشم در اهل و خانواده و مال و فرزندان را به من عطا کن.

فرق بین مودت و محبت این است که هنگامی که این دو با هم باشند، مودت امر ظاهری است و محبت امرقلبی و باطنی. ولی اگر جدا باشند پس هرکدام شامل دیگری هم می شود. چرا که اگر کسی، شخصی را در قلب دوست بدارد خواه ناخواه در ظاهر هم نسبت به او اظهار مودت و دوستی و ابراز علاقه میکند.

در حالات حضرت سید الشهدا علیه السلام دارد که وقتی بربالین جوانش وارد شد،سر پسرش را به دامن گرفت و از شدت علاقه و محبت و گریه، فرمود: میوه دلم وحضرت زینب عالی وقتی بر سر نعش برادر زاده خود علی اکبر علیه السلام رسید خود را روی جنازه اش افکند و فرمود:

ص: 189


1- مواعظ العددیه /235.
2- دعای ابوحمزه ثمالی.

یا اُخِیّهَ وَابنَ اَخِیّه یا ثَمَرَهُ فُؤادِی وَ قُرَّهَ عَینِی.

تا اینکه برادر بزرگوارش دست او را گرفت و به خیمه برد. (1)

شبیه این تعبیر در روایات بسیار وجود دارد. از جمله در آنجا که رسول خدا صلی الله علیه واله اظهار علاقه و محبت خود را به وجود مقدسه حضرت زهرا علیها السلام ابراز می کنند ومی فرمایند:

فَاطِمَهُ بَضعَهٌ مِنِّی.

فاطمه زهرا علیها السلام پاره تن من است یا فرمودند:

فَاطِمَهُ بَهجَهُ قَلبِی. (2)

فاطمه شادمانی دل من است.

یا می بینیم رسول گرامی صلی الله علیه واله در مورد نماز، همین تعبیر قره عینی را دارد که می فرماید:

جَعَلَ اللهُ جَلَّ ثَنَاؤُهُ قُرَّهَ عَینِی فِی الصَّلاَه ...(3)

یا در آن حدیث می فرماید: من از دنیای شما سه چیز را انتخاب کردم؛ عطر زدن ،محبت به زن و نماز که نور چشم من است.

و در تعابیر عرفی در بین مردم نیز این مطلب وجود دارد که می گویند: فرزندم نورچشم من است. یا اگر کسی بچه دار شود به او می گویند چشمت روشن باد.

قره عین در قرآن

قرآن هم نمونه هایی از این مورد دارد. من جمله سوره مریم آیه 26 که می فرماید:

1.« فَکُلی وَ اشرَبِی وَ قَرِّی عَیناً فَاِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ البَشَرِ أحَداً فَقُولی إِنِّی نَذَرتُ لِلرَّحمنِ صَوماً فَلَن أکَلِّمَ الیَومَ إِنسِیًّا»

«تناول کن و (از این چشمه) آب بیاشام و چشم خود را به عیسی علتیه السلام روشن دار.

ص: 190


1- منهاج الدموع / 0319
2- بحار الانوار 110/23 ح 16 و عوالم.
3- مکارم الاخلاق 2/ 366.

پس هر کس از مردم را که دیدی به او بگو: من برای خدا روزه سکوت نذر کرده ام و با هیچ کس امروز هرگز سخن نخواهم گفت».

پس جناب عیسی علیه السلام نور چشم مادرش حضرت مریم علیها السلام است.

2- «وَ قالَتِ امرَاَتُ فِرعَونَ قُرَّتُ عَینٍ لِی وَلَکَ لا تَقتُلُوهُ عَسی أن یَنفَعَنا أو نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُم لا یَشعُرُون» (1)

«زن فرعون ( آسیه) گفت: این کودک ( موسی علیه السلام) نور دیده من و تو است، او را به قتل نرسان باشد که در خدمت ما سودمند افتد و یا او را به فرزندی خودبرگیریم». پس جناب موسی علیه السلام نور چشم آسیه و فرعون بوده. گرچه فرعون خیلی دل خوشی از حضرت موسی علیه السلام نداشت.

زن فرعون، آسیه بنت مزاحم و از قوم بنی اسرائیل بود و از سبط نبوت و زنان بسیارنیکو و برگزیده بود و در عین المعانی آورده که او عمه موسی علیه السلام بود و یکی از چهار زن بهشتی و سرور زنان است کما اینکه در روایات آمده است:

عَنِ ابنِ عَباس قالَ: خَطَّ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه أربَعَ خُطَطٍ فِی الأرضِ وَقالَ اَتَدروُنَ مَا هَذَا قُلنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ أعلَمُ فَقالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : أفضَلُ نِسَاءِ الجَنَّهِ أربَعٌ خَدِیجَهُ بِنتُ خُوَیلِدٍ وَ فَاطِمَهُ بِنتُ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه وَ مَریمُ بِنتُ عِمرَانَ وَ آسِیهُ بِنتُ مُزَاحِمٍ امرَأهُ فِرعَون. (2)

ابن عباس گفت: رسول خدا صلی الله علیه واله بر زمین چهار خط کشید و فرمود: می دانید این چیست؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند. فرمود: بهترین زنان بهشت چهارنفرند ، خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد صلی الله علیه واله مریم دخترعمران و آسیه دختر مزاحم زن فرعون.

ص: 191


1- سوره قصص آیه 9.
2- خصال 195/1.

به هر حال آسیه دریافت که فرعون قصد کشتن موسی علیه السلام را دارد. برای رفع قتل او گفت: این کودک روشنی چشم است هم برای من و هم برای توکه به سبب او فرزند تو شفا یافت پس او را نکش شاید برای ما سودمند باشد.

در حدیث آمده که چون آسیه گفت: قرّه عینٍ لی ولک فرعون گفت:

لَکَ وَلا لِیَ وَ لَو قالَ لِی کَما هُوَلَکَ لَهَداهُ اللهِ کَما هَداها.

یعنی او را به تو بخشیدم و اما روشنی چشم تو باشد نه روشنی چشم من. اگر می گفت روشنی چشم من باشد همچنان که روشنی چشم تو می باشد، حق تعالی او را به ایمان هدایت می کرد همچنان که آسیه را هدایت کرد، زیرا روایت شده است که آسیه به تربیت موسی هدایت شد.

قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : وَ الَّذِی یَحلَفُ بِهِ لَو اَقَرَّ فِرعَونُ أن یَکُونَ قُرَّهَ عَینٍ کَمَا أقَرَّت امرَأتَهُ لَهَدَاهُ اللهِ بِهِ کَمَا هَدَاها وَلَکِنَّهُ أبی لِلشَّقاءِ الَّذِی کَتَبَهُ اللهُ عَلَیهِ . (1)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: به خدا قسم اگر فرعون همانند زنش اقرار می کرد که موسی علیه السلام چشم روشنی اوست، خداوند او را هدایت می کرد اما چون آن صفت شقاوت و بدبختی در وجودش بود مانع از این شد که اقرار کند به این که موسی چشم روشنی او می باشد.

به او گفتند: نام او را چه می گذاری ؟ گفت: موسی. «مُو»بَلَغه ایشان بود (رساننده ، پیام آور) و «سی»، یعنی درخت چرا که او را در میان آب ودرخت یافته بودند اورابه این اسم مسمی گردانیدند.(2)

3-« وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَب لَنا مِن أزوَاجِنَا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّهَ أعیُنٍ وَاجعَلنَا لِلمُتَّقِینَ إِماما» (3)

ص: 192


1- تفسیر نورالثقلین 4/ 116.
2- منهج الصادقین 74/7
3- سوره فرقان آیه 74.

« آنان که هنگام دعا با خدای خود گویند: پروردگارا! به ما از همسران و فرزندانمان روشنی چشم عطا کن و ما را پیشوای اهل تقوی قرار ده».

عَن سَعِیدِ بنِ جُبَیرٍ فِی قَولِهِ تَعَالَی:

«وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَب لَنا مِن أزواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا »

الآیهَ قالَ نَزَلَث هَذِهِ الآیَهُ وَ اللهَ خَاصَّهً فِی اَمِیرالمُؤمِنِین غَلَیهِ السَّلام قالَ: کَانَ أکثَرُ دُعَائِهِ یَقُولُ رَبَّنا هَب لَنا مِن أزواجِنا یَعنِی فَاطِمَهَ وَ ذُرِّیاتِنَا الحَسَنَ وَ الحُسَینَ عَلَیهِ السَّلام قُرَّهَ اَعینٍ قالَ اَمِیرالمُؤمِنِین عَلَیهِ السَّلام وَ اللهُ مَا سَألتُ رَبِی وَلَداً نَضِیرَ الوَجهِ وَلاَ سَاَلتُهُ وَلَداً حَسَنَ القَامَهِ وَلَکِن سَألتُ رَبِّی وُلداً مُطِیعِینَ للهَ خَائِفِینَ وَجِلِینَ مِنهُ حَتَّی إِذَا نَظَرتُ إِلَیهِ وَهُوَ مُطِیعٌ للهِ قَرَّت بِهِ عَینِی قالَ وَ اجعَلنَا لِلمُتَّقِینَ إِماماً قالَ نَفتَدِی بِمَن قَبلَنا مِنَ المُتَّقِینَ فَیقتَدِی المُتَّقُونَ بِنَا مِن بَعدِنا. (1)

سعید بن جبیر راجع به آیه:

« وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَب لَنا مِن أزوَاجِنَا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّهَ أعیُنٍ وَاجعَلنا لِلمُتَّقِینَ إِماما»

روایت کرده است که این آیه مخصوص امیرالمؤمنین علیه السلام است و اکثرا دعای امیرالمؤمنین علیه السلام این آیه شریفه بوده است که می فرمود: پروردگارا به ما از همسرانمان یعنی فاطمه زهرا علیها السلام و فرزندانمان یعنی امام حسن و امام حسین علیهما السلام روشنی چشم عطا فرما .

و فرمود: من از خدا نخواستم به من فرزند زیبا و خوش قامت بدهد، بلکه از خدای خود خواستم که فرزندی مطیع خدا و خداترس به من بده که وقتی به او نگاه می کنم، او مطیع خدا باشد و چشمم به او روشن شود و ما را پیشوای متقین قرار ده پیشوایی که متقین قبل و بعد (در تقوی الهی) به مااقتدا کند.

ص: 193


1- بحار الانوار 279/43 .

عَنِ الصَادِق عَلَیهِ السَّلام قالَ: نَحنُ هُم أهلُ البَیتِ. وَرَوَی اِنَّ اَزواجِنا خَدِیجَهُ وَ ذُرِّیاتِنا فَاطِمَهُ وَ قُرَّهَ أعینٍ الحَسَنُ وَ الحُسَینُ وَ اجعَلنا لِلمُتَّقِینَ إِماماً عَلِی بنُ أبِی طَالِبٍ وَ الأئِمَهَ عَلَیهِمُ السَّلام.(1)

امام صادق علیه السلام فرمودند: مراد از اهل بیت، ما هستیم. روایت شده که منظور از ازواجنا حضرت خدیجه علیها السلام ، ذریاتنا حضرت فاطمه علیها السلام ، قره أعین امام حسن و امام حسین علیهما السلام و منظور از واجَعلنا لِلمُتَّقِینَ إِمامًا علی بن ابی طالب وائمه معصومین علیهم السلام است.

4- «فَرَددناهُ إِلَی أمِهِ کَی تَقَرَّعَینُها وَلا تَحزَنَ وَ لِتَعلَمَ أنَّ وَعدَ اللهِ حَقُّ وَ لکِنَّ أکثَرَهُم لا یَعلَمُون» (2)

«پس او را به مادرش بازگردانیدیم تا چشمش [بدو] روشن شود و غم نخورد و بداند که وعده خدا درست است، ولی بیشترشان نمی دانند».

عَن حَکِیمَهَ بِنتِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ مُوسَی التَّقِی عَلَیهِما السَّلام عَمَّهُ أبِی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِی عَلَیهما السَّلام أنَّها قالَت کُنتُ عِندَ اَبِی مُحَمَّدٍ عَلَیهِ السَّلام فَقالَ: یا عَمَّتَاه بِیتِیَ اللَّیلَهَ عِندَنَا فَإِنَّهُ سَیُولَدُ اللَّیلَهَ المَولُودُ الکَرِیمُ عَلَی اللهِ عَزَّوَجَلَّ الَّذِی یُحیِی اللهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ الأرضَ بَعدَ مَوتِها قُلتُ مِمَّن یَا سَیِّدِی وَلَستُ أرَی نَرجِسَ شَیئاً مِن أثَرِ الحتَملِ فَقالَ مِن نَرجِسَ لاَمِن غَیرِهَا قالَت فَوَثَبتُ إِلَی نَرجِسَ فَقَلَبتُهَا ظَهراً لِبَطنٍ فَلَم أرَ بِهَا أثَراً مِن حَبَلٍ فَعُدتُ إِلَیهِ فَأخبَرتُهُ بِمَا فَعَلتُ فَتَبَسَّمَ ثُمَّ قالَ لِی إِذَا کَانَ وَقتُ الفَجرِ یَظهَرُ لَکَ بِهَا الحَبَلُ لأِنَّ مَثَلَهَا مَثَلُ أمِّ مُوسَی لَم یَظهَر بِهَا الحَبَلَ وَلَم یَعلَم بِهَا أحَدٌ إِلَی وَقتِ وِلادَتِهَا لأِنَّ فِرعَونَ کَانَ یَشُقُّ بُطُونَ الحَبَالَی فِی طَلَبِ مُوسَی وَ هَذَا نَظِیرُ مُوسَی عَلَیهِ السَّلام قَالَت حَکِیمَهُ فِی آوَاخِرِهَذَا الحَدِیثِ : لَمَّا وَلَدَ القَائِمُ صَاحَ بِی آبُو

ص: 194


1- تفسیر صافی 206/2 -207.
2- سوره قصص آیه 13.

مُحَمَّدٍ عَلَیهِ السَّلام فَقالَ: یا عَمَّهِ! تَنَاوَلِیهِ فَهَاتِیهِ فَتَنَاوَلتُهُ وَ اَتَیتُ بِهِ نَحوَهُ فَلَمَّا مَثُلتُ بَینَ یَدَی أبِیهِ وَ هُوَ عَلَی یَدَیَّ سَلَّمَ عَلَی أبِیهِ فَتَنَاوَلَهُ الحَسَنَ عَلیِه السَّلام وَ الطَّیرُ تُرَفرِفُ عَلَی رَأسِهِ فَصَاحَ بِطَیرٍ مِنهَا فَقالَ لَهُ احمِلهُ وَ احفَظهُ وَ رُدَّهُ إِلَینَا فِی کُلِّ أربَعِینَ یَوماً فَتَنَاوَلَهُ الطَّائِرُ وَ طَارَ بِهِ فِی جَوِّ السَّمَاءِ وَ اَتبَعَهُ سَائِرُ الطَّیرِ فَسَمِعتُ أبَا مُحَمَّدٍ یَقُولُ أستَودِعُکَ الَّذِی استَودَعَتهُ أمُّ مُوسَی فَبَکَت نَرجِسُ فَقالَ لَهَا اسکُتِی فَاِنَّ الرَّضَاعَ مُحَرَّمٌ عَلَیهِ إِلاَّ مِن ثَدیِکِ وَ سَیُعَادُ إِلَیکَ کَما رُدَّ مُوسَی إِلَی أمِّهِ وَ ذَلِکِ قَولُهُ عَزَّوَجَلَّ :

« فَردَدناهُ إِلَی أمِّهِ کَی تَقَرَّ عَینُها وَلا تَحزَن» (1)

ای عمه جان ! امشب را نزد ما باش که امشب آن مولودی متولد می شود که نزد خدای تعالی گرامی است و خداوند به واسطه او زمین را پس از مردنش زنده می کند، گفتم: ای سرورم! از چه کسی متولد می شود و من در نرجس آثار بارداری نمی بینم . فرمود: از همان نرجس نه از دیگری. حکیمه گوید: به نزد او رفتم و پشت و شکم او را نگاه کردم و آثار بارداری در او ندیدم، به نزد امام برگشتم و کار خود را بدو گزارش کردم، تبسمی فرمود و گفت: در هنگام فجر آثار بارداری برایت نمودار خواهد گردید، زیرا مثل او مثل مادر موسی علیه السلام است که آثار بارداری در او ظاهر نگردید و کسی تاوقت ولادتش از آن آگاه نشد،زیرا فرعون در جستجوی موسی،شکم زنان باردار را می شکافت و این نیز نظیر موسی علیه السلام است.

... حکیمه در اواخر این حدیث گوید: هنگامی که حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف متولد شد، حضرت ابو محمد علیه السلام بانگ برآورد و فرمود: ای عمه ! او را بیاور و به من برسان. او را برگرفتم و به جانب او بردم، و چون او در میان دو دست من بود و مقابل او قرار گرفتم بر پدر خود سلام کرد و امام حسن علیه السلام او را از من گرفت و زبان خود در دهان او گذاشت

ص: 195


1- تفسیر نورالثقلین 112/4 .

و او از آن نوشید، سپس فرمود: او را به نزد مادرش ببر تا به او شیردهد، آنگاه به نزد من بازگردان. و او را به مادرش رسانیدم و بدو شیر داد بعد از آن او را به امام باز گردانیدم ، در حالی که پرندگان بر بالای سرش پرواز می کردند، به یکی از آنها بانگ برآورد و گفت: او را برگیر و نگاهدار و هر چهل روز یک بار به نزد ما بازگردان و آن پرنده او را برگرفت و به آسمان برد و پرندگان دیگر نیز به دنبال او بودند، شنیدم که ابومحمد علیه السلام میگفت:

تو را به خدایی سپردم که مادر موسی، فرزند خود را سپرد، آنگاه نرگس خاتون شروع به گریه کرد و امام به او فرمود: آرام باش که جز از پستان تو از پستان کسی شیر نمی خورد. به زودی او را نزد تو می آورند همچنان که موسی به مادرش بازگردانیده شد. خداوند در قرآن می فرماید:

« فَرَدَدناهُ إِلَی أمِّهِ کَی تَقَرَّ عَینُهَا وَلا تَحزَن»

«او را به مادرش بازگرداندیم تا دیده اش روشن شود و محزون نگردد».

ص: 196

ادامه حدیث شریف کساء

اشاره

فَقالَ: یا أمُّاهُ ! إِنِّی اَشَمُّ عِندَکِ رَائِحَهً طَیِبَهً کَاَنَّها رَائِحَهُ جَدّی رَسُولُ الله .فَقُلتُ: نَعَم إِنَّ جَدَّکَ تَحتَ الکِساءِ. فَاقبَلَ الحَسَنُ نَحوَ الکِساءِ وَقالَ:السَّلامُ عَلَیکَ یا جَدّاهُ یا رَسُولَ الله أتَأذَنُ لی أن أدخُلَ مَعَکَ تَحتَ الکِساءِ .

«پس فرزندم حسن گفت: مادرجان من در نزد توبوی خوشی استشمام می کنم، گویا این بوی خوش جدم رسول خدا صلی الله علیه واله است. گفتم: آری ای فرزندم! جدت رسول خدا صلی الله علیه واله در زیر عباست. فرزندم حسن به طرف عبا رفت، عرض کرد: سلام برتوای جد بزرگوارم ای رسول خدا صلی الله علیه واله ! آیا اجازه می دهید من هم زیر عبا بیایم و با شما باشم؟».

لغت اَشُمُّ [اَشَمُّ] شَمٌ:

اسم مصدر است به معنی بوییدن. (1)

قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَالِه : أخبَرَنِی جَبرَئِیلُ أنَّ رِیحَ الجَنَّهِ یوجَدُ مِن مَسِیرَهِ ألفِ عَامٍ وَ مَا یجِدُهَا عَاقٌ وَلاَ قَاطِعُ رَحِمٍ وَلاَ شَیخٌ زَانٍ وَلاَ جَارُّ إِزَارَهُ خُیلاَءَ وَلاَ فَتَّانٌ وَلاَ مَنَّانٌ وَلاَ جَعظَرِی. قالَ: قُلتُ وَمَا الجَعظَرِی ؟ قالَ الُّذِی لاَ یشبَعُ مِنَ الدُّنیا. (2)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرموده است: جبرئیل علیه السلام به من خبر داد که بوی بهشت از فاصله هزار ساله فهمیده می شود، ولی چند گروه بوی آن را نمی یابند

1- آزار دهنده به پدر و مادر (کسی که عاق والدین شده باشد).

2- قطع کننده پیوند خویشاوندی.

3- پیرمرد زناکار .

4- همسایه ای که جامه تکبر برتن نموده (با همسایگان متکبرانه رفتار میکند).

5- سخن چین فتنه گر.

6- منت گذارنده.

ص: 197


1- شَمَّ الوَرد شَمَّا وَ شَمیمًا وَ شِمیمی: آن را بوئید. شامًّا مُشامَّهً وَ تَشاممّا: همدیگر را بوئیدن و نزدیک شدن . شَمَّ: بوئیدن. شامَّه: یکی از حواس پنجگانه است. «فرهنگ جامعه
2- معانی الاخبار /330.

7- جعظری.

راوی گوید: عرض کردم: جعظری کیست؟ حضرت فرمود: کسی که از دنیا سیر نمی شود.

قوای خمسه از این قرارند: لامِسه، سامِعه، ذائِقه، رائِحه، باصِره و به عبارت دیگر بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی، لامسه.

لغت رائحه:

رائِح: بو کننده ، بودهنده . رائحه مؤنث. رائح: نسیم یا بویی که به مشام برسد، خواه بوی خوش باشد یا بوی بد. رائحات و روائح جمع کلمه ریح و روح وریاح.

رائحه در قرآن

لفظ رائحه 31 مورد در قرآن آمده است.

1)«وَ هُوَ الَّذِی یُرسِلُ الرِّیاحَ بُشراً بَینَ یَدَی رَحمَتِهِ ...»-«سوره اعراف آیه 57»

2)«.. بِریحٍ طَیِبَهٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتُها رِیحٌ عاصِفٌ...»-«سوره یونس آیه 22»

3)« وَ أرسَلنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ ...»-«سوره حجر آیه 22»

لغت طیبه:

طاب: پاک، پاکیزه، حلال، خوش. (1)

طیبه در قرآن

این کلمه در قرآن 50 مرتبه آمده است.

1)« یا اَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الأرضِ حَلالاً طَیِباً ...»-«سوره بقره آیه 168»

2)« .. فَانکِحُوا ما طَابَ لَکُم مِنَ النِّساءِ مَثنی وَ ثُلاثَ وَ رُباع...»-«سوره نساء آیه 3»

3)« قُل لا یَستَوِی الخَبیثُ وَالطَّیِّبُ وَلَو أعجَبَکَ کَثرَهُ الخَبیث ...»-«سوره مائده آیه 100»

4)« وَ البَلَدُ الطَّیِّبُ یَخرُجُ نَباتُهُ بِإذنِ رَبِّهِ...»-«سوره اعراف آیه 5»

ص: 198


1- طَیِب: بوی خوش، حلال، روا، میل و خوش طبع. طَیِّب: پاک و پاکیزه، نیکو، حلال. طابَ طیباً، طابًا، طیبهً ، نَطیابًا: خوشمزه، لذیذ، پاک ، پاکیزه گردید، حلال شد. طَیّبَه : پاک و پاکیزه، نام مدینه الرسول.

5)« ...وَ مَساکِنَ طَیِّبَهً فِی جَنَّاتِ عَدنٍ وَ رِضوانُ مِنَ اللهِ أکبَر...»-«سوره توبه آیه 72»

6)« وَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبی لَهُم وَ حُسنُ مَآب»-«سوره رعد آیه 29»

7)« وَ هُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ القَولِ وَ هُدُوا إِلَی صِراطِ الحَمید»-«سوره حج آیه 24»

8)« ...إِلَیهِ یَصعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ العَمَلُ الصَّالِحُ یَرفَعُهُ ...»-«سوره فاطر آیه 10»

9)« ...سَلامٌ عَلَیکُم طِبتُم فَادخُلُوها خالِدین»-«سوره زمر آیه 73»

لغت جَدّی:

به معنی پدر پدر، پدر مادر، اجداد جمع جد. (1)

لغت رسول الله صلی الله علیه واله : رسول خدا صلی الله علیه واله.

لغت رَسُول:

به معنای فرستاده شده، کسی که مأمور رسانیدن پیام کسی به دیگری باشد، پیغامبر و فرستاده شده از جانب خدا، پیغمبر. رُسُل: جمع رَسُول است. (2)

رسول در قرآن

کلمه رسول در قرآن، 235 مرتبه آمده، از قبیل رسولٌ ، رسولٍ، رسوالاً، رسولُ الله .

1)« یا أیُّهَا الرَسُولُ بَلَغِ ما أنزِلَ إِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَإِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَاللهُ یَعصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لا یَهدِی القَومَ الکَافِرین»-«سوره مائده آیه 67»

2)« یا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا استَجیبُوا للهَ وَ لِلرَّسُولِ ...»-«سوره انفال آیه 24»

3)« لَقَد کَانَ لَکُم فِی رَسُولِ اللهِ أسوَهٌ حَسَنَه...»-«سوره احزاب آیه21»

4)« ما کَانَ مُحَمَّدٌ أبا أحَدٍ مِن رِجالِکُم وَلَکِن رَسُولَ اللهِ ...»-«سوره احزاب آیه 40»

ص: 199


1- جَدَّ الثَوبَ جَدًّا: لباس را برید.اَجَدَّ فِی الأمرِ: در کار کوشید. مُجِّد. جَدًّ فینا: در چشم ما بزرگ شد. جَدَّدَهُ او را نو کرد. تَجَدَّدَ: نوگردید. اَجداد، جُدُود وَ جُدُودَه جمع جَدّ: پدر پدر، پدر مادر، بخت، شانس، بهره ونصیب، رزق و روزی، بزرگی، بی نیازی، توانگری، کناره رود، روی زمین. جدّه: مادر مادر، مادر پدر. جُدّ : مرد خوش بخت، جانب هر چیز، چاه پر آب و کم آب... «فرهنگ جامع و عمید».
2- اَرسَل، رُسُل، رُسَلاء و رُسُل جمع رَسول: پیغامبری، پیغامبر، برابری کننده تودر تیراندازی. جمع- رسول۔ رُسُل است و گاهی مراد از-رسل الله فرشتگان هستند و گاهی پیامبران. درباره فرشتگان آیات:« إِنَّهُ لَقَولُ رَسُولٍ کَرِیمٍ» [40/ حاقه] و درباره پیامبران آیات: « وَما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ» [ 144/ آل عمران] «یا أیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ ما أنزِلَ إِلَیکَ مِن ربِّکَ»[67/ مائده] ... «مفردات راغب».

5) مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الکُفَّارِ...»-«سوره فتح آیه 29»

لغت آتَأذَنُ:

حرف أ، حرف استفهام است و برای پرسیدن سؤال استفاده می شود. و به

معنای آیا می باشد و کلمه إذن به معنای اجازه دادن، اجازه، فرمان، رخصت می باشد. (1)

إذن در قرآن

این کلمه در قرآن 102 مورد آمده است.

1)«...وَ اُبرِئُ الأکمَهَ وَالأبرَصَ وَ اُخی المَؤتی بِإِذنِ الله ...»-«سوره آل عمران آیه 49»

2)« وَما کَانَ لِنَفسٍ أن تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذنِ الله ...»-«سوره آل عمران آیه145»

3)« یَومَئِذٍ لا تَنفَعُ الشَّفاعَهُ إِلاَّ مَن أذِنَ لَهُ الرَّحمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَولا»-«سوره طه آیه 109»

4)«...مَن ذَا الَّذِی یَشفَعُ عِندَهُ إِلاَّ بِإِذنِهِ ...»-«سوره بقره آیه 255»

5)« وَلا تَنفَعُ الشَّفاعَهُ عِندَهُ إِلاَّ لِمَن أذِنَ لَه ...»-«سوره سبأ آیه 23»

6)«یا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أن یُؤذَنَ لَکُم ...»-« سوره احزاب آیه 53»

7)« .. وَ ما کَانَ لِرَسُولٍ أن یَأتِیَ بِآیَهٍ إِلاَّ بِإِذنِ الله ..»-«سوره غافر آیه 78»

لغت اَدخُلُ:

به معنای درآمدن، داخل شدن . (2)

أدخُل در قرآن

این کلمه در قرآن همراه با مشتقاتش 125 مورد آمده است.

1)« فِیهِ آیاتٌ بَیِناتٌ مَقامُ إِبراهیمَ وَمَن دَخَلَهُ کَانَ آمِنا...»-«سوره آل عمران آیه 97»

2)« ... فَمَن زُحزِحَ عَنِ النَّارِ وَأدخِلَ الجَنَّهَ فَقَد فاز...»-«سوره آل عمران آیه 185»

ص: 200


1- أذِنَ بِالشَّیء إِذنًا وَ اَذَنًا وَ اَذانًا وَ اَذانَهً: آن را دانست و به آن دانا شد. ن: به درد گوش گرفتارشد.آذَنَهُ: او را به شگفت آورد، او را بازداشت، در گوش او زد. أذَّنَ تَأذِینًا وَ اَذانًا وَ اَذینًا: اذان گفت . اِستَأذَنَهُ : طلب اذن کرد و از او دستوری خواست. إِذ تَاَذَّنَ رَبُّکُم: وقتی که پروردگار شما اعلام کرد. اِذن: دانست، دستور، اجازه . اِذَن: حرف جواب و جزاء شرط و به معنی اکنون .اَذان: آگاهی، اعلام نماز، اقامه .
2- دَخَلَ دُخُولاً وَ مَدخَلاً : در آمد، ضد خروج . دَخَلتُ : او را به در آوردم. دخل: در آمد، سود .

3)« جَنَّاتُ عَدنٍ یَدخُلُونَها وَمَن صَلَحَ مِن آبائِهِم وَ أزواجِهِم ...»-«سوره رعد آیه 23»

4)« ... فَإِذا دَخَلتُم بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلی أنفُسِکُم ...»-«سوره نور آیه 61»

5)« رَبِّ اغفِرلی وَلِوالِدَیَّ وَلِمَن دَخَلَ بَیتِیَ مُؤمِنا...»-«سوره نوح آیه28»

لغت مَعَک:

با تو باشم، مَعَ: همراه . مَع ومَعَ از اسماء زمان و مکان است.

در حال اضافه ، به معنی مکان اجتماع و زمان اجتماع و به معنی عید آید و در حال غیراضافه با تنوین استعمال می شود و به همین صورت برای زیاد از یک نفر استعمال می شود و جنبه تشریفاتی دارد.

مع در قرآن

این کلمه در قرآن 161 مورد آمده است .

1)« وَأقیمُوا الصَّلاهَ وَآتُوا الزَّکاهَ وَ ارکَعُوا مَعَ الرَّاکِعین»-«سوره بقره آیه 43»

2)« ... استَعینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلاۀِ إِنَّ اللهَ مَعَ الصَّابِرین»-«سوره بقره آیه153»

3)« ... وَ اتَّقُوا اللهِ وَاعلَمُوا أنَّ اللهَ مَعَ المُتَّقِین»-«سوره بقره آیه 194»

4)« ... وَ تَوَفَّنا مَعَ الأبرار...»-«سوره آل عمران آیه 193»

5)« یا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقین »-«سوره توبه آیه 119»

لغت تحت:

زیر، پایین (1)

تحت در قرآن

کلمه تحت در قرآن 51 مورد آمده است.

1)« فَناداها مِن تَحتِها ألاَّ تَحزَنی قَد جَعَلَ رَبُّکِ تَحتَکِ سَرِیًّا»-«سوره مریم آیه 24»

2)« ...لاَکَلُوا مِن فَوقِهِم وَمِن تَحتِ أرجُلِهِم ...»-«سوره مائده آیه 66»

3)«... عَذاباً مِن فَوقِکُم أو مِن تَحتِ أرجُلِکُم أو یَلبِسَکُم شِیَعاً...»-«سوره انعام آیه 67»

ص: 201


1- تحت الأرض: زیرزمین، تحت الثری: زیر عرش. تحت البحری: زیردریایی، تحت الحمایه : زیر حمایت،در پناه. تحت الحنک: زیر چانه، دنباله شال یا عمامه که آن را از زیر چانه بگذرانده و بالای سر ببندند. تحت الشعاع: در زیر شعاع. تحتانی: منسوب به تحت، زیری ، زیرین، تحت: زیر، ضد فوق
شرح و توضیح:

در این قسمت یک سؤال وجود دارد و یک جواب:

سؤال اینکه امام حسن مجتبی علیه السلام بر مادر بزرگوارش حضرت زهرا علیها السلام وارد می شود و می پرسد: ای مادر! گویا بوی جدم رسول خدا صلی الله علیه واله می آید؟ حضرت زهرا علیها السلام جواب می دهد: بلی در زیر کساء و عبا هستند.

سؤال و استعلام از شیء مجهول مستحب است. زیرا سؤال خود طریق شناخت است کما اینکه تفکر و تدبر راه معرفت است.

از همین باب است، سؤال کردن از اهل خانه از چیزی که به دنبال اوست. کما اینکه آقا امام حسن مجتبی، بعد امام حسین و سپس امیرالمؤمنین علیهم السلام سؤال می کنند که: ما بوی رسول خدا صلی الله علیه واله را می شنویم. کنایه از اینکه آیا رسول خدا صلی الله علیه واله اینجاست؟

سؤال پنج قسم است. گاهی واجب است، کما اینکه سؤال کردن از امور دینیه واجب است و خداوند فرموده:

«... فَسئَلُوا أهلَ الذِّکرِ اِن ثُمَّ لا تَعلَمُون » (1)

«چیزی ( مسائل دین) را که نمی دانید از اهل ذکر و اهل فن (یعنی از اهل بیت رسول الله علیهم السلام) بپرسید».

و گاهی سؤال مستحب است همانند سؤال از امور دینیه یا دنیویه که رجحان دارد، و انسان باید بر او اطلاع پیدا کند.

گاهی سؤال مکروه است. کما اینکه با داد و فریاد چیزی را بپرسد. و مستلزم وقوع در مکروه شود، که رجحانی ندارد.

گاهی حرام است. کما اینکه خداوند می فرماید:

ص: 202


1- سوره نحل آیه 43.

«یا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسئَلُواعَن أشیاءَ إِن تُبدَ لَکُم تَسُؤکُم وَإِن تَسئَلُوا عَنهَا حینَ یُنَزَّلُ القُرآنُ تُبدَ لَکُم ...» (1)

«ای اهل ایمان! هرگز از چیزهایی مپرسید که اگر برای شما فاش گردد، غمناک می شوید و اگر به هنگام نزول آیات قرآن، آن را بپرسید [حکم آن] برای شما روشن خواهد شد».

یعنی این سؤال موجب ناخرسندی می شود. در شأن نزول این آیه چنین آمده است که چون آیه فریضه حج نازل شد، عکاشه بن محصن و به روایتی سرافه بن مالک از جای خود برخاست و گفت: یا رسول الله !اَ فِی کُلِّ عام ؟ آیا در هر سال باید حج رفت و انجام وظیفه کرد.

رسول خدا صلی الله علیه واله از وی روی برگردانید. دوباره گفت و پیامبر جواب نداد. برای بار سوم پرسید؟ حضرت فرمود:

وَیحَکَ ما تُؤمِنُ اَن أقُولَ نَعَم.

وای بر توچه ایمن شده ای از آنکه گویم آری؛ سپس واجب شود بر شما که هرسال به حج بروید و اگر نروید هلاک شوید.

فَاترکُونی مَا تَرَکتُم.

پس مرا واگذارید در آنچه شما را به آن واگذاشته ام و بدانید، آن ها که پیش از شما بوده اند به جهت این نوع سؤالات هلاک شدند. پس چون شما را به چیزی فرمان دهم امتثال کنید و چون نهی کنم اجتناب ورزید...(2)

و گاهی سؤال مباح است، همانند احکام دیگری که چه بسا، دانستنش نه نفع دارد و نه ضرر. لکن مخفی نباشد که سؤال حرام همانند سؤال واجب است که به ذاته حرام نیست، بلکه اگر برای غرض حرام باشد، حرام می شود. مانند اینکه موجب از

ص: 203


1- سوره مائده آیه 101.
2- تفسیر منهج الصادقین 3/ 322.

بین رفتن حق سائل و یا مستلزم ضرر زیادی برای او گردد و مانند آن.

اما جواب دادن سؤال مستحب است. چون این هم از مصادیق برآوردن نیازهای دیگران است و از مصادیق معروف می باشد و این سؤال همچنان که اشاره شد به پنج قسم است.

گاهی جواب و اجابت، با گفتن و یا با نوشتن و یا با اشاره است. چون همه اینها یک چیز را استفاده می دهد.

بلی، گاهی بعضی از اجابت ها، اولی بر بعضی دیگران است. زیرا جواب دادن باید احترام را نیز برساند مثلا اشاره کردن ، گاهی مواقع احترام را نمی رساند. هم چنین مستحب است در جواب دادن تعجیل کند و بدون درنگ و ابهام جواب شخص را بدهد. (1)

و لذا می بینیم حضرت زهرا علیها السلام در پاسخ سؤال امام حسن و امام حسین علیهما السلام ، در هنگامی که از مادر بزرگوارشان در مورد حضور جدشان پیغمبر خدا صلی الله علیه واله می پرسند، شتاب می کنند آری جدتان در زیر کساء است.

یا در جواب امیرالمؤمنین علیه السلام که در مورد پیامبراکرم صلی الله علیه واله سؤال می کند، می فرمایند: با دو پسرت در زیر کسایند.

همچنان که رجحان جواب به اندازه اهمیت سؤال است (که این خود از حکمت است) ولکن گاهی طولانی بودن جواب مطلوب است، اگرچه از حدود سؤال سائل بیشتر است.

کما اینکه حضرت فاطمه زهرا علیها السلام فرمودند: زیر کسایند و این برای سؤال کننده یک نوع زیادتی است، به خاطر محبوبیت تکلم با محبوب. همچنان که علمای بلاغت نیز این را در مورد قول باری تعالی گفته اند که فرمود:

ص: 204


1- زیرا تعجیل در جواب دادن از مصادیق یقین است.

« وَما تِلکَ بِیَمینِکَ یا مُوسی» (1)

«ای موسی! اینک بازگو که چه در دست داری».

«قالَ هِیَ عَصایَ أتَوَکَّؤُا عَلَیها وَ أهُشُّ بِها عَلَی غَنَمی وَ لِیَ فِیها مَآرِبُ اُخری» (2)

« موسی علیه السلام گفت: این عصای من است که بر آن تکیه می زنم و با آن برای گوسفندانم برگ می تکانم و مرا با آن نیازهای دیگری نیز هست».

چون تکلم موسی علیه اسلام با خدای سبحان و تعالی که محبوب اوست لذت بخش است در جواب می گوید: این عصای من است و چوب دستی من می باشد و...

اما همین قدر که می گفت: این عصای من است، کفایت می کرد. ولکن گاهی سبب طولانی کردن جواب بر سؤال باری تعالی یک جهت دیگر غیر این چیزهاست که علمای بلاغت بیان کرده اند از محبوبیت اطاله کلام با سائل است. .

و این که جناب موسی علیه السلام می گوید: حوائجی دیگر را با آن انجام می دهم کشف می کند که خداوند سبحان چیز دیگری را اراده دارد. به طوری که در آنجا قرینه مقامیه نباشد که مراد و هدف از مقصود روشن باشد. همچنان که انسان، به شخصی که کتاب در دست اوست، بگوید: در دست توچیست؟ او هم بگوید کتابی است که علوم ادبیات مختلفی در اوست از قبیل نحو و صرف و بلاغت و اشتقاق و امثال آن.

با این مطلب، شخص سؤال کننده به محتویات کتاب پی می برد.

و شاید در جواب آن حضرت که فرمود: (جد تو) زیرکساء می باشد یک جهت دیگر غیر از محبوبیت کلام با محبوب نیز می باشد.

پس در اینجا باید به خوبی در جواب دقت کرد کما اینکه اشاره شد که اجمال یا تفصیل جواب باید برحسب مقتضای حال باشد.

و گاهی هم تفصیل ممکن نیست. زیرا ذهن طرف مقابل ظرفیت آن را ندارد یا

ص: 205


1- سوره طه آیه 17.
2- سوره طه آیه 18.

تحمل آن را ندارد. کما اینکه در قرآن می فرماید:

« وَیَسئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِن أمرِ رَبِّی» (1)

«(ای رسول ما) از تو در مورد حقیقت روح می پرسند. جواب ده که روح به فرمان خداست و آنچه از علم به شما دادند بسیار اندک است».

به خاطر اینکه انسان ظرفیت درک حقیقت روح را ندارد. همچنان که انسان حقیقت نفس و عقل و بسیاری از صفات نفسیه همانند غضب و حزن و صفات دیگر را درک نمی کند و نمی فهمد. بلکه انسان حتی حقیقت خود را هم درک نمی کند تا چه رسد به حقیقت اشیای دیگر و گاهی هم از حکمت و علم او انسان باید اظهار عجز کند تا ازغرور و خودنمایی برکنار باشد و پی به عظمت و کبریایی پروردگار متعال ببرد.

ما هرچه عمر کنیم نه فقط 60 یا 70 یا 100 سال بلکه هزاران سال هم که عمر کنیم حقیقت اشیاء را درک نمی کنیم. به اصطلاح مجهولاتمان بیشتر از معلوماتمان است. ما فقط اجمالا یک سری چیزها را درک می کنیم. مثلا به طور مختصر بدانیم کار کبد یا ریه چیست.

بلی انبیا و معصومین علیهم السلام سعه صدر و فکرشان فوق العاده است، چون معرفتشان نسبت به خداوند سبحان از همه مخلوقات بیشتر است. البته آن هم نه از طریق علوم اکتسابی بلکه از طریق علوم لدنی که خداوند به آنان افاضه فرموده است در همین راستا می باشد که رسول خدا و عرض می فرماید:

«...وَقُل رَبِّ زِدنی عِلما» (2)

ص: 206


1- سوره اسراء آیه 85.
2- سوره طه آیه 114.
استعمال طیب و بوی خوش

مستحب است که انسان بوی خوش به کار ببرد، کما اینکه رسول خدا صلی الله علیه واله بوی خوش و طیب استعمال می کرد، گرچه خودش طیب ذاتی داشت. و این یک دستورالعمل است برای دیگران که هنگام نماز بوی خوش استعمال کنند. البته باید تزاحم نباشد که یک امر مستحب تبدیل به حرام گردد.

مثلا اگر زنی بخواهداز خانه بیرون برود،که موجب ملاقات با مرد اجنبی گردد؛ استعمال عطر و بوی خوش حرام است و اصلا نباید بوی خوش استعمال کند. بله در خانه خودش و برای ثواب نماز و خصوصا برای شوهرش این عمل مستحب و پسندیده است و گاهی چه بسا برای جلب توجه شوهرش واجب می شود.

و روایت داریم زنی که عطر بزند و استعمال بوی خوش کند و بیرون رود و بوی خوش او به مشام مرد اجنبی برسد، تا برگردد ملائکه رحمت، او را لعنت می کنند. چون هم حق شوهر را از بین برده و با استعمال عطرو اُدکلان، مردان اجنبی را به خودش جلب کرده و در اثر این کار دیگران را به حرام می افکند.

و احتمال دارد استشمام بوی عطر مرد اجنبی، توسط زن اجنبی از مکروهات باشد. یا اصلا مرد هم بوی خوش استعمال نکرده، بلکه نفس خود شخصی که اجنبی است، خود بوی نامحرم است.

اما استعمال بوی خوش برای شوهر بسیار پسندیده است. کما اینکه رسول اکرم صلی الله علیه واله دستور دادند که با ثلث مهریه حضرت زهرا علیها السلام مقداری بوی خوش برای شب زفاف بخرند و ام سلمه یا اسماء بنت عمیس از آن بوی خوش به حضرت زهرا علیها السلام زدند. (1)

فایده بوی خوش فقط منحصر به بوی خوش نیست؛ بلکه فواید دیگری هم دارد.

ص: 207


1- عن علباء بن احمر قال: علی بن ابی طالب علیهما السلام خطبت الی النبی صلی الله علیه واله ابنته فاطمه علیها السلام قال فباع علی علیه السلام درعا له و بعض ما باع من متاعه فبلغ أربع مائه وثمانین درهما قال : وآمر النبی صلی الله علیه واله أن یجعل ثلثه فی الطیب و ثلثا فی الثیاب. عوالم 357/11 - به نقل از کنز العمال.

من جمله روح را نشاط می دهد و موجب عدم نفرت بعضی مردم می شود، و بلکه موجب تقارب اکثر مردم می شود.

البته مخفی نماند که عده ای هم از بوی خوش دیگران بدشان می آید، شاید به خاطر اینکه مثلا سردرد میگیرند. ولی ذات انسان از بوی بد متنفر است زیرا انسان فطرت نظافت را دوست دارد.

النَّظَافَهُ مِنَ الإِیمَانِ . (1)

البته نظافت در همه چیز است؛ خانه ، اثاث ، بدن، مغازه، لباس و غیراینها.

و اما استعمال بوهای متنفره و لوازم آن از قبیل دخانیات و... بد است و مستلزم پلیدی در انسان می شود و مردم از او متنفر می شوند. خصوصا زوجین اگر هردو سیگاری باشند یا یکی از آنها سیگاری باشند، موجب تنفر دیگری می گردد. علاوه بر این عوارض زیادی دارد مانند: سرطان ریه.

استعمال بوی خوش در حج

هرکدام از اعضا و جوارح انسان در حج احکام مخصوص به خود را دارد. برای گوش، چشم، زبان، ذائقه و بینی در حج احکامی است که شخص حاجی و محرم بر اوچیزهایی حرام است مثلا استشمام بوی خوش برای شخص محرم حرام است. باید از استعمال بوی خوش امساک و خودداری کند و از بو کردن گیاهان خوشبو نیز پرهیز کند.

کما اینکه در روایت است که: روزی حضرت زهرا علیها السلام در کنار رسول خدا صلی الله علیه واله نشسته بود که ابن ام مکتوم خواست وارد شود. حضرت زهرا علیها السلام خود را از او پوشانید. رسول اکرم صلی اله علیه واله فرمود: چرا خود را از او پوشاندی ؟ او نابیناست. عرض کرد: بلی اگر او نابیناست ولی من که نابینا نیستم.

ص: 208


1- نهج الفصاحه 6361 ح 3161.

گرچه این جا مسئله ریبه (شک) و تلذذ (لذت) و ترس به فتنه افتادن برای زن نیست، اما باید خود را از این گونه موارد هم حفظ کرد.

و اما آیا رائحه رسول خدا صلی الله علیه واله از جسم مبارکش در فضا پیچید ذاتیه بوده است، یا بوی خوش است که به کار می برد؟

دو احتمال وجود دارد، یکی آن که بوی خوش اکتسابی بوده ، یعنی پیامبر عطر زده بودند، این مطلب از روایات به دست می آید که، آن حضرت همیشه عطر خاصی را استعمال می کرد تا اینکه با این عطر شناخته می شدند.

و یا اینکه این بوی خوش، ذاتی بوده، یعنی جسم شریف و مبارک آن حضرت به خودی خود، بوی خوشی داشته است.

البته باید گفت: تمام بوهای خوش و طیب همه از وجود بزرگوار آن حضرت است و اوست که به بوی خوش، معنا داده و عرق بدن مبارکش همه بوی خوش بود، حتی از گل و عطر نیز خوشبوتر.

که البته فکر کنم نظر تمام شیعیان این است که بوی خوش رسول اکرم صلی الله علیه واله ذاتی بوده البته عطر هم استفاده می کردند چون از سنت آن حضرت بوده و دیگران هم نباید این سنت را ترک کنند.

طیب و نظافت در روایات اهل بیت علیهم السلام

1- عَن أبِی عَبدِالله عَلَیهِ السَّلام قالَ: مَن دَهَنَ مُسلِماً [کَرَامَهً لَهُ] کَتَبَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ بِکُلِّ شَعرَهٍ نُوراً یَومَ القِیامَه. (1)

امام صادق علیه السلام فرمودند: هر کس از روی احترام، موی سر و روی مسلمانی را با روغن عطر، معطر سازد؛ خداوند عزوجل برای او روز قیامت، به هر مویی، نوری ثبت فرماید.

ص: 209


1- کافی 520/6 ؛ ثواب الاعمال /338؛ بحار الانوار 452/72 .

2- عَنِ المُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ عَنِ الصَّادِقَ عَلَیهِ السَّلام قالَ: رَکعَتَانِ یُصَلِّیهِمَا مُتَعَطِّرٌ أفضَلُ مِن سَبعِینَ رَکعَهً یُصَلِّیهِمَا غَیرُ مُتَعَطِّر. (1)

مفضل از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: دو رکعت نمازی که شخص عطر زده می خواند بهتر است از هفتاد رکعت نمازی که شخص عطر نزده می خواند.

مرد متأهل نیز چنین ثوابی را دارد

عَن أبِی عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام قالَ: رَکعَتَینِ یُصَلِّیهِمَا مُتَزَوِّجُ أفضَلُ مِن سَبعِینَ رَکعَهً یُصَلِّیهِمَا غَیرُ مُتَزَوِّج. (2)

امام صادق علیه السلام فرمودند: دو رکعت نمازی که شخص زن دار می خواند برتر است از هفتاد رکعت نمازی که شخص مجرد، می خواند.

3- قالَ الصَّادِق عَلَیهِ السَّلام : أربَعٌ مِن سُنَنِ المُرسَلِینَ السِّوَاکُ وَ الحِنَّاءُ وَالطِّیبُ وَ النِّسَاء .(3)

امام صادق علیه السلام فرمودند: چهار چیز از سنت های انبیاء است؛ مسواک زدن ، خضاب کردن به حنا، استعمال بوی خوش و ازدواج.

4- عَن عَلِی بنِ أسبَاطٍ قالَ: سَمِعتُ أبَا الحَسَن عَلَیهِ السَّلام یَقُولُ : أربَعٌ مِن أَخلاَقِ الأنبِیاءِ التَّطَیبُ وَ التَّنَظُّفَ وَ حَلقُ الجَسَدِ بِالنُّورَهِ وَکَثرَهُ الطَّرُوقَه. (4)

علی بن اسباط گوید: از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام شنیدم که فرمودند: چهار چیز از اخلاق انبیاء است: عطر زدن ، نظافت بدن با نوره و بسیاری آمیزش.

ص: 210


1- ثواب الاعمال /94؛ بحار الانوار 211/79 .
2- همان
3- مکارم الاخلاق/41
4- همان /40.

5- عَنِ النَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه قالَ: الرَّائِحَهُ الطَّیبَهُ تَشُدُّ القَلب. (1)

پیامبر صلی الله علیه واله فرمودند: استعمال بوی خوش قلب را محکم می کند.

6- عَن أبِی عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام قالَ: کَانَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه یتَطَیِبُ فِی کُلِّ جُمُعَهٍ فَإِذَا لَم یَجِد أخَذَ بَغضَ خُمُرِ نُسَائِهِ فَرَشَّهُ بِالمَاءِ وَ یمسَحُ بِه . (2)

از امام صادق علیه السلام روایت شده که: رسول خدا صلی الله علیه واله چون روزجمعه می رسید و بوی خوش نزد آن حضرت نبود، روسری پاک بعضی از زنانشان که بوی خوش داشت را می طلبید و تر می کرد و بر روی مبارک خود میکشید.

7- وَ قالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : مَا نِلتُ مِن دُنیاکُم هَذِهِ إِلاَّ النِّسَاءَ وَ الطِّیب . (3)

و فرمودند: من از دنیای شما به چیزی نرسیدم مگر (گرفتن زن و استعمال عطر. این همان عبارت دیگری است از حدیثی که سابقا اشاره شد که فرمودند: من از دنیای شما سه چیز را انتخاب کردم؛ زن، بوی خوش و نماز که نور چشم من است.

8- وَ قالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : مَا أنفَقتَ فِی الطِّیبِ فَلَیسَ بِسَرَف. (4)

و فرمودند: آنچه در استعمال بوی خوش به کار می برند اسراف نیست. (5)

9- وَ قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه لِعَلی عَلَیهِ السَّلام یا عَلِی! عَلَیکَ بِالطِّیبِ فِی کُلِّ جُمُعَهٍ فَإِنَّهُ مِن سَنَّتِی وَ تُکتَبُ لَکَ حَسَنَاتُهُ مَا دَامَ یوجَدُ مِنکَ رَایِحَتُه . (6)

ص: 211


1- همان / 41.
2- مکارم الاخلاق / 41.
3- همان
4- همان
5- البته بوی خوش منحصر به عطر نیست بلکه شامل گیاه معطر و... نیز می شود، اما انواع روغن ها و ادکلان ها که زنان بی حجاب مصرف می کنند و خود را به نمایش دیگران در می آورند، قطعا هم اسراف و هم حرام است.
6- مکارم الاخلاق /43.

پیامبرصلی الله علیه واله به امیرمؤمنان فرمودند: بر تو باد یا علی! در هر روز جمعه استعمال بوی خوش، که او از سنت من است و برای تو حسنات می نویسند مادامی که آن رائحه در تو باشد.

10- وَ قالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِه : أیمَا امرَأهٍ تَطَیبَت ثُمَّ خَرَجَت مِن بَیتِهَا فَهِی تُلعَنُ حَتَّی تَرجِعَ إِلَی بَیتِهَا مَتَی مَا رَجَعَت.(1)

و فرمودند: هر زنی که خود را خوشبو کند و از منزل بیرون رود تا برگردد، «ملائکه او را» لعنت می کنند.

11- قالَ الصَّادِق عَلَیهِ السَّلام : العِطرُ مِن سُنَنِ المُرسَلِین . (2)

امام صادق علیه السلام فرمودند: عطر زدن از روش پیغمبران علیهم السلام می باشد.

12- قالَ الرِضَا عَلَیهِ السَّلام : لاَ یَنبَغِی لِلرَّجُلِ أن یدَعَ الطِّیبَ فِی کُلِّ یَومٍ فَإِنَّ لَم یقدِر عَلَیهِ فَیؤمٌ وَ یَؤمٌ لاَ فَإِنَّ لَم یَقدِر فَفِی کُلِّ جُمُعَهٍ وَ لاَ یَدع ذَلِک . (3)

امام رضا علیه السلام فرمودند: برای مؤمن شایسته نیست که عطر زدن را در هیچ روزی ترک کند و اگر بر آن توانایی ندارد، یک روز عطر بزند و یک روز نزند و اگر به آن هم توانایی ندارد، هر جمعه عطر بزند و آن را ترک نکند.

13- قالَ الصَّادِق عَلَیهِ السَّلام : مَن تَطَیبَ أوَّلَ النَّهَارِ لَم یزَل عَقلُهُ مَعَهُ إِلَی اللَّیل. (4)

امام صادق علیه السلام فرمودند: هر که اول روز خود را خوشبو کند، عقلش تا شب زایل نشود و از بین نرود.

ص: 212


1- مکارم الاخلاق /43.
2- کافی 510/6 .
3- کافی 510/6 ؛ عیون اخبار الرضا علیه السلام91/2 ؛ خصال392/2 ؛ بحار الانوار 140/73
4- کافی 511/6 ؛ وسائل الشیعه 145/2 .

وَقالَ عَلَیهِ السَّلام : مَن تَطَیبَ بِطِیبٍ أوَّلَ النَّهَارِ وَ هُوَ صَائِمٌ لَم یکَد یَفقِدُ عَقلَه. (1)

امام صادق علیه السلام فرمودند: هر که اول روز خود را خوشبو کند و روزه بگیردعقلش زایل نشود و از بین نرود.

15- قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : طِیبُ النِّسَاءِ مَا ظَهَرَ لَونُهُ وَ خَفِی رِیحُهُ وَطِیبُ

الرِّجَالِ مَا خَفِی لَونُهُ وَ ظَهَرَ رِیحُه. (2)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: استعمال بوی خوش زنان این است که، رنگش آشکار و بوی او مخفی باشد و استعمال بوی خوش مردان این است که بویش آشکار و رنگش مخفی باشد.

16- وَقالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : أیمَا امرَأهٍ استَعطَرَت فَمَرَّت عَلی قَومٍ لِیوجَدوا رِیحُهَا فَهِیَ زَانِیهٌ. (3)

و فرمودند: زنی که خود را عطر بزند و بر قومی گذر کند که بوی خوش او به آن گروه برسد آن زن زناکار است.

شجره طیبه و خبیثه

همان طور که ما بوی طیبه داریم که در مقابل آن بوی مکروه و ناپسند است ، هم چنان شجره طیبه و خبیثه داریم و در اینجا خوب است اشاره ای به این شجره طیبه و خبیثه کنیم که ریشه قرآنی و روایی و تاریخی دارد.

شجره طیبه

قالَ اللهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَی فِی کِتَابِه:« ألَم تَرَ کَیفَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِبَهٍ أصلُهَا ثابِتٌ وَفَرعُها فِی السَّماء» (4)

ص: 213


1- من لا یحضره الفقیه 114/2 ؛ وسائل الشیعه 95/10 ؛ بحار الانوار 290/93 .
2- مکارم الاخلاق /44.
3- سنن نسائی 153/8و155.
4- سوره ابراهیم آیه 24.

« ای رسول مگر ندانستی که چگونه خدا کلمه پاکیزه را به درخت زیبایی مثل زده، که ساقه آن برقرار باشد و شاخه آن به آسمان (رفعت و سعادت) بالا رود».

« تُؤتی أکُلَها کُلَّ حینٍ بِإِذنِ رِبِّها وَ یَضرِبُ اللهُ الأمثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُم یَتَذَکَّرُون» (1)

« و آن درخت زیبا به اذن خدا، همه اوقات میوه های لذیذ و خوب دهد. خدا اینگونه مثال های واضح را برای تذکر مردم می آورد».

حال منظور از کلمه طیبه چیست؟

مفسرین در این مورد اختلافاتی دارند:

بعضی او را به کلمه توحید و جمله لااله الاالله تفسیر کرده اند.

بعضی آن را اشاره به اوامر و فرمان های الهی می دانند.

بعضی آن را ایمان می دانند که محتوا و مفهوم لااله الاالله است .

بعضی آن را به شخص «مؤمن» تفسیر کرده اند.

بعضی روش و برنامه های سازنده را تفسیر کرده اند: با این حال باید گفت کلمه طیبه معانی وسیعی دارد و شامل همه این موارد می شود به همین دلیل بر مخلوقات کلمه الله گفته می شود.

قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : مَثَلَ هَذَا الدِّینِ کَمَثَلَ شَجَرَهٍ ثَابِتَهٍ، الإِیمَانُ أصلُهَا وَ الزَّکَاهُ فَرعُهَا وَ الصِّیامُ عِرقُهَا وَ التَأخّی فِی الله ثُباتُها وَ حَسَنُ الخُلُقِ وَرَقُهَا وَ الکَفُّ عَن مَحَارِمِ الله ثَمَرُهَا فَکَمَا لاَ یَکمَلُ الشَّجَرَهُ إِلاَّ بِثَمَرَهٍ طَیبَهٍ لاَ یَکمَلُ الإِیمَانُ إِلاَّ بِالکَفِّ عَن مَحَارِمِ الله . (2)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: مثل دین چون درخت ثابتی است که ، رشته ایمان به خدا اصل آن، زکات شاخ آن ، روزه بیخ آن و مؤاخات (برادری) با یکدیگر برای خدا ثبات

ص: 214


1- سوره ابراهیم آیه 25.
2- منهج الصادقین 135/5

اوست، خوی نیکو برگ آن، خودداری کردن از محارم خدا میوه آن است. و چنانچه درخت تمام نشود مگر به میوه ، همچنین ایمان تمام نشود مگر به خودداری از محارم.

اهل تحقیق گفته اند: حکمت ، در تشبیه اسلام و ایمان به درخت ، از اینجا معلوم می شود که درخت تمام نباشد مگر به سه چیز: عرقی ثابت ، (1) اصلی قائم و فرعی عالی. همچنین اسلام و ایمان به سه چیز تمام شود: تصدیق بالقلب و اقرار به زبان و عمل به اعضا و جوارح بدن. بیان این جمله قول حضرت رضا علیه السلام است که امیرالمؤمنین علی علیه السلام از رسول اکرم صلی اله علیه واله پرسیدند: ایمان چیست ؟ رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند:

الإِیمَانُ مَعرِفَهٌ بِالقَلبِ وَإِقرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالأرکَان. (2)

البته همه اینها درست است اما آنچه ما در پی آن هستیم این است که اهل بیت رسول الله صلی الله علیه واله شجره طیبه هستند.

1- فِی کِتَابِ کَمَالِ الدِّینِ وَ تَمَامِ النِّعمَه بِإِسنَادِه إِلَی عَبدِ الرَّحمَنِ بنِ حَمَّادٍ عَن عُمَرَ بنِ سَالِمٍ صَاحِبِ السَّابِرِی قالَ سَألتُ أبَا عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام عَن هَذِهِ الآیَهِ:« أصلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرعُها فِی السَّماءِ»

قالَ أصلُهَا رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه وَ فَرعُهَا اَمِیرُالمُؤمِنِینَ عَلَیهِ السَّلام وَ الحَسَنُ وَ الحُسَینُ عَلَیهِما السَّلام ثَمَرُهَا وَ تِسعَهٌ مِن وُلدِ الحُسَینِ عَلَیهِ السَّلام أغصَانُهَا وَ الشِّیعَهُ وَرَقُهَا وَ الله اِنَّ الرَّجُلَ مِنهُم لَیمُوتُ فَتَسقُطُ وَرَقَهٌ مِن تِلکَ الشَّجَرَهِ. قُلتُ: قَولُهُ عَزَّوَجَلَّ :

« تُؤتِی أکُلَها کُلَّ حینٍ بِإِذنِ رَبِّهَا »

قالَ : مَا یَخرُجُ مِن عِلمِ الإِمَامِ إِلَیکُم فِی کُلِّ سَنَهٍ مِن حَجٍ وَ عُمرَه. (3)

حماد بن صالح سابری می گوید: از امام صادق علیه السلام در مورد این آیه شریفه سؤال

ص: 215


1- عرق: ریشه.
2- منهج الصادقین 315/5
3- کمال الدین و تمام النعمه 345/2 ؛ بحار الانوار 141/24؛ تفسیر نورالثقلین 2/ 535.

کردم که «اصلش ثابت و فرعش در آسمان است» چیست؟ حضرت فرمود: اصل این شجره رسول اکرم صلی الله علیه واله است و فرعش امیرالمؤمنین علیه السلام و حسن و حسین علیهماالسلام میوه آن و ثه نفر از فرزندان حسین علیه السلام (ائمه معصومین علیهم السلام) شاخه های آن و شیعیانشان برگ آن درخت می باشند. به خدا قسم هنگامی که یک مرد از آنان می میرد، یک برگ از آن درخت می افتد. حماد گوید، گفتم:

« به اذن خدا همه وقت میوه های خوب و لذیذ دهد» یعنی چه؟ حضرت فرمودند: میوه اش آن مطالبی است که هر سال در موقع حج و عمره از علم امام برای شما بیرون می آید.

2- عَن أبِی جَعفَرٍ عَلَیهِ السَّلام قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه : خُلِقَ النَّاسُ مِن شَجَرٍ شَتَّی وَ خُلِقَت أنَا وَ ابنُ أبِی طَالِبٍ مِن شَجَرَهٍ وَاحِدَهٍ أصلِی عَلِی وَ فَرعی جَعفَر. (1)

امام باقر علیه السلام از قول رسول الله صلی الله علیه واله نقل کرده که فرمودند: مردم ازدرختان مختلفی خلق شده اند ومن و علی بن ابی طالب علیهما السلام از یک درخت واحد خلق شدیم، علی علیه السلام اصل آن درخت و جعفر فرع آن ( شاخه درخت ) است.

3- عَن جَابِرٍ الجُعفِی قالَ: سَألتُ أبَا جَعفَرٍ مُحَمَّدَ بنَ عَلِی البَاقِرَ عَلَیهما السَّلام عَن قَولِ الله عَزَّوَجَلَّ:

«... کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أصلُها ثابِتٌ وَفَرعُها فِی السَّماءِ* تُؤتِی أکُلَها کُلَّ حینٍ بِإِذنِ رَبِّها...»

قالَ: أمَّا الشَّجَرَهُ فَرَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه وَ فَرعُهَا علی عَلَیهِ السَّلام وَ غُصنُ الشَّجَرَهِ فَاطِمَهُ بِنتُ رَسُولِ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه وَ ثَمَرُهَا أولاَدُهَا عَلَیهِمُ السَّلام وَ وَرَقُهَا شِیعَتُنَا ثُمَّ قالَ: إِنَّ المُؤمِنَ مِن شِیعَتِنَا لَیمُوتُ فَیسقُطُ مِنَ الشَّجَرَهِ وَرَقَهٌ وَإِنَّ المَولُودَ مِن شِیعَتِنَا لَیولَدُ فَتُورِقُ الشَّجَرَهُ وَرَقَه .(2)

ص: 216


1- خصال 21/1 ؛ بحار الانوار 278/22 .
2- معانی الاخبار /401؛ بحار الانوار 26/65 ؛ تفسیر نورالثقلین 2/ 536.

جابر جعفی گوید: از حضرت باقرعلیه السلام معنی قول خدای عزوجل درباره آیات 24 و 25 سوره ابراهیم که می فرماید: « مانند درخت پاکی که ریشه آن در زمین محکم و پابرجا باشد، و شاخه آن از بس بلند است سر به جانب آسمان کشیده ، در هر زمان که خدا حکم نموده به ثمردادن، ثمر خود را می دهد».

پرسیدم ؟ حضرت فرمودند: اما مقصود از درخت، پیامبراکرم صلی الله علیه واله است و شاخه آن علی علیه السلام و جوانه آن، حضرت فاطمه علیها السلام دختر پیامبر صلی الله علیه واله و میوه آن فرزندان فاطمه علیهاالسلام و برگ آن شیعیان ما هستند. سپس فرمود: هر مؤمنی که از شیعیان ما از دنیا می رود یک برگ از آن درخت می افتد و هر بچه ای که از شیعیان ما به دنیا می آید یک برگ بر آن درخت افزوده می شود.

4- رُوِیَ عَن ابنِ عَبَّاس قالَ جَبرَئِیلُ لِلنَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : أنتَ الشَّجَرَهَ وَعَلیّ غُصنُها وَ فاطِمَهُ وَرَقُها وَالحَسَنُ وَ الحُسَینُ ثِمارُها. (1)

از ابن عباس روایت شده که جبرئیل به رسول خدا صلی الله علیه واله گفت: تو (خود) درختی و علی علیه السلام شاخه و فاطمه علیهاالسلام برگش و حسن و حسین علیهما السلام میوه های آن هستند.

د- قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : إِنَّ اللهَ خَلَقَ الأنبِیاءَ مِن أشجَارٍ شَتَّی وَ خَلَقَنی مِن شَجَرَهٍ وَاحِدَهٍ فَأنَا أصلُهَا وَ عَلِی فَرعُهَا وَ فَاطِمَهُ لِقاحُها وَ الحَسَنُ وَ الحُسَینُ ثِمَارُهَا فَمَن تَعَلَّقَ بِغُصنٍ مِن أغصَانِهَا نَجَی وَ مَن زَاغَ هَوَی وَ لَو اَنَّ عَبداً عَبدِالله بَینَ الصَّفَا وَ المَروَهِ ألفَ عَامٍ ثُمَّ ألفَ عَامٍ ثُمَّ ألف عَامٍ ثُمَّ لَم یَدرِک مَحَبَّتَنَا أکَبَّهُ اللهُ عَلَی مَنخِرَیهِ فِی النَّارِ ثُمَّ تَلاَ:

«قُل لاَ أسئَلُکُم عَلَیهِ أجراً إِلاَّ المَوَدَّهَ فِی القُربی » (2)

پیامبراکرم صلی الله علیه واله فرمود: به درستی که خدای تعالی نهال وجود پیامبران را متفاوت و

ص: 217


1- بحار الانوار 137/24؛ تفسیر نور الثقلین 2/ 536.
2- فاطمه الزهرا علیها السلام ، علامه امینی /27؛ نک: [ شواهد التنزیل 554/1 ]

متفرق آفرید، ولی درخت وجود من را جداگانه و منحصر به فرد خلق فرمود.

من اصل آن درختم، علی علیه السلام ساقه آن، فاطمه علیها السلام لقاح آن (مایه باروری آن) و حسن و حسین علیهما السلام میوه های درخت وجود من هستند. هر کس شاخه ای از شاخه های آن درخت را دستاویز خود کند، نجات یافته است و هر کس از آن دور شود به گمراهی افتد. و اگر بنده ای از بندگان خدا سه هزار سال بین صفا و مروه خدا را عبادت کند ولی صحبت ما پنج تن را درک نکرده باشد، «یعنی چنگ به ولایت ما نزده باشد» خدای تعالی او را با صورت در آتش می اندازد. سپس پیامبر اکرم صلی الله علیه واله آیه 23 سوره شوری را تلاوت فرمودند: «بگو من از شما مزد نخواهم مگر دوستی اهل بیتم را».

شجره خبیثه و ملعونه کیست؟

« وَ مَثَلُ کَلِمَهٍ خَبِیثَهٍ کَشَجَرَهٍ خَبِیثَهٍ الجتُثَّت مِن فَوقِ الأرضِ مَا لَها وَ قَرار» (1)

« و مثل کلمه خبیثه «و روح پلید» مانند درخت پلیدیست که ریشه اش به قلب زمین نرود، بلکه بالای زمین افتد و هیچ ثبات و بقایی نخواهد یافت».

این درخت خبیثه در برابر طوفان ها هر روز به گوشه ای پرتاب می شود و قرار وثباتی برای آن نیست. کلمه خبیثه همان کلمه کفر و شرک و همان گفتار زشت و آلوده و خلاصه هر چیز خبیث و ناپاک است. بدیهی است درخت زشت و شومی که ریشه آن کنده شده ، نه نمو و رشد دارد، نه ترقی و تکامل، نه گل و میوه ، نه سایه و منظره و نه ثبات و استقرار. قطعه چوبی است که جز به درد سوزندان و آتش زدن نمی خورد بلکه مانع راه است و مزاحم رهروان ، مجروح کننده و مردم آزار.

ص: 218


1- سوره ابراهیم آیه 26.
مثل درخت خبیثه چیست؟

باز مفسران در مورد این درختی که «مشبه به» واقع شده است ، اقوالشان مختلف است . بعضی آن را «حنظل» که میوه بسیار تلخ و بدی دارد دانسته اند.

بعضی آن را «کُشُوت» «بروزن سُقُوط» (1) که نوعی گیاه پیچیده است که در بیابان ها به بوته های خار می پیچد و از آن بالا می رود، نه ریشه دارد و نه برگ ، تشبیه کرده اند.«البته شجر در لغت عربی هم به درخت گفته می شود و هم به گیاه».

البته هیچ لزومی ندارد که در هر تشبیه « مشبه به» با تمام آن صفات، وجود خارجی داشته باشد. بلکه هدف، مجسم ساختن چهره واقعی کلمه شرک و برنامه های انحرافی آن و مردم خبیث مصداق آن است که آنها همانند درختانی هستند که همه چیزشان خبیث و ناپاک است و هیچگونه میوه و ثمر و فایده ای جز مزاحمت و تولید درد سر ندارند.

این درخت ملعونه خبیثه، بنی امیه است.

1-ثُمَّ ضَرَبَ اللهُ لأِعدَاءِ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیهِمُ السَّلام فَقالَ :

« وَ مَثَلُ کَلِمَهٍ خَبیثَهٍ کَشَجَرَهٍ خَبیثَهٍ اجتُثَّت مِن فَوقِ الأرضِ مَا لَها مِن قَرار » (2)

امام باقر علیه السلام در ضمن روایتی می فرماید:سپس خداوند برای دشمنان آل محمد علیهم السلام مثل می زند که قرار وثباتی در روی زمین ندارد که این شجره خبیثه دشمنان آل محمد علیهم السلام هستند.

ص: 219


1- کشوت ، گیاهی است زرد رنگ دارای ساقه های باریک و بی برگ، که به گیاهان و اشیاء مجاور خود می پیچد. گل های آن ریز، تخم هایش شبیه تخم شرب است . « فرهنگ عمید»
2- سوره ابراهیم آیه 27؛ بحار الانوار 9/ 218.

2- از امام باقر علیه السلام روایت شده که :

أنَّ هَذَا مَثَلُ بَنِی أمَیَّه . (1)

این مثالی است برای بنی امیه .

3- أبِی جَعفَرٍ عَلَیهِ السَّلام قالَ: کَذَلِکَ الکَافِرُونَ لاَ تَصَّعَّدُ أعمَالُهُم إِلَی السَّماءِ وَ بَنُو أمَیهَ لاَ یذکُرُونَ الله فِی مَجلِسٍ وَلاَ فِی مَسجِدٍ وَلاَ تَصَّعَّدُ أعمَالُهُم إِلَی السَّماءِ إِلاَّ قَلِیلٌ مِنهُم. (2)

امام باقر علیه السلام فرمودند: همچنین کافران اعمالشان به آسمان بالا نمی رود، بنی امیه خدا را در هیچ مجلس و مسجدی یاد نمی کنند و اعمال آن ها به جانب آسمان بلند نمی شود مگر عده کمی از آنها.

ریشه این خانواده پلید

در میان تمام کسانی که در مقابل دعوت اسلام به توحید و خداپرستی، عناد ورزیده و لجوجانه مخالفت کرده و مقاومت نشان دادند، ابوسفیان فساد و عناد و اصرارش از دیگران بیشتر بود. او تا وقتی که پیروزی قطعی نصیب مسلمان ها نشده بود ، برای خاموش کردن انوار آفتاب اسلام تلاش کرد و در جنگ بدر و احد و خندق از سران مشرکین و در احد و خندق سردار لشکر و زعیم سپاه کفر بود.

ابوسفیان خودش و زنش و پسرهایش آنچه توانستند به پیغمبر صلی الله علیه واله اذیت کردند و از شرک و کفر پشتیبانی نمودند و در جنگ بدر سه تن از فرزندانش، معاویه و حنظله و عمرو شرکت داشتند. امیرالمؤمنین علیه السلام حنظله را کشت و عمرو را اسیر کرد و معاویه گریخت و آن چنان فرار کرد که وقتی به مکه رسید پاهایش باد کرد و ساق هایش ورم

ص: 220


1- منهج الصادقین 136/5 .
2- تفسیر نورالثقلین 538/2

کرده بود و تا دو ماه خود را معالجه می کرد. (1)

در سال فتح مکه، ابوسفیان و زن و فرزندانش از روی اکراه و ترس از قتل ناچار اسلام آوردند، ولی در کفر باطنی خود باقی ماندند و تا هنگام مرگ با نفاق بین مسلمانان زندگی کردند.

روایات و اخبار در ذم ابی سفیان فراوان نقل شده و از جمله روایتی است که از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت کرده اند که آن حضرت دید اباسفیان در حالی که بر الاغی سوار است می آید و معاویه زمام آن را گرفته و یزید پسر دیگرش آن را میراند فرمودند:

لَعَنَ اللهُ الرَّاکِبَ وَ القَائِدَ وَ السَّائِق.

خدا لعنت کند آن را که سوار است و آنکه زمام مرکب را گرفته و آنکه آن را می راند. (2)

زمخشری در ربیع الابرار می نویسد: نابغه، مادر عمروعاص که از زنان زناکار بود در یک پاکی با چهار نفر زنا کرد، که از جمله آن ها ابوسفیان بود و عمرو از او متولد شد. هر چهار تن او را به خود نسبت دادند، ولی نابغه خودش چون عاص مخارجش را می داد، او را نسبت به عاص داد و ابوسفیان بن الحارث بن عبدالمطلب در شعر خود به عمرو عاص می گوید: اَبُوکَ اَبُوسُفیانَ لاَشَکَّ قَد بَدَتِ الخ. (3)

هند زن ابی سفیان و مادر بزرگ یزید

این زن در دشمنی با پیغمبر صلی الله علیه واله و خاندان نبوت مانند حماله الحطب (4) سرسخت بود، بلکه کینه اش از او بیشتر بود. مردها را به جنگ با پیغمبر صلی الله علیه واله تشویق می کرد و در

ص: 221


1- شرح نهج البلاغه 412/3 .
2- شرح نهج البلاغه 443٫3.
3- تذکره الخواص پاورقی صفحه 209.
4- سوره مسد آیه 4. حماله الحطب به معنی حمل کننده هیزم است. این آیه راجع به زن ابولهب است که خداوند اشاره می کند به اینکه زن ابولهب نیز درحالی که هیزم کش است وارد آتش خواهد شد.

سنگ دلی و تربیت وحشیانه و کینه ورزی او، اگر غیر از شهادت حضرت حمزه سید الشهدا علیه السلام هیچ گواه دیگری نباشد، او را کافی است. زیرا به تحریک و تطمیع او، وحشی (نام غلامش)، ناجوان مردانه ، حضرت حمزه سید الشهدا علیه السلام را شهید کرد وهند زینت های خود را به او جایزه داد و با آن وضع وحشتناک حمزه را مثله کرد و از گوش و بینی و سایر اعضای بدن او خلخال ساخت و شکم حمزه را پاره کرد و جگرش را بیرون آورد و در دهن گذاشت و خواست آن را ببلعد که جگر حمزه مانند سنگ شد و نتوانست . (1)

هند در جاهلیت زنی بدنام بود و حسان بن ثابت در اشعارش از زنا کردن او و بچه ای که از زنا داشته یاد کرده و می گوید:

وَ نَسَیتِ فاحَشَهً اَتَیتِ بِها *** یا هِندَ وَیحَکِ سَبهَ الدَّهر

زَعَمَ القَوابِلُ إِنَّها وَلَدَت *** ابناً صَغیراً کَانَ مِن عَهِر (2)

معاویه بن ابی سفیان (پدر یزید)

داستان پسرهند مگرنشنیدی *** که از او برسر اولاد پیمبر چه رسید

پدر او لب و دندان پیمبر بشکست *** مادر او جگرعم پیمبر بمکید

خود به ناحق، حق داماد پیمبر بگرفت *** پسر او سر فرزند پیمبر ببرید

بر چنین قوم چرا لعنت و نفرین نکنیم *** لعنه الله یزیدا و علی حب یزید (3)

نسب معاویه

معاویه به طوری که معروف است، پسر ابی سفیان است. اما این نسب نامه مورد تصدیق همه علمای انساب نیست و جمعی از محققین علم انساب در صحت نسب او

ص: 222


1- سیره ابن هشام 341/3
2- النصائح الکافیه /115.
3- حکیم سنائی.

تردید دارند و دلیل بر صحت این تردید، نخست وضع اخلاقی خاندان معاویه است که زنا و فسق و فجور در آن ها بسیار بوده و آلوده دامانی را عار نمی دانستند و شعرای جاهلیت و اسلام، آنها را به این اوصاف زشت هجو (1) کرده اند. ودر ناپاکی معاویه و پدرش و اینکه اهل فجور و فحشا بوده و از این ننگ، شرم نمی کردند همین بس که ابن زیاد را فرزند پدرش دانست و با آن وضع رسوا و موهن برخلاف حکم پیغمبر صلی الله علیه واله که فرمودند:

الوَلَدُ لِلفِرَاشِ وَلِلعَاهِرِ الحَجَر

«هر فرزند در هر خانواده ای که متولد گردد بدان متعلق است و فرد زناکار باید سنگسار شود»؛ او را به پدر خود ملحق ساخت. زمخشری در ربیع الابرار گفته است: معاویه به چهار پدر نسبت داده شده و از جمله آنان صباح مغنی، عماره بن ولید است که اجیر ابی سفیان شده بود. ابوسفیان بد شکل و کوتاه قد بود و صباح خانی خوشرو بود. هند او را به زنا دعوت کرد. و صباح خواهش هند را انجام داد و گفته اند که عتبه برادر معاویه هم از صباح است. (2)

از براء بن عازب روایت است که گفت: ابوسفیان با معاویه می آمد. رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند:

اللَّهُمَّ العَنِ التَّابِعَ وَ المَتبُوعَ. اللَّهُمَّ عَلَیکَ بِالاُقَیعِسِ فَقالَ ابنُ البَرَاءِ لأِبِیهِ مَنِ الأقَیعِس.

یعنی خداوند تابع (معاویه) و متبوع (ابوسفیان) را لعن کن. خدایا بر تو باد باقیعس، پسر براء به پدرش گفت: اقیس کیست ؟ گفت معاویه است. (3)

در حدیث مشهور مرفوع است که پیغمبر صلی الله علیه واله فرمودند:

ص: 223


1- بدگویی، شمردن معایب کسی.
2- النصایح الکافیه /115.
3- الغدیر 139/10

إِنَّ مُعَاوِیهَ فِی تَابُوتث مِن نَارٍ فِی أشفَلِ دَرکٍ مِن جَهَنَّمَ یُنَادِی یا حَنَّانُ یا مَنَّانُ فَیقالَ لَهُ:

«اَلآنَ وَقَد عَصَیتَ قَبلُ وَ کُنتَ مِنَ المُفسِدین » (1)

معاویه در تابوتی از آتش در پست ترین درکات جهنم است. ندا می کند یا حنان! یا منان! به او گفته می شود:«آیا حالا (ایمان می آوری)در حالی که در گذشته از تبهکاران و مفسدین بودی ؟».

و در مورد او رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند:

إِذَا رَأیتُم مُعَاوِیهَ عَلَی مِنبَرِی فَاقتُلُوه .

« وقتی معاویه را بر منبر من دیدید او را بکشید». حسن بصری (راوی) گوید: امرپیغمبر صلی الله علیه واله را اطاعت نکردند، پس رستگار و پیروز نشدند. (2)

و در روایت است که پیغمبراکرم صلی الله علیه واله معاویه را طلبید. او به بهانه خوردن غذا، مساحمه در شرفیابی کرد. حضرت فرمودند:

لاَ أشبَعَ اللهَ بَطنَه.

«خدا شکمش را سیر نکند». پس از آن دیگر معاویه سیر نشد و می گفت: من به خاطر سیر شدن دست از غذا نمی کشم ، بلکه برای خستگی از خوردن غذا از آن دست میکشم . (3)

جنایات یزید

مادر یزید، میسون دختر بجدل کلبی است و به طور اختصار بنا به نقل «تجارب السلف و الزام النواصب» و زمخشری در «ربیع الابرار» و اشعارنسابه کلبی، نسب یزید

ص: 224


1- شرح نهج البلاغه 444/3 ؛ سوره یونس آیه 91.
2- شرح نهج البلاغه 444/3
3- همان 444/3

مورد طعن و مردود است و مادرش را وقتی پیش معاویه بردند، به یزید از غلام پدرش حامله بود. (1)

مسعودی گوید: یزید صاحب طرب ، باز و سگ های شکاری ، بوزینه ها و مجالس شراب بود. بعد از شهادت امام حسین علیه السلام روزی برسرسفره شراب نشست. در حالی که ابن زیاد در طرف راست او نشسته بود به ساقی شراب گفت:

اِسقنی شُربَهً تُروی مُشاشی صاحِبُ *** ثَم صِلٌ فاسِق مِثلها ابنَ زیاد

السِّرِّوَ الأمانَهِ عِندی *** وَلِتَسدِیدِ مَغنَمی وَ جِهادی (2)

«جامی از شراب به من بنوشان که استخوان های نرم را سیراب کند، سپس برگرد و ابن زیاد را چنان جامی بنوشان. همان کس که رازدار من است، همان کسی که امین کار من است، همان کسی که اساس خلافت من به دست او محکم و استوار شد، یعنی حسین بن علی را کشت».

سپس مغنیان را امر به غنا و آوازه خوانی کرد.

اما اعظم جنایات او و اکبر مظالم او، همان قتل سیدالشهدا علیه السلام ، جوانان هاشمی، اخبار و افاضل دودمان رسالت و اصحاب نیکوی آن حضرت و اسارت بانوان اهل بیت علیهم السلام است ، عبیدالله بن زیاد ملعون به دستور یزید پلید، سیدالشهدا علیه السلام را شهید کرد...

در تواریخ معتبر است که چون فسق و اسراف یزید در معاصی به حد کمال رسید و جور و ظلم او و فرمانداران و مأمورینش همه مردم را گرفت و روش فرعون را تجدید نمودند، مردم مدینه بر علیه او شورش کردند و فرماندارش را بیرون کردند.

یزید،مسلم بن عقبه ملعون را که در قساوت قلب و ظلم و بی اعتنایی به محترمات دینی و اخلاقی در میان افسران حکومت اموی کم نظیر بود و از دست پروردگان معاویه و

ص: 225


1- قمقام زخار /229؛ المجالس الحسینیه /134.
2- مروج الذهب 77/3 ؛ تذکره الخواص /300.

طرف اعتماد او بود، با سپاهی گران به مدینه فرستاد و به او دستور داد، سه روز به قتل و غارت مدینه بپردازد با اینکه از پیغمبراکرم صلی الله علیه واله روایت است :

مَن اَخافَ اَهلَ المَدینَهِ اَخافَهُ اللهِ وَ عَلَیهِ لَعنَهُ اللهِ وَالمَلایِکَهِ وَالنَّاسِ أجمَعِین.

« هرکس مردم مدینه را بترساند، خدا او را ترسانده و بر او لعنت خدا و ملائکه و مردم باشد».

مسلم با آن سپاه بی باک خون آشام ، به مدینه آمد و به تحریک و کمک مروان ملعون و خیانت یکی از بنی حارثه، مدینه را فتح کرد و مظالم و شنایع (1) و جنایاتی مرتکب شده که قلم از تفصیل و شرح آن شرمگین و برای اجمال آن الفاظی که حاکی از آن همه شرارت باشد کمیاب است. مال و جان و ناموس اهل مدینه را بر لشکر شام مباح ساخت و به استثناء چند نفر، مانند علی بن الحسین علیهماالسلام که خود و خاندانشان از تعرض مصون ماندند، و سایر صحابه و تابعین در این واقعه مقتول شدند. علاوه بر آن که اطفال و زنان در این واقعه فجیعه کشته شدند. 1700 نفر از وجوه انصار، مهاجرین، صحابه ، زهاد و اهل عبادت و 700 نفر از حاملین و حافظین قرآن به قتل رسیدند و از سایر مردم 10 هزار نفر را کشتند.

کار غارت را به جایی رساندند، که در خانه ها از اثاث و فرش برای کسی چیزی باقی نماند و در تعرض به نوامیس مسلمانان، در این شهر مقدس به امر یزید پلید هرچه توانستند کوتاهی نکردند و با اینکه زنان و دختران، فراری و پراکنده و پنهان شده بودند، در این سه روز به 1000 دوشیزه عفیفه مسلمان، قشون یزید ملعون تجاوز کردند و تعداد زنانی که از زنا بچه دار شدند به روایت مدائنی1000 نفرو به روایت دیگر10000 نفر بودند.

سربازی وارد خانه ای شد که در آن زنی از انصار، نوزادی در بغل داشت. سرباز اثاث خانه را خواست. گفت: به خدا چیزی باقی نگذارده اند و هرچه بوده به غارت

ص: 226


1- زشتی ها و قبابیح.

برده اند. سرباز گفت: البته باید به من چیزی بدهی و گرنه خودت و این کودک را میکشم.

زن گفت: وای بر تو. این پسر ابن ابی گیشه انصاری از اصحاب پیغمبر صلی الله علیه واله است. من از زنانی هستم که در بیعت شجره شرکت داشتم و بیعت کردم که زنا نکنم، دزدی نکنم، فرزند نکشم ، بهتان نزنم و به بیعتی که نمودم وفا کردم. پس بترس از خدا؛ سپس رو به کودکش کرد وگفت: پسرجان! به خدا اگرچیزی داشتم که به خاطر تو به این مرد بدهم، می دادم.

سرباز بی رحم پای طفل را همچنان که پستان مادر را به دهان داشت گرفت و کشید و چنان او را به سختی به دیوار زد که مغز سرش به روی زمین ریخت. تاریخ نگاران نقل کرده اند هنوز از خانه بیرون نرفته بود که نصف رویش سیاه شد.

تجاوز و کفرشان به حدی منتهی شد که مرا کبشان را در مسجد پیغمبر صلی الله علیه واله بردند و به منبر شریف و قبر مطهر جسارت کردند و گروهی از مردم را که پناهنده به روضه مقدسه و قبر و منبر آن حضرت شده بودند در همان جا کشتند و روضه و مسجد را از خونشان پر ساختند. تمام این جرائم را به فرمان یزید و قدرت او مرتکب شدند و یزید از مروان که برای اجرای فرمان او با مسلم همکاری کرد تقدیر نمود و به او جایزه داد.

خطاب امام حسن به پیامبر با مضمون یا جداه

کلمه شریفه یا جداه! در این حدیث شریف شش بار تکرار شده است. همان طوری که گذشت لغت جد، شامل پدر بزرگ و پدر پدر و پدر مادر است.

اولاً: اجداد طاهرین رسول الله صلی الله علیه واله به این طریق است:

پدران رسول خدا صلی الله علیه واله از آدم علیه السلام تا جناب عبدالله علیه السلام مطابق عدد رکعت های نمازهای واجب و نافله 51 نفرند. 17 نفر از آنان که مطابق با عدد رکعت های نمازهای واجب است از انبیا بودند و17 نفر از آنان از اوصیای پیغمبران بودند. 17 نفر از آنان هم از پادشاهان و سلاطین بودند و همه آنان به مذهب حق، و خداشناس و موحد بوده اند.

ص: 227

به اتفاق و اجماع امامیه همه اجداد و جدات وآباء و امهات آن بزرگوار موحد و نور حضرتش در پشت و رحم مشرکین قرار نگرفته است و شبهه در نسب آن بزرگوار و پدران و مادران آن حضرت نبوده واحادیث متواتره ازطریق شیعه و سنی بر این مضمون دلالت می نماید.

أشهَدُ أنَّکَ کُنتَ نُوراً فِی الأصلاَبِ الشَّامِخَهِ وَ الأرحَامِ المُطَهَّرَهِ لَم تُنَجِّسکَ الجَاهِلِیِهُ بِأنجَاسِهَا وَلَم تُلبِسکَ مِن مُدلَهِمَّاتِ ثِیابِهَا. (1)

«گواهی میدهم ای رسول خدا صلی الله علیه واله تونوری بودی، در پشت های فرازنده و رحم های پاک. دوران جاهلیت ، تو را به نجاست هایش نیالوده و از جامه های ننگین درهمش نپوشیده».

أشهَدُ أنَّکَ طُهرٌ طَاهِرٌ مُطَهَّرٌ مِن طُهرٍ طَاهِرٍ مُطَهَّر

گواهی میدهم به اینکه تو (یا علی) پاک، پاکیزه، از نژاد پاک و پاکیزه». (2)

محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مر بن کعب بن لؤی بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانه بن خزیمه بن مدرکه بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان.

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند:

إِذَا بَلَغَ نَسَبِی إِلَی عَدنَانَ فَاَمسِکُوا.

هنگامی که سلسله نسب من به عدنان رسید همان جا توقف کنید.

شاید راز توقف این باشد که نسب شناسان در مورد اجداد طاهرین رسول اکرم صلی الله علیه واله قبل از عدنان ، آن چنان اختلاف نظر دارند که نمی توان مقصود را از میان آن ها به دست آورد. به طوری که بعضی واسطه های اجداد آن حضرت از عدنان تا حضرت

ص: 228


1- مفاتیح الجنان زیارت رسول خدا صلی الله علیه واله از بعید.
2- مفاتیح الجنان زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام .

اسماعیل علیه السلام را چهار نفر دانسته اند و بعضی چهل نفر دانسته اند. (1)

به عبارت دیگر:

محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مر بن کعب بن لؤی بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانه بن خزیمه بن مدرکه بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان بن ادبن ناخور بن سودبن یعرب بن شیحب بن ثابت بن اسماعیل بن ابراهیم بن تارخ بن ناخور بن ساروخ بن ارعواء بن فالغ بن عابر بن شالخ بن ارفخشد بن سام بن نوح بن مالک بن متوشلخ بن أخنوخ بن یرد بن مهاییل بن قینان بن أنوش بن شیث بن آدم علیهم السلام.

در اینجا جمعا تا آدم 48 نفر می شوند و در روایت قبل تا عدنان 21 نفر است.

ثانیا: فرزندان فاطمه زهرا علیها السلام فرزندان رسول خدا صلی الله علیه واله می باشند.

محمد بن طلحه شافعی که از علما و نویسندگان اهل عامه (سنی) به شمار می رود در کتاب مطالب السؤل می نویسد:

اولا دختر را ذریه گویند. قول خداوند سبحان هم به این موضوع شهادت می دهد که در سوره انعام از قول حضرت ابراهیم علیه السلام می فرماید:

« وَ وَهَبنا لَهُ إِسحاقَ وَیَعقُوبَ هَدَینا وَ نُوحاً هَدَینا مِن قَبلُ وَمِن ذُرِّیَّتِهِ دَاؤُدَ وَ سُلِیمانَ وَ أیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسَی وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجزِی المُحسِنین * وَ زَکَرِیَّا وَ یَحیی وَ عَیسی وَ إِلیاسَ کُلُّ مِنَ الصَّالِحین*وَ إِسمَاعیلَ وَ الیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطاً وَ کُلاًّ فَضَّلنا عَلَی العَالَمِین» (2)

خدای سبحان پیغمبرانی را که در آیات مذکوره شمرده شدند، از ذریه حضرت ابراهیم علیه السلام قرار داده . از جمله پیغمبرانی که آیه فوق الذکر شماره فرموده، حضرت عیسی علیه السلام است که نسبش از طرف مادرش مریم علیها السلام به حضرت ابراهیم می رسد.

ص: 229


1- کشف الغمه 15/1
2- سوره انعام آیات 84-86

محمد بن طلحه شافعی پس از این استدلال می گوید: شعبی به امام حسن و امام حسین علیهما السلام مایل و علاقمند بود، هیچ وقت نام آنان را نمی برد مگر اینکه می گفت: ایشان فرزندان و ذریه رسول خدا صلی الله علیه واله هستند. این موضوع را مکررا از قول شعبی نزد حجاج بن یوسف نقل می کردند.

حجاج در غضب شد و در یکی از روزها شعبی را در مجلسی حاضر کرد. در آن مجلس بزرگان و علما و قاریان بصره و کوفه حضور داشتند. همین که شعبی در مجلس حجاج وارد شد و سلام کرد، حجاج به شعبی اعتنایی نکرد، حق احترام او را ادا نکرد و جواب سلام او را نداد.

وقتی شعبی نشست، حجاج گفت: یک موضوعی از زبان تو به من رسیده که به جهل و نادانی تو شهادت می دهد. شعبی گفت: چه موضوعی؟

حجاج گفت: آیا نمی دانی که پسران مرد، آن اشخاصی هستند که به او نسبت داده می شود و حسب و نسب به جز از طرف پدران نخواهد بود؟ توبه چه دلیل میگویی امام حسن و امام حسین علیهما السلام فرزندان و ذریه رسول خدا صلی الله علیه و اله هستند؟ آیا ایشان به جز از طرف مادرشان فاطمه زهرا علیها السلام به رسول خدا صلی الله علیه واله وابستگی دارند؟ در صورتی که حسب و نسب از طرف مادر نخواهد بود، بلکه از طرف پدران است.

شعبی یک ساعت سکوت اختیار کرد و چیزی نگفت. تا اینکه حجاج در پرخاش کردن به او مبالغه کرد و پرخاش های حجاج گوش حاضرین را خسته نمود وشعبی همچنان در حال سکوت بود. سکوت شعبی حجاج را به طمع انداخت لذا بر ملامت شعبی می افزود.

شعبی با صدای بلند گفت: ای امیر! چرا نظیر کسی تکلم می کنی که از کتاب خدا و سنت رسول روگردان باشد ؟ غیظ و غضب حجاج نسبت به شعبی زیادتر شد و گفت: این حرف را به شخصی مثل من می زنی؟

شعبی گفت: آری این گروه که (در این مجلس حضور دارند) قاریان کتاب هستند و هر یک از آنان می دانند که من چه می گویم. آیا نه چنین است که خدا در موقع

ص: 230

خطاب به جمیع بندگان خود می فرماید:

یا بنی آدم! و نیز می فرماید: یا بنی اسرائیل! از طرف حضرت ابراهیم می فرماید: و من ذریته تا آنجا که می فرماید: و یحیی و عیسی.

ای حجاج! آیا خدا که حضرت عیسی را به حضرت آدم و اسراییل و ابراهیم خلیل الله نسبت داده و آن بزرگوار را از پسران ایشان به شمار آورده به کدام آبا و اجداد و پدران آن حضرت افترا زده؟ آیا نسبت دادن حضرت عیسی به پیغمبران نام برده غیر از طرف مادر است ؟

در صورتی که روایت صحیح از رسول خدا صلی الله علیه واله وارد شده که به امام حسن علیه السلام فرمود: این پسر من، آقا و بزرگ است. همین که حجاج این کلمات را از شعبی شنید خاموش و خجل شد. لذا حجاج اظهار لطف کرد و از حضار مجلس خجالت کشید.

فرزندان پیامبر خدا از صلب امیرالمؤمنین علیه السلام

در کتاب ناسخ التواریخ از کتاب مفردات معجم طبرانی و از کتاب اربعین مؤذن و از تاریخ خطیب (بغدادی) از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت می کند که فرمودند: خداوند توانا فرزندان هر پیغمبری را از صلب او قرار داد ولی فرزندان مرا از صلب من و علی بن ابی طالب علیهما السلام آفرید. کلیه فرزندان هر مادری به پدر خود نسبت داده می شود غیر از فرزندان فاطمه علیهاالسلام که من پدر ایشانم.

در کتاب احتجاج می نویسد: یک روز حضرت امام محمدباقر علیه السلام به ابی الجارود فرمودند: این مردم در حق امام حسن و امام حسین علیهما السلام چه می گویند؟گفت: مردم (عده ای از مخالفین) منکر این موضوعند که ایشان فرزند رسول خدا صلی الله علیه واله باشند.

امام باقر علیه السلام فرمودند: شما در مقابل آنان چه دلیلی بیان کردید؟ گفت: ما به وسیله قرآن به ایشان احتجاج و استدلال کردیم. زیرا قرآن راجع به این موضوع می فرماید زکریا و یحیی وعیسی و الیاس (از فرزندان ابراهیم هستند).

حضرت عیسی علیه السلام که از فرزندان ابراهیم شمرده شود، چگونه حسن و حسین علیهما السلام

ص: 231

فرزندان پیغمبر خدا صلی الله علیه واله نباشند؟ و نیز از آیات قرآن برای آنان دلیل می آوریم. چنانچه در سوره آل عمران به پیغمبر خود می فرماید: بگوما و شما، فرزندان و زنان خود را بخوانیم و...

«فَمَن حَاجَّکَ فِیهِ مِن بَعدِ مَا جَاءَکَ مِنَ العِلمِ فَقُل تَعالَوا نَدعُ أبناءَنا وَ أبناءَکُم وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُم وَ أنفُسَنا وَ أنفُسَکُم ثُمَّ نَبتَهِل فَنَجعَل لَعنَتَ اللهِ عَلَی الکَاذِبین» (1)

در این آیه شریفه، حسنین علیهما السلام را از فرزندان پیغمبراکرم صلی الله علیه واله به شمار آورده .

امام باقر علیه السلام فرمودند: آنان چه جوابی گفتند؟ گفت: می گویند: فرزند دختراز صلب پدر نیست.

امام باقر علیه السلام فرمودند: ای ابوالجارود! اکنون من آیه ای از قرآن خدا برای تو می خوانم که حسنین علیهما السلام را پسران صلبی پیغمبر خدا صلی الله علیه واله معرفی می کند و آن آیه را غیر از شخص کافر منکر نخواهد شد.

ابوالجارود گفت: پدر و مادرم فدای تو باد آن آیه کدام است؟ فرمودند: آنجا که میفرماید :« حرام کرده شد بر شما (ازدواج با) مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان». تا آنجا که می فرماید: «و زنان پسرانتان که از صلب شما باشند».

آنگاه امام باقر علیه السلام فرمودند: ای ابوالجارود! آیا برای پیغمبر صلی الله علیه واله حلال است که با زنان امام حسن و امام حسین علیهما السلام ازدواج کند؟

اگر بگویند: جایز است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه واله با زنان امام حسن و امام حسین علیهما السلام ازدواج کند دروغ گفته اند و اگر بگویند برای رسول خدا صلی الله علیه واله حرام است که بازنان ایشان ازدواج کندپس ثابت می شود که حسنین فرزندان پیغمبر خدا صلی الله علیه واله هستند. زیرا غیراز زنان و فرزندان صلبی آن بزرگوار بر او حرام نشده است. و آیه شریفه این است:

«حُرِّمَت عَلَیکُم أمَّهاتُکُم وَبَناتُکُم وَأخَواتُکُم وَعَمَّاتُکُم وَخالاتُکُم وَ بَناتُ الاَخِ وَ بَناتُ الأختِ وَ أمَّهاتُکُم اللاَّتی أرضَعنَکُم وَ أخَواتُکُم مِنَ الرَّضاعَهِ وَ أمَّهاتُ نِسائِکُم وَ رَبائِبُکُم اللاَّتی فی حُجُورِکُم مِن نِسائِکُمُ اللاَّتی دَخَلتُم بِهِنَّ فَإِن لَم تَکُونُوا دَخَلتُم بِهِنَّ فَلا جُناحَ

ص: 232


1- سوره آل عمران آیه 61.

عَلَیکُم وَ حَلائِلُ أبنائِکُمُ الَّذِینَ مِن أصلابِکُم وَ أن تَجمَعُوا بَینَ الأختَینِ إِلاَّ مَا قَد سَلَفَ إِنَّ اللهَ کَانَ غَفُوراً رَحیما» (1)

سخن امام سجاد علیه السلام در مجلس یزید ملعون در شام

أنَا ابنُ مَن اُسرِی بِهِ مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ إِلَی المَسجِدِ الأقصَی،

أنَا ابنُ مَن بَلَغَ بِهِ جِبرَئِیلُ إِلَی سِدرَهِ المُنتَهَی،

أنَا ابنُ مَن دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوسَینِ أو أدنَی،

أنَا ابنُ مَن صَلَّی بِمَلائِکَهِ السَّماءِ،

أنَا ابنُ مَن أوحَی إِلَیهِ الجَلِیلُ مَا أوحَی،

أنَا ابنُ مُحَمَّدٍ المُصطَفَی أنَا ابنُ عَلِی المُرتَضَی...

منم پسرآن کسی که در شب ، او را از مسجد الحرام به مسجد الاقصی و از آنجا به آسمان ها سیر دادند. منم پسر آن کسی که جبرئیل او را به سدره المنتهی رسانیده. منم پسر آن کسی که به مقام قرب او ادنی رسید و به لطف و رحمت حق تعالی نزدیک تر شد. منم پسر آن کسی که با ملائکه در آسمان نماز خواند. منم پسر آن کسی که خداوند آنچه را خواست راجع به مسائل دین، نماز، ولایت، توحید،. سرگذشت ائمه هدی علیهم السلام به او وحی فرمود. منم پسر محمد مصطفی صلی الله علیه واله منم پسر علی مرتضی...

یزید با این جمله های امام سجاد علیه السلام رسوا شد و دستور داد به مؤذن ، اذان بگوید؛ تا شورش جمعیت کم شود. مؤدن هم شروع کرد به اذان گفتن.

چون گفت: الله اکبر، حضرت امام زین العابدین علیه السلام فرمودند: هیچ شیئیء بزرگ تر از خدا نیست، اصلا خداوند با مخلوقاتش قابل توصیف نیست.

ص: 233


1- سوره نساء آیه 23 سخن حضرت رضا علیه السلام با مأمون نیز دال براین مطلب است که فرمودند: اگر رسول خدا صلی الله علیه واله دختر تو را خواستگاری کند قبول می کنی؟ گفت: افتخار می کنم. حضرت فرمود: اما از ما نمی تواند دختر بگیرد چون با ما محرم است .

چون گفت: اشهد ان لا اله الا الله ، امام علیه السلام فرمودند: گوشت و پوست و خون من گواهی میدهد که جز او خدایی نیست.

آنگاه گفت: اشهد أن محمدا رسول الله . امام علیه السلام از فراز منبر رو به یزید کرد و گفت: هان ای یزید! این محمد صلی الله علیه واله جد من است یا جد تو؟ اگر بگویی جد توست که دروغ گفتی و کافر شدی و اگر بگویی جد من است پس چرا عترت او را کشتی. یزید پاسخی نداشت بدهد. (1)

نام، القاب، کنیه های حضرات معصومین علیهم السلام

مستحب است که انسان کسی را که صدا می زند با لقب و کنیه صدا بزند و این یک نوع احترام است.

مثل همین جمله ای که امام مجتبی علیه السلام در حدیث شریف کساء دارند که جدا بزرگوارش را با یاجداه صدا می زنند. به مادر بزرگوار خود عرض می کند: گویا من بوی جدم رسول خدا صلی الله علیه واله را می شنوم. و همچنین در قول امیرالمؤمنین علیه السلام که این جملات را می فرماید: من هم بوی برادر و پسرعم خود رسول خدا صلی الله علیه واله را می شنوم .

در عرب رسم است که برای هر شخص حتی کوچک هم که باشد، نام و لقب و کنیه انتخاب می کنند.حضرات معصومین علهیم السلام هم دارای چندین لقب و کنیه هستند . (2)

«حضرت رسول صلی الله علیه واله »

نام: محمد، احمد

لقب : مصطفی، حبیب الله ، خاتم النبیین، مختار، امی

کنیه: ابوالقاسم، ابوابراهیم ...

ص: 234


1- ناسخ التواریخ 162/3 -167.
2- در زبان و لغت عجم کنیه ، مرسوم نیست. فقط نام و لقب معمول است و در زبان عرب به علاوه نام و لقب کنیه هم مرسوم است.
«حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام »

نام: برای امیرالمؤمنین هزار و یک نام ذکر کرده اند من جمله علی علیه السلام .

لقب: امیرالمؤمنین، مرتضی...

کنیه: ابوالحسن، ابوتراب و...

«حضرت فاطمه زهرا علیها السلام »

نام: فاطمه، زهرا

لقب: بتول، عذراء ، صدیقه ...

کنیه: ام الائمه ، ام الحسنین، ام النجباء.

«حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام »

نام: حسن...

لقب: مجتبی، سبط ، سید، امین، حجت ، بر، تقی و زکی

کنیه: ابومحمد، که پیامبر خدا صلی الله علیه واله برای ایشان انتخاب کردند.

معنی کلمه حسن یعنی نیکو و پسندیده.

این نام مبارک را خداوند از نام مقدس خود که محسن است، اشتقاق کرده است. 14 هزار سال قبل از اینکه خدای توانا نور پیامبر اسلام صلی الله علیه واله را بیافرید، این نام مقدس را برای حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام انتخاب نمود. (1)

در کتاب های آسمانی، نام آن بزرگوار قیدار است. معنی کلمه قیدار یعنی دومین وصی و اولین عترت است.

ابن شهر آشوب در کتاب مناقب می نویسد: قبل از امام حسن و امام حسین علیهما السلام کسی دارای این نام مبارک نبود. همچنان که قبل از حضرت محمد و علی علیهما السلام کسی دارای این نام مقدس نبود .

ص: 235


1- جنات الخلود 201/ .
«حضرت امام حسین علیه السلام »

نام: حسین

که البته امام حسن و امام حسین علیهماالسلام هم نام پسران هارون علیه السلام وصی حضرت موسی علیه السلام بوده اند به نام شبر و شبیر و چون لغت رسول خدا صلی الله علیه واله عربی بوده به نام حسن و حسین گذارده شد.

لقب: شهید که مشهورترین لقب آن بزرگوار است .

کنیه: ابوعبدالله ، ابوالائمه، ابوالمساکین

«حضرت امام سجاد علیه السلام »

نام: علی

لقب: سجاد ...

کنیه: ابوالحسن اول. بنا به نظر آن افرادی که کنیه حضرت علی بن ابی طالب علیهما السلام را در نظر گرفته اند کنیه آن بزرگوار ابوالحسن، کنیه زین العابدین علیه السلام؛ ابوالحسن اول . کنیه حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام : ابوالحسن ثانی، کنیه امام رضا علیه السلام ابوالحسن ثالث است.

«حضرت امام محمد باقر علیه السلام »

نام: محمد، مشماع یعنی وارث علوم اولین و آخرین .

لقب: باقر که مشهورترین القاب آن بزرگوار است.

کنیه: ابوجعفر.

«حضرت امام صادق علیه السلام »

نام: جعفر که نام یکی از نهرهای بهشت است . نهر جاری را که کثیر النفع باشد جعفر می نامند. همان طور که آب نهر دائما در جریان و فیضان است و عموم مردم تشنه ، از آن برخوردار می شوند، همان طور هم علم حضرت امام صادق علیه السلام از زمان آن بزرگوار تا کنون بلکه تا قیام قیامت در جریان و فیضان خواهد بود و تشنگان آب حیات

ص: 236

وطالبین معنویات از آن مستفیض خواهند شد.

القب: صادق، کاشف الحقایق....

کنیه: ابوعبدالله ، ابواسماعیل

«حضرت امام موسی کاظم علیه السلام »

نام: موسی

لقب: کاظم، عالم، عبد الصالح، باب الحوائج

کنیه: ابو ابراهیم، ابوالحسن.

درنزد برخی که کنیه حضرت علی بن ابی طالب علیهماالسلام و کنیه امام زین العابدین علیه السلام را در نظر نگرفته اند، کنیه حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام را ابوالحسن ماضی و ابوالحسن اول گفته اند و کنیه امام رضا علیه السلام را ابوالحسن ثانی گفته اند.

«حضرت امام رضا علیه السلام »

نام: علی که با نام جدش امیرالمؤمنین علیه السلام هم نام است. این نام مبارک از نام خدا مشتق ، و بر علو صاحب نام دلالت می کند.

لقب: رضا

کنیه: بنا به نظر علمایی که کنیه حضرت علی بن ابی طالب و امام زین العابدین علیهما السلام را منظور نکرده اند، کنیه امام کاظم ابوالحسن اول و کنیه امام رضا علیه السلام را ابوالحسن ثانی می گویند.

ولی بنا به نظر آن علمایی که کنیه حضرت علی بن ابی طالب علیهما السلام را ابوالحسن در نظر گرفته اند، کنیه امام زین العابدین علیه السلام ، ابوالحسن اول ، کنیه حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام ، ابوالحسن ثانی و کنیه امام رضا علیه السلام ، ابوالحسن ثالث می باشد.

ص: 237

«حضرت امام جواد علیه السلام »

نام: محمد

لقب: جواد، تقی که مشهورترین القاب آن حضرت است.

کنیه: ابوجعفر ثانی. چون کنیه امام محمد باقر علیه السلام را ابوجعفر می گویند، لذا امام محمد تقی علیه السلام را ابوجعفر ثانی می گویند.

«حضرت امام هادی علیه السلام »

نام: علی که بر ارتفاع شأن و علو مقام آن حضرت صراحت دارد چون لفظ علی، فعیل به معنای فاعل، یعنی کلمه علی به معنای عالی می باشد.

کلمه علی از ماده علو گرفته شده که بر علو مقام صوری و معنوی انسان دلالت می کند. باید توجه داشت که نام مبارک چهار نفر از امامان دوازده گانه معصومین درمذهب مقدس شیعه علی است.

1- حضرت علی بن ابی طالب علیهما السلام

2- حضرت علی بن الحسین علیهما السلام

3- حضرت علی بن موسی الرضا علیهما السلام

4۔ حضرت علی بن محمد النقی علیهما السلام

لقب : نقی، طیب، امین، هادی، ناصح، فتاح، مرتضی، فقیه، عالم، متوکل و این لقب دهم آن حضرت مخفی و پوشیده بود. زیرا امام علی النقی علیه السلام به شیعیان خود توصیه می کرد که این لقب را در انجمن ها نگویند. آن حضرت این دستور را بدین لحاظ می داد که لقب خلیفه وقت هم متوکل بود و امام احتمال می داد که خلیفه برای این لقب مزاحم آن بزرگوار شود.

کنیه: ابوالحسن ثالث است. آن بزرگوار را بدین لحاظ ابوالحسن می گویند که حضرت امام حسن عسکری علیه السلام فرزند آن حضرت است.

کنیه امام علی النقی علیه السلام را در صورتی ابوالحسن ثالث می گویند که کنیه امام

ص: 238

زین العابدین علیه السلام را ابوالحسن اول نگویند ولی اگر کنیه آن حضرت را ابوالحسن اول بگویند کنیه امام علی النقی علیه السلام ابوالحسن رابع است.

چرا؟ زیرا با در نظر گرفتن کنیه حضرت موسی بن جعفر و حضرت رضا علیهما السلام که کنیه آنان هم ابو الحسن است، حضرت امام علی النقی چهارمین نفر است که کنیه اش ابوالحسن می باشد.

«حضرت امام حسن عسکری علیه السلام »

نام: حسن. این بزرگوار هم نام امامحسن مجتبی علیه السلام است.

لقب: زکی، خالص، سراج، هادی، عسکری.

آن حضرت را بدین لحاظ عسکری می گفتند که خلیفه وقت ، معتمد عباسی از آن بیم داشت که مبادا برگزیده خدا بر او خروج نماید. لذا برای ترساندن آن حضرت تصمیم گرفت که تعداد و کثرت لشکر خود را به حضرت عسکری علیه السلام ارائه نماید.

یک روز خلیفه سوار شد و با آن امام معظم به سمت صحرا رفت.در آن بیابان، تپه بسیار بزرگی بود. خلیفه به لشکرخود دستور داد تا هرکدام یک دامن از خاک آن تپه برداشتند .تعداد لشکر او به قدری بودی که آن تپه تمام شد و در جای آن گودال بزرگی به وجود آمد.

حضرت امام حسن عسکری علیه السلام هم از میان دو انگشت خود به قدری لشکر به خلیفه ارائه کرد که میان زمین و آسمان را پر کرد و او غش کرد.

کنیه: ابومحمد. آن بزرگوار را به این لحاظ ابومحمد می گویند که نام فرزند برومندش یعنی حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف (م ح م د) است.

ص: 239

«حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف »

نام: م ح م د

ترمذی در کتاب صحیح خود جلد2 صفحه 27 از ابن مسعود از پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه واله روایت می کند که فرمودند: دنیا از بین نخواهد رفت تا مردی از اهل بیت من که هم نام من است مالک زمین شود .

لقب: مهدی، حجت، منتظر، قائم و صاحب الزمان ... (1)

کنیه: ابوالقاسم، ابوعبدالله.

در کتاب عقد الدرر باب دوم از پیامبر اسلام صلی الله علیه واله روایت می کند که فرمودند: در آخرالزمان مردی از فرزندان من خروج می کند که نام او نام من و کنیه او کنیه من است . وی زمین را پر از عدل و داد می کند آن طور که پر از ظلم و جور شده باشد.

«محور رسول اکرم صلی الله علیه واله»

در توضیح جمله فَاَقبَلَ الحَسَنُ نَحوَ الکِساءِ .

امام حسن مجتبی علیه السلام پس از پرسیدن از فاطمه زهرا علیها السلام به طرف جدشان پیغمبرخدا صلی الله علیه واله رفتند.

در اینجا مستحب است رو آوردن و توجه به طرف شخص عظیم و وارد شدن براو.کما اینکه امام حسن وامام حسین وحضرت علی و فاطمه زهرا علیهم السلام به طرف رسول خدا صلی الله علیه واله وارد شدند. چون شخص عظیم، زیارت می شود؛ ولی به زیارت نمی رود. (2)

مگر اینکه خودش مأمور به زیارت شود. کما اینکه رسول خدا صلی الله علیه واله به خاطر تبلیغ رسالت خداوند یا به خاطر امور حسبیه به دید و بازدید می رفت و نیز از بازارها برای

ص: 240


1- این اسامی و القاب و کنیه ها در کتاب جنات الخلود خاتون آبادی رحمه الله صفحه 21 است.
2- یعنی از شأن او این است که به جهت مکانت و منزلتش اکرام شود. پس مردم او را زیارت می کنند و صحیح نیست که دیگران به او دستور بدهند.

امور حسبیه عبور می کرد و مردم را امر و نهی می فرمود که روایات زیادی در این باره وارد شده است.

و در وصف رسول خدا صلی الله علیه واله وارد شده که:

طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ قَد أحکَمَ مَرَاهِمَهُ وَ أحمَی مَوَاسِمَه... (1)

یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه واله طبیبی است سیار که با طب خویش همواره به گردش می پردازد و مرهم هایش را به خوبی آماده ساخته...

انبیا و رسولان الهی هم در اماکن مختلف دور می زدند. جناب عیسی علیه السلام از شهری به شهری منتقل می شد. به همین جهت او را مسیح می گفتند و رسول اکرم صلی الله علیه واله خود را بر قبایل عرضه می داشت و به اینجا و آنجا می رفت.

واضح است که وارد شدن به شخصی که عظمت او معنوی باشد یا علمی یا غیر آن، موجب استفاده بردن انسان از معنویات و علوم او می شود. لذا در روایات وارد شده است: کسی که دو گام به طرف عالم دینی بردارد و در حضورش علم یاد گیرد ولو دو مسئله، خداوند برای او دو باغ بنا می کند که هر کدام از آنها دو برابر دنیا وسعت داشته باشد.

1- عَن أبِی عَبدِ الله قالَ: قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : مَن سَلَکَ طَرِیقاً یَطلُبُ فِیهِ عِلماً سَلَکَ اللهُ بِهِ طَرِیقاً إِلَی الجَنَّهِ وَ اِنَّ المَلائِکَهَ لَتَضَعُ أجنِحَتَهَا لِطَالِبِ العِلمِ رِضاً بِهِ وَ إِنَّهُ یَستَغفِرُ لِطَالِبِ العِلمِ مَن فِی السَّماءِ وَمَن فِی الأرضِ حَتَّی الحُوتِ فِی البَحرِ وَ فَضلُ العَالِمِ عَلَی العَابِدِ کَفَضلِ القَمَرِ عَلَی سَائِرِ النُّجُومِ لَیلَهَ البَدرِ وَ إِنَّ العُلَمَاءَ وَرَثَهُ الأنبِیاءِ إِنَّ الأنبِیاءَ لَم یوَرِّثُوا دِینَاراً وَلاَ دِرهَماً وَ الَکِن وَرَّثُوا العِلمَ فَمَن أخَذَ مِنهُ أخَذَ بِحَظٍ وَافِر. (2)

ص: 241


1- نهج البلاغه خطبه 108.
2- کافی 1/ 34؛ امالی شیخ صدوق /60؛بحار الانوار 164/1

از امام صادق علیه السلام روایت شده که: رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: کسی که در راهی رود و در آن دانشی جوید، خداوند او را راهی بهشت کند. همانا فرشتگان با خرسندی بال های خویش را برای دانشجو باز می کنند و اهل زمین و آسمان تا برسد به ماهیان دریا، برای دانشجو طلب آمرزش می کنند و برتری عالم برعابد مانند برتری ماه شب چهارده ، است بر ستارگان دیگر و علما وارث پیامبرانند. زیرا پیامبران پول و طلا و نقره به جای نگذارند بلکه دانش به جای گذارند. هر که از دانش ایشان چیزی یاد بگیرد، بهره فراوانی برده است.

2- قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : قالَتِ الحَوَارِیونَ لِعِیسَی: یا رُوحَ الله ! مَن نُجَالِسُ قالَ مَن یَذَکِّرُکُمُ اللهُ رُؤیتُهُ وَیزِیدُ فِی عِلمِکُم مَنطِقُهُ وَ یرَغِّبُکُم فِی الآخِرَهِ عَمَلُه.(1)

رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: حواریین به عیسی گفتند: یا روح الله ! با چه کسی نشست و برخاست کنیم؟ فرمودند: با کسی که دیدارش شما را به یاد خدا اندازد و سخنش دانشتان را زیاد کند و کردارش شما را به آخرت تشویق کند.

3- قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : مُجَالَسَهُ أهلِ الدِّینِ شَرَفُ الدُّنیا وَ الآخِرَه. (2)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: همنشینی با اهل دین شرف دنیا و آخرت است.

و استحباب رو آوردن به طرف شخصی بزرگ، علاوه بر این، امر عقل است و خصوصا رفتن به زیارت معصوم که هم حق بر مردم دارند و هم هادی حقیقی مردمند بسیار فضیلت دارد و روآوردن به طرف معصومین علیهم السلام چه در حیات و چه ممات مساوی است.

ص: 242


1- کافی 1/ 39؛ بحار الانوار 203/1 .
2- کافی 39/1 ، بحار الانوار 199/1
«معصومین حیات و مماتشان مساوی است.

1- قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : یا عَلِی! مَن زَارَنِی فِی حَیاتِی أو بَعدَ مَؤتِی أو زَارَکَ فِی حَیاتِکَ أو بَعدَ مَوتِکَ أو زَارَ ابنَیکَ فِی حَیاتِهِمَا أو بَعدَ مَوتِهِمَا ضَمِنتُ لَهُ یومَ القِیامَهِ أن أخَلِّصَهُ مِن أهوَالِهَا وَ شَدَائِدِهَا حَتَّی أصَیرَهُ مَعِی فِی دَرَجَتِی. (1)

رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: یاعلی! کسی که من را در حال حیات یا پس از آن زیارت کند یا به زیارت تو و دو فرزندت در حال حیات و پس از آن آید، من ضامنم که در روز قیامت او را از وحشت ها و سختی های آن روز رهانیده تا جایی که از نظر درجه و مقام با من باشد.

2- قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : مَن زَارَنِی بَعدَ وَفَاتِی کَانَ کَمَن زَارَنِی فِی حَیاتِی وَ کَنتُ لَهُ شَهِیداً وَ شَافِعاً یَومَ القِیامَه . (2)

و نیز فرمودند: کسی که بعد از حیات،من را زیارت کند گویا من رادر حال حیاتم زیارت کرده و من در روز قیامت برای وی شاهد و شافع خواهم بود.

3- عَن أبِی عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام قالَ: مَن زَارَ الحُسَینِ عَلَیهِ السَّلام مِن شِیعَتِنَا لَم یَرجِع حَتَّی یَغفَرَ لَهُ کُلُّ ذَنبٍ، وَ یَکتَبَ لَهُ بِکُلِّ خُطوَهٍ خَطَاهَا وَ کُلِّ یَدٍ رَفَعَتهَا دَابَّتُهُ اَلفُ حَسَنَهٍ وَمُحِی عَنهُ ألفُ سَیئَهٍ، وَ تُرفَعُ لَهُ ألفُ دَرَجَه. (3)

امام صادق علیه السلام فرمودند: کسی که از شیعیان ما بوده و حسین علیه السلام را زیارت کند، از زیارت برنگشته مگر آنکه تمام گناهانش آمرزیده می شود و برای هر قدمی که بر می دارد و هر دستی که بالا می برد و اسبش را حرکت داده و می راند، هزار حسنه ثبت شده و هزار گناه محو گشته و هزار درجه مرتبه اش بالا می رود.

ص: 243


1- کامل الزیارات /8.
2- همان /17
3- همان /438.

4- عَن أبِی الحَسَنِ المَاضِی عَلَیهِ السَّلام قالَ: مَن زَارَ الحُسَینِ عَلَیهِ السَّلام عَارِفاً بِحَقِّهِ غَفَرَ اللهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ وَمَا تَأخَّر. (1)

امام موسی کاظم علیه السلام فرمودند: کسی که امام حسین علیه السلام را زیارت نموده در حالیکه به حقش عارف و آگاه باشد خداوند گناهان گذشته و آینده او را می آمرزد.

5- عَن أبِی الحَسَنِ الرِّضَا عَلَیهِ السَّلام قالَ: مَن زَارَ قَبرَ أبِی عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام بِشَطِّ الفُرَاتِ کَانَ کَمَن زَارَ الله فَوقَ [فِی] عَرشِه. (2)

حضرت امام رضا علیه اسلام فرمودند: کسی که قبرحضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام را درکنار فرات زیارت کند، مثل کسی است که خدا را بالای عرش زیارت نموده است. (یعنی زیارت آن حضرت، زیارت خداوند است. اما خداوند که جسم نیست که بالای عرش باشد. یعنی از نظر عظمت و مقام، آن حضرت در نزد خداوند سبحان بسیار والا است. زیرا مطیع صد درصد خداوند بوده است و در نواهی و تبلیغ و ارشاد دین او و... اطاعت از او نموده است).

6-عَن زَیدٍ الشَّحَّامِ قالَ: قُلتُ لأبِی عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام مَا لِمَن زَارَ أحَدَکُم قالَ کَمَن زَارَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه. (3)

زید شحام گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: ثواب کسی که یکی از شما ائمه را زیارت کند چیست؟ فرمود: مانند اینکه رسول خدا صلی الله علیه واله را زیارت کرده است.

ص: 244


1- کامل الزیارات /449.
2- همان /483.
3- مزار مفید /158
معنی سلام

قالَ: وَ قالَ السَّلامُ عَلَیکَ یا جَدّاهُ یا رَسُولَ الله .

کسی که بر اهل خانه و کسانی که داخل منزل می باشند وارد می شود باید سلام کند.

و نیز مستحب است کوچک تر به بزرگ تر سلام کند. سلام به معنی این است که طرف از آفات و غیره سالم است و سلام تحت انبیا است. دلیل ما بر این مطلب آیه شریفه است:

« وَلَقَد جاءَت رُسُلُنا إِبراهِیمَ بِالبُشری قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أن جاءَ بِعِجلٍ حَنیذ » (1)

«و به راستی فرستادگان ما برای ابراهیم مژده آوردند. گفتند: سلام برتو. [او در جواب] گفت: سلام بر شما. و طولی نکشید گوساله ای بریان ( برایشان) آورد».

این سلام در میان انبیا معهود بوده، همچنان که بسم الله الرحمن الرحیم در میان آنان معهود بوده، همان گونه که در قصه جناب سلیمان علیه السلام آمده است:

« إِنُّهُ مِن سُلَیمانَ وَإِنَّهُ بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم» (2)

احکام نسبت به انبیا یکی است، مگر در بعضی خصوصیات ولذا پیامبر صلی الله علیه واله فرمودند:

إِنِّی بُعِثتُ لأِتَمِّمَ مَکَارِمَ الأخلاَق . (3)

من مبعوث شدم تا فضائل اخلاقی را به کمال رسانم.

سلام نسبت به اموات:

پس ظاهر اینکه تحیت مخصوصه گرفته شده، از معنای لغوی بلکه مطلوب واقعی به معنای سلامت در آخرت چون دنیا موقت و زایل شدن است و در آخرت دائمه و

ص: 245


1- سوره هود آیه 69.
2- سوره نمل آیه 30.
3- نهج الفصاحه /174 ح 0899

باقیه است کما اینکه قرآن این موضوع را حکایت می کند.

«وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَومَ وُلِدتُ وَ یَومَ أمُوتُ وَیَومَ أبعَثُ حَیًّا» (1)

«(جناب عیسی علیه السلام می فرماید): و سلام حق بر من باد روزی که به دنیا آمدم وروزی که از دنیا بروم و روزی که برای زندگانی ابدی آخرت باز برانگیخته شوم». پس سلامت ولادت تا وقت مرگ امتداد دارد و همچنان که سلامت موت هم تا حشر امتداد دارد و سلامت حشر تا ابد امتداد دارد.

کلمه یا رسول الله!

در لغت رسول اشاره شد که به معنی فرستاده شده، و کسی که مأمور رسانیدن پیام کسی به دیگری باشد. پیغامبر و فرستاده شده از جانب خدا می باشد. جمع آن نیز رسل است.

بعثت پیامبر خدا صلی الله علیه واله 6203 سال بعد از هبوط حضرت آدم است. پیغمبر اسلام صلی الله علیه واله در روز 27 ماه رجب، در سن چهل سالگی مبعوث به رسالت شد. طبق روایت امام حسن عسکری علیه السلام وقتی که چهل سال از عمر مبارک رسول خدا صلی الله علیه واله گذشت ، خدای سبحان دل آن بزرگوار را از همه دل ها بهتر، خاشع تر، مطیع تر و بزرگ تر یافت. لذا دیده آن بزرگوار را نور دیگری داد و امر کرد تا درهای آسمان را گشودند. ملائکه فوج فوج به زمین می آمدند. پیغمبر صلی الله علیه واله نظر می کرد و ایشان را می دید. خدای توانا رحمت خود را از ساق عرش تا سر آن بزرگوار متصل کرد. جبرئیل فرود آمد، اطراف آسمان و زمین را فرو گرفت و بازوی مبارک آن حضرت را گرفت و گفت: یا محمد! بخوان. پیغمبر خدا صلی الله علیه واله فرمودند: چه بخوانم؟! جبرئیل علیه السلام گفت:

«بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحِیم اِقرَأ بِاسمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ * خَلَقَ الإِنسانَ مِن عَلَقٍ * اِقرَأ وَ رَبُّکَ الأِکرَمُ * الَّذِی عَلَّمَ بِالقَلَمِ * عَلَّمَ الإِنسانَ مَا لَم یَعلَم» (2)

ص: 246


1- سوره مریم آیه 33.
2- سوره علق آیات 1۔ 5.

« به نام خداوند رحمتگر مهربان بخوان به نام پروردگارت که آفرید. انسان را از علق آفرید. بخوان ، و پروردگار تو کریم ترین [کریمان] است. همان کس که به وسیله قلم آموخت. آنچه را که انسان نمی دانست به تدریج به او آموخت».

بعد از آن جبرئیل وحی های الهی را به آن حضرت رسانید. وقتی که ملائکه بالا رفتند، آن حضرت از کوه حرا، که تا مگه سه میل فاصله دارد، به پایین آمد. انوار جلال او را فرا گرفت؛ کسی را قدرت این نبود که به آن حضرت نظر کنند. بر هردرخت و گیاه وسنگ که می گذشت برای آن جناب سجده میکردند و به زبان فصیح می گفتند:

السَّلاَمُ عَلَیکَ یا نَبِی الله السَّلاَمُ عَلَیکَ یا رَسُولَ الله .

همین که پیغمبراکرم صلی الله علیه واله وارد خانه خدیجه علیها السلام شد، خانه از شعاع خورشید جمالش منور گردید. خدیجه علیها السلام گفت: یا محمد! این چه نوری است که در وجود تو مشاهده می کنم ؟ پیامبر صلی الله علیه واله فرمودند: این نور پیغمبری است. بگولااله الاالله ، محمد رسول الله . خدیجه علیها السلام گفت: سال هاست که من پیغمبری تو را میدانم. خدیجه علیها السلام شهادت گفت و به آن حضرت ایمان آورد. رسول خدا صلی الله علیه واله به خدیجه کبری علیها السلام فرمودند: من سرمایی در وجود خود احساس می کنم جامه ای بر من بپوشان. همین که پیغمبر خدا صلی الله علیه واله خوابید، سوره مدثر بر آن بزرگوار نازل شد:

«بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ یا أیُّهَا المُدَّثَرِ* قُم فَاَنذِر* وَ رَبَّکُ فَکَبِّر» (1)

«ای شخص جامه به خود پیچیده برخیز و (گناهکاران را از عذاب خدا بترسان و خدای خود را به بزرگی یاد کن».

لذا پیغمبر خدا صلی الله علیه واله بلند شد و انگشت در گوش خود نهاد و دو مرتبه گفت: الله اکبر الله اکبر. صدای رسول الله صلی الله علیه واله به هر موجودی رسید و همه با آن حضرت موافقت کردند. (2)

ص: 247


1- سوره مدثر آیات 1- 3.
2- مناقب ابن شهر آشوب46/1 ؛ حیوه القلوب 677/3 - 679.
فرق بین رسول و نبی و طبقات پیغمبران و رسولان و ائمه علیهم السلام

1- عَن أبِی عَبدِالله عَلَیهِ السَّلام: الأنبِیاءُ وَالمُرسَلُونَ عَلَی أربَعِ طَبَقَاتٍ فَنَبِی مُنَبَّاٌ فِی نَفسِهِ لاَ یعدُو غَیرَهَا وَ نَبِی یرَی فِی النَّومِ وَ یَسمَعُ الصَّلوتَ وَلاَ یَعاینُهُ فِی الیقَظَهِ وَلَم یَبعَث إِلَی أحَدٍ وَ عَلَیهِ إِمَامٌ مِثلُ مَا کَانَ إِبرَاهِیمُ عَلَی لُوطٍ وَ نَبِی یرَی فِی مَنامِهِ وَ یَسمَعُ الصَّوتَ وَ یعَاینُ المَلَکَ وَقَد أرسِلَ إِلَی طَائِفَهٍ قَلُّوا أو کَثُرُوا کَیونُسَ قالَ اللهُ لِیونُسَ : «وَ أرسَلناهُ إِلَی مِائَهِ ألفٍ أو یَزیدُون» (1)

قالَ یزِیدُونَ ثَلاثِینَ ألفاً وَ عَلَیهِ إِمَامٌ وَ الَّذِی یرَی فِی نَومِهِ وَ یَسمَعُ الصَّوتَ وَ یعَاینُ فِی الیقَظَهِ وَ هُوَ إِمَامٌ مِثلُ أولِی العَزمِ وَ قَد کَانَ اِبرَاهیمَ عَلَیهِ السَّلام نَبِیاً وَ لَیسَ بِإِمَامٍ حَتَّی قالَ اللهُ :« إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمامآً قالَ وَمِن ذُرِّیَّتی» (2)

فَقالَ اللهُ: « لا یَنالُ عَهدِی الظَّالِمین»

مَن عَبَدَ صَنَماً أو وَثَناً لاَ یَکُونُ إِمَاما . (3)

امام صادق علیه السلام فرمودند: پیغمبران و رسولان چهار طبقه باشند:

اول: پیغمبری که تنها برای خودش پیغمبر است و به دیگری تجاوز نمی کند «و خدا به وسیله خواب وظایف شخصی او را به او می فهماند».

دوم: پیغمبری که در خواب می بیند و آواز هاتف را می شنود. ولی خود او را در بیداری نمی بیند و بر هیچ کس مبعوث نیست و خود او امام و پیشوایی دارد چنانچه ابراهیم علیه السلام برلوط علیه السلام امام بود.

سوم: پیغمبری که در خواب می بیند و صدا را می شنود و فرشته را می بیند و به سوی گروهی کم یا زیاد مبعوث است. مانند حضرت یونس که خدا به او فرمود:

ص: 248


1- سوره صافات آیه 147.
2- سوره بقره آیه 124.
3- کافی 175/1

« وَأرسَلناهُ إِلَی مَائَهِ ألفٍ أو یَزیدُون»

« ما او را به سوی صد هزار نفر بلکه بیشتر فرستادیم». (1) امام فرمود: مقدار بیشتر که در این آیه آمده حدود سیصد هزار بود. پیشوای یونس جناب موسی علیه السلام بود و او شریعت موسی علیه السلام را ترویج می کرد.

چهارم: پیغمبری که در خواب می بیند و صدا را می شنود و در بیداری می بیند و او امام (پیشوا، رهبر و جلودار) است. مانند پیغمبران اولوالعزم . ابراهیم علیه السلام مدتی پیغمبر بود، اما امام نبود تا خدا به او فرمود:

« إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَمِن ذُرِّیَّتی فَقَالَ اللهُ لا یَنالُ عَهدِی الظَّالِمین»

« من تو را امام مردم قرار دادم. ابراهیم گفت: آیا به فرزندانم نیز می رسد؟ خدا فرمود:

پیمان من به ستمکاران نرسد.» (2) کسی که غیر خدا بتی را پرستیده امام نگردد.

2- عَن هِشَامٍ عَنِ ابنِ أبِی یعفُورٍ قالَ: سَمِعتُ أبَا عَبدِالله عَلَیهِ السَّلام یَقُولُ: سَادَهُ النَّبِیینَ وَ المُرسَلِینَ خَمسَهٌ، وَهُم اُولُوا العَزمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ عَلَیهِم دَارَتِ الرَّحَی نُوحٌ وَ إِبرَاهِیمُ وَ مُوسَی وَ عِیسَی وَ مُحَمَّدٌ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه وَ عَلَی جَمِیعِ الأنبِیاء. (3)

و نیز فرمودند: آقا و سرور پیغمبران و رسولان پنج نفرند که ایشان اولوالعزم رسولانند و آسیای نبوت و رسالت گرد آن ها می چرخد و ایشان، نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد صلی الله علیه واله هستند. درود خدا بر محمد و خاندانش و بر تمام پیغمبران .

3- عَن زُرَارَهَ قالَ: سَألتُ أبَا جَعفَرٍ عَلَیهِ السَّلام عَن قَولِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ:

« وَ کَانَ رَسُولاً نَبِیًّا» (4)

مَا الرَّسُول الَّذِی یَسمَعُ الصَّوتَ یَری فِی مَنَامِهِ وَ یَسمَعُ الصَّوتَ وَلاَ یعَاینُ

ص: 249


1- سوره صافات آیه 147
2- سوره بقره آیه 124
3- کافی 1 /175
4- سوره مریم آیه 51

المَلَکَ وَ الرَّسُولُ الَّذِی یَسمَعُ الصَّوتَ وَ یرَی فِی المَنَامِ وَیعَاینُ المَلَکَ قُلتُ الإِمَامُ مَا مَنزِلَتُهُ قالَ یَسمَعُ الصَّوتَ وَ لاَ یَری وَلاَ یعَاینُ المَلَکَ ثُمَّ تَلاَ هَذِهِ الآیَه: « وَمَا أرسَلنا مِن قَبلِکَ مِن رَسُولٍ وَلا نَبِی وَلاَ مُحَدَّثٍ» (1)

زراره گوید: از امام باقر علیه السلام درباره قول خدای عزوجل که می فرماید:

« وَکَانَ رَسُولاً نَبِیًّاً»

«و او رسول و نبی بود».

سؤال کردم: رسول و نبی چیست؟ فرمودند: نبی کسی است که در خواب می بیند و صدا را می شنود و فرشته را نمی بیند، رسول کسی است که صدا را می شنود و در خواب می بیند و فرشته را هم مشاهده می کند.

عرض کردم: امام در چه پایه است ؟ فرمودند: صدا را می شنود ولی در خواب نمی بیند و نه فرشته را مشاهده می کند. سپس آیه 52 سوره حج را قرائت فرمود:

« وَما أرسَلنا مِن قَبلِکَ مِن رَسُولٍ وَلا نَبِی وَ لاَ مُحَدَّث»

« پیش از تو هیچ رسول و نبی و محدثی نفرستادیم»(مگر اینکه وقتی قرائت کرد، شیطان در قرائتش القا کرد).

کلمه محدث در قرآن نیست و از تفسیر امام علیه السلام است چون آیه این است:

« وَمَا أرسَلنا مِن قَبلِکَ مِن رَسُولٍ وَلاَ نَبِیٍّ إِلاَّ إِذَا تَمَنَّی ألقَی الشَّیطانُ فِی اُمنِیَّتِهِ فَیَنسَخُ اللهُ ما یُلقِی الشَّیطانُ ثُمَّ یُحکِمُ اللهُ آیاتِهِ وَ اللهُ عَلیمٌ حَکیم» (2)

روایات راجع به رسالت پیامبر صلی الله علیه واله

1- قالَ أمِیرُالمُؤمِنِین عَلَیهِ السَّلام : إِنَّ اللهَ بَعَثَ مُحَمَّداً عَلَیهِ السَّلام نَذِیراً لِلعَالَمِینَ وَ أمِیناً عَلَی التَّنزِیلِ وَأنتُم مَعشَرَ العَرَبِ عَلَی شَرِّ دِینٍ وَ فِی شَرِّ دَارٍ مُنِیخُونَ بَینَ

ص: 250


1- کافی 176/1
2- سوره حج آیه 52.

حِجَارهٍ خُشنٍ وَ حَیاتٍ ثُمَّ تَشرَبُونَ الکَدِرَ وَ تَأکُلُونَ الجَشِبَ وَ تَسفِکُونَ دِمَاءَکُم وَ تَقطَعُونَ أرحَامَکُم الأصنَامُ فِیکُم مَنصُوبَهٌ وَ الآثامُ بِکُم مَعصُوبَه . (1)

امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمودند: خداوند پیغمبری را به رسالت مبعوث ساخت تا جهانیان را بیم دهد، و امین آیات باشد، در حالی که شما ملت عرب بدترین دین و آیین را داشتید و در بدترین سرزمین ها زندگی می نمودید، در میان سنگ های خشن و مارهایی که فاقد شنوایی بودند. آب های آلوده را می نوشیدید، و غذاهای ناگوار را می خوردید، خون یکدیگر را می ریختید، و پیوند خویشاوندی را قطع می نمودید، بت ها در میان شما برپا بود، و گناه سراسر وجود شما را فراگرفته بود.

2- قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه: أرسِلتُ إِلَی النَّاسِ کَافَّه وَ بی خُتِمَ النَّبِیّون . (2)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: من برای همه مردم مبعوث به رسالت شدم و به من انبیا ختم شد.

3- وَ قالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه : بَعَثَ کُلَّ نَبِی کَانَ قَبلِی إِلَی أمَّتِهِ بِلِسَانِ قَومِهِ وَ بَعَثَنِی إِلَی کُلِّ أسوَدَ وَ أحمَرَ بِالعَرَبِیه. (3)

و فرمودند: خداوند قبل از من هر پیامبری که به سوی امتش فرستاد به زبان قومش بوده و من به هر سیاه و سرخی به زبان عربی مبعوث شده ام.

4- وَقالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه : أعطِیتُ خَمساً لَم یَعطَهُنَّ کَانَ قَبلِی أرسِلتُ إِلَی الأبیَضِ وَالأسوَدِ وَ الأحمَر. (4)

و فرمودند: به من پنج چیز عطا شد که به احدی از انبیای قبل از من داده نشد. من

ص: 251


1- نهج البلاغه خطبه 89 و 26 و 198.
2- طبقات الکبری 192/1
3- بحار الانوار 316/16 ح 6.
4- امالی شیخ طوسی /715 ح 1059

به سفید و سیاه و سرخ فرستاده شدم.

5- قالَ الصَّادِقَ عَلَیه السَّلام : إِنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی أعطَی مُحَمَّداً صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه شَرَائِعَ نُوحٍ وَ إِبرَاهِیمَ وَ مُوسَی وَ عِیسَی عَلَیهِمُ السَّلام...وَ أرسَلَهُ کَافَّهً إِلَی الأبیَضِ وَ الأسوَدِ وَ الجِنِّ وَ الإِنس. (1)

امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند تبارک و تعالی به محمد صلی الله علیه و اله شرایع نوح وابراهیم و موسی و عیسی علیهم السلام را عطا کرد ... و آن حضرت را برای مردم، از سفید و سیاه، و جن و انس فرستاد.

اذن و اجازه گرفتن

أتَأذَنُ لی اَن اَدخُلَ مَعَکَ تَحتَ الکِساءِ .

یا جداه ! آیا به من اجازه می دهی با تو در زیر کساء باشم؟

اجازه گرفتن مستحب است و بلکه گاهی اذن گرفتن از شخصی بزرگ برای به حضور او رسیدن واجب است. کما اینکه این بزرگواران از محضر پیامبر صلی الله علیه و اله اذن گرفتند.

البته اذن گرفتن در جایی که مباح و مانند آن باشد مستحب است. و هنگام شرفیاب شدن در محضر شخص بزرگ و واجب الاحترام اذن گرفتن واجب است. چرا که اذن دخول در مکان غیر، واجب است ، پس چطور برای حضور شخصی بزرگ رسیدن اذن دخول واجب نباشد. منظور از شخصی عظیم و بزرگ در اینجا بزرگ معنوی است ، بزرگ مادی که از نظر مال و سلاح و عشیره زیادتر است در اینجا مراد نیست. کما اینکه در این مورد قرآن می فرماید:

« وَمَا أموالُکُم وَلا أولادُکُم بِالَّتی تُقَرِّبُکُم عِندَنا زُلفی إِلاَّ مَن آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحا فَأولئِکَ لَهُم جَزاءُ الضِّعفِ بِما عَمِلُوا وَهُم فِی الغُرُفاتِ آمِنُون. (2)

ص: 252


1- محاسن 448/1 ح 1035.
2- سوره سبأ آیه 37.

« و هرگز اموال و اولاد شما، چیزی که شما را به درگاه ما مقرب گرداند نیست مگر آن که با ایمان و عمل صالح کسی مقرب شود و آنان پاداش اعمال صالحشان مضاعف و افزون است و در غرفه های بهشت ابدی ایمن و آسوده خاطرند» .

این احترام شامل اشخاص بخشنده نیز خواهد شد که فرمودند:

أکرِمُوا کَرِیمَ کُلِّ قَوم.

کریم هرقومی را اکرام کنید.

إِذَا أتَاکُم کَرِیمُ قَومٍ، فَأکرِمُوهُ وَإِن خَالَفَکُم.

هنگامی که کریم قومی نزد شما آمد او را اکرام کنید حتی اگر مخالف شما باشد. (1)

حق السبق

این یک قاعده فقهی است. درمتون فقه ، سبق یعنی مسابقه و تیرانداختن و نیزه افکندن یا اسب دوانی.

البته منظور ما در اینجا این نیست، حق السبق به معنای این است که کسی زودتر محلی را برای خود گرفته است. مانند مسجد که برای نماز خواندن جایی را انتخاب کرده و شخص بدون اجازه او نمی تواند جای او بنشیند، مگر او راضی باشد یا جایش را عوض کند و از آن جا بلند شود.

و حق سبق گاهی مراعاتش واجب است و گاهی مستحب است که هر کدام در موضع خودشان می باشند. وقتی که عرفا حق شخص محقق شود، واجب است مراعات کند به خاطر آنچه که در روایات آمده است که:

لایُبطِلُ حَقّ مُسلِمٍ مِثلُ حَقّ التَحجیرَ وَ حَقّ المَسجِدَ وَالمَدرَسَهِ وَ السُّوقَ وَ ما أشبَهُ. (2)

ص: 253


1- بحار الانوار 15/46 .
2- من فقه الزهراء علیها السلام 108/1

« حق مسلمانان مانند حق سنگ چینی، حق مسجد، مدرسه، بازار و آنچه شبیه این موارد است باطل نمی شود که در کتاب احیاء الموات فقه موجود است».

و بهتر است که انسان حقوق بیان شده در بالا و سایر حقوق مردم را رعایت کند زیرا از ادب و اخلاق حسنه است. البته حق کلام و سؤال از عالم و حق متاع و کالا نیز شامل آن می باشد. و اگر شک شود که آن حق،از حقوق واجب است یا مستحب در اینجا اصل این است که واجب نباشد و باید به قواعد فقهی رجوع کرد. که آقایان فقها نوشته اند.

به هرحال پس چون حق (اذن دادن) مخصوص رسول اکرم صلی الله علیه واله است، نفر سوم از آن دو نفر دیگر اذن نمی گیرد، بلکه از رسول خدا صلی الله علیه واله اذن می گیرد. (و نسبت به نفر چهارم و پنجم هم همین طور است لذا برای داخل شدن به زیر کساء آن بزرگواران یعنی امام حسن و امام حسین و امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا علیهم السلام و جبرئیل علیه السلام از رسول گرامی صلی الله علیه واله اذن می گیرند و یکی یکی در زیر کساء داخل می شوند.

تفسیر چهار آیه از قرآن کریم

آیه اول: « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَن یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلَی طَعَامٍ غَیْرَ نَاظِرِینَ إِنَاهُ وَلَکِنْ إِذَا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ ۚ إِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنکُمْ ۖ وَاللَّهُ لَا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ ۚ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ ۚ ذَلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَقُلُوبِهِنَّ ۚ وَمَا کَانَ لَکُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا ۚ إِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِیمًا» (1)

قال طبرسی: نزلت الآیه الأولی حین غار بعض أمهات المؤمنین علی النبی صلی الله علیه واله وطلب بعضهن زیاده النفقه فهجرهن شهرا حتی نزلت آیه التخییر فأمره الله تعالی أن یخیرهن بین الدنیا والآخره وأن یخلی سبیل من اختار الدنیا و یمسک من اختار الله تعالی و رسوله علی أنهن أمهات

ص: 254


1- سوره احزاب آیه 53

المؤمنین و لا ینکحن أبدا و علی أنه یؤوی من یشاء منهن و یرجی من یشاء منهن و یرضین به قسم لهن أو لم یقسم أو قسم لبعضهن ولم یقسم البعضهن أو فضل بعضهن علی بعض فی النفقه و القسمه و العشره أو سوی بینهن و الأمر فی ذلک إلیه یفعل ما یشاء وهذه من خصائصه صلی الله علیه واله فرضین بذلک کله و اخترنه علی هذا الشرط فکان صلی الله علیه واله یسوی بینهن مع هذا إلا امرأه منهن أراد طلاقها و هی سوده بنت زمعه فرضیت بترک القسم و جعلت یومها لعائشه عن ابن زید و غیره و قیل لما نزلت آیه التخییر أشفقن أن یطلقن فقلن یا نبی الله اجعل لنا من مالک و نفسک ما شئت و دعنا علی حالنا فنزلت الآیه و کان ممن أرجی منهن سوده و صفیه و جویریه و میمونه و أم حبیبه فکان یقسم لهن ما شاء کما شاء و کان ممن آوی إلیه عائشه وحفصه و أم سلمه و زینب و کان یقسم بینهن علی السواء لا یفضل بعضهن علی بعض. (1)

آیه اولی هنگامی نازل شده که بعضی از مادران مؤمنین و همسران پیامبر صلی الله علیه واله ، بر پیغمبر صلی الله علیه واله حمله کرده و خواستار زیادتی نفقه و خرجی شدند، پس پیغمبر صلی الله علیه واله یک ماه از آن ها دوری نمود تا آیه تخییر نازل شد و خداوند تعالی او را فرمان داد که ایشان را مخیر بین دنیا و آخرت نماید و هر کس که دنیا را برگزید او را رها سازد که برود و از شرف همسری پیامبر صلی الله علیه و اله محروم باشد و آن کس که خدای تعالی و رسولش را اختیار نمود نگهدارد برای اینکه ایشان مادران مؤمنان باشند و برای همیشه تزویج نشوند و بنا بر اینکه:

یُؤوِی مَن یَشاءَ مِنهُنَّ وَ یَرجَی مَن یَشاءُ مِنهُنَّ وَ یَرضِینَ بِهِ

ابن زید و غیره گویند: یعنی هم خوابگی برای همه آنها باشد یا نباشد، و یا برای

ص: 255


1- تفسیر مجمع البیان 366/4

برخی باشد و برای بعضی دیگر نباشد، یا بعضی را بر بعض دیگر فزونی در خرجی و حتی هم خوابگی و حق معاشرت دهد یا اینکه تساوی بین ایشان قرار دهد.

و حکم در این موضوع با آن حضرت است هر طوری که بخواهد انجام می دهد و این از خصایص و ویژگی های آن بزرگوار است ، پس تمام زنان آن جناب راضی شده و آن حضرت را بنا بر این شرط اختیار کردند.

پس پیغمبر صلی الله علیه واله تسویه و یکسانی میان آنان قرار داد مگر زنی از آن ها را که خواست طلاق گوید و او سوده دختر زمعه بود،پس او راضی شد به ترک هم خوابگی و نوبت خود را به عایشه واگذار کرد.

ابن زید گوید: وقتی آیه نازل شد زنان پیامبر صلی الله علیه واله نگران شدند که پیغمبر صلی الله علیه واله آن ها را طلاق گوید، و گفتند: ای پیامبر خدا! قرار بده از مالت و خودت برای ما آنچه که می خواهی و ما را به حال خودمان واگذار، پس آیه مذکوره نازل شد، و از آن هایی که طالب تأخیر و کناره گیری شد، سوده و صفیه و جویریه و میمونه و ام حبیبه بود، پس آن حضرت حق هم خوابگی را آن طور که خودش می خواست با آن ها می نمود.

و از آن هایی که ایواء و هم خوابگی را طالب بود عایشه و حفصه و ام سلمه و زینب بود و پیامبر حق تقسیم هم خوابگی را میان آن ها به طور مساوی قرار داد و بعضی را بر برخی دیگر ترجیح و تفضیل نداد.

عن ابن رزین و نزلت آیه الحجاب لما بنی رسول الله صلی الله علیه و اله بزینب بنت جحش و أولم علیها قال أنس أولم علیها بتمرو سویق و ذبح شاه و بعثت إلیه أمی أم سلیم بحیس فی تور من حجاره فأمرنی رسول الله صلی الله علیه واله أن أدعو أصحابه إلی الطعام فدعوتهم فجعل القوم یجیئون ویأکلون و یخرجون ثم یجیء القوم فیأکلون و یخرجون قلت یا نبی الله قد دعوت حتی ما أجد أحدا أدعوه فقال ارفعوا طعامکم فرفعوا طعامهم و خرج القوم و بقی ثلاثه نفر یتحدثون فی البیت فأطالوا المکث فقام صلی الله علیه واله و قمت معه لکی یخرجوا

ص: 256

فمشی حتی بلغ حجره عائشه ثم ظن أنهم قدخرجوا فرجع و رجعت معه فإذا هم جلوس مکانهم فنزلت الآیه.

وآیه حجاب زمانی نازل شد که رسول خدا صلی الله علیه و اله زینب دختر جحش را تزویج فرموده و ولیمه و سور عروسی برای آن داد.

انس گوید: پیامبر ولیمه داد به خرما و نان گندم و گوسفندی، مادرم ام سلیم فرستاد به سوی پیامبر خرمایی که هسته آن را جدا کرده بود در ظرفی سنگی پس پیامبر صلی الله علیه واله مرا فرمان داد که اصحابش را برای غذا خوردن دعوت کنم. من هم ایشان را دعوت کردم. مردم دسته دسته می آمدند و غذا می خوردند و می رفتند. گفتم: ای پیامبر خدا من همه را دعوت کردم و دیگر کسی نیست که بخوانم. فرمود: غذا رابردارید و سفره را جمع کنید. غذا را که جمع کردند و مردم بیرون رفتند سه نفر ماندند که سرگرم صحبت بودند در خانه و توقفشان طول کشید. پیغمبر صلی الله علیه و اله برخاست و من هم برخاستم با آن حضرت تا شاید آن سه نفر بیرون بروند، رفتند تا به حجره عایشه رسیدند و گمان کردند که آنها رفته اند، دوباره برگشتند و من هم با آن حضرت برگشتم، دیدم که آنها هنوز نشسته و حرف می زنند، پس آیه مذکوره نازل شد. وَ رَوِی مِثلُ ذَلِکَ عَن سَعِید بنِ جَبیرِ عَن ابنُ عَبَّاسُ قالَ وَ کَانَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه یُریدُ أن یَخلُولَهُ المَنزِلُ لأنَّهُ کَانَ حَدِیثُ عَهدِ بَعرِس وَ کَانَ مُحِبَّا لِزِینَبُ وَ کَانَ یَکرِهُ أذَی المُؤمِنینَ وَ قِیلَ کَانَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه یَطعَمُ مَعَهُ بَعضَ أصحَابِهِ فَأصابَتِ یَد رَجُلَ مِنهُم یَد عائِشَهُ وَ کَانَت مَعَهُم فِکرَهُ صَلَّی الهُ عَلَیهِ وَ آلِه ذَلِکَ فَنَزَلتُ آیَهُ الحِجَاب.

و نظیر این را سعید بن جبیر از ابن عباس روایت کرده گوید: که رسول خدا صلی الله علیه واله می خواست که منزل برای او خلوت شود برای آنکه تازه با زینب، عروسی کرده و او را دوست می داشت و ایذاء مؤمنین را هم مکروه می داشت.

مجاهد گوید: پیغمبر صلی الله علیه واله اطعام می کرد و با او بعضی از اصحابش بودند پس دست

ص: 257

مردی از ایشان به دست عایشه خورد که با آن ها بود، پس پیغمبر صلی الله علیه واله ناراحت شد، پس آیه حجاب نازل شد.

عن مجاهد و نزل قوله:

« وَمَا کَانَ لَکُم أن تُؤذُوا رَسُولَ اللهِ »

إلی آخر الآیه فی رجل من الصحابه قال لئن قبض رسول الله صلی الله علیه واله لأنکحن عائشه بنت أبی بکر عن ابن عباس قال مقاتل و هو طلحه بن عبید الله و قیل إن رجلین قالا أ ینکح محمد نساءنا ولا ننکح نساءه و الله لئن مات لنکحنا نساءه و کان أحدهما یرید عائشه و الآخر یرید أم سلمه . (1)

ابن عباس گوید: آیه :

« وَما کَانَ لَکُم أن تُؤذُوا رَسُولَ اللهِ»

تا آخر درباره مردی از اصحاب نازل شد که گفته بود هر آینه اگر پیغمبر خدا از دنیا برود من عایشه دختر ابی بکر را خواهم گرفت، مقاتل گوید و آن طلحه بن عبید الله بود . ابی حمزه ثمالی گوید: درباره مردانی که گفتند که آیا محمد زنان ما را تزویج کند و ما زنان او را نکاح نکنیم. سوگند به خدا که اگر مرد ما زنان او را خواهیم گرفت ومقصود یکی از آن ها عایشه و دیگری ام سلمه بود .

آیه دوم: «یا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدخُلُوا بُیُوتاً غَیرَ بُیُوتِکُم حَتَّی تَستَأنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلَی أهلِها ذلِکُم خَیرٌ لَکَم لَعَلَّکُم تَذَکَّرُون» (2)

عَن أبَانَ عَن عَبدِ الرَّحمَنِ بنِ أبِی عَبدِ الله، قالَ: سَألتُ أبَا عَبدِالله عَلَیهِ السَّلام عَن قَولِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ:

«لاَ تَدخُلُوا بُیُوتاً غَیرَ بُیُوتِکُم حَتَّی تَستَأنِسُوا»

ص: 258


1- تفسیر مجمع البیان 366/4
2- سوره نور آیه 27

قالَ: الإِستِینَاسُ وَقعُ النَّعلِ وَالتَّسلِیم. (1)

عبد الرحمن بن ابی عبدالله گوید: از امام صادق علیه السلام درباره قول خدای عزوجل که می فرماید: «به خانه هایی غیر از خانه های خودتان وارد نشوید مگر این که مأنوس شوید و براهل خانه سلام کنید» پرسیدم، امام فرمود: منظور از استیناس در موقع ورود به خانه صدا را بلند کردن و سلام نمودن است.

قالَ فِی المَجمَعِ الاِستِینَاسُ طَلَبَ الاُنسُ بِالعِلمِ اَو غَیرِه یَقُولَ العَرَبَ اذهَبُ فَاستَأنِسُ هَل تَری اَحَداً. وَ قَولِهِ تَعالَی....

« فَإِنَّ أنَستُم مِنهُم رُشدا...»(2)

در مجمع البیان آمده است: استیناس از انس مأخوذ است و معنای آن این است که تا آگاه شوید که در خانه انسانی هست یا نه. همانند قول خداوند متعال که می فرماید: «اگر در آن ها رشد (کافی) یافتید، اموالشان را به آنها بدهید!.....»

پس ورود خانه دیگران باید با اجازه ورود و سلام بر اهل خانه باشد تا متوجه ورود شخص به خانه باشند و جواب مثبت یا منفی برای ورود دهند. در ذیل همین آیه شریفه 27 سوره نور روایاتی چنین آمده است:

وَعَن سَهلِ بنُ سَعِیدَ قالَ: اِطلَعُ رَجُلَ فِی حُجرَهِ مِن حَجَرِ رَسُولَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه فَقالَ رَسُولُ اللهِ وَ مَعَهُ مُدرِی (3) یَحکَ رَأسَهُ: لَو أعلَمُ اِنَّکَ تَنظُرُ لَطعَنِتَ بِهِ فِی عِینِیکَ، اِنَّمَا الاستِیذانَ مِنَ النَّظَر. (4)

سهل بن سعد روایت کرده که مردی می خواست، در بعضی از حجره های

ص: 259


1- وسائل الشیعه 161/14
2- سوره نساء آیه 6، مجمع البیان0212/7
3- مدری: المشط
4- تفسیر نورالثقلین 586/3

رسول خدا صلی الله علیه واله بنگرد. رسول خدا صلی الله علیه واله بیرون آمد درحالی که در دست مبارکش چوب و تازیانه ای بود که سر آن تیز بود، فرمود: اگر می دیدم که به حجره های من نگاه می کردی این را در هر دو چشم تو می کردم. (1)

وَ رَوِی اَن رَجُلاً قالَ لِلنَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلهِ : أستَأذَنَ عَلَی أمِّی؟ فَقال: نَعَم، قالَ: اِنَّهَا لَیسَ لَهَا خادِمُ غَیرِی أفَأستَاذَنَ عَلَیهَا کُلَّمَا دَخَلتُ ؟ قالَ: أتُحِبُّ أن تَرَاها عُریَانِه؟ قالَ الرَّجُلُ: لاَ، قالَ: فَاستَأذَنَ عَلَیهَا.(2)

روایت شده که مردی به پیغمبراکرم صلی الله علیه واله عرض کرد: یا رسول الله! آیا در هنگامی که می خواهم در خانه مادرم وارد شوم اجازه بگیرم؟ فرمود: بله.

گفت: در خانه مادرم، به غیر از من که خادم او هستم کسی نیست! آیا باز اجازه بگیرم؟ فرمود: آیا دوست داری او را برهنه ببینی ؟ گفت: نه. فرمود: پس اجازه بگیر.

وَ رَوِی اَن رَجُلاً اِستَأذَنَ عَلَی رَسُولِ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلهِ فَتَنحَنحُ لامَرَأهُ یُقالُ لَهَارَوضَهُ : قَومِی اِلَی هَذَا فَعِلمِیَهُ وَ قَولِی لَهُ: قُل: اَلسَّلامُ عَلَیکُم أ أدخِل؟ فَسَمعَها الرَّجُلَ فَقالُهَا، فَقالَ: اِدخِل. (3)

و در خبر است که مردی بردر حجره رسول خدا صلی الله علیه واله آمد و گفت: ءَاَدخُل؟ آیا داخل شوم ؟ رسول خدا صلی الله علیه واله به کنیز خود که روضه نام داشت فرمود: این مرد نمی داند که دستور اسلام چگونه است، برو به او آداب ورود به خانه را بیاموز. روضه آمد و گفت: ای مرد! هنگامی که می خواهی وارد خانه ای شوی، باید بگویی: اَلسَّلامُ عَلَیکُم ، أدخُل؟ آن مرد این جمله را شنید و آن را گفت و رسول خدا صلی الله علیه واله اذن دخول داد.

ص: 260


1- منهج الصادقین 291/6
2- تفسیر نورالثقلین 586/3
3- همان

عَن أبِی عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام قالَ: نَهیِ رَسُولُ الله اِن یَدخُلَ الرَّجُلَ عَلَی النِّسَاءَ اِلاَّ بِإِذنِ أولِیائُهُن. (1)

امام صادق علیه السلام فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه واله نهی فرمود از این که مرد وارد اتاق زنان شود مگر اینکه از اولیای آنان أذن بگیرد.

عَن أبِی عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام قالَ: یَستَأذِنَ الرَّجُلَ إِذَا دَخَلُ عَلِی أبِیهِ وَلاَ یَستَأذِنُ الأبَّ عَلِی الاِبن، قالَ : وَ یَستَأذِنُ الرَّجُلَ عَلَی اِبنَتَهُ وَأختِهِ إِذَا کَانَتا مُتَزَوجِتیِنَ. (2)

امام صادق علیه السلام فرمود: پسروقتی برپدرش وارد می شود اذن بگیرد ولی پدرلازم نیست اذن بگیرد و مرد برای دختر و خواهرش که ازدواج کرده اند نیز اجازه بگیرد و وارد شود.

وَرَوِی عَن جَرَاحُ المَدایِنِی قالَ: سَألتُ أبَا عَبدِ اللهِ عَلَیهِ السَّلام عَن دَارَ فِیهَا ثُلاثَهُ أبِیاتُ وَلَیسَ لَهُنَّ حَجَر؟ قالَ: اِنَّمَا الأِذنُ عَلَی البُیوتِ، لَیسَ عَلَی الدَّارِ اِذنُ . (3)

از جراح مداینی روایت شده که از امام صادق علیه السلام سؤال کردم از خانه ای که در آن3 اتاق دارد که درب و مانع ندارد، آیا می توان بدون اجازه وارد شد؟ امام صادق علیه السلام فرمودند: باید برای ورود به اتاق ها اجازه خواست، اما وارد شدن به سرا اذن ندارد.

آیه سوم: «فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فِیهَا أَحَدًا فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتَّی یُؤْذَنَ لَکُمْ ۖ وَإِن قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا ۖ هُوَ أَزْکَی لَکُمْ ۚ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ» (4)

عَن أبِی عَبدِ اللهُ عَلَیهِ السَّلام قالَ: الإِستِئذَانُ ثَلاَثَهٌ : أوَّلَهُنَّ یَسمَعُونَ وَ الثَّانِیهَ یَحذَرُونَ، وَ الثَّالِثَهَ إِن شَاءُوا أذِنُوا وَ إِن شَاءُوا لَم یَفعَلُوا، فَیَرجَعُ المُستَأذِن . (5)

ص: 261


1- تفسیر نورالثقلین 586/3
2- همان
3- همان
4- سوره نور آیه 28.
5- وسائل الشیعه 161/14

امام صادق علیه السلام فرمودند: اذن و اجازه (دخول و ورود) گرفتن سه مرحله است: اول این که صدای او را بشنوند، دوم خود را جمع و جور می کنند، سوم اگر خواستند اذن ورود می دهند و اگر نخواستند نمی دهند پس اجازه گیرنده باز می گردد.

1- از قول رسول خدا صلی الله علیه واله است که:

التَسلِیمُ أن یَقُولَ اَلسَّلامُ عَلَیکُم اَدخُل ثَلاثَ مَرَّاتَ فَإِن اَذِنَ لَهُ دَخَلَ وَاِلاَّ رَجعَ. (1)

تسلیم آن است که سه بار بر اهل آن منزل سلام کند. اگر اذن دادند، داخل شود و الا برگردد.

2- ثعلبی در تفسیرش گفته است: زنی از انصار نزد رسول اکرم صلی الله علیه واله رفت و گفت: ما در خانه های خود در حالتی هستیم که نمی خواهیم هیچ کس ما را آن طور ببیند. اما ناگاه شخصی از نزدیکان ما به خانه ما می آید و ما را در حالی که نباید ببیند، می بیند. حق تعالی این آیه را فرستاد که به خانه نزدیکان خود یا غیر، بی اذن وارد نشوید.

3- عَن أبِی أیُّوبَ الأنصَارِیِ، قالَ: قُلنا یَا رَسُولَ الله مَا الاِستِینَاسُ؟ قالَ: یَتَکَلَّمُ الرَّجُلُ بِالتَّسبِیحَهِ وَ التَّحمِیدَهِ وَ التَّکبِیرَهِ وَ یَتَنَحنَحُ وَ یُؤذِنُ أهلَ البَیت. (2)

از ابی ایوب انصاری منقولست که عرض کردیم: یا رسول الله استیناس چیست ؟فرمودند : معنی استیناس این است که مرد با ذکر تسبیح و تکبیر و حمد و صدا کردن اطلاع دهد تا اهل خانه متوجه شوند و اجازه ورود دهند.

4- در روایت آمده است که عادت جاهلیت این بوده که چون شخصی می خواست به خانه دیگران برود می گفت: «حیّیتم صَباحاً وَ مَساءً» و بدون اجازه وارد می شد و بسا مرد و زنی بودند که با هم مباشرت داشتند و این شخص با این وضع داخل منزل می شد. لذا حق تعالی به رسول گرامی خود دستور فرمود:

ص: 262


1- تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب 273/9
2- تفسیر روح المعانی 449/18

« (به این مردم بگو) در هنگام ورود به خانه دیگران اجازه بگیرید و به جای سنت جاهلیت که تحیتی آن چنان است ، سلام کنید که این برای شما بهتر و زیباتر از عادت جاهلیت است». (1)

بعضی از مفسرین گفته اند: سلام پیش از اجازه است. پس اول باید سلام کرد و سپس اجازه ورود به خانه را گرفت.

5- از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت شده است:

مَن ِاطَّلَعَ فِی بَیتٍ بِغَیرِ إِذنِهِم فَقَد حَلَّ لَهُم أن یَفقَئُوا عَینَهُ . (2)

هر که در خانه ای بی دستور صاحب خانه بنگرد اگر چیزی بر چشمش زنند و هر دو چشم او را کور کنند برایشان دیه و قصاصی نیست.

آیه چهارم: « لَیسَ عَلَیکُم جُناحٌ أن تَدخُلُوا بُیُوتاً غَیرَ مَسکُونَهٍ فِیهَا مَتاعٌ لَکُم وَاللهِ یَعلَمُ ما تُبدُونَ وَما تَکتُمُون»

قالَ الصَّادِقُ عَلَیهِ السَّلام فِی قَولِه: «لَیسَ عَلَیکُم جُناحٌ أن تَدخُلُوا بُیُوتاً غَیرَ مَسکُونَهٍ فِیها مِتاعٌ لَکُم وَ اللهِ یَعلَمُ ما تُبدُونَ وَ ما تَکتُمُون»

قالَ عَلَیهِ السَّلام : هِیَ الحَمَّامَاتُ وَ الخَانَات . (3)

امام صادق علیه السلام راجع به قول خداوند که فرموده است:

«بر شما باکی نیست که به خانه غیرمسکونی که در آن متاعی دارید بی اجازه وارد شوید و بدانید که خدا بر کارهای آشکار و پنهان شما آگاهست».

فرمودند: اینها حمام ها، مغازه ها، تمیچه سراها و کاروان سراهاست که سکونت درآن ها نیست .

ص: 263


1- منهج الصادقین 291/6
2- مستدرک الوسائل 35/18
3- سوره نور آیه 29؛ تفسیر نورالثقلین 161/3

قالَ الصَّادِق عَلَیهِ السَّلام : هِیَ الحَمَّامَاتُ وَ الخَانَاتُ وَ الأرحِیهٌ تَدخُلُهَا بِغَیرِ إِذن . (1)

در حدیث دیگر از امام صادق علیه السلام آمده است که فرمودند: این مکان های نام برده شد غیر مسکونی است و منظور حمام ها و دکان ها و ارحیه (2) است که ظاهرا آسیاب باشد. بنابراین اگر در این مکان ها سکونت وجود ندارد اشکالی ندارد که بدون اذن وارد شوند.

خلاصه مضمون این آیات و تفسیرشان این است که بدون اذن وارد خانه کسی نشوید، ولو پدر یا مادر و یا بستگان و دیگر مؤمنان باشد.

در روایات دین ما دارد که پیامبر اسلام صلی الله علیه واله تا سه بار به در خانه ای، چه خانه نبوت و خاندان او و چه منازل دیگر، اَلسَّلامُ عَلَیکُم می گفتند، اگر کسی جواب نمیداد بر میگشتند. مردم متشرعه وقتی در منزل کسی می رفتند، در خانه را می زدند و دو سه متر دورتر می ایستادند تا صاحب خانه بیاید و در را باز کند و اجازه ورود بدهد.

حال می بینیم که بعد از شهادتشان، وقتی زائرین به حرم مطهرشان وارد می شوند، اذن دخول می گیرند. مثلا برای ورود به حرم مطهر حضرت امام رضا از این جملات است:

الحَمدُ للهِ الَّذِی هَدانا لِهَذا وَما کَنَّا لِنَهتَدِی لَولا أن هَدانَا الله لَقَد جاءَت رُسُلُ رَبِّنا بّالحَقِّ فَقُلتَ: فَقُلتَ یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاتَدخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إّلا أن یُؤذَنَ لَکُم فَها أنَا ذامُستَأذِنُکَ وَ مُستَأذِنُکَ وَ مُستَأذِنُ رَسُولِکَ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ آلِهِ أَ أدخُلُ یَا الله أ أدخُلُ یَا رَسُولَ الله أ أدخُلُ یَا أمِیرَالمُؤمِنِینَ أ أدخُلُ یَا مَولاَتِنَا فَاطِمَهُ الزَّهرَاءُ سَیِّدَهَ نِسَاءِ العَالَمِینَ أ أدخُلُ یَا مَولانا حَسَنَ بنِ عَلِیِّ أ أدخُلُ یَا مَولانا حُسَینَ بنِ عَلِیِّ أدخُلُ یَا مَولانا عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ أ أدخُلُ یَا مَولانا مُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ أدخُلُ یَا مَولانا جَعفَرَ بنَ مَحَمَّدٍ أ أدخُلُ یَا مَولانا مُوسَی بنَ

ص: 264


1- همان 3 /587.
2- ارحیه : جمع رَحیِّ و رُحیِّ سنگ آسیا

جَعفَرٍ أ أدخُلُ یَا مَولانا عَلِیَّ بنَ مُوسَی الرِّضا أ أدخُلُ یَا مَولانا مُحَمَّدَ بنَ عَلِیِّ الجَوَادَ أ أدخُلُ یَا مَولانا عَلِیَّ بنَ مُحَمَّدٍ أ أدخُلُ یَا مَولانا حَسَنَ ابنَ عَلِیٍّ أ أدخُلُ یَا مَولانا حُجَّهَ بنَ الحَسَنِ صَاحِبَ الزَّمَان أ أدخُلُ یَا أیَّتُهَا المّلاَئِکَهُ الحَافُّونَ المُحَدِّثُونَ فِی هَذَا المَشهَدِ الشَّرِیفِ وَ رَحمَهُ الله وَبَرَکَاتُهُ .یَا اَیَّتُهَا المَلاَئِکَهُ المُوَکَّلُون المُقِیمُون المُحدِقُونَ وَالحافِظُونَ فِی هَذَا الحَرَم الشَّرِیفِ المُبَارَکِ وَ رَحمَهُ الله وَ بَرَکَاتُهُ .

برای ورود به حرم شریف همه حضرات معصومین همین دستور وارد است زیرا معصوم حیات و مماتش مساوی است. زیرا خانه های خاندان رسالت ، خانه هایی است که محل رفت و آمد ملائکه است و ملائکه هم اذن می گیرند.

السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَهلَ بَیتِ النُّبُوَّهِ وَ مَوضِعَ الرِّسَالَهِ وَ مُختَلَفَ المَلاَئِکَهِ وَ مَهبِطَ الوَحی وَ مَعدِنَ الرَّحمَهِ وَ خَزَّانَ العِلمِ وَ مُنتَهَی الحِلمِ وَأصَولَ الکَرَم . اَلسَّلاَمُ عَلَی مَحَالِّ مَعرِفَهِ الله وَ مَسَاکِنِ بَرَکَهِ الله وَ مَعَادِنِ حِکمَهِ الله وَ حَفَظَهِ سِرِّ الله وَ حَمَلَهِ کِتَابِ الله وَ أوصِیاءِ نَبِی الله وَ ذُرِّیَهِ رَسُولِ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ رَحمَهُ الله وَ بَرَکَاتُه. (1)

اذن ملک الموت:

1- ابن بابویه به سند معتبر از امام جعفرصادق علیه السلام روایت کرده است که فرمودند: دو مرد از قریش به خدمت حضرت امام زین العابدین علیه السلام آمدند. امام سجاد علیه السلام فرمودند: می خواهید از وفات رسول خدا صلی الله علیه واله برای شما بگویم؟ گفتند: بلی.

حضرت فرمودند: پدرم مرا خبر داد که سه روز پیش از وفات حضرت رسول خدا صلی اله علیه واله جبرئیل علیه السلام بر آن حضرت نازل شد و گفت: ای احمد! به درستی که حق تعالی مرا به سوی تو فرستاده است، برای گرامی داشتن و تفضیل توو حال تو را

ص: 265


1- زیارت جامعه کبیره

می پرسد و می گوید: ای محمد! حال خود را چگونه می یابی؟

فرمودند: ای جبرئیل! غمگین و بی تابم (برای امت و عترتم). چون روز سوم شد،جبرئیل به همراه ملک الموت نازل شد و با ایشان ملکی بود که او را اسماعیل می گویند و در هوا بر هفتاد هزار ملک موکل است.

پس جبرئیل پیش از ایشان آمد و از جانب حق تعالی همان پیغام را آورد و حضرت همان جواب را فرمودند. پس ملک الموت اجازه خواست تا وارد خانه پیامبر صلی الله علیه واله شود. جبرئیل گفت: ای احمد! این ملک الموت است اجازه می خواهد تا وارد خانه ات شود. او برای وارد شدن به خانه احدی پیش از تو اجازه نخواسته و نخواهد طلبید. حضرت فرمودند: به او اجازه بده تا داخل شود.

پس جبرئیل علیه السلام او را اجازه ورود داد. چون ملک الموت داخل خانه شد، نزدیک پیامبر صلی الله علیه واله آمد و با ادب در خدمت رسول خدا صلی الله علیه واله ایستاد و گفت: ای احمد! به درستی که حق تعالی مرا به سوی تو فرستاده است و به من دستور داده تا هرچه شما گفتید اطاعت کنم. اگر فرمان دهید که جانتان را قبض کنم، می کنم و اگر فرمان دهید برگردم، برمی گردم.

حضرت فرمودند: اگر تو را امر کنم که برگردی و جان مرا بگذاری خواهی کرد؟ گفت: بلی چنین مأمور شده ام هر چه شما فرمان دهید اطاعت کنم.

جبرئیل گفت: ای احمد! به درستی که حق تعالی مشتاق لقای تو گردیده است .

پس رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: ای ملک الموت! آنچه بدان مأمور گشته ای انجام بده .

پس جبرئیل گفت: این آخرین بار است که من زمین می آیم. خواسته من از دنیا تو بودی و با تو کار داشتم و دیگر مرا به دنیا حاجتی نیست... (1)

2- در حال احتضار رسول گرامی صلی الله علیه واله ، ملک الموت نازل شد و گفت: اَلسَّلامُ عَلَیکَ یَا رَسُولَ الله . حضرت فرمودند: وَ عَلَیکَ السَّلامُ. ای ملک الموت ! مراسوی تو

ص: 266


1- حیوه القلوب 1771/4

حاجتی است.

ملک الموت گفت: حاجت تو چیست ای پیغمبرخدا؟ حضرت فرمودند: حاجت من آن است که روح مرا قبض نکنی تا جبرئیل به نزد من آید و بر من سلام کند و من بر او سلام کنم و او را وداع نمایم.

پس ملک الموت بیرون آمد و می گفت: یا محمد! پس جبرئیل علیه السلام از هوا به ملک الموت رسید و پرسید: محمد صلی الله علیه واله را قبض روح کردی؟ گفت: آن حضرت از من خواست ، او را قبض روح ننمایم تا تو را ملاقات نماید و با تو وداع کند. جبرئیل علیه السلام گفت: ای ملک الموت ! مگر نمی دانی و نمی بینی که حوریان بهشت برای روح محمد صلی الله علیه واله زینت کرده اند؟

پس جبرئیل علیه السلام نازل شد و نزد پیغمبر خدا صلی الله علیه واله آمد و گفت: اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا اَبَا القاسِم. حضرت فرمودند: وَعَلَیکَ اَلسَّلامُ. یا جبرئیل! آیا در چنین حالی مرا تنها می گذاری؟

جبرئیل علیه السلام گفت: ای محمد! تو باید از این دنیا بروی و همه کس را مرگ در پیش است و هر نفسی چشنده مرگ است .

« کُلُّ نَفسٍ ذائِقَهُ المَوتِ» (1)

حضرت فرمودند: نزدیک من شوای حبیب من! پس جبرئیل علیه السلام نزدیک آن حضرت رفت. ملک الموت نازل شد و جبرئیل به او گفت: ای ملک الموت ! وصیت حق تعالی را در قبض روح محمد صلی الله علیه واله به خاطر داشته باش. پس جبرئیل در جانب راست آن حضرت ایستاد و میکائیل در جانب چپ و ملک الموت در پیش رو مشغول قبض روح اطهرآن سرور گردید . (2)

ص: 267


1- سوره آل عمران آیه 185.
2- حیوه القلوب 4/ 1778.

3- ابن شهرآشوب از ابن عباس روایت کرده است که: رسول خدا صلی الله علیه واله در ایام بیماری روزی مدهوش شد. ناگاه کسی در خانه را کوبید. حضرت فاطمه علیها السلام فرمودند: کیست که در را میکوبد؟ گفت: من مردی غریبم. آمده ام که از رسول خدا صلی الله علیه واله سؤالی بکنم. آیا دستور میدهی که داخل شوم؟

حضرت فاطمه علیها السلام فرمودند: پی کار خود برو، خدا تو را رحمت کند؛ رسول خدا صلی الله علیه واله بیمار است. پس رفت و بعد از اندک زمانی برگشت و باز در را کوبید و گفت: غریبی رخصت می طلبد که نزد رسول خدا صلی الله علیه واله بیاید. آیا اجازه می دهید؟

در این حالت رسول خدا صلی الله علیه واله به هوش آمده، دیده مبارک خود را گشودند و فرمودند: ای فاطمه! میدانی این شخص کیست ؟ عرض نمود: نه یا رسول الله !فرمودند : او پراکنده کننده جماعت ها و درهم شکننده لذت هاست. او ملک الموت است و پیش از من برای جان گرفتن کسی اجازه نطلبیده و نخواهد طلبید. دستور دهید وارد خانه شود.

پس فاطمه زهرا علیها السلام فرمودند: وارد خانه شو، خدا تو را رحمت کند. مانند نسیم داخل شد و بر اهل بیت رسالت سلام کرد و گفت:

اَلسَّلامُ عَلَی اَهلِ بَیتِ رَسُولُ الله.

پس رسول خدا صلی الله علیه واله به امیرالمؤمنین دستور داد تا بر آنچه در دنیا از اهل جور و جفا می بیند صبر کند و فاطمه زهرا علیها السلام را محافظت کند و قرآن را جمع کند، قرض های آن حضرت را ادا نماید و جسد مطهر آن حضرت را غسل دهد و بر دور قبر آن حضرت دیواری بسازد و حسن و حسین علیهما السلام را محافظت نماید. (1)

ص: 268


1- حیوه القلوب1781/4
بدون اذن خاندان رسالت وارد خانه ایشان شدن

این مطلب یک آزار و اذیت به تمام معناست که قرآن اشاره فرموده است:

« إِنَّ الَّذِینَ یُؤذُونَ اللهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللهُ فِی الدُّنیا وَ الآخِرَهِ وَأعَدَّ لَهُم عَذاباً مُهینا» (1)

« آنان که خدا و رسول خدا صلی الله علیه واله را آزار و اذیت می کنند، خدا آنها را در دنیا و آخرت لعن کرده و بر آنان عذابی با ذلت و خواری مهیا ساخته است».

1- حاکم ابوالقاسم حسکانی در ذیل این آیه شریفه چنین می گوید:

حَدَّثَنِی أبُو خَالِدٍ الوَاسِطِیُّ وَ هُوَ آخِذٌ بِشَعرِهِ، قالَ: حَدَّثَنِی زَیدُ بنُ عَلِیٍ وَ هُوَ آخِذٌ بِشَعرِهِ قالَ: حَدَّثَنِی عَلِئُّ بنُ الحُسَینِ وَ هُوَ آخِذٌ بِشَعرِهِ، قالَ: حَدَّثَنِی الحُسَینُ بنُ عَلِیٍ وَ هُوَ آخِذٌ بِشَعرِهِ، قالَ: حَدَّثَنِی عَلِیُّ بنُ أبِی طَالِبٍ وَهُوَ آخِذٌ بِشَعرِهِ، قالَ: حَدَّثَنِی رُسُولُ الله وَهُوَ آخِذٌ بِشَعرِهِ فَقالَ: مَن آذَی شَعرَهً مِنکَ فَقَد آذَانِی وَ مَن آذَانِی فَقَد آذَی اللهَ، وَمَن آذَی اللهَ فَعَلَیهِ لَعنَهُ الله . (2)

زید بن علی از پدرش علی بن حسین علیهما السلام و او از پدرش حسین بن علی علیهما السلام و او از علی بن ابی طالب علیهما السلام نقل کرده است که رسول خدا صلی الله علیه واله در حالی که با دست موی خود را گرفته بود، فرمود:

یا علی! هرکسی به اندازه سر مویی تورا بیازارد، مرا آزرده است و هر کسی مرا آزرده باشد، خدای مرا به خشم آورده است ولعنت خدا بر او باد که چنین کند و تو را بیازارد. 2- شیعه و سنی نقل کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه واله در حق فاطمه زهرا علیها السلام فرمودند:

فَاطِمَهَ بَضعَهٌ مِنِّی، مَن آذَاهَا فَقَد آذَانِی وَمَن آذَانِی فَقَد آذَی الله . (3)

« فاطمه پاره تن من است، هر که او را آزار و اذیت دهد به من آزار و اذیت رسانیده و

ص: 269


1- سوره احزاب آیه 57
2- شواهد التنزیل 147/2
3- منهج الصادقین 366/7

کسی که به من آزار و اذیت برساند در حقیقت به خدا آزار و اذیت رسانیده است. (و کسی که خدا را آزار و اذیت برساند لعنت خدا بر او باد)».

3- فِی تَفسِیرِ عَلِیِ بنِ إِبرَاهِیمَ وَ قَولُهُ عَزَّوَجَلَّ:

« إِنَّ الَّذِینَ یُؤذُونَ اللهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللهُ فِی الدُّنیا وَالآخِرَهِ وَأعَدَّ لَهُم عَذاباً مُهینا»

قالَ: نَزَلَت فِیمَن غَصَبَ أمِیرَالمُؤمِنِینَ عَلَیهِ السَّلام حَقَّهُ وَ أخَذَ حَقّ فَاطِمَهَ عَلَیها السَّلام وَ آذَاهَا وَ قَد قالَ: رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَالِه مَن آذَاهَا فِی حَیاتِی کَمَن آذَاهَا بَعدَ مَؤتِی وَ مَن آذَاهَا بَعدَ مَوتِی کَمَن آذَاهَا فِی حَیاتِی وَمَن آذَاهَا فَقَد آذَانِی وَمَن آذَانِی فَقَد آذَی اللهُ وَهُوَ قَولُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ:

« إِنَّ الَّذِینَ یُؤذُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ » الآیَه. (1)

علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود، درباره آیه: «محققا کسانی که خدا و رسولش را آزار رساند، خداوند آنها را لعنت کرده و عذاب سختی را برای آنان مهیا نموده است گوید: این آیه درباره کسانی نازل شده است که حق علی را غصب نمودند و حقوق فاطمه را زیر پا نهاده و او را اذیت نمودند، که پیامبر صلی الله علیه واله گفته است: هر که فاطمه را در زمان حیات من اذیت و آزار نماید مثل آن است که او را بعد از مرگ من مورد اذیت قرار داده باشد و کسی که او را بعد از مرگم مورد آزار قرار دهد مثل آن است که او را در زمان حیات من اذیت کرده باشد، و هر که او را آزار رساند مرا اذیت کرده و هر که مرا اذیت کند خدا را اذیت کرده است چرا که خداوند متعال فرماید: «هر که خدا و رسولش را آزار رساند ...» تا آخر آیه.

4-... فَلَمَّا مَرِضَت فَاطِمَهُ عَلَیها السَّلام مَرَضَهَا الَّذِی مَاتَت فِیهِ أتَیاهَا عَائِدَینِ وَ استَأذَنَا عَلَیهَا فَأبَت أن تَأذَنَ لَهُمَا فَلَمَّا رَأی ذَلِکَ اَبُوبِکرِ أعطَی اللهُ عَهداً لاَ یظِلُّهُ سَقفُ بَیتٍ حَتَّی یَدخُلَ عَلَی فَاطِمَهَ عَلَیها السَّلام وَ یتَرَاضَاهَا فَبَاتَ لَیلَهً فِی

ص: 270


1- تفسیر نورالثقلین 305/4

الْصَّقِیعِ مَا أَظِلُّهُ شَیْءٌ ثُمَّ إِنَّ عُمَرَ أَتَی عَلِیّاً عَلَیهِ السَّلام فَقَالَ لَهُ إِنَّ أَبَا بَکْرٍ شَیْخٌ رَقِیقُ الْقَلْبِ وَ قَدْ کَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه فِی الْغَارِ فَلَهُ صُحْبَهٌ وَ قَدْ أَتَیْنَاهَا غَیْرَ هَذِهِ الْمَرَّهِ مِرَاراً نُرِیدُ الْإِذْنَ عَلَیْهَا وَ هِیَ تَأْبَی أَنْ تَأْذَنَ لَنَا حَتَّی نَدْخُلَ عَلَیْهَا فَنَتَرَاضَی فَإِنْ رَأَیْتَ أَنْ تَسْتَأْذِنَ لَنَا عَلَیْهَا فَافْعَلْ قَالَ نَعَمْ فَدَخَلَ عَلِیٌّ عَلَی فَاطِمَهَ عَلَیها السَّلام فَقَالَ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ قَدْ کَانَ مِنْ هَذَیْنِ الرَّجُلَیْنِ مَا قَدْ رَأَیْتِ وَ قَدْ تَرَدَّدَ مِرَاراً کَثِیرَهً وَ رَدَدْتِهِمَا وَ لَمْ تَأْذَنِی لَهُمَا وَ قَدْ سَأَلَانِی أَنْ أَسْتَأْذِنَ لَهُمَا عَلَیْکِ فَقَالَتْ وَ اللَّهِ لَا آذَنُ لَهُمَا وَ لَا أُکَلِّمُهُمَا کَلِمَهً مِنْ رَأْسِی حَتَّی أَلْقَی أَبِی فَأَشْکُوَهُمَا إِلَیْهِ بِمَا صَنَعَاهُ وَ ارْتَکَبَاهُ مِنِّی فَقَالَ عَلِیٌّ عَلَیهِ السَّلام فَإِنِّی ضَمِنْتُ لَهُمَا ذَلِکِ قَالَتْ إِنْ کُنْتَ قَدْ ضَمِنْتَ لَهُمَا شَیْئاً فَالْبَیْتُ بَیْتُکَ وَ النِّسَاءُ تَتَّبِعُ الرِّجَالَ لَا أُخَالِفُ عَلَیْکَ بِشَیْءٍ فَأْذَنْ لِمَنْ أَحْبَبْتَ فَخَرَجَ عَلِیٌّ عَلَیهِ السَّلام فَأَذِنَ لَهُمَا فَلَمَّا وَقَعَ بَصَرُهُمَا عَلَی فَاطِمَهَ عَلَیها السَّلام سَلَّمَا عَلَیْهَا فَلَمْ تَرُدَّ عَلَیْهِمَا وَ حَوَّلَتْ وَجْهَهَا عَنْهُمَا فَتَحَوَّلَا وَ اسْتَقْبَلَا وَجْهَهَا حَتَّی فَعَلَتْ مِرَاراً وَ قَالَتْ یَا عَلِیُّ جَافِ الثَّوْبَ وَ قَالَتْ لِنِسْوَهٍ حَوْلَهَا حَوِّلْنَ وَجْهِی فَلَمَّا حَوَّلْنَ وَجْهَهَا حَوَّلَا إِلَیْهَا فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّمَا أَتَیْنَاکِ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِکِ وَ اجْتِنَابَ سَخَطِکِ نَسْأَلُکِ أَنْ تَغْفِرِی لَنَا وَ تَصْفَحِی عَمَّا کَانَ مِنَّا إِلَیْکِ قَالَتْ لَا أُکَلِّمُکُمَا مِنْ رَأْسِی کَلِمَهً وَاحِدَهً حَتَّی أَلْقَی أَبِی وَ أَشْکُوَکُمَا إِلَیْهِ وَ أَشْکُوَ صَنِیعَکُمَا وَ فِعَالَکُمَا وَ مَا ارْتَکَبْتُمَا مِنِّی قَالا إِنَّا جِئْنَا مُعْتَذِرَیْنِ مبتغین [مُبْتَغِیَیْنِ] مَرْضَاتَکِ فَاغْفِرِی وَ اصْفَحِی عَنَّا وَ لَا تُؤَاخِذِینَا بِمَا کَانَ مِنَّا فَالْتَفَتَتْ إِلَی عَلِیٍّ عَلَیهِ السَّلام وَ قَالَتْ إِنِّی لَا أُکَلِّمُهُمَا مِنْ رَأْسِی کَلِمَهً حَتَّی أَسْأَلَهُمَا عَنْ شَیْءٍ سَمِعَاهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه فَإِنْ صَدَّقَانِی رَأَیْتُ رَأْیِی قَالا اللَّهُمَّ ذَلِکَ لَهَا وَ إِنَّا لَا نَقُولُ إِلَّا حَقّاً وَ لَا نَشْهَدُ إِلَّا صِدْقاً.

فَقَالَتْ أَنْشُدُکُمَا بِاللَّهَ أَ تَذْکُرَانِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه اسْتَخْرَجَکُمَا فِی جَوْفِ

ص: 271

اللَّیْلِ بِشَیْءٍ کَانَ حَدَثَ مِنْ أَمْرِ عَلِیٍّ؟ فَقَالا: اللَّهُمَّ نَعَمْ فَقَالَتْ: أَنْشُدُکُمَا بِاللَّهِ هَلْ سَمِعْتُمَا النَّبِیَّ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه یَقُولُ فَاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهَا مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی وَ مَنْ آذَانِی فَقَدْ آذَی اللَّهَ وَ مَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتِی فَکَانَ کَمَنْ آذَاهَا فِی حَیَاتِی وَ مَنْ آذَاهَا فِی حَیَاتِی کَانَ کَمَنْ آذَاهَا بَعْدَ مَوْتِی؟ قَالا اللَّهُمَّ نَعَمْ. فَقَالَتِ: الْحَمْدُ لِلَّهِ. ثُمَّ قَالَتِ: اللَّهُمَّ إِنِّی أُشْهِدُکَ فَاشْهَدُوا یَا مَنْ حَضَرَنِی أَنَّهُمَا قَدْ آذَیَانِی فِی حَیَاتِی وَ عِنْدَ مَوْتِی وَ اللَّهِ لَاأُکَلِّمُکُمَا مِنْ رَأْسِی کَلِمَهً حَتَّی أَلْقَی رَبِّی فَأَشْکُوَکُمَا بِمَا صَنَعْتُمَا بِی وَ ارْتَکَبْتُمَا مِنِّی فَدَعَا أَبُو بَکْرٍ بِالْوَیْلِ وَ الثُّبُورِ وَ قَالَ: لَیْتَ أُمِّی لَمْ تَلِدْنِی. فَقَالَ عُمَر:ُ عَجَباً لِلنَّاسِ کَیْفَ وَلَّوْکَ أُمُورَهُمْ وَ أَنْتَ شَیْخٌ قَدْ خَرِفْتَ تَجْزَعُ لِغَضَبِ امْرَأَهٍ وَ تَفْرَحُ بِرِضَاهَا وَ مَا لِمَنْ أَغْضَبَ امْرَأَهً وَ قَامَا وَ خَرَجَا. (1)

وقتی که فاطمه اطهر علیها السلام بیمار شد و در بستر افتاد به امیرالمؤمنین علی علیه السلام وصیتی کرده بود، که امیرالمؤمنین علیه السلام آن را انجام داد. امیرالمؤمنین علی علیه السلام شخصا به پرستاری زهرای مرضیه علیها السلام مشغول گردید.

اسماء بنت عمیس که مادر محمد بن ابی بکر باشد مخفیانه علی علیه السلام را در پرستاری فاطمه زهرا علیها السلام کمک می کرد، چنانچه خود حضرت زهرا علیها السلام هم به این موضوع توصیه کرده بود. موقعی که بیماری حضرت زهرای مرضیه علها السلام تشدید و سنگین شد، عمر و ابوبکر به عیادت فاطمه علیها السلام آمدند و اجازه ورود خواستند؟ ولی فاطمه زهرا علیها السلام به ایشان اجازه نداد.

هنگامی که ابوبکر دید فاطمه علیها السلام اجازه ورود به او نمی دهد با خداوند عهد بست که زیر سایه سقفی نرود تا به دیدن فاطمه علیها السلام برود و او را راضی کند.

عمر نزد امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهما السلام آمد و گفت: ابوبکر پیرمردی دل نازک

ص: 272


1- علل الشرائع 607/1 ؛ بحار الانوار 202/43 .

است و در غار خدمت پیغمبر صلی الله علیه واله بوده و از صحابه آن حضرت به شمار می رود. ما غیر از این، چند مرتبه دیگر هم برای عیادت فاطمه علیها السلام آمده ایم ولی اجازه ورود نداده ، چنانچه ممکن باشد شما از زهرای مرضیه علیها السلام اجازه بگیرید تا مانزد او بیاییم؟ علی علیه السلام فرمودند: مانعی ندارد.

علی بن ابی طالب علیهما السلام نزد فاطمه اطهر علیها السلام آمد و فرمود: یا فاطمه! تقاضای این دو نفر را برای عیادت بپذیر. زیرا چند دفعه برای عیادت شما آمده اند و شما اجازه نداده اید و از من خواسته اند که از شما اجازه ورود آن دو را بگیرم. حضرت فاطمه علیها السلام گفت: به خدا قسم که من به ایشان اجازه نخواهم داد و با آنان صحبت نخواهم کرد تا پدر خود را ملاقات نمایم و از آن ظلم و ستمی که این دو نفر نسبت به من کردند به آن بزرگوار شکایت کنم.

علی بن ابی طالب علیهما السلام به حضرت زهرا علیها السلام فرمودند: من ضمانت کرده ام که از شما برای آنها اجازه عیادت بگیرم. فاطمه زهرا علیها السلام گفت: چون شما ضامن شدی و خانه هم خانه شما است و زن هم باید مطیع شوهر باشد، لذا من در هیچ امری با شما مخالفت نمی کنم. چنانچه صلاح میدانی اجازه ورود به ایشان بده.

امیرالمؤمنین علیه السلام از خانه بیرون آمد و به ایشان اجازه ورود داد. همین که عمرو ابوبکر وارد شدند و نگاهشان به فاطمه علیها السلام افتاد، سلام کردند؛ ولی فاطمه زهرا علیها السلام جواب سلام آنان را نداد و صورت خود را از ایشان برگردانید. عمرو ابوبکر خود را مقابل صورت آن حضرت قرار دادند و این عمل را چند مرتبه تکرار کردند.

هنگامی که چندین بار این کار را انجام داد، فاطمه زهرا علیها السلام به علی بن ابی طالب علیهما السلام فرمود: صورت مرا با این جامه بپوشان و به آن زنانی که در اطراف آن حضرت بودند فرمودند: صورت مرا برگردانید. وقتی که آن زنان صورت حضرت زهرا علیها السلام را از عمر و ابوبکر برگردانیدند، عمر و ابوبکر دو مرتبه خود را در مقابل صورت حضرت فاطمه اطهر علیها السلام قراردادند. پس ابوبکر گفت: ای دختر رسول خدا صلی الله علیه واله ما نزد تو آمدیم تا رضایت تو را جلب کنیم و از گناهان ما درگذری . از تو می خواهیم که ما را

ص: 273

ببخشی و از آنچه ما بر سر تو آوردیم درگذری. فاطمه زهرا علیها السلام فرمودند: من با شما صحبت نمی کنم تا به پدرم بپیوندم و شکایت شما را به او بکنم و از کار و عمل شما شکایت کنم. آن دو گفتند: ما نزد تو آمدیم تا از تو عذرخواهی کنیم و رضایت تورا جلب کنیم. ما را ببخش و از گناه ما درگذر و برای کارهای ما، ما را مؤاخذه نکن.

فاطمه اطهر علیها السلام روی مبارکشان را به طرف حضرت علی علیه السلام کردند و فرمودند: من با آنها صحبت نمی کنم تا از آنها راجع به حرفی که از پیامبر صلی الله علیه واله شنیدند بپرسم . اگر من را تصدیق کردند، نظرم را خواهم داد. گفتند: ما قسم می خوریم که چیزی غیر از حق نگوییم و فقط حرف راست بگوییم.

حضرت زهرا علیها السلام فرمودند: شما را به خدا قسم میدهم آیا آن شبی که رسول خدا صلی الله علیه واله شما را برای آن کاری که راجع به علی بن ابی طالب علیهما السلام بود از خانه بیرون طلبید به یاد دارید؟ گفتند: آری ما هنوز آن شب را در خاطر داریم. حضرت زهرا علیها السلام فرمودند: شما را به خدا قسم می دهم آیا نشنیدید که پیغمبر خدا صلی الله علیه واله درباره من فرمودند:

فَاطِمَهُ بَضعَهٌ مِنِّی مَن آذَاهَا فَقَد آذَانِی وَ مَن آذَانِی فَقَد آذَی الله؟ وَ...

« فاطمه پاره تن من است و من هم از فاطمه هستم کسی که زهرا علیها السلام را اذیت کند مرا اذیت کرده و کسی که مرا اذیت کند خدا را اذیت کرده و...»

گفتند: آری ما این حدیث را از پیغمبر اسلام درباره تو شنیدیم.

فاطمه اطهر علیها السلام فرمودند: الحمدلله که حق به زبان شما جاری شد و بعد از این اتمام حجت فرمود: بار خدایا تو شاهد باش که من از این دو نفر راضی نیستم. ای حاضرین این مجلس! شما هم شاهد باشید که من از این دو نفر راضی نیستم. این دو نفرند که مرا هم در حال حیات و هم در موقع مردنم (شهادتم) اذیت کردند به خدا قسم که من با شما صحبت نمی کنم تا اینکه پروردگار خود را ملاقات نمایم و از دست ظلم و ستم هایی که نسبت به من مرتکب شدید به خدا شکایت کنم.

ص: 274

و در روایت دیگر دارد که آن حضرت دست های مبارک خود را به جانب آسمان بلند کرد و گفت: پروردگارا! توشاهدی که این دو نفر نسبت به من ظلم کردند و مرا آزردند. من از این دو نفر به تو و پیغمبر تو شکوه می نمایم . به خدا قسم که هرگز از شما خشنود نمی شوم تا اینکه پدرم را ملاقات نمایم و آن حضرت را از آن ظلم و ستم هایی که در حق من کردید آگاه کنم تا آن بزرگوار بین ما و شما قضاوت فرماید.

در این موقع بود که ابوبکر صدا را به واویلا بلند کرد و گفت: ای کاش مرا مادر نزاییده بود. ولی عمربن خطاب ، ابوبکر را مورد عتاب قرار داد و گفت من از این مردم تعجب می کنم که چگونه تو را والی خود نموده اند و امور خود را به تو واگذاشته اند؟ در صورتی که تو پیر و خرفت شده ای؛ تو از خشم زنی جزع و فزع می کنی و از خوشحالی او خشنود می شوی. مثلا اگر کسی، زنی را به خشم آورد چه میشود؟ این را گفتند و از جای خود بلند شده از خانه فاطمه بیرون آمدند.

همین که آن ها از خانه حضرت زهرا علیها السلام خارج شدند، حضرت زهرا علیها السلام به علی بن ابی طالب علیهما السلام گفت: یا علی! آنچه را که تو فرمودی من اطاعت کردم. اگر من هم از شما یک تقاضا بکنم قبول می کنی؟ علی علیه السلام فرمود: آری. فاطمه اطهر علیها السلام گفت: تو را به خدا قسم می دهم که نگذاری این دو نفر بالای جنازه من حاضر شوند و بر جنازه ام نماز بگذارند یا اینکه بالای قبرم بیایند.

5- از مصادیق اکمل آزارو اذیت فاطمه زهرا علیها السلام بدون اذن وارد خانه آن حضرت شدن و خانه آن بزرگوار را به آتش کشاندن است که خود عمر گوینده این جریان است.

.... عَن سَعِیدِ بنِ المُسَیِّب قالَ: فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ یَذکُرُ وَصیَّهُ عُمَربنِ الخَطَابِ وَ فِیهَا وَ لَقَد وَ ثَبتُ وَثبَهً عَلَی شِهَابٍ بَنِی هَاشِمٍ الثَّاقِبِ، وَ قَریِهَا الزَّاهِرِ، وَعَلَمِهَا النَّاصِرِ، وَ عِدَّتِهَا وَ عُدَدِهَا المُسَمَّی بِحَیدَرَهَ المُصَاهِرِ لِمُحَمَّدٍ عَلَی المَرّأهِ الَّتِی جَعَلُوهَا سَیِدَهَ نِسَاءِ العَالَمِینَ یَسمُّونّهَا: فَاطِمَهُ

ص: 275

حَتَّی أَتَیْتُ دَارَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَهَ وَ ابْنَیْهِمَا الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ ابْنَتَیْهِمَا زَیْنَبَ وَ أُمِّ کُلْثُومٍ، وَ الْأَمَهِ الْمَدْعُوَّهِ بِفِضَّهَ، وَ مَعِی خَالِدُ بْنُ وَلِیدٍ وَ قُنْفُذٌ مَوْلَی أَبِی بَکْرٍ وَ مَنْ صَحِبَ مِنْ خَواصِّنَا، فَقَرَعْتُ الْبَابَ عَلَیْهِمْ قَرْعاً شَدِیداً، فَأَجَابَتْنِی الْأَمَهُ، فَقُلْتُ لَهَا: قُولِی لِعَلِیٍّ: دَعِ الْأَبَاطِیلَ وَ لَا تَلِجْ نَفْسَکَ إِلَی طَمَعِ الْخِلَافَهِ، فَلَیْسَ الْأَمْرُ لَکَ، الْأَمْرُ لِمَنِ اخْتَارَهُ الْمُسْلِمُونَ وَ اجْتَمَعُوا عَلَیْهِ، الی ان قال:

فَلَمَّا فَشَتْ بَیْعَتُهُ عَلِمْنَا أَنَّ عَلِیّاً یَحْمِلُ فَاطِمَهَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ إِلَی دُورِ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ یُذَکِّرُهُمْ بَیْعَتَهُ عَلَیْنَا فِی أَرْبَعَهِ مَوَاطِنَ،وَ یَسْتَنْفِرُهُمْ فَیَعِدُونَهُ النُّصْرَهَ لَیْلًا وَ یَقْعُدُونَ عَنْهُ نَهَاراً، فَأَتَیْتُ دَارَهُ مُسْتَیْشِراً لِإِخْرَاجِهِ مِنْهَا، فَقَالَتِ الْأَمَهُ فِضَّهُ وَ قَدْ قُلْتُ لَهَا قُولِی لِعَلِیٍّ: یَخْرُجْ إِلَی بَیْعَهِ أَبِی بَکْرٍ فَقَدِ اجْتَمَعَ عَلَیْهِ الْمُسْلِمُونَ فَقَالَتْ إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَشْغُولٌ، فَقُلْتُ: خَلِّی عَنْکِ هَذَا وَ قُولِی لَهُ یَخْرُجْ وَ إِلَّا دَخَلْنَا عَلَیْهِ وَ أَخْرَجْنَاهُ کَرْهاً، فَخَرَجَتْ فَاطِمَهُ فَوَقَفَتْ مِنْ وَرَاءِ الْبَابِ، فَقَالَتْ: أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ! مَا ذَا تَقُولُونَ؟ وَ أَیَّ شَیْ ءٍ تُرِیدُونَ؟. فَقُلْتُ: یَا فَاطِمَهُ!. فَقَالَتْ فَاطِمَهُ: مَا تَشَاءُ یَا عُمَرُ؟!. فَقُلْتُ: مَا بَالُ ابْنِ عَمِّکِ قَدْ أَوْرَدَکِ لِلْجَوَابِ وَ جَلَسَ مِنْ وَرَاءِ الْحِجَابِ؟. فَقَالَتْ لِی:طُغْیَانُکَ یَا شَقِیُّ أَخْرَجَنِی وَ أَلْزَمَکَ الْحُجَّهَ، وَ کُلَّ ضَالٍّ غَوِیٍّ. فَقُلْتُ: دَعِی عَنْکِ الْأَبَاطِیلَ وَ أَسَاطِیرَ النِّسَاءِ وَ قُولِی لِعَلِیٍّ یَخْرُجْ. فَقَالَتْ: لَا حُبَّ وَ لَا کَرَامَهَ أَ بِحِزْبِ الشَّیْطَانِ تُخَوِّفُنِی یَا عُمَرُ؟! وَ کَانَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ ضَعِیفاً. فَقُلْتُ: إِنْ لَمْ یَخْرُجْ جِئْتُ بِالْحَطَبِ الْجَزْلِ وَ أَضْرَمْتُهَا نَاراً عَلَی أَهْلِ هَذَا الْبَیْتِ وَ أُحْرِقُ مَنْ فِیهِ، أَوْ یُقَادَ عَلِیٌّ إِلَی الْبَیْعَهِ، وَ أَخَذْتُ سَوْطَ قُنْفُذٍ فَضَرَبْتُ وَ قُلْتُ لِخَالِدِ بْنِ الْوَلِیدِ:أَنْتَ وَ رِجَالُنَا هَلُمُّوا فِی جَمْعِ الْحَطَبِ، فَقُلْتُ: إِنِّی مُضْرِمُهَا.فَقَالَتْ: یَا عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّ رَسُولِهِ وَ عَدُوَّ

ص: 276

أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ، فَضَرَبَتْ فَاطِمَهُ یَدَیْهَا مِنَ الْبَابِ تَمْنَعُنِی مِنْ فَتْحِهِ فَرُمْتُهُ فَتَصَعَّبَ عَلَیَّ فَضَرَبْتُ کَفَّیْهَا بِالسَّوْطِ فَأَلَّمَهَا، فَسَمِعْتُ لَهَا زَفِیراً وَ بُکَاءً، فَکِدْتُ أَنْ أَلِینَ وَ أَنْقَلِبَ عَنِ الْبَابِ فَذَکَرْتُ أَحْقَادَعَلِیٍّ وَ وُلُوعَهُ فِی دِمَاءِ صَنَادِیدِ الْعَرَبِ، وَ کَیْدَ مُحَمَّدٍ وَ سِحْرَهُ، فَرَکَلْتُ الْبَابَ وَ قَدْ أَلْصَقَتْ أَحْشَاءَهَا بِالْبَابِ تَتْرُسُهُ، وَ سَمِعْتُهَا وَ قَدْ صَرَخَتْ صَرْخَهً حَسِبْتُهَا قَدْ جَعَلَتْ أَعْلَی الْمَدِینَهِ أَسْفَلَهَا، وَ قَالَتْ: یَا أَبَتَاهْ! یَا رَسُولَ اللَّهِ! هَکَذَا کَانَ یُفْعَلُ بِحَبِیبَتِکَ وَ ابْنَتِکَ، آهِ یَا فِضَّهُ! إِلَیْکِ فَخُذِینِی فَقَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ مَا فِی أَحْشَائِی مِنْ حَمْلٍ، وَ سَمِعْتُهَا تَمْخَضُ وَ هِیَ مُسْتَنِدَهٌ إِلَی الْجِدَارِ، فَدَفَعْتُ الْبَابَ وَ دَخَلْتُ فَأَقْبَلَتْ إِلَیَّ بِوَجْهٍ أَغْشَی بَصَرِی، فَصَفَقْتُ صَفْقَهً عَلَی خَدَّیْهَا مِنْ ظَاهِرِ الْخِمَارِ فَانْقَطَعَ قُرْطُهَا وَ تَنَاثَرَتْ إِلَی الْأَرْضِ، وَ خَرَجَ عَلِیٌّ، فَلَمَّا أَحْسَسْتُ بِهِ أَسْرَعْتُ إِلَی خَارِجِ الدَّارِ وَ قُلْتُ لِخَالِدٍ وَ قُنْفُذٍ وَ مَنْ مَعَهُمَا: نَجَوْتُ مِنْ أَمْرٍ عَظِیمٍ. (1).

از سعید بن مسیب در حدیثی طولانی روایت شده که عمر بن خطاب (ملعون) برای معاویه نامه نوشت:

و البته من بودم که بر ستاره درخشان و نشان پرفروغ و پرچم پیروز و توانمند بنی هاشم که حیدر نامیده می شد و داماد محمد شده و با همان دختری که بانوی زنان جهانیان قرار داده و فاطمه اش نامیده اند ازدواج کرده بود، حمله بردم تا آنجا که بر در خانه علی و فاطمه و فرزندانشان حسن و حسین و دخترانشان زینب و ام کلثوم و کنیزی به نام فضه، به همراه خالد بن ولید و قنفذ غلام ابوبکر و دیگر یاران ویژه خود رفتم.

در خانه را به شدت کوبیدم، کنیز آن خانه پرسید: کیست؟ گفتم: به علی بگو کارهای بیهوده را رها کن و به خودت وعده خلافت نده، خلافت از آن تو نیست ، از آن

ص: 277


1- بحارالانوار 290/30.

کسی است که مسلمانان او را اختیار کنند و بر گردش جمع شوند... تا آنجا که عمر گوید: پس زمانی که بیعت او فراگیر شد به ما خبر رسید که علی، فاطمه و حسن و حسین را به در خانه های مهاجران و انصار می برد و بیعت ما را با خودش در چهار موضع یادآوری و آنان را تحریک می کند. مردم شبانه به او نوید یاری می دهند ولی صبح فردا از وعده خود برمی گردند. من به در خانه امیرالمؤمنین علیه الیسلام آمدم و راجع به این موضوع با ابوبکر مشورت کرده بودم که علی را از خانه بیرون آورم. لذا به فضه که کنیز آن حضرت بود گفتم: به علی بگو از خانه بیرون آید و با ابوبکر بیعت نماید، زیرا که همه مسلمین برای بیعت با ابوبکر اجتماع کرده اند. فضه در جوابم گفت: علی علیه السلام مشغول کاری می باشد و فعلا نمی تواند به مسجد بیاید. من گفتم: این حرف های زنانگی را کنار بگذار و به علی بگو بیاید و با ابوبکر بیعت نماید چنانچه بیرون نیاید به اجبار او را بیرون خواهم آورد.

ما در این گفتگو بودیم که فاطمه زهرا علیها السلام پشت در آمد و گفت: ای مردمان گمراه ! ای مردمانی که خدا و پیغمبر را تکذیب کردید چه می گویید؟ از جان ما چه می خواهید؟ من گفتم: ای فاطمه! گفت: چه میگویی؟ گفتم: پسر عمویت ، تو را برای جواب گفتن فرستاده و خودش در پرده حجاب نشسته. زهرا علیهاالسلام گفت: ای عمر! سرکشی تو بود که مرا از جای خود حرکت داد تا حجت را بر تو تمام نمایم ؟

من گفتم: ای فاطمه! این حرف های باطل و قصه های زنانه را رها کن. برو علی را بگو که از خانه بیرون آید و با ابوبکر بیعت کند. فاطمه زهرا علیها السلام در جوابم گفت: تو لیاقت دوستی و دشمنی را نداری. ای عمر! تو مرا به وسیله حزب شیطان می ترسانی در صورتی که حزب شیطان سست و ضعیف است؟

من به فاطمه گفتم: اگر علی بیرون نیاید هیزم فراوان جمع می کنم و این خانه را با اهل آن می سوزانم یا اینکه علی را به جهت بیعت نکردن با ابوبکر خواهم کشت.

پس از این گفتگوها تازیانه قنفذ را گرفتم و فاطمه زهرا را با آن آزردم و بعد به خالد بن ولید و دیگران گفتم: هیزم برای من جمع کنید. سپس به فاطمه گفتم: الان این

ص: 278

خانه را با آتش می سوزانم. فاطمه زهرا گفت: ای عمر! ای دشمن خدا و رسول و علی! این را گفت و با دو دست خود، لنگه در را جلو آورد و از ورود من جلوگیری کرد. من با شدت تمام در را فشار دادم. زهرا را عقب زدم و دست های فاطمه را با تازیانه ای که در دستم بود آزردم، بلکه لنگه در را رها نماید.

فاطمه زهرا در را نگشود، ولی صدای ناله و گریه او را از شدت درد تازیانه می شنیدم. ناله فاطمه آن چنان در دل من تأثیر کرد که نزدیک بود منقلب شوم و از در خانه او برگردم، اما در این موقع بود که به یاد دشمنی های علی بن ابی طالب افتادم و یاد آور آن حرصی شدم که علی در ریختن خون بزرگان عرب داشت و مکرو جادوهای محمد را متذکر شدم. لذا در آن حینی که فاطمه زهرا شکم خود را برای جلوگیری از باز شدن در به پشت در چسبانده بود آن چنان با لگد به لنگه در زدم که صدای ضجه و ناله زهرا را شنیدم . از شنیدن این ناله گمان کردم مدینه زیر و زبر شد و شهر به حرکت در آمد. در این موقع بود که زهرا گفت:

یا أبَتَاه ! یَا رَسُولَ الله ! هَکَذَا کَانَ یَفعَلُ بِحَبِیبَتِکَ وَ ابنَتِکَ ؟ آهِ یَا فِضَّهُ ! إِلَیکِ فَخُذِینِی فَقَد وَالله قُتِلَ مَا فِی أحشَائِی مِن حَملٍ.

ای پدر بزرگوار! ای رسول خدا! آیا روا باشد که با دختر و حبیبه تواین طور رفتار نمایند! آه ای فضه ! مرا بگیر. به خدا قسم آن بچه ای که در رحم داشتم کشته شد.

من درب خانه زهرا را با فشار باز کردم، دیدم زهرا به دیوار تکیه کرده و درد زایمان او را گرفته و در حال سقط جنین است. موقعی که وارد خانه شدم فاطمه با آن حالی که داشت متوجه من شد، ولی پرده غضب جلو چشمم را گرفته بود، وقتی که زهرا نزدیک من آمد، آن چنان روی مقنعه سیلی به صورت زهرا زدم که گوشواره از گوش او افتاد و خود زهرا هم نقش زمین شد.

اَلاَ لَعنَهُ اللهِ عَلَی القَومِ الظَّالَمِین.

ص: 279

ادامه حدیث شریف کساء

اشاره

فَقالَ وَعَلَیکَ السَّلامُ یَا وَلَدِی وَیَا صاحِبَ حَوضِی قَد اَذِنتُ لَکَ فَدَخَلَ مَعَهُ تَحتَ الکِساءِ. « پدرم رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: سلام بر تو باد ای فرزندم و ای صاحب حوض من (کوثر). آری به تو اجازه دادم. فرزندم حسن به زیر عبا رفته و در کنار پدرم رسول خدا صلی الله علیه واله نشست ».

لغت صاحب:

ملازم، معاشر، یار و دوست ، مالک، اصحاب و صحابه . (1)

صاحب در قرآن

این کلمه 97 مورد در قرآن آمده است .

1)« وَالصَّاحِبِ بِالجَنبِ...»-«سوره نساء آیه 36»

2)« ... وَلا تَکُن کَصاحِبِ الحُوتِ إِذ نَادِی وَ هُوَ مَکظُوم»-«سوره قلم آیه48»

3)« ...إِذ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحزَن إِنَّ اللهَ مَعَنا...»-«سوره توبه آیه 40»

4)« وَصاحِبَتِهِ وَبَنیه»-«سوره عبس آیه 36»

5)« أم حَسِبتَ أنَّ أصحَابَ الکَهفِ وَ الرَّقیمِ ...»-«سوره کهف آیه 9»

لغت حَوض:

به معنای تالاب ، آبگیر. (2)

ص: 280


1- صاحب الزمان لقب امام عصر علیه السلام. صَحَبهُ صُحبَتاً وَصَحابَهً وَصحابَهً وَصاحَبَهُ وَ مُصاحَبَهً: او رایاری نمود، او را آمیزش کرد. صَحابَه ، صَحابی (واحد آن): یاران پیغمبر صلی الله علیه واله . صحب، الصّاحِبُ: المُلازِمُ انسانًا کان اَو حَیَوانًا اَو زَمانًا وَ لافَرقَ بَینَ أن تَکونَ مُصاحَبَتُهُ بِالبَدنِ وَ هو الاَصلُ وَالاکثَرُ اَو بِالعِنایَه وَ اَلِّهِمهِ وَ عَلَی هَذَا قالَ: لَئِن غِبتَ عَن عَینی لَماعِبتَ عَن قَلبی. «المنجد»
2- حاضَ الماء حَوضاً :حوض ساخت برای آب و آب را جمع آورد.حاضَ حَوضًا وَ حَوَّضَ: حوض ساخت. حیاض، و اَحواض جمع حوض: جایی که برای آب در زمین سازند. «المنجد»
شرح و توضیح:

جمله یا وَلَدی، برای اظهار لطف و مهربانی جد، نسبت به سبط خود یعنی حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام است. به خاطر شدت محبتی که به فرزندش داشته فرموده ، ای فرزند من.

کلمه سبط را به فرزند زاده و نوه گویند و بیشتر به فرزندان و نوادگان دختری اطلاق می شود و در میان یهود به معنی قبیله است و جمع آن اسباط می باشد.

سبط در قرآن

این واژه در قرآن پنج بار آمده است.

1)« .. إِبراهِیمَ وَإِسماعیلَ وَإِسحاقَ وَیَعقُوبَ وَ الأسبَاط ...»-«سوره بقره آیه136»

2)« وَقَطَّعناهُمُ اثنَتَی عَشرَهَ أُسباطاً اُمَّما»-«سوره اعراف آیه 160»

منظور از اَسباط ، سِبط ، سَبط و انبساط در اصل به معنی گسترش و توسعه چیزی به آسانی و راحتی است. و گاهی به درخت، سَبَط بر وزن سبد گفته می شود، زیرا شاخه های آن به راحتی گسترش می یابد. فرزندان و شاخه های فامیل را سبط و اسباط می گویند به خاطر گسترشی که در نسل پیدا می شود.

منظور از «اسباط» طایفه ها و قبائل بنی اسراییل و یا فرزندانیست که از اولاد دوازده گانه یعقوب به وجود آمدند و چون در میان آن ها پیامبرانی وجود داشته اند در آیه 136 سوره بقره آن ها را جزو کسانی می شمرد که آیات خدا بر آنها نازل گردیده است.

بنابراین منظور از قبائل، بنی اسراییل و یا فرزندان یعقوب است که پیامبرانی داشتند، نه خود فرزندان یعقوب ، تا گفته شود همه آن ها صلاحیت پیامبری داشتند، در حالی که آن ها درباره برادر خود مرتکب گناه شدند.

به فرزند دختر، ولد گفته می شود. لذا می بینیم رسول اکرم صلی الله علیه واله می فرمایند: یا ولدی ! ای فرزند من! و این مطلب واضح است.

ص: 281

بلی بعضی از احکام شرعیه، خاصه مربوط است به کسی که از مرد به وجود می آید نه از زن. مانند باب خمس و زکات که فقها در کتاب های خود ذکر کرده اند و بعیدنیست، نسبت به ولدالزنا که او هم عقلاً و عرفاً و لغتاً، بلکه شرعا ولد است نیز این چنین باشد که البته بعضی از احکام او را تخصیص زده اند مانند ارث و بعضی هم درتخصیص وسعت داده اند یعنی ولدالزنا، شرعا ولد حساب می شود ولی نسبت به ارث یا بعضی موارد دیگر مشکل پیدا می کند.

شاعر هم به این مورد اشاره کرده است:

بَنُونا بَنُوا ابنائِنا وَ بَناتُنا *** بنوهنَّ الرِّجال الأباعِد

پس همان طوری که می شود گفت فرزند زاده ، فرزند انسان است. همان طور ذریه او هم ولد می شود. کما اینکه، حضرت عیسی علیه السلام نیز از طرف مادر ملحق به حضرت نوح شده است. پس همچنان که دختر، فرزند انسان است، فرزند دختر نیز چنان است ولذا قرآن کریم اشاره هم فرموده است:

« وَ والِدٍ وَ ما وَلَد» (1)

شامل هر دو می شود کما اینکه شامل والدین نیز می گردد.

بنابراین اینکه رسول خدا صلی الله علیه واله فرموده است یا ولدی که در این حدیث شریف هم اشاره شده است ، این دو بزرگوار فرزندان رسول خدایند و استحقاق الحاق فرزند بودن آن حضرت را دارند و این رد قول کسانی است که خیال می کنند، فرزندان دختر فرزند انسان نیستند.

ص: 282


1- سوره بلد آیه 3.
روایات ولد

1- قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه : اتَّقُوا اللهَ وَاَعدِلُوا فِی اَولادِکُم. (1)

و نیز فرمودند: از خدا بترسید و بین فرزندانتان با عدالت رفتار کنید.

2-وَ قالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه : اعدِلُوا بَینَ أولاَدِکُم فِی النَّحلِ کَمَا تُحِبُّونَ أن یَعدِلُوا بَینَکُم فِی البِرِّ وَ اللُّطف. (2)

و فرمودند: بین اولادتان در عطیه و بخشش با عدالت رفتار کنید، همچنانکه دوست دارید بین شما در نیکی و مهربانی به عدالت رفتار شود.

3- وَقالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه : إِنَّ اللهَ تَعالِی یُحِبُّ أن تَعدِلُوا بَینَ اَولادِکُم حَتَّی فِی القُبَلِ. (3)

و فرمودند: خداوند متعال دوست دارد که بین اولادتان به عدالت رفتار کنید حتی در بوسیدن ایشان.

4- قالَ عَلِیٌ عَلَیهِ السَّلام : أبصَرَ رَسُولُ الله رَجُلاً لَهُ وَلَدَانِ فَقَبَّلَ أحَدَهُمَا وَ تَرَکَ الآخَرَ. فَقالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه : فَهَلاَّ وَاسَیتَ بَینَهُما. (4)

حضرت علی علیه السلام فرمودند: رسول اکرم صلی الله علیه واله مردی را دید که دو فرزند داشت و یکی را می بوسید و دیگری را رها می کرد. فرمود: بسیار زشت و گناه است که بین فرزندانت به عدالت رفتار نمیکنی.

5- وَ قالَ عَلَیهِ السَّلام : إِنَّ [لِلوَالِدِ عَلَی الوَلَدِ] لِلوَلَدِ عَلَی الوَالِدِ حَقّاً وَإِنَّ [لِلوَلَدِ عَلَی الوَالِدِ ] لِلوَالِدِ عَلَی الوَلَدِ حَقّاً فَحَقُّ الوَالِدِ عَلَی الوَلَدِ أن یُطِیعَهُ فِی کُلِّ شَیءٍ إِلاَّ فِی مَعصِیَهِ الله سُبحَانَه .(5)

ص: 283


1- کنز العمال 445/16ح 45349.
2- النهایه 29/5 ؛ نهج الفصاحه /221.
3- کنزالعمال 445/16 ح 45350؛ نهج الفصاحه / 306.
4- بحار الانوار 84/71 ح 95؛ 97/101 ح 61.
5- نهج البلاغه حکمت 399

علی علیه السلام فرمودند: به درستی که برای فرزند بر پدر حقی است و برای پدر بر فرزند حقی. اما حق پدر بر فرزند این است که در هر چیز او را اطاعت کند الا در معصیت خداوند سبحان که حق اطاعت از او را ندارد.

6- عَن أبِی الحَسَنِ مُوسَی عَلَیهِ السَّلام قالَ: سَألَ رَجُلٌ رَسُولَ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه: مَا حَقُّ الوَالِدِ عَلَی وَلَدِهِ قالَ لاَ یُسَمِّیهِ بِاسمِهِ وَ لاَ یَمشِی بَینَ یَدَیهِ وَلاَ یَجلِسُ قَبلَهُ وَ لاَ یَستَسِبُّ لَه. (1)

هنگامی که از رسول خدا صلی الله علیه واله حق پدر بر فرزند را پرسیدند، فرمودند: پدرش را به اسم نخواند و در مقابل او راه نرود ( جلوی او) جلوتر از او ننشیند و بدی به او نگوید.

7- وَ قالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه : حَقُّ الوَلَدِ عَلَی والِدِه اَن یُعَلِّمَهُ الکِتابَه وَ السَّباحَه وَ الرِّمایَهِ وَ أن لاَ یَرزُقَهُ إِلاَّ طَیِّبا . (2)

و نیز فرمودند: حق فرزند بر پدرش این است که او را نوشتن و تیراندازی بیاموزد و روزی پاک و طیب به او بخوراند.

8- قالَ عَلِی عَلَیهِ السَّلام : حَقُّ الوَلَدِ عَلَی الوَالِدِ أن یُحَسِّنَ اسمَهُ وَ یُحَسِّنَ أدَبَهُ وَ یُعَلِّمَهُ القُرآن . (3)

حضرت علی علیه السلام فرمودند: حق فرزند بر پدرش این است که اسم خوب برای او بگذارد و او را خوب تربیت کند و به او قرآن یاد دهد.

9- قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه : حَقَّ الوَلَدِ عَلَی وَالِدِه اَن یُحَسِّنَ اِسمَهُ وَ یُزوِّجَهُ إِذَا اَدرَکَ وَ یُعَلِّمَهُ الکِتابُ .(4)

ص: 284


1- کافی 159/2 ح 5
2- کنز العمال 243/16 ح 45340.
3- نهج البلاغه حکمت 399
4- کنز العمال 417/16 ح45191.

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: حق فرزند بر پدرش این است که نام نیکو برایش انتخاب کند و هنگامی که بزرگ شد او را زن بدهد، و به او قرآن بیاموزد.

*جمله یا صاحِبَ حَوضی: ای صاحب حوض من

صاحب یعنی چه؟ گفته شد صاحب به معنی ملازم و معاشرو یار و دوست و مالک و... است. در زیارت جامعه می فرماید:

فَالرَّاغِبُ عَنکُم مَارِقٌ وَاللاَّزِمُ لَکُم لاَ حِقٌ وَ المُقَصِّرُ فِی حَقِّکُم زَاهِقٌ. (1)

« پس کسی که از شما روی برتابد از دین خارج می شود و کسی که ملازم شما گردد به شما می پیوندد، و کسی که در حق شما تقصیر روا دارد به مهلکه می افتد».

در آداب مصاحب همسفر

1- امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: مروت و مردی در وطن و محل زندگی؛ خواندن قرآن ، هم نشینی با علما، تفکر در فقه و علوم و محافظت بر نماز جماعت است؛ اما مروت و جوانمردی در سفر، توشه خود را صرف کردن ، مخالفت با رفیقان نکردن ، خدا را در همه حال یاد کردن است.

2- از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت است که: سنت است رفیقان هم توشه، در ابتدای سفر خرجی های خود را بیرون آورند و روی یکدیگر بگذارند که این بیشتر باعث خشنودی خاطر و نیکی اخلاق ایشان می شود.

3- از حضرت علی علیه السلام نقل شده است که: در سفر با کسی که تو برایش ارزش قائلی اما او برای تو ارزش قائل نیست، هم نشین نشو.

4- از شهاب منقول است که گفت: خدمت حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: شما حال و توانگری من و احسانی که با برادران خود می کنم را می دانید. من با عده ای از ایشان، در راه مکه رفیق می شوم و برایشان بسیار خرج می کنم. فرمودند: ای شهاب !

ص: 285


1- عیون اخبار الرضا علیه السلام 2/ 274.

چنین مکن. اگر تو دست به خرج کردن بگشایی و ایشان هم بگشایند به ایشان ضرر می رسد و پریشان می شوند و اگر تو خرج کنی و آنان خرج نکنند باعث مذلت ایشان است. پس با عده ای رفاقت کن که در توانگری و توانایی مثل تو باشند.

5- از امام محمد باقر علیه السلام روایت است که: با مثل و مانند خود رفاقت کن و با کسی رفیق مشو که خرج تو را بکشد که این موجب خواری مؤمن است.

6- و از حضرت امام صادق علیه السلام روایت است که: حق مسافر بر رفیقان آن است که چون بیمار شود سه روز برای او توقف کنند.

7- از امام محمد باقرعلیه السلام پرسیدند: جماعتی که با یکدیگر رفیق می شوند و در میان ایشان هم ثروتمند و هم تهی دست هست، آیا ثروتمند می تواند خرج آنها را به طور کامل به دوش بکشد ؟ فرمودند: اگر آنها رضایت کامل داشته باشند باکی نیست.

8- از امام صادق علیه السلام پرسیدند: شخصی، با عده ای ثروتمند رفیق می شود و او مالش از آن ها کمتر است. آن ها بسیار خرج می کنند و او مثل آن ها نمی تواند خرج کند. شما در این مورد چه می گویید؟ فرمودند: من دوست ندارم که خود را ذلیل کند و باید با کسی رفیق شود که مثل او باشد.

9- در احادیث معتبره آمده است که از ما نیست کسی که با هم نشینانش نیکو هم نشینی نکند و با رفیقانش نیکو رفاقت نکند و با کسی که نمک خورد، حق نمک را رعایت نکند.

10- از حضرت صادق علیه السلام روایت است که: جناب لقمان پسر خود را نصیحت کرد که چون با گروهی همسفر می شوی با آن ها در کارهای خود بسیار مشورت کن به صورت ایشان بسیار تبسم کن و توشه خود را بذل و بخشش کن و هنگامی که تو را مهمان کردند قبول کن و اگر از تویاری خواستند ایشان را یاری کن، و در سه چیز از ایشان پیشی بگیر.

اول: بسیار خاموش باش

دوم: بسیار نماز بخوان،

ص: 286

سوم: در هر چه با خود داری از چهارپا (حیوان) و مال و توشه سخاوت و جوانمردی داشته باش. اگر از تو خواستند که بر امر حقی، شهادت دهی و یا با تو مشورت کردند تا می توانی سعی کن، سخن راست و درست بگویی. زود تصمیم نگیر و نظر خود را به آنها نگو تا فکر کنی و در هنگام مشورت آنها با تو جواب آن ها را نده تا آنکه در مورد آن فکر، برخیزی و بنشینی و بخوابی و بخوری و نماز بخوانی و در همین حین فکر و حکمت خود را در مشورت ایشان به کار بگیری. زیرا هرکه خیرخواهی خود را برای کسی که با او مشورت کند خالص نگرداند حق تعالی رأی و عقل او را سلب می کند و امانت را از او برمی دارد ... (1)

11- قالَ عَلِی عَلَیهِ السَّلام (لاِبنِهِ الحَسَنُ عَلَیهِ السَّلام): یا بُنَی! إِیاکَ وَ مُصَادَقَهَ الاَحمَقِ فَإِنَّهُ یرِیدُ أن یَنفَعَکَ فَیضُرَّکَ وَ إِیاکَ وَ مُصَادَقَهَ البَخِیلِ فَإِنَّهُ یقعُدُ عَنکَ أحوَجَ مَا تَکُونُ إِلَیهِ وَإِیاکَ وَ مُصَادَقَهَ الفَاجِرِ فَإِنَّهُ یَبِیعُکَ بِالتَّافِهِ وَ إِیاکَ وَ مُصَادَقَهَ الکَذَّابِ فَإِنَّهُ کَالسَّرَابِ یقَرِّبُ عَلَیکَ البَعِیدَ وَ یبَعِّدُ عَلَیکَ القَرِیب. (2)

حضرت علی علیه السلام به فرزند دلبند خود امام حسن علیه السلام فرمودند: پسرم! از دوستی با احمق بپرهیز، چرا که می خواهد به تو نفعی رساند اما دچار ضرر و زیانت می کند. از دوستی با بخیل بپرهیز، زیرا آنچه را که سخت به آن نیاز داری از تو دریغ می دارد. و از دوستی با بدکار بپرهیز، که با اندک بهایی تو را می فروشد. و از دوستی با دروغگو بپرهیز، که او به سراب ماند؛ دور را به تو نزدیک ، و نزدیک را دور می نمایاند.

12- روزی امیرالمؤمنین علیه السلام با مردی یهودی رفیق شد. یهودی گفت: کجا می روی ؟ حضرت فرمود: کوفه.

همین که سر دو راهی رسیدند و یهودی راه خود را پیش گرفت ، امیرالمؤمنین علیه السلام هم به دنبال او رفت.

ص: 287


1- حلیه المتقین /307-310.
2- نهج البلاغه حکمت 37.

یهودی گفت: مگر تو قصد کوفه را نداشتی؟ امام علیه السلام فرمودند: بلی.

یهودی گفت: از راه کوفه گذشتی. امام علیه السلام فرمودند: می دانم.

یهودی گفت: تو که میدانی پس چرا با من می آیی؟ امام علیه السلام فرمودند: از حسن رفاقت این است که انسان در موقع جدا شدن رفیق چند قدمی به دنبال رفیق خود برود، این دستور را پیغمبر ما به ما داده است.

یهودی گفت: پیغمبر شما این طور فرموده است ؟ امام علیه السلام فرمودند: بلی.

یهودی گفت: آنهایی که تابع این پیغمبر شده اند برای همین دستورات گرانبها بوده ، من تو را شاهد میگیرم که تابع دین تو شدم، یهودی با امام علیه اسلام برگشت و پس از آنکه آن حضرت را شناخت، اسلام آورد. (1)

صحابه چه کسانی هستند؟

صحابه به معنای همراهان و یاران رسول اکرم صلی الله علیه واله هستند که زمان پیغمبر را درک کردند و تابعین به آن افرادی گویند که فیض حضور آن جناب را درک نکردند. صحابه رسول خدا صلی الله علیه واله همانند حواریون حضرت عیسی علیه السلام هستند که در حضور آن جناب بودند.

آیا همه صحابه خوب بودند؟

سؤالی که در اینجا پیش می آید این است که آیا همه اصحاب رسول خدا صلی الله علیه واله خوب بودند و مطیع خدا و رسول و معتقد به اسلام و دین و مسائل آن بودند یا نه؟ در جواب باید بگوییم: کلیت ندارد که هر کسی که یار پیامبراسلام صلی الله علیه واله بوده ، انسان خوبی بوده است. همچنان که همه حواریون جناب عیسی علیه السلام خوب نبودند و قرآن نیز به این نکته اشاره فرموده است .

ص: 288


1- بحار الانوار 41 /53.

«فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسَی مِنْهُمُ الْکُفْرَ قَالَ مَنْ أَنصَارِی إِلَی اللَّهِ ۖ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ *رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ* وَمَکَرُوا وَمَکَرَ اللَّهُ ۖ وَاللَّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ » (1)

«وَإِذْ أَوْحَیْتُ إِلَی الْحَوَارِیِّینَ أَنْ آمِنُوا بِی وَبِرَسُولِی قَالُوا آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ » (2)

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنصَارَ اللَّهِ کَمَا قَالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ مَنْ أَنصَارِی إِلَی اللَّهِ ۖ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ ۖ فَآمَنَت طَّائِفَهٌ مِّن بَنِی إِسْرَائِیلَ وَکَفَرَت طَّائِفَهٌ ۖ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ » (3)

بلی جناب عیسی 12 حواری داشت اما همگی خالص نبودند، بلکه کافر هم شدند.صحابه رسول خدا صلی الله علیه واله نیز چنین بودند.

عده زیادی (از اهل سنت) می گویند: همه صحابه پیامبراسلام صلی الله علیه واله خوب و خالص بودند و هیچ کدام بد نبودند. بنابراین کسی حق ندارد به صحابه پیامبر اسلام صلی الله علیه واله ناسزا بگوید. یعنی همین که زمان پیامبر خدا صلی الله علیه واله را درک کرده اند این دلیل کافی است که او انسان وارسته ای باشد. حتی معاویه،ابوسفیان ، خالد بن ولید و....

اما این حرف ها برخلاف قرآن و روایات و اعتقاد تشیع است. به خاطر اینکه صرف حضور در زمان رسول گرامی صلی الله علیه واله ملاک و امتیاز نیست. چه بسا کفار و منافقین و بت پرستان و ناخالصانی که زمان رسول خدا صلی الله علیه واله را درک کردند.

ما تابع قول خدا و رسول گرامی و ائمه معصومین علیهم السلام هستیم. به اصطلاح، ما ابناء الدلیلیم، اگر حضور در زمان رسول خدا صلی الله علیه واله دلیل برخوبی جمیع صحابه رسول خدا صلی الله علیه واله باشد ما مطیع دلیلیم؛ ولی ما دلیلی برعکس این ادعا داریم. چرا که عده ای از صحابه مرتد شدند و از دین برگشتند و ظلم و ستم و خون ریزی و حق کشی کردند و قرآن و سنت را زیر پا گذاشتند و به وصیت رسول خدا صلی الله علیه واله عمل نکردند. حتی

ص: 289


1- سوره آل عمران آیات 52-54.
2- سوره مائده آیه 111.
3- سوره صف آیه 14.

در زمان خود رسول اکرم صلی الله علیه واله با ایشان مخالفت کردند و بعد از آن جناب ، با خلیفه بلافصل او مخالفت کردند و خلافت و حق و حقوق او را غصب کردند و هزار جنایت و خیانت که در روایات و تاریخ و سیره موجود است . پس چطور عقل سلیم باور کند که همه صحابه خوب بودند.

صحبه در لغت به معنای معاشرت

چنانچه فیروزآبادی در قاموس گوید: صَحبِه بر وزن سَمعِه یعنی با او زندگی کرد و در عرف، به معنای معاشرت ، ملازمت و نصرت است، خواه در مدت زیاد باشد یا کم. پس صحت ندارد که مصاحب النبی صلی الله علیه واله همه شان مؤمن و پاک دامن و مورد رضایت پروردگار باشند و هم چنین نه با عقل و نه با نقل این حکم هم خوانی ندارد که صحابه جنایتکار خوب باشند.

1- اکابر علمای فریقین (شیعه و سنی) نوشته اند که در بازگشت غزوه تبوک 14 نفراز منافقین به طور محرمانه تصمیم به قتل رسول اکرم صلی الله علیه واله گرفتند و در بطن عقبه که راه باریکی در دامنه کوه بود که فقط یکی یکی باید از آن عبور می کردند می خواستند تصمیم خود را عملی نمایند. جبرئیل رسول خدا صلی الله علیه واله را از این موضوع باخبر کرد. آن حضرت حذیفه نخعی را فرستاد تا در دامنه کوه پنهان شود. وقتی آن ها آمدند و با هم حرف زدند، همه را شناخت که هفت نفر از آنها از بنی امیه بودند. حذیفه خود را به آن حضرت رسانید و آنها را معرفی نمود. حضرت فرمودند:رازدار باش خدا نگهدار ما می باشد. اول شب پیامبر جلوتر از اردو حرکت نمود. عمار یاسر مهار شتر را گرفته، حذیفه شتر را از عقب می راند. وقتی به راه باریک رسیدند، آن ها دبه های خود را پر از ریگ کرده، (یا شیشه های پر از روغن) با فریاد مقابل شتر پرتاب نمودند که شتر رمیده و آن حضرت را به دره عمیق پرتاب نمایند ولی خدای تعالی آن حضرت را حفظ فرمود. آنها هم فرار کردند و در جمعیت خود را پنهان نمودند. که قرآن هم نیز به این موضوع اشاره کرده است.

ص: 290

عَن حُذَیفَهَ بنِ الیمَانِ أنَّهُ قالَ الَّذِینَ نَفَرُوا بِرَسُولِ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه نَاقَتَهُ فِی مُنصَرَفِهِ مِن تَبُوکَ أربَعَهَ عَشَرَ أبُو الشُّرُورِ أو أبُو الدَّوَاهِی وَ أبُو المَعَازِفِ وَ أبُوهُ وَ طَلحَهُ وَ سَعدُ بنُ أبِی وَقَّاصٍ وَ أبُو عُبَیدَهَ وَ أبُو الأعوَرِ وَ المُغِیرَهُ وَ سَالِمٌ مَؤلَی أبِی حُذَیفَهَ وَ خَالِدُ بنُ وَلِیدٍ وَ عَمرُو بنُ العَاصِ وَ أبُو مُوسَی الأشعَرِی وَ عَبدُ الرَّحمَنِ بنُ عَوفٍ وَهُمُ الَّذِینَ أنزَلَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ فِیهِم:

«...وَ هَمُّوا بِمَا لَم یَنالُوا...» (1)

«و تصمیم گرفتند بدانچه به آن نرسیدند» .

مگر اینها از اصحاب پیامبر صلی الله علیه واله نبودند، پس این عمل آن ها نیک وپیروی از آن ها راه هدایت بوده است ؟

2- ده نفر از اصحاب شراب خوار بودند.

ابن حجر در فتح الباری جلد10 صفحه 30 می نویسد: ابوطلحه زید بن سهل، در منزل خود مجلس شرابی تشکیل داد و ده نفر را به آن مجلس دعوت کرد که همگی شراب نوشیدند و ابوبکر اشعاری در مرثیه کفار و مشرکین و کشته شدگان بدر سرود.

نام های دعوت شدگان به این قرار است:

ابوبکر بن ابی قحافه، عمر بن الخطاب ، ابوعبید، جراح، ابی بن کعب ، سهل بن بیضا، ابوطلحه (دعوت کننده و صاحب البیت)، ابودجانه ، سماک بن خرشه، ابوبکر بن شغوب و انس بن مالک که در آن وقت 18 ساله و ساقی مجلس بوده.

همچنان که بیهقی در جلد 8 صفحه 29 سنن از خود انس نقل می کند که گفت: من در آن روز از همه کوچک تر و ساقی مجلس بودم. (2)

ص: 291


1- سوره توبه آیه 74؛ خصال 272/2 ؛ حیوه القلوب 1420/4
2- شب های پیشاور / 596.

3- این حدیث مخدوش است:

اَصحَابِی کَالنُّجُومِ بِاَیِّهِمِ اقتَدَیتُم اِهتَدَیتُم.

« به درستی که اصحاب من مانند ستارگانند به هریک از آنه ا اقتدا کنید هدایت شده اید».

اولا: اصحاب (به غیر از امیرالمؤمنین و اولادش علیهم السلام و همسر بزرگوارش حضرت زهرا علیها السلام ) هم، مانند سایر خلق ممکن الخطاء بودند، بلکه اکثرشان هواپرست بودند.

ثانیا: در «شرح شفاء» قاضی عیاض و در کتاب «بیهقی» نقاد تعدیل احادیث، حکم به موضوعیت این حدیث نموده و سند آن را ضعیف و مردود شمرده .

ثالثا: شرح مقاصد تفتازانی صریحا می نویسد چون بین صحابه غالبا مخالفت ها و محاربات و مشاجرات واقع گردید، معلوم می شود که بعضی از آنها از طریق حق منحرف و تابع هوای نفس گردیده، بلکه ظالم و فاسق بودند.

4- نقض عهد صحابه

صحابه ای که دست بیعت دادند پس چرا نقض عهد خود کردند و با آیه مودت و محبت مخالفت کردند، درب خانه دخترگرامی رسول الله صلی الله علیه واله را سوزانیدند و فاطمه علیها السلام را آزار و اذیت نمودند، علی بن ابی طالب علیهما السلام را از خانه بیرون کشاندند و ریسمانی به گردن وی انداختند و با زور به طرف مسجد بردند و حق خلافت را از آن حضرت غصب کردند؟!...

و آیا در غزوه احد و حنین که رسول اکرم صلی الله علیه واله از تمامی اصحاب عهد گرفت که امروز فرار ننمایید آیا فرار نکردند؟ آیا این نقض عهد نیست ؟!

یا مثلا در قضیه حدیبیه بعد از قرارداد صلح، اکثر صحابه با عمر بن الخطاب عصبانی بودند و به رسول اکرم صلی الله علیه واله عتاب کردند که ما راضی به صلح نبودیم و می خواستیم جنگ کنیم. چرا صلح نمودید؟ حضرت فرمودند: اگر میل به جنگ دارید، مختارید. فلذا حمله کردند چون قریش آماده بود حمله آنها را جواب متقابل

ص: 292

داد و چنان شکستی از کار به آن ها وارد آمد که در موقع فرار، مقابل پیغمبر صلی الله علیه واله هم نتوانستند بایستند و از آنجا هم فرار نموده به صحرا رفتند.

پیامبر صلی الله علیه واله به حضرت علی علیه السلام فرمودند: شمشیر بردار و جلوی قریش را بگیر. همین که قریش، امیرالمؤمنین علیه السلام را در مقابل خود دیدند، برگشتند. آنگاه اصحاب فراری کم کم بازگشتند و از عمل خود بسیار خجل و شرمنده شدند و بنای عذرخواهی را گذاردند.

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: مگر من شما را نمی شناسم. آیا شما نبودید که در غزوه بدر کبری مقابل دشمن می لرزیدید؟ خداوند ملائکه را به یاری ما فرستاد. آیا شما نبودید که در روز احد فرار کردید و به کوه ها بالا می رفتید و مرا تنها گذاردید؟ هر چه شما را خواندم نیامدید. خلاصه حضرت تمام سستی ها و بی ثباتی های آن ها را بیان نمود و آن ها پیوسته عذرخواهی می کردند. (1)

5- در آن موقعی که خالد بن ولید از طرف منافقین مأمور شد که حضرت علی علیه السلام را بکشد، خالد با شمشیر خود به مسجد آمد و در نزدیکی آن حضرت مشغول به نماز شد، تا موقعی که ابوبکر سلام آخر نماز را گفت، آن حضرت را بکشد.

ابوبکر در تشهد نماز راجع به این موضوع فکر زیادی می کرد و پیوسته تشهد را اعاده می نمود، تا اینکه نزدیک شد آفتاب طلوع کند. بالاخره ابوبکر قبل از گفتن سلام نماز گفت: یَا خَالِدُ لاَ تَفعَل مَا أمَرتُکَ بِه. ای خالد! آن مأموریتی که داری انجام مده.

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام پس از نماز به خالد گفت: چه مأموریتی داشتی؟ خالد گفت: مأمور بودم که گردن تو را بزنم .علی علیه السلام فرمود: تو این کار را انجام میدادی؟ خالد گفت: به خدا قسم که اگر مرا نهی نمی کرد من این عمل را انجام میدادم.

حضرت علی علیه السلام خالد را بلند کرد و بر زمین زد، طبق روایت دیگری خالد را میان انگشت وسطی و انگشت سبابه طوری فشار داد که خالد لباس خود را کثیف کرد و

ص: 293


1- شب های پیشاور /629.

نزدیک بود به هلاکت رسد. عباس که عموی امیرالمؤمنین علیه السلام باشد برای خالد شفیع شد و آن حضرت از خالد درگذشت. (1)

دستور حب و مودت عده ای از اصحاب

عَنِ اَلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: حُبُّ أَوْلِیَاءِ اَللَّهِ وَاجِبٌ وَ اَلْوَلاَیَهُ لَهُمْ وَاجِبَهٌ وَ اَلْبَرَاءَهُ مِنْ أَعْدَائِهِمْ وَاجِبَهٌ وَ مِنَ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا آلَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِه وَ هَتَکُوا حِجَابَهُ وَ أَخَذُوا مِنْ فَاطِمَهَ عَلَیْهَا السَّلاَمُ فَدَکَ وَ مَنَعُوهَا مِیرَاثَهَا وَ غَصَبُوهَا وَ زَوْجَهَا حُقُوقَهُمَا وَ هَمُّوا بِإِحْرَاقِ بَیْتِهَا وَ أَسَّسُوا اَلظُّلْمَ وَ غَیَّرُوا سُنَّهَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ اَلْبَرَاءَهُ مِنَ اَلنَّاکِثِینَ وَ اَلْقَاسِطِینَ وَ اَلْمَارِقِینَ وَاجِبَهٌ وَ اَلْبَرَاءَهُ مِنَ اَلْأَنْصَابِ وَ اَلْأَزْلاَمِ أَئِمَّهِ اَلضَّلاَلِ وَ قَادَهِ اَلْجَوْرِ کُلِّهِمْ أَوَّلِهِمْ وَ آخِرِهِمْ وَاجِبَهٌ وَ اَلْبَرَاءَهُ مِنْ أَشْقَی اَلْأَوَّلِینَ وَ اَلْآخِرِینَ شَقِیقِ عَاقِرِ نَاقَهِ ثَمُودَ قَاتِلِ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَاجِبَهٌ وَ اَلْبَرَاءَهُ مِنْ جَمِیعِ قَتَلَهِ أَهْلِ اَلْبَیْتِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ وَاجِبَهٌ وَ اَلْوَلاَیَهُ لِلْمُؤْمِنِینَ اَلَّذِینَ لَمْ یُغَیِّرُوا وَ لَمْ یُبَدِّلُوا بَعْدَ نَبِیِّهِمْ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَاجِبَهٌ مِثْلِ سَلْمَانَ اَلْفَارِسِیِّ وَ أَبِی ذَرٍّ اَلْغِفَارِیِّ وَ اَلْمِقْدَادِ بْنِ اَلْأَسْوَدِ اَلْکِنْدِیِّ وَ عَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ وَ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِیِّ وَ حُذَیْفَهَ بْنِ اَلْیَمَانِ وَ أَبِی اَلْهَیْثَمِ بْنِ اَلتَّیِّهَانِ وَ سَهْلِ بْنَ حُنَیْفٍ وَ أَبِی أَیُّوبَ اَلْأَنْصَارِیِّ وَ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلصَّامِتِ وَ عُبَادَهَ بْنِ اَلصَّامِتِ وَ خُزَیْمَهَ بْنِ ثَابِتٍ ذِی اَلشَّهَادَتَیْنِ وَ أَبِی سَعِیدٍ اَلْخُدْرِیِّ وَ مَنْ نَحَا نَحْوَهُمْ وَ فَعَلَ مِثْلَ فِعْلِهِمْ وَ اَلْوَلاَیَهُ لِأَتْبَاعِهِمْ وَ اَلْمُقْتَدِینَ بِهِمْ وَ بِهُدَاهُمْ وَاجِبَهٌ . (2)

از امام صادق علیه السلام روایت است که حب و دوستی اولیاء الله واجب است و بیزاری از دشمنان و ظالمان در حق آل محمد صلی الله علیه واله و آن هایی که به آل پیغمبر صلی الله علیه واله بی حرمتی نمودند و فدک را از فاطمه علیها السلام گرفتند و او را از میراثش محروم و منع کردند و حق

ص: 294


1- تفسیر قمی 159/2؛ احتجاج طبرسی 08/1
2- بحار الانوار 52/27

شوهرش را گرفتند و دست به دست هم دادند و خانه آن حضرت را سوزاندند و مؤسس ظلم شدند و سنت رسول خدا صلی الله علیه واله را تغییر دادند و برائت از ناکثین و قاسطین و مارقین واجب است. و برائت و بیزاری از ناصبیان و بت ها و پیشوایان گمراه از اول تا آخرو برائت و بیزاری از شقی ترین افراد از اولین و آخرین و پی کننده ناقه صالح علیه السلام و قاتل امیرالمؤمنین علیه السلام خلاصه برائت و بیزاری از جمیع قاتلان اهل بیت علیهم السلام واجب است.

اما دوستی و محبت مؤمنینی که چیزی را از مسیر حق،تغییر ندادند و بعد از پیامبرشان ، از مسیر حق برنگشتند، مانند سلمان فارسی و ابوذر غفاری و مقداد بن اسود کندی و عماریاسرو جابر بن عبدالله انصاری و حذیفه بن یمان و ابی هیثم بن تیهان و سهل بن حنیف و ابی ایوب انصاری و عبدالله بن صامت و عباده بن صامت و خزیمه بن ثابت ذی الشهادتین و ابی سعید خدری و امثال این افراد و کسانی که عملشان مانند عمل این ها می باشد و دوستی پیروان و کسانی که به اینان اقتدا کردند واجب است.

در مورد صحابه سخن فراوان است و در کتب فریقین (خاصه و عامه) بیان شده است و در کتاب شبهای پیشاور رفتار صحابه بررسی شده و اتفاقا از کتب اهل سنت نیز بسیار نقل شده است. علاقمندان می توانند بدانجا رجوع کنند.

منظور از جمله صاحب حوضی کیست؟

سؤالی در این جا مطرح می شود و آن این است که: در روایات، این حوض در مورد رسول اکرم صلی الله علیه واله و امیرالمؤمنین وارد شده، پس چرا در این جا پیامبر آن را به امام حسن مجتبی علیه السلام نسبت داده اند؟ من جمله در اینجا که خود رسول خدا صلی الله علیه واله می فرماید: یا صاحب حوضی ای صاحب و ساقی حوضم.

جواب: منافاتی ندارد که حوض کوثر در محضر رسول خدا صلی الله علیه واله باشد و امیرالمؤمنین علیه السلام ساقی باشد و امام حسن مجتبی علیه السلام صاحب و همکار و ملازم باشد.

ص: 295

پس خداوند سبحانه و تعالی حوض را به حضرت رسول صلی الله علیه واله بخشیده و ساقی عمومی آن را امیرالمؤمنین علیه السلام قرار داده و امام حسن مجتبی علیه السلام را صاحب حوض قرار می دهد و بعد خودش در طول آن ها قرار می گیرد. (یعنی مالکیت خداوند در طول آنها قرار می گیرد.)

همچنان که آشکار است، همه با هم مردم را از آن حوض آب میدهند. یعنی ساقی هستند. عادت انسان در روز قیامت احتیاج به طعام و غذا نیز پیدا می کند پس چرا در اینجا تنها نام حوض و آب آمده است؟

در جواب باید گفته شود، احتیاج انسان در روز قیامت نسبت به آب بیشتر است تا طعام ، به خاطر عطش شدیدی که انسان در آنجا پیدا می کند.

در روایات آمده است که زمین قیامت تبدیل به خبز و نان می گردد. کما اینکه در آنجا میوه ها و نوشیدنی های مختلفی در سایه عرش برای مؤمنین وجود دارد و همین طور هم احتمال دارد که در آنجا مسئله ازدواج وجود داشته باشد. زیرا صریح قرآن و روایات معصومین علیهم السلام است که هم در قبر و هم در بهشت خوردن و آشامیدن و ازدواج وجود دارد. و این مسئله قابل تأمل و تفکر است و باید به قرآن و روایات و کتبی که در مورد بهشت و جهنم نوشته شده است رجوع کرد از قبیل کفایه الموحدین، حق الیقین، معاد بحارالانوار و....

شأن نزول سوره مبارکه کوثر

« بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیمِ إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ»

«(ای رسول)! ما به تو عطای بسیار بخشیدیم، پس تو هم برای خدا به نماز و قربانی بپرداز، که محققا دشمن بدگوی تو(عاص بن وائل) مقطوع النسل است».

در تفاسیر آورده اند که عاص بن وائل سهمی، رسول اکرم صلی الله علیه واله را نزدیک باب بنی سهم ملاقات کرد و زمانی با هم سخن گفتند. رسول اکرم صلی الله علیه واله بیرون رفت و عاص به مسجد درآمد و جمعی از صنادید و دلاوران قریش که در مسجد نشسته بودند از وی

ص: 296

پرسیدند که با چه کسی سخن می گفتی؟ گفت: با این صنبور. عادت عرباین بود که هرکس پسری نداشت او را ابتر می گفتند یعنی کسی که نسلش قطع شده و از او نسل نخواهد ماند و صنبور شخصی است که او را فرزند و برادر نباشد. (1)

و در آن ایام پسر آن حضرت که عبدالله نام داشت و ملقب به طاهر و از حضرت خدیجه علیها السلام بود درگذشته بود. چون این خبر به رسول اکرم صلی الله علیه واله رسید، خاطر مبارکش اندوهناک شد. حق تعالی برای خوشحالی دل آن حضرت و تسلی خاطر ایشان این سوره را نازل فرمود.

ثواب قرائت این سوره

عَن أبِی عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام قالَ مَن کَانَ قِرَاءَتُهُ

« إِنَّا أعطَیناکَ الکَوثَر»

فِی فَرَائِضِهِ وَ نَوَافِلِهِ سَقَاهُ اللهُ مِنَ الکَوثَرِ یَومَ القِیَامَهِ وَکَانَ مُحَدَّثُهُ عِندَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه فِی أصلِ طُوبَی. (2)

امام صادق علیه السلام فرمودند: هر کس در نمازهای واجب و مستحبش سوره

«إِنَّا أعطَینَاکَ الکَوثَر»

را بخواند، خداوند او را در قیامت از حوض کوثر سیراب فرماید و با رسول خدا صلی الله علیه واله زیر شجره طوبی هم نشین باشد.

ص: 297


1- صُنبور و صُنبورَه: درخت خرمای کم بار. مرد تنها بی برادر و فرزند، ضعیف و خوار و بی مونس و بی یار. «فرهنگ جامع »
2- ثواب الاعمال/285.
کوثر در قرآن کریم چیست؟

در اینکه کوثر چیست ، اختلاف است. اخبار در این وصف بسیار است.

1) بعضی گویند مراد از کوثر، خیر کثیر است.

2) بعضی گویند نبوت و کتاب است.

3) بعضی گویند کثرت صحابه و اتباع است.

4) بعضی گویند کثرت نسل و ذریه است.

البته این را هم بگوییم، بذل احسان پیامبر صلی الله علیه واله و کمالات و کثرت درجه، خاص سادات نیست. بلکه اگر اکثر شیعه از طرف یکی از امهات وجدات مادری، سید باشند داخل در ذریه حضرت رسول صلی الله علیه واله هستند.

5) بعضی گویند قرآن است.

6) بعضی گویند شفاعت است. که خود خداوند در قرآن می فرماید:

« وَلَسَوفَ یُعطِیکَ رَبُّکَ فَتَرضی» (1)

« و به زودی پروردگارت به تو عطا خواهد داد، تا خرسند گردی».

از آن حضرت است که فرمود: تا دو نفر از شیعیان امت من در محشر باقی بمانند من راضی نمی شوم.

7)بعضی گویند آیه شریفه بیان نکرده که کوثر مربوط به چیست. و به اطلاق بیان فرموده ، لذا شامل تمام مصادیق می شود.

آنچه در دنیا و آخرت خیر است جزو کثریات خاصه پیامبر صلی الله علیه واله است.

عِلمَ مَاکَانَ وَ مَایَکُونَ اِلَی اِنقِضَاءِ خَلقِه.

اخلاق نیکو

«وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیم» (2)

ص: 298


1- سوره ضحی آیه 5.
2- سوره قلم آیه 4.

عبادت، به اندازه ای عبادت کرد که آیه نازل شد.

« طه *مَا أنزَلنَا عَلَیکَ القُرآنَ لِتَشقی» (1)

کثرت امت : زیرا امت آن حضرت تا دامنه قیامت باقی است. تا دوره ظهور بقیه الله عجل الله تعالی فرجه الشریف و رجعت ائمه هدی علیهم السلام.

بلکه تمام نعمت در تحت فرمان او است، بالجمله چیزی از رحمت و نعمت ، تفضل، کمال و مقام در پیشگاه الهی در حق پیامبر و آل او علیهم السلام فروگذار نشده.

آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری.

و از حضرت صادق علیه السلام روایت است که فرمودند:

نَزَلُونا عَنِ الرُّبوَبِیَهِ وَ قُولُوا فِی حَقِّنا ما شِئتُم. (2)

«ما را در حد خدایی نرسانید و هر چه خواستید در حق ما بگویید».

بلکه آنچه خداوند به ائمه طاهرین و صدیقه طاهره علیهم السلام و مؤمنین تا قیامت تفضل فرموده و می فرماید، تمام تفضل به پیامبراکرم صلی الله علیه واله است. و بلکه خداوند چیزهایی به پیغمبرش عنایت فرموده که از اسرار غیبی و در خور فهم بشر نیست و چه کوثری بالاتر و بیشتر از این است مگر آنچه که از حد ممکن خارج است و خاص واجب الوجود است که به ایشان عنایت شده است. (3)

ما به توخیر فراوان داده ایم، روی سخن در تمام این سوره به وجود مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه واله است، مانند سوره ضحی و انشراح و یکی از اهداف مهم هر سوره، تسلی خاطر آن حضرت در برابر انبوه حوادث دردناک و زخم زبان های مکرر دشمنان است. نخست می فرماید: ما به تو کوثر دادیم که کوثر وصف است و از کثرت گرفته شده و به معنی خیر و برکت فراوان می باشد و به افراد سخاوتمند نیز کوثر گفته می شود .

ص: 299


1- سوره طه آیه 1 و 2.
2- منهاج النجاح فی ترجمه مفتاح الفلاح، مقدمه 32/2
3- اطیب البیان 14 /243.

در اینکه منظور از کوثر در اینجا چیست در روایتی آمده، وقتی که اینسوره نازل شد، پیامبر اکرم صلی الله علیه واله برفراز منبر رفت و این سوره را تلاوت فرمود. اصحاب عرض کردند: این چیست که خداوند به تو عطاء فرموده است؟

فرمود: نهری است در بهشت که سفیدتر از شیر و صاف تراز قدح (بلور) و در طرف آن قبه هایی از در و یاقوت است. (1)

ابن عباس وانس روایت کرده اند که یک روز رسول اکرم صلی الله علیه واله با اصحاب نشسته بود که ناگاه اثر وحی بر او ظاهر شد. سر به زیر انداخت و بعد از زمانی سر برداشت و خرم و خندان بر بالای منبر رفت و گفت: ایها الناس بدانید که حق سبحانه و تعالی الآن سوره ای بر من نازل کرده و در آنجا به من نوازش بسیار کرد. گفتند: یا رسول الله ! آن سوره کدامست.

حضرت این سوره را برایشان خواند و گفت: هیچ می دانید که کوثر چیست؟ گفتند: الله و رسوله أعلم.

فرمودند: جویی است در بهشت که خدا مرا به آن وعده فرموده و در آن خیر کثیر است و آن جوی از شیر سفیدتر و از مشک خوشبوتر و از عسل شیرین تر و از برف سردتر و از مسکه نرم تر است. (2) و به عدد ستاره های آسمان قدح های هموار و مطبوع از مروارید و یاقوت در کنار آن نهاده و منبع آن از اصل درخت سدره المنتهی و طول آن از مشرق تا مغرب است. هر که از آن آب خورد هرگز تشنه نگردد و به رضوان الهی فائز شود و هر که از آن وضو سازد هرگز غبارآلود نگردد و امت من در آن ازدحام کنند و انبوهی نمایند و جمعیتی را از آنجا چون چهارپایان تشنه برانند و دور گردانند و ایشان در میان امت من چون شتران کرکین باشند، در میان شتران با شوکت نیکومنظر. چون ایشان را ببینم گویم اینها صحابه من هستند. خطاب آید که تو نمیدانی که

ص: 300


1- مجمع البیان 459/10
2- مسکه : کره، چربی که از دوغ یا شیر می گیرند. «فرهنگ عمید »

اینان بعد از تو چه ها کردند و چه بدعت ها نمودند ( مسلم نیز همین حدیث را در صحیح خود آورده).

در احادیث معراج نیز آمده که پیامبر صلی الله علیه واله فرمودند: بر بالای آسمان هفتم، جویی دیدم و لب آن جوی خیمه هایی از یاقوت و لؤلؤو زبرجد و مرغان سبز بود. از جبرئیل علیه السلام پرسیدم که این چیست؟ گفت: این حوض کوثر است که حق سبحانه به تو عطا نموده.

معالم التنزیل نیز از آن حضرت نقل کرده که کوثر جویی در بهشت است که کناره های آن از راست و مجرای آن پراز در و یاقوت و خاک آن خوشبوتر از مشک و سفیدتر از برف است.

و در حدیث دیگر آمده که حوض من یعنی حوض کوثر، مسیر آن به مدت یک ماه است. (یعنی طول آن بسیار است که پیمودن طول آن به مدت یک ماه طول می کشد). آب آن سفیدتر از شیر و بوی آن خوش تراز مشک و کوزه های آن چون ستاره های آسمان . و به اتفاق اصحاب ساقی این آب علی بن ابی طالب علیهما السلام با یازده فرزندش است که دوستان خود را آب دهند و دشمنان خود را تشنه به دوزخ فرستند.

امام زین العابدین علیه السلام در این باب فرموده است:

لَنَحنُ عَلَی الحَوضِ رُوَّادُه *** نَذُودُ وَ نَسقِی وُرَّادُه

وَمَا فَازَمَن فَازَ إِلاَّ بِنَا *** وَمَا خَابَ مَن حُبُّنَا زَادُه

وَمَن سُرَّنَا نَالَ مِنَّا السُّرُور *** وَمَن سَاءَنَا سَاءَ مِیلاَدُه

وَمَن کَانَ غَاصِبَنَا حَقَّنَا *** فَیَومُ القِیامَهِ مِیعَادُه (1)

در روایات زیادی که در کتب فریقین در این باب وارد شده است گاهی تعبیر به حوض گردیده و گاهی به نهر، بلکه در یک حدیث هر دو تعبیر مذکور است کمااینکه:

ص: 301


1- منهج الصادقین 10 /362-364

وفی المجمع عن النبی صلی الله علیه واله انه سئل عنه حین نزلت السوره فقال صلی الله علیه واله : نهر وعدنیه ربی علیه خیر کثیر هو حوضی ترد علیه امتی یوم القیامه ... (1)

و باید دانست که منافاتی بین این دو تعبیر نخواهد بود. چه ممکن است گفته شود که برای این کوثر سرچشمه ای است که از آنجا وارد نهر می گردد و از نهر به حوض وارد می شود و بدین مناسبت جایگاه کوثر را مختلف تعیین کرده اند،در بعضی روایات چنین است:

هُوَ نَحرَفِی الجَنَّه.

و در بعضی دیگر:

نَهرٌ یَجرِی تَحتَ عَرشِ الله .

و در حدیث معراج آمده است نهری است بر بالای آسمان هفتم.

فخر رازی (سنی مذهب) در تفسیر کبیرش تعبیری در ذیل آیه شریفه دارد و در تفسیرهای مختلف کوثر می گوید: قول سوم این است که این سوره به عنوان رد بر کسانی نازل شده که ، عدم وجود اولاد را بر پیامبر صلی الله علیه واله خرده می گرفتند، بنابراین معنای سوره این است که خداوند به او تستی می دهد که در طول زمان نسلش باقی می ماند. ببین چه اندازه از اهل بیت علیهم السلام را شهید کردند در عین حال جهان مملو از آن هاست. این در حالی است که از بنی امیه که دشمنان اسلام بودند شخص قابل ذکری در دنیا باقی نمانده. ببین و بنگر چقدر از علمای بزرگ در میان آن ها است مانند: باقر، صادق، رضا ونفس زکیه . (2)

ا- عَن عَبدِالله بنِ العَبَّاسِ قالَ: لَمَّا نَزَلَ عَلَی رَسُولِ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه : « إِنَّا أعطَینَاکَ

ص: 302


1- تفسیر صافی 382/5 .
2- نفس زکیه لقبی است برای محمد بن عبدالله فرزند امام حسن مجتبی علیه السلام که به دست منصور دوانیقی در سال 145 هجری به شهادت رسید. تفسیر فخر رازی 124/32

الکَوثَر»قَالَ لَهُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مَا هُوَ اَلْکَوْثَرُ یَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ نَهَرٌ أَکْرَمَنِیَ اَللَّهُ بِهِ قَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنَّ هَذَا اَلنَّهَرَ شَرِیفٌ فَانْعَتْهُ لَنَا یَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ نَعَمْ یَا عَلِیُّ اَلْکَوْثَرُ نَهَرٌ یَجْرِی تَحْتَ عَرْشِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَاؤُهُ أَشَدُّ بَیَاضاً مِنَ اَللَّبَنِ - وَ أَحْلَی مِنَ اَلْعَسَلِ وَ أَلْیَنُ مِنَ اَلزُّبْدِ حَصَاؤُهُ اَلزَّبَرْجَدُ وَ اَلْیَاقُوتُ وَ اَلْمَرْجَانُ - حَشِیشُهُ اَلزَّعْفَرَانُ تُرَابُهُ اَلْمِسْکُ اَلْأَذْفَرُ قَوَاعِدُهُ تَحْتَ عَرْشِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ - ثُمَّ ضَرَبَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَدَهُ عَلَی جَنْبِ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ قَالَ یَا عَلِیُّ إِنَّ هَذَا اَلنَّهَرَ لِی وَ لَکَ وَ لِمُحِبِّیکَ مِنْ بَعْدِی . (1)

عبدالله بن عباس گوید: هنگامی که سوره کوثر نازل شد، علی بن ابی طالب علیهما السلام پرسید: یا رسول الله ! کوثر چیست؟ فرمود: نهری است که خداوند مرا به او گرامی داشته است. حضرت علی علیه السلام عرض کرد: این نهر شریف است یا رسول الله ؟ فرمود: بلی یا علی! کوثر نهری است که از زیر عرش الهی جاری می شود، آبش از شیر سفیدتر و از عسل شیرین تر و از کره نرم تر، سنگ ریزه او از زبرجد و یاقوت و مرجان است. گیاه او زعفران و خاکش مشک خوش بوست. پس از آن، حضرت دست خود را بر پهلوی امیرمؤمنان علیه السلام زد و فرمود: یا علی! این نهر برای من و تو و (شیعیان) و محبین تو بعد از من می باشد.

2- عَن عَبدِالله بنِ العَبَّاسِ قالَ سَمِعتُ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه : أعطَانِی اللهُ تَعَالَی خَمساً وَأعطَی عَلِیاً عَلَیهِ السَّلام خَمساً أعطَانِی جَوَامِعَ الکَلِمِ وَأعطَی عَلِیاً جَوَامِعَ العِلمِ وَ جَعَلَنِی نَبِیاً وَ جَعَلَهُ وَصِیاً وَ أعطَانِی الکَوثَرَ وَ أعطَاهُ السَّلسَبِیلَ وَ أعطَانِی الوَحیِ وَ أعطَاهُ الإِلهَامَ وَ أسرَی بِی إِلَیهِ وَفُتِحَ لَهُ أبوَابُ السَّماءِ وَالحُجُبُ حَتَّی نَظَرَ إِلَی وَنَظَرتُ إِلَیهِ. قالَ: ثُمَّ بَکَی رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه . فَقُلتُ لَهُ مَا یُبکِیکَ فِدَاکَ أبِی وَ أمِّی؟ قَالَ یَا ابنَ عَبَّاس إِنَّ أوَّلَ مَا کَلَّمَنِی بِهِ أن قالَ: یا مُحَمَّدُ انظُر تَحتَکَ

ص: 303


1- تفسیر البرهان 399/8 ؛ به نقل از امالی شیخ صدوق.

فَنَظَرتُ إِلَی الحُجبِ قَدِ انخَرَقَت وَإِلَی أبوَابِ السَّماءِ قَد فُتِحَت وَ نَظَرتُ إِلَی عَلِی وَ هُوَ رَافِعٌ رَأسَهُ إِلَی فَکَلَّمَنِی وَ کَلَّمتُهُ وَ کَلَّمَنِی رَبِّی عَزَّوَجَل...(1)

و نیز فرمود: خداوند به من پنج چیز عطا کرد و پنج چیز هم به علی علیه السلام داد. به من جوامع کلام داد (کلمات جامع) و به علی جامع علوم. مرا پیغمبری داد و علی را جانشین من قرار داد. به من نهر کوثر داد و به علی سلسبیل (چشمه ای در بهشت )، به من وحی و به علی الهام می کند. مرا به معراج برد و درهای آسمان ها و حجاب ها را برای علی باز کرد تا آنچه را من دیدم علی هم دید.

پس از آن حضرت شروع کرد به گریه کردن. امیرمؤمنان علیه السلام عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت چرا گریه می کنی؟ پیامبر صلی الله علیه واله فرمود: ای ابن عباس! اول حرفی که خداوند متعال به من فرمود این بود که یا محمد! زیر پایت را نگاه کن پس نگاه کردم. آن حجاب ها کنار رفت و درهای آسمان ها باز شد نگاهم به علی افتاد که به سوی من می آمد پس با من حرف زد و من با او حرف زدم و خداوند با من سخن فرمود.

3- عَن عَطَاءِ بنِ السَّائِبِ عَن أبِی جَعفَرٍ ، مُحَمَّدِ بنِ عَلِی بنِ الحُسَینِ عَن أبِیهِ عَن جَدِّه عَن عَلِی بنِ أبِی طَالِب عَلَیهِمَا السَّلام قالَ: قالَ لِنَبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه وَ أعطِیتُ جَوَامِعَ الکَلِمِ قالَ عَطَاءٌ فَسَألتُ أبَا جَعفَرٍعَلَیهِ السَّلام مَا جَوَامِعُ الکَلِمِ ؟ قالَ القُرآن . (2)

عطاء بن سائب از امام محمدباقر علیه السلام از پدرشان امام زین العابدین علیه السلام از جدشان، امام حسین علیه السلام از پدرشان علی بن ابی طالب علیهما السلام فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: به من کلمات جامعی داده شد. راوی از امام باقرعلیه السلام می پرسد: جوامع کلم چیست ؟ فرمود: قرآن.

4- عَنِ ابنِ عَبَّاسِ فِی قَولِهِ تَعَالَی: «إِنَّا أعطَینَاکَ الکَوثَر» قالَ: نَهَرٌ فِی الجَنَّهِ

ص: 304


1- تفسیر البرهان 401/8 .
2- همان 399/8

عُمقُهُ فِی الاَرضِ سَبعُونَ ألفَ فَرسَخٍ مَاؤُهُ أشَدُّ بَیاضاً مِنَ الَّبَنِ وَ أحلَی مِنَ العَسَلِ شَاطِئَاهُ مِنَ اللُّؤلُؤِ وَ الزَّبَرجَدِ وَالیَاقُوتِ خَصَّ اللهِ بِهِ نَبِیهُ وَ أهلَ بَیتِهِ عَلَیهِمُ السَّلام دُونَ الأنبِیَاء. (1)

ابن عباس در ذیل سوره کوثر که خداوند متعال می فرماید: ما به تو کوثر دادیم، می گوید: کوثر نهری است در بهشت که عمقش هفتاد هزار فرسخ است آبش از شیر سفیدتر و از عسل شیرین تر است. کنار آن لؤلؤ و زبرجد و یاقوت است که خداوند او را به شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام و اهل بیت آن حضرت صلوات الله علیهم اجمعین اختصاص داده البته به غیر از انبیاء.

5- عَن عَلِی عَلَیهِ السَّلام قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه: أرَانِی جِبرَئِیلُ مَنَازِلِی فِی الجَنَّه وَمَنَازِلَ أهلِ بَیتِی عَلَی الکَوثَ. (2)

حضرت علی علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: جبرئیل منزل های مرا در بهشت نشان داد و منازل اهل بیت من برکوثر است.

6- عَن أنَسِ بنِ مَالِکٍ قالَ: سَمِعتُ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه : یَقُولُ لَمَّا أسرِی بِی إِلَی السَّمَاءِ السَّابِعَهِ قالَ لِی جَبرَئِیلُ: تَقَدَّم یا مُحَمَّدُ! أمَامَکَ وَ أرَانِی الکَوثَرَ وَ قالَ: یَا مُحَمَّدُ هَذَا الکَوثَرُ لَکَ دُونَ النَّبِیینَ فَرَأیتُ عَلَیهِ قُصُوراً کَثِیرَهً مِنَ اللُّؤلُؤِ وَالیاقُوتِ وَالدُّرِّ وَقالَ: یا مُحَمَّدُ هَذِهِ مَسَاکِنُکَ وَ مَسَاکِنُ وَزِیرِکَ وَ وَصِیکَ عَلِی بنِ أبِی طَالِبٍ عَلَیهِمَا السَّلام وَ ذُرِّیتِهِ الأبرَارِ قالَ: فَضَربتُ بِیدِی إِلَی بَلاَطِهِ فَشَمِمتُهُ فَإِذَا هُوَ مِسکٌ وَ إِذَا أنَا بِالقُصُورِ لَبِنَهٌ ذَهَبٌ وَلَبِنَهٌ فِضَّه. (3)

انس بن مالک گوید: از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیدم که می فرمود: هنگامی که مرا به

ص: 305


1- تفسیر البرهان 399/8
2- همان 402/8
3- همان

آسمان هفتم بردند، جبرئیل به من گفت: یا محمد! جلو بیا و حوض کوثر را به من نشان داد و گفت: ای محمد! این کوثر برای توست، نه انبیای دیگر و من دیدم براو قصرهای زیادی از لؤلؤ و یاقوت و در است. جبرئیل گفت: ای محمد! این جا، جایگاه و مسکن وزیر و وصی تو، علی بن ابی طالب علیهما السلام و ذراری خوب اوست. پیامبر صلی الله علیه واله گوید: من دست خود را برفرش آن جا زدم او را بو کردم دیدم که مشک است و دیدم که قصرهای آن یک خشتش طلا و یک خشتش از نقره بود.

7- رُوِی عَن أبِی عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام أنَّهُ قالَ: نَهَرٌ فِی الجَنَّهِ أعطَاهُ اللهِ نَبِیهُ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه عِوَضاً مِنِ اِبنِهِ . قالَ وَ قِیلَ هُوَ الشَفاعَهَ رَواهُ عَنِ الصَّدُوق. (1)

از امام صادق علیه السلام روایت شده است که: کوثر نهری است در بهشت ، که خداوند به پیامبرش، عوض فرزندش عطا کرد.سپس گفت: و گفته می شود آن شفاعت است.

8- در دعای ندبه چنین آمده است که رسول اکرم صلی الله علیه واله خطاب به امیر المؤمنین علیه السلام چنین می گوید:

وَأنتَ غَداً عَلَی الحَوضِ خَلِیفَتِی وَ أنتَ تَقضِی دَینِی وَ تُنجِزُ عِدَاتِی وَ شِیعَتُکَ عَلَی مَنَابِرَ مِن نُورٍ مُبیضَّهً وُجُوهُهُم حَولِی فِی الجَنَّهِ وَ هُم جِیرَانی.

وتوای علی! فردا کنار حوض کوثر جانشین منی و تو قرض های مرا بپردازی و وعده های مرا وفا می کنی و شیعیان تو بر منبرهایی که از نورند (می نشینند) در حالی که صورتشان سفید است و در بهشت اطراف من می باشند و آنها همسایه های من هستند.

...وَاسقِنَا مِن حَوضِ جَدِّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه بِکَأسِهِ وَ بِیَدِهِ رَیاً رَوِیاً هَنِیئاً سَائِغاً لاَ ظَمَأَ بَعدَهُ یا أرحَمَ الرَّاحِمِینَ. (2)

و (خدایا) ما را از حوض کوثر جدش پیغمبر صلی الله علیه واله به کاسه او و به دست او سیراب

ص: 306


1- همان 406/8
2- دعای ندبه

گردان گوارایی خوش گردان که بعد از آن سیراب شدن دیگر تشنه نشویم ای مهربان ترین مهربانان عالم.

رسول خدا صلی الله علیه واله به امام حسن علیه السلام اجازه ورود به زیر کساء را دادند.

( قبلا گذشت که اجابت طفل و برآوردن خواسته های او مستحب است) زیرا اجابت مؤمن چه بزرگ باشد چه کوچک، مرد باشد یا زن مستحب است؛ حتی در گفتگو.مگر اینکه دلیل خاصی باشد که این موضوع را خارج کند.

و فرقی نمی کند که حاجت معنوی باشد یا مادی پس گاهی از مساله شرعی یا عقلی یا عرفی یا عادی و غیر اینها سؤال می شود و گاهی حاجت می طلبد مثل طلب آب کردن ، یا نان خواستن و...

بله اگر خواسته ایشان حرام باشد، جایز نیست آن خواسته را اجابت کرد. همچنان که فقهاء هم ذکر کرده اند. اما وقتی حاجت مستحب یا واجب یا مباح باشد به معنی اعم جایز است که این خواسته برآورده شود.

و جواب رسول خدا صلی الله علیه واله به فرزندش امام حسن علیه السلام یک نوع احترام و لطف و مهربانی است و این مطلقا رجحان دارد که از روی تلطف و مهربانی بفرماید: قَد اَذِنتُ لَکَ. فرزندم به تو اجازه دادم که داخل کساء شوی و این از باب این آیه شریفه است که خداوند می فرماید:

« فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَاعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَهٍ مِّنْهُ وَفَضْلٍ وَیَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا» (1)

« پس آنان که به خدا گرویدند و به او متوسل شدند، به زودی به جایگاه رحمت و فضل خود آنها را وارد کرده و به راه راست رهبری نماید».

زیرا روشن است که رحمت و مهربانی و احسان به فرزند قطعی است همچنان که دعا نیز آمده است که:

ص: 307


1- سوره نساء آیه 175

اللَّهُمَّ اهدِنِی مِن عِندِکَ وَ أفِض عَلَیَّ مِن فَضلِکَ وَ انشُر عَلَیَّ مِن رَحمَتِکَ وَ أنزِل عَلَیَّ مِن بَرَکَاتِک.

« خدایا مرا نزد خودت راهنمایی فرما و بر من از بخششت افاضه نما و رحمتت را بر من بگستر و بر من برکت هایت را فرود آور».

لذا خداوند هم از باب فضل وکرم و لطف و عنایت به اهل بیت است که می فرماید:

«...وَ أیَّدَهُم بِرُوحٍ مِنه ...» (1)

« و به روح قدس الهی آن ها را مؤید و منصور گردانیده» .

نکته دیگر اینکه می فرماید:

فَدَخَلَ مَعَهُ تَحتَ الکِساءِ .

با هم اجتماع کردند و جمعی که در غیر حرام و مکروه باشد از مهم ترین اموری است که باعث صحت جسم و سلامت نفس می شود. دور هم جمع شدن پدر و مادر و اولاد موجب زیادی محبت بین ایشان می شود.

مطلب بعدی و نکته دیگر اینکه نه در این حدیث شریف و نه در روایات دیگر، چیزی نیست که طرز نشستن و یا جمع شدن این بزرگان را نزد رسول اکرم صلی الله علیه واله نشان بدهد، یعنی اینکه نشان بدهد این بزرگواران درکدام سمت رسول خدا صلی الله علیه واله نشسته اند و یا اینکه آیا خوابیده بودند یا نشسته بودند؟! هیچ کدام از اینها معلوم نیست. بلی در آخر حدیث شریف کساء دارد که حضرت علی علیه السلام می فرماید: «ما لِجُلُوسِنا هَذَا».

البته این مطلب هم خیلی اهمیتی ندارد. مهم در حضور پیامبر اسلام صلی الله علیه واله بودن است که هر پنج نفر با هم بودند.

ص: 308


1- سوره مجادله آیه 22.

ادامه حدیث شریف کساء

اشاره

فَما کَانَت إِلاَّ ساعَهً وَاِذا بِوَلَدِیَ الحُسَینِ قَد أقبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَیکِ یا أمّاهُ.

«حضرت زهرا علیها السلام می فرمایند: هنوز ساعتی نگذشته بود که فرزندم حسین از راه رسید وگفت: سلام بر تو ای مادر جان ! گفتم: سلام بر تو ای فرزندم».

تفضیل ولد اصغر

مستحب است فرزند کوچکتر را بر فرزند بزرگ تر مقدم داریم و به او بیشتر ابراز و اظهار محبت کنیم و شاید برای همین است که حضرت زهرا علیها السلام کلمه یا ولدی را اضافه فرموده است. زیرا فرزند کوچکتر نیاز و احتیاج بیشتری به لطف و مهربانی دارد. البته این زیادی احترام و مهربانی به فرزند کوچک تر نباید منجر شود که والدین کمتر به فرزند بزرگ تر اهمیت دهند و یا اینکه پدر یا مادر حق او را کمتر ادا کنند و این چه بسا موجب عداوت و حسادت می شود. (1)

و بعضی گفته اند: برای اینکه یعقوب علیه اسلام ، یوسف علیه السلام را بر سایر برادران برتری می داد، موجب شد که برادران در حق یوسف علیه السلام عداوت و حسادت ورزند. (2) در آنجا که خداوند می فرماید:

« لَقَدْ کَانَ فِی یُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آیَاتٌ لِلسَّائِلِینَ * إِذْ قَالُوا لَیُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَی أَبِینَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَهٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ * اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ وَتَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِینَ » (3)

« به راستی در سرگذشت یوسف و برادرانش برای پرسندگان عبرت هاست، هنگامی که [برادران او] گفتند: یوسف و برادرش نزد پدرمان از ما -که جمعی نیرومند

ص: 309


1- البته این مطلب فقط برای غیر معصوم صدق می کند. زیرا معصومین ذره ای از عدوات و حسادت در وجودشان راه پیدا نمی کند.
2- البته حضرت یعقوب علیه السلام معصوم است و معصوم هر کاری را طبق فرمان الهی انجام می دهد
3- سوره یوسف آیات 7-9

هستیم - دوست داشتنی تر هستند. قطعا پدر مادر گمراهی آشکاری است، [ یکی گفت:] یوسف را بکشید یا او را به سرزمینی بیندازید، تا توجه پدرتان معطوف شما گردد، و پس از او مردمی شایسته باشید».

البته این کلام راجع به حضرت یعقوب علیه السلام صدق نمی کند و اگر به واسطه این آیات بر جناب یعقوب علیه السلام اشکال وارد شود درست نیست. چون جناب یعقوب علیه السلام اگر یوسف علیه السلام را بر دیگر برادرش برتری داد، به خاطر فضیلت یوسف است زیرا وی پیغمبر است. اگرچه خود این فضیلت دادن موجب عداوت برادران شد اما یعقوب ناچار بود. زیرا پیامبر همیشه در کارها اهم و مهم می کند. همچنان که رسول اکرم صلی الله علیه واله فضیلت امیرالمؤمنین علیه السلام را بیان می کرد و چاره ای هم غیر از این نداشت زیرا دستور پروردگار بود. مع الوصف همین بیان فضائل علی موجب بغض و دشمنی و حسادت ورزیدن عده ای از اصحاب شد که در تاریخ معروف است.

و حاصل اینکه در اینجا دو حالت است.

حالت اول اینکه انسان چیزی را بی سبب انجام نمی دهد که موجب حسد و کراهت شود.

حالت دوم اینکه: بر انسان واجب است حق را بیان کند اگر چه موجب حسد و عداوت شود و لذا خداوند می فرماید:

«أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ ۖفَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَآتَیْنَاهُم مُّلْکًا عَظِیمًا» (1)

« بلکه به مردم، برای آنچه خدا از فضل خویش به آنان عطا کرده رشک می ورزند؛ در حقیقت، ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم، و به آنان ملکی بزرگ بخشیدیم».

در تفسیر آورده اند که مراد از آل ابراهیم، محمد صلی الله علیه واله است و منظور از کتاب، قرآن و

ص: 310


1- سوره نساء آیه 54.

منظور از حکمت، شرایع است و منظور از ملک عظیم، دوام شریعت است تا قیامت.

و در تفسیر اهل بیت علیهم السلام از امام باقر علیه السلام وارد شده است که مراد از آل ابراهیم ، محمد صلی الله علیه واله و اهل بیت آن حضرتند و منظور از کتاب، قرآن و منظور از حکمت، نبوت و منظور از ملک عظیم ، امامت است. زیرا این مسائل در هیچ کس جمع نبود مگر خاندان رسول اکرم صلی الله علیه واله .

امام صادق علیه السلام فرمودند: ای ابوالصباح! ما گروهی هستیم که حق تعالی اطاعت ما را بر شما واجب فرموده و غنائم دارالحرب از انفال و صفایای مال از دار الحرب از آن ماست و ما راسخانیم در علم و هستیم آن کسانی که برایشان حسد برده اند...

1- مُحَمَّدٍ الأحوَلِ عَن حُمرَانَ بنِ أعینَ قالَ: قُلتُ لأِبِی عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام : قَولُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ:

« فَقَد آتَینَا آلَ إِبرَاهِیمَ الکِتابِ»

فَقالَ: النُّبُوَّهَ . قُلتُ : الحِکمَهَ. قالَ: الفَهمَ وَالقَضَاءَ. قُلتُ:

« وَ آتَینَاهُم مُلکاً عَظِیما» فَقالَ: الطَّاعَه. (1)

حمران بن اعین گوید از امام صادق علیه السلام درباره گفتار خداوند متعال که فرموده : ما به آل ابراهیم کتاب دادیم» پرسیدم، حضرت فرمود: یعنی نبؤت . عرض کردم وَ الحِکمَهَ چیست؟ فرمود: فهم و قضاوت و حکم . عرض کردم: ملک عظیم چیست ؟ فرمود: طاعت مفروضه و واجب.

2- عَن أبِی جَعفَرٍ عَلَیهِ السَّلام فِی قَولِ اللهِ عَزَّوَجَل:

« وَ آتَینَاهُم مُلکاً عَظِیما»

قالَ الطَّاعَهَ المَفرُوضَه. (2)

ص: 311


1- تفسیر نور الثقلین 491/1
2- همان /490.

امام باقر علیه السلام در ذیل آیه 54 سوره نساء: «و به آن ها ملک بزرگی دادیم »فرمود: مقصود از ملک بزرگ ، طاعت آنها است که واجب است.

3- عَن أبِی الصَّبَّاحِ الکِنَانِی قالَ قالَ أبُو عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام : یَا أبَا الصَّبَّاحِ نَحنُ قَومٌ فَرَضَ اللهُ طَاعَتَنَا لَنَا الأنفَالُ وَ لَنَا صَفوُ المَالِ وَ نَحنُ الرَّاسِخُونَ فِی العِلمِ وَ نَحنُ المَحسُودُونَ الَّذِینَ قالَ اللهُ فِی کِتَابِهِ:

«أم یَحسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آتاهُمُ اللهُ مِن فَضلِه» .(1)

ابی صباح کنانی گوید امام صادق علیه السلام فرمود: ما قومی هستیم که خداوند اطاعت ما را بر مردم واجب کرده. مال خالص و صاف و گزیده شده (خمس) از آن ما می باشد وماییم راسخون در علم و اهل دانش. (2) و ماییم که در حق ما حسادت می کنند. (3) کسانی که در حقشان فرموده است: «آیا حسد می ورزند (در حق آل محمد صلی الله علیه واله ) به آنچه خداوند از فضلش به آنها داده است».

4- عَن أبِی الحَسَنِ عَلَیهِ السَّلام فِی قَولِ اللهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی:

« أم یَحسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آتاهُمُ اللهُ مِن فَضلِه» قالَ: نَحنُ المَحسُودُون. (4)

امام باقر علیه السلام در تفسیر قول خدای عزوجل: «یا بلکه به مردم حسد برند نسبت بدانچه خدا از فضل خود به آنها داده» فرمودند: ما هستیم مردمی که به ما حسد برند.

5- عَن بُرَیدٍ عَن أبِی جَعفَرٍ عَلَیهِ السَّلام فِی قَولِ اللهِ عَزَّوَجَل:

« فَقَد آتَینَا آلَ إِبرَاهِیمَ الکِتابَ وَالحِکمَهَ وَآتَیناهُم مُلکاً عَظیما»

جَعَلَ مِنهُمُ الرُّسُلَ وَالأنبِیاءَ وَالأئِمَّهَ فَکَیفَ یَقِرُّونَ فِی آلِ اِبراهِیمَ عَلَیهِ السَّلام وَ

ص: 312


1- همان /491.
2- سوره آل عمران آیه 7.
3- سوره نساء آیه 54.
4- تفسیر نور الثقلین 491/1

یَنکِرُونَهُ فِی آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه قالَ قُلتُ :

« وَ آتَیناهُم مُلکاً عَظِیما» أن جَعَلَ فِیهِم أئِمَّهً مَن أطَاعَهُم أطَاعَ اللهَ وَمَن عَصَاهُم عَصَی اللهَ فَهُوَ المُلکُ العَظِیم.(1)

برید عجلی گوید: امام باقر علیه السلام در ذیل آیه 54 نساء که می فرماید: «ما به آل ابراهیم کتاب و حکمت و ملک عظیم دادیم» فرمود: رسولان و انبیاء و ائمه هدی علیهم السلام را از آنان قرار دادیم. چطور مردم اقرار به آل ابراهیم می کنند اما منکر آل محمد صلی الله علیه واله می شوند. راوی گوید: گفتم ملک عظیم چیست؟

فرمود: ملک عظیم این است که ائمه معصومش علیهم السلام را از آن ها قرار داده، کسی که آنان را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده و کسی که آنان را نافرمانی کند خدا را نافرمانی نموده آنان ملک عظیمند.

بنابراین مردم چه حسادت وعداوت داشته باشند، چه تسلیم شوند خداوند فضائل اولیای خود را برای مردم بیان می کند چه مردم خوششان بیاید، چه اکراه داشته باشند. چه مردم دوست علی علیه السلام باشند و چه دشمن، فضائل علی علیه السلام را بیان می کند همچنان که انبیاء مورد حسادت مردم قرار می گرفتند، ائمه هدی علیهم السلام هم مورد حسادت و عداوت مردم (منکرین) واقع شدند.

لذا برای همین است که جنگ و خونریزی ، عداوت و حسادت و بغض و کینه و غارت و ... از ناحیه دشمنان واقع می شد و حتی شیعیان را به جرم دوستی با اهل بیت رسول الله صلی الله علیه واله میکشتند. در دعای ندبه می خوانیم:

فَأَضَبَّتْ عَلَی عَداوَتِهِ، وَأَکَبَّتْ عَلَیٰ مُنابَذَتِهِ، حَتَّی قَتَلَ النَّاکِثِینَ وَالْقاسِطِینَ وَالْمارِقِینَ، وَلَمَّا قَضی نَحْبَهُ وَقَتَلَهُ أَشْقَی الْآخِرِینَ یَتْبَعُ أَشْقَی الْأَوَّلِینَ لَمْ یُمْتَثَلْ أَمْرُ رَسُولِ اللّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ فِی الْهادِینَ بَعْدَ الْهادِینَ، وَالْأُمَّهُ مُصِرَّهٌ عَلَی مَقْتِهِ،

ص: 313


1- تفسیر نور الثقلین491/1

مُجْتَمِعَهٌ عَلَی قَطِیعَهِ رَحِمِهِ، وَ إِقْصاءِ وُلَدِهِ، إِلّا الْقَلِیلَ مِمَّنْ وَفَی لِرِعایَهِ الْحَقِّ فِیهِمْ فَقُتِلَ مَن قُتِلَ وَسُبِی مَن سُبِی وَ أقصِی مَن أقصِی. (1)

پس (دشمنان) برعداوت او (علی) قیام کردند و بر برانداختن او هجوم آوردند تا اینکه مخالفین و عدول کنندگان و خارجین از دین را کشت و چون مرگش فرارسید، شقی ترین امت آخرالزمان به پیروی از شقی ترین پیشینیان او را کشت. امرو فرمان رسول خدا صلی الله علیه واله درباره رهبری امامان، دنبال هم اجرا نشد و امت اصرار بر دشمنی و قطع رحم و تبعید اولادش داشتند و عده ای از آنان رعایت حق آنان را نمودند تا آنکه عده ای از آنان را کشتند و عده ای را اسیر کردند وعده ای را تبعید کردند.

حسد چیست؟

حسد عبارتست از آرزوی از دست رفتن نعمت هایی که صلاح برادر مؤمن است. حال اگر آرزوی از دست رفتن نعمت از او نکند بلکه مثل او را برای خود بخواهد آن را غبطه گویند. و اگر از دست رفتن چیزی را از کسی بخواهد که صلاح او نباشد به آن غیرت گویند.

مقابل حسد، نصیحت است و آن عبارتست از خواستن نعمتی که صلاح برادر مسلمان باشد برای او. حال به دلیل اینکه هر کس نمی تواند بفهمد که صلاح و فساد دیگران چیست، پس شرط نصیحت و دوستی آن است که در اموری که صلاح و فساد آن مشتبه است ، از خدا چنین درخواست کند که خدایا اگر صلاح اوست باقی باشد و اگر باعث فساد است از بین برود.

معیار در نصیحت آن است که آنچه را برای خود دوست داری ، برای برادر دینی خود نیز بخواهی و آنچه را برای خود دوست نمی داری، برای او نیز دوست نداشته باشی و معیار در حسد آن است که آنچه را برای خود می خواهی برای او نخواهی و حسد از

ص: 314


1- بحار الانوار 99/ 106.

بدترین امراض نفسانی و از بدترین رذایل و خبیث ترین آن هاست. (1)

روایات حسد

- قالَ أبُو جَعفَرٍ عَلَیهِ السَّلام : وَ إِنَّ الحَسَدَ لَیأکُلُ الإِیمَانَ کَمَا تَأکُلُ النَّارُ الحَطَب. (2)

امام باقر عالیه السلام فرمودند: حسد ایمان را می خورد و از بین می برد همان طوری که آتش هیزم را نابود می کند و می سوزاند.

2- قالَ أبُو عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام : آفَهُ الدِّینِ الحَسَدُ وَ العُجبُ وَ الفَخر.(3)

امام صادق علیه السلام فرمودند: حسد و عجب و فخر فروشی آفت دین هستند .

3- عَن أبِی عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام قالَ: إِنَّ المُؤمِنَ یغبِطُ وَلاَ یَحسُدُ وَ المُنَافِقُ یَحسُدُ وَلاَ یَغبِط. (4)

امام صادق علیه السلام فرمودند: مؤمن غبطه می خورد ولی حسد نمی ورزد،اما منافق حسد می ورزد و غبطه نمی خورد.

4- قالَ عَلِی عَلَیهِ السَّلام : الحَسَدُ شَرُّ الأمرَاض. (5)

حضرت علی علیه السلام فرمودند: حسد بدترین بیماری هاست .

5- وَ قالَ عَلَیهِ السَّلام : الحَاسِدُ یَرَی أنَّ زَوَالَ النِّعمَهِ عَمَّن یَحسُدُهُ نِعمَهٌ عَلَیه . (6)

حضرت علی علیه السلام فرمودند: حسد این است که می خواهد نعمتی که خداوند به یک مؤمن مسلمان داده از دست او برود تا خود به او برسد.

ص: 315


1- معراج السعاده / 347
2- کافی 306/2 ؛ بحار الانوار 237/70
3- کافی /307
4- همان
5- غرر الحکم /15 فصل اول ح 387
6- همان

6- قالَ رُسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه : قالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ لِمُوسَی بنِ عِمرَانَ: یا ابنَ عِمرَانَ لاَ تَحسُدَنَّ النَّاسَ عَلَی مَا آتَیتُهُم مِن فَضلِی وَلاَ تَمُدَّنَّ عَینَیکَ إِلَی ذَلِکَ وَلاَ تُتبِعهُ نَفسَکَ فَإِنَّ الحَاسِدَ سَاخِطٌ لِنِعَمِی صَادٌّ لِقَسمِی الَّذِی قَسَمتُ بَینَ عِبَادِی. (1)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: خدای عزوجل به موسی بن عمران علیه السلام فرمود: ای پسر عمران ! مبادا به مردم حسد بری درباره آنچه که من از فضل خود به آنها داده ام، چشمانت را به دنبال آن دراز مکن و دل خود را به دنبال آن روانه مکن، زیرا آنکه حسد برد، نعمت مرا بد داشته و از آن قسمتی که من میان بنده هایم کردم جلو گرفته و هر که چنین باشد، من از او نیستم و او هم از من نیست .

7- قالَ الصَادِقُ عَلَیهِ السَّلام : لاَ رَاحَهَ لِحَسُود. (2)

امام صادق علیه السلام فرمودند: حسود آسایش ندارد.

8- قالَ عَلِیُ عَلَیهِ السَّلام : الحَسُودَ لاَ یَسُود . (3)

حضرت علی علیه السلام فرمودند: حسود بهره ای از حسد نمی برد.

9- قالَ الصَادِقُ عَلَیهِ السَّلام : إِیاکُم أن یَحسُدَ بَعضُکُم بَعضاً فَإِنَّ الکُفرَ أصلُهُ الحَسَد.(4)

امام صادق علیه السلام فرمود: برحذر باشید از حسد ورزیدن برخی از شماها بر برخی دیگرکه ریشه کفر حسد است.

10- قالَ الصَادِقَ عَلَیهِ السَّلام : قالَ لُقمَانُ لاِبنِهِ لِلحَاسِدِ ثَلاَثُ عَلاَمَاتٍ یَغتَابُ إِذَا غَابَ وَیتَمَلَّقُ إِذَا شَهِدَ وَ یَشمَتُ بِالمُصِیبَه .(5)

ص: 316


1- کافی 2/ 307 ح 6، بحار الانوار 249/70 .
2- بحار الانوار 252/70ح 12.
3- غرر الحکم /34 فصل اول ح1060.
4- کافی 8/8.
5- خصال شیخ صدوق /121.

امام صادق علیه السلام فرمود: لقمان به پسرش گفت: شخص حسود سه نشانه دارد، اول وقتی غایب باشد غیبت می کند، دوم وقتی حاضر باشد تملق و چاپلوسی می کند. سوم هنگامی که بلا و گرفتاری به کسی برسد سرزنش می کند.

11- قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه : ذَاتَ یَومٍ لأِصحَابِهِ: ألاَ إِنَّهُ قَد دَبَّ إِلَیْکُمْ دَاءُ الأُمَمِ مِن قَبْلَکُم وَ هُوَ الْحَسَدُ ،لَیسَ بِحَالِقِ الشَّعرِ لَکِنَّهُ حَالِقُ الدِّینِ وَینجِی مِنهُ أن یکُفَّ الإِنسَانُ یَدَهُ وَ یخزُنَ لِسَانَهُ وَلاَ یَکُونَ ذَا غَمزٍ عَلَی أخِیهِ المُؤمِن. (1)

روزی پیامبراکرم صلی الله علیه واله به اصحاب خود فرمودند: توجه داشته باشید به راستی روی آورده است به سوی شما درد و مرضی که امت های پیشین را فرا گرفته بود و آن حسد است. موی بدن را نمی زداید ولی زداینده و نابود کننده دین است. انسان در صورتی از بلای حسد در امان است که زبان و دست خود را نگه دارد وطعنه بر برادر خود نزند و سخن چینی درباره اش نکند.

12- قالَ الصَادِق عَلَیهِ السَّلام لاَبِی جَعفَر ابنُ النُّعمانِ الاَحَول : إِنَّ اَبغَضَکُم إِلَی المُتَرَاسُّونَ المَشَّاءُونَ وَ بِالنَّمَائِمِ الحَسَدَهُ لإِخوَانِهِم لَیسُوا مِنِّی وَلاَ أنَا مِنهُم إِنَّمَا أولِیائِی الَّذِینَ سَلَّمُوا لأِمرِنَا وَ اتَّبَعُوا آثَارَنَا وَ اقتَدَوا بِنَا فِی کُلِّ اُمُورِنَا ثُمَّ قالَ وَالله لَو قَدَّمَ أحَدُکُم مِلءَ الأرضِ ذَهَباً عَلَی اللهِ ثُمَّ حَسَدَ مُؤمِناً لَکَانَ ذَلِکَ الذَّهَبُ مِمَّا یکوَی بِهِ فِی النَّار. (2)

حضرت صادق علیه السلام به ابی جعفر فرزند نعمان احول فرمودند: دشمن ترین شما نزد من بزرگ منش هایی هستند که سخن چینی و حسد نسبت به برادرانشان می ورزند. نه آن ها از من هستند و نه من از آن هایم سپس فرمودند: به خدا قسم هرگاه یکی از شما به اندازه روی زمین طلا در راه خدا بدهد بعد از آن نسبت به مؤمنی رشک ببرد به وسیله

ص: 317


1- وسائل الشیعه 11/ 294 ح 20768؛ بحار الانوار 253/70 .
2- بحار الأنوار 288/75 ؛ سفینه البحار1/ 252.

همان طلاها پوست بدنش را در جهنم می سوزانند.

13- هُشام ابنُ الحَکَم عَن الکاظِم عَلَیهِ السَّلام قالَ: یا هِشَامُ أفضَلُ مَا تَقَرَّبَ بِهِ العَبدُ إِلَی اللهِ بَعدَ المَعرِفَهِ بِهِ الصَّلاَهُ وَبِرُّ الوَالِدَینِ وَ تَرکُ الحَسَدِ وَ العُجبِ وَ الفَخر. (1)

امام کاظم علیه السلام فرمودند: ای هشام ! برترین چیزی که بعد از شناخت ومعرفت خداوند بنده را به خدا نزدیک می کند نماز خواندن، احسان به والدین و ترک حسد و جب وفخر است.

14- عَن أبِی عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام قالَ: ثَلاَثَهٌ لَم یَنجُ مِنهَا نَبِی فَمَن دُونَهُ التَّفَکُّرُ فِی الوَسوَسَهِ فِی الخَلقِ وَ الطِّیرَهُ وَ الحَسَدُ إِلاَّ أنَّ المُؤمِنَ لاَ یَستَعمِلُ حَسَدَه . (2)

امام صادق علیه السلام فرمودند: از سه چیز هیچ پیغمبری نجات نیافته چه رسد به دیگران، فکر در وسوسه های خلقت و پیدایش، فال بد نزدن، رشک و غبطه. مگراینکه حسد خود را به مرحله عمل نمی رساند. (البته انبیاء مقام عصمت دارند و حتی خطور گناه هم در ذهن خود ندارند. این درس است برای سایر مخلوقات تا از این گناهان دوری کنند).

15- عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : أُصُولُ اَلْکُفْرِ ثَلاَثَهٌ اَلْحِرْصُ وَ اَلاِسْتِکْبَارُ وَ اَلْحَسَدُ فَأَمَّا اَلْحِرْصُ فَإِنَّ آدَمَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ حِینَ نُهِیَ عَنِ اَلشَّجَرَهِ حَمَلَهُ اَلْحِرْصُ عَلَی أَنْ أَکَلَ مِنْهَا وَ أَمَّا اَلاِسْتِکْبَارُ فَإِبْلِیسُ حِینَ أُمِرَ بِالسُّجُودِ لِآدَمَ اِسْتَکْبَرَ وَ أَمَّا اَلْحَسَدُ فَابْنَا آدَمَ حَیْثُ قَتَلَ أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ . (3)

ابی بصیر از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمودند: ریشه کفرسه چیز است:

ص: 318


1- مستدرک الوسائل 327/2
2- وسائل الشیعه جلد جهاد نفس 11/ 293 ح 20761
3- کافی 289/2 ؛ بحار الانوار104/69 .

حرص و تکبر و حسد. اما حرص آدم را وادار کرد که از آن درخت نهی شده بخورد. اما تکبر ابلیس را بدبخت کرد در آن هنگام که مأمور به سجده برای آدم شد (سجده برای خداوند بود) با ورزید و حسد که قابیل پسر آدم برادر خود هابیل را کشت و دستش به خون او آلوده گشت.

16- عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عَن آبَائِهِ : فِی وَصِیهِ النَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه لِعَلِی عَلَیهِ السَّلام قالَ: یَا عَلِیُّ أَنْهَاکَ عَنْ ثَلاَثِ خِصَالٍ اَلْحَسَدُ وَ اَلْحِرْصُ وَ اَلْکِبْرُ. (1)

امام جعفرصادق علیه السلام از پدرانش در وصیت پیامبر صلی الله علیه واله به امیر المؤمنین علیه السلام نقل می کند که فرمودند: ای علی! تو را از سه چیز برحذر می دارم؛ حسد و حرص و کبر « خطابش به ما می باشد و الا حضرت علی علیه السلام که معصوم است».

17- قالَ عَلِی عَلَیهِ السَّلام : صِحَّهُ الجَسَدِ مِن قِلَّهِ الحَسَد. (2)

مولا علی علیه السلام فرمودند: سلامتی بدن، از کمی حسد یا از نبودن حسد می باشد.

18-قَالَ عَلِی عَلَیْهِ السَّلاَمُ: إِنَّ اَللَّهَ یُعَذِّبُ سِتَّهً بِسِتَّهٍ ؛ اَلْعَرَبَ بِالْعَصَبِیَّهِ وَ اَلدَّهَاقِینَ بِالْکِبْرِ وَ اَلْأُمَرَاءَ بِالْجَوْرِ وَ اَلْفُقَهَاءَ بِالْحَسَدِ وَ اَلتُّجَّارَ بِالْخِیَانَهِ وَ أَهْلَ اَلرُّسْتَاقِ بِالْجَهْلِ. (3)

مولا علی علیه السلام فرمودند: خدا 6 طایفه را به شش خصلت عذاب کند. عرب را به واسطه تعصب و نژاد پرستی، خان ها و دهدارها را برای تکبر و بزرگ منشی، امیران و فرماندهان را به واسطه ستم کردن، فقها را به واسطه حسد، بازرگانان را به واسطه خیانت و ده نشینان و روستایان را به واسطه نادانی.

ص: 319


1- وسائل الشیعه 293/11 ح 20762.
2- همان /294 ح 20767.
3- خصال 289/1 .

ادامه حدیث شریف کساء

اشاره

فَقُلتُ وَعَلَیکَ السَّلامُ یا وَلَدی وَیا قُرَّهَ عَینی وَ ثَمَرَهَ فُؤادی .

«سلام بر تو ای فرزندم وای نور چشمم وای میوه دلم».

لغت عینی:

به معنای چشم. اعین وعیون واعیان جمع عین به معنای چشمه، ذات و نفس هر چیز، حاضر، بزرگ قوم. (1)

عین در قرآن

این کلمه در قرآن 61 مورد آمده است.

1) «...فَانفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَهَ عَیْنًا...»-«سوره بقره آیه 60»

2) «فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْنًا...»-«سوره مریم آیه 26»

3) « وَعِندَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ عِینٌ »-«سوره صافات آیه 48»

4) «وَ قالَتِ امرَأتُ فِرعَونَ قُرَّتُ عَینٍ لی وَلَکَ لاَ تَقتُلُوه ...»-«سوره قصص آیه 9»

5) « کَذَلِکَ وَزَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِینٍ»-«سوره دخان آیه 54»

6) « وَ حُورٌ عین»-«سوره واقعه آیه 22»

7) « عَیْنًا یَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیرًا»-«سوره انسان آیه 6 »

8)«عَیْنًا فِیهَا تُسَمَّی سَلْسَبِیلًا»-«سوره انسان آیه 18»

ص: 320


1- عانَ الرَّجُلَ عَینًا: به او چشم زخم رسانید. عائِن عانَ الماءُ، اَوِ الدَّمعُ عَینًا و َعَیانًا وَ عَیناناً: آب یا اشک چشم روان گردید. اَعیُن وَ عُیُون جمع عَین: چشمه، چشم، زانو، گودال، میان زانو، چشمه آفتاب یا پرتو آن، ترازو، اهل شهر، دیدبان ، جاسوس، پوست که در آن گلوله کمان افتد. گروه ، قوت، حس بینائی، حقیقت قبله ، بهترین و گزیده چیزی، درشت ، مال پیدا، شخصی، ربا، مهتر، بزرگ قوم، مال، جای ریزش آب کاریز، باران چند روزه ، جایمتفرق شدن آب چاه، نظرگاه و منظر مردم، میل ترازو، کناره ، نیم دانگ از هفت دینار، نگاه ، کنیز، طلا و... کلمه عین 70 معنا دارد. «فرهنگ جامع و عمید»
از فواید چشم، اشک است.

از فوائد چشم، اشک و گریه است، چون ظریف ترین اعضا و جوارح انسان، چشم است و رقیق ترین عضو بدن است و خصوصا مادر نسبت به فرزندش خیلی دل سوز است به مجرد اینکه، چشمش به فرزندش بیفتد شیفته او می شود و چهره اش باز می شود و اگر او را چند روز نبیند غمگین می شود.

قنداقه حسین علیه السلام به آسمان می رود

در روایات آمده است که روزی حضرت فاطمه علیها السلام وارد خانه شد، دید امام حسین علیه السلام که درگهواره بود، نیست. فورا از منزل خارج شد و با چشم گریان خدمت پدر در مسجد رسید. رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمود: خدا چشمانت را نگریاند چه شده است دخترم؟ عرض کرد: حسین درگهواره بوده و من مشغول دستاس بودم. بعد از مدتی وارد اطاق شدم او را نیافتم. رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: دخترم صابر باش خداوند او را به توبر می گرداند. بعد رو به آسمان کرد و فرمود: خدایا دخترم زهرا گریان است، حسین را به او بازگردان. در این حال جبرئیل نازل شد و سلام رساند و عرض کرد: ناراحت مباش یا رسول الله ! فرشتگان شیفته جمال حسین و زیارت او شدند از خداوند تقاضا کردند که همه یا فوج فوج در زمین بیایند و امام حسین علیه السلام را زیارت کنند. خداوند اجازه ورود نداد که همه پایین آیند، اما مرا فرستاد که قنداقه او را بالا ببرم تا در آنجا وی را زیارت کنند. لذا من به امر خداوند او را بردم و ملائکه او را زیارت کردند و الآن او را به زمین آوردم و در گهواره گذاشتم. رسول اکرم صلی الله علیه واله این خبر را به دخت گرامی خود حضرت فاطمه زهرا علیها السلام داد و حضرت صدیقه طاهره علیها السلام وارد خانه شد تا چشمش به فرزند عزیز و دلبندش حسین علیه السلام افتاد بسیار خوشحال شد. (1)

ص: 321


1- مرآت الجنات به نقل از تحفه المجالس /203.
روایات اشک چشم

1- قالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه : سَبعَهٌ فِی ظِلِّ عَرشِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ یَومَ لاَ ظِلَّ إِلاَّ ظِلُّهُ... رَجُلٌ ذَکَرَ اللهَ عَزَّوَجَلَّ خَالِیاً فَفَاضَت عَینَاهُ مِن خَشیَهِ الله. (1)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: هفت کس در سایه عرش خدای عزوجل باشند، روزی که جز سایه او سایه ای نباشد: ... مردی که در خلوت یاد خدای عزوجل کند و از ترس خدا چشمانش گریان شود.

2- وَقالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه: مَن خَرَجَ مِن عَینِهِ مِثلُ الذُّبَابِ مِنَ الدَّمعِ مِن خَشیَهِ اللهِ آمَنَهُ اللهُ تَعَالَی بِهِ یَؤمَ الفَزَعِ الأکبَر. (2)

و نیز فرمودند: کسی که به اندازه بال مگسی از خوف خداوند از چشمش اشک بریزد، روز قیامت خداوند او را از فزع (ترس، ناله، زاری) بزرگ روز قیامت امان دهد.

3- قالَ أمِیرُالمُؤمِنِینَ عَلَیهِ السَّلام : بُکَاءُ العُیونِ خَشیَهُ القُلُوبِ مِن رَحمَهِ اللهِ تَعَالَی فَإِذَا وَجَدتُمُوهَا فَاغتَنِمُوا الدُّعَاء. (3)

امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: گریه چشم ها و ترس دلها از رحمت خداوند متعال است پس وقتی که این حالت را یافتید دعا را غنیمت بشمارید.

4- قالَ الإِمَامُ زَینَ العَابِدِین عَلَیهِ السَّلام : مَا مِن قَطرَهٍ أحَبَّ إِلَی اللهِ عَزَّوَجَلَّ مِن قَطرَتَینِ قَطرَهِ دَمٍ فِی سَبِیلِ اللهِ وَ قَطرَهِ دَمعَهٍ فِی سَوَادِ اللَّیلِ لاَ یُرِیدُ بِهَا عَبدٌ إِلاَّ اللهَ عَزَّوَجَل. (4)

امام زین العابدین علیه السلام فرمودند: قطره ای در نزد خداوند محبوب تر از دوقطره

ص: 322


1- بحار الانوار 2/81 ح 71
2- همان 336/90
3- مکارم الاخلاق 96/2 ح 10.
4- بحار الأنوار 378/66

نیست، قطره خونی که در راه خدا بریزد و قطره اشکی که در تاریکی شب برای ترس از خدا ریخته گردد که فقط این کار بنده برای خداوند باشد.

5- قالَ الإِمَامُ البَاقِر عَلَیهِ السَّلام : کُلُّ عَیْن باکِیَهٌ یَوْمَ الْقِیامَهِ غَیْرُ ثَلاث; عَیْنٌ سَهِرَتْ فی سَبیلِ اللهِ، وَ عَیْنٌ فاضَتْ مِنْ خَشْیَهِ اللهِ، وَ عَیْنٌ غَضَّتْ مِنْ مَحارِمِ اللهِ.(1)

امام باقر علیه السلام فرمودند: همه چشم ها روز قیامت گریانند مگر سه چشم؛ چشمی که در شب برای خداوند بیدار باشد و چشمی که از خوف و خشیت خداوند اشک ریخته باشد و چشمی که از آنچه که خداوند بر او حرام کرده فرو گرفته شده باشد.

6- قالَ الإِمَامُ الصَّادِقَ عَلَیهِ السَّلام : وَ ما مِنْ شی ءٍ الّا وَ لَهَ کیلٌ اوْ وَزْنٌ الّا الدُّموعَ فَانَّ الْقَطْرَهَ مِنْها تُطْفی بِحاراً مِنْ نارٍ وَ اذا اغَرَّ وَ رَقَتِ الْعَینُ بِمائِها لَمْ یرْهَقْ وَجْهَهُ قَتْرٌ وَ لاذِلَّهٌ، فَاذا فاضَتْ حَرَمَهُ اللَّهُ عَلَی النّارِ، وَلَوْ انّ با کیاً بَکی فی امَّهٍ لَرُحِمُوا. (2)

امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ چیزی (در عالم) نیست، مگر اینکه کیل یا وزن مشخصی دارد، مگر اشک چشم (از نظر ارزشمندی). یک قطره اشک از آن دریایی از آتش را خاموش می کند و هنگامی که اشک از چشم خارج شود، اما بر صورت جاری نشود هرگز ذلت نبیند و هنگامی که بر صورت جاری شود خداوند جهنم را براو حرام می کند و اگر یک نفر در میان امتی گریه کند خداوند به خاطر آن یک نفر به همه امت ترحم نماید.

7- قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه : مِن عَلاَمَاتِ الشَّقَاءِ جُمُودُ العَین.(3)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: از علامت و نشانه شقاوت و بدبختی خشک بودن چشم است.

ص: 323


1- بحار الانوار 195/7 ح 62.
2- همان 331/90 .
3- همان 330/90

8- قالَ أمِیرُالمُؤمِنِینَ عَلَیهِ السَّلام : مَا جَفَّتِ اَلدُّمُوعُ إِلاَّ لِقَسْوَهِ اَلْقُلُوبِ وَ مَا قَسَتِ اَلْقُلُوبُ إِلاَّ لِکَثْرَهِ اَلذُّنُوب. (1)

امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: اشک چشم خشک نگردد مگر به خاطر سختی دل ها و دلها سخت نگردد مگر به خاطر زیادی گناهان.

9- قالَ الصَّادِقَ عَلَیهِ السَّلام : رَحِمَ اللهُ شِیعَتَنَا شِیعَتُنَا هُم وَ اللهُ المُؤمِنُونَ فَقَد وَاللهِ شَرَکُونَا فِی المُصِیبَهِ بِطُولِ الحُزنِ وَ الحَسرَهِ .(2)

امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند شیعیان ما را رحمت کند به خدا که مؤمنین واقعی آنانند، به خدا سوگند آنان در مصیبت ما شریک هستند و همواره در مصیبت ما غم خورند و حسرت برند.

10- قالَ أمِیرُالمُؤمِنِینَ عَلَیهِ السَّلام : إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی اطَّلَعَ إِلَی الارْضِ فَاخْتَارَنَا وَ اخْتَارَ لَنَا شِیعَهً یَنْصُرُونَنَا وَ یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَ یبذُلُونَ أموَالَهُم وَ أنفُسَهُم فِینَا أولَئِکَ مِنَّا وَ إِلَینَا.(3)

امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند: خداوند تبارک و تعالی توجهی به زمین نمود ما را برگزید و برای ما شیعیانی انتخاب کرد که ما را یاری کنند. در شادی ما شادند و در حزن ما محزون و از جان و مال در راه ما مضایقه ندارند آن ها از ما هستند و به سوی ما برمی گردند.

11- عَنِ الصَّادِقَ عَلَیهِ السَّلام أنَّهُ قالَ: رَحِمَ اللهُ شیعَتِنَا إِنَّهُم اُوذُوا فِینَا وَلَو نَؤُذُ فِیهِم شِیعَتُنَا مِنَّا خُلِقُوا مِن فَاضِلَ طینَتِنَا وَ عَجَنُوا بِماءِ وِلاَیَتِنَا رَضُوا بِنَا اَئَمَّهً وَ رَضِینَا بِهِم شِیعَهِ یُصیبَهُم مُصابُنَا وَ یُبکیِهِم أوصَابِنَا وَ یَحزُنُهُم حُزُنُناوَ

ص: 324


1- همان 55/67 .
2- لهوف /139.
3- خصال 485/2

یَسُرُّهُم سُرُورَنا وَنَحنُ نَتَألَّمُ بِتَألُمِهِم...(1)

امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند شیعیان ما را رحمت نماید. آنان در مصائب و امور ما اذیت و آزار می بینند و ما هم به خاطر آنان ناراحتیم و اذیت و آزار می بینیم. شیعیان ما از زیادی گل ما خلق شده اند و به آب ولایت ما عجین و خمیر گشته اند و به ما ائمه و امامان راضی شده اند، ما هم از آنان راضی و خشنودیم که شیعه باشند. به خاطر مصائب ما مصیبت می بینند و به خاطر مصائب ما گریه می کنند وبه خاطر حزن و نگرانی مامحزون و نگرانند و به خاطر خوشحالی ما خوشحالند و ما هم به خاطر الم و دردهای (درونی و برونی) آنها دردمند می شویم.

12- قالَ الرِضا عَلَیهِ السَّلام لریَّانِ بنِ شُبَیب ... یَا ابنَ شَبِیبٍ إِن سَرَّکَ أن تَکُونَ مَعَنَا فِی الدَّرَجَاتِ العُلَی مِنَ الجِنَانِ فَاحزَن لِحُزنِنَا وَ افرَح لِفَرِحنَا وَ عَلَیکَ بِوَلاَیَتِنَا فَلَو رَجُلاً أحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللهُ تَعَالَی مَعَهُ یَومَ القِیامَه .(2)

امام رضا علیه السلام به ریان بن شبیب فرمودند: ای ابن شبیب ! اگر دوست داری با ما در درجات عالی بهشت همراه باشی، در اندوه ما اندوهگین و در خوشحالی ما، خوشحال باش، و بر تو باد به ولایت ما، زیرا اگر کسی سنگی را دوست داشته باشد، خداوند در روز قیامت او را با آن سنگ محشور خواهد کرد.

13- عَن أبِی عَبدِالله عَلَیهِ السَّلام قالَ: مَن ذُکِرنَا عِندَهُ فَفَاضَت عَینَاهُ حَرَّمَ اللهُ وَجهَهُ عَلَی النَّار.(3)

امام صادق علیه السلام فرمود: کسی که ما را یاد کند و اشک چشم او جاری شود خداوند صورت او را بر جهنم حرام می کند .

ص: 325


1- وسائل المحبین ترجمه الخصائص الحسینیه مرحوم شوشتری
2- ناسخ التواریخ 281/3 .
3- کامل الزیارات /104.

14-عَنِ الصَّادِقَ عَلَیهِ السَّلام قالَ: مَن ذُکِرنَا عِندَهُ فَفَاضَت عَینَاهُ وَلَو مِثلَ جَنَاحِ بِعُوضَهٍ [ الذُّبَابِ] غُفِرَلَهُ ذُنُوبُهُ وَ لَو کَانَت مِثلَ زَبَدِ البَحرِ. (1)

امام صادق علیه السلام فرمودند: هر کس که نامی از ما اهل بیت نزد او برده شود و برای مصائب ما و آنچه به ما از طرف دشمن رسیده است گریه کند گرچه به اندازه بال مگسی باشد گناهان او بخشیده می شود.

15- قالَ الرِضا عَلَیهِ السَّلام : مَن تَذَکَّرَ مُصَابَنَا وَ بَکَی لِمَا ارتُکِبَ مِنَّا کَانَ مَعَنَا فِی دَرَجَتِنَا یَومَ القِیامَهِ وَ مَن ذُکِّرَ بِمُصَابِنَا فَبَکَی وَ اَبکَی لَم تَبکِ عَینُهُ یَومَ تَبکِی العُیونُ وَمَن جَلَسَ مَجلِساً یَحیا فِیهِ أمرُنَا لَم یَمُت قَلبُهُ یَؤمَ تَمُوتُ القُلُوبُ . (2)

امام رضا علیه السلام فرمودند: هر کس مصیبت های ما را یادآور شود و بر آن چیز هایی که بر سرما آمده است گریه کند، در روز قیامت با ما و در درجه ما خواهد بود و هرکس مصیبت های ما را یاد کند پس گریه کند و بگریاند در روزی که همه چشم ها گریان است چشم او گریان نخواهد بود. و هر کس در مجلسی بنشیند که در آن امر ما را زنده می کنند قلبش در روزی که همه قلب ها می میرند، نمی میرد.

16- عَنِ النَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه قالَ: کُلُّ عَینٍ بَاکِیهٌ یَومَ القِیامَهِ ، إِلاَّ عَینٌ بَکَت عَلَی مُصَابِ الحُسَینِ، فَإِنَّهَا ضاحِکَهٌ مُستَبشِرَهٌ بِنَعِیمِ الجَنَّه . (3)

پیامبر صلی الله علیه واله فرمودند: هر چشمی روز قیامت گریان است، مگر چشمی که بر مصائب حسین علیه السلام گریه کرده باشد. پس او خندان است و به نعمت های بهشتی بشارت داده می شود .

17- قالَ الصَّادِق عَلَیهِ السَّلام : ... وَمَن ذُکِرَ الحُسَینِ عَلَیهِ السَّلام عِندَهُ فَخَرَجَ مِن عَینِه

ص: 326


1- همان /103.
2- امالی الصدوق مجلس هفدهم/ 73.
3- لواعج الاشجان سید محسن امین /3

[عَینَیهِ] مِنَ الدُّمُوعِ مِقدَارُ جَنَاحِ ذُبَابٍ کَانَ ثَوَابُهُ عَلَی اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَلَم یَرض لَهُ بِدُونِ الجَنَّه . (1)

امام صادق علیه السلام فرمودند:... و هرکس (مصائب) امام حسین علیه السلام را یاد کند و از چشمانش به مقدار بال مگسی اشک خارج شود بر خداست که ثوابش را بدهد (کنایه از اینکه فقط خدا اجرو ثواب او را می داند) و راضی نمی شود تا او را به بهشت ببرد.

18- عَن جَعفَرٍ الصَّادِق عَلیهِ السَّلام اَنَّهُ قالَ لِفُضَیلٍ بنِ یَسار: یَا فُضَیل! تَجْلِسُونَ وَ تُحَدِّثُونَ قَالَ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ إِنَّ تِلْکَ اَلْمَجَالِسَ أُحِبُّهَا فَأَحْیُوا أَمْرَنَا یَا فُضَیْلُ فَرَحِمَ اَللَّهُ مَنْ أَحْیَا أَمْرَنَا یَا فُضَیْلُ مَنْ ذَکَرَنَا أَوْ ذُکِرْنَا عِنْدَهُ فَخَرَجَ مِنْ عَیْنِهِ مِثْلُ جَنَاحِ اَلذُّبَابِ غَفَرَ اَللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ لَوْ کَانَتْ أَکْثَرَ مِنْ زَبَدِ اَلْبَحْرِ . (2)

امام جعفر صادق علیه السلام به فضیل بن یسار فرمودند: ای فضیل! آیا مجلس می گیرید و احادیث ما را می گویید؟ گفت: بله قربانت گردم. حضرت فرمودند: من این مجالس را دوست می دارم، یاد ما زنده می شود. رحمت خدا بر کسی که امرما را احیا کند. ای فضیل! هر کسی که ما را یاد کند یا ما نزد او یاد شویم و از چشمش به اندازه بال مگسی اشک خارج شود خداوند گناهانش را می بخشد حتی اگر به اندازه دریاها باشد.

19- عَنْ مُعَتِّبٍ مَوْلَی أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ لِدَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ : یَا دَاوُدُ أَبْلِغْ مَوَالِیَّ مِنِّی اَلسَّلاَمَ وَ أَنِّی أَقُولُ رَحِمَ اَللَّهُ عَبْداً اِجْتَمَعَ مَعَ آخَرَ فَتَذَاکَرَ أَمْرَنَا فَإِنَّ ثَالِثَهُمَا مَلَکٌ یَسْتَغْفِرُ لَهُمَا وَ مَا اِجْتَمَعْتُمْ فَاشْتَغِلُوا بِالذِّکْرِ فَإِنَّ فِی اِجْتِمَاعِکُمْ وَ مُذَاکَرَتِکُمْ إِحْیَاءً لِأَمْرِنَا وَ خَیْرُ اَلنَّاسِ مِنْ بَعْدِنَا مَنْ ذَاکَرَ بِأَمْرِنَا وَ عَادَ إِلَی ذِکْرِنَا . (3)

ص: 327


1- کامل الزیارات /100.
2- قرب الاسناد 36 ح 117؛ نفس المهموم /14.
3- وسائل الشیعه 348/16 .

امام صادق علیه السلام به شخصی به نام داود بن سرحان در مورد احیاء امر اهل بیت علیهم السلام می فرماید : ای داود. به دوستانم از جانب من سلام برسان و بگو که من می گویم : خدا رحمت کند بنده ای را که با دیگری گرد هم آیند و سخن از ولایت ما به میان آورند که سومین شخص آنان فرشته ای خواهد بود که برای آنان استغفار می کند و هیچگاه دو نفر به قصد یاد ما جمع نمی شوند، مگر آنکه خداوند به وسیله آنان بر فرشتگان خود مباهات خواهد فرمود. اجتماع و یادآوری شما موجب زنده شدن امرماست و بهترین مردم پس از ما کسی است که سخنی از ولایت ما می گوید و مردم را به یاد ما دعوت نماید.

20- قالَ اَمِیرُ المُؤمِنِین عَلَیهِ السَّلام فَوَ اللهُ لَقَد مَاتَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ، وَهُوَ عَلَی اُمَّتِهِ سَاخِطٌ أَلاَ الشِیعَهَ أَلاَ وَإِنَّ لِکُلِّ شَیءٍ عِزًّ الإِسلاَمِ الشِّیعَهُ ألاَ وَإِنَّ لِکُلِّ شَیءٍ دِعَامَهً وَ دِعَامَهُ الإِسلاَمِ الشِّیعَهُ. ألاَ وَ إِنَّ لِکُلِّ شَیءٍ ذِروَهً وَ ذِروَهُ الإِسلاَمِ الشِّیعَهُ ألاَ وَ إِنَّ لِکُلِّ شَیءٍ شَرَفاً وَ شَرَفُ الإِسلاَمِ الشِّیعَهُ. ألاَ وَ إِنَّ لِکُلِّ شَیءٍ سَیداً وَ سَیدُ المَجَالِسُ مَجَالِسُ الشِّیعَه...(1)

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه واله از دنیا رفت در حالی که برامتش خشمناک بود مگر شیعه، آگاه باشید که برای هر چیزی عزتی است و عزت اسلام شیعه است. و برای هر چیزی ستونی است و ستون اسلام شیعه است. و برای هر چیزی شرافتی است و شرافت اسلام شیعه است. و برای هر چیزی یک بزرگ و آقایی است و آقا و بزرگ مجالس، مجالس شیعه است.

ص: 328


1- کافی 213/8 - 214 ح 259.

ادامه حدیث شریف کساء

اشاره

فَقالَ لِی یا أمّاهُ اِنِّی اَشَمَّ عِندَکِ رَائِحَهً طَیِّبَهً کَاَنَّها رَائِحَهُ جَدّی رَسُولِ الله .

«پس فرزندم حسین گفت: ای مادر جان ! من در نزد تو بوی خوشی را استشمام می کنم. گویا این بوی خوش، بوی جدم رسول خدا صلی الله علیه واله است».

وَقالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه : اِنَّ الأمَّهاتَ اَربَعهُ اُمّ الأدوِیَّهَ وَأمُّ الآدابِ وَ اُمُّ العِباداتِ وَ اُمُّ الامانِی اَمّا اُمُّ جَمِیعِ الأدوِیَه قِلَّهُ الأکَلِ وَ أمّا أمُّ جَمِیعِ الآدابِ قِلَّهُ الکَلامِ وَ اَمّا اُمُّ جَمِیعِ العِباداتِ قِلَّهُ الذُنُوبِ وَ اَمّا اُمُّ جَمِیعِ الامَانِی الصَّبر.(1)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: مادرها چهارقسمند، مادر داروها، مادر آداب ، مادر عبادات ، مادر آرزوها. اما مادر جمیع داروها کم خوری است، و مادر جمیع آداب کم سخن گفتن است، و مادر جمیع عبادات کم بودن گناه و مادر همه آرزوها صبر کردن است.

صلوات:

جمله صلی الله علیه وآله وسلم اشاره به درود و صلوات بر آن حضرت است .

یکی از واجبات نماز تشهد است یعنی نماز11 واجب دارد که نهمین آن تشهد می باشد و صلوات بر پیامبراکرم صلی الله علیه واله در نماز واجب است.

در رکعت دوم تمام نمازهای واجب و رکعت سوم نماز مغرب و رکعت چهارم نماز ظهر و عصر و عشاء باید انسان بعد از سجده دوم بنشیند و در حال آرام بودن بدن تشهد بخواند یعنی بگوید:

أشهَدُ اَن لا إِلهَ إِلاَّ الله وَحدَهُ لاشَرِیکَ لَهُ وَ أشهَدُ اَنَّ مُحَمَّدًا عَبدُهُ وَ رَسُولُه اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ.

ص: 329


1- مواعظ العددیه /213.

واجب به این معناست که اگر کسی عمدا صلوات بعد از تشهد نگوید نمازش بدون شک باطل است.

شافعی که یکی از ائمه چهارگانه اهل سنت است ، در اشعار معروف خود درباره اهل بیت علیهم السلام چنین عرض اخلاص کرده است:

یا آلَ بَیتِ رَسُولَ الله حُبُّکُم *** فَرضٌ مِنَ اللهِ فِی القُرآنِ اَنزَلَهُ

یَکفِیکُم مِن عَظِیمِ الفَخرِ اَنَّکُم *** مَن لَم یُصَلِّ عَلَیکُم لاصَلاهَ لَهُ (1)

«ای اهل بیت رسول صلی الله علیه واله دوستی شما فریضه ای است از جانب خداوند که در قرآن آن را فرود آورده است، از فخر بزرگ شما این را بس که درود بر شما جزء نماز است و هر کس بر شما درود نفرستد نمازش باطل است» .

نماز بی ولای او عبادتی است بی وضو *** به منکر علی بگو نماز خود رها کند

[ سنی ها] در تشهد، من جمله حنابله می گویند: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد [ و آل را اضافه نمی کنند] و این نماز به عقیده ما باطل است و به اتفاق علما و فقهای شیعه ، و آل محمد جزء صلوات تشهد است و اگر عمدا مصلی آن را نیاورد نمازش باطل است. ثانیا آیه قرآن در مورد صلوات صریح است.

«إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا » (2)

« خدا و فرشتگانش بر پیغمبر صلی الله علیه واله درود می فرستند شما هم ای اهل ایمان براو صلوات و درود بفرستید و با تعظیم و اجلال بر او سلام گویید».

در مجمع البیان آورده است که ابوحمزه ثمالی گفته که سدی و حمید بن سعد انصاری و یزید بن زیاد از عبد الرحمن بن ابی لیلی از کعب بن عجره نقل کرده اند که بعد از نزول این آیه گفتیم: یا رسول الله صلی الله علیه واله ! ما می دانیم که چگونه برشما سلام

ص: 330


1- احقاق الحق 1/ 297.
2- سوره احزاب آیه 56.

بفرستیم، کیفیت صلوات را برای ما بیان فرمایید؟ فرمودند: بگویید:

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلٍ مُحَمَّد کَمَا صَلَّیتَ عَلَی إِبرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ وَبَارِک عَلَی آلِ مُحَمَّدٍ آلِ مُحَمَّد کَمَا بَارَکتَ عَلَی إِبرَاهِیمَ آلِ إِبرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِید.

و بعد از آن فرمودند: خداوند متعال بر من دو فرشته موکل گردانیده تا هرجا که نام من برده شود و مستمع بر من صلوات بفرستد آن فرشته ها گویند: «غفر الله لک» خدا تو را بیامرزد. خدا و فرشتگان آمین گویند و اگر بر من صلوات نفرستد آن دو فرشته گویند: «لاغفرالله لک» خدا تو را نیامرزد و خدا و فرشتگان آمین گویند. (1)

مسلم در صحیح خود نیز از کعب بن عجره نقل کرده که اصحاب بعد از نزول این آیه پرسیدند: یا رسول الله ! طریق سلام بر شما را می دانیم.

فَکَیفَ الصَّلوهُ عَلَیکَ وَعَلی اَهلِ بَیتِکَ فَقالَ: قُولُوا اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِ مُحَمَّدٍ کَمَا صَلَّیتَ عَلَی إِبرَاهِیمَ وَ آلِ إِبرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِید.

یعنی صلوات بر من و براهل بیت من را چنین بفرستید.

انس بن مالک از ابی طلحه نقل کرده است که گفت: روزی نزد پیغمبر خدا صلی الله علیه واله رفتم آن حضرت را بسیار شادان و فرحناک دیدم گفتم: یا رسول الله ! هیچ وقت این چنین شما را خوشحال ندیدم که امروز می بینم؟

قالَ: قالَ اللهَ مَن صَلِّی عَلَیکَ صَلوهً صَلَّیتَ بِهَا عَلَیهِ عَشرَ صَلَواتُ وَ مَحَوتُ عَنهَ عَشرَ سَیِّئاتٍ وَ کَتَبتُ لَهُ عَشرَ حَسَناتٍ . (2)

فرمودند: حق تعالی فرموده: هر کس یک بار برتو صلوات بفرستد من ده بار بر او صلوات بفرستم و ده گناه از او محو کنم و ده حسنه برای او بنویسم.

ص: 331


1- منهج الصادقین 355/7 .
2- همان 356/7

خلاصه عقیده تمام علمای ما بر آن است که صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام در هر دو تشهد واجب است و بعضی از علمای شافعیه نیز بر همین عقیده اند و احمد حنبل تا اندازه ای موافق است و شافعی گفته است مستحب است.

روایات در مورد صلوات

1- عَن أبِی عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام : قالَ لاَ یَزَالُ الدُّعَاءُ مَحجُوباً حَتَّی یُصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد.(1)

امام صادق علیه السلام فرمودند: پیوسته دعا محجوب است تا صلوات فرستاده شود به محمد و آل محمد علیهم السلام.

2- قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه: مَن صَلَّی عَلَیَّ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ مَلائِکَتُهُ وَ مَن شَاءَ فَلیَقِلَّ وَمَن شَاءَ فَلیکثِر. (2)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: کسی که بر من صلوات بفرستد، خداوندمتعال و ملائکه اش بر او صلوات می فرستند. هرکس خواهد کم صلوات فرستد و هر کس خواهد زیاد.

3- وَ قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : الصَّلاهُ عَلَی وَعَلَی أهلِ بَیتِی تَذهَبُ بِالنِّفَاق. (3)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: صلوات بر من و اهل بیتم نفاق را از بین می برد.

4- عَن أبِی عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام قالَ: مَن قالَ یَا رَبِّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ مِائَهَ مَرَّهٍ قُضِیَت لَهُ مِائَهُ حَاجَهٍ ثَلاَثُونَ لِلدُّنیا وَ البَاقِی لِلآخِرَه. (4)

امام صادق علیه السلام فرمودند: کسی که صد بار بگوید یا رَبِّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صد حاجت او برآورده می شود؛ سی حاجت در دنیا و بقیه در آخرت برآورده شود .

ص: 332


1- کافی 2 /491.
2- همان 492/2 .
3- همان
4- همان 493/2

5- وَقالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : مَن ذُکِرتُ عِندَهُ فَنَسِیَ أن یُصَلِّیَ عَلَیَّ خَطَّأَ اللهُ بِهِ طَرِیقَ الجَنَّه. (1)

و فرمودند: کسی که نزد او نام من برده شود و فراموش کند بر من صلوات فرستد به خطا بهشت رفته است (یعنی این شخص از عظمت پیامبر صلی الله علیه واله و اهل بیتش و فضیلت صلوات غافل است).

6- قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : أنَا عِندَ المِیزَانِ یَومَ القِیامَهِ فَمَن ثَقُلَت سَیئَاتُهُ عَلَی حَسَنَاتِهِ جِئتُ بِالصَّلاَهِ عَلَی حَتَّی أثَقِّلَ بِهَا حَسَنَاتِه. (2)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: من در قیامت نزد میزان اعمال باشم هر کس کفه گناهانش افزون تر از حسناتش شود آن صلوات هایی را که بر من فرستاده بیاورم و بر حسناتش بیفزایم تا بر گناهانش فزون آید.

7- قالَ أمِیرُالمُؤمِنِینَ عَلَیهِ السَّلام : کُلُّ دُعَاءٍ مَحجُوبٌ عَنِ السَّمَاءِ حَتَّی تُصَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِه . (3)

امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: هیچ دعایی به آسمان نمی رسد تا اینکه بر پیامبر و آلش صلوات فرستاده شود.

8- عَنِ الصَّبَّاحِ بنِ سَیابَهَ عَن أبِی عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام قالَ: ألاَ أعَلِّمُکَ شَیئاً یقِی اللهُ بِهِ وَجهَکَ مِن حَرِّ جَهَنَّمَ قالَ قُلتُ بَلَی قالَ قُل بَعدَ الفَجرِ «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» مِائَهَ مَرَّهٍ یَقِی اللهُ بِهِ وَجهَکَ مِن حَرِّ جَهَنَّم. (4)

امام صادق علیه السلام به صباح بن سیا به فرمودند: می خواهی چیزی را به تو بیاموزم که

ص: 333


1- کافی 495/2 ؛ بحار الانوار 31/17
2- ثواب الاعمال /344.
3- همان /345.
4- همان 346.

خداوند صورتت را از گرمی جهنم نگهدارد؟ عرض کردم: بلی.

فرمودند: بعد از فجر، صد بار بگو، اللهم صل علی محمد وآل محمد تا خداوند صورت تو را از گرمی جهنم حفظ کند.

9- عَن أبِی الحَسَنِ الرِّضَا عَلَیهِ السَّلام : قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه: مَن صَلَّی عَلَی یَومَ الجُمُعَهِ مِائَهَ صَلاَهٍ قَضَی اللهُ لَهُ سِتِّینَ حَاجَهً ثَلاَثُونَ لِلدُّنیا وَ لِلآخِرَه. (1)

امام رضا علیه السلام فرمودند: پیامبراکرم صلی الله علیه واله فرمودند: هر که در روز جمعه صدمرتبه بر من صلوات بفرستد، خداوند شصت حاجت او را برآورده کند؛ سی حاجت در دنیا و سی حاجت در آخرت.

10- عَنْ أَبِی الْمُغِیرَهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع یَقُولُ مَنْ قَالَ فِی دُبُرِ صَلَاهِ الصُّبْحِ وَ صَلَاهِ الْمَغْرِبِ قَبْلَ أَنْ یَثْنِیَ رِجْلَیْهِ أَوْ یُکَلِّمَ أَحَداً إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ ذُرِّیَّتِهِ قَضَی اللَّهُ لَهُ مِائَهَ حَاجَهٍ سَبْعِینَ فِی الدُّنْیَا وَ ثَلَاثِینَ فِی الْآخِرَهِ قَالَ قُلْتُ مَا مَعْنَی صَلَاهِ اللَّهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ صَلَاهِ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ صَلَاهُ اللَّهِ رَحْمَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ صَلَاهُ مَلَائِکَتِهِ تَزْکِیَهٌ مِنْهُمْ لَهُ وَ صَلَاهُ الْمُؤْمِنِینَ دُعَاءٌ مِنْهُمْ لَهُ وَ مَنْ شَرَّکَ آلَ مُحَمَّدٍ فِی الصَّلَاهِ عَلَی النَّبِیِّ وَ آلِهِ فَقَالَ :

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فِی الْأَوَّلِینَ وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فِی الْآخِرِینَ وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فِی الْمَلَإِ الْأَعْلَی وَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فِی الْمُرْسَلِینَ اللَّهُمَّ أَعْطِ مُحَمَّداً الْوَسِیلَهَ وَ الشَّرَفَ وَ الْفَضِیلَهَ وَ الدَّرَجَهَ الْکَبِیرَهَ اللَّهُمَّ إِنِّی آمَنْتُ بِمُحَمَّدٍ وَ لَمْ أَرَهُ فَلَا تَحْرِمْنِی یَوْمَ الْقِیَامَهِ رُؤْیَتَهُ وَ ارْزُقْنِی صُحْبَتَهُ وَ تَوَفَّنِی عَلَی مِلَّتِهِ وَ اسْقِنِی مِنْ حَوْضِهِ مَشْرَباً رَوِیّاً سَائِغاً هَنِیئاً لَا أَظْمَأُ بَعْدَهُ أَبَداً إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ اللَّهُمَّ کَمَا آمَنْتُ

ص: 334


1- همان / 346

بِمُحَمَّدٍ ص وَ لَمْ أَرَهُ فَعَرِّفْنِی فِی الْجِنَانِ وَجْهَهُ اللَّهُمَّ بَلِّغْ رُوحَ مُحَمَّدٍ عَنِّی تَحِیَّهً کَثِیرَهً وَ سَلَاماً .

فَإِنَّ مَنْ صَلَّی عَلَی النَّبِیِّ ص بِهَذِهِ الصَّلَاهِ هُدِمَتْ ذُنُوبُهُ وَ مُحِیَتْ خَطَایَاهُ وَ دَامَ سُرُورُهُ وَ اسْتُجِیبَ دُعَاؤُهُ وَ أُعْطِیَ أَمَلَهُ وَ بُسِطَ لَهُ فِی رِزْقِهِ وَ أُعِینَ عَلَی عَدُوِّهِ- وَ هِیَ لَهُ سَبَبُ أَنْوَاعِ الْخَیْرِ وَ یُجْعَلُ مِنْ رُفَقَاءِ نَبِیِّهِ فِی الْجِنَانِ الْأَعْلَی یَقُولُهُنَّ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ غُدْوَهً وَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ عَشِیَّه .(1)

عبدالله بن مغیره گوید: از حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام شنیدم که فرمود: هر کس در تعقیب نماز صبح و مغرب پیش از آنکه برخیزد یا با کسی سخن بگوید آیه :

« إِنَّ اللهَ وَمَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَ سَلِّمُوا تَسلیما»را بخواند و بعد بگوید« اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد النَّبیِّ وَ ذُرِّیّتِهِ»خداوند صد حاجت او را روا کند؛ هفتاد حاجت در دنیا و سی حاجت درآخرت.

عبدالله سلام گوید، پرسیدم: معنی صلوات خدا و ملائکه وصلوات مؤمنین چیست؟ فرمود: صلوات خدا رحمت است برای آنان و صلوات فرشتگان ستایش و مدح آنها بر پیغمبر صلی الله علیه واله است و صلوات مؤمنین دعا است برای او و از اسرار آل محمد علیهم السلام در موضوع صلوات این است که بر پیغمبر و آلش این نوع صلوات فرستاده است:

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ فِی الْأَوَّلِینَ، وَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ فِی الْآخِرِینَ، وَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ فِی الْمَلاَ الْأَعْلَی، وَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ فِی الْمُرْسَلِینَ اللّهُمَّ أَعْطِ مُحَمَّداً [وَ آلِ مُحَمَّد] الْوَسِیلَهَ وَالشَّرَفَ وَالْفَضِیلَهَ وَالدَّرَجَهَ الْکَبِیرَهَ .اللَّهُمَّ إِنِّی آمَنْتُ بِمُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ وَلَمْ أَرَهُ، فَلا تَحْرِمْنِی یَوْمَ الْقِیامَهِ رُؤْیَتَهُ وَارْزُقْنِی صُحْبَتَهُ، وَتَوَفَّنِی عَلَی مِلَّتِهِ، وَاسْقِنِی مِنْ حَوْضِهِ مَشْرَباً رَوِیّاً سَائِغاً هَنِیئاً لَاأَظْمَأُ بَعْدَهُ أَبَداً إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ .اللَّهُمَّ کَمَا آمَنْتُ بِمُحَمَّدٍ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَلَمْ أَرَهُ فَأَرِنِی فِی الْجِنانِ وَجْهَهُ

ص: 335


1- ثواب الاعمال /347-351.

اللّهُمَّ بَلِّغْ رُوحَ مُحَمَّدٍ عَنِّی تَحِیَّهً کَثِیرَهً وَسَلاماً.

پس هر کس بر پیغمبر صلی الله علیه واله در هر بامداد سه بار و در شبانگاه سه بار این چنین صلوات بفرستد تمام گناهان و خطاهایش نابود و محو شود و ایام شادیش به طول انجامد، و دعایش مستجاب گردد، و به آرزویش برسد، و روزیش فراوان شود و بر پیروزی بر دشمن یاری گردد، و اسباب خیر از هر سو برای او فراهم آید، و در بهشت برین از هم نشینان پیغمبر صلی الله علیه واله باشد.

11- عَن عَمَّارِ بنِ مُوسَی السَّابَاطِی قالَ :کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیهِ السَّلام فَقَالَ رَجُلٌ « اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ »

فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیهِ السَّلام یَا هَذَا لَقَدْ ضَیَّقْتَ عَلَیْنَا أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ أَهْلَ اَلْبَیْتِ خَمْسَهٌ أَصْحَابُ اَلْکِسَاءِ؟ فَقَالَ اَلرَّجُلُ کَیْفَ أَقُولُ؟ قَالَ قُلِ « اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ » فَنَکُونَ نَحْنُ وَ شِیعَتُنَا قَدْ دَخَلْنَا فِیهِ. (1)

عمار ساباطی گوید: نزد امام صادق علیه السلام بودم که شخصی گفت: « اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ اَهلِ بَیتِ مُحَمَّدٍ.» حضرت به او فرمود: ای فلانی! صلوات را ضیق و تنگ نکن. تو نمی دانستی که اهل بیت، فقط اصحاب کساء و آل عبا می باشند و پنج نفرند؟ عرض کرد: پس چگونه صلوات بفرستم؟ فرمود، بگو: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ پس ما و شیعیان ما هم در او داخل هستیم.

12-  عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِذَا صَلَّی أَحَدُکُمْ وَ لَمْ یَذْکُرِ اَلنَّبِیَّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی صَلاَتِهِ سُلِکَ بِصَلاَتِهِ غَیْرَ سَبِیلِ اَلْجَنَّهِ وَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : مَنْ ذُکِرْتُ عِنْدَهُ فَلَمْ یُصَلِّ عَلَیَّ فَدَخَلَ اَلنَّارَ فَأَبْعَدَهُ اَللَّهُ وَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی  اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : مَنْ ذُکِرْتُ عِنْدَهُ فَنَسِیَ اَلصَّلاَهَ عَلَیَّ أُخْطِئَ بِهِ طَرِیقَ اَلْجَنَّهِ .

(2)

ص: 336


1- همان /352.
2- همان /460.

امام صادق علیه السلام فرمودند: هنگامی که یکی از شما در نمازتان بر پیغمبر صلی الله علیه واله صلوات نفرستد به راه غیر بهشت رفته است و رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: کسی که من در نزد او یاد شوم و بر من صلوات نفرستد به جهنم می رود و باز هم پیامبر صلی الله علیه واله فرمودند: هر کس نام من نزد او برده شود و فراموش کند که بر من صلوات بفرستد به خطا به بهشت رفته است.

13- قالَ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : إِنَّ أبخَلَ النَّاسِ مَن ذُکِرتُ عِندَهُ وَلَم یُصَلِّ عَلیَّ. (1)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: بخیل ترین مردم کسی است که من در نزد او یاد شوم و بر من صلوات نفرستد.

14- عَن أبِی عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام قالَ: إِذَا ذُکِرَ النَّبِی فَأکثِرُوا الصَّلاَهَ عَلَیهِ فَإِنَّهُ مَن صَلَّی عَلَی النَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه صَلاَهً وَاحِدَهً صَلَّی اللهُ عَلَیهِ ألفَ صَلاَهٍ فِی ألفِ صَفِّ مِنَ المَلاَئِکَهِ وَلَم یَبقَ شَیءٌ مِمَّا خَلَقَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ إِلاَّ صَلَّی عَلَی ذَلِکَ العَبدِ لِصَلاَهِ اللهِ عَلَیهِ وَ صَلَوَاتِ مَلاَئِکَتِهِ فَمَن لاَ یَرغَبُ فِی هَذَا فَهُوَ جَاهِلٌ مَغرُورٌ بَرِئَ اللهَ مِنهُ وَ رَسُولُهُ وَأهلُ بَیتِه .(2)

امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامی که پیامبراکرم صلی الله علیه واله را یاد می کنید پس بر آن حضرت زیاد صلوات بفرستید چرا که اگر کسی یک صلوات بر آن حضرت بفرستد خداوند هزار صلوات در هزار صف از ملائکه بر او می فرستد و هیچ چیزی باقی نمی ماند مگر اینکه بر او صلوات بفرستد به خاطر صلوات خدا و صلوات ملائکه اش، پس کسی که به این عمل میل نداشته باشد خداوند و رسول خدا صلی الله علیه واله و اهل بیت رسول خدا علیهم السلام از او بیزارند.

ص: 337


1- کنز العمال 489/1 ح 2144
2- کافی 492/2 .

15- قالَ الرِّضَا عَلَیهِ السَّلام فِی حَدِیثٍ: مَن لَم یَقدِر عَلَی مَا یکَفِّرُ بِهِ ذُنُوبَهُ فَلیَکثِر مِنَ الصَّلاَهِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد فَإِنَّهَا تَهدِمُ الذُّنُوبَ هَدما. (1)

امام رضا علیه السلام در روایتی فرمودند: کسی که توان ندارد کفاره گناهانش را بپردازد، پس زیاد صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام بفرستد زیرا که خود صلوات گناه رانابود می کند.

16- عَن عَبدِ العَظِیمِ قالَ: سَمِعتُ عَلِی بنَ مُحَمَّدٍ العَسکَرِی عَلَیهِ السَّلام یَقُولُ إِنَّمَا اتَخَذَ اللهَ عَزَّوَجَلَّ إِبراهِیمَ خَلِیلاً لِکَثرَهِ صَلاَتِهِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَأهلِ بَیتِه .(2)

عبدالعظیم حسنی گوید از امام علی النقی علیه السلام شنیدم که می فرمود: خداوند حضرت ابراهیم علیه السلام را خلیل و دوست گرفت، به خاطر اینکه آن حضرت زیاد بر محمد و آل محمد علیهم السلام صلوات می فرستاد.

17- قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه : مَن صَلِّی عَلَیَّ إِیمَاناً وَ احتِسَاباً استَأنَفَ العَمَل. (3)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: کسی که از روی اخلاص و نیت درست و برای خدا و از روی ایمان صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام بفرستد؛ عمل خود را از نو آغاز کند (یعنی بخشیده شده است).

18- عَن أبِی عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام قالَ: مَا اجتَمَعَ فِی مَجلِس قَومٌ لَم یَذکُرُوا اللهَ وَلَم یَذکُرُونَا إِلاَّ کَانَ ذَلِکَ المَجلِسُ حَسرَهً عَلَیهِم یَومَ القِیامَه .(4)

امام صادق علیه السلام فرمودند: گروهی که جمع باشند و ذکر خدا و یاد ما در میانشان نباشد آن مجلس روز قیامت جز حسرت و ندامت چیز دیگری نیست.

ص: 338


1- عیون أخبار الرضا علیه السلام 596/1 ؛ بحار الأنوار 91/ 63.
2- وسائل الشیعه 1211/4 .
3- همان 1213/4
4- همان1215/4 -1216.

19 - قالَ النَّبِیُّ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : مَن کَانَ آخِرُ کَلاَمِهِ الصَّلاَهَ عَلَیَّ وَعَلَی عَلِیٍّ دَخَلَ الجَنَّه.(1)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: کسی که آخر سخن و کلامش صلوات بر من و علی علیه السلام باشد داخل بهشت گردد.

20 - وَ قالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه: مَن قالَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ قالَ اللهُ جَلَّ جَلاَلُهُ صَلَّی اللهُ عَلَیکَ فَلیَکثِر مِن ذَلِکَ وَمَن قالَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَلَم یُصَلِّ عَلَی آلِهِ لَم یَجِد رِیحَ الجَنَّهِ وَ رِیحُهَا تُوجَدُ مِن مَسِیرَهٍ خَمسِ مِائَهِ عَام. (2)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: کسی که بر محمد و آلش صلوات بفرستد خداوند عزوجل می فرماید صلوات بر تو باد. پس زیاد صلوات بفرستید و کسی که بگوید صلی الله علی محمد و برآلش صلوات نفرستد بوی بهشت به مشامش نرسد، بوی بهشت از مسیر پانصد سال به مشام می رسد.

ص: 339


1- امالی شیخ صدوق /31؛ علاقمندان به مبحث صلوات می توانند به کتاب صلوات علی النبی وآله ، تألیف این حقیر رجوع کنند.
2- بحار الأنوار 48/91

ادامه حدیث شریف کساء

اشاره

فَقُلتُ نَعَم إِنَّ جَدَّکَ وَاَخاکَ تَحتَ الکِساءِ فَدَنَی الحُسَینُ نَحوَ الکِساءِ .

«گفتم آری ای فرزندم ! جدت رسول خدا صلی الله علیه واله و برادرت حسن علیه السلام در زیر عبا هستند. پس فرزندم حسین علیه السلام به طرف عبا رفته».

لغت اخاک:

اَخ: به معنای برادر، اخوان و اخوه جمع اخ. (1)

ص: 340


1- اِخا: با هم برادری کردن، برادری . وَخِی الأمرَ وَخیّا: آهنگ آن کار را کرد. وَخِیَّ الأمرَ: طلب آن کار کرد. وَخَیَّ لِلاَمر: توجه کرد به سوی آن . واخی مُواخاهً: برادری کردند و عقد اخوت با هم بستند .« فرهنگ جامع و عمید» أخ برادر، این واژه در اصل (أخو) است و به کسی که در ولادت از یک پدر و مادر یا یکی از آن دو با همشیر بودن یعنی از یک پستان شیر خوردن با دیگری مشترک باشد او را برادر گویند، و به صورت استعاره به هر کسیکه با دیگری در قبیله یا در دین یا در کار و صنعت با معامله و دوستی و در مناسبات دیگر مشارکت داشته باشد برادر گویند مانند این آیه قرآن« لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ کَفَرُوا وَقالُوا لإِخوانِهِم» [156/ آل عمران] یعنی بخاطرمشارکتشان در کفراخوان نامیده شده اند. و آیه« اِنَّمَا المُؤمِنُونَ إِخوَهٌ » [10/ حجرات] و آیه«أ یُحِبُّ أحَدَکُم أن یَأکُلَ لَحمَ أخِیهِ مَیتاً] [12/ حجرات] (در چند آیه فوق لفظ برادر (اخ) در معنی مستعار خود بکار رفته است)، و همینطور آیه« فَإِنَّ کَانَ لَهُ إِخوَهٌ» [11/ نساء] یعنی برادران و خواهران (إخوان و أخوات). و در آیه« إِخواناً عَلَی سُرُرٍ مُتَقابِلینَ» [47/ حجر] نشانه ای است از نفی مخالفت و ناهماهنگی در میان ایشان که در بهشت، همه برادرند. کلمه أخت مؤنث (أخ) است یعنی خواهر، و حرف (ت) در آخر کلمه اخت عوض حرف محذوف اصلی آن است و در آیه« یَا أُختَ هارُونَ» [ 28/ مریم] خطاب خواهر بودن مریم به هارون از جهت همسان بودن در صلاح، و شایستگی است نه در خواهر بودن نسبی. دارند آنها نیز بهمان علت عاطفی برادر خطاب شده اند، هرچند که برادر نسبی نباشند و همین طور آیات زیر:« وَإِلَی ثَمُودَ أخاهُم»[ 73/ اعراف] و« وَ إِلَی عادٍ أخاهُم» [ 65/ اعراف] و«وَ إِلَی مَدیَنَ أخاهُم»[85/ اعراف] و اما در آیه« وَما نُرِیهِم مِن آیَهٍ إِلاَّ هِیَ أکبَرُ مِن أختِها» [48/ زخرف] از این جهت در آن آیه، آیات طبیعی به خواهر تشبیه شده اند که در صحت و روشنی وصدق مشترکند. پس عبارت (أکبر من اختها) که قسمتی از آیه است ضمیر (ها) به آیات و آیه قبل بر می گردد. که گوئی همه آیات از یک اصلند و نامیدن (اخت) برای آیات از نظر شباهت در روشنی مفهوم آن هاست. و همینطور در آیه«کُلَّمَا دَخَلَت أمَّهٌ لَعَنَت أختَها» [ 38/ اعراف] هرقومی و امتی که داخل دوزخ می شوند به پیشوایان و سران دنیائی خود که باعث گمراهیشان بوده اند نفرین می کنند زیرا در کفر و ظلم همانند بوده اند و این معنی در آیه« وَ أولِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ»[ 357/ بقره] اشاره شده است. تَأخَّیتُ، که به معنی تحریت، یعنی هماهنگ بودن و هم هدف بودن که به صورت استعاره به کار رفته و همان قصد و هدف مشترک برادر برای برادر دیگر است. گاهی هم از واژه إخوه معنی ملازمت و همراهی نمودن استفاده می شود. عبارت۔ أخِیَّه الدّایه - حلقه و ریسمانی است که حیوان را با آن به زمین می بندند.«مفردات راغب اصفهانی»
اخ در قرآن

این کلمه در قرآن 96 مورد آمده است.

1) « وَإِلَی عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا...»-«سوره اعراف آیه 65»

2) « وَإِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا»-«سوره اعراف آیه 73»

3) « قالُ یا بُنَیَّ لاَ تَقصُصُ رُؤیاکَ عَلَی إِخوَتِکَ ...»-«سوره یوسف آیه 5»

4) « وَاذکُر أخَا عادٍ إِذَا اَنذَرَ قَومَهُ بِالأَحقاف ...»-«سوره احقاف آیه 21»

5)«وَلَقَد آتَینَا مُوسَی الکِتابَ وَ جَعَلنَا مَعَهُ أخاهُ هَارُونَ وَزِیرا»-«سوره احقاف آیه 35»

لغت دنی:

نزدیک شد.

دنی در قرآن

این کلمه در قرآن 133 مورد آمده است.

1) « وَلَنُذیقَنَّهُم مِنَ العَذابِ الأدنِی دُونَ العَذابِ الأکبَرِ...»-«سوره سجده آیه 21»

2) « فِی أَدْنَی الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ»-«سوره روم آیه 3»

3) «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی*فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی»-« سوره نجم آیات 8 و9»

فرق آدنی با آقبل این است که اقبال و اقبل به معنی پیش رفتن و روی آوردن است، ولی دنی یک معنی اخص است که نزدیک شدن به هدف است. مبادرت او به شخص یا هدف نزدیک تر است.

کما فی معراج النبی صلی الله علیه واله : « ُثمَّ دَنَا فَتَدَلَّی*فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی »(1)

« سپس پیامبر صلی الله علیه واله نزدیک آمد و به افق اعلی نزدیک تر شد، تا [فاصله اش] به قدر [طول] دو [انتهای] کمان یا نزدیکتر شد» .

ص: 341


1- سوره نجم آیات 8 و9.

کلمه قاب به معنای مقدار و کلمه قوسین به معنای دوکمان می باشد. جبرئیل به رسول خدا صلی الله علیه واله به مقدار دو کمان نزدیک شد. و ضمنا خداوند می خواهد بفرماید و بفهماند که جبرئیل رعایت ادب را نسبت به رسول الله صلی الله علیه واله کرد نه خیلی نزدیک شد، به طوری که به رسول الله چسبیده باشد و نه دور، به اندازه دو کمان، بلکه نزدیک تر« او آدنی یعنی بلکه نزدیک تر».

لذا دنی به معنی قرب است. و در دعای ندبه می خوانیم:

یَا ابنَ مَن دَنا فَتَدَلَّی فَکَانَ قَابَ قَوسَینِ أو أدنِی ذُنُوّاً وَ اقتِرَاباً مِنَ العَلِی الأعلی.

«ای زاده آنکه نزدیک شد و درآویخت تا به اندازه دو سر کمان یا نزدیک تر رسید در قرب به علی اعلی».

ص: 342

ادامه حدیث شریف کساء

وَقالَ السَّلامُ عَلَیکَ یا جَدّاهُ اَلسَّلامُ عَلَیکَ یَا مَنِ اختارَهُ اللهَ أتَأذَنُ لِی اَن اَکُونَ مَعَکُما تَحتَ الکِساءِ .

« و عرض کرد: سلام بر توای جد بزرگوارم . سلام بر توای کسی که خدا او را اختیار کرده آیا اجازه می دهید که من هم به زیر عبا بیایم و با شما باشم؟»

سلام در اینجا تکرار شده و مستحب است سلام را تکرار کنند، خصوصا بر شخص بزرگ، کما اینکه امام حسین علیه السلام در این حدیث شریف عرض می کند: اَلسَّلامُ عَلَیکَ یَا جَدّاه ، السلام علیک یا من اختاره الله و در زیارات هم این مسئله تکرار شده است.

اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رَسُولَ الله اَلسَّلاَمُ عَلَیکَ یَا نَبِیَ الله اَلسَّلاَمُ عَلَیکَ یَا مُحَمَّدَ بنَ عَبدِ الله السَّلاَمُ عَلَیکَ یَا خَاتَمَ النَّبِیین. (1)

اَلسَّلاَمُ عَلَیکَ یا بِنتَ رَسُولِ الله ، السَّلاَمُ عَلَیکِ یَا بِنتَ نَبِی الله، السَّلاَمُ عَلَیکِ یا بِنتَ حَبِیبِ الله السَّلاَمُ عَلَیکِ یا بِنتَ خَلِیلِ الله ....(2)

السَّلاَمُ عَلَیکَ یَا أمِیرَالمُؤمِنِینَ السَّلاَمُ عَلَیکَ یَا حَبِیبَ الله السَّلاَمُ عَلَیکَ یَا صَفوَهَ الله السَّلاَمُ عَلَیکَ یَا وَلِیَّ اللهَ السَّلاَمُ عَلَیکَ یَا حُجَّهَ الله السَّلاَمُ عَلَیکَ یَا إِمَامَ الهُدَی ...(3) تکرار سلام، خود موجب تأکید تحت و راست گویی است و لذا مشاهده می کنیم در زیارات وامثال آن،این جملات تکرار شده است.

السَّلاَمُ عَلَیکَ یَا أبَا عَبدِ الله ، السَّلاَمُ عَلَیکَ یَا ابنَ رَسُولِ الله ، السَّلاَمُ عَلَیکَ یَا خِیرَهَ اللهَ وَ ابنَ خِیرَتِهِ، السَّلاَمُ عَلَیکَ یَا ابنَ أمِیرِالمُؤمِنِینَ وَ ابنَ سَیدِ

ص: 343


1- مفاتیح الجنان، زیارت رسول الله صلی الله علیه واله
2- مفاتیح الجنان، زیارت حضرت زهرا علیها السلام
3- مفاتیح الجنان، زیارت امیرمؤمنان علی علیه السلام

الوَصِیینَ، السَّلاَمُ عَلَیکَ یَا ابنَ فَاطِمَهَ سَیدَهِ النِّسُاءِ العالَمِینَ ...(1)

واما چرا امام حسین علیه السلام بعد از سلام و تحیت بر جدش رسول اکرم صلی الله علیه واله، به امام حسن علیه السلام سلام نکرد؟

به این دلیل که این خود یک نوع ادب نسبت به رسول خدا صلی الله علیه واله است و لذا به صیغه تثنیه یا جمع سلام نکرده، بلکه ضمیر را به صورت مفرد آورده و در باب آداب نیز همین طور است. زیرا وقتی که یک بزرگی در مجلسی باشد و یک شخصی هم وارد شود سلام را اختصاص به بزرگتر می دهد،چون اگر کوچک و بزرگ را با هم سلام دهد، حق ادب را برای بزرگ تر به جا نیاورده است و لذا باید به سیره حضرات معصومین علیهم السلام اقتدا کرد.

و اینکه چرا کلمه یا جَدّاه را بر مَنِ اختارَهُ الله مقدم داشته است؟

شاید جواب این باشد که اختاره الله برجد واقع شده نه اینکه جد بر اختاره الله مقدم گردد و منظور از این جمله تقدم زمانی نیست بلکه تقدم رتبه ای است، چون هر کدام از کلمه قبل و بعد افاده یکی از این سه معنا را دارد. گاهی به اعتبار زمان است و گاهی به اعتبار مکان می باشد و گاهی هم به اعتبار منزلت است در آنجا که رسول اکرم صلی الله علیه واله در خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

أنتَ مِنِّی بِمَنزِلَهِ هَارُونَ مِن مُوسَی إِلاَّ أنَّهُ لاَنَبِیَّ بَعدِی.

معنی او این نیست که بعد از موت من، نبی و پیامبری نیست بلکه بعد از نبوت من دیگر نبی و پیغمبری نیست چه من حیات داشته باشم و چه ممات.

ص: 344


1- مفاتیح الجنان، زیارت عاشورا
لغت رسول مختار:

دو کلمه اختیار و مختار به معنای برگزیدن و پسندیدن در کار یا امری ، آزادی و تسلط داشتن. مختار: به معنی صاحب اختیار، اختیاردار، گزیننده، برگزیده . (1)

اختیار در قرآن

این کلمه 196 مورد در قرآن آمده است.

1) «وَاخْتَارَ مُوسَی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِّمِیقَاتِنَا...»-«سوره اعراف آیه 155»

2) «وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَی»-«سوره طه آیه 13»

3) «وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَی عِلْمٍ عَلَی الْعَالَمِینَ»-«سوره دخان آیه32»

در ذیل آیه 32 سوره دخان

«وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَی عِلْمٍ عَلَی الْعَالَمِینَ»

ا- فِی عُیونِ الاَخبَارِ فِی بابِ مَا جَاءَ عَنِ الرِّضَا فِی هَارُوتِ وَ مارُوتِ قالَ الإِمَامُ الحَسَنُ بنُ عَلِی عَلَیهَا السَّلام : حَدَّثَنِی أبِی عَن جَدِّی عَنِ الرِّضَا عَن آبَائِهِ عَن عَلِی عَلَیهِ السَّلام قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : إِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ اختَارَنَا مَعَاشِرَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اختَارَ النَّبِیینَ وَاختَارَ المَلاَئِکَهَ المُقَرَّبِینَ وَمَا اختَارَهُم إِلاَّ عَلَی عِلمٍ مِنهُ بِهِم أنَّهُم لاَ یوَاقِعُونَ مَا یَخرُجُونَ بِهِ عَن وَلاَیتِهِ وَ یَنقَلِعُونَ بِهِ عَن عِصمَتِهِ وَ یَنتَمُونَ بِهِ إِلَی المُستَحِقِّینَ لِعَذَابِهِ وَ نِقمَتِه .(2)

امام حسن عسکری علیه السلام از پدر وجدشان، از امام رضا علیه السلام از پدران گرامیشان از امیرمؤمنان علی علیه السلام روایت کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: که خدای عزوجل، گروه آل محمد علیهم السلام را برگزید، و پیغمبران و فرشته های مقرب را برگزید، و آنها را به این

ص: 345


1- خارَ، خَیرًا، صاحب خیر و نیکو و گزیده گردید. خارَ الرَّجُل عَلی خَیرِه خِیرَهً وَ خِیَرَهً وَ خِیَرًا وَ خَیَّرَهُ: مرد را بر غیر او تفضیل داد. اِختَارَهُ اِختیاراً: او را برگزید. «فرهنگ جامع عمید»
2- تفسیر نورالثقلین 629/4

دلیل برگزید که می دانست کاری نکنند که از او، واز عصمت او جدا شوند و به سزاواران عذاب و نقمتش گرایند.

2- از امام محمد باقر علیه السلام روایت شده است که در شب معراج حق تعالی به رسول گرامیش خطاب فرمود: یا محمد! مدت پیغمبری تو منقضی شد و عمر تو به سر آمده چه کسی را برای امر خود، بعد از خود اختیار کرده ای؟ عرض کرد: پروردگارا من خلق تو را امتحان کردم و احدی را نیافتم که بیشتر از علی علیه السلام ، از من اطاعت کند.

حق تعالی فرمود: من نیز کسی را نیافتم که بعد از تو بیشتر از او مرا اطاعت کند. رسول خدا صلی الله علیه واله گفت: خداوندا امتحان کردم خلق تو را و کسی را نیافتم که مرا بیشتر از علی بن ابی طالب علیهما السلام دوست بدارد.

حق تعالی فرمود: برای من نیز چنین است. از طرف من به او سلام برسان که او نشانه شاهراه هدایت و پیشوای دوستان من و نوری است برای هر که مرا اطاعت کند. (1)

3- از امام رضا علیه السلام روایت است که امیرالمؤمنین علیه السلام از جانب پیامبراکرم صلی الله علیه واله فرمود: حق تعالی خلقی نیافریده است که افضل از من باشد. یاعلی! به درستی که حق تعالی برتری داده است ، پیغمبران مرسل را بر ملائکه مقرب و مرا فضیلت بر جمیع پیغمبران داده است و بعد از من، تو و امامان بعد از تو را برملائکه و جمیع خلق فضیلت داده است و به درستی که ملائکه خدمتکاران ما و محبان ما می باشند.

یا علی! آن ها هستند که حامل عرشند و آنان هستند که در دور عرش تسبیح و تحمید پروردگار خود را می گویند و برای آنان که ایمان به ولایت ما آورده اند طلب آمرزش می کنند.

یا علی! اگر ما نبودیم، خدا آدم علیه السلام و حوا، بهشت و دوزخ و آسمان وزمین را نمی آفرید. چگونه ما بهتر از ملائکه نباشیم و حال آنکه ما پیشی گرفتیم برایشان به سوی معرفت پروردگار خود و تسبیح و تهلیل و تقدیس او، زیرا اول چیزی که حق تعالی

ص: 346


1- حیوه القلوب 745/3 به نقل از مناقب ابن شهر آشوب .

خلق کرد ارواح ما بود. پس ما را به توحید و تحمید خود گویا گردانید، پس ملائکه را خلق کرد و چون ایشان ارواح ما را یک نور دیدند و عظمت نورما را مشاهده کردند و نور ما را بسیار عظیم شمردند ما «سبحان الله» گفتیم تا ملائکه بدانند که ما خلق مربوب خداییم و حق تعالی منزه است از صفات ما و سایر مخلوقات ، پس ملائکه به تسبیح ما تسبیح گفتند و حق تعالی را از صفات ما منه داشتند.

و هنگامی که ملائکه عظمت و شأن ما را مشاهده کردند ما لااله الاالله گفتیم، تا ملائکه بدانند که ما بنده خداییم و به غیر خدا دیگری مستحق پرستیدن نیست. هنگامی که ملائکه بزرگی ما را مشاهده کردند، ما الله اکبر گفتیم تا ملائکه دانستند خدا از آن بزرگ تر است که کسی آن را بتواند درک کند. بزرگواری او را نتوان یافت مگر به بندگی او. هنگامی که آن ها عزت و قدرت ما را در ملکوت اعلی دانستند، ما لا حول ولا قوه الا بالله گفتیم تا بدانند که حول و قدرت از آن خداوند است و چون ملائکه نعمت های پروردگار را که بر ما ارزانی فرمود، مشاهده نمودند و دیدند که حق تعالی اطاعت ما را برهمه مخلوقات واجب گردانیده است، گفتیم الحمدلله تا ملائکه بدانند که خدا بیشتر از ما مستحق شکر وثنا است به سبب نعمت هایی که به ما کرامت فرموده است. پس ملائکه هم الحمدلله گفتند و به برکت ما به سوی تحمید و توحید و تسبیح و تهلیل و تمجید حق تعالی هدایت یافتند.

پس حق تعالی آدم علیه السلام را خلق کرد و نور ما را در صلب او قرار داد و ملائکه را امر فرمود تا به آدم سجده کنند که سجده به آدم برای اکرام و تعظیم ما بود. پس همه آنان برای بندگی خدا و اکرام و اطاعت آدم سجده کردند چرا که ما در صلب آدم ان بودیم. پس چگونه یا علی! ما از ملائکه افضل نباشیم و حال آنکه سجده ایشان برای (اکرام) ما بود. (1)

ص: 347


1- حیوه القلب 749/3 به نقل از علل الشرایع و عیون اخبار الرضا علیه السلام 262/1

4- عَنِ الفُضَیلِ عَن أبِی جَعفَرٍ عَلَیهِ السَّلام فِی قَولِهِ عَزَّوَجَلَّ:

« وَلَقَد اختَرناهُم عَلَی عِلمٍ عَلَی العالَمِینَ»

قالَ الأئِمَّهُ مِنَ المُؤمِنِینَ فَضَّلنَاهُم عَلَی مَن سِوَاهُم. (1)

از فضیل نقل می کند که حضرت باقر علیه السلام درباره آیه:

« وَلَقَد اختَرناهُم عَلَی عِلمٍ عَلَی العالَمِینَ»

فرمود: منظور اینست که ائمه و پیشوایان از مؤمنین را بر دیگران برتری داده ایم.

ص: 348


1- بحارالانوار 228/23

ادامه حدیث شریف کساء

اشاره

فَقالَ وَعَلَیکَ السَّلامُ یَا وَلَدِی وَیا شافِعَ اُمَّتی قَد أذِنتُ لَکَ فَدَخَلَ مَعَهُما تَحتَ الکِسَاءِ .

« پس رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: سلام بر تو باد ای فرزندم و شفاعت کننده امتم . آری به تو اجازه دادم که داخل شوی پس حسین علیه السلام به زیر عبا رفت و در کنار رسول خدا صلی الله علیه واله و بردارش حسن علیه السلام نشست» .

لغت شافع:

شفاعت کننده ، خواهش گر. (1)

شفیع در قرآن

این کلمه در قرآن 31 مورد آمده است.

1) «...وَلا یُقبَلُ مِنهَا شَفاعَهٌ وَلا یُؤخَذُ مِنهَا عَدلٌ ...»-«سوره بقره آیه 48»

2) «...مَن ذَا الَّذِی یَشفَعُ عِندَهُ إِلاَّ بِإِذنِه ...»-«سوره بقره آیه 255»

3) « لا یَملِکُونَ الشَّفَاعَهَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحمَنِ عَهدا »-« سوره مریم آیه 87»

ص: 349


1- شَفَعَ الشَّی شَفعاً : او را جفت کرد. شَفَعَ شَفاعَهً : خواهش کرد، شفاعت خواست ، زیاد کردن چیزی بر چیزی . شَفیع شُفَعآء: جمع خواهش گر، صاحب شُفعَه. الشَّفعُ : پیوستن و ضمیمه شدن چیزی است به همانند خود که به جای ۔ مشفوع- شفع- گفته می شود. در آیه: « الشَّفعِ وَالوَترِ»[3/ فجر] گفته شده - شفع- یعنی: مخلوقات و آفریده ها چون پدیده هایی ترکیب شده و مرکب هستند، چنانکه گفت: « وَمِن کُلِّ شَیءٍ خَلَقنا زَوجَینِ»[49/ ذاریات]. و- وتر- همان خدای تعالی است چون از هر جهت وحدت دارد و- احد- است. و نیز گفته شده - الشَّفعُ - روز عید قربان است چون روز دیگری که- الوتر - یا روز عرفه است به دنبال آن می آید، یا اینکه الشَّفع فرزند آدم و- الوتر۔ خود آدم ابوالبشر، زیرا از پدری تولد نشده . الشَّفَاعَه: پیوستن به دیگری برای اینکه یار و یاور اوست و درخواست کننده از او بیشتر کاربرد شفاعت یعنی پیوستن و انضمام به کسی که از نظر حرمت و مقام بالاتر از کسی است که مادون اوست که مورد شفاعت قرار می گیرد و از این معنی شفاعت در قیامت است. در آیه: « لاَ یَملِکُونَ الشَّفَاعَهَ إِلا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحمنِ عَهداً»[ 87/ مریم] « لاَ تَنفَعُ الشَّفاعَهُ إِلا مَن أذِنَ لَهُ الرَّحمَنُ»[109/ طه] .«ترجمه مفردات»

4) « یَومئِذٍ لا تَنفَعُ الشَّفاعَهُ إِلاَّ مَن أذِنَ لَهُ الرَّحمَنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَولا»-« سوره طه آیه 109»

5) «... وَلاَ یَشفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارتَضی وَ هُم مِن خَشیَتِهِ مُشفِقُون»-«سوره انبیاء آیه 28»

6) « فَما لَنا مِن شَافِعین»-«سوره شعرا آیه 100»

7) « وَلاَ تَنفَعُ الشَّفاعَهُ عِندَهُ إِلاَّ لِمَن أذِنَ لَه ...»-«سوره سبأ آیه 23»

8) « فَما تَنفَعُهُم شَفاعَهُ الشَّافِعین»-«سوره مدثر آیه 48»

9) « وَالشَّفعِ وَالوَتر»-«سوره فجر آیه 3»

لغت أمت:

جماعت. (1)

امت در قرآن

این کلمه در قرآن 72 مورد آمده است .

1) « رَبَّنا وَ اجعَلنَا مُسلِمَینِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنا أمَّهً مُسلِمَه ...»-«سوره بقره آیه 128»

2) « وَکَذلِکَ جَعَلناکُم أمَّهً وَسَطا...»-«سوره بقره آیه 143»

3) « کَانَ النَّاسُ أمَّهً واحِدَه ...»-«سوره بقره آیه 213»

4) « وَلتَکُن مِنکُم یَدعُونَ إِلَی الخَیر»-« سوره آل عمران آیه 104»

5) « کُنتُم خَیرَ أمَّهٍ أخرِجَت لِلنَّاس...»-« سوره آل عمران آیه 110»

6) « فَکَیفَ إِذَا جِئنَا مِن کُلِّ أمَّهٍ بِشَهید...»-« سوره نساء آیه 41»

7) « ...وَلَو شاءَ اللهَ لَجَعَلَکُم أمَّهً وَاحِدَهً....»-«سوره مائده آیه 48»

8) « ...لِکُلِّ اُمَّهٍ أجَل»-«سوره یونس آیه 49»

ص: 350


1- اَمات جمع أُمَّهَ: راه شریعت و دین، سنت پیغمبر، مرد جامع خیر، مقتدای مردم، جماعتی که به طرف ایشان پیغمبری آمده باشد. گروه از هر جنس حیوانات و هر صنف مردم، کسی که بر راه حق و مخالف سایر ادیان باشد، هنگام و مدت، دانشمند، مادر، قد و قامت، رخسار، نشاط، طاعت « فرهنگ جامع و عمید»
اعتقاد به شفاعت از ضروریات دین است

واجب است که انسان اعتقاد به شفاعت داشته باشد و اعتقاد به این واجب، پیش از اینکه ضرورت دین شود ضرورت عقلی می باشد و همه ملل برآن اتفاق دارند. بلی در مصداق خصوصیات آن اختلاف دارند. آن هم عبارت است از اینکه شفاعت کند چیزی را به چیزی تا اینکه از وصول به نتیجه مطلوب مطمئن شویم، کما اینکه انسان حمال و باربر را در حمل بارش کمک کند یا ماشین را کمک بدهد که حرکت کند و مثال هایی از این قبیل وادله اربعه «قرآن، سنت، عقل و اجماع» بر آن دلالت دارند و دلیل داریم که شفاعت از ضروریات دین است به دلیل آیات و اخبار متواتره که ازمعصومین رسیده است. کسی که با علم، ضروریات دین و مذهب را منکر شود، انکارش به تکذیب رسول خدا صلی الله علیه واله منجر می گردد، لذا کافر خواهد بود و اگر انکارش به تکذیب رسول خدا صلی الله علیه واله برنگردد، مرتد نخواهد بود. همچنان که اعتقاد به شفاعت واجب است ارشاد جاهل و هدایت غافل بر شخص عالم نیز واجب است.

قالَ الصَّادِق عَلَیهِ السَّلام : مَن أنکَرَ ثَلاَثَهَ أشیاءَ فَلَیسَ مِن شِیعَتِنَا المِعرَاجَ وَ المُسَاءَلَهَ فِی القَبرِ وَ الشَّفَاعَه. (1)

امام صادق علیه السلام فرمودند: کسی که سه چیز را منکر شود از شیعه ما محسوب نخواهد شد، معراج و سؤال در قبر و شفاعت.

همچنان که گذشت شفاعت، شفاعت کردن چیزی به چیزی است به خاطر اینکه به درجه ای نائل گردد یا برآوردن حاجت مؤمنی باشد و ضمن آن کسی که مورد شفاعت واقع می شود، باید لیاقت شفاعت شدن را داشته باشد و برای شفیع، امکان شفاعت او باشد همانند کمک کردن حمال به خاطر سنگینی بارش. و این یک امر عقلایی در مادیات و معنویات است.

کسی نگوید پس معنای گفتار خداوند که می فرماید:

ص: 351


1- امالی شیخ صدوق /242.

« وَأن لَیسَ لِلإِنسانِ إِلاَّ ما سَعی» (1)

« برای انسان جز آنچه به سعی خود انجام داده نخواهد بود».

چه می شود؟ در جواب باید گفت: خود اهلیت نفس، معتبر است. یعنی باید شخص لیاقت شفاعت شدن را داشته باشد. کما اینکه در مورد علم گفته شده:

« نُورٌ یَقذِفُهُ اللهُ فِی قَلبِ مَن یُریدُ اَن یَهدِیهِ . (2)

علم نوری است که خداوند اگر خواست به وسیله او انسان را هدایت می کند. و همچنان که در قرآن می فرماید:

«... وَمَن یَتَّقِ اللهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجا*وَ یَرزُقهُ مِن حِیثُ لاَ یَحتَسِبُ وَمَن یَتَوَکَّل عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسبُهُ إِنَّ اللهَ بالِغُ أمرِهِ قَد جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ شَیءٍ قَدرا» (3)

« و هر کس از خدا پروا کند، [خدا] برای او راه بیرون شدنی قرار می دهد. و از جایی که حسابش را نمی کند، به او روزی می رساند، و هر کس بر خدا اعتماد کند او برای وی بس است. خدا فرمانش را به انجام می رساند. به راستی خدا برای هرچیزی اندازه ای مقرر کرده است».

کسی نگوید ما چیزی را که از سعی و کوشش نیست نمی بینیم، مانند ارث که بدون زحمت به دست او می رسد.

جواب: این ارث از سعی و تلاش ارث گذارنده است، چون او بالاخره در جمع آوری مال ، از طریق حلال زحمت کشیده، همانند مهمانی که از سعی و تلاش صاحب خانه غذایی تهیه می شود و برای میهمان آورده می شود.و همچنان که مرد (مال را) برای فرزندانش حفظ می کند و این چیزیست که بنای عقلا و سیره و روش آنان براین مطلب است.

ص: 352


1- سوره نجم آیه 39.
2- بحار الانوار 140/70 ب 52 ح 5.
3- سوره طلاق آیات 2 و 3.

اما شفاعت حضرات معصومین علیهم السلام ، ممکن است شفاعت به خاطر افاضه خداوندی به شفیع باشد و ممکن است به خاطر مکان و منزلت آنان باشد که به وسیله طاعت و عبادت به دست آورده اند، لذا اگر محذوری نباشد شفاعت و میانجیگری کردن مستحب است.

و از این جمله که فرموده (یا شافِعَ اُمَّتی) فهمیده می شود که شفاعت کردن برای مردم مستحب است، علاوه بر اینکه خود این عمل یک نوع برطرف کردن گرفتاری است. زیرا اهل بیت علیهم السلام به صفتی متصف نمی شوند مگر آنکه آن صفت نیک باشد و قابل ذکر است که همه معصومین علیهم السلام در جمیع فضائل با هم مشترکند، خصوصا وقتی آن فضائل، منفعت مستلزمه ای داشته باشد. مانند: بزرگی، کرامت، جوانمردی و لذا رسول اکرم صلی الله علیه واله به امام حسین علیه السلام فرمود: « شافع امتی » کما اینکه به امام حسن علیه السلام ، فرمود: «صاحِبَ حَوضی».

پس همان طوری که در صاحب حوض بودن، همه معصومین علیهم السلام با هم مشترکند، همچنین در شفاعت و فضائل و مناقب دیگر هم با یکدیگر شریکند، بنابراین همه آنان شفیع هستند هم در دنیا و هم در آخرت.

اشعاری در مورد شفاعت

1- غضائری رازی (متوفی به سال 426 هجری) که به قول تذکره نویسان شیعی مذهب بوده است در قطعه ای چنین سروده:

مرا شفاعت این پنج تن بسنده بود *** که روز حشر بدین پنج تن رسانم تن

بهین (1) خلق و برادرش و دختر و دو پسر *** محمد وعلی و فاطمه وحسین و حسن

2- سنایی غزنوی (متوفی به سال 535 یا 545 هجری) در حدیقه الحقیقه درباره پیامبر گرامی صلی الله علیه واله گفته است:

ص: 353


1- بهین: به معنی خوب ، نیکو، گزیده ، بهترین

برده بر بام آسمان رخشش *** سایه بخت و پایه تختش

در رسالت تمام بود تمام *** در کرامت امام بود امام

زاد کم توشگان قناعت او *** قوت امتان شفاعت او

3- جمال الدین محمد بن عبدالرزاق اصفهانی (متوفی به سال 588 هجری) در

ترکیب بند معروف خود در بعثت رسول اکرم صلی الله علیه واله به مطلع:

ای از بر سدره شاه راهت *** وی قبه عرش تکیه گاهت

در بند آخر چنین گفته:

هر آدمیی که او ثناگفت *** هرچه آن نه ثنای تو خطا گفت

گرچه نسزای حضرت توست *** بپذیر هر آنچه این گدا گفت

در عمرهر آنچه گفت یا کرد *** نادانی کرد و ناسزا گفت...

این خواهد بود عده او *** کفاره هرچه کردیا گفت

تو محو کن از جریده او *** هر هرزه که از سر هوا گفت

چون نیست بضاعتی زطاعت *** از ماگنه وز تو شفاعت

4- خاقانی شروانی (متوفی به سال 595 هجری) قصیده ای به مطلع:

هر صبح سر به گلشن سودا برآورم *** وز صور آه بر فلک آوا برآورم

« در مدح نبی اکرم صلی الله علیه واله و ذکر کعبه» گفته است:

بر آستان کعبه مصفا کنم ضمیر *** زو نعمت مصطفای مزکا برآورم

دیباچه سراچه کل، خواجه رسل *** کزخدمتش مراد مهنا برآورم

دارا و داور اوست جهان را من از جهان *** فریاد پیش داور و دارا برآورم

فریاد هم از شفاعت او کار آن سرای *** در حضرت خدای تعالی برآورم

5- کمال الدین اسماعیل اصفهانی (مقتول به سال 635 هجری) ترکیب بندی در

لغت خاتم پیامبران صلی الله علیه واله به مطلع:

ای جز به احترام خدایت نبرده نام *** وی سلک انبیا ز وجود توبا نظام

ص: 354

ساخته و در بند چهارم با مطلع:

ای با علو همت تو آسمان زمین *** وی گام اولین تو بر چرخ هفتمین

چنین سروده است:

آدم که دانه ای ز بهشتش به در فکند *** از خرمن شفاعت توهست خوشه چین

6- سعدی در کلیات خود چنین گفته:

نگین ختم رسل، پیمبر عربی *** شفیع روز قیامت، محمد مختار

اگرنه واسطه موی و روی او بودی *** خدای خلق نگفتی قسم به لیل و نهار

7- خواجوی کرمانی (متوفی به سال 750 هجری) در قصیده ای (در مدح پیامبراکرم صلی الله علیه واله) چنین سروده است:

صل علی محمد دره تاج الاصطفا *** صاحب جیش الاهتدا ناظم عقد الاتقا

بلبل بوستان شرع، اختر آسمان دین *** کوکب دری زمین، دری کوکب سما

تاج ده پیمبران ، باج ستان قیصران *** کارگشای مرسلین، راهنمای انبیا

سید اولین رسل، مرسل آخرین زمان *** صاحب هفتمین قران، خواجه هشتمین سرا

تا آنجا که گفته است:

دست عنایتی که ما مفتقریم و تنگ دست *** خوان شفاعتی که ما مشتهیم و ناشتا

7- سلمان ساوجی (متوفی به سال 778 هجری) در ترکیب بندی به مطلع:

ای ذروه لامکان مکانت *** معراج ملایک آستانت

در مدح حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله در بند چهارم گفته است:

ما مجرم و عاصی ایم و داریم *** امید به لطف عذر خواهت...

ص: 355

سلطان رسل سراج ملت *** هادی سبل شفیع امت

و در بند هفتم آورده:

سکان سرادقات عزت *** محتاج شفاعت و رعایت

و در پایان چنین سروده

هرچند که ما گناهکاریم *** امید شفاعت تو داریم

8- و نیز سلمان ساوجی در قصیده ای در منقبت و مرثیه شاه شهدا امام حسین علیه السلام گفته است:

ای دل بی صبرمن آرام گیر اینجا دمی *** کاندرین جا منزل آرام جان مرتضاست

روضه پاک حسین است آنکه مشکین زلف حور *** خویشتن را بسته بر جاروب این جنت سراست

کوری چشم مخالف من حسینی مذهبم *** راه حق این است و نتوانم نهفتن راه راست

یا امام المتقین مامفلسان طاعتیم *** یک قبولت صد چوما را تا ابد برگ و نواست

یا شفیع المذنبین در خشکسال محنتیم *** زابر احسان توما را چشم احسان و عطاست

یا امام المسلمین از ما عنایت وامگیر *** خود تو میدانی که سلمان بنده آل عباست

ص: 356

نمونه شفاعت کردن امام حسین علیه السلام

1- جناب حاج محمد سوداگر که چندین سال در هند بوده و بعد به شیراز برگشت، نقل می کند: روزی در بمبئی یک نفر هندو (بت پرست) ملک خود را در دفتر رسمی می فروشد و تمام پول آن را ازمشتری گرفته از دفترخانه بیرون می آید.

دو نفرشیاد که منتسب به مذهب تشیع بودند در کمین او بودند که پولش را بدزدند. هند و می فهمد و به سرعت خودش را به خانه می رساند و فورا از درختی که وسط خانه اش بود بالا می رود و پنهان می شود.

آن دو نفر شیاد وارد خانه می شوند هرچه می گردند او را نمی بینند. به زنش عتاب می کنند و می گویند: ما دیدیم وارد خانه شد باید بگویی کجاست. زن می گوید نمیدانم ، آنقدر او را شکنجه می دهند تا مجبور می شود و می گوید به حق حسین علیه السلام خودتان قسم بخورید که او را اذیت نکنید تا بگویم.

آن دو نفر بی حیا به حق آن بزرگوار قسم یاد می کنند که او را اذیت نکنند و کاری به او نداشته باشند، جز اینکه کجاست. زن به درخت اشاره می کند پس آن ها از درخت بالا می روند و هندو را پایین می آورند و پول ها را برمی دارند و از ترس تعقیب و رسوایی سرش را می برند.

زن بیچاره وار سر به آسمان می کند و می گوید: ای حسین شیعه ها، من به اطمینان قسم به تو، شوهرم را نشان دادم.

ناگاه آقایی ظاهر می شود و با انگشت مبارک اشاره به گردن آن دو نفر می کند فورا سرهای آن ها از بدن جدا شده می افتد، بعد سرهندو را به بدنش متصل می فرماید و به امر پروردگار زنده می شود و از نظر غایب می شود.

مقامات دولتی باخبر می شوند و پس از تحقیق به اعجاز امام حسین علیه السلام یقین می کنند و از طرف حکومت چون ماه محرم بود، اطعام مفصلی می شود و قطار آهن برای عبور عزاداران رایگان می شود و آن هندو و جمعی از بستگانش مسلمان و شیعه

ص: 357

می شوند. (1) این شفاعت دنیوی است .

کلمه امت و شفاعت در زیارت عاشورا:

فَلَعَنَ اللهُ أمَّهً أسَّسَت أسَاسَ الظُّلمِ وَ الجَورِ عَلَیکُم أهلَ البَیتِ وَ لَعَنَ اللهُ أمَّهً دَفَعَتکُم عَن مَقَامِکُم وَ أزَالَتکُم عَن مَرَاتِبِکُمُ الَّتِی رَتَّبَکُمُ اللهُ فِیهَا وَ لَعَنَ اللهُ اُمَّهً قَتَلَتکُم وَ لَعَنَ اللهُ المُمَهِّدِینَ لَهُم بِالتَّمکِینِ مِن قِتَالِکُم...

اللَّهُمَّ ارزُقنِی شَفَاعَهَ الحُسَینِ یَومَ الوُرُودِ وَ ثَبِّت لِی قَدَمَ صِدقٍ عِندَکَ مَعَ الحُسَینِ وَ أصحَابِ الحُسَینِ الَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُم دُونَ الحُسَین عَلَیهِ السَّلام.

روایات شفاعت

1- عَنِ النَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه قالَ: لِکُلِّ نَبِّیٍّ دَعوهٌ مُستَجابَه فَتَجعَل کُلُّ نَبِیِّ دَعوَتُه وَ اِنّی اَختَباتُ دَعوَتِی شَفاعَهَ لاُمَّتِی فَهِی نائِلَه مَن ماتَ مِنهُم لاَیُشرِکُ بِالله وَ شَیئًا. (2)

پیامبر صلی الله علیه واله فرمود: هر پیامبری یک دعای مستجاب شده ای دارد و هر پیامبری دعای خود را نمود اما من دعای خود را ذخیره کردم و شفاعت امتم را اختیار نمودم. پس هرکس از امتم که از دنیا رفته باشند، به شرطی که موحد مرده باشند نه مشرک، شفاعت من به او خواهد رسید [ البته عده ای خواه ناخواه از این قاعده خارجند].

2- وقالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : اَنا اَوَّلُ شَافِعُ اَوَّلَ مُشَّفِع. (3)

پیامبر صلی الله علیه واله فرمودند: من اول شفاعت کننده ام.

ص: 358


1- داستان های شگفت /82.
2- سنن ابن ماجه 1440/2
3- سنن ترمذی 5/ 448.

3- وَ قالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : اِنَّ شَفَاعَتِی یَومَ القِیامَه لأِهلِ الکَبَائِرِ مِن اُمَّتِی. (1)

پیامبر صلی الله علیه واله فرمودند: شفاعت خود را برای اهل کبائر (گناهان کبیره) امتم ذخیره کردم.

4- وَ قالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه: شَفَاعَتِی لِمَن شَهِدَ أن لاَ إِلَه اِلاّ الله مُخلِصًا یَصدُقُ قَلبُه لِسانُه وَ لِسانُه قَلبُهُ .(2)

بازهم فرمودند: شفاعتم به کسی که از روی اخلاص شهادت به یگانگی خداوند دهد و آنچه می گوید قلبش تصدیق کند و آنچه زبانش گوید قلبش قبول کند خواهد رسید.

5- وَ قالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : یَشَفَّعُ یَومَ القِیامَهِ الأنبِیاءُ ثُمَّ العُلَمَاءُ ثُمَّ الشُّهَدَاء. (3)

پیامبر صلی الله علیه واله فرمودند: روز قیامت انبیا شفاعت می کنند سپس علما، سپس شهداء .

6- فَقالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : اِذَا مُیَّز أهلِ الجَنَّهِ وَأهلِ النَّارِ فَدَخَلَ أهلُ الجَنَّهِ وَ أهلُ النَّارُ فِی النَّارِ قَامَتِ الرُّسُل فَشَفَعُوا. (4)

و باز فرمودند: هنگامی که اهل بهشت از اهل جهنم جدا شوند، اهل بهشت داخل بهشت و اهل جهنم داخل جهنم شدند، رسولان الهی به پا می خیزند و شروع به شفاعت می کنند.

7- وَ قالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه: الشَّفَعَاءُ خَمسَهٌ القُرآنُ وَ الرَّحِمُ وَالأمَانَهُ وَ نَبِیُّکُم وَ أهلُ بَیتِ نَبِیِّکُم.(5)

ص: 359


1- سنن ابن ماجه 1441/2 .
2- مسند احمد307/2 - 518.
3- سنن ابن ماجه1443/2
4- مسند احمد43/5
5- مناقب 14/2

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: شفاعت کننده پنج کس می باشند؛ قرآن و خویشان و امانت و پیامبرتان و اهل بیت پیغمبرتان صلوات الله علیهم أجمعین

8- وَقالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : فِی ضِمنِ حَدیثٍ ... أیَّمَا امرَأهٍ صَلَّت فِی الیَومِ وَاللَّیلَهِ خَمسَ صَلَوَاتٍ وَ صَامَت شَهرَ رَمَضَانَ وَحَجَّت بَیتَ اللهِ الحَرَامَ وَ زَکَّت مَالَهَا وَ أطَاعَت زَوجَهَا وَ وَالَت عَلِیاً بَعدِی دَخَلَتِ الجَنَّهَ بِشَفَاعَهِ ابنَتِی فَاطِمَه. (1)

پیامبر صلی الله علیه واله فرمودند: پس هر زنی که پنج نماز واجب را در روز و شب به جای آورد، و ماه رمضان را روزه بگیرد، و حج واجب را به جای آورد، و زکات مال خود را بپردازد، و از شوهر خود اطاعت نماید، و پس از من علی علیه السلام را سرپرست و رهبر خود بداند، به شفاعت دخترم فاطمه علیها السلام داخل بهشت می شود.

9- قالَ عَلِی عَلَیهِ السَّلام : لَنَا شَفَاعَهً وَ لأِهلِ مَوَدَّتِنَا شَفَاعَه. (2)

حضرت علی علیه السلام فرمودند: و هر که ما را دوست بدارد دارای شفاعت است.

10- عَنِ الحَسَنِ بنِ عَلِی عَلَیهِمَا السَّلام قالَ: قالَ النَّبِیُّ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه فِی جَوَابِ نَفَرٍ مِنَ الیَهُودِ سَألُوهُ عَن مَسَائِل، وَأمَّا شَفَاعَتِی فَفِی أصحَابِ الکَبَائِرِ مَا خَلاَ أهلَ الشِّرکِ وَ الظُّلم. (3)

از حسن بن علی علیهما السلام روایت شده است که پیامبر در جواب شخص یهودی که سؤالی از ایشان پرسید فرمودند: و اما شفاعت من درباره آنانی است که به گناهان بزرگ مرتکب شده اند به جز مشرکان و ستمکاران .

11- عَنِ الحُسَینِ بنِ عَلِی عَلَیهمَا السَّلام حِینَ خُرُوجِه مِنَ المَدِینَهِ إِلَی کَربَلاءِ قالَ

ص: 360


1- امالی شیخ صدوق /291.
2- بحار الانوار 34/8 .
3- خصال / 156 (ترجمه اش گذشت).

رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه لَهُ فِی نِیامِهِ: حَبِیبِی یَا حُسَینُ کَأنِّی أرَاکَ عَن قَرِیبٍ مُرَمَّلاً بِدَمائِکَ، مَذبُوحاً بِأرضِ کَربَلاَءِ، بَینِ عِصابَهٍ مِن أمَّتِی، وَأنتَ مَعَ ذَلِکَ عَطشَانُ لاَ تُسقِی، وَ ظَمآنُ لاَ تُروِی، وَهُم فِی ذَلِکَ یَرجُونَ شَفَاعَتِی، مَالَهُم ؟لاَ اَنالَهُمُ اللهُ شَفَاعَتِی یَومَ القِیَامَه. (1)

امام حسین علیه السلام هنگامی که از مدینه به طرف کربلا حرکت می کرد فرمود ، رسول اکرم صلی الله علیه واله در خواب به من فرمودند: ای حبیب من، ای حسین! گویا، من به زودی تورا غرقه به خون خود می نگرم، تو را در حالی می بینم که در زمین غم و بلا به دست گروهی از امتم ذبح شده باشی. تو با این مصیبت ها عطشانی هستی که آب نخواهی خورد و تشنه ای میباشی که سیراب نخواهی شد. آن گروه ستمکار با اینکه تو را شهید می کنند باز هم چشم امید به شفاعت من خواهند داشت ! خدا شفاعت مرا در روز قیامت نصیب آنان ننماید!

12- قالَ الصَّادِقُ عَلَیهِ السَّلام : إِذَا کَانَ یَومُ القِیامَهِ نَشفَعُ فِی المُذنِبِینَ مِن شِیعَتِنَا فَأمَّا المُحسِنُونَ فَقَد نَجَّاهُمُ الله . (2)

امام صادق علیه السلام فرمودند: هنگامی که روز قیامت شود ما گناهکاران از شیعیان خود را شفاعت می کنیم اما آن هایی که نیکوکارند خداوند خود آنان را نجات می دهد.

13- قالَ الصَّادِقَ عَلَیهِ السَّلام : وَاللهُ لَنَشفَعَنَّ لِشِیعَتِنَا وَ اللهُ لَنَشفَعَنَّ لِشِیعَتِنَا وَ اللهُ لَنشفَعَنَّ لِشِیعَتِنَا حَتَّی یَقُولَ النَّاسُ:

« فَمَا لَنَا مِنَ شَافِعِینَ*وَلاَ صَدِّیقٍ حَمیم» (3)

امام صادق علیه السلام فرمودند: به خدا قسم ما شفاعت شیعیان خود را می کنیم، به خدا

ص: 361


1- بحار الانوار 328/44 .
2- فضائل الشیعه صدوق / 42ح 45.
3- مناقب 14/2؛ سوره شعراء آیات 100 و 101.

قسم ما شفاعت شیعیان خود را می کنیم، به خدا قسم ما شفاعت شیعیان خود را می کنیم، تا اینکه اهل جهنم می گویند:

« پس برای ما شفاعت کنندگانی نیست، و نه دوستی نزدیک».

14- قالَ البَاقِر عَلَیهِ السَّلام فِی قَولِهِ تَعَالَی:

«وَلَسَوفَ یُعطِیکَ رَبُّکَ فَتَرضی»

الشَّفَاعَهُ وَ اللهُ الشَّفَاعَهُ وَ اللهُ الشَّفَاعَه.(1)

حضرت امام باقر علیه السلام در ذیل آیه شریفه 5 سوره ضحی که می فرماید: « و بزودی پروردگارت آن قدر به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوی!» فرمودند: به خدا قسم شفاعت است. به خدا قسم شفاعت است. به خدا قسم شفاعت است.

15- قالَ الصَّادِقُ عَلَیهِ السَّلام : مَا أحَدٌ مِنَ الأوَّلِینَ وَالآخِرِینَ إِلاَّ وَ هُوَ یَحتَاجُ إِلَی شَفَاعَهِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه یَومَ القِیامَه . (2)

حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند: هیچ یک از مت های اولین و آخرین نیست مگر اینکه محتاج به شفاعت محمد صلی الله علیه واله خواهند بود.

16- قالَ النَّبِیُّ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : الشَّفَاعَهُ لاَ تَکُونُ لأِهلِ الشَّکِّ وَ الشِّرکِ وَلاَ لأِهلِ الکُفرِ وَ الجُحُودِ بَل یَکُونُ لِلمُؤمِنِینَ مِن أهلِ التَّوحِید. (3)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: شفاعت برای چند دسته نیست ، برای اهل شک (در دین و توحید و نبوت و امامت و...) نه برای مشرک، نه برای اهل کفر و نه برای منکران دین، بلکه برای مؤمنین از اهل توحید و خداپرست می باشد.

17- وَقالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه: لاَ یُنَالُ شَفَاعَتِی مَنِ استَخَفَّ بِصَلاَتِهِ وَ لاَ یَرِدُ عَلَی

ص: 362


1- سوره ضحی آیه 5؛ بحار الانوار75/8 ح 72.
2- محاسن 293/1 ح 583
3- بحار الانوار 58/8 .

الحَوضَ لاَ وَالله. (1)

پیامبر صلی الله علیه واله فرمودند: شفاعت من به کسی که نماز را سبک بشمارد نمی رسد و به خدا قسم سرحوض بر من وارد نخواهد شد.

18- وَ قالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : مَن لَم یُؤمِن بِشَفَاعَتِی فَلاَ أنَا لَهُ اللهَ شَفَاعَتِی. (2)

و هم چنین فرمودند: کسی که ایمان به شفاعتم نیاورد روز قیامت شفاعت من به او نخواهد رسید.

19 - قالَ عَلِی عَلَیهِ السَّلام : مَن کَذَّبَ بِشَفَاعَهِ رَسُولِ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه لَم تَنَله. (3)

حضرت علی علیه السلام فرمودند: کسی که شفاعت پیامبر خدا صلی الله علیه واله را دروغ بشمارد شفاعت آن حضرت به او نخواهد رسید.

ص: 363


1- محاسن 159/1
2- عیون اخبار الرضا علیه السلام 136/1 ح 35.
3- بحار الانوار58/8 . علاقمندان به ادامه این مباحث، به کتاب شفاعت همین مؤلف رجوع کنند.

ادامه حدیث شریف کساء

اشاره

فَاَقبَلَ عِندَ ذَلِکَ اَبُوالحَسَنِ عَلِیُّ بنُ اَبِی طَالِبٍ وَقالَ السَّلاَمُ عَلَیکَ یَا بِنتَ رَسُولِ الله فَقُلتُ وَعَلَیکَ السَّلامُ یا أبَا الحَسَنِ وَ یا اَمیرَالمُؤمِنِینَ.

« حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا علیها السلام می فرماید: در این هنگام حضرت ابوالحسن امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهما السلام وارد شده و فرمودند: سلام بر توای دختر رسول خدا صلی الله علیه واله . من گفتم : سلام بر تو باد ای ابوالحسن و ای امیرالمؤمنین».

لغت اَبُوالحَسَن:

کلمه ابو، به معنی پدر است . (1)

اب در قرآن:

این کلمه در قرآن 107 مورد آمده است.

1) « إِذ قالَ یُوسُفُ لأبِیهِ یا أبَتِ إِنِّی رَأیتُ أحَدَ عَشَرَ کَوکَبا..»-«سوره یوسف آیه 4»

2) « قَالُوا یا أبَانَا مَا لَکَ لاَ تَأمَنَّا عَلی یُوسُفَ ...»-«سوره یوسف آیه 11»

3) « قالُوا یا أبَانَا إِنَّا ذَهَبنَا نَستَبِق...»-«سوره یوسف آیه 17»

4) « وَلَمَّا دَخَلُوا مِن حَیثُ أمَرَهُم أبُوهُم مَا کَانَ یُغنی...»-«سوره یوسف آیه 68»

5) « مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أبَا أحَدٍ مِن رِجالِکُم »-«سوره احزاب آیه 40»

لغت حَسَن:

به معنای خوب ، نیکو، جمیل، حسان جمع حسن. (2)

حسن در قرآن

این کلمه در قرآن 281 مورد آمده است.

1) «... مَن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنیا حَسَنَه وَفِی الآخِرَهِ حَسَنَهً ...»-«سوره بقره آیه 201»

2) « مَن ذَا الَّذِی یُقرِضُ اللهَ قَرضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ ...»-« سوره بقره آیه 245»

ص: 364


1- اب: پدر. آباء جمع اب . اَبَهُ لَهُ وَ بِهِ اَبهًا وَ اَبَهاً: او را یاد آورد یا فراموش کرد و باز او را یاد آورد. اَبَوتُهُ اِباوَهً وَ اَبوً : او پدر گردید. «فرهنگ جامع و عمید»
2- حَسُنَ حُسنًا: نیکو گردید و صاحب جمال شد. حاسُن وَ حَسَن وَ حُسَین وَ حُسان وَ حُسّان صفت مذکر. حُسانون جمع حسان حَسَنَه و حَسنا و حُسَانَه صفت جمع مونث و حُسّانات جمع حِسان: «فرهنگ جامع»

3) « فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسُن...»-«سوره آل عمران آیه 37»

4) « وَأقرَضتُمُ اللهُ قَرضاً حَسَناً...»-«سوره مائده آیه 12»

5) « مَن جاءَ بِالحَسَنَهِ فَلَهُ عَشرُ أمثالِها وَ ...»-«سوره انعام آیه 160»

کلمه مرکب ابوالحسن از دو جزء ابو و حسن است و سابقا در بحث القاب حضرات معصومین گذشت که این جمله مبارک ، کنیه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهما السلام است.

لغت علی:

به معنی بلند، شریف ، بلند مرتبه، بلند قدر. (1)

علی در قرآن

این کلمه با مشتقاتش در قرآن 71 مورد آمده و کلمه علی 8 مورد و کلمه علیا سه

مورد آمده است.

1) «... وَ هُوَ العَلِیُّ العَظِیم»-«سوره بقره آیه 255»

2) «... وَ اَنَّ اللهَ هُوَ العَلِیُّ الکَبیر»-« سوره حج آیه 62»

3) «... مِن دُونِهِ الباطِلُ وَأنَّ اللهَ هُوَ العَلِیُّ الکَبیر»-«سوره لقمان آیه30»

4) «... وَهُوَ العَلِیُّ الکَبیر»-«سوره سبأ آیه 23»

5) «... فَالحُکمُ للهَ العَلِیُّ الکَبیر»-«سوره غافر آیه 12»

6) « لَهُ مَا فِی السَّماواتِ وَمَا فِی الأرضِ وَ هُوَ العَلِیُّ العَظِیم»-«سوره شوری آیه 4»

7) «... إِنَّهُ عَلِیُّ حَکِیم»-«سوره شوری آیه 51»

8) « وَإِنَّهُ فِی أمِّ الکِتابِ لَدَینَا لَعَلِیُّ حَکِیم»-«سوره زخرف آیه 4»

ص: 365


1- عَلا الشَّیءُ عُلُوًّا: بلند و مرتفع گردید. عَلی فِی المَکانِ عَلاءً : بزرگ قدر گردید. عَلَی الله فُلانًا: خدا او را بلند کرد و مقام عالی به او داد. عُلُوّ : بلندی. عَلِیَّه وَ عَلیُّون جمع عَلِیّ: بلند، بند برآمده، درشت و توانا، بزرگ و بلند قدر، شریف ، نام مبارک خلیفه رسول الله صلی الله علیه واله ، امیرالمؤمنین علیه السلام و نام سه نفر دیگر از ائمه طاهرین از فرزندان آن جناب . اَعلی، عُلیا( مؤنث): بالای هر چیزی ( اسم تفضیل است). عالی: بلند. «فرهنگ جامع و عمید»
لغت طالب:

جوینده، خواهنده، خواهان، راغب. (1)

طلب در قرآن

این کلمه در قرآن 4 مورد آمده است.

1) «... یُغشِی اللَّیلَ النَّهارَ یَطلُبُهُ حَثیثاً وَ الشَّمسَ وَ القَمَر...»-«سوره اعراف آیه 54»

2) « أو یُصبِحَ ماؤُهَا غَوراً فَلَن تَستَطیعَ لَهُ طَلَبا»-«سوره کهف آیه 41»

3)«... ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالمَطلُوب»-«سوره حج آیه 73»

لغت بِنت:

به معنی دختر، بنات جمع بنت: دختران . (2)

شرح و توضیح:

کنیه دادن به شخص مستحب است. کما اینکه مستحب است احترام گذاشتن به گفتن کنیه هایشان.

حضرت زهرا علیها السلام در اینجا فرموده است: یا ابوالحسن و مراد از گفتار آن بزرگوار که فرموده: « فَأقبَلَ عِندَ ذَلِکَ اَبُوالحَسَنَ در این هنگام امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شدند» از سه حال خارج نیست، یا مکان است و یا زمان و یا شبیه آن.

یعنی بنابر یکی از این سه معنا در این وقتی که این بزرگواران در زیر کساء بودند علی علیه السلام آمد. و کلمه عِندَ و شبیه او گاهی زمانی، گاهی مکانی و گاهی هم معنوی می باشد. همانند گفتار خداوند که می فرماید:

«وَمَا عِندَ اللهِ خَیرٌ وَ اَبقی» (3)

«آنچه که در نزد خداوند است باقی و پاینده تر خواهد بود».

ص: 366


1- طَلَبَ الشَیء طَلَبًا: آن را جست. طَلَبَ إِلَیهِ : خواهش کرد به سوی او. طالَبَهُ وَ مُطالَبَهً وَ طِلابًا: حق خود را خواست. طالِبِ ، طُلاّب وَ طَلَّب وَ طَلَبَه جمع طَلَب: جوینده و خواهنده . « فرهنگ جامع
2- اَبنآء و بَنون جمع اِبن: پسر. بَنات جمع اِبنَهَ : دختر « در اصل این بوده تاء تانیث به آن ملحق شده».بِنت: دختر، مؤنث ابن نیست. «فرهنگ جامع و عمید»
3- سوره شوری آیه 36.

زیرا خداوند تبارک و تعالی، نه زمان دارد و نه مکان. و اشکالی ندارد که از حیث اختلاف سیاق کلمه ای باشد که خلاف ظاهر است در جایی که آنجا قرینه ای باشد کما اینکه خداوند فرموده است.

«مَا عِندَکُم یَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللهِ باق» (1)

«آنچه که در نزد شماست فانی می شود و آنچه که در نزد خداوند می باشد همیشه باقی خواهد ماند».

کلمه عند در انسان برسه قسم است. اما آنچه که در نزد خداوند است معنوی است فقط مثل این گفتار:

«...تَعلَمُ مَا فِی نَفسِی وَلاَ أعلَمُ مَا فِی نَفسِک ...»(2)

«تو از اسرار من آگاهی و من از سرتوآگاه نیستم».

خداوند سبحان که نفس ندارد (مثل بشر) و اینکه اینجا کلمه نفس آمده فقط برای سیاق لفظ است.

سلام کردن برهمسرو احترام گذاشتن به او، مستحب است کما اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام بر حضرت فاطمه زهرا علیها السلام سلام کرده و فرموده:

اَلسَّلامُ عَلَیکِ یَا بِنتَ رَسُولِ الله.

سلام بر توای دختر رسول الله صلی الله علیه واله و گاهی هم احترام گذاشتن به همسر واجب است. در سیره رسول الله صلی الله علیه واله و آقا امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین و ائمه طاهرین علیهم السلام قائم بر احترام زن بوده اندخصوصا اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده:

ص: 367


1- سوره نحل آیه 96.
2- سوره مائده آیه 116.

فَإِنَّ المَرأهَ رَیحَانَهٌ وَ لَیسَت بِقَهرَمَانَه . (1)

زن ریحانه (دسته گل) است نه یک قهرمان .

و این جمله اشاره به عاطفه آن زن دارد. و خداوند هم در این مورد اشاره فرموده است:

« ...وَلَهُنَّ مِثلُ الَّذِی عَلَیهِنَّ بِالمَعرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَیهِنَّ دَرَجَهٌ...» (2)

« و مانند همان [وظایفی] که بر عهده زنان است، به طور شایسته، به نفع آنان [برعهده مردان] است، و مردان بر آنان درجه برتری دارند، و خداوند توانا و حکیم است».

احترام شوهر نیز مستحب وگاهی واجب است و شامل یادآوری لقب و کنیه مرد می شود. پس همچنان که بر مرد احترام زن واجب است برزن نیز احترام مرد واجب است، چون بین این دو علاقه، صداقت، محبت و مودت است.

و لذا اگر این احترام ها را رعایت کنند به طلاق و... منجر نمی شود، پس زن و شوهر باید این شئونات اسلامی را محافظت کنند تا بینشان صمیمیت برقرار باشد. و شاید بسیاری از ناراحتی های زندگی به خاطر عدم رعایت این شئونات اسلامی است که بینشان مشاجره و کشمکش زیادی به وجود می آید و خلاصه در یک کلام اخلاقیات دین را باید رعایت نمود.

نسب شریف حضرت علی علیه السلام

وُلِدَ أمِیرُالمُؤمِنِینَ عَلَیهِ السَّلام بَعدَ عَامِ الفِیلِ بِثَلاَثِینَ سَنَهً وَقُتِلَ فِی شَهرِ رَمَضَانَ لِتِسعٍ بَقِینَ لَیلَهَ الأحَدِ سَنَهَ أربَعِینَ مِنَ الهِجرَهِ وَ هُوَ ابنُ ثَلاَثٍ وَ سِتِّینَ سَنَهً بَقِی بَعدَ قَبضِ النَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ثَلاثِینَ سَنَهٌ وَ اُمَّهُ فَاطِمَهُ بِنتُ اَسَدِ بنِ هَاشِمِ بنِ عَبدِ مَنَافٍ وَ هُوَ أوَّلُ هَاشِمِی وَلَدَهُ هَاشِمٌ مَرَّتَین .(3)

ص: 368


1- مستدرک الوسایل251/14 ب 67 ح 1.
2- سوره بقره آیه 228.
3- کافی 452/1 ؛ بحار الانوار 6/35.

امیرالمؤمنین علیه السلام سی سال بعد از عام الفیل متولد شدند و شب یک شنبه 21 ماه رمضان سال چهل هجری شهید شدند، در حالی که 63 سال از عمر مبارکشان گذشته بود. بعد از شهادت پیغمبر صلی الله علیه واله 30 سال زنده بودند و مادرشان فاطمه دختر اسد بن هاشم بن عبد مناف است. حضرت علی علیه السلام نخستین هاشمی نسبی است که از هر دو طرف به هاشم می رسد. « یعنی پدر و مادرش هردو از اولاد هاشم بودند».

شیخ مفید در ارشاد چنین بیان کرده است: امیرالمؤمنین علی علیه السلام پسر ابوطالب و او فرزند عبدالمطلب و او پسر هاشم و او زاده عبدمناف و خود آن جناب سید اوصیا به شمار می آمد.

کنیه آن حضرت ابوالحسن و در روز جمعه 13 رجب «و در نسخه ای بیست و سوم آن ماه ذکر کرده» سال سی ام عام الفیل در شهر مکه در خانه خدا متولد شد و هیچ مولودی پیش از او و بعد از او در خانه خدا متولد نشده و نمی شود و این پیشامد از آن نظر بوده که خدای متعال آن جناب را گرامی داشته و احترام کرده است.

در مخزن لا یموت دردانه علیست *** در کون و مکان امیر فرزانه علیست

در کعبه ظهور کرد تا برهمه کس *** معلوم شود که صاحب خانه علیست

سخن حاج محمد هاشم بن محمد علی خراسانی مورخ مشهور این است:

بدانکه اسم شریف آن جناب علی است و مشهورترین القاب شریفه ایشان، امیر المؤمنین علیه السلام است و مشهورترین کنیه های آن حضرت ابوالحسن است. در بعضی از روایات است که چون حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام متولد شد، ابوطالب علیه السلام آن حضرت را به سینه چسبانید و دست فاطمه بنت اسد را گرفت و به سوی ابطح آمد و ندا کرد.

یارَبِّ یا ذَا الغَسَقِ الدَّجِی *** وَ القَمَرِ المُبتَلِجِ المُضِی

بَیِّن لَنَا مِن حُکمِکَ المَقضِی *** مَا ذَا تَرَی فِی اسمِ ذَا الصَّبِی (1)

ص: 369


1- بحار الانوار 18/35

ناگاه مثل ابر چیزی از روی زمین پیدا شد و نزدیک ابوطالب آمد. ابوطالب علیه السلام او را نیز به سینه خود چسبانید و به خانه برگشت. چون صبح شد دید که لوح سبزیست و در آن نوشته شده:

خُصِّصتُمَا بِالوَلَدِ الزَّکِی *** وَ الطَّاهِرِ المُنتَجَبِ الرَّضِی

فَاسمُهُ مِن شَامِخٍ عَلِی *** عَلِی اشتُقَّ مِنَ العَلِی (1)

پس ابوطالب علیه السلام اسم نور دیده اش را علی نامید و آن لوح را در زاویه راست کعبه آویخت و هم چنان تا زمان هشام بن هاشم بن عبدالملک آویخته بود و بعد از آن، او را پایین آوردند و ناپدید شد.

و پدر ماجد آن بزرگوار ابوطالب بن عبدالمطلب بن هاشم است و مادر بزرگوار جناب ابوطالب و عبدالله که پدر رسول خدا صلی الله علیه واله و جناب زبیر بن عبدالمطلب ، فاطمه بنت عمرو بن عائذ بن عمران بن مخزوم بن یقظه بن مره بن کعب است. (یعنی ابوطالب، عبدالله و زبیر همگی برادر و از یک مادر بودند.) اسم جناب عبد المطلب علیه السلام ، عمران است و سایر اولادهای عبدالمطلب با این سه بزرگوار برادر و خواهر پدری بودند. (هیچ کدام پدر و مادرشان یکی نبوده است مگر همان سه نفر که در بالا ذکر شد.)

و مادر بزرگوار حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام ، جناب فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف است و مادر بزرگوار فاطمه بنت اسد، فاطمه بنت رواحه بن حجربن عبدالله بن معیص بن وهب بن ثعلبه بن وائله بن عمرو بن شهاب بن مهارب بن فهر است.

فاطمه بنت اسد با جناب ابوطالب علیه السلام دخترعمو و پسرعموی اصلی بودند. او اول زن هاشمی است که در خانه هاشمی اولاد آورد و پیغمبر صلی الله علیه واله او را مادر خطاب می کرد. (2)

ص: 370


1- همان 19/35 .
2- منتخب التواریخ /113
نام علی علیه السلام مشتق از اسامی خداوند است که در حین ولادت هاتفی صدازد او را علی نام بگذار.

از ویژگی های مخصوص آن بزرگوار این است که در درون خانه کعبه متولد شد. تولد امیرالمؤمنین علیه السلام در درون کعبه مورد اتفاق علما و راویان شیعه و سنی است. مرحوم علامه امینی رحمه الله این موضوع را از شانزده کتاب معتبر عامه نقل می کند. و قبل از او هیچ کس در درون کعبه متولد نشده است و این از افتخارات بسیار ارجمند و بالایی است که خداوند به خاطر احترام و تجلیل از مقام بس ارجمند امیرالمؤمنین علیه السلام به آن حضرت اختصاص داده است.

1- عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ قَالَ قَالَ یَزِیدُ بْنُ قَعْنَبٍ : کُنْتُ جَالِساً مَعَ اَلْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ وَ فَرِیقٌ مِنْ عَبْدِ اَلْعُزَّی بِإِزَاءِ  اَلْبَیْتِ اَلْحَرَامِ إِذْ أَقْبَلَتْ فَاطِمَهُ بِنْتُ أَسَدٍ أُمُّ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ کَانَتْ حَامِلَهً بِهِ تِسْعَهَ أَشْهُرٍ وَ قَدْ أَخَذَهَا اَلطَّلْقُ فَقَالَتْ رَبِّ إِنِّی مُؤْمِنَهٌ بِکَ وَ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِکَ مِنْ رُسُلٍ وَ کُتُبٍ وَ إِنِّی مُصَدِّقَهٌ بِکَلاَمِ جَدِّی إِبْرَاهِیمَ اَلْخَلِیلِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ  وَ إِنَّهُ بَنَی اَلْبَیْتَ اَلْعَتِیقَ فَبِحَقِّ اَلَّذِی بَنَی هَذَا اَلْبَیْتَ وَ بِحَقِّ اَلْمَوْلُودِ اَلَّذِی فِی بَطْنِی لَمَّا یَسَّرْتَ عَلَیَّ وِلاَدَتِی قَالَ یَزِیدُ بْنُ قَعْنَبٍ فَرَأَیْنَا اَلْبَیْتَ وَ قَدِ اِنْفَتَحَ عَنْ ظَهْرِهِ وَ دَخَلَتْ فَاطِمَهُ وَ غَابَتْ عَنْ أَبْصَارِنَا وَ اِلْتَزَقَ اَلْحَائِطُ فَرُمْنَا أَنْ یَنْفَتِحَ لَنَا قُفْلُ اَلْبَابِ فَلَمْ یَنْفَتِحْ فَعَلِمْنَا أَنَّ ذَلِکَ أَمْرٌ مِنَ اَللَّهِ تَعَالَی ثُمَّ خَرَجَتْ بَعْدَ اَلرَّابِعِ وَ بِیَدِهَا أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ قَالَتْ إِنِّی فُضِّلْتُ عَلَی مَنْ تَقَدَّمَنِی مِنَ اَلنِّسَاءِ لِأَنَّ آسِیَهَ بِنْتَ مُزَاحِمٍ عَبَدَتِ اَللَّهَ سِرّاً فِی مَوْضِعٍ لاَ یُحِبُّ أَنْ یُعْبَدَ اَللَّهُ فِیهِ إِلاَّ اِضْطِرَاراً وَ أَنَّ مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ هَزَّتِ اَلنَّخْلَهَ اَلْیَابِسَهَ بِیَدِهَا حَتَّی أَکَلَتْ مِنْهَا رُطَباً جَنِیًّا وَ أَنِّی دَخَلْتُ بَیْتَ اَللَّهِ اَلْحَرَامَ وَ أَکَلْتُ مِنْ ثِمَارِ اَلْجَنَّهِ وَ أَرْزَاقِهَا فَلَمَّا أَرَدْتُ أَنْ أَخْرُجَ هَتَفَ بِی هَاتِفٌ یَا فَاطِمَهُ سَمِّیهِ عَلِیّاً فَهُوَ عَلِیٌّ وَ اَللَّهُ اَلْعَلِیُّ اَلْأَعْلَی یَقُولُ إِنِّی شَقَقْتُ اِسْمَهُ مِنِ اِسْمِی وَ أَدَّبْتُهُ

ص: 371

بِأَدَبِی وَ وَقَفْتُهُ عَلَی غَامِضِ عِلْمِی وَ هُوَ اَلَّذِی یَکْسِرُ اَلْأَصْنَامَ فِی بَیْتِی وَ هُوَ اَلَّذِی یُؤَذِّنُ فَوْقَ ظَهْرِ بَیْتِی وَ یُقَدِّسُنِی وَ یُمَجِّدُنِی فَطُوبَی لِمَنْ أَحَبَّهُ وَ أَطَاعَهُ وَ وَیْلٌ لِمَنْ عَصَاهُ وَ أَبْغَضَهُ وَ عَصَاه. (1)

مرحوم شیخ صدوق رحمه الله از سعید بن جبیر و او از یزید بن قعنب نقل می کند که گفت: من با عباس (عموی پیغمبر خدا صلی الله علیه واله ) و جمعی از طایفه عبدالعزی در مقابل خانه کعبه نشسته بودیم. ناگاه فاطمه بنت اسد علیا السلام، مادر علی علیه السلام که از مدت حملش به آن حضرت 9 ماه می گذشت به طرف کعبه آمد و همان جا درد زایمان او را فراگرفته بود و در کنار کعبه چنین دعا کرد:

« خدایا ! من به تو ایمان دارم و همچنین به آنچه که از سوی تو، مانند رسولان و کتاب های آسمانی آمده اند باور دارم و سخن جدم ابراهیم خلیل علیه السلام را تصدیق می کنم. او کعبه را بنا کرد به حق آن کسی که خانه کعبه را بنا کرد و به حق این مولودی که در رحم دارم وضع حمل را بر من آسان کن».

یزید بن قعنب می گوید: ناگاه دیدم دیوار کعبه از جانب پشت شکافته شد و فاطمه بنت اسد علیها السلام وارد کعبه گردید و از نظر پنهان شد و آن شکاف به هم پیوست. خواستیم قفل در خانه کعبه را باز کنیم ولی هرچه کوشش کردیم باز نشد فهمیدیم که این جریان امری از جانب خدا است.

فاطمه بنت اسد علیها السلام سه روز در میان کعبه بود. روز چهارم از خانه کعبه بیرون آمد، در حالی که امیر مؤمنان علی علیه السلام در دست او بود. سپس گفت: «من بر زنان پیشین برتری یافتم، زیرا آسیه بنت مزاحم « همسر فرعون از بانوان برجسته آن عصر» مخفیانه خدا را عبادت کرد. و حضرت مریم علیها السلام دختر عمران «مادر حضرت عیسی علیه السلام» هنگام زایمان به راه دوری رفت وسرانجام درخت خشکی از خرما دید و با دستش درخت خرمای خشک را حرکت داد، تا اینکه خرمای تازه و مرغوب برای او فرو ریخت و او از آن

ص: 372


1- امالی شیخ صدوق /132 و 133؛ بحار الانوار 35/ 08

خورد (1) ولی من وارد خانه خدا شدم و از میوه ها و غذاهای بهشتی که در آنجا بود خوردم و هنگامی که خواستم از داخل کعبه بیرون آیم، هاتفی ندا داد:

یا فَاطِمَهُ ! سُمِّیهِ عَلِیاً فَهُوَ عَلِی...

ای فاطمه! به نام کودک را علی بگذار، به درستی که او علی (یعنی دارای مقام عالی) است و خداوند علی اعلی می فرماید: من نام او را از نام خودم اقتباس کردم و او را با آداب خودم تربیت نمودم و او را بر مسائل مشکل علمی خودم آگاه ساختم، او کسی است که بت ها را در خانه ام (در درون کعبه) می شکند و بر بالای بام کعبه اذان می گوید و مرا تقدیس و تمجید می کند.»

فَطُوبَی لِمَن أحَبَّهُ وَأطَاعَهُ وَ وَیلٌ لِمَن أبغَضَهُ وَعَصَاه.

«خوشا به سعادت آن کسی که او را دوست بدارد و از او اطاعت و پیروی کند و وای بر کسی که با او دشمنی کند و از او نافرمانی نماید».

2-قَالَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِیُّ : سَأَلْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَنْ مِیلاَدِ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ آهِ آهِ لَقَدْ سَأَلْتَنِی عَنْ خَیْرِ مَوْلُودٍ وُلِدَ بَعْدِی عَلَی سُنَّهِ اَلْمَسِیحِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَلَقَنِی وَ عَلِیّاً مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ - قَبْلَ أَنْ خَلَقَ اَلْخَلْقَ بِخَمْسِمِائَهِ أَلْفِ عَامٍ فَکُنَّا نُسَبِّحُ اَللَّهَ وَ نُقَدِّسُهُ فَلَمَّا خَلَقَ اَللَّهُ تَعَالَی  آدَمَ قَذَفَ بِنَا فِی صُلْبِهِ وَ اِسْتَقْرَرْتُ أَنَا فِی جَنْبِهِ اَلْأَیْمَنِ وَ عَلِیٌّ فِی اَلْأَیْسَرِ ثُمَّ نَقَلَنَا مِنْ صُلْبِهِ فِی اَلْأَصْلاَبِ اَلطَّاهِرَاتِ إِلَی اَلْأَرْحَامِ اَلطَّیِّبَهِ فَلَمْ نَزَلْ کَذَلِکَ حَتَّی أَطْلَعَنِیَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مِنْ ظَهْرٍ طَاهِرٍ وَ هُوَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ  فَاسْتَوْدَعَنِی خَیْرَ رَحِمٍ وَ هِیَ آمِنَهُ ثُمَّ أَطْلَعَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَلِیّاً مِنْ ظَهْرٍ طَاهِرٍ وَ هُوَ أَبُو طَالِبٍ وَ اِسْتَوْدَعَهُ خَیْرَ رَحِمٍ وَ هِیَ فَاطِمَهُ بِنْتُ أَسَدٍ ثُمَّ قَالَ یَا جَابِرُ وَ مِنْ قَبْلِ أَنْ وَقَعَ عَلِیٌّ فِی بَطْنِ أُمِّهِ کَانَ فِی زَمَانِهِ 

ص: 373


1- سوره مریم آیه 22 - 26.

رَجُلٌ عَابِدٌ رَاهِبٌ یُقَالُ لَهُ المثرم بْنُ دعیب بْنِ الشیقتام وَ کَانَ مَذْکُوراً فِی اَلْعِبَادَهِ قَدْ عَبَدَ اَللَّهَ مِائَهً وَ تِسْعِینَ سَنَهً وَ لَمْ یَسْأَلْهُ حَاجَهً فَسَأَلَ رَبَّهُ أَنْ یُرِیَهُ وَلِیّاً لَهُ فَبَعَثَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِأَبِی طَالِبٍ إِلَیْهِ فَلَمَّا أَنْ بَصُرَ بِهِ المثرم قَامَ إِلَیْهِ فَقَبَّلَ رَأْسَهُ وَ أَجْلَسَهُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَقَالَ مَنْ أَنْتَ یَرْحَمُکَ اَللَّهُ قَالَ رَجُلٌ مِنْ تِهَامَهَ فَقَالَ مِنْ أَیِّ تِهَامَهَ قَالَ مِنْ مَکَّهَ قَالَ مِمَّنْ قَالَ مِنْ عَبْدِ مَنَافٍ قَالَ مِنْ أَیِّ عَبْدِ مَنَافٍ قَالَ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ فَوَثَبَ إِلَیْهِ اَلرَّاهِبُ وَ قَبَّلَ رَأْسَهُ ثَانِیاً وَ قَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِی أَعْطَانِی مَسْأَلَتِی وَ لَمْ یُمِتْنِی حَتَّی أَرَانِی وَلِیَّهُ ثُمَّ قَالَ أَبْشِرْ یَا هَذَا فَإِنَّ اَلْعَلِیَّ اَلْأَعْلَی قَدْ أَلْهَمَنِی إِلْهَاماً فِیهِ بِشَارَتُکَ قَالَ أَبُو طَالِبٍ وَ مَا هُوَ قَالَ وَلَدٌ یَخْرُجُ مِنْ صُلْبِکَ هُوَ وَلِیُّ اَللَّهِ تَبَارَکَ اِسْمُهُ وَ تَعَالَی ذِکْرُهُ وَ هُوَ إِمَامُ اَلْمُتَّقِینَ وَ وَصِیُّ رَسُولِ رَبِّ اَلْعَالَمِینَ فَإِنْ أَدْرَکْتَ ذَلِکَ اَلْوَلَدَ فَأَقْرِئْهُ مِنِّی اَلسَّلاَمَ وَ قُلْ لَهُ إِنَّ المثرم یَقْرَأُ عَلَیْکَ اَلسَّلاَمَ وَ هُوَ یَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّکَ وَصِیُّهُ حَقّاً - بِمُحَمَّدٍ یَتِمُّ اَلنُّبُوَّهُ وَ بِکَ یَتِمُّ اَلْوَصِیَّهُ قَالَ فَبَکَی أَبُو طَالِبٍ وَ قَالَ لَهُ مَا اِسْمُ هَذَا اَلْمَوْلُودِ قَالَ اِسْمُهُ عَلِیٌّ فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ إِنِّی لاَ أَعْلَمُ حَقِیقَهَ مَا تَقُولُهُ إِلاَّ بِبُرْهَانٍ بَیِّنٍ وَ دَلاَلَهٍ وَاضِحَهٍ قَالَ المثرم فَمَا تُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَ اَللَّهَ لَکَ أَنْ یُعْطِیَکَ فِی مَکَانِکَ مَا یَکُونُ دَلاَلَهً لَکَ قَالَ أَبُو طَالِبٍ أُرِیدُ طَعَاماًمِنَ  اَلْجَنَّهِ فِی وَقْتِی هَذَا فَدَعَا اَلرَّاهِبُ بِذَلِکَ فَمَا اِسْتَتَمَّ دُعَاؤُهُ حَتَّی أُتِیَ بِطَبَقٍ عَلَیْهِ مِنْ فَاکِهَهِ اَلْجَنَّهِ رُطَبَهٌ وَ عِنَبَهٌ وَ رُمَّانٌ فَتَنَاوَلَ أَبُو طَالِبٍ مِنْهُ رُمَّانَهً وَ نَهَضَ فَرِحاً مِنْ سَاعَتِهِ حَتَّی رَجَعَ إِلَی مَنْزِلِهِ فَأَکَلَهَا فَتَحَوَّلَتْ مَاءً فِی صُلْبِهِ فَجَامَعَ فَاطِمَهَ بِنْتَ أَسَدٍ فَحَمَلَتْ بِعَلِیٍّ عَلَیهِ السَّلاَمُ وَ اِرْتَجَّتِ اَلْأَرْضُ وَ زَلْزَلَتْ بِهِمْ أَیَّاماً حَتَّی لَقِیَتْ قُرَیْشٌ مِنْ ذَلِکَ شِدَّهً وَ فَزِعُوا وَ قَالُوا قُومُوا بِآلِهَتِکُمْ إِلَی ذِرْوَهِ أَبِی قُبَیْسٍ حَتَّی نَسْأَلَهُمْ أَنْ یُسَکِّنُوا مَا نَزَلَ بِکُمْ وَ حَلَّ بِسَاحَتِکُمْ فَلَمَّا اِجْتَمَعُوا عَلَی

ص: 374

قُبَیْسٍ فَجَعَلَ یَرْتَجُّ اِرْتِجَاجاً حَتَّی تَدَکْدَکَتْ بِهِمْ صُمُّ اَلصُّخُورِ وَ تَنَاثَرَتْ وَ تَسَاقَطَتِ اَلْآلِهَهُ عَلَی وَجْهِهَا فَلَمَّا بَصُرُوا بِذَلِکَ قَالُوا لاَ طَاقَهَ لَنَا بِمَا حَلَّ بِنَا فَصَعِدَ أَبُو طَالِبٍ اَلْجَبَلَ وَ هُوَ غَیْرُ مُکْتَرِثٍ بِمَا هُمْ فِیهِ فَقَالَ أَیُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَدْ أَحْدَثَ فِی هَذِهِ اَللَّیْلَهِ حَادِثَهً وَ خَلَقَ فِیهَا خَلْقاً إِنْ لَمْ تُطِیعُوهُ وَ لَمْ تُقِرُّوا بِوَلاَیَتِهِ وَ تَشْهَدُوا بِإِمَامَتِهِ لَمْ یُسَکَّنْ مَا بِکُمْ وَ لاَ یَکُونُ لَکُمْ بِتِهَامَهَ مُسَکِّنٌ فَقَالُوا یَا أَبَا طَالِبٍ إِنَّا نَقُولُ بِمَقَالَتِکَ فَبَکَی أَبُو طَالِبٍ وَ رَفَعَ یَدَهُ إِلَی اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَالَ إِلَهِی وَ سَیِّدِی أَسْأَلُکَ بِالْمُحَمَّدِیَّهِ اَلْمَحْمُودَهِ وَ بِالْعَلَوِیَّهِ اَلْعَالِیَهِ وَ بِالْفَاطِمِیَّهِ اَلْبَیْضَاءِ إِلاَّ تَفَضَّلْتَ عَلَی تِهَامَهَ بِالرَّأْفَهِ وَ اَلرَّحْمَهِ فَوَ اَلَّذِی فَلَقَ اَلْحَبَّهَ وَ بَرَأَ اَلنَّسَمَهَ لَقَدْ کَانَتِ اَلْعَرَبُ تَکْتُبُ هَذِهِ اَلْکَلِمَاتِ فَتَدْعُو بِهَا عِنْدَ شَدَائِدِهَا فِی اَلْجَاهِلِیَّهِ وَ هِیَ لاَ تَعْلَمُهَا وَ لاَ تَعْرِفُ حَقِیقَتَهَا فَلَمَّا کَانَتِ اَللَّیْلَهُ اَلَّتِی وُلِدَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَشْرَقَتِ اَلسَّمَاءُ بِضِیَائِهَا وَ تَضَاعَفَ نُورُ نُجُومِهَا وَ أَبْصَرَتْ مِنْ ذَلِکَ قُرَیْشٌ عَجَباً فَهَاجَ بَعْضُهَا فِی بَعْضٍ وَ قَالُوا قَدْ أُحْدِثَ فِی اَلسَّمَاءِ حَادِثَهٌ وَ خَرَجَ أَبُو طَالِبٍ وَ هُوَ یَتَخَلَّلُ سِکَکَ مَکَّهَ وَ أَسْوَاقَهَا وَ یَقُولُ یَا أَیُّهَا اَلنَّاسُ تَمَّتْ حُجَّهُ اَللَّهِ وَ أَقْبَلَ اَلنَّاسُ یَسْأَلُونَهُ عَنْ عِلَّهِ مَا یَرَوْنَهُ مِنْ إِشْرَاقِ اَلسَّمَاءِ وَ تَضَاعُفِ نُورِ اَلنُّجُومِ فَقَالَ لَهُمْ أَبْشِرُوا فَقَدْ ظَهَرَ فِی هَذِهِ اَللَّیْلَهِ وَلِیٌّ مِنْ أَوْلِیَاءِ اَللَّهِ یُکَمِّلُ اَللَّهُ فِیهِ خِصَالَ اَلْخَیْرِ وَ یَخْتِمُ بِهِ اَلْوَصِیِّینَ وَ هُوَ إِمَامُ اَلْمُتَّقِینَ وَ نَاصِرُ اَلدِّینِ وَ قَامِعُ اَلْمُشْرِکِینَ وَ غَیْظُ اَلْمُنَافِقِینَ وَ زَیْنُ اَلْعَابِدِینَ وَ وَصِیُّ  رَسُولِ رَبِّ اَلْعَالَمِینَ إِمَامُ هُدًی وَ نَجْمُ عُلاً وَ مِصْبَاحُ دُجًی وَ مُبِیدُ اَلشِّرْکِ وَ اَلشُّبُهَاتِ وَ هُوَ نَفْسُ اَلْیَقِینِ وَ رَأْسُ اَلدِّینِ فَلَمْ یَزَلْ یُکَرِّرُ هَذِهِ اَلْکَلِمَاتِ وَ اَلْأَلْفَاظَ إِلَی أَنْ أَصْبَحَ...(1)

ص: 375


1- بحار الانوار 10/35 .

جابر بن عبدالله انصاری می گوید: از رسول خدا صلی الله علیه واله درباره تولد امیرالمؤمنین علی علیه السلام پرسیدم. فرمود: آه که از بهترین مولودی که پس از من به سنت مسیح علیه السلام متولد شده است پرسیدی. همانا که خداوند تبارک و تعالی من و علی را از یک نور، پانصد هزار سال پیش از آنکه خلق را بیافریند، آفریده است و ما خدای را تسبیح و تقدیس میکردیم؛ و چون خداوند آدم را بیافرید ما را در پشت او قرار داد. من در جانب راست و علی در جانب چپ او قرارگرفتیم و سپس از پشت او به پشت های پاک و رحم های پاکیزه منتقل شدیم و همواره چنین بودیم تا خداوند متعال مرا در پشت پاک عبدالله و بهترین رحم، یعنی رحم آمنه ، مستقر فرمود و خداوند متعال علی را در پشت پاک ابوطالب و رحم پاک فاطمه دختر اسد قرار داد.

پیامبر صلی الله علیه واله چنین ادامه دادند: ای جابر! پیش از آنکه علی در رحم مادرش قرار گیرد، به روزگار ابوطالب ، مرد راهب پارسایی به نام مثرم بن رعیب بن شیقنام زندگی می کرد و مشهور به عبادت بود و خداوند را یک صد و نود سال عبادت کرده بود و هرگز از خدای خود حاجتی نخواسته بود. از خداوند خواست که یکی از اولیای خود را به او نشان دهد و خداوند متعال ابوطالب را پیش او فرستاد.

همین که مثرم او را دید برخاست و به سوی ابوطالب آمد و سرش را بوسید و او را در برابر خود نشاند و گفت: خدایت رحمت کند، تو کیستی ؟ گفت: مردی از تهامه ام .گفت: از کدام منطقه تهامه؟

گفت: از مکه. پرسید: از کدام خاندان مکه؟ گفت: از خاندان عبد مناف. پرسید: از کدام خانواده آنان ؟ گفت: از خانواده هاشم. راهب از جای برجست و دوباره سرش را بوسید و گفت: سپاس و ستایش خداوندی را که خواسته مرا عنایت فرمود و مرا نمیراند تا ولی خودش را به من نشان داد. سپس گفت: ای فلان! بر تو مژده باد که علی اعلی الهامی به من فرموده است که در آن مژده برای توست. ابوطالب پرسید: چیست؟ گفت: پسری از صلب تو بیرون می آید که ولی خداوند تبارک و تعالی است و پیشوای پرهیزگاران و وصی رسول خداوند است. و چون این پسرت را دیدی سلام مرا به او

ص: 376

برسان و بگو مثرم به تو سلام می رساند و گواهی میدهد که پروردگاری جز خداوند یکتای بی همتا نیست و محمد بنده و فرستاده اوست و تووصی برحق او هستی. به محمد صلی الله علیه واله ، نبوت پایان می پذیرد و به تو وصایت . گوید: ابوطالب گریست و گفت: نام این مولود چیست ؟ مثرم گفت: نام او علی است. ابوطالب گفت: من حقیقت مطلبی را که تو میگویی، فقط با دلیل و برهان روشنی خواهم پذیرفت. مثرم گفت: چه می خواهی تا از خداوند متعال بخواهم، همین جا به تو عنایت فرماید تا برای تو دلیل و برهان باشد؟

ابوطالب گفت: من می خواهم که هم اکنون خوراکی از خوراک های بهشت برای من فراهم شود. راهب دعا کرد و هنوز دعای او تمام نشده بود که طبقی از خرما و انگور و انار بهشتی ظاهر شد و ابوطالب از آن طبق اناری برداشت و همان ساعت شادمان برگشت و چون به خانه خود رسید، آن انار را خورد و تبدیل به نطفه گردید و با همسر خویش فاطمه دختر اسد همبستر شد و او به علی علیه السلام باردار گردید.

در این هنگام چند روز پیاپی زمین لرزه اتفاق افتاد، آنچنان که قریش به شدت ترسیدند و گفتند: برخیزید به قله کوه ابوقبیس بروید و به خدایان خود توجه کنید و از آنان بخواهید این زمین لرزه و حادثه ای را که در سرزمین ما پیش آمده است آرام کنند. چون آنان بر قله کوه ابوقبیس اجتماع کردند، چنان لرزه و جنبشی در کوه صورت گرفت که سنگ های سخت و استوار فرو می افتاد و جلوی پاهای ایشان فرو می ریخت و بت ها را که با خود برده بودند، دیدند که به رو در افتاده و از هم پاشیده شد. قریش که چنین دیدند گفتند: ما را یارای ایستادگی در برابر این گرفتاری نیست. در این هنگام ابوطالب که از هر چه می خواست بگوید پروایی نداشت، گفت: ای مردم! همانا خداوند در شب گذشته حادثه ای پیش آورده و کسی را آفریده است که اگر از او فرمانبرداری نکنید و به ولایت او اقرار نداشته باشید و پیشوایی او را نپذیرید، این زمین لرزه آرام نخواهد گرفت و برای شما در تهامه خانه و مسکنی باقی نخواهد ماند. گفتند: ای ابوطالب ! ما با توهم عقیده ایم و هر چه بگویی می گوییم. ابوطالب گریست و

ص: 377

دست های خود را بلند کرد و گفت: پروردگارا! ای سرور من! از تو سؤال میکنم به حرمت محمودی محمد و به علؤ علوی و به حرمت رخشان فاطمه، نسبت به تهامه رأفت و رحمت فرمایی. و سوگند به کسی که دانه را میشکافد و می رویاند و جان را پرورش می دهد، که عرب ها در دوره جاهلی بدون اینکه معنی و حقیقت این کلمات را بدانند آن را نوشتند و در هنگامه ها و سختی ها خدا را با همین کلمات فرا می خواندند.

شبی که امیرالمؤمنین متولد شد آسمان سخت درخشان شد و نور ستارگان آن افزون گردید و قریش شگفت زده شدند و با هیجان از یکدیگر می پرسیدند: در آسمان حادثه ای رخ داده است؟ ابوطالب از خانه خود بیرون آمد و ضمن حرکت در کوچه ها و بازارهای مگه میگفت: ای مردم! حجت خداوند تمام شد، و مردم پیش او می آمدند و از سبب درخشندگی آسمان و افزوده شدن پرتو ستارگان می پرسیدند و او به آنان می گفت: مژده باد بر شما که در این ساعت یکی از اولیای خداوند متولد شد که خداوند صفات پسندیده را در او تکمیل و وصایت پیامبران را در او ختم می فرماید و او پیشوای پرهیزگاران و یاور دین و درهم کوبنده مشرکان و مایه خشم منافقان و آرایش و زیور عابدان و وصی رسول خدای جهانیان است. پیشوای هدایت و ستاره برتری و چراغ تاریکی و از میان برنده شرک و شبهه هاست. او نفس یقین و سر دین است و همواره همین سخنان را تا صبح تکرار می کرد.

چون صبح شد وارد کعبه شد و چنین گفت:

یَارَبِّ یَا ذَا الغَسَقِ الدَّجِیِّ *** وَالقَمَرِ المُبتَلِجِ المُضِیِّ

بَیِّن لَنَا مِن حُکمِکَ المَقضِیِّ *** مَا ذَا تَرَی فِی اسمِ ذَا الصَّبِیِّ

« ای پروردگارشب تیره و تار و آفریدگار ماه تابان ، تاریکی زدای، از خزانه اسرارت ، برای ما نام این نوزاد را آشکار کن».

ص: 378

در آن هنگام از هاتف غیبی شنیده شد که می گوید:

خُصِّصتُمَا بِالوَلَدِ الزَّکِی *** وَالطَّاهِرِ المُنتَجَبِ الرَّضِی

فَاسمُهُ مِن شَامِخٍ عَلِیِّ *** عَلِیٌّ اشتُقَّ مِنَ العَلِیِّ

« ای اهل بیت پیامبر برگزیده فرزنده پاکی به شما اختصاص یافت. نام او از عالم

بالا «علی» شد که علی مشتق از نام خدای علی واعلی است» ...(1)

3- اسم حضرت در آسمان به علی علیه السلام معروف است.

عَن جَابِرِ بنِ عَبدِالله الأنصَارِی قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : لَمَّا عُرجَ بِی إِلَی السَّماءِ السَّابِعَهِ وَجَدتُ عَلَی کُلِّ بَابِ سَمَاءٍ مَکتُوباً لاَ إِلَهَ إَلاَّ الله مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله عَلِی بنُ أبِی طَالِبٍ أمِیرُالمُؤمِنِینَ وَلَمَّا صِرتُ إِلَی حُجُبِ النُّورِ رَأیتُ عَلَی کُلِّ حِجَابٍ مَکتُوباً لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله عَلِی بنُ أبِی طَالِبٍ أمِیرُالمُؤمِنِینَ وَلَمَّا صِرتُ إِلَی العَرشِ وَجَدتُ عَلَی کُلِّ رُکنٍ مِن اَرکَانِهِ مَکتُوباً لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله عَلِی بنُ أبِی طَالِبٍ أمِیرُالمُؤمِنِین. (2)

از جابر بن عبدالله انصاری از نقل شده است که گفت: رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: شبی که مرا معراج بردند در آسمان هفتم دیدم برهر دری این جملات را نوشته اند: معبود و خدایی غیر از خداوند یکتا نیست، محمد صلی الله علیه واله فرستاده خداست، علی بن ابی طالب امیرمؤمنان علیه السلام ولی اوست. و هنگامی که حجاب های نور را گذشتم و طی کردم دیدم بر هر حجابی این جملات نوشته شده است:

خدایی غیر از پروردگار یکتا وجود ندارد، محمد صلی الله علیه واله فرستاده خداوند است و علی بن ابی طالب علیهما السلام (ولی اوست) و هنگامی که به عرش منتهی شدم دیدم بر هر رکنی از رکن های عرش این مطالب نوشته شده است:

ص: 379


1- کفایه الطالب / 406؛ جلاءالعیون /107.
2- بحار الانوار 304/18 روایت 8.

خدایی غیر از خدای یکتا و بی شریک وجود ندارد، محمد صلی الله علیه واله فرستاده اوست، علی بن ابی طالب علیهما السلام امیرمؤمنان است.

وَ قَالَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : أُسْرِیَ بِی إِلَی اَلسَّمَاءِ فَبَلَغْتُ اَلسَّمَاءَ اَلْخَامِسَهَ نَظَرْتُ إِلَی صُورَهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیهمَ السَّلام فَقُلْتُ حَبِیبِی جَبْرَئِیلُ مَا هَذِهِ اَلصُّورَهُ ؟ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ یا مُحَمَّدُ اِشْتَهَتِ اَلْمَلاَئِکَهُ أَنْ یَنْظُرُوا إِلَی صُورَهِ  عَلِیٍّ  فَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّ بَنِی آدَمَ فِی دُنْیَاهُمْ یَتَمَتَّعُونَ غُدْوَهً وَ عَشِیَّهً بِالنَّظَرِ إِلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حَبِیبِ حَبِیبِکَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه وَ خَلِیفَتِهِ وَ وصصیِّهِ وَ أَمِینِهِ فَمَتِّعْنَا بِصُورَتِهِ قَدْرَ مَا تَمَتَّعَ أَهْلُ اَلدُّنْیا بِهِ،فَصَوَّرَ لَهُم صُورَتَهُ مِن نُورِ قُدسِهِ عَزَّوَجَلَّ فَعَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ لَیْلاً وَ نَهاراً یَزُورُونَهُ وَ یَنْظُرُونَ إِلَیْهِ غُدْوَهً وَ عَشِیَّهً. (1) 

و هم چنین فرمودند: شبی که مرا به معراج بردند، پس از اینکه به آسمان پنجم رسیدم، به صورت علی بن ابی طالب علیهما السلام نگاه کردم و عرض کردم: دوست من ای جبرئیل! این صورت کیست؟ جبرئیل گفت: یا محمد! ملائکه آرزو داشتند که به صورت علی علیه السلام بنگرند و آن حضرت را زیارت کنند. پس گفتند:پروردگارا ! فرزندان آدم علیه السلام در دنیا شان از جمال علی علیه السلام بهره مند می گردند و صبح و شام به دیدار علی علیه السلام می روند، آن آقایی که دوست توو دوست حبیب تو (رسولت محمد صلی الله علیه واله ) و خلیفه و وصی و امین پیغمبرت است. پس ما هم آرزو می کنیم که از صورت نورانی علی بن ابی طالب علیهما السلام بهره مند گردیم، همانند اهل دنیا که از وجود مبارکش بهره مند می گردند. پس خداوند تبارک و تعالی صورتی از او از نور قدس خود در آسمان کشید. پس علی علیه السلام بین ملائکه آسمان شب و روز زیارت می شود و ملائکه صبح و شام به صورت نورانی و مبارک آن حضرت می نگرند.

... فَلَمَّا قَضَیتُ وَطَرِی وَ مُنَاجَاهِ رَبِی نُودِیتُ أنَّ العَزِیزَ یَقُولُ لَکَ: مَن خَلَّفتَ

ص: 380


1- همان ، روایت 9.

فِی الأرضِ ؟ فَقُلتُ: خَیرَهَا خَلَّفتُ فِیهِم ابنَ عَمِّی فَنُودِیتُ یَا أحمَدُ! مَنِ ابنُ عَمِّکَ ؟ قُلتُ: أنتَ أعلَمُ عَلِی بنُ أبِی طَالِبٍ فَنُودِیتُ مِنَ المَلَکُوتِ سَبعاً مُتَوَالِیاً یَا أحمَدُ استَوصِ بِعَلِی بنِ أبِی طَالِبٍ ابنِ عَمِّکَ خَیراً. ثُمَّ قالَ: التَفِت، فَالتَفَتُّ عَن یَمِینِ العَرشِ فَوَجَدتُ عَلَی سَاقِ العَرشِ الأیمَنِ «مَکتُوباً لاَ إِلَهَ إِلاَّ أنَا وَحدِی لاَ شَرِیکَ لِی مُحَمَّدٌ رَسُولِی أیدتُهُ بِعَلِی» یَا أحمَدُ! شَقَقتُ اسمَکَ مِنِ اسمِی. أنَا اللهُ المَحمُودُ الحَمِیدُ وَ أنَا اللهُ العَلِی وَ شَقَقتُ اسمَ ابنِ عَمِّکَ عَلِی مِنِ اسمِی یا أبَا القَاسِمِ امضِ هَادِیاً مَهدِیاً نِعمَ المَجِیءُ جِئتَ وَ نِعمَ المُنصَرَفُ انصَرَفتَ وَ طُوبَاکَ وَطُوبَی لِمَن آمَنَ بِکَ وَصَدَّقَک. (1)

... هنگامی که منتهی شدم به جایی که با خداوند خود مناجات کردم، پروردگار مرا ندا داد که چه کسی را در زمین جانشین خود نمودی؟ پس گفتم: بهترین اهل زمین را، در میان آنان پسرعم خود را گذاشتم. پس مرا ندا داد: ای احمد! پسرعمت کیست؟ عرض کردم: خداوندا تو بهتر از همه میدانی علی بن ابی طالب علیهما السلام را به عنوان خلیفه خود در میان امتم گذاشتم. پس ندا داد مرا پشت سرهم از ملکوت هفت گانه که ای احمد! به علی بن ابی طالب علیهما السلام پسرعم خود بگو که بهترین اهل روی زمین (و اهل آسمان) است. سپس فرمود: به طرف راست عرش توجه کن. توجه کردم و دیدم برساق عرش در طرف راست آن این جملات را نوشته اند: خدایی به غیر از من وجود ندارد و من یگانه ام و شریک و همتایی ندارم، محمد فرستاده من است و او را به علی بن ابی طالب علیهما السلام با تأیید و مؤید گردانیدم . ای احمد! اسم تو را از اسم خودم اشتقاق نموده ام من خدای محمود حمیدم و من خدای بلند مرتبه ام و اسم پسر عمت علی را از اسم خودم گرفتم . ای أبا القاسم! توهادی و مهدی باش، خوب جایی آمده ای و از مکان عالی می خواهی برگردی و خوشا به حالت و خوشا به حال کسی که به توایمان

ص: 381


1- بحار الانوار 18/ 314 روایت 26.

آورد و تو را تصدیق کند.

وَقَالَ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَی اَلسَّمَاءِ عَهِدَ إِلَیَّ رَبِّی جَلَّ جَلاَلُهُ فِی عَلِیٍّ ثَلاَثَ کَلِمَاتٍ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ فَقُلْتُ لَبَّیْکَ رَبِّی وَ سَعْدَیْکَ فَقَالَ عَزَّوَجَلَّ إِنَّ عَلِیّاً إِمَامُ اَلْمُتَّقِینَ وَ قَائِدُ اَلْغُرِّ اَلْمُحَجَّلِینَ وَ یَعْسُوبُ اَلْمُؤْمِنِینَ فَبَشِّرْهُ بِذَلِکَ فَبَشَّرَهُ  اَلنَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِذَلِکَ فَخَرَّ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ سَاجِداً شُکْراً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ یَا رَسُولَ  اَللَّهِ بَلَغَ مِنْ قَدْرِی حَتَّی إِنِّی أُذْکَرُ هُنَاکَ قَالَ نَعَمْ وَ إِنَّ اَللَّهَ  یَعْرِفُکَ وَ إِنَّکَ لَتُذْکَرُ فِی اَلرَّفِیقِ اَلْأَعْلَی فَقَالَ اَلْمَنْصُورُ ذَلِکَ فَضْلُ اَللّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاء. (1)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: چون مرا به معراج بردند پروردگارم جل جلاله درباره علی علیه السلام سه کلمه سفارش به من کرد و فرمود: ای محمد! عرض کردم: لبیک پروردگارم و سعدیک.

فرمود: علی امام متقیان و پیشوای دست و روسفیدان و سرور مؤمنانست او را بدین مژده ده. پیغمبراین مژده را به او داد و علی به سجده شکرافتاد برای خدای عزوجل و سر برداشت و گفت: یا رسول الله ! قدر من به آنجا رسیده که در آنجا نامم را می برند؟ فرمود: آری. تو نزد خدا معروفی و تو در رفیق اعلائی، منصور گفت این فضل خداست به هر که خواهد دهد.

عَن عَلِی عَلَیهِ السَّلام قالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه: دَخَلتُ الجَنَّهَ فَرَأیتُ عَلَی بَابِهَا مَکتُوباً لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله مُحَمَّدٌ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه حَبِیبُ اللهِ عَلِی عَلَیهِ السَّلام وَلِی اللهِ فَاطِمَهُ عَلَیهَا السَّلام ، أمَهُ اللهِ الحَسَنِ عَلَیهِ السَّلام وَ الحُسَینِ عَلَیهِ السَّلام صَفوَهُ اللهِ عَلَی مُبغِضِیهِم لَعنَهُ الله . (2)

از حضرت علی بن ابی طالب علیهما السلام نقل شده است که رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: داخل بهشت شدم، دیدم بردر بهشت با خط طلا نوشته بود: خدایی جز خدای یگانه نیست،

ص: 382


1- همان /342.
2- بحار الانوار 228/27 .

محمد صلی الله علیه واله پسندیده و دوست خداست و علی علیه السلام ولی خدا است، فاطمه علیها السلام کنیز خدا است و حسن و حسین علیهما السلام برگزیده خدا هستند و بردشمنانشان لعنت خداست.

حضرت علی علیه السلام در قرآن

در مورد این آیه شریفه که خداوند می فرماید:

« وَإِنَّهُ فِی أمِّ الکِتابِ لَدَینا لَعَلِیٌّ حَکِیم» (1)

« و همانا این کتاب نزد ما در لوح محفوظ که اصل کتب آسمانی است ، بس بلند پایه و محکم اساس است».

1- در تفسیر علی بن ابراهیم قمی آمده است، ام الکتاب در این آیه یعنی:

أمِیرَ المُؤمِنِینَ عَلَیهِ السَّلام مَکتُوبٌ فِی سُورَهِ الحَمدِ فِی قَولِهِ: « اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقِیم» قالَ أبُو عَبدِ اللهِ عَلَیهِ السَّلام : هُوَ أمِیرُالمُؤمِنِینَ عَلَیهِ السَّلام . (2)

امام صادق علیه السلام فرمودند: این که می فرماید بسی بلند پایه و محکم اساس است مراد امیرمؤمنان علیه السلام است و در سوره حمد خداوند فرموده است: «اِهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیم» آمده است که منظور امیرمؤمنان علیه السلام است.

2- در تهذیب الاحکام در دعایی که بعد از نماز روز غدیر نقل شده است چنین است:

عَن أبِی عَبدِالله عَلَیهِ السَّلام : « رَبَّنَا آمَنَّا وَ اتَّبَعنَا مَولاَنَا وَ وَلِینَا وَهَادِینَا وَ دَاعِینَا وَ دَاعِی الأنَامِ وَصِرَاطَکَ المُستَقِیمَ السَّوِی وَ حُجَّتَکَ وَ سَبِیلَکَ الدَّاعِی إِلَیکَ عَلَی بَصِیرَهٍ هُوَ وَمَنِ اتَّبَعَهُ وَ سُبحَانَ اللهِ عَمَّا یُشرِکُونَ بِوَلاَیَتِهِ وَ بِمَا یَلحِدُونَ بِاتِّخَاذِ الوَلاَئِجِ دُونَهُ فَأشهَدُ یَا إِلَهِی أنَّهُ الإِمَامُ الهَادِی المُرشِدُ الرَّشِیدُ عَلِی أمِیرُالمُؤمِنِینَ الَّذِی ذَکَرتَهُ فِی کِتَابِکَ فَقُلتَ، وَ إِنَّهُ فِی أمِّ الکِتابِ لَدَینَا لَعَلِی

ص: 383


1- سوره زخرف آیه 4.
2- تفسیر قمی280/2

حَکِیمٌ لاَ أشرِکُ مَعَهُ إِمَاماً وَلاَ أتَّخِذُ مِن دُونِهِ وَلِیجَه». (1)

3- در معانی الاخبار چنین آورده است:

عَن أبِی عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام فِی قَولِ اللهَ عَزَّوَجَلَّ :

«اِهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیم»

قالَ هُوَ أمِیرُالمُؤمِنِینَ عَلَیهِ السَّلام وَ مَعرِفَتُهُ وَ الدَّلِیلُ عَلَی أنَّهُ أمِیرُالمُؤمِنِینَ عَلَیهِ السَّلام قَولُهُ عَزَّوَجَلَّ : وَ اِنَّهُ فِی أمِّ الکِتَابِ لَدَینَا لَعَلِیٌّ حَکِیم»

وَهُوَ أمِیرُالمُؤمِنِینَ عَلَیهِ السَّلام فِی أمِّ الکِتَابِ فِی قَولِهِ عَزَّوَجَلَّ: «اِهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیم» .

امام صادق علیه السلام راجع به گفتار خداوند عزوجل (در سوره حمد) که می فرماید: «ما را به راه مستقیم هدایت کن»می فرمایند: این راه مستقیم علی علیه السلام است.

دلیل ما بر این مطلب، گفتار پروردگار متعال است (در سوره زخرف آیه 4) کهمی فرماید:

« وَ إِنَّهُ فِی أمِّ الکِتابِ لَدَینَا لَعَلِیٌّ حَکِیم » (2)

4- عَنِ ابنِ عَبَّاس قالَ قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : لِعَلِی بنِ أبِی طَالِبٍ: أنتَ الطَّرِیقُ الوَاضِحُ وَ أنتَ الصِّرَاطُ المُستَقِیمُ، وَأنتَ یَعسُوبُ المُؤمِنِینَ. (3)

ابن عباس گوید: پیامبر صلی الله علیه واله به امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند: تو راه روشن و راه مستقیم هستی و تو جدا کننده مؤمنان از کافران هستی.

5- وَ قالَ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه مَن سَرَّهُ [مَن أرَادَ «خ»] أن یَجُوزَ عَلَی الصِّرَاطِ کَالرِّیحِ العَاصِفِ، وَیلِجَ الجَنَّهَ بِغَیرِ حِسَابٍ فَلیَتَوَلَّ وَلِیی وَ وَصِیی، وَ صَاحِبِی وَ

ص: 384


1- بحار الانوار 54/36.
2- معانی الاخبار /32.
3- شواهد التنزیل 1/ 76.

خَلِیفَتِی عَلَی أهلِی عَلِی بنَ أبِی طَالِبٍ، وَ مَن سَرَّهُ [وَمَن أرَادَ«خ»] أن یَلِجَ النَّارَ فَلیَترُک وَلاَیتَهُ فَوَ عِزَّهٍ رَبِّی وَ جَلاَلِهِ إِنَّهُ لَبَابُ اللهَ الَّذِی لاَ یُؤتِی إِلاَّ مِنهُ، وَ إِنَّهُ الصِّرَاطُ المُستَقِیمُ، وَ إِنَّهُ الَّذِی یَسألُ اللهَ عَن وِلاَیَتِهِ یَومَ القِیَامَهِ. (1)

رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: هر که بخواهد از صراط مانند برق جهنده بگذرد و بدون حساب و کتاب داخل بهشت شود، باید ولی و صاحب و وصی و خلیفه من بر اهل بیتم، علی علیه السلام را دوست بدارد، از او پس از من پیروی کند، دست از او نکشد و هر که بخواهد داخل جهنم شود، ولایت علی را ترک کند (یعنی ترک ولایت علی علیه السلام موجب دخول جهنم خواهد بود).

به عترت پروردگارم باب و دری است «در قیامت» که احدی نمی تواند از غیرآن تجاوز کند مگر اینکه از طریق همان در باید عبور کند و آن در و آن راه صراط مستقیم است (صراط مستقیم امیرمؤمنان و بازده فرزند معصومش می باشند) و روز قیامت خداوند متعال از ولایت علی علیه السلام سؤال خواهد نمود.

6- عَن مُحَمَّدِ بنِ عَلِی بنِ جَعفَرٍ عَلَیهِ السَّلام قالَ سَمِعتُ الرِّضَا عَلَیهِ السَّلام وَ هُوَ یَقُولُ قالَ: أبُو عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام وَقَد تَلاَ هَذِهِ الآیَه:

« وَ إِنَّهُ فِی أمِّ الکِتابِ لَدَینا لَعَلِیٌّ حَکِیم» قالَ: عَلِی بنُ أبِی طَالِب.(2)

وَ رُوِی عَنهُ أنَّهُ سُئِلَ أینَ ذُکِرَ عَلِی بنِ اَبِی طَالِب عَلَیهِمَا السَّلام فِی أمِّ الکِتَابِ فَقالَ فِی قَولِهِ سُبحَانَهُ اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ هُوَ عَلِی عَلَیهِ السَّلام .(3)

محمد بن علی بن جعفر علیه السلام گوید از امام رضا علیه السلام شنیدم که می فرمود: امام صادق علیه السلام فرمودند: منظور از آیه:« وَ إِنَّهُ فِی أمِّ الکّتَابِ لَدَینَا لَعَلِیٌّ حَکِیم»

امیرالمؤمنین علیه السلام است. و از ایشان سؤال شد در کجا در سوره ام الکتاب (حمد)

ص: 385


1- شواهد التنزیل 1/ 76.
2- تفسیر البرهان 106/7 .
3- همان

نام امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است. فرمود همان جا که خدا فرموده ، اهدنا الصراط المستقیم و راه مستقیم همان علی علیه السلام است.

7- عَن عَلِی بنِ حِسَّان اَبُواسِطی قالَ: حَدَّثنَا مُحَمَّدِ بنِ مُوسَی الهَمِدانِی قالَ سَمِعتُ اَبَا عَبدِالله عَلَیهِ السَّلام وَ ذُکِرَ فَضلَ یَومَ الغَدِیرَ وَالدُّعاءِ فِیهِ، إِلَی أن قالَ فِی الدُّعاءِ: «فَاَشهَدُ یَا إِلَهی أنَّهُ الإِمَامَ الهادِیَ المُرشِدَ الرَّشِیدَ، عَلِی أمِیرُالمُؤمِنِینَ، الَّذِی ذَکَرتَهُ فِی کِتابِکَ ، فَقُلتُ:« وَإِنَّهُ فِی أمِّ الکِتابِ لَدَینَا لَعَلِیٌّ حَکِیم» (1)

از علی بن حسان ابواسطی است که محمد بن موسی همدانی می گفت: روزی از امام صادق علیه السلام شنیدم که فضیلت روز غدیر را بیان می فرمود و در آن روز دعا می خواند تا اینکه در دعا فرمود: خدایا شاهد باش که او امام راهنما، رشد دهنده و رشد یافته علی، امیرمؤمنان است کسی که در کتابت او را یاد کرده ای و گفته ای:

« وَإِنَّهُ فِی أمِّ الکّتابِ لَدَینَا لَعَلِیٌّ حَکِیم »

8- عَن أبِی عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام وَقَد سَألَهُ سَائِلٌ عَن قَولِ الله عَزَّوَجَلَّ:

«وَ إِنَّهُ فِی أمِّ الکّتابِ لَدَینَا لَعَلِیٌّ حَکِیم»

قالَ هُوَ أمِیرُ المُؤمِنِین .(2)

از امام صادق علیه السلام راجع به مفهوم آیه 4 سوره زخرف سؤال شد فرمودند: او امیرالمؤمنین علیه السلام است.

در مورد حضرت ابوطالب علیه السلام

همان طوری که در نسب شریف حضرت علی علیه السلام گفته شد، پدر بزرگوار ایشان ابوطالب علیه السلام و مادر آن حضرت فاطمه بنت اسد است. البته ابوطالب کنیه ایشان است و اسم آن بزرگوار عمران می باشد.

ص: 386


1- تفسیر البرهان 106/7
2- همان 108.

جناب ابوطالب علیه السلام در26 ماه رجب ، سال دهم بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه واله از دنیا رفت. جناب خدیجه علیها السلام همسر گرامی رسول خدا صلی الله علیه واله هم سه روز بعد از ابوطالب علیه السلام از دنیا رفت و چون رسول خدا صلی الله علیه واله از رحلت این دو بزرگوار فوق العاده محزون شد، آن سال را عام الحزن نامیدند. قبر حضرت ابوطالب و خدیجه کبری علیها السلام در مکه معظمه در قبرستان معلی معروف است.

در فضائل و مناقب حضرت ابوطالب علیه السلام مطالب بسیار فراوان است و در این جا به طور اختصار اشاره میکنیم.

ایمان ابوطالب علیه السلام

1- عَنِ الصَّادِق عَلَیهِ السَّلام إِنَّهُ قالَ: مَثَلَ أبِی طَالِبٍ مَثَلُ أصحَابِ الکَهفِ حِینَ أسَرُّوا الإِیمَانَ وَأظهَرُوا الَشِّرکَ فَآتَاهُمُ اللهِ أجرَهُم مَرَّتَین.(1)

امام صادق علیه السلام فرمودند: مثل ابوطالب علیه السلام مثل اصحاب کهف است، در آن وقتی که ایمانشان را (از ترس مشرکین و بت پرستان و سلاطین جور و کفر) پنهان کردند و غیر اسلام را ( به خاطر تقیه و حفظ جان خود و دیگران) آشکار کردند پس خداوند به آنان دو بار اجر خواهد داد.

حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام در جواب ابی منصور فرمودند: حضرت ابوطالب علیه السلام حقیقتا مؤمن بود و به خدا و نبوت و... اقرار داشت و چگونه چنین نباشد و حال آنکه ابوطالب علیه السلام از اوصیا و امین بر وصایای انبیا و اصلا حامل وصایای انبیا بود...(2)

2- قالَ أمِیرُالمُؤمِنِینَ عَلَیهِ السَّلام : وَ اللهُ مَا عَبَدَ أبِی وَلاَ جَدِّی عَبدُ المُطَّلِبِ وَلاَ هَاشِمٌ وَ لاَ عَبدُ مَنَافٍ صَنَماً قَطُّ : قِیلَ فَمَا کَانُوا یَعبُدُونَ ؟ قالَ کَانُوا یُصَلُّونَ إِلَی البَیتِ عَلَی دِینِ اِبرَاهِیمَ عَلَیهِ السَّلام مُتَمَسِّکِینَ بِه .(3)

ص: 387


1- امالی شیخ صدوق /366؛ بحار الأنوار 74/35.
2- امالی شیخ صدوق /366؛ بحار الأنوار 74/35.
3- بحار الانوار 81/35 و144/15

امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: به خدا سوگند پدر و جدم عبدالمطلب هرگز بت پرست نبودند. کسی گفت: پس آنها چه چیزی را می پرستیدند و بر چه دین و آیین و ملتی بودند؟ حضرت فرمودند: به طرف مگه نماز می خواندند و بر دین و ملت حضرت ابراهیم علیه السلام بودند (یعنی بر دین حنیف و خالص و موحد) و به دین جناب ابراهیم علیه السلام متمسک بودند.

یعنی همان دینی که قرآن می فرماید:

*« مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیًّا وَلَا نَصْرَانِیًّا وَلَکِن کَانَ حَنِیفًا مُّسْلِمًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ » (1)

*« قُلْ صَدَقَ اللَّهُ ۗ فَاتَّبِعُوا مِلَّهَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» (2)

*«إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا ۖ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ» (3)

3- عَن عَلِی عَلَیهِ السَّلام قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : هَبَطَ عَلَی جَبرَئِیلُ فَقالَ لِی یَا مُحَمَّدُ، إِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ شَفَّعَکَ فِی سِتَّهٍ، بَطنٍ حَمَلَتکَ آمِنَهَ بِنتِ وَهَبٍ، وَ صُلبٍ أنزَلَکَ عَبدِالله بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ، وَحَجرٍ کَفَلَکَ أبُو[أبِی] طَالِبٍ وَبَیتٍ آوَاکَ عَبدِالمُطَّلِبِ، وَ أخٍ کَانَ لَکَ فِی الجَاهِلِیهِ، قِیلَ یَا رَسُولَ الله وَمَا کَانَ فِعلُهُ، قالَ کَانَ سَخِیاً یُطعِمُ الطَّعَامَ وَ یَجُودُ بِالنَّوالِ، وَ ثَدِی أرضَعَتکَ حَلِیمَهَ بِنتِ أبِی ذُوَیب. (4)

از علی علیه السلام نقل شده است که: رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: جبرئیل برمن نازل شد و گفت: ای محمد! خداوند عزوجل شفاعت تو را در حق 6 نفرپذیرفته است؛ کسی که تو را باردار شد که آمنه دختر وهب باشد و صلبی که تو را به وجود آورد یعنی عبدالله بن عبدالمطلب و کسی که تو را حمایت کرد یعنی ابوطالب و خانه ای که تو را پناه داد یعنی عبدالمطلب و برادری که در زمان جاهلیت داشتی. سؤال شد: ای رسول خدا کار برادرتان چه بود؟ فرمودند: شخصی سخی و باسخاوت بود که مردم را طعام می داد و

ص: 388


1- سوره آل عمران آیه 67.
2- سوره آل عمران آیه 95.
3- سوره انعام آیه 79.
4- بحار الانوار 35/ 108 و 156

جوان مرد بود. و پستانی که تو را شیر داد یعنی حلیمه سعدیه دخترابی ذؤیب.

4- عَن أبَانِ بنِ مُحَمَّدٍ قالَ: کَتَبتُ إِلَی الإِمَامِ عَلِی بنِ مُوسَی عَلَیهِ السَّلام : جُعِلتُ فِدَاکَ إِنِّی شَکَکتُ فِی إِیمَانِ أبِی طَالِبٍ. قالَ: فَکَتَبَ بِسمِ الله الرَّحمَنِ الرَّحِیمِ وَ مِن یَبتَغِ

«غَیرَ سَبِیلِ المُؤمِنینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّی» (1)

أمَا إِنَّکَ إِن لَم تُقِرَّ بِإِیمَانِ أبِی طَالِبٍ کَانَ مَصِیرُکَ إِلَی النَّار. (2)

ابان بن محمد گوید: من به محضر امام رضا علیه السلام نوشتم: من به فدایت در ایمان ابوطالب مردد و شکاک شدم. حضرت علی بن موسی الرضا علیهما السلام نوشت: « به نام خداوند بخشنده و مهربان و کسی که غیر راه مؤمنین را اختیار کند او را به خودش وامی گذاریم».

و اما تو اگر اقرار و اعتراف به ایمان ابی طالب علیه السلام نکنی جایگاهت آتش خواهد بود.

5-.. قالَ أبَو عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلام وَاللهَ إِنَّ إِیمَانَ أبِی طَالِبٍ لَو وُضِعَ فِی کِفَّهِ مِیزَانٍ وَ إِیمَانُ هَذَا الخَلقِ فِی کَفَّهِ مِیزَانِ لَرَجَحَ إِیمَانُ أبِی طَالِبٍ عَلَی إِیمَانِهِم. (3)

امام صادق علیه السلام فرمودند: ... به خدا قسم به درستی که اگر ایمان ابی طالب علیه السلام در یک کفه ترازو گذاشته شود و ایمان همه این خلق را در کفه دیگر ترازو بگذارند هر آینه ایمان ابوطالب علیه السلام برایمان این خلق رجحان پیدا می کند.

6- أبِی عَبدِالله جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عَلَیهِمَا السَّلام قالَ: مَا مَاتَ اَبُوطَالِب حَتَّی أعطَی رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه مِن نَفسِهِ الرِّضَا. (4)

امام صادق علیه السلام فرمود: ابوطالب از دنیا رفت تا اینکه پیامبر صلی الله علیه واله را از خودش راضی ساخت. ( نه اینکه پیامبر از او ناراضی باشند، بلکه می خواهد بگوید پیامبر صلی الله علیه واله

ص: 389


1- سوره نساء آیه 115.
2- بحار الانوار 110/35 .
3- بحار الأنوار 35 /112 و 113.
4- بحار الأنوار 35 /112 و 113.

به دلیل فداکاری های ابوطالب از او راضی بودند).

7- عَنَ ابنِ عَبَّاس قالَ: أخبَرنِی العَبَّاسُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ أنَّ أبَا طَالِبٍ شَهِدَ عِندَ المَوتِ أن لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله وَ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله .(1)

ابن عباس گوید: عباس بن عبدالمطلب به من خبر داد که ابوطالب علیه السلام در هنگام مرگ شهادت به یگانگی خدا و نبوت پیامبر صلی الله علیه واله میداد.

8- اَمِیرُالمُؤمِنِینَ عَلَیهِ السَّلام قالَ کَانَ وَ اللهَ اَبُوطَالِب عَبدُ مَنَافِ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ مُؤمِناً مُسلِماً ، یَکتُمُ إِیمَانَهُ مَخَافَهً عَلَی بَنِی هَاشِمٍ أن تُنَابِذَهَا قُرَیش.(2)

آقا امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند: به خدا سوگند ابوطالب مؤمن و مسلمان از دنیا رفت در حالی که دین و ایمان خود را از ترس قریش کتمان داشت.

9- عَن أبَا طَالِبٍ عَلَیهِ السَّلام : حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ عَبدِ الله أنَّ رَبَّهُ بَعَثَهُ بِصِلَهِ الأرحَامِ، وَأن یَعبَدَ اللهِ وَحدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ وَلاَ یَعبَدَ سِوَاهُ، وَ مُحَمَّدٌ الصَّدُوقُ الأمِین. (3)

جناب ابوطالب علیه السلام می فرماید: پیامبراکرم صلی الله علیه واله به من ازجانب پروردگارش خبر داد به اینکه خداوند او را فرستاد به صله ارحام و اینکه خدای یگانه را پرستش کند و غیراز او را پرستش ننماید و محمد صلی الله علیه واله امین راستگویی است.

10- أبِی عَبدِالله عَلَیهِ السَّلام قالَ: لَمَّا وُلِدَ النَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه لَمَّا وُلِدَ النَّبیُّ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه مَکَثَ أیَّاماً لَیسَ لَهُ لَبَنٌ فَألقَاهُ اَبُوطالِب عَلَی ثَدیِ نَفسِهِ فَاَنزَلَ اللهُ فِیهِ لَبَناً فَرَضَعَ مِنهُ أیَّاماً حَتَّی وَقَعَ اَبُوطالِب عَلَی حَلِیمَهَ السَّعدِیَّهِ فَدَفَعَهُ إِلَیهَا. (4)

امام صادق علیه السلام فرمودند: هنگامی که نبی مکرم صلی الله علیه واله متولد شد چند روزی بود که

ص: 390


1- بحار الانوار 35/ 113
2- همان 35/ 114.
3- همان 116/35 .
4- همان /136.

شیر برای او نبود. پس ابوطالب علیه السلام با پستان خود که خداوند در او شیر قرار داده بود، چند روزی به او شیر داد تا بعد، او را به حلیمه سعدیه سپرد که شیرش دهد. ابوطالب حامی پیامبراکرم صلی الله علیه واله بود که با دل و جان پیامبر صلی الله علیه واله را یاری می کرد.

راجع به کلمه امیرالمؤمنین

این لقب تنها به مولانا امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهما السلام اختصاص دارد مانندلقب بقیه الله که تنها به حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف اختصاص دارد.

قدر ذیل آیه شریفه:

« بَقِیَّتُ اللهِ خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنین» (1)

«بدانید آنچه خدا برشما باقی گذارد و ( برکت بخشد) بهتر است اگر واقعا به خدا ایمان دارید».

کلمه بقیه الله به حضرت بقیه الله ارواحنا فداه تأویل شده است، من جمله در کتاب کمال الدین و تمام النعمه شیخ صدوق از امام باقر علیه السلام چنین نقل شده است:

أوَّلُ مَا یَنطِقُ بِهِ القَائِم عَجَلَّ الله تَعالَی فَرَجَهُ الشَّریف خَرَجَ یَقرَأُ هَذِهِ الآیَهَ:

« بَقِیَّتُ اللهِ خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنین»

ثَمَّ یَقُولُ أنَا بَقِیَّهُ اللهِ وَ حُجَّتُهُ إِلَی أن قالَ لاَ یُسَلِّمُ عَلَیهِ مُسَلِّمٌ إِلاَّ قالَ السَّلامُ عَلَیکَ یَا بَقِیَّهَ الله فِی أرضِه. (2)

نخستین سخنی که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف پس از قیام خود می فرماید این آیه است:

« بَقِیَّتُ اللهِ خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنین»

سپس می فرماید: من بقیه الله و حجت و خلیفه او در میان شما هستم. سپس هیچ کس بر او سلام نمی کند مگر اینکه می گوید:

ص: 391


1- سوره هود آیه 86
2- تفسیر صافی809/1

السَّلاَمُ عَلَیکَ یا بَقِیَّهَ اللهِ فِی أرضِه.

عَن عُمَرَ بنِ زَاهِرٍ عَن أبِی عَبدِ اللهِ عَلَیهِ السَّلام قَالَ: سَألَهُ رَجُلٌ عَنِ القَائِمِ یُسَلَّمُ عَلَیهِ بِإِمرَهٍ المُؤمِنِینَ قالَ لاَ ذَاکَ اسمٌ سَمَّی اللهُ بِهِ أمِیرَ المُؤمِنِینَ عَلَیهِ السَّلام لَم یُسَمَّ بِهِ أحَدٌ قَبلَهُ وَلاَ یَتَسَمَّی بِهِ بَعدَهُ إِلاَّ کَافِرٌ قُلتُ جُعِلتُ فِدَاکَ کَیفَ یُسَلَّمُ عَلَیهِ قالَ یَقُولُونَ السَّلاَمُ عَلَیکَ یَا بَقِیَّهَ الله ثُمَّ قَرَأ:

« بَقِیَّتُ اللهِ خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنین» (1)

عمر بن زاهرگوید: مردی از امام صادق علیه السلام پرسید: به امام قائم به عنوان امیرمؤمنان سلام می کنند ؟ حضرت فرمودند: نه، آن نام را خدا مخصوص امیر المؤمنین (علی بن ابی طالب علیهما السلام ) نموده. پیش از او کسی به آن نام نامیده نشده و بعد از او هم جز کافر آن نام را بر خود نبندد. عرض کردم: قربانت گردم پس چگونه بر او سلام کنند؟ فرمود: می گویند اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا بَقِیَّهَ الله ! سپس این آیه را قرائت فرمود: «اگر مؤمن هستید بقیه الله برای شما بهتر است».

پس این نام و لقب مقدس، فقط منحصرا به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام است و حتی ائمه هدی علیهم السلام بعد از ایشان هم چنین لقبی را ندارند و اگر کسانی از مردم و خصوصا سلاطین و پادشاهان این لقب را به خود اختصاص دهند، به قول امام صادق علیه السلام کافرند. کما اینکه سلاطین جور و فاسق بنی امیه و بنی عباس علیهم اللعنه این لقب را به خودشان می دادند و کافر و ملحد بودند و اگر در بعضی از روایات دیده شده که بعضی از ائمه معصومین علیهم السلام به حاکمان و سلاطین جور و فاسق میگفتند یا امیرالمؤمنین، این از باب تقیه و ترس بر خود یا شیعه بوده است .

لغت امیر:

به معنای فرمانده، فرمان روا . أمراء جمع امیر.

ص: 392


1- کافی 411/1 .

امیرالمؤمنین: فرمانده و رئیس اهل ایمان «این لقب نزد شیعه ، مخصوص به حضرت علی بن ابی طالب علیهما السلام است که پیغمبراکرم صلی الله علیه واله او را در غدیرخم از جانب خدا به خلافت نصب فرمود و اهل سنت همه خلفا را بدون آنکه استحقاق خلافت داشته باشند امیرالمؤمنین می خوانند که کاملا غلط است و این لقب را خداوند برای حضرت برگزیده است».

1. عَنْ زُرَارَهَ عَنْ حُمْرَانَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی  حَیْثُ خَلَقَ اَلْخَلْقَ خَلَقَ مَاءً عَذْباً وَ مَاءً مَالِحاً أُجَاجاً فَامْتَزَجَ اَلْمَاءَانِ فَأَخَذَ طِیناً مِنْ أَدِیمِ اَلْأَرْضِ فَعَرَکَهُ عَرْکاً شَدِیداً فَقَالَ لِأَصْحَابِ اَلْیَمِینِ وَ هُمْ فِیهِمْ کَالذَّرِّ یَدِبُّونَ إِلَی  اَلْجَنَّهِ بِسَلاَمٍ وَ قَالَ لِأَصْحَابِ اَلشِّمَالِ یَدِبُّونَ إِلَی اَلنَّارِ وَ لاَ أُبَالِی ثُمَّ قَالَ :«...أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ اَلْقِیامَهِ إِنّا کُنا عَنْ هذا غافِلِینَ» (1)

ثُمَّ أَخَذَ اَلْمِیثَاقَ عَلَی اَلنَّبِیِّینَ فَقَالَ« أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ » ثُمَّ قَالَ وَ إِنَّ هَذَا مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ وَ إِنَّ هَذَا عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ قَالُوا بَلَی فَثَبَتَتْ لَهُمُ اَلنُّبُوَّهُ وَ أَخَذَ اَلْمِیثَاقَ عَلَی أُولِی اَلْعَزْمِ أَلاَ إِنِّی رَبُّکُمْ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولِی وَ عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ أَوْصِیَاؤُهُ مِنْ بَعْدِهِ وُلاَهُ أَمْرِی وَ خُزَّانُ عِلْمِی وَ إِنَّ اَلْمَهْدِیَّ أَنْتَصِرُ بِهِ لِدِینِی وَ أُظْهِرُ بِهِ دَوْلَتِی وَ أَنْتَقِمُ بِهِ مِنْ أَعْدَائِی وَ أُعْبَدُ بِهِ طَوْعاً وَ کَرْهاً قَالُوا أَقْرَرْنَا وَ شَهِدْنَا یَا رَبِّ وَ لَمْ یَجْحَدْ آدَمُ وَ لَمْ یُقِرَّ فَثَبَتَتِ اَلْعَزِیمَهُ لِهَؤُلاَءِ اَلْخَمْسَهِ فِی اَلْمَهْدِیِّ وَ لَمْ یَکُنْ لآِدَمَ عَزْمٌ عَلَی اَلْإِقْرَارِ بِهِ وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّوَجَلَّ :

«وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلی آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً »

قَالَ إِنَّمَا یَعْنِی فَتَرَکَ ثُمَّ أَمَرَ نَاراً فَأُجِّجَتْ فَقَالَ لِأَصْحَابِ اَلشِّمَالِ اُدْخُلُوهَا فَهَابُوهَا وَ قَالَ لِأَصْحَابِ اَلْیَمِینِ اُدْخُلُوهَا فَدَخَلُوهَا فَکَانَتْ عَلَیْهِمْ بَرْداً وَ سَلاَماً فَقَالَ أَصْحَابُ اَلشِّمَالِ یَا رَبِّ أَقِلْنَا فَقَالَ قَدْ أَقَلْتُکُمْ اِذْهَبُوا فَادْخُلُو

ص: 393


1- سوره اعراف آیه 172.

فَهَابُوهَا فَثَمَّ ثَبَتَتِ اَلطَّاعَهُ وَ اَلْمَعْصِیَهُ وَ اَلْوَلاَیَهُ. (1)

محمد بن یعقوب کلینی با اسناد از امام صادق علیه السلام روایت کرده است: همانا خدای تبارک و تعالی اولین چیزی که آفرید، آب شیرین و آب شور بود. پس آب را کنار زد و خشکی به گل تبدیل شده بود. آن را چنگ زد، سپس به اصحاب یمین (کسانی که وارد بهشت خواهند شد) و سپس به اصحاب شمال (که به جهنم خواهند رفت) خطاب کرد: آیا من پروردگار شما نیستم؟ عرض کردند: چرا! پروردگار ما هستی.

سپس به اصحاب جهنم فرمود: شما می گویید که من پروردگار شما هستم، ولی هنگامی که روز قیامت می شود می گویید ما از آن غافل بودیم.

سپس از پیامبران میثاق گرفت و به آنها فرمود: آیا من پروردگارتان نیستم و این محمد فرستاده من و این علی، امیرالمؤمنین نیست؟

عرض کردند: چرا! پروردگار ما هستی و محمد صلی الله علیه واله رسول تو و علی علیه السلام امیرالمؤمنین است. سپس خدای تبارک و تعالی نبوت آن ها را ثابت کرد و فرمود: همانا من پروردگار شما هستم و محمد صلی الله علیه واله فرستاده من و علی علیه السلام امیرالمؤمنین است و اوصیای بعد از او اولی الامر من و مخازن علم من هستند و همانا مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ، از نسل علی علیه السلام، پیروز کننده دین من است و همانا دولتم را به وسیله او ظاهر می کنم و به وسیله او از دشمنانم انتقام میگیرم و بندگانم در زمانش مرا به حق عبادت می کنند. پس پیامبران عرض کردند: ای پروردگار اقرار کردیم و شهادت می دهیم ....

2- عَن جَابِرٍ عَن أبِی جَعفَرٍ عَلَیهِ السَّلام قالَ قُلتُ: لَهُ لِمَ سُمِّیَ أمِیرَالمُؤمِنِینَ ؟ قالَ اللهُ سَمَّاهُ وَ هَکَذَا أنزَلَ فِی کِتَابِهِ:

« وَ إِذ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّیَّتَهُم وَ أشهَدَهُم عَلی أنفُسِهِم ألَستُ بِرَبِّکُم»

ص: 394


1- کافی 8/2 ح 1؛ مدینه المعاجز20/1 .

وَ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولِی وَ أنَّ عَلِیّاً أمِیرُالمُؤمِنِین.(1)

جابر گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: چرا حضرت علی علیه السلام ، امیر المؤمنین نامیده شد؟ فرمود: خداوند او را به این اسم، نام نهاد و همچنین خداوند در کتاب خود این طور نازل فرموده است:

«و آنگاه که پروردگار تو از پسران آدم، از پشت هایشان نسل و نژاد آن ها را برگرفت و آن ها را به خودشان گواه کرد: آیا من پروردگار شما نیستم؟!»

و این محمد صلی الله علیه واله رسول من و علی علیه السلام ، امیرالمؤمنین می باشد.

3- عَن أبِی عَبدِ اللهِ عَلَیهِ السَّلام قَولُهُ تَعَالَی:

«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنفُسِهِمْ...» (2)

قالَ: أخَرَجَ اللهُ مِن ظَهرِ آدَمَ ذُرِّیَّتَهُ إِلَی یَومِ القِیَامَهِ فَخَرَجُوا کَالذَّرِّ فَعَرَّفَهُم نَفسَهُ وَ أرَاهُم نَفسَهُ وَلَولاَ ذَلِکَ لَم یَعرِف أحَدٌ رَبَّهُ قالَ ألَستُ بِرَبِّکُم قالُوا بَلی قالَ فَإِنَّ مُحَمَّداً صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه عَبدِی وَرَسُولِی وَ إِنَّ عَلِیّاً أمِیرَالمُؤمِنِینَ خَلِیفَتِی وَ أمِینِی. (3)

این حدیث نیز همان مضمون حدیث قبل را دارد.

4- عَن جَابِرٍ قالَ قُلتُ لأِبِی جَعفَرٍ عَلَیهِ السَّلام : مَتَی سُمِّیَ أمِیرَالمُؤمِنِینَ، أمِیرَ المُؤمِنِینَ؟قَالَ وَاللهُ نَزَلتُ هَذِهِ الآیَهِ عَلَی مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه: وَ اَشهَدَهُمُ عَلِی أنفُسِهِم أ لَستُ بِرَبِّکُم وَ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ [ نَبِیُّکُم] وَ أنَّ عَلِیاً أمِیرَالمُؤمِنِینَ ، فَسَمَّاهُ اللهَ وَ اللهُ أمِیرُالمُؤمِنِین .(4)

ص: 395


1- کافی 412/1ح 4.
2- سوره اعراف آیه 172.
3- مدینه المعاجز 21/1؛ بحار الانوار294/26 .
4- تفسیر عیاشی 43/2

جابر گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: چه موقع امیرالمؤمنین علیه السلام ، امیرالمؤمنین نامیده شد؟ حضرت فرمودند: به خدا قسم وقتی که این آیه بر محمد صلی الله علیه واله نازل شد:

«و آن ها را گواه بر خویشتن ساخت؛ و فرمود: «آیا من پروردگار شما نیستم؟»

در ادامه اش فرمود: و آیا محمد صلی الله علیه واله فرستاده خدا، نبی شما و علی علیه السلام ، امیرمؤمنان نیست؟ به خدا قسم در همان زمان امیرالمؤمنین نامیده شد.

5- عَن جَابِر قالَ: قالَ لِی أبُو جَعفَرٍ عَلَیهِ السَّلام : یَا جَابِر لَو یَعلَمُ الجُهَّالَ سُمِّیَ أمِیرَالمُؤمِنِینَ عَلَی لَم یُنکِرُوا حَقَّهُ، قَالَ: قُلتُ: جُعِلتُ فِدَاکَ مَتَی سُمِّیَ؟ فَقَالَ لِی: قَولُهُ «وَ إِذ أخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ» إِلَی ألَستُ بِرَبِّکُم وَ أنَّ مُحَمَّداً [ نَبِیُّکُم] رَسُولُ الله وَ أنَّ عَلِیاً أمِیرَالمُؤمِنِینَ، قالَ: ثُمَّ قالَ لِی یَا جَابِر، هَکَذَا وَاللهُ جَاءَ بِهَا مُحَمَّد صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه . (1)

جابر گوید: امام محمدباقر علیه السلام به من فرمود: ای جابر! اگر جاهلان و نادانان می دانستند که چرا امیرمؤمنان علی نامیده شده منکر حق او نمی شدند. گفتم: من فدایت گردم چرا این لقب به ایشان اختصاص داده شد؟

فرمودند: قول خداوند که فرموده: هنگامی که خداوند و پروردگارت از فرزندان آدم پیمان گرفت که آیا من پروردگار شما نیستم و محمد صلی الله علیه واله پیامبر شما، فرستاده خداوند و علی علیه السلام امیرالمؤمنین نمی باشد؟ سپس حضرت فرمود: ای جابر! به خدا قسم این چیزی است که پیامبر خدا را آورده است .

6- عَن أبِی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنَ عَلِیٍّ عَلَیهِمَا السَّلام عَن أبِیهِ عَن جَدِّهِ قَالَ: إِنَّ اللهَ جَلَّ جَلاَلُهُ بَعَثَ جَبرَئِیلَ عَلَیهِ السَّلام إِلَی مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه أن یَشهَدَ لِعَلِیِّ بنِ أبِی طَالِبٍ عَلَیهمَا السَّلام بِالوَلاَیَهِ فِی حَیَاتِهِ وَ یُسَمِّیَهُ بِإِمرَهِ المُؤمِنِینَ قَبلَ وَفَاتِهِ فَدَعَا نَبِیُّ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه تِسعَهَ رَهطٍ فَقَالَ إِنَّمَا دَعَوتُکُم لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ اللهَ فِی الأرضِ أقَمتُم أم

ص: 396


1- تفسیر عیاشی 44/2 ؛ مدینه المعاجز 21/1 .

کُتَمتُم، ثُمَّ قَالَ: یا أَبَا بَکْرٍ، قُمْ فَسَلِّمْ عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَهِ اَلْمُؤْمِنِینَ .فَقَالَ : عَنِ اَللَّهِ وَ رَسُولِهِ؟ قَالَ: نَعَمْ. فَقَامَ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ بِإِمْرَهِ اَلْمُؤْمِنِینَ. ثُمَّ قَالَ: یا عُمَرُ، قُمْ فَسَلِّمْ عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَهِ اَلْمُؤْمِنِینَ . فَقَالَ : عَنْ أَمْرِ اَللَّهِ وَ رَسُولِهِ تُسَمِّیهِ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ ؟ قَالَ: نَعَمْ. فَقَامَ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ. ثُمَّ قَالَ لِلْمِقْدَادِ بْنِ اَلْأَسْوَدِاَلْکِنْدِیِّ: قُمْ فَسَلِّمْ عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَهِ اَلْمُؤْمِنِینَ .  فَقَامَ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ ، وَ لَمْ یَقُلْ مِثْلَ مَا قَالَ اَلرَّجُلاَنِ مِنْ قَبْلِهِ. ثُمَّ قَالَ: قُمْ یا سَلْمَانُ فَسَلِّمْ عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَهِ اَلْمُؤْمِنِینَ . فَقَامَ فَسَلَّمَ . ثُمَّ قَالَ لِأَبِی ذَرٍّ اَلْغِفَارِیِّ: قُمْ فَسَلِّمْ عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَهِ اَلْمُؤْمِنِینَ .فَقَامَ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ. ثُمَّ قَالَ لِحُذَیْفَهَ بْنِ اَلْیَمَانِ:  قُمْ فَسَلِّمْ عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَهِ اَلْمُؤْمِنِینَ .فَقَامَ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ. ثُمَّ قَالَ لِعَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ: قُمْ فَسَلِّمْ عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَهِ اَلْمُؤْمِنِینَ . فَقَامَ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ. ثُمَّ قَالَ لِعَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ: قُمْ فَسَلِّمْ عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَهِ اَلْمُؤْمِنِینَ، فَقَامَ فَسَلَّمَ عَلَیأَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَبه ثُمَّ قَالَ لِبُرَیْدَهَ: قُمْ فَسَلِّمْ عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَهِ اَلْمُؤْمِنِینَ .وَ کَانَ بُرَیْدَهُأَصْغَرَ اَلْقَوْمِ سِنّاً ، فَقَامَ فَسَلَّمَ ، فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ): إِنَّمَا دَعَوْتُکُمْ لِهَذَا اَلْأَمْرِ لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ اَللَّهِ ، أَقَمْتُمْ ، أَمْ تَرَکْتُمْ ».(1)

امام جواد علیه السلام از پدر و جدش روایت کرده است که: خداوند جل جلاله جبرئیل را به سوی رسول اکرم صلی الله علیه واله فرستاد و به پیامبر صلی الله علیه واله گفت: به ولایت علی بن ابی طالب علیهما السلام در زمان حیات خودش گواهی دهد و قبل از وفات خود، او را با لقب امیرمؤمنان بخواند. پس رسول اکرم صلی الله علیه واله هفت نفر را خواست و فرمود: شما را خواستم تا در روی زمین گواه باشید. خواه در این امر پا برجا باشید یا ترک کنید و ثابت قدم نباشید (من وظیفه خودم را انجام داده ام).

پس از آن به ابوبکر فرمود: بلند شو و برعلی علیه السلام به عنوان امیرمؤمنان سلام کن. ابوبکر پرسید: آیا این عمل از جانب خدا و رسولش است ؟ فرمود: بلی از جانب خدا و رسولش می باشد. پس ابوبکر بلند شد و سلام کرد و گفت: اَلسَّلامُ عَلَیک..

ص: 397


1- امالی شیخ مفید /18؛ مدینه المعاجزا /22؛ بحار الانوار 335/37 .

یا امیرالمؤمنین. پس از آن حضرت رسول صلی الله علیه واله به عمربن خظاب فرمودند: برخیز و بر علی علیه السلام به عنوان امیرمؤمنان سلام کن. عمر گفت: آیا این امر از جانب خدا و رسولش می باشد؟ فرمود: بلی از جانب خدا و رسولش می باشد. پس از آن حضرت به مقداد بن اسود کندی فرمود: تو هم بلند شو و بر علی علیه السلام به عنوان امیرمؤمنان سلام کن. پس مقداد برخواست و بدون اینکه سؤال آن دو نفر را بپرسد، بر علی بن ابی طالب علیهما السلام به عنوان امیرمؤمنان سلام کرد. (آن دو نفرهم سلام کردند اما گفتند این کار ازجانب کیست ؟) پس از آن، حضرت به ابوذر غفاری فرمود: شما هم برخیز و برعلی علیه السلام به عنوان امیرمؤمنان سلام کن. جناب ابوذر هم بلند شد و بر حضرت سلام کرد. بعد از آن به حذیفه یمانی فرمود: تو هم به عنوان امیرمؤمنان برعلی سلام کن. حذیفه هم بلند شد و بر حضرت سلام کرد. پس از آن حضرت به عمار یاسر فرمود: بلند شو و علی علیه السلام را به عنوان امیرمؤمنان بخوان و سلام کن. عمارهم بلند شد و به امیرمؤمنان علیه السلام سلام کرد و پس از آن حضرت به عبدالله بن مسعود فرمود: بلند شو و به علی علیه السلام به عنوان امیرالمؤمنین سلام کن. عبدالله بن مسعود هم بلند شد و به حضرت به عنوان امیرمؤمنان سلام کرد. پس از آن حضرت به برید فرمود: توهم برخیز و به عنوان امیرمؤمنان بر علی علیه السلام سلام کن. او هم بلند شد و بر حضرت سلام کرد در حالی که برید سن و سالش از همه کوچکتر بود. (1) سپس رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: علت دعوت من این بود که شاهد باشید من به سخن و دستور خداوند عمل کردم. حال دیگر این وظیفه شماست می خواهید قبول کنید و پا برجا بمانید یا نمانید.

7-...وَ قَالَ عُمَرُ لِأَبِی بَکْرٍ أَرْسِلْ إِلَی عَلِیٍّ فَلْیُبَایِعْ فَإِنَّا لَسْنَا فِی شَیْءٍ حَتَّی یُبَایِعَ وَ لَوْ قَدْ بَایَعَ أَمِنَّاهُ فَأَرْسَلَ إِلَیْهِ أَبُو  بَکْرٍ أَجِبْ خَلِیفَهَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَأَتَاهُ اَلرَّسُولُ فَقَالَ لَهُ ذَلِکَ فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ سُبْحَانَ اَللَّهِ مَا أَسْرَعَ مَا کَذَبْتُمْ عَلَی رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ وَ یَعْلَمُ اَلَّذِینَ حَوْلَهُ أَنَّ اَللَّهَ وَ رَسُولَهُلَمْ یَسْتَخْلِفَا غَیْرِی وَ ذَهَبَ

ص: 398


1- در خبر نام نهمین نفر و سلام وی، که ظاهرا سلمان فارسی بوده از قلم افتاده است.

اَلرَّسُولُ فَأَخْبَرَهُ بِمَا قَالَ لَهُ فَقَالَ اِذْهَبْ فَقُلْ لَهُ أَمِم.أَبَا بَکْرٍفَأَتَاهُ فَأَخْبَرَهُ بِمَا قَالَ فَقَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ سُبْحَانَ اَللَّهِ مَا وَ اَللَّهِ طَالَ اَلْعَهْدُ فَیَنْسَی وَ اَللَّهِ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ هَذَا یَهِم رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ هُوَ سَابِعُ سَبْعَهٍ فَسَلَّمُوا عَلَیَّ بِإِمْرَهِ اَلْمُؤْمِنِینَ فاساستَفْهَمَ هُوَ وَ صَاحِبُهُ مِنْ بَیْنِی رَسُولِهِ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ نَعَمْ حَقّاً مِنَ اَللَّهِ وَ  رَسُولِهِ  إِنَّهُ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ اَلْمُسْلِمِینَ وَ صَاحِبُ لِوَاءِ اَلْغُرِّ اَلْمُحَجَّلِینَ یُقْعِدُهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ عَلَی اَلصِّرَاطِ فَیُدْخِلُ أَوْلِیَاءَهُ اَلْجَنَّهَ وَ أَعْدَاءَهُ اَلنَّارَ فَانطَلَقَ الرَّسُولُ فَأخبَرَهُ بِمَا قالَ قالَ فَسَکَتُوا عَنهُ یَومَهُم ذَلِک. (1)

...عمر به ابوبکر گفت: کسی را دنبال علی بفرست تا بیاید بیعت کند، چرا که اگر او بیعت نکند کار ما هیچ است و اگر بیعت کند به او امان می دهیم. ابوبکر کسی را نزد آن حضرت فرستاد و این پیام را به آن حضرت رساند. حضرت علی علیه السلام فرمودند: سبحان الله چقدر زود دروغ به رسول الله صلی الله علیه واله بستند. خود ابوبکر و آنان که اطرافش بودند می دانند که خداوند و رسولش جز مرا خلیفه نگردانید. فرستاده ابوبکر برگشت و گفته حضرت را به ابوبکر رساند. ابوبکر گفت: برو به او بگو، خواسته امیرالمؤمنین ابوبکر را اجابت کن. او آمد و به آن حضرت گزارش داد. حضرت علی علیه السلام فرمود: سبحان الله ! زمان درازی نگذشته که عهد رسول خدا صلی الله علیه واله را فراموش کردید! به خدا قسم او می داند این لقب جز برای من شایسته نیست و هر آینه رسول الله صلی الله علیه واله او را که هفتمین نفر از هفت کس بود فرمان داد که به عنوان امیرالمؤمنین به من سلام کردند و او و رفیقش از میان هفت نفر پرسیدند که آیا این دستور از طرف خدا و رسولش است و آن حضرت فرمود: آری به درستی که از جانب خدا و رسولش است. به درستی که او امیرمؤمنان و سید مسلمانان وپرچم دار چهره سفیدان و پاسفیدان است (کنایه از اینکه

ص: 399


1- سلیم بن قیس هلالی /156؛ احتجاج طبرسی 1 /82

کسانی که زیر پرچم آن حضرت باشند روسفید و چهره شان نورانی و پیروزند). خداوند عزوجل روز قیامت او را بر صراط بنشاند و او و دوستانش را به بهشت برد و دشمنانش را به دوزخ. فرستاده ابوبکر آمد و گفته امیر المؤمنین علیه السلام را به آن ها رساند و آنها از آن روز به بعد ساکت شدند.

8- عَنِ ابنِ عَبَّاسٍ قَالَ: کُنَّا جُلُوساً مَعَ النَّبِیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه إِذ دَخَلَ عَلِیُّ بنُ اَبِی طَالِبٍ عَلَیهِمَا السَّلام فَقالَ السَّلامُ عَلَیکَ یَا رَسُولَ الله قالَ وَ عَلَیْکَ اَلسَّلاَمُ یا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَهُ اَللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ فَقَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: [تَدعُونِی بِأمِیرِالمُومِنِین] وَ أَنْتَ حَیٌّ یا رَسُولَ اَللَّهِ؟ قَالَ نَعَمْ وَ أَنَا حَیٌّ یا عَلِیُّ مَرَرْتَ بِنَا أَمْسِ یَوْمِنَا وَ أَنَا وَ جَبْرَئِیلُ فِی حَدِیثٍ وَ لَمْ تُسَلِّمْ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مَا بَالُ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ مَرَّبِنَا وَ لَمْ یُسَلِّمْ أَمَّا وَ اَللَّهِ لَوْ سَلَّمَ لَسُرِرْنَا وَ رَدَدْنَا عَلَیْهِ. فَقَالَ عَلِیٌّ عَلَیهِ السَّلاَمُ یا رَسُولَ اَللَّهُ رَأَیْتُکَ وَ دِحْیَهَ اِسْتَخْلَیْتُمَا فِی حَدِیثٍ فَکَرِهْتُ أَنْ أَقْطَعَ عَلَیْکُمَا فَقَالَ لَهُ اَلنَّبِیُّ صَلَّی  اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ دِحْیَهَ وَ إِنَّمَا کَانَ جَبْرَئِیلَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقُلْتُ یا جَبْرَئِیلُ کَیْفَ سَمَّیْتَهُ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ؟ فَقَالَ کَانَ اَللَّهُ أَوْحَی إِلَیَّ فِی غَزْوَهِ بَدْرٍ أَنِ اِهْبِطْ عَلَی مُحَمَّدٍ فَأْمُرْهُ أَنْ یَأْمُرَ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ أَنْ یَجُولَ بَیْنَ اَلصَّفَّیْنِ فَسَمَّاهُ بِأَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ فِی اَلسَّمَاءِ فَأَنْتَ یا عَلِیُّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ (ذَلِکَ الیَوم) فَأَنْتَ یَا عَلِیُّ أَمِیرُ مَن فِی السَّمَاءِ وَ أمِیرُ مَن فِی اَلْأَرْضِ وَ أمِیرُ مَن مَضَی وَ أمِیرُ مَن بَقِیَ فَلاَ أمِیرَ قَبلَکَ وَ لاَ أمِیرَ بَعدَکَ لأنَّهُ لاَ یَجُوزُ اَن یُسَمَّی بِهَذَا الاِسمِ مَن لَم یُسَمِّه اللهُ تَعَالَی بِهِ. (1) 

ابن عباس گوید: نزد رسول خدا صلی الله علیه واله نشسته بودم که علی بن ابی طالب علیهما السلام وارد شدند و گفتند: السلام علیک یا رسول الله صلی الله علیه واله . پیامبر صلی الله علیه واله فرمود: و علیک السلام

ص: 400


1- مأه منقبه /51؛ بحار الانوار 307/37

یا امیرالمؤمنین و رحمه الله و برکاته .

علی علیه السلام عرض نمود: مرا امیرمؤمنان می خوانید و حال آنکه شما زنده اید یا رسول الله ؟ رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: بلی با اینکه علیها السلام من زنده ام. یا علی! دیروز از کنار ما گذشتی و من و جبرئیل در یک مطلبی گفتگو می کردیم و سلام نکردی. جبرئیل علیه السلام گفت: چه شد که امیرالمؤمنین از کنار ما عبور کرد ولی سلام نکرد. به خدا سوگند اگر سلام می کرد ما خوشحال می شدیم و جواب سلام او را می دادیم.

علی علیه السلام فرمودند: یارسول الله ! من میدیدم شما با دحیه کلبی(1) مشغول گفتگو هستید، خوش نداشتم سخن شما را قطع کرده باشم. رسول خدا صلی الله علیه واله به علی علیه السلام فرمود: او دحیه کلبی نبود بلکه جبرئیل علیه السلام بود. من گفتم: ای جبرئیل! تو از کجا او را به عنوان امیرالمؤمنین می گویی و او را نام نهادی؟

جبرئیل به من گفت: خداوند در جنگ بدر به من وحی نمود که به سوی محمد صلی الله علیه واله برو و به او بگو که به امیرمؤمنان علیه السلام امر کند که بین دو صف بایستد؛ چرا که ملائکه دوست دارند به صورت علی علیه السلام بنگرند. علی علیه السلام گرداگرد دو صف قرار گرفت، پس خداوند متعال در آن روز، او را در آسمان امیرمؤمنان نام نهاد. پس توای علی! امیر و پادشاه اهل آسمان و زمین و گذشتگان و آیندگان هستی. قبل و بعد از تو امیری نیست، چون برای احدی جایز نیست خود را به این اسم مسمی کند و حال آنکه خداوند این اسم را برای احدی مسمی نکرده است.

9- اِبنِ بابُویِه فِی اَمالِیِه قالَ :حَدَّثَنا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا اَلْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنِ اِبْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمْزَهَ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَنْ  أَبِیهِ عَنْ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلام : أَنَّهُ جَاءَ إِلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ یَا أَبَا  اَلْحَسَنِ إِنَّکَ

ص: 401


1- دحیه کلبی برادر همشیر پیامبر صلی الله علیه واله و زیباترین مردم بود و جبرئیل بیشتر به صورت این جوان بر پیامبر صلی الله علیه واله نازل می گردید. او کسی است که رسالت و پیام پیغمبر خاتم صلی الله علیه واله را به سوی قیصر برد.

تُدْعَی أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ فَمَنْ أَمَّرَکَ عَلَیْهِمْ قَالَ اللهُ جَلَّ جَلاَلُهُ أمَّرَنِی عَلَیهِم فَجَاءَ الرَّجُلُ اِلَی رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ أَ یَصْدُقُ عَلِیٌّ فِیمَا یَقُولُ إِنَّ اَللَّهَ أَمَّرَهُ عَلَی خَلْقِهِ فَغَضِبَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ قَالَ إِنَّ عَلِیّاً أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ بِوَلاَیَهٍ مِنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَقَدَهَا لَهُ فَوْقَ عَرْشِهِ وَ أَشْهَدَ عَلَی ذَلِکَ مَلاَئِکَتَهُ إِنَّ عَلِیّاً خَلِیفَهُ اَللَّهِ وَ حُجَّهُ اَللَّهِ وَ إِنَّهُ لَإِمَامُ اَلْمُسْلِمِینَ طَاعَتُهُ مَقرُونَهٌ بِطَاعَهِ الله وَ مَعصِیَتُهُ مَقرُونَهٌ بِمَعصِیَهِ اللهِ فَمَن جَهِلَهُ فَقَد جَهِلَنِی وَ مَن عَرَفَهُ فَقَد عَرَفَنِی وَ مَن أنکَرَ إِمَامَتَهُ فَقَد أنکَرَ نُبُوَّتِی وَ مَن جَحَدَ إِمرَتَهُ فَقَد جَحَدَ رِسَالَتِی وَ مَن دَفَعَ فَضلَهُ فَقَد تَنقُصُنِی وَ مَن قَاتَلَهُ فَقَد قَاتَلَنِی وَ مَن سَبَّهُ فَقَد سَبَّنِی لأِنَّهُ مِنِّی خُلِقَ مِنْ طِینَتِی وَ هُوَ زَوْجُ فَاطِمَهَ اِبْنَتِی وَ أَبُووَلَدَیَّ أََلْحَسَنِ وَ لْحُسَیْنِ ثُمَّ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَا وَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَهُ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ وَ تِسْعَهٌ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ حُجَجُ اَللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ أَعْدَاؤُنَا أَعْدَاءُ اَللَّهِ وَ أَوْلِیَاؤُنا أَوْلِیَاءُ اَللَّهِ. (1)

مردی خدمت حضرت علی علیه السلام آمد و عرض کرد: شما امیرالمؤمنین خوانده شدی؟ حضرت فرمود: بله. آن مرد گفت: چه کسی تو را برآنها( مؤمنین) امیر کرده؟ حضرت فرمودند: خدای جل جلاله مرا امیر ایشان قرار داده. آن مرد نزد رسول خدا صلی الله علیه واله آمد و گفت: ای رسول خدا صلی الله علیه واله ! علی راست می گوید که خداوند او را امیر بر خلقش کرده ؟ پیغمبر صلی الله علیه واله خشمگین شد و فرمود: به راستی علی به ولایت خدای عزوجل امیر بر خلق است. خدا او را از بالای عرش خود امیرالمؤمنین قرار داد و ملائکه را گواه گرفت که علی علیه السلام خلیفه الله و حجت الله و امام مسلمانان است. طاعتش قرین طاعت خدا و نافرمانیش قرین نافرمانی خداست. هرکه او را نشناسد مرا نشناخته و هرکه او را بشناسد مرا شناخته؛ هرکه منکر امامت اوست، منکر نبوت من است و هر که امیری او را انکار کند رسالت مرا انکار کرده؛ هر که فضل او را دفع کند مرا کاسته (یعنی در من

ص: 402


1- امالی شیخ صدوق /131 مجلس 27.

نقص وارد کرده است و در واقع نبوت مرا دفع کرده است) و هرکه با او نبرد کند با من نبرد کرده و هر که او را دشنام دهد مرا دشنام داده؛ زیرا او از من است و از گل من خلق شده و او شوهر فاطمه، دختر من است و پدر دو فرزندم حسن و حسین است. سپس فرمود: من و علی و فاطمه و حسن و حسین و نه فرزند حسین، حجت های خدا بر خلقش هستیم. دشمنانمان دشمنان خدا و دوستانمان دوستان خدایند.

10- قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه لَو یَعلَمُ النَّاسُ مَتَی سُمِّیَ عَلِیٌ أمِیرَالمُؤمِنِینَ عَلَیهِ السَّلام مَا أنکَرُوا فَضلَهُ سُمِّیَ أمِیرَالمُؤمِنِینَ وَ آدَمُ بَینَ الرُّوحِ وَ الجَسَدِ قالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ: « وَ إِذ أخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّیَّتَهُم وَ أشهَدَهُم عَلَی أنفُسِهِم ألَستُ بِرَبِّکُم قَالُوا بَلی»

قَالَتِ المَلاَئِکَهُ بَلَی فَقَالَ تَعَالَی أنَا رَبُّکُم وَ مُحَمَّدٌ نَبِیُّکُم وَ عَلِیٌ أمِیرُکُم. (1)

از طریق مخالفین (اهل تسنن) روایت شده که حذیفه یمانی گوید: رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: اگر مردم می دانستند چه وقت علی علیه السلام امیرمؤمنان نامیده شد، منکر فضیلت او نمی شدند. در وقتی که آدم بین روح و جسم بود علی علیه السلام امیرمؤمنان نامیده شد و این دلیل گفتار خداوند است که می فرماید:

«و هنگامی که پروردگار تو از فرزندان آدم میثاق و پیمان گرفت از (نسل های) پیشینیان از ذراری و فرزندانشان و بر آن ها گواه گرفت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: بلی. (2)

و ملائکه گفتند: بلی ما شاهدیم بر این گفتار. پس خداوند تبارک وتعالی فرمود: من پروردگار شما و محمد صلی الله علیه واله پیغمبر شما و علی علیه السلام ولی و امیر شما می باشد.

11- ابنِ شَهرِ آشُوب فِی المَنَاقِبِ قالَ: سُئِلَ البَاقِرِ عَلَیهِ السَّلام عَن قَولِهِ تَعَالَی:

ص: 403


1- نهج الحق و کشف الصدق /191؛ احقاق الحق 307/3
2- سوره اعراف آیه 172.

«فَاسئَلِ الَّذِینَ یَقْرَءُونَ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکَ...»(1)

مَن هَؤُلاَءِ فَقَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَی اَلسَّمَاءِ اَلرَّابِعَهِ أَذَّنَ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ أَقَامَ وَ جَمَعَ اَلنَّبِیِّینَ وَ اَلصِّدِّیقِینَ وَ اَلشُّهَدَاءَ وَ اَلْمَلاَئِکَهَ وَ تَقَدَّمْتُ وَ صَلَّیْتُ بِهِمْ فَلَمَّا اِنْصَرَفْتُ قَالَ جَبْرَئِیلُ قُلْ لَهُمْ بِمَ یَشْهَدُونَ قَالُوا نَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ أَنَّکَ رَسُولُ اَللَّهِ وَ أَنَّ عَلِیّاً أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ. (2)

از امام باقر علیه السلام در مورد این آیه شریفه سؤال کردند: «پس هرگاه شک و ریبی از آنچه به تو فرستادیم در دل داری، از پیشینیان خود، علمای اهل کتاب بپرس که همانا این کتاب از جانب خدای تو آمد و ابدا در حقانیت آن نباید شک کرد».

رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: هنگامی که مرا به آسمان چهارم رسانیدند، جبرئیل اذان و اقامه گفت و همه پیغمبران و صدیقین و شهدا و ملائکه جمع شدند. سپس من جلو افتادم (به عنوان امام جماعت) و با آن ها نماز خواندم. هنگامی که برگشتم، جبرئیل گفت: به آنان بگو به چه کسی شهادت می دهید؟ همه آنان (انبیا و صدیقین و شهدا و ملائکه) گفتند: گواهی میدهیم به اینکه خدایی به جز معبود یکتا و یگانه نیست و تو رسول خدایی و علی علیه السلام امیرمؤمنان است.

12- عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ اَلرَّازِیِّ عَنْ رَجُلٍ سَمَّاهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: دَخَلَ رَجُلٌ عَلَی أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ فَقَامَ عَلَی قَدَمَیْهِ فَقَالَ مَهْ هَذَا اِسْمٌ لاَ یَصْلُحُ إِلاَّ لِأَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ سَمَّاهُ بِهِ وَ لَمْ یُسَمَّ بِهِ أَحَدٌ غَیْرُهُ فَرَضِیَ بِهِ إِلاَّ کَانَ مَنْکُوحاً وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ بِهِ اُبْتُلِیَ وَ هُوَ قَوْلُ اَللَّهِ فِی کِتَابِهِ :

« إن یَدعُونَ مِن دُونِهِ إِلاَّ إِناثاً وَ إِن یَدعُونَ إِلاَّ شَیطاناً مَریدَا» (3)

ص: 404


1- سوره یونس آیه 94.
2- مدینه المعاجز 1/24؛ بحار الانوار 337/37
3- سوره نساء آیه 117.

قَالَ قُلْتُ فَمَا ذَا یُدْعَی بِهِ قَائِمُکُمْ قَالَ یُقَالُ لَهُ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّهَ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ . (1)

از امام صادق علیه السلام روایت شده که مردی برآن حضرت وارد شد و گفت: السلام علیک یا امیرالمؤمنین. حضرت روی قدم مبارک ایستاد و فرمود: ساکت شو، این اسم لایق و سزاوار کسی نیست مگر امیرالمؤمنین علی علیه السلام که خداوند متعال او را به این اسم نامیده و اختصاص به ایشان داده و کسی این اسم را بر خود ننهاده و راضی به آن نشده، مگر اینکه این شخص منکوح واقع شده است ( یعنی لواط کرده و اگر لواط نکرده در آینده به آن مبتلا خواهد شد و این قول خداونداست که فرمود: « مشرکان غیر از خدای عالم هر چه را خدا بخوانند یا جزو جمادات است (مانند بت های لات و منات و عزی) یا شیطانی سرکش و فریبنده است».

راوی گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم: پس چگونه باید به قائم شما حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف سلام شود؟ فرمودند: اَلسَّلاَمُ عَلَیکَ یَا بَقِیَّهَ الله اَلسَّلاَمُ عَلَیکَ یَابنَ رَسُولِ الله .

13- خداوند به حضرت علی علیه السلام سلام رسانده است.

علامه مجلسی در بحارالانوار از کتاب صفوه الأخبار که به اسناد خود از ابی نون روایت کرده است که مردی از آل داوود نبی علیه السلام که یهودی مذهب بود، داخل مدینه گردید، دید مردم ناله وگریه می کنند. گفت: چه شده ؟ گفتند: رسول خدا صلی الله علیه واله از دنیا رفته . مرد گفت: در همان روزی از دنیا رفته است که درکتب ما نوشته است. سپس گفت خلیفه و وصی بعد از او را به من نشان دهید. گفتند: اینجا باش اکنون خواهد آمد. چون حضرت علی علیه السلام آمد، او را به مرد یهودی نشان دادند و گفتند: برخیز و هر چه می خواهی از این جوان بپرس.

پس مرد یهودی به طرف آن حضرت رفت و عرض کرد: تویی علی بن

ص: 405


1- مدینه المعاجز 1/26؛ بحار الانوار 332/37

ابی طالب علیهما السلام. فرمودند: بلی یرحمک الله. آن حضرت دست مرد یهودی را گرفت و در نزد خود نشانید. یهودی گفت: من می خواستم از این جماعت چند مسئله سؤال کنم، شما را به من معرفی کردند. اکنون اگر شما اجازه دهید سؤال کنم. حضرت فرمودند: از هر چه می خواهی سؤال کن ان شاء الله به تو جواب خواهم داد.

عرض کرد: به من بگو اول حرفی که در شب معراج خداوند به محمد صلی الله علیه واله گفت چه بوده و آن چهار نفری که در شب معراج، مالک دوزخ طبق ازروی آنها برداشت و با رسول خدا صلی الله علیه واله تکلم کردند چه کسانی بودند و آن ملکی که در شب معراج با محمد صلی الله علیه واله مزاحمت کرد چه کسی بوده و منزل محمد صلی الله علیه واله کجای بهشت است؟

حضرت فرمودند: اما اول حرفی که خداوند متعال با رسول خدا صلی الله علیه واله تکلم کرد قول خداوند متعال است که فرمود:

«آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أنزِلَ إِلَیهِ مِن رَبِّه» (1)

یهودی گفت: این جواب را نخواستم. حضرت فرمودند: آن امری که تو از آن سؤال میکنی، امری سری است . یهودی گفت: من غیر آن را از شما سؤال نکردم. به من بگو والا شما آن کسی نیستید که من در طلب او هستم. حضرت فرمودند: اگر من به تو بگویم اسلام را قبول و اختیار می کنی؟

گفت: بلی. فرمود: رسول خدا صلی الله علیه واله چون به مقام قرب رسید حجاب از او برداشته شد و ملکی ندا کرد، یا محمد! خداوند متعال به تو سلام می رساند و می فرماید: سلام مرا به سید و مولایم برسان ؟ رسول خدا صلی الله علیه واله عرض کرد: آن سید و مولی کیست؟

خطاب رسید علی بن ابی طالب علیهما السلام . یهودی عرض کرد: راست گفتی. من همین را می خواستم چون در کتاب جد من داوود علیه السلام همین مکتوب است.

اما آن چهار نفری که مالک دوزخ طبق را از روی آن ها در جهنم برداشت قابیل و نمرود وهامان وفرعون بودند. این جماعت به رسول خدا صلی الله علیه واله خطاب کردند که از تو می خواهی

ص: 406


1- سوره بقره آیه 286.

که امر بفرمایی ما را به دنیا برگردانند تا عمل صالح انجام دهیم. جبرئیل در غضب شد و با بال خود طبق را بر روی آن ها برگردانید و آن ملکی که با رسول خدا صلی الله علیه واله مزاحمت نمود، ملک الموت بود. او برای قبض روح سلطانی از سلاطین روی زمین رفته بود و آن سلطان در هنگام قبض روح، سخنی گفته بود که آتش عزرائیل علیه السلام را برافروخته بود. چون به مقام خود مراجعت کرد، به رسول خدا صلی الله علیه واله برخورد کرد و از شدت غیض بر آن سلطان جبار، توجهی به پیغمبر صلی الله علیه واله ننمود و او را نشناخت، تا جبرئیل علیه السلام بر او فریاد زد: یا ملک الموت ! هذا محمد بن عبدالله صلی الله علیه واله وحبیبه. عزرائیل معذرت خواست. عرض کرد: ای رسول خدا صلی الله علیه واله ! اکنون از قبض روح سلطان جباری می آیم. در وقت مرگ سخنی گفت که مرا به غضب آورد، از این جهت شما را نشناختم. واما منزل رسول خدا صلی الله علیه واله در بهشت در جنت عدن می باشند و با او دوازده نفر از اوصیایش هستند. مرد یهودی گفت: به خدا قسم همین طور در کتاب جدم داوود پیغمبر علیه السلام قرائت کرده بودم و آن کتاب از اجدادم به من ارث رسیده است. سپس آن کتاب را از جیب خود بیرون آورد و به امیرالمؤمنین علیه السلام داد. دیدند آنچه را که حضرت خبر داده است در آن کتاب نوشته شده سپس آن یهودی اسلام را اختیار کرد و مسلمان شد. (1)

اشعار

السید محسن الأمین العاملی رحمه الله :

لَکَ یَا اَمِیرَالمُؤمِنِینَ مَناقِبُ *** ظَهَرَتَ ظُهُورَ الشَّمسِ فِی وَقتِ الضُّحی

مَشهُورَهٌ لاَ یُستَطاعُ جُحُودُها *** فَالنَّاسُ مُذعِنَه بِها حَتَّی العُدی

ای امیرمؤمنان ! تو فضایل فراوانی داری که چون آفتاب نیم روز بر همگان روشن و آشکار است. آنچنان مشهور است که کسی قدرت انکار ندارد حتی دشمنان هم بر آن ها اعتراف دارند.

ص: 407


1- بحار الانوار 101/30 تا 99.

السید محمد تقی القزوینی رحمه الله :

بَعدَ النَّبِی سِیّدُ المَوالِی *** بِنَصِّهِ هُوَ العَلِیُّ العَالِی

هُوَالَّذِی مَولِدِه البَیتُ وَفِی *** حَجَر النَّبِی المُصطَفی قَد أصطَفِی

بعد از پیامبر، مولای همه موالیان به تصریح پیامبر صلی الله علیه واله علی والاست. آن علی که در بیت خدا زاده شد و در آغوش پیامبر مصطفی صلی الله علیه واله پرورش یافت.

ای زاده تو در میان کعبه *** از مادر پاک جان کعبه

ای کعبه شرف گرفته از تو *** نه توشرف از میان کعبه

ای بنده خانه زاد ایزد *** وی خواجه بندگان کعبه

ای قدوه خاندان طاها *** ای نخبه دودمان کعبه

ای ببربه بیشه دلیری *** ای شیر به نیستان کعبه

ای از شرف ولادت تو *** طوفی که بر آستان کعبه

درناف زمین برید نافت *** آن دایه دلستان کعبه

*****

یَا اَهلِ بِیتِ المُصطَفَی النَّبِی *** خُصِّصتُم بِالوَلَدِ الزَّکیّ

اِنَّ اِسمَهُ مِن شامِخٍ العَلیّ *** عَلِیٌّ أشتُقَّ مِنَ العَلیّ

ای اهل بیت پیامبر برگزیده! فرزند پاکی به شما اختصاص یافت. نام او از عالم بالا «علی»شد که علی مشتق از نام خدای علی اعلی است. (1)

لغت بنت:

امیرالمؤمنین فرمود اَلسَّلامُ عَلَیکِ یَا بِنتَ رَسُولُ الله صلی الله علیه واله . سلام برتوای دختر رسول الله صلی الله علیه واله .

ص: 408


1- کفایه الطالب از گنجی شافعی /260؛ الغدیر 347/7 .
بنت در قرآن

کلمه بنت در قرآن 19 مورد آمده است و کلمه ابن 252 مرتبه .

1) « قَالَ هَؤُلاءِ بَناتِی إِن کُنتُم فَاعِلین »-«سوره حجر آیه 71»

2) « قَالَ إِنّی أریدُ أن أنکِحَکَ إِحدَی ابنَتَیَّ ...»-«سوره قصص آیه 27»

3) « یَا أیُّهَا النَّبِیُّ قُل لأِزوَاجِکَ وَبَناتِکَ ...»-«سوره احزاب آیه 59»

4) « وَمَریَمَ ابنَت عِمرَانَ الَّتِی أحصَنَت فَرجَهَا...»-«سوره تحریم آیه 12»

نسب شریف و زندگی آن بزرگوار

رسول اکرم صلی الله علیه واله دارای سه پسر و چهار دختر بود. نام پسران آن بزرگوار عبارت است از: قاسم و عبدالله و ابراهیم، لقب قاسم و عبدالله را طیب و طاهر گفته اند.

قاسم قبل از بعثت متولد شد و جناب عبدالله بعد از بعثت و هردو در مکه معظمه از دنیا رفتند. جناب ابراهیم در سال 8 هجری در مدینه از ماریه قبطیه متولد شد.

واما دختران پیامبراکرم صلی الله علیه واله عبارتند از: زینب ، ام کلثوم، رقیه و فاطمه علیهم السلام .

فاطمه زهرا علیها السلام بعد از بعثت و ما بقی آنان قبل از بعثت متولد شدند. همه فرزندان پیغمبر خدا کی غیر از ابراهیم از خدیجه کبری علی بودند و همه غیر از ابراهیم در مگه متولد شدند.

وُلِدَت فَاطِمَهُ عَلَیهَا وَعَلَی بَعلِهَا السَّلاَمُ بَعدَ مَبعَثِ رَسُولِ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه بِخَمسِ سِنِینَ وَ تُوُفِّیَت عَلَیهِ السَّلام وَ لَهَا ثَمَانَ عَشرَهَ سَنَهً وَ خَمسَهٌ وَسَبعُونَ یَوماً وَ بَقِیَت بَعدَ أبِیهَا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه خَمسَهً وَسَبعِینَ یَوما. (1)

فاطمه زهرا علیها السلام پنج سال بعد از مبعث رسول خدا صلی الله علیه واله متولد شد و زمانی به شهادت رسیدند که 18 سال و 75 روز داشت و بعد از پدرش 75 روز زندگی کرد.

ص: 409


1- کافی 458/1 و457.

عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن فاطمه علیها السلام مکثت بعد رسول الله صلی الله علیه واله خمسه و سبعین یوماً وکان دخلها حزن شدید علی أبیها و کان یأتیها جبرئیل علیه السلام فیحسن عزاءها علی أبیها و یطیب نفسها و یخبرها عن أبیها و مکانه و یخبرها بما یکون بعدها فی ذریتها و کان علی علیه السلام یکتب ذلک(1).

امام صادق علیه السلام فرمودند: فاطمه زهرا علیها السلام بعد از پیغمبر اکرم صلی الله علیه واله 75 روز زنده بود و از مرگ پدرش اندوه سختی او را گرفته بود. جبرئیل نزدش می آمد و او را در مرگ پدرش نیکو تعزیت میگفت و تسلیت می داد و خوش دلش می ساخت و از حال پدرش و مقام او و آنچه بعد از این برای ذریه اش پیش می آید گزارش می داد و علی علیه السلام آن ها را می نوشت (و آن را مصحف فاطمه علیها السلام می گویند).

بنت در روایات

1- عن أبان بن تغلب عن أبی عبد الله علیه السلام قال: البنات حسنات والبنون نعمه والحسنات یثاب علیها و النعمه یسأل عنها(2).

ابان بن تغلب گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: دختران حسنه و پسران نعمت اند، در برابر حسنات پاداش داده می شود، ولی نعمت مورد بازخواست قرار میگیرد .

2- عن محمد بن أحمد إبراهیم بنی هاشم عن البرقی رفعه قال: بشر النبی صلی الله علیه واله بفاطمه علیها السلام فنظر فی وجوه أصحابه فرأی الکراهه فیهم فقال: ما لکم ریحانه أشمها و رزقها علی الله(3) .

احمد بن محمد بن خالد برقی با سند معتبری روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه واله را به میلاد دخترش فاطمه علیها السلام بشارت دادند. در چهره اصحاب خود نگریست و آنان را

ص: 410


1- کافی 458/1و475
2- ثواب الاعمال /448.
3- همان

ناراحت یافت. فرمود: چه شده است ؟ او چون شاخه ریحانی است که او را می بویم و روزیش بر خداوند عزوجل است.

3- عن حمزه بین حمران عن أبی عبد الله علیه السلام قال: أتی رجل النبی صلی الله علیه اوله و عند رجل فأخبره بمولودٍ له فتغیر لون الرجل فقال له النبی صلی الله علیه واله: مالک؟ قال: خیر. قال: قل! قال : خرجت و المراه تمخض فأخبرت أنها ولدت جاریه. فقال له النبی صلی الله علیه واله: الأرض تقلها و السماء تظلها و الله یرزقها و هی ریحانه تشمها. ثم أقبل علی أصحابه فقال: من کانت له ابنه فهو مقروح و من کانت له ابنتان فیا وغوثاه و من کانت له ثلاث بنات وضع عنه الجهاد و کل مکروه ومن کانت له أربع بنات فیا عباد الله أقرضوه یا عباد الله ارحموه یا عباد الله أعینوه(1).

حمزه بن حمران گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: مردی برپیغمبر صلی الله علیه واله وارد شد و به شخصی که نزد آن حضرت نشسته بود، خبر داد که خداوند دختری به تو عطا فرمود. ناگهان رنگ مرد تغییر کرد و دگرگونی در رخسارش ظاهر گشت. رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: چه شده است ؟ گفت: وقتی از خانه بیرون آمدم همسرم درد زایمان داشت اکنون خبر آمده است که دخترزاییده.

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: سنگینی اش بر روی زمین است و زیر سایه آسمان خدا زندگی خواهد کرد و روزیش را خداوند خواهد رسانید و چون شاخه ریحانی است که آن را می بویی

پس آنگاه رو به یارانش نموده و فرمود: هر که یک دختر داشته باشد در دشواری است و هر که دو دختر داشته باشد باید به فریادش رسید و هر که سه دختر داشته باشد جهاد و هر کار دشواری از او برداشته می شود و هر که چهار دختر داشته باشد، پس ای

ص: 411


1- همان /449.

بندگان خدا! او را یاری کنید؛ ای بندگان خدا! به او قرض دهید، ای بندگان خدا! بر او رحم آورید.

4- عن یعقوب بن یزید یرفعه إلی أحد الإمامین الباقر أو الصادق علیهما السلام قال: إذا أصاب الرجل ابنه بعث الله إلیها ملکاً فأمرجناحه علی رأسها وصدرها وقال ضعیفه خلقت من ضعف المنفق علیها معان إلی یوم القیامه. (1)

یعقوب بن یزید با سند معتبر از یکی از دو امام باقر یا امام صادق علیهما السلام روایت کرده که فرمودند: چون مردی دارای دختری شود خداوند فرشته ای فرستد که بال خویش را برسر و سینه آن دختر کشد و گوید: موجودی ضعیف و ناتوان است که از ضعف و ناتوانی به وجود آمده (گویی خمیر مایه اش ضعف و لطافت و نرمی است). هرکس که نفقه او را بدهد و مؤونه او را به عهده گیرد تا روز قیامت یاری خواهد شد.

5- قال علی علیه السلام: کان رسول الله صلی الله علیه واله إذا بشر بجاریه قال ریحانه و رزقها علی الله عزوجل(2).

حضرت علی علیه السلام فرمودند: هنگامی که به پیامبراکرم صلی الله علیه واله به دنیا آمدن دختری را بشارت میدادند می فرمود: او یک ریحانه است و روزیش بر خدای عزوجل است.

6- عن إبراهیم الکرخی عن ثقه حدثه من أصحابنا قال تزوجت بالمدینه فقال لی أبو عبد الله علیه السلام: کیف رأیت قلت ما رأی رجل من خیر فی امرأه إلا و قد رأیته فیها ولکن خانتنی فقال وما هو قلت ولدت جاریه قال لعلک کرهتها إن الله عزوجل یقول:

«...آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ لَا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعًا ...»(3)

ص: 412


1- ثواب الاعمال /450.
2- بحار الانوار 98/101ح62.
3- سوره نساء آیه 11؛ کافی4/6ح1.

شخصی در مدینه ازدواج کرده بود. گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمودند: این ازدواج را چگونه دیدی؟ گفتم: هر چه خیر و خوبی است در این زن دیدم ولیکن به من خیانت کرد. حضرت فرمودند: چه خیانتی به تو کرد؟ گفتم: برای من یک دختر آورد که مرا ناراحت کرد. حضرت فرمودند: تو برای همین او را ناپسند می دانی و از او کراهت داری ؟! این قول خداوند است که می فرماید:

«... شما نمی دانید پدران و مادران و فرزندانتان کدامیک برای شما سودمندترند» .

7- قال رسول الله صلی الله علیه واله: لا تکرهوا البنات فانهن المؤنسات الغالیات(1).

رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: دختران را اکراه و بد مپندارید که آنان أنس دهنده با ارزشی هستند.

8- وقال : من کانت له إبنه فأدبها وأحسن أدبها وعلمها فأحسن تعلیمها فأوسع علیها من نعم الله التی أسبغ علیه کانت له منعه وستراً من النار(2).

و فرمودند: کسی که یک دختر داشته باشد و او را خوب ادب و تربیت کند و به او به خوبی علم بیاموزد پس خداوند نعمت هایش را بر او وسعت دهد و این دختر ( روز قیامت) مانع بین او و جهنم می شود که به آتش نسوزد.

9- قال رسول الله صلی الله علیه واله: نعم الولد البنات المخدرات من کانت عنده واحده جعلها الله ستراً له من النار(3).

و فرمودند: چه خوب است دختران پرده نشین. کسی که یک دختر دارا باشد خداوند آن دختر را بین او و آتش مانع قرار میدهد.

ص: 413


1- کنزالعمال 449/16ح45374.
2- همان ح45391.
3- مکارم الاخلاق 1613/472/1.

10- قال رسول الله صلیالله علیه واله : إن الله تبارک وتعالی علی الإناث أرأف منه علی الذکور وما من رجل یدخل فرحه علی امراه بنیته و بینها حرمه إلا فرحه الله تعالی یوم القیامه (1).

و فرمودند: خداوند نسبت به دختران رئوف تر و مهربان تر از پسران است. و هیچ مردی نیست که با خوشحالی به خانه و همسرش وارد شود و بین آنها حرمتی باشد، مگر اینکه خداوند در روز قیامت او را خوشحال می کند. (منظور این است که هر مردی که حرمت ها را در خانه حفظ کند و با همسرش به نیکی و گشاده رویی برخورد کند روز قیامت خداوند او را خوشحال می کند، چرا که خداوند خودش نیز نسبت به دختران و زنان رئوف تر است و کسی را هم که نسبت به آنان رئوف و مهربان است را دوست میدارد).

و نهی از کراهت داشتن دختران

«وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالْأُنثَی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ کَظِیمٌ *یَتَوَارَی مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ ۚ أَیُمْسِکُهُ عَلَی هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرَابِ ۗ أَلَا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ »(2).

«و چون یکی از آن ها را به فرزند دختری مژده آید رخسارش سیاه شود و سخت دلتنگ می شود و از این عار صورت خود را از قوم خود پنهان می دارد که آیا آن دختر را با ذلت نگهدارد یا زنده به خاک گور کند. آگاه باشید که آن ها بسیار بد می کنند».

عن أبی عبدالله علیه السلام قال: بشر النبی صلی الله علیه واله بفاطمه علیها السلام فنظر فی وجوه أصحابه فرأی الکراهه فیهم فقال ما لکم ریحانه أشمها و رزقها علی الله عزوجل(3).

امام صادق علیه السلام فرمودند: هنگامی که به پیامبراکرم صلی الله علیه واله بشارت میلاد فاطمه زهرا علیها السلام رسید، حضرت در چهره اصحابشان نگاه کردند و دیدند بسیار کراهت

ص: 414


1- کافی 6/6ح7.
2- سوره نحل آیات 58 و 59.
3- تفسیر نور الثقلین 61/3به نقل از کتاب ثواب الاعمال .

دارند، فرمودند: چه شده است. چرا اینقدرگرفته اید؟ او ریحانه من است، او را می بویم و روزیش هم بر خداوند است.

در حدیث معتبر از امام صادق علیه السلام است که فرمود: مردی خدمت رسول اکرم صلی الله علیه واله آمد و گفت: خداوند به من دختری داد و او را تربیت کردم و چون به حد بلوغ رسید، لباس های زیبا و زیور براو پوشانیدم و او را بر سر چاهی آوردم و در چاه افکندم. آخرین کلمه ای که از او شنیدم آن بود که گفت: «یا ابتاه !»ای بابا.

به من بگویید کفاره این عمل چیست؟

حضرت فرمودند: آیا مادر داری ؟ گفت: نه. فرمودند: خاله داری ؟ گفت: بلی. فرمودند: به خاله ات نیکی کن که او به منزله مادر است و نیکی به او شاید بعد از توبه ، کفاره گناه تو شود.

راوی از حضرت صادق علیه السلام پرسید: این عمل شنیع را در چه زمانی انجام میدادند؟ فرمودند: در زمان جاهلیت، پیش از بعثت حضرت رسول خدا صلی الله علیه واله چنین می کردند و دختران خود را از ترس اینکه مبادا دشمنان ، ایشان را اسیر کند و در میان قوم دیگر بچه دار شوند و برای آنان ننگ باشد، زنده به گور می کردند(1).

«وَإِذَا الْمَوْءُودَهُ سُئِلَتْ*بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ»(2)

«و هنگامی که از دختران زنده به گور شده پرسند به چه جرم و گناهی کشته شدید».

نخستین طایفه ای که در این موضوع پیش قدم شدند قبیله بنی تمیم بودند. نعمان بن منذر فرمانروای عراق برای سرکوب کردن مخالفان با لشکر انبوهی راهی شد و مخالفین خود را تار و مار ساخت و اموال آنان را مصادره و دخترانشان را اسیر کرد. نمایندگان بنی تمیم به حضور او رفتند و تقاضای برگرداندن دختران را نمودند. ولی

ص: 415


1- وسائل الشیعه 499/21- 500؛ حیوه القلوب100/3.
2- سوره تکویر آیات 8 و 9.

چون بعضی از اسیران در محیط زندان ازدواج کرده بودند، نعمان بن منذر آنان را مخیر کرد که با روابط خود را با پدران قطع کنند و با شوهران به سر ببرند و یا اینکه طلاق گرفته و به وطن خود بازگردند.

دختر قیس بن عاصم محیط زناشویی را مقدم داشت. آن پیرمرد سالخورده که عضو نمایندگان بود از این عمل به سختی متأثر شد و با خود عهد کرد که بعد از این دختران خود را در آغاز زندگی نابود سازد و کم کم همین رسم به بسیاری از قبایل سرایت کرد.

هنگامی که قیس بن عاصم خدمت رسول اکرم صلی الله علیه واله شرفیاب شد، یکی از انصاراز دختران وی سؤال نمود. قیس در پاسخ گفت: من تمام دختران خود را زنده به گور کردم و کوچکترین تأثر در دل خود احساس ننمودم؛ مگر یک بار و آن موقعی بود که من در سفر بودم و ایام وضع حمل همسرم نزدیک بود. اتفاقاً سفرم به طول انجامید. پس از مراجعت از حمل همسرم پرسیدم؟ وی در پاسخ من گفت: بر اثر عللی بچه مرده به دنیا آمد. ولی در واقع چون دختر زاییده بود از ترس من دختر را به خواهران خود سپرده بود.

سال ها گذشت و ایام جوانی و طراوت دختر فرا رسیده بود و من هیچ اطلاعی نداشتم تا اینکه روزی در خانه نشسته بودم، ناگهان دختری وارد خانه شد و سراغ مادرش را گرفت. دختری بود زیبا و گیسوانش را به هم بافته بود و گردن بندی در گردنش انداخته بود. من از همسر خود پرسیدم که این دختر زیبا کیست ؟ وی در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود گفت: این دختر توست. همان دختری که هنگام مسافرت تو به دنیا آمد؛ از ترس تو او را پنهان کرده بودم.

سکوت من در برابر همسرم به نشانه رضایت بود. او تصور می کرد که من دست خود را آلوده به خون وی نخواهم کرد. لذا روزی همسرم با خیال مطمئن از خانه خارج گردید. من به موجب پیمان و عهدی که داشتم، دست دخترم را گرفته و به نقطه ای دوردست بردم و در صدد حفر گودال برآمدم. هنگام کندن زمین دخترم مکرر از

ص: 416

من می پرسید منظور از کندن زمین چیست؟ پس از فراغ دست وی را گرفته و کشان کشان در میان گودال افکندم و خاک ها را به سر و صورت او ریخته و به ناله دلخراش وی گوش ندادم. او همچنان ناله می کرد و می گفت: پدر جان مرا زیر خاک پنهان می سازی ؟ و در این گوشه تنها گذارده به سوی مادرم برمی گردی ؟ ولی من خاک ها را می ریختم تا آنجا که اوزیر خروارها خاک پنهان گردید و خاک او را فرا گرفت. آری تنها موردی که دلم سوخت همین مورد بود. هنگامی که سخنان قیس پایان یافت چشم های رسول خدا صلی الله علیه واله پر از اشک شده بود و این جمله را فرمود:

ان هذه لقسوه ومن لا یرحم لا یرحم.

«این عمل یک سنگ دلی است و ملتی که رحم و عواطف نداشته باشند مشمول رحمت الهی نمی گردند»(1).

در محاظرات راغب می نویسد: پس از اینکه رسول خدا صلی الله علیه واله چشمانش پر از اشک شد و فرمودند: کسی که رحم نکند براو رحم نخواهد شد، در این حال ابوبکر که در کناری نشسته بود به قیس گفت: به خاطر فقر و کم کردن نان خور افراد بی فایده (و بی گناه ) یعنی دختر را می کشند، اما تو با این همه ثروت چرا؟ این سخن برقیس بسیار گران آمد، زیرا انتظار اعتراض از مانند ابوبکری را به خود نداشت. پاسخ داد: آری زنده به گور کردم تا چون تویی بر آنان سوار نشود و هم بستر نگردد!!

رسول خدا صلیالله علیه واله برای تسکین قیس و ختم غائله به ابوبکر فرمودند: این مرد ازاشراف عرب است. آنگاه به قیس که پرسیده بود اکنون برای تخفیف بار گناهم چه کنم، فرمودند: به همان تعدادی که دختر زنده به گور کردی کنیز آزادکن!

در تاریخ کامل ابن اثیر و چند کتاب دیگر نوشته شده است: چنان که زنان باردار احساس وضع حمل می نمودند، به نقطه ای دور از خیمه های خود در صحرا رفته با

ص: 417


1- ابن اثیر در «اسد الغابه»در ذیل ماده قیس، نقل کرده است که: پیامبر صلی الله علیه واله پرسید: تاکنون چند دختر زنده به گور کرده ای ؟ گفت: 12 دختر. «محاظرات راغب»

کمک زنان دیگر گودالی آماده می کردند تا اگر مولود تازه ، دختر باشد، زحمت پدر را در به خاک سپردن او زیاد نکنند و همانجا فوری خودشان طفل بیگناه را زیر خاک کنند.

هم چنین در این کتاب نقل شده: جد فرزدق ، شاعر معروف که صعصعه بن ناحیه مجاشعی نام داشت و مانند قیس، پیری سالخورده شده بود در حضور رسول خدا صلی الله علیه واله آمد و چنین گفت: دو شتر آبستن از من گم شده بود .

بر شتری سوار شدم و به جستجو پرداختم. از دور خیمه ای دیده به آن سو رفتم و از مردی که در کنار خیمه ای نشسته بود، شترانم را جویا شدم. از من پرسید: نشان شتران تو چیست؟ نشان مخصوص شترانم را گفتم. گفت: آن ها را در این نزدیکی جستم و اکنون نزد من است.

در همین حال که با او گفتگو می کردم پیرزنی که بعدها دانستم مادر این مرد جوان است از پشت خیمه آمد و این جوان خطاب به زن سالخورده گفت: چه زایید؟ دانستم پشت خیمه زنی زاییده است.

هنوز پیرزن جوابی نداده بود که جوان چنین ادامه داد: اگر پسر باشد شریک مال و زندگی ما خواهد بود و اگر دختر باشد به خاکش می سپاریم! زن سالخورده گفت: دختر است.جوان گفت: پس معطل نشوید و آسوده اش سازید و به خاکش بسپارید.

صعصعه ادامه داد: ای پیامبر خدا! نمی دانم چه انقلاب ناگهانی در من پدید آمد.

تمام بدنم آب شد و تمام دلم عاطفه و مهر شد.

به جوان گفتم: آیا این نوزاد را می فروشی؟ گفت: هرگز شنیدی عرب بچه فروش بوده و زیر بار این ننگ برود؟ گفتم: نفروش، مبادله و معاوضه کن و با عوض به من هدیه کن.

گفت: این حرف حرفی است. حاضرم با همان دو شتر آبستن و این شتری که برآن سواری معاوضه کنم. شتران را مشروط به اینکه بر این شتری که سوارم برای بازگشت به منزلم حق سواری داشته باشم به او داده و دختر را از او گرفتم و به دایه ای سپردم.

این واقعه برای من شهرتی کسب کرد و دهان به دهان گشت. از آن پس من این

ص: 418

روش را پس از اسلام تعقیب کردم و تاکنون که در حضور شما می باشم 280 نوزاد دختر را با بهای هریک به سه شتر از مرگ نجات دادم.

آیا این عمل در روز قیامت به حال من سودمند است ؟رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: دری از خیر به روی خود گشودی و پاداش آن را خواهی گرفت. زیرا خداوند به تو توفیق مسلمانی عنایت کرد.

ص: 419

ادامه حدیث شریف کساء

اشاره

فقلت: وعلیک السلام یا أبا الحسن و یا امیرالمؤمنین. فقال: یا فاطمه ! إنی اشم عندک رائحه طیبه کانها رائحه أخی وابن عمی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فقلت: نعم ها هو مع ولدیک تحت الکساء فاقبل علی نحو الکساء .

«من گفتم: سلام بر تو باد ای ابوالحسن وای امیرمؤمنان. سپس آن حضرت فرمود: ای فاطمه ! من بوی خوشی را در نزد تو استشمام می کنم. گویا این بوی خوش رسول خدا صلی الله علیه واله می باشد. من گفتم: آری، یا امیرالمؤمنین! رسول خدا صلی الله علیه واله به همراه فرزندانت در زیر عبا هستند. امیرالمؤمنین علیه السلام به طرف عبا رفت».

لغت آخی:

به معنی برادر. اخوان و اخوه جمع آخاء: با هم برادری کردن، برادری.

اخ در قرآن

این کلمه در قرآن 96 مرتبه آمده است.

1)«فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِی سَوْءَهَ أَخِیهِ ۚ قَالَ یَا وَیْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هَٰذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِیَ سَوْءَهَ أَخِی....»-«سوره مائده آیه 31»

2)«قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلِأَخِی وَأَدْخِلْنَا فِی رَحْمَتِکَ....»-«سوره اعراف آیه 151»

اخا أخوه: برای او برادر و دوست گردید. اخیت: برادر شدم. آخاه مؤاخاه و أخاء واخاوه و وخاء و خائه: برادر و دوست او شد. اخ و اخ و آخؤو اخاو اخو، آخون و آخاء و اخوان و أخوان واخوه واخوه واخوه وأخوه جمع اخ: برادر نسبی، دوست و همنشین. اخوات جمع اخت: به معنای خواهر. اخایا و اواخی جمع اخیه وآخیه: طناب یا تسمه که دو طرف آن به زمین یا دیوار فرو برده و چهار پا را به آن ببندند، حرمت و عهد، بقیه. «فرهنگ جامع و عمید» أخ الأصل أخو، وهو: المشارک آخر فی الولاده من الطرفین، أو من أحدهما أو من الرضاع. ویستعارفی کل مشارک لغیره فی القبیله، أو فی الدین، أو فی صنعه، أو فی معامله أو فی موده، و فی غیر ذلک من المناسبات . قوله تعالی: « لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ کَفَرُوا وَقَالُوا لِإِخْوَانِهِمْ»[آل عمران / 156]، أی: لمشارکیهم فی الکفر، وقال تعالی:«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ»[الحجرات/10]....«مفردات راغب اصفهانی»

ص: 420

3)«قَالُوا أَإِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ ۖ قَالَ أَنَا یُوسُفُ وَهَٰذَا أَخِیۖ...»-«سوره یوسف آیه 90»

4)«وَاجْعَلْ لِی وَزِیرًا مِنْ أَهْلِی*هَارُونَ أَخِی*اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی»-«سوره طه آیه 30»

5)«وَأَخِی هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَانًا...»-«سوره قصص آیه 34»

6)«إِنَّ هَٰذَا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَهً»-«سوره ص آیه 23»

7)«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ...»-«سوره حجرات آیه 10»

لغت إبن:

به معنی پسر. ابناء و بنون جمع ابن. بنات جمع إبنه: دختر.

ابن در قرآن

این کلمه در قرآن 62 مرتبه آمده است.

1)«إِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ...»-«سوره مائده آیه 110»

2)«...أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ ۚ قَالَ ابْنَ أُمَّ...»-«سوره اعراف آیه 150»

3)«الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَهُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا..»-«سوره کهف آیه 46»

4)«قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلَا بِرَأْسِی...»-«سوره طه آیه 94»

5)«یَوْمَ لَا یَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ»-«سوره شعراء آیه 88»

6)« قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ...»-«سوره لقمان آیه 13»

ها توضیح جمله شریفه أخی و ابن عمی
نور معصومین علیهم السلام در بدو خلقت:

سابقاً در مورد نسب شریف معصومین علیهم السلام گفته شد. حال به روایات زیر توجه کنید. به سند معتبر از معاذ بن جبل منقول است:

حضرت رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: به درستی که حق تعالی من و علی و فاطمه و حسن و حسین را هفت هزار سال پیش از آنکه دنیا را خلق نماید، خلق کرد.

معاذ عرض کرد: پس شما کجا بودید؟ رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: در پیش عرش بودیم و تسبیح و تحمید و تقدیس و تمجید خدا می کردیم.

گفت: به چه صورتی بودید؟ فرمود: شبحی از نور بودیم. پس چون حق تعالی

ص: 421

خواست صورت ما را خلق نماید، ما را عمودی از نور گردانید و در صلب آدم علیه السلام جا داد. سپس ما را به سوی صلب های پدران و رحم های مادران جای داد و هیچ نجاست و شرک و زنایی که در زمان کفر بود به ما نرسید. و هر گروهی در هر زمانی به سبب ایمان آوردن به ما سعادتمند می شدند. و گروهی هم به دلیل ایمان نیاوردن به ما شقی می شدند.

پس چون ما به صلب عبدالمطلب رسیدیم، آن نور را به دو نصف کرد. نصف آن را در صلب عبدالله و نصف دیگر را در صلب ابوطالب جا داد. پس من از آمنه متولد شدم و علی از فاطمه( بنت اسد) متولد شد.

سپس تمام عمود نور به من برگشت و فاطمه از من متولد شد و باز تمام عمود نور به علی برگشت و حسن و حسین از هر دو طرف نصف نور متولد شدند. پس نور من در امامان، از فرزندان حسین تا روز قیامت می گردد(1).

2- با چندین سند از رسول اکرم صلی الله علیه واله منقول است که فرمود: حق تعالی من و علی و فاطمه و حسن و حسین را پیش از آنکه آدم علیه السلام را خلق کند آفرید. در هنگامی که نه آسمان بود و نه زمین، نه نور و نه ظلمات ، نه آفتاب و نه ماه ، نه بهشت و نه دوزخ. پس عباس گفت: ابتدای آفرینش شما چگونه بود یا رسول الله ؟

فرمود: ای عمو! چون حق تعالی خواست ما را خلق کند کلامی ایجاد نمود و از آن کلام نوری آفرید. سپس سخن دیگری ایجاد نمود و از آن سخن روحی آفرید، پس نور را با روح ما ممزوج کرد و من و علی و فاطمه و حسن و حسین را آفرید. پس تسبیح خدا را می گفتیم، در هنگامی که تسبیح کننده دیگری نبود و او را در هنگامی که تقدیس کننده ای نبود، به تقدیس و پاکی یاد می کردیم.

چون خدا خواست که سایر خلق را بیافریند، نور مرا شکافت، وعرش را از آن آفرید. پس عرش از نور من است و نور من از نور خداست و نور من افضل از عرش است.

ص: 422


1- علل الشرایع / 208؛ حیوه القلوب 19/3.

سپس نور برادرم علی را شکافت و ملائکه را از آن خلق کرد. پس ملائکه از نور علی علیه السلام خلق شدند و نور علی از نور خداست و علی از ملائکه افضل است.

سپس نور دخترم فاطمه را شکافت و از آن آسمان ها و زمین را آفرید، پس آسمان ها و زمین از نور دخترم فاطمه علیها السلام آفریده شدند و نور فاطمه از نور خداست و فاطمه از آسمان ها و زمین افضل است.

سپس نور فرزندم حسن علیه السلام را شکافت و از آن آفتاب و ماه را آفرید. پس آفتاب و ماه از نور فرزندم حسن خلق شدند و نور حسن از نور خداست و حسن از آفتاب و ماه افضل است.

سپس نور فرزندم حسین را شکافت و از آن نور، بهشت و حورالعین را آفرید. پس بهشت و حورالعین ازنور فرزندم حسین آفریده شده اند و نور فرزندم از نور خداست و فرزندم حسین علیه السلام از بهشت و حورالعین افضل است(1).

3- به سند معتبر از ابوذر نقل شده است که رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمود: من و علی علیه السلام از یک نور آفریده شدیم و در طرف راست عرش، دو هزار سال پیش از آنکه خداوند آدم علیه السلام را بیافریند، تسبیح خدا را می گفتیم.

هنگامی که خدا آدم را آفرید، آن نور را در پشت او جا داد و چون در بهشت ساکن شد ما در پشت او بودیم. چون نوح علیه السلام در کشتی سوار شد ما در پشت او بودیم، چون ابراهیم را در آتش انداختند ما در پشت او بودیم و پیوسته حق تعالی ما را از اصلاب پاکیزه، به رحم های پاک و مطهر منتقل می گردانید، تا به عبدالمطلب علیه السلام رسیدیم.

پس آن نور را به دو نیم کرد. مرا در صلب عبدالله علیه السلام وعلی علیه السلام را در صلب ابوطالب علیه السلام گذاشت و به من پیغمبری و برکت داد و به علی فصاحت و شجاعت داد و برای ما دو نام از نام های مقدس خود اشتقاق نمود.

پس خداوند صاحب عرش، محمود است و من محمدم و خداوند بزرگوار اعلی

ص: 423


1- تأویل الآیات 137/1 ؛ حیوه القلوب 20/3؛ بحار الانوار 25 /16 ح30.

است و برادرم علی است. پس مرا برای رسالت و پیغمبری مقرر نمود و علی علیه السلام را برای صاحب و امامت و حکم به حق کردن در میان مردم(1).

4- در حدیثی معتبر از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام منقول است که فرمود: منم بنده خدا و برادر رسول خدا صلی الله علیه واله تصدیق کنند؛ او در روز اول . به تحقیق که به او ایمان آوردم و او را تصدیق نمودم درهنگامی که هنوز روح آدم علیه السلام به بدن او تعلق نگرفته بود و در امت شما نیز اول کسی که تصدیق او کرد من بودم. پس ماییم سبقت گیرندگان در اول و آخر(2).

مؤاخات در اسلام

رسول خدا صلی الله علیه واله بین اهل مکه، (زنان برای زنان و مردان برای مردان) یک بار برادری برگزار کرد و بار دوم در مدینه منوره و در هر دو مکان و در هر دو مورد، فقط علی علیه السلام را برای خود برادر گرفت و نه غیر آن را. و روایت منزلت که بین شیعه و سنی مشهور است نیز بر این مطلب دلالت دارد که فرمودند:

یا علی أنت منی بمنزله هارون من موسی إلا أنه لا نبی بعدی(3).

«ای علی تو برای من به منزله هارون نسبت به موسی علیه السلام هستی. غیر از اینکه بعد از من پیغمبر دیگری نیست».

مؤمنین با هم برادرند

قال الله عزوجل: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»(4)

ص: 424


1- معانی الاخبار / 56؛ حیوه القلوب21/3.
2- امالی شیخ مفید /17؛ حیوه القلوب 25/3.
3- بحار الانوار 32 /487.
4- سوره حجرات آیه 10.

«به حقیقت مؤمنان، همه برادر یکدیگرند. پس همیشه بین برادران خود صلح دهید و خدا ترس و پرهیزگار باشید، شاید که مورد لطف و رحمت الهی قرار گیرید».

برادری و برابری اساس دین است و این مؤاخاه ومواساه از مزایای اسلام است که در سایر ملل و ادیان، سابقه نداشته است.

سازمان دین اسلام بر اساس برابری و برادری است.

در روایتی رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمودند:

من أصبح لا یهتم بأمور المسلمین فلیس بمسلم(1).

«هرکه صبح کند و به امور مسلمین همت نگمارد مسلمان نیست».

مردی از رسول خدا صلی الله علیه واله پرسید: کدام یک از تعلیمات اسلام بهتر است ؟ جواب فرمود: اینکه به کسی که می شناسی و کسی که نمی شناسی غذا دهی.

در آغاز خطبه ای که در مدینه ایراد کرد، چنین فرمود: هر کس بتواند یک نصفه خرما ببخشد، خود را از آتش دوزخ محفوظ داشته و اگر بتواند با گفتار نیک برادران خود را راضی نگاهدارد، ده برابر پاداش داده شود.

در خطبه دیگری فرمود: خدا را بپرستید و شریک برای او قرار ندهید و در رضای او دوستی پیشه کنید و یکدیگر را دوست بدارید. خدا از کسانی که پیمان او را بشکنند خشمگین می شود.

بیشتر اوقات در خطبه ها و مواعظ خود برادری و نیکی و مهربانی و خوش بینی در حق یکدیگر را تعلیم می فرمود و بین اصحاب خود عقد اخوت و برادری خواند و صحابه را نسبت به ایمان و عقیده و اخلاق و سابقه دین و فداکاری در راه توحید با یکدیگر برادر گردانید و علی بن ابی طالب علیهما السلام را برادر خود خواند و برای برادران ایمانی حقوقی تعیین فرمود و آنها را به وحدت و یگانگی آموزش و تربیت کرد.

ص: 425


1- کافی 163/2.

در جامع الاخبار حضرت علی علیه السلام از پیغمبرصلی الله علیه واله روایت می فرماید که درباره حقوق مؤمنین بر یکدیگر فرمود:

قال رسول الله صلی الله علیه واله: للمومن علی المومن سبعه حقوق واجبه من الله تعالی: إجلاله فی عینه والود له فی صدره و المواساه له فی ماله وأن یحرم له فی غیبته، و أن یعوده فی مرضه و أن یشیع جنازته وأن لا یقول بعد

الموت إلا خیرا(1).

1- هر مسلمان با ایمان باید برادر خود را بزرگ شمارد و با دیده احترام به او بنگرد .

2- دوستی او را در سینه خود بپرورد چنانچه اولاد خود را دوست می دارد.

3- برادران خود را در مال خود شرکت دهد.

4- بر خود غیبت و بدبینی و بدگویی برادر خود را حرام کند.

5- در حال بیماری او را عیادت کند.

6- جنازه برادر مسلمان را تشییع کند.

7- و پس از مرگ جز از نیکویی او یاد ننماید.

امام سجاد علیه السلام می فرماید: برادری و برابری یعنی اگر هر مسلمان احتیاج پیدا کرد، آن قدر به برادران خود اطمینان داشته باشد که بتواند دست در جیب آنها کند و به مقدار احتیاج خود از آن بردارد و در موقع تمکن به جای خود بگذارد. و آن برادر آن اندازه به برادر خود اطمینان داشته باشد که نگوید چرا و چه مقدار و به چه حساب برداشتی. اگر این فضیلت و این خصلت به وجود آید، برادری مسلم است.

یکی دیگر از ائمه اطهارعلیهم السلام می فرماید: دوستی و برادری مسلمان باید مانند دوستی اولاد برای پدر باشد که هر اندازه از روی کودکی و نابخردی نسبت به والدین جسارت و گستاخی کند محبت آنها در حق اولاد بیشتر می گردد.

ص: 426


1- جامع الاخبار /82؛ بحار الانوار222/71 .

1- قال أبو عبد الله علیه السلام: إنما المؤمنون إخوه بنوأب وأم، وإذا ضرب علی رجل منهم عرق سهرله الاخرون (1).

امام صادق علیه السلام فرمودند: همانا مؤمنان برادر یکدیگرند. فرزندان (یک) پدر و مادرند. هنگامی که یکی از آنان رگی از او حرکت کند (اتفاقی برای او پیش آید) دیگران برای او خواب ندارند.

بنی آدم اعضای یکدیگرند ***که در آفرینش زیک گوهرند

چوعضوی به درد آورد روزگار*** دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی غمی*** نشاید که نامت نهند آدمی

2- وقال علیه السلام : المؤمن أخوالمؤمن عینه ودلیله لا یخونه ولا یظلمه ولا یغشه ولا یعده عده فیخلفه (2).

و نیز فرمودند: برادر مؤمن چشم و راهنمای برادر مؤمنش می باشد. به او خیانت نمی کند و بر او ظلم روا نمی دارد و جاسوسی یا سخن چینی او را نمی کند و با او خلف وعده نمی کند.

3- وقال علیه السلام: المسلم أخوالمسلم هوعینه ومراته ودلیله لا یخونه ولا یخدعه ولا یظلمه ولا یکذبه ولایغتابه (3).

و نیز فرمودند: مسلمان، برادر مسلمان است و چشم و آینه و راهنمای اوست. به او خیانت نمی کند و مکر و حیله در حق او انجام نمی دهد و در حق او ظلم نمی کند و او را دروغ گو نمی پندارد و غیبت او را نمی کند.

ص: 427


1- تفسیر نورالثقلین 86/5 ؛ بحار الانوار 264/71.
2- کافی 166/2؛ تفسیر نورالثقلین 86/5.
3- کافی 166/2؛ تفسیر نور الثقلین86/5.

4- عن أبی جعفرعلیه السلام: قال المؤمن أخو المؤمن لأبیه و أمه، وذلک أن الله تبارک و تعالی خلق المؤمن من طینه جنان السماوات و أجری فیه من روح رحمته فلذلک هو أخوه لأبیه و أمه(1).

امام باقر علیه السلام فرمودند: مؤمن، به خاطر پدر و مادرش برادر مؤمن است و این به خاطر این است که خداوند تبارک و تعالی مؤمن را از خاک باغ های آسمان ها آفریده است و در میان آن ها نسیم روح خود را جاری کرده است. پس به خاطر پدرش و مادرش است که او برادرش است.

5- عن النبی صلی الله علیه واله: المسلم أخوالمسلم، لا یظلمه ولا یسلمه. من کان فی حاجه أخیه کان الله فی حاجته. ومن فرج عن مسلم کربه، فرج الله بها عنه کربه من کروب یوم القیامه. ومن ستر مسلماً یستره الله یوم القیامه (2).

امام باقر علیه السلام فرمودند: مسلمان، برادر مسلمان است. ظلم و ستم در حق او نمی کند. کسی که حاجت (شرعی) برادر خود را روا کند خداوند حاجت او را برآورده می کند و کسی که از مسلمانی غم وغصه ای را برطرف کند، خداوند غم و حزن او را روز قیامت برطرف می کند و کسی که عیوب مسلمانی را مستور دارد و در نتیجه هتک حرمت او را نکند خداوند گناهان او را بپوشاند.

البته این مطلب با آن مطلبی که می فرماید: بهترین برادران من کسی است که عیوب مرا به من اهدا کند، منافات ندارد چرا که مؤمن باید دور از چشم دیگران عیوب برادرش را به او تذکر دهد یا با کنایه و غیر مستقیم به او بگوید.

6-وفی وصیه النبی صلی الله علیه اوله لأمیرالمؤمنیین علیه السلام: سرمیلاعد مریضاً سرمیلین شیع جنازه ثلاثه أمیال أجب دعوه سرأربعه أمیال زر أخافی الله سرخمسه

ص: 428


1- تفسیر نور الثقلین 87/5 ؛ بحار الانوار 277/71.
2- تفسیر نور الثقلین88/5.

أمیال أجب الملهوف سرسته أمیال النصر المظلوم و علیک بالاستغفار(1).

در وصیت و سفارش های رسول خدا صلی الله علیه واله به امیرمؤمنان علیه السلام آمده که فرمودند: برای عیادت مریض حتی اگر یک میل راه است برو (چهار هزار زراع) . برای تشییع جنازه مسلمان (خصوصاً مؤمن) اگرچه دو میل راه باشد برود. برای دعوت و خواندن مؤمن حرکت کن گرچه چهار میل راه باشد. در راه خدا برادر با ایمان خود را دیدار کن گرچه پنج میل راه باشد. به داد گرفتار و درمانده برس گرچه شش میل راه باشد. مظلوم را یاری کن و استغفار و طلب آمرزش از خداوند کن.

7- قال الصادق علیه السلام: المؤمن أخو المؤمن کالجسد الواحد إن اشتکی شیئاً منه وجد ألم ذلک فی سائرجسده و أرواحهما من روح واحده(2).

امام صادق علیه السلام فرمودند: مؤمن برادر مؤمن است؛ مانند یک عضو بدن که اگر از آن عضو، دردی در بدن حس کرد، گویا در تمام بدن خود درد را حس کرده است. و روح هر دو در یک تن است. (یعنی اگر مؤمنی احساس درد و المی نمود ، گویا مؤمن دیگر در بدن خود احساس درد می کند).

8- وقال علیه السلام: المؤمن لیسکن إلی المؤمن کما یسکن الظمان إلی الماء البارد(3).

امام صادق علیه السلام فرمودند: مؤمن برای مؤمن آرامش است همچنان که دل و قلب تشنه با آب سرد آرامش پیدا می کند و خنک می گردد .

ص: 429


1- من لا یحضره الفقیه 260/4 ؛ تفسیر نور الثقلین 88/5.
2- کافی 166/2 ؛ بحار الانوار 148/58 .
3- نوادر راوندی /8؛ بحار الانوار165/64.

9- وقال علیه السلام: ومن لم یرغب فی الاستکثار من الإخوان ابتلی بالخسران(1).

امام صادق علیه السلام فرمودند: کسی که رغبت و میلی به زیادی برادران با ایمان خودنداشته باشد به زیان و خسران مبتلا خواهد شد.

10- وقال علیه السلام: تحتاج الإخوه فیما بینهم إلی ثلاته أشیاء فإن استعملوها و إلا تباینوا و تباغضواو هی التناصف و التراحم ونفی الحسد(2).

امام صادق علیه السلام فرمودند: برادران بین هم به سه چیز احتیاج دارند که اگر آن سه چیز را به کار نگرفتند، بینشان جدایی و دشمنی واقع خواهد شد. اول انصاف و عدل، دوم مهربانی کردن نسبت به یکدیگر و سوم حسد نورزیدن به یکدیگر.

11- عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال الحارث الأعورلأمیرالمؤمنین علیه السلام: یا أمیرالمؤمنین أنا و الله أحبک. فقال له: یا حارث أما إذا أحببتنی فلا تخاصمنی ولا تلاعبنی ولا تجارینی و تمازحنی ولا تواضعنی و ترافعنی(3).

از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: حارث اعور به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد: یا امیرالمؤمنین ! به خدا قسم من تو را دوست دارم. حضرت به او فرمودند: ای حارث ! اگر مرا دوست داری با من خصومت نکن و با من شوخی و بازی (بی مورد و بی جا) مکن. مرا بالاتر از حدی نبر که خداوند برای من قرار داده است و مرا به حدی پایین نیاور که مقام من در چشم مردم احمق، پایین باشد؛ به طوری که مرا در حد یک انسان معمولی بپندارند.

این جملات درس است برای دیگران و الا حضرت مقامی بس بالا نزد حق تعالی دارد که فقط خداوند و پیامبرش قدر آن حضرت را می شناسند.

ص: 430


1- تحف العقول /332؛ بحار الانوار 232/75.
2- تحف العقول /337؛ بحار الانوار236/75 .
3- خصال 296/1؛ بحار الانوار254/27.

12- قال الرضا علیه السلام : من اشتفاد أخا فی الله عزوجل استفاد بیتاً فی الجنه(1).

امام رضا علیه السلام فرمودند: کسی که در راه خدا از برادری بهره مند گردد، خداوند در بهشت خانه ای به او تفضل کند.

13- قال علی علیه السلام: علی التواخی فی الله تخلص المحبه (2).

حضرت علی علیه السلام فرمودند: برادری در راه خداوند عزوجل محبت را خالص می نماید.

14- وقال علیه السلام: الإخوان فی الله تعالی تدوم مودتهم لدوام سببها(3).

حضرت علی علیه السلام فرمودند: برادری در راه خداوند متعال، محبت و مودت را پیوسته برقرار می دارد.

15- و قال علیه السلام: إیاک و الجفاء فانه یفسد الإخاء و یمقت إلی الله و الناس(4).

حضرت علی علیه السلام فرمودند: از جفا و ستم پرهیز کن که برادری را فاسد می کند و موجب دشمنی خداوند متعال و مردم خواهد شد.

16- عن أبی عبد الله علیه السلام قال: ملعون ملعون رجل یبدوه أخوه بالصلح فلم یصالحه(5).

امام صادق علیه السلام فرمودند: ملعون است ، ملعون است مردی که برادرش (یا برادر سببی و نسبی و یا بردار ایمانی) با او صلح کند، اما او حاضر به صلح و آشتی نشود.

17- قال الصادق علیه السلام: الإخوان ثلاثه فواحد کالغذاء الذی یحتاج إلیه کل وقت فهو العاقل و الثانی فی معنی الداء و هوالاحمق و الثالث فی معنی

ص: 431


1- ثواب الاعمال 182/1 .
2- غرر الحکم /488 فصل 51ح20.
3- همان /72 فصل اول ح182.
4- همان /149 فصل 5ح32.
5- بحار الانوار 236/71.

الدواء فهو اللبیب(1).

امام صادق علیه السلام فرمودند: برادران سه نوعند؛ یک برادر مانند غذاست که همیشه به او نیاز دارد؛ این برادر عاقل است و دوم برادر در معنای درد و الم است که این برادر احمق است. سوم برادر در معنای دوا و داروست که هر وقت گرفتار شد به کارشان بیاید. پس او صاحب خرد، و عاقل و خالص است (این مهم تر از همه است).

18- قال الحسین علیه السلام: الإخوان أربعه فأخ لک وله و أخ لک وأخ علیک واخ لا لک ولا له(2).

امام حسین علیه السلام فرمودند: برادران چهار قسمند؛ اول برادری که هم به نفع و سود تو می باشد هم به نفع خود. دوم برادری که به نفع تو می باشد. سوم برادری که بر علیه تو می باشد و سودی که ندارد هیچ، ضرر هم دارد. چهارم برادری که نه برای توسودی دارد نه برای خود.

19 - قال الباقرعلیه السلام : لا تقارن و لا تواخ أربعه الأحمق و البخیل و الجبان و الکذاب (3).

امام باقر علیه السلام فرمودند: با چهار دسته رفاقت و برادری نکن؛ با احمق، با بخیل، با ترسو و با دروغ گو.

20- قال رسول الله صلی الله علیه واله: إذا آخی أحدکم رجلاً فلیسأله عن اسمه و اسم أبیه وقبیلته ومنزله فإنه من واجب الحق وصافی الإخاء وإلا فهی موده حمقاء(4).

ص: 432


1- تحف العقول /338.
2- همان /252.
3- خصال 269/1.
4- بحار الانوار166/71.

امام باقر علیه السلام فرمودند: هنگامی که یکی از شما با مردی برادری کند از اسم او و اسم پدرش و قبیله اش و منزلش سؤال کند و این از واجبات حق برادری و صفا و صمیمیت است. در غیر این صورت این برادری حماقت است.

عقد اخوت در روز عید غدیرخم

روز عید غدیرخم افضل اعیاد شیعی است و هیچ عید و روزی به پای آن نمی رسد وروایات زیادی در مورد امتیاز و فضیلت آن، در کتب اخبار از حضرات معصومین علیهم السلام وارد شده؛ من جمله اقبال سید بن طاووس رحمه الله و مستدرک الوسائل. و اعمالی برای این روز ذکر کرده اند؛ من جمله اینکه عقد اخوت با برادران مؤمن بخوانند. به این صورت که دست راست خود را بر دست راست برادر مؤمن خود بگذارد و بگوید:

واخیتک فی الله وصافیتک فی الله وصافحتک فی الله و عاهدت الله و ملائکته وکتبه ورسله وأنبیاء والأئمه المعصومین علیهم السلام علی أنی إن کنت من أهل الجنه و الشفاعه و أذن لی بأن أدخل الجنه لا أدخلها إلا و أنت معی.

آنگاه برادر مؤمن بگوید: قبلت . پس بگوید:

أسقطت عنک جمیع حقوق الأخوه ما خلا الشفاعه و الدعاء و الزیاره (1).

مؤاخات و برادری پیامبراکرم صلی الله علیه واله با امیرالمؤمنین علیه السلام در لیله المبیت:

قال الله تعالی: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ»(2)

«بعضی از مردم هستند که جان خود را برای خوشنودی خدا می فروشند و خدا نسبت به بندگان خویش مهربان است».

ص: 433


1- مفاتیح الجنان .
2- سوره بقره آیه 207.

شیعه و سنی روایت کرده اند: وقتی که حضرت علی علیه السلام این جوانمردی را درباره دین خدا از خود نشان داد و در جای پیغمبرصلی الله علیه واله خوابید تا جان رسول خدا صلی الله علیه واله حفظ گردد، خدای رئوف این آیه را در شأن آن حضرت نازل فرمود:

عن علی بن الحسین علیهما السلام قال: نزلت فی علی علیه السلام حین بات علی فراش رسول الله صلی الله علیه واله(1).

امام زین العابدین علیه السلام فرمودند: این آیه درباره امیرالمؤمنین علیه السلام، در وقتی که در بستر پیغمبرصلی الله علیه واله در شب مبیت خوابید نازل شد.

عن سعید بن أوس قال کان أبو عمرو بن العلاء إذا قرأ:

«ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله روف بالعباد »

قال کرم الله علیاً علیه السلام فیه نزلت هذه الآیه (2).

سعید بن اوس می گوید: هنگامی که ابوعمرو بن علا این آیه را می خواند: «بعضی از مردم هستند که جان خود را برای خوشنودی خدا می فروشند»می گفت: این آیه در حق علی بن ابی طالب علیهما السلام نازل شده است .

فی تفسیر علی بن ابراهیم قوله:

«ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله روف بالعباد »

قال: ذلک امیرالمؤمنین علیه السلام ومعنی یشری نفسه، یبذ لها و فی مجمع البیان روی السدی عن ابن عباس قال: نزلت هذه الایه فی علی بن أبی طالب علیهما السلام حین هرب النبی صلی الله علیه واله من المشرکین إلی الغار ونام علی علیه السلام فراش النبی و نزلت الآیه بین مکه والمدینه(3) .

ص: 434


1- تفسیر نور الثقلین 204/1 به نقل از امالی شیخ طوسی؛ بحار الانوار55/19.
2- همان مدارک.
3- تفسیر نور الثقلین 205/1.

در تفسیر علی بن ابراهیم راجع به این آیه آمده است که: این آیه در شأن و مقام علی بن ابی طالب علیهما السلام نازل شده است. و منظور از یشری نفسه بذل کردن جانش می باشد و در مجمع البیان سدی از ابن عباس روایت کرده است که گفت: در وقتی که پیامبرصلی الله علیه واله از شر مشرکین به غار پناه برد و حضرت علی علیه السلام در بستر پیامبرصلی الله علیه واله خوابید این آیه نازل شد و بین مکه و مدینه نازل شده است .

وروی أنه لما نام علی فراش رسول الله صلی الله علیه واله قام جبریل عند رأسه و میکائیل عند رجلیه و جبرئیل ینادی بخ بخ من مثلک یا ابن أبی طالب یباهی الله بک الملائکه(1).

و روایت شده است: هنگامی که امیرالمؤمنین علیه السلام به جای پیامبراکرم صلی الله علیه واله خوابید، جبرئیل بالای سر آن بزرگوار ایستاد و میکائیل در نزد پای آن حضرت و جبرئیل صدا زد به به! چه کسی مثل و مانند تو می باشد ای پسر ابی طالب. خداوند به وسیله تو برملائکه خود مباهات و افتخار می کند.

احمد حنبل که یکی از بزرگان عامه است و رئیس مذهب حنبلی ها به شمار می رود، روایت کرده است: در آن شبی که علی علیه السلام به جای حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه واله خوابید، خدای سبحان به جبرئیل و میکائیل وحی کرد که من شما را با یکدیگر برادر کرده ام و عمر یکی از شما را از عمر دیگری بیشتر قرار می دهم. کدام یک از شما برادر خود را مقدم می دارد که عمر او زیادتر باشد. هیچ کدام از ایشان دیگری را بر خود مقدم ننمود.

خدای عزیز خطاب کرد: چرا شما مثل علی بن ابی طالب علیهما السلام نبودید؟! زیرا او را با محمد صلی الله علیه واله برادر کردم و علی علیه السلام به جای پیغمبرصلی الله علیه واله خوابید و جان خود را فدای او نموده است. اکنون شما به زمین بروید و آن حضرت را از شر دشمنان نگاهداری کنید. ایشان فرود آمدند و جبرئیل بالای سر آن حضرت و میکائیل پایین پای آن بزرگوار

ص: 435


1- تفسیر نور الثقلین 205/1؛ ر.ک: [شواهد التنزیل 123/1].

نشست و به علی علیه السلام می گفتند: بخ بخ .

آفرین آفرین ای پسر ابوطالب ! چه کسی می تواند مثل تو باشد، در صورتی که خدا به وجود توبه ملائکه آسمان مباهات می نماید؟....

حضرت علی علیه السلام وزیر و وصی و خلیفه و برادر رسول خدا صلی الله علیه واله است

قال الله تبارک و تعالی:«وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْأَقْرَبینَ»(1)

خداوند سبحان فرمود: نخست (ای پیامبر) خویشان نزدیک خود را انذار کن.

رسول اکرم صلی الله علیه واله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: یک صاع گندم که تقریباً چهل سیر است برای اقوام و خویشان نان کن. یک ران گوسفند بپز، یک کاسه شیر حاضر کن و فرزندان عبدالمطلب را که بنابر قولی چهل نفر بودند دعوت کن تا در شعب ابی طالب حضور پیدا کنند.

وقتی که حضرت علی علیه السلام آنان را دعوت کرد ابولهب گفت: محمد صلی الله علیه واله گمان می کند می تواند ما را سیر کند در صورتی که هر یک از ما یک گوسفند می خوریم و سیر نمی شویم. یک کاسه بزرگ شیر می آشامیم و سیراب نمی شویم.

پیغمبر اسلام صلی الله علیه واله دست مبارک خود را بر بالای غذا نهاد و فرمود: بسم الله بخورید. این سخن برایشان ناگوار آمد، ولی چون خیلی گرسنه بودند شروع به غذا خوردن کردند. آنقدر خوردند تا اینکه همه سیر شدند و از طعام و شیر چیزی کم نشد. همین که رسول خدا صلی الله علیه واله خواست با ایشان صحبت کند ابولهب سبقت گرفت و به فرزندان عبدالمطلب گفت: محمد صلی الله علیه واله عجب سحری به کار شما کرد، زیرا شما را با این غذای اندک سیر کرد و هنوز با قسیت ؟

چون آن ملعون پیغمبر خدا را تکذیب کرد، رسول خدا صلی الله علیه واله درآن روز چیزی نفرمود؛ ولی روز دیگر آنان را دعوت کرد. پیغمبراکرم صلی الله علیه واله پس از صرف غذا فرمود: ای فرزندان

ص: 436


1- سوره شعرا آیه 214.

عبدالمطلب ! گمان ندارم کسی در میان عرب چیزی بهتر از اینکه من برای شما آورده ام، آورده باشد. من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده ام.اگر من به شما خبر دهم که دشمن شما صبحگاه یا شبانگاه بر شما حمله می کند آیا از من باور می کنید؟ گفتند: آری ما تورا راستگومی دانیم. فرمود: کسی که خیرخواه دیگری باشد به او دروغ نمی گوید.

خدای توانا مرا به پیغمبری عالمیان مبعوث فرموده و به من دستور داده که قبل از هر کسی قوم و خویشان خود را به دین خدا دعوت کنم و ایشان را از عذاب خدا بترسانم و شما قوم و خویشان من هستید.

ای فرزندان عبدالمطلب ! بدانید که خدا هیچ پیغمبری را نفرستاد مگر اینکه ازاهل او برادر، وزیر، وصی، وارث و خلیفه ای برای او تعیین کرد.

هر کدام از شما که سبقت بگیرد و به من ایمان بیاورد، او در میان امت من برادر، وزیر، وارث، وصی و خلیفه من خواهد بود و او برای من به منزله هارون است برای موسی و .... وقتی که گفتار پیغمبراکرم صلی الله علیه واله به پایان رسید، همه ساکت شدند و چیزی نگفتند؛ اما حضرت علی بن ابی طالب علیهما السلام که در آن روز نوجوانی 11 یا 12 ساله بود، قد علم کرد و فرمود: من با هر شرطی که بفرمایی با تو بیعت می کنم و هر حکمی که صادر کنی اطاعت می نمایم.

پیغمبر عزیز اسلام صلی الله علیه واله فرمودند: تو بنشین شاید اشخاصی که از تو بزرگترند برخیزند؟ رسول خدا صلی الله علیه واله دوباره گفته های خود را تکرار کرد، ولی آنان ساکت نشستند، و حضرت علی بن ابی طالب علیهما السلام دوباره برخواست و با پیامبرصلی الله علیه واله بیعت کرد. برای سومین بار بود که پیغمبر معظم اسلام صلی الله علیه واله گفته های خود را تکرار کرد و بازهم امیرمؤمنان علیه السلام با ایشان بیعت کرد. این بار حضرت علی علیه السلام را طلبید و با او بیعت کرد و آب دهان مبارک خود را در دهان علی و در میان دو کتف و سینه مبارک آن حضرت انداخت.

ابولهب گفت: عجب جزایی به پسر عموی خود که دعوت تورا اجابت کرد دادی و دهانش را پر از آب دهان خود کردی !! پیغمبراکرم صلی الله علیه واله فرمود: (نه این طور نیست که

ص: 437

تو می گویی) بلکه من علی علیه السلام را از علم و حلم و فهم و دانش کامل نمودم.

وقتی فرزندان عبدالمطلب بیرون آمدند خندیدند و به حضرت ابوطالب علیه السلام گفتند: محمد صلیالله علیه واله به تو دستور خواهد داد که از پسر خود اطاعت کنی(1)؟

روایات منزلت و مؤاخات

1- عن أبی هارون العبدی قال سألت جابر بن عبد الله الأنصاری عن معنی قول النبی صلی الله علیه واله لعلی علیه السلام أنت منی منزله هارون بن موسی إلا أنه لا نبی بعدی قال استخلفه بذلک و الله علی أمته فی حیاته وبعد وفاته و فرض علیهم طاعته فمن لم یشهد له بعد هذا القول بالخلافه فهومن الظالمین(2).

ابی هارون عبدی گوید: از جابر بن عبدالله انصاری در مورد معنی گفتار نبی اکرم صلی الله علیه واله که راجع به علی علیه السلام فرموده است: یاعلی! تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی الا اینکه بعد از من پیامبری نخواهد آمد پرسیدم؛ او گفت: به خدا قسم علی علیه السلام را به جانشینی خود در میان امتش قرارش داد و هم درزمان حیاتش و همچنین بعد از مماتش اطاعت علی را بر مردم واجب فرمود. پس کسی که شهادت به این گفتار ندهد که علی علیه السلام را به خلافت و جانشینی خود قرار داده است قطعاً از ستمکاران می باشد.

2- قال أمیر المؤمنین علیه السلام: کان لی من رسول الله صلی الله علیه واله عشر خصال ما أحب أن لی باحداهن ماطلعت علیه الشمس قال لی أنت أخی فی الدنیا و الآخره و أقرب الخلائق منی فی الموقف وأنت الوزیرو الوصی و الخلیفه فی الأهل و المال و أنت اخذ لوائی فی الدنیا و الآخره ولیک ولیی و ولیی ولی الله و عدوک عدوی و عدوی عدو الله. وقال: کان لی عشرمن رسول الله صلی الله علیه واله لم

ص: 438


1- تفسیر نور الثقلین 66/4 ؛ بحار الانوار 191/18 ؛ نک: [ شواهد التنزیل486/1]
2- معانی الاخبار /74.

یعطهن أحد قبلی ولا یعطاهن أحد بعدی قال لی: یا علی أنت أخی فی الدنیا و الآخره وأنت أقرب الناس منی مؤقفاً یوم القیامه ومنزلی و منزلک فی الجنه متواجهین کمنزل الأخوین وأنت الوصی وأنت الولی و أنت الوزیر و عدوک عدوی وعدوی عدو الله وولیک ولیی و ولیی ولی الله (1).

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: برای من از طرف رسول خدا صلی الله علیه واله ده خصلت است که یکی از آن ها را به آنچه آفتاب بر آن می تابد نمی دهم. به من فرمود: تو در دنیا و آخرت برادر من، و در ایستگاه قیامت از همه خلائق به من نزدیکتری. تو وزیر و وصی من، و در خاندان و دارایی، جانشین من می باشی. تو در دنیا و آخرت پرچم دار من هستی. دوست تو دوست من است و دوست من دوست خدا است، دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خدا است.

و هم چنین فرمود: از رسول خدا ده خصلت از آن من است که پیش از من آنها را به کسی نداده و پس از من هم به کسی نخواهد داد.

فرمود: تو در دنیا و آخرت برادر من، و در ایستگاه قیامت از همه مردم به من نزدیک تری . منزل من و تو در بهشت مانند منزل دو برادر روبروی هم است. تویی وصی، تویی ولی و تویی وزیر. دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خداست ، دوست تو دوست من است و دوست من دوست خداست.

3- امیرالمؤمنین علیه السلام 70 منقبت دارد که هیچ یک از امت با وی در آن شریک نیستند.

مکحول گوید علی علیه السلام فرمود: حافظین اصحاب پیغمبر صلی الله علیه واله می دانند که در میان آنها کسی نیست که فضیلتی داشته باشد جز آنکه من با او شریکم و براو برتری دارم ولی من هفتاد منقبت دارم که هیچ کدام از آنان را در او شرکتی نیست عرض کردم یا

ص: 439


1- خصال 195/2 .

امیرالمؤمنین مرا از آنها آگاه کن فرمود:

1- یک چشم بهم زدن مشرک بخدا نبودم و لات و عزی را نپرستیدم .

2- هرگز می ننوشیدم.

3- در کودکی رسول خدا صلی الله علیه واله نگهداری مرا از پدرم درخواست کرد و من از همان وقت با آن حضرت هم خوراک و دمخور و طرف صحبت بودم.

4- پیش از همه ایمان و اسلام آوردم.

5- رسول خدا به من فرمود: ای علی! نسبت تو به من چون نسبت هارون است به موسی جز آنکه پس از من پیغمبری نباشد.

6- من آخرین کسی بودم که از رسول خدا صلی الله علیه واله جدا شدم و او را در قبرش گذاردم.

7- رسول خدا صلی الله علیه واله چون به غار ثور رفت مرا در جای خود خوابانید و با پتوی خود پوشانید چون مشرکان به خانه او آمدند گمان بردند من محمدم مرا از خواب بیدار کردند و گفتند: رفیقت چه شد؟

گفتم: دنبال کاری رفت، گفتند اگر گریخته بود این علی هم با او گریخته بود.

8- رسول خدا صلی الله علیه واله هزار در دانش بر من گشود که از هر یک هزار باب گشوده می شد و یکی از آنها را به دیگری یاد نداد.

9- رسول خدا صلی الله علیه واله گفت: ای علی! چون خداوند اولین و آخرین را محشور کند برای من منبری برتر از منبر پیغمبران گذارد و برای تو منبری برتر از منبر اوصیای دیگرو تو بر آن بالا می روی.

10- من از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیدم که می فرمود: ای علی! چیزی در قیامت به من نداده اند جز آنکه مانند آن را برای تو درخواست کردم.

11- از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیدم که می فرمود: ای علی! تو برادر منی و من برادر توام دست تو در دست من است تا به بهشت روی.

12- من از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیدم که می فرمود: ای علی! تو در امت من همانند کشتی نوحی که هر کس بر آن سوار شد نجات یافت و هرکس تخلف ورزید غرق شد.

ص: 440

13- رسول خدا صلی الله علیه واله عمامه مبارک خود را با دست مبارک خود بر سر من بست و دعای پیروزی بر دشمنان خدا را بر من خواند تا به یاری خدا آنها را شکست دادم.

14- رسول خدا صلی الله علیه واله به من فرمود: بر پستان خشکیده گوسفندی دست بکشم. عرض کردم شما دست بکشید. فرمود: ای علی! کردار تو کردار من است. من بر آن دست کشیدم و به من شیر داد یک جرعه به رسول خدا صلی الله علیه واله دادم. سپس پیرزنی آمد و از تشنگی نالید. یک جرعه هم به او دادم. رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: من از خدا درخواست کردم که برایم دست تو را برکت دهد و اجابت فرمود.

15- رسول خدا صلی الله علیه واله مرا وصی خود کرد و فرمود: ای علی! غیر از تو کسی مرا غسل ندهد و به خاک نسپارد زیرا اگر کسی جز تو عورت مرا ببیند دیده هایش از کاسه بیرون می آیند. عرض کردم: من چگونه تنها می توانم شما را از دستی به دستی بگردانم فرمود از غیب به تو کمک می شود. به خدا نخواستم عضوی از اعضاء او را بگردانم جز آنکه برای من گردید.

16- من خواستم آن حضرت را برای غسل برهنه کنم ندایی رسید که: ای وصی محمد صلی الله علیه واله ! او را برهنه مکن. من هم از زیر پیراهن او را غسل دادم و به خدایی که او را بلند و گرامی داشت و به رسالت برگزید عورت او را ندیدم که خداوند از میان اصحاب آن حضرت مرا به این شرافت مخصوص گردانید.

17- با اینکه ابوبکر و عمر از فاطمه علیها السلام خواستگاری کرده بودند خدا از بالای هفت آسمان او را به من تزویج کرد و رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: ای علی! این نعمت برتو گوارا باد که خداوند فاطمه سیده زنان اهل بهشت و پاره تن مرا به تو تزویج کرد. عرض کردم: یارسول الله ! مگر من از تو نیستم؟ فرمود: ای علی! چرا تو از من هستی و من از تو، چون دستی نسبت به دست دیگر در دنیا و آخرت از تو مستغنی نیستم.

18- رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: ای علی تو در آخرت پرچم حمد را بدست داری و در قیامت به من از همه نزدیکترنشینی، مسندی برای من پهن کنند و مسندی برای تو. من در گروه پیغمبرانم و تو در گروه وصیان بر سرت تاجی از نور و اکلیلی از کرامت گذارند

ص: 441

هفتاد هزار فرشته تو را در میان گیرند تا خدا از حساب خلایق فارغ شود.

19- رسول خدا صلی الله علیه واله به من فرمود: در آینده نزدیکی با ناکثان و قاسطان و مارقان می جنگی. به شماره هر فردی از آنها که با تو بجنگند صد هزار ازشیعیان خود را شفاعت میکنی. عرض کردم یا رسول الله ناکثان کیانند؟ فرمود طلحه و زبیر که در حجاز با تو بیعت کنند و در عراق بشکنند. چون چنین کنند با آنها بجنگ که نبرد با آنها اهل زمین را پاک کند. عرض کردم: قاسطان کیانند؟ فرمود: معاویه و یارانش. عرض کردم: مارقان کیانند؟ فرمود: خوارج که یاران ذی الثدیه اند و از دین بیرون جهند چنانچه تیراز کمان میجهد آن ها را بکش که در کشتارشان برای اهل زمین گشایشی است و بر خودشان عذابی است سریع و برای توذخیره صالحی است نزد خدا در روز قیامت.

20- از رسول خدا صلی اله علیه واله شنیدم می فرمود: تو در میان امتم نمونه باب حطه ای در بنی اسرائیل هر کسی در ولایت تو در آید در دری که خدا فرمود در آمده.

21- از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیدم می فرمود: من شهر دانشم و علی در آنست هرگز به شهر نتوان در آمد جزاز در آن. سپس فرمود: ای علی! تر به زودی عهد مرا رعایت میکنی و به روش من نبرد میکنی و تو را مخالفت می کنند.

22- از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیدم می فرمود: خدای تبارک و تعالی دو فرزندم حسن و حسین علیهما السلام را از نوری آفریده که به تو و فاطمه ارزانی داشت. آن ها مانند دو گوشواره باشند که بر گوش لرزانند درخشانی آنها هفتاد برابر درخشانی شهیدانست ای علی به راستی خدای تبارک و تعالی به من وعده داده که آن ها را چنان گرامی دارد که کسی را گرامی نداشته جز پیغمبران و مرسلین.

23 - آنکه رسول خدا صلی الله علیه واله در زندگی خویش انگشتر و زره و کمربندش را به من داد و شمشیرش را به کمر من بست و با آنکه همه اصحابش حضور داشتند وعمویم عباس هم حاضر بود خداوند مرا بدین کرامت مخصوص گردانید نه آنان را.

24 - آنکه خدای عزوجل به رسول خود این آیه را( در سوره مجادله آیه 12) فرستاد: «ای کسانی که ایمان آوردید ! چون با رسول خدا صلی الله علیه واله نجوی کنید پیش از نجوی صدقه

ص: 442

بدهید».من یک اشرفی طلا داشتم به ده درهم فروختم و چون با رسول خدا صلی الله علیه واله نجوی کردم پیش از نجوی صدقه می دادم و به خدا هیچ کدام از اصحابش پیش از من و پس از من این کار را نکردند تا خدا این آیه را فرستاد (در سوره مجادله آیه 13):«آیا ترسیدند که پیش از نجوای خودصدقه بدهید چون نکردید خدا بر شما بخشید که فرمود «و تاب الله علیکم»آیا توبه جز از گناهی است که بوده».

25- من از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیدم که می فرمود: بهشت بر پیغمبران پیش از آنکه من وارد شوم غدقن است و بر وصیان پیش از آنکه تو وارد آن شوی غدقن است. ای علی! خدای تبارک و تعالی در باره تو به من مژده ای داده که به هیچ کدام از پیغمبران پیش از من نداده. به من مژده داده که توسید وصیانی و دو پسرت حسن و حسین علیهما السلام دو سید جوانان اهل بهشتند در روز قیامت.

26- جعفر برادرم با دو بال از در و یاقوت و زبرجد آراسته و در بهشت با فرشتگان در پرواز است.

27- عمویم حمزه، سید شهیدان است.

28- رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: خدای تبارک و تعالی در باره توبه من نویدی داده که تخلف ندارد مرا پیغمبر گردانیده و تو را جانشین و به زودی پس از من از امتم همان را برخورد کنی که موسی از فرعون برخورد کرد شکیبا باش و به حساب خدا بگذار تا مرا دیدار کنی و دوستانت را دوست دارم و دشمنانت را دشمن.

29- من به راستی از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیدم می فرمود: یا علی! تو صاحب حوضی فردا کسی جز تو بر آن تسلط ندارد جمعی نزد تو آیند و آب خواهند، میگویی نه، نه به اندازه ذره ای آب نیست با روی سیاه برمی گردند و شیعیان من و تو وارد می شوند می گویی (سراب) و سرشار برگردید با روی سفید برمی گردند.

30- از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیدم می فرمود: امت من با پنج پرچم به عرصه قیامت محشور شوند؛ نخست پرچمی که بر سر حوض کوثر در آید پرچم فرعون این امت است که معاویه است، دوم سامری این امت است که عمرو عاص است، سوم جاثلیق این امت است که

ص: 443

ابو موسی اشعری است ، چهارم با ابوالاعور سلمی است. ولی پرچم پنجمین با تواست. ای علی! در زیر آن مؤمنانند و تو پیشوای آنانی. سپس خدای تبارک و تعالی به آن چهار پرچم فرماید: به دنبال خود برگردید و روشنی جوئید و دیواری جلو آنان کشیده شود که دری داشته باشد در درون آن رحمت است که آن شیعیان و موالیان من هستند. کسانی که با من به همراهی خارجیان و پیمان شکنان و گریزانان از صراط و در رحمت نبرد کردند که آنان شیعیان من هستند آنان دور از رحمت فریاد کنند مگر با شمانبودیم؟ اینان گویند چرا ولی خود را فریب دادید و باز ماندید و شک کردید و آرزوهای دنیا شما را گول زد تا فرمان خدا (مرگ) آمد و شیطان شما را فریفت، امروز از شما عوضی پذیرفته نیست و نه از کفار جای شما آتش است همان آتش پناه شما است و بد سرانجامی است، سپس امتم وشیعیانم در آیند و از حوض محمد صلی الله علیه واله سیراب شوند در دست من عصایی است از چوب عوسج و دشمنان خدا را برانم چنانچه شتران ناشناس را از سر آب چاه میرانند.

31- به راستی من از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیدم می فرمود: اگر نبود که غلات امتم در باره تو همان می گفتند که نصاری در باره عیسی پسر مریم گفتند فضیلتی برای تو میگفتم که به هیچ کس مگذری جز آنکه خاک زیر پایت را برای شفا بردارند.

32- به راستی من از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیدم می فرمود: خدای تبارک و تعالی مرا با ترس دشمنان یاری کرد و از درگاهش درخواست کردم که تو را هم بمانند آن یاری دهد، برای توهم مانند آن را قرار داد.

33 - رسول خدا صلی الله علیه واله سردر گوش من گذاشت و آنچه بوده و تا روز قیامت خواهد بود به من آموخت خدا آن را بر من به زبان پیغمبرش صلی الله علیه واله جاری ساخت.

34- نصاری مدعی شدند که با پیغمبرصلی الله علیه واله مباهله کنند خدا (در سوره آل عمران آیه 61) فرو فرستاد که هر کس در دین اسلام با تو محاجه می کند پس از آنچه با منطق علم برای تو آمده بگو پسران ما و پسران شما و زنان ما و زنان شما و نفس های ما و نفس های شما را دعوت میکنیم ، سپس لعنت خدا رابر دروغگویان قرار می دهیم. در اینجا نفس من نفس رسول خدا صلی الله علیه واله بود و منظور از زنان فاطمه زهرا علیها السلام و از پسران

ص: 444

حسن و حسین علیهما السلام است سپس جمعیت نصاری پشیمان شدند و از رسول خدا صلی الله علیه واله عذر خواهی کردند و پذیرفت به حق آنکه تورات را بر موسی و قرآن را به محمد صلی الله علیه واله فرستاد اگر با ما مباهله کرده بودند همه به صورت میمون ها و خوک ها مسخ می شدند.

35 - رسول خدا صلی الله علیه واله روز جنگ بدر مرا فرستاد یک کف ریگ گروه شده را حضورش بیاورم من آنها را گرفتم و بوییدم بناگاه بوی مشک از آنها ساطع بود من آن ها را حضور پیغمبرصلی الله علیه واله آوردم که آن حضرت آنها را به مشرکان پرتاب کرد چهار دانه آن ها از فردوس بود یک دانه از مشرق و یکی از مغرب و یکی از زیر عرش با هر دانه صد هزار فرشته بود که برای یاری ما آمده بودند خداوند باین فضیلت احدی را گرامی نداشته نه در پیش از این و نه در آینده .

36- از رسول خدا صلی الله علیه واله به درستی شنیدم که می فرمود: ای علی! وای بر کشنده تو که بدبخت تر از نمرود و شقی تر از پی کننده ناقه ثمود است و به درستی که عرش خدا برای کشته شدن تو به لرزه می آید. مژده گیرای علی که تو در شمار صدیقان و شهیدان و نیکانی.

37- خدای تبارک و تعالی از میان اصحاب پیغمبرصلی الله علیه واله مرا به دانستن ناسخ از منسوخ و محکم و متشابه و خاص و عام اختصاص داده . این منتی است که خدا بر من و رسول خود نهاده، رسول خدا صلی الله علیه واله به من فرمود: ای علی! خداوند به من فرمان داده که تو را به خود نزدیک کنم و دور ننمایم و ترا بیاموزم و با تو درشتی نکنم، برمن لازمست که پروردگارم را اطاعت کنم و برتولازم است که حفظ کنی.

38 - رسول خدا صلی الله علیه واله مرا به جنگی برانگیخت و دعاهایی در باره من کرد و بر جریان امور پس از خودش آگاه کرد پاره ای از اصحاب آن حضرت از این لطف او نسبت به من اندوهناک شدند و گفتند: اگر محمد صلی الله علیه واله می توانست پسرعمش را به مقام نبوت رساند میکرد خدا مرا به واسطه اطلاع بر این موضوع به زبان پیغمبرش سرافراز نمود.

39 - به راستی از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیدم که می فرمود: هر کس گمان برد مرا دوست داشته و علی علیه السلام را دشمن دارد دروغ گفته . دوستی من و دوستی او جمع نشود مگردر دل مؤمن به درستی که خدای عزوجل ای علی اهل دوستی من و تو را در نخست مقام پیشروان

ص: 445

بهشت قرار داده و دشمنان من و تو را در زمره گمراهان از امت به سوی آتش دوزخ.

40 - به راینتی رسول خدا صلی الله علیه واله مرا در یکی از جنگ ها به سر چاهی فرستاد آن چاه آب نداشت برگشتم و به آن حضرت گزارش دادم، فرمود: گل دارد؟ عرض کردم: آری. فرمود: از گل آن بیاور مقداری گل از آن آوردم. در آن کلامی فرمود و فرمود: آن را در میان چاه انداز من آن را در چاه انداختم. ناگاه آب آن جوشید تا اطراف چاه پرشد، خدمت آن حضرت آمدم و او را آگاه کردم. به من فرمود: ای علی! موفق شدی به برکت تواین آب جوشید، این منقبت در میان اصحاب پیغمبرصلی الله علیه واله مخصوص من است.

41- به راستی من از رسول خدا شنیدم می فرمود: مژده ات باد ای علی! به درستی که جبرئیل علیه السلام نزد من آمد و اظهار کرد ای محمد صلی الله علیه واله به درستی که خدای تبارک و تعالی به اصحاب تو نظر کرد و پسر عمت؛ شوهر دخترت فاطمه را بهترین اصحاب تو دید و او را جانشین تو و رساننده از جانب تو گردانید.

42 - به راستی از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیدم می فرمود: مژده بادت ای علی! به درستی که منزل تو در بهشت برابر منزل من است و تو در آسایشگاه بلند در اعلا علیین با منی. عرض کردم: یا رسول الله ،اعلا علیین کدام است؟ فرمود: گنبدی است از در سفید که هفتاد هزار در دارد نشیمن من و توست ای علی.

43- به درستی که رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: خداوند عزوجل دوستی مرا در دل مؤمنان پا برجا کرد و همچنان دوستی تو را ای علی در دل مؤمنان و دشمنی من و تو را در دل منافقان پا برجا کرد دوست ندارد تو را جز مؤمن پرهیزکار و دشمن ندارد تو را جز منافق کافر.

44 - به راستی من از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیدم می فرمود: هرگز دشمن ندارد تو را کسی از عرب جززنا زاده و از عجم جز بدبخت و از زنان جزاینکه زیرش خرابست.

45 - به راستی رسول خدا صلی الله علیه اوله مرا با چشم دردی که داشتم پیش خود خواند و آب دهن مبارکش را در چشم من انداخت و فرمود: بار خدایا گرمیش را سرد کن و سردیش را گرم فرما به خدا تاکنون دیگر چشمم درد نیامده .

46 - رسول خدا صلی الله علیه واله به اصحاب و عموهای خود دستور داد در خانه های خود را از

ص: 446

طرف مسجد ببندند ولی در خانه مرا باز گذارد. به دستور خدای عزوجل برای هیچ کس چنین منقبتی نیست.

47 - رسول خدا صلی الله علیه واله در وصیت خود به من دستور دارد که قروضش را ادا کنم و وعده هایی که داده روا کنم، عرض کردم: یا رسول الله شما می دانید که من مالی ندارم. فرمود: خداوند تو را کمک خواهد داد. هیچ کدام از قرض ها و وعده های او را نخواستم انجام بدهم مگر آنکه خداوند آن را آسان کرد تا همه قرض ها و وعده های آن حضرت را انجام دادم و آن ها را شماره کردم به هشتاد هزار رسید باقی آنها را هم که مانده است به فرزندم حسن علیه السلام وصیت کردم ادا کند.

48 - رسول خدا صلی الله علیه واله در منزل من آمد سه روز بود که چیزی نخورده بودیم، فرمود: ای علی ! چیزی داری؟ گفتم به آن کسی که تو را گرامی داشته و جامه رسالت پوشیده سه روز است خودم و همسر و فرزندانم چیزی نخوردیم رو به فاطمه علیها السلام کرد و فرمود برو میانه اطاق ببین چیزی هست ؟ عرض کرد: اکنون بیرون آمدم چیزی نبود. عرض کردم: یا رسول الله من بروم. فرمود: به نام خدا برو. رفتم ناگاه دیدم طبقی از خرمای تازه نهاده و کاسه ترید پهلوی آنست آنها را حضور رسول خدا صلی الله علیه واله آوردم. فرمود: ای علی! کسی که این خوراک را آورد دیدی ؟ عرض کردم: آری. فرمود: او را برای من وصف کن. عرض کردم: سرخی و سبزی و زردی داشت، فرمود اینها نگارهای بال جبرئیل است که شرابه های در و یاقوت دارد. از آن ترید خوردیم تا سیر شدیم و هنوز دست ما پاک بود که جز خطوط کف وانگشت چیزی در آن نبود خدا از میان اصحاب پیغمبر مرا بدین کرامت مخصوص گردانید.

49 - خدای تبارک و تعالی پیغمبرش را به نبوت اختصاص داد و پیغمبرش مرا به وصایت اختصاص داد. هر کس مرا دوست دارد خوشبخت است و در شمار پیغمبران محشور شود.

50- همانا رسول خدا صلی الله علیه واله سوره برائت را با ابوبکر فرستاد و پس از آنکه رفت جبرئیل علیه السلام آمد و گفت: ای محمد صلی الله علیه واله! نباید این سوره را تبلیغ کند مگر خودت یا

ص: 447

مردی که از خودت باشد. پیغمبرصلی الله علیه واله مرا بر شتر خویش که عضباء نام داشت فرستاد او را در ذو الحلیفه دریافتم و سوره را از وی گرفتم و خداوند مرابدان اختصاص داد.

51- رسول خدا صلی الله علیه واله در روز غدیر خم مرا پیشوای همه مردم کرد و فرمود: هر که را من آقا و مولای او هستم علی آقا و مولای اوست. دور و نابود شوند قوم ستمکار.

52- به راستی رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: ای علی کلماتی به تو یاد ندهم که جبرئیل آنها را به من آموخته؟ عرض کردم: چرا یا رسول الله . فرمود: بگوای روزی ده درویشان، ای مهربان برگدایان، ای شنواتر از شنوندگان ، ای بیناتراز بینایان، ای مهربان تر از مهربانان، به من رحم کن و مرا روزی بده .

53- به راستی خدای تبارک و تعالی دنیا را از میان نبرد تا قائم خاندان ما ظهور کند دشمنان ما را بکشد جزیه نپذیرد صلیب ها و بت ها را بشکند و جنگ جهان را به پایان رساند و اموال را ضبط کند و برابر تقسیم نماید و در میان رعایا به عدالت رفتار کند.

54- به راستی من از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیدم می فرمود: ای علی! به زودی بنی امیه لعنه الله علیهم تو را لعنت می کنند و فرشته خدا هر لعنتی را هزار لعن بدان ها برگرداند و چون قائم ما عجل الله تعالی فرجه الشریف ظهور کند چهل سال بدان ها لعن کند.

55- رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: چند طائفه از امتم در باره تو آزمایش شوند و گویند که رسول خدا صلی الله علیه واله برای چه علی علیه السلام را وصی خود کرده باشد با آنکه چیزی به جا نگذاشته است؟ آیا قرآن مجید کتاب پروردگارم پس از حضرت حق جل وعلا بهترین چیزها نیست ؟ !! سوگند به آن کسی که مرا به راستی فرستاده است اگر تو قرآن را جمع آوری نکنی هرگز جمع نشود خداوند بدین فضیلت مرامخصوص کرد نه اصحاب دیگر آن حضرت را.

56- خدای تبارک و تعالی خصایص دوستان و اهل طاعت خود را به من عطا فرموده و مرا وارث محمد صلی الله علیه واله نموده هر که را خواهد بد آید و هر که را خواهد خوش آید و با دست مبارک به سمت مدینه اشاره کرد.

ص: 448

57- رسول خدا یا در یکی از جنگ ها گرفتار بی آبی شد. فرمود: ای علی! برخیز نزد این سنگ رو و بگو من فرستاده رسول خدایم آب به من بده. به حق آن خدایی که کرامت نبوت به او عطا کرد. پیغام پیغمبرصلی الله علیه واله را که به اورسانیدم نمونه پستان های گاو در آن هویدا شد و از سر هر پستانی آب روان گردید چون این را دیدم شتابانه به پیغمبر صلی الله علیه واله گزارش دادم. فرمود: ای علی! برو از آن آب بیاور مردم دیگر هم آمدند و مشک ها و ابزار خود را پر از آب کردند و چهارپایان خود را سیراب نمودند و نوشیدند و وضو ساختند خدای عزوجل مرا بدین کرامت برگزید نه دیگر صحابه را.

58- رسول خدا در یکی از جنگ ها که آب نایاب شده بود به من فرمود: ای علی! یک کاسه آبخوری بیاور. کاسه را خدمتش آوردم دست راست خود را با دست من در آن کاسه نهاد و فرمود آب ده از میان انگشتان ما آب جوشید.

59 - رسول خدا صلی الله علیه واله در خیبر مرا به گشودن قلعه فرستاد چون پای قلعه آمدم و به در آن رسیدم دیدم بسته است تکان سختی به آن دادم آن را از جا کندم و چهل گام دور افکندم و وارد قلعه شدم مرحب به نبرد من آمد. به هم حمله کردیم من او را کشتم و زمین را از خونش سیراب کردم با آنکه پیش از من دو تن از اصحاب خود را (عمرو ابی بکر) فرستاده بود و شکست خورده و کثیف برگشته بودند.

60۔ عمرو بن عبدود که برابر هزار مرد بود من کشتم. رسول خدا صلی الله علیه واله درباره کشتن او فرمود: یک ضربت علی در روز خندق بهتر از عمل تمام جن و انس است، فرمود همه اسلام با همه کفر در نبرد شد.

61 - از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیدم که می فرمود: ای علی! مثل تو در میان امتم چون سوره قل هو الله أحد است. هر که از دل تو را دوست داشته باشد مثل اینست که ثلث قرآن را خوانده و هر کس به دل دوست دارد و با زبان تو را یاری کند مثل اینست که دو ثلث قرآن را خوانده و هر کس به دل تو را دوست دارد با زبان و با دست به تو کمک دهد چنانست که همه قرآن راخوانده باشد.

62- من در همه جنگ ها و حوادث با رسول خدا صلی الله علیه واله بودم و پرچم آن حضرت به

ص: 449

دست من بود.

63- من هرگز از جنگ نگریختم و کسی با من نبرد نکرد جز آنکه زمین را از خونش سیراب کردم.

64- یک مرغ بریانی از بهشت برای رسول خدا صلی الله علیه واله آوردند از خدا خواست که محبوبترین خلقش را بر او در آورد خداوند به من توفیق داد که براو در آمدم و از آن مرغ با آن حضرت خوردم.

65- من در مسجد نماز می خواندم که گدائی آمد و چیزی خواست انگشتری که در انگشت داشتم به او دادم خدای تبارک و تعالی این آیه را فرستاد (در سوره مائده آیه 55)«همانا ولی شما خدا و رسولش صلی الله علیه واله است و کسانی که ایمان آوردند و نماز میخوانند و در حال رکوع تصدق میدهند».

66۔ خدای تبارک و تعالی دو بار آفتاب را برای من برگردانید و برای احدی از امت محمد صلی الله علیه واله بر نگردانید.

67- رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: مرا در زندگی و پس از وفاتش امیر مؤمنان بخوانند و این لقب را به هیچ کس دیگر نداد.

68- رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: ای علی! در روز قیامت جارچی حق از میان عرش فریاد کند که سید پیغمبران کجا است؟ من جلو می ایستم، سپس آن جارچی جار می کشد سید وصیان کجا است؟

تو جلو می ایستی، رضوان کلیدهای بهشت را پیش من می آورد و مالک کلیدهای دوزخ را پیش من می آورد و میگویند به راستی خدای جل جلاله به ما فرمان داده که این کلیدها را به تو تسلیم کنیم و به تو فرمان داده که آن ها را به علی بن ابی طالب علیهما السلام بدهی پس ای علی تو قسمت کننده بهشت و دوزخی .

69- به راستی از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیدم می فرمود: ای (علی) ! اگر تو نبودی مؤمنان از منافقان شناخته نمی شدند.

70- به راستی رسول خدا صلی الله لیه واله مرا و همسرم فاطمه را علیها السلام و دو فرزندم حسن و

ص: 450

حسین علیهماالسلام را زیر یک عبای قطوانی خواباند و خداوند این آیه را فرستاد (در سوره احزاب آیه 33) همانا خداوند خواسته از شما خاندان پلیدی را ببرد و شما را کاملا پاک گرداند جبرئیل عرض کرد ای محمد صلی الله علیه واله من هم با شما هستم و ششمین ما جبرئیل شد.

مجاهد گوید هفتاد آیه از قرآن در باره علی علیه السلام نازل شد که هیچ کس با وی درآن ها شرکت نداشت از خاصان امت(1).

4- عن عبد الرحمن بن سمره قال: قلت یا رسول الله صلی الله علیه واله: أرشدنی إلی النجاه فقال یا ابن سمره إذا الختلفت الأهواء وتفرقت الآراء فعلیک بعلی بن أبی طالب علیه السلام فأنه إمام أمتی و خلیفتی علیهم من بعدی و هو الفاروق الذی یمیزبین الحق والباطل من سأله أجابه ومن استرشده و من طلب الحق من عنده وجده و من التمس الهدی لدیه صادفه ومن لجأ إلیه أمنه ومن استمسک به نجاه ومن اقتدی به هداه یا ابن سمره سلم من سلم له ووالاه وهلک من رد علیه و عاداه یا ابن سمره إن علیاً منی روحه من روحی و طینته من طینتی و هو أخی وأنا أخوه و هو زوج ابنتی فاطمه سیده نساء العالمین علیها السلام من الأولین والآخرین وابنیه إماما أمتی وسیدا شباب أهل الجنه الحس و الحیسن و تسعه من ولد الحسین علیه السلام تاسعهم قائم أمتی یملا الأرض قسطاً وعدلًا کما ملئت جوراً و ظلماً و صلی الله علی محمد و آله أجمعین(2) .

عبدالرحمن بن سمره گوید: عرض کردم یارسول الله صلی الله علیه واله ! مرا به نجات رهبری کن؟ فرمود: ای پسر سمره ! زمانی که هواها مختلف و رأی ها متفرق شد ملازم علی بن ابی طالب علیهما السلام باش که او پس از من، امام و خلیفه بر شما است. اوست فاروق که

ص: 451


1- خصال 355/2 .
2- امالی شیخ صدوق /26.

میان حق و باطل را تشخیص دهد. هرکه از او بپرسد پاسخ گوید، و هرکه از او ره جوید رهش نماید. هر که حق را نزد او طلبد بیابد و هرکه هدایت را نزد او جوید به آن برخورد می کند. هر که به او پناهنده شود آسوده اش سازد و هر که به او متمسک شود نجاتش دهد و هر که به او اقتدا کند رهبریش کند. ای پسر سمره ! هرکه تسلیم او گردد و دوستش دارد سالم ماند و هر که او را رد کند و دشمنش دارد نابود شود.

ای پسر سمره! به راستی علی علیه السلام از من است و روحش از روح من و گلش از گل من است. او برادر من و من برادر اویم. او شوهر دختر من فاطمه علیها السلام بهترین زنان جهانیان از اولین تا آخرین است. دو پسرش حسن و حسین علیهماالسلام دو سید جوانان اهل بهشتند و به همراه نه امام از فرزندان حسین علیه السلام امام امت من می باشند که نهم آنان قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف است که زمین را از عدل و داد پر کند چنانچه پر از ظلم و بیداد شده باشد و درود خدا بر محمد و آل او باشد.

5- عن عبد الله بن عباس قال قال رسول الله صلی الله علیه واله: معاشر الناس من أحسن من الله قیلاً و أصدق من الله حدیثاً معاشر الناس إن ربکم جل جلاله أمرنی أن أقیم لکم علیاً علیه السلام علماً و إماماً وخلیفهً و وصیاً وأن أتخذه أخا و وزیراً معاشر الناس إن علیاً علیه السلام باب الهدی بعدی والداعی إلی ربی و هو صالح المؤمنین ... ومن أحسن قولا ممن دعا إلی الله و عمل صالحاً وقال إننی من المسلمین معاش الناس إن علیاً منی ولده ولدی و هو زوج حبیبتی أمره أمری و نهیه نهیی معاشرالناس علیکم بطاعته و اجتناب معصیته فإن طاعته طاعتی و معصیته معصیتی معاشر الناس إن علیاً صدیق هذه الأمه و فاروقها و محدثها إنه هارونها و آصفها و شمعونها إنه باب حطتها و سفینه نجاتها وإنه طالوتها و ذوقرنیها معاشرالناس إنه محنه الوری و الحجه العظمی و الآیه الکبری وإمام أهل الدنیا و العروه الوثقی معاشر الناس إن علیاً علیه السلام مع الحق و الحق معه وعلی لسانه معاشر الناس إن

ص: 452

علیاً علیه السلام لقسیم النار لا یدخل النار ولی له ولا ینجو منها عدوله إنه قسیم الجنه لا یدخلها عدوله ولا یزحزح عنه ولی له معاشر أصحابی قد نصحت لکم وبلغتکم رساله ربی و لکن لا تحبون الناصحین أقول قولی هذا و أستغفر الله لی ولکم(1).

ابن عباس گوید: رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: ای مردم! کیست که از خدا راست گفتارترو راست حدیث تر باشد. ای مردم! به راستی که پروردگار شما جل جلاله به من دستور داده علی علیه السلام را علم و امام شما نمایم و خلیفه و وصی سازم و او را برادر و وزیر گیرم. ای مردم! علی علیه السلام پس از من باب هدایت است و داعی پروردگار من است و اوست صالح مؤمنان. کیست گفتارش بهتر از کسی که به سوی خدا دعوت کند و کار شایسته کند و گوید که من از مسلمانانم .

ای مردم! به راستی علی از من است. فرزندش فرزند من است و شوهر حبیبه من است . فرمانش فرمان من است و نهیش نهی من. ای مردم! بر شما باد که فرمانش ببرید و از نافرمانیش درگذرید زیرا طاعتش طاعت من و معصیت او معصیت من است . ای مردم! به راستی علی علیه السلام صدیق این امت و فاروق و محدث آن است. او هارون و آصف وشمعون این امت است و باب حطه و کشتی نجات آن و طالوت و ذوالقرنین آن است.

ای مردم! او وسیله آزمایش بشر و حجت عظمی و آیت کبری و امام اهل دنیا و عروه الوثقی است. ای مردم! علی علیه السلام با حق است و حق با او و بر زبانش جاری است.

ای مردم! علی علیه السلام قسیم دوزخ است. دوست او وارد آن نشود و دشمن او از آن نجات نیابد. او قسیم بهشت است. دشمنش وارد آن نگردد و دوستش از آن منصرف نشود. ای مردم و اصحاب من! شما را اندرز دادم و رسالت پروردگارم را به شما رساندم ولی شما ناصحان را دوست ندارید. این را بگویم و برای خود و شما آمرزش جویم.

ص: 453


1- همان /31.

قال أمیر المؤمنین علیه السلام : أنا خلیفه رسول الله و وزیره ووارثه أنا رسول الله ووصیه و حبیبه أنا صفی رسول الله وصاحبه أنا ابن عم رسول الله وزوج ابنته و أبو ولده و أنا سید الوصیین و وصی سید النبیین أنا الحجه العظمی و الآیه الکبری والمثل الأعلی باب النبی المصطفی أنا العروه الوثقی و کلمه التقوی و أمین الله تعالی ذکره علی أهل الدنیا(1).

(اصبغ بن نباته گوید) امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: منم خلیفه رسول خدا صلی الله علیه واله و وزیرو وارثش. منم برادر رسول خدا صلی الله علیه واله و وصی و حبیبش. منم برگزیدہ رسول خدا صلی الله علیه واله و هم نشینش. منم عموزاده رسول خدا صلی الله علیه واله و شوهر دختر و پدر فرزندانش. منم سید اوصیا و وصی سید انبیا. منم حجت عظمی و آیت کبری و مثل اعلی و باب پیغمبر مصطفی صلی الله علیه واله منم عروه الوثقی و کلمه تقوی و امین خدای تعالی و ذکر او براهل دنیا.

7- عن علی بن موسی الرضا علیهما السلام عن أبیه عن آبائه علیهم السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه واله: یا علی أنت أخی و وزیری و صاحب لوائی فی الدنیا و الآخره وأنت صاحب حوضی من أحبک أحبنی ومن أبغضک أبغضنی(2).

امام رضا علیه السلام از پدرش و پدرش از اجدادش نقل کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: ای علی! تو برادر، وزیر و پرچم دار من در دنیا و آخرت هستی و توصاحب حوض من می باشی. هرکه تو را دوست داشته باشد مرا دوست داشته و هر که دشمن تو باشد دشمن من می باشد.

8- عن جابر بن عبد الله الأنصاری أنه قال: لقد سمعت رسول الله و یقول : إن فی علی خصالًالوکانت واحد منها فی جمیع الناس لاکتفوا بها فضلًا قوله صلی الله علیه واله من کنت مولاه فعلی مولاه و قوله صلی الله علیه واله علی منی کهارون من

ص: 454


1- امالی شیخ صدوق /38.
2- همان /61.

موسی و قوله صلی الله علیه واله علی منی و أنا منه و قوله صلی الله علیه واله علی منی کنفسی طاعته طاعتی و معصیته معصیتی و قوله صلی الله علیه واله حرب علی حرب الله وسلم علی سلم الله و قوله صلی الله علیه واله ولی علی ولی الله و عدو علی عدو الله و قوله صلی الله علیه واله علی حجه الله و خلیفته علی عباده وقوله صلی الله علیه واله حب علی إیمان و بغضه کفرو قوله صلی الله علیه واله حزب علی حزب الله و حزب أعدائه حزب الشیطان و قوله صلی الله علیه واله علی مع الحق و الحق معه لا یفترقان حتی یردا علی الحوض و قوله صلی الله علیه واله علی قسیم الجنه و النار و قوله صلی الله علیه واله من فارق علیاً فقد فارقنی و من فارقنی فقد فارق الله عزوجل و قوله صلی الله علیه واله شیعه علی هم الفائزون یوم القیامه(1) .

از جابر روایت شده است که گفت شنیدم از رسول خدا صلی الله علیه واله که فرمودند: در علی علیه السلام چند خصلت است که اگر یکی از آن ها در همه مردم بود در فضیلت آن ها بس بود. گفته پیامبرصلی الله علیه واله : هرکه من مولای اویم علی مولای اوست، علی نسبت به من چون هارون است نسبت به موسی، علی از من است و من از او، علی نسبت به من چون خود من است؛ طاعتش طاعت من است و نافرمانی او نافرمانی من است ، حزب علی حزب خداوند عزوجل است و دوستی با علی دوستی با خداوند است ، دوست علی دوست خداوند و دشمن او دشمن خداوند است.

علی حجت خداوند و خلیفه اوست بر بندگانش، حب و دوستی با علی عین ایمان و دشمنی او کفر است. حزب و دار و دسته علی حزب خداوند و حزب دشمنانش حزب شیطان است، علی با حق و حق با علی است و این دو از هم جدا نمی شوند تا سر حوض کوثر بر من وارد گردند، هر که از علی جدا شد از من جدا شده و هر که از من جدا شود از خدا جدا شده است و شیعه علی روز قیامت پیروزند.

ص: 455


1- همان /89.

9- عن أبی سعید الخدری قال: قال رسول الله صلی الله علیه واله: لیله أسری بی إلی السماء أخذ جبرئیل بیدی فأدخلنی الجنه وأجلسنی علی درنوک من درانیک الجنه فناولنی سفرجله فانفلقت بنصفین فخرجت منها حوراء کان أشفار عینیها مقادیم النسور فقالت السلام علیک یا أحمد السلام علیک یا رسول الله السلام علیک یا محمد فقلت من أنت یرحمک الله قالت أنا الراضیه المرضیه خلقنی الجبار من ثلاثه أنواع أسفلی من المسک وأعلای من الکافور وو سطی من العنبر و عجنت بماء الحیوان قال الجلیل کونی فکنت خلقت لابن عمک و وصیک و وزیرک علی بن أبی طالب صلی الله علیه واله(1).

رسول خدا صلی الله علیه اوله فرمودند: وقتی که مرا به معراج بردند جبرئیل دستم را گرفت و به بهشتم برد و بر یکی از مسندهای بهشت مرا نشاند و یک دانه به من داد. چون او را دو نیم کردم یک حوریه از آن بیرون آمد که مژگان چشمش چون پرهای جلوی کرکس بود. به من گفت: درود برتوای احمدصلی الله علیه واله! ای رسول خدا صلی الله علیه واله! ای محمد صلی الله علیه واله ! گفتم: خدایت مهربان باشد تو کیستی؟

گفت: منم راضیه و مرضیه . خداوند جبار مرا از سه جنس آفریده. پایین تنم از مشک است و بالای آن از کافور و میانه ام از عنبرو با آب زندگی خمیر شدم و حضرت جلیل فرمود، باش و من بودم و آفریده شدم برای پسرعم و وصی و وزیرتو علی بن ابی طالب علیه السلام.

10- قال رسول الله صل یالله علیه واله إن علی بن أبی طالب علیهما السلام خلیفه الله و خلیفتی و حجه الله و حجتی و باب الله وبابی و صفی الله وصفی و حبیب الله و حبیبی وخلیل الله وخلیلی و سیف الله و سیفی و هو أخی وصاحبی و

ص: 456


1- همان /183.

وزیری و وصیی محبه محبی ومبغضه مبغضی و ولیه ولیی و عدوه عدوی و حربه حربی و سلمه سلمی و قوله قولی و أمره أمری و زوجته ابنتی و ولده ولدی و هو سید الوصیین وخیرامتی أجمعین(1).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: علی بن ابی طالب علیهما السلام خلیفه خدا و خلیفه من، حجت خدا و حجت من، باب و درگاه رحمت الهی و باب و درگاه من، برگزیده خداوند سبحان و برگزیده من، حبیب و دوست خداوند متعال و حبیب و دوست من، خلیل خدا و خلیل من و شمشیر خدا و شمشیر من است. و او برادر و یار و همراه و وزیر و وصی من است.

دوست علی دوست من و دشمن علی دشمن من است. جنگ با علی جنگ با من و آشتی با علی، آشتی با من است و گفتار علی، گفتار من و امر علی، امرمن و همسر علی، دختر من و فرزندان علی، فرزندان من است و علی سرور اوصیا و بهترین امت من است .

11- قال رسول الله صلی الله علیه واله: رأیت لیله الإسراء مکتوباً علی قائمه من قوائم العرش، أنا الله لا إله إلا أنا وحدی خلقت جنه عدن بیدی محمد صفوتی من خلقی أیدته بعلی ونصرته بعلی(2).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: در شب معراج دیدم بر یکی از ستون های عرش نوشته شده است ، من خدا هستم که هیچ معبود حقی جز من نیست و تنهایم. بهشت عدن را به دست خود آفریدم. محمد صلی الله علیه واله برگزیده خلق من است. او را با علی تأیید کردم و با او یاری نمودم.

12- قال رسول الله صلی الله علیه واله: خلقت أنا و علی من نور واحد(3).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: من و علی از یک نور آفریده شدیم.

ص: 457


1- امالی شیخ صدوق /203 .
2- همان /216.
3- همان 236.

13- عن ابن عباس قال: قال رسول الله صلی الله علیه واله لعلی علیه السلام یا علی أنت إمام المسلمین و أمیر المؤمنین وقائد الغر المحجلین وحجه الله بعدی علی الخلق أجمعین وسید الوصیین و سید النبیین یا علی إنه لما عرج بی إلی السماء السابعه ومنها إلی سدره المنتهی ومنها إلی حجب النور و أکرمنی ربی جل جلاله بمناجاته قال لی یا محمد صلی الله علیه واله قلت لبیک ربی وسعدیک تبارکت وتعالیت قال إن علیاً إمام أولیائی ونور لمن أطاعنی وهو الکلمه التی الزمتها المتقین من اطاعه اطاعنی ومن عصاه عصانی فبشره بذلک فقال علی علیه السلام یا رسول الله صلی الله علیه واله بلغ من قدری حتی إنی أذکر هناک فقال نعم یا علی فاشکرربک فخر علی علیه السلام ساجداً شکراً لله علی ما أنعم به علیه فقال له رسول الله صلی الله علیه واله ارفع رأسک یا علی فان الله قد باهی بک ملائکته(1).

ابن عباس گوید رسول خدا صلی الله علیه اله فرمود: ای علی! تو امام مسلمانان و امیرمؤمنان و پیشوای سفید رویان و پس از من حجت خدا بر همه خلق هستی. توسید اوصیا و وصی سید انبیایی. ای علی! چون مرا به آسمان هفتم بالا بردند و از آنجا به سدره المنتهی رسیدم و از آنجا به (حجب) نور، پروردگارم جل جلاله مرا به مناجات خود گرامی داشت و فرمود: ای محمد! گفتم: لبیک وسعدیک و تعالیت.

گفت: به درستی که علی امام اولیای من و نور است برای کسی که امر مرا اطاعت کرده است و کلمه ای است که ملازم و همراه متقیان است. هر که او اطاعت کند مرا اطاعت کرده و هرکه او را نافرمانی کند مرا نافرمانی کرده.به او(علی علیه السلام) این مژده را برسان.

حضرت علی علیه السلام عرض کرد: یارسول الله صلی الله علیه واله ! مقام من به آنجا رسیده که در آن مقام ذکر شوم. فرمود: آری. علی جان پروردگارت را شکر کن. پس امیرالمؤمنین علیه السلام صورت برخاک نهاده و به شکرانه این نعمتی که خدا به او داده سجده کرد.

ص: 458


1- همان /300.

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: ای علی! سر بردار خدا به تو برملائکه خود مباهات دارد.

14- عن عطیه العوفی عن مخدوج بن زید الذهلی ان رسول الله صلی الله علیه واله آخی بین المسلمین ثم قال یا علی أنت أخی وأنت منی بمنزله هارون من موسی غیر أنه لا نبی بعدی أما علمت یا علی أنه أول من یدعی به یوم القیامه یدعی بی فاقوم عن یمین العرش فاکسی حله خضراء من حلل الجنه ثم یدعی بأبینا إبراهیم علیه السلام فیقوم عن یمین العرش فی ظله فیکسی حله خضراء من حلل الجنه ثم یدعی بالنبیین بعضهم علی أثربعض فیقومون سماطین عن یمین العرش فی ظله و یکسون حللا خضراء من حلل الجنه ألا وإنی أخبرک یا علی أن أمتی أول الأمم یحاسبون یوم القیامه ثم ابشرک یا علی أن أول مین یدعی یوم القیامه یدعی بک هذا لقرابتک منی و منزلتک عندی فیدفع إلیک لوائی وهؤلواء الحمد فتسیربه بین السماطین وإن آدم و جمیع من خلق الله یستظلون بظل لوائی یوم القیامه وطوله مسیره ألف سنه سنانه یاقوته حمراء قصبه فضه بیضاء زجه دره خضراء له ثلاث ذوائب من نور ذوابه فی المشرق و ذوابه فی المغرب و ذوابه فی وسط الدنیا مکتوب علیها ثلاثه أسطر:

الأول بسم الله الرحمن الرحیم و الأخر الحمدلله رب العالمین و الثالث لا إله إلا الله محمد رسول الله طول کل سطر مسیره ألف سنه و عرضه مسیره ألف سنه فتسیر باللواء و الحسن عن یمینک و الحسین عن یسارک حتی تقف بینی و بین إبراهیم فی ظل الغرش فتکسی حله خضراء من حلل الجنه ثم ینادی مناد من عند العرش نعم الأب أبوک إبراهیم ونعم الأخ اخوک علی ألا و إنی ابشرک یا علی أنک تدعی إذا دعیت و تکسی اذا کسیت و تحیا[تحیا]

ص: 459

إذا حییت [أحییت](1).

مخدوج بن زید ذهلی گوید: چون رسول خدا صلی الله علیه واله مسلمانان را با هم برادر ساخت، به علی علیه السلام فرمود:

ای علی! تو برادر من هستی و تو نسبت به من همانند هارون برای موسی هستی، جز اینکه پس از من پیغمبری نباشد. ای علی! نمی دانی! اول کسی که در روز قیامت خوانده شود من هستم که در سمت راست عرش بایستم و حله سبزی از حله های بهشتی بپوشم و پس از آن پیغمبران را به دنبال هم بخوانند و در دو صف، سمت راست عرش و در سایه آن بایستند و جامه های سبز بهشتی بپوشند.

آنگاه فرمود: ای علی! آگاه باش به تو خبر دهم که امت من اولین امت هاست که در قیامت محاسبه شوند و تو را بشارت می دهم که تو اول کسی باشی که برای خویشاوندی و مقامی که نسبت به من داری دعوت شوی و پرچم مرا که لوای حمد است به تو دهند و میان دو صف، آن را بگسترانی و آدم و همه خلق روز قیامت در سایه پرچم من باشند که طول آن هزار سال راه است و نوکش از یاقوت سرخ و وسطش از سیم سپید و دسته اش در سبزیست و سه شعبه از نور دارد؛ یکی در مشرق و دیگری در مغرب و سومی در وسط دنیا و سه سطر بر روی آن نوشته شده است:

اول بسم الله الرحمن الرحیم،

دوم الحمد لله رب العالمین

و سوم لا اله الا الله محمد رسول الله صلی الله علیه واله .

طول و پهنای هر سطری هزار سال مسافت دارد. تو حامل آن پرچم هستی و حسن علیه السلام سمت راست توو حسین علیه السلام سمت چپ تو است تا میان من و ابراهیم در سایه عرش بایستی و جامه سبزی از جامه های بهشتی بپوشی و منادی از عرش صدا زند: پدرت ابراهیم چه خوب پدری است و برادرت علی چه خوب برادری است. به تو مژده

ص: 460


1- امالی شیخ صدوق /324.

دهم ای علی! که تو با من دعوت شوی و با من جامه در برکتی و با من زنده شوی(1).

15۔ عن ابن عباس قال: قال رسول الله صلی الله علیه واله لعلی بن أبی طالب علیهما السلام ذات یؤم و هو فی مسجد قباء و الأنصار مجتمعون: یا علی أنت أخی و أنا أخوک یا علی أنت وصیی وخلیفتی و إمام أمتی بعدی والی الله من والاک وعادی الله من عاداک و أبغض الله من أبغضک و نصرالله من نصرک وخذل الله من خذلک یا علی أنت زوج ابنتی و أبو ولدی یا علی إنه لما عرج بی السماء عهد إلی ربی فیک ثلاث کلمات فقال یا محمد قلت لبیک ربی و سعدیک تبارکت و تعالیت فقال إن علیاًً إمام المتقین و قائد الغرالمحجلین ویغسوب المؤمنین(2).

یک روز رسول خدا صلی الله علیه واله در مسجد قبا در حالی که انصار جمع بودند به علی بن ابی طالب علیهما السلام فرمود: ای علی! تو برادر من هستی و من برادر تو ای علی! تو وصی و خلیفه من و امام امت من بعد از من هستی. به خدا پیوسته هر که به تو پیوسته است و با خدا دشمن است هرکه با تو دشمن است و نسبت به خدا بغض دارد هرکه بغض تو را در دل دارد و خدا را یاری کرده هر که تو را یاری کرده و خدا را واگذاشته هر که تو را واگذارد.

ای علی! توهمسر دختر من و پدر دو فرزند من هستی. ای علی! چون مرا به آسمان بالا بردند پروردگارم درباره تو سفارش کرد و فرمود: ای محمد! گفتم: لبیک و سعدیک، تبارکت وتعالیت. فرمود: علی امام متقیان و پیشوای روسفیدان ویعسوب مؤمنان است.

ص: 461


1- امالی شیخ صدوق /324.
2- همان /352.

16- قال رسول الله صلی الله علیه واله : یا علئ أنت أخی و أنا أخوک یا علی أنت منی و أنا منک یا علی أنت وصیی وخلیفتی و حجه الله علی أمتی بعدی لقد سعد من تولاک وشقی من عاداک(1).

رسول خدا صلیالله علیه واله فرمود: ای علی! تو برادر من و من برادر توام. ای علی! تو از من و من از توام. ای علی! تو وصی و خلیفه من و حجت خدایی بر امتم بعد از من. خوشبخت است هر که دوستت دارد و بدبخت است هر که با تو دشمن باشد.

17- عن شیخ من ثماله قال: دخلت علی امرأه من تمیم عجوز کبیره و هی تحدث الناس فقلت لها یرحمک الله حدثینی فی بغض فضائل أمیر المؤمنین علی علیه السلام قال أحدثک و هذا شیخ کما تری بین یدی نائم قفلت لها ومن هذا فقالت أبو الحمراء خادم رسول الله صلی الله علیه واله فجلست إلیه فلما سمع حسی استوی جالسا فقال مه فقلت رحمک الله حدثنی بما رأیت من رسو الله صلی الله علیه واله یصنعع بعلی علیه السلام فأن الله یسألک عنه فقال علی الخبیر وقعت أما ما رأیت النبی صلی الله علیه واله یصنعه بعلی علیه السلام فإنه قال لی ذات یوم یا أبا الحمراء انطلق فادع لی مائه من العرب و خمسین رجلاً من العجم وثلاثین رجلامن القبط و عشرین رجلًا من الحبشه فأتیت بهم

فقام رسول الله صلی الله علیه واله فصف العرب ثم صف العجم خلف العرب وصف القبط خلف العجم وصف الحبشه خلف القبط ثم قام فحمد الله وأثنی علیه و مجد الله بتمجید لم یسمع الخلائق بمثله ثم قال یا معشر العرب و العجم و القبط و الحبشه أقررتم بشهاده أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له و أن محمداً عبده و رسوله فقالوا نعم فقال اللهم اشهد حتی قالها ثلاثاً قال

ص: 462


1- همان /360.

فی الثلاثه اقررتم بشهاده أن لا إله إلا الله وأنی محمد عبده و رسوله وان علی بن أبی طالب أمیرالمؤمنین وولی أمرهم من بعدی فقالوا اللهم نعم فقال اللهم اشهد حتی قالها ثلاثاً ثم قال لعلی علیه السلام.یا ابا الحسن انطلق فائتنی بصحیفه و دواه فدفعها إلی علی بن أبی طالب علیهما السلام و قال اکتب فقال وما أکتب قال اکتب بسم الله الرحمن الرحیم هذا ما اقرت به العرب و العجم و القبط و الحبشه اقروا بشهاده أن لا إله إلا الله وأن محمدا عبده و رسوله و أن علی بن أبی طالب أمیرالمؤمنین وولی أمرهم من بعدی ثم ختم الصحیفه ودفعها إلی علی علیه السلام فما رأیتها إلی الساعه فقلت رحمک الله زدنی فقال نعم خرج علینا رسول الله صلی الله علیه واله یوم عرفه وهو الخذ بید علی علیه السلام فقال یا معشر الخلائق إن الله تبارک و تعالی باهی بکم فی هذا الیوم لیغفرلکم عامه ثم التفت إلی علی علیه السلام فقال له وغفرلک یا علی علیه السلام خاصهو قال یا علی علیه السلامادن منی فدنا منه فقال إن السعیدحق السعید من أحبک و أطاعک وإن الشقی کل الشقی من عاداک ونصب لک و أبغضک یا علی علیه السلام کذب من زعم أنه یحبنی ویبغضک یا علی علیه السلام من حاربک فقد حاربنی و من حاربنی فقد حارب الله عزوجل یا علی علیه السلام من أبغضک فقد أبغضنی و من أبغضنی فقد أبغض الله وأتعس الله جده وأدخله نار جهنم (1).

شیخی از ثماله گوید: وارد بر زنی از تمیم شدم که پیر فرتوتی بود و برای مردم حدیث می گفت. به او گفتم: خدا تو را رحمت کند به من حدیثی از فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام بگو. گفت: من برایت حدیث بگویم با اینکه این استاد نزد من

ص: 463


1- امالی شیخ صدوق /382.

حاضر است و می بینی که خوابیده است.

گفتم: این کیست؟ گفت: ابوحمراء خادم رسول خدا صلی الله علیه واله است. من نزد او نشستم و او سخن مرا که شنید برخاست نشست و گفت: چیست؟

گفتم: خدا تو را رحمت کند از رفتاری که رسول خدا صلی الله علیه واله با علی علیه السلام انجام می داد برای من بگو، زیرا خدا از تو آن را بازپرسی می کند. گفت: بر مرد مطلعی وارد شدی.

یک روز رسول خدا صلی الله علیه واله به من فرمود: ای ابوحمراء ! برو و صد تن از عرب و پنجاه تن از عجم و سی تن از قبط و بیست تن از حبش را نزد من حاضر کن. من رفتم و طبق گفته پیامبرصلی الله علیه واله آن ها را آوردم.

پیامبرصلی الله علیه واله فرمود: عرب را به صف کن و عجم را دنبال آن ها صف کن و قبط را به دنبال عجم و حبش را به دنبال قبط. سپس رسول خدا صلی الله علیه واله حمد و ستایش حق کرد وخدارا به بیانی تمجید کرد که مردم مانند آن را نشنیده بودند.

سپس فرمود: ای گروه عرب و عجم و قبط و حبش! شما اعتراف کردید که معبود حقی جز خدای یگانه نیست و شریک ندارد و محمد صلی الله علیه واله بنده و فرستاده اوست؟ گفتند: آری. سپس تا سه بار فرمود: خدایا گواه باش. در بار سوم فرمود: شما اعتراف دارید که معبودی جز خدا نیست و محمد بنده و رسول خداست و علی بن ابی طالب علیهما السلام امیرمؤمنان و ولی امر است بعد از من؟ گفتند: بار خدایا آری.

سپس پیامبرصلی الله علیه واله تا سه بار فرمود: خدایا گواه باش. سپس فرمود: ای علی! برو و کاغذ و دواتی برایم بیاور. امیرمؤمنان علیه السلام رفت و کاغذ و قلمی آورد و به پیامبرصلی الله علیه واله داد.پیامبر صلی الله علیه واله آن را گرفت و به دست علی علیه السلام داد و فرمود: بنویس.

عرض کرد: چه بنویسم؟ فرمود: بنویس که عرب و عجم و قبط و حبشه اعتراف دارند که معبود حقی جز خدا نیست و محمد صلی الله علیه واله بنده و رسول اوست و علی بن ابی طالب علیهما السلام امیرمؤمنان و امام بعد از من است. سپس آن عهدنامه را مهر کرد و به علی سپرد و تاکنون دیگران را ندیدم؟

گفتم: خدا تو را رحمت کند باز هم بیشتر بگو!! گفت: روز عرفه رسول خدا صلی الله علیه واله

ص: 464

بیرون آمد و دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: ای گروه خلایق! به راستی خدای تبارک و تعالی امروز به شما مباهات می کند که همه شما را بیامرزد. سپس رو به علی علیه السلام کرد و فرمود: تو را مخصوصاً بیامرزد و فرمود: ای علی! نزدیک من بیا. علی علیه السلام نزدیک او رفت و پیغمبرصلی الله علیه واله فرمود:

حق سعادت را کسی دارد که تو را دوست دارد و از تو اطاعت کند و همه شقاوت از آن کسی است که گمان برد مرا دوست دارد ولی دشمن توست. ای علی! هرکه با تو جنگید با من جنگیده و هر که با من جنگید با خدا جنگیده. ای علی! هر که تو را دشمن دارد مرا دشمن داشته و هر که مرا دشمن دارد خدا او را بخت برگشته کند و به دوزخ برد.

18- عن الأعمش قال: بعث إلی أبو جعفر الدوانیقئ فی جوف اللیل أن أجب فال فقمت متفکرأ فیما بینی و بین نفسی وقلت مابعث إلی أمیرالمؤمنین فی هذه الساعه إلا یسألنی عن فضائل علی علیه السلام لعلی إن أخبرته قتلنی قال فکتبت وصیتی و لبست کفنی و دخلت علیه فقال ادن فدنوت و عنده عمرو بن عبد فلما رأتیه طابت نفسی شیئا ثم قال ادن فدنوت حتی کادت تمس رکبتی رکبته قال فوجد منی رائحه الحنوط فقال والله لتصدقنی أولا صلبنکک قلت ما حاجتک یا أمیر المؤمنین قال ما شأنک متحنطاً قلت أتانی رسولک فی جوف اللیل أن أجب فقلت عسی أن یکون أمیرالمؤمنین بعث إلی فی هذه الساعه لیسألنی عن فضائل علی علیه السلام فلعلی إن أخبرته قتلنی فکتبت وصیتی و لبست کفنی قال و کان متکئاً فاستوی قاعداً فقال لا حول و لا قوه إلا بالله سألتک بالله یا سلیمان کم حیثاً ترویه فی فضائل علی علیه السلام قال فقلت یسیراً یا أمیر

ص: 465

المؤمنین قال کم قلت عشره آلاف حدیث و ما زاد... إلی آخر الحدیث(1).

اعمش گوید: منصور دوانیقی نیمه شب مرا خواست متعجب برخاستم و با خود گفتم: او مرا در این ساعت فقط برای پرسش از فضائل علی علیه السلام می خواهد و اگر به او اطلاع دهم مرا خواهد کشت. وصیت کردم و کفن پوشیدم و نزد او رفتم و عمرو بن عبید را نزد او دیدم و از دیدار او اندکی خوشدل شدم. سپس گفت: نزدیک آی. نزدیک او رفتم تا زانو به زانویش رسیدم و بوی کافور از من استشمام کرد و گفت: باید راست بگویی و گرنه به دارت می زنم ؟! گفتم: چه کاری دارید یا امیرالمؤمنین؟

گفت: چرا حنوط برخود زدی ؟ گفتم: فرستاده ات نیمه شب آمد و گفت امیرالمؤمنین تو را خواسته، با خود گفتم که او در این ساعت فضائل علی را از من می پرسد و شاید به او خبردهم مرا بکشد، وصیت کردم و کفن پوشیدم. گوید: تکیه داده بود برخاست نشست و گفت: لا حول ولا قوه الا بالله تو را به خدا ای سلیمان چند حدیث در فضائل علی علیه السلام داری؟

گفتم: یا امیرالمؤمنین اندکی، گفت: چند؟ گفتم: ده هزار حدیث و بیشتر. گفت: ای سلیمان ! من یک حدیث در فضائل علی علیه السلام برایت بگویم که هر چه در فضل او شنیدی فراموش کنی؟ گفتم: ای امیرالمؤمنین بفرمائید.

گفت: آری من از بنی امیه گریزان بودم و در شهرها می گردیدم و به ذکر فضائل علی به مردم نزدیک میشدم و به من خوراک و توشه می دادند تا به بلاد شام رسیدم با یک عبای پاره که جزآن جامه ای نداشتم. اقامه نماز را شنیدم در حالی که به شدت گرسنه بودم به مسجد رفتم نماز بخوانم و در دل داشتم که از مردم شامی بخواهم. چون امام سلام نماز را گفت دو کودک به مسجد آمدند وامام متوجه آنها شد و گفت: مرحبا به شما و هم نام شما. جوانی پهلویم نشسته بود به او گفتم: ای جوان ! این دو کودک چه نسبتی با شیخ دارند. گفت: او جد آن هاست و در این شهر جزاین شیخ دوستدار علی

ص: 466


1- همان /435.

نیست از این رو نام یکی از این دو را حسن نهاده و دیگری را حسین، من از شادی برخاستم و به آن شیخ گفتم، می خواهی حدیثی بگویم که چشمت روشن شود؟

گفت: اگر چشمم را روشن کنی چشمت را روشن کنم. گفتم: پدرم از پدرش از جدش به من گفت: ما نزد رسول خدا صلی الله علیه واله نشسته بودم و حضرت فاطمه علیها السلام گریان آمد. پیغمبر فرمود: فاطمه ، چراگریه میکنی؟

عرض کرد: پدر جان حسن و حسین بیرون رفتند و نمی دانم کجا شب می گذرانند، فرمود: فاطمه گریه مکن خدایی که آن ها را آفریده از تو به آن ها مهربان تر است و دو دست خود را برداشت و عرض کرد: خدایا اگر در صحرا یا دریایند آن ها را حفظ کن و سالم بدار. جبرئیل از آسمان فرود آمد و عرض کرد: ای محمد خدایت سلام می رساند و می فرماید: برای آنها اندوهناک و غمزده مباش زیرا آنها در دنیا فاضلند و در آخرت فاضل و پدرشان از آنها افضل است آن ها در حظیره بنی نجار خوابیده اند و خدا فرشته ای بر آن ها گمارده.

پیغمبر و اصحابش خوشدل برخاستند و به حظیره بنی نجار رفتند و دیدند حسن، حسین را درآغوش دارد و فرشته ای یک بال خود را زیر آن ها فرش کرده و بال دیگر را بروی آنها انداخته، پیغمبر پیاپی آنها را بوسید تا بیدار شدند. چون بیدار شدند پیغمبر حسن علیه السلام را به دوش گرفت و جبرئیل حسین علیه السلام را برداشت و از حظیره بیرون آمد و می گفت: به خدا شما را شرافتمند کنم چنانچه خدای عزوجل شما را شرافتمند کرد.

ابوبکر گفت: یکی از دو کودک را به من بده تا بارت را سبک کنم. فرمود: ای ابابکر! چه خوب بارکشان و چه خوب دو تن سواری باشند ( منظور خود پیامبر و جبرئیل هستند که امام حسن و امام حسین را حمل می کردند )و پدرشان بهتر از آن هاست.

از آن جا تا در مسجد آمدند و فرمود: ای بلال! مردم را نزد من گرد آور. جارچی رسول خدا صلی الله علیه واله در مدینه جار کشید و مردم نزد رسول خدا صلی الله علیه اوله در مسجدجمع شدند. آن حضرت بردو قدم ایستاد و فرمود: ای مردم! شما را آگاه نکنم بر بهترین مردم از نظر

ص: 467

جد و جده ؟ گفتند: چرا یا رسول الله صلی الله علیه واله فرمود: حسن و حسین هستند که جدشان محمد است و جده شان خدیجه علیها السلام دختر خویلد.

ای مردم! شما را دلالت نکنم بربهترین مردم از نظر پدر و مادر؟ گفتند: چرا یا رسول الله ، فرمود: حسن و حسین اند که پدرشان علی است دوست دارد خدا و رسول را و دوستش دارند خدا و رسولش و مادرشان فاطمه دختر رسول خداست.

ای گروه مردم شما را دلالت نکنم بربهتر مردم از نظر عمو و عمه ها؟ چرا یا رسول الله صلی الله علیه واله، فرمود: حسن و حسین اند که عمویشان جعفر بن ابی طالب پرنده در بهشت است با فرشتگان و عمه شان ام هانی دختر ابی طالب است.

ای گروه مردم شما را دلالت نکنم بر بهترین مردم از نظر دائی و خاله؟ چرا یا رسول الله صلی الله علیه اوله، فرمود: حسن و حسین اند که دائیشان قاسم پسر رسول خدا و خاله شان زینب دختر رسول خدا صلی الله علیه اوله است.

سپس با دست اشاره کرد که همچنین خدا ما را محشور کند و فرمود: خدایا تو می دانی که حسن و حسین در بهشتند و جد و جده شان در بهشتند، پدر و مادرشان در بهشتند، عمه وعمه شان در بهشتند و خاله و خاله شان در بهشتند. خدایا تو میدانی هر که دوستشان دارد در بهشت است و هر که دشمنشان دارد در دوزخ است، گوید چون این حدیث را برای شیخ گفتم .

گفت: تو کیستی ای جوان ؟ گفتم: از اهل کوفه ام، گفت: عربی یا مولا؟ گفتم: عربم . گفت: تو که چنین حدیثی می گویی باید این عبا را بپوشی؟ عبای خود را در برم کرد و بر استر خود سوارم نمود که آن را به صد اشرفی فروختم و گفت: ای جوان ! چشمم را روشن کردی به خدا چشمت را روشن کنم و تو را به جوانی دلالت کنم که امروز چشمت را روشن کند. گفتم: دلالت کن.

گفت: من دو برادر دارم یکی پیش نماز است و دیگری مؤذن . آنکه پیش نماز است از نوزادی دوست علی است و آن مؤذن از نوزادی دشمن علی است، گفتم: مرا راهنمائی کن و دستم را گرفت و مرا به در خانه آن پیش نماز آورد. مردی بیرون شد و گفت: من این

ص: 468

عبا و استر را می شناسم به خدا فلانی آنها را به تو نداده جز برای آنکه دوست خدا و رسولی. یک حدیث از فضائل علی بن ابی طالب علیهما السلام برایم باز گو.

گفتم: پدرم از پدرش از جدش برایم روایت کرده که گفت: ما نزد رسول خدا صلی الله علیه واله نشسته بودیم و فاطمه علیها السلام گریان آمد، رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: فاطمه چرا گریه میکنی؟ گفت: پدر جان زنان قریش مرا سرزنش کنند و گویند پدرت تو را به شخصی داده که مالی ندارد.

فرمود: گریه مکن به خدا من تو را به او تزویج نکردم مگر اینکه خدا تو را در بالای عرش به او تزویج کرد و جبرئیل و میکائیل را گواه گرفت. خدا اهل دنیا را بازرسی کرد و از همه مردم پدرت را برگزید و پیغمبرش نمود و بار دوم بازرسی کرد و از همه مردم علی را برگزید و تو را به او تزویج کرد و او را وصی نمود، علی از همه مردم دلدارتر و با حلم ترو باسخاوت تر و از همه در اسلام پیشقدم تر و دانشمندتر است. حسن و حسین دو پسر اویند و آن دو سید جوانان اهل بهشتند و نامشان در تورات شبر و شبیر است و نزد خدا گرامی هستند.

ای فاطمه! گریه مکن به خدا چون روز قیامت شود پدرت دو حله به تن کند و علی دو حله، لواء حمد به دست من است و آن را به علی دهم برای آن که نزد خدا گرامی است .

ای فاطمه ! گریه مکن که چون من نزد رب العالمین دعوت شوم علی با من آید. چون من شفاعت کنم علی همراهم شفاعت کند.

ای فاطمه ! گریه مکن در قیامت منادی خدا ندا کند در سختی های آن روز که ای محمد امروز جد تو چه خوب جدیست. جدت ابراهیم خلیل الرحمن است برادرت چه خوب برادریست علی بن ابی طالب علیهما السلام است.

ای فاطمه! علی در حمل کلیدهای بهشت با من کمک کند و شیعیانش فائزان روز قیامت باشند و فردا در بهشتند، چون چنین گفتم گفت: ای پسر جان تو از کجائی؟ گفتم: اهل کوفه ام. گفت: عربی یا وابسته ؟ گفتم: عربم . سی جامه به تنم کرد و ده هزار

ص: 469

درهم به من داد و گفت: ای جوان ! چشمم را روشن کردی، و من به تو حاجتی دارم . گفتم: برآورده است ان شاء الله. گفت: فردا به مسجد آل فلان بیا تا برادرم را که دشمن علی است ببینی. گوید: آن شب برمن دراز گذشت و صبح آمدم به آن مسجدی که گفته بود و در صف نماز ایستادم و در کنارم جوانی عمامه بر سر بود و به رکوع رفت و عمامه اش از سرش افتاد و دیدم سرش و رویش چون خوک است و نفهمیدم در نمازش چه می گفت. تا امام سلام داد به او گفتم: وای بر تو چه حالی است که به تو می بینم؟ گریست و گفت: به این خانه که می نگری بیا.

رفتم و گفت: من مؤذن آل فلان بودم. هر صبح میان اذان و اقامه هزار بار علی را لعن میکردم و هر روز جمعه چهار هزار بار. از منزلم بیرون آمدم و به خانه ام رفتم و براین دکه که می نگری پشت دادم و در خواب بهشت را دیدم که در آنم و رسول خدا و علی در آن شادند، حسن سمت راست پیغمبر بود و حسین سمت چپش و جامی در برابرش.

فرمود: ای حسن ! مرا بنوشان. جامی به آن حضرت داد و پس از آن فرمود: این جمع را هم بنوشان و آنها هم نو شیدند و گویا فرمود به این هم که تکیه به دکه داده بنوشان . حسن علیه السلام به آن حضرت فرمود: ای جد من به من دستور می دهی که او را هم آب دهم با این که پدرم را هر روز میان اذان و اقامه هزار بار لعن می کند و امروز چهار هزار بار لعن کرده . پیغمبر نزد من آمد و فرمود: تو را چیست که علی را لعن میکنی؟ علی از من است علی را دشنام می دهی و علی از من است و دیدم گویا به رویم تف کرد و پایی به من زد و فرمود: برخیز. خدا نعمتی که به تو داده دگرگون کند. از خواب بیدار شدم و سرو رویم چون خنزیر شده بود.

سپس ابوجعفر منصور به من گفت: این دو حدیث را داشتی؟ گفتم: نه. گفت: ای سلیمان ! حب علی علیه السلام ایمانست و بغض او نفاق است. به خدا او را دوست ندارد جز مؤمن و او را دشمن ندارد جز منافق . گفتم: یا امیرالمؤمنین ! به من امان بده. گفت: در امانی. گفتم: در قاتل حسین علیه السلام چه گویی؟ گفت: به دوزخ رود و در دوزخ است. گفتم: همچنین هرکه فرزندان رسول خدا را بکشد به سوی دوزخ و در دوزخ است.

ص: 470

گفت: ای سلیمان ! ملک عقیم است بیرون شو و آن چه شنیدی بازگو.

19- قال أمیرالمؤمنین علیه السلام:سمعت رسول الله صلی الله علیه واله یقول : أنا سید ولد آدم و أنت یا علی والأئمه من بعدک ساده امتی من أحبنا فقد أحب الله ومن أبغضنا فقد أبغض الله ومن والانا فقد والی الله ومن عادانا فقد عادی الله و من أطاعنا فقد أطاع الله ومن عصانا فقد عصی الله (1).

امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمودند: از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیدم که فرمودند: من بزرگ اولاد آدمم و تویا علی و امامان بعد از تو، بزرگان و آقایان امتم هستید. هر که ما را دوست داشته باشد به حقیقت، خداوند را دوست داشته است و کسی که بغض ما را در دل داشته باشد به حقیقت بغض خداوند را در دل داشته است و کسی که ولایت ما را دارا باشد، ولایت خداوند را دارا می باشد و کسی که ما را دشمن داشته باشد، خدا را دشمن داشته است و کسی که ما را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده و کسی که ما را نافرمانی کند خدا را نافرمانی کرده است.

20- قال رسول الله صلی الله علیه واله: أحب إخوانی إلی علی بن أبی طالب علیهما السلام و أحب أعمامی إلی حمزه(2).

پیامبر خدا صلی الله علیه واله فرمودند: بهترین و محبوب ترین برادرانم نزد من علی بن ابی طالب علیهما السلام است و بهترین عموهایم حمزه علیه السلام می باشد.

21- عن مجاهد عن علی علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه واله لی: یا علی من فارقک فقد فارقنی و فارقنی فقد فارق الله عزوجل(3).

مجاهد از امیرمؤمنان علیه السلام نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه واله به من فرمودند: ای علی!

ص: 471


1- امالی شیخ صدوق /476.
2- همان /553.
3- همان

کسی که از تو جدا شود حقیقتا از من جدا شده است و هر که از من جدا گردد در حقیقت از خداوند عزوجل جدا گردیده است.

22- عن الأصبغ بن نباته قال: قال أمیرالمؤمنین علیه السلام فی بعض خطبه: أیها الناس اسمعوا قولی و اعقلوه عنی فإن الفراق قریب أنا إمام البریه و وصی خیر الخلیقه و زوج سیده نساء هذه الأمه وأبو العتره الطاهره و الأمه الهادیه أنا أخو رسول الله و وصیه وولیه ووزیره وصاحبه وصفیه وحبیبه و خلیله أنا أمیرالمؤمنین وقائد الغر المحجلین وسید الوصیین حربی حرب الله و سلمی سلم الله وطاعتی طاعه الله ، و ولایتی ولایه الله و شیعتی أولیاء الله وأنصاری أنصار الله الذی خلقنی ولم أک شیئاً لقد علم المستحفظون من أصحاب رسول الله محمد أن الناکثین و القاسطین و المارقین ملعونون علی لسان النبی الأمی صلیالله علیه واله وقد خاب من افتری(1).

اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام در ضمن خطبه ای زیبا فرمود: ای مردم! گفتار مرا بشنوید و آن را بفهمید که جدایی نزدیک است. من امام خلقم و وصی بهترین مردمم و پدرعترت طاهره و امامان رهبرم . منم برادر رسول خدا صلی الله علیه واله و وصی و ولی و وزیر و صاحب وصفی و حبیب و خلیلش.منم امیرمؤمنان و پیشوای دست و روسفیدان و وسید اوصیا. نبرد با من نبرد با خداست و سازش با من سازش با خداست .طاعتم ، طاعت خدا و دوستیم دوستی خدا و شیعیانم اولیاء خدا و انصارم انصار خدایند. بدانکه خدا مرا آفریده و چیزی نبودم. (حافظان اصحاب رسول خدا صلی الله علیه واله دانند که ناکثان و قاسطان و مارقان به زبان پیغمبر امی، ملعون هستند و نومید است هر که افترا بندد).

ص: 472


1- امالی شیخ صدوق /605.

23-عن علی قال: قال رسول الله صلیالله علیه واله : إذا کان یوم القیامه یؤتی بک یا علی علی عجله [ناقه] من نور و علی رأسک تاج له أربعه أرکان علی کل رکن ثلاثه أسطر لا إله إلا الله محمد رسول الله علی ولی الله و تعطی مفاتیح الجنه ثم یوضع لک کرسی یغرف بکرسی الکرامه فتقعد علیه ثم یجمع لک الاولون و الآخرون فی صعید واحد، فتامر بشیعتک إلی الجنه وبأعدائک إلی الایر فانت قسیم الجنه و أنت قسیم النار ولقد فازمن تولاک و خسرمن عاداک فانت فی ذلک الیوم أمین الله وحجه الله الواضحه وصلی الله علی محمدو آله الطاهرین (1).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: ای علی! در قیامت تو را سوار بر درشکه ای از نور می آورند و بر سرت تاجی است که چهار رکن دارد و در هر رکنی سه سطر است؛ لا اله الا الله ، محمد رسول الله و علی ولی الله.

کلیدهای بهشت را به تو دهند و تو را بر تخت معروف به تخت کرامت بنشانند و همه مردم از اولین و آخرین بریک پهنای زمین گرد تو باشند و تودستور دهی که شیعیانت را به بهشت و دشمنانت را به دوزخ برند. تویی قسیم جنت، تویی قسیم دوزخ. هر که دوستت دارد رستگار است و هر که دشمنت دارد شقاوتمند است و تو در آن روز امین خدا و حجت آشکار خدایی

ص: 473


1- همان /670.

ادامه حدیث شریف کساء

اشاره

فقلت: نعم ها هو مع ولدیک تحت الکساء.

«فاطمه زهرا علیها السلام فرمودند: در جواب علی علیه السلام گفتم: آری او به همراه دو فرزندت درزیرکساء هستند».

پدران روحانی

رسول خدا صلی الله علیه واله امیرالمؤمنین علیه السلام و همچنین سایرائمه هدی علیهم السلام پدران معنوی و روحانی مرد مند. کما اینکه خود رسول اکرم صلی الله علیه واله هم اشاره فرموده:

أنا و علی أبوا هذه الامه(1).

من و علی دو پدر این امتیم و بعد از آنان علمای شیعه، آنان که در خط و مشی خدا و معصومین علیهم السلام هستند و غرق در دنیا و طاغوت و نفس اماره وحب ریاست و کیاست و تابع شیطان و هوا و هوس و ... نباشند.

حضور چنین علمای وارسته و ربانی هم لازم است. چرا که در روایات دارد که علما هادیان این امت هستند که در واقع وارثان انبیاء و ائمه هدی علیهم السلام و متکفل ایتام آل محمد علیهم السلام می باشند. یتیم فقط این نیست که پدر یا مادر یا هر دو را از دست داده باشند، بلکه یتیم حقیقی مردمی هستند که به معصومین علیهم السلام و پدران روحانی خود دسترسی ندارند. و کسانی که ایشان را به پدران روحانی سوق می دهند و به ایشان وصل می کنند و احکام و معارف دینی را به آنان یاد می دهند، اینها متکفل و سرپرست این مردمند، البته با آن شرایطی که گفته شد. حال فرقی ندارد که این ها مرجع دینی یا مدرس و یا منبری و مولف و ... باشند. همه در امر ارشاد ملت و در ثواب و اجر آن مشترکند.

ص: 474


1- بحار الأنوار 259/23.

یک روایتی در این زمینه از امام عسکری علیه السلام است که فرمود:

قال أبو محمد العسکری علیه السلام: حضرت امرأه عند الصدیقه فاطمه الزهراء علیها السلام فقال: إن لی والده ضعیفه وقد لیس علیها فی أمرصلاتها شیء وقد بعثتنی إلی أسألک فأجابتها فاطمه علیها السلام عن ذلک فثنت فأجابت ثم ثلثت إلی أن عشرت فأجابت ثم خجلت من الکثره فقالت لا أشق علیک یا ابنه رسول الله قالت فاطمه هاتی و سلی عما بدالک أرأیت من اکتری یوماً یصعد إلی سطح بحمل ثقیل و کراه مائه ألف دینار یثقل علیه فقالت لا فقالت اکتریت أنا لکل مسأله بأکثرمن ملء مابین الثری إلی العرش ولولواً فأحری أن لا یثقل علی سمعت أبی صلی الله علیه واله یقول إن علماء شیعتنا یحشرون فیخلع علیهم من خلع الکرامات علی قدر کثره علومهم و جدهم فی إرشاد عباد الله حتی یخلع علی الواحد منهم ألف ألف حله من نورثم یندای منادی ربنا عزوجل أیها الکافلون لأیتام آل محمد صلی الله علیه واله الناعشون لهم عند انقطاعهم عن آبائهم الذین هم أئمتهم هؤلاء تلامذتکم والأیتام الذی کفلتموهم ونعشتموهم فاخلعوا علیهم خلع العلوم فی الدنیا فیخلعون علی کل واحد من أولئک الأیتام علی قدرما أخذوا عنهم من العلوم حتی إن فیهم یعنی فی الأیتام لمن یخلع علیه مائه ألف خلعه وکذلک یخلع هؤلاء الأیتام علی من تعلم منهم ثم إن الله تعالی یقول أعیدوا علی هؤلاء العلماء الکافلین للأیتام حتی تتموا لهم خلعهم و تضعفوها لهم فیتم لهم ما کان لهم قبل أن یخلعوا علیهم ویضاعف لهم و کذلک من یلیهم ممن خلع علی من یلیهم وقالت فاطمه علیها السلام یا أمه الله إن سلکه من تلک الخلع لأفضل مما طلعت علیه الشمس ألف ألف مره و

ص: 475

ما فضل فانه مشوب بالتنغیص و الکدر(1).

زنی به حضور حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا علیها السلام مشرف شد و عرض کرد: من مادری دارم که در نماز، مسئله ای برای او پیش آمده و مرا خدمت شما فرستاده که از حضور مبارکتان آن مسئله را بپرسم. حضرت زهرا علیها السلام فرمود: هرچه می خواهی بپرس. او مسئله را گفت و حضرت جواب دادند و تا ده مسئله پرسید و از وجود مبارک آن حضرت جواب شنید. پس از آن خجالت کشید که دوباره سؤال کند و گفت: ای دختر رسول خدا صلی الله علیه واله دیگر نمی خواهم بر شما سخت بگذرد. (از زیاد پرسیدن مسئله)

حضرت فاطمه علیها السلام فرمودند: هرچه برای تو پیش آمده و سؤال شرعی داری بپرس. آیا شخصی که صد هزار دینار کرایه گرفته تا بار سنگینی را به بالای پشت بام ببرد، این بار برایش سنگینی می کند؟ عرض کرد: نه.

حضرت فرمودند: من برای یک مسئله شرعی که جواب تو را بدهم پاداشی بیشتر از آنچه بین زمین و عرش است از لؤلؤ و مرجان دریافت می کنم. پس سزاوار است که با این پاداش و اجر، جواب این مسائل برای من سنگین نباشد.

از پدرم رسول الله صلی الله علیه واله شنیدم که فرمود: علمای شیعیان ما روز قیامت حاضر می شوند و به ایشان به اندازه آنچه از علوم دینی فرا گرفته اند و یاد داده اند و به اندازه زیادی علومشان و تلاش و کوششان در راهنمایی بندگان خدا، خلعت می پوشانند تا اینکه به هر کدام از آنان هزار هزار حله از نور خلعت می دهند. پس از آن منادی از جانب خداوند متعال ندا می زند:کجایند کافلین و سرپرست ایتام آل محمد علیهم السلام.

آن کسانی که نیکی و محبت در حق ایتام آل محمد علیهم السلام کردند. مردمی که دستشان از صاحب اصلی و پدران روحانی یعنی ائمه هدی علیهم السلام قطع شده بود و شاگردان شما بودند و آن ایتامی که شما متکفل آنان بودید و علوم و معارف را به آنان تعلیم دادید و در حق آنان لطف و احسان کردید.

ص: 476


1- بحار الانوار3/2.

پس به علما به اندازه علومی که در دنیا در حق مردم و ایتام آل محمد علیهم السلام بذل و بخشش کردند خلعت و کرامت می دهند و به هرکدام صدهزار خلعت نور عطا می کنند و همچنین در حق مردمی که از ائمه خود دستشان کوتاه بود، متقابلاً به اندازه علومی که از این علما و دانشمندان فرا گرفته اند خلعت عطا می شود و برای آنان خلعت و کرامت ها... را چند برابر می کنند.

همچنین به شاگردان آنان تا آخر به ترتیب خلعت و کرامت اعطا می شود. پس از آن وجود مقدسه فاطمه زهرا علیها السلام فرمودند: ای کنیز خدا و بنده او بدان که یک نخ از این خلعت ها برتر است از آنچه که خورشید هزار هزار برابر براو بتابد.

ص: 477

ادامه حدیث شریف کساء

اشاره

فاقبل علئ نحو الکساء وقال السلام علیک یا رسول الله أتأذن لی ان اکون معکم تحت الکساء ؟

«پس حضرت علی علیه السلام به طرف کساء رفت و عرض کرد: سلام بر تو باد ای رسول خدا صلی الله علیه واله! آیا به من رخصت می فرمایی که با شما در زیر کساء باشم؟ »

شرح و توضیح:

در مورد کلمات اذن و سلام مفصلاً قبلاً توضیح داده شده است . در اینجا فقط یک نکته لازم به ذکر است و آن ارادت و علاقه و محبت امیرالمؤمنین علیه السلام به وجود مبارک رسول الله صلی الله علیه واله است.

اعتقاد حضرت علی علیه السلام به پیامبرصلی الله علیه واله

اولاً پیامبر حق مربی بر حضرت علی علیه السلام دارد. لذا این یک نکته ادبی است که می فرماید: یا رسول الله صلیالله علیه واله! آیا به من اذن می فرمایی.

این یک خواهش و یک تمنا است. با اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام خود یکی از اصحاب کساء است؛ اما می بینیم در تمام مراحل زندگی از بدو کودکی تا آخرین لحظه عمر شریف خود پیامبر اکرم صلی الله علیه واله را با عظمت یاد می نماید و فضائل و مناقب آن بزرگوار را یادآور می شود.

هنگامی که حضرت علی علیه السلام دوران شیرخوارگی خود را می گذراند، پیامبر اکرم صلی الله علیه واله می فرمود: گهواره حضرت علی علیه السلام را نزدیک رختخواب من بگذارید. رسول خدا صلیالله علیه واله شخصا متصدی تربیت ایشان شد. بدنشان را شستشو می داد، شیر درگلوی حضرت می ریخت. در وقت خواب گهواره علی علیه السلام را می جنباند. موقع بیداری با حضرت علی علیه السلام سخن می گفت . و او را به سینه مبارک خود می چسبانید. آن حضرت را برای گردش به کوه های مکه، شکاف کوه ها، رودبارها و جاده ها می برد

ص: 478

و علوم و اسرار الهی را در گوش آن بزرگوار می خواند .

ثانیاً حضرت علی علیه السلام در لیله المبیت هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه واله، امیرالمؤمنین علیه السلام را در جریان گذاشت که مشرکین قصد جان مرا کرده اند، آیاتو به جای من یک شب می خوابی؟ حضرت عرض کردند: اگر من جای شما بخوابم جان شما به سلامت است؟

پیامبرصلی الله علیه واله فرمودند: آری. حضرت علی علیه السلام فرمودند: من حاضرم جان خود را فدای شما کنم و جان شما سالم بماند. این ارادت و محبت علی علیه السلام به رسول الله صلی الله علیه واله است. آنقدر این مسئله مهم بود که این آیه مبارکه نازل شد:

«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ»(1)

ص: 479


1- سوره بقره آیه 207.

ادامه حدیث شریف کساء

اشاره

قال له وعلیک السلام یا آخی یا وصیی وخلیفتی صاحب لوائی قد اذنت لک فدخل علئ تحت الکساء.

«پیغمبرصلی الله علیه واله به او فرمود: و بر تو باد سلام ای برادرم وای وصی و جانشین و صاحب لوای من. قطعاً به تو اجازه دادم. پس علی علیه السلام در زیرکساء رفت».

اما اخوت، منظور اخوت معنوی است و کلمه وصی اعم از خلیفه است و تأکید بیشتری دارد. یعنی وصایت هم خلیفه را در بردارد و هم وصی بودن آن حضرت را و در وصی خلافت نهفته است ولی در خلافت وصایت نهفته نیست. و گفتار آن بزرگوار که فرمود تو صاحب لوای من (صاحب پرچم من) هستی احتمال دارد که منظور صاحب پرچم در دنیا باشد زیرا که حضرت علی علیه السلام در بسیاری از جنگ های رسول خدا صلی الله علیه واله حامل لواء و پرچم بود و احتمال هم دارد که مراد اعم باشد از مادی و معنوی یعنی هم در دنیا و هم در آخرت، پرچم دار بوده اند، که یقیناً هم در دنیا و هم در آخرت، امیرالمؤمنین علیه السلام صاحب لواء و پرچم دار رسول خدا صلی الله علیه واله بوده و هست.

سه منصب از امیرالمؤمنین علیه السلام وصایت، خلافت و صاحب لواء (حمد)

در این فراز از حدیث کساء سه منصب و سه سمت از رسول اکرم صلی الله علیه واله برای امیرالمؤمنین علیه السلام بیان شده است. روشن ترین توصیه به امامت و جانشینی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مسئله جریان غدیرخم است که براحدی از مردم مخفی نیست. دوست و دشمن این قضیه را می دانند. ما اکتفا می کنیم به اصول کافی که نص امامت امیرالمؤمنین علیه السلام است.

1- عن أبی عبد الله صلی الله علیه واله قال: فلما رجع رسول الله صلی الله علیه واله من حجه الوداع نزل علیه جبرئیل علیه السلام فقال:

«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ

ص: 480

مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ»(1)

فنادی الناس فاجتمعوا و أمر بسمرات فقم شوکهن ثم قال صلی الله علیه واله: یا أیها الناس من ولیکم و أؤلی بکم من أنفسکم ؟ فقالوا: الله ورسوله. فقال: من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه وعاد عاداه ثلاث مرات(2)...

چون رسول خدا صلی الله علیه واله از حجه الوداع بازگشت. جبرئیل علیه السلام بر او نازل شد و گفت:

«ای پیغمبر! آنچه از پروردگارت به تو نازل شده ابلاغ کن و اگر ابلاغ نکنی رسالت او را نرسانیده ای. خدا تو را از شر مردم نگه می دارد همانا خدا کافران را هدایت نمی کند».

پیغمبرصلی الله علیه واله فریاد زد و مردم گرد آمدند و دستور داد تا تیغ های بوته های خار را تراشیدند. (تا بتوان روی آن ها نشست و ایستاد) سپس آن حضرت فرمود: ای مردم! ولی شما و سزاوارتر به شما کیست؟ گفتند: خدا و رسولش. پس فرمود: هر که من مولای او هستم علی علیه السلام مولای اوست خدایا دوست او را دوست بدار و دشمن او را دشمن دار تا سه بار....

2- عن أبی جغرعلیه السلام قال سمعته یقول: لما أن قضی محمد نبوته و استکمل أیامه أوحی الله تعالی إلیه أن یا محمد قد قضیت نبوتک و استکملت أیامک فاجعل العلم الذی عندک و الإیمان والإسم الاکبرو میراث العلم وآثار علم النبوه فی أهل بیتک عند علی بن أبی طالب فإنی لن أقطع العلم والإیمان و الإسم الأکبر میراث العلم و آثار علم النبوه من العقب من ذریتک کما لم أقطعهامن ذریات الأنبیاء(3).

ابوحمزه ثمالی گوید: شنیدم امام باقر علیه السلام می فرمود: چون محمد صلی الله علیه واله وظیفه نبوت

ص: 481


1- سوره مائده آیه 67.
2- کافی 294/1 .
3- کافی 293/1؛ تفسیر نور الثقلین 55/6

خود را انجام داد و عمرش به پایان رسید، خدای تعالی به او وحی کرد: ای محمد! نبوت را گذرانیدی و عمرت به آخر رسید. اکنون آن دانشی که نزد توست و ایمان و اسم اکبر و میراث علم و آثار علم و نبوت خاندان خود را به علی بن ابی طالب علیهما السلام بسپار. زیرا من هرگز علم و ایمان و اسم اکبرو میراث علم و آثار علم نبوت را از نسل و ذریه تو قطع نکنم چنانچه از ذریه های پیغمبران قطع نکردم.

3- عن أبی الجارود عن أبی جعفرعلیه السلام قال لما أنزل الله علی نبیه:

«یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک و إن لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس إن الله لا یهدی القوم الکافرین»

قال فأخذ رسول الله صلی الله علیه واله بید علی علیه السلام فقال یا أیها الناس إنه لم یکن نبی من الأنبیاء ممن کان قبل الاوقد عمرثم دعاه الله فأجابه وأوشک أن أدعی فأجیب و أنا مسئول و أنتم مسئولون فما انتم قائلون قالوا نشهد أنک قد بلغت ونصحت و أدیت ما علیک فجزاک الله أفضل ما جزی المرسلین فقال اللهم اشهد ثم قال یا معشرالمسلمین لیبلغ الشاهد الغائب أوصی من آمن بی و صدقنی بولایه علی إلا أن ولایه علی ولایتی و ولایتی ولایه ربی عهداً عهده إلی ربی و أمرنی أن أبلغکموه ثم قال هل سمعتم ثلاث مرات یقولها فقال قائل قد سمعنا یا رول الله (1)

ابی جارود از امام باقر علیه السلام روایت کرده: هنگامی که آیه شریفه: «یا ایها الرسول بلغ ما أنزل الیک من ربک»بر پیامبرش صلی الله علیه واله نازل شد، پیامبرصلی الله علیه واله دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: ای مردم! پیامبری قبل از من نبوده مگر اینکه زندگی کرد و سپس خدا را خواند و او را اجابت کرد. (یعنی خدا را در وقت مردن و رفتن از این جهان لبیک گفت). مرگ من هم نزدیک است و من هم فرمان او را اجابت می کنم و من مسئولم و

ص: 482


1- تفسیر عیاشی 334/1 ؛ بحار الانوار141/37.

شما هم مسئولید.

شما درباره من چه قضاوتی می کنید ؟ همه گفتند: ما شهادت و گواهی میدهیم به اینکه آنچه که بر عهده ات بود رساندی و تبلیغ کردی، خداوند به تو جزای خیر دهد، بهترین جزا و پاداشی که به مرسلین می دهد.

پس فرمود: خدایا تو گواه باش. سپس فرمود: ای مسلمانان ! پس باید حاضران به غایبان برسانند. من به کسانی که به من ایمان آوردند و من را تصدیق کردند، به ولایت علی علیه السلام وصیت می کنم. آگاه باشید که ولایت علی علیه السلام ولایت من است و ولایت من ولایت پروردگارم من است و خداوند برای انجامش از من پیمان گرفته است و مرا به رساندن آن برای شما فرمان داده است.

سپس فرمود: آیا شنیدید؟ و آن را سه بار تکرار فرمودند. پس کسی گفت: شنیدیم ای پیامبر خدا!

شاهد دیگر بر این مطلب این آیه شریفه است:

«إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»(1)

«ولی و سرپرست شما تنها خدا و رسول اوست و کسانی که ایمان آورده اند؛ همان ها که نماز را به پا می دارند و در حال رکوع زکات میدهند».

به اتفاق همه مفسرین اعم از خاضه و عامه گفته اند، این آیه شریفه در حق حضرت علی علیه السلام نازل شده است. خدا در قرآن می فرماید: جز این نیست که اولی به تصرف و حاکم بر امور دینی و دنیوی شما، خدا و رسول او و آن کسانی هستند که ایمان آورده اند و نماز به پا داشته و در حال رکوع زکات می دهند.

جمیع مفسران از علمای شیعه و سنی گفته اند: آیه در شأن علی بن ابی طالب علیهما السلام نازل شده و شیعه از این آیه، استدلال می کند که امامت حق شاه اولیاء و خلافت

ص: 483


1- سوره مائده آیه 55.

منصب علی مرتضی علیه السلام است؛ زیرا که ولی در این آیه شریفه به معنی متصرف در امور مسلمانان است، چنانچه این آیه کریمه به این معنا می باشد: «النَّبِیُّ أَوْلَیٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»(1)

1-انس بن مالک می گوید: من روزی در خدمت رسول خدا صلی الله علیه واله بودم که آن حضرت از حجره بیرون رفت و متوجه مسجد شد. علی بن ابی طالب علیهما السلام را در مسجد در حال نماز دید و در آن حال سائلی بر بیچارگی خود می نالید و درخواست چیزی میکرد و چون صدای سائل به گوش امیرالمؤمنین علیه السلام رسید، حضرت با دست مبارک خود به سائل اشاره کرد و سائل دریافت که آن حضرت خاتم (انگشتر) را به او بخشیده . پس بیامد و آن انگشتر را از انگشت آن حضرت بیرون آورد و بسیار خوشحال شد.

چون حضرت علی علیه السلام از نماز فارغ شد به طرف منزل آمد. رسول خدا صلی الله علیه واله آن حضرت را خواست. امیرالمؤمنین علیه السلام حاضر شد. پیامبرصلی الله علیه واله فرمود: ای علی! امروز چه عملی در راه خدا انجام دادی. آن حضرت جریان سائل را عرض کرد. فرمود: یا علی ! گوارا و مبارک باشد و خوشحال باش که خداوند عزوجل در حق تو آیهای نازل فرمود و این آیه را تلاوت فرمود: انما ولیکم...(2)

2- عن ابن عباس فی قول الله تعالی: «إنما ولیکم الله ورسوله»یعنی ناصرکم الله «ورسوله »یعنی محمداً صلی الله علیه واله ثم قال: «والذین آمنوا»فخص من بین المؤمنین علی بن أبی طالب علیهما السلام فقال:«الذین یقیمون الصلاه »یغنی یتمون وضوءها و قراءتها و رکوعها و سجودها و خشوعها فی مواقیتها «و یؤتون الزکاه وهم راکعون»و ذلک أن رسول الله صلی الله علیه واله صلی یؤماً بأصحابه صلاه الظهر و انصرف هو و أصحابه فلم یبق فی المسجد غیر علی قائماً

ص: 484


1- سوره احزاب آیه 6.
2- منهج الصادقین 257/3نقل از ابن مغازلی شافعی.

یصلی بین الظهر و العصر إذ دخل [المسجد] فقیر من فقراء المسلمین فلم یرفی المسجد أحداً خلا علیا فأقبل نحوه فقال: یا ولی الله بالذی یصلی له أن تتصدق علی بما أمکنک. وله خاتم عقیق یمانی أحمر[کان] یلبسه فی الصلاه فی یمینه فمد یده فوضعها علی ظهره و أشار إلی السائل بنزعه، فنزعه ودعاله، ومضی وهبط جبرئیل فقال النبی صلی الله علیه واله لعلی: لقد باهی الله بک ملائکته الیوم، اقرأ إنما ولیکم الله ورسوله(1).

ابن عباس گفت: «إنما ولیکم الله و رسوله»یعنی یاور شما خدا و پیامبر او محمد صلی الله علیه واله است، سپس فرمود: «و الذین آمنوا»ازمیان مؤمنان علی بن ابی طالب علیهما السلام را برگزید و گفت:«الذین یقیمون الصلاه»یعنی وضو و قرائت و رکوع و سجود و خشوع آن را در اوقات آن کامل می کنند. «ویؤتون الزکاه وهم راکعون»و این مربوط به این جریان است که روزی پیامبر صلی الله علیه واله با اصحاب خود نماز ظهر را خواند و او و اصحابش رفتند و در مسجد کسی جز علی علیه السلام نماند، که میان ظهر و عصر نماز می خواند، در این هنگام فقیری از فقرای مسلمانان به مسجد وارد شد و در مسجد جز حضرت علی علیه السلام ، کسی را ندید، پس به طرف او آمد و گفت: ای ولی خدا تو را سوگند به کسی که به او نماز خوانده می شود، آن مقدار که در توان داری مرا صدقه بده ، حضرت علی علیه السلام که یک انگشتر عقیق یمنی سرخ داشت و آن را در وقت نماز به دست راست خود می کرد، دستش را دراز کرد و آن را بر پشت کمر خود نهاد و به سائل اشاره کرد که آن را در آورد و او انگشتر را در آورد و به علی علیه السلام دعا کرد و رفت. جبرئیل نازل شد.

پیامبر صلی الله علیه واله به حضرت علی علیه السلام فرمودند:

همانا امروز خداوند به وسیله تو بر فرشتگانش مباهات کرد، بخوان:

«وإنما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه ویؤتون الزکاه وهم راکعون »

ص: 485


1- شواهد التنزیل 212/1.

3- عن عطاء بن السائب[ فی قوله تعالی]: إنما ولیکم الله و رسوله الآیه- قال: نزلت فی علی علیه السلام مربه سائل وهو راکع فناوله خاتمه(1).

عطاء بن سائب گوید: این آیه شریفه در حق حضرت علی علیه السلام نازل شده که سائلی به او گذشت و در حالی که حضرت علی علیه السلام در رکوع نماز بود، آن انگشتر را به او داد.

4- عن أبی الجارود عن أبی جعفرعلیه السلام فی قول الله عزوجل:

«إنما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا...»

قال إن رهطاً من الیهود أسلموا منهم عبد الله بن سلام وأسد و ثعلبه و ابن یامین و ابن صوریا فأتوا النبی صلی الله علیه واله فقالوا : یا نبی الله إن موسی علیه السلام أوصی إلی یوشع بن نون فمن و صیک رسول الله ومن ولینا بعدک فنزلت هذه الایه:

«انما ولیکم الله ورسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه ویؤتون الزکاه وهم راکعون»

ثم قال رسول الله صلی الله علیه واله : قوموا فقاموا فأتوا المسجد فإذا سائل خارج. فقال: یا سائل أما أعطاک أحد شیئاً. قال: نعم هذا الخاتم. قال: من أعطاکه. قال: أعطانیه ذلک الرجل الذی یصلی. قال: علی أی حال أعطاک قال: کان راکعاً. فکبر النبی صلی الله علیه واله وکبر أهل المسجد.

فقال النبی صلی الله علیه واله: علی بن أبی طالب ولیکم بعدی . قالوا رضینا بالله رباً و بالإسلام دیناً و بمحمدنبیاً و بعلی بن أبی طالب ولیا فأنزل الله عزوجل: «وَمَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ»(2)

ص: 486


1- همان /218
2- سوره مائده آیه 56.

فروی عن عمربن الخطاب أنه قال: والله لقد تصدقت بأربعین خاتماً وأنا راکع لینزل فی ما نزل فی علی بن أبی طالب علیهما السلام فما نزل(1).

امام باقرعلیه السلام در تفسیر قول خدای عزوجل که می فرماید: «همانا ولی شما خدا و رسول او است و آنان که ایمان دارند تا آخر آیه»، فرمود: جمعی از یهودیانی که مسلمان شده بودند مانند عبدالله بن سلام، اسد، ثعلبه ، ابن یامین و ابن صوریا نزد پیغمبرصلی الله علیه واله آمدند و گفتند: یا نبی الله ! موسی علیه السلام یوشع بن نون را وصی خود کرد. وصی شما کیست ؟ چه کسی پس از تو سرپرست ماست ؟ این آیه نازل شد که: «ولی شما خدا و رسول اوست و آن کسانی که ایمان آوردند و نماز را به پا داشتند و زکات پرداخت کردند در حالی که دررکوعند ».

سپس رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: برخیزید. برخاستند و به مسجد آمدند.

ناگاه سائلی بیرون می آمد. پیامبرصلی الله علیه واله فرمود: ای سائل! کسی چیزی به تو نداد؟گفت: چرا! این خاتم را دادند.

فرمود: چه کسی به تو داد؟ گفت: مردی که نماز می خواند.

فرمود: در چه حالی به تو خاتم را داد ؟ گفت: در حال رکوع.

پیغمبراکرم صلی الله علیه واله تکبیر گفت و اهل مسجد هم تکبیر گفتند. سپس فرمود:

علی بن ابی طالب علیهما السلام پس از من ولی شما است. گفتند: به پروردگاری خدا و به دین اسلام و به پیغمبری محمد و به ولایت علی بن ابی طالب علیهما السلام خشنودیم. سپس خداوند این آیه را فرستاد:

«و هرکه خدا و رسولش و آن کسانی که ایمان آوردند را ولی خود می داند (بداند) به راستی حزب خداغالب است».

از عمربن خطاب روایت شده که من چهل خاتم در حال رکوع صدقه دادم تا درباره من نیز این آیه نازل شود ، اما چیزی نازل نشد.

ص: 487


1- امالی شیخ صدوق /124؛ تفسیر البرهان 477/2.

5- حدیث لوح معرفی اسامی ائمه هدی علیهم السلام و توصیه به ولایت آنان

روی أبو بصیر عن أبی عبد الله الصادق علیه السلام أنه قال:قال أبی محمد بن علی لجابربن عبد الله الأنصاری: إن لی إلیک حاجه متی یخف علیک أن أخلوبک قال عنها. قال له جابر: فی أی الأحوال احببت فخلا به أبی فی بعض الأوقات وقال له: یا جابر أخبرنی عن اللوح الذی رأیته فی ید أمی فاطمه وما أخبرتک به أمی أنه فی ذلک اللوح مکتوب.

فقال جابر: أشهد بالله أنی دخلت علی امک فاطمه علیها السلام فی حیاه رسول الله صلی الله علیه اوله فهناتها بولاده الحسین علیه السلام ورایت فی یدها لوحاً أخضرفظننت أنه من زمرد و رأیت فیه کتاباٌ أبیض شبه نور الشمس فقلت لها: بأمی و أبی أنت یا بنت رسول الله ما هذا اللوح ؟ فقالت علیه السلام : هذا اللوځ أهداه الله تعالی إلی رسول الله صلی الله علیه واله فیه اسم أبی و اسم بعلی و اسم ابنی و أسماء الأوصیاء من ولدی فاطانیه أبی لیسرنی بذلک. قال جابز فاعطتنیه أمک علیه السلام فقراته و استنسخته . قال له أبی: فهل لک یا جابران تعرضه علی؟ قال: نعم فمشی معه أبی حتی انتهی إلی منزل جابر و أخرج إلی أبی صحیفه من رق و قال: یا جابر انظر فی کتابک لأقرأ علیک فنظر جابر فی نسخته و قرا أبی فما خالف حرف حرفاً. قال جابر: فأشهد بالله أنی هکذا رأیت فی اللوح مکتوباً.

بسم الله الرحمن الرحیم * هذا کتاب من الله العزیز العلیم لمحمدنبیه و رسوله و نوره و سفیره و حجابه و دلیله نزل به الروح الأمین من عند رب العالمین عظم یا محمد أسمائی و اشکر نعمائی ولا تجحد آلائی فإنی أنا الله لا إله إلا أنا قاصم الجبارین و مذل الظالمین ودیان یؤم الدین لا إله إلا أنا من رجا غیر فضلی أو خاف غیرعدلی عذبته عذاباً لا أعذبه أحداً من

ص: 488

العالمین فإیای فاعبد و علی فتوکل إنی لم أبعث نبیاً فاکملت أیامه و انقضت مدته إلا جعلت له وصیا و إنی فضلتک علی الأنبیاء وفضلت وصیک علی الأوصیاء و أکرمتک بشبلیک بعده وسبطیک الحسن و الحسین فجعلت حسناً معدن علمی بعد انقضاء مده أبیه وجعلت حسینا خازن علمی و أکرمه بالشهاده وختمت له بالسعاده و هو أفضل من استشهد وأرفع الشهداء درجه و جعلت کلمتی التامه معه وحجتی البالغه عنده، بعترته أثیب وأعاقب اولهم علی سید العابدین وزین أولیائی الماضین وابنه شبیه جده المحمود محمد الباقرلعلمی و المعدن لحکمتی سیهلک المرتابون فی جعفر الصادق الراد علیه کالراد علی حق القول منی لاکرمن مثوی جعفر و لاسرنه فی أشیاعه أنصاره وأولیائه و انتجب بعده موسی و أتیح بعده فتنه عمیاء حندس ألا إن خیط فرضی لا ینقطع وحجتی لا تخفی وإن أولیائی لا یشقون ألا ومن جحد واحداً منهم فقد جحد نعمتی و من غیرآیه من کتابی فقد افتری علی ویل للمفترین الجاحدین عند انقضاء مده عبدی موسی و حبیبی و خیرتی. ألا إن المکذب بالثامن مکذب بکل أولیائی علی ولیی ناصری ومن أضع علیه أعباء النبوه و أمنحه بالاضطلاع بها یقتله عفریت مستکبریدفن بالمدینه التی بناها العبد الصالح إلی جنب شر خلقی حق القول منی لاقرن عینه بمحمد ابنه و خلیفته من بعده و و وارث علمه وهو معدن علمی و موضع سری و حجتی علی خلقی لا یؤمن به عبد إلا جعلت الجنه مثواه وشفعته فی سبعین من أهل بیته کلهم قد استؤجب النار و أختم بالسعاده لإبنه علی ولیی و ناصری و الشاهد فی خلقی و أمینی علی وحیی أخرج منه الداعی إلی سبیلی و الخازن لعلمی الحسن العسکری ثم أکمل دینی بابنه محمد

ص: 489

رحمه للعالمین علیه کمال موسی و بهاء عیسی و صبر أیوب سید أولیائی سیذل أولیائی فی زمانه و تتهادی رءوسهم کما تتهادی رءوس الترک و الدیلم فیقتلون و یحرقون و یکونون خائفین مرعوبین وجلین تصبع الأرض بدمائهم ویفشو الویل و الرنه فی نسائهم أولئک أولیائی حقا بهم أدفع کل فتنه عمیاء حندس و بهم اکشف الزلازل و أرفع الاصارو الاغلال(1).

«أُولَٰئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَهٌ ۖ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»(2)

ابابصیر از حضرت صادق علیه السلام نقل نموده که آن حضرت فرمود: پدرم امام باقر علیه السلام به جابر بن عبدالله انصاری فرمود: با تو کاری دارم. چه وقت برایت راحت تر است که تنها نزد من آیی تا مطلبی را از تو بپرسم ؟ جابر گفت: هر وقت که شما بخواهی. بالاخره یک روز پدرم با جابر خلوت نموده و فرمودند: درباره لوحی که در دست مادرم حضرت فاطمه علیها السلام دخت گرامی رسول خدا صلی الله علیه واله دیده ای و مطالبی که درباره آن برایت فرموده، برایم بگو.

جابر عرض کرد: خدا را گواه می گیرم (روزی) در زمان رسول خدا صلی الله علیه واله جهت تبریک و تهنیت تولد امام حسین علیه السلام به خدمت مادرت حضرت زهرا علیها السلام رسیده بودم که در دست آن حضرت لوح سبز رنگی دیدم که گمان کردم از زمرد است و در آن لوح نوشته ای سفید به درخشش نور خورشید بود. عرض کردم: پدرم و مادرم به فدایت ای دخت پیامبرصلی الله علیه واله! این لوح چیست؟ فرمودند: این لوح را خداوند به رسولش اهدا فرموده است و در آن اسامی پدر و شوهر و نیز دو پسرم و اسم اوصیای از فرزندانم نوشته شده است و پدرم آن را به عنوان مژدگانی به من عطا فرموده. جابر افزود: سپس مادرت آن را به من داد. من آن را خواندم و از آن نسخه ای برداشت نمودم.

ص: 490


1- بشاره المصطفی الشیعه المرتضی /383؛ احتجاج طبرسی 146/1 ؛ الصراط المستقیم 153/2-157؛ر.ک:[فرائد السمطین 103/2-107]
2- سوره بقره آیه 157.

امام صادق علیه السلام فرمود: پدرم به جابر گفت: آن را به من نشان می دهی؟عرض کرد: آری. آنگاه پدرم با جابر به منزل او رفت. سپس پدرم صحیفه ای از پوست را درآورده و گفت: ای جابر! تو در آن نوشته ات نگاه کن تا برایت بخوانم. جابر نیز در نسخه اش نگریست و پدرم خواند و هیچ حرفی با حرفی اختلاف نداشت. آنگاه جابر گفت: خدا را شاهد می گیرم که من به همین ترتیب در آن لوح نوشته ای دیدم.

بسم الله الرحمن الرحیم . این نامه ای از خداوند عزیز حکیم برای محمد صلی الله علیه اوله رسول و نور و سفیر و حاجب و دلیل اوست که روح الأمین (جبرئیل) آن را از نزد رب العالمین نازل نمود. ای محمد! اسامی مرا بزرگ بدار و نعمت هایم را شکر کن و آن ها را انکار مکن. همانا منم الله که جزمن معبودی نیست، منم درهم کوبنده جباران و خوار کننده ستمگران و پاداش دهنده روز جزا. هیچ معبودی جز من نیست. هرکه امید به غیر فضل من ببندد یا از غیر عدالت من بترسد او را عذابی نمایم که هیچ کس را عذاب نکرده باشم پس تنها مرا بپرست و فقط بر من توکل کن.

و این را بدان که من هیچ پیامبری را مبعوث نکردم، جز آنکه در پایان رسالتش برای او وصی و جانشینی قرار دادم. من تو را بر تمام انبیاء و وصیت را بر تمام اوصیا فضیلت و برتری دادم و تو را به دو نوه شیرزاده ات گرامی داشتم. پس حسن علیه السلام را پس از پایان روزگار پدرش، کانون علم خود قرار دادم و حسین علیه السلام را گنجینه دار وحی خود نمودم. و او را به شهادت گرامی داشتم. او از همه شهدا برترو مقامش از همه آنان بالاتر است و کلمه تامه ام را همراه او و حجت رسا و بالغه ام را نزد او گذاردم. به واسطه عترت او ثواب دهم و مجازات کنم.

نخستین فرد از عترت، نامش «علی»است. او سرور عابدان و زینت اولیای گذشته من است. سپس پسر او که نامش همچون جد محمود خود «محمد صلی الله علیه واله است»او شکافنده علم و کانون حکمت من است و «جعفر»که شک کنندگان درباره او به هلاکت رسند. هر که او را نپذیرد مرا نپذیرفته.وعده من حق است که مقام جعفر را گرامی داشته و به واسطه پیروان و یاران و دوستانش خوشحال و مسرورش سازم و

ص: 491

«موسی»که پس از او برگزیدم و پس از او فتنه و آشوبی کور و تاریک واقع شود. بدانید که رشته فرض و وجوب من پاره نمی شود و حجت من پنهان نمی ماند و دوستان من به شقاوت نمی افتند.

بدانید هر کس که یکی از آنان را انکار کند بی شک نعمت مرا انکار نموده و هر که آیه ای از کتاب مرا تغییر دهد بر من دروغ بسته است و وای بر دروغ گویان و منکران. پس از پایان کار موسی بنده و دوست برگزیده ام، بدانید هرکه هشتمین را تکذیب کند، همه اولیایم را تکذیب نموده. «علی»ولی و یاور من است. بارهای سنگین نبوت را بر دوش او می گذارم وتوسط آن به او قدرت و توانمندی می دهم و در آخر مرد پلید و متکبری او را می کشد و در شهری که آن را بنده صالح [ذوالقرنین ]بنا نهاده است در کنار بدترین مخلوقم به خاک دفن می شود.

فرمان و وعده من محقق و ثابت است که او را به وجود پسر و جانشینش «محمد»خوشحال خواهم ساخت. همان که وارث علم من و کانون حکمت و محل اسرار من است و او حجت من بر خلقم می باشد. هر بنده ای که به او ایمان آورد بهشت را جایگاهش سازم و شفاعت او را درباره هفتاد تن از خانواده اش که همگی مستحق عذاب دوزخند قبول نمودم و عاقبت کار فرزندش «علی»را که دوست و یاور من و گواه در میان خلق است و امین وحی من می باشد، ختم به خیر و سعادت گردانم. از او فرزندی به وجود آورم به نام «حسن»که مردم را به راه من دعوت می کند و خزانه دار گنجینه علم من است. سپس دینم را توسط پسر او «محمد»که مایه رحمت همه جهانیان است کامل کنم. او برخوردار از کمال موسی، نورانیت عیسی، صبر ایوب بوده و سید و سرور همه اولیای من است. در ایام غیبت او دوستانم ذلیل و خوار می شوند تا آنجا که سرهای آنان را همچون سرهای ترک و دیلم (کفار) برای هم هدیه می فرستند و آنان را بکشند و بسوزانند. در آن روزگار اولیایم ترسان و وحشت زده اند و پیوسته زمین از خونشان رنگین شود و ناله و فغان در میان زنانشان بلند گردد. آری آنان دوستان حقیقی من می باشند. توسط همانان هرفتنه کوری را دفع کنم و از برکت ایشان هر

ص: 492

شبهه و مصیبت و سختی را مرتفع سازم آنانند که درودها و بخشایشی از پروردگارشان برآن هاست و ایشانند راه یافتگان.

6- عن أبی عبد الله جعفر بن محمد علیهما السلام قال: إذا کان یوم القیامه نادی منادی من بطنان العرش أین خلیفه الله فی أرضه فیقوم داود النبی علیه السلام فیأتی النداء من عند الله عزوجل لسنا إیاک أردنا وإن کنت لله خلیفه ثم نادی ثانیه أین خلیفه الله فی أرضه فیقوم أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب علیهما السلام فیأتی النداء من قبل الله عزوجل یا معشر الخلائق هذا علی بن أبی طالب خلیفه الله فی أرضه و حجته علی عباد فمن تعلق بحبله فی دار الدنیا فلیتعلق بحبله فی هذا الیوم لیستضیء بنوره ولیتبعه إلی الدرجات العلی من الجنان قال فیقوم أناس قد تعلقوا بحبله فی الدنیا فیتبعونه إلی الجنه ثم یأتی النداء من عند الله جل جلاله ألا من ائتم بإمام فی دار الدنیا فلیتبعه إلی حیث شاء ویذهب به فحینئذ یتبرا

«الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ*وَقَالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا کَرَّهً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا ۗ کَذَٰلِکَ یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَیْهِمْ ۖ وَمَا هُمْ بِخَارِجِینَ مِنَ النَّارِ»(1)

امام صادق علیه السلام می فرمایند: هنگامی که روز قیامت شود یک منادی از پشت عرش صدا می زند: کجاست خلیفه خدا؟ پس داوود نبی علیه السلام بلند می شود. از جانب پروردگار ندا می آید: منظور ما تو نبودی با اینکه توهم خلیفه خدا هستی. دوباره ندا می رسد: کجاست خلیفه خدا در روی زمین؟ پس امیرالمؤمنین علیه السلام بلند می شود . ندایی از جانب پروردگار عزوجل بلند می شود که: ای خلایق! این علی بن ابی طالب علیهما السلام خلیفه خدا در روی زمین و حجت او بر بندگانش می باشد. هر کس به

ص: 493


1- امالی شیخ مفید /285؛ بشاره المصطفی لشیعه المرتضی /18؛ سوره بقره آیات 166-167.

ریسمان او در دنیا چنگ زده باشد، در این روز نیز به ریسمان او دست انداخته و به نور او نورانی می شود و با او در درجات بالای بهشت خواهد بود. سپس امام صادق علیه السلام فرمودند: در این موقع کسانی که به ریسمان او در دنیا چنگ زده بودند بلند خواهند شد و با او به بهشت خواهند رفت. سپس ندایی از جانب پروردگار متعال خواهد آمد همانا هر که از هر امامی در دنیا تبعیت کرده، هرجا که آن امام برود با او خواهد بود. پس در این روز است که:

«پیشوایان از پیروان خود بیزاری جویند وعذاب را به روشنی ببینند و (تمام) روابط و سبب ها بریده گردد. و پیروان (کفار) گویند: ای کاش ما را (به دنیا) بازگشتی بود تا از آنان بیزاری می جستیم، همان طور که آن ها از ما بیزاری جستند. و بدین سان خدا اعمالشان را (به صورت) حسرت هایی بر آنها نمایان می کند و آن ها ازآتش بیرون شدنی نیستند».

7- عن عمار بن یاسر قال: قال رسول الله صلی الله علیه واله : أوصی من آمن بی وصدقنی بولایه علی بن أبی طالب علیهما السلام من تولاه فقد تولانی و من تولانی فقد تولی الله عزوجل(1).

ابی عبیده بن محمد بن عمار بن یاسر از پدرش از جدش نقل می کند که رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: من به کسی که به من ایمان آورده و مرا تصدیق نموده است توصیه می کنم ولایت علی بن ابی طالب علیهما السلام را بپذیرد. زیرا کسی که علی را دوست بدارد، حقیقتاً مرا دوست داشته است و کسی که مرا دوست بدارد و ولایت مرا بپذیرد در حقیقت خداوند را دوست داشته و ولایت خداوند سبحان را پذیرفته است.

8- عن جعفر بن محمد عن أبیه عن جده علیه السلام قال: قال أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب علیهماالسلام علی منبر الکوفه أیها الناس انه کان لی من رسول الله صلی الله علیه واله

ص: 494


1- فرائد السمطین 1/ 258.

عشرخصال هن أحب إلی مماطلعت علیه الشمس قال لی رسول الله صلی الله علیه واله: یا علی أنت أخی فی الأنیا و الآخره وأنت أقرب الخلائق إلی یوم القیامه فی المؤقف بین یدی الجبار و منزلک فی الجنه مواجه منزلی کما یتواجه منازل الإخوان فی الله عزوجل وأنت الوارث می و أنت الوصی من بعدی فی عداتی و أمری و أنت الحافظ لی فی أهلی عند غیبتی وأنت الإمام لأمتی و القائم بالقسط فی رعیتی و أنت ولیی و ولیی ولی الله و عدوک عدوی وعدوی عدو الله(1).

امام صادق علیه السلام از پدرش از جدش روایت می فرماید که علی علیه السلام فرمود: برای من از جانب رسول الله صلی الله علیه واله خصلت هایی است که این ها نزد من محبوب تر است از آنچه که خورشید بر آن بتابد. رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: یا علی! تو برادر من در دنیا و آخرت هستی و در روز و موقف قیامت تودر حضور پروردگار جبار نزدیک ترین فرد به مخلوقات می باشی. منزل تو در بهشت در مقابل من است، همچنانکه منزل برادران در راه خداوند عزوجل در روبروی یکدیگرند و تو وارث و وصی من بعد از من هستی. تو وعده های مرا عملی می کنی و تو حافظ من دراهل بیتم می باشی در وقتی که من نباشم . و توامام امت من و به پا کننده قسط و عدالت در میان رعیت و زیردستان من هستی. تو دوست من هستی، و دوست من، دوست خداوند متعال است و دشمن تو دشمن من است و دشمن من، دشمن خداوند قهار است.

9-قال أمیر المؤمنین علیه السلام أنا حجه الله وأنا خلیفه الله و انا صراط الله وأنا باب الله و أنا خازن علم الله وأنا المؤمن علی سرالله وأنا إمام البریه بعد خیر الخلیقه محمد نبی الرحمه صلی الله علیه واله(2)

ص: 495


1- امالی شیخ مفید / 192.
2- امالی شیخ صدوق /35.

علی علیه السلام فرمودند: من حجت و خلیفه و جانشین پروردگارم. من صراط و راه راست خداوند متعال هستم. من درگاه الهی و خزینه دار علم خداوند سبحانم. من بر سرو اسرار الهی ایمنم و امام و رهبر مخلوقات بعد از بهترین خلیفه یعنی رسول خدا صلی الله علیه واله هستم.

10- قال رسول الله : الأئمه من بعدی اثنا عشر أولهم أنت یا علی و آخرهم القائم الذی یفتح الله تعالی ذکره علی یدیه مشارق الأرض و مغاربها(1).

رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: ائمه و امامان بعد از من دوازده نفرند. یا علی! تو اولین آنان هستی و آخرین آنان کسی است که به امر خداوند سبحان قیام می کند و خداوند همه زمین را اعم از شرق و غرب را به دست با کفایت او فتح خواهد نمود.

11- عن عبد الله بن عباس قال قال رسول الله صلی الله علیه واله لعلی علیه السلام یا علی أنت خلیفتی علی أمتی فی حیاتی و بعد مؤتی و أنت منی کشیت من آدم و کسام من نوح و کإسماعیل من إبراهیم و کیوشع من موسی وکشمعون و من عیسی.

یا علی أنت وصیی و وارثی و غاسل جثتی و أنت الذی توارینی فی حفرتی وتودی دینی و تنجزعداتی یا علی أنت أمیرالمؤمنین وإمام المسلمین و قائد الغرالمحجلین و یعسوب المتقین یا علی أنت زوج سیده النساء فاطمه ابنتی و أبو سبطئ الحسن و الحسین.

یا علی إن الله تبارک وتعالی جعل ذریه کل نبی من صلبه وجعل ذرتی من صلبک یا علی من أحبک و والاک أحببته ووالیه ومن أبغضک و عاداک أبغضته وعادیته لأنک منی وأنا منک یا علی إن الله طهرنا و اصطفانا لم

ص: 496


1- همان /111.

یلتق لنا أبوان علی سفاح قط من لدن آدم فلا یحبنا إلا من طابت ولادته یا علی أبشر بالشهاده فإنک مظلوم بعدی و مقتول فقال علی علیه السلام یا رسول الله وذلک فی سلامه من دینی قال فی سلامه من دینک یا علی إنک لن تضل

ولم تزل و لولاک لم یعرف حزب الله بعدی(1).

عبدالله بن عباس گوید، رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: ای علی! توخلیفه و جانشین من در زمان حیات و بعد از مردنم هستی و تو از من هستی مانند شیث نسبت به آدم وسام نسبت به نوح و اسماعیل نسبت به ابراهیم و یوشع نسبت به موسی و شمعون نسبت به عیسی.

ای علی! تو وصی و وارث من هستی. تو بدن مرا غسل خواهی داد و زیرخاک خواهی نمود و دین و قرض های مرا می پردازی و به وعده های من وفا می کنی. ای علی! تو امیرمؤمنان و امام مسلمانان و پیشوای روسفیدان و پدر دو سبط من، حسن و حسین هستی. ای علی! خداوند تبارک و تعالی ذریه هرنبی و پیامبری را در صلب و پشت او قرار داده است؛ اما ذریه مرا از صلب تو قرار داده است.

یا علی! کسی که تو را دوست داشته باشد، من نیز او را دوست دارم و هر که تو را دشمن بداند، من نیز او را دشمن دارم . تو از من هستی و من از تو ای علی! خداوند ما را پاک و مطهر قرار داده و از میان مخلوقات خود برگزیده است. هرگز در پشت پدران ما، از آدم تا این وقت آلودگی نبوده . پس کسی مرا دوست ندارد، مگر اینکه حلال زاده باشد و ولادت او پاک باشد و آلوده به زنا نباشد.

ای علی! تو را به شهادت در راه خدا بشارت می دهم و بعد از من مظلوم کشته می شوی. حضرت علی علیه السلام عرض کرد: یا رسول الله ! آیا دین من به سلامت است ؟ فرمود: بلی دینت به سلامت خواهد بود. ای علی! هرگز تو گمراه نخواهی شد و ثابت قدم باقی خواهی ماند و اگر تو نبودی اصلا! حزب و گروه خداوند شناخته نمی شد و به واسطه تو خوب و بد شناخته خواهد شد.

ص: 497


1- همان 367.

12- عن سعید بن جبیر قال أتیت عبد الله بن عباس فقلت له: یا ابن عم رسول الله إنی جئتک أسألک عن علی بن أبی طالب علیهما السلام و اختلاف الناس فیه فقال ابن عباس: یا ابن جبیر جئتنی تسالنی عن خیرخلق الله من الامه بعد محمد نبی الله جئتنی تسألنی عن رجل کانت له ثلاثه آلاف منقبه فی لیله واحده وهی لیله القربه یا ابن جبیر جئتنی تسألنی عن وصی رسول الله صلی الله علیه واله و وزیره و خلیفته وصاحب حوضه و لوائه و شفاعته و الذی نفس ابن عباس بیده لو کانت بحار الدنیا مداداً و الأشجار أقلاماً وأهلها کتاباً فکتبوا مناقب علی بن أبی طالب علیهما السلام و فضائله من یوم خلق الله عزوجل الدنیا إلی أن یفنیها ما بلغوا معشار ما آتاه الله تبارک و تعالی(1).

سعید بن جبیر گوید نزد عبدالله بن عباس رفتم و گفتم: ای عموزاده رسول خدا صلی الله علیه اوله! من نزد تو آمدم از علی بن ابی طالب علیه السلام و اختلاف مردم درباره او بپرسم. ابن عباس گفت: پسر جبیر آمدی از من راجع به بهترین خلق خدا در امت پس از محمد پیغمبر خدا صلی الله علیه واله بپرسی؟! بپرسی از مردی که در یک شب سه هزار منقبت دارد و آن شب قربت است. ای پسر جبیر آمدی، از من از وصی رسول خدا صلی الله علیه واله و وزیرو خلیفه اش و صاحب حوض و لواء و شفاعتش بپرسی؟! سوگند به آن که جان ابن عباس در دست او است اگر همه جهان مرکب شود و همه درختان قلم و همه خلقش نویسنده و مناقب علی بن ابی طالب علیهما السلام و فضائلش را از روزی که خدا جهان را آفریده تا روزی که نابودش کند بنویسند، ده یک ( یک دهم) آن را ننویسند.

13- عن إسماعیل بن جابر عن أبی جعفر الباقرعلیه السلام فی حدیث طویل یقول فیه: إن الله تبارک وتعالی لما أسری نبیه صلی الله علیه واله قال له یا محمد إنه قد انقضت نبوتک و انقطع اکلک فمن لأمتک من بعدک فقلت یا رب إنی قد بلوت

ص: 498


1- امالی شیخ صدوق /557.

خلقک فلم أجد أحدا أطوع لی من علی بن أبی طالب علیهما السلام فقال عزوجل ولی یا محمد فأبلغه أنه رایه الهدی وإمام أولیائی نور لمن أطاعنی(1).

جابر از امام باقرعلیه السلام در حدیث طولانی روایت کرده است که رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: هنگامی که خداوند تبارک و تعالی مرا به معراج برد، به من وحی فرمود: ای محمد! مدت نبوت تو تمام شده و عمرتو به سر آمده است. چه کسی را برای امت خود بعد از خود قرار داده ای ؟ عرض کردم: خدایا من همه خلق تو را امتحان کرده ام و کسی را مطیع تر از علی نیافتم. خداوند متعال فرمود: برای من نیز کسی مطیع ترازاو نیست. پس این کلام من را به علی برسان که او پرچم دار هدایت و امام دوستان من و نور است برای کسی که مرا اطاعت کند.

14- عن أبی عبد الله الصادق علیه السلام قال قال: أنا أول أهل بیت نوه الله بأسمائنا إنه لما خلق الله السماوات و الأرض أمر منادیاً فنادی أشهد أن لا إله إلا الله ثلاثاً أشهد أن محمد رسول الله ثلاثاً أشهد أن علیاً امیرالمؤمنین حقا ثلاثاً(2).

امام صادق علیه السلام فرمودند: ما اول خانواده ای هستیم که خداوند نام ما را بلند کرد و چون خدا آسمان ها و زمین را خلق کرد، امر فرمود به منادی که سه بار بگوید: من گواهی می دهم به اینکه خداوند متعال خدای یگانه است ومحمد صلی الله علیه واله رسول خداوند است و گواهی میدهم به اینکه علی علیه السلام به حق، امیرمؤمنان است.

15- عن عبد الله بن عباس قال قال رسول الله صلی الله علیه واله: أتانی جبرئیل و هو فرح مستبشر فقلت له حبیبی جبرئیل بما أنت فیه من الفرح ما منزله أخی و ابن عمی علی بن أبی طالب علیهما السلام عند ربه فقال جبرئیل یا محمد و الذی

ص: 499


1- همان /478.
2- همان /604.

بعثک بالنبوه و اصطفاک بالرساله ما هبطت فی وقتی هذا إلا لهذا یا محمد الله العلی الأعلی یقرأ علیک السلام ویقول محمد نبی رحمتی و علی مقیم حجتی لا أعذب من والاه وإن عصانی ولا أرحم من عاداه وإن أطاعنی قال ابن عباس ثم قال رسول الله صلی الله علیه واله إذا کان یوم القیامه أتانی جبرئیل و بیده لواء الحمد و هوسبعون شقه الشقه منه أوسع من الشمس و القمر فیدفعه إلی فاخذه وأدفعه إلی علی بن أبی طالب علیهما السلام فقال رجل یا رسول الله وکیف یطیق علی علی حمل اللواء وقد ذکرت أنه سبعون شقه الشقه منه أوسع من الشمس و القمر فغضب رسول الله صلی الله علیه واله ثم قال یا رجل إنه إذا کان یوم القیامه أعطی الله علیاً من القوه مثل قوه جبرئیل و من الجمال مثل جمال یوسف و من الحلم مثل حلم رضوان و الصوت مثل ما یدانی صؤت داؤد ولؤ لا داؤد خطیب فی الجنان لأعطی علی مثل صوته و إن علیاً أول من یشرب من السلسبیل و الزنجبیل وإن لعلی و شیعته من الله عزوجل مقاماً یغبطه به الاولون و الآخرون(1) .

عبدالله بن عباس می گوید، رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: جبرئیل خوشحال و شادمان نزد من آمد. به او گفتم: حبیب من جبرئیل! تا به حال چنین تو را خوشحال ندیده بودم. چه شده است که این قدر خوشحالی؟ بگو بدانم منزلت و مقام پسرعم من علی بن ابی طالب علیهما السلام در نزد خداوند متعال چیست؟

جبرئیل گفت: ای محمد! به آن خدایی که تو را به رسالت مبعوث فرمود، من برای گفتن همین مطلب آمدم. خداوند علی اعلی به تو سلام رساند و فرمود: محمد صلی الله علیه واله، پیامبر رحمت من و علی علیه السلام اقامه کننده حجت من است. هرگز کسی که علی را دوست داشته باشد عذاب نکنم اگرچه به من عصیان ورزد. (امامت او را پذیرفته و معتقد به ولایت آن

ص: 500


1- امالی شیخ صدوق /658.

حضرت باشد )و بر کسی که علی علیه السلام را دشمن داشته باشد ترحم نمی کنم هر چند مرا اطاعت کند. (نماز بخواند و روزه بگیرد اما ولایت علی علیه السلام را نداشته باشد). ابن عباس گوید: سپس پیامبراکرم صلی الله علیه واله فرمودند: هنگامی که روز قیامت شود، جبرئیل نزد من آید ولواء حمد را که 70 تکه دارد و از خورشید و ماه وسیع تر است بیاورد. من لواء را گرفته و به دست علی علیه السلام می دهم. مردی (عمربن خطاب) بلند شد و گفت: یا رسول الله ! چگونه علی علیه السلام طاقت حمل این پرچم را دارد؟

حضرت فرمود: ای مرد! روز قیامت که می شود، خداوند قدرت جبرئیل، جمال یوسف، حلم رضوان و صوت داوود را به علی علیه السلام می دهد و اگر داوود خطیب بهشت نبود هر آینه مانند صوت و صدای او را به علی علیه السلام می داد و علی علیه السلام اول کسی است که از چشمه سلسبیل و زنجیل می آشامد و برای علی علیه السلام و شیعیان او در نزد خداوند عزوجل منزلت و مقامی است که همه مردم از اولین و آخرین غبطه آن را می خورند.

16- قال رسول الله صلی الله علیه واله خذوا بحجزه هذا الأنزع یعنی علیاً فإنه الصدیق الأکبرو هو الفاروق یفرق بین الحق والباطل من أحبه هداه الله ومن أبغضه أبغضه الله ومن تخلف عنه محقه الله ومنه سبطا أمتی الحس و الحسین وهما ابنای و من الحسین أئمه الهدی أعطاهم الله علمی و فهمی فتولوهم ولا تتخذوا ولیجهً من دونهم فیحل علیکم غضب من ربکم ومن یحلل علیه غضب من ربه فقد هوی، وما الحیاه الدنیا إلا متاع الغرور و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین(1).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: به دامن علی علیه السلام چنگ بزنید، چون علی علیه السلام صدیق اکبرو فاروق اعظم است که بین حق و باطل را تمیز می دهد. کسی که علی علیه السلام را دوست داشته باشد خداوند هدایتش می کند و کسی که علی را دشمن بداند، خداوند او را

ص: 501


1- امالی شیخ صدوق /673.

دشمن (خودش )می داند و کسی که از علی علیه السلام تخلف کند، خداوند نابودش می سازد. از نسل علی علیه السلام است دو سبط امتم یعنی حسن و حسین علیهما السلام که فرزندان من هستند و ائمه هدی علیهم السلام از نسل حسین علیه السلام است.خداوند علم و فهم مرا به آنان داده است. غیر آنان را به دوستی نگیرید که غضب خدا بر شما حلال خواهد شد و هر که غضب خداوند بر او حلال شد، هلاک خواهد شد و این دنیا غیر از متاع و کالای غرور چیز دیگری نیست.

17- عن یاسر الخادم عن أبی الحسین علی بن موسی الرضا علیهما السلام عن أبیه عن آبائه عن الحسین بن علی علیهما السلام قال قال رسول الله صلی الله علیه واله لعلی علیه السلام: یا علی أنت حجه الله وأنت باب الله و أنت الطریق إلی الله وأنت النبأ العظیم وأنت الصراط المستقیم و أنت المثل الأعلی یا علی أنت إمام المسلمین و أمیرالمؤمنین وخیر الوصیین و سید الصدیقین یا علی أنت الفاروق الأعظم و أنت الصدیق الأکبریا علی أنت خلیفتی علی أمتی و أنت قاضی دینی و أنت منجزعداتی یا علی أنت المظلوم بعدی یا علی أنت المفارق بعدی یا علی أنت المحجور بعدی أشهد الله تعالی و من حضر من أمتی أن حزبک حزبی و حزبی حزب الله و أن حزب أعدائک حزب الشیطان (1).

یاسر خادم از علی بن موسی الرضا علیهما السلام و او از پدرانش از حسین بن علی علیهماالسلام که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه واله به علی بن ابی طالب علیهما السلام فرمود: یاعلی! تو حجت خدا و باب (تقرب) به او، و راه به سوی خدا هستی. تویی نبأ عظیم، و صراط مستقیم حق، و مثل اعلای الهی. یاعلی! تویی امام مسلمین و امیرمؤمنین، و بهترین وصیین، و اشرف صدیقین. یاعلی! تویی فاروق اعظم، (جداکننده حق از باطل) و صدیق اکبر. یاعلی! تویی جانشین من برامتم، و اداکننده دیون من و انجام دهنده وعده های من. یاعلی! تو

ص: 502


1- عیون اخبار الرضا علیه السلام654/1.

هستی که پس از من مظلوم خواهی شد و مورد ستم قرار خواهی گرفت. یاعلی! تویی که پس از من از تو کناره جویند. یاعلی! تویی که پس از من محجور و خانه نشین گردی، خدا و هر کس که از امت من حضور دارد را گواه می گیرم که حزب تو حزب من است و حزب من حزب خداست، و حزب دشمنان تو حزب شیطان است.

18- قال رسول الله صلی الله علیه اوله : لکل أمه صدیق و فاروق و صدیق هذه الامه و فاروقها علی بن أبی طالب علیهما السلام وإنه سفینه نجاتها و باب حطتها وإنه یوشعها و شمعونها وذو قرنیها معاشر الناس إن علیاً خلیفه الله و خلیفتی علیکم بعدی وإنه لأمیرالمؤمنین و خیر الوصیین من نازعه قد نازعنی و من ظلمه فقد ظلمنی و من غالبه فقد غالبنی و من بره قد برنی و من جفاه فقد جفانی و من عاداه فقد عادانی ومن والاه فقد والانی وذلک أنه أخی و وزیری و مخلوق من طینتی وکنت أنا و هو نوراً واحدا(1).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: برای هر امتی صدیق و فاروقی است، و صدیق و فاروق این امت علی بن ابی طالب علیهما السلام است و او کشتی نجات و باب حطه (درگاه توبه) این امت است، و نیز او یوشع و شمعون و ذوالقرنین این امت می باشد. ای مردمان! علی برگزیده خدا و جانشین من، پس از من است. او همانا امیرمؤمنان و بهترین اوصیاء است. هر کس با او به ستیز برخیزد با من به ستیزبرخاسته، و هرکس به اوستم کند بی گمان به من ستم کرده است. هر کس براو چیرگی کند بر من چیرگی نموده، و هر کس به وی نیکی نماید به من نیکی کرده. هرکس بدو جفا کند به من جفا کرده است، و هر کس بااو دشمنی نماید با من دشمنی ورزیده است، و هر کس او را دوست بدارد مرا دوست داشته ، زیرا او برادر و پشتیبان من است، و از طینت من آفریده شده و من و او یک نور واحدیم.

ص: 503


1- همان /668.

ادامه حدیث شریف کساء

اشاره

ثم اتیت نحو الکساء و قلت السلام علیک یا أبتاه یا رسول الله اتاذن لی ان اکون معکم تحت الکساء.

«پس من نزد کساء آمده و گفتم: سلام بر تو ای رسول خدا صلی الله علیه واله ! پدر جان آیا به من اجازه می دهی که با شما در زیر کساء باشم» .

لغت أتیت

: آمدم(1).

اتی در قرآن

این کلمه در قرآن 7 مرتبه تکرار شده است.

1)«أَتَیٰ أَمْرُ اللَّهِ فَلَا تَسْتَعْجِلُوهُ ۚ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَیٰ عَمَّا یُشْرِکُونَ»-«سوره نحل آیه 1»

2)«قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَی اللَّهُ بُنْیَانَهُمْ مِنَ الْقَوَاعِدِ..»-« سوره نحل آیه 26»

3)«فَتَوَلَّیٰ فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ کَیْدَهُ ثُمَّ أَتَیٰ»-«سوره طه آیه 60»

4)«..إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ ۖ وَلَا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَیٰ»-«سوره طه آیه 69»

5)«إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»-«سوره شعرا آیه 89»

6)«کَذَٰلِکَ مَا أَتَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ»-«سوره ذاریات آیه 52»

7)« هَلْ أَتَیٰ عَلَی الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئًا مَذْکُورًا»-«سوره انسان آیه 1»

لغت نحو:

به سوی.

لغت یا ابتاه:

ای پدرم. الاب: پدر، پرورش دهنده یا سازنده چیزی . (2)(درذیل واژه ابوالحسن، تعداد تکرار واژه آب در قرآن بیان شده است).

ص: 504


1- أتی، یأتی إتیانا، أتیا، إتیانه، مأتاه: آمد. اتی المکان: به آنجا آمد. اتی الرجل: به نزد آن مرد آمد یا براو عبور کرد. «المنجد»
2- ابا، اباوه، ابوه، ابوا: پدر شد. جاء ابوک: پدرت آمد. رأیت اباک: پدرت را دیدم. مررت بأبیک: بر پدرت سرزدم. «المنجد»
شدت محبت رسول خدا صلی الله علیه واله به دختر بزرگوارش حضرت فاطمه علیها السلام

1- حضرت فاطمه علیه السلام سرور دل پیامبر صلی الله علیه واله است.

حمید بن صالح از جعفر بن محمد علیهما السلام روایت کرده است: پدرم از پدرش از حسین بن علی علیهما السلام روایت کرد که رسول الله صلی الله علیه واله فرمود: فاطمه سرور دلم می باشد و دو پسرش میوه قلبم و شوهرش نور چشمم و امامان از فرزندانش امنای پروردگارم و رشته آویخته میان او و آفریدگانش می باشند. هر کس به او چنگ زند نجات یافته و هر کس از او تخلف کند سقوط کرده است(1).

2- خشنودی و غضب فاطمه علیها السلام ، خشنودی و غضب خداست

حضرت علی بن موسی الرضا علیهما السلام فرمود: پدرم حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام از پدر بزرگوارش حضرت جعفر بن محمد علیهما السلام از حضرت باقرعلیه السلام از حضرت زین العابدین علی بن الحسین علیهما السلام از حضرت حسین بن علی علیهما السلام ز حضرت علی علیه السلام روایت کرد که پیامبراکرم صلی الله علیه واله فرمود:

إن الله لیغضب لغضب فاطمه و یرضی لرضاها.

«همانا خداوند عزوجل به خاطر خشم فاطمه به غضب می آید و به خاطر خشنودی اش خشنود می شود»(2).

3_ مقام برتری آن حضرت

این بانوی بزرگوار بر تمامی افراد بشر حتی پیامبران و مرسلین مگر از پدر بزرگوار و شوهرگرامی اش افضل است. البته ادله ای هم بر صدق این مدعا وجود دارد، من جمله آیه تطهیر در سوره احزاب آیه 33.

ص: 505


1- فرائدالسمطین66/2.
2- همان

روایتی از وجود مبارک حضرت صادق علیه السلام آمده است که فرمود:

وهی الصدیقه الکبری و علی معرفتها دارت القرون الأولی(1).

که گویند مقصود از قرون نخستین دوران زندگی تمام پیامبران و اوصیای امت های گذشته از حضرت آدم علیه السلام تا حضرت خاتم الانبیاء صلیالله علیه واله است. یعنی خداوند هیچ یک از پیامبران را مبعوث نکرد، مگر اینکه به فضیلت و محبت حضرت صدیقه کبری علیها السلام اقرارکردند.

مرحوم سید هاشم بحرانی رحمه الله در تفسیر برهان خود از حضرت صادق علیه السلام آورده است که فرمودند: نبؤت هیچ پیامبری تکمیل نشد مگر اینکه به فضیلت و محبت صدیقه کبری علیها السلام اقرار کرد(2).

4_ حضرت فاطمه علیها السلام برترین افراد نزد پیامبر صلی الله علیه واله

1- واز أسامه بن زید روایت شده است که: علی و جعفر و زید بن حارثه با یکدیگر گفتگو می کردند و هر یک از آنان از برتری خود سخنی می گفت و خود را در نزد پیامبرصلی الله علیه واله محبوب تر از دیگران می دانست. دسته جمعی نزد رسول خدا صلی الله علیه واله رفته و از آن حضرت اجازه ورود خواستند. حضرت به من فرمود: برو بیرون ببین کیست ؟ عرض کردم: علی و جعفر و زید می باشند. آیا به آنان اجازه ورود بدهم؟ حضرت فرمود: اجازه بده! آنان وارد شده و گفتند: ای رسول خدا! محبوب ترین افراد نزد شما کیست؟ فرمود: فاطمه علیها السلام(3).

2- عن جمیع بن عمیر قال: دخلت مع أمی(4) علی عائشه فذکرت لها علیاً فقالت: ما رأیت رجلاً کان أحب إلی رسول الله منه وما رأیت امرأه کانت

ص: 506


1- بحار الانوار 105/43 .
2- بهجه قلب المصطفی /86؛ عوالم العلوم 161/11به نقل از مدینه المعاجز.
3- مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی /95 .
4- فی الأصل: اخی (ظ).

أحب إلی رسول الله من امرأیه(1).

از جمیع بن عمیر روایت شده که گفت: به اتفاق مادرم به دیدار عایشه رفتیم . مادرم از چگونگی احوال علی علیه السلام جویا شد، گفت: هیچ مردی در نزد رسول خدا صلی الله علیه واله محبوب تر از علی علیه السلام نبود و هیچ زنی، در نزد رسول خدا صلی الله علیه واله محبوب تر از همسرش حضرت زهرا علیها السلام نبود.

3- عن جمع بن عمیر قال: قالت عمتی لعائشه: وأنا أسمع لله أنت مسیرک إلی علی علیه السلام ما کان قالت دعینا منک انه ما کان من الرجال أحب إلی رسول الله صلی الله علیه واله من علی علیه السلام و لا من النساء أحب إلیه من فاطمه علیها السلام(2).

جمیع بن عمیر نقل می کند که: شنیدم که عمه ام به عایشه گفت: منظور تو از اینکه با علی علیه السلام مخالفت کردی ، چه بود؟

عایشه گفت: ما را واگذار و در این باره چیزی مپرس که از میان مردان و زنان، در نزد پیامبر، کسی محبوبتر از علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام نبود.

4- مستدرک الصحیحین روی بسنده عن جمیع بن عمیر قال دخلت مع أمی علی عائشه فسمعتها من وراء الحجاب وهی تسألها عن علی علیه السلام فقالت: تسألنی عن رجل والله ما أعلم رجلا کان أحب إلی رسول الله صلی الله علیه واله من علی ولا فی الأرض امرأه کانت أحب إلی رسول الله صلی الله علیه واله من امراته وکان کثیرا ما یقبلها فی فمها أیضا و یمص لسانها. (3)

جمیع بن عمیر می گوید: با مادرم وارد بر عایشه شدیم.از پشت پرده شنیدم که مادرم درباره علی از او پرسید و او در جواب گفت: از من راجع به کسی می پرسی که به

ص: 507


1- عوالم العلوم، فاطمه زهرا علیها السلام /124؛ بحار الانوار40/37.
2- امالی شیخ طوسی /332؛ بحار الانوار 23/43
3- عوالم العلوم، فاطمه زهرا علیها السلام /124.

خدا سوگند مردی محبوب تر از او نزد رسول خدا صلی الله علیه واله نبود و زنی را محبوب تر از فاطمه علیها السلام در نزد او ندیدم. و در مورد حضرت فاطمه علیها السلام گفته است که رسول خدا صلی الله علیه واله زبان خود را در دهان فاطمه علیها السلام می گذاشت و می مکید و آن حضرت را می بوسید.

5- و روی عن عبد الله بن عطاء عن عبد الله بن بریده عن أبیه قال: سألت رسول الله صلی الله علیه واله أی النساء أحب إلیک؟ قال: فاطمه علیها السلام. قلت: من الرجال ؟ قال: زوجها(1).

از پدر عبدالله بن بریده روایت شده: به رسول معظم اسلام صلی الله علیه واله گفتم: کدام زنانن زد تو محبوب ترند؟ فرمود: فاطمه علیها السلام. گفتم: از مردان ؟ فرمود: شوهرش علی علیه السلام.

6- عن عائشه أنه قال علی للنبی صلی الله علیه واله: لما جلس بینه وبین فاطمه وهما مضطجعان أینا أحب إلیک أنا اوهی فقال هی أحب إلی وأنت أعزعلی منها(2).

از عایشه روایت شده: روزی حضرت علی و فاطمه علیهما السلام به پهلو خوابیده بودند و پیامبر صلی الله علیه واله در میان ایشان نشسته بود، علی علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه واله گفت: من نزد شما محبوبترم یا فاطمه ؟ پیامبرصلی الله علیه اوله فرمود: فاطمه نزد من محبوب تر و تو از او نزد من عزیزتری.

7- المناقب لابن شهر آشوب أبو ثعلبه الخشنی قال: کان رسول الله صلی الله علیه اوله إذا قدم من سفره یدخل علی فاطمه علیها السلام فدخل علیها فقامت إلیه و اعتنقته و قبلت بین عینیه (3).

ابو ثعلبه خشنی گوید: هرگاه که رسول خدا صلی الله علیه واله از مسافرت برمی گشت به منزل

ص: 508


1- عوالم العلوم، فاطمه زهرا علیها السلام /126؛ بحار الانوار 38/43.
2- عوالم العلوم، فاطمه زهرا علیها السلام /127؛ بحار الانوار38/43.
3- مناقب آل أبی طالب علیهم السلام3/ 332؛ عوالم العلوم ، فاطمه زهرا علیها السلام/133؛ بحار الانوار40/43.

فاطمه علیها السلام وارد می شد. فاطمه علیها السلام به استقبال پیامبرصلی الله علیه واله می رفت و حضرت او را در آغوش می گرفت و بین دیدگانش را می بوسید.

و نیز از ابو ثعلبه خشنی نقل شده که هرگاه رسول خدا صلی الله علیه واله می خواست به مسافرت برود با آخرین نفری که خداحافظی می کرد، فاطمه علیها السلام بود و هنگام ورود نخستین کسی را که دیدار می کرد او بود و اگر حضرت زهرا علیها السلام نزد خداوند ارزش والایی نداشت پیامبراکرم صلی الله علیه واله با او بدین گونه رفتار نمی کرد، زیرا او فرزند پیامبر بود و خداوند به فرزندان دستور داده که پدران را گرامی بدارند و خود پیامبرصلی الله علیه واله نیز از سوی خداوند به امت خود دستور داده که فرزندان به پدران خود احترام بگذارند؛ اما خود پیامبرصلی الله علیه واله این چنین فرزند خود را گرامی می دارد و این رفتار نشان دهنده این است که فاطمه زهرا علیها السلام مقامی ارزنده در پیشگاه خداوند داشت که این چنین با او رفتار می کرد(1).

8- المناقب: الباقرو الصادق انه کان النبی صلی الله علیه واله لا ینام حتی یقبل عرض وجه فاطمه یضع وجهه بین ثدیی فاطمه(2).

امام محمد باقر و امام جعفرصادق علیهما السلام می فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه واله قبل از خواب حتما صورت فاطمهعلیها السلام را می بوسید و صورت خود را روی سینه فاطمه علیها السلام می گذاشت و برای او دعا می کرد.

9- ورووا عن عائشه أن فاطمه کانت إذا دخلت علی رسول الله صلی الله علیه واله قام لها کن مجلسه وقبل رأسها وأجلسها مجلسه و إذا جاء إلیها لقیته و قبل کل واحد منهما صاحبه و جلسا معا(3).

عایشه می گوید: هنگامی که فاطمه علیها السلام بر پیامبراکرم صلی الله علیه واله وارد می شد، پیامبر صلی الله علیه اوله به احترام فاطمه علیها السلام بلند می شد و فاطمه علیها السلام را در جای خود می نشاند وسر فاطمه علیها السلام

ص: 509


1- بحار الانوار 40/43 .
2- عوالم العلوم، فاطمه زهرا علیها السلام /134؛ بحار الانوار 42/43
3- عوالم العلوم، فاطمه زهرا علیها السلام /130؛ بحار الانوار 40/43.

را می بوسید و هنگامی که پیامبراکرم صلی الله علیه واله به حضور فاطمه علیها السلام می رفت هرکدام یکدیگر را می بوسیدند و در کنار هم می نشستند.

10- عن المفضل قال قلت لأبی عبد الله علیه السلام أخبرنی عن قول رسول الله صلی الله علیه واله فی فاطمه أنها سیده نساء العالمین أهی سیده نساءعالمها فقال: ذاک لمریم کانت سیده نساء عالمها و فاطمه سیده نساء العالمین من الأولین والآخرین(1).

مفضل (بن عمر) گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: به من خبر بده از این گفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه اوله که فرمود: فاطمه سرور زنان عالم است. آیا او سرور زنان زمان خودش است ؟ فرمود: این فضیلت مریم است که سرور زنان عالم خودش بود، اما فاطمه علیها السلام سرور زنان هر دو جهان از اولین و آخرین است.

11- عن ابن عباس عن النبی صلی الله علیه واله أنه قال: إن فاطمه شجنه منی یؤذینی ما آذاها و یسرنی ماسرها وان الله تبارک و تعالی لیغضب لغضب فاطمه و یرضی لرضاها(2).

پیامبر صلی الله علیه واله فرمودند: فاطمه علیها السلام ، جان من است. کسی که او را اذیت کند، مرا اذیت نموده و کسی که او را خوشحال کند مرا خوشحال نموده و خداوند تبارک و تعالی باغضب فاطمه علیها السلام غضبناک می شود و با خرسندی فاطمه علیها السلام خرسند می شود .

12- قال النبی صلی الله علیه واله : فاطمه بضعه منی یرضینی ما أرضاها و یسخطبنی ما أسخطها فوالله إنی لحقیق أن أطلب رضی رسول الله ورضاه ورضاها فی رضی ولدها(3).

ص: 510


1- بحار الانوار26/43.
2- همان
3- همان 39/43

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: فاطمه علیها السلام پاره تن من است. آنچه فاطمه علیها السلام را خرسند و راضی می کند مرا خرسند و راضی می کند و آنچه فاطمه علیها السلام را به غضب بیاورد مرا به غضب در می آورد. به خدا قسم کسی که رضایت رسول الله صل یالله علیه واله را می طلبد، رضای من در رضای فاطمه علیها السلام است و رضای فاطمه علیها السلام در راضی بودن فرزندانش می باشد.

13- قال النبی صلی الله علیه واله : حسبک من نساء العالمین مریم بنت عمران و خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد صلی الله علیه واله و آسیه بنت مزاجم امرأه فرعون (1).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: در (فضیلت) تو همین بس که جزو چهار زنان عالم می باشی؛ مریم، خدیجه، فاطمه و آسیه که باز هم تو از آنان افضل می باشی.

ص: 511


1- همان51/43.

ادامه حدیث شریف کساء

اشاره

قال وعلیک السلام یا بنتی ولا بضعتی قد آذنت لک فدخلت تحت الکساء.

«فرمود و بر تو سلام ای دخترم وای پاره تنم، به تو اجازه دادم. پس من داخل کساءگردیدم».

لغت بضعتی:

بضع به معنای پاره ای از چیزی ، چند عدد بین 3 تا 9. فاطمه بضعه منی فاطمه علیها السلام پاره تن من است(1).

بضع در قرآن

این لغت در قرآن 7 مورد آمده است.

1)«وَأَسَرُّوهُ بِضَاعَهً ۚ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَعْمَلُونَ»-«سوره یوسف آیه 19»

2)«..ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ»-«سوره یوسف آیه 42»

3)«وَقَالَ لِفِتْیَانِهِ اجْعَلُوا بِضَاعَتَهُمْ فِی رِحَالِهِمْ..»-«سوره یوسف آیه 62»

4)«..بِضَاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَیْهِمْ ۖ قَالُوا یَا أَبَانَا مَا نَبْغِی ۖ هَٰذِهِ بِضَاعَتُنَا..»-«سوره یوسف آیه 65»

5)«فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قَالُوا یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَهٍ مُزْجَاهٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا ۖ إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ»-«سوره یوسف آیه 88»

شرح و توضیح

آن طور که در روایات آمده ، رسول اکرم صلی الله علیه واله در مورد دو نفر از معصومین علیهم السلام کلمه بضعه را بیان فرموده اند. اما بدیهی و آشکار است که کل حضرات معصومین علیهم السلام پاره تن پیامبراکرمند. اما آن دو تعبیریکی در حق دخت گرامیشان است که فرموده اند:

ص: 512


1- بضع جمع بضعه بضع من الماء بضعاً و بضوعاً و بضاعاً: سیراب شد. بضع: بریدن، شکافتن زخم، پاره پاره کردن گوشت ، زن گرفتن، کدخدا شدن ، رگ زدن، آشکار کردن کلام. بضع الکلام بعضاً: کلام را آشکار کرد و آشکار شد (لازم و متعدی) آمدن اشک چشم و نریختن آن. بضعه و بضعه: پاره ای از گوشت.«فرهنگ عمید»

فاطمه بضعه منی فمن أغضبها أغضبنی.

فاطمه بضعه منی یؤذینی ما آذاها، و یغضبنی ما أغضبها.

فاطمه بضعه منی یقبضنی ما یقبضها ویبسطی ما یبسطها.

فاطمه بضعه منی یؤذینی ما آذاها و ینصبنی ما أنصبها.

فاطمه بضعه منی، یریبنی ما رابها، ویؤذینی ما آذاها.

فاطمه بضعه منی یسعفنی ما یسعفها.

فاطمه شجنه منی یبسطنی ما یبسطها ویقبضنی ما یقبضها.

فاطمه مضفه منی فمن آذاها فقد آذانی.

فاطمه مضقه منی یقبضنی ما قبضها و یبسطنی مابسطها.

فاطمه مضغه منی یسرنی ما یسرها.

این روایات از کتب متعدد از عامه نقل شده است و مرحوم علامه امینی رحمه الله مدارک آن را بیان نموده است که ما این مدارک را طبق گفته ایشان بیان می کنیم.

ابن ابی ملیکه متوفای 117 ه.ق

ابن دینار مکی متوفای 125 ه.ق

لیث بن سعد مصری متوفای 175 ه.ق

ابومحمد بن عینیه متوفای 198 ه.ق

ابوالنضر بغدادی متوفای 205 ه.ق

ابوالمعمر هذلی متوفای 336 ه.ق

احمد امام حنابله 241 ه.ق

حافظ ابوالولید طیالسی متوفای 227 ه.ق

قتیبه بن سعید ثقفی متوفای 240 ه. ق

عیسی بن حماد مصری متوفای 248 ه.ق

ص: 513

حافظ بخاری (ابو عبدالله) صاحب صحیح معروف متوفای 256 ه.ق

حافظ مسلم در صحیحش (که یکی از صحاح خودشان است) متوفای 275 ه.ق

حافظ ابوعیسی ترمذی در صحیحش متوفای 275 ه.ق

حکیم ابوعبدالله ترمذی متوفای 285 ه.ق

حافظ ابوعبدالرحمن نسائی (صاحب یکی از صحاح 6 گانه) متوفای 303 ه.ق

ابوالفرج اصفهانی متوفای 303 ه.ق

حاکم ابوعبدالله نیسابوری متوفای 405 ه.ق

حافظ ابونعیم اصفهانی متوفای 430 ه.ق

حافظ ابوبکر بیهقی متوفای 458 ه.ق

ابو ذکریا خطیب تبریزی متوفای 502 ه.ق

حافظ ابوالقاسم بغوی متوفای 510 ه.ق

قاضی ابوالفضل عیاض ابوالعیاط متوفای 544 ه.ق

اخطب خوارزمی متوفای 568 ه.ق

حافظ ابوالقاسم ابن عساکر متوفای 571 ه.ق

ابوالقاسم سهیلی متوفای 581 ه.ق

ابن ابی الحدید معتزلی متوفای 586 ه.ق

ابوالفرج ابن جوزی متوفای 597 ه.ق

ابن اثیر متوفای 630 ه. ق

ابوسالم ابی طلحه شافعی متوفای 652 ه.ق

سبط ابن جوزی حنفی متوفای 654 ه.ق

حافظ گنجی شافعی متوفای 658 ه.ق

حافظ محب الدین طبری متوفای 694 ه.ق

حافظ عدلی اندلسی متوفای 699 ه.ق

حافظ ذھبی شافعی متوفای 747 ه.ق

ص: 514

قاضی ایجی معروف متوفای 756 ه.ق

جمال الدین زرندی متوفای 750 ه.ق

ابوسعادت یافعی متوفای 768 ه.ق

حافظ زین الدین عراقی متوفای 806 ه.ق

حافظ معزالدین هیثمی متوفای 807 ه.ق

حافظ ابن حجر عسقلانی متوفای 892 ه.ق

حافظ جلال الدین سیوطی متوفای 911 ه.ق

حافظ ابوالعباس قسطلانی متوفای 923 ه.ق

حافظ قاضی ذیار بکری 1031 ه.ق

ابن حجر هیثمی متوفای 974 ه.ق

زین الدین مناوی متوفای 1031 ه.ق

و عده کثیری از علمای عامه (سنی) در قرون 10 - 14 تا حال ...(1)

و تعبیر دیگر رسول اکرم صلی الله علیه واله در مورد حضرت امام رضا علیه السلام است.

1- عن أمیرالمؤمنین علی علیه السلام قال قال رسول الله صلی الله علیه واله سید فن بضعه منی بأرض خراسان لا یزورها مؤمن إلا أوجب الله عزوجل له الجنه و حرم جسده علی النار(2).

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهما السلام از قول رسول خدا صلی الله علیه واله روایت فرموده که: به زودی پاره ای از تن من در سرزمین خراسان مدفون می گردد، هیچ مؤمنی به زیارت او نرود جز اینکه خداوند عزوجل بهشت را بر او واجب کند و آتش دوزخ را براو حرام گرداند.

ص: 515


1- به نقل از کتاب الغدیرعلامه امینی 231/7.
2- عیون اخبار الرضا علیه السلام 628/2

2- عن سید الأوصیاء أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب علیهما السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه اوله:ستد فن بضعه منی بأرض خراسان ما زارها مکروب إلا نفس الله کربته و لا مذنب إلاغفر الله ذنوبه (1).

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: پیامبرصلی الله علیه اوله فرمودند: به زودی پاره ای از تن من در سرزمین خراسان دفن می شود. هیچ حاجت مندی او را زیارت نمی کند، مگر اینکه خداوند حاجت و مشکل او را برطرف می کند و هیچ گنهکاری او را زیارت نمی کند مگر اینکه خداوند گناهانش را می بخشد.

این خطابی که رسول خدا صلی الله علیه واله نسبت به این دو بزرگوار فرموده و آنان را پاره تن خود خطاب فرموده است مزید عنایت است. چنانکه این افاده را می دهد که مخاطب جزئی از متکلم است، زیرا که بضعه و پاره تن انسان، جزء انسان می باشد و این لفظ البته مبالغه نیست؛ بلکه حقیقت صادقه ای است که انسان نسبت به والدین و اولادش بیان می کند و گفته شد که رسول خدا صلی الله علیه واله کلمه محبت را در کلمات خود گفتند، چنان که فرموده بود: فاطمه زهراء علیها السلام حبیبه من است و در روایات آمده است که فرمود:

فاطمه بهجه قلبی(2).

«فاطمه شادمانی دل من است».

ما چند نوع خطاب داریم:

اول: خطابی که موجب اهانت و اذیت می شود که حرام است کما اینکه خدای سبحان فرموده است:

«وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ»(3)

«به نام و لقب های زشت یکدیگر را نخوانید».

ص: 516


1- همان 635/2 .
2- بحار الانوار110/23
3- سوره حجرات آیه 11.

دوم: خطابی است که موجب دوستی می شود که این خطاب مستحب می باشد و گاهی هم واجب است.

سوم: گاهی هم عادی است، پس مباح و بدون کراهت می باشد و مستحب هم نیست .

علت بیان نکردن نام حضرات زینب و ام کلثوم علیهماالسلام

و اینکه اسم حضرت زینب و ام کلثوم علیهما السلام در این حدیث شریف نیامده به خاطر این است که هنوز به دنیا نیامده بودند و الا قطعا آن دو بزرگوار هم در این جمع بودند و از این فضیلت بهره مند بودند گرچه از فضایل دیگر بهره مند هستند. نکته دیگر اینکه شاید این موضوع مختص به این پنج نفر بوده.

ص: 517

ادامه حدیث شریف کساء

اشاره

فلما اکتملنا جمیعا تحت الکساء،اخذابی رسول الله بطرفی الکساء، واومی بیده الیمنی إلی السماء .

«هنگامی که جمع ما کامل شد و همگی در زیر عبا قرار گرفتیم پدرم رسول خدا صلی الله علیه واله دو طرف عبا را گرفته و با دست راستش به سوی آسمان اشاره فرمود و به مناجات پرداخت».

لغت لما:

لما به معنی حین که معنای آن، لمای حینیه است و اسم شرط غیر جازم مبنی برسکون در محل نصب است. بنابراین ظرفیت زمانیه می باشد(1).

لغت اکتملنا:

کامل به معنای تمام، بی عیب و نقص(2).

کمال در قرآن

این لغت پنج مرتبه در قرآن آمده است.

1)«..وَلِتُکْمِلُوا الْعِدَّهَ وَلِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَیٰ مَا هَدَاکُمْ...»-«سوره بقره آیه 185»

2)«..تِلْکَ عَشَرَهٌ کَامِلَهٌ ۗ ذَٰلِکَ لِمَنْ لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ..»-«سوره بقره آیه 196»

3)«وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْ»-«سوره بقره آیه 233»

4)« الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی»-«سوره مائده آیه 3»

5)«لِیَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ کَامِلَهً یَوْمَ الْقِیَامَهِ ۙ»-«سوره نحل آیه 25»

لغت جمیعا:

به معنای همه، همگی، فراهم آوردن ، چیزهای پراکنده را گرد هم آوردن. جمیع: گرد آمده و یک جا شده ، لشگر و قبیله جمع آمده .

ص: 518


1- لما بر دو نوع است؛ یک نوع برای نفی ماضی و تقریب فعل است مانند: «ولما یعلم الله الذین جاهدوا»و نوع دوم علم است برای ظرفیت مانند: «فلما أن جاء البشیر»یعنی در وقت آمدن او.
2- کمال : به معنی تمام شدن، کامل شدن ، تمام آراستگی صفات . کمل کمالا و کمولا و تکمیل و تکامل و اکتمل: انجام یافت، تمام شد. شب 14 ماه را هلال کامل می گویند یا شب بدر نامند چون خیلی روشن است و درخشندگی دارد.
جمع در قرآن

این لغت در قرآن 127 مرتبه آمده است.

1)«أَیْنَ مَا تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِیعًا»-«سوره بقره آیه 148»

2)«وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا ۚ»-«سوره آل عمران آیه 103»

3)«..فَإِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا»-«سوره نساء آیه 139»

لغت اخذ:

به معنای گرفت. آخذ: گرفتن، فرا گرفتن (1).

اخذ در قرآن

این عبارت در قرآن 273 مورد آمده است.

1)«»-«سوره آل عمران آیه 80»

2)«وَلَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ»-«سوره مائده آیه 12»

3)«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ »-«سوره اعراف آیه 172»

لغت طرف:

به معنای ناحیه، جانب ، کناره ، پایان چیزی . اطراف جمع طرف(2).

طرف در قرآن

این عبارت در قرآن 11 مورد آمده است.

1)«لِیَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْ یَکْبِتَهُمْ فَیَنْقَلِبُوا خَائِبِینَ»-«سور9 آل عمران آیه 127»

2)«وَأَقِمِ الصَّلَاهَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّیْلِ»-«سوره هود آیه 114»

3)«مُهْطِعِینَ مُقْنِعِی رُءُوسِهِمْ لَا یَرْتَدُّ إِلَیْهِمْ طَرْفُهُمْ»-«سوره ابراهیم آیه 43»

ص: 519


1- اخذ: حیازت کردن چیزی و تصرف و بدست آوردن آنست، این واژه گاهی به معنی دستگیر کردن و گرفتن است مانند آیه مبارکه ای ، که می فرماید: «»[سوره یوسف آیه 72]. و گاهی واژه «أخذ»به معنی غلبه کردن و چیره شده است در این آیه « لَا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ لَهُ»[سوره بقره آیه 255]. و یا می گویند «أخذته الحمی»یعنی تب بر او غلبه کرد، خدای تعالی در این معنی فرماید «أَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَهُ»[سوره هود آیه 67]...«مفردات راغب»
2- طرف إلیه: به سوی او نگریست. طرفه عنه : او را از آن برگردانید. طرف عینه: چشم برهم زد. طرفه عین: یک چشم بر هم زدن.
لغت أؤمی:

ایماء: اشاره کردن کنایه و رمز.

لغت بیده:

دست. ایدی جمع ایادی. یدان ویدین تثنیه ید: دو دست(1).

ید در قرآن

این کلمه 119 مرتبه در قرآن آمده است .

1)«قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ یُجِیرُ»-«سوره مؤمنون آیه 88 »

2)«فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»-«سوره یس آیه 83»

3)« تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَهُوَ عَلَیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»-«سوره ملک آیه 1»

لغت یمنی:

یمین دست راست، طرف راست . ضد یسار و به معنی سوگند(2).

یمن در قرآن

این کلمه 71 مرتبه در قرآن آمده است.

1)«وَنَادَیْنَاهُ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیًّا»-«سوره مریم آیه 52»

2)«..وَوَاعَدْنَاکُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَیْمَنَ..»-«سوره طه آیه 80»3

3)«فَأَصْحَابُ الْمَیْمَنَهِ مَا أَصْحَابُ الْمَیْمَنَهِ»-«سوره واقعه آیه 8»

لغت سماء:

آسمان ، سقف خانه و سقف هر چیزی (3).

ص: 520


1- یدی الرجل یدیاً: بردست او ضربتی رسید.یدی : سبقت گرفت و نیکویی نمود. یدی: احسان کرد و نیکویی نمود. ایداء: نیکویی کردن بر کسی. یاداه میاده: پاداش او را دست به دست داد. ید اید ویدی جمع ایادی: دست بزرگ، وقار، راه ، بازداشت از ستم، بازداشت از راه حق، فریاد رسی.
2- یمن الرجل من از طرف راست آمد. یمن الله فلاناً یمناً ویمناً: نیک بخت گردید، مبارک گردید.یمن به یمنا و یمن و تیامن: آن را به طرف راست برد.
3- سما سموا: بلند گردید. سموات و سماوات جمع سماء: آنچه بالای سر مشاهده می شود ، آسمان خانه و هر آنچه از فضا به زمین احاطه شده ، سایه بان و پرده ای که از سقف خانه کشیده باشند، پشت اسب، ابر و باران نیکو.
سماء در قرآن

این کلمه در قرآن 331 مورد آمده است.

1)«وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً»-«سوره بقره آیه 22»

2)«إِنَّ اللَّهَ لَا یَخْفَیٰ عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی السَّمَاءِ»-«سوره آل عمران آیه 5»

3)« اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَیْنَا مَائِدَهً مِنَ السَّمَاءِ»-«سوره مائده آیه 114»

4)«وَهُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً..»-«سوره انعام آیه 99»

5)«کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ»-«سوره ابراهیم آیه 24»

شرح و توضیح:
اهمیت اجتماع قلوب و اجسام

اینکه می بینیم رسول خدا صلی الله علیه واله همه اهل بیتشان را در زیر کساء جمع کردند و دعا در حقشان فرمودند، اهمیت تجمع در امر خیر را می رساند. مثلا در مورد دعا کردن به مسلمانان و مؤمنین، شفای مریضان، رفع گرفتاری و مشکلات، برآوردن حاجات ، جمع شدن و دعا کردن بسیار مهم است. اما جمع شدن دور هم برای غیبت و تهمت و آبروی دیگران را بردن و بسیاری از معاصی که تقل مجلس بعضی از افراد است، نه تنها درست نیست بلکه حرام نیز می باشد.

1- قال رسول الله صلی الله علیه واله: ید الله علی الجماعه و الشیطان مع من خالف الجماعه یرکض (1).

رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: دست (لطف و رحمت)خدا با جماعت است و شیطان با کسی است که با جماعت مخالف است و به دنبال او می دود.

2- وقال صلی الله علیه اوله: أیها الناس علیکم بالجماعه وإیاکم والفرقه(2).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: ای مردم بر شما باد به جماعت و از جدایی بر حذر باشید.

ص: 521


1- کنز العمال 206/1ح 1031 و 1028.
2- کنزالعمال 206/1ح 1031و 1028.

3- و قال صلی الله علیه واله: من خرج من الجماعه قید شبر فقد خلع ربقه الإسلام من عنقه(1).

پیامبرصلی الله علیه واله فرمودند: هر که به اندازه یک وجب از جماعت دور باشد و جدا گردد طناب اسلام از گردن او بریده شده است.

4- وقال صلی الله علیه واله: ید الله مع الجماعه(2).

هم چنین فرمودند: دست خدا با جماعت است.

5- و قال صلی الله علیه واله: الجماعه رحمه و الفرقه عذاب (3).

و نیز فرمودند: جماعت رحمت است و جدایی عذاب .

6- عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سئل رسول الله صلی الله علیه واله عن جماعه أمته؛ فقال: جماعه أمتی أهل الحق وإن قلوا(4).

امام صادق علیه السلام فرمودند: از وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه واله درباره جماعت امتش سخن به میان آمد، فرمود: جماعت امتم اهل حق هستند اگر چه کم باشند.

7- عن عبد الله بن یحیی بن عبد الله العلوی رفعه قال قیل لرسول الله صلی الله علیه واله : ما جماعه أمتک ؟ قال: من کان علی الحق وإن کانوا عشره (5).

از محضر رسول خدا صلی الله علیه واله در مورد جماعت امتشان سؤال شد، فرمودند: آن جماعتی که بر حق باشند مورد رضایت است اگرچه تعدادشان ده نفر باشند.

ص: 522


1- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 123/8 ؛ کنز العمال 207/1ح 1035.
2- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 280/10؛ کنز العمال 557/7ح 20241.
3- کنز العمال 558/7ح 20242.
4- معانی الاخبار /154؛ بحار الانوار 265/2
5- معانی الاخبار /154؛ بحار الانوار266/2

8- و قال صلی الله علیه واله: علیکم بالجماعه فان یدالله علی الجماعه ولم یجمع الله عزوجل امتی الا علی هدی(1).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: بر شما باد به جماعت. به درستی که دست (رحمت) خدا با جماعت است و امت من برامری جمع نشوند مگر اینکه به سوی حق هدایت خواهند شد.

9- و قال صلی الله علیه واله: لا یجمع الله عزوجل أمرامتی علی ضلاله أبدأً. اتبعوا السواد الأعظم یدالله مع علی الجماعه من شذ شذ فی النار(2).

پیامبرصلی الله علیه واله فرمود: خداوند عزوجل امت مرا بر امری که گمراه کننده باشد جمع نمی کند. این سیاهی بزرگ (جماعت) را متابعت کنید چرا که دست خداوند با جماعت است و هر که مخالفت کند در آتش خواهد افتاد.

10- و قال صل یالله علیه واله: لن تجتمع امتی علی ضلاله أبدا(3).

هم چنین فرمودند: امت من بر گمراهی جمع نمی شوند.

تمام این روایات و روایات دیگر که از شیعه و خصوصا سنی نقل شده که رسول خدا صل یالله علیه اوله فرمود: امت من با یکدیگر اختلاف ندارند و خدا با جماعت است . البته باید گفت خدا با هر جماعتی نیست، بلکه با جماعت حق است؛ با جماعتی است که با پیغمبر صلی الله علیه واله وائمه هدی علیهم السلام مخالفت نکرده باشند و در مسیر آنها حرکت کرده باشند و تابع دستورات آنان بوده و مرتد نشده باشند. در یک کلام همان جملاتی که رسول خدا صلی الله علیه واله در مورد دو امانت محکم الهی فرمودند و این روایت را خاصه و عامه نقل کرده اند.

زید بن ارقم از قول رسول خدا صلی الله علیه واله روایت کرده که فرمودند:

ص: 523


1- کنز العمال 205/1ح 1025.
2- کنز العمال 206/1ح1030 و 1029.
3- کنز العمال 206/1ح1030 و 1029.

إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی أهل بیتی و إنهمالم یفترقا حتی یرداعلی الحوض(1).

«همانا من در میان شما دو شیء گرانبها می گذارم یکی کتاب خدا و دیگری عترت و اهل بیتم را و البته آن دو از هم جدا نیستند تا بر من در حوض وارد شوند».

عن أبی سعید الخدری أن النبی صلی الله علیه واله قال: إنی أوشک أن أدعی فاجیب و إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله حبل ممدود من السماء إلی الأرض و عترتی أهل بیتی و إن اللطیف الخبیر أخبرنی أنهما یفترقا حتی یردا علی الحوض فانظروا ماذا تخلفونی فیهما(2).

و ابوسعید خدری از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت کرده که فرمود: نزدیک است که دعوت حق را اجابت کنم و من در میان شما دو چیز گرانبها گذاشتم کتاب خدا که ریسمانی است که از آسمان به زمین کشیده شده است و عترتم اهل بیتم که خداوند لطیف خبیر به من خبر داده که این دو از هم جدا نمی شوند، تا در حوض کوثر بر من وارد شوند، پس بنگرید که چگونه با آن دو رفتار می کنید.

«اما به قول ابن عباس هر مصیبتی به سراسلام آمد، ریشه اش به یوم الدار و به این جماعت مرتد برمی گردد». عن عبد الله بن العباس قال لما حضرت النبی صلی الله علیه واله الوفاه و فی البیت رجال فیهم عمربن الخطاب فقال رسول الله صلی اله علیه واله: هلموا أکتب لکم کتاباً لن تضلوا بعده أبداً. فقال عمر: لا تأتوه بشی فإنه قد غلبه الوجع وعندکم القرآن حسبنا کتاب الله فاختلف أهل البیت واختصموا فمنهم من یقول قوموا یکتب لکم رسول الله ومنهم من یقول ما قال عمرفلما کثر اللقط و

ص: 524


1- احتجاج طبرسی 450/2.
2- بحار الانوار108/23.

الإختلاف قال رسول الله صلی الله علیه واله: قوموا عنی. قال عبید الله بن عبد الله بن عتبه: وکان ابن عباس رحمه الله یقول الرزیه کل الرزیه ما حال بین رسول الله صلی الله علیه واله وبین أن یکتب لنا ذلک الکتاب من اختلافهم ولغطهم(1).

عبدالله بن عباس گوید: چون زمان شهادت رسول خدا صلی الله علیه واله فرا رسید، گروهی که عمربن خطاب نیز در میان آنان بود، در خانه رسول خدا صلی الله علیه واله حضور داشتند. رسول خدا صلیالله علیه واله فرمود: بیایید نامه ای برای شما بنویسم تا پس از آن هرگز گمراه نشوید. عمر گفت: چیزی نیاورید که درد بر او غلبه کرده. قرآن نزد شما هست و کتاب خدا ما را کافی است. میان اهل خانه اختلاف افتاد وبه مخاصمه پرداختند. عده ای می گفتند: برخیزید (کاغذ بیاورید) تا رسول خدا صلیالله علیه واله برایتان بنویسد، عده ای دیگر سخن عمر را می گفتند. چون سرو صدا بلند شد و اختلاف بالا گرفت رسول خداصلی الله علیه اوله فرمود: از نزد من برخیزید (و مرا تنها بگذارید).

عبید الله بن عبدالله عتبه گوید: ابن عباس همیشه می گفت: تمام مصیبت ما از همان وقتی آغاز شد که با اختلاف و شلوغ کاری خود مانع از آن شدند تا رسول خدا صلی الله علیه واله آن نوشته را برایمان بنویسد.

این اجتماع که بر علیه اسلام قیام کرد و ریشه تمام اختلافات و جنجال ها و کشته ها و غارت ها و بدعت ها را به وجود آورد چه اجتماعی است ؟! پس این اجتماع و امثال آن مورد رضایت خدا نیست چون بر نابودی دین قیام کردند.

همچنانکه در روایات قبل هم اشاره شد هر جماعتی مورد رضایت خداوند نیست . مثلا در جلسه ای که خدا را نافرمانی می کنند، بگویند چون خدا با جماعت است ما در آن مجلس حضور داشته باشیم یا حتی می گویند خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو. به طور مسلم این فکر کاملاً غلط است چون جلسه، جلسه گناه است، باید از اینگونه مجالس پرهیز کرد.

ص: 525


1- امالی شیخ مفید /49 - 48.

یا جماعتی که به دستور ابوبکر و خالد بن ولید به خانه مالک بن نویره هجوم برده و به بهانه اینکه زکات نمی دهد، اموال او را غارت کرده و به ناموس او تجاوز نمودند، این چه جماعتی است ؟!!

آیا این جماعت مورد رضایت خدا و رسولش می باشد ؟!!

حال برمی گردیم به اصل مطلب که دست جمعی دعا کردن اثر بیشتری دارد.

1- عن أبی خالد قال قال أبو عبدالله علیه السلام ما من رهط أربعین رجلا اجتمعوا فدعوا الله عزوجل فی أمرإلا استجاب الله لهم فإن لم یکونوا أربعین فأربعه یدعون الله عزوجل عشرمرات إلا استجاب الله لهم فإن لم یکونوا أربعه فواجد یدعو الله أربعین مره ف فیسجیب الله العزیز الجبارله(1).

حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: اگر چهل نفر مرد برای دعا نزد هم اجتماع کنند و خدای عزوجل را در کاری بخوانند (و دعا کنند) خداوند دعای آنها را مستجاب می کند. پس اگر چهل نفر نبودند و چهار نفر بودند (نزد هم جمع شوند) ده بار خدای عزوجل را بخوانند خداوند دعایشان را اجابت کند و اگر چهار نفرهم نباشند و یک نفر باشد، چهل مرتبه خدا را بخواند پس خدای عزیز و جبار دعای او را اجابت کند.

2- عن أبی عبد الله علیه السلام قال ما اجتمع اربعه رهط قط علی أمر واحد فدعوا الله إلا تفرقوا عن إجابه(2).

و نیز امام صادق علیه السلام فرمودند: هیچ گاه چهار نفر با هم اجتماع نکرده و برای مطلبی به درگاه خدا دعا نکرده اند جز اینکه با اجابت آن دعا از هم جدا شده اند.

3- عن أبی عبد الله علیه السلام قال الداعی و المومن فی الأجر شریکان (3).

ص: 526


1- کافی 487/2.
2- کافی 487/2 ؛ بحار الانوار341/90.
3- همان؛ وسائل الشیعه105/7.

و نیز فرمودند: دعا کننده و آمین گوینده در مزد و اجر شریکند.

4- عن أبی عبد الله علیه السلام قال کان أبی علیه السلام إذا حزنه امرجمع النساء و الصبیان ثم دعا وأمنوا(1).

ونیز فرمودند: هرگاه پیشامدی پدرم را غمناک می کرد زنان و کودکان را جمع می کرد سپس دعا می کرد و آنها آمین می گفتند.

فلسفه دعا

علت دعا این است که شدیدا محتاج به فضل و رحمت و لطف و احسان خداوند هستیم. او غنی بالذات است ما فقیر بالذات ، لذا ضعیف به قوی التماس می کند. اگر بنا بود که هر چه آدمی می خواست، می توانست به دست آورد و یا اینکه خواسته های او به اندازه قدرت و توانائیش می بود، و به هر آنچه داشت خرسند می بود و چیز بیشتری نمی خواست، در این صورت انسان توجهی به خداوند نداشت. پس برحسب فطرت بشریت است که زمانی که در مشکلات و گرفتاری ها، گناهان و خواسته های دینی و دنیایی درمانده می شود مجبور است خدا را صدا بزند.

«أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ »(2).

کسی که فقر محض است ، تنها راه او پناه بردن به خداوند است و راهی به غیر از تضرع و دعا به درگاه او ندارد.

کما قال الله تبارک وتعالی:«یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ ۖ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ»(3)

ص: 527


1- کافی 487/2 ؛ عده الداعی /158.
2- سوره نمل آیه 62.
3- سوره فاطر آیه 15.

«ای مردم! همه شما فقیر و محتاج خدایید و تنها خداست که بی نیاز و غنی بالذات و ستوده است».

رسول خداصلی الله علیه واله پس از آنکه ده سال اول تبلیغ دین خود، صدمه و اذیتی دید که به قول خود وجود مبارکش احدی از انبیاء این چنین اذیتی ندیده بودند.

ما أوذی أحد مثل ما أوذیت فی الله(1).

«هیچ کس در راه خدا به اندازه من اذیت و آزار ندیده است».

در مکه پس از وفات حضرت ابوطالب علیه السلام حتی کسی به او پناهی که رسم آن روز عرب بود نمیداد. ناچار به سوی طوائف رفت تا در آنجا مردم را به دین اسلام دعوت کند. مردم آن جا نه تنها کمکش نکردند و دعوت او را به تندی و خشونت رد کردند بلکه آن حضرت را سنگ ریزه زدند و جنجال به راه انداختند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه واله از دست آن ها به بوستانی پناه برد و در زیر درخت انگوری نشست و با خدای خود به راز و نیاز پرداخت و فرمود:

اللهم إنی أشکو إلیک ضعف قوتی و قله حیلتی وهوانی علی الناس أنت أرحم الراحمین أنت رب المستضعفین و أنت ربی إلی من تکلنی إلی بعد یتجهمنی أو إلی عدو ملکته أمری إن لم یکن بک علی غضب فلا أبالی و لکن عافیتک هی أوسع لی أعوذ بنور وجهک الذی أشرقت له الظلمات وصلح علیه أمر الدنیا و الآخره من أن ینزل بی غضبک أو یحل علی سخطک لکن لک العتبی حتی ترضی ولا حول و لا قوه الا بک(2).

«خدایا ! از ناتوانی خویش و کمی تدبیر و حیله خود شکایت به نزد تو می آورم، مرا به خود پناه ده و توانایی بر مردم به من عطا کن. ای خدای مهربان و بخشنده ! تو

ص: 528


1- کنز العمال 130/3ح 5818.
2- بحار الانوار22/19 ؛ حیوه القلوب 803/3؛ ر.ک: (تفسیر ابوالفتوح رازی 169/10)

پروردگار من هستی، به چه کسی مرا می سپاری؟ مرا از خود دور می کنی که مرا ضعیف و عاجز بدارند، که مرا تبعید و به راه دور برند و یا مرا به دشمن می سپاری که کار من به دست او باشد. اگر تو بر من خشمگین نباشی دیگر مرا باک نیست؛ اما عافیتی که از تو برسد بهترین عافیت هاست. پناه می برم به روشنایی های تو، از اینکه خشم توبرمن رسد و یا غضب تو مرا فرا گیرد. خوشنودی از آن توست ، تو باید راضی باشی و هیچ توانایی و نیرویی نیست مگر آنچه از جانب تو رسد».

یا سیدی فکیف لی [بی] وأنا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکین.

یا إلهی وسیدی ومولای و مالیک رقی یا من بیده ناصیتی یا علیما بضری [بفقری ] و مسکنتی یا خبیرا بفقری وفاقتی.

فالیک یارب نصبت وجهی، والیک یارب مددت یدی، فبعزتک استجب لی دعائی وبلغنی منای، ولا تقطع من فضلک رجائی واکفنی شر الجن والانس من اعدائی(1).

أنت الله لا إله إلا أنت رب العالمین أنت الخالق وأنا المخلوق و أنت المالک وأنا المملوک وأنت الرب وأنا العبد وأنت الرازق وأنا المرزوق و أنت المعطی وأنا السائل وأنت الجواد و أنا البخیل وأنت القوی و أنا الضعیف وأنت العزیز و أنا الذلیل و أنت الغنی وأنا الفقیر و أنت السید و أنا العبد وأنت الغافروأنا المسی و أنت العالم وأنا الجاهل و أنت الحلیم وأنا العجول و أنت الرحمن وأنا المرحوم وأنت المعافی وأنا المبتلی وأنت المجیب وأنا المضطر(2).

ص: 529


1- دعای کمیل
2- دعای یستشیر.

إلهی اعتذاری إلیک اعتذار من لم یستغن عن قبول عذره فاقبل عذری یا أکرم من اعتذر إلیه المیسیئون إلهی لا ترد حاجتی و لاتخیب طمعی ولا تقطع منک رجائی و أملی إلهی کأنی بنفسی واقفه بین یدیک وقدأظلهاحسن توکلی علیک (1).

و الحمد لله الذی أنادیه کلما شئت لحاجتی و أخلوبه حیث شئت لسری بغیر شفیع فیقضی لی حاجتی و الحمد لله الذی أدعوه و لا أدعو غیره ولو دعوت غیره لم یستجب لی دعائی و الحمدلله الذی أرجوه و لا أرجوغیره و لورجوت غیره لأخلف رجائی و الحمد لله الذی وکنی إلیه فأکرمنی ولم یکلنی إلی الناس فیهینونی....

اللهم صل علی محمدو آله محمد واختم لی بخیر و اکفنی ما أهمنی من أمر دنیا و آخرتی .

سیدی أنا الصغیر الذی ربیته و أنا الجاهل الذی علمته-وانا الضال الذی هدیته و أنا الوضیع الذی رفعته- و أنا الخائف الذی آمنته وأنا الجائع الذی أشبعته - و العطشان الذی أرویته و العاری الذی کسوته- و الفقیر الذی أغتیته والضعیف الذی قویته . والذلیل الذی أعززته والسقیم الذی شفیته..(2)

یا مولای أنت الذی أنعمت أنت الذی أ حسنت أنت الذی أجملت أنت الذی افضلت أنت الذی مننت أنت الذی أکملت أنت الذی رزقت أنت الذی أعطیت أنت الذی وفقت أنت الذی أغنیت أنت الذی أقنیت أنت

ص: 530


1- مناجات شعبانیه .
2- دعای ابوحمزه ثمالی

البنی آویت أنت الذی کفیت أنت الذی هدیت أنت الذی عصمت أنت الذی سترت أنت الذی غفرت أنت الذی اقلت أنت الذی مکنت أنت الذی أعززت أنت الذی أعنت أنت الذی عضدت أنت الذی أیدت أنت الذی نصرت أنت الذی شفیت أنت الذی عافیت أنت الذی أکرمت...

إلهی أنا الفقیز فی غنای فکیف لا أکون فقیراً فی فقری(1)...

علت بلند کردن دستها در دعا به سوی آسمان

این بحث را با این آیه شریفه دنبال می کنیم:

«وَفِی السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ وَمَا تُوعَدُونَ»(2).

«و روزی شما و همه وعده هایی که به شما داده اند در آسمان است».

این آیه شریفه با دلالت واضحه ، محل و جایگاه دو امر مهم را در آسمان تعیین نموده است. یکی رزق و روزی خوردن را که وفی السماء رزقکم یعنی مبادی و اسباب رزق شما در آسمان است. مثل خورشید و ماه و دیگر ستارگان درخشان و محل غروب آن ها و اختلاف حرکت ستارگان، به طوری که فصول مختلف و ابرو برف و باران از آن به وجود می آید.

ابر و باد و مه خورشید و فلک در کارند ***تا تونانی به کف آری و به غفلت نخوری

همه از بهرتوسرگشته و فرمان بردار ***شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

و نیز تمام ارزاق در آسمان و در لوح محفوظ ، مقدر و مکتوب می شود و از این جهت

ص: 531


1- دعای عرفه .
2- سوره ذاریات آیه 22.

هنگام دعا و مسئلت دست به سوی آسمان بر می دارند و سر را به طرف بالا بلند می کنند و از حق تعالی حاجت می طلبند.

چنانچه در علل الشرایع از حضرت صادق علیه السلام و آن حضرت از آباء خود نقل فرموده که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

إذا فرغ أحدکم من الصلاه فلیرفع یدیه إلی السماء ولینصب فی الدعاء . فقال ابن سبا: یا أمیرالمؤمنین ! ألیس الله فی کل مکان؟ قال: بلی. قال: فلم یرفع یدیه إلی السماء. فقال: ا و ما تقرأ:

«و فی السماء رزقکم و ما توعدون»

فمن أین یطلب الرزق إلا من موضع الرزق و موضع الرزق وما وعد الله السماء(1).

چون یکی از شما از نماز فارغ شود باید دست به سوی آسمان بردارد و دعا نماید. ابن سبأ گوید من عرض کردم: یا امیرالمؤمنین ! مگر خداوند در همه جا نیست؟ فرمود: بلی، چنین است.

گفتم: پس چرا باید انسان دست هایش را به طرف آسمان بلند کند. فرمود: مگر این آیه از قرآن را نخوانده ای که می فرماید:

«وفی السماء رزقکم وما توعدون »

«و روزی شما در آسمان است و بهشت و هر آنچه از قضا و تقدیرات خیر که به شما وعده داده اند درآسمان است».

پس به این ترتیب روزی را جز از محلی که آنجا واقع شده از کجا باید طلبکرد، و محلی که روزی و آنچه خداوند عزوجل وعده فرموده همگی در آسمان است.

پس باید رزق و روزی را از مکان و محلش طلب نمود

ص: 532


1- علل الشرایع 344/2 ب 50؛ تهذیب الاحکام 222/2 ؛ تفسیر البرهان313/7.

وامر دوم که حق تعالی آن را در آسمان قرار داده، بهشت است و به بندگان صالح خود وعده داده و فرموده است: وماتوعدون. این کلام علاوه بر اینکه بر بهشت دلالت می کند، بر این نیز دلالت می کند که بهشت در آسمان ها هم اکنون موجود است.

جمله: و ما توعدون من أخبار القیامه و الرجعه والأخبار التی فی السماء(1).

کلمه فی السماء منظور عالم بالاست که قبل از خلقت انسان، خداوند معین فرمود و بسا به واسطه بعضی از امور این رزق، توسعه یا تضییق شده که در لوح خداوند به ثبت رسیده است و آنچه قابل تغییر نیست در لوح محفوظ است. و کلمه «و ما توعدون»در اخبار رسیده است که هنگام ظهور حضرت بقیه الله عجل الله تعالی فرجه الشریف است که آیه 55 سوره نور برآن دلالت دارد.

«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَیٰ لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا ۚ یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا ۚ وَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِکَ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»

ص: 533


1- اطیب البیان 272/12.
طریقه و کیفیت دعا کردن

عن أبی عبد الله علیه السلام قال الرغبه أن تستقبل ببطن کفیک إلی السماء و الرهبه أن تجعل ظهر کفیک إلی السماء و قوله:

«وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا»(1)

قال: الدعاء بإصبع واحد تشیربها و التضرع تشیر بإصبعیک و تحرکهما و الإبتهال رفع الیدین وتمدهما وذلک عند الدمعه ثم ادع(2).

ابواسحاق گوید، حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: رغبت آن است که کف دو دست خود رابه سوی آسمان بالا بری و رهبت آن است که پشت دست هایت را به سوی آسمان بالا بری و گفتار خدای عزوجل:«و تبتل إلیه تبتیلاً».

تبتل: دعا کردن به یک انگشت است که بدان اشاره کنی و تضرع این است که با دو انگشت اشاره کنی و آن دو را حرکت دهی و ابتهال، بالا بردن هردو دست است و اینکه آن ها را بکشی و این موقع اشک ریختن و دعا کردن است.

مرحوم علامه مجلسی می فرمایند: در این خبر و نظایر آن در معنای رغبت دو احتمال است:

اول: اینکه معنی این باشد که اگر در حال دعا، شوق و امید بر او غالب شد سزاوار است که دو کف دست های خود را به آسمان بالا ببرد که گویا می خواهد رحمت خدا را دریافت کند و اگر بیم و ترس بر او غالب آمد از اینکه دعایش به اجابت نرسد پشت دو دست خود را به سمت آسمان کند کنایه از اینکه به خاطر بسیاری گناه سزاوار

حرمان است؛ اگر چه مقتضای کرم وجود خداوند فضل و احسان به اوست.

دوم: اگر برای سودی دعا می کند، سزاوار است دو کف دست را به طرف آسمان بردارد و اگر برای دفع زیانی است که از آمدن آن ترسان است پشت دست ها را به

ص: 534


1- سوره مزمل آیه 8.
2- کافی 229/4.

آسمان بلند کند که گویا آن را دفع می کند.

از اصمعی روایت شده که روزی در مسجد بصره می رفتم. در راه اعرابی دزد جلف(1) حافی از دزدان جفات برشتری نشسته و شمشیری حمایل کرده و کمانی در بازو افکنده بود. چون نزدیک من رسید سلام کرد و گفت: از کدام قبیله ای ؟ گفتم: از بنی الأصمعی.

گفت: تواصمعی نیستی؟ گفتم: بلی.

گفت: از کجا می آیی؟ گفتم: از جایی که تلاوت کلام خدا را می کردند.

گفت: برای خدا کلامی هست که آدمیان بتوانند آن را بخوانند ؟ گفتم: بلی.

گفت: بخوان. من سوره ذاریات را برای او خواندم.

چون به آیه شریفه «و فی السماء رزقکم وما توعدون »رسیدم: گفت: ای اصمعی! به خدا سوگند این کلام خداوند است که بر محمد صلی الله علیه واله فرستاده شده است؟ گفتم: به حق آن خدایی که محمد صلی الله علیه واله را بر خلق خود فرستاد، این کلام خداست که بر پیغمبرش حضرت محمد صلی الله علیه واله فرستاده .

چون اعرابی این سخن را از من شنید از شتر پایین آمد و آن را نحر کرده و پاره پاره نمود و با پوست گذاشت و به من گفت: به من کمک کن تا این گوشت را به فقرا صدقه دهم. سپس شمشیرش را شکست و کمانش را در زیر خاک پنهان کرد و به طرف بیابان رفت و گفت: «و فی السماء رزقکم وما توعدون ».

و من خودم را ملامت کردم و گفتم: ای نفس! سال ها تو این آیه را می خواندی و پندنگرفتی و یک اعرابی جلف یک بار این آیه را شنید، پند گرفت و متذکر شد.

من دیگر آن اعرابی را ندیدم تا آن زمان که به حج رفتم. روزی در طواف بودم از پشت سر، کسی مرا صدا کرد. چون نگاه کردم دیدم همان مرد عرب است که به واسطه کثرت طاعت و عبادت ضعیف و نحیف شده ، پوست بر استخوان او چسبیده

ص: 535


1- میان تهی، سبک.

و رنگ او زرد گشته .

به من سلام کرد و مرا به مقام ابراهیم علیه السلام برد و گفت: برای من کلام خدا را بخوان . من هم همان سوره ذاریات را خواندم و چون به این آیه رسیدم:«و فی السماء رزقکم وما توعدون».گفت: «وجدنا ما وعدنا نا حقا ».آن گاه به من گفت: چیز دیگری از این کلام می دانی؟ من آیه بعدی را خواندم:

«فَوَرَبِّ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ»(1)

پس گفت: «سوگند به خداوند آسمان و زمین که این سخن درست و راست است مانند آنکه شما سخن می گویید».

یعنی همچنان که شما هیچ شکی در سخن گفتن خود ندارید، در حقیقت امور مذکورہ شکی نیست.

خلاصه معنی این دو آیه این است: «و روزی شما با همه وعده هایی که به شما داده اند در آسمان است. پس به خدای آسمان و زمین قسم که این آیه بمانند تکلمی که با یکدیگر می کنید حق است»(2).

مرد عرب نعره زد و گفت: کیست آنکه خدا را به غضب آورد و کیست که قول او را تصدیق نکند که خود خداوند بر حقیقت گفته اش سوگند خورد. پس سه بار این کلام را گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد(3).

ص: 536


1- سوره ذاریات آیه 23.
2- سوره ذاریات آیات 22 و 23.
3- منهج الصادقین 38/9- 40.

1- فی تفسیر علی بن إبراهیم و قوله:«و فی السماء رزقکم وما توعدون».قال: المطر ینزل من السماء فیخرج به اقوات العالم من الأرض«وما توعدون»من اخبار الرجعه والقیامه والأخبار التی فی السماء(1).

در تفسیر علی بن ابراهیم راجع به این آیه آمده است: «روزی شما در آسمان است »منظور باران است که از آن غذای تمام موجودات عالم از زمین بیرون می آید «و آنچه که به شما وعده داده شده»، منظور رجعت و قیامت و اخباری است که از آسمان نازل می شود.

2- عن حسین بن علی علیهما السلام : ... ثم سأل ملک الروم عن أرزاق الخلائق فقال الحسن علیه السلام أرزاق الخلائق فی السماء الرابعه تنزل بقدر وتبسط بقدر(2).

امام حسن مجتبی علیه السلام در جواب پادشاه روم که از رزق خلایق سؤال کرده بود فرمودند: ارزاق خلایق در آسمان چهارم است و به اندازه نازل می شود و به اندازه هم زیاد می شود.

3- عن ابی عبدالله علیه السلام... فی حدیث طویل له مع بعض الزنادقه، و فیه قال السائل: فما الفرق بین أن ترفعوا أیدیکم إلی السماء وبین أن تخفضوها نحو والأرض ؟ قال أبو عبد الله علیه السلام: ذلک فی علمه و إحاطته وقدرته سواء و لکنه عزوجل أمر أولیاءه وعباده برفع أیدیهم إلی السماء نحو العرش لانه جعله معدن الرزق(3).

عده ای از زنادقه از امام صادق علیه السلام سؤال کردند: در دعا کردن چه فرقی است بین

ص: 537


1- تفسیر قمی 330/2 ؛ تفسیر نور الثقلین124/5.
2- تفسیر نور الثقلین 124/5؛ بحار الانوار 135/10.
3- تفسیر نور الثقلین 125/5؛ بحار الانوار 30/3.

اینکه دستان را به طرف آسمان بلند کنیم و یا اینکه پایین قرار دهیم ؟ حضرت فرمود: همه این ها در علم و احاطه وقدرت پروردگار می باشد، چه دست را بلند کنی و چه نکنی و چیزی بخواهی یا در ضمیرودلت خواسته ات را بگذرانی فرقی نیست. اما خداوند دستور داده اولیاء و دوستان و بندگانش دست هایشان را به طرف آسمان و عرش بلند کنند زیرا محل روزی در آنجا می باشد.

4- قال أبا عبد الله علیه السلام کف الأذی و قله الصخب یزیدان فی الرزق(1).

امام صادق علیه السلام فرمودند: خودداری از آزار و اذیت و فریاد زدن (یعنی چیزی را با صدای بلند خواستن) روزی را زیاد می کند.

5- وقال علیه السلام : إن الله عزوجل جعل أرزاق المؤمنین من حیث لم یحتسبوا و ذلک أن العبد إذا لم یعرف وجه رزقه کثردعاؤه (2).

امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند عزوجل روزی مؤمن را در جایی که گمان ندارد قرار داده است و این به خاطر این است که بنده هنگامی که راه روزی خود را نمی داند، دعای او زیاد می شود.

6- فی صحیفه السجادیه من دعائه علیه السلام إذا قتر علیه الرزق: اللهم إنک ابتلیتنا فی أرزاقتا بسوء الظن ، وفی آجالنا بطول الأمل حتی التمسنا أرزاقک من عند المرزوقین، وطمعنا بآمالنا فی أعمار المعمرین.

فصل علی محمد و آله، وهب لنا یقینا صادقاً تکفینا به من مئونه الطلب، والهمنا ثقه خالصه تعفینا بها من شده النصب و اجعل ما صرحت به من عدتک فی وحیک، وأتبعته من قسمک فی کتابک، قاطعا لإهتمامنا بالرزق الذی تکفلت به، و حسماًللاشتغال بما ضمنت الکفایه له فقلت وقولک الحق الأصدق، و اقسمت و قسمک الأبرالأوفی:

ص: 538


1- تفسیر نور الثقلین 126/5.
2- تفسیر نور الثقلین 126/5.

«و فی السماء رزقکم وماتوعدون»

ثم قلت «فورب السماء والأرض إنه لحق مثل ما أنکم تنطقون »(1).

دعای بیست و نهم از دعاهای امام سجاد علیه السلام است هنگامیکه روزی برآن حضرت تنگ می شد:

خداوندا، توما را آزمودی تا در کم و بیش روزی هایمان بدگمان شدیم و در مدت عمرمان به آرزوهای دور و دراز گرفتار آمدیم، تا آنگاه که روزی خود از درگاه دیگر روزی خواران طلبیدیم و به عمری دراز چون عمر پیران کهنسال طمع بستیم. بار خدایا ، بر محمد و خاندانش درود بفرست و ما را به یقینی صادق برسان که ما را از رنج طلب معاش کفایت کند و اطمینانی خالص بخش که ما را از شدت تعب معاف دارد.

خداوندا، آن وعده ای را که در وحی خود بر پیامبرصلی الله علیه واله بدان تصریح کرده ای و در قرآن برآن سوگند خورده ای سبب قطع دل مشغولی ما به رزقی که خود آن را تکفل کرده ای قرار ده.

خداوندا! تو خود گفته ای «روزی شما و هر چه به شما وعده شده در آسمان است».خداوندا! گفته تو راست ترین گفته هاست و سوگند تو درست ترین و کامل ترین سوگندهاست. و در پی آن سوگند خورده ای که «سوگند به پروردگار آسمان ها و زمین که این سخن آن چنان که سخن می گویید حتمی است».

ص: 539


1- همان 125/5؛ دعای 29 صحیفه سجادیه علیه السلام.

ادامه حدیث شریف کساء

اشاره

وقال: اللهم ! إن هؤلاء أهل بیتی و خاصتی و خامتی، لحمهم لحمی، و دمهم دمی، یؤلمنی ما یؤلمهم، و یحزننی ما یحزنهم، أنا حرب لمن حاربهم و سلم لمن سلم لمن سالمهم وعدو لمن عاداهم، ومحب لمن أحبهم، إنهم منی و أنا منهم.

«فرمود: خدایا این ها خاندان من و یاران مخصوص (ویژه) و حامیان من هستند، گوشت آنان گوشت من و خون آنانخون من است، هر چه موجب رنجش و آزار ایشان شود، موجب رنجش من نیز خواهد بود و هر آنچه ایشان را اندوهگین سازد مرا نیز اندوهناک خواهد نمود. هر کس با ایشان ستیز و جنگ نماید من نیز با او در ستیز خواهم بود و هر کس با ایشان در صلح و دوستی باشد من نیز با او در صلح و دوستی خواهم بود. با دشمن ایشان، دشمن بوده و با دوستان ایشان دوست هستم. این ها از من هستند و من نیز از ایشان هستم»..

لغت اللهم:

در اصل یا آلله بوده، حرف ندا حذف شده و به جای آن میم آمده است. اللهم یعنی یا الله ، ای خدا، خدایا(1) .

اللمه در قرآن

این کلمه در قرآن پنج مرتبه آمده است.

1)«قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ ..»-«سوره آل عمران آیه 26»

2)«قَالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَیْنَا»-«سوره مائده آیه 114»

3)«وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ هَٰذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ»-«سوره انفال آیه 32»

4)«دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلَامٌ»-«سوره یونس آیه 10»

ص: 540


1- اللهم معنایش یا الله است که بجای حرف (ی) اولش دو حرف (میم) به آخرش افزوده شده و اللهم مخصوص خواندن خدا است که تقدیر اللهم جمله «یا الله أنا بخیر»است مانند ترکیب حیهلا به معنی شتاب کن. «مفردات راغب »

5)«قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ »-«سوره زمر آیه 46»

لغت ان:

برای تأکید خبر است ، اسم را نصب و خبر را رفع می دهد (از حروف مشبهه بالفعل) مانند ان زیداً قائم. به درستی که زید ایستاده است ...

لغت هؤلاء:

از اسامی اشاره است. هاء تنبیه و أولاء اسم اشاره برای جمع.

لغت اهل:

شایسته ، سزاوار و به معنای خانواده و فامیل و افراد خانواده و عشیره و کسانی که در یک جا سکونت دارند. اهالی، جمع اهل(1).

اهل در قرآن

این کلمه 126 مرتبه در قرآن آمده است.

1)«یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْرَاهِیمَ..»-«سوره آل عمران آیه 65»

2)«یَسْأَلُکَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتَابًا مِنَ السَّمَاءِ...»-«سوره نساء آیه 153»

3)«یَا أَهْلَ الْکِتَابِ قَدْ جَاءَکُمْ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیرًا »-«سوره مائده آیه 15»

4)«..فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»-«سوره انبیاء آیه 7»

5)«...هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ»-«سوره قصص آیه 12»

6)«إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلَی أَهْلِ هَٰذِهِ الْقَرْیَهِ»-«سوره عنکبوت آیه 34»

7)«وَإِذْ قَالَتْ طَائِفَهٌ مِنْهُمْ یَا أَهْلَ یَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَکُمْ...»-«سوره احزاب آیه 13»

8)«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»-«سوره احزاب آیه 33»

9)«إِنَّ ذَٰلِکَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ»-«سوره ص آیه 64»

10)«لِئَلَّا یَعْلَمَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَلَّا یَقْدِرُونَ عَلَیٰ شَیْءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ..»-«سوره حدید آیه 29»

11)«هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِنْ دِیَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ»-«سوره حشر آیه 2»

ص: 541


1- اهل أولا: زن خواست و با اهل شد (دارای خانواده شد). اهل به: انس گرفت به آن. آهله لذلک ایهالا: او را شایسته و سزاوار آن کرد. اهل البیت: کسان خانه و ساکنان او. اهل المذهب: صاحب دین و ملت. اهل النبی صلی الله علیه واله: اولاد و داماد آن حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام یا زنان او. برای هر پیغمبری امت او اهلش می باشد.
لغت بیتی:

خانه، بیوت جمع بیت، بیوتات جمع بیوت و به معنی دو مصراع از شعر می باشد. ابیات ، جمع بیت است(1).

بیت در قرآن

این کلمه 68 مورد در قرآن آمده است .

1)« ۖ وَعَهِدْنَا إِلَیٰ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ أَنْ طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ »-«سوره بقره آیه 125»

2)«وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا..»-«سوره بقره آیه 127»

3)«جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَهَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ قِیَامًا لِلنَّاسِ»-«سوره مائده آیه 97»

4)«..مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۖ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ...»-«سوره هود آیه 73»

5)« أَنْ لَا تُشْرِکْ بِی شَیْئًا وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ ..»-«سوره حج آیه 26»

لغت خاضتی:

برگزیده، یگانه، ویژه ، منفرد، ضد عام(2).

خاص در قرآن

این کلام 4 مرتبه در قرآن آمده

1)«وَاللَّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ»-«سوره بقره آیه 105»

2)«یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشَاءُ ۗ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ»-«سوره آل عمران آیه 74»

3)«وَاتَّقُوا فِتْنَهً لَا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّهً..»-« سوره انفال آیه 25»

4)«وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَهٌ ۚ وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ»-«سوره حشر آیه 9»

ص: 542


1- بات کذابیتا بیاتا ومبیتا وبیوته: چنین ثبت کرد و اقامت نمود. ابیات و بیوت و بیوت جمع بیت، آبابیت و بیوتات وابیاوات جمع جمع: زناشوئی، قصر، کوشک، قبر، فرش خانه. بیت المعمور: محلی است در آسمان چهارم محاذی خانه کعبه . بیت: خوراک و قوت یک شب. «فرهنگ جامع و عمید»
2- خاصه: ویژه، قوه و اثری که در چیزی وجود داشته باشد، چیزی که مخصوص چیز دیگر باشد، خویش و مقرب کسی. خواص جمع خاصه. خصه بالشیء خصا و خصوصا و خصوصیه و خصیص و خصیه وتخصه : چیزی را به آن تفضیل داد. خصه بالود: او را به دوستی برگزید. خص الشیء لنفسه: برای خود اختیار کرد. خص خصاصه و خصاصا: محتاج شد، تخصیص: مخصوص کردن، نوع بازی کودکان . تخصص: خاص گردید.
لغت حامتی:

حامی، حمایت کننده، نگهبان، پشتیبان. حماه جمع حامی: منسوب به حام پسر نوح(1).

حامتی در قرآن

این لغت 25 مرتبه در قرآن آمده است.

1)«مَا جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِیرَهٍ وَلَا سَائِبَهٍ وَلَا وَصِیلَهٍ وَلَا حَامٍ ۙ»-«سوره مائده آیه 103»

2)«تَصْلَیٰ نَارًا حَامِیَهً»-«سوره غاشیه آیه 4»

3)«لَا تَسْمَعُ فِیهَا لَاغِیَهً»-«سوره غاشیه آیه 11»

4)«وَلَا یَسْأَلُ حَمِیمٌ حَمِیمًا»-«سوره معارج آیه 10»

لغت لحمهم:

به معنای گوشت. لحام و لحوم جمع لحم(2).

لحم در قرآن

این کلمه 12 مورد در قرآن آمده است.

1)«وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ»-«سوره مائده آیه 3»

2)«لَنْ یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَٰکِنْ یَنَالُهُ »-«سوره حج آیه 37»

3)«وَأَمْدَدْنَاهُمْ بِفَاکِهَهٍ وَلَحْمٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ»-«سوره طور آیه 22»

4)«وَلَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ»-«سوره واقعه آیه 21»

5)«أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ»-«سوره حجرات آیه 12»

ص: 543


1- حم التنور حما: تنور را با آتش روشن کرد. حمامات جمع حمام: گرمابه . حمامی: صاحب گرمابه . أحما جمع حمیم: نزدیک، خویشان، خویشاوند، آب گرم، آب سرد. حامه: اهل و اولاد مرد.
2- لکم الأمر لحما: آن را استوار و محکم کرد، لحمه لحما به او گوشت را خورانید. لحم فلان لحما ولحامه: چاق و فربه گشت. لحمه: خویشی و قرابت، جامه. ألحم ولحوم لحام و لحمان جمع لحم ولحم: گوشت، لب، دل، خلاصه هر چیزی که پاره از گوشت باشد.
لغت دمهم:

خون. دماء جمع دم: خون ها(1).

دم در قرآن

این کلمه ده مرتبه در قرآن آمده است.

1)«قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ»-«سوره بقره آیه 30»

2)«وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ لَا تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ»-«سوره بقره آیه 84»

3)«إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِیرِ..»-«سوره بقره آیه 173»

4)«حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ»-«سوره مائده آیه 3»

لغت یؤلمنی:

الم درد، رنج، آلام جمع الم(2).

الم در قرآن

این کلمه 75 مرتبه در قرآن آمده است.

1)«فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»-«سوره بقره آیه 10»

2)«وَلَا یُزَکِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»-«سوره بقره آیه 174»

3)«إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَمَا تَأْلَمُونَ»-«سوره نساء آیه104»

4)«إِذَا أَخَذَ الْقُرَیٰ وَهِیَ ظَالِمَهٌ ۚ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ»-«سوره هود آیه 102»

5)«وَأَنَّ عَذَابِی هُوَ الْعَذَابُ الْأَلِیمُ»-«سوره حجر آیه 50»

6)«مَتَاعٌ قَلِیلٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»-«سوره نحل آیه 117»

7)«لَا یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّیٰ یَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِیمَ»-«سوره شعراء آیه 201»

لغت یحرننی:

اندوه ، دلتنگی، احزان جمع حزن(3).

ص: 544


1- دم دمه دما: او را مالید و مطلا کرد. دم: یک نوع گیاه است، خون .
2- الم، الما: درد گرفت. تالم: درد بیافت. آلیم: بسیار دردناک به طوری که درد آن به غایت رسیده باشد. آلام جمع أام و ایلم: درد.
3- حزین: اندوهگین، دلتنگ، حزناء جمع حزان. حزنه والآمرحزنا و احزنه: اندوهگین، کار او را اندوهناک گردانید. حزن حزناو حزنا: اندوهگین و غمناک شد. حزان و حزنا جمع حزن و حزن وحزین.
حزن در قرآن

این کلمه 42 مورد در قرآن آمده است.

1)«»-«سوره یوسف آیه 13»

2)«قَالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ..»-«سوره یوسف آیه 13»

3)«قَالَ إِنَّمَا أَشْکُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَی اللَّ»-«سوره یوسف آیه 86»

4)«وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ..»-«سوره فاطر آیه 34»

لغت حرب:

جنگ، کارزار، نبرد، حروب جمع حرب(1).

حرب در قرآن

این کلمه 11 مرتبه در قرآن آمده است.

1)«فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّ..»-«سوره بقره آیه 279»

2)«کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ ۚ»-«سوره مائده آیه 64»

3)«فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ »-«سوره انفال آیه 57»

4)«»-«سوره بقره آیه 279»

لغت سلم:

آشتی، صلح(2).

ص: 545


1- حربه حربا: مال او را ربود. او را بی چیز گردانید. حربه تحریبا: او را به خشم آورد، او را برانگیزانید. حروب جمع حرب: کارزار، جنگ، دشمن جنگی. ابن الحرب: مرد جنگی. حراب جمع حربه: آلت جنگی، چوب دستی و تازیانه . محاریب جمع محراب : بالای مجلس، بهترین جای نشستن، محل ایستادن امام جماعت در مسجد، جای نشستن پادشاهان که از مردمان ممتاز باشند، شاه نشین، بیشه و جنگل، گردن ستور.
2- سلم من الآفه سلامه و سلاما: نجات یافت و بی گزند شد.اسلم اسلاما: منقاد و مطیع شد، به دین اسلام گردن نهاد. سالمه مسالمه: صلح کرد، با او آشتی نمود. سلم وسلم: صلح، آشتی، سلامت و تحیت. سلام یکی از نام های خداوند متعال است. سلم: گزیدن مار. سالم: بی گزند، درست، سلامت . قلب سلیم: دل سالم.
سلم در قرآن

این کلمه 157 مرتبه با ابعادش آمده است و کلمه سلم 7 مورد آمده است.

1)«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ»-«سوره بقره آیه 208»

2)« وَأَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلًا»-«سوره نساء آیه 90»

3)«وَیُلْقُوا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ وَیَکُفُّوا أَیْدِیَهُمْ فَخُذُوهُمْ»-«سوره نساء آیه 91»

4)«وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَکَّلْ عَلَی»-«سوره انفال آیه 61»

5)«فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ ۚ»-«سوره نحل آیه 28»

6)«وَأَلْقَوْا إِلَی اللَّهِ یَوْمَئِذٍ السَّلَمَ ۖ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ»-«سوره نحل آیه 87»

7)«فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَی السَّلْمِ وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ ..»-«سوره محمد آیه 35»

لغت عدو:

دشمن. اعداء جمع عدو، آعادی جمع اعداء (1).

عدو در قرآن

این کلمه در قرآن 63 مرتبه آمده است.

1)«..بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ۖ وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَیٰ حِینٍ»-«سوره بقره آیه 36»

2)«..تَظَاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ..»-«سوره بقره آیه 85»

3)«قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ...»-«سوره بقره آیه 97»

4)«مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَمَلَائِکَتِ»-«سوره بقره آیه 98»

5)«..لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ ۚ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ»-«سوره بقره آیه 168»

6)«..وَیَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ ۖ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَی الظَّالِمِینَ»-«سوره بقره آیه 193»

7)«وَمَنْ یَفْعَلْ ذَٰلِکَ عُدْوَانًا وَظُلْمًا فَسَوْفَ نُصْلِیهِ نَارًا..»-«سوره نساء آیه 30»

8)«.. وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ»-«سوره مائده آیه 2»

ص: 546


1- عد الفرس عدوا وعدوانا و عدو و تعداءاً وعدئ: اسب دوید. عدا علیه: برجست براو. تعدی الشیء: از آن گذشت. تعادی القوم من العدوی: یکی پس از دیگری مردند. تعادی ما بینهم: میان ایشان اختلاف گردید. عدی و عدی جمع عادی: ستم کار، دزد، دشمن، شیر درنده. عداوه: دشمنی.

9)«..فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ..»-«سوره انعام آیه 108»

10)«وَکَذَٰلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ..»-«سورہ انعام آیه 112»

11)«وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ ۚ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ»-«سورہ انعام آیه 142»

12)«قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ۖ وَلَکُمْ..»-«سوره اعراف آیه 24»

13)«»-«سوره یوسف آیه 24»

14)«..إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوًّا مُبِینًا»-«سوره اسراء آیه 53»

15)«فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِینَ»-«سوره شعرا آیه 77»

16)«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ»-«سوره یس آیه 60»

لغت محب:

دوست دارنده، دوستدار، محبت، دوستی، میل، طبع به سوی چیزی(1).

حب در قرآن

این کلمه در قرآن 95 مرتبه آمده است.

1)«..وَلَا تَعْتَدُوا ۚ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ»-«سوره بقره آیه 190»

2)«..وَأَحْسِنُوا ۛ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»-«سوره بقره آیه 195»

3)«..وَالنَّسْلَ ۗ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الْفَسَادَ»-«سوره بقره آیه 205»

4)«.. إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ»-«سوره بقره آیه 222»

5)«بَلَیٰ مَنْ أَوْفَیٰ بِعَهْدِهِ وَاتَّقَیٰ فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ»-«سوره آل عمران آیه 76»

6)«ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْیَهً ۚ إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ»-«سوره اعراف آیه 55»

7)«..انَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْخَائِنِینَ»-«سوره انفال آیه 58»

8)«وَأَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّهً مِنِّی وَلِتُصْنَعَ عَلَیٰ عَیْنِی»-«سوره طه آیه 39»

9)«إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ»-«سوره حج آیه 38»

10)«..وَلَٰکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ ..»-«سوره حجرات آیه 7»

ص: 547


1- حبه حبا وحبا: او را دوست داشت. احباب و حبیه و حباب جمع حب: دوستی.
شرح و توضیح:
اهمیت دعا

دعا در هر حال مستحب و بلکه واجب است، زیرا دعا سلاح مؤمن و مخ عبادت است.

1- قال رسول الله صلی الله علیه اوله : الدعاء سلاح المؤین و عمود الدین ونور السماوات و الأرض(1).

رسول خدا صلی الله علیه اوله فرمودند: دعا سلاح مؤمن و ستون دین و نور آسمان و زمین است.

2- قال أمیرالمومنین علیه السلام: الدعاء مفاتیح النجاح و مقالید الفلاح وخیرالدعاء ما صدر عن صدر نقی و قلب تقی و فی المناجاه سبب النجاه و بالإخلاص یکون الخلاص فإذا اشتد الفزع فالی الله المفزع(2).

امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمودند: دعا کلیدهای نجات و رستگاری است و بهترین دعا، دعایی است که از سینه پاک صادر گردد و دعا در مناجات سبب نجات است و دعای با اخلاص، سبب خلاصی و نجات انسان از گرفتاری می شود.

پس هنگامی که فزع، حال، گریه و شوق زیاد شد، به سوی خداوند متعال که پناهگاه همه است پناه ببرید و از او بخواهید و او را بخوانید.

3- قال أمیرالمؤمنین علیه السلام: الدعاء ترس المؤمن و متی تکثر قرع الباب یفتح لک(3).

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: دعا سپر مؤمن است و هر وقت زیاد دری را بکوبید در باز خواهد شد.

ص: 548


1- کافی 468/2 ؛ بحار الانوار 294/90 ؛ وسائل الشیعه38/7.
2- همان؛ بحار الانوار 341/90 ؛ وسائل الشیعه39/7.
3- همان؛ عده الداعی / 96؛ وسائل الشیعه 26/7.

4- عن علاء بنی کمال قال قال لی أبو عبد الله علیه السلام : علیک بالدعاء فإنه شفاء من کل داء(1).

امام صادق علیه السلام به راوی فرمودند: بر تو باد به دعا کردن زیرا دعا، شفا و درمان هر دردی است.

5- عین النبی صلی الله علیه اوله: أنه قال الدعاء مخ العباده(2).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: دعا مغز و رأس عبادت است.

6- عن زراره عن أبی جغرعلیه السلام قال: إن الله عزوجل یقول:

« ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ»(3)

قال هو الدعاء وأفضل العباده الدعاء(4)...

زراره از امام باقر علیه السلام در گفتار خداوند تبارک وتعالی که می فرماید:

«آنان که از دعا و عبادت من اعراض و سرکشی کنند، خیلی زود با ذلت و خواری داخل دوزخ شوند»پرسید. حضرت فرمودند: منظور خداوند دعا است و برترین عبادت دعا کردن است.

وقال الله تعالی: «قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ ۖ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزَامًا»(5)

«ای رسول ما! به امت بگو که اگر دعای شما نبود خدا به شما چه توجه و اعتنایی داشت؟ چرا که شما کافران آیات حق را تکذیب کردید و به کیفر آن گرفتار خواهید شد».

ص: 549


1- کافی 470/2 ؛ وسائل الشیعه 45/7 ؛ ن .ک: [ فصول المهمه 30/3]
2- وسائل الشیعه1086/4.
3- سوره غافر آیه 60.
4- کافی 466/2 ؛ بحار الانوار189/70 .
5- سوره فرقان آیه 77.

دعا، استمداد از خداوند است چون همه چیز به دست اوست. و کسی که استکبار ورزد روزگار بدی خواهد داشت و انسان نباید از درگاه خداوند ناامید گردد...

«وَلَا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ ۖ إِنَّهُ لَا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ»(1)

از رحمت خدا نومید نشوید، که از رحمت خداوند جز کافران نومید نمی شوند.همانطور که ایشان برای خودش دعا می کند، دعا برای غیر، نیز مستحب است.

7- عن أبی جعفر علیه السلام قال اوشک دعوه و أسرع إجابه دعاء المرء لأخیه بظهرالغیب(2).

امام باقر علیه السلام فرمودند: سریع ترین دعا و اجابت ، دعایی است که مرد پشت سر برادرش می کند «چه برادر نسبی و سببی و چه برادر با ایمان».

8- عن حسن بن علی علیهما السلام قال: رأیت أی فاطمه علیها السلام قامت فی محرابها لیله جمعتها فلم تزل راکعه ساجده حتی اتضح عمود الصبح و سمعتها تدعوللمؤمنین و المؤمنات و تسمیهم وتکثر الدعاء لهم ولا تدعو لنفسها بشی . فقلت لها: یا أماه ! لم لا تدعین لنفسک کما تدعین لغیرک فقالت: یا بنی الجار ثم الدار(3).

امام حسن مجتبی علیه السلام می فرماید: من دیدم مادرم فاطمه زهرا علیها السلام شب جمعه در محراب عبادت خود می ایستاد و پیوسته در حال رکوع و سجده بود تا صبح و شنیدم برای مؤمنین و مؤمنات دعا می کرد و اسامی آنان را می برد و زیاد برای آنان دعا می کرد اما برای خودش دعا نمی کرد.

ص: 550


1- سوره یوسف آیه 87.
2- کافی 507/2 ؛ وسائل الشیعه107/7.
3- علل الشرائع 182/1 ؛ بحار الانوار81/43.

به مادرم گفتم: ای مادر! چرا همان طور که برای غیردعا می فرمایی برای خود دعا نمی کنی؟ فرمودند: ای پسرم! اول همسایه، بعد خودمان .

حتی رسول خدا صلی الله علیه واله دائما می فرمود:

اللهم اهد قومی فإنهم لا یعلمون (1).

خدایا قوم من نادانند، آنان را هدایت کن.

معنی اهل بیت و اطلاقات او

واجب است که به مردم ابلاغ شود که این بزرگواران، حضرت علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام ، اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه واله و خاصان و حامیان آن بزرگوارند و غیر از آنها کسی در این مقام شریک نیست. و بین خاصه ای که اختصاص به انسان دارد و بین حامه ای که بین او و انسان الفت است، عموم من وجه است. البته مخفی نماند که اهل بیت دو یا سه طلاق دارد.

اطلاق اول: شامل رسول خدا صلی الله علیه واله هم می شود.

اطلاق دوم: شامل آن حضرت نمی شود، زیرا آن حضرت گوینده «اهل بیتی»هستند. اما آیه تطهیر شامل رسول خدا صلی الله علیه واله می شود و این گفته نزد عرب متعارف است و مثل آن، آل است که گفته می شود آل رسول و منظور غیر حضرت رسول صلی الله علیه واله است البته گاهی منظور خود آن حضرت هم می باشد. و مؤید این مطلب گفتار خداوند سبحان است که می فرماید:

«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَیٰ آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ»(2)

«به یقین خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان (زمان خودشان) برتری داد».

ص: 551


1- الخرائج و الجرائح 164/1 ؛ بحار الانوار21/20ب12.
2- سوره آل عمران آیه 33.

واضح است که ابراهیم و عمران علهما السلام داخل در آل هستند و در آیه دیگر...

«...أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ»(1)

«فرعونیان را به سخت ترین عذاب ها درآورید».(که شامل فرعون هم می شود)

و رسول خدا صلی الله علیه واله در موارد متعددی صراحتا اشاره به این چهار بزرگوار کرده و گفته اند اینان اهل بیتش می باشند. برای اینکه توهم نشود و کسی نگوید آیه تطهیر شامل زنان پیامبراکرم صلی الله علیه واله است. که البته عده ای از مخالفین کج فهم این مطلب را در تفسیر خودشان ذکر کرده اند و یا گفته اند این آیه شامل غلامان پیامبران صلی الله علیه واله می شود که در آن خانه بوده اند.

البته شیعه اثناعشری می گوید این آیه فقط شامل حضرات معصومین علیهم السلام می شود . اهل بیت نه زنان و نه خدام پیامبر اکرم صلی الله علیه واله هستند، بلکه اهل بیت، فقط رسول خدا صلی الله علیه واله تا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشند؛ یعنی اهل البیت فقط چهارده معصوم علیهم السلام هستند ولا غیرهم و بر این مطلب ادله فراوانی داریم.

چنانچه در زیارت جامعه کبیره می خوانیم:

«السلام علیکم یا أهل بیت البوه »

و قول خدای سبحان است که فرموده است:

«إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»(2)

زیرا ادله دلالت دارد بر اینکه ائمه طاهرین علیهم السلام سرپرست و عهده دار مؤمنین هستند و کلمه حصر در آیه (انما) منافاتی ندارد با اینکه همچنانکه امیرالمؤمنین علیه السلام ولی مؤمنین است، سایر ائمه هدی علیهم السلام هم ولی مؤمنان باشند.

ص: 552


1- سوره غافر آیه 46.
2- سوره مائده آیه 55.
حامه چه کسانی هستند؟

حامیان رسول اکرم صلی الله علیه واله به معنای دقیق کلمه، حضرت علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام می باشند. زیرا آنان را مخصوصا در مقام وحی که مقام مناجات نبی اکرم صلی الله علیه واله با خدای خود می باشد ذکرکرده است.

البته همان طوری که اشاره شد سایر معصومین تا امام زمان و خود امام زمان عجل اللع تعالی فرجه الشریف هم جزء اهل بیتند. ولی این حامیان که اشاره شده و به نام اصحاب کساء و عبا هستند همان پنج تن می باشند؛ یعنی رسول اکرم صلی الله علیه واله و حضرت علی علیه السلام و فاطمه زهرا علیها السلام و امام حسن و امام حسین علیهما السلام البته این پنج تن موقع نزول آیه تطهیر حضور داشتند و به طور قطع و یقین اهل بیت همان چهارده معصوم علیهم السلام هستند که بعضی از آنها در زمان نزول آیه تطهیر حضور داشتند و بعضی از آن ها بعدها حضور پیدا کردند.

پس در این که این آیه شریفه شامل همه حضرات معصومین علیهم السلام می شود شک وتردیدی نیست.

در اینجا مناجات کننده رسول خدا صلی الله علیه واله است و کسی که با او مناجات شده خداوند است و البته قابل ذکر است که کلمه حمی غیر ازحم است؛ چون این از ماده حم می باشد نه از حمی، و وجهش این است که حامه کسانی هستند که بینشان علقه خاصی است و کلمه حمیم نیز، از این باب است. چون که اطلاق بر قریبی می شود که علقه خاصی با دوست و رفیقش دارد، البته نه هردوست و رفیقی.

اما چرا فرمود: لحمهم لحمی؟! گوشت آن ها گوشت من است، و دمهم دمی؟! و خون آن ها خون من است. زیرا همه آنان از یک نور واحد خلق شده اند و از یک اصل واحد می باشند. بعد به این صورت متفرق شده اند و روایات زیادی در این مورد است من جمله این روایت شریفه :

ص: 553

قال رسول الله صلی الله علیه واله: یا علئ خلق الله الا من أشجار شتی و خلقنی و أنت من شجره واحده(1).

«ای علی! مردم خلقتشان از درختان متفاوت است و خلقت من و تو از یک درخت است».

دو کلمه لحم ودم از باب مثال است و الا عصب و عرق و سایر اجزاء بدنشان نیز، به حسب روایات و به لحاظ اصل خلقت یکی است. و اما به حسب ماده و تسلسل جسمی و ظاهری نیز این چنین می باشد چرا که گوشت و خون آن بزرگواران از گوشت و خون رسول الله صلی الله علیه واله روئیده شده، زیرا فرزند از آبی که متکون از خونی که در عروق و رگ ها و ممزوج با گوشت است به وجود می آید؛ پس آن حضرت منشأ به وجود آمدن آنان است و همه این بزرگواران از وجود شریف پیغمبراکرم صلی الله علیه واله به وجود آمده اند.

کما اینکه روایت دیگری نیز بر این مطلب دلالت می کند؛ ابوحنیفه (پیشوای منحرف مذهب حنفی)خدمت حضرت صادق برای شنیدن حدیث مشرف شد. حضرت بیرون آمدند در حالی که به عصا تکیه فرموده بودند.

ابوحنیفه گفت: یابن رسول الله سن شما به اندازه ای نرسیده که محتاج به عصا باشید. امام صادق فرمود: بلی چنین است که می گویی لکن چون این عصای رسول خدا صلی الله علیه واله است خواستم به آن تبرک بجویم. ابوحنیفه از جا پرید تا عصای رسول خدا را که در دست امام صادق علیه السلام بود، ببوسد.

پس امام صادق علیه السلام دست نازنین خود را گشود و فرمود: والله تومیدانی که این دست ، دست پیغمبر است و او را نمی بوسی و عصای پیغمبر را می بوسی. (یعنی من امام صادق علیه السلام از گوشت و خون پیامبرصلی الله علیه واله هستم. نه چوبی که ابوحنیفه به آن اعتقاد دارد و آن را می بوسد ولی به اهل بیت پیامبر خدا صلی الله علیه واله اعتقاد ندارد)(2).

ص: 554


1- بحار الانوار 20/15ب 1 ح 30.
2- منتخب التواریخ /482 به نقل از کتاب روضات الجنات.

واستان آن دست دیوانه سلاح ***تازتو راضی شود عدل و صلاح

چون سلاحش هست و عقلش نه ببند ***دست او را ورنه آرد صد گزند

بدگهر را علم وفن آموختن ***دادن تیغی به دست راهزن

تیغ دادن در کف زنگی مست ***به که آید علم ناکس را به دست

علم و مال و منصب و جاه و قران ***فتنه آمد در کف بدگوهران

ص: 555

یؤلمنی ما یؤلمهم و یحزننی ما یحزنهم:

طبق قول رسول اکرم صلی الله علیه واله دفع چیزی که اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه واله را آزار می دهد و می رنجاند واجب است. واطلاق این جمله شامل حیات و ممات آن حضرات می شود و اصلا فرقی بین این دو حالت نیست. و از چیزهایی که موجب حزن و اذیت اهل بیت علیهم السلام می شود بدون شک، هتک حرمت های خداست. و جرئت برهتک حرمت خدا در اذیت و آزار اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه واله ، معصیت و از بین بردن قوانین خداوند است.

دو کلمه ایلام و احزان نسبت به روح واضح است. چون یک نفر از جماعتی که بینشان قرابت و خویشی باشد و به او الم و حزنی وارد شود سایر جماعت هم نگرانند. قطعا اگر یک نفر مورد آزار و اذیت شد مثل اینکه همه آن جماعت آزار و اذیت دیده اند.

چو عضوی به درد آورد روزگار*** دگر عضوها را نماند قرار

و این آلم قطعا شامل جسمشان هم می شود همچنان که شامل روحشان هم هست . یعنی درد و الم و ناراحتی و حزن یکی از اهل بیت علیهم السلام، موجب الم و درد و حزن در جسم رسول خدا صلی الله علیه واله می شود.

همچنان که شهادت ابا عبدالله الحسین علیه السلام مصیبت بزرگی بر پیامبراکرم صلی الله علیه واله بود و حزن و آلم رسول الله صلی الله علیه اوله چند برابر شد، گرچه امام حسین علیه السلام برای همیشه زنده است و به عقیده ما حیات و ممات برای امام مساوی است(1). و دررجعت هم رجوع به دنیا خواهد کرد.

ص: 556


1- «بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ »سوره آل عمران آیه 169.
مواجه شدن با دشمنان آل رسول الله صلی الله علیه واله

جنگ کردن با کسی که با اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه اوله در جنگ است واجب است؛ به خاطر اینکه کسی که با علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام و سایر ائمه هدی علیهم السلام بجنگد در حقیقت با رسول خدا صل یالله علیه واله جنگیده است و جنگ با رسول خدا صلی الله علیه اوله قطعاً جنگ با خداست، کما اینکه در حق فاطمه زهرا علیها السلام فرمود:

فاطمه بضعه منی فمن آذاها فقد آذانی ومن آذانی فقد آذی الله(1).

«فاطمه پاره تن من است. هر کس فاطمه را اذیت کند مرا اذیت کرده و هر کس مرا اذیت کند خدا را اذیت نموده است».

لذا همچنان که جنگ فیزیکی با دشمنان رسول خدا و اهل بیتش علیهم السلام واجب است، همین طور جنگ کردن با افکار و راه و روششان نیز واجب است.

فلعن الله امه اسست اساس الظلم والجور علیکم أهل البیت ، ولعن الله أمه دفعتکم عن مقامکم وازالتکم عن مراتبکم التی رتبکم الله فیها، لعن الله امه قتلتکم ولعن الله الممهدین لهم بالتمکین من قتالکم ،برئت إلی الله والیکم منهم ومن اشیاعهم وأتباعهم وأولیائهم ، یا أبا عبد الله انی سلم لمن سالمکم وحرب لمن حاربکم إلی یوم القیامه ، ولعن الله آل زیاد وآل مروان ولعن الله بنی امیه قاطبه ولعن الله ابن مرجائه، ولعن الله شمراً ولعن الله امه اسرجت والجمت وتنقبت لقتالک ،بابی انت و امی لقد عظم مصابی بک(2).

ص: 557


1- بحار الانوار 171/43 .
2- زیارت عاشورا
معنای عداوت و مسالمه

منظور از مسالمه، آشتی با کسی است که حضرات معصومین علیهم السلام با او در آشتی و صلح باشند.

فرق بین کسانی که با اهل بیت علیهم السلام می جنگند، چه از جهت لشکری، چه اعلامیه و دیگر اقسام جنگ ها نیست و همچنین فرقی نیست در سلم و آشتی و صلح بودن با افرادی که با اهل بیت پیامبراکرم صلی الله علیه واله در صلح و آشتی باشد. به خاطر اینکه هردو جمله سلم و حرب مطلق است و انصرافی هم در بین نیست و معلوم است که اگر کسی با بعضی از ائمه علیهم السلام در جنگ باشد، در حقیقت با همه ائمه هدی علیهم السلام در جنگ است ولکن مسالمه با همه آنان، صلح و آشتی با آنان می باشد.

و کسی که با بعضی از ایشان در جنگ باشد مانند این است که با همه آنان در جنگ است زیرا ما روایات فراوانی داریم که دلالت دارند بر اینکه آنان از یک نور واحدند. پس اگر کسی منکر بعضی از ائمه هدی علیهم السلام باشد در حقیقت منکر وجود همه آنان شده است چه بداند و چه نداند. در مورد انبیا نیز چنین است. اگر کسی منکریک پیغمبر از 124 هزار پیغمبر باشد، منکر همه انبیا شده است و همچنین در صفات باری تعالی اگر شخصی منکر یک صفت از صفات خداوند باشد در حقیقت منکر همه صفات او شده است.

لذا این چنین تفاوت میان حرب و سلم روشن می شود:

اگر شخصی با بعضی از ائمه هدی علیهم السلام دشمنی داشته باشد در حقیقت با همه آنان دشمنی دارد، اما سلم چنین نیست. یعنی اگر شخص با بعضی از ائمه سلم دارد به معنای این نیست که با سایر ائمه سلم نداشته باشد. توضیح این مطلب این است که حرب مانند مرض است و حالت مرض به مجرد مسلط شدن، خبث باطنی محقق می شود و پلیدی خود را جاری می کند و به هر نحوی که شده با طرف می جنگد و سلم یک حالت صحیح و سالم از روح و باطن است و محقق نمی شود مگر اینکه صفات نیک را در خود پرورش دهد و هر زشتی و ناپاکی را طرد کند. حفظ و نگهداری خود از هر پلیدی و باعث

ص: 558

می شود که شخص تمام حد و مرز خود را حفظ کند و هیچ فرجه و خللی به وجود نیاورد . همانند حفظ خطوط مرزی یک مملکت تا دشمن به آن رخنه ای پیدا نکند. هم چنین باید استطاعت داشته باشد با دشمن نبرد کند و نگذارد یک مرز به دست دشمن بیفتد. معنای سلم این چنین است. یعنی باید با تمام وجودش مسالمت داشته باشد و از تمام صفات رذیله سالم بماند.

مخفی نماند که عداوت و دشمنی غیر از حرب است. چون عداوت یک حالت نفسیه قلبیه است، اگر چه از جوارح محسوب می شود ، اما حرب اطلاق نمی شود مگر بر حرکت جوارح یعنی با دست می جنگد. ولذا رسول خدا صلی الله علیه واله در مقابل عداوت و دشمنی این جمله را می آورد: «و محب لمن أحبهم»من دوستم با کسی که با آنان دوست باشد. زیرا حب یک امر قلبی است اگر چه از جوارح شمرده شود.

و محبت اهل بیت علیهم السلام به خاطر تحصیل محبت رسول اکرم صلی الله علیه واله واجب است . زیراخودشان فرمودند: «و محب لمن أحبهم».و حب اهل بیت علیهم السلام ذاتی است.

و این مطلب برای ما آن موضوعی را روشن می کند که رسول خدا صلی الله علیه واله نسبت به عقیل فرمودند:

إنی لأحبه حبین حباله له وحبا لحب أبی طالب له(1).

من عقیل را از دو جهت دوست دارم، یکی به خاطر خودش دوستش دارم و یکی هم به خاطر ابی طالب علیه السلام.

البته صرف محبت کافی نیست، کسی که محب و دوست اهل بیت پیامبر اکرم صلیالله علیه واله است، باید ملازم راه و روش وستشان هم باشد یعنی به دستورات آنان عمل کند. فقط محبت تنها کافی نیست. محبوب حقیقی کسی است که آنان را در کل امور اطاعت کند. مثل اینکه کسی بگوید من خدا رادوست دارم و از عصیان و

ص: 559


1- امالی شیخ صدوق /129؛ بحار الانوار 288/44و 22/ 288.

نافرمانی او هم فروگذاری نکند.

تعصبی إلا له وانت تظهرحبه ***ان المحب لمن أحب مطیع

«تو خدا را عصیان می کنی و اظهار حب و دوستی او را می کنی. همانامحب، مطیع کسی است که دوستش می دارد».

بنابراین دوستی آنان بدون اطاعت و عمل صالح خیلی مفید نیست مگر فی الجمله که آن هم دستور الهی و واجب است. کما اینکه در روایات آمده است که:

إن ولی محمد صلی الله علیه واله من أطاع الله وإن بعدت لحمته وإن عدو محمد صلی الله علیه واله من عصی الله وإن قربت قرابت(1).

به درستی که دوست محمد صلی الله علیه اوله کسی است که خدا را اطاعت کند و اگر چه پیوند او دور است و دشمن محمد صلیا لله علیه اوله کسی است که خدا را نافرمانی کند اگرچه پیوند او با پیغمبر صلی الله علیه واله نزدیک باشد

و اشد الذنوب ما استها ن به صاحبه (2).

و بزرگ ترین گناهان این است که صاحبش او را سبک بشمارد .

ص: 560


1- تنبیه الخواطر و نزهه الظواهر / 24.
2- وسائل الشیعه 246/11ب 43 ح 6.

جلد 2

مشخصات کتاب

سرشناسه:ویسی، فیض الله، 1333 -

عنوان قراردادی:حدیث کساء .فارسی - عربی .شرح

عنوان و نام پدیدآور:انوار السماویه: مباحثی در مورد حدیث شریف کساء/ فیض الله ویسی؛ ویراستاری مرکز تحقیقاتی غصب فدک.

مشخصات نشر:قم: طوبای محبت، 13 --

مشخصات ظاهری:2ج.

شابک:650000 ریال: 978-600-366-073-1 ؛ ج. 2: 978-600-366-081-6

یادداشت:فارسی - عربی

یادداشت:فهرست نویسی براساس جلد دوم، 1395.

یادداشت:کتابنامه

عنوان دیگر:عنوان دیگر: مباحثی در مورد حدیث شریف کساء.

موضوع:احادیث خاص (کساء) -- نقد و تفسیر

*Hadiths, Special (Kasa) -- Criticism and interpretation

رده بندی کنگره:BP145 /ک50422 و9 1395

رده بندی دیویی:297/218

شماره کتابشناسی ملی:5081794

اطلاعات رکورد کتابشناسی:رکورد کامل

ص: 1

اشاره

ص: 2

انوار السماویه شرحی جامع بر حدیث شریف کساء

فیض الله ویسی

ص: 3

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 4

«متن اجازه روایی مولف ازآیت الله سید محمد علی موحد ابطحی»

ص: 5

ص: 6

فهرست مطالب

جمله انهم منی و انا منهم ...19

روایات در مورد اهل بیت علیهم السلام ...21

60۔ فرق بین عترت و امت ...24

وجوب محبت و مودت اهل بیت علیهم السلام ...73

محبت پنج گانه ...76

ذیل آیه شریفه مودت ...76

ادامه حدیث شریف کساء ...83

لغت فاجعل ...83

جعل در قرآن ...83

لغت صلواتک ...83

صلاه و صلوات در قرآن ...84

لغت برکاتک ...84

برکت در قرآن ...84

لغت رحمتک ...84

رحمت در قرآن ...84

لغت غفرانک ...85

غفران در قرآن ...85

کلمه رضوانک ...85

رضوان در قرآن ...85

ص: 7

بحث فقهی صلوات ...85

نظرات مذاهب خمسه در تشهد ...87

صیغه و الفاظ تشهد در نزد مذاهب ...88

نظرات فقهای شیعه ...89

تفسیر آیه شریفه...91

ثوابی از صلوات و به کار گرفتن آن در امور ...95

توضیح کلمات: و برکاتک ورحمتک و غفرانک ورضوانک ...98

اهل بیت پیغمبرصلی الله علیه واله مایه امن و امان و برکاتند ...101

رسول خدا صلی الله علیه واله برای امت خودش طلب غفران می کند ...105

روایات ...108

رضوان من الله چیست؟ ...113

روایات ...118

چیزهایی که موجب غفران و رضوان خداوند می شود...122

چیزهایی که موجب غفران و بخشش خداوند می شود ...122

چیزهائی که موجب برکت می شود ...123

ادامه حدیث شریف کساء ...128

لغت اذهب ...128

ذهب در قرآن ...128

لغت عنهم ...128

لغت رجس ...129

رجس در قرآن ...129

لغت طهرهم ...129

طهر در قرآن ...130

شرح و توضیح ...130

معنی رجس وعصمت ...133

ص: 8

طهاره وتطهیر ...135

آیه تطهیر ...137

تحقیق در مفردات آیه شریفه ...137

لغت انما ...137

لغت یرید: ...138

لغت لیذهب:...139

لغت رجس: ...139

لغت اهل البیت: ...140

اقوال مفسرین در رابطه با آیه تطهیر...145

شأن نزول آیه تطهیر ...149

روایات در مورد آیه تطهیر ...151

عصمت انبیاء ...172

جواب از سهو و نسیان پیغمبران ...181

روایات در مورد عصمت انبیاء علیهم السلام ...183

روایاتی که در آن لفظ عصمت آمده ...206

مجملی از حدیث شریف کساء ...211

ادامه حدیث شریف کساء ...218

لغت ملائکه: ...218

ملائکه در قرآن ...218

لغت سکان: ...219

سکان در قرآن ...219

لغت سماوات: ...219

سماء در قرآن ...220

لغت خلقت: ...220

خلق در قرآن ...220

ص: 9

لغت مبنیه: ...220

بنا در قرآن ...220

لغت ارض: ...221

ارض در قرآن ...221

لغت مدحیه: ...221

مدحیه در قرآن ...221

لغت قمر: ...221

قمر در قرآن ...221

لغت منیرا: ...222

نور و منیر در قرآن ...222

لغت شمسا: ...222

شمس در قرآن ...222

لغت مضیئه: ...222

ضیاء در قرآن ...222

لغت فلکا ...223

فلک در قرآن ...223

لغت یدور: ...223

یدور در قرآن....223

لغت بحرا: ...224

بحر در قرآن ...224

لغت یجری: ...224

یجری در قرآن ...224

لغت فلکاً: ...224

فلک در قرآن ...225

لغت یسری: ...225

ص: 10

یسری در قرآن ...225

لغت خمسه: ...225

خمس در قرآن ...225

شرح و توضیح: ...225

درباره ملائکه دو بحث پیش می آید: ...229

ویژگی های ملائکه ...230

روایات ...233

آیا ملائکه افضلند یا انبیاء ...259

عبارت [و یا سکان سماواتی] ...259

موجودات آسمان ها ...262

عبارت [انی ما خلقت سماء مبنیه] ...263

توصیف آسمان ها از دیدگاه امیرالمؤمنین علیه السلام...265

اطباق آسمان ...269

عبارت [و لا ارضا مدحیه ولا قمرا منیرت ولا شمسا مضیئه]... 270

گسترش زمین ...270

روایات راجع به گسترده شدن زمین ...270

روایات در باب خلقت آسمان ها و زمین ...276

آسمان هفت گانه و رنگ های آن ...287

عدد هفت و نامگذاری و بیان حقیقت آن ...288

تقدیر تقریبی زمین ...291

جاذبه و طبقات زمین ...291

شمس و قمر و احوالهما و صفاتهما والیل والنهار و ما یتعلق بهما ...292

اما تقدیر تقریبی ماه ...298

خورشید و ماه هفت طبقه دارد ...299

عظمت منظومه شمسی ...301

ص: 11

افلاک دیگر این نظام شمسی 9 ستاره دارد: ...302

اول عطارد ...302

دوم زهره ...302

چهارم مریخ ...303

پنجم مشتری ...303

ششم زحل ...304

هفتم اورانوس ...304

هشتم نبتون ...305

نهم پلوتون ...305

ستاره عجیب شعرا ...306

مجره و کهکشان ...306

بحث نجومی و سال نوری ...307

کرات سه قسمند: ...307

عبارت [ولا فلکا یدور] ...309

برج های فلک دوازده تاست ...310

عبارت [ولا بحراً یجری ولا فلکاً یسری]...314

این ده چیز نقش مهمی در زندگی بشر دارند ...314

چهار مطلب برای حرکت منظم کشتی ها لازم است. ... 320

ادامه حدیث شریف کساء ...322

لغت امین: ...322

امن در قرآن ...322

لغات جبرائیل و جبرئیل و جبرئیل: ...323

جبرئیل در قرآن ...323

لغت نبوه:...323

نبوهدر قرآن ...323

ص: 12

لغت معدن: ...323

لغت رساله: ...324

رسل در قرآن ...324

لغت بعل: ...324

بعل در قرآن ...325

شرح و توضیح: ...325

معصومین علت غائی وجود مخلوقات و موجوداتند. ... 325

روایات ...326

فضائل و مناقب اصحاب کساء از بعد روایات ...335

ادامه حدیث شریف کساء ...371

لغت اهبط، هبوط: ...371

هبوط در قرآن ...371

لغت سادسا: ...371

سادس در قرآن ...372

ادامه حدیث شریف کساء ...373

شرح و توضیح: ...374

لغت قسم: ...374

قسم در فقه: ...379

شرایط قسم خوردن: ...380

قسم در اخلاق و روایات ...381

سوگند به سایر محترمان ...384

سوگندی که همیشه حرام است ...385

توبه از قسم دروغ ...387

اقسام سوگند از دیدگاه روایات ...387

جبرئیل علیه السلام و کیفیت صدور وحی ...388

ص: 13

دستور قرآن در رد امانات ...393

روایت راجع به رد امانات ...393

حکایات ...397

امانت مهم تر ...406

ادامه حدیث شریف کساء ...409

لغت اخبرنی: ...409

خبر در قرآن ...409

لغت جلوس: ...410

جلس در قرآن ...410

لغت فضل: ...410

فضل در قرآن ...410

لغت نبی: ...410

نبی در قرآن ...410

لغت بعثنی: ...411

بعث در قرآن ...411

لغت اصطفانی: ...411

اصطفاء در قرآن ...411

لغت نجیا: ...411

نجینا در قرآن ...411

لغت محفل: ...412

لغت شیعتنا: ...412

شیعه در قرآن ...412

لغت محبینا: ...413

حب در قرآن ...413

لغت نزلت: ...413

ص: 14

نزل در قران ...412

لغت حفت: ...413

حف در قرآن ...413

لغت یتفرقوا:...414

تفرق در قرآن ...414

لغت فاز: ...414

فوز در قرآن ...414

لغت کعبه: ...414

کعب در قرآن ...414

شرح وتوضیح: ...415

اقسام جلوس ...415

با این افراد رفاقت و نشست و برخاست نباید داشت ...416

مجالس خوب ...418

تاکید بر حقانیت این مطلب ...419

عبارت [واصطفانی بالرساله نجیا]...421

پیرامون آیه شریفه 33 سوره آل عمران ...421

پیرامون کلمه نجیا ...425

نمونه هایی از نجوای خداوند با پیامبراکرم صلی الله علیه و اله...426

جمله خبرنا هذا ...427

این هم نشینی موجب شادی ملائکه است ...430

استغفار ملائکه ...431

ملائکه برای چه کسانی طلب مغفرت می کنند ...432

علی علیه السعلیه السلام رستگارند ...437

عقائد شیعه ...439

ص: 15

اعتقاد اهل عامه ...414

پیدایش شیعه به سند قرآن ...443

تأیید تشیع به لسان وحی ...444

فضائل شیعه از دیدگاه روایات ...445

ادامه حدیث شریف کساء ...467

شرح و توضیح: ...467

ثواب رفع هم و غم و کشف کرب و برآوردن حوائج مؤمنین ... 467

موضوع سوم:

توسلات به اصحاب کساء علیهم السلام

توسل به اهل بیت علیهم السلام سند قرآنی دارد ...475

معنای اصطلاح شرعی وسیله ... 475

پاسخ به شبهات وهابیت ...476

آیه توسل و تفسیر آن ...481

عروه الوثقی چه کسانی هستند؟ ...482

حبل الله چه کسانی هستند؟ ...484

دعای توسل ...484

روایات در مورد توسل ...485

1- فرائض دینی ...485

2- به برکت محمد و آل محمد علیهم السلام از آتش نجات می یابد ...486

3- وسیله رسول خدا صلی الله علیه واله در قیامت چیست ؟ ...487

4- توسل انبیاء به پنج تن آل عبا ...491

توسل ملائکه به اهل بیت ...499

حکایات توسل به آل عبا ... 502

یادآوری مصائب اصحاب کساء از لسان رسول خدا صلی الله علیه واله ...521

ص: 16

موضوع چهارم:

اشعار توسل به اصحاب کساء

ذکر حدیث شریف کساء ...531

ترجمه منظومه حدیث شریف کساء ...544

بحر طویل حدیث شریف کساء مرحوم محمد باقرصامت بروجردی ... 554

«بند اول» ...554

«بند دوم » ...555

«بند سوم» ...555

«بند چهارم» ...556

«بند پنجم»...558

«بند ششم»...559

«بند هفتم» ...599

«بند هشتم» ...560

«بند نهم» ...561

«بند دهم» ...562

«بند یازدهم »...563

«بند دوازدهم» ...564

موضوع پنجم:

روایت اصحاب کساء توسط اهل تسنن

روایات ...569

حسن ختام: ...590

فهرست منابع ...591

ص: 17

ص: 18

جمله أَنَّهُمْ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُمْ

ممکن است منظور از فرمایش آن حضرت چند چیز باشد:

اولا: خلقت آنان سبب خلقت رسول اکرم صلی الله علیه واله است و خلقت رسول خدا صلی الله علیه واله به

سبب آنان است که روایاتی در این زمینه داریم من جمله روایت لولاک ...

عن جابر بن عبدالله الانصاری عن رسول الله صلی الله علیه واله عن الله تبارک و تعالی انه قال: یا احمد! لولاک لما خلقت الأفلاک، ولولا علی لما خلقتک، ولولا فاطمه لما خلقتکما(1).

«جابر بن عبدالله انصاری از رسول خدا صلی الله علیه واله نقل می کند که خداوند فرموده است: ای احمد! اگر تو نبودی من افلاک (زمین و آسمان و ستارگان) را خلق نمی کردم و اگر علی نبود تو را خلق نمی کردم و اگر فاطمه نبود شما دو نفر را خلق نمی کردم».

اگر پیامبر خدا صلی الله علیه واله نبود، خداوند افلاک و نظایر آن را خلق نمی کرد. و هیچ کس حیات و زندگی نیافته است مگر اینکه خلقتش بسته به خلقت رسول خدا صلی الله علیه واله و اهل بیت است و اگر علی علیه السلام نبود، خداوند نبی مکرم صلی الله علیه واله را خلق نمی کرد و اگر فاطمه علیها السلام نبود، خدا پیامبر و علی علیهما السلام را خلق نمی کرد و اگر علی علیه السلام نبود برای

ص: 19


1- عوالم العلوم 26/11.

فاطمه علیها السلام تا روز قیامت هم کفوی نبود. به عبارت دیگر مجموع خلقت بدون رسول خدا صلی الله علیه واله و امیرالمؤمنین و حضرت زهرا علیهما السلام ، ناقص است، و اصلا خدا خلقی را نمی آفرید؛ چون حضرات معصومین علیه السلام علت غایی آفرینش این دنیا هستند و خداوند هیچ چیزی را خلق نمی کند مگر اینکه کامل خلق کند و الا اگر خلقت ناقص باشد لغوو بیهوده است و نقض غرض خداوند از خلقت هستی می شود، پس اگر رسول خدا صلی الله علیه واله نبود کون و مکان هم ناقص بود.

ثانیا: معنای قول رسول خدا صلی الله علیه واله که فرمود:

حسین منی و انا من حسین (1).

به درستی که حسین علیه السلام ولادتاً از رسول خدا صلی الله علیه واله است و رسول خدا صلی الله علیه واله از حسین علیه السلام است. و شاید مقصود این معنا می باشد که بقای دین و سنت رسول خدا صلی الله علیه واله به سبب امام حسین علیه السلام است که شاعراز زبان امام حسین علیه السلام چنین فرمود:

ان کان دین محمد صلی الله علیه واله لم یستقم الا قتلی یا سیوف خذینی(2) .

اگر دین محمد صلی الله علیه واله جز با کشتن من پا برجا نمی ماند پس ای شمشیرها مرا دریابید.

ولذا گفته اند: الاسلام محمدی الوجود، حسینی البقاء(3).

وجود اسلام و پایه ریزی او از وجود رسول خدا صلی الله علیه واله است و اما بقای اسلام از امام حسین علیه السلام است. یعنی اگر امام حسین علیه السلام نبود، از دین و سنت رسول خدا صلی الله علیه واله هم خبری نبود.

ثالثا: احتمال دارد منظور از این جمله شریفه که فرمود: حسین منی وأنا من حسین، وانهم منی وانا منهم ، تسبیب (ایجاد سبب) در اصل خلقت باشد.

ص: 20


1- بحار الانوار 271/43 ب 12 ح 35.
2- المجالس الفاخره /95؛ شاعر شیخ محسن ابوالحب قدس سره شعرای کربلا مقدسه.
3- من فقه الزهرا علیها السلام 178/1.

رابعا: اعتبار دنیوی و مکان دنیوی در قلوب و افکار و غیره، به خاطر اهل بیت آن حضرت باشد و همچنین است آن چه کرد در دنیا برای نبی مکرم صلی الله علیه واله است از منزلت و هرچه خوب باشد از نتائج زحمات اهل بیت علیهم السلام است که در راه او و دینش قدم برداشتند و در واقع جانشان را فدای دین او کردند.

خامسا: این عبارت عرفیه ای است که دلالت بر شدت علاقه بین آن بزرگوار و اهل بیتش دارد و رمزی است از آنچه که حضرت در دنیا از مصائب و رنج و الم و آزار و اذیت دید به خاطر آنچه که اهل بیتش دیدند و آنچه که به واسطه نفع آنان نفع دید و برعکس. نظیر این جمله که پادشاهی یا حاکمی به زیر دستان خود بگوید: من از شمایم و به سوی شمایم.

پس جمله «انهم منی و انا منهم»جملات سابقه را تأکید می کند. شدت ارتباط و قرب بین رسول خدا صلی الله علیه واله و اهل بیت آن بزرگوار اوضح من الشمس است و آن تجلی می شود در قرب مادی نسبی و قرب روحی و معنوی و فکری و.... وقرب در منشأ، زیرا که کل آنان از یک نورند و خود پیامبر صلی الله علیه واله نیز فرمود:

یا علی خلق الله الناس من أشجار شتی وخلقنی وأنت من شجره واحده(1).

سادسا: اگر خلقت پیامبرصلی الله علیه واله نبود، خلقت خالق کمال و تمام نبود و کلا خلقت خداوند ناقص بود، پس اگر رسول خدا صلی الله علیه واله نبود خداوند خلقی را نمی آفرید(2).

روایات در مورد اهل بیت علیهم السلام

1- قال رسول الله : أربعه أنا الشفیع لهم یوم القیامه ولو اتؤنی بذنوب أهل الأرض معین اهل بیتی و القاضی لهم حوائجهم عند مما اضطروا إلیه و المحب لهم بقلبه ولسانه و الدافع عنهم بیده(3) .

ص: 21


1- بحار الانوار 20/15ب 1 ح 30.
2- من فقه الزهرا علیها السلام179/1 و 178.
3- خصال 189/1.

رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: چهار گروهند که من در قیامت شفیع آنها هستم اگرچه گناه همه اهل زمین را نزد من بیاورند؛ 1- یاری کننده خانواده و اهل بیتم. 2- برآورنده حاجت آن ها وقتی بیچاره شوند. 3- کسی که با دل و زبان آنها را دوست دارد. 4- کسی که از آن ها به دست خود دفاع کند.

2- عن أمیرالمؤمنین علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه واله: لا تتزول قدما عبد یوم القیامه حتی یسأل عن أربع عن عمره فیما أفناه وعن شبابه فیما أبلاه و عن ماله من أین اکتسبه وفیما أنفقه و عن حبنا أهل البیت (1).

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: رسول خدا که فرمودند: در روز قیامت هیچ بنده ای قدم برندارد تا اینکه از او، چهار چیز پرسش شود؛ عمر خود را در چه راهی گذرانده ، جوانی خود را صرف چه کرده ، دارایی خود را از کجا آورده و در چه راهی خرج کرده و دوستی ما خاندان را در دل پرورانده یا نه؟

3- عن علی علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه واله: من لم یحب عترتی فهولإحدی ثلاث إما منافق وإما لزنیه وإما امرو حملت به امه فی غیر طهر (2).

حضرت علی علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: کسی که اهل بیت و خانواده مرا دوست نمی دارد، یکی از سه امر است؛ یا منافق است، یا زنا زاده یا مادرش در ناپاکی به او حامله شده. (در حال حیض)

4- عن أبی سعید الخدری قال: قال رسول الله صلی الله علیه واله : من رزقه الله لحب الأمه من أهل بیتی فقد أصاب خیر الدنیا و الآخره فلا یشکن أحد أنه فی الجنه فإن فی حب أهل بیتی عشرون [عشرین] خصله عشرمنها فی الدنیا و عشرمنها فی الأخیره أما التی فی الدنیا فالزهد و الحرص علی العمل و الورع فی الدین و

ص: 22


1- همان 232/1 .
2- همان 128/1.

الرغبه فی العباده و التوبه قبل الموت والنشاط فی قیام اللیل و الیاس ممافی أیدی الناس و الحفظ لامرالله ونهیه عزوجل و التاسعه بغض الدنیا و العاشره السخاء وأما التی فی الآخره فلا ینشرله دیوان و لا ینصب له میزان ویعطی کتابه بیمینه و یکتب له براءه من النار ویبیض وجهه و یکسی من حلل الجنه ویشفع فی مائه من أهل بیته و ینظر الله عزوجل إلیه الرحمه و یتوج من تیجان الجنه و العاشره یدخل الجنه بغیر حساب فطوبی لمحبی أهل بیتی(1).

ابی سعید خدری گوید: رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: هر کس که خداوند دوستی امامان از خاندان من را روزی او کرده است، به خیر دنیا و آخرت رسیده و هیچ کس شک نکند که او در بهشت است. زیرا در دوستی خاندان من بیست خصلت است؛ ده تای آن در دنیا و ده تای آن در آخرت. در دنیا؛ اول زهد، دوم حرص در عمل (عمل خوب)، سوم ورع در دین، چهارم رغبت در عبادت، پنجم توبه پیش از مرگ، ششم نشاط در شب زنده داری، هفتم نومیدی از آنچه در دست مردم است، هشتم حفظ امر و نهی خدای عزوجل، نهم بغض دنیا و دهم سخاوت. وده خصلت در آخرت؛ اول دیوانی برای او نشر داده نشود، دوم میزانی برپا نگردد، سوم نامه عملش به دست راستش باشد، چهارم بیزاری از دوزخ برای او نوشته شود، پنجم رویش سفید باشد، ششم از جامه های بهشت بر او پوشند، هفتم درباره صد کس از خاندانش شفاعت کند، هشتم خدا نظر رحمت به وی فرماید، نهم از تاج های بهشتی بر سر او نهند، دهم آنکه بی حساب وارد بهشت شود . پس خوشا به حال دوستان خاندان من.

5- عن زید الشهید قال: دخل أحمد بن بکر علی زید بن علی علیه السلام : فقال یا ابن رسول الله حدثنی من فضل ما أنعم الله تعالی علیکم قال نعم حدثنی أبی عن أبیه عن جده قال قال رسول الله صلی الله علیه واله: من أحبنا أهل البیت فنحن

ص: 23


1- همان 292/2.

شفعاؤه یوم القیامه یا ابن بکرمن أحبنا فی الله حشر معنا و أدخلناه معنایا ابن بکرمن تمسک بنا فهو معنا فی الدرجات العلی یا ابن بکران الله تبارک و تعالی اصطفی محمداً و الختارنا ذریته فلولانا لم یخلق الله الدنیا و الآخره یا ابن بکربنا عرف الله و بنا عبدالله و انحن السبیل إلی الله ومنا المصطفی و المرتضی و منا یکون المهدی قائم هذه الأمه فقلت هذا الذی تقوله عنک أو عن رسول الله قال بل عهد عهده إلینا رسول الله صلی الله علیه واله(1).

از زید شهید روایت شده که ، احمد بن بکر برزید بن علی وارد شد و به او گفت: ای پسر رسول خدا صلی الله علیه واله ! از آنچه خداوند به شما فضیلت داده است برای من روایتی بگو. گفت: پدرم از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت کرده که فرمودند: هر کس ما اهل بیت را دوست داشته باشد ما شفیعان او در روز قیامت خواهیم بود. ای پسر بکر! هر کس ما را برای خدا دوست بدارد با ما محشور و وارد بهشت خواهد شد. ای پسر بکر! هر کس به ما تمسک بجوید پس او با ما در درجات عالی بهشت خواهد بود. ای پسر بکر! همانا خدای متعال محمد صلی الله علیه واله را برگزید و ما را ذریه او اختیار کرد. پس اگر ما نبودیم خداوند دنیا و آخرت را نمی آفرید. ای پسر بکر! به واسطه ما، خدا شناخته و عبادت می شود و ما راهی به سوی خدا هستیم و مصطفی و مرتضی و مهدی قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف این امت، از ماست. پسر بکر می گوید، من گفتم: اینها که می گویی از خودت است یا از جانب رسول خدا صلی الله علیه واله ؟! او گفت: بلکه عهدی است که رسول خدا صلی الله علیه واله با ما بسته است.

6- عن أنس بن مالک قال: نظر النبی صلی الله علیه واله إلی علی بن أبی طالب علیها السلام فقال: یا علی من أبغضک أماته الله ممیته جاهلیه وحاسبه بما عمل یوم القیامه (2).

ص: 24


1- إرشاد القلوب 311/2 ؛ بحار الأنوار 2/46.
2- امالی شیخ مفید /87؛ بحار الانوار 265/39.

انس بن مالک گوید: پیامبراکرم صلی الله علیه واله به علی بن ابی طالب علیهما السلام نظری افکند و فرمود: ای علی! هر کس تو را دشمن دارد خداوند وی را به مرگ جاهلیت (کفر و بی دینی) بمیراند و روز قیامت به حساب اعمالش رسیدگی نماید.

7- عن سدیف المکی قال: حدثنی محمد بن علی علیهما السلام وما رأیت محمدیا قط یعدله قال حدثنی جابر بن عبد الله الأنصاری قال نادی رسول الله صلی الله علیه واله فی المهاجرین والأنصار فحضروا بالښلاح وصعد النبی صلی الله علیه واله المنبر فحمد الله و أثنی علیه ثم قال یا معاشر المسلمین من أبغضنا أهل البیت بعثه الله یوم القیامه یهودیا قال جابرفقمت إلیه فقلت یا رسول الله وإن شهد أن لا إله إلا الله وان محمداً رسول الله فقال وإن شهد أن لا إله إلا الله فإنما احتجزمن سفک دمه أیودی الجزیه عن ید وهو صاغرثم قال صلی الله علیه واله من أبغضنا أهل البیت بعثه الله یوم القیامه یهودیا فإن أدرک الدجال کان معه وإن هولم یدرکه بعث فی قبره فامن به إن ربی عزوجل مثل لی أمتی فی الطین و علمنی أسماءهم کماعلم آدم الأسماء کلها فمربی أصحاب الرایات فاستغفرت الله لعلی و شیعیه(1)...

سدیف مکی گوید: محمد بن علی علیهما السلام که هیچ یک از محمدیان را ندیدم که با وی برابری کند به من خبر داد که جابر بن عبدالله انصاری گفت: رسول خدا صلی الله علیه واله میان مهاجرین و انصار ندایی داد و همگی با اسلحه حاضر شدند. پیامبر صلی الله علیه واله بالای منبر رفت و حمد و ثنای الهی را به جای آورد و فرمود: ای مسلمانان! هر کس ما اهل بیت را دشمن بدارد خداوند روز قیامت او را یهودی برانگیزد.

جابرگوید: من برخاستم و عرض کردم: ای رسول خدا! هرچند به لا اله الا الله و محمد صلی الله علیه واله رسول الله شهادت دهد؟ فرمود: هرچند به لا اله الا الله گواهی دهد، زیرا که بدین سبب از ریختن خون خود یا از اینکه با دست خود با خواری هر چه تمام تر جزیه

ص: 25


1- امالی شیخ مفید /1387؛ بحار الانوار 224/27.

بپردازد جلوگیری به عمل می آورد.

سپس فرمود: هر کس ما اهل بیت را دشمن بدارد، خداوند روز قیامت او را یهودی برانگیزد و اگر به زمان دجال برسد با او همراهی کند و اگر به زمان وی نرسد در قبر خود برانگیخته شود و به او ایمان آورد، همانا پروردگارمن در ابتدای خلقت ( عالم ذر) که گل آدمیان را می سرشت امت مرا برایم تصویر نمود، و نام های ایشان را به من یاد داد؛ چنانچه تمام اسماء را به آدم تعلیم فرمود. سپس صاحبان پرچم ها (داعیه داران) از جلوی من گذشتند و من برای علی و شیعیان او آمرزش طلبیدم...

8- عن أبی سعید الخدری قال قال رسول الله صلی الله علیه واله : معاشر الناس احبوا علیا فإن لحمه لحمی ودمه دمی لعن الله أقواما من أمتی ضیعوا فیه عهدی و نسوا فیه وصیتی ما لهم عند الله من خلاق(1).

ابوسعید خدری گوید: رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: ای مردم! علی را دوست بدارید، زیرا گوشت او گوشت من و خون او خون من است. خداوند لعنت کند اقوامی از امت مرا که پیمان مرا درباره او تباه ساختند، و سفارش مرا درباره اش به فراموشی سپردند، به راستی که آنان هیچ بهره ای نزد خدا ندارند.

9- قال رسول الله صلی الله علیه واله : علی منی و أنا من علی قاتل الله من قاتل علیا لعن الله من خالف علیاً علی إمام الخلیقه بعدی من تقدم علی علی فقد تقدم علی و من فارقه فقد فارقنی و من آثر علیه فقد آثر علی أنا سلم لمن سالمه و حرب لمن حاربه و ولی لمن والاه و عدو لمن عاداه (2).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: علی از من است و من از علی، خدا بکشد هر که علی را می کشد و لعنت کند هر که با او مخالفت می کند. علی بعد از من امام خلایق است،

ص: 26


1- امالی شیخ مفید /333؛ امالی شیخ طوسی /69.
2- امالی شیخ صدوق /659؛ بشاره المصطفی لشیعه المرتضی /325.

هر کس از علی پیشی بگیرد (در امر خلافت) از من پیشی گرفته است و هر کس از او جدا شود از من جدا شده است و هر کس بر او برتری بجوید بر من برتری جسته است. من در صلحم با هر که با او در صلح است و در جنگم با هر که با او در جنگ است و دوستم با هر که با او دوست است و دشمنم با هر که با او دشمن است.

10۔ حدثنا علی بن عبید الله عن إسماعیل بن أبی خالد عن قیس بن أبی حازم عن جریر بن عبد الله البجلی قال: قال رسول الله صلی الله علیه واله : من مات علی حب آل محمد مات شهیدا ألا ومن مات علی حب آل محمد مات مغفورا له ألا ومن مات علی حب آل محمد مات تائبا ألا ومن مات علی حب آل محمد مات مؤمنا مستکمل الإیمان ألا ومن مات علی حب آل محمد بشره ملک الموت بالجنه ثم منکر و نکیرألا ومن مات علی حب آل محمد إلی الجنه کما تزف العروس إلی بیت زوجها ألا ومن مات علی حب آل محمد جعل الله زوار قبره الملائکه بالرحمه ألا ومن مات علی حب آل محمد مات علی السنه و الجماعه ألا ومن مات علی بغض آل محمد جاء یوم القیامه مکتوبا بین عینیه آیس من رحمه الله ألا ومن مات علی بغض آل محمد لم یشم رائحه الجنه(1).

این روایت از طریق سنی ها در کتب آن ها نقل شده است.

علی بن عبیدالله از اسماعیل بن ابی خالد از قیس بن حازم از جریر بن عبدالله بجلی برای ما نقل کرده است که رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: کسی که بر حب و دوستی آل محمد علیهم السلام بمیرد شهید مرده است، کسی که بر حب آل محمد علیهم السلام بمیرد در حال توبه از دنیا رفته است، کسی که بر حب آل محمد علیهم السلام بمیرد با ایمان کامل از دنیا رفته است، کسی که بر حب آل محمد علیهم السلام بمیرد ملک الموت و سپس منکر و نکیر او را به

ص: 27


1- شواهد التنزیل 189/2 ؛ بشاره المصطفی لشیعه المرتضی /304؛ بحار الانوار 112/27.

بهشت مژده دهند، کسی که بر دوستی آل محمد علیهم السلام بمیرد مانند عروسی که شب زفاف به خانه داماد می رود در قبرش راحت خواهد بود، کسی که بر دوستی آل محمد علیهم السلام بمیرد دو در از بهشت بر او باز می شود، کسی که بر دوستی آل محمد علیهم السلام بمیرد خداوند قبر او را محل زیارت ملائکه قرار می دهد.

آگاه باشید کسی که بر دشمنی آل محمد علیهم السلام بمیرد روز قیامت می آید در حالی که بین دو چشمش نوشته شده است که این از رحمت خدا به دور و ناامید است، کسی که بر بغض و دشمنی آل محمد علیهم السلام بمیرد در حال کفر از دنیا رفته است، آگاه باشید کسی که بر دشمنی آل محمد بمیرد بوی بهشت به مشامش نخواهد رسید.

11- عین عطا عن ابن عباس قال قال رسول الله صلی الله لیه واله : یا بنی عبد المطلب إنی سألت الله لکم أن یعلم جاهلکم وأن یثبت قائمکم وأن یهدی ضالکم وأن یجعلکم نجداء جوداء رحماء ولوأن رجلاصلی وصف قدمیه بین الرکن و المقام و لقی الله ببغضکم أهل البیت دخل النار(1).

از عطاء از ابن عباس نقل شده که گوید رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: ای پسران عبدالمطلب ! من از خدا خواستم که نادانان شما را از دانایان قرار دهد و به پا کننده حق شما را پاداش دهد و گمراهان شما را هدایت کند و شما را با سخاوت قرار دهد. اگر مردی بین رکن و مقام نماز بخواند و در حالی خداوند را ملاقات کند که بغض و دشمنی شما اهل بیتم را داشته باشد، داخل جهنم خواهد شد.

12- عن الأزدی قال قال أبو عبید الله علیه السلام : إن حبنا أهل البیت لیحط الذنوب عن العباد کما تحط الریح الشدیده الورق عن الشجر(2).

امام صادق علیه السلام فرمود: حب ما اهل بیت گناهان بندگان را می ریزد همچنان که باد

ص: 28


1- امالی شیخ مفید /281؛ بشاره المصطفی لشیعه المرتضی 3987؛ بحار الانوار 173/27.
2- بشاره المصطفی لشیعه المرتضی /415؛ بحار الانوار77/27.

برگ ها را از درخت می ریزد.

13- قال النبی صلی الله علیه واله : لا یؤمن احدکم حتی أکون أحب إلیه من أهله وماله و الناس أجمعین (1).

رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمود: هیچ کدام از شما ایمان نیاورده تا اینکه من در نزد او، ازفرزندان و پدرش و همه مردم محبوب تر باشم.

14- قال رسول الله صلی الله علیه واله : لا یؤمن أحدکم حتی أکون أحب إلیه من نفسه وأهلی أحب إلیه من أهله وعترتی أحب إلیه من عترته، و ذریتی أحب إلیه من ذریته(2).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: هیچ کدام از شما ایمان نیاورده مگر اینکه من در نزد او از خودش محبوب تر و اهل بیتم در نزد او از اهل بیتش محبوب تر باشند و عترت من از عترت خودش و ذریه و فرزندان من در نزد او از ذریه و فرزندان خودش محبوب تر باشند.

15- قال رسول الله صلی الله علیه واله: أحبوا الله لما یغدوکم به من نغمه وأحبونی لحب الله و أحبوا أهل بیتی لحبی(3).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: خداوند متعال را دوست داشته باشید به خاطر نعمت هایی که به شما ارزانی داشته و مرا به خاطر خدا دوست بدارید و اهل بیتم را به خاطر من دوست بدارید.

16- قال رسول الله صلی الله علیه واله : من أحبنا أهل البیت فلیحمد الله علی أول النعم. قیل: وما أول النعم؟ قال: طیب الولاده و لا یحبنا إلا من طاب ولادته(4) .

پیامبراکرم صلی الله عله واله فرمود: هر کس ما اهل بیت را دوست می دارد پس باید خداوند را بر

ص: 29


1- صحیح بخاری 1/ 55، صحیح مسلم/ رقم 44، سنن نسائی 114/8.
2- فضائل الخمسه من صحاح السته 76/2 به نقل از کنز العمال 41/1ح 93.
3- علل الشرایع 139/1 ؛ امالی صدوق /364؛ امالی طوسی/ 278 ح 531؛ بحار الانوار 76/27.
4- امالی صدوق /475؛ مشکاه الأنوار /81؛ بحار الانوار 146/27.

اول نعمتی که به او داده است شکر کند. گفته شد: اول نعمت چیست ؟ فرمود: پاکی ولادت و کسی ما را دوست ندارد مگر اینکه ولادت او پاک باشد (یعنی زنا زاده نباشد).

17- قال رسول الله صلی الله علیه و اله : حبی و حب أهل بیتی نافع فی سبعه مواطن أهوالهن عظیمه عند الوفاه و فی القبر وعند النشور وعند الکتاب وعند الحساب و عند المیزان و عند الصراط(1).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: دوستی من و اهل بیتم در هفت جای سخت سودمند است؛ در وقت وفات ، در قبر، در روز قیامت، هنگام دادن نامه ها، هنگام حساب ، هنگام سنجش اعمال و در نزد صراط .

18- قال رسول الله صلی الله علیه واله : من أهل بیتی فیکم کمثل سفینه نوح من رکبها نجاو من تخلف عنها زج فی النار(2).

رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: مثل اهل بیت من در میان شما مثل کشتی نوح علیه السلام است .

کسی که بر او سوار شود نجات یابد و کسی که تخلف ورزد در آتش می افتد.

19- قال رسول الله صلی الله علیه واله : اشتد غضب الله وغضب رسوله علی من أهرق دمی و آذانی فی عترتی(3).

رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: غضب خدا و رسولش شدت پیدا می کند بر کسی که خون مرا بریزد و مرا در عترتم آزار و اذیت نماید.

20- قال رسول الله صلی الله علیه واله : النجوم أمان لأهل السماء وأهل بیتی امان لامتی(4).

و فرمودند: ستارگان برای اهل آسمان مانند و اهل بیت من برای امتم پناهگاه و امانند.

ص: 30


1- فضائل الشیعه /6ج2؛ امالی صدوق /10؛ بحار الانوار 158/27.
2- عیون اخبار الرضا علیه السلام 10/2؛ بحار الأنوار 190/104 - 47/105.
3- کمال الدین 205/1 ؛ عیون اخبار الرضا علیه السلام 10/2؛ امالی طوسی /259؛ بحار الانوار205/27.
4- عیون اخبار الرضا علیه السلام 11/2؛ بحار الانوار 309/27 .

21- قال رسول الله صلی الله علیه واله : الله تعالی یغضب لغضب فاطمه ویرضی لرضاها(1).

و نیز فرمود: خداوند از غضب فاطمه علیها السلام غضب می کند و برای خشنودی آن حضرت خشنود می شود.

22- قال رسول الله صلی الله علیه واله : الویل لظالمی أهل بیتی کانی بهم غدا مع المنافقین فی الدرک الأسفل من النار(2).

و نیز فرمودند: وای بر احوال ستم کاران براهل بیتم. گویا می بینم که فردای قیامت همراه با منافقان در درک اسفل و پایین جهنم به سر می برند.

23- قال رسول الله صلی الله علیه واله : من أحب أن یتمسک بالعروه الوثقی فلیتمسک بحب علی و أهل بیتی(3).

و نیز فرمودند: کسی که دوست دارد به عروه الوثقی (دست آویزایمان) چنگ بزند پس باید به حب و دوستی علی و اهل بیت من چنگ بزند.

24- قال رسول الله صلی الله علیه واله : الأئمه من ولد الحسین علیه السلام من أطاعهم فقد أطاع الله ومن عصاهم فقد عصی الله عزوجل هم العروه الوثقی و هم الوسیله إلی الله عزوجل(4).

و نیز فرمودند: ائمه و امامان (بعد از من) از نسل حسین علیه السلام هستند. کسی که آنان را اطاعت کند خداوند متعال را اطاعت کرده و کسی که آنان را عصیان کند خداوند عزوجل را عصیان و نافرمانی کرده است. آنان عروه الوثقی و وسیله به سوی خداوند عزوجل هستند.

ص: 31


1- عیون اخبار الرضا علیه السلام 65/2 ؛ امالی طوسی /769؛ بحار الانوار 19/43.
2- عیون اخبار الرضا علیه السلام 65/2 ؛ بحار الانوار205/27 ؛ تأویل الآیات الظاهره /743.
3- عیون اخبار الرضا علیه السلام 94/2 ؛ بحار الانوار 79/27.
4- عیون اخبار الرضا علیه السلام 94/2 ؛ بحار الانوار244/36؛ عوالم (امام علی بن ابی طالب علیهما السلام ) /244.

25- قال رسول الله صلی الله علیه واله : من أحبنا أهل البیت حشره الله تعالی آمنا یوم القیامه(1).

و فرمودند: کسی که ما اهل بیت را دوست داشته باشد خداوند او را روز قیامت محشور گرداند در حالی که از هر عذابی ایمن خواهد بود.

26- قال رسول الله صلی الله علیه واله لعلی: م أحبک کان مع النبیین فی درجتهم یؤم القیامه و من مات وهو یبغضک لا یبالی مات یهودیا أو نصرانیا(2).

حضرت رسول صلی الله علیه واله به حضرت علی علیه السلام فرمودند: کسی که تو را دوست داشته باشد، در روز قیامت با انبیاء و در درجه و رتبه آنان خواهد بود و کسی که بمیرد و تو را دشمن داشته باشد من باکی ندارم که یهودی یا نصرانی بمیرد.

27- قال رسو الله وهو آخذ بید علی علیه السلام : من زعم أنه یحبنی ولا یحب هذا فقد کذب(3).

پیامبرصلی الله علیه واله در حالی که دست علی علیه السلام را گرفته بودند فرمودند: کسی که گمان می کند دوست من است ولی این آقا را دوست ندارد دروغ می گوید.

28- قال رسول الله صلی الله علیه واله خلقت یا علی من شجره خلقت منها أنا أصلها و أنت فرعها و الحسین و الحسن علیهماالسلام أغصانها و محبونا ورقها من تعلق بشیء منها أدخله الله عزوجل الجنه(4).

و فرمودند: یا علی! تو از همان درختی که من آفریده شدم آفریده شدی. من اصل آن درختم و تویا علی فرعش هستی و حسین و حسن علیهما السلام شاخه های آن و دوستان ما برگ های آن هستند. پس کسی که به چیزی از آن درخت چنگ بزند، خداوند عزوجل او را داخل بهشت بنماید.

ص: 32


1- عیون اخبار الرضا علیه السلام 95/2.
2- عیون اخبار الرضا علیه السلام99/2و 95؛ بحار الأنوار 79/27.
3- همان.
4- همان.

29- قال النبی صلی الله علیه واله : بغض علی کفرو بغض بنی هاشم نفاق(1) .

و فرمودند: دشمنی با علی کفر و دشمنی با بنی هاشم نفاق است.30

- قال النبی صلی الله علیه واله: أول ما یسأل عنه العبد حبنا أهل البیت(2).

و فرمودند: اول چیزی که در قیامت از بندگان سؤال می شود محبت ما خاندان اهل بیت است.

31- قال النبی صلی الله علیه واله : إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی ولن یفترقا حتی یردا علی الحوض(3).

و فرمودند: من در میان شما دو چیز گرانبها را می گذارم (و می روم) کتاب خدا و عترتم را. این دو از هم جدا نمی شوند تا سر حوض (کوثر) بر من وارد شوند.

32 - قال النبی صلی الله علیه واله: ان فاطمه أحصنت فرجها فحرم الله ذریتها علی النار(4).

و فرمودند: به درستی که فاطمه علیها السلام پاک دامن است و خداوند ذریه پروریده از آن دامان را بر آتش حرام ساخت.

33 - و قال صلی الله علیه واله: أنت منی بمنزله هارون بن موسی علیهما السلام(5).

و فرمودند: یا علی تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی علیه السلام هستی.

34- عن علی علیه السلام قال: قال النبی صلی الله علیه واله : محبک محبی ومبغضک مبغضی (و مبغضی مبغض الله)(6).

ص: 33


1- عیون اخبار الرضا علیه السلام101/2 ؛ بحار الأنوار 221/93.
2- عیون اخبار الرضا علیه السلام 108/2 ؛ بحار الانوار79/27.
3- عیون اخبار الرضا علیه السلام 108/2 ؛ بحار الانوار 145/23.
4- عیون اخبار الرضا علیه السلام109/2؛ بحار الانوار 20/43.
5- عیون اخبار الرضا علیه السلام 109/2؛ بحار الانوار23/44.
6- عیون اخبار الرضا علیه السلام 110/2 ؛ بحار الانوار 128/23.

علی علیه السلام فرمودند: رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمود: دوست تو دوست من است و دشمن تو

دشمن من و دشمن من دشمن خداوند عزوجل است.

35- عن علی علیه السلام قال: قال النبی صلی الله علیه واله : من تولی غیر موالیه فعلیه لعنه الله و الملائکه والناس أجمعین (1).

و نیز فرمود: رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: هر کس غیر از آن کسی را دوست بدارد که خداوند دستور به محبت او داده است پس لعنت خدا و ملائکه و مردم همه بر او باد.

36 - قال النبی صلی الله علیه واله: سدوا الأبواب الشارعه فی المسجد إلا باب علی علیه السلام(2) .

پیامبر فرمودند: درب های مسجد را ببندید مگر درب منزل علی علیه السلام را (که به طرف مسجد است).

37- عین الحسین بن علی علیه السلام قال: ما کنا نعرف المنافقین علی عهد رسول الله صلی الله علیه واله

إلا ببغضهم علیا و ولده(3).

امام حسین علیه السلام فرمودند: ما منافقین را در زمان رسول خدا صلی الله علیه واله نمی شناختیم مگر به

دشمنی آنان و فرزندانشان با امیرالمؤمنین علیه السلام و فرزندانش.

38 - قال النبی صلی الله علیه واله: من سب علیا فقد سبنی و من سبنی فقد سب الله(4) .

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: کسی که علی را دشنام دهد مرا دشنام داده و کسی که مرا دشنام دهد، خداوند عزوجل را دشنام داده است .

39 - عن النبی صلی الله علیه واله : عن جبرئیل عن الله تعالی قال من عادی أولیائی فقد بارزنی بالمحاربه ومن حارب أهل بیت نبیی فقد حل علیه عذابی و من تولی

ص: 34


1- عیون اخبار الرضا علیه السلا110/2؛ بحار الانوار64/27.
2- عیون اخبار الرضا علیه السلام 120/2؛ بحار الانوار20/39.
3- عیون اخبار الرضا علیه السلام 120/2؛ بحار الانوار 302/39.
4- عیون اخبار الرضا علیه السلام 121/2؛ بحار الانوار 227/27.

غیرهم فقد حل علیه غضبی ومن أعز غیرهم فقد آذانی ومن آذانی فله النار(1).

رسول اکرم صلی اللله علیه واله از قول جبرئیل علیه السلام و جبرئیل از قول پروردگار متعال نقل کرده است که: کسی که اولیاء مرا دشمن بدارد قطعا به جنگ با من برخاسته است و کسی که با اهل بیت پیامبر من، به جنگ برخیزد در حقیقت عذاب من براو حلال می شود و کسی که غیر از آنان (اهل بیت پیامبر صلی الله علیه واله )را دوست بدارد، در حقیقت غضب من براو حلال است و کسی که غیر از آنان را عزیز بداند در حقیقت مرا اذیت کرده و کسی که مرا اذیت کند پس آتش جهنم برای اوست.

40 - عن الحسین بن علی بن محمد بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب عن أبیه عن آبائه علیهم السلام قال قال رسول الله صلی الله علیه واله : لبعض أصحابه ذات یوم یا عبد الله أحب فی الله و أبغض فی الله ووال فی الله و عاد فی الله فإنه لا تنال ولایه الله إلا بذلک ولا یجد رجل طعم الإیمان و إن کثرت صلاته وصیامه حتی یکون ذلک وقذصارت مؤاخاه الناس یؤمکم هذا أکثرها فی الدنیا علیها یتواددون [یتو ادون ]وعلیها یتبا غضون و ذلک لا یغنی عنهم من الله شیئا فقال له وکیف لی أن أعلم أنی قد والیت و عادیت فی الله عزوجل ومن ولی الله تعالی حتی اوالیه و من عدوه حتی أعادیه فأشار له رسول الله صلی الله علیه واله إلی علی علیه السلام فقال أتری هذا فقال بلی قال ولی هذا ولی الله فواله و عدوهذا عدو الله فعاده ثم قال وال ولی هذا و لو أنه قاتل أبیک وولدک وعاد عدو هذا ولوانه أبوک وو لدک(2).

از امام حسن عسکری علیه السلام از آباء گرامشان نقل شده که روزی رسول اکرم صلی الله علیه واله به یکی از اصحابشان فرمودند:ای بنده خدا! به خاطر خدا دوست بدار و به خاطر خدا

ص: 35


1- عیون اخبار الرضا علیه السلام 122/2 ؛ بحار الانوار 205/27.
2- تفسیرامام حسن عسکری علیه السلام /49؛ علل الشرایع 140/1 ؛ بحار الانوار 54/27و236/66.

دشمن بدارد. زیرا کسی به ولایت خدا نمی رسد مگر با این عمل. و هیچ کس طعم ایمان را نمی چشد، تا چنین شود. اگرچه؛ نماز و روزه اش فراوان باشد. و تحقیقا؛ برادری مردم امروزه، اکثرش درباره دنیا است و بر این اساس، به یکدیگر اظهار دوستی کنند و یا به همدیگر، خشم و کینه ورزند. اما این ها نزد خداوند چندان ارزش ندارد.

به آن حضرت گفته شد: چگونه بفهمیم این حب و بغض امروز ما برای خداست یا غیر خدا؟ رسول خدا صلی الله علیه واله اشاره به حضرت علی علیه السلام کرد و فرمود: آیا این آقا را می بینی؟ گفت: بله. فرمود: دوست این آقا دوست خداوند است پس او را دوست بدار و دشمن این آقا دشمن خداوند است پس او را دشمن بدار. دوست این آقا را دوست بدار اگرچه قاتل پدر و فرزندت باشد و دشمن این آقا را دشمن شمار، اگرچه پدرت و فرزندت باشد.

41- عن أبی جغر علیه السلام قال: من أصبح یجد برد حبنا علی قلبه فلیحمد الله علی بادی النعم قیل و ما بادی النعم قال طیب المولد(1).

از حضرت باقر علیه السلام نقل شده است که فرمودند: کسی که صبح کند و خنکی محبت ما را در قلبش بیابد، باید خدا را بر ابتداء نعمت ها حمد و ستایش کند.

محضرش عرض شد: ابتداء نعمت ها چیست ؟ حضرت فرمودند: پاکی محل ولادت.

42 - قال رسول الله صلی الله علیه واله : یا علی! من أحبنی و أحبک وأحب الأئمه من ولک فلیحمد الله علی طیب مولده فإنه لا یحبنا إلا مومن طابت ولادته و لا یبغضنا إلا من خبثت ولادته (2).

پیامبر خدا صلی الله علیه واله فرمودند: ای علی! هرکس من و تو و ائمه از نسل تو را دوست داشته باشد، خدا را برپا کی ولادتش شکر کند. همانا ما را دوست نمی دارد مگر کسی که خلقتش پاک باشد و با ما دشمن نمی شود مگر کسی که حرام زاده باشد.

43- عن أبی الزبیر المکی قال: رأیت جابراً متوکئا علی عصاه وهو یدور فی

ص: 36


1- علل الشرایع 477/1 ؛ معانی الأخبار /161؛ بحار الانوار146/27 .
2- همان مدارک

سکک الأنصار و مجالسهم وهو یقول: علی خیر البشرفمن أبی فقد کفریا معشر الأنصار ادبوا أولادکم علی حب علی فمن أبی فانظروا فی شأن أمه(1) .

ابی زبیر مکی گفت: جابر (بن عبدالله انصاری) را دیدم که بر عصا تکیه کرده و در کوچه های مدینه و در مراسم انصار گذر می کرد و می گفت: حضرت علی علیه السلام بهترین بشر است پس کسی که منکر این موضوع شود در حقیقت کافر است. ای گروه انصار! اولاد خودتان را بر دوستی علی تربیت کنید و هر کدام از آن ها که امتناع ورزید، به مادرش رجوع کنید.

44- عن أبی عبد الله علیه السلام: أنه قال من وجد برد حبنا علی قلبه فلیکثر الدعاء لامه فإنها لم تخن أباه(2).

امام صادق علیه السلام فرمودند: هر کس خنکی حب ما اهل بیت را در قلبش احساس می کند، به مادرش بسیار دعا کند چرا که او به پدرش خیانت نکرده است.

45 - عن لیث بن أبی سلیم قال: أتی النبی صلی الله علیه واله علی و فاطمه و الحسن و الحسین علیهم السلام کلهم قول: أنا أحب إلی رسول الله صلی الله علیه واله فأخذ صلی الله علیه واله فاطمه مما یلی بطنه و علیا مما یلی ظفیره و الحسین عن یمینه و الحسین عن یساره ثم قال صلی الله علیه واله : أنتم منی و أنا منکم(3).

لیث بن ابی سلیم گوید: علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام همگی خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه واله آمدند در حالی که هر کدام می گفتند من در نزد رسول خدا صلی الله علیه واله محبوبتر هستم. پیامبر صلی الله علیه واله فاطمه علیها السلام را پیش روی خود و علی علیه السلام را پشت سرو حسن علیه السلام را در طرف راست و حسین علیه السلام را در طرف چپ خود نشانید و سپس فرمود: شما از من هستید و من از شما.

ص: 37


1- علل الشرایع 301/1 .
2- معانی الأخبار /161؛ علل الشرایع 477/1 ؛ بحار الانوار 147/27.
3- امالی شیخ صدوق /13؛ بحار الانوار 35/37.

46- عن أبی الحسن علی بن موسی الرضا عن أبیه عن آبائه علیهم السلام قال قال رسول الله صلی الله علیه واله : من أحب أن یرکب سفینه النجاه و یستمسک بالعروه الوثقی و یعتصم بحبل الله المتین فلیوال علیاً بعدی ولیعاد عدوه و لیأتم بالأئمه الهداه من ولده فانهم خلفائی و أوصیائی و حجج الله علی الخلق بعدی و ساده امتی و قاده الأتقیاء إلی الجنه حزبهم حزبی و حزبی حزب الله و حزب أعدائهم حزب الشیطان(1).

امام رضاعلیه السلام از پدرش از پدران بزرگوارشان روایت می فرماید که رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: کسی که دوست دارد بر کشتی نجات سوار شود و به عروه الوثقی (وسیله دست آویزایمان) چنگ بزند و به ریسمان محکم الهی در آویزد، پس بعد از من علی علیه السلام را دوست داشته باشد. (و از دستوراتش پیروی کند) و دشمن آن حضرت را دشمن بداند و به امامان و ائمه بعد از علی علیه السلام که از فرزندان آن حضرت می باشند اقتدا کند. زیرا آنان جانشینان و اوصیاء من و حجت های خداوند بر خلق، بعد از من هستند و بزرگان امت من و آقایان و سرورانی هستند که به بهشت سوق و حرکت می دهند. گروه و حزب آنان حزب من و حزب من حزب خداوند است و حزب دشمنانشان حزب و دار و دسته شیطانند.

47- عن ابن عباس قال قال رسول الله صلی الله علیه واله : ولایه علی بن أبی طالب علیهما السلام ولایه الله وحبه عباده الله و اتباعه فریضه الله و أولیاؤه أولیاء الله و أعداؤه أعداء الله و به حربه الله و سلمه سلم الله عزوجل (2).

ابن عباس گوید، رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: ولایت علی بن ابی طالب علیهما السلام ولایت خدا

است و دوستی او عبادت خداوند است و پیروی از علی فریضه الهی است و دوستان علی دوست خداوند و دشمنان علی دشمنان پروردگارند و جنگ با علی جنگ با خداست و سلم و آشتی با علی سلم و آشتی با خداوند عزوجل می باشد.

ص: 38


1- امالی شیخ صدوق /19؛ ارشاد القلوب424/2؛ بحار الانوار 92/38 و 114/23.
2- امالی شیخ صدوق /32؛ بحار الانوار4/40.

48- عن سید العابدین علی بن الحسین عن سید الشهداء الحسین بن علی عن سید الأوصیاء أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب علیهما السلام قال قال رسول الله صلی الله علیه واله : الأئمه من بعدی اثناعشر اولهم أنت یا علی وآخرهم القائم الذی یفتح الله تعالی ذکره علی یدیه مشارق الأرض و مغاربها(1).

از سید العابدین حضرت علی بن الحسین علیهما السلام از سیدالشهداء حسین بن علی علیهما السلام از سیدالاوصیاء امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیهما السلام و آقا امیرمؤمنان علیه السلام از قول رسول اکرم صلی الله علیه واله روایت می فرماید: ائمه و امامان بعد از من دوازده نفرند، یا علی اولین آنان توهستی و آخرین آنان حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف است که خداوند عزوجل به دست آن حضرت، مشرق و مغرب زمین را فتح خواهد نمود.

49 - عن علی بن أبی طالب علیهما السلام قال: بینا أنا و فاطمه و الحسن و الحسین عند رسول الله صلی الله علیه واله إذ التفت إلینا فبکی فقلت مایبکیک یا رسول الله فقال أبکی مما یصنع بکم بعدی فقلت وما ذالک یا رسول الله قال أبکی من ضربتک علی القرن ولطم فاطمه خدها و طعنه الحسین فی الفخذ و السم الذی یسقی وقتل الحسین قال فبکی أهل البیت جمیعاً فقلت یا رسول الله ما خلقنا ربنا إلا للبلاء قال أبشریا علی فإن الله عزوجل قد عهد إلی أنه لا یحبک إلا مومن ولا یبغضک إلا منافق(2).

حضرت علی علیه السلام فرمودند: روزی رسول اکرم صلی الله علیه واله به من و فاطمه و حسن و حسین توجه فرمود و گریه نمود. من عرض کردم: یا رسول الله ! چرا گریه می نمایی؟ فرمود: برای اینکه بعد از من ظلم وستم های بسیاری در حق شما می کنند. من عرض کردم: در حق ما چه می کنند؟ فرمودند: زدن شمشیر بر فرق توو سیلی زدن به صورت فاطمه و نیزه زدن

ص: 39


1- امالی شیخ صدوق /111؛ کمال الدین 282/1 ؛ بحار الانوار 378/52و 226/36.
2- امالی شیخ صدوق /134؛ بحار الانوار 149/44و51/28.

به ران حسن و زهری که به او می نوشانند وکشتن حسین. پس همه اهل بیت گریه کردند. من عرض کردم: یا رسول الله ! خداوند تبارک وتعالی ما را برای بلاخلق فرموده است. فرمود: بشارت باد تو را ای علی که خداوند عزوجل با من عهد فرموده که تو را دوست ندارد مگر مؤمن و دشمن ندارد مگر منافق.

50- عن علی بن أبی طالب علیهما السلام قال: أخذ رسول الله صلی الله علیه واله بید الحسین و الحسین علیهما السلام فقال: من أحب هذین و أباهما و أمهما کان معی فی درجتی یوم القیامه(1).

علی علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه واله دست حسن و حسین علیهما السلام را گرفت و فرمود: کسی که این دو نفر( حسن و حسین علیھما السلام) و پدرشان و مادرشان را دوست داشته باشد در روز قیامت با من در بهشت خواهد بود.

51- عن أبی بصیر قال قلت: للصادق جعفر بن محمد علیهما السلام من آل محمد؟ قال:ذریته. فقلت: من أهل بیته ؟ قال: الأئمه الأوصیاء. فقلت: من عترته؟ قال: أصحاب العباء. فقل: من امته؟ قال: المؤمنون. الذین صدقوا بما جاء من عند الله عزوجل المتمسکون (المستمسکون) بالثقلین الذین أمرووا بالنمسک بهما کتاب الله و عترته أهل بیته الذین أذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهیراً وهما الخلیفتان علی الأمه بعد رسول الله صلی الله علیه واله (2).

ابی بصیر گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم: آل محمد چه کسانی هستند؟ فرمود: ذریه آن حضرت می باشند.

گفتم: اهل بیت رسول الله صلی الله علیه واله چه کسانی هستند؟ فرمود: ائمه و اوصیاء .

گفتم: عترت پیامبر خدا صلی الله علیه واله چه کسانی هستند؟ فرمود اصحاب عباء.

ص: 40


1- امالی شیخ صدوق /229؛ بحار الانوار 37/37.
2- امالی شیخ صدوق /240؛ روضه الواعظین 268/2.

عرض کردم: امت آن حضرت چه کسانی هستند؟ فرمودند: مؤمنانی که آنچه که از جانب خداوند متعال آمده است را تصدیق می کنند و متمسک به دو ثقل گرانبها هستند که مأمور به حفظ و تمسک به آن شده اند یعنی کتاب خدا و عترت و اهل بیت آن حضرت که خداوند رجس و پلیدی را از آن ها دور کرده و آنان را پاک و طاهر قرار داده است. آن دو، خلیفه و جانشین رسول خدا صلی الله علیه واله برامت هستند.

52- قال رسول الله صلی الله علیه اوله : من أراد التوسل إلی أن یکون له عندی ید أشفع له بها یوم القیامه فلیصل أهل بیتی و یدخل السرور علیهم(1).

پیامبراکرم صلی الله علیه واله فرمودند: هر کس می خواهد به من توسل جوید و در نزد من دستی داشته باشد (ذخیره ای) تا او را در روز قیامت شفاعت کنم، پس به اهل بیتم صله و نیکی کند و آنان را خوشحال و خرسند سازد.

53- قال رسول الله صلی الله علیه واله : من وصل أحداً من أهل بیتی فی دار هذه الدنیا بقیراط کافیته یوم القیامه بقنطار(2).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: هر که در این دنیا یک قیراط (3)صله به یکی از خاندانم بدهد روز قیامت یک قنطار(4) به او عوض دهم.

54- قال رسول الله صلی الله علیه واله : ولایتی و ولایه أهل بیتی أمان من النار(5).

رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: ولایت من و اهل بیتم امان از آتش جهنم است.

55- قال أمیرالمؤمنین علیه السلام :سمعت رسول الله صلی الله علیه واله یقول: أنا سید ولد آدم و

ص: 41


1- امالی شیخ صدوق /379؛ امالی طوسی/424؛ وسائل الشیعه 203/7؛ بحار الانوار227/26 .
2- امالی شیخ صدوق / 399؛ امالی طوسی /440؛ بشاره المصطفی /168؛ بحار الانوار 228/26.
3- جمع قراریط [قرط ]: یک قسمت از بیست و چهار قسمت چیزی (1/24)، نیم دانگ و یا یک چهارم از یک ششم دینار است و گفته می شود که عبارت از نصف یک دهم دینار است.
4- قنطار در قاموس چهل اوقیه از طلا است یا هزار و دویست دینار طلایا هزار و دویست اوقیه طلایا هفتاد هزار دینار یا هشتاد هزار درهم یا صد رطل از طلا یا نقره با هزار دینار یا یک پوست گاو از طلایا نقره .
5- امالی شیخ صدوق /474؛ بحار الانوار 88/27.

أنت یا علئ و الأئمه من بعدک ساده أمتی من أحبنا فقد أحب الله ومن أبغضنا فقد أبغض الله ومن والانا فقد والی الله ومن عادانا فقد عادی الله و من أطاعا فقد أطاع الله ومن صعانا فقد عصی الله(1).

امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: من از رسول اکرم صلی الله علیه واله شنیدم که فرمودند: من سرور فرزندان آدم هستم و تویا علی و ائمه بعد از تو بزرگان امت من می باشند. کسی که ما را دوست داشته باشد خداوند او را دوست دارد و کسی که ما را عصیان و نافرمانی کند خداوند را نافرمانی نموده است.

56- قال رسول الله صلی الله علیه اوله : أحب أهل بیتی إلی أفضل من أترک بعدی علی ابن أبی طالب علیهما السلام(2).

رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: محبوب ترین اهل بیتم و برترین کسی که بعد از خود (به عنوان خلیفه) می گذارم، علی بن ابی طالب علیهما السلام است.

57- عن الحسین بن علی بن أبی طالب علیهما السلام قال: سمعت رسول الله صلی الله علیه واله یقول: أنا سید النبیین وعلی بن أبی طالب علیهما السلام سید الوصیین و الحسن و الحسین علیهما السلام سیدا یا شباب أهل الجنه و الأئمظ بعدهما سادات المتقین ولینا ولی الله وعدونا عدو الله وطاعتنا طاعه الله ومعصیتنا معصیه الله

عزوجل وحسبنا الله ونعم الوکیل(3).

امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند: من از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیدم که می فرمودند: من سرور انبیا هستم و علی بن ابی طالب علیهما السلام سرور اوصیاء و حسن و حسین علیهما السلام بزرگان و سرور جوانان اهل بهشتند و ائمه و امامان بعد از آنان بزرگان متقین هستند. دوست ما دوست خداست و دشمن ما دشمن خدا و طاعت ما طاعت خداست و معصیت ما

ص: 42


1- امالی شیخ صدوق /476؛ بشاره المصطفی /151؛ بحار الانوار 88/27.
2- امالی شیخ صدوق /477؛ بحار الانوار 16/38.
3- امالی شیخ صدوق /558؛ بحار الانوار 228/36 ؛ عوالم (امام علی بن ابی طالب علیهما السلام) /219.

معصیت خدای عزوجل است و خداوند برای ما کافی است و خوب وکیلی می باشد.

58- عن أمه أم سلمه رضوان الله علیها قالت: سمعت رسول الله صلی الله علیه واله یقول: علی بن أبی طالب علیهما السلام و الأئمه من ولده بعدی ساده أهل الأرض وقاده الغر المحجلین یوم القیامه(1).

ام سلمه رضوان الله علیها گفت: شنیدم از رسول خدا صلی الله علیه واله که فرمودند: علی بن ابی طالب علیهما السلام و ائمه از فرزندان او بعد از من بزرگان اهل زمینند و پیشوایان افراد روسفید در روز قیامت هستند.

59- عن علی قال قال رسول الله صلی الله علیه واله : یا علی أنت أخی و وارثی و وصیی وخلیفتی فی أهلی وأمتی فی حیاتی وبعد مماتی محبک محبی ومبغضک مبغضی یا علی أنا وأنت أبوا هذه الأمه یا علی أنا وأنت والأئمه من ولدک ساده فی الدنیا و ملوک و فی الآخره من عرفنا فقد عرف الله و أنکرنا فقد أنکرالله عزوجل (2).

حضرت علی علیه السلام فرمود: پیامبر صلی الله علیه واله فرمودند: ای علی! تو برادر و وارث و وصی و خلیفه من در میان اهل بیت و امتم، در حال زندگانی و بعد از مردنم هستی. دوست تو دوست من، و دشمن تو دشمن من است . ای علی! من و تودو پدر این امتیم. ای علی! من و تو و امامان از فرزندان تو، بزرگان در دنیا و پادشاه در آخرتیم. کسی که ما را شناخت به حقیقت خداوند متعال را شناخته و کسی که ما را انکار کرد به حقیقت خداوند عزوجل را انکار کرده است.

ص: 43


1- امالی شیخ صدوق /582؛ بحار الانوار 127/23.
2- امالی شیخ صدوق /657؛ بحار الانوار128/23 .

60.فرق بین عترت و امت

عن الریان بن الصلت قال: حضرالرضا لیه السلام مجلس المأمون بمرو و قد اجتمع فی مجلسه جماعه من علماء أهل العراق و خراسان فقال المأمون أخبرونی عن معنی هو الآیه:

«ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا ۖ »(1)

فقالت العلماء: أراد الله عزوجل بذلک الامه کلها. فقال المأمون: ما تقول یا با الحسن ؟ قال الرضا علیه السلام : لا أقول کما قالوا و لکنی أقول أراد الله عزوجل بذلک العتره الطاهره. فقال المأمون: و کیف عنی العتره من دون الامه؟ فقال له الرضا علیه السلام: إنه لو أراد الأمه لکانت أجمعها فی الجنه لقول الله عزوجل:

«فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ ذَلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ»(2)

ثم جمعهم کلهم فی الجنه قال عزوجل:

«جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ»(3)

فصارت الوراثه للعتره الطایره لا لغیرهم . فقال المأمون: من العتره الطاهره فقال الرضا علیه السلام : الذین وصفهم الله فی کتابه فقال عزوجل:

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»(4)

وهم الذین قال رسول الله صلی الله علیه واله : «إنی مخلف فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی أهل بیتی ألا وإنهمالن یفترقا حتی یردا علی الحوض فانظروا کیف

ص: 44


1- سوره فاطر آیه 32.
2- همان
3- سوره فاطر آیه 33.
4- سوره احزاب آیه33

تخلفون فیهما أیها الناس لا تعلموهم فانهم أعلم منکم».

ریان بن صلت گوید: حضرت رضا علیه السلام به مجلس مأمون در مرو حاضر شد. در آن مجلس عده ای از علمای عراق و خراسان حضور داشتند. مأمون گفت: معنی این آیه را برایم بگویید:

«ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا ۖ»

«آنگاه [پس از آن پیمبران سلف] ما آن خاندان را که از بندگان خود برگزیدیم، (یعنی رسول خاتم و آلش علیهم السلام را) وارث علم قرآن گردانیدیم».

علما گفتند: منظور خداوند، تمامی امت است. مأمون گفت: یا اباالحسن! نظر شما چیست ؟ حضرت فرمود: با آنان هم عقیده نیستم، بلکه به نظر من مراد خداوند، عترت طاهره پیامبرصلی الله علیه واله بوده است.

مأمون گفت: یا اباالحسن! چطور نظر خداوند فقط عترت بوده نه امت؟ حضرت فرمودند: زیرا اگر منظور تمام امت باشد، باید همگی آنان اهل بهشت باشند. اما خداوند می فرماید:

«فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ ذَلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ»

«بعضی از آنان (امت) به خود ستم می کنند و بعضی میانه رو هستند و بعضی دیگر به اذن خدا در کارهای خیر پیش قدمند و از دیگران سبقت می گیرند این است فضل بزرگ» .

سپس بعد از آن می گوید برگزیدگان من همه اهل بهشت هستند و فرموده:

«جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ»

«بهشت های دائمی که به آن وارد می شوند و دست بندهای طلا به آنان می دهند» .

پس وراثت مختص عترت طاهره است نه دیگران. مأمون گفت: عترت طاهره چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود: همان کسانی که خداوند آنان را در کتابش اینگونه وصف نموده است:

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»

ص: 45

«همانا خداوند می خواهد رجس و پلیدی را از شما اهل بیت دور کرده و شما را پاک و مطهر نماید».

و آنان همان کسانی هستند که پیامبراکرم صلی الله علیه واله درباره شان فرموده:

«من دو چیز گرانبها در میان شما می گذارم، یکی کتاب خدا و دیگری عترتو اهل بیتم. آن ها از یکدیگر جدا نخواهند شد تا در حوض برمن وارد شوند. بینید بعد از من در مورد آن دو چه می کنید؟ ای مردم! به آن ها چیزی نیاموزید زیرا آنان از شما دانشمندترند».

قالت العلماء: أخبرنا یا أبا الحسن عن العتره اهم الآل أم غیر الآل ؟ فقال الرضا علیه السلام: هم الآل. فقالت العلماء: فهذا رسول الله صلی الله علیه واله یوثر عنه أنه قال: «امتی آلی»وهؤلاء أصحابه یقولون بالخبر المستفاض الذی لا یمکن دفعه آل محمد أمته. فقال أبوالحسن علیه السلام : أخبرونی فهل تحرم الصدقه علی الآل؟ فقالوا: نعم. قال: فتحرم علی الأمه ؟ قالوا: لا. قال: هذا فرق بین الآل والامه ویحکم أین یذهب بکم أضربتم

عن الذکرصفحا أم أنتم قوم مسرفون ؟ أما علمتم أنه وقعت الوراثه و الطهاره علی المصطفین المهتدین دون سائرهم ؟ قالوا: ومن أین یا أبا الحسن ؟ فقال: من قول الله وجل:

«وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَإِبْرَاهِیمَ وَجَعَلْنَا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّهَ وَالْکِتَابَ ۖ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ ۖ وَکَثِیرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ»(1)

فصارت وراثه النبوه و الکتاب للمهتدین دون الفاسقین اما علمتم أن نوحاً حین سال ربه عزوجل:

«فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی وَإِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْکَمُ الْحَاکِمِینَ»(2)

و ذلک أن الله عزوجل وعده أن ینجیه و أهله فقال ربه عزوجل:

ص: 46


1- سوره حدید آیه 26.
2- سوره هود آیه 45.

«یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ ۖ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ ۖ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ ۖ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ»(1)

علما گفتند: ای اباالحسن! آیا عترت همان آل است یا شامل افراد دیگری می گردد؟ حضرت فرمودند: آنان همان آل هستند.

علما گفتند: از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت شده است که فرمودند: امت من آل من هستند و این حدیث را صحابه به سند مستفیض (2)و غیرقابل انکاری نقل کرده اند: که آل محمد علیهم السلام امت اویند؟ حضرت فرمودند: آیا صدقه (زکات واجب) بر آل، حرام است؟ گفتند: بله. فرمودند: بگویید ببینم آیا صدقه برامت حرام است؟

گفتند: خیر. حضرت فرمودند: این فرق بین آل و امت است. آخرشما را کجا می برند؟ آیا از قرآن روی گردان شده اید؟ یا از حد تجاوز نموده اید؟ آیا نمی دانید که مسأله وراثت و طهارت در مورد برگزیدگان هدایت یافته است نه دیگران؟

گفتند: از کجا این مطلب را می فرمایید ای اباالحسن ؟ حضرت فرمودند: از این آیه:

«ولقد ارسلنا نوحا وابراهیم و جعلنا فی ذریتهما النبوه و الکتاب فمنهم مهتد و کثیر منهم فاسقون »

«نوح و ابراهیم را فرستادیم و در نسل آن دو نبوت و کتاب قرار دادیم. بعضی از آنان هدایت یافته اند و بیشترشان فاسقند».

در نتیجه وراثت پیامبری و کتاب، مختص به هدایت یافتگان است نه فاسقین آیا نمی دانید وقتی نوح از پروردگارش درخواست کرد و گفت:

«وَنَادَی نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی وَإِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْکَمُ الْحَاکِمِینَ»

«خدایا پسرم جزء خانواده من است و وعده تونیز حق است و تو بهترین حکم کنندگانی».

ص: 47


1- سوره هود آیه 46.
2- روایتی که از طرق مختلف نقل شده

و این بدین جهت بود که خداوند عزوجل به او وعده داده بود که او و خانواده اش را نجات دهد و خداوند در جواب او فرمود:

«قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ ۖ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ ۖ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ ۖ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ»

«ای نوح! او از خانواده تونیست زیرا کار او کاری ناپسند است. پس چیزی را که نمی دانی از من درخواست نکن. تو را نصیحت می کنم که از جمله نادانان نباشی».

فقال المأمون: هل فضل الله العتره علی سائر الناس؟ فقال أبوالحسن علیه السلام : إن الله عزوجل أبان فضل العتره علی سائر الناس فی محکم کتابه . فقال له المأمون: و أین لک من کتاب الله ؟ فقال له الرضا علیه السلام فی قول الله عزوجل:

«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ*ذُرِّیَّهً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ ۗ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»(1)

وقال عزوجل فی موضع آخ:

«مْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ۖ فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَآتَیْنَاهُمْ مُلْکًا عَظِیمًا»(2)

ثم رد المخاطبه فی أثر هذه إلی سائر المؤمنین فقال :

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ۖ »(3)

یعنی الذی قرنهم بالکتاب والحکمه وحسدوا علیهما فقوله عز وجل:

«أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ۖ فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَآتَیْنَاهُمْ مُلْکًا عَظِیمًا»

یعنی الطاعه للمصطفین الطاهرین فالملک هاهنا هو الطاعه لهم فقالت

ص: 48


1- سوره آل عمران آیات 33 و 34.
2- سوره نساء آیه 54.
3- سوره نساء آیه 59.

العلماء فأخبرنا هل فسرالله عزوجل الاصطفاء فی الکتاب. فقال الرضا علیه السلام :فسر الاصطفاء فی الظاهر سوی الباطن فی اثنی موطنا و موضعا.

مأمون پرسید: آیا خداوند، عترت را بر سایر مردم برتری داده است ؟ حضرت رضا علیه السلام فرمودند: خداوند عزوجل، فضیلت عترت را بر سایر مردم در کتابش شرح داده است. مأمون گفت: درکجای قرآن است؟ حضرت فرمود: در این آیه:

«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ*ذُرِّیَّهً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ ۗ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»

«خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید. آنان نسلی هستند که از یکدیگر می باشند و خداوند شنوا و داناست».

و در جای دیگر می فرماید:

«أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ۖ فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَآتَیْنَاهُمْ مُلْکًا عَظِیمًا»

«آیا مردم به خاطر فضیلتی که خداوند به آنان داده است حسد می ورزند؟ ما به آل ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و به آنان فرمانروائی بزرگ عطا نمودیم» .

سپس بعد از این آیه، به سایر مؤمنین خطاب کرده و می فرماید:

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ۖ »

«ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا و رسول و اولی الامر اطاعت نمایید ».

یعنی همان کسانی که آنان را با کتاب و حکمت قرین کرده و به خاطر آن دو مورد حسادت واقع شده اند. پس منظور از آیه شریفه:

«أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَی مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ...»

اطاعت از برگزیدگان و پاکان است و فرمانروائی در این آیه همانا اطاعت از ایشان است. علما گفتند: بفرمائید آیا خداوند برگزیدن را در کتاب خویش تفسیر نموده است ؟ حضرت فرمودند: برگزیدن را در ظاهر قرآن در دوازده موضع تفسیر فرموده است

ص: 49

و این غیر از مواردی است که در باطن و تأویل قرآن آمده است.

فأول ذلک قوله عزو جل:

«وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ»(1)(ورطک المخلصین)

هکذا فی قراءه أبی بی کعب وهی ثابته فی مصحف عبد الله بن مسعود و هذه منزله رفیعه و فضل عظیم وشرف عال حین عنی الله عزوجل بذلک الآل فذکره لرسول الله صلی الله علیه واله فهذه واحده والآیه الثانیه فی الاصطفاء قوله عزوجل :

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»(2)

وهذا الفضل الذی لا یجهله أحد إلا معاند ضال لأنه فضل بعد طهاره تنتظر فهذه الثانیه. و أما الثالثه فحین میز الله الطاهرین من خلقه فأمرنبیه بالمباهله بهم فی آیه الابتهال فقال عزوجل: یا محمد!

«فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ»(3)

فبرز النبی صلی الله علیه واله علیا و الحسن والحسین وفاطمه علیهم السلام وقرن أنفسهم بنفسه فهل تدرون ما معنی قوله :

«أَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ »؟

قال العلماء: عنی به نفسه. فقال أبو الحسین علیه السلام : لقد غلطتم إنما عنی بها علی بن أبی طالب علیهما السلام ومما یدل علی ذلک قول النبی صلی الله علیه واله حین قال: لینتهین بنو ولیعه أو لابعثن إلیهم رجلا کنفیسی یعنی علی بن أبی طالب علیهما السلام وعنی بالایناء الحسن و الحسین علیهما السلام وعنی بالنساء فاطمه علیها السلام فهذه

ص: 50


1- سوره شعراء آیه 214.
2- سورہ احزاب آیه 33.
3- سوره آل عمران آیه 61.

خصوصیه لا یتقدمهم فیها أحد وفضل لا یلحقهم فیه بشرو شرف لا یسبقهم إلیه خلق إذ جعل نفس علی علیه السلام کنفسه هذه الثالثه.

مورد اول: آیه شریفه:

«وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ»(و رهطک المخلصین)

«خویشاندان نزدیک خود (و خویشان مخلص خود را انذار کن» .

این آیه در قرائت ابی بن کعب به این گونه بوده است یعنی با اضافه کردن:

«ورهطک المخلصین »

و نیز در مصحف عبدالله بن مسعود نیز موجود بوده است و این مقامی است رفیع، و فضلی است عظیم، و شرافتی است بلند مرتبه؛ آنگاه که خداوند عزوجل با این کلام آل را مورد خطاب قرار داد و برای رسول خدا صلی الله علیه واله ذکر فرمود. این آیه اول.

آیه دوم در معنی برگزیدن:

«إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا »

«اراده پروردگار است که هر آلایش را از شما خانواده نبوت ببرد و شما را از هر عیب پاک و منزه گرداند».

واین فضلی است که هیچ کس از آن بی اطلاع نیست و آن را انکار نمی کند مگر معاند و گمراه؛ زیرا فضلی بالاتراز طهارت، متصور نیست. این آیه دوم.

آیه سوم: وقتی خداوند خلق پاک خود را جدا نمود و در آیه مباهله پیامبرش را امرفرمود که به همراه آنان اقدام به مباهله کند و فرمود: ای محمد!

«فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا و نساءکم وأنفسنا و أنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین »

«بعد از اینکه (در باب عیسی علیه السلام ) حق را دانستی هر که در این مورد با توبه بحث برخاست به او بگو: بیائید پسران خودمان و پسران خودتان و زنان خودمان و زنان خودتان و نیز نفس خودمان و نفس خودتان را فرا خوانیم سپس دست به دعا برداریم و نفرین خدا را برای دروغگویان طلب کنیم» .

ص: 51

بعد از این دستور الهی حضرت رسول صلی الله علیه واله علی، حسن، حسین و فاطمه علیهم السلام را بیرون آورده، آن ها را با خود همراه ساخت. آیا می دانید معنای این عبارت چیست: «خودمان و خودتان»؟

علماء گفتند: حضرت رسول صلی الله علیه واله خودش را در نظر داشته است.

حضرت رضا علیه السلام فرمودند: اشتباه می کنید، منظور آن جناب ، علی بن ابی طالب علیهما السلام بوده است و دلیل بر این مطلب، جمله ای است از رسول اکرم صلی الله علیه واله که فرمودند: «این بنو ولیعه دست از این کارها بر می دارند یا مردی همانند خودم را به سوی آنان روان می کنم»، که منظور آن جناب، علی بن ابی طالب علیهما السلام بوده است، و مراد از «ابناء» در آیه، حسن و حسین علیهما السلام است و مراد از «نساء» فاطمه علیها السلام. این ویژگی و خصوصیتی است که هیچ کس در آن برایشان مقدم نیست و فضیلتی است که هیچ بشری در آن فضیلت به آنان نمی رسد، و شرفی است که احدی از مردم در آن شرف از آنان نمی تواند سبقت گیرد، زیرا نفس علی علیه السلام را همانند نفس خود قرار داده است، این آیه سوم. وأما الرابعه فإخراجه صلی الله علیه واله الناس من مسجده ما خلا العتره حتی تکلم الناس فی ذلک وتکلم العباس. فقال: یا رسول الله ترکت علیا و أخرجتنا؟ فقال رسول الله صلی الله علیه واله : ما أناترکته وأخرجتکم ولکن الله عزوجل ترکه و أخرجکم وفی هذا تبیان قوله صلی الله علیه واله لعلی علیه السلام : أنت منی بمنزله هارون من موسی. قالت العلماء: و أین هذا القرآن ؟ قال أبو الحسن أوجدکم فی ذلک ترانا و أقرؤه علیکم. قالوا: هات. قال قول الله وجل:

«وَأَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی وَأَخِیهِ أَنْ تَبَوَّآ لِقَوْمِکُمَا بِمِصْرَ بُیُوتًا وَاجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَهً »(1)

ففی هذه الآیه منزله هارون من موسی و فیها أیضا منزله علی علیه السلام من رسول الله صلی الله علیه واله ومع هذا دلیل واضح فی قول رسول الله صلی الله علیه واله قال: «ألا إن

ص: 52


1- سوره یونس آیه 87.

هذا المسجد لا یحل لجنب إلا لمحمدو آله».

قال العلماء: یا أبا الحسن ! هذا الشرح هذا البیان لا یوجد إلا عندکم معاشر أهل بیت رسو الله صلی الله علیه واله . فقال: فقال و من لنا ذلک ورسول الله یقول: «أنا مدینه العلم وعلی بابها من أراد المدینه فلیأتیهامن بابها»؟ ففیما أوضحنا و شرحنامن الفضل والشرف و التقدمه والاصطفاء و الطهاره ما لا ینکره إلا معاندو و الله عزوجل و الحمد علی ذلک فهذه الرابعه.

واما آیه چهارم: پیامبر اکرم صلی الله علیه واله همه مردم به جزعترت خود را از مسجد خارج نمود، به گونه ای که مردم و حتی عباس عموی پیامبرصلی الله علیه واله در این موضوع زبان به اعتراض گشوده و گفتند: علی را باقی گذارده ما را خارج کردی. حضرت فرمودند: من نیستم که او را باقی گذارده و شما را خارج کرده ام بلکه خداوند عزوجل چنین کرده است. و این مطلب روشنگر این فرمایش پیغمبر صلی الله علیه واله به علی علیه السلام است که فرمود:

«أنت منی بمنزله هارون بن موسی »

«تو نسبت به من به منزله هارون برای موسی هستی» .

علما گفتند: این موضوع در کجای قرآن است ؟ حضرت فرمودند: در این باره برایتان از قرآن شاهد می آورم و شما می خوانم. گفتند: بیاور. امام رضا علیه السلام فرمودند خداوند می فرماید:

«و أوحینا إلی موسی و أخیه أن تبوءا لقومکما بمصر بیوتاً و اجعلوا بیوتکم قبله»

«و به موسی و برادرش وحی کردیم که برای قوم خود در مصر خانه هایی برگزینید و خانه های خود را قبله قرار دهید».

در این آیه نسبت هارون به موسی و نیز نسبت علی علیه السلام به رسول خدا بصلی الله علیه واله مشخص

شده است و اضافه بر این، در فرمایش حضرت رسول صلی الله علیه واله که فرمود:

«ألا إن هذا المسجد لا یحل لجنب إلا لمحمد و آله»

ص: 53

«این مسجد برای هیچ جنبی جز محمد صلی الله علیه واله آل او حلال نیست» دلیلی روشن و آشکار است(1).

علما گفتند: یا أبا الحسن علیه السلام ! این شرح و بیان در هیچ جایی غیر از شما اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه واله یافت نمی شود. حضرت فرمودند: کیست که این موقعیت ما را انکار کند؟ حال آن که حضرت رسول صلی الله علیه واله می فرمود:

«أنا مدینه العلم وعلی بابها فمن أراد المدینه فلیأتها من بابها »

«من شهر علم هستم و علی علیه السلام درب آن شهر. هر کس بخواهد وارد شهر شود باید از درب آن وارد گردد».و در آنچه شرح و توضیح دادیم نمونه هایی از فضل، شرف، برتری، برگزیدن الهی و طهارت و پاکیزگی هست که کسی جز افراد معاند آن را انکار نمی کنند و خدا را بر این منزلت سپاس می گویم. این آیه چهارم .

وایه الخامسه قول الله عز وجل:

«وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ »(2)

خصوصیه خصهم الله العزیز الجبار بها و اصطفاهم علی الامه فلما نزلت هذه الایه علی رسول الله صلی الله علیه واله قال ادعوا إلی فاطمه فدعیت له فقال یا فاطمه قالت لبیک یا رسول الله فقال هذه فدک ممت هی لم یوجف علیه بالخیل و لارکاب وهی لی خاصه و المسلمین و قد جعلتهالک لما أمرنی الله

ص: 54


1- در آغاز، مسجد النبی به گونه ای ساخته شده بود که خانه های بعضی از اصحاب آن را احاطه کرده و هریک از آنان، از خانه خود، دربی به مسجد باز کرده بودند و چه بسا به حالت جنابت و برای غسل از منزل خارج شده و وارد مسجد النبی می شدند و از آن عبور کرده و بیرون می رفتند. و از آنجا که در مسجد النبی شخص جنب حتی گذری هم، نمی تواند عبور کند، لذا حضرت رسول صلی الله علیه واله دستور فرمود تا همه درهای خانه ها که به مسجد باز می شد بستند و از این حکم حضرت علی علیه السلام را استثناء فرمود و منظور از خارج کردن همه همین بستن در خانه هاست که در تاریخ از آن به «سد الأبواب»تعبیر شده است.
2- سوره اسراء آیه 26.

55تعالی به فخذیها لک و لولدک فهذه الخامسه.

آیه پنجم: آیه شریفه :

«و آت ذالقربی حقه »

«حق خویشاوندانت را بده».

این آیه دلالت دارد برخصوصیتی که خداوند عزیز جبار، آنان را به آن اختصاص داده و بر سایر امت برگزیده است. هنگامی که این آیه نازل شد، پیامبراکرم صلی الله علیه واله فرمود: فاطمه را نزد من فراخوانید. فاطمه را فراخواندند. پیامبر صلی الله علیه واله فرمود: ای فاطمه! حضرت فاطمه علیها السلام عرض کرد: بله یا رسول الله صلی الله علیه واله ! حضرت فرمود: این فدک از جمله غنائمی است که بدون جنگ به دست آمده است و لذا (طبق حکم خدا) مال من است و سایرین در آن سهمی ندارند و حال که خداوند مرا امر فرمود، آن را به تو بخشیدم . آن را بگیر مال تو و فرزندان توست . این هم آیه پنجم.

والایه السادسه قول الله عزوجل:

«قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَی ۗ »(1)

وهذه خصوصیه للنبی صلی الله علیه واله إلی یوم القیامه وخصوصیه للآل دون غیرهم وذلک أن الله عزوجل حکی فی ذکرنوح فی کتابه:

«وَیَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مَالًا ۖ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ ۚ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا ۚ إِنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ وَلَکِنِّی أَرَاکُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ»(2)

وحکی عزوجل عن هود أنه قال:

«یَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا ۖ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی الَّذِی فَطَرَنِی أَفَلَا تَعْقِلُونَ»(3)

ص: 55


1- سوره شوری آیه 23.
2- سوره هود آیه 29.
3- سوره هود آیه 51.

وقال عزوجل لنبیه محمد صلی الله علیه واله قل یا محمد!

«قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَی ۗ »

ولم یفرض الله تعالی مودتهم إلا وقد علم أنهم لا یدرتون عن الدین أبدا ولا یرجعون إلی ضلال أبدا و أخری أن یکون الرجل وادا للرجل فیکون بعض أهل بیته عدوا له فلا یسلم له قلب الرجل فأحب الله عزوجل أن لا یکون فی قلب رسول الله صلی الله علیه واله علی المؤمنین شیء ففرض علیهم الله موده ذوی القربی فمن أخذ بها و أحب رسول الله صلی الله علیه واله وأحب أهل بیته لم یستطع رسول الله صلی الله علیه واله أن یبغضه ومن ترکها ولم یأخذبها و بعض أهل بیته فعلی رسول الله صلی الله علیه واله أن یبغضه لأنه قد ترک فریضه من فرائض الله عزوجل فأی فضیله و أی شرف یتقدم هذا أویدانیه فأنزل الله عزوجل هذه الآیه علی نبیه صلی الله علیه واله :

«قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَی ۗ »

فقام رسول الله صلی الله علیه واله فی أصحابه فحمد الله وأثنی علیه وقال: یا أیها الناس إن الله عزوجل قد فرض لی علیکم فرضا فهل أنتم مودوه فلم یجبه أحد فقال: یا أیها الناس إنه لیس من فضه ذهب ولا ماکول ولا مشروب. فقالوا: هات إذا فتلا علیهم هذذه الآیه فقالوا: أما هذه فنعم فما وفی بها أکثرهم وما بعث الله عزوجل نبیا الا أوحی إلیه أن لا یسأل قومه أجراً لان الله عزوجل یوفیه أجر الأنبیاء و محمد صلی الله علیه واله فرض الله عزوجل طاعته وموده قرابته علی أمته و أمره أن یجعل أجره فیهم لیودوه فی قرابته بمعرفه فضلهم الذی أوجب الله عزوجل لهم فی الموده انما تکون علی قدر مغرقه الفضل.

فلما أوجب الله تعالی ذلک ثقل ذلک لثقل وجوب الطاعه فتمسک بها قوم قد أخذ الله میثاقهم علی الوفاء وعاند أهل الشقاق و النفاق و ألحدوا فی ذلک

ص: 56

فصرفوه عن حده الذی حده الله عزوجل فقالوا القرابه هم العرب کلها و أهل دعوته فعلی أی الحالتین کان فقد علمنا أن الموده هی للقرابه فأقربهم من النبی صلی الله علیه واله اولاهم بالموده و کلما قربت القرابه کانت الموده علی قدرها و ما أنصفوا نبی الله صلی الله علیه واله فی حیطته و رافته ومامن الله به علی امته مما تعجز الألسن عن وصف الشکر علیه أن لا یوده فی ذریته وأهل بیته وأن یجعلوهم فیهم بمنزله العین من الرأس حفظا لرسول الله فیهم وحبالهم فکیف و القرآن ینطق به ویدعو إلیه و الأخبار ثابته بأنهم أهل الموده والذین فرض الله تعالی مودتهم ووعد الجزاء علیها فما وفی أحد بها فهذه الموده لا یأتی بها أحد مؤمنا مخلصا إلا استؤجب الجنه لقول الله عزوجل فی هذه الآیه:

«وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِی رَوْضَاتِ الْجَنَّاتِ ۖ لَهُمْ مَا یَشَاءُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ۚ ذَلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ*ذَلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۗ قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَی ۗ »(1)

مفسراًو مبینا.

آیه ششم: آیه شریفه :

«قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَی»

«بگو به خاطر رسالت اجری از شما نمی خواهم مگر دوستی خویشاوندانم را».

این خصوصیتی است مخصوص پیامبراکرم صلی الله علیه واله و اهل بیت ایشان تا روز قیامت و نه دیگران . زیرا خداوند متعال در قرآن از نوح نقل فرموده که گفت:

«وَیَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مَالًا ۖ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ ۚ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا ۚ إِنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ وَلَکِنِّی أَرَاکُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ»

«ای مردم! به خاطر این رسالت و پیامبری مالی از شما نمی خواهم . اجرمن با

ص: 57


1- سوره شوری آیات 22 و 23.

خداست و من مؤمنین را از خود طرد نمی کنم. آن ها پروردگار خود را ملاقات خواهند کرد و در نظر من شما مردمی نادان هستید».

و خداوند از هود نیز نقل نموده است که او چنین گفت:

«یَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا ۖ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی الَّذِی فَطَرَنِی أَفَلَا تَعْقِلُونَ»

«ای مردم! به خاطر رسالت اجری از شما نمی خواهم. اجر من با کسی است که مرا آفریده آیا فکر نمی کنید؟ »

ولی خداوند به پیامبرش محمد صلی الله علیه واله می فرماید بگو:

«قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَی»

«برای پیامبری خود از شما اجری نمی خواهم جز دوستی خویشاوندانم را».

و خداوند مودت آنان را واجب نفرموده مگر به این خاطر که دانست آنان هیچگاه از دین برنمی گردند و به سوی گمراهی نخواهند رفت. نکته دیگر اینکه چه بسا انسان شخصی را دوست بدارد ولی بعضی از خانواده اش با او دشمن باشد؛ لذا قلب انسان نمی تواند او را خالصانه دوست بدارد. خداوند دوست دارد در دل رسول الله صلی الله علیه واله نسبت به مؤمنین چیزی نباشد؛ لذا دوستی خویشان و نزدیکان رسول الله صلی الله علیه واله را بر آنان واجب کرده است و هر کس به این دستور عمل کند و حضرت رسول و اهل بیت آن حضرت را دوست بدارد، رسول خدا صلی الله علیه واله نمی تواند از او بدش بیاید. اما هرکس این دستور را ترک کند و به آن عمل ننماید و اهل بیت را دوست نداشته باشد، بر رسول خدا صلی الله علیه واله واجب است که او را دوست نداشته باشد، زیرا چنین شخصی یکی از واجبات الهی را ترک کرده است. حال چه فضل و شرفی بر این فضیلت تقدم دارد یا با آن برابری می کند؟ خداوند آیه:

«قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَی»

را نازل فرمود. پس پیغمبراکرم صلی الله علیه واله در بین اصحاب خود برخاست و حمد و ثنای الهی را گفته و فرمود: ای مردم! خداوند به خاطر من فریضه ای را بر شما واجب کرده

ص: 58

است، آیا آن را انجام می دهید؟ کسی جواب ایشان را نداد. حضرت فرمود: ای مردم!( این فریضه) طلا و نقره و خوردنی و نوشیدنی نیست. گفتند: خوب حالا بگوآن چیست؟ حضرت این آیه را برایشان تلاوت فرمود. آنان گفتند: این مطلب را می پذیریم ولی بیشترشان به وعده خود عمل نکردند.

و خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نفرمود، جز آنکه به او وحی کرد که از مردم اجرو مزد طلب نکند زیرا خداوند پاداش انبیاء را تمام و کمال خواهد داد.

واما درباره محمد صلی الله علیه واله اطاعت و دوستی خویشاوندان نزدیکش را برامت واجب فرموده است و به او دستور داده که اجر و مزد خود را در حق خاندانش قرار دهد، تا مردم آن اجر را نسبت به خاندان پیامبر صلی الله علیه واله ادا نمایند و این کار فقط با شناخت فضل آنان که خداوند برای ایشان مقرر و واجب کرده است امکان پذیر است، زیرا مودت و دوستی به اندازه شناخت و معرفت فضائل است.

و آنگاه که خداوند این محبت را واجب فرمود، از آنجا که وجوب اطاعت سنگین است این امر نیز بر مردم سنگین آمد و بعضی از مردم که خداوند پیمان وفاداری از آنان گرفته بود در عهد خود پایدار ماندند و اهل نفاق و دوری از حق، به عناد و لجبازی پرداختند و در این مورد کافر گشتند و آن را از حد و حدودی که خداوند معین فرموده بود کنار زده و گفتند: منظور از خویشان، تمامی عرب و اهل دعوت حضرت هستند؛ ولی در هر حال آنچه مسلم است این است که دوستی درباره خویشان پیامبرصلی الله علیه واله واجب است . پس هرچه نزدیکی و قرابت بیشتر باشد، اولویت بیشتری برای دوستی وجود دارد و هر چه نسبت اشخاص به پیامبرصلی الله علیه واله نزدیک تر باشد، دوستی به همان مقدار بیشتر است. ولی با پیغمبر خداصلی الله علیه واله در مورد علاقه و مهربانیش نسبت به خاندانش و منتی که خداوند برامتش نهاده که زبان از شکر آن عاجز است، به انصاف رفتار نکردند و این مزد و اجر رسالت را در حق فرزندان و خاندان پیامبرصلی الله علیه واله ندادند و موقعیت آنان را در بین خود، همانند چشم در سرندانستند که این کار در واقع رعایت رسول الله صلی الله علیه واله و نشانه محبت به او بود.

ص: 59

چگونه ؟ و حال آنکه قرآن در این باره سخن می گوید و به آن دعوت می نماید و اخبار و روایات درباره اینکه آنان اهل مودت می باشند و همان کسانی هستند که خداوند مودت آنان را واجب فرموده و در مورد آن، وعده پاداش داده است مسلم و قطعی است. ولی کسی به وعده ای که در این مورد داده عمل نکرده است. کسی این مودت را با حال اخلاص و ایمان ارائه نمی کند مگر اینکه مستوجب بهشت خواهد بود زیرا خداوند در این آیه چنین می فرماید:

«وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِی رَوْضَاتِ الْجَنَّاتِ ۖ لَهُمْ مَا یَشَاءُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ۚ ذَلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ*ذَلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۗ قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَی»

«آنان که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در بهشت های سرسبز و خرم هستند. آنچه بخواهند نزد پروردگار خویش خواهند داشت و این است فضل بزرگ. این همان چیزی است که خداوند بندگان خود را بدان بشارت داده. کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند. بگو: در مقابل این رسالت اجر و پاداشی جز مودت خویشاوندانم از شما نمی خواهم.»این دو آیه مفسر و مبین یکدیگرند.

ثم قال أبو الحسن علیه السلام: حدثنی أبی عن جدی عن آبائه عن الحسین بن علی علیهما السلام قال: اجتمع المهاجرون و انصار إلی رسول الله صلی الله علیه واله فقالوا: ان لک یا رسول الله صلی الله علیه واله مئونه فی تفقتک و فیمن یأتیک من الوفود و هذه أموالنا مع دمائنا فالحکم فیها بارا مأجورا أعط ماشئت و أمسک ماشئت من غیرحرج. قال: فانزل الله عزوجل علیه الروح الأمین فقال: یا محمد!

«قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَی»

یعنی أن تودوا قرابتی من بعدی فخرجوا . فقال المنافقون: ما حمل رسول الله صلی الله علیه واله علی ترک ما عرضنا علیه إلا لیحثنا علی قرابته من بعد إن هو إلا شیء افتراه فی مجلسه و کان ذلک من قولهم عظیما فانزل الله عزوجل هذه الآیه:

ص: 60

«أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ ۖ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلَا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئًا ۖ هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِیضُونَ فِیهِ ۖ کَفَی بِهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ ۖ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»(1)

فبعث علیهم النبی صلی الله علیه واله فقال: هل من حدث ؟ فقالوا: إی والله یا رسول الله لقد قال بعضنا کلاما غلیظا کرهناه فتلا علیهم رسول الله صلی الله علیه واله الآیه فبکوا واشتد بکاؤهم فأنزل عزوجل :

«وَهُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَعْفُو عَنِ السَّیِّئَاتِ وَیَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ»(2)

فهذه السادسه.

سپس حضرت فرمودند: پدرم از جدم از پدرانش از حسین بن علی علیهما السلام روایت فرمود که: مهاجرین و انصار نزد حضرت رسول صلی الله علیه واله گرد آمدند و گفتند: یا رسول الله صلی الله علیه واله ! شما در مخارج خود و افرادی که به خدمت شما می رسند ممکن است به زحمت بیفتید، این اموال ما در اختیار شما باشد همچنان که جانمان در اختیار شماست و هرطور که می خواهید در آن عمل کنید. بدون هیچ مشکلی هر چه می خواهی ببخش و هر چه می خواهی نزد خود نگه دار. خداوند جبرئیل امین را نزد او فرستاد و گفت: ای محمد!

«قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَی»

«بگو: من از شما اجر و مزدی نمی خواهم مگر اینکه خویشانم را بعد از من دوست داشته باشید».

همه خارج شدند و منافقان گفتند: پیشنهاد ما را به خاطر آن رد کرد که ما را به رعایت حال خویشانش بعد از خود ترغیب نماید. این چیزی است که [محمد صلی الله علیه واله ] در آن مجلس به دروغ و افتراء بیان داشت و این سخن بزرگی بود که آنان برزبان

ص: 61


1- سوره احقاف آیه 8.
2- سوره شوری آیه 25.

جاری کردند. سپس خداوند این آیه را نازل فرمود:

«أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ ۖ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلَا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئًا ۖ هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِیضُونَ فِیهِ ۖ کَفَی بِهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ ۖ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»

«آیا می گویند( این حرف ها) ساخته محمد صلی الله علیه واله است ؟! بگو: اگرمن آن سخن را به دروغ و افتراء بیان کرده باشم ضررش متوجه خود من است و شما نمی توانید در مقابل خداوند مرا حفظ کنید. او (خدا) به آنچه درباره آن به بحث و سخن می پردازید آگاه تر است و بین من و شما خداوند بس است که شاهد باشد و او آمرزنده ومهربان است».

پیغمبر اکرم صلی الله علیه واله نیز آنان را احضار نمود و فرمود: آیا اتفاقی افتاده است؟ گفتند: بله یا رسول الله صلی الله علیه واله ! عده ای از ما سخن ناشایستی گفته اند که ما نیز خوشمان نیامد. در این موقع حضرت آیه را بر آنان تلاوت فرمود. آنان بسیار گریستند. خداوند این آیه را نازل فرمود:

«وَهُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبَادِهِ وَیَعْفُو عَنِ السَّیِّئَاتِ وَیَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ»

«اوست که از بندگانش توبه می پذیرد و از بدی ها گذشت می کند و آنچه را انجام می دهید می داند».این آیه ششم.

وأما الآیه السابعه فقول الله عزوجل:

«إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ ۚ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا»(1)

قالوا: یا رسول الله قد عرفنا التسلیم علیک فیکیف الصلاه علیک ؟! فقال: تقولون اللهم صل علی محمد و آل محمد کما صلیت علی إبراهیم وعلی آل إبراهیم إنک حمید مجید فهل بینکم معاشر الناس فی هذا خلاف ؟! فقالوا: لا فقال المامون: هذا مما لا خلاف فیه أصلا وعلیه إجماع الامه فهل عندک فی الآل شیء أوضح من هذا فی القرآن؟ فقال: أبو الحسن: نعم

ص: 62


1- سوره احزاب آیه 56.

أخبرونی عن قول الله عزوجل:

«یس*وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ*إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ*عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ»(1)

فمن عنی بقوله ؟ قالت العلماء: یس محمدصلی الله علیه واله لم یشک فیه أحد. قال أبو الحسن: فإن الله عزوجل أعطی محمداً و آل محمد من ذلک فضلا لا یبلغ أحد کنه وصفه إلا من عقله وذلک أن الله عزوجل لم یسلم علی أحد إلا علی الأنبیاء عیلهم السللام فقال تبارک وتعالی:

«سَلَامٌ عَلَی نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ»(2)وقال :«سَلَامٌ عَلَی إِبْرَاهِیمَ»(3)وقال:«سَلَامٌ عَلَی مُوسَی وَهَارُونَ»(4)

ولم یقل سلام علی آل نوح ولم یقل سلام علی آل إبراهیم و لا فال سلام علی آل موسی و هارون وقال عزوجل

«سَلَامٌ عَلَی إِلْ یَاسِینَ»(5)

یعنی آل محمد صلی الله علیه واله . فقال المأمون: لقد علمت أن فی معدن النبوه شرح هذا وبیانه فهذه السابعه.

آیه هفتم: آیه شریفه:

«إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ ۚ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا»

«خداوند و ملائکه اش بر پیامبر درود می فرستند. ای کسانی که ایمان آورده اید بر او درود فرستاده و سلام کنید».

مردم گفتند: یا رسول الله صلی الله علیه واله ! نحوه سلام کردن بر شما را می دانیم ولی نحوه درودفرستادن بر شما را بفرمایید چگونه است ؟ فرمود: این چنین بگویید:

ص: 63


1- سوره یس آیات 1-4.
2- سوره صافات آیه 79.
3- سوره صافات آیه 109.
4- سوره صافات آیه 120.
5- سوره صافات آیه 130.

«اللهم صل علی محمد و آل محمد کما صلیت علی إبراهیم و علی آل إبراهیم إنک حمید مجید»

«خدایا بر محمد و آل محمد علیهم السلام درود فرست همان طور که بر ابراهیم وآل ابراهیم درود فرستاده ای تو ستوده و بزرگ هستی».

حال آیا در این مورد سخنی دارید؟ همه گفتند: نه. مأمون گفت: این مطلب از جمله مطالبی است که اختلافی در آن نیست و همه امت بر آن اتفاق نظر دارند، ولی آیا آیه واضح تری از قرآن در مورد آل به یاد دارید؟ حضرت فرمودند: بله.

«یس*وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ*إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ*عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ»

«یس* قسم به قرآن حکیم که تو از پیامبران هستی *و در راه مستقیم قرار داری».

بگویید ببینم منظور از یس چیست ؟ علما گفتند: پس محمد صلی الله علیه واله است، کسی در این باره شک ندارد. حضرت فرمودند: خداوند عزوجل به محمد و آل محمد علیهم السلام فضلی عنایت فرموده است که هیچ کس که آن را نمی تواند وصف کند مگر کسی که خوب در آن بیندیشد. زیرا خداوند بر هیچ کس جز بر انبیاء سلام نفرستاده است. خداوند می فرماید:

«سَلَامٌ عَلَی نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ»

«سلام و درود بر نوح باد در بین مردم عالم»و نیز فرموده است:

«سَلَامٌ عَلَی إِبْرَاهِیمَ»

«سلام و درود بر ابراهیم»و نیز می فرماید:

«سَلَامٌ عَلَی مُوسَی وَهَارُونَ»

«سلام و درود بر موسی و هارون».

ولی نفرموده است: سلام بر آل نوح، سلام بر آل ابراهیم، سلام بر آل موسی وهارون .

ولی فرموده است:

«سَلَامٌ عَلَی إِلْ یَاسِ»

ص: 64

سلام بر آل یاسین».یعنی آل محمد علیهم السلام . در این موقع مأمون گفت: دانستم که شرح و بیان این نکته نیز نزد معدن نبوت (اهل بیت علیهم السلام) است . این آیه هفتم.

وأما القامنه فقول الله عزوجل:

«وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَی»(1)

فقرن سهم ذی القربی بسهمه و بسهم رسول الله صلی الله علیه واله فهذا فضل أیضا بین الآل و الأمه لأن الله تعالی جعلهم فی حیزو جعل الناس فی حیز دون ذلک ورضی لهم مارضی لنفسه واصطفاهم فیه فبدأ بنفسه ثم ثنی برسوله ثم بذی القربی فی کل ما کان من الفیء والغنیمه و غیرذلک مما رضیه عزوجل لنفسه فرضی لهم فقال و قؤله الحق:

«وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَی»

فهذا تأکید موکد و أثر قام لهم إلی یوم القیامه فی کتاب الله الناطق الذی:

«لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ ۖ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ»(2)

وأما قوله:

«و الیتامی و المساکین»

فان الیتیم إذا انقطع یتمه خرج من الغنائم ولم یکن له فیها نصیب و کذلک المسکین إذا انقطعت مسکنته لم یکن له نصیب من المغنم ولا یحل له أخذه وسهم ذی القربی قائم إلی یوم القیامه فیهم للغنی والفقیر منهم لأنه لا أحد أغنی من الله عزوجل و لا من رسول الله صلی الله علیه واله جعل لنفسه منها سمما و لرسوله صلی الله علیه واله سهما فما رضیه لنفسه و لرسوله صلی الله علیه واله رضیه لهم و کذلک الفی ما رضیه منه لنفسه ولنبیه صلی الله علیه واله رضیه لذی القربی کما

ص: 65


1- سوره انفال آیه 41.
2- سوره فصلت آیه 42.

أجراهم فی الغنیمه فبدأ بنفسه جل جلاله ثم برسوله ثم بهم و قرن سهمهم بسهم الله و سهم رسوله صلی الله علیه واله وکذلک فی الطاعه قال:

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ۖ»(1)

فبدأ بنفسه ثم برسوله ثم بأهل بیته کذلک آیه الولایه:

«إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»(2)

فجعل طاعتهم مع طاعه الرسول مقرونه بطاعته کذلک ولایتهم مع ولایه الرسول مقرونه بطاعته کما جعل سهمهم مع سهم الرسول مقروناً بسهمه فی الغنیمه و الفیء فتبارک الله تعالی ما أعظم نعمته علی أهل هذا البیت فلما جاءت فیه الصدقه نزه نفسه و رسوله ونزه أهل بیته فقال:

«إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَهِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِیلِ ۖ فَرِیضَهً مِنَ اللَّهِ»(3)

فهل تجد فی شیء من ذلک أنه سمی لنفسه أو لرسوله أولذی القربی لانه المانزه نفسه عن الصدقه ونزه رسوله و نزه أهل بیته لا بل حرم علیهم لأن الصدقه محرمه علی محمد صلی الله علیه واله و آله وهی أوساخ أیدی الناس لا یحل لهم لانهم طهروا من کل دنس ووسخ فلبنا طهرهم الله عزوجل واصطفاهم رضی لهم ما رضی لنفسه و کره لهم ما کره لنفسه عزوجل فهذه الثامنه .

آیه هشتم: آیه شریفه:

«واعلموا انما غنمتم من شی فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی»

«بدانید هر منفعتی که به دست می آورید یک پنجم آن متعلق است به خدا و رسول و خویشاوندان».

ص: 66


1- سوره نساء آیه 59.
2- سوره مائده آیه 55.
3- سوره توبه آیه 60.

و با این بیان سهم خویشاوندان (حضرت رسول صلی الله علیه واله ) را با سهم خود و سهم رسول الله صلی الله علیه واله قرین ساخته است. این نیز یک وجه تمایز بین آل و امت است، زیرا خداوند آنان را در مکانی جای داده و مردم را در مکانی دیگر و برای آنان همان را پسندیده که برای خود پسندیده است و در آن مورد آنان را برگزیده و انتخاب نموده است. اول از خود شروع نموده، سپس پیامبرصلی الله علیه واله را ذکر کرده و بعد از آن خویشاوندان را در هر آنچه با جنگ به دست آمده باشد یا بدون خون ریزی و غیرآن شریک کرده است. همان چیزهایی را که خداوند برای خود پسندیده برای آنان نیز پسندیده است و در این باره فرموده و گفته اش حق است:

«وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَی»

این تأکیدی است مؤکد و اثری است که تا قیامت در کتاب خدا برای آنان باقی است. کتابی که ناطق است و

«لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ ۖ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ»

« باطل از پیش رو و پشت سر در آن راه ندارد، از نزد خداوند حکیم و حمید نازل گشته است». و اما دنباله آیه شریفه سوره انفال که می فرماید:

«و الیتامی و المساکین »

هرگاه یتیم، یتیمی اش تمام شود از حکم غنائم خارج می شود و سهمی از آن نخواهد داشت و همچنین است مسکین. هرگاه فقرش منتفی گردد بهره ای از غنیمت نخواهد داشت و برای او حلال نیست که از آن چیزی برگیرد. ولی سهم «ذی القربی»تا قیامت برپا بوده و در حق آنان جاری است چه غنی باشند چه فقیر. زیرا هیچ کس از خدا و رسولش غنی تر نیست و با این حال سهمی از غنیمت را برای خود ورسولش در نظر گرفته، پس آنچه برای خود و رسولش پسندیده، برای ایشان نیز پسندیده است و همچنین است «فیء»(غنیمت هایی که بدون خون ریزی و جنگ به دست آمده) هر آنچه از آن را برای خود و پیامبرش پسندیده، برای«ذی القربی» نیز پسندیده است؛ کما اینکه در غنیمت برای آنان سهم قرار داده است و از خود آغاز کرده و بعد رسولش

ص: 67

را ذکر نموده و سپس سهم آنان را به سهم خدا و رسولش صلی الله علیه واله قرین کرده است. و همچنین است در اطاعت. در آنجا که خداوند می فرماید:

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»

«ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا و رسول صلی الله علیه واله و اولی الأمرتان اطاعت کنید».(یعنی کسانی که کارها به دست آنان است، یعنی ائمه اهل البیت علیهم السلام).

خداوند در این آیه نیز از خود آغاز کرده و سپس رسول و آنگاه اهل بیت او را ذکر نموده است و همچنین است آیه ولایت:

«انَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»

«ولی و سرپرست شما فقط این اشخاص هستند: خدا، پیامبرش و آن مؤمنینی که نماز را به پا داشته و در حال رکوع نماز، زکات میدهند».

پس اطاعت رسول اکرم صلی الله علیه واله را همراه و قرین اطاعت خود گردانید. همچنین ولایت اهل بیت علیهم السلام را همراه ولایت حضرت رسول صلی الله علیه واله و قرین اطاعت (ولایت) خود نموده است. کما اینکه سهم آنان را همراه با سهم رسول اکرم صلی الله علیه واله از غنیمت و «فیء»با سهم خویش قرین گردانید. پاک و منزه است خدا. چه عظیم است نعمت او براهل این خانه! اما در قضیه صدقات هم خود را منزه دانسته و هم رسول اکرم صلی الله علیه واله و اهل بیتش را. در آنجا که خداوند می فرماید:

«إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَهِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِیلِ ۖ فَرِیضَهً مِنَ اللَّهِ»

«صدقات فقط به این افراد متعلق است: فقرا، مساکین، کسانی که در امر جمع آوری صدقه و زکات کار می کنند، آنان که با دادن پول به ایشان به اسلام روی می آورند یا در اسلام خود پایدارتر می مانند، برای آزاد کردن بردگان، بدهکارانی که قادر به پرداخت دیون خود نیستند، [صرف] در راه خدا (از جمله برای جهاد) و نیز کسانی که در راه یا سفر مانده اند و هزینه بازگشت به وطن خود را ندارند. خرج کردن زکات در این راه ها

ص: 68

فریضه ای است از جانب خدا».

آیا در بین این موارد، موردی هست که خود یا رسولش یا خویشان او را نام برده باشد؟ زیرا وقتی خود را از صدقه منزه دانست، پیامبر و اهل بیتش را نیز منزه دانست، بلکه بر آنان حرام نمود. زیرا صدقه (زکات واجب) بر محمد و آل او علیهم السلام حرام است. زکات در واقع چرک های دست مردم است و بر آنان حلال نیست. زیرا آنان از هر کثیف و پلیدی پاک شده اند و آنگاه که خداوند عزوجل آنان را پاک نمود و برگزید برای آنان همان را پسندید که برای خود پسندید و همان چیز را بد دانست که برای خود بد دانست. این آیه هشتم.

وأما التاسعه فنحن أهل الذکر الذین قال الله عزوجل:

« ۚ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»(1)

فنحن أهل الذکر فاسألونا إن کنتم لا تعلمون. فقال العلماء: إنما عنی الله بذلک الیهود والنصاری. فقال أبو الحسن علیه السلام: سبحان الله وهل یجوز ذلک إذا یدعونا إلی دینهم یقولون إنه أفضل من دین الإسلام ؟ ! فقال المأمون: فهل عندک فی ذلک شرح بخلاف ما قالوه یا أبا الحسن. قال أبو الحسن: نعم اللذکر رسول الله و نحن أهله وذلک بین فی کتاب الله عزوجل حیث یقول فی سوره الطلاق:

«فَاتَّقُوا اللَّهَ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ الَّذِینَ آمَنُوا ۚ قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْرًا*رَسُولًا یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِ اللَّهِ مُبَیِّنَاتٍ»(2)

فالذکررسول الله صلی الله علیه واله و نحن أهله فهذه التاسعه.

آیه نهم: ما همان «اهل الذکر»هستیم که قرآن می فرماید:

« ۚ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»

ص: 69


1- سوره نحل آیه 43.
2- سوره طلاق آیات 10- 11.

«پس اگر نمی دانید از اهل ذکر سؤال کنید».

ما اهل ذکر هستیم پس اگر نمی دانید از ما سؤال کنید. علما گفتند: مقصود خدا از اهل الذکر یهود و نصاری هستند. حضرت فرمودند: سبحان الله ! آیا چنین چیزی جایز است؟ در این صورت آنان ما را به دین خود دعوت خواهند کرد و خواهند گفت آن دین، از اسلام بهتر است.

مأمون گفت: ای اباالحسن! آیا در این باره توضیحی برخلاف گفته علما دارید؟ حضرت فرمودند: بله. «ذکر» رسول الله صلی الله علیه واله است و ما نیز اهل (و خانواده) او هستیم این مطلب در قرآن، در سوره طلاق کاملا روشن است آنجا که می فرماید:

«فَاتَّقُوا اللَّهَ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ الَّذِینَ آمَنُوا ۚ قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْرًا*رَسُولًا یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِ اللَّهِ مُبَیِّنَاتٍ»

«پس بترسید از خدا، ای عاقلان! ای کسانی که ایمان آورده اید خداوند بر شما ذکر فرستاده * یعنی رسولی که آیات روشن الهی را بر شما تلاوت می کند».

پس ذکر رسول خدا صلی الله علیه واله است و ما هم اهل (خاندان) او هستیم. این آیه نهم.

وأما العاشره فقول الله عزوجل فی آیه التحریم:

«حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ وَبَنَاتُکُمْ وَأَخَوَاتُکُمْ ...»(1)

فأخبرونی هل تصلح ابنتی وابنه ابنی وما تناسل من صلبی لرسول الله صلی الله علیه واله أن یتزوجها لوکان حیاً؟ قالوا: لا. قال: فأخبرونی هل کانت ابنه أحدکم تصلح له أن یتزوجها لوکان حیا؟ قالوا: نعم. قال: ففی هذا بیان لأنی أنامن آله و لستم من آله ولو کنتم من آله ولحرم علیه بنام کما حرم علیه بناتی لأنی من آله و أنتم من امته فهذا فرق بین الآل و الامه لان الآل منه والامه إذا لم تکن من الأل فلیست منه فهذه العاشره.

ص: 70


1- سوره نساء آیه 23.

آیه دهم: آیه ای از سوره نساء است که می فرماید:

«حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ وَبَنَاتُکُمْ وَأَخَوَاتُکُمْ ...»

«مادران ، دختران و خواهران شما بر شما حرام شد» .

حال بگویید: آیا اگر رسول خدا صلی الله علیه واله الآن در قید حیات بودند، دختر من و دختر پسرم و سایر دخترانی که از نسل من هستند برایشان حلال بودند؟ گفتند:خیر، حضرت فرمودند: حال بگویید: آیا دختران شما- برفرض اینکه رسول الله صلی الله علیه واله در قید حیات باشند. برایشان حلالند؟

گفتند: بله، حضرت فرمودند: این خود دلیل است بر اینکه من از آل آن حضرت هستم و شما از آل او نیستید و اگر شما از آل او بودید، دخترانتان برایشان حرام بود، همان طور که دختران من برایشان حرامند، چون من از آل او هستم و شما از امت او هستید، این هم فرقی دیگر بین آل و امت است، زیرا آل از اوست و امت اگر از آل نباشند از او نیستند. این آیه دهم.

وأما الحادیه عشره فقول الله عزوجل فی سوره المؤمن حکایه عن قول رجل مؤمن من آل فرعون:

«وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ مِنْ رَبِّکُمْ ۖ »(1)

فکان ابن خال فرعون فنسبه إلی فرعون بنسبه و لم یضفه إلیه بدینه و کذلک خصصنا نحن إذا کنا من آل رسول الله صلی الله علیه واله بولادتنامنه وعممناالناس بالدین فهذا فرق بین الآل و الأمه فهذه الحادیه عشره.

آیه یازدهم: آیه ای است در سوره مؤمن که خداوند از قول مردی مؤمن از آل فرعون نقل می فرماید:

ص: 71


1- سوره غافر آیه 28.

«وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ مِنْ رَبِّکُمْ ۖ »

« مردی مؤمن از آل فرعون که ایمان خود را پنهان می کرد گفت: آیا مردی را به خاطر اینکه می گوید پروردگار من الله است می کشید؟ و حال آنکه دلائل روشنی از ناحیه پروردگارتان برایتان آورده است».

این مرد پسر خاله فرعون بود و خداوند او را به فرعون منسوب نمود و نه به دین او. ما نیز چنین هستیم، زیرا ما به خاطر اینکه از رسول خدا صلی الله علیه واله متولد شده ایم از آل آن حضرت هستیم و در دین با بقیه مشترکیم . این است فرق بین آل و امت. این آیه یازدهم.

و أما الثانیه عشره فقوله عزوجل:

«وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاهِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا »(1)

فخصصنا الله تبارک وتعالی بهذه الخصوصیه إذ امرنا مع الأمه بإقامه الصلاه ثم خصصنا من دون الأمه فکان رسول الله صلی الله علیه واله یجیء إلی باب علی وفاطمه علیها السلام بعد نزول هذه الآیه تسعه أشهر یؤم عند حضور کل صلاه خمس مرات فیقول الصلاه رحمکم الله وما أکرم الله أحداً من ذراری الأنبیاء بمثل هذه الکرامه التی أکرمنا بها و خصصنامن دون جمیع أهل بیتهم فقال المأمون و العلماء جراکم الله أهل بیت نبیکم عن هذه الأمه خیراً فما نجد الشرح و البیان فیما اشتبه علینا إلا عندکم(2).

آیه دوازدهم: آیه شریفه:

«وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاهِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا»

«خاندانت را به نماز امرکن و بر آن پایداری نما» .

ص: 72


1- سوره طه آیه 132.
2- عیون اخبار الرضا علیه السلام 468/1، امالی شیخ صدوق مجلس 79.

این ویژگی، خاص ماست که ما را همراه امت امر به اقامه نماز فرموده، سپس جدای از سایر امت این ویژگی را به ما داده است که حضرت رسول صل یالله علیه واله بعد از نزول این آیه به مدت 9 ماه، هر روز در وقت نماز پنج نوبت به در خانه علی و فاطمه علیهما السلام می آمدند و می فرمودند:

الصلاه رحمکم الله

«نماز، لطف و رحمت خداوند بر شما باد».

و خداوند هیچیک از اولاد انبیاء را به چنین کرامتی که ما را بدان گرامی داشته اکرام نکرده است و تنها ما را از خاندان انبیاء مخصوص نموده.

در اینجا، مأمون و علمای حاضر در مجلس گفتند: خداوند به نیابت از این امت به شما اهل بیت علیهم السلام جزای خیر عنایت فرماید. ما در مطالبی که بر ما مشتبه می شود شرح و بیان را جز نزد شما نمی یابیم .

وجوب محبت و مودت اهل بیت علیهم السلام

قال الله تبارک وتعالی: «قل لا أسئلکم علیه أجرا إلا الموده فی القربی »

«ای پیامبر! بگو: (ای اهل ایمان) من از شما مزد تبلیغ نمی خواهم، مگر دوستی با اهل بیتم را. (یعنی از شما توقع دارم که با خویشان من دوست باشید)».

طبق قرآن و روایات معصومین علیهم السلام مودت اهل بیت علیهم السلام و محبتشان از ضروریات دین است و کسی که منکر حب اهل بیت باشد قطعا کافر است چون کسی که با علم و عمد منکر ضروریات دین باشد به آن کافر است.

من والاکم فقد والی الله ومن عاداکم فقد عادی الله ومن أحبکم فقد أحب الله ومن أبغضکم فقد أبعض الله ومن اعتصم بکم فقد اعتصم بالله ...

سعد والله بن والاکم وهلک من عاداکم و خاب من جحدکم وضل من فارقکم و فاز من تمسک بکم و أمم من لجأ إلیکم و سلم من صدقکم و

ص: 73

هدی من اعتصم بکم ومن اتبعکم فالجنه مأواه و من خالفکم فالنار مثواه ومن جحدکم کافرو من حاربکم مشرک و من رد علیکم فهوفی أسفل درک من الجحیم... آمنت بکم وتولیت آخرکم بما تولیت به أولکم وبرئت إلی الله تعالی من أعدائکم و من الجبت و الطاغوت و الشیاطین و حزبهم الظالمین لکم و الجاحدین لحقکم و المارقین من ولایتکم و الغاصبین لارثکم الشاکین فیکم المنحرفین عنکم ومن کل ولیجه دونکم و کل مطاع سواکم ومن الأئمه الذین یدعون إلی النار فثبتنی الله أبدا ما حییت علی موالاتکم و محبتکم و دینکم... وفاز الفائزون بولایتکم بکم یسلک إلی الرضوان و علی من جحد ولایتکم غضب الرحمن...

و بموالاتکم تمت الکلمه وعظمت النعمه وائتلفت الفرقه و بموالاتکم تقبل الطاعه المفترضه و لکم الموده الواجبه والدرجات الرفیعه و المقام المحمود عند الله تعالی و المکان المعلوم و الجاه العظیم و الشان الرفیع و الشفاعه المقبوله... وقرن طاعتکم بطاعته لما استوهبتم ذنوبی و کنتم شفعائی إنی لکم مطیع من أطاعکم فقد أطاع الله و عصاکم فقد عصی الله ومن أحبکم فقد أحب الله ومن أبعضکم قد أبغض الله ...(1)

«آنکه شما را مولای خود شناخت، خدا را مولای خود دانسته و آنکه شما را دشمن داشت، پس قطعا خدا را دشمن داشته و هر که شما را دوست داشت، پس قطعا خدا را دوست داشته و هر که با شما خشم و کینه ورزید با خدا خشم و کینه ورزیده و هر که به دامان شما چنگ زد قطعا به دامان خدا چنگ زده است...

به خدا قسم هر که به ولایت شما گروید به سعادت رسید و آنکه دشمن شماست هلاک شود و آنکه منکرشماست ناامید است و هر که از شما جداست گمراه است و هر که

ص: 74


1- زیارت جامعه کبیره .

به شما تمسک جست رستگار است و هر که به شما پناه برد ایمن است و هر که مقام شما را تصدیق کرد سلامت یافت و هر که به دامان طاعت شما دست زد هدایت یافت و هرکه شما را پیروی کرد در بهشت ابد منزل یافت و هر که با شما مخالفت کرد به آتش دوزخ مسکن کرد و هر که شما را انکار کرد کافر است و آنکه با شما جنگ کرد مشرک است و آنکه رد حکم شما کرد در پست ترین درکات جهنم است...

به شما ایمان آوردم و آخرین شما را دوست دارم همان طور که اولین شما را دوست دارم و به سوی خدای عزوجل از دشمنان شما برائت می جویم واز بت جبت و طاغوت و شیاطین و گروه ایشان که به شما ظلم کرده و حق شما را انکار کردند و کسانی که از عهد ولایت شما سرکشی کردند و ارث شما را غصب کردند و در مقام شما شک کردند و از راه شما منحرف گردیدند از همه بیزارم و از هر وسیله و پیشوایی غیر از شما و از پیشوایانی که خلق را به سوی آتش می خوانند، از همه بیزارم. پس خداوند مرا مادامی که زنده ام در ولایت و دوستی و دین و آیین شما ثابت بدارد...

و رستگاران عالم به ولایت و محبت شما رستگار شدند، پیروی شما سلوک راه بهشت و رضوان، وانکار ولایت شما خشم و غضب خدای رحمان است ...

و به واسطه ولایت و دوستی شما کلمه (توحید و معارف الهیه) به حد کمال رسید و نعمت بزرگ دین به خلق عطا گردید و پراکندگی (عقاید و آراء) ملت به الفت و اتحاد گروید. و به ولایت و دوستی شما طاعت فریضه خلق پذیرفته شد و خدا دوستی شما را بر خلق واجب گردانیده و به شما، درجات رفیع و مقام والا و منزلت عالی معلوم نزد خدای عزوجل و مقام شفاعت مقبول اعطا گردید...

وطاعت شما را به طاعت خود مقرون ساخت که شما از خدا برای من بخشش و آمرزش طلبید و شفیع من باشید که من (از دل و جان) مطیع (امر) شمایم. هرکس شما را اطاعت کند خداوند را اطاعت کرده است و هر کس شما را نافرمانی کند خداوند را نافرمانی نموده است و هر کس شما را دوست بدارد در حقیقت خداوند را دوست داشته است و هر کس شما را دشمن بدارد در حقیقت خدا را دشمن داشته است».

ص: 75

محبت پنج گانه

اول: محبتی که از روی هوای نفس باشد، مانند تمایل جنسی و زیبایی و اساس شهوت رانی.

دوم: محبتی که از غریزه است، مانند دوستی نوع حیوانی اول که مبتذل و بی اعتناء است و دیگری دوستی دور از مفاسد.

سوم: محبتی که از دل و روح برخیزد و بردل و روح بنشیند که گویند ما یک روحیم اندر دو بدن.

چهارم: محبتی که از خرد و ایمان سرچشمه گیرد و این بسیار ارجمند است و نهایت مسلمانی می باشد.

قال الله تبارک و تعالی: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ ...»(1)

پنجم: محبتی که از مقام نبوت و ولایت باشد. همان دوستی که اساس ترویج دیانت می باشد و رسول خدا صلی الله علیه واله برای او مبعوث شده است. همان دوستی و محبتی که امام حسین علیه السلام برای او جانفشانی کرده است. این دوستی افضل و واجب است. همان دوستی که پیامبرصلی الله علیه واله می فرمود:

حسین منی و أنا من حسین أحب الله من أحب حسیناً حسین سبط من الأسباط (2).

ذیل آیه شریفه مؤدت

1- احمد در فضائل الصحابه از سعید بن جبیر از عامر چنین نقل می کند:

لما نزلت: «قل لا أسئلکم علیه أجرا إلا الموده فی القربی »

ص: 76


1- سوره حجرات آیه 10.
2- ارشاد شیخ مفید 127/2 ؛ بحار الانوار 261/43و271/43.

قالوا: یا رسول الله من قرابتک الذین وجبت علینا مودتهم قال: علی و فاطمه وابناهما(1).

بعد از نزول آیه شریفه «قل لا اسئلکم...» صحابه پرسیدند: یا رسول الله ! نزدیکان شما چه کسانی هستند که خداوند مودت و محبت آن ها را بر ما واجب فرموده است ؟! فرمود: علی و فاطمه و فرزندانشان میباشند.

2- مستدرک الصحیحین از امام چهارم علیه السلام نقل می کند: وقتی که امیرمؤمنان علیه السلام به شهادت رسید حسن بن علی علیهما السلام در میان مردم خطبه ای خواند:

إنا من أهل البیت الذین افترض الله مودتهم علی کل مسلم فقال تعالی لنبیه قل لا أسئلکم علیه أجرا إلا الموده فی القربی...(2)

امام حسن علیه السلام فرمودند: ای مردم! ما از خانواده ای هستیم که خداوند مودت و محبتشان را بر هر مسلمانی واجب فرموده است. سپس آیه 23 سوره شوری را برای مردم خواندند...

3- سیوطی در الدر المنثور در ذیل آیه شریفه «قل لا اسئلکم ...» از مجاهد از ابن عباس نقل می کند که گفته است:

ان تحفظونی فی اهل بیتی و تودوهم بی(3).

«حق مرا در حق اهل بیتم حفظ کنید و آن ها را به خاطر من دوست بدارید».

4۔ مرحوم طبرسی از شواهد التنزیل از ابی امام باهلی چنین نقل کرده که فرمود:

قال رسول الله صلی الله علیه واله : إن الله خلق الأنبیاء من أشجار شتی، و خلقت أنا و علی من شجره واحده، فأنا أصلها و علی فرعها، و الحسن والحسین ثمارها، و أشیاعنا

ص: 77


1- بحار الانوار 232/33 ؛ احقاق الحق 2/3؛ ر.ک: [تفسیر قرطبی 5843/8]
2- مستدرک صحیحین 172/3 ؛ صواعق المحرقه /101.
3- فضائل الخمسه من صحاح السته 260/1 ؛ ن.ک: [در المنثور 300/7]

أوراقها، فمن تعلق بغضن من أغصانها نجا، ومن زاغ هوی، ولو ان عبداً عبد الله بین الصفا و المروه ألف عام، ثم ألف عام ثم ألف عام حتی یصیر کالشن البالی، ثم لم یدرک محبتنا أکبه الله علی منخریه فی النار ثم تلا:

«قل لا أسئلکم علیه أجرا إلا الموده فی القربی»(1)

«رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: خداوند متعال انبیاء را از درخت های مختلف خلق کرده و من و علی را از یک درخت خلق فرمود. پس من اصل آن درختم و علی فرع و شاخه آن درخت است و حسن و حسین میوه های آن درختند و شیعیان ما برگ های آن درخت می باشند. پس کسی که به شاخه ای از شاخه های آن درخت (یعنی به ولایت ما) چنگ زند نجات می یابد و کسی که تخلف کند هلاک خواهد شد و اگر بنده ای سه هزار سال خداوند را بین صفا و مروه عبادت کند و مانند مشک پوسیدهای گردد، اما ولایت ما را نداشته باشد خداوند او را در آتش می افکند. سپس آیه شریفه را تلاوت فرمود».

5- زمخشری در کشاف وفخر رازی و قربطی نیز از او نقل کرده اند که او از قول رسول خدا صلی الله علیه واله نقل کرده که فرمود: من مات علی حب آل محمد... تا آخر حدیث فخر رازی بعد از ذکر این حدیث که صاحب کشاف آن را به صورت ارسال مسلم ذکر کرده است می پرسد که آل محمد علیهم السلام چه کسانی هستند؟

در جواب می گوید: آل محمد علیهم السلام کسانی هستند که بازگشت امرشان به سوی پیامبر صلی الله علیه واله است، یعنی از نسل و ذریه حضرت رسول صلی الله علیه واله می باشند و ارتباطشان با ایشان محکم تر و کامل تر می باشد. و شکی نیست که فاطمه و علی و حسن و حسین علیهم السلام محکم ترین پیوند را با رسول خدا صلی الله علیه واله داشتند و این از مسلمات است و احادیث آن در حد تواتر می باشد. بنابراین لازم است که آنها را آل پیامبرصلی الله علیه واله بدانیم . سپس می افزاید: گروهی در مفهوم آل اختلاف کرده اند؛ بعضی آنها را خویشاوندان نزدیک پیامبر صلی الله علیه واله و بعضی گفته اند آنها امت پیامبرند. اگر این واژه را برمعنی اول

ص: 78


1- مجمع البیان 28/5 ؛ ر.ک: [ شواهد التنزیل 203/2 ] .

حمل کنیم تنها همان اصحاب کساء جزو آل می باشند و اگر به معنی امت باشد که اولین دعوت شدگان به دین اسلام و اولین ایمان آورندگان باز هم خویشاوندان نزدیک پیامبرصلی الله علیه واله محسوب می شوند و به هر تقدیر آن ها آل هستند و اما غیر آنها در لفظ آل داخلند یا نه محل اختلاف است.

سپس فخررازی از صاحب کشاف چنین نقل می کند: وقتی آیه مذکور نازل شد عرض کردند: یا رسول الله ! خویشاوندان شما چه کسانی هستند که خداوند مودت آن ها را بر ما واجب فرموده است؟ فرمود: علی و فاطمه و دو فرزندانشان. فخر رازی گوید: شکی نیست که پیامبر، فاطمه را دوست می داشتند و درباره او فرمودند:

فاطمه بضعه منی یؤذینی ما یؤذیها(1).

«فاطمه پاره تن من است هر کس فاطمه را بیازارد مرا آزرده است».

با احادیث متواتره از رسول خدا صلی الله علیه واله ثابت شده است که پیامبر صلی الله علیه واله فاطمه و علی و حسن و حسین علهیم السلام را دوست می داشت. هنگامی که این معنا ثابت شود محبت آن ها برتمام امت واجب است چون خداوند فرموده:

«...وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ»---«سوره اعراف آیه 158»

«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ ...»---«سوره آل عمران آیه 31»

«...فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ ...»---«سوره نور آیه 63»

«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ ...»---«سوره احزاب آیه 21»

دعا برای آل پیامبر صلی الله علیه واله افتخار بزرگی است؛ لذا این دعا در تشهد نماز خاتمه قرارداده شده:

اللهم صل علی محمد و آل محمد و ارحم محمداً و آل محمد.

و این چنین تعظیم و احترام در حق هیچ کس غیر از ایشان دیده نشده، بنابراین همه این ادله (که تفسیرش ذکر گردید) نشان می دهد که محبت آل محمد علیهم السلام واجب است.

ص: 79


1- بحار الانوار 234/32.

6- عین عبد الله بن عجلان عن أبی جعفر علیه السلام فی قوله تعالی:

«...قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَی...»(1)

قال: هم الأئمه(2).

عبدالله بن عجلان از امام باقر علیه السلام روایت کرده که در مورد قول خدای تعالی که فرموده: «قل لا اسئلکم» فرمودند: ایشان ائمه علیهم السلام هستند.

7- عن إسماعیل بن عبد الخالق قال: سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول لأبی جعفر الأحول: وأنا أسمع أتیت البصره؟ قال: نعم. قال: کیف رأیت مسارعه الناس إلی هذا الأمرو دخولهم فیه؟ قال: والله إنهم لقلیل ولقد فعلوا و إن ذلک لقلیل. فقال: علیک بالأحداث فانهم أسرع إلی کل خیر. ثم قال: ما یقول أهل البصره فی هذه الآیه:

«قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَی»

قلت: جعلت فداک إنهم یقولون إنها لأقارب رسول الله صلی الله علیه واله: فقال: کذبوا إنما نزلت فینا خاصه فی أهل البیت فی علی وفاطمه والحسن والحسین أصحاب الکساء علیهم السلام(3) .

اسماعیل بن عبدالخالق گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که به ابی جعفر احول می فرمود: آیا به بصره رفته ای؟ گفت: بله. فرمود: سرعت مردم را در امر مودت و محبت اهل بیت علیهم السلام و امامت آنان چگونه دیدی ؟ عرض کرد: والله بسیار کم دیدم . فرمود: بر تو واجب است که آنان را بر امر مودت و محبت ما اهل بیت دعوت کنی؛ زیرا آنان در هر کار خیری سرعت می گیرند. پس از آن فرمود: اهل بصره درباره آیه مودت

ص: 80


1- سوره شوری آیه 23.
2- تفسیر البرهان 77/7 ؛ بحار الانوار251/23 .
3- کافی 93/8؛ تفسیر البرهان 77/7.

چه نظری دارند؟ اسماعیل بن عبدالخالق گوید، گفتم: من به قربان شما آن ها می گویند منظور این آیه خویشان و نزدیکان حضرت رسول صلی الله علیه واله است. فرمود: دروغ می گویند؛ این آیه مخصوصا در شأن ما اهل بیت ، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام که اصحاب کساء هستند نازل شده است.

8- عن عبد الملک بن عمیر عن الحسین بن علی علیهماالسلام فی قول الله عزوجل :

«قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَی»

قال: إن القرابه التی أمر الله بصلتها و عظم حقها و جعل الخیر فیها قرابتنا أهل البیت الذین أوجب حقنا علی کل مسلم(1).

عبدالملک بن عمیر از حضرت حسین بن علی علیهما السلام روایت می کند که در ذیل آیه مودت فرمودند: قرابتی که خداوند امر به صله و نیکی و محبت آن نموده است و حق آن را بزرگ شمرده است و خیر و خوبی را درباره آن هقرار داده است، قرابت ما اهل بیت است که خداوند حق ما را بر هر مسلمانی واجب فرموده است.

9- عن ابن صدقه قال حدثنا جعفر عن آبائه أنه لما نزلت هذه الآیه علی رسول الله صلی الله علیه واله:

«قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَی»

قام رسول الله صلی الله علیه واله فقال: أیها الناس إن الله تبارک وتعالی قد فرض لی علیکم فرضا فهل أنتم مودوه ؟ قال: فلم یجبه أحد منهم فانصرف فلما کان من الغد قام فیهم. قال: مثل ذلک ثم قام فیهم. فقال: مثل ذلک فی الیوم الثالث فلم یتکلم أحد. فقال: أیها الناس إنه لیس من ذهب ولا فضه ولا مطعم و لامشرب. قالوا:فالقه إذا قال: إن الله تبارک وتعالی أنزل علی:

«قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَی»

ص: 81


1- تفسیر البرهان 83/7 ؛ بحار الانوار 251/23.

فقالوا: اما هذه فنعم فقال: أبو عبدالله علیه السلام فو الله ما وفی بها إلا سبعه نفر سلمان وابوذر وعمار المقداد بن الأسود الکندی وجابر بن عبدالله الأنصاری و مؤلی لرسول الله صلی الله علیه واله یقال له الثبیث و زید بن أرقم(1).

ابن صدقه گفت حضرت صادق علیه السلام از آباء گرام خود نقل می کرد وقتی آیه مودت نازل شد؛ پیامبراکرم صلی الله علیه واله به پای خاست و فرمودند: ای مردم! خداوند فریضه ای را به خاطر من برشما واجب نموده آیا در انجام آن کوشش میکنید؟ کسی جواب نداد. پیامبراکرم صلی الله علیه واله رفت.

فردا دو مرتبه میان آن ها ایستاد و حرف روز قبل را تکرار نمود. روز سوم نیز همین کار را تکرار کرد و هیچ کس جواب نداد. آن گاه فرمود: مردم آنچه بنفع من واجب شد از جنس طلا و نقره و خوراکی و آشامیدنی نیست. گفتند: پس بفرمائید چیست؟

فرمود: خداوند این آیه را بر من نازل نموده: قل لا أسئلکم علیه أجرا إلا الموده فی القزبی. گفتند: این را قبول داریم. حضرت صادق علیه السلام فرمود: به خدا قسم راجع به این تعهد هیچ کدام وفا نکردند مگر هفت نفر سلمان، ابوذر، عمار و مقداد بن اسود کندی و جابر بن عبد الله انصاری و غلام پیغمبر صلی الله علیه واله که ثبیت نام داشت و زید بن ارقم.

10- عن سلام بن المستنیر قال سألت أبا جعفرعلیه السلام عن قول الله :

«قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَی»

فقال: هی و الله فریضه من الله علی العباد لمحمدصلی الله علیه واله فی أهل بیته(2).

سلام بن مستنیر نقل می کند: من از امام باقر علیه السلام درباره این آیه مودت پرسیدم فرمودند: به خدا قسم آن خویشاوندانی که خداوند متعال محبت و مودت آنان را واجب فرموده است اهل بیت پیغمبرش می باشد.

ص: 82


1- تفسیر البرهان 83/7 ؛ نور الثقلین 570/4 ؛ بحار الانوار237/23.
2- نور الثقلین570/4 ؛ بحار الانوار 239/23.

ادامه حدیث شریف کساء

اشاره

فاجعل صلواتک وبرکاتک ورحمتک وغفرانک ورضوا نک علی وعلیهم .

«بارالها درود و برکات و رحمت و آمرزش و رضوان خودت را بر من و برایشان فرود بیاور».

لغت فاجعل: قرار بده، فرود بیاور(1).

جعل در قرآن

کلمه جعل با مشتقات و ابعادش 346 مورد در قرآن آمده است.

1) «الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً...»---«سوره بقره آیه 22»

2) «...وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیرًا»----«سوره نساء آیه 75»

3) «جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَهَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ قِیَامًا لِلنَّاسِ ...»---«سوره مائده آیه 97»

4) «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَهٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا...»---«سوره اعراف آیه 189»

5) «ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلَالَهٍ مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ»---«سوره سجده آیه 8»

لغت صلواتک: نماز و دعا از بندگان به سوی خداوند و رحمت خداوند درباره بندگان (2).

ص: 83


1- جعله جعلا وجعلاوجعاله و جعاله ومجملا واجتعله: ساخت آن را و قرار داد. جعل الظلمات والنور:تاریکی و روشنایی را آفرید. جعل له کذا علی کذا: برای او اجرت بر کار تعیین کرد و شرط نمود. جعائل و جعالات جمع جعاله وجعاله و جعاله: آنچه که از مزد برای مرد جنگجو مقرر کنند، مزد.
2- صلی صلاه: نماز به پاداشت، دعا کرد و درود گفت. صلی الله علیه: خداوند بر او درود فرستد. صلوات جمع صلوه: دعا، استغفار، رحمت و مغفرت ، ثنای نیکو، درود و تعظیم به اعلای ذکر، اظهار دعوت و ابقای شریعت او در آخرت، شفاعت او در امت و نماز. «فرهنگ جامعه »

صلاه و صلوات در قرآن

لغت صلاه 99 مورد و صلوات 5 مورد در قرآن آمده است.

1)«أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَهٌ ۖ »---«سوره بقره آیه 157»

2)«حَافِظُوا عَلَی الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاهِ الْوُسْطَی وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِینَ»---«سوره بقره آیه 238»

3)«وَیَتَّخِذُ مَا یُنْفِقُ قُرُبَاتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ»---«سوره توبه آیه 99»

4)«وَالَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ»---«سوره مؤمنون آیه 9»

لغت برکاتک: جمع برکت افزایش، افزونی، سعادت (1).

برکت در قرآن

این کلمه 32 مورد در قرآن آمده است.

1)«وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ »---«سوره اعراف آیه 96»

2)«قِیلَ یَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلَامٍ مِنَّا وَبَرَکَاتٍ عَلَیْکَ ...»---«سوره هود آیه 48»

3)«قَالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۖ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ »---«سوره هود آیه 73»

لغت رحمتک: مهربانی، بخشایش و احسان، مهر و شفقت(2).

رحمت در قرآن

این کلمه با مشتقاتش حدود 40 مورد در قرآن آمده است و کلمه رحمتک سه بارآمده است.

1)«وَأَدْخِلْنَا فِی رَحْمَتِکَ ۖ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»---«سوره اعراف آیه 151»

2)«وَنَجِّنَا بِرَحْمَتِکَ مِنَ الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ»---«سوره یونس آیه 86»

3)«وَأَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ»----«سوره نمل آیه 19»

ص: 84


1- برکت السماء: آسمان در پی هم بارید. بارک الله لک و فیک و علیک و بارکک: خدا تو را برکت دهد. بارک علی محمد و آل محمد: همیشه بزرگی و کرامت را برای پیغمبرصلی الله علیه واله و آل او قرار بده . تبارک الله پاک و منزه است خدا. برکات السمآء: باران . برکات الأرض: گیاه.
2- رحمه رحمه و مرحمه ورحماً و رحما: به او شفقت و مهربانی کرد، گناه او را بخشید. ترحم علیه: به او شفقت و مهربانی کرد. راحم و مرحوم: مهربانی کننده . مرحوم: مهربانی کرده شده ، کنایه از مرده است. مرحومه : مدینه طیبه.

لغت غفرانک: آمرزنده، بخشیدن گناه، آمرزش(1).

غفران در قرآن

این کلمه 244 مورد و کلمه غفرانک یک مورد در قرآن آمده است.

1)«...وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا ۖ غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ»---«سوره بقره آیه 285»

2)«...وَاللَّهُ قَدِیرٌ ۚ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»---«سوره ممتحنه آیه 7»

3)«...فَبَایِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»---«سوره ممتحنه آیه 12»

کلمه رضوانک: خشنود شدن، خشنودی، به معنی بهشت و دربان بهشت نیز گفته اند(2).

رضوان در قرآن

این کلمه با مشتقاتش 86 مورد در قرآن آمده است.

1)«...وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ»---«سوره آل عمران آیه 15»

2)«یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَهٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ ....»---«سوره توبه آیه 21»

3)«...وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ۚ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»---«سوره توبه آیه 72»

بحث فقهی صلوات

علمای شیعه بالاتفاق همه قائل به وجوب صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام هستند. جمعی از علمای سنی هم قائل به وجوب صلوات و عده ای قائل به استحباب می باشند.

علاوه بر این از شیعه و سنی روایات فروانی می باشد که به تعدادی از آن ها اشاره

ص: 85


1- غفور: بسیار آمرزنده، بخشنده گناه، آمرزگار، یکی از صفات باری تعالی. غفر الشیء غفراً: آن را پوشید. غفر الله له الذنب غفراً و غفره و غفیره و غفیراً وغفرانا و مغفره و غفورا: گناه او را آمرزید و پوشید. استغفر الله الذنب ومن الذنب: از خدا برای گناهش طلب آمرزش کرد. غفار: نیک آمرزنده، از صفات باری تعالی.
2- رضاه رضوا: خشنودی بر او غالب شد. رضی عنه وعلیه رضی و رضی ورضوانا ورضوانا ومرضاه: خشنود گردید. رضیته ورضیت به: پسندیدم. رضوی کوهی است در مدینه رضوان، نگاهبان بهشت. «فرهنگ جامع و عمید»

خواهیم کرد ان شاء الله تعالی.

صاحب تذکره و منتهی و ذکری و کنز العرفان و حبل المتین و جواهرالکلام همه قائل به وجوب صلوات می باشند.

مرحوم علامه حلی در تذکره ، در بحث تشهد قائل به وجوب صلوات شده. احمد حنبل و بعضی از شافعیه نیز قائل به وجوب می باشند. من جمله، روایتی را از عایشه نقل کرده اند که گوید:

سمعت رسول الله صلی الله علیه واله یقول: لا تقبل صلاه إلا بطهور و بالصلاه علی (1).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: نماز قبول نمی شود مگر با طهارت (وضو) و صلوات بر من.

فقهای شافعی صلوات را در تشهد دوم واجب می دانند و احمد حنبل در یکی از دو روایت که از او نقل شده و جمعی دیگر از فقها صلوات را واجب می دانند ولی بعضی مانند ابوحنیفه آن را واجب نمی شمارد (که این هم به خاطر آن است که پالانش کج و عقائدش منحرف بود).

شافعی نیز وجوب صلوات را در اشعار معروف خود صریحا آورده و حتی صلوات بر اهل بیت علیهم السلام را لازم می داند. در آنجا که می گوید:

یا اهل بیت رسول الله حبکم*** فرض من الله فی القرآن انزله

کفاکم من عظیم القدیر انکم ***من لم یصل علیکم لا صلاه له

«ای اهل بیت رسول الله صلی الله علیه واله محبت شما از سوی خداوند متعال در قرآن واجب شده است * در عظمت مقام شما همین بس که هرکه برشما صلوات نفرستد نمازش باطل است»(2).

احادیث زیادی در کتب معروف و مشهور سنی ها وجود دارد که وجوب صلوات بر

ص: 86


1- بحار الانوار 278/82.
2- نهج الحق و کشف الصدق /188؛ الغدیر 7/7.

محمد وآل محمد علیهم السلام را نقل کرده اند من جمله از: ابن عباس، طلحه، ابوسعید خدری، ابوهریره ، ابوسعید انصاری، بریده، ابن مسعود، کعب بن عجره و ...

بسیار عجیب این است که مسلم در صحیح خودش، در دو حدیث چند بار محمد و آل محمد علیهم السلام را با هم ذکر کرده است، اما به عنوان انتخاب باب گفته: الصلاه علی النبی، وآل آن حضرت را ذکر نکرده است.

واما روایتی که صحیح مسلم آن را نقل کرده و آل به او اضافه شده این است

«گرچه عنوان انتخاب باب بدون آل است»:

عن الحکم: سمعت ابن ابی لیلی قال: لقینی کعب بن عجره. فقال: الا اهدی لک هدیه؟ خرج علینا رسول الله صلی الله علیه واله فقلنا: قد عرفنا کیف نسلم علیک، فکیف یصل علیک؟ قال: قولوا الله صل علی محمد وعلی آل محمد کما صلیت علی إبراهیم وآل إبراهیم إنک حمید مجید وبارک علی محمد وآل محمد کما بارکت علی إبراهیم وآل إبراهیم إنک حمید مجید(1).

نظرات مذاهب خمسه در

تشهد در نماز دو قسم است:

قسم اول: بعد از رکعت دوم از نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء است و به دنبال او سلام داده نمی شود.

قسم دوم: آن تشهدی است که بعدش سلام داده می شود. چه در رکعت دوم باشد و چه سوم و چهارم.

امامیه (شیعه) و حنابله (حنبلی ها) قائل به وجوب تشهد اول می باشند، اما سایر مذاهب می گویند مستحب است نه واجب.

ص: 87


1- صحیح مسلم 208/1؛ درالمنثور 465/6 از صحیح بخاری و مسلم، ابوداوود، ترمذی، نسایی، ابن ماجه و ابن مردویه همان روایت فوق را نقل کرده است.

و اما در تشهد آخر، شافعیه و امامیه و حنابله قائل به وجوبند و مالکیه وحنفیه قائل به استحبابند نه وجوب.

صیغه و الفاظ تشهد در نزد مذاهب:

امامیه: أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له وأشهد الله محمدا عبده و رسوله اللهم صل علی محمد و آل محمد...

حنفیه: التحیات لله والصلوات والطیبات السلام علیک أیها النبی ورحمه الله و برکاته السلام علینا وعلی عبادالله الصالحین أشهد أن لا إله إلا الله و أشهد أن محمدا عبده و رسوله.

مالکیه: التحیات لله الزاکیات الله الطبیبات الصلوات الله ، السلام علیک أیها النبی ورحمه الله و برکاته السلام علینا و علی عباد الله الصالحین أشهد أن محمدا عبده و رسوله...

شافعیه: التحیات المبارکات الصلوات الطیبات لله السلام علیک أیها النبی و رحمه الله و برکاته السلام علینا وعلی عباد الله الصالحین أشهد ان لا إله إلا الله وأشهد ان سیدنا محمداً رسول الله ...

حنبلیه: التحیات لله والصلوات والطیبات السلام علیک أیها النبی و رحمه الله و برکاته السلام علینا وعلی عباد الله الصالحین أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له وأشهد ان محمدا عبده و رسوله اللهم صل علی محمد...(1)

ص: 88


1- الفقه علی المذاهب الخمسه /112-114.

نظرات فقهای شیعه

نظر علامه حلی در تذکره گذشت که قائل به وجوب صلوات بود.

نظر مرحوم شهید اول و ثانی:

(ثم یجب التشهد: عقب) الرکعه (الثانیه) التی تمامها القیام من السجده الثانیه (وکذا) یجب (آخر الصلاه) اذا کانت ثلاثیه او رباعیه (وهو أشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و أشهد الله محمدا عبده و رسوله اللهم صل علی محمد و آل محمد)...(1)

سپس واجب است تشهد بعد از رکعت دومی که از سجده دوم سر برمی دارد و می نشیند و همین طور واجب است آخرنماز هنگامی که نماز، سه رکعتی یا چهار رکعتی باشد به این طریق که در متن ذکر شد خوانده شود.

نظر مرحوم محقق حلی رحمه الله در شرایع الاسلام:

وصورتهما: أشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له وأشهد ان محمدا رسول الله . ثم یأتی بالصلاه علی النبی وآله (2).

طریقه تشهد این است که بگوید: أشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له وأشهد ان محمدا رسول الله سپس بر پیامبر و آلش درود فرستد. البته آنکه در تشهد گفته می شود همان شهادتین مشهور و معروف است به این صورت که: أشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له وأشهد ان محمدا عبده و رسوله.

ص: 89


1- شرح لمعه 276/1 .
2- شرایع الاسلام /70.

نظر سید محمد کاظم یزدی رحمه الله :

اللهم صل علی محمد و آل محمد و بارک علی محمد و آل محمد و سلم علی محمد و آل محمد و ارحم محمدا و آل محمد کما صلیت وبارکت و ترحمت علی إبراهیم وآل إبراهیم إنک حمید مجید.. (1)

و مأخذ و دلیل صلوات در تشهد به خاطر روایات صحیح السند و واضح است که از معصومین علیهم السلام رسیده است.

1- عن أبی عبد لله علیه السلام قال: التشهد فی الرکعتین الأولتین الحمد لله أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له وأشهد أن محمداً عبده ورسوله اللهم صل علی محمد و آل محمد و تقبل شفاعته و ارفع درجته(2).

2- قال ابوعبدالله علیه السلام: ان الصلاه علی النبی صلی الله علیه واله من تمام الصلاه إذا ترکها متعمداً فلا صلاه له إذا ترک الصلاه علی النبی صلی الله علیه واله الحدیث(3).

امام صادق علیه السلام فرمودند: صلوات بر پیامبر معظم صلی الله علیه واله از تمامیت نماز است، پس

اگر عمدا و با توجه و علم ترک شود نماز باطل است.

3- قال أبو عبدالله علیه السلام إن من تمام الصوم إعطاء الزکاه یعنی الفطره کما أن الصلاه علی النبی صلی الله علیه واله من تمام الصلاه لانه من صام ولم یود الزکاه فلا صوم له إذا ترکها کتعمداً ولا صلاه له إذا ترک الصلاه علی النبی صلی الله علیه واله إن الله عزوجل قد بدأ بها قبل الصلاه قال:

«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی*وَذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی»(4)

ص: 90


1- عروه الوثقی/ 537.
2- وسائل الشیعه 989/4 .
3- وسائل الشیعه 999/4.
4- من لایحضره الفقیه183/2 ؛ إقبال الأعمال 275/1؛ سوره اعلی آیات 14 و 15.

امام صادق علیه السلام فرمود: همانا که از موجبات کمال روزه زکات یعنی فطره است، همان طور که صلوات بر پیامبرصلی الله علیه واله از موجبات کمال نماز است، زیرا کسی که روزه بگیرد و زکات نپردازد، در صورتی که در این کار متعمد باشد، روزه ای در نامه عملش منظور نمی شود، و در صورتی که صلوات بر پیامبر صلی الله علیه واله را ترک کند نمازی برای او محسوب نمی گردد. و خدای عزوجل زکات را بر نماز مقدم داشته، و فرموده است:

«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی*وَذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی»

«حقا که رستگار شد کسی که خود را (از عقاید فاسد) پاک کرد و رشد بخشید و زکات داد * و نام پروردگار خود را یاد کرد و خضوع نمود و نماز خواند».

4- عن أبی عبدالله علیه السلام قال إذا صلی أحدکم ولم یذکر البنی و آله صلی الله علیه واله فی صلاتی یسلک بصلاته غیر سبیل الجنه وقال رسول الله صلی االه علیه واله من ذکرت عنده فلم یصل علی دخل النار فأبعده الله و قال صلی الله علیه واله و من ذکرت عنده فنسی الصلاه علی خطی به طریق الجنه(1).

امام صادق علیه السلام فرمودند: هنگامی که یکی از شما نماز بخوانید و بر پیامبرصلی الله علیه واله و آل او صلوات نفرستید و ایشان را یاد نکنید، با نمازش، راه غیر بهشت را طی نموده است. و رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: کسی که من در نزد او یاد شوم و برمن صلوات نفرستد (یادش برود) راه بهشت را خطا رفته است.

تفسیر آیه شریفه:

«إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ ۚ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا»(2)

«خدا و فرشتگانش بر پیغمبرصلی الله علیه واله درود می فرستند. ای اهل ایمان! شما هم براو صلوات و درود بفرستید و با تعظیم و اجلال بر او سلام گویید».

ص: 91


1- کافی 495/2 ؛ وسائل الشیعه 408/6.
2- سوره احزاب آیه 56.

1- در مجمع البیان آمده که ابوحمزه ثمالی از سدی و حمید بن سعد انصاری و یزید بن زیاد از عبدالرحمن بن ابی لیلی از کعب بن عجرہ روایت کرده که گفته اند: بعد از نزول این آیه گفتیم: یا رسول الله صلی الله علیه واله ! ما می دانیم چگونه به توسلام دهیم، اما کیفیت صلوات را برای ما بیان فرمائید. پیامبر صلی الله علیه واله فرمود بگویید:

اللهم صل علی محمد وآل محمد کما صلیت علی إبراهیم و آل إبراهیم بارک علی محمد و آل محمد کما بارکت علی إبراهیم و آل إبراهیم إنک حمید مجید.

بعد از آن فرمود: حق تعالی بر من دو فرشته را موکل گردانیده تا هر جا که نام من برده شود و مستمعین برمن صلوات بفرستند آن فرشته ها گویند: غفرالله لک خدا تو را بیامرزد و خدا و فرشتگان آمین گویند و اگر بر من صلوات نفرستند آن دو فرشته گویند: لا غفرالله لک. خدا تو را نیامرزد و خدا و فرشتگان آمین گویند(1).

2- عن أبی مریم الأنصاری عن أبی جعفرعلیه السلام قال قلت له کیف کانت الصلاه علی النبی صلی الله علیه واله قال لما غسله أمیرالمؤمنین علیه السلام وکفنه سجاه ثم أدخل علیه عشره فداوا حوله ثم وقف أمیرالمؤمنین علیه السلام فی وسطهم فقال:

«إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ ۚ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا»

فیقول القوه ما قول حتی صلی علیه أهل المدینه و أهل العوالی(2).

ابی مریم انصاری گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: کیفیت صلوات بر نبی اکرم صلی الله علیه واله چگونه می باشد؟ فرمود: هنگامی که امیرمؤمنان رسول اکرم صلی الله علیه واله را غسل داد و کفن کرد، پس از آن ده نفر بر او وارد شدند و اطراف امام را گرفتند. سپس حضرت در میان آن ها ایستاد و فرمود: خداوند و ملائکه او بر پیغمبر درود می فرستند. ای مؤمنین ! شما هم با تعظیم و اجلال درود و صلوات بر او بفرستید

ص: 92


1- مجمع البیان 369/4 ؛ منهج الصادقین355/7 .
2- کافی 450/1؛ تفسیر البرهان 305/6 ؛ بحار الانوار 539/22.

همچنانکه اهل مدینه و اهل عوالی(1) می فرستند .

3- عن أبی جعفر علیه السلام قال: لما قبض النبی صلی الله علیه واله صلت علیه الملائکه والمهاجرون

و الأنصار فوجا فوجا قال وقال أمیرالمؤمنین علیه السلام :سمعت رسول الله صلی الله علیه واله یقول فی صحته و سلامته إنما أنزلت هذه الآیهعلی فی الصلاه علی بعد قبض الله لی:

«إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ ۚ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا»(2)

امام باقرعلیه السلام فرمود: هنگامی که خداوند رسول خود را قبض روح فرمود، ملائکه و مهاجرین و انصار دسته دسته براو درود و صلوات می فرستادند(3).

و امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: از پیامبر صلی الله علیه واله شنیدم که در حال سلامتی و صحت خود می فرمود: همانا این آیه در مورد صلوات و درود بر من نازل شده بعد از آنکه خداوند مرا قبض روح فرمود و آیه این است:

«إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ ۚ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا»

و درود ملائکه و مهاجرین و انصار به این معنا بود که حضرت فرمود: همان طوری که خداوند برای اجلال و عظمت پیغمبرش، دستور به درود و صلوات بر او و آل او را داد، در حال حیات و پس از مماتش هم آن دستور را تأکید فرمود که مردم عظمت و جلال رسول الله صلی الله علیه واله و اهل بیت آن بزرگوار را فراموش نکنند.

4- عن أبی عبد الله علیه السلام : أن ملکا من الملائکه سأل الله أن یعطیه سمع العباد فأعطاه الله فذلک الملک قائم حتی تقوم الساعه لیس أحد من المؤمنین یقول صلی الله علی محمد و آله وسلم إلا وقال الملک وعلیک السلام ثم یقول

ص: 93


1- بلند، در اینجا منظور مردم اطراف و حوالی مدینه می باشند.
2- تفسیر البرهان 305/6 .
3- اصل صلاه و نماز، دعا بوده است.

الملک یا رسول الله إن فلانا یقرئک السلام فیقول رسول الله صلی الله علیه واله وعلیه السلام(1).

امام باقر علیه السلام می فرماید: ملکی از ملائکه خداوند از محضر پروردگار درخواست نمود تا صدای بندگان را (وقت صلوات فرستادن) بشنود. خداوند نیز به او، خواسته اش را عنایت فرمود. پس آن ملک تا روز قیامت ایستاده است و هر کدام از مؤمنین که درود و صلوات و سلام محضر پیامبراکرم صلی الله علیه واله بفرستند، آن ملک گوید: و برتوهم سلام باد و محضر رسول الله صلی الله علیه واله عرض می کند: یا رسول الله صلی الله علیه واله ! فلان کس به شما سلام رسانید. رسول خدا صلی الله علیه واله می فرماید: و بر او سلام باد.

5- عن أنس بن مالک قال: قال رسول الله صلی الله علیه واله : صلت الملائکه علی وعلی علی سبع سنین، وذلک أنه لم یرفع شهاده أن لا إله إلا الله ، إلا منی ومن علی(2).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: ملائکه بر من و علی (تا) هفت سال صلوات می فرستادند و هیچ شهادتی (چه شهادت به یگانگی پروردگار متعال و چه شهادت به رسالت رسول خدا صلی الله علیه واله ) بلند نمیشد مگر از من و علی علیه السلام.

6- فی روضه الکافی خطبه لامیرالمؤمنین علیه السلام وهی خطبه الوسیله فال فیها: اکثروا من الصلوه علی نبیکم

«إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ ۚ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا»(3)

خطبه ای در کتاب روضه کافی است به نام خطبه وسیله . در یک قسمت آن این مطالب است که امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند: بر پیامبرتان زیاد صلوات بفرستید. بعد حضرت آیه 56 سوره احزاب را تلاوت فرمودند.

7- قال رسول الله : من صلی علی ولم یصل علی آلی لم یجد ریح

ص: 94


1- امالی شیخ طوسی /678؛ تفسیر البرهان 307/6؛ بحار الأنوار 70/91.
2- تفسیر نور الثقلین 302/4 به نقل از ارشاد شیخ مفید.
3- همان /304.

الجنه وإن ریحها لتوجد من مسیره خمسمائه عام(1).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: کسی که بر من صلوات بفرستد و بر آل من صلوات نفرستد بوی بهشت را نخواهد بویید با اینکه بوی بهشت در مسافت پانصد سال به مشام می رسد.

8- فقال أبو عبدالله علیه السلام : لا یسأل الله عزوجل شیئا إلا بدا بالصلاه علی محمد وآله(2).

امام صادق علیه السلام فرمودند: چیزی از خدای عزوجل درخواست نکنید جز اینکه ابتدا به صلوات بر محمد و آلش علیهم السلام کنید.

ثوابی از صلوات و به کار گرفتن آن در امور

1- از حضرت صادق علیه السلام روایت شده است که هر کس بعد از نماز ظهر روز جمعه سه مرتبه بگوید:

اللهم اجعل صلواتک و صلوات ملائکتک و رسلک علی محمد و آل محمد.

در امان است تا جمعه دیگر(3).

2- در کتاب جمال الاسبوع از امام صادق علیه السلام منقول است هر کس بعد از نماز عصر روز جمعه ده مرتبه بگوید:

اللهم صل علی محمد و آل محمد الأوصیاء المرضیین بأفضل صلواتک و بارک علیهم بأفضل برکاتک و السلام علیهم وعلی أرواحهم وأجسادهم و رحمه الله و برکاته (4).

ص: 95


1- امالی صدوق /200؛ بحار الانوار 186/8 و 56/91.
2- کافی 2/ 493.
3- بحار الانوار65/87
4- جمال الأسبوع /445؛ بحار الانوار 90/87.

ملائکه برای آن شخص از این جمعه تا جمعه دیگر در همین ساعت صلوات می فرستند.

3- در کتاب ثواب الاعمال از حضرت امام صادق علیه السلام روایت شده که به صباح بن سبا به فرمودند: میل داری چیزی به تو یاد دهم که روی تو را از گرمی آتش جهنم نگه دارد؟ عرض کرد: بلی. فرمودند: بعد از نماز صبح صد مرتبه بگو: اللهم صل علی محمد و آل محمد که حق تعالی روی تو را ازگرمی جهنم نگه می دارد(1).

4- از حضرت امام صادق لیه السلام منقول است که هر که در روز جمعه بعد از نماز صبح بگوید:

اللهم اجعل صلوات ملائکتک و حمله عرشک وجمیع خلقک و سمائک و أرضک و أنبیائک و رسلک علی محمد و آل محمد.

تا یک سال هیچ گناهی بر او نوشته نشود ( موفق به گناه نمی شود ان شاء الله)(2).

5- صلواتی که هر مرتبه آن ثواب ده هزار صلوات است

الله صل علی سیدنا محمد وآل محمد ما اختلف الموان وتعاقب العصران و کر الجدیدان واستقبل الفرقدان و بلغ روحه و ارواح اهل بیته منا التحیه والسلام(3).

6- از ابن بابویه از ابوحمزه روایت کرده است که از امام جعفر صادق علیه السلام پرسیدم که چگونه بر محمد و آل محمد علیهم السلام صلوات فرستم فرمود بگویید:

صلوات الله وصلوات ملائکته و أنبیائه و رسله وجمیع خلقه علی محمد و آل محمد و السلام علیه وعلیهم ورحمه الله و برکاته(4).

ص: 96


1- ثواب الأعمال /155؛ بحار الانوار135/83.
2- بحار الانوار354/86.
3- تفسیر روح البیان 234/7؛ فضائل صلوات مرحوم حاج سید احمد اردکانی/ 0211
4- بحار الانوار55/91.

عرض کردم: ثواب آن چیست؟ فرمودند: به خدا قسم از گناهان بیرون می آیید مانند روزی که از مادر متولد شده باشید.

7- در مصباح المتهجد از حضرت امام صادق علیه السلام روایت کرده است که هرکس بعد از نماز ظهر بگوید:

اللهم اجعل صلواتک صلوات ملائکتک و رسلک علی محمد و آل محمد(1).

تا یکسال هیچ گناهی بر او نوشته نمی شود.

8- این صلوات هم بسیار مهم و با فضیلت است:

اللهم صل علی سیدنا محمد و آله صلاه تنجینا بها من جیمع الأهوال و الآفات و تقضی لنا بها جمیع الحاجات و تطهرنا بها من جمیع السیئات و ترفعنا بها عندک أعلی الدرجات و تبلغنا بها اقصی الغایات من جمیع الخیرات فی الحیاه وبعد الممات إنک علی کل شیء قدیر(2).

9- از امام صادق علیه السلام منقول است که هر کس این صلوات را به رسول خدا صلی الله علیه واله بفرستد گناهانش محو می گردد و بردشمنانش یاری کرده شود و روزی براو گشاده می گردد و در بهشت از رفقای حضرت محمد صلی الله علیه واله خواهد بود.

اللهم صل علی محمد و آل محمد حتی لا یبقی صلواه اللهم بارک علی محمد و آل محمد حتی لا یبقی برکه اللهم وسلم علی محمد و آل محمد حتی لا یبقی سلام و ارحم محمداً و آل محمد حتی لا تبقی رحمه(3) .

ص: 97


1- مصباح المتهجد368/1 .
2- تفسیر روح البیان 234/7.
3- امالی شیخ طوسی /127؛ بحار الانوار53/91ح19.

توضیح کلمات: و برکاتک ورحمتک و غفرانک و رضوانک

صلوات وصلاه که گذشت، معنای آن عطف و عطوفت و مهربانی و ترحم است.

لغت برکت: افزایش و وسعت نعمتی که با ثبات و استمرار می باشد.

در آیه شریفه 96 سوره اعراف:

«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ ...»

«و اگر اهل شهرها و روستاها ایمان می آوردند و خود را نگهداری می کردند مسلما برکت هایی از آسمان و زمین را بر روی آنها می گشودیم...».

و آیه 48 سوره هود:

«قِیلَ یَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلَامٍ مِنَّا وَبَرَکَاتٍ عَلَیْکَ وَعَلَی أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَکَ ۚ...»

«(از جانب خدا) گفته شد: ای نوح، با سلامت و درودی از جانب ما و برکت هایی بر تو و بر گروه هایی که همراه تو هستند [از کشتی] فرود آی ... ». .

در اینکه منظور از برکات آسمانی و زمینی چیست در میان مفسران گفتگو است. بعضی ها آن را به نزول باران و روییدن گیاهان و عده ای به اجابت دعا و حل مشکلات زندگی تفسیر کرده اند. یک احتمال وجود دارد که منظور از برکات آسمانی، برکات معنوی و منظور از برکات زمینی برکات مادی باشد.

«برکات»جمع «برکت»است و این کلمه در اصل به معنی «ثبات و استقرار چیزی است و به هر نعمت و موهبتی که پایدار بماند اطلاق می گردد»در برابر موجودات بی برکت که زود فانی و نابود و بی اثر می شود. مرحوم طبرسی در مجمع البیان برکات را از نظر لغت چنین معنا کرده است:

البرکات الخیرات النامیه واصله الثبوت و الأمن و الثقه و الطمانینه نظایر فی اللغه(1).

ص: 98


1- مجمع البیان 697/4.

برکات خیرات رشد کننده (زیاد شونده) و ثابت الاصل است و مورد اطمینان است.

اما از نظر معنا می گوید: برکات یا خیرات نامیه آسمانی، بارش باران و برکات زمین روییدن نبات و گیاهان و میوه ها می باشد.

وقیل برکات السماء إجابه الدعاء و برکات الأرض آسان بودن حوائج و رسیدن و برآورده شدن آن است.

1- عن الحسین بن علی علیهما السلام فی حدیث طویل فی الرجعه وفیه: ولتنزل البرکه من السماء إلی الأرض حتی إن الشجره لتقصف بما یرید الله فیها من الثمرو لیوکلن ثمره الشتاء فی الصیف و ثمره الصیف فی الشتاء و ذلک قول الله تعالی:

«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ ...»(1)

امام حسین علیه السلام در حدیث طولانی در مورد رجعت فرمودند: آسمان و زمین برکت خود را فرو می ریزاند؛ حتی درخت هرچه بخواهد میوه می دهد و میوه زمستان در تابستان و میوه تابستان در زمستان خورده می شود و این است معنای سخن خدای متعال: «و اگر اهل شهرها و روستاها ایمان می آوردند و پروا پیشه میکردند مسلما (درهای) برکت هایی از آسمان و زمین را بر روی آن ها میگشودیم، ولکن (آیات ما را) تکذیب کردند، پس آن ها را به سزای آنچه کسب می کردند دچار ساختیم»

.2- قال رسول الله صلی الله علیه واله: کیلوا طعامکم فإن البرکه فی الطعام المکیل(2).

پیامبراکرم صلی الله علیه واله فرمودند: طعام خود را کیل کنید که برکت در طعام کیل شده است.

«شاید منظور کیل کردن نان و پیمانه کردن آن در ترازو است که در بعضی از شهرها هم رسم است نان را پیمانه می کنند» .

ص: 99


1- الخرائج والجرائح 849/2و 850؛ تفسیر نور الثقلین 52/2.
2- کنز العمال 46/4 ح 9434.

3- وعنه صلی الله علیه واله : ثلاث فیهن البرکه: البیع إلی اجل و المقارضه واخلاط البر بالشعیر للبیت لا للبیع .(1)

و هم چنین فرمودند: در 3 چیز برکت است: فروختن چیزی به صورت مدت دار، قرض دادن و مخلوط کردن گندم با جو البته برای منزل، نه برای فروختن به دیگران (که غش در معامله شود).

4- عن الرضا علیه السلام قال: أوحی الله عزوجل إلی نبی من الأنبیاء إذا أطعت رضیت و إذا رضیت بارکت ولیس لبرکتی نهایه(2).

حضرت رضا علیه السلام فرمودند: خداوند سبحان به یکی از انبیاء خود وحی فرمود: هنگامی که من اطاعت شدم (بندگان مرا اطاعت کنند) راضی میشوم، و هنگامی که راضی شوم برکت میدهم و وقتی هم برکت دادم حد و حدودی برای برکت دادنم نیست.

5- قال رسول الله صلی الله علیه واله: البرکه عشره أجزاء تسعه أعشارها فی التجاره و العشر الباقی فی الجلود(3).

رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: برکت ده جزء است؛ نه جزء آن در تجارت (شرعی) است و یک جزء باقی مانده در پوست ها (پوست های گوسفند و امثال آن جهت تهیه دوغ و آب و غیره مثل روغن].

6- قال علی علیه السلام : بالعدل تتضاعف البرکات(4).

امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند: به واسطه عدالت در کار، برکات دو برابر می شود.

7- قال رسول الله صلی الله علیه واله : أربع لا تذخل بیتا واحده منهن إلا خرب ولم یعمر

ص: 100


1- سنن ابن ماجه 769/2 باب63ح2289؛ کنز العمال46/4 ح 9436.
2- کافی 275/2 ح 26؛ بحار الانوار 14/ 459 و 341/70.
3- بحار الانوار 5/100ح 13.
4- غرر الحکم /330 فصل 18- 33.

بالبرکه الخیانه والسرقه وشرب الخمر و الزنا(1).

رسول خدا صلی الله فرمود: چهار چیزاست که در خانه ای وارد نشود مگر این که آن خانه را خراب کند؛ خیانت، دزدی، نوشیدن شراب و زنا.

8- قال علی علیه السلام : اذا ظهرت الجنایات ارتفعت البرکات (2).

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: هنگامی که جنایات آشکار گردد برکات از بین می رود.

9- عن کاظم علیه السلام لداؤد الصرمی: یا داؤد! إن الحرام لا ینمی و إن نمی لا یبارک له فیه وما أنفقه لم یؤجر علیه وما خلقه کان زاده إلی النار(3).

امام کاظم علیه السلام به داوود صرمی فرمودند: ای داوود! حرام، رشد و نموی ندارد و اگر هم داشته باشد برکت ندارد و آنچه از آن انفاق می شود (صرف امور دینی) پاداش و اجری ندارد و آنچه هم که می ماند زیادی او انسان را به جهنم می کشاند.

اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه واله مایه امن و امان و برکاتند

بکم فتح الله و بکم یختم وبکم ینزل الغیث و بکم یمسک السماء أن تقع علی الأرض إلا بإذنه و بکم ینفس الهم ویکشف الضرو عندکم ما نزلت به رسله و هبطت به ملائکته وإلی جدکم بعث الروح الأمین (4).

«خدا به شما عالم را افتتاح کرد و به شما نیز ختم کتاب آفرینش فرمود و به واسطه شما خدا بر ما باران رحمت نازل کرد و به واسطه شما آسمان را به پا داشت تا بر زمین جز به امرش فرود نیاید و به واسطه شما غم و اندوه و رنج ها از دل ها برطرف می گردد وضررها از بین می رود و اسرار نازل بر پیغمبران و نزول فرشتگان در نزد شماست و بر جد

ص: 101


1- بحار الانوار 19/76ح 4.
2- غررالحکم / 312 فصل 17ح57.
3- کافی 125/5 ح 7.
4- زیارت جامعه کبیره .

بزرگوار شما روح الامین نازل گردید».

لغت رحمه: افاضه، مهربانی و بخشایش و احسان، مهر وشفقت از جانب باری تعالی. رحمت خداوند از غضبش سبقت گرفته است:

یا من سبقت رحمته غضبه(1).

درهای بهشت از باب رحمت او هشت در است و درهای جهنم از غضب او هفت در. در مورد رحمت مطالب فراوان است، ولی ما به چند روایت اکتفاء می کنیم.

1- قال علی علیه السلام: فطر الخلائق بقدرته و نشر الریاح برحمته(2).

علی علیه السلام فرمود: خداوند متعال خلائق را به قدرت خود به وجود آورد و بادها را به رحمت خود انتشار و گسترش داد.

2- عن النبی صلی الله علیه واله : ان الله تعالی خلق مائه رحمه یوم تخلق السماوات و الأرض. کل رحمه منها طباق ما بین السماء والأرض فأهبط رحمه منها إلی الأرض فیها تراحم الخلق و بها تعطف الوالده علی ولدها و بها تشرب الطیر والوحوش من الماء و بها تعیش الخلائق(3).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: خداوند متعال روزی که آسمان ها و زمین را آفرید، صد رحمت آفریده است. هر رحمتی را در میان آسمان ها و زمین قرار داد و یک رحمت به زمین فرستاد که به وسیله آن مخلوقات به هم مهربان می شوند و به وسیله او مادر به فرزندش مهربان است و به وسیله آن طیور و پرندگان و وحوش آب می آشامند و به وسیله آن خلائق زندگی می کنند(4).

- و قال صلی الله علیه واله : لن یدخل الجنه احداً الا برحمه الله . قالوا: ولا انت؟ قال: و

ص: 102


1-
2- دعای جوشن کبیر.
3- نهج البلاغه خطبه 1.
4- کنز العمال 274/4ح 10464.

7- لاانا إلا أن یتغمدنی الله(1).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: اگر رحمت خدا نباشد احدی داخل بهشت نمی شود. اصحاب گفتند: حتی شما؟ فرمود: من هم به رحمت خدا وارد بهشت می شوم و رحمت خداوند متعال مرا هم در بر می گیرد. [البته اشتباه نشود این حدیث از طرق عامه (سنی ها) نقل شده و این حرف در مقام و منزلت رسول اکرم صلی الله علیه واله نمی باشد چون اصلا تمام وجود و هستی خلایق به خاطر آن بزرگوار آفریده شده و بهشت برای وجود مقدس پیامبراکرم صلی الله علیه واله است.]

4- قال علی بن الحسین علیهما السلام : لا یهلک مؤمن بین ثلاث خصال شهاده أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له و شفاعه رسول الله صلی الله علیه واله وسعه رحمه الله(2) .

امام زین العابدین علیه السلام فرمودند: مؤمنین تا سه چیز است هلاک نخواهند شد، شهادت به یگانگی خداوند و شفاعت حضرت رسول صلی الله علیه واله و رحمت واسعه خداوند

5- قال صلی الله علیه واله :ان الله تعالی خلق مائه رحمه فرحمه بین خلقه یتراحمون بها واد خر لأولیائه تسعه وتسعین (3).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: خداوند صد رحمت آفریده، پس یک رحمتش در میان مخلوقش است که نسبت به هم مهربانی می کنند و 99 رحمت خود را در قیامت ذخیره فرموده است.

6- و قال صلی الله علیه واله : لو تعلمون قدر رحمه الله تعالی لأتکلم علیها(4).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: اگر شما قدر رحمت خداوند را می دانستید هر آینه براو اعتماد (صد در صد) پیدا می کردید.

ص: 103


1- کنز العمال 254/4ح 10407 .
2- بحار الانوار 160/75.
3- کنزالعمال 97/3 ح 5668.
4- همان 250/4 ح 10387.

7- قال زین العابدین علیه السلام فی الدعاء: یا من هو أبربی من الوالد الشفیق و أقرب إلی من الصاحب اللزیق أنت مؤضع أنس فی الخلوه إذا أوحشنی المکان و لفظتنی الأوطان(1) .

امام سجاد علیه السلام در دعای خود چنین می فرماید: ای کسی که از پدر مهربان به من مهربان تری و از رفیق به من نزدیک تری. تو محل و مرجع امید و انس من در خلوتم می باشی هنگامی که مرا ترسی در مکان و جایی فرا می گیرد.

8- قال علی علیه السلام فی وصف آخرالزمان: وذلک زمان لا ینجو فیه إلا کل مؤن نومه ... لیسوا بالمسابیح ولا المذاییع البذر أولئک یفتح الله لهم أبواب رحمته ویکشف عنهم ضراء نقمته(2).

امیرمؤمنان علیه السلام در وصف آخرالزمان می فرمایند: و آن زمانی است که از فتنه نجات نمی یابند مگر مؤمنانی که بی نام و نشانند ...

نه مفسده جو هستند و نه فتنه انگیز. نه در پی اشاعه( فحشایند) و نه مردمی سفیه و لغوگو. اینانند که خداوند درهای رحمتش را به سوی ایشان باز می کند و سختی ها و مشکلات را از آنان برطرف می سازد.

9-قال علی علیه السلام : بذکر الله تستنزل الرحمه(3).

حضرت علی علیه السلام فرمودند: به واسطه ذکر و یاد خداوند رحمت نازل می شود .

10- قال علی علیه السلام : من لم یرحم الناس منعه الله رحمته(4).

و نیز فرمودند: کسی که به مردم رحم نکند خداوند رحمتش را از او دریغ می کند.

ص: 104


1- بحار الانوار 157/91 .
2- نهج البلاغه خطبه 103.
3- غرر الحکم /330 فصل 18ح31.
4- همان /700 فصل 77 ح 1304.

11- قال صلی الله علیه واله: سمی شهر رجب شهر الله الأصب، لأن الرحمه علی أمتی تصب صبا فیه. ویقال الأصم لأنه نهی فیه عن قتال المشرکین، و هومن الشهور الحرم(1).

پیامبراکرم صلی الله علیه واله فرمودند: رجب را، «ماه ریزان خدا»نامیده اند ؛ چون در این ماه رحمت برامت من بشدت فرو می بارد . و به آن ماه اصم نیز گفته می شود؛ زیرا در این ماه ، که از ماههای حرام است، از جنگ با مشرکان نهی شده است.

لغت غفران: به معنی ستر است. ستر یعنی پوشش. یکی از صفات باری تعالی است، و به معنای بخشیدن گناه و آمرزنده می باشد.

این کلمات برای معصوم، دال بر بلندی درجات و مقامات و کرامات ایشان است، نه پوشیدن گناهان ایشان. زیرا در معصومین ستر بی معناست. مسلما خداوند از انبیاء و ائمه هدی علیهم صلوات الله راضی و خشنود است و در این مطلب شک و تردیدی وجود ندارد. در روایت دارد که رسول خدا صلی الله علیه واله روزی 70 مرتبه استغفار می کرد و این جهت کمال آن بزرگوار است نه نقص، چون در وجود شریف او و همچنین سایر معصومین علیهم السلام نقص وجود ندارد.

رسول خدا صلی الله علیه واله برای امت خودش طلب غفران می کند

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: چون داخل بهشت شدم و از شگفتی این عجایب که در آسمان هفتم دیدم بازآمدم، از جبرئیل علیه السلام پرسیدم: آن دریاها که دیدم چه بود؟ گفت: آن ها سرادقات حجب (سراپرده - حجاب ها) است و اگر آن هانباشد نور عرش هرچه در زیر آن است را می سوزاند. پس از آنجا به درخت سدره المنتهی رسیدم که هر برگی از آن امتی عظیم را سایه می افکند. از آنجا در مرتبه قرب معنوی حق تعالی به مقام قاب قوسین او ادنی رسیدم و قابل مناجات پروردگار خود شدم. پس مرا ندا کرد و گفت:

ص: 105


1- بحار الانوار 39/94.

«آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ »(1)

«رسول به آنچه که بر او فرستاده شده بود از جانب پروردگارش ایمان آورد». حضرت فرمود: من از جانب خود و امتم گفتم:

«وَالْمُؤْمِنُونَ ۚ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ ۚ»

«و مؤمنان همه به خدا و فرشتگان و کتاب ها و رسولان او ایمان آوردند و می گویند: ما میان هیچ یک از رسولان او، جدایی نمی اندازیم بلکه به همه ایمان می آوریم».

حضرت فرمود: پس گفتم:

«سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا ۖ غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ»

«گفته خدا را شنیدیم و اطاعت کردیم. آمرزش تو را می طلبیم ای پروردگار ما و بازگشت همه به سوی توست» .

پس حق تعالی فرمود:

«لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ۚ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ ۗ »(2)

«خدا هیچ نفسی را تکلیف نمی کند، مگر به مقدار طاقت او. هر چه نیکی کرده به سود او و هر چه بدی کرده و بال اوست».

پس من گفتم:

«رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا ۚ »

«پروردگارا! بر ما خرده مگیر اگر فراموش کنیم و یا خطا کنیم و از روی فراموشی یا بی قصد گناهی کنیم».

حق تعالی فرمود: شما را مؤاخذه نمی کنم. عرض کردم:

«رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنَا ۚ »

ص: 106


1- سوره بقره آیه 285؛ تفسیر قمی 95/1 .
2- سوره بقره آیه 286.

«ای پروردگار ما، برما تکلیف سخت بار مکن، چنانکه بر آنها که پیش از ما بودند بار کردی».

حق تعالی فرمود: بار نمی کنم. پس عرض کردم:

«»

«ای پروردگار ما! و آنچه تاب آن را نداریم بر دوش ما مگذار و از ما درگذر و ما را بیامرز و بر ما رحم کن که مولای ما تویی. پس ما را برگروه کافرین یاری و پیروزی ده» .

حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند هیچ پیغمبری را چنین گرامی نداشته بود که آن حضرت را گرامی داشت و این خصلت ها را به او عطا فرمود. پس حضرت رسول صلی الله علیه واله عرض کرد: پروردگارا! فضیلت هایی که به پیغمبران خود عطا کردی، به من نیز عطا کن. حق تعالی فرمود: از چیزهایی که به تو عطا کرده ام دو کلمه است که از خزینه های عرش من است:

لا حول و لا قوه إلا بالله ولا منجا منک إلا إلیک (1).

حضرت فرمود: حاملان عرش الهی دعایی مرا تعلیم کرده اند که هر صبح و شام بخوانم و آن دعا این است:

اللهم إن ظلمی أصبح مستجیراً بعفوک و بی أصبح مستجیراً بمغفرتک و فقری أصبح مستجیراً بغناک و وجهی البالی الفانی أصبح مستجیراً بوجهک الدائم الباقی الذی لا یفنی(2).

خدایا! از ظلم و ستم خود به عفو و بخشش تو پناه می آورم و از گناه خود به مغفرت، و از ذلت و پستی خود به عزت تو، و از فقر خود به غنا و بی نیازی تو پناه می آورم و چهره فانی به چهره جاودان و ابدی تو که هیچ فنایی ندارد پناه می آورد.

ص: 107


1- نوادر الأخبار /150.
2- بحار الانوار 329/18؛ حیوه القلوب 717/3؛ تفسیر نور الثقلین 303/1.

روایات

1- عن الحارث بن المغیره عن أبی عبدالله علیه السلام قال: کان رسول الله صلی الله علیه واله یستغفر الله عزوجل فی کل یوم سبعین مره و یتوب إلی الله عزوجل سبعین مره قال قلت کان یقول: أستغفر الله وأتوب إلیه قال کان یقول أستغفر الله أستغفر الله سبعین مره و یقول و أتوب إلی الله وأتوب إلی الله سبعین مره(1).

حارث بن مغیره از امام صادق علیه السلام نقل کرده که فرمود: رسول الله صلی الله علیه واله در هر روز هفتاد مرتبه استغفار و طلب آمرزش می کرد از خداوند و هفتاد مرتبه توبه و بازگشت به سوی خداوند می کرد و می فرمود: أستغفر الله وأتوب إلیه.

و هفتاد مرتبه می گفت: أستغفر الله أستغفر الله.

و هفتاد مرتبه می گفت: و أتوب إلی الله و أتوب إلی الله.

[گذشت که استغفار انبیاء خصوصا رسول خدا صلی الله علیه واله نه برای گناه بود چون آن حضرت معصوم بود بلکه از برای ترفیع درجه یا طلب مغفرت از برای امت و... بوده است ]

2- قال رسول الله صلی الله علیه واله : الإستغفار و قل لا إله إلا الله خیر العباده قال الله تعالی:

«فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ »(2).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: استغفار و گفتن لااله الا الله بهترین عبادت است. خداوند عزوجل فرموده است:

«پس بدان که معبودی جز خدا نیست و از برای گناه خویش طلب آمرزش کن».

3- عن أبی جعفرعلیه السلام قال: من قال فی دبر صلاه الفریضه قبل أن یثنی رجلیه: أستغفر الله الذی لا إله إلا هو الحی القیوم و الجلال والإکرام و اتوب إلیه

ص: 108


1- کافی 505/2 .
2- همان؛ بحار الانوار 281/90 ؛ سوره محمد آیه 19.

ثلاث مرات غفرالله عزوجل له ذنوبه ولو کانت مثل زبد البحر(1).

امام باقر علیه السلام فرمودند: هر که بعد از نماز واجب پیش از آنکه پاهای خود را تا کند و برخیزد (پیش از آنکه از حالت و هیئت تشهد زانوهای خود را تغییر دهد) سه بار بگوید:

أستغفر الله الذی لا إله إلا هو الحی القیوم و الجلال والإکرام و أثوب إلیه.

خدای عزوجل گناهانش را بیامرزد گرچه مانند کف دریا باشد.

4- عن أبی عبدالله علیه السلام قال: ما مؤمن یقارف فی یؤمه ولیلته أربعین کبیره فیقول و هو نادم استغفر الله الذی لا إله إلا هو الحی القوم بدیع السماوات و الأرض ذا الجلال والإکرام و أسأله أن یصلی علی محمد و آله وأن یتوب علی إلاغفرها الله له ولا خیرفیمن یقارف فی یومه أکثرمن أربعین کبیره(2) .

امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ مؤمنی نیست که در شبانه روز چهل گناه کبیره کند و با پشیمانی بگوید:

أستغفر الله الذی لا إله إلا هو الحی القیوم بدیع السماوات و الأرض ذا الجلال والإکرام و أسأله أن یصلی علی محمد و آله و أن یتوب علی.

جز اینکه خدای عزوجل گناهانش را بیامرزد و کسی که بیش از چهل گناه کبیره در روز انجام دهد خیری در او نیست.[یعنی ایمان ندارد، البته این روایت دلالت بر رحمت واسعه پروردگار دارد تا گناهکاران از رحمت او ناامید نشوند و الا کسی که بخواهد هر روز هم گناه و هم استغفار کند خودش را مسخره کرده است و معلوم است تصمیم ترک گناه را ندارد].

ص: 109


1- کافی 521/2 .
2- همان 438/2

5- قال أبو عبدالله علیه السلام : من قال أستغفر الله مائه مره فی کل یوم غفر الله عزوجل له سبعمائه ذنب ولا خیرفی عبد یذیب فی کل یوم سبعمائه ذنب(1).

امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس روزی صد بار بگوید «استغفرالله»-خداوند عزوجل برای او هفتصد گناه بیامرزد و خیری در آن بنده ای که روزی هفتصد گناه کند نیست. [یعنی گناهانی که آن روز انجام داده با توبه آمرزیده می شود و اینکه فرمود کسی که هفتصد گناه کند خیری در او نیست برای این است که بنده مغرور نشود و روزی هفتصد گناه کند زیرا چنین کسی خیری در او نیست و چه بسا موفق به استغفار و توبه نگردد و منظور از گناه در این جا اعم از صغیره وکبیره است].

6- قال علی علیه السلام : الإستغفاریمحو الاوزار(2).

آقا امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: استغفار گناهان را محو می کند.

7- وقال علیه السلام: عجبت لمن یفنط و معه الإستغفار(3).

آقا امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: من تعجب می کنم از کسی که حالت یأس و ناامیدی به خود گرفته، در حالی که همراه او استغفار است.

8- قال رسول الله صلی الله علیه واله : ادفعوا نوائب البلایا بالاستغفار(4).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: بلاها را با استغفار دفع کنید.

- قال علی علیه السلام : سلاح المذنب الاستغفار(5).

امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند: سلاح گناهکار استغفار است.

ص: 110


1- کافی 439/2 .
2- غرر الحکم /16 فصل اول ح397.
3- نهج البلاغهخطبه 87.
4- بحار الانوار 393/66؛ ؛ مستدرک الوسائل 318/5ح5980.
5- غرر الحکم /433 فصل 39ح13.

10- قال رسول الله صلی الله علیه واله : من کثرت همومه فعلیه بالاستغفار(1).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود:کسی که زیاد هم و اندوه دارد استغفار کند.

11- وقال صلی الله علیه واله : الا ادلکم علی دائکم و دوائکم؟ الا ان دائکم الذنوب و دواؤکم الإستغفار (2).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: می خواهید شما را بردارد و دوایتان راهنمایی کنم؟ درد شما

گناهان است و دوای شما استغفار.

12- قال علی علیه السلام : من أعطی الإستغفار لم یحرم المغفره(3) .

حضرت علی علیه السلام فرمودند: کسی که توفیق استغفار بیابد از آمرزش محروم نمی گردد.

13- قال علی علیه السلام : کان فی الأرض أمانان من عذاب الله وقد رفع أحدهما فدونکم الآخرفتمسکوا به أما الأمان الذی رفع فهو رسول الله صلی الله علیه واله وأما الأمان الباقی قالاستغفار قال الله تعالی:

«وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ ۚ وَمَا کَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ»(4)

حضرت علی علیه السلام فرمودند: در زمین در امان از عذاب الهی است که یکی از آن دو امان رفته و دیگری مانده است؛ پس به آن چنگ بزنید. اما آن امانی که رفت (به حسب ظاهر) وجود رسول الله صلی الله علیه واله است و اما آنکه باقی مانده است، استغفار و طلب آمرزش از خداوند است برای گناهان؛ چرا که خداوند فرموده است:

«(ای پیامبر) تا تو در میان آنان هستی آنان را عذاب نخواهم کرد و تا مادامی که در میانشان استغفار است باز آن ها را عذاب نکنم» .

14- قال رسول الله صلی الله علیه واله: ان الله تعالی یحب ثلاثه اصوات: صوت الدیک و

ص: 111


1- کافی 93/8 ح 65.
2- کنزالعمال 479/1ح 2092.
3- نهج البلاغه حکمت 130.
4- سوره انفال آیه 33؛ نهج البلاغه حکمت 85؛ کنز العمال 477/1ح 2081.

صوت قارئ القرآن و الذین یستغفرون بالأسحار(1).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: خداوند سه صدا را دوست دارد؛ صدای خروس و صدای قاری قرآن و صدای کسانی که در سحرها استغفار کنند.

15- قال علی علیه السلام : إن الله عزوجل إذا أراد أن یصیب أهل الأرض بعذاب قال لولا الذین یتحابون بجلالی و یعمرون مساجدی ویستغفرون بالأسحار لانزلت عذابی(2).

حضرت علی علیه السلام فرمودند: هنگامی که اهل زمین نافرمانی و معصیت مرا انجام دهند، خداوند اراده می کند که به آنان عذاب برساند؛ اما وقتی می بیند افرادی به خاطر خداوند با هم دوستی می کنند و مساجد را به نماز خواندن در آن ها عمران و آباد می کنند و در سحرگاهان استغفار می کنند، به خاطر این سه دسته عذاب نازل نمی کند.

16- عن أبی عبدالله علیه السلام : کان رسول الله صلی الله علیه واله یتوب إلی الله فی کل یؤم سبعین مره من غیر ذنب(3).

امام صادق علیه السلام فرمودند: پیامبراکرم صلی الله علیه واله بدون اینکه گناهی انجام داده باشد روزی هفتاد مرتبه طلب توبه می کرد (به همان نحو که گذشت)

17- قال الرضا علیه السلام : المستغفر بلسانه ولم یندم بقلبه فقد استهزا بنفسه(4).

امام رضا علیه السلام فرمودند: کسی که با زبانش استغفار می کند و در قلب خود پشیمان نیست، خودش را مسخره کرده است.

18- قال علی علیه السلام: الاستغفار مع الاصرار ذنوب مجدده (5).

ص: 112


1- مستدرک الوسائل 146/12ح 13742.
2- وسائل الشیعه 11 /374 ح 21066.
3- مستدرک الوسائل 5 /320 ح 5987.
4- بحار الانوار 75 /356.
5- تحف العقول /223.

حضرت علی علیه السلام فرمود: استغفار با اصرار گناه، خود گناه تازه ای است.

19- قال رسول الله صلی الله علیه واله: خیر الاستغفار عند الله الإقلاع والندم(1).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: بهترین استغفار در نزد خداوند ریشه کن کردن گناهان و پشیمانی و گناه نکردن است.

لغت رضوان: عبارت است از خشنودی و خرسندی خداوند سبحان از انبیاء و ائمه؛ زیرا فرامین و دستورات حق سبحانه را به نحواکمل و اجمل و اصدق انجام دادند و بندگان را به سوی راه و مقصد او سوق دادند و خودشان هم به نحواعلاء از عبادت و بندگی گرفته و خداشناسی و اخلاق و توجه به خدا و غافل نبودن، همه را تماماً و کمالا و صداقتاً انجام دادند و اگر گاهی هم برای بعضی از انبیاء تنبیه یا توضیحی به حسب ظاهر بوده است از باب ترک اولی یا بهتر بگوییم از باب عبرت و درس دادن به مردم و نشان دادن راه خداشناسی به آنان بوده است. گرچه خود انبیاء و ائمه هدی علیهم السلام طبق قاعده کلی و سنت الهی:

«الم*أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ»(2)

امتحان خود را به نحو بال انجام دادند، با اینکه اشرف و افضل مخلوقات و موجودات بودند. خصوصاً رسول اکرم صلی الله علیه واله و آل بیت آن حضرت که از جمیع انبیاء و ملائکه و عباد و جن و ماسوی الله افضل و اشرف اند.

رضوان من الله چیست؟

1- در ذیل آیه 15 سوره آل عمران و 72 سوره توبه:

«...وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَهٌ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ ۗ ...»---«سوره آل عمران آیه 15»

«...وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ۚ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»---«سوره توبه آیه 72»

ص: 113


1- تنبیه الخواطر 123/2 .
2- سوره عنکبوت آیات 1و2 .

ابوسعید خدری از قول رسول خدا صلی الله علیه واله روایت کرده که فرمود: خداوند به اهل بهشت می فرماید: ای اصحاب بهشت! ایشان گویند: لبیک ربنا وسعدیک و الخیر فی یدیک.

پس گوید: هل رضیتم ؟ آیا از من راضی شدید؟ گویند: بار خدایا چه چیز بهتر از این نعمت بهشت می باشد که به ما کرامت فرموده ای؟ خطاب رسد: خشنودی من، به جهت اینکه، خشنودی من هرگز به خشم مبدل نشود. و گویند: در بهشت چند چیز بهترین است؛ یکی رضای خدا و دیگری نعمت های بهشت و سوم همجواری محمد و آل محمد علیهم السلام(1).

2- در ذیل آیه 72 سوره توبه:

«وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَهً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ۚ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ۚ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»

رسول خداصلی الله علیه واله در رابطه با جنات عدن می فرمایند:

عدن دار الله التی لم ترها عین ولا یخطر علی قلب بشر ولا یسکنها غیر ثلاثه النبیین و الصدقین والشهداء یقول الله طوبی لمن دخلک(2).

جنات عدن سرای خداست که هیچ چشمی او را ندیده و برخاطر هیچ بشری نگذشته؛ و در آن ساکن نشود مگر سه گروه؛ پیغمبران و صدیقان وشهیدان. حق تعالی به او (بهشت) خطاب فرماید: خوشا به حال کسی که در تو ساکن شود.

وابوهریره گوید: از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیدم که فرمود: در بهشت کوشکی (قصر) از لؤلؤ است و در هر یک از آن هفتاد سرا از یاقوت سرخ و در هر سرایی هفتاد خانه از زمرد سبز و در هر خانه هفتاد سریرو برهر سریری هفتاد بستر از رنگ های متنوعه و برهر بستری جفتی از حورالعین نشسته و در هر خانه هفتاد خوان سفره نهاده و بر هر خوانی

ص: 114


1- منهج الصادقین 187/2.
2- بحار الأنوار 87/8.

هفتاد نوع طعام است. حق تعالی بنده مؤمن خود را چندان قوت شهوت (اشتها) دهد که در یک بامداد از همه طعام ها و حورالعین بهره مند شود و آن کوشک براین صفت در بهشت های عدن باشد.

و از ابن مسعود روایت شده است که: جنات عدن در دل بهشت است و چشمه تسنیم از میان آن می گذرد و بهشت ها در حوالی آن است و از آن وقت که حق تعالی آن را آفریده از نظر خلائق پوشیده است و کسی آن را کشف نمی کند تا آن که اهل آن، در آن درآیند که انبیاء وصدیقان و صالحان باشند و در آن کوشک هایی است از زرو یاقوت و در، و باد خوش از زیر عرش می وزد و بر پشته های مشک سفید می گذرد و آن باد، بوی این مشک ها را در آن کوشک ها می آورد و آن بوپانصد سال راه می رود. ولی با همین حال که نعمت های فراوانی در آنجا وجود دارد که فقط خدا میداند و بس؛ اما خشنودی خدا از تمام این ها به مراتب بالاتر است و اصلا قابل قیاس با این نعمت ها نمی باشد.

3- عن علی بن الحسین علیهما السلام قال: إذا صار أهل الجنه فی الجنه و دخل ولی الله إلی جنانه و مساکنه و اتکا کل مؤمن منهم علی أریکته حفته خدامه ونهدلت علیه الثمار و تفجرت حؤله العیون و جرت من تحته الأنهار و

بسطت له الزرابی وصففت له النمارق و أتته الخدام ماشاءت شهوته من قبل أن یسألهم ذلک قال ویخرج علیهم الحور العین من الجنان فیمکثون بذلک ماشاء الله ثم ان الجبار یشرف علیهم فیقول لهم أولیائی و أهل طاعتی و سکان جنتی فی جواری ألا هل أنبئکم بخیر مما أنتم فیه یقولون ربنا و أی شیء خیر مما نحن فیه نحن فیما اشتهت أنفسنا ولذت أعیننا من النعم فی جوار الکریم قال فیعود علیهم بالقول فیقولون ربنا نعم فأتنا بخیر مما نحن فیه فیقول لهم تبارک و تعالی رضای عنکم ومحبتی لکم خیرو أعظم مما أنتم فیه قال فیقولون نعم یا ربنا رضاک عنا

ومحبتک لا خیر لنا و أطیب لأنفسنا ثم قرأ علی بن الحسین علیهما السلام هذه الآیه:

ص: 115

«وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَهً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ۚ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ۚ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»(1)

حضرت زین العابدین علیه السلام فرمودند: هنگامی که اهل بهشت داخل بهشت شدند و دوست و ولی خداوند متعال وارد باغ های بهشت و مساکن بهشت شد و مؤمن بر متکای خود تکیه زد، خدام اطراف او را احاطه می کنند و شاخه های درختان میوه دار برای او مهیا می شود و چشمه های بهشتی در اطراف او به جریان می افتد و برای او بالش بهشتی گسترانده می شود و مسند و بالش های مرتب برای او قرار می دهند و خدام نزد او می آیند قبل از آنکه چیزی بخواهد، هر چه خواهش داشته باشد برای او می آورند و حورالعین از بهشت بیرون می آیند و نزد او می مانند تا وقتی که خداوند می خواهد. سپس خداوند جبار مشرف برایشان شود (نظررحمت کند) و می فرماید: ای دوستان و اولیای من واهل طاعت من و همسایگان من در بهشت! آیا می خواهید شما را به بهترین چیزی که در آن هستید خبر دهم؟ گویند: ای پروردگار ما! آن بهترین چیست که ما در همسایگی کریمی مثل تو هر چه از نعمت های الهی بخواهیم آماده است [رحمت و لطف تو بر سر ما باشد ]دوباره خداوند به آنان همان سخن اول را می فرماید. پس می گویند: پروردگارا! برای ما بیاور اگر چیزی بهتر از این است، خطاب می فرماید: رضا و خرسندی من از شما و محبتی که من به شما دارم بزرگتر از آن چیزهایی است که برای شما در بهشت فراهم شده است. گویند: خداوندا! بلی ما رضا و محبت تو را می خواهیم او برای ما بهتر و برای ما اطیب وپاک تر است. بعد از آن امام زین العابدین علیه السلام آیه 72 سوره توبه را تلاوت فرمود که می فرماید:

«خداوند به مردان و زنان با ایمان بهشت هایی را که از زیر درختانش نهرها روان است که جاودانه در آن باشند و نیز عمارت های پاکیزه ای را در بهشت های ابدی وعده داده است؛ و خشنودی خداوند (از همه نعمت ها) بزرگتر و برتر، و آن کامیابی بزرگ است».

ص: 116


1- تفسیر البرهان 467/3 ؛ بحار الانوار140/8.

4- در ذیل آیات 162 و 174 سوره آل عمران

سألت أبا عبد الله علیه السلام عن قول الله عزوجل:

«أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللَّهِ کَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ ۚ وَبِئْسَ الْمَصِیرُدَرَجَاتٌ عِنْدَ اللَّهِ»

فقال الذین اتبعوا رضوان الله هم الأئمه وهم والله یا عمار درجات للمؤمنین و بولایتهم ومعرفتهم إیانا یضاعف الله لهم أعمالهم ویرفع الله لهم الدرجات العلی وأما قوله یا عمار کمن باء بسخط من الله إلی قوله المصیرفهم والله الذین جحدوا حق علی بن أبی طالب علیهما السلام و حق و الأئمه منا أهل البیت فباءوا لذلک بسخط من الله(1).

امام صادق علیه السلام در ذیل آیه 162 سوره آل عمران به عمار فرمودند: این که قرآن می فرماید: «پس آیا کسی که[ به اطاعت و عبادت] از خشنودی خدا پیروی کرده، همانند کسی است که[ براثر گناه] به خشمی از سوی خدا سزاوار شده؟ و جایگاه او دوزخ است و آن بد بازگشت گاهی است. همه آنان را [چه مؤمن، چه کافر]نزد خدا درجات و منزلت هایی[ متفاوت] است» آنان که رضوان خداوند را دنبال می کنند علی بن ابی طالب علیهما السلام و ائمه هدی علیهم السلام هستند. والله ای عمار درجات مؤمنین به اندازه محبت و ولایتشان به ما سنجیده می شود و حسنات و اعمال آن ها را خداوند زیاد می کند ودرجات آن ها را بالا می برد. ای عمار، گفتار خداوند درباره کسانی است که حق علی علیه السلام وائمه هدی علیهم السلام را انکار کردند و حق آن ها را نشناختند، و برای همین جهت، مورد خشم و غضب خداوند متعال قرار گرفتند.

5- عن الجابر اذا دخل أهل الجنه الجنه قال الله تعالی تشتهون شیئا

ص: 117


1- کافی 430/1 ح 84؛ تفسیر عیاشی 250/1 ؛ بحار الانوار 171/66؛ اطیب البیان 415/3.

فازیدکم قالوا یاربنا ؤ خیرمما أعطیتنا قال رضوانی اکبر(1).

جناب جابرگوید: هنگامی که اهل بهشت داخل بهشت شوند خداوند متعال به آنان می فرماید: چیز دیگری می خواهید تا زیاد کنم؟ گویند: پروردگارا بهتر از نعمت های بهشتی چیست که به ما عطا کنی ؟ می فرماید: مقام رضا و خرسندی من والاتر است.

روایات

1- قال علی علیه السلام : ثلاث یبلغن بالعبد رضوان الله کثره الاستغفار وخفض الجانب و کثره الصدقه(2).

حضرت علی علیه السلام فرمودند: سه چیز است که بنده با آن می تواند خرسندی خداوند را که بزرگترین نعمت ها می باشد کسب کند؛زیادی استغفار، همجوار بودن با پروردگار و زیاد صدقه دادن.

2- قال لقمان علیه السلام لابنه : یا بنی ! من یرد رضوان الله یسخط نفسه کثیرا ومن لا یسخط نفسه لا یرضی(3).

لقمان به پسرش گفت: ای پسرم! کسی که رضوان و خرسندی خداوند را می خواهد، باید نفس خود را زیاد ناپسند بدارد و کسی که نفس خود را ناپسند ندارد به آن مقام رضوان نخواهد رسید و خداوند از او خرسند و راضی نیست. (یعنی خرسندی خداوند در مبارزه با نفس است)

3- قال علی علیه السلام: من أسخط بدنه أرضی ربه ومن لم یسخط بدنه عصی ربه(4).

2 حضرت علی علیه السلام فرمودند: کسی که بدن خود را در مسیر الهی رنج بدهد خداوند

ص: 118


1- تفسیر البرهان 461/2 به نقل از ربیع الابرار زمخشری .
2- بحارالانوار 81/75.
3- بحار الانوار 458/75.
4- خصال 14/1 ؛ بحار الانوار 312/67.

را از خودش خرسند نموده و کسی که بدن خود را برای به دست آوردن رضایت خداوند و در مسیر او رنج ندهد خداوند را عصیان کرده است.

4- قال زین العابدین علیه السلام : وان أرضاکم عند الله أسبغکم علی عیاله(1) .

امام زین العابدین علیه السلام فرمودند: به درستی که گرامی ترین شما در نزد خداوند کسی است که ریزان نعمت باشد بر عیالش. (یعنی در نفقه و خرجی و انفاق عیالش فراخی دهد البته اگر داشته باشد).

5- عن أمیرالمؤینین علیه السلام قال: إن الله تبارک وتعالی أخفی أربعه فی أربعه أخفی رضاه فی طاعته فلا تستصغرن شیئا من طاعته فربما وافق رضاه وأنت لا تعلم و أخفی سخطه فی معصیته فلا تستصغرن شیئا من معصیته فربما وافق سخطه وأنت لا تعلم و أخفی إجابته فی دعوته فلا تستصغر شیئا من دعائه فربما وافق إجابته وأنت لا تعلم و أخفی ولیه فی عباده فلا تستضغرن عبداً من عبید الله فربما یکون ولیه وأنت لا تعلم(2).

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: خدای تعالی چهار چیز را در چهار چیز مخفی ساخته است؛ رضای خود را در طاعتش نهان ساخته است و مبادا چیزی از طاعتش را کوچک شمارید که بسا آن طاعت موافق رضای او باشد و توندانی. و خشم خود را در معصیتش نهان ساخته است، و مبادا چیزی از معصیتش را کوچک شمارید که بسا آن معصیت موافق با خشم او باشد و تو ندانی. و اجابت خود را در دعایش نهان ساخته است و مبادا چیزی از دعایش را کوچک شمارید که بسا آن دعا موافق با اجابت او باشد و تو ندانی. و ولی خود را در میان بندگانش نهان ساخته است و مبادا که بنده ای از بندگانش را، کوچکشمارید که بسا آن بنده، ولی او باشد و تو ندانی.

ص: 119


1- کافی 69/8 ؛ بحارالانوار 136/75.
2- خصال 209/1ح 31؛ بحار الانوار 274/66و 363/90 .

6- و قال علیه السلام : رضی الله سبحانه مقرون بطاعته(1).

و نیز فرمودند: خشنودی خداوندمقرون با طاعتش است.

7- أن موسی علیه السلام قال: یا رب دلنی علی أمر فیه رضاک عنی أعمله ؟ فأوحی الله تعالی إلیه أن رضای فی کرهک و أنت ما تصبر علی ما تکره. قال: یا رب دلنی علیه؟ قال: فإن رضای فی رضاک بقضائی (2).

از حضرت موسی علیه السلام روایت شده که عرض کرد: پروردگارا مرا بر امری راهنمایی کن که رضای تو در آن باشد. خداوند به او وحی فرستاد، رضای من در چیزی است که توآن را مکروه می شمری و آن را دوست نداری و برآن صبر نمی کنی. عرض کرد: بار خدایا تو مرا بدان راهنمائی کن. خطاب شد: رضای من در راضی بودن توست به قضای من.

8- قال موسی علیه السلام: یا رب أخبرنی عن آیه رضاک عن عبدک ؟ فأوحی الله تعالی إلیه: إذا رأیتنی أهیی عبدی لطاعتی و أصرفه عن معصیتی فذلک آیه رضای(3).

جناب موسی علیه السلام عرض کرد: پروردگارا نشانه خرسندیت از بنده ات را، به من خبر بده ؟ پس خدا به جناب موسی علیه السلام وحی فرمود که: هنگامی که بنده من برای طاعتم مهیا و از نافرمانیم منصرف شد همان نشانه رضایت من است.

9- قال رسول الله صلی الله علیه واله: علامه رضا الله عن خلقه رخص أسعارهم وعدل سلطانهم و علامه غضب الله علی خلقه جور سلطانهم وغلاء أسعارهم(4).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: علامت رضایت خداوند از خلقش، ارزان بودن نرخ کالا و

ص: 120


1- غرر الحکم /422 فصل 36 ح 27؛ مستدرک الوسائل 259/11.
2- بحار الانوار 143/79 ؛ مستدرک الوسائل412/2 .
3- أعلام الدین /283؛ بحار الانوار 26/67؛ مستدرک الوسائل235/12.
4- کافی 26/5 ؛ تحف العقول /40؛ بحار الانوار 145/74و144.

متاعش و عدالت پادشاهانشان است و علامت غضب خداوند ظلم پادشاهان و گرانی نرخ هایشان باشد.

10- قال رسول الله صلی الله علیه واله : من طلب مرضاه الناس بما یسخط الله کان حامده من الناس ذاما و من آثر طاعه الله بغضب الناس کفاه الله عداوه کل عدو و حسد کل حاسد و بغی کل باغ و کان الله عزوجل له ناصرا و ظهیرا(1).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: کسی که رضایت مردم را بر خشم خداوند ترجیح دهد مردمی که او را ستایش می کنند مورد مذمت هستند ( یا آن ستایش گر روزی او را مذمت خواهد کرد) و کسی که طاعت خداوند را به خشم مردم ترجیح دهد خداوند او را از شر هردشمن و حسود و ستم کاری حفظ خواهد نمود و خداوند یار و پشتیبان او است.

11۔ قال الحسین علیه السلام : من طلب رضی الله بسخط الناس کفاه الله امور الناس و طلب رضی الناس بسخط الله وکله الله إلی الناس و السلام (2).

امام حسین علیه السلام در جواب نامه شخصی که از آن حضرت درخواست موعظه کرده بود فرمود: کسی که رضایت خداوند را به خشم مردم ترجیح دهد خداوند متعال امور او را از مردم کفایت فرماید و کسی که خشم خداوند را به رضایت مردم ترجیح دهد خداوند او را به مردم واگذارد.

12- قال رسول الله صلی الله علیه واله: رضا الله فی رضا الوالد وسخط الله فی سخط الوالد(3).

پیامبراکرم صلی الله علیه واله فرمودند: رضایت خداوند در رضایت پدر است و خشم خداوند در خشم پدر است.

ص: 121


1- کافی 372/2 ح 2؛ ارشاد القلوب 179/1 ؛ بحار الانوار 329/70و92/97.
2- امالی شیخ صدوق/ 201 ؛ بحار الانوار 126/75.
3- الترغیب والترهیب 221/3ح 3768.

چیزهایی که موجب غفران و رضوان خداوند می شود.

1- اطاعت ازخداوند

2- فقیر مسلمان را گرامی داشتن

3 - تسبیحات حضرت زهراء علیها السلام

4- خیر و منفعت رساندن به بندگان خدا

5- اهل گناه و معصیت را دشمن داشتن

6- در حرفه و پیشه درستکار و امین بودن

7- اصرار ورزیدن در طلب حاجت از خدا

8- صله رحم کردن

9- مسواک نمودن

10- بسیار به یاد مرگ بودن

11- حسن خلق

12- بسیار صلوات فرستادن

چیزهایی که موجب غفران و بخشش خداوند می شود.

1- احترام و اکرام میهمان

2- بعد از هر نماز این دعا را خواندن:

یا من لا یشعله سمع عن سمع یا من لا یغلطه السائلون یا من لا یبرمه إلحاح الملحین أذقنی برد عفوک وحلاوه رحمتمک.

3- رفتن به تشییع جنازه

4- جارو کردن مسجد

5- چراغ روشن کردن در مسجد

6- روزه مستحبی گرفتن

7- زیاد سجده کردن

ص: 122

8- سیر کردن گرسنه

9 - شب را به سحرآوردن با خستگی به خاطر کسب روزی

10- صلوات فرستادن بر محمد و آل محمد علیهم السلام

11- عیادت مریض

12- مصافحه و دست دادن با مؤمن

13- مریض شدن

14- تب کردن

15- گریه بر سیدالشهداء علیه السلام

16- صدقه دادن در شب

17- استغفار کردن

18- زیارت حضرت رضا علیه السلام

19- دائم سلام نمودن

20- احترام به والدین...

چیزهائی که موجب برکت می شود

1- آب باران

2- آب فرات

3- آب و آتش و گوسفند «برکت آتش شاید به خاطر طبخ و آشپزی در خانه است».

4- انگشتر عقیق به دست کردن

5- در اول غذا بسم الله و در آخرآن الحمدلله گفتن

6- با خدای خویش معامله و ادای عهد کردن

7- بریدن لباس در روز دوشنبه

8- تزویج زن سیاه چشم

9- تعظیم و اکرام استاد

ص: 123

10- جمع کردن ریزه های غذا که در کنار سفره افتاده است

11- خوردن غذا بعد از سرد شدن

12- خوردن نان جو

13- خوردن غذای حلال

14- خوردن سرکه

15- خلال کردن دندان ها بعد از غذا خوردن

16- خوردن عدس

17- خوردن زیتون و روغن آن

18- خوردن عسل یا انگبین تازه

19- خوردن شکر سلیمانی (یعنی نی شکر)

20- خوردن خربزه

21- خوردن خیار از انتهای آن

22- خوردن خرفه

23۔ سحری خوردن (یعنی در ماه مبارک رمضان قبل از طلوع فجر غذا خوردن)

24- خشنود کردن خداوند

25- خاک قبرامام حسین علیه السلام

26 - تلاوت قرآن در خانه

27 - دادن طعام در خانه

28- خوش کرداری در طول عمر

29- گرامی داشتن و محترم شمردن نان

30- ترید خوردن (نان را در آبگوشت خورد کردن)

31- مرغ قطا (نام مرغی است که در فارسی به آن سنگخوار گویند)

32 - قدر و منزلت خویشاوندی را نگه داشتن

33 - خفیف المؤنه بودن زن و آسان زائیدن او (زنی که توانایی مادی همسرش را در

ص: 124

نظر گرفته و کم هزینه باشد) قناعت گر باشد.

34 - ایمان و تقوی داشتن

35 - سکونت در کعبه

36 - سکونت در زمین کوفه

37 - توقف در مسجد کوفه

38 - سکونت در زمین کربلا

39 - سکونت در شهر قم

40 - سکونت در زمین

41 - تلاوت سوره بقره و آل عمران

42- تلاوت آیه الکرسی

43- تلاوت سوره یس

44- خواندن سوره اخلاص

45 - هنگام طلوع صبح بیدار بودن

46- خواندن سوره قدر

47- تجارت و داد و ستد حلال

48 - زیاد انفاق کردن و هنگام فروختن، ترازو را سنگین کشیدن

49- نام گذاری فرزند به نام های ابراهیم و اسحاق علیهما السلام

50- نام گذاری فرزندان به نام موسی بن عمران علیه السلام

51- نام گذاری فرزندان به نام عیسی بن مریم علیه السلام

52- نام گذاری فرزندان به نام فاطمه زهراء عیلها السلام

53- نام گذاری فرزندان به نام امام جواد علیه السلام

54- شیعه ائمه علیهم السلام بودن

55- روز جمعه

56- راستگویی

ص: 125

57- رفق و فتق (رسیدگی) امور مردم کردن

58- زیارت مؤمن و عیادت او

59- زیارت قبور ائمه علیهم السلام

60- زیارت قبر امام حسین علیه السلام

61- تلاوت سوره مؤمن

62- سلام کردن بر اهل خانه

63- شستن دست ها قبل و بعد از غذا خوردن

64- شیر مادر

65- شب پانزدهم ماه ذی القعده الحرام

66- صدقه دادن

67۔ غذایی که به اندازه کیل و پیمانه طبخ شود (اسراف نکردن در غذا).

68- غذا خوردن با جماعت

69- عیادت از بیمار

70- فروختن کالا و متاع خوب

71- قناعت کردن

72 - زیارت کردن قبر امام رضا علیه السلام در طوس

73 - داشتن گوسفند ماده (برای شیراو)

74- خوردن گوشت با شیر

75 - لیسیدن ظرف خالی شده از غذا

76- تأمین معیشت اهل علم و دانشمندان

77 - مکیدن انگشتان بعد از غذا خوردن

78 - مصرف سیاه دانه

79 - همنشینی با بزرگان و فضلاء

80- مشاوره با خردمندان و دانایان

ص: 126

81- مخالفت با زنان و مشورت نکردن با آن ها

82- مالی که زکوه آن داده شود

83- ماه مبارک رمضان

84- نماز شب خواندن

85- نفع رساندن مؤمن به مؤمن

86- نام گذاری فرزندان به نام حضرت محمد صلی الله علیه واله

88- نامیدن فرزندان خود به نام پیغمبران و فرزندان آن ها

89- وجود تنور در خانه

90 - وجود خروس در خانه

91- وجود گربه در خانه

92 - وجود زن مهربان و زاینده در خانه

93 - بسم الله گفتن هنگام داخل شدن در خانه (1).

ص: 127


1- تمام مدارک این احادیث در کتاب آداب دین اسلام تألیف همین مؤلف بطور کامل آورده شده است.

ادامه حدیث شریف کساء

اشاره

و أذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهیراً.

«(خداوندا) هر گونه پلیدی و ناپاکی را از ایشان دور کرده و ایشان را از همه آلودگی ها پاک گردان».

لغت اذهب: رفتن، گذشتن. ذهب ذهابا و ذهوبا و مذهبا رفت و گذشت، مرد(1).

ذهب در قرآن

این کلمه 56 مورد در قرآن آمده است

1)«اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی»---«سوره طه آیه 24»

2)«قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیَاهِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ ۖ ...»---«سوره طه آیه 97»

3)«...لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»---«سوره احزاب آیه 33»

4)«قَالَ کَلَّا ۖ فَاذْهَبَا بِآیَاتِنَا ۖ إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ»----«سوره شعراء آیه 15»

5)«اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی»---«سوره نازعات آیه 17»

لغت عنهم: هم ضمیر جمع مذکر. کلمه عن: به معنای از و از حروف جاره است که چندین معنا دارد.

به معنی مجاوزه مانند: رمیت السهم عن القوس نیزه را از کمان پرتاب کردم.

به معنی بدل آمده مانند: «واتقوا یوما لا تجزی نفس عن نفس شیئا»

«تقوی پیشه کنید و برحذر باشید از آن روزی که در پیش است و کسی را در آن روز اختیاری نیست که عهده دار امر دیگری گردد».

و به معنی بعد استعمال شده است مانند:«لترکبن طبقا عن طبق»

«هر آینه شما سوار می شوید طبقی را که واقعست بعد از طبقی یعنی حالتی بعد از حالتی» .

و به معنی علی آمده است مانند:

ص: 128


1- ذهب الأمر: کار منقضی شد و سرآمد. ذاهب وذهوب: رونده و درگذرنده . مذاهب جمع مذهب: محل وضو، روش و طریقه. اذهاب وذهوب و ذهبان جمع ذهب: طلا.

لاه ابن عمک لا أفضلت فی نسب*** عنی ولا أنت دیانی فتخزونی (1)

ای پسر عمو! به خدا قسم تودر نسب از من بهتر نیستی، و بر من حکومتی نداری که مرا خوار کنی. (یعنی برتری به دست خداوند است. به هر کس که از هر جهت لایق و شایسته باشد می دهد، و نام او را بالا می برد).

و به معنی اسم است که در این حال قبل از آن من جاره قرار می گیرد مانندجلست من عن یمینک نشستم از طرف راست تو.

لغت رجس: پلید: ناپاک، نجس، آلوده، چرکین، رجس: گناه، کاربد، وسوسه شیطان (2).

رجس در قرآن

این کلمه در قرآن ده مورد آمده است.

1)«...وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ ...»---«سوره مائده آیه 90»

2)«...کَذَلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ»---«سوره انعام آیه 125»

3)«...إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»---«سوره احزاب آیه 33»

لغت طهرهم: هم ضمیر است که ذکر شد.

طهر طهر: پاک شدن ، پاکی، پاک شدن زن از حیض. طهارت: پاک شدن ، پاکی. طهور: پاک و پاک کننده ، آنچه با آن چیزی را بشویند و پاک کنند(3).

ص: 129


1- بحار الانوار276/51.
2- رجس التعبیر رجسا: شتربانگ و فریاد زد. رجس رجسا: کار زشت کرد و پلید گردید. رجس و رجس و رجس: پلیدی. رجس: گناه ، کفر، هر کار پلید و زشت، کاری که موجب عذاب باشد، شک،عقوبت، خشم، لعنت.
3- طهر طهراً وطهورا و طهاره: پاک گردید. طهر الشیء بالماء: آن را با آب پاک کرد. اطهار جمع طهر: ایام پاکی زن از حیض و غیره . طاهراطهار جمع طهاری: جمع بر غیرقیاس، پاکی. امرأه طاهر وطاهره: زن پاک از نجاست و عیوب و نقص و بدین جهت یکی از اسماء حضرت فاطمه زهراء علیهما السلام است. طهور: طهارت کردن آنچه بدان طهارت کنند، پاک و پاک کننده .

طهردر قرآن

این کلمه در قرآن 31 مرتبه آمده است

1)«وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِکَهُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ ...»---«سوره آل عمران آیه 42»

2)«وَیُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِیُطَهِّرَکُمْ ...»---«سوره انفال آیه 11»

3)«...إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»---«سوره احزاب آیه 33»

شرح و توضیح

سؤال: علت اینکه رسول خدا صلی الله عیه واله اهل بیت برساء «و سایر معصومین بالتبع»را به این دعاء اختصاص داده است و فرموده: «وأذهب عنهم الرجس»و نفرموده: «عنی»، بلکه فرموده عنهم چیست ؟ با اینکه سابقا اشاره فرمود:

فاجعل صلواتک و برکاتک ورحمتک غفرانک رضوانک علی وعلیهم

جواب: علت این است که پیامبرصلی الله علیه واله خودش در رتبه اول از معصومین علیهم السلام قرار

گرفته و یا این احتمال است که، به خاطر اینکه عصمت سایر معصومین علیهم السلام برای بعضی از امت مورد شک و تردید واقع شده است ولی در عصمت پیامبر صلی الله علیه واله کسی شکی نکرده « مگر معاند و کافر» و عده ای از نابخردان و جاهلان بی معرفت و آن هایی که حق ائمه علیهم السلام را نشناختند و در واقع امر به خاطر لجاجت وعداوت و حسادت و پا روی فرمان خدا و رسولش نهادن و پیروی کردن از هوا و هوس وطواغیت زمان، منکر عصمت پیامبر خدا صلی الله علیه واله و ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین شدند.

روزی که شیطان، در جریان سقیفه بنی ساعده از پله منبر بالا رفت و اول کسی بود که به ابوبکردست داد، گفت: من دو روز خیلی خوشحال شدم؛ یکی روزی که آدم علیه السلام را از بهشت بیرون کردم و یکی هم امروز که با ابوبکر بیعت کردم، و در نتیجه مردم را از پیغمبرشان منحرف کردم و مردم به کسی چسبیدند که نه مورد رضایت خدا بود و نه مورد رضایت پیامبرصلی الله علیه واله وبه قول آن حدیث معروف من الطریقین (شیعه و سنی) مردم بعد از رسول الله صلی الله علیه واله مرتد شدند مگر سه نفر.

مولایمان حضرت هادی علیه السلام نیز در زیارت جامعه کبیره عصمت اهل بیت علیهم السلام را بیان

ص: 130

فرموده است آن جا که می فرماید:

السلام علیکم یا أهل بیت النبوه و موضع الرساله و مختلف الملائکه و مهبط الوحی ومعدن الرحمه و خزان العلم و منتهی الحلم...

سلام بر شما ای خاندان نبوت و موضع ودایع رسالت و محل نزول ملائک و هبوط انواروحی خدا و معدن رحمت حق. و گنج های علم و معرفت الهی و صاحبان منتهای مقام حلم و بردباری ...

.. ورضیکم خلفاء فی أرضه وحججا علی بریه وأنصاراً لدینه و حفظه لسره و خزنه لعلمه و مستودعاً لحکمته و تراجمه لوحیه و أرکانالتوحیده و شهداء علی خلقه و اعلاما لعباده و منارا فی بلاده و أدلاء علی صراطه ...

و شما را به خلافت الهیه در زمین پسندیده و حجت و یاوران دین حق و حافظان سر و گنج علم لدنی و محل ودایع حکمت و مفسران وحی و ارکان علم توحید خود مقرر فرمود و گواه خلق و نماینده خود برای بندگان و علامت روشن در بلاد عالم و راهنمایان صراط مستقیم خود گردانید...

این قسمت از جملات امام هادی علیه السلام که با بحث ما مرتبط است:

...عصمکم الله من الزلل و آمنکم من الفتن وطهرکم من الدنس و أذهب عنکم الرجس و طهرکم تطهیرا...

شما خانواده را معصوم از لغزش و ایمن از فتنه و پاک و منزه از هر خلق ناشایسته گردانید و از شما به کلی رجس و پلیدی را زائل فرمود و پاک و پاکیزه گردانید.

در دعای ندبه هم می خوانیم:

وجعلت له ولهم أول بیت وضع للناس للذی ببکه ممبارک و تمدی العالمیین فی آیات بینات مقام إبراهیم و م ځله گان آنا و قلت إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا...

ص: 131

و برای او و اهل بیتش آن خانه مکه را اول بیت و نخستین خانه برای عبادت بندگان مقرر فرمودی ... و درباره خاندان رسول فرمودی البته خدا از شما اهل بیت رسول هر رجس و ناپاکی را دور می سازد و کاملا پاک و مبرا می گرداند.

دنباله زیارت جامعه می خوانیم:

سعد من والأکم وهلک من عاداکم و خاب من جحدکم وضل من فارقکم و فاز من تمسک بکم و أمن من لجأ إلیکم و سلم من صدقکم وهدی من اعتصم بکم من اتبعکم فالجنه مأواه من خالفکم فالنار مثواه ومن جحدکم کافر ومن حاربکم مشرک و من رد علیکم فی أسفل درک من الجحیم ... أشهدکم أنی مومن بکم و بما آمنتم به کافر بعدوکم و بما کفرتم به مستبصربشأنکم و بضلاله من خالفکم موال لکم و لأولیائکم مبغض لأعدائکم و معاد لهم سلم لمن سالمکم وحرب لمن حاربکم...

هر که به ولایت شما گروید به سعادت رسید و آنکه با شما دشمنی کند، هلاک شود و هر که منکر شما است، نومید است و هر که از شما جدا است، گمراه است و هر که به شما تمسک جست، پیروزمند گردید و هر که به شما پناه آورد، ایمن گردید و هر که مقام شما را تصدیق کرد، سلامت یافت و هر که به دامان طاعت شما دست زد، هدایت یافت و هر که منکر شما گردید، کافر است و هر که با شما به جنگ برخاست، مشرک است و هر که رد حکم شما کرد، در پست ترین درکات جهنم است ... خدای متعال و شما را گواه می گیرم که من به ولایت الهیه شما و هر چه شما به آن ایمان دارید، ایمان دارم و به دشمنان شما و به هر چه شما کافر و منکر آن هستید، من هم کافر و منکر هستم و من به جلالت شأن شما و به گمراهی مخالفان شما بصیر و معتقدم. شما و دوستداران شما را دوست دارم و دشمنان شما را دشمن داشته و با آنها عداوت میکنم. هر که تسلیم امر شما است با او تسلیم و با هر کس که با شما بجنگد جنگ خواهم کرد.

ص: 132

حال شاک و جاهل و معاند و کافر جواب این مطالب را چه بگوید و حال آنکه جوابی ندارد جز تسلیم و اطاعت و یا سرافکنده در قعر جهنم.

پس از این باید گفته شود که کسی که در عصمت حضرات معصومین علیهم السلام شک داشته باشد و از ایشان به خصوص حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام اطاعت نکند و در امامت ایشان شک داشته باشد، کافر است چنانچه در روایتی که در منقبت امیرالمؤمنین علیه السلام آوردیم این مطالب بیان شد.

معنی رجس و عصمت

رجس(1) عبارت است از: قذاره ووساخه.

قذاره چند نوع است: معنوی یا مادی، شرعی یا عرفی. وساخه نیز در نفس دو نوع است: اول وساخه حرام که برطرف کردن آن واجب است مانند: وساخه شرک و دوم وساخه مکروه که افضل است آن را برطرف کند. مانند: جبن و ترس و غیره.

لام در الرجس لام جنسیت است. پس دعا کردن رسول خدا صلی الله علیه واله برای اصحاب کساء و دیگر معصومین علیهم السلام از بین بردن کل انواع رجس و پلیدی از آنان است چه رجس ظاهری و باطنی، چه مادی و معنوی، چه روحی و جسمی، چه حرام و مکروه .

این مطلب دلالت برما فوق عصمت دارد

زیرا عصمت عبارت است از اعتصام (برحذر بودن) از گناه، سهو، خطا، نسیان، جهل و شبیه آن. بنابراین دور بودن از رجس اطلاق بر فوق عصمت می کند و این حتی شامل ترک اولی نیز می شود. گرچه نوشته اند برخی از انبیاء ترک اولی انجام داده اند، اما نظر ما این است که حتی ترک اولی هم انجام نمی دهند بلکه منزه از ترک اولی هستند. و آنچه که گاهی از آنان سر می زد از باب مقتضیات مخفیه بوده.

مثلا در گفتار خداوند سبحان که فرموده:

ص: 133


1- در معنای رجس از کلمات قدیمی و ثقیل استفاده شده، اما اگر با دقت زیاد خوانده شود بسیار شیرین خواهد بود و ان شاء الله معرفتمان را نسبت به ائمه طاهرینمان علیهم السلام بیشتر خواهد کرد.

«...وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی»(1)

«و آدم نافرمانی خدا را کرد و گمراه شد»(2).

منظور معنای مجازی است و گاهی منظور اوامر امتحانیه و یا منظور صوری است و گاهی هم مراد مقتضیات مخفیه است. لذا حقیقی نیست، چون انبیاء گناه نمی کنند. پس این عصیان نیست به این بیانی که گفته شد؛ نه به معنای لغوی و نه به معنای ترک اولی. و اصلا مقدر خداوند بوده که این عمل را انجام دهد (از آن گندم بخورد) تا به سوی زمین بیاید و حکمت خداوند از دار تکلیف و بندگی و امتحان بندگان و زاد و ولد و... پیاده شود چون آدم علیه السلام از زمین خلق شده. در این باره روایتی از امام رضا علیه السلام است که می فرمایند:

فان الله عزوجل خلق آدم حجه فی أرضه وخلیفه فی بلاده لم یخلقه للجنه(3).

امام رضا علیه السلام فرمودند: خداوند عزوجل آدم را خلق کرد تا در روی زمین حجت و خلیفه او بر بندگانش باشد و او را برای بهشت خلق نکرده بود. (علت خلقتش برای حجت بودن و خلیفه بودن اوست ، بهشت که یک وسیله است نه هدف).

همچنان که خداوند می فرماید:

«وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً ۖ »(4)

ص: 134


1- سوره طه آیه 121.
2- بحث آن خواهد آمد.
3- مجمع البحرین ماده عصا.
4- سوره بقره آیه 30.

طهاره و تطهیر

وطهرهم تطهیرا از باب تأکید است و معنای جدیدی می دهد و آن ارتفاع مقام معصومین علیهم السلام به انتهای مراتب طهارت است، زیرا اگر رسول خدا صلی الله علیه واله اکتفاء می کرد به گفتارش که فرمود: «و اذهب عنهم الرجس» توهم این بود که اکتفاء به ذهاب الرجس فقط کرده بدون ارتفاع اسامی مراتب طهارت.

پس به این بیان فرمایش آن حضرت که فرمود: «تطهیرا»نیز مفید آن معنا هم می باشد پس در آنجا اذهاب رجس است و این جا تطهیر در عالی ترین درجات آن و این جا تطهیراً اقصی نهایت درجات طهارت است اگر چه ممکن است که تطهیر برای تأکید مطلب در اینجا باشد.

باید توجه داشت که اهل بیت علیهم السلام طاهرو پاک خلق شده اند و منظور این مطلب، این نیست که طلب رفع رجس باشد، بلکه مقصود دفع رجس است. یعنی از اول رجسی نبوده که حال بخواهد بیرون ببرد. زیرا در وجود مبارک معصومین علیهم السلام رجس و پلیدی راه نداشته تا پیامبرصلی الله علیه واله از بین رفتن او را طلب کند و این نکته دقیقی است. چون اهل بیت معصوم پیامبر صلی الله علیه واله از اول پاک و پاکیزه و بدون آلایش به دنیا آمده اند و منظور از کلمه تطهیرا این است که طاهر و پاک و مطهر خلق شده اند و گاهی هم منظور از تطهیر، استمرار است کما اینکه حضرت علی علیه السلام نسبت به قول و گفتار خداوند که فرموده:

«اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ»(1)

می فرماید: به معنی طلب استمرار هدایت است زیرا ممکن الوجود در هر لحظه ای بعد از لحظه ای معرض طرفین است. (یعنی انسان غیرمعصوم به واسطه اعمالی که انجام میدهد گاهی مقام خود را بالا می برد و گاهی پایین می آورد )و همان طور که مایل است به طرف بالا حرکت کند همان طور هم مایل است به واسطه خذلان خود به طرف پایین حرکت کند.

ص: 135


1- سوره فاتحه آیه 6.

پس انسان در هر لحظه ای نیاز به هدایت از جانب خداوند دارد و مطلب در بعضی موارد ابتدایی و در بعضی موارد استمراری است چه به طرف طهارت و پاکی برود، چه به طرف نجاست. جمله اولی که مراتب اعلی و ارفع و استمراری باشد در معصومین علیهم السلام است و مؤمنین و جمله دوم که انزل و میل به طرف نجاست باشد در کفار و منافقین و فساق است.

مانند صورت های ذهنیه است نسبت به ما. پس در هر لحظه انسان نیاز به عنایت و افاضه از جانب خداوند متعال دارد و گرنه منهدم و مضمحل خواهد شد. یعنی نسبت کون و بودن نسبت به خداوند ذاتی و ابدی است ولی نسبت به همه مخلوقات عنایت و افاضه است، که اگر یک لحظه لطف و عنایت پروردگار قطع شود همه موجودات من جمله انسان نابود خواهد شد، چون بقاء موجودات و انسان حدوثی است. (یعنی به وجود آمده از نیستی) نه ذاتی.

به هرحال انسان متعبد و مؤمن باید معتقد باشد، که اهل بیت پیامبرصلی الله علیه واله به جمیع فضائل و کمالات و اعلی مراتب طهارت متصفند و الا در اعتقاد او خدشه است.

ص: 136

آیه تطهیر

قال الله تبارک و تعالی فی محکم کتابه و مبرم خطابه: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»(1)

«این است و جز این نیست که خداوند اراده کرده است پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد».

به اتفاق جمیع فریقین به جز عده ای از مخالفین و معاندین منظور از اهل بیت در اینجا آل پیغمبر علیهم السلام می باشند. البیت: الف و لام تعریف در آن، الف و لام عهد است یعنی: اهل بیت النبوه و الرساله. یعنی ای اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه واله اراده خداوند سبحان تعلق گرفته به اینکه خطیئات و سیئات و آثام را از کبیر وصغیر، از شما دور بدارد(2).

تحقیق در مفردات آیه شریفه

لغت انما: گفته اند این کلمه برای انحصار است مرحوم شیخ طائفه شیعه «شیخ طوسی» فرموده است: لفظ «انما»مانند «لیس»به کار می رود و این را در گذشته از لغویان مانند زجاج و دیگران نقل کردیم و خلاصه کلام آن می شود که: خداوند اراده نکرده است بردن هر گونه پلیدی را در این حد از کسی مگر از اهل بیت علیهم السلام و این دلالت دارد که بردن پلیدی ها درباره آنان صورت گرفته است و این بر عصمت آنان دلالت می کند(3).

ص: 137


1- سوره احزاب آیه 33.
2- اراده حق تعالی بر دو صورت است: ارادهدر تشریعیات و اراده در تکوینیات. اما تشریعیات مثل اراده خداوند در نماز و روزه و سایر طاعات و عبادات از بندگان و گاهی در این اراده تخلف می شود زیرا متعلق این اراده فعل بنده است چرا که اگر به مجرد اراده پروردگار، فعل بنده تحقق پیدا کند جبر لازم آید و اما در تکوینیات پس متعلق اراده، فعل خداوند است. و ارادته فعله.«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»[سوره یس آیه 82] و مخفی نماند که اراده تطهیر در این آیه از قبیل دوم است.
3- تفسیر تبیان 340/4 ؛ البته ما قائلیم که از اول رجس و پلیدی نبود تا خداوند بخواهد آن را رفع کند. بلکه از اول منزه و مقدس بودند و تعبیر شیخ درست نیست زیرا از قول ایشان این چنین استنباط می شود که پلیدی بوده و رفع شده است که این حرف از ریشه غلط است.

لغت برید: اراده مصدر باب افعال است از اراد یرید و ثلاثی مجرد آن راد یرود است. راغب در مفردات القرآن گوید: «اراده از راد، یرود گرفته شده و به معنای کوشش و پویش در جستجوی چیزی است. اراده در اصل نیرویی است مرکب از خواسته و نیاز و آرزو و آن نامی است برای گرایش نفس به چیزی، همراه با حکم درباره آن که باید انجام بگیرد یا انجام نگیرد. سپس گاهی فقط در معنای مبدأ، یعنی گرایش نفس به چیزی به کار می رود و گاه در منتهی، یعنی حکم درباره انجام گرفتن یا نگرفتن آن. و هرگاه اراده درباره خدا به کار رود منظور معنای دوم است یعنی منتهی است نه مبدأ زیرا خداوند از صفت گرایش داشتن به چیزی منزه و برتر است»

مرحوم شیخ طوسی می فرماید: اراده خداوند برای از میان بردن پلیدی ها از اهل بیت علیهم السلام از دو حال بیرون نیست، یا منظور آن است که از آنان خواسته، خدا را اطاعت کنند و از گناهان بپرهیزند یا مراد آن است که پلیدی ها را از آنان برده است بدین گونه که عنایت خاصی به آنان نموده و بدین وسیله از زشتی ها امتناع می ورزند. روا نیست که معنای اول مراد باشد زیرا این اراده را با همه مکلفان داشته و اختصاصی به اهل بیت علیهم السلام ندارد، در حالی که خلافی در این نیست که خداوند با این آیه، اهل بیت علیهم السلام را به چیزی مخصوص داشته که دیگران را با آنان شریک نساخته است. پس چگونه می توان آن را بر معنایی حمل کرد که بین جمیع مردم عمومیت دارد و آیه را از این که در آن فضیلت و مزیتی بر دیگران نهفته است بیرون می برد(1).

مرحوم طباطبایی در المیزان خود گوید: معنای آن این است که خدای سبحان اراده مداوم و مستمر یافته که شما اهل بیت را به موهبت عصمتمخصوص بدارد بدان گونه که اعتقاد باطل و اثر زشت را از شما خاندان بزداید(2).

ص: 138


1- تفسیر تبیان 356/8 .
2- تفسیر المیزان 331/16.

لغت لیذهب: اذهاب به دو معنا به کار می رود:

اول: برطرف ساختن چیزی از محل خود پس از ثبوتش در آنجا چنانچه شخص فقیه گوید: «آب نجاست را از بین می برد»یا «توبه وانابه گناهان را از بین می برد».

دوم: دور ساختن چیزی از محلی پیش از آنکه بدانجا برسد. گرچه ممکن است که آن چیز در آنجا وارد شود چنانکه به دوست خود گویی: «دوستی و شوق وصول به تو، سختی راه را از من می برد»یا«خداوند بدی و بلا را از تو ببرد»یا به چاه کن می گویی: «دهان چاه را تنگ نساز»و نحویان گویند: «مبتدا را از عوامل لفظی مجرد ساز»یا: «مصیبت فلان کس خواب را از چشمم ربود».

معنای این جملات این است که: دوستی تو مانع از وارد شدن سختی برمن شد و خداوند مانع از ورود بدی و بلا بر تو شود و چاه کن از آغاز دهان چاه را گشاد گیرد و تنگ نسازد و مبتدا از اول مجرد از عوامل لفظی آید. همه این مثال ها خلاف مثال های اول بود یعنی بردن یک چیز پیش از وارد شدن آن هاست. زیرا آب نجاست را پس از وارد شدن بر محل از بین می برد و توبه و انابه، گناه را پس از انجام دادن و ورودش برنفس می زداید.

لغت رجس: راغب در مفردات گوید:

«رجس چیزناپاک و نجس است و بر چهار وجه آمده است:

1) منفور طبع .

2) منفور عقل مانند کافر؛ از آن رو که شرک از نظر عقل زشت ترین چیزهاست.

3) منفور شرع مانند شراب، قمار.

4) یا منفور همه جهات مانند مردار. زیرا مردار از نظر طبع و عقل و شرع منفوراست».

ابن منظور در لسان العرب رجس را به این معانی آورده است: هر کار منفور، چیز نجس، گناه، اضطراب و لرزه و وسوسه شیطان، شک و کفر.

مرحوم طباطبائی می گوید: رجس صفتی است از رجاست و قذارت (پلیدی) و

ص: 139

حالت و چگونگی در چیزی است که موجب پرهیز و نفرت از آن می شود.این حالت گاه در ظاهر آن چیز است مانند رجاست خوک و گاه به حسب باطن آن است و آن رجاست و قذارت معنوی است مانند شرک و کفرو هر چه باشد رجس یک ادراک نفسانی و اثری ادراکی و شعوری است که از تعلق قلب به اعتقاد باطل یا عمل زشت بر می خیزد.

رجسی که در این آیه است و با الف و لام، معرفه شده است گرچه ذاتا افاده عموم نمی کند زیرا در سیاق اثبات به کار رفته (نه سیاق نفی) اما از آن روافاده عموم می کند که مفعول اذهاب قرار گرفته است. زیرا اذهاب در معنای سلب و نفی رجس است و سلب مطلق آن مصداق نمی یابد مگر به انتفاء هر فردی از رجس بویژه که در این آیه به ضمیمه ویطهرکم تطهیراً آمده است. زیرا معلوم است که تطهیر به بردن بخشی از پلیدی ها حاصل نمی شود. بنابراین آیه کریمه دلالت دارد برپاکی اهل بیت علیهم السلام از هر رجسی که عنوان رجس برآن صدق کند و بتوان آن را رجس نامید خواه گناه باشد یا غیرگناه بلکه هر گونه پیروی از هوای نفس گرچه در مباح باشد رجس نامیده می شود و اهل بیت علیهم السلام از آن مبرا هستند.

لغت اهل البیت: راغب اصفهانی در مفردات خود گوید: اهل مرد کسانی هستند که در نسب یا دین و مانند آن مثل حرفه و خانه و شهر، با او گرد آیند. پس اهل مرد در اصل کسانی هستند که در یک خانه با او جمع شوند. آن گاه در معنای مجازی به کار رفته و به کسانی که در نسب با وی یکی باشند گفته شده است و «اهل بیت»هرگاه به طور مطلق گفته شود درباره خاندان پیامبر صلی الله علیه واله معروف است به دلیل آیه تطهیر.

و نیز در ماده «بیت»گوید:

«اصل بیت جایی است که انسان هنگام شب در آن مأوی می گزیند»چنانکه «بات»درباره ماندن در شب و «ظل»درباره ماندن در روز به کار می رود. سپس کلمه بیت درباره مسکن گفته می شود بدون در نظر گرفتن آنکه شب در آنجا باشد... و تعبیر اهل البیت درباره خاندان پیامبرصلی الله علیه واله متعارف شده است.

ص: 140

ابن منظور در لسان العرب گوید: «بیت شعر، از بیت به معنای خیمه گرفته شده است. زیرا بیت شعر، کلام را پیوسته می سازد چنانکه بیت ، اهل خود را».

مرحوم طباطبایی می گوید: با توجه به بیانات گذشته معلوم می شود که لفظ اهل بیت»درعرف قرآن، برای آن پنج نفر اسم خاصی است، یعنی پیامبر، امیرالمؤمنین، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسین علیهم السلام و به غیر آنان اطلاق نمی گردد؛ گرچه از خویشان نزدیک آن حضرت باشند هر چند به حسب عرف عام برخویشان آن حضرت اطلاق گردد(1).

قوی ترین دلیل برآنکه مراد از اهل بیت، خمسه طیبه و سایر امامان معصوم علیهم السلام هستند عملی است که رسول خدا صلی الله علیه واله پس از نزول آیه :

«وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاهِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا»(2)

«اهل بیت خود را به نماز امرکن و خود نیز بر نماز و ذکر حق صبور باش».

انجام می داد؛ زیرا آن حضرت پس از نزول این آیه بر خانه امیرمؤمنان و فاطمه علیها السلام می گذشت و می فرمود: نماز، خدا شما را رحمت کند:

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»(3)

این آیه دهان مخالفانی را که می گویند آیه مربوط به زنان پیغمبر صلی الله علیه واله است و منظور از آل، زنان اوست؛ می بندد و می شکند و اگر چشم بصیرت داشته باشند (که ندارند)، و مقید به دین و مکتب حقه باشند (که نیستند)، و نص و دستورات قرآن و پیامبر صلی الله علیه واله را نادیده نگیرند (که می گیرند)، و لجاجت به خرج ندهند (که میدهند)، و معاند هم نباشند (که هستند) باید قبول کنند (که نمی کنند)، و رهرو اهل بیت علیهم السلام شوند (که نمیشوند).

پس اما که معمولا برای حصر است دلیل بر این است که این موهبت، ویژه

ص: 141


1- تفسیر المیزان 331/16 .
2- سوره طه آیه 132.
3- سوره احزاب آیه 33.

خاندان پیامبرصلی الله علیه واله است و یک توجه است برای مخالفین که اعتراض کرده اند، چرا ضمیر مذکر به اتما برگشته با اینکه سخن خدا با زنان پیامبرصلی الله علیه واله بود؟

همچنان که در اهل بیت گفته شد، بالاتفاق همه علمای اسلام و مفسرین گفته اند که، اشاره به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه واله دارد و این چیزی است که از ظاهرخود آیه نیز فهمیده می شود چرا که «بیت»گرچه به صورت مطلق در اینجا ذکر شده اما به قرینه آیات قبل و بعد منظور از آن، خانه پیامبرصلی الله علیه واله است. اما اینکه مقصود از اهل بیت پیامبرصلی الله علیه واله در اینجا چه اشخاصی می باشد، در میان مفسران گفتگو است. (البته میان علمای عامه و مفسرینشان والا در میان علما و مفسرین خاصه و شیعه اختلافی نیست که مقصود همان پنج تن اصحاب کساء است و این مسئله اجماعی است )و سایر معصومین علیهم السلام هم که قهرا در آن داخلند و هیچ شک و تردیدی در آن نیست.

بعضی آن را زنان پیامبر صلی الله علیه واله در نظر گرفته اند و قائلند که مخصوص زنان آن حضرت است و آیات قبل و بعد را که درباره ازواج رسول خدا صلی الله علیه واله سخن می گوید، قرینه این معنی شمرده اند همانند زمخشری که در کشاف گفته است:

وفی هذا دلیل بین علی ان نساء النبی صلی الله علیه واله من أهل بیته(1).

اما فخر رازی در تفسیرش چنین گوید:

ثم ان الله تعالی ترک خطاب المونثات و خاطب بخطاب المذکرین یقوله: لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیراً. لیدخل فیه نساء اهل بیته و رجالهم واختلف الاقوال فی اهل البیت و الاولی ان یقال هم اولاده و ازواجه و الحسن و الحسین منهم و علی منهم لانه کان من أهل بیته معاشرته بنت النبی و ملازمته للنبی(2).

ص: 142


1- کشاف 538/3 .
2- تفسیر کبیر168/25.

ولی با یک توجه، سبک مطلب عوض می شود و این عقیده مخالف نفی می گردد. چرا که ضمیرهایی که در آیات قبل و بعد آمده عموما به صورت ضمیر جمع مؤنث است در حالی که ضمائر این قسمت از آیه: إنما یرید الله همه به صورت جمع مذکر است و این نشان می دهد معنی دیگری در نظر بوده است.

لذا بعضی دیگر از مفسران از این مرحله گام را فراترنهاده و آیه را شامل همه خاندان پیامبر صلی الله علیه واله اعم از مردان و همسران آن حضرت دانسته اند که کاملا غلط و اشتباه است.

و از سوی دیگر روایات بسیاری که در منابع اهل عامه و خاصه وارد شده، معنی دوم یعنی شمول (همه) خاندان پیامبرصلی الله علیه واله را نیز نفی می کند و تعجب است این عده قلیل چطور با این همه روایات در کتب خودشان، از حق عدول کرده اند و روی دنده لجاجت افتاده اند و تفسیر به رأی نموده اند.

لذا روایات عموما می گوید: مخاطب در آیه، منحصراً پنج نفرند؛ پیامبر و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام . با وجود این نصوص فراوان که قرینه روشنی بر تفسیر مفهوم آیه است، تنها تفسیر قابل قبول برای آیه همان معنی سوم یعنی اختصاص به خمسه طیبه است. .

و تنها سؤالی که در اینجا باقی می ماند این است که چگونه در لابلای بحث از وظایف زنان پیامبر صلی الله علیه واله، مطلبی گفته شده است که شامل زنان پیامبر نمی شود؟ تمام اشکالات همین است که این را هم پاسخ داده اند و آن اینکه مفسران بزرگ از قبیل مرحوم طبرسی در مجمع البیان می فرماید: این اولین مرتبه نیست که در آیات قرآن به آیاتی برخورد می کنیم که در کنار هم قرار دارند ولیکن از موضوعات مختلفی سخن می گویند. قرآن پر است از این گونه بحث ها، همچنین در کلام و قصه های عرب و اشعار آنان نیز نمونه های فراوانی برای این موضوع موجود است.

خلاصه که این اشکال، خیلی مضحک است چرا که ما می بینیم در بسیاری از مطالب و گفتگوها و محاورات عرب و عجم مخاطب از کلام اول خود برمی گردد و عنوان خطاب را عوض می کند و مطلب جدیدی را عنوان می کند.

ص: 143

مرحوم طباطبائی در المیزان خود پاسخ دیگری بر آن افزوده که خلاصه اش این است: ما هیچ دلیلی در دست نداریم که جمله انما یرید الله همراه این آیات نازل شده باشد، بلکه از روایات به خوبی استفاده می شود که این قسمت جداگانه نازل گردیده اما به هنگام جمع آوری آیات قرآن در عصرپیامبرصلی الله علیه واله یا بعد از آن در کنار این آیات قرار داده شده است.

پاسخ سومی که می توان به این سؤال داد این است که قرآن می خواهد به همسران رسول خود بفرماید: شما در میان خاندان و خانواده ای قرار دارید که گروهی از آنان معصومند. کسی که در زیر سایه درخت عصمت و در کانون معصومان قرار گرفته، سزاوار است که بیش از دیگران مراقب خود باشد و فراموش نکند که انتساب او به خانواده ای که پنج معصوم پاک در آن است مسئولیت های سنگینی برای او ایجاد می کند و خدا و خلق انتظار فراوانی از او دارد.

همان طور که در گذشته به این مطلب اشاره کردیم منظور از اراده الهی در این آیه، دستورات و احکام خداوند در مورد حلال و حرام نیست چرا که این دستورات شامل همگان می شود و اختصاص به اهل بیت علیهم ندارد. و با مفهوم جمله انما یرید الله سازگار نیست. پس این اراده مستمر اشاره به یک نوع امداد الهی است که اهل بیت علیهم السلام را بر عصمت و ادامه آن یاری می دهد و در عین حال منافات با اختیار ندارد(1).

ص: 144


1- معصومین علیهم السلام دارای یک نوع شایستگی اکتسابی از طریق اعمال خویشند و یک نوع لیاقت ذاتی و موهبتی از سوی پروردگار دارند تا بتوانند الگو و اسوه مردم بوده باشند، و به عبارت دیگر معصومین علیهم السلام به خاطر تأییدات الهی و پیمان پاک خویش، چنانند که در عین داشتن قدرت و اختیار بر گناه کردن، سراغ گناه نمی روند. درست همان گونه که هیچ فرد عاقلی حاضر نیست قطعه آتشی را بردارد و به دهان خویش بگذارد با این که نه اجباری در این کار است و نه اکراهی. این حالتی است که از درون وجود خود انسان، بر اثر آگاهی ها و مبادی فطری و طبیعی می جوشد بی آنکه جبری در کار باشد.

در حقیقت مفهوم آیه همان چیزی است که در زیارت جامعه آمده است:

عصمکم الله من الزلل و آمنکم من الفتن وطهرکم من الدنس و أذهب عنکم الرجس وطهرکم تطهیرا.

«و شما خانواده را معصوم از لغزش و ایمن از فتنه و پاک و منزه از هر خلق ناشایسته گردانید و از شما به کلی رجس و ناپاکی را زائل فرمود و شما را پاک و پاکیزه گردانید» .

با این بیان در دلالت آیه تطهیر بر مقام عصمت اهل بیت پیامبراکرم علیهم السلام تردیدی نیست و اگر کسی تردیدی کند باید یرجع إلی أمه.

اقوال مفسرین در رابطه با آیه تطهیر

1- وقد اتفقت الأمه بأجمعها علی ان المراد باهل البیت فی الآیه اهل بیت نبینا صلی الله علیه واله ثم اختلقوا فقال عکرمه اراد ازواج النبی لأن اول الآیه متوجه الیهن و قال ابوسعید الخدری و انس بن مالک و واثله بن الأسقع وعائشه وأم سلمه ان الآیه مختصمه برسول الله صلی الله علیه واله وعلی وفاطمه والحسن والحسین علیهم السلام(1) .

2- قول کشاف و رازی که گذشت .

3- ابوحمزه محمد بن جریر طبری (متوفی 310) در تفسیر خود به نام جامع البیان جلد5 صفحه 22، پانزده حدیث باسندهای گوناگون آورده است. وی گوید: اهل تأویل در اینکه منظور از «اهل بیت»در این آیه کیستند اختلاف دارند. برخی گویند: منظور از آن رسول خدا صلی الله علیه واله و علی و فاطمه و حسن و حسین است و این مطلب را از راویان زیر آورده اند:

1) ابوسعید خدری از رسول خدا صلی الله علیه واله که فرمود: این آیه درباره پنج نفر نازل شده است: من و علی و حسن و حسین و فاطمه انما یرید الله ...

2) انس گوید: مدت 6 ماه هرگاه پیامبرصلی الله علیه واله برای نماز بیرون می آمد از خانه

ص: 145


1- مجمع البیان 356/4

فاطمه علیها السلام می گذشت و می فرمود: نماز! ای (صاحب) بیت إنما یرید الله ...

3) شهر بن حوشب از ام سلمه نقل کرده که گفت: پیامبر صلی الله علیه واله و علی و فاطمه و حسن و حسین نزد من بودند. برای آنان حلوایی درست کردم و همگی خوردند و خوابیدند و پیامبرصلی الله علیه واله عبایا قطیفه ای بر روی آنان کشید و گفت: خدایا اینان اهل بیت من هستند هر گونه پلیدی را از آنان ببر و به تمام معنا پاکشان ساز.

4) ابوالحمراء گوید: در زمان پیامبر صلی الله علیه واله هفت ماه، به مدینه سر می زدم و در این مدت دیدم که پیامبرصلی الله علیه واله هنگام سپیده صبح به در خانه علی و فاطمه می آمد و می فرمود: نماز؛ نماز انما یرید الله ...

5) یونس بن اسحاق با سند خود از پیامبر صلی الله علیه واله مانند همین را نقل کرده است.

6) ابوعمارگوید: من نزد واثله بن اسقع نشسته بودم که عده ای از علی علیه السلام یاد کردند و به او ناسزا گفتند. چون برخاستند اسقع به من گفت: بنشین تا تو را از این مردی که این ها ناسزایش گفتند خبر دهم. من نزد رسول خدا صلی الله علیه واله بودم که علی و فاطمه و حسن و حسین آمدند پیامبر صلی الله علیه واله عبایی بر روی آنان افکند و گفت:

«خداوندا! اینان اهل بیت من هستند خداوندا هرگونه پلیدی را از آنان ببر و به تمام معنا پاکشان ساز».

7) ابوسعید خدری از ام سلمه نقل کرده است: چون این آیه نازل شد رسول خدا صلی الله علیه واله علی و فاطمه و حسن و حسین را فراخواند و عبای خیبری را بر روی آنان افکند و گفت: خداوندا اینان اهل بیت من هستند. خداوندا هر گونه پلیدی را از آنان ببر و به تمام معنا پاکشان ساز. ام سلمه گفت: آیا من از ایشان نیستم؟ فرمود: تو به راه خیر هستی.

8) عطیه از ابوسعید از ام سلمه همسر پیامبر صلی الله علیه واله روایت کرده است: این آیه در خانه او نازل شده است. وی گوید: من بردر خانه نشسته بودم و گفتم: ای رسول خدا! آیا من از اهل بیت نیستم؟ فرمود: توبه راه خیرهستی. تو از همسران من هستی و در خانه،

ص: 146

رسول خدا صلی الله علیه واله و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم و السلام بودند.

9) ابو دیلم گوید: امام سجاد علیه السلام به یکی از شامیان فرمود: آیا این آیه را در سوره احزاب آیه 56 نخوانده اید: إنما یرید الله ... گفت: مگر شما آن هایید؟ فرمود: آری.

10) جلال الدین سیوطی در تفسیر الدر المنثور (198/5 ) بیست روایت از طرق گوناگون آورده است که منظور از اهل بیت همان پنج نفرند. وی گوید: طبرانی از ام سلمه روایت کرده است که رسول خدا صلی الله علیه واله به فاطمه علیها السلام فرمود: شوهر و دو فرزندت را نزد من بیاور، فاطمه آنان را آورد. رسول خدا صلی الله علیه واله عبای فدکی را بر روی آنان افکند و دست خود را بر آنان گذارد و گفت:

«خداوندا! اینان اهل محمدند و در لفظ دیگری فرمود: آل محمدند. پس صلوات و برکات خود را بر آل محمد علیهم السلام قرار ده چنانکه بر آل ابراهیم قرار دادی که تو ستوده و با عظمتی».

من عبا را کنار زدم تا با آنان زیر عبا روم. پیامبرصلی الله علیه واله آن را از دست من کشید و فرمود: توبه راه خیر هستی.

این حدیث را نیز احمد حنبل در مسند خود جلد6 صفحه 323 آورده است و حافظ کبیر ابوالقاسم حسکانی حنفی نیشابوری که از دانشمندان قرن پنجم است در کتاب خود شواهد التنزیل لقواعد التفضیل جلد2 صفحه 10-92 بیش از دویست طریق آورده است که این آیه درباره این پنج نفر نازل شده است.

مرحوم سید شرف الدین موسوی عاملی لبنانی در کتاب خود (1)می فرماید: ای کسانی که از مقام رسول خدا صلی الله علیه واله آگاهید و به پایه حکمت و عصمت او آشناییدو قدر کارها و گفتارهای او را به خوبی می شناسید آیا برای قرار دادن انحصاری آنان در زیرعبا توسط آن حضرت هنگام تبلیغ این آیه از سوی خداوند دلیلی جزاین نهفته است که می خواهد مبالغه بی حد در توضیح این آیه که ویژه آن هاست و مایه امتیاز آنان از سایر

ص: 147


1- الکلمه الغرا /12.

جهانیان است داشته باشد؟ و آیا چیز دیگری می فهمید؟ و آیا برای کشیدن عبا از دست ام سلمه و منع او از آمدن در زیر عبا با آن جلالت قدر و عظمت شأن دلیلی جز آنچه گفتیم می دانید؟

پس به کجا می روید؟ و شما را به کجا می گردانند؟ این گفتار فرستاده ای گرامی و نیرومند است که نزد پروردگار صاحب عرش از مقام ارجمندی برخوردار است و در عالم بالا فرمانروا و امین است و این یار شما دیوانه نیست.

آیا او بیهوده آنان را در زیر عبا پوشانیده ؟ آیا به شوخی گفت: «پروردگارا اینان اهل بیت من هستند» ؟ آیا بیهوده و به گزاف عبا را از دست ام سلمه کشید؟ هرگز! که این جزوحی نبود و فرشته ای نیرومند او را آموخته بود. این کار چندین بار از آن حضرت سرزد تا آنجا که برخی از عالمان احتمال داده اند که این آیه مکرر نازل شده است، اما حکمت پیامبر راستگو و امین در نصیحت مردمان برای ابلاغ آشکاراین مطلب ، اقتضای آن داشت که این قضیه را تکرار نماید. یک بار در خانه ام سلمه هنگام نزول آیه و تبلیغ آن به اهلش که مخاطب آن بودند و بار دیگر در خانه فاطمه علیها السلام و در هر بار آیه را بر آنان می خواند و آنان را مورد خطاب قرار می داد، در حالی که آنان در زیر آن عبا، جدای از مردم بودند تا تیرهر شبهه ای را به گلوی کج اندیشان بازگردانند.

آن حضرت ، که پدر و مادرم فدای او باد در توضیح اختصاص این آیه به آن چند نفر به نهایت کوشید و در اعلان این مطلب راه هایی را پویید که جدال در این مورد معنایی ندارد و پس از نزول این آیه هرگاه به نماز صبح می رفت از خانه فاطمه علیها السلام می گذشت و می فرمود: «نماز! ای اهل بیت انما یرید الله ...»و بنا به روایت انس(1) ماه و به روایت ابن عباس 7 ماه این کار را ادامه داد تا آنکه حق کاملا آشکار گشت و مانند صبح برای بینایان نمودار شد.

ص: 148


1- مسند احمد259/3.

مرحوم شیخ زین الدین نباطی بیاضی در کتاب خود(1) گوید: ابن قرطه در کتاب مراصد العرفان از ابن عباس آورده است که گفت: ما شاهد بودیم که مدت 9 ماه پیامبراکرم صلی الله علیه واله هر روز به هنگام هر نماز به در خانه علی علیه السلام می آمد و برآنان سلام می کرد و این آیه را می خواند و آنان را به نماز دعوت می کرد.

4- ثعلبی در تفسیر خود از ام سلمه نقل کرده که پیامبر خدا صلی الله علیه واله در خانه خود بود که فاطمه علیها السلام حریره ای (نوعی غذا) نزد آن حضرت آورد پیامبر صلی الله علیه واله فرمود:

«همسر و دو فرزندانت (حسن و حسین) را صدا کن. فاطمه آن ها را آورد. سپس غذا خوردند بعد پیامبرصلی الله علیه واله عبایی بر روی آنها افکند و گفت:

اللهم هؤلاء أهل بیتی و عترتی فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهیرا.

خداوندا! اینها خاندان من هستند، پلیدی را از آن ها دور کن و از هر آلودگی پاکشان گردان و در اینجا آیه «انما یرید الله»نازل شد. من گفتم: آیا من هم با شما هستم ای رسول خدا؟ فرمود: انک إلی خیر تو بر خیرونیکی هستی (اما در زمره این گروه نیستی)(2).

شأن نزول آیه تطهیر

احمد حنبل در مسند خود از عطاء بن رباح نقل کرده که ام سلمه فرمود: روزی حضرت فاطمه علیها السلام طعامی پخته و ساخته بود و در دیگ گلین به نزد رسول گرامی صلی الله علیه واله آورد و آن روز آن بزرگوار در خانه من بود و چون فاطمه علیها السلام آن طعام را آورد، رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمود: ای نور دیده من! علی علیه السلام را با دو فرزند خود صدا کن تا با من این غذا را میل کنند. پس چون ایشان حاضر شدند و همه از آن طعام میل فرمودند، جبرئیل علیه السلام از جانب پروردگار نازل شد و این آیه را آورد: انما یرید الله پس آن بزرگوار کسائی را برایشان انداخت و فرمود:

ص: 149


1- الصراط المستقیم 188/1.
2- مجمع البیان 357/8.

اللهم هؤلاء أهل بیتی و خاصتی اللهم أذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهیراً.

چون من این دعا را از آن حضرت شنیدم گفتم: یا رسول الله صلی الله علیه واله انا (معکم)؟ من با شما هستم؟ پیغمبراکرم صلی الله علیه واله فرمود: «انک علی خیر»یعنی تو رتبه اهل بیت مرا نداری اما زنی نیکو کرداری و مضمون این خبر را ابوالحسن اندلسی که جامع صحاح است در جامع آورده است.

ابوعبدالله محمد بن عمران مرزبانی که از عامه است از ابوالحمراء روایت می کند که: من ده ماه ملازم حضرت رسول صلی الله علیه واله بودم. هر روز می دیدم که آن سرور در وقت صبح دم می آمد و دست مبارک بردر سرای شاه اولیا امیرالمؤمنین و فاطمه زهراء علیهما السلام می نهاد و می فرمود: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته و ایشان در جواب می فرمودند: و علیک السلام یا رسول الله و رحمه الله و برکاته.

چون رسول اکرم صلی الله علیه واله جواب ایشان را می شنید می فرمود:

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»

و بعد از تلاوت این آیه شریفه مراجعت می فرمود و به مصلای خود می رفت و مشغول نماز می شد.(1)

ص: 150


1- منهج الصادقین 317/7.

روایات در مورد آیه تطهیر

1- وقال ابوسعید الخدری و انس بن مالک و واثله بن الاسقع وعائشه وام سلمه ان الآیه مختصه برسول الله صلی الله علیه واله و علی و فاطمه والحسن و الحسین علیهم السلام(1).

و ابوسعید خدری و انس بن مالک و واثله بن اسقع و عایشه وام سلمه گفته اند که:

این آیه مختص رسول خدا، علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام است.

2- ذکرأبو حمزه الثمالی فی تفسیره قال حدثنی شهربن حوشب عن أم سلمه رضی الله عنها قالت جاءت فاطمه علیها السلام إلی النبی صلی الله علیه واله تحمل حریره لها فقال ادعی لی زوجک و ابنیک فجاءت بهم فطعموا ثم ألقی علیهم کساء له خیبریا فقال اللهم هؤلاء أهل بیتی وعترتی فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهیرافقلت: یا رسول الله صلی الله علیه واله و أنا معهم فقال أنت إلی خیر(2).

ابوحمزه ثمالی در تفسیرش آورده است که: شهر بن حوشب از ام سلمه برایم روایت کرده است که: فاطمه به سوی پیامبر آمد و با خود حریره ای آورده بود. پیامبر فرمود: همسر و فرزندانت را هم بگو بیایند. فاطمه رفت و آن ها را با خود آورد. پس از آن طعام میل کردند سپس بر روی آنان کساء خیبری انداخت و فرمود: «خداوندا ایشان اهل بیت و عترت من هستند، از آن ها رجس و پلیدی را ببر و ایشان را پاکیزه بدار».پس من گفتم: ای رسول خدا آیا من با شما هستم؟ فرمود: تو بر راه خیر و نیکی هستی.

3- وروی الثعلبی فی تفسیره بالإسناد عن أم سلمه تذکر أن النبی صلی الله علیه واله کان فی بیتها، فأتته فاطمه ببرمه فیها حریره قال لها: ادعی زوجک و ابنیک، فذکرت الحدیث نحوذلک. ثم قالت: فانزل الله عزوجل هذه الآیه:

ص: 151


1- مجمع البیان 356/4 ؛ بحار الانوار 231/35.
2- تأویل الایات الظاهره /449؛ تفسیر نورالثقلین 276/4.

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»

فأخذه فضل الکساء فغشاهم به ، ثم أخرج یده فألوی بها إلی السماء، ثم قال: اللهم هؤلاء أهل بیتی و حامتی،فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهیراً. قالت: فادخلت رأسی [فی] البیت، وقلت: أنا معکم یا رسول الله قال:انک إلی خیر، انک إلی خیر(1).

ام سلمه گفت: پیامبرصلی الله علیه واله در خانه من برنامه بود و عبایی خیبری بر تن داشت، پس فاطمه علیها السلام با دیگی که در آن حریره بود آمد و او آن را درست کرده بود. پیامبر صلی الله علیه واله به او گفت: شوهرت را نزد من بخوان و او علی علیه السلام را خواند و پیامبر و علی و حسن و حسین و فاطمه علیهم السلام در آنجا جمع شدند و از این طعام خوردند، ام سلمه می گوید: و من در حجره بودم و نماز می خواندم، پس این آیه نازل شد: «إنما یرید الله »پیامبر اضافه عبا را گرفت و همه آنها را با عبا پوشانید و خود او هم با آنان بود، سپس یکی از دست های خود را بیرون آورد و به آسمان اشاره کرد، آنگاه گفت: اینان اهل بیت من و خاندان من هستند، پس پلیدی را از آنان ببر و آنان را پاکیزه کن. گفتم: یا رسول الله صلی الله علیه واله آیا من هم با شما هستم؟ فرمود: تو بر خیر هستی، تو بر خیر هستی.

4- عن أبی سعید قال: قال رسول الله نزلت هذه الآیه فی خمسه: فی وفی علی و حسین و حسین و فاطمه(2).

از ابی سعید خدری نقل شده است که رسول خدا فرمودند: این آیه در حق من و علی و فاطمه و حسن و حسین نازل شده است.

روایات در این باب به قدری زیاد است که بعضی از محققین آن را متواتر می دانند. در مجموع از آنچه ذکر شد نتیجه می گیریم که منابع و راویان احادیثی که دلالت بر انحصار آیه به پنج تن می کنند به قدری فراوان است که جای تردید در آن برای احدی

ص: 152


1- شواهد التنزیل 128/2.
2- مجمع البیان 357/4 ؛ نک: [ شواهد التنزیل 136/2]

خصوصا مخالفین باقی نمی گذارد تا آنجا که مرحوم سید شهید، قاضی نور الله شوشتری اعلی الله مقامه در کتاب پر ارج و مفید خود «احقاق الحق»بیش از هفتاد منبع از منابع معروف عامه گردآوری کرده و منابع شیعه در این زمینه از هزار میگذرد(1).

5- فی روایه أبی الجارود عن أبی جعفرعلیه السلام فی قوله تعالی:

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»

قال: نزلث هذه الأیه فی رسول الله صلی الله علیه واله و علی بن أبی طالب و فاطمه و الحسن و الحسین

علیهم السلام وذلک فی بیت أم سلمه و زوجه النبی صلی الله علیه واله ، دعا رسول الله صلی الله علیه واله علیا وفاطمه والحسن و الحسین علیهم السلام ، ثم ألبسهم کساء له خیبریا، ودخل معهم فیه ثم قال: اللهم هؤلاء أهل بیتی الذین وعدتنی فیهم ما وعدتنی، اللهم أذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهیراً،فنزلت هذه الآیه. فقالت أم سلمه: وأنا معهم یا رسول الله؟ قال: أبشری یاام سلمه فانک إلی خیر.

قال أبو الجارود و قال زید بن علی بن الحسین: إن جهالا من الناس یزعمون ما أراد الله بهذه الآیه زواج النبی صلی الله علیه واله و قد کذبوا و أثموا و ایم الله و عنی بها أزواج النبی صلی الله علیه واله لقال لیذهب عنکن الرجس و یطهرکن تطهیراً و لکان الکلام موثنا کما قال:

«واذون ما یتلی فی بیوتکن ولا تبرجن» و«لیستن کاحد من النساء »(2).

ابوالجارود از امام باقرعلیه السلام نقل کرده است که ایشان درباره آیه تطهیر فرموده اند: این آیه برای رسول خدا صلی الله علیه واله و امیرالمؤمنین و فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السلام و درمنزل ام سلمه همسر پیامبر صلی الله علیه واله نازل شده است. پیامبر، امیرالمؤمنین، فاطمه، حسن و

ص: 153


1- احقاق الحق 3/ 513 - 531.
2- بحار الانوار 207/35.

حسین علیهم السلام را صدا کردند و در زیر کساء خیبری ایشان را قرار دادند و خودشان هم وارد شدند، سپس فرمودند: پروردگارا اینها اهل بیت من هستند، همان کسانی که راجع به ایشان به من وعده دادی آنچه را که وعده دادی. پروردگارا رجس و پلیدی را از ایشان ببر و آنان را پاکیزه گردان.

در همین حال این آیه نازل شد. پس ام سلمه گفت: آیا من با شما هستم؟پیامبر صلی الله علیه واله فرمودند: به تو بشارت باد که تو بر سبیل خیر و نیکی هستی.

سپس ابوالجارود گوید که زید بن علی بن حسین علیهما السلام فرمود: عده ای از جهال و نادانان این مردم (اهل سنت) قائلند که این آیه مربوط به زنان پیامبرصلی الله علیه واله می باشد. این ها دروغ می گویند و از راه مستقیم منحرف شده اند. زیرا اگر خداوند زنان پیامبر صلی الله علیه واله را اراده داشت، باید می فرمود: لیذهب عنکن الرجس ویطهرکن تطهیراً یعنی باید کلام به صورت مؤنث بیان می شد همان طور که در آیات بعدی فرموده است:

«واذکرن ما یتلی فی بیوتکن ولا تبرجن»و «لستن کاحد من النساء» .

6- عن شهربن حوشب قال اتیت أم سلمه زوج النبی لاسلم علیها فقلت لها: أرأیت یا أم المؤمنین - هذه الآیه إنما یرید الله قال: نزلت وأنا و رسول الله علی منامه لنا وتحتنا کساء خیبرئ، فجاءت فاطمه و معها وحسن و حسین فخار فیه حریره. أین ابن عمک قالت: هو فی البیت. قال اذهبی فادعیه . قالت فدعته. فاخذ الکساء من تحتنا فعطفه فأخذ جمیعه بیده و فقال: هؤلاء أهل بیتی، فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهیراً، وأنا جالسه خلف رسول الله صلی الله علیه واله فقلت : یا رسول الله بأبی أنت وأمی فأنا؟ قال إنک علی خیر. و نزلت هذه الآیه فی النبی وعلی وفاطمه والحسن والحسین علیهم الصلاه والسلام والتحیه والإکرام ورحمه الله وبرکاته(1).

ص: 154


1- تفسیر فرات /332؛ بحار الانوار 213/35.

از شهر بن حوشب روایت شده که نزد ام سلمه همسر پیامبر آمدم تا بر او سلام کنم. پس به او گفتم: ای ام المؤمنین! از

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»

برایم بگو. گفت: من و رسول خدا صلی الله علیه واله بر روی عبایی خیبری بودیم که فاطمه علیها السلام با

ظرفی سفالی که در آن حریره بود به همراه حسن و حسین علیهما السلام وارد شد.پیامبر صلی الله علیه واله فرمود: پسر عمویت کجاست ؟ فرمود: در خانه است. رسول خداصلی الله علیه واله فرمود: برو و او را نیز فراخوان. ام سلمه گفت: چون فاطمه، علی را فراخواند. رسول خدا عبا را از زیرما برداشت و آن را تا کرد و اطرافش را در دست گرفت و سپس فرمود: پروردگارا! این ها اهل بیت من هستند. پلیدی را از آنان بزدای و پاکشان گردان. من که پشت رسول خدا صلی الله علیه واله نشسته بودم، عرض کردم: ای رسول خدا! پدر و مادرم به فدایت! پس من چه؟ فرمود: تو به راه خیر هستی. و این آیه در شأن پیامبر و علی و فاطمه و حسن و حسین که صلوات و سلام و تحیت و درود و رحمت و برکات خدا بر آنان باد نازل شده است.

7- عن أم سلمه قالت کنت مع النبی صلی الله علیه واله فی البیت فقالت الخادم هذا علی وفاطمه و الحسن و الحسین قائمین بالسده فقال قومی تنحی لی عن أهل بنیتی فقمت فجلست فی ناحیه فأذن لهم فدخلوا فقبل فاطمه واعتنقها و قبل علیا و اعتنقه وضم إلیه الحسن و الحسین صبیین صغیرین ثم اغدف علیهم خمیصه سوداء ثم قال الله إلیک لا إلی النارفقلت أنا یا رسول الله قال وأنت علی خیر(1).

ام سلمه نقل کرده که روزی رسول خدا صلی الله علیه واله در خانه من بود، که خادم گفت: علی و فاطمه علیهما السلام بردر خانه اند. رسول خدا صلی الله علیه واله به من فرمود: ای ام سلمه ! دور شوو اهل بیت مرا با من تنها بگذار. ام سلمه گفت: من برخاستم و از آن خانه اندکی دور

ص: 155


1- تفسیر فرات /333؛ بحار الانوار64/37.

شدم. پس علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام وارد شدند.

حسن و حسین در آن زمان طفل بودند. پس رسول خدا صلی الله علیه واله هر دو را در دامن خود نشاند و پیوسته علی علیه السلام را با یک دست در برخود می گرفت و با دست دیگر فاطمه علیها السلام را. پس هریک از ایشان را می بوسید و گلیم سیاه علمدار را به ایشان پوشانید و فرمود: بار خدایا مرا و اهل بیت مرا به رحمت خود رسان که آن بهشت است و از آتش دوزخ دور کن. من گفتم: یارسول الله ! مرا نیز داخل ساز. فرمود: تو از اهل بیت من نیستی، اما برراه خیری.

8- فی کتاب الخصال فی احتجاج علی علیه السلام علی ابی بکر قال:

قال: فأنشدک بالله الی و لأهلی و ولدی آیه التطهیر من الرجس أم لک ولأهل بیتک ؟ قال بل لک ولأهل بیتیک قال فأنشدک بالله أنا صاحب دعوه رسول الله صلی الله علیه واله و أهلی و ولدی یوم الکساء اللهم هؤلاء اهلی إلیک لا إلی النار أم أنت ؟ قال: بل أنت وأهل بیتک(1).

در کتاب خصال راجع به احتجاج امیرالمؤمنین علیه السلام با ابوبکر آمده است:

علی گفت: تو را به خدا سوگند، آیه تطهیراز آلودگی ها در باره من و خانواده و فرزندان من فرود آمد یا برای تو و خاندان تو؟ ابو بکر گفت: برای تو و خاندان تو. علی گفت: در روز اجتماع کساء پیامبر برای من و خانواده من و فرزندان من دعا کرد و گفت: خدایا ایشان خاندان منند، از آتش دور باشند یا برای تو؟ ابو بکر گفت: برای تو و خانواده و فرزندان تو.

9- فی کتاب کمال الدین و تمام النعمه باسناده الی سلیم بن قیس الهلالی عن امیرالمؤمنین علیه السلام انه قال فی اثناء کلام له فی جمع من المهاجرین و الانصار فی المسجد ایام خلافه عثمان: أیها الناس أتعلمون أن الله عزوجل

ص: 156


1- خصال 550/2 ؛ احتجاج 119/1 ؛ بحار الانوار 9/29.

انزل فی کتابه:

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»

فجمعی و فاطمه و ابنی حسنا و حسینا ثم ألقی علینا کساء وقال اللهم إن هؤلاء أهل بیتی ولحمتی یؤلمنی مایؤلمهم و یجرحنی ما یجرحهم فأذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا فقالت أم سلمه و أنا یا رسول الله فقال أنت علی خیر إنما أنزلت فی وفی أخی علی وفی ابنی الحسن و الحسین و فی تسعه من ولد ابنی الحسین خاصه لیس معنا فیها أحد غیرنا فقالوا لهم نشهد أن أم سلمه حدثتنا بذلک فسألنا رسول الله صلی الله علیه واله فحدثنا کما حدثتنا أم سلمه رضی الله عنها(1).

سلیم بن قیس از امیرالمؤمنین روایت می کند که حضرت در میان جمعی از مهاجرو انصار در زمان خلافت عثمان فرمودند: ای مردم می دانید که خداوند در کتابش می فرماید: همانا خداوند اراده فرموده که از شما اهل بیت رجس و پلیدی را دور کند و شما را پاک و پاکیزه گرداند یک نوع پاکیزگی. پس فاطمه و دو فرزند خود حسن و حسین علیهم السلام را در زیر کساء جمع کرد و گفت: خداوندا این افراد اهل بیت من هستند و گوشت آنان گوشت من است. خشنود می کند مرا هر که آنان را خشنود کنند و ناراحت می کند مرا کسی که آنان را ناراحت کند. پس رجس و پلیدی را از آنان دور کن و آنان را پاک و پاکیزه گردان یک نوع پاکیزگی. پس ام سلمه گفت: یا رسول الله ! من هم با آنان هستم؟ فرمودند: توزن نیکویی هستی اما با اهل بیت من نیستی و همانا این آیه در حق من و برادرم علی و دو فرزندم حسن و حسین و 9فرزند از فرزندان حسین می باشد. و غیر از ما اهل بیت (14 معصوم )کس دیگری را شامل نمی شود. همه آنان گویند ما شهادت می دهیم که ام سلمه برای ما روایت کرد و ما از رسول خدا سؤال کردیم حضرت

ص: 157


1- کتاب سلیم 646/2 ؛ کمال الدین و تمام النعمه 278/1؛ تفسیر نور الثقلین 2722/4.

همچنانکه ام سلمه خبر داد ما را به آن آگاهی داد.

10- فی کتاب علل الشرائع باسناده إلی ابن أبی عمیر عمن ذکره عن أبی عبد الله علیه السلام قال لما منع أبو بکر فاطمه علیها السلام فدکا و أخرج وکیلها جاء أمیرالمؤمنین علیه السلام إلی المسجد و أبوبکر جالس و حوله المهاجرون و الأنصار فقال یا أبابکرلم منعت فاطمه علیها السلام ما جعله رسول الله صلی الله علیه واله لها و وکیلها فیه منذ سنین فقال أبو بکر هذا فیء للمسلمین فإن أتت بشهود عدول وإلا فلا حق لها فیه قال یا أبا بکرتحکم فینا بخلاف ما تحکم فی المسلمین قال لا قال أخبرنی لو کان فی ید المسلمین شیء فادعیت أنا فیه من کنت تسأل البینه قال إیاک أسأل قال فإذا کان فی یدی شیء فادعی فیه المسلمون تسألنی فی البینه قال فسکت أبو بکر فقال عمرهذا فی للمسلمین ولسنامن خصومتک فی شئ فقال أمیرالمؤمنین علیه السلام لأبی بکر یا أبا بکرتقر بالقرآن قال بلی قال فأخبرنی عن قول الله عزوجل:

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»

أفیتا أو فی غیرنا نزلت قال فیکم قال فاخبرنی لو ان شاهدین و المسلمین شهدا علی فاطمه علیها السلام بفاحشه ماکنت صانعاً قال کنت أقیم علیها الحد کما أقیم علی نساء المسلمین قال کنت إذن عند الله من الکافرین قال ولم قال لانک کنت ترد شهاده الله و تقبل شهاده غیره لان الله عزوجل قد شهد لها بالطهاره فإذا رددت شهاده الله و قبلت شهاده غیره کنت عند الله من الکافرین قال فبکی الناس و تفرقوا و دمدموا(1).

ص: 158


1- علل الشرایع 621/1 ، بحار الأنوار124/29؛ تفسیر نور الثقلین 272/4.

از ابن ابی عمیر از کسی که ذکرش نموده، از حضرت ابی عبد الله علیه السلام نقل کرده که آن جناب فرمودند: وقتی ابوبکرفاطمه علیها السلام را از فدک منع نمود و وکیل آن حضرت را بیرون کرد امیرالمؤمنین علیه السلام به مسجد آمدند در حالی که ابوبکر نشسته و مهاجرین و انصار گردش بودند، حضرت فرمودند: ای ابا بکر برای چه فاطمه علیها السلام را از آنچه رسول خدا صلی الله علیه واله برایش قرار داده بود منع کرده و وکیلش را که سال ها در آنجا بود بیرون کردی ؟ ابوبکر جواب داد: این ملک فیء و غنیمت بوده و تعلق به همه مسلمانان دارد حال اگر شما شهود عادل دارید که مال فاطمه علیها السلام است که هیچ والا ایشان در این ملک حق ندارد.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: آیا درباره ما به خلاف آنچه درباره مسلمین حکم کرده ای، حکم می نمایی؟ ابو بکر جواب داد: خیر.

حضرت فرمودند: اگر در دست مسلمین مالی باشد و من ادعا کنم آن مال تعلق به من دارد از چه کسی بینه و شاهد می خواهی؟ ابو بکر جواب داد: از شما بینه می خواهم.

حضرت فرمودند: حال اگر در دست من مالی باشد و مسلمانان ادعای آن را بنمایند، از من بینه و شاهد می خواهی؟ ابوبکر سکوت کرد و جوابی نداشت که بگوید، عمر گفت: این ملک فیء وغنیمت مسلمانان بوده و ما با شما خصومتی نداریم.

امیرالمؤمنین علیه السلام به ابی بکر فرمودند: ای ابو بکر به قرآن اقرار داری ؟ ابو بکر جواب داد: آری اقرار دارم.

حضرت فرمودند: آیا این آیه شریفه:

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»

«خدا چنین می خواهد که هر آلودگی را از شما خانواده نبوت ببرد شما را از هر عیبی پاک و منزه گرداند»در شأن ما بوده یا در شأن غیر ما نازل شده است؟

ابوبکر جواب داد: در شأن شماست. حضرت فرمودند: اگر دو شاهد از مسلمین شهادت دهند که ( العیاذبالله) فاطمه علیها السلام مرتکب فحشا شده چه خواهی کرد؟

ابوبکر جواب داد: حد بر او جاری می کنم همان طوری که بر دیگر زنان از مسلمین حد اقامه خواهم نمود. حضرت فرمودند: در این صورت تونزد خداوند از کافرین

ص: 159

محسوب می شوی.

ابوبکر پرسید: چرا؟ حضرت فرمودند: برای این که تو شهادت خدا را رد کرده و شهادت غیرش را پذیرفته ای زیرا حق عزوجل شهادت به طهارت این بانو داده و وقتی تو شهادت خدا را رد نموده و شهادت غیرش را بپذیری نزد حق تعالی کافر هستی. امام صادق علیه السلام فرمودند: مردم گریسته و متفرق شده و محزون گشتند. .

11- و باسناده الی عبد الرحمن بن کثیر قال قلت لأبی عبد الله علیه السلام ما عنی الله عزوجل بقوله :

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»

قال نزلت فی النبی و أمیرالمؤمنین و الحسن و الحسین و فاطمه علیها السلام فلما قبض الله عزوجل نبیه کان أمیرالمؤمنین ثم الحس ثم الحسین علیهم السلام ثم وقع تأویل هذه الآیه:

«وأولوا الأرحام بعضهم أولی ببغض فی کتاب الله »

وکان علی بن الحسین علیهما السلام إماما ثم جرت فی الأئمه من ولده الأوصیاء فطاعتهم طاعه الله و معصیتهم معصیه الله عزوجل(1).

عبد الرحمن بن کثیر نقل کرده که وی گفت: محضرابا عبد الله علیه السلام عرضه داشتم: مقصود خداوند از این آیه چیست؟

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»

حضرت فرمودند: این آیه در شأن نبی اکرم و امیرالمؤمنین و حسن و حسین و فاطمه علیهم السلام نازل شده پس از آن که خداوند عزوجل نبی مکرمش را از این دنیا برد امیرالمؤمنین و سپس امام حسن و پس از آن امام حسین علیهم السلام را به جای آن حضرت قرار داد سپس تأویل این آیه بوقوع پیوست:

ص: 160


1- علل الشرایع 665/1 ؛ تفسیر نور الثقلین 273/4.

«وأولوا الأرحام بعضهم أولی ببغض فی کتاب الله»

«در کتاب خدا بعضی از ارحام اولی و سزاوارتر از برخی دیگر قرار داده شده اند»یعنی حضرت علی بن الحسین امام بعد از پدر گردید و سپس امامت در فرزندان ایشان( امام سجاد علیه السلام ) جاری شد، پس اطاعت ایشان اطاعت خدا و نافرمانی آنها نافرمانی خدای عزوجل است.

12- فی کتاب معانی الاخبار ... عن أبی عبدالله علیه السلام فی قول الله عزوجل:

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»

قال: الرجس هو الشک(1).

در کتاب معانی الاخبار آمده است که امام صادق علیه السلام در ذیل آیه 33 سوره احزاب

فرمودند: منظور از آن پلیدی شک و دودلی است.

13- عن أبی عبد الله علیه السلام فی قوله:

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»

یعنی الأئمه علیهم السلام من ولایتهم من دخل فیها دخل فی بیت النبی صلی الله علیه واله (2).

از امام صادق علیه السلام روایت شده که: «همانا خداوند رجس و پلیدی را از شما دور کرده و شما را پاک و پاکیزه قرار داده»منظور ائمه هدی علیهم السلام و ولایت آنان است. کسی که در ولایت آنان وارد شد در خانه پیامبرصلی الله علیه واله وارد شده.

14- عن الحسین بن علی عن أبیه علی علیه السلام قال دخلت علی رسول الله صلی الله علیه واله فی بیت أم سلمه- و قد نزل علیه هو الآیه:

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»

فقال رسول الله صلی الله علیه واله : یا علی هذه الآیه نزلت فیک وفی سبطی و الأئمه من

ص: 161


1- معانی الاخبار /138؛ بحار الانوار 208/35 ؛ تفسیر نور الثقلین 237/4.
2- کافی 423/1 ؛ تفسیر البرهان 253/6 ؛ بحارالانوار 330/23.

ولدک،قلت: یا رسول الله وکم الأئمه بعدک. قال: أنت یا علی ثم ابناک الحسن و الحسین وبعد الحسین علی ابنه وبعد علی محمد ابنه وبعد محمد جعفرابنه وبعد جعفر موسی ابنه وبعد موسی علئ ابنه وبعد علی محمد ابنه وبعد محمد علی ابنه و بعد علی الحسن ابنه وبعد الحسن ابنه الحجه من ولد الحسین هکذا وجدت أسامیهم مکتوبه علی ساق العرش فسألت الله عزوجل عن ذلک. فقال: یا محمد هم الأئمه بعدک مطهرون معصومون و أعداؤهم ملعونون(1).

امام حسین علیه السلام می فرماید: من در خانه ام سلمه رضی الله عنها بر پیامبر خدا صلی الله علیه واله وارد شدم و آیه تطهیر نازل شد. پس رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: ای علی! این آیه در حق تو و دو فرزندت حسن و حسین و در حق ائمه دیگر از نسل فرزندت حسین نازل شده . عرض کردم : یا رسول الله ! ائمه بعد از شما چند نفرند؟ فرمود: تویا علی، سپس فرزندت حسن، پس فرزندت حسین و بعد از او علی بن حسین و بعد از او محمد بن علی یعنی امام باقر و بعد از محمد پسرش جعفر و بعد از جعفر پسرش موسی و بعد از موسی فرزندش علی و بعد از علی فرزندش محمد و بعد از محمد فرزندش علی و بعد از علی فرزندش حسن و بعد از حسن فرزندش حجت از فرزندان حسین می باشد.

من اسامی آنان را برساق عرش دیدم که به همین صورت نوشته شده بود. پس از خداوند پرسیدم، آنان کیستند؟ جواب آمد که: ای محمد! آنان ائمه هدی علیهم السلام بعد از تو هستند که پاک و معصومند و دشمنانشان ملعونند.

15- عن مکحول قال قال أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب علیها السلام لقد علم المستحفظون من أصحاب النبی محمد صلی الله علیه واله أنه لیس فیهم رجل له منقبه الا وقد شرکته فیها وفضلته ولی سبعون منقبه لم یشرکنی فیها أحد

ص: 162


1- تفسیر البرهان 255/6 ؛ بحار الانوار337/36.

منهم. قل یا أمیرالمؤمنین فأخبرنی بهن. فذکر امیرالمؤمنین علیه السلام المناقب، الی ان قال علیه السلام : وأما السبعون فإن رسول الله صلی الله علیه واله نام و نومتی و زوجتی فاطمه وابنی الحسن والحسین و ألقی علینا عباءه قطوانیه فأنزل الله تبارک وتعالی فیینا:

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»

وقال جبرئیل علیه السلام: أنا منکم یا محمد فکان سادسنا جبرئیل علیه السلام(1) .

مکحول گوید: أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب علیهما السلام فرمود: از اصحاب پیغمبر آنان که مطالب را نیکو بخاطر می سپارند می دانند که در میان آنان کسی نیست که دارای منقبتی باشد مگر اینکه من شریک او بوده ام و براو برتری داشتم ولی هفتاد منقبت مرا است که هیچ یک از آنان را در آن شرکتی نیست. عرض کردم: یا أمیرالمؤمنین! مرا از آن منقبت ها آگاه گردان. امیرالمؤمنین آن فضایل را برشمردند تا اینکه فرمودند: و اما هفتادم اینکه رسول خدا خود خوابید و مرا و همسرم فاطمه و دو فرزندم حسن و حسین را خوابانید و عبای قطوانی خود را بروی همگی کشید پس درباره ما این آیه 33 سوره احزاب نازل شد:

«همانا خداوند خواسته است که پلیدی را فقط از شما خاندان ببرد و شما را کاملا پاک گرداند»جبرئیل عرض کرد: یا محمد! من هم از شما هستم پس نفر ششم ما جبرئیل گردید.

16- قال علی بن أبی طالب علیهما السلام ان الله عزوجل فضلنا أهل البیت و کیف لا یکون کذلک و الله عزوجل یقول فی کتابه:

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»

فقد طهرنا الله من الفواحش ما ظهر منهاوما بطن فنحن علی منهاج الحق(2).

ص: 163


1- تفسیر البرهان 260/6 .
2- تأویل الآیات الظاهره 2/ 458 ح 22؛ تفسیر البرهان261/6.

حضرت علی بن ابی طالب علیهما السلام فرمود: خداوند ما اهل بیت را فضیلت بخشیده چگونه چنین نباشد با اینکه در این آیه می فرماید:

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»

تظهیره خداوند ما را تطهیر نموده از زشتی ها چه آشکارا و چه پنهان ما بر طریقه حق هستیم.

17- عن أم سلمه رضوان الله علیها قالت: نزلت هذه الآیه فی بیتی و فی البیت سبعه؛ جبرئیل و میکائیل ورسول الله وعلی وفاطمه والحسن و الحسن علیهم السلام . قالت: وکنت علی الباب فقلت: یا رسول الله الست من أهل

البیت. قال: إنک من أزواج النبی وما قال إنک من أهل البیت(1).

ام سلمه گوید: آیه 33 احزاب در خانه من نازل شد در خانه هفت کس بودند، رسول خدا صلی الله علیه واله و جبرئیل و میکائیل و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام ، و من هم بردر خانه بودم. گفتم: یا رسول الله من از اهل بیت نیستم؟ فرمود: تواز ازواج پیغمبری و نفرمود تو از اهل بیتی.

18- عن علی بن أبی طالب علیهما السلام قال: کان رسول الله صلی الله علیه واله یأتینا کل غداه فیقول الصلاه

یرحمکم الله الصلاه إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا(2).

19- عن أبی الحمراء قال شهد النبی صلی الله علیه واله أربعین صباحاً یجیء إلی باب علی وفاطمه علیهما السلام فیاخذ بعضادتی الباب ثم یقول: السلام علیکم أهل البیت و رحمه الله و برکاته. الصلاه یرحمکم الله ، إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا(3).

ص: 164


1- امالی شیخ صدوق /472؛ بحار الأنوار 214/25 -209/35 .
2- امالی شیخ مفید /318؛ تفسیر البرهان 261/6.
3- تفسیر البرهان 662/6.

20- عن أبی سعید الخدری أن رسول الله صلی الله علیه واله جاء إلی باب علی أربعین صباحا بعد ما دخل علی فاطمه قال: السلام علیکم أهل البیت ورحمه الله وبرکاته الصلاه یرحمکم الله انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا (1).

21- عن أنس أن رسول الله صلی الله علیه واله کان یمر بباب فاطمه إذا خرج إلی صلاه الفجر حین نزلت هذه الآیه قریبا من سته أشهر یقول الصلاه یا أهل البیت إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا (2).

22- وعن أبی سعید الخدری أنه قال: لما نزل قوله و أمر اهلک بالصلاه کان رسول الله صلی الله علیه واله یأتی باب فاطمه علی تسعه أشهر فی کل صلاه فیقول الصلاه یرحمکم الله انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس ... و یطهرکم تطهیرا(3).

در مجموع این روایات چنین بیان می دارد که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: پیامبر هر روز هنگام نماز بر در خانه ما می آمد و آیه تطهیر را برای ما قرائت می فرمود. ابی الحمراء وابی سعید خدری می گویند: 40 روز و البته در روایتی دیگرابی سعید خدری می گوید: 9 ماه و انس بن مالک گوید 6 ماه.

23- عن أم سلمه زوج النبی صلی الله علیه واله أنها قالت: نزلت هذه الایه فی بیتها إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیراً. أمرنی رسول الله أن أرسل إلی علی وفاطمه والحسن و الحسین. فلما أتوه اعتنق علیاً بیمینه والحسن بشماله، و الحسین علی بطنه و فاطمه عند رجلیه . ثم قال: اللهم هؤلاء أهلی وعترتی فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهیراً. قالها ثلاث

ص: 165


1- مناقب خوارزمی /22؛ تفسیر البرهان 284/6.
2- تفسیر ثعلبی (مخطوط)؛ تفسیر البرهان 284/6.
3- مناقب خوارزمی /23؛ تفسیر البرهان 285/6.

مرات، قلت:فأنا یا رسول الله. قال: إنک الی خیران شاء الله (1).

ام سلمه بیان می کند: هنگامی که آیه 33 سوره احزاب نازل شد، رسول الله صلی الله علیه واله به من امر فرمودعلی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را دعوت کنم تا حاضر شوند. چون همگی به حضور نبی صلی الله علیه واله رسیدند، علی علیه السلام را در سمت راست خویش قرار داد و حسن علیه السلام را در سمت چپ و حسین علیه السلام را روی سینه و در بغل خود گرفت و فاطمه علیها السلام را روی پایش نشانید. آن گاه دست به آسمان بلند کرد و فرمود:

«اللهم هؤلاء أهلی و عترتی، فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیراً».

خدایا ! اینها اهل و عترت من هستند، ناپاکی و پلیدی را از آنان زایل و آنان را مطهر ساز.

پیامبرصلی الله علیه واله سه مرتبه این دعا را تکرار کرد. ام سلمه می گوید؛ عرض کردم: یا رسول الله ! آیا من هم از اهل بیت هستم؟ پیامبر صلی الله علیه واله فرمود: تو از زنان خوب و خیراندیش هستی، ولی از اهل بیت نیستی.

24- عن أم سلمه قالت نزلت هذه الآیه فی بیتی وفی یومی و کان رسول الله صلی الله علیه واله عندی. فدعا علیا وفاطمه والحسن و الحسین علیهم السلام وجاء جبرئیل فمد علیهم کساء فدکیا. ثم قال اللهم هؤلاء أهل بیتی اللهم أذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهیراً. قال جبرئیل وأنا منکم یا محمدو فقال النبی صلی الله علیه واله و أنت منا یا جبرئیل و قالت أم سلمه فقل: یا رسول الله و أنا من أهل بیتک، و جئت لأدخل معهم . فقال: کونی مکانک یا أم سلمه إنک إلی خیر. أنت من أزواج نبی الله . فقال جبریل اقرأ یا محمدا

«ِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»

فی النبی، وعلی وفاطمه والحسین و الحسین علیهم السلام(2).

ص: 166


1- تفسیر البرهان 285/6 .
2- امالی شیخ طوسی /368؛ تفسیر البرهان 285/6.

از ام سلمه روایت شده است که: این آیه در خانه من و در روزی که نوبت من بود و رسول خدا نزد من حضور داشت نازل شد. پس رسول خدا، علی و فاطمه و حسن و حسین را به حضور خواست و جبرئیل عبای فدکی را بر روی آنان انداخت و سپس رسول خدا فرمود: اینها اهل بیت من هستند. خدایا ! پلیدی و گناه را از آنان بزدای و آنان را مطهر ساز. جبرئیل گفت: ای محمد! آیا من یکی از شما هستم؟ رسول خدا پاسخ داد: ای جبرئیل! تو یکی از ما هستی. ام سلمه می گوید: عرض کردم: ای رسول خدا! آیا من هم یکی از اهل بیت تو هستم؟ پس آمدم تا در میان آنان قرار گیرم که رسول خدا فرمود: ای ام سلمه در جای خود باقی بمان. تو در مسیر خیرونیکی هستی و از همسران رسول خدا می باشی. جبرئیل گفت: ای محمد! بخوان:

«ِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»

که در شأن رسول خدا، علی، فاطمه، حسن و حسین می باشد.

25- ومن طریق المخالفین عن ابی عبدالرحمن عبدالله بن احمد بن حنبل، عن والده احمد قال: حدثنا محمد بن مصعب وهو القرقسائی قال: حدثنا الأوزاعی عن شداد بنی عمار قال: دخلت علی واثله بن الأسقع وعنده قوم فذکروا علیا فشتموه فشتمته معهم. فقال: ألا أخبرک بما رایته من رسول الله صلی الله علیه واله ؟ قلت: بلی. قال: أتیت فاطمه اسالها عن علی علیه السلام . فقالت: توجه إلی رسول الله فجلست أنتظر حتی جاء رسول الله فجلس ومعه علی و الحسن و الحسین علیهم السلام أخذ واحد منهما بیده حتی دخل فأدنی علیا و فاطمه فاجلسهما بین یدیه وأجلس حسنا و حسینا کل واحد منهما علی فخذه ثم لف علیهم ثوبه أو قال کساء ثم تلاهذه الآیه:

«ِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»

ص: 167

ثم قال اللهم هؤلاء أهل بیتی و أل بیتی أحق(1).

شداد بن عمار گفت: نزد واثله رفتم و نزد او گروهی بودند که علی را دشنام میدادند، من نیز دشنام دادم، پس چون آنان رفتند به من گفت: توهم این مرد را دشنام دادی؟ گفتم: دیدم که اینان دشنام می دهند من نیز چنین کردم. گفت: آیا به تو خبر ندهم آنچه را که از رسول الله دیدم ؟ گفتم: آری. گفت: نزد فاطمه رفتم و از او از علی پرسیدم، گفت: او نزد پیامبر خدا رفته است. پس نشستم و منتظر شدم تا اینکه پیامبر خدا آمد و علی و حسن و حسین با او بودند و هر کدام، یک دست پیامبر را گرفته بودند تا اینکه وارد شد و علی و فاطمه را نزدیک خود آورد و آن دو را رو به روی خود نشاند و حسن و حسین را روی زانوی خود قرار داد، سپس لباس یا عبای خود را به آنان پوشانید آنگاه این آیه را خواند: «ِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» سپس گفت: خدایا اینان اهل بیت من هستند و اهل بیت من شایسته ترند.

26- عن أم سلمه حدثته قالت ما رسول الله صلی الله علیه واله فی بیتی یوما اذ قال الخادم إن علیا و فاطمه فی السده قالت فقال لی قومی فتنحی لی عن أهل بیتی قالت فقمت فتنحیت فی البیت قریبا فدخل علی و فاطمه و الحسن و الحسین علیهم السلام وهما صبیان صغیران قالث قاد الصبین فوضعهما فی حجره و قبلهما و اعتنق علیا بإحدی یدیه و فاطمه بالید الأخری وقبل فاطمه وأغدف(2) علیهم خمیصه سوداء ثم قال اللهم إلیک لا إلی النار أنا و أهل بیتی قال فقلت فأنا یا رسول الله قال وأنت(3).

از ام سلمه روایت شده که گفت: روزی که پیامبراکرم در خانه من بود در این موقع

ص: 168


1- طرائف فی معرفه مذاهب الطوائف /123 ح 188؛ تفسیر البرهان276/6؛ ر.ک: [ مسند احمد107/4].
2- اغدف الستره ارسله واسبله ، النهایه 345/3.
3- تفسیر البرهان 276/6.

خادم گفت: علی و فاطمه و حسن و حسین بر در خانه هستند. پیامبراکرم رو به من نموده و فرمود: از جای خود حرکت کن و از من و اهل بیتم فاصله بگیر. من از جای حرکت کرده از خانه مختصری فاصله گرفتم. حضرت علی و فاطمه و حسن و حسین که دو کودک کوچک بودند آن دو را پیامبر در دامن خود قرار داد و هر دو را بوسیدند، ام سلمه گفت: علی را در یک بغل و فاطمه را در بغل دیگر گرفت و هر دو را بوسید و لباس سیاهی بر آن ها انداخت و گفت: خدایا به سوی تو، نه به سوی آتش من و خانواده ام، ام سلمه گفت: عرض کردم: آیا من هم؟ فرمود: و تونیز.

27- عن أم سلمه أن رسول الله صلی الله علیه واله قال: لفاطمه یا بنیه ائتینی بزوجک و ابنیه فجاءت بهم فألقی رسول الله علیهم کساء فدکیاً ثم وضع یده علیهم ثم قال: اللهم إن هؤلاء آل محمد فاجعل صلواتک علی محمد وآل محمد، فإنک حمید مجید قالث أم سلمه: فرفعت الکساء لأدخل معهم فجذبه من یدی فقال: إنک علی خیر(1).

از ام سلمه حکایت شده است که، رسول الله صلی الله علیه واله به فاطمه علیها السلام فرمود: همسرت علی و فرزندانت حسن و حسین را به نزد من فرابخوان. فاطمه علیها السلام به منزل خود رفت و آنان را فراخواند و همگی به خدمت رسول الله صلی الله علیه واله رسیدند.

پیامبرصلی الله علیه واله کساء فدکی را برداشته بر شانه آنان انداخت و زیر دستان خود را جمع کرد و فرمود:

«اللهم إن هؤلاء آل محمد فاجعل صلواتک علی محمد و آل محمد فإنک حمید مجید»

خدایا ! اینها آل محمد هستند، صلوات خود را بر آنان قرار ده. به درستی که تو حمید و مجید هستی.

ص: 169


1- طرائف فی معرفه مذاهب الطوائف /125 ح 193، تفسیر البرهان277/6 ؛ ر.ک:[مسند احمد 323/6].

ام سلمه می افزاید؛ من گوشه کساء را کنار زدم تا در زیر آن جای گیرم؛ اما رسول خدا صلی الله علیه واله بر من نهیبی زد و گوشه کساء را از دستم گرفت و فرمود: تو از اهل بیت و آل محمد نیستی اما از زنان خوب هستی.

28- ابو اسحاق بن اسماعیل احمد بن محمد بن ابراهیم الثعلبی صاحب التفسیر، فی تفسیر قوله تعالی: «طه»طهاره أهل البیت محمد صلوات الله علیهم. ثم قرأ:

«اِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»(1)

در تفسیر ثعلبی است که حضرت صادق علیه السلام فرمود: (طه) یعنی طهارت اهل بیت صلوات الله علیهم از ناپاکی ها بعد آیه 33 سوره احزاب را خواند.

29- عن إسماعیل بن عبد الله بن جعفر الطیار، عن أبیه قال: لما نظر رسول الله صلی الله علیه واله إلی الرحمه هابطه من السماء قال: من یدعومرتین ؟ قالت زینب: أنا یا رسول الله . فقال ادعی لی علیا وفاطمه والحسن والحسین. قال: فجعل حسنأ عن یمینه وحسینا عن شمالی و علیا وفاطمه تجاهه ثم غشاهم کساء خیبریا ثم قال: اللهم إن لکل نبی أهلا وهؤلاء أهل بیتی. فانزل الله عزوجل: «اِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»فقالت زینب :یا رسول الله ألا أدخل معکم ؟ فقال رسول الله: مکانک فإنک إلی خیر إن شاء الله تعالی(2).

از اسماعیل بن عبدالله بن جعفر طیار از پدرش نقل می کند که گفت: چون نگاه رسول خدا به رحمت که از آسمان نازل می شد، افتاد، دو بار فرمود: چه کسی فرا می خواند؟ زینب پاسخ داد: من ای رسول خدا! پس رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: علی، فاطمه،

ص: 170


1- تفسیر البرهان 279؛ تفسیر ثعلبی (مخطوط) در تفسیر سوره احزاب آیه 33.
2- تفسیر البرهان 281/6.

حسن و حسین علیهم السلام را فرا بخوان. راوی می گوید: رسول خدا صلی الله علیه واله حسن را در طرف راست خود، حسین را در طرف چپ خود و علی و فاطمه را در مقابل خود نشاند و سپس عبای خیبری را به روی آنان انداخت و سپس فرمود: خدایا ! برای هر پیامبری، اهل بیتی است و اینان اهل بیت من هستند. پس خداوند آیه 33 سوره احزاب را نازل فرمود. زینب عرض کرد: ای رسول خدا! آیا می توانم با شما به زیر عبا بیایم؟ رسول خدا صلی الله علیه واله پاسخ داد: در جای خود بمان؛ چرا که توان شاء الله در مسیر خیرونیکی هستی.

30 - ابوعبدالله بن ابی نصر الحمیدی قال: الحدیث الرابع و الستین من المتفق علیه فی الصحیحین من البخاری و مسلم من مسند عائشه عن مصعب بن شیبه عن صفیه بنت شیبه، عن عائشه قالت: خرج النبی صلی الله علیه واله ذات غداه و علیه مرط مرحل من شعرا أسود فجاء الحسن بن علی فأدخله ثم جاء الحسین فدخل معه ثم جاءت فاطمه فادخلها ثم جاء علی فادخله ثم قال:«ِانَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»

ولیس المصعب بن شیبه عن صفیه فی مسند عائشه من الصحیح غیر هذا(1).

ابوعبدالله بن ابی نصر حمیدی در شصت و چهارمین حدیثی که هردو کتاب صحیح بخاری و مسلم بر آن اتفاق نظر دارند، از مسند عایشه، از مصعب بن شیبه، از صفیه بنت شیبه، از عایشه نقل کرده است که گفت: یک روز صبح، رسول الله صلی الله علیه واله در حالی که بر دوش خود عبایی داشت که بر آن نقش و نگار جهاز سفرکشیده شده بود و از موی سیاه بافته شده بود، بیرون رفت. پس حسن بن علی علیهما السلام آمد و رسول خدا او را به زیر عبای خود برد. سپس حسین علیه السلام آمد و او نیز به همراه حسن به زیر عبا رفت. سپس فاطمه علیها السلام آمد و رسول خدا او را به زیر عبای خود برد و سپس علی علیه السلام آمد و رسول خدا او را به زیر عبای خود برد و پس از آن آیه 33 سوره احزاب را تلاوت فرمود.

ص: 171


1- تفسیر البرهان 281/6 ؛ ر.ک: [صحیح مسلم1883/4 ح 2424].

آنها حدیث صحیحی که از مصعب بن شیبه، از صفیه در مسند عایشه نقل شده همین حدیث است.

31- ابن شهر آشوب: نزلت فی علی علیه السلام بالاجماع:

»ِانَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»(1)

ابن شهر آشوب گفته است: اجماع علما می گویند: این آیه در حق امیرالمؤمنین علی علیه السلام نازل شده است.

تمام این روایات بالاتفاق یک معنای واحد دارند و آن اینکه ام سلمه می گوید: آیه تطهیر در حق پنج تن آل عبا نازل شده و نه تنها شامل من که همسر پیامبر هستم نمی شود، شامل احدی از مردم دیگر نیز نمی شود چه از خویشان پیغمبر صلی الله علیه واله و چه زنان آن بزرگوار و چه غیر آنها و فقط شامل پیغمبر و علی و فاطمه و حسن و حسین (و سایر معصومین علیهم السلام که در روایات گذشت) می شود.

این روایات در تمام کتب شیعه و سنی آمده است و در اینجا ما به صورت اختصار مبحث آیه تطهیر را با روایات ذکر کردیم.

عصمت انبیاء

بحث و موضوع دیگری که شایسته است در اینجا به تبع ذکر شود مقام عصمت انبیاست .

علمای امامیه اجماع دارند که انبیاء علیهم السلام و همچنین اوصیائشان از تمامی گناهان، چه صغیره و چه کبیره عصمت دارند. و نه پیش از پیغمبری ونهبعد از آن، نه در کودکی و نه در بزرگی هیچ سهو و نسیان و خطایی در ایشان راه نداشته است. و به تواترو اجماع معلوم است که اعتقاد به عصمت ایشان از ضروریات دین شیعه است و دلائل عقلیه و نقلیه بسیاری بر این معنی در کتب کلامیه اقامه نموده اند و احادیث بسیار در

ص: 172


1- مناقب ابن شهر آشوب 175/2 ؛ تفسیر البرهان 285/6.

باب احوال پیغمبران و امامان ذکر شده است که مقداری از آن در اینجا ذکر می شود.

مرحوم مجلسی رحمه الله در حیوه القلوب و دیگر کتب خود مانند بحار راجع به پیامبران و امامان علیهم السلام و در بحث امامت خصوصا در کتاب حق الیقین خود مطالبی را بیان فرموده است که ما این چند مطلب را از حیوه القلوب ایشان ذکر می کنیم.

اول آنکه: چون غرض از بعثت ایشان این است که مردم از آنان اطاعت نمایند و به اوامر و نواهی ایشان گوش فرا دهند، اگر خداوند ایشان را معصوم نگرداند منافی غرض از بعثت خواهد بود و بر حکیم روا نیست فعلی انجام دهد که منافی غرض او باشد. و اما منافی غرض بودن این است که اگر شخصی مردم را امر به نیکی ها و نهی از بدی ها کند ولی خود خلاف آن را به عمل آورد، مواعظ او در مردم تأثیر نمی کند، بلکه اگر شخصی منصب پیش نمازی و وعظ داشته باشد که نسبت به امامت و خلافت بر مردم جایگاه مهمی ندارد و بعضی از گناهان صغیره بلکه بعضی از مکروهات از او صادر شود، اکثر مردم رغبت نمی کنند به او اقتدا کنند و موعظه او را بشنوند، چه رسد به اینکه گناه کبیره از قبیل زنا، لواط ، شرب خمر، قتل نفس و غیر اینها از او صادر شود. در حالی که بعضی از عامه مرتکب شدن گناهان صغیره را جایز می دانند، اما گناهان کبیره را جایز نمی دانند. عده ای از ایشان هفت چیز را جزو گناهان کبیره میدانند و عده ای نه چیز و عده ای ده چیز را جزء گناهان کبیره می دانند. بنابر مذهب این جماعت (سنی ها) کسی که ترک نماز و روزه کند و دزدی و انواع فواحش را به عمل آورد و همیشه مشغول شنیدن ساز و لهو و لعب باشد قابلیت خلافت کبری و ریاست دین و دنیا را دارد در حالی که عقل هیچ عاقلی اگر خود را از تعصب خالی کند این مطلب را جایز نمی داند.

دوم آنکه: اگر از پیغمبر گناه صادر شود اجتماع نقیضین به وجود می آید، زیرا هم باید از او تبعیت کرد چرا که پیغمبر خداست همان طور که خداوند می فرماید:

ص: 173

«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ ۗ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»(1)

«بگوای محمد: اگر خدا را دوست می دارید، از من پیروی کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد؛ و گناهانتان را ببخشد؛ و خداوند آمرزنده مهربان است».

و چون این مطلب در حق پیغمبر ما ثابت شده است، در حق همه پیغمبران نیز ثابت خواهد بود زیرا کسی قائل به فرق میان پیامبران نیست. (یعنی این آیه برای تمام پیغمبران صدق می کند)(2).

و هم باید با او مخالفت کرد زیرا مرتکب گناه شده است.

سوم آنکه: اگر گناهی از او صادر شود واجب است او را امر به معروف و نهی از منکر کرد زیرا امر به معروف و نهی از منکر برای همه است ولیکن حرام است زیرا که متضمن اذیت و آزار پیغمبر است و اذیت او حرام است چنانکه خداوند می فرماید:

«إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِینًا»(3)

«آن ها که خدا و پیامبرش را آزار می دهند، خداوند آنان را در دنیا و آخرت مورد لعن خویش قرار داده، و برای آنها عذاب خوارکننده ای آماده کرده است».

چهارم آنکه: اگر پیغمبر اقدام بر گناه کند واجب است که شهادت او را قبول نکنند زیرا که حق تعالی می فرماید:

«إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا »(4)

وایضا اجماع مسلمانان است که شهادت هیچ فاسقی مقبول نیست پس در این صورت حالش از آحاد امت پست تر است. اما این درست نیست چرا که شهادتش در دین خدا قبول است و در روز قیامت او گواه بر خلق خواهد بود. چنانچه خدا در قرآن

ص: 174


1- سوره آل عمران آیه 31.
2- «لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ ۚ»[سوره بقره آیه 285] .
3- سوره احزاب آیه 57.
4- سوره حجرات آیه 6.

فرموده است:

«لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَی النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا ۗ»(1)

پنجم آنکه: اگر پیغمبر گناهکار باشد لازم می آید که حالش از عاصیان امت بدترو درجه اش از ایشان پایین تر باشد. اما درجات ایشان در نهایت رفعت و جلالت است و نعمت های خدا برایشان تمام تر از دیگران است به سبب اینکه خداوند ایشان را بر مردم برگزیده و ایشان را امینان بروحی خود و خلیفه های خود در زمین قرار داده است. پس مرتکب شدن ایشان به معاصی و اعراض نمودن از اوامر و نواهی الهی برای لذت فانی دنیا فاحش ترو شنیع تر است از معصیت سایر مردم. و هیچ عاقلی التزام این را نمی کند که درجه ایشان از سایر مردم پست تر باشد.

ششم آنکه: لازم می آید که مستحق عذاب و لعنت و مستوجب سرزنش و ملامت باشد، زیرا که حق تعالی می فرماید:

«وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِیهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِینٌ»(2)

«و آن کس که نافرمانی خدا و پیامبرش را کند و از مرزهای او تجاوز نماید، او را در آتشی وارد می کند که جاودانه در آن خواهد ماند؛ و برای او مجازات خوار کننده ای است».

و نیز فرموده:

«أَلَا لَعْنَهُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ»(3)

و مستحق بودن پیغمبران خدا به عذاب خداوند از امور باطل است.

هفتم آنکه: ایشان مردم را به اطاعت از خدا امر می کنند، پس اگر خودشان خدا را اطاعت نکنند داخل این آیه خواهند بود:

ص: 175


1- سوره بقره آیه 143.
2- سوره نساء آیه 14.
3- سوره هود آیه 18.

«أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ ۚ أَفَلَا تَعْقِلُونَ»(1)

«آیامردم را به نیکی امر می کنید و نفس های خود را فراموش می کنید و حال آنکه شما کتاب خدا را، تلاوت می نمایید آیا تعقل نمی کنید؟»

هشتم آنکه: خدا از شیطان حکایت کرده است که گفت:

«قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ*إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»(2)

گفت: «به عزتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم کرد، مگر بندگان خالص تو را، از میان آن ها !».

نهم آنکه: اگر عاصی باشند از ظالمان خواهند بود و حق تعالی فرموده است:

«قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»(3)

«عهد امامت و پیغمبری من به ستم کاران نمی رسد».

و بزرگ ترین دلیل بر عصمت امامان و پیامبران همین آیه ای است که علامه مجلسی رحمه الله ذکر کرده که انتخاب امام دست خداوند است نه مردم. و سنی هایی که قائل به عدم عصمت امامند در پاسخ به خداوند چه جوابی دارند که قائلند می توان شورای مردمی تشکیل داد و خودشان، امام را انتخاب کنند.

البته در اکثر کتب خودشان دلائل زیادی در رابطه با عصمت انبیاء و ائمه علیهم السلام به چشم می خورد که مجالی برای ذکر کردن آنها در اینجا نیست.

خلاصه هر که از کتاب الله و عترت النبی صلی الله علیه واله کناره گرفت در گرداب های لجن زایی گیر

می کند که راه نجاتی ندارد. همان طور که رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند:

إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی أهل بیتی وإنهما لم یفترقا حتی یردا علی الحوض.

ص: 176


1- سوره بقره آیه 44.
2- سوره ص آیات 82 و 83.
3- سوره بقره آیه124.

در روایتی از امام صادق علیه السلام، شرایع دین از اصول و فروع برای اعمش بیان شده من جمله فرمودند: پیغمبران و اوصیای ایشان را گناه نمی باشد زیرا که ایشان معصوم و مطهرند(1).

و در کتاب سلیم بن قیس مذکور است که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

حق تعالی برای این به اطاعت اولوالامر امر فرموده است زیرا که ایشان معصوم و مطهرند از گناهان و امر به معصیت نمی کنند(2).

و به سند معتبر از حضرت امام باقرعلیه السلام منقول است که در تفسیر قول خداوند عالمیان که فرموده است:

«لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»

فرمود: یعنی امام، ظالم و ستم کار نمی تواند بود(3).

و در حدیث معتبر از حضرت صادق علیه السلام است که در تفسیر این آیه کریمه فرمود: یعنی سفیه و نادان، پیشوای متقی و پرهیز نمی تواند بود.

بنابراین از علامات انبیاء معصوم بودن ایشان است از خطا و لغزش، حتی از سهوو نسیان . زیرا پیغمبران هادی و مرشد مردمند و اگر عصمت ایشان نباشد این امور انجام نمی گیرد و در تعریف عصمت، شیخ مفید رحمه الله گفته است:

قال الشیخ المفیدرحمه الله العصمه من الله تعالی لحججه هی التوفیق و اللطف و الاعتصام من الحجج بها عن الذنوب والغلط فی دین الله تعالی و العصمه [تفضل من الله] تعالی علی من علم أنه یتمسک بعصمته والاعتصام فعل المعتصم ولیست العصمه مانعه من القدره علی القبیح ولا مضطره للمعصوم إلی الحسن ولا ملجئه له إلیه بل هی الشیء الذی یعلم الله تعالی

ص: 177


1- خصال /68.
2- علل الشرایع 123/1 .
3- تفسیر عیاشی 58/1

أنه إذا فعله بعبد من عبیده لم یؤثر معه معصیه له ولیس کل الخلق یعلم هذا من حاله بل المعلوم منهم ذلک هم الصفوه و الأخیار. قال الله تعالی«إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنَی»(1) الآیه وقال سبحانه «وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَی عِلْمٍ عَلَی الْعَالَمِینَ»(2)وقال سبحانه «وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیَارِ»(3)

والأنبیاء و الأئمه علیهم السلام من بعدهم معصومون فی حال نبوتهم وإمامتهم من الکبائر کلها و الصغائر و العقل یجوز علیهم ترک مندوب إلیه علی غیر التعمد للتقصیر و العصیان ولا یجوز علیهم ترک مفترض إلا أن نبینا صلی الله علیه واله و الأئمه علیهم السلام من بعده کانوا سالمین من ترک المندوب و المفترض قبل حال إمامتهم و بعدها (فصل) فأما الوصف لهم بالکمال فی کل أحوالهم فإن المقطوع به کمالهم فی جمیع أحوالهم التی کانوا فیها حججا لله تعالی علی خلقه. و قد جاء الخبر بأن رسول الله صلی الله علیه واله و الأئمه علیهم السلام من ذریته کانوا حججا الله تعالی منذ أکمل عقولهم إلی أن قبضهم ولم یکن لهم قبل أحوال التکلیف أحوال نقص و جهل فإنهم یجرون مجری عیسی و یحیی علیهما السلام فی حصول الکمال لهم مع صغر السن و قبل بلوغ الحلم. وهذا أمرتجوزه العقول و لا تنکره ولیس إلی تکذیب الأخبار سبیل و الوجه أن نقطع علی کمالهم فی العلم و العصمه فی أحوال النبوه و الإمامه و نتوقف فیما قبل ذلک وهل کانت أحوال نبوه وإمامه أم لا و نقطع علی أن العصمه الازمه لهم منذ أکمل الله تعالی عقولهم إلی أن قبضهم(4).

ص: 178


1- سوره انبیاء آیه 101.
2- سوره دخان آیه 32.
3- سوره ص آیه 47.
4- تصحیح اعتقادات الإمامیه /128.

شیخ مفید به گفته است که عصمت قرار دادن خداوند تعالی برای حجت خود، آن توفیق و لطف است و چنگ( زدن) حجت های خدا به آن توفیق ولطف، خلاصی از گناهان وغلط نمودن (اشتباه کردن) در دین خداوند و عصمت تفضلی است از جانب خداوند تعالی بر کسی که بداند که چنگ خواهد زد به عصمت او، و اعتصام، کار آن شخص چنگ زننده است و عصمت مانع از قدرت بر قبیح نیست، و نه مضطر کننده آن شخص معصوم به سوی حسن و نه ملجأ کننده او به سوی حسن. بلکه آن عصمت چیزیست که خداوند می داند که هرگاه آن را به بنده ای از بندگانش بدهد، با آن نافرمانی او را اختیار نمی نماید ، و همه خلق این چنین نیستند که دانسته شود این از حال ایشان، بلکه دانسته شده افرادی که به این وصفند، ایشانند ( آن کسانی که برگزیدگان و نیکان از خلق اند) فرموده است خداوند تعالی:

«إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنَی»(1)

«والبته (مؤمنان) آنان که توفیق و وعده نیکوی ما (در سرنوشت ازلی) برآن ها سبقت یافته»

و فرموده است که:

«وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَی عِلْمٍ عَلَی الْعَالَمِینَ»(2)

«و همانا ما آن ها را از روی علم (به استحقاق و صلاحیتشان) بر جهانیان (مردم زمانشان) برگزیدیم».

و فرموده است:

«وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیَارِ»(3)

«و البته آنها در نزد ما از برگزیدگان و نیکانند» .

ص: 179


1- سوره انبیاء آیه 101.
2- سوره دخان آیه 32.
3- سوره ص آیه 47.

و پیغمبران و امامان بعد از ایشان صلوات الله وسلامه علیهم در حالت پیغمبری خود از جمیع کبائر و صغائر معصوم می باشند و عقل تجویز می نمایند برایشان ترک مستحبی را بدون قصد تقصیر و معصیت و تجویز نمی کند برایشان ترک واجبی از واجبات را، مگر پیغمبر ما و امامان بعد از اوصلوات الله علیهم که از ترک مستحب و واجب پیش از حالت امامت و بعد از آن سالم بودند، و اما وصف نمودن ایشان به کمال درهمه احوال ایشان؛ پس آنچه جزم به آن حاصل می باشد کمال ایشان است در همه احوال ایشان که حجت های خداوند تعالی بر خلقش بودند و به تحقیق که خبر آن آمده است که رسول خدا و امامان از ذریه او صلوات الله وسلامه علیهم حجت های

خداوند بودند از ابتدائی که خداوند عقل های ایشان را کامل نمود تا وقتی که ایشان را قبض روح نمود، و از برای ایشان پیش از حال تکلیف حال نقص و جهلی نبود پس به درستی که ایشان جاری مجرای عیسی و یحیی علیهما السلام بودند در حصول کمال باصغر سن، پیش از رسیدن به حد احتلام و این امری است که آن را عقول تجویز می نماید و آن را انکار نمی نمایند ، و نمی توان اخبار را تکذیب نمود و وجه آن است که جزم نمائیم بر کمال ایشان در علم و عصمت در حال نبوت و امامت و در مورد پیش از آن توقف نمائیم (یعنی پیش از پیغمبری و پیش از امامت) که آیا حال ایشان، حال نبوت و امامت بود یا نه و جزم نمائیم که عصمت، از اولی که خداوند تعالی عقل های ایشان را کامل گردانید تا وقتی که ایشان را قبض روح نمود لازمه ایشان است.

هشام از امام صادق علیه السلام در معنای عصمت نقل کرده است که فرمود:

المعصوم هو الممتنع بالله من جمیع محارم الله (1).

معصوم کسی است که با تأیید خدا از تمام حرام های خدا بازداشت باشد. و خدای عزوجل فرموده:

ص: 180


1- معانی الاخبار /132؛ تفسیر البرهان667/1 ؛ تفسیر نورالثقلین376/1 .

«وَمَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ»(1)

«هر کس به خدا چنگ زند پس به حقیقت به راه راست هدایت شده است».

و امام زین العابدین علیه السلام فرمودند:

الإمام منا لا یکون إلا معصوما ولیست العصمه فی ظاهر الخلقه فیعرف بها ولذلک لا یکون إلا منصوصا فقیل له یا ابن رسول الله فما معنی المعصوم فقال هو المعتصم بحبل الله و حبل الله هو القرآن لا یفترقان إلی یوم القیامه و الإمام یهدی إلی القرآن و القرآن یهدی إلی الإمام وذلک قول الله عزوجل:

«إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ »(2)

امام از ما خانواده باید معصوم باشد و عصمت صفتی نیست که در ظاهر بدن باشد تا شناخته شود. به همین جهت نمی توان تشخیص داد مگر اینکه تصریح به امامت او شود (و منصوص از جانب حجت قبل باشد).

عرض کردند: آقا معنی معصوم چیست؟ فرمود: او چنگ زده به ریسمان خدا و آن قرآن است که از یکدیگر جدا نمی شوند، تا قیامت. امام راهنما به سوی قرآن و قرآن راهنمای به سوی امام است. این است معنی این آیه: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ »«بی تردید این قرآن (خلق را) به پایدارترین طریقه و آیین، هدایت میکند».

جواب از سهو و نسیان پیغمبران

حمزه بن طیار گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود بنویس، سپس برایم املاکرد: خدا خلق خود را نسبت به آنچه به آن ها داده و به آنها شناسانیده مسئول داند. به سوی ایشان پیغمبر فرستاده و برایشان کتابی نازل کرده که در آن امر و نهی نموده و به نماز و روزه امر فرمود. (روزی بین الطلوعین در وادی معرس) پیغمبر صلی الله علیه واله را از انجام

ص: 181


1- سوره آل عمران آیه 101.
2- سوره اسراء آیه 9؛ معانی الاخبار / 133؛ بحار الانوار 194/25.

نماز، خواب ربود. خدا به او فرمود:

أنا أنیمک و أنا أوقظک فاذهب فصل لیعلموا إذا أصابهم ذلک کیف یصنعون .

من تو را به خواب می برم و من تو را بیدار می کنم. هر وقت از خواب برخاستی نماز بخوان تا مردم بدانند اگر از نماز خوابشان برد باید چه کنند، چنان نیست که ایشان گویند: چون پیغمبر خوابید و نمازش قضا شد؛ هلاک گشت و هم چنین است موضوع روزه . (خدای تعالی فرماید) من مریضت می کنم و من بهبودت می دهم. چون شفایت بخشیدم روزه را قضا کن.

سپس امام صادق علیه السلام فرمود: همچنین در هر چیز (از اوامر خدا) که بنگری هیچ کس را در تنگی و فشار نمی بینی، کسی را نمی بینی جز اینکه خدا بر او حجت دارد و خدا را نسبت به کار او مشیت است. من نمی گویم مردم هر چه خواهند بکنند (چنان که تفویضی مذهب ها گویند). سپس فرمود: خداست که راه را نشان دهد و نشان ندهد (پس کار مردم به دست اوست و ایشان را به خودشان واگذار نکرده است) و باز فرمود: مردم به کمتر از طاقتشان مأمورند و نسبت به هر چه مأمورند توانایی دارند و هر چه از طاقتشان خارجست از عهده ایشان ساقط است. ولی در مردم خیری نیست (زیرا ایشان پس از چنین منت و اتمام حجت و توسعه و سهولت ، ناسپاسی خدا کنند و در پرستش و طاعتش کوتاهی ورزند) سپس آیه 92 و 93 سوره توبه را که درباره جهاد است تلاوت فرمود:

«»

«بر ناتوانان و بیماران و کسانی که مالی ندارند تا انفاق کنند تکلیفی نیست».پس جهاد را از ایشان برداشت (و بعد یک جمله فرمود):

«بر نیکوکاران راه اعتراضی نیست و خدا آمرزنده و مهربانست و تکلیفی نیست بر

ص: 182

کسانی که چون پیش تو آمدند که مرکب به ایشان دهی، گفتی چیزی ندارم که شما را بر آن سوار کنم».

پس از اینها هم که مرکب نداشتند جهاد را برداشت. پس اگر سهوی از پیغمبران سر بزند برای مصالح امت است و ایشان از خطا و اشتباه مصون هستند.

روایات در مورد عصمت انبیاء علیهم السلام

1- عن أبو الصلت الهروی قال لما جمع المأمون لعلی بن موسی الرضا علیه السلام أهل المقالات من أهل الإسلام والدیانات من الیهود والنصاری و المجوس والصابئین و سائر أهل المقالات فلم یقم أحد إلا وقد ألزمه حجته کانه قد ألقم حجراً فقام إلیه علی بن محمد بن الجهم فقال له یا ابن رسول الله اتقول بعصمه الأنبیاء قال بلی قال فما تعمل فی قول عزوجل:

«وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی»(1)

وقوله عزوجل:

«وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ »(2)

و قوله فی یوسف:

«وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَهَمَّ بِهَا »(3)

وقوله عزوجل فی داود:

«وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ »(4)

وقوله فی نبیه محمد صلی الله علیه واله :

ص: 183


1- سوره طه آیه 121.
2- سوره انبیاء آیه 87.
3- سوره یوسف آیه 24.
4- سوره ص آیه 24.

«وَتُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَتَخْشَی النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ ۖ »(1)

فقال مولانا الرضا علیه السلام ویحک یا علی اتق الله و لا تنسب إلی أنبیاء الله الفواحش ولا تتأول کتاب الله عزوجل برأیک فان الله عزوجل یقول:

«وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ ۗ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ »(2)

أما قوله عزوجل فی آدم علیه السلام: «وعصی آدم ربه فغوی »

فان الله عزوجل خلق آدم حجه فی أرضه وخلیفه فی بلاده لم یخلقه للجنه و کانت المعصیه من آدم فی الجنه لا فی الأرض لتتم مقادیرامر الله عزوجل فلما أهبط إلی الأرض وجعل حجه و خلیفه عصم بقوله عزوجل:

« إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ»(3)

وأما قوله عزوجل: «وذا النون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر علیه »

إنما أن الله عزوجل لا یضیق علیه رزقه ألا تسمع قول الله عزوجل :

«وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ »(4)

أی ضیق علیه ولوظن أن الله لا یقدر علیه لکان قد کفرو الله عزوجل فی یوسف:

«وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَهَمَّ بِهَا »

فإنها همت بالمعصیه وهم یوسف بقتلها إن أجبرته لعظم ما داخله فصرف الله عنه قتلها و الفاحشه وهو قوله:

«کذلک لنصرف عنه السوء »

ص: 184


1- سوره احزاب آیه 37.
2- سوره آل عمران آیه 7.
3- سوره آل عمران آیه 33.
4- سوره فجر آیه 16.

یغنی القتل«و الفحشاء »

یعنی الزنا و ما داؤد فما یقول من قبلکم فیه فقال علی بن الجهم یقولون إن داؤد کان فی محرابه یصلی إذ تصورله إبلیس علی صوره طیر أحسن ما یکون من الطیور فقطع صلاته وقام لیاخذ الطیر فخرج الطیر إلی الدار فخرج

فی أثره فطار الطیر إلی السطح فصعد فی طلبه فسقط الطیرفی دار أوریاء بن حتان [حنان]فا طلع داؤد فی أثر الطیر فإذا بامراه أوریاء تغتسل فلما نظر إلیها هواها و کان أوریاء قد أخرجه فی بعض غزواته فکتب إلی صاحبه أن قدم أوریاء أمام الحرب فقد م فظفر أوریاء بالمشیرکین فصعب ذلک علی داؤد فکتب الثانیه أن قدمه أمام التابوت فقتل أوریاء رحمه الله و تزوج داود بامرأته .

قال قضب الرضا علیه السلام بیده علی جبهته وقال: «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»(1) لقد نسبتم نبیا من أنبیاء الله إلی التهاون بصلاته حتی خرج فی أثر الطیرثم بالفاحشه ثم بالقتل فقال: یا ابن رسول الله:فما کان خطیئه؟ فقال: ویحک إن داؤد إنما أن ما خلق الله عزوجل خلقا هو أعلم منه فبعث الله عزوجل إلیه الملکین فتسورا المحراب فقالا:

«خَصْمَانِ بَغَی بَعْضُنَا عَلَی بَعْضٍ فَاحْکُمْ بَیْنَنَا بِالْحَقِّ وَلَا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَی سَوَاءِ الصِّرَاطِ*إِنَّ هَذَا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَهً وَلِیَ نَعْجَهٌ وَاحِدَهٌ فَقَالَ أَکْفِلْنِیهَا وَعَزَّنِی فِی الْخِطَابِ»(2)

فعجل داود علیه السلام علی المدعی علیه فقال:«قَالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِکَ إِلَی نِعَاجِهِ ۖ »(3)

ص: 185


1- سوره بقره آیه 156.
2- سوره ص آیه 22.
3- سوره ص آیه 24.

ولم یسأل المدعی البینه علی ذلک ولم یقبل علی المدعی علیه فیقول ما تقول فکان هذا خطیئه حکمه لا ما ذهبتم إلیه ألا تسمع قول الله عزوجل یقول:

«یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ»(1)

فقلت: یا ابن رسول الله !فما قصته مع أوریاء ؟ فقال الرضاعلیه السلام : إن المرأه فی أیام داؤد إذا مات بعلها أو قتل لا تتزوج بعده أبداً و أول من أباح الله عزوجل له أن یتزوج بامرأه قتل بعلها داود علیه السلام فذلک الذی شق علی أوریاء. وأما محمد نبیه صلی الله علیه واله و قول الله عزوجل له:

« وَتُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَتَخْشَی النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ ۖ»(2)

فان الله عزوجل عرف نبیه صلی الله عل یه واله أسماء أزواجه فی دار الدنیأ و أسماء أزواجه فی الآخره- و أنهن أمهاتا المؤمنین و أحد من سمی له زینب بنت جحش وهی یومئذ تحت زید بن حارثه فأخفی اسمها فی نفسه ولم یبده له لکیلا یقول أحد من المنافقین إنه قال فی المرأه فی بیت رجل أنها أحد ازواجه من أمهاتالمؤمنین و خشی قول المنافقین. فقال الله عزوجل:

«وتخشی الناس والله احق ان تخشاه فی نفسک»

وان الله عزوجل ما تولی تزویج أحد من خلقه إلا تزویج حواء من آدم و زینب من رسول الله صلی الله علیه واله بقوله:

«فَلَمَّا قَضَی زَیْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاکَهَا »(3)

وفاطمه من علی علیه السلام قال فبکی علی بن الجهم وقال یا ابن رسول الله أنا تائب إلی الله عزوجل من أن أنطق فی أبیاء الله بعد یومی هذا إلا بما ذکرته (4).

ص: 186


1- سوره ص آیه 26.
2- سوره احزاب آیه 37.
3- سوره احزاب آیه 37.
4- عیون اخبار الرضا علیه السلام388/1- 396.

از ابا صلت هروی روایت شده است: زمانی که مأمون دانشمندان اهل اسلام و سایر مذاهب مانند یهود و نصاری و مجوس و صابئین (1)را در نزد امام رضا علیه السلام حاضر نمود، هیچ یک از آنان سخنی نمی گفتند جز آنکه امام علیه السلام با حجتی قاطع آن ها را چون سنگی بر جای خود میخکوب می نمود، من جمله علی بن جهم در برابر امام علیه السلام ایستاد و گفت: ای پسر رسول خدا صلی الله علیه واله آیا توبه عصمت انبیاء اعتقاد داری ؟ فرمود: آری، گفت: پس درباره گفتار خدای متعال چه می گویی که فرمود:

«و عصی آدم ربه فغوی»

«و آدم پروردگارش را نافرمانی کرد و گمراه شد».

یافرمود:

«وذا النون إذ ذهب مغاضبا فظن أن لن نقدر علیه»

«و صاحب ماهی آن زمان که با حالت عصبانی قوم خود را ترک کرد و پنداشت که ما بر او سخت نمی گیریم».

و یا درباره یوسف فرمود:

«ولقد همت به و هم بها »

«همانا آن زن به یوسف اهتمام نمود و او نیز به وی متمایل شد».

و یا درباره داود فرمود:

«وظن داود انما فتناه»

«داود فهمید که ما او را آزمایش کرده ایم».

و یا درباره محمد صلی الله علیه واله فرمود:

«وَتُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَتَخْشَی النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ»

ص: 187


1- صابئین صابئون جمع صابیء- کسی که از دین خود دست بردارد و به دین دیگر بگرود، کسی که از فرقه صابئین باشد او را صابئی نیز گفته اند و صابیء فرقه ای هستند که آداب و رسوم آن ها مخلوطی از یهودی گری و مسیحیت است. مرکز اصلی صابئین کلده قدیم بوده و از اهل کتاب به شمار رفته اند و در قرآن ذکری از آن ها شده است؛ ماندائیان و مغتسله هم نامیده شده اند. «فرهنگ عمید»

«و در نفس خود آنچه را خدا آشکار می سازد از ترس مردم مخفی می سازی در حالی که خدا شایسته تر است به اینکه از او بترسی».

پس مولای ما امام رضا علیه السلام فرمود: وای بر توای علی! از خدا بترس و گناهان زشت را به انبیاء الهی نسبت مده و کتاب خدا را به رأی خود تأویل مکن که همانا خدای متعال می فرماید:

«و ما یعلم تأویله إلا الله و الراسخون فی العلم»

«و نمی داند تأویل آن را جز خدا و راسخون در علم» .

واما آیه اول که درباره آدم بود، همانا خدای عزوجل آدم را به جهت این خلق نمود که حجت خدا در زمین و خلیفه او در بلادش باشد و او را برای بهشت نیافریده بود و معصیت و نافرمانی آدم در بهشت واقع شد(1)، نه در زمین و علت وقوع آن تکمیل مقدرات الهی بود و اما زمانی که به زمین هبوط کرد خدا او را حجت و خلیفه معصوم خود قرار داد، همچنان که فرمود:

«إن الله اصطفی آدم و نوحا و آل إبراهیم و آل عمران علی العالمین»

«همانا خدا آدم و نوح و آل ابراهیم وآل عمران را بر همه عالمیان برگزید».

و اما گفتار خداوند درباره یونس علیه السلام تأویلش این است که او پنداشت که اگر گفتار خدا را نشنود خدا بر او سخت نمی گیرد، همچنان که در جای دیگر می فرماید:

«و أما إذا ما ابتلاه فقدر علیه رزقه» «تا زمانی که خدا او را مبتلا به آزمایش نمود و روزی او را سخت گرفت» .

و اگر حقیقتا می پنداشت که خدا بر او قادر نیست کافر شده بود.

و اما گفتار خداوند درباره یوسف به این معناست که زلیخا عزم معصیت نمود و یوسف عزم به قتل او کرد، به جهت بزرگی گناهی که او می خواست یوسف را به آن

ص: 188


1- منظور ترک اولی است یعنی بهتر بود، از درخت نهی شده میل نمی کرد و امر مولوی نبود که معصیت باشد چون انبیاء معصوم از گناهند.

مجبور کند، اما خدای متعال قتل آن زن و ارتکاب فاحشه را از یوسف دور کرد، همچنان گرداندیم از او بدی را یعنی کشتن و فحشاء را یعنی زنا.

و اما داود، قبل از این شما درباره او چه میگفتید؟ پس علی بن جهم گفت:

می گویند، داود در محراب ، نماز می خواند، ابلیس به صورت پرنده ای زیبا براو ظاهر شد، پس او نمازش را قطع کرد و برخاست تا پرنده را بگیرد، پس پرنده از خانه خارج شد و به بام پرید، داود در طلب او از خانه بیرون رفته و به بام صعود کرد، آنگاه پرنده در خانه اوریاء پسر حنان به زمین نشست .

پس داود به دنبال پرنده به آنجا رفت، در این زمان همسر اوریاء در حال غسل و حمام کردن بود، در آن هنگام داود دلباخته او شد و چون داود اوریاء را برای جنگ اعزام کرده بود، به فرمانده لشگر نامه نوشت که اوریا را پیشاپیش لشکر بفرستد، پس او مقدم شد و دشمن را شکست داد و برمشرکان غلبه یافت و این امر برداود دشوار آمد، پس برای بار دوم نوشت که او را پیشاپیش صندوق و تابوت(1) قرار دهند، آنگاه اوریاء به قتل رسید و سپس داود همسر او را به عقد خود در آورد.

اباصلت گوید: اینجا امام رضا علیه السلام با دست خود بر پیشانی مبارک زد و فرمود:

«إنا لله وإنا إلیه راجعون »

به تحقیق شما به پیامبری از سلسله پیامبران نسبت سستی در نماز و هوسبازی به دنبال پرنده و به جا آوردن عمل شنیع و قتل، میدهید؟! پس او گفت: ای پسر رسول خدا صلی الله علیه واله خطای داود چه بود؟ حضرت فرمود:

ص: 189


1- در سوره بقره آیه 250 نیز به «تابوت»بنی اسرائیل اشاره شده است.نقل شده که این تابوت صندوقی بوده است که مادر حضرت موسی علیه السلام او را در آن نهاده و آن حضرت نیز در هنگام وفات ، الواح ولباس خود و نشانه های نبوت را در آن نهاده و به جناب یوشع بن نون وصی و جانشین خود دادند. بنی اسرائیل به این صندوق تبرک می جستند و نیز گویند حضرت موسی علیه السلام در هنگام حرکت، تابوت را جلوی افراد قرار می داد و بنی اسرائیل نیز آن را پیشاپیش سپاه خود قرار می دادند و نیز روایت شده که هرکه پیشاپیش تابوت حرکت می کرد یا کشته می شد با پیروز می گردید.

وای بر تو! داود می پنداشت که خداوند هیچ مخلوقی داناتر از او نیافریده است، پس خداوند براو دو ملک را مبعوث نمود که آنها در محراب بر او ظاهر شدند و گفتند:

«خَصْمَانِ بَغَی بَعْضُنَا عَلَی بَعْضٍ فَاحْکُمْ بَیْنَنَا بِالْحَقِّ وَلَا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَی سَوَاءِ الصِّرَاطِ*إِنَّ هَذَا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَهً وَلِیَ نَعْجَهٌ وَاحِدَهٌ فَقَالَ أَکْفِلْنِیهَا وَعَزَّنِی فِی الْخِطَابِ»

«ما دو نفر متخاصم هستیم که بعضی از ما بر بعض دیگر ستم کرده اند، پس توبه حق میان ما حکم کن و بر ما ستم روا مدار و ما را به راه میانه و معتدل راهنمایی کن * همانا این برادر من نود و نه گوسفند دارد و من فقط یک گوسفند دارم و او می گوید این یک گوسفند را هم تحت تکفل من قرار بده و مرا در خطاب محکوم می کند».

پس داود در حکم خود عجله کرد و گفت:

«قال لقد ظلمک بسؤال نعجتک إلی نعاجه»

«او با درخواست این یک گوسفند به تو ستم کرده است».

بدون اینکه از مدعی بینه و شاهد بخواهد، یا از طرف مقابل بخواهد که از خود دفاع کند، پس خطیئه داود این بود که حکم عجولانه صادر کرد، نه آنچه که شما پنداشته اید. مگر قول خدای متعال را نشنیده اید که فرمود:

«یا داؤد إنا جعلناک خلیفه فی الأرض فاحکم بین الناس بالحق ...»

«برای داود ما تو را جانشین در زمین قرار دادیم، پس میان مردم به حق حکم نما» .

سپس من گفتم: ای پسر رسول خدا صلی الله علیه واله! پس قصه داود با اوریاء چه بوده؟ آنگاه امام رضا عیله السلام فرمود: در زمان داود رسم بر این بود که وقتی همسرزنی از دنیا می رفت آن زن بعد از او ابدا ازدواج نمیکرد و اولین کسی که خداوند حکم فرمود و مباح نمود که با زنی که همسرش فوت شده یا به قتل رسیده ازدواج کند، داود علیه السلام بود و همین ماجرا درباره اوریاء رخ داد (یعنی اوریاء کشته شد و به حکم خدا داود با همسرش ازدواج کرد).

واما آیه ای که درباره رسول الله اصلی الله علیه واله گفتی، همانا خدای عزوجل همسران پیامبرش را در این دنیا و آخرت به پیامبرش شناسانده و آن ها ام المؤمنین هستند و یکی از این زنان

ص: 190

زینب دختر جحش بوده که قبل از ازدواج با پیامبرصلی الله علیه واله، همسر زید بن حارثه بود و پیامبر صلی الله علیه واله در نفس خود می دانست که زینب همسر او خواهد شد، اما از بیم اینکه منافقان بگویند او زنی را که در تزویج مرد دیگر است همسر خود می خواند، این مطلب را مخفی نمود و این آیه در مورد این امر نازل شد و خدای متعال عهده دار و متولی ازدواج هیچ یک از مخلوقات خود نشد مگر تزویج آدم و حوا و زینب برای رسول خدا صلی الله علیه واله و فاطمه علیها السلام برای علی علیه السلام.

اباصلت گفت: در این هنگام علی بن جهم گریه کرد و گفت: ای پسر رسول خدا صلی الله علیه واله ! من به جانب خدای عزوجل توبه میکنم که بعد از این جز آنچه شما درباره انبیاء الهی گفتید چیز دیگری بگویم.

2- عن علی بن محمد بن الجهم قال حضر مجلس المأمون و عنده الرضا علی بن موسی علیهما السلام فقال له المأمون یا ابن رسول الله ألیس من قولک أن الأنبیاء معصومون قال بلی قال فما معنی قول الله عزوجل:

«وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی»(1)

فقال علیه السلام إن الله تبارک وتعالی قال لادم:

«اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّهَ وَکُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَیْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ»(2)

وأشار لهما إلی شجره الحنطه

«فتکونا من الظالمین »

ولم یقل لهما لا تأکلا من هذه الشجره و لا مما کان من جنسها فلم یقربا تلک الشجره ولم یاکلامنها وإنما أکلا من غیرها لما أن وسوس الشیطان إلیهما و قال:

ص: 191


1- سوره طه آیه 121.
2- سوره بقره آیه 35.

«مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَهِ »(1)

وإنما ینهاکما أن تقربا غیرها ولم ینهکما عن الأکل منها:

«إِلَّا أَنْ تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ»(2)

ولم یک آدم و حواء شاهدا قبل ذلک من یحلف بالله کاذبا

«فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ»(3)فأکلا منها ثقه بیمینه بالله وکان ذلک من آدم قبل النبوه ولم یکن ذلک بذنب کبیراستحق به دخول النار وإنما کان من الصغار الموهوبه التی تجوز علی الأنبیاء قبل نزول الوحی علیهم فلما اجتباه الله تعالی و جعله نبیا کان معصوما لا یذیب صغیره ولا کبیره قال الله عزوجل:

«وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی*ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیْهِ وَهَدَی»(4)

وقال عزوجل:

«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ»(5)

فقال له المأموین ما معنی قول الله عزوجل

«فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحًا جَعَلَا لَهُ شُرَکَاءَ فِیمَا آتَاهُمَا ۚ »(6)

فقال له الرضا علیه السلام : إن حواء ولدت لآدم خمسمائه بطن ذکرا وأنثی وإن آدم علیه السلام وحواء عاهدا الله عزوجل ودعواه وقالا:

«لئن آتیتنا صالحل لنکونن من الشاکرین »

فلما آتاهما صالحا بین النسل خلقا سویا بریئا من الزمانه و العاهه وکان ما آتاهما صنفین صفا ذکرانا و صنفا إناثا فجعل الصنفان لله تعالی ذکره

ص: 192


1- سوره اعراف آیه 20
2- سوره اعراف آیه 20
3- سوره اعراف آیه 22
4- سوره طه آیات 121 و122
5- سوره آل عمران آیه33
6- سوره اعراف آیه 190

«شرکاء فیما آتاهما »

ولم یشکراه کشکر أبویهماله عزوجل قال الله تبارک وتعالی:

«فتعالی الله عما یشرکون»

فقال المأمون أشهد أنک ابن رسول الله صلی الله علیه واله حقا فأخبرنی عن قول الله عزوجل فی حق إبراهیم علیه السلام :

«فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَی کَوْکَبًا ۖ قَالَ هَذَا رَبِّی ۖ »(1)

فقال الرضا علیه السلام إن إبراهیم علیه السلام وقع إلی ثلاثه أصناف صنف یعبد الزهره و صنف یعبد القمر وصنف یعبد الشمس و ذلک حین خرج من السرب الذی أخفی فیه «فلما جین علیه للیل»فرأی الزهره «قال هذا ربی» علی الإنکار و الإستخبار «فلما أفل»الکوکب «قال لا أحب الأفلین »لان الأفول من صفات المحدث لا من صفات القدم

«فلما رأی القمر بازغا قال هذا ربی»

علی الإنکار و الإستخبار

«فلما أقل قال لئن لم یهدنی ربی لا کونن من القوم الضالین »

یقول لو لم یهدنی ربی لکنت من القوم الضالین فلما أصبح و

«رأی الشمس بازغه قال هذا ربی هذا اکبر»

من الزهره و القمر علی الإنکار و الإستخبار لا علی الإخبار و الإقرار

«فلما أقلت قال »

للاصناف الثلاثه من عبده الزهره و القمر والشمس

«یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ*إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا ۖ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ»(2)

ص: 193


1- سوره انعام آیه 76
2- سوره انعام آیات 78 و 79.

وإنما أراد إبراهیم علیه السلام بما قال أن یبین لهم بطلان دینهم ویثبت عندهم أن العباده لا تحق لما کان بصفه

الزهره و القمر و المشمس و إنما تحق العباده لخا لقهاو خالق السماوات و الأرض و کان ما احتج به علی قومه

مما ألهمه الله تعالی و آتاه کما قال الله عزوجل :

«وَتِلْکَ حُجَّتُنَا آتَیْنَاهَا إِبْرَاهِیمَ عَلَی قَوْمِهِ ۚ»(1)

فقال المأمون: لله درک یا ابن رسول الله فأخبرنی عن قول إبراهیم علیه السلام :

«رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَی ۖ قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ ۖ قَالَ بَلَی وَلَکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی ۖ »(2)

قال الرضا علیه السلام: إن الله تبارک و تعالی کان أوحی إلی إبراهیم علیه السلام أنی متخذ من عبادی خلیلا إن سألنی إحیاء الموتی أجبته فوقع فی نفس إبراهیم أنه ذلک الخلیل فقال

«رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَی ۖ قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ ۖ قَالَ بَلَی وَلَکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی ۖ »

علی الخله

«قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَهً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَی کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیًا ۚ وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ»(3)

فأخذ إبراهیم علیه السلام نسرا و طاؤسا و بطا ودیکا فقطعهن و خلطهن ثم جعل علی کل جبل من الجبل التی حوله وکانت عشره منهن جزءا وجعل مناقیرهن بین أصابعه ثم دعاهن بأسمائهن و وضع عنده حبا وماء فتطایرث تلک الأجزاء بعضها إلی بعض حتی استوت الأبدان وجاء کل بدن حتی انضم إلی رقبته ورأسه فی إبراهیم علیه السلامعن مناقیرهن فطرن ثم وقعن فشربن من ذلک الماء و

ص: 194


1- سوره انعام آیه 83.
2- سوره بقره آیه 260.
3- سوره بقره آیه 260.

التقطن من ذلک الحب و قلن یا نبی الله أحییتنا أحیاک الله فقال إبراهیم بل الله یحیی ویمیت

«وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»(1)

علی بن محمد بن جهم گوید: به مجلس مأمون وارد شدم، حضرت رضا علیه السلام نیز آنجا بودند، مأمون از حضرت سؤال کرد: یابن رسول الله ! آیا شما نمی گویید که انبیاء معصوم هستند؟ حضرت فرمودند: بلی. گفت: پس معنی این آیه چیست:

«و عصی آدم به فغوی»

«و آدم پروردگار خود را در نهی ارشادی که مخالفتش ضرر زندگی داشت نه عصیان تکلیفی) نافرمانی کرد پس به راه خطا افتاد».

حضرت فرمودند: خداوند تبارک و تعالی به آدم فرمود:

«اسکن أنت وزوجک الجنه و کلا منها رغدا حیث سئتما ولا تقربا هذه الشجره »

«خود و همسرت در بهشت ساکن شوید و از رزق و روزی فراوان آن و از هر جای آن که خواستید بخورید و به این درخت نزدیک نشوید».

و به درخت گندم اشاره فرمود.

«وفتکونا من الظالمین »

«که از ظالمین خواهید شد».

و خداوند به آنان نفرمود: از این درخت و سایر درخت های از این نوع نخورید، آن دو نیز به آن درخت نزدیک نشدند و از آن نخوردند، بلکه بعد از وسوسه شیطان از درخت دیگری خوردند، و شیطان به آنان چنین گفت:

«ما نهاکما ربکما عن هذه الشجره »

« پروردگار شما، شما را از این درخت نهی نکرده است» .

ص: 195


1- سوره مائده آیه 120.

و فقط شما را از نزدیک شدن به غیر آن نهی کرده، و شما را از خوردن آن نهی نکرده است مگر به این خاطر که فرشته نشوید یا جاودانه و همیشگی نگردید و برای آنان قسم خورد که من خیرخواه شما هستم، و آدم و حواء تا قبل از آن کسی را ندیده بودند که به دروغ به خدا قسم یاد کند.

«فد لاهما بغور»

«آن ها را فریب داد».

آن ها نیز با اطمینان به قسم او از درخت خوردند، و این قضیه، قبل از نبوت آدم اتفاق افتاد، و این گناه هم گناه کبیره نبود که آدم مستحق عذاب جهنم شود، بلکه از جمله گناهان صغیره ای بود که خدا آن ها را می بخشد(1). و این قبیل گناهان، بر سایر انبیاء نیز- قبل از زمان نبوتشان - جائز است، ولی وقتی خداوند او را برگزید و پیغمبر نمود، معصوم شد و هیچ گناهی، چه صغیره ، و چه کبیره، مرتکب نشد، خداوند می فرماید:

«و عصی آدم ربه وفغوی *ثم اجتباه ربه فتاب علیه و هدی »

«آدم پروردگارش را نافرمانی کرد و به بیراهه رفت، سپس خداوند او را برگزید و توبه اش را پذیرفت و او را هدایت نمود».

و نیز می فرماید:

«إن الله اصطفی آدم و نوحا و آل إبراهیم وآل عمران علی العالمین »

مأمون گفت: پس معنی این آیه چیست؟

«فلما آتاهما صالحا جعلا له شرکاء فیما آتاهما »

«وقتی خداوند فرزند صالح (یا سالم) به آنان داد، ایشان شرکایی برای خدا، در مورد این فرزند قائل شدند».

حضرت فرمودند: حواء برای آدم پانصد شکم زایید به هر مرتبه، یک پسر و یک

ص: 196


1- در راوی این سند محل حرف است و گفته شده که او ناصبی مسلک است. زیرا گذشت که معصوم اصلا فکر گناه هم نمی کند.

دختر، و آدم علیه السلام و حواء با خداوند عهد کردند که اگر فرزند سالمی خداوند به آنان بدهد، شاکر باشند. خداوند نسلی صحیح و سالم، بدون هیچ گونه مریضی و آفت به آنان داد، و آنچه برایشان عطا کرد دو قسم فرزند بود یک قسم پسر و یک قسم دختر. فجعل الصنفان الله شرکاء پس این دو قسم فرزند در آنچه خدا به آنان داده بود، شریک قرار دادند، (یعنی آن فرزندان را عبد الحارث وعبد الشمس وعبد العزی و امثال آن نام نهادند )و خدا را مانند پدر و مادرشان شکر نکردند و خداوند می فرماید:

«فتعالی الله عما یشرکون»

« خداوند برتر و بیزار از شرک آن هاست».

مأمون گفت: گواهی میدهم که شما حقا فرزند رسول خدا صلی الله علیه واله هستید، حال این آیه را توضیح دهید:

«فلما جن علیه اللیل رأی کوکبا قال هذا ربی»

«وقتی شب او را فرا گرفت، ستاره ای دید گفت: این پروردگار من است».

حضرت فرمودند: ابراهیم علیه السلام در میان سه گروه واقع شده بود، گروهی که (ستاره) زهره را می پرستیدند، گروهی که ماه را ستایش می کردند و گروهی نیز خورشید را، و این در زمانی بود که از مخفیگاهش در زیرزمین که او را نهان داشته بود خارج شد، وقتی شب او را فرا گرفت. و زهره را دید از روی انکار گفت: آیا این پروردگار من است؟ وقتی ستاره غروب کرد، گفت: من غروب کننده ها را دوست ندارم، زیرا افول و غروب از صفات پدیده هاست نه از صفات موجود قدیم وازلی، و وقتی ماه را در آسمان دید.

با حالت انکار گفت: آیا این پروردگار من است؟ وقتی غروب کرد، گفت: اگر پروردگارم مرا هدایت نکند گمراه خواهم شد، منظورش این بود که اگر پروردگارم هدایتم نمی کرد گمراه شده بودم، فردا صبح خورشید را دید و باز از روی انکار گفت: آیا این پروردگار من است؟ این از ماه و زهره بزرگ تر است، وقتی خورشید هم غروب کرد به آن سه گروه رو کرده و گفت:

ص: 197

«یا قوم إنی بریء مما تشرکون * إنی وجهت وجهی للذی فطر السماوات و الأرض حنیفاً وما أنا من المشرکین»

«گفت: ای قوم من از شریک هایی که شما (برای خدا )می سازید، بیزارم!

من روی خود را به سوی کسی کردم که آسمان ها و زمین را آفریده؟ من در ایمان خود خالصم؛ و از مشرکان نیستم !».

و ابراهیم علیه السلام با این گفته های خود، خواست برای آنان بطلان دینشان را روشن کند و برایشان ثابت کند که عبادت کردن چیزهایی که مثل زهره و ماه و خورشید هستند صحیح نیست ، بلکه شایسته عبادت، خالق آن ها و خالق آسمان و زمین است و آن دلیل هایی که برای قوم خود می آورد الهام خدا و از داده های او بود، همان طور که خداوند می فرماید:

«و تلک حجتنا آتیناها إبراهیم علی قؤمه »

«وآن ها ادله و حجت های ما بود که به ابراهیم دادیم تا در مقابل قوم خود به آن ها استدلال کند».

مأمون گفت: آفرین بر شما !در مورد این آیه توضیح بفرمائید:

«رب أرنی کیف تحی المؤتی قال أو لم تؤمن قال بلی و لکن لیطمئن قلبی »

«[ابراهیم گفت: خدایا به من نشان بده که چگونه مرده ها را زنده میکنی، خداوند فرمود: آیا ایمان نداری ؟ گفت: چرا، ولی به خاطر اینکه قلبم آرام گیرد».

حضرت فرمود: خداوند به ابراهیم علیه السلام وحی فرمود که: من از میان بندگانم برای خود دوستی انتخاب خواهم کرد که حتی اگر از من بخواهد مرده ها را زنده کنم، این کار را برای او خواهم کرد، ابراهیم به دلش الهام شد که آن دوست و خلیل، خودش است، لذا گفت: خدایا به من نشان بده که چگونه مرده ها را زنده میکنی، خداوند فرمود: آیا ایمان نداری ؟ گفت: چرا، ولی به خاطر اینکه قلبم آرام گیرد، یعنی نسبت به خلیل بودن. خداوند فرمود:

«قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَهً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَی کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ

ص: 198

یَأْتِینَکَ سَعْیًا ۚ وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ»(1)

«چهار پرنده بگیر، آن ها را تکه تکه کن، سپس برهر کوهی، بخشی از آن ها را قرار ده . آنگاه آن ها را بخوان فوری خود را به تو می رسانند و بدان خداوند مقتدر، شکست ناپذیر و حکیم است».

ابراهیم نیز، یک کرکس، یک طاووس، یک مرغابی و یک خروس گرفته، آن ها را تکه تکه کرد و اجزاء آن ها را با هم در آمیخت. سپس هر بخشی از این اجزاء مخلوط شده را بر هر کوهی از ده کوه اطراف قرار داد و آنگاه منقار آن را به دست گرفت و آنها را با نامشان صدا زد و مقداری دانه و آب نزد خود قرار داد، آن اجزاء به سوی یکدیگر پرواز کردند و بدن ها کامل شد و هر بدنی به سراغ گردن و سر خود رفت و به آن ها پیوست، سپس ابراهیم منقار آن ها را آزاد کرد و آنها پرواز کردند و سپس فرود آمدند و از آن آب نوشیدند و از آن دانه ها خوردند و گفتند: ای پیامبر خدا! تو ما را زنده کردی، خدا تو را زنده بدارد. ابراهیم فرمود: بلکه خداوند زنده می کند و می میراند و اوست که بر همه کار تواناست.

روایت طولانی است علاقمندان ، به کتاب عیون اخبار الرضا علیه السلام رجوع کنند(2).

3- عن ابن عباس قال: إن رسول الله صلی الله علیه واله کان جالسا ذات یوم و عنده علی و فاطمه والحسن و الحسین علیهم السلام . فقال: اللهم إنک تعلم أن هؤلاء أهل بیتی و أکرم الناس علی فأحب من أحبهم و أبغض من أبغضهم و وال من والاهم و عاد من عاداهم و أعن من أعانهم واجعلهم مطهرین من کل رجس معصومین من کل ذنب وأیدهم بروح القدس منک ثم قال صلی الله علیه واله : یا علی! أنت إمام أمتی وخلیفتی علیها بعدی و أنت قائد المؤمنین إلی الجنهوکأنی أنظر إلی ابنتی فاطمه قد أقبلت یوم القیامه علی نجیب من نور عن یمینها سبعون ألف ملک وعن یسارها سبعون ألف ملک و بین یدیها سبعون ألف

ص: 199


1- سوره بقره آیه 260.
2- عیون اخبار الرضا علیه السلام 396/1 - 418.

ملک و خلفها سبعون ألف ملک تقود مؤمنات أمتی إلی الجنه فایما امرأه صلت فی الیوم واللیله خمس صلوات وصامت شهر رمضان و حجت بیت الله الحرام وزکت مالها وأطاعت زوجها و والت علیا بعدی دخلت الجنه بشفاعه ابنتی فاطمه وإنهالسیده نساء العالمین فقیل: یا رسول الله صلی الله علیه واله ! أهی سیده لنساء عالمها؟ فقال صلی الله علیه واله:ذاک لمریم بنت عمران فأما ابنتی فاطمه فهی سیده نساء العالمین من الأولین والآخرین وإنها لتقوم فی محرابها فیسلم علیها سبعون ألف ملک من الملائکه المقربین و ینادونها بما نادت به الملائکه مریم فیقولون یا فاطمه إن الله اصطفاک و طهرک و اصطفاک علی نساء العالمین ثم التقت إلی علی علیه السلام فقال: یا علی!ان فاطمه بضعه منی و هی نور عینی و ثمره فوادی یسوؤنی ماساءها و یسرنی ما سرها و إنها أول من یلحقنی من أهل بیتی فاحسن إلیها بعدی وأما الحسن و الحسین فهما ابنای وریحانتای وهما سیدا شباب أهل الجنه فلیکرما علیک کسمعک و بصرک ثم رفع صلی الله علیه اوله یده إلی السماء فقال: اللهم إنی أشهدک أنی محب لمن أحبهم و مبغض لمن أبغضهم وسلم لمن سالمهم وحرب لمن حاربهم وعدو لمن عاداهم وولی لمن والاهم(1).

ابن عباس گوید: یک روز رسول خدا صلی الله علیه واله نشسته بود و علی و فاطمه و حسنین علیهم السلام نزد او بودند. گفت: خدایا تو میدانی این ها اهل بیت من و گرامی ترین مردم نزد من هستند. دوست ایشان را دوست دار و دشمنانشان را دشمن بدار. با کسانی که به ایشان مهربانی می کنند مهربانی کن و کسانی که به آنان بدی می کنند را بد بدار. هر کس به آنها کمک می کند را کمک کن و آنان را از پلیدی پاک کن و آنان را از هر گناهی معصوم بدار و به روح القدس مؤید داره ای علی! تو امام امت من و پس از من بر آن ها خلیفه هستی و تو

ص: 200


1- امالی شیخ صدوق 486/2.

پیشرو اهل بهشت می باشی. و گویا دخترم فاطمه علیها السلام را می نگرم که روز قیامت براسبی از نور سوار است و از طرف راستش هفتاد هزار فرشته و از طرف چپش هفتاد هزار فرشته و جلو روو دنبالش هر کدام هفتاد هزار فرشته باشد. زنان امتم را به بهشت رهبری کند، هرزنی که در شبانه روز پنج نماز بخواند و ماه رمضان را روزه بدارد و حج خانه خدا کند و زکات مالش را بپردازد و شوهرش را اطاعت کند و پس از من پیرو علی علیه السلام باشد، به شفاعت دخترم فاطمه علیها السلام به بهشت رود و او سیده زنان عالمیان است.

عرض شد: یا رسول الله صلی الله علیه واله ! او سیده زنان عالم خود است ؟ فرمود: این مقام مریم دختر عمران بود اما دخترم فاطمه علیها السلام بانوی زنان عالم است از اولین و آخرین و اوست که چون در محرابش بایستد هفتاد هزار فرشته مقرب بر او سلام دهند و ندایی که به مریم کردند به او کنند و بگویند: ای فاطمه! به راستی که خدا تو را برگزید و پاک کرد و بر زنان جهانیان برگزید.

سپس رو به حضرت علی علیه السلام کرد و فرمود: ای علی! فاطمه پاره تن من و نور دیده من و میوه دلم است ، آنچه او را ناراحت کند مرا ناراحت می کند وآنچه او را شاد می کند مرا نیز شاد می کند و او اول کسی است ازخاندانم که به من رسد، پس از من با او خوبی کن. حسن و حسین دو پسر من و دو ریحان من هستند و هردو سید جوانان اهل بهشتند. باید نزد تو چون گوش و چشمت عزیز باشند، سپس دست به آسمان برداشت و گفت: بار خدایا گواه باش که من دوستدار دوست آن ها و دشمن دشمن آن ها و سازش کار باسازش کننده آنها و در نبرد با نبرد کننده آن هایم و دشمنم با هر که بد خواه آن هاست و دوستم با هر که آن ها را دوست دارد.

4- عن محمد بن أبی عمیر قال ماسمعت و لا استفدت من هشام بن الحکم فی طول صحبتی إیاه شیئا أحسن من هذا الکلام فی صفه عصمه الامام فإنی سالته یوما عن الإمام أهومعصوم قال نعم قلت له فماصفه العصمه فیه وبأی شی تعرف قال إن جمیع الذنوب لها أربعه أوجه لا

ص: 201

خامس لها الحرص و الحسد و الغضب والشهوه فهذه منفیه عنه لا یجوزأن یکون حریصا علی هذه الدنیا و هی تحت خاتمه لانه خازن المسلمین فعلی ماذا یحرص ولا یجوز أن یکون حسودا لان الإنسان إنما یحسد من هو فوقه ولیس فوقه أحد فکیف یحسد من هو دونه ولا یجوز أن یغضب لشیء من أمور الدنیا إلا أن یکون غضبه لله عزوجل فإن الله عزوجل قد فرض علیه إقامه الحدود و أن لا تأخذه فی الله لومه لائم ولا رأفه فی دینه حتی یقیم حدود الله عزوجل ولا یجوز أن یتبع الشهوات ویؤثر الدنیا علی الآخره لان لله عزوجل حبب إلیه الآخره کما حبب إلینا الدنیافهوینظر إلی الآخره کما ننظر إلی الدنیا فهل رأیت أحدا ترک وجها حسنا لوجه قبیح و طعاما طیبا لطعام مر وثوباً لینا لثوب خشن و نعمه دائمه باقیه لدنیا زائله فانیه(1).

محمد بن ابی عمیر گوید: در این مدت طولانی که با هشام بن حکم در صحبت بودم بهترین استفاده من از وی سخنی بود که در صفت عصمت امام گفت.

روزی از او پرسیدم آیا امام معصوم است؟ فرمو د :آری.

گفتم: حقیقت صفت عصمت در او چیست و چگونه شناخته می شود؟ گفت: همه گناهان چهار سبب دارد که پنجمی برای آن ها نیست؛ حرص و حسد و خشم و شهوت ، که اینها از امام نفی می شود.

اول: روا نیست که او حریص بر این دنیا باشد چرا که این دنیا تحت سلطه اوست، واو خزینه دار مسلمانانست، دیگر چه حرصی به دنیا دارد.

دوم: حسود نمی تواند باشد زیرا انسان بر مافوق خود حسد می برد و احدی مافوق او نیست و چطور بر زیر دست خود حسد ورزد.

سوم: روا نیست برای هیچ امری از امور دنیا به خشم آید مگر آنکه برای خدا غضب

ص: 202


1- امالی شیخ صدوق632/2 ؛ معانی الاخبار /132.

کند چون که خدای عزوجل براو فرض کرده حدود را اقامه کند و در زمینه خدا تحت تأثیر سرزنش و رقت قرار نگیرد تا حدود خدای عزوجل را اقامه کند.

چهارم: نمی تواند پیرو شهوت باشد و دنیا را به آخرت ترجیح دهد زیرا خدای عزوجل آخرت را برای او محبوب کرده چنانچه دنیا را برای ما؛ و او به آخرت به همان چشمی می نگرد که به دنیا می نگرد. و آیا کسی را دیده ای که به خاطر روی زشتی، روی زیبا را ترک کند و خوراک خوشمزه رابرای خوراک تلخ از دست بدهد و جامه نرم را برای جامه زبر وانهد و نعمت پاینده و باقی را برای دنیای زائل فانی ترک کند؟

5- قال علی علیه السلام : من ألهم العصمه أمن الزلل(1).

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: کسی که متصفت به پاکدامنی است ، از لغزشها مصون می ماند.

6- و قال علی علیه السلام: کیف یصبر عن الشهوه من لم تعنه العصمه(2). امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: چگونه از شهوت خودداری کند کسی که عصمت یاریش نکرده باشد؟!

7- و قال علی علیه السلام : فی صفه الملائکه: وعصمهم من ریب الشبهات فما منهم زائغ عن سبیل مرضاته (3).

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: و آنان را از تردید حاصل از شبهات نگه داشت؛ از این رو، هیچ کدام از آن ها از راه خشنودی خدا منحرف نمی شود.

ص: 203


1- غررالحکم /657 فصل 77ح810 .
2- همان
3- نهج البلاغه خطبه 91.

8- وقال علی علیه السلام : من اعتصم بالله نجاه(1).

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: هرکه به خدا پناه برد، خداوند او را نجات دهد.

9- و قال علی علیه السلام: مین اعتصم بالله لم یضره شیطان(2). امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: هر که به پناه خدا در آید، هیچ شیطانی به او آسیب نرساند.

10- و قال علی علیه السلام : من اعتصم بالله عز مطلبه (3).

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: هرکه به خدا دست درزند، مطلوبش ارجمند شود.

البته عصمت، در این روایت با آن عصمت فرق دارد. این عصمت به معنای این است که هرکه به خدا چنگ زند او را حفظ می کند و در امور دنیا و دین به او کمک می دهد. مع الوصف کاری به معنای عصمت معصوم ندارد.

11- عن الصادق علیه السلام: فی صفه الأئمه: معصوما بین الزلات مصوناً عن الفواحش کلها(4).

حضرت صادق علیه السلام فرمودند: از لغزشها محفوظند و از هر گونه زشتی و زشت کاری مصون.

12- و قال علی علیه السلام: نحن تراجمه أمرالله نحن قوم معصومون(5). امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: ما ترجمان و مفسر أمر خدائیم، ما مردمی معصوم و پاکیم .

13- عن الرضا علیه السلام: الإمام المطهرین الذنوب و المبرا عن العیوب(6).

ص: 204


1- غررالحکم / 619 فصل 77 ح 184.
2- همان /630 فصل 17ح380.
3- همان/649 فصل 77 ح668.
4- کافی 204/1 ح 2.
5- همان 269/1 .
6- همان 200/1.

حضرت رضا علیه السلام فرمودند: امام از گناهان پاک و از عیب ها بر کنار است.

14- ... و هومعصوم مؤید وموفق مسدد قد أو الخطایا و الزلل و العثار فخصه الله بذلک لیکون حجته علی عباده و شاهده علی خلقه(1).

حضرت رضا علیه السلام فرمودند: ... پس او همواره معصوم، مؤید، موفق، مسدد است، از هر خطا و لغزشی در امان است، و این خصوصیت را خداوند به او ارزانی داشته تا وی حجت بر خلق و گواه بر بندگانش باشد.

15- قال علی علیه السلام: من العصمه تعذر المعاصی(2).

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: معذور بودن از ارتکاب گناه، مایه عصمت و پاکدامنی است.

16- وقال علی علیه السلام : وإنما ینبغی لأهل العصمه والمصنوع إلیهم فی السلامه أن یرحموا أهل الذنوب و المعصیه(3).

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: و همانا برای کسانی که از معصیت و نافرمانی (خداوند بسبب توفیقی که به ایشان عطا فرموده) محفوظ مانده اند و در سلامتی (از عیوب) به آنان احسان شده سزاوار است که بر اهل گناهان ترحم نمایند.

ص: 205


1- بحار الانوار 127/25 .
2- نهج البلاغه حکمت 140 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید.
3- همان.

روایاتی که در آن لفظ عصمت آمده

1- قال علی علیه السلام: إنما الناس مع الملوک و الدنیا إلا من عصم الله (1).

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: همانا مردم هم همراه ملوک و دنبال دنیا هستند مگر کسی که خدایش نگهدارد.

2- إلهی خلقت لی جسما و جعلت لی فیه آلات أطیعک بها و أعصیک و أغضبک بها و أرضیک و جعلت لی من نفسی داعیه إلی الشهوات و أسکنتنی دارا قد ملأت من الأقات ثم قلت لی انزجر فبک أنزجرو بک

أعتصم و بک أستجیربک أحترزو أستؤفقک لما یرضیک(2).

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: خدایا تنی برایم آفریده ای و ابزاری در آن بکار نهادی که (هم) می توانم با آنها فرمانبرداریت کنم و هم نافرمانیت، و هم با آنها تو را به خشم آورم و هم بخشنودی، و در نفس من داعی (خواننده) بسوی شهوات و تمایلات را قرار دادی، و در خانه ای سکونتم دادی که پر است از آفات ،آنگاه به من فرمودی خود را (ازنافرمانی) نگهداری کن، و من به کمک توخود را نگهدارم و به وسیله تواز گناه خودداری کنم، و به تو پناه جویم، و به یاری تو(از معصیت) احتراز جویم، و از تو توفیق خواهم تا موجبات خشنودیت را فراهم سازم.

3- و قال علی علیه السلام : الاعتبار یثمر العصمه(3).

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: عبرت آموزی، عصمت به بار می آورد.

4- وقال علی علیه السلام : التصبر علی المکروه یعصم القلب(4).

ص: 206


1- نهج البلاغه خطبه 210.
2- البلد الأمین /317.
3- غرر الحکم /30 فصل اول ح 929 .
4- بحار الانوار 229/74 ح 2.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: وا داشتن خود به صبر در برابر ناملایمات ، دل را مصون می دارد.

5- وقال علی علیه السلام: ان التقوی عصمه لک فی حیاتک وزلفی لک بعد مماتک(1). امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: پرهیزگاری، در زمان حیاتت مایه عصمت و نگهداری تو [از گناه] است و بعد از مرگ موجب قرب منزلت تو می شود.

6- وقال علی علیه السلام : أوصیکم عباد الله بتقوی الله فإنها الزمام و القوام فتمسکوا بوثائقها و اعتصموا بحقا ئقها تؤل بکم إلی أکنان الدعه و أوطان السعه(2). امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: ای بندگان خدا! شما را به تقوای الهی سفارش می کنم؛ زیرا که تقوا همان مهار و ستون است. پس به بندهای آن بیاویزید و به حقایقش چنگ در زنید، تا شما را به نهانگاه های آسایش و جایگاه های رفاه برساند.

7- فاعتصموا بتقوی الله فان لها حبلا وثیقا عروته و معقلاً منیعا ذروته(3). امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: به تقوای الهی چنگ زنید؛ که تقوا ریسمانی دارد که دستگیره اش استوار است و پناهگاهی است که بلندایش تسخیر ناپذیر است.

8- وقال عمن کتابه الی اهل مصر عصمکم الله بالهدی وثبتکم بالتقوی(4).

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: خداوند شما را به هدایت نگهدارد، و بر لزوم تقوی پایدارتان بدارد.

9- و قال علی علیه السلام : التقوی قرنت العصمه(5).

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: عصمت با تقوا قرین شده است .

ص: 207


1- غرر الحکم /222 فصل 9 ح90.
2- نهج البلاغه خطبه 190 و195.
3- نهج البلاغه خطبه 190 و 195.
4- امالی مفید/82.
5- غررالحکم /336 فصل 18ح138.

10۔ وقال علی علیه السلام: لا حکمه إلا بعصمه(1).

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:هیچ حکمتی نباشد، مگر به سبب عصمتی.

11- و قال علی علیه السلام : الحکمه عصمه، العصمه نعمه(2). امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: حکمت [مایه] عصمت است و عصمت یک نعمت.

12- قال رسول الله صلی الله علیه واله :إن الله عز ذکره یعصم من أطاعه ولا یعتصمم به من عصاه(3).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: به راستی که خدای عزوجل نگاه دارد هر کس را که از او فرمانبرداری کند، و نگاهداری نکند از کسی که نافرمانیش کند.

13- قال علی علیه السلام: وعلیکم بکتاب الله فإنه الحبل المتین و النور المبین و الشفاء النافع و الری الناقع و العصمه للمتمسک(4).

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: بر شما باد به کتاب خدا که ریسمان استوار و نور آشکار، و درمانی سود دهنده، و برطرف کننده تشنگی و نگهدارنده متمسک به اوست.

14- وقال علی علیه السلام: فعصم السعداء بالإیمان، وخذل الأشقیاء

بالعصیان، من بعد اتجاه الحجه علیهم بالبیان(5).

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: [خداوندا] بعد از آن که حجت را برآنان آشکار کرد، نیک بختان را به سبب ایمان حفظ کرد و شوربختان را به سبب نافرمانی، به خودشان واگذاشت.

ص: 208


1- غرر الحکم /855 فصل 86 ح480.
2- غرر الحکم /5 فصل اول ح22 و21.
3- کافی 82/8 .
4- نهج البلاغه خطبه 169.
5- نهج السعاده367/1 .

15- قال الباقر علیه السلام: إذا علم الله تعالی حسن نیه من أحد اکتنقه بالعصمه(1). حضرت باقرعلیه السلام فرمودند: هرگاه خداوند تعالی حسن نیت را در کسی ببیند او را در پناه عصمت قرار می دهد.

16- قال علی علیه السلام فی مناجاته: إلهی لا سبیل إلی الاحتراس من الذنب إلا بعصمتک ولا وصول إلی عمل الخیرات إلا بمشیتک فکیف لی بافاده ما أسلفتنی فیه مشیتک و بالاختراس من الذنب ما لم تدرکنی فیه عصمتک(2).

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: خدایا! برای خویشتنداری از گناه راهی جز، نگه داشت تو نیست و رسیدن به کارهای نیک، جز با خواست تو میسر نمی باشد. پس، چگونه توانم به بهره ای دست یابم که خواست تو بر آن نیست و چگونه خود را از گناه نگه دارم اگر نگه داشت توبه دادم نرسد؟

17- و قال زین العابدین علیه السلام : إلهی لا حول لی و لا قوه إلا بقدرتک ولا نجاه لی من مکاره الدنیا إلا بعصمتک فأسألک ببلاغه حکمتک و نفاذ مشیتک أن لا تجعلنی لغیر جودک متعرضا ولا تصیرنی للفتن غرضا وکن لی علی الأعداء ناصرا وعلی المخازی و العیوب ساترا و من البلایا واقیا وعن المعاصی عاصما(3).

حضرت سجاد علیه السلام فرمودند: خدای من! مرا هیچ نیرو و توانی نیست، مگربه نیروی تو و از ناخوشی ها و زشتی های دنیا نجات نیابم جز با نگه داشت تو. پس، به حکمت رسایت و به خواست و مشیت روانت [سوگندت میدهم و] از تو مسألت دارم

ص: 209


1- بحار الانوار188/75 ح 41.
2- البلد الامین /315.
3- بحار الانوار 143/91.

که دست مرا جز به دامن جود و بخشندگی خودت حوالت مده و از بلاها نگهم دار و از گناهان حفظم کن.

18- اللهم صل علی محمد و آله [وآل محمد ](1) و احفظنا من بین أیدینا من خلفنا وعن أیماننا وعن شمائلنا و من جمیع نواحینا، حفظا عاصما من معصیتک، هادیا إلی طاعتک، مستعملا لمحبتک(2).

حضرت سجاد علیه السلام فرمودند: بار خدایا! بر محمد و خاندان او درود فرست و ما را از پیش رو و از پشت سر و از راست و از چپ و از همه سویمان چنان محافظت فرما که ما را از نافرمانی تونگاه دارد و به فرمان بردن از تو رهنمون شود و در راه محبت توبه کارمان گیرد.

19- وهب لی عصمه تدنینی من خشیتک، وتقطعنی عن رکوب محارمک، و تفکنی من أسر العظائم. وهب لی التطهیرمن دنس العصیان(3).

حضرت سجاد علیه السلام فرمودند: مرا نگهداری و مصونیتی بخش که به ترس از تو نزدیکم گرداند و از ارتکاب حرامهای تو بازم دارد و از بند گناهان بزرگ آزادم سازد و از پلشتی گناه و نافرمانی، پاکیزه ام گردان.

بحث عصمت انبیاء و ائمه هدی علیهم السلام بسیار مفصل است و مطالب زیادی دارد که خود چندین کتاب می شود و در اینجا به همین مقدار اکتفا می کنیم. و در مورد مباحث عصمت حضرت فاطمه زهرا علیها السلام رجوع شود به کتاب عصمت کبری فاطمه زهرا علیها السلام که توسط این حقیر نوشته شده است.

ص: 210


1- در نسخه بحار الانوار 307/94 .
2- صحیفه السجادیه / دعای ششم در هنگام صبح و شام؛ مصباح کفعمی /71.
3- دعای امام سجاد علیه السلام در روز عرفه (دعای 47)؛ إقبال الأعمال 97/2 ؛ مصباح کفعمی /678.

مجملی از حدیث شریف کساء

قال الله تبارک وتعالی:«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ وَیُطَهِّرَکُم تَطهِیرًا»

علامه مجلسی رحمه الله کتابی به نام اربعین دارد که آن را در سفر زیارت امام رضا علیه السلام ، در مدت توقف در مشهد املاء نموده است و از بعضی از عامه راجع به این کتاب نقل شده که: ما گمان می کردیم که آخوند مجلسی سوادشان منحصر به آن بود که اخبار عربی را به فارسی ترجمه می کرده تا آنکه کتاب السماء و العالم را از بحارالانوار و کتاب اربعین ایشان را دیدیم از آنجا فهمیدیم که علامه ای بوده که مافوق او در علم ممکن نیست.

ایشان در خاتمه این کتاب یعنی اربعین نقل فرموده است که: نزول این آیه شریفه به اتفاق مفسرین عامه و خاصه و روایات فریقین در شأن پنج تن آل عبا [و سایر معصومین علیهم السلام] است که ایشان، رسول اکرم صلی الله علیه واله و امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت فاطمه علیها السلام و حضرت امام حسن علیه السلام و حضرت امام حسین علیه السلام می باشند، که محی الدین ابن عربی (سنی) در فتوحات مکیه این را از امور مسلمه محققه شمرده و گفته:

ولما کان رسول الله صلی الله علیه واله عبدا محضا ای خالصا قد طهره الله و اهل بیته تطهیرا و اذهب عنهم الرجس و کلما یشینهم فان الرجس هو القذر عند العرف علی ما حکاه الفراء قال تعالی انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا فلا یضاف الیهم الا مطهر و لابد ان یکون کذلک فان المضاف الیهم هو الذی یشبههم فما یضیفون الی انفسهم الا من له حکم الطهاره و التقدیس فهذا شهاده من النبی صلی الله علیه واله لسلمان الفارسی بالطهاره و الحفظ الهی والعصمه حیث قال فیه رسول الله صلی الله علیه واله سلمان منا اهل البیت و شهد الله لهم بالتطهیر و ذهاب الرجس عنهم و اذا کان لا یضاف الیهم الا مطهر مقدس و حصلت له العنایه الالهیه بمجرد الاضافه

ص: 211

فما ظنک باهل البیت فی نفوسهم فهم المطهرون بل هم عین الطهاره (1).

و در صحیح مسلم از عایشه روایت کرده که رسول اکرم صلی الله علیه واله بیرون آمد و عبایی مرحل(2) بر قامت ایشان بود که از موی سیاه بود. پس حسن علیه السلام آمد او را داخل عبا کرد و بعد حسین علیه السلام آمد او را نیز داخل عبا کرد و بعد فاطمه علیها السلام وارد شد او را نیز داخل در عباء نمود و بعد علی علیه السلام آمد پس او را نیز داخل در زیر عبا نمود. پس از آن فرمود:

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ وَیُطَهِّرَکُم تَطهِیرًا»

وحاکم (سنی) در مستدرک به همین طریق حدیث را از عایشه روایت کرده و ترمذی در سنن که از صحاح سته عامه است (به زعم خودشان) روایت کرده که این آیه در خانه ام سلمه رضی الله تعالی عنها نازل شد.

و رسول اکرم صلی الله علیه واله ، علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را جمع کرد و به ایشان کسایی پوشانید و علی در پشت سر آن حضرت بود عرض کرد:

اللهم هؤلاء أهل بیتی فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهیرا.

ام سلمه گفت: وأنا معهم یا رسول الله صلی الله علیه واله. آیا من نیز از اهل بیت تو می باشم. فرمود: أنت علی مکانک وأنت علی خیر. و این حدیث را از ام سلمه و انس بن مالک و عمر بن ابی مسلمه و ابی الحمراء و معقل بن یسار از اصحاب روایت کرده و در موضع دیگر آن را از سنن ترمذی روایت کرده و گفته:

هذا حدیث صحیح حسن وهو أحسن شیء روی فی هذا وفی الباب(3) .

ترمذی گفته است که این حدیث خوبی است و بهترین روایت در این زمینه است.

محمد بن سمعانی در کتاب انساب، مبارک بن محمد الجرزی ابن الأثیر در جامع اصول، و ابوالعباس احمد بن ابراهیم معروف به ابن خلکان در وفیات الأعیان،

ص: 212


1- تفسیر المحیط 450/1 .
2- یعنی عبایی که صورت جهاز شتر بر آن نقش بود .
3- سنن ترمذی 699/5 ح 3871.

ابن حجر عسقلانی در تذهیب التهذیب ، ابن خلدون در العبر وابن وردی در تتمه المختصر، یافعی در مرآت الجنان، عبدالرحیم بن حسن اسنوی در طبقات فقهای شافعیه، عبدالرحمن سیوطی در طبقات الحفاظ، ملا علی قادری در شرح شمائل، عبد الحق دهلوی در رجال مشکاه، محمد بن عبدالباقی در شرح مواهب، عیسی بن محمد مغربی در مقالید الاسانید، صاحب بستان المحدثین و اتحاف النبلاء و مصطفی بن عبدالله قسطنطنی در کشف الظنون عن اسامی و الفنون گفته است:

الجامع الصحیح الحافظ ابن عیسی الترمذی المتوفی سنه تسع و سبعین و مأتین و هو ثالث الکتب السته فی الحدیث نقل الترمذی انه قال صنف هذا الکتاب فعرضته علی علماء الحجاز فرضوا به، وعرضته علی علماء العراق فرضوا به، وعرضته علی علماء خراسان فرضوا به، ومن کان فی بیته هذا الکتاب فکأنما فی بیته نبی صلی الله علیه واله یتکلم(1).

پس صحیح آن را ثالث صحیحین قرار داده و در جای دیگر گفته که سلف و خلف اتفاق کرده اند که اصح کتب بعد از کتاب خدای عزوجل، صحیح بخاری است، سپس صحیح مسلم و بقیه صحاح.

الغرض که کتب معتبر و معروف و مشهور عامه (سنی ها) مهر صحت روی حدیث شریف کساء گذاشته اند.

واحمد حنبل رئیس یکی از چهار مذهب نیز حدیث شریف کساء را در مسند و کتاب فضائل به نقل از سمعانی در شرح کبریت احمرو شیخ سلیمان حنفیدر ینابیع الموده و شیخ بهایی در مبحث اجماع از زبده الأصول و سید علی همدانی و غیره ذکر کرده اند که رسول اکرم صلی الله علیه واله به خانه فاطمه علیها السلام آمد و علی و حسن و حسین علیهم السلام با او بودند. پس علی و فاطمه علیهما السلام را نزدیک به خود و پیش روی خودش و حسن و حسین علیهما السلام را بردو زانوی خود نشانید. پس جامه خود را برایشان کشید و فرمود:

ص: 213


1- جامع الأصول 194/1 ؛ تهذیب التهذیب 9/ 344.

اللهم هؤلاء أهل بیتی فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهیرا.

و در روایتی بعد از آن فرمود:

أنا حرب لمن محاربتم و سلم لمن سالمتم.

پس جبرئیل این آیه را آورد و با ایشان داخل عباء شد و احمد حنبل و ابن شیبه که استاد بخاری است از انس بن مالک روایت کرده اند که بعد از آن تا 6 ماه رسول خدا صلی الله علیه واله به خانه فاطمه علیها السلام رفت و آمد می کرد و چون برای نماز صبح بیرون می آمد می فرمود:

الصلاه یا أهل البیت یرحمکم الله.

و در صحیح ابی داوود و موطای مالک و تفسیر ثعلبی آمده است که بعد از آن، آیه را تلاوت می فرمود.

واحمد در مناقب و ثعلبی و طبری و دیگران از ابی سعید خدری روایت کرده اند که:

نزلت هذه الایه فی خمسه: فی النبی و علی و حسن و حسین وفاطمه علیهم السلام.

و در بعضی از احادیث احمد حنبل است که در خانه ام سلمه بود و از این جهت محب طبری گوید: کما فی ینابیع الموده که این فعل از آن حضرت مکرر واقع شده:

مره فی بیت ام سلمه و مره فی بیت فاطمه رضی الله عنها کما جاء الحدیث.

شریف سمهودی مصری گوید:

انما للحصر تدل علی ان ارادته تعالی منحصره علی تطهرهم و تاکیده بالمفعول المطلق دلیل علی ان طهارتهم طهاره کامله فی اعلی مراتب الطهاره

و حافظ جمال الدین زرندی و ابن مردویه از ام سلمه روایت کرده اند که جبرئیل با ایشان در کساء داخل بود چنان چه حسین رضی الله عنه فرمود:

نحن جبرئیل غدا سادسنا ولنا الکعبه ثم الحرمین.

ص: 214

و احمد بن حنبل که نزد اهل سنت در اعلی درجه عدالت و جلالت و علم و بصیرت است و یکی از اربعه ایشان می باشد که اتفاق کردند که تقلید از او و مذهب او را اخذ کردن جایز است و خروج از آن ها جایز نیست این روایت را به طریق عدیده در دو کتاب خود آورده است.

او کسی است که ابن خلکان و دیگران آورده اند که از اصحاب شافعی بوده و هزار هزار حدیث را با سند از برداشت (حفظ بود) و امام المحدثین (نزد سنیان) بوده و سی هزار حدیث با سند از فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام را از برداشت ... و مع ذلک از ولایت

امیرالمؤمنین علیه السلام منحرف و منکر بود.

ابن شهر آشوب مازندرانی در مناقب خود از کتاب معرفه الرجال روایت کرده که سبب عداوت احمد بن حنبل با امیرالمؤمنین علیه السلام آن بود که آن حضرت جدش ذوالثدیه را که رئیس خوارج بود در جنگ نهروان به درک واصل کرد.

خلاصه اگر بخواهیم مفسرین و محدثین و فقهای عامه را که نزول آیه مبارکه تطهیر را در شأن خمسه طاهرین آل عبا ذکر کرده اند، بیان کنیم و از اوصاف و جلالت آن ها در نزد اهل سنت سخن بگوییم کتاب کبیری می شود که ما به همین مختصر اکتفا می کنیم.

و سید بحرانی در تفسیر برهان و علامه مجلسی در بحار، جمله تمامی آن را روایت کرده اند و سید بن طاووس در طرائف و ابن طریق در عمده نیز بسیاری از اخبار آن را آورده اند و در تفسیر ثعلبی مسندا از جعفر بن ابی طالب علیهما السلام آورده که چون رسول خدا صلی الله علیه واله دید که رحمت از آسمان می آید آواز کرد که اینجا کیست؟ زینب عرض کرد: منم یا رسول الله.

فرمود: علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را صدا کن. پس حسنین علیهما السلام را در یمین و یسار خود قرار داد و علی و فاطمه علیهما السلام را پیش روی خود. پس عبای خیبری بر روی ایشان کشید و عرض کرد:

اللهم إن لکل نبی أهلا و هؤلاء أهل بیتی.

ص: 215

پس خداوند آیه :

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ وَیُطَهِّرَکُم تَطهِیرًا»

را نازل فرمود. پس زینب(1) گفت: آیا من هم با شما داخل شوم. پیغمبرصلی الله علیه واله فرمودند:

مکانک فانک إلی خیر إن شاء الله(2).

در این حدیث ثعلبی دلالت دارد بر آنکه این آیه شریفه رحمت خاصه و فضیلت تامه می باشد که فوق همه کمالات ممکنات است به حدی که غیر این وجودهای مقدس و ذوات با برکات قابل وصول به آن نیست ولهذا هروقت رحمتی و تحفه ای برای ایشان نازل می شد در ابری می آید مثل آمدن جام و انار و عنب و رطب که در احادیث بسیار از طرق عامه و خاصه وارد است و درکتب بحار ومدینه العلم شیخ صدوق وامالی، نیز بسیار آمده است.

مرحوم سید مرتضی (علم الهدی)، که ایشان نیز از اعاظم علمای مذهب به شمار می رود، نقل می کند که روزی قنبر، غلام امیرالمؤمنین علیه السلام ، به در خانه امام آمد و آن حضرت را در خانه ندید. از فضه، جویای امام شد.گفت:

إن المؤلی عرج إلی السماء ذات البروج لتقسیم ارزاق العباد

«مولا برای تقسیم ارزاق بندگان به آسمان رفته است».

این سخن بر قنبر سنگین آمد و آن را حمل بر مزاح یا اشتباه کرد و به سمت نخلستان رفت. آنجا امام را زیارت کرد و ضمنا گفتار فضه را برای امام به عنوان شکایت از او نقل کرد. امام فرمود:

مه یا قنبرو لعلک لم تومن بولایتنا حق الأیمان

«ساکت باش ای قنبر، تو گویی هنوز آن چنان که باید، به ولایت ما ایمان نیاورده ای».

ص: 216


1- آنچه که میان عامه و خاصه مشهور است این است که قطعا این شخص ام سلمه بوده است.
2- طرائف 128/1 ؛ تفسیر البرهان 466/4 ؛بحارالانوار 223/35.

آنگاه دستی بر چشم های قنبر کشید و فرمود: «چه می بینی»؟

قنبر می گوید:

رایت السموات و الأرض کجوزه فی ید المولی(1)

«آسمان ها و زمین را مانند یک دانه گردو در دست مولا مشاهده کردم».

و شیخ طبرسی رحمه الله در تفسیر مجمع البیان از تفسیر ابوحمزه ثمالی روایت کرده که گفت: شهر بن حوشب از ام سلمه برایم نقل کرد که فاطمه علیها السلام نزد پدرش رسول خدا صلی الله علیه واله آمد و حریره ای (2)برای آن حضرت آورد پس آن حضرت فرمود: همسر و دو فرزند خود را حاضر کن. چون حاضر شدند و از آن طعام تناول نمودند، بر روی ایشان کساء خیبری را کشید و فرمود:

اللهم هؤلاء أهل بیتی و عترتی فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهیرا.

پس گفتم: یا رسول الله و أنا معهم. فرمود: أنت إلی خیر.

تفسیر ثعلبی نیز این را به عینه روایت کرده . پس بحمد الله واضح شد که شیعه و سنی اتفاق نظر دارند و از اوضح بدیهیات است که نزول آیه شریفه، درباره حضرات خمسه النجبا اصحاب الکساء و سایر ائمه هدی علیهم السلام بالتبع است و این روایت یعنی حدیث شریف کساء در اکثر کتب معتبر، چه سنی و چه شیعه از بحار و سایر کتب علامه مجلسی رحمه الله گرفته تا منتخب المراثی شیخ طریحی، ارشاد القلوب دیلمی، انوار النعمانیه، غرر الاخبار و در کتب رجالیه از روضات الجنات، اعلام الدین فی صفات المؤمنین و رساله صلوه جمعه مرحوم فیض کاشانی موجود است(3).

ص: 217


1- شرح اربعین قاضی سعید قمی / 566.
2- آن غذایی است که با آرد طبخ می شود و ریزه های گوشت در آن می اندازند و اگر گوشت ندارد آن را عصیده می گویند و در بعضی اخبار است که در آن گوشت شتر بود.
3- رجوع شود به کبریت احمر محمد باقر خراسانی /281-331.

ادامه حدیث شریف کساء

اشاره

فقال الله عزوجل: یا ملائکتی! و یا سکان سمواتی! انی ما خلقت سماء مبنیه، ولا أرضا مدحیه، ولا قمرا منیرا، و لا شمسا مضیئه، و لا فلکایدور، ولا بحرا یجری، ولا فلکا یسری، إلا فی محبه هؤلاء الخمسه الذینهم تحت الکساء.

«آنگاه خداوند عزوجل فرمود: ای فرشتگان من وای ساکنان آسمان هایم! همانا من هیچ آسمانی را برافراشته نساخته و هیچ زمینی را هموار ننموده و هیچ ماهی را روشن و هیچ خورشیدی را درخشنده و هیچ فلکی را گردان و هیچ رود و دریای جاری را نیافریدم و هیچ کشتی ای را حرکت نبخشیدم مگر به خاطر این پنج تن که در زیر این عبا گرد آمده اند و دوستی ایشان».

لغت ملائکه:

فرشتگان ، جمع ملک. ملک: فرشته،سروش ،امشاسپند(1).

ملوک، جمع ملک: صاحب ملک، پادشاه . ملک الموت: عزرائیل، فرشته ای که جان مردم را می گیرد. موجودات عوالم مجرد جسمانیات(2).

ملائکه در قرآن

کلمه ملائکه 73 مرتبه در قرآن آمده است.

1)«وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً»---«سوره بقره آیه 30»

2)«وَإِذ قُلنَا لِلمَلَائِکَهِ اسجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا »---«سوره کهف آیه 50»

3)«الحَمدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرضِ جَاعِلِ المَلَائِکَهِ ....»---«سوره فاطر آیه 1»

ص: 218


1- در کیش زرتشتی عنوان 6 فرشته وجود دارد؛ بهمن، اردی بهشت، شهریور، اسپندارمذ، خرداد و مرداد.
2- ملکت: ملک و پادشاهی، سلطنت. ملکه: ملک و قدرت و توانایی . ملکه: پادشاه زن، زن پادشاه . ملک الشیء ملکا و وملکا وملکه ومملکه ومملکه: آن را به اختیار خود گرفت و ملک خود گردانید. ملوک جمع ملک: پادشاه . ملکوت وملکوه: بزرگی، چیرگی، نام عالم عقول ، مجردات سماوی . ملک الدابه: قوائم چهارپا. «فرهنگ جامع و عمید»

و کلمه ملائکته 5 بار آمده است.

1)«مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَرُسُلِهِ ...»---«سوره بقره آیه 98»

2)«آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ ۚ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِکَتِهِ ...»---«سوره بقره آیه 285»

3)«...وَمَنْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ...»---«سوره نساء آیه 136»

4)«هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلَائِکَتُهُ ...»---«سوره احزاب آیه 43 »

5)«إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ ۚ ...»---«سوره احزاب آیه 56»

و کلمه ملکوت 4 بار آمده.

1)«وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ...»---«سوره انعام آیه 75»

2)«أَوَلَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»---«سوره اعراف آیه 185»

3)«قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ...»---«سوره مؤمنون آیه 88 »

4)«فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»---«سوره یس آیه 83 »

لغت سکان: سکون آرمیدن، قرارگرفتن، آرامش، ضدحرکت(1)

سکان در قرآن

این کلمه با مشتقاتش 68 مورد در قرآن آمده است.

1)«وَیَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّهَ ...»---«سوره اعراف آیه 19 و سوره بقره آیه 35»

2)«...وَمَسَاکِنَ طَیِّبَهً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ۚ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ...»---«سوره توبه آیه 72»

3)«وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَنًا...»---«سوره نحل آیه 80»

لغت سماوات: سماء ، آسمان، سقف خانه و هر چیزی(2) .

ص: 219


1- سکونت: مسکین شدن، در خانه نشستن، منزل کردن. سکن سکونا: آرمید، قرار گرفت، بی خبرو محتاج گردید، ضعیف شد. اسکان: آرام دادن، بی حرکت ساختن حرف. اسکان: معاش روزانه، سکنی: محل استراحت، خانه. سکان: ساکنین، دم کشتی.
2- سماوات جمع سماء سموا: بلند گردید. اسماء: بلندی، علامت. سموات و سماوات جمع سماء: آنچه بالای سر مشاهده می شود، آسمان و خانه و هر چه از فضا به زمین احاطه شده ، سایه بان و پرده ای که از سقف خانه کشیده باشند، پشت اسب، ابر وباران.

سماء در قرآن

این کلمه 300 مورد در قرآن آمده است که 191 مورد آن فقط سموات است.

1)«...ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ ۚ ...»---«سوره بقره آیه 29»

2)«وَلِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ۚ ...»---«سوره آل عمران آیه 129»

3)«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ...»---«سورہ انعام آیه 1»

لغت خلقت: فعل و فاعل متلکم وحده. لق: آفریدن، آفرینش، آفریده شدگان، مردم. خلقت: فطرت ، هیئت ، سرشت ، آفرینش(1).

خلق در قرآن

این کلمه 260 مورد در قرآن آمده است.

1)«یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ »---«سوره بقره آیه 21»

2)«هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ مَا فِی الْأَرْضِ ...»---«سوره بقره آیه 29»

3)« وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...»---«سوره آل عمران آیه 191»

لغت مبنیه: مبنی و مبنا محل بنا و ریشه چیزی، پایه و بنیان. مبنی: بنا نهاده شده ، بنا کرده شده(2).

بنا در قرآن

این کلمه 24 مورد و کلمه مبنیه یک مورد در قرآن آمده است.

1)«الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً ...»---«سوره بقره آیه 22»

2)«لَکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِهَا غُرَفٌ مَبْنِیَّهٌ ...»---«سوره زمر آیه 20»

ص: 220


1- خلقه خلقا و خلقه: آن را آفرید. خلق : آفرینش، تقدیر، مردم.خالق: از صفات حضرت باری تعالی.
2- بنی البیت بنیا و بناء و بنیانا و بینیه و بنایه وبنی البیت تبنیه: خانه را ساخت. ابنیه جمع بناء و آبنبات جمع ابنیه: ساختمان و خانه. بنایه: پایه و خلقت، بانی، بنا کننده، کسی که بعد از ازدواج، زن خود را به خانه خود آورد. بنیته: کعبه معظمه بنیان، بنا و دیوار اطراف مکانی کشیدن. بناؤون جمع بناء: کسی که شغل او بنایی است. مبنی: بنا کرده شده، حروف مبانی (حروف الف و با). «فرهنگ جامع و عمید»

3)«اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَرَارًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً »---«سوره غافر آیه 64»

لغت ارض: زمین(1).

ارض در قرآن

این کلمه 464 مورد و ارضا دو مورد در قرآن آمده است.

1)«الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً ...»---«سوره بقره آیه 22»

2)«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...»---«سوره بقره آیه 164»

3)«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ ...»---«سوره انعام آیه 1»

لغت مدحیه: پهن و گسترده شدن زمین است، این کلمه از باب دحا یدحی است(2).

مدحیه در قرآن

این کلمه یک بار و در سوره نازعات آیه 30 آمده است.

«وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِکَ دَحَاهَا»

لغت قمر: ماه، اقمار جمع قمران: ماه و خورشید. قمراء مؤنث اقمر: به معنی سفید، سفید مایل به تیرگی و نیز به معنی روشنایی ماه، ماهتاب(3) .

قمر در قرآن

این کلمه 27 مورد در قرآن آمده است.

1)«وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّی عَادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ»---«سوره یس آیه 39»

ص: 221


1- اروضی و اراضی جمع ارضاء: راضی کردن، خشنود کردن. ارضت الأرض ارضا: در زمین گیاه رویید. ارضت الأرض اراضه: زمین پاکیزه شد. ارض اریضه: زمین پاک و خوب. «فرهنگ جامع و عمید»
2- دحا البطن دحوا: شکم او بزرگ شد. دحا الله الأرض: خدا زمین را گسترد و فراخ گردانید. دحو الارض: گسترش زمین از زیر کعبه. مدحه مدحا ومدحه : او را به بهترین ثناء ستود. مادحه: او را ستود. تمدح: افتخار کردن به آنچه که ندارد، تکلف نمودن در ستایش خود، ستودن، فراخ شدن زمین . «المنجد»
3- قمرقمرا: باخت و مغلوب شد. قمرالرجل: براو در قمار غالب شد. اقمر اللیل: شب روشن شد به ماهتاب . اقمرالهلال: ماه برآمد و کامل گردید.

2)«اقْتَرَبَتِ السَّاعَهُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ»---«سوره قمر آیه 1»

3)«وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا»---«سوره شمس آیه 2»

لغت منیرا: نور دهنده ، درخشنده ، درخشان، نیکو رنگ، نورانی(1).

نور و منیر در قرآن

کلمه نور 194 مورد و منیر 6 مورد در قرآن آمده است.

1)«...رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ جَاءُوا بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَالْکِتَابِ الْمُنِیرِ»---«سوره آل عمران آیه 184»

2)«وَدَاعِیًا إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُنِیرًا»---«سوره احزاب آیه 46»

3)«...جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَبِالزُّبُرِ وَبِالْکِتَابِ الْمُنِیرِ»---«سوره فاطر آیه 25»

لغت شمسا: نور، روشنایی پر نور ماه یا خورشید یا آتش. شمس: آفتاب، خورشید(2).

شمس در قرآن

این کلمه در قرآن 33 مورد آمده است.

1)«فَلَمَّا رَأَی الشَّمْسَ بَازِغَهً قَالَ هَذَا رَبِّی ...»---«سوره انعام آیه 78»

2)«إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ»---«سوره تکویر آیه 1»

3)«وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا»---«سوره شمس آیه 1»

لغت مضیئه: ضاء القمر ضوءا و ضیاءا: روشن گردید و پرتوی نور افکند.

ضیاء در قرآن

کلمه ضیاء با مشتقاتش 18 مورد در قرآن آمده است .

1)«مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ »---«سوره بقره آیه 17»

2)«یَکَادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ ۖ کُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِیهِ ...»---«سوره بقره آیه 20»

ص: 222


1- نار نورا و نیارا: روشن گردید. اناره: خوب روی شدن . انوار و نیران جمع نور: روشنایی یا شعاع روشنی، آنکه آشکارا چیزی را بیان کند.
2- شموس جمع شمس، شمس الفرس شموسا و شماسا: توسنی، اسب رام نشد، سرکشی کرد. شمس یومنا شمسا: روز ما. شمس یومنا شمسا: آفتاب ناک شد، روز ما روشن شد.

3)«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ ۖ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَی نُورٍ ۗ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»---«سوره نور آیه 35»

لغت فلکا: سپهر، گردون ، مدار ستارگان . افلاک: جمع فلک الافلاک، در اصطلاح قدماء فلک نهم که بالای همه افلاک عرش است(1).

فلک در قرآن

این لغت دو مورد در قرآن آمده است.

1)«وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ ۖ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ»---«سوره انبیاء آیه 33»

2)«لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ ۚ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ»---«سوره یس آیه 40»

لغت یدور: گردش، حرکت به دور چیزی، گردش سال، عصر و زمان، روزگار، ادوار جمع دوران: گردش، گردش دایره مانند، گردش به دور چیزی(2).

یدور در قرآن

این کلمه 55 مورد در قرآن آمده است.

1)«...حَاضِرَهً تُدِیرُونَهَا بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَکْتُبُوهَا ۗ ...»---«سوره بقره آیه 282»

2)«... یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذِی یُغْشَی عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ ...»---«سوره احزاب آیه 19»

ص: 223


1- فلک: چوبی که در وسط آن ریسمان کوتاهی بسته شده و پاهای شخص مجرم را در آن می بندند و شلاق می زنند، به عربی فلق می گویند. فلکی: منسوب به فلک، عالم به علم افلاک، ستاره شناس. فلک و فلک و افلاک جمع فلک: چرخ گردون ، ستارگان، عظیم و بزرگ ، موج دریا .
2- دار دورا و دورانا: گردید. دار بالشیء و علیه و حوله: طواف کرد و اطراف آن گردید. دوره تدویراً: او را گردانید. دور و دیار و ادور وآدر و دیاره و دیارات ودیران و دوران و دورات و ادوار و ادوره جمع دار: سرای ، خانه ، بلند، قبیله.

لغت بحرا:دریا(1)

بحر در قرآن

این کلمه 42 مورد در قرآن آمده است

1)«هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ ۖ ..»---«سوره یونس آیه 22»

2)«وَهُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا ...»---«سوره نحل آیه 14»

3)« وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ...»---«سوره اسراء آیه 70»

لغت یجری: جاری شدن. جاری: روان، در جریان(2).

یجری در قرآن

این کلمه 60 مورد آمده است.

1)«...وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ ۖ کُلٌّ یَجْرِی ...»---«سوره رعد آیه 2»

2)«...وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی إِلَی أَجَلٍ مُسَمًّی ...»---«سوره لقمان آیه 29»

3)«...وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّی ۚ ...»---«سوره فاطر آیه 13»

لغت فلکا: کشتی.

فلک در قرآن

این کلمه 23 مورد در قرآن آمده است.

1)«»---«سوره بقره آیه 184»

ص: 224


1- ابحرو بحور وبحار جمع بحر: وزن شعر، تعداد بحور شعر نوزده است، طویل، مدید، بسیط، وافر، کامل، هزج (صدای رعد)، رجز، رمل، منسرح، مضارع، مقتصب، مجتث، سریع، جدید، قریب، خفیف، مشاکل، متقارب، متدارک. بحره بحرا :شکافت، گشاد و فراخ گردید. بحر بحرا: از ترس سراسیمه و متحیر شد، از بسیاری تشنگی سیراب نگردید. ابحرو بحور و بحار جمع بحر: جوی بزرگ، دریای شور، فراخی گام، زمین با زراعت و علف، عمق بچه دان، شکاف، شکاف گوش.
2- جریان: روان شدن آب یا هر چیز مانند آن، وقوع امری . جری الماء جریا و جریانا و جیریه: روان شدن آب. جواری جمع جاریه: آفتاب ، کشتی، نعمت خدا، دوشیزه و کنیز. مجاری جمع مجری: راهگذر، حرف آخر کلمه.

2)«...وَسَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ...»---«سوره ابراهیم آیه 32»

لغت یسری: همان معنای جریان را دارد(1).

یسری در قرآن

این کلمه هشت مورد در قرآن آمده است.

1)«سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی...»---«سوره اسراء آیه 1»

2)«وَلَقَدْ أَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی ...»---«سوره طه آیه 77»

3)«وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ»---«سوره فجر آیه 4»

لغت محبت که سابقا گذشت .

لغت خمسه: پنج، عدد پنج (2).

خمس در قرآن

این کلمه 8 مورد در قرآن آمده است.

1)«بِخَمْسَهِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِکَهِ مُسَوِّمِینَ»---«سوره آل عمران آیه 125»

2)«وَالْخَامِسَهُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِنْ کَانَ مِنَ الْکَاذِبِینَ»---«سوره نور آیه 7»

3)«وَالْخَامِسَهَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَیْهَا إِنْ کَانَ مِنَ الصَّادِقِینَ»---«سوره نور آیه 9»

و لغات هؤلاء ، کساء، اسامی اشارات و تحت هم سابقا اشاره شد.

شرح و توضیح:

پس از اینکه پنج تن آل عبا در زیر کساء جمع شدند و خداوند آیه تطهیر را در حق ایشان نازل کرد، خطاب به ملائکه می فرماید: ای ملائکه من! البته منظور از ملائکه، همه ایشان است نه فقط فرستادگان از آن ها از قبیل جبرئیل. گرچه لفظ ملک مشتق از

ص: 225


1- ساری: سرایت کننده ، در رونده به همه اجزای چیزی ، روان، رونده در شب. سراه جمع سری و سری و سریه و سریه و سرایه و سریانا و مسری و اسری و استری: در شب رفت. سراه جمع اسراء: در اعلای هر چیزی درآمدن، به سوی اعلای هر چیزی شدن.
2- خمس القوم خمسا: پنج یک مال ایشان را گرفت. خمس و خمس: پنج یک.

ولکه است که شامل ملائکه رسل و فرستاده شدگان باشد.

کلمه سکان سماواتی از باب عطف خاص بر عام، به اعتبار این است که سکان سماوات از ملائکه یک خصوصیت خاص است. و ممکن است که از باب عطف مباین باشد. یعنی منظور از سکان آسمان ها، سایر سکنه آسمانی از مخلوقات غیر ملائکه می باشد چون خداوند سبحان مخلوقات زیادی دارد که ما حتی اسامی آن ها را هم نمی دانیم. همچنان که اسامی بسیاری از مخلوقات زمین را هم نمی دانیم. یکی از آیات قرآن راجع به ملائکه، آیه اول سوره فاطر است که خداوند می فرماید:

«الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائِکَهِ رُسُلًا أُولِی أَجْنِحَهٍ مَثْنَی وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ ۚ یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ مَا یَشَاءُ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»

«ستایش از آن خدای یکتاست که آفریننده آسمان ها و زمین است، خدایی که فرشتگان را رسولانی دارای بال های دوگانه و سه گانه و چهارگانه قرار داده و او هر چه را بخواهد در آفرینش می افزاید، و در جهان هستی توسعه می دهد زیرا خداوند بر همه چیز تواناست (1)»

ص: 226


1- حق تعالی در غیر سوره مبارکه (فاطر)، مانند سوره اعراف و انبیاء و تحریم، ملائکه را به اوصافی توصیف فرموده که مربوط به عبادت و طاعت و تسبیح و تمجید و وظایف مقرره آنان است. ولی در سوره مبارکه فاطر، نخست جمعی از فرشتگان را به شأن و وصفی توصیف نموده که یکی از مراتب بلند و مقامات ارجمند است؛ و آن مقام رسالتست؛ چرا که وحی الهی به انبیاء و مرسلین به واسطه ملائکه میرسد و سپس راجع به تکوین و کیفیت آنان فرموده: «اولی أجنحه مثنی وثلاث ورباع »چه این آیه کریمه و بعضی آیات دیگر و اخبار و روایات متواتره بین الفریقین (شیعه و سنی) دلالت روشن دارد بر آنکه ملائکه اجسامی هستند دارای بال های متعدد. دو دو، سه سه و چهار چهار و ظاهراً خصوص این اعداد منظور نباشد. زیرا بلافاصله فرموده:«یزید فی الخلق ما یشاء» یعنی در آفریده خود آنچه را بخواهد زیاد می کند و می افزاید. هرچند مفهوم الخلق ، عام و شامل غیر ملائکه نیز می شود، لکن به مناسبت اتصال این جمله، به جمله اولی اجنحه دلالت دارد براینکه بر حسب مشیت و حکمت خداوند بال های جمعی از فرشتگان از چهارتا نیز فزون تر می گردد. چنانکه در کتب فریقین در ذیل حدیث شب معراج ذکر شده که رسول خدا صلی الله علیه واله ، جبرئیل علیه السلام را با 600 بال دیده اند و در کمال الدین از آن حضرت روایت شده است که فرمود: برای خداوند فرشته ایست که او را دردائیل گویند و برای او 16 هزار بال است که در بحث روایات خواهد آمد. هم چنین در شرح نهج البلاغه از امیرالمؤمنین علیه السلام وارده شده که بعضی ملائکه 6 بال دارند که دو تای آن ها را به اجسام خود پیچیده اند و با دو بال دیگر پرواز می کنند و دو بال دیگر را به خاطر حیا و ترس از حق تعالی بر صورت های خود گذاشته اند.

«یزید فی الخلق ما یشاء »

«در آن ها هر چه خواهد بیفزاید »

یعنی در آفرینش هر چه خواهد بیفزاید، ابن عباس گوید: رسول خدا صلی الله علیه واله در شب معراج جبرئیل را دید که 600 بال و پر دارد، و همچنین گفته اند منظور از فزودن در خلق ، آواز خوش است و دیگری گفته: نمک داشتن چشمان است و از ابوهریره نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند:

هو الوجه الحس و الصوت الحسن و الشعر الحسن(1).

چهره زیبا، آواز خوب، و موی نیکو است.

ابن شهاب از رسول خدا صلی الله علیه واله روایت کرده که فرمود: به جبرئیل گفتم می خواهم تو را به صورت حقیقی که خلق شده ای ببینم. جبرئیل در شب مهتاب پربگشاد و تمام روی زمین را فرا گرفت. من از آن حال بیهوش شدم. چون به هوش آمدم از عظمت او متعجب شدم. گفت: ای محمد! از خلقت من تعجب می کنی و بیهوش میشوی؟ اگر خلقت اسرافیل را ببینی که 12 بال دارد یکی در مشرق و دیگری در مغرب و عرش بردوش او است و پاهای او بر روی زمین هفتم و سر او از عرش بالاتر است چه حالتی به تو دست خواهد داد؟! و با وجود این عظمت، گاهی از عظمت و هیبت حق تعالی مانند گنجشگی می شود!!(2)

و هم چنین از آن حضرت راویت شده است که خداوند فرشته ای دارد که هزار هزار سر دارد. بر هرسری هزار هزار روی، برهرروی هزار هزار دهان و در هر دهان هزار هزار زبان، و به هر زبانی خدا را به هزار هزار لغت می خواند. روزی بر خاطر وی گذشت که

ص: 227


1- مجمع البیان 626/8.
2- بحار الانوار 295/56.

همانا برای خدا بنده ای نباشد که همانند من تسبیح کند. حق سبحانه به او خطاب کرد که مرا بنده ایست که تسبیح و تهلیل او بیش از این است. گفت: بار خدایا او چه می گوید؟ فرمود: او می گوید:

سبحان الله کلما سبح الله شیء وکما یحب الله أن یسبح و کما هو أهله و کما ینبغی لکرم وجهه وعز جلاله و الحمد لله کلما حمد الله شیء و کما یحب الله أن یحمد و ما هو أهله وکما ینبغی لکرم وجهه وعز جلاله ولا إله إلا الله کلما هلل الله شیء وکما یجب الله أن یهلل وکما هو أهله وکما ینبغی لکرم وجهه و جلاله والله أکبر کلما کبر الله شیء وما یجب الله أن یکبرو کما هو أله و کما ینبغی لکرم وجهه و عز جلاله سبحان الله و الحمد الله ولا إله إلا الله والله أکبر علی کل نعمه أنعم بها علی و علی کل أحد من خلقه من کان أو یکون إلی یوم القیامه اللهم إنی أسألک أن تصلی علی محمد و آل محمد أسالک من خیر ما أرجوو خیرما لا أرجووأعوذ بک من شرما احذر و من شرما لا أحذر(1).

«سبحان الله »گویم هر زمان که چیزی تسبیح خدا را گوید، و همان گونه که خدادوست دارد تسبیح شود، و همان طور که او اهل آن است، و آن گونه که شایسته کرامت وجه و عز جلال اوست. و «الحمد لله »گویم هرزمان که چیزی حمد خدا را گوید، و همان گونه که خدا دوست دارد ستایش شود، و همان طور که او اهل آن است، و همان گونه که شایسته کرامت وجه و عزجلال اوست. و «لا اله الا الله » گویم هرزمان که چیزی «لا اله الا الله » گوید، و همان گونه که خدا دوست دارد او را به یگانگی یاد کنند، و همان طور که او اهل آن است، و همان گونه که شایسته کرامت وجه و عز جلال اوست. و «الله اکبر» گویم هر زمان که چیزی خدا را به بزرگی یاد کند، و همان گونه که

ص: 228


1- منهج الصادقین426/7 ؛ مفاتیح الجنان مبحث تعقیبات مشترکه .

خدا دوست دارد به بزرگی یاد شود، و همان طور که او اهل آن است، و همان گونه که شایسته کرامت وجه و عز جلال اوست.

«سبحان الله و الحمد الله ولا اله الا الله و الله اکبر» بر هر نعمتی که خداوند به من و به هریک از آفریدگانش چه آن هایی که در گذشته بوده و چه آنانی که در آینده تا روز قیامت خواهند آمد ارزانی داشته است. خداوندا از تومی خواهم که بر محمد و آل محمد درود فرستی، و خیر آنچه را که امید دارم، و خیر آنچه را که امید ندارم از تو خواهانم، و از شر آنچه که از آن بیم دارم، و از شر آنچه که از آن بیم ندارم، به تو پناه می آورم].

درباره ملائکه دو بحث پیش می آید:

اول: فرشته جسم لطیف است یا از مجردات؟

دوم: اینکه بال و پرواز آن ها چیست؟

اما اول که تجرد باشد. اثبات تجرد «مطلق»برای فرشتگان حتی از زمان و مکان و اجزاء، کار آسانی نیست و تحقیق در این مسئله فایده چندانی ندارد. مهم آن است که ما فرشتگان را به اوصافی که قرآن و روایات توصیف کرده بشناسیم و آن ها را صنف عظیمی از موجودات والا و برجسته خداوند بدانیم، بی آنکه مقامی جزمقام بندگی و عبودیت برای آنها قائل باشیم و آن ها را شریک خدا در خلقت یا عبادات ندانیم. غیر از این چیزی نیست و الا این عقیده همان شرک و کفر محض است.

واما بحث دوم که جناح و بال باشد، باید گفت: آن قدرت پروردگار است که به ایشان نیرو و فعالیت و قدرت داده است و این وسیله فعالیت و حرکت و قدرت است. همان طور که در بحث عرش و کرسی آمده است که این دو کلمه گرچه به معنی تخت های پایه بلند و پایه کوتاه است اما منظور از آن قدرت پروردگار است در ابعاد

مختلفه .

در این باره روایتی از امام صادق علیه السلام وارد شده است که:

إن الملائکه لا یأکلون ولا یشربون و لا ینکحو بنسیم العرش.

ص: 229

فرشتگان به غذا می خورند و نه آب می آشامند و نه ازدواج می کنند، و آن ها به نسیم عرش زنده اند(1).

البته بعید نیست که منظور همان ظاهر باشد که صاحبان جناح باشند.

ویژگی های ملائکه

1- آنان موجودات عاقل و با شعور و بندگان گرامی خداوند هستند.

«وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا ۗ سُبْحَانَهُ ۚ بَلْ عِبَادٌ مُکْرَمُونَ»---«سوره انبیاء آیه 26»

2- سر به فرمان خالق و هرگز معصیت او نمی کنند.

«لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ»---«سوره انبیاء آیه 27»

3- وظائف مهم و بسیار متنوعی از سوی خداوند سبحان بر عهده دارند.

*گروهی حاملان عرشند.

«وَالْمَلَکُ عَلَی أَرْجَائِهَا ۚ وَیَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ ...»---«سوره حاقه آیه 17»

*گروهی تدبیر امور را در دست دارند.

«فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا»---«سوره نازعات آیه 5»

*گروهی مسئول قبض روحند.

«حَتَّی إِذَا جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا یَتَوَفَّوْنَهُمْ »---«سوره اعراف آیه 37»

*گروهی مراقب اعمالند.

«وَإِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ*کِرَامًا کَاتِبِینَ*یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ»---«سوره انفطارآیات10-12»

*گروهی حافظان انسان هستند.

«وَإِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ»---«سوره انفطار آیه 10»

«وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ ۖ وَیُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لَا یُفَرِّطُونَ»---«سوره انعام آیه 61»

ص: 230


1- تفسیر قمی 206/2 ؛ بحار الانوار 174/56؛ تفسیر نور الثقلین349/4 .

*گروهی مأمور عذاب و مجازات اقوام سرکش می باشند.

«وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِیءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالَ هَذَا یَوْمٌ عَصِیبٌ*وَجَاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ وَمِنْ قَبْلُ کَانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ ۚ قَالَ یَا قَوْمِ هَؤُلَاءِ بَنَاتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ ۖ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَلَا تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی ۖ أَلَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ*قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِی بَنَاتِکَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّکَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِیدُ*قَالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّهً أَوْ آوِی إِلَی رُکْنٍ شَدِیدٍ*قَالُوا یَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ ۖ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَلَا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَکَ ۖ إِنَّهُ مُصِیبُهَا مَا أَصَابَهُمْ ۚ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ ۚ أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ*فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِیَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهَا حِجَارَهً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ*مُسَوَّمَهً عِنْدَ رَبِّکَ ۖ وَمَا هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ»---«سوره هود آیات 77-83»

*گروهی در جنگ ها از جانب خداوند امدادگر مؤمنانند.

«إِذْ جَاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا وَجُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا ۚ »---«سوره احزاب آیه 9»

*گروهی پیوسته مشغول تسبیح و تقدیس پروردگارند.

«وَتَرَی الْمَلَائِکَهَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ ...»---«سوره زمر آیه 75»

ولی با همین حال مقامشان از مؤمنین پایین تر و بلکه خادمان انبیاء و ائمه علیهم السلام و مؤمنانند.

4- با این حال انسان به حسب استعداد تکامل از آن ها برتر است تا آنجا که همه ملائکه بدون استثناء به خاطر آفرینش آدم علیه السلام به سجده افتادند و آدم معلم آنها بود.

«وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ ۖ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ*وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلَائِکَهِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ*قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ*قَالَ یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ ۖ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ*وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَی وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ»---«سوره بقره آیات 30-34»

5- آن ها گاهی به صورت انسان در می آیند و بر انبیاء و حتی غیر انبیاء هم ظاهر می شوند. چنانچه خداوند در قرآن در سوره مریم آیه 17 فرموده است:

ص: 231

«فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا»

6- از روایات استفاده می شود تعداد آن ها به قدری زیاد است که به هیچ وجه قابل مقایسه با انسان نیست. و در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است که فرمود:

سوگند به آن خدایی که جانم به دست اوست، فرشتگان خدا در آسمان ها از عدد ذرات خاک های زمین بیشترند و در آسمان جای پایی نیست مگر اینکه در آنجا فرشته ای تسبیح و تقدیس خدا می کند(1).

7. آن ها نه غذا می خورند، نه آب می آشامند و نه ازدواج می کنند(2).

8- آن ها نه خواب دارند، نه سستی و نه غفلت؛ چنانچه امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره می فرماید:

فلیس فیهم فتره ولا عندهم غفله(3).

9- آن ها مقامات مختلف و مراتب متفاوت دارند، بعضی در سجودند و بعضی برای همیشه و تا ابد در رکوعند. (تا وقتی که خدا بخواهد) روایتی از امام صادق علیه السلام وارد شده است که فرمودند:

إن لله ملائکه رکعا إلی یوم القیامه وإن لله ملائکه سجدا إلی یوم القیامه(4).

خداوند ملائکه و فرشتگانی دارد که تا قیامت در حال رکوعند و خداوند متعال فرشتگانی دارد که تا روز قیامت در حال سجده اند.

ص: 232


1- بحار الانوار 176/56ح 7.
2- همان 174/56 ح 4.
3- همان 175/56 ح 6.
4- بحار الانوار 174/56.

روایات

1- قال رسول الله صلی الله علیه و اله إن أول ما خلق الله عزوجل أرواحنا فانطقها بتوحیده وتحمیده ثم خلق الملائکه (الخبر)(1).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: اول چیزی که خداوند خلق فرمود روح ما بود که به توحید وحمد پروردگار سخن گفت و اقرار کرد پس از آن ملائکه بود ...

2- عن أبی منصور عن زید بن وهب قال: سئل أمیرالمؤمنین علیه السلام عن قدره الله جلت عظمته فقام خطیبا فحمد الله و أثنی علیه ثم قال إن لله تبارک و تعالی ملائکه لو ان ملکا منهم هبط إلی الأرض ما وسعته لعظم خاقه و کثره ألجنحته ومنهم من لؤ کلفت الجن الإنس أن یصفوه ما وصفوه لبعد ما بین مفاصله و حسن ترکیب صورته و کیف یوصف من ملائکته من سبعمائه عام ما بین منکبیه و شحمه أذنه ومنهم من یسد الأفق بجناح من أجنحته دون عظم یدیه ومنهم من السماوات إلی حجزته ومنهم من قدمه علی غیر قرار فی جو الهواء الأسفل و الأرضون إلی رکبتیه و منهم من لؤ ألقی فی نقره إبهامه جمیع المیاه لوسعتها و منهم من لؤألقیت السفن فی دموع عینیه لجرت دهر الداهرین فتبارک الله أحسن الخالقین(2).

ابی منصور از زید بن وهب گوید: از محضر امیرالمؤمنین علیه السلام از توانایی خدای عزوجل که بزرگ باد جلالت او سؤال شد.

آن حضرت به سخنرانی ایستاد. خدا را ستایش کرد و براو درود و ثنا فرستاد. سپس فرمود: خداوند تبارک و تعالی فرشتگانی دارد. بعضی از آن ها به اندازه ای بزرگ هستند که اگر یکی از آنان به زمین فرود آید، از بس بزرگ است و پروبال دارد، زمین

ص: 233


1- عیون الأخبار الرضا علیه السلام 539/1 ؛ کمال الدین و تمام النعمه 255/1 ؛ تأویل الآیات /835.
2- خصال163/2

نمی تواند آن را در خود جای دهد. بعضی از ملائکه به اندازه ای تنومند و زیبا هستند که اگر همه جن و انس همدست شوند، نمی توانند آن را وصف کنند. بعضی از ملائکه هفتصد سال راه، مسافت میان دو شانه و پره گوششان است. بعضی از آن ها با یکی از بال های خود می تواند همه افق را علاوه بر بزرگی جسمش بپوشاند. بعضی از آن ها به اندازه ای بلند قامتند که آسمان ها تا زیرناف آن هاست. بعضی از آن ها بدون اینکه پایش را در عمق هوای زیرین زمین گذارد، همه زمین ها تا زانوی او است. بعضی از آنها هستند که اگر همه دریاها را پشت ناخن بزرگش بریزند جا می دهد.بعضی از آن ها هستند که اگر کشتی ها را در اشک چشمش بیندازند تا ابد سیر می کند. تبارک الله احسن الخالقین... (1)

2- ثم فتق ما بین السماوات العلی فملا هن أطوارا من ملائکته منهم سجود لا یرکعود و رکوع لا یتبصبون و صافون لا یتزایلون و مسبحون لا یسأمون لا یغشاهم نوم العیون ولا سهو العقول و فتره الأبدان و لا غفله النسیان و منهم أمناء علی وحیه و السنه إلی رسله و مختلفون بقضائه و أمره ومنهم الحفظه لعباده والسدنه لابواب جنانه و منهم الثابته فی الأرضین السفلی أقدامهم و المارقه من السماء العلیا أعناقهم و الخارجه من الأقطار ارکانهم والمناسبه لقوائم العرش أکتافهم ناکسه دونهم أبصارهم متلفعون تحته بأجنحتهم مضروبه بینهم وبین من دونهم حجب العزه و أستار القدره لا یتوهمون ربهم بالتصویر ولا یجرون علیه صفات المصنوعین ولا یحدونه

بالأماکن ولا یشیرون إلیه بالنظائر(2).

پس آنگاه آسمان های بالا را از هم گشود و مملو از فرشتگان مختلف ساخت،

ص: 234


1- سوره مؤمنون آیه 14.
2- نهج البلاغه خطبه 1.

گروهی از آنان همیشه به سجده اند و رکوع ندارند، و یا به رکوعند و قیام نمی کنند و یا در صفوفی قرار دارند که هرگز از هم پراکنده نمی گردد.

و یا همواره تسبیح می گویند و هرگز خسته نمی شوند. هیچگاه خواب، چشمان آن ها را نمی پوشاند، و عقول آن ها گرفتار نسیان و سهونمی گردد. بدن آن ها به سستی نمی گراید، و غفلت و نسیان برآنان عارض نمی شود. و گروهی دیگر امینان وحی او و زبان او به سوی پیامبرانند و پیوسته برای رساندن حکم و فرمانش در رفت و آمدند و جمعی دیگر حافظان بندگان او و دربانان بهشت او هستند. بعضی از آن ها پایشان در طبقات پایین زمین ثابت و گردن هایشان از آسمان بالا گذشته و ارکان وجودشان از اقطار جهان بیرون رفته و کتف های آن ها برای حفظ پایه های عرش خدا آماده است و در برابر عرش او سر را پایین افکنده اند و در زیر آن بال ها را به خود پیچیده اند. در میان آن ها با کسانی که در مراتب پایین تر قرار دارند حجاب عترت و پرده های قدرت فاصله انداخته. هرگز پروردگار خود را با نیروی وهم تصور نکنند و صفات مخلوقات را برای او قائل نشوند. هرگزوی را در مکانی محدود نمی سازند و با چشم به او اشاره نمی کنند.

3- ومنها: من ملائکه أسکنتهم سماواتک ورفعتهم عن أرضک هم أعلم خلقک بک وأخوفهم لک وأقربهم منک لم یسکنوا الأصلاب ولم یضمنوا الأرحام ولم یخلقوا من ماء مهین ولم یتشعبهم ریب المنون و انهم علی مکانهم منک و منزلتهم عندک و استجماع أهوائهم فیک و کثره طاعتهم لک و قله غفلتهم عن أمرک لوعاینوا کنه ما خفی علیهم منک لحقروا أعمالهم و لزروا علی أنفسهم ولعرفوا أنهم لم یعبدوک حق عبادتک ولم یطیعوک حق طاعتک (1) .

قسمتی از این خطبه مربوط به خلقت و عبادت ملائکه است.

ص: 235


1- نهج البلاغه خطبه 109.

گروهی از فرشتگان که آن ها را در آسمان های خود سکونت بخشیده ای و از زمینت بالا برده ای، آن ها از همه مخلوقاتت نسبت به توآگاهترند، و بیشتر از تو می ترسند و به تو نزدیک ترند. (آن ها) در صلب پدران قرار نگرفته اند و رحم مادران آن ها را در خود جای نداده و از آبی پست خلق نشده اند. ناراحتی ها و مشکلات زندگی آنان را متفرق نساخته. با این مقام و قربی که با تو دارند و منزلتی که نزد تو یافته اند و تمایلاتی که در توخلاصه کرده اند و طاعت های فراوانی که برای توانجام می دهند، با اینکه از فرمان تو کمتر غفلت می ورزند، اگر کنه آنچه از تو بر آن ها پوشیده است مشاهده می کردند، اعمال خویش را حقیر می شمردند و بر خویشتن عیب می گرفتند و خوب می فهمیدند که حق عبادت تو را انجام نداده اند و آن طور که سزاوار مقام تواست اطاعت ننموده اند.

4- عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لیس خلق أکثرمن الملائکه إنه لینزل کل لیله من السماء سبعون ألف ملک فیطوفون بالبیت الحرام لیلتهم وکذلک فی کل یوم(1).

امام صادق علیه السلام می فرماید: خداوند خلقی بیشتر از ملائکه نیافریده است. در هر شب هفتاد هزار ملک از آسمان پایین می آیند و خانه خدا را طواف می کنند و در هر روز نیز به همین نحو.

5- قال النبی صلی الله علیه واله : الملائکه علی ثلاثه أجزاء فجزء لهم جناحان وجزء لهم ثلاثه أجنحه و جزء لهم أربعه أجنحه(2).

رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: ملائکه بر چند قسمند یک قسم دو بال دارند و قسم دیگر سه بال و نوع دیگر چهار بال.

6- عن أبی جعفرعلیه السلام قال: ان فی الجنه نهرا یغتمس فیه جبرئیل کل غداه ثم

ص: 236


1- کافی 272/8 ح 402؛ تفسیر البرهان 352/6 .
2- خصال 153/1؛ بحارالانوار 177//56.

یخرج منه فینفض فیخلق الله عزوجل من کل قطره منه تقطرملکا (1).

امام باقر علیه السلام فرمودند: در بهشت نهری است که جبرئیل علیه السلام در هر صبح خود را در آن فرو می برد و خداوند از هر قطره آبی که از او می چکد فرشته ای می آفریند.

7- عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن لله تبارک وتعالی ملکا بعد ما بین شحمه أذنه إلی عنقه مسیره خمسمائه عام خفقان الطیر(2).

امام صادق علیه اللسام فرمودند:خداوند ملکی دارد که از کنار گوشش تا گردنش به اندازه سرعت پرواز پرنده ، پانصد سال راه است.

8- عن أبی جعفر علیه السلام قال: إن لله عزوجل دیکا رجلاه فی الأرض السابعه وعنقه مثنیه تحت العرش و جناحاه فی الهواء إذا کان فی نصف اللیل أو الثلث الثانی من آخر اللیل ضرب بجناحه وصاح سبوح قدوس ربنا الله الملک الحق المبین فلا إله غیره رب الملائکه والروح فتضرب الدیکه بأجنحتها وتصیح(3).

امام باقرعلیه السلام فرموده اند: برای خداوند عزوجل خروسی (ملکی به شکل خروس) است که دو پای او در زیر زمین هفتم و گردن او در زیر عرش و بال های او در هواست. هنگامی که نصف شب می شود یا یک سوم از شب بگذرد بال می زند و فریاد می کشد و ذکرش این است: «منزه و پاک و مقدس است پروردگار ما، آن خدایی که مالک حق مبین و دارنده ملکیت حقیقی (نه اعتباری) روشن و آشکار است ، پس خدایی به غیر از او وجود ندارد، پروردگار ملائکه و روح (که خود ملک عظیمی است) است».پس بال های خود را به هم می زند و فریاد می زند و در نتیجه خروس های زمین بال های خود

ص: 237


1- بحار الانوار 255/56 .
2- توحید صدوق / 281؛ بحار الانوار 180/56.
3- کافی 272/8؛ تفسیر البرهان 352/6؛ بحار الانوار181/56.

را به هم می زنند و فریاد می کشند و به اصطلاح عرف مردم اذان می گویند.

9- فی کتاب التوحید عن النبی صلی الله علیه واله قال: إن لله تبارک و تعالی ملکا من الملائکه نصف جسده الأعلی نار ونصفه الأسفل ثلج فلا النار تذیب الثلج ولا الثلج یطفئ النار و هوقائم ینادی بصوت له رفیع سبحان الله الذی کف حر هذه النار فلا تذیب هذا الثلج و کف برد هذا الثلج فلا یطفئ حر هذه النار اللهم یا مؤلفا بین الثلج و النار ألف بین قلوب عبادک المؤمنین علی طاعتک(1).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: برای خداوند تبارک و تعالی فرشته ای از فرشتگان است که نصف بالای بدنش آتش است و نصف پایین بدنش برف می باشد. نه آتش برف را آب می کند و نه برف آتش را خاموش. و در حالی که ایستاده است با صدای بلند ندا می زند: « منزه است آن خدایی که بازدارنده حرارت این آتش است ، پس برف را ذوب و آب نمی کند و بازدارنده این برف است، پس آتش را خاموش می کند. ای خدایی که بین برف و آتش الفت و انس دادی، بین دل های مؤمنین از بندگانت را بر طاعت و بندگیت الفت و انس بده».

10- عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سمعته یقول إن الملائکه لتنزل علینا فی رحالنا وتتقلب علی فرشنا و تحضر موائدنا و تأتینا من کل نبات فی زمانه رطب و یابس و تقلب علینا أجنحتها و تقلب أجنحتها علی صبیاننا(2).

امام صادق علیه السلام فرموده است: ملائکه بر ما نازل می شوند و روی فرش ما می نشینند و بر سر سفره ما حاضر می شوند و هر نوع روییدنی در زمان خودش تریا خشک برای ما می آورند و پر و بال برما و بچه هایمان می گشایند.

ص: 238


1- توحید صدوق /280؛ بحار الانوار182/56؛ تفسیر نورالثقلین347/4.
2- بصائر الدرجات 1/ 94، بحار الانوار356/26 ؛ تفسیر نورالثقلین347/4.

11- عن النبی صلی الله علیه واله : إن الله عزوجل خلق الملائکه من نور و خلق الجان من مارج من نار و خلق آدم مما وصف لکم (1).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: ملائکه ازنور خلق شده اند و جن از شعله آتش و آدم از آنچه که خداوند برای شما توصیف فرموده ، خلق شده است.

12- وعنه صلی الله علیه واله: خلق الله الملائکه من نور وان منهم لملائکه أصغرمن الذباب(2).

رسول خداصلی الله علیه واله فرمودند: خداوند ملائکه را از نور آفرید و گروهی از ملائکه هستند که از پشه هم کوچکترند.

13- قال الصادق علیه السلام : خلق الله الملائکه مختلفه وقد رأی رسول الله صلی الله علیه واله جبرئیل و له ستمائه جناح علی ساقه الدر مثل القطر علی البقل قدم ملا ما بین السماء والأرض وقال إذا أمر الله میکائیل بالهبوط إلی الدنیا صارت رجله الیمنی فی السماء السابعه والأخری فی الأرض السابعه(3).

امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند فرشتگان را مختلف آفریده است و رسول خدا صلی الله علیه واله جبرئیل علیه السلام را دید که 600 بال دارد. برساق پای او دری بود، مانند قطره آبی بربرگ سبزی که میان آسمان و زمین را پر کرده بود و فرمودند: هنگامی که خداوند میکائیل را امر فرموده بود که به زمین دنیا بیاید پای راستش را در آسمان هفتم گذاشت و پای دیگرش را در زمین هفتم.

14- قال رسول اللهصلی الله علیه واله: إن جبرئیل أتانی فقال إنا معشر الملائکه لا ندخل بیتا فیه کلب ولا تمثال جسد و لا إناء یبال فیه(4).

ص: 239


1- کنزالعمال 136/6ح15156.
2- همان 142/6ح15175.
3- تفسیر علی بن ابراهیم 206/2- 207.
4- محاسن 615/2 ؛ کافی 393/3 ؛ خصال 138/1 –155؛ بحار الانوار177/56.

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: جبرئیل علیه السلام نزد من آمد و گفت ما گروه فرشتگان در خانه ای که سگ و تمثال جسدی (مجسمه) و ظرفی که در او بول باشد وارد نمیشویم.

15- قال أمیر المؤمنین علیه السلام : إن لله ملکا فی صوره الدیک الأملح الأشهب براثنه فی الأرض السابعه و عرفه تحت العرش له جناحان جناح بالمشرق وجناح بالمغرب فأما الجناح الذی فی المشرق فمن ثلج وأما الجناح الذی فی المغرب فی نار وکلما حضروقت الصلاه قام علی براثنه و رفع عرفه من تحت العرش ثم أمال أحد جناحیه علی الآخریصفق بهما کما یصفق الدیکه فی منازلکم فلا الذی من الثلج یطفئ النار ولا الذی من النار یذیب الثلج ثم ینادی بأعلی صوته أشهد أن لا إله إلا الله و أشهد أن محمدا عبده و رسوله خاتم النبیین و أن وصیه خیر الوصیین سبوح قدوس رب الملائکه و الروح فلا یبقی فی الأرض دیک إلا أجابه وذلک قوله:

«وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ ۖ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ ۗ »(1)

امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند: خداوند متعال ملکی دارد که مانند خروس زیبای خاکستری رنگ (یا به رنگ سفید و سیاه) است و پنجه و پای او در زیر زمین هفتم است و تاج و سر او در زیر عرش است. دو بال دارد، یک بال در مشرق و بال دیگر در مغرب. اما بالی که به طرف مشرق کشیده شده است از برف است و بالی که به طرف مغرب دراز است از آتش است و هنگام نماز بر پای خود می ایستد و سر خود را از زیر عرش بلند می کند، پس یکی از بال های خود را روی بال دیگر خود می آورد و آن ها را همانند یک خروس به هم می زند [و صدایی از خود ندا میدهد و به اصطلاح عرف اذان می گوید.] نه آن بالی که از برف است آتش را خاموش می کند و نه آن بالی که از آتش است برف را آب می نماید. پس از آن با صدای بلند می گوید:

ص: 240


1- بحار الانوار 174/56 و 173؛ سوره نور آیه 41.

أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أن محمدا عبده و روله خاتم النبیین وأن

وصیه خیر الوصیین سبوح قدوس رب الملائکه و الروح

«گواهی میدهم که غیر از خداوند یگانه خدایی وجود ندارد. و گواهی میدهم به اینکه محمد صلی الله علیه واله رسول و بنده اوست و خاتم پیامبران است و شهادت و گواهی می دهم که وصی و جانشین آن حضرت بهترین اوصیاء می باشد، منزه و پاک است خداوند ملائکه و رؤح. [روح مرکب از روح۔ جبرئیل امین یا فرشته ای که بزرگ ترو

عظیم تراز جبرئیل است]».

پس در زمین خروسی باقی نمی ماند مگر اینکه صدای او را جواب می دهد و از او صدایی برمی آید (یعنی شروع به خواندن می کند.)و این گفتار پروردگار است که می فرماید: «پرندگانی که در پروازند تسبیح خدا را می گویند، همگی دعا و نیایش خود را می دانند).

16- عن النبی صلی الله علیه واله : قال ان لله تبارک وتعالی ملائکه لیس شیء من أطباق أجسادهم إلا وهو یسبح الله تعالی ویحمده من ناحیته بأصوات مختلفه لا یرفعون رءوسهم إلی السماء و لا یخفضونها إلی أقدامهم من البکاء و الخشیه الله عزوجل(1).

رسول اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: خداوند تبارک و تعالی ملائکه و فرشتگانی دارد که هیچ عضوی از بدن های آن ها نیست، مگر اینکه آن عضو خداوند را ستایش می نماید و منزه می دارد و او را با صداهای مختلف حمد می نماید و سر خود را به طرف آسمان بلند نمی کند و به پایین پای خود هم نمی نگرد و دائما کارشان گریه و خشیت و خوف خداوند قهار می باشد.

17- عن جمیل بن دراج قال سألت أبا عبد الله علیه السلام: هل فی السماء بحار؟

ص: 241


1- توحید صدوق /280؛ بحار الانوار 182/56.

قال: نعم أخبرنی أبی عن أبیه عن جده علیهم السلام قال قال رسول الله صلی الله علیه واله : إن فی السماوات السبع لبحارا عمق أحدها مسیره خمسمائه عام فیها ملائکه قیام منذ خلقهم الله عزجل و الماء إلی رکبهم لیس منهم ملک إلا وله ألف و اربعمائه جناح فی کل جناح أربعه وجوه فی کل وجه أربعه السن لیس فیها جناح ولا وجه ولا لسان و لا فم إلا وهویسلح الله تعالی بتسبیح لا یشبه نوع منه صاحبه(1).

جمیل بن دراج گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: در آسمان دریا هست؟ فرمود: آری، پدرانم از جدم به من خبر دادند که رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: در هفت آسمان دریاهایی است که عمق آن 500 سال راه است. درآن ها فرشته هایی است که از آغاز آفرینش خود ایستادند و آب تا زانوی آن ها است، هر کدام 1400 بال دارند و در هربالی چهار چهره و در هر چهره چهار زبان، با همه بال و چهره و زبان و دهان، خدا را تسبیح گویند به گونه ای که هیچ کدام از آن تسبیحات مانند دیگری نیست. (یعنی تسبیح و تقدیس هر عضوی با دیگری فرق می کند).

18- قال ابن عباس سمعت رسول الله صلی اله علیه واله یقول: إن لله تبارک وتعالی ملکاً یقال له دردائیل کان له سته عشر ألف جناح ما بین الجناح إلی الجناح هوا و الهواء ما بین السماء و الأرض فجعل یؤما یقول فی نفسه أفوق ربنا جل جلاله شیء علم الله تبارک وتعالی ما قال فزاده أجنحه مثلها فصارله اثنان وثلاثون ألف جناح ثم أوحی الله عزوجل إلیه أن طرفطار مقدار خمسمائه عام فلم ینل راسه قائمه من قوائم العرش فلما علم الله عزوجل إتعابه أوحی إلیه أیها الملک عد إلی مکانک فأنا عظیم فوق کل عظیم ولیس فوقی شیء و أوصف بمکان فسلبه الله أجنحته ومقامه بین صفوف الملائکه

ص: 242


1- توحیدصدوق /281؛ بحار الانوار 182/56.

فلما ولد الحسین علیه السلام هبط جبرئیل فی ألف قبیل من الملائکه لتهنئه النبی صلی الله علیه واله فمر بدردائیل فقاله [فقال له] سل النبی صلی الله علیه واله به حق مؤلوده أن یشفع لی عند ربی فدعا له النبی صلی الله علیه واله به حق الحسین فاستجاب الله دعاءه و رد علیه أجنحته ورده إلی مکانه(1).

ابن عباس گوید: من از رسول خدا صلی الله علیه واله شنیدم که فرمودند: خداوند تبارک و تعالی ملکی به نام دردائیل دارد که 16 هزار بال دارد. میان یک بال تا بال دیگرش هوا (جو) است و این هوا همانند هوای بین آسمان و زمین است. روزی به دلش خطور کرد که افق های خداوند ما تا کجاست؟!

پس خداوند متعال آگاه بود که چه چیزی در قلب و فکراوخطور کرده. لذا بال های او را زیاد گردانید و سی هزار بال به او افزود . سپس خداوند عزوجل به او وحی فرمود که 500 سال پرواز کند. او پرواز کرد اما به سر ستونی از ستون های عرش نرسید. پس هنگامی که خداوند قادر، عجزو ناتوانی و خستگی او را دید، به او وحی فرمود که: ای ملک! به جایگاه خود برگرد، پس من بزرگ تر از هر بزرگی هستم[ که بزرگی او قابل توصیف نیست ]و بالا تر از من هیچ چیزی نیست و به مکانی توصیف نمی شوم [از مکان منزهم]. پس خداوند بال ها و مقام و شأنی که به آن فرشته داده بود را از او گرفت و او را از صف ملائکه بیرون کرد. پس هنگامی که امام حسین علیه السلام، به دنیا آمد، جبرئیل با هزار ملک برای تهنیت و مبارک گویی به مناسبت میلاد وجود مقدس امام حسین علیه السلام خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه واله رسید. در بین راه با دردائیل برخورد کرد. دردائیل به جبرئیل علیه السلام گفت: حکایت مرا به پیامبر خدا صلی الله علیه واله بگو تا به حق مولودش خداوند از من بگذرد و شفاعت امام حسین علیه السلام را در حق من مستجاب گرداند. پس پیغمبرخدا صلی الله علیه واله برای او دعا کرد و خداوند را به حق امام حسین علیه السلام قسم داد. خداوند دعای آن جناب را پذیرفت و بال ها و مقام دردائیل را به او برگردانید و او به مکان خود برگشت.

ص: 243


1- بحار الانوار 185/56و 184.

19- قال رسول الله صلی الله علیه واله حدثنی جبرئیل: أن الله عزوجل أهبط إلی الأرض ملکا فأقبل ذلک الملک یمشی حتی وقع إلی باب علیه رجل یستأذن علی رب الدار فقال له: الملک ما حاجتک إلی رب هذه الدار. قال: أخ لی مسلم زرته فی الله تبارک وتعالی. قال له: الملک ما جاء بک إلا ذاک. فقال: ما جاء بی إلا ذاک. قال: فإنی رسول الله إلیک و هو یقرئک السلام ویقول وجبت لک الجنه و قال الملک إن الله عزوجل یقول أیمامسلم زار مسلما فلیس إیاه زار إیای زار و

ثوابه علی الجنه(1).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: جبرئیل به من خبر داد که خداوند عزوجل ملکی را به سوی زمین هبوط داد (پائین آمد). آن ملک آمد تا به در خانه ای رسید. دید مردی در آن خانه را می کوبد تا اذن دخول بگیرد. آن فرشته از آن مرد پرسید: تو با صاحب این خانه چه کار داری ؟ آن مرد گفت: برادرم [برادر دینی ام] می باشد. آمدم او را در راه خداوند تبارک وتعالی زیارت کنم. آن فرشته گفت: حاجت دیگری غیر از این نداری ؟ گفت: نه. گفت: بدان که من از جانب خداوند آمده ام تا به تو بگویم اهل بهشتی. و آن ملک گفت: خداوند عزوجل می فرماید هر مسلمانی که مسلمان دیگری را به خاطر من زیارت کند ثواب زیارت او بر من است.

20- عن ابن عباس قال: کان رسول الله صلی الله علیه واله یغدو إلیه علی علیه السلام فی الغداه و کان یحب أن لا یسبقه إلیه أحد فإذا النبی صلی الله علیه واله فی صحن الدار وإذا رأسه فی حجرد حیه بن خلیفه الکلبی. قال: السلام علیک کیف أصبح رسول الله صلی الله علیه واله.قال: بخیریا أخا رسول الله صلی الله علیه واله. فقال علی علیه السلام جزاک الله عنا أهل البیت خیرا. قال له دحیه: إنی أحبک وإن عندی مدیحه اهدیها إلیک أنت أمیرالمؤمنین وقائد الغرالمحجلین و سید ولد آدم إلی یوم القیامه ما

ص: 244


1- کافی 176/2 ؛ بحار الانوار188/56 -344/71 .

خلا النبیین و المرسلین و لواء الحمد بیدک یوم القیامه تزف أنت و شیعتک مع محمد و حزبه إلی الجنان فقد أفلح من والاک وخاب و خسر من خلاک بحب محمد أحبوک وببغضبه أبغضوک لا تنالهم شفاعه محمد صلی الله علیه واله ادن من صفوه الله فأخذ رأس النبی صلی الله علیه واله فوضعه فی حجره فاتبه النبی صلی الله علیه واله فقال: ما هذا الهمهمه ؟ فأخبره الحدیث. فقال: لم یکن دحیه کان جبرئیل سماک باسم سماک الله تعالی به و هو الذی ألقی محبتک فی قلوب المؤمنین و رهبتک فی صدور الکافرین(1).

ابن عباس گوید: یک روزصبح زود، حضرت علی علیه السلام بر رسول خدا صلی الله علیه واله وارد شد ولی آن حضرت را نیافت. یک دفعه دید که رسول خدا صلی الله علیه واله در صحن خانه است و سر آن حضرت در دامن دحیه کلبی است[گاهی جبرئیل به شکل این شخص که دحیه کلبی نام داشت بر پیامبراکرم صلی الله علیه واله وارد می شد ]امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: سلام برتو، رسول خدا صلی الله علیه واله چگونه شب را به صبح رسانده است ؟ گفت: ای برادر رسول خدا صلی الله علیه واله ! به خیر و نیکی صبح کرده است.

پس حضرت علی علیه السلام فرمودند: خداوند از ناحیه ما اهل بیت به توجزای خیر دهد. دحیه کلبی گفت: من تو را دوست دارم و نزد من برای تو یک هدیه ای موجود است که از جانب خداوند برای تو آورده ام (و آن این است)؛ تو امیرمؤمنان و جلودار سفید رویان و سرور وآقای فرزندان آدم تا روز قیامت هستی. لواء و پرچم حمد روز قیامت به دست تو می باشد. علی جان تو و شیعیانت با محمد صلی الله علیه واله و گروه آن بزرگوار در حال زینت کردن، به بهشت می روید. حقیقتا کسانی که تو را دوست داشته باشندرستگارند و کسی که تو را رها کند زیان و خسارت دیده [در هر دو جهان ]. به دوستی محمد صلی الله علیه واله تورا دوست داریم، و به دشمنی پیامبر صلی الله علیه واله دشمنان تو را دشمن داریم [یعنی هر که را به خاطر دشمنی با تو دشمن بدارد ما نیز او را دشمن می داریم].

ص: 245


1- امالی طوسی /604؛ بحار الانوار192/56 -267/18.

[یعنی همان جمله ای که رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: یا علی! حبک ایمان و بغضک کفر.

حب تو از ایمان و دشمنی تو کفر است] شفاعت محمد صلی الله علیه واله به آنان نخواهد رسید. حال نزدیک بیا و سر برگزیده خداوند متعال را بگیر. پس امیرمؤمنان علیه السلام سرمقدس رسول اکرم صلی الله علیه واله را به دامن گرفت (و آن ملک رفت). پس رسول خدا صلی الله علیه واله از خواب بیدار شدند و فرمودند: یا علی! این همهمه و سرو صدا چه بود؟ پس امیرالمؤمنین علیه السلام تا آخر

حکایت را بازگو نمود.

رسول خداصلی الله علیه واله فرمود: یا علی! این دحیه کلبی نبود، بلکه جبرئیل امین علیه السلام بوده و تو را به نامی خطاب کرد [ امیرالمؤمنین] که خداوند سبحان تو را به آن نام خطاب فرموده است و آن خدایی است که محبت تو را در دل های مؤمنین جای داده است و ترس از تو را در دل های کافران قرار داده است.

21 - العلل،لمحمد بن علی بن إبراهیم سئل أبو عبد الله علیه السلام عن الملائکه یأکلون و یشربون و ینکحون؟ فقال: لا إنهم یعیشون بنسیم العرش. فقیل له: ما العله فی نومهم ؟ قال: فرقا بینهم وبین الله عزوجل لأن الذی لا تأخذه سنه ولا نوم هو الله (1).

محمد بن علی بن ابراهیم گوید: از امام صادق علیه السلام در مورد ملائکه سؤال شد که آیا( در عالم خودشان) می خورند و می آشامند و یا نکاح و ازدواج دارند؟ فرمود: نه زیرا آن ها به نسیم عرش زندگی می کنند. بعضی سوال کردند که: علت خوابشان چیست؟ فرمود: باید بین ملائکه و خداوند عزوجل فرق باشد؛ زیرا خداوند عزوجل هرگز خواب وچرت ندارد. [در سوره بقره آیه 255 می فرماید:«اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ ...» خدایی یکتاست که جز او خدایی نیست ، زنده و پاینده است هرگز او را کسالت و چرت فرا نگیرد تا چه رسد که به خواب رود].

ص: 246


1- بحار الانوار 193/56.

22- عن أبی بصیر قال:قال أبو عبد الله علیه السلام : یا أبا محمد! إن لله عز ذکره ملائکه یسقطون الذنوب عن ظهورشیعتنا کماتسقط الریح الورق من الشجر فی أوان سقوطه و ذلک قوله عزوجل :

«یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُؤْمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا »(1)

و الله ما أراد بهذا غیرکم(2).

امام صادق علیه السلام فرمودند: ای ابامحمد (ابابصیر)! خداوند عزوجل فرشتگانی دارد که گناهان را از پشت شیعیان ما می ریزند، همچنان که برگ های درخت می ریزند. و این گفتار خداوند عزوجل است که می فرماید:

« آنان که پیرامون عرشند (ملائکه) به تسبیح و ستایش حق مشغولند (هم خود به خدا ایمان دارند) و هم برای اهل ایمان از خداوند آمرزش و مغفرت می طلبند».فرمودند: به خدا قسم غیر از شما شیعه را منظور نکرده است.

23 - وعن ابن جبیر ان عمر سال النبی صلی الله علیه واله

عن صلاه الملائکه فلم یرد علیه شیئا فأتاه جبرئیل فقال: إن أهل السماء الدنیا سجود إلی یوم القیامه یقولون سبحان ذی الملک و الملکوت و أهل السماء الثانیه رکوع إلی یوم القیامه یقولون سبحان ذی الملک والملکوت و أهل السماء الثانیه رکوع إلی یوم القیامه یقولون سبحان ذی العزه و الجبروت و اهل السماء الثالثه قیام الی یوم القیامه یقولون سبحان الحی الذی لا یموت(3).

ابن جبیرگوید: عمربن الخطاب از رسول خدا صلی الله علیه واله درباره نماز خواندن ملائکه سؤال کرد. حضرت جوابی به او ندادند. پس جبرئیل خدمت رسول اکرم صلی الله علیه واله آمد و عرض کرد: ملائکه آسمان دنیا (آسمان اول) تا روز قیامت سجده می کنند و می گویند: منزه

ص: 247


1- سوره غافر آیه 7.
2- کافی 304/8 ؛ بحار الانوار196/56.
3- بحار الانوار 198/56.

است صاحب ملک و ملکوت؛ و اهل آسمان دوم تا قیامت به رکوعند و می گویند: منزه و پاک است صاحب عزت و جبروت؛ و اهل آسمان سوم تا روز قیامت در حال قیامند و می گویند: منزه و پاک است خداوند حی و زنده که هرگز برای او مرگی نیست و نمی میرد.

24- و عن سعید بن جبیر

«وما منا إلا له مقام معلوم»

قال: الملائکه ما فی السماءموضع إلا علیه ملک إما ساجد وإما قائم

حتی تقوم الساعه(1).

سعید بن جبیر در ذیل آیه 164 سوره صافات که می فرماید:

«هیچ کس از ما فرشتگان نیست جز آنکه او را در بندگی حق (تعالی) مقامی معین است».گفته است: ملائکه ای در آسمان نیست مگر اینکه یا در حال سجده و یا در حال قیام است تا روز قیامت (یعنی تا روز قیامت در این دو حال به سر می برند).

25- عن عبد الله بن عباس قال إن رسول الله لما أسری به إلی السماء انتهی به جبرئیل إلی نهر یقال له النور وهو قول الله عزوجل: «جعل الظلمات و النور» فلما انتهی به إلی ذلک النهرقال له جبرئیل علیه السلام یا محمد اعبر علی برکه الله فقد نور الله لک بصرک ومد لک أمامک فإن هذا النهرلم یعبره أحد لا ملک مقرب و لا نبی مرسل غیر ان لی فی کل یوم اغتماشه فیه ثم أخرج منه فانقض أجنحتی فلیس من تقطر من أجنحتی إلا خلق الله تبارک و تعالی منها ملکاً مقربا له عشرون ألف وجه و أربعون ألف لسان کل لسان یلفظ بلغه لا یفقهها اللسان الأخر(2).

عبدالله بن عباس گوید: رسول اکرم صلی الله علیه واله هنگامی که به آسمان رفت به نهری رسید که

ص: 248


1- بحار الانوار 201/56 .
2- امالی صدوق /354؛ بحار الانوار 338/18و 110/37 و248/56.

به او نهر نور می گفتند که خداوند عزوجل در کتاب کریمش فرموده است:

«جعل الظلمات و النور»

«... و روشنی و تاریکی را مقرر داشت».

پس وقتی که به آن نهر رسید، جبرئیل علیه السلام به آن حضرت عرض کرد: ای محمد صلی الله علیه واله ! عبور کن و به برکت خداوند (و قدرتش) بالا برو که خداوند چشم تو را منور کرده و جلوی تو باز است و این مقام را احدی از ملک مقرب ونه رسول فرستاده شده ندارند، غیر از من که در هر روز در این نهرمی روم و شنا می کنم. پس از خروج از آن بال های خود را به هم می زنم، پس هر قطره ای که از بال هایم می چکد خداوند تبارک و تعالی ملک مقربی خلق می فرماید که بیست هزار صورت دارد و چهل هزار زبان. هر زبان لغتی را تلفظ می کند که آن زبان دیگر، آن را نمی فهمد.

26- عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه واله : لما أسری بی إلی السماء رأیت ملکاً بین الملائکه بیده لوح من نور لا یلتفت یمینا ولا شمالا مقبلا علیه ثبه کهیئه الحریر فقلت من هذا یا جبرئیل قال هذا ملک الموت مشغول فی قبض الأرواح فقلت أدننی منه یا جبرئیل لاکلمه فأدنانی منه فقلت له یا ملک الموت أکل من هومات أو هویت فیما بعد أن تقبض روحه قال نعم قلت و تحضرهم بنفسک قال نعم ما الدنیا کلها عندی فیما سخره الله لی ومکننی منها إلا کدرهم فی کف الرجل یقلبه کیف بشاء وما من دار فی الدنیا وأدخلها فی کل یوم خمس مرات و أقول إذا بکی أهل البیت علی میتهم لا تبکوا علیه فإن لی إلیکم عوده و عوده حتی لا یبقی منکم أحد قال رسول الله صلی الله علیه واله کفی بالموت طامه یا جبرئیل فقال جبرئیل ما بعد الموت أطم وأعظم من الموت (1).

ص: 249


1- بحار الانوار249/56و 141/6 .

از امام صادق علیه السلام روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: هنگامی که مرا به آسمان بردند ملک و فرشته ای را دیدم که در دست او لوحی از نور بود و ابداً به طرف راست و چپ متوجه نمی شد و بر او جامه و دستمالی به شکل حریر بود.

به جبرئیل گفتم: این شخص کیست؟ عرض کرد: او ملک الموت است که مشغول قبض روح ارواح می باشد.

گفتم: مرا نزدیک او ببرتا با او سخن بگویم. مرا نزد آن ملک برد. به آن ملک گفتم: ای ملک قبض روح! آیا هر شخصی را خودت جانش را می گیری؟ عرض کرد: بله. گفتم: خودت برای گرفتن روح او حاضر می شوی ؟ گفت: بلی. دنیا تمامش نزد من در برابر چیزی که خداوند برایم مسخر کرده و به من مکنت و قدرت داده است مانند یک درهم پول است در کف دست مردی که آن را هرطورکه بخواهد زیرو رو کند و خانه ای نیست مگر اینکه من در هر روز پنج نوبت داخل آن خانه می شوم و هنگامی که برای قبض روح فردی از افراد، اهل خانه گریه می کنند می گویم: گریه نکنید به درستی که من این قدر باید به سوی شما بیایم تا یک نفر از اهل بیت و خانه شما را باقی نگذارم. رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: ای جبرئیل! مرگ برای کوبندگی بس است ؟ جبرئیل گفت: چه چیزی پس از مرگ، کوبنده تر و بزرگتر است؟!

27- قال رسول الله صلی الله علیه واله : إن الله تبارک وتعالی اختارمن کل شیء أربعه اختار من الملائکه جبرئیل و میکائیل وإسرافیل وملک الموت الخبر(1).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: خداوند تبارک و تعالی از هر چیزی، چهار چیزاختیار فرموده؛ و از میان ملائکه جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و ملک الموت (عزرائیل) را اختیار فرموده است.

28- عن أبی جعفری علیه السلام: إن الله خلق الملائکه وحانیین لهم أجنحه

ص: 250


1- خصال 249/1 ؛ بحار الأنوار 250/56 - 144/6 .

یطیرون بها حیث یشاء الله فأسکنهم فیما بین أطباق السماوات یقدسونه اللیل والنهار و اصطفی منهم إسرافیل و میکائیل و جبرئیل(1).

امام باقر علیه السلام فرمودند: خداوند متعال، ملائکه روحانیین را آفریده است و برای آن ها بال هایی قرار داده که با آن ها هر کجا بخواهند پرواز کنند. پس خداوند متعال آن ها را بین طبقه های آسمان قرار داده است و آن ها در هر شبانه روز خداوند سبحان را تقدیس و تنزیه می کنند و از میان آن ها سه ملک، اسرافیل و میکائیل و جبرئیل برگزیده شده اند.

29- عن عکرمه قال: سأل رسول الله صلی الله علیه واله جبرئیل عن أکرم الخلق علی الله فعرج ثم هبط فقال: أکرم الخلق علی الله جبرئیل و میکائیل وإسرافیل و ملک الموت فأما جبرئیل فصاحب الحرب وصاحب المرسلین و أما میکائیل فصاحب کل قطره تسقط و کل ورقه تنبت و کل ورقه تسقظ و أما ملک الموت فهو موکل بقبض روح بن عبد فی بر او بحرو أما إسرافیل فامین الله بینه وبینهم(2).

عکرمه گوید: رسول خدا صلی الله علیه واله از جبرئیل پرسید که گرامی ترین خلق نزد خداوند متعال چه کسی است؟ جبرئیل بالا رفت. پس از آن پایین آمد و عرض کرد: گرامی ترین خلق نزد خداوند جبرئیل و میکائیل و اسرافیل وعزرائیل است و اما جبرئیل صاحب جنگ و صاحب مرسلین است یعنی به انبیاء وحی می رساند. و اما میکائیل صاحب هر قطره ای است که از آسمان فرو می ریزد و هربرگی که از زمین می روید و هر برگی که می افتد. و اما ملک الموت ، پس آن موکل به گرفتن روح هر بنده ای است، چه در بیابان یا در دریا باشد. و اما اسرافیل امین بین خداوند سبحان و مخلوقات است.

30- وعن کعب قال إسرافیل له أربعه أجنحه جناحان فی الهواء وجناح قد

ص: 251


1- بحار الانوار252/56 .
2- همان 260/56

تسرول به و جناح علی کاهله و القلم علی أذنه فإذانزل الوحی کتب القلم و درست الملائکه وملک الصور أسفل منه جاث علی إحدی رکبتیه وقد نصب الأخری فالتقم الصور حتی ظهره و طرفه إلی إسرافیل وقد أمر إذا رأی إسرافیل قد ضم جناحه أن ینفخ فی الصور(1).

از کعب (بن احبار ظاهر) نقل شده است که اسرافیل چهار بال دارد. دو بال او در هواست و یک بال آن بالای بازو و بال دیگر بر کتف و شانه اش می باشد و قلم بر گوشش است، هنگامی که وحی نازل می شود قلم می نویسد و ملائکه با هم می نویسند. و فرشته صور از آن پایین تر است که یکی از پاهای خود را تا کرده و بر یکی از دو زانویش قرار داده، و دیگری را بلند کرده است. پس فرشته صور پای خود را کشیده و کمر خود را خم و تا کرده، چشمش به طرف اسرافیل است و فرمان داده شده است هنگامی که اسرافیل بالش را جمع کند در صور بدمد.

31- عن ابن عباس قال وکل ملک الموت بقبض أرواح الآدمیین فهو الذی یلی قبض أرواحهم وملک فی الجن و ملک فی الشیاطین و ملک فی الطیرو الوحش والسباع و الحیتان و النمل فهم أربعه أملاک و الملائکه یموتون فی الصعقه الأولی وان ملک المؤت یلی قبض أرواحهم ثم یموت و أما الشهداء فی البحر فإن الله یلی قبض أرواحهم لا یکل ذلک إلی ملک المؤت لکرامتهم علیه(2).

ابن عباس گوید: ملک الموت موکل به قبض روح آدمیان شده. پس اوست مسئول قبض روحشان و ملکی موکل قبض روح جنیان است و ملکی دیگر موکل قبض روح طیور ووحوش و درندگان و ماهیان و مورچگان است و این ها چهار میکند. ملائکه در صاعقه

ص: 252


1- بحار الانوار262/56 .
2- همان 264/56 .

اول می میرند و ملک الموت روح آنان را قبض می کند. پس از آن خود می میرد (باذن الله وامره) و اما شهیدانی که در دریا شهید می شوند خداوند سبحان، خود مسئول قبض روحشان است به خاطر کرامتشان آنان را به ملک الموت واگذار نمی کند، بلکه خودش عهده دار کارشان است.

32- عن زین العابدین علیه السلامفی دعا عرفه اللهم إن ملائکتک مشفقون من خشیتک سامعون مطیعون لک وهم بامرک یعملون لا یفترون اللیل والنهار یسبحون(1).

امام سجاد علیه السلام در دعای عرفه چنین می فرماید: خداوندا! ملائکه تو، از خوف و خشیت تو ترسناکند، گوش به فرمان و مطیع تواند و آن ها به امرتو کارهایی که مربوط به آنان است انجام می دهند نه در شب ونه در روز، سستی و کاهلی از آنان سر نمی زند و تو را تسبیح و تقدیس می کنند.

33۔ عن حماد عن أبی عبد الله علیه السلام : أنه سئل هل الملائکه أکثرام بنوآدم ؟ فقال: والذی نفسی بیده لملائکه الله فی السماوات أکثر من عدد التراب فی الأرض وما فی السماء موضع قدم إلا وفیها ملک یسبحه و یقدسه ولا فی ارض شجرو لا مدر إلا وفیها ملک موکل بها یأتی الله کل یوم بعملها والله أعلم بها وما بینهم أحد إلا ویتقرب کل یوم إلی الله بولایتنا أهل البیت و یستغفر لمحبینا و یلعن أعداءنا ویسأل الله أن یرسل علیهم العذاب إرسالا(2).

از وجود مقدس امام صادق علیه السلام سؤال شد: آیا تعداد ملائکه از فرزندان آدم علیه السلام بیشتر است ؟ حضرت فرمودند: به آن خدایی که جانم به دست قدرت اوست ، به مراتب ملائکه جمعشان و عددشان از تعداد ذره های خاک در زمین بیشتر است.

ص: 253


1- اقبال الاعمال 366/1 ؛ بحار الانوار 326/56 و 236/95 .
2- تفسیر قمی255/2؛ بحار الانوار 210/24 و 339/26 و 176/56.

و در آسمان جایی نیست، مگر اینکه در آن محل ملک و فرشته ای است که خدا را تسبیح و تقدیس می کند و در زمین، درخت و کلوخ و سنگی نیست، جز اینکه فرشته ای موکل بر آن هاست و برای خداوند هر روز کارهایی انجام می دهد که فقط خدا به آن عالم است و هیچ کدام از آنان نیست، به جز اینکه هر روز به ولایت ما اهل بیت اقرار و اعتراف می کنند و تقرب می جویند و برای شیعیان ما طلب مغفرت و استغفار می کنند و دشمنان ما را لعنت می کنند و از خداوند می خواهند که عذاب بر آنان نازل و ارسال نماید.

34- عن هشام بن الحکم قا سال الزندیق فیما سأل أبا عبد الله علیه السلام قال ما عله الملائکه الموکلین بعباده یکتبون علیهم ولهم و الله الله السر ما هو أخفی قال استعبدهم بذلک وجعلهم شهوداً علی خلقه لیکون العباد لملازمتهم إیاهم أشد علی طاعه الله مواطبه أو عن معصیته أشد انقباضا و کم من یهم یهم بمعصیته فذکر مکانها فارعوی و کف فیقول ربی یرانی و حفظتی علی بذلک تشهد والله ان برافته ولطفه أیضا وکلهم بعباده یذبون عنهم مرده الشیاطین وهوام الأرض و آفات کثیره من حیث لا یرون باذن الله إلی أن یجیء أمر الله عزوجل(1).

از هشام بن حکم منقول است که زندیقی از امام صادق علیه السلام پرسید: علت اینکه ملائکه موکل بر بندگانند و اعمالشان را می نویسند چیست، و حال آنکه خدا عالم سرو خفیات است و خودش به امور بندگانش آگاه است؟ این خدا دیگر چه نیازی به وکیل کردن ملائکه بر آنان دارد؟ حضرت فرمودند: آنان را متعبد آنان قرار داده (یعنی وکالت آنان بر بندگان تعبدی است) و ملائکه را شاهد بر خلقش قرار داده تا بندگان در طاعت و بندگی خداوند محکم باشند و مواظبت بیشتری داشته باشند. یا اینکه آنان را از نافرمانی خداوند نگهدارند. و آنان را چه بسا از معصیت خدا تذکر می دهند و

ص: 254


1- احتجاج طبرسی 348/2 ؛ بحار الانوار179/56.

می ترسانند. در نتیجه از گناه و نافرمانی او دست بر می دارد و می گوید: خدای من مرا می بیند و حفظ می کند و این ها (ملائکه) بر علیه من شهادت می دهند و خداوند هم در حق او لطیف و مهربان است و بدی او را می بخشد (وقتی که برگشت و متذکر شد). و هم چنین ملائکه شیاطین سرکش را از بندگان او دور می کنند و همچنین خطر حیوانات موذی را از آنان دفع می کنند و نیز آفات زیادی را به اذن پروردگار از آنان دورمی گردانند تا فرمان خداوند عزوجل برسد.

35- عن امیرالمؤمنین علیه السلام قال: لیس أحد من الناس إلا ومعه ملائکه حفظه یحفظونه من أن یتردی فی بئر أو یقع علی حائط أو یصیبه سوء فإذاحان أجله خلوا بینه وبین ما یصیبه الخبر(1).

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: احدی از مردم نیست مگر اینکه ملائکه حفظه با اوست و او را از اینکه در چاه بیفتد، یا دیواری برسراو خراب شود، یا مصیبت بدی به او برسد حفظ می کنند و تا آن موقعی که اجلش برسد، ملائکه بین او و آن مصیبتی که می خواهد به او برسد حائل می شوند.

36- فی تعقیبات نوافل شهر رمضان و غیرها و صل علی جبرئیل و میکائیل وإسرافیل و ملک الموت و مالک خازن النار و رضوان خازن الجنه و روح القدس و الروح الأمین و حمله عرشک المقتربین و علی منکر و نکیرو علی الملکیین الحافظین و علی الکرام الکاتیین(2).

در تعقیبات نوافل ماه مبارک رمضان و غیر آن چنین می خوانیم: و درود بفرست بر جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و ملک الموت و مالک خازن جهنم و رضوان خازن بهشت و روح القدس و روح الامین و حمل کنندگان عرشت از مقربین و بر منکر و نکیر و

ص: 255


1- بحار الانوار184/56 .
2- اقبال الاعمال 35/1 ؛ بحار الانوار 193/56.

بردو ملک حافظ (اعمال انسان ها) و بر کرام کاتبین.

37- عن ابن عباس قال جلس رسول الله صلی الله علیه واله مجلسا فأتاه جبرئیل فجلس بین یدی رسول الله صلی الله علیه واله واضعاً کفیه علی رکبتی رسول الله صلی الله علیه واله فقال یا رسول الله حدثنی عن الإسلام قال الإسلام أن تسلم وجهک لله عزوجل وأن تشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له و أن محمد عبده ورسوله قال فإذا فعلت ذلک فقد أسلمت فقال یا رسول الله حدثنی عن الإیمان قال الإیمان أن تؤین بالله و الیوم الآخر والملائکه و الکتاب و النبیین و الموت والحیاه بعد الموت و تؤین بالجنه والنار و الحساب و المیزان و تؤین بالقدر کله خیره وشره قال فإذا فعلت ذلک فقد آمنت قال یا رسول الله حدثنی ما الإحسان قال الإحسان أن تعمل لله کأنک تراه فإن لم یکن تراه فإنه یراک(1).

ابن عباس گوید: رسول خدا صلی الله علیه واله نشسته بود که جبرئیل به محضر ایشان رسید. پس در مقابل رسول خدا صلی الله علیه واله نشست. دست خود را روی زانوی او گذاشت (روی زانوی پیامبر صلی الله علیه واله )و عرض کرد: یا رسول الله ! مرا از اسلام خبر بده؟

فرمودند: اسلام این است که خود را برای خدا تسلیم کنی و شهادت دهی که او یگانه است و شریکی ندارد و اینکه گواهی دهی که محمد صلی الله علیه واله رسول و بنده اوست. هنگامی که اقرار به این دو نمودی اسلام آوردی. عرض کرد: یا رسول الله ! مرا از ایمان خبرده؟ رسول گرامی صلی الله علیه واله فرمودند: ایمان این است که به خدا ایمان بیاوری و به روز آخرو ملائکه، و کتاب و انبیاء، و مرگ و حیات بعد از مرگ ایمان داشته باشی و به بهشت و جهنم، وحساب و میزان مؤمن باشی و به قضا و قدر الهی ایمان آوری پس هنگامی که چنین کردی به حقیقت ایمان داری.

عرض کرد: یا رسول الله مرا از احسان خبر بده ؟ فرمود: که برای خدا چنان کار کنی

ص: 256


1- الدر المنثور 93/1 ؛ بحارالانوار 260/56.

که گویا او را می بینی، و اگر نبینی او تو را می بیند.

38- عن النبی صلی الله علیه واله قال: وما من صباح إلا وملکان موکلان بالصورینتظران متی یؤمران أن ینفخا فی الصور فینفخا(1).

رسول خداصلی الله علیه واله فرمودند: هیچ صبحی نمی آید مگر اینکه دو ملک موکل صور منتظرند تا هر وقت امر داده شدند در صور قیامت بدمند.

39- وعن أبی جعفر بن علی علیهما السلام قال: دخل النبی صلی الله علیه واله علی رجل من الأنصار یعوده إذا ملک الموت عند رأسه فقال رسول الله صلی الله علیه واله یا ملک الموت ارفق بصاحبی فإنه مؤمن فقال أبشریا محمد فإنی بکل مؤمن رفیق واعلم یا محمد إنی لأقبض روح ابنی آدم فیصرخ أهله فأقوم فی جانب من الدار فأقول والله ما لی ذنب و إن لی لعوده وعوده الحذر الحذر ما خلق الله من أهل بیت مدر ولا شعر لا وبرفی برو لا بحرالا وأنا أتصفحهم فیه فی کل یوم ولیله خمس مرات حتی إنی لأعرف بضغیرهم و کبیرهم منهم بانفسهم والله یا محمد إنی لا أقدر أن أقبض روح بعوضه حتی یکون الله تبارک وتعالی الذی یأمر بقبضه(2).

از امام باقر علیه السلام راویت شده است که: رسول خدا صلی الله علیه واله بر عیادت مردی از انصار وارد شد. در آن هنگام ملک الموت عزرائیل علیه السلام بالین سرش بود. رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: ای ملک الموت! به این رفیق ما ارفاق کن. پس گفت: بشارت باد تو را ای محمد که من در حق هر مؤمنی ارفاق می کنم و بدان ای محمد! که من روح بنی آدم را می گیرم و اهل بیت آن مرد فریاد می زنند. من در طرف خانه می ایستم و می گویم به خدا قسم من گناهی ندارم. برای من برگشت است برحذر باشید. و خداوند هیچ خلقی را از اهل بیتی نیافریده،

ص: 257


1- بحار الانوار 262/56.
2- همان 264/56 .

نه کلوخی و نه مویی و نه کرکی، نه در خشکی و نه در دریا مگر اینکه من در هر شبانه روز پنج نوبت آنان را مشاهده می کنم. حتی صغیر و کبیرشان را می شناسم (از خودشان عارف ترم). به خدا قسم ای محمد! من قادر بر قبض روح یک پشه هم نیستم تا اینکه خداوند تبارک و تعالی، امربه قبض روح او می کند.

40 - قال رسول الله صلی الله علیه واله ما طرف صاحب الصورمذ وکل به مستعدا ینظر نحو العرش مخافه أن یؤمر بالصیحه قبل أن یرتد إلی طرفه کان عنیه کوکبان دریان(1).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود: از روزی که اسرافیل بر صورگماشته شده دیده اش را به عرش بالا نینداخته مبادا پیش از آنکه دیده برگرداند، فرمان فریاد به او داده شود، دو چشمش چون دو اختردرخشانند.

41 - فال رسول الله صلی الله علیه واله : لیله أسری بی إلی السماء رأیت فی السماء السابعه میادین کمیادین أرضکم هذه و ورأیت أفواجا من الملائکه یطیرون لا یقف هؤلاء لهؤلاء ولا هؤلاء لهؤلاء قال فقلت لجبرئیل من هؤلاء فقال لا أعلم فقلت من أین جاءوا فقال لا أعلم فقلت و أین یمضون قال لاأعلم فقلت سلهم فقال لا أقدر و لکن سلهم أنت یا حبیب الله قال فاعترضت ملکا منهم فقلت له ما اسمک فقال کیکائیل فقلت من أین أتیت فقال لا أعلم فقلت وأین تمضی قال لا أعلم فقلت و کم لک فی السیرفقال لا أعلم غیر أنی یا حبیب الله أعلم أین الله سبحانه یخلق فی کل ألف سنه کوکبا وقد رأیت سته آلاف کوکب خلقن وأنا فی السیر(2).

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: شبی که مرا به معراج بردند در آسمان هفتم میدان هایی

ص: 258


1- بحار الانوار 262/56.
2- همان 338/54.

دیدم مانند میدان های زمین شما و دسته هایی از ملائکه را دیدم که پرواز می کردند، نه این دسته برای آن دسته توقف می کردند و نه آن دسته برای این دسته . به جبرئیل گفتم: این افراد چه کسانی هستند؟ جبرئیل گفت: نمی دانم. گفتم: این ها به کجا می آیند؟ گفت: نمی دانم. گفتم: به کجا می روند؟ گفت: نمی دانم. گفتم: از ایشان بپرس گفت: قدرت سؤال ندارم،اما توای حبیب خدا سؤال کن. پس با یک فرشته ای از ایشان برخورد کردم و گفتم: اسمت چیست؟ گفت: کیکائیل، گفتم: از کجا آمده ای ؟ گفت: نمی دانم. پرسیدم: به کجا می روی؟ گفت: نمی دانم. گفتم: چقدر در راه بودی و چقدر حرکت کرده ای ؟ گفت: نمی دانم ای حبیب خدا! فقط می دانم که خداوند سبحان در هر سال هزار ستاره آفریده و تا به حال 6 هزار ستاره دیده ام که آفریده شده و من هنوز در سیر و حرکتم.

آیا ملائکه افضلند یا انبیاء

عن أبی الصلت الهروی عن الرضا علیه السلام عن آبائه عن امیرالمؤمنین علیه السلام قال قال رسول الله صلی الله علیه واله: ما خلق الله عزوجل خلقا أفضل منی ولا أکرم علیه منی قال علی علیه السلام فقلت یا رسول الله فأنت أفضل أو جبرئیل قال صلی الله علیه واله یا علی إن الله تبارک و تعالی فضل أنبیاء المرسلین علی ملائکته المقربین و فضلنی علی جمیع النبین و المرسلین و الفضل بعدی لک یا علی و للأئمه من بعدک وان الملائکه لخدامنا و خدام محبینا یا علی الذین یحملون العرش ومن حوله:«یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُؤْمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا »(1)بولایتتا با علی لؤلانحن ما خلق الله آدم و لا حواء ولا الجنه ولا النار ولا السماء و الأرض فکیف لا نکون(2) أفضل من الملائکه وقد

ص: 259


1- سوره غافر آیه 7.
2- و هو معنی قوله تبارک و تعالی یا ملائکتی و یا سکان سماواتی ائی ما خلق سماء مبنیه ...

سبقناهم إلی معرفه ربناو تسبیحه و تهلیله وتقدیسه لأن أول ما خلق الله عزوجل خلق أرواحنا فأنطقنا بتوحیده وتحمیده ثم خلق الملائکه فلما شاهدوا أرواحنا نورا واحدا استعظموا أمرنا فسبحنا لتعلم الملائکه أنا خلق مخلوقون وانه منزه عن صفاتنا فسبحت الملائکه بتسبیحا ونزهته عن صفاتیا فلما شاهدوا عظم شأننا هللنا لتعلم الملائکه أن لا إله إلا الله وأنا عبید ولسنا بآلهه یجب أن نعبد معه أو دونه فقالوا لا إله إلا الله لما شاهدوا کبر محلنا کبرنا لتعلم الملائکه أن الله أکبرمن أن ینال عظم المحل إلا به فلما شاهدوا ما جعله لنا من العزه و القوه قلنالا حول ولا قوه إلا بالله لتعلم الملائکه أن لا حول لنا و لا قوه إلا بالله فلما شاهدوا ما أنعم الله به علیناو أوجبه لنا من فرض الطاعه قلنا الحمد لله لتعلم الملائکه ما یحق لله تعالی ذکره علینا من الحمد علی نعمته فقالت الملائکه الحمد لله فبنا اهتدوا إلی معرفه توحید الله و تسبیحه و تهلیله وتحمید و تمجیدن ه ثم إن الله تبارک و تعالی خلق آدم فأودعنا صلبه و أمر الملائکه بالسجود له تعظیما لنا وإکراما و کان سجودهم لله عزوجل عبودیه و لادم إکراما و طاعه لیکوننا فی صلبه فکیف لانکون أفضل من الملائکه و قد سجدوا لآدم کلهم أجمعون (1).

ابو صلت هروی به سند معتبر از امام رضا علیه السلام روایت کرده است که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: حضرت رسول صلی الله علیه واله فرمودند: حق تعالی خلقی را افضل و گرامی تراز من نیافریده است. عرض کردم: یا رسول الله ! شما بهترید (و برترید) یا جبرئیل؟

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: یا علی! به درستی که حق تعالی پیغمبران مرسل را برملائکه مقربان تفضیل داده است و مرا فضیلت داده است بر جمیع پیغمبران و بعد از من، توو امامان بعد از تو را بر (جمیع) ملائکه وجمیعخلق فضیلت داده است و به درستی که

ص: 260


1- عیون اخبار الرضا علیه السلام 540/1 تا 538، بحار الانوار345/18 .

ملائکه خدمتکاران ما و محبان ما هستند. یا علی! آن ها که حامل عرشند و آنان که در دور عرشند، تسبیح و تحمید پروردگار خود می گویند و طلب آمرزش برای آنان که به ولایت ما ایمان آورده اند می نمایند. یا علی! اگر ما نمی بودیم خدا آدم و حوا، بهشت و جهنم، آسمان و زمین را نمی آفرید. چگونه بهتر نباشیم از ملائکه و حال آنکه ما برایشان به سوی معرفت پروردگار خود و تسبیح و تهلیل و تقدیس او پیشی گرفتیم. زیرا اول چیزی که حق تعالی خلق کرد ارواح ما بود، پس گویا ما را به توحید و تحمید خود گماشت. پس ملائکه را خلق کرد و چون ایشان ارواح ما را یک نور دیدند و عظمت نور ما را مشاهده کردند و نور ما را بسیار عظیم شمردند، ما « سبحان الله» گفتیم تا ملائکه بدانند که ما خلق مربوب خداییم و حق تعالی منزه است از صفات ما و سایر مخلوقات. پس ملائکه به تسبیح ما تسبیح گفتند و حق تعالی را از صفات ما [و سایر مخلوقات] منزه دانستند و چون عظمت شان ما را مشاهده نمودند، ما «لا اله الا الله» گفتیم تا ملائکه بدانند که ما بنده های خداییم و ما را از خدایی بهره ای نیست و به غیر از خدا، دیگری مستحق پرستیدن نیست. و چون ملائکه بزرگی ما را مشاهده کردند، ما «الله اکبر» گفتیم تا ملائکه دانستند خدا از آن بزرگ تر است که کسی بزرگواری تواند یافت مگر به بندگی او، و چون عزت و قوت ما را در ملکوت اعلی مشاهده کردند، ما گفتیم: «لا حول ولا قوه الا بالله» ملائکه دانستند که حول و قوت مخصوص خدا است.

و چون ملائکه نعمت های خدا را بر ما مشاهده کردند و دانستند که حق تعالی اطاعت ما را بر همه خلق واجب گردانیده است، گفتیم: «الحمدلله» تا ملائکه بدانند که خدا مستحق شکروثنا است به سبب نعمت هایی که به ما کرامت فرموده است. پس ملائکه گفتند: «الحمدلله» و به برکت ما به سوی تحمید و توحید و تسبیح و تهلیل و تمجید حق تعالی هدایت یافتند. پس حق تعالی آدم علیه السلام را خلق کرد و نور ما را در صلب او سپرد و امر کرد ملائکه را که به آدم سجده کنند برای تعظیم و اکرام ما، پس سجده ایشان بندگی خدا و اکرام و اطاعت آدم علیه السلام بود برای آنکه ما در صلب او بودیم (و چگونه ما افضل از ملائکه نباشیم و حال آنکه همه آنان به آدم سجده کردند ؟...)

ص: 261

عبارت [ویا سکان سماواتی]

خداوند پس از گفتن یا ملائکتی، لفظ و یا سکان سماواتی را می آورد. سکان دار آسمان ها چه کسانی هستند؟

موجودات آسمان ها

کسی به عمق آسمان ها پی نبرده و نخواهد برد، مگر قطره ای از دریای بیکران.

عده ای از دانشمندان بیان کرده اند که در کره زمین انواع زیادی از موجودات کشف کرده اند که بالغ بر سیصد میلیون موجود است و این ذره ای از موجودات فراوانی است که خداوند بر روی زمین خلق کرده است. خصوصا موجودات دریایی که وجود دارند. در دعا می خوانیم:

یا من فی البحار عجائبه یا من فی الجبال خزائنه(1).

«وَالسَّمَاءَ بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ»(2)

«و ما کاخ آسمان رفیع را به قدرت برافراشتیم و به یقین ما گسترش دهنده آن هستیم» .

قال أبا جعفرعلیه السلام : لعلک تری أن الله إنما خلق هذا العالم الواحد و تری أن الله لم یخلق بشراً غیرکم بلی و الله لقد خلق الله ألف ألف عالم و ألف ألف آدم أنت فی آخر تلک العوالم و أولئک الآدمیین(3).

در روایتی از امام باقرعلیه السلام آمده است که: تو خیال می کنی که خداوند فقط یک عالم خلق کرده و می پنداری عالم و بشر دیگری خلق نکرده. چنین نیست که شما می پندارید بلکه خداوند متعال هزار هزار عالم (یک میلیون عالم) خلق نموده است وشما در پایین ترین عوالم و جهان ها هستید. که در بحث روایات مفصل مطرح خواهد شد.

ص: 262


1- دعای جوشن کبیر.
2- سوره ذاریات آیه 47.
3- توحید صدوق /277.

عبارت [انی ما خلقت سماء مبنیه]

پس از آن خداوند شروع می کند، علت خلقتش را برای ملائکه و موجودات آسمان شرح می دهد که؛ من هیچ آسمانی را برافراشته نساختم و هیچ زمینی را نگستراندم و هیچ ماهی را روشن و هیچ خورشیدی رادرخشنده و هیچ فلکی را گردان و هیچ رود و دریای جاری را نیافریدم و هیچ کشتی ای را حرکت نبخشیدم مگر به خاطر این پنج تن که در زیر این عبا گرد آمده اند و دوستی ایشان .

که از اینجا به بعد، به شرح کلمات این قسمت خواهیم پرداخت.

در مورد آسمان گذشت که در قرآن سیصد مورد آمده است و فقط 191 مورد آن کلمه سماوات است.

تمام این آیات بیان گر توحید و خداشناسی است و تفکر در آسمان ها و زمین، عبادت و خداجویی می باشد. آیات بسیاری راجع به خلقت آسمان ها و زمین، آمده که انسان را به خداشناسی وا می دارد و وجدان درونی فطری را آگاهی می دهد که او پی به عظمت باری تعالی ببرد.

در تفسیر آیه 59 سوره فرقان و آیه 7 سوره هود در مورد کیفیت خلقت آسمان ها و زمین ها چنین آمده است: آسمان ها و زمین ها در ظرف 6 روز خلق شده (برحسب حکمت)، در شش روز از ایام دنیا که اول آن یکشنبه و آخرآن جمعه بوده.

مأمون عباسی از حضرت امام رضا علیه السلام راجع به آیه 7 سوره هود سؤال کرد. حضرت فرمود: خداوند عرش و آب و ملائکه را قبل از خلقت آسمان ها و زمین... خلق نمود و بعد عرش را بر آب قرار داد تا قدرت خود را بر ملائکه بنماید و بدانند که او بر انجام هر چیزی قادر است. بعد عرش را به قدرت خود بالا برد و او را بالای آسمان های هفت گانه قرار داد. پس از آن آسمان ها و زمین را در عرض 6 روز بیافرید ...(1)

عبدالله بن سنان گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمود: همانا خدا خیر راروز

ص: 263


1- تفسیر نورالثقلین 336/2.

یک شنبه آفرید و نمی شد که شر را پیش از خیر بیافریند و در روز یک شنبه و دوشنبه زمین ها را آفرید و در روز سه شنبه روزی های آن ها را خلق کرد و در روز چهارشنبه و پنجشنبه آسمان ها را پدید آورد، و در روز جمعه قوت هایشان را آفرید، و اینست فرموده خدا عزوجل که فرمود: «آسمان ها و زمین و آنچه میان آن هاست را در شش روز آفرید»(1).

و در آیه 2 سوره رعد و 10 سوره لقمان که فرموده:

«اللَّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ۖ »

«خدا همان کسی است که آسمان ها را، بدون ستون هایی که برای شما قابل دیدن باشد، برافراشت».

در اینجا جمعی از مفسرین این آیه را به دو وجه تفسیر کرده اند. یکی آنکه ترونها جمله مستأنفه است و تعلق به ما قبل ندارد که معنی آیه چنین می شود: «خدای تعالی آن کسی است که آسمان ها را بدون ستون بالا برد و شما هم آن آسمان ها را بدون ستون می بینید».و وجه دیگرآن، این است که: ترونها صفت عمد باشد یعنی: «آسمان ها را بدون ستون هایی که شما آن ها را ببینید برافراشت».

پس بنابر تفسیر اول مطلقا نفی ستون می نماید و تفسیر دوم دیدن ستون ها را نفی می کند. یعنی ستون دارد ولی شما آن ها را نمی بینید و مرحوم طبرسی هردو تفسیر را در مجمع و در جوامع نقل نموده . اما در مجمع البیان وجه اول را ترجیح داده ولی وجه دوم مناسب تر به نظر می رسد، زیرا روایت امام رضا علیه السلام موافق آن است. قوای جاذبه ای که دانشمندان عصر جدید راجع به ستارگان اثبات کرده و می گویند: تمام اجرام سماوی و کرات معلقه در این فضای پهناور در مکان های مناسب و مدارهای مقدر خود، روی قانونی منظم و نظامی کامل قرار نگرفته، جز به واسطه همان قوای جاذبه ای که میان بعضی اجرام سماوی نسبت به بعض دیگر موجود است و احتمال دارد ستون های نامرئی، همان جاذبه ای باشد که از آثار قدرت و مظاهر حکمت پروردگار حکیم است.

ص: 264


1- همان 337/2 .

توصیف آسمان ها از دیدگاه امیرالمؤمنین علیه السلام

أنشا الخلق إنشاء و ابتداه ابتداء بلا رویه أجالها و لا تجربه استفادها و لا حرکه أحدثها و لا همامه نفس اضطرب فیها أحال الأشیاء لأوقاتها ولاءم بین مختلفاتها وغرز غرائزها و ألزمها أشباحها عالما بها قبل ابتدائها و محیطا بحدودها و انتهائها عارفا بقرائنها وأحنائها ثم انشا سبحانه فتق الأجواء وشق الأرجاء و سکائک الهواء فأجری فیها ماء متلاطما تیاره متراکما زخاره حمله علی متن الریح العاصفه و الزعزع القاصفه فأمرها برده و سلطها علی شده و قرنها علی حده الهواء من تحتها فتیق و الماء من فوقها دفیق ثم أنشأ سبحانه ریحا اغتم مهبها و أدام مربها وأعصف مجراها و أبعد منشأها فأمرها بتصفیق الماء الزخار وإثاره موج البحار فمخضته مخض السقاء و عصفت به عصفها بالفضاء ترد أوله علی آخره وساجیه علی مائره حتی عب عبابه و رمی بالزبد رکامه فرفعه فی هواء منفتق و جو منفهق فسوی منه سبع سماوات جعل سفلاهن موجا مکفوفا و علیاهن سقفا محفوظا و سمکا مرفوعا بغیر عمد یدعمها ولا دسارینتظمها ثم زینها بزبنه الکواکب وضیاء الثواقب فأجری فیها سراجا مستطیراً و قمراً منیراً فی فلک دار و سقف سائر ورقیم مائر(1)

در آفرینش جهان حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام چنین می فرمایند:

خلق را ایجاد نمود و بدون نیاز به اندیشه و فکر و استفاده از تجربه، آفرینش را آغاز کرد و بی آنکه حرکتی ایجاد کند و تصمیم آمیخته با اضطرابی در او راه داشته باشد جهان را ایجاد نمود. پدید آمدن هریک از موجودات را به وقت مناسب خود موکول ساخت و در میان موجودات با طبایع متضاد هماهنگی برقرار نمود و در هر کدام طبیعت

ص: 265


1- نهج البلاغه خطبه 1؛ بحار الانوار177/54.

و غریزه مخصوص به خودشان را آفرید و آن غرائز را ملازم و همراه آن ها گردانید. او پیش از آنکه آن ها را بیافریند از تمام جزئیات و جوانب آن ها آگاه بود و به حدود و پایان آن ها احاطه داشت و به اسرار درون و برون آن ها آشنا بود. پس از آن خداوند طبقات جورا از هم گشود و اطراف آن را باز کرد و فضاهای خالی ایجاد نمود و در آن آبی که امواج متلاطم آن، روی هم می غلطید، جاری ساخت و آن را بر پشت بادی شدید و طوفانی کوبنده حمل نمود، پس از آن باد را به بازگردان آن فرمان داد و بر نگهداریش آنرا مسلط ساخت و به حدی که باید مقرون نمود، فضای خالی در زیر آن گشوده و آب در بالای آن در حرکت بود. سپس خداوند طوفانی برانگیخت که جز متلاطم ساختن آن آب، کار دیگری نداشت و به طور مداوم امواج آب را در هم می کوبید، طوفان به شدت می وزید و از نقطه ای دور سرچشمه می گرفت. سپس به او فرمان داد تا آب های متراکم و امواج عظیم آب را بر هم زند و امواج این دریاها را به هر سو بفرستد. پس آن را همانند مشکی به هم زد و با همان شدت که در فضا می وزید برامواج آب نیز حمله ور شد؛ از اولش برمی داشت و به آخرش فرو می ریخت و قسمت های ساکن آب به امواج متحرک می پیوست. آب ها روی هم انباشته شدند و همچون قله کوه بالا آمدند و امواج روی آب، کف هایی بیرون فرستاد و آن را در هوای باز و جوی وسیع بالا برد و از آن هفت آسمان را پدید آورد. آسمان پایین را همچون موج مهار شده و آسمان برترین را همچون سقفی محفوظ و بلند قرار داد، بدون اینکه نیاز به ستونی برای نگهداری آن باشد و نه میخ هایی که آن را ببندد. سپس آسمان پایین را به وسیله کواکب ونور ستارگان درخشان، زینت بخشید و در آن چراغی روشن بخش و ماهی نور افشان به جریان انداخت که در مداری متحرک و صفحه ای جنبنده بگردند.

و در خطبه دیگر چنین می فرمایند:

و نظم بلا تعلیق رهوات فرجها و لاحم صدوع انفراجها وشج بینها وبین أزواجها وذلل للهابطین بأمره و الصاعدین بأعمال خلقه حزونه معراجها و

ص: 266

ناداها بعد إذ هی دخان فالتحمت عری أشراجها و فتق بعد الإرتتاق

صموات أبوابها و أقام رصدا من الشهب الثواقب علی نقابها و أمسکها من أن تمور فی خرق الهواء بائده و أمرها أن تقف مستسلمه لأمره وجعل شمسها آیه مبصره لنهارها و قمرها آیه ممحوه من لیلها و أجراهما فی مناقل مجراهما و قدر مسیرهما فی مدارج درجهما لیمیزبین اللیل والنهار بهما و لیعلم عدد السنین و الحساب بمقادیرها ثم علق فی جوها فلکها و ناط بها زینتها من خفیات داریها و مصابیح کواکبها و رمی مسترقی السمع بثواقب شهبها و أجراها علی إذلال تسخیرها من ثبات ثابتها و مسیر سائرها و هبوطها و صعودها و نحوسها وسعودها(1).

پستی و بلندی و فاصله های وسیع (آسمان ها) را بدون اینکه به چیزی تکیه داشته باشند نظام بخشید و فاصله ها و شکاف های آن را به هم پیوند داد. آسمان ها را با پیوندهای خاصی به یکدیگر مربوط ساخت و مشکل بالا و پایین رفتن فرشتگان را برای بردن اعمال مخلوقات آسان نمود. و در حالی که به صورت دود و بخار بود به آن فرمان داد. پس رابطه های آن ها را برقرار ساخت (و با نیروی جاذبه هر کدام یکدیگر را جذب کردند) سپس (آسمان ها) را از هم جدا نمود (و با نیروی گریز از مرکز) بین آن ها فاصله انداخت و بر هر راهی از آن ها نگهبانی از شهاب ها گماشت و با دست قدرتش آن ها را از حرکات ناموزون در میان فضا نگاه داشت.

به آن ها دستور داد که در برابر فرمانش تسلیم باشند. خورشید را نشانه روشنی بخش روز، در تمام ایام و ماه را نوری کمرنگ برای (زدودن شدت تیرگی) شب ها قرار داد. و آن دو را در مجرای خودشان به جریان انداخت و مراحلی را که باید بپیمایند مقدر نمود، تا میان شب و روز تفاوت حاصل شود و با رفت و آمد آن ها شماره سال ها و

ص: 267


1- نهج البلاغه خطبه 91 .

حساب آن را بتوان فهمید.

سپس در جوآسمان فلکش را آفرید و آنچه زینت بخش آن بودند، از ستارگان مخفی و کم نور و اقمار و ستارگان پرفروغ در آن جایگزین ساخت و آنان را که استراق سمع کردند، با شهاب های ثاقب تیرباران نمود.ستارگان ثوابت و سیارات هبوط کننده و صعودکننده، سعد و نحس همه را به امر و اراده خود مسخر ساخت.

و در خطبه دیگر چنین فرموده است:

کذلک السماء والهواء و الریح و الماء فانظر إلی الشمس و القمر و النبات و الشجر والماء و الحجرو اختلاف هذا اللیل والنهار و تفجر هذه البحار و الأنهار و کثره هذه الجبال وطول هذه القلال و تفرق هذه اللغات و الألسن المختلفات فالویل لمن أنکر المقدر أو جحد المدبر و زعموا أنهم کالنبات ما لهم زارع و لا لإختلاف صورهم صانع لم یلجئوا إلی حجه فیما ادعوا و لا تحقیق فیما أوعوا و هل یکون بناء من غیر بان أو جنایه من غیر جان (1).

همین گونه است آفرینش آسمان و هوا و باد و آب. اکنون به خورشید و ماه ، گیاه و درخت، آب و سنگ، اختلاف این شب و روز، جریان دریاها، کوه های فراوان، بلندی قله ها و تفرق و جدایی این لغات و زبان های گوناگون بنگر، (تا خدا را بشناسی). وای برآن کس که ناظم و مدبر این ها را انکار کند.

گروهی می پندارند که آن ها همچون گیاهانند و زراعی ندارند و برای اشکال گوناگون آن ها آفریننده ای نیست؛ اینها برای ادعای خود دلیلی اقامه نکرده اند و برای آنچه در مغز خود پرورانده اند، تحقیقی به عمل نیاورده اند. آیا ممکن است ساختمانی بدون سازنده و یا حتی جنایتی بدون جنایتگر پدید آید؟ اینها کلام مولایمان امیرمؤمنان علیه السلام راجع به آفرینش آسمان ها بود.

ص: 268


1- نهج البلاغه خطبه 185؛ احتجاج طبرسی 1/ 205؛بحار الانوار 26/3 و39/61.

اطباق آسمان

در سه سوره ، برای آسمان ها تعبیر طبق دارد. یعنی آسمان ها را هفت طبقه آفریده است. در سوره ملک آیه 3 می فرماید:

«الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا ۖ مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ ۖ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَی مِنْ فُطُورٍ»

«همان کسی که هفت آسمان را بر فراز یکدیگر آفرید؛ در آفرینش خداوند رحمان هیچ تضاد و عیبی نمی بینی! بار دیگر نگاه کن، آیا هیچ شکاف و خللی مشاهده میکنی ؟! »

از کعب الاحبار روایت کرده اند که طبقه اول یعنی آسمان دنیا، موجی است محکم شده، طبقه دوم مرمر سفید است، طبقه سوم آهن است، طبقه چهارم روی و به روایتی دیگر مس، طبقه پنجم نقره است، طبقه ششم زر است و هفتم یاقوت سرخ و از آسمان هفتم تا عرش، هفت حجاب است. میان هر حجابی صحراها و بیابان هایی است از نور که نهایت آن را خدا میداند و نام فرشته ای که موکل بر این حجب است قیطاطروس است(1).

و در سوره نوح آیه 15 می فرماید:

«أَلَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا»

آیا نمی دانید چگونه خداوند هفت آسمان را یکی بالای دیگری آفریده است، و آن ها را از دود و بخار پدید آورد که غلظت هر آسمانی پانصد سال است. در آن ها فرشتگانی قرار دارند که برخی راکع و برخی ساجد و گروهی قائم هستند که خدا را تسبیح می کنند و خداوند آن را در بهترین رنگ مانند سقف خانه برافراشته.

و سوره نبأ آیه 12 می فرماید:

«وَبَنَیْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعًا شِدَادًا»

«و بر فراز شما هفت (آسمان) محکم بنا کردیم! که با گذشت قرن ها هرگز رخنه در

ص: 269


1- منهج الصادقین 352/9.

آن ها پدید نیاید» .

بنابراین ملاحظه کردیم که خداوند در این چند آیه با صراحت بیان کرده که آسمان ها هفت طبقه است. پس منظور از سماء مبنیه دراین حدیث شریف فقط آسمان اول نیست.

عبارت [ولا ارضا مدحیه ولا قمرا منیرا ولا شمسا مضیئه]

گسترش زمین

کلمه مدحیه به معنی فراخ و پهن شدن زمین است و قرآن هم در سوره نازعات آیه 30 به آن اشاره فرموده است و چنین بیان کرده است:

«وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِکَ دَحَاهَا»

«و زمین را بعد از آفریدن آسمان، به جهت آرام گرفتن خلایق در آن بگسترد و منبسط ساخت».

چنانکه روایت شده که حق سبحانه زمین را بیافرید و همه را در زیر کعبه جمع کرد و بعد از آن آسمان را بیافرید و جبرئیل را فرمود تا زمین را از زیرخانه کعبه بگسترد، چنانکه جامه را به هم بپیچند زمین را بگستراند.

روایات راجع به گسترده شدن زمین

1- عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إن الله عزوجل دحا الأرض من تحت الکعبه إلی منی ثم دحاها من منی إلی عرفات ثم دحاها من عرفات إلی منی فالأرض من عرفات و عرفات من ممی و منی من الکعبه(1).

امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند متعال زمین را از زیر کعبه تا منا گسترش داد. سپس آن را از منا تا عرفات و سپس از عرفات تا منا گسترش داد پس زمین از عرفات است و عرفات از منا و منا از کعبه.

ص: 270


1- تفسیر نورالثقلین 502/5.

2- عن أبی جعفر علیه السلام قال: لما أراد الله عزوجل أن یخلق الارض أمر الریاح فضربن وجه الماء حتی صار مؤجا ثم أزبد فصار زبدا واحداً فجمعه فی موضع البیت ثم جعله جبلا من زبد ثم دحا الارض من تحته وهو قول الله عزوجل:

«إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّهَ مُبَارَکًا وَهُدًی لِلْعَالَمِینَ»(1)

از امام باقر علیه السلام فرمود: چون خدا خواست زمین را بیافریند، بادها را امر فرمود تا بر آب وزیدند و موج شد، سپس کف کرد و یک پارچه کف شد، و آن را در اطراف خانه کعبه گرد آورد و کوه هایی از کف ساخت و زمین را از زیر آن کشید و اینست معنی قول خدای عزوجل:

«اول خانه که برای مکان عبادت خلق بنا شد همان خانه مکه است که در آن برکت و هدایت خلایق است».

3- در دعای روز 25 ذی القعده الحرام چنین می خوانیم:

اللهم داحی الکعبه و فالق الحبه و صارف اللزبه و کاشف کل کربه...(2)

ای خدایی که کشاننده خانه کعبه ای و شکافنده دانه ای و گرداننده سختی و برطرف کننده هر گرفتاری هستی...

4- زمین را فرش قرار داده و کوه ها را میخ کوب بر زمین نهاده .

«الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً ...»(3)

«یعنی آن خدایی که زمین را برای شما گسترد و آسمانرا برافراشت...»

ص: 271


1- تفسیر نورالثقلین502/5 ؛ سوره آل عمران آیه 96.
2- مفاتیح الجنان؛ اعمال روز 25 ذی القعده .
3- سوره بقره آیه 22.

«أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادًا*وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا»(1)

«آیا این زمین را مهد آرامش و بستر شما قرار ندادیم؟ * وکوهها را مانند میخ ها ؟ »

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در این زمینه می فرماید:

فطر الخلائق بقدرته ونشر الریاح برحمته ووتد بالصخور میدان أرضه(2).

مخلوقات را با قدرتش آفرید. بادها را با رحمتش به حرکت آورد و اضطراب و لرزش زمین را به وسیله کوه ها آرامش بخشید.

این یکی از نعمت های عجیب پروردگار است. در میان نعمت های بی کران،زمین را طوری آفرید که مایه آرامش و استراحت بشر باشد.

لذا قرآن می فرماید:

«الْأَرْضَ فِرَاشًا »(3)

«زمین را بستر آسایش شما قرار دادیم» .

راستی این هم خود نعمت بزرگی است، زیرا اگر زمین لرزان و متزلزل بود نمی توانست مورد استراحت و آسایش و استفاده انسان قرار گیرد. و می فرماید:

«هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِی مَنَاکِبِهَا وَکُلُوا مِنْ رِزْقِهِ ۖ وَإِلَیْهِ النُّشُورُ»(4)

«این مرکب را راهواری قرار داده که شما را در پشت خود سوار کرده و آرام حرکت می کند خداوند با قدرت خویش آن را برای شما خلق نموده تا روی آن حرکت نمایید واحتیاجات و نیازهای خویش را برطرف سازید»

امام سجاد علیه السلام می فرماید: زمین را مناسب و ملایم با طبع شما قرار داد و موافق و مناسب با بدن ها و اجسام شما آفرید. آن را گرم شدید قرار نداد تا بسوزید و آن را بسیار

ص: 272


1- سوره نبأ آیات 6 و 7.
2- نهج البلاغه خطبه 1.
3- سوره بقره آیه 22.
4- سوره ملک آیه 15.

سرد نیافرید که منجمد گردید. بوی آن را بسیار خوشبو قرار نداد، تا در مغزها و اعصاب بینی شما لطمه وارد کند و آن را بسیار بدبو نیز خلقت نکرد، تا در اثر بوی بد آن هلاک گردید. آن را همانند آب، نرم قرار نداد که در آن غرق گردید. و آن را بسیار سفت و محکم نیز نیافرید تا نتوانیدبرای خویش خانه و مسکن تهیه کنید؛ بلکه آن را به وضع و شرایط مناسب و متین آفرید تا شما بتوانید از آن برای حیات خویش بهره گیرید(1).

از رسول خدا صلی الله علیه واله پرسیدند: یا رسول الله ! این هفت زمین که خدای تعالی آفریده است هر کدام چه نام دارد؟

فرمود: بدانید و آگاه باشید که زمین اول، مسکن آدمیان است. زمین دوم جایگاه باد است که حق تعالی بادهای روی زمین و بادهای مخالف را در آنجا بازداشته و بدان مقداری از آن را که بخواهد و صلاح خلق در آن باشد به دنیا می فرستد و برای قوم عاد به مقدار سوراخ سوزنی باد را فرمان داد تا همه را هلاک نمود.

در زمین سوم مخلوقی آفرید که صورت های ایشان مانند صورت آدمیان است و گوش های ایشان مانند گوسفندان و هرگز ایشان یک طرفه العین برخدا عاصی نگشته اند و خلاف امرخدا کاری انجام نداده اند تا روز قیامت و ایشان نه ثوابی داشته باشند و نه عذاب و هرگاه برای ما روز باشد، برای آن ها شب است از جهت آنکه فلک گردان است و آفتاب را می گرداند.

زمین چهارم جایگاه سنگ است از کبریت که آن را نفط خوانند و حق تعالی آن را برای روشن کردن و استفاده آفریده، زیرا که زودتر روشن می شود و بوی آن بد است.

«...فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَهُ ۖ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ»(2)

«از آتشی بترسید که هیزم آن، بدن های مردم (گنهکار) و سنگ ها [بتها] است، و برای کافران، آماده شده است!»

ص: 273


1- تفسیر البرهان 67/1.
2- سوره بقره آیه 24.

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَهُ ...»(1)

«ای کسانی که ایمان آورده اید، خود و کسان خود را از آتشی که هیزم آن مردم و سنگ هاست نگه دارید...».

روایت است از حضرت رسول که فرمود: بدان خدایی که جان من در قبضه قدرت اوست، در دوزخ وادی است از کبریت و نفت و حرارت و بخار. اگربه مقدار سر سوزنی از این وادی باز شود و در مشرق مردی ایستاده باشد از حرارت وی در جا بسوزد و خاکستر شود و اگر کوه های روی زمین در وی انداخته شود در جا مانند موم شود.

آورده اند که منصورعمار گوید: من وقتی خواستم حج بروم به کوفه رسیدم شب تاریک بود از خانه آوازی شنیدم که شخصی می گریست و می گفت: پادشاها! معبودا! پروردگارا! این بدی ها که کرده ام و بدین نافرمانی ها که به جا آورده ام مرادم این بود که چون تو خداوندی را بیازارم ولیکن از روی نادانی کردم و خطائی از من به وجود آمد. اکنون که مرا به فریاد رسد و از عذاب تو چه کسی مرا باز دارد؟ اگر مرا برانی به کجا روم که ملک و مملکت تو نباشد؟ چون این سخنان را شنیدم این آیه را خواندم:

«فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَهُ ۖ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ»

آن مرد چون این آیه را شنید ناله ای کرد و بیهوش شد. چون به هوش آمد دیگرباره ناله بسیار کرد پس از آن خاموش شد؛ من در آن خانه را نشان کردم و رفتم. بامداد چون از نماز فارغ شدم برخاستم و بر در آن خانه آمدم. جنازه را دیدم که بر خانه نهاده و پیرزنی می نالید و می گریست و می گفت: وا ولداه! گفتم: ای مادر چه شده؟

گفت: دیشب فرزند مرا حالتی دست داد و از دار دنیا برفت ، گفتم: ای زن فرزند تو چه کسی بود و چرا مرد؟ گفت: فرزند من پارسا بود و روزه دار و سید زاده و از خاندان نبوت بود. ناگاه شخصی به در خانه آمد و آیه ای از تهدید و وعده و وعیدهای قرآن را خواند و معنی آیه را فهمید و در مناجات با قاضی الحاجات بر سر خویش می زد و

ص: 274


1- سوره تحریم آیه 6.

چندان اضطراب و زاری می نمود که در سحرگاه جان به جان آفرین تسلیم نمود.

منصورگوید: بر خویشتن لرزیدم و با خود گفتم این سید زاده را من کشتم و خودم را از آن بیداری حاصل نشد.

یا رب نظر لطف عطا کن همه را ***داریم دل خسته دوا کن همه را هرچند گنه کار و پریشان حالیم ***زوار شهید کربلا کن همه را

برگردیم برسرحدیث : در زمین پنجم کژد مانند هریک مانند شتری و دم های ایشان چنان تیزو حق تعالی دردم هریک سیصد قدر زهر نهاده که اگر از آن زهر قطره ای در دریا بریزند جانوران روی زمین از گند آن بمیرند و نیز در این زمین مارهایی هستند که هریک چون کوهی روان هستند و این مارها را برای عقوبت دوزخیان آفرید. چون مارها را در دوزخ ببیند همه اندام های ایشان جدا شود.

زمین ششم جای دوزخیان است پس هرکه از دوزخیان در دنیا بمیرد جان های ایشان را به آنجا برند که به آن سجین گویند:

«کَلَّا إِنَّ کِتَابَ الْفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٍ*وَمَا أَدْرَاکَ مَا سِجِّینٌ*کِتَابٌ مَرْقُومٌ»(1)

زمین هفتم جایگاه ابلیس علیه اللعنه است و لشگر وی، برای آن ملعون تختی نهاده و بر آن تخت نشسته و همه لشکروی دیوند و در پهلوی او سموم دوزخ است و سمت دیگرش زمهریر دوزخ است و هر که از لشکروی شرانگیزتر و فسادش بیشتر است نزد ابلیس مقبول تر است.

انس بن مالک گوید: نام زمین اول (اودیعا) است و دوم (نسبطا)، سوم (ثمصحا)، چهارم ( عریبا)، پنجم (ماسکه) و زمین ششم (اولیا) و زمین هفتم (ثری) است (2).

ص: 275


1- سوره مطففین آیات 7 تا 9.
2- سراج القلوب /6 تا 8.

روایات در باب خلقت آسمان ها و زمین

1- شرح النهج للکیدری، ورد فی الخبر أن الله تعالی لما أراد خلق السماء و الأرض خلق جوهراً أضر ذوبه فصار ماء مضطرباً ثم أخرج منه بخارا کالد خان فخلق منه السماء کما قال:

«ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّمَاءِ وَهِیَ دُخَانٌ »(1)

تم فتق تلک السماء فجعلها سبعا ثم جعل من ذلک الماء زبدا فخلق منه أرض مکه ثم بسط الأرض کلها بی تحت الکعبه ولذلک تسمی مکه أم القری لأنها أصل جمیع الأرض ثم شق من تلک الأرض سبع أرضین وجعل بین کل سماء و سماء مسیره خمسمائه عام وکذلک بین کل أرض و أرض وکذلک بین هذه السماء و هذه الأرض ثم بعث ملکا من تحت العرش حتی نقل الأرض علی منکبه و عنقه و مد الیدین فبلغت إحداهما إلی المشرق و الأخری إلی المغرب ثم بعث لقرار قدم ذلک الملک بقره من الجنه کان لها أربعون ألف قرن واربعون ألف رجل وید و بعث یاقوتا و الفردوس الأعلی حتی یوضع بین سنام تلک البقره و أذنها فاستقر قدما ذلک الملک علی السنام و الیاقوت وان قرون تلک البقره لمرتفعه من أقطار الأرض إلی تحت العرش و إن منا خر انوفها بإزاء الأرض فإذا تنفست البقره مد البحر و إذا قبضت أنفاسها جزر البحرمن ذلک ثم خلق لقرار قوائم تلک البقره صخره وهی التی حکی الله عن لما فی قوله :

«فَتَکُنْ فِی صَخْرَهٍ»(2)

فیزید مقدار سعه تلک الضخره سبع مرات علی مقدار سبع سماوات وسبع

ص: 276


1- سوره فصلت آیه 11.
2- سوره لقمان آیه 16.

أرضین ثم خلق حوتا و هو الذی أقسم الله قال:

«ن ۚ وَالْقَلَمِ »(1)

و النون الحوت و امرتعالی بوضع تلک الصخره علی ظهرذلک الحوت و جعل ذلک الحوت فی الماء و أمسک الماء علی الریح و یحفظ الله الریح بقدرته(2).

در خبر چنین وارد شده است که هنگامی که خداوند متعال اراده فرمود آسمان و زمین را بیافریند جوهر سبزی خلق کرد، پس از آن او را گداخت و آبی گردید. در حالی که در حال جوشش بود از آن بخاری بیرون آورد مانند دخان و دود. پس آسمان ها را خلق نمود. کما اینکه خداوند در قرآنش فرموده است:

«ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّمَاءِ وَهِیَ دُخَانٌ »

پس از آن آسمان را شکافت و هفت قسمت کرده، سپس آن آب را کفی قرار داد و از او زمین را خلق کرد و او را از زیر کعبه گسترش داد. لذا او مکه را ام القری نامید، زیرا که او اصل و ریشه همه زمین است. سپس آن زمین را هفت پاره قرار داد و مسیر بین هر آسمانی تا آسمان دیگرو هر زمینی تا زمین دیگر پانصد سال (فاصله) است. پس از آن فرشته و ملکی را از زیر عرش فرستاد تا سنگینی زمین را روی دوش و گردنش بکشد و دو دست را دراز کرد که یکی از آن دو دست به مشرق و دیگری به مغرب رسید. سپس برای ثابت ماندن قدم آن ملک، گاوی از بهشت فرستاد که چهل هزار شاخ و چهل هزار دست و پا داشت و یاقوتی از فردوس برین فرستاد تا بین سنام (کوهان) آن گاو وگوشش قرار گیرد. پس دو قدم آن ملک روی سنام و یاقوت ثابت شد و شاخ های آن گاو از زیر زمین (هفتم) تا عرش مرتفع است و سوراخ بینی آن گاو تا روی زمین است. پس وقتی که آن گاو نفس می کشد، آب دریا بالا می آید وهنگامی که نفسش را قطع

ص: 277


1- سوره قلم آیه 1.
2- بحار الانوار 29/54.

می شود، آب دریا جزر و پایین می آید. پس از آن صخره ای برای قرار گرفتن شاخ های آن گاو خلق فرمود و این حکایتی است از زبان لقمان به فرزندش، که خداوند از او حکایت فرموده است:

«فَتَکُن فِی صَخرُهٍ»

«ای فرزند عزیزم بدانکه خدا اعمال بد و خوب خلق را اگر چه به مقدار خردلی درمیان سنگی یا در طبقات آسمان ها یا زمین پنهان باشد همه را می آورد».

و وسعت مقدار آن صخره، هفت مرتبه از مقدار هفت آسمان و هفت زمین بیشتر است. پس از آن حوت و ماهی را آفرید و این همان ماهی است که خداوند به آن قسم یاد فرموده است و فرموده:

«ن ۚ وَالْقَلَمِ »

«نون و قسم به قلم» .

و نون به معنی ماهی است و خداوند امر فرموده به قرار دادن آن صخره ، بر پشت و گرده آن ماهی و آن ماهی را در آب قرار داد و آن آب را بر باد و خداوند آن باد را به قدرت و عظمت خود حفظ می کند. در این روایت باید تأمل و تدبر کرد.

2- تفسیر علی بن إبراهیم،

«وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاءِ »(1)

وذلک فی مبدا الخلق أن الرب تبارک وتعالی خلق الهواء ثم خلق القلم فأمره أن یجری فقال یا رب بما أجری فقال ما هو کائن ثم خلق الظلمه من الهواء وخلق النورمن الهواء وتخلق الماء من الهواء وخلق العرش من الهواء و خلق العقیم من الهواء و هو الریح الشدید وخلق النارمن الهواء و خلق الخلق کلهم من هذه السته التی خلقت من الهواء فسلط العقیم

ص: 278


1- سوره هود آیه 7.

علی الماء فضربته فاکثرت المؤج و الزبد وجعل یثور خانه فی الهواء فلما بلغ الوقت الذی أراد قال للزبد اجمد فجمد فقال للموج اجمد فجمد فجعل الزبد أرضا و جعل المؤج جبالا رواسی للأرض فلما أجمدهما قال للروح و القدره سویا عرشی علی السماء فسویا عرشه علی السماء و قال للدخان اجمد فجمد ثم قال له ازفر فزفر فناداها و الأرض جمیعا ائتیا طوعاً او کرها قالتا اتینا طائعین فقضاهن سبع سماواتی فی یومین و من الأرض مثلهن فلما أخذ فی رزق خلقه خلق السماء و جناتها والملائکه یوم الخمیس و خلق الأرض یوم الأحد و خلق دواب البرو البحریوم الإثنین و هما الیومان اللذان یقول الله عزوجل:

«أَئِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ»(1)

وخلق الشجرونبات الأرض و أنهارها وما فیها و الهوام فی یوم الثلاثاء و خلق الجان و هو أبو الجن یؤم السبت و خلق الطیر فی یوم الأربعاء وخلق آدم فی ست ساعات من یوم الجمعه فی هذه السته أیام خلق الله السماوات والأرض وما بینهما(2).

علی بن ابراهیم قمی رحمه الله در ذیل این آیه شریفه:

«وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأَرضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ وَ کانَ عَرشُهُ عَلَی الماءِ »

گوید: این آیه مربوط به مبدأ خلق است. زیرا که خداوند تبارک و تعالی هوا را خلق کرد، سپس قلم را. پس به قلم امر کرد که جاری کند. گفت: به چه چیزی جاری کنم؟ فرمود: به آنچه که خواهد شد و به وجود آید. سپس ظلمت و تاریکی را خلق کرد و نور را از هوا آفرید و آب را از هوا به وجود آورد و عرش را از هوا پدید آورد و عقیم را از هوا نمودار کرد.

ص: 279


1- سوره فصلت آیه 9.
2- بحار الانوار71/54 و70.

که عقیم باد شدید سخت است و آتش را هم از هوا آفرید و تمام مخلوقات را از این شش چیز که از هوا آفریده بود خلق نمود، پس عقیم را برآب مسلط کرد و او را به هم زد. پس موج و کف زیادی از آن به وجود آمد و او را گرد و خاک و دود در هوا قرار داد. پس وقتی آن زمانی که اراده فرموده بود رسید، به کف فرمود منجمد شو، پس منجمد شد. سپس به موج فرمود منجمد شو منجمد شد، پس آن کف را زمین و موج را کوه و میخ کوب زمین قرار داد. پس وقتی که هر دو منجمد شدند به روح و قدرت، فرمود:عرشم را بر آسمان استوار کنید. پس آن دو به فرمان پروردگار عرش او را بر آسمان استوار کردند.

و به دخان (دود) فرمود: منجمد و یخ شو، پس منجمد و یخ شد. پس به او فرمود: بر افروز، پس برافروخت. پس هردو را با زمین خطاب کرد: با میل یا بی میل بیائید. گفتند: با میل خواهیم آمد. آنگاه نظم هفت آسمان را در دو روز استوار فرمود. و زمین را هم مانند آسمان ها به همین صورت قرار داد. پس هنگامی که رزق و روزی خلق را آسمان و باغ های آن قرار داد، ملائکه را روز پنج شنبه خلق کرد و زمین را روز یکشنبه و جنبندگان خشکی و دریا را روز دوشنبه و این همان دو روزی است که خداوند فرموده است:

«أَئِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ»

«آیا شما به آن کس که زمین را در دو روز آفرید کافر هستید».

و درخت و گیاه زمین و نهرهای آن و آنچه که در او هست از حیوانات و حشرات زهردار و موذی را در روز سه شنبه خلق کرد و جن که ابوجن (پدر جن است) روز شنبه و پرندگان هوایی را روز چهارشنبه بیافرید و آدم را در 6 ساعت از روز جمعه آفرید. پس در این 6 روز خداوند آسمان ها و زمین (ها) و آنچه که مابین این ها می باشد بیافرید.

3- قال أمیرالمؤمنین علیه السلام : إن الله لما خلق الأرضین خلقها قبل السماوات (1).

امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند: هنگامی که خداوند زمین ها را خلق کرد آن ها را قبل از آسمان ها به وجود آورد.

ص: 280


1- قصص الأنبیاء /35 و36؛ بحار الانوار 85/54.

4- عن أبی عبد الله علیه السلام فی دعاء یوم عرفه أنت الکائن قبل کل شیء و المکون کل شیء إلی قوله الحمد لله الذی کان عرشه علی الماء حین لا شمس تضی ولا قمریسری ولا بحریجری ولا ریاح تذری ولا سماء مبنیه ولا أرض مدحیه و لا لیل یجن و لا نهار یکن ولا عین تنبغ ولا صوت یسمع و لا جبل مرسی و لا سحاب منشا ولا إنس مبروء ولا جن مذروه ولا ملک کریم و لا شیطان رجیم ولا ظل ممدود ولا شی معدود(1).

امام حسین علیه السلام در دعای روز عرفه می فرمایند: خدایا تو قبل از هر چیزی بوده ای[ هر چه بود و هر چه هست همه مخلوق اوست] و به وجود آورنده هر چیزی اوست. تابدینجا می رسد که حضرت می فرماید: حمد و ستایش آن خدایی را که عرش او برآب است در هنگامی که نه خورشید روشنی بود و نه ماه منوری، نه دریای جاری و نه بادی که بوزد، نه آسمان رفیعی و نه زمین پهناوری، نه شب تاریکی و نه روز روشنی، نه چشمه جوشانی و نه صدای شنیدنی، نه کوه ثابت و استواری و نه ابر پدیده ای ، نه انسان مخلوقی و نه جن موجودی، نه فرشته کریمی و نه شیطان رجیمی، نه سایه ممتدی و نه شی معدودی .

5- وعن عکرمه أن الیهود قالوا للنبی صلی الله علیه واله : ما یؤم الأحد؟ قال: فی خلق الله الأرض و کبسها. قالوا: الإثنین ؟ قال: خلق فیه وفی اللاثاء الجبال والماء و کذاو کذا وماشاء الله. قالوا:فیوم الأربعاء؟ قال: الأقوات. قالوا: فیؤم الخمیس؟ قال: فیه خلق الله السماوات . قالوا: یوم الجمعه ؟ قال: خلق فی ساعتین الملائکه وفی ساعتین الجنه و النار وفی ساعتین الشمس و القمرو الکواکب وفی ساعتین اللیل والنهار. قالوا: السبت و ذکروا الراحه؟ فقال:سبحان الله فانزل الله:

ص: 281


1- بحار الانوار174/54.

«وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ وَمَا مَسَّنَا مِنْ لُغُوبٍ»(1)

عکرمه گوید: یهود به نبی اکرم صلی الله علیه واله گفتند: روز یکشنبه چه روزی است؟

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: روزیست که خداوند زمین را فشرد و آفرید.

گفتند: دوشنبه ؟ پیامبر صلی الله علیه واله فرمود: روزیست که در این روز و روز سه شنبه کوه ها و آب و... و آنچه را خدا خواست آفرید.

گفتند: پس روز چهارشنبه چه روزیست ؟ پیامبرصلی الله علیه واله فرمود: قوت ها را در این روز خلق فرمود.

گفتند: پنج شنبه چه روزیست ؟ پیامبرصلی الله علیه واله فرمودند: روزیست که خداوند آسمان ها را آفرید.

گفتند: روز جمعه چه روزیست ؟ پیامبرصلی الله علیه واله فرمودند: در دو ساعت ملائکه را خلق کرد و در دو ساعت بهشت و جهنم را و در دو ساعت خورشید و ماه و کواکب را و در دو ساعت دیگر شب و روز را.

گفتند: روز شنبه و راحت چه روزیست ؟ فرمودند: خداوند سبحان فرموده است:

«و آسمان ها و آنچه بین آن هاست و زمین و آنچه بین آن هاست همه را در شش روز آفریدیم و هیچ رنج و خستگی به مانرسید».

6- عن ابن عباس فی قوله تعالی:

«وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ»(2)

قال الأنام الخلق وهم ألف و امه ستمائه فی البحرو أربعمائه فی البر(3).

ابن عباس گوید: در گفتار خداوند که می فرماید:

«و زمین را برای خلق مقرر فرمود»

ص: 282


1- بحار الانوار 211/54؛؛ سوره ق آیه 38.
2- سوره الرحمن آیه 10.
3- بحار الانوار 348/54.

فرمود: مراد از انام (مردم) خلق هستند که آنها 1000 امتند که 600 نفردر دریا و چهارصد نفر در خشکی زندگی می کنند.

7- فی خبر الشامی عن أمیر المؤمنین علیه السلام أنه سأله مم خلق السماوات قال من بخار الماء وسأله عن سماء الدنیا مما هی قال من موج مکفوف و سأله کم طول الکواکب و عرضه قال اثنا عشر فرسخا فی اثنی عشر فرسخا وسأله عن ألوان السماوات السبع و أسمائها فقال له اسم السماء الدنیا رفیع وهی من ماء و دخان و اسم السماء الثانیه قیدوم وهی علی لؤن النحاس و السماء الثالثه اسمها الماروم وهی علی لون الشبه و السماء الرابعه اسمها أرفلون وهی علی لون الفضه و السماء الخامسه اسمها هیعون وهی علی لؤن الذهب و السماء السادسه اسمها عروس و هی یاقوته خضراء و السماء

السابعه اسمها عجماء وهی دره بیضاء الخبر(1).

در خبر است که مردی شامی محضر امیرالمؤمنین علیه السلام از خلقت آسمان ها پرسید؟ حضرت فرمودند: از بخار آب. پرسید: آسمان دنیا (اول) از چه چیزی خلق شده ؟ فرمودند: از موج مکفوف (یعنی از جسم مواج که در حال سیلان و جریان است به قدرت خداوند سبحان منجمد شده باشد) سؤال کرد: از طول و عرض ستارگان ؟ فرمودند: 12 فرسخ در 12 فرسخ.

رنگ های آسمان های هفتگانه و اسامی آن ها را پرسید. فرمودند: نام آسمان اول (دنیا) «رفیع»است که از آب و دود است. و اسم آسمان دوم «قیدوم»و به رنگ مس است. و اسم آسمان سوم «ماروم» و به رنگ مس زرد است. و آسمان چهارم«أرفلون»و به رنگ نقره است. وآسمان پنجم «هیعون»و به رنگ طلا است. و آسمان ششم «عروس»و به رنگ یاقوت سبز است. و آسمان هفتم «عجماء»و به رنگ در سفید است...

ص: 283


1- بحار الانوار 88/55.

8- عن الضحاک بن مزاحم قال: سئل علی علیه السلام عن الطارق قال: هوأحسن نجم فی السماء ولیس یعرفه الناس و انماسمی الطارق لأنه یطرق نوره سماء سماء إلی سبع سماوات ثم یطرق راجعا حتی یرجع إلی مکانه (1).

از امیرمؤمنان علیه السلام در مورد طارق:

«وَالسَّمَاءِ وَالطَّارِقِ»(2)

« قسم به آسمان و طارق آن»

حضرت فرمود: او بهترین ستاره ایست که در آسمان است و مردم او را نمی شناسند و بدین جهت طارق نامیده شده است که نور خود را به یک یک آسمان ها تا آسمان هفتم می رساند و پس از آن به مکان خود برمی گردد.

[و فی تفسیر علی بن إبراهیم: و السماء و الطارق قال الطارق النجم الثاقب و هونجم العذاب و نجم القیامه و هو زحل فی أعلی المنازل(3).

ذیل آیه والسماء و الطارق فرمودند: طارق همان «نجم ثاقب»است؛ یعنی ستاره عذاب ، و ستاره قیامت، همان زحل در بالاترین مکان خود است.

حدثنا جعفر بن أحمد عن عبید الله بن موسی عن الحسن بن علی بن أبی حمزه عن أبیه عن أبی بصیر عن أبی عبد الله علیه السلام فی قوله و السماء و الطارق قال السماء فی هذا الموضع امیرالمؤمنین علیه السلام والطارق الذی یطرق بالأئمه علیهم السلام من عند ربهم مما یحدث باللیل والنهار وهو الروح الذی مع الأئمه یسددهم قل النجم الثاقب قال ذاک رسول الله صلی الله علیه واله ](4).

ص: 284


1- بحار الانوار 89/55
2- سوره طارق آیه 1؛ طارق: طراق و اطراف ستاره صبح. طرقه طرقا: او را با پتک زد. طرق الباب: در را کوفت.
3- تفسیر قمی 415/2 ؛ بحار الانوار 108/7.
4- تفسیرنور الثقلین549/5 ؛ بحار الأنوار 48/25 و70/24.

ابوبصیر از حضرت صادق علیه السلام درباره آیه والسماء و الطارق فرمودند: منظور از سماء در این آیه امیرالمؤمنین علیه السلام است و طارق و مراد آن ملک و فرشته ایست که از جانب پروردگار نیزو ائمه علیهم السلام می آید و حوادث شبانه روز را می آورد و کمک برای آن ها است. گفتم: و النجم الثاقب چیست؟ فرمود: پیامبراکرم صلی الله علیه واله است.

- قال أمیر المؤمنین علیه السلام هذه النجوم التی فی السماء مدائن مثل المدائن التیی الأرض مربوطه کل مدینه إلی عمود من نور طول ذلک العمود فی السماء مسیره مائتین و خمسین سنه(1).

حضرت امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند: این ستارگان در آسمان (که شما می بینید هر کدامشان) شهری است همانند شهرهای روی زمین که هر مدینه و شهری مربوط است به عمودی از نور. طول آن عمود در آسمان ، مسیر 250 سال است.

10- عن عبید الله بن عبد الله الدهقان عن أبی الحسن الرضاعلیه السلام قال سمعته یقول: إن لله خلف هذه النطاق زبرجده خضراء منها اخضر السماء قلت وما النطاق قال الحجاب و لله عزوجل وراء ذلک سبعون ألف عالم أکثر من عدد الجن و الإنس و کلهم یلعن فلانا وفلانا(2).

عبید الله بن عبد الله دهقان گوید: از حضرت امام رضا علیه السلام شنیدم که فرمودند: به درستی که برای خداوند پشت این نطاق، زبرجد سبزی است که آسمان را سبز می کند و سبز نشان می دهد. عرض کردم: نطاق چیست ؟

فرمود: حجابی است برای خداوند عزوجل. پشت آن نطاق و حجاب، هفتاد عالم و جهان است که عدد آن ها از تعداد جن و انس به مراتب بیشتر است که کل آن عوالم فلانی و فلانی را لعنت می کنند(3).

ص: 285


1- تفسیر قمی 218/2 ؛ بحار الانوار 91/55.
2- مختصر البصائر /72؛ بحار الانوار 91/55.
3- منظور از فلانی و فلانی شیخین می باشد.

11- عن ابن عباس قال:دخل علیا رسول الله صلی الله علیه واله ونحن فی المسجد حلق حلق فقال: لنا انتم قلنا نتفکر فی الشمس کیف طلعت و کیف غربت قال أحسنتم کونوا هکذا تفکروا فی المخلوق ولا تفکروا فی الخالق فان الله خلق ما شاء لما شاء وتعجبون من ذلک إن من وراء قاف سبع بحار کل بحار خمسمائه عام ومن وراء ذلک سبع أرضین یضی نورها لأهلها و من وراء ذلک سبعین ألف أمه خلقوا علی أمثال الطیر هو و فرخه فی الهواء لا یفترون عن تسبیحه واحده و من وراء ذلک سبعین ألف أمه خلقوا من ریح فطعامهم ریح وشرابهم ریح وثیابهم من ریح و آنیتهم من ریح و دوابهم من ریح لا تستقر حوافر دوابهم إلی الأرض إلی قیام الساعه أعینهم فی صدورهم ینام أحدهم نومه واحده ینبته ورزقه عند رأسه ومن وراء ذلک ظل العرش و فی ظل العرش سبعون ألف أمه ما یعلمون أن الله خلق آدم ولا ولد آدم ولا إبلیس ولا ولد إبلیس وهو قوله:

«وَیَخْلُقُ مَا لَا تَعْلَمُونَ»(1)

ابن عباس گوید: ما در مسجد حلقه وار نشسته بودیم که رسول خدا صلی الله علیه واله برما وارد شدند و فرمودند: شما در چه حالی هستید؟ گفتیم: ما در خورشید می اندیشیم که چگونه طلوع می کند و چگونه غروب.

پیامبر صلی الله علیه واله فرمودند: احسنتم. این چنین در آثار خلقت پروردگار فکر کنید و در خالق فکر نکنید «که مات و مبهوت خواهید شد و فکرتان به جایی نخواهید رسید و در نتیجه گمراه خواهید شد».

به درستی که خداوند می آفریند هر چه را بخواهد، برای آنچه بخواهد و شما از آن تعجب می کنید، به درستی که از پشت قاف (کوهی اطراف زمین یا مکه) هفت

ص: 286


1- بحار الانوار 348/54؛ سوره نحل آیه 8.

دریاست که هردریایی پانصد سال است (فاصله اش پانصد سال است) و پشت سرآن هفت زمین است که روشنی آن برای اهل زمین است و از پشت آن هفتاد هزارامت است که مثل پرنده خلق شده اند که او و جوجه اش در هوا پرواز می کنند و از یک تسبیح (گفتن) سست نمی شوند و پشت سر آن هفتاد هزار گروه از باد خلق شده اند که غذاشان و آشامیدنشان، لباسشان، ظرف هایشان، حیواناتشان همه از باد هستند و سم های حیواناتشان برروی زمین قرار نمی گیرد تا روز قیامت و چشم هایشان در سینه شان است. یکی از آنان یک مرتبه می خوابد و بیدار می شود و روزیش نزد سرش است. و پشت سر آن سایه عرش است و در سایه عرش هفتاد هزار امت است که نمی دانند خداوند آدم علیه السلام را و فرزند آدم و ابلیس و فرزند ابلیس را آفریده است و این است گفتار خداوند سبحان که می فرماید:

«و می آفریند چیزی را که نمیدانید».

آسمان هفت گانه و رنگ های آن

حدثنا الحسین بن علی علیهما السلام قال: کان علی بن أبی طالب بالکوفه فی الجامع إذ قام إلیه رجل من أهل الشام فسأله عن مسائل فکان فیما سأله أن قال له یا أمیرالمؤبینین أخبرنی عن ألوان السماوات و أسمائها فقال له إن اسم السماء الدنیا رفیع و هی من ماء و دخان و اسم السماء الثانیه قیدوم و هی علی لون النحاس والسماء الثالثه اسمها الماروم وهی علی لؤن الشبه و السماء الرابعه اسمها أرقلون و هی علی لون الفضه و السماء الخامسه اسمها هیفون و هی علی لون الله و السماء السادسه اسمها عروس وهی یاقوته خضراء و السماء السابعه اسمها عجماء وهی دره بیضاء(1)

امام حسین علیه السلام فرمود: پدرم علی بن ابی طالب علیهما السلام در مسجد جامع کوفه بود که

ص: 287


1- خصال /96.

مردی شامی برابرش ایستاده و پرسش هایی کرد. در ضمن آنچه می پرسید عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! مرا از رنگ و نام آسمان ها آگاه کن؟ پدرم در پاسخ او فرمود:

نام نزدیک ترین آسمان ها به ما «رفیع» است و آن از آب و دود است. و نام آسمان دوم «قیدوم» است و به رنگ مس است و نام آسمان سوم «ماروم»است و به رنگ برنز است و نام آسمان چهارم «ارقلون»است و به رنگ نقره است و نام آسمان پنجم «هیفون» است و به رنگ طلا است و نام آسمان ششم «عروس»است و آن یاقوت سبزی است و نام آسمان هفتم «عجما»است و آن در سفیدی است ...

سماء در زبان عرب یعنی بالا، چنانچه آسمان در زبان فارسی یعنی چرخنده و بنابراین در فارسی مرکب از دو کلمه «آس»و«مان» است. واژه «آس»مخفف آسیا است این دو لفظ در فارسی و عربی معنی وصفی دارند و نام مخصوصی نیست. وضع این لفظ همین است که عرب بالای سر خود را نگریسته و حس کرده در آنجا موجودیست و این وصف را به او داده است. ایرانیان که باهوش تر بوده اند رابطه میان بالای سرو زیر پا را سنجیده و فهمیده اند، گردشی در میان هست و موجود بالا را به وصف چرخندگی ستوده اند. حال در شرح این حدیث باید سه موضوع را توضیح داد.

عدد هفت و نامگذاری و بیان حقیقت آن

1- شماره هفت، در اجسام فضا و به خصوص به نام هفت آسمان و هفت ستاره سیار قدیمی است، و در اصول فلسفی و ستاره شناسی «آشور»و«کلده»از هزار سال پیش اصل مسلمی به شمار رفته و ظاهرا مبدأ علمی آن، همان رصد حرکت هفت ستاره سیار است که امری است محسوس و نظرهای علمی باستانی این حقیقت را زودتر از سایر مطالب توانسته تشخیص بدهد. و اما چون نتوانسته تصویر کند، جسم نورانی فضا بی تکیه به جسم محیطی بچرخد، جسمی هم به نام فلک برای آن تصویر کرده . سپس در نصوص تورات و سایر کتب دینی، این شماره هفت آسمان ، اصل مسلمی گردیده و چون در این حدیث، مورد پرسش، همان موضوع ثابت و مسلم سؤال کننده بوده، به ذکر همان اکتفا

ص: 288

شده؛ چون در اینگونه سؤالات باید سؤال کننده را روی تمرکزات خودش قانع کرد. داعی بر کشف حقیقت این امور نیست که اگر آسمان ها نه یاده باشد. امام بگوید: فلانی چند آسمان دیگر هم داریم؛ زیرا هدف دین، تربیت روحی و تکمیل اخلاق و تصحیح عقائد است و تعلیمات آن راجع به این موضوعات است.

دین در این مقام نیست که همه خلایق را برای بشر اظهار کند، مگر در موردی که فردی متنبه شود و برای امتحان و در مقام کسب عقیده به امام و پیغمبر باشد؛ زیرا در این صورت جواب او در طریق ارشاد به حق واقع می شود و لازم است.

مثلا امام یا پیغمبر هیچگاه در صدد نبوده که حقیقت الکتریسیته یا اتم را برای مردم بیان کند، یا طریق ساختن کشتی بخار و اتومبیل و غیره را توضیح دهد، یا فرمول های جبرو هندسه و فیزیک را حل کند؛ زیرا این امور در طریق تکمیل نفس و اخلاق نیستند و معلوم نیست، راحت و آسایش زندگانی بشر اتمی، بیشتر از انسان حجری باشد. یا اگر هم باشد، این تفاوت راحت و لذت زندگانی فانی به نظر پیغمبر و امام و به نظر خداوند موضوعیتی داشته باشد که بخواهد مردم را به آن هدایت کند. ولی امروزه بر ما مسلمانان لازم است که علوم و صناعات جدیده را یاد بگیریم و تکمیل کنیم، برای اینکه بر بیگانگان از اسلام برتری داشته باشیم، زیرا امروزه دانستن این علوم و صنایع در طریق هدایت و ارشاد مردم واقع شده و از طرفی برای نیروی دفاع و حفظ کشورهای اسلامی و در مورد مقتضی برای جهاد و دعوت به اسلام لازم است و عموم آیه :

«وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ ۚ »(1)

و آیه:«وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ »(2)

شامل این امور می شود. زیرا امروزه جوانان ما از راه اهمیت این مطالب در زندگانی، تحت تأثیر آن ها واقع شده و چون ملاحظه می کنند که در جامعه اسلامی وجود ندارد،

ص: 289


1- سوره نحل آیه 125.
2- سوره انفال آیه 60.

دست به طرف بیگانگان دراز می کنند و آن ها هم با زبردستی به همین امور برآنها احتجاج می نمایند و آن را یک دلیل پوچ، برای ضعف و کهنگی اسلام تلقی می کنند. به علاوه از نظر صنعت و اقتصاد، کشورهای اسلامی را مغلوب می نمایند و از همین راه، رخنه در عقاید و آداب دینی می کنند و مردم را از دین بیرون می برند.

به علاوه عدد هفت در طبقات جوی نظربه تحقیقات عمیق رصد شناسان و فلکیون امروزه هم مورد تصدیق است، زیرا آنچه تاکنون نسبت به طبقات جوی کشف شد به طور خلاصه از این قرار است:

1- منظومه شمسی ما که دارای یک خورشید و آنچه تاکنون کشف شده از سیارات ، که دورترین آن ها به خورشید پلاتو است و ماه های بسیاری می باشد که یکی از آن ها متعلق به زمین ماست.

2- منظومه های شمسی دیگری که در فضا برقرارند و در انتظامات مربوط به جاذبه خورشید خود در کارند.

3- ستاره های تمام و پخته که هنوز تشکیل منظومه ای نداده و در فضا می چرخند تا در جای خود برقرار شوند و منظومه تشکیل دهند.

4- ستاره های نرسیده و ناتمام که از حالت سدیمی خارج شده ولی به شکل ستاره در نیامده و می توان از آن ها به ستاره نور تعبیر کرد.

5- سدیم های آرام و منبسط که به شکل تکه های ابر در عمق فضا قرار دارند.

6- سدیم های طوفانی که لوله هایی از مواد متحرک ، آن ها را تشکیل داده و مانند طوفان و گردباد سختی در عمق عمیقی از فضا در چرخشند.

7- سدیم غیر متشکل و مه مانندی که در دورترین سطح از همه این طبقات ، گرداگرد فضا را گرفته.

این خلاصه ایست از آخرین نظریات فلکیون امروزی [البته طی چند سال اخیرهم تعدادی کشف کرده اند ]که شرح و بیان وسعت هریک از این طبقات و دوری آن ها از زمین و از یکدیگر و وسایل کشف آن ها بسیار گیج کننده و بهت آور است.

ص: 290

تقدیر تقریبی زمین

زمین سومین منظومه شمسی و سالش 365 روز و بیضی (کروی) شکل، به مساحت 510 میلیون کیلومتر مربع است. 150 میلیون آن خشکی و بقیه در گودی های سنگی در حدود 0/7 آن به ضخامت 4 کیلومتر آب است و قطرش در استوا 792/668میل می باشد و زمین مثل پیاز از جوو پوسته و آب و هسته درونی به هم پیچیده و پوسته آن از 50 تا صد کیلومتر جامد و بعد از آن کره مذاب در حدود ضخامت 1300 کیلومتر ودر جوف آن هسته مرکزی (کره سنگین) که شعاعش در حدود 500 کیلومتر از مواد سنگین سخت می باشد و هرچه از سطح زمین به مرکزش رویم 50 (یا 19) متردر حدود یک درجه گرمایش، زیاد می شود و حرارت نواحی هسته مرکزی زمین برای ذوب سخت ترین فلزات کافی است.

گویند گرمی زمین یکی از حرارت اولیه است که کاهش دارد و یکی از رادیواکتیویته (اشعه) طبیعی سنگ ها و معادن زمین است که خود ایجاد گرما می کند. وزن زمین تقریبا 6 ضرب در 10 به توان بیست و چهار کیلوگرم است.

جاذبه و طبقات زمین

طبقه خشکی را لیتوسفر و طبقه اقیانوس ها را هیدروسفر نامند. آتمسفر (جوو بخار) زمین که به ضخامت صد کیلومتر مثل پوششی به آن محیط است از گازهای مختلف تشکیل شده است که مهم ترین آنها ازت و اکسیژن و آرگون و بخار آب و گازهای دوم جو زمین که میزان آنها کمتر است گاز کربنیک و هیدروژن و نئون و هلیوم و کریپتون و گرنون و ازون می باشد. و جاذبه زمین جورا دور خود نگه می دارد. جومماس سطح زمین غلیظ است و هر چه بالا رویم رقیق می شود.

پس هفت طبقه زمین به دو قسم تصور می شود یکی آنکه فضا و جو و آب و پوسته وآب زیر پوسته و مذاب و هسته حساب می شود از هر طرفی هفت طبقه می گردد و دیگر آنکه آب و پوسته و مذاب و هسته حساب شود مجموع دو طرف هفت طبقه می شود .

ص: 291

شمس و قمرو احوالهما وصفاتهما والیل والنهار وما یتعلق بهما

1- قال أمیرالمؤمنین علیه السلام : إن الشمس ثلاثمائه و ستین برجا کل برج منها مثل جزیره من جزائر العرب فتنزل کل یوم علی برج منها فإذا غابت انتهت إلی حد بطان العرش فلم تزل ساجده إلی الغد ثم ترد إلی موضع مطلعها و معها ملکان یهفتان معها و ان وجهها لأهل السماء و قفاها لأهل الأرض ولو کان وجهها لأهل الأرض لأرحرقت الأرض ومن علیها من شده حرها و معنی سجودها ما قال سبحانه وتعالی:

«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَکَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ ۖ وَکَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ»(1)

امیر مؤمنان علیه السلام فرمودند: برای خورشید 360 برج است که هر برجی از آن ها مانند جزیره ای از جزایر عرب است. خورشید هر روز بر یک برجی از آن ها فرود می آید. پس هنگامی که غروب کرد و پنهان گردید به انتهای بطنان عرش منتهی می شود. پس پیوسته در سجده است تا صبح. سپس به جای طلوع خود برمی گردد و با آن خورشید دو فرشته است که با او صحبت می کنند. صورت خورشید برای اهل آسمان است و پشت او برای اهل زمین؛ زیرا اگر صورتش به طرف اهل زمین باشد، هر آینه اهل زمین را می سوزاند و همچنین هر که روی کره زمین زندگی می کند از شدت داغی و گرمای آن همه با هم آتش می گیرند.

و این است معنی قول خداوند سبحان:

«آیا مشاهده نکردی که هر چه در آسمان ها و در زمین است و خورشید و ماه و ستارگان و درختان و جنبندگان و بسیاری از آدمیان همه به سجده خدا مشغولند و بسیاری از مردم همه مستوجب عذاب حق هستند...»

ص: 292


1- بحار الانوار 141/55؛ سوره حج آیه 18.

2- عن أبی جعفرعلیه السلام قال: إن الشمس تطلع و معها أربعه املاک ملک ینادی یاصاحب الخیر أتم و أبشروملک ینادی یا صاحب الشرانزع و أقصر وملک ینادی أعط منفقا خلفا و آت ممسکا تلفا وملک ینضحها بالماء ولولا ذلک اشتعلت الأرض(1).

امام باقرعلیه السلام فرمودند: به حقیقت که خورشید طلوع می کند و با او چهار ملک است. یک فرشته صدا می زند: (ای خیرمند پایان ده و مژده گیر). ملک دیگر گوید: (ای شرانگیز دست بردار و کوته کن). فرشته ای دیگر ندا دهد: (به انفاق کننده عوض بده و بخیل را تلف کن) و ملک دیگر به او آب می پاشد و اگر این نبود هر آینه زمین شعله ور می شد(2).

3- عن علی بن الحسین علیهما السلام قال: إن من الآیات التی قدرها الله للناس مما یحتاجون إلیه البحر الذی خلقه الله بین السماءوالأرض قال وإن الله قدرفیه مجاری الشمس و القمر و النجوم والکواکب ثم قدر ذلک کله علی الفلک ثم وکل بالفلک ملکا معه سبعون ألف ملک فهم یدیرون الفلک فإذا أداروه دارت الشمس و القمرو النجوم والکواکب معه فنزلت فی منازلها التی قدرها الله فیها لیومها ولیلتها وإذا کثرت ذنوب العباد وأراد الله أن یستعتبهم بأیه من آیاته أمر الملک الموکل بالفلک أن یزیل الفلک الذی علیه مجاری الشمس و القمر و النجوم و الکواکب فیأمر الملک اولئک السبعین الألف الملک أن یزیلوا الفلک عن مجاریه قال فیزیلونه فتصیر الشمس فی ذلک البحر الذی یجری الفلک فیو فیطمس ضوؤها ویغیر لونها فإذا أراد الله أن

ص: 293


1- کافی 42/4 ؛ بحار الانوار 143/55 .
2- چه بسا که آب پاشی کنایه از پراکندگی اجزاء آبست در هوا به سبب جوی ها و دریاها و چاه ها و جز آن. که اگر اینها نباشند گرما در همه چیز بیشتر اثر کند.

یعظم الآیه طمست الشمس فی البحر علی ما یحب الله أن یخوف خلقه بالآیه فذلک عند شده انکساف الشمس وکذلک یفعل بالقمر فإذا أراد الله أن یخرجهما و یردهما إلی مجراهما أمر الملک الموکل بالفلک أن یرد الشمس إلی مجراها فیرد الملک الفلک إلی مجراه فتخرج من الماء وهی کدره و القمر مثل ذلک ثم قال علی بن الحسین علیه السلام أما انه لا یفزع لهما ولا یرهب إلا من کان شیعتنا فإذا کان ذلک فافزعوا إلی الله و راجعوا قال وقال أمیرالمؤمنین علیه السلام الأرض مسیره خمسمائه عام الخراب منها مسیره أربعمائه عام و العمران منها مسیره مائه عام و الشمس ستون فرسخافی ستین فرسخا والقمر أربعون فر سخا فی أربعین فرسخا بطونهما یضیئان لأهل السماء و ظهورهما لأهل الأرض و الکواکب کأعظم جبل علی الأرض وخلق الشمس قبل القمرو قال سلام بین المستنیر قلت لأبی جعفرعلیه السلام لم صارت الشمس أحر من القمر قال إن الله خلق الشمس من نور النار صفو الماء طبقامن هذا و طبقا من هذا حتی إذا صارت سبعه أطباق ألبسها لباسا من نار فمن هنالک صارت أحر من القمرقلت فالقمر قال إن الله خلق القمرمن ضؤ نور النارو صفو الماء طبقا من هذا و طبقا من هذا حتی إذا صارث سبعه أطباق ألبسهالباسا بی ماء فمن هنالک صار القمر أبرد من الشمس(1).

حضرت امام سجاد علیه السلام فرمودند: از آیاتی که خداوند برای مردم از چیزهایی که به آن محتاجند مقدر فرموده دریایی است که خداوند او را بین آسمان و زمین آفریده است و خداوند مقدر فرموده در او مجاری و حرکت خورشید و ماه و ستارگان را. سپس همه این امور را بر فلک مقدر فرموده و سپس بر آن فلک ملکی را موکل نموده که همراه این ملک هفتاد هزار ملک دیگر است و آن ها فلک را دور می زنند و اداره می کنند (به اذن الله).

ص: 294


1- بحار الانوار 146/55.

پس وقتی او را دور بزنند خورشید و ماه و ستارگان با او دور می زنند و می چرخند، پس اینها در آن منزلی که خداوند برایشان مقدر فرموده در شب و روز وارد می شوند.

و هنگامی که گناهان بندگان زیاد گردد و خداوند بخواهد بر آنان خشم بگیرد و آنان را ملامت و ادب کند، به یکی از آیات خود امر می کند، به ملکی که موکل فلک است، فلک را از محل جاری و حرکت خودش دور کند. در نتیجه خورشید و ماه و ستارگان سر جای خودشان حرکت نمی کنند. پس امر می کند آن ملک هفتاد هزار فرشته دیگر را که فلک را از محل خودش دور کند. حضرت فرمودند: پس آن ها آن فلک را از محل و مجاری خود دور می سازند، پس خورشید در آن دریایی که فلک در او جاریست می گردد، پس نور خورشید را می گیرد و رنگ او را تغییر می دهد.

پس هنگامی که خداوند اراده فرماید: که آیت بزرگ خود را بنمایاند خورشید در آن دریا فرو می رود. بنابر آنچه خداوند بخواهد خلق خود را به وسیله آیت و نشانه خود بترساند، پس این در وقت شدت منکسف شدن (خسوف و کسوف )خورشید است (که نور او تاریک می گردد).

وهمچنین این عمل را نسبت به ماه انجام می دهد. پس هنگامی که خداوند اراده فرماید آن دو را بمحل و مجاری طبیعی خودشان برگرداند، آن دو را خارج کرده و به محل خود برمی گرداند. امر می فرماید به آن ملک موکل که این عمل را انجام دهد. آن ملک موکل هم امر می کند به فلک که خورشید را برگرداند به مجرای اصلی خود، پس ملک، فلک را به مجرای خود برمی گرداند، پس در نتیجه ماه یا خورشید بیرون می آیند درحالی که کدر هستند.

سپس حضرت امام سجاد علیه السلام فرمودند: به درستی که کسی فزع و ترسی پیدا نمی کند و از این دو آیت الهی به خدا پناه نمی برد، مگر از شیعیان ما باشد (که به دین معتقد است). پس هنگامی که چنین شد شیعیان ما پناه به خدا می برند و به سوی او برگشت می کنند و فرمود: امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند: مسیر زمین پانصد سال است؛ خرابی آن چهارصد سال و آبادی آن صد سال.

ص: 295

و خورشید شصت فرسخ در شصت فرسخ است و ماه چهل فرسخ در چهل فرسخ.

بطن و درون آن دو، اهل آسمان را نور می دهند و پشتشان اهل زمین را و ستارگان مانند کوهی بزرگ هستند بر زمین و خورشید را قبل از ماه آفرید.

سلام بن مستنیر گوید: به امام باقرعلیه السلام عرض کردم: چرا خورشید از ماه گرم تر است؟ فرمودند: به درستی که خداوند خورشید را از نور آتش آفرید و آب را صاف قرار داد. طبقه ای از این و طبقه ای از آن تا هنگامی که هفت طبقه شد او را لباسی از آتش پوشاند پس از همین جهت خورشید از ماه سوزان تر شد گوید: عرض کردم ماه چه طور؟

فرمودند: خداوند ماه را از نور آتش آفرید و آب را صاف نمود، طبقی از این و طبقی از آن تا هنگامی که هفت طبقه گردید و لباسی از آب به روی ماه پوشاند پس بدین لحاظ ماه از خورشید سردتر گردید.

4- عن أبی عبد الله علیه السلام أنه قال: لما خلق الله عزوجل القمرکب علیه لا إله إلا الله محمد رسول الله علی أمیرالمؤمنین و هو السواد الذی ترونه(1).

امام صادق علیه السلام می فرماید: هنگامی که خداوند ماه را خلق کرد براو نوشت: «خدایی غیر از خدای یگانه نیست، محمد رسول اوست، علی علیه السلام امیرمؤمنان است» و آن سیاهی که در ماه می بینی (لکه ماه) این جملات بر روی او نوشته شده است.

5- وعن أبی ذررحمه الله قال: کنت ردف رسول الله صلی الله علیه واله علی حمار علیه برذعه أو قطیفه وذاک عند غروب الشمس فقال یا با رأتدری أین تغیب هذه قلت الله ورسوله اعلم قال فإنها تغرب فی عین حامئه تنطلق حتی تخراربها ساجده تحت العرش فإذا حان خروجها أذن لها فتخرج فتطلع فإذا أراد الله أن یطلعها من حیث تغرب حسبها فتقول یارب إن مسیری بعید فیقول لها اطلعی من

ص: 296


1- احتجاج طبرسی 158/1 ؛ بحار الانوار 156/55 و 1/27.

حیث غربت فذلک حین لا ینفع نفسا إیمانها لم تکن آمنت من قبل(1).

اباذررحمهالله گوید: من پشت سر رسول خدا صلی الله علیه واله بر الاغی سوار بودم و برتن رسول خدا صلی الله علیه واله گلیم یا قطیفه ای بود و هنگام غروب خورشید بود. رسول خدا صلیا لله علیه واله فرمودند: ای اباذر! میدانی این خورشید کجا غروب می کند؟ عرض کردم: خدا و رسولش می دانند.

پیامبر صلی الله علیه واله فرمودند: این خورشید در عین حامئه [این جمله در قرآن آمده است در سوره کهف آیه 86 آمده است آنجایی که خدا می فرماید:

«حَتَّی إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَهٍ ...»

«او هم از آن رشته و وسیله حق پیروی کرد تا هنگامی که ذوالقرنین به مغرب رسید جائیکه خورشید را چنین یافت که در چشمه آب گیره ای غروب می کند...»

می رود تا( برسد به جایی که) بیفتد و برای خدا زیر عرش سجده کند. پس هنگامی که خود را برای خروج آماده کند و وقت خروجش شود به او اذن داده می شود. پس بیرون می آید و طلوع می کند و هنگامی که خداوند سبحان اراده کند که خورشید طلوع کند از جایی که غروب کرده او را نگه می دارد و حبسش می کند. پس خورشید می گوید: ای پروردگار من! به درستی که مسیر من دور است خداوند به او می فرماید: طلوع کن از جایی که غروب کردی و پنهان شده ای پس در این هنگام ایمان کسی که قبل از آن کسب ایمان و اعتقاد نکرده فایده ای ندارد.

«...یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنْفَعُ نَفْسًا إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْرًا ۗ قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ»(2)

«... روزی که برخی از نشانه های پروردگارت (پدید)آید، شخصی که قبلا ایمان نیاورده، یا در ایمانش نیکی کسب نکرده است، ایمان آوردنش سودی نخواهد داشت.

ص: 297


1- بحار الانوار 209/55 .
2- سوره انعام آیه 158.

بگو: منتظر باشید! که ما (هم) منتظریم [باید در هر دو آیه به تفسیر آن رجوع کرد.]» .

و اما تقدیر تقریبی ماه

نزدیک ترین ستاره به زمین ماه است که یک چهل و نهم زمین به وزن یک هشتادم آن است و تا زمین 384/400 کیلومتر فاصله دارد و قطرش 3/480 کیلومتر یعنی یک چهارم قطر زمین است و هر ثانیه یک کیلومتر به دور زمین سیر دارد و در 28 شبانه روز یک بار به دور محور خود وزمین می گردد و سطح آن از سنگلاخ و دهانه های مخوف آتشفشان ها و اقیانوس های خشک و برآمدگی های شگرف لم یزرع با خاک نرمی به ضخامت2/5 میلی متر پوشیده شده . رنگ عادی آن تیره و تقریبا سیاهست. محیط ماه آتمسفر ندارد.

اندکی گاز آرگون به هم می رسد لذا امواج صوت به واسطه فقدان هوا آنجا منتقل نمی شود و جاذبه آن از زمین کمتر است که یک وزنه صد کیلویی در آن 15 کیلو وزن دارد. و با یک خیزبه عمارت چند طبقه می شود جهید. ولی از دریاهای زمین آب می کشد و جذر و مد (در هم زدن و کشیدن) می آورد و در آن احتمال حیات نمی رود زیرا نصف آن همیشه تاریک و از سردی هر جانداری را منجمد می کند و نصف دیگر آن که رو به خورشید و زمین است. در روز به گرمی آب جوشان و در شب به 200 درجه سانتی گراد زیر صفر می رسد. (دایره 1069) و در قرآن کریم سوره الرحمن آیه 5 آمده است:

«الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ»

«و خورشید و ماه به شمارش دقیق به قدرت کامله پروردگار حرکت می کنند»(1).

ص: 298


1- راهنمای بهشت 327/1-329.

خورشید و ماه هفت طبقه دارد

عن محمد بن مسلم قال قلت لأبی جعفرعلیه السلام: جعلت فداک لأی شیء صار الشمش أشد حراره من القمر فقال: إن الله خلق الشمس من ثور النار وصفو الماء طبقاً من هذا و طبقاً من هذا حتی إذا کانت سبعه أطباق ألبسها لباسا نار فمن ثم صارت أشد حراره من القمر قلت جعلت فداک و القمر قال إن الله تعالی ذکره خلق القمرمن ضوء نور النار و صفو الماء طبقا من هذا و طبقا من هذا حتی إذا کانت سبعه أطباق ألبسها لباسا من ماء فمن ثم صار القمر أبرد من الشمس(1).

محمد بن مسلم گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: قربانت گردم برای چه خورشید از ماه گرم تر است ؟ حضرت فرمود: خدا خورشید را از نور آتش و زلالی آب آفریده یک طبقه از این و یک طبقه از آن تا به هفت طبقه رسید جامه ای از آتش بر آن پوشانده، و از این رو گرم تر از ماه شده.

گفتم: قربانت گردم ماه چطور؟ حضرت فرمود: خدای تعالی، ماه را از پرتو نور آتش و زلالی آب آفرید؛ یک طبقه از این و یک طبقه از آن، چون هفت طبقه شد، جامه ای از آب بر آن پوشاند و از این رو ماه خنک تر از خورشید شد.

شرح: آفتاب نزد دانشمندان هیئت یونانی، جسمی است اثیری و مستدیر و در ضخامت فلک خارج مرکز خود ذاتاً نورانی است. به طوری که در دو نقطه زیرین و زبرین باد و سطح آن فلک شریک است. ولی در نظر دانشمندان هیئت جدید توده بزرگی است از ماده، که میلیون ها بار از کره زمین ما بزرگ تر است و از سرعت حرکت و چرخش مواد خود، همیشه در حالت ذوبان است و طوفان هایی از شعله و حرارت به وجود می آورد.آنچه تاکنون بشر توانسته بفهمد این است که خورشید نیز چند طبقه

ص: 299


1- خصال 110/2.

است؛ طبقه مرکزی و طبقه گازی که آن را احاطه کرده و طبقه مواد سائله و طبقه صخره های سخت، چون صخره های زمین و طبقه شعله های آتشین که به صورت انفجارهای سخت و طوفانی در سطح آن پدیدار می شود و طبقه فسفر که گاز مانند است و اشعه پراکنده می کند ولی از پیوست مواد آن، نمایش جامه می دهد و آنچه از عناصر تاکنون در آفتاب کشف شده

1- هیدروژن است که در دامنه های اشعه زیرین آن نمایان است .

2- اکسیژن است که در تارک قرص خورشید نمایان است.

3- سدیم است که در تجربه و مطالعات نخستین عنصریست که در آن کشف شد. از این رو طبقات کره آفتاب را هفت تا شمرده اند؛ یک طبقه آب خالص که ظاهرا همان هیدروژن است و یک طبقه نورآتش که شامل عناصر دیگریست به علاوه نور، که از نظر طبیعی خودش عنصر سائلی است، مانند کالور یک، که حرارت با آن تغییر می کند، یا تشعشع جسم نور دهنده است و به همین جهت گفته اند، در هر ثانیه چهار میلیون تن از حجم و ثقل این کره بزرگ کم می شود و به تدریج نشاط آن کم می شود و در نتیجه پس از هزارها بلکه میلیون ها سال [تا خداوند بخواهد] مانند حبه ذغالی که آتش گرفته و کم کم محترق می شود، می سوزد تا فانی می گردد و جز اندکی خاکستر از آن نمی ماند، تاریک و فسرده و سرد می شود و در نتیجه متلاشی می گردد و «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ»(1)

محقق می گردد. در هر صورت مفاد خبر این است که؛ ماده کلی کره خورشید همان هیدروژن است و از آن طبقه نوری مخلوط به عناصر دیگر تولید می شود که از آن به نور آتش تعبیر شده، زیرا شعله آتشش همان گاز ازت است که دارای حرارت و مخلوط با مواد و عناصر دیگریست و سپس تبدیل به گاز هیدروژن می شود و دوباره

ص: 300


1- سوره تکویر آیه 1؛ «در آن هنگام که خورشید در هم پیچیده شود».

تولید نور می کند تا بار هفتم. که نور آن دیگر تبدیل به هیدروژن نمی شود بلکه تشکیل اتمسفر می دهد و اشعه پراکنده می کند.

اما ماه بر طبق نظر هیئت یونانی، کره ایست اثیری و تاریک و در ضخامت فلک حامل خود، متمرکز و در دو نقطه برابر زیرین و زبرین و در سطح آن باد شرکت دارد. اکتشافات تازه بعد از این روایت، این نظریه را ابطال کرده؛ ولی مطابق نظریه جدید کره ماه ، تکه ای از کره زمین ما بود، که از کره خورشید به آن جرقه ای پرش کرده و پیش از آنکه کره زمین سرد شود، تکه ای از آن جدا شده و در مدار خود پایبند جاذبه عمومی گردیده ، بنابراین دارای همان مواد و طبقات کرۀ خورشید است و چون کوچک بوده ، طبقه زیرین آن که هیدروژن است اشتعال و ذوبان خود را از دست داده، کم کم سرد و متحجر گردیده و به صورت صخره های بزرگ و کوه مانندی در آمده است. زیرا تبدیل بعضی از آنها که مرکب از گاز هیدروژن است به سنگ محسوس است و فرمول علمی هم آن را ثابت کرده و شاید طبقه صخره های کره آفتاب هم از همین قبیل باشد. زیرا به واسطه بزرگی آن ممکن است پاره ای از نواحی این کره بزرگ سرد شده و تشکیل صخره داده باشد و از هیدروژن آن در این روایت، صفوماء یعنی چکیده و خالص آب تعبیر شده که در روی کره قمر تشکیل صخره داده است. (1)

عظمت منظومه شمسی

این خورشید درخشنده و پر لمعان، این کانون حیات یک میلیون و سیصد هزار مرتبه از زمین (کره مسکونی ما که در حدود 50 برابر ماه است) بزرگ تر است. فاصله متوسط ماه تا زمین 386 هزار کیلومتر تعیین شده است. برای به دست آوردن عظمت و بزرگی سطح کره خورشید می توان فرض کرد کره ماه و زمین با همین فاصله ای که بین آنهاست اگربه داخل خورشید راه یابند ماه به آسانی می تواند دور زمین بگردد بدون اینکه هیچ کدام از حدود سطح خورشید خارج شوند بلکه هنوز تا محیط آن فاصله خیلی زیادی خواهند

ص: 301


1- این نظریه معلوم نیست طبق روایت باشد.

داشت. درجه حرارت در سطح کره خورشید 6 هزار درجه و در مرکز آن از یک میلیون هم تجاوز می کند.

طبق محاسباتی که شده هر روز 350/000 تن از حجم خورشید تبدیل به حرارت و انرژی می شود ولی با توجه به اینکه این نقصان فاحش، طی سالیان دراز کمترین اثر محسوسی در نور و حرارت آن نکرده است؛ باید توجه کرد که وزن و حجم این کره عظیم باید چه اندازه باشد که هر روز350/000 میلیون از آن کاسته می شود و تأثیر محسوسی در وزن آن نکند؟

افلاک دیگر این نظام شمسی 9 ستاره دارد:

اول عطارد

اولین و کوچکترین آنهاست که قطرش 5000 کیلومتر و سالش 88 روز می باشد و در این مدت یک بار گرد محور خود و خورشید می گردد و فاصله اش با خورشید 58/000/000 کیلومتر است. لذا حرارت در نیم کره آفتابی آن برای ذوب فلزات کافی و نیم کرۀ ظلمانی آن از کمترین درجه حرارتی زمین سردتر و در آن احتمال حیات نیست.

دوم زهره

که قطرش 12/400 کیلومتر و سالش 225 روز و حرکت وضعی آن به علت احاطه ابرها به آن نامعلوم است؛ لذا نورش را بیشتر به زمین منعکس می کند به طوری که در روز هوای صاف با چشم غیرمسلح دیده می شود. و گویند جو زهره از گاز کربنیک تشکیل شده و برخی گمان نفت (به شکل قطرات ریز) در آن دارند و فاصله اش تا خورشید 108/000/00 کیلومتر و چندین برابر از عطارد بزرگ تر و مختصری از زمین کوچکتر است.

توپنداری جهانی غیر از این نیست*** زمین و آسمانی غیر ازاین نیست

چوآنکه میکه در گندم نهان است*** زمین وآسمان او، همان است

سوم زمین

که قبلا راجع به آن صحبت کردیم.

ص: 302

چهارم مریخ

که یک ششم زمین، وزن دارد و رنگ آن سرخ درخشان است. سالش 678 روز (تقریبا دو سال) و فاصله آن تا خورشید کم است یعنی در حدود 48/000/000 کیلومتر و متوسط آن 228/000/000 و بیشتر هم می شود و در گردش خود به جایی می رسد که 55/000/000کیلومتر تا زمین فاصله دارد. در این هنگام، وقت مطالعه مریخ با دوربین نجومی و مسافرت به آن (با تجهیزات فضائی) است و دو قمر او یکی قوبوس به قطر15 کیلومتر و یکی دیموس به قطر 8 کیلومتر است و نوعی حیات در آن محتمل است و هنوز از موجودات عالی در آن خبری نیست؛ و رویش گیاهان اولیه مانند گلسنگ و خزه در آن احتمال می رود و بعضی هم حدس می زنند، مردمی هشیارتر و متمدن تر و دانشمندتر از مردم روی زمین در آنجا زندگی می کنند والله العالم.

بین مریخ و مشتری نزدیک به 2/000 سیاره به دور خورشید می چرخند. قطر بزرگ ترین آن ها ( سوس، پالاس، وستا) به ترتیب 690، 489، 386 کیلومتر است.

از این ها معنای قرآن کریم درک می شود که می گوید:

«إِنَّا زَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِزِینَهٍ الْکَوَاکِبِ * وَحِفْظًا مِنْ کُلِّ شَیْطَانٍ مَارِدٍ» (1)

«ما آسمان نزدیک [پایین] را با ستارگان آراستیم، تا آن را از هر شیطان خبیثی حفظ کنیم!»

پنجم مشتری

ژوپیتر بزرگ ترین سیاره منظومه شمسی و سالش 4333 روز است. بیش از 1300 مرتبه از زمین بزرگ تر و تقریبا 142/000 کیلومتر قطر آن است و 314 مرتبه از زمین سنگین تر است و778/000/000 کیلومتر از خورشید فاصله دارد و به مدت 11 سال یک بار دور خورشید می گردد. و در هر ساعت و 15 دقیقه یک بارگرد محور خود

ص: 303


1- سورۀ صافات آیات 6 و 7.

می چرخد و 12 قمر دارد. بزرگ ترین آن ها (کالیستو)، بیش از 4800 کیلومتر قطر دارد و کوچک ترین آن ها 22 کیلومتر قطر دارد. مشتری به علت فاصله زیادی که تا خورشید دارد بسیار سرد و حرارتش به 40 درجه سانتی گراد زیر صفر می رسد.

ششم زحل

زحل عجیب ترین سیاره منظومه شمسی و سالش 10759 روز (برابر 29 سال زمین) و قطرش بیش از 120/000 کیلومتر می باشد و 750 برابر زمین است. حلقه های زحل غیر جامد است و شهرت زیادی دارد بلکه از هزاران قمر کوچک و نزدیک به هم تشکیل شده که بیشتر آنها از یک تکه سنگ، بزرگ تر نیستند و حلقه ها قطری بیش از 280/000 کیلومتر با ضخامت 16 کیلومتر دارند.

گایسنی منجم قرن هفدهم تیره بین حلقه ها را کشف کرد و به نام او اسم گذاری شد و حلقه های نزدیک آن خیلی دقیق و شفاف است و 9 قمر دارد که بزرگ ترین آنها از عطارد بزرگ تر و کوچک ترین آنها 240 متر قطر دارد. سرعت زحل به دور خورشید در ثانیه 9/6 کیلومتر و روزش تقریبا 10 ساعت و 15 دقیقه است. زحل می تواند روی آب برود، زیرا وزن مخصوص متوسط آن کمتر از نصف وزن مخصوص آب و از همه سیارات کمتر است. جوزحل قابل زندگی نیست زیرا از گازهای متان و آمونیاک مخلوط است و درجه حرارت سطح آن 140 درجه سانتی گراد زیر صفر می باشد.

هفتم اورانوس

اورانوس در قرن 8 میلادی توسط ویلیام هرشل انگلیسی کشف شد. حجمش 6 برابر زمین و سالش 30687 روز است و به مدت 84 سال یک بار دور خورشید به سرعت 6/8 کیلومتر در ثانیه می گردد. هر 10 ساعت و 48 دقیقه یک بار،گرد محورش می چرخد. ساختمانش شبیه زحل است، ولی در جوآن آمونیاک وجود ندارد. و قطر آن 47/200 کیلومتر و درجه حرارت سطح آن تقریبا 185 سانتی گراد زیر صفر است و در

ص: 304

فاصله عجیبی (1)یعنی حدود 2870 میلیون کیلومتر با پنج (یا 4) قمر به دور خورشید می گردد و درظرف 84 سال این گردش صورت می گیرد. و قمرهای وی به نام آریل، امبریل، تیتانیا، ابرون است.

هشتم نبتون

یک قرن پیش به وسیله دو نفر از دانشمندان فلک شناس کشف شد و حجم آن 90 برابر زمین و شبیه اورانوس است و با سرعت 5/4 کیلومتر در ثانیه به مدت 60127 روز( 165 سال) با فاصله حیرت انگیز 4/300/000/000 کیلومتر دور خورشید می گردد و گردش آن به دور محورش تقریبا 15 ساعت و 30 دقیقه است. جوآن از گازهای منجمد ویخ تشکیل و درجه سرمای آن تقریبا به 200 درجه سانتی گراد زیر صفر می رسد. قطرش 44/690 کیلومتر و در مدارش دو قمر به نام تریتن و نرید می چرخد.

نهم پلوتون

آخرین منظومه شمسی است که در 50 سال قبل توسط دکتر لاول آمریکائی کشف گردید. فاصله اش از خورشید 5/920/000/000 کیلومتر است (2)و در سیر انحراف دارد و با سرعت نزدیک به 4/7 کیلومتر در ثانیه به مدت 448 سال گرد خورشید می چرخد. قطرش تقریبا 6/000 کیلومتر است و جوان از گازهای منجمد تشکیل شده است. گویند درجه سرمای این جرم فلکی نزدیک به صفر مطلق یعنی 273 درجه سانتی گراد زیر صفر است و گفته شده این ستاره از زمین، بلکه از ماه نیزکوچکتر می باشد زیرا شعاع کره ماه در حدود 1737 کیلومتر است و شعاع آن را 1609 کیلومتر تخمین زده اند.

در این زمینه قرآن اشاره فرموده است:

«تَبَارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّمَاءِ بُرُوجًا وَجَعَلَ فِیهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُّنِیرًا»(3)

ص: 305


1- 700/000/00001 کیلومتر از خورشید فاصله دارد.
2- تقریبا 40 برابر کره زمین .
3- سورۀ فرقان آیه 61.

«جاودان و پربرکت است آن (خدایی)که در آسمان منزلگاه هایی برای ستارگان قرار داد؛ و در میان آن، چراغ روشن و ماه تابانی آفرید!»

ستارۀ عجیب شعرا

در قرآن می فرماید:

«وَأَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرَی» (1)

«همانا حق این است که او پروردگار شعری است».

شعری ستاره ایست که گفته شده 15 برابر خورشید و نورش 2 هزار و 600 برابر نور خورشید و وزن مخصوص آن چندین برابر وزن مخصوص طلای سفید است (با اینکه طلای سفید از تمام عناصر زمین سنگین تر است. این ستاره درخشنده در مهر ماه ساعت 12 طلوع می کند و مصاحبی دارد که هر 50 سال یک بار گرد او می گردد و قریش و قومی از عرب (خزاعه) آن را می پرستیدند.(2)

«وَعَلَامَات وَبِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ » (3)

«و علاماتی قرار داد؛ و (شب هنگام) به وسیله ستارگان هدایت می شوند» .

مجره و کهکشان

نظام شمسی جزئی از مجره است که در آن 30 میلیون شمس مثل خورشید زمین یا بزرگ ترو یا کوچک تر می باشد (شاییلی درهارفرد گوید آنها صدهزار میلیونند). قطر بلند مجره 220/000 سال نوری است که در هر ثانیه 62 هزار فرسخ سیر دارد و در خارج آن مجره سدیم لوبیه است که نزدیک آن ها زمین 850 هزار سال نوریست و در یک سدیم ماده

ص: 306


1- سورۀ نجم آیه 49.
2- قال القمی فی السماء یسمی الشعری کانت قریش و قوم من العرب یعبدونه و هونجم یطلع فی آخر اللیل. تفسیر صافی 629/2 .
3- سورۀ نحل آیه 16.

ایست که برای پیدایش 2 هزار میلیون نجم کافیست. دکتر هیل گفته است، تلسکوپ مرصد جبل ولسن که قطر آینه عاکسه اش 100 بوصه است. به دو میلیون از این عوالم جزریه قدرت رسیدن دارد که فاصله هریک از آنها دو میلیون سال نوریست و دورترین آنها از زمین 140 میلیون سال نوریست و منتظرند تلسکوپ جدیدی نصب شود (که قهراً شده است) که قطر آینه آن 200 بوصه باشد تا راصدین به 16 میلیون مجره برسند.

بحث نجومی و سال نوری

کرات سه قسمند

1- ثوابت، ستارگانی که نسبت به غیر ندارند و چشمک می زنند. این ستارگان دارای وضع ثابتی بوده و حرکات آن ها یکنواخت است.

2- سیارات ، ستارگانی هستند که دارای حرکات و اوضاع مختلف هستند و حالاتشان یکسان نیست و دائما در تغییر است و چشمک نمی زنند.

3- أقمار یعنی ستارگان کوچکی که دور سیارات می چرخند. چشم سالم، در شب صاف و در نیم کره ، تقریبا 6 هزار از ثوابت را می بیند و با تلسکوپ صدها میلیون دیده می شود و با تلسکوپ های قوی تر بیشتر هم دیده می شود و در آسمان جای خالی دیده نمی شود. یکی از منجمین گوید: اگر هر ستاره ای یکی فرض شود و در اقیانوس کبیر (که 175 میلیون متر مربع وسعت دارد) بیفتد آن را پر می کند و مقابس معمول برای فواصل ثوابت بس نیست؛ لذا دانشمندان هیئت، واحد دیگری به نام سال نوری برگزیده اند و نور در یک ثانیه تقریبا 300 هزار کیلومتر (50 هزار فرسخ) سیر دارد که سیر آن در سال 300/000 در 60 ثانیه در: 6 دقیقه در 24 ساعت در 365 روز می شود.

اگر کسی بر سفینۀ نوری نشیند با هشت دقیقه و بیست ثانیه به خورشید می رسد و تا نزدیک ترین ستاره ثابت (پروکسیما) در جنوب قطبی بیش از 4 سال وتاجدی 50 سال و تا عیوق 90 سال و تا مجموعه پروین (ثریا) 140 سال نوری راه است و از یک طرف کهکشان تا طرف دیگرآن 200 هزار سال نوری راه است. با اینکه ذرات و کرات

ص: 307

هر یک از هم منفصلند، گویی کاملا به هم متصلند و یک چرخ محسوب می شوند و جاذبه، سیارات را به ثوابت، واقمار را به سیارات وصل می کند و علت آنکه ثوابت، سیارات، وسیارات ، اقمار را نمی کشند، سرعت زیاد آن ها به دور خود است. در ضمن گردش به دور جسم مرکزی، این سرعت موجب دوری آنها از اجسام مرکزی خود می شود، بنابراین اقمار با نیروی جاذبه به سوی سیارات جذب می شوند و به نیروی گریز از مرکز (سرعت سیر دور خود) از آنها دور می شوند چون این دو نیرو مساویست اقمار روی سیارات نمی افتند و بعضا نمی گریزند. این برهان قاطع است بر وحدانیت آن مقدری که این ها را تقدیر نموده.

«وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ۚ ذَٰلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ»(1)

« و خورشید (نیز برای آن ها آیتی است) که پیوسته به سوی قرارگاهش در حرکت است؛ این تقدیر خداوند قادر و داناست».

«لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ»(2)

« نه خورشید را سزاست که به ماه رسد، و نه شب بر روز پیشی می گیرد؛ و هر کدام در مسیر خود شناورند».

خبرداری که سیاحان افلاک*** چرا گردند گرد مرکز خاک

چه می خواهند از این محمل کشیدن*** چه می جویند از این منزل بریدن

از این آمد شدن مقصودشان چیست*** در این محرابگه مقصودشان کیست

همه هستند سرگردان چو پرگار*** پدید آرنده خود را طلب کار

یکی از شرق سردرغرب کرده ***یکی در شرق کشتی غرق کرده

یکی حرف سعادت نقش بسته*** یکی سرشته دولت گسسته

چنان گرمند در منزل بریدن*** کزین رفتن ندارند آرمیدن

ص: 308


1- سورۀ یس آیه 38.
2- سورۀ یس آیه 40

ز رنج راهشان فرسودگی نه*** میان را در دو بار آسودگی نه

در بصائر الدرجات از قول امام صادق عَلیه السَلام نقل کرده که فرموده است:

إِنَّ مِنْ وَرَاءِ عَیْنِ شَمْسِکُمْ هَذِهِ أَرْبَعِینَ عَیْنَ شَمْسٍ فِیهَا خَلْقٌ کَثِیرٌ، وَ إِنَّ مِنْ وَرَاءِ قَمَرِکُمْ أَرْبَعِینَ قَمَراً فِیهَا خَلْقٌ کَثِیرٌ، لاَ یَدْرُونَ أَنَّ اَللَّهَ خَلَقَ آدَمَ أَمْ لَمْ یَخْلُقْهُ...(1)

همانا غیر از چشمه خورشید شما چهل چشمه خورشید است که در آن ها خلق زیادی است و همانا از پس ماه شما چهل ماهیست که در آنها مخلوق زیادی است که نمی دانند خدای تعالی آدمی آفریده یا نه. از این فرمایش امام ششم استفاده می شود که چهل خورشید و چهل قمر دیگر مسکن خلایق می باشند.(2)

عبارت [ولا فلکاً یدور]

راجع به فلک و افلاک در صفحات قبل مطالبی را بیان کردیم اما در اینجا مقداری هم سخن از افلاک 9 گانه می گوییم.

معروف است که افلاک از این قبیل است:

1- فلک ماه

2- فلک عطارد

3- فلک زهره

4- فلک خورشید

5- فلک مریخ

6۔ فلک مشتری

7- فلک زحل

ص: 309


1- بصائر الدرجات 491/1 .
2- راهنمای بهشت 358/1 -352؛ و همچنین به کتب نجوم مانند صافی ططاوی و ... رجوع شود.

310

انوارالسماویه

جلد2

لا

8- فلک ثوابت

9- فلک الافلاک (اطلس)

اطلس در لغت به معنی تیره رنگ، خاکستری و نوعی پارچه ابریشمی است. اطلس مأخوذ از لغت یونانی، نقشه های جغرافیا، و هر کتابی که دارای نقشه های گوناگون باشد است. اما چرا در بحث افلاک به او اطلس می گویند، به این علت است که هیچ ستاره ای در آن وجود ندارد و از همین جهت آن را فلک اطلس نام نهادند. تنها زحمتی که به دوش این فلک گذارده شده حرکت شبانه روزی عالم است.

برج های فلک دوازده تاست

عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ أَنَّهُ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلیه السَلام إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْیَمَنِ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ فَرَدَّ عَلَیْهِ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ مَرْحَباً یَا سَعْدُ فَقَالَ الرَّجُلُ بِهَذَا الِاسْمِ سَمَّتْنِی أُمِّی وَ مَا أَقَلَّ مَنْ یَعْرِفُنِی بِهِ

فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ صَدَقْتَ یَا سَعْدُ الْمَوْلَی فَقَالَ الرَّجُلُ جُعِلْتُ فِدَاکَ بِهَذَا اللَّقَبِ کُنْتُ أُلَقَّبُ

فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلیه السَلام لَا خَیْرَ فِی اللَّقَبِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَقُولُ فِی کِتَابِهِ:«وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ»(1)

مَا صِنَاعَتُکَ یَا سَعْدُ؟ قَالَ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ نَنْظُرُ فِی النُّجُومِ لَا یُقَالُ إِنَّ بِالْیَمَنِ أَحَداً أَعْلَمَ بِالنُّجُومِ مِنَّا

فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ کَمْ یَزِیدُ ضَوْءُ الشَّمْسِ عَلَی ضَوْءِ الْقَمَرِ دَرَجَهً؟ فَقَالَ الْیَمَانِیُّ لَا أَدْرِی

فَقَالَ صَدَقْتَ فَقَالَ فَکَمْ ضَوْءُ الْقَمَرِ یَزِیدُ عَلَی ضَوْءِ الْمُشْتَرِی دَرَجَهً؟ قَالَ

ص: 310


1- سورۀ حجرات آیه 11

الْیَمَانِیُّ لَا أَدْرِی!

فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام صَدَقْتَ قَالَ فَکَمْ یَزِیدُ ضَوْءُ الْمُشْتَرِی عَلَی ضَوْءِ الْعُطَارِدِ دَرَجَهً؟ قَالَ الْیَمَانِیُّ لَا أَدْرِیً!

فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام صَدَقْتَ قَالَ فَکَمْ ضَوْءُ عُطَارِدَ یَزِیدُ دَرَجَهً عَلَی ضَوْءِ الزُّهَرَهِ؟ قَالَ الْیَمَانِیُّ لَا أَدْرِی!

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهُ علیه السلام صَدَقْتَ قَالَ فَمَا اسْمُ النَّجْمِ الَّذِی إِذَا طَلَعَ هَاجَتِ الْإِبِلُ؟ فَقَالَ الْیَمَانِیُّ لَا أَدْرِی!

فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام صَدَقْتَ قَالَ فَمَا اسْمُ النَّجْمِ الَّذِی إِذَا طَلَعَ هَاجَتِ الابِلُ؟

فَقَالَ الْیَمَانِیُّ لَا أَدْرِی!

فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام صَدَقْتَ قَالَ فَمَا اسْمُ النَّجْمِ الَّذِی إِذَا طَلَعَ هَاجَتِ الْکِلَابُ؟ فَقَالَ الْیَمَانِیُّ لَا أَدْرِی !

فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام صَدَقْتَ فِی قَوْلِکَ لَا أَدْرِی فَمَا زُحَلُ عِنْدَکُمْ فِی النُّجُومِ؟ فَقَالَ الْیَمَانِیُّ نَجْمٌ نَحْسٌ .

فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام لَا تَقُلْ هَذَا فَإِنَّهُ نَجْمُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلیه السَلام وَ هُوَ نَجْمُ الْأَوْصِیَاءِ علیهم السلام وَ هُوَ النَّجْمُ الثَّاقِبُ الَّذِی قَالَ اللَّهُ تَعَالَی فِی کِتَابِهِ فَقَالَ الْیَمَانِیُّ فَمَا مَعْنَی الثَّاقِبِ؟

فَقَالَ إِنَّ مَطْلِعَهُ فِی السَّمَاءِ السَّابِعَهِ فَإِنَّهُ ثَقَبَ بِضَوْئِهِ حَتَّی أَضَاءَ فِی السَّمَاءِ الدُّنْیَا فَمِنْ ثَمَّ سَمَّاهُ اللَّهُ النَّجْمَ الثَّاقِبَ ثُمَّ قَالَ یَا أَخَا الْعَرَبِ أَ عِنْدَکُمْ عَالِمٌ؟ فَقَالَ الْیَمَانِیِّ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ بِالْیَمَنِ قَوْماً لَیْسُوا کَأَحَدٍ مِنَ النَّاسِ فِی عِلْمِهِمْ

فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ مَا یَبْلُغُ مِنْ عِلْمِ عَالِمِهِمْ؟ فَقَالَ الْیَمَانِیِّ إِنَّ عَالِمَهُمْ

ص: 311

لَیَزْجُرُ الطَّیْرَ وَ یَقْفُو الْأَثَرَ فِی سَاعَهٍ وَاحِدَهٍ مَسِیرَهَ شَهْرٍ لِلرَّاکِبِ الْمُحِثِّ.

فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَإِنَّ عَالِمَ الْمَدِینَهِ أَعْلَمُ مِنْ عَالِمِ الْیَمَنِ قَالَ الْیَمَانِیُّ وَ مَا یَبْلُغُ عِلْمُ عَالِمِ الْمَدِینَهِ؟

قَالَ إِنَّ عِلْمَ عَالِمِ الْمَدِینَهِ یَنْتَهِی إِلَی أَنْ لَا یَقْفُوَ الْأَثَرَ وَ لَا یَزْجُرَ الطَّیْرَ وَ یَعْلَمَ مَا فِی اللَّحْظَهِ الْوَاحِدَهِ مَسِیرَهَ الشَّمْسِ تَقْطَعُ اثْنَیْ عَشَرَ بُرْجاً وَ اثْنَیْ عَشَرَ بَرّاً وَ اثْنَیْ عَشَرَ بَحْراً وَ اثْنَیْ عَشَرَ عَالَماً فَقَالَ لَهُ الْیَمَانِیُّ مَا ظَنَنْتُ أَنَّ أَحَداً یَعْلَمُ هَذَا وَ مَا یَدْرِی مَا کُنْهُهُ قَالَ ثُمَّ قَامَ الْیَمَانِیُّ وَ خَرَجَ.(1)

از ابان بن تغلب نقل است که گفت: من نزد امام صادق علیه السلام بودم که مردی از اهالی یمن بر آن حضرت وارد شده و سلام کرد، آن حضرت جواب سلام وی را داده و فرمود: مرحبا ای سعد، آن مرد گفت: مادر مرا به این اسم نامیده، و کمتر کسی آن را می داند!

امام فرمود: ای سعد مولی ! راست گفتی. آن مرد گفت: قربانت گردم این لقب من است.

امام فرمود: این لقب خوبی نیست. خدای تبارک و تعالی در قرآن می فرماید: «و (شما) از خودتان عیبجویی نکنید، و یکدیگر را با لقب ها ای زشت نخوانید؛ بد است بعد از ایمان آوردن، نام فاسق (بر کسی نهادن)».

کارت چیست ای سعد؟ گفت: قربانت با خاندانی ستاره شناس و منجم هستیم، و داناتر از ما در این علم در سرزمین یمن نیست. امام فرمود: از تو راجع به نجوم پرسش کنم؟ عرض کرد: هر چه خواهی بپرس که ازروی علم جواب خواهم داد.

فرمود: روشنی آفتاب چند درجه از روشنی ماه بیشتر است ؟ عرض کرد: نمی دانم. فرمود: درست است. بگو چند درجه نور قمر بیشتر از نور مشتری است ؟ گفت:

ص: 312


1- خصال 261/2 ؛ بحار الأنوار 114/26 و 220/55 .

نمی دانم. امام فرمود: راست گفتی. فرمود: میزان افزایش نور مشتری بر نور عطارد چند درجه است ؟ گفت: نمی دانم.

امام فرمود: راست گفتی. فرمود: میزان افزایش نور عطارد بر نور زهره چند درجه است؟ گفت: نمی دانم. حضرت فرمود: راست گفتی. فرمود: نام ستاره ای که اگر طلوع کند شتر تحریک می شود چیست؟ گفت: نمی دانم. امام فرمود: راست گفتی.

فرمود: نام آن ستاره چیست که اگر طلوع کند؛ گاو تحریک می شود ؟ گفت: نمی دانم. امام فرمود: راست گفتی. فرمود: نام ستاره ای که اگر طلوع کند سگان تحریک شوند چیست؟ گفت: نمی دانم. امام فرمود: در کلام نمیدانم راست گفتی. ستاره زحل میان ستارگان چه جایگاهی دارد ؟ گفت: ستاره ای نحس است.

امام صادق علیه السلام فرمود: چنین مگوزیرا آن ستاره امیرمؤمنان علیه السلام و ستاره اوصیاء است و آن ستارۀ ثاقب ، یعنی ستاره ایست که خدای تبارک و تعالی در قرآن «در سورۀ طارق» از آن خبر داده. یمانی عرض کرد: ثاقب یعنی چه؟

فرمود: آن از آسمان هفتم طلوع می کند، ولی با نور خود همه آسمان ها را می شکافد تا در آسمان دنیا روشنی می دهد. از این رو خدای عزوجل او را ثاقب خطاب نموده..

ای یمانی! شما در نزد خود دانشمندانی دارید؟ عرض کرد: قربانت گردم آری در میان ما دانشمندانی هستند که هیچ کس در دانش به پایه آنها نمی رسد.امام صادق علی فرمود: علم آن ها تا کجا می رسد؟ یمانی عرض کرد: عالم آنها به پرندگان فال می زند و در یک ساعت تا مسافت یک ماه برای سوار تندرو جای پا را دریافت می کند.

امام فرمود: به راستی عالم مدینه از عالم یمن داناتر است. یمانی عرض کرد: علم عالم مدینه تا کجا است؟

امام فرمود: علم عالم مدینه تا آنجاست که پی گردی و فال پرنده بدان نمی رسد و در یک لحظه تمام مسافت سیر آفتاب، که 12 برج و 12 بیابان و 12 دریا و 12 جهان است را می پیماید. یمانی عرض کرد: قربانت گردم، گمان ندارم کسی این موضوع را

ص: 313

بداند و کنه آن را بفهمد. سپس آن یمنی برخاست و بیرون رفت. راوی گفت: سپس یمانی برخاسته و خارج شد.

عبارت [وَلا بَحْراً یَجْری وَلا فُلْکاً یَسْری]

«و نه هیچ دریای جاری و نه هیچ کشتی سیرکننده ای را خلق نکردم مگر به خاطر شما»..

این حدیث شریف دلالت می کند بر، وجود جریان و حرکت خاصه دریا و شاید منظور از جریان دریا بین صعود به آسمان و پس از آن هبوط باشد اگر خلاف این نباشد و گاهی منظور از جریان، جریان دریا به حسب جزر و مد است، لکن گاهی خلاف ظاهر (جریانی) است که مقتضی آن حرکت غیر موضعه است که در مصباح گفته است، آب جاری متدافع در انحدار (پائین آمدن) و استوار (مساوی - معتدل شدن) و گاهی هم منظور وجود جریانات خاصه است مانند جریان نهرها به هر حال سه احتمال مذکور در این مطلب وجود دارد.

این ده چیز نقش مهمی در زندگی بشر دارند

1) «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِنْ کُلِّ دَابَّهٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ » (1)

« در آفرینش آسمان ها و زمین،و آمد و شد شب و روز، و کشتی هایی که در دریا به سود مردم در حرکتند، و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده، و با آن، زمین را پس از مرگ، زنده نموده، و انواع جنبندگان را در آن گسترده، و (همچنین )در تغییر مسیر بادها و ابرهایی که میان زمین و آسمان مسخرند، نشانه هایی است (از ذات پاک خدا و یگانگی او) برایمردمی که عقل دارند و می اندیشند!»

ص: 314


1- سورۀ بقره آیه 164

2) «هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّی إِذَا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَجَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَهٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ » (1)

«او کسی است که شما را در خشکی و دریا سیر می دهد؛ زمانی که در کشتی قرارمیگیرید، و بادهای موافق آنان را (به سوی مقصد) حرکت می دهد و خوشحال می شوند، ناگهان طوفان شدیدی می وزد؛ و امواج از هر سو به سراغ آنها می آید؛ و گمان میکنند هلاک خواهند شد؛ در آن هنگام، خدا را از روی اخلاص می خوانند که: اگر ما را از این گرفتاری نجات دهی، حتما از سپاسگزاران خواهیم بود!»

3)«اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَکُمْ وَسَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهَارَ»(2)

«خداوند همان کسی است که آسمان ها و زمین را آفرید؛ و از آسمان ، آبی نازل کرد؛ و با آن، میوه های مختلف را برای روزی شما از زمین بیرون آورد؛ و کشتی ها را مسخر شما گردانید، تا بر صفحه دریا به فرمان او حرکت کنند؛ و نهرها را (نیز) مسخر شما نمود».

4) «وَهُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْمًا طَرِیًّا وَتَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَهً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَی الْفُلْکَ مَوَاخِرَ فِیهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ »(3)

«او کسی است که دریا را مسخر(شما) ساخت تا از آن، گوشت تازه بخورید؛ و زیوری برای پوشیدن (مانند مروارید) از آن استخراج کنید؛ و کشتی ها را می بینی که سینه دریا را می شکافند تا شما (به تجارت پردازید و از فضل خدا بهره گیرید؛ شاید شکر نعمت های او را به جا آورید! »

ص: 315


1- سورۀ یونس آیه 22.
2- سورۀ ابراهیم آیه 32.
3- سورۀ نحل آیه 14.

5) «رَبُّکُمُ الَّذِی یُزْجِی لَکُمُ الْفُلْکَ فِی الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ کَانَ بِکُمْ رَحِیمًا»(1)

«پروردگارتان کسی است که کشتی را در دریا برای شما به حرکت در می آورد، تا از نعمت او بهره مند شوید؛ او نسبت به شما مهربان است».

6) «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی الْأَرْضِ وَالْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَیُمْسِکُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ »(2)

«آیا ندیدی که خداوند آنچه را در زمین است مسخرشما کرد؛ و (نیز) کشتی هایی را که به فرمان او بر صفحه اقیانوس ها حرکت می کنند؛ و آسمان [کرات و سنگ های آسمانی] را نگه می دارد، تا جز به فرمان او، بر زمین فرو نیفتند؟ خداوند نسبت به مردم رحیم و مهربان است!»

7) «أَلَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیَاتِهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ»(3)

«آیا ندیدی کشتی ها بر(صفحه) دریاها به فرمان خدا، و به (برکت) نعمت او حرکت میکنند تا بخشی از آیاتش را به شما نشان دهد؟! در اینها نشانه هایی است برای کسانی که شکیبا و شکرگزارند!».

8) «وَمِنْ آیَاتِهِ الْجَوَارِ فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلَامِ »(4)

«از نشانه های او کشتی هایی است که در دریا همچون کوه ها به نظر می رسند!».

9) «اللَّهُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فِیهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ » (5)

ص: 316


1- سورۀ اسراء آیه 66.
2- سورۀ حج آیه 65.
3- سورۀ لقمان آیه 31.
4- سورۀ شوری آیه 32.
5- سورۀ جاثیه آیه 12.

«خداوند کسی است که دریا را مسخرشما کرد تا کشتی ها به فرمانش در آن

حرکت کنند و از فضل او بهره گیرند، و شاید شکر نعمت هایش را به جا آورید! ».

10)«وَلَهُ الْجَوَارِ الْمُنْشَآتُ فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلَامِ »(1)

«و برای اوست کشتی های ساخته شده که در دریا به حرکت در می آیند و همچون کوهی هستند! ».

تمام این ده آیه در مورد خداشناسی و تفکر در آیات و نشانه های پروردگار است و به خاطر کرامت انسان، تمام موجودات، اعم از دریا و کشتی و باد و خورشید و ماه وآسمان و زمین را مسخرانسان کرده است. همچنان که خداوند می فرماید:

«وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا »(2)

« و حقا که ما فرزندان آدم را کرامت و شرافت بخشیدیم، و آنها را در خشکی و دریا (بر مرکب های مناسب سوار کردیم و آنها را از انواع پاکیزه ها روزی کردیم، و آن ها را بر بسیاری از آفریده های خود برتری کامل دادیم». امیرمؤمنان در ذیل این آیه شریفه، حدیثی را بیان فرموده اند:

فِی مَحَاسِنِ اَلْبَرْقِیِّ عَنْهُ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَمِّهِ یَعْقُوبَ أَوْ غَیْرِهِ رَفَعَهُ قَالَ: کَانَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: اَللَّهُمَّ اِنَّ هَذَا مِنْ عَطَائِکَ فَبَارِکْ لَنَا فِیهِ وَ سَوِّغْنَاهُ، وَ اُخْلُفْ لَنَا خَلَفاً لِمَا أَکَلْنَاهُ أَوْ شَرِبْنَاهُ، لاَ مِنْ حَوْلٍ مِنَّا وَ لاَ قُوَّهٍ، وَ رَزَقْتَ فَأَحْسَنْتَ، فَلَکَ اَلْحَمْدُ، رَبِّ اِجْعَلْنَا مِنَ اَلشَّاکِرِینَ، وَ إِذَا فَرَغَ قَالَ: اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِی کَفَانَا وَ أَکْرَمَنَا وَ حَمَلَنَا فِی اَلْبَرِّ وَ اَلْبَحْرِ وَ رَزَقَنَا مِنَ اَلطَّیِّبَاتِ، وَ فَضَّلَنَا عَلَی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقَ تَفْضِیلاً، اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِی کَفَانَا اَلْمَؤُنَهَ وَ أَسْبَغَ عَلَیْنَا. (3)

ص: 317


1- سورۀ رحمن آیه 24.
2- سورۀ اسراء آیه 70.
3- تفسیر نورالثقلین 187/3

خداوندا! این از عطا و بخشش توست، پس برای ما مبارک گردان و برما بریزان و پس از ما برای دیگران هم باقی بگذار. به خاطر اینکه ما از آن بخوریم و بیاشامیم نه از حول و قدرت ما ( از حول و قدرت خودت).

پس روزی فرما، پس احسان فرما، پس حمد و ستایش از آن توست. خداوندا! ما را از شاکرین قرار بده و هنگامی که فارغ شد فرمود: حمد و ستایش آن خدایی است که ما را کفایت فرمود و ما را در خشکی و دریا سیر داد و از پاکیزه های نعمت، ما را بر بسیاری از مخلوقات فضیلت داد.

حمد از آن خداوندی است که احتیاجات زندگی ما را به حد کفایت بخشید و بر ما نعمت های ریزان عطا فرمود .

که در این روایت، طریق و راه شکر و سپاس گویی از نعمت های الهی بیان شده است.

عَنِ اَلْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَهَ: أَنَّ عَلِیّاً عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی: «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضَ» قَالَ: اَلسَّمَاوَاتُ وَ اَلْأَرْضُ وَ مَا بَیْنَهُمَا مِنْ مَخْلُوقٍ فِی جَوْفِ اَلْکُرْسِیِّ، وَ لَهُ أَرْبَعَهُ أَمْلاَکٍ یَحْمِلُونَهُ بِإِذْنِ اَللَّهِ، فَأَمَّا مَلَکٌ مِنْهُمْ فَفِی صُورَهِ اَلْآدَمِیِّینَ وَ هِیَ أَکْرَمُ اَلصُّوَرِ عَلَی اَللَّهِ.(1)

اصبغ بن نباته گوید از امیرمؤمنان علی عَلیه السَلام در مورد این آیه:

«وَسِعَ کُرْسِیُّهُ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضَ» (2)

سؤال شد، حضرت فرمودند: بین آسمان و زمین مخلوقاتی است، من جمله در شکم و اندرون کرسی (که خود معنای مفصلی دارد) و چهار ملک و فرشته است که آن کرسی را به اذن خداوند بر دوش می کشند. پس ملکی از آنها در صورت آدمی

ص: 318


1- تفسیر نورالثقلین 187/3 .
2- (آیه الکرسی) سورۀ بقره آیه 255.

است و نزد خداوند درگرامی ترین صورت است.

به هر حال این مخلوقات، همه تسخیر انسان شده است. تسخیر کشتی ها، نهرها، خورشید، ماه، شب و روز که بخشی از آسمان و زمین و بخشی از پدیده های میان این دو شب و روز می باشد.

و انسان از دیدگاه قرآن، آن قدر عظمت دارد که همه موجودات به فرمان «الله جل جلاله» مسخر او گشته اند.

ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند ***تا تونانی به کف آری و به غفلت نخوری

یعنی یا زمان اختیارشان به دست انسان است و یا در راستای منافع انسان حرکت می کنند. خورشید برای اونور افشانی می کند، بسترش را گرم می سازد، انواع گیاهان را برای او می رویاند. محیط زندگانیش را از لوث میکروب های مزاحم پاک می کند، شادی و سرور می آفریند و مسیر زندگی را به او نشان می دهد. ماه ، چراغ شب های تاریک اوست. تقویمی است طبیعی و جاودانی، جزر و مدی که براثرماه پیدا می شود، بسیاری از مشکلات انسان را می گشاید، درختان زیادی را به خاطر بالا آمدن آب نهرهای مجاور دریاهای آبیاری می کند، دریای خاموش و راکد را به حرکت در می آورد و از گندیدن حفظ می کند، و اکسیژن لازم را براثرتموج در اختیار موجودات زنده دریاها می گذارد.

بادها کشتی ها را در سینه اقیانوس ها به حرکت در می آورند و بزرگ ترین مرکب و وسیع ترین جاده های انسان را همین کشتی ها و دریاها تشکیل می دهند، خصوصا کالاهای تجاری و بارهای سنگین. تا آنجا که گاهی کشتی هایی به عظمت یک شهرو با همان جمعیت که در یک شهر کوچک زندگی می کنند، بر پهنه اقیانوس ها به حرکت در می آیند. نهرها در خدمت او هستند، زراعتهایش را آبیاری و دام هایش را سیراب و محیط زندگیش را با طراوت و حتی مواد غذائیش (ماهیها) را در دل خود برای او می پرورانند. تاریکی شب همچون لباسی او را می پوشاند و آرامش و راحتی را به او ارزانی

ص: 319

می دارد و همچون یک بادزن، حرارت سوزانندۀ آفتاب را تخفیف میدهد و به او جان و حیات تازه می بخشد. و سرانجام روشنایی روز، او را به حرکت و تلاش دعوت می کند و گرمی و حرارت می آفریند و در همه جا جنبش و حرکت ایجاد می کند.

چهار مطلب برای حرکت منظم کشتی ها لازم است.

1- از یک سو آب به صورت مرکبی راهوار آفریده شده.

2- از سوی دیگر وزن مخصوص بعضی ازکشتیها سبک تر از آب است، آنچنانکه روی آب می ماند و اگر سنگین تر باشد آن را به شکلی می توان ساخت که عملا وزن مخصوص آن کمتر از آب شود به طوری که طاقت حمل بارهای سنگین و انسان های فراوان را داشته باشد.

3- نیروی محرک لازم دارد در زمان های گذشته بادهای منظمی بود که بر صفحه اقیانوس ها با نظم خاص می وزید و آشنایی به زمان مسیر و سرعت این بادها به ناخدایان امکان می داد که از نیروی عظیم آن برای حرکت کشتی های بادبانی استفاده کنند. ولی امروزه دریانوردان از نیروی بخار و دیگر وسائل پیشرفته روز دنیا برای حرکت کشتی های عظیم استفاده می کنند.

4- در این راه انسان نیاز به راهنما دارد که در گذشته خورشید و ستارگان آسمان بودند و امروزه قطب نماها و نقشه هایی هستند که اگر این چهار موضوع، دست به دست هم نمی دادند و برای حرکت منظم کشتی ها هماهنگ نمی شدند، انسان از این وسیله بسیار مهم حمل و نقل و مرکبسواری راهوار محروم می ماند.

البته باید توجه داشت که اکنون کشتی های غول پیکری هست که به اندازه یک

شهر کوچک وسعت و سرنشین دارند. این خود یک توحید است.

در نورالثقلین دارد که شخصی دهری مذهب و بی دین (زندیق) خدمت امام

صادق عَلیه السَلام رسید و گفت: مَا الدَلیلُ علی رَبِّک؟

چه دلیلی بر وجود پروردگارت داری؟

ص: 320

حضرت فرمودند: آیا کشتی سوار شده ای؟

گفت: مکرر سوار شده ام.

حضرت فرمود: آیا کشتی طوفان زده شده است؟

گفت: یک مرتبه غرق شد.

حضرت فرمود: تو چکارکردی؟

گفت: خود را به تکه تخته ای رساندم و بر او قرار گرفتم.

حضرت فرمود: آیا در آن وقت متوجه شدی کسی هست که تو را نجات دهد؟

گفت: بلی.

حضرت فرمود: همان پروردگار من است که گفتند در حال اضطرار، هر نفسی

متوجه خدا می شود حتی حیوانات.

«وَإِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَی الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَکَانَ الْإِنْسَانُ کَفُورًا »(1)

«و چون در دریا به شما خوف و خطری رسد، در آن حال به جز خدا همه را فراموش می کنید؛ آنگاه که خدا شما را از خطر نجات داد باز از خدا روی می گردانید و انسان بسیار ناسپاس است».

ص: 321


1- سورۀ اسراء آیه 67.

ادامه حدیث شریف کساء

اشاره

اِلاَّ فی مَحَبَّهِ هؤُلاءِ الْخَمْسَهِ الَّذینَ هُمْ تَحْتَ الْکِسآءِ، فَقالَ الْأَمینُ جِبْرآئیلُ یا رَبِّ وَمَنْ تَحْتَ الْکِسآءِ، فَقالَ عَزَّوَجَلَّ هُمْ اَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّهِ، وَمَعْدِنُ الرِّسالَهِ، هُمْ فاطِمَهُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها،

«(ای فرشتگان من وای ساکنان آسمان هایم همانا من هیچ آسمانی را برافراشته نساخته و هیچ زمینی را هموار ننموده و هیچ ماهی را روشن و هیچ خورشیدی را درخشنده و هیچ فلکی را گردان و هیچ رود و دریای جاری را نیافریدم و هیچ کشتی ای را حرکت نبخشیدم) مگر به خاطر این پنج تن که در زیر این عبا گرد آمده اند و دوستی ایشان . جبرئیل امین عرضه داشت: بارالها! (سرور و مولای ما) مگر در زیرعبا چه کسانی جا گرفته اند؟

خداوند پاک و منزه فرمود: آنان خاندان نبوت و گنجینه رسالتند. ایشان فاطمه

هستند و پدر فاطمه و شوهر فاطمه و دو فرزند فاطمه».

لغت امین، امانت دار، طرف اعتماد، درستکار، کسی که مردم به او اعتماد کنند.(1)

امن در قرآن

کلمه امن 857 مورد و کلمه امین فقط 14 مورد در قرآن آمده است.

1) «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ » «سورۀ شعراء آیه 193»

2) «...وَإِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ (39)»«سورۀ نمل آیه 39 »

3) «أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (18)» «سورۀ دخان آیه 18»

ص: 322


1- امناء جمع امانت: امین بودن ، راستی و درستکاری ، ضد خیانت و به معنی ودیعه و چیزی که به کسی بسپارند تا از آن نگاهداری کند. امانات جمع آمن آمن و آمانا و امن و امن وامنا: ناترس و بیبیم گردید. آمنه: به او اعتماد کرد، زنهار داد، او را امین پنداشت. امن امانه: امین و معتمد شد. امناء جمع آمین، آمنه إیمانا: به او اعتماد کرد و زنهار داد و ناترس گردید.

لغات جبرائیل و جبرئیل و جبرئیل: یکی از فرشتگان، نام فرشته حامل وحی الهی، فرشته ای که وحی بر پیغمبر نازل می کرد. (1)

جبرئیل در قرآن

کلمه جبرئیل سه مرتبه در قرآن آمده است.

1) «قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَهُدًی وَبُشْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ»«سورۀ بقره آیه 97»

2) «مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِیلَ وَمِیکَالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکَافِرِینَ » «سورۀ بقره آیه 98»

3) «إِنْ تَتُوبَا إِلَی اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِیلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمَلَائِکَهُ بَعْدَ ذَلِکَ ظَهِیرٌ » «سورۀ تحریم آیه 4»

لغت نُبوّه: پیغمبری.(2)

نبوه در قرآن

کلمه نبوت فقط 5 مورد در قرآن آمده است.

1) «مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّهَ ...» «سورۀ آل عمران آیه 79»

2) «أُولَئِکَ الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّهَ... »«سورۀ انعام آیه 89»

3) «وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّهَ »«سورۀ عنکبوت آیه 27»

4) «وَلَقَدْ آتَیْنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّهَ ...» «سورۀ جاثیه آیه 16»

5)«وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَإِبْرَاهِیمَ وَجَعَلْنَا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّهَ...»«سورۀ حدید آیه 26»

لغت معدن: مرکز چیزی، جا و مرکز فلزات و احجار که در زیر زمین یا روی زمین به طور طبیعی انباشته شده، معادن جمع معدن.

ص: 323


1- جبریل: نام فرشته ای است بنده خدا. جبروت و جبوت و لجبروت: بزرگی و قدرت، کبر.
2- نبا بَصُرَه نَبُوهً ونُبُواً ونَبیّا: بینایی او کم شد. اَنبَیتُهُ: او را آگاه ساختم، دور کردم. انبیاء جمع نبی ونبوه: پیغمبر(به ماده نبأ رجوع شود).

لغت رساله: نامه، کتاب، نوشته . (1)

رسل در قرآن

کلمه رسل و ابعاد آن ظاهرأ 521 مورد در قرآن آمده است.

کلمه رساله یک مورد آمده است.

1) «فَتَوَلَّی عَنْهُمْ وَقَالَ یَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسَالَهَ رَبِّی...» «سورۀ اعراف آیه 79»

و کلمه رسالته دو مرتبه آمده است.

1)«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ» «سورۀ مائده آیه 67»

2) «...اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ ...»«سورۀ انعام آیه 124»

و کلمه رسالات به صورت جمع 5 مورد در قرآن آمده است.

1)«أُبَلِّغُکُمْ رِسَالَاتِ رَبِّی وَأَنْصَحُ لَکُمْ ...»«سورۀ اعراف آیه 62»

2) «أُبَلِّغُکُمْ رِسَالَاتِ رَبِّی وَأَنَا لَکُمْ نَاصِحٌ أَمِینٌ »«سورۀ اعراف آیه 68»

3) «فَتَوَلَّی عَنْهُمْ وَقَالَ یَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسَالَاتِ رَبِّی...»«سورۀ اعراف آیه 93»

4)«مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّهَ...»«سورۀ آل عمران آیه 79»

5)«لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ...»«سورۀ جن آیه 28»

و کلمه رسالاتی یک مرتبه در قرآن آمده است.

1) «قَالَ یَا مُوسَی إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَی النَّاسِ بِرِسَالَاتِی ...»«سورۀ اعراف آیه 144»

لغت بعل: شوهر، صاحب، نام بتی در زمان جاهلیت بوده. بعول جمع بعل.(2)

ص: 324


1- رسائل و رسالات جمع رسل، فلان لأو رساله : فروهشته موی شد. ارسل و رسل و رسلاء و رسل جمع رسول: پیغامبری، پیغامبر، برابری کننده تو در تیراندازی . رساله: کتاب ، پیغام، پیغام بری.
2- بَعَلَ الرَّجُلُ بُعُولَه: آن مرد شوهر گردید. بعل علیه: براو سرکشی نمود. بعال و غول وبعوله جمع بعل: زمین بلند که بر آن باران کم ببارد و هر درخت و نخل و زراعی از بیخ آب خورد بی آنکه آن را نهری باشد یا از باران آب خورد، سنگینی عیال مرد، شوهر، زن مرد.

بعل در قرآن

این کلمه در قرآن 7 مرتبه آمده است.

1) «...وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذَلِکَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا...» «سورۀ بقره آیه 228»

2) «وَإِنِ امْرَأَهٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا ...»«سورۀ نساء آیه 128»

3) «...وَأَنَا عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِی شَیْخًا إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ »«سورۀ هود آیه 72»

4)«...وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ ...»«سورۀ نور آیه 31»

5) «...أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ...»

«سورۀ نور آیه 31»

6)«...أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ ...»«سورۀ نور آیه 31»

7) «أَتَدْعُونَ بَعْلًا وَتَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخَالِقِینَ»«سورۀ صافات آیه 125»

«سایر معانی کلمات حدیث شریف کساء را قبلا توضیح داده ایم به آن رجوع شود»

شرح و توضیح:

معصومین علت غائی وجود مخلوقات و موجوداتند.

سبب خلقت موجودات توسط خداوند و نیز افاضه نعمت به ایشان ، محبت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت آن بزرگوار است، کما اینکه خود این حدیث شریف بر این مطلب گواهی میدهد:

اِلاَّ فی مَحَبَّهِ هؤُلاءِ الْخَمْسَهِ .

و خداوند مخلوقات را به خاطر این پنج تن (وسایر معصومین علم) آفرید. به خاطر اینکه همه مخلوقات، آنان را دوست بدارند، و در یک حدیث قدسی می فرماید:

کُنتُ کَنزا مَخفِیّا ، فَأَحبَبتُ أن أُعرَفَ ، فَخَلَقتُ الخَلقَ لِأُعرَفَ (1)

«من گنجی مخفی بودم پس دوست داشتم که شناخته شوم پس خلق را آفریدم تا مرا بشناسند».

ص: 325


1- بحار الانوار 199/87 ب 12 ح 6.

و روشن است که محبت خداوند سبحان برای شناخت او، نعوذبالله به خاطر نقص او نیست، چون او از نواقص و عیوب منه است تا بخواهد به واسطه شناخت مخلوق کامل گردد. بلکه این به خاطر عطا و بخشش و احسان است و در واقع خداوند خلق را به خاطر اجلال و عظمت اهل بیت عالی آفریده است، تا مردم عظمت و شوکت آنان را بدانند که این یک شعبه ای از عظمت و قدرت پروردگار است که هرگز مخلوقی بهتر از ایشان خلق نکرده است.

روایات

دلیل بر اینکه اهل کساء علت خلقت مخلوقاتند و اگر آنها نبودند، خلق و موجودی بود روایات عدیده ای است که به ذکر چند روایت در این زمینه اکتفا می کنیم.

1- فَرَائد السمطین (باسناده) عن أبی هریره النَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَی آدَمَ أَبَا الْبَشَرِ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ الْتَفَتَ إِلَی یَمْنَهِ الْعَرْشِ فَإِذَا فِی النُّورِ خَمْسَهُ أَشْبَاحٍ سُجَّداً وَ رُکَّعاً. قَالَ آدَمُ: یَا رَبِّ هَلْ خَلَقْتَ أَحَداً مِنْ طِینٍ قَبْلِی؟ قَالَ: لَا یَا آدَمُ. قَالَ: فَمَنْ هَؤُلَاءِ الْخَمْسَهِ الْأَشْبَاحِ الَّذِینَ أَرَاهُمْ فِی هَیْئَتِی وَ صُورَتِی؟ قَالَ: هَؤُلَاءِ خَمْسَهٌ مِنْ وُلْدِکَ لَوْلَاهُمْ مَا خَلَقْتُکَ. هَؤُلَاءِ خَمْسَهٌ شَقَقْتُ لَهُمْ خَمْسَهَ أَسْمَاءٍ مِنْ أَسْمَائِی لَوْلَاهُمْ مَا خَلَقْتُ الْجَنَّهَ وَ لَا النَّارَ وَ لاَ الْعَرْشَ وَ لَا الْکُرْسِیَّ وَ لَا السَّمَاءَ وَ لَا الْأَرْضَ وَ لَا الْمَلَائِکَهَ وَ لَا الْإِنْسَ وَ لَا الْجِنَّ؛ فَأَنَا الْمَحْمُودُ وَ هَذَا مُحَمَّدٌ وَ أَنَا الْعَالِی وَ هَذَا عَلِیٌّ وَ أَنَا الْفَاطِرُ وَ هَذِهِ فَاطِمَهُ وَ أَنَا الْإِحْسَانُ وَ هَذَا الْحَسَنُ وَ أَنَا الْمُحْسِنُ وَ هَذَا الْحُسَیْنُ. آلَیْتُ بِعِزَّتِی أَنَّهُ لَا یَأْتِینِی أَحَدٌ بِمِثْقَالِ ذَرَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنَ بُغْضِ أَحَدِهِمْ إِلَّا أَدْخَلْتُهُ نَارِی وَ لَا أُبَالِی. یَا آدَمُ، هَؤُلَاءِ صَفْوَتِی مِنْ خَلْقِی بِهِمْ أَنجیهِم وَ بِهِمْ أَهْلَکُهُمْ فَإِذَا کَانَ لَکَ إِلَیَّ حَاجَهٌ فَبِهؤُلاءِ تَوَسَّل.(1)

ص: 326


1- عوالم العلوم 96/11؛ نک: [فرائد السمطین 36/1 ) .

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: هنگامی که خداوند متعال آدم ابوالبشر عَلیه السَلام را آفرید و از روح خود در او دمید، آدم عَلیه السَلام به جانب راست عرش نگریست. پنج هیکل و شبح نوری را در حال رکوع و سجود دید و گفت: پروردگارا! آیا قبل از من کسی را از خاک و گل آفریده ای ؟ فرمود: نه، ای آدم!

گفت: پس این پنج هیکلی که به شکل و قیافه خود می بینم کیستند؟ فرمود: اینها پنج نفر از فرزندان تو می باشند که اگر آنان نبودند تو را نمی آفریدم. و هم چنین بهشت و دوزخ، عرش و کرسی، آسمان و زمین و ملائکه وجن و انس را نمی آفریدم. برای آنان پنج اسم از اسامی خودم جدا ساخته (و آنان را به آن اسامی نامیدم):

من محمودم و این محمد است.

من عالی هستم و این علی است.

من فاطرم و این فاطمه است.

من احسانم و این حسن است.

و من محسنم و این حسین است.

به عزت خود سوگند یاد کرده ام که هیچ کس به اندازه یک ذره بغض و کینه آنان را نزد من نیاورد، مگر اینکه او را به دوزخ خود وارد سازم و از این کار باکی هم ندارم. ای آدم! اینان برگزیدگان من از میان آفریدگانم می باشند، به وسیله آنان رهایی بخشیده و به وسیله آنان هلاک می کنم، اگر توبه من نیازی داری به ایشان توسل بجوی.

2- فقال النبی صلّی الله علیه و آله و سلّم :نَحْنُ سَفِینهُ النَّجاهِ، مَنْ تَعَلَّقَ بِها نَجی وَ مَنْ حادَ عَنْها هَلَکَ، فَمَنْ کانَ لَهُ إِلَی الله حاجَهٌ، فَلْیَسْألْ بِنا أَهْلَ الْبَیْتِ(1)

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: ما اهل بیت کشتی نجاتیم. کسی که به آن چنگ زند نجات یابد و کسی که از آن برگردد هلاک خواهد شد. پس کسی که به سوی خداوند حاجتی دارد باید به وسیله ما از خدا بخواهد.

ص: 327


1- احقاق الحق 269/9 ؛ نک: [ فرائد السمطین 36/1 ] .

3- رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: همانا خداوند من و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را پیش از آن که آدم عَلیه السَلام را بیافریند، خلق کرد. در آن هنگام که نه آسمانی بنا شده بود و نه زمین پهناوری وجود داشت، نه تاریکی بود و نه نور، نه خورشید و نه ماه، نه بهشت بود و نه دوزخ

عباس (عموی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم )گفت: یا رسول الله! آغاز آفرینش شما چگونه بود؟ فرمود: ای عمو! هنگامی که خداوند اراده کرد ما را بیافریند، کلمه ای گفت و از آن کلمه نوری آفرید و بعد کلمه ای دیگر گفت و از آن کلمه روح را خلق کرد. بعد نور را با روح به هم آمیخت و مرا و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را آفرید. ما او را تسبیح می کردیم، در آن هنگامی که تسبیحی وجود نداشت و تقدیس و تنزیه می نمودیم، هنگامی که تقدیسی نبود. آن هنگام که خداوند متعال اراده کرد خلقش را ایجاد کند، نور من را بشکافت و عرش را از آن آفرید، بنابراین عرش از نور من است و نور من از نور خداست و نور من از عرش برتر است. بعد نور برادرم علی عالی را شکافت و ملائکه را از آن آفرید، پس ملائکه از نور علی عَلیه السَلام می باشند و نور علی عَلیه السَلام از نور خداوند است و علی عَلیه السَلام از ملائکه برتر است. سپس نور دخترم را شکافت و آسمانها و زمین را از آن خلق کرد. بنابراین آسمان ها و زمین از نور دخترم فاطمه عَلیهاالسَلام می باشد و نور دخترم فاطمه عَلیهاالسَلام از نور خداوند است و دخترم فاطمه عَلیهاالسَلام از آسمانها و زمین برتر است. بعد نور فرزندم حسن عَلیه السَلام را شکافت و از نور او خورشید و ماه را آفرید پس خورشید و ماه از نور فرزندم حسن عَلیه السَلام می باشد و نور حسن عَلیه السَلام از نور خداست و حسن عَلیه السَلام از خورشید و ماه برتر است. بعد نور فرزندم حسین را شکافت و از نور او بهشت و حورالعین را خلق کرد بنابراین بهشت و حورالعین از نور فرزندم حسین عَلیه السَلام می باشند و نور فرزندم حسین عَلیه السَلام از نور خداوند است و فرزندم حسین عَلیه السَلام از بهشت و حورالعین برتر است. (1)

ص: 328


1- بحار الانوار 10/15 .

3- عن عبد الله بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: لَمَّا خَلَقَ اَللَّهُ تَعَالَی آدَمَ ، وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ ، عَطَسَ فَقَالَ: اَلْحَمْدُ لِلَّهِ. فَأَوْحَی اَللَّهُ تَعَالَی حَمِدَنِی عَبْدِی، وَ عِزَّتِی وَ جَلاَلِی لَوْ لاَ عَبْدَانَ أُرِیدُ أَنْ أَخْلُقَهُمَا مِنْ ظَهْرِکَ، لَمَا خَلَقْتُکَ، فَارْفَعْ رَأْسَکَ یَا آدَمُ ، فَرَفَعَ رَأْسَهُ، وَ نَظَرَ فَرَأَی عَلَی اَلْعَرْشِ مَکْتُوباً: لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ، مُحَمَّدٌ نَبِیُّ اَلرَّحْمَهِ، وَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ مُقِیمُ اَلْحُجَّهِ مَنْ عَرَفَ حَقَّهُ زَکَا وَ طَابَ، ... (1)

رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: هنگامی که خداوند آدم عَلیه السَلام را آفرید و از روح خود در او دمید، عطسه کرد و گفت: الحمدلله . پس خداوند عزوجل به او وحی کرد: ای بنده من! مرا حمد کردی، به عزت و جلالم قسم اگر به خاطر آن دو بنده من نبود که آنان را خواهم آفرید، تو را نمی آفریدم.

آدم عَلیه السَلام عرض نمود: پروردگارا! آیا آن دو بنده تواز نسل من هستند؟ خطاب شد: آری ای آدم! سرت را بالا کن و بنگر. پس آدم عَلیه السَلام سرخود را بالا کرد، در این هنگام دید بر عرش نوشته شده: «لا اله الا الله»، محمد نبی رحمت و علی حجت (خدا) است. هرکه حق علی را شناخت پاک و پاکیزه خواهد بود.... 4

- عن جابر بن عبدالله الانصاری: عن رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم عن الله تبارک و تعالی أنه قال: یا أَحْمَدُ! لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ، وَ لَوْلا عَلِیٌّ لَما خَلَقْتُکَ، وَ لَوْلا فاطِمَهُ لَما خَلَقْتُکُما.(2)

جابر از قول رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت نموده که خداوند فرموده:

ای احمد! اگر تو نبودی افلاک را خلق نمی کردم و اگر علی نبود تو را خلق

نمی نمودم و اگر فاطمه نبود شما دو نفر را نیز نمی آفریدم.

ص: 329


1- مستدرک حاکم نیشابوری 141/1؛ ینابیع الموده /11.
2- عوالم26/11 ؛ مستدرک سفینه البحار 234/3 .

5- وقال أبو الحسن البکری أستاذ الشهید الثَّانی رحمه الله فی کتاب الانوار رُوی عن امیرالمؤمنین انه قال کَانَ اللهُ وَ لا شَیْ ءَ مَعَهُ فَأوَّلُ مَا خَلَقَ نُورُ حَبِیبِهِ مُحَمَّدٍصلی الله علیه وآله قَبْلَ خَلْقِ الْمَاءِ وَ الْعَرْشِ وَ الْکُرْسِیِّ وَالسَّمَاوَاتِ وَ الأرْضِ وَ اللَّوْحِ وَ الْقَلَمِ ... وَ الْحَقُّ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَنْظُرُ إِلَیْهِ وَ یَقُولُ یَا عَبْدِی أنْتَ الْمُرَادُ وَ الْمُرِیدُ وَ أنْتَ خِیَرَتِی مِنْ خَلْقِی وَ عِزَّتِی وَجَلَالِی لَوْلاکَ مَا خَلَقْتُ الأفْلاکَ مَنْ أحَبَّکَ أحْبَبْتُهُ وَ مَنْ أبْغَضَکَ أبْغَضْتُهُ... (1)

امیرالمؤمنین عَلیه السَلام فرمود: خدا (همیشه) بوده (و خواهد بود) و هیچ مخلوقی با او نبود «بلکه او خالق همه مخلوقات است». پس اول چیزی که آفرید نور دوست خود محمدصلی الله علیه و آله بود، قبل از آنکه آب و عرش و کرسی و آسمان ها و زمین و لوح و قلم را بیافریند و خداوند تبارک و تعالی نظر به حبیب خود می نمود و می فرمود: ای بنده من! تو مراد و مرید، و برگزیده خلق من هستی. به عزت و جلالم قسم اگر تو نبودی افلاک را نمی آفریدم. هر که تو را دوست داشته باشد، او را دوست دارم و هر که مورد غضب تو باشد، او را دشمن دارم.

6- وفی حدیث المعراج بعد تصریحه تعالی باختیاره نبیه اَولیائَهُ الْأَئِمَّهَ الْمَعْصُومِینَ خُزَّانَ عِلْمِی، فَلَوْلَاکُمْ مَا خَلَقْتُ الدُّنْیا وَ لَا الْآخِرَهَ وَ لَا الْجَنَّهَ وَ لَا النَّار.(2)

در حدیث معراج بعد از تصریح خداوند سبحان به برگزیدن پیامبر و اولیایش ائمه معصومین فرموده: اگر به خاطر شما معصومین علیهم السلام نبود نه دنیا و نه آخرت و نه بهشت وجهتم را خلق نمی کردم.

ص: 330


1- بحار الانوار 27/15 و 198/57 .
2- همان 302/36

7- وفی الحدیث القدسی المروی عن مولانا الصادق عَلیه السَلام المروی فی (معانی الاخبار و العلل) بعد بیان نبوه الرسول وإمامه امیرالمؤمنین عَلیه السَلام قال:

وَلَوْلَاهما مَا خَلَقْتُ خلقی.(1)

و در حدیث قدسی که از امام صادق عَلیه السَلام (در معانی الاخبار و علل الشرایع) روایت شده است بعد از بیان نبوت پیامبر و امامت امیرالمؤمنین علی فرموده است: اگر به خاطر پیامبر و علی عَلیهماالسَلام نبود خلقی را نمی آفریدم..

8- عن الرّضا عن آبائه عن امیرالمؤمنین عَلیه السَلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا خَلَقَ اللَّهُ خَلْقاً أَفْضَلَ مِنِّی وَ لَا أَکْرَمَ عَلَیْهِ مِنِّی،... یَا عَلِیُّ لَوْ لَا نَحْنُ مَا خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ(علیه السلام) وَ لَا الْحَوَّاءَ وَ لَا الْجَنَّهَ وَ لَا النَّارَ وَ لَا السَّمَاءَ وَ لَا الْأَرْضَ... (2)

از حضرت رضا عَلیه السَلام از آباء گرامش علیهم السلام از امیرمؤمنان عَلیه السَلام از رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم نقل کرده اند که فرمود: خداوند خلقی برتر از من و گرامی تراز من نیافریده است. ای علی! اگر ما نبودیم، آدم و حوا، بهشت و جهنم، و آسمان و زمین را نمی آفرید.

9- و فی النبوی العلوی صلّی الله علیه و آله و سلّم : لَوْلَانَا لَمْ یَخْلُقِ اللَّهُ الْجَنَّهَ وَ لَا النَّارَ وَ لَا الْأَنْبِیَاءَ وَ لَا الْمَلَائِکَهَ .(3)

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به فرمودند: اگر ما نبودیم خداوند بهشت و جهنم وانبیاء و ملائکه را نمی آفرید.

10- هریره عن النبی صلّی الله علیه و آله و سلّم ، أنه قال: لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ تَعالی أبا البشر وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ ، الْتَفَتَ آدَمُ یَمْنَهَ الْعَرْشِ فَإِذَا خَمْسَهُ أَشْبَاحٍ ...قَالَ : هَؤُلَاءِ خَمْسَهٌ مِنْ وُلْدِکَ ، لَوْلَاهُمْ مَا خَلَقْتُکَ ، وَلَولاهُمْ مَا خَلَقْتُ الْجَنَّهَ وَلَا النَّارَ وَلَا الْعَرْشَ وَلَا

ص: 331


1- معانی الاخبار /351؛ علل الشرایع 570/1باب 139.
2- بحار الانوار 345/18 و 335/26 .
3- همان 349/26 و 337/36 .

الْکُرْسِیَّ وَلَا السَّمَاءَ وَلَا الْأَرْضَ وَلَا الْمَلَائِکَهَ وَلَا الْإِنْسَ ... (1)

این روایت عامی است (از طریق سنی ها) که ابی هریره از قول رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نقل می کند: هنگامی که خداوند آدم ابوالبشر را خلق فرمود و از روح خود در او دمید، آدم عَلیه السَلام متوجه طرف راست عرش شد. پنج شبح را دید. عرض کرد: خداوندا این پنج شبح چه کسانی هستند ؟ خداوند به او وحی فرمود: این هاپنج نفر از فرزندانت هستند که اگر اینها نبودند تو را خلق نمی نمودم من این پنج نفر را از اسامی خودم اشتقاق نموده ام، اگر این ها نبودند نه بهشت نه دوزخ و نه عرش و کرسی و نه آسمان و نه زمین ونه ملائکه و نه انس و نه جن را نمی آفریدم.(2)

3- عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قَالَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَا مُحَمَّدُ إِنِّی خَلَقْتُکَ وَ عَلِیّاً نُوراً یَعْنِی رُوحاً بِلاَ بَدَنٍ قَبْلَ أَنْ أَخْلُقَ سَمَاوَاتِی وَ أَرْضِی وَ عَرْشِی وَ بَحْرِی (اَلْخَبَرَ ).(3)

امام صادق عَلیه السَلام فرمودند: خدای تبارک و تعالی فرمود: ای محمد! من تو و علی را از یک نور خلق کردم، یعنی روح بدون بدن قبل از خلق آسمان ها و زمینم و عرشم و دریاهایم....

8- عن أنس قال قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : خَلَقَنَا اَللَّهُ نَحْنُ حَیْثُ لاَ سَمَاءٌ مَبْنِیَّهٌ وَ لاَ أَرْضٌ مَدْحِیَّهٌ وَ لاَ عَرْشٌ وَ لاَ جَنَّهٌ وَ لاَ نَارٌ کُنَّا نُسَبِّحُهُ (اَلْخَبَرَ ).(4)

انس بن مالک گوید: رسول خدا یه فرمودند: خداوند ما را در زمانی خلق فرمود که آسمانی بنا نشده بود و زمین گسترده ای وجود نداشت و عرش و بهشت و جهنمی وجود نداشت و ما تسبیح او را می گفتیم.

ص: 332


1- الغدیر 300/2 .
2- برای دسترسی بیشتر به اینگونه روایات به کتب الغدیر و احقاق الحق مراجعه شود.
3- کافی 440/1 ؛ بحار الانوار 193/54 و65.
4- بحار الانوار 169/54به نقل از ریاض الجنه.

9- عن أبی جعفر عَلیه السَلام قال قال: یَا جَابِرُ کَانَ اللَّهُ وَ لَا شَیْ ءَ غَیْرُهُ وَ لَا مَعْلُومَ وَ لَا مَجْهُولَ فَأَوَّلُ مَا ابْتَدَأَ مِنْ خَلْقٍ خَلَقَهُ أَنْ خَلَقَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله وَ خَلَقَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ مَعَهُ مِنْ نُورِهِ وَ عَظَمَتِهِ فَأَوْقَفَنَا أَظِلَّهً خَضْرَاءَ بَیْنَ یَدَیْهِ حَیْثُ لَا سَمَاءَ وَ لَا أَرْضَ وَ لَا مَکَانَ وَ لَا لَیْلَ وَ لَا نَهَارَ وَ لَا شَمْسَ وَ لَا قَمَرَ یَفْصِلُ نُورُنَا مِنْ نُورِ رَبِّنَا کَشُعَاعِ الشَّمْسِ مِنَ الشَّمْسِ نُسَبِّحُ اللَّهَ تَعَالَی وَ نُقَدِّسُهُ وَ نَحْمَدُهُ وَ نَعْبُدُهُ حَقَّ عِبَادَتِهِ ثُمَّ بَدَا لِلَّهِ َأَنْ یَخْلُقَ الْمَکَانَ فَخَلَقَهُ وَ کَتَبَ عَلَی الْمَکَانِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ- عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَصِیُّهُ بِهِ أَیَّدْتُهُ وَ نَصَرْتُهُ ثُمَّ خَلَقَ اللَّهُ الْعَرْشَ فَکَتَبَ عَلَی سُرَادِقَاتِ الْعَرْشِ مِثْلَ ذَلِکَ ثُمَّ خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ فَکَتَبَ عَلَی أَطْرَافِهَا مِثْلَ ذَلِکَ ثُمَّ خَلَقَ الْجَنَّهَ وَ النَّارَ فَکَتَبَ عَلَیْهَا مِثْلَ ذَلِکَ ثُمَّ خَلَقَ الْمَلَائِکَهَ فأَسْکَنَهُمُ السَّمَاءَ ثُمَّ خَلَقَ الْهَوَاءَ فَکَتَبَ عَلَیْهِ لمِثلَ ذَلکَ ثُمَّ خَلَقَ اللَّهُ الْجِنَّ فأَسْکَنَهُمُ الهواء ثُمَّ خَلَقَ اللَّهُ الْأَرْضَ فَکَتَبَ عَلَی أَطْرَافِهَا مِثلَ ذلِکَ فَبِذَلِکَ یَا جَابِرُ قَامَتِ السَّمَاوَاتُ بِغَیْرِ عَمَدٍ وَ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ ثُمَّ خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَی آدَمَ مِنْ أَدِیمِ الْأَرْضِ ثمَّ سَاقَ اَلْحَدِیثَ اَلطَّوِیلَ إِلَی قَوْلِهِ فَنَحْنُ أَوَّلُ خَلْقِ اللَّهِ وَ أَوَّلُ خَلْقٍ عَبَدَ اللَّهَ وَ سَبَّحَهُ وَ نَحْنُ سَبَبُ خَلْقِ الْخَلْقِ وَ سَبَبُ تَسْبِیحِهِمْ وَ عِبَادَتِهِمْ مِنَ الْمَلَائِکَهِ وَ الْآدَمِیِّینَ (تمام الخبر)(1)

. امام باقر عَلیه السَلام به جابر جعفی فرمودند: ای جابر! خداوند بود و چیزی غیر از او نبود و نه معلوم و نه مجهول بود. پس اول چیزی که از مخلوقاتش به وجود آورد این بود که محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم را آفرید و ما اهل بیت را نیز از نور عظمت خود، با او خلق نمود. پس ما را در مقابل خود توقف داد، آن وقتی که نه آسمان بود و نه زمین، نه مکان بود (2)نه شبی بود و

ص: 333


1- بحار الانوار 169/54 و 17/25.
2- از این روایات چنین استفاده می شود که خلقت حضرات معصومین علیهم السلام قبل از مکان بوده و اگر محتاج به مکان بود لازم می آمد که قبل از او، یا با او باشد و خداوند مستغنی و منزه از مکان است. در این روایات تدبر کن.

نه روز، نه خورشیدی بود و نه ماه، پس نور ما از نور خداوند تشعشع یافت، همانند شعاع خورشید از خورشید. ما خدا را تسبیح و تقدیس و تحمید می نمودیم و او را پرستش می کردیم آن طور که حق پرستش و بندگی او بود. سپس خداوند مکان را آفرید و بر مکان نوشت: «خدایی جز خدای یگانه وجود ندارد، محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم رسول خدا است، علی عَلیه السَلام أمیرالمؤمنین و وصی پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم ما را به علی تأیید و نصرت دادیم».سپس خداوند عرش را آفرید و بر سرادقات عرش همان مطالب را نوشت. سپس آسمان ها را خلق نمود. پس بر اطراف آنها همان جملات را مکتوب فرمود. و بعد بهشت و جهنم را به وجود آورد و بر هر دو نیز همان نوشته ها را مرقوم فرمود و پس از آن ملائکه را بیافرید. پس در آسمان اسکانشان داد و بعد از آن هوا را خلق کرد و همان جملات را بر او نوشت و سپس جن را بیافرید و آن ها را در هوا جای داد. (1)

پس از آن زمین را خلق کرد، پس بر اطراف او همان مطالب را نوشت. پس ای جابر به خاطر این آسمان ها بدون عمود و ستون سرپا استوارند و زمین ثابت مانده. یعنی به خاطر انوار طیبه ما. سپس جناب آدم عَلیه السَلام را از روی زمین خلق فرمود.

بعد حدیث را کشاند تا بدینجا رسید که فرمود: پس اول ما خلق الله ، ما هستیم و اول کسی هستیم که خدا را عبادت می کردیم و تسبیح می گفتیم و ما هستیم سبب خلقت و سبب تسبیح مخلوقات و سبب عبادتشان اعم از ملائکه و آدمیین و سایر مخلوقات دیگر...

ص: 334


1- جن هم در زمین است و هم در میان آب و خشکی و بیابان و...

فضائل و مناقب اصحاب کساء از بعد روایات

جبرئیل سؤال می کند: خدایا اصحاب کساء چه کسانی هستند؟ خداوند می فرماید: آنها اهل بیت نبوت و موضع رسالتند. آنها فاطمه عَلیهاالسَلام و پدر و شوهر و فرزندانش هستند.

1- روی بسنده عن صبیح مولی أم سلمه قال: کُنتُ بِبابِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله،فَجاءَ عَلِیٌّ وفاطِمَهُ وَالحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهم السلام،فَجَلَسوا ناحِیَهً،فَخَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله،فَقالَ:إنَّکُم عَلی خَیرٍ، وعَلَیهِ کِساءٌ خَیبَرِیٌّ،فَجَلَّلَهُم بِهِ وقالَ:أنَا حَربٌ لِمَن حارَبَکُم،سِلمٌ لِمَن سالَمَکُم.(1)

ام سلمه (رضی الله عنها) گوید: من در خانه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم که بودم که علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام آمدند و در طرفی نشستند. پس پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم بیرون آمد و فرمود: شما بر خیرو خوبی هستید و کساء خیبری را بر روی آنان انداخت و ایشان را با آن پوشانید و پس از آن فرمود: من با کسی که با شما بجنگد در جنگم و با کسی که با شما صلح و آشتی برقرار کند در صلح و آشتی هستم.

2- قال: وعن أبی بکر قال: رَأَیْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ - وَ قَدْ خِیمَ خَیْمَهٌ وَ هُوَ مُتَّکِئٌ عَلَی قَوْسٍ عَرَبِیَّهٍ وَ فِی اَلْخَیْمَهِ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَهُ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ - عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ: أَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَ أَهْلَ اَلْخَیْمَهِ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَهُمْ وَلِیٌّ لِمَنْ وَالاَهُمْ لاَ یُحِبُّهُمْ إِلاَّ سَعِیدُ اَلْجَدِّ طَیِّبُ اَلْمَوْلِدِ وَ لاَ یُبْغِضُهُمْ إِلاَّ شَقِیُّ اَلْجَدِّ رَدِیءُ اَلْوِلاَدَهِ. (2)

از ابوبکر روایت شده که دیدم پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم خیمه ای (گلیم و کساء) به پا نموده و در حالی که برقوس [کمان یا درخت خرما] عربی در آن خیمه تکیه زده بود و علی و

ص: 335


1- اسد الغابه 11/3؛ فضائل الخمسه من صحاح السته 298/1 .
2- ریاض النضره 199/2 ؛ فضائل الخمسه من صحاح السته 298/1

فاطمه و حسن و حسین علیهماالسلام نیز بودند، فرمود: ای گروه مسلمانان ! من با کسی که در مورد اهل بیتم در صلح و آشتی باشد، با او در صلح و آشتی هستم و با کسی که با اهل بیتم سر جنگ دارد، سر جنگ دارم و دوستم با کسی که با آنان دوست باشد. کسی آنان را دوست نمی دارد، مگر خوش بخت و حلال زاده و کسی با آنان دشمنی نمی کند، مگر شقی و حرام زاده.

3- قال: وعنها- یعنی أُمِّ سَلَمَهَ، قَالَتْ: کَانَ النَّبِیُّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وآله عِنْدَنَا مُنَکِّسًا رَأْسَهُ فَعَمِلَتْ لَهُ فَاطِمَهُ حرَیْرَهً، فَجَاءَتْ وَ مَعَهَا حَسَنٌ وَحُسَیْنٌ علیهماالسلام ، فَقَالَ لَهَا النَّبِیُّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ و آله وَ سَلَّمَ: أَیْنَ زَوْجُکِ، اذْهَبِی فَادْعِیهِ فَجَاءَتْ بِهِ فَأَکَلُوا فَأَخَذَ کِسَاءً فَأَدَارَهُ عَلَیْهِمْ، فَأَمْسَکَ طَرَفَهُ بِیَدِهِ الْیُسْرَی، ثُمَّ رَفَعَ الْیُمْنَی إِلَی السَّمَاءِ وَ قَالَ: اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَحَامَّتِی، اللَّهُمَّ أَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهِیرًا، أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبْتُمْ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمْتُمْ، عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاکُمْ(قال) أخرجه القبابی فی معجمه. (1)

ام سلمه (رضی الله عنها) گوید: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در نزد ما سر خود را به زیر انداخته بود. من به فاطمه عَلیهاالسَلام حریره ای(2) دادم تا برای رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم ببرد و حسن و حسین علیهماالسلام را هم همراه خود برد. پس رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به فاطمه عَلیهاالسَلام فرمود: بروشوهرت علی عَلیه السَلام را هم بیاور. حضرت زهرا عَلیهاالسَلام او را هم حاضر کرد و همگی از آن حریره میل فرمودند. پس کساء و گلیم خیبری را بر سر آنان انداخت و یک طرف او را با دست چپ گرفت و دست راست را به طرف آسمان بلند نمود و فرمود:

خدایا ! اینها اهل بیت و حامیان و خاصان من هستند. پروردگارا! رجس و آلودگی و پلیدی را از اهل بیت من ببر [ البته آنان آلودگی و پلیدی ندارند] وآنان را پاک و مطهر قرار بده. من با کسی که با آنان بجنگد یا سر جنگ داشته باشد، [لسانا و قلباً] سر

ص: 336


1- ذخائر العقبی /23؛ فضائل الخمسه من صحاح السته 298/1 .
2- خوراکی که با آب و نشاسته و شکر درست کنند.

جنگ دارم و آشتی هستم با کسی که با آنان در صلح و آشتی باشد و دشمنم با کسی که با آنان دشمنی ورزد. .

4- مَن أحَبّ هؤلاءِ أحَبَّنی، ومَن أبغضَهُم فقد أبغضنی - یعنی الحسنَ والحسینَ و فاطمهَ وعَلِیّاً علیهم السلام.(1)

و هم چنین فرمودند: هر که ایشان [اهل بیت علیهم السلام] را دوست داشته باشد به حقیقت مرا دوست داشته و هر که آنان را دشمن داشته باشد به حقیقت مرا دشمن داشته است، یعنی امام حسن و امام حسین و حضرت زهرا و امیرالمؤمنین علیهم السلام

5-عن جابر :جاءَ أعرابیٌّ إلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقالَ : یا مُحَمَّدُ ، اِعرِض عَلَیَّ الإِسلامَ ، فَقالَ : تَشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ . قالَ : تَسأَلُنی عَلَیهِ أجرا ؟ قالَ : لا ، إلَا المَوَدَّهَ فِی القُربی . قالَ : قُربایَ أو قُرباکَ ؟ قالَ : قُربایَ ، قالَ : هاتِ اُبایِعکَ ، فَعَلی مَن لا یُحِبُّکَ ولا یُحِبُّ قُرباکَ لَعنَهُ اللّهِ ، قالَ صلی الله علیه و آله : آمینَ .(2)

جابر بن عبدالله انصاری گوید: مرد عربی محضر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آمد و عرض کرد: ای محمد! اسلام را بر من عرضه کن. حضرت فرمود: گواهی بده به یگانگی خداوند و اینکه محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم بنده و رسول او است. گفت: از من مزد رسالت می خواهی؟ فرمود: نه! مزد رسالت من، محبت خویشان و اقربا است. عرض کرد: اقربا و خویشان تویا خویشان من. فرمود: اقربا و خویشان من. مرد اعرابی گفت: (دستت را بده) بیا تا با تو بیعت کنم. لعنت خدا بر کسی که نه تو را و نه اقربای تو را دوست دارد. رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: آمین.

6- قال: الآیه الرابعه قوله تعالی:

«وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ» (3)

ص: 337


1- کنز العمال 103/12 ح 34194؛ فضائل الخمسه من صحاح السته 300/1 .
2- حلیه الأولیاء 201/3 ؛ فضائل الخمسه من صحاح السته 307/1.
3- سورۀ صافات آیه 24.

(قال) أخرج الدیلمی عن أبی سعید الخدری أن النبی صلّی الله علیه و آله و سلّم قال: «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ»عن ولایه علی عَلیه السَلام (قال) و کأن هذا هو مراد الواحدی بقوله:

روی فی قوله تعالی: «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ»

أی عن ولایه علی عَلیه السَلام وأهل البیت، لأن الله أمرنبیه صلّی الله علیه و آله و سلّم أن یعرف الخلق أنه لا یسألهم علی تبلیغ الرساله أجرا إلا الموده فی القربی، والمعنی إنهم یسألون هل و الوهم حق الموالاه کما أوصاهم النبی کان أم أضاعوها و أهملوها؟ فتکون المطالبه و التبعه.(1)

آیه چهارمی که در فضیلت وشخصیت حضرت علی عَلیه السَلام نازل شده است آیه :

«وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ»

«آنها را نگهدارید که مسئولند».

در این رابطه «دیلمی» از «ابوسعید خدری روایت کرده است که رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم این آیه را چنین توضیح داد: آنان را از حرکت باز بدارید و متوقف سازید؛ زیرا آنان مسئولند تا از ولایت علی عَلیه السَلام پاسخ بدهند که آیا پذیرای ولایت او بوده اند یا نه؟ آری توجیه مزبور، ناظر به گفته «واحدی» است که در ذیل آیه مورد بحث اظهار داشته که مسئولیت فردای قیامت امت اسلام، از ولایت علی و اهل بیت علیهم السلام است و این بدان جهت است که خدای تعالی به پیغمبرش دستور داد خطاب به مردم بگوید: من در برابر رسالتی که از سوی حق تعالی برای شما داشتم، درخواست هیچگونه مزد ظاهری، از شما ندارم و اگر درخواست پاداشی داشته باشم در رابطه با مودت و علاقه مندی به نزدیکانم می باشد.

و سرانجام معنای آیه مورد بحث به اینجا می رسد که از مردم در روز رستاخیز سؤال می شود که آیا خاندان نزدیک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را آنچنان که سفارش پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و شایسته مقام آنان بود، دوست داشته اند یا حقشان را ضایع کرده اند؟ بنابراین، مطالبه

ص: 338


1- الصواعق المحرقه /89؛ فضائل الخمسه من صحاح السته 328/1

حق تعالی از مردم و مسئولیت آنان، در محور دوستی ایشان و شکنجه

در رابطه با تضییع حقوق آنهاست.

7۔ عن ابن عباس، قال: قال رسول الله صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: مَنْ سَرَّهُ ان یَحْیَی حیاتی، وَ یَمُوتَ مماتی وَ یَسْکُنَ جُنَّهَ عَدْنٍ غَرَسَهَا ربی فَلْیُوَالِ عَلِیّاً مِنْ بعدی، وَ لْیُوَالِ وَلِیَّهُ، وَ لْیَقْتَدِ بالائمه مِنْ بعدی، فانهم عترتی خُلِقُوا مِنْ طینتی رُزِقُوا فَهْماً وَ عِلْماً، وَ وَیْلٌ لِلْمُکَذِّبِینَ بفضلهم مِنْ امتی الْقَاطِعِینَ فِیهِمْ صلتی لَا انالَهُمُ اللَّهُ شفاعتی.(1)

ابن عباس گوید: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: هر کسی می خواهد و خوش دارد که زندگی و مرگ او، حیات و ممات من باشد و در بهشت عدن که خدای من او را درست کرده مسکن کند و در او جایگزین گردد، پس باید بعد از من علی عَلیه السَلام و دوستان او را دوست بدارد و به ائمه هدی علیهم السلام که پس از من، جانشینان من می باشند اقتدا و اهتداء کند. زیرا آنان عترت من هستند و از گل و طینت من آفریده شده اند، فهم و علم روزی آنان شد (از جانب خداوند افاضه فهم و علم مافوق بشر عنایت شده اند). وای به حال کسانی از امت من که فضائل و مناقب آنان را تکذیب کند (و منکر فضائل آنان باشد). آنان که صله و احسان و نیکی و توصیه مرا در حق ایشان قطع کنند خداوند شفاعت مرا به آنان نرساند.

8- زَیْدُ بْنُ أَرْقَمَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمْ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی أَحَدُهُمَا أَعْظَمُ مِنَ اَلْآخَرِ وَ هُوَ کِتَابُ اَللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ اَلْأَرْضِ إِلَی اَلسَّمَاءِ وَ عِتْرَتِی أَهْلُ بَیْتِی لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ اَلْحَوْضَ فَانْظُرُوا کَیْفَ تَخْلُفُونِّی فِیهِمَا.(2)

ص: 339


1- حلیه الأولیاء 86/1 ؛ فضائل الخمسه من صحاح السته 34/2 .
2- صحیح الترمذی 308/2 ؛ فضائل الخمسه من صحاح السته 53/2 .

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: من در میان شما (دو امانت بزرگ) می گذارم و می روم، تا مادامی که متمسک به آن دو شوید هرگز بعد از من گمراه نخواهید شد و یکی از این دو امانت، از دیگری بزرگ تر است، کتاب خداوند که ریسمان کشیده ای است از آسمان به زمین (یعنی قرآنی که از طرف خداوند نازل گردیده است)، و عترت و اهل بیت من. هرگز این دو (امانت) از هم جدا نمی شوند، تا روز قیامت بر سر حوض من وارد شوند. پس خوب بنگرید که پس از من با جانشینان من چگونه رفتار می کنید.

9- عن سعید بن جبیر، عن ابن عباس، قال: قال رسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله :مَثَلُ أهلِ بَیتی مَثَلُ سَفینَهِ نُوحٍ؛ مَن رَکِبَها نَجا و مَن تَخَلّفَ عَنها غَرِقَ.(1)

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: مثل اهل بیت من در میان شما مثل کشتی نوح است. هرکس در آن سوار شد از غرق شدن نجات یابد و هر که تخلف ورزید به هلاکت خواهد رسید.

10- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ: النُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ، فإِذَا ذَهَبَتِ النُّجُومُ ذَهَبَ أَهْلُ السَّمَاءِ، وَ أَهْلُ بَیْتِی أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ فَإِذَا ذَهَبَ أَهْلُ بَیْتِی ذَهَبَ أَهْلُ الْأَرْضِ(2)

رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: ستارگان امان برای اهل آسمان هستند. پس هنگامی که ستارگان از بین بروند، اهل آسمان ها هم از بین خواهند رفت. و اهل بیت من امان برای ساکنان زمین هستند، پس اگر اهل بیت من، از بین اهل زمین بروند (به طور کامل) اهل زمین هم از بین خواهند رفت (و موجودی دیگر روی کره زمین زنده باقی نمی ماند لولا الحجه لساخت الأرض باهلها).

11- روی بسنده عن البختری قال: خطب علی عَلیه السَلام (وساق الحدیث إلی أن قال) فقام رجل فقال: وأنت یا أمیر المؤمنین؟ فقال: نحن أهل بیت لا یوازینا أحد.(3)

ص: 340


1- حلیه الأولیاء 306/4 ؛ فضائل الخمسه من صحاح السته 64/2 .
2- ذخائر العقبی /17؛ فضائل الخمسه من صحاح السته 68/2
3- حلیه الأولیاء 201/7

امیرمؤمنان عَلیه السَلام خطبهای خواندند و حدیث به جایی رسید که فردی بلند شد و

گفت: یا امیرالمؤمنین علی شما چطور؟ امیرالمؤمنین عَلیه السَلام فرمود: ما اهل بیت با احدی موازن نیستیم (نباید دیگران را با ما بسنجند).

12- قال: وَأَخرجَ أَبو أَحمَد و ابن مَندَه و غَیرهما من طَریق إِسْحَاقُ بْنُ بِشْرٍ اَلْأَسَدِیُّ حَدَّثَنَا خَالِدُ بْنُ اَلْحَرْثِ عَنِ اَلْعَوْفِ عَنِ اَلْحَسَنِ عَنْ أَبِی لَیْلَی اَلْغِفَارِیِّ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ: سَیَکُونُ بَعْدِی فِتْنَهٌ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَالْزَمُوا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ فَإِنَّهُ أَوَّلُ مَنْ یَرَانِی وَ أَوَّلُ مَنْ یُصَافِحُنِی یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ وَ هُوَ اَلصِّدِّیقُ اَلْأَکْبَرُ وَ هُوَ فَارُوقُ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ یُفَرِّقُ بَیْنَ اَلْحَقِّ وَ اَلْبَاطِلِ وَ هُوَ یَعْسُوبُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمَالُ یَعْسُوبُ اَلْمُنَافِقِینَ.(1)

ابی لیلی غفاری گوید: شنیدم رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: به زودی بعد از من فتنه ای به وجود آید. پس هنگامی که چنین شد ملازم علی بن ابی طالب علیهماالسلام باشید. زیرا که او اول کسی است که به من ایمان آورد، و اول کسی است که در روز قیامت با من مصافحه خواهد نمود، و اوست صدیق اکبر و فاروق این امت و اوست پیشوای مؤمنین و مال ، یعسوب و مهتر ستمگران است.

13- رویَ بِسَنَدِه عن جابر قال: قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم :عَلِیٌّ خَیرُ البَشَرِ ، فَمَنِ امتَری فَقَد کَفَرَ (2). روی بسنده عن زر عن عبدالله عن علی عَلیه السَلام ، قال: قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم : مَنْ لَمْ یَقُلْ عَلِیٌّ خَیْرُ اَلنَّاسِ فَقَدْ کَفَرَ.(3) قال عَلِیٌّ خَیرُ البَشَرِ ، مَنِ شَکَّ فیه فَقَد کَفَرَ.(4)

از جابر روایت شده است که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: علی عَلیه السَلام بهترین بشر است، هر

ص: 341


1- الاصابه ج7 القسم 167/1 ؛ فضائل الخمسه من الصحاح السته 96/2
2- امتری فی الشیء: أی شک فیه؛ تاریخ بغداد421/7 ؛ فضائل الخمسه من صحاح السته 100/2 .
3- تاریخ بغداد 19/3 ؛ فضائل الخمسه من صحاح السته 100/2
4- کنوز الحقائق /92؛ فضائل الخمسه من صحاح السته 100/2

که قائل به گفتار رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نباشد، یا امتناع ورزد، یا شک کند، کافر گردیده است. و نیز روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: کسی که نگویدعلی عَلیه السَلام بهترین مردم است، همانا کافر شده است. و هم چنین در جای دیگر چنین می فرمایند: علی عَلیه السَلام بهترین مردم است، هر کس در آن شک کند همانا کافر شده است.

و 14- عن أم سلمه، قالت سَمعتُ النَّبی صلّی الله علیه و آله و سلّم عَلیٌّ مَعَ اْلقُرْآنِ، وَالْقُرْآنُ مَعَ عَلِیٍّ، لَا یَفْتَرِقَانِ حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ.(1)

ام سلمه گوید: از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم شنیدم که می فرمود: علی عَلیه السَلام با قرآن و قرآن با

علی عَلیه السَلام است هرگز آن دو از هم جدا نشوند تا سر حوض بر من وارد گردند.

15-عن اَلْحَمْرَاءِ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی آدَمَ فِی عِلْمِهِ وَ إِلَی نُوحٍ فِی فَهْمِهِ وَ إِلَی إِبْرَاهِیمَ فِی حِلْمِهِ وَ إِلَی یَحْیَی فِی زُهْدِهِ -وَ إِلَی مُوسَی فِی بَطْشِهِ فَلْیَنْظُرْ إِلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ .

عَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی إِبْرَاهِیمَ فِی حِلْمِهِ وَ إِلَی نُوحٍ فِی حِکْمَتِهِ وَ إِلَی یُوسُفَ فِی اِجْتِمَاعِهِ فَلْیَنْظُرْ إِلَی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ .(2)

از حمراء روایت شده که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم که فرمودند: هر که خواهد آدم را در علمش و نوح را در فهم و حکمش و ابراهیم را در حلمش و یحیی بن زکریا را در زهدش و موسی را در شجاعت و دلیری اش ببیند، به علی بن ابی طالب عَلیه السَلام بنگرد.

و از ابن عباس روایت شده که رسول خدا فرمودند: هر که می خواهد ابراهیم را در حلمش و نوح را در فهمش و یوسف را در جمالش ببیند، به علی بن ابی طالب عَلیه السَلام بنگرد.

ص: 342


1- مجمع الهیثمی 134/9 ؛ فضائل الخمسه من صحاح السته 127/2 .
2- ریاض النضره 218/2 ؛ فضائل الخمسه من صحاح السته 145/2 .

16- بسنده عن اِبْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : لَیْلَهَ عُرِجَ بِی إِلَی اَلسَّمَاءِ رَأَیْتُ إِلَی بَابِ اَلْجَنَّهِ مَکْتُوباً لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَلِیُّ حَبِیبُ اَللَّهِ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ صَفْوَهُ اَللَّهِ فَاطِمَهُ أَمَهُ اَللَّهِ عَلَی بَاغِضِیهِمْ لَعْنَهُ اَللَّهِ.(1)

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: شبی که مرا به معراج بردند، دیدم بر در بهشت نوشته شده: خداییبه جز خدای یگانه نیست، محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم رسول خدا، و علی عَلیه السَلام حبیب و محبوب خدا است و حسن و حسین علیهماالسلام برگزیدگان خداوندند هستند و فاطمه عَلیهاالسَلام برگزیده خدا می باشد، بردشمنانشان لعنت باد.

17- عن ابن عباس قال: أشهد بالله لسمعتُه من رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم یقول: ممَنْ سَبَّ عَلِیّاً فَقَدْ سَبَّنِی وَ مَنْ سَبَّنِی فَقَدْ سَبَّ اَللَّهَ وَ مَنْ سَبَّ اَللَّهَ أَکَبَّهُ اَللَّهُ عَلَی مَنْخِرَیْهِ . (2)

ابن عباس گوید: به خدا قسم که از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم شنیدم که می فرمود: هر که به علی عَلیه السَلام دشنام دهد، مرا دشنام داده و هر که مرا دشنام دهد، خدا را دشنام داده و هر که خدا را دشنام دهد، خداوند او را با دو سوراخ بینیش در آتش بیفکند.

18- عن أبی موسی الأشعری قال: قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم :اَنَا وَ عَلِی وَ فاطِمَهُ وَ الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ یَوْمَ الْقِیامهِ فی قُبَّه تَحْتَ الْعَرْشِ.(3)

از ابو موسی اشعری روایت شده که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: من و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهماالسلام روز قیامت در یک قبه و خیمه در زیر عرش پروردگار هستیم.

ص: 343


1- الحب بکسر الحاء المهمله وتشدید الباء الموحده بمعنی المحبوب . تاریخ بغداد 259/1 ؛ فضائل الخمسه من صحاح السته 196/2
2- ذخائر العقبی /266؛ فضائل الخمسه من صحاح السته 248/2
3- مجمع هیثمی 184/9 ؛ فضائل الخمسه من صحاح السته141/3.

19-قَالَتْ عَائِشَهُ لِفَاطِمَهَ سلام الله علیها: أَلا أُبَشِّرُکِ أَنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم یَقُولُ: لَسَیِّدَاتُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّهِ أَرْبَعٌ: مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَ فَاطِمَهُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ خَدِیجَهُ بِنْتُ خُوَیْلِدٍ وَ آسِیَهُ.(1)

. عایشه به حضرت فاطمه عَلیهاالسَلام گفت: آیا تو را بشارت ندهم که من از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم شنیدم که می فرمود: سرور زنان اهل بهشت چهار نفرند؛ مریم دختران عمران ، فاطمه عَلیهاالسَلام دختر رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم ، خدیجه عَلیهاالسَلام دختر خویلد و آسیه (دختر مزاحم).

20- قال: رُوی أبو سعید فی شرف النبوه إن رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم قال لعلی عَلیه السَلام : أُوتِیتَ ثَلاَثاً لَمْ یُؤْتَهُنَّ أَحَدٌ وَلاَ أَنَا أُوتِیتَ صِهْراً مِثْلِی وَ لَمْ أُوتَ أَنَا مِثْلِی، وَ أُوتِیتَ صِدِّیقَهُ مِثْلَ ابْنَتِی وَ لَمْ أُوتَ مِثْلُهَا زَوْجَهُ، وَ أُوتِیتَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ مِنْ صُلْبِکَ وَ لَمْ أُوتَ مِنْ صُلْبِی مِثْلَهُمَا، وَ لَکِنَّکُمْ مِنِّی وَ أَنَا مِنْکُمْ .(2)

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به علی عَلیه السَلام فرمودند: به توسه چیز داده شده، که به احدی حتی به من داده نشده است؛ اول اینکه داماد شخصی مثل من می باشی و به من چنین چیزی داده نشده است و به توزن صدیقه ای داده شده که دختر من است و به من مثل چنین زنی داده نشده است.(3) و به تو دو فرزند از صلبت داده شده مثل حسن و حسین علیهماالسلام که به من در صلبم مثل آن دو داده نشده است و لکن شما از من هستید و من از شما هستم.

21- عن عبدالله بن مسعود ان النبی صلّی الله علیه و آله و سلّم ؛ قال الحسن و الحسین علیهماالسلام اَللَّهُمَّ إِنِّی أُحِبُّهُمَا فَأَحِبَّهُمَا و من احبهما فقد احبنی.(4)

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در حق حسن و حسین علیهماالسلام فرمودند: خداوندا من آن دو را دوست

ص: 344


1- مستدرک الصحیحین 185/3 ؛ فضائل الخمسه من صحاح السته 173/3 .
2- الریاض النضره 202/2 ؛ فضائل الخمسه من صحاح السته 180/3 .
3- یعنی در تمام عوالم چنین همسری مانند دختر من فاطمه زهرا غل وجود ندارد. که آن هم زوجه توست همان فاطمه زهرائی که خداوند در حقش فرمود: ای رسول ما اگر فاطمه نبود توو علی را نمی آفریدم.
4- فضائل الخمسه من صحاح السته 254/3

دارم پس توهم ایشان را دوست بدار و هر که آن دو را دوست داشته باشد مرا دوست داشته است.

22- عَنْ عَمْرَهَ بنتِ أَفْعَی قَالَتْ سَمِعْتُ أُمَّ سَلَمَهَ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهَا تَقُولُ: نَزَلَتْ هَذِهِ اَلْآیَهُ فِی بَیْتِی

«إِنَّما یُرِیدُ اَللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»

قَالَتْ وَ فِی اَلْبَیْتِ سَبْعَهٌ رَسُولُ اَللَّهِ وَ جَبْرَئِیلُ وَ مِیکَائِیلُ وَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَهُ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ قَالَتْ وَ أَنَا عَلَی اَلْبَابِ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اَللَّهِ أَ لَسْتُ مِنْ أَهْلِ اَلْبَیْتِ قَالَ إِنَّکِ مِنْ أَزْوَاجِ اَلنَّبِیِّ وَ مَا قَالَ إِنَّکِ مِنْ أَهْلِ اَلْبَیْتِ قال: إن من أزواج البیت وما قال الله من أهل البیت. (1)

عمره دخترافعی گوید از ام سلمه رضی الله عنها شنیدم که گفت: آیه 33 احزاب در خانه من نازل شد. و در خانه هفت نفر بودند؛ رسول خدا و جبرئیل و میکائیل و علی و فاطمه و حسن و حسین عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ. گفت: من هم بر در خانه بودم. گفتم: یا رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم ! من از اهل بیت نیستم؟ فرمود: تواز ازواج پیغمبری و نفرمود تواز اهل بیتی.

23-عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : إِنَّ عَلِیّاً وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی وَ زَوْجَتُهُ سَیِّدَهُ نِسَاءِ اَلْعَالَمِینَ فَاطِمَهُ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّهِ وَلَدَایَ مَنْ وَالاَهُمْ فَقَدْ وَالاَنِی وَ مَنْ عَادَاهُمْ فَقَدْ عَادَانِی وَ مَنْ نَاوَاهُمْ فَقَدْ نَاوَانِی وَ مَنْ جَفَاهُمْ فَقَدْ جَفَانِی وَ مَنْ بَرَّهُمْ فَقَدْ بَرَّنِی وَصَلَ اَللَّهُ مَنْ وَصَلَهُمْ وَ قَطَعَ مَنْ قَطَعَهُمْ وَ نَصَرَ مَنْ أَعَانَهُمْ وَ خَذَلَ مَنْ خَذَلَهُمْ اَللَّهُمَّ مَنْ کَانَ لَهُ مِنْ أَنْبِیَائِکَ وَ رُسُلِکَ ثَقَلٌ وَ أَهْلُ بَیْتٍ فَعَلِیٌّ وَ فَاطِمَهُ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ أَهْلُ بَیْتِی وَ ثَقَلِی فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ اَلرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً.(2)

ابن عباس گوید: پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: به راستی علی عَلیه السَلام وصی و خلیفه من، و

ص: 345


1- امالی صدوق /472.
2- همان /473.

همسرش فاطمه عَلیهاالسَلام سیده زنان جهان، دختر من است، وحسن وحسین علیهماالسلام دو سید جوانان اهل بهشت و پسران من هستند. هر که آنها را دوست دارد، مرا دوست داشته و هر که آنها را دشمن دارد، مرا دشمن داشته و هر که آنها را دور کند، مرا دور کرده و هر که به آنها جفا کند، به من جفا کرده و هر که به آنها نیکی کند به من نیکی کرده . خدا نسلی پر برکت، به هر کسی که به آن ها بپیوندد بدهد و هر که از آنها برد مقطوع التسل شود، یاری کند هر که آنها را یاری کرده و کمک دهد به هر که آنها را کمک داده، و وانهد هر که آنها را وانهاده. خدایا هر کدام از پیغمبران و رسولانت ثقل و خاندانی داشتند و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام اهل بیت و ثقل من هستند. پلیدی را از آن ها ببر و به خوبی، پاکشان کن.

24-عَنِ اَلْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَهَ قَالَ: قَالَ اَمیرُالمؤمِنینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ: أَنَا سَیِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَ أَنْتَ یَا عَلِیُّ وَ اَلْأَئِمَّهُ مِنْ بَعْدِکَ سَادَهُ أُمَّتِی مَنْ أَحَبَّنَا فَقَدْ أَحَبَّ اَللَّهَ وَ مَنْ أَبْغَضَنَا فَقَدْ أَبْغَضَ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ وَالاَنَا فَقَدْ وَالَی اَللَّهَ وَ مَنْ عَادَانَا فَقَدْ عَادَی اَللَّهَ وَ مَنْ أَطَاعَنَا فَقَدْ أَطَاعَ اَللَّهَ وَ مَنْ عَصَانَا فَقَدْ عَصَی اَللَّهَ.(1)

امیرالمؤمنین عَلیه السَلام فرمود: از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم شنیدم که می فرمود: من سید اولاد آدم و تو ای علی و امامان بعد از توسادات امت من می باشید. هر که ما را دوست دارد، خدا را دوست داشته و هرکه ما را دشمن دارد، خدا را دشمن داشته و هر که به ولایت ما باشد، به ولایت خداست و هر که دشمن ماست، دشمن خدا است و هر که فرمان ما را برد، فرمان خدا را برده و هر که نافرمانی ما کند، خدا را نافرمانی کرده.

25- قَالَ اَلصَّادِقُ جَعفَرَ بنُ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : مَنْ أَقَامَ فَرَائِضَ اَللَّهِ أَوِ اِجْتَنَبَ مَحَارِمَ اَللَّهِ وَ أَحْسَنَ اَلْوَلاَیَهَ لِأَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّ اَللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ تَبَرَّأَ مِنْ أَعْدَاءِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ

ص: 346


1- امالی صدوق /476.

فَلْیَدْخُلْ مِنْ أَیِّ أَبْوَابِ اَلْجَنَّهِ اَلثَّمَانِیَهِ شَاءَ.(1)

امام صادق عَلیه السَلام فرمودند: هر که فرائض حق را برپا دارد و از محرمات خدا برکنار باشد و ولایت خاندان پیامبر خدا را بپذیرد و از دشمنان خدای عزوجل بیزاری بجوید، از هر کدام از هشت درب بهشت که بخواهد می تواند وارد شود. .

26- عن الحسن بن علی بن أبی طالب علیهم السلام قال:سمعت رسول اللَّه صلی الله علیه وآله یقول: أنَا سَیِّدُ النَّبِیّینَ ، وعَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ سَیِّدُ الوَصِیِّینَ ، والحَسَنُ والحُسَینُ سَیِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّهِ ، والأَئِمَّهُ بَعدَهُما ساداتُ المُتَّقینَ ، وَلِیُّنا وَلِیُّ اللّه ِ ، وعَدُوُّنا عَدُوُّ اللّه ِ ، وطاعَتُنا طاعَهُ اللّه ِ ، ومَعصِیَتُنا مَعصِیَهُ اللّه ِ عَزَّوجَلَّ ، وحَسبُنَا اللّه ُ ونِعمَ الوَکیلُ (2)

امام حسن مجتبی فرمودند: از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم شنیدم که فرمودند: من سید پیغمبرانم و علی بن ابی طالب لیلا سید اوصیاء است و حسن و حسین علیهماالسلام دو سید جوانان اهل بهشت و امامان بعد از آن ها سادات متقیان هستند. ولی ما، ولی خداست و دشمن ما، دشمن خداست. طاعت ما، طاعت خدا و نافرمانی ما، نافرمانی خدای عزوجل است و خدا برای ما کافی و خوب پشتیبانی است.

27- عن الرضا عَلیه السَلام : فإن قال فلِمَ جَعَلَ أُولِی الأَمْرِ وَ أَمَرَ بِطاعَتِهِمْ؟ قیلَ لِعِلَلٍ کَثیرَهٍ مِنْها أأَنَّ الْخَلْقَ لَمَّا وَقَفُوا عَلَی حَدٍّ مَحْدُودٍ وَ أُمِرُوا أَنْ لَا یَتَعَدَّوْا ذَلِکَ الْحَدَّ لِمَا فِیهِ مِنْ فَسَادِهِمْ لَمْ یَکُنْ یَثْبُتُ ذَلِکَ وَ لَا یَقُومُ إِلَّا بِأَنْ یَجْعَلَ عَلَیْهِمْ فِیهِ أَمِیناً یَأْخُذُهُمْ بِالْوَقْفِ عِنْدَ مَا أُبِیحَ لَهُمْ وَ یَمْنَعُهُمْ مِنَ التَّعَدِّی وَ الدُّخُولِ فِیَما خَطَرَ عَلَیْهِمْ لِأَنَّهُ، لَوْ لَمْ یَکُنْ ذَلِکَ کَذَلِکَ لَکَانَ أَحَدٌ لَا یَتْرُکُ لَذَّتَهُ وَ مَنْفَعَهً [مَنْفَعَتَهُ ]لِفَسَادِ غَیْرِه.فَجَعَلَ عَلَیْهم قَیِّماً یَمْنَعُهُمْ مِن الفَسادِ

ص: 347


1- همان /474.
2- همان /558.

348

و یُقیمُ فیهِم الحُدودَ و الأحکامَ. (1)

شخصی از امام رضا عَلیه السَلام پرسید: چرا خداوند اولی الامر را قرار داد و طاعتشان را واجب فرمود؟ امام رضا عَلیه السَلام فرمودند: برای علت های بسیاری و از جمله آنکه: مردم در قانون، حد معین و مشخصی برایشان معلوم شد و مأمور بودند که از آن تجاوز ننمایند تا به فساد کشیده نشوند. این امر مسلم و ثابت نشود و به وقوع نپیوندد، جز اینکه فرد شایسته و امینی بر آنان گمارده شود تا ایشان را از تعدی و تجاوز از قانون جلوگیر باشد و نگذارد در ممنوعات داخل شوند و به فساد گرایند؛ زیرا اگر این چنین نبود، هیچ کس از آنچه در آن لذت خود را می یافت و منفعتی برای خویش در آن می دید و لوبه فساد دیگری تمام شود، دست برنمی داشت و خودداری نمی نمود، پس خداوند برای آنان قم و سرپرست قرار داد تا آنان را از تباهی جلوگیری کند و در صورت تخلف عقوبت نماید و حد زند و احکام را برقرار دارد .

28-فَإِنْ قَالَ: فَلِمَ لاَ یَجُوزُ أَنْ یَکُونَ اَلْإِمَامُ مِنْ غَیْرِ جِنْسِ اَلرَّسُولِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: قِیلَ: لِعِلَلٍ: مِنْهَا أَنَّهَ لَمَّا کَانَ اَلْإِمَامُ مُفْتَرَضَ اَلطَّاعَهِ لَمْ یَکُنْ بُدٌّ مِنْ دَلاَلَهٍ تَدُلُّ عَلَیْهِ وَ یَتَمَیَّزُ بِهَا مِنْ غَیْرِهِ وَ هِیَ اَلْقَرَابَهُ اَلْمَشْهُورَهُ وَ اَلْوَصِیَّهُ اَلظَّاهِرَهُ، لِیُعْرَفَ مِنْ غَیْرِهِ وَ یُهتَدَی الیهِ بِعَینه.(2)

ویفتدی إلیه بعینه. پس اگر گوینده ای بپرسد: چرا جایز نیست امام از غیرجنس پیغمبر (یعنی خاندان) باشد، گفته می شود: برای علت های متعددی، که از آن جمله این است که؛ چون امام طاعتش فرض است، ناچار باید نشانه و دلیلی وجود داشته باشد که او را معرفی کند و از دیگران او را متمایز سازد و آن قرابت و خویشی مشهور، و وصیت و سفارش آشکاراست، تا وی از غیر شناخته شود و خوب بشخصه معرفی گردد .

ص: 348


1- عیون اخبار الرضا عَلیه السَلام 203/2 .
2- عیون اخبار الرضا عَلیه السَلام 207/2 ؛ بحار الانوار 145/25 .

وَ مِنْهَا أَنَّهُ لَوْ جَازَ فِی غَیْرِ جِنْسِ الرَّسُولِ لَکَانَ قَدْ فَضَّلَ مَنْ لَیْسَ بِرَسُولٍ عَلَی الرُّسُلِ إِذْ جَعَلَ أَوْلَادَ الرُّسُلِ أَتْبَاعاً لِأَوْلَادِ أَعْدَائِهِ کَأَبِی جَهْلٍ وَ ابْنِ أَبِی مُعَیْطٍ لِأَنَّهُ قَدْ یَجُوزُ بِزَعْمِهِ أَنْ یَنْتَقِلَ ذَلِکَ فِی أَوْلَادِهِمْ إِذَا کَانُوا مُؤْمِنِینَ فَیَصِیرَ أَوْلَادُ الرَّسُولِ تَابِعِینَ وَ أَوْلَادُ أَعْدَاءِ اللَّهِ وَ أَعْدَاءِ رَسُولِهِ مَتْبُوعِینَ وَ کَانَ الرَّسُولُ أَوْلَی بِهَذِهِ الْفَضِیلَهِ مِنْ غَیْرِهِ و احق.(1)

و یکی دیگر از علت ها این است که چنانچه از غیر خاندان پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم باشد، لازم می آید، کسی که پیامبر نیست بر پیامبر برتری یابد. زیرا اولاد پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم تابع فرمان اولاد دشمنانشان چون ابوجهل و عقبه بن ابی معیط واقع خواهند شد، زیرا به اعتقاد ایشان اگر دارای ایمان باشند، جایز است که امامت از آنان به اولاد دشمنان انتقال پیدا کند؛ پس نتیجه این می شود که فرزندان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم تابع و فرمان بر، و اولاد دشمنان خدا و رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم متبوع و فرمانده باشند و پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به این فضیلت ، سزاوارتر از دیگران است.

29- عن محمد بن علی بن الحسین علیهم السلام ، قَالَ: کَانَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ جَالِساً فِی مَسْجِدِهِ فَجَاءَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَسَلَّمَ وَ جَلَسَ ثُمَّ جَاءَ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَأَخَذَهُ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَجْلَسَهُ فِی حَجْرِهِ وَ ضَمَّهُ إِلَیْهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ اِذْهَبْ فَاجْلِسْ مَعَ أَبِیکَ ثُمَّ جَاءَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَفَعَلَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مِثْلَ ذَلِکَ وَ قَالَ لَهُ اِجْلِسْ مَعَ أَبِیکَ إِذْ دَخَلَ رَجُلٌ اَلْمَسْجِدَ فَسَلَّمَ عَلَی اَلنَّبِیِّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ خَاصَّهً وَ أَعْرَضَ عَنْ عَلِیٍّ وَ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ فَقَالَ لَهُ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ:

مَا مَنَعَکَ أَنْ تُسَلِّمَ عَلَی عَلِیٍّ وَ وُلْدِهِ فَوَ اَلَّذِی بَعَثَنِی بِالْهُدَی وَ دِینِ اَلْحَقِّ لَقَدْ رَأَیْتُ اَلرَّحْمَهَ تَنْزِلُ عَلَیْهِ وَ عَلَی وَلَدَیْهِ .(2)

ص: 349


1- عیون اخبار الرضا عَلیه السَلام 207/2 .
2- امالی طوسی /349.

امام باقر عَلیه السَلام فرمود: (روزی) رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در مسجدش نشسته بود که حضرت علی عَلیه السَلام آمد و سلام کرد و نشست. پس از آن امام حسن عَلیه السَلام آمد، پس پیامبر او را گرفت و در دامن خود نشانید و او را بوسید. سپس به او فرمود: برو کنار پدرت بنشین. پس از آن امام حسین عَلیه السَلام آمد و همان کار را با او انجام داد و فرمود: برو کنار پدرت بنشین. در این هنگام مردی داخل مسجد شد و فقط سلام بر پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم داد و از آن سه نفر دیگر از معصومین علیهم السلام اعراض کرد و سلامی نداد. پس رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: چه مانع شد که بر علی و دو فرزندش سلام نکردی؟ قسم به خدایی که مرا به هدایت فرستاد و مبعوث گردانید و به دین حق فرستاد، حقیقتا من رحمت خدا را دیدم که بر علی و دو فرزندش علیهم السلام نازل کرد.

30- عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ خَیْثَمَهَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ نَحْنُ جَنْبُ اللَّهِ وَ نَحْنُ صَفْوَتُهُ وَ نَحْنُ خِیَرَتُهُ وَ نَحْنُ مُسْتَوْدَعُ مَوَارِیثِ الْأَنْبِیَاءِ وَ نَحْنُ أُمَنَاءُ اللَّهِ عزوجل وَ نَحْنُ حُجَّج اللَّهِ وَ نَحْنُ حَبل اللهِ وَ نَحْنُ رَحْمَهُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ نَحْنُ الَّذِینَ بِنَا یَفْتَحُ اللَّهُ وَ بِنَا یَخْتِمُ وَ نَحْنُ اَلْقَادَهُ اَلْغُرُّ اَلْمُحَجَّلُونَ وَ نَحْنُ حَرمَ اَللَّهِ وَ نَحْنُ اَلطَّرِیقُ وَ اَلصِّرَاطُ اَلْمُسْتَقِیمُ إِلَی اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَحْنُ مَوْضِعُ اَلرِّسَالَهِ وَ نَحْنُ أُصُولُ اَلدِّینِ نحنُ النَّبَا وَ إِلَیْنَا تَخْتَلِفُ اَلْمَلاَئِکَهُ وَ نَحْنُ اَلسِّرَاجُ لِمَنِ اِسْتَضَاءَ بِنَا وَ نَحْنُ اَلسَّبِیلُ لِمَنِ اِقْتَدَی بِنَا وَ نَحْنُ اَلْهُدَاهُ إِلَی اَلْجَنَّهِ وَ نَحْنُ عِزُّ اَلْإِسْلاَمِ وَ نَحْنُ اَلْجُسُورُ وَ نَحْنُ اَلْقَنَاطِرُ مَنْ مَضَی عَلَیْنَا سَبَقَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنَّا مُحِقَ وَ نَحْنُ اَلسَّنَامُ اَلْأَعْظَمُ وَ نَحْنُ اَلَّذِینَ بِنَا یَصْرِفُ اَللَّهُ عَنْکُمُ اَلْعَذَابَ فَمَنْ أَبْصَرَنَا وَ عَرَفَنَا حَقَّنَا وَ أَخَذَ بِأَمْرِنَا فَهُوَ مِنَّا وَ إِلَیْنَا.(1)

ابی بصیر از خیثمه روایت کرده که امام باقر علیه السلام فرمودند: ما هستیم جنب الله (درگاه و

ص: 350


1- همان /926 روایت 4.

آستانه خداوند) و برگزیده خدا و میراث انبیاء نزد ما ودیعه گذاشته شده. ما امینان خدای عزوجل وحجتها و ریسمان الهی و رحمت خدا بر خلقش هستیم. ما همان کسانی هستیم که به ما آغاز کرد و ختم نمود و ما پیشوای روسفیدان و حرم خدا و راه و صراط مستقیم به سوی او هستیم. ما موضع و محل رسالت و اصول دین و پایه آن هستیم و رفت و آمد ملائکه به سویماست. و ما چراغ (هدایت) برای کسی هستیم که بخواهد به وسیله ما نور بگیرد و هدایت گردد. و ما راه صحیح و درست برای کسی هستیم که به ما اقتدا و اهتداء کند و ما هدایت گربه بهشت و عروه الوثقی الهی و ریسمان محکم خداوند هستیم. مالی هستیم که مردم نسبت به ما مسئولند و ما قناطیرو پل هایی هستیم که مردم باید از آن عبور کنند (یعنی از ولایت ما سؤال خواهد شد). کسی که همراه ما باشد گوی سبقت را برده و هر کس از ما تخلف کند نابود خواهد شد. ما بزرگ ترین حجج الهی و دین خداییم که مردم در قبال آن مسئولند، به ما رحمت نازل می شود و به ما و به وسیله ما باران می بارد و به وسیله ما خداوند عذاب را از شما دفع می کند، پس هرکس به ما بصیر و آگاه باشد و حق ما را شناخته و به کلمات و دستورات ما عمل کند از ما و به سوی ما خواهد بود.

31- عَنِ اَلصَّادِقِ جعفر بن مُحَمَّدٍ عَنْ ابیهِ عَلیه السَلام قَالَ: کَانَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقِفُ عِنْدَ طُلُوعِ کُلِّ فَجْرٍ عَلَی بَابِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَهَ علیهماالسلام یَقُولُ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلْمُحْسِنِ اَلْمُجْمِلِ اَلْمُنْعِمِ اَلْمُفْضِلِ اَلَّذِی بِنِعْمَتِهِ تَتِمُّ اَلصَّالِحَاتُ [سَمِعَ] سَامِعٌ بِحَمْدِ اَللَّهِ وَ نِعْمَتِهِ وَ حُسْنِ بَلاَئِهِ عِنْدَنَا نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ اَلنَّارِ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ صَبَاحِ اَلنَّارِ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ مَسَاءِ اَلنَّارِ اَلصَّلاَهَ یَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ

«إِنَّما یُرِیدُ اَللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً ».(1)

امام صادق عَلیه السَلام از آباء طاهرینش نقل کرده است که : رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در هر طلوع فجر بردر خانه علی و فاطمه علیهماالسلام می ایستاد و می فرمود: حمد مخصوص آن خدای

ص: 351


1- امالی صدوق /144؛ بحار الانوار 36/37 و 246/83 .

محسن که نیکوکار جمیل عطاء کننده است. آن خدایی که به نعمت او اعمال صالح کامل می گردد (یا اعمال صالحین تمام می شود.) پس باید شنونده بشنود و شاهد، گواهی دهد که ما خداوند را حمد و ستایش می کنیم و همچنین محسن آزمایش او برما.

به خدا پناه می بریم از آتش دوزخ، به خدا پناه می بریم از فردای دوزخ، به خدا پناه می بریم از غروب آتش. نماز، ای اهل بیت! همانا خداوند اراده نموده که شما را از هررجسی و پلیدی پاک و پاکیزه نماید.

32 - عَنْ جَدِّهِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ بن ابی طالب عَلَیْهِما السَّلاَمُ قَالَ: جَاءَ نَفَرٌ مِنَ اَلْیَهُودِ إِلَی رَسُولِ اَللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم فَسَأَلُوهُ عَنْ مَسَائِلَ فَکَانَ فِیمَا سَأَلُوهُ فأَخْبِرْنِی عَنْ خَمْسَهِ أَشْیَاءَ مَکْتُوبَاتٍ فِی اَلتَّوْرَاهِ أَمَرَ اَللَّهُ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنْ یَقْتَدُوا بِمُوسَی فِیهَا مِنْ بَعْدِهِ قَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَأَنْشَدْتُکَ بِاللَّهِ إِنْ أَنَا أَخْبَرْتُکَ تُقِرُّ لِی قَالَ اَلْیَهُودِیُّ نَعَمْ یَا مُحَمَّدُ قَالَ فَقَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَوَّلُ مَا فِی اَلتَّوْرَاهِ مَکْتُوبٌ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَ هِیَ بِالْعِبْرَانِیَّهِ طاب ثُمَّ تَلاَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ هَذِهِ اَلْآیَهَ

«یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی اَلتَّوْراهِ وَ اَلْإِنْجِیلِ...».(1)

« وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اِسْمُهُ أَحْمَدُ...».(2)

وَ فِی اَلسَّطْرِ اَلثَّانِی اِسْمُ وَصِیِّی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ اَلثَّالِثِ وَ اَلرَّابِعِ سِبْطَیَّ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ وَ فِی اَلسَّطْرِ اَلْخَامِسِ أُمُّهُمَا فَاطِمَهُ سَیِّدَهُ نِسَاءِ اَلْعَالَمِینَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِمْ وَ فِی اَلتَّوْرَاهِ اِسْمُ وَصِیِّی إِلْیَا وَ اِسْمُ اَلسِّبْطَیْنِ شَبَّرَ وَ شَبِیرٍ وَ هُمَا نُورَا فَاطِمَهَ عَلَیْهَا السَّلاَمُ قَالَ اَلْیَهُودِیُّ صَدَقْتَ یَا مُحَمَّدُ فَأَخْبِرْنِی عَنْ فَضْلِکُمْ أَهْلَ اَلْبَیْتِ قَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لِی فَضْلٌ عَلَی اَلنَّبِیِّینَ فَمَا مِنْ نَبِیٍّ إِلاَّ دَعَا عَلَی قَوْمِهِ بِدَعْوَهٍ وَ أَنَا أَخَّرْتُ دَعْوَتِی لِأُمَّتِی لِأَشْفَعَ لَهُمْ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ وَ أَمَّا فَضْلُ أَهْلِ

ص: 352


1- سورۀ اعراف آیه 157.
2- سورۀ صف آیه 6.

بَیْتِی وَ ذُرِّیَّتِی عَلَی غَیْرِهِمْ کَفَضْلِ اَلْمَاءِ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ وَ بِهِ حَیَاهُ کُلِّ شَیْءٍ وَ حُبُّ أَهْلِ بَیْتِی وَ ذُرِّیَّتِی اِسْتِکْمَالُ اَلدِّینِ وَ تَلاَ رَسُولُ اَللَّهِ هَذِهِ اَلْآیَهَ

«اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ اَلْإِسْلامَ دِیناً...»

قَالَ اَلْیَهُودِیُّ صَدَقْتَ یَا مُحَمَّدُ . (1)

حضرت امام حسن مجتبی عَلیه السَلام فرمودند: یک نفر یهودی محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و از آن حضرت مسائلی پرسید. من جمله از حضرت سؤال کرد که آن پنج چیزی که خداوند در تورات، بنی اسرائیل را امر فرمود که بعد از جناب موسی به آنها اقتداء کنند چیست؟

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: تو را به خدا قسم می دهم اگر تو از آن پنج چیز با خبر کردم، اقرار به نبوت من می کنی؟ عرض کرد: بلی ای محمد! پس فرمود: اول چیزی که در تورات نوشته شده است این است: « محمدصلی الله علیه و آله رسول خداست» که به زبان عبرانی «طاب است» پس از آن حضرت آیه 157 سورۀ اعراف و آیه 6 سورۀ صف را تلاوت فرمودند. و در سطر دوم اسم وصئ من علی بن ابی طالب علیهماالسلام نوشته شده است.

و در سطر سوم و چهارم دو سبط من حسن و حسین علیهماالسلام و در سطر پنجم اسم مادرشان فاطمه زهراء عَلیهاالسَلام نوشته شده است و اسم وصی من «الیا» و اسم دو سبط من «شبر و شبیر» است که آن دو نور فاطمه می باشند.

یهودی گفت: راست گفتی ای محمد! پس مرا از فضل اهل بیت علیهم السلام خبربده ؟

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: فضل من اینکه از همه انبیاء افضل و برترم، هر پیغمبری برای قومش دعا کرد و من شفاعت خود را برای امتم در روز قیامت ذخیره کردم. و اما فضل و برتری اهل بیت و ذره من بر غیرشان مانند فضل آب است بر هر چیز و به وسیله او هر چیزی حیات دارد و حب اهل بیت و ذره من دین را کامل می کند و پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم آیه 3 سورۀ مائده را تلاوت فرمودند. یهودی گفت: ای محمد راست گفتی!

ص: 353


1- بحار الانوار 36/37 .

33 - قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَی السَّمَاءِ وَ انْتَهَیْتُ إِلَی سِدْرَهِ الْمُنْتَهَی قَالَ إِنَّ الْوَرَقَهَ مِنْهَا تُظِلُّ الدُّنْیَا وَ عَلَی کُلِّ وَرَقَهٍ مَلَکٌ یُسَبِّحُ اللَّهَ یَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمُ الدُّرُّ وَ الْیَاقُوتُ تُبْصَرُ اللُّؤْلُؤُ مِقْدَارَ خَمْسِ مِائَهِ عَامٍ وَ مَا یَسْقُطُ مِنْ ذَلِکَ الدُّرِّ وَ الْیَاقُوتِ یُخْرِجُونَهُ مَلَائِکَهٌ مُوَکَّلِینَ بِهِ یُلْقُونَهُ فِی بَحْرٍ مِنْ نُورٍ یَخْرُجُونَ کُلَّ لَیْلَهِ جُمُعَهٍ إِلَی السِّدْرَهِ الْمُنْتَهَی فَلَمَّا نَظَرُوا إِلَیَّ رَحَّبُوا بِی وَ قَالُوا یَا مُحَمَّدُ مَرْحَباً بِکَ فَسَمِعْتُ اضْطِرَابَ رِیحِ السِّدْرَهِ وَ خَفْقَهَ أَبْوَابِ الْجِنَانِ قَدِ اهْتَزَّتْ فَرَحاً لِمُحِبِّیکَ فَسَمِعْتُ الْجِنَانَ تُنَادِی وَا شَوْقَاهْ إِلَی عَلِیٍّ وَ فَاطِمَهَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهم السلام(1)

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: هنگامی که مرا به معراج بردند و به سدره المنتهی رسیدم . فرمود: یک برگ از آن درخت، دنیا را سایه می انداخت و برهر برگی ملکی بود که خدا را تسبیح می گفت و از دهان آنان (ملائک) در و یاقوت بیرون می آمد که مقدار پانصد سال را روشنی میداد و آنچه در ویاقوت از آن می افتاد ملائکه ای که موکل آن بودند برمی داشتند و در دریایی از نور می انداختند و هر شب جمعه به سدره المنتهی می رفتند. پس هنگامی که به سوی من نگاه می کردند تهنیت و تبریک می گفتند و به من می گفتند: مرحبا به توای محمد! پس اضطراب باد در سدره المنتهی و به هم خوردن درهای بهشت را که به خاطر محبین (توای علی) اظهار خوشحالی می نمودند را می شنیدم. پس شنیدم بهشتها صدا می زدند و می گفتند: واشوقا الی علی و فاطمه و الحسن والحسین (چقدر شوق و اشتیاق ما به علی، فاطمه، حسن وحسین ال زیاد است).

34 - قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : یَا عَلِیُّ خُلِقَ اَلنَّاسُ مِنْ شَجَرٍ شَتَّی وَ خُلِقْتُ أَنَا وَ أَنْتَ مِنْ شَجَرَهٍ وَاحِدَهٍ أَنَا أَصْلُهَا وَ أَنْتَ فَرْعُهَا وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ أَغْصَانُهَا

ص: 354


1- بحار الانوار 37/37 .

وَ شِیعَتُنَا وَرَقُهَا فَمَنْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْ أَغْصَانِهَا أَدْخَلَهُ اَللَّهُ اَلْجَنَّهَ .(1)

پیامبر فرمود: یا علی! مردم از درخت های متفاوتی خلق شده اند و من و تواز یک درخت خلق شده ایم. من اصل آن درختم و توفرع آن هستی و حسن و حسین علی شاخه آن و شیعیان ما برگ های آن هستند. پس هر که به بعضی از آن شاخه ها چنگ زند خداوند او را داخل بهشت نماید.

35- عن هَمَّامُ بْنُ نَافِعٍ قَالَ أَخْبَرَنِی مِینَا مَوْلَی عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ قَالَ: قَالَ لِی عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ یَا مِینَا أَ لاَ أُحَدِّثُکَ بِحَدِیثٍ سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قُلْتُ بَلَی قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ أَنَا شَجَرَهٌ وَ فَاطِمَهُ فَرْعُهَا وَ عَلِیٌّ لِقَاحُهَا وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ ثَمَرَتُهَا وَ مُحِبُّوهُمْ مِنْ أُمَّتِی وَرَقُهَا. (2)

مینا غلام عبد الرحمن بن عوف زهری گوید: عبد الرحمن به من گفت: مینا! آیا تو را به حدیثی که از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم شنیدم خبر ندهم؟ گفتم: چرا. گفت: از آن حضرت شنیدم که می فرمود: من درختی هستم که فاطمه شاخه، و علی بارور ساز آن، و حسن و حسین میوه، و دوستانشان از امت من برگ های آن هستند.

36- عَنْ أَنَسٍ قَالَ: اِتَّکَأَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَلَی عَلِیٍّ فَقَالَ یَا عَلِیُّ أَ مَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ أَخِی وَ أَکُونَ أَخَاکَ وَ تَکُونَ وَلِیِّی وَ وَصِیِّی وَ وَارِثِی تَدْخُلُ رَابِعَ أَرْبَعَهٍ اَلْجَنَّهَ أَنَا وَ أَنْتَ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ وَ ذُرِّیَّتُنَا خَلْفَ ظُهُورِنَا وَ مَنْ تَبِعْنَا مِنْ أُمَّتِنَا عَنْ أَیْمَانِهِمْ وَ شَمَائِلِهِمْ؟ قَالَ بَلَی یَا رَسُولَ اَللَّهِ .(3)

انس می گوید: پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بر حضرت علی عَلیه السَلام تکیه داد و فرمود: آیا خشنود نیستی که تو برادر من باشی و من برادر تو باشم و تو سرپرست و جانشین و وارث من

ص: 355


1- بحار الانوار 38/37
2- امالی مفید / 245؛ بحار الانوار 39/37 .
3- امالی طوسی /332؛ بحار الانوار 41/37.

باشی؟ و جزء چهار نفری باشی که وارد بهشت می شوی ، من و توو حسن و حسین و ذریه ما پشت سرمان خواهند آمد و کسی که متابعت ما کند از امت ما که در راست و چپ خودرو در تمامی موارد) از ما پیروی کند؟ عرضه داشت: بله، یا رسول الله .

37- عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ اَلنَّبِیِّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَنَّهُ قَالَ: مَثَلِی مَثَلُ شَجَرَهٍ أَنَا أَصْلُهَا وَ عَلِیٌّ فَرْعُهَا وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ ثَمَرَتُهَا وَ اَلشِّیعَهُ وَرَقُهَا فَأَبَی أَنْ یَخْرُجَ مِنَ اَلطَّیِّبِ إِلاَّ اَلطَّیِّبُ .(1)

امیرالمؤمنین حالت از رسول خدا به فرمودند: مثل من مثل درخت است که من اصل و ریشه آن هستم و علی البر فرع آن و حسن و حسین علی ثمره آن و شیعیان برگهای آن هستند و با و منع فرموده که از این درخت خارج شود مگر پاک و طیب.

38- عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: أَتَی رَجُلٌ اَلنَّبِیَّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ أَیُّ اَلْخَلْقِ أَحَبُّ إِلَیْکَ؟ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَنَا إِلَی جَنْبِهِ هَذَا وَ اِبْنَاهُ وَ أُمُّهُمَا هُمْ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُمْ وَ هُمْ مَعِی فِی اَلْجَنَّهِ هَکَذَا وَ جَمَعَ بَیْنَ إِصْبَعَیْهِ .(2)

امیرالمؤمنین عَلیه السَلام فرمودند: مردی محضر مبارک رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم مشرف گردید پس عرض نمود:یا رسول الله ! کدام مخلوق نزد تو محبوب تر است؟ رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در حالی که من پهلوی آن حضرت بودم فرمودند: این آقا (علی علیه السلام ) و دو پسرش (حسن و حسین علیهماالسلام ) و مادر آن پسران (فاطمه زهراء عَلیهاالسَلام ) همه از من هستند و من از آنان و آنها با من در بهشت هستند.

39- عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عن ابِیهِ عن جدِّهِ عَلیه السَلام کانَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ذاتَ یَومٍ جالِسا وعِندَهُ عَلِیٌّ وفاطِمَهُ وَالحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهم السلام ، فَقالَ : وَالَّذی بَعَثَنی بِالحَقِّ بَشیرا ، ما عَلی وَجهِ الأَرضِ خَلقٌ أحَبَّ إلَی اللّهِ عزَّ وجَلَّ و

ص: 356


1- بحار الانوار 43/37 .
2- امالی طوسی /288؛ بحار الانوار 44/37

لا أکرَمَ عَلَیهِ مِنّا . إنَّ اللّهَ تَبارَکَ وتَعالی شَقَّ لِیَ اسماً مِن أسمائِهِ ؛ فَهُوَ مَحمودٌ وأنَا مُحَمَّدٌ ، وشَقَّ لَکَ یا عَلِیُّ اسماً مِن أسمائِهِ ؛ فَهُوَ العَلِیُّ الأَعلی وَ أَنْتَ عَلِیٌّ وَ شَقَّ لَکَ یَا حَسَنُ اِسْماً مِنْ أَسْمَائِهِ فَهُوَ اَلْمُحْسِنُ وَ أَنْتَ حَسَنٌ وَ شَقَّ لَکَ یَا حُسَیْنُ اِسْماً مِنْ أَسْمَائِهِ فَهُوَ ذُو اَلْإِحْسَانِ وَ أَنْتَ حُسَیْنٌ وَ شَقَّ لَکِ یَا فَاطِمَهُ اِسْماً مِنْ أَسْمَائِهِ فَهُوَ اَلْفَاطِرُ وَ أَنْتِ فَاطِمَهُ ثُمَّ قَالَ اَللَّهُمَّ إِنِّی أُشْهِدُکَ أَنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَهُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَهُمْ وَ مُحِبٌّ لِمَنْ أَحَبَّهُمْ وَ مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضَهُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاهُمْ وَ وَلِیٌّ لِمَنْ وَالاَهُمْ لِأَنَّهُمْ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُمْ .(1)

امام باقر عَلیه السَلام از پدرش از جدش روایت کرده که فرمودند: روزی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نشسته بودند و در حضور آن حضرت، علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام بودند. پس آن حضرت فرمودند: به آن خدایی که مرا به حق فرستاد که براهل زمین بشارت دهم، خداوند خلقی محبوب تر و گرامی تر از ما نیافریده است. خداوند تبارک و تعالی اسم مرا از أسماء خودش اشتقاق کرد، پس او محمود است و من محمد و برای تو یا علی اسمی از أسماء خودش مشتق کرد، پس او علی اعلی است و تو علی و برای توای حسن نامی از نام های خود گرفت. پس او محسن است و تو حسن و برای توای حسین اسمی از اسامی خود اخذ کرد، پس او صاحب احسان (ذوالإحسان است و تو حسین و برای توای فاطمه اسمی از اسامی خود اشتقاق کرد، پس او فاطر ( پدید آوردنده) است و توفاطمه. سپس فرمود:

خداوندا! من گواهی میدهم به اینکه، هرکه با ایشان صلح و سازش داشته باشد با او در صلح و سازشم و هرکه با ایشان در جنگ و محاربه باشد من با او سر جنگ دارم و دوست دارم هر که آن ها را دوست داشته باشد و دشمنم با هر که با ایشان دشمن باشد زیرا که آنان از من هستند و من از ایشان .

ص: 357


1- بحار الانوار 47/37 .

40 - عَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : رَأَیْتُ لَیْلَهَ أُسْرِیَ بِی إِلَی اَلسَّمَاءِ اَلرَّابِعَهِ دِیکاً بَدَنُهُ دُرَّهٌ بَیْضَاءُ وَ عَیْنَاهُ یَاقُوتَتَانِ حَمْرَاوَانِ وَ رِجْلاَهُ مِنَ اَلزَّبَرْجَدِ اَلْأَخْضَرِ وَ هُوَ یُنَادِی لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَلِیُّ اَللَّهِ فَاطِمَهُ وَ وَلَدُهَا اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ صَفْوَهُ اَللَّهِ یَا غَافِلِینَ اُذْکُرُوا اَللَّهَ عَلَی مُبْغِضِهِمْ لَعْنَهُ اَللَّهِ .(1)

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: شبی که مرا به معراج بردند، در آسمان چهارم خروسی را دیدم که بدنش در سفید و دو چشمش، دو یاقوت سرخ و دو پایش، از زبرجد سبز بود و ندا میداد: خداییبه جز پروردگار یگانه وجود ندارد. محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم رسول خدا است و علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین عَلیه السَلام ولی خدا و فاطمه و دو فرزندش حسن و حسین علیهم السلام برگزیده خداوند هستند. ای غافلین! خدا را یاد کنید ( برای نماز صبح به پا خیزید) لعنت خدا بر دشمنان ایشان باد.

41- رَوَی أَبُو هُرَیْرَهَ : أَنَّهُ سَجَدَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ خَمْسَ سَجَدَاتٍ بِلاَ رُکُوعٍ فَقُلْنَا لَهُ فِی ذَلِکَ فَقَالَ أَتَانِی جَبْرَئِیلُ فَقَالَ إِنَّ اَللَّهَ یُحِبُّ عَلِیّاً فَسَجَدْتُ فَرَفَعْتُ رَأْسِی فَقَالَ إِنَّ اَللَّهَ یُحِبُّ اَلْحَسَنَ فَسَجَدْتُ فَرَفَعْتُ رَأْسِی فَقَالَ إِنَّ اَللَّهَ یُحِبُّ اَلْحُسَیْنَ فَسَجَدْتُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اَللَّهَ یُحِبُّ فَاطِمَهَ فَسَجَدْتُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اَللَّهَ یُحِبُّ مَنْ أَحَبَّهُمْ فَسَجَدْتُ. (2)

ابوهریره گوید: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در بین راه که می رفتند پنج سجده، بدون رکوع کردند. گفتیم: یا رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم ! این سجده های بدون رکوع چه معنایی دارد؟ حضرت فرمودند: جبرئیل نزد من آمد و گفت: خداوند علی عَلیه السَلام را دوست دارد. پس من سجده کردم و سر بلند کردم. سپس گفت: خدا حسن عَلیه السَلام را دوست دارد. من سجده کردم و سر

ص: 358


1- همان
2- مناقب آل أبی طالب علیهم السلام 90/2 ؛ بحار الانوار 59/37

برداشتم. سپس گفت: خدا حسین عَلیه السَلام را دوست دارد. من سجده کردم و سر برداشتم. سپس گفت: خدا فاطمه عَلیهاالسَلام را دوست دارد. من سجده کردم و سر برداشتم. سپس گفت: خدا دوستان آنان را هم دوست دارد پس من سجده کردم.

22- قَالَ: رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَی اَلسَّمَاءِ قَالَ لِیَ اَلْعَزِیزُ

«آمَنَ اَلرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ»

قُلْتُ: «وَ اَلْمُؤْمِنُونَ»

قَالَ صَدَقْتَ یَا مُحَمَّدُ عَلَیْکَ اَلسَّلاَمُ مَنْ خَلَّفْتَ لِأُمَّتِکَ مِنْ بَعْدِکَ قُلْتُ خَیْرَهَا لِأَهْلِهَا قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قُلْتُ نَعَمْ یَا رَبِّ قَالَ عَزَّ شَأْنُهُ یَا مُحَمَّدُ إِنِّی اِطَّلَعْتُ إِلَی اَلْأَرْضِ اِطِّلاَعَهً فَاخْتَرْتُکَ مِنْهَا وَ اِشْتَقَقْتُ لَکَ اِسْماً مِنْ أَسْمَائِی لاَ أُذْکَرُ فِی مَکَانٍ إِلاَّ ذُکِرْتَ مَعِی فَأَنَا مَحْمُودٌ وَ أَنْتَ مُحَمَّدٌ ثُمَّ اِطَّلَعْتُ اَلثَّانِیَهَ اِطِّلاَعَهً فَاخْتَرْتُ مِنْهَا عَلِیّاً وَ اِشْتَقَقْتُ لَهُ اِسْماً مِنْ أَسْمَائِی فَأَنَا اَلْأَعْلَی وَ هُوَ عَلِیٌّ یَا مُحَمَّدُ خَلَقْتُکَ وَ خَلَقْتُ عَلِیّاً وَ فَاطِمَهَ وَ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَیْنَ أَشْبَاحَ نُورٍ مِنْ نُورِی وَ عَرَضْتُ وَلاَیَتَکُمْ عَلَی اَلسَّمَاوَاتِ وَ أَهْلِهَا وَ عَلَی اَلْأَرَضِینَ وَ مَنْ فِیهِنَّ فَمَنْ قَبِلَ وَلاَیَتَکُمْ کَانَ عِنْدِی مِنَ اَلْأَظْفَرِینَ وَ مَنْ جَحَدَهَا کَانَ عِنْدِی مِنَ اَلْکُفَّارِ یَا مُحَمَّدُ لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَنِی حَتَّی یَنْقَطِعَ کَالشَّنِّ اَلْبَالِی ثُمَّ أَتَانِی جَاحِداً لِوَلاَیَتِکُمْ مَا غَفَرْتُ لَهُ حَتَّی یُقِرَّ بِوَلاَیَتِکُمْ .(1)

رسول خدا به فرمودند: هنگامی که مرا به طرف آسمان به معراج بردند خداوند

عزیز به من فرمود:

«آمَنَ اَلرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ»

عرض کردم:

«وَ اَلْمُؤْمِنُونَ»

ص: 359


1- بحار الانوار 62/37 .

خدا فرمود: راست گفتی ای محمد! چه کسی را بعد از خود جانشین قرار دادی ؟

عرض کردم: بهترین فرد از امتم را. خدا فرمود: علی بن ابی طالب عَلیه السَلام را؟ عرض نمودم: بلی یا رب. خداوند عز شأنه فرمود: ای محمد! من به زمین نگریستم و تو را اختیار نمودم و اسم تو را از اسم خودم گرفتم. من درهیچ مکانی به یاد آورده نمی شوم مگر اینکه یاد تو با من ذکر می شود، پس من محمودم و تو محمد. برای مرتبه دوم به زمین نگریستم و علی را انتخاب کردم و اسم او را از اسامی خودم گرفتم پس من اعلی هستم و او علی. ای محمد! من، توو علی و فاطمه و حسن و حسین را آفریدم و این اشباح نور ( پنج تن) از نور من است و ولایت شما را براهل آسمانها و زمین و بین آنها عرضه کردم. پس هرکه ولایت شما را قبول کرد در نزد من از رستگاران (یا پاکان) است و کسی که منکر باشد در نزد من از کار محسوب می شود. ای محمد! اگر بنده ای از بندگانم مرا عبادت و بندگی کند تا مانند مشک کهنه و پوسیده ای شود، پس از آن نزد من آید در حالی که منکر ولایت شما باشد او را نبخشم تا اقرار به ولایت شما کند.

43- عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: أَنَّ اَلنَّارَ اِفْتَخَرَتْ عَلَی اَلْجَنَّهِ ، فَقَالَتِ اَلنَّارُ : تَسْکُنُنِی اَلْجَبَابِرَهُ وَ اَلْمُلُوکُ، وَ أَنْتِ تَسْکُنُکِ اَلْفُقَرَاءُ وَ اَلْمَسَاکِینُ. فَشَکَتِ اَلْجَنَّهُ إِلَی رَبِّهَا، فَأَوْحَی إِلَیْهَا: فَاسْکُتِی فَإِنِّی أُزَیِّنُکِ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ بِأَرْبَعَهِ أَرْکَانٍ: بِمُحَمَّدٍ سَیِّدِ اَلْأَنْبِیَاءِ، وَ عَلِیٍّ سَیِّدِ اَلْأَوْصِیَاءِ وَ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَیْنِ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّهِ ، وَ شِیعَتُهُمْ ، فِی قُصُورِکِ مَعَ اَلْحُورِ اَلْعِینِ . (1)

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: آتش، بربهشت افتخارکرد و گفت: من ملوک و پادشاهان و جبابره را در خود جایگزین نمودم وتوفقرا و بیچارگان را. پس بهشت به خدا شکایت کرد. پس خداوند به او وحی نمود که آرام باش؛ من روز قیامت تورا به چهار رکن زینت داده ام؛ به محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم که سرور انبیاء است و به علی عَلیه السَلام که سرور اوصیاء است و به حسن

ص: 360


1- بحار الانوار 78/37 .

و حسین علیهماالسلام که سروران اهل بهشتند و شیعیانشان که در قصرهایی با حورالعین هستند.

44- عن جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِیِّ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ: إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَنِی وَ عَلِیّاً وَ فَاطِمَهَ وَ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَیْنَ مِنْ نُورٍ فَعَصَرَ ذَلِکَ اَلنُّورَ عَصْرَهً فَخَرَجَ مِنْهَا شِیعَتُنَا فَسَبَّحْنَا فَسَبَّحُوا وَ قَدَّسْنَا فَقَدَّسُوا وَ هَلَّلْنَا فَهَلَّلُوا وَ مَجَّدْنَا فَمَجَّدُوا وَ وَحَّدْنَا فَوَحَّدُوا ثُمَّ خَلَقَ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرَضِینَ وَ خَلَقَ اَلْمَلاَئِکَهَ فَمَکَثَتِ اَلْمَلاَئِکَهُ مِائَهَ عَامٍ لاَ تَعْرِفُ تَسْبِیحاً وَ لاَ تَقْدِیساً فَسَبَّحْنَا فَسَبَّحَتْ شِیعَتُنَا فَسَبَّحَتِ اَلْمَلاَئِکَهُ وَ کَذَلِکَ فِی اَلْبَوَاقِی فَنَحْنُ اَلْمُوَحِّدُونَ حَیْثُ لاَ مُوَحِّدَ غَیْرُنَا وَ حَقِیقٌ عَلَی اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ کَمَا اِخْتَصَّنَا وَ اِخْتَصَّ شِیعَتَنَا أَنْ یُنْزِلَنَا وَ شِیعَتَنَا فِی أَعْلَی عِلِّیِّینَ إِنَّ اَللَّهَ اِصْطَفَانَا وَ اِصْطَفَی شِیعَتَنَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَکُونَ أَجْسَاماً فَدَعَانَا فَأَجَبْنَا فَغَفَرَ لَنَا وَ لِشِیعَتِنَا مِنْ قَبْلِ أَنْ نَسْتَغْفِرَ اَللَّهَ تَعَالَی .(1)

جابر از قول رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت می کند که فرمود: خداوند عزوجل من و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را از یک نور آفرید و از عصاره آن نور، شیعیان ما را آفرید. پس ما تسبیح خدا را گفتیم، آنان هم با ما تسبیح گفتند و ما تقدیس خدا را نمودیم و آنان هم تقدیس خدا را نمودند. ما تهلیل (لا اله الا الله) گفتیم، آنان هم تهلیل گفتند و ما خدا را تمجید کردیم، آنان هم تمجید کردند. ما خدا را به یگانگی پرستیدیم، آنان هم به یگانگی خداوند موحد شدند. پس از آن خداوند آسمانها و زمین ها و ملائکه را خلق نمود، پس ملائکه صد سال مکث نمودند و تسبیح و تقدیسی نمی دانستند. پس ما تسبیح گفتیم، شیعیان ما هم تسبیح گفتند و ملائکه (به واسطه تسبیح ما ) تسبیح گفتند. پس ما در وقتی موحد بودیم که به جزما کسی موحد نبود و بر خداوند سزاوار است کهاعلی علیین را به ما و شیعیان ما اختصاص دهد. خداوند ما و شیعیان ما را

ص: 361


1- بحار الانوار 80/37 .

برگزید، قبل از آنکه جسم را خلق کند (یا قبل از آنکه اجسامی را خلق کند) پس ما را خواند و ما او را اجابت کردیم. پس ما و شیعیان ما را بخشید قبل از آنکه از او طلببخشش و استغفار داشته باشیم.

45 - عَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ کَانَ جَالِساً ذَاتَ یَوْمٍ وَ عِنْدَهُ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَهُ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ صلوات الله علیهم فَقَالَ اَللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّ هَؤُلاَءِ أَهْلُ بَیْتِی وَ أَکْرَمُ اَلنَّاسِ عَلَیَّ فَأَحِبَّ مَنْ یُحبُّهُمْ وَ أَبْغِضْ مَنْ یُبغضُهُمْ وَ وَالِ مَنْ وَالاَهُمْ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُمْ وَ أَعِنْ مَنْ أَعَانَهُمْ وَ اِجْعَلْهُمْ مُطَهَّرِینَ مِنْ کُلِّ رِجْسٍ مَعْصُومِینَ مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ أَیِّدْهُمْ بِرُوحِ اَلْقُدُسِ مِنْکَ ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ أَنْتَ إِمَامُ أُمَّتِی وَ خَلِیفَتِی عَلَیْهَا بَعْدِی وَ أَنْتَ قَائِدُ اَلْمُؤْمِنِینَ إِلَی اَلْجَنَّهِ وَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی اِبْنَتِی فَاطِمَهَ قَدْ أَقْبَلَتْ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ عَلَی نَجِیبٍ مِنْ نُورٍ عَنْ یَمِینِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ وَ عَنْ یَسَارِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ وَ بَیْنَ یَدَیْهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ وَ خَلْفَهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ تَقُودُ مُؤْمِنَاتِ أُمَّتِی إِلَی اَلْجَنَّهِ فَأَیُّمَا اِمْرَأَهٍ صَلَّتْ فِی اَلْیَوْمِ وَ اَللَّیْلَهِ خَمْسَ صَلَوَاتٍ وَ صَامَتْ شَهْرَ رَمَضَانَ وَ حَجَّتْ بَیْتَ اَللَّهِ اَلْحَرَامَ وَ زَکَّتْ مَالَهَا وَ أَطَاعَتْ زَوْجَهَا وَ وَالَتْ عَلِیّاً بَعْدِی دَخَلَتِ اَلْجَنَّهَ بِشَفَاعَهِ اِبْنَتِی فَاطِمَهَ وَ إِنَّهَا لَسَیِّدَهُ نِسَاءِ اَلْعَالَمِینَ فَقِیلَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَ هِیَ سَیِّدَهٌ لِنِسَاءِ عَالَمِهَا فَقَالَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ذَاکَ لِمَرْیَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ فَأَمَّا اِبْنَتِی فَاطِمَهُ فَهِیَ سَیِّدَهُ نِسَاءِ اَلْعَالَمِینَ مِنَ اَلْأَوَّلِینَ وَ اَلْآخِرِینَ وَ إِنَّهَا لَتَقُومُ فِی مِحْرَابِهَا فَیُسَلِّمُ عَلَیْهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ مِنَ اَلْمَلاَئِکَهِ اَلْمُقَرَّبِینَ وَ یُنَادُونَهَا بِمَا نَادَتْ بِهِ اَلْمَلاَئِکَهُ مَرْیَمَ فَیَقُولُونَ یَا فَاطِمَهُ إِنَّ اَللّٰهَ اِصْطَفٰاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اِصْطَفٰاکِ عَلیٰ نِسٰاءِ اَلْعٰالَمِینَ ثُمَّ اِلْتَفَتَ إِلَی عَلِیٍّ عَلیه السَلام فَقَالَ یَا عَلِیُّ إِنَّ فَاطِمَهَ بَضْعَهٌ مِنِّی وَهِیَ نُورُ عَیْنِی وَ ثَمَرَهُ فُؤَادِی یَسُوؤُنِی مَا سَاءَهَا وَ یَسُرُّنِی مَا سَرَّهَا وَ إِنَّهَا أَوَّلُ مَنْ یَلْحَقُنِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَأَحْسِنْ إِلَیْهَا بَعْدِی وَ أَمَّا اَلْحَسَنُ

ص: 362

وَ اَلْحُسَیْنُ فَهُمَا اِبْنَایَ وَ رَیْحَانَتَایَ وَ هُمَا سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّهِ فَلْیُکْرَمَا عَلَیْکَ کَسَمْعِکَ وَ بَصَرِکَ ثُمَّ رَفَعَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَدَهُ إِلَی اَلسَّمَاءِ فَقَالَ اَللَّهُمَّ إِنِّی أُشْهِدُکَ أَنِّی مُحِبٌّ لِمَنْ أَحَبَّهُمْ وَ مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضَهُمُ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَهُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَهُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاهُمْ وَ وَلِیٌّ لِمَنْ وَالاَهُمْ. (1)

ابن عباس گوید: روزی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نشسته بود و در محضر آن حضرت علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام حضور داشتند، پس فرمود: خدایا تو میدانی که اینها اهل بیت من و گرامی ترین مردم نزد من می باشند، پس دوست بدار کسی که ایشان را دوست بدارد و دشمن بدار کسی را که دشمن ایشان باشد و کمک کن کسی را که آنان را کمک کند و ایشان را از هر رجس و پلیدی پاک و معصوم از هر گناه قرار بده، و ایشان را به روح القدس مؤید بدار. سپس فرمود: یا علی! تو امام امت من و خلیفه بعد از من و پیشوای مؤمنان به سوی بهشت هستی. و گویا می نگرم به دخترم فاطمه عَلیهاالسَلام که روز قیامت برشتری از نور سوار است. جلو می آید در حالی که از طرف راست و چپش و در مقابل و پشت سرش هفتاد هزار فرشته است. دخترم فاطمه عَلیهاالسَلام زنان مؤمنات امتم را به سوی بهشت می کشاند. پس هر زنی که در شبانه روز پنج وقت نماز خود را بخواند و روزه ماه رمضان را بگیرد و خانه خدا را زیارت کند و زکات مالش را بدهد و مطیع شوهرش (در اموری که معصیت خداوند نباشد) باشد و علی عَلیه السَلام را بعد از من دوست بدارد به شفاعت دختر من فاطمه عَلیهاالسَلام داخل بهشت خواهد شد و این دخترم فاطمه عَلیهاالسَلام سرور زنان عالمین است.

گفته شد: یا رسول الله ! او سرور زنان زمان خودش است؟ فرمود: این مقام از آن مریم عَلیهاالسَلام دختر عمران بود که سرور زنان زمان خودش بود اما دختر من فاطمه عَلیهاالسَلام سرور زنان هر دو عالم است از اولین و آخرین و او هنگامی که در محراب نماز می ایستد هفتاد هزار ملک از ملائکه مقربین بر او سلام می کنند و او را ندا می دهند به آن چه که مریم عَلیهاالسَلام را ندا

ص: 363


1- بحار الانوار 84/37 .

می دادند. پس می گویند: ای فاطمه! خداوند تو را برگزید و پاک و پاکیزه قرار داد و تورا طیب و پاک گردانید و بر زنان دو عالم برگزید. پس از آنمتوجه علی شد و فرمود: یا علی! به درستی که فاطمه پاره تن من و نور چشم من و میوه دل من است. هر چیزی که او را ناراحت کند مرا نیز ناراحت می کند و هر چیزی که او را خوشحال کند، مرا خوشحال می کند و او اول کسی از اهل بیت من است که به من ملحق می شود. پس از من به او احسان کن. و اما حسن و حسین، دو فرزند و ریحانه (خوشبوی) من هستند و هردو سید و سرور اهل بهشتند، پس باید این پسرانم گوش و چشم تو باشند. سپس دست ها را به سوی آسمان بلند نمود و فرمود: خداوندا! من گواهی میدهم که دوستم با کسی که با ایشان دوست باشد و دشمنم با کسی که با اینان دشمن باشد و در صلح و سازشم با کسی که با آنان در صلح و سازش باشد و می جنگم با کسی که با آنها بجنگد و دشمنی میورزم با کسی که با ایشان دشمنی ورزد و دوست و ولی با کسی هستم که با آنان دوست باشد و آنان را ولی خود بداند و ولایت آنان را قبول کند.

46- عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلیه السَلام فِی قَوْلِهِ تَعَالَی

(مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ)

قَالَ: عَلِیٌّ وَ فَاطِمَهُ

(بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ)

قَالَ: لَا یَبْغِی عَلِیٌّ عَلَی فَاطِمَهَ وَ لَا تَبْغِی فَاطِمَهُ عَلَی عَلِیٍّ.

(یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ) (1)

قَالَ: الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهماالسلام، مَنْ رَأَی مِثْلَ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَهِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَهَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ لَا یُحِبُّهُمْ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا یُبْغِضُهُمْ إِلَّا کَافِرٌ فَکُونُوا مُؤْمِنِینَ بِحُبِّ أَهْلِ الْبَیْتِ وَ لَا تَکُونُوا کُفَّاراً بِبُغْضِ أَهْلِ الْبَیْتِ فَتُلْقَوْا فِی النَّار.(2)

ص: 364


1- سورۀ الرحمن آیات 19- 21.
2- بحارالانوار 96/37.

امام باقر عَلیه السَلام در تفسیر این آیه شریفه: «که دو دریا با هم ملاقات می کنند» فرمود: مقصود علی و فاطمه علیهماالسلام است و منظور از این آیه که فرموده: «بینشان فاصله ایست که تجاوز به حدود یکدیگر نمی کنند» فرمود: علی عَلیه السَلام برفاطمه عَلیهاالسَلام ستم نکند و فاطمه عَلیهاالسَلام هم بر علی عَلیه السَلام ستم نکند (یعنی حقوق همسرداری را به نحو احسن انجام می دهند و حق یکدیگر را پایمال نمی کنند) و اینکه فرموده: «از آن دو لؤلؤو مرجان خارج می شود» مقصود حسن و حسین علیهماالسلام است.

چه کسی مثل این چهار نفر را می بینید (به این پاکی و مقام عصمت و فضائل) کسی اینها را دوست نمی دارد مگر مؤمن و کسی هم بغض این ها را ندارد مگر کافر، پس به حب اهل بیت علیهم السلام مؤمن باشید و به بغض اهل بیت علیهم السلام کافر نباشید که در نتیجه در آتش بیفتید.

47 - قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: خَیْرُ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ مِنْ بَعْدِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ فَاطِمَهُ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ فَمَنْ قَالَ غَیْرَ هَذَا فَعَلَیْهِ لَعْنَهُ اَللَّهِ .(1)

رسول خدا الله صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: بهترین این امت پس از من علی بن ابیطالب و فاطمه و حسن و حسین علیهماالسلام هستند. پس هر که غیر از این بگوید لعنت خدا بر او باد. یعنی هر کس به غیر از این پنج تن و سایر معصومین علیهم السلام کسی را به عنوان حجج الله و برگزیدگان خدا قائل باشد، شایسته لعن است.

48- عَنْ سَلْمَانَ اَلْفَارِسِیِّ رحمه الله قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : یَا سَلْمَانُ خَلَقَنِیَ اَللَّهُ مِنْ صَفَاءِ نُورِهِ فَدَعَانِی فَأَطَعْتُهُ فَخَلَقَ مِنْ نُورِی عَلِیّاً فَدَعَاهُ فَأَطَاعَهُ فَخَلَقَ مِنْ نُورِی وَ نُورِ عَلِیٍّ فَاطِمَهَ فَدَعَاهَا فَأَطَاعَتْهُ فَخَلَقَ مِنِّی وَ مِنْ عَلِیٍّ وَ مِنْ فَاطِمَهَ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَیْنَ فَدَعَاهُمَا فَأَطَاعَاهُ ثُمَّ خَلَقَ مِنْ نُورِ اَلْحُسَیْنِ تِسْعَهَ أَئِمَّهٍ فَدَعَاهُمْ فَأَطَاعُوهُ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ اَللَّهُ سَمَاءً مَبْنِیَّهً أَوْ أَرْضاً مَدْحِیَّهً أَوْ هَوَاءً أَوْ مَاءً

ص: 365


1- بحار الانوار 98/37 .

أَوْ مَلَکاً أَوْ بَشَراً وَ کُنَّا بِعِلْمِهِ أَنْوَاراً نُسَبِّحُهُ وَ نَسْمَعُ لَهُ وَ نُطِیعُ (اَلْخَبَرَ).(1)

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به سلمان فرمودند: ای سلمان ! خداوند مرا از صفای نورش آفرید. مرا خواند و من او را اطاعت کردم. پس از نور من، علی عَلیه السَلام را آفرید. پس او را خواند و او اطاعت نمود. سپس از نور من و علی، فاطمه علیهماالسلام را بیافرید و او را خواند، پس او خدا را اطاعت و اجابت نمود. سپس از نور من و علی و فاطمه علی ، حسن و حسین علیهم السلام را بیافرید و آن دو را دعوت کرد، پس اطاعت کردند و او را اجابت نمودند. سپس خداوند از نور حسین عَلیه السَلام ، 9 ائمه علیهم السلام را خلق نمود و آنها را دعوت کرد پس او را اجابت و اطاعت نمودند قبل از اینکه خداوند آسمانی را به وجود آورد یا آبی را خلق کند، یا فرشته ای را بیافریند و همه ما (14 معصوم) به علم او انواری بودیم که او را تسبیح می گفتیم و می شنیدیم و او را اطاعت می کردیم...

49- عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَلَقَ نُورَ مُحَمَّدٍ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ اَلْعَرْشَ وَ اَلْکُرْسِیَّ وَ اَللَّوْحَ وَ اَلْقَلَمَ وَ اَلْجَنَّهَ وَ اَلنَّارَ وَ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ وَ نُوحاً وَ إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ مُوسَی وَ عِیسَی وَ دَاوُدَ وَ سُلَیْمَانَ وَ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ اَلْأَنْبِیَاءَ کُلَّهُمْ بِأَرْبَعِمِائَهِ أَلْفِ سَنَهٍ وَ أَرْبَعٍ وَ عِشْرِینَ أَلْفَ سَنَهٍ (إِلَی آخِرِ اَلْخَبَرِ) .(2)

امیرالمؤمنین عَلیه السَلام فرمود: خداوند تبارک و تعالی نور محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم را قبل از خلقت آسمانها و زمین و کرسی و لوح و قلم و بهشت و جهنم و قبل از آنکه آدم و نوح و ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و موسی و عیسی و داود وسلیمان و صد و بیست و چهار هزار سال قبل از همه انبیاء علیهم السلام آفرید.

50- عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَا جَابِرُ إِنَّ اَللَّهَ أَوَّلَ مَا خَلَقَ

ص: 366


1- بحار الانوار 6/25؛ 142/53 ؛ 169/54 .
2- همان 175/54به نقل از خصال و معانی الاخبار .

خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عِتْرَتَهُ اَلْهُدَاهَ اَلْمُهْتَدِینَ فَکَانُوا أَشْبَاحَ نُورٍ بَیْنَ یَدَیِ اَللَّهِ قُلْتُ وَ مَا اَلْأَشْبَاحُ قَالَ ظِلُّ اَلنُّورِ أَبْدَانٌ نُورَانِیَّهٌ بِلاَ أَرْوَاحٍ وَ کَانَ مُؤَیَّداً بِرُوحٍ وَاحِدٍ وَ هِیَ رُوحُ اَلْقُدُسِ فَبِهِ کَانَ یَعْبُدُ اَللَّهَ وَ عِتْرَتُهُ وَ لِذَلِکَ خَلَقَهُمْ حُلَمَاءَ عُلَمَاءَ بَرَرَهً أَصْفِیَاءَ یَعْبُدُونَ اَللَّهَ بِالصَّلاَهِ وَ اَلصَّوْمِ وَ اَلسُّجُودِ وَ اَلتَّسْبِیحِ وَ اَلتَّهْلِیلِ وَ یُصَلُّونَ اَلصَّلَوَاتِ وَ یَحُجُّونَ وَ یَصُومُونَ . (1)

جابر بن یزید (جُعفی) گوید: امام باقر عَلیه السَلام من فرمود: ای جابرا خداوند اول چیزی که خلق کرد، خلقت محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم و عترت مهتدین آن حضرت بود. پس ایشان اشباح نوری بودند در مقابل خداوند. جابر گوید: عرض کردم اشباح چیست؟ فرمودند: سایه نور، بدن های نورانی بدون روح که به یک نور مؤیدند و به واسطه روح القدس، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و عترتش، خداوند را پرستش و عبادت می کردند و به خاطر همین ایشان را بردباران و علمای برگزیده خلق فرمود؛ چرا که خداوند را عبادت می کردند به نماز و روزه و سجود و تسبیح و تهلیل و نماز می خواندند و حتی می نمودند و روزه می گرفتند.(2)

51-عَنْ بُرَیْدَهَ اَلْأَسْلَمِیِّ عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَنَّهُ قَالَ: یَا عَلِیُّ إِنَّ اَللَّهَ أَشْهَدَکَ مَعِی سَبْعَهَ مَوَاطِنَ ذَکَرَهَا حَتَّی ذَکَرَ اَلْمَوْطِنَ اَلثَّانِیَ فَقَالَ أَتَانِی جَبْرَئِیلُ فَأَسْرَی بِی إِلَی اَلسَّمَاءِ فَقَالَ أَیْنَ أَخُوکَ قُلْتُ وَدَّعْتُهُ خَلْفِی فَقَالَ اُدْعُ اَللَّهَ یَأْتِکَ بِهِ فَدَعَوْتُ اَللَّهَ فَإِذَا أَنْتَ مَعِی وَ کُشِطَ لِی عَنِ اَلسَّمَاوَاتِ اَلسَّبْعِ وَ اَلْأَرَضِینَ اَلسَّبْعِ حَتَّی رَأَیْتُ سُکَّانَهَا وَ عُمَّارَهَا وَ مَوْضِعَ کُلِّ مَلَکٍ فِیهَا فَلَمْ أَرَ مِنْ ذَلِکَ شَیْئاً إِلاَّ وَ قَدْ رَأَیْتَهُ.(3)

بریدہ اسلمی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت کرده که آن حضرت فرمودند: یا علی! من خدا

ص: 367


1- بحار الانوار 197/54 روایت 144 و 142/58 روایت 20.
2- نماز و روزه و حج ایشان چگونه بود باید تأمل و تدبر کرد.
3- الخرائج والجرائح 869/2 ؛ بحار الانوار 336/54 و 159/39

را شاهد می گیرم که تو در هفت جا با من بودی و آن را ذکر فرمود تا به جایگاه دوم رسید. پس فرمودند: جبرئیل عَلیه السَلام نزد من آمد و مرا به آسمان برد پس به من گفت: کجاست برادرت؟ گفتم: او را جانشین خود کردم. پس گفت: خدا را بخوان تا او را بیاورد. پس خدا را خواندم پس در این هنگام دیدم تو با من هستی و برای من آسمان های هفت گانه و زمین های هفتگانه را باز کرد تا سگان و عمارات آنها را دیدم و جای هر ملکی را در آن مشاهده کردم. پس من در هیچ مکان و جایی نرفتم مگر اینکه تو را دیدم.

52- عَنْ اَلثُّمَالِیِّ عن عَلِیَّ بْنَ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ قال: إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ اَلطَّیِّبِینَ من ذریتهما مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ وَ أَقَامَهُمْ أَشْبَاحاً قَبْلَ اَلْمَخْلُوقَاتِ ثُمَّ قَالَ أَ تَظُنُّ أَنَّ اَللَّهَ لَمْ یَخْلُقْ خَلْقاً سِوَاکُمْ بَلَی وَ اَللَّهِ لَقَدْ خَلَقَ اَللَّهُ أَلْفَ أَلْفِ آدَمَ وَ أَلْفَ أَلْفِ عَالَمٍ وَ أَنْتَ وَ اَللَّهِ فِی آخِرِ تِلْکَ اَلْعَوَالِمِ .(1)

ابی حمزه ثمالی گوید: امام سجاد عَلیه السَلام فرمودند: خداوند محمد و علی و طیبین وپاکان از ذره آن بزرگواران علیهم السلام را از نور عظمت خود آفرید و قامت آنان را به صورت اشباحی قبل از مخلوقات آفرید. بعد فرمود: تو خیال می کنی خداوند غیر از شما خلقی دیگر نیافریده بلی به خدا قسم حقیقتا که هزار هزار عالم و هزار هزار آدم خلق کرده و شما در آخرین این عوالم هستید.

53 - عَنْ عَطَاءٍ قَالَ : "دَخَلْنَا عَلَی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ وَ هُوَ عَلِیلٌ بِالطَّائِفِ فِی الْعِلَّهِ الَّتِی تُوُفِّی فِیهَا وَ نَحْنُ زُهَاءُ ثَلَاثِینَ رَجُلًا مِنْ شُیوخِ الطَّائِفِ وَ قَدْ ضَعُفَ فَسَلَّمْنَا عَلَیهِ وَ جَلَسْنَا فَقَالَ لِی یا عَطَاءُ مَنِ الْقَوْمُ قُلْتُ یا سَیدِی هُمْ شُیوخُ هَذَا الْبَلَدِ مِنْهُمْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَمَهَ بْنِ حَصْرَمٍ الطَّائِفِی وَ عُمَارَهُ بْنُ أَبِی الْأَجْلَحِ وَ ثَابِتُ بْنُ مَالِک فَمَا زِلْتُ أَعُدُّ لَهُ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ ثُمَّ تَقَدَّمُوا إِلَیهِ فَقَالُوا یا ابْنَ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّک رَأَیتَ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَ سَمِعْتَ مِنْهُ مَا سَمِعْتَ

ص: 368


1- بحار الانوار 336/54 ، 25/25 به نقل از مشارق الانوار حافظ رجب برسی /63.

فَأَخْبِرْنَا عَنِ اخْتِلَافِ هَذِهِ الْأُمَّهِ فَقَوْمٌ قَدَّمُوا عَلِیاً عَلَی غَیرِهِ وَ قَوْمٌ جَعَلُوهُ بَعْدَ الثَّلَاثَهِ قَالَ فَتَنَفَّسَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَقَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم یقُولُ عَلِی مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ وَ هُوَ الْإِمَامُ وَ الْخَلِیفَهُ مِنْ بَعْدِی فَمَنْ تَمَسَّک بِهِ فَازَ وَ نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُ ضَلَّ وَ غَوَی یلِی تَکفِینِی وَ غُسْلِی وَ یقْضِی دَینِی وَ أَبُو سِبْطَی الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ وَ مِنْ صُلْبِ الْحُسَینِ تَخْرُجُ الْأَئِمَّهُ التِّسْعَهُ وَ مِنْهَا مَهْدِی هَذِهِ الْأُمَّهِ فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَمَهَ یا ابْنَ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ فَهَلَّا کنْتَ تُعَرِّفُنَا قَبْلَ هَذَا فَقَالَ قَدْ وَ اللَّهِ أَدَّیتُ مَا سَمِعْتُ وَ نَصَحْتُ لَکمْ وَ لکنْ لا تُحِبُّونَ النّاصِحِینَ ثُمَّ قَالَ اتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ تَقِیهَ مَنِ اعْتَبَرَ تَمْهِیداً وَ اتَّقَی فِی وَجَلٍ وَ کمَّشَ فِی مَهَلٍ وَ رَغِبَ فِی طَلَبٍ وَ رَهِبَ فِی هَرَبٍ فَاعْمَلُوا لآِخِرَتِکمْ قَبْلَ حُلُولِ آجَالِکمْ وَ تَمَسَّکوا بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَی مِنْ عِتْرَهِ نَبِیکمْ فَإِنِّی سَمِعْتُهُ یقُولُ مَنْ تَمَسَّک بِعِتْرَتِی مِنْ بَعْدِی کانَ مِنَ الْفَائِزِینَ ثُمَّ بَکی بُکاءً شَدِیداً فَقَالَ لَهُ الْقَوْمُ أَ تَبْکی وَ مَکانُک مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم مَکانُک فَقَالَ لِی یا عَطَاءُ إِنَّمَا أَبْکی لِخَصْلَتَینِ هَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَ فِرَاقِ الْأَحِبَّهِ ثُمَّ تَفَرَّقَ الْقَوْمُ عَنْهُ فَقَالَ لِی یا عَطَاءُ خُذْ بِیدِی وَ احْمِلْنِی إِلَی صَحْنِ الدَّارِ فَأَخَذْنَا بِیدِهِ أَنَا وَ سَعِیدٌ وَ حَمَلْنَاهُ إِلَی صَحْنِ الدَّارِ ثُمَّ رَفَعَ یدَیهِ إِلَی السَّمَاءِ وَ قَالَ اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیک بِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیک بِوَلَایهِ الشَّیخِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَمَا زَالَ یکرِّرُهَا حَتَّی وَقَعَ إِلَی الْأَرْضِ فَصَبَرْنَا عَلَیهِ سَاعَهً ثُمَّ أَقَمْنَاهُ فَإِذَا هُوَ مَیتٌ رَحْمَهُ اللَّهِ عَلَیهِ.(1)

عطا گوید: ما حدود سی تن از بزرگان طائف برابن عباس وارد شدیم و او در بستر مرگ افتاده و بسیار ضعیف شده بود. بر او سلام کردیم و نشستیم. ابن عباس به من گفت: ای عطا! اینان کیستند؟ گفتم: سرورم بزرگان این شهرند و عبدالله بن سلمه بن حضرمی طائفی، عماره بن ابی الأجلح و ثابت بن مالک در میان آنان هستند و نام

ص: 369


1- کفایه الأثر/21.

یک یک را بردم. آنگاه نزد او رفته، گفتند: ای پسر عموی رسول خدا! تو رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را دیده و از او چیزها شنیده ای. ما را از اختلاف این امت آگاه ساز چرا که گروهی علی عَلیه السَلام را بر دیگران مقدم می دارند و گروهی او را پس از سه تن (ابوبکر و عمر و عثمان) قرار داده اند.

ابن عباس نفس عمیقی کشید و گفت: از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم شنیدم که می فرمود: علی عَلیه السَلام با حق است و حق با علی عَلیه السَلام است و او امام و خلیفه پس از من است. هر که به دامن او چنگ زند، رستگاری و نجات یابد و هر که از او بازماند گمراه و سرگردان خواهد ماند. او کار غسل و کفن مرا به عهده دارد و دین مرا می پردازد و پدر دو نوه من، حسن و حسین علیهماالسلام است و از صلب حسین عَلیه السَلام امامان نه گانه بیرون آیند و مهدی این امت از ماست. به دستاویز محکم عترت پیامبرتان چنگ زنید که من از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم شنیدم که می فرمود: هر که پس از من به دامن عترت من چنگ زند از رستگاران باشد.

آن گاه بسیار گریست. آن گروه گفتند: آیا با این مقام و موقعیتی که نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم داری باز هم می گریی؟ به من گفت: ای عطا! از دو چیز می گریم: از هراس سرنگونی در قبر و جدایی از دوستان.

سپس آن گروه پراکنده شدند. ابن عباس به من گفت: ای عطا! دستم را بگیر و به حیاط خانه ببر. آنگاه دست به آسمان برداشت و گفت: خداوندا! من به واسطه محمد و آل محمد علیهم السلام به توتقرب می جویم. خداوندا! من به واسطه ولایت شیخ (1)علی بن ابی طالب علیهماالسلام به تو تقرب می جویم و پیوسته این را گفت تا آنکه نقش بر زمین شد. صبر کردیم سپس او را برداشتیم دیدیم مرده است.

ص: 370


1- شیخ: بزرگ مرد .

ادامه حدیث شریف کساء:

اشاره

فَقالَ جِبْرآئیلُ یا رَبِّ، اَتَاْذَنُ لی اَنْ اَهْبِطَ اِلَی الْأَرْضِ لِأَکُونَ مَعَهُمْ سادِساً، فَقالَ اللَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَکَ، فَهَبَطَ الْأَمینُ جِبْرآئیلُ.

«آنگاه جبرئیل عَلیه السَلام عرضه داشت: بار پروردگارا! آیا به من اجازه می فرمایی تا به زمین فرود آمده و ششمین ایشان باشم؟ پس خداوند عزوجل فرمود: آری تورا رخصت واجازه دادم. آنگاه فرشته امانتدار وحی، جبرئیل امین فرود آمد».

لغت اهبط، هبوط: فرود آمدن. (1)

هبوط در قرآن

این کلمه 8 مورد در قرآن آمده است.

1)«...قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ ...» « سورۀ بقره آیه 36»

2) «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا...»« سورۀ بقره آیه 38»

3)«...اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَکُمْ مَا سَأَلْتُمْ...»«سورۀ بقره آیه 61»

4) «...وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ...»«سورۀ بقره آیه 74»

5) «قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا...»«سورۀ اعراف آیه 13»

6) «قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ ...»«سورۀ اعراف آیه 24»

7) «قِیلَ یَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلَامٍ مِنَّا وَبَرَکَاتٍ عَلَیْکَ ...»«سورۀ هود آیه 48»

8) «قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعًا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ...» «سورۀ طه آیه 123»

لغت سادسا: به معنی ششم، ششمین. (2)

ص: 371


1- هبط من الجبل هبطاً: او را از کوه پایین آورد، هبوط: زمین شیب
2- سَدسَ القوم سدساً: گروه ششم گردید. سَدسَ القوم سدساً: یک ششم مال ایشان را گرفت.

سادس در قرآن

این کلمه با مشتقاتش 5 مورد در قرآن آمده است.

1) «...مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِنْ کَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ کَانَ لَهُ إِخْوَهٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ...»«سورۀ نساء آیه 11»

2) «...أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ...»« سورۀ نساء آیه 12»

3) «سَیَقُولُونَ ثَلَاثَهٌ رَابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَهٌ سَادِسُهُمْ ...» «سورۀ کهف آیه 22»

4)«...إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَهٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ ...»«سورۀ مجادله آیه 7»

ص: 372

ادامه حدیث شریف کساء

اشاره

وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللَّهِ، الْعَلِیُ الْأَعْلی یُقْرِئُکَ السَّلامَ، وَیَخُصُّکَ بِالتَّحِیَّهِ وَالْإِکْرامِ، وَیَقُولُ لَکَ وَعِزَّتی وَجَلالی اِنّی ما خَلَقْتُ سَمآءً مَبْنِیَّهً، وَلا اَرْضاً مَدْحِیَّهً، وَلا قَمَراً مُنیراً، وَلا شَمْساً مُضیئَهً وَلا فَلَکاً یَدُورُ، وَلا بَحْراً یَجْری، وَلا فُلْکاً یَسْری، اِلاَّ لِأَجْلِکُمْ وَمَحَبَّتِکُمْ، وَقَدْ اَذِنَ لی اَنْ اَدْخُلَ مَعَکُمْ، فَهَلْ تَاْذَنُ لی یا رَسُولَ اللَّهِ، فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا اَمینَ وَحْیِ اللَّهِ،اِنَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَکَ، فَدَخَلَ جِبْرآئیلُ مَعَنا تَحْتَ الْکِسآءِ، فَقالَ لِأَبی اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَوْحی اِلَیْکُمْ یَقُولُ: اِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ، وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً،

«و عرضه داشت: سلام برتوای رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم ! خداوند برترو والا، تورا سلام رسانیده و درود و اکرام ویژه اش را مخصوص شما گردانیده و می فرماید: به عزت و جلالم سوگند، هیچ آسمانی را برافراشته نساختم و هیچ زمینی را نگسترانیدم و هیچ ماهی را درخشنده و هیچ خورشیدی را نور دهنده و هیچ کشتی را نیافریدم؛ مگربه خاطر شما پنج تن و دوستی شما و مرا نیز اجازه داده تا داخل در عبا شده و با شما باشم. ای رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم ! آیا شما نیز به من اجازه می فرمائید تا داخل در عبا شده و در خدمت شما باشم؟

پس رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: سلام بر تو باد ای امانت دار وحی الهی، آری تورا اجازه دادم. پس جبرئیل صلّی الله علیه و آله و سلّم داخل در عبا شده و در جمع نورانی ما قرار گرفت). آنگاه به پدرم عرضه داشت: خداوند عزوجل برای شما وحی نموده و می فرماید: همانا اراده خداوندی براین قرار گرفته است که هرگونه پلیدی و ناپاکی را از شما خاندان دور ساخته و شما را پاک و منزه دارد به طهارتی که مثل و مانندی برای آن نباشد».

ص: 373

شرح و توضیح:

لغت قسم: سوگند. اقسام جمع قسم. (1)

الأولی: الایمان الصادقه کلها مکروهه ویتأکد الکراهه فی الغموس علی الیسیر من المال نعم، لو قصد دفع المظلمه، جازوربما وجبت ولو کذب لکن ان کان یحسن التوریه وری وجوبا ومع الیمین لا اثم ولاکفاره مثل ان

یحلف لیدفع ظالما عن انسان او ماله أو عرضه. (2)

قسم های راست همگی مکروهند و کراهت در قسم خوردن برای مال، بیشتر است، بله اگر قصد دفع ظلمی داشته باشد، و بخواهد مالی را که از کسی به ظلم برده شده برگرداند، یا ظلم و ستم را در حق کسی دفع کند که به او ظلم و ستم شده است جایز است، بلکه گاهی هم واجب می شود. و چه بسا دروغ توریه بگوید اشکال ندارد، گناهی ندارد، کفاره هم ندارد.

ولی قسم خوردن باطل به ما هو هو، به طور مطلق باطل است. مانند قسم خوردن به بت ها و صلیب ها و غیره. که جایز نیست بلکه حرام است، مگر در حال اضطرار و ضرورت چون که الضرورات بتیح المحظورات . که در روایت آمده است:

لَیْسَ شَیْءٌ مِمَّا حَرَّمَ اَللَّهُ إِلاَّ وَ قَدْ أَحَلَّهُ لِمَنِ اِضْطُرَّ إِلَیْهِ.(3)

نیست چیزی از آن مواردی که خداوند حرام فرموده است، مگر اینکه برای شخص مضطر حلال نموده است، اما اگر از جهت دیگر مزاحمی داشته باشد و لازمه این شود

ص: 374


1- قسامه: جماعتی که برای گرفتن چیزی سوگند بخورند و آن را بگیرند که کسی را قاتل معرفی کنند و شاهد نداشته باشند. قسم: بخش، بهره ، نصیب، جزئی از یک چیز قسمت شده. قسمت: نصیب، بهره، جزء. قسَمَ الشیء قَسماً آن را بخش کرد. قاسَمهُ المال: هریک سهم خود را گرفتند. قاسَمهُ علی کَذا: او را سوگند داد بر او. «فرهنگ جامع و عمید»
2- شرایع الاسلام.
3- وسائل الشیعه 137/16 ؛ بحار الانوار 272/2 .

که قسم های باطل ترویج شود جایز نیست.

لذا امام زین العابدین عَلیه السَلام قسم نخوردند و مهریه را به کسی که ادعا می کرد مهریه به او نداده است دادند. علت عدم قسم حضرت این بود که خداوند سبحان، شانش، اجل از این است که بر او قسم خورده شود ولو حق با وی باشد.

قسم، مستحب و گاهی هم واجب می شود. در وقتی که امری که روی آن قسم خورده شده امر مهمی باشد، مانند همین جا که در این حدیث قدسی شریف، خداوند قسم خورده است و فرموده است: و عترتی و جلالی - به عزت و جلال خودم قسم ...

و گاهی واجب است در جایی که آن چیزی که روی آن قسم خورده شده شرفا وعرضا، با ترک قسم، هتک خواهد شد همان طور که در مرافعات و مشاجرات لفظی یا مال صغیر که ولی دارد و غیره. و البته این مطلب منافاتی در مکروه بودن مطلق قسم ندارد.

اما قسم خداوند در این مورد با موارد دیگر بسیار فرق دارد. این قسم برای تاکید امر است. به خاطر اینکه این خبر بزرگ که عبارت باشد از؛ خلقت کون ومکان برای اصحاب کساء و محبتشان و حرمتشان برای خدا بسیار مهم است و خداوند باید پیام خود را در حق آنان به مردم برساند چه مردم بپذیرند یا نپذیرند و ابا داشته باشند.

در قرآن نیز موارد زیادی وجود دارد که خداوند به آن ها قسم یاد فرموده است من جمله:

1)«لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ »«سورۀ حجر آیه 72»

«ای محمد! به جان تو سوگند، اینها در مستی خود سرگردانند (و عقل و شعور خودرا از دست داده اند)!»

2) «یس*وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ *إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ » «سورۀ یس آیات 1-3 »

«یس. سوگند به قرآن حکیم . که تو قطعا از رسولان (خداوند) هستی» .

3)«وَالصَّافَّاتِ صَفًّا *فَالزَّاجِرَاتِ زَجْرًا *فَالتَّالِیَاتِ ذِکْرًا*إِنَّ إِلَهَکُمْ لَوَاحِدٌ »«سورۀ صافات آیات 1-4»

ص: 375

«سوگند به (فرشتگان) صف کشیده (و منظم)، و به نهی کنندگان و بازدارندگان)، و تلاوت کنندگان پیاپی آیات الهی، که معبود شما یگانه است».

4) «ص وَالْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ »«سورۀ ص آیه 1»

«ص، سوگند به قرآنی که دارای ذکر است (که این کتاب، معجزه الهی است)»

5) «حم *وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ *إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»«سورۀ زخرف آیات 1-3»

«حم. سوگند به کتاب مبین (و روشنگر)، که ما آن را قرآنی فصیح و عربی قرار دادیم، شاید شما (آن را) درک کنید!»

6) «حم *وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ*إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهٍ مُبَارَکَهٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ»«سورۀ دخان آیات 1-3»

«حم. سوگند به کتاب مبین ( و روشنگر)، که ما آن را در شبی پر برکت نازل کردیم؛ ما همواره انذارکننده بوده ایم.»

7) «ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِیدِ»«سورۀ ق آیه 1»

«ق، سوگند به قرآن مجید (که قیامت و رستاخیز حق است)»

8) «وَالذَّارِیَاتِ ذَرْوًا *فَالْحَامِلَاتِ وِقْرًا *فَالْجَارِیَاتِ یُسْرًا *فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرًا *إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ» «سورۀ ذاریات آیات 5-1»

«سوگند به بادهایی که (ابرها را) به حرکت درمی آورند، سوگند به آن ابرها که بار سنگینی (از باران را) با خود حمل می کنند، و سوگند به کشتی هایی که به آسانی به حرکت در می آیند، و سوگند به فرشتگانی که کارها را تقسیم می کنند، (آری سوگند به همه اینها) که آنچه به شما وعده شده قطعا راست است» .

9) «وَالطُّورِ *وَکِتَابٍ مَسْطُورٍ *فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ *وَالْبَیْتِ الْمَعْمُورِ *وَالسَّقْفِ الْمَرْفُوعِ *وَالْبَحْرِ الْمَسْجُورِ » «سورۀ طور آیات 1-6»

«سوگند به کوه طور، و کتابی که نوشته شده، در صفحه ای گسترده، و سوگندبه «بیت المعمور»، و سقف برافراشته، و دریای مملو و برافروخته» .

ص: 376

10) «وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَی» «سورۀ نجم آیه 1»

« سوگند به ستاره هنگامی که غروب می کند».

11)«ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ» «سورۀ قلم آیه 1»

«ن و قسم به قلم و آنچه خواهد نگاشت».

12)«لَا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَهِ *وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَهِ»«سورۀ قیامت آیات 1 و2»

« سوگند به روز قیامت، و سوگند به (نفس لوامه) و وجدان بیدار و ملامتگر (که رستاخیز حق است)!»

13)«وَالْمُرْسَلَاتِ عُرْفًا*فَالْعَاصِفَاتِ عَصْفًا *وَالنَّاشِرَاتِ نَشْرًا *فَالْفَارِقَاتِ فَرْقًا*فَالْمُلْقِیَاتِ ذِکْرًا » «سورۀ مرسلات آیات 1- 5»

«سوگند به فرشتگانی که پی در پی فرستاده می شوند، و آنها که همچون تند باد حرکت میکنند، و سوگند به آنها که (ابرها را) می گسترانند، و آنها که جدا میکنند، و سوگند به آنها که آیات بیدارگر(الهی) را (به انبیا) القا می نمایند».

14) «وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا*وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطًا *وَالسَّابِحَاتِ سَبْحًا*فَالسَّابِقَاتِ سَبْقًا *فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا *یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَهُ»«سورۀ نازعات آیات 1-6»

«سوگند به فرشتگانی که (جان مجرمان را به شدت از بدن هایشان) بر می کشند، و فرشتگانی که (روح مؤمنان) را با مدارا و نشاط، جدا می سازند، و سوگند به فرشتگانی که (در اجرای فرمان الهی) با سرعت حرکت میکنند، و سپس بر یکدیگر سبقت می گیرند، و آنها که امور را تدبیر می کنند! آن روز که زلزله های وحشتناک همه چیز را به لرزه در می آورد».

15) «وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ *وَالْیَوْمِ الْمَوْعُودِ*وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ» «سورۀ بروج آیات 1-3»

« سوگند به آسمان که دارای برج های بسیار است، و سوگند به آن روز موعود، و سوگند به «شاهد» و« مشهود»! [«شاهد»: پیامبر و گواهان اعمال، و« مشهود»: اعمال امت است] ».

ص: 377

16)«وَالسَّمَاءِ وَالطَّارِقِ» «سورۀ طارق آیه 1»

سوگند به آسمان و کوبنده شب.

17) «وَالْفَجْرِ*وَلَیَالٍ عَشْرٍ *وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ *وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ» «سورۀ فجر آیات 1-4»

«سوگند به سپیده دم، و به شب های دهگانه، و به زوج و فرد، و به شب، هنگامی که (به سوی روشنایی روز) حرکت میکند سوگند (که پروردگارت در کمین ظالمان است)!»

18) «لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ*وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ » «سورۀ بلد آیات 1و2»

«قسم به این سرزمین (مکه)، شهری که تو در آن ساکنی»

19)«وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا*وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا *وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا*وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا*وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا*وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا *وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا» «سورۀ شمس آیات 1-7»

« به خورشید و گسترش نور آن سوگند، و به ماه هنگامی که بعد از آن درآید، و به روز هنگامی که صفحه زمین را روشن سازد، و به شب ، آن هنگام که زمین را بپوشاند، و قسم به آسمان و کسی که آسمان را بنا کرده، و به زمین و کسی که آن را گسترانیده، و قسم به جان آدمی و آن کس که آن را آفریده و منظم ساخته» .

20) «وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَی *وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّی*وَمَا خَلَقَ الذَّکَرَ وَالْأُنْثَی *إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی» «سورۀ لیل آیات 1-4»

«قسم به شب در آن هنگام که (جهان را) بپوشاند، و قسم به روز هنگامی که تجلی کند، و قسم به آن کس که جنس مذکر و مؤنث را آفرید، که سعی و تلاش شما مختلف است».

21) «وَالضُّحَی *وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَی» «سورۀ ضحی آیات 1و2»

«قسم به روز در آن هنگام که آفتاب برآید (و همه جا را فراگیرد)، و سوگند به شب در آن هنگام که آرام گیرد».

ص: 378

22) «وَالتِّینِ وَالزَّیْتُونِ*وَطُورِ سِینِینَ*وَهَذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ» «سورۀ تین آیات 1-3»

«قسم به انجیر و زیتون، و قسم به این شهر امن (مکه)».

23) «وَالْعَصْرِ» «سورۀ عصر آیه 1»

«قسم به عصر (نورانی حضرت رسول یا دوران ظهور حضرت ولی عصرنا علی )».

قسم در فقه:

اگر کسی قسم بخورد کاری را انجام دهد یا ترک کند مثلا قسم بخورد که روزه بگیرد یا دود استعمال نکند، اگر عمدا مخالفت کند باید کفاره بدهد. یعنی: یک بنده آزاد کند یا ده مسکین را اطعام دهد یا ده فقیر را بپوشاند و اگر این را مقدور نباشد باید سه روز روزه بگیرد و باید پی در پی باشد.

سوگندهای راست در غیر موارد وجوب و استحباب آن، به طور کلی مکروه است؛ خواه بر گذشته باشد یا حال یا آینده. مثلا بگوید به خدا سوگند که دیروز چنان شد، یا امروز چنین می شود یا فردا چنین خواهد شد. اگر راست بگوید مکروه و اگر دروغ باشد حرام است.

امام صادق عَلیه السَلام می فرماید: به خدا سوگند نخورید. نه برای خبر راست و نه دروغ، به درستی که خداوند می فرماید: «خدا را در معرض سوگندهای خود قرار ندهید». (1)

و نیز می فرماید: کسی که از روی دروغ به خدا سوگند بخورد کافر شده است (یعنی مرتکب کبیره ای از کبائر شده است که به سبب آن، از آن مرتبه ایمانی که شرطش ترک کبائر است خارج شده است).

و کسی که سوگند راست بخورد گناه کرده است. (چون فقها قسم راست را مکروه می دانند نه حرام؛ لذا «اثم» یعنی گناه در این حدیث حمل بر کراهت شدید می شود). (2)

ص: 379


1- کافی 434/7 ؛ سورۀ بقره آیه 224.
2- همان

امام صادق عَلیه السَلام فرمودند: حواریین به حضرت عیسی عَلیه السَلام عرض کردند: ای راهنمای خیر، ما را راهنمایی فرمایید. عیسی عَلیه السَلام فرمود: موسی عَلیه السَلام پیغمبر خدا، شما را امر کرد که سوگند دروغ نخورید و من شما را امر می کنم که اصلا سوگند به خدا نخورید نه راست و نه دروغ. (1)

شرایط قسم خوردن:

اول: کسی که قسم می خورد باید عاقل و بالغ باشد و از روی قصد و اختیار قسم بخورد. پس قسم خوردن بچه و دیوانه و مست و کسی که مجبورش کرده اند و همچنین اگر در حال عصبانی بودن بی اختیار قسم بخورد درست نیست.

دوم: کاری را که قسم می خورد انجام دهد، باید حرام و مکروه نباشد. و کاری را که قسم می خورد ترک کند باید واجب و مستحب نباشد و اگر قسم بخورد که کار مباحی را بجا آورد باید ترک آن در نظر مردم، بهتر از انجامش نباشد و همچنین اگر قسم بخورد کار مباحی را ترک کند، باید انجام دادن آن در نظر مردم بهتر از ترکش نباشد.

سوم: به یکی از اسم های خداوند، قسم بخورد که به غیر از ذات مقدس او گفته نمی شود؛ مانند خدا (والله) و نیز اگر به اسمی قسم بخورد که به غیر خدا هم می گویند ولی به قدری به خدا گفته می شود که هر وقت کسی آن اسم را بگوید ذات مقدس حق در نظر می آید، مثل آنکه به خالق و رازق قسم بخورد صحیح است.

چهارم: قسم را به زبان بیاورد و اگر بنویسد یا در قلبش آن را قصد کند صحیح نیست. ولی آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحیح است.

پنجم: عمل کردن به قسم برای او ممکن باشد و اگر موقعی که قسم میخوردممکن باشد و بعد از عمل به آن عاجز شود، از وقتی که عاجز می شود، قسم او به هم می خورد و یا در عمل کردن به قسم به قدری مشقت پیدا کند که نشود آن را تحمل کرد و یا اینکه متعلق قسم در موقع عمل مرجوح یا حرام شود قسم به هم می خورد. همین طور است

ص: 380


1- همان

حکم در عهد و نذر.

قسم در اخلاق و روایات

اشاره

در روایات، یکی از گناهان کبیره سوگند دروغ است. الیمین الغموس، یعنی قسم دروغ است که شخص از گذشته با حال به دروغ خبری می دهد و برای تأکید یا اثبات آن به خداوند سوگند یاد میکند. مثلا می گوید: والله روز گذشته چنین کاری را کردم در حالی که نکرده است.

یا اینکه می گوید: به خدا قسم فلان چیز مال من است، در حالی که می داند مال او نیست و این قسم و سوگند در روایات یمین غموس خوانده شده؛ یعنی صاحبش را در معصیت یا در آتش فرو می برد و همچنین یمین کاذبه و یمین حالقه هم نامیده شده است؛ یعنی چنانکه تیغ، موی را از بدن می کند و می برد این نوع سوگند هم دین صاحبش را از بین می برد. خداوند در سورۀ آل عمران آیه 77 می فرماید:

«إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَیْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِیلًا أُولَئِکَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَهِ وَلَا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَلَا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَلَا یُزَکِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ »

«کسانی که پیمان الهی و سوگندهای خود را (به نام مقدس او) با بهای کمی معامله می کنند بهره ای در آخرت نخواهند داشت و خداوند با آن ها سخن نمی گوید و به آنان در قیامت نمی نگرد و آنها را «از گناه» پاک نمی کند و عذاب دردناکی برای آن هاست».

امرؤالقیس و مردی از حضرموت نزد رسول خدا درباره زمینی با یکدیگر منازعه و مخاصمه نمودند.

حضرت به آمرؤالقیس فرمودند: آیا بټنه «دو نفر شاهد عادل» داری؟ عرض کرد: ندارم. حضرت فرمودند: پس طرف تو باید قسم بخورد. عرض کرد: او با سوگند دروغ خود، زمین مرا خواهد برد.

ص: 381

حضرت فرمودند: اگر او به دروغ سوگند یاد کند، از آن هایی خواهد بود که فردای قیامت خدا به او نظر لطف نمی کند و او را پاک نکرده، برایش عذابی دردناک خواهد بود. چون حضرت چنین فرمود: آن مرد سخت ترسید و زمین را به امرؤالقیس پس داد. (1)

از امام باقر عَلیه السَلام راویت شده است که فرمودند: از قسم دروغ بترسید زیرا جزاین نیست که آبادی ها را خراب و صاحبش را بی سامان می سازد.(2)

از امام صادق عَلیه السَلام راویت شده است که فرمودند: کسی که قسم بخورد در حالی که میداند دروغ می گوید پس آشکارا با خداوند جنگیده است.(3)

در روایات چنین آمده است که سوگند دروغ و قطع رحم، آبادی ها را ویران و از اهلش خالی می سازد و سبب قطع نسل می گردد. (4)

روایاتی چند از حضرت صادق عَلیه السَلام رسیده است که می فرماید: قسم دروغ صاحبش را فقیر می سازد و اثر سوء و نکبت آن تا چهل روز به او می رسد.(5)

و نیز فرمودند: سوگند دروغی که سبب دخول در آتش شود آن است که مردی به دروغ قسم یاد کند تا حق مسلمانی را ضایع و مالش را حبس نماید. (6)

و نیز فرمودند: هرگاه بنده ای خدا را بر دروغ خود شاهد و گواه قرار دهدو بگوید خدا میداند که راست می گویم و مطلب این طور است که گفتم در حالی که دروغ می گوید، خداوند می فرماید: آیا جز من کسی را نیافتی که بر او دروغ بندی . (7)

و فرمودند: هرگاه کسی خدا را بر دروغ خود گواه گیرد و بگوید: خدا میداند که راست می گویم عرش الهی برای عظمت حق به لرزه می آید. (8)

ص: 382


1- تفسیر البرهان 57/2 روایت 1 و2.
2- کافی کتاب الایمان 436/7 ؛ ثواب الاعمال /511.
3- کافی 436/7 ؛ ثواب الاعمال /510.
4- کافی 436/7 ؛ ثواب الاعمال / 511 و 513.
5- کافی 436/7 ؛ ثواب الاعمال / 511 و 513.
6- کافی 436/7 ؛ ثواب الاعمال / 511 و 513.
7- همان
8- همان

زراره به حضرت باقر عَلیه السَلام گفت: ما از خراج گیران و مأمورین مالیاتی برای اموال خود می ترسیم، زیرا از ما می خواهند که سوگند بخوریم که چیزی نداریم تا خراجش را بدهیم و تا سوگند هم نخوریم ما را رها نمی کنند.

امام باقر عَلیه السَلام فرمودند: سوگند بخور که این سوگند از خرما و کره شیرین تر است چون نجات از ظالم است».

در صورتی که مال کمی باشد خصوصا کمتر از سی درهم، سوگند نخوردن مستحب است. چنانکه امام صادق عَلیه السَلام می فرماید: کسی که برای بزرگداشت خداوند به نام او سوگند نخورد و نام او را بزرگ تر از این بداند که برای مال دنیا برده شود، خداوند به او بهتر از آنچه از دستش رفته عطا می فرماید. (1)

و نیز می فرماید: هرگاه به ناحق بر توادعایی کرده شود و مدعی بخواهد تو را سوگند دهد اگر آن مال کمتر از سی درهم باشد، سوگند مخور و آن را به او واگذار و اگر بیشتر باشد پس سوگند بخور و آن را به او مده. (2)

رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم می فرماید: کسی که بدهکار خود را پیش حاکم برد تا سوگند بخورد و می داند که سوگند خواهد خورد ، پس اگر برای احترام نام پروردگار او را رها کند و راضی به سوگند نشود، خداوند هم روز قیامت به مقامی جزمقام حضرت ابراهیم عَلیه السَلام برای او راضی نشود.

در کافی روایت می کند که حضرت سجاد عَلیه السَلام از قبیله بنی حنیفه زنی داشتند. یکی از دوستانشان به آن حضرت خبر داد که این دشمن جدّت امیرالمؤمنین عَلیه السَلام است، حضرت او را طلاق دادند. آن زن با اینکه مهریه اش را دریافت کرده بود، از روی دروغ ادعای مهریه کرد و به حاکم مدینه شکایت نمود و چهارصد دینار مهرش را از حضرت سجاد عَلیه السَلام مطالبه کرد.

حاکم مدینه به آن حضرت عرض کرد: یا سوگند بخورید که این مبلغ را به او

او

ص: 383


1- کافی 435/7 و 434.
2- کافی 435/7 و 434.

داده اید یا حقش را بپردازید. حضرت سوگند نخوردند و به فرزندشان حضرت باقر عَلیه السَلام فرمودند: چهارصد دینار به آن زن بپردازید. حضرت امام باقر عَلیه السَلام عرض کرد: فدایت شوم مگر حق با شما نیست ؟ فرمودند: بلی، لکن خدا را بزرگ تر از این میدانم که به نام مبارکش در مقام دعوی مال دنیا سوگند بخورم . (1)

و نیز برای تأکید مطالب حق، مستحب است سوگند خوردن و یا برای بیان تعظیم و بزرگی آن. مانند فرمایش پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم که فرمودند: « به خدا سوگند که تا شما از توبه دست برنداشته اید خداوند هم مغفرت خود را از شما دریغ نمی فرماید».

یا مانند فرمایش امیرالمؤمنین عَلیه السَلام که فرمود: «به خدا سوگند اگر آنچه را که من می دانم، شما می دانستید هر آینه کم می خندیدید و زیاد گریه می کردید».(2)

سوگند به سایر محترمان

در مواردی که به نام خداوند سوگند خوردن مانعی ندارد، سوگند خوردن به سایر مقدسات و محترمات دینی هم جایز است، مانند سوگند به حرمت قرآن مجید یا پیغمبر و ائمه علیهم السلام یا کعبه معظمه و همچنین آنچه بین مردم متداول است که به چیزی که نزدشان گرامی است قسم می خورند. مثلا به جان یکدیگر یا به جان پدر و فرزند و مانند این ها جایز است.

اخباری که بشر را از قسم خوردن به غیر اسم خدا منع می کند، در مورد اثبات حق است که البته منحصرا باید به نام خداوند سوگند یاد شود و به غیر آن صحیح نیست و قطع خصومت و مرافعه نمی شود و همچنین در مورد قسم خوردن بر کاری که در آینده می خواهد انجام دهد یا ترک کند باید منحصراً به نام خدا باشد و به غیر آن لغو و بی اثر است.

ص: 384


1- کافی 435/7 .
2- همان
سوگندی که همیشه حرام است

جمعی از فقها کقاره سوگند به برائت از دادن کفارۀ ظهار(1) و بعضی کفارۀ نذر را فرموده اند (یعنی ندادن کفارۀ ظهار و نذرکه همانندکفارۀ روزه ماه مبارک رمضان می باشد).

اما مرحوم شیخ مفید عَلیه السَلام می فرماید: اگر مخالفت سوگند، به برائت شد (یعنی قسم به برائت خورد و مطابق قسمش رفتار نکرد) سیرکردن اطعام دادن دهنفر فقیر براو واجب می شود و باید از گناه خود هم توبه کند.

محمد بن حسن صفار به حضرت امام حسن عسگری عَلیه السَلام نوشت: اگر کسی به برائت از خدا و رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم سوگند یاد کند و مخالف قسمش عمل کند، یعنی به آنچه بر آن سوگند خورده عمل نکند، توبه اش چگونه و کفاره اش چیست ؟ آن حضرت در پاسخ نوشتند: باید ده مسکین را طعام بدهد به هرنفری یک مد و از گناه خود استغفار کند.

شخصی نزد منصور دوانیقی از حضرت صادق عَلیه السَلام شکایت کرد و گفت: می خواهد بر علیه توقیام کند و از اطراف برایش پول ها فرستاده می شود و او محمد و ابراهیم فرزندان عبدالله بن حسن را که بر تو شوریدند کمک می کرد.

منصور حضرت را از مدینه طلبید و پس از حضور در مجلس، آنچه را که از آن شخص شنیده بود گفت و شدیدا متعرض حضرت گردید. حضرت فرمودند: به خدا پناه می برم که چنین باشد تمام دروغ و تهمت است. منصور شکایت کننده را طلبید. آن ملعون هم تمام آنچه را که گفته بود تکرار کرد. حضرت فرمودند: سوگند می خوری؟ پس آن ملعون شروع به قسم خوردن کرد که:

ص: 385


1- در عرب جاهلیت ظهار یکی از اقسام طلاق بوده؛ به این صورت که وقتی کسی می خواسته زنش را بر خودش حرام کند می گفته: انت منی کظهرامی، تو نسبت به من مانند پشت مادرم هستی. و به اصطلاح بدین طریق نزدیکی با همسر را بر خود حرام می کردند و با گفتن این کلام زنش از او جدا شده و تا ابد بر او حرام می شد. کفاره آن به ترتیب ، آزاد کردن پند و اگر عاجز بود دو ماه روزه گرفتن پی در پی و اگر عاجز شد شصت مسکین را اطعام کند.

و اللهِ الَّذی لَا اِلهَ اِلاّ هُو الطالب الِغالِبُ الحَیَّ القَیُّوم.

حضرت فرمودند: در قسم خوردن، شتاب مکن. آن طوری که من می گویم سوگند بخور. منصور گفت: مگر قسمی که خورد نقصی داشت؟ حضرت فرمودند: خدای عالم دارای حیا و کرم است. وقتی که بندهای او را ستود، از تعجیل در عقوبتش حیا می فرماید. باید این طور قسم بخورد

أَبْرَأُ إِلَی اللَّهِ مِنْ حَوْلِهِ وَ قُوَّتِهِ وَ أَلْجَأُ إِلَی حَوْلِی وَ قُوَّتِی إِنِّی لَصَادِقٌ بَرٌّ فِیمَا أَقُول

نعوذ بالله بیزاری می جویم به سوی خدا از قدرت و قوت او و پناه می گیرم به قدرت و قوت خودم و هرآینه من راستگو و نیکوکارم در آنچه که می گویم.

منصور هم او را امر کرد باید همین طور قسم بخوری. هنوز سوگندش تمام نشده بود که زبانش مانند زبان سگ از دهانش آویزان و در همان وقت هلاک شد و به دوزخ شتافت. (1)

ممکن است در نظرها بیاید که از این روایت معلوم می شود که قسم به برائت، صحیح است و مانعی ندارد، در حالی که چنین نیست. محقق قمی و در جواب از این اشکال می فرماید: اولا سند این روایت ضعیف است و ثانیا شاید در این موارد، به خصوص برای امام جایز بوده که او را چنین قسم بدهند. چون می دانستند که قسم خورنده از اهل ایمان نیست و ضرورت اقتضاء می کرده که به برائت او را سوگند دهند.(2)

و ممکن است منظور محقق قمی از ضرورت ، این باشد که امام، آن خبیث رامستحق هلاکت می دانستند و اثر فوری قسم و هلاکت او منحصر در سوگند به برائت بوده تا اهانت به مقام امامت نشود، چنانچه اگر قسم دروغش آشکار نمی شد، منصور دروغش را می پذیرفت و امام را می کشت، بلکه سبب کشتن عده زیادی از سادات و مؤمنین می گردید و از همه مهم تر هتک مقام امامت می شد.

ص: 386


1- مهج الدعوات /200؛ بحار الانوار 20147.
2- جامع الشتات /744.
توبه از قسم دروغ

در صورتی که برامر گذشته با حال به دروغ سوگند خورده شود (یمین محموس) توبه اش به این صورت است که: اولا از گفته خود باید سخت پشیمان باشد و بداند گناه کبیره ای انجام داده است که خدای عالم را کوچکگرفته و نام مبارکش را بازیچه قرار داده است و هر چه پشیمانی بیشتر و گناهش را بزرگ تر ببیند و زیاد استغفار کند به رحمت الهی و آمرزش پروردگار نزدیک تر خواهد بود.

ثانیا اگر به واسطه سوگند دروغش، حق مسلمانی از جهت مال یا آبرویش از بین رفته جبران کند یعنی حق را به صاحبش برگرداند و آنچه ضایع شده تدارک و تلافی کند.

اقسام سوگند از دیدگاه روایات

در کافی آمده است که حضرت صادق علیه السلام می فرماید: سوگند بر سه قسم است:

1- سوگندی که به سبب آن آتش واجب می شود.

2- سوگندی که کفاره می آورد.

3- سوگندی که لغو است یعنی نه سبب آتش و نه کاره می شود .

سوگندی که موجب آتش می شود، سوگند دروغ است برای بردن مال دیگری یا به زحمت انداختن مسلمانی «یمین غموس» . سوگندی که کفاره واجب می شود سوگند بر به جا آوردن کاری که خبر است یا ترک کاری که شر است. اگر مخالفت کرد، پس از پشیمانی کفاره واجب می شود.

اما سوگندی که موجب کفاره نمی شود قسم بر قطع رحم یا سوگندی که به اجبار حاکم یا اکراه از طرف والدین یا همسر یاد شود یا سوگندی که بربه جا آوردن حرام یا ترک واجبی باشد.

تا اینجا مباحثی پیرامون قسمی که خداوند در این قسمت از حدیث کساء خورده بود و همچنین مباحث جانبی آن بیان شد. حال به ادامه بحث پیرامون حدیث شریف کساء می پردازیم.

ص: 387

جبرئیل علیه السلام و کیفیت صدور وحی

این فرشته بزرگ الهی، یکی از ملائکه حامل وحی الهی است و فرشته ای است که بر پیغمبر و دیگر انبیاء علیهم السلام نازل می شد. و واجب است که اعتقاد به همه ملائکه، بخصوص این ملک مقرب پروردگار داشته باشیم؛ همچنانکه قرآن هم اشاره فرموده است:

«آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ » (1)

« فرستاده ما بدانچه از جانب پروردگارش به سوی او نازل شده ایمان آورده و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتاب ها و فرستادگان او ایمان آورده اند، (و گفتند) میان هیچ یک از فرستادگان او فرق نمی گذاریم» .

کما قال تعالی: «مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ»(2)

«در آنجا فرمان روا و امین است».

و روایات زیادی در مورد این فرشته مقرب خداوند داریم و این جا در حدیث شریف کساء نیز اسم این فرشته برده شده است. این فرشته در تمام حالات ، امین است. ملائکه محدود در زمان خاص یا مکان خاصی نیستند، بلکه در حالات مختلف رسولان پروردگارند.

لذا ملائکه واسطه در تنفیذ اعمالند و خداوند می فرماید:

«فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا » (3)

«قسم به فرشتگانی که در نظم عالم برهم سبقت گیرند» .

ص: 388


1- سورۀ بقره آیه 285.
2- سورۀ تکویر آیه 21.
3- سورۀ نازعات آیه 5.

1- فی قوله تعالی: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ*عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ » (1)

« روح الامین آن را نازل کرده است، بر قلب (پاک) تو، تا از انذارکنندگان باشی!»در احادیث معتبر از حضرت امام صادق عَلیه السَلام منقول است که چون جبرئیل به نزد حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم می آمد، مانند بندگان در خدمت آن حضرت می نشست و چون نازل می شد، در بیرون خانه آن حضرت می ایستاد در موضعی که الان مقام جبرئیل علی می گویند و تا رخصت نمی یافت داخل خانه آن حضرت نمی شد.(2)

2- و در احادیث دیگر منقول است که: گاهی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در حالی که میان اصحاب خود نشسته بودند، حالت غش(3) به ایشان عارض می گردید و بیهوش می شدند و عرق از آن حضرت می ریخت و این علامت نازل شدن وحی بر آن حضرت بود. از حضرت صادق عَلیه السَلام علت آن را پرسیدند فرمودند: این حالت وقتی عارض آن حضرت می شد که حق تعالی بی واسطه برایشان وحی می فرستاد و از عظمت کلام الهی و جلالت نامتناهی، این حالت عارض آن حضرت می شد و از برای فرود آمدن جبرئیل چنین نمی شد. بلکه جبرئیل بی رخصت داخل خانه آن حضرت نمیشد و چون داخل می شد مانند بندگان در خدمت آن حضرت می نشست.(4)

3- در حدیث معتبر از حضرت امیرالمؤمنین عَلیه السَلام منقول است که: وحی خدا به پیغمبران اقسامی دارد؛ بعضی از قبیل فرستادن ملائکه است به سوی پیغمبران و بعضی سخن گفتن حق تعالی است با ایشان بی آنکه ملکی در میان باشد. حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم از جبرئیل عَلیه السَلام پرسید: وحی را از کجا می گیری؟ گفت: از اسرافیل می گیرم. پرسید: اسرافیل از کجا می گیرد؟ گفت: از ملکی از روحانیان می گیرد که از او بلندتر

ص: 389


1- سورۀ شعراء آیات 193 و 194.
2- کافی 452/4 ؛ تهذیب الاحکام 446/5 ؛ حیوه القلوب 272/1.
3- نه به آن معنا که مانند مردم از خود بی خود بشوند، بلکه یک حالت خاصی به ایشان دست می داد و به اصطلاح یک مقدار بدنشان سنگین می شد.
4- کمال الدین و تمام النعمه /85؛ حیوه القلوب 673/1 ؛ بحار الانوار 256/1

است. پرسید آن ملک از چه کسی می گیرد؟ گفت: در دلش می افتد. (1)

4- علی بن ابراهیم قمی از حضرت امام محمد باقر عَلیه السَلام روایت کرده است که جبرئیل عَلیه السَلام به رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم ، گفت: اسرافیل حاجب پروردگار است و ازهمه خلق به محل صدور وحی الهی نزدیکتر است و لوحی از یاقوت سرخ در میان دو دیده اوست. چون وحی از جانب حق صادر می شود، لوح بر پیشانی اسرافیل می خورد پس نظر می کند در لوح و به ما می رساند و من به اطراف زمین و آسمان می رسانم. (2)

5- شیخ طوسی رحمه الله به سند معتبر از ابن عباس روایت کرده است که: هر بامداد امیرالمؤمنین عَلیه السَلام به خدمت حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم می آمد و حضرت نمی خواست کسی زودتر از او بیاید. روزی آمد و دید که حضرت در صحن خانه خوابیده است و سر خود را در دامن دحیه کلبی گذاشته است. حضرت امیرالمؤمنین عَلیه السَلام عرض کرد: السلام علیک، حال رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم چگونه است؟ دحیه گفت: به خیر است ای برادر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم . حضرت فرمودند: خدا تو را جزای خیر دهد.

دحیه گفت: من تو را دوست می دارم و تو را نزد من مدحی هست که برای توهدیه آورده ام. تویی امیرمؤمنان و کشاننده شیعیان به سوی جنان و بهترین فرزندان آدم بعد از پیغمبر آخرالزمان و در دست تو خواهد بود علم حمد در روز قیامت. توو محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم و شیعیان شما پیش از هر کس داخل بهشت خواهید شد.

رستگار است هر که تو را دوست دارد و نا امید است هر که دست از ولایت تو بردارد . هر که تو را دوست دارد به محبت محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم تو را دوست داشته است و هر که تورا دشمن دارد به دشمنی محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم تو را دشمن داشته است و شفاعت محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم به ایشان نخواهد رسید، نزدیک بیا که توسزاوارتری به برگزیده خدا پس سر آن حضرت را در دامن امیرالمؤمنین عَلیه السَلام گذاشت و رفت.

ص: 390


1- توحید صدوق /264؛ حیوه القلوب 673/1 .
2- تفسیر قمی 28/2 ؛ حیوه القلوب 673/1 .

چون رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بیدار شدند، فرمودند: این صدا چه بود و با چه کسی سخن می گفتی؟ امیرالمؤمنین عَلیه السَلام عرض کرد: دحیه به من چنین گفت. حضرت فرمودند: دحیه نبود بلکه جبرئیل عَلیه السَلام بود و تو را به نامی خواند که خدا تو را به آن نام کرده است و اوست که محبت تو را در دل های مؤمنان انداخته است و ترس تورا در سینه های کافران جا داده است. (1)

6- حمیری از امام باقر عَلیه السَلام روایت کرده است که: چند روزی وحی از حضرت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم حبس شد. گفتند: یا رسول الله! چرا وحی برشما نازل نمی شود؟ فرمودند: چگونه نازل شود و حال آنکه شما ناخن نمی گیرید و بوهای بد را از خود دور نمی کنید.(2)

7- ابن بابویه به سند معتبر از حضرت صادق عَلیه السَلام روایت کرده است: ابلیس لعین چهار مرتبه ناله کرد؛

اول: روزی که ملعون شد.

دوم: روزی که او را به زمین فرستادند.

سوم: در هنگامی که محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم مبعوث شد بعد از آنکه زمان ها گذشته بود که

پیغمبری مبعوث نشده بود.

چهارم: در وقتی که سورۀ حمد نازل شد.(3)

8- علی بن ابراهیم به سند معتبر از حضرت امام صادق عَلیه السَلام روایت کرده است: چون حق تعالی حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم را به رسالت مبعوث گردانید، جبرئیل عَلیه السَلام را امر کرد که به بالی از بال های خود زمین را بکند و برای آن حضرت بازداشت و چنان شد که آن حضرت به همه جای زمین نظر میکرد مانند کسی که به دست خود نظر کند و به مشرق و مغرب نظر می کرد و با هر گروهی با زبان ایشان سخن گفت و ایشان را به

ص: 391


1- امالی طوسی /604؛ بشاره المصطفی /100 ؛ الیقین /129؛ حیوه القلوب 674/1 .
2- حیوه القلوب 675/1 ؛ بحار الانوار 255/18 .
3- تفسیر عیاشی 20/1؛ قصص الانبیاء راوندی /43؛ حیوه القلوب 675/1

دین خود دعوت نمود و چون حق تعالی به قدرت کاملۀ خود چنان کرد،همه اهل شهرها او را دیدند و صدای او را شنیدند و رسالت او را فهمیدند.(1)

9- امام حسن عسگری عَلیه السَلام فرمودند: چون چهل سال از عمر شریف پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم گذشت، حق تعالی دل او را بهترین دل ها و خاشع تر و مطیع و بزرگ تر از همه دلها یافت. پس دیده آن حضرت را نور داد و امر کرد که درهای آسمان را گشودند و فوج فوج از ملائکه به زمین می آمدند و آن حضرت نظر می کرد و ایشان را می دید و رحمت خود را از ساق عرش تا سر آن حضرت متصل گردانید. پس جبرئیل فرود آمد و اطراف آسمان و زمین را فرا گرفت و بازوی آن حضرت را گرفت و حرکت داد و گفت: با محمد! بخوان. گفت: چه بخوانم؟ گفت:

«اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ*خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ» (2)

پس وحی های خدا را به او رسانید. (3)

10- عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ

« یَسْئَلُونَکَ عَنِ اَلرُّوحِ قُلِ اَلرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی »

قَالَ خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ کَانَ مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ هُوَ مَعَ اَلْأَئِمَّهِ وَ هُوَ مِنَ اَلْمَلَکُوتِ . (4)

ابا بصیر گوید: معنی این آیه را از امام صادق عَلیه السَلام پرسیدم که می فرماید:

«ای رسول ما از تو در مورد روح سؤال می کنند؟ بگوامرش از جانب پررودگار است».

ص: 392


1- تفسیر قمی 203/2 ؛ حیوه القلوب 676/1.
2- سورۀ علق آیات 1و2.
3- تفسیر امام حسن عسگری عالی /156؛ حیوه القلوب /677.
4- سورۀ اسراء آیه 85؛ کافی 273/1 ؛ بحار الانوار 265/18

فرمود: موجودی است از جبرئیل و میکائیل بزرگ تر و با رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و ائمه علیهم السلام است و از ملائکه است..

دستور قرآن در رد امانات

«خداوند به شما فرمان می دهد که امانت ها را به صاحبان آن برسانید...»

در مجمع البیان طبرسی رحمه الله و بعضی دیگر از تفاسیر نقل شده که این آیه زمانی نازل شد که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و با پیروزی کامل وارد شهر مکه گردید. عثمان بن طلحه را که کلیددار خانه کعبه بود احضار کرد و کلید را از او گرفت تا درون خانه کعبه را از وجود بت ها پاک سازد. عباس عموی آن حضرت پس از پاکسازی کعبه از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم تقاضا کرد تا کلیدداری کعبه را به او بسپارد. زیرا مقام کلیدداری بیت الله الحرام در میان عرب یک مقام برجسته ای بود. اما پیامبر تقاضای او را نپذیرفت. پس از تطهیر خانه کعبه از لوث بت ها، در خانه را بست و کلید را به عثمان بن طلحه تحویل داد. در همین زمان این آیه نازل شد.

«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَی أَهْلِهَا »

روایت راجع به ردّ امانات

1-قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : لاَ تَنْظُرُوا إِلَی طُولِ رُکُوعِ اَلرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ، فَإِنَّ ذَلِکَ شَیْءٌ اِعْتَادَهُ فَلَوْ تَرَکَهُ اِسْتَوْحَشَ لِذَلِکَ، وَ لَکِنِ اُنْظُرُوا إِلَی صِدْقِ حَدِیثِهِ وَ أَدَاءِ أَمَانَتِهِ.(1)

امام صادق عَلیه السَلام فرمودند: (تنها) نگاه به رکوع و سجود طولانی افراد نکنید زیرا ممکن است عادتی برای آنها شده باشد که از ترک آن ناراحت شوند، ولی نگاه به راستگویی در سخن و ادای امانت آنها کنید.

ص: 393


1- کافی 105/2 ؛ بحار الانوار 8/68؛ تفسیر نورالثقلین 496/1

2- وقال علیه السلام : اُنْظُرْ مَا بَلَغَ بِهِ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عِنْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَالْزَمْهُ فَإِنَّ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنَّمَا بَلَغَ مَا بَلَغَ بِهِ عِنْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِصِدْقِ اَلْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ اَلْأَمَانَهِ .(1)

ونیز امام صادق عَلیه السَلام فرمودند: بنگر در آنچه حضرت علی عَلیه السَلام نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به مقام رسید و ملازمش باش، همانا حضرت علی عَلیه السَلام نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بسبب راستگوئی و اداء امانت به آن مقام رسید.

3- وقال عَلیه السَلام اِعْلَمْ أَنَّ ضَارِبَ عَلِیٍّ بِالسَّیْفِ وَ قَاتِلَهُ لَوِ اِئْتَمَنَنِی وَ اِسْتَنْصَحَنِی وَ اِسْتَشَارَنِی ثُمَّ قَبِلْتُ ذَلِکَ مِنْهُ لَأَدَّیْتُ إِلَیْهِ اَلْأَمَانَهَ.(2)

و فرمودند: بدان که اگرقاتل علی عَلیه السَلام که تیغ بر سرش زد و او را کشت، به من چیزی بسپارد یا از من اندرز خواهد یا مشورت با من کند و من از او بپذیرم، به امانت با او رفتار کنم و امانتش را بپردازم.

قال رَسُولُ الله صلّی الله علیه و آله و سلّم : ایَهُ الْمُنافِقِ ثَلاثٌ ؛ اِذاحَدَثَ کَذَبَ وَ اِذا وَعَدَ اَخْلَفَ وَ اِذَا ائْتُمِنَ خانَ.(3)

رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمودند: نشانه منافق سه چیز است؛ دروغ گویی، پیمان شکنی و خیانت در امانت.

5- عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَبْعَثْ نَبِیّاً إِلاَّ بِصِدْقِ اَلْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ اَلْأَمَانَهِ إِلَی اَلْبَرِّ وَ اَلْفَاجِرِ . (4)

امام صادق عَلیه السَلام فرمودند: خدای عزوجل هیچ پیغمبری را مبعوث نفرمود، جزبا

ص: 394


1- کافی 104/2 ؛ بحار الانوار 5/68؛ تفسیر نورالثقلین 496/1.
2- کافی 133/5 ؛ بحار الانوار 258/75 ؛ تفسیر نورالثقلین 496/1 .
3- قرب الاسناد/28؛ نک: [سنن ترمذی 19/5 ح 2631؛ سنن نسائی 196/8 ح 5021. ]
4- کافی 104/3

راستگویی و ادای امانت به نیکوکار و بدکار.

6- عن أبی جعفر عَلیه السَلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : اَلْمَجَالِسُ بِالْأَمَانَهِ. (1)

رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: مجالس امانت است.

(یعنی صحبت های خصوصی که در مجالس گفته می شود، پیدا است که گوینده میل ندارد فاش شود و حکم امانت را دارد و باید از افشای آن خودداری کرد).

7- عن أبی جعفر عَلیه السَلام قال: ثَلاثٌ لَم یَجْعَلِ اللّه ُ عَزَّوَجَلَّ لاِءَحَدٍ فِیهِنَّ رُخصَهً: أَداءُ الاَمانَهِ إِلی البَرِّ وَ الفاجِرِ، و الوَفاءُ بِالعَهدِ لِلْبَرِّ و الفاجِرِ و بِرُّ الوالِدَینِ بَرَّینِ کانا أَو فاجِرَیْنِ.(2)

امام باقر عَلیه السَلام فرمودند: در سه چیز برای احدی رخصتی (در کوتاهی او) نیست؛ اداء امانت به شخص نیکوکار و بد عمل، وفای به عهد نسبت به نیکوکار و بد عمل، نیکی به والدین چه خوب باشند و چه بد.

8- قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: أَدُّوا الْأَمَانَهَ وَ لَوْ إِلَی قَتَلَهِ أَوْلَادِ الْأَنْبِیَاءِ علیهم السلام(3)

امام علی عَلیه السَلام فرمودند: امانت را رد کنید ولو اینکه صاحب امانت قاتلان فرزندان انبیاء باشند.

9-قال الصادق عَلیه السَلام : أَدُّوا الْأَمَانَهَ وَ لَوْ إِلَی قَاتِلِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهماالسلام(4)

امام صادق عَلیه السَلام فرمودند: امانت را برگردانید (به صاحبان آنها) اگرچه قاتل حسین بن علی علیهماالسلام باشد.

10- الإمامُ علیٌّ علیه السلام : اُقسِمُ لَسَمِعتُ رسولَ اللَّهِ صلی اللَّه علیه وآله یقولُ لی قبلَ وفاتِه بساعهٍ ،

ص: 395


1- کافی 660/2 .
2- همان 162/2 ح 15.
3- بحار الانوار 115/75 ح 8.
4- امالی شیخ صدوق /203 ح 4.

مِراراً ثَلاثاً : یا أبا الحسنِ ، أدِّ الأمانهَ إلَی البَرِّ والفاجرِ فیما قَلَّ وجَلَّ ، حتّی فی الخَیطِ والمِخْیَطِ.(1)

امیرالمؤمنین عَلیه السَلام فرمودند: سوگند یاد می کنم که یک ساعت پیش از شهادت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم سه مرتبه از ایشان شنیدم که فرمود: ای ابا الحسن ! امانت را برگردان به نیکوکار و بدکار، در آنچه کم است یا زیاد اگرچه نخ و سوزنی باشد.

11- قال رسُول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم : لاَ إِیمَانَ لِمَنْ لاَ أَمَانَهَ لَهُ. (2)

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: ایمان ندارد کسی که امانت ندارد.

12- و قَالَ صلّی الله علیه و آله و سلّم :مَنْ خَانَ أَمَانَهً فِی الدُّنْیَا وَ لَمْ یَرُدَّهَا إِلَی أَهْلِهَا ثُمَّ أَدْرَکَهُ الْمَوْتُ مَاتَ عَلَی غَیْرِ مِلَّتِی وَ یَلْقَی اللَّهَ وَ هُوَ عَلَیْهِ غَضْبَانُ.(3)

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: کسی که در دنیا در امانتی خیانت کند و او را به صاحبش نرساند تا مرگ او را فرا گیرد، به دین و ملت و آئین من از دنیا نرفته و خدا را ملاقات می کند در حالی که با او غضب کند.

13- عَنْ أَبِی حَمْزَهَ الثُّمَالِیِّ قَالَ: سَمِعْتُ سَیِّدَ العَابِدِینَ عَلِیَّ بْنَ الحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلامُ یَقُولُ لِشِیعَتِهِ: عَلَیْکُمْ بِأَدَاءِ الأَمَانَهِ، فَوَالَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ بِالحَقِّ نَبِیّاً لَوْ أنَّ قَاتِلَ أَبِی الحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِمَا السَّلامُ ائْتَمَنَنِی عَلَی السَّیْفِ الَّذِی قَتَلَهُ بِهِ لأَدَّیْتُهُ إلَیْهِ.(4)

ابوحمزه ثمالی گفت: از حضرت زین العابدین عَلیه السَلام شنیدم که به شیعیان خود

می فرمود: شما را سفارش می کنم به رد کردن امانت. سوگند به آن کسی که محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم

ص: 396


1- بحار الانوار 273/77 ح 1.
2- همان 198/72 ح 96.
3- امالی شیخ صدوق /350.
4- همان /149.

را به پیغمبری برگزید اگر کشنده پدرم حسین بن علی علی همان شمشیری که با آن پدرم را کشت به رسم امانت به من بدهد به او باز می گردانم و امانتش را رد می کنم.

14- عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ کَیْفَ یَنْبَغِی لَنَا أَنْ نَضَعَ فِیمَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَ قَوْمِنَا وَ فِیمَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَ خُلَطَائِنَا مِنَ اَلنَّاسِ فَقَالَ تُؤَدُّونَ اَلْأَمَانَهَ إِلَیْهِمْ وَ تُقِیمُونَ اَلشَّهَادَهَ لَهُمْ وَ عَلَیْهِمْ وَ تَعُودُونَ مَرْضَاهُمْ وَ تَشْهَدُونَ جَنَائِزَهُمْ . (1)

معاویه بن وهب گوید: خدمت حضرت صادق عَلیه السَلام عرض کردم چگونه باید بین خود و هم فکران و نیز بین خود و مردم که با ما هم عقیده نیستند رفت و آمد داشته باشیم؟ فرمود: اگر امانتی نزد شما گذاشتند ادا کنید، اگر شهادتی از شما خواستند در شهادت شرکت کنید و عقیده خود را هرطور که هست بگویید. از بیماران آنها عیادت کرده و از جنازه آنها مشایعت کنید.

حکایات

1- مردی به شخصی که و مورد وثوق و اطمینان قاضی مشهور که نامش ایاس بود، مال زیادی به رسم امانت سپرد و خود به حجاز رفت.

پس از مراجعت ، درخواست مال خود را کرد ولی آن شخص منکر شد، آن مرد هم شکایت او را پیش ایاس برد. ایاس پرسید: آیا نزد کس دیگری هم شکایت کرده ای؟ گفت: نه.

باز پرسید: او خبردارد که به عنوان شکایت پیش من آمده ای ؟ جواب داد: نه. الیاس گفت: برو و به هیچ کس نگو که چنین اتفاقی افتاده . ایاس بعد از رفتن او آن شخص را خواست و گفت: مال زیادی پیش ما جمع شده. در منزل خود جای مورد اعتمادی داری تا فردا مال را به آن مکان منتقل کنیم؟ آن شخص گفت: آری. ایاس به

ص: 397


1- کافی 635/2 ؛ وسائل الشیعه 5/12.

او وعده داد که فردا با عده ای بیا اموال آماده است حمل کن.

آنگاه صاحب امانت را خواست و گفت: اکنون پیش او برو و امانتت را از او بخواه. اگر نداد بگو شکایتت را پیش قاضی ایاس می کنم، مرد پیش او رفت و گفت: امانت را می دهی یا به قاضی شکایت کنم؟

آن خائن، امانت را پس داد. آن مرد بعد از گرفتن مال پیش ایاس آمد و خبررد کردن مال را به او داد. روز بعد آن شخص پیش ایاس رفت تا مالی که وعده داده بود بگیرد. ایاس گفت: برو خائن، دیگر پیش من نیا و او را از خانه خود بیرون کرد. (1)

2- مردی پیش شخصی که مشهور بود دارای اسم اعظم است رفت و تقاضای آموزش آن اسم را کرد. آن قدر اصرار ورزید تا او را وعده داد که فردا می آموزم، به شرط اینکه صبحگاه از شهر خارج شوی و در بیرون دروازه هرچه دیدی در بازگشت به من بگویی. آن مرد قبول نمود.

فردا صبح که از شهر خارج شد پیرمردی را دید که پشته ای هیزم بر پشت گذارده و خیال وارد شدن به شهر را دارد.

در این هنگام نگهبان دروازه پیش رفت و خواست پشته هیزم او را با زور و جبر بگیرد، پیرمرد مقاومت کرد ولی نتیجه ای نداد دروازه بان چند ضربه چوب به سرو صورت او زد و او را خون آلود کرد و همه را گرفت. آن مرد از دیدن این جریان آشفته و خشمگین شد و گفت: اگر من اسم اعظم داشتم الان این ستمگر را به خاک هلاک افکنده و از زندگی محرومش می کردم.

همین که پیش آن مرد برگشت، مشاهدات خود را تفصیلا گفت تا به جایی که شرح داد از دیدن ستم آن نگهبان به پیرمرد چنان عصبانی شدم که گفتم: اگراسم اعظم داشتم این مرد را هلاک می کردم تا به چنین پیرمردی ستم نکند. آن مرد گفت: اینک درست توجه کن هر چیزی را به هر کس نمی توان سپرد. این گونه امانتها لیاقت لازم

ص: 398


1- مستطرف 118/1 .

دارد. همان پیرمردی که دیدی استاد من در آموزش اسم اعظم بوده، با داشتن آن مقام چشم پوشی از نگهبان کرد و حتی برای تسلی دل خود او را نفرین ننمود.(1)

هرکه را اسرار حق آموختند***قفل کردند و دهانش دوختند

3- دربصائر الدرجات می نویسد که:

عمر بن حنظله به حضرت باقر علیه السلام گفت: خیال می کنم من نزد شما قدر و منزلتی دارم و مورد عنایت و توجه شما هستم. آن حضرت فرمودند: آری.

عرض کرد: درخواست می کنم اسم اعظم را به من بیاموزید. حضرت جواب دادند: آیا نیروی پذیرش و تاب نگهداری آن را داری ؟ گفتم: بلی. ایشان دستور دادند داخل اطاق برو. وقتی که داخل شدم آن جناب هم وارد گردید و دست خود را بر زمین گذاشت. ناگاه دیدم فضای خانه چنان تاریک گردید که چشم هایم هیچ چیزی را نمی دید مفاصل و استخوان هایم به شدت در حرکت و تکان افتاد.

حضرت فرمودند: میل داری به تو بیاموزم با توان نداری؟ عرض کردم: نه یابن رسول الله مرا آن نیرو نیست. در این موقع دست خویش را برداشت اطاق مانند اول روشن شد و حضرت امام باقر عَلیه السَلام را دیدم که تبسم می کرد.(2)

4- عبدالله بن سنان گوید: در مسجد خدمت حضرت صادق عَلیه السَلام رسیدم. ایشان بعد از نماز عصر رو به قبله نشسته بودند. عرض کردم: یابن رسول الله ! بعضی از سلاطین به عنوان امانت اموال خود را به ما می دهند. آیا با اینکه خمس و پنج یک مال خویش را به شما نمی دهند امانت آنها را رد کنم؟ حضرت صادق عَلیه السَلام سه مرتبه فرمودند: به پروردگار این قبله سوگنداگر ابن ملجم قاتل پدرم امانتی به من بسپارد هروقت امانت خود را بخواهد به او می دهم. (3)

ص: 399


1- خزینه الجواهر/111.
2- بصائرالدرجات 210/1 ؛ بحار الانوار 235/46خزینه الجواهر/111.
3- بحار الأنوار 117/72 ؛ مستدرک الوسائل 10/14 .

5- اُرینب، بانو و همسر با وفا و امانت دار عبد الله بن سلام

اُرینب از جهت جمال و کمال و شرافت و مال سر آمد زنان زمان خود و شهره آفاق بود، او پس از ازدواج با پسر عموی خویش عبدالله بن سلام در مملکت مدینه با هم زندگی می کردند. یزید پلید که جمال و زیبایی او را شنیده بود شیفته جمال او شده و از پدرش خواستار ازدواج با اُرینب شد.

معاویه ملعون نیز پس از نقشه کشی ها و اندیشه های بسیار، صلاح را در این دید که نامه ای به عبدالله بن سلام نوشته، و او را به جانب شام احضار نماید. عبدالله نیز پس از رسیدن نامه ، بدون تأخیر به سوی شام حرکت کرده و در منزلی که قبلا توسط معاویه برای او مهیا شده بود وارد شد.

معاویه، ابوهریره و ابودرداء را نزد خود فرا خواند و پس از مقدمات و ذکر سخنانی گفت: دختری دارم که موقع ازدواج او فرا رسیده، و برای انتخاب همسر او دقت کامل و توجه تمامی به کار برده ام و کسی را می خواهم که از جهت فضیلت و دیانت و تقوی و ادب و مروت مورد وثوق و اطمینان من باشد، و به نظر من مصداق این اوصاف شخص عبدالله بن سلام است که از هر جهت زیبنده و سزاوار است و مخصوصا علت اقدام عجولانه من این است که مبادا پیش از انجام این کار اجل مرا دریابد، و کسانی که پس از من امور سلطنت و حکومت را به دست می گیرند، به خاطر محجب و بزرگواری حکومت و کوچک شمردن دیگران و به بهانه پیدا نکردن هم رتبه و کفو، از تزویج زن ها ممانعت نمایند.

سپس به آن دو نفر گفت: این خواسته مرا به عبدالله بن سلام برسانید و او را از این جریان آگاه کنید. پس از آن معاویه به اندرون کاخ رفته و به دختر خود توصیه کرد: هنگامی که ابوهریره و ابودرداء با او صحبت کردند و او را برای عبدالله بن سلام خواستگاری کردند، در جواب ایشان طوری اظهار کند که عبدالله بن سلام بی نهایت مردی زیبنده و مناسب و محترم و پسندیده است و فقط مانعی که در این میان است، بودن زن او اُرینب است چرا که غیرت و خوی من با این امر سازگار نبوده، و تا او با

ص: 400

اُرینب مواصلت دارد این اقدام عملی نخواهد شد.

عبدالله بن سلام نیز پس از شنیدن خواسته معاویه سر به زیر انداخته و تن به این ازدواج داد.

سپس ابوهریره و ابودرداء به نزد دختر معاویه رفتند و از او برای عبدالله خواستگاری کردند. او نیز به همان شکل که پدرش گفته بود پاسخ داد و گفت: عبدالله می تواند همسر و کفو مناسبی برای من باشد ولی فقط تنها مشکلی که هست این که او صاحب همسر است و من نمی توانم این امر را قبول کنم.

پس آن دو نزد عبدالله برگشته و جریان را برای او نقل کرده و گفتند: تنها مانعی که موجود است وجود ارینب است. خلاصه آن الواط مجلس نشین عبدالله را راضی به طلاق ارینب کردند. عبدالله که از همه جا بی خبر بود از روی سادگی خود در حضور آن دو نفر، طلاق زن خود، اُرینب را جاری کرده و آن ها را شاهد طلاق قرار داد. معاویه و دخترش نیز حدود سه ماه عبدالله را با وعده و وعیدهای دروغین خود معطل کردند تا ایام عده اُرینب سپری شود و مانعی برای خطبه او باقی نمانده باشد. در این مدت معاویه نیز ابودرداء را مأمور کرد که به سوی مدینه برود و اُرینب را برای پسرش یزید خواستگاری نماید.

ابودرداء (که قبلا از صحابه پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم بود) چون به مدینه رسید و در آن ایام سرور عالمیان آقا امام حسین علی در آنجا شرف حضور داشتند، ابتدا به زیارت آن بزرگوار رفته و پس از ادای احترام عرضه داشت: معاویه مرا به خاطر خواستگاری آرینب دختر اسحاق برای پسرش یزید به اینجا فرستاده است و من هر چه فکر کردم دیدم زیارت و تشرف و عرض اخلاص و سلام و تجدید عهد با حضرت شما، از هر امری مقدم ترو واجب تر است.

آقا سیدالشهدا عَلیه السَلام نیز از یاد آوری و اظهار محبت او تشکر نموده و فرمودند: من هم در نظر داشتم پس از سپری شدن ایام عدّه اُرینب کسی را که اهلیت دارد، به عنوان خواستگاری به پیش او بفرستم و الان که تو چنین قصدی داری از جانب من نیز از او

ص: 401

خواستگاری کن و آنچه را که یزید بن معاویه به عنوان مهریه حاضر است بدهد، از جانب من نیز مانعی نیست و حاضرم.

ابودرداء به سوی خانه اُرینب حرکت کرد، و داخل شده و نشست، و پس از بیان مطالب و مقدماتی چند، راجع به تقدیرات خداوند جهان و صبر و تسلیم در مقابل حوادث و تسلی دادن به اُرینب از جهت فراق عبدالله بن سلام، اظهار داشت: من از جانب دو نفر برای خطبه و خواستگاری تو به اینجا آمده ام اول امیر این امت و پسر ملک و ولی عهد و خلیفه او یزید بن معاویه، دوم پسردختر رسول الله صلی الله علیه و اله و پسر نخستین کسی که قبول اسلام نمود و سید و آقای جوانان اهل بهشت حضرت حسین بن علی علیه السلام ، و البته خودت هر دوی آن ها را از جهت سن و فضیلت و مرتبت وسائر خصوصیات می شناسی پس هریک از آن ها را که می خواهی انتخاب و تعیین نما.

اُرینب که زنی فهمیده و با کمال بود پس از سکوت طولانی گفت: من هرگز حاضر نیستم به کسی که حیله گر و مکار روزگار است و توانسته با حیله گری بین من و عبدالله را که هیچ اختلافی نبوده جدایی بیندازد، ازدواج کنم و اجازه بدهم که با حیله گری و نیرنگ مرا نیز خام کند و به ازدواج خود در بیاورد. و البته من خود را به نکاح سید و آقای جوانان اهل بهشت و پسر پیغمبر خدا صلی الله علیه و اله در خواهم آورد.

پس امام حسین علیه السلام اُرینب را به عقد نکاح در آورده و مهریه بسیار زیادی برای او تعیین نمودند. معاویه پس از شنیدن این خبر بی نهایت غضبناک و متأثرشده و نسبت به ابودرداء بسیار بدبین و عصبانی گشت. عبدالله نیز که از نیرنگ و حیله معاویه ملعون مطلع گشت از شام بیرون آمده و به سوی مدینه روانه شد.

چون به مدینه رسید خانه را ویران یافت. پس از فکر بسیار رو به سوی خانه امام حسین علیه السلام کرد. چون شرف حضور امام حسین را پیدا کرد گفت: مالی از زوجه من اُرینب به رسم امانت است و در واقع مهریه اوست. می خواهم به او برگردانم. اگر فرمان دهید پشت پرده بیاید تا امانتی را به او تسلیم کنم.

امام حسین علیه السلام فرمان داد تا ارینب پشت پرده بیاید. عبدالله بن سلام امانتی را به

ص: 402

او داد و گفت: آن زمان قادر براداء دین خود نبودم. حال مهر خود را بگیر و قلم عفوبر تقصیرات من بکش. اُرینب گفت: آن زمان چون برتنگدستی تو مطلع بودم ابراز به دادن آن ننمودم و الان هم طلبی از تو ندارم. در این هنگام اشک از چشم های آنها جاری شده و صدایشان به گریه بلند شد و به زبان حال بر گذشته خود تأسف و تحشر می خوردند.

آقا امام حسین علیه السلام نیز وارد اطاق شده و فرمودند: خدایا تو عالم هستی که هدف من از تزویج اُرینب جمال و مال او نبود و تنها مقصد من این بود که او را برای شوهرش حفظ و نگهداری کنم و او را طلاق دادند.(1)

6- عبدالرحمن بن سیابه گوید: هنگامی که پدرم از دنیا رفت یکی از دوستان او به در خانه ما آمد. پس از تسلیت گفتن پرسید: آیا پدرت از مال و ثروت چیزی گذاشته ؟ گفتم: نه.

کیسه ای که در آن هزار درهم بود به من داد و گفت: این پول را بگیرو در خرید و فروش، سرمایه خود قرار بده. به رسم امانت در دست توباشد، سود آن را به مصرف احتیاجات زندگی برسان و اصل پول را به من برگردان . بسیار خرسند شدم، پیش مادرم آمده و جریان را شرح دادم. شبانگاه نزد کس دیگری از دوستان پدرم رفتم. او با سرمایه من پارچه های مخصوصی خرید و دکانی برایم تهیه کرد و در آنجا به کسب مشغول شدم. اتفاقا خداوند بهره زیادی از این کار مرا روزی فرمود تا اینکه ایام و موسم حج رسید. در دلم افتاد که امسال به زیارت خانه خدا بروم. پیش مادرم رفتم و قصد خود را با او در میان گذاشتم. گفت: اگر چنین خیالی داری، اول امانت آن مرد را رد کن و پول او را بده بعد برو. من هم هزار درهم را فراهم نموده پیش او بردم.

گفت: شاید آنچه من دادم کم بوده، اگر مایلی زیادتر بدهم. گفتم: نه، خیال دارم به مکه روم، مایل بودم امانت شما را رد کنم. پس از آن به مکه رفتم، در بازگشت با عده ای

ص: 403


1- الإمامه والسیاسه 193/1 ؛ ریاض القدس به نقل از سراج المنیر 53/1 ؛ ثمرات الأوراق /153.

خدمت حضرت امام صادق علیه السلام در مدینه رسیدم. چون من جوان و کم سن و سال بودم در آخر مجلس نشستم. هریک از مردم سؤالی می کردند و ایشان جواب می دادند.

همین که مجلس خلوت شد امام مرا پیش خود خواند. جلو رفتم فرمود: کاری داشتی؟ عرض کردم: فدایت شوم من عبد الرحمن پسر سیابه هستم. از احوال پدرم پرسید. گفتم: او از دنیا رفت. حضرت افسرده شد و برایش طلب آمرزش نمود.

آنگاه پرسید: آیا ثروت و مالی گذاشته است ؟ گفتم: چیزی به جای نگذاشته ، سؤال فرمود: پس چگونه به حج رفتی؟ من داستان رفیق پدرم و هزار درهمی که داده بود به عرض ایشان رساندم ولی آن حضرت نگذاشت همه آن را بگویم. در این بین پرسید، آیا هزار درهم او را دادی؟

گفتم: بلی به صاحبش رد کردم. فرمودند: احسنت کاری خوبی انجام دادی.

اینک تو را وصیتی بکنم. عرض کردم: بفرمائید.

قال: عَلَیْکَ بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَاداءِ الْامانَهِ تَشْرُکُ النَّاسَ فِی امْوالِهِمْ هَکَذا وَ جَمَعَ بَیْنَ اصابِعِهِ .

فرمودند: بر تو باد به راستی و درستی و رد امانت که اگر حفظ این سفارش را بکنی، در اموال مردم شریک خواهی شد. این سخن را که فرمود، انگشتان مبارک خویش را در هم داخل نمود و فرمود: این چنین شریک آن ها می شوی، من دستور آن حضرت را مراعات نموده و عمل کردم. وضع مالیم به جایی رسید که زکوه یک سالم سیصد هزار درهم شد(1).

6 - عده ای از اهل کوفه در مدینه اقامت کردند. در این مدت مرتب خدمت امام صادق علیه السلام رسیده و از فرمایشات آن جناب استفاده می کردند. هنگامی که خواستند کوچ کنند برای وداع شرفیاب آن حضرت شدند. یکی از آن ها عرض کرد: یابن رسول الله ! ما را وصیت و سفارشی فرما .

ص: 404


1- سفینه البحار لفظ عبدالرحمن 24/6

فقال علیه السلام : أُوصِیکُمْ بِتَقْوَی اَللَّهِ وَ اَلْعَمَلِ بِطَاعَتِهِ وَ اِجْتِنَابِ مَعَاصِیهِ وَ أَدَاءِ اَلْأَمَانَهِ لِمَنِ اِئْتَمَنَکُمْ وَ حُسْنِ اَلصِّحَابَهِ لِمَنْ صَحِبْتُمُوهُ وَ أَنْ تَکُونُوا لَنَا دُعَاهً صَامِتِینَ .

فرمودند: از خدا بپرهیزید و اوامرش را فرمانبردار باشید و از گناه اجتناب ورزید. هر کس به شما امانتی داد امانتش را به سلامت برگردانید. با کسانی که هم نشینی دارید خوش رفتاری کنید و در حال خاموشی، مردم را به سوی ما دعوت کنید و تبلیغ نمائید. عرض کردند: چگونه ممکن است انسان خاموش باشد و تبلیغ کند؟ فرمودند: به این نحو که آنچه دستور داده ایم عمل کرده و از معاصی دوری نمایید و به راستی و درستی و امانت داری با مردم رفتار کنید. در این هنگام امر به معروف و نهی از منکر را ترک نخواهید کرد و مردم از شما جز خوبی نمی بینند. پس آنگاه که رفتار شما را مشاهده کردند، ارزش پیروی از ما را خواهند دانست. در نتیجه به ما می گروند و هدایت می یابند.

خدا را گواه می گیرم که پدرم محمد بن علی «حضرت باقر علیه السلام» می گفت: پیروان و شیعیان ما در گذشته بهترین مردم بودند. اگر امام جماعت یا اذان گویی در میان قبیله بود از شیعیان ما بود. اگر حافظ و نگهبان ودایع مالی یا امانت بود نیز در میان شیعیان ما بود. عالمی که مردم برای رفع احتیاجات دینی و صلاح اندیشی امور به او پناهنده می شدند از پیروان ما بود. شما هم مردم را با این عملیات به سوی ما سوق دهید و ما را محبوب آن ها نمایید و مورد نفرتشان قرار ندهید.

«فَکُونُوا کذلِکَ حَبِبّونا اِلَی النّاسِ وَلا تَبغضُونا اِلَیهِم»(1)

ص: 405


1- دعائم الاسلام 56/1 ؛ مستدرک الوسائل 310/1 - 311و116

امانت مهم تر

ذیل آیه 58 سوره نساء که می فرماید:

«خداوند به شما دستور می دهد امانات را به صاحبانشان رد کنید»

از قول امام رضا علیه السلام منقول است که فرمودند: منظور از امانات ائمه علیهم السلام هستند که امام قبلی امانت را به امام بعدی برگرداند.

1-عَنْ بُرَیْدٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ:

« إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَیٰ أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ»(1)

قَالَ إِیَّانَا عَنَی أَنْ یُؤَدِّیَ اَلْأَوَّلُ إِلَی اَلْإِمَامِ اَلَّذِی بَعْدَهُ اَلْکُتُبَ وَ اَلْعِلْمَ وَ اَلسِّلاَحَ وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ اَلنّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ اَلَّذِی فِی أَیْدِیکُمْ، ثُمَّ قَالَ لِلنَّاسِ:

«یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اَللّهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ»(2)

إِیَّانَا عَنَی خَاصَّهً أَمَرَ جَمِیعَ الْمُؤْمِنِینَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهِ بِطَاعَتِنَا فَإِنْ خِفْتُمْ تَنَازُعاً فِی أَمْرٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلَی أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ کَذَا نَزَلَتْ وَ کَیْفَ یَأْمُرُهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِطَاعَهِ وُلَاهِ الْأَمْرِ وَ یُرَخِّصُ فِی مُنَازَعَتِهِمْ إِنَّمَا قِیلَ ذَلِکَ لِلْمَأْمُورِینَ الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ:

«أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»(3)

برید عجلی گوید: از امام باقرعلیه السلام درباره قول خدای عزوجل که می فرماید:

« خدا به شما فرمان می دهد که امانت ها را به صاحبانش برسانید و چون میان مردم

ص: 406


1- سوره نساء آیه 58.
2- سوره نساء آیه 59.
3- کافی 276/1.

داور شدید، به عدالت حکم کنید»

پرسیدم، فرمود: خدا ما را قصد کرده است، که باید امام پیشین کتاب ها و علم و سلاح را به امام بعد از خود برساند.

«و چون میان مردم داور شدید، به عدالت حکم کنید»

یعنی به آنچه دست شماست (از احکام و قوانین خدا حکم کنید) سپس خدای تعالی به مردم می فرماید:

«کسانی که ایمان آورده اید! خدا را اطاعت کنید و رسول و والیان امر از خودتان را اطاعت کنید»

خدا خصوص ما را قصد کرده، (مائیم والیان امر) خدا همه مؤمنین را تا روز قیامت به اطاعت ما امر فرموده:

«و چون از نزاع و اختلاف درباره امری ترسیدید، آن را به خدا و رسول و والیان امر از خود ارجاع دهید»

چگونه ممکن است خدای عزوجل به اطاعت والیان امر فرمان دهد و نزاع و اختلاف با ایشان را رخصت فرماید،؟!! همانا امر به ارجاع نسبت به مأمورینی است که به آنها گفته شده:

«اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول و والیان امر از خود را»

2- عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ قَالَ: سَأَلْتُ اَلرِّضَا عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ:

«إِنَّ اَللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اَلْأَماناتِ إِلی أَهْلِها»

قَالَ: هُمُ اَلْأَئِمَّهُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَنْ یُؤَدِّیَ اَلْإِمَامُ اَلْأَمَانَهَ إِلَی مَنْ بَعْدَهُ وَ لاَ یَخُصَّ بِهَا غَیْرَهُ وَ لاَ یَزْوِیَهَا عَنْهُ. (1)

احمد بن عمر گوید: از امام رضا علیه السلام درباره قول خدای عزوجل که می فرماید: «خدا شما را امر می کند که امانت ها را به صاحبانش رد کنید» پرسیدم، فرمودند:

ص: 407


1- بصائر الدرجات 476/1 ؛ کافی 276/1 ؛ بحار الانوار 276/23

ایشان ائمه از آل محمد علیهم السلام می باشند که باید هر امامی امانت را به امام بعد از خود بسپارد و به دیگری ندهد و از امام هم دریغ ندارد.

3-عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: لاَ یَمُوتُ اَلْإِمَامُ حَتَّی یَعْلَمَ مَنْ یَکُونُ مِنْ بَعْدِهِ فَیُوصِیَ إِلَیْهِ . (1)

امام صادق علیه السلام فرمود: امام نمی میرد تا امام بعد از خود را بشناسد و به او وصیت کند. در زیارت امین الله چنین می خوانیم:

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمینَ اللهِ فی اَرْضِهِ وَحُجَّتَهُ عَلی عِبادِهِ.

«سلام و درود بر تو ای امین خدا در زمین او و حجت او بر بندگانش.»

بنابراین امینان خداوند و حجت های او در زمین و آسمان ، رسول اکرم صلی الله علیه و اله و ائمه هدی علیهم السلام می باشند.

اما اهل آسمان ها ملائکه و موجودات سماوی در برابر اوامر آنان تسلیم هستند. اما بشر روی زمین مگر عده کمی حقشان را نمی شناسند، خصوصا ستم کاران به حق آنان وخصوصا ستمکاران به بضعه رسول صلی الله علیه و اله و پاره تن او.

ص: 408


1- کافی 277/1

ادامه حدیث شریف کساء:

فَقالَ عَلِیٌّ لِأَبی: یا رَسُولَ اللَّهِ، اخْبِرْنی ما لِجُلُوسِنا هذا تَحْتَ الْکِسآءِ مِنَ الْفَضْلِ عِنْدَاللَّهِ، فَقالَ النَّبِیُّ، وَالَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ نَبِیّاً، وَاصْطَفانی بِالرِّسالَهِ نَجِیّاً، ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فی مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اهْلِ الْأَرْضِ، وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ شَیعَتِنا وَمُحِبّینا، الَّا وَنَزَلَتْ عَلَیْهِمُ الرَّحْمَهُ، وَحَفَّتْ بِهِمُ الْمَلائِکَهُ، وَاسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ الی انْ یَتَفَرَّقُوا، فَقالَ عَلِیٌّ :اذاً وَاللَّهِ فُزْنا، وَفازَ شیعَتُنا وَرَبِّ الْکَعْبَهِ

«پس(امیرمؤمنان) حضرت علی( بن ابی طالب) علیه السلام پدرم را ندا داد که: ای رسول خدا صلی الله علیه و اله ! به من خبر دهید که این مجلس و محفل ما در زیر این عبا نزد خداوند متعال از چه فضیلت و برتری برخوردار می باشد؟

آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند: سوگند به ذات مقدس آن کسی که مرا به حق به پیامبری برانگیخت، خبر گرد آمدن و نشستن ما در زیر این عبا در هر محفلی از محافل روی زمین که در آن جمعی از شیعیان و دوستان ما جمع شده باشند ذکر نشود، مگر اینکه رحمت الهی برایشان فرود آمده و فرشتگان آنان را در برگیرند و تا وقتی که متفرق شوند فرشتگان برای آن ها درخواست بخشش می کنند. آنگاه حضرت علی علیه السلام فرمودند: پس به خدا سوگند که ما رستگار شدیم و به خدای کعبه سوگند شیعیان ما نیز رستگار شدند».

لغت اخبرنی: آگاهی، حدیث، آنچه از گفتار یا کردار کسی بگویند، مطلبی که برای آگاهی و اطلاع مردم بگویند یا بنویسند.(1)

خبر در قرآن

این کلمه 52 مورد در قرآن آمده است.

ص: 409


1- اخبار و اخابیر جمع خَبَرَهُ خُبراً وخِبرَاهٌ: او را آزمود. خِبرَه: آگاهی به چیزی ، آزمایش اخبار جمع خبر: آگاهی

1)«... إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ»«سوره لقمان آیه 16»

2)«... إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ» «سوره فاطر آیه 31»

3)« ... إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ»«سوره شوری آیه 27»

لغت جلوس: نشستن. جَلَسَ جُلُوساً و مَجلِساً: نشست.

جلس در قرآن

این کلمه در قرآن یک بار آمده است.

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا» «سوره مجادله آیه 11»

لغت فضل: بخشش، احسان، برتری، افزونی، کمال، فضول جمع فضل.(1)

فضل در قرآن

این کلمه 104 مرتبه در قرآن آمده است.

1)«... وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ ۚ وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ...»«سوره نساء آیه 32»

2)« ..ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ»«سوره حدید آیه 21»

3)«... وَأَنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ»«سوره حدید آیه 29»

لغت نبی: پیغمبر، خبر دهنده از غیب یا الهام خداوند (وحی). انبیاء ونبیون جمع نبی (2)

نبی در قرآن

کلمه نبی 42 مورد در قرآن آمده است.

1)«النَّبِیُّ أَوْلَیٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ۖ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ... »«سوره احزاب آیه 6»

2)«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا»« سوره احزاب آیه 45»

ص: 410


1- فَضَلَ فَضلا وفَضلَه: باقی و زائد ماند. فَضَلَ فَضلا: افزون گردید، غالب شد. فضول جمع فضل: فزونی، بقیه از هر چیزی.
2- نَبَّاَالشَّی ءُ نَبأً ونُبوءاً: بلند گردید. نَبَّأ عَلَیهِم: برایشان آشکار شد.

3)«إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ...»«سوره احزاب آیه 56»

لغت بعثنی: بَعَثَ فرستادن ، برانگیختن، بیدارکردن.(1)

بعث در قرآن

این کلمه 67 بار در قرآن آمده است.

1)«وَسَلَامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا»«سوره مریم آیه 15»

2)«وَالسَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا»«سورۂ مریم آیه 33 »

3)«یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ » « سورۂ حج آیه 5»

لغت اصطفانی: اصطفاء کسی را برگزیدن (2)

اصطفاء در قرآن

این کلمه با مشتقاتش 32 مورد در قرآن آمده است.

1 ) «... وَلَقَدِ اصْطَفَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا ۖ وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ»«سوره بقره آیه 130»

2)« ... إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَیٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ»« سوره آل عمران آیه 42»

3)«اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلَائِکَهِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ ۚ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ»«سورہ حج آیه 75»

لغت نجیا: نجات دادن (خلق).(3)

نجینا در قرآن

این کلمه بدون مشتقاتش 18 مورد در قرآن آمده است.

ص: 411


1- یوم البعث: روز قیامت. بِعثَت: برانگیختن، فرستادن، رسالت. بَعَثَهُ بَعثا: برانگیخت او را، بَعث: فرستادن، زنده نمودن، بیدار کردن، پراکنده نمودن . باعث: فرستنده، برانگیزاننده، از نام های خدای متعال است.
2- صَفا صَفُوا و صَفاءٌ و صُفُواً: صاف، نقیض کدر، صاف و بی ابر گردید. اِصطَفاه: آن را برگزید. اصفیاء جمع صفی: دوست خالص و برگزیده ، اختیار شده از غنیمت که امام قبل از تقسیم جهت زندگی خود بردارد، گزیده از هر چیزی . مصطفی: برگزیده، از القاب رسول خدا صلی الله علیه و اله است
3- نَجا مِن کَذا نَجواً و نَجاءٌونَجاهٌ ونَجایَهٌ: رهید از آن و خلاص شد. انجیه جمع نُجّی: راز، هم راز کسی، مَناج جمع مَنجاه: سبب نجات

1)«وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّیْنَا هُودًا وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَهٍ مِنَّا ...»«سوره هود آیه 58»

2)«فَلَمَّا اسْتَیْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیًّا...»«سوره یوسف آیه 80»

3) «وَنَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ»«سوره فصلت آیه 18 »

در آیات فوق کلمه نجینا به معنای نجات است، اما در یک مورد این کلمه به معنی برگزیده آمده است:

«وَنَادَیْنَاهُ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیًّا »«سوره مریم آیه 52»

لغت محفل: انجمن، دسته ، گروه، عده ای از مردم که دور هم جمع شوند، مجلس. محافل جمع محفل. (1)

لغت شیعتنا: دوستان ، یاران ، پیروان کسی، گروهی از مسلمانان که معتقد به خلافت بلافصل علی بن ابی طالب و اولاد آن حضرت علیهم السلام می باشند «و حق هم با آنان است». شَیِع و اشیاع جمع شیعه (2)

شیعه در قرآن

این کلمه در قرآن با ابعادش 11 مورد آمده است.

1)«وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ فِی شِیَعِ الْأَوَّلِینَ»« سوره حجر آیه 10»

2)«ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ کُلِّ شِیعَهٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَی الرَّحْمَٰنِ عِتِیًّا «سوره مریم آیه 69»

3)«وَدَخَلَ الْمَدِینَهَ عَلَیٰ حِینِ غَفْلَهٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلَانِ هَٰذَا مِنْ شِیعَتِهِ وَهَٰذَا مِنْ عَدُوِّهِ ۖ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسَیٰ فَقَضَیٰ عَلَیْهِ ۖ قَالَ هَٰذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ ۖ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ»«سوره قصص آیه 15»

4)«وَإِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْرَاهِیمَ» «سوره صافات آیه 83»

ص: 412


1- حَفَلَ الماء واللَّبَن حَفلاوحُفُولا وحَفیلاو حَفَّلَ: جمع آمده، آب پُرشد. مُحافِل: (اتباع محافظ) نگاه دارنده . مُحتَفَل: انجمن، محل جمع آمدن مردم. حَفَل و حَفیل: گروه مردم
2- شیعی: یک نفر از شیعه ، منسوب به گروه شیعه. شاعَ الخَبَرَ شَیعاً وشُیُوعاً ومَشاعَهً وشَیعُونَهً وشَیَعانا: خبرآشکارا وفاش شد. شایَعَهُ مُشایَعَه: در پی او رفت، او را در کاری کمک کرد. شِیعَهُ الرَّجُل: پیروان و یاران مرد. الشِّیعَهُ الفِرقَه: بالخصوص فرقه ای از مسلمین که علی علیه السلام را خلیفه بلافصل پیغمبرصل الله علیه و اله می دانند

لغت محبینا: محب دوستی، میل طبع به سوی چیزی (1)

حب در قرآن

این کلمه 83 مورد در قرآن آمده است.

1)«... وَأَحْسِنُوا ۛ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»«سوره بقره آیه 195»

2)«... إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ»« سوره بقره آیه 222»

3)«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ »«سوره آل عمران آیه 31»

لغت نزلت: فرو فرستاد، نازل کرد.(2)

نزل در قرآن

این کلمه 293 بار در قرآن آمده است

1) «...ذَٰلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ»«سوره بقره آیه 176»

2)«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» «سوره حجر آیه 9»

3)«اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَابًا مُتَشَابِهًا ... »«سوره زمر آیه 23»

لغت حَفَّت: فرا گرفتن(3)

حف در قرآن

این کلمه در قرآن 2 مورد آمده است:

1) «...وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمَا زَرْعًا»«سوره کهف آیه 32»

2)«وَتَرَی الْمَلَائِکَهَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ...»«سوره زمر آیه 75»

ص: 413


1- حَبَّهُ حَبَّا : او را دوست داشت. أحباب و حَبِبَه و حِباب جمع حُب: دوستی
2- .نَزَلَ نُزُلا: فرود آمد از بالا به پایین، أنزَلَ الشَّیء: آن را فرو فرستاد، انزَلَ الله الکَلام: خدا وحی را فرستاد، إنزال: فرو آوردن.
3- حَفَّ الشَّیء حَفَّا و حِفافا: آن چیز را پوشید. :حَفَّ: جمع آمدن چیزی .

لغت یتفرقوا: جدا کردن، جدایی، تفاوت و به معنی میان سرو خطی که وسط سر میان موها باز کنند.(1)

تفرق در قرآن

این کلمه 72 مورد در قرآن آمده است.

1) «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا...»«سوره آل عمران آیه 103»

2) «وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ ...»«سوره آل عمران آیه 105»

3) «... فَاتَّبِعُوهُ ۖ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ ... »«سوره انعام آیه 153»

لغت فاز: پیروزی یافتن، رستگار شدن، رستگاری، پیروزی ، رهایی (2)

فوز در قرآن

این کلمه 29 مورد در قرآن آمده است.

1) «... فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّهَ فَقَدْ فَازَ...»«سوره آل عمران آیه 185» 2) «...یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِیمًا»«سوره نساء آیه 73»

3) «... رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ۚ ذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»«سوره مائده آیه 119» لغت کعبه: خانه چهار گوش، غرفه ، بیت الحرام، خانه مکه که زیارتگاه مسلمانان است .(3)

کعب در قرآن

این کلمه چهار مرتبه در قرآن آمده است.

1 )« ...وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ ...... »«سوره مائده آیه 6»

ص: 414


1- فُرقَت: جدایی. تَفَرُّق: پراکنده شدن ، پریشان گردیدن . فراق: جدایی، تَفَرَّقَ تَفَرِّقا تَفرِقا: پراکنده کرد و جدا شدند
2- فازَ بِالأمر فَوزاً: فیروزی و غلبه یافت
3- کَعب: بند استخوان، استخوان بندگاه پا و ساق، پاشنه پا. کعاب وکعوب جمع کعب.

2) «... یَحْکُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْکُمْ هَدْیًا بَالِغَ الْکَعْبَهِ ....»«سورۂ مائده آیه 95»

3)« جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَهَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ قِیَامًا لِلنَّاسِ.. »«سورۂ مائده آیه 97»

4)« وَکَوَاعِبَ أَتْرَابًا»«سوره نبأ آیه 33»

شرح وتوضیح:

اقسام جلوس

جلوس در مکان و اجتماع در آن، پنج قسم است:

1) گاهی واجب است مثلا برای تعلیم و تعلم که هردو واجب اند.

قالَ رسول الله صلی الله علیه و اله طَلَبُ العِلمِ فَرِیضَهٌ عَلَی کُلِّ مُسلِمٍ ألا إنَّ اللهَ یُحِبُ بُغَاهَ العِلم.(1)

رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند: فراگیری علم و دانش برهر مسلمانی واجب است ، آگاه باشید که خدا خواهانان علم را دوست دارد (آنان را از رحمت خود بهره مند می گرداند).

2) گاهی مستحب است مثلا در تعلیم و تعلم حدیث شریف کساء که هردو استحباب دارند و نشستن در جلسه و خواندن آن، از همین قسم است. البته باید گفت یکی از مصادیق واجب تخییری است.

3) گاهی جلوس مکروه است مانند آنکه از مجلس باطلی باشد که به حد حرمت نرسیده باشد.

4) گاهی هم حرام است وقتی که به حد حرام یا مانند آن برسد. همان طورکه خداوند در قرآن می فرماید:

ص: 415


1- کافی 30/1

«وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آیَاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِهَا وَیُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّیٰ یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ ۚ إِنَّکُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِینَ وَالْکَافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعًا»(1)

«و خداوند (این حکم را) در قرآن بر شما نازل کرده که هرگاه بشنوید افرادی آیات خدا را انکار و استهزا می کنند، با آن ها ننشینید تا به سخن دیگری بپردازند! وگرنه، شما هم مثل آنان خواهید بود. خداوند، منافقان و کافران را همگی در دوزخ جمع میکند».

شأن نزول آیه شریفه این است که جمعی از منافقان در جلسات دانشمندان یهود

می نشستند. که در آن، آیات قرآن را به استهزاء می گرفتند. آیه نازل شد و هشدار داد.

5) گاهی هم مباح است، مانند جلوسی که رجحان و عدم آن فرقی نمی کند. گاهی یک جلوسی است که فایده ای ندارد پس وقت تلف کردن است و گاهی ممکن است فایده ای (دینی و دنیایی) داشته باشد اما نه واجب است، نه حرام، نه مستحب ونه مکروه . که این قسم بستگی به عرفیه متشرعه دارد.

با این افراد رفاقت و نشست و برخاست نباید داشت

1- قال أبو جعفر عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : لاَ تُقَارِنْ وَ لاَ تُوَاخِ أَرْبَعَهً اَلْأَحْمَقَ وَ اَلْبَخِیلَ وَ اَلْجَبَانَ وَ اَلْکَذَّابَ أَمَّا اَلْأَحْمَقُ فَإِنَّهُ یُرِیدُ أَنْ یَنْفَعَکَ فَیَضُرُّکَ وَ أَمَّا اَلْبَخِیلُ فَإِنَّهُ یَأْخُذُ مِنْکَ وَ لاَ یُعْطِیکَ وَ أَمَّا اَلْجَبَانُ فَإِنَّهُ یَهْرُبُ عَنْکَ وَ عَنْ وَالِدَیْهِ وَ أَمَّا اَلْکَذَّابُ فَإِنَّهُ یَصْدُقُ وَ لاَ یُصَدَّقُ.(2)

امام باقرعلیه السلام فرمود: به چهار کس نزدیک مشوو با آن ها برادری مکن؛ احمق، بخیل، ترسو و دروغگو. اما احمق می خواهد به توسودی رساند و از روی نفهمی به تو ضرر می رساند، بخیل از تو می گیرد و به تو نمی دهد، ترسو در موقع نیاز از تو و از پدر و مادر خود می گریزد، دروغ گو زمانی هم که راست می گوید نتوان باور کرد.

ص: 416


1- . سوره نساء آیه 140
2- خصال 226/1

2- قال رسول الله صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: ثَلاَثَهٌ مُجَالَسَتُهُمْ تُمِیتُ اَلْقَلْبَ اَلْجُلُوسُ مَعَ اَلْأَنْذَالِ وَ اَلْحَدِیثُ مَعَ اَلنِّسَاءِ وَ اَلْجُلُوسُ مَعَ اَلْأَغْنِیَاءِ(1)

رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند: سه دسته اند که هم نشینی با آن ها دل را بمیراند؛ هم نشینی با اراذل و فرومایگان، گفت و شنود با زن ها و نشستن با توان گران.

3- قال رسول الله صلیی الله علیه وآله وسلم:مَن کانَ یؤمنُ باللهِ والیَومِ الآخِرِ فلا یَجْلِسْ فی مَجلِسٍ یُسَبُّ فیه إمامٌ، أو یُغتابُ فیه مسلمٌ، إنّ الله یقولُ فی کتابه:

«وَإِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آَیَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَإِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ»(2)

رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند: هر کس به خدا و روز قیامت ایمان دارد نباید در مجلسی بنشیند که در آن مجلس به امام علیه السلام ناسزا گفته می شود یا در آن مجلس غیبت مسلمانی گفته شود که خداوند در کتاب خود می فرماید:

« هنگامی که دیدی گروهی را خرده گیری می کنند و طعنه می زنند در آیات ما گفتگو مکنید و از آنان دوری گزینید تا در سخن دیگری وارد شوند و چنانچه شیطان؛ البته فراموشت ساخت بعد از آنکه متذکر کلام خدا شدی دیگر با گروه ستمگران مجالست مکن».

4- قال الصادق علیه السلام : إِیَّاکَ وَ اَلْجُلُوسَ فِی اَلطُّرُقَاتِ.(3)

امام صادق علیه السلام فرمودند: از نشستن در راه ها برحذر باش.

5- و قال علیه السلام: لاَ یَنْبَغِی لِلْمُؤْمِنِ أَنْ یَجْلِسَ مَجْلِساً یُعْصَی اَللَّهُ فِیهِ وَ لاَ یَقْدِرُ عَلَی تَغْیِیرِهِ.(4)

ص: 417


1- کافی 456/4
2- بحار الانوار 246/72 ح 9؛ سوره انعام آیه 68
3- امالی طوسی 7/1 ح 08
4- کافی 374/2 ح 1

امام صادق علیه السلام فرمودند: برای شخص مؤمن سزاوار نیست در مجلسی بنشیند که در آن معصیت می شود و او قادر بر تغییر آن مجلس نیست.

مجالس خوب

1- قال رسول الله صلی الله علیه و اله : عَلَیکَ بِمَجَالِس الذِّکر(1)

رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند: بر تو باد به مجالس ذکر. یعنی مجالسی که در آن یاد خدا می شود.

2- وقال صلی الله علیه و اله : ارتَعُوا فِی رِیَاضِ الجَنَّه. قَالُوا: یَا رَسُولَ الله وَمارِیَاضُ الجَنَّه؟ قالَ: مَجَالِسُ الذِّکر.(2)

پیغمبر صلی الله علیه و اله فرمودند: از باغ های بهشت بهره مند شوید. عرض کردند: یا رسول الله ! باغ های بهشت چیست؟ فرمود: مجالس ذکر.

3-وَ قَالَ النبی صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: اَلْمَجَالِسُ ثَلاَثَهٌ غَانِمٌ وَ سَالِمٌ وَ شَاحِبٌ فَأَمَّا اَلْغَانِمُ فَالَّذِی یَذْکُرُ اَللَّهَ تَعَالَی فِیهِ وَ أَمَّا اَلسَّالِمُ فَالسَّاکِتُ وَ أَمَّا اَلشَّاحِبُ فَالَّذِی یَخُوضُ فِی اَلْبَاطِلِ.(3)

رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند: انجمن ها سه دسته باشند: سود بخش، سالم و رنگ پریده، سودبخش آنکه خدا در آن یاد شود، سالم آنکه خاموش باشد و سخنی نباشد، و رنگ پریده آنکه در بیهوده درافتند.

4- قال الصادق علیه السلام :قالَ مَا اجْتَمعَ قومٌ فی مَجلسٍ لَم یَذْکُروا اللَّهَ ولَم یَذْکُرونا إلّا کانَ ذلکَ المَجلسُ حَسْرهً علَیهِم یَومَ القیامهِ . (4)

امام صادق علیه السلام فرمودند: هیچ قومی در مجلسی که ذکر خدا را در آن نشود و ما را

ص: 418


1- بحارالانوار 465/75 ح 6.
2- همان 163/90 ح 42 .
3- همان
4- همان 468/75 ح20

یادآوری نکنند جمع نشوند، غیر از اینکه روز قیامت آن مجلس حسرتی از برای آنان می شود .

5 - قال اَلرِّضَا عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یُحْیَا فِیهِ أُمُورُنَا لَمْ یَمُتْ قَلْبُهُ یَوْمَ تَمُوتُ اَلْقُلُوبُ.(1)

امام رضا علیه السلام فرمودند: کسی که مجلسی را برپا کند که در آن امر ما «امامت، ولایت، فضائل، مناقب و مصائب» در او احیاء گردد روزی که دل ها می میرند دل او زنده است.

6- قال الصادق علیه السلام: قَالَ لِفُضَیْلٍ تَجْلِسُونَ وَ تُحَدِّثُونَ قَالَ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ قال تِلْکَ اَلْمَجَالِسَ أُحِبُّهَا فَأَحْیُوا أَمْرَنَا یَا فُضَیْلُ فَرَحِمَ اَللَّهُ مَنْ أَحْیَا أَمْرَنَا یَا فُضَیْلُ مَنْ ذَکَرَنَا أَوْ ذُکِرْنَا عِنْدَهُ فَخَرَجَ مِنْ عَیْنِهِ مِثْلُ جَنَاحِ اَلذُّبَابِ غَفَرَ اَللَّهُ ذُنُوبَهُ وَ لَوْ کَانَتْ أَکْثَرَ مِنْ زَبَدِ اَلْبَحْر(2)

امام صادق علیه السلام به فضیل فرمودند: شما می نشینید و گفتگو می کنید؟ گفت: آری فدایت شوم . فرمود: این گونه مجالس را دوست دارم، ای فضیل! امردین ما را زنده کنید، ای فضیل! هر کسی نام ما را ببرد یا نام ما نزد او برده شود و به قدر بال مگسی اشک از چشمش خارج شود خدا گناهان او را می آمرزد، ولو اینکه به قدر کف دریا باشد. (که مصداق اتم واکمل این حدیث همان جلسات عزاداری و روضه اهل بیت علیهم السلام است که الحمدلله در سراسر ایران و جاهای شیعه نشین دیگر برپاست).

تاکید بر حقانیت این مطلب

در این چند فراز از حدیث شریف کساء رسول خدا صلی الله علیه و اله تاکید می کند که این نشستن ما در زیر کساء و عباء، و فضیلت آن از حقیقت هایی است که شک و تردیدی در آن نیست و لذا قسم یاد کرده است و با تاکید و ضرس قاطع، مطلب را بیان

ص: 419


1- عیون الأخبار الرضا علیه السلام 595/1
2- قرب الأسناد /36ح77

می فرماید و می گوید: «قسم به آن خدایی که مرا به رسالت برانگیخت؛ خبر فضل جلوس ما به هر که برسد و آن ها چنین محافلی داشته باشند، ملائکه اطراف آنان را می گیرند و رحمت بر آنان نازل می شود و ملائکه برای آنان دعا و طلب استغفار می کنند تا مادامی که پراکنده شوند».

بنابراین، قسم خداوند و قسم رسول خدا صلی الله علیه و اله هیچ شک و تردیدی ندارد و امکان ندارد که باطل باشد، زیرا با قداست خدایی و با قداست نبؤت نمی سازد. پس تأکید برای این است و این جمله حدیث کساء برای حقانیت او کافی است و ضربه محکمی به دهان آن کسی می زند که در سند این حدیث شریف خدشه وارد می کند و اعتقادات مردم را نسبت به خدا و اهل بیت نبوت علیهم السلام از بین می برد و به عبارت دیگر نور خدا را می خواهد خاموش کند و حال آنکه نور خدا خاموش شدنی نیست.

کَمَا قال الله تعالی:« یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَی اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ » (1)

«یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ »(2)

«آن ها می خواهند نور خدا را به سخنانشان خاموش نمایند در حالی که خداوند نمی خواهد جز آنکه نور خود را (و لوبه گذشت زمان و تکامل عقول و آمدن مصلح کل) کامل نماید هر چند کافران خوش ندارند».

و همچنین مستحب است تاکید بر نبوت رسول اکرم صلی الله علیه و اله همچنانکه خود حضرت در این قسمت از حدیث شریف کساء فرموده است: «سوگند به آن خدایی که مرا به حق، به پیامبری برانگیخت و به رسالت و نجات دادن (خلق) برگزید»

ص: 420


1- سوره توبه آیه 32
2- سوره صف آیه 8

عبارت [وَاصطَفانی بِالرِّسالَهِ نَجِیّأ ]

پیرامون آیه شریفه 33 سوره آل عمران

« إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَیٰ آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ»

«به حقیقت خدا آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید».

کلمه اصطفی از ماده صفوه بر وزن عفو به معنی خالص هر چیزی، سنگ صاف است. اصطفاء به معنی انتخاب کردن، قسمت خالص هر چیزی می باشد. در اخبار وارده این اصطفا و اختیار از میان انبیا و مخلوقات از آدم گرفته تا گل سرسبد همه آنان محمد و آل محمد علیهم السلام است.

1- عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ:

«إِنَّ اَللّهَ اِصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ . »

فَقَالَ: هُوَ: آلُ إِبْرَاهِیمَ وَ آلُ مُحَمَّدٍ عَلَی اَلْعَالَمِینَ. فَوَضَعُوا اِسْماً مَکَانَ اِسْمٍ(1)

هشام بن سالم گوید: از امام صادق علیه السلام درباره قول خدای متعال که می فرماید:

«إِنَّ اَللّهَ اِصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ . »

پرسیدم. حضرت فرمودند: شکل صحیح آیه آلُ إبرَاهِیمَ وَآلُ مُحَمَّدٍ عَلَی العالَمِینَ

است، اما اسمی را در جای اسم دیگری قرار داده اند.

2- عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ اَلْأَوَّلِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی اِخْتَارَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ أَرْبَعَهً إِلَی أَنْ قَالَ: وَ اِخْتَارَ مِنَ اَلْبُیُوتِ أَرْبَعَهً فَقَالَ اَللَّهُ تَعَالَی:

«إِنَّ اَللّهَ اِصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی اَلْعالَمِینَ» (2)

ص: 421


1- تفسیر نورالثقلین 1/ 328.
2- همان 329/1 ؛ به نقل از خصال

از امیرمؤمنان روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند: خداوند از میان همه اشیا چهار چیز و از میان خانه ها چهار خانه را برگزید. همانا خداوند فرموده است: خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید.

3- عن جعفر بن محمد عن أبیه عن جده عن علی بن أبی طالب علیه السلام عن النبی صلی الله علیه و اله أنه قال فی وصیهٍ له: یا علی إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَشرَفَ عَلَی الدُّنیَا فَاختَارَنِی مِنهَا عَلَی رِجَالِ العَالَمِینَ ثُمَّ اطَّلَعَ الثَّانِیَهَ فَاختَارَکَ عَلَی رِجَالِ العَالَمِینَ بَعدِکَ ثُمَّ اطَّلَعَ الرَّابِعَهَ فَاختَارَ فَاطِمَهَ علیهاالسلام عَلَی نِسَاءِ العَالَمِین.(1)

جعفر بن محمد از پدر خود از جد بزرگوارش از علی بن ابی طالب علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله نقل می کنند که در وصیتی به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: یا علی! خداوند به دنیا توجه کرد و مرا از میان تمام مردان جهان انتخاب نمود. برای مرتبه دوم توجه نمود و تو را از میان مردم جهان انتخاب کرد. برای مرتبه سوم ائمه از فرزندانت را بر مردم جهان انتخاب نمود. در مرتبه چهارم فاطمه علیها السلام را بر تمام زنان جهان برگزید.

4- فی تفسیر علی بن ابراهیم و قوله:

«إِنَّ اَللَّهَ اِصْطَفَی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْرَاهِیمَ وَ آلَ عِمْرَانَ وَ علی العالمین »

قال العَالِم علیه السلام نَزَلَ:

« وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ »

فَاسقَطُوا آلَ مُحَمَّدٍ مِنَ الکِتَاب(2)

در تفسیر علی بن ابراهیم قمی درباره قول خدای تعالی که می گوید: شما برگزیده از آدم و نوح و آل ابراهیم وآل عمران هستید، امام علیه السلام فرمود: این چنین نازل شد وآل

ص: 422


1- همان
2- همان 330/1

ابراهیم و آل عمران و آل محمد علی العالمین، آل محمد را از قرآن حذف کرده اند.

5-عَنْ أَبِی عَمْرٍو اَلزُّبَیْرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا اَلْحُجَّهُ فِی کِتَابِ اَللَّهِ إِنَّ آلَ مُحَمَّدٍ هُمْ أَهْلُ بَیْتِهِ؟ قَالَ قَوْلُ اَللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی :

«إِنَّ اَللَّهَ اِصْطَفَی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْرَاهِیمَ وَ آلَ عِمْرَانَ وَ علی العالمین »

و ال محمد هَکَذَا نَزَلَتْ عَلَی اَلْعالَمِینَ :

«`ذُرِّیَّهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اَللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ »

وَ لاَ یَکُونُ اَلذُّرِّیَّهُ مِنَ اَلْقَوْمِ إِلاَّ نَسْلُهُمْ مِنْ أَصْلاَبِهِمْ وَ قَالَ:

« اِعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ اَلشَّکُورُ »

وَ آلَ عِمْرَانَ وَ آلَ مُحَمَّدِ(1)

ابی عمرو زبیری از حضرت صادق علیه السلام نقل کرد که به آن جناب گفتم چه دلیل از قرآن دارید که آل محمد اهل بیت او هستند. فرمود این آیه:

«إِنَّ اَللَّهَ اِصْطَفَی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْرَاهِیمَ وَ آلَ عِمْرَانَ »

و آل محمد چنین نازل شده عَلَی العالَمِینَ،

«`ذُرِّیَّهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اَللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ »

و ذریه آن ها جز نسل ایشان از صلیب آن ها نیست. و فرموده:

«اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُکْرًا وَقَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ»

و آل عمران و آل محمد.

6- فی کتاب المناقب لابن شهر آشوب:

مُحَمَّدُ بْنُ سِیرِینَ أَنَّ عَلِیّاً عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ لاِبْنِهِ اَلْحَسَنِ: اِجْمَعِ اَلنَّاسَ فَاجْتَمَعُوا فَأَقْبَلَ فَخَطَبَ اَلنَّاسَ فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ وَ تَشَهَّدَ ثُمَّ قَالَ: اَیُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّ

ص: 423


1- تفسیر نور الثقلین 331/1

اَللَّهَ اِخْتَارَنَا لِنَفْسِهِ، وَ اِرْتَضَانَا لِدِینِهِ، وَ اِصْطَفَانَا عَلَی خَلْقِهِ، وَ أَنْزَلَ عَلَیْنَا کِتَابَهُ وَ وَحْیَهُ، وَ أَیْمُ اَللَّهِ لاَ یَنْقُصُنَا أَحَدٌ مِنْ حَقِّنَا شَیْئاً إِلاَّ اِنْتَقَصَهُ اَللَّهُ مِنْ حَقِّهِ فِی عَاجِلِ دُنْیَاهُ وَ آخِرَتِهِ، وَ لاَ تَکُونُ عَلَیْنَا دَوْلَهٌ إِلاَّ کَانَتْ لَنَا اَلْعَاقِبَهُ،

«وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ»

ثُمَّ نَزَلَ وَ جَمَعَ بِالنَّاسِ وَ بَلَغَ أَبَاهُ فَقَبَّلَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: بِأَبِی وَ أُمِّی

«ذُرِّیَّهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اَللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»(1)

محمد بن سیرین می گوید: حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به فرزندش امام حسن علیه السلام فرمود: مردم را جمع کن ( و برای آنان سخنرانی نما). وقتی مردم جمع شدند امام حسن علیه السلام پس از اینکه حمد و ثنای خدا را بجای آورد، فرمود: ایها الناس! خدا ما را برای خویشتن برگزیده، ما را برای دین خود پسندیده است، ما را برای بندگان خود انتخاب نموده است، وحی و قرآن خود را بر ما نازل نموده است. احدی حق ما را غصب نمی کند مگر اینکه خدا در دنیا یا آخرت حق او را ناقص خواهد کرد. ما دولتی نداریم مگر اینکه دارای عاقبت خواهد بود بعد از مدتی خبر آن را خواهید شنید.

سپس حضرت امام حسن علیه السلام از منبر فرود آمد و این جریان را برای پدرش شرح داد و امیرالمؤمنین علیه السلام میان دو چشم امام حسن علیه السلام را بوسید و فرمود: پدر و مادرم بفدایت باد.«ذُرِّیَّهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اَللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ».

7- عن شقیقٍ قال: قَرَأتُ فِی مُصحَفِ عَبدِ الله [وَ] هُوَابنُ مَسعُودٍ

« إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَیٰ آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ » و آلَ مُحَمَّدٍ عَلَی العَالَمِین»(2)

شقیق از روات حدیث چنین بیان کرده است: در مصحف ابن مسعود آیه شریفه

فوق را این گونه دیدم:

ص: 424


1- همان 331/1
2- شواهد التنزیل 1/ 152

« إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَیٰ آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ » و آلَ مُحَمَّدٍ عَلَی العَالَمِین.

8- عَن عَمرُو بنُ ثَابِتٍ عَن أبِی إسحَاقَ عَن نُمَیرِبنِ عَرِیبٍ: أنَّ ابنَ مَسعُودٍ کانَ یقرَأُ:

« إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَیٰ آدَمَ وَنُوحًا»

الآیهَ، یقُولُ ابنُ عَبَّاسٍ (کَذَا)،

«وَآلَ عِمْرَانَ وَالَ احمَد َعَلَی الْعَالَمِینَ.»(1)

نمیر بن عریب گفت: ابن مسعود آیه : « إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَیٰ آدَمَ وَنُوحًا»

را می خواند. ابن عباس می گفت این آیه را چنین بخوان:

«وَآلَ عِمْرَانَ وَالَ احمَد َعَلَی الْعَالَمِینَ.»

9- قال رسول الله صلی الله علیه و اله ما خَلَقَ الله عَزَّوَجَلَّ خَلقا أفضَلَ مِنِی وَ لا أکرَمَ عَلَیهِ؛ مِنِّی(2)

رسول اکرم صلی الله علیه و اله فرمودند: خداوند خلقی را بهتر و گرامی تر از من خلق نفرموده .

پیرامون کلمه نجیا

نجوا و کلمه نجیا دلیل برنجوایی است که بین خداوند عزوجل و رسول اکرم صلی الله علیه و اله واقع شده است و این وحی نیست به طوری که علامات او در همه اوقات برای مردم ظاهر گردد و این نجوا دلالت دارد بر رفعت مقام و مکانت رسول خدا صلی الله علیه و اله.

زیرا نجوا(3) بین دو نفر دلالت دارد براینکه یکی از آن دو نفر، دیگری را برای خودش اختصاص داده است. پس این کلمه برای تأکید برقرب منزلت رسول خدا صلی الله علیه و اله نزد پروردگار سبحان است که او را برای راز و مناجات وسخن انتخاب فرموده است، همانند جناب موسی علیه السلام که خداوند او را برگزید و با او نجوا کرد.

ص: 425


1- شواهد التنزیل 153/1
2- عیون اخبار الرضا علیه السلام 1/ 262ح 22
3- به معنی رازگویی، آهسته حرف زدن دو نفر با هم، در گوشی صحبت کردن، راز. «فرهنگ جامع و عمید»

نمونه هایی از نجوای خداوند با پیامبراکرم صلی الله علیه و اله

1- قال الله عزوجل:یَا أَحْمَدُ وَ عِزَّتِی وَ جَلاَلِی مَا مِنْ عَبْدٍ ضَمِنَ لِی بِأَرْبَعِ خِصَالٍ إِلاَّ أَدْخَلْتُهُ اَلْجَنَّهَ یَطْوِی لِسَانَهُ فَلاَ یَفْتَحُهُ إِلاَّ بِمَا یَعْنِیهِ وَ یَحْفَظُ قَلْبَهُ مِنَ اَلْوَسْوَاسِ وَ یَحْفَظُ عَمَلَی وَ نَظَرِی إِلَیْهِ وَ تَکُونُ قُرَّهُ عَیْنِهِ اَلْجُوعَ (1).

خداوند عزوجل فرمود: ای احمد! به عزت و جلالم سوگند اگر بنده من این چهار خصلت را داشته باشد من به طور قطع او را وارد بهشت می کنم و آن چهار خصلت این است: زبان خود را نگهدارد و فقط هنگامی او را باز کند که به نفعش باشد (یعنی نفع دنیا و آخرت نه فقط نفع دنیا)، و قلبش را از وسواس و شک خالی بگذارد، و بداند که من همیشه عالم به او هستم و ناظر به اعمال او می باشم، و نور چشم او گرسنگی باشد.

2- یَا أَحْمَدُ هَلْ تَدْرِی بِأَیِّ وَقْتٍ یَتَقَرَّبُ اَلْعَبْدُ إِلَی اَللَّهِ قَالَ [لاَ یَا رَبِّ قَالَ] إِذَا کَانَ جَائِعاً أَوْ سَاجِداً (2)

ای احمد! میدانی بنده چه وقت به من قرب پیدا می کند؟ عرض کرد: نه یا رب . فرمود: وقتی گرسنه باشد یا در حال سجود باشد.

3-یا اَحْمَدُ مَحَبَّتِی مَحَبَّهُ الْفُقَراءِ فَأَذْنِ الْفُقَرَاءَ وَ قَرِّبْ مَجْلِسَهُمْ مِنْکَ وَ بَعِّدِ الأَغْنِیاءَ وَ بَعِّدْ مَجْلِسَهُمْ فَإِنَّ الْفُقَراءَ أَحِبَّائِی(3).

ای احمد! محبت به من، همان محبت کردن به فقرا است. پس توبه فقرا نزدیک شو، که نزدیک شدن به آنان تو را به من نزدیک می کند و از ثروتمندان و مجالس آن ها دوری کن که فقرا دوستان من هستند.

ص: 426


1- ارشاد القلوب 200/1 ؛ بحار الأنوار 22/74
2- همان مدارک
3- ارشاد القلوب 201/1 ؛ بحار الانوار 23/74

4- یَا اَحمَدُ! ما عَرَفَنِی عَبدُ وَخَشَعَ لِی إلَّا خَشَعَ لَهُ کُلُّ شَیء.(1)

ای احمد! هر بنده ای که مرا بشناسد در مقابلم خاشع می شود و هر بنده ای که

خاشع باشد همه چیز در برابر او خاشع می شود.

5- یَا أحمَدُ! إنَّ العِبَادَهَ عَشَرَهُ أجُزَاءٍ تِسعَهُ مِنها طَلَبُ الحَلَالِ فَإنُ أُطِیبَ مُطعَمُکَ وَمُشرَبُکَ فَأنتَ فِی حِفظِی وَ کَنَفِی.(2)

ای احمد! عبادت ده جزء دارد که هفت قسمت آن به دست آوردن روزی حلال می باشد، زیرا وقتی که تو خوردنی ها و نوشیدنی هایت را پاک نمودی در تحت حفظ و حمایت من هستی.

6- یَا أحمَدُ! اجعَل هَمَّکَ هَمّاً وَحِداً فَاجعَل لِسَانَکَ وَحِداً وَ اجعَل بَدَنَکَ حَیّا لا تَغفُل أبَدا مَن غَفَلَ عَنِّی لَا أُبَالِی بِأیّ وادٍ هَلَک.(3)

ای احمد! قرار بده همت خود را یک همت، و زبان خود را یک زبان ، و زنده نگاه بدار (بذکر من) بدن خود را، و غافل از من مباش؟

زیرا هر که غافل از من شود باک ندارم از اینکه در هر وادی هلاک گردد، و به هر نوع بدبختی و سختی دچار و گرفتار شود.

جمله خَبَرُنا هذا

ذکر خبر حدیث شریف کساء در محافل و مجالس، مستحب (بلکه گاهی برای شناخت مقام پیامبر و اهل بیت علیهم السلام واجب است). این قول و گفتار پیامبر صلی الله علیه و اله اشاره به مجموعه قضایایی است که حضرت فاطمه زهرا علیها السلام در این حدیث شریف برای جناب جابر بیان فرموده است. خلاصه، فضیلت تعظیم شعائر اهل بیت علیهم السلام از مسائل

ص: 427


1- ارشاد القلوب 203/1 ؛ بحار الانوار 27/74
2- همان مدارک
3- ارشاد القلوب 205/1 ؛ بحار الانوار 29/74

اهم اسلام است. ضمن اینکه ذکر فضائل و مناقب و شعائر و مصائب آنان ثواب عظیمی دارد. طبق روایات متعدده ای شناخت معرفت آن ها هم اهمیت بسزایی دارد مانند مقام نبوت، امامت، ولایت، شناخت حق و حقوق آنان و خلاصه مقام قرب و منزلت آنان در پیشگاه خداوند. و کلمه محافل هم عمومیت دارد یعنی در محافل زمین که مردم متذکر فضائل آنان می شوند و در محافل ساکنان آسمان ها که ملائکه متذکر فضائل و مناقب آنان می شوند. اما اینکه این جمله، اشاره به ساکنین زمین شده ، به خاطر این است که اهل زمین بیشتر مبتلا هستند که در شناخت صحیح الهی و معرفتشان به آنان و در رفع گرفتاری دنیا و آخرت و حوائج دین و دنیا و بلاها و مصائب و عذاب ها به اهل بیت علیهم السلام متوسل شوند که ان شاء الله در بحث توسل ذکر خواهد شد. چون نزول رحمت به واسطه ایشان است.

زیرا اهل بیت علیهم السلام محور و قطب عالمند؛ اهل بیت نبوتند؛ اهل جایگاه رسالتند؛ اهل محل آمد و شد ملائکه اند؛ اهل جایگاه فرود آمدن وحی اند؛ اهل کانون رحمت الهی اند؛ اهل خزینه دار علم و امینان خداوندند؛ اهل درهای ایمان و امینان خداوندند؛ اهل پناهگاه مردمند؛ اهل وارثان پیغمبرانند؛ اهل نگاهدارنده راز خدایند؛ اهل اوصیاء و جانشینان پیامبرند؛ اهل مخلصین در یگانگی خدایند؛ اهل مظهر امرو عدل الهی اند؛ اهل فرمانبران و مطیعان خدایند؛ اهل برگزیدگان خلقند؛ اهل منار هدایت برای خلقند؛ اهل مقام عصمت کبری از هر نوع و هر جهت هستند؛ اهل آمدن خلق به سوی آنان و حسابشان ( به اذن الله) بر آنان است. دوستی آنان دوستی خدا و دشمنی آنان دشمنی خداست، متمسک به آنان اهل نجات است و جدا شونده از آنان اهل هلاکت و عذاب است؛ چنگ زدن به دامن عصمت آنان برابر است با هدایت یافتن و مخالفت با آنان برابر است با درکات جهنم. منکر (حقوق و معرفت آنان) کافر و محارب آنان مشرک است.

لذا خواندن این حدیث شریف موجب نزول رحمت خدا و ملائکه و زائل شدن غم و غصه ها، رفع گرفتاری ها و برآورده شدن حاجات ، رفع بلاها، شفای بیماران،

ص: 428

استعانت گرفتن از مقام قرب آنان در طاعت و بندگی خداوند است و صدها بلکه هزاران اثر و برکت دیگر دارد.

و حتی ذکر و خواندن حدیث شریف کساء اختصاص به انسان ها ندارد بلکه موجودات دیگر هم بهره می برند مانند اجنه. آن ها هم چنین مجالس و محافلی دارند، چون جن و انس در تکالیف شرعیه الهیه مشترکند؛ لذا فرموده:

وَفیهِ جَمعُ مِن شَیعَتِنا وَمُحِبینا.

سزاوار است که شیعیان و محبین در محافل و مجالس خود این حدیث شریف کساء را داشته باشند و کلمه محبینا، جمع کلی است اعم از مرد و زن، پیر و جوان، و طفل و بزرگ، و حتی غیر شیعه . در همین دنیا به ساحت مقدس آنان متوسل می شوند مانند بعضی از سنی ها، حتی مسیحیت و حتی بعضی از بت پرستان که داستان های عجیبی از آنان نقل شده است.

ما می بینیم ارامنه و مسیحیت در مراسم تاسوعا و عاشورا بعضا شرکت می کنند و نذوراتی را انفاق می کنند و شفای بیماران خود را به واسطه معصومین، خصوصا حضرت زهرا علیهاالسلام و فرزند دلبند بزرگوارش سیدالشهدا علیه السلام می گیرند. لذا سزاوار است شیعیان و محبین اهل بیت علیهم السلام در مکان های مختلف از قبیل مسجد، حسینیه ، مهدیه و منازل شخصی جمع شوند و اقامه ذکر حدیث شریف کساء را داشته باشند.

همچنین نه فقط این حدیث شریف، بلکه زیارت عاشورا، توسل، کمیل، ندبه، و نیز جلسات تلاوت قرآن و دعا به نحو احسن و اکمل و اخلص به پا دارند (که الحمدلله هم دارند و ادامه می دهند). خصوصا در زمان آخرالزمان که بلاها و فتنه ها فراوان است، انسان تنها با برگزاری چنین مجالس و محافل، و با توسل به اهل بیت عصمت وطهارت می تواند، خودش را از فتنه ها و بلایا حفظ نماید و دین سالم داشته باشد.

ص: 429

کَما قالَ اللهُ سُبحانَهُ وَ تَعالَی: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا »(1)

وقال: «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَاشْکُرُوا لِی وَلَا تَکْفُرُونِ »«سوره بقره آیه 152»

وقال: « یَا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ ۚ»«سوره فاطر آیه 3»

وقال: «وَذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَیٰ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ »«سوره ذاریات آیه 55»

وقال: «وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ بُکْرَهً وَأَصِیلًا »«سوره دهر آیه 25»

این هم نشینی موجب شادی ملائکه است

خواندن حدیث شریف کساء موجب نزول ملائکه می شود و انسان هم باید کاری انجام دهد که موجب خرسندی و آمدن آنان در مجلس شود. کارهایی از قبیل تلاوت قرآن، دعا، عبادت، ذکر خدا و نام اهل بیت علیهم السلام ، به پا کردن روضه و ذکر فضائل و مناقب و مصائب اهل بیت علیهم السلام. بر حسب روایات این امور موجب نزول ملائکه می شوند، زیرا قرائت این حدیث موجب خرسندی و سرور ملائکه است. زیرا مسئله نبوت، ولایت و امامت یادآوری می شود و هیچ چیزی به اندازه ولایت سفارش نشده؛ نه نماز، نه روزه و نه حج.

کما قال الله تبارک و تعالی: « الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ»(2)

« امروز، دین شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم».

یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ»(3)

«ای پیغمبر! آنچه از خدا بر تو نازل شده به خلق برسان که اگر نرسانی تبلیغ رسالت و

ص: 430


1- سوره احزاب آیه 41
2- سوره مائده آیه 3
3- سوره مائده آیه 67

اداء وظیفه نکرده ای و خدا تو را از شر و آزار مردم محفوظ خواهد داشت. بیم مکن و دل قوی دار که خدا گروه کافران را به هیچ راه موفقیتی راهنمایی نخواهد کرد».

که این آیه راجع به خلافت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام است.

ولایت رکن اساسی اسلام است که در این مورد امام باقرعلیه السلام چنین می فرماید:

بُنِیَ اَلْإِسْلاَمُ عَلَی خَمْسٍ عَلَی اَلصَّلاَهِ وَ اَلزَّکَاهِ وَ اَلصَّوْمِ وَ اَلْحَجِّ وَ اَلْوَلاَیَهِ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کمَا نُودِیَ بِالْوَلاَیَهِ (1)

اسلام روی پنج پایه نهاده شده؛ نماز، زکوه، روزہ، حج و ولایت و چنانکه برای ولایت (در روز غدیرخم و در عالم میثاق) فریاد زده شده و ندا داده شده برای هیچ چیز دیگر فریاد زده نشد.

و دلیل برخرسندی ملائکه برای جلسات حدیث کساء این روایت است که ملائکه اقرار به ولایت اهل بیت علیهم السلام کرده اند.

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: وَ اَللَّهِ إِنَّ فِی اَلسَّمَاءِ لَسَبْعِینَ صَفّاً مِنَ اَلْمَلاَئِکَهِ لَوِ اِجْتَمَعَ أَهْلُ اَلْأَرْضِ کُلُّهُمْ یُحْصُونَ عَدَدَ کُلِّ صَفٍّ مِنْهُمْ مَا أَحْصَوْهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَدِینُونَ بِوَلاَیَتِنَا (2)

امام باقرعلیه السلام فرمودند: به خدا که در آسمان، هفتاد صف از ملائکه است. اگر تمام مردم روی زمین جمع شوند که یک صف از آن ها را بشمارند نمی توانند و آن فرشتگان همگی به ولایت ما معتقدند.

استغفار ملائکه

گفته شد جمع شدن عده ای از شیعیان و محبان اهل بیت علیهم السلام برای خواندن و قرائت حدیث شریف کساء موجب نزول ملائکه رحمت می شود و از این عمل خرسند و شادمانند.

ص: 431


1- کافی 18/2 ؛ بحار الانوار329/65
2- بصائرالدرجات 67/1؛ کافی 437/1 ؛ بحار الانوار 340/26 .

اما حالا کارشان چیست و چه وظیفه ای دارند؟

وظیفه شان در قبال این عمل، استغفار است برای جمعی که حدیث کساء را قرائت کرده اند.

ملائکه برای چه کسانی طلب مغفرت می کنند

1- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام ، قَالَ :«مَنْ کَسَا أَحَداً مِنْ فُقَرَاءِ الْمُسْلِمِینَ ثَوْباً مِنْ عُرْیٍ ، أَوْ أَعَانَهُ بِشَیْءٍ مِمَّا یُقَوِّیهِ مِنْ مَعِیشَتِهِ، وَکَّلَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهِ سَبْعَین آلَافِ مَلَکٍ مِنَ الْمَلَائِکَهِ یَسْتَغْفِرُونَ لِکُلِّ ذَنْبٍ عَمِلَهُ إِلی أَنْ یُنْفَخَ فِی الصُّورِ»(1)

امام صادق علیه السلام فرمودند: هر کس یکی از فقرای مسلمان را به وسیله لباسی از برهنگی بپوشاند یا او را به چیزی از قوت زندگی یاری دهد، خدای عزوجل هفت هزار فرشته بر او گمارد که تا زمانی که در صور دمیده شود برای گناهانی که مرتکب شده آمرزش خواهند.

2- عن اَلْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَهَ عَنْ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَم قال: إن رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أُنزِلَ عَلَیهِ فَضلِی مِنَ السَّماءِ وَهِیَ هَذِهِ الآیهُ:

«الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُؤْمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا»(2)

وَ مَا فِی اَلْأَرْضِ یَوْمَئِذٍ مُؤْمِنٌ غَیْرُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَنَا وَ هُوَ قَوْلُهُ لَقَدْ اِسْتَغْفَرَتْ لِیَ اَلْمَلاَئِکَهُ قَبْلَ جَمِیعِ اَلنَّاسِ مِنْ أُمَّهِ مُحَمَّدٍ سَبْعَ سِنِینَ وَ ثَمَانِیَهَ أَشْهُرٍ(3)

اصبغ من نباته از قول حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرده که : فضیلت من به وسیله رسول خدا صلی الله علیه و اله از جانب حق تعالی نازل شده و در این آیه شریفه است که می فرماید:

ص: 432


1- کافی 205/2
2- سوره غافر آیه 7
3- تفسیر البرهان 11/7

«الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُؤْمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا »

«فرشتگانی که عرش با عظمت الهی را بر دوش گرفته و آنان که پیرامون عرشند به تسبیح و ستایش حق مشغولند. هم خود به خدا ایمان دارند و هم برای اهل ایمان از خدا آمرزش و مغفرت می طلبند.... »

و در روی زمین غیر از رسول الله صلی الله علیه و اله و من مؤمنی نبوده و این معنی قول آن حضرت است که فرمودند: ملائکه هفت سال و هشت ماه برای من استغفار(دعاء) می کردند قبل از اینکه جمیع مردم از امت محمد به وجود آیند.

3- عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: یَا بَا مُحَمَّدٍ إِنَّ لِلَّهِ عَزَّوجل مَلاَئِکَهً یُسْقِطُونَ اَلذُّنُوبَ عَنْ ظُهُورِ شِیعَتِنَا کَمَا یُسْقِطُ اَلرِّیحُ اَلْوَرَقَ فیِ أَوَانَ سُقُوطِهِ، وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ:

«الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُؤْمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا »

اِسْتِغْفارُهُم و اللّه ِ لَکُمْ دونَ هذا الخَلْقِ یا أبا محمّد فَهَلْ سَرَرْتُکَ قال: فَقُلْتُ : نعم. (1)

ابابصیر گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمودند: ای ابا محمد! به درستی که خداوند ملائکه ای دارد که گناهان را از پشت شیعیان ما ساقط می کنند همانند باد که برگ های درختان را ساقط می کنند. و این قول خداست که می فرماید:

«... وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا»

« برای مؤمنان طلب مغفرت می کنند ».

ای ابامحمد! ملائکه و استغفارشان فقط برای شما (شیعیان) است آیا من تو را خوشحال کردم؟ عرض کردم: بلی خوشحال شدم .

ص: 433


1- همان 12/7

4-عن ابی عبد الله علیه السلام قال قَالَ رسول الله صلی الله علیه و اله : مَنْ سَلَکَ طَرِیقاً یَطْلُبُ فِیهِ عِلْماً سَلَکَ اَللَّهُ بِهِ طَرِیقاً إِلَی اَلْجَنَّهِ وَ إِنَّ اَلْمَلاَئِکَهَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ اَلْعِلْمِ رِضًا بِهِ وَ إِنَّهُ لَیَسْتَغْفِرُ لِطَالِبِ اَلْعِلْمِ مَنْ فِی اَلسَّمَاوَاتِ وَمن فی اَلْأَرْضِ حَتَّی اَلْحُوتُ فِی اَلْبَحْرِ وَ فَضْلُ اَلْعَالِمِ عَلَی اَلْعَابِدِ کَفَضْلِ اَلْقَمَرِ عَلَی سَائِرِ اَلنُّجُومِ لَیْلَهَ اَلْبَدْرِ وَ إِنَّ اَلْعُلَمَاءَ وَرَثَهُ اَلْأَنْبِیَاءِ - إِنَّ اَلْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُوَرِّثُوا دِینَاراً وَ لاَ دِرْهَماً وَ لَکِنْ وَرَّثُوا اَلْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ (1)

از امام صادق علیه السلام روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند: کسی که راهی رود که در آن دانشی بجوید، خدا او را از طریقی سوی بهشت برد. همانا فرشتگان با خرسندی بال های خویش را برای طالبان علم فرو نهند و اهل زمین و آسمان، حتی ماهیان دریا برای طالب علم آمرزش طلبند و برتری عالم برعابد مانند برتری ماه شب چهارده است بر ستارگان . و علما وارث پیغمبرانند، زیرا پیغمبران پول، طلا و نقره نگذارند بلکه علم و دانش بجای گذارند. هر که از دانش ایشان برگیرد بهره فراوانی گرفته است.

علی علیه السلام و شیعیانش رستگارند

گفته شد که کلمه شیعه 12 مورد در قرآن آمده است اما آنچه که منظور ما از لفظ و حقیقت شیعه است در سوره صافات آیه 83 می باشد.

«وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ »

حضرت ابراهیم علیه السلام از شیعیان علی علیه السلام گشت و از پیروان او بود.

محدث قمی در سفینه البحار درباره لغت شیعه، از رسول اکرم صلی الله علیه و اله و دیگران روایت کرده اند:

عَن جَابِرٍ الجُعفِیِ أنَّهُ سَألَ جَعفَرَبنَ مُحَمَّدٍ عَلَیهِ السَّلام عَن تَفسِیرِ قَولِهِ تَعَالَی:

«وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ »

ص: 434


1- .کافی 34/1 ؛ امالی صدوق /60؛ بحارالانوار 164/1

فَقَالَ علیه السّلام إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمَّا خَلَقَ إِبْرَاهِیمَ کَشَفَ لَهُ بَصَرَهُ فَنَظَرَ فَرَأَی نُوراً إِلَی جَنْبِ الْعَرْشِ فَقَالَ إِلَهِی مَا هَذَا النُّورُ فَقَالَ هَذَا نُورُ مُحَمَّدٍ صَفْوَتِی مِنْ خَلْقِی وَ رَأَی نُوراً مِنْ جَنْبِهِ فَقَالَ إِلَهِی مَا هَذَا النُّورُ فَقَالَ نُورُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السّلام نَاصِرِ دِینِی وَ رَأَی إِلَی جَنْبِهِمَا ثَلَاثَهَ أَنْوَارٍ فَقَالَ إِلَهِی مَا هَذِهِ الْأَنْوَارُ فَقِیلَ لَهُ هَذَا نُورُ فَاطِمَهَ فَطَمْتُ مُحِبِّیهَا مِنَ النَّارِ وَ نُورُ وَلَدَیْهَا الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ قَالَ إِلَهِی وَ أَرَی تِسْعَهَ أَنْوَارٍ قَدْ أَحْدَقُوا بِهِمْ قِیلَ یَا إِبْرَاهِیمُ هَؤُلَاءِ الْأَئِمَّهُ مِنْ وُلْدِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَهَ فَقَالَ إِبْرَاهِیمُ إِلَهِی بِحَقِّ هَؤُلَاءِ الْخَمْسَهِ إِلَّا عَرَّفْتَنِی مَنِ التِّسْعَهُ قِیلَ یَا إِبْرَاهِیمُ أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ وَ ابْنُهُ مُحَمَّدٌ وَ ابْنُهُ جَعْفَرٌ وَ ابْنُهُ مُوسَی وَ ابْنُهُ عَلِیٌّ وَ ابْنُهُ مُحَمَّدٌ وَ ابْنُهُ عَلِیٌّ وَ ابْنُهُ الْحَسَنُ وَ الْحُجَّهُ الْقَائِمُ ابْنُهُ فَقَالَ إِبْرَاهِیمُ إِلَهِی وَ سَیِّدِی أَرَی أَنْوَاراً قَدْ أَحْدَقُوا بِهِمْ لَا یُحْصِی عَدَدَهُمْ إِلَّا أَنْتَ فَقِیلَ یَا إِبْرَاهِیمُ هَؤُلَاءِ شِیعَتُهُمْ- شِیعَهُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السّلام فَقَالَ إِبْرَاهِیمُ وَ بِمَا تُعْرَفُ شِیعَتُهُ قَالَ بِصَلَاهِ إِحْدَی وَ خَمْسِینَ وَ الْجَهْرِ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ وَ الْقُنُوتِ قَبْلَ الرُّکُوعِ وَ التَّخَتُّمِ فِی الْیَمِینِ فَعِنْدَ ذَلِکَ قَالَ إِبْرَاهِیمُ- اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ شِیعَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ فَأَخْبَرَ اللَّهُ تَعَالَی فِی کِتَابِهِ فَقَالَ :

«وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ »(1)

ثم قال شرف الدین: ومما یدل علی ان ابراهیم علیه السلام و جمیع الأنبیاء والمرسلین من شیعه اهل البیت علیهم السلام ما روی عن الصادق علیه السلام انه قال : لیس الا الله و رسوله و نحن و شیعتنا والباقی فی النار.(2)

جابر جعفی از امام باقر علیه السلام راجع به تفسیر آیه 83 سوره صافات پرسید حضرت در

ص: 435


1- تأویل الآیات /486؛ تفسیر البرهان 419/6؛ بحار الانوار 151/36 و 150
2- تفسیر البرهان420/6 ؛ سفینه البحار /915

جواب فرمودند: موقعی که خدای توانا حضرت ابراهیم علیه السلام را آفرید و ملکوت آسمان ها را به آن حضرت نشان داد، آن حضرت به جانب عرش نگاه کرد و نوری را دید. پرسید: پروردگارا! این چه نوری است ؟ خطاب رسید: ای ابراهیم! این نور حضرت محمد صلی الله علیه و اله صفی من است.

حضرت ابراهیم علیه السلام عرض کرد: بار خدایا نور دیگری را پهلوی او می بینم؟ خدای علیم سبحان فرمود: ای ابراهیم! این نور علی علیه السلام ناصر دین من است. حضرت ابراهیم علیه السلام عرض کرد: پروردگارا! پهلوی ایشان نور دیگری نیز مشاهده می کنم؟ خدای سبحان فرمود: ای ابراهیم! این فاطمه علیها السلام است که پهلوی پدر و شوهر خود جای دارد و من دوستان این فاطمه را از آتش نجات داده ام.

حضرت ابراهیم علیه السلام عرض کرد: بار خدایا دو نور دیگر را می بینم که پهلوی این سه نور قرار دارد. خدای سبحان فرمود: ای ابراهیم! ایشان حسن و حسین علیهما السلام هستند که پهلوی پدر و جد و مادر خود جایگزین شده اند.

حضرت ابراهیم علیه السلام عرض کرد: بار خدایا 9 نور دیگر را می بینم که به دور این پنج نور گرد آمده اند؟ خدای سبحان فرمود: ای ابراهیم! ایشان امامانی هستند که از فرزندان این پنج نفرند.

حضرت ابراهیم علیه السلام عرض نمود: بار خدایا ! ایشان را چگونه می توان شناخت و نامشان چیست؟» خدای سبحان فرمود: ای ابراهیم! ایشان به این نام و نشانند.

اول ایشان علی بن الحسین علیه السلام، دوم محمد بن علی علیه السلام، سوم جعفربن محمد علیه السلام ، چهارم موسی بن جعفر علیه السلام ، پنجم علی بن موسی علیه السلام ، ششم محمد بن علی علیه السلام، هفتم علی بن محمد علیه السلام ، هشتم حسن بن علی علیه السلام ، نهم: م ح م د بن الحسن القائم المهدی علیهما السلام .

حضرت ابراهیم علیه السلام عرض نمود: پروردگارا! من نورهای زیادی در اطراف ایشان می بینم که کسی غیر از تو تعداد آن ها را نمی داند؟ خدای سبحان فرمود: ای ابراهیم ایشان شیعیان و دوستان محمدصل الله علیه و اله و آل محمدند علیهم السلام .

ص: 436

حضرت ابراهیم علیه السلام عرض نمود: بار خدایا ایشان را به چه علامتی می توان شناخت ؟ خدای سبحان فرمود: به این علامت؛

1- پنجاه و یک رکعت نماز (که هفده رکعت آنها واجب است).

2- بسم الله الرحمن الرحیم را با صدای بلند گفتن.

3- قنوت قبل از رکوع (رکعت دوم).

4- انگشتر به دست راست کردن .(1)

در همین موقع بود که حضرت ابراهیم علیه السلام از خداوند درخواست نمود و عرض کرد پروردگارا مرا نیز از شیعیان ایشان قرار بده.

پس از آن مرحوم سید شرف الدین رحمه الله فرموده است که: و از چیزهایی که دلالت دارد بر اینکه حضرت ابراهیم علیه السلام و جمیع انبیاء و پیامبران علیهم السلام همه از شیعیان اهل بیت علیهم السلام می باشند آن روایتی است که از امام صادق علیه السلام وارد شده که فرمودند: «نیست مگر خدا و رسولش و ما و شیعیان ما، بقیه همه در جهنم هستند»

شیعیان علی علیه السلام رستگارند

ذیل آیه شریفه:

«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَٰئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ»(2)

« آنانکه ایمان آوردند و نیکوکار شدند آنها به حقیقت بهترین اهل عالمند» .

حاکم حسکانی عالم سنی مذهب (حنفی) نیشابوری در قرن پنجم هجری در شواهد التنزیل خود چنین می گوید:

عَنِ ابن عباس قال لَمّا نَزَلَت هَذِهِ الآیهُ:

ص: 437


1- سفینه النجاه 915/2 - روایتی شبیه این سخن از امام حسن عسکری علیه السلام بیان شده است که فرموده اند: علامات مؤمن 5 چیز است: 1) 51 رکعت نماز در شبانه روز ، 2) زیارت اربعین 3) انگشتر در دست راست کردن، 4) بلند بسم الله گفتن، 5) سجده بر خاک گذاشتن - «وسائل الشیعه 372/10 »
2- سوره بینه آیه 7

«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَٰئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ»

قَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لِعَلِیٍّ : هُوَ أَنْتَ وَ شِیعَتُکَ ، تَأْتِی أَنْتَ وَ شِیعَتُکَ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِرَاضِینَ مَرْضِیِّینَ،! وَ یَأْتِی عَدُوُّکَ غِضَاباً مُقْمَحِینَ قَالَ [عَلِیٌّ] : یَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ مَنْ عَدُوِّی قَالَ: مَنْ تَبَرَّأَ مِنْکَ وَ لَعَنَکَ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : مَنْ قَالَ: رَحِمَ اَللَّهُ عَلِیّاً ، یَرْحَمْهُ اَللَّهُ(1)

ابن عباس گوید: هنگامی که آیه شریفه:

«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَٰئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ»

نازل شد نبی اکرم صلی الله علیه و اله به علی علیه السلام فرمودند: منظور از این آیه توو شیعه توست در روز قیامت. توو شیعیانت در حالی که راضی و خوشنود هستید می آیید و دشمن توبا حالت غضب و خشم می آید (یعنی خداوند از توو شیعیانت خشنود است و با دشمنانت غضبناک و خشمناک).

علی علیه السلام عرض کرد: یا رسول الله ! دشمن من کیست؟ فرمود: کسی است که از تو بیزاری بجوید و تو را لعن کند (مانند گروه ناصبی). پس از آن پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمودند: کسی که بگوید خدا علی را رحمت کند خدا هم او را رحمت می کند (یعنی کسی که در حق علی علیه السلام دعا کند خدا هم او را رحمت می کند).

عن أبی داؤد، عن أبی برزه قال تَلَارسول الله صلی الله علیه و اله :

«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَٰئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ»

[وَ] قَالَ: هُمْ أَنْتَ وَ شِیعَتُکَ یَا عَلِیُّ ، وَ مِیعَادُ مَا بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ اَلْحَوْضُ .(2)

ابی برزه گوید: رسول خدا صلی الله علیه و اله این آیه را تلاوت فرمودند:

«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَٰئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ»

ص: 438


1- شواهد التنزیل 461/2
2- همان 463/2

و سپس فرمودند: یا علی! منظور از این آیه توو شیعیانت می باشید. وعدگاه بین من و شما حوض است.

عَن جابِرٍ، عَن أَبِی جَعفَرٍ، عَنِ النبی صلی الله علیه و اله قال: هیا عَلِیٌّ

«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَٰئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ »

[قَالَ: هُمْ] أَنْتَ وَ شِیعَتُکَ ، تَرِدُ عَلَیَّ أَنْتَ وَ شِیعَتُکَ رَاضِینَ مَرْضِیِّینَ. (1)

رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند: یا علی! منظور از این آیه توو شیعیانت می باشید که (نزد حوض من) وارد می شوید در حالی که راضی و خشنود هستید.

عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ:کُنَّا جُلُوساً عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و اله إِذْ أَقْبَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ،فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ اَلنَّبِیُّ قَالَ:قَدْ أَتَاکُمْ أَخِی.ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی اَلْکَعْبَهِ فَقَالَ:وَ رَبِّ هَذِهِ الْبَنِیَّهِ إِنَّ هَذَا وَ شِیعَتَهُ [هُمُ]الْفَائِزُونَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ(2)

جابر بن عبدالله انصاری رحمه الله می گوید: (روزی) در حضور رسول خدا صلی الله علیه و اله نشسته بودیم که علی بن ابی طالب علیه السلام تشریف آوردند. رسول خدا صلی الله علیه و اله به سوی او نگاهی کرد، سپس فرمود: برادرم به سوی شما آمد. سپس متوجه کعبه شد و فرمود: به خدای این کعبه این آقا (علی علیه السلام) و شیعه اش در روز قیامت رستگارند.

عقائد شیعه

عقائد شیعه دوازده امامی آن است که تمام هستی را یک ذات پاک یکتای بی همتای واجب الوجود پدید آورده و او حی و دانا و توانا و بینا و شنوا و مدرک و قدیم و حکیم و عادل و صادق است و مانند و شبیه ندارد و جسم و جوهر و مرکب نمی باشد و از صفات امکانیه منزه است و در خلق مخلوقات، و افاضه فیض به سوی موجودات، شریک ندارد و انبیاء و ملائکه و کتب آسمانی و معراج پیغمبر، حق است و مردن و

ص: 439


1- شواهد التنزیل 465/2
2- همان 467/2

رجعت و سؤال قبر و جهان برزخ و معاد و صراط و حساب و بهشت و دوزخ و ملائکه و شفاعت همه حق می باشند.

و بعد از پیغمبر صلی الله علیه و اله برای حفظ شریعت و هدایت مردم دوازده نفر که اول آنان علی بن ابی طالب و بعد از او حسن بن علی، حسین بن علی، علی بن الحسین، محمد بن علی، جعفر بن محمد، موسی بن جعفر، علی بن موسی الرضا، محمد بن علی، علی بن محمد، حسن بن علی و (م ح م د) بن حسن المهدی علیه السلام از جانب خداوند فرستاده شده اند به امر خدا و نص رسول صلی الله علیه و اله . آنان برگزیدۂ حق و امام و پیشوا بر مردم هستند و آخرین نفر از ایشان زنده است (البته همه به حسب واقع زنده اند) و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد. این دوازده تن معصوم از گناه و نماینده خدا هستند.

عقیده شیعه آن است که نماز، روزہ، زکوه، حج، خمس، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، تولی و تبری، احسان به والدین، صلیه ارحام، حسن معاشرت و وفای به عهد واجب، و دروغ، غیبت، بی حجابی، نوازندگی، بهتان، قتل، دزدی، شراب ، قمار، زنا، لواط ، مال مردم خوری و مردم آزاری حرام است. خلاصه آنچه پیغمبر خاتم صلی الله علیه و اله از حلال و حرام که از جانب حق تعالی آورده همه حق است .

وَحَلالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ إِلَی یَومِ القِیامَهِ وَحَرَامُهُ حَرَامُ إِلَی یَومِ القِیامَهِ وَ شَریعَتُهُ مُستَمِرَّهٌ إلَی یَومِ القِیامَهِ. (1)

آنچه که محمد صلی الله علیه و اله حلال نموده تا روز قیامت حلال و آنچه را حرام نموده تا روز قیامت حرام است و شریعت او تا روز قیامت مستمر و پا برجا است.خلاصه آن انجام واجبات و ترک محرمات و صفات نیک مانند سخاوت، حسن خلق، شجاعت، انصاف، عدل ، مواسات، کتمان سرو حسن معاشرت است. ( شیعه خالص کسی است که فرمان خدا و پیامبر صلی الله علیه و اله و اهلبیت علیهم السلام را بدون کم وکاست انجام دهد، ولی اگر کسی اعمال ناشایست و برخلاف فرامین الهی و سنت پیامبر صلی الله علیه و اله

ص: 440


1- بصائر الدرجات 148/1؛ شبهای پیشاور /189

و اهلبیت علیهم السلام انجام داد، در مقام شیعه نیست بلکه با توجه به روایات می توان گفت او از محبین و دوستداران اهل بیت است).

شیعیان نسبت فعل بد مانند (ظلم و جبرو کار زشت) به خدا نمی دهند و گویند خداوند بی غرض کاری نمی کند و کسی را گمراه یا بیچاره نمی سازد. شیعه، انبیاء و جانشینان آنان را از گناه معصوم می داند و سهو و خطا به آنان را روا نمی دارد. شیعه می گوید: پیغمبر از دنیا نرفت مگر اینکه به اذن و فرمان خدا اوصیاء خود را معرفی کرده و معین نموده است.

اعتقاد اهل عامه

گویند با خدا هشت قدیم دیگر وجود دارد و آن ها صفات است. فخر رازی، هم کیشان خود را تقبیح کرده و گوید: نصاری و یهود کافر شدند که با خدا دو خدای دیگر قرار دادند و اصحاب ما اهل سنت قائل به 9 قدیم (قدماء تسعه) شدند.

احمد حنبل گوید: خدا جسم است و او بر جسم (کرسی) نشسته و آیه :

«االرَّحْمَٰنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَیٰ»(1)

را بر این تاویل کرده و گوید: به صورت مرد جوان زیبائی از آسمان نازل می شود (نعوذ بالله ) . در افعال خدا گویند: هرچه واقع می شود از جنایات و فسق و فجور، مخلوق خداوند است و به اراده او صادر می گردد و قضای پروردگار بر آن ها جاری و از فاعل سلب اختیار می کنند. یعنی این دسته جبری هستند چنانکه این ها نسبت سهوو خطا به انبیاء می دهند با اینکه آن ها از هر گناهی معصوم و پاکند و آیه تطهیر قول آن ها را مسلم رد کرده و آنها را منزه از هر گناه و خطایی دانسته (که در بحث آیه تطهیر مفصل توضیح داده شد).

و آن ها نسبت به خلافت گویند: پیغمبر صلی الله علیه و اله امت را مهمل گذارده و کسی را معین

ص: 441


1- سوره طه آیه 5

نکرده که این حرف کاملا دروغ است و آیه تبلیغ رسالت و آیه الیوم اکملت لکم دینکم در سوره مبارکه مائده آیات 3 و 67 این عقیده را مردود ساخته است.

و یکی از تهمت هایی که به شیعه می زنند این است که عامه گویند: علت تفرق امت و خون ریزی ها، عبدالله بن سباء یهودی ضعانی است (که با کعب الأحبار و وهب بن منبه) بوده که در زمان عثمان به مصر رفته و شیعه و سنی را سرپا کرده و مصر را مرکز تشیع نموده. و علی علیه السلام را در مقابل عثمان علم، و احادیثی بر علیه او وضع کرده تا زمان مأمون که ایرانیان مغلوب اعراب شده بودند، مأمون الرشید با سیاست تشیع را رواج داد. پس تشیع ساختگی از ابن سباء و ایرانیان مجوس است که جهت حفظ استقلال مملکت خود شیعه گری را قوت داده اند و در دوره دیالمه، تقویت و درسلطنت صفویه، رسمیت یافته و ایرانیان مجوس تا به حال از روی سیاست مذهب خود را شیعه می نامند. اما شیعه پاسخ می دهد که تهمت بزرگی به شیعه زده اند زیرا شیعه، ابن سباء را ملعون و مطرود و منافق می داند و شیعه در لغت به معنی پیروی کرده است. شیعه یعنی پیرو و انصار و اعوان و در قاموس اللغه گفته است:

وَقَد غَلَبَ هَذَا الإِسم عَلیَ مَن یَتَوَلُی عَلیّاً وَ اَهلِ بَیتِه حَتّی صَارَ لَهُم إِسماً خَاصاً(1)

و این اسم حقیقتا بر کسانی که علی علیه السلام و اهل بیت او را دوست دارند غلبه کرده ، حتی برای آن ها نام مخصوصی شده است. پس شیعه به معنای پیروی، و متابعت از علی علیه السلام و اولادش است. پس این یک تهمت آشکار بیش نیست. خداوند آن ها را خذلان و رسوایی بخشد.

ص: 442


1- شبهای پیشاور /153

پیدایش شیعه به سند قرآن

پیدایش شیعه از همان آغاز بعثت و صدر اسلام(1) بود که پیغمبر اسلام مردم را به اسلام دعوت می کرد و بعضی او را پیروی می کردند و برخی سرمی تافتند. آنانکه می گرویدند و پیروی می کردند شیعه بودند و آنانکه نمی گرویدند و یا به زبان اظهار اسلام می کردند و در باطن کافر بودند غیر شیعه بودند. چنانچه، آیات شریفه 214 و215 از سوره مبارکه شعراء در همین راستا نازل شد.

«وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ*وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»

«و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن! و بال و پر خود را برای مؤمنانی که از تو پیروی می کنند بگستر!»

پیغمبر اسلام صلی الله علیه و اله هم از قریش و بنی هاشم بزرگان را جمع کرد و انذار نمود و بعد 3 مرتبه فرمود:

أَیُّکُمْ یُوَازِرُنِی فَیَکُونَ وَصِیِّی وَ َوارِثی وَوَ زِیری وَ خَلِیفَتِی فِیکُم بَعدِی

کدامیک از شما به من کمک می کند تا برادر و وارث و وزیر و وصی و خلیفه من در میان شما بعد از من باشد؟ چون هیچ کدام به جز حضرت علی علیه السلام پاسخ او را نداد، او:

إِنَّ هَذَا أَخِی وَ وَصِیِّی وَ وَارِثِی وَ وَزِیرِی وَ خَلِیفَتِی فِیکُمْ مِنْ بَعْدِی، فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوا (2)

شد. یعنی او برادر و وارث و وزیر و وصی و خلیفه من است در میان شما پس از من. پس سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید.

پس در همان اولین روز تبلیغ علنی مردم را به پیروی علی علیه السلام دعوت کرد. بعد خداوند به پیامبر خود دستور می دهد که نسبت به مؤمنین متواضع باشد و به آنان احترام بگذارد و آنان علی علیه السلام و جعفر و حمزه و ابوذر بودند که ابوذر مرد چهارم اسلام است.

ص: 443


1- بلکه در عالم ذر، قبل از خلقت آدم علیه السلام با انوار حضرات معصومین علیهم السلام بوده
2- شرایع الاسلام 559/1

تأیید تشیع به لسان وحی

محمد بن یوسف گنجی شافعی در کفایه الطالب (صفحه 119) با اسناد مرفوع از حافظ نقل کرده که از یزید بن شراحیل انصاری کاتب حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام شنیدم آن حضرت فرمودند: خاتم الأنبیاء وقت شهادت پشتش به سینه من بود و فرمود: آیا نشنیدی قول خدای تعالی را که فرمود:

«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَٰئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ»

هُم أَنْتَ وَشیعَتُکَ، وَمَوْعِدی وَ مَوْعِدُکُمُ الْحَوْضُ، اِذا اجتَمَعَتِالاُمَم لِلحِسَابِ تُدْعَوْنَ غُرّاً مُحَجَّلینَ ».(1)

آنان پیروان تواند و وعدگاه من و تو حوض است. هرگاه امت ها برای حساب گردآیند خوانده می شوی ای پیشوای سفید رویان.

ابن عساکرا فخر شافعیه از علمای قرن ششم هجری از جابر بن عبدالله انصاری نقل می کند که: محضر پیغمبر صلی الله علیه و اله بودیم علی علیه السلام وارد شد. پیغمبر صلی الله علیه و اله فرمودند:

وَالَّذِی نَفسیِ بِیَدِهِ إنَّ هذا وَ شیعَتَهُ هُمُ الفائِزُونَ یَومَ القِیامَهِ وَ نَزَلَت:

«إِنَّ الَّذینَ آمنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أوُلئِکَ هُم خَیرُ البَرِیَّهِ» (2)

قسم به کسی که جان من در دست اوست این (علی) و شیعیان او در روز قیامت رستگارند و آیه 7 سوره بینه نازل گردید.

ص: 444


1- شواهد التنزیل 2/ 459
2- شبهای پیشاور / 157

فضائل شیعه از دیدگاه روایات

1- ابن مغازلی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله روایت کرده است که آن حضرت فرمودند:

یَا عَلِیُّ إِنَّ شِیعَتَنَا یَخْرُجُونَ مِنْ قُبُورِهِمْ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ عَلَی مَا بِهِمْ مِنَ اَلْعُیُوبِ وَ اَلذُّنُوبِ وُجُوهُهُمْ کَالْقَمَرِ فِی لَیْلَهِ اَلْبَدْرِ وَ قَدْ فُرِّضَتْ عَنْهُمُ اَلشَّدَائِدُ وَ سَهُلَتْ لَهُمُ اَلْمَوَارِدُ وَ أُعْطُوا اَلْأَمْنَ وَ اَلْأَمَانَ وَ اِرْتَفَعَتْ عَنْهُمُ اَلْأَحْزَانُ یَخَافُ اَلنَّاسُ وَ لاَ یَخَافُونَ وَ یَحْزَنُ اَلنَّاسُ وَ لاَ یَحْزَنُونَ شِرْکُ نِعَالِهِمْ تَلَأْلَؤُ نُوراً عَلَی نُوقِ بِیضٍ لَهَا أَجْنِحَهٌ قَدْ ذُلِّلَتْ مِنْ غَیْرِ مَهَانَهٍ وَ نَجُتْ مِنْ غَیْرِ رِیَاضَهٍ أَعْنَاقُهَا مِنْ ذَهَبٍ أَحْمَرَ أَلْیَنَ مِنَ اَلْحَرِیرِ لِکَرَامَتِهِمْ عَلَی اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ (1)

یا علی! به درستی که شیعیان ما روز قیامت، مانند ماه شب چهارده از قبورشان بیرون شوند با آنچه با آنان است از عیوب و گناهان بی گناه نیستند و از آنان سختی ها (ی قیامت) رفته و برای آنان مواقف قیامت آسان شده و در امن و امان باشند و از آنان اندوه رفته؛ مردم می ترسند و آن ها نترسند و مردم محزونند و آنان شادمانند. بند نعلینشان نور می دهد. برشتر سفیدی سوارند که بال دارد و تمکین و نجیب است. گردنش از طلای سرخ، و نرم تراز حریر باشد. این ها به خاطر کرامت آنان برخدای عزوجل است.

2-عَنْ فَاطِمَهَ بِنْتِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَتْ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ: لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَی اَلسَّمَاءِ دَخَلْتُ اَلْجَنَّهَ فَإِذَا أَنَا بِقَصْرٍ مِنْ دُرَّهٍ بَیْضَاءَ مُجَوَّفَهٍ وَ عَلَیْهَا بَابٌ مُکَلَّلٌ بِالدُّرِّ وَ اَلْیَاقُوتِ وَ عَلَی اَلْبَابِ سِتْرٌ فَرَفَعْتُ رَأْسِی فَإِذَا مَکْتُوبٌ عَلَی اَلْبَابِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ وَلِیُّ اَلْقَوْمِ وَ إِذَا مَکْتُوبٌ عَلَی اَلسِّتْرِ بَخْ بَخْ مِنْ مِثْلِ شِیعَهِ عَلِیٍّ فَدَخَلْتُهُ فَإِذَا أَنَا بِقَصْرٍ مِنْ عَقِیقٍ أَحْمَرَ مُجَوَّفٍ وَ عَلَیْهِ بَابٌ مِنْ فِضَّهٍ مُکَلَّلٍ بِالزَّبَرْجَدِ اَلْأَخْضَرِ وَ إِذَا عَلَی

ص: 445


1- بحار الانوار 142/27

الْبَابِ سِتْرٌ فَرَفَعْتُ رَأْسِی فَإِذَا مَکْتُوبٌ عَلَی الْبَابِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌّ وَصِیُّ الْمُصْطَفَی وَ إِذَا عَلَی السِّتْرِ مَکْتُوبٌ بَشِّرْ شِیعَهَ عَلِیٍّ بِطِیبِ الْمَوْلِدِ فَدَخَلْتُهُ فَإِذَا أَنَا بِقَصْرٍ مِنْ زُمُرُّدٍ أَخْضَرِ مُجَوَّفٍ لَمْ أَرَ أَحْسَنَ مِنْهُ وَ عَلَیْهِ بَابٌ مِنْ یَاقُوتَهٍ حَمْرَاءَ مُکَلَّلَهِ بِاللُّؤْلُؤِ وَ عَلَی الْبَابِ سِتْرٌ فَرَفَعْتُ رَأْسِی فَإِذَا مَکْتُوبٌ عَلَی السِّتْرِ شِیعَهُ عَلِیٍّ هُمُ الْفَائِزُونَ فَقُلْتُ حَبِیبِی جَبْرَئِیلُ لِمَنْ هَذَا فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ لِابْنِ عَمِّکَ وَ وَصِیِّکَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام یُحْشَرُ النَّاسُ کُلُّهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ حُفَاهً عُرَاهً إِلَّا شِیعَهِ عَلِیٍّ وَ یُدْعَی النَّاسُ بِأَسْمَاءِ أُمَّهَاتِهِمْ مَا خَلَا شِیعَهَ عَلِیٍّ علیه السلام فَإِنَّهُمْ یُدْعَوْنَ بِأَسْمَاءِ آبَائِهِمْ فَقُلْتُ حَبِیبِی جَبْرَئِیلُ وَ کَیْفَ ذَاکَ قَالَ لِأَنَّهُمْ أَحَبُّوا عَلِیّاً فَطَابَ مَوْلِدُهُمْ.(1)

مرحوم محدث قمی رحمه الله درسفینه البحار خود در حدیث مسلسلات تا برسد به حضرت فاطمه زهرا علیها السلام که می فرماید: از رسول الله صلی الله علیه و اله شنیدم که فرمودند: شبی که مرا به طرف آسمان به معراج بردند داخل بهشت شدم، در این هنگام قصری دیدم که به در و یاقوت مزین بود و بر در آن سترو پوششی بود. سر خود را بالا کردم دیدم نوشته شده است:

لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌّ وَلِیُّ الْقَوْمِ.

خدایی به جز خدای یگانه وجود ندارد، محمد صلی الله علیه و اله رسول خدا است، علی ولی و سرپرست قوم (امت پیامبر صلی الله علیه و اله ) می باشد. و در این هنگام نیز دیدم بر آن پرده نوشته شده است:

به به! چه کسی همانند شیعه علی علیه السلام است. و در آخر آن نوشته شده بود مردم روز قیامت پا برهنه و لخت محشور می شوند، مگر شیعه علی علیه السلام و مردم را با نام های مادرشان می خوانند، مگر شیعیان علی علیه السلام ، که آنان را با نام های پدرانشان می خوانند.

ص: 446


1- بحار الانوار 76/65؛ سفینه البحار 909/2

به جبرئیل علیه السلام گفتم: ای حبیب من! چرا به این صورت نوشته شده است و شیعیان علی علیه السلام را با اسامی پدرانشان می خوانند؟ جبرئیل علیه السلام گفت: چون علی علیه السلام را دوست دارند بنابراین مولدشان پاک و حلال زاده اند.

3- عَلِیِّ بْنِ إبْرَاهِیمَ عَنْ أبِیهِ عَنِ ابْنِ أبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ أبِی الْمِقْدَامِ قَالَ سَمِعْتُ أبَا عَبْدِاللهِ عَلَیْهِ السَّلامُ یَقُولُ:«خَرَجْتُ أنَا وَ أبِی حَتَّی إذَا کُنَّا بَیْنَ الْقَبْرِ وَ الْمِنْبَرِ - إذَا هُوَ بِأُنَاسٍ مِنَ الشِّیعَهِ - فَسَلَّمَ عَلَیْهِمْ، ثُمَّ قَالَ: إنِّی وَ اللهِ لَأُحِبُّ رِیَاحَکُمْ وَ أرْوَاحَکُمْ فَأعِینُونِی عَلَی ذَلِکَ بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ. وَ اعْلَمُوا أنَّ وَلَایَتَنَا لَا تُنَالُ إلَّا بِالْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ وَ مَنِ ائْتَمَّ مِنْکُمْ بِعَبْدٍ فَلْیَعْمَلْ بِعَمَلِهِ، أنْتُمْ شِیعَهُ اللهِ، وَ أنْتُمْ أنْصَارُ اللهِ، وَ أنْتُمُ السَّابِقُونَ الْأوَّلُونَ وَ السَّابِقُونَ الآْخِرُونَ، وَ السَّابِقُونَ فِی الدُّنْیَاالی محبتنا وَ السَّابِقُونَ فِی الآْخِرَهِ إلَی الْجَنَّهِ، قَدْ ضَمِنَّا لَکُمُ الْجَنَّهَ بِضَمَانِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ضَمَانِ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ. وَ اللهِ مَا عَلَی دَرَجَهِ الْجَنَّهِ أکْثَرُ أرْوَاحاً مِنْکُمْ، فَتَنَافَسُوا فِی فَضَائِلِ الدَّرَجَاتِ، أنْتُمُ الطَّیِّبُونَ وَ نِسَاؤُکُمُ الطَّیِّبَاتُ، کُلُّ مُؤْمِنَهٍ حَوْرَاءُ عَیْنَاءُ وَ کُلُّ مُؤْمِنٍ صِدِّیقٌ. وَ لَقَدْ قَالَ أمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلامُ لِقَنْبَرٍ: یَا قَنْبَرُ أبْشِرْ وَ بَشِّرْ وَاسْتَبْشِرْ، فَوَ اللهِ لَقَدْ مَاتَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ هُوَ عَلَی أُمَّتِهِ سَاخِطٌ إلَّا الشِّیعَهَ.ألَا وَ إنَّ لِکُلِّ شَیْ ءٍ عِزّاً وَ عِزُّ الْإسْلَامِ الشِّیعَهُ. ألَا وَ إنَّ لِکُلِّ شَیْ ءٍ دِعَامَهٌ وَ دِعَامَهُ الْإسْلَامِ الشِّیعَهُ. ألَا وَ إنَّ لِکُلِّ شَیْ ءٍ ذِرْوَهٌ وَ ذِرْوَهُ الْإسْلَامِ الشِّیعَهُ. ألَا وَ إنَّ لِکُلِّ شَیْ ءٍ شَرَفاً وَ شَرَفُ الْإسْلَامِ الشِّیعَهُ. ألَا وَ إنَّ لِکُلِّ شَیْ ءٍ سَیِّداً وَ سَیِّدُ الْمَجَالِسِ مَجَالِسُ الشِّیعَهِ. ألَا وَ إنَّ لِکُلِّ شَیْ ءٍ إمَاماً وَ إمَامُ الْأرْضِ أرْضٌ تَسْکُنُهَا الشِّیعَهُ. وَ اللهِ لَوْ لَا مَا فِی الْأرْضِ مِنْکُمْ مَا رَأیْتَ بِعَیْنٍ عُشْباً أبَداً. وَ اللهِ لَوْ لَا مَا فِی الْأرْضِ مِنْکُمْ مَا أنْعَمَ اللهُ عَلَی أهْلِ خِلَافِکُمْ، وَ لَا أصَابُوا الطَّیِّبَاتِ مَا لَهُمْ فِی الدُّنْیَا وَ لَا لَهُمْ فِی الآْخِرَهِ مِنْ نَصِیبٍ، کُلُّ نَاصِبٍ - وَ إنْ تَعَبَّدَ وَ اجْتَهَدَ - مَنْسُوبٌ إلَی هَذِهِ الآْیَهِ

ص: 447

«عَامِلَهٌ نَاصِبَهٌ * تَصْلَیٰ نَارًا حَامِیَهً »(1)

فَکُلُّ نَاصِبٍ مُجْتَهِدٍ فَعَمَلُهُ هَبَاءٌ؛ شِیعَتُنَا یَنْطِقُونَ بامرِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ یُخَالِفُهُمْ یَنْطِقُونَ بِتَفَلُّتٍ. وَ اللهِ مَا مِنْ عَبْدٍ مِنْ شِیعَتِنَا یَنَامُ إلَّا أصْعَدَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ رُوحَهُ إلَی السَّمَاءِ فَیُبَارِکُ عَلَیْهَا، فَإنْ کَانَ قَدْ أتَی عَلَیْهَا أجَلُهَا جَعَلَهَا فِی کُنُوزِ رَحْمَتِهِ وَ فِی رِیَاضِ جَنَّهٍ وَ فِی ظِلِّ عَرْشِهِ، وَ إنْ کَانَ أجَلُهَا مُتَأخِّراً بَعَثَ بِهَا مَعَ أمَنَتِهِ مِنَ الْمَلَائِکَهِ لِیَرُدُّوهَا إلَی الْجَسَدِ الَّذِی خَرَجَتْ مِنْهُ لِتَسْکُنَ فِیهِ. وَ اللهِ إنَّ حَاجَّکُمْ وَ عُمَّارَکُمْ لَخَاصَّهُ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ إنَّ فُقَرَاءَکُمْ لَأهْلُ الْغِنَی، وَ إنَّ أغْنِیَاءَکُمْ لَأهْلُ الْقَنَاعَهِ وَ إنَّکُمْ کُلَّکُمْ لَأهْلُ دَعْوَتِهِ وَ أهْلُ إجَابَتِه» (2)

عمرو بن ابی المقدام می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: من و پدرم از خانه بیرون رفتیم تا «در مسجد مدینه» به میان قبرو منبر رسیدیم. در آنجا به گروهی از شیعه برخوردیم، پدرم به آن ها سلام کرد. سپس فرمود: به خدا قسم من بوی شما و جان های شما را دوست دارم. پس شما در این دوستی به پارسایی و کوشش مرا کمک کنید و بدانید که به ولایت (و دوستی) ما نتوان رسید جز به پارسایی و کوشش. وهرکس از شما که بنده ای از بندگان خدا را امام و پیشوای خود قرار دهد، باید برطبق رفتار و کردار او عمل کند. شمایید پیروان و یاران خدا و پیشی گرفتگان اولین و آخرین، در دنیا و آخرت، به سوی بهشت. و ما از روی ضمانتی که خدا و رسول صلی الله علیه و اله برای شما کرده بهشت را ضمانت کرده ایم. به خدا که در درجات بهشت کسی بیشتر از شما نباشد. پس برای درک و کسب فضائل درجات بهشت با یکدیگر رقابت کنید. شما و زنانتان پاک هستید. هرزن با ایمان، حوریه ای است خوش چشم و هر مرد با ایمان، یک صدیق است. امیرمؤمنان به قنبر(غلامش) فرمود: ای قنبر! مژده گیرو مژده ده. خوشحال باش

ص: 448


1- سوره غاشیه آیات 3 و 4
2- کافی 212/8 - 214؛ امالی شیخ صدوق 262/2 ؛ بحار الانوار 80/65

که به خدا قسم سوگند رسول خدا صلی الله علیه و اله از این جهان رفت و به غیر از شیعه بر سایر امت خود خشمگین بود.

بدانکه برای هر چیزی عترت و شوکتی است و عترت اسلام شیعیان هستند.

آگاه باش که هر چیزی را ستونی است و ستون اسلام شیعیان هستند.

آگاه باش که برای هر چیزی سری است و سر اسلام شیعیان هستند.

آگاه باش که برای هر چیزی شرافتی است و شرافت اسلام شیعه است.

آگاه باش که هر چیزی را آقایی است و آقای مجالس و انجمن ها مجالس شیعه است.

آگاه باش که هر چیزی را امام و رهبری است و امام زمین آن سرزمینی است که شیعه در آن سکونت دارد. به خدا اگر شما در زمین نباشید گیاهی در زمین نمی روید.

به خدا سوگند اگر شما در روی زمین نباشید، خدا نعمتی به مخالفین شما ندهد. و به خوشی ها دست نیابند و در دنیا و در آخرت بهره ای ندارند. هر شخص ناصبی (و دشمن خاندان رسول خدا صلی الله علیه و اله ) به هر اندازه هم عبادت و کوشش کند مشمول این آیه است:

«عَامِلَهٌ نَاصِبَهٌ * تَصْلَیٰ نَارًا حَامِیَهً »

«کارگری ناصبی است* که در آتشی سوزان درآید».

پس هر شخص ناصبی کوشایی، عملش برباد است. شیعیان ما به نور خدای عزوجل گویا هستند و مخالفان آن ها پراکنده و بی مأخذ سخن گویند. به خدا سوگند هیچ بنده ای از شیعیان ما نیست که بخوابد جز آنکه خدای عزوجل روحش را به آسمان بالا برد و به آن برکت دهد. پس اگر عمرش به سر آمده باشد، آن را در گنجینه های رحمت خویش و گلستان های بهشتش و در سایه عرشش جای دهد و اگر عمرش نیامده باشد به همراه فرشتگان ایمن خود باز فرستد تا آن را به پیکری که از آن بیرون آمده بازگرداند که در آن، جا بگیرد.

به خدا سوگند که حاجیان شما و عمره گزارانتان خاصان درگاه خدای عزوجل هستند. و به راستی که بینوایان شما توانگرانند و توانگرانتان قناعت پیشگانند و به راستی که همه شما اهل دعوت خدا و اهل اجابت او هستید.

ص: 449

4- ابویحیی کوکب الدم از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: همانا حواریان عیسی علیه السلام شیعیان او بودند. و شیعیان ما نیز حواریان ما هستند و چنان نبود که حواریان عیسی فرمانبرداریشان از او بیش از فرمانبرداری حواریان ما از ما باشد و عیسی علیه السلام به حواریین خود فرمود: «یاوران من در راه خدا چه کسانی هستند؟ آن ها گفتند: ما یاوران خدا هستیم».

«.. قالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوارِیِّینَ مَنْ أَنْصارِی إِلَی اللَّه قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّه ... »(1)

و به خدا سوگند نه در برابر یهود یاریش کردند و نه در راه او جنگ کردند، ولی شیعیان ما به خدا پیوسته از روزی که خدای عزوجل پیغمبرش را قبض روح فرمود (و آن حضرت به شهادت رسید) تا کنون ما را یاری کرده و در راه ما جنگ کرده و به آتش سوخته و دچار عذاب و شکنجه گشته و در شهرها آواره شدند. خداوند از جانب ما به آن ها جزای خیر دهد.(2)

5- عن جعفربن محمد علیهما السلام قال: اِمتَحِنوا شیعَتَنا عِندَ ثَلاثٍ : عِندَ مَواقیتِ الصَّلاهِ کَیفَ مُحافَظَتُهُم عَلَیها ، وعِندَ أسرارِهِم کَیفَ حِفظُهُم لَها عِندَ عَدُوِّنا ، وإلی أموالِهِم کَیفَ مُواساتُهُم لِاءِخوانِهِم فیها(3)

امام صادق علیه السلام فرمودند: شیعیان ما را در سه وقت امتحان کنید؛ در وقت نماز که چه اندازه مواظبت می کنند، در اسرار تشیع که چه اندازه آن را از دشمن حفظ می کنند و در اموالشان که چه اندازه با برادران خود همراهی می کنند.

ص: 450


1- سوره صف آیه 14
2- روضه کافی 85/2
3- خصال 123/1 ح 58

6- عن أبی الحسن علی بن موسی الرضا عَنِ اَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : شِیعَهُ عَلِیٍّ هُمُ اَلْفَائِزُونَ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ .(1)

امام رضا علیه السلام از پدران گرامی خود از وجود مقدس امیرالمؤمنین صلوات الله علیه روایت کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند: در روز رستاخیز پیروان علی رستگارانند.

7- قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : تُوضَعُ یَوْمَ اَلْقِیَامَهَ مَنَابِرُ حَوْلَ اَلْعَرْشِ لِشِیعَتِی وَ شِیعَه أَهْلِ بَیْتِی اَلْمُخْلِصِینَ فِی وَلاَیَتِنَا وَ یَقُولُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ هَلُمَّ یَا عِبَادِی إِلَیَّ لِأَنْشُرَ عَلَیْکُمْ کَرَامَتِی فَقَدْ أُوذِیتُمْ فِی اَلدُّنْیَا(2)

رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: در روز قیامت منبرهایی برای پیروان من و شیعیان اهل بیتم، آنانکه در محبت ما اخلاص می ورزند در اطراف عرش برپا می دارند و خداوند عزوجل بندگان را فرمان می دهد که به سوی من بشتابید تا کرامتم را بر شما پخش کنم چرا که شما در دنیا «راه حق را با اخلاص پیمودید و در آن» رنج ها و آزارها دیدید.

8- عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : تَرِدُ شِیعَتُکَ یَوْمَ اَلْقِیَامَهرِوَاءً غَیْرَ عِطَاشٍ وَ یَرِدُ عَدُوُّکَ عِطَاشاً یَسْتَسْقُونَ فَلاَ یُسْقَوْنَ (3)

حضرت علی علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند: ای علی! پیروان تو در قیامت می آیند سیراب و بدون تشنگی، ولی دشمنانت می آیند در نهایت تشنگی و آب می طلبند ولی کسی به آنان آب نمی نوشاند.

9- عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِما السَّلاَمُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لِعَلِیٍّ علیه السلام بَشِّرْ لِشِیعَتِکَ أَنِّی اَلشَّفِیعُ لَهُمْ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ یَوْمَ لاَ یَنْفَعُ إِلاَّ شَفَاعَتِی. (4)

ص: 451


1- عیون اخبار الرضا علیه السلام78/2 امالی شیخ صدوق /361
2- عیون اخبار الرضا علیه السلام98/2
3- همان 101/2
4- همان 122/2

حسین بن علی علیه السلام روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و اله به پدرم علی علیه السلام فرمود: شیعیانت را بشارت ده که در روز رستاخیز من شفیع آنانم. روزی که هیچ چیز (مال و فرزند) در آن سودی نخواهد داشت مگر شفاعت من.

10- قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : حُبِّی وَ حُبُّ أَهْلِ بَیْتِی نَافِعٌ فِی سَبْعَهِ مَوَاطِنَ أَهْوَالُهُنَّ عَظِیمَهٌ عِنْدَ اَلْوَفَاهِ وَ فِی اَلْقَبْرِ وَ عِنْدَ اَلنُّشُورِ وَ عِنْدَ اَلْکِتَابِ وَ عِنْدَ اَلْحِسَابِ وَ عِنْدَ اَلْمِیزَانِ وَ عِنْدَ اَلصِّرَاطِ.(1)

رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند: دوستی من و خاندانم در هفت جا که هراس عظیم دارد سودمند است؛ هنگام مرگ، در قبر، وقت برآمدن از قبر، هنگام دریافت نامه اعمال، نزد حساب ، پای میزان و بر صراط.

11- قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : عُلِّمْتُ سَبْعاً مِنَ اَلْمَثانِی وَ مُثِّلَتْ لِی أُمَّتِی فِی اَلطِّینِ حَتَّی نَظَرْتُ إِلَی صَغِیرِهَا وَ کَبِیرِهَا وَ نَظَرْتُ فِی اَلسَّمَاوَاتِ کُلِّهَا فَلَمَّا رَأَیْتُ رَأَیْتُکَ یَا عَلِیُّ فَاسْتَغْفَرْتُ لَکَ وَ لِشِیعَتِکَ إِلَی یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ .(2)

رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند: سبع المثانی (سوره مبارکه حمد که دو بار در نماز خوانده می شود) به من تعلیم داده شده است و امت من در عالم طین (عالم ذر) برای من تصویر شد، تا اینکه به کوچک و بزرگشان چشم انداختم و در همه آسمان ها نظر افکندم و چون خوب نگریستم ای علی تو را دیدم، پس برای تو و تمامی شیعیانت که تا روز قیامت می آیند آمرزش طلبیدم.

12- عَنْ [عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ] بُکَیْرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: إِنَّا لَنُحِبُّ مِنْ شِیعَتِنَا مَنْ کَانَ عَاقِلاً فَهِماً فَقِیهاً حَلِیماً مُدَارِیاً صَبُوراً صَدُوقاً وَفِیّاً ثُمَّ قَالَ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَصَّ اَلْأَنْبِیَاءَ علیهم السلام بِمَکَارِمِ اَلْأَخْلاَقِ

ص: 452


1- امالی شیخ صدوق /10
2- امالی شیخ مفید /101؛ بحار الانوار 38/65

کَانَتْ فِیهِ فَلْیَحْمَدِ اَللَّهَ عَلَی ذَلِکَ وَ مَنْ لَمْ تکُنْ [فِیهِ] فَلْیَتَضَرَّعْ إِلَی اَللَّهِ وَ لْیَسْأَلْهُ [إِیَّاهُ] قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ مَا هِیَ قَالَ اَلْوَرَعُ وَ اَلْقُنُوعُ وَ اَلصَّبْرُ وَ اَلشُّکْرُ وَ اَلْحِلْمُ وَ اَلْحَیَاءُ وَ اَلسَّخَاءُ وَ اَلشَّجَاعَهُ وَ اَلْغَیْرَهُ وَ اَلْبِرُّ وَ صِدْقُ اَلْحَدِیثِ وَ أَدَاءُ اَلْأَمَانَهِ .(1)

[عبدالله بن] بکیر گوید: امام صادق علیه السلام فرمودند: ما از میان شیعیان خود به کسی علاقمندیم که عاقل، فهمیده، دانا، بردبار، مدارا کننده، پرصبر، بسیار راستگو و با وفا باشد، سپس فرمود: خدای تبارک و تعالی پیامبران را به مکارم اخلاق مخصوص گردانید، پس هرکه واجد آن هاست باید براین نعمت، خدا را سپاس گوید و هر کس که فاقد آن هاست باید به پیشگاه خداوند زاری کند و آن ها را از خدا درخواست نماید.

عبدالله بن بکیر گوید: عرض کردم: فدایت شوم آن ها کدامند؟ فرمود: پرهیزکاری، اظهار فروتنی و خواری به پیشگاه پروردگار، صبر، شکر، بردباری، شرم، سخاوت، شجاعت، غیرت، نیکویی کردن، راستگویی و رد امانت.

13-عَنْ أَبِی اَلْوَرْدِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ اَلْبَاقِرَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: إِذَا کَانَ یَوْمُ اَلْقِیَامَهِ جَمَعَ اَللَّهُ اَلنَّاسَ فِی صَعِیدٍ وَاحِدٍ مِنَ اَلْأَوَّلِینَ وَ اَلْآخِرِینَ عُرَاهً حُفَاهً فَیُوقَفُونَ عَلَی طَرِیقِ اَلْمَحْشَرِ حَتَّی یَعْرَقُوا عَرَقاً شَدِیداً وَ تَشْتَدَّ أَنْفَاسُهُمْ فَیَمْکُثُونَ بِذَلِکَ مَا شَاءَ اَللَّهُ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَی:

«...فَلا تَسْمَعُ إِلاّ هَمْساً»(2)

قَالَ ثُمَّ یُنَادِی مُنَادٍ مِنْ تِلْقَاءِ اَلْعَرْشِ أَیْنَ اَلنَّبِیُّ اَلْأُمِّیُّ قَالَ فَیَقُولُ اَلنَّاسُ قَدْ أَسْمَعْتَ کُلاًّ فَسَمِّ بِاسْمِهِ قَالَ فَیُنَادِی أَیْنَ نَبِیُّ اَلرَّحْمَهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ قَالَ فَیَقُومُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَیَقِفُ أَمَامَ اَلنَّاسِ کُلِّهِمْ حَتَّی یَنْتَهِیَ إِلَی حَوْضٍ

ص: 453


1- امالی شیخ مفید /0212
2- سوره طه آیه 108

طُولُهُ مَا بَیْنَ أُبُلَّهَ وَ صَنْعَاءَ فَیَقِفُ عَلَیْهِ ثُمَّ یُنَادِی بِصَاحِبِکُمْ فَیَقُومُ أَمَامَ اَلنَّاسِ فَیَقِفُ مَعَهُ ثُمَّ یُؤْذَنُ لِلنَّاسِ فَیَمُرُّونَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَبَیْنَ وَارِدٍ یَوْمَئِذٍ وَ بَیْنَ مَصْرُوفٍ فَإِذَا رَأَی رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مَنْ یُصْرَفُ عَنْهُ مِنْ مُحِبِّینَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ بَکَی وَ قَالَ یَا رَبِّ شِیعَهُ عَلِیٍّ یَا رَبِّ شِیعَهُ عَلِیٍّ قَالَ فَیَبْعَثُ اَللَّهُ عَلَیْهِ مَلَکاً فَیَقُولُ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا مُحَمَّدُ قَالَ وَ کَیْفَ لاَ أَبْکِی لِأُنَاسٍ مِنْ شِیعَهِ أَخِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ أَرَاهُمْ قَدْ صُرِفُوا تِلْقَاءَ أَصْحَابِ اَلنَّارِ وَ مُنِعُوا مِنْ وُرُودِ حَوْضِی قَالَ فَیَقُولُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ یَا مُحَمَّدُانی قَدْ وَهَبْتُهُمْ لَکَ وَ صَفَحْتُ لَکَ عَنْ ذُنُوبِهِمْ وَ أَلْحَقْتُهُمْ بِکَ وَ بِمَنْ کَانُوا یَتَوَلَّوْنَ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ وَ جَعَلْتُهُمْ فِی زُمْرَتِکَ وَ أَوْرَدْتُهُمْ حَوْضَکَ وَ قَبِلْتُ شَفَاعَتَکَ فِیهِمْ وَ أَکْرَمْتُکَ بِذَلِکَ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ فَکَمْ مِنْ بَاکٍ یَوْمَئِذٍ وَ بَاکِیَهٍ یُنَادُونَ یَا مُحَمَّدَاهْ إِذَا رَأَوْا ذَلِکَ قَالَ فَلاَ یَبْقَی أَحَدٌ یَوْمَئِذٍ کَانَ یَتَوَالاَنَا إِلاَّ کَانَ فِی حِزْبِنَا وَ مَعَنَا وَ وَرَدَ حَوْضَنَا (1)

ابوالورد گوید: از امام باقرعلیه السلام شنیدم که می فرمود: چون روز قیامت شود خداوند تمام مردم از گذشتگان و آیندگان را عریان و پابرهنه در سرزمین واحدی گرد آورد. پس در راه محشر بازداشت می شوند تا جایی که عرق فراوانی بریزند و به نفس نفس افتند و تا اندازه ای که بخواهد همینگونه می ماند و این همان معنای گفتار خدای متعال است که می فرماید:

«..فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا»

«و نمی شنوی جز صدایی آهسته»

سپس آوازه دهنده ای از سوی عرش ندا دهد: پیامبر امی کجاست؟ مردم همه گویند: به گوش همه رساندی، نامش را بگو. پس ندا دهد: پیامبر رحمت محمد بن

ص: 454


1- امالی شیخ مفید /328

عبدالله صلی الله علیه السلام کجاست ؟ رسول خدا صلی الله علیه و اله برخاسته و جلوی مردم می ایستد (یا پیش می افتد و حرکت می کند) تا به حوضی که طول آن به فاصله میان آیله وصنعاء (1) است می رسد، بر سر آن حوض می ایستد. صاحب (امام و پیشوای) شما را صدا می زند، پس آن حضرت در جلو مردم کنار پیامبرصلی الله علیه و اله می ایستد، سپس به مردم اجازه داده می شود و همگی عبور می کنند.

آن روز گروهی (برآن حوض) وارد می شوند و گروهی از ورود به آن جلوگیری می شوند، پس چون رسول خدا صلی الله علیه و اله کسانی از دوستان ما اهل بیت را مشاهده می کند که بازداشته می گردند، می گرید و می گوید: خداوندا شیعه علی، خداوندا شیعه علی .

خداوند فرشته ای را سوی آن حضرت می فرستد و می گوید: ای محمد صلی الله علیه و اله چرا گریه می کنی؟ عرض می نماید: چگونه گریه نکنم برای مردمی از شیعیان برادرم علی بن ابی طالب علیه السلام که می بینم به سوی دوزخیان برده شده و از آمدن به کنار حوض من ممنوع می گردند؟

پس خداوند عزوجل می فرماید: ای محمد! من آنان را به تو بخشیدم و به خاطر تواز گناه آنان درگذشتم و آنان را به تو و به آن عده از فرزندانت که دوست می داشتند ملحق نمودم و در دسته و گروه تو قرارشان دادم و در حوض تو واردشان ساختم و شفاعت تورا درباره آنان پذیرفتم و تو را به این کرامت گرامی داشتم.

آنگاه امام باقر علیه السلام فرمود: پس در آن روز چه بسیارند مردان و زنان گریانی که چون این را ببینند فریاد کنند: وا محمدا ! «ای محمد به فریاد رس». پس در آن روز هیچ کس از کسانی که ما را دوست داشته و به ما مهر می ورزیده نماند جز اینکه در حزب ما و با ماست و در حوض ما واردمی شود.

ص: 455


1- نام دو شهر است ، اولی در ساحل بحر قلزم به طرف شام و دومی شهری در یمن است.

14- قال علی علیه السلام : شَکَوْتُ إِلَی رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ حَسَدَ اَلنَّاسِ إِیَّایَ فَقَالَ یَا عَلِیُّ إِنَّ أَوَّلَ أَرْبَعَهٍ یَدْخُلُونَ اَلْجَنَّهَ أَنَا وَ أَنْتَ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ وَ ذُرِّیَّتُنَا خَلْفَ ظُهُورِنَا وَ أَحِبَّاؤُنَا خَلْفَ ذُرِّیَّتِنَا وَ أَشْیَاعُنَا عَنْ أَیْمَانِنَا وَ شَمَائِلِنَا .(1)

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: من به رسول خدا صلی الله علیه و اله از حسادت مردم نسبت به خودم شکایت کردم «که دشمنان نسبت به من رشک و حسادت می برند». رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند: یا علی! اولین چهار گروه و چهار نفری که وارد بهشت می شوند؛ من، تو، حسن، حسین و فرزندان و ذراری ما و در رتبه چهارم شیعیان ما هستند که از طرف راست و چپ با ما در بهشت خواهند بود (دشمنان هم چشمشان کور باد).

15- عن العسکریُّ علیه السلام : شِیعَهُ علیٍّ علیه السلام هُمُ الذینَ لا یُبالُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ أوَقَعَ المَوتُ علَیهِم أو وَقَعُوا عَلَی المَوتِ ، وشِیعَهُ عَلیٍّ علیه السلام هُمُ الذینَ یُؤثِرُونَ إخوانَهُم علی أنفُسِهِم ولَو کانَ بِهِم خَصاصَهٌ ، وهُمُ الذینَ لا یَراهُمُ اللَّهُ حیثُ نَهاهُم ، ولا یَفقِدُهُم حیثُ أمَرَهُم ، وشِیعَهُ علیٍّ علیه السلام هُمُ الذینَ یَقتَدُونَ بِعلیٍّ علیه السلام فی إکرامِ إخوانِهِمُ المُؤمنین.(2)

امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند: همانا شیعه علی علیه السلام کسانی هستند که باکی از کشته شدن و مردن در راه خدا ندارند. و شیعه علی علیه السلام همان افرادی هستند که برادران دینی خود را مقدم بر خودشان می دارند، در حالی که خودشان محتاجند. و شیعه علی علیه السلام همانا کسانی هستند که هرجا که خداوند امربه طاعت فرمود، حاضرند و هر جا که نهی از معاصی کرده، به دورند و شیعه علی علیه السلام همانا کسانی هستند که اقتدا و پیروی می کنند از علی علیه السلام در گرامی داشتن برادران مؤمنشان.

ص: 456


1- ارشاد شیخ مفید 1/ 43
2- تفسیر امام حسن عسگری علیه السلام /319 ح 161

16- قال الصادق علیه السلام :شِیعَتُنَا أَهْلُ اَلْوَرَعِ وَ اَلاِجْتِهَادِ وَ أَهْلُ اَلْوَفَاءِ وَ اَلْأَمَانَهِ وَ أَهْلُ اَلزُّهْدِ وَ اَلْعِبَادَهِ أَصْحَابُ اَلْإِحْدَی وَ خَمْسِینَ رَکْعَهً فِی اَلْیَوْمِ وَ اَللَّیْلَهِ اَلْقَائِمُونَ بِاللَّیْلِ اَلصَّائِمُونَ بِالنَّهَارِ یُزَکُّونَ أَمْوَالَهُمْ وَ یَحُجُّونَ اَلْبَیْتَ وَ یَجْتَنِبُونَ کُلَّ مُحَرَّمٍ.(1)

امام صادق علیه السلام فرمودند: شیعیان ما اهل ورع، اجتهاد، وفاء، امانت، زهد و عبادتند. شیعیان ما در هر شبانه روز صاحب پنجاه و یک رکعت نمازند، شیعیان ما شب زنده دار و روزه گیر در روزند، شیعیان ما زکات اموال خود را می دهند و خانه خدا را زیارت می کنند و از هر حرامی پرهیز می نمایند.

17- قال الباقرعلیه السلام : مَا شِیعَتُنَا إِلاَّ مَنِ اِتَّقَی اَللَّهَ وَ أَطَاعَهُ وَ مَا کَانُوا یُعْرَفُونَ إِلاَّ بِالتَّوَاضُعِ وَ اَلتَّخَشُّعِ وَ أَدَاءِ اَلْأَمَانَهِ وَ کَثْرَهِ ذِکْرِ اَللَّهِ(2)

امام باقر علیه السلام فرمودند: شیعه ما نیست مگر کسی که از خدا بترسد و مطیع او باشد و شیعیان ما شناخته نمی شوند مگر به تواضع، خضوع، اداء امانت و بسیاری ذکر خدا. (نه فقط سبحان الله و الحمد الله ولا اله الا الله والله اکبر بلکه در وقت معصیت و گناه خود را کنترل کنند و خدا را به یاد آورند که این مهم تر است. البته ذاکر خدا هم باشند السانا و قلبا)

18- قال الصادق علیه السلام:إِنَّمَا شِیعَتُنَا یُعْرَفُونَ بِخِصَالٍ شَتَّی بِالسَّخَاءِ وَ بِالْبَذْلِ لِلْإِخْوَانِ وَ بِأَنْ یُصَلُّوا اَلْخَمْسِینَ لَیْلاً وَ نَهَاراً (3)

امام صادق علیه السلام فرمودند: شیعیان ما به خصلت های مختلفی شناخته می شوند؛ به سخاوت و بخشش برای برادران دینی و به اینکه شبانه روزی پنجاه و یک رکعت نماز می خوانند. (که 17 رکعت آن واجب و مابقی مستحبات است) .

ص: 457


1- بحار الانوار 168/68 ح 23
2- کافی 74/2 ؛ تحف العقول /295؛ بحار الانوار175/75
3- ف العقول /303

19- قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : شِیعَتُنَا اَلْمُتَبَاذِلُونَ فِی وَلاَیَتِنَا اَلْمُتَحَابُّونَ فِی مَوَدَّتِنَا اَلْمُتَزَاوِرُونَ فِی إِحْیَاءِ أَمْرِنَا اَلَّذِینَ إِنْ غَضِبُوا لَمْ یَظْلِمُوا وَ إِنْ رَضُوا لَمْ یُسْرِفُوا بَرَکَهٌ عَلَی مَنْ جَاوَرُوا سِلْمٌ لِمَنْ خَالَطُوا(1)

امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند: شیعیان ما کسانی هستند که در راه (خوشنودی) ما و ولایت ما اموال خود را بذل و بخشش می کنند. در راه محبت و مودت ما با یکدیگر دوستی می کنند. در راه احیاء امر ما به زیارت و دیدار یکدیگر می روند. اگر غضب نمودند ظلم نمی کنند و اگر خوشحال و راضی شدند اسراف نمی کنند. هنگامی که همجوار کسی می گردند مایه برکتند. هنگامی که با کسی زندگی می کنند آنان از دست و زبان او سالمند.

20- قال علی علیه السلام :انَّ اَللَّهَ تَعَالَی أَطلَعَ عَلَی اَلْأَرْضِ فَاخْتَارَنَا وَ اخْتَارَ لَنَا شِیعَهً یَنْصُرُونَنَا وَ یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَ یَبْذُلُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ فِینَا فَأُولَئِکَ مِنَّا وَ وَ هُمْ مَعَنَا فِی اَلْجَنَّان(2) .

حضرت علی علیه السلام فرمودند: خداوند متعال به زمین نگریست و ما را (از میان همه مخلوقات) برگزید و شیعه را برای ما برگزید که ما را یاری کنند. برای فرح و شادی ما خوشحال می شوند و برای حزن و اندوه ما محزونند، و خود و مال خود را در مسیر ما بذل می کنند، پس این گروه شیعه از ما هستند و ما از آنان هستیم آنان به سوی ما می آیند و با هم در بهشتیم .

21- قال الصادق علیه السلام : مَعَاشِرَ الشِّیعَهِ کُونُوا لَنَا زَیْناً وَلَا تَکُونُوا عَلَیْنَا شَیْناً قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ احْفَظُوا أَلْسِنَتَکُمْ وَ کُفُّوهَا عَنِ الفُضُولِ وَ قُبْحِ القُولِ (3)

ص: 458


1- امالی طوسی / 576 ح 1189
2- خصال 635/2 ؛ غررالحکم /3554؛ بحار الانوار 287/44 با کمی اختلاف.
3- تحف العقول /488

امام صادق علیه السلام فرمودند: (ای) گروه شیعه ! مایه زینت و افتخار ما باشید و مایه ننگ برای ما نباشید. با مردم خوب بگویید (اخلاق حسنه داشته باشد چه لسانا و چه قلبا و عملا). زبانتان را حفظ نمایید (از بدی) و از حرف های زیاد و زشت باز دارید.

22- قال الهادی علیه السلام : اتَّقُوا الله وَ کُونُوا لَنَا زَیْناً وَ لاَ تَکُونُوا شَیْناً جَرُّوا إِلَیْنَا کُلَّ مَوَدَّهٍ وَ اِدْفَعُوا عَنَّا کُلَّ قَبِیح(1)

امام هادی علیه السلام به بعضی از شیعیان خود فرمودند: از خدا بترسید و مایه ننگ ما نباشید، بلکه مایه سرافرازی و زینت ما باشید. هردوستی را با این عمل و این صفت (مایه زینت) به طرف ما بکشانید و هر قبیح و زشتی را از ما دور کنید (که ما منزه و پاکیم). (این دستور کلی است برای همه شیعیان).

23-قال رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَا عَلِیُّ أَ لاَ أُبَشِّرُکَ قَالَ بَلَی یَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ هَذَا حَبِیبِی جَبْرَئِیلُ یُخْبِرُنِی عَنِ اَللَّهِ جَلَّ جَلاَلُهُ أَنَّهُ قَدْ أَعْطَی مُحِبَّکَ وَ شِیعَتَکَ سَبْعَ خِصَالٍ اَلرِّفْقَ عِنْدَ اَلْمَوْتِ وَ اَلْأُنْسَ عِنْدَ اَلْوَحْشَهِ وَ اَلنُّورَ عِنْدَ اَلظُّلْمَهِ وَ اَلْأَمْنَ عِنْدَ اَلْفَزَعِ وَ اَلْقِسْطَ عِنْدَ اَلْمِیزَانِ وَ اَلْجَوَازَ عَلَی اَلصِّرَاطِ وَ دُخُولَ اَلْجَنَّهِ قَبْلَ سَائِرِ اَلنَّاسِ مِنَ اَلْأُمَمِ بِثَمَانِینَ عَاماً(2)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: یا علی!این دوست من جبرئیل است که از جانب پروردگار عزوجل به من خبر می دهد که فرموده: به محبین و شیعیان توهفت خصلت عنایت شده است:

1- رفق و مدارا در وقت جان گرفتن .

2- أنس هنگام وحشت قبر.

3- نور در وقت ظلمت و تاریکی.

ص: 459


1- تحف العقول /488؛ مستدرک الوسائل 59/2 ب 1ح 9946
2- بحار الانوار 9/68 ح 4

4 - امن هنگام فزع و ترس .

5- قسط در هنگام میزان.

6- گذشتن از پل صراط (جواز).

7- دخول در بهشت هشتاد سال قبل از سایر امت های دیگر.

24- قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : تُوضَعُ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ مَنَابِرُ حَوْلَ اَلْعَرْشِ لِشِیعَتِی وَ شِیعَهِ أَهْلِ بَیْتِی اَلْمُخْلِصِینَ فِی وَلاَیَتِنَا وَ یَقُولُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ هَلُمّواَ یَا عِبَادِی إِلَیَّ لِأَنْشُرَن عَلَیْکُمْ کَرَامَتِی فَقَدْ أُوذِیتُمْ فِی اَلدُّنْیَا (1)

رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: در روز قیامت منبرهائی گرداگرد عرش گذارند از برای شیعیان من و شیعیان اهل بیت من، که در ولایت ما خلوص دارند و حق تعالی به آنها می فرماید: ای بندگان من، بیائید به سوی من که کرامت خود را به سوی شما منتشرکنم شما در دنیا اذیت و آزار کشیده اید.

25- عَنِ ابنِ عباس قال: سألتُ رسول الله صلی الله علیه و اله عن قول الله عزوجل:

« وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُولئِک الْمُقَرَّبُونَ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ»(2)

فَقَالَ قَالَ لِی جَبْرَئِیلُ ذَاکَ عَلِیٌّ وَ شِیعَتُهُ هُمُ اَلسَّابِقُونَ إِلَی اَلْجَنَّهِ اَلْمُقَرَّبُونَ مِنَ اَللَّهِ تعالی بِکَرَامَتِهِ لَهُمْ .(3)

ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه و اله معنای: «و پیشگامان (در ایمان) سبقت گیران (درتقوی) * آن ها مقربان اند * در بهشت ها و باغ های پرنعمت خواهند بود»را پرسید. رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند: جبرئیل به من گفت این افراد « که گوی سبقت را از همه مردم در ایمان ربوده اند و از مقربان گشته اند» منظور علی علیه السلام و شیعیانش هستند. آن ها سبقت می گیرند و جلوتر از همه در بهشت هستند. آن ها به کرامت خداوند مقرب عندالله هستند.

ص: 460


1- عیون الأخبارالرضا علیه السلام60/2 ح232
2- سوره واقعه آیات 10 - 12
3- امالی طوسی /72 ح 104

26- قَالَ کَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ: لاَ تَسْتَخِفُّوا بِفُقَرَاءِ شِیعَهِ عَلِیٍّ وَ عِتْرَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ فَإِنَّ اَلرَّجُلَ مِنْهُمْ لَیَشْفَعُ لِمِثْلِ رَبِیعَهَ وَ مُضَرَ(1)

رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند: فقرای شیعه علی بن ابی طالب علیه السلام و همچنین عترت او را بعد از خودش سبک نکنید، زیرا هر مردی از آنان، دو طایفه بزرگ همانند ربیعه و مضر را (در روز قیامت) شفاعت می کند.

27- عَنْ أَبِی ذَرٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلیی الله علیه و آله و قَدْ ضَرَبَ کَتِفَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام بِیَدِهِ وَ قَالَ یَا عَلِیُّ مَنْ أَحَبَّنَا فَهُوَ الْعَرَبِیُّ وَ مَنْ أَبْغَضَنَا فَهُوَ الْعِلْجُ فَشِیعَتُنَا أَهْلُ الْبُیُوتَاتِ وَ الْمَعَادِنِ وَ الشَّرَفِ وَ مَنْ کَانَ مَوْلِدُهُ صَحِیحاً وَ مَا عَلَی مِلَّهِ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام إِلَّا نَحْنُ وَ شِیعَتُنَا وَ سَائِرُ النَّاسِ مِنْهَا بُرَآءُ وَ إِنَّ لِلَّهِ مَلَائِکَهً یَهْدِمُونَ سَیِّئَاتِ شِیعَتِنَا کَمَا یَهْدِمُ الْقَدُومُ الْبُنْیَان (2)

ابوذر می گوید : دیدم رسول خدا صلی الله علیه و اله بر کتف علی بن ابی طالب علیه السلام زد و فرمود: یا علی! کسی که ما را دوست داشته باشد از عرب است (یعنی از ماست) و کسی که ما را دشمن داشته باشد بی دین است (عِلج مرد بی دین و درشتخو). شیعیان ما اصیل زاده و از خاندان شرفند و کسی بر ملت ابراهیم نیست مگرما و پیروان ما، و سایر مردم از این راه به دورند. خداوند و فرشتگان بدی های پیروان ما را از بین می برند همان طور که تیشه بنا را خراب می کند.

28-عَنْ عَامِرٍ اَلْجُهَنِیِّ قَالَ: دَخَلَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَلْمَسْجِدَ وَ نَحْنُ جُلُوسٌ وَ فِینَا أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ وَ عُثْمَانُ وَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ نَاحِیَهً فَجَاءَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَجَلَسَ إِلَی جَانِبِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَجَعَلَ یَنْظُرُ یَمِیناً وَ شِمَالاً ثُمَّ قَالَ إِنَّ عَنْ یَمِینِ اَلْعَرْشِ وَ عَنْ یَسَارِ اَلْعَرْشِ لَرِجَالاً عَلَی مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ تَتَلَأْلَأُ وُجُوهُهُمْ نُوراً قَالَ فَقَامَ أَبُو

ص: 461


1- امالی صدوق /307؛ بشاره المصطفی /96؛ بحار الانوار 35/69
2- فضائل الشیعه /12؛ امالی مفید 169؛ امالی طوسی /191؛ بحار الانوار 23/65

بَکْرٍ فَقَالَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اَللَّهِ أَنَا مِنْهُمْ ؟قَالَ لَهُ اِجْلِسْ ثُمَّ قَامَ إِلَیْهِ عُمَرُ فَقَالَ لَهُ مِثْلَ ذَلِکَ فَقَالَ لَهُ اِجْلِسْ فَلَمَّا رَأَی اِبْنُ مَسْعُودٍ مَا قَالَ لَهُمَا اَلنَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَامَ حَتَّی اِسْتَوَی قَائِماً عَلَی قَدَمَیْهِ ثُمَّ قَالَ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اَللَّهِ صِفْهُمْ لَنَا نَعْرِفْهُمْ بِصِفَتِهِمْ قَالَ فَضَرَبَ یَدَهُ عَلَی مَنْکِبِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ قَالَ هَذَا وَ شِیعَتُهُ هُمُ اَلْفَائِزُونَ .(1)

عامر جهنی گوید: رسول خدا صلی الله علیه و اله به داخل مسجد شد و ما نشسته بودیم و ابابکر و عمرو عثمان و علی علیه السلام در بین ما بودند. رسول خدا صلی الله علیه و اله آمدند و نزد علی علیه السلام نشستند و به راست و چپ نگاه کردند، سپس فرمودند: در راست و چپ عرش مردانی بر منبرهای نور هستند که چهره آنان مانند نور می درخشد. ابابکر برخاست و گفت: پدر و مادرم فدای توباد یا رسول الله صلی الله علیه و اله من از آنان هستم؟ فرمود: بنشین. سپس عمر برخاست مثل گفته ابابکر را گفت. رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند: بنشین. چون ابن مسعود آنچه را رسول خدا صلی الله علیه و اله با آنان گفته بود دید و شنید بر پای خاست و عرض کرد: پدر و مادرم فدای تو باد برای ما آنان را توصیف کن تا به صفت و نشانی آن ها را بشناسیم. رسول خدا صلی الله علیه و اله دست خود را بردوش امیرالمؤمنین علیه السلام زدند و فرمودند: این است و پیروان او که از رستگارانند.

29- -ٌ قَالَ أَبُو حَمْزَهَ وَ سَمِعْتُ أبا عبد الله جعفربن محمد علیه السلام یقول: رُفِعَ اَلْقَلَمُ عَنِ اَلشِّیعَهِ بِعِصْمَهِ اَللَّهِ وَ وَلاَیَتِهِ(2)

ابوحمزه گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمود: قلم از نوشتن سیئات شیعیان ما برداشته شده، چون آنان را خداوند نگهداری کرده و در قلعه ولایت و حصن حصین او هستند.

30 -ٌ قَالَ أَبُو حَمْزَهَ وَ سَمِعْتُ اباعبد الله علیه السلام یَقُولُ إِنِّی لَأَعْلَمُ قَوْماً قَدْ غَفَرَ اَللَّهُ لَهُمْ وَ رَضِیَ عَنْهُمْ وَ عَصَمَهُمْ وَ رَحِمَهُمْ وَ حَفِظَهُمْ مِنْ کُلِّ سُوءٍ وَ أَیَّدَهُمْ و

ص: 462


1- فضائل الشیعه /13؛ بحار الانوار 67/65
2- فضائل الشیعه /14؛ بحار الانوار 143/65

هَدَاهُمْ إِلَی کُلِّ رُشْدٍ وَ بَلَغَ بِهِمْ غَایَهَ اَلْإِمْکَانِ قِیلَ مَنْ هُمْ یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ؟ قَالَ أُولَئِکَ شِیعَتُنَا اَلْأَبْرَارُ شِیعَهُ عَلِیٍّ(1)

ابوحمزه گوید: از حضرت صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: من گروهی را می شناسم که خدا گناهانشان را آمرزیده و از آنان راضی است و آنها را حفظ می کند و به آنان ترحم می فرماید و از هر بدی مصون می دارد و تأییدشان می کند و به راه راست هدایتشان می فرماید و به آنها به حد امکان رسیدگی می کند. عرض شد: یا اباعبدالله آنها چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود: اینها شیعیان نیکوکار و پیروان علی علیه السلام هستند.

31- قال أبو عبد الله علیه السلام : ُ نَحْنُ اَلشُّهَدَاءُ عَلَی شِیعَتِنَا وَ شِیعَتُنَا شُهَدَاءُ عَلَی اَلنَّاسِ وَ بِشَهَادَهِ شِیعَتِنَا یُجْزَوْنَ وَ یُعَاقَبُونَ .(2)

2 امام صادق علیه السلام فرمود: ما گواه بر شیعیان خود هستیم و شیعیان ما گواه بر سایر مردمند و به گواهی شیعیان ما، مردم به جزا و عقاب می رسند.

32- ُ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ : قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لِعَلِیٍّ یَا عَلِیُّ لَقَدْ مُثِّلَتْ إِلَیَّ أُمَّتِی فِی اَلطِّینِ حِینَ رَأَیْتُ صَغِیرَهُمْ وَ کَبِیرَهُمْ أَرْوَاحاً قَبْلَ أَنْ تُخْلَقَ أَجْسَادُهُمْ وَ إِنِّی مَرَرْتُ بِکَ وَ شِیعَتِکَ فَاسْتَغْفَرْتُ لَکُمْ فَقَالَ عَلِیٌّ یَا نَبِیَّ اَللَّهِ زِدْنِی فِیهِمْ قَالَ نَعَمْ یَا عَلِیُّ تَخْرُجُ أَنْتَ وَ شِیعَتُکَ مِنْ قُبُورِکُمْ وَ وُجُوهُکُمْ کَالْقَمَرِ لَیْلَهَ اَلْبَدْرِ وَ قَدْ فُرِّجَتْ عَنْکُمُ اَلشَّدَائِدُ وَ ذَهَبَتْ عَنْکُمُ اَلْأَحْزَانُ تَسْتَظِلُّونَ تَحْتَ اَلْعَرْشِ تَخَافُ اَلنَّاسُ وَ لاَ تَخَافُونَ وَ تَحْزَنُ اَلنَّاسُ وَ لاَ تَحْزَنُونَ وَ تُوضَعُ لَکُمْ مَائِدَهٌ وَ اَلنَّاسُ فِی اَلْمُحَاسَبَهِ.(3) معاویه بن عمار گوید: امام صادق علیه السلام به نقل از پدرانش فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و اله

ص: 463


1- فضائل الشیعه /14؛ بحار الانوار 143/65
2- فضائل الشیعه /15؛ بحار الانوار 325/7
3- فضائل الشیعه /32؛ ارشاد القلوب 293/2 ؛ بحار الانوار 180/7

می فرمود: یا علی! امت من در طینت [ذر] پیش من ممثل ( مجسم) شدند تا اینکه کوچک و بزرگ آن ها را دیدم. ارواحی بودند پیش از آنکه جسدهایشان آفریده شود و من به تو و پیروان تو گذشتم و برایتان استغفار کردم. علی علیه السلام عرض کرد: ای پیغمبر خدا صلی الله علیه و اله ! بیشتر بفرمایید.

فرمود: یا علی! توو شیعیانت از قبرهای خود با چهرهایی مانند ماه تابان بیرون می آیید و سختی ها بر شما گشایش شده و بدون هراس در زیر سایۂ عرش الهی آرمیده اید. مردم هراسانند و شما نمی ترسید. مردم اندوهگینند و شما را اندوهی نباشد، شما برسر سفره پروردگار جهانیانید در حالی که مردم گرفتار محاسبه اعمال خویش هستند.

در این مورد روایات از حد فزون است، ما به همین مقدار کفایت می کنیم امیدواریم به فضل و کرم پروردگار متعال و عنایات و استعانت حضرات معصومین علیهم السلام ، خاصه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام ما را از شیعیان واقعی و محبان حقیقی خود قرار دهند و تا آخرین لحظه عمر موحد و مسلمان و شیعه حقیقی عملی دوازده امامی و بر اعتقاد راسخمان حفظ نمایند و خداوند و رسول اکرم صلی الله علیه و اله و اهل بیت آن بزرگوار علیهم السلام از ما راضی و خوشنود باشند.

33 - انس بن مالک از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمودند: بنی اسرائیل برا7 فرقه شدند و امت من 73 فرقه و همه در دوزخند مگر یک فرقه. پرسیدند: یا رسول الله صلی الله علیه و اله ! آن یک فرقه کدام است؟ دست بردوش امیرالمؤمنین علیه السلام گذاشتند و فرمودند: این مرد و اولاد و اتباع و شیعیان اویند و بعد از آن این آیه را تلاوت فرمودند:

«وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا»(1)

34 - زادان روایت کرده که روزی در مسجد نزد امیرالمؤمنین علیه السلام رفتم. رأس الجالوت رئیس احبار یهود و جاثلیق رئیس ترسایان نزد آن حضرت بودند. حضرت به طرف رأس توجه کرد و فرمود:

ص: 464


1- منهج الصادقین4292/2 ؛ سوره آل عمران آیه 103

ویلک یا رأس الجالوت!

وای بر تو ای رأس الجالوت ! میدانی که یهودیان بعد از موسی علیه السلام به چند فرقه شدند؟ گفت: نه. در کتاب بنگرم می گویم. امیرالمؤمنین فرمود:

لعنک الله من رئیس قوم اذا سئلت فی حلالهم و حرامهم قلت انظرفی کتاب و اقول رأیت ان احترق الکتاب أو سرق.

لعنت بر تو باد. چه ریاست و پیشوایی قوم می کنی که هرگاه ایشان از مسئله حلال و حرام از تو پرسند، بگویی در کتاب نگاه کنم و بگویم. اگر آن کتاب سوخته شود یا آن را بدزدندتو چه می کنی؟ پس حضرت به جاثلیق نگاه کرد و فرمود: ترسایان بر چند فرقه شدند؟ گفت: بر چهل و پنج فرقه.

امیرالمؤمنین فرمودند: دروغ می گویی. به خدا که من توراه را بهتر از او می دانم و انجیل را بهتر از تو. امت موسی علیه السلام 71 فرق شدند و 70 فرقه از ایشان هالکند و یکی ناجی. آن ها کسانی هستند که حق تعالی فرموده است:

«وَمِنْ قَوْمِ مُوسَیٰ أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ»(1)

و امت عیسی علیه السلام بعد از او 72 فرقه شدند و ایشان نیزهالکند مگر یک دسته. و امت پیغمبر ما 73 فرقه خواهند شد و یکی از ایشان اهل نجاتند و باقی هالکند و این فرقه کسانی هستند که حق تعالی در شأن ایشان فرموده:

« وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ » (2)

و هم شیعتی

و ایشان شیعیان من هستند و روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند:

امتی علی ثلاثه وسبعین فرقه، فرقه منها ناجیه و الباقی هالکه.

ص: 465


1- سوره اعراف آیه 159.
2- سوره اعراف آیه 181

یعنی زود باشد که امت من بر 73 فرقه شوند. یک فرقه از آنان رستگار باشد و 72 فرقه دیگر هلاک شوند. پس پرسیدند: آن یک فرقه کدام است؟ فرمود: اهل بیت من و اتباع ایشان و بعد از آن فرمود:

مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی فِیکُمْ کَمَثَلِ سَفِینَهِ نُوحٍ مَنْ رَکِبَهَا نَجَا وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِق(1)

مثل اهل بیت من همچون کشتی نوح علیه السلام است. هر که در آن نشست نجات یافت و هر که تخلف کرد غرق و هلاک خواهد شد.

احمد بن حنبل که یکی از ائمه چهارگانه تسنن است این حدیث را در مسند خود

روایت کرده است.

ص: 466


1- منهج الصادقین 292/2

ادامه حدیث شریف کساء

اشاره

فَقالَ النَّبِیُّ وَالَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ نَبِیّاً وَاصْطَفانی بِالرِّسالَهِ نَجِیّاً ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فی مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاْرْضِ وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ شَیعَتِنا وَمُحِبّینا وَفیهِمْ مَهْمُومٌ اِلاّ وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ وَلا مَغْمُومٌ اِلاّ وَکَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ وَلا طالِبُ حاجَهٍ اِلاّ وَقَضَی اللّهُ حاجَتَهُ فَقالَ عَلِیُّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَسُعِدْنا وَکَذلِکَ شیعَتُنا فازُوا وَسُعِدُوا فِی الدُّنْیا وَالاْخِرَهِ وَرَبِّ الْکَعْبَه.

آنگاه پدرم پیامبر خدا صلی الله علیه و اله بار دیگر فرمود: ای علی! سوگند به ذات مقدس خدایی که مرا بر حق به پیامبری برگزید خبر گرد آمدن و نشستن ما در زیر این عبا، در هیچ محفلی از محافل روی زمین که جمعی از شیعیان و دوستان ما در آن مجلس گرد آمده باشند ذکر نشود و در میان آنان اندوهگینی باشد، مگر اینکه خداوند عزوجل اندوهش را برطرف سازد و اگر محزونی در میان ایشان باشد پروردگار متعال غم را از او بردارد و اگر در بین ایشان نیازمندی باشد حاجتش را برآورد.

آنگاه حضرت علی علیه السلام فرمود: به خدا سوگند که ما رستگار و سعادتمند گردیدیم و به خدای کعبه سوگند! شیعیان ما نیز در دنیا و آخرت رستگار و سعادتمند گردیدند»

شرح و توضیح:

ثواب رفع هم وغم وکشف کرب و برآوردن حوائج مؤمنین

1. قال أبو عبد الله علیه السلام : مَا قَضَی مُسْلِمٌ لِمُسْلِمٍ حَاجَهًإِلاَّ نَادَاهُ اَللَّهُ عَلَیَّ ثَوَابُکَ وَ لاَ أَرْضَی لَکَ بِدُونِ اَلْجَنَّهِ (1)

امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ کس حاجت مسلمانی را برنیاورد جز اینکه خداوند وی را خطاب نماید که پاداش تو با من است و به غیر از بهشت برای توراضی نخواهم بود .

ص: 467


1- ثواب الاعمال /417

2- عن أبی حمزه الثمالی عن علی بن الحسین قال:مَن قَضَیِ لِاَخیِهِ حَاجَهً فیحاجه الله بها [فَبِحَاجَهِ اللهِ بَدَأُ] وَ قَضَی اللهُ بِهَا مائَهَ حَاجَهٍ فِی إِحدَاهُنَّ الجَنَّهُ وَ مَن نَفَّسَ عَن أَخِیهِ کُربَهً نَفَّسَ اللهُ عَنهُ کُربَهً یَومَ القِیَامَهِ بَالِغاً مَا بَلَغَت وَ مَن اَعَانَهُ عَلَی ظَالِمٍ لَهُ اَعَانَهُ اللهُ عَلَی إِجَازَهِ الصِّرَاطِ عِندَ دَحضُ الاَقدَامِ وَ مِن سَعَی لَهُ فِی حَاجَهٍ حَتَّی قَضَاهَا لَهُ فَسُرَّ بِقَضَائِهَا فَکَانَ کَإِدخَالِ السُّرُورِ عَلَی رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و اله وَ مَن سَقَاهُ مِن ظَمَإ سَقَاهُ اللهُ مِنَ الرِحیقِ المَختُومِ وَ مِن أَطعَمَهُ مِن جُوعٍ اَطعَمَهُ اللهُ مِن ثِمَارِ الجَنَّهَ وَ مَن کَسَاهُ مِن عُریٍ کَسَاهُ اللهُ مِن إستَبرَقٍ وَ حَرِیرٍ وَ مَن کَسَاهُ مِن غَیرِ عُریٍ لَم یَزَل فِی ضَمَانِ اللهِ مَا دَامَ عَلَی المَکسُوِّ مِنَ الثَّوبِ سِلکٌ وَ مَن کَفَاهُ بِمَا هُوِ یَمتَهِنُهُ وَ یَکُفُّ وَجهَهُ وَ یَصِلُ بِهِ یَدَیهِ یُخدِمُهُ الوِالدَانَ وَ مَن حَمَلَهُ مِن رَحلِهِ بَعَثَهُ اللهُ یَومَ القِیَامَهِ عَلَی نَاقَهٍ مِن نُوقِ الجَنَّهِیُبَاهِیِ بِهِ المَلَائِکَهَ وَ مَن کَفَّنَهُ عِندَ مَوتِهِ فَکَاَنَّمَا کَسَاهُ یَومَ وَلَدَتهُ أُمُهُ إِلَی یَومِ یَمُوتُ وَ مَن زَوَّجَهُ زَوجَهً یَاَنَسُ بِهَا وَ یَسکُنُ إِلَیهَا آنَسَهُ اللهُ فِی قَبرِهِ بِصُورَهِ اَحَبِّ اَهلِهِ إِلَیهِ وَ مَن عَادَهُ عِندَ مَرَضِهِ حَفَّتهُ المَلَائِکَهُ تَدعُو لَهُ حَتَّی یَنصَرِفَ وَ تَقُولُ طِبتَ وَ طَاَبَت لَکَ الجَنَّهُ وَ اللهِ لَقَضَاءُ حَاجَتِهِ أَحَبُّ إِلَی اللهِ مِن صِیَامِ شَهرَینِ مُتَتَابِعینِ بِاعتِکَافِهِمَا فِی الشَّهرِ الحَرَام.(1)

ابوحمزه ثمالی از حضرت سجاد علیه السلام روایت کرده که فرمود: هر کس حاجت برادر دینی خود را برآورد، به برآوردن حاجت حق شروع کرده و خداوند در عوض آن، یکصد خواسته او را که یکی از آنها بهشت است برآورد.

و هر کس ناراحتی و گرفتاری برادر دینی خود را برطرف سازد، خداوند در روز قیامت ناراحتی های او را رفع نماید. و هر کس او را در برابر ستمگری یاری نماید، خداوند او را از پل صراط که محل لغزش قدم هاست آسان بگذراند .

ص: 468


1- ثواب الاعمال /324

و هر کس در انجام حاجتی از حاجات وی تلاش کند و او را به انجام آن خوشحال سازد، چنان باشد که رسول خدا صلی الله علیه و اله را خوشحال نموده است و هر کس به جرعه آبی تشنگی او را رفع نماید، خداوند از شربت های مخصوص بهشتی او را سیراب گرداند. و هر کس به دادن طعامی وی را از گرسنگی برهاند خداوند از میوه های بهشت به او بخوراند.

و هر کس برهنه ای را بپوشاند خداوند از جامه های استبرق و حریربهشتی او را بپوشاند و هر کس به فقیری با اینکه برهنه نیست، لباس بخشد همواره در پناه خدا خواهد بود تا مادامی که از آن پارچه، تاری باقی باشد.

و هر کس برادر مؤمنش را در پیشامدی که موجب خواری و سرشکستگی اوست کفایت کند و آبروی او را در آن حادثه حفظ کند، خداوند پسرانی زیبا که حسن و زیباییشان جاودان است را در بهشت به خدمتگزاری او گمارد. و هر کس پیکر او را از مرکب پیاده کند یا بدن بیمارش را به دوش گیرد یا جنازه اش را حمل کند، خداوند او را از قبر برناقه ای از ناقه های بهشت ، سواره به محشر آورد آن چنان که وی بر فرشتگان الهی مباهات نماید.

و هر کس جنازه برادر مؤمن خود را کفن کند، چنان باشد که از آغاز عمرتا هنگام مرگ او را پوشانیده باشد. و هر کس برای وی همسری تزویج کند که موجب انس و آرامی دل او شود، خداوند در قبر کسی را که به صورت محبوب ترین بستگان اوست با وی مأنوس سازد.

و هر کس در هنگام بیماری او را عبادت کند، فرشتگان الهی در آن وقت گرد او درآیند و درباره اش دعای خیر کنند تا هنگامی که بازگردد و گویند پاکیزه گشتی و بهشت برای توپاک و آماده گشت و فرمود: به خدا سوگند برآوردن درخواست مؤمن نزد من از روزه و اعتکاف پی در پی در ماه های حرام محبوب تر خواهد بود.

3- قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : مَنْ أَغَاثَ أَخَاهُ اَلْمُسْلِمَ حَتَّی یُخْرِجَهُ مِنْ هَمٍّ وَ کُرْبَهٍ وَ

ص: 469

وَرْطَهٍ کَتَبَ اَللَّهُ لَهُ عَشْرَ حَسَنَاتٍ وَ رَفَعَ لَهُ عَشْرَ دَرَجَاتٍ وَ أَعْطَاهُ ثَوَابَ عِتْقِ عَشْرِ نَسَمَاتٍ وَ دَفَعَ عَنْهُ عَشْرَ نَقِمَاتٍ وَ أَعَدَّ لَهُ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ عَشْرَ شَفَاعَاتٍ(1)

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: هر کس در ناگواری ها به فریاد برادر مسلمانش برسد تا او را از اندوه و نگرانی و گرفتاری برهاند، خداوند ده حسنه برای وی بنویسد و ده درجه مقامش را بالا برد و ثواب آزاد کردن ده بنده به او بدهد و ده سختی و رنج از او برطرف سازد و ده شفاعت مقبول برای روز قیامت او ذخیره نماید.

4- عن أَبِی حَمْزَهَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : مَنْ سَرَّ اِمْرَأً مُؤْمِناً سَرَّهُ اَللَّهُ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ ، وَ قِیلَ لَهُ تَمَنَّ عَلَی رَبِّکَ مَا أَحْبَبْتَ فَقَدْ کُنْتَ تُحِبُّ أَنْ تَسُرَّ أَوْلِیَائِی فِی دَارِ اَلدُّنْیَا فَیُعْطَی مَا تَمَنَّی وَ یَزِیدُهُ اَللَّهُ مِنْ عِنْدِهِ مَا لَمْ یَخْطُرْ عَلَی قَلْبِهِ مِنْ نَعِیمِ اَلْجَنَّهِ . (2)

از ابوحمزه بطائنی روایت شده است که امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس مؤمنی را خوشحال سازد، خداوند او را در روز قیامت خوشحال کند و به او گفته شود، امروز هرچه دوست داری از خدا بخواه چون تو دوست داشتی که اولیاء و دوستان خدا را در دنیا مسرور کنی. پس آنچه آرزو کند به او عطا شود و خداوند از نزد خود بر آن از نعیم بهشتی و آنچه در دل او خطور نکرده باشد بیفزاید.

5- عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ :«مَنْ أَغَاثَ أَخَاهُ الْمُؤْمِنَ اللَّهْفَانَ اللَّهْثَانَ عِنْدَ جَهْدِهِ ، فَنَفَّسَ کُرْبَتَهُ ، وَأَعَانَهُ عَلی نَجَاحِ حَاجَتِهِ کانت لَهُ بِذلِکَ عند الله ثِنْتَیْنِ وَسَبْعِینَ رَحْمَهً مِنَ اللّهِ ، یُعَجِّلُ لَهُ مِنْهَا وَاحِدَهً تصلخ [یُصْلِحُ] بِهَا مَعِیشَتِهِ ، وَیَدَّخِرُ لَهُ إِحْدی وَسَبْعِینَ رَحْمَهً لِأَفْزَاعِ یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَأَهْوَالِهَا»(3)

ص: 470


1- ثواب الاعمال /331
2- همان /333
3- همان /332

زید شځام گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: هر کس به داد ستمدیده پریشانی برسد و اندوه از دل او بردارد و گرفتاری او را برطرف سازد و او را در انجام حاجتش یاری کند، خداوند براو هفتاد و دو رحمت نازل می کند که یکی را در دنیا براو نازل می کند تا همه امور او با آن سامان پذیرد و هفتاد و یک رحمت برای قیامت او ذخیره نگهدارد تا از بیم و هول آن روز در امان باشد.

6- قال رسول الله صلی الله علیه و اله : مَن سَرَّ مُؤمنا فَقَد سَرَّنی ، ومَن سَرَّنی فَقَد سَرَّ اللّهَ (1)

رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند: هر کس مؤمنی را شاد و خوشحال کند مرا خوشحال ساخته و هر کس مرا خوشحال سازد به راستی که خدا را خوشحال نموده.

7- عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ :«مَنْ طَافَ بِالْبَیْتِ أُسْبُوعاً ، کَتَبَ اللّهُ _ عَزَّ وَجَلَّ _ لَهُ سِتَّهَ آلَافِ حَسَنَهٍ، وَمَحَا عَنْهُ سِتَّهَ آلَافِ سَیِّئَهٍ ، وَرَفَعَ لَهُ سِتَّهَ آلَافِ دَرَجَهٍ». قَالَ : وَزَادَ فِیهِ إِسْحَاقُ بْنُ عَمَّارٍ : «وَ قَضی لَهُ سِتَّهَ آلَافِ حَاجَهٍ» قَالَ : ثُمَّ قَالَ : «وَ قَضَاءُ حَاجَهِ الْمُؤْمِنِ أَفْضَلُ مِنْ طَوَافٍ وَطَوَافٍ»، حَتّی عَدَّ عَشْراً(2)

ابان بن تغلب گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام می فرمود: هر کس هفت شوط گرد خانه کعبه طواف کند، خدای عزوجل برایش شش هزار حسنه نویسد و شش هزار گناه از او بزداید و شش هزار درجه برایش بالا برد. اسحاق بن عمار افزوده که: شش هزار حاجت او را هم روا کند. سپس امام علیه السلام فرمود: روا ساختن حاجت مؤمن بهتر است از طوافی و طوافی و تا ده طواف شمرد.

8- قالَ أبُو عَبدِ الله عَلَیهِ السَّلامِ : ...وَ اللّه لَرَسُولُ اللّه صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ أسَرُّبِقَضَاءِ حَاجَهِ المُؤمِنِ إِذَا وَصَلَت إِلَیهِ مِن صَاحِبِ الحَاجَه.(3)

ص: 471


1- کافی 2/ 188؛ بحار الانوار 287/71
2- کافی 194/2 ؛ بحار الانوار 326/71
3- کافی 195/2 ؛ بحارالانوار328/71

امام صادق علیه السلام فرمودند: ... به خدا قسم که چون مؤمن به حاجتش برسد پیغمبر صلی الله علیه و اله از خود او مسرورتر است.

9- عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلاَّدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: إِنَّ لِلَّهِ عِبَاداً فِی اَلْأَرْضِ یَسْعَوْنَ فِی حَوَائِجِ اَلنَّاسِ هُمُ اَلْآمِنُونَ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ ، وَ مَنْ أَدْخَلَ عَلَی مُؤْمِنٍ سُرُوراً فَرَّحَ اَللَّهُ قَلْبَهُ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ .(1)

معمر بن خلاد گوید: حضرت ابوالحسن علیه السلام امام رضا فرمودند: همانا از برای خدا در زمین بندگانی است که برای حوائج مردم کوشش می کنند. ایشان روز قیامت در امانند و هر که به مؤمنی شادی رساند خدا روز قیامت دلش را شاد سازد.

10- عن الرضا علیه السلام قال: مَنْ فَرَّجَ عَن مُؤمنٍ فَرَّجَ اللهُ عَنْ قَلْبهِ یَوْمَ القیامَهِ . (2)

حضرت امام رضا علیه السلام فرمودند: هر کس به مؤمنی گشایش دهد، خدا روز قیامت دلش را گشایش دهد (شاد کند).

11- قال رسول اللَّه صلی الله علیه وآله:مَنْ أَعانَ مُؤْمِناً، نَفَّسَ اللَّهُ - عَزَّوَجَلَّ - عَنْهُ ثَلاثاً وَسَبْعِینَ کُرْبَهً: واحِدَهً فِی الدُّنْیا وَثَنَتَیْنِ وَسَبْعِینَ کُرْبَهً عِنْدَ کُرْبَهِ الْعُظْمی قالَ: حَیْثُ یَتَشاغَلُ النّاسُ بِأَنْفُسِهِمْ.(3)

رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند: کسی که مؤمنی را یاری کند خدای عزوجل 73 گرفتاری از او بردارد که یکی در دنیا باشد و هفتاد و دو تای دیگر هنگام گرفتاری های بزرگ و هنگامی که مردم به خود مشغولند (یعنی روز قیامت که هر کس گرفتار اعمال خود است).

ص: 472


1- کافی 197/2 ؛ بحار الانوار 332/71
2- کافی 200/2
3- کافی199/2 ؛ بحار الانوار 320/71

موضوع سوم: توسلات به اصحاب کساء علیهم السلام

اشاره

ص: 473

ص: 474

توسل به اهل بیت علیهم السلام سند قرآنی دارد

قال الله تبارک و تعالی: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَهَ وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(1)

«ای کسانی که ایمان آورده اید! پرهیزگاری پیشه کنید و وسیله ای برای تقرب به خدا انتخاب نمایید و در راه او جهاد کنید باشد که رستگار شوید».

لغت وسیله: وسیله در اصل به معنای تقرب جستن امت و یا چیزی است که باعث تقرب به دیگری از روی علاقه و رغبت می شود. وسیله: دستاویز، آنچه که به وسیله آن به دیگری نزدیکی و تقرب پیدا کنند.(2)

معنای اصطلاح شرعی وسیله

وسیله در آیه شریفه، معانی بسیار وسیعی دارد و هر کار یا هر چیزی که باعث نزدیک شدن به پیشگاه مقدس پروردگار می شود را شامل می گردد که مهم ترین آنها ایمان به خدا و پیامبراکرم صلی الله علیه و اله و اهل بیتش علیهم السلام و جهاد و عبادات همچون نماز، زکات، روزه ،

ص: 475


1- سوره مائده آیه 35
2- وَسَل إلی الله بِعَمَلِ اَو وَسِیلَهِ وَ وَسَّلَ: کاری کرد که به سبب آن کار نزدیک به خدا شد. تَوَسَّلَ إلی الله نزدیکی یافت به سبب کاری به سوی خدای تعالی. وَسیلَ وَ وَسایِل جمع وَسِیلَه: سبب ، دستاویز،نزدیکی به سوی راه حق

زیارت خانه خدا، صلیه رحم، انفاق در راه خدا و خلاصه هر کار نیک و پسندیده ای است که انسان را به خدا نزدیک کند. یعنی رحمت خداوند شامل حال او گردد، نه هر وسیله ای که باطل و فاسد و گناه و معصیت باشد که تصوف قائلند که غیر کفر و شرک و گناه و معصیت چیز دیگری نیست و مجال برای این سخن در اینجا نیست.

پس بهترین و مهم ترین وسائل در، درگاه خداوند سبحان، توسل به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و اله و اهل بیت عصمت و طهارت آن بزرگوار صلوات الله علیهم اجمعین است.

همان طور که در دعای توسل هم می خوانیم:

اللّٰهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِنَبِیِّکَ نَبِیِّ الرَّحْمَهِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللّٰهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، یَا أَبَا الْقاسِمِ، یَا رَسُولَ اللّٰهِ، یَا إِمامَ الرَّحْمَهِ، یَا سَیِّدَنا وَمَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ إِلَی اللّٰهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَیْ حَاجاتِنا، یَا وَجِیهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰه .

بارالها من از تو می خواهم و به سوی تو به وسیله پیغمبرت، پیغمبر رحمت، محمد صلی الله علیه و اله که درود خدا بر او و آل او توجه می کنم. ای ابا القاسم! ای فرستاده خدا! ای امام رحمت! ای آقا و مولای ما! به راستی که ما رو کردیم و شفیع قرار دادیم و توسل جستیم به تو به سوی خدا و تو را در جلوی حاجت های خودمان پیش قراردادیم. ای آبرومند در نزد خدا ما را شفاعت کن.

وسایر معصومین را به همین صورت به وسیله آن ها به سوی خدا توسل می جوییم.

پاسخ به شبهات وهابیت

در روایات متعددی از طریق عامه وارد شده است که توسل به معنای مذکور، هیچ گونه خدشه و اشکالی ندارد، بلکه کار بسیار مطلوبی محسوب شده است. به عنوان نمونه:

1- در کتاب وفاء الوفاء تألیف «سمهودی» چنین آمده است که: مدد گرفتن و شفاعت خواستن در پیشگاه خداوند از پیامبراکرم صلی الله علیه و اله و از مقام و شخصیت آن

ص: 476

حضرت، پیش از خلقت او و بعد از تولد و شهادتش در عالم برزخ و روز رستاخیز مجاز می باشد. سپس روایت معروف توسل آدم علیه السلام را به پیامبر صلی الله علیه و اله از عمر بن خطاب نقل کرده که آدم علیه السلام به جهت اطلاعی که از آفرینش پیامبر اکرم صلی الله علیه واله که در آینده داشت به پیشگاه خداوند چنین عرض نمود:

یا رَبِّ أسأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ لَمّا غَفَرتَ لِی(1)

خداوندا به حق محمد صلی الله علیه و اله از تو تقاضا می کنم که مرا ببخش.

سپس حدیث دیگری از جماعتی از راویان حدیث از جمله «نسائی» و «ترمذی»

دانشمندان معروف سنی مذهب به عنوان شاهد برای جواز توسل به پیامبر صلی الله علیه و اله در حال حیات نقل می کند که خلاصه اش این است: مرد نابینایی تقاضای دعا از پیامبر صلی الله علیه و اله برای شفای بیماریش کرد، پیغمبر صلی الله علیه و اله به او دستور فرمودند که چنین دعا کند:

اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ بِنَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ نَبِیِّ الرَّحْمَهِ یا مُحَمَّد انّی تَوَجَّهْتُ بِکَ الی رَبِّی فِی حاجَتِی لِتَقْضِی لِی اللّهُمَّ شَفِّعْهُ فِیَّ.

خداوندا! من از تو تقاضا دارم، و به وسیله پیامبرت، پیامبر رحمت به تو روی می آورم. ای محمد! به وسیله تو به سوی پروردگارم برای انجام حاجتم متوجه می شوم خداوندا او را شفیع من ساز.

سپس در مورد جواز توسل به پیامبر صلی الله علیه و اله بعد از شهادت چنین نقل می کند که: مرد حاجتمندی در زمان عثمان کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و اله آمد و نماز خواند و چنین دعا کرد:

اللّهُمَّ إنّی أَسأَلُکَ وَأتَوَجَّه إلَیک بِنَبیِّنا مُحَمّد نَبِیّ الرَّحمه، یا محمَّدُ إنّی أتَوَجَّهُ بِکَ إلی رَبِّکَ أن تَقضِیَ حاجَتی.

خداوندا! من از تو تقاضا می کنم و به وسیله پیامبر ما محمد صلی الله علیه و اله، پیغمبر رحمت به

ص: 477


1- وفاء الوفاء 1371/3 ، در کتاب التوصل الی الحقیقه التوسل صفحه 215 حدیث فوق را از دلائل النبوه بیهقی نقل نموده است.

سوی تو متوجه می شوم تا مشکلم حل شود. بعد اضافه می کند چیزی نگذشت که مشکل او حل شد.

2- نویسنده کتاب «التوصل الی حقیقه التوسل» که در موضوع توسل بسیار سخت گیر است، 26 حدیث از کتب و منابع مختلف نقل کرده که جواز این موضوع در لابلای آن ها منعکس است؛ اگر چه نامبرده سعی دارد که در اسناد این احادیث خدشه وارد کند ولی واضح و روشن است که روایات، هنگامی که فراوان باشند و به حد تواتر برسند جایی برای خدشه در سند باقی نمی ماند و روایاتی که در زمینه توسل در منابع اسلامی وارد شده است مافوق حد تواتر است و از جمله روایاتی که نقل می کند این است که:

ابن حجر مکی در کتاب معروف خود «صواعق » از شافعی پیشوای معروف سنی ها نقل می کند که باید به اهل بیت پیامبراکرم صلی الله علیه و اله توسل جست و چنین گفت:

آل النبی ذریعتی *** وهم إلیه وسیلتی

أرجو بهم أعطی غدا *** بیدی الیمین صحیفتی

خاندان پیامبر صلی الله علیه و اله وسیله من هستند. آنها در پیشگاه الهی سبب تقرب من می باشند. امیدوارم به سبب آن ها فردای قیامت، نامه عمل من به دست راست من سپرده شود.(1)

در این باره روایات متعددی از علمای عامه نقل شده است. علاقمندان میتوانند به کتاب التوسل الی الله تعالی، که نوشته حقیر است، رجوع کند.

توسل به اولیاء الهی به درگاه ذات اقدس اله، از جمله مسائلی است که میان مسلمانان جهان رواج کامل دارد و از روزی که شریعت اسلام (2)به وسیله پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله ابلاغ شده، مشروعیت آن از طریق احادیث اسلامی و نیز قرآن کریم اعلام گردیده است.

ص: 478


1- صواعق محرقه /178؛ التوصل الی حقیقه التوسل /329
2- بلکه قبل از شریعت اسلام.

تنها در قرن هشتم هجری به وسیله «ابن تیمیه» مورد انکار قرار گرفت، و پس از دو قرن به وسیله «محمد بن عبدالوهاب» این جریان تشدید و توسل به اولیاء الهی نامشروع و بدعت معرفی گردید و احیانا به عنوان عبادت اولیاء خدا خوانده شد و جای گفتگو نیست که عبادت غیرخدا شرک و حرام خواهد بود. چیزی که باید ذکر شود و قابل اهمیت است این است که توسل به اولیاء الهی به دو صورت انجام می گیرد:

1- توسل به ذات آنان مثل اینکه بگوییم:

اللّهُمَ انّی اسَئلُکَ و اتَوَجَّهُ اِلیکَ بِنَبِیِّکَ مُحمَّدٍ أنْ تَقضِیَ حاجَتی.

بارالها من به پیامبرت محمد صلی الله علیه و اله توسل می جویم که حاجت مرا روا فرمایی.

2- توسل به مقام و قرب آنان در درگاه الهی و حقوق آن ها مثل اینکه بگوییم:

اَللّهُمَّ إنّی أتَوسَّلُ إلَیْکَ بِجاهِ مُحمَّدٍوَحُرْمَتِهُ وَ حَقَّهُ أنْ تَقضِیَ حاجَتی

بارالها من مقام و احترام آنان را که در نزد تو دارند وسیله خود قرار می دهم که حاجت مرا روا کنی.

از طرف وهابی ها هردو صورت ممنوع اعلام شده است، در حالی که احادیث فراوان اسلامی و سیره مسلمین برخلاف این نظریه گواهی میدهد و توسل به اولیاء الله را به هر دو صورت تجویز می کند.

در اینجا لازم است 3 مطلب را به طور خلاصه درباره توسل ذکر کنیم.

1- همچنان که گذشت گفتیم منظور از توسل این نیست که کسی حاجت را از پیامبر یا امام بخواهد، بلکه منظور این است که به مقام او در پیشگاه خدا متوسل شود و این در حقیقت توجه به خداست. زیرا احترام پیامبر صلی الله علیه و اله نیز به خاطر این است که فرستاده خدا بوده و در راه او گام برداشته و این باعث تعجب است از کسانی که توسل را یک نوع شرک می پندارند، در حالی که شرک این است که برای خدا شریکی در صفات و اعمال او قائل شوند و این گونه توسل به هیچ وجه شباهتی با شرک ندارد. من باب مثال: اگر کسی در بیابان خطرناک یا در برف و باران و سرمای شدید و کشنده ،

ص: 479

گیر کرده باشد و خدای تعالی یک مرتبه وسیله ای برای او فراهم کند و او را نجات دهد، اگر بگوید: اگر خدا تو را نفرستاده بود، قطعا هلاک شدم کجای این شرک است. بلی اگر بگوید: اگر تو نبودی من هلاک میشدم به این معنی که او را از دایره وسیله خارج کند و او را مؤثر بداند این شرک است. پس وقتی ما می گوییم:

«یا وَجیهاً عِنْدَ اللّهِ إِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللَهِ.»

ای آبرومند در پیشگاه خدا، از خدا بخواه حاجت مرا برآورد .

این کجایش شرک است؟!

2- بعضی اصرار دارند که میان حیات و شهادت پیامبر و امامان علیهم السلام

فرق بگذارند در حالی که گذشته از روایات مذکوره که بسیاری از آن ها مربوط به بعد از شهادت است؛ از نظر یک شخص مسلمان ، پیامبران و صلحا بعد از مرگ «حیات برزخی» دارند، حیاتی وسیع تر از عالم دنیا. همچنانکه قرآن درباره شهدا اشاره فرموده است:

«وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»(1)

«هرگز گمان مبرید کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زنده اند، و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند».

و درباره اموات فرموده است:

«وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَیٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ»(2)

«و پیش روی آن ها (عالم )برزخ است تا روزی که برانگیخته شوند».

3- بعضی اصرار دارند که میان تقاضای دعا از پیامبر صلی الله علیه و اله ، و سوگند دادن خدا به مقام پیامبر صلی الله علیه و اله فرق بگذارند. تقاضای دعا را مجاز و غیر آن را ممنوع بشمارند، در حالی که هیچ گونه فرق منطقی میان این دو نیست.

ص: 480


1- سوره آل عمران آیه 169
2- سوره مؤمنون آیه 100

آیه توسل و تفسیر آن

در ذیل این آیه 35 سوره مبارکه مائده، روایاتی وجود دارد من جمله:

ابوهریره از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده است که چون حق تعالی آدم علیه السلام را آفرید و روح در او دمید، جناب آدم علیه السلام در سمت راست خود نگاه کرد پنج شبح و تمثال نور دید که بعضی را کعند و بعضی ساجد.

آدم علیه السلام عرض کرد: بار خدایا پیش از من بشری آفریده ای؟ فرمود: نه.

عرض کرد: پس این پنج صورت کیستند؟ فرمود: این ها از نسل توبه ظهور خواهند آمد و اگر این ها نبودند تو را نمی آفریدم و آسمان و زمین و عرش و کرسی و لوح وقلم و بهشت و دوزخ را ایجاد نمی کردم.

فَأنَا الْمَحْمُودُ وَ هَذَا مُحَمَّدٌ، وَ أنَا الْأعْلَی وَ هَذَا عَلِیٌّ، وَ أنَا الْفَاطِرُ وَ هَذِهِ فَاطِمَهُ، وَ أنَا ذُو الْإحْسَانِ وَ هَذَا الْحَسَنُ، وَ أَنَا الْمُحْسِنُ وَ هَذَا الْحُسَیْن،

ای آدم! به عزت و جلالم که هیچ بنده ای نباشد که مقدار خردلی بغض اینها را داشته باشد و نزد من آید مگر اینکه وی را در دوزخ ببرم و هیچ باک ندارم. ای آدم! اینها صفوت و برگزیدگان من از میان خلق من هستند. به اینها نجات دهم و به اینها هلاک کنم. ای آدم ! چون تو را به من حاجتی باشد به وسیله ایشان به من متوسل شوو ایشان را شفیع خود ساز.

بعد از آن رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند: ما سفینه نجاتیم هر که در سفینه محبت ما بنشیند، یعنی به ما متمسک و متوسل شود نجات یابد و هر که از ما اعراض کند و ما را وسیله نجات خود قرار ندهد و به ما متمسک و متوسل نگردد هلاک گردد، و هر که راحاجتی باشد باید ما را وسیله نجات خود سازد.(1)

ص: 481


1- منهج الصادقین 224/3

عروه الوثقی چه کسانی هستند؟

«...فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَیٰ لَا انْفِصَامَ لَهَا ... »(1)

« کسی که به طاغوت، بت و شیطان (و هر موجود طغیانگر) کافر شود و به خدا ایمان آورد به دستگیره محکمی دست زده است که هرگز گسستنی برای او نیست»

در تفسیر قمی چنین گوید

[ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطّاغُوتِ ] وَ یُؤْمِنْ بِاللّهِ» فَهُمُ اَلَّذِینَ غَصَبُوا آلَ مُحَمَّدٍ حَقَّهُمْ [ فَقَدِ اِسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ اَلْوُثْقی ] یَعْنِی اَلْوَلاَیَهَ [ لاَ اِنْفِصامَ لَها ] أَیَ حَبْلٌ لاَ اِنْقِطَاعَ لَهُ یَعْنِی أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْأَئِمَّهَ بَعدَهُ علیهم السلام(2)

(منظور از طاغوت) یعنی آن افرادی که حق آل محمد علیهم السلام را غصب کردند و تمسک به عروه الوثقی ( وسیله دستاویز) یعنی منظور ولایت امیر مؤمنان علیه السلام است که هرگز ریسمان ولایت امیرمؤمنان و ائمه هدی علیهم السلام گسیخته نخواهد شد.

و در اصول کافی (به نقل از نورالثقلین) چنین گفته است: قال: هی الایمان .(3)

حضرت باقریا صادق علیهما السلام فرمودند: منظور از عروه الوثقی، ایمان است.

که البته همان ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام می شود، که پیامبر فرمودند:

یَا عَلِیُّ علیه السلام ! حُبُّکَ إِیمَانُ وَبُغضُکَ نِفَاقٌ وَ کُفر(4)

و در مناقب ابن شهر آشوب چنین روایت شده است:

عَنِ الباقرعلیه السلام فِی قَولِهِ تَعالَی فَقَدِ استَمسَکَ بِالعُروَهِ الوُثقی قالَ: مَوَدَّتُنا أَهلَ البَیت.(5)

ص: 482


1- سوره بقره آیه 256
2- تفسیر قمی 84/1
3- تفسیر نورالثقلین 263/1
4- بحار الانوار 42/39
5- همان

امام باقرعلیه السلام می فرماید: در قول و گفتار خداوند متعال که فرموده: «به حقیقت به عروه الوثقی چنگ زده» منظور مودت ما اهل بیت علیهم السلام است.

عَنِ ابی اَلْحُسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی اَلرِّضَاعلیه السلام ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ: رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَرْکَبَ سَفِینَهَ اَلنَّجَاهِ وَ یَسْتَمْسِکَ بِالْعُرْوَهِ اَلْوُثْقی وَ یَعْتَصِمَ بِحَبْلِ اَللَّهِ اَلْمَتِینِ فَلْیُوَالِ عَلِیّاً بَعدِی ولُیُعَادِعَدُوَّهُ وَ لْیَأْتَمَّ بالائمه الْهُدَاهِ مِنْ وُلْدِهِ .(1)

امام رضا علیه السلام از پدران بزرگوارش از علی بن ابی طالب علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و اله روایت کرده اند که فرمود: هرکس می خواهد سوار کشتی نجات گردد و به ریسمان محکم الهی چنگ بزند، پس باید علی علیه السلام را بعد از من دوست داشته باشد و دشمنش را دشمن بدارد و به ائمه هدی علیهم السلام از فرزندان او اقتدا و اهتداء کند. (یعنی از ایشان پیروی نماید).

قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ : اَلْأَئِمَّهُ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ مَنْ أَطَاعَهُمْ فَقَدْ أَطَاعَ اَللَّهَ، وَ مَنْ عَصَاهُمْ فَقَدْ عَصَی اَللَّهَ عَزَّوَجَل هُمُ اَلْعُرْوَهُ اَلْوُثْقَی وَ هُمُ اَلْوَسِیلَهُ إِلَی اَللَّهِ عَزَّوَجَل(2)

رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمودند: منظور از ائمه، فرزندان حسین علیه السلام هستند. پس هر که آنان را اطاعت کند حقیقت خدا را اطاعت کرده و کسی که آنان را عصیان کند خدا را نافرمانی کرده است. آنان وسیله و دستاویز (خداوند) می باشند و آنان وسیله به درگاه خداوند هستند.

ص: 483


1- همان
2- تفسیر نورالثقلین 624/1

حبل الله چه کسانی هستند؟

در ذیل آیه شریفه:

«وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا»(1)

و همگی به ریسمان خدا( به دین و کتاب و آورندگان وحی)، چنگ زنید، و به راه های متفرق نروید و پراکنده نشوید!».

أَبُو سَعِیدٍ اَلْخُدْرِیُّ روایت کرده که از پیامبراکرم صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ شنیدم که می فرمود: یا أَیُّهَا اَلنَّاسُ إِنِّی قَدْ تَرَکْتُ فِیکُمْ حَبْلَیْنِ خَلیفَتَینِ إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا مِنْ بَعْدِی أَحَدِهِمَا أَکْبَرُ مِنَ اَلْآخَرِ کِتَابُ اَللَّهِ حَبَلٌ مَمْدُودٌ مِنَ اَلسَّمَاءِ إِلَی اَلْأَرْضِ وَ عِتْرَتِی أَهْلُ بَیْتِی أَلاَ وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ اَلْحَوْضَ (2)

ای مردم! من می روم و در میان شما دو حبل (ریسمان) متین می گذارم . اگر

متمسک به آنها شوید هرگز گمراه نمی شوید. یکی از دیگری بزرگ تر است و آن کتاب

خداوند است که ریسمان کشیده ای از آسمان تا زمین است (از آسمان نازل شده) و دوم اهل بیت من هستند. بدانید که این دو از هم جدا نشوند تا آنکه نزد حوض کوثر بر من وارد شوند.

دعای توسل

دعای توسل دعایی است که مردم در امور دین و دنیایشان به حضرات چهارده معصوم علیهم السلام متوسل می شوند و بسیاری از مشکلات و گرفتاری های مردم از پرتو رسول اکرم صلی الله علیه و اله و سایر معصومین علیهم السلام رفع و برطرف می شود و بسیاری از حوائج دنیا و آخرتشان برآورده می شود و بسیاری از مریضان به برکت اهل بیت علیهم السلام شفاء پیدا می کنند .

ص: 484


1- سوره آل عمران آیه 103
2- منهج الصادقین ج 1 ص 291

باید به ایشان متوسل شد و الا هلاکت است و باید به دامن آنان چنگ زد والا نابودی است به این دلیل که رسول اکرم صلی الله علیه و اله فرمودند: ما کشتی نجاتیم هر که در کشتی محبت ما بنشیند یعنی به ما متمسک و متوسل شود، نجات یابد و هر که از ما روی گردان شود و ما را وسیله نجات خود قرار ندهد و به مامتمسک نشود هلاک گردد و هر که حاجتی داشته باشد، باید ما را وسیله خود قرار دهد. عرض شد یا رسول الله وسیله چیست ؟ فرمودند: درجه من در بهشت است.

البته یک نکته در اینجاست و آن اینکه منظور از توسل به انبیاء و ائمه علیهم السلام ، این نیست که کسی حاجت را از آنان بخواهد، بلکه منظور این است که به مقام او در پیشگاه خداوند متوسل شود و این هم در حقیقت توجه به خدا می باشد. و سابقا هم گذشت که توسل مسلمین امر پذیرفته و معقول و شرعی می باشد و شرک نیست که وهابیان منکر آن می باشند. این ها در همه چیز خدشه می کنند، علتش هم روشن است چون دست از عترت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله کشیده اند؛ لذا از جاده حق و حقیقت منحرف شده اند.

این ها پایبند به کتاب های علمای خودشان هم نیستند که از قول رسول خدا صلی الله علیه و اله حدیث ثقلین را نقل کرده اند که فرمود: من در میان شما دو چیز گرانمایه (به رسم امانت و ودیعه) می گذارم (و می روم) اگر به آنها چنگ زنید پس از من هرگز گمراه نخواهید شد، یکی کتاب خدا و دیگری عترت و خاندان من است.

روایات در مورد توسل

1- فرائض دینی

إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُینَ إِلَی اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی الإِیمَانُ بِهِ وَبِرَسُولِهِ وَاَلْجِهَادُ فِی سَبِیلِهِ فَإِنَّهُ ذِرْوَهُ الإِسْلاَمِ وَکَلِمَهُ الإِخْلاَصِ فَإِنَّهَا الْفِطْرَهُ، وَإِقَامُ الصَّلاَهِ فَإِنَّهَا الْمِلَّهُ ، وَإِیتَاءُ الزَّکَاهِ فَإِنَّهَا فَرِیضَهٌ وَاجِبَهٌ، وَصَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِنَّهُ جُنَّهٌ مِنَ الْعِقَابِ، وَحَجُّ الْبَیْتِ وَاِعْتِمَارُهُ فَإِنَّهُمَا یَنْفِیَانِ الْفَقْرَ، وَیَرْحَضَانِ الذَّنْبَ، وَصِلَهُ الرَّحِمِ فَإِنَّهَا مَثْرَاهٌ فِی الْمَالِ وَمَنْسَأَهٌ فِی الأَجَلِ وَ

ص: 485

صَدَقَهُ السِّرِّ فَإِنَّهَا تُکَفِّرُ الْخَطِیئَهَ، وَصَدَقَهُ الْعَلاَنِیَهِ فَإِنَّهَا تَدْفَعُ مِیتَهَ السُّوءِ، وَصَنَائِعُ الْمَعْرُوفِ فَإِنَّهَا تَقِی مَصَارِعَ الْهَوَانِ. (1)

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: بهترین چیزی که به وسیله آن می توان به (رحمت) خدا نزدیک شد، ایمان به خدا و پیامبران او و جهاد در راه خدا است که قله کوهسار اسلام است. و همچنین جمله اخلاص «لا اله الا الله» که همان فطرت توحید است و برپاداشتن نماز که آئین اسلام است و زکات که فریضه واجبه است و روزه ماه رمضان که سپری است در برابر گناه و کیفرهای الهی و حج و عمره که فقر و پریشانی را دور می کند و گناهان را از بین می برد و صلیه رحم که ثروت را زیاد و عمر را طولانی می کند. انفاق های پنهانی که گناهان را جبران می نماید و انفاق آشکار که مرگ های ناگوار

و بد را دور می سازد و کارهای نیک که انسان را از سقوط نجات می دهد.

2 - به برکت محمد و آل محمد صلی الله علیه و اله از آتش نجات می یابد

عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ : إِنَّ عَبْداً مَکَثَ فِی اَلنَّارِ سَبْعِینَ خَرِیفاً وَ سَبْعِینَ خَرِیفاً وَ اَلْخَرِیفُ سَبْعُونَ سَنَهً قَالَ ثُم إِنَّهُ سَأَلَ اَللَّهَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ لَمَّا رَحِمْتَنِی فَأَوْحَی اَللَّهُ عَزَّوَجَل إِلَی جَبْرَئِیلَ أَنِ اِهْبِطْ إِلَی عَبْدِی فَأَخْرِجْهُ إِلَیَّ قَالَ یَا رَبِّ کَیْفَ لِی بِالْهُبُوطِ فِی اَلنَّارِ قَالَ عَزَّوَجَل إِنِّی أَمَرْتُهَا أَنْ تَکُونَ عَلَیْکَ بَرْداً وَ سَلاماً قَالَ یَا رَبِّ فَمَا عِلْمِی بِمَوْضِعِهِ قَالَ انه فِی جُبٍّ فِی سِجِّیلٍ قَالَ فَهَبَطَ جَبْرَئِیلُ علی النار عَلَی وَجْهِهِ فَأَخْرَجَهُ فَقَالَ الله عَزَّوَجَل یَا عَبْدِی کَمْ لَبِثتَ فِی اَلنَّارِ قَالَ مَا أُحْصِی یَا رَبِّ قَالَ لَهُ وَ عِزَّتِی وَ لَوْ لاَ مَا سَأَلْتَنِی بِهِ لَأَطَلْتُ هَوَانَکَ فِی اَلنَّارِ وَ لَکِنَّی حَتَمْتُ عَلَی نَفْسِی الاَ یَسْأَلُنِی عَبْدٌ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ إِلاَّ غَفَرْتُ لَهُ مَا کَانَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ فَقَدْ غَفَرْتُ لَکَ اَلْیَوْمَ .(2)

ص: 486


1- نهج البلاغه خطبه 110
2- ثواب الاعمال /343

جابر از امام باقرعلیه السلام روایت کرده که فرمودند: همانا بندهای هفتاد خریف که هر یک، هفتاد سال است در آتش دوزخ بماند.

آنگاه خدا را به حق محمد و اهل بیتش علیهم السلام بخواند و تقاضای عفو کند. خداوند ملک مقرب خود، جبرئیل علیه السلام را فرمان دهد که فرود آید و او را نجات دهد. جبرئیل گوید: پروردگارا چگونه در آتش روم ؟ خداوند خطاب نماید آن را برتوسرد و سلامت نمودم.

پس بپرسد آن بنده در کجای دوزخ است بگو تا بدانم. خداوند فرماید: در سجیل.

جبرئیل فرود آید و او را از آتش بیرون آورد. آنگاه خداوند بدان بنده خطاب کند که چقدر در آتش بودی؟ گوید: بارالها شمردن نتوانم.

خداوند می فرماید: به عزت خودم سوگند اگر مرا به آنچه خواندی، نمی خواندی مدت خواری و ماندنت را در آتش بسیار می کردم. لیکن من بر خود لازم ساخته ام که هیچ بندهای مرا به حق محمد و آلش نخواند جز اینکه از آنچه میان من و اوست درگذرم . (یعنی از حقوق و گناهانی که مربوط به من و اوست) و امروز تو را به آن جهت آمرزیدم.

3- وسیله رسول خدا صلی الله علیه و اله در قیامت چیست؟

أَبِی سَعِیدٍ اَلْخُدْرِیِّ قَالَ: قَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ یَقُولُ: إِذَا سَأَلْتُمُ اَللَّهَ لِی فَاسْئَلُوهُ اَلْوَسِیلَهَ، فَسَأَلْنَا اَلنَّبِیَّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَنِ اَلْوَسِیلَهِ فَقَالَ: هِیَ دَرَجَتِی فِی اَلْجَنَّهِ وَ هِیَ أَلْفُ مِرْقَاهٍ مَا بَیْنَ اَلْمِرْقَاهِ إِلَی اَلْمِرْقَاهِ حُضْرُ اَلْفَرَسِ اَلْجَوَادِ شَهْراً، وَ هِیَ مَا بَیْنَ مِرْقَاهِ جَوْهَرٍ، إِلَی مِرْقَاهِ یَاقُوتٍ إِلَی مِرْقَاهِ ذَهَبٍ، إِلَی مِرْقَاهِ فِضَّهٍ، فَیُؤْتَی بِهَا یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ حَتَّی تُنْصَبَ مَعَ دَرَجَهِ اَلنَّبِیِّینَ وَ هِیَ فِی دَرَجِ اَلنَّبِیِّینَ کَالْقَمَرِ بَیْنَ اَلْکَوَاکِبِ فَلاَ یَبْقَی یَوْمَئِذٍ نَبِیٌّ وَ لاَ صِدِّیقٌ وَ لاَ شَهِیدٌ إِلاَّ قَالَ: طُوبَی لِمَنْ کَانتَ هَذِهِ اَلدَّرَجَهُ، دَرَجَتَهُ،فَیَأْتِی اَلنِّدَاءُ مِنْ عِنْدِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یُسْمِعُ اَلنَّبِیِّینَ وَ جَمِیعَ اَلْخَلْقِ هَذِهِ دَرَجَهُ مُحَمَّدٍ فَأُقْبِلُ وَ أَنَا یَوْمَئِذٍ مُؤْتَزِرٌ بِرَیْطَهٍ وَ عَلَیَّ تَاجُ اَلْمُلْکِ وَ إِکْلِیلُ اَلْکَرَامَهِ وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِمَامِی وَ بِیَدِهِ لِوَائِی وَ

ص: 487

هُوَ لِوَاءُ اَلْحَمْدِ مَکْتُوبٌ عَلَیْهِ - اَلْمُفْلِحُونَ هُمُ اَلْفَائِزُونَ بِاللَّهِ وَ فإِذَا مَرَرْنَا بِالنَّبِیِّینَ قَالُوا هَذَانِ مَلَکَانِ مُقَرَّبَانِ وَ لَمْ نَعْرِفْهُمَا وَ لَمْ نَرَهُمَا وَ إِذَا مَرَرْنَا بِالْمَلاَئِکَهِ قَالُوا ه نَبِیَّینِ مُرْسَلیَنِ حَتَّی أَعْلُوَ اَلدَّرَجَهَ وَ عَلِیٌّ یَتْبَعُنِی حَتَّی إِذَا صِرْتُ فِی أَعْلَی دَرَجَهٍ مِنْهَا وَ عَلِیٌّ أَسْفَلُ مِنِّی بِدَرَجَهٍ فلاَ یَبْقَی یَوْمَئِذٍ نَبِیٌّ وَ لاَ صِدِّیقٌ وَ لاَ شَهِیدٌ إِلاَّ قَالَ طُوبَی لِهَذَیْنِ اَلْعَبْدَیْنِ مَا أَکْرَمَهُمَا عَلَی اَللَّهِ تعالی فَیَأْتِی النداءُ مِنْ قِبَلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یُسْمِعُ اَلنَّبِیِّینَ وَ اَلصِّدِّیقِینَ وَ اَلشُّهَدَاءَ وَ اَلْمُؤْمِنِینَ هَذَا حَبِیبِی مُحَمَّدٌ وَ هَذَا وَلِیِّی عَلِیٌّ طُوبَی لِمَنْ أَحَبَّهُ وَ اَلْوَیْلُ لِمَنْ أَبْغَضَهُ وَ کَذَبَ عَلَیْهِ

فلاَ یَبْقَی یومئذٍأَحَدٌاَحَبَّکَ یا علیُّ آلَّا استَروَحَ الیَ هَذَا الکلام و ابیاضَّ وجهُهُ وفرِحَ قلبُهُ ولُایبقی احدٌ مِمَّنْ عَادَاکَ أَوْ نَصَبَ لَکَ حَرْباً إِوجَحَدَ لَکَ حَقَّآالا اِسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ اِضْطَرَبَتْ قَدَمَاهُ وَ بَیْنَا أَنَا کَذَلِکَ إِذَا مَلَکَانِ قَدْ أَقْبَلاَ إِلَیَّ أَمَّا أَحَدُهُمَا رِضْوَانُ خَازِنُ اَلْجِنَّه وَ أَمَّا اَلْآخَرُ فَمَالِکٌ خَازِنُ اَلنار فَیَدنُو رِضْوَانُ فَیَقُولُ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَحْمَدُ فَأَقُولُ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ ایُّها المَلَکُ مَنْ أَنْتَ فَمَا أَحْسَنَ وَجْهَکَ وَ أَطْیَبَ رِیحَکَ؟ فَیَقُولُ أَنَا رِضْوَانُ خَازِنُ اَلْجِنَه وَ هَذِهِ مَفَاتِیحُ اَلْجَنَّهِ بَعَثَ بِهَا إِلَیْکَ رَبُّ اَلْعِزَّهِ فَخُذْهَا یَا أَحْمَدُ فَأَقُولُ قَدْ قَبِلْتُ ذَلِکَ مِنْ رَبِّی فَلَهُ اَلْحَمْدُ عَلَی مَا فَضَّلَنِی بِهِ أَدْفَعُهَا إِلَی أَخِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ فَیَدفِعُ الی علی ثُمَّ یَرْجِعُ رضوان فَیَدْنُو مَالِکٌ فَیَقُولُ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَحْمَدُ فَأَقُولُ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ أَیُّهَا اَلْمَلَکُ فَمَا أَقْبَحَ وَجْهَکَ وَ أَنْکَرَ رُؤْیَتَک من انت فَیَقُولُ أَنَا مَالِکٌ خَازِنُ اَلنَّارِ وَ هَذِهِ مَقَالِیدُ اَلنَّارِ بَعَثَ بِهَا إِلَیْکَ رَبُّ اَلْعِزَّهِ فَخُذْهَا یَا أَحْمَدُ فَأَقُولُ قَدْ قَبِلْتُ ذَلِکَ مِنْ رَبِّی فَلَهُ اَلْحَمْدُ عَلَی مَا فَضَّلَنِی بِهِ أَدْفَعُهَا إِلَی أَخِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَیَدفَعُهَما الیه ثُمَّ یَرْجِعُ مَالِکٌ فَیُقْبِلُ عَلِیُّ وَ مَعَهُ

ص: 488

مَفَاتِیحُ اَلْجَنَّهِ وَ مَقَالِیدُ اَلنَّارِ حَتَّی یَقِفَ عَلَی بحُجْرَهِ جَهَنَّمَ وَ قَدْ تَطَایَرَ شَرَرُهَا وَ عَلاَ زَفِیرُهَا وَ اِشْتَدَّ حَرُّهَا وَ عَلِیٌّ آخِذٌ بِزِمَامِهَا فَتَقُولُ جُزْنِی یَا عَلِیُّ فَقَدْ أَطْفَأَ نُورُکَ لَهَبِی فَیَقُولُ لَهَا عَلِیٌّ قِرِّی یَا جَهَنَّمُ خُذِی هَذَا وَ اُتْرُکِی هَذَا خُذِی هَذَا عَدُوِّی وَ اُتْرُکِی وَلِیِّی فَلَجَهَنَّمُ یَوْمَئِذٍ أَشَدُّ مُطَاوِعَهً لِعَلِیٍّ مِنْ غُلاَمِ أَحَدِکُمْ لِصَاحِبِهِ وَ فإِنْ شَاءَ یُذْهِبُهَا یَمْنَهً وَ إِنْ شَاءَ یُذْهِبُهَا یَسْرَهً وَ لَجَهَنَّمُ یَوْمَئِذٍ أَشَدُّ مُطَاوِعَهً لِعَلِیٍّ فِیمَا یَأْمُرُهَا بِهِ مِنْ جَمِیعِ اَلْخَلاَئِقِ (1)

أبوسعید خدری گوید: رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: هرگاه از پروردگار خویش برای من درخواستی نمودید از او وسیله بخواهید. از آن حضرت پرسیدیم: وسیله چیست؟ فرمود: آن نردبان (مقام و مرتبه) من در بهشت است، که هزار پله دارد و بین هر پله آن به اندازه یک ماه دویدن اسب فاصله می باشد، و پله های آن از انواع گوهرهای گرانبهاست. پله ای از زبرجد(2) پله ای از یاقوت، و پله ای از طلا و پله ای از نقره، روز رستاخیز آن را می آورند که در کنار نردبان سایر پیامبران برپا سازند، و آن در بین نردبان های ایشان همچون ماه در میان اختران است. در آن روز هیچ پیغمبرو انسان نیکوکار مخلص و شهیدی نیست که نگوید: خوشا به حال شخصی که این نردبان از آن اوست ، آنگاه از جانب خدا آوازی آید که آن را تمامی پیامبران و همه آفریدگان بشنوند، و می گوید: این درجه (حضرت) محمد صلی الله علیه و اله است. و من در حالی که لباسی از نور در بر، و تاج سلطنت و دیهیم (3) بزرگواری برسردارم، به صحرای محشر گام نهم، و علی بن أبی طالب علیه السلام درفش مرا که پرچم «حمد» است و نشان:

لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْمُفْلِحُونَ هُمُ الْفَائِزُونَ بِاللَّهِ

«معبود حقی نیست جز خداوند یکتا، رستگاران آنانند که به وصل خدا کامیاب

ص: 489


1- بصائرالدرجات 418/1 -416؛ معانی الأخبار /116
2- یک قسم آلومین رنگین، مانند زمرد به رنگ زرد یا سبز
3- تاج، کلاه زرنشان.

شدند» بر آن نوشته شده، در پیشاپیش من برافراشته دارد، هنگامی که از مقابل پیامبران بگذریم، گویند: این دو، فرشته مقربند. تا به حال اینان را نشناخته و ندیده ایم. و چون از صفوف ملائکه بگذریم، گویند: این دو پیامبر مرسلند، همچنان به پیش می رویم تا به محل نصب آن نردبان برسیم، آنگاه من بر آن نردبان بالا روم و علی نیز از پی من آید، تا بر بالاترین پله اش برسم و در آنجا مستقر گردم، و علی یک پله پائین تر از من قرار گیرد،در آن روز هیچ پیغمبر، و انسان نیکوکار و یا شهیدی نیست مگر آنکه بگوید چه کامیابند این دو بنده خدا که تا این اندازه در پیشگاه او گرامیند! آنگاه از طرف خدا آواز بلندی رسد که همه پیامبران و درستکاران و شهدا و مؤمنین بشنوند: این بار من «محمد» است، و این «علی» ولی من است، خوشا به حال آن کس که دوستدار او بوده، و وای بر کسی که کینه او را در دل پرورانده و دروغش پنداشته است.

سپس پیامبر خدا صلی الله علیه و اله فرمود: یا علی! در آن روز احدی از دوستداران تو نخواهد ماند مگر اینکه از شنیدن این پیام شادمان و روسفید، و خشنود گردد، و کسی که تو را دشمن داشته، و یا لشکری بر علیه تو فراهم کرده، و حقی از تو را انکار نموده باشد، روسیاه و گام هایش لرزان گردد. در این میانه دو فرشته نزد من آیند، یکی رضوان که خزانه دار بهشت است، و دیگری مالک، انباردار دوزخ. رضوان پیش آمده، گوید: درود بر تو ای احمد، من در پاسخش گویم: درود برتوای فرشته، کیستی؟ چه زیبا و معطری ! جواب دهد: من رضوان، کلیددار بهشتم و کلیدهایی را ارائه نماید، و گوید: اینها کلیدهای بهشت است که پروردگار گرامی برایت فرستاده است. ای احمد! آنها را از من بگیر. من خواهم گفت: آن را از خدای خودم پذیرفتم و او را سپاسگزارم بر نعمتی که به سبب آن مرا ارجمند داشت، آنها را به برادرم علی بن ابی طالب علیه السلام تحویل بده [رضوان کلیدهای بهشت را به علی علیه السلام می دهد] بعد رضوان باز می گردد، و مالک نزدیک می آید، و می گوید:

درود برتوای احمد، من گویم: درود بر تو باد ای فرشته، عجب زشت روو بد منظری (تو کیستی ؟) گوید: من مالک، سرایدار دوزخم، و اینها کلیدهای جهنم است ، پروردگار

ص: 490

گرامی برای تو فرستاده است. ای احمد! آنها را بگیر، من گویم:

آنها را از خدای خودم پذیرفتم و بر آنچه مرا به وسیله آن برتری بخشیده سپاسگزارم . آنها را به برادرم علی علیه السلام بده (کلیدها را به علی علیه السلام میدهد) و بعد مالک باز می گردد. آنگاه علی علیه السلام که کلیدهای بهشت و جهنم را در اختیار دارد، می آید تا به درب زندان جهنم می رسد. آنجا توقف می کند، جرقه ها و توده هایی از آتش آن به هوا پرتاب می شود، و شعله اش بالا آمده، صدای وحشتناکی میکشد، حرارتش تندتر می شود، و علی مهار آن را می گیرد. پس جهنم به او می گوید: یا علی! مرا واگذار و بگذر، نسیم نور تو شراره سرکش مرا خاموش کرد، علی علیه السلام می فرماید:

آرام گیرای دوزخ! این شخص را بگیر، این دیگری را رها کن، دشمن مرا بگیر و دوستم را رها کن، و جهنم در آن روز برای علی، از برده هریک از شما برای آقای خود فرمانبردارتر است. اگر بخواهد آن را به چپ و راست میکشاند، دوزخ در آن هنگام از تمامی مخلوقات از علی علیه السلام بیشتر فرمانبرداری می کند، و هر چه به او فرمان دهد اجرا می نماید.

اباحسن لوان حبک مدخلی *** جهنم کان الفوز عندی جحیمها

وکیف یخاف النار من کان مؤقنا *** بأن امیرالمؤمنین قسیمها

ابا حسن ! ای امام همام! اگر دوستی تو مرا به دوزخ وارد سازد همانا که آتش جحیم رستگاری مرا در پی خواهد داشت.

آن کس که تو را تقسیم کننده بهشت و دوزخ داند چگونه از آتش آن هراسی دارد ؟

4 - توسل انبیاء به پنج تن آل عبا
1) آدم به احترام پنج تن نجات یافت

فی معانی الأخبار بِاِسنادِهِ إِلَی أَبُو سَعِیدٍ المَدَائِنِیُّ یَرفَعُهُ فِی قَولِ الله عَزَّوَجَلَّ:

«فَتَلَقَّیٰ آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ »

ص: 491

قَالَ: سَأَلَهُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَفَاطِمَهَ وَالحَسَنِ وَ الحُسَینِ علیهم السلام .

ذیل آیه شریفه :

«فَتَلَقَّیٰ آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ ۚ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ »(1)

«سپس آدم از پروردگارش کلماتی دریافت داشت؛ (و با آنها توبه کرد) و خداوند توبه او را پذیرفت؛ چرا که خداوند توبه پذیر و مهربان است».

از رسول اکرم صلی الله علیه و اله سؤال شد: آن کلماتی که برآدم علیه السلام گفته شد و موجب قبولی توبه اش گردید چه بود؟ حضرت فرمود:

سَأَلَهُ بِحَقِّ مُحَمَدٍ وَ عَلِیٍّ وَفَاطِمَهَ وَالحَسَنِ وَ الحُسَینِ علیهم السلام إِلُّا تُبتِ عَلَیَّ فَتابَ عَلَیه. (2)

او خدا را به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام قسم داد. خداوند نیز از او قبول کرد و توبه اش را پذیرفت و او را عفو نمود.

مرحوم سپهر از کتاب در الثمین در تفسیر آیه شریفه :

«فَتَلَقَّیٰ آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ ۚ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ»

نقل می کند که آدم علیه السلام چند کلمه در ساق عرش نوشته دید. جبرئیل آن کلمات را که نام رسول خداصل الله علیه و اله و خاندان بزرگوار او بود به آدم یاد داد، تا به آن نام ها پناهنده شود و در پیشگاه پروردگار بگوید. آدم علیه السلام گفت:

یا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَهِ یَا مُحسِنُ بِحَقِّ الحَسَنِ وَ الحُسَینِ وَ مِنکَ الاِحسَانُ .

و خداوند را به این نام های مقدس سوگند داد. چون به نام حسین علیه السلام رسید قلبش از اندوه فشرده شد و اشک از دیدگانش فرو ریخت. علت این اندوه و گریه را از

ص: 492


1- سوره بقره آیه 37
2- تفسیر نورالثقلین 67/1 ؛ الغدیر 235/7 ؛ فضائل الخمسه 170/1

جبرئیل جویا شد، جبرئیل گفت: این فرزند تو به مصیبتی بزرگ مبتلا می شود که تمام مصائب در برابر آن کوچک است.

گفت: آن مصیبت کدام است که تمام مصائب در برابر آن کوچک است؟

جبرئیل گفت:

یُقتَل عَطْشَاناً غَریباً وَحیداً فَریداً، لَیسَ لَهُ نَاصِرٌ وَ لَا مُعینٌ وَ لَوْ تَرَاهُ یا آدَمُ وَ هُوَ یَقُولُ وَا عَطَشَاهْ وَا قِلَّهَ ناصِراه حَتّی یَحُول الْعَطَشُ بَینَهُ وَ بَینَ السَّمَاءِ کَالدُّخان فَلَمْ یُجِبهُ أحَدٌ الَّا بالسُّیوفِ وَ شُربِ الْحُتُوف

حسین علیه السلام با حال تشنگی و غریبی و تنهایی و بی کسی کشته می شود. یاور و یاری ندارد. ای آدم! اگر او را ببینی در حالی که می گوید: آه از تشنگی، آه از بی یاوری ... تا آنکه از شدت تشنگی، بین او و آسمان مانند دود حائل می شود «چشمش آسمان را نمی بیند» ولی هیچ کس جوابش نگوید مگر با شمشیر و شربت مرگ. (1)

در کتاب ادریس (2)به زبان سریانی خطاب به آدم علیه السلام آمده است: اگر اینها نبودند من تو را نمی آفریدم و نه آسمان و زمین، و نه بهشت و نه جهنم و نه آفتاب و نه ماه را . عرض کردم: پروردگارا نام اینها چیست؟

خطاب آمد که به ساق عرش بنگر. چون نگریستم دیدم این پنج نام مبارک نوشته شده است: پارقلیطا (محمد)، ایلیا (علی)، طیطه (فاطمه)، شبر(حسن) و شبیر (حسین). پس مخلوقات مرا تسبیح کنید که نیست خدایی غیر از من و محمد صلی الله علیه و اله فرستاده من است.(3)

2) توسل حضرت زکریا علیه السلام به پنج تن آل عباءعلیهم السلام در هنگام گرفتاری

در حدیث طولانی از سعد بن عبدالله اشعری در حکایت شرفیاب شدن به حضور

ص: 493


1- بحار الانوار 245/44 ؛ حاشیه کتاب لهوف /8
2- کتاب ادریس /514 و 515؛ طبع لندن
3- اسلام شناسی /145 استاد محترم آقای جلیل تبریزی

حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف که گفت: مرا از تأویل کهیعص خبر دهید. حضرت فرمودند: این حروف از اخبار غیب است که خداوند بنده خود زکریا را از آن آگاه گردانید و حکایت آن را برای محمد صلی الله علیه و اله بیان فرمود و آن چنین است که:

زکریا علیه السلام از خداوند خواست تا نام پنج تن را به وی بیاموزد. جبرئیل علیه السلام فرود آمد و به او آموخت. زکریا علیه السلام هرگاه نام محمد و علی و فاطمه و حسن علیهم السلام را می برد اندوهش برطرف می شد و غم او زائل می گشت و هرگاه نام حسین علیه السلام را می برد گریه گلوی او را می گرفت و نفسش به شماره می افتاد. روزی گفت: ای پروردگار من! چگونه است که وقتی نام چهار کس از آن ها را می برم از اندوه تسلیت می یابم و هرگاه یاد حسین علیه السلام می کنم، اشکم ریزان شده و ناله ام بیرون می آید. خداوند تبارک وتعالی او را خبرداد و فرمود: کهیعص، پس «کاف» نام کربلا است و «هاء» هلاکت (شهادت) عترت و «یاء» اشاره به یزید ملعون است که بر حسین علیه السلام ستم می کند و «عین» عطش حسین است و «صاد» صبر و شکیبایی آن حضرت .

چون زکریا علیه السلام این مطلب را شنید، سه روز از مسجد خود جدا نگشت و مردم را از داخل شدن به محضر خود منع فرمود و به گریه و ناله پرداخت و او با رثا(صدای بلند) می گفت که: خداوندا! آیا بهترین خلق خود را به مصیبت فرزند وی مبتلا می کنی؟ آیا چنین بلایی برخانه او فرود می آوری ؟ آیا علی و فاطمه علیهما السلام را لباس سوگواری می پوشانی و اندوه را در منزل آن ها می آوری؟

آنگاه می گفت: ای خدای من! مرا فرزندی روزی کن که در پیری چشم من به وی روشن شود و چون روزی کردی، دوستی او را در دلم بینداز. آنگاه به مرگ او مرا اندوهناک ساز، چنانکه محمد صلی الله علیه و اله حبیبت را به شهادت فرزندش اندوهناک ساختی. پس خداوند یحیی علیه السلام را به وی بخشید و او را مبتلا گردانید و حمل یحیی علیه السلام شش ماه بود چنانکه حمل حسین علیه السلام چنین بود.(1)

ص: 494


1- تفسیر نورالثقلین 3/ 319؛ نفس المهموم /20
3) حضرت سلیمان علیه السلام به پنج تن متوسل شده است

در جنگ جهانی اول در سال 1916 میلادی هنگامی که عده ای از سربازان انگلیسی در چند کیلومتری بیت المقدس مشغول سنگرگیری و حمله بودند، در دهکده کوچکی به نام «اونتره» لوحی نقره ای پیدا کردند که حاشیه اش به جواهرات گرانبها مرصع و در وسطش خطوطی به حروف طلایی نگارش یافته بود.

وقتی آن را نزد فرمانده خود «میجرای این گریندل» بردند، هر چه کوشید نتوانست از آن چیزی بفهمد. ولی دریافت که این نوشته با زبان «اِجینی» وبسیار قدیمی است. بالاخره این لوح دست به دست گردید تا به دست رئیس ارتش بریتانیا رسید و او هم آن را به باستان شناسان سپرد.

دو سال بعد گروهی متشکل از اساتید زبان های باستانی بریتانیا، آمریکا، فرانسه، آلمان و سایر کشورهای اروپایی که جزو آن گروه بودند، تشکیل شد و پس از چند ماه بررسی و تحقیق، در سوم ژانویه 1920 معلوم شد که این لوح مقدسی است به نام «لوح سلیمان» و سخنانی از حضرت سلیمان را در بر دارد که به الفاظ عبرانی قدیم نگارش یافته است. ترجمه لوح سلیمان این است:

الله احمد ایلی

باهتول حاسن حاسین

یاه احمد! مقذا ...........................یعنی: ای احمد! به فریادم برس.

یاه ایلی! إنصصاه ......................... یعنی: ای علی! مرا مدد فرمای.

یاه باهتول ! کاشئی..........................یعنی: ای بتول ! نظر مرحمت فرمای.

یاه حاسن ! اضومطع.......................یعنی: ای حسن ! کرم فرمای.

یاه حاسین! بارفو...........................یعنی: ای حسین! خوشی بخش.

اموسلیمان صوه عئخب زالهاداقتا............ یعنی: این سلیمان اکنون به این پنج تن بزرگوار استغاثه می کند.

بدت الله کم إیلی .........................یعنی: وعلی، قدرت الله است.

ص: 495

(ممکن است در کلمات کمی اشکال وجود داشته باشد، و در نسخه های دیگر متفاوت باشد).

اعضای کمیته چون بر مضمون نوشته لوح مقدس اطلاع یافتند، هریک با دیدۂ تعجب به دیگری نگریستند و انگشت حیرت به دندان گزیدند و پس از تبادل نظر، قرار بر این شد که لوح در موزه سلطنتی بریتانیا نگهداری شود. اما چون این خبر به اسقف اعظم انگلستان «لرد بیشاپ» رسید، فرمان محرمانه ای خطاب به این کمیته نوشت که:

اگر این لوح در موزه گذاشته شود و در معرض دید مردم قرار گیرد، اساس مسیحیت متزلزل خواهد شد و سرانجام خود مسیحیان جنازه مسیحیت را بر دوش گذاشته ، دفن خواهند کرد.

لذا قرار شد تا این لوح در رازخانه کلیسای انگلستان پنهان شود و جزاسقف و اهل سر، کسی آن را نبیند. کسانی که این لوح را دیدند و بینش داشتند گرایش عجیبی به اسلام پیدا کردند و همان گاه بین دو نفر از دانشمندان به نام «وِلیم» و «تامس» پیرامون لوح گفتگوهایی شد که به اسلام آوردن هردو انجامید. سپس ولیم به «کرم حسین» و تامس به «فضل حسین» تغییر نام دادند. (1)

4) سبب نجات کشتی حضرت نوح علیه السلام

عن رسول الله صلی الله علیه و اله : إنّ مَثَلَ أهلِ بَیتی فیکُم کمَثَلِ سَ-فینَهِ نُوح مَن رَکِبَها نَجا و مَن تَخَلّفَ عَنها غَرِقَ(2)

رسول اکرم صلی الله علیه و اله فرمودند: مثل اهل بیت من در میان شما و برای امت شما چون کشتی نوح علیه السلام است که هر کس آن را سوار شود نجات پیدا کند و هر کس از آن تخلف کند و کناره گیری نماید هلاک گردد.

ص: 496


1- چهره درخشان حسین بن علی علیه السلام / 66
2- بحار الانوار 155/23 ؛ فضائل الخمسه 64/2

سالک راه حق بیا، نور هدی زما طلب ***نور بصیرت از در عترت مصطفی طلب

دم به دم به گوش هوش می فکند این سروش ***معرفت ار طلب کنی از برکات ماطلب

هست سفینه نجات، عترت وما خدا خدا*** دست در این سفینه ، دامن ناخدا طلب

خسته جهل را بگوهرزه مگرد کوبه کو***از برما شفا بجواز در مادوا طلب

در ژانویه سال 1951 میلادی گروهی از دانشمندان معدن شناس روسی برای معدن یابی، مشغول زمین کاوی بودند که ناگهان به تخته چوب هایی پوسیده برخوردند و پس از کاوش بیشتر، معلوم شد که آنجا چوب های بسیاری در زیر زمین وجود داشته که گذشت زمان، آنها را کهنه و پوسیده ساخته است و از علائمی دریافتند که باید این چوب ها غیر عادی و مشتمل بر راز نهفته ای باشد. این بود که با دقت کامل زمین را شکافتند و در نتیجه چوب های پوسیده و چیزهای دیگری از آنجا درآوردند و در آن میان، تخته چوب مستطیلی یافتند که همه را به حیرت انداخت، زیرا در اثر گذشت زمان، کهنگی و پوسیدگی به تمام چوب ها راه یافته بود، جز این تخته که چهارده اینچ طول و ده اینچ عرض داشت و حروفی چند برآن منقش بود. دولت روس، برای تحقیق و بررسی درباره این تخته چوب ، در 27 فوریه سال 1953 میلادی کمیته ای تشکیل داد که اعضای آن باستان شناسان و استادان شناخت زبان های عهد عتیق بودند.

در اثر این اکتشاف، اداره کل باستان شناسی شوروی برای تحقیق از چگونگی این لوح و خواندن آن، هیئتی مرکب از هفت نفر از مهم ترین باستان شناسان و اساتید خط شناس و زبان دان روسی و چینی تشکیل داد و آنان را مأمور به تحقیق و بررسی نمود.

ص: 497

بالاخره پس از 8 ماه تحقیق و کاوش، اسرار آن تخته چوب برای کمیته کشف گردید و معلوم شد که این تخته چوب از کشتی حضرت نوح علیه السلام است که برای مددخواهی چیزهایی بر آن نوشته و بر کشتی نصب کرده است.

در وسط تخته یک تصویر پنجه نمایی وجود داشت که عبارتی چند، به زبان سامانی بر روی آن نوشته شده بود.(1)

اما آن تخته که در زمان حضرت نوح علیه السلام بوده این است:

ای خدای من وای مددکار من! به لطف و مرحمت خود و به طفیل ذات مقدس محمد، ایلیا، شبر، شبیر و فاطمه علیهم السلام دست مرا بگیر. این پنج وجود مقدس از همه با عظمت تر و واجب الاحترام هستند و تمام دنیا برای آنان، برپا شده است. پروردگارا! به واسطه نامشان ، مرا مدد فرمای. تو می توانی همه را به راه راست هدایت نمایی. (2)

ص: 498


1- زبان رایج در زمان حضرت نوح علیه السلام و تا چندی بعد از آن، زبان سامی یا سامانی بود و زبان های عبرانی، سریانی قیهانی، قبطی، عرب و غیره از شاخه های مختلف همان زبان است. اولاد حضرت نوح علیه السلام و معاصرین آنان و نسل ایشان در هر سرزمین که سکونت گزیدند و آنجا را آباد کردند، همان زبان سامی را که همراه با تغییر معمولی بود رواج دادند و رفته رفته همان زبان ها ترقی کرده به شکل جدیدی درآمد. محققان خط شناس و علمای زبان های باستان شناسی و تاریخ نگاران کاوشگر چنین دریافته اند که : زبان ترکی، فارسی، زندی، پازندی، سانسکریت و غیره نیز از شاخه های زبان سامانی است، صرف نظر از ادعای اینکه زبان عربی و سانسکریت، قدیمی ترین زبان ها است و قطع نظر از اینکه محققان بریتانیا می گویند زبان انگلیسی سرمنشأ همه زبان ها می باشد. زبان سامانی منشأ پیدایش و مصدر اکثر زبان ها است و رسم الخط آن در هر عصر دگرگونی یافته و شکل عجیب و غریبی به خود گرفته است.
2- چهره درخشان حسین بن علیه السلام /73

توسل ملائکه به اهل بیت

ا-عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ اَللَّهَ عَرَضَ وَلاَیَهَ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَبِلَهَا اَلْمَلاَئِکَهُ وَ أَبَاهَا مَلَکٌ یُقَالُ لَهُ فُطْرُسُ فَکَسَرَ اَللَّهُ جَنَاحَهُ فَلَمَّا وُلِدَ اَلْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بَعَثَ اَللَّهُ جَبْرَئِیلَ فِی سَبْعِینَ أَلْفَ مَلَکٍ إِلَی مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یُهَنِّئُهُمْ بِوِلاَدَتِهِ فَمَرَّ بِفُطْرُسَ فَقَالَ لَهُ فُطْرُسُ یَا جَبْرَئِیلُ إِلَی أَیْنَ تَذْهَبُ قَالَ بَعَثَنِیَ اَللَّهُ إِلَی مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أُهَنِّئُهُمْ بِمَوْلُودٍ وُلِدَ فِی هَذِهِ اَللَّیْلَهِ فَقَالَ لَهُ فُطْرُسُ اِحْمِلْنِی مَعَکَ وَ سَلْ مُحَمَّداً یَدْعُو لِی فَقَالَ لَهُ جَبْرَئِیلُ اِرْکَبْ جَنَاحِی فَرَکِبَ جَنَاحَهُ فَأَتَی مُحَمَّداً فَدَخَلَ عَلَیْهِ وَ هَنَّأَهُ فَقَالَ لَهُ یَا رَسُولَ اَللَّهِ إِنَّ فُطْرُسَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ أُخُوَّهٌ وَ سَأَلَنِی أَنْ أَسْأَلَکَ أَنْ تَدْعُوَ اَللَّهَ لَهُ أَنْ یَرُدَّ عَلَیْهِ جَنَاحَهُ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لِفُطْرُسَ أَ تَفْعَلُ قَالَ نَعَمْ فَعَرَضَ عَلَیْهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَلاَیَهَ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَبِلَهَا فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ شَأْنَکَ بِالْمَهْدِ فَتَمَسَّحْ بِهِ وَ تَمَرَّغْ فِیهِ قَالَ فَمَضَی فُطْرُسُ إِلَی مَهْدِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَدْعُو لَهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَنَظَرْتُ إِلَی رِیشِهِ وَ إِنَّهُ لَیَطْلُعُ وَ یَجْرِی مِنْهُ اَلدَّمُ وَ یَطُولُ حَتَّی لَحِقَ بِجَنَاحِهِ اَلْآخَرِ وَ عُرِجَ مَعَ جَبْرَئِیلَ إِلَی اَلسَّمَاءِ وَ صَارَ إِلَی مَوْضِعِهِ .فَقَالَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ أَمَا إِنَّ أُمَّتَکَ سَتَقْتُلُهُ وَ لَهُ عَلَیَّ مُکَافَأَهٌ أَلاَّ یَزُورَهُ زَائِرٌ إِلاَّ أَبْلَغْتُهُ عَنْهُ وَ لاَ یُسَلِّمَ عَلَیْهِ مُسَلِّمٌ إِلاَّ أَبْلَغْتُهُ سَلاَمَهُ وَ لاَ یُصَلِّیَ عَلَیْهِ مُصَلٍّ إِلاَّ أَبْلَغْتُهُ صَلاَتَهُ ثُمَّ اِرْتَفَعَ (1)

از حضرت صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: خداوند ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام را بر ملائکه عرضه داشت. همه پذیرفتند به جز ملکی به نام فطرس. خداوند نیز پرو بال او را شکست. وقتی حسین بن علی علیه السلام متولد شد، خداوند جبرئیل را با هفتاد هزار فرشته برای تهنیت گویی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله ، از برای ولادت امام حسین علیه اسلام فرستاد.

ص: 499


1- بصائرالدرجات 68/1 ؛ مدینه المعاجز 90/2 ؛ بحار الانوار 341/26

جبرئیل از کنار فطرس گذشت. فطرس به او گفت: کجا میروی؟

جواب داد: خدا مرا به سوی محمد صلی الله علیه و اله فرستاده ، تا به او برای مولودی که برایش در این شب متولد شده تهنیت بگویم.

فطرس گفت: مرا هم با خود ببر و از آن جناب بخواه برایم دعا کند. جبرئیل گفت: سوار بالم شو. سوار بال او شد و خدمت حضرت محمد صلی الله علیه و اله رسید و ایشان را تهنیت گفت و عرض کرد: یا رسول الله ! بین من و فطرس برادری است و از من درخواست کرده از شما بخواهم برایش دعا کنید بال و پرش برگردد.

پیامبراکرم صلی الله علیه و اله به فطرس فرمود: آیا ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام را می پذیری؟ عرض کرد: آری. پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله به او ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام را عرضه داشت و او پذیرفت. فرمود: اینک پناه به گهواره ببر و خود را به گهواره حسین بکش و به آن تبرک بجو.

فطرس به جانب گهواره امام حسین علیه السلام رفت. پیامبر نیز برایش دعا می کرد. پیامبراکرم صلی الله علیه و اله فرمود: می دیدم که بال و پرش می روید و از آن خون جاری بود. بزرگ شد تا چسبید به بال دیگرش و با جبرئیل تا آسمان عروج کرد و به محل خود برگشت.

فطرس پس از اینکه بدن خود را با امام حسین علیه السلام تماس داد و پرواز نمود، گفت: یا رسول الله ! امت تو به زودی حسین تو را می کشند، حسین علیه السلام این حق را به گردن من دارد که هر کس آن بزرگوار را زیارت نماید، من زیارت وی را به عرض آن حضرت برسانم و هر کسی که به آن حضرت سلام کند، من سلامش را به آن بزرگوار برسانم و هر کسی که درود بر آن حضرت بفرستد من درود او را به امام حسین علیه السلام می رسانم. این را بگفت و پرواز نموده و بالا رفت.

2- قَالَ اِبْنُ عَبَّاسٍ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ: إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مَلَکاً یُقَالُ لَهُ دَرْدَائِیلُ کَانَ لَهُ سِتَّهَ عَشَرَ أَلْفَ جَنَاحٍ مَا بَیْنَ اَلْجَنَاحِ إِلَی اَلْجَنَاحِ هَوَاءٌ وَ اَلْهَوَاءُ کَمَا بَیْنَ اَلسَّمَاءِ وَ اَلْأَرْضِ فَجَعَلَ یَوْماً یَقُولُ فِی نَفْسِهِ أَ فَوْقَ رَبِّنَا جَلَّ جَلاَلُهُ شَیْءٌ فَعَلِمَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مَا قَالَ فَزَادَهُ أَجْنِحَهً مِثْلَهَا فَصَارَ لَهُ اِثْنَانِ

ص: 500

وَ ثَلاَثُونَ أَلْفَ جَنَاحٍ ثُمَّ أَوْحَی اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ أَنْ طِرْ فَطَارَ مِقْدَارَ خَمْسِمِائَهِ عَامٍ فَلَمْ یَنَلْ رَأْسُهُ قَائِمَهً مِنْ قَوَائِمِ اَلْعَرْشِ فَلَمَّا عَلِمَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِتْعَابَهُ أَوْحَی إِلَیْهِ أَیُّهَا اَلْمَلَکُ عُدْ إِلَی مَکَانِکَ فَأَنَا عَظِیمٌ فَوْقَ کُلِّ عَظِیمٍ وَ لَیْسَ فَوْقِی شَیْءٌ وَ لاَ أُوصَفُ بِمَکَانٍ فَسَلَبَهُ اَللَّهُ أَجْنِحَتَهُ وَ مَقَامَهُ مِنْ صُفُوفِ اَلْمَلاَئِکَهِ فَلَمَّا وُلِدَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ هَبَطَ جَبْرَئِیلُ فِی أَلْفِ قَبِیلٍ مِنَ اَلْمَلاَئِکَهِ لِتَهْنِئَهِ اَلنَّبِیِّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَمَرَّ بِدَرْدَائِیلَ فقاله [فَقَالَ لَهُ] سَلِ اَلنَّبِیَّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِحَقِّ مَوْلُودِهِ أَنْ یَشْفَعَ لِی عِنْدَ رَبِّی فَدَعَا لَهُ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِحَقِّ اَلْحُسَیْنِ فَاسْتَجَابَ اَللَّهُ دُعَاءَهُ وَ رَدَّ عَلَیْهِ أَجْنِحَتَهُ وَ رَدَّهُ إِلَی مَکَانِهِ .(1)

ابن عباس گوید: من از رسول خدا صلی الله علیه و اله شنیدم که فرمودند: خداوند تبارک و تعالی، ملکی به نام دردائیل دارد که 16 هزار بال دارد. میان یک بال تا بال دیگرش هوا (جو) است و همچنان که بین آسمان و زمین هواست. روزی به دلش خطور کرد که افق های خداوند ما تا کجاست ؟!

پس خداوند متعال آگاه بود که چه چیزی در قلب و فکر او خطور کرده. لذا بال های او را زیاد گردانید و سی هزار بال به او افزود. سپس خداوند عزوجل به او وحی فرمود که 500 سال پرواز کند. او پرواز کرد؛ اما به سرستونی از ستون های عرش نرسید. پس هنگامی که خداوند قادر، عجز و ناتوانی و خستگی او را دید، به او وحی فرمود که: ای ملک به جایگاه خود برگرد، پس من بزرگ تر از هر بزرگی هستم [که بزرگی او قابل توصیف نیست] و هیچ چیزی بالای من نیست و به مکانی توصیف نمی شوم [از مکان منزهم]. پس خداوند بال ها و مقام و شأنی که به آن فرشته داده بود را از او گرفت و او را از صف ملائکه بیرون کرد. پس هنگامی که امام حسین علیه السلام به دنیا آمد، جبرئیل با هزار ملک برای تهنیت و مبارک گویی به مناسبت میلاد وجود مقدس امام حسین علیه السلام خدمت

ص: 501


1- کمال الدین 532/1 -527؛ مدینه المعاجز 88/2 ؛ بحار الانوار 184/56

پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله رسید. در بین راه با دردائیل برخورد کرد. دردائیل به جبرئیل علیه السلام گفت: حکایت مرا به پیامبر خدا صلی الله علیه و اله بگو تا به حق مولودش، خداوند از من بگذرد و شفاعت امام حسین علیه السلام را در حق من مستجاب گرداند. پس پیغمبر خدا صلی الله علیه و اله برای او دعا کرد و خداوند را به حق امام حسین علیه السلام قسم داد. خداوند دعای آن جناب را پذیرفت و بال ها و مقام دردائیل را به او برگردانید و او به مکان خود برگشت.

حکایات توسل به آل عبا

اشاره

در اینجا چند حکایت از توسلات ذکر می کنیم که نشانگر این است که از پرتو اصحاب کساء بسیاری از حاجت های مادی و معنوی مردم روا شده و از سیاه چال های خطرناک رهایی یافتند و در اثر توسلات و نذر و نیازی که داشتند به مهمات خود رسیدند. این گونه حکایات که از شمارش بیرون است، نشان می دهد حوائج مهم و مشکلات و گرفتاری های سنگین مردم نه تنها در این دنیا بلکه در روز قیامت هم از پرتو توسل به اصحاب کساء علیهم السلام رفع می شود. ان شاء الله

1 - نجات یافتن شهری بزرگ به واسطه عزاداری

مرحوم آیه الله سید عبدالهادی شیرازی رحمه الله متوفای 1381 از مراجع بزرگ تقلید شیعه، در نجف اشرف شبی در عالم رؤیا می بیند که مجلسی است که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و اله ، حضرت امیرمؤمنان، حضرت زهرای مرضیه ، امام حسن و امام حسین علیهم السلام تشریف دارند و جبرئیل امین علیه السلام از طرف پروردگار نامه ای را به محضر رسول خدا صلی الله علیه و اله تقدیم نمود. آن حضرت آن نامه را امضاء فرمودند و سپس به امیرالمؤمنین علیه السلام ، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام دادند و ایشان هم امضاء نمودند؛ ولی هنگامی که نامه را به محضر حضرت زهرای مرضیه علیها السلام دادند، ایشان پرسیدند: آیا این حکم قطعی الهی است و قابل تغییر نیست ؟ جبرئیل امین علیه السلام پاسخ داد: نه! این حکم قطعی و لا یتغیر(1) نیست. حضرت زهرا علیها السلام فرمودند: من امضاء نمی کنم.

ص: 502


1- قابل تغییر است.

آیه الله حاج سید عبدالهادی شیرازی رحمه الله برایشان سؤال می شود که حکم مذکور در نامه چیست ؟ و چرا حضرت زهرا علیها السلام امضاء نفرمودند. پاسخ دریافت می کنند که حکم موجود در نامه مربوط به نابودی یکی از شهرهای بزرگ ایران است و علت امتناع حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا علیها السلام از این امضاء این است که می فرمایند: در این شهر عزای حسینم برپا می شود و من راضی نمی شوم که این شهر دچار ویرانی و نابودی گردد (1).

2- درمان لکنت زبان

مرحوم آیت الله حاج سید مرتضی موحد ابطحی در دوران جوانی به خواندن زیارت عاشورا، دعای کمیل، عهد و کساء اهتمام داشتند به طوری که دعاهای مذکور را از حفظ می خواندند. عنایت خاص ایشان به خواندن حدیث کساء موجب شده بود، که هر فرصتی، در بین راه و موقع فراغت، آن را از حفظ بخواند.

این توجه ویژه به حدیث، حتی پس از رحلت ایشان نیز منشأ اثرشد؛ به طوری که ایشان به شخصی در خواب دستور می دهند برای درمان لکنت زبان فرزندش، ده جلسه حدیث کساء بخواند؛ آن شخص نیز با انجام این دستور، شفای فرزند خود را از خدا می گیرد. از ویژگی های اخلاقی ایشان می توان به این نکته نیز اشاره کرد که اگرکسی برای مشکلی به ایشان مراجعه می کرد او را به خواندن حدیث کساء سفارش می نمود و گاهی با آن شخص می نشست و برایش حدیث کساء می خواند و با این روش برای برآورده شدن حاجتش دعا می نمود.

3 - به برکت امام حسین علیه السلام از عذاب نجات یافت

مرحوم حاج میرزا علی ایزدی فرزند مرحوم حاج محمد رحیم مشهور به آبگوشتی که سبب شهرتش به این لقب این بود که اخلاص و ارادت زیادی به حضرت سیدالشهداء علیه السلام داشت و مواظب خواندن زیارت عاشورا بود و هرشب در مسجدی ، که به خانه اش متصل بود، پس از خواندن نماز جماعت یک یا دو نفر

ص: 503


1- نهضت فاطمه علیها السلام 534/2

روضه می خواندند؛ پس از روضه خوانی سفره پهن می کردند و مقدار زیادی نان و آبگوشت در آن می گذاردند، هر کس مایل بود همانجا می خورد و هر که می خواست همراه خود می برد.

این آقا نقل کردکه پدرم سخت مریض شد و به ما امر نمود که او را به مسجد ببریم. گفتم: برای شما وجهه خوبی ندارد. چرا که تجار و اشراف به عیادت شما می آیند و درست نیست در مسجد بخوابید. به ما گفت: می خواهم در خانه خدا بمیرم و علاقه شدیدی به مسجد داشت. ناچار او را به مسجد بردیم تا شبی که مریضیش شدید شد و در حال اغماء بود، او را به منزل بردیم . آن شب در حال سکرات مرگ بود و ما به مردنش یقین کردیم. پس در گوشه ای از حجره نشسته و گریان بودیم و سرگرم مذاکره تجهیز و محل دفن و مجلس ترحیمش بودیم تا هنگام سحر شد. ناگاه من و برادرم را صدا زد. نزدش رفتیم، دیدیم عرق بسیاری کرده است. به ما گفت: آسوده باشید و بروید بخوابید و بدانید که من نمی میرم و از این مریضی خوب می شوم. ما حیران شدیم و صبح هیچ اثری از مریضی در او نبود. بسترش را جمع کرده او را به حمام بردیم. این قضیه در شب اول ماه محرم سنه 1330 قمری اتفاق افتاد و حیا مانع شد از اینکه از او بپرسیم سبب خوب شدن و نمردنش چه بود. موسم حج نزدیک شد.

حساب هایش را تصفیه و کارهایش را اصلاح کرد و مقدمات و لوازم سفر حج را تدارک دید و با نخستین قافله حرکت کرد. به بدرقه اش در باغ جنت یک فرسخی شیراز رفتیم و شب را با او بودیم. ابتدا به ما گفت از من نپرسیدید که چرا آن شب نمردم و خوب شدم، اما اینک خودم به شما خبر می دهم.

در آن شب مرگ من رسیده بود و من در حالت سکرات مرگ بودم. در آن حال خود را در محله یهودی ها دیدم و از بوی گند و هول منظره آن ها سخت ناراحت شدم و دانستم که پس از مردن، جزء آن ها خواهم بود. پس در آن حال به پروردگار خود نالیدم. ندایی شنیدم که اینجا محل ترک کنندگان حج است. گفتم: پس چه شد توسلات و خدمات من نسبت به حضرت سیدالشهداء علیه السلام ناگاه آن منظره هول انگیز

ص: 504

به منظره فرح بخش تبدیل شد و به من گفتند: تمام خدمات توپذیرفته است و به شفاعت آن حضرت ده سال بر عمرتو افزوده شد و مرگ توتأخیر افتاد، تا حج واجب را به جا آوری و چون اینک عازم حج شده ام گزارشات خود را به شما خبردادم. مرحوم ایزدی نقل نمود که پیش از محرم 1340 مرض مختصری عارض پدرم شد و گفت شب اول ماه موعد مرگ من است و همان طور که خبر داده بود شب اول محرم هنگام سحر از دار دنیا رفت.(1)

4- قفل به نام مقدسه حضرت فاطمه زهرا علیها السلام باز می شود

از جناب سید عباس لاری نقل شده که در اوقات مجاورت در نجف اشرف، برای تحصیل علوم دینیه، روزی از روزهای ماه مبارک رمضان، طرف عصر خوراکی برای افطار خود تدارک دیده در حجره گذاردم و بیرون آمده در را قفل کردم و پس از خواندن نماز مغرب و عشاء و گذشتن مقداری از شب ، برای افطار کردن به مدرسه برگشتم. چون به در حجره رسیدم دست در جیب نموده کلید را نیافتم. اطراف مدرسه را تفحص کردم و از بعضی طلاب که در مدرسه بودند پرسیدم. اما باز هم کلید را نیافتم. به واسطه فشار گرسنگی و نیافتن راه چاره سخت پریشان شدم.

از مدرسه بیرون آمده متحیرانه در مسیر حرم مطهر می رفتم و به زمین نگاه می کردم. ناگاه مرحوم سید مرتضی کشمیری رحمه الله را دیدم. سبب حیرت مرا پرسید، مطلب را عرض کردم. پس با من به مدرسه آمد، نزد حجره ام ایستاد و فرمود می گویند: نام مادر حضرت موسی علیه السلام را اگر کسی بداند و بر قفل بسته بخواند باز می شود؛ آیا جده ما حضرت فاطمه علیها السلام کمتر از اوست.پس دست بر قفل نهاد و ندا کرد یا فاطمه علیها السلام قفل باز شد.(2)

ص: 505


1- همان /116
2- داستان های شگفت / 133
5- چاره بلا به زیارت عاشورا

نقل شده از شیخ حسن فرید گلپایگانی که گفت: استادم، مرحوم آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی رحمه الله فرمود: اوقاتی که در سامراء مشغول تحصیل علوم دینی بودم، اهالی سامراء به بیماری وبا و طاعون مبتلا شدند و همه روزه عده ای می مردند. روزی در منزل استادم مرحوم سید محمد فشارکی رحمه الله جمعی از اهل علم بودند، ناگاه مرحوم آقا میرزا محمد تقی شیرازی رحمه الله که در مقام علمی مانند مرحوم فشارکی بودند تشریف آوردند و صحبت از بیماری وبا شد که همه در معرض خطر مرگ هستند.

مرحوم میرزا فرمودند: اگر من حکمی بکنم آیا لازم است انجام شود یا نه؟ همه اهل مجلس تصدیق نمودند که بلی.

سپس فرمود: من حکم می کنم که شیعیان ساکن سامراء از امروز تا ده روز همه مشغول خواندن زیارت عاشورا شوند و ثواب آن را هدیه به روح شریف نرجس خاتون علیها السلام والدہ ماجدہ حضرت حجه بن الحسن علیه السلام نمایند تا این بلا از آنان دور شود. اهل مجلس این حکم را به تمام شیعیان رساندند و همه مشغول خواندن زیارت عاشورا شدند. از فردا تلف شدن شیعه متوقف شد و همه روزه عده ای از اهل سنت می مردند به طوری که بر همه آشکار گردید.

برخی از اهل سنت از آشنایانشان که شیعه بودند پرسیدند: سبب اینکه دیگر از شما کسی تلف نمی شود چیست؟ به آن ها گفته شد: زیارت عاشورا. آن ها هم مشغول خواندن زیارت عاشورا شدند، بلا از آنها هم برطرف گردید(1).

6- شفای جوان مسیحی مبتلا به سرطان خون

از طرف مرحوم آیه الله حاج سید محمد شیرازی رحمه الله حسینیه ای در ایالت واشنگتن آمریکا به نام حسینیه « الرسول الأعظم صلی الله علیه و اله » تأسیس شده است. دهه فاطمیه در این حسینیه مراسم عزاداری برای حضرت صدیقه طاهره علیها السلام برپا و در شب های جمعه

ص: 506


1- همان /323

مراسم دعا و توسل و قرائت حدیث شریف کساء برقرار است. یکی از روحانیان که از طرف بیت آن مرحوم درآن مرکز بزرگ دینی انجام وظیفه می کرد از او نقل شده که: روزی در یکی از خیابان های واشنگتن پشت چراغ قرمز منتظر آزاد شدن راه بودیم در این هنگام یک خانم بی حجاب با گریه شدید به طرف اتومبیل من آمد و گفت: حاج آقا شما ایرانی هستید؟ گفتم: بله.

گفت: التماس دعا دارم. من یک جوان 19 ساله دارم که به سرطان خون مبتلا و در بیمارستان بستری است حالش هم بسیار بد است. در جواب آن خانم گفتم: شب جمعه به حسینیه رسول اعظم بیایید و در مجلس حدیث کساء شرکت کنید تا به برکت توسل به حضرت زهراء علیها السلام مشکل شما مرتفع شود.

آن خانم شب جمعه به حسینیه آمد و دعا کرد. از قندهایی که برای تبرک در جلسه حدیث شریف کساء به حاضران داده می شد و قدری شله زرد نذری به آن خانم دادم و گفتم: از این ها قدری به جوان سرطانی خود بدهید. وی در جواب من گفت: پسرم نمی تواند چیزی بخورد از او خواستم که حتی اگر شده یک ذره از این شله زرد را در دهان او بگذارد.

دو روز بعد دیدم که آن خانم گریه کنان به حسینیه آمد. اول خیال کردم که جوانش فوت کرده خواستم به او تسلیت بگویم. ولی او هنگامی که نزدیک شد رو به من کرد و پس از سلام گفت: حاج آقا وقتی مقداری از آن شله زرد را در دهان جوانم گذاشتم فورا چشمش را باز کرد و حالش خوب شد. پس از آن پزشکان بیمارستان برای بررسی حال او جلسه مشورتی تشکیل دادند و در نهایت اظهار داشتند که حضرت مسیح علیه السلام او را شفاء داده است، ولی من به یقین او شفا یافته امام حسین علیه السلام و حضرت زهرا علیها السلام و حدیث شریف کساء می دانم.

آن خانم در نوبت های بعد با حجاب اسلامی در جلسه حدیث شریف کساء شرکت می کرد و جریان زندگی خود و شفا یافتن فرزندش را برای حاضران تعریف می کرد و می گفت: من مسیحی بودم. بیست سال قبل به هنگام حاملگی در ایران حضور داشتم.

ص: 507

شوهرم را از دست دادم و پس از آن به آمریکا آمدم. در ایران تبلیغات هیچ یک از علمای بزرگ نتوانست مرا مسلمان کند، ولی امروز به برکت امام حسین علیه السلام و حضرت زهرا علیها السلام و حدیث شریف کساء مسمان شده ام . وی مرتب بر این جمله تاکید می کرد که حدیث شریف کساء و حضرت زهرا علیها السلام مرا به سوی اسلام هدایت کرده است.

7- قصه عجیبی در قبرستان

روایت کرده است که: روزی رسول اکرم صلی الله علیه و اله در مسجد نشسته بود که ناگاه جبرئیل علیه السلام نازل شد و عرض کرد: السلام علیک یا رسول الله ! به بقیع قدم بگذار تا خاک قدمت به آن غریبان و محبوسان زندان تنگ و تاریک برسد و نسیم رحمت تو برایشان وزد.

حضرت برخواست و با چند تن از اصحاب رو به قبرستان نهاد. در راه امیرمؤمنان علیه السلام به ایشان رسید، عرض کرد: یا رسول الله ! کجا تشریف می برید؟ فرمودند: به قبرستان بقیع. چون به میان قبرستان رسیدند، آواز شخصی به گوش آن حضرت رسید که می گفت: الامان یا رسول الله ! حضرت گوش به آن قبر نهاد و فرمود: مرا از کیفرخود خبر بده و علت آن را بگو؟ صدا آمد که ای شفیع عاصیان وای پیشوای اهل ایمان نفرین مادر مرا به این کیفر و روز سیاه مبتلا ساخته که مادرم را آزرده ام. الامان الامان یا رسول الله. آن حضرت فرمودند که در مدینه ندا کنند. بلال با آواز بلند ندا کرد:

یا ایُّها الناسُ اِجتَمِعُوا عَلَی قُبُور الآباء وَالأُمِّهاتِ وَ الأقرَباء بأَمرِرَسُولِ الله .

ندای بلال به گوش اهل مدینه رسید. شهر به جوش آمد و در قبرستان بقیع حاضر شدند و عجوزهای پشت خمیده که به عصا تکیه کرده بود، آمد و برابر آن قبر ایستاد و بر آن حضرت سلام داد. عرض کرد: یا رسول الله ! فرمان چیست ؟ فرمود: ای پیرزن این فرزند تو می باشد؟

عرض کرد: بلی یارسول الله ! حضرت فرمود: فرزند تو در میان بلا گرفتار است او را

ص: 508

حلال کن.

گفت: یا رسول الله ! او را حلال نمی کنم. فرمود چرا؟

عرض کرد: او را با شیره جان پروریده و خون جگر خوردم تا روزی پشت و پناه من باشد و بر من احسان کند ولی چون بزرگ شد، به آزارم پرداخت. رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: پیرزن دل خوش بدار تا او از کیفر آسوده شود. و آن حضرت دست به دعا برداشت و گفت: الهی به حرمت پنج تن دلش نرم شود و بسوزد و به فرزندش رحم کند. سپس پیرزن را فرمود: گوش برقبر بگذار تا ناله فرزندت را بشنوی. پیرزن چون گوش خود را بر قبر نهاد ناله جانسوزی شنید که بی اختیار گریست و عرض کرد: ای سید مرسلان وای شفیع مذنبان ! این چه فریاد است که به گوشم می رسد و می گوید:

فَوقی نارٌ وَ تَحتی نارٌو عَن یَمیِنیِ نار وعَن شِمالِی نارومِن بَیِنی نارالامانُ الامانُ.

ای مادر از من درگذر وگرنه تا قیامت همچنین در بلا خواهم بود و بی شک در دوزخ مخلد خواهم بود. پیرزن به حال پسر رقت کرد و گفت: خداوندا از نفرینش گذشتم. در همان حال خداوند لباس رحمت بروی پوشید و آن جوان را بخشید، فرزند ندا داد که: ای مادر! خداوند متعال از تو راضی باشد که از من راضی شدی و مرا بخشیدی.(1)

حکایت دیگر در این زمینه از مالک بن دینار نقل شده که گوید: به سفر حج رفتم، جماعتی را در عرفات دیدم، به خود گفتم: کاش من می دانستم حج کدام یک از این ها قبول است و او را تهنیت می گفتم و کدام مردود است، او را تعزیت میدادم. در خواب دیدم که گوینده ای گوید:

قَد غَفرَالله لِقَومٍ أجمَعین اِلّا محمَّد بنِ هارونِ البَلخی فَقَد رَدَّ الله عَلیهِ حجَّهُ.

یعنی خداوند همه این جماعت را بخشید مگر محمد بن هارون بلخی را که

ص: 509


1- حقوق والذین/ 177

حجش مردود است. چون صبح شد نزد اهالی خراسان آمدم و از ایشان حال آن فرد را پرسیدم ؟ گفتند: عابد و زاهد است و او را در خرابه های مکه باید جست. بعد از گردش زیاد او را در خرابه ای دیدم، دست ها را به گردن بسته و زنجیر در پا نهاده و در حال نماز است. همین که مرا دید پرسید کیستی؟ هرسال مرد صالحی مثل تودر خصوص من خواب می بیند.

گفتم: سبب این کار چیست؟ گفت: من شراب می خوردم و در اول رمضانی شراب خورده بودم. مادرم مرا از این عمل امر و نهی کرد. من دو دست مادرم را گرفته و در تنور انداختم. پس از آنکه از مستی به خود آمدم عیالم به من خبر داد که چنین کاری را مرتکب شدی. من از کرده خود پشیمان شدم و بسیار ناراحت شدم. همان دم دست خود را بریدم و پایم را به زنجیر بستم. هرچه برندامت من افزوده شد سودی نبردم و هر سال حج می کنم و دعا و استغاثه می نمایم و می گویم:

یا فارِجَ الهَمّ و یا کاشفَ الغَم فرِّجْ هَمّی وَ اکشِف غَمّی وَارضِ عَنّی أُمّی.

ای برطرف کننده هم وغم. هم و غم و اندوه مرا بردار و مادر مرا از من راضی گردان. این قدر بدان که از آن کار خود توبه کرده ام و 26 غلام و 26 کنیز آزاد کرده ام. مالک گوید گفتم: ای مرد! با این عمل شنیع نزدیک بود تمام روی زمین را بسوزانی.

همان شب در خواب رسول خدا صلی الله علیه و اله را دیدم که فرمود: ای مالک! مردم را از رحمت خداوند متعال ناامید مگردان. بدان که خداوند متعال به حال محمد بن هارون توجه کرده و دعای او را مستجاب فرمود و گناهان او را عفو فرمود. او را با خبر کن که سه روز از روزهای دنیا در آتش می ماند. خداوند دل مادر او را نسبت به وی مایل می نماید و به ترحم می آورد. مادرش او را حلال کند و مادر و فرزند هردو در بهشت درآیند. مالک گوید: من آمدم و خواب خود را برای او نقل کردم، همین که آن را شنید روح از بدنش مفارقت کرد. من او را غسل دادم و کفن کردم و نماز خواندم و دفن کردم.(1)

ص: 510


1- حقوق والذین / 186
8- مسلمان شدن یک ارمنی به برکت حدیث کساء

به دست حضرت آیت الله حاج سید احمد خوانساری

جناب حجت اسلام و المسلمین سید جلال الدین موسوی یونسی اردبیلی، طی نوشته ای این قضیه را چنین نقل می نمایند: «از مرحوم عالم بزرگوار حضرت آیت الله حاج سید فضل الله فرید خوانساری رحمه الله داماد مرحوم حضرت آیت الله حاج سید احمد خوانساری رحمه الله شنیدم که فرمود: شخصی از ارامنه تهران مبتلا به یک گرفتاری بزرگی شده بود و هر چه تلاش می کرد که این مشکل و عارضه برطرف شود موفق نمیشد، بلکه مشکلش بیشتر می شد. تا اینکه عاقبت به یکی از ائمه جماعت تهران مراجعه نموده و از این امام جماعت چاره ای برای حل مشکل خود می خواهد. آن عالم به او می گوید، برو در منزلت حدیث کساء به این ترتیب که من می گویم بخوان. آن شخص ارمنی طبق گفته ایشان مراسم حدیث کساء را برگزار نمود و مشکلش برطرف شده بود و به شکرانه این کار تصمیم گرفت که مسلمان شود.

سرانجام به محضر مرجع عظیم الشأن عالم تشیع آیت الله سید احمد خوانساری رحمه الله مشرف شده و به دست معظم له مسلمان گردید.

مرحوم آقای خوانساری در آن جلسه فرمودند: تمام اینها به برکت حدیث شریف کساء می باشد.»

9- شفای کودک با خواندن حدیث کساء

حجت الاسلام والمسلمین حاج سید محمد باقر درچه ای به منزل حاج سید مصطفی میرخلف که تازه از مکه آمده بود رفته و دیدند اوضاع خیلی آشفته و ناراحت کننده است. پدر و عموی حاج سید مصطفی که هردو روحانی بودند ناراحت و غمگین در مجلس حضور پیدا می کردند و برای اینکه گریه کردن خود را مخفی کنند به صورت خود آب زده بودند.

پس از دقایقی معلوم شد که سید وحید فرزند اول آقا سید مصطفی، بیماری سختی پیدا کرده و هفت دکتر متخصص به او جواب رد داده اند و گفته اند او را به جایی

ص: 511

ببرید که هوای آزاد و تمیزی داشته باشد و...

در فکر بودیم که ناگهان همه اطرافیان به گریه افتادند. از آقا سید مصطفی سوال کردم برای او عقیقه کرده اید؟ گفتند هر کس هر راهنمایی کرده است انجام داده ایم ولی جوابی نگرفته ایم. سوال کردم آیا حدیث کساءهم خوانده اید؟ گفتند: نه. گفتم در حدیث کساء آمده است این حدیث در هیچ مجلسی از مجالس اهل زمین که جمعی از شیعیان و دوستان ما در آنجا باشند خوانده نمی شود جز آنکه اگر اندوه زده ای در میان آنان باشد خداوند اندوهش را برطرف سازد و اگر غمزده ای باشد خداوند غمش را بزداید و اگر حاجتمندی باشد خداوند حاجت او را روا کند...

پس از صحبت کردن درباره فضیلت این حدیث گفتم مردان و زنان خانه جمع شوند تا حدیث کساء را بخوانیم. مقداری از حدیث کساء را خواندم. صدای گریه اهل خانه بلند شد. آنان به حال بچه و ناراحتی هایی که داشتند به شدت می گریستند. یک وقت متوجه شدم که صدای همهمه زنان بلند شد. پیش خود گفتم نکند بچه آنها از دنیا رفته باشد و آنها به حدیث کساء تردید پیدا کنند. اما ناگهان خبر رسید که سید وحید پس از 35 روز بیهوشی چشم باز کرده است.

بقیه حدیث کساء را خواندم. هرگاه که صدای همهمه یا گریه ای به گوشم می رسید متوجه پروردگار عالم می شدم که نکند این کودک فوت کند و اهل خانه به حدیث کساء بدبین شوند. پس از پایان حدیث کساء و توسل به حضرت زهرا علیها السلام خبر آوردند که کودک مریض سینه مادر به دهان گرفته و شیر می خورد. الحمدلله به برکت حدیث کساء بچه شفا پیدا کرد.

پدر سید وحید می گفت به بقیه بچه هایمان به اندازه وزنشان قرص و دارو خورانده ایم. ولی این بچه تاکنون هیچ قرص و دارویی نخورده است. در حال حاضر افراد بسیاری به آقا سید وحید که هم اکنون جوانی دانشجوست " بچه حدیث کساء" می گویند.

ص: 512

10- شفای بیمار سرطانی

یکی از خطبای معروف که برای تبلیغ دین به آمریکا، انگلستان، کویت، بحرین و دیگر کشورها و نیز به شهرهای مختلف ایران سفر کرده است چنین نقل می کند:

زمانی در حسینیه کویت منبر می رفتم، یکی از رفقا برای خداحافظی نزد من آمد و گفت به من خبر داده اند که برادرم در انگلستان به سرطان مبتلا و در بیمارستان بستری شده و حالش نیز بسیار وخیم است. وی قصد داشت برای عیادت برادرش به انگلیس برود. من به او گفتم قدری صبر کن، بعد از جلسه با شما کاری دارم. بعد از جلسه مقداری از قندهای مجلس حدیث کساء و مقداری تربت امام حسین علیه السلام را به او دادم و گفتم اینها را به برادرت بده تا بخورد. او خداحافظی کرد و رفت. پس از چندی این دوست از انگلیس بازگشت و مستقیم نزد من آمد و گفت بعد از آنکه قندها و تربت امام حسین علیه السلام را به برادرم دادم حالش رو به بهبود گذاشت. از آقایان دکترها خواستم که یک آزمایش دیگر از او بگیرند ولی آنها قبول نمی کردند و می گفتند وضع او بسیار وخیم است و از آزمایش های متعدد کاری برنمی آید. سرانجام با اصرار زیاد من، آزمایش دیگری از برادرم گرفتند و در کمال تعجب دیدند که بیماری سرطان به طور کامل برطرف شده است. خلاصه آنکه در اثر خواندن حدیث شریف کساء و خوردن تربت امام حسین علیه السلام برادر من از بیماری سرطان نجات یافت.

11- به حاجت رسیدن و به نظم در آوردن حدیث کساء

بنا به نقل مرحوم علامه تهرانی در الذریعه:

آقای رضا قلی بن میرزا بزرگ نوری مازندرانی به مشکل چشم درد مبتلا می شود و برای معالجه به اروپا می رود. در آنجا نذر می کند در صورت بهبودی و به دست آوردن سلامتی چشم خویش، حدیث شریف کساء را به نظم در آورد. پس از مسافرت، معالجه مؤثر واقع شده و سلامتی خود را به دست می آورد. سپس به نذر خود وفا نموده و حدیث کساء را به طور مفصل در 1198 بیت با اشاره به جنبه های مختلف ولایت به نظم در می آورد.

ص: 513

این اثر نفیس برای اولین بار در سال 1313 ق و برای بار دوم درسال 1315 ق در تهران به چاپ رسیده است.

12- شفای فلج با شنیدن حدیث کساء منظوم

یکی از مؤمنان علاقمند به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام در اثر سکته مغزی یک طرف بدنش فلج شد و از کار افتاد به طوری که برای برآورده شدن حوائج شخصی خود مجبور بود از اطرافیان کمک بگیرد. این حادثه برای او و خانواده اش مشکلاتی پیش آورده بود. بستگان بیمار کسی را که برای برآورده شدن خواسته ها ترجمه منظوم حدیث کساء را می خواند کنار بستر این مؤمن آوردند و او شروع به خواندن اشعار حدیث کرد. وقتی که به شعرهای مربوط به عبارت " هم فاطمه و ابوها ..." رسید به ناگاه بیمار از بستر برخاست و نشست و بدنش به حرکت درآمد. از آن پس مشکل آن مومن شفا یافته تا حد زیادی برطرف شد. به طوری که می توانست کارهای خود را در خانه و حتی بیرون خانه انجام دهد. پس از مدتی از او پرسیدند در آن مجلس چه اتفاقی برایت افتاد؟ او گفت وقتی خواننده اشعار، به شرح عبارت " هم فاطمه و ابوها..." رسید یکباره مثل اینکه برقی در بدن من جریان پیدا کند حالتی برایم پیدا شد که توانستم برخیزم و سستی و بی حرکتی بدنم برطرف شد .

از این داستان معلوم می شود آثار و برکاتی که برای حدیث کساء و توسل به اهل بیت علیهم السلام و یادآوری و ترویج معارف آن بزرگواران بیان شده اختصاصی به خواندن متن عربی ندارد، بلکه هدف پیدا کردن حال و هوای معنوی و بیان معارف بلند به قصد بهره مندی فکری و عملی است، هر چند در قالب نظم و نثر فارسی یا دیگر زبانها باشد.

جناب صابر شوشتری نیز که حدیث شریف کساء را به نظم درآورده است در مقدمه شعر خود می نویسد : " قسم به ذات پاک خداوند که این دو منظومه شریفه را برای هر حاجتی که خواندم روا شد و هر گرفتاری که بودرفع و هر دشمنی که داشتم منکوب و دفع شد، مگر جایی که صلیاح خداوند متعال نبوده و بعد علت روا نشدن حاجت برای من معلوم گردیده است. تاثیر گذاری این حدیث شریف و محتوای این

ص: 514

دو منظومه عربی و فارسی از آنجا سرچشمه می گیرد که همه اش مدح خاندان عصمت و طهارت است.

در همین زمینه مرحوم بیرجندی در کبریت احمر مطلبی را درباره اثرحدیث کساء منظوم نقل می کند که مؤید خوبی برای این حدیث است: «از کلام زبده العرفان مازندرانی است در نظم این حدیث شریف و استماع آن برای فارسی زبانان بی فیض نیست، لهذا خوش دارم که ختم کنم ترجمه اینحدیث را به آن.

خدای تعالی رحمت کند او را که عین حدیث را بی کم و زیاد به نظم در آورده

است چنان که گوید:

حریفان بزم سخن سنج را*** بباید گشودن در گنج را

که روزی محمد رسول مجید ***پی دیدن فاطمه عزم دید(1)

این مطلب نشان از آن دارد که توسل به اهل بیت علیهم السلام و ذکر معارف آنها با هر زبانی که باشد مورد عنایت اهل بیت قرار گرفته و منشا اثر خواهد شد».

از این دست روایات و حکایات فراوان است که سرانجام با توسل به اصحاب کساء ، خداوند از گناه ایشان درگذشته است. در این رابطه اشعاری نیز توسط شعرا سروده شده است که ما در ادامه آنها را خواهیم آورد.

گوش کن ای شیعه نیکونهاد*** داستان تازه آوردم به یاد

گویم اینک قصه سلمان فارس*** بود اصحاب شه نیکواساس

رفت روزی در برخیرالانام*** از صداقت کرد براحمدسلام

گفت می خواهم مرا رخصت دهی*** تا روم امروز در سمت بقیع

فاتحه خوانم برآن اهل قبور*** تا بیابم نصرتی از شروشور

از بلای غم دمی فارغ شوم*** از قضاهای فلک ایمن شوم

ص: 515


1- کبریت احمر/ 309؛ داستان های شگفت انگیز.

داد پیغمبر به سلمان رخصتی***گوئیا بنهاد براو منتی

چون که سلمان رخصت رفتن شنید*** جانب صحرا شتابان میدوید

تا رسید او برقبورات بقیع*** فاتحه خواندش براموات جمیع

دید از یک قبر آتش سرزده ***شعله ور گردیده چون آتشکده

چون که سلمان این عجایب را بدید ***شد هراسان نزد پیغمبر دوید

سینه بریان، دیده گریان، دل کباب*** تا رسیدش نزد آن عالی جناب

بود در مسجد شه عالی مقام ***وعظ می کرد از برای خاص وعام

عرض نمود ای رسول عالمین***رس بدادم ای شه دنیا و دین

در بقیع امروز ما را شد گذار***دیدم آتش سرزده از یک مزار

اندر آن قبر آتشی چون سرزده***شعله ور گردیده چون آتشکده

اندر آن قبر آتشی سوزان چنان***شعله آتش رود برآسمان

تا بدیدم من هراسان آمدم*** هرقدم بنهاده گریان آمدم

چون پیمبراین حکایت را شنید***شد به فکرو طلیسان(1) برسرکشید

جبرئیل آمد به فرمان اله ***گفت یا احمد توباشیرخدا

دخترت خیرالنساء فخرزمین*** باو و فرزندش حسین وهم حسن

رنجه فرمائید در سمت بقیع*** همرهت آیند اصحاب جمیع

زودتر خود را رسان در آن مکان*** کز قدومت گردد آتش گلستان

چون شنید احمد ز جبریل امین*** گفت حضرت یا امیرالمؤمنین

حکم شد از کردگار ذوالمنن***پاگذار اندر بقیع بامرد و زن

در جوابش گفت حیدر، یا رسول*** هر چه فرمایی مرا باشد قبول

گشت عازم آن رسول کردگار*** با همه اصحاب از خورد و کبار

یک طرف آن شیر غران نجف*** حیدر صفدر امام من عرف

ص: 516


1- . طلیسان: جامه گشاده، رداء

فاطمه آن زینت عرش برین*** با دو فرزند امیرالمؤمنین

همره پیغمبر عالیجناب***رفت در سمت بقیع باصد شتاب

شرم کرد آتش ز روی مصطفی***گشت خاموش از سر صدق و صفا

پس رسول الله نظر کرد و بدید*** نوجوانی را ز عمرش ناامید

هم به فرمان خداوند کریم ***جسم او افتاده در قعرجحیم

چون قلاده گردنش پیچیده مار*** از جبینش نور حق بُد آشکار

در زمان گفت ای شفیع انس وجان***شد یقینم کاو بود از امتان

بعد از آن گفت آن رسول ذوالجلال***از مروت کرد با احمد سؤال

کیستی ای بی کس آزرده حال*** از چه گشتی ره به آتش پایمال

کافری یا گبریا باشی یهود ***در زمان زندگانیت چه بود

در جوابش گفت ای شاه زمن*** یا رسول الله برس فریاد من

یا حبیب الله مسلمان زاده ام***در میان قعرنار افتاده ام

دست و دامانت ببوسم مضطرم*** این همه باشد ز آه مادرم

دختری بوده است از نسل یهود***حسن و رویش عقل و دینم را ربود

تا بدیدم عاشق دخترشدم***بلکه از جان بنده و چاکر شدم

ناگهان مادر بدید احوال***گفت قربان توبادا جان من

رنج هامادر برای من کشید*** تا آنکه دختر به کام من رسید

اولین بارش مسلمان کرده ام *** بعد از آن او را به عقد آورده ام

چون دلم از وصل او شد برقرار*** رفته ام یک روز در صحرا شکار

روز دیگر بازگشتم یا رسول*** زوجه ام دیدم بود زار و ملول

گفتمش دردت چه باشد گوبه من***گفت ای شوهر مپرس احوال من

مادرت با من بسی دعوا نمود*** گفت برمن دخترشُوم یهود

تاشنیدم این سخن از مادرت***صبر نمودم از برای خاطرت

یا مرا از عقد خود بنما خلاص*** یابکن این حرف از مادر قصاص

ص: 517

چون شنیدم این سخن از زوجه ام ***بغض مادر جانمود در سینه ام

راست گشتم با پسربرشروشور*** مادرم بوده است بالای تنور

کرده بود او در تنورآتش چنان*** از برای خوردنی می پخت نان

مادرم را در تنور انداختم*** آتشی بر پیکرش افراختم

سوخت از آتش تمام جان او*** برسر از سینه تا پستان او

سینه سوزان با دوچشم خون فشان*** از تنور آمد برون باصد فغان

سربلند کرد او به سوی آسمان*** کای کریم کارساز کاردان

من نیم راضی از این فرزند خویش*** زآتش جهنم بسوزانش زریش

چون که نفرین کرد او برجان من*** کرد عزرائیل قصد جان من

گشته ام زار و حزین و دل فکار*** روز و شب در گور و ظلم نار

چون پیمبراین سخن شنید از آن پسر*** گفت سلمان ایا نیکوسیر

خواهم امروز ازتوای نیکونهاد*** خاطر این نوجوان نامدار

توبرو در خانه آن پیرزن*** مادرش را زود آورنزد من

تا که بیند حالت زار پسر ***هم دلش آگه شود از شور و شر

این سخن بشنید سلمان حزین*** جست از جا همچو شیر خشمگین

می روم ای سرور عالیجناب*** مادرش را آورم باصدشتاب

رفت سلمان در برآن پیرزن*** گفت قربان توبادا جان من

رفت در سمت بقیع باصد شتاب*** خدمت آن سرور عالیجناب

چون نبی آن پیرزن را دید، گفت*** صورت احمدچوگل خندان شکفت

گفت ای زن من رسول اکرمم*** در دوعالم رهنما و رهبرم

صاحب معراج و تاج و منبرم*** حاکم و قاضی روز محشرم

احمد و محمود ابوالقاسم منم*** ختم پاک جمله پیغمبر منم

گمرهان را من دلالت می کنم*** امتان را من شفاعت می کنم

خواهم از توای زن نیکوسیر*** زود بخشایی گناه این پسر

ص: 518

در قیامت ای زن افسرده جان*** همنشین سازم تورا با حوریان

از پیمبر چون شنید آن پیرزن*** گفت قربان توبادا جان من

کای کریم خالق روزی رسان*** حرمت پیغمبر آخرزمان

هم به حق سینه سوزان من*** سوخت از آتش تمام جان من

روز و شب آهی کشم من از نهاد*** توعذاب این پسر را کن زیاد

حکم و فرمان خداوند کریم*** در تلاطم آمد آن قعرجحیم

مارها برگردنش پیچیده شد*** خلق می دیدند کو ترسیده شد

مرتضی چون این عجایب را بدید*** پیش رفت آن شیرغران مجید

گفت ای زن ساقی کوثر منم*** نور پاک خالق اکبرمنم

ابن عم مصطفی حیدرمنم*** خصم جان مرحب خیبرمنم

توبیا فرزند خود را کن حلال*** کن توکل برکریم ذوالجلال

پیرزن بشنید حرفی از علی*** حرف حیدر را نگفت اصلأبلی

باز کرد او سربه سوی آسمان*** کای کریم کارساز کاردان

حرمت جان امیرالمؤمنین*** آنکه باشد زینت دنیا و دین

متصل من اشکبارم از بصر*** کم مکن آتش ز جان این پسر

باز آتش شعله ور شد آن چنان ***شعله اش رفتی به هفتم آسمان

مرد و زن گشته حزین و دل فکار*** گوئیا گردید محشر آشکار

فاطمه آن زوجه شیر خدا*** پیش شد آن نوگل باغ هدا

گفت ای زن دختر پیغمبرم*** هم حسین و هم حسن را مادرم

از کرم خاتون روز محشرم*** گمرهان را رهنما و رهبرم

من شفاعت می کنم روز جزا ***از صداقت شوز فرزندت رضا

پیرزن نشنید حرف فاطمه*** بیش از آن حرص واهمه

کرد آن زن سر به سوی آسمان*** ای کریم خالق روزی رسان

حرمت این دخترشاه زمن*** کم مکن آتش ز جان طفل من

ص: 519

همچنان غزید آتش بر مزار*** لرزه افتاد از یمین و از یسار

در بقیع افتاد شور و ولوله*** هرطرف آتش می کرد هروله

جمله اصحاب آن عالی تبار*** گفته اند گردیده محشر آشکار

پیش رفت آن زاد فخرزمن*** آن امام مجتبی یعنی حسن

گفت ای زن نام من باشد حسن*** احمد مختار باشد جدمن

در لقب گویند نامم مجتبی*** باب من باشد علی مرتضی

بعد حیدر من امام برحقم*** مردمان را رهنما و رهبرم

عرصه محشر به دادت می رسم*** شدت گرمابه فریادت رسم

بگذر از تقصیر این بیچاره حال*** بخش او را بر خدای ذوالجلال

باز نشیند آن شوم جهود*** سربه سوی خالق اکبر نمود

کای خداوند کریم ذوالمنن*** کم مکن آتش، تو از فرزند من

در تلاطم آمد آن آتش چنان*** شعله اش رفتی به هفتم آسمان

چون که آتش بر پسرشد مبتلا*** روی بنمود برشهید کربلا

روسیاهم یا حسین فریاد رس*** بی نوایم یا حسین فریاد رس

گفت ای زن نام من باشد حسین*** از محبت مصطفی را نور عین

بعد جدم آن رسول عالمین*** باب من باشد وصی و جانشین

بعد بابم جانشین باشد حسن*** بعد او باشد امامت شأن من

می روم باخویش وقوم و اقربا*** کشته می گردم به دشت کربلا

از جفاهای یزید بد نهاد*** هم به حکم زاده شوم زیاد

آب را بر روی من سازد حرام*** تشنه ماند عترت خیرالانام

دخترانم را سوار ناقه ها*** می برند نزد یزید بی حیا

خواهرانم را برندسوی شام*** سر برهنه در میان خاص وعام

می کشم من این همه رنج و محن*** از برای امتان جدمن

مادرم زهرا باصدماجرا*** می رود برساق عرش کبریا

ص: 520

چون ندا آید ز ساق کبریا***بندگانم از سفید و سیاه

جمله را بخشیده ام ای نورعین***نور چشمان شمایعنی حسین

عهد کردم با خداوند جهان***می برم همره، تورا باغ جنان

تو پسر را کن حلال ای پیرزن***رد مکن این لحظه از شاه زمن

ناگه آمد این ندا از کردگار*** کای زن بد فعل شوم نابکار

گرکنی او را مکدر زین سبب ***می زنم آتش به جانت از غضب

پیرزن بشنید از حق این ندا*** رونمودش برشه گلگون قبا

گشت خوشحال آن شه نیکولقا***در زمان بر پیرزن کردی دعا

رس بدادم ای شهید کربلا***از کرم بخشا گناهان مرا

از قدوم آن شهید انس و جان*** بر پسر گردید آتش گلستان

حکم شد از خالق رب جلیل*** بر پسر آتش گلستان چوخلیل

بارالها حرمت جان حسین***از کرم بخشا گناه خافقین

والدین جمله از صدق و صفا *** یک سره بنماز فرزندان رضا

یادآوری مصائب اصحاب کساء از لسان رسول خدا صلی الله علیه و اله :

عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: انَ رَسُولُ اللَّهِ صلیی الله علیه و آله کان جَالِساً ذَاتَ یَوْمٍ إِذْ أَقْبَلَ الْحَسَنُ علیه السلام فَلَمَّا رَآهُ بَکَی ثُمَّ قَالَ: إِلَیَّ إِلَیَّ یَا بُنَیَّ فَمَا زَالَ یُدْنِیهِ حَتَّی أَجْلَسَهُ عَلَی فَخِذِهِ الْأَیْمَنِ ثُمَّ أَقْبَلَ الْحُسَیْنُ علیه السلام فَلَمَّا رَآهُ بَکَی ثُمَّ قَالَ: إِلَیَّ إِلَیَّ یَا بُنَیَّ فَمَا زَالَ یُدْنِیهِ حَتَّی أَجْلَسَهُ عَلَی فَخِذِهِ الْأَیْسَرِ ثُمَّ أَقْبَلَتْ فَاطِمَهُ علیها السلام فَلَمَّا رَآهَا بَکَی ثُمَّ قَالَ: إِلَیَّ إِلَیَّ یَا بُنَیَّهُ فَمَا زَالَ یُدْنِیهَا حَتَّی أَجْلَسَهَا بَیْنَ یَدَیْهِ ثُمَّ أَقْبَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام فَلَمَّا رَآهُ بَکَی ثُمَّ قَالَ: إِلَیَّ إِلَیَّ یَا أَخِی فَمَا زَالَ یُدْنِیهِ حَتَّی أَجْلَسَهُ إِلَی جَنْبِهِ الْأَیْمَنِ فَقَالَ لَهُ أَصْحَابُهُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ صلیی الله علیه و آله مَا تَرَی أَحَداً مِنْ هَؤُلَاءِ إِلَّا بَکَیْتَ أَ وَ مَا فِیهِمْ مَنْ تُسَرُّ بِرُؤْیَتِهِ؟فَقَالَ صلیی الله علیه و آله : وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ نَبِیّاً وَ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ اصْطَفَانِی عَلَی جَمِیعِ الْبَرِیَّهِ إِنِّی وَ

ص: 521

إِیَّاهُمْ لَأَکْرَمُ الْخَلْقِ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَا عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ نَسَمَهٌ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْهُمْ.

أَمَّا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام فَإِنَّهُ أَخِی وَ شَفِیقِی وَ صَاحِبُ الْأَمْرِ بَعْدِی وَ صَاحِبُ لِوَائِی فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ وَ صَاحِبُ حَوْضِی وَ شَفَاعَتِی وَ هُوَ مَوْلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ قَائِدُ کُلِّ تَقِیٍّ وَ هُوَ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی عَلَی أُمَّتِی فِی حَیَاتِی وَ بَعْدَ مَوتی مُحِبُّهُ مُحِبِّی وَ مُبْغِضُهُ مُبْغِضِی وَ بِوَلَایَتِهِ صَارَتْ أُمَّتِی مَرْحُومَهً وَ بَعْدَ وَفَاتِی صَارَتْ بِالْمُخَالَفَهِ لَهُ مَلْعُونَهً فَإِنِّی بَکَیْتُ حِینَ أَقْبَلَ لِأَنِّی ذَکَرْتُ غَدْرَ الْأُمَّهِ بِهِ بَعْدِی حَتَّی إِنَّهُ لَیُزَالُ عَنْ مَقْعَدِی وَ قَدْ جَعَلَهُ اللَّهُ بَعْدِی لَهُ ثُمَّ لَا یَزَالُ الْأَمْرُ بِهِ حَتَّی یُضْرَبَ عَلَی قَرْنِهِ ضَرْبَهً تُخْضَبُ مِنْهَا لِحْیَتُهُ فِی أَفْضَلِ الشُّهُورِ وَ هُوَ شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدی وَ الْفُرْقانِ.

وَ أَمَّا ابْنَتِی فَاطِمَهُ علیها السلام فَإِنَّهَا سَیِّدَهُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ هِیَ بَضْعَهٌ مِنِّی وَ هِیَ نُورُ عَیْنِی وَ ثَمَرَهُ فُؤَادِی وَ هِیَ رُوحِیَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیَّ وَ هِیَ الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِیَّهُ. مَتَی قَامَتْ فِی مِحْرَابِهَا بَیْنَ یَدَیْ رَبِّهَا جَلَّ جَلَالُهُ ظَهَرَ نُورُهَا لِمَلَائِکَهِ السَّمَاءِ کَمَا یَظْهَرُ نُورُ الْکَوَاکِبِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ وَ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمَلَائِکَتِهِ یَا مَلَائِکَتِی انْظُرُوا إِلَی أَمَتِی فَاطِمَهَ سَیِّدَهِ إِمَائِی قَائِمَهً بَیْنَ یَدَیَّ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِیفَتِی وَ قَدْ أَقْبَلَتْ بِقَلْبِهَا عَلَی عِبَادَتِی أُشْهِدُکُمْ أَنِّی قَدْ آمَنْتُ شِیعَتَهَا مِنَ النَّارِ وَ أَنِّی لَمَّا رَأَیْتُهَا ذَکَرْتُ مَا یُصْنَعُ بِهَا بَعْدِی کَأَنِّی بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ بَیْتَهَا وَ انْتُهِکَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ إِرْثَهَا وَ کُسِرَ جَنْبُهَا [وَ کُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَ أَسْقَطَتْ جَنِینَهَا وَ هِیَ تُنَادِی یَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِیثُ فَلَا تُغَاثُ فَلَا تَزَالُ بَعْدِی مَحْزُونَهً مَکْرُوبَهً بَاکِیَهً تَتَذَکَّرُ انْقِطَاعَ الْوَحْیِ عَنْ بَیْتِهَا مَرَّهً وَ تَتَذَکَّرُ فِرَاقِی أُخْرَی وَ تَسْتَوْحِشُ إِذَا جَنَّهَا اللَّیْلُ لِفَقْدِ صَوْتِیَ الَّذِی

ص: 522

کَانَتْ تَسْتَمِعُ إِلَیْهِ إِذَا تَهَجَّدْتُ بِالْقُرْآنِ ثُمَّ تَرَی نَفْسَهَا ذَلِیلَهً بَعْدَ أَنْ کَانَتْ فِی أَیَّامِ أَبِیهَا عَزِیزَهً فَعِنْدَ ذَلِکَ یُؤْنِسُهَا اللَّهُ تَعَالَی ذِکْرُهُ بِالْمَلَائِکَهِ فَنَادَتْهَا بِمَا نَادَتْ بِهِ مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ فَتَقُولُ یَا فَاطِمَهُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمِینَ یَا فَاطِمَهُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ ثُمَّ یَبْتَدِئُ بِهَا الْوَجَعُ فَتَمْرَضُ فَیَبْعَثُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَیْهَا مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ تُمَرِّضُهَا وَ تُؤْنِسُهَا فِی عِلَّتِهَا فَتَقُولُ عِنْدَ ذَلِکَ یَا رَبِّ إِنِّی قَدْ سَئِمْتُ الْحَیَاهَ وَ تَبَرَّمْتُ بِأَهْلِ الدُّنْیَا فَأَلْحِقْنِی بِأَبِی فَیَلْحَقُهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِی فَتَکُونُ أَوَّلَ مَنْ یَلْحَقُنِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَتَقْدَمُ عَلَیَّ مَحْزُونَهً مَکْرُوبَهً مَغْمُومَهً مَغْصُوبَهً مَقْتُولَهً فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِکَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِی نَارِکَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّی أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِکَهُ عِنْدَ ذَلِکَ آمِین.

وَ أمَّا الْحَسَنُ فَإِنَّهُ ابْنِی وَ وُلْدِی وَ بَضْعَهٌ مِنِّی وَ قُرَّهٌ عَیْنِی وَ ضِیَاءُ قَلْبِی وَ ثَمَرَهُ فُؤَادِی وَ هُوَ سَیِّدُ شَبَابِ أهْلِ الْجَنَّهِ وَ حُجَّهُ اللَّهِ عَلَی الأمَّهِ أمْرُهُ أمْرِی وَ قَولُهُ قَولی مَنْ تَبِعَهُ فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصَاهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ إِنِّی لَمَّا نَظَرْتُ إِلَیْهِ تَذَکَّرْتُ مَا یَجْرِی عَلَیْهِ مِنَ الذُّلِّ بَعْدِی فَلا یَزَالُ الأمْرُ بِهِ حَتَّی یُقْتَلَ بِالسَّمِّ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً فَعِنْدَ ذَلِکَ تَبْکِی الْمَلائِکَهُ وَ السَّبْعُ الشِّدَادُ لِمَوْتِهِ وَ یَبْکیهِ کُلُّ شَیْ ءٍ حَتَّی الطَّیْرُ فِی جَوِّ السَّماءِ وَ الْحِیتانُ فِی جَوْفِ الْمَاءِ فَمَنْ بَکَاهُ لَمْ تَعْمَ عَیْنُهُ یَوْمَ تَعْمَی الْعُیُونُ وَ مَنْ حَزِنَ عَلَیْهِ لَمْ یَحْزَنْ قَلْبُهُ یَوْمَ تَحْزَنُ الْقُلُوبُ وَ مَنْ زارَهُ فِی بَقیعِهِ ثَبَتَتْ قَدَمُهُ عَلَی الصِّرَاطِ یَوْمَ تَزِلُّ فِیهِ الأقْدامُ .

وأمّا الحُسَینُ فَإنَّهُ مِنّی وَهُوَ ابنی وَوَلَدی وَخَیرُ الخَلقِ بَعدَ أخیهِ وَهُوَ إمامُ المُسلِمینَ وَمَولی المُؤمِنینَ وَخَلیفَهُ رَبِّ العالَمینَ وَغیاثُ المُستَغیثینَ وَکَهفُ المُستَجیرینَ وَحُجَّهُ اللّهِ عَلی خَلقِهِ أجمَعینَ وَهُوَ سَیِّدُ شَبابِ أهلِ الجَنَّهِ وَبابُ نَجاهِ الاُمَّهِ أمرُهُ أمری وَطاعَتُهُ طاعَتی مَن تَبِعَهُ فَإنَّهُ مِنّی وَمَن

ص: 523

عصاه فلیس منی وإنی لما رأیته تذکرت مایصنع به بعدی کأنی ؛به وقد استجار بحرمی وقربی فلایجار فاضمه فی منامه إلی صدری و آمره بالرحله عن دار هجرتی و ابشره بالشهاده فیرتحل عنها إلی أرض مقتله وموضع مصرعه أرض کرب و بلاء وقتل وفنا تنصره عصابه من المسلمین أولئک ومن ساده شهداء أمتی یوم القیامه کأنی أنظر إلیه وقد رمی بسهم فخر عن فرسه صریعا ثم یذبح ما یذبح الکبش مظلوما ثم بکی رسول الله و بکی من حوله و ارتفعت أصواتهم بالضجیج ثم قال وهو یقول اللهم إنی أشکو إلیک ما یلقی أهل بیتی بعدی ثم دخل منزله . (1)

ابن عباس گوید: روزی رسول خدا صلی الله علیه و اله نشسته بود که حسن علیه السلام آمد و چون او را دید گریست و سپس فرمود: نزد من بیا پسرم و او را به خود نزدیک کرد تا بر زانوی راست نشانید سپس حسین علیه السلام آمد و چون او را دید گریست و گفت: بیا بیا پسر جانم و او را هم نزدیک کرد تا بر زانوی چپ خود نشانید، سپس فاطمه علیها السلام آمد و او را هم به خود نزدیک کرد و برابر خود نشانید و سپس امیرالمؤمنین علیه السلام آمد او را هم که دید گریست و نزدیک خود طلبید و در پهلوی راست خود نشانید، اصحابش گفتند: یا رسول الله صلی الله علیه و اله هر کدام را دیدی گریستی؟ بین اینها کسی نبود که از دیدنش شاد شوی ؟ فرمود: بحق آنکه مرا به نبوت برانگیخته و بر همه مردم برگزیده، من و این ها گرامی ترین خلقیم نزد خدا، و روی زمین کسی نیست که از اینها نزد من محبوب تر باشد.

اما علی بن ابی طالب علیه السلام که برادر من و همکار من و بعد از من صاحب امر است وصاحب لواء من است در دنیا و آخرت و صاحب حوض من وشفاعت من است و سرور هر مسلمان و امام هر مؤمنی است و پیشوای هر متقی و وصی و خلیفه من بر خاندانم و امتم در زندگی، و پس از مرگم دوستش دوست من و دشمنش دشمن است.

ص: 524


1- امالی شیخ صدوق /112 - 115 مجلس 24

به ولایتش امتم مرحومه اند و هرکه مخالف او باشد ملعونست و چون آمد گریستم، برای آنکه یادم آمد که پس از من امتم با او دغلی کنند و او را از مسندم بردارند و خدا آن را برای او مقرر کرده پس از من، و سپس گرفتاری کشد تا ضربتی به سرش زنند که ریشش از آن خضاب شود در بهترین ماهی که ماه رمضانست و خدا در آن قرآن نازل کرده برای هدایت مردم و گواهی بر رهنمائی و فرق حق و باطل.

واما دخترم فاطمه علیها السلام که بانوی زنان جهانیان است از اولین و آخرین و پاره تن من و نور دیده و میوه دل من است و روح من است که درون من است و حوراء انسیه است هر وقت در محراب خود برابر پروردگارش جل جلاله بایستد نورش به فرشتگان آسمان بتابد، چنانچه نور اختران بر زمین بتابد و خدای عزوجل به فرشتگانش فرماید فرشتگانم ببینید سیدکنیزانم، فاطمه در برابرم ایستاد و دلش از ترسم می لرزد و دل به عبادتم داده، گواه باشید که شیعیانش را از آتش امان دادم.

و چون او را دیدم بیادم افتاد آنچه پس از من با وی می شود گویا می بینم خواری به خانه اش راه یافته و حرمتش زیر پا رفته و حقش غصب شده و از ارثش ممنوع شده و پهلویش شکسته و جنین اوسقط شده و فریاد می زند یا محمد اه و جواب نشنود و استغاثه کند و کسی بدادش نرسد و همیشه پس از من غمنده و گرفتار و گریان است. یک بار یادآور شود که وحی از خانه اش بریده و بار دیگر یاد جدائی من کند و شب که آواز مرا نشنود به هراس افتد، آوازی که من با تلاوت قرآن تهجد می کردم، و خود را خوار بیند پس از آنکه در دوران پدر عزیز بوده.

در اینجا خدای تعالی او را با فرشتگان مأنوس سازد و او را بدان چه به مریم بنت عمران گفتند ندا دهند و گویند: ای فاطمه علیها السلام خدایت گزید و پاک کرد و برزنان جهانیان برگزید. ای فاطمه علیها السلام قنوت کن بر پروردگارت و سجود و رکوع کن با راکعان.

سپس بیماری او آغاز شود و خدا مریم بنت عمران را بفرستد او را پرستاری کند و در بیماری او انیس او باشد. اینجاست که گوید پروردگارا من از زندگی دلتنگ شدم و از اهل دنیا ملولم مرا به پدرم رسان. خدای عزوجل او را به من رساند و اول کس از

ص: 525

خاندانم باشد که به من رسد، محزون و گرفتار و غمنده و شهید بر من وارد شود و من در اینجا بگویم:

خدایا لعنت کن هر که به او ظلم کرده و کیفرده هرکه حقش را غصب کرده و خوار کن هر که خوارش کرده و در دوزخ مخلد کن هر که به پهلویش زده تاسقط جنین کرده و ملائکه آمین گویند.

اما حسن علیه السلام که پسرم و فرزندم و پاره تنم و نور دیده ام و روشنی دلم و میوه قلبم هست و او سید جوانان اهل بهشت است و حجت خداست برامت.

امرش امرمن است و قولش قول من. هرکه پیرویش کند از من است و هر که نافرمانیش کند از من نیست و چون او را دیدم بیادم آمد آنچه از اهانت پس از من بیند و تا آنجا کشد که با زهر ستم وعدوانش کشند در اینجا فرشتگان هفت آسمان به مرگش بگریند و همه چیز تا پرنده هوا و ماهیان دریا بر او گریند چشم کسی که بر او بگرید کور نباشد، روزی که چشم ها کورند و هر که بر او محزون شود روزی که دل ها همه محزونند دلش محزون نباشد و هر که در بقیع او را زیارت کند قدمش بر صراط برجا ماند روزی که همه قدم ها به لغزند.

و اما حسین علیه السلام از من است و فرزند من است و بهترین خلق است، پس از برادرش امام مسلمانان و سرور مؤمنان و خلیفه خداوند عالمیان است و غیاث مستغیثین و پناه امان جویان و حجت خدا بر همه خلق و او سیدجوانان اهل بهشت است و باب نجات است. امرش امر من است و طاعتش طاعت من، هر که پیرویش کند از من است و هر که نافرمانیش کند از من نیست.

و چون دیدمش بیادم آمد که بعد از من، به او چه می شود گویا می نگرم که به حرم من و قرب من پناهنده شده و او را پناه ندهند در خواب به آغوشش گیرم و برسینه بچسبانمش و به او دستور دهم از خانه هجرتم بکوچد و او را به شهادت بشارت دهم. از آنجا کوچ کند به زمینی که قتلگاه او است زمین کرب و بلا و قتل و رنج.

یک دسته از مسلمانان یاریش کنند که سروران شهدای امتند در روز قیامت . گویا

ص: 526

می نگرمش که تیری خورده و از روی اسب به خاک افتاده و چون گوسفند سرش را مظلومانه بریدند. سپس رسول خدا صلی الله علیه و اله گریست و کسانی که گردش بودند گریستند و صدای شیون آنها بلند شد و آن حضرت برخاست و می فرمود خدایا به تو شکایت کنم از آنچه که به خاندانم پس از من رسد سپس وارد منزلش شد.

ص: 527

ص: 528

موضوع چهارم: اشعار توسل به اصحاب کساء

اشاره

ص: 529

ص: 530

ذکر حدیث شریف کساء

تا عقل نخستین زد، در زیرکساء قدم*** در پرده تجلی کرد، ناموس جمال قدم

چون شاهد هستی را، بی پرده شهود نبود*** در پرده فروزان شد، آن شمع دل عالم

معراج نبوت بود، تا خلوت «او ادنی»***کان پرده به خود بالید، از زینت آن مقدم

آن لؤلؤلالاشد، اندر صدف امکان***و آن دره والا شد، در بوته کان اکرم

دریای نبوت را، هنگام تلاطم شد*** هم لؤلؤوهم مرجان، رستند ز قعربم

آن روضه خضرا شد، از روی حسن خندان***وآن لاله حمرا شد، از بوی حسین خرم

هیهات اگر روید، اندر چمن گیتی ***چون آن دو گل خودرو، از آب و گل آدم

ص: 531

اکلیل رسالت را، بودند دو در ثمین*** مشکات نبوت را، مصباح منیرظلم

اقلیم ولایت را، میقات فتوح آمد*** زان روی بپیوستند هم فاتح و هم خاتم

تا ماه و ولایت شد، با مهرنبوت جفت***از رشک کسا برخاست، دود از فلک اعظم

در بزم حقیقت کرد تا شمع طریقت جای ***آن پرده چوسینا زد، از سرانا الله دم

آن عرش «سَلونی» بود، یا مسند هارونی*** کاندر پی تعظیمش، پشت فلک آمد خم

چون دائره هستی، زان چهار به هم پیوست ***حوراء فلک حشمت، شد محور مستحکم

هرگز نشود مرکز، انوار ولایت را*** جز نیره اعظم، ما اشرقها واتم

آن نقطه وحدت بود، شمع دل جمع آمد*** یا شاهد اصلی شد، در غیب مصون مدغم

زان پنج چوشد لبریز، زان گنج جوهر خیز***از پرده برون شد زار، بر عرش کشید علم در مملکت ایجاد، حق داد ستایش داد***چندان که ز تقریرش، هر ناطقه ای ابکم

تشریف محبت شد، زیب تن آن تن ها*** غایب به ظهور آمد، زان پنج، نه بیش و کم

ص: 532

در منطقه هستی جزبرج ولایت نیست*** در صفحه امکان نیز، جزآن رقم محکم

دیوان مشیت را، هریک قلم اعلی*** الواح قضاو قدر، زان پنج گرفته رقم

از پرتو آن پنج است، هرشارق و هرغارب***وز گوهر آن گنج است، هرسرکه بود مبهم از غُرّه غراشان وزطره زیباشان ***الصبح اذا اسفروالیل اذا اظلم

جبریل چوویرانه، در دور حرمخانه*** تا شمع جهان سوزش، در پرده کند محرم

فرمان طهارت را، از حق به شفاعت برد ***با تحفه تقدیمی، شدداخل خیل خدم

از مفتقرناچیز، این نظم عبیرامیز***و نبود عجب ار باشد، از روح قدس ملهم (1)

*****

دم به دم، دم از ولای مرتضی باید زدن*** دست دل در دامن آل عبا باید زدن

نقش حب خاندان بر لوح جان باید نگاشت***مُهر مِهرحیدری بردل چوما باید زدن

دم مزن باهرکه او بیگانه باشد از علی***گرنفس خواهی زدن با آشنا باید زدن

ص: 533


1- دیوان آیت الله شیخ محمد حسین غروی اصفهانی (کمپانی) /7

روبروی دوستان مرتضی باید نهاد*** مدعی را تیغ غیرت برقفا باید زدن

لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار*** این نفس را از سر صدق و صفا باید زدن

در دوعالم چارده معصوم را باید گُزید***پنج نوبت در بر دولت سرا باید زدن

پیشوایی بایدت جستن زاولاد رسول***پس قدم مردانه در راه خدا باید زدن

گربلایی آید از عشق شهید کربلا*** عاشقانه آن بلا را مرحبا باید زدن

هر درختی کوندارد میوه حب علی***اصل و فرعش چون قلم سر تا به پا باید زدن

دوستان خاندان را دوست باید داشت دوست***بعد از آن دم از وفای مصطفی باید زدن

سرخی روی موالی، سکه نام علی است *** بررخ دنیا و دین چون پادشا باید زدن

بردرشهر ولایت خانه ای باید گُزید **خیمه در دارالسلام اولیاء باید زدن(1)

*****

خردمند گیتی چودریانهاد***برانگیخته موج از او تندباد

چوهفتاد کشتی براو ساخته***همه بادبان ها برافراخته

ص: 534


1- اشک شفق /340

میانه یکی خوب کشتی عروس***برآراسته همچو چشم خروس

پیمبربدو اندرون باعلی*** همه اهل بیت نبی و وصی

چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی***خداوند امرو خداوند نهی

که من شهر علمم علیم دراست*** درست این سخن قول پیغمبرست

اگرخلد خواهی به دیگرسرای*** به نزد نبی و وصی گیرجای

منم بنده اهل بیت و نبی*** ستایندۂ خاک پای وصی

گرت زین بد آید، گناه من است*** چنین دان و این راه، راه منست

برین زادم و هم براین بگذرم *** یقین دان که خاک پی حیدرم

****

علی آن شیر خدا شاه عرب*** الفتی داشته با این دل شب

شب زاسرار علی آگاه است*** دل شب محرم سرالله است

شب شنفته ست مناجات علی*** جوشش چشمه عشق ازلی

قلعه بانی که به قصرافلاک*** سردهد ناله زندانی خاک

اشکباری که چوشمع بیدار*** می فشاند زر و می گرید زار

دردمندی که چولب بگشاید*** در و دیوار به زنهار آید

کلماتی چودر آویزه گوش*** مسجد کوفه هنوزش مدهوش

فجرتاسینه آفاق شکافت*** چشم بیدار علی خفته نیافت

ناشناسی که به تاریکی شب*** می برد شام یتیمان عرب

پادشاهی که به شب بُرقَع پوش*** می کشد بار گدایان بردوش

تا نشد پردگی آن سرجلی*** نشد افشا که علی بود علی

شاهبازی که به بال و پرراز*** می کند در ابدیت پرواز

عشقبازی که هم آغوش خطر*** خفت در خوابگه پیغمبر

ص: 535

آن دم صبح قیامت تاثیر***حلقه در شد از او دامنگیر

دست در دامن مولا زد در*** که علی بگذر و از ما مگذر

شال شه وا شد و دامن به گرو*** زینبش دست به دامان که مرو

شال می بست وندایی مبهم*** که کمربند شهادت محکم

پیشوایی که ز شوق دیدار***می کند قاتل خود را بیدار

ماه محراب عبودیت حق*** سربه محراب عبادت منشق

می زند پس لب او کاسه شیر*** می کند چشم اشارت به اسیر

چه اسیری که همان قاتل اوست*** توخدایی مگرای دشمن دوست؟

شبروان مست ولای تو علی***جان عالم به فدای تو علی

در جهانی همه شور و همه شر*** ها علئ بشرکیف بشر(1)

*****

نقاب گرفکنی از جمال ذات ، علی جان!*** شوند خلق جهان بررخ تومات، علی جان !

اگرنه ذات تو واجب بود، نهاده چسان سر*** به خط بندگیت جمله کائنات، علی جان!

مگر که عالم امرست خاک کوی توشاها!*** که هست موطن ارواح طیبات علی جان!

به بام معرفتت کوته است پایه عرفان*** که نیست عارف ذات تو جزخدات علی جان!

فتاده جان ضعیفم شها، به بحر طبیعت*** بیا بیا که تویی کشتی نجات علی جان!

ص: 536


1- شهریار

از آن زمان که شنیدم [فمن یمت یرنی]را***هوای موت به سردارم ولقات علی جان!

خدا نخواسته باشد که دوری تو ببینم***چه درحیات علی جان چه درممات علی جان!

اگرچه غرق گناهم، غم از حساب ندارم*** که برده حب توام، بیم سیئات علی جان!

طمع ز چشمه کوثر بریده ایم که ما را*** دهی زکوثر لعل لبت برات علی جان

*****

دلا تابه کی، از در دوست دوری***گرفتار دام سرای غروری؟

نه بردل تورا، از غم دوست، دردی ***نه بر چهره از خاک آن کوی، گردی

ز گلزار معنی، نه رنگی، نه بویی***در این کهنه گنبد، نه هایی، نه هویی

تورا خواب غفلت گرفته است در بر***چه خواب گران است، الله اکبر

چرا این چنین عاجزو بی نوایی***بکن جستجویی، بزن دست و پایی

سؤال علاج از طبیبان دین کن*** توسل به ارواح آن طیبین کن

دو دست دعا برآوربه زاری*** همی گو به صد عجزو صد خواستاری

ص: 537

الهی به خورشید برج هدایت*** الهی الهی به شاه ولایت

الهی به زهراء الهی به سبطین*** که می خواند شان مصطفی قره العین

الهی به سجاد آن معدن حلم*** الهی به باقرشه کشور علم

الهی به صادق امام اعاظم ***الهی به اعزاز موسی کاظم

الهی به شاه رضا قائد دین***به حق تقی خسرو ملک تمکین

به حق نقی شاه عسکر*** بدان عسکری کزملک داشت لشکر

الهی به مهدی که سالار دین است *** شه پیشوایان اهل یقین است

ببخشاواز چاه حرمان برآرش*** به بازار محشرمکن شرمسارش (1)

*****

یا آل بیت رسول الله حبکم*** فرض من الله فی القرآن أنزله

کفاکم من عظیم القدر أنکم ***من لم یصل علیکم لا صلیاه له

ای اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و اله دوستی شما فریضه ای است از جانب خداوند که درقرآن آن را فرود آورده است.

ص: 538


1- شیخ بهاء الدین عاملی

از فخر بزرگ شما همین بس که درود بر شما جزء نماز است [صلوات در تشهد] و هر کس بر شما درود و صلوات نفرستد نمازش باطل است. (1)

ولما رأیت الناس قد ذهبت بهم*** مذاهبهم فی أبحرالغی و الجهل

رکبت علی اسم الله فی سفن النجاه ***وهم اهل بیت المصطفی خاتم الرسل

وامسکت حبل الله وهوولاؤهم*** کماقد امرنا بالتمسک بالحبل

چون مردم را دیدم که راههاشان آنها را در دریای گمراهی و جهالت انداخته است به نام خدا سوار کشتی نجات شدم. همانا اهل بیت مصطفی خاتم رسولان صلی الله علیه و اله آن ها کشتی نجاتند همچنان که دستور به ما داده شده که به این ریسمان چنگ بزنیم.

مرا شفاعت این پنج تن بسنده بود*** که روز حشربدین پنج تن رهانم تن

بهین خلق وبرادرش ودخترودوپسر:*** محمد و علی و فاطمه، حسین و حسن

آیا کسی که شدی معتصم به آل رسول*** زهی سعادت تو، لا تخف ولا تحزن» (2)

*****

خواجگی هردوعالم تا ابد***کرده وقف احمد مرسل احد

یارسول الله بسی درمانده ام*** باد در کف خاک برسر مانده ام

بی کسان را کس تویی در هرنفس*** من ندارم در دو عالم جز تو کس

یک نظرسوی من غمخواره کن*** چاره کار من بیچاره کن

گرچه ضایع کرده ام عمر از گناه*** توبه کردم عذر من از حق بخواه

روز و شب بنشسته درصد ماتمم*** تا شفاعت خواه باشی یک دمم

از درت گریک شفاعت در رسد ***معصیت را مهر طاعت در رسد

ای شفاعت خواه مشتی تیره روز*** لطف کن شمع شفاعت برفروز

ص: 539


1- احقاق الحق 297/2
2- غضائری رازی متوفی سال 426 هجری؛ به قول تذکره نویسان شیعی مذهب بوده است

تا چو پروانه میان جمع تو***پرزنان آیم به پیش شمع تو(1)

*****

ای خسرو خوبان نظری سوی گدا کن***رحمی به من سوخته بی سر و پا کن

در دل درویش و تمنای نگاهی*** زان چشم سیه مست به یک غمزه دوا کن

گرلاف زند ماه که ماند به جهالت*** بنمای رخ خویش و مه انگشت نما کن

شمع و گل و پروانه و بلبل همه جمع اند*** ای دوست بیا رحم به تنهایی ما کن

با دلشدگان جور و جفا تا به کی آخر*** آهنگ وفاترک جفا بهرخدا کن

مشنو سخن دشمن بدگوی خدا را *** با حافظ مسکین خود ای دوست وفاکن (2)

*****

إلهی بحق الهاشمی محمد*** ومحرمه أظهارهم لک خضع

إلهی بحق المصطفی و ابن عمه*** وحرمه أبرارهم لک خشع

إلهی فانشرنی علی دین احمد*** منیبا تقیا قانتا لک أخضع

ولا تحرمنی یا إلهی و سیدی*** شفاعته الکبری فذاک المشفع

وصل علیهم مادعاک موحد***و ناجاک اخیار ببابک رکع

خدایا به حق محمد هاشمی نسب و به حرمت پاکانی که نزد تو فروتنند.

خدایا به حق محمد مصطفی و پسر عمویش و به حرمت نیکوکارانی که برای توخاشعند.

خدایا مرا در رستاخیز بردین احمد برانگیز، تائب و پرهیزگار و عابد و فروتن در پیشگاهت.

ای خدای من و آقای من مرا محروم مساز، از شفاعت بزرگ محمد که شفاعتش

ص: 540


1- منطق الطیر عطار
2- حافظ شیرازی.

و برایشان درود فرست تا هرگاه که موحدی تو را بخواند و خوبان با تو مناجات کنند و در برابرت به رکوع پردازند.(1)

باز آمدم به درگهت ای دوست التجا کنم ***گرحاجتم روانکنی پس روبه کجا کنم

مالم به خاک روی ندامت به این امید*** شاید که دوست را زتضرع رضا کنم

ای آنکه به مُلک خویش پاینده تویی*** در ظلمت شب صبح نماینده تویی

درهای امید بررخم بسته شده ***بگشا خدایا گشاینده تویی

یارب به محمد و علی و زهرا *** یارب به حسین و حسن و آل عبا

بخشا گناه شیعیان در دو سرا *** به منت خلق یاعلی اعلی

یارب به رسالت رسول ثقلین *** یارب به غزا کننده بدر و حنین

عصیان مرا دو نیمه کن در عرصات*** نیمی به حسن ببخش و نیمی به حسین

****

خدایا به اعزاز این چندتن*** که هستند فخرزمین و زمن

ص: 541


1- مفاتیح الجنان، منظومه حضرت امیر علیه السلام

به حق توای داور آب وخاک*** به آن چهارده نام معصوم پاک

به نور محمد چراغ سُبل ***سرو سرور و سروباغ رسل

علی ولی شیر پروردگار*** سپهدار دین شاه دلدل سوار

به زهرا که او دخت پیغمبراست ***که در عرش او زهره خنیاگر است

به خلق حسن افتخار زمن*** که نامش حسن بود وخُلقش حسن

به خون حسین آن که در کربلا ***بیفزود او را بلابر بلا

به سجاده زینت العابدین*** به باقرشناسای علم الیقین

محمد که همنام پیغمبراست*** که نعلین او عرش را زیور است

به جعفر گل روضه اصطفا*** کش افزون بُد از صبح صادق صفا

به موسای کاظم به میقات او*** به قرب و مقام و مقامات او

به قدر علی بن موسی الرضا ***شهید خراسان به ظلم و جفا

به زهد محمد که نعتش تقی است*** که در دین چو بابای خود متَقی است

ص: 542

به شمع شبستان اهل یقین*** علی النقی نِقوه المهتدین

و به شهد شکرلذت عسکری*** که همچون حسن بُد به دین پروری

به مهدی قائم امام انام*** سلام علیهم، علیهم سلام

****

اول خوانیم خدا را/ رسول انبیا را/ علی مرتضی را

صلِ علی محمد صلوات بر محمد

صلوات را خدا گفت/ جبرئیل بارها گفت/ درشان مصطفی گفت

صلِ علی محمد صلوات بر محمد

شاه نجف علی است/ سرور دین علی است/ شیر خدا علی است

صلِ علی محمد صلوات بر محمد

یا رب به حق زهرا/ شفیع روز جزا/ یعنی که خیرالنساء

صلِ علی محمد صلوات بر محمد

بعد از علی حسن بود / چوغنچه درچمن بود /نور دو چشم من بود

صلِ علی محمد صلوات بر محمد

بوی حسین شنیدیم/ چوگل شکفته دیدیم/ به مدعی رسیدیم

صلِ علی محمد صلوات بر محمد

زین العباد بیمار/ سجاد است وتبدار/ یعنی که شاه کبار

صلِ علی محمد صلوات بر محمد

باقر امام دین است/ نور خدا یقین است/ فرزند عابدین است

صلِ علی محمد صلوات بر محمد

ص: 543

جعفر صبح صادق/ هم نور وهم موافق/ تاج سرخلایق

صلِ علی محمد صلوات بر محمد

موسای باسعادت/ باذکروبا عبادت/ سردار با جلالت

صلِ علی محمد صلوات بر محمد

هشتم رضا امام است/ در ضامنی تمام است/ شاه غریب بنام است

صلِ علی محمد صلوات بر محمد

ماشیعه تقی ایم/ خاک ره نقی ایم/ محتاج عسکری ایم

صلِ علی محمد صلوات بر محمد

مهدی به تاج ونورش/ با احمد و رسولش/ نزدیک شد ظهورش

صلِ علی محمد صلوات بر محمد

ترجمه منظومه حدیث شریف کساء

روایت شد از حضرت فاطمه علیها السلام*** حدیث شریفی برای همه

که روزی حبیب خدا مصطفی صلی الله علیه و اله *** اول ابوالقاسم ، احمد، رسول خدا

محمد، شهنشاه دنیا و دین*** که ما را پدر باشد آن مه جبین

قدم رنجه فرمود در خانه ام*** منور از او گشت کاشانه ام

بفرمود یا فاطمه بر تو باد*** سلام من ای دخت نیکونهاد

بدو عرض کردم که ای نامور*** زمن بر تو بادا سلام ای پدر

سپس گفت آن شاه خوبان به من*** که ضعفی شده عارضم در بدن

بگفتم پدر جان زضعف شما*** نباشد پناهم به غیر از خدا

مرا گفت ای دختر بردبار*** کسای یمانی ما را بیار

بپوشان مرا در کسای یمن*** بپوشاندم او را سراسر بدن

چوکردم به رخسار خوبش نگاه*** رخش می درخشید مانند ماه

درخشیدنی چون مه چارده*** بر آن ماه هر لحظه کردم نگه

ص: 544

چوپوشاندم آن جامه اش در بدن*** پس از ساعتی از درآمد حسن علیه السلام

چو فرزند دلبندم از در رسید*** سلامی بداد و جوابی شنید

بگفتا که ای مادر مهربان*** رسد بوی خوش برمشام آنچنان

که گویی بود بوی جدم رسول*** به پاسخ چنین گفت وی را بتول

که ای نور چشمان مادر حسن*** بهین میوه نورس قلب من

بلی جد تورفته زیرکساء*** به زیر کساء خفته آن پارسا

حسن رفت نزدیک جد کرام*** چنین گفت بعد از ادای سلام

که ای جدمن ای رسول خدا*** دهی اذن آیم به زیرکساء؟

جوابش چنین داد خیرالبشر*** تورا باد از من سلام ای پسر

تویی وارث وصاحب حوض من*** مُجازی که داخل شوی ای حسن

به زیرکساء رفت آن نور عین*** پس از ساعتی از درآمد حسین علیه السلام

حسین کرد با مادر خود سلام*** سپس گفت، از مهر، آن نیک نام

که ای مادر خوب فرخ سرشت*** مشامم شده پرزبوی بهشت

که گویی در این کوی جدم بود*** چنین بوی خوش بوی جدم بود

بگفتا به او مادر ای نورعین*** تویی میوه قلب مادر، حسین علیه السلام

بلی جد والای توبا حسن علیه السلام*** به زیر کساء خفته اند آن دو تن

چو بشنید آن کودک مه لقا*** چنین پاسخ از مادر باوفا

به نزد کسارفت و گفتا سلام*** حضور همایون خیرالانام

سپس گفت ای جد والا تبار*** رسولی که حق کرده ات اختیار

مرا می دهی اذن آیم به پیش؟*** پذیری مرا در کسانزد خویش؟

چنین داد شاهنشه دین جواب*** سؤال حسین زاده بوتراب

تورا باد از من سلام ای پسر*** تویی شافع أمتم سربه سر

به تحقیق رخصت دهم برشما*** که آیی به زیر کساء نزد ما

حسین شد چوداخل به زیرکساء*** بیامد ز در شیر حق مرتضی علیه السلام

ص: 545

بگفت السلام علیک ای بتول*** سلامم به توباد دخت رسول صلی الله علیه و اله چوزهرا شنید از علی این سخن*** بگفتا به توباد ای بوالحسن

سلام من ای سرور مؤمنین*** وصی به حق ای امام مؤمنین

علی گفت ای دخت خیرالانام*** رسد بوی خوش مرمرا بر مشام

به نزد من این بوی خوش گوئیا*** نشاید جزاز خاتم الانبیاء

که باشد عزیزو دلارای من*** آخی و پسرعم ومولای من

بگفتا بلی با حسین و حسن*** به زیر کساء خفته شاه زمن

علی باخبرشد چواز ماجرا*** روان گشت با وجد سوی کسا

بگفت السلام ای رسول خدا*** دهی رخصت آیا از احسان مرا

که با اذنت ای خاتم الانبیأ*** بیایم به پیش توزیر کساء؟

سلام ورا رهبر بی قرین*** جواب حکیمانه داد این چنین

به توای برادر سلام از من است*** که چشمم به دیدار تو روشن است

تویی صاحب سیف و علم و قلم ***به دست توباشدلواء و علم

به تحقیق رخصت دهم برعلی*** که باشد علی ذات حق را ولی

علی گشت وارد به زیرکساء*** حضور شریف حبیب خدا

چومن دیدم این چارتن رفته اند*** به زیرکساء نزد هم خفته اند

روان گشتم از شوق سوی کسا*** رسیدم به نزدیک آن چارتا

سپس عرض کردم سلام ای پدر*** سلام ای پدرای مرا تاج سر

مرا می دهید اذن تا باشما*** شوم ملحق و آیم اندر کساء

پدر داد پاسخ به دختر چنین*** سلام پدر برتوای نازنین

تویی دخترو پاره ای از تنم*** کجا دل ز دیدار توبرکنم

بیا در برم ای عزیزپدر*** که اُمِّ ابیهایی و خوش سَیر

چوزهرا مکین شد به زیر کساء*** کساء عزتی یافت بی انتها

محمد علی فاطمه با حسن*** حسین پنجمین شد در آن انجمن

ص: 546

چو رفتند این پنج تن در کساء*** کسا شد منور چوعرش خدا

رسول خدا از دو سوی کساء*** سوی آسمان برد دست دعا

که یارب زالطاف بی انتها*** تو محفوظ کن اهل بیت مرا

هم اینان رعایت زمن می کنند*** هم اینان حمایت زمن می کنند

بود لحم ابدانشان لحم من*** بود خونشان خون من در بدن

اذیت کند هر که این چارتن*** اذیت نموده است برجان من

کسی گرغمگین کند حالشان*** مرا کرده غمگین زاحوالشان

هرآن کس به جنگ است با این چهار*** مرا کرده با جنگ خودشان دچار

به صلیحم اگرصلح گیرند پیش*** و گرنه شود خاطرمن پریش

هرآن کونماید بر آنان ستیز*** ستیزم به او موقع رستخیز

محب محبان آنان منم*** به خصم بد اندیشان دشمنم

بود اهل بیت من این چارتن*** که روشن ز آنان بود چشم من

من از این چهار، این چهار از منند*** که پاکیزه گفتار و دل روشنند

خدایا برکات و غفران خود*** رضای خود و لطف و احسان خود

نماشامل حال این چارتن*** نظرکن خدایا ز رأفت به من

از آنها پلیدی همی دور کن*** دل و دیدشان راپر از نور کن

ندا آمد از درگه ذوالجلال*** زدرگاه داننده، لا یزال

که ای ساکنان همه آسمان*** همه آسمان ها و افراشتگان

نکردم من این آسمان را به پا*** نفرموده ام این زمین را بنا

ندادم قمر را درخشندگی*** ندادم به خورشید رخشندگی

نکردم فلک را به گردش روان*** نه دریای مواج و کشتی در آن

مگراز برای همین پنج تن*** که باشند زیرکساء یمن

سپس جبرئیل امین از خدا*** بپرسید از روی صدق و صفا

کیانند اینان به زیرکساء*** جوابش چنین داد جل علاء

ص: 547

کسا پایگاه رسالت بود*** در آن اهل بیت نبوت بود

در اینجا بود فاطمه با پدر*** هم او هست با شوهر و دو پسر

زحق جبرئیل این تمنانمود*** که آید ز بالا به پایین فرود

شود فرد ششم بر آن پنج تن*** «فقال نعم» آمد از ذوالمنن

پس از کسب رخصت زحی مبین*** روان شد زعرش خدا بر زمین

چو آمد به نزد رسول خدا*** چنین گفت باخاتم الانبیاء

خداوند عالی اعلی سلام*** رساند سپس داده برتوسلام

به عزو جلال و بزرگی خویش*** تو را دوست دارد ز اندازه بیش

نفرموده ام خلق ارض و سماء*** ندادم به مه نور و خود را ضیاء

فلک را و دریا و کشتی مگر*** برای توو آن چهاردگر

چون اذن است داخل شوم در کسا*** کنون اذن و رخصت دهیدم شما

چنین گفت با جبرئیل امین*** رسول خدا پیشوای مبین

بلی اذن دادم که زیرکساء*** بیایی برم ای امین خدا

سپس گفت با ذات خیرالانام*** برای تو آورده ام این پیام

همین است و جزاین نباشد که رب*** اراده چنین کرده ای منتجب

برای تو و اهل بیت شما*** به مصداق فرمایش انما

پلیدی بود دور از این خاندان*** به بیت توپاکی بود جاودان

در اینجالب از لب علی باز کرد*** سخن های سنجیده آغاز کرد

چنین گفت مولی به خیر البشر*** که ای صاحب وحی و سرخبر

خبرده مرا چیست راز خدا*** از این جمع بودن به زیرکسا

چه فضل و شرافت بود بهرما*** بیان کن برای من ای رهنما

پیمبر چنین داد او را جواب*** به آن کس که من را نمود انتخاب

فرستاد بهرنجات بشر*** زسوی خود آن خالق دادگر

به هر مجلسی از مجالس در آن*** اگر در زمین باشد از پیروان

ص: 548

بود از محبان و از شیعیان ***شود ذکری از این خبر در میان

مگررحمت از سوی حق بی گمان*** به آنان شود نازل از آسمان

ملائک در اطرافشان حلقه وار*** بخواهنداز درگه کردگار

ببخشد گناهانشان را خدا*** به شادی بسازد ز همشان جدا

قسم خورد مولی به پروردگار*** به بیت خدا شیعه شد رستگار

پیمبرزنوداد، داد سخن*** چنین گفت آن شاه با بوالحسن

قسم برخدایی که از روی حق*** مرا نیک بگزید و بردم سبق

به من داد فرمان پیغمبری*** که خلق جهان را کنم رهبری

به هر مجلسی ذکرشد این خبر*** شود مجلس از لطف حق معتبر

همه پیروان و همه دوستان*** که باشند مهموم در آن میان

شود هم وغم همه برطرف*** بدل می شود هم وغم برشعف

چه خواهد کسی حاجتی از خدا*** در آن جلسه حاجات گردد روا

پس از مصطفی شیر یزدان علی*** که دل گردد از نام او منجلی

قسم خورد برذات پروردگار*** که شد شیعه با این خبر رستگار

سعادت به دنیا و عقبی به است*** که تأیید آن با رب کعبه است

مخور «پیروی» غم ز روز جزا*** برو در پناه حدیث کساء

محمد شفیعی چوکرده است نشر*** محمد شفیعش شود روز حشر(1)

*****

سالک راه حق بیانور هدی زماطلب*** نور بصیرت از در عترت مصطفا طلب هست سفینه نجات عترت و ناخدا خدا***دست براین سفینه زن دامن ناخدا طلب

ص: 549


1- علی اکبر پیروی

دم به دمم به گوش هوش میفکنندم این سروش***معرفت ار طلب کنی از برکات ماطلب

خسته درد را بگوهرزه مگرد کوبه کو*** از رخ ماشفا بجو وز در ما دوا طلب

مفلس بینوا بیا از بر ما ببرنوا***صاحب مدعا بیا از درما دعا طلب (1)

* * * * *

با قلب بشر مونس و دمساز حسین است*** در خلوت دل ، محرم و همراز حسین است

زهرا و علی، هردو چو دریای گوهربار*** خلقت صدف است و گهر راز حسین است

آن عاشق فرزانه ومعشوق دو عالم*** برطاق فلک غلغله انداز حسین است

هر آیتی از جانب حق، معجزه ای بود*** آن آینه که هردم کند اعجاز حسین است

راهی که بشر را به خداوند رساند*** عشق است و در این فاصله پل ساز حسین است

در راه نگهداری قرآن محمد*** سرباز فداکار سرافراز حسین است

شاهی که زحربن یزید، از ره اکرام ***بگذشت و نمود آن همه اعزاز حسین است

ص: 550


1- صادق تهرانی

فطرس که پرش را شرر قهر خدا سوخت***باز آن که بدادش پرپرواز حسین است

ماهی که به هر کلبه تاریک بتابد***شاهی که به سائل نکند ناز حسین است

از مردم دنیا مطلب حاجت خود را***درخواست از او کن که سبب ساز حسین است

گر خلق تو را از در خود جمله برانند***آن کس که پناهت بدهد باز حسین است

امید«حسان» جان جهان رحمت یزدان***باب کرمش برهمه کس باز حسین است(1)

*****

ای بوده همیشه در تمنای حسین***این مژده شنو زجد والای حسین

فردوس بود جای احبای حسین *** دوزخ باشد مقام اعدای حسین

*****

روزی که به چنگ مرگ افتد بدنم*** در کنج لحد اجل نماید وطنم

از بهر شهادتین من بنویسید***الله و محمد وعلی برکفنم

اندر لحدم مرا نکیر و منکردیدند***اعضای گنهکار مرا بوئیدند

بیش از همه کس گناه من بود، ولی*** ما را به محبت علی بخشیدند

گویند دم مرگ علی را بینی***ای کاش که هردم، دم مرگ بود

*****

ص: 551


1- استاد چایچیان

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست*** این چه شمعی است که جان ها همه پروانه اوست

هرکجا می نگرم نوررخش جلوه گراست*** هرکجا می گذرم جلوه مستانه اوست

هر کسی میل سوی کرببلایش دارد*** من ندانم که چه سری است که در خانه اوست

*****

بالخمسه الغرمن قریش*** وسادس القوم جبرئیل

بحبهم رب فاعف عنی***بحسن ظنی بک الجمیل(1)

به آن پنج تن گرانقدر از قریش و ششمین آنان که جبرئیل است پروردگارا به دوستی آنان از من بگذر و به حسن ظنی که به کار نیکوی تو دارم.

*****

و بهم آدم توسل لما*** ضل عن رشده عن التضلیل

إذ تلقی من ربه کلمات*** آدم فاستخصه بالقبول

وأنارت بروح شیث و نوح*** ثم أفضت إلی النبی الخلیل

وجرت فی محل کل زکی ثم*** ورضی من نسل إسماعیل

صارت محمدا و علیا*** وهما فی الفخار أصل الأصول(2)

و آدم در زمانی که با اغوای شیطان از راه صواب دور افتاد به آنان (اهل بیت علیهم السلام) توسل جست آنگاه که از پروردگار خود کلماتی (اسامی ائمه علیهم السلام) را فراگرفت و خداوند او را به قبول خود مخصوص گردانید.

ص: 552


1- کفایه الطالب /151
2- مناقب ابن شهر آشوب 168/2؛ یکی از شعرای شهر موصل.

آن حقیقت به روح شیث و نوح نور بخشید و سپس به حضرت خلیل پیامبر انتقال یافت. و از صلیب او در صلیب هر مرد پاک و پسندیده ای از نسل اسماعیل جاری شد. تا آنکه به صورت محمد صلی الله علیه و اله و علی علیه السلام جلوه نمود، که آن دو بزرگوار در افتخار و شرف اصل اصولند.

*****

هم صفوه الله التی لیس مثلها*** وما مثلهم فی العالمین بدیل

خیار خیار الناس من لا یحبهم*** فلیس له إلا الجحیم مقیل(1)

آنان برگزیدگان خدایند از میان مردم که هر کس آن ها را دوست نداشته باشد جز دوزخ آرامگاهی ندارد.

ص: 553


1- الغدیر 66/3 ؛ حمامی شاعر

بحر طویل حدیث شریف کساء مرحوم محمد باقرصامت بروجردی

«بند اول»

تحفه حمد و ثنا، مدح و دعا، ز اول صبح ازل و عاقبت شام ابد، لایق و شایسته و زیبنده درگاه خداوند قدیمی و کریمی و رحیمی و عظیمی و مقیمی و حلیمی و علیمی و حکیمی است؛ که ذاتش چه صفاتش، بود از حادثه عیب و نقایص بری و پاک و مُعری و مبرئ است، ز ترکیب و زتشبیه و عقول عقلا مات زادراک و تمیز وی و از حَیِز و اندیشه و از وهم و گمان برتر و بالاتر و بیرون زحُدود و جهت و هیچ محلی و مکانی نبود جای وی و خالی از او رَستِه ز هم چشمی و واراسته زاضداد و زانداد.

بود فرد ز اشیاء و پدیدار شد از صنعت و از حکمت و از خلقت او عالم لاهوتی و ناسوتی و ملک و ملکوت و جبروت و قلم و لوح و حجابات و مقامات و بپوشید ردای کَرَم از لطف به بالای بنی آدم و نمود مُکَرَم همگی را زعبودیت و از جنس ملک داد فزون رتبه والایی و بخشید کمال و خرد و فهم وزد از عبدی اطعنی به سر پیر و جوان افسر آن کنز خفی را که نهان بود ابصار، پدیدار به بازار جهان کرد و ره معرفت خویش به اشیاء بنمود و در الطاف بروی همه از انسی و جنی بگشود و پی تکمیل و هدایت بفرستاد به ارشاد رسولان گرامی همه را با کتب و معجزه و خارق عادات وکرامات، سرافراز بفرمود پی منصب چاووشی سلطان رسل، هادی کل، فخر سبل، احمد امی، نبی ابطحی، هاشمی و مکی و بن عم گرامش اسدالله علی بن ابی طالب و اولاد نکو طینت معصوم، پسندیده آن مفخر ایجاد، که هر یک علم نصرت دین داشته برپا و عیان ساخته بر خلق خدا منهج بیضا و ره بندگی حضرت یکتا و نمودند به بیگانه و محرم همگی واضح و لایح، که کسی را نرسد دعوی دانایی و بینایی و مولایی و آقایی و این مرتبه مخصوص بود اول و آخر چه به دنیا چه به عقبی، به کسانی که خداوند تعالی، زره لطف رسا بر قدشان ساخته تشریف کسا را .

ص: 554

«بند دوم»

بشنوای مرد خدا، طالب اسرار هدی، یکدمی از قول رسول دو سرا، عایده و فایده و خاصیت قصه اصحاب کسا را، تا که شوی طالب و راغب به شناسایی این پنج تن پاک و بسایی زره دوستی جمله ، سر فخر و مباهات به افلاک،

چنین گفت پیمبر به علی، مظهر داور، به خدایی که مرا ساخته مبعوث به حق، بر همه خلق سراسر، به نبوت و رسالت، که به هر منزل و هر مجلس و هر محفل، از روی زمین جمع شود شیعه ما از پی بشنیدن این طُرفه خبر، رحمت حق بر همه نازل شود و خیل ملائک به طواف همه آیند ز اطراف و ز یزدان طلب مغفرت از بهر یکایک بنمایند و به هر هم و غمی هر که گرفتار بود دفع شود هم وی و رفع شود غم وی و هر که نماید طلب حاجت خود را، ز خداوند، برآرد ز کرم حاجت او قاضی حاجات،

و از این مژده امیر البَرَرَه شیر خدا، شوهر زهرای مطهر به تبسم لب شیرین چو گل سرخ زهم باز بفرمود، پی شکر جبین را به زمین سُود و قسم خورد به ذات احدیت که چوما، شیعه ما رسته شد از لطف به کونین و سعادت همه را یار شد از بخشش دادار .

و خوشا حال کسانی که پس از ما ز شبستان عدم جانب اقلیم وجود آمده کُنجی

به فراغت بگزینند و پی ذکر چنین قصه شیرینی مبارک بنشینند و گل از گلشن اوصاف و ثنای نبی و آل نکوفال، بلند افسر اقبال، بچینند و بر آرند ز بهر طلب مغفرت زمره احباب خود از معشر اسلام زبگذشته و آینده به نزد احد فرد زاخلاص، زن و مرد همه دست دعا را .

«بند سوم»

گفت أم الخِیَرَه فاطمه طاهره زاکیه راضیه مرضیه صدیقه کبری، که یکی روز شه تخت لَعَمرَک، مه اورنگ فترضی، خور گردون نبوت، گهر بحر جلالت ، که بود دُر یتیم صدف طایفه عبد مناف، احمد یثرب وطن و مکه مقام از در حجره، رخ زیبای دل آرای نکوساخت پدیدار و زهم باز بفرمود لب لعل گهربار،

ص: 555

که ای فاطمه ای دختر نیک اختر من گشته مرا ضعف هویدا به بدن ، گفتمش ای باب ، پناه تو خدا باد زضعف و پدرم باز بفرمود که برخیز و کسایی که یمانیست بیاور ز برای من و او را ز سر مهر بپوشان به تنم، فاطمه بنمود کسا را به برباب مهیا و بپوشید بدان پیکر زیبا و چو خورشید نهان گشت سرا پا به سحاب و چو مه چهارده پنهان بحجاب و زرُ خش کرده تلألؤ به فلک نور، تو گفتی که مگر بدر تمام است و رخ مهر فروزان متواری به غمام است،

پس آنگاه عیان شد ز در حجره شه سبز قبا، سرور ارباب وفا، قبله اصحاب دعا، کعبه دین، راهرو ملک یقین، آنکه بود نام گرامیش حسن، کرد سلامی زادب در بر مادر، بجوابش دو لب فاطمه چون غنچه بشکفته زهم وا شد و گویا شد و بسرود که ای نور دو چشم و ثمر قلب من از من به تو هم باد سلام،

آنگه از مادر خود باز بپرسید حسن، گفت که این بوی خوش از چیست، در این حجره مگر کیست، خود این رایحه طیبه گویا بود از جد گرامم، به حسن گفت دگر فاطمه، کای روشنی دیده بود جد تو در زیر کسا ایمن و خوابیده و آورد حسن روی بدان سوی و بر جد نکو کرد سلامی و طلب کرد به داخل شدن زیر کسا، رخصتی از جد گرامی و پس از اذن ز پیغمبر نامی ز شعف شد به کسا داخل و برقرب نبی واصل و گردید دو کوکب به یکی برج قرین و دو مه از یک فلک قدر نمودار شد و گشت دو روح از بدنی فرد نمایان و دو جان شد به تنی ظاهر و الحق که دویی رفت و یکی آمد و زین بعد ز انصاف به چشمی که بصیر است و از این نکته خبیر است و بود احولی از دیده وی دور و بجزیک نتوان خواند دو تا را .

«بند چهارم»

گشت آنگاه، چو ماه از افق حجره نمایان، رخ فرخنده زیبنده رخشنده تابنده مهری ، که سپهر عظمت راست شرف، خسرو انجم حشم و شاه ملایک خدم و زینت . آغوش نبی، سبط رسول عربی، معنی ثاراللهی آن کس که شد اقلیم شهادت، ز

ص: 556

وجودش به صف کرب و بلاتا ابدالدهر منظم،

شه گلگون کفن آل عبا، کشته عطشان که بود فاطمه را نور دو عین، سرور مظلوم حسین، کرد بر فاطمه از مهر سلامی و چنین گفت که ای مام گرامی، به مشامم رسد ز مشکوی تو بوی نکویی، که تو گویی بود آن رایحه چون بوی خوش جد من، آنگاه به شیرین سخنی ساخت لب خویش چنین فاطمه گفتا، که ایا! قوت جان، نور بصر لَختِ جگر، جد گرام تو به همراه حسن، آنکه بود با تو برادر، شده آسوده در این زیر عبا،

خامس اصحاب کسا گشت روان جانب سالار امم، زیب منا، فخر حرم، کرد اسلامی به پیمبر، طلبید اذن دخول و به کسا ساخت مقر، شاد شد از مرحمت جد و برادر، چو شدند آن سه تن از آل عبا جمع به یک جا، ز میان رفت دگر شُبهِ و تثلیث و باثبات رسید آیت توحید .

و در این لحظه شد از مشرق آن حجره والا رخ نورانی صهر نبی پاک، علی بن ابی طالب فرخنده سیر طالع و بنمود سلامی به بر فاطمه وگفت که بر شامه من می رسد امروز ز مشکوی تو بویی که شبیه است به بوی خوش ابن عم والای معلی حسب من، به جواب اسدالله لب فاطمه طاهره گردید چو گل باز که امروز پدر کرده مرا از قدم خویش سرافراز و به همراهی سبطین تو در زیر کسا ساخته مأوی،

شد از این مژده علی شاد و فرحناک و روان گشت بسوی نبی ابطحی و کرد سلام و طلبید اذن و به پیوست به پیغمبر و شِبلَین نکو خصلت خوش طینت و جمعیت آن چهار نفر ساخت قوی چهار طرف قائمه عرش و شد از نه فلک و شش جهت آواز تحیات هویدا و سرافراخت پی فخر به چهار عنصرو بالید موالید ثلاث و بستودند یکایک بچنین مکرمت و موهبت خاص خدا را .

ص: 557

«بند پنجم»

دید چون آیت عظمای خدا، حضرت صدیقه کبری ، پدر و شوهر والا گوهر خویش به همراه دو فرزند چو گلدسته به هم بسته و پیوسته ووارسته، روان شد به سوی خدمت پیغمبر اکرم، قد موزون پی تعظیم و سلام پدر خویش بائین ادب کرد خم و ساخت چو یاران دگر خواهش داخل شدن زیر کسا ،

داد رسول قرشی اذن و مهین بانوی روضات جنان، جده سادات ز وصل پدر و شوهر و سبطین ستوده نسب خویش شد آسوده و گردید ز همراهی و یکرنگی این پنج نفر ماحصل معرفت ذات خدا ظاهر و گنج ازل وحدت یکتا ز پس پرده غیبی سوی بازار شهود آمد و معلوم شد این نکته که با دست چرا پنجه شده متصل و دیده حق بین چو کنی باز سوی پنجه هویداست، به پیش نظر عارف آگاه نموده به ید قدرت خود حضرت یزدان چه عجب صنعتی و صورت پاکیزه و از شکل انامِل که به معنی به ظهور آمده از صورت الله و مبرهن شود این سر نهان بر همه کون و مکان کز ثمر خلقت اشیاء غرضی نیست تصور، بجز این پنج.

وبنان را که ده و چار نموده است خداوند از این است کز این پنج تن آمد به جهان نه نفر از بهر هدایت همگی حافظ دین نبی و ناصر ایمان و امامان پسندیده و عالی نسب پاک ځجسته حسب و مفترض الطاعه و معصوم، ز سیمای یکایک بود آثار ربوبیت و معنای الوهیت حق ظاهر و انوار خدایی خدا باهر و پیدا شده از وجه وجیه همگی آیت وجه اللهی ذات خدا واضح ولایح،

که به حکم عدد ابجدی وجه بود و او شش و جیم سه و هاء بود پنج شدند این ده و چار آینه طلعت حسین ازل و صیقل مرآت جمال ابدی، جمله به ذات احد سرمد یکتا شده معیار و همه مظهر آثار و جز این نیست محک بھر یقین و شک و بالجمله پس از جمعیت پنج تن آل عبا زیر کسا گوش نما تا شنوی از ره الطاف خداوند بدین پنج نفر بر همه خلق به تخصیص ملایک همه این طرفه ندا را.

ص: 558

«بند ششم»

کرد خلاق فلک، چون گهر آویزه گوش ملک از عرش، که ای خیل ملائک، همه الیوم بدانید که من خلق نکردم همه نه فلک و هفت زمین، مهر و مه و کل حجابات و مقامات و صحاری و براری و مجاری، زقفاروزتلال و جبال و ز بحار و همه کشتی و آنهار ز اشجار و زمالایری و مایری و جزیی و کلی وز غیبی و شهودی و زمکنونی و معلومی و موجودی و محسوسی و خلق عرض و جوهر و انسان و زحیوان و جمادات و نباتات تمامی مگر از دوستی و مهر همین پنج تن پاک معلای مزکای نکو خصلت خوش طینت مطبوع پسندیده ، که در زیر همین طرفه کسا رفته و خوابیده،

پس آنگه مِلکِ سدره نشین حضرت جبریل امین، سود جبین، در بر خلاق مبین، گفت که در زیر کسا بار خدایا چه کسانند؟ بفرمود خداوند ودود از پی ارشاد که هستند همین پنج نفر پاک گهر، نیر افلاک جلالت، شرف بیت نبوت، صدف در رسالت، مه اقلیم حیا، آل عبا، فاطمه است و پدر و شوهر و سبطین امامین همامین تهامین شهیدین سعیدین حسین و حسن،

آنگاه ز داور طلبید اذن و روان شد به زمین، روح الامین، نزد رسول قرشی، داد سلامی ز خداوند جلیل و چویکی عبد زلیل از شه می زپی رخصت داخل شدن زیر کسا خواسته دستور و فرحناک شد آنهم به کسا داخل و بر قرب رسول عرب و سادسی خسمه پاکیزه منش واصل و شد آیه تطهیر به شان نبی و عترت پاکیزه او نازل و بردند بپا زین نعم نامتناهی زصفا قاعده حمد ثنا را.

«بند هفتم»

ای سپهر از توو از گردش وارونه تو داد، ندانم برم از دست تو فریاد به پیش که، شد از کج رویت کاخ حیات تن این پنج تن غمزده را رخنه ز بنیاد و همین عترت امجاد ز بیداد و ستمکاری امت که شکستند نخستین زنبی حرمت و در مکه چو شد حکم ز یزدان بوی اندر پی اظهار رسالت، که کُنَد دعوت کفار عرب را ز غوایت به هدایت

ص: 559

برساند که رهاند همه جُهّال تبه کار ز ره گم شده را سر به سر از ذلت و از آتش دوزخ بکشاند بسوی جنت و انکار نمودند ز بی باکی و گستاخی وبیدینی و نادانی و عدوان،

فشاندند زهر بام و دری بر سر مهر افسرش آن طایفه خاکستر و پیشانی نورانی او را که به نور ازلی بود منور بشکستند و زسنگ ستم آزارده نمودند و را گوهر دندان و همان پای شریفی که شرف یافت از او در شب معراج و همان مقدم میمون که ورم کرد پی طاعت یکتا، شده آلوده بخون از اثر خار مغیلان ز جفای زن بدشکل ستم پیشه مکاره ملعونه بی شرم و حیا، بولهب زشت خصال آنکه به حمال حطب گشت ملقب ز خداوند.

و ببستند به وی تهمت مجنونی و کذابی و سحر و بنهادند ردایش به گلو با همه قدرت و آن شوکت و عزت که خداوند به وی داد، بیفشرد به هر مرحله آن رحمت باری قدم صبر و لب خویش به نفرین نگشود و به کسی شکوه این محنت و آزار ز رأفت ننمود و بشکم بست همی سنگ قناعت زپی جوع و به درگاه خدا داشت شب و روز به غمخواری امت همگی دست دعا تا زجهان رفت سوی ملک جنان ، برد بسر شیوه تسلیم و رضا را.

«بند هشتم»

ماند یک دختر نیک اختر روشن گهر از بعد پیمبر به جهان زار، ز درد و غم عُظمای پدر در الم و ماتم و او را بصراز خون جگر آمده گلگون .

کفن ختم رسل بود تر از غسل، که آتش به در خانه اش افروخته گشت و دلش از محنت این جرئت و این ظلم و جفا سوخته گردید و به پهلوش رسید از لگد و ضربت و از زحمت و آسیب، که شد محسن ششماهه او سقط و به پیش نظر شوهرش آن شاه که می بود یدالله ز سیلی شده نیلی رخ آن بیکس مظلومه معصومه صدیقه محزونه افسرده غمدیده و تا بود مکانش به جهان روز و شبان گریه کنان اشک فشان بود زهجران پدر زار،

ص: 560

چو مرغی که ز گلشن ز قفس گشته گرفتار، کشیدی ز درون آه شرر بار، شد از گوشه بیت الحزنش ناله چویعقوب سوی گنبد دوار، چو شب در نظرش روز جهان تار و شد از کثرت فریاد و فغانش جگر اهل مدینه همگی خون و زن و مرد به تنگ آمده از ناله آن مرغ شب آهنگ، نمی کرد اثر بردل آنانکه نمودند زوی غصب فدک دست وی از زحمت دستاس به دنیای دنی بود به خون غرقه و مجروح.

ز بعد از پدر خود دو مه و نیم در این وادی غمناک دلی داشت زغم چاک و همی ریختی از دوری روی شه لولاک به همراه حسین و حسن خویش بسر خاک و زدی شعله ز آه جگر سوخته در خرمن افلاک و کسی در به رخ وی زتسلی نگشود و نظری سوی جنابش به محبت ننمود و به هوای رخ زیبای پدر عاقبت الامر از این غم کده زندان، به سوی خُلد خرامید و بر چشم دل أحباب تمامی نمک غصه بپاشید و وصیت به علی کرد که شب دفن کند پیکر او را که نیایند پی دفن و نمازش.

برو ای چرخ جفا پیشه، که اف بر تو و تا چند پسندی به رسول عرب و عترت و اولاد وی از سنگدلی این همه جور و جفا را

«بند نهم»

آن امامی که پیمبر پی فرمود: داور به غدیر خُمش اندر نظر خلق سراسر به خلافت به ستوده زما روح الامین سوی زمین آمد و از رب ودود آیه اکملت لکم دینکم آورد فرود و به ولایت شه امی، به جلال و حسب و شان یدالله بیفزود و به حُضار سوی بیعت او امر بفرمود به ترحیب و تبریک به ترجیب علی، شد سرو پای همه خلق زبان، نعره بخ بخ به فلک رفت، از آن فَظِّ غلیظی که چو وی پا ننهاده سوی اقلیم وجود،عاقبت کار پس از سید لولاک، پی غصب خلافت به در خانه اش افروخت زکین آتش و در گردن او بست طناب و اسدالله از این مرحله دلگیر چو شیری که شود بسته به زنجیر و کشیدند وصی نبی و بن عم و داماد گرامش، همه روبه صفتان یکدل و یک زور، از آن خانه سوی مسجد و آن حُجت خلاق مبین را چونَبُد یار و معین، شد ز جفا خانه

ص: 561

نشین، دین خدا گشت به بازیچه، و دستی که در خیبر از او کنده شد از جا، به رسن بسته و پیوسته کشیدی اسدالله از این غصه ز دل آه و زافسردگی کید و نفاق و حیل امت پیغمبر خاتم به فلک رفت از آن سینه بی کینه پرداغ علی ناله جانکاه

و چه شد وقت کزین دیر محن بال زند طایر روحش به جنان، کرد به محراب دعا نسل زنا ملجم بی دین مرادی زدم تیغ سر انور او را چو قمر شق، که شد از ماتم او خانه دین منهدم و زلزله افتاد به هفت ارض مطبق، زفلک روح الامین ناله و فریاد برآورد و دل مُلک و مَلِک را همه خون کرد و در افکند به معموره هستی ز عزایش ابد الدهر چو نی ناله و پوشیده به بالای حسین و حسن از مرگ پدر کسوت ماتم به سر زینب خونین جگر از داغ، فلک ریخت ز غربال اجل خاک عزا را.

«بند دهم»

بعد از آن پادشه ممتحن، از کینه وری بست کمر تنگ سپهر از پی آزار حسن انجمنی ساخت زاصحاب پی بیعت آن زبده اخبار و زبد عهدی آن طایفه سست وفا رفت به غارت همه اموال وی و کرد به همراه معاویه ملعون دغا صلیح به ناچار، کشید از ستم دهر بجایی به جهان کار که بنهاد قدم زاده سفیان ستمکار، معاویه فاسق بسر منبر و در جای پیمبر بزد از روی جسارت به جفا تکیه و بگشود لب خویش به دشنام و به هر جا که توانست دوانید به گیتی فرس ظلم به کرات، حسن را ز ستم زهر خورانید و بر افروخت ز طغیان به همه کون و مکام رایت فرعونی و از کبر فرو کوفت همی کوس برای لمن الملکی واحباب علی را همه بنمود، ذلیل و زجهان ساخت برانداخته آئین تشیع، به طریقی که زدین نبی و اسم علی را همه آفاق نَبُد نام و نشانی و برانگیخت پی قتل حسن جُعده بی شرم و حیا را که زند رونق اسلام در ایام بهم.

عاقبت اسماء ستم پیشه ز سم کرد پر از خون، جگر چاک جگر گوشه زهرای مطهر، ز گلوی حسن ممتحن از زهر فرو ریخت به طشت از ره بیدادگری لخت جگر، سوخت دل جن و بشر، روز جهان ساخت چو شب تیره و یکباره برافتاد ز عالم اثر از اسم

ص: 562

مسلمانی و بگرفت جهان بار دگر رسم جهالت زسرو کرد خموش از ره تزویر و به تدبیرز آفاق به شیادی و مکاری و زراقی و الطاف حیا شمع هدی را .

«بند یازدهم»

دید چون خامس اصحاب کسا، قدوه اولاد رسول دو سراسر سرور و سرخیل تمام شهدا، خسرو مظلوم جگر تشنه حسین، کفر جهانگیر شده کرده علم قد رسا، همره هفتاد و دو تن یاور و انصار و احباء و جوانان و برادر، همه بگرفته به کف سر، زن و فرزند به همراه ، روان شد ز وطن در سفر از یثرب و بطحا بسوی وادی پر خوف و خطر معدن اندوه و غم و درد و بلا کرب و بلا، کوفت در آن بادیه، با شور حسینی زنوا، شاه حجازی به عراق از پی ارشاد مخالف، همه طبل ابدی، از پی اثبات وجود احدی، کرد اساس صمدی، کوکبه لم یلدی، رایت کفوا احدی ، سخت در آن ناحیه برپا و به گلبانگ بلند از در انکار

علی رغم شیاطین ستمکار فرو ریخت بهم قائمه شرک و هوا پویی کفار وثن گوی صنم جوی سیه نامه بدبخت و پی دعوی ثاراللهی خویش، بدون شک و ریب و غم و تشویش، بشست از سر و جان و بدن و مال همه دست و به شادی نظر از غیر خدا بست.

و پی رؤیت دیدار جمال ازلی دیده حق بین بگشود از سر تحقیق بدان پایه رسیدش ز وفاکار که بعد از همه یاور و انصار، فدا کرد چو عباس وفادار، علمدار رشیدی و بمانند علی اکبر و اصغر پسری را که ندیده است و نبیندبه جهان چشم فلک، دیده انسان و ملک تا به صف حشر، چنان تازه جوانی و چنین کودک شش ماهه بی شیر به عالم پسری در فلک منزلت و مرتبه رخشان قمری هر دو گل گلشن باغ نبوی، هردو نهال چمن مرتضوی ، کوکب رخشانی سپهر علوی، همچو خلیل از سر تسلیم و رضا کرد فدا جان و سرهردو بدرگاه خدا .

راند بجایی فرس شوق به امید لقای پدر و جد و برادر که بزد همچو علی دست یلی

ص: 563

را بسوی قبضه شمشیر و کشید آه جهانگیر، که ای تیغ ز بس جای نمودی به غلاف و ننمودی ز پی سرکشی اهل خلاف از دل و جان رو به مصاف، این همه طغیان به میان آمد و دین رفت به یکباره ز دست و ز درنگ تو گرفت آینه شرع نبی زنگ، ایا! تیغ دو دم، نه قدمی جانب میدان جهاد از پی تخریب اساس هوس اهل ستم تا که زنو تازه کنی رسم عبودیت حق، دهر پر آوازه نمایی زهدایت به سوی رب فلق، روی خلایق کنی از طاعت ابلیس بحق ، طی کنی این زشت ورق را.

پس از آن سر به سوی کوهه زین هشته و افراخت به میدان بلا قامت مردی، قد مردانگی، از بسکه زد و کشت از آن طایفه یاغی مردود، تو گفتی که خلیل آمده بهر جدل لشکر نمرود، بمانند پدر آن پسر حیدر صفدر، به صف کفر در انداخت شکستی و بر افراخت در آن واقعه دستی که فراموش نمودند جهان جمله ز جنگ احد و بدر وحنین، خیبر و احزاب و تبوک وصف صفین و سرلشکر بگریخته از کرب و بلا رفت سوی کوفه.

در آن حال بیفتاد ز گردون بسر زین سمند پسر فاطمه آن رقعه سبزی که در او بود همان عهد که در عالم ذر بست حسین همره یزدان، که کند بذل تن و جان، و سرخویش نهد بر سر پیمان .

زوفا کرد تھی پا زرکاب و به سر خاک، غریبانه سربی کسی خویش نهاد، از طرف خصم دغا شمر بر آورد به کین دست ستمکاری و با خنجر خونخوار. چه گویم که چسان کرد جدا از بدن سبط نبی بھر عداوت، سر مهر افسر و آنگاه سنان، زیب سنان کرد چنان آن سر ببریده عطشان ز قفا را .

«بند دوازدهم»

نوبت کار شه تشنه چو از دادن سر رفت به سر، نوبت آن گشت که اندر پی تکمیل ره معرفت رب تعالی و تقدس کند اقبال و زند نوبت آوارگی خویش در آن دشت، مه برج حیا، عصمت و ناموس خدا، اختر گردون وفا، شمس سماوات علی، روشنی

ص: 564

شمس هدا، بانوی اقلیم صفا، مفخر خیرات حسان، زبده نسوان جهان، فخر خواتین جنان، دره بیضای زمین، گوهر یکتای زمان، مریم هاجر صفت آسیه فطرت، سیر حور لقاء ساره حوا منش فاطمه خو، اختر والای ولی، دختر کبرای علی، خواهر غمخوار حسن، یاور اطفال حسین، عالمه عابده زاکیه راضیه مرضیه طاهره طیبه باهره زاهره فاخره، صدیقه صغری که بود نام گرامش ز خدا زینب کبری .

چونظر کرد که تکلیف شه کرب و بلاگشت ادا لیک بجا مانده و باقیست ره کوفه و اینک سفر شام به پیش است و دل نازک سجاد زداغ پدر و سوزش تب خسته و ریش است و چنین بار گرانی نبود در خور آن بیکس بیماری که با درد مصیبت شب و روز است گرفتار، پی سلسله جنبانی دلگیری و آلام اسیری و غریبی و حقیری ز وفا منصب سر سلسله گی را زخدا کرد تمنا و شد آن سلسله را پیشرو راه.

پس از سوختن خیمه سلطان عرب، زینب عالی نسب ، اولاد یتیم شه دین، خسرو مظلوم حسین را زوفا ساخت ز اطراف بیابان همه را جمع و شد آن بی کس غمدیده چو پروانه و اولاد حسین شمع و رهانید یکایک همه را از ستم سیلی شمر و به دم کعب سنان کرد نشان شانه، سپر کرد تن خسته و مجروح و دل خون شده زار بر طعنه اغیار و دم صدمه اشرار.

و پس از کرب و بلا بست سوی کوفه زغم بار، به فرمان عبیدالله غدار، و ز آن سنگدل بی سر و پا دید بسی محنت و آزار، بدان دربدری کرد زاطفال برادر پدری، در همه جا تا که شدش ختم سر انجام بدارالمحن شام و در آن کشور و زیر و زبرش، عاقبت کار کشانید فلک با سر عریان سر بازار، به پیش نظر قوم ستمکار و به صد رنج چو گنج آن در یکدانه مکان کرد به ویرانه به هر مرحله ای صبر نمود و قدم تاب و تحمل همه حال بیفشرد و نه از صاف آبا کرد و نه از درد.

وته جرعه این جام بلا کرد گل آن روز که در مجلس میشوم یزید بن معاویه اش افتاد گذر، کرد نظر هر طرفی دید که صف بسته فرنگی و نصارا و یهودی، به سرتخت نشسته پسر هند زناکار و به دورش شده اسباب طرب جملگی آماده و از شوق بود در

ص: 565

کف وی ساغرمی، با دف و نی باده پیاپی به قدح ریختی از شیشه ، چوآن باده پرزور در افکند ز مستی بسرش شور، سوی عربده پرداخت گهی نرد ستم باخت، گھی بیرق فرعونیت افراخت، انا ربکم اعلی به عیان ورد زبان ساخت، در آخر شرر اندر جگر زینب دل سوخته انداخت، بر آورد سوی چوب جفا دست و بیازرد همان لعل لب گوهر دندان که پیمبر زدی از راه وفا بوسه. از این زشت عمل طاقت زینب دگر از خون جگر طاق شد و آه دلش برق همه انفس و آفاق شد و کرد چو صامت به سر از دست فلک خاک عزا را و زدود دل غمدیده خود کرد چو شب تیره همه ارض و سما را(1)

الألعنه الله علی القوم الظالمین

ص: 566


1- دیوان صامت بروجردی 2تا11

موضوع پنجم : روایت اصحاب کساء توسط اهل تسنن

اشاره

ص: 567

ص: 568

روایات

1- وفی مسند أحمد بن حنبل یرفعه الی أم سلمه قالت: بَیْنَمَا رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی بَیْتِی یَوْمًا إِذْ قَالَتِ الْخَادِمُ: إِنَّ عَلِیًّا وَفَاطِمَهَ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ بِالسُّدَّهِ، قَالَتْ: فَقَالَ لِی: " قُومِی فَتَنَحَّیْ لِی عَنْ أَهْلِ بَیْتِی " قَالَتْ: فَقُمْتُ فَتَنَحَّیْتُ مِن الْبَیْتِ قَرِیبًا، فَدَخَلَ عَلِیٌّ وَفَاطِمَهُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ وَهُمَا صَبِیَّانِ صَغِیرَانِ، فَأَخَذَ الصَّبِیَّیْنِ، فَوَضَعَهُمَا فِی حِجْرِهِ، فَقَبَّلَهُمَا. قَالَت: وَاعْتَنَقَ عَلِیًّا بِإِحْدَی یَدَیْهِ، وَفَاطِمَهَ بِالْیَدِ الْأُخْرَی، فَقَبَّلَ فَاطِمَهَ وَقَبَّلَ عَلِیًّا، فَأَغْدَفَ عَلَیْهِمْ خَمِیصَهً سَوْدَاءَ، فَقَالَ: " اللهُمَّ إِلَیْکَ، لَا إِلَی النَّارِ، أَنَا وَأَهْلُ بَیْتِی قَالَتْ:أم سلمه وَأَنَا یَا رَسُولَ اللهِ فَقَالَ صلی الله علیه واله : " وَأَنْتِ اِلی خیر(1)

احمد حنبل در مسندش روایتی را از ام سلمه بیان می کندکه گفت: روزی پیامبراکرم صلی الله علیه و اله در خانه من بود. در این موقع خادم پیامبر صلی الله علیه و اله (هلال بن حارث مصاحب رسول خدا صلی الله علیه و اله ) گفت: علی و فاطمه و حسن و حسین برسده اند.(2) ام سلمه می گوید: پیامبراکرم صلی الله علیه و اله رو به من نموده و فرمودند: تو بلند شو و از اهل بیتم فاصله بگیر. ام سلمه می گوید: من درکناری ایستادم.

ص: 569


1- فصول المهمه /134 - 140
2- کنایه از این که در خانه ایستاده اند و می خواهند وارد شوند.

حضرت علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام که دو طفل کوچک بودند جلوآمدند. پیامبر صلی الله علیه و اله آن دو را در دامن خود قرار داد و آن دو بزرگوار را می بوسید، و یک دست به گردن علی انداخت و با دست دیگر فاطمه را گرفت و آنان را به کساء سیاه مربع شکلی پوشانید و فرمود: خدایا من و اهل بیت من به تو پناه می بریم نه به آتش، ام سلمه گوید: من گفتم : ومن یا رسول الله ؟! [ آیا من هم با شما هستم یعنی جزء اصحاب کساء می باشم] فرمود: تو به خیری ولی جزء اصحاب کساء و اهل بیت من نیستی.

2- عَن أَبِی سَعِیدٍ الخُدرِی قالَ: نَزَلَت هَذِهِ الآیَه:

«إنّما یریدُ اللّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمْ الرِّجْسَ أهْلَ البیتِ ویطَهِّرَکم تَطْهیراً»(1)

فی نبی الله و علی و فاطمه و حسن و حسین، قال: فجللهم رسول الله صلی الله علیه و اله بکساء وقال: « اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَیتی فَأذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهیراً.»، قال: وأم سلمه علی باب البیت فقالت: یا رسول الله و أنا؟ قال: إنَّک لَبِخَیرٍاَو عَلی خَیر.(2)

ابی سعید خدری گوید: این آیه شریفه:

«إنَّما یریدُ اللّهُ لِیذهِبَ عَنکمُ الرِّجسَ أهلَ البَیتِ ویطَهِّرَکم تَطهیراً».

درباره پیامبر خدا صلی الله علیه و اله و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام نازل شده .

پیامبرخدا صلی الله علیه و اله با عبای (خیبری) آنان را پوشاند و فرمود : خدایا این افراد اهل بیت من هستند. رجس و پلیدی را از آنان دور کن و آنان را پاک و مطهر قرار بده و ام سلمه رحمه الله کنار در ایستاده بود. عرض کرد: یارسول الله ! من هم جزء اهل بیت می باشم. پیامبر خدا صلی الله علیه و اله فرمود: توزن نیکو و عاقبت بخیری ، ولی جزء اهل بیت من نیستی. «این آیه فقط درباره اهل بیت من نازل شده است»(3)

ص: 570


1- سوره احزاب آیه 33.
2- مناقب ابن مغازلی / 304.
3- همان /300 - 307.

3-عن عمربن أبی سلمهریب النبی صلی الله علیه و اله قال:نَزَلَت هذِهِ الآیهُ عَلَی النبی صلی الله علیه و اله فِی بَیتِ امِّ سَلَمَهَ:

«إنَّما یریدُ اللّهُ لِیذهِبَ عَنکمُ الرِّجسَ أهلَ البَیتِ ویطَهِّرَکم تَطهیراً»

فَدَعا فاطِمَهَ وحَسَناً وحُسَیناً، فَجَلَّلَهِم بِکِسَاءً وَعَلِیُّ خَلفَ ظَهرهٍ، فَقالَ: اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَیتی، اللّهُمَّ فَأذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهیراً. فَقالَت امُّ سَلَمَهَ: وَاَنَآ مَعَهُم یا رسول الله؟ قالَ: أنتِ عَلَی مَکَانَکِ وَاَنتِ اِلَی خَیرٍ.(1)

عمر بن ابی سلمه گفت: آیه :

«إنّما یریدُ اللّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمْ الرِّجْسَ أهْلَ البیتِ ویطَهِّرَکم تَطْهیراً»

در خانه ام سلمه نازل گردید، پیامبر، علی و فاطمه و حسن و حسین را خواند و آنان را مقابل خود نشانید و علی را خواند و او را پشت سر خود نشانید آنگاه آنان را با عبایی پوشانید. سپس گفت: خدایا اینان اهل بیت من هستند، پلیدی را از آنان بردار و آنان را پاکیزه کن، ام سلمه می گوید: گفتم یا رسول الله مرا هم در میان آنان جای ده ، گفت: در جای خود باش و تو بر خیر هستی.

3- عن إسماعیل بن عبد الله بن جعفر، عن أبیه قال: لما نظر رسول الله صلی علیه وسلم إلی الرحمه هابطه من السماء قال: من یدعو؟ - مرتین- قالت زینب: أنا یا رسول الله . فقال: ادعی لی علیا و فاطمه و الحسن و الحسین. قال: [فدعاهم فجاءوا] فجعل حسنا عن یمناه و حسینا عن یسراه و علیا و فاطمه و جاهه ثم غشاهم کساء خیبریا ثم قال: اللهم [إن] لکل نبی أهل بیت و هؤلاء أهلی فأنزل الله عزوجل:

«إنّما یریدُ اللّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمْ الرِّجْسَ أهْلَ البیتِ ویطَهِّرَکم تَطْهیراً»

فقالت زینب: یا رسول الله [ا] لا أدخل معک؟ فقال رسول الله صلی الله علیه و اله

ص: 571


1- سنن ترمذی /1437

وسلم: مکانک فإنک إلی خیر ان شاء الله (1)

اسماعیل بن عبدالله بن جعفر از پدرش نقل می کند که: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و اله به رحمت خدا که از آسمان نازل شد نگریست؛ دو بار فرمود: کیست که آنان را دعوت و حاضر کند. زینب (همسر آن بزرگوار) عرض کرد: یارسول الله ! من ایشان را به دستور شما حاضر خواهم کرد. فرمود: علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را حاضر کن، پس آن بزرگواران را حاضر کرد. رسول اکرم صلی الله علیه و اله آن ها را صدا زد. ایشان جلو آمدند. پس حسن علیه السلام از طرف راست و حسین علیه السلام از طرف چپ و علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام مقابل صورت ایشان نشستند. پس عبای خیبری را بر آنان پوشاند و سپس فرمود:

اللّهُمَّ إنَّ لِکُلِّ نَبِیٍّ أهلَ البَیت، واِنَّ هؤُلاءِ أهلِی.

خدایا برای هر پیامبری ، اهل بیتی بود و اینان اهل بیت من هستند.

فأنزل الله تعالی: «اِنَّما یُریدُ اللّه ُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ البیتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً»

پس زینب [در بعضی روایات مشهور، ام سلمه رضوان الله تعالی علیها، ذکر شده است.] عرض کرد: یا رسول الله! آیا من با ایشان هستم و می توانم داخل کساء شوم ؟ فرمود: تو از جای خود حرکت نکن که این آیه شامل حال تو نیست ولی تو عاقبت به خیری ان شاء الله.

5- فرائد السمطین (باسناده) عن أبی هریره عن النبی صلی الله علیه و اله أنه قال: لَمَّا خَلَقَ الله تعالی آدَمَ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ، الْتَفَتَ آدَمُ یَمْنَهَ الْعَرْشِ فَإِذَا فِی النُّورِ خَمْسَهُ سُجَّداً وَ رُکَّعاً. قالَ آدَمُ: هَلْ خَلَقْتَ أَحَداً مِنْ طِینٍ قَبْلِی؟ قالَ: لا یا آدَمُ.قالَ: فَمَنْ هؤُلاءُ الْخَمْسَهُ الأَشْباحُ الَّذِینَ أَراهُمْ فی هَیْئَتی وَ صُورَتِی؟ قَالَ هَؤُلَاءِ خَمْسَهُ مِنْ وُلْدِکَ لَوْلَاهُمْ مَا خَلَقْتُکَ، و لاخَلَقْتُ الْجَنَّهَ وَ لَا النَّارَ، وَ لَا الْعَرْشَ وَ لَا الْکُرْسِیَّ، وَ لَا السَّمَاءَ وَ لَا الْأَرْضَ وَ لَا الْمَلَائِکَهَ وَ لَا الْجِنَّ وَلَا

ص: 572


1- فرائد السمطین 2/ 18 و 19 روایت 392

الِانس شَقَقْتُ لَهُمْ أَسْمَاً مِنْ أَسْمَائِی فَاَنَا المَحمُودُ وَ هَذَامُحَمَّدٌوَاَنَاالعالَی وَ هَذَا عَلِیٌّ وَ أَنَا الْفَاطِرُ وَ هَذِهِ فَاطِمَهُ وَ أَنَا ذُوالْإِحْسَانِ وَ هَذَا الْحَسَنُ وَ أَنَا الْمُحْسِنُ وَ هَذَا الْحُسَیْنُ. آلَیْتُ بِعِزَّتِی أَنَّهُ لَا یَأْتِینِی أَحَدٌ بِمِثْقَالِ ذَرَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنَ بُغْضِ أَحَدِهِمْ إِلَّا أَدْخَلْتُهُ نَارِی وَ لَا أُبَالِی. یَا آدَمُ، هَؤُلَاءِ صَفْوَتِی مِنْ خَلْقِی بِهِمْ اُنجِیهِمْ وَ بِهم أَهْلَکُهُمْ فَإِذَا کَانَ لَکَ إِلَیَّ حَاجَهٌ فَبِهؤُلاءِ تَوَسَّل.(1)

ابی هریره از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرده که فرمودند: هنگامی که خداوند متعال آدم ابوالبشرعلیه السلام را آفرید و از روح خود در او دمید، آدم علیه السلام به جانب راست عرش نگریست. پنج هیکل و شبح نوری را در حال رکوع و سجود دید و گفت: پروردگارا! آیا قبل از من کسی را از خاک و گل آفریده ای ؟ فرمود: نه، ای آدم! گفت: پس این پنج هیکلی که به شکل و قیافه خود می بینم کیستند؟ فرمود: اینها پنج نفر از فرزندان تو می باشند که اگر آنان نبودند تو را نمی آفریدم. و هم چنین بهشت و دوزخ، عرش و کرسی، آسمان و زمین و ملائکه و انس وجن را نمی آفریدم. برای آنان پنج اسم از اسامی خودم جدا ساخته (و آنان را به آن اسامی نامیدم):

من محمودم و این محمد است.

من عالی هستم و این علی است

من فاطرم و این فاطمه است.

من احسانم و این حسن است.

و من محسنم و این حسین است.

به عزت خود سوگند یاد کرده ام که هیچ کس به اندازه یک ذره بغض و کینه آنان را نزد من نیاورد مگر اینکه او را به دوزخ خود وارد سازم و از این کار باکی هم ندارم. ای آدم! اینان برگزیدگان من از میان آفریدگانم می باشند، به وسیله آنان رهایی بخشیده و به وسیله آنان هلاک می کنم، اگر تو به من نیازی داری به ایشان توسل بجوی.

ص: 573


1- فرائد السمطین 36/1

6- عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِیِّ یَقُول: قَالَ رَسوُل الله صلی الله علیه و اله یا عَلِیّ أَنَا وَ أَنْتَ مِنْ شَجَرَهٍ أَنَا أَصْلُهَا وَ أَنْتَ فَرْعُهَا وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ أَغْصَانُهَا فَمَنْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْ أَغْصَانِهَا دَخَلَ اَلْجَنَّهَ یَا عَلِیُّ لَوْ أَنَّ أُمَّتِی صَامُوا حَتَّی یَکُونُوا کَالْحَنَایَا وَ صَلُّوا حَتَّی یَکُونُوا کَالْأَوْتَارِ ثُمَّ أَبْغَضُوکَ لَأَکَبَّهُمُ اَللَّهُ عَلَی وُجُوهِهِمْ فِی اَلنَّارِ(1)

از جابر بن عبدالله انصاری روایت شده است که رسول گرامی صلی الله علیه و اله فرمودند: یاعلی! من و تو از یک درختیم [از یک نسل] من اصل و ریشه آن درخت هستم و تو فرع و تنه آن می باشی و حسن و حسین شاخه های آن می باشند.(2)

پس کسی که به شاخه ای از شاخه های او بیاویزد، خداوند او را داخل بهشت گرداند. یاعلی! اگر امتم به قدری روزه بگیرند تا همانند کمان خم گردند و به قدری نماز بخوانند تا همانند میخ [لاغرو باریک ]شوند، در این حال شما را دشمن داشته باشند خداوند آنان را با صورت در آتش بیفکند.

7- ابو اسحق ثعلبی در «عرایس» و« نطنزی» در« خصایص علویه»: عَن أنَسِ بن مَالِکِ قال: قال رسول الله صلی الله علیه و اله : اطْلُبُوا الشَّمْسَ، فَإِذَا غَابَتْ فَاطْلُبُوا الْقَمَرَ، فَإِذَا غَابَ فَاطْلُبُوا الزُّهَرَهُ، فإِذَا غَابَتْ فَاطْلُبُوا الْفَرْقَدَیْنِ. قُلْنَا: یَا رَسُولَ الله: َو مَنِ الشَّمْسُ قَالَ: أَنَا. و مَنِ الْقَمَر قالَ: عَلِیٌ. فَمَنِ الزُّهَرَهُ قالَ فاطمهُ. قُلْنا: فَمَنِ الْفَرْقَدانِ؟ قالَ: الحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهما السلام (3)

انس بن مالک گوید: رسول اکرم صلی الله علیه و اله فرمودند: خورشید را طلب کنید [یعنی از وجود مقدس پیامبر صلی الله علیه و اله استفاده کنید تا به سعادت برسید] پس وقتی که خورشید غروب کرد

ص: 574


1- فرائد السمطین /61
2- البته این راوی حتما فراموش کرده نام مقدسه حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را بعد از نام مقدس علی بن ابی طالب علیه السلام بیاورد که فاطمه علیها السلام صنها و اولادها علیهما السلام ثمرتها و شیعتهم ورقها ... سفینه البحار 2/ 808
3- فاطمه الزهرا علیها السلام علامه امینی /48

[نور مقدس آن حضرت از دنیا رفت]، ماه را طلب کنید. پس زمانی که ماه غروب کرد، زهره را طلب کنید. پس وقتی زهره غروب کرد، فرقدین را طلب کنید. گفتیم: یارسول الله !خورشید کیست؟ فرمودند: منم. گفتیم: ماه کیست ؟ فرمود: علی علیه السلام است. گفتیم: زهره کیست؟ فرمود: فاطمه علیها السلام است. گفتیم: فرقدان کیانند؟ فرمودند: حسن و حسین علیهما السلام

8- عن یوسف بن عبد الحمید قال لی: ثوبان مولی رسول الله صلی الله علیه و اله اَجلس رسول الله صلی الله علیه و اله الحسن و الحسین علی فَخذَیه و فاطمه فی حجره واعتنق علیا ثم قال: اللُهُمَّ إنَّ هَؤُلاءِ أهلُ البَیُتی(1)

یوسف بن عبد الحمید گوید: ثوبان، غلام رسول الله صلی الله علیه و اله به من گفت: رسول خدا صلی الله علیه و اله حسن و حسین علیهما السلام را روی ران خود نشانید و فاطمه علیها السلام را در دامن خود جای داد و علی علیه السلام را در آغوش کشید ، سپس فرمود: خدایا این پنج تن اهل بیت من هستند.

9۔عَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ : أَنَا شَجَرَهٌ وَ فَاطِمَهُ حَمْلُهَا وَ عَلِیٌّ لِقَاحُهَا وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ ثَمَرُهَا وَ اَلْمُحِبُّونَ لِأَهْلِ اَلْبَیْتِ وَرَقُهَا(2)

ابن عباس نقل می کند که از رسول خدا صلی الله علیه و اله شنیدم که فرمود: من درختم و فاطمه علیها السلام بردارنده آن و علی علیه السلام بارور کننده آن و حسن و حسین علیهما السلام میوه آن و دوستان اهل بیت برگ های آن درختند.

10- لَیلَهُ عُرِجَ بی إلَی السَّماءِ رَأَیتُ عَلی بابِ الجَنَّهِ مَکتُوباً: لا إلهَ إلاَّ اللهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ، عَلِیٌّ حَبیبُ اللهِ، وَالحَسَنُ وَ الحُسَینُ صَفوَهُ اللهِ، فاطِمَهُ خِیَرَهُ اللهِ، عَلی باغِضِهِم لَعنَهُ اللهِ. (3)

ص: 575


1- شواهد التنزیل 13/2
2- همان 2/ 22 - 23
3- مناقب خوارزمی /302؛ فرائد السمطین 2/ 56

ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه و اله روایت کرد که فرمودند: هنگامی که مرا به معراج بردند، دیدم بر در بهشت نوشته است: خدایی غیر از خدای یگانه وجود ندارد، محمد صلی الله علیه و اله رسول و فرستاده اوست، علی علیه السلام دوست خدا و حسن و حسین علیهما السلام برگزیده خداوند و فاطمه علیها السلام بنده و کنیز اوست. بردشمنانشان لعنت خدا باشد.

11- عبدالله عَن ابنِ عَبَّاسٍ قَالَ: سُئلَ النَّبِیُّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ عَن الکَلماتِ الَّتی تَلقَّاها آدَمُ مِن رَبِّهِ فَتابَ علَیهِ. فقالَ: سَألَهُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَعلِیٍّ وَفاطِمَهَ وَالحَسَنِ وَالحُسَینِ إلاَّ تُبتَ عَلَیَّ. فَتابَ عَلَیهِ(1)

ابن عباس گوید: از پیامبراکرم صلی الله علیه و اله درباره این آیه شریفه که می فرماید:

«فَتَلَقَّیٰ آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ ۚ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ »(2)

«پس آدم از خدای خود کلماتی آموخت که موجب پذیرفتن توبه او گردید زیرا خدا مهربان و توبه پذیر است».

درباره کلماتی که جناب آدم علیه السلام از خدای خود فرا گرفت و همان باعث قبولی توبه اش گردید پرسیدم؟

حضرت فرمودند: آن کلمات عبارت بودند از: محمد و علی و فاطمه و حسن و

حسین علیهم السلام که خدا را به حق ایشان قسم داد و توبه اش قبول شد.

12- عن ابن عبّاس: «ان النبی صلّی اللَّه علیه وآله أمر بسد الأبواب الا باب علی بن أبی طالب:قلت: هذا حدیث حسن عال، وانما أمر النبی صلّی اللَّه علیه وآله وسلّم بسدالأبواب، وذلک لأن أبواب مساکنهم کانت شارعه إلی المسجد، فنهی اللَّه تعالی عن دخول المساجد مع وجود الحیض والجنابه، فعم النبی بالنهی عن الدخول فی المسجد والمکث فیه للجنب والحائض، وخص علیاً بالاباحه فی هذا الموضع - وما ذاک دلیل علی اباحه المکروه له، وانما

ص: 576


1- مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام ابن مغازلی /63
2- سوره بقره آیه 37

خُصَّ بذلک۔ لعلم من المصطفی صلی الله علیه و اله بانه یتحری من النجاسه هو و زوجه فاطمه علیها السلام و اولاده علیهم السلام و قد نطق القرآن بتطهیرهم فی قوله عزوجل:

«إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا.» (1)

ابن شافعی گوید: از ابن عباس نقل شده است که رسول اکرم صلی الله علیه و اله امر فرمودند درهای همه منازلی که در داخل مسجد راه داشت بسته شود، مگر در خانه علی. که ایشان را از این قاعده استثناء کرد؛ و این حدیث بسیار عالی و نیکوست و همانا پیامبر خدا صلی الله علیه و اله دستور دادند به بستن درهای خانه های افراد، و این به خاطر این است که درهای خانه هایشان به صورت یک خیابان به طرف مسجد شده بود و خداوند متعال از ورود و مکث کردن زن حائض و مرد جنب در مسجد نهی فرمود. پس پیامبر خدا صلی الله علیه و اله تمام افراد را از داخل شدن در مسجد با حالت جنابت و حیض نهی فرمودند، ولی علی علیه السلام را به این امر خصوصیت داد که داخل مسجد گردد و دلیلش این بود که رسول خدا صلی الله علیه و اله می دانست که علی و فاطمه و اولادشان صلوات الله علیهم از نجاست دور بودند، چون خداوند آن بزرگواران را معصوم و پاک قرار داده است و آیه تطهیر را در حقشان نازل کرده است بنابراین با دیگران خیلی فرق دارند و اصلا با مردم، قابل قیاس نیستند «لَا یُقَاسُ بِنَا احَد »

طبق این آیه شریفه: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا.»

13- عن عمر بن ابی سلمه ربیب النبی صلی الله علیه و اله قال: نزلت هذه الآیه علی النبی صلی الله علیه و اله : «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا.» فی بیت أم سلمه .

عمربن ابی سلمه (ناپسری پیامبر صلی الله علیه و اله) گوید: آیه 33 سوره احزاب در خانه ام سلمه بر پیامبر خدا صلی الله علیه و اله نازل شد.(2)

ص: 577


1- کفایه الطالب گنجی شافعی 1/ 308
2- کفایه الطالب 631/1 ؛ ده روایت از صفحه 641 -631 درباره این آیه شریفه آورده است

14- القاضی السید نور الله الحسینی المرعشی التستری (اعلی الله مقامه) قال فی قول الله تعالی:

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»

أجمع المفسرون و روی الجمهور کاحمد بن حنبل و غیره آنها نزلت فی علی وفاطمه والحسن والحسین علیهم السلام .

مرحوم قاضی، شهید ثالث، سید نورالله تستری صاحب احقاق الحق می فرماید :

همه مفسرین اجماع دارند و جمهور جماعت اهل سنت مانند احمد بن حنبل و غیره، اعتراف کرده اند که این آیه شریفه در فضیلت علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام نازل شده.

مسلما این آیه شامل زنان پیامبر خدا صلی الله علیه و اله نخواهد شد، زیرا که اهل بیت گفته شده ،منظور حضرت علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام هستند نه زنان رسول خدا صلی الله علیه و اله حتی عده ای از بزرگان اهل تسنن هم این را قبول دارند. فقط عده ای از آنان به روایات ضعیفه تمسک جسته اند که قابل اعتناء نیست. زیرا هم از نظر سند ضعیف است و هم از نظر دلالت. وحتی ابن حجر عسقلانی سنی که بسیار متعصب است نیز قائل شده، به این که همه اتفاق و اجماع دارند که این آیه در شأن آل عباء علیهم السلام است ولا غیرهم ].

عده بسیاری از علماء اهل تسنن در احقاق الحق آورده شده اند که در رابطه با آیه شریفه 33 سوره احزاب گفته اند که این آیه در شأن اهل بیت و اصحاب کساء یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و امیرالمؤمنین علیه آلاف التحیه والسلام و حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهراء علیها السلام و سبطین یعنی حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و حضرت امام حسین علیه السلام نازل شده است.

ما در این جا چند نمونه از آن را ذکر می کنیم که بحث شرح حدیث شریف کساء ما کامل گردد.

ص: 578

1- احمد حنبل در کتاب مسندش گفته است:

حدثنا حماد بن سلمه عن علی بن زید عن أنس عن النبی صلی الله علیه و اله ، إنه کان یمر علی باب فاطمه شهرا قبل صلیاه الصبح فیقول:

الصلاه یا أهل البیت

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» (1)

احمد حنبل در مسندش چنین می گوید: حماد بن سلمه از علی بن زید از انس از رسول خدا صلی الله علیه و اله نقل کرده که آن حضرت یک ماه ، قبل از نماز صبح بردر خانه فاطمه علیها السلام می آمد [بعضی روایات 6 ماه دارد که صحیح تر است] و می فرمود: الصلاه؛ ای اهل بیت (پیامبر خدا صلی الله علیه و اله )

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا »

«همانا خداوند چنین می خواهد که رجس و هر آلایش را از شما خانواده نبوت ببرد و شما اهل بیت را از هر عیب و نقص پاک و منزه گرداند».

2- ابوعبد الرحمان بن شعیب النسائی متوفای سنه 303 چنین گفته است:

ولما نزلت: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»

رسول خدا صلی الله علیه و اله علی و فاطمه و حسن و حسین را خواند، پس از آن فرمود: اللهم هولاء اهل بیتی ... خدایا این افرد اهل بیت من هستند. رجس و پلیدی را از آنان ببر و آنان را پاک و مطهر قرار بده.(2)

3- حاکم نیشابوری متوفی سال 405 چنین گفته است ...

عّن عَطاءُ بنُ یُسارٍعَن أُمِ سَلَمَهَ قالَت فِی بَیتِی نَزَلَت هذِهِ الآیهُ:

ص: 579


1- مسند احمد حنبل 8/ 274 طبع حیدر آباد؛ احقاق الحق 503/2
2- کتاب خصائص /4 طبع مصر- همان

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»

قالتْ: فأَرسَلَ رسولُ اللهِ صلَّی اللهُ علیه وسلَّم إلی فاطمهَ وعلیٍّ والحَسنِ والحُسینِ، وقال: هؤلاءِ أهلُ بَیْتی. قالَت اُمُّ سَلَمَهَ یا رَسولَ اللهِ ، ما أنَا مِن أهلِ البَیتِ ؟ قالَ : إنَّکِ علی خَیر ، وهؤُلاءِ أهلُ بَیتی ، اللّهُمَّ أهلی أحَقُّ(1)

عطاء بن یسار از ام سلمه رحمه الله روایت کرده است که گفت: در خانه من آیه شریفه «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ» نازل شد. پس رسول گرامی صلی الله علیه و اله به سوی علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام فرستادند و فرمودند: خدایا این بزرگواران اهل بیت من هستند. ام سلمه رحمه الله گوید: عرض کردم: یا رسول الله ! من جزء اهل بیت شما می باشم؟ فرمودند: تو به خیری ولی این افراد اهل بیت من هستند. خداوندا اهل بیت من شایسته ترند [به این که آیه شامل حالشان شود، چون مقرب درگاه خدا و جزء خاندان نبوتند و افضل و اشرف مخلوقاتند و علت غائی برای مخلوقات و موجودات هستند.]

4- و ایضا حاکم نیشابوری چنین آورده است:

قَالَ: وَ خَطَبَ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ اَلنَّاسَ حِینَ قُتِلَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ لَقَدْ قُبِضَ فِی هَذِهِ اَللَّیْلَهِ رَجُلٌ لَمْ یَسْبِقْهُ اَلْأَوَّلُونَ وَ لاَ یُدْرِکُهُ اَلْآخِرُونَ وَ قَدْ کَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یُعْطِیهِ رَایَتَهُ وَ یُقَاتِلُ جَبْرَئِیلُ عَنْ یَمِینِهِ وَ مِیکَائِیلُ عَنْ شِمَالِهِ فَمَا یَرْجِعُ حَتَّی یَفْتَحَ اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ مَا تَرَکَ عَلَی ظَهْرِ اَلْأَرْضِ صَفْرَاءَ وَ لاَ بَیْضَاءَ إِلاَّ سَبْعَمِائَهِ دِرْهَمٍ فَضَلَتْ مِنْ عَطَائِهِ أَرَادَ أَنْ یَبْتَاعَ بِهَا خَادِماً لِأَهْلِهِ ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا اَلنَّاسُ مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنِی فَأَنَا اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ وَ أَنَا اِبْنُ اَلْوَصِیِّ وَ أَنَا اِبْنُ اَلْبَشِیرِ وَ أَنَا اِبْنُ اَلنَّذِیرِ وَ أَنَا اِبْنُ اَلدَّاعِی إِلَی اَللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ أَنَا اِبْنُ اَلسِّرَاجِ اَلْمُنِیرِ وَ مِنْ أَهْلِ اَلْبَیْتِ اَلَّذِی کَانَ جَبْرَئِیلُ یَنْزِلُ فِیهِ وَ یَصْعَدُ مِنْ عِنْدِنَا وَ أَنَا مِنْ أَهْلِ اَلْبَیْتِ اَلَّذِینَ أَذْهَبَ اَللَّهُ عَنْهُمُ اَلرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِیراً وَ أَنَا مِنْ أَهْلِ اَلْبَیْتِ اَلَّذِینَ اِفْتَرَضَ اَللَّهُ مَوَدَّتَهُمْ عَلَی

ص: 580


1- مستدرک علی الصحیحین 416/2 ؛ احقاق الحق 504/2

کُلِّ مُسْلِم فَقالَ تَبارَکَ وَ تَعالی لِنَبِیِّهِ: « قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَیٰ ۗ وَمَن یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا ۚ»

فَاقْتِرافُ الْحَسَنَهِ مَوَدَّتُنا أَهْلَ الْبَیْتِ(1)

به حقیقت مردی [ امیرالمؤمنین علی علیه السلام] در این شب [21 ماه مبارک رمضان ]قبض روح شد [ به شهادت رسید.] مردی که قبل از آن کسی سبقت در ایمان و جهات دیگر، به عمل نداشت. کسانی که در زمان بعد آمدند حقیقت آن جناب را درک نخواهند کرد و نکردند و رسول خدا صلی الله علیه و اله رایت و پرچم را به دست آن حضرت داد؛ پس آن بزرگوار با دشمنان جنگید و جبرئیل از جانب راستش و میکائیل از جانب چپش به عنوان حامی بودند.

پس از هیچ جنگ و غزوه ای برنگشت، مگر این که پیروز شد و خداوند آن جناب را بر دشمنان غالب کرد. و از مال دنیا به جز700 درهم نداشت که از عطایای آن جناب اضافه آمد و خواست یک خادم برای خانواده خود بخرد، [که نشد و اجل مهلت نداد و به درجه عالیه شهادت نائل شد].

پس از آن امام حسن مجتبی علیه السلام چنین ادامه دادند: ای مردم! کسی که مرا می شناسد که می شناسد و کسی که نمی شناسد، پس من حسن بن علی هستم. فرزند پیغمبر خدا صلی الله علیه و اله و پسر وصی برحق او و من فرزند بشیر و فرزند نذیرم و منم پسرداعی الی الله [خواننده و دعوت کننده به سوی خداوند] منم پسر چراغ روشن (برای هدایت مردم) و من از اهل بیتی هستم که جبرئیل به سوی ما نازل می شد و از نزد ما به طرف آسمان می رفت، و من از اهل بیتی هستم که خداوند متعال در حقشان این چنین فرموده: و رجس و آلودگی را از آنان دور ساخته است و من از اهل بیتی هستم که خداوند مودت و محبت آنان را بر هر مسلمانی واجب فرموده است و فرموده است:

«قُلْ لاأَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی»

ص: 581


1- مستدرک الصحیحین 3/ 72

«ای رسول ما! به این امت بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمیکنم جز دوست داشتن نزدیکانم [ اهل بیتم]» .

« وَمَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا»(1)

پس اقتراف(2) حسنه، مودت ما اهل بیت است.

5- حافظ أبوبکر أحمد بن علی بن ثابت، خطیب بغدای متوفای سنه 463 در تاریخ بغداد جلد 10 طبع أمین خانجی به مصر... چنین می گوید و می نویسد:..

عَطِیَّهُ العَوفِیُّ عَن أبی سَعیدٍ الخُدرِیِّ عَنِ النَّبِیِّ صلیی الله علیه و آله - فی قَولِهِ تَعالی:

«إنَّما یُریدُ اللّه ُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ ویُطَهِّرَکُم تَطهیرًا»

قالَ : جَمَعَ رَسولُ اللّه ِ صلیی الله علیه و آله عَلِیًّا وفاطِمَهَ والحَسَنَ والحُسَینَ علیهم السلامثُمَّ أدارَ عَلَیهِمُ الکِساءَ ، فَقالَ : هؤُلاءِ أهلُ بَیتی ، اللّهُمَّ أذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهیرًا ، واُمُّ سَلَمَهَ عَلَی البابِ ، فَقالَت: یا رَسولَ اللّه ِ ، ألَستُ مِنهُم فَقالَ : إنَّکِ لَعَلی خَیرٍ أو إلی خَیرٍ(3)

عطیه عوفی از ابی سعید خدری از رسول گرامی صلی الله علیه و اله در مورد گفتار خداوند متعال روایت می کند: انما یُریدُ الله ... رسول خدا صلی الله علیه و اله علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را جمع کرد، پس از آن جامه کساء و عباء را بر آن ها کشید، و فرمود: این بزرگواران اهل بیت من هستند، خدایا از اهل بیت من رجس و آلودگی را دور کن و آنان را به تمام معنا پاک کن. ام سلمه کنار در ایستاده بود، گفت: یارسول الله! آیا من از اهل بیت نیستم؟ فرمود: تو به خیری [اما از ما اهل بیت نیستی]

ص: 582


1- سوره شوری آیه 23
2- [اقترف المال: مال را جمع کرد. اقترف الذنب: مرتکب گناه شد. قرف وقرف فلانا بکذا، فلانی را به چیزی متهم کرد، او را عیب و سرزنش کرد]
3- احقاق الحق 2/ 507

6۔ حافظ أندلس شیخ ابوعمرو یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبد البر اندلسی متوفای سنه 463 می گوید: هنگامی که:

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»

نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و اله ، فاطمه و علی و حسن و حسین علیهم السلام را در خانه ام سلمه خواند و فرمود: خدایا این افراد اهل بیت من هستند، پس رجس وآلودگی را از آنان دور بفرما و آنان را پاک گردان. (1)

7- شافعی در منقبت اهل بیت علیهم السلام گفته است:

وآل رسول الله بیت مطهر*** محبتهم مفروضه کالموده

هم الحاملون السربعد نبیهم*** ووراثه أکرم بها من وراثه(2)

از این جا به بعد تعدادی از دانشمندان اهل تسنن را که مرحوم شهید، قاضی سید نور الله ځسینی مرعشی تستری در احقاق الحق ، در رابطه با سند حدیث شریف کساء ذکر کرده، به طور فهرست وار بیان می کنیم. این افراد حکایت نزول آیه شریفه تطهیر در حدیث شریف کساء را در کتب خود آورده اند.

صرفا محض کسب اطلاع افراد منصف چه سنی و چه شیعه تا دیگر هیچ اعتراضی نباشد، و در عاقبت خود فکر کنند و بینند از چه کسی پیروی و اطاعت می نمایند، آیا آن افرادی را که خداوند متعال و پیامبرش صلی الله علیه و اله که دستور داده اند پیروی می کنند. چنانچه خدا در قرآن راهی را که خشنودی خدا و رسول در اوست را بیان فرموده، آنجا که می فرماید:

«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ »(3)

ص: 583


1- الاستیعاب 2/ 460 طبع حیدرآباد ۔ احقاق الحق 2/ 508
2- احقاق الحق 534/2
3- سوره مائده آیه 67

«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا...»(1)

یا آن افرادی را که شیطان و شیطان صفتان دنباله روی کرده اند، پیروی می کنند که در واقع به قول قرآن غضب وسخط خدا را به خود خریدند و به راه کج و انحراف رفته اند و مشمول این آیه شریفه واقع شدند که:

«فَبَاءُوا بِغَضَبٍ عَلَیٰ غَضَبٍ»(2)

8- احمد مؤید یاسر بن الحسین بن هارون بن الحسین بن محمد بن هارون بن محمد بن القاسم بن الحسین الامیر ابن زید ابن الحسن السبط علیه السلام متوفای سنه 411 در کتاب امالی /23، طبع صفاء

9- بیهقی احمد بن حسین بن علی متوفای سنه 458 در کتاب السنن الکبری 149/2 ، طبع حیدرآباد

10- ابوالحسن علی بن أحمد الواحدی نیشابوری متوفای سنه 468 و یا 465 در کتاب اسباب النزول / 267، طبع مصر.

11- حسین بن مسعود شافعی متوفای سنه 516 در کتاب مصابیح السنه 204/2 ، طبع القاهره به طبع الخشاب.

12- محمود بن عمر الزمخشری متوفای سنه 528 در تفسیر خود به نام الکشاف 193/1 ، مصر به طبع مصطفی محمد.

13- ابوبکر محمد بن عبدالله بن محمد بن عبدالله تثبیلی مالکی معافری مشهور به ابن عربی متوفای 542 در احکام القرآن 2/ 166 طبع مصر.

14- مسند سلیمان بن داود بن جارود فارسی الاصل 274/8 طه حیدر آباد .

15- ابوعبدالله أحمد بن محمد بن حنبل تثیبانی مروزی متوفای سنه 241، 331/1 طه القاهره .

ص: 584


1- سوره مائده آیه 3
2- سوره بقره آیه 90

16- و در کتاب مباهله از مسند نقل کرده 3 / 359 و ص 285 طبع القاهره و 107/4 و 293/6 و 296/6 و 298/6 و 304/3 و ص 3130

17- ترمذی صاحب صحیح متوفای سنه 297.

18- محمد بن عثمان بن ابی شیبه کوفی متوفای سنه 2910

19 - طبری محمد بن جریر متوفای سنه 310 در تفسیرش 22/ 5 طبع اول به مصر.

20- سلیمان بن أحمد بن ایوب طبرانی متوفای سنه 306 در مجمع خود وصواعق /85 طبع اول به مصر از ابن حجر عسقلانی.

21- جصاص متوفای سنه 370 در کتاب مباهله حدیث را در احکام القرآن 443/3 طبع القاهره آورده.

22 - نیشابوری متوفای 405 در مستدرک الصحیحین 2 /416 و 3/ 146 طبع حیدر آباد که در چندین صفحه از کتاب خود به نام مستدرک الصحیحین تمام این حدیث را آورده.

23- ابوالفضل قاضی عیاض مغربی یصبی متوفای سنه 544 در کتاب الشفاء به تعریف حقوق المصطفی 41/2 طبع استانه - طبع عثمانیه.

24- مؤید موفق بن أحمد خطیب خوارزمی متوفای سنه 568 در کتاب مناقب / 350

25- علی بن حسن بن هبه الله دمشقی شامی معروف به ابن عساکر متوفای سنه 571 در تاریخ دمشق 204/4 - 206 طبع مصر.

26 - فخردین محمد رازی متوفای سنه 606 در تفسیرش 2/ 700 طبع الاستانه .

27- ابو السعادات مبارک بن محمد بن اثیر جرزی متوفای سنه 606 در کتاب جامع الاصول 101/1 طبع القاهره .

28- حسن بن حسین بن علی بن محمد بن بطریق اسدی در قرن 600 بلکه 700 در کتاب نهج العلوم الی نفی المعدوم.

29- عزالدین ابوالحسن علی بن اثیر جرزی موصلی متوفای سنه 630 در کتاب اسد الغابه فی معرفه الصحابه 2/ 12 طبع مصر .

ص: 585

30- ابوالمظفر یوسف واسط بن عبدالله مشهور به سبط ابن الجوزی متوفای سنه 654 در کتاب تذکره الائمه.

31- گنجی شافعی متوفای سنه 658 در کتاب کفایه الطالب - الباب المأه/232 طبع النجف الأشرف.

32 - کمال الدین محمد بن طلحه شامی شافعی متوفای سنه 654 در کتاب مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول / 8 طبع طهران.

33 - ابوعبدالله محمد بن احمد انصاری قرطبی اندلسی متوفای سنه 671 درکتاب الجامع لاحکام القرآن 14 /182 الطبعه الأولی بالقاهره المحمیه.

34 - یحیی بن شرف الدین دمشقی نووی متوفای سنه 676 یا 677 در کتاب شرح المهذب / 39 طبع لاهور به مطبعه الامامیه.

35۔ قاضی بیضاوی متوفای سنه 682 در تفسیر سوره شوری / 387 طبع مصر قدیم.

36- محب الدین أحمد بن عبدالله طبری متوفای سنه 694 در کتاب خود به نام ذخائر العقبی / 21 طبع مصر.

37 - نسفی متوفای 701 در تفسیرش به نام المدارک، المطبوع بهامش تفسیر الخازن / 95 و 48

38 - ولی دین محمد بن عبدالله خطیب مری تبریزی از قرن هشتم در کتاب مشکاه المصابیح.

39 - عماد الدین ابوالفداء، اسماعیل بن کثیر القرشی دمشقی متوفای سنه 774 در تفسیرش 3/ 483 طبع مصر.

40 - نور الدین علی بن ابی بکر هیثمی متوفای سنه 807 در کتابش مجمع الزوائد 9/ 166 و 168 طبع القاهره .

41۔ علی بن محمد احمد مالکی مکی مشهور به ابن صباغ متوفای سنه 855 در

کتاب الفصول المهمه / 7-8 طبع النجف الاشرف.

42 - شهاب الدین أحمد بن علی بن محمد بن محمد بن علی کنانی عسقلانی

ص: 586

شافعی مشهور به ابن حجر متوفای سنه 852 در کتاب الاصابه 502/2 طبع مصر.

43- الکافی الشافی فی تخریج احادیث الکشاف / 26 الحدیث 216 طبع مصر، از عسقلانی.

44 - فتح الباری شرح صحیح البخاری 3/ 422 طبع مصر قدیم ، عسقلانی.

45- شمس الدین ابوعبدالله محمد بن احمد ذهبی متوفای سنه 844 در کتاب تلخیص المستدرک، المطبوع فی ذیل المستدرک 416/3 طبع حیدرآباد که چند حدیث در این کتاب آورده است. .

46- حمید بن أحمد محلی الیمانی در کتاب خود به نام الحدائق الوردیه (المخطوط)

47- نظام الدین حسن اعرج بن محمد بن حسین قمی متوفای در اواخر900 در تفسیرش مشهور به تفسیر نیشابوری المطبوع بهامش الطبری جلد3 فی ذیل آیه التطهیر من سوره الأحزاب.

48- سید عطاء الله حسینی (دشتکی شیرازی) اصیل الدین متوفای سنه 903 درکتاب روضه الأحباب.

49 - عبدالرحمن جلال الدین أبوبکر سیوطی شافعی مصری متوفای سنه 911 در کتاب خود الدر المنثور 5 /198 و199 طبع القاهره .

50- همین عالم در کتاب خود الخصائص الکبری 294/2و 264 طبع حیدر آباد .

51- و در کتاب الاتقان سیوطی 2/ 200 طبع مصر.

52- و در کتاب خود الأکلیل علی مافی فلک النجاه / 43 طبع لاهور.

53- فضل بن روزبهان خنجی الناصبی- متوفای سنه 927

54- غیاث الدین بن همام الدین ملقب به خواند میر متوفای سنه 942 در کتابش به نام حبیب السیر 1/407 طبع طهران.

55 - احمد بن حجرمکی هیثمی متوفای سنه 974 در کتابش به نام الصواعق المحرقه /85 طبع قدیم.

56- میر محمد صالح حسینی حنفی ترمذی کشفی در کتابش، مناقب مرتضوی/ 23 بمبئی.

57- علاء الدین علی بن عبدالملک حسام الدین بن قاضی خان مشهور به متقی

ص: 587

هندی متوفای سنه 975 در کتابش، منتخب کنز العمال المطبوع بهامش کتاب مسند أحمد بن حنبل 5 / 96 طبع مصر.

58 - ابو محمد حسین بن محمد بن احمد علوی دمشقی در کتابش المناقب سنه .978

59 - محمد شافعی یمانی قیسی خزرجی اشعری الأصول الابی (ابی شهری در یمن است) از اواخر سنه 110، در شرح منظومه اش به نام سعدیه.

60- علی بن ابراهیم بلخی حنفی از دانشمندان سنه 110 در کتابش به نام بحر المناقب المخطوط

61- علی قاری متوفای سنه 1014 یا 1016 در کتابش، شرح الفقه الاکبر/ 38 المطبوعه المعرفه بگلزار محمدی.

62- عبدالرؤف مناوی متوفای سنه 1031 یا 1035 در شرح جامع الصغیر / 36 الطبع گلزار محمدی.

63- صاحب کتاب آرجح المطالب فی فلک النجاه / 56 طبع لاهور.

64- صاحب کتاب الکفایه علی ما فی فلک النجاه / 39 طبع گلزار محمدی.

65- برهان الدین علی بن ابراهیم حلبی شافعی متوفای سنه 1044 درکتابش السیره الحلبیه.

66 - عبدالحق دهلوی متوفای سنه 1002 در کتابش مدارج النبوه / 589 طبع دهلی.

67۔ زرقانی متوفای سنه 1122 در کتاب الشهیر/ 2 و 4

68- عبدالله بن محمد بن عامر شبراوی شافعی مصری متوفای سنه 1172 در کتابش الاتحاف / 5 طبع مصر.

69- محمد صبان مصری متوفای سنه 106 در کتاب اسعاف الراغبین المطبوع بهامش نور الابصار/ 105 طبع مصر مطبعه مصطفی محمد.

70- قاضی حسین بن احمد بن حسین بن علی بن محمد بن سلیمان بن صالح سیاغی حیمی یمانی صغانی متوفای سنه 1221 در کتاب خود به نام الروض النضیر 106/1

ص: 588

71 - محمد بن علی شوکانی صنعانی یمانی متوفای سنه 1250

72 - سید ملوک الاسلام شرف آل الرسول حمید الدین یحیی حسنی امام زیدیه در کتاب فتح القدیر 4 /270 طبع القاهر.

73 - ابوالفضل سید شهاب الدین محمود آلوسی بغدادی مفتی عامه به عراق متوفای سنه 1270 در تفسیرش روح المعانی 22/ 14 طبع القاهره بمطبعه المنیریه.

74- شبلنجی متوفای اوائل قرن 14 در کتابش نور الابصار /112 طبع مصر مطبعه مصطفی محمد.

75 - سید صدیق حسن خان حسینی از قرن 14 در کتاب تشریف البشر بذکر الائمه الاثنی عشر/ 4 طبع بھوپال ...

76 - حسن عدووی حمزاوی مصری مالکی متوفای سنه 1303 در کتاب مشارق الانوار فی فوز أهل الاعتبار / 84 طبعه القاهر.

77 - شیخ یوسف بن اسماعیل نبهانی از قرن 14 در کتابش به نام بالشرف المؤبد لآل محمد/6 طبع مصر

78 - سید ابوبکر بن شهاب الدین علوی حسینی شافعی حضرمی از اوائل قرن 114، در کتابش به نام رشفه الصادی من بحر فضائل نبی الهادی/ 12 طبع القاهره به مصر.

البته در کتاب شریف احقاق الحق بیش از این تعداد دانشمندان اهل تسنن را بیان کرده است؛ ولی ما صرفا می خواستیم ذکر کنیم که حدیث شریف کساء اتفاق و اجماعی است از فریقین (شیعه وسنی) و هیچ اختلاف و شکی نیست که آیه تطهیر درباره اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله نازل شده است.

فقط اختلاف این است که آیا زنان پیامبر خدا صلی الله علیه و اله را هم شامل می شود یا نه. که گفتیم مسلما زنان آن حضرت را شامل نخواهد شد بلکه فقط شامل پنج نور مقدسه است که عبارت باشند از: پیامبر خدا و علی مرتضی و فاطمه کبری و حسن مجتبی و حسین شهید کربلا صلیوات الله وسلامه علیهم أجمعین.

ص: 589

[البته بقیه ائمه هم را مسلما شامل می شود، زیرا در موقع نزول آیه شریفه تشریف نداشتند و بعدها یکی یکی پا به عرصه وجود گذاشته اند. ولی قانون یکی است]

البته یک عده مغرض و حسود نسبت به مناقب آل رسول علیهم السلام، که می خواهند نور خدا را خاموش کنند، اما به قول قرآن قدرت چنین کاری را ندارند، سعی کرده اند بر عکس این مطلب را جلوه دهند و بگویند اهل بیت، عصمت نداشته اند.

اگر کسی مقام عصمت را برای این بزرگواران قائل نشود در واقع سخن خداوند را رد کرده و به جز کافر عنید، و منافق لئیم، وناصب پلید کسی سخن خدا را رد نمی کند.

ان شاء الله به خواسته باری تعالی و حضرات معصومین علیهم السلام خاصه شفیعه روز قیامت حضرت فاطمه زهراء علیها السلام امید است هم از حقیر و هم از افرادی که در تایپ و ویراستاری و چاپ این کتاب شریف زحمت کشیدند و هم از اهل مطالعه و ولایت، قبول فرماید ان شاء الله تعالی.

وصلی الله علی محمد وآله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنه الله علی اعدائهم و مخالفیهم و معاندیهم الی یوم الدین.

تمت بعون الله تبارک و تعالی

دوشنبه 7 جمادی الثانیه 1430 ه. ق

عبد حقیر فیض الله ویسی.

حسن ختام:

لِیْ خَمْسَهٌ أُطْفِیْ بِهَا حَرَّ الْوَبَاءِ الْحَاطِمَهْ *** اَلْمُصْطَفَی وَالْمُرْتَضَی وَابْنَاهُمَا وَالْفَاطِمَه

*****

عَلَی اللَّهِ فِی کُلِّ الأُموُرِ تَوَکُّلی *** وَبِالخَمْسِ أَصْحابُ العَباءِ تَوَسُّلی

محمدالمبعوث و ابنیه بعده *** وفاطمه الزهراء و المرتضی علی

ص: 590

فهرست منابع

ص: 591

ص: 592

1- قرآن کریم: کلام الله مجید.

2- نهج البلاغه: خطبات مولا امیرالمؤمنین علیه السلام ، سید رضی .

3- صحیفه السجادیه: امام زین العابدین علیه السلام ، مترجم: حاج سید علینقی فیض الإسلام، به خط طاهر خوشنویس، 1375 ق.

4- مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی.

5- احتجاج طبرسی: ترجمه جعفری، دار الکتب الاسلامیه، 1385 ش.

6- احقاق الحق: شهید قاضی نورالله مرعشی تستری، ملحقات احقاق الحق: آیت الله شهاب الدین مرعشی نجفی، مکتبه آیه الله المرعشی، 1411ق.

7- ارشاد دیلمی: حسن بن محمد الدیلمی، ناشر: الشریف الرضی، 1412ق.

8- ارشاد: شیخ مفید، انتشارات کتابفروشی اسلامیه، 1364 ش.

9- أسد الغابه: ابن اثیر، دار الکتب العربی - بیروت، 1427 ق.

10- اصول کافی: یعقوب کلینی، انتشارات دار الکتب اسلامیه، 1383 ش.

11- اعلام الوری، فضل بن حسن طبرسی، انتشارات اسلامیه، ترجمه عطاردی، چاپ دوم، 1377

12- اقبال الاعمال: سید بن طاوس، ترجمه محمد روحی، انتشارات سماء قلم،

1385ش.

ص: 593

13- اکمال الدین و تمام النعمه: شیخ صدوق، مترجم: محمد باقر کمره ای،

انتشارات اسلامیه، 1377ش.

14- الترغیب والترهیب: عبد العظیم بن عبد القوی منذری شاهی، ترجمه الامام علی علیه السلام، دار احیاء التراث بیروت، چاپ سوم، 1388 ق.

15 - التوصل الی حقیقه التوسل: محمد نسیب بن عبد الرزاق بن محیی الدین

الرفاعی، ناشر: دار لبنان للطباعه، بیروت، 1399 ق.

16- الخرائج و الجرائح: قطب الدین راوندی، سعید بن هبه الله ، مؤسسه النور

للمطبوعات ، 1411 ق.

17- الذریعه: شیخ آقا بزرگ تهرانی، دارالاضواء، بیروت، 1403ق .

18- الصراط المستقیم: عاملی نباطی، مکتبه المرتضویه ،1384ش.

19 - الصواعق المحرقه: ابن حجر هیثمی مکی، ناشر: مؤسسه الرساله - لبنان، 1417 ق.

20 - الغدیر: شیخ عبدالحسین امینی، دارالکتب الاسلامیه، 1383 ش.

21 - الفصول المهمه: ابن صباغ، ناشر دارالحدیث للطباعه والنشر 1422ق.

22 - الفقه علی المذاهب الأربعه: عبد الرحمن بن محمد عوض الجزیری ناشر: دار الکتب العلمیه ، بیروت - لبنان، 1424ق.

23 - المزار: شیخ مفید، ناشر: مؤسسه الإمام المهدی علیه السلام ، 1409ق.

24 - المنجد: محمد بندر ریگی، انتشارات ایران ، 1384ش.

25- امالی:شیخ طوسی، دارالکتب الاسلامیه، 1380 ش.

26- امالی: شیخ مفید، مترجم: حسین استاد ولی ، آستان قدس رضوی.

27- امالی:شیخ صدوق، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات بیروت - لبنان، 1400ق؛ و ترجمه آیت الله کمره ای، انتشارات اسلامیه، 1362ش.

28- بحارالانوار: علامه محمد باقر مجلسی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی،

بیروت، 1403 ق.

ص: 594

29- بشاره المصطفی صلی الله علیه و اله لشیعه المرتضی علیه السلام: طبری، مؤسسه النشر الإسلامی، 1425 ق.

30- بصائرالدرجات: محمد حسن صفار، ناشر: مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، 1404 ق.

31- بهجه القلب المصطفی صلی الله علیه و اله : احمد رحمانی همدانی، انتشارات بدر، 1381ش.

32 - بیت الاحزان: شیخ عباس قمی، انتشارات ناصر، 1370 ش.

33 - تأویل الآیات: سید شرف الدین علی حسینی استر آبادی، ناشر: مؤسسه النشر الإسلامی، 1431ق.

34 - تحف العقول: ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، کتابفروشی اسلامیه، 1373 ش؛ و انتشارات ال علی، مترجم صادق حسن زاده، 1382 ش.

35 - تذکره الخواص: علامه سبط ابن جوزی، انتشارات ذوی القربی، 1427 ق.

36 - تفسیر اطیب البیان: شیخ عبدالحسین طیب، انتشارات اسلام، 1378 ش.

37 - تفسیر البرهان: سید هاشم بحرانی، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات ، 1419 ق.

38 - تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام : ناشر: مدرسه الإمام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف .

39 - تفسیر تبیان: شیخ محمد بن حسن طوسی، ناشر: دار احیاء التراث العربی۔ بیروت

40 - تفسیر روح المعانی: اسماعیل حقی بروسوی، انتشارات دار الأحیاء التراث العربی بیروت - لبنان، چاپ اول، 1420 ق، 1999 م.

41- تفسیر صافی: فیض کاشانی، محمد محسن بن شاه مرتضی،انتشارات دار

الکتب الاسلامیه ، 1362 ش.

42- تفسیر عیاشی: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، بیروت - لبنان، 1411ق.

43 - تفسیر فخررازی: أبو عبد الله فخر الدین محمد بن عمر بن الحسن الرازی،

ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، 1420 ق.

44 - تفسیر فرات کوفی: ابی القاسم فرات بن ابراهیم بن فرات الکوفی، مؤسسه الطبع والنشر التابعه لوزاره الثقافه والارشاد الاسلامی، 1410ق.

ص: 595

45 - تفسیر قمی: علی بن ابراهیم قمی، ناشر: دار الکتاب ، 1404ق.

46- تفسیر مجمع البیان: شیخ ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، مؤسسه الأعلمی

للمطبوعات ، بیروت - لبنان 1425 ق.

47 - تفسیر منهج الصادقین: ملافتح الله کاشانی، انتشارات اسلامیه ، چاپخانه حیدری.

48 - توحید: شیخ صدوق، مؤسسه النشر الإسلامی، 1430ق.

49 - ثواب الاعمال: شیخ صدوق ، ترجمه ابراهیم محدث بندرریگی، انتشارات اخلاق، 1380ش. و ترجمه علی اکبر غفاری، کتابفروشی صدوق، 1363 ش.

50- جامع الأخبار: محمد بن محمد شعیری، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات - بیروت ، 1406 ق.

51- جلاء العیون: علامه محمد باقر مجلسی، انتشارات سرور، 1378ش.

52- جنات الخلود: سید محمد رضا امامی خاتون آبادی، ناشر لؤلؤو مرجان،

چاپخانه قلم، 1381 ش.

53- جنه العاصمه: سید حسن میرجهانی، انتشارات کتابخانه صدر، 1371ش.

54- حق الیقین: علامه محمد باقر مجلسی، انتشارات اسلامیه، 1384ش.

55 - حیوه القلوب: علامه محمدباقر مجلسی، انتشارات سرور، 1380 ش.

56- خصال : شیخ صدوق، انتشارات علمیه اسلامیه.

57- در المنثور: جلال الدین سیوطی، داراحیاء التراث العربی، بیروت 1421 ق.

58- ذخائر العقبی: محب الدین أحمد بن عبد الله الطبری، دار الکتب المصریه،

1356 ق.

59- رجال کشی: محمد بن عمرکشی، نشر مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، طبع مطینه بعثت قم، 1404ق.

60- روضه کافی: یعقوب کلینی، انتشارات علمیه اسلامیه، مترجم: سید هاشم رسولی محلاتی.

ص: 596

61- سفینه البحار: شیخ عباس قمی، چاپ تهران، 1359 ش.

62۔ سنن ابن داوود: أبو داود سلیمان بن الأشعث السجستانی، الناشر: دار الکتاب العربی - بیروت.

63 - سنن ترمزی: محمد بن عیسی بن سوره الترمذی، بیروت، ناشر دار الفکر، 1403ق.

64- سنن نسایی: أحمد بن شعیب أبو عبد الرحمن النسائی، ناشر: دار الکتب العلمیه - بیروت، 1411ق.

65- شب های پیشاور: سید محمد سلطان الواعظین شیرازی، دارالکتب الاسلامیه ، 1352ش.

66- شرح نهج البلاغه: ابن ابی الحدید معتزلی، منشورات انوار الهدی، 1429 ق.

67- شواهد التنزیل: حاکم حسکانی، تحقیق محمد باقر محمودی ، انتشارات مجمع احیاء الثقافه الاسلامیه ، تهران ، 1411 ق.

68۔ صحیح بخاری: ابو عبد الله بخاری جعفی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1309 ق.

69۔ صحیح مسلم: مسلم بن حجاج قشیری، قاهره، دار الحدیث، 1412ق.

70- عروه الوثقی: سید محمد کاظم طباطبایی یزدی، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، 1412 ق.

71 - علل الشرایع: شیخ صدوق، انتشارات مؤمنین، مترجم محمدجواد ذهنی تهرانی، 1387 ش؛ و منشورات المکتبه الحیدریه، طبع نجف، 1385 ش.

72- عوالم العلوم: شیخ عبد الله بحرانی اصفهانی، مؤسسه الإمام المهدی علیه السلام ، 1382 ش، چاپ قم.

73 - عیون الاخبار الرضا علیه السلام :شیخ صدوق، مترجم، مستفید حمید رضا و علی اکبر غفاری، دارالکتب الاسلامیه، 1380 ش.598

ص: 597

74 - غرر الحکم و درر الکلم: عبد الواحد آمدی، مترجم محمد علی انصاری قمی، چاپ افست تهران.

75 - فاطمه الزهراء علیها السلام: علامه حسین امینی، انتشارات امیر کبیر، 1362 ش.

76 - فضائل الخمسه: سید مرتضی حسینی فیروزآبادی، مطبعه الاسلامیه، 1392 ق.

77 - فضائل الشیعه: محمد بن علی ابن بابویه (شیخ صدوق)، انتشارات الأعلمی تهران، چاپخانه حیدری.

78 - قرب الاسناد: عبدالله بن جعفر حمیری، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث،

1413 ق.

79- کامل الزیارات: شیخ صدوق، مترجم: ذهنی تهرانی، انتشارات پیام حق،

1384ش.

80- کتاب سلیم: سلیم بن قیس هلالی، ناشر: الهادی، 1405 ق.

81- کشف الغمه فی معرفه الائمه علیهم السلام: علامه علی بن عیسی اربلی، انتشارات دارالأضواء، 1405 ق.

82- کنز العمال: علی بن حسام الدین المتقی الهندی، مؤسسه الرساله، بیروت،

طبعه الخامسه، 1405 ق.

83- لهوف: سید بن طاووس، دفتر نشر نوید اسلام قم، چاپ 15 بهار، 1385 ش.

84- مأه منقبه من مناقب امیرالمؤمنین والأئمه من ولده علیهم السلام : ابن شاذان، ناشر: مؤسسه الإمام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف 1407ق.

85- مجالس الفاخره فی مآتم العتره الطاهره علیهم السلام : عبد الحسین شرف الدین الموسوی، مؤسسه المعارف الاسلامیه .

86- محاسن: احمد بن محمد بن خالد برقی، المجمع العالمی لأهل البیت، چاپ

سوم، 1432 ق.

87- مدینه المعاجز: سید هاشم بحرانی، ترجمه سید غریب عساکره مجد، ناشر

ارمغان یوسف ، 1386ش.

ص: 598

88- مرآه العقول: محمد باقر مجلسی، دارالکتب الاسلامیه، 1356 ش.

89- مروج الذهب: ابن مسعود، منشورات دارالهجره، 1404ق.

90 - مستدرک الوسائل: محدث نوری، مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث - بیروت، 1429 ق.

91 - مستدرک سفینه البحار: علامه نمازی شاهرودی، جامعه مدرسین، قم.

92 - مستدرک علی الصحیحین: ابوعبدالله الحاکم نیسابوری، مکتبه النصر الحدیثیه - ریاض.

93 - مسند احمد حنبل: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی، ناشر: عالم الکتب ۔

بیروت، 1419ق.

94 - مشکوه الانوار: علی بن حسن طبرسی، مترجم عزیزالله عطاردی، انتشارات عطارد، 1374 ش.

95 - معانی الأخبار: شیخ صدوق، مترجم: عبد العلی محمدی شاهرودی، ناشر: دار الکتب الإسلامیه، 1385ش.

96- مقتل ابومخنف: انتشارات بنی الزهرا، 1378 ش.

97- من فقه الزهراء علیها السلام : سید محمد حسینی شیرازی، مؤسسه الرسول الاعظم صلی الله علیه و اله انتشارات حسینیه کربلائیهای اصفهان، چاپ سوم، 1420 ق.

98- من لایحضره الفقیه: شیخ صدوق، دارالکتب الاسلامیه، 1383ش.

99 - مناقب آل ابی طالب علیه السلام: محمد بن علی بن شهر آشوب ۔ بیروت، دارالأضواء، 1412ق .

100 - مناقب: ابن مغازلی شافعی، مکتبه الاسلامیه ، طهران، 1403 ق.

101- منتهی الآمال: شیخ عباس قمی، ناشر کتابفروشی و چاپخانه محمد بن حسن علمی.

102 - منهاج الدموع: شیخ علی قرنی گلپایگانی، مؤسسه انتشارات دارالعلم قم،

1372 ش.

ص: 599

103۔ مواعظ العددیه: محمد بن الحسن الحسینی، نشرهادی قم، 1406 ق.

104- ناسخ التواریخ: لسان الملک میرزا محمد تقی سپهر، نشر الإسلامیه، 1370ق.

105- نفس المهموم: شیخ عباس قمی، ترجمه کمره ای، کتابخانه اسلامیه، 1363ش.

106- نورالثقلین، شیخ عبد علی بن جمعه العروس اللحویزی، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، 1412ق .

107- نهج الفصاحه: ابوالقاسم پاینده ، انتشارات پرهیزکار قم، 1385 ش.

108 - وسائل الشیعه : شیخ حر عاملی، منشورات کتب الاسلامیه، 1372ش.

109- وفاء الوفاء: نور الدین أبو الحسن السمهودی، ناشر: دار الکتب العلمیه -

بیروت، 1419ق.

110 - ینابیع الموده: سلیمان بن ابراهیم قندوزی ، دارالاسوه، 1416ق.

ص: 600

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109