حدیث روزگار 26 : خاطرات مستند سید هادی خسروشاهی درباره آیت الله سید علی خامنه ای

مشخصات کتاب

سرشناسه:خسروشاهی، سید هادی، 1317-

عنوان و نام پدیدآور:خاطرات مستند سید هادی خسروشاهی درباره آیت الله سیدعلی خامنه ای - حفظه الله -/نویسنده سیدهادی خسروشاهی

مشخصات نشر: قم: کلبه شروق، 1392.

مشخصات ظاهری: 276 ص.: مصور.

فروست: حدیث روزگار؛ 26.

شابک: 9-50-7255-964-:978 300000 ریال

وضعیت فهرست نویسی: فیپا

موضوع: خسروشاهی، سید هادی، 1317 - خاطرات

موضوع: خامنه ای، علی، رهبر جمهوری اسلامی ایران، 1318 -

رده بندی کنگره: الف 1392 3 آ 5 خ / 1568 DSR

رده بندی دیویی: 083092/ 955

شماره کتابشناسی ملی: 3283521

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

حدیث نیک و بد ما نوشته خواهد شد

زمانه را قلم و دفتریّ و دیوانی است

ص: 3

26حدیث روزگار

خاطرات مستند

سید هادی خسروشاهی

درباره :

آیت الله سید علی خامنه ای

(حفظه الله)

ص: 4

فهرست مطالب

1. خاطراتی درباره: زندگی و مبارزه آیت الله خامنه ای 11

گفتگوئی مشروح درباره آیه الله خامنه ای حفظه الله 13

2. فتوای تاریخی درباره: عزاداری حسینی 125

افق معنوی روشن یک فتوای تاریخی 127

3. درباره: سید قطب 139

سید قطب و ترجمه آثار وی 141

4. شهید نواب صفوی: اسلام باید حکومت کند

155

5. اعلامیه هاو گزارش ها 163

مردم مسلمان ایران پپسی کولا نمی نوشند 165

درباره محیط طباطبائی 169

مطبوعات ضد انقلاب 175

مرکز اسلامی در لندن 180

کتابخانه مهدیه - همدان 181

پروژه مجله «العالم» 183

مسجدی برای مردم ولنجک 187

امام خمینی و عبدالناصر! 189

ص: 5

شیوخ الازهر و مسئله کمپ دیوید! 191

آخرین نامه... 200

درباره دارالتقریب قاهره 202

6. اسناد و عکس ها 211

فهرست اعلام 265

فهرست اماکن 270

فهرست کتب و نشریات 272

مؤخره! 274

ص: 6

مقدمه

هو الحق المبین

... این بخش از «حدیث روزگار» شامل «خاطرات مستند» اینجانب درباره حضرت آیت الله سید علی خامنه ای - حفظه الله - است و محصول یک گفتگوی مفصل و مکتوبی است که به خواست بعضی از دوستان، در سه سال پیش، انجام گرفت و جستارهایی از آن نخست در مجله دو ماهه «پاسدار اسلام» نشریه وزین فرهنگی، سیاسی، اجتماعی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم چاپ شد(1) و بخش های دیگری هم به طور مفصل تر، در

چند شماره از روزنامه «جوان» چاپ تهران، منتشرگردید.(2)

البته بنای نخستین این بود که در «حدیث روزگار» به نشرخاطرات مستند، درباره اعاظم معاصر پرداخته نشود و بطور طبیعی، در این صورت تکمیل و تنظیم یادداشت های مربوطه هم در بایگانی کتابخانه ما باقی می ماند!...

اطلاع یافتن بعضی از دوستان از این امر، باعث شد که گروهی از یاران وعلاقمندان و دوستان قدیم و جدید، خواستار تنظیم و نشر خاطرات مربوط به رجال و علمای معاصر شدند و در میان این دوستان، شخصیت های برجسته ای، علاوه بر ایران، از کشورهای: عراق، لبنان، حوزه خلیج فارس و حتی مصر، پاکستان، ترکیه و... هم بر این امر اصرار ورزیدند و دلیل ایشان

ص: 7


1- مجله «پاسدار اسلام» شماره 348 مورخ آذرماه 1389، چاپ قم، صفحه 11 - 20.
2- روزنامه «جوان» شماره های 3294، 3285 و 3296 چاپ تهران، مورخ آذرماه 1389.

هم این بودکه درباره «درگذشتگان» می توان در فرصت های دیگر هم اقدام نمود ولی در مورد معاصرین، ضرورت روشن شدن حقایق و کشف نکات تاریخی، ایجاب می کند که مسئله در اولویت کامل قرار گیرد...

این تاکید و اصرار از سوی دوستان و بزرگان داخل و خارج - که شاید بالغ بر چند ده نفر می شوند - موجب گردید که به تدریج ضمن نقل حوادث پیشین و خاطرات مربوط به گذشته ها، به تنظیم و نشر خاطرات مربوط به عصر خود نیز بپردازیم.. و در همین رابطه مصاحبه بعضی از دوستان، موجب شد که نخست از رهبر معظم انقلاب، آیت الله خامنه ای، آغاز کنیم...

در این میان باید سپاس و تشکر خود را از برادر ارجمندی که اهتمامی خاص به تاریخ معاصر، اسناد و عکس ها، مصاحبه و گفتگو با رجال معاصر را دارد، ابراز دارم که با پی گیری های مکرر - لیل و نهار - باید بانی اصلی تنظیم و نشر بخش هایی از «خاطرات مستند» حقیر نامیده شود که نخست قسمت های بسیاری از گفتگوهای مختلف را در مورد شخصیت های متعدد، در ماهنامه ارزشمند «شاهد یاران» و روزنامه «جوان» و فصلنامه وزین و گرانسنگ «یادآور» به چاپ رساند و همین امر، عامل تکمیل و ویرایش و چاپ مستقل آنها گردید.

علاوه بر پی گیری های مستمر، نباید ناگفته بماند که ایشان در «اهداء» بعضی از عکس های مورد نیاز که یا بنده فاقد آنها بودم و یا آن که پیدا کردن آنها در بین انبوهی از اوراق و اسناد و عکس ها، بسیار وقت گیر بود و گاهی همراه با موفقیت نبود، هیچ وقت دریغ نکرد، و این بار، «تعقیب و مراقبت»های تلفنی وحضوری لیل ونهاری ما را - گاهی درساعت 12 شب - پذیرا شد و ما را یاری داد.

ص: 8

... و این برادر عزیز آقای: محمد رضا کائینی - شاهد توحیدی - است که همچنان، بر اصرار و تاکید خود در مورد تحریر خاطرات درباره شخصیت های دیگر، ادامه می دهد! که خود جای شکر مضاعف دارد.

و برای اطلاع دوستان علاقمند، می توان اشاره کرد که حدود پنجاه رساله، در این زمینه، و تحت همین عنوان «حدیث روزگار»، «روی میز! - و گاهی زیر میز!» قرار داشت - و دارد - که بعضی از آنها چاپ شده و بعضی دیگر آماده حروفچینی و چاپ است و بقیه نیز، اگر عمری باشد، در آینده نه چندان دور، تقدیم عزیزان علاقمند خواهد شد. (انشاء الله)

در این بخش از خاطرات، که پس از تکمیل به طور مستقل به دست چاپ سپرده می شود، ملحقاتی نیز بر آن افزوده شد که شامل نامه ها، گزارش ها، مقالات، اسناد و عکس های تاریخی گوناگونی است و هر کدام، در نوع خود، ارزش تاریخی خاصی را دارد و این «اضافات» به تناسب، در بخش «ملحقات» نقل شده است.

اشاره به این نکته هم بی مناسبت نیست آنچه که در این «رساله» آمده است، همه خاطرات من درباره آیت الله خامنه ای نیست، بلکه فقط نکاتی است که به هنگام گفتگوی خاصی به خاطر آمد و مکتوب و نقل شد.... به امید آنکه خاطرات دیگر نیز اگر توفیق یار شد و اسناد و عکس های مربوطه در بین اوراق به دست آمد، تنظیم و در چاپ «مجموعه کامل خاطرات» افزوده شود.

... بی شک برای اصلاح و تکمیل این خاطرات، و بخش های دیگر، نقد و تذکار دوستان و علاقمندان موجب مزید امتنان خواهد بود.

والله من وراء القصد - سید هادی خسروشاهی

قم - مهرماه 1392

ص: 9

ص: 10

1. خاطراتی درباره زندگی و مبارزه آیت الله خامنه ای

اشاره

ص: 11

ص: 12

گفتگوئی مشروح درباره آیه الله خامنه ای حفظه الله

1) اگر اجازه می دهید، گفتگو را از سابقه آشنائی خودتان با مقام معظم رهبری، آغاز کنیم؟

* بسم الله. والدماجدبنده، مرحوم آیت الله سیدمرتضی خسروشاهی، از مجتهدین بنام و صاحب رساله آذربایجان و از علماء مبارز ضد رضاخانی در تبریز بود... و به همین دلیل، در جریان کشف حجاب، در سال 1314ش، به همراه چند نفر دیگر از علماء معروف تبریز، دستگیر و به سمنان تبعید و در آنجا زندانی شدند... پس از ماه ها که در زندان بودند، سرانجام بطور مشروط آزاد و به مشهد مقدس تبعید شدند و مدتی طولانی در آن شهر ماندند... و همین امر، موجب آشنایی و الفت ایشان با علماء و بزرگان مشهد گردید...

... مرحوم ابوی پس از سقوط رضاخان، به تبریز مراجعت نمودند ولی بعضی از علمای آذربایجانی، مانند: مرحوم آیت الله حاج شیخ غلامحسین تبریزی و آیت الله آقا سید جواد تبریزی، که خود قبلا به مشهد آمده بودند، همچنان در این شهر مقدس به قصد اقامت دائم ماندند. از آن تاریخ به بعد، والد محترم، همه ساله، در تابستان و بطور مرتب، برای

ص: 13

زیارت مرقد شریف امام رضا(علیه السلام)، به مشهد سفر می کرد و به مدت یک ماه در آنجا اقامت می نمود و من هم که آخرین فرزند بودم، در این سفرها همراه ایشان بودم.

... در آن زمان ها هنوز نیروهای اشغالگر روسی در ایران حضور داشتند... و هنگامی که ستون کامیون های ارتشی آن ها در جاده ها حرکت می کرد، برای مدت طولانی - گاهی چند ساعت - اتوبوس ها و مسافران، باید در کنار جاده توقف می کردند تا کامیون های اشغالگران به سوی مقصد خود، حرکت کنند...

درست به خاطر دارم که در یکی از این سفرها - شاید به سال 1323ش - در داخل یکی از اتوبوس های لکنته ای آن دوران، در کنار یا در بغل مادرم نشسته بودم که نخستین کامیون روسی از پشت سر رسید و با اخطار بوق و چراغ زدن، به راننده اتوبوس ما هشدار داد که کنار برود.. ولی راننده ما - که بعدها فهمیدم برای آنکه به یک قهوه خانه نزدیک برسد و مسافرها را در آنجا پیاده کند - بر سرعت خود افزود و در واقع به کامیون روسی راه نداد، ولی ناگهان راننده روسی کامیون جنگی خود را به شدت به اتوبوس ما کوبید و ماشین ما به کناری پرت شد و واژگون گردید...

من در کنار مادر و متصل به شیشه پنجره اتوبوس قرار داشتم که در آنجا گرفتار شدم و امکان حرکت بطور مطلق از من سلب شد و کم کم تنفسم هم مشکل گردید و چند بار فریاد زدم!، اما نتیجه ای نداشت، چون همه گرفتار بودند و گویا کسی هم در آن حدود نبود که به مسافرین کمک کند و درست در همین هنگام شیشه شکسته طرف من فرو ریخت و هوائی تازه و آزاد بر داخل ماشین وارد شد و من توانستم نفسی به راحتی بکشم! ولی هیچگونه

ص: 14

حرکتی مقدور نبود و چون متأسفانه در آن زمان، علاوه بر مسافران، وسط اتوبوس ها و زیر صندلی ها هم مملو از بار مسافران بود و همین امر نجات افراد را مشکل تر کرده بود. در کنار صندلی ما وسط اتوبوس یک گونی بزرگ قند گذاشته بودند که ثقل آن هم بطور ناخواسته بر ما افزون شده بود!...

... به هرحال، پس از مدتی که نمی دانم چند ساعت طول کشید، یک نفر دستم را گرفت و مرا بیرون آورد و در بیرون، معلوم شد که یکی دو نفر کشته شده اند و چند نفر هم به شدت مجروح گشته اند... و مادر من که در حال گریه بود، می گفت «هادی» مرده است! چون دو سه بار فریاد کشید و بعد صدایش قطع گردید!.. امّا وقتی مرا دید که زنده بیرون آمده ام، خیلی خوشحال شد و مرا در بغل گرفت...

... بهرحال ما هر سال همراه پدر و مادر عازم مشهد می شدیم و در مسافرخانه سید محترمی به نام آقا میرکاظم از خدام معروف آستان قدس، که در کوچه ای مقابل کوچه مسجد گوهرشاد قرار داشت، یک ماهی می ماندیم.

در قسمت فوقانی مدخل این مسافرخانه، یک حیاط خلوت کوچکی قرار داشت با دو اطاق که به قول امروزی ها «تک واحدی» با تراس ویژه! بود، و از درب ورودی اصلی، بطور مستقیم با صعود از پله های مارپیچی، باید به آن می رسیدیم، چون درواقع این بخش، در طبقه دوم قرار داشت و خصوصی محسوب می شد. آقا سید کاظم تابستان هرسال، در ماه خاصی، آن تک واحدی را اجاره نمی داد و برای پدر من یا میهمان همه ساله خود نگه می داشت.

ص: 15

پس از ورود به مشهد، بطور طبیعی در حرم مطهر و یا بیرون، بعضی از علما پدر را ملاقات می کردند و دیدارها شروع می شد. کسانی که به علت تکرار دیدار همه ساله، نامشان را به خاطر دارم عبارت بودند از: آیت الله سید یونس اردبیلی، آیت الله سبزواری، آیت الله شیخ احمد کفائی، آیت الله سید جواد تبریزی، آیت الله شیخ غلامحسین تبریزی، آیت الله قمی، آیت الله سید محمود علوی و غیرهم...

علاوه بر دیدارها، در بازدیدها هم من نوعآ همراه پدر بودم و یادم هست که یک بار با پدر، برای بازدید آیت الله آقا سید جواد تبریزی رفتیم که سیدی عینکی و لاغر و باریک اندام با قدی بلند بود و منزلشان در آخر بازار «سرشور» - روبروی مسجد گوهرشاد - در اوائل یک کوچه، قرار داشت. من در آن سال تازه معمم شده بودم، در منزل آقا سید جواد، سیدی جوان، باریک و لاغر و شاید عینکی؟ که تقریبآ مشابه بنده بود، برای ابوی و حقیر چائی آورد که ایشان «سید علی آقا خامنه ای» بود و به نظرم این در سال 1330 یا 1331 بود، چون در سال 1332، پدر رحلت کرد و سفر سالانه ما به مشهد قطع گردید و بعد هم من به قم آمدم...

2) این آشنایی ادامه نیافت؟

آشنایی من، پس از آن دیدار نخستین و در واقع عبوری غیر معرفتی، قطع شد و دو سه سال بعد، شاید سال 1334 یا 1335 بود که من طلبه قم شده بودم، به نظرم همراه یکی دو نفر از دوستان و طلاب حوزه علمیه قم با اتوبوس عازم مشهد شدیم... دوستان، اقوام یا آشنایانی در مشهد داشتند که به سراغ آنها رفتند و من عازم مسافرخانه «صادق بستنی» اخوی مرحوم

ص: 16

علامه شیخ محمدتقی جعفری شدم که همشهری ما بود و ابوی بنده را هم خوب می شناخت و با اخوی من مرحوم آیت الله آقا سید احمد خسروشاهی نیز آشنا و رفیق بود و خود نیز از اهل فضل و شعر و ادب به شمار می رفت.

... صبح روز بعد، به مدرسه نواب که تقریبآ روبروی مسافرخانه صادق بستنی قرار داشت، رفتم و در آنجا قدم می زدم تا دوستی یا آشنائی را ببینم؟ که ناگهان با سید علی آقای خامنه ای روبرو شدم که همراه آقای سید جعفر شبیری زنجانی به مدرسه آمدند و من سلام کردم.. آقای خامنه ای پس از احوالپرسی پرسیدند: شما کی آمدید و کجا هستید؟ گفتم دیشب آمدم و در مسافرخانه روبرو هستم؛ گفتند چرا مسافرخانه؟ حجره ما در این مدرسه خالی است و شب ها هم کسی نیست، ما فقط روزها می آییم، شما بیایید اینجا، هم در کنار دوستان تنها نیستید و هم سروصدا و مشکلات مسافرخانه را ندارید. من هم که از خدا می خواستم جایی پیدا کنم که هم راحت باشم و هم شبی 15 ریال کرایه تخت ندهم!.. فوری پذیرفتم و رفتم ساک و کیف خود را از مسافرخانه برداشتم و به مدرسه آوردم و در حجره ایشان، مستقر شدم و آن سال، تا مراجعت به قم، در همان مدرسه ماندم و البته تقریبآ همه روزه حضرت آقای خامنه ای و اخوی بزرگشان، حضرت آقای سید محمد خامنه ای به مدرسه می آمدند و آن ها را می دیدیم و با دوستانی که از قم آمده بودند و به مدرسه می آمدند، مأنوس می شدیم.

که یک سال هم به قول خودشان از من کوچکتر بودند، خواستم که ایشان روز بعد، یک عکسی از همان دوران را آوردند و به درخواست بنده، برای

ص: 17

یادگاری، آن را پشت نویس کردند که متن آن نوشته بدین قراربود :

هو العزیز

این عکس ناقابل را به رفیق مکرم و برادر معظم جناب آقای آقا سید هادی خسروشاهی تقدیم می نمایم تا از خاطر عاطر محونشوم..

احقر ضیاء الدین حسینی خامنه ایلازم به یادآوری است که در آن زمان ها، اغلب طلاب برای خود لقبی و کنیه ای انتخاب می کردند، مثلا: «شهاب الدین»، «نصیر الدین»، «بدرالدین»، «علاءالدین» و... آقای خامنه ای هم لقب «ضیاء الدین» را برای خود انتخاب کرده بود که بعدها معلوم شد، که: «القاب» نیز مانند «اسماء»، «تنزل من السماء» باید باشند!. عکس و دستخط ایشان مربوط به همان سال 1335 می باشد.(1)

بعد هم در همان سال ها، ایشان برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه قم آمدند و در مدرسه حجتیه که بنده نیز حجره ای در آن داشتم، سکونت کردند.. و بطور طبیعی آشنایی بیشتر شد و تبدیل به دوستی گردید.

3) خاطره دیگری از سفرهایتان به مشهد و دیدار با ایشان ندارید؟

چرا، من هم نوعآ تابستان ها یا به تبریز و یا مشهد می رفتم. یک بار مرحوم آیت الله طالقانی و شادروان مهندس مهدی بازرگان نامه ای با امضای مشترک به جناب آقای شیخ محمدتقی شریعتی مدیر و مسئول «کانون نشر حقایق اسلامی»، نوشته بودند که در مشهد به ایشان بدهم و من پس از دیدار با آیت الله خامنه ای، گفتم که نامه ای برای آقای شیخ

ص: 18


1- تمامی عکس ها و نامه ها و اسناد مورد اشاره در این رساله، در بخش پایانی به ترتیب نقلشده است.

محمدتقی شریعتی دارم و آدرس کانون را بلد نیستم؟، ایشان گفتند: شما شاید به تنهائی نتوانید آنجا را پیدا کنید، بعد از ظهر من می آیم باهم می رویم.

بعد از ظهر آمدند، همراه ایشان پیاده یا با درشکه - خاطرم نیست - به محل کانون رفتیم.. من خیال می کردم که آقای شیخ محمدتقی شریعتی یک شیخ و یکی از علمای معمم است... اما وقتی که به کانون رسیدیم، با یک فرد گفت: ایشان آقای شریعتی است..

جوان ها و دانشجویانی که در آنجا نشسته بودند، تقریبآ اعتنا یا توجهی به ما و به قول آیت الله خامنه ای: «دو تا سید لاغر عینکی!» نکردند تا به نزد آقای شریعتی که در آن بالا نشسته بود، رسیدیم و سلام کردیم البته ایشان با آیت الله خامنه ای آشنایی داشت ولی حقیر را نمی شناخت... و من نامه را دادم... نامه را ایشان باز کرد و خواند و بلافاصله «احترامات»! آغاز شد، یعنی شاید در آن نامه اشاره ای به حقیر شده بود... و وقتی ایشان به احترام و تجلیل پرداخت، دانشجوها یا جوانان حاضر هم برخورد محترمانه تری پیدا کردند!.. بعد با آقای شیخ محمدتقی شریعتی کمی صحبت کردیم و عازم رفتن بودیم که ایشان گفتند: خوب! آقایان در نامه نوشته اند که شما با بچه های کانون هم آشنا بشوید و ملاقاتی داشته باشید و آن ها به دیدار شمابیایند؟

گفتم: من در مدرسه نواب، حجره جناب آقای خامنه ای هستم، هر وقت دوستان تشریف بیاورند، در خدمت هستم.

شاید یک روز بعد برای دیدار بیشتر خود آقای شیخ محمد تقی

ص: 19

شریعتی، به منزل ایشان رفتم که علی شریعتی هم در آنجا حضور داشت و نامبرده در پایان ملاقات خبر داد که همراه چند نفر از دانشجویان به دیدن بنده خواهند آمد. از میان آن عده، نام خود علی شریعتی، مهدی مظفری، دکتر سرجمعی، عرب زاده به یادم مانده است.. آقای خامنه ای وقتی از موضوع مطلع شدند برای پذیرائی از آن ها چون وسائل کافی برای چایی درست کردن به نظرم در حجره نبود، دو تا خربزه مشهدی خریده بودند که صبح زود همراه خود به حجره آوردند!... من فکر کردم که میهمان ها زیاد باشند و دو تا خربزه کافی نباشد، لذا به ایشان گفتم: «علی آقا! این ها که نمی بیند!»؟ درواقع کلمه «گورمز» ترکی را به فارسی ترجمه کرده و به کار بردم که در زبان ما دو معنی دارد: یکی «کافی نیست» یا کم است و دیگری «نمی بیند»! و چون بنده تازه فارسی مکالمه ای را یاد می گرفتم، و همچنان در کاربرد ترجمه لغات ترکی به فارسی، مشکل داشتم، دچار این اشتباه شدم... علی آقا خنده ملیحی کرد و گفت: قرار نبود که خربزه ها ببینند؟، اگر مرادتان این است که «کم» است، خوب اگر کم آمد، بقالی نزدیک است، دو مرتبه می خریم!

اخوی ایشان آیت الله سید محمد خامنه ای(1) هم که گویا در آن دیدار

حضور داشت، بعدها در سفری به رم که برای شرکت در اجلاس بین المللی مجالس، همراه هیئتی از مجلس شورای اسلامی به ایتالیا آمده و میهمان من بودند، وقتی داستان فوق را برای دوستان نقل کردم، گفتند: البته جمله دیگری هم موقع اذان ظهر گفتید که شبیه همین بود! بعد افزودند که: شما آن

ص: 20


1- عکسی با ایشان در بخش اسناد آمده است.

وقت ها اول وقت نماز می خواندید! و چون برای نهار دوستان، کباب سفارش داده بودیم و آن را آوردند، اما در آن هنگام، صدای اذان از بلندگوی صحن بلند شد و شما بلافاصله عازم نماز شدید و گفتید که من می روم نماز، لطفآ «پای مرا نگه دارید»!... «پای» در ترکی به معنی سهم یا قسمت است و گویا من به جای اینکه بگویم سهم مرا نگه دارید، همان کلمه «پای » ترکی را به کار برده بودم که معنی بی ربطی داشت و نقل آن در رم، موجب خنده نمایندگان محترم مجلس حاضر در جلسه، گردید!

... بهرحال دانشجوها آمدند و یک ساعتی درباره ضرورت همکاری فرهنگی بین طلاب حوزه و دانشجویان صحبت کردیم و آن ها در موقع رفتن آدرسی به من دادند که شب دوشنبه، جلسه انجمن اسلامی دانشجویان مشهد، در آن محل برگزار خواهد شد..

آدرس، منزل یکی از دانشجویان بود. شب دوشنبه معهود، پس از نماز مغرب و عشاء من به تنهایی به آنجا رفتم، دکتر شریعتی درباره «مکتب واسطه» یا «مکتب توحیدی» سخن می گفت که گوش کردیم و بعد بعضی از دوستان سئوالاتی را مطرح کردند که علی شریعتی توضیح و پاسخ داد..

سپس برنامه «تفریح»! آقایان آغاز شد. یکی از دانشجویان کتابی آورده بود که تألیف یکی از وعاظ معروف مشهد درباره «معراج»بود واین نویسنده محترم، نام فارسی کتاب را باحروف لاتین هم در پشت جلد نوشته بود:«پرواز یاهوانوردی پیامبر» Parvaz ya havanavardie peyambar!که این نام گذاری و کتابت آن به لاتین، موجب خنده آقایان گردید و دکتر شریعتی گفت: خوب برای اثبات علمی امر، باید آن را با حروف لاتین و تلفظ فارسی می نوشتند تا مسئله محکم تر شود و بخوبی اثبات گردد!

ص: 21

... سپس کتاب قطوری را، مهدی مظفری باز کرد که معلوم شد «حلیه المتقین» است و او قسمت هایی از یک فصل خاص آن را می خواند و بقیه می خندیدند! البته بنده هم جزء خنده کنندگان بودم!... و لزومی هم ندارد که از فصل مزبور نام ببرم.. علاقمندان اگر به حلیه المتقین مراجعه کنند، لابد خود به سرعت آن فصل را خواهند یافت!

ارتباط ما پس از آن دیدار و جلسه، با انجمن اسلامی دانشجویان مشهد برقرار شد و تبادل فرهنگی و ارسال کتاب و نشریه از طرف بنده و از قم، آغاز گردید و استمرار یافت...

4) گفتید آیت الله خامنه ای به قم که آمدند و در مدرسه حجتیه ساکن شدند، در مدرسه حجتیه برخوردها و حضور در مجالس و بطور کلی رفتار ایشان چگونه بود؟ مثلا شرکت در مجالس روضه، دعا و یا تهجد؟

نوعآ آقایانی که در مدرسه حجتیه بودند مانند: آیت الله شیخ محمدرضا مهدوی کنی و اخویشان آیت الله آقا شیخ محمدباقر کنی و آیت الله سید علی خامنه ای و اخویشان آیت الله سید محمد خامنه ای و آیت الله جوادی آملی، و آیت الله هاشمی رفسنجانی و آیات و حجج، آقایان: سید کمال شیرازی، شیخ علی پهلوانی (سعادت پرور) و اخویشان آقا شیخ حسن تهرانی، شهید محمد جواد باهنر، علی اکبر ناطق نوری، موسوی خوئینی ها، عباسعلی عمید زنجانی، شیخ مسلم کاشانی، شیخ غلام حسین ابراهیمی دینانی، شیخ قاسم تهرانی، شیخ محمدجواد حجتی کرمانی و اخویشان مرحوم علی حجتی کرمانی و اخوان معزی(شیخ هادی، حسن، عبدالعلی، عبدالحسین) و اخوان لاله

ص: 22

زاری(سید عبدالحسین، سید حسن، سید محمد) و سید عبدالکریم هاشمی نژاد، سید حسن ابطحی، سید حسن معین شیرازی، سید عبدالصاحب حسینی، شیخ مرتضی بنی فضل، شیخ یدالله دوزدوزانی، سید ابوالفضل موسوی تبریزی، سید علی انگجی، شیخ هادی فقهی، شیخ مجتبی کرمانشاهی، شیخ عزیزالله تهرانی.(خوشوقت) شیخ مجتبی تهرانی و آقای صائنی زنجانی و... همگی یا اغلب اهل تهجد بودند و در نماز جماعت صبح و ظهر و مغرب و یا در مجلس دعای کمیل که شب های جمعه در مسجد حجتیه توسط آقای سید محسن خرازی و آقا رضا استادی و آقای ناطق نوری و مرحوم شیخ قاسم تهرانی و اینجانب برگزار می گردید و یا مجلس دعای ندبه که در محل کتابخانه مدرسه حجتیه توسط مرحوم حاج شیخ عباس تهرانی اقامه می شد، شرکت می کردند.

امام جماعت مسجد مدرسه مرحوم بودند و اگر ایشان حضور نمی یافت، مرحوم آیت الله شیخ جلیل کرمانشاهی اقامه نماز می کرد و فقط یک نفر از طلاب ساکن در مدرسه را علیرغم دوستی با حقیر در آن زمان! من هرگز ندیدم که در نماز جماعت مسجد شرکت کند و آن آقای سید صادق زیارتی - سید حمید روحانی - بود. و من هم هیچوقت از وی نپرسیدم که چرا در نماز جماعت حضورنمی یابد؟ و شاید هم او از همان وقت بر خلاف اجماع علما! به آیت الله شریعتمداری عقیده و ارادتی نداشت! و به اصطلاح امروز، با ایشان «زاویه» داشت! والله العالم

در مورد تهجد آیت الله خامنه ای هم باید بگویم، همانطور که اشاره کردم بطور کلی اغلب افراد فوق الذکر در مدرسه حجتیه اهل تهجد هم

ص: 23

بودند... ولی چون ساعت اقامه این نماز نیمه شب به بعد بود، نوعآ تشخیص دقیق همه افراد در تاریکی مدرسه مشکل بود، به ویژه که اغلب عبای خود را به سر می کشیدند، مگر اینکه در موقع وضو گرفتن در کنار حوض بزرگ که در وسط مدرسه قرار داشت، کسی دیده می شد و من البته تعمّد داشتم که با افراد روبرو نشوم...

5) در قم ایشان با چه کسانی بیشتر مأنوس و رفیق بودند؟

در قم ایشان با اغلب طلاب و هم درسان خود رفیق و مأنوس بودند... ولی ظاهرآ با دوستانی چون آقای سید جعفر شبیری زنجانی، آقای شیخ محمد جواد حجتی کرمانی... و بیشتر از همه با آقا شیخ غلام حسین ابراهیمی (دکتر دینانی) که اهل ذوق و فلسفه و شعر هم بود و مرحوم آقای سید کمال شیرازی اهل عرفان و سیر و سلوک، بیشتر مأنوس بودند.

6) یکی از دوستان اخیرآ در مصاحبه ای گفته بود که آقا اذان صبح را در مدرسه حجتیه بلند ادا می کرد تا اهل خواب بیدار شوند؟

من از اذان گفتن ایشان، در این مدتی که در مدرسه حجتیه بودند، اطلاعی ندارم.. اذان گوی «راتب» در منطقه غیرمسکونی مدرسه، یعنی در قسمت بالکن کتابخانه مدرسه حجتیه که جدا از بلوک های مسکونی طلاب بود و خیلی مزاحمتی! هم ظاهرآ برای اهل خواب ایجاد نمی کرد، بنده بودم و دومی هم یکی از طلاب هوادار فدائیان اسلام در آن زمان بود که او هم در جلو حجره خود، نزدیک مسجد مدرسه، اذان می گفت و برادر عزیزمان آقای شیخ محمدجواد حجتی کرمانی سلمه الله هم آن را نوعی «مؤاذنه»

ص: 24

می نامید! البته چون حجره آقای ناطق نوری در قسمت اصلی حیاط مدرسه بود و حجره آقای خامنه ای هم در آن قسمت قرار داشت، شاید صدای اذان ایشان را هم ایشان شنیده اند... و من توجه زیادی به اذان های دیگر نداشتم!

7) وضع معیشتی ایشان در قم چگونه بود؟

وضع معیشتی ایشان در حوزه علمیه قم، مانند اکثریت طلاب حوزه بود... درواقع امرار معاشی بود سخت و طاقت فرسا، یعنی در حدّ نان و ماست و خیار، نان و پنیر و انگور و از این قبیل... و یا یک عدد تخم مرغ و سیب زمینی پخته... و البته هزینه همین ها هم تأمین نمی شد... و اغلب، هم ایشان و هم بنده نوعاً، بدهکار بقالی و حتی نانوایی بودیم.

جالب است شما ضمیمه وصیت نامه ایشان، مکتوب در فروردین 1342 را ببینید که در آن میزان و نوع بدهی ها به خط خودشان نوشته شده است: «شیخ حسن بقال کوچه مدرسه حجتیه، آقای هاشمی رفسنجانی، کتابفروشی مروارید، کتابفروشی مصطفوی و ده تومان علی حجتی کرمانیو..»..(1)

این آقا شیخ حسن بقال کوچه مدرسه حجتیه هم اهل آذرشهر بود و به قم آمده بود که گویا درس بخواند و چون نتوانسته بود به تحصیل ادامه بدهد، برای خدمت به طلاب، «دخمه ای» را در کوچه حجتیه تبدیل به مغازه بقالی نموده بود که لوازم و مایحتاج اولیه طلاب در آن عرضه می شد.. و ظهرها و موقع غروب هم خیلی شلوغ می شد و من همیشه سعی می کردم که

ص: 25


1- متن دستخط ایشان در این رابطه، در بخش اسناد آمده است.

قبل از شلوغی، ماست و خیار و انگور یا قند و چایی را تهیه کنم به ویژه که چون اغلب نسیه می خریدم، نمی خواستم طلاب دیگر از آن آگاه شوند.. آیت الله خامنه ای هم بدهکار این بقالی و چند کتابفروشی در قم بود که اتفاقآ بنده هم به آن کتاب فروشی ها - مرحوم محمدی و مرحوم حسین مصطفوی - همیشه بدهکار بودم چون همیشه کتاب می خریدم! و پول کافی هم نداشتم... و در همانجاها هم گاهی ایشان را می دیدم.

بهرحال وضع مالی ایشان و اغلب طلاب به هیچ وجه حتی با معیارهای ابتدایی یک زندگی عادی آن دوران هم سازگار نبود، ولی خوب همه می ساختند!

من دقیقآ یادم هست که ایشان یکبار با من مطرح کردند که می خواهند مبلغ یک صد تومان (تک تومانی) تهیه کنند ولو با قرض، تا هزینه عروسی همشیره ناتنی شان که قرار بود با یک طلبه ازدواج کند، تأمین گردد... البته من به یکی دو موردی که احتمال تحصیل مبلغ را می دادم، مراجعه نمودم، که متأسفانه حتی به شکل قرض الحسنه هم حاصل نشد!. و این نشان دهنده میزان هزینه ها، کیفیت و نوع معیشت ما و ایشان و اغلب طلاب حوزه بود...

8) در قم علاوه بر دیدار در مدرسه یا در محضر دروس امام خمینی و علامه طباطبائی، دیدارهای خاصی هم با ایشان داشتید؟

حجره یا اطاق ایشان در مدرسه حجتیه در طبقه دوم بلوکی بود که حجره بنده هم در همان بلوک، ولی در طبقه اول آن قرار داشت. ایشان با اخوی خود آیت الله آقای آقا سید محمد (حفظه الله) هم حجره بودند، من هم با جناب آقا میرزا محمد محقق مرندی... بنده خیلی کم به دیدار دوستان

ص: 26

می رفتم، چون بنظرم می رسید که هر کسی برای خود برنامه درسی و مطالعه ای دارد و ایجاد مزاحمت مکرر معقول نیست، بویژه که اغلب دوستان را بطور روزانه در مسجد یا درس امام خمینی می دیدیم و به همین دلیل کمتر به حجره دوستان می رفتم.. ولی گاهی و در ایام تعطیل، که می دیدم مزاحمت نیست، سری به ایشان و اخویشان و دیگر دوستان می زدم..

و البته اخوی ایشان هم که تقریبآ پس از آقای شیخ علی اکبر هاشمی رفسنجانی و آقا سید بیوک اهری - تبریزی، کمی بظاهر از «اعیان» مدرسه محسوب می شد، «کته» خوبی می پخت که گاهی ما هم بهره مند می شدیم و خورشت آن هم نوعآ ماست و خرما یا نیمرو بود!.

روزی آیت الله خامنه ای به حجره ما آمدند هم حجره من، آقا میرزا محمد محقق حضور نداشت. من بلند شدم و جای خود را به ایشان دادم و خود در جای آقا میرزا محمد نشستم. ایشان در پشت میز کوچک مطالعه من نشستند و با انبوهی از اوراق و مقاله ها و اسناد و بریده جرائد داخلی و خارجی که برای کارهای خود آن ها را جمع آوری کرده بودم، روبرو شدند و پس از بررسی اجمالی گفتند: چه می شد که در حوزه ها برای فارغ التحصیلان رشته های غیر فقه و اصول هم لقب های رسمی! به کار می رفت تا همه مجبور نشوند که فقط به سراغ فقه و اصول بروند؟

درواقع مرادشان این بود که در حوزه ها باید به رشته های دیگر نیز بها داده شود تا هر کسی مطابق علاقه و ذوق خود پس از تحصیل مقدمات و بخشی از فقه و اصول و تفسیر و فلسفه، به مقداری که لازم است، نه در حد تخصصی، به آن رشته مورد علاقه خود بپردازد و برای عقب نماندن از قافله!

ص: 27

دریافت لقب آیت اللّهی!، مجبور نشود در رشته ای به تحصیل ادامه دهد که مورد علاقه اش نیست.

پس از این صحبت کوتاه، من بلند شدم تا از گوشه چپ اطاق که روی چراغ فتیله ای نفتی، چائی درست کرده بودم، برای ایشان چایی بیاورم و در برگشت دیدم که ایشان بعضی اوراق را که روی میزم بود، ورق می زنند.. چایی را آوردم و کمی دیگر صحبت کردیم و ایشان رفتند...

شاید چهل سال بعد، در اوایل دوران رهبری که به دیدار ایشان رفته بودم، اصحاب هم حضور داشتند، ایشان پس از احوالپرسی، «سنّ» مرا پرسیدند؟ و من به «مزاح» گفتم: حدود چهل سال؟ ایشان لبخندی زدند و گفتند: چقدر؟ گفتم: حدود چهل!... ایشان این بار خندیدند و گفتند: روزی در مدرسه حجتیه، به حجره شما آمدم، شما بلند شدید که برای من چایی بیاورید و من شناسنامه شما را که روی کتاب ها بود ورق زدم.. جنابعالی متولد 1317 هستید و من 1318، یعنی یک سال هم از من بزرگتر هستید.. ولی من باز به شوخی ادامه دادم و گفتم: خوب! همین می شود حدود چهل سال!... البته موضوع شناسنامه هم من یادم نبود وقتی ایشان آن را یادآوری کردند، من هم به یادم آمد. و این نکته به ظاهر کوچک، نشان از دقت و حافظه نیرومندی است که آیت الله خامنه ای از آن برخوردارند.

9) رفتار ایشان با شهید آقای هاشمی نژاد و آقای سید حسن ابطحیکه مشهدی بودند و اهل قلم، چگونه بود؟

من با آقای سید حسن ابطحی و شهید هاشمی نژاد در قم و مدرسه حجتیه آشنا شدم. این دو بزرگوار در امور معنوی و اخلاقی مرید سرسخت و یا

ص: 28

باصطلاح «فانی» مرحوم شیخ علی فرید کاشانی بودند و از محضر او بهره مند می شدند. پس از فوت ناگهانی شیخ علی آقا، در عنفوان جوانی، هر دو به مشهد برگشتند و مدت ها بعد، پس از ازدواج که من نیز در مراسم آن در مشهد مقدس حضور داشتم، باز به قم مراجعت نموده و در منزل کوچک خیرالاخیار حاج محمود آقا لولاچیان، در محلّه یخچال قاضی، و متصل به بیت امام خمینی(رحمهم الله) سکونت یافتند.. و پس از مراجعت همیشگی آنان به مشهد مقدس، اینجانب با مرحوم آقا شیخ قاسم تهرانی، در آن منزل سکونت یافتیم و (البته من بعدها آن منزل را از آقای لولاچیان به مبلغ دوازده هزار تومان خریدم که پولش را هم به تدریج و کم کم بدهم و به نظرم پس از مدتی و پرداخت مبلغی، چون آقای لولاچیان احساس کرد که من توانایی پرداخت بقیه را ندارم، از آن صرف نظر کرد و منزل را به نام من انتقال داد.)

بهرحال ارتباط من با آن دو بزرگوار بعدها هم ادامه یافت بویژه که این آقایان در مشهد مرکزی به نام کانون بحث و انتقاد دینی در سال 1340 تأسیس کرده بودند و هدف اصلی شان جذب جوانان و پاسخ به سئوالات مذهبی مردم و بویژه نسل جوان بود. مسئولیت اصلی کانون به عهده حجت الاسلام والمسلمین آقای سید حسن ابطحی بود و آیت الله آقا میرزا جواد تهرانی و شهید عبدالکریم هاشمی نژاد و حجت الاسلام هم، هر کدام به نحوی با آن کانون همکاری می کردند.

کانون علاوه بر برگزاری جلسات سخنرانی که آقای هاشمی نژاد نوعآ سخنران آن بود و یا جلسه را اداره می کرد، انتشاراتی هم داشت و من هم هر وقت مشهد مقدس مشرف می شدم، سری هم به کانون در خیابان آزادی

ص: 29

فعلی، می زدم و بطور طبیعی حضرت آقای خامنه ای هم در آن برهه از زمان با این اقدام و این نوع حرکت فرهنگی نظر موافق داشتند، چون گامی دیگر در راستای اهداف نشر فرهنگ اسلامی بود..

البته کانون تا پس از پیروزی انقلاب همچنان فعال بود و این حرکت خیلی زود به شهادت رسید و آقای سید حسن ابطحی هم گویا روش دیگری را برای خود انتخاب نمود که من به علت دوری از ایران، از کم و کیف آن و واکنش ایشان با جریان جدید و گرفتاری بعدی ایشان بی اطلاع هستم.

در مورد استاد مورد علاقه شگفت آقایان: شیخ علی کاشانی، بی مناسبت نیست اشاره ای داشته باشم: مرحوم شیخ علی کاشانی که من چندین بار در مدرسه حجتیه خدمت ایشان رسیده بودم، از فضلای نامدار حوزه علمیه قم بود و علیرغم صغر سن - در 25 سالگی درگذشت - یکی از معاریف حوزه شمرده می شد و افرادی چون شهید سید عبدالکریم هاشمی، سید حسن ابطحی، شیخ غلامرضا عرفانیان و شیخ یحیی انصاری شیرازی از محضر او بهره مند بودند.

مرحوم شیخ علی کاشانی در محضر اساتید بزرگ حوزه تلمذ کرده و در فقه و اصول و کلام و تفسیر اطلاعات وسیعی بدست آورده بود و به موازات تحصیل علوم منقول، به علوم عقلی و سیر و سلوک نیز می پرداخت و زندگی بسیار عارفانه و ساده ای داشت.

شهید هاشمی نژاد یک بار درباره او گفت: «من می توانم شهادت بدهم شیخ علی آقا بدون شک از اولیای خدا بود. من زمانی طولانی در خدمتش بودم هیچ گاه از او خطا و لغزشی ندیدم» مرحوم

ص: 30

هم ایشان را «فریده الاسلام» لقب داده بود. از شیخ علی آقا آثاری از جمله : مجمع الفرائد (در علم اصول)، منظومه ای در علم کلام و تعالیقی بر فرائد الاصول، باقی مانده که بخشی از آن ها به چاپ رسیده است...

10) علاوه بر مشهد و قم، آیا در جاهای دیگر هم با آیه الله خامنه ای دیدار و ملاقات داشتید؟

یک بار ایشان همراه والد محترمشان آیت الله آقا سید جواد تبریزی، به تبریز آمده بودند و در محله «راسته کوچه» بر منزل مرحوم آیت الله حاج شیخ نصرالله شبستری وارد شده بودند و چون درب منزل ایشان، همیشه برای رفت و آمد علماء و طلاب باز بود و من هم تابستان ها مشتری دائمی آن جا بودم و روی همان علاقه و سابقه روابط پدری و روحیه کنجکاوی که همواره داشتم، در موقع سفر ایشان به تبریز، چندین بار به آنجا رفتم و در مجلس علمائی شرکت کردم و خدمت ایشان و ابویشان هم رسیدم.

در آن زمان ایشان یک ماشین پیکان استیشن یا شبیه آن در اختیار داشتند که پدر و خانواده را با آن به تبریز آورده بودند، رانندگی ماشین هم یکی دوبار که من دیدم، به عهده خود ایشان بود و در این سفر نیز کاملا روشن بود که ایشان مراقب و مواظب ابوی خود هستند و شاید این سفر بظاهر «هواخوری» در تابستان هم، بخاطر سلامتی ابوی شان بوده است..

11) ظاهرآ جنابعالی بعضی از کتاب های مقام معظم رهبری را در قم چاپ کرده بودید مثلا کتاب «آینده در قلمرو اسلام» را، که ایشان ترجمه کرده بودند؟

داستان تجدید چاپ کتاب «آینده در قلمرو اسلام» چنین بود که من قبل

ص: 31

از پیروزی انقلاب، در دیداری کوتاه با آیت الله خامنه ای در قم، مطرح کردم که با توجه به کثرت کتاب های دیگراندیشان، تجدید چاپ کتاب های اسلامگرایان ضروری است و بهتر است که «آینده در قلمرو اسلام» هم تجدید چاپ شود؟ ایشان وعده دادند که انشاءالله تجدید نظری خواهند کرد تا به دست چاپ سپرده شود. مدتی گذشت و مشکلات و گرفتاری هائی بر ایشان پیش آمد و خبری هم از ویرایش کتاب نشد، این بود که من دیگر منتظر تحقق آن وعده نشدم و در مقدمه کوتاهی بر آن کتاب، علت آن را با امضای مستعار ابورشاد شرح داده ام که متن آن را در اینجا نقل می کنم :

بنام خدا

... «آینده در قلمرو اسلام» ترجمه کتاب «المستقبل لهذا الدین» است که یک بار به سال 1345 در مشهد به چاپ رسید و بلافاصله «ممنوع الطبع»! اعلام گردید و مؤلفش، به خاطر داشتن اندیشه ای که در این کتاب و کتاب دیگرش «معالم فی الطریق» چگونگی آن را بیان کرده است، در مصر به دادگاه نظامی عصر دیکتاتوری ناصری کشیده شد و «اعدام» گردید... و مترجم ارجمند و اندیشمند نیز به خاطر همین اندیشه، در ایران، یا به زندان رفت، یا به تبعید... و کتاب نیز همچنان جزء آثار ممنوعه باقی ماند.

تقریبآ یک سال پیش، در ملاقاتی کوتاه در قم، برادر ارجمند ما وعده تجدید نظر در ترجمه را داد تا بعد از آن، به طبع مجدد، اقدام گردد... ولی در این فترت باز برادرمان به ایرانشهر که ربذه ایرانش نامید، تبعید شد و راقم این سطور نیز، به منطقه ای مشابه در دل دشت کویر!: انارک یزد... و کتاب همچنان در گوشه ای، به انتظار نجات از زندان ممنوعیت نشر، که آزادیش باشد! باقی ماند...

ص: 32

و اکنون، آزادی های نیم بند، به ما این امکان را می دهد که این چاپ از کتاب، باز بدون آن اصلاحات منتشر گردد تا که در اختیار علاقمندان قرار گیرد و بدیهی است که اگر اصلاحات برادرمان در آینده انجام پذیرفت، به تجدید حروفچینی و طبع مجدد آن اقدام خواهد شد، چنانکه با کمال میل، این آمادگی نیز هست که کتاب ترجمه شده موعود در پاورقی صفحه 17 مقدمه همین کتا ب را نیز بدست حروفچینی وچاپ بسپاریم!؟...(1)

... تماس تلفنی از راه دور با برادر مجاهد نیز مصادف با «سفر چند روزه» ایشان شد که فکر کردم انتظار مجدد و بیشتر از این، شاید مصادف با سفر چند روزه ما گردد! و یا آنکه آزادی نیم بند را نیز از دست بدهیم و کتاب همچنان در «زندان بایگانی شده ها»! باقی بماند!... آن هم در شرایطی که چپ نمایان به اصطلاح جهان وطنی! برای پرکردن جیب خود و بهره مند شدن از مزایای «سرمایه داری» در لباس پرولتری! هر رطب و یابسی را چاپ و یا افست کرده و به بازار ریخته اند و ما هنوز کتاب های بایگانی شده خود را به دست چاپ نسپرده ایم؟...

اینست که با اتکاء به «اذن فحوی » و تعهد تجدید چاپ پس از تجدیدنظر، برای بار دوم کتاب را به دست ناشر می سپاریم تا که جوانان ما هم کتابی برای خواندن و فرصتی برای اندیشیدن داشته باشند.

والله من وراء القصد. ذیقعده 1398 ه قم: ابورشاد

ص: 33


1- در پاورقی صفحه 17 کتاب چنین آمده است: «یکی از ارزنده ترین و ابتکاری تریننوشته های سید قطب کتاب خصائص التصوّر الاسلامی و مقوماته است که ترجمه آنتوسط مترجم این کتاب در دست انجام است و به زودی در اختیار دوستداران مبانیتحلیلی اسلام قرار خواهد گرفت.».

اشاره به دو سه نکته هم در اینجا بی مناسبت نیست یکی اینکه در آن زمان! تعداد کتاب های جریان اسلامگرا محدود بود و اغلب آن ها هم بدون مقدمه بنده! در قم منتشر نمی گردید. از آن جمله بود، کتاب: «اصول فلسفه» تالیف علامه طباطبائی، کتاب «ماتریالیسم» از آیت الله ناصر مکارم شیرازی، کتاب: «داروینیسم» از آیت الله شیخ جعفر سبحانی، «مذهب در اروپا» از مرحوم مهندس مهدی بازرگان، «بشر مادی» از مرحوم محمد نخشب و «شیعه چه می گوید؟» از مرحوم حاج سراج انصاری و کتاب ها و رساله های مشابه دیگر... و کتاب آیت الله خامنه ای هم از آن جمله شد که مقدمه ای به بهانه «یادداشت» بر آن افزودیم! و البته این امر مورد توجه دوستان و گاهی هم موجب طنزگویی آنان می گردید. مثلا روزی در دفتر نشر «دارالعلم» قم که توسط مرحوم تأسیس شده بود و یکی از ناشرین کتاب ها و ترجمه های اینجانب هم بشمار می رفت، نشسته بودم که مرحوم به آنجا آمد و بنده را که دید، پس از احوالپرسی، به شوخی از آقای آذری پرسید: من یک کتابی می خواهم که در آن مقدمه آقایخسروشاهی نباشد؟ و ایشان هم پس از خنده کوتاهی، نگاهی به کتاب های موجود در قفسه های آن مرکز انداخت و گفت: بحارالانوار چاپ کمپانی را دارم! - و می دانیم که چاپ آن مربوط به دهها سال قبل است - و بعد افزود: البته بحارالانوار چاپ جدید را هم دارم، ولی مطمئن نیستم که ایشان مقدمه ای برآن ننوشته باشد!...

برادر عزیز و ارجمندم جناب شیخ محمد جواد حجتی کرمانی(سلّمه الله) دو سال قبل - 1387 ش - که به دعوت نماینده ولی فقیه در گیلان و امام جمعه رشت به آن خطّه رفته بودیم و این

ص: 34

داستان مطرح شد، در تکمیل داستان به شوخی افزود که بعد آقای آذری دستور داد که بر روی بعضی از کتاب های جدید، برچسبی زده شود که «این کتاب بدون مقدمه آقای خسروشاهی است»!

نکته دوم اینکه در آن دوران چون آزادی ها شکننده بود و امکان برگشت محدودیت ها و بازداشت ناشر وجود داشت، من اغلب کتاب های «مسئله دار» را به نام مراکز نشر یا ناشرینی که وجود خارجی نداشتند، چاپ یا توزیع می کردم که از آن جمله بود: نشر کاروان ، نشر عصر جدید، نشر رزمندگان مسلمان، نشر نذیر و... که به تناسب موضوع کتاب، از این نام ها استفاده می شد.

نکته سوم اینکه نام مستعار یا به قول عرب ها نام «نهضتی» من «ابورشاد» بود مانند: «ابوعمار»، «ابو جهاد»، «ابوشراره»، «ابولیث» و غیره و در بین اعراب مرسوم است که به عنوان احترام، کسی را که می خواهند صدا بزنند، با کنیه و لقب و یا نام بزرگترین فرزند او مورد خطاب قرار می دهند.. ولی البته من فرزندی به نام «رشاد» نداشتم!

12) ماجرای نشریه مخفی بعثت، ارگان دانشجویان حوزه علمیه قم و تکثیر آن در مشهد چه بود؟

پس از واقعه 15 خرداد و دستگیری امام و قتل عام مردم قم و تهران و ورامین و دیگر شهرها و حوادث بعدی، روزی آیت الله هاشمی رفسنجانی مرا دعوت کرد که در جلسه ای در منزل یکی از دوستان شرکت کنم.. به آن جلسه رفتم، صحبت از ضرورت انتشار یک نشریه مخفی سیاسی برای پوشش خبری نهضت امام خمینی، بود و همه حضّار بالاتفاق

ص: 35

این پیشنهاد را تأیید کردند و پذیرفتند.

... بدینترتیب نشریه بعثت آغاز به انتشار نمود و مورد استقبال قرار گرفت...(1) توزیع نشریه هم البته مانند خود نشریه مخفی بود. مقالات اساسی

آن را نوعآ آیت الله رفسنجانی، آیت الله مصباح یزدی، شهید محمدجواد باهنر، مرحوم علی حجتی کرمانی و اینجانب می نوشتیم و آقایان سید محمود دعائی، مهدی طارمی، شریفی گرگانی هم هر کدام به نحوی در تایپ و تهیه مقدمات و اخبار و تنظیم و توزیع آن سهیم بودند.. (داستان آن را من در مقدمه مجموعه کامل شماره های آن که اخیرآ از سوی مرکز اسناد تجدید چاپ و منتشر گردیده، نوشته ام که بعد بطور مفصل تر و همراه اسناد، تحت عنوان: «نشریات مخفی حوزه علمیه قم» منتشر گردید). ارسال نشریه به شهرستان ها هم با توجه به مراقبت شدید رژیم و شرایط خفقان موجود، یکی از مشکلات اساسی در مسیر توزیع کامل آن بود و با پست هم که اصلاً امکان پذیر نبود، ولی بهرحال دوستان و برادران در شهرهای بزرگ، به نحوی این مشکل را با توزیع نسخه های ارسالی یا تکثیر آن در محلّ، حل کرده بودند.

یکی از این مراکز، شهر مقدس مشهد بود و از هر شماره ای که منتشر می شد، چند نسخه به بعضی از دوستان از جمله حضرت آقای خامنه ای فرستاده می شد. و ایشان علاوه بر توزیع نسخه های محدود ارسالی از قم، ترتیبی داده بودند که نشریه توسط دوستانشان در مشهد تکثیر گردد تا به دست افراد بیشتری برسد.

ص: 36


1- کپی یک صفحه از آن در بخش اسناد آمده است.

یکی دو نسخه از نمونه تکثیر شده در مشهد که به دست من رسید، معلوم شد که امکانات و مشکلِ تکثیرِ برادران مشهدی، از ما بیشتر است، چون ما حداقل یک ماشین تایپ و یکی دو دستگاه پلی کپی داشتیم و می توانستیم به سرعت صفحات نشریه را تنظیم و چاپ کنیم (و حتی بعضی از اعلامیه ها و نامه های آیت الله خامنه ای را هم در قم تکثیر کنیم(1) ).. ولی در مشهد گویا

این وسائل هم فراهم نبوده و آقای مروی سماورچی که یکی از فعالین تکثیر و توزیع اعلامیه ها و بعثت در مشهد و از بازداشتی های 15 خرداد است، در مصاحبه ای با «مرکز اسناد انقلاب اسلامی - مشهد» در این باره می گوید :

«قسمتی از اعلامیه های آقایان مشهد و مجله بعثت که از قم ارسال می شد، در «مدرسه دودرب» با مشارکت آقای فاکر و من صورت می پذیرفت. وسائل چاپ که چیزی جز شیشه ای نبود که روی آن مرکب ریخته می شد و برگه استنسیل دستی روی شیشه آغشته به مرکب، خوابانده می گشت و با برگردان آن روی برگه های سفید، تکثیر حاصل می شد»

آقای مروی در ادامه می گوید که: «سرانجام قضیه لو رفت و ما جا به جا شدیم و مدتی تکثیر در میدان تمپ المحله از محلات قدیمی مشهد در منزل یک روحانی انجام می گرفت و پس از تکثیر، توسط عده ای توزیع می گردید...»

بهرحال در تهیه و تایپ و تکثیر و توزیع این نشریه در قم، نهایت مخفی کاری به عمل می آمد و تا آخر هم علیرغم توقیف ها و دستگیری ها و

ص: 37


1- مثلا نامه افشاگرانه ایشان علیه رژیم را که از ایرانشهر به شهید آیت الله صدوقی فرستادهبودند، در قم تکثیر و در سراسر ایران پخش کردیم (نمونه در ضمن اسناد آمده است)

بازجوئی های مکرر دوستان و اینجانب، ساواک و شهربانی قم نتوانستند مسئولین و محل تکثیر آن را پیدا کنند... البته آیت الله مصباح یزدی که از همان زمان آغاز نشر بعثت رادیکال تر! از ماها بود، پس از انتشار چند شماره، از بعثت جدا شد و به تنهایی، نشریه مخفی انتقام را که بیشتر جنبه فکری و ایدئولوژیک داشت، منتشر ساخت..

در مورد پنهان کاری، ما تا آنجا دقت داشتیم که در نقل خبرها هم سعی می کردیم «مخفی کاری»! لازم بعمل آید. مثلا وقتی اخوی بزرگ بنده، مرحوم آیت الله سید احمد خسروشاهی همراه شهید آیت الله قاضی طباطبائی و آیت الله سید مهدی دروازه ای و وعاظ محترم تبریز دستگیر و به زندان قزل قلعه در تهران منتقل شدند، من در نقل خبر در بعثت، اول نام آیت الله قاضی را ذکر کردم و بعد نام اخوی را... تا کسی از این نکته باریک به دخالت من در امر بعثت پی نبرد...

اتفاقآ یک بار آیت الله خامنه ای به این نکته اشاره کردند و به من گفتند : من نخست فکر می کردم که شما در امر بعثت دستی داشته باشید، ولی وقتی که در خبر دستگیری آقایان تبریز، نخست نام آقای قاضی ذکر شده بود، احتمال دادم که شما نباشید، چون با توجه به رقابت های موجود در تبریز، قاعده اش این بود که اگر شما در نشریه بودید، نخست نام آقای اخوی نقل می شد!.

بهرحال نشریه بعثت نزدیک به دو سال و جمعآ در 14 شماره، بطور مخفیانه چاپ و در سراسر ایران توزیع شد، و عمال رژیم علیرغم همه مراقبت ها و پی گیری ها و کوشش ها، از کشف محل چاپ و نام نویسندگان آن عاجز ماندند.. ولی پس از جریان ترور حسن علی منصور، و دستگیری

ص: 38

آیت الله هاشمی رفسنجانی و سپس علی حجتی کرمانی و هجرت برادر عزیزمان آقای سید محمود دعائی به عراق - نجف، نشریه تعطیل گردید...

13) ماجرای اعلامیه شما درباره پپسی کولا و بهائیگری و گله جنابعالی از آیه الله خامنه ای چه بود؟

فعالیت اقتصادی سازمان بهائیان وابسته به شبکه امپریالیسم - صهیونیسم بین المللی، در زمینه های مختلفی در ایران گسترش یافته بود... و از سوی دیگر اداره بسیاری از مراکز حساس و مهم به بهائیان واگذار شده بود. و حتی پزشک مخصوص شاه سرلشکر ایادی هم بهائی بود. «ثابت پاسال» یکی از بهائیان سرمایه دار، شبکه دو تلویزیون ایران را در اختیار داشت و کارخانه زمزم که تولید کننده نوشابه های گوناگون، از جمله پپسی کولا بود، متعلق به او بود... و گفته می شد که مبلغی از سود هر بطری پپسی کولا، توسط ثابت پاسال به بیت العدل بهائیان ارسال می شود و این بیت، که مقر اصلی آن در سرزمین غصب شده فلسطین حیفا قرار دارد، مبلغ ارسالی از ایران را به رژیم صهیونیستی اهداء می نماید. و یا در راستای توسعه تبلیغات بهائیگری هزینه می کند.

در این دوران مرحوم آیت الله حاج میرزا ابوالفضل زاهدی قمی از علمای معروف قم و مفسر قرآن در مسجد امام حسن عسکری(علیه السلام) که من هم در بعضی از آن جلسات حضور می یافتم، یک روز در ضمن سخنان خود به این امر اشاره کرد و استعمال کالاهای بهائیان از جمله پپسی کولا را حرام اعلام کرد...

من روز بعد به منزل ایشان رفتم و ضمن استشهاد به متن پاسخ مکتوب

ص: 39

آیت الله بروجردی در لزوم احتراز از معامله با بهائیان،(1) طی یادداشتی و

به عنوان استفتاء از ایشان حکم شرعی خرید و فروش پپسی کولا را بطور کتبی پرسیدم و ایشان در پاسخ آن به «ممنوع الشرب و البیع» بودن پپسی کولا تصریح کردند و من این سئوال و پاسخ را همراه نظریه آیت الله بروجردی، با مقدمه و مؤخره ای! در ماه مبارک رمضان (1377ه 1337ش) به نام حوزه علمیه قم و امضا خودم، منتشر ساختم و چون طلبه ها برای تبلیغ در ماه مبارک رمضان عازم بلاد بودند، تعدادی از اعلامیه ها را توسط آنها، تقریبآ به همه نقاط ایران فرستادم و تعدادی هم توسط یکی از دوستان که عازم مشهد مقدس بود و متأسفانه نام او را الآن به خاطر ندارم، برای حضرت آقای خامنه ای فرستادم که ایشان آن ها را به دوستانی چون آقایان: سید محمد حسین روحانی، شیخ وحید دامغانی، امراللهی، شیخ ناصری و دیگران بدهند تا توزیع شود..

مدتی گذشت و خبر رسید که از توزیع اعلامیه در مشهد خبری نیست؟ و من نامه گله آمیزی خدمت ایشان نوشتم که متأسفانه کپی نامه خودم را ندارم و ایشان به سرعت پاسخی به آن دادند... یعنی اواخر همان ماه رمضان 1377، و این پاسخ موضوع نامه و گله مرا نشان می دهد.

البته در این نامه اشاره به نامه دیگر و قبلی خودشان می کنند که متأسفانه به هنگام نوشتن این سطور، متن آن نامه به دست نیامد، ولی متن پاسخ دوم

ص: 40


1- متن فتوای آیت الله بروجردی چنین است: بسمه تعالی. لازم است مسلمین نسبت به اینفرقه معاشرت و مخالطه و معامله را ترک کنند. فقط از مسلمین تقاضا دارم آرامش و حفظ انتظام را از دست ندهند. حسین الطباطبائی. (متن اصلی در بخش اسناد نقل شدهاست).

چنین بود :

30 رمضان 77

بسمه تعالی

برادر عزیز و گرامی...از درگاه باعظمت الهی سلامتی روحی و جسمی وجود عزیزت و نیز ازدیاد توفیقاتت را خواهان و امیدوارم در تحت پرچم ایمان و قرآن و در ظل فرماندهی قائد عظیم الشأن ولی عصر عجل الله فرجه بمجاهدات خود در راه وصول به هدف مقدس، ادامه داده و موفقیت های بیشمار نصیبتان گردد.

از مجاری حالات شخصی جویا باشید یزدان پاک را شکرگزارم که نعم خود را تمام کرده و راحتی کامل عطا فرموده، امید است توفیق شکرگزاری کامل نیز عطا فرماید. چندی قبل دستخط شریف زیارت شد. از اینکه احتمال اهمال در انجام فرمایشات و اوامر شریفه درباره حقیر را داده بودید، بسیار ناراحت شدم و حقا منتظر این کم لطفی نبودم. بنده مدعی از خودگذشتگی در راه رفیقان و برادران می باشم، آن وقت شما توقع دارید که از انجام یک خواهش ناچیز و بی اندازه کوچک، سرباز زنم، حاشا وکلّا.

روزنامه ها را از منزل آقای محقق گرفته و توسط آقایامراللّهی ارسال داشتم البته با وصول این نامه خواهد رسید و سبب اینکه در نامه قبل از آن نامی به میان نیاورده بودم، اولا اینکه در موقع نوشتن نامه به یادم نبود و ثانیآ چون آقایان محقق و روحانی (که امر موکول به وجود آنها بود) هر دو سفر بودند، لذا بنده وسیله ای برای اجرای دستورات عالیه نداشتم..

اما آن اعلامیه ای که توسط بنده برای آقای ناصری ارسال فرموده بودید به علت عدم ملاقات مشارالیه و ندانستن محل ایشان در جیب حقیر ماند،

ص: 41

البته مقداری از آنها را خودم منتشر کردم و حتی بعضی از رفقا که از وجود چنین اعلامیه ای در نزد بنده مطلع بودند آنها خودشان آمده و از اعلامیه ها بردند.

پیغام کذائی! شما را به آقای امراللّهی رساندم! ولی مثل اینکه تقصیری نداشته اند. زیاده عرضی نیست. ارادتمند علی حسینی خامنه.(1)

این نظریه تحریم پپسی کولا را چندی بعد آیت الله گلپایگانی و سپس آیت الله شریعتمداری هم در فتاوی مستقل خود، تأیید نمودند و در مجموع، مسئله فراگیر و حاد شد و تأثیر عجیبی هم در جلوگیری از توزیع و فروش پپسی کولا در اغلب شهرهای ایرانی داشت.. من همانوقت نسخه ای از این اعلامیه را خدمت حاج آقا - امام خمینی(رحمه الله) - دادم، ایشان پس از مطالعه، لبخندی زدند و فرمودند: وفقکم الله.(2)

نسخه ای هم به آقایان مراجع و علماء دیگر دادم.. از جمله آن ها آیت الله سید رضا صدر بود که در جمع علمایی و فضلایی محفل عصرانه منزلشان، که من هم اغلب برای کسب فیض به آنجا می رفتم، از این اقدام من انتقاد کرد و گفت: وقتی فتوایی از قول علماء منتشر می گردد، باید در بین عموم مردم اثر داشته باشد و این کار شما معلوم نیست منشأ اثری گردد و نوعی از مقام و احترام روحانیت کاسته می شود!

من البته جوابی نداشتم، چون از تأثیر آن در شهرستان ها، هنوز خبری نرسیده بود.. فقط گفتم: بنده تشخیص دادم که این وظیفه ما طلبه ها است که وارد میدان شویم تا اگر نقش مثبتی نداشت، به نام طلبه ای تمام شود نه

ص: 42


1- متن دستخط در بخش اسناد آمده است.
2- متن اعلامیه در ضمن اسناد نقل شده است.

مراجع... که البته ایشان قانع نشدند و من هم ساکت شدم!

... دو سه ماهی گذشت و تابستان آمد و رفت... من هم از تبریز برگشتم و طبق معمول به منزل آیت الله صدر رفتم، همه فضلا بودند: آیت الله سید موسی شبیری زنجانی، آیت الله سید مهدی روحانی، آیت الله شیخ علی احمدی میانجی، آیت الله احمد آذری قمی و حجت الاسلام والمسلمین جناب اثنی عشری و دیگران... پس از احوالپرسی ها، آیت الله سید رضا صدر که مرد خالص و شجاع و صریحی بود با صدای بلند و خاصی که داشت گفت: آقای خسروشاهی! من یک عذرخواهی به شما بدهکارم.. من با تعجب پرسیدم: چرا؟ ایشان گفتند: به دلیل اینکه من تابستان دوسه جا، از جمله دماوند، رفتم و در آنجاها هر فروشگاهی که می رفتم، پپسی کولا را می پرسیدم و اغلب پاسخ می شنیدم که آقا! مگر نمی دانید قم آن را ممنوع و تحریم کرده است؟.. ما پپسی نمی آوریم. این بود که دیدم نیت خالص شما تأثیرگذار بوده و لذا از حرف دو سه ماه قبل خود در اعتراض به شما، در جلو همین آقایان که در آن جلسه هم بودند عذرخواهی می کنم! البته بنده هم ضمن اظهار ادب، تشکر کردم و بعدها از همه شهرها، گزارش هایی درباره نقش مثبت این اعلامیه به دست من رسید...

و پس از پیروزی انقلاب هم اسناد ساواک نشان می دهد که ثابت پاسال چقدر مکاتبه و اقدام کرده که اثر این اعلامیه توسط دولت خنثی شود واین اسناد را برادر عزیزمان جناب آقای جواد منصوری در کتاب دو جلدی خود درباره حوادث 15 خرداد آورده است...

اشاره به این نکته هم بی مناسبت نیست که من به هنگام نشر این اعلامیه حدود 20 سال سنّ داشتم.. و به دنبال این اقدام، برای نخستین بار توسط

ص: 43

مأمورین شهربانی قم دستگیر شدم و در آنجا به من گفتند قرار است که مرا به «تهران» اعزام کنند که در آن دوران با وجود آیت الله بروجردی این قبیل اقدامات بی سابقه بود.. ولی پس از یک یا دو روز بازداشت و بازجوئی در شهربانی قم، مرا آزاد کردند، به شرط آنکه به آیت الله بروجردی و مراجع دیگر اطلاع ندهم! که منهم بلافاصله پس از آزادی، به منزل آیت الله شریعتمداری و آیت الله نجفی مرعشی رفتم و ماجرا را تعریف کردم!...

رئیس شهربانی قم آن زمان سرهنگ محمد سجادی نام داشت و چون همیشه در صف اول نماز جماعت آیت الله بروجردی و یا آیت الله نجفی مرعشی، حضور می یافت، قمی ها او را «سرهنگ شیخ محمد»! نام گذاشته بودند! و مسئول اطلاعات شهربانی هم شخصی به نام: کامکار بود که بازجوئی از من را به عهده داشت و پس از انقلاب به لندن فرار کرد و در همان جا درگذشت و در واقع هم او و هم سرهنگ سجادی هر دو سرانجام «خسر الدنیا والآخره» شدند.

14) تأثیر شخصیت کاریزماتیک شهید نواب صفوی در آغاز حرکت آیت الله خامنه ای تا چه حد بود؟ و اصولا روش مبارزاتی فدائیان اسلام صحیح بود یا نه؟

تأثیرپذیری ایشان از شخصیت کاریزماتیک شهید نواب صفوی، در واقع به گفته خود ایشان، فقط به عنوان جرقه ای برای بیداری و حرکت بود.. البته من اصولا اعتقاد ندارم که یک شخص، حداقل در عصر ما، بتواند به تنهائی آنچنان تأثیر فکری و معنوی در فردی دیگر ایجاد کند که مثلا بشود آیت الله خامنه ای... چون اگر چنین بود، باید خیلی از افراد و طلابی که با شهید

ص: 44

نواب صفوی که در قم و تهران و مشهد الفت و آشنایی داشتند، چنین می شدند، اما نشدند و حتی بعضی از آن ها، متأسفانه عاقبت بخیر هم نگشتند و بعضی دیگر هم پس از پیروزی انقلاب، با استفاده از نام و عنوان فدائیان اسلام، به کار تجارت و تأسیس کارخانه پرداختند و یا پس از هفتاد سال عبادت، تابع هوای نفس خود شده و به دنبال کسب پست و مقامی، حرف هایی زدند و اهانت هایی به دیگران کردند که دور از جوانمردی یک فدائی اسلام واقعی بود..

پس در کل و به نظر من، این یک موهبت الهی است که خداوند در ضمیر و ذات بعضی ها قرار داده و تبلور آن، در اشخاصی مثل ایشان، به گونه ای است که می بینیم... البته بعضی از افراد امروزی آن را ناشی از نوعی عامل ژنتیکی می نامند، ولی پاسخی ندارند که چرا این آثار ژنتیکی، فقط در بعضی از افراد ظهور می کند؟ و چرا در بعضی دیگر نمودی ندارد؟... بهرحال به عقیده من این، یک موهبت و عنایت الهی است که شامل حال همگان نمی شود و در واقع ناشی از نوعی جوشش درونی است و با ذات افراد پیوند دارد و البته نمی گویم که رهنمودها و روشها و تعلیمات شخصیت های برجسته و پاک و مخلِص و مخلَص، در تکامل آن استعداد نقشی ندارد، ولی معتقدم که جوهره اصلی در خود انسان باید باشد که درواقع هدیه ای الهی است: و «یعطیه من یشاء من عباده.»

علاوه بر این قصه، من سابقا دیدم که ایشان در مصاحبه ای گفته بودند! من خودم را شاگرد آقای مطهری می دانم، چون با اینکه در نزد آقای مطهری درس نخوانده ام، ولی یکی از شخصیت هایی که بنیاد اندیشه اسلامی مرا تحکیم بخشید، بیانات و سخنرانی های ایشان بود.

ص: 45

خوب این نوع برخورد و احترام به شخصیتی که در محضر او درس هم نخوانده اند، نشان می دهد که بهره مندی از اندیشه های شهید مطهری هم، درواقع تکمیل کننده همان جرقه ای است که از حرکت شهید نواب صفوی به وجود آمده و در ایشان تأثیرگذار بوده است و اگر زمینه مساعدی در خود فرد وجود نداشت، نمی تواند تأثیرگذار بنیادین بشمار آید، پس استعداد ذاتی خود انسان است که موجب می شود آثار وجودی یک شخصیت دیگر، بتواند منشأ تأثیرگذاری مثبت و ایجاد یک تحول فکری عمیق و دامنه دار، در یک انسان دیگر، گردد.

یعنی خلوص نیت و پاکی ضمیر و نورانیت الهی، بی شک در این قبیل مسائل و در وجود بعضی از انسان ها، نقش اساسی را به عهده دارد و این قبیل امور، مانند علمی است که «یقذفه الله فی قلب من یشاء من عباده» و در واقع این نوع توفیق نصیب افرادی می گردد که: «اتی الله بقلب سلیم.»

در مورد اقدامات مسلحانه فدائیان اسلام مثلا اعدام احمد کسروی و یا ژنرال رزم آراء، با توجه به اینکه روی موازین صحیح شرعی و یا حتی با اجازه بعضی از علماء نجف اشرف بوده، طبعآ نمی توان نظر مخالفی داشت... بویژه که اقدام فدائیان اسلام را نمی توان اصولا «ترور» به معنی مذموم آن نامید، بلکه طبق تصریح شهید نواب صفوی نوعی «جهاد دفاعی» در قبال هجمه دشمن بوده که با پوشش یا سپر قرار دادن بعضی از مسلمان ها، اهداف خود را پی گیری می کردند و حکم آنها در کتب فقهی: روشن است « ولو تترسوا بالمسلمین یجب قتلهم»... و درواقع این گونه افراد باید به تعبیر مرحوم آیت الله طالقانی از سر راه پیشرفت اسلام و مسلمین و ایجاد

ص: 46

تحول بنیادی در جامعه، برداشته می شوند تا ملت پیروز می گردید.(1)

15) آیا در موقع اقامت ایشان در قم با ایشان همکاری فکری - فرهنگی - سیاسی هم داشتید؟

همکاری سیستماتیک که نه، ولی مدتی در کنار ایشان و یا اخویشان آقا سید محمد در کلاس های دروس جدید در مدرسه دین و دانش قم که مرحوم شهید بهشتی دائر کرده بود و همچنین در جلسات مقدماتی مربوط به حکومت یا ولایت که توسط شهید بهشتی و با شرکت فضلا معروف قم تشکیل می شد، من هم حضور داشتم و بعد ایشان به مشهد رفتند و «همکاری فرهنگی عملی» ما با ترجمه و نشر آثار شهید سید قطب ادامه یافت..

ایشان در مشهد کتاب «المستقبل لهذا الدین» - آینده در قلمرو اسلام - و جلد اول از تفسیر «فی ظلال القرآن» سید قطب را ترجمه و منتشر ساختند و من هم «العداله الاجتماعیه فی الاسلام» - عدالت اجتماعی در اسلام - را همراه آیت الله شیخ محمدعلی گرامی و «السلام العالمی والاسلام» - اسلام و صلح جهانی - را با همکاری آیت الله زین العابدین قربانی ترجمه و منتشر کردم و این را می توان نوعی همکاری و تبادل فرهنگی و همفکری عملی بدون هماهنگی سازمانی! نامید!

البته بنده قبل از انقلاب یک مؤسسه نشری هم در قم به نام انتشارات «رسالت» راه انداخته بودم که کتاب های هدف مند را منتشر می کردیم... و

ص: 47


1- خلاصه ای از دیدگاه ایشان را درباره شهید نواب صفوی در بخش ملحقات آورده ام.

همانطور که قبلا اشاره کردم یک بار هم کتاب ایشان؛ «آینده در قلمرو اسلام» را با مقدمه ای کوتاه - بر طبق معمول - منتشر ساختیم و به علت عدم تمکن مالی و حتی عدم توان تأمین هزینه مؤسسه، حق الترجمه هم به ایشان پرداخت نشد و همین امر در مورد چاپ کتاب «بررسی علمی ایدئولوژی اسلامی» شهید سید محمد حسینی بهشتی هم تکرار شد، و البته هیچ یک از این دو بزرگوار هم مطالبه حق التألیف و الترجمه نکردند. و چون خود معتقد به مشروعیت و وجوب پرداخت حق التألیف والترجمه هستم اکنون نمی دانم که آیا هنوز به ایشان بدهکارم یا مسئله شامل قانون مرور زمان شده است؟

کتاب شهید بهشتی درباره چی بود؟

کتاب شهید بهشتی مجموعه پنج رساله عمیق علمی درباره اصول و مبانی فکری اسلامی بود که آن ها را با همکاری جناب استاد محمد مجتهد شبستری برای انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا تهیه کرده بودند و نخست در آلمان منتشر گردیده بود و بعد من آن ها را پس از آنکه شهید بهشتی اجازه دادند و هر پنج رساله را بر من فرستاد، از سوی بخش انتشارات «دارالتبلیغ اسلامی» در دههاهزار نسخه چاپ کردیم که به رایگان در سراسر ایران، بویژه در دانشگاه ها توزیع گردید و تأثیر مثبت و بسیار خوبی هم در میان دانشجویان و نسل جوان داشت.. و بعد هم مجموعه آن ها به شکل رساله ای تحت عنوان: «بررسی ایدئولوژی اسلامی» البته با مقدمه! حقیر، از سوی مؤسسه «رسالت» منتشر شد.

ص: 48

16) نقش ایشان در راستای اهداف نهضت اسلامی در قم و مشهد چگونه بود؟

از آغاز مبارزه علیه توطئه ها و برنامه های استعماری رژیم در دهه چهل، توسط علما و مراجع حوزه علمیه قم که طلیعه دار آن امام خمینی بود، اکثریت علماء بلاد دیگر، از جمله مشهد مقدس به این حرکت پیوستند.

در ماجرای انجمن های ایالتی و ولایتی اعلامیه های مراجع و نوارهای سخنرانی ها، در مشهد بیشتر در مدرسه نواب که در واقع پایگاه قدیمی آیت الله خامنه ای بود، در اختیار طلاب و عموم قرار می گرفت... به تدریج اعتراضات اوج گرفت و مردم در منازل مراجع مشهد بویژه آیت الله سید محمد هادی میلانی و آیت الله سید حسن قمی اجتماع کرده و به خطابه های وعاظ جوان گوش دادند... و ایشان در اداره آن مجالس نقش عمده ای را به عهده داشتند.

اعلامیه ها و تلگراف های علمای قم و نجف و بلاد دیگر درباره اهداف نهضت اسلامی به همه بلاد فرستاده می شد و به سرعت تکثیر و توزیع می گردید. در مورد آذربایجان بویژه تبریز، علاوه بر دوستان دیگر، بنده نقش ویژه ای داشتم که در اینجا نمی توان به آن پرداخت.. اما در مشهد نقش ویژه به عهده آیت الله خامنه ای بود که بر تکثیر و توزیع اعلامیه های قم هم اشراف داشت... مثلاً در شماره ویژه مجله «مکتب اسلام» سرمقاله ای به قلم آیت الله ناصر مکارم شیرازی منتشر گردید که به طور منطقی اهداف روحانیت را تبیین و دستگاه حاکم را افشا و مورد انتقاد قرار داده بود که موجب توقیف موقت مجله شد.. ولی متن این سرمقاله هم، در بعضی از شهرها از جمله مشهد تکثیر شد و اذهان مردم و طلاب را روشن تر ساخت.

ص: 49

تلگراف ها و نامه ها و اعلامیه های آیت الله میلانی و آیت الله قمی برای ادامه مبارزه، روح تازه ای بر مردم می بخشید و طلاب جوان از جمله آیت الله سید علی خامنه ای و حجت الاسلام والمسلمین شهید سید عبدالکریم هاشمی نژاد در سامان دهی این مبارزه در بین طلاب و مردم مشهد و شهرهای استان خراسان نقش ویژه ای داشتند و البته در آن برهه، سرانجام دولت اسدالله علم مجبور به پس گرفتن برنامه و لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی گردید.

... اما توطئه ریشه دارتر از این حرف ها بود و گویا شاه منتظر درگذشت آیت الله بروجردی بوده تا برنامه های دیکته شده را یکی پس از دیگری به مرحله اجرا درآورد و در همین راستا، سال 1341 «لوائح ششگانه» از سوی شاه مطرح شد... و مقاومت مراجع و علما بلاد اوج گرفت و در این ماجرا آیت الله خامنه ای همراه اخوی بزرگشان آیت الله سید محمد خامنه ای نوعاً حامل نامه و پیام های خاص آیت الله میلانی به مراجع قم بودند و بطور طبیعی پیام ها و نامه های مراجع قم را هم به مشهد انتقال می دادند.

در حوادث معروف قم هم ایشان حضور عینی داشت. مثلا در روز عاشورا و سخنرانی امام در مدرسه فیضیه، آیت الله خامنه ای در کنار امام دیده می شود که عازم مدرسه فیضیه هستند..(1)

در مشهد و در مناسبت هایی از جمله سالروز شهادت امام صادق(علیه السلام)، باز منازل مراجع و مساجد مشهد، شاهد گسترش موج اعتراض مردمی، علیه رژیم بودند و سخنرانان این قبیل مجالس، اغلب آیت الله خامنه ای، شهید

ص: 50


1- این عکس در بخش اسناد آمده است.

هاشمی نژاد و حضرت آقای واعظ طبسی بودند..

و یک بار زمانی که آیت الله سید علی خامنه ای در قم بودند، از طرف امام خمینی حامل پیامی برای علمای مشهد در ضرورت هوشیاری و آغاز مبارزه ای فراگیر شدند و طبق رهنمود امام، قرار شد که در مشهد هم علاوه بر عزاداری برای امام حسین(علیه السلام) طبق معمول سنواتی، «روضه تخریب مدرسه فیضیه و ضرب و شتم و قتل طلاب» هم خوانده شود...!

طبق گفته آیت الله خامنه ای، مراجع و علما مشهد از جمله آیت الله میلانی، آیت الله قمی و آیت الله شیخ مجتبی قزوینی پیام امام و مراجع قم را پذیرفتند و برنامه های تبلیغی ضد رژیم، با رنگ و بوی جدیدی سروسامان گرفت.

و در واقع پس از این اقدام، مرحله جدیدی در خراسان، در رابطه با مسائل سیاسی و اجتماعی روز آغاز گردید و آیت الله خامنه ای، نه فقط در استان خراسان، بلکه در مرکز و یا شهرهای دیگری که برای تبلیغ می رفتند و یا تبعید می شدند، نقش تأثیرگزاری در بیدارسازی مردم و پیدایش و تداوم مبارزه داشتند و به نظرم در این موضوع دوستانی مانند جناب شیخ محمدجواد حجتی کرمانی و جناب راشد یزدی (حفظهما الله)، که در آن دیارها در حال تبعید بودند و از نزدیک با این مسائل آشنا بوده و یا در کنار ایشان نوعی همکاری داشتند، باید گفتنی ها را بیان کنند.

17) تاریخ سابقه و مدت آشنایی و دوستی جنابعالی با معظم له چقدراست؟

بدنبال انتخاب ایشان به مقام رهبری خدمت ایشان رفتم، بعضی از اصحاب هم بودند، پس از تعارفات، ایشان رو به اصحاب کرده و گفتند: من

ص: 51

در مشهد، وقتی بعضی از علما به دیدن مرحوم والد می آمدند و ایشان می گفت که من با این آقا 25 سال است که رفیق هستم، خیلی تعجب می کردم که چطور می شود 25 سال رفیق بود؟. ولی اکنون می بینم که من با آقای خسروشاهی 35 سال است که رفیق هستیم.

البته این رقم، هم اکنون به بیش از 50 سال رسیده است!...

18) ارتباط آقا با جریان های سیاسی دیگر و روشنفکران و دانشگاهیان چگونه بود؟

ایشان چه در مشهد و چه در تهران، با افراد و نهادها و جریان های سیاسی - فرهنگی فعال و مبارز در دوران قبل از انقلاب مانند: کانون نشر حقایق اسلامی، نهضت آزادی، جاما، مسلمانان مبارز، حسینیه ارشاد، مکتب توحید و امثال این ها، چه به عنوان یک سازمان و یک تشکیلات و چه به عنوان شخصیت های فرهیخته و روشنفکر موجود در آن سازمان ها، در زمینه های فرهنگی و سیاسی تعامل و ارتباط داشتند و این نوع همکاری تا پس از پیروزی انقلاب هم ادامه یافت تا اینکه «اختلافات» و «سهم خواهی»ها و «انحراف ها» از طرف دوستان آغاز گردید و به طور طبیعی ایشان هم روابط خود را با آن ها کم و یا قطع کردند.

البته با توجه به اینکه ایشان اهل شعر و ادب و علم و هنر و... بودند. با عناصر فرهنگی و علمی و روشنفکران متعهد و شاعران معاصر، ارتباط بیشتر و وسیع تری داشتند و در مجالس آن ها شرکت می کردند و در هر زمینه ای که مطلبی مطرح می شد، سخنی برای گفتن داشتند.. البته این را بنده ادعا نمی کنم، همه اهل انصاف از اهالی فرهنگ و ادبیات به آن اعتراف دارند و

ص: 52

جلسات کنونی «شب شعر» و نشست ویژه با اهالی فرهنگ و هنر و شعر، در واقع استمرار این روابط است...

برای شما یک نمونه نقل می کنم: شما نگاه کنید به مجموعه سخنرانی های ایراد شده در کنگره بزرگداشت لاهوری، در دانشگاه شیراز که شخصیت های فرهیخته و برجسته داخلی و خارجی در آن شرکت و سخنرانی داشتند.. من چون مختصری درباره علامه اقبال شناخت و مطالعه داشتم، باید بگویم که در عالم انصاف و پس از بررسی منطقی مباحث مطرح شده، سخنرانی آیت الله خامنه ای کامل تر، جامع تر، و مفیدتر از بقیه سخنرانی ها و مباحث مطرح شده در آن کنفرانس بود.

البته نمی گویم سخنرانی های اساتید دیگر، «مطلبی نداشت» بلکه می خواهم بگویم که سخنرانی ایشان پرمطلب تر، پرمحتواتر و مستندتر بود.. یک مراجعه اجمالی به آن سخنرانی ها و مباحث که در مجموعه ای گردآوری و چاپ شده است، حقیقت مسئله را کاملا روشن می سازد.

19) خاطره شخصی خاصی از آقا، در اوائل انقلاب ندارید؟

اوائل انقلاب از قم به تهران آمده بودم. در خیابان عین الدوله - ایران - که منزل آیت الله خامنه ای در آنجا بود، به نزد ایشان رفتم... پس از ادای نماز ظهر، نهار مختصری - ظاهراً آبگوشت بی گوشت!- همراه با برادران حاضر صرف شد و بعد ایشان به من گفتند: شما از راه رسیده اید، استراحت کنید، من جلسه ای هست باید بروم و بعد انشاءالله برمی گردم و خدمتتان باشیم.

ص: 53

گفتم: بنده پس از استراحت مرخص خواهم شد و مزاحم نمی شوم، اما اگر اجازه بدهید من این لباس پاسداری شما را که در این گوشه هست، «مصادره» کنم؟ و با خود ببرم... چون آن روزها کلمه مصادره زیاد به کار می رفت و من هم بر زبانم آمد و اظهار کردم، ایشان در پاسخ گفتند: چرا مصادره کنید که مانند بعضی از مصادره ها، مشکوک الوضع باشد! و یقین که شما نمی خواهید «نماز شک دار» بخوانید؟! من آن را به شما هدیه می دهم.. و بعد آن لباس را به من بخشیدند و رفتند و من هم اوائل انقلاب گاهی از آن لباس با آرم سپاه استفاده می کردم(1) ، ولی بعدها فکر کردم که

شاید اشکال قانونی یا اخلاقی داشته باشد که من بدون مجوز رسمی از آن که آرم سپاه پاسداران را دارد استفاده کنم، این بود که دیگر از آن استفاده نکردم و کنار گذاشتم، ولی هنوز هم آن را دارم.

20) چه خاطره ای از دوران نخستین ریاست جمهوری ایشان دارید؟

از دوران ریاست جمهوری نخستین ایشان خاطرات زیاد است، ولی به یک خاطره «نکته دار» اشاره می کنم: یک بار به دیدار ایشان رفتم آن وقت ها ایشان سیگار و گاهی پیپ می کشیدند. آبدارچی چایی آورد و ایشان تعارف پیپ کردند. گفتم که من تا امروز هنوز لب به سیگار نزده ام تا چه رسد به پیپ! و ایشان به شوخی گفتند: «خوب! اینکه عوامی است»! گفتم : خوب من هم این عوامی را پذیرفته ام! - و تا امروز هم البته به این عوامی ادامه داده ام... - بعدها ایشان همراه آقای موسوی، نخست وزیر وقت، سیگار و پیپ را به طور کلی ترک کردند و حتی در دفتر ریاست جمهوری

ص: 54


1- یک بار هم با آن لباس عکسی گرفته شد که در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید. (به بخشاسناد مراجعه شود)

هم کسی حق نداشت سیگار بکشد و معلوم شد که این نوع عوامی ها، خیلی هم بد نبوده است!.

21) خاطره دیگری نقل نمی کنید؟

یک بار هم از آقای میرمحمدی رئیس دفتر ایشان وقت خصوصی - غیراداری خواستم و گفتم که کار خاصی ندارم، ولی می خواهم ایشان را از نزدیک ببینم... شاید چند روز بعد بود که آقای میرمحمدی زنگ زد که روز پنجشنبه ساعت ده منتظر شما هستیم!

.. پنجشنبه رفتم، وارد اطاق ایشان که شدم، کتابی در دستشان بود و مطالعه می کردند، به نظرم لای آن کاغذی گذاشتند و کتاب را بستند.. وقتی نشستم، دیدم که کتاب «هملت» شکسپیر است و تقریبآ تا وسط هم مطالعه شده بود.

پس از احوال پرسی، صحبت می کردیم که آقایمیرمحمدی وارد اطاق شد و گفت آقای... (وزیر) آمده اند برای ملاقات، آقا پرسیدند مگر وقت ملاقات داده اید؟ قرار بود غیر اداری در خدمت آقای خسروشاهی باشیم؟.. من گفتم بنده که کار خاص و مهمی ندارم، مزاحم نشوم اگر از نظر خود جنابعالی اشکالی ندارد، بیایند! ایشان گفتند: نه! در آن صورت دیگر دوستان وزیر را هم هر وقت کار داشتند و بدون تعیین وقت قبلی تشریف می آورند، باید بپذیریم و چون این امر مقدور نیست، ما شرمنده می شویم.

بعد داستان خودشان را با شهید بهشتی در مشهد نقل کرده و گفتند : آقای بهشتی به مشهد آمده بودند. من تصمیم گرفتم صبح زود به دیدن ایشان بروم... در خیابان که با ماشین می رفتم، دیدم آقای دکتر باهنر نان به

ص: 55

دست، همراه فرزندشان می روند. ماشین را نگه داشتم و پس از سلام و علیک، گفتم بیایید با هم برویم؛ دیدن آقای بهشتی، شهید باهنر گفت : صبحانه نخورده ام و برای بچه ها هم نان گرفته ام! گفتم: خوب نان را بدهید آقازاده ببرند با هم می رویم، لابد آنجا صبحانه ای هم پیدامی شود؟

... ایشان هم آمدند و سوار شدند و با هم رفتیم به محل سکونت ایشان که رسیدیم در زدیم... خود آقای بهشتی دم در آمد و در همانجا بدون تعارف ایستاد و احوالپرسی کرد و بعد گفت: من فردا صبح ساعت 9 در انتظار آقایان هستم! واقعش اینست که این امر کمی به ما بر خورد! اما برگشتیم و فردا رفتیم... و اکنون می بینیم که حق با ایشان بوده است، چون اگر قرار باشد که دوستان هر وقت دلشان خواست به دیدار بیایند، در واقع به هیچ کاری نمی توان رسید...

... اتفاقآ همین برخورد با ما هم در تبریز به عمل آمده بود... آقایبهشتی با خانواده خود به تبریز آمده بود و در منزل یکی از دوستانشان در حاشیه شهر اقامت داشت... قرار گذاشتیم با مرحوم آقای(واعظ معروف) و جناب آقای شیخ عیسی اهری واعظ محترم(حفظه الله) صبح به دیدار ایشان برویم... و رفتیم و زنگ زدیم، ایشان خود به دم در آمدند و پس از احوالپرسی، گفتند: فردا در ساعت ده خدمت شما هستم!

فردا من و آقای وحدت رفتیم و به نظرم آقای اهری ناراحت شده بود ونیامد!...

22) یک خاطره «کاری» هم اگر هست!، نقل بفرمایید؟

یک شب آیت الله زین العابدین قربانی امام جمعه فعلی رشت که در

ص: 56

آن ایام نماینده مجلس شورای اسلامی بودند و در شورای عالی انقلاب فرهنگی هم شرکت داشتند، زنگ زدند که در جلسه امروز شورا، مطرح و تصویب شد که شما «تاریخ انقلاب» را برای تدریس در دانشگاه، بنویسید و ریاست جمهوری، آیت الله خامنه ای هم آن را پذیرفتند... و سپس تبریک گفت!.. شاید نیم ساعت بعد آیت الله شیخ عباسعلی عمید زنجانی زنگ زدند و همین مطلب را اعلام نمودند.. و آخرسر، جناب آقای دکتر احمد احمدی زنگ زدند و همین موضوع را خبر دادند به اضافه اینکه گفتند : قراری هم با ریاست جمهوری گذاشته شده که پس فردا ساعت 11 به دیدار ایشان برویم تا موضوع توسط ایشان رسمآ به جنابعالی ابلاغ شود...

البته از هر سه بزرگوار که از دوستان قدیمی بنده در حوزه علمیه قم و مجله مکتب اسلام بودند، تشکر کردم و صبح روز موعود با آقای دکتر احمد احمدی به مقر ریاست جمهوری در خیابان فلسطین رفتیم.. چون بحران موشک باران تهران بود و هر آن احتمال زدن محل ریاست جمهوری هم می رفت، مثلا برای حفاظت به طبقه پایین یا زیرزمین رفتیم... و ایشان نشسته بودند...

پس از تعارفات، ایشان موضوع را به تفصیل مطرح ساخته و گفتند: اگر ما خود تاریخ انقلاب اسلامی را ننویسیم، فردا کسانی که پیوندی با انقلاب ندارند، تاریخ آن را آن طور که خود می پسندند خواهند نوشت.. در شورا دوستان مطرح کردند که جنابعالی با توجه به اشراف عام و حضور عینی که در اغلب مسائل از آغاز نهضت تا پیروزی انقلاب داشتید، این وظیفه را قبول کنید و یک تاریخ مستند و کامل ارائه نمایید تا به عنوان کتاب درسی در دانشگاه ها تدریس شود... و من نیز پیشنهاد آقایان را پذیرفتم و تأیید کردم و..

ص: 57

گفتم: بنده از حسن ظن حضرتعالی و دوستان سپاسگزارم و با اصل موضوع هم موافق هستم، ولی از آغاز باید عرض کنم که تاریخ نهضت اسلامی ایران با رهبری امام خمینی، همراه با مراجع عظام و علماء دیگر، با تاریخ انقلاب اسلامی که رهبری مطلق آن را در واقع امام به عهده داشتند، کمی تفاوت دارد... خیلی ها بودند که در آغاز نهضت و پیشبرد اهداف آن نقشی داشتند و تا اکنون هم وفادار مانده اند و بعضی ها هم هستند که بعدها به ماجرا ملحق شدند.. بعضی هم نخست با انقلاب بودند اما متأسفانه پس از پیروزی به «سهم طلبی» پرداختند و در واقع از آرمان های اصلی انقلاب دور شدند... در نگارش تاریخ کامل و مستند، باید این ها را تفکیک کرد و البته حق مطلب را هم، با عدل و انصاف در مورد اشخاص و جریان های مذهبی و سیاسی، باید ادا نمود... و در واقع نمی توان تاریخ را از «وسط»! نوشت.

آیت الله خامنه ای گفتند: نظرتان را کمی روشن تر و با ارائه مثال بیان بفرمایید تا هدف مشخص گردد.

گفتم: در آغاز نهضت اسلامی ایران، مثلا آیت الله شریعتمداری در قم و آیت الله قمی در مشهد و بعضی دیگر از علماء بلاد و یا سازمان نهضت آزادی در تهران، هر کدام به نحوی با نهضت و مبارزه روحانیت همکاری و تعامل داشتند که متأسفانه بعدها اینطوری نبودند و «زاویه» پیدا کردند، در یک تاریخ بی دروغ و مستند، نمی شود این آقایان را به خاطر مواضع کنونی و زاویه دار شدنشان پس از انقلاب، از اول حذف کنیم که گویی اصلا وجود خارجی نداشته اند و یا در معرکه نبوده اند... حذف این آقایان و جریان های سیاسی تأثیرگذار یا بدون پرداختن به نقش آن ها، با یک تاریخ بی دروغ مستند کامل، سازگار نخواهد بود..

ص: 58

آیت الله خامنه ای گفتند: بلی این مطلب کاملا صحیح است و اتفاقآ من نظرم اینست که علاوه بر آن هایی که شما نام بردید و اشاره کردید، به نقش دکتر شریعتی در آگاهی بخشی وی به نسل جوان و یا نقش رهبری سازمان مجاهدین نخستین هم باید اشاره کرد و به آن پرداخت وگرنه محصول امر، یک تاریخ بی رمق و ساختگی خواهد بود و طبیعی است که مورد قبول هم واقع نشود... البته برای تکمیل تاریخ که به قول جنابعالی نباید از وسط نوشت، باید به خطاها و اشتباهات آن ها هم اشاره شود.

... خیلی خوشحال شدم که ایشان نظر مرا تأیید و تکمیل کردند و بعد درخواست دیگری هم مطرح کردم و آن این بود که نهادهای مربوطه، اسناد مورد نیاز را در مورد اشخاص و جریان ها که در آن ایام در اختیار عموم نبود، در دسترس بگذارند و بنده به همراه چند نفر از اهل تاریخ، فیش برداری کنیم و سپس کتاب مستندی، در مدت معقولی تألیف و به هیئت علمی داوران، تقدیم گردد.

ایشان ضمن تأکید بر امر، باز نظر اینجانب را پسندیدند و تأیید کردند...

یادم رفت بگویم که در میدان امام - توپخانه سابق - یکی دو روز قبل از تاریخ دیدار ما، موشکی به نزدیکی اداره مخابرات اصابت کرده بود... و درواقع آن منطقه، از حساسیت ویژه ای برخوردار بود و محلّی که ایشان نشسته بودند، چون برخلاف ظاهرش استحکامی نداشت و یک ساختمان کهنه و قدیمی بود و نمی توانست در مقابل بمب و موشک مقاوم باشد.. و اتفاقآ وقتی ما صحبت می کردیم ناگهان موشکی به آن نزدیکی ها اصابت کرد و ساختمان لرزید، ولی ایشان چون در جبهه ها با این نوع صداها و انفجارها آشنا شده بودند، من ندیدم که نگران بشوند و تغییری در چهره شان

ص: 59

پدید آید و یا تکانی بخورند، بلکه با خنده گفتند: خوب این قبیل چیزها هم هست دیگر..

سپس ما را دعا کردند و همراه آقای دکتر احمدی بیرون آمدیم، اما من فکر نگرانم همچنان «آنجا ماند»... چون بی تردید محل سکونت ایشان هدف دشمن بود، و آن ساختمان هم مطلقا مقاوم نبود و با یک موشکی، با خاک یکسان می گشت ولی ایشان هم مانند حضرت امام که حاضر نشدند از اطاق خود در جماران خارج شوند و به پناهگاه بروند، در همانجا تا آخر جنگ استوار ماندند و البته اصولا از یک پناهگاه واقعی و استاندارد هم نه در آنجا و نه در هیچ کجای دیگر شهرها خبری نبود.. البته در حیاط بعضی از مدارس و مؤسسات تهران، چنداطاقک آجری درست کرده بودند که نام آنها «پناه گاه» بود.. که درواقع نبود...

این نکته را هم ضروری است اشاره کنم که من مدتی منتظر ماندم که حکم خاصی در این زمینه از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی صادر و ابلاغ شود و ما مشغول به کار شویم!... اما علیرغم پی گیری آقای دکتر احمدی، نتیجه ای حاصل نشد و حقیر هم متأسفانه از انجام این توفیق تاریخی، محروم شدم.. البته تأسف من نه برای اینست که بنده تاریخ را ننوشتم.. بلکه به خاطر خودِ «تاریخ» است که یک شاهد عینی منصف و بی غرض را از دست داد... و کتابی هم، آنطور که گویا دوستان شورای انقلاب فرهنگی مایل بودند، تألیف نشد! و اکنون هم متأسفانه شاهد تاریخ سازی و یا خاطرات شفاهی نویسی با بزرگ نمائی های بی مورد و ادعاهای ساختگی و یا گاهی غیر واقعی، روبرو هستیم که انشاءالله باید روزی برسد که نهادهای تاریخ معاصر مسئول، به پیرایش و ویرایش آن ها بپردازند و یک «تاریخ بی

ص: 60

دروغ» در اختیار عموم، بویژه نسل جوان و دانشجویان قرار دهند و البته این امر نیازمند «همکاری جمعی» است و تهیه آن از یک فرد هرچند آگاه، ساخته نیست...

23)به نمونه ای ازتاریخ سازی یا نشر سند جعلی، می توانیداشاره کنید.

البته هدف ما در این گفتگو نقد و بررسی کتاب های منتشر شده نیست... اما بدون ذکر نام، اشاره کنم که برادر عزیزی که واعظ هم هست و از دوستان قدیمی من هم به شمار می آید، در نقل اسناد ساواک در کتاب خود، همه جا نام خود را با لقب «آیت الله» شیخ فلان! نقل کرده است که این جعل محض است، چون در همه اسناد ساواک، حتی از آیت الله های واقعی هم به عنوان «واعظ» نام برده می شود و این نخستین بار است که در اسناد و گزارش های ساواک، آن هم مربوط به «یک واعظ» نام او با لقب آیت الله! ذکر می شود که بی تردید جعلی و ساختگی است... یا برادر محترم دیگری در خاطرات خود مدعی شده است که علاوه بر صبح ها، عصرها هم گاهی دو سه ساعتی خدمت امام می رسیده که ظاهرآ این امر با واقعیت تطبیق نمی کند، بویژه که طرف، یک مقام مسئول بالا نیست که به خاطر ضرورت ها، بتواند صبح و عصر! خدمت امام برسد.. و تازه مسئولین رده بالا و اصلی هم توفیق این چنینی و چند ساعته را نداشتند...

24) و خاطره ای دیگر، چون موضوع دارد جدی تر می شود؟

در اولین دوره ریاست جمهوری ایشان، با سفرای ایران در کشورهای مختلف که برای سمیناری به مرکز آمده بودند، خدمت ایشان رفتیم.. در

ص: 61

ملاقات، سفرا می خواستند مشکلات خارج از کشور را بطور خلاصه مطرح کنند و سپس رهنمودهای ایشان را گوش دهند.

به علت سابقه ما با ایشان و یا سیادت و روحانیت، «قرعه فال»! به نام بنده افتاد که نخست من سخن بگویم و بنده هم با همان روحیه همیشگی و روش طلبگی، انعکاس مسائل ایران در خارج را به طور شفاف و تقریبآ با لحن انتقاد آمیز و اشکال گوئی طلبگی، مطرح کردم.. و این امر در واقع برای نشان دادن چگونگی انعکاس چهره ایران در خارج از کشور بود که در اثر بمباران تبلیغاتی ضد انقلاب و منافقین و امپریالیسم خبری به وجود آمده بود.. البته این بیان، همراه شد با اشاره به مفاسد گوناگون، بویژه اقتصادی به وجود آمده در کشور و مشکلات عدیده ای که در اوائل انقلاب، مردم با آنها روبرو بودند... درواقع من هدفم انتقاد از وضع و نظام نبود، بلکه می خواستم بگویم که در قبال تهاجم همه جانبه امپریالیسمِ خبری و ایادی و مزدوران اجاره ای آن ها، چه باید کرد؟

ظاهرآ در آن جلسه برداشت چنین شد که بنده از کلّ اوضاع راضی نیستم(1) و قصد انتقاد از عملکرد مسئولین را دارم و این مفاسد را

ناشی از سیاست های غلط آن ها یا دولت می دانم..

از پاسخ ایشان معلوم شد که حرف های مرا «تحمل»! کرده اند و در یک جمله خطاب به سفرای دیگر گفتند: خوب حرف های آقای خسروشاهی را شنیدیم! برادران دیگر؟.. من باز طبق روش حوزوی - طلبگی گفتم که :

ص: 62


1- آقای رفسنجانی در کتاب خاطرات خود، ضمن اشاره به ملاقات اینجانب با ایشان در آنایام می نویسد: آقای خسروشاهی آمد و مطالبی گفت، معلوم شد که از «اوضاع ناراضیاست»!.

ببخشید! من پاسخم را نگرفتم و بقیه دوستان هم بی شک مانند من در خارج گرفتار این مسائل هستند و نیاز به روشن شدن دارند.

ایشان در پاسخ کلیاتی را بیان کرده و گفتند: مسائلی که جنابعالی مطرح کردید، خاص کشور ما نیست. در همه دنیا این قبیل مشکلات مطرح است و باید راه حل های منطقی برای رفع مشکلات پیدا کرد و البته ما که در داخل کشور هستیم، بیشتر از دوستان با مسائل داخلی کشور آشنائی داریم و بی تردید ما و دولت می کوشیم که به تدریج به رفع مشکلات بپرداریم...

پس از این توضیح کلی، یکی دیگراز سفرا که گویا در مشهد، در جلسات درس تفسیری ایشان حضور می یافته، با لحن غیر مناسبی،حرف های مرا تکرار کرد و با انتقادی غیر منطقی، خواستار اقدام فوری! شد..

در اینجا آیت الله خامنه ای واکنش نشان داده و در پاسخ نامبرده کمی با تندی گفتند: «اینکه در مشهد در جلسات ما حضور داشتید ربطی به این ندارد که در اینجا طلبکارانه مسائلی را مطرح کنید. من گفتم که خود ما بیشتر از شماها درباره این مسائل اطلاعاتی داریم و بی تردید در حدّ توان به وظیفه خود در اصلاح امور هم عمل می کنیم.. من فکر می کردم که دوستان در اینجا می خواهند گزارشی از عملکردهای خود را در خارج، ارائه کنند وگرنه انتقاد کردن کار آسانی است.. حالا اگر دیگر دوستان مطلب یا گزارش خاصی دارند، بیان کنند..»

با این بیانات جوّ جلسه تغییر یافت و بعضی از دوستان به ارائه عملکردهای خود در کشور متوقف فیه، پرداختند.. وزیر امور خارجه وقت و قائم مقام ایشان، که هر دو از دوستان صمیمی بنده بودند، از اینکه سفرا را قبل از شرکت در این جلسه «توجیه»! نکرده بودند، به طور محسوس

ص: 63

ناراحت شدند و پس از پایان جلسه رسمی هم قرار شد اگر کسی مطلبی ناگفته دارد، بطور مکتوب ارائه کند تا به ایشان یا به مسئولین دیگر برای اقدام تحویل گردد..

25) مطلب انتقادی دیگری پیش ایشان، پس از دوران ریاست جمهوری مطرح نکردید؟

موضوع قبلی ما هم در واقع انتقاد نبود، بلکه نوعی گزارش و یا یک بحث طلبگی در بیان بخشی از مشکلاتی بود که ما در خارج از کشور و در برابر دشمنان متعدد با آن ها روبرو بودیم.. یعنی دشمنان ما اعم از ضد انقلاب فراری یا دشمنان خارجی، نقاط ضعف موجود در کشور را بزرگ می نمودند و اصل نظام را زیر سئوال می بردند. مثلا اگر در گوشه ای فسادی از طرف یک شخص غیرمسئول یا نهادی رخ می داد، آن را به ساختار نظام ربط می دادند، در حالیکه حقیقت امر این طور نبود.. و من در جمع سفرائی که برای شرکت در سمینار به مرکز آمده بودند و به حضور ریاست جمهوری رسیدند، آن مسائل را مطرح کردم که رهنمودی در رابطه با چگونه برخورد کردن با هجمه دشمن در خارج داشته باشیم و در داخل هم ترتیبی داده شود که این گونه مفاسد نوعآ اقتصادی و مالی، رخ ندهد..

اما پس از دوران ریاست جمهوری، من در دیدارهای دیگر مطالبی را مطرح نموده ام که در واقع «تذکار» بوده و البته ایشان هم با سعه صدر آن ها را گوش کرده و واکنش منفی هم نشان نداده اند، بلکه به توضیح امر یا تصحیح برداشت من پرداخته اند.

مثلا یک بار در مورد بازدید از دانشکده افسری، ایشان با قدم های بلند و سریع از برابر صفوف افسران فارغ التحصیل جدید، عبور می کردند و یکی

ص: 64

از برادران مسئول که «سمین» بود و می بایست همراه ایشان راه برود، عقب می ماند و نمی توانست خود را به ایشان برساند!... من این صحنه را در تلویزیون دیده بودم و در دیداری، به ایشان گفتم که در نوبت های بعدی کمی آهسته تر حرکت کنند تا همه همراهان به ایشان برسند و به اصطلاح مراعات حال «چاق ترین مأمومین» بشود! و ایشان لبخندی زدند و گفتند: بلی در این مراسم، ما باید از یک نقطه ای به نقطه دیگر برویم و این مسافت شاید بیشتر از یک کیلومتر باشد و من برای آنکه برادران و سربازان و درجه داران حاضر، زیر آفتاب معطل نشوند، به سرعت می رفتم.. و خوب انشاءالله بعدها، مراعات اضعف مأمومین را هم بایدبکنیم!

باز در مورد دیگر، دست بوسی بعضی از افسران را که تلویزیون نشان می داد، یادآور شدم و گفتم که بی تردید آن افسران، از روی علاقه و عقیده دست بوسی می کنند، اما شاید پخش آن در تلویزیون صحیح نباشد؟ ایشان در توضیح گفتند: البته قرار نبود که کسی از آن آقایان به دست بوسی اقدام کند.. یکی از آنان روی همان علاقه و محبتی که اشاره کردید، به این کار اقدام نمود.. و چند نفر بعدی هم شاید باز روی عقیده یا تصور اینکه باید این کار را انجام بدهند، اقدام کردند و البته شما خوب می دانید که من قلبآ نه به اصل موضوع علاقه دارم و نه به پخش آن در تلویزیون.. ولی این قبیل امور گاهی از اختیار خارج می شود و برادران روی سلیقه و عقیده و برداشت خود عمل می کنند..

26) شما در موقع اقامت در خارج در واتیکان یا مصر آیا گزارش های ویژه ای برای ایشان می فرستادید؟

البته سفرا قاعدتآ نباید به طور مستقیم با رهبری یا ریاست جمهوری

ص: 65

مکاتبه کنند.. بلکه وظیفه آن ها ارسال گزارش عادی، محرمانه یا سرّی به وزارت امور خارجه است.. و این وظیفه وزارتخانه است که مسائل مهمی را اگر در گزارش سفرا مطرح می شود، به اطلاع مقامات مربوطه برساند...

اما من با توجه به سابقه «طلبگی» و تلمّذ در محضر امام و رفاقت با آیت الله خامنه ای، گاهی گزارش های خاصی را، هم به امام خمینی قدس سره و هم یکی دو بار به آیت الله خامنه ای بطور مستقیم فرستادم که در پاره ای موارد اقدام لازم به عمل آمد و یا پاسخ داده شد...

در مورد مصر و رابطه با آن، همان روش اصلی اجرا می شد، ولی من بعدها در ملاقاتی با ایشان، فهمیدم که متأسفانه وزارت امور خارجه، مسئله مهم و تأثیربخش مربوط به پیشنهاد من، برای حل مشکل روابط فیمابین دو کشور را به ایشان گزارش نکرده است.

27) ممکن است نخست به نمونه ای از گزارش های ارسال شده از واتیکان اشاره کنید؟

در گزارش های حضوری در رابطه با امور سفارت واتیکان و دیدارها با پاپ یا کاردینال های واتیکان به خدمت آیت الله خامنه ای که مقام ریاست جمهوری را به عهده داشتند، گزارشی هم درباره راه افتادن نشر مجله هفتگی «العالم» از لندن را به ایشان فرستاده بودم که در دیدار بعدی ایشان از آن تقدیر کرده و گفتند: با این توضیحات و چگونگی توزیع آن در بلاد عربی ظاهرآ این مجله، تنها نشریه موفق جمهوری اسلامی در خارج باشد... و بعد به نکات ظریفی اشاره کردند که مثلا حروف مجله خیلی ریز است و عکس های آن کم... و بهتر است که هم حروف کمی درشت تر باشد و هم

ص: 66

عکس های مجله، به تناسب مقالات بیشتر گردد..

یادآوری این نکته هم بی مناسبت نیست که این مجله هفتگی به زبان عربی، در آن برهه از زمان، تنها مجله و زبان گویای نظام و انقلاب اسلامی در خارج از کشور بود که از توزیع رسمی و بین المللی برخوردار بود و در مقابل دهها مجله و روزنامه ارتجاع عرب و باند صدام، درواقع تنها نشریه بود.. پیشنهاد نشر آن را از لندن، بنده به محضر امام خمینی(رحمه الله) مطرح کرده بودم و ایشان طرح مرا پسندیده و دستور داده بودند که اقدام شود.. در مورد هزینه آن هم من از امام خواستم که پرداخت آن به عهده دفتر ایشان باشد.. ولی امام در پاسخ فرمودند: «من همیشه نیستم. با رفتن من دفتر تعطیل می شود و شما با مشکل روبرو می شوید. بهتر است که دولت در امر هزینه، متصدی باشد که در صورت تغییر دولت فعلی، دولت بعدی به وظیفه خود عمل می کند.»

امام سپس حاج احمد آقا را خواست و دستور داد که با جناب آقایخاتمی وزیر محترم ارشاد، صحبت کند و هزینه مجله تأمین شود... که آقای خاتمی هم با گشاده رویی، طرح ما را به دستور امام، اجرا کرد و این مجله 15 سال تمام بطور هفتگی و با توزیع بین المللی از لندن منتشر گردید و متأسفانه بعدها، و پس از مراجعت من به ایران، گویا به دلیل «کمبود بودجه دولت؟!» هزینه تأمین نگردید و مجله به تعطیلی کشیده شد! که خسارتی بود...

البته در آن زمان پیشنهاد من آن بود که مبلغی مثلا ده میلیون دلار زیر نظر وزارت امور خارجه و سفارت ما در لندن، در یک حساب بانکی خارجی که آن روزها 14% سود می دادند، به امانت گذاشته شود و از

ص: 67

سود آن، هزینه مجله یا نشست ها و سمینارهای هواداران انقلاب اسلامی در خارج از کشور، زیر نظر مسئولین سفارت و نمایندگان فرهنگی ارشاد تأمین شود و تحمیلی بر بودجه «دولت در حال جنگ» هم نگردد، اما متأسفانه این پیشنهاد مورد قبول یکی از مسئولین واقع نشد و شاید هم هزینه های جنگ مانع از عملیاتی شدن این امر گردید، در حالیکه این پروژه در واقع بخوبی می توانست اخبار و حقیقت مسئله جنگ را در خارج پوشش دهد.. صدام و آل سعود برای مبارزه با انقلاب اسلامی، چندین مجله و روزنامه در لندن و پاریس و امریکا به راه انداخته بودند که بعضی از آن ها هنوز هم با هزینه آل سعود انتشار می یابد. و این در واقع بخشی از همان جنگ به شمار می رفت.. و کاربُرد و ارزش آن به نظر من بیشتر از پاتک چند تانک بود!

28) مسئله ای که اشاره کردید از مصر به وزارت خارجه فرستادید و به آقا گزارش نشده بود، چی بود؟

ایشان در مورد ضرورت عدم استمرار قطع رابطه با مصر که بنده مطرح کردم، گفتند که «علت محدثه»! برطرف نشده و همین امر می تواند «علت مبقیه» هم در عدم برقراری روابط باشد.. و آن مسئله کامپ دیوید بود که ایشان می گفتند اگر یکی مقامات رسمی مصری، در مصاحبه ای از این امر دوری بجویند ما روابط را برقرار می کنیم...

اتفاقآ بنده در قاهره و در یکی از ملاقات ها با شیخ الازهر مرحوم شیخ دکتر سید محمد طنطاوی که اظهار علاقه خاصی به روابط حسنه با ایران و تشیع می کرد، پیشنهاد کردم که یک کنفرانسی با همکاری و شرکت الازهر، در بزرگداشت آیت الله بروجردی و شیخ محمود شلتوت صاحب فتوای

ص: 68

مشهور در «جواز تعبّد به مذهب شیعه مانند مذاهب اربعه» که هر دو بزرگوار هوادار تقریب بین مذاهب اسلامی بودند، در تهران برگزار کنیم و شیخ با مسرت آن را پذیرفت و بعد هم که در آن ایام دبیرکل مجمع جهانی تقریب بین مذاهب اسلامی بود، از این پیشنهاد استقبال کرد... و بالاخره و پس از تلاش های زیادی که به عمل آمد، الازهر ده نفر از شخصیت های معروف خود، از جمله شیخ محمود عاشور قائم مقام شیخ الازهر و شیخ فرید نصر واصل مفتی مصر و چند نفر دیگر را به تهران اعزام نمود و بزرگداشت باشکوه و مناسبی در ایران برگزار شد.

شیخ عاشور و شیخ واصل هر دو، در گفتگوهایی در ایران رسمآ «مرگ کامپ دیوید» را اعلام کردند و در مطبوعات مصری هم این نکته منعکس گردید و من متن مصاحبه آن ها را که با تیتر: «اتفاقیّه کامپ دیوید ماتت» - عهدنامه کامپ دیوید مرده است - در مطبوعات مصری آمده بود، همراه گزارش مشروحی از انعکاس و نتایج این بزرگداشت در محافل و مطبوعات مصری را شاید در 40 یا 50 صفحه با ضمائم، و بریده جراید به وزارت امور خارجه فرستادم و مطمئن بودم که حداقل هم خلاصه آن را به ایشان خواهند فرستاد و هم در مطبوعات ایران موضوع را به تفصیل منعکس خواهند کرد که متأسفانه در مطبوعات، حتی خبری از محتوا و گزارش واکنش های مثبت مصری ها، مطرح نشد.. و بعدها هم وقتی که با مقام معظم رهبری در دیداری که از قاهره آمده بودم و پی گیر مسئله روابط بودم، موضوع را مطرح کردم، متأسفانه معلوم شد که ایشان اصلاً از محتوای گزارش من اطلاعی ندارند و من تعجب کردم که وزارت خانه ما، چرا آن

ص: 69

موضوع با اهمیت را به ایشان گزارش نکرده است؟!

در همان دیدار ایشان گفتند: البته این خیلی خوب بوده ولی حق بود که توسط وزیر خارجه مصر هم مانند جاک استراو، وزیر خارجه انگلستان که در مصاحبه ای رسمآ از ایران عذرخواهی کرد و سپس ایران روابط خود را به سطح اعزام سفیر ارتقاء داد، در این مورد هم چنین اظهار نظری می شد.

من توضیح دادم که آقای عمرو موسی وزیر خارجه مصر که علاقه خاصی به ارتقاء سطح روابط داشت، با اینکه می دانست آقای رئیس جمهوری مصر، با این قبیل اظهارات موافق نیست، در مصاحبه ای اعلام کرد که «دوران کامپ دیوید سپری شده است.»

به هر حال من متن کامل عربی و ترجمه فارسی مصاحبه شیخ الازهر را که در مجله هفتگی معروف مصری به نام «روز الیوسف» نزدیک به حاکمیت، چاپ شده بود، در آخر نقل می کنم. تا اهمیت موضوع و چگونگی «فرصت سوزی دوستان ما» روشن تر گردد.(1)

29) پس روابط چرا برقرار نگردید؟

متأسفانه ما مدتی فرصت سوزی کردیم و بعد مصری ها ناز! کردند، ولی اصولا باید دانست که در سیاست خارجی مصر، استقلالی که ما در تصمیم گیری های خود داریم، وجود ندارد... آن ها نخست باید نظر امریکا و اسرائیل را بدانند و سپس اقدام کنند و نظر آن ها هم پیشاپیش روشن است... وابستگی های گوناگون مصر به آمریکا و کمک های چند میلیاردی

ص: 70


1- به بخش اسناد و ملحقات رجوع شود.

مستقیم سالانه آن به مصر و درآمد 12 میلیاردی سالانه مصر از توریسم اروپا، امریکا و اسرائیل، درواقع اجازه نمی دهد که مصر با ایران اسلامی روابطی در سطح سفارت برقرار کند... البته من در این رابطه به وزارت خارجه و وزارت سیاحت و وزارت اوقاف مصر، پیشنهاد توریسم زیارتی ایرانیان و شیعیان را که مشتاق زیارت مشاهد یا مزارات اهل بیت (علیهم السلام) در مصر هستند، مطرح ساختم که درآمد خوبی برای صنعت توریسم مصر خواهد داشت و نوعی روابط مذهبی - فرهنگی هم به شمار می آید، ولی آن ها علیرغم موافقت نخستین، پس از کسب اجازه و یا به قول خودشان مشاوره! با «الأمن العام مصر» - سازمان امنیت - که همه امور مصر و پرونده روابط با ایران در اختیار آنست، حرف خود را عملا پس گرفتند! و روابط هم برقرار نگردید که به نظر من یک خسارت بزرگ برای جهان اسلام و عرب بود.

30) پس به نظر شما آیا اکنون امکان روابط کامل با مصر وجود ندارد؟

نه! ایران پس از موافقت ضمنی مقام رهبری در اواخر دوران ریاست جمهوری جناب آقای خاتمی، گامی به جلو برداشت و حتی حاضر شد که نام خیابان خالد اسلامبولی را که مصری های حاکم، به شدت به آن حساسیت نشان می دهند، تغییر دهند و اقدام هم شد، ولی برادران مصری، که شرط اصلی آن ها نخست همین بود، به همان دلایل فشار خارجی که اشاره کردم، زیر قول خود زدند و شرط و شروط دیگری مطرح ساختند که البته پذیرفتنی نبود... و به نظر من تا «حاکمیت فعلی» مصر بر سر کار است، این روابط بین دو ملت مسلمانِ هر دو هفتاد و پنج میلیونی، تحقق نخواهد یافت که البته اگر تحقق بیابد، در تعیین و تغییر سرنوشت سیاسی - نظامی - فرهنگی

ص: 71

منطقه و جهان اسلام و عرب و آفریقا، نقش و تأثیر بسزائی می تواند داشته باشد...(1)

31) رابطه دیرینه شما با اخوان المسلمین مصر، تأثیر منفی در فعالیت دیپلماتیک شما در مصر نداشت؟

البته رابطه نیم قرنی بنده با اخوان، یک رابطه کاملا فرهنگی بوده و هست و یعنی یک رابطه سیاسی و سازمانی! نیست... و روی همین اصل، ما در سال 1338 به ترجمه بعضی از کتاب های شهید سید قطب پرداختیم و آیت الله خامنه ای و أخوان محترم ایشان هم در مشهد، بعضی دیگر از کتاب های نامبرده را ترجمه کردند.. این رابطه و سابقه در میان مردم مصر و نهادهای اسلام گرا یعنی غیر حاکمیت، انعکاس مطلوب و مفیدی داشت ولی متأسفانه من برای رعایت مصالح و روابط!، در مدت اقامت سه ساله در مصر، در دفتر و مرکز اخوان حضور نیافتم و به دیدار رهبری آنها نرفتم، ولی به آنها پیغام دادم که علت عدم ارتباط علنی چیست و آن ها هم خود البته با مشکلات کشورشان آشناتر بودند.. ولی پس از پایان مأموریت رسمی در سفارت و اعلام تاریخ آن به وزارت امور خارجه مصر، در یک میهمانی عام افطاری ماه مبارک رمضان که رسم همه ساله اخوان است، به دعوت مرشد سابق اخوان مرحوم شیخ مأمون الهضیبی شرکت کردم...

در اینجا بد نیست اشاره کنم که در دوران رژیم شاه، فصل خاصی در پرونده بنده باز شده بوده که مربوط به رابطه با اخوان المسلمین مصر است و

ص: 72


1- به تاریخ گفتگو - 1389 - توجه نمایید.

بنده پس از پیروزی انقلاب اسلامی از آن مطلع شدم!. و چند سال پیش که از مأموریت مصر، برای شرکت در سمینار سفرا به مرکز آمده بودم، در ملاقاتی، که در کتابخانه خصوصی آیت الله خامنه ای با ایشان داشتم، گزارشی از اوضاع کلی مصر را ارائه کردم و در ضمن به موقعیت اخوان المسلمین اشاره نمودم و سپس به تناسب گفتم که در پرونده اینجانب در ساواک که اخیرآ دوستان به من دادند، یکی از «اتهامات» من ارتباط با اخوان المسلمین مصر و ملاقات با آن ها در مرز ایران و عراق بوده است!...(1)

ایشان خندیدند و گفتند: ملاقات در مرز را من نمی دانم، ولی اصل موضوع ظاهرآ اتهام نیست!، چون من در سال 1338 که به قم آمده بودم تا به نجف بروم، به دیدن شما در مدرسه حجتیه آمدم، وقتی گفتم که عازم نجف اشرف هستم، خیلی خوشحال شدید و گفتید: نامه ای به رهبر اخوان المسلمین عراق دارم که اگر آن را برسانید ممنون خواهم شد و من هم قبول کردم و نامه شما را گرفتم. آدرس نوشته بودید: بغداد، اعظمیه، ولی نام آن شخص یادم نیست... در بغداد رفتم به اعظمیه که منطقه سنی نشین است و مرکز اخوان را پیدا کردم و داخل شدم.. نخست مرا خیلی تحویل نگرفتند. اما وقتی نامه شما را به آن شیخ دادم، خیلی احترام گذاشتند و پذیرایی کردند و بعد یک مجموعه از کتاب های خودشان را به من هدیه دادند که هنوز هم در بین کتاب های من در این کتابخانه، موجود است.

خوب من هم اتهام را پس از تأیید ایشان، پذیرفتم! و گفتم که رهبر آن ها شیخ محمد محمود الصواف بود که از علمای معروف اهل سنت و

ص: 73


1- چند سند در این رابطه، در بخش اسناد آمده است.

علاقمند به تقریب بین مذاهب بود..

برای تکمیل این توضیح در اینجا باید بگویم شیخ صواف هفته نامه «الاخوه الاسلامیه» را که ارگان رسمی سازمان بود در عراق منتشر می ساخت.. با علماء شیعه نجف اشرف در ارتباط بود، مقالات آنها را، در بعضی از شماره های روزنامه که من دارم، چاپ کرده است.. پس از کودتای عبدالکریم قاسم و تسلط کمونیست ها بر امور، ایشان هم دستگیر و محکوم به اعدام شد.. ولی توانست توسط کردها، از زندان بغداد فرار کند و به ایران بیاید و از ایران به عربستان رفت و در کلیه الشریعه مکه مکرّمه، به تدریس پرداخت و من بارها در سفر حج، او را در مکه مکرمه کنار خانه کعبه ملاقات کردم.. و سرانجام هم در همانجادرگذشت...

حزب اسلامی بعدی عراق هم در واقع استمرار همان حرکت اخوان المسلمین است و در کل این سازمان در گذشته و امروز، علاقمند به حفظ روابط اخوت و محبت بین اهل تشیع و اهل تسنن بوده و هوادار اندیشه تقریب بین مذاهب اسلامی است. رهبر نخستین و پیشین اخوان عراق مرحوم شیخ امجد الزهاوی، خود جزء مؤسسین اصلی دار التقریب در قاهره بود.

32) خاطره طنزآمیزی از مقام معظم رهبری دارید؟

یک بار یکی از بزرگان - آیت الله مهدوی کنی - در دیداری و در پاسخ سئوال من گفتند: که «ما تذ کراتی به آقا می دهیم ولی «لا یگوشون!» یعنی گوش نمی دهند! بنده به ایشان گفتم: آیا مجاز هستم این حرف را «مستندآ» به آیت الله خامنه ای نقل کنم؟ گفتند: اهلا و سهلا..

در ملاقاتی دیگر مطلب و جمله آن بزرگوار را به ایشان نقل کردم.. ایشان

ص: 74

خندیدند و گفتند ظاهرآ باید تعبیر ایشان چنین اصلاح شود که: «لا قبولون!،» چون معلوم است که گوش داده اند ولی اقدام نکرده اند، پس در اینجا «لایگوشون» صحیح نیست.. و در مورد عدم قبول هم باید ایشان توجه بفرمایند که ما همه نظریات دوستان و بزرگان را می شنویم و آنچه را که به صلاح اسلام و انقلاب و کشور است، حتمآ انجام می دهیم و اقدام می کنیم، ولی طبیعی است که پذیرفتن و عملی کردن همه نظریات آقایان مقدور نیست.

33) ماجرای دیگری که طنزآمیز باشد به خاطر ندارید؟

روزی در خدمتشان بودیم. به تناسبی سخن از سرهنگ قذافی به میان آمد.. من با این سرهنگ از روزی که به سر کار آمد و مانند سرهنگ عبدالناصر در مصر، به سرکوب کامل رهبری حرکت اسلامی در لیبی پرداخت، مخالف بودم و پس از ربوده شدن امام موسی صدر و همراهانش هم توسط او و در آن کشور، مخالفتم افزون شد.. و تا امروز هم همچنان به شدت ادامه دارد..(1)

به هرحال ایشان خاطره ای از سفرشان به لیبی را نقل کردند که ظاهراً تاکنون در جایی منتشر نشده است و یا من ندیده ام.. البته می دانیم: سرهنگ قذافی، روی همان کمپلکس روانی که دارد، خیمه ای را با بافت خاصی در کنار «خیمه خاص راهبات الثوره!!» - راهبه های انقلاب! جایگاه دختران! و زنان محافظ وی - برای دیدار با میهمانان خارجی برپا کرده است، ساختار

ص: 75


1- به هنگام گفتگو، سرهنگ قذافی معدوم نشده بود.

این خیمه طوری است که مهمانان، هنگام ورود به خیمه برای آن که سرشان به ستون خیمه نخورد! مجبور می شوند سرشان را پایین بیاورند و خم شوند.. و این نقطه دقیقآ موازی با محلّ جلوس جناب قذافی در خیمه گاه! است.. یعنی وقتی میهمانی وارد می شود، مجبور است که سر خود را خم کند و عکاسان و فیلم برداران اجاره ای! هم فوری به انجام وظیفه بپردازند و در عکس ها نشان داده شود که گویا، فلان میهمان، در مقابل جناب سرهنگ سر تعظیم فرود آورده است؟

آیت الله خامنه ای گفتند: من به هنگام ورود به خیمه، متوجه این نکته شدم و نخواستم در حال انحناء وارد خیمه بشوم و لذا آن قسمت انحناء آور را، در حالیکه پشت به مدخل خیمه کرده بودم، طی نمودم و هر کسی هم که عکس گرفت قابل بهره برداری نبود! بعد افزودند: این آقا هم پس از مصاحبه یا معانقه روی صندلی محل جلوس!، خود را ول کرد که پاهایش غیر مؤدبانه، دراز شده بود!. و البته خوب ما چون میهمان بودیم، به روی خود نیاوردیم!.. اما یکی از «بچه ها»ی همراه که متوجه نکته شده بود، نزد من آمد و آهسته گفت: اجازه می دهید من پاهای این بابا را جمع کنم؟ من با لبخندی که گویا اشاره رضایت آمیزی بوده به او نگاه کردم و این برادر برگشت و یکی دوبار در خیمه دور زد و این طرف و آن طرف رفت.. و بار آخر که آمد از جلو ما رد بشود، لگدی محکم و به شدت به پاهای طرف! زد و او مجبور گردید که خود را جمع و جور کند و مرتب بنشیند!..

.. و البته خاطره تلخی هم من از همان زمان ها به یادم مانده و آن مربوط به نکته دیگری است. قذافی در ملاقات های خود به مراعات آن خیلی اهمیت می داد.. او اغلب، اوقات ملاقات را به یک ساعت یا نیم ساعت مانده

ص: 76

به وقت نماز ترتیب می داد.. بعد که میهمانان می آمدند و کمی حرف می زدند، به محض پخش صدای اذان!، قذافی بلند می شده و در همان خیمه نماز جماعت! اقامه می کرد! و البته چون «امام راتب»! هم خود او بود، به خیمه شب بازی خود می داد و «امام جماعت»! می شد و بقیه هم مجبور بودند که پشت سر او نماز بخوانند و عکس ها منتشر گردد!... متأسفانه جمعی از نمایندگان دوره اول مجلس شورای اسلامی ایران، که بعضی از آن ها معمم هم بودند، در سفری به لیبی در «تور» این «خیمه شب بازی»! گرفتار شدند، ولی به جای استنکار و تقبیح نیرنگ سرهنگ!، پس از مراجعت به ایران، آن عکس ها را خود در جرائد آن روزها منتشر ساختند... تا در اذهان عمومی مردم ما چنین القاء شود که اولا این آقایان انقلابی! هستند و ثانیآ جناب سرهنگ هم اهل نماز و حتی امام جماعت است، پس در ربوده شدن امام موسی صدر و سرکوب حرکت اسلامی لیبی و اعدام رهبران آن، نمی تواند نقشی داشته باشد...

اما حوادث سال های بعد و اقدامات غیر عادی نامبرده، از جمله بخشش چند میلیارد دلار از پول مردم گرسنه و فقیر لیبی به جان باختگان هواپیمای ساقط شده امریکائی در لوکربی انگلیس و به عنوان غرامت و بعد بخشش رایگان تمامی امکانات و تجهیزات خریداری شده از پول مردم لیبی، برای استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای در لیبی، و ارسال همه تجهیزات مربوطه با یک کشتی باری و یک هواپیمای اختصاصی به امریکا، ماهیت امر را کاملا بر اهل خرد روشن ساخت...

ص: 77

بسط این سخن را بگذاریم تا وقت دیگر...(1)

34) داستان مجله ای که شما از خارج آورده بودید، چه بود؟

در سفری به لندن در مجله «المجله» که با هزینه آل سعود، منتشر می گردد، عکس بسیار جالبی از آیت الله خامنه ای چاپ شده بود که به نظرم رسید خیلی «رمانتیک» بود: در لباس غیر رسمی، با یک دشداشه سفید، موهای مرتب، پیپ به دست، در کنار آبشاری زیبا... واقعآ عکس هنری جالبی بود. البته این عکس را آن مجله به خاطر اهداف خاصی منتشر ساخته بود! ولی برای من جنبه ذوقی شاعرانه بودن آن قابل توجه بود..

روزی در دیدار با ایشان در آغاز دوران رهبری، عکس را با خود بردم و به ایشان گفتم: من در کتابخانه ام فقط سه تا عکس دارم: سید جمال الدین الحسینی، امام خمینی، علامه طباطبائی.. و اکنون می خواهم این عکس را هم اگر اجازه می دهید، در کنار آن ها قرار دهم! و اگر تمایلی ندارید آن را از من بگیرید، چون اگر ببرم حتمآ در کنار آن عکس ها قرار می دهم، ایشان لبخندی زدند و گفتند: خوب! هدیه را که نمی شود رد کرد، حالا که آورده اید لطف کنید!. تشکر می کنم!.

فهمیدم که تمایلی نیست!. عکس را به ایشان دادم. گفتند: به من اطلاع داده بودند که این عکس را در اماکن شیعه نشین و در کشورهایی مانند: هند، پاکستان و افغانستان بطور وسیعی پخس کرده اند، حالا که می فرمایید در آن مجله چاپ شده، منشأ قضیه روشن گردید.. ولی یادم نیست که این

ص: 78


1- این گفتگو قبل از سقوط ذلت بار سرهنگ قذافی انجام شده است...

عکس مربوط به کجا و چه تاریخی است؟ گفتم: ظاهرآ در دوره ریاست جمهوری در سفری که برای شرکت در کنفرانس رؤسای غیر متعهدها به زیمباوه، هراره رفته بودید، با دوستان همراه کنار جوی آبی یا آبشاری نشسته اید و چون هوای آن منطقه هم خیلی گرم بوده، به همان دشداشه بسنده کرده اید،.. گفتند: راست می گویید! الآن یادم آمد...

و به هرحال آن عکس اهدا شد!..

البته خیلی شاعرانه و رمانتیک بود! و...

35) راجع به دکتر شریعتی و جریان حسینیه ارشاد، چه خاطره ای از مقام معظم رهبری دارید؟

من قبلا اشاره کردم که آشنائی نخستین من با مرحوم محمدتقی شریعتی و سپس دکتر علی شریعتی، توسط آیت الله خامنه ای در سال 1335، در مشهد انجام گرفت... در مراحل بعدی که دکتر شریعتی به دعوت شهید مطهری به تهران آمد و سخنران رسمی حسینیه ارشاد شد، روابط ما با ایشان بیشتر و نزدیک تر گردید... در دو سه سفر حج هم با کاروان حسینیه ارشاد، به دعوت شهید مطهری به عنوان عضو هیئت علمی کاروان، همراه دکتر بودم... و بعد هم ماجرای جدائی شهید مطهری از حسینیه ارشاد پیش آمد که علت العلل آن را آیت الله خامنه ای در مصاحبه ای تک روی و اقدامات خودسرانه آقای ناصر میناچی معرفی کرده اند... (و من متن آن را در خاطرات مربوط به «حسینیه ارشاد»آورده ام.)

در این دوران بحرانی، ایشان در مشهد مقدس و تهران با همکاری آقای

ص: 79

رفسنجانی، شهید مفتح و شهید باهنر و دیگر دوستان، در فکر اصلاح امور و بازگشت حسینیه به مرحله همکاری قبلی بودند... اینجانب نیز در این برهه همراه آیت الله زین العابدین قربانی و برادر عزیز شادروان علی حجتی کرمانی و دیگر دوستان، می کوشیدیم که این اختلاف که به «بحران» تبدیل شده بود، به نحوی رفع شود... و به همین دلیل در همان دوران استعفای شهید مطهری، دوستان تصمیم گرفته بودند که صحنه را بکلی خالی نکنند تا عناصر غیر صالح فارغ البال به میدان داری و یا «ترک تازی»! خود ادامه دهند و در نهایت زحمات شهید مطهری و دیگران در تأسیس حسینیه ارشاد، به هدر رود.. و در همین راستا آیت الله خامنه ای دو سه بار از مشهد آمدند و در حسینیه ارشاد سخنرانی کردند. شهید باهنر و آقای رفسنجانی هم چند جلسه سخنرانی کردند. یک جلسه هم من از قم آمدم و درباره شناخت جهان اسلام سخنرانی داشتم (گزارش کامل آن جلسه در اسناد ساواک آمده است) که در واقع هدف این بود که حسینیه ارشاد که یک جریان بود به یک «ساختمان»! جامد خالی از روح و یا تیول یک شخص، تبدیل نشود... در این مسیر البته من هم به نوبه خود و با توجه به آشنائی و دوستی سابقه دار با همه اطراف ماجرا، با آیت الله خامنه ای و دیگر دوستان همکاری عملی داشتم، اما متأسفانه اخلالگری برنامه ریزی شده و عمدی بعضی و بدتر از همه مطرح ساختن شعار «اسلام منهای آخوند» که می خواستند آن را به دکتر شریعتی منسوب بدارند، باعث گردید که همه تلاش های اصلاح جویانه آیت الله خامنه ای و دوستان دیگر در تهران، به نتیجه مطلوب نرسد...

این شعار و شایعات مربوط به آن، در حوزه علمیه قم با واکنش بسیار

ص: 80

تند و وسیعی روبرو گردید و کل امور حسینیه ارشاد و تلاش شبانه روزی دوستان زیر سئوال رفت... من همان وقت ها با جمع آوری و نشر کلیه گفته ها و بیانات دکتر شریعتی، در سخنرانی ها و یا در میزگرد معروف حسینیه ارشاد، درباره روحانیت و علماء، در واقع با این هجمه برخورد کردم و با مدرک و سند از خود دکتر شریعتی نشان دادم که شعار کذائی مورد قبول او نیست و البته دکتر شریعتی با هر کسی که نام روحانی بر خورد می نهاد هم موافق نبود و بلکه به عملکرد افراد روحانی توجه داشت و نه به لباس افراد.. اتفاقآ در همین رابطه آیت الله خامنه ای در سخنرانی ها و یا مصاحبه های خود، ضمن دفاع منطقی از دکتر شریعتی به بیان اشتباهات علمی نامبرده هم پرداختند و در مورد مخالفت دکتر شریعتی با روحانیت، در مصاحبه ای که به مناسبت پنجمین سال درگذشت شریعتی در روزنامه «کیهان» منتشر گردید، بطور شفاف چنین گفتند :

«.. شریعتی برخلاف آنچه که گفته می شود درباره او و هنوز هم عده ای خیال می کنند، نه فقط ضد روحانی نبود بلکه عمیقآ مؤمن و معتقد به رسالت روحانیت بود. او می گفت که روحانیت یک ضرورت است. یک نهاد اصیل و عمیق و غیر قابل خدشه است. و اگر کسی با روحانیت مخالفت کند یقینآ از یک آبشخور استعماری تغذیه می شود، این اعتقادات او بود. در این هیچ شک نکنید. این از چیزهایی بود که جزء معارف قطعی شریعتی بود. اما در مورد روحانیت، او تصورش این بود که روحانیون به رسالتی که روحانیت بر دوش دارد، به طور کامل عمل نمی کنند. شریعتی را در کنار مطهری مطالعه کنیم. ترکیبی از زیبائی های شریعتی با بتون آرمه اندیشه اسلامی مطهری به وجود بیاوریم به نظر من همان مرحله نوینی است که نسل ما به آن نیازدارد..»

ص: 81

و متأسفانه این «ترکیب» به علت اخلال بعضی ها بعنوان «مدیریت»! حسینیه ادامه نیافت و دیگر، بوجود نیامد و انحصار گرائی و جدائی طلبی ها، همچنان ادامه یافت... بهرحال این اشاره ای بود کوتاه در رابطه با مسئله دکتر شریعتی و حسینیه ارشاد، نظریه آیت الله خامنه ای و البته تفصیل امر نیازمند بررسی عملکرد افراد، اسناد و نوشته ها و خاطرات معاصرین این جریان است که امیدواریم روزی به آن پرداخته بشود!

36) شما در امور شخصی و خصوصی خود تاکنون از ایشان درخواستی داشتید؟

من در طول تاریخ سی ساله انقلاب، و به شهادت همه سروران عزیز و مسئولین محترم، نه از حضرت امام خمینی(رحمه الله) و نه از آیت الله خامنه ای و نه دیگر مسئولین مثلا آیت الله هاشمی رفسنجانی و حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای خاتمی، یا وزرای محترم پیشین و پسین، که اغلب هم از دوستان بنده بودند، هیچ وقت و در هیچ زمینه ای درخواست خصوصی و شخصی نداشته ام... اگر در موردی هم مسئله ای و پیشنهادی مطرح شده، بی تردید جنبه صرفآ فردی و شخصی نداشته، بلکه فایده عام یا نتیجه ای خاص برای امری خیر و یا کسی نیازمند داشته است... که البته این امر هم در طول این مدت شاید از چند مورد بیشتر تجاوز نکرده باشد که بعضی از آن ها مورد قبول و اقدام واقع شده و بعضی هم که لابد صلاح نبوده، مسکوت مانده است.

ولی بهرحال هیچکدام جنبه شخصی مربوط به امور مادی یا معنوی خود بنده نداشته است. اگر پیشنهادی مطرح شده در واقع در راستای مصلحت

ص: 82

عامّه نظام و یا خاصه مربوط به بعضی افراد، بوده است.

37) شما برخورد معظم له را در رابطه با امور حساس کشور، مثلا انتخابات اخیر، چگونه ارزیابی می کنید؟

برخورد ایشان با حوادث همواره معقول و منطقی بوده است، درواقع «انصاف» که بخشی از پدیده «عدل» است، به نظرم در چهارچوب تشخیص و در حد توان، در داوری های ایشان همیشه بوده است... یعنی در اغلب زمینه ها، ایشان انصاف را مدنظر داشته است و من یقین دارم که در هیچ موردی، برخلاف انصاف و عدل گامی برنداشته اند... البته در تشخیص موضوع هر بشر غیر معصومی ممکن است دچار اشتباه بشود، ولی باید توجه داشت که این امر ناشی از چگونگی تشخیص و برداشت و نوع اجتهاد است..

آخرین نمونه تجلّی عدل در رفتار ایشان پس از دستور اکید برای رسیدگی به حمله بر دانشگاه و مضروب ساختن دانشجویان و ضرورت پی گیری و مجازات عاملین آن، دستور بستن زندان کهریزک و لزوم تعقیب مسئولین جرائم به وقوع پیوسته در آن بود.. که داستان آن را همه می دانند.

در یک مورد دیگر هم علیرغم برخورد غیرمنتظره مرحوم آیت الله منتظری با ایشان، پس از رحلت امام، و یا در پاسخ به پرسش های دیگران، ایشان پس از درگذشت مرحوم آیت الله منتظری ضمن اشاره محترمانه و نقدگونه به پاره ای از مسائل، در اوج انصاف و برخلاف جوّ حاکم، حق مطلب را ادا کردند و نوشتند :

«.. فقیه بزرگ آیت الله حاج شیخ حسین علی منتظری رحمه الله علیه ... فقیهی متبحر و استادی برجسته بودند و شاگردان زیادی از ایشان بهره بردند.

ص: 83

دوران طولانی از زندگی آن مرحوم در خدمت نهضت امام راحل عظیم الشأن گذشت و ایشان مجاهدات زیادی انجام داد. و سختی های زیادی در این راه تحمل کردند و...» این تجلی روح انصاف و عدل درباره شخصیتی است که به هر دلیل در اواخر، راه و روش ویژه ای در پیش گرفت و تندروی هایی بعمل آورد تا آنجا که امام راحل نیز از ایشان رنجیده خاطر گردید...

اما علیرغم مراعات حق و انصاف از سوی ایشان و اعلام رسمی و مکتوب آن، متأسفانه گروهی که خود را ذوب در ولایت هم می نامند و بقیه را هم به ناحق دور از ولایت می خوانند!، در نوشته ها و گفته های خود، نه تنها از به کار بردن القابی که مقام معظم رهبری آن ها را در مورد آیت الله منتظری به کار برده بود، خودداری نمودند، بلکه حتی به شکل اهانت آمیزی فقط به ذکر نام خالی ایشان، با ذکر انتقاداتی به حق و ناحق، پرداختند که من حتی از اشاره به آن ها معذورم... و البته بعضی از روش های اتخاذی مرحوم آیت الله منتظری را هم نمی پذیرم که نقد و بررسی آن مجال دیگری می طلبد.

38) این تحلیل ها درست، ولی نظریه شخصی خود را بطور شفاف درباره انتخابات اخیر(1) بیان نکردید؟

اتفاقآ نقل مفصل این تحلیل به مفهوم موافقت با محتوای آن نبود ولی بگذارید بگویم که من در این رابطه، تحلیل ها و مقالات سیاسی بسیاری را از دوست و دشمن خوانده و بررسی کرده ام و در نهایت به این نتیجه رسیده ام

ص: 84


1- انتخابات سال 88...

که انتخابات به هر نحوی بالاخره پایان یافت و قرار هم نبود که دو نفر پیروز شوند و حالا که یک نفر به عنوان حائز اکثریت اعلام می شود، عقل و انصاف و عدل و دین حکم می کند که برای حفظ کیان اسلام و قوام نظام، همه آن را بپذیرند و اگر هم انتقاد و اشکالی دارند آن را در چهارچوب قانون مورد قبول خودشان، مطرح سازند و پی گیری کنند نه آنکه با اقدامات نسنجیده و یا احساسی و یا با تشویق دیگران، دست به اقداماتی بزنند که نتیجه آن به قول حسنین هیکل، «آبروریزی برای نظام» گردد.

دوستان ما که خود اهل سیاست و مطالعه و تحلیل هستند بخوبی می دانند که در تمام دنیا، و در تمام نظام ها برای رفع شبهات و جلوگیری از وقوع فتنه که دامن همه را می گیرد، به مراکز قانونی و مرجعیتی که قانون اساسی آن ها تعیین کرده است، مراجعه می کنند و حکم نهایی آن را، ولو برخلاف نظر این ها باشد، می پذیرند.

اگر در انتخابات ایران خطاهایی هم بوجود آمده بود دوستان ما باید اعلام می کردند که - مانند همه دنیای آگاه و آزاد - علیرغم عدم قبول نتایج، به خاطر حفظ نظام و به علت به رسمیت شناخته شدن آن توسط ارکان نظام که همان انتخاب های قبلی را هم اداره یا تثبیت و تنفیذ کرده بودند، ما اصل را می پذیریم ولی اعتراضات خود را در چهارچوب قانون مورد اتفاق همگان و در احزاب یا تشکل های سیاسی قانونی و رسمی پی گیری نموده و ادامه خواهیم داد حتی اگر قانون اساسی موجود را نیازمند اصلاح و بازنگری می دانیم، راه آن به خیابان کشیدن مردم نیست... ما رسمآ و علنآ دیدیم که دشمنان اصلی نظام، در این حوادث، در کنار عناصر و افرادی که نیّت خیر داشتند، قرار گرفتند و صحنه هایی به وجود آوردند که هرگز مورد قبول هیچ

ص: 85

نظام و حکومتی نمی توانست باشد...

من خود صبح روز عاشورا، در حین عبور از خیابانی - عناصر مشکوکی را دیدم که به چادرهای عزای حسینی که مردم مؤمن محل آن ها را برپا داشته بودند، حمله کرده و آن ها را آتش زدند، یقین پیدا کردم که دشمن، با طرح و برنامه، توطئه خود را اجرا می کند و مسئله، مسئله انتخابات نیست... و آنگاه که در انتظار تقبیح این قبیل اعمال زشت و تبهکارانه، از سوی دوستان بودم، ناگهان دیدم به جای تقبیح، بعضی از این قبیل عناصر، افرادی «خداجوی»! نام گرفتند... و تا امروز هم نتوانسته ام بپذیرم که حمله کنندگان به چادرها و پرچم های حسینی بتوانند افرادی خدای جو باشند... البته می شد که ضمن تمجید از افراد خدای جو، حداقل عملکرد عناصر ضد خدا و ضد حسین، را تقبیح نمود که متأسفانه هیچوقت این امر عملی نشد!

و صد البته این برداشت ناشی از تحقیق ذهنی و شهود عینی، به معنی و مفهوم آن نیست که دوستان طرف مقابل، در آغاز و انجام کارهای خود، از از حقایق و اعلام موضع رسمی در رابطه با اتهامات و ضرورت عدم اعلام قبل از اثبات آن ها در محاکم قضائی، نشان داد که افراد طرف مقابل هم در پیدایش این فتنه و یا استمرار آن، بی تقصیر نبوده اند...(1) بهرحال من در این

گفتگوی کوتاه - خاطراتی - قصد ورود به «معقولات» و بررسی همه جانبه مسئله را ندارم، اما تردیدی ندارم که اگر ایستادگی مقام رهبری نبود، نظام با

ص: 86


1- آخرین نمونه این عمل زشت و غیر اخلاقی توسط فرد مزبور! در مجلس شورای اسلامیرخ داد که آیت الله خامنه ای آن را عملی غیر اخلاقی، غیر انسانی و «خلاف شرع»نامیدند...

آسیب های فراوان و «آبروریزی»های بیشتر، روبرو می شد و نتایج نهایی آن بی تردید به نفع استقلال و آزادی و حاکمیت اسلام نبود.

اجازه بدهید در اینجا به نکته ای هم از قول امام رضوان الله تعالی علیه اشاره کنم که درباره قلم های هتاک و افشاگری های غیر مستند و غیرقانونی و بدون ثبوت در محاکمه قضائی، فرموده اند و با توجه به این بیانات، اگر عملکرد یا قلم و سخن فردی هماهنگ و همسو با آن ها نباشد، ماهیت طرف را - حتی علیرغم ادعای ولائی بودن - به خوبی می توان شناسایی کرد :

امام در یک سخنرانی، در رابطه با اختلافات مشابه در اوائل انقلاب که توسط اصحاب قلم به جرائد کشیده شده بود، چنین فرمود :

«... به همه آقایان می گویم با هم جنگ نکنید.. روزنامه ها را پر نکنید از بدگوئی از هم.. انتقاد غیر انتقام جویی است. انتقاد صحیح باید بشود. هر کس می تواند انتقاد صحیح بکند، اما اگر قلم دستش گرفت انتقاد کند برای انتقامجوئی، این همان قلم شیطان است» (صحیفه نور، ج 13، ص 78).

امیدوارم که این بیانات حداقل برای ولایت مداران، فصل الخطاب باشد... مگر آنکه «ولایت مداری» هم «تکسّبی»، «مصلحتی» و «قابل تشکیک» باشد!

39) برای تلطیف اوضاع و ایجاد وحدت ملی و رفع اختلافات چه پیشنهادی دارید؟

در نظامی که ادعا داریم «اسلامی» و بر روی مبانی عقیدتی است اگر اجتهادی، طبق موازینی که فقهاء عظام به آن ها پای بند هستند، به نتیجه ای

ص: 87

رسید، در واقع حجت بر صاحب اجتهاد تمام است. حتی اگر در این پروسه، اشتباهی رخ داده باشد که: «فللمصیب أجران و للمخطئی اجر واحد». اگر در جامعه ای، نظام «اسلامی» است و قانون اساسی مصوبی دارد و رهبری منتخب خبرگان و افراد دیگر هم به آن قانون و نظام معتقد و پای بند هستند، حل مسائل بسیار سهل و آسان خواهد بود و زمینه مساعد تلطیف قلوب و قرب نفوس کاملاً عملی است.

به عبارت دیگر: در صورت تشخیص و اجتهاد رهبری درباره مسئله ای، حجت بر خود او و دیگر منسوبین نظام تمام است و اشخاص، حتی در صورت داشتن نظریه معارض و رسیدن به اجتهادی مغایر، دیگر نباید برای به کرسی نشاندن عقیده و نظریه و اجتهاد خود، اصرار بورزند و یا حتی به زور و تهدید متوصل شوند. چون در یک نظام منسجم و متحد و سالم، نمی توان با تشتت آراء و تضارب اجتهادات، به زندگی سالم ادامه داد و جامعه ای اسلامی به مفهوم واقعی کلمه به وجود آورد.

ایجاد تنش و به چالش کشیدن هر مسئله ای به هر بهانه ای، هرگز نمی تواند مطابق موازین صحیح و اصیل اسلامی باشد و مراعات این اصل اساسی، و اجرای آن بر باورمندان اصل رهبری و ولایت، لازم تر و ضروری تر است، چراکه تخلف از روش و منش رهبری، در هر زمینه ای، پس از نقل اشکالات و مطرح ساختن انتقادات معقول و مشروع، نشان دهنده آنست که «مدعی» در باورهای خود، تردید دارد وگرنه چگونه می تواند از عملی ساختن اصول اولیه آن تخلف کند و بی تردید سپر قرار دادن اعتقاد به ولایت، برای اجرای اهداف شخصی، هرگز مورد رضایت الهی نخواهد بود بلکه این امر منشأ شیطانی دارد که انسان بی تذکیه و تهذیب، از آن غافل مانده است.

ص: 88

امام خمینی(رحمه الله) در مورد اختلافات مسئولین درجه اول در اوائل انقلاب، جملاتی دارد که پاسخگوی همه شبهات در مورد «دعواهای» دوران ما است :

«... دعواهای ما، دعوائی نیست که برای خدا باشد.. همه ما از گوشمان بیرون کنیم که دعوای ما برای خداست. ما برای مصالح اسلام دعوا می کنیم.. دعوای من و شما و همه کسانی که دعوا می کنند، همه برای خودشان است..» (صحیفه امام، ج 14، صفحه 479).

40) مکاتبه جنابعالی با آیت الله خامنه ای تا کی ادامه یافت؟

تعبیر «مکاتبه» در این مورد شاید صحیح نباشد، چون مکاتبه به مفهوم آنست که از هر دو طرف کتابتی! شده باشد... در دوران پیشین، البته مکاتبه وجود داشت، ولی پس از انقلاب، دیگر «مکاتبه» یک طرفه شد. مثلا من در موقعی که ایشان بر نشر روزنامه «جمهوری اسلامی» اشراف داشتند، یکی دو نامه از واتیکان به ایشان نوشتم که بی جواب ماند... موضوع آن هم این بود: روزنامه جمهوری اسلامی که با نظارت کلی ایشان منتشر می گردید، نخست خود مقاله ای علیه اینجانب منتشر کرد و بهانه ظاهری روزنامه هم دیدار من با مرحوم استاد سید محمدعلی جمال زاده داستان نویس معروف ایرانی در ژنو بود و سپس روزنامه، یادداشت های دیگری هم به قلم این و آن!، علیه بنده منتشر ساخت و نوعی اتهام «غرب زدگی» و امثال این ها را مطرح نمود، در حالیکه گفتگوی من با آقای جمال زاده کاملا

ص: 89

مثبت و درباره ارزش انقلاب اسلامی و مقام امام خمینی بود(1) و قاعدتآ

می بایست در روزنامه مزبور، با واکنش مثبتی روبه رو می شد، اما به هر حال به نظرم برادر عزیزمان جناب آقای مسیح مهاجری حفظه الله - که قلبا به ایشان ارادت داشتم و دارم - مدیر مسئول روزنامه صلاح دیده بود که آن مقالات علیه بنده منتشر گردد و اعتراض اینجانب هم به جائی نرسید و ایشان هم پاسخی به نامه من ندادند و این بود که «مکاتبه» یک جانبه هم قطع شد!...

البته در مورد رحلت والد ماجد ایشان مرحوم آیت الله آقا سید جواد تبریزی که از دوستان پدر من بودند، تسلیتی نوشتم که پاسخی با خطی زیبا و با امضای ایشان به دستم رسید که متن آن چنین بود :

بسمه تعالی

حجت الاسلام آقای سید هادی خسروشاهی از پیام تسلّی بخش جنابعالی به مناسبت درگذشت پدرم رضوان الله علیه، صمیمانه سپاسگزارم. توفیقات شما را از خداوند مسئلت می کنم.

سید علی خامنه ای.(2)

و این به نظرم آخرین مکتوبی بود که از ایشان دریافت کردم.

41) نامه یا عکس قدیمی دیگری از آقا ندارید؟

شاید یکی دو نامه دیگر هم داشتم که در میان اوراق متراکم و «انبارالکتب!» بنده، متأسفانه پیدا نشد.. ولی اتفاقآ یک عکس قدیمی هم از

ص: 90


1- بخشی از این مسائل در خاطرات اینجانب درباره سید محمد علی جمال زاده، اخیرآمنتشر شده است.
2- متن مزبور در بخش اسناد آمده است.

ایشان داشتم که پیدا شد و آن هم تاریخچه ای دارد...

همه می دانیم که آیت الله خامنه ای هم مانند ما، علاقمند شهید نواب صفوی بودند و بطور طبیعی با اعضاء یا هواداران فداییان اسلام هم روابط دوستانه ای داشتند. یک برادر بسیار پاک و مؤمنی در تهران بود به نام عباس غلّه زاری که آموزگار بود و در یک منزل بسیار محقّر تک اطاقه اجاره ای در محلّه جنوبی تهران، گلوبندک، زندگی می کرد و بعد که ازدواج نمود آن اطاق را با پرده به دو بخش تقسیم نمود که در یک طرفش از میهمانانی مثل ما، پذیرایی می کرد و در یک طرف دیگر هم همسرش زندگی می نمود... محلّه گلوبندک چون نزدیک شمس العماره بود و ما هم با اتوبوس های شمس العماره از قم به تهران می آمدیم، این نزدیکی محل باعث شده بود که به محض ورود به تهران، یک راست راهی خانه تک اطاقه این بنده خدا می شدیم... گاهی هم من تنها نبودم و یکی دو نفر دیگر از «برادران» - فدائیان اسلام - هم همراه من بودند.

البته آشنائی من با آقای غله زاری از همکاری در هفته نامه «ندای حق» چاپ تهران، شروع شده بود، چون در همان سال های 1332 به بعد، هم من در آن روزنامه مقاله می نوشتم و هم برادر غله زاری... و پس از شهادت نواب صفوی و یارانش در سال 1334، آقای غله زاری مدتی متواری و مخفی شد و در منزلش زندگی نمی کرد... و شاید در همان دوران بود که من تابستان عازم مشهد شدم و آقای غله زاری را در مشهد دیدم و خیلی خوشحال شدم که الحمدالله سالم است...

بعد که بحران فداییان اسلام پایان یافت آقای غله زاری یک منزل دو اطاقه در پشت «مدرسه مروی» و در کوچه ای نرسیده به پامنار، کرایه کرده

ص: 91

بود که باز پاتوق برادران بود.. روزی در آن منزل آلبوم عکس های وی را می دیدیم، من رسیدم به عکسی که آقای غله زاری همراه آیت الله خامنه ای و دوست دیگرمان مرحوم سید محمد حسین روحانی، در سفری به مشهد، به یادگاری گرفته اند و از ایشان خواستم که آن عکس را به من بدهد، گفت : اتفاقآ دو عدد از آن عکس دارم و نسخه دوم را به من داد که طرف راست، آیت الله خامنه ای، وسط، آقای غله زاری و بعد آقای سید محمدحسین روحانی گنابادی قرار دارند...

آقای روحانی از طلاب فاضل و متحرک، حوزه مشهد مقدس بود و حافظه نیرومندی داشت و با ادبیات عربی هم کاملا آشنا بود... بعدها به تهران آمد و در دانشگاه شرکت نمود و دکتری گرفت و لباس خود را تغییر داد و از او ترجمه هایی از متون قدیمی و تاریخی به یادگار مانده است و این اواخر قرآن مجید را هم به زبان فارسی ترجمه می نمود که از لحاظ بکارگیری واژه ها، ویژگی های خاص خود را داشت.. که متأسفانه با درگذشت زودهنگام، این ترجمه ناتمام ماند.

بهرحال این عکس هم به علت آنکه آیت الله خامنه ای در یادداشت خود درباره شهید نواب صفوی، به آن اشاره دارند، تقدیم علاقمندان می گردد.(1)

42) لباس پاسداری اهدائی آقا را بالاخره چه کردید؟

ظاهرآ گفتم که هنوز آن را دارم ولی دیگر استفاده نمی کنم... اما در اوائل یکبار با آن لباس در دوره ای که نماینده حضرت امام خمینی قدس

ص: 92


1- عکس در بخش اسناد آمده است.

سره در وزارت ارشاد بودم، به دفتر روزنامه اطلاعات در خیابان خیام رفتم که مطلبی را برای نشر در روزنامه، به برادر عزیزمان حضرت آقایدعائی حفظه الله، تحویل بدهم که همیشه علیرغم مشکلات و بد اخلاقی های بعضی ها، خط کشی نکرد و مقالات ما را چاپ نمود... آن روز اتفاقآ عکاس روزنامه به دفتر ایشان آمد و به دستور آقای دعائی یک عکسی از بنده، با آن لباس رزم گرفت که ضمیمه خبر در روزنامه چاپ شد..(1)

البته من خود اهل رزم نبودم، ولی رزمندگان را عمیقآ دوست داشتم و دارم و علاقه به تشبّه ظاهری به آن ها هم به همین دلیل بود.

43) خبری که با آن عکس چاپ شد چه بود؟

آن خبر هم خود داستانی دیگر داشت...

... پس از آنکه بنده به عنوان نماینده حضرت امام به وزارت ارشاد ملی! رفتم، گویا آقای ناصر میناچی وزیر وقت، بدون اطلاع بنده، طی نامه ای رسمی که کپی آن بعدآ به دست من رسید، از ریاست جمهوری وقت - آقای بنی صدر - مجوز پرداخت حقوق! به اینجانب را به عنوان نماینده امام خواسته بود.. که البته این مکاتبه ضرورتی نداشت و هر وزیری این اختیارات را دارد که در صورت همکاری کسی با آن وزارتخانه، از کارگزینی و امور مالی وزارتی بخواهد که مبلغی، طبق رسم و قانون، بپردازد. و البته من هم اصولا درخواست حقوق نکرده بودم و نیازی هم نداشتم، اما به نظرم در

ص: 93


1- به بخش اسناد رجوع شود.

همین امر هم یک نوع شیطنت وجود داشته و نتیجه آن بعد روشن شد...

یعنی پس از چندین ماه که بنده نه صحبت از دریافت حقوق کرده بودم و نه به دنبال آن بودم، ناگهان در بولتن داخلی وزارتی، خبری درج شده بود که طبق مصوّبه فلان! ماهیانه مبلغ حدود 8 هزار تومان (رقم دقیق آن یادم نیست) به نماینده امام حقوق تعلق می گیرد و پرداخت می شود.

بعد این خبر را با حروف درشت تایپ کردند و به آسانسور وزارتخانه چسباندند! که همه کارمندان آن را بخوانند و البته این امر کاملا غیر اخلاقی بود و من مسئول آن را شناختم.. اما موضوع نشان از یک توطئه رذیلانه ای داشت و هدف هم آن بوده که کارمندان قدیمی و بیست ساله وزارتی، که حقوقی کمتر از 8 هزار تومان دریافت می کردند، بگویند که نماینده امام، هنوز یک سال نشده، معادل آن ها حقوق می گیرد، در حالیکه من نه یک ریال دریافت کرده بودم و نه از تعلق آن خبر داشتم و بعد معلوم شد که وجه را به حساب بانکی می ریزند! این بود که من برای خنثی کردن شیطنت دوستان ناآشنا و یا آشنا! اولا گفتم یادداشتی را با امضای رسمی: دفتر نمایندگی امام در وزارت ارشاد، در آسانسور و راهروهای وزارتی بچسبانند که نماینده امام، کلیه حقوق یکساله متعلق به خود را یکجا به «جهاد مقدس» تقدیم کرده است... و ثانیآ طی چکی، مبلغ مزبور را به وزیر بعدی که آقای عباس دوزدوزانی بود و قبلا در سپاه خدمت می کرد، تحویل دادم که برای کمک به هزینه های جهاد مقدس به این نهاد بپردازد... و همین خبر را هم باز برای خنثی نمودن سوء تأثیر خبر منتشر شده در بولتن وزارتی، به روزنامه اطلاعات دادم که با عکس در لباس رزم چاپ شد!...

البته بعد از چند روز آقای عباس دوزدوزانی چک را به اینجانب

ص: 94

مرجوع کرد و گفت که دوستان در سپاه گفتند که ما محلی برای دریافت این قبیل هدایا نداریم؛ و من چک را پس گرفتم و بعد خودم مدتی بعد به دیدار برادر شهید کلاهدوز رفتم و چک را مجددآ با خود بردم، اما ایشان گفتند : چون خبر این هدیه قبل از وصول به دست ما، در روزنامه منتشر شده، ما نمی خواهیم آن را بپذیریم!... وقتی من علت نشر خبر را توضیح دادم، - که برای خنثی کردن شیطنت دشمنان دوست نما بود - شهید کلاهدوز خیلی عذرخواهی کرد و به قول خود «شرمنده» شد و به اصرار من قرار شد آن مبلغ را، نه به عنوان سپاه، بلکه برای هر مورد دیگری که ایشان خود سراغ داشت، تقدیم بدارد..

نکته ای را هم که در اینجا بی مناسبت نیست یادآور شوم آنست که وزارت ارشاد بودجه و شرح وظایف خاصی داشت و به ظاهر در چهارچوب آن اقدام و حرکت می کرد، اما متأسفانه معاونان وزیر ارشاد دولت موقت که هر سه به اصطلاح امروزی به ظاهر «ملی گرا» بودند، با دفتر نمایندگی امام نه تنها همکاری نداشتند بلکه، در اخلال و طرح و اجرای توطئه های غیر اخلاقی علیه آن فعال بودند... مثلا من وقتی برای چاپ پیام امام به مناسبت نوروز سال 1359، به مسئولین مربوطه تلفن کردم، پاسخ دادند که ما برای این قبیل امور بودجه ای نداریم!.. از آن حرف های بی ربط اداری که همه می شناسیم!...(1) بعد، معاون محترم مطبوعاتی، - آقای دکتر

مهدی ممکن - دوست مشهدی و قدیمی من!، کتابی در حدود دویست صفحه، در قطع بزرگ با دهها عکس و به اصطلاح سند! علیه مخالفان سیاسی

ص: 95


1- البته من با مصوبه ای خاص، آن پیام را به نام وزارت ارشاد چاپ کردم. صفحه اول آن رادر بخش اسناد ملاحظه نمایید.

خود - از جمله فدائیان اسلام - و در دفاع از سیاست دکتر مصدق، چاپ و بطور رایگان توزیع کرد و البته بقول خود در نشریه «شورا» چاپ پاریس!، ارگان و نشریه رسمی «شورای مقاومت»!، آخرین نسخه آن را هم به دفتر من فرستاد!.. که البته چنین نبود و شاید اولین نسخه آن توسط دوستان انجمن اسلامی و زیارتی، قبلا به دست من رسیده بود!

یا در مواردی که افرادی از کارمندان که نیازمند دریافت وام یا کمک بودند و به معاونت های وزارتی مراجعه می کردند، این دوستان محترم، آن افراد را به «دفتر نمایندگی امام» ارجاع می دادند، در حالیکه خود می دانستند دفتر نمایندگی امام، هیچگونه بودجه ای در اختیار ندارد و حتی در چاپ و نشر مجله عربی و ماهانه «صوت الامه» یا نشریه ای به زبان انگلیسی و اردو، دچار مشکل بود و باید هزار و یک پیچ و خم اداری را طی می کرد تا حقوق دو سه کارمند جدید دفتر و هزینه چاپ و نشر مجله ها، به چاپخانه پرداخت گردد.

و متأسفانه نتیجه این قبیل رفتارهای غیر منطقی و غیراخلاقی، همان شد که همگان، بویژه خود آن آقایان که بعدها در پاریس به «مقاومت!» پرداختند، شاهد آن شدند!... یعنی در واقع این ها می خواستند مانند دوره مشروطیت و نهضت ملی شدن نفت، پس از رهبری حرکت توسط مرجعیت و پیروزی نهضت به وسیله ملت، روحانیت و علما را بکلی کنار بگذارند و «عین الدوله» وار بر مسند قدرت بنشینند، ولی این بار هوشیاری امام خمینی از اجرای این توطئه جلوگیری نمود و دوستان سابق، اغلب! ترجیح دادند که به غرب پناه ببرند و سپس با رژیم صدام، همکاری کنند.. که داستان های مربوطه را همه می دانند!

ص: 96

44) خاطره ای از مقام معظم رهبری دارید که در شما تأثیر مستقیمی داشته باشد؟

خاطره جالبی که یک بار ایشان در رابطه با مرحوم والدشان نقل کردند، برای من بسیار آموزنده و تأثیرگذار بود، یعنی واقعآ نقش خاصی در احیاء بیشتر از دیگر فرزندان آیت الله آقا سید جواد تبریزی، با مرحوم مأنوس بوده اند و بیشتر اوقات فراغت خود را در نزد والد محترم خود می گذرانده اند.

ایشان مدتی برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه قم آمدند و حدود شش سالی در قم بودند.. در سفری به مشهد ملاحظه می کنند که ابوی ایشان از لحاظ بینایی دچار مشکلاتی شده اند... برای معالجه و مداوا، ایشان را به تهران می آورند و پس از مراجعه به دکتر و اخذ نظریه، به والدین محترم می گویند که برای آنها بلیط گرفته اند تا عازم مشهد شوند.

آیت الله آقا سید جواد می پرسد مگر شما همراه ما نمی آیید؟ و پاسخ ایشان این بوده است که من باید به حوزه بروم.. درس ها شروع شده و اگر بخواهم به مشهد بیایم و برگردم، دیر می شود...

آیت الله خامنه ای نقل می کرد وقتی این پاسخ را دادم، احساس کردم که ابوی و والده، هر دو متأثر شدند، اما چیزی نگفتند.. ولی خود من هم ناراحت بودم که ابوین را تنها به مشهد بفرستم و از طرفی ادامه تحصیل در قم را ضروری می دانستم و فکر می کردم که «خیر دنیا و آخرت من» در حوزه علمیه قم خواهد بود.. اما با خود گفتم با ناراحتی والدین چه کنم؟

این بود که در تهران نزد یکی از افرادی که اهل معنی و معرفت بود، رفتم

ص: 97

و ماجرا و احساس خود را با ایشان در میان گذاشتم تا مشورتی کرده باشم و رهنمودی بگیرم... وقتی قصه را به ایشان گفتم: پرسیدند حالا چه اصراری دارید که در حوزه علمیه قم به تحصیل ادامه بدهید؟ گفتم: «من خیر دنیا و آخرت» خود را در این می بینم که در قم باشم... ایشان نگاهی کردند و از من پرسیدند: چه کسی خیر دنیا و آخرت شما را در «قم» قرار داده است؟ گفتم : خوب خداوند متعال.. آنگاه ایشان لبخندی زدند و گفتند: أحسنت، آیا همین خداوند متعال نمیتواند خیر دنیا و آخرت شما را از قم به مشهد منتقل کند؟ تا هم به تحصیل ادامه بدهید و هم به والدین خود که اکنون به شما نیاز دارند و یا با شما مأنوس تر هستند، خدمت کنید که در واقع اجر مضاعف خواهید داشت؟...

در واقع این جملات مرا تکان داد.. از ایشان تشکر کردم و بیرون آمدم. رفتم یک بلیط سفر هم برای خودم خریدم و به منزل برگشتم و به والدین گفتم که من برای خودم هم بلیط گرفتم و با شما به مشهد می آیم! والدین نخست فکر کردند که شوخی می کنم، اما وقتی دیدند که جدی هستم و حتمآ با آن ها به مشهد می روم، خوشحال شدند و ما هم از خداوند متعال درخواست کردیم که خیر دنیا و آخرت ما را از «قم» به «مشهد» منتقل فرماید..

من از وقتی که این خاطره را از ایشان شنیدم، یک تذکار و هشدار دائمی در ضمیرم ایجاد شد که در هر امری، از حق تعالی کمک بخواهم که خیر مرا در جائی که خود مصلحت می داند، قرار دهد و عاقبت ما را هم ختم بخیر فرماید. و انه سمیع مجیب.

ص: 98

45) خاطره دیگری در رابطه با دوران ریاست جمهوری ایشان ندارید؟

خاطره که شاید زیاد باشد، ولی من سعی کردم خاطره هایی را که آموزندگی داشته یا به نکته ای اشاره دارد، نقل کنم... یک بار هم در دفتر ریاست جمهوری، از ایشان پرسیدم که پس از پایان دوره ریاست جمهوری، می خواهید چه کنید؟: بلافاصله گفتند: طلبگی! درس و بحث، مطالعه و نوشتن، و نماز جمعه هم که خود یک مسئولیت سنگینی است..

بعدها، در یک روزنامه، خواندم که ایشان در پاسخ یکی از دانشجویان دانشگاه امیرکبیر، در رابطه با همین نوع سئوال، مطلبی گفته بودند که عینآ نقل می کنم :

«در زمان ریاست جمهوری در این دانشگاه سخنرانی داشتم یکی از دانشجویان در سئوال کتبی خود از من پرسید که شما بعد از ریاست جمهوری قصد دارید چه شغلی انتخاب کنید، چون همه نوع حدسی زده می شد، من گفتم نمی دانم چه پیش می آید، اما همین قدر بگویم که اگر امام مرا مأمور عقیدتی سیاسی گردان انتظامی زابل کنند و بگویند به آنجا برو، من دست زن و بچه ام را می گیرم و به زابل می روم و در آنجا مسئول عقیدتی سیاسی آن گردان می شوم. یعنی من هیچ خواسته مشخصی دراین زمینه برای خود قائل نیستم..».

این توضیح در واقع نوعی از همان بیانی است که در پاسخ سئوال من گفته بودند. ایشان به یقین به دنبال پست و مقام ویژه ای نبودند و قصدی جز خدمت نداشتند چه با درس و بحث در حوزه و چه با مسئولیت عقیدتی سیاسی گردان انتظامی زابل. و اگر نیت واقعی انسان چنین باشد، خداوند نیز پاداش لازم را می دهد، و به فرموده قرآن: «انّ الله لا یضیع أجر من أحسن عملا».

ص: 99

46) در دوره ریاست جمهوری ایشان و یا بعدها، آیا به عنوان میهمانی در منزلشان شرکت داشتید؟

از میهمانی مصطلح که به نظرم خبری نیست.. در مدرسه حجتیه که بودند، اخوی شان «کتَه ماستی» یا نیمروئی، درست می کردند و چند بار هم بنده در آن غذا شریک شدم!.. یک بار هم در منزل کوچکی که در خیابان عین الدوله یا ایران قرار داشت - و ظاهرآ تنها ملکی بود که داشتند - هنگام نهار برایشان وارد شدم که همراه برادران پاسدار و شاید یکی دو نفر دیگر، آبگوشتی با ماست یا چیزی شبیه آن، میهمان ایشان بودیم.

یک بار هم وقتی که برادر عزیز و دوست مشترکمان حضرت آقای شیخ محمد جواد حجتی کرمانی (حفظه الله) مسئول فرهنگی دفتر ریاست جمهوری بودند، از طریق ایشان خواستیم که دعوتی به عمل آید! و یک «سوری»! در خدمت ایشان باشیم... و این درخواست قبول شد و چندی بعد آقای حجتی موعد میهمانی را خبر داد و بنده هم رفتم.. یک میهمانی تاریخی بود! آن هم در «کاخ ریاست جمهوری»!... و میهمانان عبارت بودند از: بنده و آقای حجتی و خود ایشان! و غذا هم چلوکباب کوبیده بود با مقداری ماست و نان و پیاز که آن را هم بنظرم از بیرون آورده بودند... البته آبی هم بر سر سفره اضافه شده بود... که بنده پس از این تجربه، که لابد روش ایشان در مورد دیگران هم همین بوده است، از مطالبه «سور» به کلی صرف نظر کردم... و البته چند بار هم در افطار عام «کارگزاران نظام» که بنده هم مدعو بودم، شرکت داشتم که آن افطار عام هم واقعآ یک افطاری و یا میهمانی طلبگی است که همه ساله، همه دوستان شرکت کننده، شاهد چگونگی آن بوده اند...

ص: 100

البته تردیدی نیست که هدف از این نوع دیدارها خوردن غذا نیست که بالاخره در هر کجا غذائی پیدا می شود، بلکه حلاوت جلسه و دیدار، هدف بوده است که بهرحال گاهی به نحوی حاصل شده است.

47) موضع گیری معظم له را درباره مسائل یک سال اخیر کشور، چگونه تحلیل می کنید؟

البته قبلاً در پاسخ یکی از سئوالات به این موضوع اشاره کردم و بنظر می رسد که این مسئله را نمی توان در ضمن یک گفتگوی کوتاه که عمدتآ درباره خاطرات پیشین من از مقام رهبری بوده، بررسی کرد و به نتیجه مطلوب رسید.. ولی بی مناسبت نیست که به خلاصه ای از نظریه محمدحسنین هیکل، تحلیلگر سیاسی معروف مصری اشاره می کنم که چندی پیش در مصاحبه ای با خبرنگار شبکه جهانی «الجزیره» در قاهره، آن را مطرح ساخت.

هیکل بطور مشروح و به طور روشن می گوید که ایران، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، همه معادلات جهان استکبار را بهم زد و آن ها هم از همان آغاز توطئه هایی را بر ضد آن طراحی و به مورد اجرا گذاشتند، اما موفق نشدند چون اصل نظام وابسته به رهبری نیرومند و بدنه ای از توده مردم بود... بعدها آمدند این بدنه را از نظام جدا کنند، ولی باز نتوانستند... بعد آمدند چند صد میلیون دلار بودجه در کنگره امریکا تصویب کردند که در ایران بی ثباتی ایجاد کنند.. و جرج بوش آمد، سوریه و ایران را «محور شرارت» نامید تا پس از پیروزی در عراق و افغانستان، به ایران و سوریه حمله کند تا طبق برنامه، خاورمیانه جدیدی را بوجود آورد که هم پیمان

ص: 101

امریکا و اسرائیل باشد، اما به علت نفوذ ایران در کشورهای همسایه و نقش آن در میان توده های مردم این کشورها، باز نتوانستند کاری از پیش ببرند... اوباما آمد سخن از تغییر و آشتی با اسلام را مطرح کرد و در واقع کوشید تلخی جنگ «صلیبی» باصطلاح «مقدسی» را که بوش آغاز آن را اعلام کرده بود، از ذهن ها بیرون کند، اما موفق نشد، چون سیاست عملی وی همان سیاست قبلی ها بود.. بنابراین باید بطور صریح گفت که دشمنان ایران یک نقشه قدیمی بر ضد آن دارند، یک بار کودتا کردند و حکومت ملی کاشانی و مصدق را سرنگون کردند و من همان وقت کتابی در این باره تحت عنوان «ایران فوق برکان» منتشر ساختم، ولی این بار، با وجود آرایش مردمی سازمان یافته، امریکا توان کودتا از داخل را ندارد و حمله و دخالت رسمی نظامی هم نمی تواند انجام دهد، چون شکست قطعی آن آغاز نشده روشن است، پس تنها نقشه ای که می ماند، همان ایجاد بی نظمی و اخلال در درون کشور و توسط کسانی است که خود به نحوی وابسته انقلاب هستند.. و متأسفانه در این زمینه دشمن تا حدودی موفق شد و به حیثیت و ثبات خارجی نظام ضربه زد و در واقع باید بگویم نظام را به قول ما عرب ها با یک «آبروریزی» روبرو ساخت، اما باز نتوانست پیروز شود، چون به نظر من، رهبری وارد میدان عمل شد و جریان های متخاصم نظام را فرزندان نظام نامید و آن ها را آرام کرد، اما برخورد مخالفین، می توانست بهتر از این باشد، همانطور که برخورد پیروز شدگان هم می توانست طوری باشد که به اصل نظام آسیب نرساند. بهرحال من اعتقادم اینست که علیرغم مشکلات پیچیده و بیشماری که مطرح شد و ایران از سوی دشمنان مورد هدف قرار گرفت، درایت و استقامت رهبری، کارساز بود...»

ص: 102

هیکل بعد از این شرح و تحلیل دقیق که خلاصه ای از آن نقل شد،می گوید :

«... بگذارید به یک نمونه از طرح دشمن اشاره کنم: یعنی بیایید یک مسئله بسیار عجیب را با هم بررسی کنیم و آن پدیده «تویتر» است. تویتر یک شرکت اینترنتی جدیدی است مانند گوگل ابزار ارتباطات ایجاد می کند. خیلی عجیب بود که عملیات زیر سئوال بردن نتیجه انتخابات ایران، حتی قبل از اینکه نتایج رسمی اعلام شود، شروع شد. به من بگویید که تابلوهایی که یک دفعه به زبان انگلیسی در خیابان های تهران علم شد، علیه چه کسانی بود؟... البته می دانم که گروهی از جوانان مخالف هستند و شاید هم از تاریخ اطلاع دقیقی ندارند، اما باید پذیرفت که آنچه که رخ داد این بود که از همه این ابزارها سوءاستفاده شد. این بسیار توجه برانگیز است که چند روز قبل از انتخابات در سایت تویتر، دهها هزار صفحه به وجود آمد که در روز رأی گیری فعال شدند. یعنی در روز انتخابات 18 هزار سایت تویتر فعال شد. تویتر یک ابزار تماس است اما مانند ایمیل نیست که پیامی از طرف شخصی به دیگری انتقال یابد. این یک پیام باز است و هر کس بخواهد آن را می تواند دریافت کند. یک پیام کوتاه است و بیش از یکصد کلمه نمی توانید پیام بفرستید و مشکل آنست که نمی توانید فرستنده پیام را شناسایی کنید. البته من معتقدم که اکثر آن پیام ها، در زمان انتخابات، از سوی اسرائیل بود، ولی نمی توانید بدانید چه کسی بود: «به راهپیمایی بروید» و: «ما اکنون در راهپیمائی خیابانی هستیم» و «صد نفر کشته شده اند» و.. پس شما در برابر یک وضعیت سوء استفاده از فضای اینترنت قرار دارید که آتشی را شعله ور می سازد.

ص: 103

من بی تردید از کسانی هستم که بسیار اندوهگین می شوند که نظامی مجبور شود جهت حفظ نظام، خشونت به کار ببرد و من این وضع را در ایران درک می کنم و می دانم آن ها برای حفظ امنیت و ثبات کشور مجبور شده اند واکنش هایی از خود نشان دهند که نه به آن تمایل داشتند و نه جزء اهداف و برنامه هایشان بوده است...»

این بخشی از تحلیل محمد حسنین هیکل از ماجرای سال 88 در ایران است.. هیکل در پایان گفتگوی خود، ضمن تصریح به استمرار دشمنی اسرائیل با ایران و تلاش برای سرنگونی آن بهر نحوی که مقدور باشد، از موضع گیری کشورهای عربی انتقاد می کند که وقتی ایران شاه را بیرون کرد و سیاستی را در پیش گرفت که به نفع ما و فلسطین است، ما تغییر مسیر دادیم و حتی با ایران جنگیدیم!

هیکل در پایان سخنان خود، بطور شفاف تر، موضع گیری رهبری را تأیید می کند و در پاسخ اینکه نظام اسلامی نفوذ و موقعیت خود را با این حوادث، در میان حرکت های اسلامی بویژه حماس، حزب الله، جهاد اسلامی و عراق از دست داد، می گوید :

«نه این طور نیست، من معتقدم که نظام ایران، در بعد همکاری و یاری رساندن به عوامل قدرت و نفوذ خود در خارج، همچنان نیرومند و قدرتمند باقی خواهد ماند و این نتیجه موضع گیری رهبری است. رهبر می توانست نرمشی از خود نشان دهد و یا عقب نشینی کند، ولی او موضع قاطعی گرفت، چون وقتی نظامی مورد تهدید جدی قرار می گیرد، باید محکم ایستاد و این همان بود که ما شاهد آن بودیم. یعنی درواقع اغلب انتظار داشتند که رهبری عقب نشینی کند و یا حداقل جانب احتیاط را در

ص: 104

پیش بگیرد، اما ایشان تصمیم میانی گرفت و محکم ایستاد یعنی نظام ایران عقب نشینی نکرد و اگر عقب نشینی می کرد، بی تردید دیگر پایانی برای آن وجود نداشت...»

بهرحال: این تحلیل آقای محمد حسنین هیکل با توجه به خطراتی که وجود داشت یک تحلیل واقع بینانه و منصفانه و دقیقی است و من علیرغم اینکه در مدت اقامت سه ساله در قاهره و دیدارهای مکرر با او، به علت ناصری و قومی بودن وی، نتوانستم در همه زمینه ها با او «همفکر» بشوم و یا همه دیدگاه های او را، بویژه درباره اخوان المسلمین مصر، بپذیرم، اما حقیقت این است که: محمد حسنین هیکل، عاشقانه هوادار انقلاب اسلامی ایران است و سرسختانه از آن دفاع می کند و از مصر و کشورهای عربی دیگر، بخاطر موضع گیری های منفی شان در قبال ایران، همواره و به شدت، انتقاد می کند و بی شک این تحلیل و ارزیابی او هم از روی منطق و عقل و دلسوزی است..

48) به نمونه ای از مواردی که جنابعالی پیشنهادی در امری خاص نمودید، می توانید اشاره کنید؟

حدود ده سال پیش، در یک دیداری که جمعی از فضلای حوزه علمیه و مسئولین دفتر تبلیغات اسلامی قم و برخی از اهالی فرهنگ حضور داشتند، بنده هم بودم... پس از دیدار رسمی طبق معمول، دوستان مطالب خصوصی خود را با ایشان مطرح کردند و من هم در بیرون از سالن عمومی محل دیدار، منتظر خروج ایشان شدم.. وقتی بیرون آمدند، بطور خلاصه گفتم که اخیرآ حکمی دال بر «بازنشستگی» اینجانب از وزارت خارجه به دستم

ص: 105

رسیده که گویا به علت بلوغ به 65 سالگی به «افتخار بازنشستگی» نایل شده ام، ولی چون اینجانب توان ادامه کار را دارم و مثلا در مسئله حرکت های اسلامی معاصر، در دنیای اسلام و عرب، فردی آشنا تر و باسابقه تر از خودم در وزارت خارجه سراغ ندارم، لذا فکر می کنم که استمرار کار رسمی در چهارچوب وزارتی، می تواند به تحسین روابط و آماده سازی همکاری های فرهنگی بین ایران اسلامی و نهضت های اسلامی، کمک کند.

ایشان در پاسخ گفتند: چشم! انشاءالله فکری می کنم...

من البته در پاسخ سئوال دیگری، قبلا اشاره کردم که درخواست های من در کل تاریخ سی ساله انقلاب از مسئولین محترم، واقعآ از تعداد انگشتان یک دست تجاوز نمی کند و آنها هم برای مصالح یا منافع فردی و یا شخصی نبوده، بلکه با تصور نتایج مفید عام، مطرح شده بود.

البته مسئله بازنشستگی اعضاء رسمی وزارت خانه ها، پس از سی سال کار و یا رسیدن فرد به سن 65 سالگی، یک قانون عقلانی است و دولت و نهادهای وابسته، می توانند حکم را به فرد ابلاغ کنند ولی در صورت احساس نیاز می توانند در چهارچوب خاصی از تخصّص وی بطور رسمی استفاده کنند... و من بر این باور بودم وزارت امور خارجه در این زمینه، باید از «تخصص و تجربه طولانی» من استفاده کند که سابقه آن به سالها پیش از انقلاب بر می گردد.

من پس از دو سال انجام وظایف نمایندگی حضرت امام قدس سره در وزارت ارشاد ملی، اوائل انقلاب به بخش سیاسی وزارت امور خارجه انتقال یافتم و به عنوان سفیر ایران در واتیکان انتخاب و عازم مأموریت شدم... در مدت پنج سالی که در واتیکان بودم طبق دلایل و مستندات و

ص: 106

گزارش های موجود، علاوه بر وظایف رسمی دیپلماتیک، دهها - اگر نگویم صدها - کار مثبت فرهنگی - سیاسی در اغلب مناطق اروپا انجام دادم که تأسیس مرکز فرهنگی اسلامی اروپا در رم، ایتالیا بود که علاوه بر تشکیل جلسات و سمینارها و دیدارهای گوناگون با عناصر فرهنگی و شخصیت هایواتیکان و مسئولین احزاب سیاسی چپ و راست و نشر بیش از 160 کتاب و نشریه و مجله به زبان های: ایتالیایی، فرانسوی، انگلیسی، عربی و فارسی و اِشراف عام بر نشر یک مجله هفتگی وزارت ارشاد، به نام «العالم» از لندن و دو مجله ماهانه به زبان انگلیسی: «افریقن ایونتس» و «انکوائری» و حضور فعال در سمینارهای مختلفی که در اروپا و یا کشورهای عربی، برگزار می شد و نوشتن و نشر ده ها مقاله در جرائد مختلفی که باز در اروپا منتشر می شدند و ارتباط وثیق با رهبری حرکت های اسلامی معاصر که در اروپا بویژه لندن امکان ملاقات و دیدار بیشتر فراهم بود.. از جمله آن فعالیت ها بود..

پس از پایان مأموریت واتیکان و مراجعت به مرکز هم در دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه، به کار فرهنگی - تحقیقی خود در راستای اهداف نظام اسلامی ادامه دادم و در همین دوران، علاوه بر دانشکده حقوق دانشگاه تهران، در دانشکده روابط بین الملل وابسته به وزارت خارجه هم، به تدریس پرداختم بویژه برای گروه های دانشجویی غیرایرانی که بعضی از آن ها که از عراق بودند، هم اکنون در مناصب حساسی در دولت فعلی عراق قرار دارند...

همچنین نوشتن مقالات در مجله «سیاست خارجی» و یا بولتن های سیاسی وزارتی و همکاری تنگاتنگ با دفتر تحقیقات اسلامی وابسته به

ص: 107

وزارت خارجه، و سپس فعالیت های همه جانبه در مأموریت سه ساله در اداره امور دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران در قاهره مصر... که شرح آن نیازمند تألیف کتابی است..

بهرحال من با این سوابق و نشاط و آمادگی، فکر می کردم در دورانی که آقای پاپ بندیکت در 85 سالگی به مقام پاپی می رسد و لابد توان کار را هم دارد، عقلائی نیست که یک فرد 65 ساله اگر توان کار دارد، بازنشسته شود که البته به این موضوع در قانون هم توجه شده است و من در نامه ام به آن اشاره کرده ام.

.. به هرحال من فکر می کردم که با استفاده از امکانات وزارتی، می توان به توسعه ارتباطات و نشر فرهنگ اسلامی در سطح جهانی پرداخت، البته باید بطور صریح بگویم که من هرگز نیاز شخصی و مادی یا معنوی و حیثی در این درخواست نداشتم و هدفم بهره گیری از استعدادها و فرصت ها در راستای اهداف انقلاب اسلامی در سطح جهانی بود، بویژه که اینجانب از پنجاه سال پیش، در حد مقدورات خود و به تنهایی و با فقدان ابتدائی ترین امکانات، از حوزه علمیه قم با رهبری اغلب حرکت های اسلامی همه بلاد عربی و اسلامی ارتباط و تبادل فرهنگی برقرار کرده بودم که به قول برادر عزیزمان جناب محمد جواد حجتی کرمانی(حفظه الله) در کل، مساوی با کار یک سازمان و یا وزارت خانه است..

به همین دلیل فکر کردم که موضوع را این بار بطور مکتوب، با آیت الله خامنه ای در میان بگذارم و این بود که نامه ای خطاب به ایشان نوشتم و فرستادم که متن آن، گویای هدف من است: متن آن نامه چنین بود :

ص: 108

هوالحق

محضر انور حضرت آیت الله آقای حاج سید علی خامنه ای رهبر معظم انقلاب حفظه الله

بعد التحیه والسلام و عرض ادب و احترام

طبق وعده حضوری چندی قبل، تعداد 55 جلد از کتاب هایی که با اشراف و نظارت حقیر، اعم از تألیف و تحقیق و تقدیم!، در قاهره چاپ شده است، خدمتتان تقدیم می گردد.

همانطور که ملاحظه خواهید فرمود، همه آنها درباره تشیع و اهل بیت(علیهم السلام) است.. از نهج البلاغه با شرح محمد عبده و مقدمه حقیر، تا صحیفه سجادیه و اهل البیت فی مصر (چاپ اول و دوم) و کتب دیگر درباره عقاید شیعه و شرح حال ائمه : و.. همه این کتاب ها با هزینه و نظارت مستقیم ما منتشر گردیده و البته اگر مبسوط الید بودیم... هزار کار مثبت دیگر هم می توانستیم انجام دهیم...

مجموعه آثار سید جمال الدین هم در 9 جلد و 3500 صفحه، توسط «مکتبه الشروق الدولیه» منتشر گردید که با استقبال خوبی روبرو شد، چون واقعآ این مجموعه که ظاهرا قبلا هم خدمتتان فرستاده ام، محصول 50 سال تحقیق و کوشش و تلاش اینجانب در این زمینه است و هیچکس باور نمی کرد که سید، بجز رساله «نیچریه» و «العروه الوثقی» و «مجموعه مقالات فارسی» آثار گم شده دیگری هم در جائی داشته باشد؟...

بهرحال این کتاب ها، مجموعه دوم آرشیو خصوصی حقیر بود (همیشه از این قبیل آثار دو دوره نگهداری می کنم) و این بار یک دوره آن تقدیم کتابخانه حضرتعالی گردید.. امید که مورد توجه و عنایت قرارگیرد..

ص: 109

در قاهره، کتابی هم در پاسخ «ناصری»ها نوشته و منتشر ساخته بودم، چون آن ها مدعی بودند که «عبدالناصر» به امام کمک - مالی - کرده تا انقلاب پیروز شده و من با اسناد ثابت کرده ام که اولا ناصر 14 سال قبل از پیروزی انقلاب وفات نموده است و ثانیآ آنهائی که در آن زمان با مصر در ارتباط بودند، بعضی از اعضاء سازمان نهضت آزادی خارج از ایران بودند که اسناد آن را آورده ام.. این کتاب هم در محافل سیاسی و هم در میان اهل تاریخ صدا کرد... و البته عده ای مخالف و اکثریتی موافق حقیر بودند... کتاب را ملاحظه بفرمایید بد نیست!

... حالا دوستان عوام! ما، بجای استفاده از یک نیروی فعال جهانی، پر استعداد، تلاشگر، بدون چشمداشت مادی که با حضور در یک مرکز می تواند هزار و یک کار فرهنگی انجام دهد از قانون بازنشستگی استفاده می کنند! در حالیکه بر این قانون در مصوبه سال 68 مجلس شورای اسلامی، استثنائی خورده که: «اگر طرف لیسانس داشته باشد و خود بخواهد و دستگاه مربوطه بپذیرد» می تواند به کار خود ادامه دهد... و البته مدرک ما اجتهاد معادل دکتری است.

به هرحال شرایط ادامه کار همه جور است و فقط «عوامی»! بعضی از دوستان قدیم و جدید ما مانع کار است و البته جنابعالی به یقین می دانید که از نظر شخصی مسئله ای به هیچ وجه مطرح نیست، نه نیاز مالی هست و نه نیاز دیگری!... فقط اعلام آمادگی بود برای خدمت به نظام اسلامی که به قول امام خمینی در مورد آقایان خبرگان، که فرمودند :

«جای تواضع و فروتنی نیست و در صورت صلاحیت و استعداد، «اعلام آمادگی، ضروری یا تکلیف است»..

ص: 110

جهت اطلاع باید گفت که علیرغم مرور بیش از یک ماه که موضوع حضورآ مطرح شد، هنوز از وزارت متبوعه! سابق خبری نشده است!... والامر الیکم. والسلام علیکم.

با تجدید مراتب ارادت قدیمی نیم قرنی و با احترام :

سید هادی خسروشاهی 15/11/ 84

49) در بخش اول نامه، اشاره ای به دیدار خصوصی و موضوع کتاب ها و غیره دارید، مرادتان چه بود؟

قبلا اشاره کردم که قبل از این ماجرا و آن دیدار عام، همراه حوزویان، در یک دیدار خصوصی که در کتابخانه ایشان با معظم له داشتم، وقتی گزارشی از کارهای فرهنگی در مصر و نشر دهها کتاب در قاهره ارائه کردم، ایشان فرمودند: پس چرا این کتاب هایی را که می گویید، برای ما نفرستاده اید؟ البته من گفتم که به نظرم از همه آن ها به محض انتشار، نسخه ای از طریق اداری، خدمتتان فرستاده ام، ولی معلوم شد که کتاب ها نیز سرنوشت گزارش کار در رابطه با سفر شیوخ الازهر به ایران را پیدا کرده و به دست ایشان نرسیده است که موجب تأسف گردید و این بود که در اول نامه، به موضوع دیدار و ارسال کتاب ها اشاره کرده ام.

50) نگفتید از مقام معظم رهبری پاسخی بر این نامه دریافت کردیدیانه؟

بطور مکتوب نه، پاسخی دریافت نکردم ولی از دفتر مقام رهبری، برادر عزیز و مخلص، جناب حجت الاسلام والمسلمین آقای حجازی، که از

ص: 111

دوران تصدی کتابخانه مهدیه در همدان در سال 1352، با ایشان مکاتبه داشتم(1) ، تلفنی تماس گرفت و پیشنهاد کرد که در دفتر روابط بین الملل مقام

رهبری، با جناب آقای دکتر ولایتی وزیر قبلی ما، همکاری داشته باشم. بوده که به من ابلاغ می شد.

اما من متأسفانه به دو دلیل نتوانستم این پیشنهاد محترمانه را قبول کنم. اول اینکه در آن ایام، من پس از یک عمل جراحی سنگین و چهارساعته، فاقد حال مساعد بودم. یعنی آمادگی جسمانی تقبّل هیچ مسئولیتی را نداشتم... دوم اینکه پس از بازگشت به سلامتی هم می دانستم که من نمی توانم خود را با «تقشفات و تحفظاتی» که اعضاء محترم دفتر رهبری مقید به آن ها هستند و حق هم هست، خود را تطبیق کنم... سوم اینکه تحفظاتی نیز نسبت به همکاری با آقای دکتر ولایتی داشتم که مربوط به دوران وزارت ایشان است و در این جا به شرح آن نمی پردازم..

البته من با اینکه پس از پیروزی انقلاب و تصدی بعضی امور، چه در وزارت ارشاد و چه در وزارت امور خارجه، خود سعی کرده ام که هرگز از «زی طلبگی» خارج نشوم و حتی برای یک بار هم از ماشین و امکانات وزارتی برای انجام کارهای شخصی، استفاده نکرده ام و یا برای رانندگی ماشین شخصی خودم هم راننده های وزارتی را نپذیرفته ام و تا حدامکان، رانندگی ماشین شخصی ام را، خودم به عهده داشته ام، اما بر این باور بودم که آمادگی اجرای همه تحفظاتی را که اعضاء بیت رهبری دارند، ندارم و یا

ص: 112


1- یک نامه ایشان که در بین اوراق پیدا شد در بخش اسناد آمده است.

حداقل وابستگان و منسوبین من چنین نخواهند بود.. و لذا با کمال ادب و احترام، عذر خواستم و در واقع درخواست اصلی من که ادامه کار در وزارت خارجه بود، عملی نشد...

بهرحال من تصورم این بود که در آن سال ها - حدود ده سال پیش - توان کاری لازم را دارم، ولی اکنون و پس از مرور چندین سال و پیدایش عوارض ویژه این سنین، با اینکه به کارهای فرهنگی خود، اعم از تألیف و ترجمه و نوشتن مقدمه! و مقاله و تبادل فرهنگی با جهان اسلام و ادامه ارتباط شخصی با حرکت های اسلامی معاصر، در حدّ توان خود ادامه می دهم، اما از لحاظ جسمی دیگر آماده همکاری با هیچ وزارت خانه و یا نهاد رسمی را ندارم و از انصاف و عدل هم به دور است که انسان وقتی توان انجام کاری را ندارد، مسئولیت آن را بپذیرد..

بهرحال این نمونه ای از یک درخواست بود که در نهایت به نتیجه مطلوب، در موقع خود، نرسید و البته اشاره کردم که در بعضی موارد، شاید یکی دو مورد دیگر، درخواست غیرشخصی من، با موافقت روبرو شد و عملی گردید.

51) نامه دیگری به ایشان نداشتید؟

اتفاقآ یک نامه دیگر اخیرآ در بین اوراق بدست آمد که به تناسبی آن را در یک سخنرانی در جمع روحانیون و علمای ضمن تشریح فلسفه نهضت حسینی و علل قیام عاشورا و اینکه در مجالس عزاداری حسینی چه نوع مطالبی را باید برای مردم مطرح ساخت و

ص: 113

ضرورت توجه به صحت احادیث و اصالت مسائلی که در این مجالس برای مردم بازگو می شود و بیان اینکه برای حفظ عواطف عمومی نسبت به خاندان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) باید به حقیقت ها توجه کرد و از شاخ و برگ دادن به احادیثی که موجب از بین رفتن معنای اصلی آن ها می گردد، خودداری نمود، با شفافیت کامل، علیرغم جو حاکم در بین عوام و «عوام زدگان»! به ضرورت دوری و اجتناب از مسائل خلافی اشاره کردند که متأسفانه به عنوان نوعی عزاداری! هنوز در بعضی از بلاد، جریان دارد: ایشان گفتند :

«... یک کارهایی هم هست که کسانی را از دین بر می گرداند. بنده خیلی متأسفم که بگویم در این سه چهار سال اخیر کارهایی که به نظر من دست هایی آن ها را در جامعه ما ترویج می کند، باب شده است که هر کس ببیند برای او سئوال بوجود می آید. در قدیم الایام در بین طبقه عوام الناس معمول بود که در روزهای عزاداری به بدن خودشان قفل می زدند! بزرگان علماء، علیه این کار سخن گفتند و بر افتاد. حالا باز هم مجددآ شروع کرده اند و شنیده ام در گوشه و کنار بعضی ها قفل می زنند! این چه کاری است که بعضی ها انجام می دهند؟

قمه زدن هم همین جور است. قمه زدن هم از آن کارهای خلاف است. من می دانم که حالا یک عده خواهند گفت که حق این بود که فلانی اسم قمه را نمی آورد. شما چکار دارید، بگذارید بزنند! نه آقا! نمی شود، این جور که در چهار پنج سال اخیر و بعد از جنگ، مسأله قمه زدن را دارند ترویج می کنند اگر زمان حیات مبارک امام (رضوان الله علیه) هم همینجور بود، قطعآ ایشان در مقابل این قضیه می ایستادند. این یک کار غلطی است که عده ای قمه ها را بگیرند و به سر خود بزنند و خون بریزند، این کار

ص: 114

یعنی چه؟ کجای این حرکت عزاداری است؟ قمه به سر زدن عزاداری است؟.. شما کجا دیده اید که یک نفر بخاطر مصیبت عزیزترین عزیزانش بیاید با شمشیر به مغز خود بزند و خون بریزد. این کار یعنی چه؟ کجای این کار عزاداری است؟ این جعلی است. این ها چیزهایی است که از دین نیست بلاشک خداوند از این کارها راضی نیست. دست علمای سلف بسته بود و نمی توانستند این حرف را بگویند اما امروز، روز حاکمیت اسلام و جلوه اسلام است و ما نباید کاری بکنیم که جامعه اسلامی برتر یعنی جامعه محب اهل بیت(علیهم السلام)، در نظر مسلمانان عالم و غیر مسلمان ها به عنوان یک گروه آدم های خرافی بی منطق معرفی بشود. من حقیقتآ هرچه فکر کردم، دیدم نمی توان این مطلب را که قطعآ یک خلاف و بدعت است به اطلاع مردم عزیزمان نرسانم...»

ایشان پس از این بیان رسا و گویا در مورد جعلی و بدعت بودن قمه زنی، به یک «بدعت عجیب و غریب» دیگر که سینه خیز رفتن چند صد متری، در صحن امام رضا(علیه السلام) بود، اشاره کرده و یادآور می شوند که مرحوم آیت الله بروجردی، حتی «عتبه بوسی» را هم منع کردند تا مبادا دیگران خیال کنند که شیعه بر قبور مطهر ائمه : سجده می کنند... سپس می افزایند «حالا ناگهان عده ای در صحن مطهر علی بن موسیالرضا(علیه السلام) وارد که می شوند می افتند و دویست متر راه را سینه خیز می روند. آیا این کار درست است؟ نه این کار غلط و اهانت به دین و زیارت است چه کسی این چیزها را بین مردم باب می کند؟ نکند این ها کار دشمن است؟...»

بهرحال: این خلاصه ای از بیانات مشروح ایشان در رابطه با بدعت و جعلیات دشمنان در مراسم عزاداری ها و زیارت ها بود.. البته در اینجا

ص: 115

بی مناسبت نیست اشاره کنم که در نجف اشرف، وقتی امام خمینی مشاهده کردند که زائری به عتبه مولا علی(علیه السلام) افتاد و آن را بوسید و پیشانی خود را بر آن نهاد، به همراهان خود فرمودند که این فرد را از این کار بازدارند و نهی کنند.

به هرحال بیانات صریح و شجاعانه ایشان در محافلی! با همان نوع واکنش هایی که خود اشاره کردند، روبرو گردید... ولی در مقابل، عده زیادی از اعاظم علمای حوزه علمیه قم و بعضی از بلاد، آن را به صراحت تأیید نموده و حتی مرحوم آیت الله اراکی از مراجع عظام قم، اطاعت از معظم له را در این امر، واجب اعلام کردند(1) ... اینجانب به نوبه خود و طبق

وظیفه، در رابطه با این عمل غیر مشروع و غیر منطقی که بی تردید موجب وهن مذهب است، به نشر ترجمه فارسی رساله مرحوم آیت الله علامه سید محسن امین عاملی در تحریم قمه زنی و اعمال بدعت آمیز دیگر، در روزنامه «اطلاعات» پرداختم.

این رساله در سال 1322 شمسی توسط زنده یاد ترجمه شده بود و نسخه ای از آن در کتابخانه اینجانب در انتظار فرصت نشر! بود که با بیانات معظم له این فرصت به دست آمد... و سپس، باز در ضمن مقاله ای در روزنامه اطلاعات متن پاسخ حضرت امام قدس سره را در موهن بودن این اقدامات و نهی صریح از قمه زنی را منتشر نمودم.. و سپس مجموعه آن ها را در ویژه نامه هفته نامه «بعثت» چاپ قم (سال پانزدهم شماره 10 و 11، مورخ خرداد 1373 محرم الحرام 1315 ه ) منتشر نمودم که نسخه ای از آن را، همراه نامه ای به خدمت ایشان فرستادم. متن نامه من چنین بود :

ص: 116


1- به سند آن در بخش اسناد مراجعه شود.

بسمه تعالی

مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای دام بقائه العالی

بعد التحیات، انشاءالله که وجود مبارک همواره قرین صحت و عافیت باشد.

پیرو بیانات تاریخی جنابعالی در آستانه محرم 1415 ه، برای ادای دین و انجام وظیفه در قبال این شجاعت و ایثار حسینی، بلافاصله بحث مرحوم علامه سید محسن امین عاملی، ترجمه زنده یاد جلال آل احمد را که سالیانی دراز در کتابخانه حقیر در انتظار طبع بود، با مقدمه ای کوتاه در روزنامه اطلاعات منتشر ساختم و بعد نظریه مکتوب حضرت امام خمینی قدس سره را که صریحآ قمه زنی را ممنوع اعلام نموده اند. در آن جریده شریفه چاپ کردم.

هر دو بحث به اضافه مجموعه ای از نظریات آقایان معاصر، در هفته نامه «بعثت» در قم منتشر گردید.. که البته طبق معمول، تبعاتی هم برای حقیر از سوی اهالی ولایت! حرفه ای - تکسّبی، داشت که ما نیز آن را از قدیم «پذیرا»بودیم!...

شماره هفته نامه بعثت را همراه کتاب های: مصلح جهانی، مکتب تفکیک، امام خمینی و تجدید حیات اسلامی و شماره 8 فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر با پست سفارشی خدمتتان تقدیم گردید. امید که اگر فرصتی بدست آمد، تورقی بفرمایید. والسلام علیکم اولا و آخرآ

المخلص، سید هادی خسروشاهی 18/4/ 73(1)

ص: 117


1- چند نامه دیگر نیز درباره مسائل گوناگون، به دست آمد که در بخش «نامه ها و گزارش ها»در آخر کتاب خواهد آمد.

البته همانطور که در نامه اشاره کرده ام، متأسفانه اهالی تحجر و قشری گرایان، در محافل خاص خود این اقدام حقیر را هم تقبیح! نموده و دلیلی بر ضعف ایمان! قلمداد کردند.. ولی ما با نشر نظریه مکتوب امام خمینی(1) و بیانات مقام معظم رهبری و آراء فقهاء معاصر در حوزه، نشان

دادیم که این نمونه ای از تخلف اهالی ولایت حرفه ای - تکسّبی است که نشان از ضعف ایمان کامل خود آن ها دارد...

متأسفانه همین گروه، علیرغم تحریم رسمی و علنی اهانت به مقدسات مذاهب، از سوی آیت الله خامنه ای در بیاناتی در سنندج، حتی در «قم» علاوه بر شعارنویسی سب و لعن و ناسزا بر در و دیوار کوچه های قم، این کار زشت و حرام را در شعارنویسی بر شیشه های تاکسی های رسمی و بعضی از سواری های شخصی در قم، ادامه دادند، در حالیکه جلوگیری از این «عمل حرام» بر مسئولین شهری، بویژه اداره راهنمایی و رانندگی، امری کاملا مقدور و بسیار آسان است... و معلوم نیست که مدعیان هواداری از ولایت؟! چرا برای جلوگیری از این اعمال حرام و بدعت ها که ترویج یک کار غیر مشروعی است، هیچگونه اقدامی نمی کنند! آیا به راستی دست دشمنان در کار نیست؟....

53) آخرین دیدار شما با ایشان کی بود؟

من در سال های اخیر گاهی در دیدارهای عمومی که دعوت می شدم، شرکت می کردم. مثلا در دیدار میهمانان خارجی کنفرانس وحدت اسلامی

ص: 118


1- به بخش اسناد مراجعه شود.

دو سال قبل پس از پایان سخنرانی، ایشان به نزد میهمانان آمدند و با یکایک آنان احوالپرسی کردند.. و من هم چون نوعی میزبان آن ها بودم، همراه آیت الله تسخیری همراه شان بودم... نوبت که به من رسید ایشان ضمن احوال پرسی با خنده گفتند: لابد با شما هم باید به عربی صحبت کنیم؟ که البته این «دیداری عبوری» بود... همین طور قبلا به ضیافت افطار کارگزاران نظام! از طریق وزارت امور خارجه، دعوت می شدم و در افطار طلبگی و سالانه ایشان در حسینیه امام خمینی، شرکت می کردم که پارسال و امسال از آن دعوت! خبری نشد و ما از «دیدار افطاری - عبوری» هم محروم شدیم.

اما آخرین دیدارم خیلی جالب و عجیب و در خواب بود... شبی در خواب دیدم که من در مشهد مقدس هستم و به حرم حضرت امام رضا(علیه السلام) مشرف شده ام اما برخلاف همیشه، هیچ کس در داخل حرم نبود... نزدیک ضریح رفتم که زیارتنامه ای بخوانم، اما همچنان تعجب می کردم که چرا هیچ کس نیست؟ و البته این همیشه آرزوی من بود که مانند سال های سه چهار دهه پیشین، که امکان زیارت در خلوت حرم، وجود داشت، بتوانم زیارتی دیگر داشته باشم، ولی همیشه شلوغی و ازدحام جمعیت از آن انس و رقّت قلب می کاست.. و به هرحال نزدیک ضریح که رسیدم ناگهان قسمتی از شبکه های ضریح کنار رفت و من دیدم که حضرت امام رضا(علیه السلام)، در آنجا نشسته اند و اطراف داخل مرقد هم با آجر چینی خیلی تمیز، مرتب شده است... صورت حضرت فقط جلوه ای از نور بود(1) و من جلو رفتم که سلام

عرض کنم ولی در این هنگام احساس کردم که کسی در کنارم ایستاده است!

ص: 119


1- با هاله ای از نور جعلی و موهوم در نیویورک فرق داشت!

نگاه کردم و دیدم آقای خامنه ای است با همان قیافه سی چهل سال قبل و با همان عینک... من به حضرت سلام کردم و ایشان پس از پاسخ سلام، به من فرمودند: «چرا کمتر سراغ ما می آیی و بیشتر این طرف و آن طرف می روی؟»... از سخن حضرت و از شدت شوق، گریه ام گرفت و از خواب پریدم و بسیار متأسف شدم که خواب ادامه نیافت. البته همان طور که در آغاز اشاره کردم که من از دوران کودکی در کنار پدر و سپس با اخوی و یا به تنهایی، تقریباً همه ساله به مشهد مقدس مشرف می شدم، اما متأسفانه پس از انقلاب دو سه بار بیشتر به مشهد نرفته ام و با این که نذر هم کرده بودم به مشهد بروم، باز نرفته بودم! البته نذرم را بعدآ ادا کردم.

به هرحال من تا امروز هم از تعبیر آن خواب آگاه نشده ام، یعنی به کسی هم نقل نکرده ام تا تعبیر آن را بگوید، یکی دو بار خواستم وقت بگیرم و بروم و تعبیر این خواب را از ایشان بپرسم... بعد فکر کردم که اگر قرار باشد دوستان قدیمی ایشان، به دلیل این که دوست ایشان بوده اند، بخواهند برای هر کاری و مثلا نقل خواب که البته به نظر خود من این خواب خیلی باید معنی داشته باشد، به نزد ایشان بروند، در واقع نوعی اتلاف وقت ایشان خواهد بود، لذا از آن صرف نظر کردم... و متأسفانه هنوز هم تعبیر خوابم را ندارم...(1)

و البته من در دوران حضرت امام خمینی(رضی الله عنه) هم علی رغم این که می دانستم ایشان به حاج احمد آقا و آقای صانعی گفته بودند که اگر بنده درخواست ملاقات کردم، پاسخ مثبت دهند، بینی و بین الله اگر یک کار

ص: 120


1- باید یادآور شوم که حقیر خیلی «اهل خواب» نیستم! ولی باورم این است که این«خواب» معنی و مفهوم دیگری دارد...

ضروری و مهم مطرح نبود، به دیدار ایشان هم نمی رفتم... و حتی یک بار که وقت ملاقات خواسته بودم، طبق قرار به دفتر امام رفتم و حاج احمد آقا در بیرونی با عده ای نشسته بود، گفت: آقای خسروشاهی امام امروز خیلی حال ندارند، اگر می خواهید بروید، فقط دست بوسی کنید و برگردید و «حرف های لیبرالی تان!» باشد برای بعد... گفتم: نخیر! من حاضر نیستم در حالی که امام حال مساعد ندارند، فقط برای دست بوسی مزاحم ایشان بشوم... احمد آقا پرسید: نمی خواهید دست امام را ببوسید؟ گفتم نه!، با تعجب و خنده گفت: چه طور؟ با طنز و شوخی گفتم در آن زمانی که جنابعالی در مدرسه حکیم نظامی قم فوتبال بازی می کردید، بنده در دیدارهای متعدد، دست ایشان را بوسیده ام و الان فقط به خاطر آن، نمی خواهم مزاحم بشوم... و حاج احمد آقا گفت: ای کاش دیگر دوستان هم مثل شما فکر می کردند... و هر روز نمی آمدند که می خواهیم دست امام را ببوسیم!.

البته وقت ملاقات دیگری تعیین شد که خدمت امام رسیدم و حرف های لیبرالی! خودم را که مانند همیشه به اذن خاص خود امام، می توانستم آن ها را به طور شفاف و صریح بگویم، بیان کردم و بیرون آمدم.

منظورم از نقل این قسمت از خاطره مربوط به امام این است که نباید بدون دلیل و بدون کار مهم و حیاتی و در موارد شخصی یا خصوصی، هر روز به بهانه این که امام استادم بوده و آیت الله خامنه ای دوستم بوده، مزاحم بشویم... و حتی پس از سوء قصد به جان آیت الله خامنه ای، در ایامی که ملاقات محدود مجاز شده بود، یک روز به بیمارستان رفتم تا از ایشان عیادتی کرده باشم و تا درب اطاق ایشان هم رفتم، در آنجا برادری که به نظرم فرزندشان بود که بنده را نشناخت و گفت: آقا حال حرف زدن ندارند؟

ص: 121

اگر می خواهید بروید داخل!، و من گفتم: نه!، اگر حال ندارند مزاحم نمی شوم سلام مرا به ایشان برسانید و بگوئید فلانی آمده بود و از همانجا برگشتم... چون «عیادت» با ایجاد «مزاحمت» ظاهرآ باید فرق داشته باشد.

54) سئوال آخر اینکه چرا این خاطرات خود را که قاعدتآ هم همه خاطراتتان هم نیست، تا به حال نقل نکرده بودید؟

بلی! این همه خاطرات نیست ولی در کل نقل این قبیل خاطرات، که به نظر من برای روشن شدن گوشه هایی از حقایق و حوادث تاریخ معاصر ایران بسیار ضروری است، نیاز به وقت کافی و فرصت لازم داشت که متأسفانه در گذشته فاقد آن بودیم و از سوی دیگر در دورانی که انسان «شاغل» است، نقل بعضی از مطالب، از سوی کج اندیشان حمل بر اهداف و اغراض ویژه و شخصی می شود و یا انسان متهم به «مدیحه سرائی» می گردد و اصولا در جامعه ای که عدم تفاهم و سوءظن و تخریب حاکم باشد، دست آدم با قلم أنس نمی گیرد...

اما در سن و سال کنونی که دیگر توهم داشتن هدف شخصی و مطالبه پست و مقام در سفارتی یا وزارتی!، مطرح نیست و در واقع «سالبه به انتفاء موضوع» شده است، بیان حقیقت و به عنوان روشن شدن زوایائی از تاریخ معاصر، یک نوع تکلیف ارزشی در راستای دفاع از حق است.

در مصر افراد بازنشسته ادارات یا وزارات! را می گویند: «الرجل فی المعاش!» یعنی فلانی دارد زندگی می کند و شاید هم مرادشان این باشد که در دوره اشتغال «زندگی نداشته» است که شاید هم چنین باشد و بنده هم الحمدالله پس از مرور از 70 سالگی، و وصول به مرحله «معاش»! نه توقع

ص: 122

پست و مقامی دارم - که از قبل هم البته چنین بوده ام - و نه حتی در صورت پیشنهاد، از لحاظ فیزیکی آمادگی اش را دارم... اینست که در بخشی از اوقات فراغتِ غیرمعاشی! به نوشتن خاطرات دوران های گذشته می پردازم و نامش هم را «حدیث روزگار» گذاشته ام که به قول شاعر :

حدیث نیک و بد روزگار نوشته خواهد شد زمانه را قلم و دفتریّ و دیوانی است!

و بهرحال اکنون بیش از سی جلد از «حدیث روزگار» و «خاطرات مستند» تقریبآ در مراحل آمادگی برای چاپ است و چون در نقل اسناد و ثبت احوال!، وسواس و دقت دارم که مبادا حقی ضایع گردد و یا طعنی بر مؤمنی وارد بشود و یا حقایقی آنطور که بوده به تحریر درنیاید و خدای نکرده، اهواء نفسانیه در کتابت آن ها، حاکم شود و هدف، وسیله را توجیه کند.. و ملاحظاتی دیگر از این قبیل...، تنها به گوشه هایی از آنچه که به خاطر مانده بود و به یاد آمد، اشاره می کنم و یا آنچه را که نشر آن صلاح است و احتمالا روشنگر یک نکته تاریخی می تواند باشد، مکتوب می سازم که شاید آگاهی از آن ها برای نسل جوان و کسانی که در کوران این حوادث نبودند، مفید باشد و به امید آنکه دوستان هم این یادداشت ها و احادیث ایام و روزگار را نه با دید «سیاست!»، بل به روح «صداقت» بخوانند :

من این حروف نوشتم، چنانکه غیر ندانست.

تو نیز ز روی «صداقت» چنان بخوان که تو دانی!

والسلام

سید هادی خسروشاهی

قم: مرکز بررسی های اسلامی

13 رجب 1431 تیرماه 1389

ص: 123

ص: 124

2. فتوای تاریخی درباره عزاداری حسینی

اشاره

ص: 125

ص: 126

افق معنوی روشن یک فتوای تاریخی

حجت الاسلام والمسلمین سید های خسروشاهی نویسنده و محقق صاحب نام و سفیر سابق جمهوری اسلامی ایران در واتیکان و مصر و کارشناس ارشد وزارت امور خارجه، از فعالان برجسته در حوزه تقریب، میان مذاهب اسلامی است. صدور فتوای وحدت بخش رهبر معظم انقلاب و اظهارات شیخ الازهر، زمینه ای شد برای گفتگو با جناب آقای خسروشاهی که تجربه زیادی در زمینه تقریب دارند و به دلیل آشنایی با افکار علما و مشایخ اهل سنت و شیوخ الازهر و مسائل تقریب مذاهب، در این زمینه صاحب نظر هستند، آنچه در پی می آید ماحصل گفتگوی ما از ایشان است.

روزنامه جمهوری اسلامی(1)

* با توجه به این که جنابعالی مدت ها در کشور مصر حضور داشتید، می خواستیم نظرتان را درباره استقبال علمای مصر به ویژه شیخ الازهر از فتوای اخیر رهبر معظم انقلاب بدانیم؟

** اصولاً باید توجه داشته باشیم که تأسیس «جامعه الازهر» توسط سلسله شیعی فاطمی ها در مصر، اثر مثبت و ماندگاری در روحیه الازهریان و به طور کلی مصریان نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) و شیعه و تشیع به یادگار

ص: 127


1- این گفتگو توسط آقای سید محمود جوادی انجام گرفته و در روزنامه «جمهوریاسلامی» مورخ 12/8/89، شماره 9035، ص 12 درج شده است.

گذاشته است.

آثار روشن و مثبت این امر در کتاب ها و نوشته های پژوهشگران و نویسندگان مصری و یا تعظیم و تکریم «مقابر اهل بیت» در مصر، توسط اکثریت مردم و به ویژه شیوخ الازهر، کاملاً آشکار و هویداست و من چگونگی این مسأله را در کتاب «اهل البیت فی مصر»(1) که نخست در قاهره

توسط مؤسسه معروف «مکتبه الشروق الدولیه» منتشر شد و سپس در تهران از سوی «مجمع جهانی تقریب بین مذاهب اسلامی» تجدید چاپ گردید، به تفصیل آورده ام. در واقع روی همین اصل، مشایخ الازهر در هر دوره ای، به نحوی با شیعیان مناسبات حسنه ای داشته اند. اما پس از اقامت طولانی و ده ساله سید جمال الدین حسینی (اسدآبادی معروف به افغانی) در مصر و ارتباط وثیق او با شیوخ و طلاب الازهر، و دروس و خطابه های او، این پیوند را استوارتر ساخت. به ویژه که سید هیچ گاه در مسائل اختلافی بین شیعه و سنی، وارد نمی شد و همه وقت در فکر ایجاد وحدت و تقریب و تربیت طلاب الازهر بود که نمونه برتر آنان، شیخ محمد عبده، مفتی بعدی دیار مصر و مرید و مخلص سید حسینی است.

تأسیس دارالتقریب در قاهره به پشتیبانی مرحوم آیت الله بروجردی و همت مرحوم علامه شیخ محمدتقی قمی و همکاری همه جانبه شیوخ الازهر با آن و عضویت شهید شیخ حسن البنا مؤسس و نخستین مرشد اخوان المسلمین در مصر در «هیئت مؤسس» این نهاد نوپا، نقش ویژه ای در نشر و تحکیم اندیشه تقریب بین مذاهب اسلامی داشت.

و البته می دانیم که علمای بزرگ شیعه در: ایران، عراق، لبنان و سوریه، با

ص: 128


1- ترجمه فارسی این کتاب تحت عنوان: «اهل بیت در مصر»، اخیرآ از سوی مجمع جهانیتقریب بین مذاهب اسلامی، در تهران، منتشر شده است.

این نهاد همکاری مثبت و فعالی داشتند و همین روابط و سپس مکاتبه مرحوم آیت الله بروجردی با مرحوم شیخ محمود شلتوت - شیخ الازهر - موجب صدور فتوای «جواز تعبد به مذهب شیعه، مانند بقیه مذاهب اربعه» گردید. البته از آن به بعد، همواره دشمنان وحدت اسلامی و اخلالگران سلفی - اعم از انصار السنه! یا و هابی ها و دیگر نحله های متحجر - کوشیده اند که بر این وحدت و این اندیشه، صدمه بزنند و بدون وقفه کوشیده اند که با سوء استفاده از بعضی آراء شاذّی که در بین عده قلیلی از شیعیان درباره صحابه و یا بعضی از همسران پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) وجود داشته، تفرقه ایجاد کنند، و متأسفانه موجب کدورت های موسمی و زودگذر هم شده اند.

توطئه ای که چندی پیش توسط مزدوران اجاره ای امپریالیسم - و صهیونیسم با سخنرانی "یاسرالحبیب" عنصر بی مایه فراری از کویت - که طبق معمول در پناه پیر فرتوت استعمار انگلیس در لندن پناه گرفت، آغاز شد و نشر سخنان او در ماهواره های متعددی که با هزینه آل سعود و وهابی ها اداره می شوند، زمینه مساعدی برای پیدایش مجدد تفرقه و بحران در بلاد اسلامی و حتی ایجاد جنگ فرقه ای و درگیری های خونین در مناطق مختلفی از جهان اسلام، به وجود آورد و دشمنان خوشحال از عمل خیانت بار و برنامه ریزی شده "یاسر الحبیب" و پشتوانه های وی، در انتظار به وجود آمدن بحرانی عمیق و اختلافی حل نشدنی، بین مسلمانان شیعه و سنی، در سطح جهانی بودند، ولی هرگز فکر نمی کردند که این توطئه، به یاری حق، در نطفه خفه خواهد شد.

بدون هیچ گونه تردیدی فتوای تاریخی و ماندگار حضرت آیت الله خامنه ای(حفظه الله) در تحریم اهانت به اصحاب و همسران پیامبر و یا

ص: 129

دیگر مقدسات اهل سنت، یک عامل اساسی و بنیادی، در از بین بردن زمینه اختلاف و ریشه کن نمودن انگیزه بحران بود.

من فکر نمی کنم که در طول تاریخ اسلام، از آغاز و تاکنون، هیچ وقت یک مقام برجسته شیعی، یک مرجع تقلید، یک عالم بزرگ، شهامت و شجاعت صادر کردن این چنین فتوای تأثیرگذاری را داشته باشد و این "فدا" و "ایثار" حسینی، در واقع توانست ریشه فتنه را از بیخ و بن برکند و علی رغم احتمال واکنش های منفی عناصر معدود متحجری که متأسفانه هنوز در بین محافل و یا حوزه های ما! پیدا می شوند، به طور شفاف، حقیقت مطلب بیان شد، کاری که بی تردید پاداش آن عندالله محفوظ خواهد بود. و ما عند ربک خیر وابقی.

* اظهارات اخیر آقای احمد الطیب شیخ الازهر درباره شیعیان (نماز پشت سر شیعیان) تا چه حد می تواند بداخلاقی ها میان افراد تندرو در مذاهب اسلامی را تغییر دهد و افق تقریب میان مذاهب را روشن تر کند؟

** - شیخ احمد الطیب از علمای معروف مصر و فارغ التحصیل جامعه الازهر است و از دانشگاه سوربن فرانسه هم در حقوق و فلسفه دکتری گرفته است، یکی از روشن بین ترین علمای الازهر است... آشنایی اینجانب با ایشان ده سال پیش و از دورانی آغاز شد که ایشان پس از برادر گرانقدر دیگرمان، شیخ دکتر نصر فرید واصل - مفتی پیشین مصر - به دارالافتاء رفت و به عنوان مفتی مصر برگزیده شد... وی البته پس از مدتی کوتاه، به ریاست دانشگاه الازهر انتخاب گردید و اکنون ریاست "مشیخه الازهر الشریف" را به عهده دارد. بنده در ملاقات های متعددی که با ایشان داشتم، او را فردی آگاه، مطلع، عالم، فقیه، تاریخ دان، محقق، بصیر و شریف و شخصی منطبق با نام خود - الطیب - یافتم و ایشان همیشه با فروتنی خاص

ص: 130

در دیدارها، مرا تا دم درب آسانسور در دارالافتاء و یا دانشگاه الازهر بدرقه می کرد و احترام خاصی به "سادات" و یا به قول مصری ها "اشراف" قائل بود.

شیخ احمد الطیب، در دوران ریاست دانشگاه، یک برنامه پرسش و پاسخ در ماهواره مصری "النیل" داشت که هر هفته در روزهای جمعه تحت عنوان: "فقه الحیاه" پخش می شد. این برنامه واقعاً "فقه الحیاه" بود. ایشان در چندین برنامه، درباره اهل بیت پیامبر و استحباب و حتی لزوم و ضرورت زیارت مشاهد مشرفه بحث کرد و با استناد به متون سلفی ها، به ویژه کتاب های "شیخ الاسلام ابن تیمیه" تمام شبهات و اشکالات مطرح شده وهابی ها را پاسخ داد و به شدت از روش های شیعیان در حب اهل بیت دفاع کرد و آنان را یکی از دو بال اسلام معرفی نمود.

متأسفانه ایشان در موردی، شاید تحت تأثیر تبلیغات رسانه ای و به ویژه گفته های بی دلیل دوست و برادر قدیمی ما شیخ یوسف القرضاوی، از مسأله "تبشیر شیعی" ! در بلاد سنی، گله مند شد که من بلافاصله در نامه برادرانه ای که برای او فرستادم، یادآور شدم که از کدام تبشیر شیعی سخن می گویند؟ آیا "مجمع البحوث الاسلامیه" الازهر، اجازه نشر یک کتاب شیعی را در قاهره می دهد، یا حتی در نمایشگاه بین المللی کتاب در قاهره، عرضه کتاب های شیعی در تفسیر و حدیث و فقه و کلام و حکمت مجاز است؟ و یادآور شدم که در ایران کتاب های علمای اهل سنت مصر و غیر مصر را به فارسی ترجمه و منتشر می سازند و حتی ترجمه دوره کامل تفسیر شهید سید قطب - فی ظلال القرآن - را در سی جلد، در شهر قم، مرکز حوزه علمیه شیعه، توسط برادران سنی خود چاپ و منتشر می سازند. و از همه مهمتر آن که از همین برادر ارجمند جناب شیخ یوسف القرضاوی - که

ص: 131

متأسفانه در یک خطای فاحش دیگری، در ماهواره الجزیره، در برنامه الشریعه و الحیاه، شیعه را "مبتدع"! نامید - تاکنون بیش از سی جلد از آثارش، به فارسی ترجمه و در سراسر ایران، با اکثریت شیعه، منتشر شده است... بدین ترتیب: آیا این، از نظر شما یک نوع تبشیر شیعی، یا تبشیر سنی است؟.. پس از این مکاتبه، شیخ در دیدگاه خود تجدیدنظر کرد و دیگر سخن از تبشیر! به میان نیاورد.

به هر حال شیخ احمد الطیب، شیخ کنونی الازهر، از صمیم قلب به شیعه علاقمند است و به عقاید آن احترام می گذارد و مانند دیگر شیوخ الازهری : شیخ محمود عاشور قائم مقام سابق شیخ الازهر، شیخ دکتر نصر فرید واصل، مفتی سابق مصر و چندین عالم دیگر که در پشت سر علماء شیعه در قم و تهران نماز خواندند و علمای شیعه هم در ایران، پشت سر آنان نماز گزاردند، آمادگی قلبی دارد که پشت شیعه نماز بخواند و به نجف برود و با مراجع و علمای عظام دیدار داشته باشد. البته اظهارات رسمی و علنی و نشر این دیدگاه شیخ الازهر - و سپس شیخ یوسف القرضاوی -، تأثیر بسزایی نخست در بین ده هاهزار طلبه و دانشجوی الازهر، در رابطه با وحدت و تقریب دارد و سپس در میان عامه مردم مصر و برادران سنی در بلاد اسلامی دیگر هم تأثیرگذار است. اما به نظر من بحث های شیخ الطیب در برنامه "فقه الحیاه" در جلوگیری از آثار منفی بداخلاقی های افراد افراطی - به اصطلاح سلفی - وهابی، بیشترین اثر را می تواند داشته باشد. و من البته اخیراً طی نامه ای از ایشان خواسته ام که اجازه دهد تا برنامه های "فقه الحیاه" به زبان فارسی ترجمه و در ایران منتشر گردد. پس در کل باید گفت که دیدگاه ها و اندیشه های شیخ احمد الطیب کاملاً تقریبی است و نشر آن افکار، افق تقریب را در بلاد اسلامی روشن تر خواهد ساخت. و این فتوای

ص: 132

تاریخی آیت الله خامنه ای این دیدگاه را کاملاً تقویت نمود.

* علمای جهان اسلام از اهل سنت و شیعیان، چه گام های دیگری را در راستای حل اختلافات مذهبی باید بردارند تا جهان اسلام به سمت تقریب واقعی به معنای کلمه حرکت کند؟

** طبیعی است که تقریب بین مذاهب، با اقدام یک طرف و سکوت طرف دیگر، معنی و مفهومی پیدا نمی کند. همیشه یکی از گله های دوستان مصری و مشایخ الازهر در ملاقات ها این بوده که در مقابل فتوای شیخ شلتوت و به رسمیت شناخته شدن مذهب شیعی و حتی تدریس فقه شیعه در دانشگاه الازهر، علمای شیعه چه اقدام متقابل و مثبتی انجام داده و چه گامی برداشته اند؟ خوشبختانه گام مثبت نخستین با تأسیس «دانشگاه مذاهب اسلامی» از سوی مجمع جهانی تقریب در تهران، برداشته شد که طلاب و دانشجویان آن، از هر مذهبی، فقه خود را با تدریس استاد از همان مذهب یاد می گیرند و این یک گام مثبت و متقابل وحدت طلبانه دیگریست که ایران اسلامی برداشته است. در حوزه علمیه قم هم طلاب بسیاری از بلاد عربی و آفریقایی سنی، حضور دارند و مشغول تحصیل هستند که این امر گامی مثبت و ارزشمند در راستای تعارف و تقریب بین مذاهب اسلامی است.

از سوی دیگر، گله اساسی و عمده آنان در مورد سب و لعن در میان بعضی عناصر وابسته به شیعه، در بعضی از منابر یا کتاب ها بود که همواره زحمات تقریبی دلسوزان را خنثی می کرد. اما علاوه بر اقدامات بی شماری که قبلاً در جلوگیری از این قبیل امور اختلاف برانگیز به عمل آمده بود و علاوه بر بیانات آیت الله خامنه ای در سفر سال قبل به کردستان، در "تحریم اهانت به مقدسات اهل سنت"، صدور فتوای تاریخی اخیر معظم له، گام مثبت و بسیار بلندی بود که در واقع تحقق آرزوی دیرینه همه

ص: 133

وحدت طلبان و دلسوزان مسلمان به شمار می رود. و خوشبختانه این فتوا که با استقبال شیوخ بسیاری از محافل اهل سنت در بلاد مختلف روبه رو گردید، با تأیید عده ای از مراجع دینی و علمای بلاد شیعه و حوزه های علمیه هم همراه شد که بی تردید می تواند نقش سازنده تری در راستای اهداف وحدت مسلمین و تقریب بین مذاهب داشته باشد. البته ما امیدواریم که نویسندگان و مؤلفان فریقین، به جای نبش قبور! و یافتن موارد اختلافی هزار و چند صد سال پیش و تکرار اتهاماتی از قبیل اعتقاد به تحریف قرآن و مسائلی از این قبیل، در زمینه موارد وحدت و تقریب، تحقیق کنند و کتاب و مقاله بنویسند، در نماز جمعه ها حقایق را آن طور که هست بدون ترس و واهمه، برای رضای حق بیان کنند و مطرح سازند، تا به یاری خدا راه حرکت به سوی تقریب واقعی، هموارتر گردد.

البته شکی نیست که تشکیل سمینارها، میزگردها، جلسات بحث های علمی و گفتگوهای حضوری و برادرانه، یکی از بهترین و مؤثرترین راه ها برای وصول به هدف نهایی تقریب است. خوشبختانه ایران اسلامی با تشکیل ده ها و بلکه صدها سمینار و کنفرانس، در ایران و دیگر مناطق دنیا، در این مسیر گام برمی دارد و گفتگوهای به دور از تعصّب و عناد و لجاج، افکار و اندیشه ها را روشن می سازد و بدین ترتیب در واقع زمینه رشد و نمو نفاق و خلاف، بداخلاقی و درگیری نشر تهمت ها و اکاذیب و... از بین می رود.

در اینجا بی مناسبت نیست اشاره کنم که علاوه بر ملاقات ها و دیدارهای مکرر و متعدد حقیر با علمای الازهر و دیگر شخصیت های علمی غیر الازهری در مصر، که آثار مثبت بسیاری داشت، در ربیع الاول سال 1422 هجری، به هنگام اقامت بنده در قاهره، نخستین میزگرد تقریبی با حضور شیخ سابق الازهر، مرحوم شیخ سید محمد طنطاوی، شیخ دکتر نصر

ص: 134

فرید واصل، شیخ دکتر حمدی زقزوق، (وزیر اوقاف) و چند نفر دیگر از علمای مصر و لبنان و مسقط، و آیت الله شیخ محمد واعظ زاده و آیت الله شیخ محمدعلی تسخیری و شیخ عبدالله محمدتقی القمی، و اینجانب، در قاهره تشکیل گردید که محصول آن میزگرد و گفتگوها به طور کامل در دو شماره از روزنامه معروف "الاهرام" چاپ و منتشر گردید و ما هم علاوه بر چاپ و نشر مستقل آن در قاهره، چندین بار هم متن عربی و ترجمه فارسی آن را در ایران منتشر ساختیم که در واقع گام مثبت دیگری در راه تقریب بود.

البته علاوه بر آن، یک بار هم از سوی مجمع جهانی تقریب، کنفرانسی به عنوان بزرگداشت آیت الله بروجردی و علامه شیخ محمود شلتوت در تهرا ن و قم، با شرکت شیخ محمود عاشور(1)

(قائم مقام شیخ سابق الازهر) و شیخ دکتر نصر فرید واصل (مفتی سابق مصر) و چندین نفر دیگر از علمای الازهر تشکیل گردید که این دیدارها و گفتگوها در تهران و قم به ویژه دیدار با آیت الله خامنه ای، تأثیر بسیاری در روشن شدن اذهان علمای الازهر و مردم مسلمان مصر داشت. به ویژه مشایخ الازهر، پس از مراجعت از ایران، طی مصاحبه های متعدد و گوناگونی با وسائل ارتباط جمعی مصر، نتایج این دیدار و کنفرانس را تشریح کردند و به طور شفاف بیان داشتند آنچه که در ایجاد اختلافات و نشر اتهامات دیده می شود، ناشی از توطئه های دشمنان اسلام و مسلمین است. آنها گفتند: ما در

ص: 135


1- اعزام گروهی از علمای الازهر به ایران، پس از ملاقات اینجانب با شیخ الازهر، مرحومطنطاوی و مذاکره با آیت الله واعظ زاده دبیر مجمع تقریب بین مذاهب اسلامی و موافقتایشان عملی گردید.. که شرح آن را در کتاب «سرگذشت تقریب» آورده ام (چند نمونه ازاسناد آن در آخر کتاب نقل می شود).

ایران پشت سر علمای شیعه در تهران و قم نماز خواندیم و علمای آنان نیز پشت سر ما نماز گذاردند و اگر خدای ما و پیامبر ما و قرآن ما یکی است و اعمال و عبادات دینی مان از نماز و روزه و حج و زکات و... یکی است، پس اختلاف برای چیست؟ آیا این نوع اقدامات اختلاف انگیز، دوری از تعالیم اسلام و همکاری با توطئه های یهود و نصاری نیست که می خواهند ما را از برادران خود جداسازند؟...

عامه مردم و مقلدین چگونه باید در راستای عمل به فتواهای وحدت بخش مراجع و علمای اسلام اقدام کنند؟ وظیفه مبلغین در تداوم تأثیر فتواهای تقریبی تا چه اندازه می تواند به کم رنگ کردن اختلافات کمک کند؟

بی تردید نقش علما و مبلغین دین در مساجد و حسینیّه ها و محافل مذهبی در روشن ساختن اذهان عمومی و تبیین محتوا و منطق فتوای رهبری و دیگر افکار و نظریات تقریبی، و کم رنگ کردن اختلافات بی نتیجه مذهبی و عقیدتی، یک نقش اساسی و بنیادی است... یعنی در صورت قیام و اقدام و عمل علما و مبلغین به وظیفه خود و روشنگری در سطوح مختلف، عامه مردم و مقلدین مسلمان به پیروی از نظریات مراجع عظام، در این زمینه نیز همگام خواهند بود و به عبارت روشن تر: اگر علما و مبلغین فریقین وظیفه شرعی خود را در این راستا به خوبی انجام دهند، توده های مسلمان نیز که همواره پیروی و اطاعت خود را در اجرای احکام دین تا حدّ ایثار و فدای جان، نشان داده و ثابت کرده اند، در این محور نیز به عنوان ادای تکلیف و انجام وظیفه شرعی به میدان خواهند آمد و حتی پیشروتر از دیگران، گام برخواهند داشت.

متأسفانه باید گفت که در موارد قبلی، از جمله فتوای تحریم اهانت به

ص: 136

مقدسات مذاهب دیگر، که از سوی آیت الله خامنه ای در سخنرانی عمومی در کردستان - سنندج - صادر شد، اقدام مثبتی در حوزه ها و رسانه ها - اعم از مطبوعات، رادیو و تلویزیون - که در شأن ارزش همچون نظریه سازنده و تاریخی بود، به عمل نیامد و بلکه متأسفانه ما شاهد شعارنویسی بر در و دیوار و بعضی از شهرهای مذهبی و حتی نوشتن سب و لعن بر شیشه های وسایل عمومی حمل و نقل، شدیم... در حالی که جلوگیری از این پدیده مذموم و غیر مشروع، کار مشکلی نبود. مثلاً اتحادیه تاکسی رانی شهرستان قم به راحتی می توانست با یک اخطار جدی به رانندگان، از شعارنویسی بر روی شیشه های تاکسی ها! جلوگیری به عمل آورد. اما باز هم متأسفانه ما شاهد این اقدام و حرکت ضروری نبودیم...

از سوی دیگر صدا و سیما هم در این مورد مطلقاً به وظیفه خود، خوب عمل نکرد و به جای تشکیل ملال آور میزگردها و گفتگوهای دو نفره! بی ثمر- در همه کانال ها! - به انجام مصاحبه و تشکیل میزگرد - با شرکت علما و جامعه شناسان و پیروان مذاهب رسمی - برای بررسی این موضوع حیاتی در یک کشور اسلامی در یک جامعه متعدد المذاهب، اقدامی نکرد و جراید و مطبوعات هم شاید در کلیت خود رسالتی را که بر عهده داشتند، انجام ندادند و نویسندگان و تحلیل گران آن ها هم به بررسی و تحقیق و پژوهش در ریشه تاریخی این امور و خرافه زدایی از اذهان، نپرداختند و اگر روزنامه "جمهوری اسلامی" به این امر پرداخت، در واقع یک استثناء بود.

* با توجه به فتوای اخیر رهبر معظم انقلاب و واکنش مثبت علمای اهل سنت به ویژه شیخ الازهر، شما افق معنوی این اقدام ها را چگونه می بینید؟

** با توجه به این که فتوای اخیر آیت الله خامنه ای بسیار به موقع بود و

ص: 137

انعکاس خبری مطلوبی هم در سطح جهانی داشت، این فتوا با استقبال و واکنش مثبت بزرگان اهل سنت، به ویژه شیخ الازهر و دیگر علمای بلاد اسلامی و سازمان ها و احزاب اسلامی مردمی - مانند جمعیت اخوان المسلمین در مصر و ترکیه و عراق و سوریه و لبنان و اردن و سودان و... - روبه رو شد و بی تردید افق معنوی این اقدام، بسیار درخشان و پایدار خواهد بود، چرا که صدور فتوایی با این صراحت و شفافیت، درباره یک مسأله اختلاف برانگیز هزار و چند صد ساله، هرگز تحقق نیافته بود و اکنون که مقام معظم رهبری، آیت الله خامنه ای(حفظه الله) با صراحت و شجاعت این فتوی را صادر کردند، دیگر به نظرم علمای اهل سنت نمی توانند گله مند باشند و آن را نادیده بگیرند و علما شیعه هم نمی توانند طبق موازین شرعی، برخلاف رأی و فتوای رهبری نظام اسلامی، نظریه ای را ابراز دارند.

من افق معنوی این فتوای تاریخی را بسیار روشن و دارای آثار مثبت و ماندگار می دانم و از خدای بزرگ مسئلت دارم که به همه ما توفیق انجام وظیفه در اهتمام به امور مسلمین و اقدام به استمرار بخشیدن به این امر حیاتی و خطیر، عنایت فرماید. از روزنامه جمهوری اسلامی هم به نوبه خود سپاسگزارم که همواره در این راه، کوشا و پیشتاز بوده است.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

ص: 138

3. درباره سید قطب

اشاره

ص: 139

ص: 140

سید قطب و ترجمه آثار وی

سید قطب و ترجمه آثار وی(1)

* نحوه آشنایی حضرتعالی با سید قطب از چه طریقی بود؟ رهبر انقلاب چطور با وی آشنا شدند؟

** به طور دقیق شاید نتوان گفت که آشنایی ما با افکار و آثار سید قطب از چه طریقی و چه تاریخی آغاز شده است؟... چون شهید سید قطب، در دورانی که ما با آثار و افکار وی آشنا شدیم، در زندان «لیمان طرّه» سرهنگ ناصر بود و پس از آزادی موقت هم بعد از مدتی کوتاه، به علت تألیف و نشر کتاب «معالم فی الطریق» - نشانه هایی در راه - مجدداً دستگیر شد و سپس در دادگاه نظامی رژیم ناصر به اصطلاح محاکمه! شد و همراه دو نفر دیگر از یارانش اعدام گردید... بنابراین درواقع ما با شخص وی آشنایی نداشتیم، البته من شاید بتوانم بگویم که از بیش از نیم قرن پیش با اخوان المسلمین: مصر، سوریه، لبنان، سودان و عراق آشنایی و ارتباط داشته و با بعضی از رهبران آن مکاتبه داشته ام، مانند: دکتر سعید رمضان (داماد حسن البنا) و دکتر مصطفی السباعی (رهبر اخوان در سوریه) و شیخ محمد محمود الصواف (از رهبران اخوان عراق) و از طریق آن ها هم کتاب ها و آثار هم بود.

ص: 141


1- این گفتگو در سال 1389، توسط دفتر نشر آثار آیه الله خامنه ای انجام گرفته و به تناسبموضوع - خاطرات - در اینجا نقل می گردد.

قاعدتاً حضرت آیت الله خامنه ای هم از طریق دوستان خود در عراق، لبنان و سوریه کتاب های سید را دریافت کرده بودند و یا در سفرهای خود به آن بلاد، آن ها را تهیه کرده و سپس به ترجمه بعضی از آن ها اقدام کرده اند.

* آیا پیش از اقدام رهبر انقلاب به ترجمه، کتاب دیگری از سید قطب به فارسی ترجمه شده بود یا خیر و حضرتعالی در انتشار نسخه های فارسی کتاب سید چه نقشی داشتید؟

** فکر می کنم که بنده زودتر از ایشان به ترجمه بعضی از آثار شهید سید قطب و سپس محمد قطب - برادر سید - اقدام کرده باشم. البته تاریخ دقیق آن یادم نیست، ولی می دانم که ترجمه ما از «العداله الاجتماعیه فی الاسلام» - عدالت اجتماعی در اسلام - در سال 1337 و 1338 در قم انجام گرفت و انتشار یافت.

این کتاب را بنده با همکاری آیت الله شیخ محمدعلی گرامی که از فضلای آن دوران بودند و اکنون از اساتید دروس خارج فقه و اصول در حوزه هستند، ترجمه کردیم و نخست در دو جلد توسط انتشارات مصطفوی انتشار یافت و بعد هر دو جلد در یک مجلد، منتشر گردید و البته تاکنون بیش از 25 بار تجدید چاپ شده است.

سپس کتاب «السلام العالمی و الاسلام» را همراه آیت الله شیخ زین العابدین قربانی (از علما معروف کنونی و امام جمعه محترم رشت) مشترکاً ترجمه کردیم که نخست از سوی «شرکت سهامی انتشار» در تهران انتشار یافت و باز بعدها بارها مورد تجدید چاپ قرار گرفت.

کتاب سومی هم که من از شهید سید قطب ترجمه کردم، درواقع بخش هایی از کتاب «دراسات اسلامیه» بود که سید آنها را به شکل مقاله، نخست در نشریات اخوان منتشر ساخته بود و بعداً مجموعه آن ها تحت عنوان فوق

ص: 142

در مصر انتشار یافته بود و من از این کتاب، مقالاتی را که درباره اهداف اخوان بود، ترجمه کردم که نخست، به تدریج در هفته نامه «ندای حق» که در تهران چاپ می شد، درج گردید و سپس تحت عنوان «ما چه می گوییم» در قم، تهران، اروپا و آمریکا - از سوی انجمن های اسلامی دانشجویان - تجدید چاپ شد.

من فکر می کنم که در ترجمه بعضی از کتاب های سید قطب ما پیشقدم بودیم، البته قبل از ما مرحوم استاد احمد آرام هم چند جزء از تفسیر فی ظلال القرآن سید را ترجمه کرده بود که تحت عنوان «در سایه قرآن» انتشار یافت. به نظرم هشت جزء از این تفسیر توسط ایشان ترجمه شده بود و بعدها جلد اول آن که شامل چند جزء نخست از تفسیر بود، توسط آیت الله خامنه ای ترجمه گردید...

آیت الله خامنه ای سپس کتاب «المستقبل لهذا الدین» را ترجمه نمودند که تحت عنوان «آینده در قلمرو اسلام» نخست در مشهد به چاپ رسید و بعد هم ما آن را در قم با اذن فحوی! و مقدمه ای کوتاه، - با امضای «ابو رشاد»!- تجدید چاپ کردیم و بعدها هم بارها تجدید چاپ شد.

آیت الله خامنه ای بعدها در ترجمه آثار دیگری از سید قطب شرکت داشتند و یا سهیم بودند که از جمله آن ها می توان از کتاب: «الاسلام و مشکلات الحضاره: اسلام و مشکلات تمدن» نام برد و چند کتاب دیگر سید هم توسط اخوان معظم ایشان: آیت الله سید محمد خامنه ای و حجت الاسلام والمسلمین سید هادی خامنه ای به فارسی برگردانده شده که در مشهد و تهران به چاپ رسیده اند.

البته باید اشاره کنم که بنده در حدّ برداشت و تصوّر خود، سعی می کردم آثاری را که برای نسل جوان و بویژه دانشجویان مفید است، ترجمه کنم و یا

ص: 143

اگر دوستان دیگر ترجمه کرده اند، تجدید چاپ کنم و روی همین اصل، کتاب «آینده در قلمرو اسلام» را هم که قرار بود ایشان تجدید نظری بکنند و گرفتار بازداشت و تبعید شدند، بدون آن تجدیدنظر، در قم چاپ کردیم که شرح ماجرا را در مقدمه همان چاپ از کتاب نوشته ام و در بخش اول همین کتاب هم نقل شده است.

بی مناسبت نیست اشاره کنم که تعداد قابل توجهی از این کتاب ها را ما از قم برای انجمن های اسلامی دانشجویان دانشگاه های ایران و سپس اروپا و آمریکا فرستادیم که مورد استقبال آن ها قرار گرفت.

* به نظر شما حضرت آیت الله خامنه ای تا چه حد ایده ها و نظریات سید قطب را پذیرفته اند؟ آیا می شود گفت که سید قطب ایشان را مجذوب خود کرده؟ چه رابطه ای میان اندیشه رهبر انقلاب و سید قطب برقرارمی دانید؟

** اصولاً باید گفت که اغلب آثار و کتاب های سید قطب تبیین کننده مبانی اندیشه های اصیل اسلامی است و نظریات و ایده های مطرح شده در آن ها در واقع مقتبس از تعالیم قرآن و سنت است و سید قطب به نحوی شرح دهنده این اصول و تعالیم اسلامی است. ترجمه این آثار درواقع پذیرفتن این اندیشه هاست وگرنه معقول نیست که انسان کتابی را ترجمه کند که محتوای آن را قبول ندارد! و البته این هم به مفهوم مجذوب شدن مطلق ایشان یا بنده نسبت به افکار سید قطب نیست، بلکه پذیرفتن اندیشه هایی است که سید قطب خود نیز آن اندیشه ها را از اصول اسلامی به دست آورده بود و بی تردید آیت الله خامنه ای نیز به علت ارتباط و تماس با جوانان و دانشجویان، چون نیاز فکری نسل جوان جامعه را احساس می کردند، به جای نشستن و تألیف کتابی با همان محتوا، به ترجمه دست می زدند که سریعتر انجام می شد و زودتر در اختیار جوانان و دانشجویان قرار می گرفت.

ص: 144

هدف اینجانب نیز چنین بود. یعنی بنده اگر می خواستم بنشینم و مفهوم عدالت اجتماعی را در اسلام تبیین کنم، شاید می توانستم چیزی مشابه کتاب سید قطب را تألیف کنم، ولی این کار بیشتر از دو سه سال زمان می برد، اما با تقسیم کار بین دوستان ارجمند در حوزه علمیه قم، ما این کتاب را در مدت شاید شش ماه ترجمه نموده و به دست چاپ سپردیم و از نظر ما «هدف» اهمیت داشت و در قید این نبودیم که «مؤلف» باشیم یا «مترجم»!.

و اشاره کردم که رابطه بین اندیشه های آیت الله همان رابطه معنوی و اصیل نشأت گرفته از اعتقاد به اصول و مبانی حیات بخش اسلام در زمینه های مختلف زندگی انسانی است. فقط با این فرق که سید قطب در «قاهره» چنین فکر می کرد و آیت الله خامنه ای در «مشهد» و حقیر در «قم» و حضرت آقای عابدی در «تهران» و دوستانی دیگر در بلادی دیگر...

* اختلاف فکری و نظری یاران حضرت امام خمینی(رحمهم الله) از جمله رهبر انقلاب و حضرتعالی با سید قطب در کجاست؟

وجود داشته است که اقدام به ترجمه و نشر آن آثار و افکار شده است و در موارد اختلافی هم که قاعدتاً در «اصول» نیست، توضیحات لازم در پاورقی ها داده شده است.

البته باید گفت که در موارد جزئی و یا مثلا «فروع فقهی» اختلافات همیشه بوده و هست و حتی این نوع اختلافات در بین پیروان مذاهب اربعه اهل سنت، بیشتر از اختلافات آنان با ماست. مثلا در مورد مسایل فقهی، مراجعه به کتاب چهار جلدی و معتبر «الفقه علی المذاهب الاربعه» نشان می دهد که بین رهبران مذاهب خود اهل سنت چه مقدار اختلاف نظر در

ص: 145

مسائل فقهی وجود دارد.

اما در مقایسه آن اختلافات با ابواب فقه شیعه، می توانیم مدعی شویم که این اختلافات حتی به یک سوم هم نمی رسد. مرحوم علامه شیخ محمد جواد مغنیه از علمای لبنان، کتابی به نام «الفقه علی المذاهب الخمسه» تألیف کرده که موارد اختلافی مذکور در آن، به یک پنجم اختلاف خود برادران اهل سنت نمی رسد و قبل از آن، کتاب معبتر «الخلاف» شیخ طوسی هم شاهدی دیگر است.

اما در مورد مسائل سیاسی و اجتماعی و نظام حکومتی اسلام، به طور طبیعی دیدگاه ها متفاوت است که با توجه به شرایط زمان و مکان نمی توان و نباید اختلاف نظر را «عمده» کرد و به آن ها دامن زد. ما در این قبیل موارد به برادران سنی می گوییم که: «فلنتحد فیما نتّفق و لیعذر بعضنا البعض فیما نختلف» - در آن چه که اتفاق نظر داریم، متحد شویم و در آنچه که اختلاف داریم، همدیگر را معذور بداریم. - البته این جمله را من در بعضی از آثار شهید شیخ حسن البنا، مؤسس اخوان المسلمین دیده ام.

* آیا سید قطب در میان علما و اندیشمندان، حامیان پر و پا قرصی هم دارد؟ در گذشته کشورهای اسلامی و هم اکنون؟

** سید قطب علاوه بر این که یک شخصیت فرهنگی - اجتماعی - سیاسی بود، یک عالم دینی - غیر ازهری - و مفسر بزرگ قرآن هم بود که با تألیف همین تفسیر سی جلدی «فی ظلال القرآن» توجه بسیاری از علمای بلاد دیگر را به خود جلب کرد و موقعیت جهانی او را می توان در واکنش شخصیت های برجسته و علما و مراجع طراز اول شیعه و سنی، پس از صدور حکم اعدام او توسط رژیم دیکتاتوری سرهنگ ناصر، به روشنی دید.

برای نمونه علاوه بر علمای بزرگ اهل سنت در تمامی بلاد، از آیت الله

ص: 146

العظمی سید محسن حکیم می توان نام برد که طی تلگرافی خواستار لغو حکم و آزادی سید شده بود. من در آن ایام چون در نجف اشرف بودم، پی گیر موضوع شده بودم و نسخه ای از تلگراف معظم له را شهید آیت الله سید محمد باقر حکیم - فرزند ایشان - به من داد که یک سند تاریخی است.

اما نظام های دیکتاتوری چون رژیم سرهنگ ها مانند: سرهنگ ناصر، سرهنگ صدام، سرهنگ عبدالله صالح، سرهنگ بن علی، سرهنگ قذافی و سرانجام سرهنگ حسنی مبارک و... آن چنان در غرور و مستی قدرت غوطه ور می شوند که جز به هنگام سقوط و سرنگونی نهایی، بیدار و هوشیار نمی گردند.

به هر حال شهید سید قطب از موقعیت و شهرت جهانی خاصی در میان علمای اسلامی و کشورهای اسلامی برخوردار بود و پس از شهادت نیز گروه های بسیاری از اسلام گراها، به افکار او گرایش بیشتری پیدا کردند که به «قطبیون: قطبی ها» معروف شدند.

و البته این به آن مفهوم نیست که سید قطب مخالف فکری نداشت، بلکه در همان مصر حتی بعضی از اسلام گراها هم با بخشی از اندیشه های وی موافق نبودند، بویژه پس از چاپ و نشر کتاب «معالم فی الطریق» که جامعه را به دو بخش ایمانی و کفری تقسیم کرده است، مخالفان قابل توجهی پیدا کرد که به نقد و بررسی اندیشه وی پرداختند که از جمله آنها شیخ حسن الهضیبی - مرشد اخوان - بود که کتابی تحت عنوان: «دعاه لا قضات» در این رابطه تألیف و منتشر ساخت و در عربستان سعودی هم، یکی از «فقهاء البترول»! یعنی شیوخ وابسته به آل سعود، در کتابی که بر ضد او منتشر ساخت، سید را «تکفیر» نمود و البته این روش همیشگی «مفتیان پنتاگون» و «فتوا دهندگان پترودلار» و «اذناب شیوخ وابسته به ارتجاع عرب» در کل

ص: 147

منطقه عربی بویژه جزیره العرب است!

* اگر در مورد تلگراف آیت الله حکیم توضیح بیشتری بدهید برای ثبت در تاریخ، مناسب خواهد بود.

** اشاره کردم که در ایام اعلام صدور حکم اعدام سید قطب توسط دادگاه نظامی سرهنگ عبدالناصر که من در نجف بودم... به تلاش گسترده ای توسط علماء و فضلا حوزه علمیه نجف، برای جلوگیری از اجرای حکم، دست زدم. البته خود علماء و فضلا هم نظر موافقی داشتند تا از اعدام سید قطب جلوگیری شود... من به دیدار شهید سید محمدباقر صدر و شهید سید محمد باقر حکیم و آیت الله شیخ محمد مهدی آصفی و مرحوم شیخ عبدالهادی الفضلی و دیگران رفتم و از آن ها درخواست نمودم که نه تنها خود اقدام کنند، بلکه از مراجع هم بخواهند که سفیر مصر در بغداد را بخواهند و به او هشدار دهند و یا به خود سرهنگ ناصر، تلگراف بزنند.. و خود بنده هم یک نامه و با امضای «طلاب حوزه علمیه نجف اشرف» برای سرهنگ ناصر نوشتم و از «نجف» پست کردم که دو روز بعد معلوم شد که در بازرسی نامه ها، توسط امن عراق شعبه نجف، نامه کشف و ضبط شده و به دنبال نویسنده نامه هستند و چون خط ما باصطلاح «عجمی»! بود و با خط شکسته عربی، فرق داشت، آیت الله شیخ مهدی آصفی که از موضوع مطلع بود، به بنده هشدار داد که در صورت مراجعه مأمورین، نوشتن نامه را «انکار» کنم، چون رژیم عراق نسبت به این قبیل تحرکات، حساسیت دارد.. و الحمدالله مأمورین عراقی به سراغ من نیامدند، و اگر می آمدند و خط نامه را با خط من تطبیق می کردند، ظاهراً انکار فایده ای نداشت...

و چند روز بعد، شهید سید محمد باقر حکیم، کپی تلگراف والد معظم خود آیت الله سید محسن حکیم را به اینجانب داد که نشان می داد معظم له،

ص: 148

اقدام لازم را بعمل آورده است.

ترجمه متن تلگراف بدین قرار است :

آقای رئیس جمهوری متحد عربی - قاهره

بسم الله الرحمن الرحیم

صدور حکم اعدام برای سید قطب و یاران او، موجب ناراحتی و نگرانی همه مسلمانان، بویژه علماء گشته است. علماء احترامی دارند که باید مراعات و حفظ شود، هرچند شرایط خاصی هم باشد. امید آنست که حکم اعدام لغو شود و با محبت و تکریم، تغییر یابد. خداوند متعال می فرماید: نیکی کنید که خداوند نیکوکاران را دوست دارد.

6/5/ 86

محسن الطباطبائی الحکیم(1)

* آیا آیت الله خامنه ای خود معتقد بودند که «آینده در قلمرو اسلام» است و به همین دلیل کتاب سید قطب را به عنوان شاهد این مدّعا ترجمه کردند یا این که جرقه این فکر را سید قطب در ذهن ایشان به وجود آورد؟

** قبلا اشاره کردم که تقارن افکار در میان اندیشمندان اسلامی، ریشه در اصول و مبانی اسلامی قرآن و سنت دارد و در این میان نمی توان گفت که کسی تحت تأثیر کامل اندیشه یک فرهیخته برجسته مسلمان دیگر قرار گرفته و یا کل افکار خود را از او گرفته است.

به طور طبیعی آیت الله خامنه ای اگر خود معتقد نبودند که «آینده در قلمرو اسلام» خواهد بود، این کتاب را ترجمه نمی کردند، بلکه به ترجمه کتاب دیگری از سید قطب یا دیگران اقدام می کردند. پس این انتخاب نشان می دهد که این اندیشه در ذهن ایشان هم بوده است و ترجمه و چاپ کتاب

ص: 149


1- متن تلگراف در بخش اسناد آمده است.

را وسیله سهل و آسانی برای نشر این اندیشه می دانسته اند.

* آیا امام راحل(رحمه الله) نموده اند یا خیر؟ رهبر انقلاب چطور؟

** من مطلب صریح و شفافی از امام خمینی درباره سید قطب، سید جمال، نواب صفوی و نظایر آن ها ندیده ام و یا به خاطر ندارم. اما نظرات آیت الله خامنه ای که در هر سه مورد بیان و ذکر شده، بسیار شفاف و روشن است و در سخنرانی ها و یا آثار مکتوب ایشان، آن ها را بیان داشته اند که چاپ هم شده و بی تردید دوستان، بیشتر از من از آن ها اطلاع دارند.

* آیا کسی از بستگان و نزدیکان سید قطب هم اکنون زنده و در قید حیات هست. آیا شاگردان و یا پیروان فکری وی خط اندیشه ای سید قطب را پی گیری می کنند؟

** سید قطب چند خواهر و یک برادر داشت که ظاهراً خواهران وی مانند حمیده قطب که در مبارزات سیاسی با وی همکاری داشتند و سالیان درازی همراه زینب الغزالی تحت شکنجه و در زندان رژیم سرهنگ ناصر بودند، «حمیده» به علت صدمات جسمی و روحی وارده، مدتی پس از آزادی به رحمت حق پیوست، ولی برادر او محمد قطب هنوز زنده است و من آخرین بار چند سال قبل او را در مکه مکرمه دیدم و نسخه ای از کتاب های ترجمه شده وی به فارسی را به ایشان دادم که خیلی خوشحال شد و تشکر نمود.

محمد قطب پس از آزادی از زندان، به عربستان سعودی رفت و در «کلیه الشریعه» مکه مکرمه به تدریس پرداخت و همزمان آثار ارزنده دیگری نیز تألیف و منتشر ساخت که مانند کتاب های پیشین وی مفید و ارزشمند بودند.

از آثار محمد قطب کتاب هایی از جمله: «شبهات حول الاسلام» و :

ص: 150

«الانسان بین المادیه و الاسلام» به فارسی ترجمه و منتشر شده است. کتاب دوم را بنده ترجمه کرده ام که تحت عنوان: «انسان بین مادیگری و اسلام» چندین بار در قم و تهران تجدید چاپ شده است.

در مورد هواداران اندیشه های سید قطب باید اضافه کنم که در بعضی از بلاد عربی و یا اسلامی مانند پاکستان و افغانستان، عده ای پیرو افکار سید می باشند و آن ها خود را «قطبیون» می نامند. البته این افراد در «مصر» بیشتر از کشورهای دیگر بودند و هستند و متأسفانه با پوشش اندیشه های قطبی با «افراط تمام» به «سلفی گری» پرداخته اند و حتی علاوه بر شیعیان، از تکفیر کسانی از اهل سنت را که با آن ها همفکر نیستند، کوتاهی نمی کنند، ولی امید آن است که با انقلاب جدید جوانان مصر و بیداری اسلامی در آن کشور و کل منطقه، این برادران هم به «راه رشد» برسند و حقایق را پس از تبیین و بررسی بپذیرند و از افراط و تفریط در مورد اسلام و مسلمانان بپرهیزند.

طلیعه این نوع آگاهی در بعضی از اندیشه های آنان که اکنون در «حزب النور» گرد آمده اند، به وضوح دیده می شود... البته آنها قبلا حتی «تحزّب» را حرام می دانستند و در فعالیت های سیاسی شرکت نمی کردند، ولی اکنون، و پس از قیام مردم، وارد میدان شده اند که امیدواریم به دور از «افراط گری» و «تکفیر» باشند. انشاءالله(1)

* گفته می شود که سید قطب نسبت به شیعه نظر موافق نداشته و حتی در مواردی در آثار خود، به تعرض بر شیعه و «نقد» تشیع پرداخته است؟

ص: 151


1- البته فقط امیدواریم... چون عملکرد بعضی از آنان پس از پیروزی، مطابق موازیناسلامی نبود... و از مرحله تکفیر و افراط گذشته و به فاز قتل شیعیان و طرد سنیان رسیدهاست...

** اتفاقآ قضیه برعکس است. سید قطب علاوه بر تایید مواضع شیعه در مواردی در آثار و تالیفات خود، و همکاری با علامه شیخ محمد تقی قمی، در دارالتقریب قاهره، با علمای شیعه در لبنان و عراق هم در ارتباط بوده و حتی بعضی از کتاب های خود را به آنان اهداء کرده است. من سال گذشته نمونه ای از آن ها را در کتابخانه آیت الله شیخ محمد حسین آل کاشف الغطا در نجف اشرف دیدم که سید قطب با دستخط خود، در پشت جلد کتاب، با احترام آن را به ایشان اهداء کرده است.

البته می دانیم که سید قطب یک سنّی معتقد به مبانی فکری تسنن است، ولی این امر موجب نشده که او حتی از «خلفای راشدین» انتقاد نکند و در این میان به شدت «خلیفه سوم» که او را باعث پیدایش «ملوک اموی» می داند، حمله می کند تا آنجا که می نویسد: «.. کارهایی که از یزید سرزد، از کشتن امام حسین(رض) به آن وضع فجیع و ضد انسانی تا محاصره خانه خدا و سنگ باران نمودن آن نشان می دهد که حکومت یزید بر اساسی بر پا شد که اسلام هرگز آن را به رسمیت نمی شناسد و این ناشی از انحراف نظام خلافت به نظام سلطنت، آن هم در دودمان فاسد بنی امیّه بود. و این انحراف وقتی به وجود آمد که نظام اسلام هنوز ثبات کامل نیافته بود. البته این نخستین حادثه بد و ناگوار نبود، بلکه بدترین رویدادها، عقب افتادن علی از خلافت و جلو افتادن پیرمردی ناتوان، چون عثمان بود که زمام امور را به مروان بن حکم اموی داده بود...»(1)

سید قطب سپس درباره قیام مردم علیه خلیفه سوم، می نویسد: «سرانجام آتش انقلاب برضد عثمان روشن شد و حق و باطل، خیر و شر به هم

ص: 152


1- برای تفصیل مراجعه شود به کتاب «عدالت اجتماعی در اسلام» چاپ بیست و پنجم،نشر کلبه شروق، ص 292 و 295.

آمیخت، ولی باید اعتراف کرد که این قیام مردمی، از نظر کلی به روح و روش اسلام نزدیک تر بود تا موقف و روش عثمان و یا به تعبیر دقیق تر و روشن تر، روش و موقف مروان و پشت سر وی، بنی امیه...»

بدین ترتیب باید پذیرفت که سید قطب در بیان حقایق باکی ندارد که از خلیفه سوم مورد قبول خود، این چنین انتقاد کند.. و اگر در موردی از کس دیگری که شیعه بوده انتقاد کند، نمی توان بر او خرده گرفت... متاسفانه حتی بعضی از شخصیت های محترم هم در این امر، بدون تحقیق به داوری نشسته و مثلا نوشته اند: «سید قطب مهم ترین ایدئولوک اخوان در تفسیر فی ظلال القرآن متعرض شیعه شده است...»(1)

البته ما در تفسیر فی ظلال القرآن، هیچ گونه مطلبی که بتوان آن را «تعرض به شیعه» نامید، ندیده ایم، اما در همان کتاب در ضمن تفسیر سوره «غافر» در ذیل آیه شریفه «إِنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا» شرح مبسوطی درباره ارزش والای نهضت حسینی می آورد که در ضمن آن می نویسد :

«... پیروزی مسأله عقیده و ایمان، پیروزی صاحبان اعتقاد و ایمان است... ابراهیم علیه السلام در آن هنگام که به آتش افکنده می شود و از عقیده خود بر نمی گردد، آیا در موقعیت پیروزی قرار دارد یا شکست؟

امام حسین (رضی الله عنه) به آن وضع عجیب شهید می شود و شهادت او حادثه و فاجعه بزرگی است، اما همچو شهادتی، پیروزی است یا شکست؟ با معیار کوچک انسان شکست است ولی با معیار بزرگ الهی پیروزی... زیرا در روی کره زمین شهیدی همچو حسین(رض) نیست که دل ها به عشق او بتپد و جان ها لبریز از مهر و محبت او باشد... چه

ص: 153


1- ماهنامه «همشهری دیپلماتیک» شماره 64 مورخ مهرماه 1391 مقاله برادر مکرم جنابدکتر سید سلمان صفوی.

دل ها و جان های شیعیان مسلمان و چه مسلمانان غیر شیعه و حتی دل ها و جان های بسیاری از غیر مسلمانان... حسین(رض) با شهادت و نثار خون خود، انگیزه حرکت و نهضت و قیام فرزندان آیندگان گردید. و در واقع طلیعه دار و برانگیزاننده جنبش ها و قیام ها - ی حق طلبانه - در خط سیر سراسر تاریخ و در میان همه نسل ها شده است... پس پیروزی کدام و شکست کدام است؟...»(1)

... بدین ترتیب باید قبول کرد که اتهام زاویه دار! بودن سید قطب در مورد تشیع و تعرض! وی به شیعه، مطلقآ صحت و اساس ندارد و برای ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی، توسط دشمنان مطرح شده و دیگران هم متاسفانه بدون ارائه مدارک و بدون تحقیق آن را نقل کرده اند...

همین موضع گیری های سید قطب باعث شده که دو تن از رهبران معروف کنونی سلفی های مصر به نام های: شیخ ربیع بن هاوی و شیخ محمود عامر، سید قطب را «بزرگ ترین گمراه کننده نسل جوان مصر و جهان عرب» بنامند.(2) و علیه آثار و افکاراو کتاب بنویسند و منتشر سازند.

و البته موضع گیری مشابه مرحوم سید ابوالاعلی مودودی مؤسس و رهبر اسبق «جماعت اسلامی» - پاکستان - و تالیف و نشر کتاب «خلافت اور ملوکیت»(3) درباره انحراف مسیر خلافت توسط بنی امیه و تبدیل آن به

سلطنت اموی، باعث گردید که او نیز توسط وهابی های آل سعود «تکفیر» شود و چندین کتاب در ردّ آثار و افکار او منتشر سازند...

ص: 154


1- مراجعه شود به تفسیر «فی ظلال القرآن» تألیف سید قطب جلد هفتم، تفسیر سوره غافر -مومن - ص 75 تا 80، چاپ قاهره.
2- رجوع شود به سایت «جمعیت انصار السنه النبویه» مقاله شیخ محمود عامر.
3- کتاب مولانا مودودی نخست به زبان اردو در لاهور چاپ و منتشر و سپس به زبان هایدیگر، از جمله عربی و فارسی ترجمه و تحت عنوان: خلافت یا سلطنت؟ منتشر گردید.

4. شهید نواب صفوی - اسلام باید حکومت کند

ص: 155

ص: 156

نواب صفوی :

اسلام باید حکومت کند

چند سال پیش، مقام معظم رهبری، آیت الله خامنه ای در یک گفت وگوی مشروح، بخشی از خاطرات خود را در مورد چگونگی آغاز مبارزه، بیان کردند که متن آن در بعضی از مطبوعات تهران منتشر گردید. و اینک ما فقط قسمتی از آن خاطرات را که مربوط به شهید «نواب صفوی» است، به مناسبت سالگرد شهادت وی، 27 - دی ماه - نقل می کنیم. «تاریخ و فرهنگ معاصر»(1)

... در رابطه با مرحوم نواب صفوی، نواب یک سفر آمد مشهد، برای اولین بار نواب را آنجا شناختم و فکر می کنم که سال 31 یا 32 بود. ما شنیدیم که نواب صفوی و فدائیان اسلام آمده اند مشهد و در مهدیه عابدزاده وارد شده اند. عابدزاده از این ها دعوت کرده بود. یک جاذبه پنهانی مرا به طرف نواب می کشاند و بسیار علاقمند شدم که نواب را ببینم. خواستم بروم مهدیه ولی نتوانستم بروم چون مهدیه را بلد نبودم. یک روز خبر دادند که نواب می خواهد بیاید بازدید طلاب مدرسه سلیمان خان که ما هم جزء طلاب آن مدرسه بودیم. ما آن روز مدرسه را آب و جارو مرتب

ص: 157


1- فصلنامه: تاریخ و فرهنگ معاصر، شماره 15-16، سال چهارم، شماره 3 و 4، 1374،ص 175-171.

کردیم. آن روز جزء روزهای فراموش نشدنی زندگی من بود. مرحوم نواب آمد، یک عده هم از فدائیان اسلام با او بودند که با کلاه شان مشخص می شدند. کلاه های پوستی بلندی سرشان می گذاشتند و با آن مشخص می شدند. این ها هم دور و برش را گرفته بودند و همراه با جمعیتی وارد مدرسه سلیمان خان شدند. راهنمایی شان کردیم و آمدند در مدرسه که جای کوچکی بود نشستند.

طلاب مدرسه هم جمع شدند. هوا هم گرم بود. تابستان بود یا پاییز، درست یادم نیست. آفتاب گرمی بود. ایشان هم شروع به سخنرانی کرد. سخنرانی نواب یک سخنرانی معمولی نبود، بلند می شد می ایستاد و با شعار کوبنده و شعاری شروع به صحبت می کرد. من محو نواب شده بودم. خودم را از لابه لای جمعیت به نزدیکش رسانده بودم و جلوی نواب نشسته بودم. تمام وجودم مجذوب این مرد بود و به سخنانش گوش می دادم و او هم بنا کرد به شاه و به دستگاه های انگلیس و این ها بدگویی کردن. اساس سخنانش این بود که اسلام باید زنده شود. اسلام باید حکومت کند و این کسانی که در رأس کار هستند، این ها دروغ می گویند. این ها مسلمان نیستند. و من برای اولین بار این حرف ها را از نواب صفوی شنیدم و آن چنان این حرف ها درون من نفوذ کرد و جای گرفت که احساس می کردم دلم می خواهد همیشه با نواب باشم. این احساس را واقعآ داشتم که دوست دارم همیشه با او باشم. چنان که گفتم آن روز هوا خیلی گرم بود. عده ای که با خود نواب بودند شربت آب لیمو درست کردند و یک ظرف بزرگ، یک قدحی شربت آبلیمو درست کردند و آوردند که ایشان و هرکس تشنه هست بخورد. یکی از دور و بری های ایشان لیوان دستش گرفته بود و ذره ذره از آن شربت به همه می داد و هرکس دور و بر نواب بود (شاید 100 نفر آدم

ص: 158

آن دور و برها بودند) با یک شور و هیجانی به همه شربت می داد. اواخر شربت کم شد، با قاشق به دهان هر کسی می ریختند. وقتی که به من می داد، گفت: بخور انشاءالله هرکس این شربت را بخورد شهید می شود.

بعد گفتند که فردا هم نواب به مدرسه نواب می رود. من هم رفتم مدرسه نواب برای این که بار دیگر نواب را ببینم. مدرسه نواب مدرسه بزرگی است، برعکس مدرسه سلیمان خان که کوچک است، مدرسه نواب جا و فضای وسیعی دارد. آن روز همه آن مدرسه را فرش کرده بودند و منتظر نواب بودند. گفتند که از مهدیه راه افتاده به این طرف. من راه افتادم و به استقبالش رفتم که هرچه زودتر او را ببینم. یک وقت دیدم از دور دارد می آید. یک نیم دایره ای در پیاده رو درست شده بود که وسط آن نیم دایره نواب قرار گرفته بود و دو طرفش همین طور صف مردمی بود که از پشت سر فشار می آوردند و می خواستند او را ببینند و پشت سرش جمعیت زیادی حرکت می کرد. من هم وارد شدم. باز رفتم نزدیک نواب قرار گرفتم، جذب حرکات او شده بودم. نواب همین طور که می رفت شعار هم می داد، نه این که خیال کنید همین طور عادی راه می رفت. یک منبر در راه شروع کرده بود. ما باید اسلام را حاکم کنیم.

برادر مسلمان! برادر غیرتمند! اسلام باید حکومت کند، از این گونه حرف ها و مرتبآ در راه با صدای بلند شعار می داد. به افراد کراواتی که می رسید می گفت این بند را اجانب به گردن ما انداخته اند، برادر باز کن، به کسانی که کلاه شاپو سرشان بود می گفت: این کلاه را اجانب سر ما گذاشته اند برادر بردار، و من دیدم کسانی را که به نواب می رسیدند و در شعاع صدای او و اشاره دست او قرار می گرفتند کلاه شاپو را بر می داشتند و مچاله می کردند در جیب شان می گذاشتند. این قدر سخنش و کلامش نافذ بود. من واقعآ به

ص: 159

نفوذ نواب در مدت عمرم کمتر کسی را دیده ام. خیلی مرد عجیبی بود. یک پارچه حرارت بود. یک تکه آتش بود. با همین حالت رسیدیم به مدرسه نواب و وارد مدرسه شدیم. جمعیت زیادی هم پشت سرش آمدند، البته مدرسه پر نشد اما حدود مسجد مدرسه جمعیت زیادی جمع شده بودند. باز من رفتم همان جلو نشستم و چهار چشمی نواب را می پاییدم. شروع به سخنرانی کرد. با همه وجودش حرف می زد. یعنی این جور نبود که فقط زبان و سر و دست کار کند، بلکه زبان و سر و دست و پا و بدن و همه وجودش همین طور حرکت می کرد و حرف می زد و شعار می داد و مطلب می گفت. بعد هم که سخنرانیش تمام شد ظهر شده بود و پیشنهاد کردند که نماز جماعت بخوانیم. قبول کرد و اذان گفتند. ایستاد جلو و یک نماز جماعت حسابی هم ما پشت سر نواب خواندیم. بعد نواب رفت و دیگر ما بی خبر بودیم و اطلاعی از نواب نداشتیم تا خبر شهادتش به مشهد رسید. بعد از حدود تقریباً دو سال که از سفر نواب به مشهد می گذشت، خبر شهادتش که رسید ما در مدرسه نواب بودیم. یادم هست که یک جمع طلبه آن چنان خشمگین و منقلب شده بودیم که علنآ در مدرسه شعار می دادیم و به شاه دشنام می دادیم و خشم خودمان را به این صورت اظهار می کردیم و اینجا جای دارد که بگویم مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی روی همان آزادی و بزرگ دلی که داشت، تنها روحانی مشهد بود که در یک مناسبتی حرف را به نواب صفوی و یارانش برگرداند و انتقاد شدیدی از دستگاه کرد و تأثیر شدیدی ابراز کرد و این جمله یادم است که فرمود: وضعیت مملکت ما به جایی رسید که حالا فرزند پیغمبر را به جرم گفتن حقایق می کشند. این را از مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی من به یاد دارم. هیچ کس دیگر متأسفانه عکس العمل نشان نداد و اظهاری نکرد.

ص: 160

باید گفت که اولین جرقه های انگیزش انقلابی اسلامی به وسیله نواب در من به وجود آمد و هیچ شکی ندارم که اولین آتش را در دل ما نواب روشن کرد. یک سال بعد از آن من دوستی پیدا کردم که از مریدان و نزدیکان نواب بود. این دوست معلم بود در تهران، الان هم هست.(1) بعد از

شهادت نواب در سال 35 بود که او آمده بود مشهد و خاطرات فراوانی از نواب نقل می کرد. خودش هم با نواب نزدیک بود. از زندگی شخصی نواب، از زندگی مبارزاتی نواب، از شعارهایش، از بیانیه هایش، از وضع خانوادگی او، خیلی چیزها برای من گفت و ما را بیشتر مجذوب و عاشق نواب کرد و این حالت و رنگ گیری از نواب شروع شد و موجب گردید که ما در همان سال 35 اولین حرکات مبارزاتی خودمان را شروع کنیم و آن به این صورت بود که یک استانداری آمده بود مشهد به نام فرخ. این شخصی بود که به مظاهر و ضوابط دینی هیچ گونه احترامی نمی گذاشت. از جمله این که در ماه محرم و صفر 2 ماه در مشهد معمول بود سینماها تعطیل می شود. این شخص اعلام کرد که سینماها فقط تابیستم محرم تعطیل است. اول گفت تا 14 محرم بعد یک قدری سر و صدا شد تا 20 محرم تمدید کرد. ما نشستیم با همدیگر یک اعلامیه نوشتیم که اول اعلامیه هم این حدیث نهج البلاغه بود که : «و ما اعمال البّرکلها و الجهاد فی سبیل الله عند الامر بالمعروف و النهی عن المنکر الاکنفثه فی بحر لجیّ» و شاید اول اعلامیه نبود، اواسط اعلامیه بود اعلامیه هایی نوشتیم دست نویس. کرسی می گذاشتیم، توی اطاق می نشستیم با همدیگر، هر کدام مان می نوشتیم. هر اعلامیه ای حساب کرده بودیم حدود سه ساعت طول می کشید نوشتنش و مضمونش تحریک مردم در امر به

ص: 161


1- او مرحوم عباس غله زاری بود که اکنون درگذشته است. عکس او با آیت الله خامنه ای دربخش اسناد آمده است.

معروف و نهی از منکر. در این که این شخص، این استاندار آمده این کارها را کرده و ضوابط و ظواهر دینی را مورد بی اعتنایی قرار داده، مردم چرا ساکتید؟ چرا امر به معروف نمی کنید؟ چرا حقایق را نمی گویید؟ و از این حرف ها. چند نفر بودیم که یکی من بودم یکی همان دوست معلم مان بود. یکی همین آقای سید جعفر زنجانی بود که برای زیارت می آمدند مشهد، یکی دو نفر دیگر هم بودند که چون نمی دانم کجا هستند و چه کار می کنند، اسم هایشان را نمی خواهم بیاورم و نشستیم این اعلامیه ها را نوشتیم و اعلامیه ها را پاکت کردیم و پست کردیم و فرستادیم این طرف و آن طرف. یک تعدادش هم ماند که از عجایب این است که همین اواخر یکی دو سال پیش توی کاغذهای کهنه و قدیمی یکی از آن اعلامیه ها به خط خودم را پیدا کردم که آن اعلامیه چهار صفحه است که این حدیث هم وسط اعلامیه بود و اولش یک آیه دیگری بود، حالا یادم نیست و این حدیث هم بود. «لتأمرون بالمعروف و لتنهون عن المنکر» تا آخر، راجع به امر به معروف و نهی از منکر بود و اولین حرکت سیاسی و مبارزاتی ما از اینجا شروع شد.(1)

ص: 162


1- بخشی از متن اصلی، با دستخطی از آیت الله خامنه ای در آخر کتاب آمده است.

5. اعلامیه ها و گزارش ها

اشاره

ص: 163

ص: 164

بسم الله الرحمن الرحیم

مردم مسلمان ایران پپسی کولا نمی نوشند

توجه فرمایید : با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان باید تبلیغات همه جانبه مسلمین در سراسر ایران، علیه دشمنان اسلام شروع شود زیرا در ماه های دیگر امکانات موجوده به ما اجازه نمی دهد که حقایق را آن طور که لازم است، به همه مردم برسانیم. ولی در ماه مبارک که خوشبختانه مسلمانان روز و شب در مجالس و مجامع عمومی شرکت می کنند، باید حقایق را بی پرده گفت و مردم را بیدار ساخت و البته توجه دارید که امر به معروف و نهی از منکر که دو رکن مهم و اساسی از ارکان اسلامی است، بر همه افراد مسلمان واجب بوده و منحصر به یک تیپ و یک عده مخصوصی نیست...

از جمله مسائلی که متأسفانه مورد ابتلاء همه مردم مسلمان ایران شده، موضوع خرید و فروش و استعمال پپسی کولا است که مدیر شرکت آن یک نفر بهائی معلوم الحالی است که سابقاً هم یهودی بود، و روی همان سابقه دشمنی که یهودی ها با اسلام و مسلمین داشته و دارند، مدیر پپسی کولا نیز از هر بطری پپسی کولا 1 ریال به نفع تبلیغات بهائی گری اختصاص داده و سازمان جاسوسی بهائیان هم آن را علیه اسلام و مسلمین صرف می کنند (و البته در این که مدیر پپسی کولا یک نفر بهائی است معروف به «ثابت پاسال» هیچ گونه شکی نیست و هر کسی می تواند در تهران از کسبه و بازاریان تحقیق کند). روی همین اصل است که علماء اعلام از خرید و فروش و استعمال

ص: 165

پپسی کولا منع کرده اند، و در این صورت آیا وجدان مردم مسلمان اجازه می دهد که پپسی را استعمال کنند و با استعمال هر بطری 1 ریال به دستگاه خیانت و جنایت بهائی گری که توسط دشمنان اسلام به وجود آمده است، کمک کنند؟!

اینک ما در اینجا، متن فتوای حضرت آیت الله العظمی آقای بروجردی رهبر بزرگ مردم ایران را که درباره لزوم ترک معامله با بهائیان صادر فرموده اند، درج می کنیم. و البته فتوای حضرت معظم له یک فتوای کلی جامع و کاملی است و تعیین مصداق آن در خارج، وظیفه خود مسلمان هاست.

سؤال: حضرت آیت الله العظمی آقای بروجردی مدظله العالی علی رؤس المسلمین بحق محمد و آله 8 ذی الحجه 1374

چه می فرمایید راجع به معاشرت و معامله با بهائیان از قبیل اکل و مشرب با آنها و مهمانی کردن آنها و به مهمانی رفتن و زن دادن به آنان و زن گرفتن از آنها و دخول در حمامات آنان و راه دادن آنها به حمامات مسلمین و خرید و فروش با آنها و کرایه و اجاره دادن املاک و وسائط نقلیه از آنها و معالجه نزد آنها و اصلاح سر و صورت آنان و کار کردن برای آنها مجاناً و یا تحت هر یک از عناوین معاملات شرعیه از قبیل جعاله و مزارعه و مساقات و شرکت و صلح و نحو این امور از انحاء معاشرت و معامله با آنها مستدعی است نظر شریف را مرقوم دارید. ادام اله ظلکم.

جواب: «بسمه تعالی، لازم است مسلمین نسبت به این فرقه معاشرت و مخالطه و معامله را ترک کنند. فقط از مسلمین تقاضا دارم آرامش و حفظ انتظام را از دست ندهند. حسین الطباطبایی (محل مهر مبارک)

ص: 166

فتوای آیت الله العظمی آقای بروجردی وظیفه هر مسلمان با ایمان را در مقابل بهائیان که برخلاف شایعات دروغ یک مشت معدود بیش نیستند، معلوم می کند و اینک ما در اینجا متن نظریه حضرت حجت الاسلام آقای حاج شیخ ابوالفضل قمی دام بقائه را که یکی از علماء و مدرسین و مفسرین حوزه علمیه قم هستند درباره خصوصآ پپسی کولا درج می کنیم تا حقیقت مسأله برای همه مردم مسلمان ایران روشن شود.

بسمه تعالی حضرت حجت الاسلام والمسلمین آیت الله آقای حاج میرزا ابوالفضل قمی دام بقائه

فتوایی که حضرت آیت الله العظمی آقای بروجردی درباره لزوم ترک معامله و مخالطه و معاشرت با بهائیان صادر فرموده اند ذهن مسلمین را در این قسمت روشن کرده است، ولی تقاضا می شود که نظر شریف را در خصوص پپسی کولا (که مدیر شرکت آن و کارگران کارخانه آن بهائی هستند) مرقوم فرمایید : ادام الله بقائکم الشریف

29 شعبان 1377

«بسمه تعالی: اقدامات بنده راجع به ممنوع الشرب والبیع بودن پپسی کولا معروف است و متعلق بودن آن به آن طایفه خبیثه روشن است از این جهت لازم است بر جمیع مسلمین از آن احتراز کنند.

ابوالفضل القمی»

برادران مسلمان :

(1) این بیانیه را بخوانید و بدهید دیگران نیز بخوانند و به رفقای خود در شهرستان ها نیز بفرستید. (2) در مجالس و مجامع به برادران مسلمان خود نیز موضوع را گوشزد کنید. (3) اگر ممکن شد در شهرستان خود عین بیانیه را چاپ و پخش کنید. (4) اگر فروشندگان پپسی گوش به حرف شما ندادند

ص: 167

آنها را به قطع معامله تهدید کنید زیرا فرد مسلمان با غیرت با افراد بی مبالات معامله نمی کند. (5) فریب تبلیغات و آگهی های پپسی کولا را نخورید و اگر بالای تابلوهای پپسی کولا بسم الله الرحمن الرحیم دیدید بدانید که برای گول زدن شما نوشته اند، زیرا همین شرکت پپسی کولا است که تابلوهای مشروب فروش های تهران را داده است. (6) اگر در مکه معظمه و مدینه طیبه و عتبات عالیات مردم پپسی کولا می نوشند، باید توجه داشته باشید که مدیر کارخانه های آنها بهائی نیست و افراد مسلمان است. (7) برای مبارزه با دستگاه جاسوسی بهائیان به دستور حضرت آیت الله العظمی آقای بروجردی در قم تمام تلویزیون ها که است و برنامه های ضدّ اسلامی داشت، جمع آوری شد. (8) در خاتمه چون دکترها و افراد با اطلاع تمام مشروبات به اصطلاح غیر الکلی را که مواد (کولا) دارند (به هر اسم و رسم و عنوان و رنگ که باشند) دارای مواد مسموم کننده می دانند و لذا برای حفظ بهداشت عمومی خود از استعمال آنها نیز خودداری فرمایید.

(طالبین عقاید دکترها به جلد اول کتاب دکتر هاوزر به نام (گذرنامه برای یک زندگی نوین) و کتاب (اعجاز خوراکی ها) تألیف آقای دکتر جزائری و (دنیای علم) منتشره از طرف آقای دکتر مصطفوی و نشریه دینی (ندای حق) منتشره در تهران، مراجعه کنند).

حق سرانجام پیروز می شود.

رمضان المبارک 1377 - قم - حوزه علمیه.

سید هادی خسروشاهی

ص: 168

درباره محیط طباطبائی

حضور محترم حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای خامنه ایریاست جمهوری دام بقائه العالی

بعد التحیه والسلام امیدوارم که همواره سلامت و موفق باشید.

مدت ها بود که قصد مزاحمت حضوری داشتم، اما حوادث سریع یومیه و کثرت کار شما خود بخود عاملی برای منع از این امر می شد و اکنون که برای مدتی عازم سفر بودم فکر کردم که مزاحمت را کتبی بعمل آورم که انشاءالله «آثاری» هم داشته باشد :

(1): چند ماه پیش - در بحران موشک باران - به دیدار استاد سید محمد محیط طباطبائی رفتم - که ما از دوران معزول و خانه نشین شدن آیت الله کاشانی و تا به امروز - و یا تا روز خانه نشین شدن خود، - همیشه دوست افراد معزول من دون حق بوده ایم و خواهیم بود! - منزلش در کوچه ای نرسیده به میدان شهداء قرار دارد. آن روزها، سه موشک به اطراف منزلش - با فاصله ای خیلی کم - خورده بود.. از پیرمرد مقدمه ای خواستم برای تجدید چاپ کتابش: «نقش سید جمال الدین در بیداری مشرق زمین» که قبلا با 15 مقاله چاپ شده بود و در مرور زمان، 15 مقاله دیگر از ایشان در همین رابطه، از مطبوعات قدیم و جدید یافته ام و قرار است جمعا یکجا چاپ شود. گفت: اگر موشک بعدی بگذارد، خواهم نوشت و بعد هم نوشت که امیدوارم کتابش چاپ شود که به نظرم کتابی است تحقیقی و مستند درباره سید...

در منزل کوچک و درویشانه این سید نر، ضمن صحبت، گله ای مطرح

ص: 169

شد که چند ماه پیش از آن، در حادثه نامطلوب اخراج فرزندش از دانشگاه متوسل به شما شده که حداقل تلفنی با شما صحبت کند و موفق نشده و گویا گوشی تلفن را هم مدتی در دست نگه داشته تا دفتر وصل کند و پس از دقایقی، به علت عدم وصل!، رنجور و دلخسته گوشی را گذاشته است...

من با قاطعیت به ایشان اطمینان دادم که جنابعالی حتما از آن مطلع نشده اید و گفتم که ایشان علاوه بر تبحر در علوم اسلامی، خود اهل شعر و ادب و تاریخ است و چگونه می توان تصور نمود که با فردی مثل شما، چنین روا شود؟ و بعد قول دادم که موضوع را به اطلاع شما برسانم که همان وقت ها تلفنی به آقای حجتی عزیز گفتم و بعد دیگر خبر نشدم که چه خبر شد؟

بهرحال، دیدار اخیر شما از شهریار، در بیمارستان، مرا به یاد سید پیر دیگری که همان سید محیط باشد انداخت و خواستم پیشنهاد کنم که شما با سعه صدری که دارید، روزی سرزده و یا با تعیین وقت قبلی - مثلا به نام آقای حجتی - از ایشان خودتان دیدار و دلجوئی کنید که دیگر از کثرت کهولت به زحمت راه می رود، ولی نور سیادت را دارد و جز خدا نمی گوید...

شنیدم که دوستان ارشاد هم با ایشان بی مهری ها کرده اند که آنها مهم نیست ولی واقعا اگر بعضی ها فکر می کنند که مثلا سخنرانی رادیوئی تحت عنوان: (مرزهای دانش) جرم باشد، پس چرا سخنرانی های مرحوم آیت الله طالقانی و جناب فلسفی عیب نباشد؟ بویژه که ما می دانیم مرحوم آیت الله بروجردی و دیگران به خاطر مصالح اسلام حتی با شاه ملاقات کردند و یا در همین اواخر، همه مراجع بلاد، درباره مسائلی، به: اعلیحضرت همایونی!

ص: 170

تلگراف زدند و برای الزام خصم، از همان عناوین مصطلح استفاده کردند و این قبیل امور دیگر در مورد افرادی مانند محیط طباطبائی که داعیه ای هم ندارند، نباید جرم باشد...

البته در مورد تجلیل بحق جنابعالی از شهریار، تعجب انگیز بود که چرا روزنامه جمهوری اسلامی داد و فریاد برنیاورد که مسلمانی نیست، همانطور که در مورد سید صد ساله دیگری به نام «جمال زاده» از گنه دوران جوانی وی نگذشت و دیگران را هم به علت دیداری با وی در غربت غرب، با چوب تکفیر مورد حمله قرار داد و دفاع او را هم، علیرغم دستور شما چاپ نکرد، تا ثابت شود که...

من واقعا نمی دانم که «محیط» در موردی از (شاهنشاه!) تجلیل کرده باشد، ولی مطلع شعری از شاعری را به خاطر دارم که می گوید :

شوکتش با دوشگون موکب شاهنشاهی *** مهد دین پروری و مولد ملتخواهی

عدل شاهانه همائی است همایون سایه *** بر سر دانش و دین افسر ظل اللهی

شعر «سرود ایستگاه»ش هم که معروف است و همچنین درباره حجاب و زن که باز دو بیت مربوط به شیخش، یادم هست :

شیخ از سیاه رختی زن شد سپید بخت *** عنوان روسیاهی از آن شد حجاب را

با شیخ از شراب حکایت مکن که شیخ *** تا... هست ننوشد شراب را

ص: 171

و امثال اینها که بنظرم اولا محصول «اتباع الغوی» است(1) و ثانیا واکنش

طبیعی روشنفکر جماعت در قبال آن نوع اجتهادی! است که به قول امام، از مردم می خواهد به کوخها برگردند و تمدن را نابود کنند و هر سلیقه شخصی را، در هر رابطه ای، به نام اسلام و فتوی و حکم، به خورد خلق الله داده است... البته من بر این باورم که این نامه ها و فتاوی اخیر امام، در تحول اجتهاد تشیع، آثار مثبتی بس مفیدتر از اصل انقلاب اسلامی خواهد داشت که بگذرم...

بهرحال پیشنهاد من آنست که علاوه بر دیدار از سید پیر و حتی دلجوئی مالی که با چند سر عائله فقط با حقوق بازنشستگی زندگی می کند و با چه وضعی، که اگر به منزلش رفتید آثار آن را خواهید یافت، پیشنهاد بفرمائید که ریاست ولو سنی کنگره حافظ در آبانماه، به عهده این سید باشد که خود حافظ شناس دیرین و ریشه داری است و از طرفی، نوعی جبران مافات...

(2): درباره تاریخ انقلاب که یک بار صحبتش شد و بعد مسکوت ماند!، جلد اول که شامل مقدمه مورد نظر و تحلیلی کوتاه درباره حرکت های اسلامی یکصد سال اخیر است، تمام شده که پس از تایپ خدمتتان خواهم فرستاد برای اظهارنظر، که اگر مفید بود، بطور مستقل چاپ شود، چه بدرد تدریس بخورد یا نخورد!.. جلد دوم را هم هر وقت شرایط مساعدتر شد و مثلا اسناد مربوطه در اختیار قرار گرفت می توان دقیق تر نوشت، از حادثه 15 خرداد تا پیروزی و می شود ملحقی هم به آن افزود درباره ده سال اول

ص: 172


1- البته شاعر مورد نظر پس از پیروزی انقلاب اسلامی «جبران مافات» نمود و با بازگشت بهخویشتن و تجلیل از انقلاب اسلامی و سرودن اشعار زیبا و معنوی از خطاهای پیشیندور شد و به رحمت حق پیوست... غفر الله له ولنا ولمن سبقونا بالایمان.

انقلاب و ارزیابی آن اما طبعانه یک بعدی! که آن دیگر تاریخ نویسی نیست.

(3): در مورد استمرار آثار ظلم ناروای (کلیّت) نظام، در حق یکی از بی داعیه ترین، صادق ترین و با سابقه ترین هواداران ایجاد نظام اسلامی، همان وضع روا است که بود و چون نبی وار که از دامن پاک خود به زندان رفته بود، به دوستان امید بست که امکان تحقیق و پی گیری و احقاق حق داشتند، و غافل از رب الارباب، خواهان ذکر عند رب، گردید، بطور طبیعی آثار آن را هم باید پذیرا باشد...

البته نه اینکه یأسی از روح الهی باشد، ولی بی تردید روا هم نبود در شرایطی که با وساطت دوستان، با نامه ای اتهامات انحراف یا حتی شرکت در قتل رئیس جمهور، افراد سابقا چپ چپ، و یا مشکلات اجتماعی عناصر راست راست، برطرف می گردد، از مومنی که به ظلم و به ناحق با استناد به گزارش فاسقی، بدون تبیّن و تحقیق کاملا مقدور، - که کذب محض و دروغ خالص بودن گزارش را تواند اثبات کند - هتک حرمت بشود و اهانت، و جبران هم نشود در حالیکه خود ایشان می فرمایند: «اهانت بر مؤمن، اهانت بر الله است» حالا چه کسی باید این اهانتی را که فردی بظاهر وابسته و منسوب به ایشان انجام داده است، جبران کند؟

البته می دانم که جنابعالی و جناب آقای رفسنجانی، سهمی مطلقآ در این امر نداشتید ولی در استمرار آن، و عدم جبران معقول و مشروع و منطقی چرا، چون بعنوان مسئولان رسمی کشور، جبران آن، با توجه به شناخت قبلی و قدیمی، به عهده شما دو بزرگوار بود که می دانید هم مقدور است و هم عملی... و با اینکه این امر می بایست زودتر می شد و احیاء نفس برای

ص: 173

جلوگیری از اتلاف نیروها، ولی بهرحال هنوز هم دیر نشده است و ای کاش پیش از آنکه (مکتوب شود!) اقدام می شد که امام صادق(علیه السلام) فرمود: (ان امیرالمؤمنین علیه السلام بعث الی رجل بخمسه اوساق من تمر وکان لا یسأل علیاً ولاغیره شیئاً، فقال رجل: یا امیرالمؤمنین والله ما سألک فلان ولقد کان یجزیه من الخمسه اوساق، وسق واحد. فقال امیرالمؤمنین، لا کثّرالله فی المؤمنین ضربک، اعطی أنا و تبخل أنت؟ والله اذا انالم أعط الذی یرجونی، الا من بعد المسأله ثم أعطیه من بعد المسأله، فلم أعطه الا ثمن ما أخذت منه وذلک (لانّی عرضته ان یبذل لی ماء وجهه الذی یعفره فی التراب لربی و ربه عند تعبده له) و...(1)

از روایت بدون تفسیر و توضیح می گذرم که خود اهل آن هستید و نیازی به شرح و بسط ندارد و مزاحمت را با شعری به پایان می برم :

نماز عشق را صبح و مساء نیست *** خدا خواندن به لفظ ربنّا نیست

نماز عشق را بر قبله عشق *** به هر موقع بجا آری قضا نیست

با اخلاص قدیمی :

برادر شما، سید هادی خسروشاهی(2)

ص: 174


1- وسائل الشیعه ج 2، 118.
2- نسخه ای از این نامه نیز در بین اوراق به طور اتفاقی به دست آمد و بی مناسبت نبود که در«خاطرات» نقل شود و چنین شد! و البته از مواردی بود که نتیجه خاصی نداشت!...

مطبوعات ضد انقلاب

حضرت آیت الله خامنه ای

مقام معظم رهبری دام بقائه العالی

نشر تعداد کثیری از روزنامه های یومیه، مجلات هفتگی، ماهانه در اروپا بویژه لندن، نشان دهنده اهمیتی است که صاحبان اندیشه های سیاسی به امر تبلیغات می دهند علاوه بر دهها نوع مجله که تعداد آنها به 60 نوع می رسد - فهرست آنها ضمیمه است(1) - روزنامه های یومیه چاپ لندن هم رو به

افزایش است که البته بعضی از آنها، از طریق ماهواره، در آن واحد در پنج قاره چاپ و در اسرع وقت، در کشورهای دور و نزدیک، توزیع می شود.

قدیمی ترین آنها روزنامه العرب - هوادار لیبی و عراق - است و پس از آن روزنامه آل سعود به نام «الشرق الاوسط» قدم به میدان گذاشت و اکنون در 9 شهر بزرگ، در 5 قاره در آن واحد چاپ می شود و اخیرآ چاپ های بین المللی: الاهرام (مصر)، القبس (کویت)، الثوره (عراق)، هم در لندن چاپ و توزیع می شود.

دو روزنامه القدس (ارگان عرفات) و الحیات (روزنامه شیعی لبنان) که این بار با سرمایه 15 میلیون پوندی توسط آل سعود راه افتاده و اغلب نویسندگان شیعی را درواقع جذب و جمع کرده است و از چند ماه پیش از لندن، شروع به انتشار کرده است..

از مجموع 60 روزنامه و مجله، فقط «العالم» یک مجله وزین و

ص: 175


1- در بخش اسناد آمده است.

اسلامی است... بقیه در خط ارتجاع عرب و ناشر اندیشه های غیراسلامی هستند... و با توجه به کثرت عرب زبان ها در غرب - فقط در فرانسه دو میلیون از مغرب عربی به سر می برند و ضرورت تبلیغ و نشر اندیشه صحیح اسلامی و دفاع غیرمستقیم از اهداف انقلاب اسلامی، حداقل جای یک روزنامه یومیه عربی از لندن خالی است...

مرکزیت لندن به این دلیل است که عرب ها به آنجا وابستگی بیشتری دارند و حتی در تابستان، لندن واقعاً تبدیل به یک کشور عربی! می شود، امکانات چاپ و ارتباط و غیره هم در لندن بیشتر است... و با توجه به اینکه جوانان جهان عرب برای گردش یا تحصیل به غرب روی می آورند، از این پایگاه برای نشر اندیشه اسلامی باید استفاده کرد.

البته در ترکیه، هند و پاکستان هم ضرورت نشر روزنامه ای یومیه احساس می شود و بی شک این وظیفه جمهوری اسلامی است که در این راه سرمایه گذاری بکند، ولی کمک به مسلمانان مقیم اروپا - و غرب بطور کلی - ضروری تر است.

ما برای نشر یک روزنامه یومیه به عربی و انگلیسی در لندن، یک روزنامه یومیه در ترکیه، یک روزنامه هفتگی به عربی و فرانسه در پاریس آمادگی و کادر لازم را داریم...

البته در لندن اخیراً یک حزب اسلامی، توسط مسلمانان انگلیسی تبار، تأسیس شده و به موازات آن، «دکتر سالم عزام» مصری متمایل به آل سعود یک سازمان سیاسی به نام «کمیته شورای مسلمانان» تأسیس کرده که درواقع یک حزب سیاسی با گرایش به ارتجاع غرب باید محسوب شود و در تمامی این مراحل، ما - انقلاب اسلامی و شیعیان - سهمی نداریم، چون مرکزیتی

ص: 176

فعال در اروپا نداریم...

همینطور در پاریس دوستان تونسی و الجزایری ما آمادگی کامل برای مدیریت دو میلیون تونسی، الجزائری و مراکشی را دارند که می توانند حتی در انتخابات آنجا تأثیر لازم را داشته باشند...

در ترکیه برادران مسلمان سنی هوادار انقلاب اسلامی، بی پناه هستند ارگانی ندارند، ولی آل سعود روزنامه های اسلامی منتشره را می خرد! و همینطور جاهای دیگر...

با ایجاد مرکزیتی در اروپا، می توان همه غرب را تحت پوشش قرار داد و حداقل افکار مسلمانان را نسبت به اسلام و انقلاب تغذیه کرد در این راستا انتشار یک روزنامه به عربی و انگلیسی و هفته نامه به فرانسه و عربی در پاریس و یومیه ترکی در استانبول - برای مردم ترکیه و سه میلیون ترک مقیم اروپا - یک ضرورت است.

هزینه یک روزنامه عربی از لندن - به تعداد ده هزار نسخه در 12 صفحه با کلیه لوازم و ملحقات - اجاره مکان، حقوق مدیر و سردبیر و هیئت تحریریه نمایندگی ها و همه بلاد و خبرنگار در کشورهای گوناگون - طبق برآورد برادران کارشناس، در اروپا حدود سه میلیون پوند در سال خواهد بود (ریز آن را نوشته اند که در صورت لزوم تقدیم می شود).

البته الحیات برای دو سال خود: 15 میلیون پوند از آل سعود گرفته است و اکنون همزمان از قاهره و مادرید و لندن منتشر می گردد. ولی ما با توجه به اینکه نمی خواهیم کار را بزرگ بگیریم، می توانیم با همان سه میلیون پوند روزنامه را یک سال تمام اداره کنیم. البته اگر بخواهیم مرکزی خریداری کنیم و یا نمایندگی های پرهزینه ای در بلاد مختلف بوجود بیاوریم

ص: 177

و نویسندگان معروف را به استخدام درآوریم، بی شک هزینه سال اول بالغ بر ده میلیون پوند - با توجه به هزینه های گران در اروپا و بویژه مالیات ها - خواهد شد...

در ترکیه با یک میلیون دلار می توان یک روزنامه یومیه و یک مجله هفتگی اسلامی در قبال دهها نشریه لائیک، منتشر کرد. در پاریس برای روزنامه هفتگی عربی و فرانسه جهت نشر در مغرب عربی و کشورهای فرانسه زبان - باز سالانه یک میلیون دلار هزینه لازم خواهدبود...

برای اداره این امور، و ایجاد مرکزیت، امکاناتی در اختیار هست از جمله کادرهای اداره کننده و نویسندگان متعهد و مسلمان...

ما در گذشته تجربیاتی در این زمینه ها بدست آوردیم... و نشر «العالم» و دو مجله انگلیسی به هزینه ارشاد از لندن، نمونه ای از آن است. در رم و لندن هم دو هفته نامه با تشویق ما به راه افتاد و به علت نرسیدن کمک هر دو تعطیل شدند (نمونه ها به پیوست است لطفاً دقت شود).

و برای نشریات لندن اینجانب 11 بار و جمعاً به مدت 7 ماه به لندن رفتم و کار به یاری حق به راه افتاد، اما سوء مدیریت معاونت محترم ارشاد و اعزام کودکانی که نه زبان می دانند و نه از عالم ژورنالیستی خبری دارند، پروژه را با شکست روبرو کرد... و یک مجله انگلیسی هم تعطیل شد و بقیه نیز در انتظار...

به همین دلیل، اگر ارشاد بخواهد اداره کننده امر باشد، اینجانب پیشاپیش اعلام می دارم که آمادگی همکاری را ندارم. با وزارت اطلاعات هم در این رابطه نمی توان همکاری کرد چون همکاران مسلمان و عرب و ترک و غیره، ما در کشورهای خود و در خارج، از این امر، وحشت دارند.

ص: 178

اگر دفتر مقام معظم رهبری بطور مستقیم در این امر دخالت کند و اشراف داشته باشد اینجانب آماده اقدام و تحویل امور پس از راه اندازی هستم... البته قصد اقامت دراز مدت در خارج را هم ندارم ولی برای تأسیس مرکزیت و آماده سازی مقدمات حاضرم اقدام کنم. والبته با اشراف وزارت امور خارجه هم موافقت دارم.

برای ساختن مرکز اسلامی لندن، در محل هتلی که ملک وزارت امور خارجه است، ما از حضرت امام قدس سره، اجازه گرفتیم.. ولی متأسفانه مسائلی تاکنون از آغاز کار ما را باز داشته است.. این محل در بهترین نقاط لندن قرار دارد و در سال 61 می خواستند بفروشند (به مبلغ چهار میلیون پوند) که ما مانع شدیم و امسال نیز تلکس فروش آن را مخابره کرده بودند (معاونت مالی وزارت خارجه) که به قیمت 20 میلیون پوند می خریدند و اینجانب باز تلکسی به جناب آقای دکترولایتی ارسال کردم و بحمدالله ایشان مانع از فروش آن شدند...

و امیدوارم که با کمک و همکاری مقام معظم رهبری با انجام این پروژه، ایجاد مرکزیت در اروپا هم عملی شود.

با احترام و با اخلاص قدیمی

سید هادی خسروشاهی(1)

10/10/ 68

ص: 179


1- این نامه گزارش گونه در آخرین روزهای بازبینی «خاطرات» از میان کوهی از اوراق! بهدست آمده که نقل آن به نظر مفید آمد!

مرکز اسلامی در لندن

محضر مبارک حضرت امام خمینی مدظله العالی

بعد التحیه والسلام محترماً معروض می دارد: دولت جمهوری اسلامی ایران در لندن محلّی دارد که گروهی از علاقمندان انقلاب اسلامی پیشنهاد کردند آنجا را به یک مرکز اسلامی وابسته به ایران اسلامی تبدیل کنیم. ملک آن متعلق به وزارت امور خارجه است و فعلاً به شکل مخروبه و بلااستفاده مانده است.

حضرت آقای خامنه ای، حضرت آقای هاشمی و جناب آقای دکتر ولایتی با اصل موضوع موافق هستند. از لحاظ مالی هم شیعیان خلیجی مقیم انگلیس می توانند هزینه ساختمان را تأمین کنند.

در لندن دو میلیون مسلمان اقامت دارند که نیم میلیون آنها شیعه خلیجی، پاکستانی و ایرانی هستند و نیاز به یک مرکز اسلامی واقعی، کاملاً محسوس است. در صورت موافقت حضرتعالی، زیر نظر وزارت امور خارجه، با حفظ مالکیت وزارت مزبور، می توانیم یک مرکز اسلامی مفید در قلب اروپا بنیاد نهیم. ادام الله بقائکم

المخلص: سید هادی خسروشاهی(1)

24/4/64 - 26 شوال المکرم 1405 ه-

بسمه تعالی جناب آقای دکتر ولایتی وزیر محترم امور خارجه

حضرت امام با درخواست جناب آقای خسروشاهی با شرایط مذکور موافقت نمودند. احمد خمینی

ص: 180


1- این نامه در واقع مربوط به پروژه ایجاد و تأسیس یک مرکز اسلامی در اروپا است کهنخست به محضر امام خمینی(ره) ارسال گردید و موافقت ایشان نیز جلب شد ولی بارحلت ایشان، متوقف گردید. اصل دستخط در بخش اسناد آمده است.

کتابخانه مهدیه - همدان

حضور محترم دانشمند ارجمند

جناب آقای سید هادی خسروشاهیپس از اهداء سلام، امید است که در کلیه اموری که در پی رسالت خود نسبت به جامعه خویش انجام می دهید موفق و مؤید باشید. از اینکه چند دقیقه مصدّع اوقات شما می شوم معذرت می خواهم و مطلب را خیلی خلاصه و فشرده به عرضتان می رسانم.

چون در دنیای امروز ما، مسئله آشنائی مردم با ورای جامعه خویش کاملاً ضروری تلقی گردیده و دیگر وقت فرو رفتن در جامعه کوچک خود سپری گردیده، لذا بر ما مسلمانان واجب است که از کشورهای جهان و یا حداقل از کشوری هم عقیده و اسلامی معلومات و اطلاعی داشته باشیم و چون کتابخانه مهدیه همدان قسمتی از این مسئولیت را به دوش گرفته و در نظر دارد کلاسی تحت عنوان (تاریخ و جغرافیای کشورهای اسلامی) مفتوح نماید و الزامآ در این مورد چشم انتظار به مساعدت شما که در خصوص این موضوع مطالعات زیادی دارید، دارد. لذا چنانچه جنابعالی لطف فرموده و تقبل این زحمت را بفرمایید نام کتابهایی که درباره این موضوع نوشته شده و اسامی این کشورها و جمعیت آنها و نام رهبرانشان را شخصاً ارسال بفرمایید و باز هم اگر مقدور باشد، چون ممکن است بعضی از این کتاب ها در دسترس نباشد، نام شرکت های انتشار احیاناً و طریقه بدست آوردن آنها را نیز مرقوم دارید.

از اینکه موجبات زحمت شما را فراهم کردم پوزش می طلبم و چون کلاس ممکن است حداکثر در اوایل تیر تشکیل شود، پاسخ نامه هرچه

ص: 181

زودتر ارسال شود مطمئناً بهتر خواهد بود.

بیشتر از این تصدیع نداده موفقیت روزافزون شما را در راه تحقق بخشیدن به آرمان های عالیه اسلامی از خداوند متعال خواستارم.

سید علی اصغر حجازی 2/3/ 52(1)

همدان - کتابخانه مهدیه - حجازی

ص: 182


1- نامه که مربوط به چهل سال پیش است، اهتمام برادر عزیزمان به مسائل جهان اسلام وتربیت و آگاهی بخشی به نسل جدید ایران را نشان می دهد و به تناسب ذکر خیری که درمتن کتاب از ایشان به میان آمد، نامه نقل گردید (دستخط در بخش اسناد)

پروژه مجله «العالم»

هو

مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای دامت برکاته العالیه

بعد التحیات محترمآ اشعار می دارد: همان طور که مستحضر هستید در اوائل انقلاب، به پیشنهاد اینجانب و دستور حضرت امام خمینی(قدس سره) و پیگیری جناب آقای خاتمی، وزیر محترم ارشاد، مؤسسه ای در لندن به ثبت رسید که سه مجله العالم (عربی - هفتگی) و دو مجله ماهانه انگلیسی (انکواری + افریقن ایونتس) را منتشر می کرد... در مجله «العالم» افرادی چون دکتر شهاب بحرینی و دکتر لیث کبه عراقی (سخنگوی دولت آقای جعفری) و دکتر مجید البحرانی (وزیر فعلی در (فلسطینی و همکار شهید شقاقی) و ده ها نفر دیگر، به دعوت اینجانب، همکاری داشتند.

حضرتعالی در دوره ریاست جمهوری یک بار که گزارش کار مؤسسه و مجله ها را می دادم فرمودید: (مجله العالم به نظرم تنها پروژه موفق جمهوری اسلامی ایران در خارج است ولی سعی نشود مجله با هر مطلبی پر شود و حروف آن هم کمی ریز است و بهتر است که کمی درشت تر باشد تا خواندنش آسان تر گردد و البته عکس هم کم دارد و اگر بیشتر شود بر جذابیت آن خواهد افزود...)

...در آن زمان پیشنهاد من آن بود که با فروش یک کشتی نفت و امانت گزاری آن در بانکی در خارج، زیر نظر دولت، هزینه مجله ها و سمینارهای خارج، از سود حاصله تأمین شود. البته موافقت جناب آقای رفسنجانی و آقای موسوی را هم گرفته بودم... ولی جنابعالی فرمودید :

ص: 183

دولتی که نتواند هزینه یک مجله را تأمین کند، پس چه کار می کند؟ فروش فوق العاده نفت باید به امضای امام برسد و این صلاح نیست که در آینده بگویند نفت را فروختند و به حساب خود ریختند؟... یکی دو موردی هم که شما می گویید، استثنایی بوده است..

...من از حضرت امام(قدس سره) هم خواستم که بودجه مجله را دفتر ایشان بپردازد، ایشان فرمودند: من حرفی ندارم، ولی با رفتن من، دفتر دیگر نمی تواند بودجه را تأمین کند، و دولت انشاءالله همیشه هست و تأمین می کند... حضرتعالی لابد اطلاع دارید که پس از 15 سال انتشار مرتب مجله که در کل جهان اسلام هوادارانی داشت، العالم تعطیل شد، یعنی پس از آن که بودجه سازمان فرهنگ کفاف نداد، کمک به مجله قطع شد و تلاش و کوشش مجدانه حقیر هم بالاخره به جایی نرسید...

...و اکنون مشکل این است که پس از 15 سال، به جای پرداخت پاداش و اظهار تشکر از دکتر سعید شهابی (بحرینی) مبلغ یکصد و چهل و سه هزار و پانصد دلار بدهی جمهوری اسلامی به ایشان، پس از 7 سال، هنوز پرداخت نشده که با توجه به تنزل قیمت دلار در لندن، با تبدیل آن در شرایط فعلی، حدود 50 هزار دلار هم به ضرر آقای شهابی خواهدبود.

اینجانب، برای ادای دین و با احساس این که در این رابطه مسئولیتی داشته ام، همچنان پیگیر موضوع بوده ام تا بدهی نامبرده پرداخت شود... با ده ها نهاد و مؤسسه و وزیر و وکیل و شخصیت و غیره! ملاقات و مذاکره و مکاتبه کردم... همه وعده دادند و عمل نکردند.

اما در مورد 15 هزار پوند بدهی مرکز اسلامی لندن به آقای دکتر سعید، بابت مجله انگلیسی که مرکز در دوره قبل منتشر می کرد به جناب آقای

ص: 184

معزی حفظه الله، دو سال قبل تذکر دادم و ایشان پس از بررسی اسناد، بدهی را پرداخته اند... ای کاش در ایران هم کسی پیدا می شد و مانند جناب معزی، با احساس مسؤولیت، موضوع را حل می کرد...

آخرین اقدام اینجانب، دو یا سه بار ملاقات با جناب آقای خاتمی، در اواخر دوره ریاست جمهوری ایشان بود که چون در جریان امر بودند، دستور دادند که از بودجه ویژه ارزی ریاست جمهوری وجه مربوطه، توسط وزارت امور خارجه و سفارت ما در لندن (به پیشنهاد حقیر) پرداخت گردد و دفترشان هم پس از دو هفته اعلام کردند که وجه حواله شد!!... و ما هم به دکتر سعید تلفن کردیم که به سفارت مراجعه کند!.. و پس از مراجعات مکرر، پاسخی نگرفت. یک ماه قبل که اینجانب برای ادامه معالجه، - پس از یک عمل جراحی سنگین در تهران - به لندن رفتم، معلوم شد که اصلا وجهی حواله نشده است...

اینجانب متأسفانه با دوستان فعلی در نهاد ریاست جمهوری، آشنایی و ارتباطی ندارم و با توجه به وضع مزاجی هم آمادگی پیگیری مجدد را ندارم... لذا مزاحم حضرتعالی شدم تا با ملاحظه اسناد پیوستی، دستور ولائی به دوستان بدهید تا حق یک فرد علاقمند به نظام و انقلاب را که همچنان در فضائیات عربی و در میزگردها و روزنامه های عربی چاپ لندن، بدون دریافت مزد و پول، به دفاع از انقلاب و نظام مشغول است، اداکنند.

البته پیشنهاد حقیر آن است که مسؤول مربوطه جدید (که نمی دانم چه کسی یا نهادی خواهد بود؟) امور زیر را انجام دهد :

1. پرداخت اصل بدهی به مبلغ یکصد وچهل وسه هزار وپانصد دلار

2. جبران خسارت دیرکرد در پرداخت دین شرعی و قانونی نامبرده

ص: 185

-طبق قرارداد، با نهادهای نظام اسلامی -

3. پاداش آخر خدمت یا مأموریت که نوعآ حتی بر کارمندان محلی غیرمسلمان هم در سفارت های جمهوری اسلامی پرداخت می شود.

اینجانب کپی آخرین اسناد مربوطه را به پیوست می فرستم... و انتظار دارم که دفتر حضرتعالی، موضوع را به طور جدی و خارج از نوبت پیگیری و نتیجه را به اینجانب نیز اطلاع دهند و ترتیبی داده شود که وجه حتمآ توسط جناب معزی پرداخت گردد تا دچار مشکل اسف بار اداری نشود.

توضیح ضروری آن که طبق دستور ریاست جمهوری قبلی، موضوع نامه شماره 16664 مورخ 19/3/84 این وجه از بودجه ارزی ریاست جمهوری سابق کم شده، ولی معلوم نیست که چرا تاکنون - پس از یک سال تمام - حواله نشده است؟

... با معذرت خواهی از مزاحمت - که البته شخصی نبود - و اگر به دوستان مسؤول امیدی داشتم مزاحم جنابعالی نمی شدم.

والأمر الیکم والسلام علیکم - با ارادت خالصانه قلبی - قدیمی

سید هادی خسروشاهی

شهریور 85 - 15 شعبان 1427 ه (1)

ص: 186


1- ... در دیداری با معظم له، پس از نامه، موضوع را باز مطرح کردم، چون در واقع خود رابدهکار مدیر محترم مجله العالم می دانستم اتفاقآ برادر عزیز و گرامی حجت الاسلاموالمسلمین جناب آقای مصباحی مقدم، نماینده محترم مجلس شورای اسلامی هم درآن جلسه حضور داشتند و پیشنهاد کردند که موضوع را پی گیری کنند و بنده نیز پرونده واسناد مربوطه را به ایشان دادم که خوشبختانه سرانجام اصل بدهی - منهای ضرر تاخیر وپاداش! - توسط ایشان اخذ و پرداخت گردید. والحمد لله.

مسجدی برای مردم ولنجک

مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای دام بقائه العالی

بعد التحیات محترماً به اطلاع عالی می رساند :

روستای وکیل آباد شمیران که امروز ولنجک نامیده می شود، همواره مردمی متدین، مسلمان و اهل مراسم عبادی داشته است. متأسفانه اراضی این منطقه در زمان طاغوت مورد تهاجم عناصر وابسته به رژیم بویژه بهائیان قرار گرفت و صاحبان اصلی از داشتن حتی مسجد یا حسینیه ای محروم ماندند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم قسمت اعظم زمین های این منطقه چون دارای سند نبود، بدون موافقت شهرداری و دانشگاه شهید بهشتی که خود را مالک زمین ها می دانست، و فقط به دستور سازمان زمین شهری، در اختیار تعاونی های گوناگون دولتی قرار گرفت و بدون مراعات ضوابط شرعی و قانونی و اصول محیط زیست و غیره، چند هزار واحد مسکونی که همه یا اغلب ساکنان آنها مسلمانند، بر واحدهای بساز و بفروش ها اضافه گردید و هم اکنون چند ده هزار نفر در این منطقه سکونت دارند که فاقد هرگونه امکانات و تسهیلات شهری، حتی آب و برق و اتوبوس و مدرسه و مسجد و غیره هستند و آقای شهردار شمیران، در یک مصاحبه مطبوعاتی این منطقه را محروم ترین مناطق بیستگانه شهر تهران نامید..

اکنون درخواست افراد متدین و مسلمان آنست که از سوی یکی از نهادهای انقلابی که اغلب زمین های باقیمانده، مصادره و به آنها واگذار شده است، زمینی به مساحت دو تا سه هزار متر در اختیار آنها قرار گیرد تا بتوانند مسجدی و در کنار آن سالنی برای مراسم مذهبی و کتابخانه ای برای این همه جوان و نوجوان سرگردان در این منطقه بسازند و خود اعلام آمادگی برای

ص: 187

ساختن آن می کنند و تحمیلی هم بر بودجه هیچ نهادی نخواهد بود.

دلیل مراجعه این افراد به اینجانب آنست که حقیر تنها روحانی ساکن قبل از انقلاب در این منطقه هستم و با اینکه به علت استمرار کسالت من از پذیرفتن هرگونه مسئولیتی در مورد این امر خیر - جز کمک مالی توسط مؤمنین بازار در امر ساختن مسجد و کتابخانه - و اداره امور آن، پس از پایان عذر خواسته ام، ولی آنها اصرار دارند که نامه را توسط اینجانب به محضر عالی برسانند و شاید تصورات دیگری در ذهنشان باشد که ابلاغ این نامه را به عهده اینجانب گذاشته اند؟

بهرحال انتظار دارد که دستور بفرمائید یکی از بنیادها و نهادها، با اهداء قطعه زمینی، در این امر خیر پیشگام گردد. برای سرپرستی امور مالی و اداری آن هم یک نفر را تعیین بفرمائید تا از آغاز در برنامه ریزی این مرکز عبادی - فرهنگی ناظر باشد. و البته همانطور که اشاره شد، حقیر جز در کمک رسانی مالی - از خود یا دوستان -، آمادگی جسمانی هیچ کار دیگری را در این رابطه ندارم.

ابقاکم الله وادام الله ظلکم علی روس المسلمین

والسلام علیکم اولاً و آخرآ - سید هادی خسروشاهی(1)

بعد التحریر :

فرصت را مغتنم شمرده و مجموعه جلد شده «تاریخ و فرهنگ معاصر» را تقدیم می دارد. قبلا شماره های آن، به محض انتشار تقدیم شده و البته تاکنون اعلام وصولی هم دریافت نشده است.

ص: 188


1- سرانجام با اهدای زمینی توسط شهرداری، «مسجد خاتم الانبیاء» در کنار پارک ولنجک،ساخته شد که الحمدلله مورد استفاده عموم است.

امام خمینی و عبدالناصر!

بسمه تعالی

محضر شریف حضرت آیت الله خامنه ای دام بقائه العالی

موضوع: کتاب عبدالناصر و انقلاب اسلامی ایران

انتشار چندین کتاب در مصر درباره دریافت کمک مالی توسط رهبری انقلاب اسلامی ایران از حکومت عبدالناصر! و نشر مقالاتی در بعضی از روزنامه های معروف قاهره در همین رابطه، اینجانب را که واقف بر کذب ادعا بودم، وادار ساخت که به عنوان یک تکلیف به نشر پاسخ ها در بعضی از جرائد و تألیف کتابی مستقل در این باره بپردازم که خوشبختانه در ایام پایان مأموریتم در قاهره (رمضان 1424 ه-) بطور مستقل چاپ و منتشر گردید.

... حسنین هیکل مدعی می شود که امام خمینی از ناصر درخواست کمک کرد! و ناصر 150 هزار دلار توسط سوریه! به ایشان فرستاد!.. و بعد می نویسد که امام در سخنرانی خود در تهران گفت که پول ها را من نگرفته ام! بلکه خرج یتیمان و فقراء شده است.!! در حالیکه می دانیم امام خمینی مطلقا همچو حرفی هم نزده است...

فتحی الدیب عامل امنیتی ناصر در کتاب مستقلی - عبدالناصر و ثوره ایران! - اصولا انقلاب اسلامی ایران را ساخته و پرداخته ناصر معرفی می کند و تنها سند او شرکت چند نفر از دوستان مبارز خارج از کشور در آن زمان، - مانند شهید چمران و دکتر یزدی - در دوره آموزش عملیات چریکی در قاهره است!..

مؤلف دیگری به نام عمر نبیل در کتاب خود علاوه بر اکاذیب فوق، مدعی می شود که مبارزین ایرانی خواستار چهار میلیون! دلار کمک شدند و

ص: 189

ناصر آن را پذیرفت.. و..

و همین اکاذیب در روزنامه های: الاهرام، صوت الامه، القاهره و غیره هم به صورت های مختلف تکرار و منتشر گردیده است...

برای پاسخگویی مستند و رد اکاذیب و روشن ساختن حقایق تاریخ انقلاب اسلامی ایران، به موازات کارهای اداری، با تلاش و کوشش مستمر طلبگی! در اوقات غیر اداری، کتاب «حقیقت رابطه عبدالناصر با انقلاب اسلامی»(1) را تألیف کردم که همراه اسناد و مدارکی مستند و غیر قابل انکار،

در رد اکاذیب ناصری ها و قومی گراهای مصری چاپ شده است...

نسخه ای از کتاب تقدیم است از هرگونه نقد یا اظهارنظری برای تکمیل کتاب سپاسگزار خواهم بود. امید به حق تعالی در این ماه مبارک آنست که این خدمت کوچک را از حقیر بپذیرد.

سید هادی خسروشاهی - قاهره

ص: 190


1- «حقیقه علاقه عبدالناصر بالثوره الاسلامیه فی ایران» چاپ مصر، 2002 میلادی، ناشردارالهدف للاعلام والنشر، قاهره. ترجمه فارسی این کتاب نیز اخیرآ از سوی «مرکز اسنادانقلاب اسلامی» چاپ و منتشر شده است.

شیوخ الازهر و مسئله کمپ دیوید!

آیت الله خامنه ای :

ما نسبت به کمپ دیوید حساسیت داریم.

قائم مقام شیخ الازهر :

ای آیت الله... کمپ دیوید مرده است.

آیت الله خامنه ای گفت: انشاءالله تلاش خیری نسبت به روابط میان مصر و ایران خواهید داشت.

کفیل الازهر: فکر می کردم رهبر فقط در نظر داشتند که به ما خوشامد بگویند ولی ایشان ناگهان وارد سیاست شدند.

به ذهن اعضای هیأت رسمی مصری که برای شرکت در مراسم تکریم دو قطب میان اهل سنت و شیعیان یعنی آیت الله بروجردی بزرگ ترین مرجع تقلید ایران در زمان خود و شیخ الازهر شیخ محمود شلتوت به ایران سفر کرده اند خطور نمی کرد که به سفیرانی برای مصر تبدیل خواهند شد که درباره مسائل روز صحبت خواهند کرد و نقطه نظرهای مصر را در برخی مسائل سیاسی تشریح خواهند کرد. رئیس هیأت مصری جناب شیخ محمود عاشور کفیل یا قائم مقام شیخ الازهر که به نمایندگی از شیخ الازهر همراه با مفتی جمهوری مصر دکتر نصر فرید واصل با رهبر دیدار داشته اند و ایشان به گرمی و با صمیمیت آنها را به حضور پذیرفتند و آنها را مورد ستایش فراوان قرار دادند که کفیل الازهر در پاسخ به ایشان گفت: الازهر شریف دعوت ایران و یا مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی را با توجه به مسؤولیت های الازهر که مرجعیت مذهبی جهان اسلام به شمار می رود، هنگامی که از طرف یک کشور اسلامی دعوت شود وظیفه دارد که

ص: 191

آن را بپذیرد و پذیرفت. درباره این دیدار شیخ محمود عاشور اظهار داشت : امام خامنه ای سخن خود را درباره روابط میان مصر و ایران آغاز کرد و این که علما لاجرم باید با هم دیدار کنند، چرا که دیدار میان علما زمینه را برای دیدار بزرگ تر و مهم تری میان کشورها فراهم می نماید. از این رو روابط میان علما هیچ گاه نباید قطع شود. من به ایشان گفتم مصر همیشه آغوش خود را به روی شما باز کرده و هر دست دوستی را که به سویش دراز شود می فشارد چرا که هنگامی که این دعوت ایران به دست ما رسید، هیأت بسیار بلندپایه ای از الازهر شریف در پاسخ به دعوت ایران و دیدار با علمای این کشور در ایران حضور یافت.

آیت الله خامنه ای در پاسخ فرمودند: ما می خواهیم با صراحت بیشتری گفت وگو کنیم. ما همچنان نسبت به موضوع کمپ دیوید حساسیت داریم. من به ایشان عرض کردم: کمپ دیوید با مردن سازنده آن اکنون مرده است.

کفیل الازهر در ادامه سخن خود می افزاید: من به ایشان عرض کردم آیا برای شما کافی نیست که سفیر مصر را از اسرائیل فراخوانده ایم. ایشان فرمودند: این یک اقدام شایسته و جدی است و ما آن را تبریک می گوییم و تشویق کردیم و اظهار خوشوقتی کردیم. ما هنگامی که برای ایشان از منع کردن یهودیان از مشارکت در مراسم امسال سالروز تولد ابوحصیره سخن گفتیم و وضعیت را برای ایشان تشریح کردیم و چگونگی ممنوعیت آنها را از شرکت در این مراسم توضیح دادیم، ایشان ابراز خرسندی کردند و اظهار داشتند ان شاءالله تلاش شایسته ای در آینده نسبت به روابط میان مصر و ایران انجام خواهیم داد.

ص: 192

کفیل الازهر افزود هنگامی که به آیت الله خامنه ای گفتم که دانشگاه الازهر کنفرانسی برای کمک به قدس شریف برگزار کرده است که در بیانیه پایانی این کنفرانس آمده بود چنانچه روش های مسالمت آمیز کارآمد نباشند جهاد مقدس روش آزادی قدس خواهد بود. ایشان از این موضوع بسیار خوشحال شدند، که من احساس کردم ما بخش بزرگی و یا بیشتر حساسیت موجود را ذوب کرده ایم.

هنگامی که امام خامنه ای درباره چگونگی وضعیت عادی سازی روابط با اسرائیل سؤال کردند؟ ما به ایشان گفتیم شما این سؤال را از اسرائیل بپرسید چرا که آنها روابط خود را عادی سازی کرده اند، شما و ما که سراغ اسرائیل نرفته ایم، رئیس جمهوری مصر نیز هیچ گاه به اسرائیل نرفته است. چندین بار از ایشان خواسته شد که به آنجا برود و نخست وزیر اسرائیل چندین بار به مصر آمد و به رئیس جمهوری ما اصرار داشت که به آنجا سفر کند، ولی ایشان نه گفتند، و زمانی که قدس آزاد شود و زمین به صاحبان آن بازگردد این سفر انجام خواهد شد.

آیت الله خامنه ای نسبت به این مسأله ابراز خوشحالی زیادی کردند و اظهار داشتند ما برای این گونه مسائل ارج قائلیم.

ما احساس کردیم یک بار دیگر توجهی نسبت به بازگشت روابط میان دو کشور وجود دارد. به ویژه ایرانی ها در برخورد با ما خیلی با نزاکت و با ادب بودند و با دیپلماسی شدید سخن می گفتند و انتقاد آیت الله خامنه ای فراتر از کمپ دیوید نبود که فرمودند اعتراض هایی نسبت به کمپ دیوید داریم و از آن راضی نیستیم.

از کفیل الازهر سؤال کردم: آیا مأموریت شما زیر پوشش کنفرانس، سیاسی بوده است؟ ایشان گفت :

ص: 193

ما به عنوان علما با هم بحث می کردیم و مسأله ربطی به سیاست نداشت، ولی در عین حال وارد بحث سیاست هم شدیم به این عنوان که ما نسبت به بازگشت روابط میان مصر و ایران علاقه زیادی داریم و نیز به امام خامنه ای گفتم در این جهان اکنون جایی برای موجودات کوچک وجود ندارد و چنانچه مصر و ایران با هم متحد شوند، با این اتحاد خود بسیاری از مشکلات را حل خواهند کرد. شما با اسرائیل قهر کرده اید و از آمریکا هم خشمگین هستید چنانچه مصر و ایران به هم نزدیک شوند با این اتحاد قدرت بزرگی برای حمایت از مسلمانان تشکیل خواهند داد که دشمنان را مغلوب خواهد کرد و شأن و جایگاه اسلام را بالا خواهند برد. هنگامی که 130 میلیون جمعیت ایران و مصر با هم متحد شوند معجزه ها خواهند آفرید. شما دارای تمدن هستید ما هم دارای تمدن می باشیم. هنگامی که این دو کشور با هم متحد شوند معجزه ها خواهند آفرید و به ویژه که جهان اکنون به سوی نزدیکی حرکت می کند و نه به سوی دوری و جدایی از هم و درباره نظر ایشان درباره کنفرانس و نزدیکی میان مصر و ایران که طی آن روی داد.

شیخ عاشور اظهار داشت: من به عنوان یک مصری و به عنوان یک شیخ الازهری، احساس خوشبختی می کنم که میان مصر و ایران روابطی باشد. و من همیشه تأکید کرده ام هنگامی که میان ما تکامل و همکاری اقتصادی و اجتماعی و مذهبی و علمی و سیاسی وجود داشته باشد، قدرت بزرگی را تشکیل خواهیم داد. چرا که جامعه ما اکنون نیاز به امکانات بزرگی دارد و چنانچه این امکانات فراهم شود. آنگاه خواهیم توانست بر دشمنان غلبه کنیم و یا لااقل آنها را بترسانیم. و من چنین حرفی را به امام خامنه ای گفتم. ما در عین حال به تکامل اقتصادی با ایران نیازمندیم. اکنون کشورهایی که

ص: 194

هیچ گونه روابط تکامل کننده ای میان آنها وجود ندارد، همچون کشورهای اروپایی در بازار مشترک اروپا تکامل کننده یکدیگر شده اند، ولی میان ما و ایران که روابط تمدنی و مذهبی و ارزشی و اخلاقی وجود دارد چه مانعی دارد که ما با هم بازار اسلامی مشترکی داشته باشیم و میان ما مبادلات بازرگانی و صنایع و کشاورزی انجام گیرد؟ در برقراری این روابط چه مانعی وجود دارد؟

* آیا پیش از سفر به ایران توصیه های سیاسی مشخصی وجود داشته است؟

** کفیل شیخ الازهر می گوید من پیش از مسافرت با هیچ کس ملاقاتی نداشته ام. من می خواستم نسبت به انجام این سفر عذرخواهی کنم ولی با اصرار امام اکبر شیخ الازهر روبه رو شدم آن گاه پذیرفتم. از ایشان سؤال کردم چه راهنمایی مشخصی وجود دارد؟ وی در پاسخ گفت: هیچ توصیه مشخصی وجود ندارد. از این رو در دیدار با رهبر ایران در آغاز فکر کردم که ایشان می خواهند با ما سلامی داشته باشند و به ما خوشامدگویی کنند، ولی گفت وگوی ما با ایشان متحول شد و در آن به مسائل سیاسی نیز پرداخته شد. از این رو ما از در دین و از در تقریب وارد سیاست شدیم. چون ما اکنون در ایران و در دانشگاه الازهر به علما نیاز داریم تا میان دو کشور تقریب ایجاد کنند.

کفیل الازهر مصر گفت من به امام اکبر شیخ الازهر پیشنهاد کردم که کنفرانسی از سوی مجمع تحقیقات اسلامی برگزار کنیم و از آنها (ایرانی ها) دعوت کنیم تا در آن شرکت کنند. و همچنین پیشنهاد از سرگیری فعالیت دارالتقریب مصر را داده ام. این دارالتقریب تا دهه هفتاد فعال بود. شیخ عبدالعزیز عیسی رئیس کمیته تقریب مذاهب اسلامی در مصر بود و در

ص: 195

کنار ایشان شیخ ابوزهره و شیخ محمد مدنی نیز وجود داشتند شیخ قمی نیز که از ایران بود دبیر کل کمیته تقریب بودند که تا دهه هفتاد همچنان حضور داشتند و شرایط سیاسی مانع از فعالیت ایشان نبود. ولی چیزی که ایشان را از فعالیت باز داشت این بود که کمیته تقریب، مقری در منطقه الزمالک قاهره داشت. مالک این ساختمان خواستار تخلیه این مکان شد و صورت جلسه ای بدین منظور تهیه کرد و با اعمال زور این مکان را از آنها گرفت. از آن تاریخ به بعد دیگر مکان و مقری برای فعالیت آنها وجود نداشت و پس از آن اوضاع رو به آرامی و آرامش جلو رفت. و من مایلم که دارالتقریب در قاهره یک بار دیگر فعالیت خود را از سر گیرد، به ویژه که میان ما و شیعیان اختلاف های عمده و مهمی وجود ندارد. و از آنجایی که نسبت به اصول و مسائل ثابت و تغییرناپذیر احکام اسلام توافق نظر داریم، بنابراین همه چیز قابل کنترل خواهد بود. اختلاف های فرعی میان همه رهبران مذهبی وجود دارد برای مثال ابوحنیفه با مالک اختلاف نظر دارد و مالک با شافعی اختلاف نظر دارد و شافعی هم با احمدبن حنبل اختلاف نظر دارد، بنابراین کلیه پیشوایان مذاهب با هم اختلاف نظر دارند، ولی این اختلاف نظر آنها از اختلاف در اصل دین دور بوده یعنی اختلاف نظر در اصل دین و مسائل ثابت نبوده بلکه اختلاف نظرها در مسائل فرعی است و از آنجایی که این اختلاف نظرها درباره مسائل فرعی است، بنابراین راه نزدیک شدن میان مذاهب وجود دارد و این نزدیکی وجود دارد. و هیچ مانعی در این راه وجود ندارد. ما با آنها نماز خواندیم و آنها نیز با ما نماز خواندند و اختلاف عمده و یا اساسی با آنها در نمازمان ندیدیم و متوجه شدیم که به یکدیگر نزدیکیم و از این رو من به آنها این عبارت را در شهر قم که دانشگاه الازهر ایران به شمار می رود گفتم: ما شیعیان اهل مصریم و شما

ص: 196

سنی های اهل قم هستید.

* آیا می توانیم نتیجه بگیریم که تقریب میان مذاهب ربطی به مسائل سیاسی میان دو کشور ندارد؟

** کفیل الازهر در پاسخ به این سؤال می گوید: دارالتقریب یک نهاد دینی محض است که میان دو مذهب شیعه و سنی ایجاد تقریب می نماید که این کمیته در بر گیرنده علمایی از الازهر و از حوزه های دینی ایران و از مجمع جهانی تقریب میان مذاهب اسلامی است. که این مجمع در ایران پایه گذاری شده است. شیخ عاشور می افزاید اکنون کمیته دوستی میان مصر و ایران تشکیل یافته است و رئیس این کمیته در این سفر با ما دیدار کرد و کمیته دوستی میان دو کشور استقبال گرمی از هیأت ما به عمل آورد که این مسأله نشانگر وجود تمایل آنها نسبت به مصر و الازهر و تمایل شدیدشان نسبت به وجود روابط میان دو کشور است و به ویژه آنها تأکید کردند که نام خیابان خالد اسلامبولی به نام محمد الدرّه تغییر خواهد یافت. از این رو من پیشنهاد برگزاری کنفرانس مجمع تحقیقات اسلامی را داده ام که علمایی از ایران و از علمای جهان اسلام برای حضور در این کنفرانس دعوت خواهیم کرد و این کنفرانس موجب نزدیکی روابط میان ما خواهد شد و به ویژه که آنها پیش تر در کنفرانس شورای عالی امور اسلامی شرکت داشته اند همچون شیخ خراسانی دبیر کل سابق مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی و شیخ تسخیری و...

درباره نقطه نظر ایرانی ها نسبت به این دیدار کفیل الازهر اظهار داشت دیدار هیأت الازهر از ایران تأثیر بسزایی در روحیه ایرانی ها و به ویژه در شخص آیت الله خامنه ای داشته است.

ما همچنین با رئیس جمهوری ایران - آقای خاتمی - نیز دیدار داشته ایم

ص: 197

که استادی بامحبت هستند و با یک سخنرانی عالی از ما استقبال کرد. ایشان در این سخنرانی از مصر و نقش مصر و دانشگاه الازهر و وضعیت این دانشگاه ستایش کردند و اظهار داشتند دیدار میان علما بی تردید منجر به برقراری روابط و دوستی و تبادل و باروری اندیشه ها و نقطه نظرها خواهد شد که به نوآوری ها می انجامد و دانشمندان همیشه پیشتاز در هر امری می باشند و شما نیز پیشتازان روابط میان ایران و مصر باشید که منجر به از سرگیری روابط میان سیاستمداران مصر و ایران نیز خواهد شد. من در پاسخ خود به ایشان گفتم: مصر آغوش خود را برای استقبال از شما در «کنفرانس د . هشت» - D.8 - باز خواهد کرد و مصر از حضور شما در خاک خود استقبال می نماید و چنانچه روابط میان مصر و ایران تقویت شود، مسلمانان نیز نیرومند خواهند شد.

رئیس جمهوری ایران تأکید کردند وی آرزوی حضور در کنفرانس هشت را دارد و ایشان از دفتر خود برای بدرقه ما تا نزدیکی پله ها بیرون آمد. روحانیون همراه ما گفتند آقای رئیس جمهور معمولا از اتاق خود برای بدرقه میهمانان خود بیرون نمی آمد و تنها برای بدرقه هیأت شما از اتاق کارشان بیرون آمد.

کفیل و قائم مقام الازهر می افزاید حوزه های علمیه ایران پیش از این شاید از استقبال هیأت مصری خودداری می کردند ولی هنگامی که اعضای این هیأت وارد حوزه علمیه قم شدند، احساسات و دوستی و نزدیکی شدیدی نسبت به هیأت ما ابراز شد به طوری که همگی با حالت نزدیک به گریه با ما خداحافظی کردند.

چون مسأله روشن شد و دیگر هیچ گونه ابهامی نبود به ویژه که ما حوزه های علمیه قم را کاملا نظیر دانشگاه الازهر دیدیم. آنها مذهب های

ص: 198

حنفی و شافعی را می خوانند و گفتند که در نظر دارند مذاهب مالکی و حنبلی را با مذهب زیدی و امامی سال دیگر در برنامه های تدریس خود بگنجانند. ما نیز در اینجا مذهب زیدی و امامی را در دانشکده الشریعه تدریس می کنیم. بنابراین ما در 95 درصد فقه اسلامی با هم توافق داریم.

سرانجام نماینده الازهر می گوید: من فکر می کنم خداوند متعال خواهان خیر مصر و ایران بود که این دو کشور را به سوی این نزدیکی روابط هدایت کرده و ایران را به پذیرش این نزدیکی تشویق کرده است.

به عقیده شخصی من که سیاسی نیستم بازگشت روابط میان مصر و ایران برای امت اسلامی جهان اسلام یک نیرو خواهد بود، مسأله ای که باعث شگفتی من شد این بود که خانم فاطمه رفسنجانی خواستار دیدار با من شد. ایشان رئیس سازمان بانوان ایران هستند که یک سازمان غیر دولتی در ایران است و تقاضای برقراری روابط میان بانوان الازهر شریف و بانوان ایران کردند. من از این درخواست ایشان استقبال کردم که این مسأله نشانگر صداقت آنها به نزدیکی روابط و از سرگیری روابط دوستانه میان بانوان مسلمان بود.(1)

ص: 199


1- این ترجمه کامل گزارش مجله «روز الیوسف» از سفر شیوخ الازهر به ایران و دیدارشان باآیت الله خامنه ای است... متن کامل و عربی این گزارش به ضمیمه مدارک و اسناد دیگر،در همان هنگام به وزارت امور خارجه ایران ارسال گردید که متاسفانه هیچ انعکاسی دررسانه های دیداری و شنیداری! ایران نیافت و حتی خلاصه آن به اطلاع حضرت آیت اللهخامنه ای هم نرسید! (متن و اصل عربی، در بخش آخر کتاب نقل می شود).

آخرین نامه...

بسمه تعالی

مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای دام بقائه العالی

بعدالتحیه والاسلام و آرزوی سلامتی و طول عمر برای حضرتعالی، محترما به اطلاع عالی میرساند :

برخلاف تصوّر، دیدار ما با آقای قمی، در پاریس در یک اطاق کوچک هتل یا یک مسافرخانه دور افتاده در پاریس بود. ایشان در این اطاق کوچک، در سن بالای 85 سال، در سخت ترین شرایط زندگی می کند. از هیچ دولتی ، هیچگونه کمکی را نپذیرفته است. طبق اطلاع شخصی من، سعودی حاضر شده ایشان را با هواپیمای اختصاصی به (عمره) ببرد و یا ایشان را از هر جهت تامین کند، به شرط آن که مصاحبه ای علیه ایران انجام دهد ولی وی حاضر نشده است. از طریق آقای جعفر رائد به ایشان پیغام داده اند که هزینه احیا دارالتقریب را بدهند تا در قاهره ایشان مشغول کار شود که باز نپذیرفته است.

در قبال این استقامت و مقاومت، متاسفانه طبق گفته های آقای قمی تمام اموال ایشان را مدتها است که در ایران توقیف کرده اند و او مجبور است در یک اطاق در مسافرخانه ای با هزینه مختصری که فرزندش عبدالله قمی مقیم پاریس تامین می کند، زندگی کند... (این موضوع را در پاسخ من که

ص: 200

گفتم چرا در هتل زندگی می کند، گفتند).

بعد درخواست ایشان این بود که اگر حتی یک ریال از اموال او از طریق رژیم شاه تامین شده و یا از طریق غیر مشروع بدست آمده، کلیه اموال او را مصادره کنند و اگر اینطور نیست، اجازه دهند که فرزند دیگرش در تهران احمد رضا قمی، منزل و اموال و مزرعه ایشان را تحویل گرفته و از درآمد آن، هزینه زندگی و معالجه ایشان را تامین کند تا در این دوره پیری نیازمند فرزندش که خود درآمد خوبی ندارد،نگردد.

این درخواستی بود که ایشان داشت و به نظر میرسد که منطقی باشد و واقعا هم اگر کسی وضع ایشان را از نزدیک ببیند باور نمی کند که آقای قمی در مراحل پایانی عمر، در این چنین وضعی بسر ببرد.

انتظار دستور سریع حضرتعالی را دارد تا به آقای احمد رضا قمی که مقیم ایران است اطلاع داده شود و انشاء الله پس از ده سال این مشکل ایشان حلّ شود.

با احترام

سید هادی خسروشاهی

23 رمضان 1410 ه تهران

ص: 201

درباره دارالتقریب قاهره

بنا به صلاحدید مقام معظم رهبری که توسط آیت الله محمدعلی تسخیری ابلاغ شد در سفر دو روزه به پاریس، ملاقاتی با آقای شیخ محمدتقی قمی، دبیر کل دارالتقریب بین المذهب الاسلامیه به عمل آمد. در این دیدار دیدگاه های ایشان در رابطه با پیشنهاد ایجاد دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه در تهران مورد سوال قرار گرفت که توضیحات و پاسخ های ایشان فهرست وار بقرار زیر است :

1- دارالتقریب با کوشش فردی من و سپس تایید آیت الله بروجردی در قاهره به وجود آمد. همکاری شیخ الازهر، نقش خاصی در پیشرفت امور داشت.

2- در دوره فاروق، مخالفتی با این امر به عمل نیامد، ولی دربار از این که فصل نامه «رساله الاسلام» ارگان دارالتقریب حاضر نشد عکس فاروق را چاپ کند، دارالتقریب را مورد بی مهری قرار داد...

3- در دوره حکومت «افسران آزاد» عبدالناصر به دلیل آن که این مرکز در رژیم قبل به وجود آمده است، به آن مشکوک بود و یک سال تمام امکان دیدار با اعضا «مجلس قیاده الثوره!» وجود نداشت ... و بعد که دیدار

ص: 202

با نجیب و ناصر به عمل آمد و آن ها دیدند که دارالتقریب رسالتی خاص را به عهده دارد و در دوران فعالیت خود حتی نامی از فاروق و نامی از شاه ایران، نبرده است، به اهداف آن علاقه مند شدند. فعالیت دارالتقریب با حفظ همان اصل تا آنجا که رساله الاسلام نه خبر روی کار آمدن آقایان را اعلام نمود، و نه عکس کسی را چاپ کرد.

4- صدور فتوای شیخ شلتوت، نتیجه زحمات زیاد و همکاری ها و تقویت های مرحوم آیت الله بروجردی بود و با صدور آن فتوا تقریبا این مرکز به هدف اصلی خود رسید... به اضافه رسمی کردن تدریس فقه شیعه در کلیه الشریعه الازهر...

5- فعالیت دارالتقریب در ده سال گذشته به علت جنگ ایران و عراق متوقف شد... چون دولت مصر در زمان سادات اصرار داشت که دارالتقریب ایران را محکوم کند و من آقای قمی - به عنوان دبیر کل دائمی دارالتقریب - ضمن متوقف کردن کار از مصر خارج شدم تا کشور خودم را که در حال دفاع است محکوم نکنم.

6- مرکز مورد اجاره دارالتقریب، پس از این ماجرا، به بهانه بازسازی تخریب شد. و هم اکنون شکایت ما در دادگاه قاهره تحت بررسی است.

7- دارلتقریب از لحاظ قانونی به ثبت داده شده و بعضی از اعضای قدیمی آن مانند من قمی ج و شیخ عبدالعزیز عیسی و ... هنوز زنده هستیم و چون اعلام انحلال نشده تاسیس مرکز دیگری تحت همین عنوان، در تهران صحیح نیست.

8- مرکز مشابه را می توان تحت عنوان دیگری مثلا منظمه المذاهب الاسلامیه العالمیه تاسیس کرد. یا نام دیگری ...

ص: 203

9- اصولا این چنین مرکزی با هدف تقریب یا تفاهم بین مذاهب، نباید در تهران که مرکز تشیع است به وجود بیاید، چون استقبال لازم به عمل نخواهد آمد و حکومت های عربی به فکر تاسیس دارالتقریب دیگری خواهند افتاد... و علمای اهل سنت، به علت وابستگی اداری به حکومت های خودشان، حضور یا شرکت فعال در مرکز تهران را نخواهند یافت...

10- پس از اعلام پیشنهاد آیت الله خامنه ای در لزوم ایجاد مرکزی به نام دارالتقریب در تهران، که آقای رفسنجانی هم آن را به شکل دیگری در یک سخنرانی تایید کرد و می گفت چیزی مانند دارالتقریب به وجود بیاید - گفته ها همه از آقای قمی است - سه کشور سعودی، مصر و عراق به من مراجعه کردن که چون جنگ هم نیست، این مرکز را فعال کنیم... من به سعودی و عراق پاسخ مثبت ندادم ولی به دعوت الازهر، و به عنوان پیشنهاد رئیس جمهور - آقای قمی دعوت نامه را بمن نشان داد - به قاهره رفتم. استقبال خوبی از من به عمل آمد... قصری را به عنوان مرکز جدید دارالتقریب اهدائی رئیس جمهوری به من نشان دادند که دارای ساختمان خوبی هم برای سکونت دبیر کل بود...

از اصل موضوع خوشحال بودم ولی عظمت ساختمان، مرا مشکوک کرد. تحقیقاتی از دوستان الازهر کردم و آنها از مسئولین مربوطه پرسیدند، معلوم شد که این ساختمان از طرف یک موسسه خیریه آمریکائی خریداری و به دارالتقریب اهداء شده است تا ما از شکایت تخریب محل قبلی صرف نظر کنیم و هم فعالیت مرکز را با اهدافی وسیع تر آغاز کنیم...

11- در دیدار رسمی با حسنی مبارک، ایشان از این که محل خوبی را به ما اهدا می کند راضی به نظر می رسید... ولی من به طور صریح به ایشان گفتم :

ص: 204

قمی را پس از نیم قرن اقامت در مصر متاسفانه نشناخته اند... من از این ساختمان بازدید کردم، خیلی از محبت شما متشکرم، ولی دارالتقریب هدفی جز این دارد... دبیر کل مانند گذشته می تواند در شقه ای زندگی کند. اجازه بدهید ساختمان تخریب شده را بسازیم و از نو در همان محل بیاد 50 سال خدمت در آنجا، کارمان را ادامه بدهیم. این ساختمان با کار دارالتقریب سازگار نیست.

12- رئیس جمهوری از موضع گیری من ناراحت نشد و گفت: هرطور که شما صلاح می دانید عمل کنید. ما این ساختمان را به یک موسسه دیگر اهدا می کنیم.

13- پیشنهاد اساسی من به جمهوری اسلامی و رهبری آن این است که در مورد نام حتما نام مناسب دیگری انتخاب کنند.

14- اگر به طور جدی می خواهند کار پیش برود، مرکز آن را در شرایط فعلی تهران قرار ندهید.

15- اگر مایل هستند ما همکاری کنیم، ما آمادگی داریم در مصر با همان شرایط سهل و ساده 50 سال قبل و با رعایت همان اصول و تعقیب همان اهداف، کار را شروع کنیم ولی این امر نیاز به امکانات مالی دارد تا وابسته به دولت های دیگر نشویم.

16- به علت پیری و سن بالغ بر 85 سال، ممکن است من تا چندی دیگر نباشم. حیف است که دارالتقریب قاهره با اهداف اصلی قبل احیاء نشود حالا که من به خاطر جنگ ده سال کار را متوقف کردم، ایران اسلامی اقدامی بکند تا ما سریعا آنجا را با شرکت علمامی شیعه دیگر، احیاء کنیم. قول می دهم که حکومت مصر کوچک ترین دخالتی نکند. اهداف همان اهداف

ص: 205

باشد، راه همان راه...

17- اگر ایران مایل نیست این امر در قاهره باشد، من به عنوان دبیر کل دائمی دارالتقریب می توانم مرکز موقت آن را در اروپا به وجود بیاورم و با همکاری علمای شیعه ایران و مصر و دیگر بلاد، فعالیت آن را آغاز کنم اما با توجه به سن من این کار امروز بشود بهتر از فردا است! و البته هزینه کار در اروپا چندین برابر مصر خواهد بود.

18- از زنده بودن اندیشه تقریب

در ایران خیلی خوشحالم، این اندیشه شخصیت های چون آیت الله بروجردی، آیت الله میلانی، آیت الله شرف الدین، آیت الله کاشف الغطاء و شیوخ خوب الازهر بود و باید نگذاشت این چراغ خاموش شود و یا پاره پاره بشود یا به دست عراق و سعودی بیفتد...

19- ایجاد مرکزی در ایران منافاتی با احیاء دارالتقریب که هنوز منحل نشده و در مصر به شکل قانونی ثبت شده، ندارد.

20- به مقام محترم رهبری سلام مرا برسانید که در اعزام فردی برای ملاقات با من، حسن انتخاب داشته اند چون از سال 1340 که شما قصه التقریب و فتوای شیخ شلتوت و غیره را ترجمه و در مکتب اسلام و غیره چاپ کردید به شما ارادت دارم - نقل قول از آقای قمی است - من انتظار پاسخ سریع و صریح را از مقام محترم رهبری دارم.

گزارش فوق مطالب آقای قمی بود که در یک ملاقات سه ساعته آنها را بیان داشتند و جهت اطلاع عینآ به اطلاع عالی میرسد. هرگونه تصمیمی به ویژه در مورد تسریع در احیاء موسسه تقریب سابق که هنوز رسمیت دارد و با شرکت علمای ایران و مصر، در قاهره امکان عمل دارد، بسته به نظر عالی

ص: 206

است و به هرحال آقای قمی در انتظار پاسخ مثبت یا منفی است.

با احترام

سید هادی خسروشاهی

22 رمضان المبارک 1410 ه. ق تهران

* * *

خاتمه!

... دیدار اینجانب با علامه شیخ محمد تقی قمی، پس از موافقت آیت الله خامنه ای و اعلام آن به اینجانب توسط برادر مکرم حجت الاسلام و المسلمین آقای تسخیری انجام گرفت و نتیجه به شکل مکتوب فوق گزارش شد و در دیدارهای متعدد با بعضی از مقامات مسئول همزمان با فعالیت مجمع جهانی تقریت در ایران حاصل گردید و اینجانب پس از مراجعت به محل نمایندگی واتیکان این موضوع را تلفنی به ایشان ابلاغ کردم که خیلی خوشحال شد و در مورد مصادره اموال هم قرار شد دادگاه مربوطه، رسیدگی لازم را به عمل آورد و نتیجه را اعلام کنند..

در آن ایام، علامه قمی چندین بار از پاریس با اینجانب در رم ایتالیا تماس گرفت و در مرحله نهایی اعلام کرد که برای تکمیل امور خود به ایران سفر می کند تا پس از توافق نهائی به قاهره برگردد و فعالیت دارلتقریب را آغاز کند...

...یک هفته پس از این توافق تلفنی ناگهان در جرائد اروپا خبر درگذشت

ص: 207

علامه قمی در تصادف ماشین، در پاریس منتشر گردید و گویا یک «کامیون» کوچک، ایشان را که در یکی از خیابان های خلوت پاریس - طبق عادت روزانه - به پیاده روی مشغول بوده زیر گرفته و ایشان بلافاصله درگذشته است.

البته بعضی از جرائد ایتالیا و فرانسه، نوشته بودند که این تصادف طبیعی نبوده، زیرا که شیخ قمی در پیاده رو خیابان که محل عبور ماشین نیست زیر گرفته شده است... و بعضی ها نوشتند که نامبرده به علت سازش با ایران، و از سوی نهادهای امنیتی به قتل رسیده است... .

غفر الله له و لنا و لمن سبقونا بالایمان

تهران: سید هادی خسروشاهی

ص: 208

تصویر

ص: 209

تصویر

ص: 210

6. اسناد و عکس ها

- این اسناد و عکس ها مربوط به صفحات پیشین کتاب است -

ص: 211

ص: 212

تصویر

«پاسدار اسلام» نشریه دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم

ص: 213

تصویر

صفحه ای از مجله «پاسدار اسلام» شماره 348

نشریه دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم

ص: 214

تصویر

فتوای آیت الله بروجردی درباره بهائیان - 1374 ه

ص: 215

تصویر

اعلامیه تحریم پپسی کولا 1377 ه - قم

ص: 216

تصویر

عکس اهدائی آیت الله خامنه ای - در مشهد: 1335

ص: 217

تصویر

هو العزیز

این عکس ناقابل را برفیق مکرّم و برادر معظم جناب آقای آقاسید هادی خسروشاهی تقدیم می نمایم تا از خاطر عاطر محو نشوم.

احقر ضیاء الدین حسینی خامنه ای

* * *

- دستخط پشت عکس، مربوط به سال 1335 - نیم قرن پیش - است -

ص: 218

تصویر

پاکت نامه ارسالی آیت الله خامنه ای از مشهد

- رمضان 1377 ه -

ص: 219

تصویر

متن نامه آیت الله خامنه ای - رمضان 1377 ه -

ص: 220

تصویر

صفحه اول یک شماره از نشریه مخفی «بعثت» - قم - 1343 ش -

ص: 221

تصویر

آیت الله خامنه ای پشت سر امام خمینی (ره) در کنار مدرسه فیضیه..

ص: 222

تصویر

گفتگوی آیت الله خامنه ای با پدر...

ص: 223

تصویر

عکسی با مرحوم بازرگان، شادروان داریوش فروهر هم در کنار دیده می شود

ص: 224

تصویر

دستخط آیت الله خامنه ای - به عنوان وصیت نامه: 1382 ه- . ق

ص: 225

تصویر

دستخط مربوط به بدهی های آیت الله خامنه ای

ص: 226

تصویر

نظریه آیت الله العظمی اراکی درباره مراسم عزاداری حسینی

ص: 227

تصویر

نظریه های ابراز شده و مکتوب امام خمینی(ره) درباره عزاداری

ص: 228

تصویر

یک گزارش از ساواک مرکز، درباره «روابط با اخوان المسلمین»

ص: 229

تصویر

گزارش دیگری از ساواک...

ص: 230

تصویر

و یک گزارش از شهربانی کل کشور...

ص: 231

تصویر

روی جلد کتاب: «آینده در قلمرو اسلام» ترجمه آیت الله خامنه ای - چاپ قم

ص: 232

تصویر

روی جلد پیام امام خمینی(ره) به مناسبت نوروز 1359

مسئول مطبوعاتی ارشاد ملی! به من گفت: بودجه ای برای چاپ آن نداریم وهمزمان دویست صفحه عکس ومقاله درباره آقای دکترمصدق چاپ کرد!

ص: 233

تصویر

لباس رزم، اهدائی آیت الله خامنه ای

ص: 234

تصویر

خبری که در روزنامه اطلاعات، آبان 1359 چاپ شد

ص: 235

تصویر

اطلاعیه ای که از سوی «دفتر نمایندگی امام در وزارت ارشاد» برای خنثی کردن توطئه دشمنان دوست نما، در راه روها و آسانسور وزارتی نصب شد!

ص: 236

تصویر

متن اصلی یک نامه درباره مسجدی در ولنجک - وکیل آباد

ص: 237

تصویر

متن اصلی نامه ای درباره بیانات تاریخی آیت الله خامنه ای درباره مراسم حسینی

ص: 238

تصویر

نامه ای از «قاهره» درباره کتاب امام خمینی و عبدالناصر

چاپ قاهره، 2002 میلادی

ص: 239

تصویر

متن اصلی نامه به امام خمینی درباره ضرورت تأسیس یک مرکز اسلامی

در لندن و موافقت امام با خط «احمد خمینی»

24/4/62 - 26 شوال المکرم 1405 ه-

ص: 240

تصویر

متن تلگراف آیت الله سید محسن حکیم به عبدالناصر

رئیس جمهوری مصر، برای جلوگیری از اعدام سید قطب...

- شهریور 1345 -

ص: 241

تصویر

در کنار آیت الله خامنه ای در دورره ریاست جمهوری - آقای دکتر ولایتی هم در عکس دیده می شود -

ص: 242

تصویر

... عکسی از نخستین نماز جمعه های پرشکوه و وحدت آفرین به امامت آیت الله خامنه ای - در دانشگاه تهران

صف اول از راست: محمد علی هادی، مهندس معین فر،... شهید رجائی، محمد علی بشارتی، سید هادی خسروشاهی، شهید هاشمی نژاد، شهید محلاتی، آیت الله توسلی

ص: 243

تصویر

پاسخ آیت الله خامنه ای بر پیام تسلیت بمناسبت رحلت والد ماجد...

ص: 244

تصویر

آیت الله سید محمد خامنه ای در دوران تحصیل در قم

ص: 245

تصویر

آیت الله سید محمد خامنه ای، سید هادی خسروشاهی، دکتر محمد رضا آیه اللهی

ص: 246

تصویر

آیت الله سید محمد خامنه ای - سید هادی خسروشاهی و جمعی از اساتید دانشگاه های مصر

در سمینار فلسفه شرق - قاهره

ص: 247

تصویر

تکثیر نامه افشاگرانه آیت الله خامنه ای توسط ما، در حوزه علمیه قم، ایشان آن را از تبعیدگاه ایرانشهر (ربذه ایران) علیه رژیم شاه نوشته و برای شهید آیت الله صدوقی فرستاده اند (صفحه آخر نامه)

ص: 248

تصویر

نامه مدیر مسئول مجله العالم در مورد مطالبات...

ص: 249

تصویر

دستخط و نظریه آیت الله خامنه ای در مورد شهید نواب صفوی

ص: 250

تصویر

آیت الله سیدعلی خامنه ای - عباس غله زاری - سیدمحمدحسین روحانی گنابادی

ص: 251

تصویر

نامه ای و گزارشی درباره فعالیت های رسانه ای دشمنان در غرب

ص: 252

تصویر

ص: 253

تصویر

ص: 254

تصویر

ص: 255

تصویر

ص: 256

تصویر

نامه حجت الاسلام سیدعلی اصغرحجازی درباره کتابخانه مهدیه همدان - 1352

ص: 257

تصویر

نامه آیت الله واعظ زاده به شیخ الازهر

ص: 258

تصویر

متن نامه شیخ الازهر، شیخ محمد سید طنطاوی به آیت الله واعظ زاده

ص: 259

تصویر

نامه آیت الله واعظ زاده، در تقدیر از کوشش و اقدام برای اعزام هیئت الازهری به ایران

ص: 260

تصویر

دیدار مفتی جمهوری عربی مصر شیخ دکتر نصر فرید واصل و قائم مقام شیخ الازهر: شیخ محمود عاشور با مقام معظم رهبری آیت الله خامنه ای در تهران

ص: 261

تصویر

آیات و علمای عظام و شیوخ الازهر، دیدار تاریخی در تهران - کنگره شیخ شلتوت و آیت الله بروجردی

ص: 262

تصویر

متن گزارش مجله «روز الیوسف» چاپ قاهره درباره بیانات قائم مقام شیخ الازهر، شیخ عاشور، پس از دیدار با رهبری و علمای حوزه قم - کمپ دیوید مرده است -

ص: 263

تصویر

ترجمه کامل این بحث در متن کتاب آمده است

ص: 264

فهرست اعلام

آقا میرکاظم، 15

ابن تیمیه، 131

ابوالفضل قمی، 39، 167

ابوالفضل موسوی تبریزی، 23

ابو جهاد، 35

ابوحصیره، 192

ابوحنیفه، 196

ابورشاد، 32، 33، 35، 143

ابوزهره، 196

ابوشراره، 35

ابوعمار، 35

ابولیث، 35

احمد آذری قمی، 34، 43

احمد آرام، 143

احمد احمدی، 57

احمد الطیب، 130، 131، 132

احمدبن حنبل، 196

احمد خسروشاهی، 17، 38

احمد خمینی، 67، 121، 180

احمد کسروی، 46

احمد کفائی، 16

احمدی، 60

اراکی، 116

اسدالله علم، 50

الازهر، 68، 69، 70، 111، 127، 128، 129، 132، 135، 137، 138، 195

امام حسین(ع)، 51

امام خمینی(ره)، 26، 27، 29، 35، 42، 49، 50، 51، 58، 60، 66، 67، 78، 83، 84، 87، 89، 90، 92، 93، 94، 95، 96، 99، 106، 110، 114، 116، 117، 118، 119، 120، 121، 145، 150، 172، 179، 180، 183، 184، 189، 194، 195

امام رضا(ع)، 14، 115، 119

امام صادق(ع)، 50، 174

امام علی(ع)، 116، 174

امام موسی صدر، 75، 77

امجد الزهاوی، 74

امراللهی، 40، 41، 42

اوباما، 102

بروجردی، 40، 44، 50، 68، 115، 128، 129، 135، 166، 167، 168،

ص: 265

191

بشیر موسی، 183

بنی صدر، 93

بیوک اهری، 27

پاپ بندیکت، 108

پیامبر(صلی الله علیه و آله)، 129، 131، 136

تسخیری، 119

ثابت پاسال، 39، 165، 168

جاک استرو، 70

جرج بوش، 101، 102

جزائری، 168

جعفر سبحانی، 34

جعفر شبیری زنجانی، 17، 24، 162

جلال آل احمد، 116، 117

جلیل کرمانشاهی، 23

جمال الدین حسینی، 78، 109، 128، 150، 169

جواد باهنر، 22

جواد تبریزی، 13، 16، 31، 90، 97

جواد تهرانی، 29

جواد منصوری، 43

جوادی آملی، 22

چمران، 189

حجازی، 111

حسن ابطحی، 23، 28، 29، 30

حسن البنا، 128، 141، 146

حسن الهضیبی، 147

حسن تهرانی، 22

حسن علی منصور، 38

حسن قمی، 49

حسن لاله زای، 23

حسن معزی، 22

حسن معین شیرازی، 23

حسنی مبارک، 70، 147

حسنین هیکل، 85، 189

حسین الطباطبایی، 166

حسین علی منتظری، 83، 84

حسین مصطفوی، 26

حمدی زقزوق، 135

حمید روحانی، 23

حمیده قطب، 150

خاتمی، 67، 71، 82، 183، 185

خراسانی، 197

دعائی، 93

راشد یزدی، 51

رزم آراء، 46

رضا استادی، 23

رضاخان، 13

رضا صدر، 42، 43

زین العابدین قربانی، 34، 47، 56، 80، 142

زینب الغزالی، 150

سراج انصاری، 34

سرلشکر ایادی، 39

سعید رمضان، 141

سعید شهابی، 184، 185

سید قطب، 47، 72، 141، 142، 143، 144، 145، 146، 147، 148، 149، 150، 151، 169

شریفی گرگانی، 36

ص: 266

شکسپیر، 55

شهاب بحرینی، 183

شهریار، 171

صائنی زنجانی، 23

صادق زیارتی، 23

صدام، 67، 68، 96، 147

طالقانی، 18، 46

عباس تهرانی، 23

عباس دوزدوزانی، 94

عباسعلی عمید زنجانی، 22، 57

عباس غله زاری، 91، 92

عبدالحسین لاله زای، 23

عبدالحسین معزی، 22

عبدالرحیم ربانی شیرازی، 34

عبدالصاحب حسینی، 23

عبدالعزیز عیسی، 195

عبدالعلی معزی، 22

عبدالکریم قاسم، 74

عبدالکریم هاشمی نژاد، 23، 28، 29، 30، 50، 51

عبدالله صالح، 147

عبدالناصر، 75، 110، 141، 146، 147، 148، 150، 189، 190

عبدالهادی الفضلی، 148

عزیزالله تهرانی، 23

علامه طباطبائی، 26، 27، 34

علی احمدی میانجی، 43

علی اصغر حجازی، 182

علی اکبر ناطق نوری، 22

علی اکبر هاشمی رفسنجانی، 22، 25، 27، 35، 36، 39، 80، 82، 173، 180، 183

علی انگجی، 23

علی پهلوانی، 22

علی حجتی کرمانی، 22، 25، 36، 39، 80

علی خامنه ای(حفظه الله)، 13، 16، 17، 18، 19، 20، 22، 23، 25، 26، 27، 28، 30، 31، 32، 34، 36، 38، 39، 40، 42، 44، 49، 50، 51، 53، 57، 58، 59، 63، 66، 72، 73، 74، 76، 78، 79، 80، 81، 82، 86، 89، 90، 91، 92، 97، 108، 109، 111، 112، 113، 117، 118، 120، 121، 129، 133، 135، 137، 138، 142، 143، 144، 145، 149، 150، 157، 169، 175، 180، 183، 187، 189، 191، 192، 193، 194، 197

علی شریعتی، 20، 21، 59، 79، 80، 81، 82

علی فرید کاشانی، 29، 30

علی کاشانی، 30

عمر نبیل، 189

عمرو موسی، 70

عیسی اهری، 56

عین الدوله، 96

غلام حسین ابراهیمی، 22، 24

غلامحسین تبریزی، 13، 16

غلامرضا عرفانیان، 30

فاطمه رفسنجانی، 199

ص: 267

فتحی الدیب، 189

فرید نصر واصل، 69

قاسم تهرانی، 22، 23، 29

قاضی طباطبائی، 38

قذافی، 75، 76، 77، 147

قمی، 16، 50، 51، 58، 128، 135، 196

کاشانی، 22، 102، 169

کاظم شریعتمداری، 23، 42، 44، 58

کفیل الازهر، 191، 192، 193، 199

کمال شیرازی، 22، 24

کمپ دیوید، 68، 69، 70، 191، 192، 193

گلپایگانی، 42

مأمون الهضیبی، 72

مجتبی تهرانی، 23

مجتبی قزوینی، 51

مجتبی کرمانشاهی، 23

مجید البحرانی، 183

محسن امین عاملی، 116، 117

محسن حکیم، 147، 148

محسن خرازی، 23

محمد اقبال لاهوری، 53

محمد الدرّه، 197

محمد باقر حکیم، 147، 148

محمد باقر صدر، 148

محمدباقر مهدوی کنی، 22

محمدتقی جعفری، 17

محمدتقی شریعتی، 18، 19، 20، 79

محمد جواد باهنر، 36، 55، 80

محمدجواد حجتی کرمانی، 22، 24، 34، 51، 100،

108

محمد جواد مغنیه، 146

محمدحسنین هیکل، 101، 103، 104، 105

محمد حسین روحانی، 40، 41، 92

محمد حسینی بهشتی، 47، 48، 55، 56

محمد خامنه ای، 17، 20، 22، 26، 50، 143

محمدرضا مهدوی کنی، 22، 74

محمد سجادی، 44

محمد طنطاوی، 68، 134

محمد عبده، 109، 128

محمد علی تسخیری، 135

محمد علی جمال زاده، 89

محمد علی گرامی، 47، 142

محمد قطب، 150

محمد لاله زای، 23

محمد مجتهد شبستری، 48

محمد محقق، 26، 27، 41

محمد محمود الصواف، 73، 141

محمد محیط طباطبائی، 169، 170

محمد محیط طباطبایی، 171

محمد مهدی آصفی، 148

محمد نخشب، 34

محمد واعظ زاده خراسانی، 69، 135

محمد هادی میلانی، 49

محمود دعائی، 36، 39

محمود شلتوت، 68، 129، 133، 135، 191

ص: 268

محمود عاشور، 69، 132، 135، 191، 192، 194،

197

محمود علوی، 16

محمود لولاچیان، 29

محمود وحدت، 56

مرتضی بنی فضل، 23

مرتضی خسروشاهی، 13

مرتضی مطهری، 45، 46، 79، 80، 81

مروی سماورچی، 37

مسیح مهاجری، 90

مصباح یزدی، 36، 38

مصدق، 96، 102

مصطفوی، 168

مصطفی السباعی، 141

معزی، 185، 186

موسوی، 22، 54، 183

موسی شبیری زنجانی، 43

مهدی بازرگان، 18، 34

مهدی دروازه ای، 38

مهدی روحانی، 43

مهدی طارمی، 36

مهدی مظفری، 20، 22

مهدی ممکن، 95

میرمحمدی، 55

میلانی، 50، 51

ناصر مکارم شیرازی، 34، 49

ناصر میناچی، 79، 93

ناصری، 40، 41

ناطق نوری، 23، 25

نجفی مرعشی، 30، 44

نصرالله شبستری، 31

نصر فرید واصل، 130، 132، 135، 191

نواب صفوی، 44، 45، 46، 91، 92، 150، 157، 158، 159، 160، 161

واعظ طبسی، 51

وحید دامغانی، 40

ولایتی، 112، 179، 180

هادی خامنه ای، 143

هادی خسروشاهی، 15، 18، 34، 35، 43، 52، 55، 62، 90، 111، 117، 121، 123، 127، 168، 174، 179، 180، 181، 186، 188، 190

هادی فقهی، 23

هادی معزی، 22

هاشم قزوینی، 160

یاسر الحبیب، 129

یحیی انصاری شیرازی، 30

یدالله دوزدوزانی، 23

یوسف القرضاوی، 131، 132

یونس اردبیلی، 16

ص: 269

فهرست اماکن

آذربایجان، 13، 49

آذرشهر، 25

آفریقا، 72

آلمان، 48

آمریکا، 68، 70، 71، 101، 102، 103، 143، 144،

194

اردن، 138

اروپا، 48، 71، 107، 143، 144، 175، 176، 177، 178، 179، 180، 195

استانبول، 177

اسرائیل، 70، 71، 102، 103، 193

افغانستان، 78، 101، 151

انارک یزد، 32

انگلستان، 70، 129، 158

ایتالیا، 20، 107

ایران، 14، 32، 38، 39، 40، 48، 53، 61، 68، 69، 70، 71، 73، 74، 77، 85، 101، 102، 103، 104، 105، 106، 108، 110، 111، 122، 127، 128، 131، 132، 133، 134، 135، 136، 144، 165، 166، 167، 185، 189، 190، 191، 192، 194، 195، 196، 197، 198،

199

ایرانشهر، 32

بحرین، 183

بغداد، 73، 74، 148

پاریس، 96، 177، 178

پاکستان، 78، 151، 176

تبریز، 13، 18، 31، 38، 43، 49، 56

ترکیه، 138، 176، 177، 178

تهران، 35، 38، 44، 45، 52، 53، 57، 58، 60، 69، 79، 80، 91، 92، 97، 103، 128، 132، 133، 135، 136، 142، 143، 151، 157، 161، 165، 185، 187، 189

حیفا، 39

خراسان، 50، 51

دماوند، 43

رشت، 34، 56، 142

رم، 20، 21، 107، 178

زابل، 99

زیمباوه، 79

سمنان، 13

ص: 270

سنندج، 118، 137

سودان، 138، 141

سوریه، 101، 128، 138، 141، 142

شهریار، 170

شیراز، 53

عراق، 39، 73، 74، 101، 104، 107، 128، 138، 141، 142، 175

عربستان، 74، 147، 150

فرانسه، 130، 176، 177، 178

فلسطین، 104

قاهره، 68، 69، 74، 101، 105، 108، 109، 110، 111، 128، 131، 134، 135، 145، 177، 189، 190، 196

قم، 16، 17، 18، 22، 24، 25، 26، 28، 29، 30، 31، 32، 33، 34، 35، 36، 37، 39، 43، 44، 45، 47، 49، 50، 51، 53، 58، 73، 80، 91، 97، 98، 105، 108، 116، 117، 118، 121، 123، 131، 132، 133، 135، 136، 137، 142، 143، 144، 145، 151، 167، 168، 196، 198

کردستان، 133، 137

کویت، 129، 175

کهکیلویه و بویراحمد، 113

گیلان، 34

لبنان، 128، 135، 138، 141، 142، 146، 175

لندن، 44، 66، 67، 78، 107، 129، 175، 176، 177، 178، 179، 180، 183، 184، 185

لیبی، 75، 77، 175

مادرید، 177

مسجد گوهرشاد، 15، 16

مسقط، 135

مشهد، 13، 14، 16، 18، 21، 22، 29، 31، 32، 35، 36، 37، 40، 45، 47، 49، 50، 51، 52، 55، 58، 63، 72، 79، 80، 91، 92، 97، 98، 119، 120، 143، 145، 157، 160، 161، 162

مصر، 32، 65، 68، 69، 70، 71، 72، 73، 75، 105، 108، 110، 111، 122، 127، 128، 130، 131، 132، 134، 135، 138، 141، 147، 148، 151، 175، 189، 191، 192، 194، 195، 197، 198، 199

مکه، 74، 150

نجف، 39، 46، 49، 73، 74، 116، 132، 147، 148

واتیکان، 65، 66، 89، 106، 107، 127

ورامین، 35

وکیل آباد، 187

هراره، 79

همدان، 112، 181، 182

هند، 78، 176

ص: 271

فهرست کتب و نشریات

- قرآن، 39، 92، 99، 134، 136، 144، 146، 149

- نهج البلاغه، 109، 161

آینده در قلمرو اسلام، 31، 32، 47، 143، 144

اسلام و صلح جهانی، 47

اصول فلسفه، 34

اعجاز خوراکی ها، 168

الاسلام و مشکلات الحضاره: اسلام و مشکلات تمدن،

143

الانسان بین المادیه و الاسلام، 151

السلام العالمی والاسلام، 142

العداله الاجتماعیه فی الاسلام، 47

العروه الوثقی، 109

الفقه علی المذاهب الاربعه، 145

الفقه علی المذاهب الخمسه، 146

المستقبل لهذا الدین، 32، 47، 143

انسان بین مادیگری و اسلام، 151

اهل البیت فی مصر، 128

ایران فوق برکان، 102

بحارالانوار، 34

بررسی ایدئولوژی اسلامی، 48

بشر مادی، 34

پرواز یا هوانوردی پیامبر، 21

تاریخ و فرهنگ معاصر، 188

تعالیقی بر فرائد الاصول، 31

تفسیر فی ظلال القرآن، 143

حقیقت رابطه عبدالناصر با انقلاب اسلامی، 190

حلیه المتقین، 22

داروینیسم، 34

دراسات اسلامیه، 142

در سایه قرآن، 143

دعاه لا قضات، 147

دنیای علم، 168

شبهات حول الاسلام، 150

شیعه چه می گوید؟، 34

ص: 272

صحیفه سجادیه، 109

عدالت اجتماعی در اسلام، 47

فی ظلال القرآن، 47، 146

ماتریالیسم، 34

مجمع الفرائد، 31

مجموعه مقالات فارسی، 109

مذهب در اروپا، 34

معالم فی الطریق، 32، 141، 147

منظومه ای در علم کلام، 31

روزنامه اطلاعات، 93، 94، 116، 117

روزنامه الاهرام، 135، 175، 190

روزنامه الثوره، 175

روزنامه الحیات، 175، 177

روزنامه الشرق الاوسط، 175

روزنامه العرب، 175

روزنامه القاهره، 190

روزنامه القبس، 175

روزنامه القدس، 175

روزنامه جمهوری اسلامی، 89، 127، 137، 138،

171

روزنامه کیهان، 81

مجله افریقن ایونتس، 107

مجله العالم، 66، 107، 175، 178، 183، 184

مجله صوت الامه، 190

مجله المجله، 78

مجله انکوائری، 107

مجله انکواری، 183

مجله روز الیوسف، 70

مجله سیاست خارجی، 107

مجله صوت الامه، 96

مجله مکتب اسلام، 49، 57

نشریه مخفی حوزه علمیه قم، 36

نشریه انتقام، 38

نشریه بعثت، 35، 36، 37، 38، 116، 117

نشریه شورا، 96

نشریه ندای حق، 91، 143، 168

ص: 273

مؤخره!

خاطره گویی یا خاطره نویسی، یک سنت دیرینه در همه بلاد بوده و هست.. و امروزه روز، وجه تکامل یافته آن «تاریخ شفاهی» نام دارد که یک شیوه علمی در تدوین تاریخ معاصر بوده و امداد رسان پژوهشگران در بررسی مسائل و رویدادهای تاریخی است. در واقع تاریخ شفاهی به پژوهشگران امکان می دهد که خاطرات شاهدان حوادث را از حوزه شخصی آنان خارج نموده و به عرصه عمومی بکشانند که در عمل به طور طبیعی به تاریخ بدل می شود و در هر جامعه ای در تحلیل مسائل نقش تأثیرگذاری دارد.

البته شرط اساسی در این عرصه، نخست صداقت، و صراحت خاطره گو و خاطره نویس است و در مرحله بعدی امکان دادن به او است که بتواند حوادث را آن طور که خود شاهد بوده بازگو کند نه آن طور که دیگران می خواهند... که در این صورت خاطرات سانسور شده «تاریخ بی دروغ» نخواهد بود که چنین مباد!

سید هادی خسروشاهی

5/7/1398

ص: 274

تصویر

چاپ دوم کتاب خاطرات درباره امام خمینی(ره) با اضافاتی به زودی در 600 صفحه منتشر می گردد

ص: 275

تصویر

ص: 276

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109