پیام یاس نبوی در شرح خطبه فاطمی علیها السلام

مشخصات کتاب

عنوان و نام پدیدآور : پیام یاس نبوی در شرح خطبه فاطمی علیها السلام/ سید احمد خاتمی.

مشخصات نشر : تهران: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امور خیریه٬ 1392.

مشخصات ظاهری : 256 ص؛ 11×17 س م.

وضعیت فهرست نویسی : در انتظار فهرستنویسی (اطلاعات ثبت)

یادداشت : چاپ اول.

شماره کتابشناسی ملی : 5265619

***

سازمان اوقاف و امور خیریه

معاونت فرهنگی و اجتماعی

پیام یاس نبوی در شرح خطبه فاطمی علیها السلام

ناشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امور خیریه

لیتوگرافی، چاپ و صحافی :چاپخانه بزرگ قرآن کریم

قطع : پالتویی

نوبت چاپ : اول /بهار 1392

شمارگان: 500000

سایت معاونت:WWW.mfso.ir

سایت مجتمع:www.mfpo.ir

آدرس : تهران،نوفل لوشاتو،سازمان اوقاف و امور خیریه،معاونت فرهنگی و اجتماعی

آدرس مجتمع: قم، خیابان صفائیه، کوی ممتاز، کوی 7، پلاک 32

مجتمع فرهنگی پژوهشی معاونت فرهنگی اجتماعی سازمان اوقاف و امورخیریه

تلفن :7746431-0251

نمابر:7737131-0251

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

پیام یاس نبوی در شرح خطبه فاطمی علیها السلام

آیت الله سید احمد خاتمی

ص: 3

ص: 4

فهرست

پیشگفتار ...7

مقدمه...9

حمد نعمت های خداوند...13

تأکید بر رسالت پدر...39

فلسفه بعثت پیامبر...49

مسئولیت های بندگان در برابر خداوند...63

اهل بیت علیهم السلام شارح فلسفه احکام...75

تاکیید بر نسبت خود با پیامبر صلی الله علیه واله ...113

نتیجه زحمات پیامبراکرم (صلی الله علیه واله)...127

ویژگی های امام علی علیه السلام...137

ظهور جریان ارتجاع و ویژگی های آن...149

ظهور فرصت طلبان...153

غضب خلافت...165

فاطمه(سلام الله علیها) مالک فدک در زمان حیات رسول الله صلی الله علیه واله وسلم...177

اهداف سیاسی انکار رحلت پیامبرصلی الله علیه واله وسلم...187

عوامل بی تفاوتی و سستی امت اسلامی...197

پاسخ ابوبکر به سخنان فاطمه(سلام الله علیها)..209

نقس مردم در تشکیل حکومت...229

پرسشنامه...241

ص: 5

ص: 6

پیشگفتار

فاطمه ( علیهاالسلام ) در نزد مسلمانان برترین و والامقام ترین بانوی جهان در تمام قرون واعصار میباشد. این عقیده برگرفته از مضامین احادیث نبوی است. این طایفه از احادیث، اگر چه از لحاظ لفظی دارای تفاوت هستند،اما دارای مضمونی واحد می باشند. در یکی از این گفتارها (که البته مورد اتفاق مسلمانان، اعم از شیعه و سنی است)، رسول اکرم (صلی الله علیه و اله و سلم) می فرمایند: "فاطمه سرور زنان جهانیان است". ولی علو مقام حضرت زهرا (علیها السلام )تنها محدود به عصر حیات آن بزرگوار نمی باشد و در تمامی اعصار جریان دارد. لذا است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در کلامی دیگری صراحتا فاطمه (علیها السلام) را سرور زنان اولین و آخرین ذکر می نمایند. اما نکته ای دیگر نیز در این دو حدیث نبوی و احادیث مشابه دریافت می شود و آن اینست که اگر فاطمه (علیها السلام) برترین بانوی جهانیان است و در بین زنان از هر جهت، کسی دارای مقامی والاتر از او نیست، پس شناخت سراسر زندگانی و تمامی لحظات حیات ایشان، از ارزش فوق العاده برخوردار می باشد. چرا که آدمی با دقت و تأمل در آن می تواند به عالیترین رتبه های روحانی نائل گردد. از سوی دیگر با مراجعه به قرآن کریم در می یابیم که آیات متعددی در بیان شأن و مقام حضرتش نازل گردیده است که از آن جمله می توان به آیه ی تطهیر، آیه مباهله، آیات آغازین سوره دهر، سوره کوثر، آیه اعطای حق ذی القربی و... اشاره نمود که خود تأکیدی بر مقام عمیق آن حضرت در نزد خداوند است.

از جمله نکات برجسته و مهمی که در زندگی این بانوی الهی همچون خورشید می درخشد و مسیر سعادت را برای رهپویان طریق بندگی روشن می سازد «دفاع از حریم ولایت و امامت» است.

نور چشمان نبی با هر روشی به دفاع از امام زمان خویش پرداخت. او زمانی با خطابه ای بی نظیردرپی استیفای حق حجت مظلوم خدا بود، زمانی با

ص: 7

اشک و آه به مجاهدت در راه حق پرداخت، و زمانی دیگر یک تنه در مقابل منافقین امت ایستاد و متحمل ضربات و صدمات شدیدی شد که منجر به شهادت حضرتش گردید. حتی وصیت ریحانه نبی (صلی الله علیه و اله و سلم) در مورد نحوه ی تشییع و کفن ودفن شبانه، حرکتی بود برای افشای ماهیت دشمنان خدا و رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم).

خطبه فدکیه سرشار از معارف الهی و بیان گر مظلومیت خاندان رسالت است. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در این خطبه با بیان معارف الهی و دفاع از حقانیت ولایت و امامت، دستگاه غاصب خلافت را زیر سوال برده و دلایل و توجیهات آن را با منطق قرآنی باطل می کنند. ایشان با تأکید به اهمیت و وجوب یاری رساندن به حجت خدا و مجاهدت در راه حق، مردم را مورد عتاب قرار داده و آنها را نسبت به سرانجام این بی توجهی و رویگردانی ازحق بیم می دهند.

با دقت در این خطبه و اعتراف دشمنان به فضائل خاندان رسالت و نحوه برخورد و رفتارشان با این خاندان، سؤالات بسیاری برای هر حق جویی مطرح می شود. آیا ایمان فقط به گفتار است؟ آیا دروغ بستن به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) جایز است؟ آیا کسی که به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) دروغ می بندد شایستگی زمامداری مسلمین را دارد؟ آیا رویگردانی از حق و مخالفت با قرآن و پیروی از هوای نفس و همراهی با شیطان دینداری محسوب می شود؟ سرانجام کسانی که دینی غیر از اسلام اختیار کنند، چیست؟... بیان معارف عمیق اعتقادی در این خطبه و همچنین پرده برداری از انگیزه و هدف سران سقیفه که به نام دین و قرآن با حق به مقابله پرداختند، لزوم مطالعه و دقت نظر در خطبه فدکیه را بیشتر آشکار می سازد. معاونت فرهنگی و اجتماعی ضمن تقدیر و تشکر از مؤلف گرانقدر حضرت آیت الله سید احمد خاتمی، حسب الأمر نماینده محترم ولی فقیه و رئیس سازمان اوقاف و امور خیریه مبنی برتعمیق وگسترش باورهای دینی و افزایش بصیرت عمومی در دفاع از ولایت مخصوصا در این برهه از زمان که آماج حملات متعدد داخلی و خارجی است، این کتاب را که برگرفته از سخنان ارزشمند اولین شهیده ولایت حضرت صدیقه طاهره (علیها السلام) و مطالبی پیرامون آن می باشد را به همه پیروان آن مظلومه تاریخ اهداء می نماید.

معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امور خیریه

ص: 8

مقدمه

ص: 9

* مقدمه

نوشتاری که پیش روی شماست بخشی از مجموعه مباحث سیره فاطمی است که در رادیو معارف ایراد گردیده است. بخش قابل توجهی از سیره حضرت زهرا علیها السلام را مواضع حضرت پس از ارتحال نبی اکرم صلی الله علیه و آله تشکیل میدهد و خطبه فدکیه نگین این مواضع است. خطبه بلندی که آل ابوطالب مفید بودند همانگونه که فرزندانشان قرآن را حفظ می کنند، خطبه بلند فدکیه را حفظ کنند. خطبه فدکیه تنها یک خطبه سیاسی نیست بلکه یک خطبه ای با غنای کامل اصول معارف دین است. توحید، نبوت، بعثت، شرایط بعثت، فلسفه احکام، امامت و مناقب مولی علی علیه السلام با بیانی بسیار کوتاه اما موجز و پر محتوا در این خطبه آمده است. خطبه فدکیه یک الگو برای احتجاج قرآنی منطقی در عرصه مسایل دینی و سیاسی است. این خطبه را بانویی انشاء کرده است که جمله بلند «فاطِمَهُ بِضعَهٌ مِنِّی، مَنْ آذاها فَقَدْ آذانی، وَمَنْ أحَبَّها فَقَدْ أحَبَّنی» امضای پیامبر صلی الله علیه واله پای مواضع حضرت است. این خطبه گویای آن است که یک مسلمان پیرو پیامبر و یک شیعه فاطمی علیها السلام و علوی علیه السلام نمی تواند خود را از مسائل سرنوشت ساز سیاسی روز کنار بکشد. این خطبه می آموزد که در انجام تکلیف و وظیفه، بویژه در عرصه

ص: 10

امر به معروف و نهی از منکر نباید تنها تاثیر کوتاه مدت را مد نظر قرار داد بلکه تاثیر دراز مدت، کمتر از تاثیر کوتاه مدت نیست.

این خطبه گرچه در زمان القاء آن تأثیری را که انتظار می رفت نداشت، ولی به عنوان یک سند قطعی از اهلبیت باقی ماند و امروز این سند حقانیت صدها میلیون پیروان اهلبیت در جهان است. شرح و بسط نقش این خطبه و تاثیر فراوان آن مجالی وسیع را می طلبد. در این کوتاه سخن بر آن بودیم که تنها اشاره ای به جایگاه این خطبه بنمائیم.

در زمینه شرح این خطبه، از عالمان پیشین و علماء معاصرکتابهای مبسوطی به رشته تحریر در آمده است ولی به نظر رسید که شرح موجز این خطبه، برای کسانی که در پی آنند که خطبه فدکیه را بخوانند مفید خواهد بود. بر این اساس مؤسسه پیام فاطمه علیها السلام هجده برنامه از آن برنامه ها که شرح خطبه فدکیه بود را در دست تحقیق قرار داده، آن را پیاده و ویراستاری و تنظیم کردند و به صورتی که ملاحظه می فرمائید تقدیم علاقه مندان آستان مقدس حضرت زهرا علیهاالسلام شده است. در این جا ضمن تشکر از مؤسسه فوق که زحمتی ستودنی در این عرصه کشیدند تا این اثر را در معرض پژوهندگان قرار دهند، تذکر نکاتی چند را مفید می دانم:

1.ابراز مودت به حضرت صدیقه طاهره علیها السلام و فرزندان معصومش و پدر و شوهر بزرگوارش اجر رسالت است. در این عرصه، همگان باید به وظیفه خود عمل کنند؛ گاه این ابراز مودت در عرصه نشر فرهنگ فاطمی است، گاه در عرصه احیاء یاد حضرت زهرا علیهاالسلام است و گاه در عرصه خدماتی است که با نام حضرت صورت می گیرد. مناسب است امت شیفته اهل بیت، همانگونه که در دیگر عرصه ها با وقف این میراث ماندگار، صدقه جاریه برای خود تولید کردند در این عرصه نیز احیاگر سنت وقف به نام حضرت فاطمه علیهاالسلام باشند.

2. نشر فرهنگ فاطمی با ترویج و تفسیر کلمات حضرت زهرا علیهاالسلام و سیره حضرت شکل می گیرد.

ص: 11

شرح مختصر خطبه فدکیه گام اول در این راستا بود. گام دوم سیره فاطمی است که بحمدالله در صد برنامه ده دقیقه ای در شبکه قرآن و معارف سیمای جمهوری اسلامی گفته شده و انشاء الله آن هم توسط این مؤسسه تقدیم می گردد.

3. کوشیده ایم که در این شرح ضمن تبیین خطبه، مصالح جهان اسلام را در نظر گرفته و آن را به گونه ای عرضه بداریم که حتی کسانی که شیعه نیستند اما محب اهلبیت هستند رغبت به خواندن آن داشته می باشند. شیوه ای که از بزرگانمان آموخته ایم طرح مباحث به صورت منطقی است.

4.در همه نوشته های خود گفته ایم که آنچه آورده شده (اِنَّما)؛ این است و جز این نیست، در آن نیست. بلکه آنچه گفته شده یک برداشت است و قطعا قابل نقد و بررسی است. بر این اساس، هم از تشویق های عزیزان و خواننده کتاب تشکر می کنیم و هم از نقدهای سازنده آنها برای بهتر شدن کتاب در چاپ های بعدی. خدا را شاکریم که توفیق عنایت فرمود که با این نوشته ران ملخی را به پیشگاه سلیمان اهل بیت تقدیم کنیم.

آن کس که معصومین در شأن او فرموده اند:

ما حجت های خداییم و فاطمه علیهاالسلام حجت بر ما

لایق نبود قطره به عمان بردن***لایق نبود زیره به کرمان بردن

اما چه کنم که رسم موران این است***ران ملخی پیش سلیمان بردن

در پایان از سازمان اوقاف و امور خیریه که در نشر گسترده این کتاب تلاشی فراوان داشته اند صمیمانه تشکر می کنم .

سید احمد خاتمی91/11/4

مصادف با 11 ربیع الاول 1434

ص: 12

حمد نعمتهای خداوند

اشاره

ص: 13

حمد نعمتهای خداوند

«الْحَمدُ لِلَّهِ عَلی ما أَنْعمَ ، وَلَهُ الشُّکْرُ عَلی مَا أَلْهَمَ ؛

ستایش خدای را بر آنچه انعام کرده و شکر بر آنچه که به ما انسانها الهام فرموده است » .

حمد به معنای ستایش و ثناء است. حضرت صدیقه طاهره علیها السلام همان کلام خداوند در قرآن را محور قرار داده است.«الحمد لله ».لام «الحمد»را یا باید لام جنس بگیریم یا لام استغراق مفید حصر.

ممکن است بپرسید: چگونه لام «الحمد»مفید حصر است؛ یعنی

چگونه هر حمدی اختصاص به ذات مقدس ربوبی دارد؟ مگر مخلوقات کار های ستایش شده ندارند؟ پاسخ اول این است که اصولاً کارهای زیبای دیگران از خودشان نیست و هر آنچه دارند از ذات مقدس ربوبی است؛ در عین حالی که مختارند و حسنات وسیئات و کارهای خوب و بد از آنها صادر می شود، این باور قرآنی است که هیچ چیزی جز به اذن او تحقق پیدا نمی کند:

«مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَهٍ فَلَا مُمْسِکَ لَهَا ۖ وَمَا یُمْسِکْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ ۚ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیم»(1)و«وَإِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا کَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ ۖ وَإِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ»(2)

ص: 14


1- سوره فاطر آیه2.
2- سوره یونس آیه107.

خداوند اگر بخواهد مشکلی را به انسان برساند جز ذات مقدس ربوبی نمی تواند گشایش ایجاد کند و اگر او اراده خیر کند هیچ کس نمی تواند فضل و لطف او را رد کند.

بنابراین آنچه در این جهان هستی - از زیبا و زشت - اتفاق می افتد «کُلّاً نُمِدُّ هَؤُلَآءِ وَهَؤُلَآءِ»(1)از اراده ذات مقدس ربوبی بیرون نیست با حفظ اختیار انسان، آنوقت «اَلحَمدُ لله»یعنی آنچه زیبایی هست مستند به ذات مقدس او است این یک - پاسخ دوم اینکه، احسان و کار خوب دیگران را نمی توان در کنار احسان ذات مقدس ربوبی احسان به حساب آورد؛ زیرا

همه هر چه هستند از آن کمترند***که با هستیش نام هستی برند

ص: 15


1- سوره اسراء آیه 20

وحی و الهام الهی

«وَلَهُ الشُّکْرُ علی ما أَلْهَمَ؛

شکر خدای را بر آنچه که بر ما انسانها الهام کرده ».

ذات مقدس ربوبی چه چیزی را به ما انسانها الهام کرده است.

«فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا»(1) ؛

ذات مقدس ربوبی، هم خوبیها و هم بدیها را به انسان الهام کرده. الهام اختصاصی به انبیاء ندارد و غیر انبیاءهم شامل این نعمت ذات مقدس ربوبی هستند.

«وَأَوْحَیْنَا إِلَیٰ أُمِّ مُوسَیٰ أَنْ أَرْضِعِیهِ»(2) ؛

«به مادر موسی وحی کردیم که موسی را شیر بده»،

این وحی، به معنای الهام است .

«وَأَوْحَیٰ رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ»(3) ؛

(خداوند به زنبور عسل وحی کرد)

این وحی نیز به معنای الهام است .

ص: 16


1- سوره شمس آیه 8
2- سوره قصص آیه 7.
3- سوره نحل آیه 68

«وَالثَّناءُ بِمَا قَدَّمَ؛ ثناء خدا بر آنچه که ذات مقدس ربوبی از پیش فرستاده است ».

این عبارت، اشاره به خلقت آسمان، زمین و همه چیز هایی که قبل از ما خلق شده است و ما از آنها استفاده می کنیم دارد.

«بِمَا قَدَّمَ؛آن نعمتهایی که از پیش فرستاده است »

یعنی نعمتهایی که به بندگان داده است قبل از آنکه استحقاق آن را داشته باشند.

ص: 17

انواع نعمت های خداوند

«مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ ابْتَدَأَها، وَ سُبُوغِ آلاءٍ اَسْداها، وَ تَمَامِ مِنَنٍ وَالَاهَا» .(1)

آن نعمتهایی که از پیش فرستاده است، عبارتست از عموم نعمتهایی که خداوند بدون درخواست کسی آنها را به بندگان عطا کرده .

خداوند دو گونه نعمت دارد:

گاهی نعمتها، نعمتهایی است که انسان می خواهد و به انسان می دهد، و گاهی نعمتها، نعمتهایی است که ولو انسان نخواسته، اما خداوند بر اساس فیاضیت علی الاطلاقش به انسان ها عنایت می کند.

این جمله حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام:«مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ ابْتَدَأَهَا»اشاره به آن نعمتهایی دارد که انسان نخواسته است، اما لطف و عنایت خدا تعلق گرفته است که به این انسان عنایت کند.

«وَ سُبُوغِ آلاءٍ(2)اَسْداها»یعنی فراوانی نعمتهایی که عطا کرده است.

«سبوغ»به معنای احاطه، شمول و فراگیر بودن است.

اسباغ در وضو مستحب است. یعنی وقتی انسان وضو می گیرد،

ص: 18


1- در بعضی نسخه ها «أولَاها»آمده است.
2- «آلاء»، جمع «ألا»به معنای نعمت است که جمع آن «اَئلا»است، و طبق قاعده «مد»وسیله این «اَئلا»تبدیل به «آلاء»شده است.

مستحب است آب را جریان بدهد و فقط صرف خیس کردن نباشد.

البته در وضو غَسل، شرط است. غَسل غیر از مسح است. غَسل این است که آب جریان پیدا کند. بعضی ها بسیار کم آب می ریزند که جریان پیدا می کند ولی بسیار کم، این در وضو مُجزی هست، اما یقینا نهایت مطلوب نیست. بعضی ها هم افراط می کنند و زیادی آب می ریزند که آن هم مطلوب نیست. مطلوب آن است که اسباغ بالوضو داشته باشد،یعنی قدری آب بیشتر به صورت بریزد تا آب بیشتر جریان پیدا کند.

مقصود، معنای اسباغ است، فراگیر بودن.

«اَسداها»هم به معنای اعطاء نعمت است. با توجه به این موارد باید چنین ترجمه کنیم:

«و فراگیر بودن نعمتهایی که به سوی بندگانش سرازیر نموده است».

«وَ تَمَامِ مِنَن وَالَاهَا؛ و شکر و سپاس خداوند را بر تمام نعمتهایی که به انسان عنایت کرده است».«مِنَن»جمع «مِنّت»است.

اصل منّت هم به معنای نعمت است.«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ »(1) یعنی خداوند نعمت به مؤمنین داد که پیامبری در بین آنها مبعوث کرد،«وَ تَمَامِ مِنَنٍ وَالَاهَا»(2)یعنی نعمتهایی را که پیاپی فرو فرستاد.

«جَمَّ عَنِ الإحْصاءِ عدَدُها»یعنی آنقدر نعمتهای خداوند زیاد است که ما نمی توانیم آنها را به شمارش در بیاوریم .

ص: 19


1- سوره آل عمران آیه 164
2- «وَالَاهَا:اَیْ تَابَعَها بِأعطاءنِعمهٍ بَعدَ اُخری بِلافَصل».

تبیین نعمت های خداوند در قرآن

«وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا»(1)

خداوند متعال نعمتهای فراوان مادی و معنوی به ما داده است.

مانند نعمت صراط مستقیم که در باره آن می فرماید:

«اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ».

نعمت دیگر، نعمت رهبری و هدایت حق است:

«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی»(2)

همچنین نعمت امدادهای غیبی:

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَهَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا وَجُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا»؛(3)

(مؤمنان نعمت خداوند را به یاد بیاورید آن وقتی که لشکر دشمن رویاروی شما قرار گرفت پس ما باد و لشگریانی را که نمی دیدند بر علیه آنها فرستادیم). این آیه اشاره به عنایت خداوند به مسلمانها در جنگ احزاب است.

ص: 20


1- سوره نحل آیه 18.
2- سوره مائده آیه 3.
3- سوره احزاب آیه 9.

نعمت آزادی از حکومت جبّاران:

«وَإِذْ قَالَ مُوسَی لِقَوْمِهِ اذْکُرُوا نِعْمَهَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ أَنْجَاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذَابِ»؛(1)

(آنگاه که موسی به قوم خود گفت: نعمت پروردگار را به یاد بیاورید، وقتی که شما را از دست فرعونیان که به عذابهای سخت شکنجه تان می کردند آزاد کرد).

نعمت فرستادن پیامبران تا راه سعادت را به انسان نشان بدهند:

«وَإِذْ قَالَ مُوسَیٰ لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَهَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیَاءَ»؛(2)

(هنگامی که موسی به قوم خود فرمود: نعمت خداوند را به یاد آورید که میان شما پیامبرانی برانگیخت).

نعمت وحدت و برادری:

«وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا ۚ وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا»(3)

(به ریسمان الهی چنگ بزنید تا تفرقه بینتان ایجاد نشود. نعمت خدا را به یاد بیاورید آن وقتی که دشمن یکدیگر بودید و آنگاه خداوند میان دلهای شما الفت ایجاد کرد و در پرتو نعمت الهی با یکدیگر برادر شدید). خداوند ما را غرق در نعمتهای مادی و معنوی اش کرده است.

«ونَأَی عَنِ الْجَزَاءِ أَمَدُهَا»ابتدای نعمت های خدا دورتر از آن است که ما بتوانیم جزای آنها را بدهیم.

نعمت خداوند محدود به یک روز و یک ماه و یک سال نیست وما پیوسته مشمول نعمتهای ذات مقدس او هستیم.

ص: 21


1- سوره ابراهیم آیه 6
2- سوره مائده آیه 20
3- سوره آل عمران آیه 103

«وَ تَفَاوَتَ عَنِ الْإِدْرَاکِ أَبَدُهَا»ابد به معنای نهایت است یعنی بشر نمی تواند درک کند آغاز و انجام این نعمتهای فراوانی که ذات مقدس ربوبی عنایت کرده.

«وَ نَدَبَهُمْ لاِسْتِزادَتِها بِالشُّکْرِ لاِتِّصالِها»خداوند بندگانش را دعوت کرده تا بوسیله شکر نعمتها و اتصال آنها، تعمتهایش را بر بندگانش زیاد کند. یعنی به بندگانش گفته است:

شما شکر این نعمتها را بجای بیاورید، این نعمتها را زیاد خواهم کرد:

«لَئِن شَکَرۡتُمۡ لَأَزِیدَنَّکُمۡۖ وَلَئِن کَفَرتُم إِنَّ عَذَابِی لَشَدِید»؛(1)

(اگر مرا شکر کنید، قطعا نعمتهای شما را زیاد خواهم کرد، ولی اگر نعمتها را کفران کردید، نه تنها نعمتها را باز می ستانم بلکه شما را مجازات هم می کنم).

ص: 22


1- سوره ابراهیم آیه 7

راهکارهای شکر نعمت

شکر نعمتهای ذات مقدس ربوبی چگونه امکان پذیر است؟ در روایات ما سه نوع شکر بیان شده:

1.شکر قلبی

شکر قلبی این است که باور کنیم هر نعمتی که داریم از اوست.

امام صادق علیه السلام فرمود:

«مَن اَنعَمَ اللهُ عَلَیهِ بِنِعمَهً فَعَرَفَهَا بِقَلبِهِ فَقَد اَدّی شُکرَها؛ (1)

هر کس که خداوند نعمتی به او عطا کرده، اگر معرفت قلبی به آن نعمت داشته باشد (و توجه داشته باشد که منعم حقیقی خداست) شکر آن را بجای آورده است ».این اولین مرحله شکر است.

2. شکر عملی

مولا علی علیه السلام فرمود:

«شُکرُ کُلِّ نِعْمَهٍ اَلْوَرَعُ عَمَّا حَرَّمَ اَللَّهُ ؛(2)

شکر هر نعمتی آن است که انسان از محرّمات الهی اجتناب کند».

ص: 23


1- اصول کافی ج 3 ص 152.
2- خصال ج 1 ص 11.

در کلام دیگر مولا علی علیه السلام فرمود:

«أَقَلُّ مَا یَلْزَمُکُمْ لِلَّهِ اَن لا تَسْتَعِینُوا بِنِعَمِهِ عَلَی مَعَاصِیهِ؛(1)

کمترین حق خداوند بر گردن شما این است که با نعمت هایی که او داده معصیتش نکنید ».

3. شکر زبانی

امام صادق علیه السلام فرمود:

«مَا أَنْعَمَ اَللَّهُ عَلَی عَبْدٍ بِنِعْمَهٍ صَغُرَتْ أَوْ کَبُرَتْ فَقَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ إِلاَّ أَدَّی شُکْرَهَا؛(2)

خداوند هر نعمت بزرگ یا کوچکی را که به فردی عطا نماید و او بگوید: «اَلْحَمدُلله»شکر آن نعمت را ادا کرده است».

ذات مقدس رہوبی فراخوان کرده است که همه شکر کنند، تا بر نعمتشان افزوده گردد.

«وَ اسْتَحْمَدَ اِلَی الْخَلائِقِ بِإِجْزالِها؛

خداوند طلب حمد کرده است از خلائق در مقابل کثرت نعمتها».

اجزال، به معنای زیادی نعمت هاست. این طلب حمد، برای خود او نیست که «أَنَّ اللَّهَ غَنِیُّ الْحَمِیدُ»(3)بلکه طلب حمد کرده است تا پیوسته توجه به ذات مقدس ربوبی داشته باشند و از حضرتش غافل نشوند و به این وسیله قله های کمال را طی کنند.

«وَ ثَنّی بِالنَّدْبِ اِلی اَمْثالِها؛و تکرار کرده است خداوند دعوت شما را به امثال این نعمتها».

مرحوم مجلسی چنین تفسیر کرده است که مراد از این «امثالها»، نعمتهای اخروی است. یعنی حالا که نعمت های دنیا را دارید، خداوند

ص: 24


1- نهج البلاغه حدیث 330
2- کافی جلد 2 ص 96
3- سوره بقره آیه 267.

دعوت کرده است که بندگی کنید تا در آخرت هم نعمتهای فراوان به شما عنایت کند. امید که رسم بندگی را به جای بیاوریم و شاکر او باشیم و بر این باور باشیم که در این جهان هستی تأثیرگذار نهایی و مستقل فقط و فقط ذات مقدس ربوبی است.

«لا مُؤَثِّرَ فی الوجودِ اِلَا الله ».

ص: 25

اخلاص، نتیجه ایمان به وحدانیت

«وَ أَشْهَدُ أَنَّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، کَلِمَهٌ جُعِلَ الْإِخْلَاصُ تَأْوِیلَهَا؛

گواهی می دهم که خدایی جز او نیست. او شریکی ندارد کلمه ای و شهادتی که نتیجه و تأویل آن اخلاص در عمل هست ».

می توان «کَلِمَهً جَعَلَ الْإِخْلَاصَ تَأْوِیلَهَا»خواند و آن را جمله حالیه گرفت،و نیز می توان «کلمهٌ جُعِل الأخلاض تأویلَها»خواند و«کلمهٌ»خبر برای مبتدایی می شود که حذف شده است.

به هر حال مراد حضرت صدیقه طاهره علیها السلام از این جمله این است که اگر کسی به راستی موحد شد، به این باور می رسد که در جهان هستی، تنها مؤثر حقیقی خدا است :

«لا مُؤَثِّرَ فی الوجودِ اِلَّا الله ».

اگر کسی به این باور رسید که در جهان هستی، حکمرانی که فعال ما یشاء است، فقط اوست، این عقیده باید خود را در عمل نشان بدهد. نشان عملی این اعتقاد، اخلاص در عمل است.

ص: 26

از نگاه دین، روح اعمال، انگیزه خدایی است. اگر به قرآن نگاه کنید می بینید هنگامی که سخن از هجرت به میان می آید می فرماید:

«هَاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ »(1) یا هنگامی که سخن از جهاد به میان می آید می فرماید: «وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ »(2) یا وقتی سخن از قتال به میان می آید می فرماید: «قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ »(3) و نیز وقتی سخن از انفاق به میان می آید می فرماید: «وَأَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ»(4) سخن از روح عمل است که همانا داشتن انگیزه خدایی است؛ که به عمل رنگ و شکل می دهد :«قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَیٰ شَاکِلَتِهِ»(5)

ص: 27


1- سوره حج آیه 58.
2- سوره بقره آیه 218.
3- سوره آل عمران آیه 167
4- سوره بقره آیه 195.
5- سوره اسراء آیه 84.

راههای درک معنای توحید

«و ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها»،

و خداوند معنای درک شده کلمه توحید را در دلها جا داده است. برای این جمله معانی گوناگونی ذکر شده است؛ مرحوم علامه مجلسی 4 معنا ذکر کرده است و محققین دیگر، چند معنای دیگر را گفته اند. اما آن معنایی را که می شود گفت همه خوب می توانند بفهمند این است که دلها، هر دلی به گونه ای کلمه توحید را می فهمند.

مرحوم آقامیرزا مهدی آشتیانی در حاشیه منظومه در صفحه 503 می گوید:

«بعضی ها هزار برهان برای توحید ذکر کرده اند.»

جمله ی «اَلطُّرُقُ إِلَی الله بِعَدَدِ أَنفَاسِ الخَلائِق»، روایت نیست اما می تواند هم مضمون درست و هم مضمون نادرست داشته باشد. مضمون درست این کلام این است که هر دلی به گونه ای راه به سوی خدا دارد.

ص: 28

مانند اینکه وقتی از آن مرد بیابانی می پرسند: چه دلیلی بر وجود خداوند داری؟ او، می گوید: «البَعْرَه َتَدُلُّ عَلَی البَعیر»وقتی در بیابان مدفوع شتر را می بینم، می فهمم که از اینجا شتر رفته است.

«و َاَثرُ الأَقدام تَدُلُّ عَلَی المَسیر»جای پاها را که ببینم، می فهمم که اینجا راه کسی بوده است.

«فَهِیکَلٌ عِلْویٌ بَهذِهِ اللِطافَه وَمَرْکَزٌ سِفْلیٌ بِهذِهِ الکِثافَه کیفَ لا یَدُلّانِ عَلَیَ الحَکیم الخَبیر »

این آسمان به این زیبایی، این زمین به این گستردگی و با این انبوه مسائل و جلوه های زیبایی که در آن هست، چگونه نمی توانند نشانه بر ذاته مقدس ربوبی باشند؟

او چنین استدلال می کند و از این راه به خدا می رسد و آن پیرزن نیز اینگونه که دست از چرخ نخ ریسی اش می کشد و می گوید که :

من تا این چرخ را نگردانم نمی چرخد. چگونه می شود این جهان هستی بدون چرخاننده باشد؟

ملاصدرا نیز از راه برهان صدیقین، بو علی سینا از راه برهان امکان و ارسطو از راه برهان حرکت استدلال کرده، به خدا می رسند.

ص: 29

مسئله پلورالیسم و نسبیت گرایی

به هر حال، هر کس معنای توحید را به همان اندازه ای که یافته و به آن رسیده، درک می کند و می فهمد.

این معنای درست «اَلطُّرُقُ إِلَی الله بِعَدَدِ أَنفَاسِ الخَلائِق»است. این عبارت می تواند، معنای نادرستی هم داشته باشد که آن نسبیت گرایی و مسئله پلورالیسم است که کسی بگوید:

برداشت های مختلف از دین وجود دارد و همه ی این برداشت ها هم حق است. این دیدگاه نادرستی است. آری برداشتهای مختلف از دین وجود دارد، اما فقط یک برداشت حق است و باقی برداشتها باطل است، و این که بگوئیم معرفت، نسبی است و هر کسی به سهم خودش میزانی از حق دارد، این با ضروریات دین ما در تناقض است پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله در روایتی فرمود:

«امت حضرت موسی بعد از حضرتش 71 فرقه شدند که یک فرقه بر حق و باقی بر باطل بودند. امت حضرت عیسی 72 فرقه شدند که یک فرقه بر حق و باقی باطل بودند، و بعد از من، امت من 73 فرقه خواهند شد که یک فرقه بر حق اند و باقی بر باطل اند»(1)

ص: 30


1- بحار الانوار ج 30 ص 337 چاپ بیروت.

اگر کسی بگوید همه مکاتب حتی مکاتب مادی حق اند، پس آن همه تلاش انبیاء برای چه بود؟ اگر این جریان، جریان فکری درستی باشد، و این همه تلاش امیر المؤمنین و ائمه علیهم السلام برای چه بود؟ اگر قرار بر این باشد که بگوییم برداشتهای از دین متفاوت است، میتوانید بگوئید که در جبهه عاشورا، هم سید الشهداء و هم یزیدیان سهمی از حق داشتند. کدام مسلمان می تواند چنین حرفی را بزند؟ سرانجام نظریه پلورالیسم و قرائت های مختلف و تصویب همه قرائت ها، سر از این نتیجه ها در می آورد.

بنابراین یک قرائت از دین حق است، و ممکن است ما به آن قرائت حق برسیم، ممکن است نرسیم. ما در باب احکام نیز همین حرف را داریم و می گوئیم که ما یک حکم واقعی داریم. در این حکم واقعی، گاهی مجتهد به آن می رسد و گاهی نمی رسد.اگر مجتهد تلاش خود را کرد و به واقع رسید دو اجر دارد، اما اگر نرسید یک اجردارد. به هر حال می فرماید که:

«ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها»

خدا معنای درک شده و یافته کلمه توحید را در دلها جا داده.

«وَ اَنارَ فِی التَّفَکُّرِ مَعْقُولَها».به همان اندازه که خداوند نور را در دل افراد قرار داده که از کلمه توحید تعقل کنند، نورانی شدند.

نورانیت فکر و اندیشه به آن است که خدایی شود و به اینجا برسد که در جهان هستی همه چیز، اوست و وجودات امکانی، وجودات ربطی و حرفی است و از خودش چیزی ندارد.

ص: 31

توصیف پروردگار

«اَلْمُمْتَنَعُ مِنَ الأبْصارِ رُؤْیَتُهُ، وَ مِنَ الْأَلْسُنِ صِفَتُهُ»خدایی که دیدگان قادر به رؤیت او نیستند و زبانها قادر به توصیف حضرتش نمی باشند.

پرواضح است که اگر بخواهد موجودی دیدنی شود، باید جسم باشد و در مکان، زمان و محاذی باشد تا بشود آن را دید. ذات مقدس ربوبی دیدنی نیست؛ چون جسم نیست. البته به چشم سر دیدنی نیست، اما به چشم دل دیدنی است.

از حضرت مولا علی علیه السلام شخصی پرسید که «هَل رَأَیتَ رَبَک»آیا خدایت را دیده ای؟ حضرت فرمود: «کَیفَ أَعبُد رَبّاٌ لَم أَرَه؟»(1) چگونه خدایی را عبادت کنم که او را ندیده ام؟

«وَ مِنَ الْألْسُنِ صِفَتُهُ»زبانها قادر به توصیف او نیستند.

«اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا یَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ وَ لَا یُؤَدِّی حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ»

تا می رسد به اینجا که می فرماید:

«اَلَّذِی لَا یُدْرِکُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا یَنَالُهُ غَوْثُ الْفِتنِ؛(2)

حمد خدایی را که مدح کنندگان نمیتوانند مدح و ثنای او را

ص: 32


1- اصول کافی - کتاب توحید - باب فی ابطال الرؤیه، ج 6.
2- نهج البلاغه خطبه اول.

بگویند و تلاشگران در راه شناخت و مدح او نمی توانند حق او را ادا کنند؛ خدایی که صاحبان همت و اراده بلند و شناوران زیرک دریای معرفت، هرگز به او نمی رسند».

«وَ مِنَ الأوْهامِ کَیْفِیتَّهُ؛ کیفیت حضرتش در واهمه ها نمی گنجد»، چون خدا اصلا کیفیت ندارد، وهم ها نمی توانند به ذات مقدسش برسند.

«ابْتَدَعَ الأَشیَاءَ لَا مِنْ شَیءٍ کَانَ قَبْلَهَا؛ خداوند اشیاء را ابداع کرده است، بدون آنکه چیزی قبل از آنها وجود داشته باشد».

ابداع با اختراع فرق می کند. اختراع یک پیشینه ای دارد، مانند اینکه کسی که هواپیما را می سازد، از پرندگان الگو می گیرد و چیزی را به نام هواپیما می سازد، اما ابداع این است که انسان کاری را بکند که اصلا الگویی در رابطه با آن وجود نداشته است. ذات مقدس ربوبی، این جهان هستی را به وجود آورد، بدون اینکه قبلا نمونه ای داشته باشد : «هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ المُصَوِّرُ»(1)؛ (اوست خدای آفریننده ای که موجودات را از یکدیگر ممتازنموده و هریک را به صورت خاصی صورت پردازی کرده است).

«وَأَنْشَأَهَا بِلَا احْتِذَاءِ أَمْثَلَهٍ امْتَثَلَهَا؛ خداوند اشیاء را ایجاد کرده بدون آنکه از نمونه هایی تقلید کرده باشد».

«کَوَّنَهَا بِقُدْرَتِهِ، وَذَرَأَهَا بِمَشیَّتِهِ؛ خداوند به قدرت خود موجودات راایجاد کرده و به خواست و مشیت خود، آنها را خلقت کرده است .

ص: 33


1- سوره حشر آیه 24.

هدف خداوند از خلقت هستی

خداوند از خلقت موجودات در پی چه بوده است؟

«مِنْ غَیْرِ حاجَه مِنْهُ اِلی تَکْوینِها، وَ لا فائِدَهٍ لَهُ فِی تَصْویرِها».

او هیچ نیازی به خلقت نداشته است. بدون آنکه خداوند به تکوین موجودات احتیاجی داشته باشد و در صورت بندی آنها سودی حاصل او شود. او غنی علی الاطلاق است و هیچ نیازی به بندگان و مخلوقاتش ندارد. او فیاض مطلق است. پس برای چه این مخلوقات (انسانها و غیر انسانها) را آفریده است؛ زیرا بی تردید، فاعل حکیم در کارش غرض دارد و افعالش حکیمانه است و فرق است بین اینکه بگوئیم فاعل، غایت است یا فعل غایت دارد.

این بحت دقیقی است. فعل ذات مقدس ربوبی، غرض دارد و این غرض، برگشت به او نمی کند؛ زیرا او نیاز ندارد که هدفی برای خودش داشته باشد، اما اینکه جهان هستی، هدف، غرض و غایت دارد، این صریح قرآن کریم است.

ص: 34

حضرت صدیقه طاهره علیها السلام دراینجا چند هدف را برای خلقت بیان می کند:

1-«اِلاّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ، مگر اینکه خلق موجودات برای تثبیت و حکمت اوست».

تثبیت به معنای تحقیق و تأکید است و حکمت هم مأخوذ از حکم،به معنای منع است. حکیم کسی است که کارهای او عاقلانه است و از سفاهت و جهالت منزّه و مبرّا است.

این جمله بیانگر این است که یکی از غایات آفرینش این است که بواسطه خلقت، حکمت الهی تحقیق و تأکید پیدا کند.

حکمت در دو مورد بکار می رود:

یکی در مورد علم و دیگری در مورد فعل و عمل است. معنای حکمت در علم این است که ذات مقدس ربوبی، به هر موجودی عالم است، اما تثبیت و تحقیق این معنا در گرو ایجاد و آفرینش موجودات است، و حکمت در فعل و عمل به این معناست که ذات مقدس ربوبی با خلقت موجودات، حکمت خودش را در عمل به معرض نمایش بندگان قرار داده است.

«وَ تَنْبیهاً عَلی طاعَتِهِ؛ برای اینکه شما رابراطاعت خودش آگاه کند».

آگاه کند که وقتی جهان هستی مخلوق خدا هستند و مطیع او هستند شما موظف به اطاعت از خداوند هستید.

«إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمَنِ عَبْداً»(1).

شما از این قافله بندگی عقب نمانید.

«وَ اِظْهاراً لِقُدْرَتِهِ».او مخلوقات را آفرید برای اینکه قدرت خودش را در مقام ایجاد، ظاهر و بارز نماید تا همه به چشم، قدرت حضرتش را ببینید. قدرت از صفات ثبوتیه ذات مقدس ربوبی است. ظهور قدرت

ص: 35


1- سوره مریم آیه 93.

در پرتو آفرینش و ایجاد موجودات بود. قدرت نمائی خداوند نه به این دلیل است که به آن نیازمند باشد، بلکه برای آن است که این قدرت نمایی را بندگان ببینند و در برابرش خضوع کنند.

این خضوع، وقتی از جانب انسانی که همراه با اراده است،صورت بگیرد مبدأ کمالات و رشد انسان است.

«وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ»؛ و برای آنکه روحیه تعبد در بند گان ایجاد شود. وقتی مردم ببینند خالقی اینچنین دارند که سرچشمه همه کمالات و فیاض علی الاطلاق است قهراً روحیه تعبد در برابر او خواهند یافت.

«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»؛

(جن و انس را خلقت نکردم مگر برای اینکه مرا بپرستند)(1).

این پرستش بندگان، مایه رشد و کمال خود آنها خواهد بود.

«وَ اِعْزازاً لِدَعْوَتِهِ».فلسفه دیگر خلقت، تقویت و تثبیت دعوت خود است.«اعزاز»به معنای تقویت و تثبیت است. دعوت الی الله که انبیاء و اولیاء داشتند، باید برهان و دلیل داشته باشد.

این نظام استوار و محکم جهان هستی در حقیقت پشتوانه محکم انبیای الهی است که مرسل از ناحیه این خداوند هستند.

ص: 36


1- سوره ذاریات آیه 56.

فلسفه ثواب و عقاب الهی

«ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلی طاعَتِهِ، وَ وَضَعَ الْعِقابَ عَلی مَعْصِیَتِهِ». خداوند بر اطاعت خود پاداش قرار داد و بر معصیت خود عقاب قرار داد. این نکته قابل تأمل است.

تنها در مکاتب الهی است که عمل به قانون مستحق پاداش است و تخلف از قانون مستحق عقوبت است و شما در هیچ کجای دنیا نمی بینید که آقای پلیسی که سر چهارراه می ایستد، یک قبض جریمه داشته باشد و یک بسته هم اسکناس هزاری داشته باشد و هر کس که پشت چراغ قرمز می ایستد، بیاید یکی از این اسکناسهای هزاری را به او بدهد و بگوید: بارک الله که پشت چراغ قرمز ایستادی و با قانون همراهی کردی، و نیز هر کس که از چراغ قرمز رد شود، قبض جریمه را بنویسد، اما می بینیم که ذات مقدس ربوبی، برای آنهایی که پشت چراغ قرمز می ایستند و معصیت نمی کنند واطاعت او را می کنند، پاداش می دهد و آنهایی که از چراغ قرمز خداوند رد

ص: 37

می شوند و معصیت می کنند را مجازات می کند.

«ذِیادَهً لِعِبادِهِ مِنْ نِقْمَتِهِ».«ذیاده»از ماده «ذود»، به معنای منع است.

یعنی خداوند می خواهد از این راه بندگانش از کارهایی که موجب عقوبت است، دوری کنند.

«وَ حَیَاشَهً لَهُمْ اِلی جَنَّتِهِ»و به دلیل اینکه بندگانش را از این راه جمع کند و به سوی بهشت ببرد.

«حَیاشه»از ماده «حَاشَ یَحوشُ»به معنای جمع کردن است.

ذات مقدس ربوبی با این انگیزه جهان هستی را به این زیبایی و به این استحکام آفرید، تا انسانها به این ترتیب راه سعادت را بیابند.

ص: 38

تأکید بر رسالت پدر

اشاره

ص: 39

تأکید بر رسالت پدر

«وَأَشْهَدُ أَنَّ أَبِی مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله عَبْدُهُ و َرَسُولُهُ؛

شهادت می دهم که پدرم محمد صلی الله علیه و آله بنده خدا و فرستاده اوست».

در این فراز چند نکته نهفته است:

نکته اول:

تعبیر «ابی»بسیار گویاست. حضرت زهرا علیها السلام می توانست بگوید:وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ و َرَسُولُه،اما قید «ابی»به این معناست که من دختر پیغمبرم، با این وجود این همه جفا بر من می رود.

تنها همین یک کلمه کافی است که وجدانهای خفته را بیدار کند، چنان که همین یک کلمه، در کوفه، اولین پُتک بر وجدانهای خفته بود که زینب علیها السلام الان با خطابه اش وارد آورد:

«اَلحمدُ لله وَالصلوهُ عَلی أَبی رَسولِ الله»(1).

معنای این سخن حضرت زینب علیها السلام این بود که دروغ گفتند

ص: 40


1- کتاب زندگانی حضرت زینب از ولادت تا شهادت تألیف علامه سید محمد کاظم قزوینی

به شما که ما خارجی هستیم؛ ما فرزندان پیغمبریم. این خطبه آتشین حضرت زینب علیها السلام ، فرزند فاطمه علیها السلام، کوفه را به گونه ای دگرگون کرد که نوشته اند:

زنانی که شوهرانشان در کربلا جنایت کرده بودند، شوهرانشان را به خانه راه ندادند و آنچنان شد که به سرعت، ابن زیاد، کاروان آزادی و بخش کربلا را که آنها «اسرا»می نامیدند، به شام فرستاد. زینب علیها السلام در شام هم معجزه کرد؛

شام غرق عیش و عشرت بود در وقت ورود***وقت رفتن شام را، شام غریبان کرد و رفت

پس کلمه «ابی»در خطبه حضرت زهرا علیها السلام صرف بیان یک مطلب عاطفی نیست بلکه تعریض است که من دختر پیغمبرم و این رفتار آنها با من است.

عبودیت، زمینه ساز رسالت

نکته دوم؛

تقدیم «عبده»بر«رسوله»است. معنای آن این است که عبودیت، زمینه ساز رسالت است و از بستر عبودیت، گل رسالت می روید، و به تعبیر دیگر عبودیت، خاستگاه معراج است:

«سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَیٰ بِعَبْدِهِ »(1) نفرمود «برسوله»؛ زیرا مقام عبودیت نبی اکرم صلی الله علیه و آله بود که زمینه ساز معراج شد.

ازطرفی، پایان معراج هم با عبودیت است:

«فَأَوْحَیٰ إِلَیٰ عَبْدِهِ مَا أَوْحَیٰ»(2)

ص: 41


1- سوره اسراء آیه 1.
2- سوره نجم آیه 10.

پیامبر،برگزیده پیش از رسالت

«اخْتَارَهُ وَ انْتَجَبَهُ قَبْلَ أَنْ أَرْسَلَهُ»(1) «اختَارَ»و«انتَجَبَ»هر دو به معنای برگزیدن هستند. خداوند پیامبر را قبل از آنکه به رسالت مبعوث کند برگزید؛ زیرا رسالت امانتی سنگین است و این امانت را هر کسی توان تحملش را ندارد.

«وَ سَمَّاهُ قَبْلَ أَنِ اجتباه»خداوند نام آن بزرگوار را ذکر کرد، پیش از آنکه او را برگزیند. دو احتمال در معنای این جمله هست:

احتمال اول این است که پیش از آنکه پیامبر به مقام نبوت برسد، خداوند نام او را برای حضرت آدم و انبیاء سلف برده بود.

معنای دوم این است که خداوند قبل از اینکه حضرت را به رسالت مبعوث کند برای او، نام محمد را برگزید.

به نظر می رسد معنای اول با آنچه در روایات است، سازگار می باشد؛ زیرا اولین موجودی که خداوند آفرید، نور وجود مقدس

ص: 42


1- در بعضی نسخه ها «وَانْتَجَبَهُ» نیامده است.

نبی اکرم صلی الله علیه وآله است،«خَلَقَکُمُ اللّهُ أنْواراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقینَ (1)؛

و خداوند شما را به صورت نورهایی آفرید و شما عرش الهی را احاطه نمودید».

در زیارت حضرت زهرا علیها السلام هم آمده است:

«یَا مُمْتَحَنَه امْتَحَنَکِ اللهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صَابِرَهً؛

ای آزموده شده ای که خداوند تو را قبل از آفرینش آزمود و تو را صابر یافت ».

ص: 43


1- زیارت جامعه کبیره

نور پاک محمد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام

امام صادق علیه السلام درباره خلقت نور پیامبر صلی الله علیه و آله پیش از هر خلقتی در عالم می فرماید:

«خداوند نورالانوار را آفرید و نورانیت تورهای دیگر ازآن نور است.

نورالانوار نوری است که محمد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام را از آن آفرید و قبل از آن دو نور، چیز دیگری آفریده نشده بود، و آن دو، پیوسته در اصلاب پاک جریان داشتند تا اینکه در صلب پاک عبدالله و ابوطالب از یکدیگر جدا شدند»(1).

امام خمینی (ره) در شرح این روایت می نویسد:

«مقصود از نور پاک محمد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام که قبل از همه موجودات آفریده شده اند، عقل مجرد است که هستی اش مقدم بر عالم طبیعت است، و مقصود از اینکه این دو نور، پیوسته در اصلاب پاک جریان

ص: 44


1- اصول کافی، جلد1، ص441.

داشتند، صلب عالم جبروت است که از آنجا به عالم ملکوت علیا و از آنجا به ملکوت سفلی و از آنجا به عالم مُلک و طبیعت منتقل گردید و در این عالم نخست در موجودی که او خلاصه عوالم و نسخه جامع آنهاست، یعنی آدم ابوالبشر ظاهر گردید و پیوسته در اصلاب پاک اولیاء الهی بود تا در عبدالله و ابوطالب از یکدیگر جدا شدند».(1)

ص: 45


1- مصباح الهدایه ص 134.

اصطفاء،موهبتی یا عملی

«اخْتَارَهُ وَ انْتَجَبَهُ قَبْلَ أَنْ أَرْسَلَهُ، وَ سَمَّاهُ قَبْلَ أَنِ اجْتَبَاه، وَ اصْطَفَاهُ قَبْلَ أَنِ ابْتَعَثَهُ؛

او را برگزید پیش از آنکه به رسالت مبعوث نماید. پیامبر مصطفای خدا و برگزیده ذات مقدس ربوبی است.»بخشی از این«اصطفاء» موهبتی است اما بخش دیگر این «اصطفاء»عملی است.

بعضی ها شبهه می کنند و می گویند:

اینکه شما سخن از عظمت و عصمت پیامبر و ائمه علیهم السلام می گوئید و برگزیدگی آنها را مطرح می کنید اگر عنایت به هر کسی بشود همانند آنها می شود، پس این اصطفاء وعصمت امتیازی برای آنها نیست.

فیض روح القدس ارباز مدد فرماید***دگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد

ص: 46

پاسخ این است که بخشی از آن را نمی توان منکر شد؛ زیراموهبتی است،امادر تداوم راه، کار،تلاش و بندگی است که این«اصطفاء» را نگه می دارد.

امام باقر علیه السلام در یک روایتی فرمود:

«وَ الله ما نَتَقرَّبُ إلی الله إِلاّ بالطّاعَهِ»؛

ما (اهل بیت) هم با بندگی خدا به او قرب پیدا میکنیم.

به ضرس قاطع می گویم که در میان انسانها، هیچ انسانی در عبادت و بندگی به پای معصومین نمی رسد. پس بخشی از اصطفاء موهبتی است و بخشی دیگر با تلاش و زحمت و رنج بسیار این گلهای بی خار جهانی هستی بدست می آید.

سپس حضرت فرمود:

«إِذِ الْخَلائِقُ بِالْغَیبِ مَکْنُونَهٌ، و َبِسَتْرِ الْأَهَاوِیل (1) مَصُونَهٌ، وَ بِنِهَایَهِ الْعَدَمِ مَقْرُونَهٌ».

اوزمانی این مقام اصطفاء و این مقام اجتباءرایافت که همه خلائق پوشیده و معدوم بودند و به پوشش هولها محفوظ بودند.

یعنی همه موجودات در عدمستان در عالم هول و وحشت بودند. البته پر واضح است که این تعبیر مجازی است؛ زیرا موجودات، قبل از وجود چیزی نیستند تا هول داشته باشند، یا در عالمی به نام عدمستان باشند، لکن مجاز در کلام سبب زیبایی کلام است.(2)

ممکن است کسی سؤال کند که اگر در آن زمان هیچ موجودی وجود نداشت، پس چگونه خداوند پیامبر را همان وقت انتخاب کردوبرگزید و حال آنکه هیچ موجودی نبوده است؟ حضرت صدیقه طاهره

ص: 47


1- اهاویل، جمع اهوال است و اموال هم جمع هول، به معنای وحشت و هراس است. اها ویل جمع الجمع است.
2- مجاز در قرآن و روایات نبوی بکار رفته است. از جمله در روایات علوی و فاطمی که جلوه آن کلمات است بکار رفته است و سبب زیبایی کلام است: «وبنهایه الخدم مقرونه؛ همه موجودات در منتهای عدم مقرون بو دند».

پاسخ به این سؤال می دهند که:

«عِلْماً مِنَ اللَّهِ تَعالی بِمائِلِ الْاُمُورِ، وَ اِحاطَهً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ »

و در یک نسخه دیگر «بِما یَلی اَلأُمُور»آمده است یعنی:

برای اینکه خداوند متعال به آینده امور آگاه بود. درست است که موجودی نبود، ولکن خداوند می دانست که مخلوقی خواهد داشت و این مخلوق باید غایت و هدف داشته باشد، و هدف و غایت جهان هستی، گل وجود نبی اکرم صلی الله علیه و آله است، چنان که خداوند فرمود:

«لَولاک لَما خَلَقْتُ الأَفلاک».

«ومَعْرِفَهً بِمَواقِعِ المَقْدُور»(1)؛

زیرا خداوند، از ازل به موقعیت و جایگاه همه مخلوقات و مقدرات این عالم، شناخت و آگاهی داشت. مقدور یعنی مقدرات خداوند.

پس اینکه می گوئیم خدا قبل از خلقت حضرت آدم، پیامبر را انتخاب می کرد، معنایش این است که خداوند از ازل می دانست که این میوه شیرین عالم طبیعت، نبی گرامی اسلام صلی الله علیه و آله است و از همین نطفه و از همین خاک و از همین عالم موجود می شود و در ارتقاء و کمال به حد اعلی می رسد.

ص: 48


1- در بعضی نسخه ها «بِمَواقعِ الأمور» آمده است.

فلسفه بعثت پیامبر

اشاره

ص: 49

فلسفه بعثت پیامبر

اکنون سخن در این است که فلسفه بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چه بود؟

فلسفه بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در قرآن چنین بیان شده:

«هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ».(1)

یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله انسانهایی که در ضلال مبین بودند و اندیشه و بینش های جاهلی داشتند و ارزشهای آنها جاهلی بود و برایشان تکاثر(2) ارزش داشت را از تاریکی جهالت در آوردند. در آن دوره آنچه مثل معبود پرستیده می شد افزایش سرمایه های انسانی و اقتصادی بود و رفتارشان رفتار جاهلی بود. دختر داشتن را مایه عار و ننگ می دیدند(3) و آنها را زنده به گورمی کردند.

ص: 50


1- سوره جمعه آیه 2.
2- «أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ»سوره تکاثرآیه 1-2.
3- «وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَیٰ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ کَظِیمٌ»سورۀ نحل آیه 58.

این یعنی ضلال مبین و این یعنی ظلمت و تاریکی، وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله ، آمد و انسانها را از این ضلال مبین به در آورد و نجاتشان داد.بعثت، به حق نعمت بزرگی برای بشریت، نه فقط برای مسلمانها بود:

«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ»(1)

1. کامل شدن امر الهی

حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام نیزفلسفه بعثت پیامبررا اینگونه تبیین می کند و می فرماید:

«ابْتَعَثَهُ اللهُ إِتْمَاماً لِأَمْرِهِ، وَ عَزِیمَهً عَلَی إِمْضَاءِ حُکْمِهِ، وَ إِنْفَاذاً لِمَقَادِیرِ حَتْمِهِ».

خداوند او را مبعوث کرد با سه هدف:

یک هدف «ِإِتْمَاماً لِأَمْرِهِ»تا امرش را کامل کند. احتمال دارد که مقصود از امر خداوند شریعت و نبوتش باشد؛ زیرا که شریعت ادیان الهی همانند مراحل یک کلاس است؛ کلاس اول، دوم، سوم، چهارم و تا می رسد به کلاس نهایی.

کلاس نهایی ادیان الهی و کلاس پایانی شرایع آسمانی، شریعت وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله است که همان مکتب اسلام است:

«مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَلَٰکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ» (2)

«محمد صلی الله علیه و آله پدر هیچ یک از مردان شما نیست، ولی رسول خدا و آخرین پیامبر است ».

با بعثت نبی اکرم صلی الله علیه و آله این سلسله به اتمام رسید و ما بر این باوریم که بعد از پیامبر ما پیامبری نیامده و نخواهد آمد و دینی هم نخواهد آمد.

ص: 51


1- آل عمران آیه 164.
2- سوره احزاب آیه 40.

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه اول نهج البلاغه می فرماید:

«بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّدأً رَسُولَ اللَّهِ لِإِنْجَاذِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ؛

خداوند سبحان محمد صلی الله علیه و آله را به رسالت خود برگزید تا وعده خود را عملی سازد و برنامه نبوتش را تمام نماید».

2.اجرای قوانین الهی برای هدایت

«وَعَزِیمَهَ عَلَی إِمْضَاءِ حُکْمِهِ»مبعوث شد تا حکم خود را در رابطه با رحمت بر خلق امضا کند.

حکم به معنای منع به انگیزه اصلاح است؛از این رو به لجام حیوان، حَکَمَه گفته می شود؛ چون به واسطه لجام، حیوان ازحرکت نامتعادل و نامطلوب منع می شود.

شاعر عرب می گوید:

«أبَنی حَنیفَه اَحکِمُوا سُفَهائَکم؛

ای فرزندان حنیفه سفیهان خود را از رفتار سفیهانه منع کنید.

یعنی آنها را به دستوراتی که والیان صادر می کنند، حکم کنید. به قاضی نیز حاکم گفته می شود؛ چون مورد نزاع و تخاصم را از تزلزل ناشی از تنازع و تشاجر باز می دارد و از تعدی و جور یکی از دو طرف نزاع به دیگری منع می کند. حکم دو گونه است:

الف. حکم تکوینی

حکم تکوینی خداوند همان ایجاد و افاضه اوست که مساوق با وجود تکوینی موجودات است:

«وَإِذَا قَضَیٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»(1)؛

(وقتی که خداوند قضا و حکمش به تحقق چیزی تعلق بگیرد،همین که او بگوید باش موجود می شود). این حکم تکوینی است

ص: 52


1- سوره بقره آیه117.

ب. حکم تشریعی

حکم تشریعی عبارتست از دستورات و برنامه هایی که توسط پیامبران و برای سعادت انسانها ابلاغ می شود که بهترین دستورات است:

«وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْمًا لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»(1).

حکم و قانون چه کسی بهتر از حکم خداوند است؛ چون بهترین قانونگذار آن قانونگذاری است که نسبت به آن کسی که قانون برای او می نویسد، شناخت داشته و عالم باشد و بداند که چه چیزی به نفع مخاطبان قانون و چه قانونی به زبان او است .

این ویژگیها تنها در ذات مقدس ربوبی نسبت به انسان وجود دارد، لذا

«وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ»(2)

کسانی که قانون خدا را نپذیرند، اینها ستمگرند و ظلم به خود، خداوند و جامعه کرده اند.

«وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ»(3) «وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»(4) .

امضاء در«عَزِیمَهً عَلَی إِمْضَاءِ حُکْمِهِ»به معنای نافذ قرار دادن و حتمی بودن است، و مقصود از اینکه خداوند پیامبر را مبعوث کرد برای امضاء حکم، این است که احکام تشریعی خداوند در همه عرصه ها لازم الاجرا گردند تا این انسان به سعادت برسد؛ چون تا پیامبر مبعوث نشود و احکام الهی را در همه ابعاد به انسانها نگوید و آنها را نافذ و لازم الاجرا نکند، حجت بر آنها تمام نیست.

خداوند در این باره می فرماید:

«وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّیٰ نَبْعَثَ رَسُولاً»(5) ؛

(ما تا رسولی را مبعوث نکنیم کسی را عذاب نخواهیم کرد)

ص: 53


1- سوره مائده آیه 50.
2- سوره مائده آیه 45.
3- سوره مائده آیه 44.
4- سوره مائده آیه 47.
5- سوره اسراء آیه 15.

3. تنفیذ مقدرات حتمی

فلسفه دیگر «وَ إِنْفَاذاً لِمَقَادِیرِ حَتْمِهِ».خداوند پیامبر را مبعوث کرد؛ چون خداوند می خواست، مقدرات حتمی خودش را به وسیله پیامیر تنفیذ کند.(1)

مقدرات حتمی خداوند، هدایت انسانها به راه سعادت است که جز با بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مُحقق نمی شد.

سه جمله «إِتْمَاماً لِأَمْرِهِ»، «عَزیمَهً عَلَی إِمْضَاءِ حُکْمِهِ»و«وَإِنْفَاذاً لِمَقَادِیرِ حَتْمِهِ»، عبارت دیگر «وَیُزَکِّیکُمْ وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ»(2) است .

حضرت زهرا علیها السلام این آیه را با این سه جمله تشریح کرده است. چون او می خواست انسانها راه سعادت را بیابند، قهراً باید احکامی صادر می کرد تا انسان راه سعادت را بیابد.

برای اینکه عظمت هر نعمتی مشخص بشود، بایستی پیشینه آن بیان شود، تا قدر نعمت ها دانسته شود، و اینکه خداوند در قرآن این همه به بنی اسرائیل تأکید می کند که ببینید قبل از بعثت حضرت موسی در چه وضعی بودید و چه جنایتکاری بر شما مسلط بود:

«یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذَابِ وَیُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ»(3)، به همین خاطر است.

پیامبر اکرم، امیر المؤمنین و صدیقه طاهره علیها السلام در مواردی که عظمت بعثت را بیان می کنند، این را هم بیان می کنند که مردم، قبل از بعثت در چه ظلمت و آتش سوزنده ای زندگی می کردند:

«وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا ۚ وَاذْکُرُوا نِعْمَهَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنْتُمْ عَلَیٰ شَفَا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا».(4)

ص: 54


1- اضافه ای که در«مقادیر حتمه»هست از قبیل اضافه موصوف به صفت است اَیْ «مقادیره المحتومه»
2- سوره بقره آیه 151.
3- سوره ابراهیم آیه 6.
4- سوره آل عمران آیه 103.

بعثت در نگاه امیر المؤنین علیه السلام

امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه 26 نهج البلاغه چنین می فرماید:

«إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً نَذِیراً لِلْعَالَمِینَ وَ أَمِیناً عَلَی التَّنْزِیلِ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَی شَرِّ دِینٍ وَ فِی شَرِّ دَارٍ»تا میرسد به اینجا«وَ تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَکُمْ، الْأَصْنَامُ فِیکُمْ مَنْصُوبَهٌ وَ الْآثَامُ بِکُمْ مَعْصُوبَهٌ».

خداوند پیامبر را مبعوث کرد تا انسانها را بیم بدهد و امین وحی الهی باشد، و شما عرب ها در آن روز در بدترین سرزمین به سر می بردید و بدترین دین را پذیرفته بودید.

خون یکدیگر را می ریختید، با خویشاوندانتان قطع رابطه می کردید ، بت ها برای پرستش در میان شما نصب گردیده بود و زشتی ها و گناهان بر شما گره خورده بود و در آن فرو رفته بودید.

ص: 55

وضع مردم قبل از بعثت

حضرت صدیقه طاهره علیها السلام نیز انحراف قبل از بعثت را چنین بیان می کند: «فَرَأَی الْأُمَمَ فِرقاً فِی أَدْیَانِهَا ».

ضمیر «رأی»اگر به خدا بر گردد معنای جمله اینگونه می شود:

خداوند دید مردم در دینشان متفرق هستند؛ دسته ای بت پرست، دسته ای خورشید پرست و دسته ای ماه و ستاره پرستند. و اما اگر مرجع ضمیر «رأی»را به پیامبر برگردانیم، معنای عبارت اینگونه می شود: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله زمانی به رسالت مبعوث شد که مشاهده کرد همه انسانها در دین فرقه فرقه شدند و در ضلالت و گمراهی گرفتار آمدند. به نظر می رسد که این معنای دوم با سیاق کلام حضرت صدیقه طاهره علیها السلام مناسب تر باشد: زیرا در جاهلیت تفرقه دینی موج می زد.

«عُکَّفاَ(1) عَلَی نِیرَانِهَا».این امت ها همه ملازم بر آتش هایشان شده بودند. در «نیران» سه احتمال است:

احتمال اول اینکه امت ها آتش پرست بودند و احتمال دوم آنکه

ص: 56


1- «عُکّف»جمع «عاکف»است. مانند طْلَّب که جمع طالب است.

سرانجام این امت ها، آتش بود اما احتمال سومی هم که می شود مطرح کرد این است که «نیران» به معنای آتش شرک، تفرقه، نزاعها و جنگهای زنجیره ای باشد که گاهی صد نفر از یک قبیله به انتقام من یک نفر از آن قبیله دیگر کشته می شدند. شتر این قبیله اگر تجاوز می کرد به چراگاهی که مال شتران آن قبیله بود، جنگهای طولانی به راه می افتاد. می توانیم «نیران»را به این معنا هم بگیریم:

«وَکُنْتُمْ عَلَیٰ شَفَا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ»(1)

(شما پیش از اسلام دشمن یکدیگر بودید و در پرتگاه آتش بودید).

«عُکَّفاَ عَلَی نِیرَانِهَا»یک معنایش این است که در شرف و در پرتگاه و آتش قرار داشتند.

«عَابِدَۀً لِأَوثَانِهَا».پیامبر زمانی به رسالت مبعوث شد که مردم بت پرست بودند و خدایان سنگی و چوبی را که به دست خودشان ساخته ای بودند، می پرستیدند.

«مُنکِرَهً لِلهِ مَعَ عِرفَانِهَا»با اینکه معرفت به خدا داشتند او را انکار و می کردند. اولاً با زبان فطرت همه انسانها خداجو و خدا پرستند:

«وَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ۚ فِطْرَهَ اللَّهِ الَتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا»(2)،

و ثانیاً آنها باور داشتند که خالق هستی، ذات مقدس ربوبی است:

«وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ ۚ»(3)

لکن بتها را در حقیقت شریک خداوند می دانستند.

«مُنکِرَهَ لِلهِ مَعَ عِرفَانِهَا»با اینکه باور داشتند که خالق هستی، ذات مقدس ربوبی است، اما در عین حال منکر او بودند. در یک کلام در ظلمت محض و در تاریکی مطلق به سر می بردند.

ص: 57


1- سوره آل عمران آیه 103.
2- سوره روم آیه 30.
3- سوره لقمان آیه 25.

نقش پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در هدایت بشر

«فَاَنارَ اللَّهُ بِاَبی مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ ظُلَمَها؛ خداوند به وسیله پدرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله ظلمتهای آن امت را مبدّل به نور کرد».پیامبر صلی الله علیه و آله به تاریکی جهل را مبدّل به نور دانش، عداوت را مبدل به محبت و الفت، تاریکی بت پرستی را مبدّل به توحید کرد و با مشعل فروزان هدایت، آنها را از گمراهی و ضلالت نجات داد.

«وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَها(1)؛ قلبهای بسته را گشود»

«وَ جَلی عَنِ الْاَبْصارِ غُمَمَها».(2) و پرده را از دیدگانشان بر گرفت».

خداوند به وسیله این پیامبر نقاط مبهمی را که در دلها و قلوب مردم بود برطرف کرد و کسانی که درباره مسائلی مانند مرگ، زندگی، مبدأ خلقت، جهان آخرت، کیفیت حشر انسانها و امثال اینها از معارف مهم سؤال داشتند، منطقی ترین جواب را با بعثت دریافت کردند.«وَ جَلی عَنِ الْاَبْصارِ غُمَمَها».

ص: 58


1- «بُهَم»از ماده ( بُهم) است و جمع «بُهمَه» به معنای مبهمات.
2- «غُمَم»جمع «غُمَّه»به معنای پوشش است. این کلمه در حیرت هم بکار می رود.

خداوند به وسیله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مردم را از تحیری که داشتند بیرون آورد و از چشم دلشان پوشش ها را کنار زد، لذا توانستند در مسیر حق و عدالت و انسانیت قرار بگیرند.

«وَقَامَ فِی النَّاس بِالهِدَایَهِ، فَأَنقَذَهُم مِنَ الغَوَایَهِ، وَبَصَّرَهُم مِنَ العَمَایَهِ».

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در میان مردم جهت هدایت آنها قیام کرد و در این مسیر سختی ها و تهمت ها را به جان خرید و به شدت آزار دید چنانکه در این باره می فرماید:

«مَا أُوذِی نَبِی مِثْلَ مَا أُوذِیتُ».(1)

«وَهَدَاهُم إِلَی الدِّینِ القَوِیمِ، وَدَعَاهُم إِلَی الطَّرِیقِ المُستَقِیمِ»

مردم رابه دین محکم هدایتشان کرد و آنان را به راه راست و به سوی دینی هدایت کرد که موجب قوام و بقایشان شد.

ص: 59


1- کنز العمال ج 3 ص 103.

کیفیت ارتحال پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

«ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ إِلَیهِ قَبْضَ رَأْفَهٍ وَاخْتِیارٍ».

آنگاه خداوند او را قبض روح کرد و به سوی خود برد، آنچنان قبض روحی که از روی رأفت و برگزیدن او بود. یک احتمال این است که «قَبْضَ رَأْفَهٍ وَاخْتِیارٍ»یعنی خداوند پیامبر صلی الله علیه و آله را اختیار کرد و او را برگزید و قبض روحش کرد تا در جوار رحمتش باشد. ولی احتمال دوم که احتمال قوی تر است این است که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله به اختیار خودش قبض روح شد؛ چون در روایات هم آمده که عزرائیل برای قبض روح افراد از هیچ کس اجازه نمی گرفته است، اما از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اجازه گرفت و پیامبر که به اختیار خود اجازه داد تا عزرائیل قبض روحش کند.

«وَرَغْبَهٍ وَإِیثَارٍ»و پیامبر صلی الله علیه و آله با رغبت و از خود گذشتگی قبض روح شد. یعنی آنکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از رفتن در جوار رحمت ذات

ص: 60

مقدس ربوبی نه تنها ناراحت نبود، بلکه خوشحال بود که از این عالم دانی به عالم بالا پرواز می کند.

ای خوش آن روز کزین منزل ویران بروم ***راحت جان طلبم وز پی جانان بروم

«فَمُحمّد صلی الله علیه وآله مِنْ تَعَبِ هَذِهِ الدَّارِ فِی رَاحَهٍ؛

پیامبر صلی الله علیه و آله از سختی ها و رنجهای این دنیا راحت شد».

«قَدْ حُفَّ بِالْمَلائِکَهِ الأَبْرَارِ، وَرِضْوَانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، وَمُجَاوَرَهِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ؛

در آن عالم ملائکه نیک سرشت خدا گرداگرد آن حضرت می باشند و یا آن بزرگوار مشمول رضایت پروردگارغفار بوده و درمجاورت پادشاه جبار یعنی ذات مقدس ربوبی به سر می برد».

جبار در اینجا هرگز به معنای آنچه در مورد سلاطین جبار می گوئیم نیست و به معنای مقتدر و جبران کننده است .

«صَلَّی اللَّهُ عَلَی أَبِی نَبِیّهِ وَأَمِینِهِ؛ درود خدا بر پدرم پیامبر و امین او در وحی و برگزیده و منتجب او»

«وَخِیَرَتِهِ مِنَ الخَلْقِ وَصَفیّه؛ پیامبری که از میان خلق خود او را برگزیده و پسندیده بود».

«وَالسَّلامُ عَلَیْهِ وَرَحْمَهُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ؛ سلام و رحمت خدا و برکاتش

بر او باد».

ص: 61

ص: 62

مسئولیت های بندگان در برابر خداوند

اشاره

ص: 63

مسئولیت های بندگان در برابر خداوند

«ثُمَّ التَفَتَت إِلَی أَهلِ المَجلِسِ وَ قَالَت: أَنْتُمْ عِبادَ الله نُصْبُ أمْرِهِ وَنَهْیِهِ».

پس از آن رو به اهل مجلس کردند و آنها را چنین مورد خطاب قرار دادند: شما ای بندگان خدا، نصب شدگان امر و نهی خداوند هستید»

«نُصْب»به چیزی می گویند که در یک مکانی نصب می شود؛ مثل عَلَم یا نیزه و مانند آن که در زمین نصب می شود.

به پرچم و علامت یا تابلوهایی هم که برای اعلام در جاده ها می گذارند،«نُصْب»گفته می شود. دو گونه می شود این جمله را معنا کرد: یکی اینکه شما منصوب هستید برای امر و نهی خدا و در حقیقت امر و نهی خداوند متوجه شماست و شما بنده مختار او هستید؛ چون مخلوقات خداوند، برخی از خود اختیاری ندارند که اکثر موجودات هستند و تنها دو گروه از موجودات هستند که مختار هستند. یکی انسانها هستند و دیگری اجنه.

ص: 64

می فرماید:شما مکلف هستید و باید وظیفه خودتان را انجام بدهید و آنچه خداوند امر کرده امتثال کنید و آنچه خداوند نهی کرده از آن دوری کنید.

معنای دیگر «نُصْب»مقابل و روبرو است، مثلا وقتی گفته می شود «أَنتَ نُصْبُ عَینی»یعنی تو در مقابل دیدگانم هستی.

اگر این معنا را گرفتیم، باید «اَنْتُمْ عِبادَ اللَّهِ نُصُبُ اَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ» را چنین معنا کنیم که: شما در پیشگاه اوامر و نواهی الهی هستید.

یعنی خداوند می بیند شما را که آیا اوامر او را انجام می دهید یا نمی دهید.

«وَحَمَلَهُ دینِهِ وَوَحْیِهِ؛ شما حاملان دین خدا و وحی او هستید».

یعنی شما مهاجرین و انصار شاهد نزول قرآن بودید و مصاحبت پیامبر را درک کردید. شما هستید که وظیفه دارید این دین را به نسل های آینده منتقل کنید.

حضرت صدیقه طاهره علیها السلام در این بخش سه مسئولیت برای انسانها ذکر کرده است:

اول: مسئولیت در برابر خداوند و قانون الهی. شما در برابر خدا مسئولید:«نُصْبُ أمْرِهِ وَنَهْیِهِ وَحَمَلَهُ دینِهِ وَوَحْیِهِ».

دوم: مسئولیت در برابر نفس خود شما در برابر خود هم مسئولید. مسئولیت شما چیست؟«وَأُمَناءُ اللهِ عَلی أنْفُسِکُمْ، خداوند شما را امین بر خودتان قرارداده». بنابراین بدترین خیانتها آن است که به خود خیانت کنید. خیانت به خود این است که در چهارچوب دین و مکتبی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تعیین کرده، حرکت نکنید.

سوم: مسئولیت در برابر جامعه بشری و تاریخ انسانی است.

ص: 65

تبلیغ دین الهی از کانال اهل بیت

«وبُلَغَاوُهُ اِلَی الاُمَمِ».شما باید دین خدا را به امتهای دیگر برسانید و این مسئولیت را مصاحبت شما با پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و درک حضرت برای شما ایجاد میکند . البته این اختصاصی آنها نیست و ما هم که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله را درک نکردیم ، این وظیفه را داریم که در حد توانمان ،پیام دین را به خصوص از کانال اهل بیت علیهم السلام به دیگران برسانیم . معصومین علیهم السلام فرموده اند:

«انَّ الناسَ لَو عَلِمُوا مَحاسُنَ کَلامِنا لَا تَّبعُونا(1)؛اگر مردم زیبائیهای کلام ما را بدانند ، قطعاتابع ما خواهند شد ».

«وَزَعَمتُم حَق لَکُم(2)؛شما گمان می کنید که(این مقامها )حق شماست».در این جمله حضرت زهرا علیها السلام تعریض به آنها دارد و می خواهد بفرماید: شما خودتان را هادیان دین و امین و حی می دانید ،ولی این در پندار شماست و واقعیت این نیست و شما در عمل نشان دادید شایستگی آن را ندارید .

در بعضی از نسخه ها «زَعیمُ حَقٍ لَهُ فِیکُم» است که به نظر می رسد که این نخسه «زَعَمتُم حَقُّ لَکُم»با سیاق خطبه فدکیه سازگار تر است .

ص: 66


1- کافی ج1 ص193.
2- واژه زَعم به پندار باطل گفته می شود نویسنده ای میگوید :«لِکُلِ شَیٍ کُنیهُ وُ کنیهَ الکِذبِ فی القرآن ؛زَعَم: هرچیزی کنیه ای دارد ، کنیه کذب در قرآن واژه زَعَم است ».

عهد و پیمان الهی

آنگاه حضرت زهرا علیها السلام فرمود:

«للهِ فِیکُمْ عَهْدٌ قَدَّمَهُ إِلَیْکُمْ وَبَقِیَّهٌ استَخْلَفَها عَلَیْکُمْ(1)؛ برای خدا در بین شما عهد و پیمانی است که آن را سابقاً به شما گفته است».

دو احتمال در تفسیر این جمله وجود دارد:

احتمال اول اینکه «عَهْدٌ قَدَّمَهُ إِلَیْکُمْ»همان سفارشی باشد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نسبت به عترت کرد:

«اِنّی تارِک فِیکُمُ الثَّقَلَیْن کِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتی».(2)

و جمله «وَ بَقِیَّهٌ اسْتَخْلَفَها عَلَیْکُمْ»اشاره به قرآن باشد.

احتمال دوم اینکه مراد از «عَهْدٌ قَدَّمَهُ إِلَیْکُمْ، وَبَقِیَّهٌ استَخْلَفَها عَلَیْکُمْ»

هر دو، کتاب خدا باشد. یعنی خداوند این عهد و پیمان را از شما گرفته است که حریم قرآن را نگه دارید، کتابی که سخن از حریم نگهداری برای اهل بیت هم در آن هست:

«قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَیٰ».(3) «بَقِیَّهٌ اسْتَخْلَفَها عَلَیْکُمْ»از برای خدا در بین شما یادگاری است که خداوند آن را خلیفه بر شما قرار داده است.

ص: 67


1- در بعضی نسخه ها«لله فیکم»نیامده است.
2- وسائل الشیعه ج 27 ص33.
3- سوره شوری آیه 23.

توصیف قرآن

آنگاه حضرت صدیقه طاهره علیها السلام با جملاتی بسیار بلند و پر محتوا به توصیف قرآن می پردازند:

«کِتابُ اللهِ النّاطِقُ»این قرآن که یادگار نبی اکرم صلی الله علیه و آله است، کتابی است که با مردم سخن می گوید و راه درست زندگی را به مردم نشان می دهد:

«إِنَّ هَٰذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ»(1)، «وَالقُرْآنُ الصّادِقُ، وَالنُّورُ السّاطِعُ».قرآنی صادق است که نور درخشنده و فراگیر دارد.

صادق است، یعنی هیچ مطلب خلاف واقع و حقیقت را در این قرآن نمی یابید: «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَیٰ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَیٰ»(2)

سُطوع به معنای ارتفاع و انتشار است. در نتیجه معنای آن این می شود که قرآن نورش تلألو دارد، فراگیر است و در عالم نورافشانی می کند.

«وَالضِّیاءُ اللاّمِعُ»قرآن کریم روشنی درخشنده است .

«ضیاء»به معنای روشنی است. «لامع»هم به معنای روشنی دهنده

ص: 68


1- سوره اسراء آیه 9.
2- سوره نجم آیه 3و4.

است. یعنی قرآن نور است. نور عبارت از آن است که خود ظاهر است و مظهر دیگران است.

«بَیِّنَهٌ بَصائِرُهُ»بینات و دلائل قرآن واضح و روشن است.

«مُنْکَشِفَهٌ سَرائِرُهُ»حقایق پنهان آن قابل کشف برای راسخان در

علم است.

«مُنجَلِّیَهٌ ظَواهِرُهُ»ظواهر آیات آن آشکار و در خور فهم همگان است.قرآن کتاب زندگی است و ظواهر قرآن هم قابل فهم است برای آنهایی که ابزار فهم این ظواهر را داشته باشند؛ چون هر کس هم توان فهمیدن ظواهر قرآن را ندارد و فهم ظواهر قرآن نیاز به ابزار دارد. معنای این سخن این است که قرآن کتاب تشریفاتی نیست و تنها کتابی نیست که فقط در مهریه عروس بنویسند یک جلد کلام الله مجید و برای مسافری که می خواهد به سفر برود او را از زیر قرآن بگذرانند و یا فقط در مجلس فاتحه بخوانند، بلکه قرآن کتاب زندگی است.

نمی گوئیم این کارها را انجام ندهند؛ زیرا اینها تبرک است، اما می گوئیم در این حدّ نمانند و باید آن را در متن و صحن زندگی بیاوریم و از قرآن در عرصه های مختلف رهنمود بگیریم.

«مُغْتَبِطَهٌ بِهِ أَشْیاعُهُ».پیروان قرآن به واسطه قرآن مورد غبطه و حسرت هستند. یعنی اگر کسی واقعا پیرو قرآن باشد و به دستورات انسان ساز قرآن عمل کند، به آن درجه از کمال و بزرگی می رسد که دیگران حسرت او و راه او را دارند.

ص: 69

نقش مهم قرآن در هدایت و نجات انسان

«قَائِدٌ إلَی الرِّضْوانِ اتِّبَاعُهُ»تبعیت از قرآن پیروانش را به رضوان خدا و رضایت الهی یا بهشت رهبری می کند. یعنی آن کس که از قرآن تبعیت کند، رضایت ذات مقدس ربوبی را به دست می آورد.

«مُؤَدٍّ إلی النَّجاهِ إسْتماعُهُ؛ استماع قرآن سبب نجات است» استماع، غیر سماع و اسماع است. سماع به معنای گوش دادن ظاهری است، اما استماع به معنای گوش دادن عمیق و با دقت است:

«وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا»(1)

(وقتی قرآن خوانده می شود، با دقت به قرآن گوش دهید و سکوت کنید)

«بِهِ تُنَالُ حُجَجُ اللهِ المُنَوَّرَهُ؛ به واسطه قرآن به حجت های نورانی قرآن دست می یابید».

به واسطه قرآن است که از حجج الهی که برترین آنها عبارتنداز عترت و سنت پیامبر و اهلبیت علیهم السلام ، بهره می بریم.

ص: 70


1- سوره اعراف آیه 204.

«وَعَزائِمُهُ المُفَسَّرَهُ، وَمَحارِمُهُ المُحَذَّرَهُ؛ به وسیله قرآن است که به واجبات تفسیر شده و محرمات منع شده خدا دست می یابید».

یعنی در این کتاب هم واجبات و هم محرُمات را پیدا می کنید.

«وَبَیِّناتُهُ الجالِیَهُ، وَبَراهِینُهُ الکَافِیَهُ؛ دلیلهای بین خداوند که جلوه دارد و برهانهای کافی او، همگی به وسیله قرآن به شما رسیده است».

«بیّنات»جمع «بینه»است و «براهین»هم جمع «برهان» است. یعنی شما با این قرآن راههای واضح سعادت را پیدا می کنید.

«وَفَضائِلُهُ المَنْدوبَهُ، وَرُخَصُهُ المَوْهُوبَهُ، وَشَرایِعُهُ المَکْتُوبَهُ؛

با این قرآن فضیلت های مستحب و رخصتهایی را که خدا به شما بخشیده و نیز قوانینی را که معین کرده می یابید».بنابراین از این نور بهره بگیرید.

ص: 71

قرآن در کلام امیرالمؤمنان علیه السلام

این کلام بلند حضرت صدیقه طاهره علیها السلام در توصیف قرآن همانند آن است که امیرمؤمنان علی علیه السلام در رابطه با قرآن فرموده است:

«وَاعْلَمُوا اَنَّ هَذَا الْقُرْآنَ هُوَ النَّاصِحُ الَّذِی لا یَغُش؛

قرآن نصیحت کننده ای است که خدعه نمی کند».

«وَالْهَادِی الَذِی لا یُضِل؛

هدایت کننده ای است که گمراه نمی کند».

«وَالْمُحَدِّثُ الَّذِی لا یَکْذِب؛

سخن گویی است که دروغ نمی گوید».

«وَ ما جالَسَ هَذا الْقُرْآنَ اَحَدٌ إِلا قامَ عَنْهُ بِزِیادَهٍ اَوْ نُقْصانٍ؛

کسی با این قرآن مجالست نکرد، مگر آنکه با زیادتی یا نقصان از نزد او برخاست ».

کدام زیادتی؟ «زِیادَهً فی هُدیً اَوَ نُقْصَانٍ من عَمی؛ زیادتی در هدایت یا نقصان در گمراهی و جهالت».

«وَاعْلَمُوا اَنَّهُ لَیْسَ عَلی اَحَدٍ بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فاقَهٍ؛ بدانید هر کس از چشمه زلال معارف قرآن بهره بگیرد، هرگز نیازمند نخواهد شد».

«وَ لا لِأَحَدٍ قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنیً(1)؛ و قبل از آنکه از حقائق قرآن

ص: 72


1- نهج البلاغه خطبه 176.

بهره مند گردد بی نیاز نخواهد شد ».این همه سفارشها به قرآن کریم برای آنست که رهروان راه اهل بیت به این قرآن بیش از گذشته بها دهند و ما به همه امور مربوط به قرآن:

1-آموزش روخوانی 2-تلاوت زیبای قرآن 3-حفظ قرآن 4-فهم معارف قرآن و تفسیر قرآن 5-آوردن قرآن به صحنه زندگی بپردازیم و اهمیت دهیم.

همه این موارد، مقدمه است برای آنکه قرآن را به صحنه زندگی بیاوریم محققی انگلیسی به نام کینت گری کتابی نوشته است به نام اینکه قرآن را چگونه شناختم. او می گوید: «30 سال در راه فراگیری تعالیم و حفظ الفاظ قرآن تلاش کرده ام».وقتی 30 سال تمام یک محقق انگلیسی بیگانه به یادگیری الفاظ قرآن می پردازد وظیفه من و شما چیست؟! من نمی گویم چند سال، می گویم چند ساعت از عمرمان را صرف قرآن کرده ایم؟ این خسران نیست که آن نویسنده مسیحی بگوید دویست بار نهج البلاغه را مطالعه کرده ام و ما یک دور نهج البلاغه را مطالعه نکرده باشیم؟! جا دارد به خود بیائیم و به خود آمدن این است که انس بیشتری با قرآن و با نهج البلاغه داشته باشیم که نهج البلاغه به گونه ای تفسیر قرآن است. اگر با قرآن انس گرفتیم، شیرینی قرآن را در کام و زندگی مان احساس می کنیم.

نقش قرآن چون در این عالم نشست***نقشه های پاپ و کاهن را شکست

فاش گویم آنچه در دل مضمر است***این کتابی نیست چیز دیگر است

چون که در جان رفت جان دیگر شود***جان که دیگر شد جهان دیگر شود

با مسلمان گفت جان بر کف بنه***هرچه از حاجت فزون داری بده

ص: 73

ص: 74

اهل بیت علیهم السلام شارح فلسفه احکام

اشاره

ص: 75

اهل بیت علیهم السلام شارح فلسفه احکام

حضرت صدیقه طاهره علیها السلام فلسفه حدود 20 حکم از احکام الهی را بیان کرده اند. هر حکمی که خداوند واجب کرده است به دلیل مصالحی بوده است و همچنین هر حکمی را که خداوند حرام کرده است، به دلیل داشتن مفسده ای بوده است. یعنی چون مفسده داشته حرام شده. سخن در این است که مصلحت و مفسده چیست؟ آیا ما توان فهم همه مصالح و مفاسد را داریم یا نداریم؟ پاسخ این است که ما راهی به علم به ملاکات نداریم و نمی دانیم در لوح محفوظ چه خبر بوده است و چه مصالحی مطرح بوده است، و یا چه مفاسدی برای فلان حکم حرام مطرح بوده است. لذا وقتی قرار شد ما راه به ملاکات نداشته باشیم، آن مقداری از ملاکات را که قرآن بیان کرده است و اهل بیت علیهم السلام در تشریح کرده اند، همان مقدار، فلسفه مسلم احکام است:

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»(1).

ص: 76


1- سوره بقره آیه 183.

فلسفه روزه این است که شما به تقوای واقعی برسید و نگهدار حریم برای ذات مقدس ربوبی بشوید.

«أَقِمِ الصَّلَاهَ لِذِکْرِی»(1)

(نماز را بر پای دار برای اینکه به یاد من باشی)

و امثال اینها در آیات نورانی قرآن کم نیست. در روایات هم فلسفه هایی بیان شده است، از جمله در این خطبه نورانی فدکیه فلسفه هایی برای احکام بیان شده است. فلسفه هایی که این انوار تابناک الهی بیان کرده اند در حقیقت تبیین همان است که در لوح محفوظ بوده است، لکن لازم است عرض کنم که مصالح و مفاسد را تنها در حوزه مسائل مادی نبینیم، بلکه مصالح و مفاسد حوزه گسترده ای دارد:

بخشی از آن مربوط به مسائل معنوی است و برخی از آنها مربوط به مسائل مادی است. آنچه مهم است، این است که همگی متعبد به احکام الهی باشیم و آن احکامی که به نحو مسلم ثابت شده است متعبد به آنها باشیم؛ چه فلسفه آنها را بفهمیم و یا نفهمیم.

با این مقدمه به تفسیر این بخش خطبه حضرت صدیقه طاهره علیها السلام می پردازیم.

ص: 77


1- سوره طه آیه 14

فلسفه دوری از شرک

«فَجَعَلَ اللهَ الإیمانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ؛ خداوند ایمان را برای این قرار داد که شما از آلودگی شرک پاک شوید».حضرت صدیقه طاهره علیها السلام در این جمله دو مطلب را بیان فرموده اند:

مطلب اول این است که شرک، آلودگی روح است؛ زیرا روح سالم روحی است که خداباور باشد؛ چون خداباوری فطری است و خداناباوری و شرک موجب آلودگی روح و انحراف از مسیر فطرت و اعتدال آن است.

مطلب دوم این است که زداینده آلودگی چیست؟ ایمان زداینده آلودگی است. ایمان، شعار نیست بلکه خداباوری است نه خدادانی. بین خدادانی و خداباوری فاصله زیادی است. چه بسا کسانی که کتاب ها در باب توحید نوشته اند، اما خدادانند نه خدا باور، و چه بسا کسی که یک صفحه کتاب توحید نخوانده و ننوشته است، اما خدا باور است. نمی گویم دنبال خدادانی و معارف توحیدی نباید رفت، ولکن می گویم که آموزش معارف توحیدی (خدادانی) باید مقدمه برای خدا باوری باشد.

«فَجَعَلَ اللهَ الإیمانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ»خداباوری است که آلودگی شرک را از جان انسان می زداید.

ص: 78

فلسفه نمازدوری از کبر

«وَالصَّلوهَ تَنْزِیهاً لَکُمْ عَنِ الکِبْرِ؛

(خداوند) نماز را بر شما واجب کرد برای اینکه شما از کبر و

خودبرتربینی منزه بشوید».

خودبرتربینی بیماری است. گاهی انسان خود را برتر از مردم می بیند و حق را نمی پذیرد و گاهی العیاذ بالله در برابر ذات مقدس ربوبی کبر می ورزد. گاهی هم کبر در مقابل انبیاء و امامان است.

کسی که اهل نماز شد کبر نمی ورزد. اهل نماز شدن، تنها نماز خواندن نیست .

اهل نماز شدن یعنی با عشق سراغ نماز رفتن و نماز را جلوه ای از ابراز بندگی در مقابل ذات مقدس ربوبی دیدن، که انسان را هم از کبر در برابر پروردگار عالم و هم از کبر در برابر پیامبر و امامان و نیز از تکبر در برابر مردم رهایی می بخشد.

کسی که خودش را در برابر ذات مقدس ربوبی کوچک دید، در برابر بندگان خدا گردن فرازی نخواهد کرد.

ص: 79

تزکیه نفس و وسعت رزق،فلسفه زکات

«وَالزَّکاهَ تزْکِیَهً لِلنَّفْس وَنِماءاً فی الرِّزْق؛ خداوند زکات را واجب کرد تا نفس انسان را از آلودگی پاک کند و روزی او را وسعت بدهد».زکات در قرآن و در صدر اول به معنای مطلق وظیفه مالی بوده که شامل خمس اصطلاحی هم می شود. اینکه در قرآن در موارد متعدد، اقامه نماز در کنار ایتاء زکات آمده است، تنها منظور زکات مصطلح نیست، بلکه مقصود مطلق وظیفه مالی است که انسان در حوزه دین دارد. حضرت صدیقه طاهره علیها السلام زکات را مایه برکت می داند که جان را پاکیزه می کند.

یعنی آنکه با پرداخت مال در راه خدا از چسبیدن به مال رهایی پیدا می کنید و اسیر مال نمی شوید، بلکه امیر مال می شوید و این کار موجب تزکیه نفس است. تزکیه نفس برتر از تطهیر است که باعث نمو و رشد نفس است و آن را به جلو می برد:

«خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِمْ بِهَا»(1)؛

«از اموال مردم زکات بگیر تا بدین وسیله آنهاراپاک ومنزه کنی».

ص: 80


1- سوره توبه آیه103.

لذا در روایات آمده است که آن مقداری که انفاق کننده به دست می آورد، بیشتر از آن چیزی است که انفاق گیرنده به دست می آورد. «وَنَماءاً فی الرِّزْق»؛ یعنی بر اموالتان افزوده می شود.بعضی ها فکر می می کنند که اگر زکات و خمس بدهند،اموالشان کم می شود.

تجربه نشان داده است که آنها که اهل حسابند و وظایف مالیشان را ادا می کنند، خداوند به عمر و مالشان برکت می دهد؛ زیرا ادای واجبات مالی، بیمه مال انسان است.

در روایتی آمده است :

«حَصِّنُوا اَمْوَالَکُمْ بِالزَّکَاه(1)؛

مالتان را با زکات حفظ کنید و بیمه کنید».

حتی آنهایی که مالیات ها را در نظام اسلامی می پردازند در این زمره اند. در نظام اسلامی، علاوه بر زکات و خمس باید مالیات را هم پرداخت. البته این سفارش را هم می کنیم که آنهایی که مالیات می گیرند، طبق دستور صریح امیرالمؤمنین علیه السلام باید ملاحظه کنند که به مالیات دهندگان فشار نیاید.

آن کسی که مالیات می دهد، درست است که در ظاهر چیزی از او کم شده است، ولی کوچه و خیابانی که در آن حرکت می کند، آباد می شود. شهر و کشورش آباد می شود پس چیزی از او کم نشده است، بلکه باعث وسعت روزی او می شود.

ص: 81


1- نهج البلاغه حکمت146.

فلسفه روزه

«وَالصِّیامَ تَثْبیتاً لِلإِخْلاصِ».فلسفه روزه چیست؟

خداوند، روزه را برای تثبیت اخلاص بندگانش قرار داده است. برخی از واجبات، نشان بیرونی دارند، مانند نماز و حج، اما برخی از واجبات نشان بیرونی ندارند و تا کسی خودش ابراز نکند، کسی متوجه نمی شود، مانند روزه. روزه را تا خود آدم نگوید، نمود بیرونی ندارد؛ لذا روزه محک اخلاص است .

و در حدیث معروفی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است که:

«اَلصَّومُ لِی وَ اَنَا اَجْزِی به(1)؛ روزه برای من است و من خود جزای آن را می دهم».

برخی «وَ اَنَا اَجْزِی بِه»به صورت مجهول می خوانند.

یعنی من جزای روزه هستم. به این معنا که جزای روزه واقعی، وصول الی الله وشهود معنوی ذات مقدس ربوبی است .

ص: 82


1- من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 75.

فلسفه حج

«وَالحَجَّ تَشْییداً لِلدّین»چهارمین حکمی که حضرت صدیقه طاهره علیها السلام فلسفۀ آن را بیان می کند، حج است.

خداوند حج را برای تقویت دین واجب کرده است. حج، جنبه های مختلفی همچون فردی، اجتماعی و سیاسی دارد و حضرت صدیقه طاهره علیها السلام همه آنها را در یک جمله بیان می کند که «حج، تقویت دین است»؛ تقویت در ابعاد مختلف:

در عرصه فردی، از بسم الله حج تمتع و احرام عمره تمتع است تا پایان اعمال. تأثیر گذاری حج به این شرط است که برای خدا باشد؛حتی اگر تقصیر (تراشیدن موهای سر) برای غیر خدا باشد، آن عمل باطل است و باعث تقویت دین در عرصه فردی نیست.

در عرصه سیاسی اجتماعی، سیره پیغمبر و ائمه علیهم السلام استفاده از حج به عنوان تریبون دین بوده است؛ لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خطبه های

ص: 83

مهم خود را در عرفات ایراد می کنند و امام صادق علیه السلام در صحرای عرفات در جمع همه مسلمانان بلند می شود و فریاد می زند که ای مردم، امام اولتان علی، امام دومتان حسن، امام سومتان حسین، امام چهارمتان سجاد، امام پنجمتان باقر و امام ششمتان من هستم. امام، دوازده بار بلند این مطلب را به چهار طرف و هر طرفی سه بار تکرار می کند. معنای این کار امام، استفاده سیاسی از حج است. می بینیم سید الشهداء علیه السلام نیز خطبه بلند و روشنگرانه اش را در منا ایراد می کند.

اگر امت اسلامی،از حج آنگونه که پیامبر و ائمه علیهم السلام استفاده می کردند، بهره می بردند، امروز ما شاهد سلطه جابرانه مستکبرینی همچون آمریکا و زورگویی های وحشیانه صهیونیست ها نبودیم. بنابراین حج کنگره بزرگ اسلامی و باعث تقویت دین است.

ص: 84

فلسفه عدالت

«وَالعَدْلَ تَنْسیقاً لِلْقُلوب؛ خداوند عدالت را برای وابسته کردن دلها قرار داد».عدالت مایه تألیف دلها و ظلم، مایه جدایی دلهااست.

جامعه ای که عدالت بر آن حاکم است باقی می ماند. نتیجه ظلم، گسسته شدن نظام جامعه و رودررویی افراد جامعه در برابر یکدیگر است. ولی نتیجه عدالت، اعتماد افراد و حکومت ها و ملت ها به یکدیگر و ارتباط عمومی و همبستگی اجتماعی و تفاهم است. یکی از معانی عدالت، عدالت اجتماعی است که از جمله موارد آن اجرای قسط است.

خداوند در این باره در قرآن کریم می فرماید:

«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»(1).

عدالت یک بعد آن، عدالت اجتماعی است. عدالت اجتماعی به معنای همان است که عامیانه می گوییم:«حق به حقدار رسیدن»اگر درجامعه ای حق به حقدار رسید، دلها با هم صفا خواهند شد.

ص: 85


1- سوره حدید آیه 25.

فلسفه وجود امام و امات در جامعه

«وَطَاعَتَنَا نِظاماً لِلْمِلَّهِ، وَإِمامَتَنا أَماناً للْفُرْقَهِ؛ خداوند اطاعت از ما و اهلبیت را واجب قرار داد تا شریعت سامان پیدا کند، و امامت ما را واجب کرد تا امت دچار تفرقه نشوند».

به همین دلیل است که به پیغمبر خطاب می شود:

«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ»(1) .

این آیه، مربوط به غدیر خم است. به پیغمبر صلی الله علیه و آله خطاب می شود که اگر ولایت مولا علی علیه السلام را به صورت رسمی ابلاغ نکنی، رسالت را ابلاغ نکرده ای.

معنای این سخن این است که پشتوانه تداوم اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله ،امامت و ولایت امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام و فرزندان معصوم آن بزرگوار (یازده امام بعد از او) است.

یک بخش از ولایتشان، امامت ظاهری بود که باید مردم سراغشان می رفتند و بخش دیگر ولایت ایشان، ولایت بر جهان هستی است؛

ص: 86


1- سوره مائده آیه 67.

زیرا قوام جهان هستی به وجود امام معصوم است:

«لَولَا الحُجَّه لَسَاخَتِ الاَرضُ بِأَهلِها»(1).

این ولایت، غضب کردنی نیست. حضرت صدیقه طاهره علیها السلام می فرماید که اگر جامعه اسلامی بخواهد به سامانی که خدا و پیغمبر می خواهند برسد، باید جلودار این جامعه امام معصوم باشد، و نیز اگر جامعه اسلامی بخواهد به وحدت برسد، بایستی محور امامت در بین آنها حاکم باشد.

اینها واقعیت هایی است که تجربه خارجی هم آن را اثبات کرده است. به عنوان نمونه، در بُعد فرهنگی، وجود این همه فرقه های خودساخته به نام اسلام مانند مجَبِّره، مُفوّضِه، مُرجِئه و..، همه ناشی از نپذیرفتن ولایت امام حق است.

اگر ولایت امام حق پذیرفته می شد، این همه تفرقه در عرصه فرهنگ در جامعه اسلامی نبود.

ص: 87


1- اصول کافی ج 1 ص 178.

فلسفه جهاد

«وَالْجِهادَ عِزّاً لِلإْسْلَامِ؛

خداوند جهاد را برای عزت اسلام واجب کرد».در یک نقل دیگر

آمده است؛

«ذُلَاَ لِإَهلِ الکُفرِ وَ النِفاق؛

جهاد سبب ذلت اهل کفر و نفاق است».

جهاد یک معنای لغوی دارد و یک معنای انصرافی:

معنای لغوی جهاد عبارتست از هر گونه تلاش در راه خدا.

معنای دغدغه دینی، جهاد است. جهاد، ابعاد مختلفی دارد مانند جهاد فرهنگی، جهاد نظامی، جهاد اقتصادی و ... . برای ابعاد مختلفی که در زندگی وجود دارد، می توان مسئله جهاد را افزود، لکن در قرآن و روایات، وقتی گفته می شود جهاد، بیشتر انصراف به قتال دارد. قتال، یعنی نبرد نظامی با دشمنان خدا. جهاد در هر کدام از معانی خود، سبب عزت اسلام است. اگر امت اسلامی دغدغه دینی داشته باشند دینشان عزیز خواهد ماند. دغدغه دینی داشتن، یعنی تلاش در جهت اجرای دین در صحنه زندگی فردی، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی، اداری و... . بنابراین خداوند جهاد را برای این قرار داد که جامعه اسلامی عزیز بماند.

ص: 88

فلسفه صبر در زندگی

«وَالصَّبْرَ مَعُونَهً عَلَی اسْتِیجابِ الأْجْرِ؛ خداوند صبر را وسیله ای برای استحقاق اجر و پاداش قرار داد».

صبر، معانی مختلفی دارد. از تعریف های ارزشمند صبر، تعریف مقام معظم رهبری از صبر است - در جزوه کوچکی که قبل از انقلاب از ایشان منتشر شد گفتاری در باب صبر مطرح کردند - که «صبر، مقاومت در مقابل عوامل شرآفرین، فسادآفرین و انحطاط آفرین است».

در حقیقت صبر، یعنی هزینه کردن در راه دین، یعنی آجری را که خدا می دهد، در برابر این هزینه کردن است. این بخش سخن، درست است که خداوند بهشت را به بها می دهد اما آن سوی سخن هم حقیقت است که گاهی خداوند برای بخشیدن بندگانش بهانه درست می کند؛ زیرا اگر بهانه درست نکند که همگی گرفتار می شویم.

گر حکم شود که مست گیرند***در شهر هر آنچه هست گیرند

اما این واقعیت جای انکار ندارد که بهشت را به بها می دهند و اگر کسی این هزینه را در راه دین پرداخت کرد، خدا بی پاداشش نمی گذارد و بهترین پاداشها را به او عنایت می کند:

ص: 89

«إِنَّمَا یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسَابٍ»(1)؛

(خداوند اجر صابرین را بی حساب می دهد). یعنی آنقدر به آنها پاداش می دهد که به وصف نیاید.

«إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَیَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ»(2).

این آیه حاصل زندگی سراسر مقاومت حضرت یوسف است.

حضرت یوسف می فرماید:

«کسی که این دو عنصر در زندگی اش باشد زیان نکرده است و اجرش را از خدا می گیرد».این دو عنصر کدام است؟ اول «یَتَّقِ»؛ یعنی برای خدا حریم باز کند، و دوم «یَصْبِر»؛ یعنی برای خدا هزینه کند.

«فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ».کسی که اهل تقوا و صبر شد، محسن و نیکوکار است و خداوند اجر نیکوکاران را ضایع نمی کند:

«إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ»(3).

«امروز که روز قیامت هست، جزای نیک صابران را می دهم و اینها برنده هستند.» بنابراین معنای این جمله صدیقه طاهره علیها السلام این است که اگر کسی بخواهد دینش را نگه دارد و در نتیجه در این دنیا و در آن دنیا از خدا پاداش بگیرد، بدون صبر نمی شود. لذا در حدیث، صبر را به سر بدن تشبیه کردهو می فرماید:

«الصَّبرُ مِنَ الایمانِ کالرَّأسِ مِنَ الجَسَد»(4).

سر، مقر فرماندهی تن است و اگر سر برود، دیگر از تن کاری ساخته نیست. در این روایت دین به یک پیکر تشبیه شده است. این پیکر اگر بخواهد کارایی داشته باشد، بی هزینه کردن در راه دین نمی شود؛ منتهی گاهی هزینه گذشت از خواب، شهوت،آبرو، مال، فرزندان و جان است؛ همان هزینه ای که سید و سالار شهیدان ابی عبدالله الحسین علیه السلام داد.

ص: 90


1- سوره زمر آیه 10.
2- سوره یوسف آیه 90.
3- سوره مؤمنون آیه 111.
4- اصول کافی ج 3 ص 140.

فلسفه امر به معروف و نهی از منکر

«وَالأْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَهً لِلْعامَّهِ؛

(خداوند) امر به معروف و نهی از منکر را برای مصلحت اجتماع قرار داد».

امر به معروف یعنی فرمان به خوبیها دادن، و نهی از منکر یعنی بازداشتن از بدیها و در این دو، تفاوتی بین معروف و منکر شرعی و عقلی نیست.

اگر بخواهیم در جامعه ای ارزشها جان بگیرد و ضد ارزشها رنگ ببازد به چه شیوه ای عمل بکنیم؟ آیا با شلاق و سر نیزه و زور این ارزشها تحقق پیدا می کند؛ قطعا تحقق پیدا نمی کند.

نباید منکر شد که نظام نیاز به اقتدار برای اجرای حدود دارد، اما این تنها راه نیست.

راه اساسی امر به معروف و نهی از منکر در حقیقت، نظارت همگانی جامعه اسلامی بر اجرای معروف ها و ترک منکرها است

ص: 91

مراحل امر به معروف و نهی از منکر

امر به معروف و نهی از منکر مراحل دارد. بهترین و ارزشمند ترین مرحله آن این است که به گونه ای برنامه ریزی بشود که منکر در خارج تحقق پیدا نکند. یعنی باید مسئولان نظام اسلامی، هماهنگ با مردم عمل کنند و آنجا که امر به معروف و نهی از منکر زبانی کاری از پیش نبرد، مسئولان وارد شوند؛ زیرا در نظام اسلامی که قانون حاکم است، کسی حق ندارد به هیچ بهانه ای برخورد عملی غیر قانونی داشته باشد. مرحله دوم، امر به معروف و نهی از منکر زبانی است که با شرایطی وظیفه همگان است. باید فضای امر و نهی زبانی را فراهم ساخت، و فراهم ساختن فضا این است که نباید کسی مانع آمر و ناهی زبانی شود. مقام معظم رهبری فرمود: اگر کسی با آمرین و ناهین زبانی برخورد کند، خودم با اینها مقابله می کنم. مرتکبین منکر هم حق ندارند به آمر و ناهی بگویند که فضولی موقوف یا حتی خدای نکرده کتک بزنند. اینجا وظیفه جدی نظام و مسئولین نظام است که با مرتکبین اینگونه منکرات شدیدا برخورد کنند که دیگر کسی جرأت نکند با آمر و ناهی که وظیفه شرعی اش را انجام می دهد اینطوری برخورد کند.

ص: 92

مرحله سوم که ضعیف ترین مرحله است و اگر کسی این مرحله را نداشته باشد، در دینداری او شک است، این است که قلباً از منکر بیزار باشد و قلباً معروف رادوست داشته باشد.

امیر المؤمنین علیه السلام نام آنهایی که این مرحله را هم ندارند را مرده زنده نما می گذارد:«فَهُوَ مَیِّتٌ بَینَ الأحیاء»(1).

قرآن وقتی امر به معروف و نهی از منکر را می گوید، شیوه آن را هم ضمن سیره انبیاء بیان می کند:

شیوه آن، برخورد مهرآمیز و نرم است: «فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَیِّنًا»(2).

برخورد استدلالی و منطقی:

«ادْعُ إِلَیٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»(3).

مرتکب منکر را بیمار تلقی کردن و برخورد یک بیمار با اوداشتن.از مسلّمات فقه ماست که باید در امر به معروف و نهی از منکر به تدریج پیش رفت؛ لذا ابتدا از برخورد مهر آمیز شروع می شود و در نهایت به برخورد قهرآمیز منتهی می شود. متأسفانه از جمله فرائضی که از دوسو مظلوم واقع شده است، امر به معروف و نهی از منکر است. اول از سوی مرتکبین منکر مظلوم واقع شده است که با بی پروایی تمام برخی منکرات را انجام می دهند و برخورد قانونی با آنها نمی شود، دوم از سوی آنهایی که دلسوزند که در اولین برخورد با مشت و لگد برخورد می کنند. امر به معروف و نهی از منکر یک نظارت همگانی عاقلانه و برخورد قانونی است و در نظام مقدس اسلامی کسی حق برخورد غیر قانونی ندارد؛ چون سبب هرج و مرج می شود و هرج و مرج خودش منکر دیگری است.

ص: 93


1- وسائل الشیعه ج 11 ص 398.
2- سره طه آیه 44.
3- سوره نحل آیه 125.

فلسفه نیکی به پدر و مادر

«وَ بِرَّ الْوالِدَیْنِ وِقایَهً مِنَ السُّخْطِ؛

(خداوند) نیکی به پدر و مادر را واجب کرد تا شما را از غضب خود مصون بدارد».

مسئله احسان به والدین آنقدر در مکتب ما مهم است که در 4 آیه قرآن بعد از توحید قرار گرفته است:

«وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا »(1).

ذکر احترام و احسان به والدین، بعد از توحید، نشان دهنده اهمیت فوق العاده این فریضه است.

ص: 94


1- سوره بقره آیه 83.

سه نکته مهم دربارۀ والدین

نکته اول اینکه وقتی بزرگان ما می خواهند کبائر و گناهان بزرگ را بیان کنند، اول شرک را بیان می کنند بعد عقوق الوالدین را که آزردن پدر و مادر است.

نکته دوم و بسیار مهم اینکه در رابطه با والدین، آنقدر اسلام ہر این مسئله عاطفی تأکید دارد که می گوید حتی اگر پدر و مادر مشرک هم بودند، در مسیر شرک و گناه با آنها همراهی نکن اما «وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفاً»(1)؛ (در دنیا با آنها انسانی رفتار کن).

یعنی حتی کفر و شرک هم نمی تواند بهانه برای اهانت به پدر ومادر باشد البته ارشاد پدر و مادر و هدایت آنها یک وظیفه است،لکن باید حریمشان را حفظ کرد.

نکته سوم هم این است که برّ و عقوق والدین تنها مربوط به این جهان نیست و حتی اگر پدر و مادر از دنیا هم رفته باشند، باز برّو عقوق وجود دارد. در روایت است که گاهی بچه هایی در زمانی که پدر و مادر زنده هستند، نیکو کارند، اما وقتی پدر و مادر از دنیا

ص: 95


1- سوره لقمان آیه 15.

می روند، عاق والدین می شوند. بچه هایی که دیگر بعد از مرگ پدر و و مادر آنها را فراموش می کنند و یادی از آنها نمی کنند و صد قاتی برای آنها نمی دهند و در نمازها و زیارتهایشان آنها را یاد نمی کنند و طلب مغفرت نمی کنند عاق می شوند.

ازآن سو بچه هایی هستند که در زمان حیات پدر و مادر آنچنان که باید رسم ادب را بجا نیاوردند و احتمالا عاق شدند، اما بعد از مرگ پدر و مادر به یادشان هستند و صدقات برای آنها می فرستند و دعا و و طلب مغفرت برای آنها دارند که مورد رضایت پدر و مادرشان قرار را می گیرند.

ص: 96

فلسفه صله رحم

«وَ صِلَهَ الأَرْحامِ مَنسَأَهً فی العُمُر وَ مَنْماهً لِلْعَدَد؛

(خداوند) صله رحم را موجب طولانی شدن عمر انسانها و زیاد

شدن عدد آنان قرار داده است ».

مقصود از صله رحم آنست که انسان با اقوام خود قهر نباشد. آمد و رفت و به خانه یکدیگر رفتن، مستحب است اما واجب این است که قهر نباشند.

این قهر نبودن با یک سلام و یک ارتباط تلفنی هم صورت می گیرد:

«صِل رَحِمَکَ وَلَو بِشَربَهٍ مِنَ الماء»(1) یا «صِلوا اَرحَامَکُم وَلَو بِالسَّلامِ»(2).

رفتن به خانه یکدیگر و دید و بازدیدها بسیار مبارک است و خیر فراوانی دارد، اما آنچه در صله رحم به عنوان موضوع حکم شرعی هست، همین است و منظور، بستگان درجه اول هستند مانند پدر و مادر، برادر، عمو، عمه، خاله و دایی. اینها از مصادیق روشن رحم

ص: 97


1- کافی ج 2 ص 151.
2- میزان الحکمه ج 2 ص 1058.

هستند و با اینها نباید قهر بود. حتی نسبت به اقوام فاسد هم باید امر به معروف و نهی از منکر داشت،اما قهر نباید کرد. اگر قهرمقطعی، سبب بشود که طرف متنبه بشود و مصداق نهی از منکرباشد اشکال ندارد، اما قهر به صورت دائم، مصداق قطع رحم است که جایز نیست. مقصود از قطع رحم این است که اقوام با همدیگرقهر باشند که جایز نیست.

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:

«برکت صله رحم به این است که سبب می شود عمر انسان طولانی شود و اجلِ انسان به تأخیر بیفتد»(1).

«مَنسَأَه»از ریشه «نَسَأ»، به معنای تأخیر است. اگر به فتح میم باشد اسم مکان می شود.اسم مکان که شد یعنی صله رحم محل تأخیر افتادن و مرگ انسان و تأخیر اجل انسان است.

اگر «مِنسَأَه»به کسر میم باشد، اسم آلت است. یعنی ازجمله ابزارهای طولانی شدن عمر انسان همین صله رحم است.

«وَ منماهً للعدد»-به فتح میم یا کسر میم - مَنماه - به فتح میم - یعنی محل نمو و افزایش انسانها است؛ چون بسیاری از بیماریها ناشی از اعصاب خوردیهایی است که از رهگذر این قهرها و دعواها به وجود می آید؛ اینها که کنار گذاشته شد، قهراً افزایش عمر به وجود می آید.اگر «منماه»-به فتح میم - گرفتیم، اسم مکان می شود. یعنی محل نمو و رشد و زیاد شدن. اگر «منماه» - به کسر میم - گرفتیم که اینجا بهتر است به کسر میم بگیریم،اسم آلت می شود. یعنی صله رحم سبب نمو و رشد عدد می گردد و جلوی مرگ های ناگهانی را خواهد گرفت.

ص: 98


1- عیون الحکم والمواعظ ص 275 حدیث 4999.

فلسفه قصاص

«وَالْقِصاصَ حَقناً لِلدِّمَاءِ؛

خداوند قصاص را برای حفظ خونها قرار داد».

امنیت ابعادی دارد که از جمله مهمترین ابعاد آن، امنیت جانی است. یعنی آنکه در جامعه اسلامی هر کسی جانش در امان باشد. تدبیری که اسلام عزیز برای ایجاد امنیت جانی دیده است، تشریع قصاص است. یعنی اگر کسی، دیگری را کشت، باید قصاص شود؛ البته اولیای دم می توانند به جای قصاص دیه را برگزینند، ولی این حق اولیای دم است .

حضرت صدیقه طاهره علیها السلام فلسفه قصاص را اینگونه بیان می کند که باعث حفظ جان و امنیت جانی است.

این نگاه حضرت صدیقه طاهره برگرفته از آیه 179 سوره بقره است که می فرماید:

«وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاهٌ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»؛

«برای شما در قصاص حیات و زندگی است ای صاحبان عقل،شاید که تقوا پیشه کنید».

چگونه با قصاص امنیت جانی به وجود می آید؟ وقتی که متجاوزان به جان انسانها بدانند که اگر آدم بکشند، کشته می شوند، باعث می شود که از قتل خودداری کنند.

ص: 99

فلسفه وفای به نذر

«وَالْوَفاءَ بِالنَّذْرِ تَعْریضاً لِلْمَغْفِرَهِ؛

اگر کسی نذر کرد، باید به نذرش وفادار بماند؛ چون باعث می شود که در معرض مغفرت قرار گیرد».

نذر در حقیقت قرار و عهد با خداست. حضرت صدیقه طاهره علیها السلام می فرماید که خداوند وفای به نذر را واجب کرد؛ چون سبب می شود که انسان در معرض مغفرت ذات مقدس ربوبی قرار بگیرد.

این جمله حضرت صدیقه طاهره علیها السلام اشاره به آیه هفتم سوره دهر دارد:«یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَیَخَافُونَ یَوْمًا کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا »(1)؛

(بندگان صالح و برگزیده خدا به نذر شان وفا می کنند و از روزی که شرّ آن فراگیر است، می ترسند). منظور از بندگان صالح و برگزیده حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام و حضرت صدیقه طاهره علیها السلام و امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام هستند.

سپس در آیه بعد آمده است: «وَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَٰلِکَ الْیَوْمِ»(2)؛

ص: 100


1- سوره انسان آیه 7.
2- سوره انسان آیه 11.

(از رهگذر این نذر، خداوند این بندگان برگزیده را از شرّ عذاب آن و روز حفظ می کند).

بنابراین وفاء به نذر در حقیقت وفای به عهدی است که انسان باخدا بسته و اگر انسان با خدا عهد بست، باید به عهد خود وفادار باشد.

در پی وفای به این عهد، ذات مقدس ربوبی جایزه می دهد و آن جایزه، آمرزش گناهان است. آمرزش گناهان، ظرف جان را مهیا و آماده می کند تا الطاف الهی در آن ریخته شود؛ زیرا تا جان آلوده هست،نمی شود در این جان آلوده، غذای لذیذ و هدیه الهی راریخت. لذا در بسیاری از آیات قرآن، ابتدا سخن از مغفرت است و سپس سخن از فضل و هدایای خداوند است.

ص: 101

فلسفه کم فروشی نکردن

«وَتَوْفِیَهَ الْمَکایِیلِ وَالْمَوَازینِ تَغْییراً لِلْبَخْسِ»؛

خداوند دستور داد که وفا کنید به کیل و وزن برای اینکه کم فروشی نشود و حق دیگران ضایع نشود.

«بخس»به معنای کم فروشی است. قرآن کریم این صفت راصفت نکوهیده ای می داند. کم فروشی یعنی اینکه وقتی می خواهد بگیرد، پر بگیرد و وقتی می خواهد بفروشد، کم بفروشد:

«وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ الَّذِینَ إِذَا اکْتَالُوا عَلَی النّاسِ یَسْتَوْفُونَ»(1)

کم فروشها وقتی می خواهند چیزی را بگیرند پر می گیرند.

«وَ إِذا کَالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ»(2)

اما وقتی می خواهند به مردم بفروشند، کم می گذارند.

خداونددستور می دهد که پیمانه را پر کنید و کم نگذارید و وفاء به کیل راجایگزین صفت رذیله کم فروشی قرار دارد.

ص: 102


1- سوره مطففین آیه 1 و 2
2- سوره مطففین آیه 3.

فلسفه نهی از شراب

«وَالنَّهْیَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزِیهاً عَنِ الرِّجْسِ؛ خداوند از خوردن شراب نهی کرد تا شما را از بدیها و پلیدیها باز دارد».

این سخن حضرت صدیقه طاهره علیها السلام برگرفته از آیه 90 سوره مائده است: «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ».

«اَزلَام»که جمع «زَلَم»است، تیرهای نوک تیزی است که در جاهلیت خیر و شرّ کارها را با آنها به دست می آوردند و روی هر کدام که «اِفعَل»نوشته بود، دلیل بر خوب بودن می گرفتند و هر کدام که «لَا تَفعَل»بود، دلیل بر بد بودن. قرآن می گوید شراب، قمار و بتهایی که به پای آن ذبح می شود و ازلام، پلید هستند و از کارهای شیطان اند. حضرت صدیقه طاهره علیها السلام الان می فرماید:

اینکه خداوند به شما فرموده است که شراب ننوشید، برای این است که می خواهد جانتان پاک بماند و آلوده نشود. کسی که اهل شرب خمر شد، عقل خود را از دست می دهد و کسی که عقل را از دست داد، قهراً جان ناپاکی خواهد داشت. شراب عقل را از بین می برد و کسی که شراب خورد دیگر هیچ فرقی با حیوانات نخواهد داشت. بر این اساس است که در فقه ما برای شرب خمر حد بیان شده وحد آن 80 ضربه تازیانه است؛ و از روایات استفاده می شود که شرب خمر از گناهان کبیره می باشد.

ص: 103

فلسفه دوری از قذف

«وَاجْتِنَابَ الْقَذْفِ(1) حِجاباً عَنِ اللَّعْنَهِ؛

شما را از نسبت دادن ناروا برحذر داشت برای اینکه مورد لعنت واقع نشوید».

سخن این است که از جمله ابعاد امنیت های لازم در جامعه امنیت آبرویی است. آبروی هر کسی به اندازه جانش ارزش دارد، لذا در روایات ما «عِرض مؤمن»هم ردیف جان مؤمن به حساب آمده . همانگونه که کسی حق ندارد متعرض جان کسی شود، حق ندارد متعرض آبروی کسی شود.

قذف نسبت ناروای جنسی دادن به کسی است که بدترین نوع نسبت ها، نسبت های جنسی است.

خداوند در این باره می فرماید:

«إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ»(2)؛

ص: 104


1- قذف، یعنی نسبت جنسی به کسی دادن که حقیقت ندارد.
2- سوره نور آیه 23.

(آنانکه زنهای پاکدامن مؤمن و بی خبر [از گناه] را متهم می کنند، در دنیا و آخرت مورد لعنت هستند).

«الغافلات»یعنی زنانی که پاکند و در گناه و معصیت نیستند و کسانی که بی دلیل آنها را متهم می کنند، ملعون دنیا و آخرتند.

لعنت خدا در دنیا، دور شدن از رحمت حق است که پیامد آن آبروریزی برای خود اوست. خداوند نسبت به آبروی مؤمن بسیار حساس است.از برخی از روایات استفاده می شود که کسی که آبروی مؤمنی را ببرد،هم در این دنیا مجازات می شود و هم در آخرت مجازات می شود.

ببری مال مسلمان و چه مالت بپرند***بانگ و فریاد برآری کاین مسلمانی نیست

لعن در آخرت، دوری از رحمت الهی و عذاب جهنم است.

ص: 105

فلسفه دزدی نکردن

«وَتَرْکَ السَّرْقَهِ إِیجَاباً لِلْعِفَّهِ؛

(خداوند) مردم را از دزدی نهی کرده، تا عفیف باشند».

عفت، یعنی پاکدامنی و دوری از گناه. آن کس که مرتکب دزدی می شود، دامن خود را به گناه آلوده کرده است و در نتیجه خوی خیانت و تعدی به مال دیگران در او تقویت می شود و سرانجام مبتلا به خیانت های بزرگتر از قبیل قتل و خونریزی می شود.

وقتی این چنین شد، دیگر تمام مرزها در نظر او شکسته خواهد شد.

سرقت از گناهان کبیره محسوب می شود و حدّ شرعی هم دارد.

حضرت صدیقه طاهره علیها السلام فرمود:

آن کس که سرقت را ترک می کند، درحقیقت دامن او پاک خواهد ماند.

ص: 106

فلسفه دوری از شرک

«وَحَرَّمَ الله الشِّرْکَ إِخلاصاً لَهُ بالرُّبُوبِیَّهِ؛

خداوند شرک به خودش را حرام کرده است تا همه نسبت به او اخلاص پیدا کنند».

حضرت صدیقه طاهره علیها السلام در آغاز، سخن از این داشت که:

«فَجَعَلَ اللَهُ الإِیمَانَ تَطهِیراً لَکُم مِنَ الشَّرکِ»و باز در اینجا سخن از حرمت شرک به میان آورده اند. دلیل این تکرار این است که خود تأکید بر خطر شرک موضوعیت دارد، ولی می توانیم این احتمال را هم بدهیم که آنجا که حضرت صدیقه طاهره علیها السلام فرمود:

«فَجَعَلَ اللَهُ الإِیمَانَ تَطهِیراً لَکُم مِنَ الشَّرکِ»، منظور ایشان شرک در عقیده است، ولی اینجا مراد، شرک در عمل است که نام آن را ریا می گذاریم که ریا در حقیقت شرک در عمل است و گریبان گیر افراد بسیاری است:

«وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِکُونَ»(1)؛ (اکثر مردم به خدا ایمان نمی آورند مگر آنکه مشرک هستند).

مراد از این شرک، شرک عملی است. انسان متوجه نیست و امکان دارد ناخواسته در دام گناه بزرگ ریا بیفتد، لذا انسان باید مراقب خودش باشد و پیوسته قلب و جانش را کنترل کند که آیا رفتارش برای خدا هست یا نیست.

ص: 107


1- سوره یوسف آیه 106.

فلسفه تقوا

«فَاتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَلا تَمُوتُنَّ إلا وَأنْتُمْ مُسْلِمُونَ؛

پس برای خدا حریم نگه دارید آنطوری که حق حریم خداوند هست و آنگونه زندگی کنید که نمیرید مگر آنکه مسلمان باشید».

این جمله حضرت صدیقه طاهره علیها السلام برگرفته از آیه 102 سوره آل عمران است که می فرماید:

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ».

تقوا به معنای حریم نگه داری برای ذات مقدس ربوبی است. حق تقوا آن است که انسان مراعات کند و گناهان را ترک کند. مرحله دوم تقوا این است که از مشتبهات دوری کند.

و مرحله بالاتر از این، آن است که از بعضی مباحات هم برای اینکه منجر به محرمات نشود، اجتناب کند. همان گونه که ذات

ص: 108

مقدس ربوبی بی نهایت است، حریم او هم بی نهایت است و لذا هرچه انسان مراقبت بیشتری داشته باشد، به حق تقوی نزدیک تر شده است. در اینجا مهم این است که انسان عاقبت بخیر شود و ایمانی را که دارد بتوانند تا پایان به همراه خود داشته باشد.حضرت ابراهیم خلیل الرحمن علی نبینا وآله وعلیه السلام امتحانات سختی را پشت سر گذاشت، اما باز دعایش این است: «وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِینَ »(1).

حضرت یوسف علی نبینا وآله وعلیه السلام امتحانات سختی را پشت سر گذاشت، ولی باز دعایش این است که:

«تَوَفَّنِی مُسْلِمًا»(2)؛ (خدایا مرا مسلمان بمیران)

معنای «وَلا تَمُوتُنَّ إلَّا وَأنْتُمْ مُسْلِمُونَ»این است که طوری عمل کنید که انشاءلله عاقبت بخیر باشید.

این عاقبت بخیری از رهگذر مراقبت نفس بدست می آید.

«وَ أطیعُوا اللهَ فِیمَا أمَرَکُمْ بِهِ وَنَهاکُمْ عَنْهُ؛

خدا را اطاعت کنید در آنچه شما را به آن امر فرموده و آنچه که شما را از آن نهی کرده است».

یعنی واجبات خدا را انجام دهید و محرمات ذات مقدس ربوبی را ترک کنید. دوستی می گفت که به یکی از عرفا عرض کردم:

ذکری، وردی به من یاد بدهید که با آن ذکر و ورد سعادتمند شوم.آن عارف گفت: هیچ ذکری بالاتر از مراقبت چشم، گوش، زبان و دیگر اعضاء و جوارح از گناه نیست.

ص: 109


1- سوره اعراف آیه 126.
2- سوره یوسف آیه 101.

معنای خشیت

«فَأِنَّهُ إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَماءُ»(1).

همانا بندگان دانای خدا هستند که برای ذات مقدس ربوبی حریم نگه می دارند. خشیت به تعبیر راغب اصفهانی نوعی از خوف و ترس می باشد که همراه با تعظیم است و غالبا توأم با علم و آگاهی است. یعنی در بین انسانها علم هر کس به ذات مقدس ربوبی بیشتر باشد، قهرا حریم بیشتری برای حضرتش باز می کند. مرحوم علامه طباطبائی در ذیل این آیه می فرمایند که مقصود از عالمان، اهل معرفت به خدا هستند؛ آنان که به ذات و صفات و افعال الهی معرفت تام دارند؛ به گونه ای که قلبشان مطمئن بوده و هرگونه شک و تردیدی از دل آنان زائل گردیده است، لذا اثر این نوع معرفت در اعمال آنان ظاهر می شود و کردارشان گواه بر گفتارشان است. خشیت و ترسی که از این

ص: 110


1- سوره فاطر آیه 28.

نوع معرفت حاصل می شود، انسان را در باطن و نهادش خاشع و در ظاهر خاضع می گرداند.

بنابراین «إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ»(1)

را نبریم در اصطلاحات، اینطور نیست که هر کسی اصطلاحات بیشتری بلد بود، علماء قرآنی باشد. ممکن است علماء عرفی باشد. علماء قرآنی، کسانی هستند که علم بالله تبارک و تعالی دارند و خود را در محضر ذات مقدس ربوبی می بینند؛ البته چه بسا همین علوم متداول هم زمینه ساز آن علم قرآنی باشد.

ص: 111


1- سوره فاطر آیه 28.

ص: 112

تاکید بر نسبت خود با پیامبر صلی الله علیه و آله

اشاره

ص: 113

تاکید بر نسبیت خود با پیامبر صلی الله علیه و آله

«ثُمَّ قَالَت:اَیُّهَا النّاسُ اِعْلَمُوا اَنِّی فَاطِمَهُ وَاَبِی مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله ؛مردم بدانید که من فاطمه هستم و پدرم محمد صلی الله علیه و آله است ».

چرا با اینکه مردم می دانند فاطمه علیها السلام دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله است، حضرت صدیقه طاهره بر این نکته تاکید دارد؟

به نظر می رسد که دلیل تاکید این یگانه فرزند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آن است که با همین مقدمه می خواهد بگوید که آنچه برای من مهم است آن است که یادگار این پیامبر که این مکتب هست، آسیب نبیند. اینجا حضرت صدیقه طاهره علیها السلام از پدر به عنوان «اب» یاد کرد.

ص: 114

شان و مقام فاطمه علیها السلام

«اَقُولُ عَوْداً وَ بَدْواً وَ لا اَقُولُ ما اَقُولُ غَلَطاً وَ لَا اَفْعَلُ ما اَفْعَلُ شَطَطاً؛ یک بار می گویم و باز هم می گویم، مکرر این را تکرار می کنم و آنچه می گویم غلط و اشتباه نیست و کارهایی که انجام می دهم بر خلاف حق نیست».

شَطَط، به معنای چیزی است که بر خلاف حق باشد. حضرت صدیقه طاهره علیها السلام در این بخش نظر دارد به سخنان فراوانی که حضرت نبی اکرم صلی الله علیه و آله در شأن و منزلت او فرمود که در بیش از 200 کتاب از کتابهای اهل سنت آمده است:

«فاطمهُ بضْعهٌ مِنّی مَن آذاها فَقَد آذانی»(1).

این یک تعبیر از ده ها تعبیر است:

«مَن اَغضَبَها فَقَد اَغضَبَنی»(2)؛فاطمه پاره تن من است، هر کس فاطمه را بیازارد، مرا آزرده است؛ هر کس او را غضبناک کند، مرا غضبناک کرده است.

ص: 115


1- بحارالانوار ج 43.
2- مسند حنبل جلد 4 ص 329.

تعابیر دیگری هم داریم. در روایتی آمده است:

«اِنَّ اللهَ َیَغضِبُ لِغَضِبِ فاطِمَه وَ یَرضی لِرضاها(1)؛

خداوند برای غضب فاطمه غضب می کند و با رضایت فاطمه

راضی می شود».

این سخن یعنی مهر عصمت به تمام گفتار و رفتار حضرت صدیقه

طاهره علیها السلام زدن. معتقدیم حضرت صدیقه طاهره علیها السلام ہی تردید معصومه بود دلیل آن این آیه است:

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً »(2).

لقب صدیقه که در روایت صحیحه امام کاظم علیه السلام به حضرت زهرا علیها السلام داده شده و تبیین شده است، به همین معناست. در این روایت صحیحه آمده است:

«اِنَّ فاطمهَ صِدّیقَهٌ شَهیدهٌ(3)؛

فاطمه علیها السلام صدیقه ای بود که (در راه خدا) به شهادت رسید».

معنای صدیقه در اینجا تنها به معنای راستگویی نیست، بلکه معنای آن این است که فاطمه سر تا پا صداقت بود؛ هم صداقت در گفتار و هم صداقت در عمل داشت، و سرانجام مُهر پایانی عمرش با شهادت بود که شهادت حضرت صدیقه طاهره علیها السلام هم جلوه ای ازصداقت او بود.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در روایتی به مولا علی علیه السلام فرمود:

به تو ای علی سه منقبت داده شده که احدی، حتی من هم مانند آن را ندارم:

1-«اُوتیتَ سِهراً مِثلی؛ پدر همسری مثل من را داری».

ص: 116


1- بحار جلد 43 ص 54.
2- سوره احزاب آیه 33.
3- مرآۀ العقول ج 5 ص 318.

2-«وَ اُوتیتَ زوجهً صدیقهً مِثلَ اِبنَتی؛ همسری بسیار راستگو داری که همان دختر من است».

3-«أُوتیتَ الحسنَ و الحسَین مِن صُلبِک، فرزندانی چون حسن و حسین داری».

سپس فرمود: «لِکنَّکُم مِنّی وَ أَنَا مِنکُم(1)؛

شما از من هستید و من از شمایم».

یعنی همه شما نور واحدی هستید که جلوه های گوناگون دارید.

ص: 117


1- الغدیر جلد 2 ص 305؛ ریاض النضرۀ ج 2 ص 202.

شان و مقام پیامبر صلی الله علیه و آله در نگاه فاطمه علیها السلام

فاطمه زهرا علیها السلام پس از معرفی خود، با الهام از قرآن به معرفی نبی اکرم صلی الله علیه و آله می پردازد:

«لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ»(1)؛

به تحقیق رسولی به سوی شما آمد که چند ویژگی دارد:

1-«مِن أَنفُسِکُم»؛از خود شما مردم است.

یعنی شما را درک می کند و مشکلات شما را می داند . اصولا پیامبری که می خواهد هادی مردم باشد، غیر از این نمی تواندباشد.

2-«عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّمْ»؛ سخت دلسوز شماست.

اگر سختی و فشاری بر شما وارد بیاید، برای او سخت و ناگوار است .

ص: 118


1- سوره توبه آیه 128.

«عَزِیزٌ عَلَیْهِ»یعنی برای او بسیار ناگوار است.«عَنَت»به معنای مشقت است؛ مشقتی که بر شما وارد شود بر او ناگوار است و موجب رنج اوست.

3-«حَرِیصٌ عَلَیْکُم»او حریص بر شما است.

حریص از ریشه حرص است، و حرص هم به معنای شدت علاقه به چیزی است. متعلَّق «حَریصٌ عَلَیکُم»، ذکر نشده است و عدم ذکر این متعلق دلیل بر گستردگی معنا است. او سخت دلسوز شماست و حریص بر هدایت، تعلیم، ارشاد و سربلندی شماست.

4-«بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ»؛نسبت به مؤمنین رأفت و مهر ویژه ای دارد.او نسبت به همه رحمت است:

«وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ»(1). «فَإنْ تَعْزُوهُ وَتَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أبی دُونَ نِسائِکُمْ وَاَخا ابْنِ عَمّی دُونَ رِجالِکُمْ وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِیُّ الیه؛

اگر مراجعه به نسب پیامبر صلی الله علیه و آله کنید و او را بشناسید، می یابید که او پدر من است نه پدر زنهای شما. پیامبر صلی الله علیه و آله ، برادر پسر عموی من علی علیه السلام است، نه برادر مردان شما و چه سعادتمند است کسی که افتخارش انتساب به این پیامبر صلی الله علیه و آله باشد».

حضرت صدیقه طاهره علیها السلام در اینجا می خواهد تاکید بر قرابت ویژه اش با پیامبر صلی الله علیه و آله بکند. او دخترمحبوب پیامبر صلی الله علیه و آله است؛ دختری که آنقدر پیامبر صلی الله علیه و آله دوستش داشت که آخرین کسی که در سفر بااو خداحافظی می کرد، فاطمه علیها السلام بود و اولین کسی هم که در برگشت به دیدنش می آمد، فاطمه علیها السلام بود.

بارها پیشانی و سینه فاطمه علیها السلام را می بوسید. وقتی مورد اعتراض یکی از همسران قرار می گرفت که این چه رفتاری است که شما با دختر تان دارید؟

ص: 119


1- سوره انبیاء آیه 107.

پیامبرصلی الله علیه و آله می فرمود: بوی بهشت از فاطمه ام به مشام می رسد.

ویژگی دیگری که در اینجا برای پیامبر بیان می کند، مسئله اخوت امیر المؤمنین علیه السلام نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله است:

«وَ أخَا ابْنِ عَمِّی دُونَ رِجَالِکُمْ؛ پیامبر برادر پسر عموی من علی است نه برادر مردان شما».

این جمله اشاره به این منقبت والای امیر المؤمنین علی علیه السلام دارد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در دو مرحله، سنت مؤاخاه و برادری را ایجاد کرد و در هر دو مرتبه، امیرالمؤمنین علی علیه السلام را به عنوان برادر خودش قرار داد.

ص: 120

خدمات پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به مردم

از اینجای سخن، حضرت صدیقه طاهره علیها السلام وارد خدمات نبی اکرم صلی الله علیه و آله می شود و می فرماید:

«فَبَلَّغَ الرِّسالَهَ، صَادِعاً بِالنِّذارَهِ؛ پیامبر اکرم رسالت الهی خودش را به مردم ابلاغ کرد در حالی که آشکارا انذار می نمود».

«صَدع»به معنای شکافتن است و از باب اینکه نبی گرامی اسلام صلی الله علیه و آله با ابلاغ رسالت، جَوّ غالب را دگرگون کرد، این واژه در مورد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بکار رفته است:

«فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَر»(1)؛ به معنای آن است که آنچه به تو ماموریت داده شده، آن را به صورت علنی ابلاغ کن.

در حقیقت آغاز رسالت نبی اکرم صلی الله علیه و آله ، بر خلاف شرایط موجود اجتماعی بود. زیرا غالب، جو بی دینی، لامذهبی و جوّ بت پرستی بود و درآن شرایط، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و یاران وفادارش

ص: 121


1- سوره حجر آیه 94.

که در صدر این یاران فداکار، امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود، زجرها و رنج های فراوانی با ابلاغ علنی رسالت متحمل شدند.

«مائِلاً عَنْ مَدْرَجَهِ الْمُشْرِکِینَ»؛ در حالی که به طریق مشرکین

پشت پا زده و مردم را به توحید دعوت می کرد. فضا، فضای شرک زده بود. در ایامی که مکه شلوغ بود و از مناطق گوناگون به مکه می آمدند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دینش را عرضه می کرد. ابولهب که پیر مرد هم شده بود راه می افتاد و هر جا که پیامبر صلی الله علیه و آله می نشست علیه او تبلیغ می کرد و پیامبر صلی الله علیه و آله را رمی به جنون و امثال اینها می کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله در چنین فضایی ابلاغ رسالت کرد.

البته این افتخار برای امیر المؤمنین علیه السلام است که پدر بزرگوارش ابوطالب، مؤمن و فداکار بود، لکن دین خود را آنچنان ابراز نمی کرد، تا بتواند در شرایط حساس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دفاع جانانه داشته باشد و این دفاع را داشت.

این هنر انبیاء و پیروان آنها هست که در محیط فاسد نه تنها غرق نمی شوند، بلکه محیط فاسد را اصلاح می کنند.

ص: 122

شیوه های پیامبر صلی الله علیه و آله در دعوت مردم

«ضَارِباً ثَبَجَهُمْ، آخِذاً بِأکْظامِهِمْ؛ در حالیکه پیامبر صلی الله علیه و آله بر کمر مشرکین زده و گلوگاه آنان را گرفته بود».

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آنجا که جای شدت و قاطعیت بود «أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ »(1) و «أَعِزَّهٍ عَلَی الْکَافِرِینَ »(2) بود.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باید در چنین جاهایی قاطعیت به خرج می داد، لذا به دنبال این سخن آمده است:

«دَاعِیاً إلی سَبیلِ رَبِّهِ بِالحِکْمَهِ وَالمَوْعِظَهِ الحَسَنهِ؛ (حضر تش)مردم را با حکمت و موعظه حسنه به سوی خدا می خواند».

این قسمت برگرفته از آیه 125 سوره نحل است که می فرماید: «ادْعُ إِلَیٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»

ص: 123


1- سوره فتح آیه29
2- سوره مائده آیه 54.

سه شیوه در این آیه شریفه بیان شده است:

اول، شیوه حکمت و استدلال.

پیامبر صلی الله علیه و آله مطالب خود را به صورت برهان و به صورت منطقی بیان می کرد که شعار قرآن نیز هست:

«قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ»(1)؛ (شما برهانتان را بیاورید).

شیوه دوم، شیوه موعظه است.

در برخی موارد که جای موعظه هست، پیامبر صلی الله علیه و آله موعظه می کرد. همانند آنجا که سخن از عاطفه است.

شیوه سوم هم جدال است، منتهی دو نوع جدال وجود دارد:

یکی جدال «بِالَّتِی هِیَ أَحْسَن»که انسان از مدار حق گرایی بیرون نرود، و دیگری «مِراء»که در روایات ما مطلقا نکوهیده است و به معنای بگو مگوهای بی ثمر و بی نتیجه است.

سؤال در این است که آیا این سه شیوه، برای سه گروه آدم است؟

یعنی بعضی ها فقط منطقی هستند و با آنها باید با حکمت سخن گفت، بعضی ها فقط موعظه ای هستند و باید با آنها با موعظه و نصیحت سخن گفت و بعضی فقط اهل جدال و فقط باید با جدال با آنها سخن گفت؟ یا نه، این سه شیوه برای هدایت است و چه بسا در یک انسان هم قابل اجرا باشد؛ چون انسان که یک حالت ندارد و گاهی حالتی دارد که با منطق و استدلال انس بیشتری دارد که کلاس درس این چنین است، و گاهی همین آدم در شرایطی قرار می گیرد که کشش روحی و کشش موعظه دارد، مانند شبهای احیاء که این جمعیت های فراوان در مراسم احیاء شرکت می کنند.

آنجا جای موعظه و نصیحت است، و چه بسا همین آدم به دنده لج بازی بیفتد، آنجاست که جدال «بِالَّلتِی هِیَ أَحْسَن»او را به راه می آورد.

ص: 124


1- سوره بقره آیه 111

پیامبر اکرم آنجا که جای قاطعیت بود، قاطعیت به خرج داد، آنجا که جای منطق بود، منطق و آنجا که جای موعظه بود، موعظه کرد.

«یَکْسِرُ الأَصْنامَ وَ یَنْکُتُ الْهَامَ؛ او بت ها را می شکست و با دست خود و بر سرهای مشرکین ضربه وارد می کرد».

او با بت ها و پاسداران بت، قاطعانه مبارزه کرد و با مشرکانی هم که نشانه های حق را می دیدند و تسلیم نمی شدند و تازه مسلمانان را شکنجه می کردند و مانع و سنگی در مسیر راه سعادت و هدایت مردم بودند قاطعانه و با شدت رفتار می کرد.

«حَتَّی انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَوَلُّوا الدُّبُرَ»؛

پیامبر صلی الله علیه و آله قاطعانه پیش رفت و جای نصیحت ،نصحیت کرد و جای موعظه، موعظه کرد تا اینکه جمع مشرکین از بین رفت و همه از عقب نشینی کردند.

ص: 125

ص: 126

نتیجه زحمات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

اشاره

ص: 127

نتیجه زحمات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

«حَتّی تَفَرَّی اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ؛ تا اینکه شب کنار رفت و صبح آشکار شد»، «وَأسْفَرَ الحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، حق از موضع خالصش ظاهر شد».

آنگاه می فرماید: «وَنَطَقَ زَعِیمُ الدِّینِ، وَخَرِسَتْ شَقاشِقُ الشَّیاطینِ؛ تا آنکه زعیم و رهبر دین به سخن آمد و حنجره های دهان آن شیاطین لال شد».

زعیم الدین، اشاره به زعامت نبی اکرم صلی الله علیه و آله دارد، زیرا در متن کلمه زعامت، مسئله حکومت دینی می باشد.

زعیم الدین، یعنی رهبر دین که نبی اکرم صلی الله علیه و آله بودبه سخن آمد و در پی سخن حضرت، نعره های شیاطین بریده وخاموش شد. شقاشِق، جمع شِقشِقِه است وقتی شتر غضبناک می شود و می خواهد نعره

ص: 128

بکشد، دهانش کف می کند و چیزی مانند شُش از دهانش خارج می شود، عرب از این تعبیر به شقشقه می کند.

در اینجا کفار به آن شتر تشبیه شده اند و عصبانیتی که شتر دارد، ولی وقتی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به موفقیت دست یافت و به سخن آمد،نعره های شیطانی آنها هم خاموش شد.

«وَطاحَ وَشِیظُ النِّفَاقِ»؛ جمعیت منافقان هلاک شدند و شوکت و صولتشان شکسته شد، نه اینکه به کلی محو شدند و از بین رفتند؛ زیرا حضرت صدیقه طاهره علیها السلام در این خطبه یاد می کنند که وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از دنیا رفت:

«ظَهَر فیکم حَسیکَهُ النِفاق، خارهای نفاق در بین شما ظاهر شد».

مقصود از «طَاحَ»، هلاکت است. «وشیظ»به آدمهای پست فرومایه و بی اصل گفته می شود.(1)

تعبیر وشیظ، خود گویای پستی منافقین و رذالتشان است.

«وَطاحَ وَشِیظُ النِّفَاقِ»تا آنکه جمعیت نفاق منافقین هلاک شدند. وشیظ گویای این است که هر جا نفاق وجود دارد، نشانه نوعی تحقیر نفس و ذلت درونی است.

در روایتی تصریح شده است که هر جا نفاق به هر شکلی وجود دارد، به دلیل حقارت درونی رو به این رذیله می آورند.

«وَانْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَالشِّقاقِ»؛ تا اینکه سرانجام گره های کفر و شقاق باز شد و پیمانهای مشرکین و کفار که در برابر اسلام با یکدیگر متحد شده بودند و جبهه واحد درست کرده بودند با پیروزی اسلام و پیشرفت اسلام به تدریج از بین رفت.

«وَفُهْتُمْ بِکَلِمَهِ الإْخْلاصِ؛ تا آنکه همه شما به کلمه اخلاص و توحید سخن گفتید».

ص: 129


1- «الوشیظ»:الرَّذل و السَّفله من الناس در مقابش «وسیط»است که به معنای آدمهای اصیل و با شخصیت و با نجابت است.

«فَاهَ یَفُوهُ»یعنی با دهان سخن گفت. یعنی وقتی موانع و پیمانهای کفر از بین رفت، شما به ندای فطرتتان لبیک گفتید. فطرتتان، خدا، خدا می گفت، اما مانعی داشت که نمی گذاشت این فریاد علنی شود و با رشادتهای پیامبر صلی الله علیه و آله و یارانش سرانجام شما تسلیم اسلام عزیز شدید.

«فِی نَفَرٍ مِنَ الْبِیضِ (1)الْخِماصِ»؛ شما در میان عده ای از انسانهای آبرومند، سفیدروی و شکم خالی بودید.

شما این افتخار را داشتید که همراه با اینگونه انسانها باشید. اینکه مراد از این انسانها کیست؟

در نقل کشف الغمۀ به دنبال این جمله آمده است:

«اَلذینَ اَذهَبَ الله عَنهُم الرِّجسَ و طَهِّرَهُم تَطهیرا».

بیض خِماص؛ سفید رویان شکم خالی[سفیدرویی ظاهری و باطنی]اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بودند که خداوند آنها را از هر رجس و پلیدی پاک کرده است.

احتمال هم دارد که مراد از بیض خماص، اصحاب برگزیده نبی اکرم صلی الله علیه و آله مثل حضرت سلمان و امثال اینها باشد.

ص: 130


1- البِیض، جمع اَبیَض - خماص، جمع خمیص - و ابیض به معنای سفید است. بیض هم به معنای سفیدهاست خَمیص به معنای شکم خالی است و خِماص به معنای شکم خالی هااست .

وضعیت مردم جزیره العرب پیش از بعثت

آنگاه حضرت صدیقه طاهره علیها السلام وضعیت سخت وجانفر سای اهالی جزیرۀالعرب را چنین ترسیم می کنند:

«وَکُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ»؛ شما در پرتگاه جنهم و در پرتگاه آتش قرار داشتید».

این سخن حضرت صدیقه طاهره علیها السلام برگرفته از آیه 103 سوره آل عمران است:

«وَاذْکُرُوا نِعْمَهَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَکُنْتُمْ عَلَیٰ شَفَا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ»؛

(بیاد بیاورید نعمت خدا را بر شما، آنگاه که شما دشمن بودید و او بین دلهای شما الفت ایجاد کرد و از رهگذر نعمت الهی برادر شدید و شما بر لبه حفره آتش بودید و اختلافات خانمان برانداز در بین شما آتشی از تنازع ایجاد کرده بود).

ص: 131

«مُذْقَهَ الشَّارِبِ»شما محل چشیدن و آشامیدن تشنگان بودید. یعنی مردم ضعیف و بیچاره ای بودید که از هر طرف هرکس حاجتی داشت به وسیله شما احتیاجش را برآورده می کرد.

«مُذْقَهَ»به شیری می گویند که با آب مخلوط شده باشد. یعنی شربت و خوراک آدمهای شارب؛ به این معنا که هر کس عطشی داشت و تشنه بود، می آمد و از شما بهره برداری می کرد. مثل آن شیر مخلوط به آبی که هر کسی هوس می کرد، می آمد و یک لیوان از آن بر می داشت.

«وَنُهْزَهَ الطّامِعِ، شما محل فرصت طمع کاران بودید».

«نُهْزَهَ»به معنای فرصت است. یعنی در شما طمع فراوانی داشتند.

«وَ قُبْسَهَ الْعَجْلانِ، شما محل اقتباس آدمهای شتاب زده بودید».

شما از هر طرف مورد هجوم و غارت بودید و افراد از گوشه و کنار می آمدند و منابع و سرمایه های شما را به غارت می بردند و شما هیچ توان دفاع از خودتان را نداشتید.

«وَ مَوْطِئَ الأَقْدامِ، شما محل قرار قدمها بودید».

هر کس از هر طرف می آمد، پای خود را بر سر شما می گذاشت که این عبارت، ضرب المثل ذلت و بدبختی است. بسیار ضعیف و بسیار ذلیل بودید و زیر قدمهای دیگران له می شدید.

«تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ (1)؛ شما از آبهای کثیف گودالها می نوشیدید».

طَرق به معنای گودالهایی است که در وسط راه از باران پر می شود و حیوانات مختلف هم در آن بول می کنند؛ گودالی که محل بول و مدفوع ابل است و آب هم با آن مخلوط شده است. یعنی نوشیدنی شما این چنین آلوده بود.

«وَ تَقْتاتُونَ القِد»یا «تَقْتاتُونَ الْوَرَقَ»؛«شما قوت و غذایتان پوست دباغی نشده بود».

«تَقْتاتُونَ»از ماده قوت است. قوت به معنای غذا است.

ص: 132


1- «الطَّرق: ماءُ السماء الَذی تَبُولُ فِیهِ الأِبِل و تَبَعَر به»

«قِد»به معنای پوست دباغی نشده است. پوست دباغی نشده، کمی چربی دارد. این بیچاره ها چیزی نداشتند، لذا کمی از پوست این حیوان می گرفتند و آبگوشتی از چربیهای این پوست درست می کردند و می خوردند. اگر«وَرَق»باشد، به معنای برگ درختان است. یعنی شما چیزی برای خوردن جز برگ درختان نداشتید.

«أَذِلَهَّ خَاسِئِینَ؛ شما مردمان ضعیف و مطرود از جامعه بودید» .«أَذِلَهَّ»یعنی کسانی که ضعیف و ناتوانند.«خَاسِئِینَ»هم یعنی مطرود و تحقیر شده.«تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ(1)النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ؛ آنقدر ضعیف بودید که می ترسیدید مردم از هر طرف شما را بربایند».

حضرت صدیقه طاهره علیها السلام این کلام نورانی شان را هم از قرآن کریم اقتباس کرده اند:

«وَاذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأَرْضِ تَخَافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ فَآوَاکُمْ وَأَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ وَرَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» (2)؛

(بیاد بیاورید آن زمانی را که شما گروهی ضعیف و اندک در زمین بودند و می ترسیدید که دیگران شما را بربایند، ولی خداوند شما را یاری کرد و پناهتان داد و از چیزهای پاکیزه روزیتان کرد تا شکر ذات مقدس ربوبی را به جای بیاورید). یادتان نرود که وضع ناامن این چنینی داشتید.

ص: 133


1- تَخَطُّف به معنای ربودن و گرفتن همراه با سرعت و مخفیانه است.
2- سوره انفال آیه 26

نقش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در نجات مردم

«فَأنْقَذَکُمُ اللهُ تَبارَکَ وَتَعَالَی بِمُحَمَّدٍ صَلَّی الله عَلَیهِ وَآلِهِ؛

خدای تبارک و تعالی بوسیله حضرت محمد صلی الله علیه و آله شما را نجات دارد».

«بَعْدَ اللّتَیَّا وَالَّتِی؛ بعد از مشکلات و سختی های فراوان و حوادث ناگوار».

«بَعْدَ اللّتَیَّا وَالَّتِی»مثلی در زبان عرب است.

کسی همسری گرفت که قد او کوتاه بود. نتوانست با او بسازد و بالاخره از او جدا شد.

سپس آمد و همسر دیگری گرفت که قد او بلند بود، اما با او هم نتوانست بسازد و سرانجام جدا شد.

به او گفتند که بار دیگر ازدواج کن.

گفت بَعْدَ اللّتَیَّا وَالَّتِی(بعد از آن خانم کوتاه قد و آن خانم بلند قدی

ص: 134

که نتوانستم با آنها بسازم) دیگر ازدواج نمی کنم. در آن زمان این جمله مثل شد. در اینجا منظور از این مثل این است که با حوادث ناگوار آنچنانی، سرانجام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله توانست شما را از این مشکلات برهاند.

«وَبَعْدَ أَنْ مُنِیَ بِبُهَمِ الرِّجَالِ ؛ بعد از آنکه پیامبر طرف شد با افراد شجاع بی منطق».

«مُنِیَ»به معنای مبتلا شدن است.

«بُهَمِ»نیز جمع«بُهَمه»است، به معنای آدمهای شجاع بی منطق. َ«ذُؤْبانِ الْعَرَبِ وَمَرَدَهِ أَهْلِ الْکِتابِ؛

بعد از آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله مبتلا به گرگ های عرب و مبتلا به متمرّدین از اهل کتاب شد».

ص: 135

ص: 136

ویژگی های امام علی علیه السلام

اشاره

ص: 137

استقبال از خطر ها و پیشگامی در نبرد

«کُلَّما أوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللهُ»(1)؛

هر زمانی که دشمنان آتش جنگ را روشن می کردند، خداوند آن را خاموش می کرد».

یعنی این دشمنان اسلام بودند که جنگ افروز بودند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به دفاع می پرداخت. البته این به معنای آن نیست که جهاد ابتدایی در اسلام نباشد.

جهاد ابتدایی دراسلام وجود دارد، منتهی به انگیزه بازکردن فضای توحید و اینکه موانع راه برداشته شود.

«أَوْ نَجَمَ قَرْنٌ لِلْشَّیْطانِ(2)،أَوَ فَغَرَتْ (3) فَاغِرَهٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ، قَذَفَ أخاهُ فی لَهَواتِهَا(4)»؛

ص: 138


1- اقتباس از آیه 64 سورۀ مائده.
2- «نَجَمَ»به معنای «ظَهَرَ»است یعنی ظاهر شد و شاخ شیطان بیان کنایی است.
3- «فَغر»به معنای باز کردن دهان است.
4- «لَهَوات»جمع «لَهات»به معنای ته حلقوم است.

هر زمانی که شاخ شیطان ظاهر می شد و توطئه ای شکل می گرفت، یا هر گاه دهان باز کننده ای از مشرکین دهان باز می کرد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برادرش علی علیه السلام را در حلقومشان می انداخت؛ حضرت صدیقه طاهره علیها السلام معاندین اسلام را تشبیه به حیوان درنده کردند که هرگاه این حیوانات درنده به جان اسلام می افتادند و می خواستند به اسلام ضربه بزنند و بر علیه مسلمان ها اقدامی بکنند، اینجا شخصیت شماره اول در جنگ های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود «قَذَفَ أخاهُ فی لَهَواتِهَا»؛ یعنی هر زمان که خطر جدی برای اسلام پیش می آمد، علی بود که به داد اسلام می رسید و پیش مرگ نبی اکرم صلی الله علیه و آله بود و در جای حضرت آن شب خوابید و مایه افتخار خداوند شد. خداوند آن شب نزد فرشتگان به علی علیه السلام بالید.

آن زمانی که عمرو بن عبدود پهلوان قریش در جنگ خندق وارد و میدان شد و پیوسته هَل مِن مبارز می گفت و بسیاری جا زده بودند باز امیر المؤمنین علی علیه السلام بود که جانش را سپر کرد و در مقابل این دشمن ایستاد و او را سرکوب کرد.

ص: 139

پیروزی امام علی علیه السلام در همه نبرد ها

«فَلا یَنْکَفِئُ حَتَّی یَطَأَ جَنَاحَهَا بِأَخْمَصِهِ»؛

علی میچگاه شکست خورده برنگشت و هر زمانی که وارد میدان جنگ شد، قهرمانانه برگشت.

علی باز نمی گشت مگر اینکه گوش آنها را زیر پای خود له می کرد.«صِماخ»به معنای گوش است و اَخمَص، به معنای آن گودی کف دست یا کف پا است که اینجا مقصود همان وسط کف پا است، یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام در میدانهای نبرد قهرمانانه می جنگید و دشمن را سرکوب می کرد.

ص: 140

خاموش کننده شعله فتنه ها

«وَ یُخْمِدَ لَهَبَهَا بِسَیْفِهِ؛

(امیر المؤمنین علیه السلام)شعله آتش آنان راباشمشیرخودش خاموش می کرد».

یعنی امیر المؤمنین علی علیه السلام در پیروزی اسلام نقش اساسی و سهم اساسی دارد. اگر شمشیر جانانه امیر مؤمنان علی علیه السلام در مقابل دشمنان نبود، اسلام جان نمی گرفت.

جای تردیدی نیست که علاوه بر امیرالمؤمنین علیه السلام، حضرت خدیجه علیها السلام نیز نقش بسزایی در پیشرفت اسلام داشت.

حضرت خدیجه علیها السلام با ایثار اموال خود خدمتی عظیم به اسلام کرد و همواره یار وفادار و پشتیبان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود.

ص: 141

ذکر این نکته ضروری است که هرگاه مسئله برخورد حضرت امیر علیه السلام با دشمنان و مسئله شمشیر مولا علی علیه السلام مطرح می شود برخی که درست اسلام را نشناختند، می گویند که این تفسیر فاشیستی از اسلام است.

این سخن، سخن نابخردانه است؛ زیرا اسلام دین همه جانبه است که در همه جای آن مهر و محبت وجود دارد. ذات مقدس ربوبی ارحم الراحمین است در جای خودش و آنجا که جای مهر است مهرورزی می کند و آنجا که نیاز به برخورد شدید است، اشد المعاقبین است. دین زنده هر دو را لازم دارد.

این که برخی فکر می کنند افتخاری است برای حضرت عیسی مسیح علیه السلام که فقط بگویند پیامبر صلح بود صحیح نیست؛ زیرا مسیح هم پیامبر صلح بود و هم در جای خودش پیامبر جنگ و خشم مقدس بود.

همه انبیاء و اولیای الهی این چنین بوده اند که در جای خود مهربان و در جای خود اهل خشم مقدس بودند. بنابراین حضرت صدیقه طاهره علیها السلام با این جملات می خواهد این ارزش را هم جا بیندازد که برخورد قاطعانه امیر المؤمنین هم از افتخارات مولا علی علیه السلام است.

ص: 142

سختکوشی در راه اسلام

«مَکْدُوداً فِی ذَاتِ اللّهِ،مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اللهِ؛

(علی علیه السلام )در راه خدا سختی های زیادی را تحمل کرد و در انجام دستورات خدا سختکوش بود.

مکدوداً از ماده کَد، به معنای شدت، سختی و فشار است. همه جای بدن امیر المؤمنین علیه السلام جای ضربت و شمشیر و نیزه بود و فقط در جنگ احد بیش از 60 یا 90 جراحت برداشت.

بعد از اسلام روزی نبود که امیرالمؤمنین علیه السلام بی دغدغه باشد و اگر بگویم آب خوش از گلوی علی فرو نرفت، سخنی به گزاف نگفته ام. حضرت علی علیه السلام چه در دوره بعثت و چه در دوره هجرت یکپارچه شور دین بود.

«مجتهداً»از ریشه «جَهد»به معنای تلاش است. علی درد دین داشت و آرام نمی گرفت. آنجا که جنگ بود، قهرمان میدان نبرد بود و آنجا که کارهای سیاسی بود، از طرف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مأموریت های طولانی دو سه ماهه پیدا می کرد، زمانی هم که قدرت حکومت به دست او افتاد، پس از فراغت از جنگ، همه دغدغه اش دغدغه فرهنگی بود و به تعلیم مردم می پرداخت.

ص: 143

علی علیه السلام سید اولیاء

«قَرِیباً مِنْ رِسُولِ اللَّهِ، سِیِّدَاً فی أَوْلِیاءِ اللّهِ»؛

او نزدیک و مقرب به رسول خدا بود و در میان اولیاء خدا، سید و سالار شان بود.

همه اینها تعریض است به آنان که علی را کنار زدند و سراغ امیر المؤمنین علی علیه السلام نیامدند.

ص: 144

امیر المؤمنین مدیری دلسوز

«مُشْمِّراً نَاصِحاً ، مُجِدّاً کَادِحاً؛

او اهل تجربه و خیر خواه مردم بود».

«مُشْمِّراً:الماضی فی الأمور المجرب»؛

او اهل تجربه بود و مدیریت را می دانست.

«ناصحاً»یعنی خیر خواه بود.

«مُجِدّاً کَادِحاً»یعنی با جدیت و زحمت مشغول فعالیت بود.

ص: 145

نهراسیدن از سرزنش

«لاَ تَأخُذُهُ فِی الله لَومهُ لائم؛

یعنی در راه خدا، سرزنش سرزنش کنندگان دراوتأثیری نداشت».

این ویژگی بندگان صالح خدا است که «یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَهَ لاَئِمٍ(1)»؛

پیوسته در راه خدا تلاش می کنند و از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای بیمی به خودشان راه نمی دهند. همان روز اولی که مردم بعد از 25 سال از غدیر خم با حضرت بیعت کردند، فرمود:

«وَ اعْلَمُوا أَنِّی إِنْ أَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ مَا اَعْلَمُ وَ لَمْ اُصْغِ اِلَی قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ (2)؛

بدانید که اگر من قدرت را به دست بگیرم، به وظیفه ام عمل می کنم و گوش به سرزنش های نابجا و نادرست نخواهم داد».

ص: 146


1- سوره مائده آیه 54.
2- نهج البلاغه خطبه 92.

حضور در میدان سختی ها

این وضع امیر المؤمنین علی علیه السلام بود، اما شما در چه وضعیتی بودید؟

«وَ أَنْتُمْ فِی رَفاهِیَهٍ مِنَ الْعَیْشِ؛

شما در رفاه و عیش و نوش خودتان به سر می بردید».

آن زمانی که امیرالمؤمنین در دوره بعثت خون دلها می خورد، شما غرق زندگی حیوانیتان بودید، آن زمانی که امیر المؤمنین علی علیه السلام در سالهای اول هجرت در جنگ ها شمشیر می زد و خون دلها را به جان می خرید، شما غرق عیش و نوش و زندگی حیوانیتان بودید.

«وَادِعُونَ فَاکِهُونَ آمِنُونَ»؛

ساکت و آرام بودید و خودتان را درگیر جنگ نمی کردید.

شما اهل خوشگذرانی بودید و در امنیت و آسایش به سر می بردید، اما امیر المؤمنین علی علیه السلام جانش را در طبق اخلاص گذاشته و ایثار می کرد.

«تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوَائِرَ؛

انتظار می کشیدید تا برای ما اهل بیت حادثه ای پیش آید».

دوائر، جمع دائره، به معنای مصیبت و سختی است. یعنی برخی از شما در دوره بعثت، تمام تلاشتان را به کار بردید که به اسلام عزیز

ص: 147

آسیب برسانید و برخی از شما حتی بعد از هجرت در پوشش اسلام، منافقانه عمل کردید و ضربه به اسلام عزیز زدید و در پی آن بودید که این شعله هدایت بخش و نجات بخش زندگی مردم را خاموش کنید.

«وَتَتَوَکَّفُونَ الأَخْبَارَ؛

از فاصله دور منتظر شنیدن اخبار و وقایع بودید».

تَوَکُّف به معنای توقع و انتظار است. یعنی امیر المؤمنین علی علیه السلام در وسط میدان جنگ جانش را سپر کرده بود اما شما بیرون از گود نشسته بودید و فقط منتظر خبر بودید که چه خبر خواهد شد؛ اگر مسلمانان پیروز شدند، شما بیایید و فرصت طلبانه طلب غنیمت کنید و اگر دشمنان پیروز شدند، به دشمنان بگویید ما با مسلمانها نبودیم.

«وَتَنْکُصُونَ عِنْدَ النِّزَالِ ؛

و شما آنها هستید که در مواقع بحرانی عقب نشینی می کردید» .

نَزال به وقتی گفته می شد که در جنگ تن به تن از اسب پیاده می شدند.

تَنکُصونَ به معنای مکث و عقب نشینی کردن است. یعنی شماعافیت طلب بودید و در مواقع بحرانی عقب می نشستید و زندگی آرام و بی دردسر و بی سروصدا را می خواستید، در لحظات بحرانی و حساس سکوت می کردید و یا عقب نشینی روش و پیشه شما بود.

«وَ تَفِرُّونَ عِنْدَ القِتالِ؛ شما از صحنه جنگ فرار می کردید».

آدم های فرصت طلبی بودید که در پی دنیایتان بودند. این از افتخارات امیر المؤمنین علی علیه السلام است که پیوسته کرار غیر فرار بوده و در همه جنگ ها مقاومت کرده است. در جنگ احد صحنه دردناکی پیش آمد و اکثریت مسلمانان فرار کردند جز اندکی به تعداد انگشتان دست و به گفته برخی از مورخین در همین جنگ احد زمانی گذشت که فقط پیغمبر بود و علی.

ص: 148

ظهور جریان ارتجاع و ویژگی های آن

اشاره

ص: 149

ظهور جریان ارتجاع و ویژگی های آن

با این همه مناقب امیر المؤمنین علی علیه السلام چه شد که به زحمات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و به رهنمودهای آن عزیز پشت پا زدید.

حضرت صدیقه طاهره علیها السلام در اینجا عمیق ترین تحلیل را از ارتجاع بیان می کند. ارتجاع یعنی عقب گرد و بازگشت به بینش ها و ارزش های جاهلی، همان چیزی که پیامبر نگرانش بود.

«أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَیٰ أَعْقَابِکُمْ»(1)؛

(پیامبر نگران ارتجاع بود و این ارتجاع بعد از پیامبر اکرم اتفاق افتاد).

1.نفاق

حضرت صدیقه طاهره علیها السلام این ارتجاع را چنین تبیین می کند:

«فَلَمَّا اخْتَارَ اللّهُ لِنَبِیِّهِ دَارَ أَنْبِیائِهِ، وَ مَأْوَی أَصْفِیَائِهِ».

پس وقتی که خداوند برای پیامبرش منزلگاه انبیاء و محل اصفیای خود را برگزید و پیامبر صلی الله علیه و آله به ملکوت اعلی پیوست، چند بیماری در بین شما جان گرفت:

ص: 150


1- سوره آل عمران آیه 144.

1.«ظَهَرَ فِیکُمْ حَسِیکَهُ النِّفَاقِ»یا «حَسَکَه النفاق»؛

خارهای نفاق در بین شما ظاهر شد. یعنی نفاق به مثابه تیغ هایی که بر اهل حق و حقیقت فرود آید، در بین شما پدیدار گشت.

این نفاق، هم نفاقی خوفی و هم نفاق فرصت طلبانه و طمعی بود که به هم پیوستند. بحثی در بین مفسران درباره تاریخ نفاق است که به چه زمانی بر می گردد و آیا جریان نفاق در دوره هجرت شکل گرفت یا در دوره بعثت هم بود؟ درباره اینکه جریان نفاق در دوره هجرت بود، بحثی نیست.

طبیعی است که هرگاه کسانی قدرتمند باشند و آن قدرت سرکوب بشود، پس از آن از ترس رو به مبارزات زیرزمینی می آورند که اصطلاحاً به آن نفاق خونی می گوییم .

جریان نفاق از آغاز هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شکل گرفت و این نفاق در جریان جنگ احد ضربه کاری به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله زد. اوج جریان نفاق در سالهای آخر عمر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و همزمان با جنگ تبوک بود. لذا پیامبری که در همه جنگ ها امیرالمؤمنین علی علیه السلام را با خودش می برد به دلیل تلاش شیطانی منافقان در اواخر عمر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و توطئه های گسترده آنها به امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:

علی جان تو جای من در مدینه بمان «اَنتَ مِنّی بِمَنزلهِ هَارونَ مِنْ موسی»(1).

نفاق دوم، نفاق فرصت طلبانه است.

مرحوم علامه طباطبایی در المیزان ذیل تفسیر سوره منافقون می گوید که هیچ دلیلی نداریم که خاستگاه و آغاز نفاق را دردوره هجرت بگیریم، بلکه رگ و ریشه هایی از نفاق را حتی در دوره بعثت هم می توان دید؛ زیرا آنها می دانستند کار اسلام خواهد گرفت و رشد خواهد کرد.

ص: 151


1- بحار الانوار ج 9 ص 239؛ مسند احمد ابن حنبل ج 1 ص 179.

اینکه حضرت زهرا علیها السلام می فرماید:

«ظَهَرَ فِیکُمْ حَسِیکَهُ النِّفَاقِ»یا«حَسَکَه النفاق»نظر به این دو نوع نفاق (نفاق خوفی و نفاق فرصت طلبانه) دارد.

2. رنگ باختن ارزش های دینی

«وَ سَمَلَ جِلبَابُ الدِّینِ»؛

جلباب به معنای لباسی است که تمام بدن را فرا بگیرد.

حضرت زهرا علیها السلام می فرماید بعد از پیامبر، دین و معنویت در بین شما کهنه شد و رنگ باخت. حضرت صدیقه طاهره علیها السلام از دین تعبیر به «جلباب»می کند و این تعبیر، تعبیر بسیار گویایی برای دین است و پاسخی است به آنها که اسلام را دین زندگی نمی دانند و به غلط و نادرست می گویند اسلام دین سکولار است. آنها که این سخن را میگویند دین را قطعا نفهمیده اند.حضرت صدیقه طاهره علیها السلام است که مفسر بزرگ دین است دین را جلباب میداند؛ یعنی پوششی برای همه عرصه های زندگی در بعد فردی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی.

3. حذف علی علیه السلام و پیروانش از صحنه ها

«وَ نَطَقَ کَاظِمُ الْغاوِینَ»؛

گمراهان ساکت که تا به حال بی تفاوت بودند و جرأت حرف زدن نداشتند، میدان دار معرکه شدند و به سخن درآمدند.

من از«کَاظِمُ الغَاوِینَ»تعبیر به امپراطور رسانه ای می کنم که به جان اسلام افتاد و بر علیه خوب ترین خوب های عالم امیر المؤمنین علی علیه السلام ،کارخانه شایعه سازی دشمن بدترین شایعات را ساخت. خوبان، خانه نشین شدند و آنها که باید سخن بگویند جلوی سخنشان گرفته شد و در عوض، آنها که عقده و کینه داشتند، مانند کعب الأحبارها سخنگوی اسلام شدند، در حالیکه باب مدینه علم نبی یعنی امیرالمؤمنین علی علیه السلام از صحنه فرهنگ و سیاست حذف شد.

ص: 152

ظهور فرصت طلبان

اشاره

ص: 153

ظهور فرصت طلبان

«وَنَبَغَ خامِلُ الأَقَلِّینَ؛

فرومایگان گمنام به صحنه آمدند».

نبوغ به معنای ظهور است وخامل هم به معنای آدم های گمنام و فرومایه. و این اشاره به خطری بزرگ است که همیشه برای انقلاب ها بوده، هست و خواهد بود و آن خطر نفوذ فرصت طلبان است.

انقلاب ها مراحل مختلفی دارند. در انقلاب ها تا جایی که سختی ها وجود دارد، عده خاصی تلاش می کنند، اما تا زمان رسیدن میوه شد، فرصت طلبان از راه می رسند و میوه ها را آنها می چینند.

در جریان مشروطیت، شاهد این واقعیت تلخ بودیم که علماء، مردم را علیه استبداد به صحنه آوردند، ولی بعد از اینکه زمان چیده شدن میوه رسید، غرب زدگان آمدند و حاصل زحمات گسترده عالمان دین را به ناحق مصادره کردند؛ تا آنجا که شهید بزرگوار آیه الله شیخ فضل الله نوری که از بنیانگذاران مشروطیت بود، بردار رفت.

ص: 154

«وَ هَدَرَ فَنِیقُ الْمُبْطِلِین؛ شجاعان از گروه باطل به صدا درآمدند».

هَدَرَ - به فتح هاء و دال و راء - هَدر - به سکون دال و راء- به معنای فریاد شتر با صدای بلند است.

فَنیق هم به شتر نری می گویند که بر آن سوار نمی شوند؛ زیرا برای آن حریم قائل اند. بدین ترتیب معنای جمله این می شود که آدم های شجاع و بی پروای اهل باطل هم از این فرصت استفاده کردند و به صدا در آمدند و خودی نشان دادند تا زحمات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را به باد بدهند.

«فَخَطَرَ فِی عَرَصاتِکُمْ»؛ این سردمداران باطل در جمعیت شما در حال دم جنباندن بر آمدند؛ یعنی میدان داری کردند و معرکه به دست کسانی افتاد که یک روز هم به اسلام معتقد نبودند.

ابو سفیان ها به تدریج و ذره ذره نفوذ کردند تا به جایی رسیدند که به صراحت، ابوسفیان گفت: حمزه برخیز و ببین آن اسلامی که دیروز بر سرش با همدیگر می جنگیدیم، امروز مثل توپ دست به دست بچه های ما می گردد.

ص: 155

نفوذ شیطان

«وَأَطْلَعَ الشیْطانُ رَأْسَه مِنْ مَغْرِزِهِ؛

شیطان هم سرش را از مخفیگاهش بیرون کشید و دید الان وقت بهره برداری است».

«هَاتفاً بِکُمْ؛او صدایتان زد».

«فَأَلْفَاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ؛ شیطان دید شما دعوت او را استجابت می کنید»و به دعوت شیطان لبیک می گویید.

«وَلِلْغِرَّهِ فِیهِ مُلَاحِظِینَ»یا «وَ لِلْعزَِّهِ فِیهِ مُلَاحِظِینَ»؛ شما فریب

شیطان را خوردید و به چشم مشتری به شیطان نگاه کردید.

واژه ملاحظه، عبارت از این است که انسان به دید مشتری و به دید علاقه به کسی نگاه کند. یا اگر بخوانیم:

«وَ لِلْعزَّهِ فِیهِ مُلَاحِظِینَ؛ یعنی شیطان دید که شما برای اینکه عزیز بشوید، پناهنده به او شدید».

«ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفَافاً، شیطان از شما خواست که برخیزید و دریافت که شما وزنی ندارید»و بی وزن شدید، لذا شما را به دنبال خودش کشید. قرآن کریم وقتی می خواهد روش فرعون را برای به

ص: 156

بردگی کشاندن مردم بیان کند، می فرماید:

«فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ»(1)؛ (فرعون قوم خودش را خفیف کرد و بدین ترتیب آنها را تسلیم و مطیع خودش کرد).

از این آیه شریفه و نیز از تفسیر آن که در حقیقت کلام حضرت صدیقه طاهره علیها السلام است، استفاده می شود که استعمارگران برای بیچاره کردن ملت ها، اول گامی که بر می دارند، بی هویت کردن آنها و از بین بردن اصالت آنها است. استعمارگران بارها تجربه کردند که بی عفتی ها و هرزگی ها و ترویج سی دی ها، ماهواره ها و کتاب های مبتذل در حقیقت گامی است برای بی هویت کردن یک ملت و وقتی یک ملت بی هویت شد، به سرعت می توان این ملت را به طرف تباهی کشید.حضرت صدیقه طاهره علیها السلام می فرماید که شیطان از شما خواست برخیزید و دید که شما پوک و بی محتوا شدید و اصالت های اسلامی تان را از دست دادید، لذا به سرعت شما را به دنبال خودش کشید.

«وَأَحْمَشَکُمْ فَأَلْفَاکَمْ غِضَاباً؛ شیطان شما را تحریکتان و غضبناکتان کرد و شما تحت تأثیر شیطان به غضب آمدید».

اَحْمَشَکُمْ: حَمْش یعنی تحریکی که آدم را به غضب بیاورد. شیطان دید که می تواند با احیاء رگ و ریشه های ناسیونالیستی به کامش برسد و به کامش رسید. قریش گفتند من، انصار گفتند من، این من، من ها کنار هم قرار گرفت و مولا علی علیه السلام را که پیامبر صلی الله علیه و آله او را به امامت امت منصوب کرده بود کنار گذاشتند. این من، من های ناسیونالیستی و طائفه ای تحریک شیطان بود.

ص: 157


1- سوره زخرف آیه 54.

نتایج سرسپردگی به شیطان

«فَوَسَمْ-تُمْ غَیْرَ اِبِلِکُمْ؛

پس مشغول داغ کردن غیر شتر های خودتان شدید»

در آن زمان برای اینکه شترها مشخص بشوند علامتی بر آنها می گذاشتند که اصطلاحاً می گویند داغ کردن. حضرت زهرا علیها السلام مثلی می زند که آنها بفهمند، زیرا با شتر سرو کار داشتند. فرمود: شما غیر از شتر های خودتان را داغ کردید؛ یعنی حالا که قدرت به دستتان آمد، در شترهای دیگران تصرف کردید و آنها را به عنوان شترهای خودتان داغ کردید و از حد تان تجاوز کردید.

«وَ وَرَدْتُمْ غَیْرَ مَشرَبکم؛ در غیر محل شربتان وارد شدید».

هر قبیله ای برای خودش یک محل شربی داشت. حضرت زهرا علیها السلام می فرماید که شما مردم در غیر محل شرب و آشامیدنتان وارد شدید و حدود خودتان را رعایت نکردید و به حریم ولایت و امامت تجاوز کردید.

ص: 158

«هَذَا وَالْعَهْدُ قَریبٌ،وَالْکَلْمُ رَحِیبٌ»؛ این در حالی است که عهد شما نسبت به پیامبر نزدیک است و شما پای منبر های پیامبر بودید.

آن همه تعریف های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ازامیر المؤمنین علیه السلام و اهل بیت را شنیده اید؛ بارها پیامبر فرمود:

«فاطمهُ بضعهٌ مِنّی مَن آذاهَا فَقَد آذَانی (1)؛

فاطمه پاره تن من است، هر که بیازاردش مرا آزرده است».

شما اینها را دیر زمانی نیست که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شنیده اید. این خطبه را حضرت صدیقه طاهره علیها السلام به احتمال قوی 10 روز پس از رحلت نبی اکرم صلی الله علیه و آله ایراد کرده است؛ یعنی هنوز تن صدای پیامبر به گوش شما هست که فرمود:

«مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهذَا عَلیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهم وَالِ مَنْ وَالاه وَ عَادِ مَنْ عَادَاه»(2).این چه رفتاری است که با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دارید؟

«وَالْکَلْمُ رَحِیبٌ»یعنی جراحتی که به واسطه رحلت پیامبر به دلمان وارد شده هنوز وسیع و تازه است. ما داغداریم این چه رفتاری است با دختر داغدار پیامبر اکرم دارید؟ این تسلیت گفتن شماست!

«وَالْجُرْحُ لَمَّا یَنْدَمِلْ»:جُرح - به ضم جیم - اسم مصدر است و جَرح - به فتح جیم - مصدر است. جراحتی که بر ما وارد شده، هنوز التیام پیدا نکرده و ما هنوز داغدار رسول الله هستیم. با دخترش این چنین رفتار می کنید که کار شبانه روزی اش گریه شود؟!

«وَالرَّسُولُ لَمّا یُقْبَرْ»؛ هنوز پیکر پاک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دفن نشده بود که شما وصایای پیامبر اکرم را پشت پا زدید.

«ابْتِدَاراً؛ خیلی هم با عجله وارد کار شدید».با چه توجیهی؟

«زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَهِ»؛ فکر کردید که با این کار جلوی فتنه را می گیرید. گفتید که برخی از این نو مسلمانها از این علی کینه دارند

ص: 159


1- بحار الانوار ج 43 ص 20.
2- خصائص نسائی ص 101.

و او در جنگ ها بستگانشان را کشته است. سپس آمدید و گفتید نگران بودیم یک وقتی اینها دردسر درست کنند، لذا سراغ موردی دیگر آمدید.

ابن عباس می گوید: من هم این نگرانی را داشتم که به هنگام بیعت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بعد از 25 سال از غدیر خم همان نو مسلمانها اعتراض کنند؛ خیلی هم دلم شور می زد.

از طرفی میدیدم امیرالمؤمنین هیچ علاقه ای به خلافت ندارد، از طرفی هم این نگرانی ها بود. می گوید که مردم وارد مسجد پیغمبر شدند و جای سوزن انداختن نبود. من نگران بودم که یکی بلند شود و اعتراض کند. مثلاً بگوید که علی! تو کسی هستی که پدرم و برادرم را در جنگها کشتی. ولی می گوید:

خدا گواه است یک نفر هم بلند شد و همه با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت کردند؛ بیعتی بی نظیر نه کم نظیر، بیعتی که امیر المؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید که پیرمردها و بچه ها ابراز خوشحالی می کردند که علی خلیفه شد. آن اوائل هم با همین بهانه که ممکن است از امیرالمؤمنین این کینه داشته باشند و تسلیم نشوند، او را کنار زدند و رها کردند.

«أَلَا فِی الْفِتْنَهِ سَقَطُوا؛ آگاه باشید و بدانید که در فتنه سقوط کردید».

و علی را از دست دادید. بزرگ مردی را از دست دادید که اگر او قدرت را به دست می گرفت سرنوشت اسلام سرنوشت دیگری بود.

«وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَهٌ بِالْکَافِرِینَ»(1)؛

(همانا جهنم بر کافران احاطه دارد).

«فَهَیْهَاتَ مِنْکُمْ»؛ بعید بود از شما مهاجرین و انصار که این چنین با پیامبر اکرم و وصایای او رفتار کنید.

«وَکَیْفَ بِکُمْ، شما را چه شده است؟»

ص: 160


1- سوره توبه آیه 49.

«فَأَنَّی تُؤْفَکُونَ»(1)؛ (و به کدام سوی به انحراف می روید).

«وَ کِتابُ اللّهِ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ؛ کتاب خدا پیش روی شما است».

کتاب خدا می گوید که سراغ کسی بروید که اعلم و افضل باشد.

«أَفَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدَی»(2).

شما هم که قبول دارید علی افضل و اعلم است. می رفتید سراغ قرآن از قرآن رهنمود می گرفتید.

ص: 161


1- سوره انعام آیه 95.
2- سوره یونس آیه 35.

معرفی قرآن کریم

«أُمُورُهُ ظاهِرَهٌ وَاَحْکامُهُ زاهِره؛

معارف قرآن روشن و احکام آن درخشنده است».

قرآن نباید در حاشیه باشد و باید در متن باشد. چرا قرآن را در حاشیه قرار دادید و رهنمودهای اساسی آن را پشت پا زدید؟

«وَ أَعْلَامُهُ باهِرَهٌ؛ علم های قرآن بلند (و غالب) است».

در گذشته در بیابان ها چیز بلندی را به عنوان علامت می گذاشتند که مردم راه را گم نکنند مانند تابلوهای راهنمایی رانندگی که امروزه وجود دارد و آن روز علم ها بود. تعالیم قرآن، اعلام است، تعالیم قرآن بهترین تعالیم است و راه سعادت را این تعالیم نشان می دهد.

«إِنَّ هَٰذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ»(1)؛

بهترین راه سعادت در قرآن تبیین شده است .

«وَزَوَاجِرُهُ لَائِحَهٌ، وَ أَوَامِرُهُ وَاضِحَهٌ؛

نواهی خداوند و اوامر او روشن است»

چرا به این همه پشت پا زدید؟

ص: 162


1- سوره اسراء آیه 9.

«وَ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ؛

شما قرآن را با همه روشنی مضامین آن پشت سر نهادید».

«أَرَغَبَهً عَنْهُ تُرِیدُونَ أَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ ؛

آیا از قرآن رویگردان شدید و به چیزی غیر قرآن حکم می کنید؟»

«بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلا»(1)؛

(چه بد بدلی ظالمان، به جای قرآن بر می گزینند).

«وَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ»؛

(و کسی که غیر از اسلام دینی را اختیار کند، هرگز آن دین از او قبول نخواهد شد).

معنای این سخن حضرت صدیقه طاهره علیها السلام این است که اسلام با علی گره خورده است و نمی توانید اسلام را منهای علی ببینید.

«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا»(2)،

این آیه، آیه ای است که در غدیر خم نازل شده است. یعنی با نصب امیر المؤمنین علی علیه السلام دین کامل می شود و نعمت هدایت تمام می شود.

«وَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَهِ مِنَ الْخاسِرِینَ»(3)؛

چنین کسی در قیامت از زیانکاران است چه زیانکاری؟ زیانکاری که هستی و سرمایه اش بر باد رفته است.

ص: 163


1- سوره کهف آیه 50.
2- سوره مائده 3.
3- سوره آل عمران آیه 85.

ص: 164

غضب خلافت

اشاره

ص: 165

غضب خلافت

«ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا اِلاّ رَیْثَ أنْ تَسْکُنَ نَفْرَتُها، وَیَسْلَسَ قِیَادُها؛

شما بعد از پیامبر درنگ نکردید مگر به مقداری که چموشی خلافت ساکت بشود».

«رَیث»به معنای قدر و مقدار و اندازه است، و «نُفُور»هم به معنای دور شدن چهار پا می باشد که کنایه از چموشی است. یعنی شما آنچه را که انجام دادید، با عجله و شتاب فراوان صورت دادید و درنگ نکردید مگر مقداری که افسار شتر آرام و روان گردد. یعنی به مقداری صبر و تحمل کردید که زیر پای خودتان را سفت کنید. در این تشبیهات، مشبه به، شتر است که معمولاً اعراب با آن سرو کار داشتند.

«ثُمَّ أَخَذْتُمْ تُورُونَ وَقْدَتَهَا؛ پس از اینکه قدرت خلافت را به دست گرفتید، آتش گیره ی خلافت را شعله ور کردید».

وَقدَه به معنای وُقُود است و آن چیزی است که با آن آتش را مشتعل می کنند.

ص: 166

«وَتُهَیِّجُونَ جَمْرَتَها؛ آتش آن را هم به جاهای دیگر سرایت دادید»

به ذغال وقتی که سرخ شود جَمرَه می گویند.

جمع جَمرَه با تاء می شود جَمر؛ یعنی بعد از اینکه به قدرت رسیدید و علیه ما آتش برافروختید.

«وَ تَسْتَجِیبُونَ لِهُتافِ الشَّیْطانِ الْغَوِیِّ، فریاد شیطان گمراه را لبیک گفتید».

«وَ اِطْفَاءِ أَنْوَارِ الدِّینِ الْجَلِیِّ؛ شروع کردید تا نورهای دین روشن اسلام را خاموش کنید».

آن راهی که آغاز شد سرانجامش خاموش شدن نور دین بود و اگر این نور، الان باقی می باشد، به برکت خون دلهای اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است و الا اگر این تلاش ها نبود و آن روش ادامه پیدا می کرد نه از تاک، نشان می ماند و نه از تاک نشان. این ماندن به برکت 25 سال خون دل خوردن امیر المؤمنین علی علیه السلام است؛ خون دلی که خود می گوید همانند خار در چشم و استخوان در گلو بود. همانند آن بود که نوک تیز شمشیر را بر قلب علی بگذراند.

«وَ اِهْمَالِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ؛

شروع کردید به خاموش کردن سنت های پیامبر برگزیده خدا».

کدام سنت بالاتر و روشن تر از حدیث غدیر که در آن جمع بزرگ، بیش از 120 هزار نفر همه شنیدند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلیٌ مَوْلَاهُ»(1).

این روشی که شروع شد باعث شد سنت های پیامبر خاموش شود.

«تَشرَبُونَ (2) حَسْواً فِی ارْتِغَاءٍ؛

به تدریج و آرام آرام منافع خلافت را آشامیدید».

ارتغاء باغین از ماده رغو مثلثه الراء است:

رغو (به فتح و کسر وضم راء) و معنای آن کف و سرشیری است که

ص: 167


1- خصائص نسائی ص 101.
2- در بعضی نسخه ها «تُسِرّونَ»آمده است.

وقتی شیر را به هم می زنند روی آن ظاهر می شود.

حَسو هم به معنای آشامیدن به تدریج به خاطر خوشمزه بودن است. با این توضیح که وقتی روی شیر، کفی ظاهر می شود که خوشمزه است کسی می آید تا اندکی از آن را بخورد، کم کم و به تدریج همه شیر را می نوشد. معنای این جمله حضرت صدیقه طاهره علیها السلام این است که شما به اسم اینکه می خواهیم اسلام و نظام اسلامی را حفظ کنیم و به دین خدا خدمت کنیم، آمدید و در پوشش این حرف های قشنگ، از منافع خلافت استفاده کردید و به اصطلاح بر خرمراد سوار شدید، اما بعد چه کردید؟

«وَ تَمْشُونَ لِأَهْلِهِ وَ وُلَدِهِ فِی الْخَمَرِ وَالْضَّرَاءِ؛

در پوشش درخت ها و پستی و بلندی ها (یعنی به صورت علتی و غیر علنی) علیه او (پیامبر) و فرزندان او گام برداشتید».

خَمَر، در اصل لغت به معنای پوشاندن است و وقتی کسی در بین بیشه زارها مخفی می شود و از آنجا می آید، این واژه در مورد او به کار می رود. واژه ضرّاء دو معنا دارد؛ اول به معنای بیشه و جنگل است، و دوم به معنای گودال ها است.

حضرت صدیقه طاهره علیها السلام می فرماید:

شما شمشیر علیه ما کشیدید اما این شمشیر کشیدنتان به صورت علنی نبود که بگویید ما با پیغمبر طرفیم، بلکه به صورت پنهان و در پوشش توجیهات زیبا، دختر پیغمبر را آزردید.

«وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلَی مِثْلِ حَزِّ الْمُدَی؛

ما هم صبر کردیم از ناحیه شما بر مثل بریدن کاردها»

مُدی، جمع مُدیَه، به معنای کارد است، و«حَز»به معنای قطع کردن و بریدن است. یعنی خون به دل ما دادید و ما بدترین رنج ها را کشیدیم اما برای اسلام و برای خدا و برای آنکه این چراغی را که پیامبر روشن

ص: 168

کرده است، خاموش نشود، سکوت کردیم؛ همانگونه که امیر مؤمنان و علی علیه السلام سکوت کرد.

«فَصَبَرتُ وَ فِی الحَلْقِ شَجی وَ فِی الْعَیْنِ قَذی»(1).

«وَ وَخْزِ §َوَخز، به تیغ یا نیزه ای می گویند که در بدن انسان فرو برود.(2)حَشا، به معنای درون انسان است.


1- نهج البلاغه خطبه 3.
2- السِّنانِ فِی الحَشَا

دادخواهی غضب فدک

«وَأَنْ-تُمْ الآن تَزْعُمُونَ أن لا إِرْثَ لَنَا؛

شما اکنون می گویید که ما از پیامبر ارث نمی بریم».

چرا ارث نمی بریم؟ مگر من دختر پیغمبر نیستم؟

عرض کردیم که این خطبه در حقیقت دادخواهی بود که حضرت صدیقه طاهره علیها السلام آغاز کرد درباره غصب فدک، که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به امر خداوند آن را به حضرت صدیقه طاهره علیها السلام بخشیده بود. بعد از پیامبر، این فدک را گرفتند، سپس برای اینکه توجیه درست کنند، حدیث دروغین جعل کردند که:

«نَحنُ مَعَاشِرَ الأنبیاء لَا نُوَرِّث».حضرت صدیقه طاهره علیها السلام از اینجا به بعد به نقد این روش نادرست می پردازد که:

«أَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّهِ یَبْغُونَ»(1) ؛

(آیا شما حکم جاهلیت را برگزیده اید؟)

ص: 170


1- سوره مائده آیه 50.

این حکم جاهلیت بود که برای دختر بهایی قائل نمی شدند. بعد از آن همه رنج های پدرم، دوباره این قانون جاهلیت را احیاء می کنید.

«وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْمًا لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»(1)؛

(چه کسی بهتر از خدا حکم می کند در نظر آنان که یقین دارند)

که بهترین قانون، قانون خدا است؟ این قانون می گوید دختر هم از پدر ارث می برد.

در اینجا ممکن است کسی بگوید که چرا حضرت صدیقه طاهره علیها السلام سخنی از بخشش فدک به او در زمان حیات پدر ندارد؟ جوابش این است که می دید که بی اثر است، لذا از راهی وارد شده است که نتوانند آن را انکار کنند.

در روایتی از حضرت صادق علیه السلام رسیده است که حضرت به مفضل بن عمر فرمود:

«هنگامی که مسئله بیعت تمام شد، یکی گفت: خمس و فیء و فدک را از علی و اهل بیت مصادره کنند؛ زیرا وقتی مردم دیدند دست آنان خالی است، رها می کنند و به امید دنیایشان به سوی دستگاه خلافت رو می آورند،وبا همین انگیزه کاری که نباید می شد شد».

«بَلی قَدْ تَجَلّی لَکُمْ کَالشَّمس الضَّاحِیَهِ اَنّی ابْنَتُه؛

برای شما مثل خورشید روشن است که من دختر پیغمبر هستم (و از پیغمبر ارث می برم)».

«أَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ،أَ أَغلَبُ عَلَی إِرثِی؟؛

مسلمانان! آیا من مغلوب شوم بر ارثم؟»

چرا ساکت و آرام نشستید؟ هنوز ده روز از رحلت پدرم نگذشته است، با آن همه سفارش هایی که می فرمود:

ص: 171


1- سوره مائده آیه 50.

«قُلْ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَی»(1).

سپس حضرت، رئیس دستگاه خلافت را مخاطب قرار داد و فرمود:

آیا در کتاب خدا هست که تو از پدرت ارث ببری ولی من از پدرم ارث نبرم؟

«یَابْنَ أَبِی قُحَافَهَ، أَفِی کِتَابِ اللّهِ أَنْ تَرِثَ اَبَاکَ وَ لا اَرِثَ أَبِی»در کجای قرآن چنین چیزی هست؟

«لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیًّا»

اگر بگویی من که دختر پیغمبرم از پدر ارث نمی برم، اما تو از پدر ارث می بری به خدا افترا زده ای.

ص: 172


1- سوره شوری آیه 23.

استناد به آیات قرآن پیرامون ارث

آنگاه حضرت صدیقه طاهره علیها السلام امت را مورد خطاب قرار داده و فرمود:

«أَفَعَلی عَمْدٍ تَرَکْتُمْ کِتَابَ اللّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ؛

آیا از روی عمد کتاب خدا را ترک کردید و پشت سر انداختید؟»

کتاب خدا تصریح دارد که انبیاء هم چیزهایی علاوه بر علم و معنویت را به ارث می گذارند. آن وقت حضرت صدیقه طاهره علیها السلام نمونه هایی را بیان می کند که انبیاء، هم وارث وهم مورث بودند:

«اِذْ یَقُولُ:«وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ»(1)؛ سلیمان از داود ارث برد».

«وَقَالَ فِیمَا اقتَصَّ مِن خَبَرِ یَحیَی بنِ زَکَرِیَّا علیه السلام»؛

داستان حضرت زکریا چنین است: هنگامی که قرعه به نام او افتاد و زکریا سرپرست مریم شد، می دید که همیشه در محرابش غذایی آماده است.

ص: 173


1- سوره نمل آیه 16.

می پرسید این غذا از کجا آمده است:

«قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»(1)؛ مریم می گفت از ناحیه خدا آمده است.

در اینجا دل او شکست و گفت :

خدایا! من بچه دار نیستم، بچه ای به من عطا کن.

«إِذ یَقُولُ:«فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ»(2)؛

زکریا به خدا گفت: خدایا از جانب خودت به من ببخش ولی و جانشینی که از من و از خاندان یعقوب ارث ببرد».خداوند یحیی را به او عنایت کرد.

«وَ قَالَ: «وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ»(3)؛

خویشاوندان بعضی از آنها نسبت به بعضی دیگر در کتاب خدا اولی و سزاوار تر هستند».

این آیه هم از عمومات ادله ارث است و در آن فرقی بین پیامبر و دیگران قائل نشده است .

«وَ قَالَ:«یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلَادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ»(4)؛

و فرمود: سفارش می کند خداوند شما را درباره فرزندانتان، برای پسر همانند سهم دو دختر باید بوده باشد».

پس اصل سهم دختر را قرآن می پذیرد.

«وَ قَالَ:«إِنْ تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّهُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًا عَلَی الْمُتَّقِینَ»(5)؛

(کسی که آثار مرگ را در خود دید) اگر مالی دارد باید نسبت به والدین و دیگر نزدیکان خودش به آنچه معروف و تکلیف است وصیت کند و این حقی برای اهل تقوا است ».

ص: 174


1- سوره آل عمران آیه 37.
2- سوره مریم آیه 5 و 6.
3- سوه انفال آیه 75.
4- سوره نساء آیه 11.
5- سوره بقره آیه 180.

اینها عمومات ادله ارث است و بر اساس آن همه می توانند مورث باشند و می توانند وصیت کنند.

«وَ زَعَمْتُمْ اَنْ لاحُظوَهَ لِی وَ لَا إِرْثَ مِنْ أَبِی وَ لَا رَحِمَ بَیْنَنَا؛

شما می گویید که بهره ای برای من نیست و از پدرم ارث نمی برم و میان ما هیچ خویشاوندی وجود ندارد؟»

مگر من دختر پیغمبر نیستم؛ پس چرا مرا از ارثم محروم می کنید؟

«أَفَخَصَّکُمُ اللّهُ بِآیَهٍ اَخْرَجَ أَبِی مِنْها؛

آیا خداوند آیه ای را به شما اختصاص داده و پدرم پیامبر را از آن آیه اخراج کرده است»

«أَمْ هَل تَقُولُونَ إِنَّ أَهْلَ مِلَّتَیْنِ لَا یَتَوارَثَانَ؛

یا اینکه می گویید اهل دو ملت و اهل دو آئین از یکدیگر ارث نمی برند».معنای این کار شما چیست؟

«أَوَ لَسْتُ أَنَا وَ أَبِی مِنْ أَهْلِ مِلَّهٍ واحِدَهٍ؛

آیا من و پدرم از اهل یک ملت و یک آئین نیستیم؟»

الله اکبر مظلومیت را ببینید که تا به کجا می رسد که دختر و جان پیامبر، این چنین سخن بگوید.

«أَمْ اَنْتُمْ اَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ أَبِی وَ ابْنِ عَمِّی؛

آیا شما عام و خاص قرآن را از پدرم و از پسر عمویم علی بهتر می شناسید؟»به کجا می روید؟ چرا این چنین حکم صریح ذات مقدس ربوبی را زیر پا می گذارید؟

ص: 175

ص: 176

فاطمه علیها السلام مالک فدک در زمان حیات رسول الله صلی الله علیه و آله

اشاره

ص: 177

فاطمه علیها السلام مالک فدک در زمان حیات رسول الله صلی الله علیه و آله

ارثی که حضرت زهرا علیها السلام مطرح می کند، ارث مصطلح نیست و مطلق چیزهایی که از ناحیه پدر و مادر در زمان حیات یا بعد از مرگ والدین به انسان می رسد را شامل می شود. شاهد این مدعا این است که امیر المومنین علی علیه السلام خطاب به ابی بکر فرمودند:

«یا ابابکر لِمَ مَنَعتَ فاطمه میراثَها مِن رَسُولِ الله وَ قَد مَلَّکَتهُ فی حَیاتِ رَسولِ الله (1)؛

ای ابابکر، چرا فاطمه را از میراثی که از رسول الله برده بود منع کردی و حال آنکه فاطمه در زمان حیات پیامبر مالکش بوده».

تاریخ هم می گوید که حضرت زهرا علیها السلام در منطقه فدک تعدادی کارگر و کشاورز داشته اند و بعد از اینکه غاصبین سلطه پیدا کردند، آنها را بیرونشان کردند.

پس تا ملک حضرت نبوده باشد، چگونه حضرت زهرا تصرف می کند؟ در اصطلاح عرفی هم گاهی وقتها می گوئیم فلانی هوش و

ص: 178


1- احتجاج طبرسی ج 1 ص 122.

استعدادش را از پدرش به ارث برده و یا شجاعتش را از پدرش به ارث برده، این به آن معنا نیست که پدرش مرده و بعد فرزندش هوش او را به ارث برده بلکه منظور این است که با اینکه پدرش زنده است، این هوش و استعداد را به ارث برده، بنابراین احتمال هم وجود دارد که ما ارث در این کلام حضرت صدیقه طاهره علیها السلام را به این معنا بگیریم.

به هر حال حضرت صدیقه طاهره علیها السلام دادخواهی کردند تا رسیدند به اینجا که فرمودند:

«فَدُونَکَهَا مَخْطُومَهً مَرْحُولَهً تَلْقَاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ؛

بگیر این فدک را در حالی که افسارش به دست تو است و جهازش هم آماده است تا آن زمان که در روز حشر ملاقات کنم».

حضرت صدیقه طاهره علیها السلام فدک را به یک شتری که مهیا و آماده است تشبیه کردند.

مَخطومه، اسم مفعول خِطام به معنای افساری است که در بینی شتر می کنند.

مَرحُوله، اسم مفعول رَحل است و به معنای جهازی است که روی شتر می گذارند. یعنی در حالی که جهاز آن آماده است، این را بگیر تا روز قیامت.

فَدُونَکَها:«دونَک»، اسم فعل است؛ یعنی «خُذ»آن را بگیر.«ها» در اینجا به فدک بر می گردد.

«فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللّهُ »؛ در روز قیامت حَکَم، خداوند است و آنجا دیگر جوسازی ها و غوغاسالاری ها تأثیر گذار نیست.

«وَ الغَریمُ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله »یا«وَالزَّعِیمُ مُحَمَّدٌ وَ المَوعِدُ القِیامَه».

زعیم، یعنی رهبر که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است. و تو باید پاسخگوی این مسائل نزد آن حضرت باشی. احتمال هم دارد، غریم باشد. غریم یعنی روز قیامت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله طلبکار شما خواهد شد.

«وَ عِنْدَ السَّاعَهِ یَخْسَرُ الْمُبْطِلونَ»؛روز قیامت هست که آنها که به راه

ص: 179

باطل رفتند، زیانکار خواهند شد و می بینند که سرمایه از دست داده اند.

«وَلَا یَنفَعُکُم إِذ تَندَمُونَ؛

در آن روز هر چه اظهار پشیمانی کنید سودی نخواهد داشت».

«وَ لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ؛وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ»(1) «مَنْ یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ؛وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُقِیمٌ»(2)؛

(برای هر خبری وعده گاهی وجود دارد و در آینده خواهید دانست بر چه کسی عذاب ذلیل کننده نازل خواهد شد و بر چه کسی عذاب پایدار حلول خواهد کرد.)

این جملات اخیر را حضرت صدیقه طاهره علیها السلام از قرآن کریم اقتباس کرده اند:

جمله «وَ المَوعِدَ القِیامَه»؛اشاره است به آیه:«بَلِ السَّاعَهُ مَوْعِدُهُمْ »(3).

جمله «وَ عِنْدَ السَّاعَهِ یَخْسَرُ الْمُبْطِلونَ»؛ اشاره است به آیه:

«وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ یَوْمَئِذٍ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ»(4).

جمله «وَ لایَنْفَعُکُمْ اِذْ تَنْدَمُونَ»؛ اشاره است به آیه؛

«یَوْمَ لَا یَنْفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ»(5)؛

(روزی که معذرت ظالمین سودی آنها را نمی دهد).

جمله «وَ لِکُلِّ نَبَاٍ مُسْتَقَر»؛ اشاره است به آیه:

«لِکُلِّ نَبَاٍ مُسْتَقَرٌّ ۚوَسَوْفَ تَعْلَمُون»(6).

جملات آخر حضرت صدیقه طاهره علیها السلام نیز برگرفته از سوره هود آیه 39 و سوره زمر آیه 39 و 40 است:

«فَسَوفَ تَعلَمُونَ مَن یَأتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُقِیمٌ».

ص: 180


1- سوره انعام آیه 67.
2- سوره هود آیه 39.
3- سوره قمر آیه 46.
4- سوره جاثیه آیه 27.
5- سوره غافر آیه 52.
6- سوره انعام آیه 67.

جالب توجه است که جمله «سَوفَ تَعلَمُونَ»هم جزء آیه 67 سوره انعام است و هم جزء آیه 39 سوره هود است، و حضرت صدیقه طاهره علیها السلام به گونه ای آن را به کار گرفتند که بدون آنکه نیاز به تکرار باشد، مفاد هر دو آیه را تبیین کردند.

ص: 181

سخن با انصار

«ثُمَّ رَمَتْ بِطَرْفِهَا نَحْوَ الْاَنْصَارِ؛

آنگاه حضرت صدیقه طاهره علیها السلام نگاه خودشان را به طرف انصار انداختند».

طَرف، به معنای چشم و بستن چشم است اما در اینجا به معنای نظرانداختن و نظر افکندن است. حضرت صدیقه طاهره علیها السلام به انصار که در گوشه ای از مسجد بودند نگاه کرد. «فَقَالَت:یَا مَعَشَرَ الْنَقیبَه»،«یا مَعشَرَ الفِتیَه»، «یا مَعْشَرَ الْبَقِیَّهِ».

(بنابر اختلاف نسخه ها) اگر«یا مَعْشَرَ الْبَقِیَّهِ»باشد، به معنای گروه صاحب نفوذ است؛ یعنی ای افراد نافذ در جامعه. نقباء هم که نقباء می گویند به همین مناسبت است.

اگر «یا مَعشَرَ الفِتیَه»باشد، به معنای جوانمردان است، و اگر «یا مَعْشَرَ الْبَقِیَّهِ»باشد، به معنای گروه باقی مانده از انصار است؛ یعنی افراد بسیاری از انصار به دیدار خدا رفتند و شما باقی ماندید.

«وَ اَعْضَادَ الْمِلَّهِ؛ ای بازوان دین».اعضاد، جمع عَضد - به فتح عین و سکون ضاد - به معنای ناصر، معین و کمکار است و اگر جمع عَضُد

ص: 182

- به فتح عین و ضم ضاد - باشد، به معنای بازو است و جمع هر دو اعضاد است. اگر از ریشه اول بگیریم لفظ، معنای حقیقی پیدا می کند، و اگر به معنای بازو گرفتیم لفظ، استعاره خواهد شد.

«وَحِصَنَهَ الْاِسْلام»حِصَنَه، جمع حِصن - مانند حصون که جمع حصن است - به معنای پناهگاه محکم است؛ یعنی ای کسانی که پناهگاه اسلامید. و اگر حَضَنَه بر وزن حَفَظَه باشد، جمع حاضن است و حاضن نیز به زنی گفته می شود که مربی طفل است. به نظر می رسد که ما «حَصَنَهَ الْاِسْلام»بخوانیم بهتر است از «حَضَنَهَ الْاِسْلام»، گرچه اگر «حَضَنَهَ الْاِسْلام»هم بخوانیم اشکالی ندارد؛ یعنی ای کسانی که شما پناهگاه اسلام بودید و کمک کردید تا اسلام جان گرفت.

«مَا هَذِهِ الْغَمِیزَهُ فِی حَقِّی؛ این ضعفی که شما نسبت به حق من دارید چیست؟»خلیل بن احمد نحوی فراهیدی، قدیمی ترین لغوی عرب و از شاگردان حضرت امام باقر علیه السلام می گوید:

«الْغَمِیزَهُ ضَعفهٌ فِی العَمَل وَجَهلهٌ فِی العَقل».

این چه ضعفی است که می بینم شما نسبت به حقم روا می دارید. مرحوم مجلسی می گوید: احتمال دارد که غمیزه با ضاد باشد که به معنای چشم پوشی کردن است: چرا از حقم چشم پوشیدید و دفاع از حقم نمی کنید؟

«وَالسِّنَهُ عَنْ ظُلامَتِی؛ چرا از ظلمی که به من وارد شده در چرت به سر می برید؟»سِنَه به معنای چرت زدن است.

«لَا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ»(1)؛ چرا چرتتان برده از ظلمی که به من وارد شده و در مقابل این ظلم موضع نمی گیرید؟

«أَمَا کَانَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله أَبِی یَقُولُ:الْمَرْءُ یُحْفَظُ فِی وُلْدِهِ؛

آیا پدرم رسول خدا نمی فرمود: هر مردی در اولاد خودش حفظ می شود».

ص: 183


1- سوره بقره آیه 255.

یعنی اگر قرار بود شما حرمت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله را هم نگه می داشتید این رفتارتان در مورد من آن رفتاری نبود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از شما انتظار داشت. دختر پیغمبر و این همه جفا!؟ در شأن شما انصار نیست که ببینید و سکوت کنید.

«سَرْعانَ مَا اَحْدَثْتُمْ؛ چقدر زود حادثه آفریدید».

یکدفعه زیرورو شدید و آنهمه معنویت از بین شما رخت بربست.

«وَ عَجْلانَ ذَا إِهَالَهٍ؛ و چه سریع چربیهای شما از دماغتان خارج شد».

عَجلان مثل سَرعان اسم فعل است و-ذا- اسم اشاره و فاعل آن، و أِهاله نیز به عنوان تمیز آن، به معنای چربی و پیه است.

این یک مثل است که می گویند: شخصی، بزی داشت که خیلی لاغر بود و از بینی آن آب و خلط می ریخت. به او گفتند: بزت خیلی لاغر است. این چیست که از بینی اش بیرون می آید؟ گفت که این چربی اوست که از بینی اش بیرون می آید، به همین علت لاغر شده است. در جواب آن مرد گفت:

«عَجْلانَ ذَا إِهَالَهٍ؛ چقدر چربیهای بدنش زود به زود بیرون می آید» .

این مثلی است در زبان عرب که حضرت صدیقه طاهره علیها السلام از آن استفاده کرده است. اعراب برای هر چیزی که سریع انجام شود، یا هر کسی که سریع تغییر موضع بدهد این مثل را برای آن بکار می برند.

«وَ عَجْلانَ ذَا إِهَالَهٍ؛ چقدر زود تغییر موضع دادید».

«وَ لَکُمْ طَاقَهٌ بِمَا اُحَاوِلُ؛ در حالیکه شما توانایی این را داشتید که جلوی این ظلم بر من را بگیرید».

«وَ قُوَّهٌ عَلَیٰ مَا اَطْلُبُ وَ اُزَاوِلُ ؛ و شما قوت و نیرو دارید بر آنچه من طلب می کنم و دنبالش هستم».

ص: 184

آثار مصیبت درگذشت پیامبر صلی الله علیه و آله

«أَ تَقُولُونَ ماتَ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله ؛آیا استدلالتان این است که پیامبر از دنیا رفت »

و ما دیگر هیچ وظیفه ای نداریم؟ این سخن عجیبی است .

«أَفَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقَابِکُمْ»(1) ؛ پیامبر از دنیا رفت،ولی دینش که از بین نرفته البته داغ پیغمبر داغ سنگین بود.

«فَخَطْبٌ جَلِیلٌ»خَطب، به مسئله مهم گفته می شود؛ یعنی حادثه بزرگ و مصیبت بزرگی بود.

«اسْتَوْسَعَ وَهْنُهُ؛ ضعف و سستی که بر اثر این مصیبت بوجود آمد، خیلی زیاد است».

در بعضی از نسخه ها «وَهنُهُ»آمده. در بحار «اسْتَوْسَعَ وَهْیُه» با هاء دوچشم، به معنای پارگی و جدایی آمده است؛ یعنی پارگی که بر پیکر امت اسلام بعد از پیامبر وارد شد و شکافی که پدید آمد، بسیار وسیع است.

ص: 185


1- سوره آل عمران آیه 144.

«وَاسْتَنْهَرَ فَتْقُه؛ (جدایی ناشی از این مصیبت) بسیار بزرگ است».اِسْتَنْهَر از ریشه نَهَر، به معنای وسعت و زیادی است. فَتق هم به معنای جدایی است. جدایی وسیعی بوجود آمد و دلها وصُفوف از همدیگر جدا شد.

«وَانفَتَقَ رَتقُه»آن اتحادی که وجود داشت، شکاف پیدا کرد. اِنفِتاق به معنای شکاف است و رَتق هم به معنای همبستگی و اتحاد است؛ یعنی با رحلت نبی اکرم صلی الله علیه و آله همبستگی و همدلی شما از بین رفت.

«وَ اَظْلَمَتِ الْأَرْضُ لِغَیْبَتِهِ؛ زمین تاریک و ظلمانی شد».

«وَ کُسِفَتِ الشَّمْسُ وَ الْقَمَر؛ خورشید و ماه گرفتند و زمین تاریک شد».

«وَانْتَثَرتِ النُّجُومُ لِمُصِیبَتِهِ؛

از مصیبت (رحلت آن حضرت) ستاره ها پراکنده شدند».

«وَ اَکْدَتِ الْآمَالُ؛ آرزوها به بی خیری و ناامیدی کشیده شد».

«وَ خَشَعَتِ الْجِبَالُ؛ و کوهها خاشع شدند».اینها همه اش تعابیر کنایی است که حضرت صدیقه طاهره علیها السلام بکار می برند برای تصویر شدت مصیبت نبی اکرم صلی الله علیه و آله .

«وَ اُضِیعَ الْحَرِیمُ؛ حریم پیامبر ضایع شد»، و رفتار نادرستی با اهل بیت و با یگانه دخت گرامیش حضرت صدیقه طاهره داشتند.

«وَ اُزِیلَتِ الْحُرْمَهُ عِنْدَ مَمَاتِهِ؛

و حرمت (اهل بیت پیامبر) با رحلت او شکسته شد».

«فَتِلْکَ وَاللّهِ النَّازِلَهُ الْکُبْری، وَالْمُصِیبَهُ الْعُظْمَی؛

به خدا سوگند این حوادث، مصیبت هاو پیش آمدهای بزرگی هست که صورت گرفت».

«لَا مِثْلَهَا نَازِلَهٌ وَلَا بَائِقَهٌ عَاجِلَهٌ؛

هیچ مصیبتی همانند و به بزرگی مصیبت رحلت نبی اکرم صلی الله علیه و آله نیست».

ص: 186

اهداف سیاسی انکار رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله

اشاره

ص: 187

اهداف سیاسی انکار رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله

در ادامه خطبه، حضرت صدیقه طاهره علیها السلام سنگینی مصیبت رحلت جانگداز نبی اکرم صلی الله علیه و آله را تصویر می کنند و آنگاه می فرمایند:

این رحلت، واقعیتی است که قرآن کریم از پیش بیان کرده بود و رسیدن مرگ واقعیتی است که همه را در بر می گیرد و پیغمبر و غیر پیغمبر ندارد. انبیاء هم می میرند، نبی گرامی اسلام صلی الله علیه و آله هم به دیدار خدا رفت:

«کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ»(1)

این سخن را حضرت صدیقه طاهره علیها السلام به این جهت بیان می کنند که برخی به خاطر برخی از اهداف سیاسی بعد از رحلت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله ، رحلت حضرت را انکار کردند.

«اَعْلَنَ بِهَا کِتابُ اللّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ فی اَفْنِیَتِکُمْ؛

این مصیبت را کتاب خدا اعلان کرده بود کتاب خدایی که در

ص: 188


1- سوره آل عمران آیه 185.

اطراف خانه های شما هست».یعنی قرآن جلوی چشم شماست و نمی توانید بگوئید ما قرآن نخوانده بودیم و از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نشنیده بودیم.اَفِنیَه، جمع فناء به معنی حریم خانه است .

قرآنی که: «فی مُمْسَاکُمْ وَ مُصْبَحِکُمْ؛ انیس و مونس شبانگاهان و صبحگاهانتان هست».

«یَهْتِفُ بِکُم فِی اَفنیتِکُمْ هُتَافاً وَ صُرَاخاً وَ تِلَاوَهً وَ اَلْحَاناً»؛

قرآنی را که با صدای بلند و با ناله و فریاد و با تلاوت معمولی و با نغمه می خوانید و شما که با قرآن مأنوسید می دانید که قرآن سخن از موت همه دارد. پس بنابراین این سخن که پیامبر نمی میرد بر ضد قرآن بود که با اهداف سیاسی گفته شد.

ص: 189

حقیقت در گذشت پیامبر صلی الله علیه و آله

«وَ لَقَبْلَهُ ما حَلَّ بِاَنْبِیَاءِ اللّهِ وَ رُسُلِهِ؛

قبل از این هم چه بر پیامبران خدا و رسولانش گذشته است»و همه قبض روح شدند و از دنیا رفتند.

«حُکْمٌ فَصْلٌ وَ قَضَاءٌ حَتْمٌ؛

مرگ حکم قطعی خدا و قضای محتوم اوست».«حکمٌ فصلٌ»خبر است از مبتدایی که در تقدیر است:

«کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ»(1)

آنگاه حضرت صدیقه طاهره استناد می کنند به آیه 144 سوره آل عمران:

«وَمَا مُحمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ»؛

(نیست محمد صلی الله علیه و آله مگر رسولی که قبل از او هم رسولانی گذشته اند).

«أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَیٰ أَعْقَابِکُمْ»(2)؛

(آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، شما به گذشته خود باز می گردید) .

ص: 190


1- سوره آل عمران آیه 185.
2- سوره آل عمران آیه 144.

حضرت صدیقه طاهره علیها السلام با استناد به این آیه، هم مسئله رحلت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و هم وضعیت موجود زمان خودش را بیان می کند و در حقیقت ریشه این تفکر را بیان می کند. یعنی اگر او بمیرد یا کشته شود شما به گذشته باز می گردید؟ و این بازگشت به معنای ارتجاع است. حضرت صدیقه طاهره علیها السلام می خواهد بفرماید که پیامبر از دنیا رفت اما مکتبش که زنده و باقی است، پس این چه سستی است که در شما امت مشاهده میکنم؟

«وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلَیٰ عَقِبَیْهِ(1) فَلَنْ یَضُرَّ اللّهَ شَیْئاً»(2)؛

(ولی بدانید که هر کس به عقب برگردد (ارتجاع در زندگیش پدیده بیاید) ضرری به خدا نزده).

اما آنها که در مسیر پیامبر و در مسیر الهی که در حقیقت راه پیامبرراه خداست حرکت کنند:

«وَسَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ»(3)؛

(خداوند جزای آنان که شاکر نعمت هایش هستند را عنایت می کند).

شِکوه از انصار

آنگاه حضرت صدیقه طاهره علیها السلام از انصار شکوه می کند:

«إِیْهاً بَنِی قَیْلَهَ؛ بعید بود از شما فرزندان قیله».

«إیهاً»اسم فعل به معنای هیهات است. «قَیلَه»نام زنی است که نسل طائفه اوس و خزرج به او می رسد و نام او قیله بنت کاهل است. بعید بود از شما اوس و خزرج.

«أَاُهْضَمُ تُرَاثَ أَبِی وَ اَنْتُمْ بِمَرْأًی مِنِّی وَ مَسْمَعٍ وَمُنْتَدیً وَ مَجْمَعٍ»؛

چرا آرام گرفتید در حالیکه می بینید و می شنوید که مورد ستم واقع

ص: 191


1- عَقِبَیه به دو تا پاشنه پا می گویند.
2- سوره آل عمران، آیه 144.
3- سوره آل عمران، آیه 144.

شدم و می بینید که در اجتماع چگونه به حریم من اهانت می شود؟ آیا باید شرایطی پیش بیاید که این چنین دختر پیامبر مظلوم واقع شود. هَضم به معنای خرد شدن وشکسته شدن است.

«تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَهُ، وَ تَشْمَلُکُمُ الْخَبْرَهُ؛

این طور نیست که خبر نداشته باشید و فریاد دادخواهی ام به شما نرسیده باشد».

«وَأَنتُم ذَوو العَدَدِ وَ الْعُدَّهِ، وَالْاَدَاهِ وَالْقُوَّهُ؛

شما دارای عِده و عُده، جمعیت، توانایی و ابزار و نیرو هستید».

«وَ عِنْدَکُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّه؛ شما سلاح و سپر دارید».

«تُوافِیکُمُ الدَّعْوَهُ فَلَا تُجِیبُونَ؛

پشت سر هم دعوت به طرف شما می آید، اما اجابت نمی کنید».

این سخن حضرت زهرا اشاره به آنست که پس از رحلت نبی اکرم صلی الله علیه و آله تا مدتی امیر المومنین علیه السلام و حضرت صدیقه طاهره علیها السلام به خانه مهاجر و انصار می رفتند و استنصار می کردند و کمک می خواستند تا آب از جوی رفته را به جوی برگردانند.

«وَ تَأْتِیکُمُ الصَّرْخَهُ فَلَا تُغِیثُونَ؛

صدای فریاد و استغاثه به شما می رسد، ولی جواب نمی دهید».

«وَ اَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفَاحِ، مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلاحِ؛

شما معروف به جنگ آوری هستید و معروف به خیر و صلاح هستید».

«وَ نُخْبَهُ الَّتِی انْتُجِبَتْ؛

شما نخبگانی هستید که از بین مردم انتخاب شدید».

در نسخه ای دیگر«وَ النُّجَبَهُ الَّتِی انْتُجِبَتْ، شما شریف مردانی هستید که برگزیده شدید»آمده است.

«وَ الْخِیَرَهُ الَّتِی اخْتِیرَتْ لَنا اَهْلَ الْبَیْتِ؛

شما خوبانی هستید که برای ما اهل بیت اختیار شدید و همه جا مدافع حریم ما بودید».

ص: 192

«قَاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ؛

شما رزم آور بودید و با سران مشرکین جنگیدید و سختی ها و رنج ها را تحمل کردید».

«وَ نَاطَحْتُمُ الأُمَمَ، وَ کَافَحْتُمُ الْبُهَمَ؛

شما به مبارزه با ملتهای مشرک آمدید و با شجاعان آنها جنگیدید».

«فَلَا نَبْرَحُ أَوْ تَبْرَحُونَ،نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ»؛

همواره ما (یعنی پیامبر و اهل بیت) هرگاه امر می کردیم شما اطاعت می کردید اما چه شده که الان وضعیت این چنینی پیدا کرده اید که از دختر نبی اکرم صلی الله علیه و آله دفاع نمی کنید.

«حَتّی إذَا دَارَتْ بِنَا رَحَی الإسْلَامِ؛

(شما فرمانبردار پیامبر و اهل بیت بودید) تا آنجا که به گردش در آمد به سبب ما سنگ آسیای اسلام».

به سبب ما، یعنی به سبب فداکاریهای نبی اکرم صلی الله علیه و آله و امیر المومنین علیه السلام .

«وَ دَرَّ حَلَبُ الأَیَّامِ؛

تا آنکه برکات روزگار همچون شیر جریان و کثرت پیدا کرد».

وقتی گوسفند، گاو یا شتر شیر بدهند، طبیعتاً برکت و خیر در آن است. - در - هم در چنین جایی استعمال می شود؛ یعنی با فداکاری های ما اهل بیت بود که خیر و برکت در اسلام پیدا شد وپیروزیهای پیاپی نصیب مسلمانان شد.

«وَ خَضَعَتْ نَعْرَهُ الشِّرْکِ »؛سینه شرک به زمین آمد.

«وَ سَکَنَتْ فَوْرَهُالإفْکِ؛ فوران و طغیان دروغ ساکن شد»

و فریب دادن به مردم رنگ باخت. فَورَه، به معنای اشتعال و فوران می باشد.

«وَ خَمَدَتْ نِیرَانُ الْکُفْرِ؛ تا آنجا که آتشهای کفر خاموش شد».

ص: 193

«وَ هَدَأَتْ دَعْوَهُ الْهَرْجِ؛ موج فتنه و طغیان آرام گرفت».

اینها همه در اثر فداکاریهای ما اهل بیت بود.

«وَ اسْتَوْثَقَ نِظَامُ الدِّینِ؛

تا آنجا که نظام و حکومت دین هماهنگ و برقرار شد».

استیاق به معنای متصل و منظم شدن است. نظام و حکومت دین

شکل گرفت. آنها که می گویند در متن دین حکومت نیست، این سخن حضرت صدیقه طاهره علیها السلام است که تفسیر وحی است را چگونه تفسیر می کنند؟

ص: 194

عدم اظهار حق توسط انصار

«فَأَنَّی حِرْتُمْ بَعْدَ الْبَیَانِ؛ پس چرا شما بعد از این بیانات همچنان متحیرید؟»

چرانمی دانید که چه باید بکنید؟با این که حق برای شماروشن است، چرا آن موضع بایسته و شایسته را ندارید؟

«وَ أَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الإعْلَانِ؛ چرا بعد از علنی کردن اسلام حق را پنهان می کنید».حق برای شما کاملا روشن است .

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«علیٌّ مَعَ الْحَقّ وَالْحَقَّ مَعَ عَلی(1)؛

علی با حق است و حق با علی است».

«وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الإقْدَامِ، چرا عقب گرد می کنید بعد از آنکه اقدام به سوی حق کردید».شما پیامبر را دعوت کردید و شما از پیامبر حمایت کردید اما اینجا عقب نشینی می کنید.

«وَ أَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الإیمَانِ؛ چگونه بعد از ایمان مشرک شدید»

ص: 195


1- امالی صدوق ص 89.

همین که حق را بدانید و از آن دفاع نکنید این یک نوع شرک است . شرک منحصر به شریک قرار دادن در ذات و صفات خدا نیست، بلکه اطاعت از کسی که خداوند اجازه نداده یا نهی کرده است هم نوعی شرک است.

«بُؤساً لِقومٍ نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ مِن بَعدِ عَهدِهِم؛

بدا به حال گروهی که پیمانهای خودشان را شکستند».

«وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ»(1)؛

(و تصمیم گرفتند، پیامبر را از بین مردم مدینه دور کنند. آنها توطئه را علیه شما آغاز کردند).

این جمله را حضرت صدیقه طاهره علیها السلام از آیه سوره توبه گرفتند که در رابطه با پیمان شکنی یهود است :

«أَتَخْشَوْنَهُم فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»(2)؛

(آیا از آنها می ترسید، در حالی که خدا سزاوارتر است که از او بترسید؛اگر ایمان داشته باشید).

حضرت صدیقه طاهر علیها السلام وفادار نبودن به آرمانهای نبی اکرم صلی الله علیه و آله را پیمان شکنی می داند و معتقد است همان که بر سر پیمان شکنان یهود آمد، بر سر آنها هم خواهد آمد.

ص: 196


1- سوره توبه آیه 13.
2- سوره توبه آیه 13.

عوامل بی تفاوتی و سستی امت اسلامی

اشاره

ص: 197

خوشگذرانی و رفاه

در فراز های گذشته ما شاهد گله حضرت زهرا علیها السلام ازامت اسلامی به خاطر عدم دفاع از حق و مظلوم و عدم موضع گیری در برابر باطل بودیم. حضرت صدیقه طاهره علیها السلام عواملی را برای این بی تفاوتی و سستی بیان می فرمایند که:

«أَلَا وَقَدْأَرَی أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ اِلَی الْخَفْضِ؛

من می بینم که شما پناه آورده اید به رفاه و خوشگذرانی».

خَفض، به معنای راحتی و آسایش است و خُلُود هم به معنای میل و علاقه است. می بینم که شما دلبسته به دنیا و جلوه های آن شده اید و می خواهید بی دردسر و راحت زندگی کنید.

منطق شما هم این است که سری را که درد نمی کند، دستمال نمی بندند؛ در حالیکه سر یک مسلمان باید برای تحقق حق درد کند و دغدغه دین داشته باشد.

ص: 198

کنار گذاشتن علی علیه السلام از صحنه اداره جامعه

«وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ وَ اَقواهُم عَلَیه»(1).

عامل دوم این جریان این است که؛ دور کردید از صحنه خلافت امیر المومنین علی علیه السلام را.

شخصیتی که او سزاوار بود تصرف در نظام اسلامی داشته باشد و سزاوار به بسط و قبض کشور اسلامی است یعنی حق او بود که در امور نظام اسلامی دخالت کند و حرف اول را بزند و او لایق زمامداری جامعه اسلامی بود و از سوئی قوی ترین از دیگران هم بود و توانایی او بر اداره حکومت بیشتر بود. کنار زدن رهبری حق این پیامها را دارد.

دراینجاکلمه «اَحَقُّ»به قول ماطلبه ها احق تعیینی است نه تفضیلی، مثل:

ص: 199


1- در بعضی نسخه ها «و اَقواهُم علیه»نیامده است.

«وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ»(1)؛

(در کتاب خدا، نزدیکان اولی به دیگران هستند).

معنای آیه شریفه این نیست که تا طبقه اول هستند، طبقه دوم هم حقی دارند، لکن اینها اولی هستند؛ نه، معنایش این است که تا طبقه اول ارث هستند اصلا نوبت به طبقه دوم نمی رسد.

«وَخَلَوْتُمْ بِالدَّعَه(2)؛ با سکون و آرامش خلوت کردید».

راحت طلب شد مشی زندگی شما، و آرمان و دین را رها کردید.

امیر مؤمنان علی علیه السلام در سخنی فرمود:

«لَا تَجتَمِعُ عَزیمهٌ وَ وَلیمَه».

عزیمت یعنی عزم و تصمیم، و وَلیمَه معنای کنایی خوشگذرانی است. معنای جمله حضرت علی علیه السلام این است که نمی شود، کسی هم عزم داشته باشد( و بتواند مصمم بر عقیده حق خود بایستد) و هم خوشگذرانی داشته باشد. این دوتا با هم سازگار نیستند.

«وَ نَجَوتُمْ مِنَ الضِّیقِ بِالسِّعَهِ(3)؛

شما نجات دادید خودتان را از تنگنا به سوی وسعت».

یعنی حال مبارزه نداشتید؛ دیدید مبارزه در را حق، یعنی کنار گذاشتن راحتی و خوشگذرانی، و این برای شما ناخوشایند بود. لذا نتیجه آن شد که:

از دست دادن گوهر ایمان و معنویت

«فَمَجَجْتُمْ مَا وَعَیْتُمْ».

شما به برکت رسالت نبی اکرم صلی الله علیه و آله گوهر ایمان و معنویت را گرفتید اما متاسفانه آن را نگاه نداشتید.

ص: 200


1- سوره احزاب آیه 6.
2- «دَعَه:الراحه و السکون»به معنای خوشگذرانی و راحتی است.
3- در بعضی نسخه ها«وَ نَجوتُمْ بِالضیقِ مِنَ السعه»آمده است.

تا جوّ عوض شد شما هم عوض شدید و از معنویت و ارزشها عقب گرد داشتید.

«وَ دَسَعْتُمُ الَّذِی تَسَوَّغْتُمْ».

دَسَعْتُم: دَسع به معنای این است که چیزی را که انسان خورده بالا بیاورد. تَسَوُّغ نیز به خوردن چیز گوارا می گویند.

«دَسَعْتُمُ الَّذِی تَسَوَّغْتُمْ»؛

خوراک گوارایی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به شما داد؛خوراک روح، جان و خوراکی که شما را به سرمنزل سعادت می رساند، مانند خداباوری و ارزشهای دینی، اما شما همه اینها را بالا آوردید و کنار زدید.

ص: 201

پایدار بودن دین الهی

«إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ» (1)؛

(بدانید اگر شما و هر آنکس که بر روی زمین است، کافر شوند، هیچ ضرری به خدا نمی رسانند؛ زیرا خدا نه نیاز مادی به شما دارد و نه نیازی به ستایش شما دارد).

حضرت صدیقه طاهره علیها السلام همانند امیر المومنین علی علیه السلام قرآن مجسم است. و در جای جای این خطبه بلند، تمسک به قرآن دارند. معنای این فرمایش حضرت صدیقه طاهره علیها السلام این است که بدانید با این ارتجاع، خود شما زیان دیدید و خدا زیان نمی کند. چرا؟ چون او غنی و حمید مطلق است.

گر جمله کائنات کافر گردند***بر دامن کبریاش ننشیند گرد

«وَإِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ»(2)؛

فکر نکنید اگر شما پشت پا به دین زدید، دین غریب می ماند، اینگونه نیست و خدا کسان دیگر را بر می انگیزد که از دینش دفاع کنند.

ص: 202


1- سوره ابراهیم آیه 8.
2- سوره محمد صلی الله علیه و آله آیه 38.

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَی الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَهَ لاَئِمٍ»(1).

اگر شما پشت به دین کنید، دین خدا غریب و مظلوم نمی ماند، بلکه خداوند کسان دیگری را که از خوبانند می آورد و آنها را حامی دینش و قرار می دهد.

در اینجا مناسب است تا فرازی از وصیتنامه سیاسی الهی امام خمینی رضوان الله تعالی علیه را که روح خطبه فاطمی را با خود دارد، محضرتان بخوانم. امام خمینی (ره) در این وصیتنامه فرموده اند:

«آنچه را که شما ملت شریف و مجاهد برای آن به پا خواستید، ارزشمند ترین مقصد و مقصودی است که از صدر عالم در ازل و از پس این جهان تا ابد عرضه شده و خواهد شد و آن مکتب الوهیت به معنای وسیع آن و ایده توحید با ابعاد رفیع آن است که اساس خلقت و غایت آن در پهناور وجود و درجات و مراتب غیب و شهود است. در این انگیزه که همه اولیاء، شهادت را در راه آن به آغوش می کشند و مرگ سرخ را احلی من العسل می دانند».

آنگاه در فراز دیگر فرمودند:

«به ملت عزیز ایران توصیه می کنم که نعمتی که با جهاد عظیم خودتان و خون جوانان برومندتان به دست آوردید، هم چون عزیز ترین امور قدرش را بدانید و از آن حفاظت و پاسداری نمائید و در راه آن، که نعمت عظیم الهی و امانت بزرگ خداوندی است کوشش کنید و از مشکلاتی که در این صراط مستقیم پیش می آید، نهراسید که «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ»(2).

ص: 203


1- سوره مائده آیه 54.
2- سوره محمد آیه 7.

سخنانی برآمده از جوشش نفس و آتش درون

آنگاه حضرت صدیقه طاهره علیها السلام درددل می کند:

«أَلَا وَ قَدْ قُلْتُ مَا قُلتُ هَذَا عَلی مَعْرِفَهٍ مِنِّی بِالْخَذْلَهِ الَّتِی خَامَرَتْکُمْ؛

آگاه باشید این حرفهایی را که گفتم در شرایطی گفتم که می دانم شما ما را یاری نمی کنید و این ترک نصرت و یاری جزء گوشت و پوست و خونتان شده است».خَذلَه، به معنای یاری نکردن است.

«وَإِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَاالَّذِی یَنْصُرُکُمْ»(1)؛

(اگر خداوند دست عنایتش را از شما بردارد چه کسی هست که شما را کمک کند).

«وَ خَامَرَتْکُمْ ؛ این بی حالی و سستی جزء جانتان شده است».

مخامَرَه، به معنای مخلوط شدن با چیز دیگر است.

«وَ الْغَدْرَهِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلوُبکُمْ؛

و می دانستم آن ترک وفایی را که شعارقلبهایتان شده است».غَدر، به معنای ترک است.

«لَا یُغَادِرُ صَغیرَهً وَلَا کَبِیرَهً إِلَّا أَحصیها»(2)؛ (این نامه عمل، هیچ چیز کوچک و بزرگی را فروگذار نکرده است و همه آنها را آورده است).

ص: 204


1- سوره آل عمران آیه 160.
2- سوره کهف آیه 49.

غَدر به معنای ترک وفا است. معمولا نقطه مقابل وفاداری، غدر است.

امیر المومنین علیه السلام فرمود:

«وَ لَکِنْ کُلُّ غَدَرهٍ فَجَرَه(1)؛

هرکسی که اهل خیانت باشد(واهل وفا نکردن به قراری که گذاشته باشد)، او فاجر و گنه کار است».

شِعار در مقابل دِثار، به لباس زیرین می گویند و معنای آن این است که این بی وفایی عجین با جانتان شده است و من همه اینها را می دانستم. می دانستم که:

گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من***آنچه البته به جایی نرسد فریاد است

«وَ لَکِنَّهَا فَیْضَهُ النَّفْسِ؛

ولی آنچه گفتم به دلیل جوشش نفس (و سوزدل) بود».

«وَنَفْثَهُ الْغَیْظِ»؛این سخنان من به جوش آمدن وتراوش غیظ و ناراحتی درونی بود.یعنی آنچه گفتم، نشانی از آتش درون من داشت.

نَفث و نَفخ شبیه به هم هستند. اگر انسان به گونه ای فوت کند که کمی آب از دهانش بیرون بیاید به آن نفث می گویند، و اما اگر فقط فوت کند به آن نفخ می گویند.

«نَفْثَهُ الْغَیْظِ»؛ یعنی دیگر نتوانستم تحمل کنم این درد را و باید می گفتم.

«وَ خَوَرُالْقَنَاه؛ و این به دلیل کند شدن سرنیزه است».

کنایه از اینکه راهی جز این گفتن نبود.

ص: 205


1- نهج البلاغه خطبه 200.

سخنانی برای اتمام حجت

«وَ بَثَّهُ الصَّدْرِ؛ خواستم از این طریق، غصه سینه ام را بپراکنم وآشکار کنم».

«إِنَّمَا أَشْکُو بَثِّی وَحُزنی إِلَی اللهِ»(1)؛خواستم درددل کنم.

«وَتَقدِمِهُ الْحُجَّهِ؛ خواستم با شما اتمام حجت کرده باشم».

«فَدُونَکُمُوهَا؛ فدک را بگیرید».

«فَاحْتَقِبُوهَا؛ پس طناب بار را و جهازش را محکم ببندید».

«دَبِرَهَالظَّهْرِ، نَقِبَهَ الْخُفِّ؛ ولی بدانید پشت این شتر مجروح است و پایش ضعیف و سست است».

یعنی بدانید که نمی توانید هر کاری انجام دهید.

«بَاقِیَهَ الْعَارِ؛ ننگ و عار آن برایتان باقی خواهد ماند».

«مَوْسُومَهً بِغَضَبِ وَ شَنَارِ الأَبَدِ؛ داغ غضب خدا به خاطراین غصب بر شما خورده و عیب و ننگ همیشگی به دنبال خواهد داشت».

«مَوْصُولَهً بِنارِ اللهِ الْمُوقَدَهِ«الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأَفْئِدَهِ»»(2)؛

در نهایت،این غصب شما را به آتش خدا می رساند؛ آتشی که طلوع می کند بر دلها و دلها را می سوزاند» .

ص: 206


1- سوره یوسف آیه 86.
2- سوره همزه آیه 7.

«فَبِعَیْنِ اللهِ مَاتَفْعَلُونَ»؛ بدانید آنچه را انجام می دهید، در محضر ذات مقدس ربوبی باقی است و او می داند که چه می کنید و می بیند که چه مظلومی را از حقش محروم می کنید.

«وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ»(1)؛

(به زودی ستمگران می فهمند چه عاقبتی خواهند داشت).

«وَ أَنَا ابْنَهُ«نَذِیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ»»(2)؛

من دختر پیغمبری هستم که برای انذار شما آمده بود؛ آن پیامبر که انذار دهنده شما از عذاب شدید خداوند بود».این کلام حضرت زهرا نیز برگرفته از سوره سبأ آیه 46 است.

«فَاعْمَلُوا إنَّا عامِلُونَ»؛(پس هر کاری که می خواهید بکنید).

این قسمت از کلام حضرت نیز برگرفته از آیه 121 سوره هود است .

«وَ انتَظِرُوا إنَّا مُنتَظِرُونَ»؛

(شما منتظر بمانید که ما هم منتظر هستیم).

این بخش از سخن حضرت برگرفته از آیه سوره هود آیه 122 و سوره انعام آیه 158 است.

تااینجا، حضرت صدیقه طاهره علیها السلام آنچه را که می خواست ابلاغ کند، به گویاترین بیان و بلیغ ترین سخن ابلاغ کردند؛ حقیقت را گفتند و اتمام حجت کردند که راه بر آیندگان گم نشود.

ص: 207


1- سوره شعرا آیه 227.
2- سوره سبا آیه 46.

ص: 208

پاسخ ابوبکر به سخنان فاطمه علیها السلام

اشاره

ص: 209

پاسخ ابوبکر به سخنان فاطمه علیها السلام

«فَأَجَابَهَا أَبُو بَکرٍ عَبدُ اللهِ بنُ عُثمَانَ وقال»:

وقتی حضرت زهرا علیها السلام خطبه بلندشان را ایراد کردند ابوبکر چنین گفت:

«یَا بِنتَ رَسُولِ اللَهِ لَقَد کَانَ أَبُوکِ بِالمُؤمِنینَ عَطُوفاً کَرِیماً،رَءُوفَاً رَحِیماً،وَ عَلَی الکَافِرِینَ عَذَاباً أَلِیماً،وَعِقَاباً عَظِیماً؛

ای دختر پیامبر، پدر تو نسبت به مومنین باعاطفه، کریم و بزرگوار بود و با آنان رأفت و مهربانی داشت، و در مقابل کفار به منزله عذاب دردناک و عقاب بزرگی بود.»

این جمله، هم تجلیل از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است و هم تعریض به این است که حضرت صدیقه علیها السلام طاهره نباید این چنین سخن بگوید.

ص: 210

به تعبیر بعضی از امروزی ها نباید خشن سخن بگوید. ولی واقعیت این است که قرآنی را که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از ناحیه خداوند آورده است، می گوید:

«لاَ یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ»(1)؛

(خدا خوش ندارد کسی به گفتار بد داد بزند، مگر آنکه مظلوم واقع شده باشد).

حضرت صدیقه طاهره علیها السلام مطلقاً گفتار بد نداشت و آنچه بیان داشت، درددل و بیان واقعیات بود که خداوند به حضرت زهرا علیها السلام می گوید که داد بزند.

ص: 211


1- سوره نساء آیه 148.

اقرار ابوبکر به نسبت های فاطمه علیها السلام

حضرت صدیقه طاهره علیها السلام در خطبه خود فرمودند که اگر نسبت پیغمبر را جستجو کنید، می فهمید که او پدر من است نه پدرزنهای شما، و ابوبکر هم گفت:

«إِن عَزَونَاهُ وَجَدنَاهُ أَبَاکِ دُونَ النِّسَاءِ؛

درست می گویی اگر بخواهیم نسب او را جستجو کنیم در می یابیم که او پدر تو هست نه پدرزنهای دیگر».

ص: 212

اقرار ابوبکر به عقد برادری پیامبر صلی الله علیه و آله با علی علیه السلام

«وَ أَخَا اِلفِکِ دُونَ الأَخِلَّاءِ؛

پیامبر برادر شوهر و مونس تو بود، نه برادر سایر دوستان».

أخِلّاء، جمع خَلیل به معنای دوست است. أِلف نیز به معنای انس است و کنایه از این است که این واقعیتی که گفتی درست است که پیامبر اکرم، برادر امیرالمومنین علی شوهرت بود؛ آن علی که درچند مرحله که پیامبر سنت مؤاخاه را اجرا کرد، او را به عنوان برادر خود قرار داد.

«آثَرَهُ عَلَی کُلِّ حَمِیمٍ؛

پیامبر شوهر و مونس تو را بر همه قوم و خویش ها مقدم داشت».

«وَ سَاعَدَهُ فِی کُلِّ أَمْرٍ جَسِیمٍ؛ پیامبر با شوهر تو در هر امر بزرگی همراهی کرد».

این احتمال وجود دارد که این «آثَرَهُ عَلَی کُلِّ حَمِیمٍ،وَ سَاعَدَهُ فِی کُلِّ أَمْرٍ جَسِیمٍ»را مربوط به امیرالمومنین بدانیم یعنی علی علیه السلام پیامبر را بر هر خویشی مقدم داشت و در هر امر بزرگی او را مساعدت و یاری کرد.

ص: 213

اعتراف ابوبکر به دوستی سعادتمندان با اهل بیت

«لَا یُحِبُّکُمْ إِلَّا سَعِیدٌ، وَ لَا یُبْغِضُکُمْ إِلَّا شَقِیٌ بعیدٌ»؛

ابو بکر می گوید: من اعتراف دارم که شما را جز سعادتمند دوست ندارد و دشمن نمی دارد شما را مگر آدم شقاوتمندی که از رحمت خدا دور باشد.

این حقیقت، واقعیتی است که بارها و بارها پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده بود و زمینه و فضای انکار این واقعیت نبود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مکرراً فرمود:

«یا علی لَا یُحِبُّکَ اِلّا مُؤمِنٌ وَ لَا یُبْغِضُکَ اِلَّا مُنافِق (1)؛

علی جان، جز مومن کس دیگری شما را دوست ندارد و جز منافق کس دیگری با شما دشمن نیست».

ص: 214


1- فضائل الصحابه احمد بن حنبل ج 2 ص 563.

اعتراف ابو بکربه پاکی و هدایتگری اهل بیت

«فَأَنْتُمْ عِتْرَهُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الطَّیِّبُونَ، وَالْخِیَرَهُ الْمُنْتَجَبُونَ؛ شما عترت پاک پیغمبر و برگزیده خدا هستید».

«عَلَی الْخَیرِ أَدِلَّتُنَا؛ شما راهنمایان ما به خوبیها هستید. »

«وَ إِلَی الْجَنَّهِ مَسَالِکُنَا؛

شما راهنما و وسیله ما به سوی بهشت هستید» .

«وَ أَنْتِ یَا خِیَرَهَ النِّسَاءِ وَابْنَهَ خَیرِ الْأَنْبِیَاءِ صَادِقَهٌ فِی قَوْلِکِ؛

و تو ای بهترین زنان و دختر بهترین پیامبران در سخنت راست می گویی».

ابن ابی الحدید که سنی مذهب و معتزلی مذهب است، در ذیل این جمله می گوید:

ص: 215

«از علی بن فارقی - که مدرس مدرسه غربی در بغداد بود و احتمالاً استاد او هم بوده - سؤال شد که: راستی اینجا ابوبکر به حضرت زهرا علیها السلام می گوید: تو راست می گویی؟

اگر راست می گفت، پس باید ابوبکر فدک را به او می داد و به مقتضای حرف خودش عمل می کرد؛ زیرا حضرت زهرا می گفت:

فدک مال من است.

آن استاد در جواب گفت:

علت اینکه ابو بکر فدک را به آن حضرت بازنگرداند این بود که اگر باز می گرداند، فردا حضرت زهرا می آمد و می گفت: پدرم،علی را خلیفه مسلمانها قرار داده و در غدیر خم و جاهای دیگر او را و معرفی کرده است. ابوبکر دید، اگر چنانچه امروز بخواهد فدک را واگذار کند، فردا هم باید خلافت را به علی بدهد، لذا ازاول خواست ناامیدشان کند»(1).

و این حرف حرف بنده نیست حرف یک عالم بزرگ اهل سنت است.

ص: 216


1- شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید ج 16ص284.

اعتراف ابوبکر به لزوم دادن حق فاطمه علیها السلام

«سَابِقَهٌ فِی وُفُورِ عَقْلِکِ؛

در عقل و درایت از سابقین هستی».

«غَیرُ مَرْدُودَهٍ عَنْ حَقِّکِ؛

نباید کسی از حقت مانع شود».و باید حقت پرداخت شود.

«وَ لَا مَصْدُودَهٍ عَنْ صِدْقِکِ؛

کسی نباید مانع سخن حق شما شود»و باید ترتیب اثر به گفتار شما داد.

ص: 217

ادعای ارث نبردن فاطمه علیها السلام از پدر

سپس ادعای پیشینش را دوباره مطرح کرد:

«وَ اللَّهِ مَا عَدَوْتُ رَأْیَ رَسُولِ اللَّهِ وَ لَا عَمِلْتُ إِلَّا بِإِذْنِهِ؛

به خدا من از رأی و نظر پیامبر تجاوز و عدول نکردم و عمل نکردم مگر به اذن و اجازه او».

واقعیت این است که حقایق تاریخی می گوید:

پیامبراکرم صلی الله علیه وآله فدک را درزمان حیاتش ملک حضرت زهرا علیها السلام قرار داده بود و هرگز پیامبر اکرم صلی الله علیه واله این روش را نمی پسندید که ملک کسی را بی دلیل بگیرند.آنگاه ابوبکر این سخن را مطرح کرد:

«وَ الرَّائِدُ لَا یَکذِبُ أَهْلَهُ؛

کسی که جلودار است (و پیش قراول به اهل خودش است) دروغ

نمی گوید».

ص: 218

ابوبکر می گوید من که خلیفه مسلمین هستم دروغ نمی گویم.

«وَ إِنِّی أُشْهِدُ اللهَ وَ کَفَی بِهِ شَهِیداً؛

من خدا را شاهد می گیرم و خدا در شهادت کافی است».

«أَنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللهَ یَقُولُ نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ لَا نُوَرِّثُ ذَهَباً وَ لَا فِضَّهً وَ لَا دَاراً وَ لَا عَقَارَاً؛

ما طایفه پیامبران، طلا، نقره، خانه و زمینی را برای کسی به ارث نمی گذاریم».

«وَ إِنَّمَا نُورثُ الْکِتابَ وَ الْحِکمهَ وَ الْعِلْمَ وَالنُّبُوَّه؛

ما کتاب و حکمت و علم و نبوت را به ارث می گذاریم».

«وَ مَا کَانَ لَنَا مِنْ طُعْمَهٍ فَلِوَلِیِّ الْأَمْرِ بَعْدَنَا أَنْ یَحْکُمَ فِیهِ بِحُکمِهِ؛

هر آنچه از ما به جا ماند، از آن ولی امر بعد از ماست و او به هر شکل که صلاح دید عمل می کند».

عِقار، به معنای ملک ثابت است. طعمه هم به معنای چیزی است که در زندگی از آن استفاده می کنند.

ص: 219

هدف ادعایی ابوبکر از تصرف فدک

«وَ قَدْ جَعَلْنَا مَا حَاوَلْتِهِ فِی الْکُرَاعِ وَ السِّلَاحِ یُقَاتِلُ بِهِ الْمُسْلِمُونَ وَ یُجَاهِدُونَ الْکُفَّارَ، وَ یُجَالِدُونَ الْمَرَدَهَ الْفُجَّارَ؛

ما می خواهیم آنچه را شما از فدک قصد داری، برای تهیه سلاح و اسب های جنگی قرار دهیم که با آن مسلمانها بجنگند، با کفار به جهاد برخیزند و با متجاوزین وشورشگران برخورد نظامی کنند». ما این فدک را ملک شخصی خودمان نکردیم، می خواهیم این را در مسیر (به تعبیر او) نظام اسلامی صرف کنیم.

«یُجَالِدُونَ الْمَرَدَهَ الْفُجَّارَ»؛ مجادله، به معنای نبرد با شمشیر است.

ص: 220

ادعای ابوبکر مبنی بر اجماع در غصب فدک

«وَ ذَلِکَ بِإِجْمَاعٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ، لَمْ أَنفَرِد بِهِ وَحْدِی؛

این کار من، خودسرانه نبوده است، بلکه به اجماع مسلمین انجام داده ام».

حالا کدام اجماع؟ شاید این اجماع نظیر آن اجماعی است که در اصل خلافت مطرح شد. مورخین نوشته اند که پنج نفر در سقیفه جمع شدند (عمر، ابو عبیده جراح، اسید بن عزیر، بشیر بن سعد و سالم) و اینها اساس بیعت بودند.

«وَ لَمْ أَسْتَبِدَّ بِمَا کَانَ الرَّأْیُ عِنْدِی؛

من به تنهایی این کاررانکردم ومستبدانه به رای خودعمل نکردم».

«وَ هَذِهِ حَالِی وَ مَالِی هِی لَک وَ بَینَ یَدَیکِ؛

این موجودی و مال من که پیشکش شما و در اختیار شماست».

ص: 221

«لَا تُزْوی عَنْکِ وَ لَا نَدَّخِرُ دُونَکِ؛

من این مال ناچیزرا ازشما دور نمی کنم و نمی خواهم مالم را بدون شما ذخیره کنم».

«وَ إِنّکِ وَأَنْتِ سَیِّدَهُ أُمَّهِ أَبِیکِ، وَ الشَّجَرَهُ الطَّیِّبَهُ لِبَنِیکِ؛

تو سرور امت پدرت هستی و شجره طیبه فرزندانت هستی».

«لَا نَدْفَعُ مَا لَکِ مِنْ فَضْلِکِ، وَ لَا یُوضَعُ فی فَرْعِکِ وَ أَصْلِکِ؛

منکر فضیلت شما نیستیم و از اصل و فرع شما کم نمی گذاریم»

«حُکمُکِ نَافِذٌ فِیمَا مَلَکَتْ یَدَایَ؛

حکم شما نفوذ دارد بر آنچه من بر آن سلطه دارم».یعنی شما اختیار دار اموال شخصی من هستید.

«فَهَلْ تَرَینَ أَنْ أُخَالِفَ فِی ذَلِکِ أَبَاکِ؛

آیا اینگونه می بینی که من در این مسئله با پدرت مخالفت کنم».

در این بخش ابوبکر، مسلم گرفته است که فدک ملک حضرت زهرا نبوده است، و براساس این روایت باید حاکم مسلمین بگیرد و او هم خود را حاکم مسلمین می دانسته است.

ص: 222

پاسخ فاطمه علیها السلام به ادعای ارث نبردن از رسول خدا صلی الله علیه و آله

حضرت زهرا علیها السلام در جواب فرمود که پدرم براساس کتاب خدا سخن می گوید و کتاب خدا سخن از ارث انبیاء دارد. این روایت ضد قرآن است و روایتی که ضد قرآن است خود پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده کنار بگذارید.

«فَقَالَتْ: سُبْحَانَ اللَّهِ مَا کَانَ أَبی رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَنْ کِتَابِ اللَّهِ صَادِفاً وَ لَا لِأَحْکَامِهِ مُخَالِفاً»؛

سبحان الله چه می گویی؟ آیا می گویی که پدرم ازکتاب خدا اعراض کرده و مخالف احکام خدا بوده است؟

«بَلْ کَانَ یَتَّبِعُ أَثَرَهُ، وَ یَقْفُو سُوَرَهُ؛

پدرم از احکام قرآن تبعیت می کرد و دنباله رو سوره های قرآن بود».

ص: 223

غضب فدک، خیانتی به پیامبر

«أَ فَتَجْمِعُونَ إِلَی الْغَدْرِ؛ آیا همه جمع شده اید که خیانت کنید».

«اعْتِلَالًا عَلَیهِ بِالزُّورِ وَالبُهتان (1)؛

و برای خیانتی که می کنید، به حرف باطل (و تهمت به پیامبر اکرم) روی می آورید».

اعتلال، یعنی علت آوردن، و زور نیز به معنای باطل و ناحق است.

سپس فرمود:

«وَ هَذَا بَعْدَ وَفَاتِهِ شَبِیهٌ بِمَا بُغِیَ لَهُ مِنَ الْغَوَائِلِ فِی حَیَاتِهِ؛

این خیانتی که بعد ازرحلت پیامبر صورت گرفته، شبیه همان توطئه هایی است که در زمان حیات پیامبر علیه او شد».

در زمان حیات پیامبر بارها توطئه جان پیامبر را کردند.

ص: 224


1- در بعضی از نسخه ها «وَالبُهتانَ» نیامده است.

مخالفت با قرآن با ادعای ابوبکر

«وَهَذَا کِتَابُ اللَّهِ حَکَماً عَدْلًا، وَنَاطِقاً فَصْلا؛این کتاب خداست که داوری است عادل و سخنگویی است که حق را از باطل جدا می کند».

«یَقُولُ:«یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ»(1)؛

می گوید:(خدایا فرزندی به من بده که) وارث من و آل یعقوب باشد».

«ویَقُولُ:«وَ وَرِثَ سُلَیمانُ داوُدَ»(2)؛

سلیمان از داود ارث برد».

پس اینکه می گویی پیامبران ارث نمی گذارند، سخن درستی نیست. چون به فرموده قرآن، سلیمان از داود، و یحیی از زکریا ارث برد.

ص: 225


1- سوره مریم آیه 6.
2- سوره نمل آیه 16.

«وَ بَیَّنَ عَزَّوَجَلَّ فِیمَا وَزَّعَ مِنَ الْأَقْسَاطِ، وَ شَرَعَ مِنَ الْفَرَائِض وَ الْمِیرَاثِ، وَ أَبَاحَ مِنْ حَظِّ الذُّکرَانِ وَ الْإِنَاثِ مَا أَزَاحَ عِلَّهَ الْمُبْطِلِینَ»؛

خدای عزوجل در قرآن، در آنجا که ارث را توزیع کرده، اقساط و سهم پسر و دختر را مشخص کرده، فرائض و میراث را تشریع کرده است و بهره و سهم مردان و زنان را به گونه ای بیان نموده است که شبهات و توجیه های آدمهای فاسد و دروغگو را زائل کرده است.

«وَ أَزَالَ التَّظَنِّیَ وَ الشُّبُهَاتِ فِی الْغَابِرِینَ»؛

آنچه در قرآن است، گمانها و شبهات را در آینده زائل و باطل می سازد.

«کَلّا؛نه، چنین نیست که می گویید».

«بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً»(1)؛

(بلکه هواهای نفسانی بر شما غالب شده است).

«فَصَبْرٌ جَمِیلٌ»(2)؛( باید صبری پسندیده نمود).

ما تحمل می کنیم و این صبر جمیل را برای حفظ اساس اسلام و کیان اسلام داریم.

«وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ»(3)؛

(خدا در مورد آن چیزی که شما توصیف می کنید، پناهگاه است).

ص: 226


1- سوره یوسف آیه 18.
2- سوره یوسف آیه 18.
3- سوره یوسف آیه 18.

اعتراف به جایگاه حکمت و هدایتگری اهل بیت

«فَقَالَ أَبُوبَکرٍ:صَدَقَ اللَّهُ وَصَدَقَ رَسُولُهُ وَصَدَقَتْ ابْنَتُهُ؛

هم خدا راست گفت، هم رسولش راست گفت و هم دخترش راست گفت».

«أَنْتِ مَعْدِنُ الْحِکمَهِ، وَمَوْطِنُ الْهُدَی وَالرَّحْمَهِ؛

تو معدن حکمت و جایگاه هدایت و رحمت هستی».

«وَ رُکنُ الدِّینِ وَعَینُ الْحُجَّهِ؛ رکن دین و عین حجت خدا هستی».

«وَلَا أُبعِدُ صَوَابَکِ، وَ لَا أُنْکِرُ خِطَابَکِ؛ حق تو را نمی خواهم دور کنم.(یعنی نمی گویم به ثواب سخن نمی گویی) و خطابه ات را منکر نیستم».

«هَؤُلَاءِ الْمُسْلِمُونَ بَینِی وَ بَینَکِ قَلَّدُونِی مَا تَقَلَّدْتُ؛

این مسلمانها شاهد و قاضی بین من و تو هستند. اینها آمدند و قلاده خلافت را به گردن من انداختند».

«وَ بِاتِّفَاقٍ مِنْهُمْ أَخَذْتُ مَا أَخَذْتُ؛

با نظر و اتفاق همین مسلمانها گرفتم آنچه را که گرفتم».

ص: 227

«غَیرَ مُکابِرٍ وَ لَا مُسْتَبِدٍّ وَ لَا مُسْتَأْثِرٍ؛

من نمی خواهم زورگویی بکنم و تکبر نشان بدهم.(من) مستبد به رأی نیستم و نمی خواهم خود را بر دیگران مقدم بدارم».

«وَ هُمْ بِذَلِک شُهُودٌ؛ واین مسلمانان همه شاهد براین مطلب هستند ».

واقعیتهای تاریخی این است که این گونه از مردم مایه گذاشتن، بیان واقعیت و حقایق تاریخی نیست. مورخین به صراحت می گویند در باب بیعت 5 نفر اساس و رکن بودند.

این سخن از واقعیات تاریخی است، اگر نبود که این سخن، سخن رسانه ای است و هم برادران شیعه و هم برادران اهل سنت مستمع این سخنان هستند، می گفتم آنچه را پشت صحنه بود و مسائلی که در صدر اسلام گذشت. حقایق تاریخی فراوان است، اما اینجا آنچه را که می گویم این است که گذشته حساب خودش را دارد و باید نسبت به گذشته با چشم انصاف و واقعیت، دنبال حقیقت گشت و حقیقت را پیدا کرد،اما آنچه الان مطرح است، این است که ما دشمنان مشترکی داریم که اساس اسلام را نمی خواهند. باید به نزدیک شدن شیعه و اهل سنت براساس اصول باور داشته باشیم و در برابر استکباری که با اساس دین در تعارض است دست به دست هم بدهیم.

«وَلَا یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّی یَرُدّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا»(1) ؛

دشمنان شما آنقدر با شما می جنگند که شما دست از دینتان بردارید اگر بتوانند. حقایق و واقعیات را از زبان حضرت صدیقه طاهره علیها السلام خواندیم و منصفانه پاسخ ابابکر را هم خواندیم. ما اهل منطق و استدلال هستیم و آنجا که منطق و استدلال است، جای هیچگونه نگرانی نیست. آنچه دعوا درست می کند، سخن بی منطق و اهانت است، اما بیان واقعیات تاریخی مشکل ساز نیست، بلکه گام بلندی به سوی وحدت است.

ص: 228


1- سوره بقره آیه 217.

نقش مردم در تشکیل حکومت

اشاره

ص: 229

نقش مردم در تشکیل حکومت

به فضل و عنایت خداوند سیری کوتاه در خطبه فدکیه داشتیم وشاهد بودیم که حضرت صدیقه طاهره علیها السلام در پایان این خطبه، مردم را مخاطب قرار می دهد و سستی و بی حالی مردم و ارزش مدار نبودن آنها را مورد نقد قرار می دهد. این واقعیتی است که مردم در صلاح و فساد هر حکومتی نقش اساسی دارند و اگرمردمی حکومت صالح را بخواهند، در صحنه می مانند و اهل احساس مسئولیتند و امر به معروف و نهی از منکر میکنند و بی تفاوت در برابر مسائلی که در جامعه می گذرد نیستند.

«کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ»(1).

ملاک خیریت امت اسلام و بهتر بودن این امت، نظارت همگانی به عنوان یک تکلیف است. آحاد امت باید بر یکدیگر نظارت داشته

ص: 230


1- سوره آل عمران آیه 110.

باشند که معروف ها ترک نشود و منکر ها صورت نگیرد؛ به خصوص آنجا که حکومتی شکل می گیرد، اینجا این فریضه و مسئولیت، تاکید بیشتری پیدا می کند؛ زیرا پیامبر اکرم و معصومین علیهم السلام فرمودند که اگر امر به معروف و نهی از منکر نکنید:

«فَیُوَلّی عَلَیْکُمْ شِرارُکم ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا یُسْتَجابُ لَکُم»(1)

بدها به شما مسلط می شوند و در آن صورت، دیگر دعای شما هم اثری نخواهد داشت؛ چون خود شما عامل پیدایش آن وضعیت بودید. و اگر مردمی بی تفاوت باشند در برابر مسائلی که در حکومت می گذرد،قطعا حکومتی خواهند داشت که خیر و مصلحت آنها را در نظر نمی گیرد، لذاست که مردم در حکومت، نقش اساسی دارند. بر همین اساس است که حضرت زهرا علیها السلام مردم را مخاطب قرار می دهد:

«فَالْتَفَتَتْ فَاطِمَهُ اَلیَ النَّاسَ وَ قَالَتْ؛

پس حضرت زهرا رو به مردم کرد و فرمود»:

مخالفت باطل گرایی با فرهنگ اسلامی

«مَعَاشِرَ المُسْلِمین الْمُسْرِعَهَ إِلَی قِیلِ الْبَاطِلِ؛

ای جمعیت مسلمانان که به سرعت به طرف گفته های باطل رفتید».

یعنی ای کسانی که در برابر باطل موضع نگرفتید.درنسخه ای دیگر آمده است:

«الْمُسْرِعَهَ إِلَی قَبولِ الْبَاطِلِ».

این با اسلام و با منش اسلامی شما سازگاری ندارد که به باطل تن بدهید.

«الْمُغْضِیَهَ عَلَی الْفِعْلِ الْقَبِیحِ الْخَاسِرِ».

اِغضاء، به معنای چشم پوشی است؛ یعنی ای کسانی که بر روی کارهای زشت و زیان بار چشم پوشیدید، چه مسئله ای مهم تر از مسئله حکومت و زعامت یک امت است؟ و چرا در برابر این مسئله حساس ساکت بودید؟

ص: 231


1- نهج البلاغه نامه 47.

لزوم تدبر در قرآن

چرا در قرآن تدبر نمی کنید؟ یا اینکه بر دلهای شما قفل زده شده است؟«أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»(1).

از هنرهای الهام گرفتنی از خطبه حضرت زهرا علیها السلام، استناد به آیات نورانی قرآن است، از جمله آیه 24 سوره محمد صلی الله علیه و آله ، چرا در قرآن تدبر نمی کنید، قرآن فقط برای خواندن نیست، بلکه کتاب تدبر، فکر، اندیشه و آنگاه عمل است.

اگر اهل تدبر در قرآن نباشید و قرآن را نفهمید، این نشان از آن است که بر قلبهای شما قفل زده شده است که دیگر گرفتنیهای بایسته را از قرآن نمی گیرید.

«کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِکُمْ، مَا أَسَأْتُمْ مِنْ أَعْمَالِکُمْ»؛

این حالتی که شما پیدا کردید به دلیل آنست که در پی کارهای زشتی که انجام شده دلهایتان را زنگار گرفته است. رِین، به معنای زنگار است. آهن وقتی در کنار رطوبت قرار می گیرد، زنگ می زند؛ قلب شما هم به خاطر گناه به چنین وضعیتی دچار شده است .

ص: 232


1- سوره محمد آیه 24.

لزوم زدودن زنگار قلب

این قلب واقعا موجود عجیبی است. مثل بدن و جسم، سلامتی، مرض،حیات و موت دارد. موجود الهی است که با جسم می آید، اما باجسم نمی رود.«جسمانیه الحدوث»اما «روحانیه البقاء»است. از جمله ویژگی های این قلب این است که گاهی زنگار می گیرد. عامل زنگار قلب چیست؟ از جمله عوامل مسلم این زنگار گرفتن، گناه و نافرمانی خداست. در این تردیدی نیست که گناه سبب می شود که قلب واژگون شود.

حضرت صدیقه طاهره علیها السلام در اینجا تصریح می کنند:

«کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِکُمْ، مَا أَسَأْتُمْ مِنْ أَعْمَالِکُمْ».اگر این زنگار را آدم زدود، دوباره قلب حالت سلامت را پیدا می کند و به حالت عادی باز می گردد، اما اگر گناه روی گناه آمد و این زنگار تمام قلب را گرفت، دیگر تمام منافذ هدایت بسته می شود و همان می شود که در آیه 10 سوره روم آمده است که دختر علی، شیر زن قهرمان کربلا، آن را در مجلس یزید خواند و مصداقش را یزید قرار داد:

«ثُمَّ کَانَ عَاقِبَهَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَی أَنْ کَذَّبُوا بِآیَاتِ الله»(1)؛

(عاقبت کسانی که اعمال زشت انجام می دهند، این می شود که

آیات الهی را تکذیب می کنند).

ص: 233


1- سوره روم آیه 10.

راه زنگ زدایی از قلب

طریقه زنگ زدایی چیست؟

«أَحْیِ قَلْبَکَ بِالمَوعظَه»(1)،

موعظه شنیدن، زنگ زدایی از دل می کند. همچنین خواندن با تدّبر قرآن سبب زنگ زدایی از دل است.

«فَأَخَذَ بِسَمْعِکُمْ وَ أَبْصَارِکُمْ؛

این گناهان، چشم و گوشتان را گرفته است».

چشم و گوش دو کانال از کانالهای معرفتند. این گناهان سبب شده است که چشمتان آنچه را که باید ببیند نمی بیند و گوشتان آنچه را که باید بشنود نمی شنود. چشم و گوش دلتان کر و کور شده است.

ص: 234


1- نهج البلاغه نامه 31.

بناگذاردن بنای کج

«وَ لَبِئْسَ مَا تَأَوَّلْتُمْ؛ به بدجایی رسیده اید»و عاقبت کارتان عاقبت خوبی نیست؛ شما با سکوتتان و با این کاری که مرتکب شدید خشت اول را کج نهادید.

خشت اول چون نهد معمار کج***تا ثریا می رود دیوار کج

«وَ سَاءَ مَا بِهِ أَشَرْتُمْ؛ و شما به بد چیزی اشاره کرده اید».

احتمال دارد که مراد از این جمله این باشد که این بی تفاوتی شما چیز بدی است و با دین سازگار نیست. دین و مکتب می گوید که باید همراه حق بود و در برابر باطل و ظلم موضع گرفت .

«کُونا لِلظّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً»(1)،«وَ شَرَّ ما مِنهُ اعتَضتُم(یا) اغتَصَبتُم»؛ بد است آنچه را که به عنوان عوض گرفتید یا آنچه را به عنوان غصب گرفتید.

«لَتَجِدُنَّ وَ اللهِ مَحْمِلَهُ ثَقِیلا»

لام لَتَجِدُنَّ، لام قسم است: به خدا قسم آن چیزی را که شما گرفتید، بار سنگینی دارد و مسئولیتی که نمی توانید پاسخگوی آن باشید؛ زیرا زمینه ساز انحرافات دیگری هم شد.

ص: 235


1- نهج البلاغه نامه 47.

«وَغِبَّهُ وَبِیلا»،غِب به معنای عاقبت کار است.«وَبِیل»و«وَبَال» هم به معنای بد است. این کار، عاقبت بدی برای شما خواهد داشت.

«إِذَا کُشِفَ لَکُمُ الْغِطَاءُ؛ زمانی که پرده ها کنار روند»

الان پرده، چشمتان را گرفته است و واقعیات را نمی بینید، این وضعیت انسان در این دنیاست. اما روز قیامت پرده ها کنار می رود و آنچه نادیدنی است آن بینی.

«لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَهٍ مِنْ هَذَا فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَائَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِید»(1)؛

(شما نسبت به این عالم غافل بودید، آنگاه پرده ها کنار می رود، پس چشمت آن روز تیز خواهد بود).

«وَ بَانَ مَا وَرَاءَهُ الضَّرَّاءُ(2)؛

هنگامی که شدائد و سختیهای پشت پرده ظاهر شد، خواهید فهمید که چه کار بدی کردید.

«وَ بَدَا لَکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَحْتَسِبُونَ»؛

آن روز، روزی است که برای شما ظاهر می شود از ناحیه پروردگارتان چیزی که هیچ وقت گمان آن را نمی کردید. حساب و کتاب قیامت برپا خواهد شد، آنجاست که... تا سیه روی شود آنکه در او غش باشد.

«وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ»(3)؛

آنها که راه باطل را طی کردند در آنجا خسران می کنند».یعنی می بینند که سرمایه را از دست داده اند.

ص: 236


1- سوره ق آیه 22.
2- در بعضی نسخه ها «وَبانَ بالدّرائِهِ الضَرّاء»آمده است.
3- سوره غافر آیه 78.

سخنان منظوم فاطمه علیها السلام

به این ترتیب درد دلهای حضرت صدیقه طاهره علیها السلام و گله های این گل معطر نبی اکرم صلی الله علیه و آله به پایان می رسد. از این پس حضرت صدیقه طاهره علیها السلام نجوایی با قبر نبی اکرم صلی الله علیه و آله دارد و در حقیقت نجوا با شخص نبی اکرم صلی الله علیه و آله است و سخنی دیگر نیز با امیر مؤمنان علی علیه السلام دارد:

«ثُمَّ عَطَفَتْ عَلَی قَبْرِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ؛

سپس (حضرت صدیقه طاهره علیها السلام )توجه فرمودند به قبر نبی اکرم صلی الله علیه و آله »، «وَ قَالَت»:

قَدْ کَانَ بَعْدَکَ أَنْبَاءٌ وَ هَنْبَثَهٌ***لَوْ کُنْتَ شَاهِدَهَا لَمْ تَکثُرِ الْخُطَبُ؛

به تحقیق بعد از شما یا رسول الله، شدائد و غائله هایی پیش آمد که اگر شما بودی این حوادث و مصائب بر ما وارد نمی شد. یعنی وجود نازنین شما سبب ہود که اگر آنها می خواستند علیه ما توطئه کنند، نتوانند، اما بعد از شما آنچه توطئه داشتند بر سر ما وارد آوردند.

خَطب به معنای حادثه و مصیبت است.

ص: 237

إِنَّا فَقَدْنَاکَ فَقْدَ الْأَرْضِ وَابِلَهَا***وَ اخْتَلَّ قَوْمُکَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لا تَغِب؛

یا رسول الله ما تو را از دست دادیم، همانگونه که زمین باران سرشارش را از دست می دهد. وابِل به معنای باران زیاد و مستمر است که موجب زنده شدن زمین می شود.

حضرت صدیقه طاهره علیها السلام ، وجود نازنین پیامبر را تشبیه می کند به آن باران رحمت.

«وَ اخْتَلَّ قَوْمُکَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لا تَغِب؛

یا رسول الله شاهدشان باش و از آنان غائب مشو».ببین که چه بر سر ما می آورند.

وَ کُلُّ أَهْلٍ لَهُ قُرْبَی وَ مَنْزِلَهٌ***عِنْدَ الْإِلَهِ عَلَی الْأَدْنَینِ مُقْتَرِبٌ؛

هر کس برای او قرب و منزلت نسبت به خدا هست، به بستگان خود نزدیک می شود. چند معنا برای این جمله گفته شده است: معنای اول این است که یا رسول الله، شما پیش خدا قرب و منزلت داری، لذا از ما هم یادی کن و ما را فراموش مکن؛ چون هر کسی که مقرب درگاه خدا شد در بارگاهش منزلت پیدا می کند و نزدیکانش را شفاعت می کند و واسطه می شود که خدا حاجتشان را برآورده کند. یا رسول الله شما نگاهی به دختر و دامادتان علی داشته باشید.

أَبْدَتْ رِجَالٌ لَنَا نَجْوَی صُدُورِهِمْ***لَمَّا مَضَیتَ وَ حَالَتْ دُونَکَ التُّرَبُ،

آنان که دشمنی خودشان را پنهان می کردند، هنگامی که شما از بین ما رفتید و تلی از خاک میان ما و شما حائل شد، دشمنی شان را ظاهر کردند.

ص: 238

تَجَهَّمَتْنَا رِجَالٌ وَ اسْتُخفَّ بِنَا***لَمَّا فُقِدْتَ وَ کُلُّ الْأَرْضِ مُغْتَصَبٌ؛

پس از اینکه شما از دنیا رفتید مردانی بر ما یورش آوردند و برخورد تند و عبوسانه کردند و ما را سبک کرده و همه ارث را غصب کردند.

وَ کُنْتَ بَدْراً وَ نُوراً یُسْتَضَاءُ بِهِ***عَلَیکَ تَنْزِلُ مِنْ ذِی الْعِزَّهِ الْکَتُبُ؛

شما ماه درخشان و نوری بودی که همه از شما نورانی می شدند و بر شما از سوی خدای صاحب عزت کتابهایی نازل شد.

وَ کَانَ جِبْرِیلُ بِالْآیَاتِ یُؤْنِسُنَا***فَقَدْ فُقِدْتَ وَ کُلُّ الْخَیرِ مُحْتَجَبٌ؛

جبرئیل با نزول آیات، مونس ما بود، ولی شما از میان ما رفتید و با رفتنتان همه خوبیها از ما پنهان شد.

فَلَیتَ قَبْلَکَ کَانَ الْمَوْتُ صَادَفَنَا***لَمَّا مَضَیتَ وَ حَالَتْ دُونَکَ الْکُثُبُ؛

ای کاش پیش از حضرتت، مرگ ما را می گرفت. زمانی که تو از میان ما رفتی و بین ما و تو تلی از خاک حائل شد. کُثُب، جمع کَثیب است؛ یعنی رمل و شن. در آن مناطق شن فراوان بوده است و معمولا قبرها را با شن می پوشاندند لذا حضرت زهرا علیها السلام این تعبیر را بیان کرده اند.

إِنَّا رُزِئنَا بِمَا لَمْ یُرْزَ ذُو شَجَنٍ***مِنَ الْبَرِّیَّهِ لَا عَجَمٌ وَ لَا عَرَبُ؛

همانا، مصیبت زده شدیم به چیزی که هیچ صاحب حزنی از خلائق نه عرب و نه عجم این چنین مصیبتی را ندیده باشند. بدین ترتیب حضرت صدیقه طاهره علیها السلام خطبه را به پایان برد.

ص: 239

ص: 240

پرسشنامه

ص: 241

1.در کلام نورانی حضرت صدیقه طاهره علیها السلام :

«وَلَهُ الشٌکرُ عَلَی مَا أَلهَمَ»منظور از آنچه خداوند متعال به انسان ها الهام فرموده چیست؟

الف: خوبیها و بدیها

ب:فطرت خدا پرستی

ج:فَأَلْهَمَهَا فُجُوَرَهَا وَتَقْویَهَا

د:گزینه الف و ج

2. عبارت «مِن عُمُومِ نِعَمٍ اِبتَدَاَها»اشاره به چه نعمت هایی دارد؟

الف:نعمت هایی که انسان از خداوند درخواست کرده است.

ب:نعمت هایی که انسان نخواسته اما با لطف و عنایت خدا و به او تعلق گرفته است.

ج:نعمت هایی که خداوند به عموم مخلوقاتش عنایت کرده است.

د:منظور تمامی نعمت های خداوند است.

ص: 242

3. با توجه به جمله «وَضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوصُولَها»کدامیک از گزینه های زیر معنای نادرست «اَلطُّرُقُ اِلَی الله بِعَدِدِ أَنفَاسِ الخَلائِق» می باشد؟

الف:هر دلی به گونه ای راه به سوی خدا دارد.

ب:برداشت های مختلف از دین وجود دارد و همه این برداشت ها حق است.

ج:نسبت گرایی و مسئله پلورالیسم.

د:گزینه ب وج

4. در عبارت «وَ سَمَّاهُ قَبْلَ اَنِ اِجْتَبَاهُ»کدام معنا با آنچه در روایات است سازگار است؟

الف: پیش از آنکه پیامبر به مقام نبوت برسد خداوند نام او را برای حضرت آدم و انبیاء سلف برده بود.

ب: خداوند قبل از اینکه حضرت را به رسالت مبعوث کند برای او نام محمد صلی الله علیه و آله را برگزید.

ج: خداوند مقام پیامبر را بالا برد قبل از آنکه مبعو ثش کند.

د: خداوند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را قبل از آنکه به رسالت مبعوث کند برگزید.

5. با توجه به خطبه نورانی سیده نساء عالمین کدامیک از تعابیرزیر در ارتباط با فلسفه خلقت نمی باشد؟

الف:تَثْبیتاً لِحکِمَتِه

ب:اِعْزازاً لِدَعْوَتِه

ج:اِتمَاماً لِأَمرِه

د:إِظهاراً لقُدرَتِه

ص: 243

6.حضرت زهرای مرضیه علیها السلام عبارت «عَزیمَهً عَلی إِمضاءِ حُکمِه وَإِنفَاذاً لِمَقادیرِ حَتمِه»را در رابطه با تعلیل چه موضوعی بیان فرموده اند؟

الف:خلقت و آفرینش هستی

ب: بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

ج:قرار دادن ثواب و عقاب

د: مسئله امامت

7. حضرت صدیقه کبری علیها السلام چه چیزهایی را به ترتیب باعث عفت - ایمن ماندن از لعنت - پاک شدن نفس - تثبیت اخلاص و عزت اسلام می داند؟

الف:جهاد - زکات - روزه - ایمان - امر به معروف

ب:روزه - جهاد - ترک سرقت - امر به معروف - زکات

ج:ترک سرقت - پرهیز از تهمت و نسبت های ناروا - زکات -روزه - جهاد

د:زکات -روزه - پرهیزازتهمت و نسبت های ناروا - جهاد - ایمان

8. مقصود حضرت صدیقه طاهره علیها السلام از جمله «بَقیهٌ استَخلَفَهَا عَلَیکُم»چیست؟

الف: قرآن کریم

ب؛ اهل بیت علیهمُ السلام

ج: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

د: حضرت علی علیه السلام

9.کدامیک از گزینه های زیر صحیح نیست؟

الف:وَالصّبْرَ مَعُونَهً عَلَی اسْتیجَابِ الْأمر

ب:وَالأَمرَ بِالمَعروفِ مَصلَحَهً لِلعامَّه

ج:وَبِرُّ الْوَالِدَیْنِ وِقَایَهً مِنَ السُّخط

د:وَالصِّیَامَ تَزکیهً لِلنَفس

ص: 244

10. جمله «فَبَلَّغَ الرِّسَالَهَ صَادِعاً بِالنَذاره»در خطبه فاطمی با کدامیک از آیات قرآن کریم تناسب دارد؟

الف:فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَر

ب:أَشِدَّاءَ عَلَی الکُفَّار

ج:وَأَنِذرْ عَشیرَتَکَ الْأَقْرَبین

د:بَلَّغْ مَا أُنْزِلَ إِلیکَ مِن رَبِّکَ

11.مراد از عبارت «بیضُ الخِماص»به نقل از کشف الغُمّه چه کسانی هستند؟

الف:مهاجر و انصار

ب:یاران برگزیده پیامبر

ج:اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام

د:امیر المؤمنین علیه السلام

12. کدامیک از جملات در زیر در خطبه فدکیه در رابطه با توصیف امیر المؤمنین علیه السلام نیست؟

الف:فَلاَ یَنکَفِئُ حَتَّی یَطَأَ جَناحَهَا بِأَخمصهِ

ب:قَریباً مِنَّ رسولِ الله

ج:مُجتَهداً فِی أَمرِ الله

د:یَکسُرُ الأَصنَام

13.جاهای خالی را پر کنید. تَرَبَّصُونَ بِنَا...... تَتَوَکَّفُونَ ......تَنکُصُونَ ......تَفِرّونَ مِن ......

الف: عِندَ النِّزال - القِتال - الأَخبَار - الدَّوَائِر

ب: اَلدَّوَائرِ - الأَخبَار - عِندَلنِّزال - القتال

ج: الأَخبَار - عِندَالنِّزال - القِتال - الدَّوَائِر

د: القِتال - الدَّوائِر - الأَخبَار - عِندَالنِّزال

ص: 245

14.عبارت «ظَهَرَ فیکُم حَسیکهُ النِفاق»نظر به چه نوع نفاقی دارد؟

الف: نفاق خوفی

ب: نفاق فرصت طلبانه

ج: نفاق طمعی

د: نفاق خوفی و فرصت طلبانه

15. تعبیر دختر گرامی پیامبر در مورد دین به جلباب پاسخ چه کسانی است؟

الف: کسانی که می گویند اسلام دین سکولار است

ب: کسانی که اسلام را دین زندگی نمی دانند

ج: کسانی که قائل به جدایی دین از سیاست هستند

د: همه موارد

16.کدامیک از گزینه های زیر از عوامل ارتجاع پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نمی باشد؟

الف: ظهور و بروز جریانهای نفاق

ب: کم رنگ شدن دین و ارزشها

ج: فرار از جنگ

د: جنگ امپراطور رسانه ای با اسلام

17. عبارت «هَدَرَ فَنیقُ المُبطِلین»به چه معناست؟

الف: شجاعان از گروه باطل به صدا درآمدند

ب: گمراهان ساکت به سخن درآمدند

ج: فرصت طلبان به میدان آمدند

د: خارهای نفاق پدیدار گشت

ص: 246

18. آیه مبارکه «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ»سوره زخرف آیه 54 با کدامیک از جملات حضرت صدیقه طاهره علیها السلام تناسب دارد؟

الف: فَخَطَر فی عَرَصَاتِکم

ب: فَأَلفَاکُم لِدَعوَتِهِ مُستَجیبین

ج: ثُمَّ استَنهَضَکُم فَوَجَدَکُم خِفَافاً

د: لِلغِرَّهِ فیهِ مُلاحِظین

19: جمله «وَالْکَلْبُ رَحِیبٌ وَالْجُرحُ لَمَّا یَنْدَمِل»اشاره به چه موضوعی است؟

الف: جراحت بدن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در جنگها

ب:با کنار زدن امیر المؤمنین علیه السلام از خلافت

ج: تازه بودن داغ رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

د: غصب فدک

20. این عبارت، مفهوم کدامیک از جملات زیر است: «به صورت علنی و غیر علنی علیه اهل بیت و فرزندان پیامبر گام برداشتید».

الف: تَشرَبُونَ حَسواً فِی ارتِغاء

ب: نَصبِرُ مِنکُم عَلَی مِثلِ حَزَّالمُدیَ

ج: تُوافِیکُمُ الدَّعوهَ فَلاَ تَستَجِیبُونَ

د: تَمشُون لأَهلِهِ وَوُلِدِهِ فِیِ الخَمرِ والضَّرَّاء

21. کدامیک از آیات زیر در استنادهای حضرت صدیقه طاهره علیها السلام به قرآن کریم برای اثبات ارث خود نیست؟

الف: «وَرِثَ سُلَیمانُ داوُودَ»

ب: «فَهَب لی مِن لَدُنکَ وَلِیًّا یَرِثُنی وَیَرِثُ مِن آلِ یَعقُوبَ»

ج: «وَأُولُوا الأَرحامِ بَعضُهُم أَولی بِبَعض فی کِتابِ اللهِ»

د: «أَ فَحُکمَ الجاهِلیَّهِ یَبغُونَ»

ص: 247

22. منظور از آنچه کتاب خدا اعلان کرده است در جمله «اَعْلَنَ بِها کِتابُ الله جَلَّ ثَناؤُهُ فِی أفْنِیَتِکُم»در خطبه شریفه چیست؟

الف: رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

ب: مسئله ارث انبیاء

ج: ارتحال پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

د: اعلام ولایت امیر المؤمنین علیه السلام

23.آیه شریفه «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَیٰ أَعْقَابِکُمْ»دلالت بر چه موضوعی دارد؟

الف: خطر ارتجاع بعد از رحلت نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله

ب: دین و مکتب با ارتحال پیامبر از بین نمی رود

ج: مسئله غصب خلافت

د: گزینه الف و ب

24. کدامیک از جملات زیر در خطبه شریفه پیرامون مصیبت رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است؟

الف: کُسِفَتِ الشَّمسُ وَالقَمَر

ب: اِنتَشثَرتِ النُّجُومُ لِمُصیبَتِه

ج: وَأَکدَتِ الآمَال

د: همه موارد

25. مراد از عبارت «فَمَجَجتُم مَاَوَعیُتم»در کلام فاطمی چیست؟

الف: گوهر ایمان و معنویت را گرفتید اما نگه نداشتید

ب: شما خودتان را از تنگنا نجات دادید

ج: شما حال مبارزه و جنگ نداشتید

د: هیچکدام

ص: 248

26. کدامیک از جملات زیر درباره کنار زدن حضرت علی علیه السلام از خلافت می باشد؟

الف: خَلَوتُم بِالدَّعه

ب:اَخلَدتُم اِلیَ الخَفضِ

ج:اَبعَدتُم مَن هُواَحَقُّ بِالبَسطِ وَالقَبض

د: لاَتَجتَمِعُ عَزیمهٌ وَلاَوَلیمهٌ

27. عبارت «وَاستَنهَرَ فَتقُه وَانفَتَقَ رَتقُه»مربوط به چه حادثه ای است؟

الف: غصب فدک

ب اختلاف مهاجرین و انصار

ج: غصب خلافت

د: رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

28. این عبارت ترجمه کدامیک از فرازهای زیر است؟ «غذای گوارایی که پیامبر اکرم برای شما تدارک دیده بود نگه نداشتید»

الف: نَجَوتُم مِنَ الضیقِ بالسِّعَه

ب: دَسَعتُمُ الذی تَسَوَّغتُم

ج: أَخلَدتُم اِلَی الخَفض

د: خَلَوتُمِ بِالدَّعَه

29. این جمله امیر المؤمنین علیه السلام «فَهُوَ مِیَتٌ بَینَ الاُحَیاء» در مورد چه کسانی است؟

الف: کسانی که قلباً از منکر بیزار نیستند

ب: کسانی که اهل ارتکاب معاصی هستند

ج: کسانی که تارک نهی از منکر هستند

د: تارک الصلوه

ص: 249

30. جای خالی را پر کنید:....تَغییر اَلِلبَخس .... تَنزیهاًعَنِ الرِّجس

الف:اِجتنابُ القذف - النهی عَن شُربِ الخَمر

ب:اَلنَّهی عَن شُربِ الخَمر - الوَفَاء بِالنَذر

ج:تَوفیهُ المَکاییل وَالمَوازین - اَلنَّهی عَن شُربِ الخَمر

د:الوَفَاء بِالنَذر - تَوفیهُ المَکاییل وَالمَوَازِین

31. علت اینکه حضرت زهرا علیها السلام در خطبه شریفه دو جا سخن از حرمت شرک به میان آورده است چیست؟

الف: خود تاکید بر شرک موضوعیت دارد

ب: یک جا سخن از شرک در عقیده است و جای دیگرسخن از شرک در عمل

ج: دلیل خاصی ندارد

د: گزینه الف و ب

32. جمله «مَنْسَأَهً فِی الْعُمُروَ مَنْمَاهً لِلْعَدَد»تحلیل کدامیک ازاعمال زیر است؟

الف: بروالدین

ب: نماز

ج: صله رحم

د: حج

ص: 250

33. مطابق نقل ابن ابی الحدید از علی بن فارقی چرا ابوبکر فدک را به حضرت زهرا علیها السلام بازنگرداند؟

الف: به دلیل مخالفت عمر

ب: اگر باز می گرداند مجبور می شد خلافت را هم به علی علیه السلام برگرداند

ج: می خواست از منافع فدک برای تهیه سلاح و اسب های جنگی استفاده کند

د: می خواست فدک را ملک شخصی خود قرار دهد

34. جاهای خالی را که توصیف حضرت زهرا علیها السلام از قرآن کریم است پر کنید

أُمورُه ...... أَحکامُهُ ...... أَعلَامُه ......زَوَاجِرُه ......

الف: ظَاهِرَه – زَاهِرَه - بَاهِرَه - لَائِحَه

ب: بَاهره - لَائِحَه - ظَاهِرَه - زَاهره

ج: لَائحه - بَاهِرَه - زَاهِرَه - ظَاهِرَه

د: زَاهِرَه - ظَاهِرَه – لَائحه - بَاهِرَه

35. توجیه ابوبکر برای غصب فدک چه بود؟

الف: اجماع مسلمین در غصب فدک

ب: حدیث جعلی «نَحنُ مَعَاشِرَ الأَنبیا لَانُورث»

ج: تهیه اسب و سلاح برای جنگ با کفار

د: همه موارد

ص: 251

36. در سخن امام صادق علیه السلام به مفضل بن عمر علت مصادره خمس و -فیء- و فدک از اهل بیت علیهاالسلام چه دانسته شده است؟

الف: اداره کردن حکومت از طریق فدک

ب: استفاده و تصرف شخصی حاکمان

ج: خالی شدن دست اهل بیت علیهم السلام و روی آوردن مردم به سوی دستگاه خلافت به امید دنیایشان

د: اعتقاد حاکمان وقت مبنی بر ارث نبردن حضرت زهرا علیها السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله

37. با توجه به کلام مولا علی علیها السلام در توصیف قرآن کدامیک از جملات زیر صحیح نیست؟

الف: اَلَهادِی الَّذی لَایُضِلُّ

ب: اَلمُحَدِّثُ الذی لَاَ یَکذِبُ

ج: وَاعلَمُوا أَنَّه لَیسَ عَلَی أَحَدٍ بَعدَ القرآنِ مِن فَاَقهٍ

د: بِهِ تُنالُ حُجَجُ اللهِ المُنَوَّرُه

38. در جمله «وَثَنَّی بِالنَّدبِ إِلَی أَمثَالِها»بنابر نظر مرحوم مجلسی مراد از «امثالها»چیست؟

الف: نعمت های دنیوی

ب: نعمت های اخروی

ج: نعمت های مادی و معنوی

د: هیچکدام

ص: 252

39. در کلام حضرت زهرا علیها السلام «وَاجتِبابَ القَذفِ حِجَاباً عَنِ اللَّعنَه»قذف به چه معناست؟

الف: مرد یا زن پاکی را متهم به گناه جنسی کردن

ب: مترادف معنای قتل است

ج: خیانت کردن

د: آبروی مومن را بردن

40. تعبیر «ایجابا لِلعِفَّه»تعلیل برای کدام موضوع است؟

الف: حرمت شرک

ب: حرمت شرب خمر

ج: حرمت قذف

د: ترک سرقت

ص: 253

توضیحات شرکت در مسابقه کتابخوانی پیام یاس نبوی در شرح خطبه فاطمی علیها السلام

شرکت کننده ی محترم!

ضمن تسلیت شهادت حضرت زهرا علیها السلام حضور گرم شما را در مسابقه کتابخوانی «پیام باس نبوی در شرح خطبه فاطمی علیها السلام »ارج نهاده و توجه شما را به نکات ذیل جلب می نماییم.

1- شرکت برای عموم علاقه مندان بالای 12 سال آزاد است.

2- رونویسی از پاسخنامه دیگران شرعاً جایز نیست.

3- با مطالعه دقیق کتاب، پاسخ پرسشهای مطرح شده را در پاسخنامه درج نمایید.

4- مشخصات خود را بطور کامل در محل کادر مربوطه در پاسخنامه با ذکر نام استان، شهر، آدرس دقیق پستی، کد پستی و شماره تماس ثابت و همراه درج نمایید در غیر این صورت در قرعه کشی شرکت داده نخواهد.

5- کپی پاسخنامه در صورت عدم تغییر در اندازه مورد قبول است.

6- مهلت ارسال پاسخنامه حداکثر تا تاریخ1392/02/31 می باشد.

7- تاریخ اعلام نتایج1392/03/17 می باشد. برندگان ویژه دو هفته بعد از اعلام نتایج فرصت دارند مشخصات درخواستی رااعلام نمایند، در غیر این صورت از لیست برندگان کنار گذاشته خواهند شد و هیچ مسئولیتی عهده دار برگزار کنندگان مسابقه نمی باشد.

8- شرکت کنندگان می توانند از طریق ارسال پاسخنامه، به آدرس پستی:قم - صندوق پستی 168_37135 در مسابقه شرکت نمایند.

9- قرعه کشی مسابقه همزمان با عید مبعث انجام و از طریق سایت معاونت فرهنگی و اجتماعی به نشانی www.mfso.irو نیز سایت مجتمع فرهنگی پژوهشی معاونت فرهنگی و اجتماعی به نشانی www.mfpo.ir اعلام خواهد شد.

ص: 254

فرم پاسخنامه مسابقه کتابخوانی پیام یاس نبوی در شرح خطبه فاطمی علیها السلام

*نام:... *نام خانوادگی:...

*نام پدر : ... *کد ملی : ...

*تاریخ تولد: ... *تحصیلات :...

*تلفن ثابت(با کد)و همراه:...

*کد پستی:...

*نشانی دقیق پستی: ...

ص: 255

جوایز ویژه مسابقه کتاب خوانی

18 کمک هزینه سفر به مکه

72 کمک هزینه سفر به کربلا

72 کمک هزینه سفر به مشهد

110قلم گویای هوشمند قرآنی

و جوایز ارزنده دیگر

ص: 256

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109