امام مهدی عج در منابع اهل سنت : تا پایان قرن دهم هجری قمری

مشخصات کتاب

سرشناسه : فقیه ایمانی،مهدی، 1308 -

عنوان و نام پدیدآور : امام مهدی عج در منابع اهل سنت : تا پایان قرن دهم هجری قمری [کتاب]= الامام المهدی(عج) عند اهل السنه/ تالیف و تدوین مهدی فقیه ایمانی ؛ مترجمان احمد اسماعیل تبار، سیداحمدرضا حسینی، محمدحسین مهوری.

مشخصات نشر : تهران: فرهنگ سبز، 1390 -

مشخصات ظاهری : 931ص

شابک : :978-964-9906-83-6

یادداشت : فارسی - عربی

مندرجات : ج.1- تا پایان قرن دهم هجری قمری.-

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- احادیث اهل سنت

شناسه افزوده : اسماعیل تبار، احمد، 1343 -، مترجم

شناسه افزوده : حسینی، سیداحمدرضا، 1342 -

شناسه افزوده : مهوری، محمدحسین، 1340 -، مترجم

رده بندی کنگره : BP51/35/ف73الف8 1390

رده بندی دیویی : 297/959

شماره کتابشناسی ملی : 2592597

ص: 1

اشاره

الامام المهدی(عج)

عند اهل السُّنّه

یتضمّن رسائل مُفرده وفصولاً وأبحاثاً اقتطفناها

من مؤلّفات أئمّه الحدیث وأعلام التاریخ

ورجالات العلم من أهل السنّه

خلال عشر قرون

رتّبها و قدّم لها:

مهدی الفقیه إیمانی

ص: 2

امام مهدی(عج)

در منابع اهل سنّت

تا پایان قرن دهم هجری قمری

تألیف و تدوین

مهدی فقیه ایمانی

مترجمان

احمد اسماعیل تبار

سیّد احمدرضا حسینی

محمدحسین مهوری

ص: 3

سرشناسه:فقیه ایمانی،مهدی،1308-

عنوان و نام پدیدآور:امام مهدی(عج)در منابع اهل سنت:تا پایان قرن دهم هجری قمری \الامام المهدی(عج)عند اهل السنه/تالیف و تدوین مهدی فقیه ایمانی؛مترجمان احمد اسماعیل تبار،سیّد احمدرضا حسینی،محمد حسین مهوری.

مشخصات نشر:تهران،فرهنگ سبز،1390.

مشخصات ظاهری:931ص

شابک:6-83-9906-964-978:

یادداشت:فارسی-عربی

مندرجات:ج.1-تا پایان قرن دهم هجری قمری.-

موضوع:محمد بن حسن(عج)،امام دوازدهم،255 ق.---احادیث اهل سنت

شناسه افزوده:اسماعیل تبار،احمد 1343-،مترجم.

شناسه افزوده:حسینی،سیّد احمدرضا،1342-

شناسه افزوده:مهوری،محمدحسین،1340-،مترجم.

رده بندی کنگره:1390 8 الف73ف/51/35 BP .

رده بندی دیویی:297/959

شماره کتابشناسی ملی:2592597

نام کتاب:امام مهدی(عج)در منابع اهل سنّت

نام نویسنده:مهدی فقیه ایمانی

مترجمان:احمد اسماعیل تبار،سیّد احمدرضا حسینی و محمد حسین مهوری

صفحه آرا:علی قربانی

طراح جلد:امیرمسعود رئوفی

ویراستار:سولماز غریب زاده

نوبت چاپ:اول،1390

شمارگان:1500 نسخه

ناشر:انتشارات فرهنگ سبز

چاپ و صحافی:هنر سرزمین سبز

شابک:6-83-9906-964-978

قیمت:150000 ریال

حق چاپ محفوظ و در اختیار انتشارات فرهنگ سبز می باشد.

دفتر مرکزی:تهران،خیابان شهیدبهشتی،خیابان پاکستان،کوچه چهارم،پلاک 10،طبقه دوم88513189

مرکز پخش:تهران،خیابان انقلاب،خیابان اردیبهشت،کوچه نوروز،پلاک 27،طبقه سوم،پخش ایده پرداز66487124

نشانی اینترنتی: ri.zbasegnahraf.www

ص: 4

الاهداء

إلی صاحب الأمر...

مهدیّ الأمم...

بقیّه الله فی الأرضین...

حجّه بن الحسن العسکری...

أرواحنا فداه...

«یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَهٍ مُزْجاهٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ اللّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ»

سوره یوسف 88/12

ص: 5

ص: 6

فهرست اجمالی

تقدیم به آخرین منجی11

مقدمه مترجم13

مقدمه چاپ دوم مولف25

مقدمه چاپ اول مولف29

امام مهدی(عج)در منابع اهل سنّت المصنف/حمیری صنعانی49

سنن/ابن ماجه57

سنن/ابی داود69

سنن/ترمذی79

البدء و التاریخ/احمد بن سهل بلخی89

المعجم الکبیر/سلیمان بن احمد طبرانی119

معالم السنن/خطابی بستی131

مصابیح السنه/ابن فراء137

ص: 7

جامع الاصول فی احادیث الرسول صلی الله علیه و آله/ابن اثیر جزری147

الفتوحات المکیه/ابن عربی161

مطالب السئول فی مناقب آل الرسول/قرشی نصیبی243

تذکره الخواص/سبط ابن جوزی269

شرح نهج البلاغه/ج1/ابن ابی الحدید283

شرح نهج البلاغه/ج7/ابن ابی الحدید289

شرح نهج البلاغه/ج9/ابن ابی الحدید297

شرح نهج البلاغه/ج10/ابن ابی الحدید317

شرح نهج البلاغه/ج18/ابن ابی الحدید327

شرح نهج البلاغه/ج19/ابن ابی الحدید333

مختصر سنن ابی داود/حافظ المنذری343

التّذکره فی أحوال الموتی وأمور الآخره/قرطبی361

وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزّمان/ابن خلکان415

ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی/أحمد بن عبداللّه طبری421

فرائد السمطین/حموئی خراسانی431

مشکاه المصابیح/شیخ ولی الدین محمد بن عبدالله خطیب491

خریده العجائب و فریده الغرائب/ابن وردی509

المنار المنیف فی الصحیح و الضعیف/ابن قیم جوزیه537

الفتن و الملاحم/ابن کثیر563

ینابیع الموده/سید علی بن شهاب بن محمد حسینی همدانی587

شرح المقاصد مقاصد فی علم الکلام/سعد الدین التفتازانی597

مجمع الزوائد و منبع الفوائد/ابوالحسن هیثمی609

موارد الظمآن إلی زوائد ابن حبان/حافظ نورالدین علی بن أبی بکر الهیثمی629

ص: 8

الفصول المهمّه فی معرفه أحوال الأئمّه علیهم السلام وفضلهم علیهم السلام/ابن صباغ مالکی637

الحاوی للفتاوی/سیوطی675

الائمّه الاثنا عشر/شمس الدین محمّد بن طولون783

الیواقیت و الجواهر فی بیان عقائد الاکابر/امام عبد الوهّاب شعرانی793

الصواعق المحرقه فی الرد علی أهل البدع و الزندقه/احمد بن حجر الهیتمی المکی827

الفتاوی الحدیثیّه/شهاب الدین بن حجر هیتمی شافعی863

کنز العمال فی سنن الاقوال و الأفعال/علی متقی الهندی901

ص: 9

ص: 10

تقدیم به آخرین منجی

سلام بر آخرین وصی پیامبر صلی الله علیه و آله

صلوات بر امام عصر حضرت بقیه الله الاعظم روحی له الفداء(عج)

ای عزیز عزیزان،ای غایب دوران،ای خورشید هدایت پنهان!

قلب های مان از محنت دوری شما و محرومیت دیدار شما،از قصه غیبت طولانی شما پر غصه و داغدار است نسل ها پی نسل ها می آیند و می روند و ما هم از میانسالی گذر کردیم اما در حسرت دیدار روی الهی شما منتظر باقی ماندیم.

ای مولای مان!

چه اشک های سوزناکی که در فراق تو ریختیم و چه آه های فراوانی که در حرمان تو کشیدیم و برای تعجیل ظهور تو هر صبح و شام دست به دعا برداشتیم و با چشمی اشکبار و قلبی غمبار در آستان ربوبی حضرت حق به ابتهال و تضرع نشستیم و ظهور حیاتبخش جهانی تو را مسالت کردیم اما انگار غیبت شما در تاریکی ظلم ظالمان،بسی طولانی تر از آن است تا بشر همین روزگار ما به حضور با برکت شما متنعم شود و جهان ظلمانی روشن گردد.

به گواه تاریخ،مستضعفان جهان براساس ظلم ثروتمندان متکاثر و قدرتمندان متحجر و ستمگویان متعصب از حقوق و عدالت الهی که انبیاء و اوصیاء وعده آن ها را داده بودند محروم ماندند اما همیشه به امید ظهور تو زندگی کردند؛گرچه همواره محروم از دیدار شما به جهان باقی سفر کردند.

ص: 11

آقای مان!

به عشق تو می نویسیم و ترجمه می کنیم تا حضور پنهانی هدایتگر شما را در یادها و اندیشه ها باقی بداریم تا هیچ گاه زمین و زمینیان از نام و یاد شما غافل نباشند و برای ظهور شما دعا می کنیم تا از کاروان عشق تنها نمانیم و از نور آفتاب وجود پنهان شما روشنی مسیر حیات مان را استفاده کنیم.

از ساحت کبریایی شما به دور است که به یاد شما بنویسیم و دعا کنیم و خبر حقانیت حضور شما را از سرور کائنات،حضرت ختمی مرتبت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله برای جهانیان نقل کنیم اما از دعای خیر شما در دنیا و آخرت محروم بمانیم.به امید آن لطف کریمانه،بر شما و خاندان پاک تان درود می فرستیم و از خدای بزرگ تعجیل هر چه سریع تر ظهور شما را در همین روزگار مسئلت می کنیم.

ص: 12

مقدمه مترجم

نبوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله

همه مسلمانان جهان بعد از توحید ذات ربوبی به اصل نبوت آخرین رسول الهی حضرت محمد بن عبدا...صلی الله علیه و آله اعتقاد دارند.هیچ مسلمانی نمی تواند ادعای دین اسلام بکند اما نبوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را قبول نداشته باشد.نبوت آخرین رسول الهی،محمد حبیب صلی الله علیه و آله همانند عیسی مسیح علیه السلام،موسی کلیم علیه السلام،ابراهیم خلیل علیه السلام و نوح کبیر علیه السلام اثبات می شود.مدت نبوت 23 ساله آن حضرت در دو شهر مکه سیزده سال و شهر مدینه ده سال سپری شد و پیامبر صلی الله علیه و آله حکومت اسلام را در شهر مدینه تشکیل داد تا یک الگوی تمام عیار حکومت اسلامی را به جهانیان معرفی نماید و سنت و روش آن حضرت،طرح جامع حکومت اسلامی را متناسب با پیشرفت زمان برای همه مسلمانان در طول تاریخ ثابت کرد.یکی از مباحث بسیار مهم سیاسی و اجتماعی حکومت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مسئله روش حکومت و تعیین حاکم بعد از وجود مقدس شان در سلسله حاکمان حکومت اسلامی بود؛پاسخ به همین مسئله مبنا و اساس اختلاف مسلمانان در جهان پس از نبوت شد.

وصیت سیاسی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله دارای دو شأن خصوصی و عمومی بودند؛شأن و موقعیت خصوصی ایشان مربوط به خانواده،فرزندان و اقربای ایشان می شد اما شأن و موقعیت عمومی ایشان مربوط به جامعه مسلمانان و حتی آحاد آنها در طول تاریخ بعد از ظهور اسلام می شود.

ص: 13

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در مقام نبوت واجد شأن عمومی بود که بر همین اساس متصدی مقام تقنین و اجرا و قضای اسلامی بود.با وجود پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در مدینه هیچ کس نمی توانست ادعا کند که مقام تقنین الهی در اختیار یا عهده شخص دیگری است یا اینکه بالاترین مقام تصمیم گیری اجرایی شخص دیگری است یا اینکه قاضی القضات حکومت اسلامی شخص دیگری غیر از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است.

این موقعیت و شان عمومی پیامبراسلام اقتضاء داشت تا علاوه بر رفتار و توصیه های خصوصی در زندگی شخصی شان،وصیت عمومی برای جهان اسلام به ویژه درباره مسئله حکومت و شخص حاکم بعد از حیات شریف شان داشته باشند و بدین سان اوصیاء خود را در حرکت تاریخ اسلام به سمت آینده معرفی کنند زیرا ارتحال حضرت ایشان و حتی اوصیاء پس از ایشان یک واقعیت عینی غیرقابل انکار در جامعه بشری بود و بدین سان وصیت سیاسی پیامبراسلام صلی الله علیه و آله درباره حکومت اسلامی ضرورت عقلی و عقلائی داشت و به خاطر اهمیت روش حکومت و جایگاه حاکم در اسلام بود که حضرت ایشان به هنگام نبوت در شهر مکه دربار ابوسفیان را نمی پذیرفتند تا به عنوان یک شخصیت روحانی دولتی در حکومت کفر قریشیان تنها مردم را موعظه کنند و حاکم و و الی شخص ابوسفیان از بنی امیه باشد بلکه پیامبر صلی الله علیه و آله امارت مکه را برای بیان تشریع و اجرا و قضاوت اسلامی لازم داشت و این همان مسئله ای بود که سران کفر قریش به سرکردگی ابوسفیان با پیامبر صلی الله علیه و آله به مخالفت می پرداختند و اجازه نمی دادند که رأس حکومت در قدرت پیامبر صلی الله علیه و آله باشد.

اما پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از هجرت از مکه به مدینه حکومت اسلام را در مدینه تشکیل داد و کانون فرهنگی را به مرکزیت مسجدالنبی تأسیس کرد و سپس سازمان نظامی و امنیتی و اقتصادی دولت اسلام را تعریف و تعیین کرد تا اینکه به پایان عمر شریف شان رسید.آنگاه این پرسش مهم در حکومت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مطرح شد،آیا پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وصیت سیاسی برای تعیین اوصیاء خود و روش انتخاب آنها دارند؟یا اینکه علیرغم اهمیت موضوع حاکمیت و تأثیر آن در تمام شئون زندگی فردی و اجتماعی مردم،پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله هیچ

ص: 14

وصیتی درباره حکومت اسلام و حاکم آن بیان نفرمودند؟!و امت اسلام را جهت تصمیم گیری درباره این امر بسیار مهم به حال خودشان در گذر تاریخ بشریت واگذاشتند؟!

حدیث غدیر و اوصیاء دوازده گانه

حدیث غدیر از طریق دانشمندان حدیث شیعه (1)و سنی نقل شده است و هیچ دانشمند علوم اسلامی با اصل نقل حدیث غدیر مخالفتی ندارد و به اصطلاح علم حدیث نقل روایت غدیر را متواتر می دانند.تواتر در نقل یک حدیث بدین معنی است که احتمال تبانی همه ناقلان بر کذب آن حدیث محال وقوعی است اما اختلاف شیعه و سنی در تعریف و معنای حدیث غدیر است که شیعیان آن را اعتبار انتصاب و انتخاب حضرت علی علیه السلام به عنوان امیرمؤمنان و مولای حاکم همه مسلمانان بعد از عصر نبوت یاد می کنند اما اهل سنت از آن به عنوان حدیث دوستی و محبت با حضرت علی علیه السلام یاد می کنند.علاوه بر واقعه غدیرخم و بیان ولایت حضرت علی علیه السلام توسط پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وقایع دیگری نیز وجود دارد که در آن ها رسول خدا صلی الله علیه و آله حضرت علی علیه السلام و فرزندان معصوم او را اوصیاء دوازده گانه خود معرفی می فرمایند. (2)بنابراین نتیجه می گیریم که اصل روایت وصیت

ص: 15


1- .منابع حدیث غدیر در کتاب ارزشمند 11 جلدی«الغدیر»اثر جاودان علامه امینی از شیعه و سنی تدوین شده است به طوری که هیچ دانشمند حدیث شیعه و سنی منکر اصل واقعه غدیر و حدیث غدیر نیست.برای مطالعه بیشتر به کتاب الغدیر،نشر بنیاد بعثت،مرکز چاپ و نشر مراجعه نمایید.
2- .برای مطالعه مراجعه کنید به کتاب«عقیده اهل السنه والاثر فی المهدی المنتظر»به قلم عبدالمحسن بن حمدالعبّاد،مدرس جامعه اسلامیه در مدینه منوره در سال 1402ه.ق نوشته شده و فقیه اهل سنت شیخ عبدالعزیز بن عبدالله بن باز بر آن مقدمه ای بدین شرح نوشتند: الحمد لله وصلی الله وسلم علی رسول الله وعلی آله وأصحابه ومن سلک سبیله واهتدی بهداه إلی یوم الدین.أما بعد:فانا نشکر محاضرنا الاستاذ الفاضل الشیخ عبدالمحسن بن حمد العباد علی هذه المحاضره القیمه الواسعه فلقد اجاد فیها وافاد واستوفی المقام حقا فیما یتعلق بالمهدی المنتظر مهدی الحق،ولا مزید علی مابسطه من الکلام فقد بسط واعتنی وذکر الأحادیث،وذکر کلام اهل العلم فی هذا الباب و قد وفق للصواب وهدی إلی الحق،فجزاه الله عن محاضرته خیرا وجزاه الله عن جهوده خیرا وضاعف له المثوبه وأعانه علی التکمیل والاتمام لرسالته فی هذا الموضوع،وسوف نقوم ان شاء الله-بطبعها بعد انتهائه منها لعظم فائدتها ومسیس الحاجه إلیها و الخلاصه التی -

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در جوامع احادیث اهل سنت نقل شده است اما اسامی اوصیاء پیامبر صلی الله علیه و آله در روایات اهل سنت نقل و ثبت نشده است (1).ن.

ص: 16


1- أعلقها علی هذه المحاضره القیمه ان أقول:ان الحق و الصواب هو ما ابداه فضیلته فی هذه المحاضره،کما بینه أهل العلم فأمر المهدی أمر معلوم و الأحادیث فیه مستفیضه بل متواتره متعاضده،و قد حکی غیر واحد من أهل العلم:تواترها،کما حکاه الاستاذ فی هذه المحاضره وهی متواتره تواترا معنویا لکثره طرقها،واختلاف مخارجها وصحابتها ورواتها وألفاظها فهی بحق تدل علی ان هذا الشخص الموعود به امره ثابت وخروجه حق و هو محمد بن عبدالله العلوی الحسنی من ذریه الحسن بن علی بن أبی طالب رضی الله عنهم.و هذا الامام من رحمه الله عزوجل بالامه فی آخر الزمان یخرج فیقیم العدل و الحق ویمنع الظلم و الجور،وینشر الله به لواء الخیر علی الأمه عدلا وهدایه وتوفیقا وارشادا للناس. و قد اطلعت علی کثیر من احادیثه فرأیتها کما قال الشوکانی وغیره،وکما قال ابن القیم وغیره:فیها الصحیح وفیها الحسن،وفیها الضعیف المنجبر،وفیها اخبار موضوعه ویکفینا من ذلک مااستقام سنده سواء کان صحیحا لذاته أو لغیره وسواء کان حسنا لذاته أو لغیره،وهکذا الأحادیث الضعیفه اذا انجبرت وشد بعضها بعضا فانها حجه عند أهل العلم فان المقبول عندهم اربعه أقسام:صحیحح لذاته،وصحیح لغیره،وحسن لذاته وحسن لغیره،هذا ماعدا المتواتر،اما المتواتر فکله مقبول سواء کان تواتره لفظیا أو معنویا فأحادیث المهدی من هذا الباب متواتره تواترا معنویا،فتقبل بتواترها من جهه اختلاف الفاظها ومعانیها وکثره طرقها وتعدد مخارجها،ونص أهل العلم الموثوق بهم علی ثبوتها وتواترها.و قد رأینا أهل العلم اثبتوا أشیاء کثیره بأقل من ذلک و الحق ان جمهور اهل العلم بل هو کالاتفاق علی ثبوت امر المهدی،وانه حق،وانه سیخرج فی آخرالزمان،اما من شذ عن أهل العلم فی هذا الباب فلا یلتفت إلی کلامه فی ذلک،واما ماقاله الحافظ اسماعیل بن کثیر رحمه الله علیه فی کتابه التفسیر فی سوره المائده عند ذکر انقباء وان المهدی یمکن أن یکون احد الأئمه الاثنی عشر فهذا محل نظر،فان الرسول علیه الصلاه و السلام قال:لایزال أمر هذه الأمه قائما ماولی علیهم اثنا عشر خلیفه کلهم من قریش فقوله:لایزال امر هذه الأمه قائما.یدل علی ان الدین فی زمانهم قائم،والأمر نافذ،والحق ظاهر.ومعلوم ان هذا انما کان قبل انقراض دوله بنی أمیه،و قد جری فی آخرها اختلاف تفرق بسببه الناس وحصل به نکبه علی المسلمین وانقسم امر المسلمین إلی خلافتین:خلافه فی الأندلس وخلافه فی العراق،وجری من الخطوب و الشرور ماهو معلوم. والرسول علیه الصلاه و السلام قال:لایزال أمر هذه الأمه قائما،ثم جری بعد ذلک أمور عظیمه حتی اختل نظام الخلافه وصار علی کل جهه من جهات المسلمین أمیر وحاکم وصارت دویلات کثیره.وفی زماننا هذا أعظم وأکثر و المهدی حتی الآن لم یخرج،فیکف یصح ان یقال ان الأمر قائم إلی خروج المهدی هذا لایمکن ان یقوله من نأمل ونظر.والأقرب فی هذا کما قاله جماعه من أهل العلم:ان مراد النبی صلی الله علیه و آله بهذا الحدیث:لایزال أمر هذه الأمه قائما ماولی علیهم اثنا عشر خلیفه کلهم من قریش ان مراده من ذلک:الخلفاء الأربعه،ومعاویه رضی الله عنه عنه وابنه یزید،ثم عبدالملک بن مروان وأولاده الأربعه وعمر بن عبدالعزیز هؤلاء اثنا عشر خلیفه و المقصود ان الأئمه الاثنی عشر فی الأقرب و الأصوب ینتهی عددهم بهشام بن عبدالملک،فان الدین فی زمانهم قائم والاسلام منتشر و الحق ظاهر و الجهاد قائم،وما وقع بعد موت یزید من الاختلاف والانشقاق فی الخلافه وتولی مروان فی الشام وابن الزبیر فی الحجاز لم یضر المسلمین فی ظهور دینهم فدینهم ظاهر وأمرهم قائم وعدوهم مقهور مع وجود هذا الخلاف الذی جری ثم زال بحمد الله بتمام البیعه لعبد الملک واجتماع الناس بعد ماجری من الخطوب علی ید الحجاج وغیره وبهذا یتبین ان هذا الأمر الذی اخبر به صلی الله علیه و سلم قد وقع ومضی وانتهی،وأمر المهدی یکون فی آخر الزمان ولیس له تعلق بحدیث جابر بن سمره.أما کون المهدی یکون عند نزول عیسی فقد قال ابن کثیر فی الفتن و الملاحم:أظنه یکون عند نزول المسیح و الحدیث الذی رواه الحارث بن أبی أسامه یرشد إلی هذا ویدل علی هذا لانه قال امیرهم المهدی فهو یرشد إلی انه یکون عند نزول عیسی ابن مریم کما یرشد إلیه بعض روایات مسلم وبعض الروایات الأخری لکن لیست بالصریحه فهذا هو الأقوم و الأظهر ولکنه لیس بالأمر القطعی.اما کونه سیخرج ویوجد فی آخر الزمان کما قال النبی صلی الله علیه و آله فهذا أمر معلوم.والأحادیث ظاهره فی ذلک،والحق کما قاله الأئمه و العلماء فی ذلک انه لابد من خروجه وظهوره. و أما امر المسیح ابن مریم علیه الصلاه و السلام،وأمر المسیح الدجال فأمرهما أظهر وأظهر فالأمر فیهما قطعی و قد اجمع علی ذلک علماء الأمه وبینوا للناس ان المسیح نازل فی آخر الزمان کما ان الدجال خارج فی آخر الزمان و قد تواترت بذلک الأخبار عن النبی صلی الله علیه و آله وکلها صحیحه متواتره بنزول عیسی علیه الصلاه و السلام فی آخر الزمان وحکمه بشریعه محمد علیه الصلاه و السلام وقتله الدجال مسیح الضلاله هذا حق وهکذا خروج الدجال حق أما من أنکر ذلک وزعم أن نزول المسیح ابن مریم ووجود المهدی اشاره إلی ظهور الخیر،وان وجود الدجال ویأجوج ومأجوج وما أشبه ذلک اشاره ألی ظهور الشر فهذه أقوال فاسده بل باطله فی الحقیقه لاینبغی أن تذکر فأهلها قد حادوا عن الصواب وقالوا أمرا منکرا وأمرا خطیرا لا وجه له فی الشرع ولا وجه له فی الأثر ولا فی النظر و الواجب نلقی ماقاله الرسول صلی الله علیه و آله بالقبول والایمان به و التسلیم،فمتی صح الخبر عن رسول الله فلا یجوز لأحد أن یعارضه برأیه واجتهاده،بل یجب التسلیم کما قال الله عزوجل (فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتّی یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً) و قد أخبر صلی الله علیه و آله بهذا الأمر عن الدجال وعن المهدی وعن عیسی المسیح ابن مریم ووجب تلقی ماقاله بالقبول والایمان بذلک و الحذر من تحکیم الرأی و التقلید الأعمی الذی یضر صاحبه ولاینفعه لا فی الدنیا ولا فی الآخره.وأسأل الله عزوجل أن یوفق الجمیع لما فیه رضاه وأن یمنحنا جمیعا الفقه فی دینه و الثبات علی الحق حتی نلقی ربنا سبحانه وتعالی وأعود أیضا فأشکر فضیله الاستاذ علی محاضرته القیمه الواسعه وأسأل الله له المعونه علی الاتمام والاکمال حتی تطبع وتنشر فینتفع بها الناس وصلی الله علی عبده ورسوله محمد وآله وصحبه أجمعین.

اوصیاء دوازده گانه نبی صلی الله علیه و آله و خروج مهدی(عج)

کتاب حاضر تدوین حضرت آیت ا...مهدی فقیه ایمانی از منابع اهل سنت درباره اوصیاء دوازده گانه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و قیام حضرت امام مهدی(عج)آخرین وصی ایشان است.اثر گرانقدر معظم له اکثر منابع روائی اهل سنت را تا پایان قرن دهم هجری در این مجلد گردآوری کرده است اما شماری از منابع مهم اهل سنت که درباره امام مهدی(عج)احادیث نبوی را جمع آوری کردند در این تدوین ارزشمند وارد نشده است که از نویسندگان این منابع و اثر آنها می توان به موارد ذیل اشاره کرد.

1-محمد بن ادریس شافعی متوفی 204ه.ق که کتاب الرساله را تالیف کرد.

2-احمد حنبل شیبانی متوفی سال 241ه.ق امام فرقه حنابله اهل سنت معاصر

ص: 17

امام جواد علیه السلام و امام هادی علیه السلام در کتاب مسند جلد اول(صفحات 376،99،84 و 377) (1)، جلد دوم(صفحه 336) (2)و جلد سوم(صفحات 345،317،98،36،26،17 و 384) (3)ه.

ص: 18


1- .ص 84:حدثنا عبداللّه حدثنی أبی ثنا فضل بن دکین ثنا یاسین العجلی عن ابراهیم بن محمد بن الحنفیه عن أبیه عن علی رضی الله عنه قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم المهدی منا اهل البیت یصلحه الله فی لیله. ص 99:حدثنا عبداللّه حدثنی أبی ثنا حجاج و أبو نعیم قالا ثنا قطر عن القاسم بن أبی بزه عن أبی الطفیل قال حجاج سمعت علیا رضی الله عنه یقول قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم لولم یبق من الدنیا الایوم لبعث اللّه عزوجل رجلا منا یملؤها عدلا کما ملئت جورا قال أبونعیم رجلا منا قال و سمعته مره یذکره عن حبیب عن أبی الطفیل عن علی رضی الله عنه عن النبی صلی الله علیه و سلم. ص 376:حدثنا عبداللّه حدثنی أبی ثنا سفیان بن عینیه ثنا عاصم عن ذر عن عبداللّه عن النبی صل اللّه علیه و سلم لا تقوم الساعه حتی یلی رجل من أهل بیتی یواطی اسمه اسمی قال أبی حدثنا به فی بیته فی غرضه أراه سأله بعض ولد جعفر بن یحیی أو یحیی بن خالد بن یحیی.حدثنا عبداللّه حدثنی أبی ثنا عمر بن عبید عن عاصم بن ابی النجود عن زر بن حبیش عن عبداللّه قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم لا تنقضی الایام ولا یذهب الدهر حتی یملک العرب رجل من أهل بیتی اسمه یواطی اسمی. ص 377:حدثنا عبداللّه حدثنی أبی ثنا یحیی بن سعید عن سفیان حدثنی عاصم عن زر عن عبداللّه عن النبی صلی الله علیه و سلم قال لا تذهب الدنیا أو قال لا تنقضی الدنیا حتی یملک العرب رجل من أهل بیتی ویواطی اسمه اسمی.
2- .ص 336:حدثنا عبداللّه حدثنی أبی ثنا عثمان بن عمر ثنا ابن أبی ذئب عن الزهری عن نافع مولی أبی قتاده عن أبی هریره ان النبی صلی الله علیه و سلم قال کیف بکم اذا نزل فیکم عیسی بن مریم وامامکم منکم.
3- .ص 17:حدثنا عبداللّه حدثنی أبی ثنا أبو النضر ثنا أبو معاویه شیبان عن مطر بن طهمان عن أبی الصدیق الناجی عن أبی سعید الخدری قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم لا تقوم الساعه حتی یملک رجل من أهل بیتی أجلی أقنی یملأ الارض عدلاکما ملئت قبله ظلما یکون سبع سنین. ص 26:حدثنا عبداللّه حدثنی أبی ثنا ابن نمیر ثنا موسی یعنی الجهنی قال سمعت زیدا العمی قال ثنا أبو الصدیق الناجی قال سمعت أبا سعید الخدری قال قال النبی صلی الله علیه و سلم یکون من أمتی المهدی فان طال عمره أو قصر عمره عاش سبع سنین أو ثمان سنین أو تسع سنین یملأ الارض قسطا وعدلا و تخرج الارض نباتها و تمطر السماء قطرها. ص 36:حدثنا عبداللّه حدثنی أبی ثنا محمد بن جعفر ثنا عوف عن أبی الصدیق الناجی عن أبی سعید الخدری قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم لا تقوم الساعه حتی تمتلی الارض ظلما وعدوانا قال ثم یخرج رجل من عترتی أو من أهل بیتی یملؤها قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وعدوانا. ص 98:حدثنا عبداللّه أبی ثنا خلف بن الولید ثنا عباد بن عباد ثنا مجالد عن أبی الوداک عن أبی سعید الخدری قال قلت و اللّه ما یاتی علینا أمیر الا و هوشر من الماضی و لاعام الا و هو شر ما الماضی قال لولا شی سمعته من رسول اللّه صلی الله علیه و سلم لقلت مثل ما یقول ولکن سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول ان من أمرائکم أمیرا یحثی المال حیثا ولا یعده عدا یایته الرجل فیسأله فیقول خذ فیبسط الرجل ثوبه فیحثی فیه وبسط رسول اللّه صلی الله علیه و سلم ملحفه غلیظه کانت علیه یحکی صنیع الرجل ثم جمع الیه أکنافها قال فیأخذه ثم ینطلق. ص 317:حدثنا عبدالله حدثنی أبی ثنا اسمعیل هو ابن علیه عن الجر یری عن أبی نضره قال کنا عند جابر بن عبدالله قال یوشک أهل العراق ان لا یجبی الیهم قفیز ولا درهم قلنا من أین ذاک قال من قبل العجم یمنعون ذلک ثم قال یوشنک أهل الشام ان لایجبی الیهم دینار و لا مد قلنا من أین ذاک قال من قبل الروم یمنعون ذاک قال ثم امسک هنیهه ثم قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یکون فی آخر أمتی خلیفه یحثو المال حثو الایعده عدا قال الجر یری فقلت لابی نضره و أبی العلاء أتریانه عمر بن عبدالعزیز رضی الله عنه عنه فقالالا. ص 345:حدثنا عبداللّه حدثنی أبی حدثنا موسی حدثنا ابن لهیعه عن أبی الذبیر عن جابر انه سمع النبی صلی الله علیه و سلم یقول لا تزال طائفه من أمتی یقاتلون علی الحق ظاهرین الی یوم القیامه قال فینزل عیسی بن مریم علیه السلام فیقول أمیرهم تعال صل بنا فیقول لا ان بعضکم عن بعض أمیر لیکرم الله هذه الامه. ص 384:حدثنا عبداللّه حدثنی أبی حدثنی حجاج قال ابن جریح أخبرنی ابوالزبیرانه سمع جابر بن عبداللّه یقول سمعت رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم یقول لا تزال طائفه من أمتی یقاتلون علی الحق ظاهرین الی یوم القیامه قال فینزل عیسی بن مریم صلی الله علیه و سلم فیقول أمیرهم تعال صل بنا فیقول لا ان بعضکم علی بعض امراء تکرمه اللّه عزوجل هذه الامه.

روایاتی درباره آخرین موعود،از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله بدین مضمون نقل کرده است:«حضرت مهدی(عج)که نام او شبیه نام من است،ظهور خواهد کرد و زمین را همان طوری که از ظلم و جور پر شده است از عدل و داد پر خواهد کرد.»

3-بعد از احمد حنبل،پیشوای حنابله،می توان به محمد بن اسماعیل بخاری متوفی سال 256ه.ق معاصر امام حسن عسکری علیه السلام اشاره کرد.او در کتاب صحیح خود،بخش احکام،حدیث اوصیاء دوازده گانه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را نقل می کند که همه آن اوصیاء از قریش خواهند بود همان طوری که در باب نزول عیسی بن مریم به حضور امام مهدی(عج)و اوصیاء پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله اشاره می کند. (1)

4-بعد از احمد حنبل و محمد بخاری،می توان به مسلم بن حجاج نیشابوری متوفی سال 261ه.ق معاصر با امام حسن عسکری علیه السلام اشاره کرد.او با توجه به اینکه همانند محمد بخاری سعی و اصرار دارد تا از نوشتن نام امام مهدی(عج)خودداری کند اما در مبحث«الفتن و اشراط الساعه»و باب نزول عیسی قسمتی از حدیث مربوط به ظهور حضرت مهدی(عج)را نقل می کند. (2)ه.

ص: 19


1- .ج 8،ص 112:حدثنا أحمد بن یونس حدثنا عاصم بن محمد سمعت أبی یقول قال ابن عمر قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله لا یزال هذا الأمر فی قریش ما بقی منهم اثنان. ج 4،ص 325:حدثنا ابن بکیر حدثنا اللیث عن یونس عن ابن شهاب عن نافع مولی أبی قتاده الانصاری أن أبا هریره رضی الله عنه قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله کیف أنتم إذا نزل ابن مریم فیکم و امامکم منکم.
2- .ج 8،ص 175-176:حدثنی زهیر بن حرب حدثنا معلی بن منصور حدثنا سلیمان بن بلال حدثنا سهیل عن أبیه عن أبی هریره ان رسول اللّه صلی الله علیه و سلم قال لا تقوم الساعه حتی ینزل الروم بالاعماق أو بدابق فیخرج الیهم جیش من المدینه من خیار أهل الارض یومئذ فاذا تصافوا قالت الروم خلوا بیننا و بین الذین سبوا منا نقاتلهم فیقول المسملون لا و اللّه لا نخلی بینکم و بین اخواننا فیقاتلونهم فینهزم ثلث لایتوب اللّه علیهم ابدا و یقتل ثلثهم أفضل الشهداء عند اللّه و یفتتح الثلث لایفتنون ابدا فیفتتحون قسطنطینیه فبینما هم یقتسمون الغنائم قد علقوا سیوفهم بالزیتون إذ صاح فیهم الشیطان ان المسیح قد خلفکم فی أهلیکم فیخرجون وذلک باطل فإذا جاؤوا الشأم خرج فبینما هم یعدون للقتال یسوون الصفوف إذ أقیمت الصلاه فینزل عیسی بن مریم علیه السلام فأمهم فإذا رآه عدو اللّه ذاب کما یذوب الملح فی الماء فلو ترکه لا نذاب حتی یهلک ولکن یقتله اللّه بیده فیریهم دمه فی حربته.

همچنین منابع دیگری از اهل سنت یافت می شود که حدیث امام مهدی(عج)را نقل کردند و ظهور مهدی موعود(عج)را قطعی دانستند ولی در کتاب حاضر تدوین نشده است و آن منابع به ترتیب زمانی عبارتند از:5-«حدیث الولایه»محمد بن جریر طبری، متوفی سال 310ه.ق،6-«مستدرک الصحیحن»حاکم نیشابوری،متوفی 405ه.ق، 7-«شعب الایمان»ابوبکر بیهقی،متوفی سال 458ه.ق،8-«الاستیعاب»ابن عبدالبر قرطبی،متوفی سال 463ه.ق،9-«تاریخ بغداد»ابوبکر خطیب بغدادی،متوفی سال 463ه.ق،10-«کشف الاسرار»رشید الدین میبدی،متوفی بعد از سال 520ه.ق، 11-«تاریخ موالید الائمه»ابومحمد ابن الخشاب،متوفی سال 567ه.ق،12-«مفاتیح الغیب»فخرالدین رازی،متوفی سال 606ه.ق،13-«معجم البلدان»یاقوت حموی، متوفی سال 626ه.ق،14-«عنقاء المغرب»محیی الدین ابن عربی،متوفی سال 638ه.ق،15-«شرح الدائره»صلاح الدین صفدی،متوفی سال 764ه.ق،16-«فصل الخطاب»خواجه پارسای بخاری،متوفی سال 822ه.ق،17-«جواهر العقدین» نورالدین سمهودی،متوفی سال 911ه.ق،18-«الجامع الصغیر»جلال الدین سیوطی،متوفی سال 911ه.ق،19-«روضه الاحباب»جمال الدین شیرازی،متوفی سال 1000ه.ق.

بعضی از این منابع اصلی حدیث اهل سنت که اواخر عصر امامت معاصر با امامان شیعیان،امام جواد علیه السلام و امام هادی علیه السلام تدوین شده اند،به خبر قطعی الوقوع ظهور امام مهدی(عج)در امت محمد صلی الله علیه و آله از طایفه قریش و نسل پیامبر و از سلاله حضرت زهرا علیها السلام به طور متواتر نقل کردند.تواتر نقل حدیث ظهور امام مهدی(عج)واوصیاء دوازده گانه به حدی زیاد است که هیچ یک از بزرگان و دانشمندان حدیث اهل سنت احتمال کذب بودن

ص: 20

را ندادند.امید آنکه در چاپ های بعدی به طور کامل منابع اهل سنت را درباره امام مهدی(عج)تا پایان قرن دهم تدوین و ترجمه نماییم تا در اختیار خوانندگان محترم قرار گیرد.

سخن پایانی

حال که اصل خبر سرور کائنات حضرت ختمی مرتبت رسول اسلام صلی الله علیه و آله درباره اوصیاء دوازده گانه و ظهور آخرین وصی پیامبر صلی الله علیه و آله از دیدگاه شیعه و سنی قطعی و غیرقابل تردید شد،مسئله تطبیق مصادیق اوصیاء دوازده گانه پیامبر صلی الله علیه و آله بین شیعه و غیر شیعه مطرح است که شیعه مطابق روایات اهل بیت علیهم السلام یازده وصی پیامبر صلی الله علیه و آله را از حضرت وصی اول،امام عارفان و مجاهدان،علی علیه السلام می داند تا امام حسن عسکری علیه السلام که یازدهمین وصی پیامبر صلی الله علیه و آله است و امام مهدی(عج)دوازدهمین وصی پیامبر صلی الله علیه و آله است که از سال 260ه.ق تاکنون از نظرها غایب و پنهان مانده است.همان خدایی که نوح نبی علیه السلام را بنا به نص قرآن نهصد و پنج سال عمر شریف بخشید، (1)می تواند به آخرین وصی آخرین پیامبرش بیش از هزار سال عمر ببخشد و چنین پدیده ای نه تنها محال و ناممکن نیست بلکه بنا به نص قرآن ممکن و محقق شده است و همه شیعیان منتظر هستند تا امام مهدی(عج)از پس پرده غیبت بنا به امر و فرمان الهی خروج کند و به ظهور برسد تا دولت جهانی اسلام را با عدالت اسلامی در پهنه زمین تشکیل دهد و بندگان صالح و نیکوکار خداوند بنا به نص صریح قرآنی وارثان زمین شوند. (2)حکومت امام زمان(عج)حکومت مستضعفان صالح است و مستضعفان صالح کسانی هستند که علیرغم استعداد و پارسایی شان به خاطر ظلم ظالمان

ص: 21


1- .سوره عنکبوت 14/29،وَلَقد ارْسَلنا نوحاً الی قَومِه فَلَبِثَ فیهمْ الْفْ سَنَهٍ الّا خَمسینَ عاماً فَاَخَذَهُمُ الطّوفانُ وَهُمْ ظالِمونَ.(و همانا نوح را(به رسالت)به سوی قومش فرستادیم و او هزار سال پنجاه سال کم میان قوم درنگ کرد و چون همه ستمگر و ظالم بودند همه را طوفان فرا گرفت.)
2- .سوره قصص 5/28،وَ نُریدُ ان نَّمُنَّ عَلَی الّذینِ اسْتُضعِفوا فیِ الْاَرضِ وَنَجْعَلَهُمْ ائِمَّهً وَ نَجعَلَهُمُ الوارِثین.(و ما اراده کردیم کسانی را که در کره زمین به ضعف و محرومیت کشانده شده اند پیشوایان مردم و وارثان زمین قرار دهیم.)

و تزویر مزوران به ضعف و ناتوانی کشانده شده اند و از قدرت حاکمیت دور ماندند.

در پایان از همه دانشمندان و علاقمندان استدعا دارم چنانچه نقص یا قصوری را مشاهده فرمودند به دیده اغماض بر بنده کمترین منت نهند و امتنان آن عزیزان را در تذکر شفاهی و کتبی جهت رفع خطا با تواضع و فروتنی پذیرا هستم و پیشاپیش از همه علاقمندان به امام مهدی(عج)فرزند زهرای اطهر علیها السلام از سلاله پاک پیامبر و شجره طیبه نبوت پوزش می طلبم و از همه عزیزان التماس دعای فرج و ظهور آخرین منجی بشریت را دارم.

انهم یرونه بعیداً ونحن نریه قریباً

احمد اسماعیل تبار

تهران

بیست وچهارم آبان هزاروسیصدونود هجری شمسی

مطابق با هجدهم ذیحجه هزار و چهارصد و سی و دو

هجری قمری،مصادف با عید سعید غدیر خم

ص: 22

ص: 23

مقدمه الطبعه الثانیه

بسمه تعالی

تلک المصادر القیمه التی تکون حصیله جهد کثیر وأسفار عدیده فی الداخل و الخارج و قد بلغت إلی خمسه وخمسین أثراً مطبوعاً بین رسائل مفرده أو قسم من الکتب الموضوعه فی الحدیث و العقیده و التاریخ و التصوف أو مقالات فی المجلات القدیمه أو الجدیده مما تجعل کتاب الإمام المهدی عند أهل السنه مرجعاً ضخماً،یسهل للباحث الوصول بکل یسر إلی ما یحتاجه من آثار أهل السنه فی مجال الدراسه و التألیف حول المهدی المنتظر،الحجه بن الحسن العسکری علیهما السلام.

فإن کل واحد من هذه الموضوعات یتضمن قسماً وافراً من احادیث النبی صلی الله علیه و سلم وکلمات الصحابه و التابعین وآراء القوم فی شتی المواضیع المتعلقه بأمر المهدی علیه السلام.

و قد نشرت مکتبه الامام امیر المؤمنین علی علیه السلام«العامّه باصفهان-»لاول مره عشرین موضوعاً من موضوعات هذین المجلدین بعنوان«موسوعه الامام المهدی المجلد الأول،قسم المطبوعات»قبل شهور،لکن الاستقبال الوافر الذی تلقته من رواد العلم وطلاب العلوم من جانب،وعثورنا علی المواد الجدیده المناسبه لموضوع الکتاب،من جانب آخر،کانا السببین الاصلیین لفکره تغییر الترتیب الاول ووضعه بهذا الشکل الجدید.

وعلی أی حال سیری المتصفح لهذه المجموعه،نفسه قد احاط منها بما لا یحیط به

ص: 24

مقدمه چاپ دوم مولف

اشاره

این منابع با ارزشی که در پیش رو دارید دسترنج تلاش فراوان و سفرهای متعددی در داخل و خارج کشور است که به بیست و پنج اثر چاپ شده اعم از جزوه های مستقل یا بخشی از یک کتاب تألیف شده درباره حدیث و اعتقادات و تاریخ و تصوف یا مقاله هایی در مجله های قدیم و جدید می رسد که مجموعه آن موجب تدوین کتاب«امام مهدی در منابع اهل سنت» شده است و آن را به مرجع بزرگی تبدیل می کند که دستیابی پژوهشگر را به آنچه در موضوع«مهدی منتظر»از دیدگاه اهل سنت در زمینه تدریس و تألیف نیاز دارد،سهل و آسان می کند.

چرا که هر یک از آن ها در بردارنده تعداد زیادی از احادیث پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سخنان اصحاب و تابعین و نظریات دانشمندان اهل سنت در موضوعات گوناگون پیرامون امام مهدی(عج)است.

کتابخانه عمومی«الامام امیرالمؤمنین علیه السلام»در اصفهان چند ماه پیش بیست قسمت از این دو مجلد را برای نخستین بار تحت عنوان«موسوعه الامام المهدی»به چاپ رساند،ولی استقبال فراوان دانش پژوهان از یک سو و دستیابی ما بر مطالب جدید مناسب با موضوع کتاب،از سوی دیگر سبب تغییر تنظیم اول و ترتیب آن به این شکل جدید گردید.

به هر حال مطالعه کننده این کتاب با مجموعه ای در ارتباط است که با مطالعه هیچ کتاب و

ص: 25

بواسطه أی کتاب أو أی مصدر آخر،بل یری نفسه کأنه قد جُعِلَ فی مقابل مکتبه کبیره غنیه،یتناول ضالته المنشوده فی المهدی المنتظر من دون أی مشکله أو صعوبه.

وما زال المؤلف دائباً علی تجمیع وترتیب اجزاء جدیده تضم للاجزاء الحالیه،کما إنه مشغول باعداد قسم المخطوطات من مجموعه الامام المهدی عند أهل السنه وسنقدمها إلی القراء الکرام فی اقرب فرصه إن شاء الله تعالی وکذا المجلد المختص بالقسم الفارسی من هذا الکتاب،واللّه من وراء القصد.

مهدی الفقیه الایمانی

أصفهان ج 1402/2

ص: 26

منبع دیگری نمی تواند به آن دست یابد بلکه به گونه ای است که گویا خود را در برابر کتابخانه بزرگ و کاملی احساس می کند که گمشده خود را درباره امام مهدی بدون کمترین مشکل و سختی در آن می یابد.

مؤلف کتاب همواره به دنبال گردآوری بخش های جدیدی است که آن را به بخش های موجود کتاب بیفزاید همان گونه که به جمع آوری این موضوع از کتاب های خطی نیز اشتغال داشته است و در اولین فرصت تقدیم خوانندگان عزیز خواهد گردید.همچنین درصدد تهیه مجلدی مخصوص متون فارسی آن هستیم.خداوند مافوق تصمیمات ما قرار دارد.

مهدی فقیه ایمانی

اصفهان جمادی الثانی/1402

ص: 27

بسم اللّه الرحمن و الرحیم

الحمد للّه رب العالمین،والصلاه و السلام علی محمد وآله الطاهرین

تقدیم

موضوع معرفه الامام والالتزام بطاعته،وضروره وجود قائد دینی فی کل عصر تتوفر فیه الشروط الاسلامیه،لیست عقیده شخصیه تختص بها الشیعه أو معتقد خاص تدین به هذه الفئه من المسلمین،بل هو من صمیم التعالیم الاسلامیه ویجتمع المسلمون کلهم علی اعتناقه بشتی فرقهم الشیعیه و السنیه.

العقیده بالامامه واجب الهی أعلن عنها النبی الکریم صلی الله علیه و آله و سلم ووضع عبئها علی عاتق کافه المسلمین،واعتبر الشاذ عنها فی عداد الجاهلیین العائدین إلی عصر عباده الاصنام و الشرک باللّه تعالی،فقال صلی الله علیه و آله و سلم:

«من مات ولم یعرف امام زمانه مات میته الجاهلیه» (1).

ص: 28


1- .رواه ابن عباس وابو هریره وعبد الله بن عمر ومعاویه بن ابی سفیان وعامر بی ربیعه کما نقله: 1-احمد بن حنبل(241)فی مسنده 83/2 و 446/3 و 96/4. 2-ابو عثمان عمرو بن بحر الجاحظ(255)علی ما نقله ابو جعفر الاسکافی فی خلاصه نقض کتاب العثمانیه له ص 29. 3-البخاری(256)فی صحیحه 13/5 باب الفتن. 4-ابو داود الطیالسی(259)فی مسنده 259 طبع حیدرآباد 5-مسلم(261)فی صحیحه 21/6 22 رقم 1849. -

بسم اللّه الرحمن و الرحیم

پروردگار جهانیان را سپاس،و سلام و درود بر محمّد و خاندان پاکش

مقدمه چاپ اول مولف

ستایش ویژه خداوند پروردگار جهانیان است و درود و سلام بر محمد صلی الله علیه و آله و خاندان پاکش.

موضوع شناخت امام و التزام به پیروی از او و ضرورت وجود رهبر دینی واجد شرایط اسلامی در هر زمان،از اعتقادات مخصوص به شیعه نیست بلکه آن از تعالیم ناب اسلام است که همه فرقه های مسلمان از شیعه و سنی به آن معتقدند.

اعتقاد به امامت یکی از واجبات الهی است که پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله آن را اعلان کرد و مسئولیت آن را بر دوش همه مسلمانان قرار داد و مخالف با آن را در زمره مردم زمان جاهلیت به شمار آورد که به دوران بت پرستی و شریک قراردادن برای خداوند تعالی برگشته اند و فرمود:«هرکسی بدون شناخت امام زمانش بمیرد،به مرگ جاهلیت مرده است.» (1)

ص: 29


1- .این حدیث را ابن عباس و ابوهریره و عبدالله بن عمر و معاویه بن ابی سفیان و عامر بن ربیعه از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت کرده اند و محدثان زیادی در کتاب های خود آن را آورده اند که عبارتند از: 1-احمد بن حنبل(م 241 ق)در مسندش 83/2 و 446/3 و 96/4. 2-ابوعثمان،عمرو بن بحر جاحظ(م255ق)بنابر گزارش ابوجعفر اسکافی در کتاب خلاصه نقض کتاب العثمانیه ص 29. 3-بخاری(م 256 ق)در صحیحش 13/5 باب الفتن. 4-ابوداود طیالسی(م 259 ق)در مسندش ص 259 چاپ حیدرآباد. 5-مسلم(م 261 ق)در صحیحش 21/6 22 رقم 1849.-

نعم (1)،ورود هذا الحدیث الشریف وما یشبه مضمونه من أحادیث أخری کثیره مع ما یلاحظ فیها من الصراحه و التأکید یجلب نظرنا إلی نقطتین هامتین لا تقبلان التردید و الشک،وهما:

الأولی أن النبی الکریم صلی الله علیه و آله و سلم نبه مع اضافه کلمه«الامام»إلی کلمه«الزمان»إلی ضروره وجود امام جامع للشروط فی کل عصر و زمان تعرفه الأمه وتقتدی به،و هذا لایتفق إلّامع ما تعتقده الشیعه الامامیه فی الامام المعصوم فی کل زمان و أنه فی هذا العصر هو المهدی المنتظر علیه السلام.

الثانیه مع اضافه کلمه«میته»إلی«الجاهلیه»نبه صلی الله علیه و آله و سلم إلی أن هذا الامام یجب أن یکون معصوماً عن الخطأ عالماً بکل الاحکام الاسلامیه حتی یتمکن من هدایه الناس إلی الدین القویم والاسلام الحق ویجلو عن قلوبهم رین الجاهلیه والانحراف عن الصراط المستقیم.د.

ص: 30


1- -6-الدولابی(320)فی الکنی و الأسماء 3/2. 7-الطبرانی(360)فی المعجم الکبیر،ج 10،ص 350 الحدیث 10687. 8-الحاکم النیسابوری(405)فی مستدرکه 117،77/1. 9-الحافظ ابو نعیم الاصبهانی(430)فی حلیه الاولیاء 224/3. 10-البیهقی(458)فی السنن 156/8-157 نقلا عن البخاری ومسلم من طریق ابی هریره. 11-شمس الدین السرخسی(490)فی المبسوط(شرح السیر الکبیر)133/1. 12-ابن الأثیر الجزری(606)فی جامع الأصول 70/4. 13-ابن ابی الحدید المعتزلی(655)فی شرح نهج البلاغه 155/9. 14-النووی(676)فی شرح صحیح ومسلم 240/12. 15-الذهبی(748)ذیل مستدرک الحاکم 117،77/1. 16-ابن کثیر الدمشقی(774)فی تفسیره 517/1. 17-التفتازانی(792)فی شرح المقاصد 275/2 وشرح عقائد النسفی المطبوع 1302،لا المطبوع المحرف بالایدی الاثیمه فی سنه 1313 المحذوف سبع صحائف منه. 18-نور الدین الهیتمی(807)فی مجمع الزوائد 218/5-223،219-312،225. 19-ابن دیبع الشیبانی فی تیسیر الوصول 39/2. 20-المتقی الهندی(975)فی کنز العمال 200/3 طبع الهند. 21-الشیخ علی القاری(1014)فی خاتمه الجواهر المضیه 509/2 و 457 نقلا عن صحیح مسلم. 22-شاه ولی الله الدهلوی(1176)فی ازاله الخفا 3/1. 23-القندوزی الحنفی(1294)فی ینابیع الموده. 24-قاضی بهلول بهجت افندی(1300)فی تاریخ آل محمد.

آری (1)،صدور این حدیث شریف و احادیث فراوان مشابه آن در مضمون با صراحت وتأکیدی که در آن ها مشاهده می شود نظر ما را به دو نکته مهم غیر قابل تردید و شک،جلب می کند،که عبارتند از:

1-پیامبراکرم صلی الله علیه و آله با اضافه کردن واژه«امام»به کلمه«زمان»به ضرورت وجود امام جامع الشرایط در هر عصر و زمانی توجه دارد که امت باید او را بشناسند و از او پیروی نمایند و این مطلب فقط با عقیده شیعه درباره امام معصوم علیه السلام در هر زمان سازگار است و این که او در این زمان همان مهدی منتظر است.

2-آن حضرت با اضافه کردن واژه«نوع مُردن»به واژه«جاهلیت»بر این نکته توجه دارد که این امام باید معصوم از اشتباه و عالم به همه احکام اسلام باشد تا بتواند مردم را به سوی دین محکم و اسلام حقیقی هدایت کند و زنگارهای جاهلیت را از قلب های مسلمانان و انحرافات را از صراط مستقیم بزداید.د.

ص: 31


1- -6-دولابی(م 320 ق)در کتاب الکنی و الاسماء 3/2. 7-طبرانی(م 360 ق)در کتاب المعجم الکبیر 350/10 حدیث 10687. 8-حاکم نیشابوری(م 405 ق)در مستدرکش 117،77/1. 9-حافظ ابونعیم اصفهانی(م 430 ق)در کتاب«حلیه الاولیاء»224/3. 10-بیهقی(م 458 ق)در سنن 156/8-157 به نقل از بخاری و مسلم از طریق ابوهریره. 11-شمس الدین سرخسی(م 490 ق)در کتاب المبسوط(شرح السیر الکبیر)133/1. 12-ابن اثیر جزری(م 606 ق)در کتاب جامع الاصول 70/4. 13-ابن ابی الحدید معتزلی(م 655 ق)در کتاب شرح نهج البلاغه 155/9. 14-نووی(م 676 ق)در کتاب شرح صحیح و مسلم 240/12. 15-ذهبی(م 748 ق)ذیل کتاب مستدرک حاکم 117،77/1. 16-ابن کثیر دمشقی(م 774 ق)در تفسیرش 517/1. 17-تفتازانی(م 792 ق)در کتاب شرح المقاصد 275/2 و کتاب شرح عقاید النسفی چاپ شده در سال 1302،نه آن کتابی که به دست اثیمه در سال 1313 چاپ و تحریف شده است و هفت صفحه از آن حذف گردیده است. 18-نورالدین هیتمی(م 807 ق)در کتاب مجمع الزوائد 218/5-223،219-312،225. 19-ابن دیبع شیبانی(م 944 ق)در کتاب تیسیر الوصول 39/2. 20-متقی هندی(م 975 ق)در کتاب کنزالعمال 200/3 چاپ هند. 21-شیخ علی قاری(م 1014 ق)در کتاب خاتمه الجواهر المضیه 509/2 و 457 به نقل از صحیح مسلم. 22-شاه ولی الله دهلوی(م 1176 ق)در کتاب ازاله الخفاء 3/1. 23-قندوزی حنفی(م 1294 ق)در کتاب ینابیع الموده. 24-قاضی بهلول بهجت افندی(م 1300 ق)در کتاب تاریخ آل محمد.

وعلی هذا أراد نبی الهدی صلی الله علیه و آله بهذا الحدیث الشریف نفی امامه غیر المعصوم الذی یجوز علیه الخطأ فی تبلیغ الاحکام وبیانها للمسلمین.و هذا هو الذی تعتقده الشیعه وتعلن عنه طول القرون الاسلامیه الماضیه وتتقید بالعمل به،ولیست فی هذه العقیده شاذه عن نهج النبی العظیم ودستور الاسلام.

وقال علی علیه السلام کما فی الخطبه(151)من خطب نهج البلاغه:

«وانما الأئمه قوّام اللّه علی خلقه،وعرفاؤه علی عباده،لایدخل الجنه إلّامن عرفهم وعرفوه،ولا یدخل النار إلّامن أنکرهم وأنکروه».

لیس المقصود من هذا الکلام معرفه أئمه الجور کالخلفاء الامویین و العباسیین القاتلین لاهل البیت،کما أنه لیس المقصود معرفه أئمه الحق بأسمائهم وأشخاصهم وأنه ابن فلان مثلا،فان المشرکین کانوا یعرفون رسول اللّه وأمیرالمؤمنین علیهما الصلاه و السلام بأشخاصهم،وانما المقصود معرفه الامامه والاقرار بها والاعتراف بولایه الأئمه و الخضوع لها،کما أن المراد من معرفه الامام لهم أن یعرفهم أنهم من موالیه وشیعته واتباعه،و هذه هی المعرفه الموجبه لدخول الجنه.

ص: 32

براین اساس پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در این حدیث نفی امامت غیر معصوم را اراده فرمود که احتمال اشتباه او در تبلیغ احکام و بیان آن ها برای مسلمانان وجود دارد و این همان اعتقاد شیعه است که در طول قرن های گذشته آن را آشکار کرده است و پایبند به عمل کردن آن است و در این اعتقاد مخالف با روش پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و قانون اسلام نیست.

علی علیه السلام در خطبه 151 نهج البلاغه می فرماید:«همانا امامان،کارگزاران خداوند بر خلقش و سیاستمداران وی بر بندگانش هستند،داخل بهشت نمی شود مگر کسی که آن ها را بشناسد و آن ها او را بشناسند و داخل آتش نمی شود مگر کسی که منکر ایشان باشد و آنان منکر وی باشند.»

مقصود از این سخن شناخت پیشوایان ستم پیشه همانند خلفای اموی و عباسی نیست که قاتل اهل بیت پیامبرند.همان گونه که مقصود،شناخت پیشوایان حق با نام و ویژگی های شان نیست به این که مثلا او فرزند فلانی است زیرا مشرکان،پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان علیه السلام را با ویژگی های شان می شناختند بلکه مقصود،شناخت امامت و اقرار به آن و اعتراف به ولایت امامان و تسلیم در برابر آن است،چنانچه مقصود از شناخت امام نسبت به آنان،این است که آن ها را از دوستداران،شیعیان و پیروان خود بداند و این شناخت سبب ورود به بهشت است.

ص: 33

الامام المهدی عند أهل السنه

لقد أفرد عشرات من کبار ائمه الحدیث واعلام التاریخ ورجالات العلم ورؤساء المذاهب من أهل السنه کتباً ورسائل مستقله حول ما یتعلق بشؤون الامام المهدی المنتظر علیه السلام.

کما قد خص عدد آخرون منهم قسماً غیر ضئیل من فصول مؤلفاتهم بذکره الشریف، وربما یکون بعضها اوسع من الکتب المختصه به،و هی کثیره بین مطبوع ومخطوط.

ونحن رغبه من رواد العلم وارباب التحقیق فی الاستفاده من هذه الاثار القیّمه،إلی جانب تفرقها وعدم امکان الوصول الیها لقله وجود اکثرها حتی فی المکتبات العامه وانحصار وجود بعضها حتی المطبوعه منها بنسخه واحده فی مکتبه بعیده عن متناول المحققین وارباب الحاجه..رتبنا هذه الموسوعه التی یشتمل مجلداها الأول و الثانی علی بعض المطبوعات من الرسائل المفرده والاجزاء و الفصول التی اقتطفناها من أهم معاجم الحدیث و التاریخ أو بعض المجلات،و قد یرجع تاریخ طبع بعضها إلی حوالی قرن واحد.

واما باقی المجلدات فتشتمل علی بقیه ما نعثر علیه من المطبوعات المشابهه لهذین المجلدین،ثم المخطوطات و المصورات التی حصلناها من مکتبات ایران وترکیا و الحجاز والهند وسوریا وباریس ولندن وألمانیا وغیرها.

فالمجموعه تتضمن بمجموعها شطراً وافراً من النصوص الوارده عن طرق أهل السنه والجماعه حول المهدی المنتظر علیه السلام.

کما تتمثل آراء ثله من علماء الأمه وحفاظ الحدیث وسدنه التاریخ و عقیده جم غفیر

ص: 34

امام مهدی(عج)در منابع اهل سنّت

اشاره

ده ها تن از محدثان بزرگ و تاریخ نگاران و دانشمندان و رؤسای مذهب از اهل سنت کتاب ها و جزوات مستقلی درباره امام مهدی منتظر(عج)نگاشته اند و تعداد دیگری از آن ها بخش بزرگی از کتاب خود را به آن امام اختصاص داده اند که برخی از آن ها بزرگ تر از کتاب های مخصوص به آن حضرت است و این مطلب در میان کتاب های چاپی و خطی فراوان است.

و ما به دلیل الف)اشتیاق عالمان و پژوهشگران به استفاده از این آثار با ارزش و ب) پراکندگی و عدم امکان دسترسی به آن ها به خاطر کمی وجود بیش تر آن ها حتی در کتابخانه های عمومی و انحصار وجود برخی از آن ها حتی آثار چاپ شده در یک نسخه موجود در کتابخانه دور از دسترس پژوهشگران و...این موسوعه را مرتب کردیم که دو جلد اول و دوم آن شامل آثار چاپ شده است که آن عبارت است از:جزوات مستقل و بخش ها و فصل هایی که از مهم ترین معجم های حدیث و تاریخ یا برخی از مجلات برگزیدیم که گاهی تاریخ چاپ برخی از آن ها به حدود یک قرن پیش بازمی گردد.

و دیگر مجلدات این اثر شامل باقیمانده آثار مشابه چاپی و خطی و تصویری است که در کتابخانه های ایران،ترکیه،حجاز،هند،سوریه،پاریس،لندن،آلمان و...به آن ها دست می یابیم.

از این رو این مجموعه بخش زیادی از نصوص رسیده از طریق اهل سنت درباره مهدی منتظر(عج)را در برخواهد داشت.همان گونه که نظر گروه زیادی از دانشمندان امت و حافظان حدیث و تاریخ نگاران و عقیده گروه زیادی از بزرگان مذاهب چهارگانه اهل سنت

ص: 35

من رجالات المذاهب الأربعه بالنسبه إلی حیاه الامام،من بدء ولادته إلی ظهوره وقیامه حتی یملأ اللّه به الأرض قسطاً وعدلاً بعد ما ملئت ظلماً وجوراً.

وها نحن نقدمها إلی قرائنا الکرام واساتذه التحقیق،خدمه للعلم و الأدب وتشییداً لما اعتنقته الشیعه الامامیه،بل اختصها اللّه من منحه الولایه و الهدایه إلی صراطه المستقیم.

ومما یلفت نظر دارس الامام المهدی عند أهل السُنه انه ربما یجد حدیثاً یخالف ما تعتقده الشیعه الاثنی عشریه فی و الد الامام،علی اساس الاکثریه المتفق علیه من الاحادیث المتواتره.

أو یعثر علی رأی یقابله اتفاق آراء عدد کبیر من کبار ائمه السنه واعلام التاریخ و الحدیث.

أو یقرأ موضوعاً مفتعلاً یؤاخذ به الشیعه وتحاسب علیه و الحال انه یأباه التاریخ الصحیح و الواقع المشهور من الشیعه.

فینبغی الاشاره هنا إلی بعضها لیکون القاریء عند العثور علی امثالها فی خلال الکتاب علی بصیره وعلم من واقع الأمر.

فالأول کحدیث رواه ابو داود عن زائده عن عاصم عن زر عن عبد اللّه عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم انه قال:لو لم یبق من الدنیا إلّایوم لطول اللّه ذلک الیوم،حتی یبعث اللّه رجلاً منی أو من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی واسم ابیه اسم ابی،یملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً.

وبناءاً علی جمله«واسم ابیه اسم ابی»یکون اسم و الد الامام عبداللّه،لاالحسن کما تدل علیه الاحادیث الکثیره المتواتره.

ویقول الکنجی فی تعقیب هذا الحدیث فی البیان:

[ان الترمذی ذکر هذا الحدیث (1)ولم یذکر قوله«واسم ابیه اسم ابی»وفی معظم روایات الحفاظ و الثقات من نقله الاخبار«اسمه إسمی»فقط،والذی رواه«واسم ابیه اسم ابی»فهو زائده و هو یزید فی الحدیث].2.

ص: 36


1- .صحیح الترمذی 36/2.

را درباره زندگانی حضرت مهدی از آغاز ولادت تا هنگام ظهور و قیام و حاکم کردن عدالت برگستره گیتی به نمایش خواهد گذاشت.

ما به خاطر خدمت به علم و ادب و محکم کردن اعتقاد شیعه به ولایت،این اثر را به خوانندگان عزیز و استادان پژوهش تقدیم می کنیم.

لازم به ذکر است که خوانندگان عزیز در خلال این کتاب؛

1-گاهی با حدیثی روبه رو خواهند شد که مخالف اعتقاد شیعه درباره پدر بزرگوار امام که براساس احادیث مورد اتفاق و متواتر است،خواهد بود.

2-یا به نظری برخورد می کنند که مخالف نظر بسیاری از بزرگان علمای اهل سنت و علمای تاریخ و حدیث است.

3-یا با مطلب ساختگی و جعلی مواجه می شوند که به شیعه نسبت داده می شود و براساس آن شیعه مورد بازخواست و مؤاخذه قرار می گیرد،در حالی که برخلاف تاریخ صحیح و اعتقادات شیعه است.

از این رو شایسته است که به برخی از این مطالب اشاره شود تا خواننده عزیز با بصیرت و آگاهی با نظایر آن در خلال کتاب رو به رو شود.

از موارد مطلب اول حدیثی است که ابوداود از زائده از عاصم از زرّ از عبدالله از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«اگر از دنیا به جز یک روز باقی نماند،خداوند حتماً آن روز را طولانی می کند تا مردی از من یا از اهل بیت من را برانگیزد که نامش شبیه نام من و نام پدرش شبیه نام پدر من است.وی زمین را از عدل و داد پر می کند،همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است.»

بنابر عبارت:«نام پدرش شبیه نام پدر من است.»نام پدر امام علیه السلام عبدالله خواهد بود نه «حسن»که احادیث فراوان و متواتر بر آن دلالت می کند.

محقق کنجی در ذیل این حدیث در کتاب«البیان»می گوید:«همانا ترمذی (1)این حدیث را آورده است و عبارت:«و نام پدرش شبیه نام پدر من است.»را در آن ذکر نکرده است و در بیش تر روایت های حافظان حدیث و ناقلان مورد اعتماد تنها عبارت:«نامش شبیه نام من است»در حدیث آمده است و گزارشگر عبارت:«و نام پدرش شبیه نام پدر من است»زیادی است که وی از طرف خود بر احادیث می افزاید...2.

ص: 37


1- .صحیح ترمذی 36/2.

ثم یقول:[والقول الفصل فی ذلک:أن الامام احمد مع ضبطه واتقانه روی هذا الحدیث فی مسنده عده مواضع واسمه اسمی (1)...].

[وجمع الحافظ ابو نعیم طرق هذا الحدیث عن الجم الغفیر فی مناقب المهدی،کلهم عن عاصم بن ابی النجود عن زر عن عبد اللّه عن النبی صلی الله علیه و آله.

فمنهم:سفیان بن عیینه،کما اخرجناه،وطرقه عنه بطرق شتی.

ومنهم:فطر بن خلیفه،وطرقه عنه بطرق شتی.

ومنهم:الأعمش،وطرقه عنه بطرق شتی.

ومنهم:أبو إسحق سلیمان بن فیروز الشیبانی،وطرقه عنه بطرق شتی.

ومنهم:حفص بن عمر.

ومنهم:سفیان الثوری،وطرقه عنه بطرق شتی.

ومنهم:شعبه،وطرقه عنه بطرق شتی.

ومنهم:واسط بن الحارث.

ومنهم:یزید بن معاویه ابو شیبه،له فیه طریقان.

ومنهم:سلیمان بن قرم،وطرقه عنه بطرق شتی.

ومنهم:جعفر الأحمر وقیس بن الربیع وسلیمان بن قرم واسباط جمعهم فی سند واحد.

ومنهم:سلام أبو المنذر.

ومنهم:ابو شهاب محمد بن ابراهیم الکنانی،وطرقه عنه بطرق شتی.

ومنهم:عمر بن عبید الطنافسی،وطرقه عنه بطرق شتی.

ومنهم:ابوبکر بن عیاش،وطرقه عنه بطرق شتی.

ومنهم:ابوالجحاف داود بن ابی العوف،وطرقه عنه بطرق شتی.

ومنهم:عثمان بن شبرمه،وطرقه عنه بطرق شتی.

ومنهم:عبد الملک بن ابی غنیه.8.

ص: 38


1- .مسند احمد بن حنبل 376/1-430،377 و 448.

مطلب تعیین کننده در این بحث این است که امام احمد بن حنبل (1)با نهایت ضبط و اتقان مخصوص به خود در چند جای مسندش این حدیث را فقط با عبارت:«نامش شبیه نام من است»روایت کرده است...

و حافظ ابونعیم سندهای این حدیث را از گروه زیادی در کتاب«مناقب المهدی»گردآوری کرده است که همه آن ها از عاصم بن ابی نجود از زرّ از عبدالله از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت کرده اند.

راویان این حدیث از عاصم عبارتند از:

-سفیان بن عیینه همان گونه که ما روایت کردیم ابونعیم با سندهای گوناگون از وی روایت کرده است.

-فطربن خلیفه،با سندهای گوناگون از وی روایت کرده است.

-اعمش که با سندهای گوناگون از وی روایت کرده است.

-ابواسحاق سلیمان بن فیروز شیبانی که با سندهای گوناگون از وی روایت کرده است.

-حفص بن عمر

-سفیان ثوری که با سندهای گوناگون از وی روایت کرده است.

-شعبه که با سندهای گوناگون از وی روایت کرده است.

-واسط بن حارث

-یزید بن معاویه ابوشیبه،ابونعیم با دو سند از او روایت کرده است.

-سلیمان بن قرم که با سندهای گوناگون از وی روایت کرده است.

-جعفر احمر و قیس بن ربیع و سلیمان بن قرم و اسباط که در یک سند از آن ها روایت کرده است.

-سلام،ابومنذر

-ابو شهاب محمد بن ابراهیم کنانی که با سندهای گوناگون از وی روایت کرده است.

-عمر بن عبید طنافسی که با سندهای گوناگون از وی روایت کرده است.

-ابوبکر بن عیاش که با سندهای گوناگون از وی روایت کرده است.

-ابو جحاف داود بن ابی عوف که با سندهای گوناگون از وی روایت کرده است.

-عثمان بن شبرمه که با سندهای گوناگون از وی روایت کرده است.

-عبدالملک بن ابی غنیه8.

ص: 39


1- .مسند احمد بن حنبل 376/1-377 و 430 و 448.

ومنهم:محمد بن عیاش عن عمرو العامری،وطرقه عنه بطرق شتی وذکر مسنداً وقال فیه حدّثنا ابو غسان حدّثنا قیس ولم ینسبه.

ومنهم:عمرو بن قیس الملائی.

ومنهم:عمار بن زریق.

ومنهم:عبد اللّه بن حکیم بن جبیر الاسدی.

ومنهم:عمر بن عبداللّه بن بشر.

ومنهم:ابو الأحوص.

ومنهم:سعد بن الحسن ابن اخت ثعلبه.

ومنهم:معاذ بن هشام قال حدثنی ابی عن عاصم.

ومنهم:یوسف بن یونس.

ومنهم:غالب بن عثمان.

ومنهم:حمزه الزیات.

ومنهم:شیبان.

ومنهم:الحکم بن هشام.

ورواه غیر عاصم عن زر و هو عمرو بن مره عن زر،کل هؤلاء رووا«اسمه اسمی»إلّاما کان من عبیداللّه بن موسی عن زائده عن عاصم فانه قال فیه«واسم ابیه اسم ابی»ولا یرتاب اللبیب أن هذه الزیاده لااعتبار بها مع اجتماع هؤلاء الائمه علی خلافها.واللّه اعلم (1).

وعلی هذا فسقوط هذه الروایه عن حد الاعتبار و الصحه امر قطعی،مضافاً إلی احتمال کون هذه الزیاده من مختلقات بنی العباس،کما هو دیدنهم فی استخدام الکذابین لوضع الاحادیث المناسبه مع منویاتهم السیاسیه و الحکومیه و إذاعتها بین الناس،ویشهد بذلک ما ذکره صاحب الاغانی (2).ا.

ص: 40


1- .البیان فی أخبار صاحب الزمان،ص 93-96،طبع بیروت 1399،وص 483 طبع النجف 1390.
2- .فقیه،ج 2،ص 81،قصه المنصور البیعه للمهدی. وادعاه مطیع ابن ایاس تقرباً للمنصور ومخاطباً ایاه:حدّثنا فلان عن فلان ان النبی صلی الله علیه و آله قال:المهدی منا محمد بن عبد اللّه وامه من غیرنا یملأها عدلا کما ملئت جوراً...إلی آخرها.

-محمد بن عیاش از عمرو عامری که با سندهای گوناگون از وی روایت کرده است و سندی ذکر کرده است و در آن گفته است:«ابوغسان از قیس برای ما روایت کرده است.»و نسبت او را ذکر نکرده است.

-عمرو بن قیس ملائی

-عمار بن زریق

-عبدالله بن حکیم بن جبیر اسدی

-عمر بن عبدالله بن بشر

-ابواحوص

-سعد بن حسن ابن اخت ثعلبه

-معاذ بن هشام که می گوید:«پدرم از عاصم برای من روایت کرد.»

-یوسف بن یونس

-غالب بن عثمان

-حمزه زیات

-شیبان

-حکم بن هشام

به جز عاصم،عمرو بن مره نیز آن را از زرّ روایت کرده است.همه این ها فقط عبارت:

«نامش شبیه نام من است»را روایت کرده اند مگر روایتی که از عبیدالله بن موسی از زائده از عاصم گزارش شده است که در آن عبارت:«و نام پدرش شبیه نام پدر من است»آمده است و هیچ عاقلی به خود تردید راه نمی دهد که این عبارت با توجه به مخالفت این همه از بزرگان حدیث اعتباری ندارد و خداوند آگاه تر است.» (1)

بنابراین بی اعتباری و ناصحیح بودن این حدیث قطعی است افزون بر آن که احتمال دارد این افزوده از ساخته های بنی عباس باشد چنانچه روش آنان استخدام دروغگویان برای جعل حدیث در جهت منافع سیاسی و حکومتی خود و گسترش آن ها در میان مردم بود و شاهد بر این مدعا مطلبی است که صاحب کتاب«الاغانی» (2)ذکر کرده است..»

ص: 41


1- .البیان فی اخبار صاحب الزمان صص 93 96،چاپ بیروت 1399 و ص 483 چاپ نجف 1390.
2- .فقیه(ج 2،ص 81)داستان بیعت گرفتن منصور برای مهدی که مطیع ابن ایاس برای نزدیک شدن به منصور،خطاب به وی گفت:«فلانی از فلانی برای ما گزارش کرد که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:مهدی از ماست که محمد بن عبدالله است و مادرش از غیر ماست.زمین را از عدالت پر می کند همان گونه که از ستم پر شده است...»

او من مفتعلات اتباع عبد اللّه المحض للدعایه نحو مهدویه ولده محمد ابن عبداللّه المحض،الملقب بالنفس الزکیه.

فقد ذکر فی الفخری فی الآداب السلطانیه و الدول الاسلامیه ص 16 تحت عنوان «ذکر خروج النفس الزکیه»:

[...وکان فی ابتداء الأمر قد شیع بین الناس انه المهدی الذی بشر به،واثبت ابوه هذا فی نفوس طوائف من الناس،ان ابنه محمد النفس الزکیه هو المهدی الذی بشر به وکان یروی هذه الزیاده«واسم ابیه اسم ابی»،وان الامام جعفر بن محمد الصادق یقول لابیه عبداللّه المحض ان ابنک لاینالها...]

والثانی:کانکار ولاده المهدی المنتظر الذی یناضل عن القول بها فی القرن الثالث الهجری اعتراف اکثر من مائه وعشرین شخصاً من اعلام أهل السنه فی آثارهم حول الحدیث و التاریخ و الأدب و العقائد فراجع (1).وستمر بعون اللّه تعالی علی ذکر اسمائهم فی المجلد المختص بالقسم الثالث قسم المخطوطات.

والثالث:کأسطوره السرداب التی اختلقها بعض اعداء الشیعه وصارت کارث لزملائهم من المخالفین،فذکروا ذلک فی کتبهم بعنوان واقع تاریخی امثال ابن خلکان(المتوفی 681) فی وفیات الاعیان وابن بطوطه(المتوفی 779)فی الرحله وابن خلدون المغربی المتوفی (808)فی المقدمه وابن حجر المتوفی(974)فی الصواعق و القرمانی المتوفی(1019) فی اخبار الدول القصیمی فی الصراع بین الاسلام و الوثنیه.

فیقول الأخیر:

وان اغبی الأغبیاء وأجمد الجامدین هم الذین غیبوا امامهم فی السرداب وغیبوا معه قرآنهم ومصحفهم ومن یذهبون کل لیله بخیولهم وحمیرهم إلی ذلک السرداب الذی غیبوا فیه امامهم ینتظرونه وینادونه لیخرج الیهم،ولایزال عندهم ذلک منذ اکثر من الف عام (2).

واجاب عنها العلامه الامینی فی الغدیر 308/3،ضمن ایراد افتراءاته للشیعه وتفنیدها،1.

ص: 42


1- .کشف الاستار،للمحدث النوری؛منتخب الاثر،ص 322-341؛دانشمندان عامه ومهدی موعود للفاضل الدوانی،ص 41-158.
2- .الصراع بین الاسلام و الوثنیه 374/1.

یا از ساخته های پیروان عبدالله محض است برای ادعای مهدویت فرزندش محمد بن عبدالله محض ملقب به نفس زکیه.

در کتاب الفخری در«الآداب السلطانیه و الدول الاسلامیه»صفحه 16 تحت عنوان «ذکرخروج النفس الزکیه»می گوید:«...در آغاز کار،میان مردم شایع شد که وی مهدی است که به او بشارت داده شده است و پدرش این مطلب را در ذهن گروهی از مردم ثابت کرد که فرزندش محمد نفس زکیه همان مهدی بشارت داده شده است و این عبارت افزوده را روایت می کرد که:«و نام پدرش شبیه نام پدر من است»و امام صادق علیه السلام به پدرش عبدالله محض می فرمود:«همانا فرزندت به حکومت نخواهد رسید...»

مطلب دوم همانند انکار ولادت مهدی منتظر است که اعتراف بیش از صد و بیست نفر از بزرگان اهل سنت در آثارشان در حدیث و تاریخ و ادب و عقاید بر ولادت آن حضرت دلالت می کند (1)و با کمک خداوند تعالی نام شان در مجلد سوم که مخصوص آثار خطی است ذکر خواهد شد.

مطلب سوم همانند اسطوره سرداب که ساخته برخی از دشمنان شیعه است و به همفکران شان از مخالفان شیعه به ارث رسیده است و آن را به عنوان یک رویداد تاریخی در کتاب های شان ذکر کرده اند.همانند ابن خلکان(م 681 ق)در کتاب«وفیات الاعیان»و ابن بطوطه(م 779 ق)در کتاب«الرحله»و ابن خلدون مغربی(م 808 ق)در«المقدمه»و ابن حجر (م 974 ق)در کتاب«الصواعق»و قرمانی(م 1019 ق)در کتاب«اخبار الدول»و قصیمی در کتاب«الصراع بین الاسلام و الوثنیه».

قصیمی می گوید:«خام ترین و خشک فکرترین مردم کسانی هستند که امام شان را به همراه قرآن و مصحف شان در سرداب پنهان کرده اند و هر شب با اسب و الاغ های شان به آن سردابی می روند که امام شان را در آن مخفی کرده اند و به انتظار او می نشینند و او را صدا می زنند تا به سوی شان بیاید و این کار از بیش از هزار سال در میان آنان جریان دارد.» (2)

علامه امینی در کتاب«الغدیر»308/3 در ضمن بیان افتراهای او به شیعه و پاسخ به آن ها به1.

ص: 43


1- .کشف الاستار،للمحدث النوری،منتخب الاثر،صص 322-341 دانشمندان عامه و مهدی موعود،محقق دوانی صص 41-158.
2- .الصراع بین الاسلام و الوثنیه 374/1.

والیک نص جوابه بعینه،احببت ان أذکره تخلیداً لذکره الشریف فی هذه الموسوعه القیمه،فقال:

وفریه السرداب أشنع وان سبقه الیها غیره من مؤلفی أهل السنه لکنه زاد فی الطنبور نغمات بضم الحمیر إلی الخیول وادعائه اطراد العاده فی کل لیله واتصالها منذ أکثر من ألف عام،والشیعه لاتری ان غیبه الامام فی السرداب،ولاهم غیبوه فیه ولا أنه یظهر منه،وانما اعتقادهم المدعوم بأحادیثهم انه یظهر بمکه المعظمه تجاه البیت،ولم یقل احد فی السرداب:انه مغیب ذلک النور وانما هو سرداب دار الأئمه بسامراء،وان من المطرد ایجاد السرادیب فی الدور وقایه من قایظ الحر،وانما اکتسب هذا السرداب بخصوصه الشرف الباذخ لانتسابه إلی أئمه الدین،وانه کان مبؤاً لثلاثه منهم کبقیه مساکن هذه الدار المبارکه، و هذا هو الشأن فی بیوت الأئمه علیهم السلام ومشرفهم النبی الأعظم فی أی حاضره کانت، فقد أذن اللّه أن ترفع ویذکر فیها اسمه.

ولیت هؤلاء المتقولون فی أمر السرداب اتفقوا علی رأی واحد فی الاکذوبه حتی لا تلوح علیها لوائح الافتعال فتفضحهم،فلا یقول ابن بطوطه فی رحلته 198/2:ان هذا السرداب المنوه فی الحله.ولا یقول القرمانی فی أخبار الدول فی بغداد.ولا یقول الأخرون:انه بسامراء.ویأتی القصیمی من بعدهم فلا یدری أین هو فیطلق لفظ السرداب لیستر سوءته.

وانی کنت أتمنی للقصیمی أن یحدد هذه العاده بأقصر من(أکثر من ألف عام)حتی لایشمل العصر الحاضر والاعوام المتصله به،لان انتفاءها فیه وفیها بمشهد ومرأی ومسمع من جمیع المسلمین،وکان خیراً له لو عزاها إلی بعض القرون الوسطی حتی یجوز السامع وجودها فی الجمله،لکن المائن غیر متحفظ علی هذه الجهات.

هذا و قد تکلّمنا حول هذه الموضوعات المختلفه بیننا وبین أهل السنه فی القسم المخطوطات کما ستقرأها عن قریب إن شاء اللّه تعالی.

مهدی الفقیه الایمانی

14 ج 1402/1

ص: 44

این اشکال پاسخ داده است و ما به خاطر جاودانه کردن یاد او در این موسوعه جواب او را عینا ذکر می کنیم.ایشان می فرماید:«و تهمت سرداب زشت تر است هر چند دیگر مؤلفان اهل سنت پیش از وی نیز آن را ذکر کرده اند ولی او نغمه های جدیدی در تنبور دمیده است که عبارت است از:افزودن الاغ به اسب ها و عادت شیعیان به انجام این کار در هر شب و مداومت بر آن از بیش از هزار سال پیش ولی شیعه نه معتقد به غیبت امام در سرداب است و نه آن ها او را در سرداب پنهان کرده اند و نه امام از آنجا ظهور می کند بلکه اعتقاد شیعه براساس احادیث ایشان این است که امام زمان(عج)از مکه معظمه در مقابل کعبه ظهور می کند و هیچ کس درباره سرداب نگفته است که آنجا محل غیبت امام زمان(عج)است بلکه در گذشته چنین مرسوم بود که در خانه ها سرداب می ساختند و از شدت گرما به آنجا پناه می بردند و آن سرداب،سرداب خانه امامان علیهم السلام در سامراست که به خاطر انتساب آن به پیشوایان دین شرافت فراوانی کسب کرده است و آنجا جایگاه سه امام بوده است همانند محل های دیگر این خانه مبارک و این ویژگی مربوط به خانه های امامان علیهم السلام است در هر کجا که باشد و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله این شرافت را به آن ها داده است.به تحقیق خداوند اجازه داده است که در آنجا نامش با صدای بلند ذکر شود.

و ای کاش این دروغ پردازان درباره سرداب در دروغ شان بر یک نظر باهم موافق بودند تا نشانه های ساختگی بودن آن،این گونه آشکار نباشد که آنان را رسوا کند.ای کاش ابن بطوطه در رحله اش(198/2)نمی گفت:«این سرداب شریف در حله است»و قرمانی در کتاب«اخبار الدول» نمی گفت:«در بغداد است»و دیگران نمی گفتند:«در سامراست.»و ای کاش قصیمی پس از ایشان متحیر نمی ماند که در کجاست و برای پوشاندن نقص خود لفظ«سرداب»را مطلق نمی گفت.

و من آرزومند بودم که قصیمی این رسم و عادت شیعه را کمتر از آن(بیش از هزار سال) می گفت تا عصر حاضر و سال های متصل به آن را شامل نگردد زیرا همه مسلمانان شاهد منتفی بودن چنین عادتی از سوی شیعیان در زمان حاضر و سال های پیش از آن هستند.برای وی بهتر بود اگر آن را به قرن های پیشین نسبت می داد تا شنونده وجود آن را فی الجمله احتمال می داد ولی دروغگو به این جنبه ها فکر نمی کند.

ما درباره موضوعات اختلافی میان شیعه و سنی در بخش خطی سخن خواهیم گفت.

مهدی فقیه ایمانی

14 جمادی الاولی/1402

ص: 45

المصنف

ابوبکر،عبدالرزاق بن همام بن نافع الحمیری الصنعانی الیمنی

(126-211)

من أعلام الحفاظ ومشاهیر المحدثین،من أهل صنعاء،أخذ عنه البخاری،کان یحفظ نحواً من سبعه عشر الف حدیث.

قال الذهبی وثقه غیر واحد،وحدیثه مخرج فی الصحاح وکان رحمه اللّه من أوعیه العلم.

وقال ابن خلکان:وروی عنه أئمه الاسلام فی زمانه،منهم سفیان بن عیینه و هو من شیوخه وأحمد بن حنبل ویحیی بن معین وغیرهم.

له آثار منها:

السنن فی الفقه،المغازی،تفسیر القرآن،الجامع الکبیر فی الحدیث.

و قد طبع باسم المصنف فی أحد عشر مجلداً

والیک القسم المختص باحادیث المهدی منه،أخذناها من الجزء الحادی عشر (1).5.

ص: 46


1- .وفیات الاعیان 385/2؛طبقات الحفاظ 364/1؛شذرات الذهب 27/2؛الفهرست لابن الندیم 228/1؛الأعلام للزرکلی 124/4؛إیضاح المکنون 385/1؛هدیه العارفین 566/1؛معجم المؤلّفین 219/5.

برگزیده کتاب

المصنف

تألیف:ابوبکر،عبدالرزاق بن همام بن نافع حمیری صنعانی یمنی

(126-211ق)

وی از حافظان بزرگ و محدثان مشهور از اهل صنعاست که بخاری از او حدیث فرا گرفته است و حدود هفده هزار حدیث از حفظ بود.

ذهبی می گوید:«بسیاری او را توثیق کرده اند و احادیثش در کتاب های صحاح نقل شده است و او از گنجینه های علم بود.»

ابن خلکان درباره او می گوید:«در زمان وی بزرگان اسلام از وی،حدیث روایت کرده اند همانند سفیان بن عیینه که عبدالرزاق از استادان اوست و احمد بن حنبل و یحیی بن معین و دیگران.

وی دارای آثاری است از قبیل:«السنن فی الفقه»،«المغازی»،«تفسیر القرآن»،«الجامع الکبیر فی الحدیث»که در یازده مجلد با نام«المصنف»به چاپ رسیده است.» (1)

آنچه پیش رو دارید بخش مخصوص به احادیث مهدی(عج)از کتاب«المصنف»است که از جلد یازدهم آن گرفته شده است.

ص: 47


1- .وفیات الاعیان 385/2،طبقات الحفاظ 364/1،شذرات الذهب 27/2،الفهرست ابن الندیم 228/1،الاعلام زرکلی 124/4،ایضاح المکنون 385/1،هدیه العارفین 566/1،معجم المؤلفین 219/5.

39-مِن منشوراتِ المجلس العلمی

المصنف

للحافظ الکبیر أبی بکرٍ عبدالرزّاق بن همام الصّنعانی

ولد سنه 126 وتوفی سنه 211

رحمه اللّه تعالی

الجزء الحادی عشر

من 19731 إلی 21033

عنی بتحقیق نصوصه وتخریج أحادیثه و التعلیق علیه

الشیخ المحدث

حبیب الرحمن الاعظمی

ص: 48

المصنف

اشاره

ابوبکر،عبدالرزاق بن همام بن نافع حمیری صنعانی یمنی

(126-211ق)

جلد یازدهم

ص: 49

باب المهدی

20769.أَخبرنا عبدالرزاق من معمر عن قتاده یرفعه إلی النبی صلی الله علیه و سلم قال:یکون اختلاف عند موت خلیفه،فیخرج رجل من المدینه فیأتی مکه،فیستخرجه الناس من بیته و هو کاره،فیبایعونه بین الرکن و المقام،فیبعث إلیه جیش من الشام،حتی إذا کانوا بالبیداء خسف بهم،فیأتیه عصائب العراق وأَبدال الشام فیبایعونه،فیستخرج الکنوز ویقسم المال،ویُلقی الاسلام بجرانه إلی الأَرض.یعیش فی ذلک سبع سنین أَو قال:تسع سنین- (1).

20770.أخبرنا عبدالرزاق قال:أخبرنا معمر عن أَبی هارون عن معاویه بن قره عن أَبی الصدیق الناجی عن أبی سعید الخدری قال:ذکر رسول اللّه صلی الله علیه و سلم بلاءً یصیب هذه الأُمه، حتی لا یجد الرجل ملجأً یلجأُ إلیه من الظلم،فیبعث اللّه رجلاً من عترتی من أَهل بیتی، فیملأ به الأرض قسطاً کما ملئت ظلماً وجوراً،یرضی عنه ساکن السماءُ وساکن الأرض، لاتدع السماءُ من قطرها شیئاً إلّاصبّته مدراراً ولا تدع الأَرض من مائها شیئاً إلّاأَخرجته، حتی تتمنی الأَحیاءُ الأَموات،یعیش فی ذلک سبع سنین،أَو ثمان،أَو تسع سنین (2).

20771.أخبرنا عبدالرزاق عن معمر عن أیوب عن ابن سیرین عن أَبی الجلد قال:

تکون فتنه،ثم تتبعها أُخری،لا تکن الأُولی فی الآخره إلّاکثمره السوط تتبعه ذباب السیف، ثم تکون فتنه فلا یبقی للّه محرَّم إلّااستحلَّ،ثم یجتمع الناس علی خیرهم،رجلاً تأتیه إمارته هنیئاً و هو فی بیته.ک.

ص: 50


1- .أخرجه أبو داود من حدیث قتاده عن صالح أبی الخلیل عن صاحب له عن أم سلمه،ص 589؛وأخرجه الطبرانی أیضاً،قال الهیثمی:رجاله(رجال الصحیح)315:7.
2- .حدیث أبی سعید روی من غیر وجه کما قال الترمذی،فراجع«ت»وابن ماجه،والزوائد،و أما بهذا اللفظ فأخرجه الحاکم فی المستدرک.

باب«المهدی»از کتاب المصنف

20769.عبدالرزاق از معمر از قتاده برای ما روایت کرد و او به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله رساند که فرمود:«هنگام مرگ خلیفه اختلاف می شود،آنگاه مردی از مدینه حرکت می کند و به مکه می آید،سپس مردم او را با اکراه از خانه اش خارج می کنند و میان رکن و مقام با او بیعت می نمایند.آنگاه سپاهی از شام به سوی او فرستاده می شود و وقتی به«بیداء»می رسند،در زمین فرو می روند.آنگاه عصائب عراق و ابدال شام نزد وی می آیند و با او بیعت می کنند.پس از آن گنج ها را بیرون می آورد و مال را تقسیم می کند و اسلام در زمین مستقر می شود.هفت سال در آن وضع زندگی می کند.»یا فرمود:«نه سال.» (1)

20770.عبدالرزاق از معمر از ابو هارون از معاویه بن قره از ابو صدیق ناجی از ابو سعید خدری روایت می کند که گفت:«پیامبراکرم صلی الله علیه و آله بلایی را ذکر کرد که این امت به آن گرفتار می شود به طوری که انسان پناهگاهی نمی یابد که از ظلم به آن پناه برد.آنگاه فرمود:خداوند مردی از خاندان مرا برمی انگیزد که به وسیله او زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از ظلم وجور پر شده است.ساکنان آسمان و ساکنان زمین از او خشنودند.آسمان تمام باران هایش را پی درپی فرو می ریزد و زمین همه آب هایش را خارج می کند تا این که زندگانی برای مردگان آرزو می کنند.هفت یا هشت یا نه سال با آن وضع زندگی می کند.» (2)

20771.عبدالرزاق از معمر از ایوب از ابن سیرین از ابوجلد روایت می کند که گفت:«فتنه ای رخ می دهد،سپس فتنه دیگری به دنبالش می آید فتنه نخست نسبت به فتنه دوم تنها بسان اثر تازیانه است که تیغه شمشیر بر آن فرود می آید،پس از آن فتنه ای به وجود می آید که هیچ حرمتی برای خدا باقی نمی ماند مگر آن که شکسته می شود،آنگاه مردم بر رهبری بهترین شان باهم توافق می کنند کسی که وقتی در خانه اش است به آسانی حکومت به سراغش می آید.»

ص: 51


1- .ابوداود آن را در احادیث قتاده از صالح ابی الخلیل دوست قتاده از ام سلمه روایت کرده است ص 589 و طبرانی نیز آن را آورده است و هیثمی می گوید:«راویان آن صحیح اند.»315/7.
2- .حدیث ابو سعید با سندهای گوناگون روایت شده است همان گونه که ترمذی و ابن ماجه و الزوائد گفته اند ولی با این عبارت آن را حاکم در المستدرک روایت کرده است.

20772.أخبرنا عبدالرزاق عن معمر عن مطر قال کعب:إنما سمی المهدی لأَنه لا یهدی لأمر قد خفی،قال:ویستخرج التوراه و الإنجیل من أَرض یقال لها أَنطاکیه.

20773.أَخبرنا عبدالرزاق عن معمر عن مطر عن رجل عن أَبی سعید الخدری قال:إن المهدی أقنی أَجلی (1).

20774.أَخبرنا عبدالرزاق عن معمر عن سعید الجریری عن أَبی نضره عن جابر بن عبداللّه قال:یکون علی الناس إمام لا یعُدُّ لهم الدراهم ولکن یحثو (2).

20775.أَخبرنا عبدالرزاق عن معمر عن ابن طاووس عن علی ابن عبداللّه بن عباس قال:لا یخرج المهدی حتی تطلع مع الشمس آیه.

20776.أَخبرنا عبدالرزاق عن معمر عن أَبی إسحاق عن عاصم ابن ضمره عن علی قال:لتُملأنَّ الأَرض ظلماً وجوراً حتی لایقول أحد:اللّه اللّه،یستعلق به،ثم لتملأَنَّ بعد ذلک قسطاً وعدلاً،کما ملئت ظلماً وجوراً (3).

20777.أَخبرنا عبدالرزاق عن معمر عن إسماعیل بن أُمیه عن رجل قال معمر:أُراه سعید (4)عن أبی هریره یرویه قال:ویل للعرب من شرّ قد اقترب علی رأس الستّین،تصیر الأمانه غنیمه،والصدقه غریمه،والشهاده بالمعرفه،والحکم بالهوی.

20778.أخبرنا عبدالرزاق قال:أخبرنا معمر عن الأَعمش عن خیثمه عن عبداللّه بن عمرو قال:لیأتینَّ علی الناس زمان لایبقی فیه مؤمن إلّاکان بالشام.

20779.أخبرنا عبدالرزاق عن معمر عن الأَعمش عن القاسم بن عبد الرحمن قال:

شکی إلی ابن مسعود الفرات،فقالوا:نخاف أَن ینفتق علینا،فلو أَرسلت من یسکره فقال عبداللّه:لا نسکره.فواللّه لیأتینَّ علی الناس زمان لو التمستم فیه ملءَ طست من ماءٍ ما وجدتموه،ولیرجعن کل ماء إلی عنصره،ویکون بقیه الماء و المسلمین بالشام.ع.

ص: 52


1- .أخرجه أبو داود،ص 588.
2- .أخرجه البزار ومسلم 395:2 من حدیث أبی سعید وجابر جمیعاً.
3- .أخرجه أبو داود فراجعه،ص 589.
4- .کذا فی«ص»فی صوره المرفوع.

20772.عبدالرزاق از معمر از مطر از کعب روایت می کند که گفت:«به این دلیل مهدی،مهدی(عج) نامیده شده است که به امور پنهان هدایت می شود.»

گفت:«وی تورات و انجیل را از سرزمینی به نام«انطاکیه»بیرون می آورد.»

20773.عبدالرزاق از معمر از مطر از مردی از ابو سعید خدری روایت می کند که گفت:«همانا مهدی بینی کشیده است.» (1)

20774.عبدالرزاق از معمر از سعید جریری از ابونضره از جابربن عبدالله روایت می کند که گفت:

«امامی بر مردم حکومت خواهد کرد که درهم را برای شان شمارش نمی کند،بلکه آن را می پاشد.» (2)

20775.عبدالرزاق از معمر از ابن طاووس از علی ابن عبدالله بن عباس روایت می کند که گفت:

«مهدی ظهور نمی کند تا همراه خورشید،نشانه و معجزه ای آشکار شود.»

20776.عبدالرزاق از معمر از ابواسحاق از عاصم ابن ضمره از علی علیه السلام روایت می کند که فرمود:«به خدا سوگند!حتماً زمین از ظلم و ستم پر می شود به طوری که هیچ کس آشکارا«اللّه اللّه»نمی گوید.آنگاه پس از آن حتماً از داد و عدل پر می شود همان گونه که از ظلم و جور پر شده بود.» (3)

20777.عبدالرزاق از معمر از اسماعیل بن امیه از مردی که معمر می گوید:«من او را سعید می دانم»از ابوهریره روایت می کند که گفت:«وای بر عرب از شری که ابتدای سال شصت نزدیک می شود، امانت غنیمت می گردد و صدقه،خسارت و گواهی براساس شناخت خواهد بود و قضاوت براساس میل و هوس.»

20778.عبدالرزاق از معمر از اعمش از خیثمه از عبدالله بن عمرو روایت می کند که گفت:«زمانی بر مردم خواهد آمد که در آن مؤمنی باقی نخواهد ماند مگر در شام.»

20779.عبدالرزاق از معمر از اعمش از قاسم بن عبدالرحمان روایت می کند که گفت:«درباره فرات نزد ابن مسعود شکایت شد و گفتند:می ترسیم که از دست ما برود ای کاش کسی را می فرستادی که بر روی آن سد می زد.ابن مسعود گفت:ما بر روی آن سد نمی زنیم.به خدا سوگند!زمانی بر مردم خواهد آمد که در آن زمان اگر یک تشت آب بجویید به آن نخواهید رسید و همه آب ها به عنصر خود بازمی گردد و باقیمانده آب ها و مسلمانان در شام اند.»ت.

ص: 53


1- .ابوداود ص 588 آن را روایت کرده است.
2- .بزار و مسلم 395/2 آن را در احادیث ابوسعید و جابر ذکر کرده اند.
3- .ابوداود ص 589 آن را روایت کرده است.

سنن ابن ماجه

محمد بن یزید بن ماجه الربعی القزوینی،ابو عبداللّه

(209-273)

احد الأئمه فی الحدیث،عارف بعلومه وما یتعلق به،ارتحل من قزوین إلی بغداد والبصره و الکوفه ومکه و الشام ومصر و الری فی طلب الحدیث وسمع الکثیر.

له تصانیف فی الحدیث و التفسیر و التاریخ،أشهرها کتابه سنن المصطفی المعروف بسنن ابن ماجه مجلدان،قد طبع مکرراً،و هو احد الصحاح السته المعتبره عند أهل السنه.

و قد افتتح فیه باباً تحت عنوان«الفتن»وخص قسماً منه بأحادیث المهدی و هو کماتری.

ومن کتبه أیضاً تاریخ قزوین و تفسیر القرآن (1).ر.

ص: 54


1- .وفیات الاعیان 407/3؛تذکره الحفاظ 189/2؛البدایه ابن کثیر 52/11؛تهذیب التهذیب ابن حجر 530/9-532؛دول الإسلام الذهبی 166/1؛الکامل الابن الأثیر 142/7؛شذرات الذهب 164/2؛کشف الظنون 1004،439،300؛الأعلام زرکلی 15/8؛معجم المؤلّفین 115/12؛مرآه الجنان الیافعی 188/2؛وغیرها من المصادر.

برگزیده کتاب

سنن ابن ماجه

تألیف:محمد بن یزید بن ماجه ربعی قزوینی،ابوعبدالله

(209-273ق)

وی یکی از پیشوایان حدیث و عالم به علوم وابسته به آن بود.برای یادگیری حدیث از قزوین به بغداد،بصره،کوفه،مکه،شام،مصر و ری مسافرت کرد و احادیث فراوانی آموخت.

وی تألیفاتی در حدیث و تفسیر و تاریخ دارد که مشهورترین آن،کتاب«سنن المصطفی» معروف به«سنن ابن ماجه»در دو مجلد است که بارها به چاپ رسیده است و آن یکی از صحاح ششگانه معتبر نزد اهل سنت است.

ابن ماجه در سنن خویش بابی را به عنوان«الفتن»گشوده است و بخشی از آن را به احادیث مهدی اختصاص داده است که از نظر شما می گذرد.

از دیگر کتاب های او«تاریخ قزوین»و«تفسیر قرآن»است. (1)

ص: 55


1- .وفیات الاعیان 407/3،تذکره الحفاظ 189/2،البدایه ابن کثیر 52/11،تهذیب التهذیب ابن حجر 530/9-532،دول الاسلام ذهبی 166/1،الکامل ابن الاثیر 142/7،شذرات الذهب 164/2،کشف الظنون 1004،439،300،الاعلام زرکلی 15/8،معجم المؤلفین 115/12،مرآه الجنان الیافعی 188/2 و منابع دیگر.

«رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» سوره البقره129/2

سُنن

الحافظ أبی عبداللّه محمد بن یزید القزوینی

ابن ماجه

(209-273ه)

الجزء الثانی

حقق نصوصه،ورقّم کتبه،

وأبوابه،وأحادیثه،وعلّق علیه

محمد فواد عبدالباقی

دار احیاء الکتب العربیه

عیسی البابی الحلبی وشرکاهُ

ص: 56

سنن ابن ماجه

اشاره

محمد بن یزید بن ماجه ربعی قزوینی،ابوعبدالله

(209-273ق) جلد دوم

ص: 57

(34)باب خروج المهدی

4082 (1).حدّثنا عثمان بن أبی شَیبَهَ.حدّثنا معاویه بن هشامٍ.حدّثنا علیّ بن صالحٍ عن یزید ابن أبی زیادٍ عن إبراهیم،عن علقمه،عن عبداللّه؛قال:بینما نحنُ عندَ رسول اللّه صلی الله علیه و سلم إذْ أَقبل فِتیَه مِنْ بنی هاشِمٍ.فَلَمَّا رَآهُمُ النَّبیُّ صلی الله علیه و سلم اغْرَوْرَقَتْ عَیْناهُ وَتَغَیَّرَ لَوْنُهُ.قالَ،فَقلْتُ:مَا نَزَالُ نَرَی فِی وَجْهکَ شیئاً نَکْرَهُهُ.فَقالَ«إنّا أَهلُ بیتٍ اختارَ اللّهُ لنَا الآخرَهَ عَلَی الدّنیا.وَإنَّ أَهلَ بَیْتی سَیَلْقَوْنَ بَعْدِی بَلاءً وَتَشْریداً وَتَطریداً.حَتَّی یَأْتیَ قَوْمٌ مِنْ قِبَلِ المشْرِقِ مَعَهُمْ رَایاتٌ سُودٌ.فَیَسْأَلونَ الخیْرَ،فَلا یُعْطَوْنَهُ.فَیُقاتِلُونَ فَیُنصَرُونَ.فَیُعطَوْنَ مَاسألُوا.فَلا یَقْبَلُونَهُ.حتَّی یَدْفَعُوها إلی رَجلٍ مِنْ أَهل بیْتی فیَمْلَؤها قِسْطاً،کَما مَلَؤُوها جَوراً.فَمَنْ أدْرَکَ ذلِکَ مِنْکُمْ، فلْیَأتِهمْ وَلَوْ حبْوا علَی الثَّلْجِ».

فی الزوائد:إسناده ضعیف،لضعف یزید بن أبی زیاد الکوفی.لکن لم ینفرد یزید بن أبی زیاد عن إبراهیم.فقد رواه الحاکم فی المستدرک من طریق عمر بن قیس عن الحکم عن إبراهیم.

***

4083 (2).حدّثنا نَصْرُ بْنُ علیٍّ الجهْضَمِیُّ.حدّثنا مُحَمَّدُ بْنُ مَرْوَانَ العُقَیْلیُّ.حدّثنا عُمارَهُ بْنُ أَبِی حَفْصَهَ عَنْ زَیْدٍ العَمِّیِّ،عَنْ أَبِی صدِِّیقٍ النّاجِی،عَنْ أَبِی سَعیدٍ الخُدْرِیِّ؛أَنَّ النّبیّ صلی الله علیه و سلم،ر.

ص: 58


1- -4082(فتیه)أی جماعه.(اغرورقت عیناه)أی غرقتا بالدموع.افعوعل،من الغرق. (یدفعوها)أی الأماره.(حبوا)الحبو أن یمشی علی یدیه ورکبتیه.وذلک صعب جدا،سیما علی الثلج.
2- -4083(قصر)أی بقاؤه منکم.(کدوس)أی مجموع کثیر.

34-باب خروج مهدی(عج)از سنن ابن ماجه

4082.عثمان بن ابی شیبه از معاویه بن هشام از علی بن صالح از یزید ابن ابی زیاد،از ابراهیم،از علقمه،از عبدالله روایت می کند که گفت:«در یک زمان که ما نزد پیامبراکرم صلی الله علیه و آله بودیم گروهی از بنی هاشم آمدند.هنگامی که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله آن ها را مشاهده کرد،دیدگانش پر از اشک و رنگش دگرگون شد.من گفتم:ما همواره در چهره شما چیزی مشاهده می کنیم که ما را ناراحت می کند.پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:ما خاندانی هستیم که خداوند برای مان آخرت را بر دنیا برگزید و پس از من اهل بیتم گرفتار بلا و پراکندگی و رانده شدن خواهند شد تا این که گروهی از سوی مشرق با پرچم های سیاه خواهند آمد.آنان خیر را درخواست می کنند ولی به ایشان داده نمی شود.آنگاه می جنگند تا پیروز می شوند و خواسته شان به آن ها داده می شود ولی آن را نمی پذیرند تا این که آن را به مردی از اهل بیت من تحویل می دهند.آنگاه زمین را از عدالت پر می کند همان گونه که از ستم پر کرده اند.پس هر یک از شما آن را درک کند،باید نزد آنان بیاید هر چند به صورت چهار دست و پا بر روی برف باشد.»

در کتاب الزوائد آمده است:«سند آن ضعیف است به خاطر ضعیف بودن یزید بن ابی زیاد کوفی ولی یزید بن ابی زیاد به تنهایی این حدیث را از ابراهیم گزارش نکرده است زیرا حاکم در کتاب المستدرک آن را از عمر بن قیس از حکم از ابراهیم روایت کرده است.»

4083.نصر بن علی جهضمی از محمد بن مروان عقیلی از عماره بن ابی حفصه از عمویش زید از ابی صدیق ناجی از ابو سعید خدری روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«در امت من مهدی است،اگر کوتاه باشد هفت(سال)و در غیر این صورت نه(سال)است.

امت من در آن از نعمتی بهره مند می شوند که هرگز از مثل آن بهره مند نگردیده اند،زمین همه

ص: 59

قَالَ«یَکُونُ فی أمَّتِی المَهدیُّ.إِنْ قُصِرَ،فَسَبْعٌ.وَإِلّا فَتِسْعٌ.فَتَنْعمُ فیه أُمَّتی نَعْمَهً لَمْ ینعَمُوا مِثْلَها قَطُّ.تُؤتَی أُکُلَهَا.وَلا تَدَّخِرُ مِنهُمْ شیئاً.وَالمالُ یَومَئذٍ کدُوسٌ.فَیقُومُ الرَّجُلُ فَیَقُولُ:یا مَهدِیُّ! أَعطِنی.فَیقُولُ:خُذْ».

***

4084 (1).حدّثنا مَحمَّد بنُ یَحیَی وأَحْمَدُ بنُ یُوسُفَ،قالا:حدّثنا عبدُالرَّزَّاقِ عَنْ سُفیانَ الثَّوْریِّ،عَنْ خالِدِ الحذّاء،عنْ أَبی قِلابَهَ،عَنْ أَبی أَسماءَ الرَّحَبِیِّ،عَنْ ثَوْبَانَ؛قالَ:قالَ رسُولُ اللّه صلی الله علیه و سلم«یَقْتَتِلُ عِند کَنزِکُمْ ثلاثَهٌ.کُلُّهُمُ ابنُ خلیفَهٍ.ثمَّ لا یَصیرُ إلی وَاحِدٍ مِنْهُمْ.ثمَّ تطْلُعُ الرَّایاتُ السُّودُ مِنْ قِبَلِ المشْرِقِ.فَیَقْتُلُونَکُمْ قَتلاً لَمْ یُقْتَلْهُ قَوْمٌ».

ثمَّ ذکرَ شیئاً لا أَحْفَظُهُ.فقالَ«فَإذا رَأَیْتُمُوهُ فَبایِعُوهُ وَلَوْ حَبْوا علی الثَّلْجِ.فَإنَّهُ خَلیفَهُ اللّهِ، المَهدِیُّ».

فی الزوائد:هذا إسناد صحیح.رجاله ثقات.ورواه الحاکم فی المستدرک،وقال.صحیح علی شرط الشیخین.

***

4085 (2).حدّثنا عثمانُ بنُ أَبی شَیْبَهَ.حدّثنا أَبُو داوُدَ الْحفَرِیُّ.حدّثنا یاسِینُ عَنْ إِبراهیمَ بنِ محمَّدِ بنِ الحنَفیَّهِ،عَنْ أَبیهِ،عَنْ عَلِیٍّ؛قالَ:قالَ رَسُولُ اللّه صلی الله علیه و سلم«المَهْدِیُّ مِنَّا،أَهلَ البیْتِ، یُصْلِحُهُ اللّهُ فی لَیْلَهٍ».

فی الزوائد:قال البخاریّ فی التاریخ،عقب حدیث إبراهیم بن محمد الحنفیه هذا:فی إسناده نظر.وذکره ابن حبان فی الثقات.ووثق العجلیّ.العجلیّ،قال البخاریّ:فیه نظر.ولا أعلم له حدیثا غیر هذا.وقال ابن معین وأبو زرعه:لابأس به.وأبو داود الحفریّ،اسمه عمر بن سعد،احتج به مسلم فی صحیحه.وباقیهم ثقات.

***

4086.حدّثنا أبُو بکرِ بنُ أَبی شیبَهَ.حدّثنا أَحمَدُ بنُ عبْدِ المَلِکِ.حدّثنا أَبُو المَلیحِ ک.

ص: 60


1- -4084(کنزکم)قال ابن کثیر:الظاهر أن المراد بالکنز المذکور،کنز الکعبه.
2- -4085(یصلحه اللّه فی لیله)قال ابن کثیر:أی یتوب علیه ویوفقه ویلهمه رشده بعد أن لم یکن کذلک.

خوردنی هایش را می بخشد و هیچ چیز را از ایشان ذخیره نمی کند و مال در آن زمان مانند خرمن بر روی هم انباشته شده است.مردی به پا می خیزد و می گوید:«ای مهدی!به من ببخش!و او می فرماید:بگیر!»

4084.محمد بن یحیی و احمد بن یوسف از عبدالرزاق از سفیان ثوری از خالد حذّاء از ابوقلابه از ابواسماء رحبی از ثوبان روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«نزد گنج (1)شما سه نفر کشته می شوند که همگی فرزند خلیفه اند ولی به هیچ یک از آن ها نمی رسد.آنگاه پرچم های سیاه از سوی مشرق آشکار می شود و شما را به گونه ای می کُشند که هیچ قومی آن گونه کشته نشده اند.»

سپس مطلبی فرمود که من آن را به خاطر ندارم.آنگاه فرمود:«پس هنگامی که او را مشاهده کردید با او بیعت کنید هر چند به صورت چهار دست و پا بر روی برف باشد زیرا وی خلیفه خدا،مهدی است.»

در کتاب«الزوائد»آمده است:«این سند صحیح و راویان آن مورد اعتماد هستند و حاکم در«المستدرک»آن را روایت کرده است و می گوید:«با شرط شیخین صحیح است.»

4085.عثمان بن ابی شیبه از ابوداود حفری از یاسین از ابراهیم بن محمد بن حنفیه از پدرش از علی علیه السلام روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«مهدی علیه السلام از ما اهل بیت است که خداوند در یک شب به کارهایش سامان می بخشد.» (2)

در کتاب«الزوائد»آمده است:«بخاری در کتاب تاریخ پس از این حدیث ابراهیم بن محمد بن حنفیه می گوید:«در سند آن اشکال است.»و ابن حبان آن را در ثقات ذکر کرده است و عجلی را توثیق نموده است.بخاری می گوید:«در آن اشکال است و من برای وی غیر از این حدیثی نمی شناسم.»

و ابن معین و ابوزرعه می گویند:«اشکالی ندارد.»

و ابوداود حفری نامش عمربن سعد است که مسلم در صحیح خود به آن احتجاج کرده است و بقیه افراد سند ثقه اند.»

4086.ابوبکر بن ابی شیبه از احمد بن عبدالملک از ابو ملیح رقی از زیاد بن بیان از علی بنت.

ص: 61


1- .ابن کثیر می گوید:«ظاهراً مقصود از این گنج،گنج کعبه است.»
2- .ابن کثیر می گوید:«یصلحه الله فی لیله»،یعنی به او توجه می کند و او را موفق می سازد و راه صحیح را به او الهام می نماید پس از آن که این گونه نبوده است.

الرَّقِّیُّ عَنْ زیاد بنِ بَیَانٍ،عَنْ عَلیِّ بنِ نُفیلٍ،عَنْ سَعیدِ بنِ المُسَیَّب؛قَالَ:کُنَّا عِنْدَ أُمِّ سَلَمَهَ.

فَتَذاکَرْنا المهْدِیَّ.فَقالَتْ:سَمِعْتُ رسُولَ اللّه صلی الله علیه و سلم یَقُولُ«المَهْدِیُّ مِنْ وَلَد فاطِمَهَ».

***

4087.حدّثنا هَدیَّهُ بنُ عَبْدِ الوَهّابِ.حدّثنا سَعْدُ بنُ عَبْدِ الحمیدِ بنِ جَعْفَرٍ،عَنْ علیِّ بنِ زیادٍ الیَمَامیِّ،عَنْ عِکرِمَهَ بنِ عَمّارِ،عنْ إسحاقَ بنِ عبداللّهِ بنِ أَبی طَلْحَهَ،عَنْ أَنسِ بنِ مالِکٍ؛قالَ:سَمِعْتُ رسُولَ اللّه صلی الله علیه و سلم یَقُولُ«نحنُ،وَلَدَ عبْدِالمُطَّلِب،سَادَهُ أَهْلِ الجنَّهِ.أَنا وَحَمزَهُ وَعلیٌّ وَجَعفَرٌ وَالحسَنُ وَالحسینُ وَالمَهْدِیُّ».

فی الزوائد:فی إسناده مقال.وعلیّ بن زیاد،لم أر من وثقه ولا من جرّ حه.وباقی رجال الإسناد موثقون.

***

4088 (1).حدّثنا حَرْمَلَهُ بنُ یحیَی الْمِصْریُّ،وَإِبرَاهیمُ بنُ سَعیدٍ الجوْهَرِیُّ،قالاَ:حدّثنا أَبُو صالِحٍ عَبْدُ الغفَّارِ بنُ داوُدَ الحرَّانیُّ.حدّثنا ابنُ لَهیعهَ عَنْ أَبی زُرْعَهَ عَمْرِو بنِ جابِرٍ الحضْرَمیِّ، عَنْ عبداللّهِ بنِ الحارِثِ بنَ جزْء الزَّبیدِیَّ؛قالَ:قالَ رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یَخرُجُ ناسٌ مِنَ المشرِقِ.

فیُوَطِّئونَ للْمَهْدیِّ»یعنی سلطانَهُ.

فی الزوائد:فی إسناده عمرو بن جابر الحضرمیّ،وعبداللّه بن لهیعه،وهما ضعیفان.

***ن.

ص: 62


1- -4088(فیوطئون)أی یمهّدون.

نفیل از سعید بن مسیب روایت می کند که گفت:«نزد ام سلمه درباره مهدی گفتگو می کردیم.

ام سلمه گفت:از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود:مهدی از فرزندان فاطمه علیها السلام است.»

4087.هدیه بن عبدالوهاب از سعد بن عبدالحمید بن جعفر از علی بن زیاد یمامی از عکرمه بن عمار از اسحاق بن عبدالله بن ابی طلحه از انس بن مالک روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می فرمود:«ما فرزندان عبدالمطلب سروران اهل بهشت هستیم.من،حمزه،علی،جعفر، حسن،حسین ومهدی علیهم السلام».

در کتاب«الزوائد»آمده است:«در سند آن گفتگو است و من کسی را ندیدم که علی بن زیاد را توثیق یا تضعیف کند و بقیه راویان موثقند.»

4088.حرمله بن یحیی مصری و ابراهیم بن سعید جوهری از ابوصالح عبدالغفار بن داود حرانی از ابن لهیعه از ابوزرعه عمرو بن جابر حضرمی از عبدالله بن حارث بن جزء زبیدی روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«مردمی از مشرق ظهور و برای مهدی زمینه سازی می کنند.»یعنی برای حکومتش.در کتاب«الزوائد»آمده است:«در سند آن عمرو بن جابر حضرمی و عبدالله بن لهیعه وجود دارند که ضعیفند.»

ص: 63

کتاب السنن

ابو داود،سلیمان بن الأشعث بن اسحاق الأزدی السجستانی

(202-275)

اصله من سجستان(سیستان)وکان له رحلات واسعه ویبدو أنه بدأ رحلاته العلمیه فی وقت مبکر،فیقول الذهبی انه کان فی سنه 220 ببغداد ویتلّمذ لأحمد بن حنبل.

کما استمع من غیره من المحدثین المبرزین،فصار أحد الأفذاذ المشهورین وروی عنه الترمذی و النسائی وابو عوانه وابنه ابوبکر بن ابی داود وحتی استاذه أحمد بن حنبل.

ثم بعد أن أقام فی عده من البلاد،استقر فی البصره،استجابه للخلیفه الواثق، وتوفی بها.

له آثار فی الحدیث وغیره.

منها کتاب السنن الذی أحد الصحاح الست التی نال بها مؤلفوها أعلی درجات الشهره فی الأوساط الاسلامیه بین أهل السنه،ویقال إنه إستقی مادته من مصادر تضم نصف ملیون حدیث،عنایه بحفظ سنه النبی صلی الله علیه و آله.

ویری البعض أن کتاب ابی داود ممّا لایستغنی عنه ولکنه یأتی بصفه عامه بعد کتب البخاری ومسلم،من ناحیه القیمه العلمیه.

طبع کتاب السنن فی 1171 ثم فی 1272 بدهلی ثم بالقاهره سنه 1280 ثم مکرراً فی دهلی ولکهنو وحیدر آباد.

ص: 64

برگزیده کتاب

سنن ابی داود

تألیف:ابوداود،سلیمان بن اشعث بن اسحاق ازدی سجستانی

(202-275ق)

وی اهل سجستان(سیستان)است و مسافرت های زیادی داشته است و این گونه به دست می آید که شروع مسافرت های وی در آغاز جوانی بوده است.ذهبی می گوید:«در سال 220 ق وی در بغداد بود و نزد احمد بن حنبل به فراگیری علم اشتغال داشت.»

همچنین وی از دیگر محدثان نام آور حدیث فراگرفت و یکی از فرزانگان مشهور گردید.

ترمذی ونسائی و ابوعوانه و فرزندش ابوبکر بن ابی داود و حتی استادش احمد بن حنبل از او حدیث،روایت می کنند.

ابوداود پس از اقامت در شهرهای گوناگون،در پاسخ به درخواست خلیفه واثق در شهر بصره ساکن شد و در همانجا چشم از جهان فروبست.

از وی آثاری در حدیث و علوم دیگر برجای مانده است که کتاب«السنن»یکی از آن هاست.این کتاب یکی از صحاح ششگانه به شمار می آید که نویسندگان آن ها در اواسط دوران اسلام به وسیله آن ها به نهایت درجه شهرت دست یافتند و گفته می شود این کتاب از منابعی سود برده که نیم میلیون حدیث را به خاطر عنایت به حفظ سنت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله دربردارد و برخی براین باورند که سنن ابی داود از کتاب هایی است که همواره به آن نیاز است هر چند از نظر ارزش علمی در رتبه ای پس از کتاب های بخاری و مسلم قرار می گیرد.

کتاب«السنن»در سال 1171 ق و 1272 ق در دهلی و در سال 1280ق در قاهره چاپ گردید و پس از آن به طور مکرر در دهلی و لکهنو و حیدرآباد به چاپ رسید.

ص: 65

و قد عقد المؤلف فی سننه،هذا باباً بدأ بکلمه کتاب المهدی وانتهی بکلمه آخر کتاب المهدی وأورد تحت هذا العنوان ثلاثه عشر حدیثاً حول مختصات المهدی وعلائم ظهوره وکیف یعمل بعد الظهور و الیک نصه من الجزء الرابع.

ولهذا الکتاب شروح تمر علی بعضها کمعالم السنن،وعون المعبود فی هذه المجموعه بترتیب سنه وفیات المؤلفین. (1)4.

ص: 66


1- .تاریخ التراث العربی فؤاد مرکین 383/1؛معجم المؤلفین لکحاله 255/4؛تاریخ بغداد 55/9-59؛وفیات الاعیان138/2 برقم 258؛مرآه الجنان للیافعی 189/2-190؛شذرات الذهب 167/2؛البدایه و النهایه لأبن کثیر 45/11-56؛المنظم لأبن الجوزی 97/5-98؛القسم الثانی من طبقات الشافعیه للسبکی 48/2؛الأعلام للزرکلی 128/4.

ابوداود در کتاب خود بابی را با این عنوان آغاز کرده است:«کتاب المهدی»و آن را با عبارت:«آخر کتاب المهدی»پایان داده است.وی در این باب سیزده حدیث درباره ویژگی های حضرت مهدی علیه السلام و نشانه های ظهور و کیفیت عمل وی پس از ظهور آورده است که ما آن را از جلد چهارم به شما تقدیم می کنیم.

برای این کتاب شرح هایی نگاشته شده است که برخی از آن ها همانند معالم السنن و عون المعبود به ترتیب سال وفات مؤلف آن ها در این مجموعه خواهد آمد. (1)4.

ص: 67


1- .تاریخ التراث العربی فؤاد مرکین 383/1،معجم المؤلفین کحاله 255/4،تاریخ بغداد 55/9-59،وفیات الاعیان 138/2 شماره 258،مرآه الجنان یافعی 189/2-190 شذرات الذهب 167/2،البدایه و النهایه،ابن کثیر 45/11-56،المنظم ابن جوزی 97/5-98،قسمت دوم طبقات الشافعیه سبکی 48/2،الاعلام زرکلی 128/4.

سُنن أبی داود

الامام الحافظ المصنف المتقن أبی داود سلیمان

ابن الأشعث السجستانی الأزدی

المولود فی سنه 202،والمتوفی بالبصره فی شوال

من سنه 275 من الهجره

«لو أن رجلا لم یکن عنده شیء من کتب العلم إلّاالمصحف الذی فیه کلام اللّه تعالی ثم کتاب أبی داود لم یحتج معهما إلی شیء من العلم البته»

ابن الأعرابی

راجعه علی عده نسخ،وضبط أحادیثه،وعلق حواشیه

محمد محیی الدّین عبدالحمید

الجزء الرّابع

نشرتهُ

دار احیاء السنه النبویَّه

ص: 68

سنن ابی داود

اشاره

ابوداود،سلیمان بن اشعث بن اسحاق ازدی سجستانی

(202-275ق)

اگر نزد کسی هیچ یک از کتاب های علمی به جز قرآن و پس از آن کتاب ابوداود نباشد با داشتن آن دو هرگز به کتاب های دیگر علمی احتیاج پیدا نمی کند.

ابن اعرابی

جلد چهارم

ص: 69

کتاب المهدی بسم اللّه الرحمن الرحیم

4279.حدّثنا عمرو بن عثمان،حدّثنا مروان بن معاویه،عن إسماعیل یعنی ابن أبی خالد عن أبیه،عن جابر بن سمره،قال:سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول«لایزالُ هذا الدّینُ قائماً حتّی یَکون علَیکم اثنا عشَرَ خلیفهً کُلُّهُمْ تَجْتَمِع عَلَیْهِ الأُمَّهُ»فسمعت کلاما من النبی صلی الله علیه و سلم لم أفهمه،قلت لأبی:ما یقول؟قال:کلهم من قریش.

4280.حدّثنا موسی بن إسماعیل،حدّثنا وهیب،حدّثنا داود،عن عامر،عن جابر بن سمره،قال:سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول«لا یَزالُ هذا الدّینُ عزیزاً إلی اثنَی عشرَ خلیفهً»قال:فکبر الناس وضجوا،ثم قال کلمه خفیه،قلت لأبی:یا أبه ما قال؟قال:

کلهم من قریش.

4281.حدّثنا ابن نفیل،حدّثنا زهیر،حدّثنا زیاد بن خیثمه،حدّثنا الأسود ابن سعید الهمدانی،عن جابر بن سمره،بهذا الحدیث،زاد:فلما رجع إلی منزله أتته قریش فقالوا:ثم یکون ماذا؟قال«ثمّ یکونُ الهرج».

4282.حدّثنا مسدد،أن عمر بن عبید حدثهم،[ح]وحدّثنا محمد بن العلاء،أبوبکر یعنی ابن عیاش[ح]وحدّثنا مسدد،حدّثنا یحیی،عن سفیان،[ح]وحدّثنا أحمد بن إبراهیم،حدّثنا عبید اللّه بن موسی،أخبرنا زائده،[ح]وحدّثنا أحمد بن إبراهیم، حدثنی عبید اللّه[بن موسی]،عن فطر،المعنی[واحد]کلّهم عن عاصم،عن زر،

ص: 70

کتاب المهدی(عج)از کتاب سنن ابی داود

4279.عمرو بن عثمان از مروان بن معاویه از اسماعیل یعنی ابن ابی خالد از پدرش از جابر بن سمره از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«همواره این دین برپاست تا وقتی که دوازده خلیفه بر شما باشد که امت بر هر یک از آن ها اجتماع می کنند.

جابر می گوید:آنگاه سخنی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله شنیدم که آن را نفهمیدم.به پدرم گفتم:چه می فرماید؟گفت:همه آن ها از قریشند.»

4280.موسی بن اسماعیل از وهیب از داود از عامر از جابر بن سمره روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«همواره این دین عزیز و پیروز است تا دوازده خلیفه.»

آنگاه مردم الله اکبر گفتند و فریاد برآوردند،سپس پیامبراکرم صلی الله علیه و آله آهسته کلمه ای گفت.به پدرم گفتم:پدر جان چه فرمود؟گفت:همه آن ها از قریشند.»

4281.ابن نفیل از زهیر از زیاد بن خیثمه از اسود بن سعید همدانی از جابر بن سمره این حدیث را روایت کرده و بر آن می افزاید:«هنگامی که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به منزلش بازگشت قریش نزد وی آمدند و گفتند:پس از آن چه خواهد شد؟

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:پس از آن هرج و مرج خواهد شد.»

4282.مسدد از عمر بن عبید و محمد بن علاء از ابوبکر یعنی ابن عیاش و مسدد از یحیی از سفیان و احمد بن ابراهیم از عبیدالله(بن موسی)از فطر همگی از عاصم از زر از عبدالله روایت می کنند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«اگر از دنیا فقط یک روز باقی بماند.

ص: 71

عن عبداللّه،عن النبی صلی الله علیه و سلم قال«لَوْ لَمْ یبقَ منَ الدُّنیا إلّایوْمٌ»قال زائده فی حدیثه«لَطوَّلَ اللّه ذلک الیوْمَ»[ثم اتفقوا]«حتّی یبعث فیهِ رجلاً منی»أو«من أهل بیتی،یواطیء اسمه اسمی،واسم أبیه اسم أبی»زاد فی حدیث فطر«یملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئتْ ظلماً وَجوراً»وقال فی حدیث سفیان«لا تَذْهَبُ،أو لا تنقضی،الدّنیا حتی یملک العربَ رجلٌ من أهل بیتی،یواطیء اسمه اسمی»قال أبو داود:لفظ عمر وأبی بکر بمعنی سفیان.

4283.حدّثنا عثمان بن أبی شیبه،حدّثنا الفضل بن دکین،حدّثنا فطر،عن القاسم بن أبی بَزَّه،عن أبی الطفیل،عن علی رضی اللّه تعالی عنه،عن النبی صلی الله علیه و سلم قال«لوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدّهرِ إلّا یومٌ لَبَعَث اللّه رَجُلاً من أهل بیتی یملأها عدلا کما ملئت جورا».

4284.حدّثنا أحمد بن إبراهیم،حدّثنا عبداللّه بن جعفر الرقی،حدّثنا أبو الملیح الحسن بن عمر،عن زیاد بن بیان،عن علی بن نفیل،عن سعید بن المسیب،عن أم سلمه، قالت:سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول«المَهْدیُّ من عترتی من ولد فاطمه»قال عبداللّه بن جعفر:

وسمعت ابا الملیح یثنی علی علی بن نفیل ویذکر منه صلاحا.

4285.حدّثنا سهل بن تمام بن بزیع،حدّثنا عمران القطان،عن قتاده،عن أبی نضره، عن أبی سعید الخدری،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم«المهدیُّ مِنّی أجْلی الجبهه،أقْنی الأَنْفِ،یملأ الأرض قِسطاً وعدلا کما ملئت جورا وظلما،یملک سبع سنین»

4286.حدّثنا محمد بن المثنی،حدّثنا معاذ بن هشام،حدثنی أبی،عن قتاده،عن صالح أبی الخلیل،عن صاحب له،عن أم سلمه زوج النبی صلی الله علیه و سلم،عن النبی صلی الله علیه و سلم قال«یَکونُ اخْتلافٌ عنْدَ مَوْتِ خَلیفَهٍ فیخرج رجل من أهل المدینه هَارباً إلی مکه فیأتیه ناس من أهل مکه فیخرجونه و هو کاره فیبایعونه بین الرکن و المقام،ویبعث إلیه بعث من الشام فیخسف بهم بالبیداء بین مکه و المدینه فاذا رأی الناس ذلک أتاه أبدال الشام وعصائب أهل العراق فیبایعونه[بین الرکن و المقام]ثم یَنْشَأ رجل من قریش أحواله کلب فیبعث إلیهم بَعْثاً فیظهرون علیهم وذلک بعث کلب،والحیبه.لمن لم یشهد غنیمه کلب،فیقسم المال ویعمل فی الناس بسنه نبیهم صلی الله علیه و سلم ویُلقی الإسلام بجرانِهِ

ص: 72

(در حدیث زائده افزوده شده است:خداوند حتماً آن روز را طولانی می کند) (1)تا در آن مردی را از من(یا از اهل بیت من)برانگیزد که نامش شبیه نام من و نام پدرش شبیه نام پدر من است.»و در حدیث فطر افزوده شده است:«زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.»

و در حدیث سفیان می گوید:«دنیا پایان نمی پذیرد تا مردی از اهل بیت من بر عرب حاکم گردد که نامش شبیه نام من است.»

ابوداود می گوید:«الفاظ حدیث عمر و ابوبکر با حدیث سفیان هم معناست.»

4283.عثمان بن ابی شیبه از فضل بن دکین از فطر از قاسم بن ابی بزّه از ابوطفیل از علی علیه السلام روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«اگر فقط یک روز از روزگار باقی بماند حتماً خداوند مردی از اهل بیت مرا برمی انگیزد که زمین را از عدالت پر می کند همان گونه که از ستم پر شده است.»

4284.احمد بن ابراهیم از عبدالله بن جعفر رقی از ابو ملیح حسن بن عمر از زیاد بن بیان از علی بن نفیل از سعید بن مسیب از ام سلمه روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«مهدی علیه السلام از خاندان من از فرزندان فاطمه علیها السلام است.»

عبدالله بن جعفر می گوید:«از ابوملیح شنیدم که علی بن نفیل را مدح می کرد و شایستگی او را ذکر می کرد.»

4285.سهل بن تمام بن بزیع از عمران قطان از قتاده از ابو نضره از ابوسعید خدری روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«مهدی از من است.او پیشانی بلند و بینی کشیده است.زمین را از داد و عدل پر می کند، همان گونه که از جور و ظلم پر شده است.هفت سال حکومت می کند.»

4286.محمد بن مثنی از معاذبن هشام از پدرش از قتاده از صالح ابوخلیل از یکی از دوستانش از ام سلمه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«هنگام مرگ خلیفه ای،اختلاف رخ می دهد.آنگاه مردی از اهل مدینه به سوی مکه می گریزد.سپس گروهی از اهل مکه نزد وی می آیند،با اکراه او را خارج می کنند و میان رکن و مقام با وی بیعت می نمایند و سپاهی از شام به سوی او فرستاده می شود آنگاه در بیداء میان مکه و مدینه در زمین فرو می روند.آنگاه هنگامی که مردم این حادثه را مشاهده کردند ابدال شام و عصائب اهل عراق نزد وی می آیند و(میان رکن و مقام)با او بیعت می کنند.

سپس مردی از قریش دایی هایش را از کلب برمی انگیزد.آنگاه آن شخص سپاهی به سوی کلب گسیل می دارد و بر آن ها پیروز می شود و آن(سرانجام)سپاه کلب است و زیانکار کسی است که بر سر غنائم کلب حاضر نباشد.آنگاه مال را تقسیم می کند و در میان مردم با سنت پیامبرشان صلی الله علیه و آله عمل می کند وم.

ص: 73


1- .به نظر می رسد در حدیث اشتباهی رخ داده است زیرا بدون این جمله حدیث بی معناست و باید در گزارش ها باشدبلکه آنچه فقط در گزارش زائده آمده و در گزارش های دیگر نیامده است جمله«نام پدرش شبیه نام پدر من است»است.م.

إلی الأرض فیلبث سبع سنین،ثم یتوفی ویصلی علیه المسلمون»قال أبو داود:قال بعضهم عن هشام«تسع سنین»وقال بعضهم«سبع سنین».

4287.حدّثنا هارون بن عبداللّه،حدّثنا عبد الصمد،عن همام،عن قتاده بهذا الحدیث، وقال«تسع سنین»قال أبو داود:وقال غیر معاذ عن هشام«تسع سنین».

4288.حدّثنا ابن المثنی،حدّثنا عمرو بن عاصم،حدّثنا أبو العوام،حدّثنا قتاده عن أبی الخلیل،عن عبداللّه بن الحارث،عن أم سلمه،عن النبی صلی الله علیه و سلم،بهذا[الحدیث]وحدیث معاذ أتم.

4289.حدّثنا عثمان بن أبی شیبه،حدّثنا جریر،عن عبدالعزیز بن رفیع،عن عبیداللّه بن القبطیه،عن أم سلمه،عن النبی صلی الله علیه و سلم،بقصه جیش الخسف،قلت:یا رسول اللّه،فکیف بمن کان کارهاً؟قال«یُخْسَفُ بِهِمْ ولکن یبعث یوم القیامه علی نیته».

4290.قال أبو داود:حُدِّثْتُ عن هارون بن المغیره،قال:حدّثنا عمرو ابن أبی قیس، عن شعیب بن خالد،عن أبی إسحاق،قال:قال عَلَی رضی الله عنه ونظر إلی ابنه الحسن فقال:إن ابنی هذا سید کما سماه النبی صلی الله علیه و سلم وسیخرج من صلبه رجل یُسَمَّی باسم نبیکم یشبهه فی الخُلُقِ ولا یشبهه فی الخَلْقِ،ثم ذکر قصه:یملأ الأرض عدلا،وقال هارون:حدّثنا عمرو بن أبی قیس،عن مطرف بن طریف،عن أبی الحسن،عن هلال بن عمرو،قال:سمعت علیاً رضی الله عنه یقول:قال النبی صلی الله علیه و سلم«یخرج رجل من وراء النهر یقال له الحارثُ بن حَرَّاثٍ علی مقدمته رجل یقال له منصور یؤطّی،أو یُمَکِّنُ،لآلِ محمّدٍ کَما مَکَّنَت قریش لرسول اللّه صلی الله علیه و سلم وَجَبَ علَی کلِّ مؤمِنٍ نصرُه»أو قال«إجابته»[«آخر کتاب المهدی»].

ص: 74

اسلام در زمین مستقر می شود.آنگاه هفت سال درنگ می کند و پس از آن چشم از جهان فرو می بندد و مسلمانان بر او نماز می خوانند.»

ابوداود می گوید:«برخی از هشام،نه سال روایت می کنند و برخی می گویند هفت سال.»

4287.هارون بن عبدالله از عبدالصمد از همام از قتاده این حدیث را روایت کرده است و نه سال می گوید و ابوداود می گوید:«غیر معاذ از هشام نه سال می گویند.»

4288.ابن مثنی از عمرو بن عاصم از ابوالعوام از قتاده از ابو خلیل از عبدالله بن حارث از ام سلمه از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله این حدیث را روایت کرده است و حدیث معاذ کامل تر است.»

4289.عثمان بن ابی شیبه از جریر از عبدالعزیز بن رفیع از عبیدالله قبطیه از ام سلمه از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله ماجرای سپاه فرو رفته در زمین را روایت می کند و در ادامه می گوید:«گفتم:ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!کسی که مجبور است چگونه در زمین فرو می رود؟

فرمود:در زمین فرو برده می شود ولی در قیامت براساس نیتش برانگیخته می شود.»

4290.ابوداود گوید:«هارون بن مغیره از عمرو ابن ابی قیس از شعیب بن خالد از ابواسحاق برای من روایت کرد که علی علیه السلام به فرزندش حسن علیه السلام نگریست آنگاه فرمود:این فرزندم سرور است همان گونه که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله او را سرور نامید و به زودی از پشت او مردی همنام پیامبرتان صلی الله علیه و آله خارج می شود که اخلاقش شبیه پیامبر صلی الله علیه و آله است ولی قیافه اش شبیه او نیست.

سپس ماجرای پرکردن وی،زمین را از عدالت بیان کرد.»

و هارون از عمرو بن ابی قیس از مطرف بن طریف از ابی الحسن از هلال بن عمرو از علی علیه السلام روایت می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«مردی از ماوراءالنهر به نام حارث بن حرّاث خروج می کند که فرمانده مقدمه سپاهش مردی است به نام منصور.وی برای آل محمد صلی الله علیه و آله زمینه سازی می کند همان گونه که قریش برای پیامبراکرم صلی الله علیه و آله زمینه سازی کردند.یاری(یا پاسخ به دعوت)وی بر هر مؤمنی واجب است.»

ص: 75

سنن الترمذی

ابو عیسی،محمد بن عیسی بن سوره بن موسی بن الضحاک

السلمی الضریر البوغی الترمذی

(209-297)

الامام الحافظ،أحد الأئمه الذین یقتدی بهم فی علم الحدیث ویضرب بهم المثل فی الحفظ.

أصل من بوغ،إحدی قری ترمذ،علی نهر جیحون من جانبه الشرقی،کانت له رحلات واسعه فی خراسان و العراق و الحجاز فی طلب الحدیث تتلمذ لمحمد بن اسماعیل البخاری وشارکه فی بعض شیوخه مثل قتیبه بن سعید وعلی بن حجر وابن بشر وغیرهم.

کما أخذ عن أحمد بن حنبل و الدارمی وغیرهم من أعلام القرن الثالث.

له تصانیف حول الحدیث و التاریخ و الرجال.

منها:کتاب الشمائل،کتاب العلل،کتاب الأسماء و الکنی،کتاب التاریخ،کتاب الزهد، کتاب الجامع الصحیح الذی طبع أکثر من مره فی الهند و مصر وبیروت و هو أحد الصحاح الست،التی نالت أعلی درجات الاعتبار و الشهره بین أهل السنه،وله شروح ومختصرات تمر علی بعضها فی هذه المجموعه کما تقرأ هنا شطراً یتعلق باحادیث المهدی علیه السلام أخذنا من جزئه الرابع. (1)1.

ص: 76


1- .انساب السمعانی،ص 106؛وفیات الأعیان 407/3 رقم 585؛ابن ندیم،ص 233؛تذکره الحفاظ 187/3؛البدایه والنهایه،66/11-67؛الاعلام للزرکلی 213/7؛کشف الظنون 559/1؛معجم المؤلفین 104/11.

برگزیده کتاب

سنن ترمذی

تألیف:ابوعیسی،محمد بن عیسی بن سوره بن موسی بن ضحاک سلمی

ضریر بوغی ترمذی

(209-297ق)

وی امام حافظ،یکی از پیشوایان حدیث است که در علم حدیث به وی اقتدا می شود و در قدرت حفظ به وی مثال زده می شود.او اهل بوغ یکی از دهکده های ترمذ در طرف شرقی رود جیحون است.ترمذی به دنبال حدیث،مسافرت های زیادی در خراسان و عراق و حجاز انجام داد و نزد محمد بن اسماعیل بخاری و برخی استادان وی مانند قتیبه بن سعید و علی بن حجر و ابن بشر و دیگران به فراگیری پرداخت،همان گونه که از احمد بن حنبل و دارمی و دیگر بزرگان قرن سوم دانش آموخت.

وی تألیفاتی در حدیث و تاریخ و رجال دارد از قبیل:«کتاب الشمائل»،«کتاب العلل»، «کتاب الاسماء و الکنی»،«کتاب التاریخ»،«کتاب الزهد»،«کتاب الجامع الصحیح»که بارها در هند،مصر و بیروت به چاپ رسیده است و آن یکی از صحاح ششگانه است که در میان اهل سنت به بالاترین درجات اعتبار و شهرت رسیده است.این کتاب دارای شرح ها و خلاصه هایی است که برخی از آن ها در این مجموعه خواهد آمد. (1)

آنچه پیش رو دارید بخش مربوط به احادیث امام مهدی علیه السلام از جلد چهارم این کتاب است.

ص: 77


1- .انساب السمعانی ص 106،وفیات الاعیان 407/3 شماره 585،ابن ندیم 233،تذکره الحفاظ 187/3،البدایه و النهایه 66/11-67،الاعلام زرکلی 213/7،کشف الظنون 559/1،معجم المؤلفین 104/11.

الجامع الصحیح

و هو

سُننَ الترمذی

لأبی عیسی محمد بن عیسی بن سورَه

(209-297ه)

من کان فی بیته هذا الکتاب

فکأنما فی بیته نبیّ یتکلم

تحقیق و تعلیق

ابراهیم عطوه عوض

المدرس فی الأزهر الشریف

الجزء الرابع

شرکه مکتبه ومطبعه مصطفی البابی الحلبی واولاده بمصر

محمد محمود الحلبی وشرکاه خلفاء

ص: 78

سنن ترمذی

اشاره

این کتاب در خانه هر کس باشد گویا پیامبری در آن است که سخن می گوید.

ابوعیسی،محمد بن عیسی بن سوره بن موسی بن ضحاک سلمی

ضریر بوغی ترمذی

(209-297ق)

جلد چهارم

ص: 79

52

باب

ما جاءَ فی المَهدِیً

2230.حدّثنا عُبَیْدُ بنُ أَسباطَ بنِ محمَّدٍ القُرَشیُّ الکُوفیُّ قالَ:حدَّثنی أبی.حدّثنا سفیَانُ الثَّوری عنْ عاصِمِ بنِ بَهدَلَهَ عَنْ زِرٍّ عنْ عبدِ اللّه قالَ:قالَ رسول اللّه صلی الله علیه و سلم.لاَ تَذْهَبُ الدُّنیا حَتَّی یَمْلکَ العَرَبَ رَجُلٌ مِنْ أَهلِ بَیتِی یُواطئ (1)اسمُهُ اسمی.

قالَ أبُو عیسی:وَفی البَاب عَنْ علِیٍّ وَأبی سعیدٍ وَأُمِّ سَلَمهَ وَأَبی هُریرَهَ وَهذا حَدیثٌ حَسَنٌ صحیحٌ.

2231.حدّثنا عبدُ الجبَّارِ بنُ العَلاءَ بنِ عبدِ الجبَّارِ العطّارَ.

حدّثنا سُفْیانُ بنُ عُیَینَهَ عَنْ عاصمٍ عَن زِرٍّ عَنْ عبدِاللّه عَنِ النّبی صلی الله علیه و سلم قالَ:بَلی رَجُلٌ مِنْ أَهلِ بَیتی یُواطئُ اسْمُهُ اسْمی.قالَ عاصمٌ:وَأنَا أَبُو صالحٍ عَنْ أَبی هُرَیرَهَ قالَ:لَوْ لمْ یَبْقَ مِنَ الدّنیا إلّایَوْمٌ لَطَوَّلَ اللّهُ ذلکَ الیومَ حتَّی بَلِیَ.

قالَ أَبو عیسی:هذا حَدیثٌ حَسَنٌ صحیحٌ.

53

باب

2232.حدّثنا مُحمّدُ بنُ بشَّارٍ.حدّثنا محمَّدُ بنُ جعفَرٍ.حدّثنا شعبَهُ قالَ:سَمِعْتُ زَیْداًق.

ص: 80


1- .یواطیء:یوافق.

52

باب آنچه درباره مهدی(عج)رسیده است

2230.عبید بن اسباط بن محمد قرشی کوفی از پدرش از سفیان ثوری از عاصم بن بهدله از زرّ از عبدالله روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«دنیا به پایان نمی رسد تا مردی از اهل بیت من بر عرب حاکم شود که نامش شبیه نام من است.»

ترمذی می گوید:«در این باره از علی علیه السلام و ابوسعید و ام سلمه و ابوهریره روایت شده است و این حدیث،حسن و صحیح است.»

2231.عبدالجبّاربن علاء بن عبدالجبّار عطار از سفیان بن عیینه از عاصم از زرّ از عبدالله از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«مردی از اهل بیت من که نامش شبیه نام من است آزموده می شود.»

عاصم از ابوصالح از ابوهریره روایت می کند که گفت:«اگر فقط یک روز از دنیا باقی بماند حتماً خداوند آن روز را طولانی می کند تا آزموده شود.»

ترمذی می گوید:«این حدیث،حسن و صحیح است.»

53

2232.محمد بن بشار از محمد بن جعفر از شعبه از عمویش زید از ابو صدیق ناجی از ابو سعید خدری روایت می کند که گفت:«ما ترسیدیم که پس از پیامبر صلی الله علیه و آله حادثه ناگواری روی دهد.از این رو از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله سؤال کردیم.

ص: 81

العمّی قالَ:سَمِعتُ أَبا الصِّدِّیقِ النّاجیَ یُحَدِّثُ عَنْ أَبی سعیدٍ الخدْرِیِّ قالَ:خَشینا أَنْ یَکُونَ بَعْدَ نَبیِّنا حَدَثٌ فَسألْنا نَبیَّ اللّه صلی الله علیه و سلم فَقالَ:إنَّ فی أُمَّتی المَهْدِیَّ یَخرُجُ خَمْساً أوْ سَبْعاً أوْ تِسعاً زَیْدٌ الشَّاکُّ.قالَ:قُلْنا وَمَا ذَاکَ؟قالَ:سِنینَ.قالَ:فَیَجیء إلیهِ رَجُلٌ فَیَقولُ یا مَهْدِیٌ:أعْطِنی أعْطِنی.قالَ:فَیَحْثی لَهُ فی ثَوْبِهِ مَا اسْتَطَاعَ أَنْ یَحْمِلَهُ.

قالَ أَبُو عیسی:هذَا حدیثٌ حَسَنٌ وَقدْ رُوِیَ مِنْ غَیْر وَجْهٍ عَنْ أَبی سَعیدٍ عن النَّبیَّ صلی الله علیه و سلم وَأبُو الصِّدیقِ النَّاجی اسمُهُ بَکْرُ ابنُ عَمْرٍووَیُقالُ بَکْرُ بنُ قیسٍ.

54

باب

ماجَاءَ فی نُزولِ عیسی بْنِ مَرْیَمَ عَلَیْهِ السّلامُ

2233.حدّثنا قُتَیبَهُ.حدّثنا اللّیثُ بنُ سَعدٍ عَنِ ابنِ شهاب عَنْ سعیدِ بنِ المُسَیَّبِ عَنْ أَبی هُرَیْرَهَ أَنَّ رسُول اللّه صلی الله علیه و سلم قالَ:وَالَّذی نفسی بیَدِهِ لَیُوشکَنَّ أَنْ یَنْزلَ فیکُمُ ابنُ مَریَمَ حَکَماً مُقْسِطاً فیکسِر الصَّلیبَ ویَقْتُلُ الخِنزیرَ وَیَضَع الجزیَهَ وَیفیضُ المالُ حتَّی لا یقبلُهُ أَحدٌ.

قالَ أبو عیسی:هذا حدیثٌ حسنٌ صحیحٌ.

ص: 82

وی فرمود:همانا مهدی در میان امت من است.او قیام می کند و پنج یا هفت یا نه سال زندگی می کند.(تردید از زید است.)

گفتیم:آن ها چیست؟

فرمود:سال ها.

فرمود:مردی نزد وی می آید و می گوید:ای مهدی!به من ببخش!به من ببخش!

فرمود:هر چه بتواند حمل کند در لباسش می ریزد.»

ترمذی می گوید:«این حدیث،حسن است و با سندهای گوناگون از ابوسعید از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت شده است و نام ابوصدیق ناجی،بکر ابن عمرو است و بکر بن قیس نیز گفته می شود.»

54

باب احادیث رسیده درباره نزول عیسی بن مریم علیه السلام

2233.قتیبه از لیث بن سعد از ابن شهاب از سعید بن مسیب از ابوهریره روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«سوگند به خدایی که جانم در اختیار اوست!حتماً نزدیک است که فرزند مریم به عنوان داور دادگر در میان شما فرود آید.آنگاه صلیب را می شکند و خوک را می کشد و جزیه قرار می دهد و مال را به گونه ای می بخشد که هیچ کس آن را نمی پذیرد.»

ترمذی می گوید:«این حدیث،حسن و صحیح است.»

ص: 83

البدء و التاریخ

نسب هذا الکتاب فی مخطوطه الوحید،فی مکتبه داماد ابراهیم باسطنبول وفی خریده العجائب لابن الوردی إلی أبی زید،أحمد بن سهل البلخی وتبعه فی ذلک حاجی خلیفه فی کشف الظنون،ج 1،ص 227.

وأبو زید هذا عند أرباب الرجال و التراجم من أعلام المؤرخین ومشارک فی کثیر من العلوم ومن حکماء الاسلام وأحد الکبار الافذاذ من علماء الاسلام الذی جمع بین الشریعه والفلسفه و الأدب و الفنون وغیرها.

لکن دل تحقیق المستشرق کلیمان هوار الفرنسی علی أنه تصنیف المؤرخ،مطهر بن طاهر المقدسی،فإنّ البلخی توفی سنه 322 کما فی مصادر ترجمته أو سنه 340.کما،فی کشف الظنون،ص 227 وکتاب البدء صنف سنه 355 کما ونسب الکتاب إلی مطهر بن طاهر کل من الثعالبی فی کتاب الدرر.وابوالمعالی محمد بن عبداللّه الفارسی فی بیان الأدیان الذی ألفه،ص 485 کما،نقل بروکلمان وآدم متز فی مواضع کثیره من حضاره الاسلام ونجیب العقیقی فی المستشرقون(ج 1،ص 230).

ثم لم نعثر علی ترجمه ابن طاهر المقدسی فیما بأیدینا من المصادر وقال بروکلمان أنه کتب هذا الکتاب فی مدینه بست من أعمال سجستان سنه 355ه(966م)لأحد وزراء السامانیین.

طبع ضمن سته أجزاء فی 1899-1919 مع تعلیقات بالفرنسیه فی باریس باهتمام

ص: 84

برگزیده کتاب

البدء و التاریخ

درباره مؤلف این کتاب اختلاف است.در یگانه نسخه خطی آن در کتابخانه داماد ابراهیم در شهر استانبول و در کتاب«خریده العجائب»ابن وردی به ابوزید،احمد بن سهل بلخی نسبت داده شده است و حاجی خلیفه در کتاب«کشف الظنون»از این نسبت پیروی کرده است.(227/1)

ابوزید نزد علمای رجال و تراجم از تاریخ نگاران بزرگ و آگاه به بسیاری از علوم و از حکمای اسلام و یکی از فرزانگان علمای اسلام است که دینداری و فلسفه و ادبیات و فنون و غیر آن ها را باهم جمع کرده است.

ولی تحقیقات مستشرق کلیمان هوار فرانسوی بیانگر آن است که نویسنده این کتاب مطهر بن طاهر مقدسی است زیرا ابوزید بلخی یا در سال 322ق فوت کرده است چنانچه منابع ترجمه وی نشان می دهد یا در سال 340ق چنانچه در ص 227 کتاب«کشف الظنون» آمده است ولی کتاب«البدء و التاریخ»در سال 355ق به رشته تحریر درآمده است.

همچنین ثعالبی در کتاب«الدرر»و«ابوالمعالی»محمد بن عبدالله فارسی در کتاب الادیان -تألیف سال 485ق این کتاب را به مطهر بن طاهر نسبت داده اند و بروکلمان و آدم متز در جاهای زیادی از کتاب تمدن اسلام و نجیب عقیقی در کتاب«المستشرقون»(230/1)نقل کرده اند.

با این حال ما در منابعی که در اختیار داریم به ترجمه ابن طاهر دست نیافتیم و بروکلمان

ص: 85

المستشرق کلمان هوار،ثم اعادت طبعه بالاوفست مکتبه المثنی بغداد ویقول الزرکلی وله بقیه ما زالت مخطوطه.

وعلی أیّ فقد خصّ المؤلف قسماً وافراً من هذا الکتاب بالبحث حول المهدی المنتظر علیه السلام و الیک صورته بعینه. (1)3.

ص: 86


1- .تاریخ الحکماء للبیهقی،ص 42؛معجم الأدباء 64/3-86؛الاعلام للزرکلی 131/1 و 159/8؛خریده العجائب349؛معجم المطبوعات 341؛معجم المؤلفین 294/12؛تاریخ الأدب العربی لبروکلمان 63/3.انظر المصادر الإفرنجیه فی الاعلام 159 وتاریخ الأدب 63/3.

می گوید:این کتاب در شهر بست از شهرهای وابسته به سیستان در سال 355ق(966 م)برای یکی از وزیران سامانی نوشته شده است.

این کتاب در شش جلد در سال 1899-1919 م با تعلیقاتی به زبان فرانسه در شهر پاریس با کوشش مستشرق کلمان هوار به چاپ رسید.پس از آن کتابخانه مثنی در بغداد آن را تجدید چاپ کرد و زرکلی می گوید:«هنوز بخش هایی از آن به صورت خطی باقی مانده است.» (1)

به هر حال نویسنده کتاب بخش زیادی از آن را به بحث درباره مهدی منتظر اختصاص داده است که عینا از نظر شما می گذرد.3.

ص: 87


1- .تاریخ حکماء بیهقی ص 42؛معجم الادباء 64/3-86،اعلام زرکلی 131/1 و 159/8؛خریده العجائب 349؛معجم المطبوعات 341؛معجم المؤلفین 294/12؛تاریخ ادب عربی بروکلمان 63/3 انظر المصادر الافرنجیه فی الاعلام 159 و تاریخ الادب 63/3.

کتابُ

البدء و التأریخ

لأبی زید احمد بن سهل البلخی

قد اعتنی بنشره وترجمته من العربیه إلی الفرنسویّه

الفقیر المذنب کلمان هوار قنصل الدوله الفرنسویّه

وکاتب السر ومترجم الحکومه المشار الیها ومعلّم فی مدرسه

الألسنه الشرقیه فی باریز

الجزء الأوّل

بطبع عند الخواجه ارنست لرُو الصحاف

فی مدینه باریز

1899م

ص: 88

البدء و التاریخ

اشاره

ابو زید احمد بن سهل بلخی

(م 322ق یا 340ق)

جلد اول

ص: 89

الجزء الثانی

الفصل السابع

فی خلق السمآء و الأرض وما فیها

قد بیّنّا مقالات الأمم فی حدث العالم و قدمه و قد ذکرنا آراهم فی المبادی وکشفنا عن عوار کلّ من خالف الحقّ ودلّلنا علی ان مأخذ هذا العالم لا یصحّ إلّامن جهه الوحی و النبوه بما لامزید علیه فی مقدار الشریطه التی نصبناها فی کتابنا هذا و اللّه اعلم و الموفّق و المعین و قد اختلفت الروایات فی هذا الباب عن ابن عباس ومجاهد وابن اسحق و الضّحاک وکعب ووهب وابن سلام و السندی و الکلبی ومقاتل وغیرهم ]v93[ ممّن یتحرّی هذا العلم وینحو نحوه فلنذکر الاصحّ من روایاتهم و الأقسط للحقّ ]r7gf[ الهاشمیّ (1)الذی یخرج من خراسان مع الرایات السود (2)[حدّثنا]یعقوب بن یوسف السجزیّ حدّثنا ابو موسی البغویّ حدّثنا الحسن بن ابراهیم البیاضیّ بمکّه حدّثنا حمّاد الثقفی حدّثنا عبدالوهّاب بن عطآء الخفّاف حدّثنا خالد الحذّاء (3)عن أبی قلابه عن أبی اسماء الرحبی عن ثوبان (4)عن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم أ نّه قال إذا رأیتم الرایات السُود من قِبَل خراسان فاستقبلوها مشیا علی أقدامکم لأنّ فیهاان

ص: 90


1- - B et P ذکر الهاشمی.
2- - .Manque dans P
3- - Ms .الخلدا Ce qui precede manque dans B et P et est remplace par. روی
4- - B et P; Ms .یونان

جلد دوم

اشاره

فصل هفتم

درباره آفرینش آسمان و زمین و آن چه در آن هاست

ما سخنان امت ها را درباره حدوث و قِدَم عالم به طور روشن بیان کردیم و نظریات آنان را درباره مبادی بیان نمودیم و از کاستی های مخالفان حق پرده برداشتیم و ثابت کردیم که جز از راه وحی و نبوت نمی توان به این جهان علم پیدا کرد و در این باره روایات مختلفی از ابن عباس،مجاهد،ابن اسحاق،ضحاک،کعب،وهب،ابن سلام،سندی،کلبی،مقاتل و دیگران که در این علم تبحر دارند،رسیده است و ما باید صحیح ترین روایات را ذکر کنیم.

خروج هاشمی از خراسان با پرچم های سیاه

یعقوب بن یوسف سجزی از ابوموسی بغوی از حسن بن ابراهیم بیاضی در مکه از حماد ثقفی از عبدالوهاب بن عطاء خفاف از خالد حذّاء از ابوقلابه از ابواسماء رحبی از ثوبان از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«هنگامی که پرچم های سیاه را از طرف خراسان مشاهده کردید پیاده به طرف آن ها بروید زیرا خلیفه خدا مهدی در میان آن هاست.»

ص: 91

خلیفه اللّه المهدیّ وفی هذا أخبار کثیره هذا أحسنها وأولاها إنْ صحّت الروایه (1)و قد رُوی (2)فیه عن ابن العبّاس (3)بن[عبد] (4)المطّلب أ نّه قال إذا اقبلت الرایات السُود من المشرق تُوطّئون (5)للمهدیّ سلطانه واختلف الناس فی تأویل هذه الأخبار (6)فقال قوم قد نَجزت هذه (7)و هو خروج (8)أبی مسلم و هو أوّل من عقد الرایات السُود وسوّد ثیابه وخرج من خراسان فوطّأ لبنی هاشم سلطانهم قالوا و هذا کما یقال فتح عمر السواد وقطع الأمیر اللصّ فیضاف إلیهم ما کان من فعل غیرهم إذْ کان ذلک بأمرهم (9)وقال آخرون بل هو لم یأتِ بعد (10)و إنّ أوّل انبعاث (11)ذلک من قبل الصین (12)من ناحیه یقال لها ختن (13)بها طائفه من ولد فاطمه علیها السلام (14)من ظهر الحسین ابن علیّ (15)ویکون علی مقدَّمته رجلُ کوسج من تمیم یقال له شعیب بن صالح مولده بالطالقان مع حکایات وأقاصیص فیها العجائب (16)من القتل و الأسر واللّه أعلم. (17)

%خروج السفیانی فی روایه هشام بن الغار (18)عن (19)مکحول عن أبی عبیده بن الجرّاحی.

ص: 92


1- . .Manque dans B et P.
2- . B et P .وروی
3- . B ،عباس P .بن عباس
4- . Restitue dapres B et P.
5- . B ،یوطیّ اصحابها P یوظئون اصحابها.
6- . .Manque dans B et P.
7- . B et P وقال.
8- . B et P بخروج.
9- . .Manque dans B et P.
10- . B ،بل هذه تأتی بعد P بل هذه لم تأت بعد.
11- . B et P الکوائن.
12- . B ملک یخرج من الصین[ p ذلک]
13- . B ،حتن p خنن.
14- . .Manque dans B et P.
15- . .B et P sfoutent :رضی اللّه عنهم.
16- . B et P حکایات کثیره وأخبار عجیبه.
17- . .B et P ajoutent :ذکر.
18- . .Manque dans B et P.
19- . B ،روی عن P روی.

در این باره احادیث زیادی رسیده است که این حدیث بهترین و شایسته ترین آن هاست اگر روایت صحیح باشد.

و از ابن عباس روایت شده که در این باره گفت:«هنگامی که پرچم های سیاه از مشرق به پیش آیند،برای مهدی علیه السلام حکومتش را زمینه سازی می کنند.»مردم در تاویل این احادیث باهم اختلاف کرده اند.گروهی می گویند:«این وعده تحقق یافته است و آن قیام ابومسلم است.وی نخستین کسی بود که پرچم های سیاه را برافراشت و جامه سیاه برتن کرد و از خراسان قیام کرد و زمینه حکومت بنی هاشم را فراهم نمود.»

آنان می گویند:«نسبت در این حدیث همانند این است که گفته می شود:عمر عراق را فتح کرد.و امیر دست دزد را قطع کرد.»پس کار دیگران به آن ها نسبت داده می شود زیرا آن کار به دستور آن ها انجام شده است.»

و دیگران می گویند:«هنوز این حادثه واقع نشده است و نخستین حرکت آن از طرف چین از منطقه ای به نام ختن است که گروهی از فرزندان فاطمه علیها السلام از نسل امام حسین علیه السلام در آنجا هستند و فرمانده مقدمه سپاه آن مرد کوسه ای(بدون محاسن)از تمیم است به نام شعیب بن صالح که محل تولد وی طالقان است.با حکایت ها و داستان هایی که در آن ها شگفتی هایی از کشتن و گرفتن وجود دارد و خداوند آگاه تر است.»

خروج سفیانی

در حدیث هشام بن غار از مکحول از ابوعبیده بن جراح از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«همواره این امر براساس عدالت استوار خواهد بود تا این که مردی از بنی امیه در آن شکاف ایجاد کند.»

ص: 93

عن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم (1)قال لا یزال هذا الأمر قائماً بالقسط حتی یثلمه (2)رجل (3)من بنی أمیّه وفی روایه أبی قلابه عن أبی أسمآء عن ثوبان أَنّ (4)رسول اللّه صلی الله علیه و سلم (5)ذکر ولد (6)العبّاس فقال یکون هلاکهم علی یدی (7)رجل من أهل بیت هذه وأومی (8)إلی حبیبه (9)بنت أبی سفیان وفیما خبّر (10)عن علی بن أبی طالب صلوات الله علیه (11)فی ذکر الفتن بالشام قال فإذا کان ذلک خرج ابن آکله الأکباد علی اثره لیستولی علی منبر دمشق فإذا کان ذلک فانتظروا خروج المهدی (12)و قد قال بعض الناس ان هذا قد مضی وذلک خروج زیاد بن عبداللّه بن خالد بن یزید ابن معویه بن أبی سفیان بحلب وبیضوا ثیابهم وغلامهم وادّعوا الخلافه فبعث أبو العبّاس عبدالله (13)[بن محمد]بن علی بن عبد اللّه بن عبّاس أبا جعفر إلیهم فاصطلموهم عن آخرهم ویزعم آخرون أنّ لهذا الموعود شابا وصفه لم یوجد لزیاد بن عبداللّه ثمّ ذکروا أ نّه مع (14)ولد یزید بن معویه علیهما اللعنه بوجهه (15)آثار الجدریّ وبعینه نکنه (16)بیاض یخرج من ناحیه دمشق ویثیب (17)خیله وسرایاه فی البرّ و البحر فیبقرون بطون الحبالّی وینشرونث.

ص: 94


1- . B et P ajoutent :رضی اللّه عنه.
2- . B et P ajoutent ; وسلم.
3- . P یتعلمه.
4- . B et P عن.
5- . B et P ajoutent :انه.
6- . P من ولد.
7- . B et P ید.
8- . B ،وأومأ P واوصی.
9- . B et P ام حبیبه.
10- . B ،ومما اخبر P ومما خبر.
11- . B et P رضی اللّه عنه.
12- . Manque dans B et P.
13- . Tout ee qui precede manque dans B et P ، et est remplace par ceci :ثم ذکر السفیانی وأنه من.
14- . Manque dans B et P.
15- . Ms .بوجه.
16- . B ،نقطه P فکته.
17- . B ،ویبعث P ویبث.

و در حدیث ابوقلابه از ابواسماء از ثوبان روایت می شود که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله از بنی عباس سخن به میان آورد،آنگاه فرمود:«نابودی آنان به دست مردی از اهل بیت این است.»و با دست به حبیبه(ام حبیبه)دختر ابوسفیان اشاره کرد.

و در حدیثی که از علی بن ابی طالب علیه السلام روایت کرده است در بیان فتنه های شام فرمود:

«وقتی آن حادثه رخ داد،فرزند زن جگرخوار به دنبال آن خروج می کند تا بر منبر شام مسلط شود.در این هنگام منتظر ظهور مهدی باشید.»

و برخی مردم می گویند:«این ماجرا اتفاق افتاده است و آن خروج زیاد بن عبدالله بن خالد بن یزید بن معاویه بن ابی سفیان در حلب است که لباس ها و پرچم های شان را سفید کردند و ادعای خلافت نمودند،آنگاه ابوالعباس عبدالله(بن محمد)بن علی بن عبدالله بن عباس ابو جعفر منصور دوانیقی را برای سرکوب آن ها فرستاد و آنان را به طور کامل ریشه کن کرد.

و دیگران می پندارند که مصداق این وعده جوانی است که ویژگی های آن در زیاد بن عبدالله وجود ندارد.

آنگاه گفته اند:«او از فرزندان یزید بن معاویه علیهما اللعنه و آبله رو و در چشمش لکه سفیدی است که از منطقه شام خروج می کند و به خشکی و دریا سپاه گسیل می نماید.آنان شکم زنان آبستن را می شکافند و بدن مردم را ارّه می کنند و در دیگ ها،ایشان را می پزند

ص: 95

الناس بالمناشیر (1)ویطبخونهم (2)فی القدور ویبعث جیشا له إلی المدینه فیقتلون ویأسرون ویحرقون ثمّ ینبشون (3)عن[قبر] (4)المدینه (5)النبی صلی الله علیه و سلم وقبر فاطمه رضها ثمّ یقتلون کلّ من (6)اسمه محمّد وفاطمه ویصلبونهم علی باب المسجد فعند ذلک یشتدّ غضبُ اللّه علیهم (7)فیخسف بهم الأرض وذلک قوله تعالی ولوتری إذ فزعوا فلا فوت وأخذوا من مکان قریب ای من تحت أقدامهم وفی خبر آخر أ نّهم یخربون المدینه حتّی لا یبقی رائحٌ ولا سارحٌ ]v7Gf[ ورُوی أنّ (8)النبیّ صلی الله علیه و سلم (9)قال لیترکن (10)المدینه أحسن (11)ما کانت حتّی یجئ الکلب فیشغر علی ساریه المسجد قالوا فلمن تکون الثمار یومئذِ (12)یا رسول اللّه قال لعوافی السباع والطیر قالوا (13)فی الخبر (14)ثمّ تسیر خیل (15)السفیانیّ ترید مکّه (16)تنتهی إلی موضع یقال له بیدآء فینادی مُنادٍ من السمآء یا بیدآء بیدی (17)بهم فیخسف بهم فلا ینجو منهم إلّارجلان من کلب یقلب (18)وجوههما (19)فی أقفیتهما یمشیان القهقری علی أعقابهما حتّی یأتیا السفیانیَّ هم

ص: 96


1- . B et P ajoutent :ویحرقون.
2- . B et P ویطبخون الناس.
3- . B et P ; Ms .بتنون.
4- . Restitiue B et P.
5- . Restitiue dapers B et P.
6- . B ajoute :کان.
7- . B et P علیهم غضب الجبار.
8- . B et P عن.
9- . B et P ajoutent :انه.
10- . B et P لتترکن.
11- . Note marginale :کذی ی لأل; B et P کأحسن.
12- . Manque dans P
13- . Manque dans P.
14- . Manque dans B et P.
15- . B et P سریه.
16- . B et P ajoutent ; حتی.
17- . P ابدی.
18- . B et P تقلب.
19- . P وجوهم

و سپاهی به مدینه اعزام می کند.آن ها می کشند و اسیر می کنند و می سوزانند آنگاه قبر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و قبر فاطمه علیها السلام را می شکافند سپس هر کس را که نامش محمد و فاطمه است می کشند و بر در مسجد به دار می آویزند.در این هنگام آتش خشم خداوند آن ها را فرا می گیرد و زمین،ایشان را فرو می برد و این تاویل سخن خداوند تعالی است که فرمود:«و ای کاش زمانی را مشاهده می کردی که وحشت زده اند ولی گریزی نیست و از جای نزدیکی گرفته می شود.»یعنی از زیر پاهای شان.»

و در حدیث دیگری آمده است:«آنان مدینه را به گونه ای ویران می کنند که نه شامگاه کسی در آن مشاهده می شود و نه در بامداد.»

و روایت شده که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«شهر مدینه به زیباترین حالت خود رها می شود تا این که سگ می آید و بر ستون مسجد ادرار می کند.

اصحاب گفتند:ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!در آن زمان محصولات برای کیست؟

فرمود:برای درندگان و پرندگان به دنبال غذا.»

می گویند:«در خبر آمده است:سپس سپاه سفیانی به قصد مکه حرکت می کند تا به محلی به نام«بیداء»می رسد.در آنجا از آسمان منادی ندا می دهد:ای بیداء!آنان را هلاک کن!

آنگاه بیداء آنان را فرو می برد و هیچ کس از آنان نجات نمی یابد مگر دو نفر از قبیله کلب که چهره های شان به پشت برمی گردد و عقب عقب بر روی پاشنه پای شان راه می روند تا نزد سفیانی می آیند و ماجرا را برایش بازگو می کنند.

ص: 97

فیخبرا به (1)ویأتی البشیر (2)المهدی (3)و هو بمکّه فیخرج معه اثنا عشر ألفا فهم (4)الابدال والاعلام حتّی یاتی المبآء (5)فیأسر (6)السفیانی ویغیر علی کلب لأنّهم تباعه (7)ویسبی نسآءهم قالوا فالخائب یومئذ من خاب (8)عن غنائم کلب کذا (9)الروایه مع حشو کثیر ومحالات مردوده و اللّه أعلم (10)بما رُوی.

خروج المهدیّ قد روی (11)فیه روایات مختلفه وأخبار عن النبی صلی الله علیه و سلم وعن علیّ (12)وابن عبّاس وغیرهم إلّاأنّ فیها نظراً وکذلک کلّ ما یروونه من حادثات الکوائن إلّاأ نّها نسوقها کما جاءت (13)وأحسن ما جاء فی هذا الباب خبر أبی بکر بن عیاش عن عاصم بن ذرّ عن عبداللّه بن مسعود رضه ان النبی صلی الله علیه و سلم قال لا تذهب الدنیا حتّی یلی (14)أمّتی رجلٌ من أهل بیتی (15)یواطی اسمهُ اسمی وفی روایه أخری لو لم یبق من الدنیا الّا عصر لبعث الله رجلاً من أهل بیتی یملأ الأرض عدلا کما ملئت جورا لیس فیه یواطئنی اسمه (16)وللشیعه فیه أشعار کثیره واسطار (17)بعیده و قد حدّثنی احمد بن محمّد بن الحجاج المعروف بالسجزیّ بالشیرجان سنه خمسه وعشرین وثلثمائه قال حدّثنا محمد بن أحمد بن راشدب.

ص: 98


1- . B et P فیخبرانه.
2- - Manque dans B et P.
3- . B et P للمهدی.
4- . B et P فیهم.
5- . B et P المیاه.
6- . P فیسار.
7- . B ،اتباعه P لااتباعه.
8- . B et P غاب.
9- . B ،کلام P کرام(8 ci )
10- . Mamque dans P ، B naque والله اعلم.
11- . B et P ajoutent :ذکر.
12- . B et P ajoutent :رضی الله عنهم.
13- . manque dans B et P.
14- . B ،یاتی علی P یلی علی.
15- . manque dans B et P.
16- . B et P تواطؤ اسمه اسمی[ P تواطی].
17- . P اسقاب.

و بشارت دهنده مهدی علیه السلام که در مکه است،می آید.وی همراه دوازده هزار نفر حرکت می کند که آنها ابدال و اعلام هستند.آنان می آیند تا به«مباء»می رسند.در آنجا سفیانی را دستگیر می کنند و به کلب یورش می برند زیرا آنان پیروان سفیانی هستند و زنان شان را اسیر می کنند.»

می گویند:«زیانکار در آن روز کسی است که از غنایم کلب محروم باشد.»

روایت این گونه است با افزوده های فراوان و محالات غیر قابل پذیرش.خداوند به آنچه روایت شده آگاه تر است.

ظهور مهدی

در این باره روایات گوناگون و اخباری از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و از علی علیه السلام و ابن عباس و دیگران رسیده است ولی در آن ها اشکال است و همچنین همه آنچه را که درباره حوادث جهان روایت می کنند،با این حال ما آن ها را به همان گونه که روایت شده است،نقل می کنیم و بهترین حدیث در این باره خبر ابوبکر بن عیاش از عاصم بن ذرّ از عبدالله بن مسعود از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله است که فرمود:«دنیا به پایان نمی رسد تا این که مردی از اهل بیت من بر امتم حکومت کند که نامش شبیه نام من است.»

و در حدیث دیگری آمده است:«اگر از دنیا تنها به اندازه یک بعدازظهر باقی مانده باشد، حتماً خداوند مردی از اهل بیت مرا برمی انگیزد که زمین را از عدالت پر می کند،همان گونه که از ظلم پر شده است.»

در این حدیث عبارت:«نامش شبیه من است.»وجود ندارد.

و شیعیان درباره مهدی علیه السلام اشعار فراوان و نوشته های بلندی دارند.

و برای من گزارش کرد:احمد بن محمد بن حجاج معروف به سجزی در شهر شیرجان سال سیصد و بیست و پنج.گفت:برای من حدیث کرد،محمد بن احمد بن راشد اصفهانی،

ص: 99

الاصفهانی حدّثنی یونس بن عبداللّه (1)الأعلی الشافعی (2)حدّثنی محمّد بن خالد الجندیّ عن أبان بن صالح عن الحسن عن أنس رضه قال لا یزداد الأمر إلّاشدّه ولا الدنیا إلّاإدبارا ولا الناسُ إلّاشحّا ولا تقوم الناس إلاّ علی شرار الناس ولا مهدیّ إلّاعیسی بن مریم ثمّ اختلف من أثبت الخبر الأوّل فقال بعضهم هو کان علیّ بن أبی طالب علیه السلام وتأوّلوا علیه قوله وجدتموه هادیا مهدیّا وزعم قوم أ نّه کان المهدیّ محمد بن أبی جعفر لقبه المهدیّ واسمه محمّد و هو من أهل البیت ولم یألُ جهدا فی إظهار العدل ونفی الجور وقیل لطاوس هو المهدیّ الذی سمع به یعنی عمر بن عبدالعزیز قال لا إنّ هذا لا یستکمل العدل وانّ ذاک یستکمله وأنکرت الشیعه أن یکون إلّامن ولد علی بن أبی طالب رضه ثم اختلفوا فقالوا هو محمّد بن الحنفیّه لم یمت وسیعود حتّی یسوق العرب بعصا واحده واحتّجوا بأنّ علیا دفع إلیه الرایه یوم الجمل وقال قوم یکون من ولد حسین بن علیّ رضوان اللّه علیهما من بطن فاطمه رضها لأنّه جاهد فی طلب الحقّ حتّی استشهد وقال آخرون بل یکون من ولد الحسن علیه السلام (3)ثمّ اختلفوا فی حلیته وهیأته فقال بعضهم یکون ابن أَمَهٍ أسمر العینین برّاق (4)الثنایا فی خدّه خالٌ وقال قوم مولده بالمدینه ومخرجه بمکّه یبایع بین الصفا و المروه وزعم آخرون أ نّه یخرج من أَلَمُوت ومن ثمّ سمَّوا بنو إدریس قیروان المهدیّه طمعا فی أن یکون منهم قالوا ورفع (5)الجور عن أهل الأرض ویفیض المعدله علیهم (6)ویسوی بین الضعیف والقوی (7)ویبلّغ الإسلام مشارق الأرض ]r8Gf[ ومغاربها ویفتح القسطنطینیّه ولا یبقی أحدق.

ص: 100


1- . Note marginale :کذا ی لأل.
2- . Idem.
3- . Ms الحسین.
4- . Tout ee long passage a ete supprime par lbn al - Wardi ، qui y aintroduit a la place sept verschiites d " Amir ben ' Amir el - Becri ،et n' a conserve que ces quelques mots :ومن حلیه المهدی أنه اسمر العینین براق الثنایافی هذه خال[اللون کث اللحیه أکحل] .Los mots entre crochels semblent avoir ete omis par notre copiste.
5- . B et P یرفع.
6- . B et P علی الخلق.
7- . B et P ajoutent :فی الحق.

از یونس بن عبدالله اعلی شافعی،از محمد بن خالد جندی از ابان بن صالح از حسن از انس که گفت:«به جز افزایش مشکلات و روگرداندن بیش از پیش دنیا و افزوده شدن حرص و بخل مردم هیچ پیشرفتی حاصل نمی شود و مردم جز به بدترین مردم تکیه نمی کنند و هیچ مهدی علیه السلام وجود ندارد به جز عیسی مریم علیه السلام.»

آنگاه ناقلان خبر اول باهم اختلاف کرده اند،برخی گفته اند:«او علی بن ابی طالب علیه السلام است.»و این سخن پیامبراکرم صلی الله علیه و آله:«او را هدایت گر و هدایت شده خواهید یافت.»را به وی تفسیر کرده اند.

و گروهی پنداشته اند مهدی،محمد بن ابی جعفر است که لقبش مهدی و نامش محمد و از اهل بیت است و در برقراری عدالت و برطرف کردن ظلم از هیچ کوششی فروگذار نکرد.

و به طاووس گفته شد:آیا او(یعنی عمربن عبدالعزیز)مهدی است که آوازه اش بلند است؟

پاسخ داد:نه،این عدالت را کامل نکرد و مهدی عدالت را کامل می کند.»

و شیعه مهدی علیه السلام را فقط از فرزندان علی بن ابی طالب علیه السلام می دانند آنگاه باهم اختلاف کرده اند و گروهی می گویند:مهدی محمد بن حنفیه است.وی نمرده است و به زودی بازمی گردد تا همه اعراب را باهم متحد و یکپارچه کند.

آنان این گونه استدلال کرده اند که علی علیه السلام در نبرد جمل پرچم را به او داد.

و گروهی دیگر می گویند:مهدی از فرزندان حسین علیه السلام و از نسل فاطمه علیها السلام است.

زیرا حسین علیه السلام برای حق جهاد کرد تا به شهادت رسید.

و دیگران می گویند:وی از فرزندان حسن علیه السلام است.»

پس از آن در ویژگی ها و خصوصیات او باهم اختلاف کرده اند.برخی از شیعیان می گویند:«مهدی فرزند کنیزی است،چشمانش خاکستری،دندان هایش براق و سفید و در گونه اش خالی است.»

گروهی می گویند:«محل ولادت او مدینه و محل قیامش مکه است و میان صفا و مروه با او بیعت می شود.»

و دسته ای می پندارند که او از«اَلَموت»قیام می کند و به همین دلیل فرزندان ادریس قیروان مهدیه نامیده شده اند به این امید که از ایشان باشند.

شیعیان می گویند:«مهدی علیه السلام ظلم را از اهل زمین برمی دارد و عدالت را بر آنان می گستراند و میان ناتوان و قوی مساوات برقرار می کند و اسلام را به شرق و غرب زمین می رساند و قسطنطنیه را فتح می کند و هیچ کس بر روی زمین نمی ماند مگر آن که یا مسلمان می شود

ص: 101

فی الأرض إلّادخل (1)الإسلام أو أدی الفدیه (2)وعند ذلک یتم وعد اللّه (3)لیظهره علی الدین کلّه واختلفوا فی مدّه عمره فقیل یعیش سبع سنین وقیل تسعاً وقیل عشرین وقیل اربعین وقیل سبعین. (4)

خروج (5)القحطانی فی روایه عبدالرزّاق عن معمر عن أبی قریب (6)عن أبی سعید المقبریّ عن أبی هریره رضه قال لا تقوم الساعه حتی یقفل (7)القافل (8)من رومیه ولا تقوم الساعه حتی یسوق (9)الناس رجلٌ من قحطان واختلفوا فیه من هو فروی عن ابن سیرین أ نّه قال القحطانیُّ رجل صالح و هو الذی یصلّی خلفه عیسی و هو المهدیّ وروی عن کعب أنّه قال یموت المهدیّ ویبایع (10)بعده القحطانی وروی عن عبداللّه بن عمر (11)أنّه قال رجل یخرج بعد (12)ولد العبّاس (13)ولمّا خرج عبد الرحمن بن الأشعث علی الحجّاج یسمّی بالقحطانی (14)وکتب إلی العمّال من عبدالرحمن ناصر أمیرالمؤمنین فقیل له إنّ اسم القحطانیّ علی ثلثه أَحرف فقال اسمی عبد ولیس الرحمن من اسمی فدلّ أنّ هذا القحطانیّ کان مشهورا عندهم و قد قال کعب ما هو بدون المهدیّ فی العدل،

فتح قسطنطینیه (15)روینا عن اسباط عن السری (16)فی قوله عزّوجلّ لهم فی الدنیا خزیی.

ص: 102


1- . B et P ajoutent :فی.
2- . B et P الجزیه.
3- . P ajoute :له.
4- . B ajoute :والله اعلم.
5- . B et P ذکر خروج.
6- . Manque dans B et P ، qut oni simplement :روی.
7- . Ms.،B et P تقفل.
8- . B et P القوافل.
9- . Ms. سوق.
10- . B ajoute :الناس.
11- . B et P ajoutent :رضی الله عنهما.
12- . B et P من.
13- . Le reste du paragraphe manque dans Ibn al - Wardi.
14- . Ms. بالقحطان.
15- . B et P ذکر فتح القسطنطینیه.
16- . B ،روی عن السدی P عن السری.

و یا فدیه(جزیه)می پردازد.در این هنگام وعده خداوند تحقق می یابد:«برای این که آن را بر همه ادیان پیروز گرداند.»و در مدت عمر مهدی علیه السلام(پس از ظهور)اختلاف کرده اند و مدت حکومت وی هفت سال،نه سال،بیست سال،چهل سال و هفتاد سال گفته شده است.

خروج قحطانی

در روایت عبدالرزاق از معمر از ابوقریب از ابوسعید مقبری از ابوهریره آمده است که گفت:

«قیامت برپا نمی شود تا این که کاروان(کاروان ها)از روم بازگردند و قیامت برپا نمی شود تا این که مردی از قحطان مردم را به پیش براند.»

و درباره قحطانی اختلاف نموده اند که او کیست؟از ابن سیرین روایت شده که گفته است:

«او مرد صالحی است و او همان کسی است که عیسی پشت سرش نماز می خواند و او مهدی علیه السلام است.»

و از کعب روایت شده که گفت:«مهدی می میرد و پس از او با قحطانی بیعت می شود.»

و از عبدالله بن عمر روایت شده که گفت:«او مردی است که پس از بنی عباس قیام می کند.

و هنگامی که عبدالرحمن بن اشعث علیه حجاج قیام کرد قحطانی نامیده شد.او به کارگزاران به این عنوان نامه می نوشت:از طرف عبدالرحمن،یاری کننده امیرمؤمنان.به وی گفته شد:

همانا نام قحطانی سه حرف است.

عبدالرحمن پاسخ داد:نام من«عبد»است و«رحمان»از نام من نیست.این مطلب دلالت می کند که این قحطانی نزد آنان مشهور بوده است و کعب گفته است:او در عدالت کمتر از مهدی علیه السلام نیست.»

فتح قسطنطنیه

درباره این سخن خداوند عز و جل:«در دنیا برای شان خواری است و در آخرت برای شان عذاب دردناک است.»از اسباط از سری روایت شده که گفت:«مقصود از آن فتح قسطنطنیه است.»

ص: 103

ولهم فی الآخره عذاب عظیم قال فتح قسطنطینیّه (1)وبعض المفسّرین یفسّرون (2)آلم غلبت الروم علی هذا (3)أ نّه کائن (4)وذکروا (5)أ نّه یباح (6)الفرس من لامها (7)بدرهم ویقتسمون الدنانیر بالجحف قالوا وبین فتح قسطنطینیه (8)وخروج الدجّال سبع سنین فبیناهم (9)کذلک إذ جآء (10)الصریخ أنّ الدّجال (11)فی دارکم قال فیرفضون ما فی أیدیهم (12)وینفرون إلیه (13)،

خروج (14)الدجّال الأخبار الصحیحه متواتره بخروجه بلا شکّ (15)و إنّما الاختلاف فی صفته وهیأته قالوا (16)قوم هو صائف بن صائد الیهودیّ علیه اللعنه (17)وُلِدَ عهدَ رسول الله صلی الله علیه و سلم فکان أحیانا یربوا (18)فی مهده وینتفخ فی بیته حتی یملأ بیته فأخبر النبیّ صلی الله علیه و سلم بذلک فأتاه فی نَفَرٍ من أصحابه فلمّا نظر إلیه عرفه فدعا الله سبحانه وتعالی فرفعه إلی جزیره من جزائر البحر إلی وقت خروجه وفی روایه أُخری أَنّ المسیح الدّجال قد أکل الطعام ومشی فی الأسواق وروی أنّ اسمه عبداللّه (19)و هو یلعب مع الصبیان فقال ابن صیّاد أَتشهد (20)أنّید.

ص: 104


1- . B et P ajoutent :وخروج الدجال.
2- . B et P ذهب ی تفسیر.
3- . Manque dans B ; P وهم من.
4- . B et P ajoutent :وعنی به فتح قسطنطینیه.
5- . B وذکر.
6- . B تباع.
7- . Manque dans B.
8- . Manque dans P.
9- . B et P فبینماهم.
10- . B جاءهم.
11- . B et P ajoutent :قد خلفکم.
12- . B et P ajoutent :من ذلک.
13- . B et P ajoutent :وهی کذابه.
14- . B et P ذکر خروج.
15- . B et P ajoutent :ولا ریب.
16- . B ،قال P وقال.
17- . Manque dans B et P.
18- . B et P; Ms .یزفو.
19- . Ce passage est remplace ، dans B ، par ces mots وروی ان النبی صلی الله علیه وسلم أتاه; p n ' a que les cinq derniersmots.
20- . B اشهد.

و برخی مفسران آیه:«الف،لام،میم روم مغلوب شد.»را این گونه تفسیر کرده اند که این ماجرا در آینده واقع خواهد شد و گفته اند:اسب به یک درهم معامله می شود و بر اثر خشکسالی دینارها را تقسیم می کنند.

می گویند:«فاصله میان فتح قسطنطنیه و خروج دجال هفت سال است.هنگامی که مردم در این وضع به سر می برند ناگهان فریادی به آن ها می رسد که دجال در خانه های شماست؛از این رو ایشان آنچه را در دست دارند به کناری پرتاب می کنند و به سوی او می شتابند(ولی آن فریاد دروغ است.)»

خروج دجال

درباره خروج دجال احادیث صحیح و متواتری وجود دارد که جای هیچ شکی را در اصل آن باقی نمی گذارد و فقط در ویژگی ها و چگونگی آن اختلاف است.

گروهی می گویند:«دجال صائف بن صائد یهودی است که لعنت خدا بر او باد وی در زمان پیامبراکرم صلی الله علیه و آله متولد شد.او به طور مرتب در گهواره اش رشد می کرد و در اتاقش بزرگ می شد و باد می کرد که فضای اتاق را پر می نمود.آنگاه این ماجرا به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله خبر داده شد و او با تعدادی از یارانش نزد دجال آمد.پیامبراکرم صلی الله علیه و آله با مشاهده دجال او را شناخت و در پیشگاه خداوند دعا کرد و او را به یکی از جزایر دریا تا زمان خروجش منتقل کرد.»

و در حدیث دیگری آمده است که مسیح علیه السلام دجال است که غذا می خورد و در بازارها راه می رفت.

و روایت شده که نام دجال عبدالله است.وی با کودکان بازی می کرد.آنگاه ابن صیاد(به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله)گفت:«آیا شهادت می دهی(شهادت بده)که من فرستاده خدایم؟

ص: 105

رسول اللّه فقال له النبیّ أشهد أ نّی رسول اللّه فقال ابن صیّاد أتشهد انّی رسول اللّه فقال النبیّ صلی الله علیه و سلم إنّی (1)قد خبأت لک خبئا قال ما هو قال هو (2)الدَخّ یعنی الدخان فقال (3)النبیّ صلی الله علیه و سلم اخسأ ولن (4)تعدو قدرک (5)قال عمر (6)ائذَن لی فأضرب عنقه فقال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم دعهُ (7)فإن یُکنهُ (8)فلن (9)تسلط علیه (10)وإلّا یکنه (11)فلا خیر (12)فی قتله (13)ثم دعا النبی صلی الله علیه و سلم فاختُطف (14)وجآء فی الحدیث أ نّه اغم جفال الشعر بمکتوب (15)بین عینیه ک ف ر یقرأه کلّ أحد کاتب وغیر کاتب واختلفوا فی (16)مخرجه فقال قوم یخرج من أرض کوثی (17)بالکوفه (18)واختلفوا فی من یتبعه (19)قال قوم یتبعه الیهود و النسآء (20)و الأعراب وأولاد الموسومات (21)واختلفوا فی العجائب التی تظهر علی یدیه فقال قوم یسیر حیثُ سار معه جنّه ونار فجنّتُه نار وناره جنّه وإنّه (22)یدّعی أ نّه ربّ الخلائق فیأمر السمآء فتمطر ویأمر الأرض فتنبتP.

ص: 106


1- - .Manque dans B ; tout ee passage ، depuis Tasterisque ، manqu dans P.
2- - Manque dans B et P.
3- - B et P ajoutent :له.
4- . B فلن.
5- . B ،طورک P وقتک.
6- - B et P ajoutent :رضی الله عنه.
7- - Manque dans B.
8- . Ms .فانه یکنه; B ان یکنه; manque dns P.
9- . P فلا.
10- Note marginale :کذا ی لأل.
11- . B وان لا یکنه; manque dans P.
12- B ajoute :لک.
13- . Ms .قتله; note marginale :کذا ی لأل.
14- . P فاختلف.
15- . B et P مکتوب.
16- . B et P ajoutent :موضع.
17- . Ms .کوتی.
18- . B et P من المشرق من ارض خراسان وقالت طائفه یخرج من یهود أصفهان وقال قوم یخرج من أرض الکوفه.
19- . B et P اتباعه.
20- . B et P قالوا النساء.
21- . B et P و الموسومات واولادهن.
22- . Manque dans B et P.

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به وی فرمود:گواهی می دهم که من فرستاده خدایم.

ابن صیاد گفت:آیا گواهی می دهی(گواهی بده)که من پیامبر خدایم؟

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:من پوشاننده ای را برای تو مخفی کردم.

ابن صیاد گفت:آن چیست؟

فرمود:آن«دخ»است؛یعنی دود.

آنگاه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:دور شو و از حدّ خود تجاوز نکن!

عمر گفت:به من اجازه بده گردنش را بزنم.

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:او را رها کن زیرا اگر او همان باشد،تو هرگز بر او مسلط نخواهی شد و اگر او همان نباشد در کشتن وی سودی(برایت)نخواهد بود.

آنگاه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله دعا کرد و او ربوده شد.»

و در حدیث آمده است:«وی با موهایش نوشته ای را بر روی پیشانی اش می پوشاند که نوشته شده«ک ف ر»(کافر شد)این نوشته را باسواد و بی سواد همه می خوانند.»

و درباره محل خروج او اختلاف کرده اند.گروهی می گویند:«از سرزمین کوثی(یاکوتی) در کوفه خروج می کند.»(گروهی می گویند:«از مشرق از خراسان خروج می کند.»و برخی می گویند:«از یهود اصفهان خروج می کند.»و دسته ای می گویند:«از سرزمین کوفه خروج می نماید.»)

درباره پیروان او نیز اختلاف کرده اند.گروهی می گویند:«یهودیان و زنان و عرب های بیابانگرد و زنازادگان از او پیروی می نمایند.»

و درباره کارهای شگفتی که به دست او انجام می شود،اختلاف کرده اند.گروهی می گویند:«به هر کجا که می رود بهشت و دوزخی همراه اوست و بهشت او آتش است و آتش وی بهشت است و او ادعا می کند که پروردگار مخلوقات است.به آسمان دستور می دهد،

ص: 107

باران می بارد و به زمین دستور می دهد،می رویاند و شیطان ها را به صورت مردگان ویبعث الشیاطین فی صوره (1)الموتی (2)ویقتل رجلا ثمّ یحییه فیفتتن الناس ]v8Gf[ ویؤمنون به ویبایعونه قالوا ولا یسخّر له (3)من الدوابّ إلّاالحمار واختلفوا فی هیأه حماره فقیل (4)ما بین أذنی حماره اثنی عشر شبرا وقیل اربعون ذراعا تظل (5)احدی أذنیه سبعین ألف (6)وخطوه مسیر (7)ثلثه أیّام فیبلغ (8)کلّ منهل إلّااربعه مساجد مسجد (9)الحرام ومسجد الرسول ومسجد الأقصی ومسجد الطور (10)ویمکث أربعین صباحاً یقصد (11)بیت المقدس و قد اجتمع الناس لقتالهم (12)فعمّهم (13)ضبابه من غمام ثمّ ینکشف (14)عنهم مع الصبح فیرون عیسی بن مریم (15)قد نزل علی ضرب (16)من ظراب بیت المقدس (17)فیقتل الدّجال.

نزول (18)عیسی علیه (19)السلام المسلمون لا یختلفون فی نزول عیسی علیه السلام آخر الزمان و قد قیل فی قوله تعالی وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسّاعَهِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها أَنّه نزوله (20)وجآء (21)أنّ النبیّ صلی الله علیه و سلمث.

ص: 108


1- . B et P صور.
2- . P موتی.
3- . B et P یتبعه.
4- . B ،فقالوا P فقال.
5- . B et P ; Ms .تطل.
6- . B رجلا.
7- . B ،وخطوته مدی البصر B وخطوته مسیره.
8- . B ،ویبلغ P یبلغ.
9- - .B et P ajoutent :الله.
10- B ajoute :علیه الصلاه و السلام، P علیه افضل الصلاه و السلام
11- . B et P ویقصد.
12- . B ،بقتاله P لقتاله.
13- . B et P فتعمهم.
14- . B تنکشف.
15- . .B ajoute :علیه السلام.
16- . Note marginale :کذا وجدت.
17- . B المناره البیضاء ی جامع بنی امیه.
18- . B et P ذکر نزول.
19- . B et P بن مریم علیهما.
20- . B et P نزول عیسی.
21- . B et P ajoutent :ی الحدیث.

برمی انگیزد و مردی را می کشد آنگاه او را زنده می کند و به این صورت مردم را می فریبد و به او ایمان می آورند و با او بیعت می کنند.»

گفته اند:«از حیوانات فقط الاغ مسخّر اوست.»و درباره قیافه الاغ او،باهم اختلاف کرده اند.گفته شده است(گفته اند):«فاصله میان دو گوش الاغ او دوازده وجب است و چهل وجب نیز گفته شده است یک گوش آن بر هفتاد هزار نفر سایه می افکند(می پوشاند)و یک گام آن به اندازه پیمودن سه روز راه است،دجال به هر محل و آبشخوری می رسد مگر چهار مسجد؛مسجد الحرام،مسجد النبی صلی الله علیه و آله،مسجد الاقصی و مسجد الطور.چهل روز می ماند آنگاه به قصد بیت المقدس حرکت می کند،در آن زمان مردم برای جنگ با دجال و پیروانش گرد آمده اند.آنگاه ابری ایشان را فرا می گیرد و هنگام صبح از آنان برطرف می شود و عیسی بن مریم علیه السلام را مشاهده می کنند که بر یکی از مناره های بیت المقدس فرود آمده است و دجال را می کشد.»

نزول عیسی علیه السلام

مسلمانان درباره نزول عیسی علیه السلام در آخرالزمان باهم هیچ اختلافی ندارند و در تفسیر این سخن خداوند تعالی:«قطعا آن نشانه ای برای قیامت است پس هرگز در آن شک نکن...»گفته شده است که مقصود نزول عیسی علیه السلام است.

ص: 109

قال إنّ عیسی نازلٌ فیکم و هو خلیفتی علیکم فمن أدرکه فلیقرئ (1)به سلامی فإنّه یقتل الخنزیر ویکسر الصلیب ویحجّ فی سبعین ألفا فیهم أصحاب الکهف فإنّهم یحجّون ویتزوج امراهً من یزد (2)ویذهب (3)البغضآء و الشحنآء و التحاسدُ وتعود الأرض إلی هیأتها (4)علی عهد آدم (5)حتّی یُترک المقلاص (6)فلا یسعی علیها (7)أحدٌ وتری (8)الغنم مع الذئب ویلعب (9)الصبیان مع الحیّات فلا تضرّهم ویلقی الارض فی (10)زمانه حتی لاتقرض الفأره (11)جرابا وحتّی یدعی الرجل إلی المال فلا یقبله ویشبع (12)الرمانه السکن (13)قال (14)وینزل عیسی (15)فی (16)یده مشقص (17)فیقتل به الدجّال وقیل إذا نظر إلیه الدجّال ذاب کما یذوب الرصاص واتبعهم المسلمون یقتلونهم فیقول الحجر و الشجر یا مسلم (18)هذا یهودیّ خلفی الّا الغرقد من شجر (19)الیهود قال (20)ویمکث عیسی (21)أربعین سنه ویقال ثلاثا وثلاثین (22)ویصلّی خلفه.

ص: 110


1- . B ،فلیقرئه P فلیقریه.
2- . Ms .،بزد B et P الازد
3- . P تذهب.
4- . B et P ajoutent :وبرکاتها.
5- . B et P ajoutent :علیه السلام.
6- . B et P تترک القلاص.
7- . B الیها.
8- . B et P ترعی.
9- . B وتلعب.
10- . P ویکفی; P et B ajoutent :الله العدل فی.
11- . B et P فأره.
12- . B et P وتشبع.
13- . Glose marginale :أهل الدار بأجمعهم.
14- . B et P قالوا.
15- . B علیه مسلام.
16- . B et P وفی.
17- . Ms .مشقض.
18- . Manque dans B et P.
19- . Ms. سجر.
20- . B et P قالوا.
21- . B ajoute :علیه السلام.
22- . B et P ajoutent :سنه.

از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت شده است که فرمود:«همانا عیسی در میان تان فرود خواهد آمد و او جانشین من بر شماست.پس هرکس او را درک کند،باید سلام مرا به او برساند.همانا او خوک را می کشد و صلیب را می شکند و با هفتاد هزار نفر حج می گذارد که اصحاب کهف در میان آنانند زیرا آنان حج انجام می دهند و عیسی علیه السلام با زنی از یزد(ازد)ازدواج می کند و کینه و دشمنی و حسادت از میان می رود و زمین به حالت خود در زمان آدم علیه السلام بازمی گردد به گونه ای که شتر فربه رها می شود و هیچ کس به سوی آن نمی شتابد و گوسفندان را با گرگ مشاهده می کنی و کودکان با مارها بازی می کنند و به آنان زیان نمی زنند و زمین را در زمان او این گونه مشاهده می کنی که موش هیچ مشکی را پاره نمی کند و انسان به سوی مال فراخوانده می شود ولی آن را نمی پذیرد و یک انار خانواده ای را سیر می کند.»

فرمود:«عیسی علیه السلام با حربه ای در دست فرود می آید و با آن دجال را می کشد.»

گفته شده است:«هنگامی که عیسی علیه السلام به دجال نگاه می کند،دجال ذوب می شود، همان گونه که سرب ذوب می شود و مسلمانان پیروان دجال را تعقیب می کنند و می کشند.

آنگاه سنگ و درخت می گوید:ای مسلمان!این شخص پشت من یهودی است.مگر«غرقد» از درختان یهود(یا به دلیل سحر یهود)و فرمود:عیسی علیه السلام چهل سال می ماند و سی و سه سال نیز گفته شده است و پشت سر مهدی نماز می خواند سپس یاجوج و ماجوج خروج می کنند.»

ص: 111

المهدیّ ثمّ یخرج یاجوج وماجوج،

بقیّه خبر الدجال فی روایه سفیان عن مجالد عن الشعبی (1)عن فاطمه بنت قیس قال (2)خرج علینا رسول الله صلی الله علیه و سلم فی نحر الظهیره فخطبنا فقال إنّی لم أجمعکم لرغبه ولا لرهبه ولکن لحدیث حدّثنیه تمیم الداری (3)منعنی سروره (4)القائله حدّثنی (5)أنّ نفراً من قومه أقبلوا (6)فی البحر فأصابتهم ریح عاصف وألجأتهم (7)إلی جزیره فإذا هم بدابّه قالوا لها ما أَنتِ (8)الجسّاسه قلنا اخبرینا الخبر قالت إن أردتم الخبر فعلیکم بهذا الدیر فإن فیه رجلا بالاشواق إلیکم قالوا (9)فأتیناه فقال إنی بعیم (10)فأخبرناه فقال ما فعلت بحیره طبریّه قلنا تدفق بین جانبها (11)قال ما فعلت (12)نخل عمّان وبیسان (13)قلنا یجتنیها (14)أهلها قال فما فعلت عین زُغَر (15)قلنا یشرب منها أهلها قال (16)فلو یبست هذه نقذت (17)من وثاقی فوطئت قدمی (18)کلّ منهل إلّاالمدینه ومکّه (19)وروی أنّ النبی صلی الله علیه و سلم خطب فقال ما کانت (20)بین خلق آدم إلی قیام الساعه أعظم من الدّجال.P.

ص: 112


1- . Manque dans B et P.
2- . B et P قالت.
3- . P الدار.
4- . B et P سرور.
5- . P حتی.
6- . B et P رکبوا.
7- . B et P الجاتهم.
8- . B et P قالت أنا.
9- . Manque dans B et P.
10- . Ms .بغیم .Manque dans B et P.
11- . B et P من جانبیها[الماء B ].
12- . B et P فعل.
13- . B et P; Ms وبلسان.
14- . B et P یجنیها.
15- . B et P; Ms. زعر.
16- . B et P; Ms. قالوا.
17- . B et P نفذت.
18- . B et P ثم وطیت بقدمی.
19- . B et P مکه و المدینه.
20- Manque dans B et P.
ادامه ماجرای دجال

سفیان از مجالد از شعبی از فاطمه بنت قیس روایت می کند که گفت:«پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در«نحر الظهیره»به سوی ما آمد و برای مان خطبه خواند و فرمود:همانا من به خاطر اشتیاق یا ترس شما را گرد نیاوردم بلکه به خاطر گزارشی گرد آوردم که تمیم داری آن را برای من بازگو کرد و خوشحالی آن،خواب نیمروزی را از سرم پراند.وی به من گزارش کرد که گروهی از قوم وی در دریا مسافرت می کردند که با تندبادی مواجه شدند و آنان را به فرود در جزیره ای مجبور کرد.در آنجا ناگهان با موجودی روبه رو شدند.به او گفتند:آیا تو اخبار حوادث را بررسی و دنبال نمی کنی؟

(یا به او گفتند:تو که هستی؟

گفت:من اخبار حوادث را بررسی و دنبال می کنم.)

گفتیم:ما را از اخبار آگاه کن!

گفت:اگر به دنبال اخبار هستید باید درون این دِیْر بروید!زیرا در آن مردی مشتاق شماست.

گفتند:نزد او آمدیم.او گفت:وضعیت«عیم»(یا غیم)چگونه است؟به او خبر دادیم.

آنگاه گفت:دریای طبرستان چه بر سرش آمد؟

گفتیم:از میان سواحلش می جوشد.

گفت:چه بر سر نخل عمّان و بیسان آمده است؟

گفتیم:صاحبانش میوه های آن را برداشت می کنند.

گفت:چشمه زُغر(زعر)چه شد؟

گفتیم:اهلش از آن می نوشند.

گفت:اگر این چشمه بخشکد،من از بند آزاد می شوم و بر روی هر آبشخوری غیر از مدینه و مکه گام می گذارم.

روایت شده که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله خطبه خواند و فرمود:از زمان آفرینش آدم علیه السلام تا برپایی قیامت فتنه ای بزرگ تر از دجال وجود ندارد.»

ص: 113

المعجم الکبیر

أبو القاسم،سلیمان بن أحمد بن أیوب بن مطیر اللخمی الطبرانی

(260-360)

من کبار المحدثین ومشاهیر الحفاظ،ولد بطبریه الشام و الیها نسب وقال الذهبی بعکاء ثم رحل فی طلب الحدیث الی الشام و الحجاز و العراق ومصر و الیمن فأقام بأصفهان وتوفی فیه عن مائه سنه.

ونقل الذهبی عن جعفر بن أبی السری قال سألت ابن عقده:أن یعید لی فوتا وشددت علیه.

فقال:من أین أنت؟

قلت:من أصبهان.

فقال:ناصبه؟

فقلت:لا تقل هذا فیهم فقهاء ومتشیعه.

فقال:شیعه معاویه؟

قلت:بل شیعه علی رضی الله عنه،وما فیهم إلّامن علیّ أعز علیه من عینه وأهله.

فأعاد وعلی ما فاتنی.

ثم قال(ابن عقده)لی:سمعت من سلیمان بن احمد اللخمی.

فقلت:لا أعرفه.

ص: 114

برگزیده کتاب

المعجم الکبیر

تألیف:ابوالقاسم،سلیمان بن احمد بن ایوب بن مطیر لخمی طبرانی

(260-360ق)

وی از محدثان بزرگ و حافظان مشهور است.در شهر طبریه شام متولد و به آنجا منسوب گردید ولی ذهبی محل ولادت او را«عکاء»ذکر کرده است.وی در طلب علم به شام و حجاز و عراق و مصر و یمن مسافرت کرد،سپس در اصفهان رحل اقامت افکند و در همان شهر در صد سالگی بدرود حیات گفت.

ذهبی از جعفر بن ابی سری نقل کرده است که گفت:«از ابن عقده درخواست کردم چیزی را که از دست داده بودم برای من تکرار کند و در خواسته خود بسیار اصرار و پافشاری نمودم.

وی گفت:تو اهل کجا هستی؟

گفتم:از اصفهان.

گفت:آیا ناصبی هستی؟

گفتم:این حرف را نزن!در اصفهان فقیهان و شیعیان بسیاری هستند.

گفت:شیعه معاویه؟

گفتم:بلکه شیعه علی علیه السلام و در میان آنان کسانی هستند که علی علیه السلام نزدشان عزیزتر از چشمان و خانواده شان است.

آنگاه آنچه را که از دست داده بودم برایم تکرار کرد.سپس ابن عقده به من گفت:آیا از سلیمان بن احمد لخمی(طبرانی)حدیث شنیده ای؟)،

گفتم:من او را نمی شناسم.

ص: 115

فقال:یاسبحان اللّه أبوالقاسم ببلدکم وانت لا تسمع منه وتؤذینی هذا الأذی،ما أعرف له نظیراً.

له مصنفات منها:

دلائل النبوه،کتاب الأوائل،المعاجم الثلاثه(الکبیر طبع منها عشره مجلدات نشرته وزاره الأوقاف العراقیه الأوسط،والصغیر طبع فی دهلی ومجلدین بمصر،رتب فیها أسماء شیوخه علی الحروف-)ونحن أثبتنا من المعجم الکبیر القسم المختص بأحادیث المهدی علیه السلام من الجزء العاشر فی المجموعه التی بین یدیک.

فتبدأ من حدیث 10213 وتنتهی إلی رقم 10231 کلها مرویه عن عبدالله بن مسعود.

کما تجد فی خلال بقیه الأجزاء أحادیث أخری حول المهدی المنتظر عن رجال آخرین. (1)1.

ص: 116


1- .وفیات الأعیان 141/2؛تذکره الحفّاظ 912/3؛المنتظم لأبن الجوزی 54/7؛النجوم الزاهره 59/4-60؛لسان المیزان 73/3-75؛کشف الظنون 1737؛مرآه الجنان 272/2؛الأعلام للزرکلی 181/3؛معجم المؤلفین 254/4؛أخبار أصبهان لأبی نعیم 335/1.

وی با شگفتی گفت:«سبحان الله!ابوالقاسم(طبرانی)در شهر شماست و تو از وی حدیث فرا نمی گیری و این گونه به من آزار می رسانی من برای این کار نظیری سراغ ندارم.»

طبرانی تألیفاتی دارد که از آن جمله است:

«دلائل النبوه»،«کتاب الاوائل»،معجم های سه گانه:«المعجم الکبیر»که ده جلد از آن به چاپ رسیده و وزارت اوقاف عراق آن را منتشر کرده است،«المعجم الاوسط»و«المعجم الصغیر»که در دهلی و دو جلد آن در مصر به چاپ رسیده است.»

وی در این کتاب نام اساتید خود را براساس حروف مرتب کرده است. (1)

ما بخش ویژه احادیث امام مهدی را از جلد دهم کتاب«المعجم الکبیر»در این مجموعه می آوریم که از حدیث 10213 آغاز و با حدیث 10231 پایان می پذیرد و همه آن ها از عبدالله بن مسعود روایت شده است.

شایان ذکر است که در مجلدات دیگر این کتاب به احادیثی درباره امام مهدی از اشخاص دیگری برخورد خواهید نمود.1.

ص: 117


1- .وفیات الاعیان 141/2،تذکره الحفاظ 912/3،المنتظم لابن جوزی 54/7،النجوم الزاهره 59/4-60،لسان المیزان 73/3-75،کشف الظنون 1737،مرآه الجنان 272/2،الاعلام زرکلی 181/3،معجم المؤلفین 254/4،اخبار اصبهان لابی نعیم 335/1.

الجمهوریه العراقیه

وزاره الاوقاف

احیاء التراث الإسلامی

المعجم الکبیر

للحافظ ابی القاسم سلیمان بن احمد الطبرانی

(260-360ه)

حققه وخرج احادیثه

حمدی عبد المجید السّلفی

الجزء العاشر

مطبعه الوطن العربی

ص: 118

المعجم الکبیر

اشاره

ابوالقاسم،سلیمان بن احمد بن ایوب بن مطیر لخمی طبرانی

(260-360ق)

جلد دهم

ص: 119

10213 (1).حدّثنا علی بن عبدالعزیز حدّثنا ابو نعیم حدّثنا فطر بن خلیفه عن عاصم بن ابی النجود عن زر بن حبیش عن عبدالله بن مسعود یرفعه إلی النبی صلی الله علیه و سلم قال:«لا یذهب الدنیا حتی یبعث الله رجلا من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی واسم ابیه اسم أبی».

10214 (2).حدّثنا موسی بن هارون حدّثنا عبدالله بن داهر الرازی حدّثنا عبدالله بن عبدالقدوس عن الاعمش عن عاصم بن ابی النجود عن زر بن حبیش عن عبدالله بن مسعود رضی الله عنه قال قال رسول الله صلی الله علیه و سلم:«لا تقوم الساعه حتی یملک رجل من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی یملأ الارض عدلا وقسطا کما ملئت ظلما وجورا».

10215 (3).حدّثنا الحسن بن علی العمری حدّثنا عبدالغفار بن عبدالله الموصلی علی بن مسهر عن ابی اسحاق الشیبانی عن عاصم بن ابی النجود عن زر بن حبیش عن ابن مسعود قال قال رسول الله صلی الله علیه و سلم:«لا یذهب اللیالی والایام حتی یملک رجل من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی».

10216.حدّثنا معاذ بن المثنی حدّثنا مسدد حدّثنا ابو شهاب محمد بن ابراهیم الکنانی حدّثنا عاصم بن بهدله عن زر عن عبدالله قال قال رسول الله صلی الله علیه و سلم:«لو لم یبق من الدنیا إلّا لیله لملک فیها رجل من أهل بیت النبی صلی الله علیه و سلم».ه.

ص: 120


1- -10213 ورواه فی الاوسط 308 مجمع البحرین قال فی المجمع 150/7 وفیه إسماعیل بن مسلم المکی و هو ضعیف.وفی نسخه أحمد الثالث قولوا کما قلت.
2- -10214 ورواه أحمد 3826 و البزار 285/1 قال فی المجمع 51/10 ورجال أحمد ثقات.
3- -10215 ورواه البزار 281/1 و 284 من طریق ابی اسحاق به.

احادیث کتاب المعجم الکبیر

درباره امام مهدی(عج)

10213.علی بن عبدالعزیز از ابونعیم از فطر بن خلیفه از عاصم بن ابی نجود از زر بن حبیش از عبدالله بن مسعود به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می رساند که فرمود:«دنیا سپری نمی شود تا این که خداوند مردی را از اهل بیت من برانگیزد که نامش همانند نام من و نام پدرش همانند نام پدر من است.»

10214.موسی بن هارون از عبدالله بن داهر رازی از عبدالله بن عبدالقدوس از اعمش از عاصم بن ابی نجود از زر بن حبیش از عبدالله بن مسعود روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«قیامت برپا نمی شود تا مردی از اهل بیت من به حکومت برسد که نامش شبیه نام من است،زمین را از عدالت و داد پر می کند همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است.»

10215.حسن بن علی معمری از عبدالغفار بن عبدالله موصلی از علی بن مسهر از ابواسحاق شیبانی از عاصم بن ابی نجود از زر بن حبیش از ابن مسعود از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«شب ها و روزها سپری نمی شود تا مردی از اهل بیت من به حکومت رسد که نامش شبیه نام من است.»

10216.معاذ بن مثنی از مسدد از ابوشهاب محمد بن ابراهیم کنانی از عاصم بن بهدله از زر از عبدالله روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«اگر از دنیا فقط یک شب باقی بماند حتماً مردی از اهل بیت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در آن شب به حکومت خواهد رسید.»

ص: 121

10217.حدّثنا القاسم بن محمد الدلال الکوفی حدّثنا ابراهیم بن اسحاق الصینی حدّثنا عبدالله بن حکیم بن جبیر عن عاصم عن زر عن عبدالله قال قال رسول الله صلی الله علیه و سلم:«لا یذهب الدنیا حتی یملک رجل من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی».

10218 (1).حدّثنا معاذ بن المثنی حدّثنا مسدد حدّثنا یحیی بن سعید(ح).

وحدثنا الحسین بن اسحاق التستری حدّثنا محمد بن عبدالرحمن بن سهم الانطاکی حدّثنا ابواسحاق الفزاری(ح).

وحدّثنا محمد بن عبدالله الحضرمی حدّثنا عبید بن اسباط بن محمد حدّثنا ابی کلهم عن سفیان الثوری عن زر عن عبدالله قال قال رسول الله صلی الله علیه و سلم:«لا ینقضی الدنیا حتی یملک العرب رجل من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی»واللفظ لحدیث مسدد.

10219.حدّثنا الحسین بن اسحاق التستری حدّثنا حامد بن یحیی البلخی سفیان بن عیینه عن عاصم بن ابی النجود عن زر بن حبیش عن عبدالله بن مسعود رضی الله عنه قال قال رسول الله صلی الله علیه و سلم:«لا یذهب الایام و اللیالی حتی یملک رجل من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی یملأ الارض عدلا کما ملئت جورا وظلما».

10220.حدّثنا عمر بن ابراهیم البغدادی ومحمد بن احمد بن ابی خیثمه حدّثنا محمد بن علی بن خالد العطار حدّثنا عمرو بن عبدالغفار حدّثنا شعبه عن عاصم بن ابی النجود عن زر بن حبیش عن عبدالله قال قال رسول الله صلی الله علیه و سلم:«لا یذهب الدنیا حتی یلی رجل من أهل بیتی یملأ الارض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا یواطیء اسمه اسمی».

10221 (2).حدّثنا ابراهیم بن دحیم الدمشقی حدّثنا ابی حدّثنا الولید بن مسلم حدّثنا عبدالملک بن ابی غنیه اخبرنی عاصم عن زر عن عبدالله قال سمعت رسول الله صلی الله علیه و سلم یقول:«لا ینقضی الدنیا حتی یلی رجل من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی».ه.

ص: 122


1- -10218 ورواه البزار 281/1 من طریق یحیی بن سعید به.
2- -10221 ورواه البزار 281/1 من طریق عبدالملک به.

10217.قاسم بن محمد دلال کوفی از ابراهیم بن اسحاق الصینی از عبدالله بن حکیم بن جبیر از عاصم از زر از عبدالله از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«دنیا نمی گذرد تا مردی از اهل بیت من به حکومت می رسد که نامش شبیه نام من است.»

10218.برای ما حدیث کرد معاذ (1)بن مثنی از مسدد از یحیی بن سعید و نیز حسین بن اسحاق تستری از محمد بن عبدالرحمن بن سهم انطاکی از ابواسحاق فزاری و همچنین محمد بن عبدالله حضرمی از عبید بن اسباط بن محمد از پدرش همگی از سفیان ثوری از زر از عبدالله از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«دنیا نمی گذرد تا مردی از اهل بیت من بر عرب حکومت کند که نامش شبیه نام من است.»

الفاظ حدیث از مسدد است.

10219.حسین بن اسحاق تستری از حامد بن یحیی بلخی از سفیان بن عیینه از عاصم بن ابی نجود از زر بن حبیش از عبدالله بن مسعود از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«روزها و شب ها سپری نمی شود تا مردی از اهل بیت من به حکومت رسد که نامش شبیه نام من است.زمین را از عدالت پر می کند همان گونه که از ستم و ظلم پر شده است.»

10220.عمر بن ابراهیم بغدادی و محمد بن احمد بن ابی خیثمه از محمد بن علی بن خالد عطار از عمرو بن عبدالغفار از شعبه از عاصم بن ابی نجود از زر بن حبیش از عبدالله روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«دنیا نمی گذرد تا مردی از اهل بیت من به حکومت رسد.زمین را از داد و عدل پر می کند،همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.نامش شبیه نام من است.»

10221.ابراهیم بن دحیم دمشقی از پدرش از ولید بن مسلم از عبدالملک بن ابی غنیه از عاصم از زر از عبدالله روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«دنیا پایان نمی پذیرد تا مردی از اهل بیت من به حکومت رسد که نامش شبیه نام من است.»م.

ص: 123


1- .در متن کتاب«ماذ»آمده است که ظاهرا اشتباه چاپی است.م.

10222 (1).حدّثنا العباس بن محمد المجاشعی الاصبهانی حدّثنا محمد بن ابی یعقوب الکرمانی حدّثنا عبید الله بن موسی عن زائده عن عاصم عن زر عن عبدالله قال قال رسول الله صلی الله علیه و سلم:«لو لم یبق من الدنیا إلّایوم لطول الله ذلک الیوم حتی یبعث رجلا منی او من اهلی یواطیء اسمه اسمی واسم ابیه اسم أبی».

10223.حدّثنا الحسین بن اسحاق التستری حدّثنا محمد بن ابان الواسطی عمر بن عبید الطنافسی عن عاصم عن زر بن حبیش عن ابن مسعود رضی الله عنه قال قال لی رسول الله صلی الله علیه و سلم:

«لا یذهب الدنیا او لا ینقضی الایام حتی یملک العرب رجل من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی».

10224.حدّثنا الحسین بن اسحاق التستری حدّثنا حمید بن محمد الرازی هارون بن المغیره عن عمرو بن ابی قیس عن عاصم عن زر عن عبدالله قال قال رسول الله صلی الله علیه و سلم:«لو لم یبق من الدنیا إلّالیله لطول الله تلک اللیله حتی یملک رجل من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی واسم ابیه اسم أبی یملأها قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا».

10225 (2).حدّثنا عبدان بن احمد حدّثنا عبدالله بن عمر بن ابان حدّثنا یوسف بن حوشب حدّثنا واسط بن الحارث عن عاصم بن ابی النجود عن زر بن حبیش عن عبدالله رضی الله عنه قال قال رسول الله صلی الله علیه و سلم:«لا یذهب الدنیا حتی یملک رجل من أهل بیتی یوافق اسمه اسمی یملأ الارض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما».

10226.حدّثنا یحیی بن اسماعیل بن محمد بن یحیی بن جریر بن عبدالله البجلی الکوفی حدّثنا جعفر بن علی بن خالد بن جریر حدّثنا ابو الاحوص قال سألت عاصم بن ابی النجود فقلت یا ابا بکر ذکرت عن زر بن حبیش عن عبدالله بن مسعود قال قال رسول الله صلی الله علیه و سلم:«لا یذهب الدنیا حتی یملک رجل من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی»؟ قال:نعم.

1/10227.حدّثنا احمد بن محمد الجمال الاصبهانی حدّثنا ابراهیم بن عامر بن ابراهیما.

ص: 124


1- -10222 فی روایه فاطمه من أهل بیتی بدل من اهلی.
2- -10225 فی نسخه احمد الثالث ظلما وجورا.

10222.عباس بن محمد مجاشعی اصفهانی از محمد بن ابی یعقوب کرمانی از عبیدالله بن موسی از زائده از عاصم از زر از عبدالله روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«اگر فقط یک روز از دنیا باقی بماند حتماً خداوند آن روز را طولانی می کند تا مردی را از من یا از خاندان من برانگیزد که نامش شبیه نام من و نام پدرش شبیه نام پدر من است.»

10223.حسین بن اسحاق تستری از محمد بن ابان واسطی از عمر بن عبید طنافسی از عاصم از زر بن حبیش از ابن مسعود روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«دنیا نمی گذرد یا روزها سپری نمی شود تا مردی از اهل بیت من بر عرب حکومت کند که نامش شبیه نام من است.»

10224.حسین اسحاق تستری از حمید بن محمد رازی از هارون بن مغیره از عمرو بن ابی قیس از عاصم از زر از عبدالله روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«اگر از دنیا فقط یک شب باقی بماند حتماً خداوند آن شب را بلند می کند تا مردی از اهل بیت من به حکومت رسد که نامش شبیه نام من است و نام پدرش شبیه نام پدر من است.آن را از داد و عدل پر می کند همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است.»

10225.عبدان بن احمد از عبدالله بن عمر بن ابان از یوسف بن حوشب از واسط بن حارث از عاصم بن ابی نجود از زر بن حبیش از عبدالله روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«دنیا نمی گذرد تا مردی از اهل بیت من به حکومت رسد که نامش شبیه نام من است.

زمین را از داد و عدل پر می کند همان گونه که از جور و ظلم پر شده است.»

10226.یحیی بن اسماعیل بن محمد بن یحیی بن جریر بن عبدالله بجلی کوفی از جعفر بن علی بن خالد بن جریر از ابوالاحوص روایت می کند که گفت:«از عاصم بن ابی نجود سؤال کردم و گفتم:ای ابوبکر!آیا تو از زر بن حبیش از عبدالله بن مسعود روایت کردی که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:دنیا نمی گذرد تا مردی از اهل بیت من به حکومت رسد که نامش شبیه نام من است؟

گفت:آری.»

1/10227.احمد بن محمد جمال اصفهانی از ابراهیم بن عامر بن ابراهیم از پدرش از

ص: 125

حدّثنا ابی عن یعقوب القمی عن سعد بن الحسین عن ابی بکر بن عیاش عن عاصم بن ابی النجود عن زر بن حبیش عن عبدالله بن مسعود عن النبی صلی الله علیه و سلم قال:«یلی أمر هذه الأمه فی اخر زمانها رجل من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی».

2/10227.حدّثنا یعقوب بن اسحاق النیسابوری حدّثنا مسلم بن الحجاج ابوغسان المسمعی حدّثنا معاذ بن هشام حدثنی ابی عن عاصم عن زر عن عبدالله عن النبی صلی الله علیه و آله قال:

«لایذهب الایام حتی یملک رجل من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی یملأ الارض قسطا وعدلا کما ملئت ظلماً وجوراً».

10228 (1).حدّثنا احمد بن عمرو البزار حدّثنا محمد بن عماره بن صبیح حدّثنا اسماعیل بن ابان حدّثنا عبدالله بن مسلم الملائی عن ابی الجحاف عن عاصم عن زر عن عبدالله قال قال رسول الله صلی الله علیه و سلم:«لا یذهب الایام و اللیالی حتی یملک رجل من أهل بیتی».

10229 (2).حدّثنا الحسین بن اسحاق التستری حدّثنا واصل بن عبد الاعلی حدّثنا محمد بن فضیل عن عثمان بن عبدالله بن شبرمه عن عاصم بن ابی النجود عن زر بن حبیش عن عبدالله بن مسعود رضی الله عنه قال قال النبی صلی الله علیه و سلم:«یخرج رجل من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی وخلقه خلقی یملأها عدلا وقسطا کما ملئت ظلما وجورا».

10230.حدّثنا علی بن سعید الرازی حدّثنا الحسین بن عمرو المنقری حدّثنا تمیم بن الجعد عن عمرو بن قیس الملائی عن عاصم عن زر عن عبدالله قال قال رسول الله صلی الله علیه و سلم:

«لایذهب الایام و اللیالی ولو لم یبق من الدنیا إلّایوم حتی یبعث الله رجلا من امتی یواطیء اسمه اسمی».م.

ص: 126


1- -10228 ورواه البزار 281/1 ولفظه عنده«لا تذهب الدنیا حتی یملک رجل من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی»وقال هذاالحدیث غریب لا نعلمه یروی عن ابی الجحاف عن عاصم إلّامن هذا الوجه ولا نعلم السند ابو الجحاف عن عاصم عن زر عن عبدالله إلّاهذا الحدیث.
2- -10229 ورواه البزار 281/1 من طریق عثمان به وقال و هذا الحدیث لا نعلم رواه عن عثمان بن شبرمه إلّامحمد بن فضیل و قد روی هذا الکلام عن عاصم جماعه منهم فطر وزائده وحماد بن سلمه وغیرهم.

یعقوب قمی از سعد بن حسین از ابوبکر بن عیاش از عاصم بن ابی نجود از زر بن حبیش از عبدالله بن مسعود از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«کارهای این امت را در آخرالزمان مردی از اهل بیت من به عهده می گیرد که نامش شبیه نام من است.»

2/10227.یعقوب بن اسحاق نیشابوری از مسلم بن حجاج از ابوغسان مسمعی از معاذ بن هشام از پدرش از عاصم از زر از عبدالله از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«روزها سپری نمی شود تا مردی از اهل بیت من به حکومت رسد که نامش شبیه نام من است.زمین را از داد و عدل پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.»

10228.احمد بن عمرو بزار از محمد بن عماره بن صبیح از اسماعیل بن ابان از عبدالله بن مسلم ملائی از ابوجحاف از عاصم از زر از عبدالله روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«روزها و شب ها سپری نمی شود تا مردی از اهل بیت من به حکومت رسد.»

10229.حسین بن اسحاق تستری از واصل بن عبدالاعلی از محمد بن فضیل از عثمان بن عبدالله بن شبرمه از عاصم بن ابی نجود از زر بن حبیش از عبدالله بن مسعود از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«مردی از اهل بیت من قیام می کند که نامش شبیه نام من و قیافه اش شبیه قیافه من است(یا اخلاقش شبیه اخلاق من است)آن،(زمین)را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.»

10230.علی بن سعید رازی از حسین بن عمرو منقری از تمیم بن جعد از عمرو بن قیس ملائی از عاصم از زر از عبدالله روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«روزها و شب ها نمی گذرد هر چند تنها یک روز از دنیا باقی مانده باشد تا این که خداوند مردی از امت مرا برمی انگیزد که نامش شبیه نام من است.»

ص: 127

معالم السنن فی شرح کتاب السنن

(319-388)

أبو سلیمان حمد بن محمد بن ابراهیم بن الخطاب الخطّابی البستی،من أعقاب زید بن الخطاب(أخی عمر بن الخطاب)وفی بعض المصادر أحمد بن محمد و الأول أصح.

مولده ووفاته ببست.من توابع کابل فی رباط علی شاطیء هیرمند،شارک فی الحدیث والفقه و اللغه و الأدب.

و قد اثنی علیه الذهبی فقال:وکان ثقه متثبتاً من أوعیه العلم،قد أخذ اللغه عن أبی عمر الزاهد و الفقه من القفال.وروی عنه الحاکم وغیره،وله تصانیف منها:بیان اعجاز القرآن، إصلاح غلط المحدثین،أعلام السنن فی شرح البخاری،معالم السنن فی شرح سنن أبی داود،أربعه أجزاء طبع فی مجلدین وبین یدیک شطرٌ منها خاص بالحجه المهدی علیه السلام وکان شاعراً وأورد شعره الثعالبی فی یتیمه الدهر (1).2.

ص: 128


1- .وفیات الأعیان 453/3 الرقم 196؛معجم الادباء 246/4-260؛تذکره الحفاظ 1018/3؛الاعلام للزرکلی 304/2؛معجم المؤلفین 61/2.

برگزیده کتاب

معالم السنن فی شرح کتاب السنن

تألیف:ابو سلیمان حمد بن محمد بن ابراهیم بن خطاب خطابی بُستی

(319-388ق)

از فرزندان زید بن خطاب(برادر عمر بن خطاب).در برخی منابع نام او را احمد بن محمد ذکر کرده اند ولی اولی صحیح تر است.

ولادت و وفات او در شهر بُست از توابع کابل در قلعه ای در کنار ساحل رود هیرمند رخ داد.وی در حدیث،فقه،لغت و ادبیات تبحر داشت.

ذهبی او را ستوده و می گوید:«وی ثقه مورد اعتماد،محقق و از گنجینه های دانش بود.

علم لغت را نزد ابوعمر زاهد و فقه را نزد قفال فرا گرفت.حاکم و دیگران از او روایت کرده اند.وی تألیفاتی از خود به یادگار گذاشت که از آن جمله اند:«بیان اعجاز القرآن»، «اصلاح غلط المحدثین»،«اعلام السنن فی شرح البخاری»،«معالم السنن فی شرح سنن ابی داود».

این کتاب در چهار جلد است که در دو مجلد به چاپ رسیده است.وی شاعر نیز بود که ثعالبی در«یتیمه الدهر»اشعارش را ذکر کرده است. (1)

آنچه پیش رو دارید بخش مخصوص به امام مهدی علیه السلام از کتاب«معالم السنن»است.

ص: 129


1- .وفیات الاعیان 453/3 شماره 196،معجم الادباء 246/4-260،تذکره الحفاظ 1018/3،الاعلام زرکلی 304/2،معجم المؤلفین 61/2.

معالمُ السُّنن

للامام أبی سلیمان حمد بن محمد الخطابی البستی

(المتوفی سنه 388)

و هو شرح سنن الامام ابی داود

(المتوفی سنه 275)

الطبعه الأُولی

سنه 1352ه/1933م

طبعه وصححه

محمد راغب الطّباخ

فی مطبعته العلمیه بحلب حقوق الطبع محفوظه له

ص: 130

معالم السنن

اشاره

ابو سلیمان حمد بن محمد بن ابراهیم بن خطاب خطابی بستی

(319-388ق)

چاپ اول

ص: 131

نعوت المبالغه،وبلح معناه اعیا وانقطع،ویقال بلح علی الغریم إذا قام علیک فلم یعطک حقک وبلحت الرکیه إذا انقطع ماؤها.

ومن باب فی المهدی

قال ابوداود:حدّثنا احمد بن ابراهیم حدّثنا عبداللّه بن جعفر الرقی حدّثنا ابوالملیح الحسن بن عمر عن زیاد بن بیان عن علی بن نفیل عن سعید بن المسیب عن ام سلمه قالت:

سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول المهدی من عترتی من ولد فاطمه.

قال الشیخ:العتره ولد الرجل لصلبه،و قد یکون العتره الأقرباء وبنی العمومه،ومنه قول ابی بکر رضی الله عنه یوم السقیفه نحن عتره رسول اللّه صلی الله علیه و سلم قال ابو داود:حدّثنا سهل بن تمام بن بزیع حدّثنا عمران القطان عن قتاده عن ابی نضره عن ابی سعید الخدری رضی الله عنه قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم المهدی منی اجلی الجبهه اقنی الانف.

قال الشیخ:الجلاء هو انحسار الشعر عن مقدم الرأس،ویقال رجل اجلی و هو ابلغ فی النعت من الأملح قال العجاج:مع الجلا ولائح القتیر.

قال ابو داود:حدّثنا محمد بن المثنی حدّثنا معاذ بن هشام حدّثنی ابی عن قتاده عن صالح ابی الخلیل عن صاحب له عن ام سلمه فی قصه المهدی قال ویعمل فی الناس بسنه نبیهم ویُلقی الاسلام بجرانه إلی الأرض فیلبث سبع سنین ثم یتوفی ویصلی علیه المسلمون.

قال الشیخ:الجران مقدم العنق واصله فی البعیر إذا مد عنقه علی وجه الأرض فیقال القی البعیر جرانه،وانما یفعل ذلک إذا طال مقامه فی مناخه فضرب الجران مثلاً للاسلام إذا استقر قراره فلم یکن فتنه ولا هیج وجرت احکامه علی العدل والاستقامه.

ص: 132

درباره مهدی(عج)

ابوداود گوید:«برای ما حدیث کرد احمد بن ابراهیم از عبدالله بن جعفر رقی از ابو ملیح حسن بن عمر از زیاد بن بیان از علی بن نفیل از سعید بن مسیب از ام سلمه که شنیدم پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می فرمود:«مهدی از عترت من از فرزندان فاطمه علیه السلام است.»

شیخ می گوید:«عترت فرزندان مرد از پشت اوست و گاهی به خویشان و عموزادگان نیز عترت گفته می شود و سخن ابوبکر در روز سقیفه از این قبیل است که گفت:ما عترت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله هستیم.»

ابوداود می گوید:«برای ما حدیث کرد،سهل بن تمام بن بزیع از عمران قطان از قتاده از ابونضره از ابو سعید خدری از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله که فرمود:«مهدی از من است.او دارای پیشانی «بلند»و بینی کشیده است.»

شیخ می گوید:«جلاء به معنای عقب رفتن مو از جلوی سر است و گفته می شود:مردی اجلی است و اجلی از املح رساتر است در بیان این ویژگی عجاج می گوید:با جلا آثاری از موی سپید است.»

ابوداود می گوید:«برای ما حدیث کرد محمد بن مثنی از معاذ بن هشام از پدرش از قتاده از صالح ابوخلیل از یکی از دوستانش از امّ سلمه که درباره مهدی علیه السلام گفت:و در میان مردم به سنت پیامبرشان عمل می کند و اسلام«جران»خود را بر زمین می اندازد آنگاه هفت سال می ماند سپس وفات می کند و مسلمانان بر او نماز می خوانند.»

شیخ می گوید:«جران جلوی گردن است و اصل آن در شتر است.هنگامی که گردنش را بر روی زمین دراز می کند،گفته می شود شتر گردنش را بر زمین انداخت و هنگامی این کار را می کند که ایستادنش در محل بارانداز طول می کشد از این رو برای اسلام به جران مثال زده شده است وقتی که آرامش و استقرار می یابد و آشوب و هرج و مرج وجود ندارد و احکام آن با عدالت و پایداری جاری می شود.»

ص: 133

مصابیح السنه

الحسین بن مسعود بن محمد الفراء(أو ابن الفراء)البغوی الشافعی،

أبو محمد الملقب بمحیی السنه

(436-510 أو 516)

مشارک فی الفقه و الحدیث و التفسیر.

أصله من بغ قریه بقرب هراه وتوفی بمرو الروذ من بلاد خراسان،عن عمر أکثر من السبعین وقیل عن الثمانین،أخذ الفقه عن القاضی حسین بن محمد،أحد تلامذه القفال المروزی قال ابن خلکان:کان بحراً فی العلوم له تصانیف:

منها معالم التنزیل فی التفسیر ط،التهذیب فی فروع الفقه الشافعی،شمائل النبی المختار،الجمع بین الصحیحین،شرح السنه فی الحدیث،ومنها:مصابیح السنه فی الحدیث فی مجلد واحد طبع ببولاق فی 1294 ثم فی 1318 بمصر.

واختص قسماً مختصراً منه بالمهدی المنتظر فإلیک نصه بعینه. (1)8.

ص: 134


1- .وفیات الاعیان ابن خلکان 402/1 الرقم 177؛طبقات الشافعی للسبکی 214/4؛شذرات الذهب 48/4-49؛تذکره الحفاظ 1257/4-1259؛مرآه الجنان 213/3؛المختصر فی اخبار البشر 240/2؛البدایه لابن کثیر 193/13؛طبقات المفسرین للسیوطی ص 12-13؛الاعلام للزرکلی طبعه جدیده؛معجم المؤلفین 61/4؛روضات الجنات 246-248.

برگزیده کتاب

مصابیح السنه

تألیف:حسین بن مسعود بن محمد فراء(یا ابن فراء)بغوی شافعی،

ابو محمد ملقب به محیی السنه

(436-510 یا 516ق)

وی فقیه،محدث و مفسر از اهل بغ دهکده ای نزدیک هرات بود و در مروروذ از شهرهای خراسان در سن بیش از هفتاد سالگی در گذشت.عمر او هشتاد سال نیز گفته شده است.

فقه را نزد قاضی حسین بن محمد یکی از شاگردان قفال مروزی فرا گرفت.ابن خلکان می گوید:«او دریایی از علوم بود.»

از بغوی آثاری بر جای مانده است که از آن جمله است:

«معالم التنزیل فی التفسیر»که به چاپ رسیده است،«التهذیب فی فروع الفقه الشافعی»، «شمائل النبی صلی الله علیه و آله المختار»،«الجمع بین الصحیحین»،«شرح السنه»در حدیث و«مصابیح السنه»در حدیث در یک جلد که در سال 1294 در بولاق و پس از آن در سال 1318 در مصر به چاپ رسید. (1)

بخش مختصری از این کتاب به امام مهدی علیه السلام اختصاص دارد که از نظرتان می گذرد.

ص: 135


1- .وفیات الاعیان ابن خلکان 402/1 شماره 177،طبقات الشافعی سبکی 214/4،شذرات الذهب 48/4-49،تذکره الحفاظ 1257/4-1259،مرآه الجنان 213/3،المختصر فی اخبار البشر 240/2،البدایه ابن کثیر 193/13،طبقات المفسرین سیوطی ص 12-13،الاعلام زرکلی چاپ جدید،معجم المؤلفین 61/4،روضات الجنات 246-248.

کتاب

مصابیح السُّنّه

للإمام البغوی الحسین بن مسعود الشّافعی رحمه الله

الجزء الأوّل

مطبعه محمد علی صبیح وأولادُه

بمیدان الأزهر بمصر

ص: 136

مصابیح السنه

اشاره

حسین بن مسعود بن محمد فراء(یا ابن فراء)بغوی شافعی،

ابو محمد ملقب به محیی السنه

(436-510 یا 516ق)

جلد اول

ص: 137

باب أشراط الساعه

(من الصحاح)قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم ان من اشراط الساعه ان یرفع العلم ویکثر الجهل ویکثر الزنا ویکثر شرب الخمر ویقل الرجال ویکثر النساء حتی یکون لخمسین امرأه القیم الواحد وفی روایه یقل العلم ویظهر الجهل*عن جابر بن سمره قال سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول ان بین یدی الساعه کذا بین فاحذروهم*عن أبی هریره قال بینما النبی علیه السلام یحدث اذ جاء اعرابی قال متی الساعه قال فاذا ضیعت الامانه فانتظر الساعه قال کیف اضاعتها قال إذا وسد الامر إلی غیر أهله فانتظر الساعه وقال علیه السلام لاتقوم الساعه حتی یکثر المال ویفیض حتی یخرج الرجل زکاه ماله فلا یجد أحدا یقبلها منه وحتی تعود أرض العرب مروجا وأنهارا وقال علیه السلام تبلغ المساکن هَیَبَ أو نهب وقال علیه السلام یکون فی آخر الزمان خلیفه یقسم المال ولا یعده.

ص: 138

باب نشانه های قیامت

احادیث صحیح

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«از نشانه های قیامت این است که علم برداشته می شود و جهل زیاد می گردد و زنا زیاد می شود و شرابخواری زیاد می شود و مردان کم و زنان زیاد می شوند به طوری که برای هر پنجاه زن یک سرپرست وجود دارد.»

و در حدیثی آمده است:«علم،اندک و جهل آشکار می گردد.»

جابر بن سمره از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«پیش از قیامت دروغگویان وجود دارند،پس،از ایشان بپرهیزید!»

ابوهریره می گوید:«یک بار هنگامی که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله سخن می گفت،عرب بیابانگردی نزد وی آمد و گفت:قیامت چه وقت است؟

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«هنگامی که امانت تباه می شود پس منتظر قیامت باش!»

عرب گفت:«تباه شدن امانت چگونه است؟»

فرمود:«هنگامی که کار به غیر اهلش سپرده شود منتظر قیامت باش!»

و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«قیامت برپا نمی شود تا این که مال زیاد شود و ریخته شود به طوری که انسان زکات مالش را خارج می کند ولی هیچ کس را نمی یابد که آن را از وی بپذیرد و تا این که سرزمین عرب سرسبز و خرم و پر آب گردد.»

و فرمود:«و خانه ها به پوست ها یا غارت خواهد رسید. (1)»

و فرمود:«در آخرالزمان خلیفه ای خواهد بود که بدون شمارش،مال را تقسیم می کند.»

ص: 139


1- .شاید مقصود این باشد که شهرنشینی جای بیابانگردی و چادرنشینی خواهد رسید.م.

وفی روایه یکون فی آخر أمتی خلیفه یحثی المال حثیا ولا یعده عدا.وقال علیه السلام یوشک الفرات أن یحسر عن کنز من ذهب فمن حضر فلا یأخذ منه شیئا وقال علیه السلام لا تقوم الساعه حتی یحسر الفرات عن جبل من ذهب یقتتل الناس علیه فیقتل من کل مائه تسعه وتسعون ویقول کل رجل منهم لعلی أکون أنا الذی أنجو وقال تقی الارض أفلاذ کبدها أمثال الاسطوان من الذهب و الفضه فیجئ القاتل فیقول فی هذا قتلت ویجئ القاطع فیقول فی هذا قطعت رحمی ویجئ السارق فیقول فی هذا قطعت یدی ثم یدعونه فلا یأخذون منه شیئا وقال علیه السلام و الذی نفسی بیده لا تذهب الدنیا حتی یمر الرجل علی القبر فیتمرغ علیه ویقول یا لیتنی کنت مکان صاحب هذا القبر ولیس به الدین إلّاالبلاء وقال علیه السلام لا تقوم الساعه حتی تخرج نار من أرض الحجاز تضئ أعناق إلّابل ببصری وقال علیه السلام أول أشراط الساعه نار تحشر الناس من المشرق إلی المغرب(من الحسان)*عن أنس أنه قال قال النبی صلی الله علیه و سلم لا تقوم الساعه حتی یتقارب الزمان فتکون السنه کالشهر و الشهر کالجمعه وتکون الجمعه کالیوم ویکون الیوم کالساعه وتکون الساعه کالضرمه بالنار.

ص: 140

و فرمود:«در آخر امت من خلیفه ای است که مال را به طور کامل می پاشد و اصلا آن را شمارش نمی کند.»

و فرمود:«نزدیک است که فرات گنجی از طلا را آشکار کند،پس هر کس نزد آن حاضر است چیزی از آن را برندارد(یا برنمی دارد.)»

و فرمود:«قیامت برپا نمی شود تا این که فرات،کوهی از طلا را آشکار کند و مردم بر سر آن باهم می جنگند و از هر صد نفر،نود و نه نفر کشته می شوند و هر یک از آنان می گوید:

شاید من همان کسی باشم که نجات می یابد.»

و فرمود:«زمین پاره های جگرش را همانند ستون هایی از طلا و نقره خارج می کند.آنگاه قاتل می آید و می گوید:«آیا من برای این آدم کشتم؟»و قطع کننده پیوند خویشاوندی می آید و می گوید:«آیا من برای این پیوندم را با خویشاوندانم بریدم؟»و دزد می آید و می گوید:«آیا برای این دست من بریده شد؟»آنگاه به سوی آن فراخوانده می شوند ولی چیزی از آن را برنمی دارند.»

و فرمود:«سوگند به خدایی که جانم در اختیار اوست!دنیا به پایان نمی رسد تا این که انسان از کنار قبر بگذرد و در خاک آن بغلتد و بگوید:«ای کاش من به جای صاحب این قبر بودم و به جز گرفتاری و بلا هیچ آیینی ندارد.»

و فرمود:«قیامت برپا نمی شود تا آتشی از سرزمین حجاز خارج شود که در بُصری،گردن شترها را روشن می کند.»

و فرمود:«نخستین نشانه قیامت آتشی است که مردم را از مشرق به طرف مغرب گرد می آورد.»

احادیث حَسَن

انس روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«قیامت برپا نمی شود تا زمان به هم نزدیک می شود(زمان کوتاه می شود)بنابراین سال همانند ماه و ماه همانند هفته و هفته بسان روز و روز مثل ساعت خواهد بود و ساعت همانند مشتعل شدن آتش خواهد بود.»

ص: 141

عن عبداللّه بن حواله انه قال بعثنا رسول الله صلی الله علیه و سلم لنغنم علی أقدامنا فرجعنا فلم نغنم شیئا وعرف الجهد فی وجوهنا فقام فینا فقال اللهم لا تکلهم إلی فأضعف عنهم ولا تکلهم إلی أنفسهم فیعجزوا عنها ولا تکلهم إلی الناس فیستأثروا علیهم ثم وضع یده علی رأسی ثم قال یا ابن حواله إذا رأیت الخلافه قد نزلت الارض المقدسه فقد دبت الزلازل و البلابل والامور العظام الساعه یومئذ أقرب من الناس من یدی هذه إلی رأسک*وعن أبی هریره قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم إذا اتخذ الفئ دولا والامانه مغنما و الزکاه مغرما وتعلم لغیر دین واطاع الرجل امرأته وعق أمه وأدنی صدیقه وأقصی أباه وظهرت الاصوات فی المساجد وساد القبیله فاسقهم وکان زعیم القوم أرذلهم وأکرم الرجل مخافه شره وظهرت القینات والمعازف وشربت الخمور ولعن آخر هذه الامه أولها فارتقبوا عند ذلک ریحا حمراء وزلزله وخسفا ومسخا وقذفا وآیات تتابع کنظام قطع سلکه فتتابع وروی عن علی رضی الله عنه عن النبی صلی الله علیه و سلم قال إذا فعلت أمتی خمس عشره خصله حل بها البلاء وعد هذه الخصال ولم یذکر تعلم لغیر دین وقال وبرصدیقه وجفا أباه وقال وشربت الخمر ولبس الحریر*عن عبداللّه بن مسعود رضی الله عنه قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم لا تذهب الدنیا حتی یملک العرب رجل من أهل بیتی یواطئ اسمه اسمی وفی روایه لو لم یبق من الدنیا إلّایوم لطول اللّه ذلک الیوم حتی یبعث اللّه فیه رجلا منی أو من أهل بیتی یواطئ اسمه اسمی واسم أبیه اسم أبی یملأ الارض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا*عن أم سلمه قالت سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول المهدی من عترتی من ولد فاطمه*

ص: 142

عبدالله بن حواله گوید:«پیامبراکرم صلی الله علیه و آله ما را پیاده فرستاد تا سود به دست آوریم ولی ما بدون هیچ فایده ای بازگشتیم.پیامبراکرم صلی الله علیه و آله آثار تلاش و خستگی را در چهره های ما مشاهده کرد.آنگاه در میان ما به پا خاست و فرمود:خدایا!آن ها را به من واگذار نکن که من ناتوان تر از آن ها هستم و آن ها را به خودشان واگذار نکن که از رسیدن به آن عاجزند و ایشان را به مردم واگذار نکن که خود را بر آن ها ترجیح می دهند.سپس دستش را بر روی سر من قرار داد و فرمود:ای فرزند حواله!هنگامی که مشاهده کردی که خلافت،سرزمین مقدس را به لرزه درآورد و مشکلات و گرفتاری ها و امور سخت،آرام آرام پیش آمد،در آن زمان قیامت به مردم نزدیک تر است از این دست من به سر تو.»

و از ابوهریره روایت شده که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«هنگامی که بیت المال به دولت تبدیل شود و امانت،غنیمت به شمار آید و زکات،غرامت شمرده شود و برای غیر دین آموخته شود و مرد از زنش پیروی کند و مادرش را بیازارد و به دوستش نزدیک شود و پدرش را براند و صداها در مساجد بلند شود و فاسق قبیله،رئیس و سرور آنان گردد و پست ترین قوم رهبرشان شود و از ترس شر مرد به او اکرام شود و زنانِ آوازه خوان و تنبور زیاد شود و شراب نوشیده شود و آخر این امت،اول آن را لعنت کند در این هنگام منتظر باد سرخ و زمین لرزه و فرو رفتن در زمین و مسخ شدن و بارش شهاب های آسمانی و نشانه های پی در پی بسان گردنبندی باشید که رشته آن پاره می شود و به دنبال هم فرو می ریزد.»

و علی علیه السلام از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«هنگامی که امت من پانزده کار را انجام دهد بلا بر او می بارد...در ادامه،موارد فوق را بدون عبارت:«و برای غیر دین آموخته شود.»ذکر کرده است و فرموده است:«و به دوستش نیکی و به پدرش جفا کند.»

و فرموده است:«و شراب نوشیده و حریر پوشیده شود.»

عبدالله بن مسعود از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«دنیا سپری نمی شود تا مردی از اهل بیت من فرمانروای عرب شود که نامش شبیه نام من است.»

و در روایتی آمده است:«اگر فقط یک روز از دنیا باقی بماند حتماً خداوند آن روز را بلند می کند تا در آن مردی از من یا از اهل بیت مرا برانگیزد که نامش شبیه نام من است و نام پدرش شبیه نام پدر من است.زمین را از داد و عدل پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.»

ام سلمه از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که می فرمود:«مهدی از عترت من از فرزندان فاطمه علیها السلام است.»

ص: 143

جامع الأصول فی أحادیث الرسول

مجد الدین،أبو السعادات،المبارک بن محمد بن عبدالکریم

الشیبانی الشافعی المشتهر بابن الأثیر الجزری

(544-606)

هو أخو ابن الأثیر المؤرخ صاحب الکامل،مشارک فی تفسیر القرآن و الفقه و الحدیث والنحو و اللغه.

مولده ومنشأه بجزیره ابن عمر (1)ثم رحل إلی الموصل وکان یکتب لأمرائها وصار محترماً عندهم وسمع ببغداد وتوفی بالموصل بعد ما أصیب بالنقرس وعجز عن حرکه یدیه ورجلیه ولازمه هذا المرض حتی آخر حیاته.

له تصانیف حول موضوعات مختلفه.

منها:الانصاف فی الجمع بین الکشف و الکشاف تفسیری الثعلبی و الزمخشری النهایه فی غریب الحدیث،طبع فی خمسه مجلدات کبار،البدیع فی شرح الفصول لابن دهان،فی النحو،الشافی فی شرح مسند الشافعی،دیوان رسائل وغیرها و أما جامع الأصول...فهو من اهم کتبه.جمع فیه بین الکتب السته وطبع لمره ثانیه فی ثلاثه عشر مجلداً ببیروت وإلیک نموذج من هذا الکتاب الضخم،مختص بذکر للأحادیث الوارده حول المهدی عجل اللّه فرجه (2).ر.

ص: 144


1- .مدینه فوق الموصل علی دجلتها،سمیت باسم بانیها عبد العزیز بن عمر.
2- .الکامل 113/12؛وفیات الاعیان 289/3 رقم 524؛بغیه الوعاه 385؛معجم الادباء 71/17-77؛الاعلام للزرکلی 152/6؛معجم المؤلفین 174/8 وکثیر من مصادر الآخر.

برگزیده کتاب

جامع الاصول فی احادیث الرسول صلی الله علیه و آله

تألیف:مجدالدین،ابوالسعادات،مبارک بن محمد بن عبدالکریم شیبانی شافعی

مشهور به ابن اثیر جزری

(544-606ق)

وی برادر ابن اثیر،تاریخ نگار معروف صاحب کتاب«الکامل»،مفسر قرآن،فقیه،محدث و عالم به نحو و لغت است.او در جزیره ابن عمر (1)متولد و بزرگ شد.آنگاه به موصل سفر کرد و کاتب و نویسنده حاکمان آنجا بود و نزد ایشان محترم گردید.وی در بغداد حدیث فرا گرفت.در پایان عمر مبتلا به نقرس شد و دست ها و پاهایش از حرکت باز ایستاد و با همین بیماری در موصل چشم از جهان فرو بست.

وی در موضوعات گوناگون دارای تألیفاتی است که از آن جمله است:

«الانصاف فی الجمع بین الکشف و الکشاف»دو تفسیر ثعلبی و زمخشری،«النهایه فی غریب الحدیث»که در پنج جلد بزرگ به چاپ رسیده است،«البدیع فی شرح الفصول»تألیف ابن دهان در نحو،«الشافی فی شرح مسند الشافعی»،«دیوان رسائل»و...»

و کتاب«جامع الاصول»...از مهم ترین کتاب های اوست که در آن،کتاب های شش گانه را باهم جمع کرده است و چاپ دوم آن در سیزده مجلد در بیروت به چاپ رسید. (2)آنچه پیش رو دارید احادیث مخصوص به امام مهدی علیه السلام از این کتاب بزرگ است.

ص: 145


1- .شهری بالاتر از موصل در کنار دجله.این شهر به نام بنیانگذار آن،عبدالعزیز بن عمر نامیده شده است.
2- .الکامل 113/12،وفیات الاعیان 289/3 شماره 524،بغیه الوعاه 385،معجم الادباء 71/17-77،الاعلام زرکلی152/6،معجم المؤلفین 174/8 و منابع بسیار دیگر.

جامع الاُصُول

فی احادیث الرّسول صلی الله علیه و سلم

للإمام أبی السّعادات مبارک بن محمد

ابنُ الاثیر الجزری

(544-606ه)

اشرف علی طبعه

الشیخ عبدالمجید سلیم

شیخ الجامع الأزهر

حققه

محمد حامد الفقی

رئیس جماعه أنصار السنه المحمدیه

الجزء الحادی عشر

الطبعه الأولی

1370ه/1950م

الطبعه الثانیه

1400ه/1980م

أعاد طیعه

دار احیاء التراث العربی

بیروت-لبنان

ص: 146

جامع الاصول

اشاره

فی احادیث الرسول صلی الله علیه و آله

مجدالدین،ابوالسعادات،مبارک بن محمد بن عبدالکریم شیبانی شافعی

مشهور به ابن اثیر جزری

(544-606ق)

جلد یازدهم

ص: 147

الکتاب التاسع

فی القیامه وما یتعلق بها أولا وآخرا

وفیه أربعه أبواب:

الباب الأول فی اشراطها وعلامتها

وفیه أحد عشر فصلا:

الفصل الأول فی المسیح و المهدی علیهما السلام

7808(خ م د ت أبو هریره رضی الله عنه)قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم«والذی نفسه بیده،لیوشکن أن ینزل فیکم ابن مریم حکما مقسطاً فیکسر الصلیب،ویقتل الخنزیر،ویضع الجزیه،ویفیض المال حتی لا یقبله أحد»زاد فی روایه«وحتی تکون السجده الواحده خیراً من الدنیا وما فیها،ثم یقول أبو هریره:اقرءوا إن شئتم(159:4 و إن من أهل الکتاب إلّالیؤمنَنَّ به قبل موْته)الآیه»*وفی أخری قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم«کیف أنتم إذا نزل ابن مریم فیکم، و إمامکم منکم؟»*

ص: 148

کتاب نهم

اشاره

درباره قیامت و حوادث قبل و بعد از آن

در آن چهار باب است:

باب اول درباره حوادث پیش از قیامت و نشانه های آن
اشاره

که شامل یازده فصل است:

فصل اول:درباره مسیح علیه السلام و مهدی(عج)

7808.ابوهریره از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«سوگند به کسی که جانم در اختیار اوست قطعا نزدیک است که عیسی بن مریم علیه السلام به عنوان داور دادگر در میان شما فرود آید آنگاه صلیب را می شکند و خوک را می کشد و جزیه قرار می دهد و مال را(به گونه ای) می پاشد که هیچ کس آن را نمی پذیرد.»

و در حدیثی افزوده شده است:«و تا این که یک سجده بهتر خواهد بود از دنیا و آنچه در آن است.»

سپس ابوهریره می گوید:«اگر می خواهید این آیه را بخوانید:«و هیچ یک از اهل کتاب نیستند مگر آن که پیش از مرگ وی حتماً ایمان خواهد آورد. (1)»

و در حدیث دیگری آمده است:«پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:چگونه خواهید بود هنگامی که عیسی بن مریم علیه السلام در میان شما فرود خواهد آمد و امام تان از خودتان است.»

ص: 149


1- .نساء 159/4.

وفی روایه«فأمکم»وفی أخری«فأمکم منکم»قال ابن أبی ذئب:تدری ما أمکم منکم؟قلت:تخبرنی.قال:فأمکم بکتاب ربکم عزوجل وسنه نبیکم صلی الله علیه و سلم*وفی أخری قال:

قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم«لینزلن ابن مریم حکما عادلا،فلیکسرَنّ الصلیب،ولیَقْتُلن الخنزیر، ولیضعنَّ الجزیه،ولیترکن القلاص فلا یُسْعی علیها،ولیُذْهِبَنّ الشحناء و التباغض والتحاسد.ولیدعُوَنّ إلی المال فلا یقبله أحد»أخرجه البخاری ومسلم.وانفرد مسلم بالروایه الآخره.وأخرج الترمذی الروایه الأولی إلی قوله«لا یقبله أحد»*وفی روایه أبی داود:أن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم«لیس بینی وبینه یعنی عیسی نبی.وإنه نازل.فإذا رأیتموه فاعرفوه.

فإنه رجل مربوغ،إلی الحمره و البیاض،ینزل بین ممصّرتین،کأن رأسَه یقطر و إن لم یصبه بلل،فیقاتل الناس علی الإسلام.فیدق الصلیب،ویقتل الخنزیر،ویضع الجزیه،ویهلک اللّه فی زمانه الملل کلّها إلّاالإسلام،ویهلِک المسیح الدجال،ثم یمکث فی الأرض أربعین سنه ثم یُتوفّی ویصلّی علیه المسلمون».

7809(م جابر بن عبداللّه رضی اللّه عنها)قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم«لاتزال طائفه من أُمّتی یقاتلون علی الحق ظاهرین إلی یوم القیامه.فینزل عیسی،فیقول أمیرهم:تعالَ صلِّ لنا.فیقول:لا،إن بعضکم علی بعض أمراء،تکرمه اللّه هذه الأمه»أخرجه مسلم.

ص: 150

و در حدیثی آمده است:«و امامت شما را به عهده خواهد گرفت.»

و در حدیث دیگری آمده است:«و از خودتان امامت تان را برعهده خواهد گرفت.»

ابن ابی ذئب می گوید:«آیا معنای این عبارت را می دانی؛و از خودتان امامت تان را برعهده خواهد گرفت؟

گفتم:«به من بگو!»

گفت:با کتاب پروردگارتان عز و جل و سنت پیامبرتان صلی الله علیه و آله شما را رهبری خواهد کرد.»

و در حدیث دیگری پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«حتماً عیسی بن مریم علیه السلام به عنوان داور دادگر در میان شما فرود خواهد آمد آنگاه حتماً صلیب را خواهد شکست و خوک را خواهد کشت و جزیه قرار خواهد داد و شتر گرانقیمت رها می شود و برای به دست آوردنش تلاش نمی شود و حتماً دشمنی و کینه و حسادت را از میان خواهد برد و حتماً به سوی مال فرامی خواند ولی هیچ کس آن را نمی پذیرد.»

بخاری و مسلم آن را روایت کرده اند و آخرین روایت را فقط مسلم نقل کرده است و ترمذی روایت اول را تا عبارت:«هیچ کس آن را نمی پذیرد.»آورده است.

و در روایت ابوداود آمده است:«پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:میان من و عیسی علیه السلام پیامبری نیست و حتماً او فرود خواهد آمد پس هر وقت او را مشاهده کردید،وی را بشناسید.همانا او مردی چهار شانه به سرخی و سفیدی می زند،با دو لباس رنگ شده با گِل سرخ فرود می آید و گویا از سرش آب می چکد هر چند رطوبتی به آن نرسیده است.آنگاه با مردم بر سر اسلام می جنگد، صلیب را خرد می کند و خوک را می کشد و جزیه قرار می دهد و خداوند در زمان او همه ادیان به جز اسلام را نابود می کند و مسیح علیه السلام دجال را هلاک می نماید،سپس چهل سال در زمین می ماند آنگاه فوت می کند و مسلمانان بر او نماز می خوانند.»

7809.جابر بن عبدالله از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«گروهی از امت من همواره تا روز قیامت پیروزمندانه بر سر حق می جنگند.آنگاه عیسی علیه السلام فرود می آید و فرمانده آنان می گوید:«بیا برای ما نماز بخوان.»

عیسی علیه السلام می گوید:«نه،شما بر همدیگر فرمانده و امیرید.به خاطر گرامی داشتن خداوند، این امت را.»

مسلم نیز آن را روایت کرده است.

ص: 151

7810(د ت عبداللّه بن مسعود رضی الله عنه)أن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم قال«لَوْ لمْ یَبْق مِنَ الدنیا إلّایومٌ واحدٌ لطوّل اللّه ذلک الیوم حتی یبعث اللّه فیه رجلاً من أمتی أو من أهل بیتی یواطئ اسمه اسمی،واسم أبیه اسم أبی،یملأ الأرض قسطاً وعدلاً،کما ملئت ظلماً وجوراً»*وفی أخری«لا تذهب أولا تنقضی الدنیا حتی یملک العرب رجلٌ من أهل بیتی یواطئ اسمه اسمی»أخرجه أبو داود،وأخرج الترمذی الروایه الثانیه*وله فی أخری أن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم قال«یلی رجل من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی قال:وقال أبو هریره:لو لم یبقَ من الدنیا إلّا یومٌ لطوّل اللّه ذلک الیوم حتی یَلِیَ»

7811(د علی بن أبی طالب رضی الله عنه)قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم«لولم یَبْقَ من الدهر إلّایومٌ لَبَعَثَ اللّه رجلاً من أهل بیتی یملؤها عدلاً،کما ملئت جوراً»أخرجه أبو داود.

7812(د أم سلمه رضی اللّه عنها)قالت:سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول«المهدیُّ من عترتی من ولد فاطمه»أخرجه أبو داود. (1)

7813(دت أبو سعید الخدری رضی الله عنه)قال:سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول«المهدیُّ منِّی،أجْلأ الجبهه،أقْنی الأنف.یملأ الأرض قسطاً وعدلاً،کما مُلئتْ جوراً وظُلْماً.ویملک سبع سنین» أخرجه أبو داود (2).ی.

ص: 152


1- .قال المنذری،قال أبو جعفر العقیلی:علی بن نفیل،حرانی،له فی المهدی.لا یتابع علیه ولا یعرف إلّابه.
2- .فی إسناده عمران القطان ضعفه یحیی بن معین و النسائی.

7810.عبدالله بن مسعود روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«اگر تنها یک روز از دنیا باقی بماند حتماً خداوند آن روز را بلند می کند تا در آن مردی از امت من یا از اهل بیت من را برانگیزد که نامش شبیه نام من و نام پدرش شبیه نام پدر من است.زمین را از داد و عدل پر می کند،همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.»

و در روایت دیگری آمده است:«دنیا سپری نمی شود یا پایان نمی پذیرد تا مردی از اهل بیت من بر عرب فرمانروایی کند که نامش شبیه نام من است.»

ابوداود آن را روایت کرده است و ترمذی روایت دوم را نقل کرده است و در روایت دیگری آورده است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«مردی از اهل بیت من به حکومت می رسد که نامش شبیه نام من است.»

و می گوید:«ابوهریره گفت:اگر تنها یک روز از دنیا باقی بماند حتماً خداوند آن روز را بلند خواهد کرد تا به حکومت برسد...»

7811.علی بن ابی طالب علیه السلام از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«اگر از روزگار تنها یک روز باقی بماند،حتماً خداوند مردی از اهل بیت مرا برمی انگیزد که آن را از عدالت پر می کند،همان گونه که از جور پر شده است.»

ابوداود آن را روایت کرده است.

7812.ام سلمه از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«مهدی از عترت من از فرزندان فاطمه علیها السلام است.»

ابوداود نیز آن را روایت کرده است. (1)

7813.ابوسعید خدری از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«مهدی علیه السلام از من است.

وی دارای پیشانی بلند و بینی کشیده است.زمین را از داد و عدل پر می کند،همان گونه که از جور و ظلم پر شده است و هفت سال حکومت می کند.»

ابوداود نیز آن را روایت کرده است. (2)د.

ص: 153


1- .منذری گوید:«ابوجعفر عقیلی می گوید:علی بن نفیل حرانی درباره مهدی روایتی دارد که در آن از او پیروی نشده است و تنها با آن شناخته می شود.»
2- .در سند آن عمران قطان است که یحیی بن معین و نسائی آن را تضعیف کرده اند.

وفی روایه الترمذی قال«خشینا أن یکون بعد نبینا حدثٌ،فسألنا نبیّ اللّه صلی الله علیه و سلم؟فقال:إن فی أمتی المهدیُّ یخرج خمساً،أو سبعاً،أو تسعاً زید العمِّی الشاک قال:قلنا:وما ذاک؟قال:

سنین.قال:فیجئ إلیه الرجل فیقول:یا مهدی،أعطنی أعطنی.قال:فیَحْثی له فی ثوبه ما استطاع أن یحمله».

7814(د أبو إسحاق،عمروبن عبداللّه السبیعی رحمه اللّه)قال:قال علیّ ونظر إلی ابنه الحسن فقال«إن ابنی هذا سیّد،کما سماه رسول اللّه صلی الله علیه و سلم وسیخرج من صُلْبِهِ رجل یسمی باسم نبیکم،یشبهُهُ فی الخُلُق،لا یشبهه فی الخَلْقِ ثم ذکر قصه یملأ الأرض عدْلاً»أخرجه أبو داود.ولم یذکر القصه (1).ه.

ص: 154


1- .قال المنذری:هذا منقطع.أبو إسحاق رأی علیاً رؤیه فقط.وقال فیه أبو داود:حدّثت عن هرون بن المغیره.

و در روایت ترمذی ابو سعید گفت:«ترسیدیم که پس از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله حادثه ناگواری اتفاق افتد.از این رو از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله سؤال کردیم.آنگاه وی فرمود:همانا در میان امت من مهدی علیه السلام است که پنج یا هفت یا نه قیام می کند.

(شک از عموی من زید است)

گفتیم:آن ها چیست؟فرمود:سال ها.

فرمود:مردی نزد او می آید و می گوید:ای مهدی!به من ببخش!به من ببخش!فرمود:به مقداری که می تواند ببرد در لباسش می ریزد.»

7814.ابواسحاق،عمروبن عبدالله سبیعی از علی علیه السلام روایت می کنند که با نگاه به فرزندش حسن علیه السلام فرمود:«این فرزندم سرور است همان گونه که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله او را سرور نامید و به زودی از پشت او مردی همنام پیامبرتان متولد خواهد شد که در اخلاق شبیه اوست و در قیافه شبیه او نیست.»

آنگاه ماجرای این که:«زمین را از عدالت پر می کند.»را ذکر کرده است.

ابوداود نیز آن را روایت کرده و ماجرا را ذکر نکرده است. (1)

ص: 155


1- .منذری گوید:«این حدیث منقطع است.ابواسحاق فقط علی علیه السلام را دیده است و ابوداود درباره آن می گوید:از هارون بن مغیره برای من روایت شده است.»

الفتوحات المکیّه

محمد بن علی بن محمد بن أحمد بن عبداللّه الطائی

الحاتمی المرسی المعروف بمحیی الدین بن عربی و الملقب بالشیخ الأکبر

(560-638)

من أشهر العرفاء و المشارکین فی الفلسفه و الکلام و الفقه و التفسیر و الأدب و الشعر وغیرها.

ولد بمرسیه فی الاندلس وانتقل إلی أشبیلیه وسمع من ابن بشکوال وقام برحلته فزار مصر و الحجاز و الشام وبغداد وموصل،وانکر علیه أهل مصر آراءه المعبر عنها بالشطحات، حتی عمل بعضهم علی إراقه دمه وحبس،فسعی فی خلاصه علی بن فتح البجانی فنجا واستقر بدمشق إلی أن توفی فیها ودفن بسفح قاسیون.

قال الذهبی:هو قدوه القائلین بوحده الوجود.

و قد أثارت هذه المسأله إختلافاً عمیقاً بین الحکماء و المتکلمین إلی حد التکفیر و القتل خلال قرون متمادیه وافرد الکثیرون رسائل مفرده فی قدحه أو مدحه.

منها:الکبریت الأحمر فی بیان علوم الشیخ الأکبر لعبد الوهاب الشعرانی وتنبیه الغبی بتبرئه ابن عربی للسیوطی وتنبیه الغبی إلی تکفیر ابن عربی لبرهان الدین البقاعی و البرهان الأزهر فی مناقب الشیخ الأکبر لأحمد حمدی.

وقال الزرکلی:له نحو أربعمائه کتاب ورساله،وعد أسماء أکثر من خمسین منها بین مطبوع ومخطوط أکثرها فی الفلسفه و العرفان و التصوف و الأدب والاخلاق

ص: 156

برگزیده کتاب

الفتوحات المکیّه

تألیف:محمد بن علی بن محمد بن احمد بن عبدالله طایی حاتمی مرسی

معروف به محیی الدین بن عربی و ملقب به شیخ اکبر

(560-638ق)

وی از مشهورترین عارفان و ازعلمای فلسفه،کلام،فقه،تفسیر،ادبیات،شعر و علوم دیگر است.در«مرسیه»اندلس متولد شد و به«اشبیلیه»نقل مکان کرد و نزد ابن بشکوال حدیث آموخت و به مصر،حجاز،شام،بغداد و موصل مسافرت کرد.اهل مصر نظریات او راکه به«شطحات»تعبیر می شد ناپسند شمردند به گونه ای که گروهی مقدمات ریختن خون و زندانی کردن او را فراهم کردند ولی علی بن فتح بجانی در آزادی او تلاش کرد.آنگاه وی نجات یافت و تا پایان عمر در دمشق ساکن شد و پس از مرگ در دامنه کوه قاسیون به خاک سپرده شد.

ذهبی می گوید:«وی الگو و پیشتاز قائلین به وحدت وجود است.»

این مسئله در طول قرن های متمادی میان حکیمان و متکلمان،اختلاف زیادی را برانگیخت و بسیاری،رساله های مستقلی درباره نکوهش یا ستایش ابن عربی نگاشتند که از آن جمله است:

«الکبریت الاحمر فی بیان علوم الشیخ الاکبر»تألیف عبدالوهاب شعرانی،«تنبیه الغبی بتبرئه ابن عربی»تألیف سیوطی،«تنبیه الغبی الی تکفیر ابن عربی»تألیف برهان الدین بقاعی و «البرهان الازهر فی مناقب الشیخ الاکبر»تألیف احمد حمدی.

زرکلی می گوید:«ابن عربی حدود چهارصد کتاب و رساله دارد.»و نام بیش از پنجاه عدد از آن ها را برمی شمارد که چاپی و خطی است و بیش تر آن ها درباره فلسفه،عرفان،تصوف، ادبیات و اخلاق است.»

ص: 157

واشهر تآلیفه الفتوحات المکیه فی معرفه الاسرار المالکیه و الملکیه.

طبع فی أربع مجلدات کبیره بمصر سنه 1339.

و قد خص ابن العربی الباب 366 من هذا الکتاب فی الجزء الثالث بذکر المهدی واستوفی البحث حول شؤونه إلی آخر الباب،و هو کرساله مستقله أدرجناه فی هذا الکتاب فأقرأ. (1)ا.

ص: 158


1- .ابن کثیر فی البدایه 156/13؛ابن شاکر الکتبی فی فوات الوفیات 241/2-243؛ابن حجر فی لسان المیزان311/5-315؛السیوطی فی طبقات المفسرین 38؛ابن عماد فی شذرات الذهب 190/5-202؛الصفدی فی الوافی بالوفیات 173/4-178؛حاجی خلیفه فی أکثر من تسعین موضعاً من کشف الظنون؛البغدادی فی أکثر من ستین موضعاً من ایضاح المکنون؛نفح الطیب 404/1؛جرجی زیدان فی آداب اللغه 108/3؛الزرکلی فی الاعلام 170/7؛عمر رضا کحاله فی معجم المؤلفین 40/11-43 وغیرهم فی غیرها.

مشهورترین تألیفات وی کتاب«الفتوحات المکیّه فی معرفه الاسرار المالکیه و الملکیه» است که در سال 1339 در چهار جلد بزرگ در مصر به چاپ رسیده است. (1)

ابن عربی در باب 366 جلد سوم این کتاب را به بحث درباره امام مهدی علیه السلام اختصاص داده است و به طور کامل درباره شئون وی بحث کرده است که آن همانند رساله مستقلی است که ما آن را در این کتاب ذکر کرده ایم...

ص: 159


1- .ابن کثیر در البدایه 156/13،ابن شاکر کتبی در فوات الوفیات 241/2-243،ابن حجر در لسان المیزان 311/5-315،سیوطی در طبقات المفسرین ص 38،ابن عماد در شذرات الذهب 190/5-202،صفدی در الوافی بالوفیات 173/4-178،حاجی خلیفه در بیش از نود جا از کشف الظنون،بغدادی در بیش از شصت محل ایضاح المکنون،نفح الطیب 404/1،جرجی زیدان در آداب اللغه 108/3،زرکلی در الاعلام 170/7،عمر رضا کحاله در معجم المؤلفین 40/11-43 و...

الفتوحات المکیَّه

التی فتح اللّه بها علی الشیخ الإمام العامل الراسخ الکامل خاتم الأولیاء الوارثین برزخ البرازخ محیی الحق و الدین أبی عبداللّه محمد بن علی المعروف بابن عربی الحاتمی الطائی قدّس اللّه روحه ونوّر ضریحه آمین

المجلد الثالث

دار صادر

بیروت

ص: 160

الفتوحات المکیه

اشاره

محمد بن علی بن محمد بن احمد بن عبدالله طایی حاتمی مرسی

معروف به محیی الدین بن عربی و ملقب به شیخ اکبر

(560-638ق)

جلد سوم

ص: 161

الباب السادس و الستون وثلثمائه

فی معرفه منزل وزراء المهدی الظاهر فی آخر الزمان

الذی بشر به رسول اللّه صلی الله علیه و سلم و هو من أهل البیت

انّ الامام إلی الوزیر فقیر وعلیهما فلک الوجود یدور

والملک ان لم تستقم أحواله بوجود هذین فسوف یبور

الا الاله الحق فهو منزه ما عنده فیما یرید وزیر

جل الاله الحق فی ملکوته عن ان یراه الخلق و هو فقیر

اعلم أیدنا اللّه انّ للّه خلیفه یخرج و قد امتلأت الارض جورا وظلما فیلمؤها قسطا وعدلا لو لم یبق من الدنیا إلّایوم واحد طول اللّه ذلک الیوم حتی یلی هذا الخلیفه من عتره رسول اللّه صلی الله علیه و سلم من ولد فاطمه یواطئ اسمه اسم رسول اللّه صلی الله علیه و سلم جده الحسن بن علی بن أبی طالب یبایع بین الرکن و المقام یشبه رسول اللّه صلی الله علیه و سلم فی خلقه بفتح الخاء وینزل عنه فی الخلق بضم الخاء لأنّه لا یکون أحد مثل رسول اللّه صلی الله علیه و سلم فی أخلاقه و اللّه یقول فیه وانک لعلی خلق عظیم هو أجلی الجبهه أقنی الانف أسعد الناس به أهل الکوفه یقسم المال بالسویه ویعدل فی الرعیه ویفصل فی القضیه.

ص: 162

باب 366

شناخت جایگاه وزیران مهدی(عج)،آشکار در آخرالزمان،

بشارت داده شده توسط پیامبراکرم صلی الله علیه و آله

و اهل بیت علیهم السلام هر رهبر و پیشوایی نیازمند وزیر است.

و گردونه وجود بر گرد آن دو می چرخد.

و اگر وضعیت فرمانروایی با وجود این دو سامان نیابد،نابود خواهد شد.مگر خداوند بر حق که پیراسته است در آنچه اراده می کند برایش وزیری نیست،خداوند حق برتر و باشکوه تر از آن است که مخلوقات،او را در ملکوت،نیازمند انگارند.

بدان که خداوند ما را تایید نماید همانا برای خداوند خلیفه ای است که هنگام گسترش جور و ظلم بر پهنه گیتی ظهور می کند آنگاه آن را از داد و عدل پر می کند.اگر از دنیا تنها یک روز باقی مانده باشد،خداوند آن روز را بلند می کند تا این خلیفه به حکومت رسد.وی از عترت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله از فرزندان فاطمه علیها السلام،نامش شبیه نام پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و جدش حسن (1)بن علی علیهما السلام است.میان رکن و مقام با وی بیعت می شود.در آفرینش و قیافه شبیه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و در اخلاق پایین تر از اوست زیرا هیچ کس در اخلاق همانند پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نیست و خداوند درباره وی می فرماید:«و همانا تو بر اخلاق بزرگی هستی.»

مهدی(عج)موهای دو طرف پیشانی اش عقب رفته و بینی اش کشیده است.

خوشبخت ترین مردم توسط وی اهل کوفه اند.مال را به طور مساوی تقسیم می نماید و در میان مردم با عدالت رفتار می کند و به اختلافات فیصله می دهد.مردی نزد وی می آید

ص: 163


1- .گرچه در متن کتاب ابن عربی،الحسن بن علی علیه السلام آمده است ولی صحیح آن است که جد آخرین منجی،الحسین بن علی علیه السلام است.م.

یأتیه الرجل فیقول له یا مهدی أعطنی وبین یدیه المال فیحثی له فی ثوبه ما استطاع ان یحمله یخرج علی فتره من الدین یزع اللّه به مالا یزع بالقرآن یمسی جاهلا بخیلا جبانا ویصبح أعلم الناس أکرم الناس أشجع الناس یصلحه اللّه فی لیله یمشی النصر بین یدیه یعیش خمسا أو سبعا أو تسعا یقفو أثر رسول اللّه صلی الله علیه و سلم لا یخطئ له ملک یسدده من حیث لا یراه یحمل الکل ویقوّی الضعیف فی الحق ویقری الضیف ویعین علی نوائب الحق یفعل مایقول ویقول ما یعلم ویعلم ما یشهد یفتح المدینه الرومیه بالتکبیر فی سبعین ألفامن المسلمین من ولد اسحاق یشهد الملحمه العظمی مأدبه اللّه بمرج عکایبید الظلم وأهله یقیم الدین ینفخ الروح فی الاسلام یعز الاسلام به بعد ذله ویحیا بعد موته یضع الجزیه ویدعو إلی اللّه بالسیف فمن أبی قتل ومن نازعه خذل یظهر من الدین ماهو الدین علیه فی نفسه ما لو کان رسول اللّه صلی الله علیه و سلم لحکم به یرفع المذاهب من الارض فلا یبقی إلّاالدین الخالص أعداؤه مقلده العلماء أهل الاجتهاد لما یرونه من الحکم بخلاف ماذهبت إلیه أئمتهم فیدخلون کرها تحت حکمه خوفا من سیفه وسطوته ورغبه فیما لدیه یفرح به عامه المسلمین أکثرمن خواصهم یبایعه العارفون باللّه من أهل الحقائق عن شهود وکشف بتعریف الهیّ له رجال الهیون یقیمون دعوته وینصرونه هم الوزراء یحملون أنفال المملکه ویعینونه علی ماقلده اللّه ینزل علیه عیسی ابن مریم بالمناره البیضاء بشرقی دمشق بین مهرودتین متکأ علی ملکین ملک عن یمینه وملک عن یساره یقطر رأسه ماء مثل الجان یتحدر کانما خرج من دیماس و الناس

ص: 164

و به وی می گوید:«ای مهدی(عج)!به من بخشش کن!»آنگاه مهدی(عج)که در مقابلش مال است هر چه آن مرد بتواند ببرد در لباسش می ریزد.در دوران فترت دین ظهور می کند.

خداوند به وسیله او اموری را منتشر می کند که با قرآن منتشر نمی کند.شب را بخیل و ترسان سپری می کند و هنگام صبح عالم ترین،گرامی ترین،شجاع ترین مردم می گردد.خداوند در یک شب کارهای او را سامان می دهد.پیروزی پیشاپیش وی حرکت می کند.پنج یا هفت یا نه سال زندگی می کند.در جای پای پیامبر صلی الله علیه و آله گام می گذارد.خطا نمی کند،برای او فرشته ای است که به گونه ای که دیده نمی شود او را یاری می کند.درمانده را به مقصد می رساند و ناتوان در حق را تقویت می کند و از مهمان پذیرایی می نماید و در گرفتاری ها و مصیبت های در راه حق یاری می رساند،به آنچه می گوید عمل می کند و آنچه را که می داند،می گوید و آنچه را مشاهده می کند،می داند.شهر روم را همراه هفتاد هزار نفر از مسلمانان از فرزندان اسحاق با اللّه اکبر فتح می کند.در مَرَج عکا شاهد حادثه وحشتناک بسیار بزرگی است و آن سُفره ای است که خداوند گسترده است.ظلم و اهلش را نابود می کند.دین را برپا می نماید.در کالبد بی جان اسلام روح می دمد.اسلام پس از ذلت به وسیله او عزیز و پس از مرگ زنده می گردد.

جزیه قرار می دهد و با شمشیر به سوی خدا فرا می خواند پس هرکس نپذیرد کشته می شود و هرکس با او نزاع کند،شکست می خورد.از دین آنچه را آشکار می کند که دین خالص است.

برعهده او نزد خودش کارهایی است که اگر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله زنده بود به آن ها حکم می کرد.

مذهب های گوناگون را از روی زمین برمی دارد و تنها دین ناب باقی می ماند.دشمنانش که مقلدان و پیروان عالمان اهل اجتهادند هنگامی که حکم وی را مخالف حکم پیشوایان شان مشاهده کنند با اکراه به حکم او سر می نهند از ترس شمشیر و قدرتش و به خاطر آنچه نزد اوست.توده مسلمانان بیش از خواص به او شادمانند.عارفان به خدا از اهل حقایق از راه شهود و کشف به وسیله شناساندن خدا با او بیعت می کنند.او دارای مردان الهی است که دعوتش را برپا می دارند و یاریش می نمایند.آن ها وزیران وی هستند که بار سنگین حکومت را بر دوش می کشند و در آنچه خداوند بردوش وی نهاده یاریش می نمایند.

عیسی بن مریم علیه السلام با دو لباس رنگین،تکیه کرده بر دو فرشته فرشته ای در طرف

ص: 165

فی صلاه العصر فیتنحی له الامام من مقامه فیتقدم فیصلی بالناس یؤم الناس بسنه محمد صلی الله علیه و سلم یکسر الصلیب ویقتل الخنزیر ویقبض اللّه المهدی إلیه طاهراً مطهراً وفی زمانه یقتل السفیانی عند شجره بغوطه دمشق ویحسف بجیشه فی البیداء بین المدینه ومکه حتی لایبقی من الجیش إلّارجل واحد من جهینه یستبیح هذا الجیش مدینه الرسول صلی الله علیه و سلم ثلاثه أیام ثم یرحل یطلب مکه فیحسف اللّه به فی البیداء فمن کان مجبورا من ذلک الجیش مکرها یحشر علی نیته القرآن حاکم و السیف مبید ولذلک ورد فی الخبران اللّه یزع بالسلطان مالا یزع بالقرآن:

الا ان ختم الاولیاء شهید وعین امام العالمین فقید

هوالسید المهدی من آل أحمد هو الصارم الهندی حین یبید

هو الشمس یجلو کل غم وظلمه هوالوابل الوسمی حین یجود

و قد جاء کم زمانه وأظلکم أوانه وظهر فی القرن الرابع اللاحق بالقرون الثلاثه الماضیه قرن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم و هو قرن الصحابه ثم الذی یلیه ثم الذی یلی الثانی ثم جاء بینهما فترات وحدثت أمور وانتشرت أهواء وسفکت دماء وعاثت الذئاب فی البلاد وکثر الفساد إلی ان طم الجور وطماسیله وأدبر نهار العدل بالظلم حین أقبل لیله فشهداؤه خیر الشهداء وأمناؤه أفضل الامناء وان اللّه یستوزر له طائفه خبأهم له فی مکنون غیبه أطلعهم کشفا وشهودا علی الحقائق وما هو أمر اللّه علیه فی عباده فبمشاورتهم یفصل ما یفصل وهم العارفون الذین عرفوا ماثم و أما هو فی نفسه فصاحب سیف حقّ وسیاسه مدنیه یعرف من اللّه قدر ماتحتاج إلیه مرتبته ومنزله لأنّه خلیفه مسدد یفهم منطق الحیوان یسری عدله فی الانس والجان من أسرار علم وزرائه الذین استوزرهم اللّه له قوله تعالی.

ص: 166

راستش و فرشته ای در طرف چپش در حالی که از سرش قطرات آب بسان مروارید می چکد به طوری که گویا هم اکنون از حمام خارج شده است و در حالی که مردم آماده برگزاری نماز عصرند،در مناره بیضاء در مشرق دمشق بر مهدی(عج)فرود می آید.آنگاه امام جماعت به احترام وی از محل خود کنار می روند و عیسی علیه السلام جلو می ایستد و برای مردم نماز می خواند.

وی براساس روش محمد صلی الله علیه و آله برای مردم امامت می نماید.صلیب را می شکند و خوک را می کشد و خداوند مهدی(عج)را پاک و پاک شده به سوی خود قبض روح می کند و مهدی(عج)در زمان خود سفیانی را نزدیک درختی در غوطه دمشق می کشد و سپاه سفیانی در سرزمین بیداء در میان مکه و مدینه در زمین فرو می رود به گونه ای که از آن سپاه تنها یک نفر باقی می ماند و از پیشانی وی آشکار است که از سپاه سفیانی است.وی سه روز در مدینه می ماند سپس به طرف مکه حرکت می کند.آنگاه خداوند او را در بیداء فرو می برد.هرکس با اجبار و اکراه در آن سپاه حضور یافته باشد،براساس نیت خود محشور می شود.قرآن،حاکم و شمشیر هلاک کننده است.به همین دلیل در حدیث آمده است:«خداوند به وسیله حاکم چیزهایی را منتشر می کند که به وسیله قرآن منتشر نمی کند.»

آگاه باش که خاتم اولیاء گواه است و امام جهانیان ناپیداست.

او مهدیِ سرور علیه السلام از خاندان محمد صلی الله علیه و آله است.

او شمشیر برنده است هنگام نابود کردن.

او خورشید است که هر اندوه و تاریکی را برطرف می کند.

او هنگام بخشش رگبار بهاری است.

و به تحقیق،زمان او برای تان فرا رسیده است و هنگام آن بر شما سایه افکنده است و در قرن چهارم آشکار شد که پس از سه قرن گذشته است و آن ها عبارت است از قرن پیامبراکرم صلی الله علیه و آله که همان قرن اصحاب است،آنگاه قرن پس از آن،آنگاه قرن پس از قرن دوم است،آنگاه میان آن دو فترت هایی رخ داد و امور ناگواری روی داد و هوا و هوس ها منتشر گردید و خون ها ریخته شد و گرگ ها به شهرها بازگشتند و فساد زیاد شد به گونه ای که ستم لبریز شد و سیل آن برآمد و هنگام روی آوردن شب سیاه ستم،روز عدالت غروب کرد.

ص: 167

وکان حقا علینا نصر المؤمنین وهم علی أقدام رجال من الصحابه صدقوا ما عاهدوا اللّه علیه وهم من الاعاجم مافیهم عربی لکن لایتکلمون إلّابالعربیه لهم حافظ لیس من جنسهم ما عصی اللّه قط هو أخص الوزراء وأفضل الامناء فأعطاهم اللّه فی هذه الآیه التی اتخذوها هجیرا وفی لیلهم سمیرافضل علم الصدق حالا وذوقا فعلموا ان الصدق سیف اللّه فی الارض ما قام بأحد ولا اتصف به إلّانصره اللّه لان الصدق نعته و الصادق اسمه فنظروا بأعین سلیمه من الرمد وسلکوا باقدام ثابته فی سبیل الرشد فلم یروا الحق قید مؤمنا من مؤمن بل أوجب علی نفسه نصر المؤمنین ولم یقل بمن بل أرسلها مطلقه وجلاها محققه فقال یا أیها الذین آمنوا آمنوا وقال وما کان لمؤمن ان یقتل مؤمنا الاخطأ وقال و الذین آمنوا بالباطل فسماهم مؤمنین وقال وان یشرک به تؤمنوا فسمی المشرک مؤمنا فهؤلاء هم المؤمنون الذین أیه اللّه بهم فی قوله یا أیها الذین آمنوا آمنوا باللّه ورسوله و الکتاب الذی نزل علی رسوله و الکتاب الذی أنزل من قبل فیزهم عن المؤمنین من أهل الکتاب و الکتب

ص: 168

بنابراین یاران وی بهترین یاران و امینان او برترین امنا هستند و خداوند گروهی را به وزارت و یاری وی می گمارد که ایشان را در مکنون غیبش پنهان کرده است و آنان را از کشف و شهود حقایق و تقدیرات خداوند بر بندگانش آگاه کرده است.پس با مشورت با آنان فیصله می دهد آنچه را که فیصله می دهد و آنان عارفانی هستند که می دانند در آنجا چیست و مهدی (عج)خود صاحب شمشیر حق و علم اداره امور است.از طرف خدا اندازه آنچه را که مقام و منزلت وی به آن نیاز دارد،می شناسد.زبان حیوانات را می فهمد.عدل وی در میان انس و جن جاری است.از اسرار علم وزیران وی که خداوند آن ها را به وزارت او برگزیده است،این سخن خداوند است:«یاری مؤمنان بر ما سزاوار است.»و آن ها،هم رتبه با گروهی از اصحابند «به پیمانی که با خدا بستند صادقانه عمل کردند.»و ایشان از عجم اند هیچ عربی در میان شان نیست ولی فقط به عربی سخن می گویند.ایشان نگهبانی دارند که از جنس آن ها نیست.هرگز نافرمانی خدا را نکرده است.وی مخصوص ترین وزیران و برترین امین هاست.در این آیه که آنان آن را هنگام ظهر و در شب،ورد زبان خود کرده اند خداوند بهترین علم صادقانه را به صورت صفت و چشیدن به ایشان عنایت کرده است.از این رو می دانند که راستی و اخلاص، شمشیر خداوند در زمین است که هرکس را پایدار کرد و به آن متصف شد حتماً خداوند او را یاری کرد،زیرا راستی،ویژگی خدا و صادق،نام اوست.پس با چشمان سالم از ضعف می نگرند و با پاهای استوار در راه هدایت راه می پیمایند.مشاهده نکردند که حق هیچ مؤمنی را مقید کند بلکه یاری مؤمنان را بر خودش واجب کرده است و نفرمود به چه کسی مؤمن باشد بلکه آن را مطلق گذاشت و تحقق یافته آشکار کرد،پس فرمود:«ای کسانی که ایمان آوردید،ایمان آورید.»

و فرمود:«و هیچ مؤمنی حق ندارد مؤمنی را بکشد مگر از روی خطا.»

و فرمود:«و کسانی که به باطل ایمان آوردند.»آنان را مؤمن نامید.

و فرمود:«و اگر به او شرک ورزند،ایمان آورده اند.»پس مشرک را مؤمن نامید.پس این ها مؤمنانی هستند که خداوند ایشان را در این گفتارش آورده است:«ای کسانی که ایمان آوردید به خدا و پیامبرش صلی الله علیه و آله و کتاب نازل شده بر پیامبرش و کتاب نازل کرده پیش از آن ایمان آورید.»

ص: 169

وماتم محبر جاء بخبر إلّالرسل فتعین ان المؤمنین الذین أمروا بالایمان أنهم الذین آمنوا بالباطل و آمنوا بالشریک عن شبه صرفتهم عن الدلیل لان الذین آمنوا بالباطل کفروا بالله و الذین آمنوا بالشریک اشمأزت قلوبهم اذا ذکر اللّه وحده فما أتاهم بهذا الخبر إلّاأئمتهم المضلون الذین سبقوهم وکان ذلک فی زعمهم عن برهان أعنی الائمه لاعن قصور بل وفوا النظر حقه فما أعطاهم استعدادهم الذی آتاهم اللّه وما کلف اللّه نفسا إلّاما آتاها وما آتاها غیر ماجاءت به فآمن بذلک اتباعهم وصدقوا فی ایمانهم وما قصدوا إلّاطریق النجاه ماقصدوا ما یردیهم ولما رأوا ان اللّه یفعل ابتداء ویفعل بالآله جعلوا الشریک کالوزیر معینا علی ظهور بعض الافعال الحاصله فی الوجود فلما ذکر اللّه وحده رأوا ان هذا الذاکر لم یوف الامر حقه لما علموا من توقف بعض الافعال علی وجود بعض الخلق وما کان مشهودهم إلّاالافعال الالهیه الحاصله فی الوجود عن الاسباب المخلوقه فلم یقبلوا توحید الافعال لأنّهم ماشاهدوه ولو قبلوه أبطلوا حکمه اللّه فیما وضع من الاسباب علوا وسفلا فهذا الذی أدّاهم إلی الاشمئزاز وعدم الانصاف فذمهم اللّه ایثار الجناب المؤمنین الذین لم یروا فاعلا إلّااللّه وان القدره الحادثه والامور الموقوفه علی الاسباب لا أثر لها فی الفعل فهذه الطائفه وحدها هی التی خص اللّه بهذا الخطاب و أما الذین کفروا باللّه فهم الذین ستروه بحجاب الشرک وآمنوا بالباطل عدم وما رأوا من ینتفی عنه التشبیه و الشرک إلّاالعدم فان الوجود صفه مشترکه فایمانهم بالباطل ایمان تنزیه وکفرهم أی سترهم نسبه الوجود

ص: 170

ایشان را از مؤمنان اهل کتاب و کتاب های آسمانی جدا کرده است و هیچ کس به جز پیامبران خبری نمی آورد بنابراین کسانی که دستور یافته اند ایمان بیاورند،غیر از ایمان آوردندگان به باطل و شرک نیستند به خاطر شبهه هایی که آن ها را از دلیل دور کرده است.برای این که ایمان آورندگان به باطل به خدا کافر شدند و ایمان آورندگان به شرک هنگام یادآوری خداوند یگانه قلب هایشان متنفر می شود و این خبر را کسی جز پیشوایان گمراه گرشان به آن ها نداده است.

کسانی که پیشگام آن هایند و به پندار پیشوایان،آن عقیده از روی برهان است نه از روی کوتاهی؛بلکه حق بررسی و نظر را به جا آورده اند و آنچه به ایشان عنایت کرده است، استعدادی است که خداوند به آن ها بخشیده است و خداوند هیچ کس را تکلیف نمی کند مگر به آنچه به او قدرت داده است و غیر آنچه انجام داده است به او قدرت داده نشده است.از این رو پیروان شان به آن ایمان آورده اند و در ایمان شان صادقند و غیر از راه نجات چیزی را قصد نکردند و آنچه را که آنان را به سقوط می کشاند،قصد نکردند و از آنجا که دیده اند خداوند بدون وسیله و با وسیله،کار انجام می دهد همانند وزیر برای تحقق برخی از کارها برای خدا شریک قرار دادند،آنگاه وقتی خداوند به یگانگی یاد می شود می بینند که آن یاد کننده حق مطلب را بجا نیاورده است؛چرا که توقف برخی از کارها را بر گروهی از مردم مشاهده کرده اند ولی مشاهدات آن ها فقط آن دسته از کارهای خداوند است که بر اسباب مخلوق متوقف است؛از این رو توحید افعالی را نمی پذیرند چرا که آن را مشاهده نکرده اند و اگر آن را بپذیرند حکمت خداوند را در قرار دادن اسباب بالا و پایین باطل می دانند و این،آن چیزی است که ایشان را به تنفر و بی انصافی وا می دارد،آنگاه خداوند آنان را نکوهش می کند به خاطر ترجیح مؤمنانی که فاعلی جز خدا نمی شناسند و برای قدرت حادث و امور متوقف بر اسباب تأثیری در کار نمی پذیرند و خداوند خطابش را تنها متوجه این گروه کرده است و کافران به خدا کسانی هستند که او را با حجاب شرک پوشانده اند و به باطل ایمان آورده اند و باطل عدم است و کسانی که تشبیه و شرک را از خداوند منتفی می دانند جز به عدم معتقد نیستند چرا که وجود صفت،مشترک[میان خدا و مخلوقات]است.پس ایمان ایشان به باطل ایمان تنزیه است و کفرشان یعنی پوشاندن نسبت وجود آن چیزی به خداست که اشتراک

ص: 171

الی اللّه لما وقع فی ذلک من الاشتراک ولذلک قال تعالی أولئک هم الخاسرون لأنّهم خسروا فی تجارتهم وجود ربح اظهار تمام الامر علی ما هو علیه فاشتروا الضلاله بالهدی أی الحیره بالبیان فأخذوا الحیره وعلموا ان الامر عظیم وان البیان تقید و هو لا یتقید فآثروا الحیره علی البیان و أما أصحاب العقل السلیم و النظر الصحیح والایمان العام فهم الذین أنبتوا الحیره فی مقامها وموطنها فقال صلی الله علیه و سلم زدنی فیک تحیرا وأنبتوا البیان فی مقامه الذی لا یتمکن معرفه ذلک الامر إلّابالبیان ولا یقبل الحیره فأعطوا کل ذی حقّ حقه ووضعوا الحکمه فی موضعها فالکل مؤمنون فان اللّه سماهم مؤمنین کما سماهم کافرین ومشرکین وجعلهم علی مراتب فی ایمانهم ولهذا قال لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم فیما آمنوا به کمازادهم مرضا ورجسا إلی رجسهم فیما کفروا به فمنهم الصادق والا صدق فینصر اللّه المؤمن الذی لم یدخله خلل فی ایمانه علی من دخله خلل فی ایمانه فان اللّه یخذله علی قدر ما دخله من الخلل أی مؤمن کان من المؤمنین فالمؤمن الکامل الایمان منصور أبدا ولهذا ما انهزم نبی قط ولاولیّ ألاتری یوم حنین لما ادعت الصحابه رضی اللّه عنهم توحید اللّه ثم رأوا کثرتهم فأعجبتهم کثرتهم فنسوا اللّه عند ذلک فلم تغن عنهم کثرتهم شیأ کما لم تغن أولئک آلهتهم من اللّه شیأمع کون الصحابه مؤمنین بلاشک ولکن دخلهم الخلل باعتمادهم علی الکثره ونسوا قول اللّه کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن اللّه فما أذن اللّه هنا إلّاللغلبه فأوجدها فغلبتهم الفئه القلیله بها عن اذن اللّه:

ص: 172

در آن واقع شده است.به همین خاطر خداوند تعالی می فرماید:«آنان تنها زیانکارند.»زیرا در تجارت شان سود اظهار تمام امر را آن گونه که هست،از دست دادند،پس گمراهی را با هدایت خریدند یعنی سرگردانی را با بیان خریدند و سرگردانی گرفتند.آن ها فهمیدند که مطلب سخت است و بیان،محدودیت ایجاد می کند و خود محدود نمی شود از این رو سرگردانی را بر بیان برگزیدند.

ولی دارندگان عقل سالم و نظر صحیح و ایمان فراگیر کسانی هستند که سرگردانی را در محل و جایگاه خود قرار دادند.پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«بر سرگردانی من درباره خودت بیفزا!» و بیان را نیز در جایگاه خودش قرار دادند که شناخت آن بدون بیان ممکن نیست و سرگردانی نمی پذیرد.پس حق هر صاحب حقی را پرداختند و حکمت را در جایگاه خودش قرار دادند.

بنابراین همه آن ها مؤمنند و خداوند آن ها را مؤمن نامیده است،همانگونه که کافر و مشرک را نیز مؤمن نامیده است و براساس مراتب ایمان شان آن ها را قرار داده است و به این خاطر می فرماید:«تا با ایمان شان بر ایمان آن ها افزوده شود.»در آنچه به آن ایمان آورده اند، همان گونه که بر پلیدی شان،پلیدی و مرض برای ایشان افزود،در آنچه به آن کفر ورزیده اند پس گروهی از آنان صادق و گروهی صادق ترند و خداوند مؤمنی را که در ایمانش خللی وارد نشده است بر کسی که در ایمانش خللی وارد شده است یاری می کند و به اندازه ای که خلل در ایمانش وارد شده است یاریش را رها می کند،هر مؤمنی که می خواهد باشد.بنابراین مؤمن با ایمان کامل همواره پیروز است و به همین خاطر هرگز هیچ پیامبر و ولّی شکست نمی خورد.

مگر نمی بینی که در نبرد حنین اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله مدعی توحید بودند،آنگاه تعداد زیادی خود را دیدند و جمعیت زیاد،ایشان را به خودبینی واداشت و در آن هنگام خدا را فراموش کردند،جمعیت زیادشان هیچ فایده ای برای شان نداشت همان گونه که خدایان آن ها هیچ فایده ای در برابر خدا برای شان نداشت با این که اصحاب بدون شک مؤمن بودند ولی با تکیه بر جمعیت زیادشان در ایمان شان خلل وارد شد و این سخن خداوند را فراموش کردند:«چه بسیار گروه اندکی با اذن خدا بر گروه زیادی پیروز شد.»پس خداوند در این مورد فقط به پیروزی گروه اندک اذن داده است و آن ها با اجازه خدا پیروز شدند.

ص: 173

فما ثم إلّااللّه لیس سواه وکل بصیر بالوجود یراه

و أما تأثیر الصدق فمشهود فی أشخاص ما لهم تلک المکانه من أسباب السعاده التی جاءت بها الشرائع ولکن لهم القدم الراسخ فی الصدق فیقتلون بالهمه وهی الصدق قیل لابی یزید أرنا اسم اللّه الاعظم فقال لهم أرونا الاصغر حتی أریکم الاعظم أسماء اللّه کلها عظیمه فما هو إلّاالصدق اصدق وخذ أی اسم شئت فانک تفعل به ما شئت وبه احیا أبو یزید النمله واحیا ذوالنون ابن المرأه التی ابتلعه التمساح فان فهمت فقد فتحت لک بابا من أبواب سعادتک ان عملت علیه أسعدک اللّه حیث کنت ولن تخطئ أبدا ومن هناتکون فی راحه مع اللّه إذا کانت الغلبه للکافرین علی المسلمین فتعلم ان ایمانهم تزلزل ودخله الخلل وان الکافرین فیما آمنوا به من الباطل و المشرکین لم یتخلخل ایمانهم ولا تزلزلوا فیه فالنصر أخو الصدق حیث کان یتبعه ولو کان خلاف هذا ما انهزم المسلمون قط کما انه لم ینهزم نبی قط وأنت تشاهد غلبه الکفار ونصرتهم فی وقت وغلبه المسلمین ونصرتهم فی وقت والصادق من الفریقین لا ینهزم جله واحده بل لایزال ثابتا حتی یقتل أو ینصرف من غیر هزیمه وعلی هذه القدم وزراء المهدی و هذا هو الذی یقررونه فی نفوس اصحاب المهدی ألا تراهم بالتکبیر یفتحون مدینه الروم فیکبرون التکبیره الاولی فیسقط ثلث سورها ویکبرون الثانیه فیسقط الثلث الثانی من السور ویکبرون الثالثه فیسقط الثلث الثالث فیفتحونها من غیر سیف فهذا عین الصدق الذی ذکرنا.

ص: 174

پس در آنجا هر چه غیر خداست،غیر او نیست.

و هر بینایی او را در وجود مشاهده می کند.

و تأثیر راستی و اخلاص در اشخاصی که در جایگاه بلند از اسباب سعادت ادیان آسمانی نیستند ولی در راستی و اخلاص استوارند و با همت یعنی اخلاص،نبرد می کنند نیز مشهود است.به ابویزید گفته شد،اسم اعظم خدا را به ما بنمایان!وی به آن ها گفت:«شما اسم کوچک خدا را به ما بنمایانید تا من اسم اعظم خدا را به شما بنمایانم.نام های خدا همه بزرگ است.

چیزی که لازم است تنها راستی و اخلاص است.صادق شو و هر اسمی را که می خواهی بگیر در این صورت هر کاری که می خواهی با آن انجام می دهی.»

ابویزید به وسیله آن،مورچه را زنده کرد و ادریس فرزند زنی را که تمساح بلعیده بود زنده کرد.اگر فهمیدی،یکی از درهای خوشبختی ات بر تو گشوده شده است اگر به آن عمل کنی،در هر کجا که باشی خداوند تو را خوشبخت خواهد کرد و هرگز به خطا نخواهی رفت و به همین خاطر با خدا در راحتی و آرامش خواهی بود.هنگامی که کافران بر مسلمانان پیروز شدند،بدان که ایمان شان تزلزل یافته و خللی در آن وارد شده است و کافران و مشرکان در ایمان شان به باطل خللی وارد نشده است و متزلزل نشده اند،پس پیروزی و کمک،همزاد اخلاص و راستی است،در هر کجا که باشد به دنبال آن است و اگر مطلب بر خلاف این بود، هرگز مسلمانان شکست نمی خوردند،همان گونه که هرگز پیامبری شکست نخورد و تو گاهی پیروزی و غلبه کافران را مشاهده می کنی و گاهی پیروزی و غلبه مسلمانان را و صادق از هر دو گروه به طور کلی نمی گریزد،بلکه همواره ثابت است تا کشته شود یا بدون شکست بازگردد و وزیران مهدی(عج)بر این شیوه اند و این همان چیزی است که آن ها در ذهن یاران مهدی(عج)استوار می کنند.مگر نمی بینی که آن ها با تکبیر،شهر روم را فتح می کنند با گفتن «اللّه اکبر»اول یک سوم دیوار شهر فرو می ریزد و با گفتن دومین«اللّه اکبر»یک سوم دوم فرو می ریزد و وقتی سومین«اللّه اکبر»را می گویند،یک سوم باقیمانده خراب می شود،آنگاه بدون شمشیر شهر را فتح می کنند.این عین صدق است که ما گفتیم.

ص: 175

وهم جماعه أعنی وزراء المهدی دون العشره واذا علم لامام المهدی هذا عمل به فیکون أصدق أهل زمانه فوزراؤه الهداه و هو المهدی فهذا القدر یحصل للمهدی من العلم باللّه علی أیدی وزرائه و أما ختم الولایه المحمدیه فهو أعلم الخلق باللّه لا یکون فی زمانه ولا بعد زمانه أعلم باللّه وبمواقع الحکم منه فهو و القرآن اخوان کما ان المهدی و السیف اخوان وانما شک رسول اللّه صلی الله علیه و سلم فی مده اقامته خلیفه من خمس إلی تسع للشک الذی وقع فی وزرائه لأنّه لکل وزیر معه سنه فان کانوا خمسه عاش خمسه وان کانوا سبعه عاش سبعه وان کانوا تسعه عاش تسعه فانه لکل علم أحوال مخصوصه وعلم ما یصلح فی ذلک العام خص به وزیر من وزرائه فما هم أقل من خمسه ولا أکثر من تسعه ویقتلون کلهم إلّاواحدا منهم فی مرج عکاء فی المائده الالهیه التی جعلها اللّه مائده لسباع الطیر و الهوام وذلک الواحد الذی یبقی لا أدری هل یکون ممن استثنی اللّه فی قوله تعالی ونفخ فی الصور فصعق من فی السموات ومن فی الارض الامن شاء اللّه أو یموت فی تلک النفخه و أما الخضر الذی یقتله الدجال فی زعمه لا فی نفس الامر و هو فتی ممتلئ شبابا هکذا یظهر له فی عینه و قد قیل ان الشابّ الذی یقتله الدجال فی زعمه انه واحد من أصحاب الکهف ولیس ذلک بصحیح عند نامن طریق الکشف وظهور المهدی من اشراط قرب الساعه ویکون فتح مدینه الروم وهی القسطنطینیه العظمی و الملحمه الکبری التی هی المأدبه بمرج عکا وخروج الدجال فی سته أشهر ویکون بین فتح القسطنطینیه وخروج الدجال ثمانیه عشر یوما ویکون خروجه من خراسان من أرض المشرق موضع الفتن تتبعه الاتراک و الیهود یخرج إلیه من أصبهان وحدها سبعون ألفا مطیلسین فی اتباعه کلهم من الیهود و هو رجل کهل

ص: 176

وزیران مهدی(عج)کمتر از ده نفرند و هنگامی که امام مهدی(عج)این مطلب را می داند به آن عمل می کند و مخلص ترین و صادق ترین اهل زمان خویش خواهد بود بنابراین وزیران وی هدایت گرند و او هدایت شده است و این منزلت به وسیله علم به خداوند به دست وزیران مهدی(عج)برای وی حاصل می شود.

و ختم ولایت محمدیه صلی الله علیه و آله به وسیله مهدی(عج)به این صورت است که وی عالم ترین مخلوقات به خداوند است و در زمان او و پس از زمان وی عالم تر از وی به خدا و موضوعات احکام نخواهد بود.بنابراین او و قرآن برادرند همان گونه که مهدی(عج)و شمشیر برادرند و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فقط در مدت خلافت وی شک داشت از پنج تا نه سال،به خاطر شک در تعداد وزیرانش،زیرا هر وزیر یک سال با او می ماند بنابراین اگر پنج نفر باشند،پنج سال حکومت می کند و اگر هفت نفر باشند،هفت سال حکومت می کند و اگر نه نفر باشند،نه سال حکومت می کند زیرا هر سال حالت های مخصوص به خود دارد و علم به اصلاح امور در آن سال مخصوص به یکی از وزیران اوست،آنان کمتر از پنج نفر و بیش از نه نفر نیستند.همه آن ها به جز یکی از آنان در مرج عکا در مهمانی الهی کشته می شوند.آن سفره ای است که خداوند برای پرندگان مردارخوار و حیوانات قرار داده است.

آن وزیری که باقی می ماند نمی دانم آیا از کسانی است که خداوند در این گفتارش استثناء کرده است:«و در صور دمیده می شود پس هرکس که در آسمان ها و در زمین است مرگش فرا می رسد مگر هرکس که خدا بخواهد.»یا در آن نفخه می میرد؟و دجال به پندار خود نه در واقع خضر را می کشد و آن کسی را که دجال می کشد،جوانی است در عنفوان جوانی که این گونه در چشم دجال آشکار می شود و گفته شده است آن جوانی را که دجال می کشد،یکی از اصحاب کهف است ولی این مطلب نزد ما از راه کشف نادرست است.

و ظهور مهدی(عج)از نشانه های نزدیک شدن قیامت است و فتح شهر روم قسطنطنیه بزرگ و حادثه بزرگ مهمانی مرج عکاء و خروج دجال در شش ماه اتفاق می افتد و فاصله میان فتح قسطنطنیه و خروج دجال هجده روز است و وی از خراسان از سرزمین مشرق محل فتنه ها خروج می کند.ترک ها و یهودیان که از اصفهان به سوی او می آیند

ص: 177

أعور العین الیمنی کأن عینه عنبه طافیه مکتوب بین عینیه کاف فاء راء فلا أدری هل المراد بهذا الهجاء کفر من الافعال أو أراد به کفر من الاسماء إلّاانه حذف الالف کما حذفتها العرب فی خط المصحف فی مواضع مثل ألف الرحمن بین المیم و النون وکان صلی الله علیه و سلم یستعیذ وأمرنا بالاستعاذه من فتنه المسیح الدجال ومن الفتن فان الفتن تعرض علی القلوب کالحصیر عودا عودا فأی قلب أشربها نکتت فیه نکته سوداء نعوذ باللّه من الفتن حدّثنا المکی أبو شجاع ابن رستم الاصبهانی امام مقام ابراهیم بالحرم المکی فی آخرین کلهم قالوا حدّثنا أبو الفتح عبدالملک بن أبی القاسم بن أبی سهل الکروحی قال أخبرنا مشایخی الثلاثه القاضی أبو عامر محمود بن القاسم الازدی وأبو نصر عبدالعزیز بن محمد التریاقی وأبوبکر محمد بن أبی حاتم العورجی التاجر قال أخبرنا محمد بن عبدالجبار الجراحی قال اخبرنا أبو العباس محمد بن أحمد المحبوبی قال اخبرنا أبو عیسی محمد بن عیسی بن سوره الترمذی قال حدّثنا علی بن حجر اخبرنا الولید بن مسلم وعبداللّه بن عبدالرحمن بن یزید بن یحیی بن خالد الطائی عن عبدالرحمن ابن یزید بن جابر دخل حدیث أحدهما فی حدیث الآخر عن عبدالرحمن بن یزید بن جابر عن یحیی بن خالد الطائی عن عبدالرحمن بن جبیر عن أبیه جبیر بن نفیر عن النواس بن سمعان الکلابی قال ذکر رسول اللّه صلی الله علیه و سلم الدجال ذات غداه فخفض فیه ورفع حتی ظنناه فی طائفه النخل.

ص: 178

از وی پیروی می کنند و تعداد آنان هفتاد هزار طیلسان (1)به تن است که همگی از یهودی اند.

دجال مردی میانسال،چشم راستش کور بسان دانه انگور بیرون آمده است.بر روی پیشانی اش نوشته شده است«ک.ف.ر»نمی دانم که مقصود از حروف«کفر»فعل است یا مقصود«کافر»اسم فاعل است که الف آن حذف شده است،چنانچه عرب آن را در رسم الخط قرآن در جاهای متعددی حذف کرده است.مثل«الف»در«الرحمن»میان میم و نون.

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به خدا پناه می برد و به ما دستور داد از فتنه مسیح دجال و از فتنه ها به خدا پناه ببریم زیرا فتنه ها همانند نی های حصیر یکی یکی روی قلب را می گیرد پس فتنه در هر قلبی اشراب شود نقطه سیاهی در آن پدید می آید.از فتنه ها به خدا پناه می بریم.

مکی ابوشجاع ابن رستم اصفهانی امام جماعت مقام ابراهیم در حرم مکه و گروه دیگری همگی از ابوالفتح عبدالملک بن ابی القاسم بن ابی سهل کروحی از سه استادش قاضی ابو عامر محمود بن قاسم ازدی و ابونصر عبدالعزیز بن محمد تریاقی و ابوبکر محمد بن ابی حاتم عورجی تاجر از محمد بن جبار جراحی از ابوالعباس محمد بن احمد محبوبی از ابوعیسی محمد بن عیسی بن سوره ترمذی از علی بن حجر از ولید بن مسلم و عبدالله بن عبدالرحمان بن یزید بن یحیی بن خالد طائی از عبدالرحمان ابن یزید بن جابر حدیث هر یک در حدیث دیگری داخل شده است.از عبدالرحمان بن یزید بن جابر از یحیی بن خالد طائی از عبدالرحمان بن جبیر از پدرش جبیر بن نفیر از نواس بن سمعان کلابی روایت می شود که گفت:«یک روز صبح پیامبراکرم صلی الله علیه و آله درباره دجال سخن گفت و آن را بالا و پایین برد.تا این که پنداشتیم دجال در میان تعدادی از نخل هاست آنگاه از نزد پیامبراکرم صلی الله علیه و آله رفتیم سپس هنگام عصر بازگشتیم.آن حضرت فهمید که ما به دنبال دجال رفته ایم،از این رو به ما فرمود:«چه کاری داشتید؟»

گفتیم:«ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!هنگام صبح درباره دجال سخن گفتی و او را پایین و بالا بردی تا این که پنداشتیم در میان تعدادی نخل است.»م.

ص: 179


1- .نوعی عبای سبز رنگ که بزرگان می پوشند.م.

قال فانصرفنا من عند رسول اللّه صلی الله علیه و سلم ثم رحنا إلیه فعرف ذلک فینا فقال ماشأنکم فقلنا یا رسول اللّه ذکرت الدجال الغداه فخفضت فیه ورفعت حتی ظنناه فی طائفه النخل فقال غیر الدجال أخوف لی علیکم ان یخرج وأنا فیکم فانا حجیجه دونکم وان یخرج ولست فیکم فکل امرئ حجیج نفسه و اللّه خلیفتی علی کل مسلم انه شاب قطط عینه طافیه شبیه بعبد العزی بن قطن فمن رآه منکم فلیقرأ فواتح سوره أصحاب الکهف قال یخرج ما بین الشام والعراق فعاث یمینا وشمالا یا عباد اللّه اثبتوا اثبتوا قلنا یا رسول اللّه وما لبثه فی الارض قال أربعون یوما یوم کسنه ویوم کشهر ویوم کجمعه وسائر أیامه کایامکم قلنا یا رسول اللّه أرأیت الیوم الذی کالسنه أیکفینا فیه صلاه یوم قال لا ولکن أقدروا له قلنا یا رسول اللّه فما سرعته فی الارض قال کالغیث إذا استدبرته الریح فیأتی القوم فیدعوهم فیکذبونه ویودون علیه قوله فینصرف عنهم فتتبعه أموالهم فیصبحون لیس بأیدیهم شیء ثم یأتی القوم فیدعوهم فیکذبونه ویردون علیه قوله فینصرف عنهم فتتبعه اموالهم فیصبحون لیس بأیدیهم شیء ثمّ یأتی القوم فیدعوهم فیستجیبون له ویصدقونه فیأمر السماء ان تمطر فتمطر ویأمر الارض ان تنبت فتنبت فتروح علیهم سارحتهم کاطول ما کانت درا وأمده خواصر وادره ضروعا قال ثم یأتی الخربه فیقول لها اخرجی کنوزک وینصرف عنها فتتبعه کیعاسیب النحل ثم یدعو رجلا شابا ممتلئا شبا با فیضر به بالسیف فیقطعه جزلتین

ص: 180

فرمود:«من از غیر دجال بر شما بیش تر می ترسم.اگر خروج کند و من در میان تان باشم من با حجت بر او غلبه خواهم کرد نه شما و اگر خروج کند و من در میان تان نباشم،پس هرکس برای خودش باید حجت بیاورد و خداوند جانشین من بر هر مسلمانی خواهد بود.

دجال،جوانی با موهای کوتاه و فردار،چشمش برآمده،شبیه عبدالعزی بن قطن است.

هرکسی از شما او را دید،باید آیات اول سوره کهف را بخواند.»

فرمود:«از میان شام و عراق خروج می کند و به راست و چپ می رود.ای بندگان خدا! استوار باشید!استوار باشید!»

گفتیم:«ای رسول خدا!چه مدت در زمین می ماند؟»

فرمود:«چهل روز،یک روز به اندازه یک سال و یک روز به اندازه یک ماه و یک روز به اندازه یک هفته و روزهای دیگرش مانند روزهای تان است.»

گفتیم:«ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!به ما بفرمایید،روزی که مانند یک سال است آیا نماز یک روز در آن برای ما کافی است؟»

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«نه،بلکه برای آن اندازه بگیرید.»

گفتیم:«ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!سرعت او در زمین چقدر است؟»

فرمود:«مثل باران هنگامی که باد پشت آن باشد.او نزد گروهی می آید و آن ها را دعوت می کند.آنگاه آنان او را تکذیب می کنند و سخنانش را ردّ می کنند.پس وی از نزدشان می رود و اموال شان به دنبال او می رود از این رو تهیدست و بی چیز می شوند.سپس نزد گروه دیگری می رود و ایشان را دعوت می کند.آنان به دعوتش پاسخ مثبت می دهند و او را تصدیق می کنند از این رو دجال به آسمان فرمان می دهد باران ببارد و آن باران می بارد و به زمین دستور می دهد گیاه برویاند و زمین گیاه می رویاند آنگاه چهارپایان شان هنگام شب با شاخ های بلندتر و ران های چاق تر و پستان های پر شیرتر بازمی گردند.»

فرمود:«آنگاه به خرابه ای می رود و به آن می گوید:گنج هایت را خارج کن آنگاه از آنجا می رود و زنبورهای عسل نر به دنبالش حرکت می کنند.سپس مرد جوانی را که در عنفوان جوانی است فرا می خواند و او را دو نیم می کند.آن گاه او را فرامی خواند و آن جوان با

ص: 181

ثم یدعوه فیقبل یتهلل وجهه یضحک فبینما هو کذلک اذ هبط عیسی بن مریم بشرقی دمشق عند المناره البیضاء بین مهرودتین واضعا یدیه علی أجنحه ملکین إذا طأطأ رأسه قطر واذا رفعه انحدر منه جان کاللؤلؤ قال ولا یجد ریح نفسه یعنی أحد الامات وریح نفسه منتهی بصره قال فیطلبه حتی یدرکه بباب له فیقتله قال ویلبث کذلک ماشاء اللّه قال ثم یوحی اللّه إلیه ان أحرز عبادی إلی الطور فانی قد أنزلت عباد إلی لا ید لأحد بقتالهم قال ویبعث اللّه یأجوج و مأجوج وهم کما قال اللّه تعالی مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ قال فیمرّ أولهم ببحیره طبریه فیشربون ما فیها ثم یمرّ بها آخرهم فیقولون لقد کان بهذه مره ماء ثم یسیرون إلی أن ینتهو إلی جبل بیت المقدس فیقولون لقد قتلنا من فی الارض فهلم فلنقتل من فی السماء فیرمون بنشابهم إلی السماء فیرد اللّه علیهم نشابهم محمرا دما ویحاصر عیسی بن مریم وأصحابه حتی یکون رأس الثور یومئذ خیرا لهم من مائه دینار لاحدکم الیوم قال فیرغب عیسی بن مریم إلی اللّه وأصحابه قال فیرسل اللّه علیهم النغف فی رقابهم فیصبحون فرسی موتی کموت نفس واحده قال ویهبط عیسی بن مریم وأصحابه فلا یجد موضع شبر الا و قد ملاته زهمتهم ونتنهم ودماؤهم.

ص: 182

چهره های برافروخته و خندان به پیش می آید.وقتی که دجال سرگرم این کارهاست،ناگهان عیسی بن مریم علیه السلام در شرق دمشق در کنار مناره بیضاء با دو لباس رنگ شده فرود می آید در حالی که دستانش را بر روی بال های دو فرشته گذاشته است و هنگامی که سرش را تکان می دهد از آن می چکد و هنگامی که سرش را بلند می کند قطراتی بسان مروارید از وی فرو می ریزد.»

فرمود:«و بوی خودش را احساس نمی کند یعنی هیچ کس،مگر آن که بمیرد و بویش تا جایی است که چشمش می بیند.»

فرمود:«حضرت عیسی علیه السلام دجال را تعقیب می کند تا این که او را در کنار دری می یابد و او را می کشد.»

فرمود:«و تا وقتی که خدا بخواهد،این گونه می ماند.»

فرمود:«سپس خداوند به او وحی می کند که بندگان مرا در طور پناه بده که من گروهی از بندگانم را فرو فرستادم که هیچ کس قدرت نبرد با آنان را ندارد.»

فرمود:«و یاجوج و ماجوج را برمی انگیزد و آنان از هر تپه ای می شتابند.»

فرمود:«آنگاه جلوداران آن ها از کنار دریاچه طبرستان می گذرند و همه آب های آن را می نوشند.سپس آخر آن ها از کنار آن می گذرند و می گویند:یک زمانی در اینجا آب بوده است.سپس می روند تا به کوه بیت المقدس می رسند و می گویند:ما همه اهل زمین را کشتیم، اکنون بیایید تا اهل آسمان را بکشیم!آنگاه تیرهای شان را به طرف آسمان پرتاب می کنند و خداوند تیرهای شان را آغشته به خون بازمی گرداند.آنگاه آنان عیسی بن مریم علیه السلام و یارانش را محاصره می کنند و کار آنان به جایی می رسد که سر گاو در آن روز برای ایشان بهتر از صد دینار امروز برای شماست.»

فرمود:«آنگاه عیسی بن مریم علیه السلام و یارانش به خدا روی می آورند و خداوند نوعی کرم به گردن آن ها می اندازد و همگی به یک باره می میرند و کشته می شوند.»

فرمود:«عیسی بن مریم علیه السلام و یارانش فرود می آیند و به اندازه یک وجب خالی نمی یابند و همه جا را گوشت و تعفن و خون آن ها فرا گرفته است.»

ص: 183

قال فیرغب عیسی إلی اللّه وأصحابه قال فیرسل اللّه علیهم طیرا کاعناق البخت فتحملهم فتطرحهم بالهبل ویستو قد المسلمون من فسیهم وشباهم وجعابهم سبع سنین ویرسل اللّه علیهم مطر الا یکن منه بیت ولا وبر ولا مدر قال فیغسل الارض ویترکها کالزلفه قال ثم یقال للارض أخرجی ثمرتک وردی برکتک فیومئذ تأکل العصابه الرمانه ویستظلون بقحفها ویبارک اللّه فی الرسل حتی ان الفئام من الناس لیکتفون باللقحه من الابل وان القبیله لیکتفون باللقحه من البقر وان الفخذ لیکتفون باللقحه من الغنم فبینماهم کذلک اذ بعث اللّه ریحا فقبضت روح کل مؤمن ویبقی سائر الناس یتهارجون کما یتهارج الحمر فعلیهم تقوم الساعه قال أبو عیسی هذا حدیث غریب حسن صحیح ثم نرجع إلی ما بنینا علیه الباب من العلم بوزراء المهدی ومراتبهم فاعلم انی علی الشک من مده اقامه هذا المهدی اماما فی هذه الدنیا فانی ما طلبت من اللّه تحقیق ذلک ولا تعیینه ولا تعیین حادث من حوادث إلّاکوان إلّاان یعلمنی اللّه به ابتداء لا من طلب فانی أخاف أن یفوتنی من معرفتی به تعالی حظ فی الزمان الذی أطلب فیه منه تعالی معرفه کون وحادث بل سلمت أمری إلی اللّه فی ملکه یفعل فیه ما یشاء فانی رأیت جماعه من أهل اللّه تعالی یطلبون الوقوف علی علم الحوادث الکونیه منه تعالی ولا سیما معرفه امام الوقت فأنفت من ذلک وخفت ان یسرقنی الطبع بمعاشرتهم وهم علی هذه الحال وما أردت منه تعالی إلّاأن یرزقنی الثبوت علی قدم واحده من المعرفه به وان تقلبت فی الاحوال فلا أبالی ولما رأیته قد قدمنی واخرنی ورأیت اختلاف عینی لاختلاف الحال فلم أرعینا واحده تثبت

ص: 184

فرمود:«آنگاه عیسی علیه السلام و یارانش به سوی خدا روی می آورند و خداوند پرندگانی به اندازه گردن شتر می فرستد و آن ها را حمل می کنند و در کوره می اندازند و مسلمانان از کمان و تیر و جعبه های شان به مدت هفت سال آتش روشن می کنند و خداوند بارانی بر آن ها می فرستد که هیچ خانه و سنگ و کلوخی از آن پوشیده نمی ماند.فرمود:پس زمین را می شوید و آن را همانند یک تخته سنگ صاف می گرداند.»

فرمود:«آن گاه به زمین می گوید:محصولات خود را خارج کن و برکات خود را بازگردان! در آن روز یک انار را گروهی می خورند و پوسته آن را برای خود سایه بان قرار می دهند و خداوند در فراوانی،برکت می دهد به گونه ای که گروه هایی از مردم به یک شتر شیرده بسنده می کنند و یک قبیله به یک گاو شیرده بسنده می کنند و یک خاندان به یک گوسفند شیرده در میان خود اکتفا می نمایند.همین گونه است تا این که خداوند بادی را می فرستد که روح هر مؤمنی را می گیرد و مردم دیگر همانند الاغ به جفتک مشغولند که قیامت بر آن ها فرامی رسد.»

ابوعیسی می گوید:«این حدیث غریب،حسن و صحیح است.»

سپس به بحث خود در این باب یعنی شناخت وزیران مهدی(عج)و مراتب آن ها بازمی گردیم.بدان که من در مدت امامت این مهدی(عج)در این دنیا شک دارم همانا من تاکنون تحقیق و تعیین آن و تعیین هیچ حادثه ای از حوادث جهان را از خداوند درخواست نکرده ام مگر آن که خداوند بدون درخواست آن را به من بیاموزد زیرا من بیم از دست دادن بخشی از معرفت خود نسبت به خداوند تعالی را در آن زمانی دارم که در آن زمان شناخت جهان و حوادث را از او درخواست می کنم،بلکه کار خودم را در فرمانروایی خدا به خودش واگذار کرده ام که درباره آن هرکاری که می خواهد انجام دهد.همانا من گروهی از«اهل الله» را مشاهده کرده ام که آگاهی بر حوادث جهان به ویژه شناخت امام زمان(عج)را از خداوند درخواست می کنند ولی من این کار را خوشایند دانستم و ترسیدم که طبیعت من دزدانه مرا به معاشرت با آن ها وادار کند هنگامی که آنان در این حالت هستند و از خداوند تعالی هیچ درخواستی ندارم مگر آن که مرا بر یک گام از معرفت خود ثابت بدارد و اگر حالت های گوناگون داشته باشم باکی ندارم و هنگامی که مشاهده کردم مرا جلو و عقب انداخت و اختلاف دیدم را به خاطر اختلاف احوال مشاهده کردم و ندیدم که یک دید ثابت باشد

ص: 185

فما استقر لی أمر أثبت علیه کما کنت علیه فی حال عدمی ورأیت ان حکم الوجود ومقام الشهود حکم علی عینی بذلک طلبت الاقاله من وجودی فخاطبته نظما وحکما:

لک العتبی أقلنی من وجودی ومن حکم التحقق بالشهود

لقد أصبحت قبله کل شیء و قد أمسیت أطلب بالسجود

عجبت لحالتی اذ قال کونی انا عین المسوّد و المسود

فاما ان تمیزنی اماما واما ان أمیز فی العبید

لقد لعبت بنا أیدی الخفایا خفایا الغیب فی عین الوجود

فلما سألت ذلک أبان لی عن جهلی وقال لی اما ترضی ان تکون مثلی ثم أقام لی اختلاف تجلیه فی الصور وما یدرکه من ذاته البصر فقلت ما علیّ من اختلاف الاحوال علی عین ثابته لا تقبل التقیید فانی ما أنکرت اختلاف الاحوال فان الحقائق تعطی ذلک وانما أقلقنی اختلاف العین من وجودی لاختلاف الاحوال فانی أعلم مع کونک کل یوم فی شأن انک العین الثابته فی الغنی عن العالمین فانی علمت

ان التحوّل فی الصور نعت المهیمن بالخبر

وبذاک أنزل وحیه فیما تلاه من السور

ولقد رأیت مثاله بمطوّل و بمختصر

أردت بالمطوّل العالم کله وبالمختصر الانسان الکامل لما رأیت ان التقلب فی کل ذلک لازم ففی العالم تقلب اللیل و النهار وفی الانسان الکامل الذی ساد العالم فی الکمال و هو محمد صلی الله علیه و سلم سید الناس یوم القیامه و هو الذی یراک حین تقوم وتقلبک فی الساجدین ولماجری بنا القلم فی حلبه العباره الرقیه لانّ التعریف قد یقع لفظا وکتابه و قد یقع فی العموم عند الخواص بالنظر و قد وجدته و قد یقع بالضرب و قد وجده رسول اللّه صلی الله علیه و سلم وبامور کثیره غیر ما

ص: 186

پس امری برایم مستقر نشد که بر آن ثابت بمانم آن گونه که در حال نیستی خود بودم و مشاهده کردم که حکم وجود و مقام شهود بر دید من آن گونه حکم می کند،درخواست کردم وجودم را اقاله کند و بردارد،پس با شعر و حکم به او خطاب کردم:

از تو پوزش می خواهم،وجود مرا و حکم تحقق کردن به وسیله شهود را از من بگیر!

به تحقیق من بامدادان قبله گاه همه چیز شدم و شامگاه با سجده از تو درخواست می کنم.

از حالت خود در شگفتم هنگامی که گفت:به وجود بیا!من همان سیاه شده و شادمان هستم.

یا مرا به صورت امام جدا کن و یا من به میان بردگان می روم.

به تحقیق دست های پنهان با ما بازی کرد،نهان های غیب در حال وجود.

پس وقتی که این را درخواست کردم،جهلم را برایم آشکار کرد و به من گفت:آیا راضی نیستی که مثل من باشی؟سپس اختلاف تجلیات خود در صورت ها و آنچه را چشم از ذات او درک می کند،برایم پایدار کرد.آنگاه من گفتم:از اختلاف احوال بر چشم ثابت غیر قابل تقیید مشکلی ندارم.همانا من اختلاف احوال را انکار نکردم چرا که حقایق،آن را اقتضا می کند بلکه اختلاف دید من به خاطر اختلاف احوال مرا به اضطراب واداشته است.همانا من می دانم با این که تو هر روز در شأنی هستی،دید تو در بی نیازی از جهانیان ثابت است.همانا من می دانم که دگرگونی در صورت ها ویژگی کسی است که در خبر احاطه دارد و وحی اش را به وسیله آن فرستاد،در سوره هایی تلاوت کرد و همانا من شبیه بزرگ و کوچک آن را دیده ام.

مقصودم از بزرگ،همه جهان است و از کوچک،انسان کامل است،چرا که لزوم دگرگونی در همه آن ها را مشاهده کرده ام.در جهان دگرگونی شب و روز و در انسان کامل که در کمال سرور جهان است و او محمد صلی الله علیه و آله سرور همه مردم د ر قیامت است و کسی است که:«هنگام ایستادن و حرکت کردن در میان سجده کنندگان تو را می بیند.»و هنگامی که در میان مسابقه عبارت رقیه (1)قلم بر ما جاری شد زیرا شناساندن گاهی با لفظ و نوشته است و گاهی نزد خواص در همه چیز با تفکر انجام می شود و من آن را یافته ام و گاهی با زدن واقع می شود کهم.

ص: 187


1- .چیزی که برای نفع یا برطرف کردن زیان نوشته و همراه انسان می شود.م.

ذکرنا وکل ذلک خطاب وتعریف فطریق علمنا الاخبار ولما کنت علی هذه القدم التی جالست الحق علیها ان لا أضیع زمانی فی غیر علمی به تعالی قیض اللّه واحدا من أهل اللّه تعالی وخاصته یقال له أحمد بن عقاب اختصه اللّه بالاهلیه صغیرا فوقع منه ابتداء ذکر هؤلاء الوزراء فقال لی هم تسعه فقلت له ان کانوا تسعه فان مده بقاء المهدی لا بد ان تکون تسع سنین فانی علیم بما یحتاج إلیه وزیره فان کان واحداً اجتمع فی ذلک الواحد جمیع مایحتاج إلیه وان کانوا أکثر من واحد فما یکونون أکثر من تسعه فانه الیها انتهی الشک من رسول اللّه صلی الله علیه و سلم فی قوله خمسا أو سبعا أو تسعا فی اقامه المهدی وجمیع ما یحتاج إلیه مما یکون قیام وزراته به تسعه امور لا عاشرها ولا تنقص عن ذلک وهی نفوذ البصر ومعرفه الخطاب الالهی عند الالقاء وعلم الترجمه عن اللّه وتعیین المراتب لولاه الامر و الرحمه فی الغضب وما یحتاج الیه الملک من الارزاق المحسوسه و المعقوله وعلم تداخل الامور بعضها علی بعض و المبالغه والاستقصاء فی قضاء حوائج الناس و الوقوف علی علم الغیب الذی یحتاج إلیه فی الکون فی مدته خاصه فهذه تسعه أمور لابد ان تکون فی وزیر الامام المهدی ان کان الوزیر واحدا أو وزرائه ان کانوا أکثر من واحد فأمّا نفوذ البصر فذلک لیکون دعاؤه إلی اللّه علی بصیره فی المدعوّ إلیه لا فی المدعو فینظر فی عین کل مدعوّ ممن یدعوه فیری ما یمکن له الاجابه إلی دعوته فیدعوه من ذلک ولو بطریق الالحاح ومایری منه انه لا یجیب دعوته یدعوه من غیر الحاح لا قامه الحجه علیهم خاصه فان المهدی حجه اللّه علی أهل زمانه وهی درجه الانبیاء التی تقع فیها المشارکه قال اللّه تعالی أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصِیرَهٍ أَنَا .

ص: 188

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله آن را یافته است و به وسیله چیزهای زیاد دیگری غیر از آنچه گفتیم نیز واقع می شود و همه این ها خطاب و تعریف است،پس راه آگاهی ما اخبار است و چون عقیده داشتم که وقتم را در غیر علم به خدا سپری نکنم و با این اعتقاد به حق همنشینی کردم،خداوند یکی از اهل الله و خواص خود را به نام احمد بن عقاب که از کودکی او را به اهلیت خود اختصاص داده است مقدر کرد که بدون درخواست و سؤال من درباره این وزیران لب به سخن گشود و به من گفت:آن ها نه نفرند.

من به وی گفتم:اگر آن ها نه نفرند،مدت بقای مهدی(عج)باید نه سال باشد زیرا من از آنچه وزیرش به آن نیازمند است،آگاهی دارم.پس اگر یک نفر باشد در آن یک نفر همه نیازمندی های وی گرد آمده است و اگر بیش از یک نفر است بیش از نه نفر نخواهند بود چرا که در این گفتار تردید پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به نه ختم شد:پنج یا هفت یا نه.

در برپاداشتن مهدی(عج)و همه نیازهایش که وزیرانش عهده دار آنند نه چیز است نه بیش تر و نه کم تر و آن ها عبارتند از:نفوذ بصر و شناخت خطاب خداوند هنگام القای آن و علم ترجمه از طرف خدا و تعیین مراتب کارگزاران و رحمت در حال غضب و نیازهای فرمانروا از روزی های محسوس و معقول و علم تداخل امور در یکدیگر که تنها در جهان و فقط در زمان خود به آن نیاز دارد.این ها نه چیز است،که در وزیر امام مهدی(عج)باید باشد اگر یک وزیر داشته باشد یا در وزیران او باید باشد،اگر بیش از یک نفر باشند.

1-دید نافذ برای این که دعوتش به سوی خداوند نسبت به دعوت شده به سویش نه نسبت به دعوت شده با بصیرت باشد تا در چشم هر دعوت شده از دعوت شدگانش بنگرد و هر آنچه را که امکان پاسخ گرفتن از سوی او به آن وجود دارد بشناسد و او را به آن دعوت کند،هرچند با اصرار و پافشاری باشد و آنچه را که وی اجابت نمی کند،برای اتمام حجت بدون اصرار،او را به آن دعوت کند؛زیرا مهدی(عج)حجت خدا بر اهل زمانش است و آن درجه پیامبران علیهما السلام است که دیگران با آن ها در آن شریکند.خداوند تعالی می فرماید:«من و هرکه از من پیروی کند با بصیرت به سوی خدا دعوت می کنیم.»

ص: 189

ومن اتبعنی أخبر بذلک عن نبیه صلی الله علیه و سلم فالمهدی ممن اتبعه و هو صلی الله علیه و سلم لا یخطئ فی دعائه إلی اللّه فمتبعه لا یخطئ فانه یقفوأثره وکذا ورد الخبر فی صفه المهدی انه قال صلی الله علیه و سلم یقفو اثری لا یخطئ و هذه هی العصمه فی الدعاء إلی اللّه وینالها کثیر من الاولیاء بل کلهم ومن حکم نفوذ البصر ان یدرک صاحبه الارواح النوریه و الناریه عن غیر اراده من الارواح ولا ظهور ولا تصوّر کابن عباس وعائشه رضی اللّه عنهما حین أدرکا جبریل علیه السلام و هو یکلم رسول اللّه صلی الله علیه و سلم علی غیر علم من جبریل بذلک ولا اراده منه لظهور لهم فأخبرا بذلک رسول اللّه صلی الله علیه و سلم ولم یعلما انه جبریل علیه السلام فقال لها صلی الله علیه و سلم أو قد رأیتیه وقال لابن عباس أرأیته قالا نعم قال ذلک جبریل وکذلک یدرکون رجال الغیب فی حال ارادتهم الاحتجاب وان لا یظهر و اللابصار فیراهم صاحب هذا الحال ومن نفوذ البصر أیضا انهم إذا تجسدت لهم المعانی یعرفونها فی عین صورها فیعلمون أیّ معنی هو ذلک الذی تجسد من غیر توقف.

(وصل)و أمّا معرفه الخطاب الالهیّ عند الالقاء فهو قوله تعالی وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللّهُ إِلاّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فأمّا الوحی من ذلک فهو ما یلقیه فی قلوبهم علی جهه الحدیث فیحصل لهم من ذلک علم بأمرمّا و هو الذی تضمنه ذلک الحدیث وان لم یکن کذلک فلیس بوحی ولا خطاب فان بعض القلوب یجدأصحابها علما بأمرمّا من العلوم الضروریه عند الناس فذلک علم صحیح لیس عن خطاب وکلامنا انما هو فی الخطاب الالهی المسمی وحیا فان اللّه تعالی جعل مثل هذا الصنف من الوحی کلاما ومن الکلام یستفید العلم بالذی جاء له ذلک الکلام وبهذا یفرق إذا وجد ذلک.

ص: 190

خداوند از زبان پیامبرش صلی الله علیه و آله این مطلب را خبر می دهد و مهدی(عج)از پیروان پیامبر است و پیامبر صلی الله علیه و آله در دعوت به سوی خدا اشتباه نمی کند پس پیرو او نیز اشتباه نمی کند؛زیرا راه او را می پیماید.در حدیث در توصیف مهدی(عج)این گونه آمده است.پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«مهدی(عج)گام در جای پای من می گذارد و اشتباه نمی کند و این عصمت در دعوت به سوی خداست و بسیاری از اولیا بلکه همه آن ها به آن دست می یابند و اثر نفوذ بصر این است که دارنده آن،ارواح نوریه و نازل شده را بدون اراده و خواست و ظهور و تصور آن ارواح درک می کند مانند ابن عباس و عایشه که جبرئیل علیه السلام را هنگام سخن گفتن با پیامبراکرم صلی الله علیه و آله درک کردند،بدون علم و خواست جبرئیل علیه السلام به ظهور برای آن ها.آنگاه ایشان که نمی دانستند او جبرئیل علیه السلام است این موضوع را به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله گفتند.آن حضرت به عایشه فرمود:«آیا واقعا او را دیده ای؟»و به ابن عباس فرمود:«آیا او را دیده ای؟»آن ها گفتند:

«آری.»فرمود:«او جبرئیل است.»و همچنین دارنده این ویژگی،مردان غیب را هنگام اراده مخفی شدن و آشکار نبودن برای چشم ها می بیند و از آثار دیگر نفوذ بصر این است که هنگام جسمیت یافتن معانی برای ایشان آن ها را به صورت اصلی خود می شناسند و بی درنگ می فهمند آن چه معنایی است که تجسد یافته است.

2-و شناخت خطاب خداوند در هنگام القای آن در این سخن خداوند تعالی است:«و برای هیچ بشری امکان ندارد که خداوند با او سخن گوید مگر از راه وحی یا از پشت حجاب یا پیام آوری را فرستد.»

وحی آن چیزی است که به صورت گفتار در قلب های ایشان می اندازد،آنگاه به وسیله آن علم به موضوعی برای شان پدید می آید و آن موضوع همان مضمون آن گفتار است و اگر این گونه نباشد نه وحی است و نه خطاب؛زیرا در قلب های برخی علم به مطلب بدیهی ایجاد می شود که آن علم صحیحی است ولی به وسیله خطاب نیست و سخن ما درباره خطاب الهی به نام وحی است،چرا که خداوند تعالی این صنف از وحی را گفتار قرار داده است و از گفتار علم به مضمون آن حاصل می شود و با این توضیح با یافتن آن مضمون تفاوت دارد

ص: 191

و أما قوله تعالی أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ فهو خطاب الهی یلقیه علی السمع لاعلی القلب فیدرکه من ألقی علیه فیفهم منه ما قصد به من أسمعه ذلک و قد یحصل له ذلک فی صور التجلی فتخاطبه تلک الصوره الالهیه وهی عین الحجاب فیفهم من ذلک الخطاب علم ما یدل علیه ویعلم ان ذلک حجاب وان المتکلم من وراء ذلک الحجاب وما کل من أدرک صوره التجلی الالهی یعلم ان ذلک هو اللّه فما یزید صاحب هذه الحال علی غیره الابان یعرف ان تلک الصوره وان کانت حجابا فهی عین تجلی الحق له و أما قوله تعالی أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فهو ما ینزل به الملک أو ما یجیء به الرسول البشریّ الینا إذا نقلا کلام اللّه خاصه مثل التالی قال تعالی فأجره حتی یسمع کلام اللّه وقوله تعالی وَ نادَیْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا وقوله تعالی نُودِیَ أَنْ بُورِکَ مَنْ فِی النّارِ وَ مَنْ حَوْلَها فان نقلا علما وأفصحا عنه ووجداه فی أنفسهما فذلک لیس بکلام الهی و قد یکون الرسول و الصوره معاوذ لک فی نفس الکتابه فالکتاب رسول و هو عین الحجاب علی المتکلم فیفهمک ما جاء به ولکن لا یکون ذلک إذا کتب ما علم وانما یکون ذلک اذا کتب عن حدیث یخاطبه به تلک الحروف التی بسطرها ومتی لم یکن کذلک فما هو کلام هذا هو الضابط فاللقاء للرسل والالقاء للخبر الالهی بارتفاع الوسائط من کونه کلمه لا غیر و الکتابه رقوم مسطره حیث کانت لم تسطر الاعن حدیث ممن سطرها لاعن علم فهذا کله من الخطاب الالهی لصاحب هذا المقام و أما علم الترجمه عن اللّه فذلک لکل من کلمه اللّه فی الالقاء و الوحی فیکون المترجم خلافا لصور الحروف اللفظیه أو المرقومه التی یوجدها ویکون روح تلک الصور کلام اللّه لا غیر.

ص: 192

و این سخن خداوند:«یا از پشت پرده.»خطاب الهی است که در گوش ایجاد می کند نه در قلب و کسی که بر او القاء شده است آن را درک می کند و مقصود شنواننده آن را می فهمد و گاهی آن،به صورت تجلی حاصل می شود و آن صورت الهی به او خطاب می کند و آن صورت،همان حجاب است.آنگاه از آن خطاب به معنای آن پی می برد و می فهمد که آن حجاب است و گوینده پشت آن قرار دارد و هر درک کننده صورت تجلی نمی فهمد که آن خداوند است و تفاوت دارنده این حالت نسبت به دیگران شناخت این است که این صورت هر چند حجاب است اما آن،عین تجلی حق برای اوست.

و این سخن خداوند:«یا پیام آوری را می فرستد.»آن چیزی است که فرشته نازل می کند یا آن چیزی که پیام آور بشری به سوی ما می آورد هنگامی که فقط گفتار خداوند را نقل می کنند، مثل تلاوت کننده این سخن خداوند تعالی:«او را پناه بده تا سخن خداوند را بشنود.»و این سخن خداوند تعالی:«و از جانب راست طور به او ندا دادیم و او را به خود نزدیک کردیم در حالی که به او راز می گفتیم.»و این سخن خداوند تعالی:«ندا داده شده به کسی که در آتش است و کسی که اطراف آن است،برکت داده شد.»و اگر علمی را نقل کنند و آن را آشکار کنند و در نفس خود بیابند،آن گفتار خداوند نیست و گاهی پیام آور و صورت باهم هستند و آن همان نوشته است.نوشته پیام آور است و آن همان حجاب گوینده است که معنایش را به تو می فهماند اما آن نوشته ای نیست که برداشت خودش را می نویسد بلکه تنها آن نوشته ای است که گفتار را با همان واژه ها و حروف می نویسد و در صورتی که این گونه نباشد،آن گفتار نیست.این قانون و ضابطه آن است پس ملاقات با پیام آور و القای خبر الهی با سخن گفتن بدون واسطه و نوشتن گفتار خداوند نه برداشت از آن،همه این ها از قبیل خطاب الهی برای دارنده این مقام است.

3-علم ترجمه و بیان از طرف خداوند مخصوص هرکسی است که خداوند در القا و وحی با او سخن گوید؛بنابراین ترجمه و بیان،غیر از حروف گفته یا نوشته شده ای است که آن ها را ایجاد می کند و تنها روح آن صورت ها گفتار خداوند است.

ص: 193

فان ترجم عن علم فما هو مترجم لابد من ذلک یقول الولی حدثنی قلبی عن ربی و قد یترجم المترجم عن ألسنه الاحوال ولیس من هذا الباب بل ذلک من باب آخر یرجع إلی عین الفهم بالاحوال و هو معلوم عند علماء الرسوم وعلی ذلک یخرجون قوله تعالی وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ یقولون یعنی بلسان الحال وکذلک قوله تعالی إِنّا عَرَضْنَا الْأَمانَهَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها فجعلوا هذه الابایه والاشفاق حالا لا حقیقه وکذلک قوله عنهما قالتا أتینا طائعین قول حال لاقول خطاب و هذا کله لیس بصحیح ولا مراد فی هذه الآیات بل الامر علی ظاهره کما ورد هکذا یدرکه أهل الکشف فاذا ترجموا من الموجودات فانما یترجمون عما تخاطبهم به لا عن أحوالهم اذ لونطقوا لقالوا هذا وأصحاب هذا القول انقسموا علی قسمین فبعضهم یقول ان کان هذا وأمثاله نطقا حقیقه وکلاما فلا بد أن یخلق فی هؤلاء الناطقین حیاه وحینئذ یصح ان یکون حقیقه وجائز ان یخلق اللّه فیهم حیاه ولکن لا علم لنا بذلک ان الامر وقع کما جوّزناه أو هو لسان حال فأما أصحاب ذاک القول فکذا وقع فی نفس الامر لان کل ما سوی اللّه حیّ ناطق فی نفس الامر فلا معنی للاحوال مع هذا عند أهل الکشف و الوجود و أما القسم الآخر وهم الحکماء فقالوا ان هذا لسان حال و لابدّ لا نّه من المحال ان یحیا الجماد و هذا قول محجوب با کشف حجاب فما فی العالم إلّامترجم إذا ترجم عن حدیث الهیّ فافهم ذلک و أما تعیین المراتب لولاه الامر فهو العلم بما تستحقه کل مرتبه من المصالح التی خلقت لها فینظر صاحب هذا

ص: 194

پس اگر از روی علم ترجمه کند که هر ترجمه باید این گونه باشد ولّی می گوید:«قلبم از طرف پروردگارم برای من بازگو کرد.»و گاهی مترجم از زبان حال،ترجمه و بیان می کند و آن از این باب نیست بلکه از باب دیگری است که به عین فهم از احوال بازمی گردد که آن نزد علمای رسمی معلوم است و این سخن خداوند را به همین صورت توجیه کرده اند:«و هیچ چیزی نیست مگر آن که با حمد خدا تسبیح می گوید.»می گویند:«یعنی با زبان حال.»و همچنین این سخن خداوند:«ما آن امانت را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه کردیم ولی آن ها از بر دوش کشیدن آن سر باز زدند و از آن ترسیدند.»ایشان خودداری کردن و ترس این موجودات را حالت آن ها قرار داده اند نه حقیقت.همچنین این سخن خداوند:«آن دو گفتند:

با میل آمدیم.»زبان حال است نه زبان قال ولی هیچ یک از تفسیر و توجیه ها صحیح نیست و در این آیات مقصود نیست،بلکه واقعیت براساس ظاهر این آیات است همان گونه که وارد شده است و اهل کشف آن را درک می کنند و هنگامی که درباره موجودات،ترجمه و بیان می کنند تنها از آنچه به آن ها خطاب شده است ترجمه می کنند نه از حالت های آنان که اگر سخن بگویند این را می گویند و گویندگان آن نظریه دو دسته اند:برخی می گویند:«اگر این ها و امثال این ها نطق و سخن حقیقی است باید این سخن گویان زنده باشند و در این صورت این آیات معنای حقیقی خود را دارد و جایز است که خداوند در آن ها زندگی بیافریند ولی ما نمی دانیم که آیا واقعیت آن گونه است که ما احتمال می دهیم یا این که زبان حال است.»

قائلان به آن نظریه می گویند:«در نفس الامر و واقع آن گونه است زیرا هر چیز غیر خدا زنده و گویاست،بنابراین برای زبان حال نزد اهل کشف و وجود،معنایی نیست.»

دسته دیگر که حکیمان هستند می گویند:«ناچار باید آن را بر زبان حال حمل کرد،زیرا زنده بودن جماد محال است.»

و این نظر با کشف باطل می شود،بنابراین هر چه در جهان است ترجمه و تفسیرکننده است،هنگامی که گفتار خدای من را بیان می کند.در این مطلب دقت کن.

4-تعیین مراتب کارگزاران،آن علم به مصالحی است که هر مرتبه استحقاق و شایستگی آن را دارد و برای آن آفریده شده است.دارنده این علم کسی را که می خواهد به کار بگمارد

ص: 195

العلم فی نفس الشخص الذی یرید ان یولیه ویرفع المیزان بینه وبین المرتبه فاذا رأی الاعتدال فی الوزن من غیر ترجیح لکفه المرتبه ولاه وان رجح الوالی فلا یضرّه وان رجحت کفه المرتبه علیه لم یوله لأنّه ینقص عن علم ما رجحه به فیجوز بلا شک و هو أصل الجور فی الولاه ومن المحال عندنا ان یعلم ویعدل عن حکم علمه جمله واحده و هو جائز عند علماء الرسوم وعندنا هذا الجائز لیس بواقع فی الوجود وهی مسأله صعبه ولهذا یکون المهدیّ یملؤها قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما یعنی الارض فان العلم عندنا یقتضی العمل ولا بد والا فلیس بعلم وان ظهر بصوره علم و المراتب ثلاثه وهی التی ینفذ فیها حکم الحاکم وهی الدماء والاعراض والاموال فیعلم ماتطلبه کل مرتبه من الحکم الالهیّ المشروع وینظر فی الناس فمن رأی انه جمع ما تطلبه تلک المرتبه نظر فی مزاج ذلک الجامع فان رآه یتصرّف تحت حکم العلم علم انه عاقل فولاه وان رآه یحکم علی علمه وأن علمه معه مقهور تحت حکم شهوته وسلطان هواه لم یوله مع علمه بالحکم قال بعض الملوک لبعض جلسائه من أهل الرأی و النظر الصحیح حین استشاره فقال له من تری ان أولی أمور الناس فقال ولّ علی أمور الناس رجلا عاقلا فان العاقل یستبرئ لنفسه فان کان عالما حکم بما علم وان لم یکن عالما بتلک الواقعه ما حکمها حکم علیه عقله ان یسأل من یدری الحکم الالهیّ المشروع فی تلک النازله فاذا عرفه حکم فیها فهذا فائده العقل فان کثیرا ممن ینتمی إلی الدین و العلم الرسمیّ تحکم شهوتهم علیهم و العاقل لیس کذلک فان العقل یأبی إلّا الفضائل فانه یقید صاحبه عن التصرّف فیما لا ینبغی ولهذا سمی عقلا من العقال.

ص: 196

در نفس او دقت می کند و میان او و میان آن مرتبه را باهم می سنجد،آنگاه وقتی که وزن آن ها را هم اندازه مشاهده کرد بدون ترجیح آن مرتبه بر و الی و ترجیح و الی زیان نمی زند در این صورت او را به کار می گمارد و اگر کفه مرتبه بر و الی ترجیح داشت،او را به کار نمی گمارد، زیرا علم او نسبت به آن مرتبه که او را ترجیح داده است ناقص است و بدون شک ظلم خواهد کرد و این ریشه ظلم در حاکمان است و نزد ما محال است که بداند و از حکم علمش ذره ای عدول کند و آن نزد علمای رسمی ممکن است و نزد ما این ممکن،در وجود واقع نمی شود و این مساله مشکلی است.به همین خاطر مهدی(عج)زمین را از عدل و داد پر می کند،همان گونه که از جور و ظلم پر شده است.»

نزد ما علم حتماً مقتضی عمل است و در غیر این صورت علم نیست،هرچند به صورت علم بروز کند.

امام مهدی(عج)مراتب سه گانه ای را که حکم حاکم در آن ها نافذ است دماء و اعراض و اموال(جان و آبرو و مال)می داند که هر مرتبه مقتضی چه حکم الهی شرعی است و در مردم دقت می کند پس هرکس را مشاهده کرد که جامع همه اقتضاهای آن مرتبه است،در مزاج وی دقت می کند،پس اگر مشاهده کرد که تحت حکم علم تصرف می کند،او عاقل است و او را به کار می گمارد و اگر مشاهده کرد که براساس علمش عمل می کند ولی علمش با خودش تحت حکم شهوتش و سلطه هوایش مقهور است،او را به کار نمی گمارد،با این که عالم به حکم است.

یکی از پادشاهان به یکی از صاحب نظران با رای صحیح هنگام مشورت گفت:«به نظر تو من چه کسی را عهده دار کارهای مردم کنم؟»

گفت:«مرد عاقلی را عهده دار مردم کن!چرا که عاقل،خودش را پاک نگه می دارد.اگر بداند براساس علمش حکم می کند و اگر حکم آن واقعه را نداند عقلش به او حکم می کند که حکم الهی و شرعی آن واقعه را از عالم به آن بپرسد آنگاه پس از دانستن در آن حکم می کند.»

این فایده عقل است،همانا بسیاری از کسانی که خود را به دین و علم رسمی نسبت می دهند،امیال شان بر آن ها حکم می کند ولی عاقل این گونه نیست،زیرا عقل غیر از فضیلت ها را نمی پذیرد.عقل به دارنده اش از تصرف در امور ناشایست بند می زند و به همین خاطر عقل نامیده شده است از عقال(به معنای پایبند.)

ص: 197

و أما الرحمه فی الغضب فلا یکون ذلک إلّافی الحدود المشروعه و التعزیر وماعدا ذلک فغضب لیس فیه من الرحمه شیء ولذلک قال أبو یزید بطشی أشدّ لما سمع القارئ یقرأ ان بطش ربک لشدید فان الانسان إذا غضب لنفسه فلا یتضمن ذلک الغضب رحمه بوجه واذا غضب للّه فغضبه غضب اللّه وغضب اللّه لا یخلص عن رحمه الهیه تشوبه فغضبه فی الدنیا ما نصبه من الحدود و التعزیرات وغضبه فی الآخره ما یقیم من الحدود علی من یدخل النار فهو وان کان غضبا فهو تطهیر لما شا به من الرحمه فی الدنیا و الآخره لان الرحمه لما سبقت الغضب فی الوجود عمت الکون کله و وسعت کل شیء فلما جاء الغضب فی الوجود وجد الرحمه قد سبقته ولا بد من وجوده فکان مع الرحمه کالماء مع اللبن إذا شابه وخالطه فلم یخلص الماء من اللبن کذلک لم یخلص الغضب من الرحمه فحکمت علی الغضب لانها صاحبه المحل فینتهی غضب اللّه فی المغضوب علیهم ورحمه اللّه لا تنتهی فهذا المهدی لا یغضب إلّاللّه فلا یتعدی فی غضبه اقامه حدود اللّه التی شرعها بخلاف من یغضب لهواه ومخالفه غرضه فمثل هذا الذی یغضب للّه لا یمکن ان یکون إلّاعادلا ومقسطا لا جائرا ولا قاسطا وعلامه من یدعی هذا المقام إذا غضب للّه وکان حاکما وأقام الحد علی المغضوب علیه نزول عنه الغضب علی ذلک الشخص عند الفراغ منه وربما قام إلیه وعانقه وآنسه وقال له أحمد اللّه الذی طهرک وأظهر له السرور و البشاشه به وربما أحسن إلیه بعد ذلک.

ص: 198

5-مهربانی در حال خشم.آن تنها در حدود شرعی و تعزیر است و غیر از آن فقط خشم بدون مهربانی است.ابویزید وقتی شنید که شخصی این آیه قرآن را می خواند:«مؤاخذه و مجازات پروردگار تو سخت است.»ابویزید گفت:«مجازات من سخت تر است.»

انسان وقتی برای خودش خشمگین می شود،در آن غضب هیچ رحمت و مهربانی نیست ولی وقتی برای خدا خشمگین می شود،خشم او خشم خداست و خشم خدا از مهربانی و رحمت الهی خالی نیست که با آن آمیخته است زیرا خشم خدا در دنیا قراردادن حدود و تعزیرات است و خشم خدا در آخرت،حدودی است که بر داخل شونده آتش اقامه می شود و آن با این که خشم است ولی پاک کردن است،برای این که در دنیا و آخرت مهربانی و رحمت با آن آمیخته است زیرا رحمت به دلیل پیشی گرفتن بر غضب در وجود،تمامی وجود را فراگرفته است و بر هر چیزی گسترده است.پس وقتی که غضب به وجود می آید،رحمت را می یابد که پیش تر از آن به وجود آمده است و چاره ای از وجود آن نیست.غضب با رحمت، همانند شیری است که با آب آمیخته شده است.

پس آب از شیر جدا نمی شود.به همین صورت غضب از رحمت جدا نمی شود به این دلیل به غضب حکم می شود که لازمه آن محل است.پس غضب خدا به خشم گرفته شدگان محدود می شود ولی رحمت خدا محدود نمی شود.

مهدی(عج)فقط برای خدا خشمگین می شود؛از این رو در خشم خود از اقامه حدود شرعی فراتر نمی رود،برخلاف کسی که برای هوا و هوس و مخالفت با غرض خودش خشمگین می شود؛بنابراین مثل این شخصی که برای خدا خشمگین می شود،ممکن نیست که غیر عادل و دادگر باشد و ستمگر و ظالم نیست.علامت ادعاکننده این مقام این است که وقتی برای خدا خشمگین می شود و حاکم پس از اجرای حدّ بر کسی که بر او خشم گرفته است،خشم وی نسبت به آن شخص برطرف می شود و گاهی در مقابل او به پا می خیزد و او را در آغوش می گیرد و با او مأنوس می شود و به وی می گوید:«خدا را ستایش کن که تو را پاک کرد و برای او اظهار شادی و خوشرویی می کند.»و گاهی پس از آن به وی نیکی می کند.

ص: 199

هذا میزانه ویرجع لذلک المحدود رحمه کله و قد رأیت ذلک لبعض القضاه ببلاد المغرب قاضی مدینه سبته یقال له أبو ابراهیم بن یغمور وکان یسمع معنا الحدیث علی شیخنا أبی الحسین بن الصائغ من ذریه أبی أیوب الانصاری وعلی أبی الصبر أیوب الفهری وعلی أبی محمد بن عبداللّه الحجری بسبته فی زمان قضائه بها وما کان یأتی إلی السماع راکباقط بل یمشی بین الناس فاذا لقیه رجلان قد تخاصما وتداعیا إلیه وقف الیهما وأصلح بینهما غزیر الدمعه طویل الفکره کثیر الذکر یصلح بین القبیلتین بنفسه فیصطلحان ببرکته والقاضی ان بقی معه الغضب علی المحدود بعد أخذ حقّ اللّه منه فهو غضب نفس وطبع أولامر فی نفسه لذلک المحدود ما هو غضب للّه فلذلک لا یاجره اللّه فانه ماقام فی ذلک مراعاه لحق اللّه و هذا من قوله تعالی ونبلو أخبارکم فابتلاهم أوّلا بما کلفهم فاذا عملوا ابتلی أعمالهم هل عملوها لخطاب الحق أو عملوها لغیر ذلک و هو قوله عزوجل أیضا یوم تبلی السرائر و هذا میزانه عند أهل الکشف فلا یغفل الحاکم عند اقامه الحدود عن النظر فی نفسه ولیحذر من التشفی الذی یکون للنفوس ولهذا نهی عن الحکم فی حال غضبه ولو لم یکن حاکما فی حقّ من ابتلی باقامه حد علیه فان وجد لذلک تشفیا فیعلم انه ما قام فی ذلک للّه وما عنده فیه خیر من اللّه واذا فرح باقامه الحد علی المحدود ان لم یکن فرحه له لما سقط عنه ذلک الحد فی الآخره من المطالبه والا فهو معلول.

ص: 200

آن ملاک این مطلب است و برای حدّ خورده،همه اش رحمت است و من این مطلب را در یکی از قاضی های شهرهای مغرب دیده ام.قاضی شهر سبته به نام ابوابراهیم بن یغمور وی در زمان قضاوتش همراه ما از استادمان ابوحسین بن صائغ از نسل ابوایوب انصاری و از ابوصبر ایوب فهری و از ابو محمد بن عبدالله حجری در شهر سبته حدیث می شنید.او هرگز برای شنیدن حدیث سواره نمی آمد،بلکه در میان مردم پیاده می آمد،هنگامی که در راه،دو نفر باهم دعوا داشتند و نزد وی طرح دعوا می کردند،برای آن ها می ایستاد و ایشان را باهم آشتی می داد.وی بسیار می گریست،زیاد تفکر می کرد و کثیرالذکر بود،به تنهایی میان دو قبیله را آشتی می داد و آنان به برکت او باهم صلح می کردند.

اگر پس از آن که قاضی حق خدا را از شخص حدّ خورده گرفت خشم وی نسبت به او باقی بماند،آن خشم نفسانی و طبیعی است یا به خاطر چیزی است که نسبت به او داشته است و خشم خدایی نیست و به همین خاطر خداوند به او پاداش نمی دهد؛چرا که وی برای رعایت حق خداوند اقدام نکرده است و این از مصادیق این گفتار خداوند است:

«و خبرهای شما را می آزماییم.»پس آن ها را در آغاز با تکلیف کردن می آزماید،آنگاه وقتی عمل کردند اعمالشان را می آزماید که آیا به خاطر خطاب خداوند عمل کرده اند یا به انگیزه دیگری عمل کرده اند و این معنای سخن خداوند عز و جل نیز هست:«روزی که نهان ها آشکار می شود.»و نزد اهل مکاشفه این ملاک آن است.پس حاکم هنگام اجرای حدود نباید از دقت در نفس خویش غفلت ورزد و باید از تشفی خاطر بپرهیزد که در نفوس است.به همین خاطر از داوری کردن در حال خشم نهی شده است هر چند درباره حدّ خورده حاکم نباشد.

بنابراین اگر به دلیل اجرای حدّ،تشفی خاطر بیابد،باید بداند که برای خدا در این مورد اجرای حدّ نکرده است و در وجودش خیری از طرف خدا نیست و هنگامی که از اجرای حدّ بر حدّ خورده خوشحال شود،اگر شادمانی او به خاطر سقوط مجازات او در آخرت نباشد، وی بیمار(نفسانی)است.

ص: 201

وما عندی فی مسائل الاحکام المشروعه با صعب من الزنا خاصه ولو أقیم علیه الحد فانی أعلم انه یبقی علیه بعد اقامه الحد مطالبات من مظالم العباد واعلم ان غیر الحاکم ما عین اللّه له اقامه الحد علیه فلا ینبغی أن یقوم به غضب عند تعدی الحدود فلیس ذلک إلّا للحکام خاصه ولرسول اللّه صلی الله علیه و سلم من حیث ما هو حاکم فلو کان مبلغا لا حاکما لم یقم به غضب علی من رد دعوته فانه لیس له من الامر شیء ولیس علیه هداهم فان اللّه یقول فی هذا للرسول صلی الله علیه و سلم ان علیک إلّاالبلاغ و قد بلغ فأسمع اللّه من شاء وأصم من شاء فهم أعقل الناس أعنی الانبیاء واذا کوشف الداعی علی من أصمه اللّه عن الدعوه فاسمعها لم یتغیر لذلک فان الصائح اذا نادی من قام به الصمم وعلم انه لم یسمع نداءه لم یجد علیه وقام عذره عنده فان کان الرسول حاکما تعین علیه الحکم بما عین اللّه له فیه و هذا علم شریف یحتاج إلیه کل وال فی الارض علی العالم*واما علم ما یحتاج إلیه الملک من الارزاق فهو ان یعلم أصناف العالم ولیس إلّااثنان وأعنی بالعالم الذی یمشی فیهم حکم هذا الامام وهم عالم الصور وعالم الانفس المدبرون لهذه الصور فیما یتصرّفون فیه من حرکه أو سکون وماعدا هذین الصنفین فما له علیهم حکم إلّامن أراد منهم ان یحکمه علی نفسه کعالم الجان و أما العالم النورانی فهم خارجون عن ان یکون للعالم البشریّ علیهم تولیه فکل شخص منهم علی مقام معلوم عینه له ربه فما یتنزل إلّابأمر ربه فمن اراد تنزیل واحد منهم

ص: 202

در مسائل احکام شرعی سخت تر از زنا نزد من وجود ندارد و اگر حدّ بر او جاری شود من می دانم که پس از اجرای حدّ مظالم عباد باقی می ماند.

بدان که خداوند اجرای حدود را به غیر حاکم اجازه نداده است،بنابراین شایسته نیست که هنگام تجاوز از حدود خشمگین شود.این کار فقط برای حاکم و برای پیامبر صلی الله علیه و آله است از این جهت که حاکم است.پس اگر تنها مبلّغ بود نه حاکم،نسبت به کسی که دعوتش را نمی پذیرفت خشمگین نمی شد چرا که هیچ امری در اختیار او نیست و هدایت آن ها بر عهده او نیست.همانا خداوند در این باره به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:«برعهده تو جز رساندن نیست.»و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله ابلاغ کرد و خداوند هرکس را که می خواست شنوا کرد و هرکس را که می خواست کر کرد و پیامبران علیه السلام عاقل ترین مردمند و هنگامی که دعوتگر نسبت به کسی که خداوند گوش او را به دعوت کر کرده است و به همین خاطر نمی شنوند،آگاهی یابد به این خاطر تغییری در او پدید نمی آید،چرا که وقتی فریادگر،شخص کری را صدا کند و بداند که او ندایش را نمی شنوند برای او ناراحت نمی شود و عذرش نزد وی پذیرفته است.پس اگر پیامبر صلی الله علیه و آله حاکم باشد برای او لازم است براساس آنچه خداوند برایش معین کرده است حکم کند و این علم شریفی است که هر حاکمی در زمین در جهان به آن نیازمند است.

6-نیاز فرمانروا به علم ارزاق.لازمه آن شناخت اصناف جهان است و آن ها دو صنف است و مقصود من جهانی است که حکم این امام علیه السلام در آن جاری است و آن عالم صورت ها و عالم نفس های تدبیرکننده این صورت هاست در تصرفاتی که انجام می دهند از قبیل حرکت یا سکون و امام بر غیر از این دو صنف حکم نمی کند،مگر آن که خودشان بخواهند و امام را بر خودشان حاکم کنند،مانند عالم جنّ ولی عالم نورانی از ولایت افراد بشر خارجند و هر شخصی از آن ها دارای جایگاه معلومی است که پروردگارش برای وی معین کرده است و فرود نمی آید مگر به دستور پروردگارش و هرکس بخواهد یکی از آن ها فرود آید

ص: 203

فیتوجه فی ذلک إلی ربه وربه یأمره ویأذن له فی ذلک اسعافا لهذا السائل أو ینزله علیه ابتداء واما السائحون منهم فقامهم المعلوم کونهم سیاحین یطلبون مجالس الذکر فاذا وجدوا أهل الذکر وهم أهل القرآن الذاکرون القرآن فلا یقدمون علیهم أحدا من مجالس الذاکرین بغیر القرآن فاذا لم یجدوا ذلک و وجدوا الذاکرین اللّه لا من کونهم تالین قعدوا الیهم ونادی بعضهم بعضا هلموا الی بغیتکم فذلک رزقهم الذی یعیشون به وفیه حیاتهم فاذا علم الامام ذلک لم یزل یقیم جماعه یتلون آیات اللّه آناء اللیل و النهار و قد کنا بفاس من بلاد المغرب قد سلکنا هذا المسلک لموافقه أصحاب موفقین کانوا لنا سامعین وطائعین وفقدناهم ففقدنا لفقدهم هذا العمل الخالص و هو أشرف الارزاق وأعلاها فأخذنا لما فقدنا مثل هؤلاء فی بث العلم من أجل الارواح الذین غذاؤهم العلم ورأینا ان لانورد شیأ منه الامن أصل هو مطلوب لهذا الصنف الروحانی و هو القرآن فجمیع ما تتکلم فیه فی مجالسی وتصانیفی انما هو من حضره القرآن وخزائنه أعطیت مفتاح الفهم فیه والا مداد منه و هذا کله حتی لا نخرج عنه فانه أرفع ما یمنح ولا یعرف قدره إلّامن ذاقه وشهد منزلته حالا من نفسه وکلمه به الحق فی سرّه فان الحق إذا کان هو المکلم عبده فی سرّه بارتفاع الوسائط فان الفهم یستصحب کلامه منک فیکون عین الکلام منه عین الفهم منک لایتأخر عنه فان تأخر عنه فلیس هو کلام اللّه ومن لم یجد هذا فلیس عنده علم بکلام اللّه عباده فاذا کلمه بالحجاب الصوری بلسان نبیّ أو من شاء اللّه من العالم فقد یصحبه الفهم و قد یتأخر عنه هذا هو الفرق بینهما.

ص: 204

در این باره متوجه پروردگارش می شود و خداوند به خاطر برآوردن حاجت آن درخواست کننده در این باره به او دستور یا اجازه می دهد یا بدون درخواست او را فرو می فرستد.

و سیاحان،مقام برخی از آن ها معلوم است که سیاحان به دنبال مجالس ذکرند.هنگامی که آنان ذاکران قرآن را بیابند،هیچ یک از ذاکران به غیر قرآن را بر آن ها مقدم نمی دارند و هنگامی که آنان را نیابند و ذاکران خداوند از غیر راه تلاوت را بیابند،نزد آنان می نشینند و همدیگر را صدا می زنند که به سوی مطلوبتان بیایید و آن روزی ایشان است که با آن زندگی می کنند و حیاتشان در آن است.آنگاه وقتی امام این را بداند همواره گروهی را می گمارد تا در شب و روز آیات خدا را تلاوت کنند.ما،در فاس از شهرهای مغرب به این روش عمل می کردیم به خاطر وجود دوستان موفقی که مطیع و شنوای ما بودند و ما آن ها را از دست دادیم و با از دست دادن شان این عمل خالص را از دست دادیم و آن شریف ترین و عالی ترین روزی هاست.آنگاه به خاطر از دست دادن مثل آن ها به انتشار علم به خاطر ارواح پرداختیم که غذایشان علم است و به این نتیجه رسیدیم که فقط آن را از منبعی بیان کنیم که مطلب این صنف روحانی است و آن قرآن است.پس من در مجالس و نوشته هایم،درباره هرچه سخن می گویم تنها از محضر قرآن و گنجینه های آن و با کمک آن است که کلیدهای فهم آن به من داده شده است و این ها همه تا وقتی است که از آن خارج نشویم.همانا قرآن برترین بخشش هاست و قدر آن را نمی شناسد مگر آن کس که آن را بچشد و منزلت آن را درک کند در حالی که آن را در نفس خویش جای داده است و حق در نهان به وسیله آن با وی سخن گفته است زیرا هنگامی که حق در نهان بدون واسطه با بنده اش سخن گوید فهم در پی سخن او می آید و کلام او عین فهمیدن از سوی تو خواهد بود و متاخر از آن نیست و اگر متاخر از آن شد آن کلام خدا نخواهد بود و هرکس این را نیابد عالم به سخن خدا به بندگانش نیست ولی هنگامی که با حجاب صوری با زبان پیامبری یا هرکس از جهان که بخواهد با او سخن گوید گاهی بلافاصله فهم به دنبال آن می آید و گاهی متاخر از آن می شود و این تفاوت میان آن دو است.

ص: 205

و أما الارزاق المحسوسه فانه لاحکم له فیها إلّافی بقیه اللّه فمن أکل مما خرج عن هذه البقیه لم یأکل من ید هذا الامام العادل ولیس مسمی رزق اللّه فی حقّ المؤمنین إلّابقیه اللّه وکل رزق فی السکون من بقیه اللّه وما بقی إلّاان یفرق بینهما وذلک ان جمیع ما فی العالم من الاموال لا یخلوا ما أن یکون لها مالک معین أولا یکون لها مالک فان کان لها مالک معین فهی من بقیه اللّه لهذا الشخص وان لم یکن لها مالک معین فهی لجمیع المسلمین فجعل اللّه لهم وکیلا هذا الامام یحفظ علیهم ذلک فهذا من بقیه اللّه الذی زاد علی المال المملوک فکل رزق فی العالم بقیه اللّه ان عرفت معنی بقیه اللّه فمال زید بقیه اللّه لزید لما حجراللّه علیه التصرّف فی مال عمرو بغیر اذنه ومال عمرو بقیه الله لعمرو لما حجر علیه التصرّف فی مال زید بغیر اذنه فما فی العالم رزق إلّاو هو بقیه اللّه فیحکم الامام فیه بقدر ما أنزل اللّه من الحکم فیه فاعلم ذلک فالناس علی حالتین اضطرار وغیر اضطرار فحال الاضطرار یبیح قدر الحاجه فی الوقت ویرفع عنه حکم التحجیر فاذا مال مایزیلها به رجح علیه حکم التحجیر فان کان المضطرّ قد تصرّف فیما هو ملک لاحد تصرّف فیه بحکم الضمان فی قول وبغیر ضمان فی قول فان وجد أدّاه عند القائل بالضمان وان لم یجد فامام الوقت یقوم عنه فی ذلک من بیت المال وان کان المتصرّف قد تصرّف فیما لایملکه أحد أو یملکه الامام بحکم الوکاله المطلقه من اللّه له فلا شیء علیه لا ضمان ولا غیره و هذا علم یتعین المعرفه به علی امام الوقت لابدّ منه فما تصرّف أحد من المکلفین بالوجه المشروع إلّافی بقیه اللّه قال اللّه عزوجل بقیه اللّه خیر لکم ان کنتم مؤمنین.

ص: 206

و امام مهدی(عج)تنها حق حکم کردن درباره بقیه الله (1)از رزق های محسوس را دارد.

پس هرکس غیر از آن را بخورد،از دست این امام عادل نخورده است و بقیه الله فقط در حق مؤمنان بقیه الله نامیده می شود و همه رزق های موجود در جهان از بقیه الله است و هر چه غیر آن است با آن متفاوت است.توضیح آن که همه اموال جهان یا دارای مالک معینی است یا بدون مالک است.اگر مالک معینی داشته باشد،آن از بقیه الله برای مالکش است و اگر مالک معینی ندارد،متعلق به همه مسلمانان است و خداوند این امام را وکیل برای آن ها قرار داده است تا آن را برای شان حفظ کند و آن از بقیه الله است که بر مال مملوک افزوده شده است.

پس همه رزق های جهان از بقیه الله است،اگر معنای بقیه الله را بشناسی.مال زید برای وی بقیه الله است؛زیرا خداوند تصرف در مال عمرو بدون اجازه اش برای وی حرام کرده است و مال عمرو برای وی بقیه الله است،برای این که تصرف در مال زید بدون اجازه اش برای عمرو ممنوع است.پس هیچ رزقی در جهان غیر از بقیه الله نیست وامام به اندازه ای که خداوند درباره آن حکم نازل کرده است درباره آن حکم می کند.این را بدان.آنگاه مردم دارای دو حالت هستند:اضطرار و غیر اضطرار.حالت اضطرار به اندازه نیاز در آن زمان را مباح می کند و ممنوعیت را برمی دارد و هنگامی که اضطرار برطرف شد،حکم ممنوعیت بر آن ترجیح می یابد اگر مضطر در چیزی که ملک کسی است تصرف کرده باشد،بنابر نظر با ضمانت تصرف می کند و بنابر نظر دیگر بدون ضمانت و براساس نظریه ضمان اگر توانگر شد آن را می پردازد و اگر نیافت،امام آن زمان به جای او از بیت المال می پردازد.

و اگر در چیزی تصرف کرده باشد که ملک کسی نیست یا به حکم وکالت مطلقه از طرف خداوند ملک امام است،چیزی برعهده اش نیست،نه ضمان و نه غیر ضمان و این علمی است که شناخت آن بر امام زمان(عج)لازم است.هیچ یک از مکلفان به وجه شرعی تصرف نمی کند مگر در بقیه الله.خداوند عز و جل می فرماید:بقیه الله برای تان بهتر است اگر مؤمن باشید.»م.

ص: 207


1- .مقصود از بقیه الله روزی هایی است که خداوند برای بندگانش حلال کرده است.م.

و هو حکم فرعیّ وانما الاصل ان اللّه خلق لنا ما فی الارض جمیعا ثم حجرو أبقی فما أبقاء سماه بقیه اللّه وما حجر سماه حراما أی المکلف ممنوع من التصرّف فیه حالا أو زمانا أو مکانا مع التحجیر فانّ الاصل التوقف عن اطلاق الحکم فیه بشئ فاذا جاء حکم اللّه فیه کنا بحسب الحکم الالهیّ الذی ورد به الشرع الینا فمن عرف هذا عرف کیف یتصرّف فی الارزاق*و أما علم تداخل الامور بعضها علی بعض فهذا معنی قوله تعالی یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ فالمولج ذکروا المولج فیه أنثی هذا الحکم له مستصحب حیث ظهر فهو فی العلوم العلم النظری و هو فی الحس النکاح الحیوانیّ و النباتی ولیس شیء من ذلک مرادالنفسه فقط بل هو مراد لنفسه ولما ینتجه ولو لا اللحمه و السد اما ظهر للشفه عین و هو سار فی جمیع الصنائع العملیه و العلمیه فاذا علم الامام ذلک لم تدخل علیه شبهه فی أحکامه و هذا هو المیزان الموضوع فی العالم فی المعانی و المحسوسات و العاقل یتصرّف بالمیزان فی العالمین بل فی کل شیء له التصرّف فیه و أما الحاکمون بالوحی المنزل أهل الالقاء من الرسل وأمثالهم فما خرجوا عن التوالج فان اللّه جعلهم محلا لما یلقی الیهم من حکمه فی عباده قال تعالی نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ وقال تعالی یُنَزِّلُ الْمَلائِکَهَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ فما ظهر حکم فی العالم من رسول الا عن نکاح معنوی لا فی النصوص ولا فی الحاکمین بالقیاس فالامام یتعین علیه علم ما یکون بطریق التنزیل الالهیّ وبین ما یکون بطریق القیاس وما یعلمه المهدی أعنی علم القیاس لیحکم به وانما یعلمه لیتجنبه فما یحکم المهدی إلّابما یلقی الیه الملک من عند اللّه الذی بعثه اللّه إلیه لیسدّده.

ص: 208

و این حکم فرعی است و حکم اصلی این است که خداوند همه آنچه را که در زمین است برای ما آفرید،سپس ممنوع کرد و باقی گذارد و آنچه را باقی گذارد بقیه الله نامید و آنچه را ممنوع کرد،حرام نامید؛یعنی مکلف از تصرف در آن در حالت یا زمان یا مکانی ممنوع است با ممنوعیت،پس اصل در آن توقف از حکم کردن به چیزی در آن است،آنگاه وقتی حکم خدا در آن وارد شد ما براساس حکم الهی هستیم که شرع به سوی ما وارد کرده است،هرکس این را بشناسد می داند که چگونه در روزی ها تصرف کند.

7-علم تداخل امور در یکدیگر.آن معنای این سخن خداوند تعالی است:«شب را در روز داخل می کند و روز را در شب داخل می کند.»پس داخل شونده،نر و داخل شنونده در آن ماده است.این حکم آنجا که در علوم نظری آشکار شود هماهنگی دارد و آن در حس نکاح حیوانی و نباتی است و هیچ یک از آن ها به تنهایی مقصود ذاتی نیست بلکه،هم آن مقصود ذاتی است و هم نتیجه آن و اگر تار و پود نبود برای لب چشم به وجود نمی آمد و آن در همه صنعت های علمی و عملی جاری است.پس هنگامی که امام آن را بداند در احکامش شبهه ای بر او وارد نمی شود و این ملاکی است که در جهان در معانی و محسوسات قرار داده شده است و عاقل در هر دو جهان بلکه در هر چیز که حق تصرف دارد با ملاک و میزان تصرف می کند.

حکم کنندگان براساس وحی نازل شده رسولان القاءکننده و مانند آن ها،آن ها نیز از تداخل بیرون نیستند؛چرا که خداوند ایشان را محل القای حکمش در میان بندگان خود قرار داده است.خداوند تعالی می فرماید:«روح الامین آن را بر قلب تو نازل کرد.»و می فرماید:

«فرشتگان همراه روح امر او را بر هر یک از بندگانش که بخواهد،نازل می کند.»پس در جهان هیچ حکمی از پیام آوری آشکار نمی شود مگر با نکاح معنوی نه در نصوص و نه در میان حکم کنندگان با قیاس.پس آنچه از راه تنزیل الهی است امام باید بداند و آنچه را که از راه قیاس است باید بیان کند و مهدی(عج)قیاس را برای حکم کردن به آن نمی داند،بلکه برای اجتناب از آن می داند،بنابراین مهدی(عج)حکم نمی کند مگر براساس آنچه فرشته از طرف خدا بر او القاء می کند فرشته ای که خداوند به سوی او فرستاده تا به او یاری رساند.

ص: 209

وذلک هو الشرع الحقیقیّ المحمدیّ الذی لو کان محمد صلی الله علیه و سلم حیا ورفعت الیه تلک النازله لم یحکم فیها إلّابما یحکم هذا الامام فیعلمه اللّه ان ذلک هو الشرع المحمدی فیحرم علیه القیاس مع وجود النصوص التی منحه اللّه ایاها ولذلک قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم فی صفه المهدی یقفو اثری لایخطئ فعرفنا انه متبع لا متبوع وانه معصوم ولا معنی للمعصوم فی الحکم إلّا انه لا یخطیء فان حکم الرسول لا ینسب إلیه خطأ فانه لاینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی کما انه لایسوغ القیاس فی موضع یکون فیه الرسول صلی الله علیه و سلم موجودا و أهل الکشف النبیّ عندهم موجود فلا یأخذون الحکم إلّاعنه ولهذا الفقیر الصادق لا ینقی إلی مذهب انما هو مع الرسول الذی هو مشهود له کما ان الرسول مع الوحی الذی ینزل علیه فینزل علی قلوب العارفین الصادقین من اللّه التعریف بحکم النوازل انه حکم الشرع الذی بعث به رسول اللّه صلی الله علیه و سلم وأصحاب علم الرسوم لیست لهم هذه المرتبه لما أکبوا علیه من حب الجاه و الریاسه والتقدّم علی عباد اللّه وافتقار العامّه الیهم فلا یفلحون فی أنفسهم ولا یفلح بهم وهی حاله فقهاء الزمان الراغبین فی المناصب من قضاء وشهاده وحسبه وتدریس و أما المتنمسون منهم بالدین فیجمعون أکافهم وینظرون إلی الناس من طرف خفی نظر الخاشع ویحرکون شفاههم بالذکر لیعلم الناظر الیهم انهم ذاکرون ویتعجمون فی کلامهم ویتشدقون ویغلب علیهم وعونات النفس وقلوبهم قلوب الذئاب لا ینظر اللّه الیهم هذا حال المتدین منهم لا الذین هم قرناء الشیطان لاحاجه للّه بهم لبسوا للناس جلود الضأن من اللین اخوان العلانیه أعداء السریره فاللّه یراجع بهم ویأخذ بنواصیهم إلی مافیه سعادتهم.

ص: 210

و آن شرع حقیقی محمدی صلی الله علیه و آله است که اگر محمد صلی الله علیه و آله زنده بود و آن واقعه نزد وی مطرح می شد،همان حکمی را می کرد که این امام به آن حکم می کند.پس خداوند به او یاد داده است که آن شرع محمدی صلی الله علیه و آله است.از این رو با وجود نصوصی که خداوند به وی عنایت کرده است قیاس بر او حرام است و به همین خاطر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در بیان ویژگی مهدی(عج)فرمود:«گام جای پای من می گذارد و به خطا نمی رود»پس می دانیم که او پیروی کننده است و پیروی شده نیست و او معصوم است و معصوم در حکم،معنایی جز اشتباه نکردن ندارد زیرا به حکم پیامبراکرم صلی الله علیه و آله اشتباه نسبت داده نمی شود؛چرا که او:«از روی هوا سخن نمی گوید،آن جز وحی نیست که وحی شده است.»

همان گونه که قیاس در محل وجود پیامبراکرم صلی الله علیه و آله جایز نیست و پیامبر صلی الله علیه و آله نزد اهل مکاشفه موجود است،بنابراین حکم را فقط از او می گیرند و این فقیر صادق به مذهبی منتسب نمی شود مگر با پیامبراکرم صلی الله علیه و آله که برایش مشهور است.همان گونه که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله همراه وحی است که بر او نازل می شود،از طرف خداوند حکم حوادث بر قلب عارفان صادق شناسانده می شود که آن حکم شرع است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به آن مبعوث گردیده است ولی عالمان علوم رسمی دارای این جایگاه نیستند به خاطر آن که بر حبّ مقام و ریاست و رهبری بندگان خدا و نیاز توده مردم به ایشان روی آورده اند.پس نه خودشان رستگار می شوند و نه دیگران به وسیله آن ها به رستگاری می رسند و آن حالت فقهای این زمان است که به مناصب قضاوت و شهادت و حسبه و تدریس رغبت دارند و فقهایی که لباس دینداری می پوشند و شانه های شان را جمع می کنند و با گوشه چشم همانند خاشعان نگاه می کنند و لبان شان را به ذکر خدا حرکت می دهند تا بیننده آن ها بداند ایشان در حال ذکرند و سخنان مبهم می گویند و دهان شان را کج می کنند و حماقت های نفس بر ایشان غلبه می کند و قلب های شان قلب های گرگ است خداوند به ایشان نظر نمی کند.این وضعیت دینداران آن هاست نه کسانی که همنشین شیطانند.خداوند به ایشان نیازی ندارد،برای مردم لباس میش به خاطر نرم بودن می پوشند،در ظاهر برادر و در باطن دشمنند،پس خداوند به سوی آن ها بازگردد و زمام شان را به سوی آن چیزی که سعادت شان در آن است،بکشد.

ص: 211

واذا خرج هذا الامام المهدی فلیس له عدوّ مبین إلّاالفقهاء خاصه فانهم لا تبقی لهم ریاسه ولا تمییز عن العامه ولا یبقی لهم علم بحکم إلّاقلیل ویرتفع الخلاف من العالم فی الاحکام بوجود هذا الامام ولولا أن السیف بید المهدی لا فتی الفقهاء بقتله ولکن اللّه یظهره بالسیف والکرم فیطمعون ویخافون فیقبلون حکمه من غیر ایمان بل یضمرون خلافه کما یفعل الحنفیون و الشافعیون فیما اختلفوا فیه فلقد أخبرنا أنهم یقتتلون فی بلاد العجم أصحاب المذهبین ویموت بینهما خلق کثیر ویفطرون فی شهر رمضان لیتقوواعلی القتال فمثل هؤلاء لولا قهر الامام المهدی بالسیف ماسمعوا له ولا أطاعوه بظواهرهم کما انهم لایطیعونه بقلوبهم بل یعتقدون فیه انه إذا حکم فیهم بغیر مذهبهم انه علی ضلاله فی ذلک الحکم لأنّهم یعتقدون ان زمان أهل الاجتهاد قد انقطع وما بقی مجتهد فی العالم وان اللّه لا یوجد بعدأئمتهم أحدا له درجه الاجتهاد و أما من یدعی التعریف الالهیّ بالاحکام الشرعیه فهو عندهم مجنون مفسود الخیال لا یلتفتون إلیه فان کان ذا مال وسلطان انقادوا فی الظاهر إلیه رغبه فی ماله وخوفا من سلطانه وهم ببواطنهم کافرون به*و أما المبالغه والاستقصاء فی قضاء حوائج الناس فانه متعین علی الامام خصوصا دون جمیع الناس فان اللّه ما قدمه علی خلقه ونصبه اما ما لهم الالیسعی فی مصالحهم هذا و الذی ینتجه هذا السعی عظیم وله فی قصه موسی علیه السلام لما مشی فی حقّ أهله لیطلب لهم نارا یصطلون بها ویقضون بها الامر الذی لا ینقضی إلّابها فی العاده وماکان عنده علیه السلام خبر بما جاءه فاسفرت له عاقبه ذلک الطلب عن کلام ربه فکلمه اللّه تعالی فی عین حاجته وهی النار فی الصوره ولم یخطر له علیه السلام ذلک الامر بخاطر وأی شیء أعظم من هذا وما حصل له إلّافی وقت السعی

ص: 212

هنگامی که امام مهدی(عج)ظهور می کند فقط فقیهان،دشمن آشکار اویند زیرا نه ریاست برایشان باقی می ماند و نه نسبت به توده مردم امتیازی دارند و علم به حکم برایشان باقی نمی ماند جز اندکی.با وجود این امام،اختلاف در احکام از جهان برطرف می شود.اگر شمشیر در دست مهدی(عج)نبود فقیهان به کشتن او فتوا می دادند ولی خداوند او را با شمشیر و بزرگواری ظاهر می کند،از این رو اطعام می کند و فقیهان می ترسند و بدون ایمان حکمش را می پذیرند و مخالفت با او را مخفی می کنند.همان گونه که حنفی ها و شافعی ها در موارد اختلاف شان چنین می کردند.به ما خبر رسیده است که در شهرهای عجم،پیروان دو مذهب باهم می جنگیدند و در این میان مردم زیادی کشته می شدند و در ماه رمضان روزه نمی گرفتند تا برای جنگ نیرومند باشند.اگر غلبه امام مهدی(عج)با شمشیر نبود چنین مردمی در ظاهر از او اطاعت نمی کردند و حرفش را نمی شنیدند همان گونه که با قلب های شان از او اطاعت نمی کنند بلکه درباره او معتقدند که وقتی برخلاف مذهب آنان حکم کند،در آن حکم گمراه است زیرا آنان معتقدند که زمان اجتهاد سپری شده است و در جهان مجتهدی باقی نمانده است و پس از امامان آن ها،خداوند هیچ مجتهدی به وجود نیاورده است و هرکس مدعی باشد که خداوند احکام شرعی را به او شناسانده است،وی نزد آنان دیوانه و با خیال فاسد است و به او توجه نمی کنند.پس اگر توانگر و قدرتمند باشد به خاطر رغبت به مال و بیم از قدرتش تسلیم او می شوند؛ولی در باطن به او کافرند.

8-نهایت تلاش و کوشش در برآوردن نیازهای مردم به طور ویژه بر امام واجب است نه بر همه مردم؛چرا که خداوند او را فقط برای تلاش در مصالح مردم به امامت ایشان نصب کرده است و او را بر آنان مقدم داشته است و آنچه امام از این تلاش به دست می آورد،بس بزرگ است و در ماجرای موسی علیه السلام این پاداش به او رسید،هنگامی که وی برای حق خانواده اش به راه افتاد تا آتشی برای شان بجوید که با آن خود را گرم کنند و کارهایی را که معمولا بدون آتش انجام نمی شود،انجام دهند و موسی علیه السلام از آنچه برایش رخ داد خبر نداشت و سرانجام آن جستجو به وسیله گفتار پروردگارش برای وی روشن شد،پس خداوند در صورت آتش که نیازش بود با وی سخن گفت و هرگز آن امر به ذهن او نرسیده بود و چه چیزی بزرگ تر از این است و آن فقط

ص: 213

فی حقّ عیاله لیعلمه بما فی قضاء حوائج العائله من الفضل فیزید حرصا فی سعیه فی حقهم فکان ذلک تنبیها من الحق تعالی علی قدر ذلک عند اللّه تعالی وعلی قدرهم لأنّهم عبیده علی کل حال و قد وکل هذا علی القیام بهم کما قال تعالی الرجال قوّامون علی النساء فانتج له الفرار من الاعداء الطالبین قتله الحکم و الرساله کما أخبر اللّه تعالی من قوله علیه السلام ففررت منکم لما خفتکم فوهب لی ربی حکما وجعلنی من المرسلین وأعطاه السعی علی العیال وقضاء حاجاتهم کلام اللّه وکله سعی بلاشک فان الفار أتی فی فراره بنسبه حیوانیه فرت نفسه من الاعداء طلبا للنجاه وابقاء للملک و التدبیر علی النفس الناطقه فما سعی بنفسه الحیوانیه فی فراره إلّافی حقّ النفس الناطقه المالکه تدبیر هذا البدن و حرکه الأئمه کلّهم العادله انما تکون فی حقّ الغیر لافی حقّ أنفسهم فاذا رأیتم السلطان یشتغل بغیر رعیته وما یحتاجون إلیه فاعلموا انه قد عزلته المرتبه بهذا الفعل ولا فرق بینه وبین العامه ولما أراد عمر بن عبدالعزیز یوم ولی الخلافه أن یقیل راحه لنفسه لما تعب من شغله بقضاء حوائج الناس دخل علیه ابنه فقال له یا أمیر المؤمنین أنت تستریح وأصحاب الحاجات علی الباب من أراد الراحه لا یلی أمور الناس فبکی عمر وقال الحمد اللّه الذی أخرج من ظهری من ینبهنی ویدعونی إلی الحق ویعیننی علیه فترک الراحه وخرج إلی الناس وکذلک خضر واسمه بلیابن ملکان بن فالغ بن غابر بن شالخ بن ارفخشد بن سام بن نوح علیه السلام کان فی جیش فبعثه أمیر الجیش یرتاد لهم ماء وکانوا قد فقدوا الماء فوقع بعین الحیاه فشرب منه فعاش إلی الآن وکان لایعرف ما خص اللّه به من الحیاه شارب ذلک

ص: 214

در زمان تلاش برای خانواده اش برای وی حاصل شد تا به وی بفهماند که در برآورده کردن نیاز نان خوران چه فضیلتی است تا بر حرص او در تلاش برای حق آنان بیفزاید.پس این کار از طرف خداوند تعالی توجه دادن به ارزش این کار و ارزش افراد تحت سرپرستی نزد خداوند است زیرا آنان به هر حال بندگان او هستند و او امام را عهده دار انجام کارهای شان کرده است همان گونه که خداوند تعالی می فرماید:«مردان،سرپرست زنانند.»

فرار موسی علیه السلام از دشمنان مصمم به کشتن وی حکمت و رسالت را برای وی به ارمغان آورد،چنانچه خداوند تعالی از زبان وی نقل می کند:«پس وقتی که از شما ترسیدم،از شما گریختم آنگاه پروردگارم به من حکمت بخشید و مرا از پیامبران قرار داد.»و به خاطر تلاش موسی برای خانواده اش و برآورده کردن نیازهای شان خداوند سخن گفتن با وی را به او عنایت کرد و هر دوی این ها بدون شک،تلاش است زیرا فرارکننده در فرارش به نسبت حیوانیت نفسش از دشمنان می گریزد برای آن که نجات یابد و فرمانروایی و تدبیر نفس ناطقه را ادامه دهد،پس در فرارش با نفس حیوانیت در حق نفس ناطقه تلاش می کند که تدبیر این بدن را در اختیار دارد و تمام حرکات امامان عادل برای دیگران است،نه برای خودشان،پس هنگامی که حاکمی را مشاهده کردید که به کار غیر رعیت و نیازهای شان اشتغال دارد،بدانید که با این کار از آن مرتبه عزل شده است و میان او و میان توده مردم تفاوتی نیست.هنگامی که عمر بن عبدالعزیز در روز عهده دار شدن خلافت می خواست برای استراحت به خواب نیمروزی بپردازد برای آن که از اشتغال به نیازهای مردم خسته شده بود،فرزندش نزد او آمد و به وی گفت:«ای امیرمؤمنان!تو استراحت می کنی در حالی که نیازمندان پشت در خانه اند، هرکس خواستار راحتی است،عهده دار کارهای مردم نمی شود.»آنگاه عمر گریست و گفت:

«ستایش ویژه خداوندی است که از نسل من کسی را به وجود آورد که به من توجه دهد و مرا به حق دعوت کند و بر انجام آن به من یاری رساند.»آنگاه استراحت را رها کرد و به نزد مردم رفت و خضر نیز همین گونه است.نام وی بلیا بن ملکان بن فالغ بن غابر بن شالخ بن ارفخشد بن سام بن نوح علیه السلام است.خضر در سپاهی بود که ذخیره آبشان تمام شد.فرمانده سپاه او را برای یافتن آب فرستاد و او به چشمه آب زندگانی دست یافت و از آن نوشید،از این رو

ص: 215

الماء ولقیته باشبیلیه وأفادنی التسلیم للشیوخ وان لا أنازعهم وکنت فی ذلک الیوم قد نازعت شیخا لی فی مسئله وخرجت من عنده فلقیت الخضر بقوس الحنیه فقال لی سلم إلی الشیخ مقالته فرجعت إلی الشیخ من حینی فلما دخلت علیه منزله فکلمنی قبل ان أکلمه وقال لی یا محمد احتاج فی کل مسئله تنازعنی فیها أن یوصیک الخضر بالتسلیم للشیوخ فقلت له یا سیدنا ذلک هو الخضر الذی أوصانی قال نعم قلت له الحمد للّه هذی فائده ومع هذا فما هو الامر إلّاکما ذکرت لک فلما کان بعد مده دخلت علی الشیخ فوجدته قد رجع إلی قولی فی تلک المسئله وقال لی انی کنت علی غلط فیها وانت المصیب فقلت له یا سیدی علمت الساعه ان الخضر ما أوصانی إلّابالتسلیم ما عرفنی بانک مصیب فی تلک المسئله فانه ما کان یتعین علی نزاعک فیها فانها لم تکن من الاحکام المشروعه التی یحرم السکوت عنها وشکرت اللّه علی ذلک وفرحت للشیخ الذی تبین له الحق فیها و هذا عین الحیاه ماء خص اللّه به من الحیاه شارب ذلک الماء ثم عاد إلی أصحابه فاخبرهم بالماء فسارع الناس إلی ذلک الموضع لیستقوا منه فاخذ اللّه بابصارهم عنه فلم یقدروا علیه فهذا ما أنتج له سعیه فی حقّ الغیر وکذلک من و الی فی اللّه وعادی فی اللّه وأحب فی اللّه وأبغض فی اللّه فهو من هذا الباب قال اللّه تعالی لا تجد قوما یؤمنون باللّه و الیوم الآخر یوادّون من حادّ اللّه ورسوله ولو کانوا آباءهم أو أبناءهم

ص: 216

تاکنون زنده است و او نمی دانست که خداوند به نوشنده آن آب،زندگی عنایت می کند.من در اشبیلیه او را مشاهده کردم و او تسلیم بودن در برابر اساتید و منازعه نکردن با ایشان را به من آموخت.در آن روز من در مسئله ای با یکی از اساتیدم نزاع کرده بودم و از نزد او بیرون آمده بودم،آنگاه در قوس الحنیه،خضر را مشاهده کردم و او به من گفت:«تسلیم سخن استادت باش!»من بلافاصله نزد آن استاد بازگشتم.هنگامی که در منزلش نزد او رفتم،پیش از آن که با او سخن بگویم،او لب به سخن گشود و به من گفت:«ای محمد!آیا نیاز است در هر مسئله ای که درباره آن با من نزاع می کنی،خضر به تو سفارش کند در برابر اساتید تسلیم باشی؟»

گفتم:ای سرورم!آیا سفارش کننده به من خضر بود؟»

گفت:«آری.»

گفتم:«ستایش ویژه خداوند است.این فایده ای است و با این حال مطلب همان است که به شما گفتم.»پس از مدتی که نزد آن استاد بازگشتم مشاهده کردم که در آن مسئله به نظر من رجوع کرده است و به من گفت:«من در آن مسئله اشتباه می کردم و تو درست می گفتی.»

آنگاه من به وی گفتم:«ای سرورم!اکنون دانستی که خضر علیه السلام تنها تسلیم بودن را به من سفارش کرد و به من نیاموخت که در آن مسئله تو درست می گویی زیرا عمل به نظر تو در آن مسئله واجب نبود،چرا که آن از احکام شرعیه نبود که سکوت در برابر آن حرام باشد.»آنگاه خداوند را به خاطر آن شکر کردم و برای استادم خوشحال شدم که در آن مسئله حق برایش آشکار شد.

و این آب زندگانی آبی است که خداوند نوشنده آن را به زندگی اختصاص داده است.

سپس خضر علیه السلام به سوی دیگران بازگشت و وجود آب را به ایشان خبر داد.آن ها شتابان به آن محل رفتند تا از آن آب بردارند ولی خداوند چشم های شان را از دیدن آن بازداشت.این نتیجه تلاش خضر برای دیگران بود.

و همچنین کسی که ولایت و دشمنی اش برای خدا و حبّ و بغضش در راه خدا باشد،وی از این قبیل است.خداوند تعالی می فرماید:«هیچ قومی را که به خدا و روز واپسین ایمان می آورند،نمی یابی که با دشمنان خدا و پیامبرش رابطه دوستی برقرار کنند.هرچند پدران یا

ص: 217

أو اخوانهم أو عشیرتهم أولئک کتب فی قلوبهم الایمان وأیدهم بروح منه فما یدری أحد ما لهم من المنزله عند اللّه لأنّهم ما تحرّکوا ولا سکنوا إلّافی حقّ اللّه لا فی حقّ أنفسهم ایثار الجناب اللّه علی ما یقتضیه طبعهم*و أما الوقوف علی علم الغیب الذی یحتاج إلیه فی الکون خاصه فی مده خاصه وهی تاسع مسئله لیس وراءها مایحتاج إلیه الامام فی امامته وذلک ان اللّه تعالی أخبر عن نفسه انه کل یوم هو فی شأن و الشأن ما یکون علیه العالم فی ذلک الیوم ومعلوم ان ذلک الشأن إذا ظهر فی الموجود عرف انه معلوم لکل من شهده فهذا الامام من هذه المسئله له اطلاع من جانب الحق علی مایرید الحق ان یحدثه من الشؤون قبل وقوعها فی الوجود فیطلع فی الیوم الذی قبل وقوع ذلک الشأن علی ذلک الشأن فان کان مما فیه منفعه لرعیته شکر الله وسکت عنه وان کان مما فیه عقوبه بنزول بلاء عام أو علی أشخاص معینین سأل اللّه فیهم وشفع وتضرع فصرف اللّه عنهم ذلک البلاء برحمته وفضله وأجاب دعاءه وسؤاله فلهذا یطلعه اللّه علیه قبل وقوعه فی الوجود باصحابه ثم یطلعه اللّه فی تلک الشؤون علی النوازل الواقعه من الاشخاص ویعین له الاشخاص بحلیتهم حتی إذا رآهم لا یشک فیهم انهم عین ما رآه ثم یطلعه اللّه علی الحکم المشروع فی تلک النازله الذی شرع اللّه لنبیه محمد صلی الله علیه و سلم ان یحکم به فیها فلا یحکم إلّابذلک الحکم فلا یخطئ أبدا واذا أعمی اللّه الحکم علیه فی بعض النوازل ولم یقع له علیه کشف کان غایته أن یلحقها فی الحکم بالمباح ویعلم بعدم التعریف ان ذلک حکم الشرع فیها فانه معصوم عن الرأی و القیاس فی الدین فان القیاس ممن لیس بنبیّ حکم علی اللّه فی دین اللّه بما لا یعلم فانه طرد عله ومایدریک لعل اللّه لایرید طرد تلک العله ولو أرادها لأبان عنها

ص: 218

فرزندان یا برادران یا عشیره شان باشند.خداوند در قلب های آنان ایمان را نوشته است و با روحی از خودش به آن ها یاری رسانده است.هیچ کس نمی داند که ایشان چه منزلتی نزد خداوند دارند؛چرا که تمام حرکات و سکنات ایشان برای خداست نه برای خودشان،برای ترجیح جانب خدا بر مقتضای طبیعت خودشان.

9-آگاهی بر علم غیب که فقط در جهان و در مدت محدودی به آن نیاز دارد.آن نهمین مسئله است.پس از آن امام برای امامتش به چیزی نیاز ندارد.توضیح آن این است که خداوند تعالی درباره خودش خبر داده است که هر روز در شأنی است و شأن آن چیزی که در آن روز جهان بر آن است و روشن است که پس از به وجود آمدن شأن،هرکس که آن را مشاهده می کند از آن آگاه است ولی این امام به شئونی که خداوند می خواهد آن ها را ایجاد کند قبل از وجودشان از طرف خداوند به آن ها آگاهی دارد؛بنابراین یک روز پیش از وقوع آن شأن از آن آگاهی دارد،آنگاه برای رعیتش سودمند باشد،خدا را شکر می کند و درباره اش سکوت می نماید و اگر با فرستادن بلای همگانی یا برای شخص معینی در آن عذاب است،از خداوند برای ایشان دعا و شفاعت و تضرع می کند تا خداوند با رحمت و فضلش آن بلا را از آن ها بردارد و دعا و درخواستش را اجابت کند.به همین خاطر پیش از واقع شدن آن بلا بر یارانش خداوند او را آگاه می کند.آنگاه در آن شئون،خداوند او را بر حوادثی آگاه می کند که از اشخاص سرمی زند و آن اشخاص را با ویژگی های شان برای او مشخص می کند به گونه ای که با دیدن آن ها در این که آن ها خودشان هستند تردید نمی کند.افزون بر آن خداوند او را به حکم شرعی آن احادیث که برای پیامبرش محمد صلی الله علیه و آله تشریع کرده که براساس آن حکم کند، آگاه می گرداند از این فقط براساس آن حکم می کند و هرگز اشتباه نمی کند و در صورتی که در برخی حوادث،خداوند چشم او را بر روی حکم آن ببندد و برای وی مکاشفه ای رخ ندهد نهایت آن این است که آن را در حکم مباح قرار می دهد و به خاطر آگاه نکردن خدا می داند که همان حکم شرعی آن حادثه است؛چرا که او از نظر دادن و قیاس در دین معصوم است زیرا قیاس از سوی غیر پیامبر حکم کردن بر خداست در دین او به چیزی که نمی داند.برای این که آن تعمیم دادن علت حکم است و تو چه می دانی شاید خداوند تعمیم دادن آن علت را اراده

ص: 219

علی لسان رسوله صلی الله علیه و سلم وأمر بطردها هذا إذا کانت العله ممانص الشرع علیها فی قضیه فما ظنک بعله یستخرجها الفقیه بنفسه ونظره من غیر أن یذکرها الشرع بنص معین فیها ثم بعد استنباطه ایاها یطردها فهذا تحکم علی تحکم بشرع لم یأذن به اللّه و هذا یمنع المهدی من القول بالقیاس فی دین اللّه ولا سیما و هو یعلم ان مراد النبیّ صلی الله علیه و سلم التخفیف فی التکلیف عن هذه الامه ولذلک کان یقول صلی الله علیه و سلم اترکونی ماترکتکم وکان یکره السؤال فی الدین خوفا من زیاده الحکم فکل ماسکت له عنه ولم یطلع علی حکم فیه معین جعله عاقبه الامر فیه الحکم بحکم الاصل وکل ما أطلعه اللّه علیه کشفا وتعریفا فذلک حکم الشرع المحمدی فی المسئله و قد یطلعه اللّه فی أوقات علی المباح انه مباح وعاقبه فکل مصلحه تکون فی حقّ رعایاه یطلعه اللّه علیها لیسأله فیها وکل فساد یرید اللّه ان یوقعه برعایاه فان اللّه یطلعه علیه لیسأل اللّه فی رفع ذلک عنهم لأنّه عقوبه کما قال ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت أیدی الناس لیذیقهم بعض الذی عملوا لعلهم یرجعون فالمهدی رحمه کما کان رسول اللّه صلی الله علیه و سلم رحمه قال اللّه عزوجل وما أرسلناک الا رحمه للعالمین و المهدی یقفو اثره لایخطی فلابد ان یکون رحمه کان رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول لما جرح اللهم اهد قومی فانهم لا یعلمون یعتذر لربه عنهم ولما علم انه بشر وان أحکام البشریه قد تغلب علیه فی أوقات دعا ربه فقال اللهم انک تعلم انی بشر أرضی کما یرضی البشر وأغضب کما یغضب البشر.

ص: 220

نکرده است و اگر آن را اراده کرده بود حتماً به وسیله پیامبراکرم صلی الله علیه و آله آن را آشکار کرده بود و به تعمیم آن دستور داده بود.تازه این در صورتی است که شرع در واقعه به علت آن تصریح کرده باشد.پس تو چه گمان می کنی درباره علتی که فقیه،خودش را به وسیله نظرش آن را استخراج می کند بدون آن که شرع به وسیله نص معینی آن را بیان کرده باشد آنگاه پس از استنباط،آن را تعمیم می دهد.این نهایت زور گفتن به شرع است که خداوند به آن اجازه نداده است و این کار مهدی(عج)را از عمل به قیاس در دین خدا باز می دارد به ویژه آن که وی می داند مقصود پیامبراکرم صلی الله علیه و آله تخفیف در تکلیف این امت است،به همین خاطر وی همواره می فرمود:«تا وقتی من شما را رها کرده ام مرا رها کنید!»و آن حضرت از بیم افزایش حکم، سوال در دین را ناپسند می شمرد؛بنابراین درباره هر چیز برای امام مهدی(عج)سکوت شود و در آن بر حکم معینی آگاه کرده نشود،باید به حکم اصل،سرانجام آن را حکمش قرار دهد و خداوند از راه مکاشفه و شناساندن او را بر هر چیزی آگاه گرداند،همان حکم شرع محمدی صلی الله علیه و آله در مسئله است و گاهی در برخی زمان ها خداوند او را بر مباح بودن چیزی آگاه می کند،پس هر مصلحتی که برای رعیتش وجود دارد،خداوند او را بر آن آگاه می کند تا آن را از او درخواست کند و هر فسادی که خداوند می خواهد بر رعیتش وارد کند،او را بر آن آگاه می کند تا برداشتن آن را از ایشان از خداوند درخواست کند،زیرا آن مجازات است،چنانچه خداوند می فرماید:«به خاطر آنچه مردم با دست خود انجام دادند،فساد در خشکی و دریا آشکار شد تا بخشی از اعمال شان را به ایشان بچشاند تا شاید بازگردند.»

مهدی(عج)رحمت است،همان گونه که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله رحمت بود.خداوند عز و جل می فرماید:«و ما تو را نفرستادیم مگر رحمت برای جهانیان.»و مهدی(عج)گام جای پای او می گذارد بدون آن که به خطا رود،پس ناچار باید رحمت باشد.پیامبراکرم صلی الله علیه و آله هنگامی که مجروح شد،فرمود:«خدایا!قوم مرا هدایت کن که آنان نمی دانند!»وی نزد پروردگارش برای آن ها پوزش می خواهد.پیامبراکرم صلی الله علیه و آله چون می داند که خودش بشر است و در برخی اوقات ویژگی های بشری بر او غلبه می کند،از این رو در پیشگاه خداوند دعا می کند و می گوید:

«خدایا!تو می دانی که من بشر هستم،همانند بشر خشنود و همانند بشر خشمگین می شوم.»

ص: 221

یعنی أغضب علیهم وأرضی لنفسی.اللهم من دعوت علیه فاجعل دعائی علیه رحمه له ورضوانا فهذه تسعه أمور لم تصح لامام من أئمه الدین خلفاء اللّه ورسوله بمجموعها إلی یوم القیامه إلّالهذا الامام المهدی کما انه ما نص رسول اللّه صلی الله علیه و سلم علی امام من أئمه الدین یکون بعده یرثه ویقفو اثره لا یخطی إلّاالمهدی خاصه فقد شهد بعصمته فی أحکامه کما شهد الدلیل العقلی بعصمه رسول اللّه صلی الله علیه و سلم فیما یبلغه عن ربه من الحکم المشروع له فی عباده* وفی هذا المنزل من العلوم علم الاشتراک فی الاحدیه و هو الاشتراک العام مثل قوله ولایشرک بعباده ربه أحدا وقال تعالی هو اللّه أحد فوصف نفسه تعالی بالاحدیه و هذه السوره نسب الحق تعالی وأفرد العباده له من کل أحد وفیه علم الانزال الالهی وفیه علم المعنی الذی جعل الکتابه کلاما وحقیقه الکلام معلومه عند العقلاء و الکلام مسئله مختلف فیها بین النظار وفیه علم الکلام المستقیم من الکلام المعوج وبماذا یعرف استقامه الکلام من معوجه وفیه علم ما جاءت به الرسل عموما وخصوصا وفیه علم من تکلم بغیر علم هل هو علم فی نفس الامر ولا علم عند من یری انه لیس بعلم انه علم مع کونه یعلم انه لا منطق إلّا اللّه.

ص: 222

یعنی برای خودم بر آن ها خشمگین و خشنود می شوم.«خدایا!من به هرکس نفرین کردم، نفرین مرا رحمت و رضوان برای وی قرار بده.»

این نُه مطلب است که همه آن ها در هیچ یک از پیشوایان دین،جانشینان خدا و پیامبرش تا روز قیامت جمع نشده است مگر برای امام مهدی(عج).همان گونه که پیامبر صلی الله علیه و آله درباره هیچ یک از امامان پس از خود به جز مهدی(عج)تصریح نکرده است،که میراث از او می برد و گام جای پای او می گذارد،بدون آن که خطا کند.به تحقیق پیامبر صلی الله علیه و آله به عصمت مهدی(عج)در حکم هایش شهادت داد،همان گونه که دلیل عقلی به عصمت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در احکام شرعی که از طرف خداوند تبلیغ می کند،شهادت می دهد.

و در این منزل علومی است که عبارتنداز:

علم شریک قرار دادن در یگانگی خدا و آن اشتراک عام است مثل این سخن خداوند:«و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک قرار ندهد.»

و می فرماید:«اوست خداوند یگانه.»خداوند،خودش را به یگانگی توصیف کرده است و این سوره نسبت خداوند تعالی است و عبادت هر کس را برای او قرار داده است.

و علم نازل کردن خدا.

و علم معنای این نوشته را کلام قرار داد.حقیقت کلام نزد عقلا معلوم است و کلام مساله مورد اختلاف میان نظرهاست.

و علم شناخت کلام مستقیم از کلام باطل و به وسیله چه چیزی مستقیم بودن کلام از کج بودن آن شناخته می شود.

و علم آنچه پیامبران علیه السلام به طور عمومی و خصوصی آورده اند.

و علم کسی که بدون علم سخن بگوید.آیا در واقع آن علم است؟کسی که آن علم را نمی داند،خودش علم ندارد.آن علم است با این که می داند تنها خداوند به سخن آورنده است.

ص: 223

وفیه علم معرفه الصدق و الکذب ولماذا یرجعان و الصادق و الکاذب وفیه علم.

إذا علمه الانسان ارتفع عنه الحرج فی نفسه إذا رأی ماجرت به العاده فی النفوس من الامور العوارض ان یؤثر فیها حر جاحتی یود الانسان ان یقتل نفسه لما یراه و هذا یسمی علم الراحه و هو علم أهل الجنه خاصه فمن فتح اللّه به علی أحد من أهل الدنیا فی الدنیا فقد عجلت له راحه إلّابدمع ملازمه الادب ممن هذه صفته فی الامر بالمعروف و النهی عن المنکر بقدر مرتبته وفیه علم ما أظهر اللّه للابصار علی الاجسام أنه حلیه الاجسام ومن قبح عنده بعض ما ظهر لماذا قبح عنده ومن رآه کله حسنا لما رآه وبای عین رآه فیقابله من ذاته بافعال حسنه و هذا العلم من أحسن علم فی العالم وأنفعه و هو الذی یقول بعض المتکلمین فیه لافاعل إلّااللّه وأفعاله کلها حسنه فهؤلاء لا یقبحون من أفعال اللّه إلّا ماقبحه اللّه فذلک للّه تعالی لا لهم ولو لم یقبحوا ما قبح اللّه لکانوا منازعین للّه عزو جل وفیه علم ما وضعه اللّه فی العالم علی سبیل التعجب ولیس إلّاما خرق به العاده و أما الذین یعقلون عن اللّه فکل شیء فی العاده عندهم تعجب و أما أصحاب العوائد فانهم لا تعجب عندهم فیه إلّافیما ظهر فیه خرق العاده وفیه علم التشوق إلی معالی الامور من جبله النفوس وبماذا تعلم معالی الامور هل بالعقل أو بالشرع وما هی معالی الامور وهل هی أمر یعم العقلاء أو هو ما یراه زید من معالی الامور لا یراه عمرو بتلک الصفه فیکون اضافیا وفیه علم دخول الاطول فی الاقصر و هو ایراد الکبیر علی الصغیر.

ص: 224

و علم شناخت صدق و کذب و صادق و کاذب به چه چیز بازمی گردند.

و علمی که وقتی انسان آن را بداند سختی و فشار از او برداشته می شود.هنگامی که مشاهده کند حوادث عادی که به نفوس می رسد موجب سختی آن ها می شود به طوری که به جایی می رسد که انسان از آنچه می بیند خودش را می کشد و این علم،علم راحت نامیده می شود و آن فقط علم اهل بهشت است.از این رو خداوند در دنیا آن را به هر یک از اهل دنیا عنایت کند،راحت ابدی را برایش پیش فرستاده است،افزون بر رعایت همیشگی ادب از دارنده این ویژگی در امر به معروف و نهی از منکر به اندازه مقام وی.

و علم آنچه خداوند بر اجسام برای دیدگان آشکار کرده است،آن زیور اجسام است و کسی که نزد وی،برخی ظاهرها زشت است،چرا نزد او زشت است؟و کسی که همه چیز را زیبا می بیند،دلیلش چیست و با چه دیدی می نگرد؟وی با کارهای نیک خود با آن روبه رو می شود و این علم از بهترین و سودمندترین علم ها در جهان است و آن همان چیزی است که برخی متکلمان درباره آن می گویند:«هیچ فاعلی جز خداوند نیست و همه کارهای او نیکوست.»این ها هیچ یک از کارهای خود را زشت نمی انگارند مگر آنچه را خداوند زشت انگارد.پس آن حق خداوند است نه حق آن ها و اگر آنچه را خداوند زشت انگاشته،زشت نشمارند،با وی به نزاع برخاسته اند.

و علم به چیزهای شگفت انگیز جهان و آن فقط چیزهای برخلاف عادت است ولی آن ها که درباره خدا می اندیشند،همه حوادث عادی برای شان شگفت انگیز است و انسان های عادی فقط از حوادث غیر عادی تعجب می کنند.

و علم مشتاق شدن طبیعت نفوس به امور عالی و بلند و به چه وسیله امور عالی شناخته می شود؟آیا به وسیله عقل شناخته می شود یا به وسیله شرع؟و امور عالی چیست؟آیا آن نزد همه عقلاء یکسان است؟یا آن چیزی را که زید از امور عالی می داند عمرو آن را این گونه نمی داند؟پس آن مفهوم اضافی است؟

و علم داخل شدن بلندتر در کوتاه تر و آن وارد شدن بزرگ بر کوچک است.

ص: 225

وفیه علم أحکام الحق فی الخلق إذا ظهر واذا بطن ومن أی حقیقه یقبل الاتصاف بالظهور و البطون وفیه علم الحیره التی لا یمکن لمن دخل فیها ان یخرج منها وفیه علم من یری أمرا علی خلاف ما هو علیه ذلک الامر فی نفسه وهل یصح لصاحب هذا العلم ان یجمع بین الامرین أم لا وفیه علم اتساع البرازخ وضیقها وفیه علم ما للاعتدال والانحراف من الاثر فیما ینحرف عنه أو یقابل وفیه علم الاحوال فی العالم وهل لها أثر فی غیر العالم أم لا أثرلها فیه وفیه علم ما یعظم عند الانسان الکامل وما ثم أعظم منه ولماذا یرجع ما یعظم عنده حتی یؤثر فیه حاله لایقتضیهامقامه الذی هو فیه وهل حصل له ذلک العلم عن مشاهده أو فکر وفیه علم هل یصح من الوکیل المفوّض إلیه المطلق الوکاله ان یتصرف فی مال موکله تصرف رب المال من جمیع الوجوه أوله حدّ یقف عنده فی حکم الشرع وفیه علم حکمه طلب الاولیاء السترعلی مقامهم بخلاف الانبیاء علیهم صلوات اللّه وفیه علم السیاسه فی التعلیم حتی یوصل المعلم العلم إلی المتعلم من حیث لایشعر المتعلم ان المعلم قصد افادته بما حصل عنده من العلم فیقول له المتعلم یا أستاذ لقد حصل لی من فعلک کذا وکذا مع کذا وکذا علم وافر صحیح و هو کذا ویتخیل المتعلم ان الذی حصل له من العلم بذلک الامر لم یکن مقصوداً للمعلم و هو مقصود فی نفس الامر مقصوداً للمعلم فیفرح المتعلم بما أعطاء اللّه من النباهه و التفطن حیث علم من حرکه استاذه علما لم یکن عنده فی زعمه ان استاذه قصد تعلیمه وفیه علم من علوم الکشف و هو ان یعلم صاحب الکشف ان أی واحد أو جماعه قلت أو کثرت لابد أن یکون معهم من رجال الغیب واحد عند ما یتحدثون فذلک الواحد ینقل اخبارهم فی العالم.

ص: 226

و علم احکام حق در میان خلق هنگامی که ظاهر است و هنگامی که پوشیده است و به خاطر چه حقیقتی آشکار و نهان می شود؟

و علم حیرت که هرکس در آن داخل شود،خارج شدن از آن برایش ممکن نیست.

و علم کسی که چیزی را بر خلاف واقعیت آن چیز می بیند و آیا دارنده این علم می تواند میان آن دو را باهم جمع کند یا نه؟

و علم گستردگی و محدود بودن برزخ ها.

و علم اثر اعتدال و انحراف در آنچه از آن منحرف می شود یا مقابل آن قرار می گیرد.

و علم احوال در جهان و آیا آن ها در غیر جهان اثری دارند یا در آن اثری ندارند.

و علم آنچه نزد انسان کامل بزرگ است و در آنجا چیزی بزرگ تر نیست و چرا آنچه نزد او بزرگ است،بازمی گردد تا حالتی را در او ایجاد کند که حالت اولش آن را اقتضا نمی کرد؟و آیا آن علم از راه مشاهده برایش حاصل می شود یا از راه تفکر.

و علم این که وکیلی که مطلق وکالت به او واگذار شده است آیا می تواند همانند صاحب مال هرگونه تصرفی در مال موکل خود انجام دهد یا در حکم شرع برای آن حدّی است که نزد آن متوقف می شود؟

و علم حکمت این که اولیاء به دنبال مخفی کردن مقام شان هستند برخلاف پیامبران صلی الله علیه و آله.

و علم سیاست در آموزش به گونه ای که معلم از راهی علم را به متعلم می رساند که او متوجه نمی شود که معلم قصد افاده آن علم را به او داشته است و می گوید:«ای استاد از کار تو فلان و فلان علم وافر و صحیح برای من حاصل شد.»در صورتی که همین گونه است و متعلم می پندارد آن علم که از این راه برایش حاصل شد،مقصود معلم نبوده است،در حالی که در واقع مقصود وی بوده است.از این رو متعلم به خاطر ذکاوت و زیرکی که خداوند به او عنایت کرده است شادمان می شود؛چرا که به پندار خود از کارهای استاد،علمی را استفاده کرده است که استاد قصد تعلیم آن را به وی نداشته است.

و علمی از علوم مکاشفه و آن این است که صاحب مکاشفه می داند هر شخص یا گروهی کم یا زیاد یکی از مردان غیب هنگام سخن گفتن با آن هاست و اخبارشان را در جهان نقل می کند

ص: 227

ویجد ذلک الناس من نفوسهم فی العالم یجتمع جماعه فی خلوه أو یحدث الرجل نفسه بحدیث لایعلم به إلّااللّه فیخرج أو تخرج تلک الجماعه فتسمعه فی الناس و الناس یتحدثون به ولقد عملت أبیاتا من الشعر بمقصوره ابن مثنی بشرقی جامع تونس من بلاد افریقیه عند صلاه العصر فی یوم معلوم معین بالتاریخ عندی بمدینه تونس فجئت اشبیلیه وبینهما مسیره ثلاثه أشهر للقافله فاجتمع بی انسان لایعرفنی فانشدنی بحکم الاتفاق تلک الابیات عینها ولم أکن کتبتها لاحد فقلت له لمن هی هذه الابیات فقال لی لمحمد بن العربی وسمافی فقلت له ومتی حفظتها فذکرلی التاریخ الذی عملتها فیه و الزمان مع طول هذه المسافه فقلت له ومن أنشدک ایاها حتی حفظتها فقال لی کنت جالسا فی لیله بشرق اشبیلیه فی مجلس جماعه علی الطریق ومربنا رجل غریب لانعرفه کأنه من السیاح فجلس الینا فتحدث معنا ثم أنشدنا هذه الابیات فاستحسناها وکتبناها فقلنا له لمن هذه الابیات فقال لفلان وسمانی لهم فقلنا له فهذه مقصوره ابن مثنی ما نعرفها ببلادنا فقال هی بشرقی جامع تونس وهنالک عملها فی هذه الساعه وحفظتها منه ثم غاب عنا فلم ندرما أمره ولا کیف ذهب عنا وما رأیناه ولقد کنت بجامع العدیس باشبیلیه یوما بعد صلاه العصر و شخص یذکرنی عن رجل کبیر من أهل الطریق من اکابرهم اجتمع به فی خراسان فذکر لی فضله واذا بشخص أنظر إلیه قریبا منا و الجماعه معی لاتراه فقال لی أنا هو هذا الشخص الذی یصفه لک هذا الرجل الذی اجتمع بنا فی خراسان.

ص: 228

و آن گروه در جهان نزد خودشان چنین می دانند که گروهی در خلوت جمع شده اند یا یک نفر با خودش مطلبی را حدیث نفس می کند که غیر خدا هیچ کس نمی داند،آنگاه آن فرد یا گروه خارج می شوند و در میان مردم می شنوند که مردم،آن سخن را برای یکدیگر بازگو می کنند.

من در مقصوره حجره ابن مثنی در شرق جامع تونس از شهرهای آفریقا هنگام نماز عصر در یک روز معین چند بیت شعر گفتم،آنگاه به در عدیس اشبیلیه آمدم که تا آنجا با کاروان سه ماه راه است.در آنجا شخصی با من برخورد کرد که مرا نمی شناخت و برحسب اتفاق آن اشعار را عینا برای من خواند.من آن اشعار را برای هیچ کس ننوشته بودم،از این رو به وی گفتم:«این اشعار از کیست؟»

آن مرد گفت:«از محمد ابن عربی و نام مرا ذکر کرد.»

من به وی گفتم:«چه وقت آن ها را حفظ کردی؟»

آن مرد تاریخ سرودن آن اشعار توسط مرا با وجود این مسافت طولانی ذکر کرد.من به وی گفتم:«چه کسی آن ها را برایت خواند تا حفظ شدی؟»

وی گفت:«یک شب در شرق اشبیلیه همراه گروهی در راه در مجلسی نشسته بودم که مرد غریب و ناشناسی که گویا سیاح بود از آنجا می گذشت.وی کنار ما نشسته و با ما سخن می گفت.سپس این اشعار را برای ما خواند و ما آن ها را زیبا یافتیم و نوشتیم.آنگاه به وی گفتیم این اشعار متعلق به کیست؟»او گفت:«متعلق به فلانی»(و نام مرا برای آن ها ذکر کرده بود)ما به وی گفتیم:«این مقصوره حجره ابن مثنی را ما در سرزمین خود نمی شناسیم.»او پاسخ گفت:«آن در شرق جامع تونس است و هم اکنون او این اشعار را در آنجا سرود و من از او حفظ کردم.آنگاه آن مرد از چشم ما غایب شد و ما نمی دانیم چه بر سرش آمد و از نزد ما کجا رفت و او را ندیده ایم.»

و یک روز پس از نماز عصر در جامع در عدیس اشبیلیه بودم که شخصی درباره مرد بزرگی از بزرگان اهل طریقت سخن می گفت که در خراسان با او ملاقات کرده بود و فضل او را برای من ذکر می کرد در همین هنگام من آن مرد را نزدیک خودمان مشاهده کردم ولی آن گروه او را نمی دیدند.وی به من گفت:«من همان کسی هستم که این مرد او را برای تو توصیف می کند که در خراسان با ما ملاقات داشته است.»

ص: 229

فقلت للرجل المخبر ان هذا الرجل الذی رأیته بخراسان أتعرف صفته فقال نعم فاخذت انعته له بآثار کانت فیه وحلیه فی خلقه فقال الرجل هو و اللّه علی صوره ماوصفت هل رأیته فقلت له هو ذا جالس یصدقک عندی فیما تخبر به عنه وما وصفته لک إلّاوأنا أنظر إلیه و هو عرّفنی بنفسه ولم یزل معی جالسا حتی انصرفت فطلبته فلم أجده و أما الابیات التی أنشدنیها لی فهی هذه:

مقصوره ابن مثنی أمسیت فیها معنی

بشادن تونسی حلوا للمأ یتمنی

خلعت فیه عذاری فاصبح الجسم مضنی

سألته الوصل لما رأیته یتجنی

وهز عطفیه عجبا کالغصن اذیتنی

وقال أنت غریب الیک یا هذا عنا

فذبت شوقا ویأسا ومت وجدا وحزنا

و هذا الصبی یقال له أحمد بن الادریسی من تجار البلد کان أبوه وکان شابا صالحا یحب الصالحین ویجالسهم وفقه اللّه وکان هذا المجلس بینی وبینه سنه تسعین وخمسمائه ونحن الآن فی سنه خمس وثلاثین وستمائه وفیه علم ما یحمد من الجدال ومایذم منه ولاینبغی لمسلم ممن ینتمی إلی اللّه ان یجادل إلّافیما هو فیه محق عن کشف لا عن فکر ونظر فاذا کان مشهودا له ما یجادل عنه حینئذ یتعین علیه الجدال فیه بالتی هی أحسن إذا کان مأمورا بأمر الهی فان لم یکن مأمورا فهو بالخیار فان تعین له نفع الغیر بذلک کان مندو با إلیه وان یئس من قبول السامعین له فلیسکت ولایجادل فان جادل فانه ساع فی هلاک السامعین عند اللّه.

ص: 230

من به شخص بازگو کننده گفتم:«آیا ویژگی های مردی را که در خراسان دیده ای می شناسی؟»

گفت:«آری.»آنگاه من شروع کردم ویژگی های او را بیان کنم و آن مرد گفت:«به خدا سوگند!او با همان قیافه ای بود که او را توصیف کردی،آیا او را دیده ای؟»

من به وی گفتم:«او اینجا نزد من نشسته است و سخنان تو را تصدیق می کند و من با نگاه به او،وی را توصیف کردم و او خودش را به من معرفی کرد.»آن مرد تا پایان مجلس در کنار من نشسته بود تا از آنجا رفتم.آنگاه به جستجوی وی پرداختم ولی اثری از او نیافتم.

آن اشعاری که برای من خواند،عبارت است از:

«در مقصوره ابن مثنی در شادن تونس اسیر زیبایی شدم که تمنای آب می کرد.

حیا را کنار گذاشتم،جسمم لاغر شد.وقتی مشاهده کردم از من فاصله می گیرد از او درخواست وصل کردم.

وی از شگفتی،شانه هایش را همانند شاخه خم کرد و گفت:تو غریبی!ای مرد از ما دور شو!

از شوق و نومیدی ذوب شدم و از خوشحالی و اندوه مُردم.»

و این جوان احمد بن ادریسی است که پدرش از بازرگانان شهر بود.وی جوان صالحی بود که صالحان را دوست داشت و با آن ها نشست و برخاست می کرد.خداوند به وی توفیق دهد.این مجلس در سال 590 واقع شد و اکنون سال 635 است.

و علم جدال پسندیده و نکوهیده و برای مسلمان منتسب به خداوند،جدال شایسته نیست مگر در آنچه بر حق است از راه مکاشفه،نه فکر و نظر.

آنچه را که می خواهد درباره اش جدال کند در صورتش مشهود بودن برای وی و مأمور بودن با دستور الهی جدال احسن بر او لازم است و اگر مأمور نباشد،اختیار با اوست.اگر نفع طرف مقابل در آن باشد،مندوب است و اگر از پذیرش شنوندگان مأیوس باشد باید لب فرو بندد و جدال نکند؛پس اگر جدال کند در هلاکت شنوندگان نزد خداوند تلاش کرده است.

ص: 231

وفیه علم قول الانسان انا مؤمن ان شاء اللّه مع علمه فی نفسه فی ذلک الوقت انه مؤمن و هذه مسئله عظیمه الفائده لمن نظر فیها تعلمه الادب مع اللّه إذا لم یتعد الناطق بها الموضع الذی جعلها اللّه فیه فان تعداه ولم یقف عنده اساء الادب مع اللّه ولم ینجح له طلب وفیه علم الشیء الذی یذکرک بالامر الذی کنت قد علمته نسیته وفیه علم الزیاده فی الزمان والنقصان لماذا ترجع و قول النبی صلی الله علیه و سلم قد یکون الشهر تسعاً وعشرین لعائشه فی ایلائه من نسائه وبماذا ینبغی الاخذ من ذلک فی الحکم الشرعی هل باقل ما ینطلق علیه اسم الشهر أو باکثر وفیه علم ایثار صحبه أهل اللّه علی الغافلین عن اللّه وان شملهم الایمان وفیه علم ما ینبغی لجلال اللّه أن یعامل به سواء أرضی العالم أم أسخطه وفیه علم المیاه و هو علم غریب وما حد الریّ منها فی المرتموی من الماء الذی یروی فان من الماء مایروی ومنه مالا یروی وما هو الماء الذی جعل اللّه منه کل شیء حیّ هل هو کل ماء أوله خصوص وصف من بین المیاه ووصف الماء الذی خلق اللّه منه بنی آدم بالمهانه فقال خلقنا الانسان من ماء مهین وفیه علم علامه من أسعده اللّه ممن أشقاه فی الحیاه الدنیا وفیه علم ماهی الدنیا فی نفسها وما حیاتها وما زینتها وفیه علم مایبقی وما یفنی ومایقبل الفناء من العالم ومایقبل البقاء وفیه علم صوره الاحاطه بما لا یتناهی وما لایتناهی لایوصف بانه محاط به لأنّه یستحیل دخوله فی الوجود.

ص: 232

و علم این سخن انسان که می گوید:«ان شاءالله من مؤمنم»با این که در همان وقت می داند که مؤمن است و فایده این مساله زیاد است برای کسی که در آن دقت کند ادب با خداوند را به او می آموزد در صورتی که گوینده آن از حدی که خداوند در آن قرار داده است فراتر نرود و اگر از آن فراتر رود و نزد آن توقف نکند به خداوند اسائه ادب روا داشته است و به هیچ خواسته ای نمی رسد.

و علم یادآوری کننده به تو آنچه را که می دانستی سپس فراموش کردی.

و علم افزایش و کاهش زمان به چه چیزی بازمی گردد و سخن پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به عایشه در ماجرای ایلاء همسرانش که فرمود:«ماه،گاهی بیست و نه روز است.»

در حکم شرعی چه مقدار باید گرفته شود آیا حداقل زمانی که ماه بر آن گفته می شود یا حداکثر آن.

و علم ترجیح همنشینی با اهل خدا بر همنشینی از غافلان از خدا هر چند ایمان آن ها را فراگیرد.

و علم با جلال خداوند چگونه باید رفتار کرد خواه عالم را راضی کند یا خشمگین نماید.

و علم آب ها و آن علم عجیبی است و حد سیراب شدن از آن در سیراب شده از آب سیراب کننده چیست؟چرا که برخی آب ها سیراب کننده و برخی غیر سیراب کننده اند و آن چه آبی است که خداوند هر چیزی را از آن زنده قرار داد؟آیا آن هر آبی است یا از میان آب ها دارای ویژگی مخصوصی است؟و آبی را که خداوند،بنی آدم علیه السلام را از آن آفرید به پستی توصیف کرد و فرمود:«انسان را از آب پستی آفریدیم.»

و علم علامت کسی که خداوند او را در زندگی دنیا خوشبخت می کند نسبت به کسی که او را بدبخت می کند،چیست؟

و علم دنیا به خودی خود و زندگانی و زینت آن چیست؟

و علم آنچه باقی می ماند و آنچه نابود می شود و آنچه از عالم فناپذیر و آنچه بقاپذیر است.

و علم صورت احاطه به غیر متناهی در حالی که غیر متناهی توصیف نمی شود که محاط به آن باشد زیرا وجود یافتن آن محال است.

ص: 233

وفیه علم أحوال الجان وتکلیف الحق ایاهم بالشرائع المنزله من عنده هل هو تکلیف ألزمهم الحق به ابتداء أو ألزموه أنفسهم فالزمهم الحقّ به کالنذر وفیه علم الفرق بین الفعل والمفعول وفیه علم من یقبل الاعانه فی الفعل وفیه علم النحل و الملل وفیه علم الاستحقاق وفیه علم مالاینفع العلم به وفیه علم العلم الغریب بماذا تقبله النفوس وتقبل علیه أکثر من غیره وفیه علم یصح الاعراض عن العلم مع بقائه علما فی المعرض عنه أو یقدح عنده شبهه فیه فلا یعرض عنه حتی یزول عنه انه علم و هذا عند المحققین العارفین من أخفی العلوم وفیه علم الحجب التی تحول بین عین البصیره وماینبغی لها أن تدرکه لولا هذه الحجب وفیه علم الحلم و الفرق بینه وبین العفو وعلم الغفور الرحیم هل هو برزخ بین الحلیم و العفو ولهما حکم فی هذا أم لا وفیه علم لاتتعدی الامور مقادیرها عنداللّه وفیه علم ما الذی أغفل الاکابر عن الاستثناء الالهی فی أفعالهم کقصه سلیمان وموسی وغیرهما علیهما السلام وفیه علم رد ما ینبغی لمن ینبغی و هو أفضل العلوم لأنّه یورث الراحه ویسلم من الاعتراض علیه فی ذلک و اللّه أعلم وفیه علم ما یحمده من نفسه وینکره من غیره ویذمه.

ص: 234

و علم حالت های جن و تکلیف کردن شان به ادیان آسمانی توسط خداوند آیا تکلیفی است که خداوند ابتدا آن ها را به آن ملزم کرد یا خودشان خود را به آن ملزم کردند،آنگاه خداوند الزامشان کرد مثل نذر.

و علم تفاوت میان فعل و مفعول.

و علم کسی که در کار یاری می پذیرد.

و علم ملل و نحل.

و علم استحقاق.

و علم به آنچه دانستن آن فایده ندارد.

و علم چرا نفوس علم غریب را می پذیرند و بیش تر از علوم دیگران به آن روی می آورند.

و علم آیا اعراض از علم تا وقتی که به صورت علم در معرض عنه باقی است،صحیح است یا صحیح نیست تا وقتی که شبهه ای نزد او ایجاد شود بنابراین از آن اعراض نمی کند تا علم بودنش از او زایل شود؟و این نزد محققان عارف از مخفی ترین علوم است.

و علم حجاب و پرده ای که مانع میان چشم بینایی و میان چیزی است که در صورت نبود حجاب شایسته دیده شدن به وسیله آن چشم بود.

و علم حلم و تفاوت آن با عفو.

و علم غفور رحیم،آیا آن برزخ میان حلیم و عفو است و آیا آن دو در این مورد حکمی دارند یا نه؟

و علم عدم تجاوز امور از مقادیر خود نزد خدا.

و علم چه چیزی مردم غیر از معاند را از گفتن ان شاءالله در کارهای شان غافل می کند مانند ماجرای سلیمان و موسی و دیگران علیهم السلام.

و علم بازگرداندن آنچه شایسته است به کسی که سزاوار است و آن برترین علوم است زیرا سبب راحتی می شود و از اعتراض بر خود در این مورد سالم می ماند و خداوند عالم تر است.

و علم آنچه را از خود می ستاید و از دیگران ناپسند می شمارد و نکوهش می کند.

ص: 235

وفیه علم الوقوف بین العالمین ما حال الواقف فیه وفیه علم کون الحق ما أوجد شیئا الا عن سبب فمن رفع الاسباب فقد جهل فمن یزعم انه رفعها فما رفعها الابها اذ لایصح رفع ما أقره اللّه وما یعطیه حال الوجود وما الفرق بین الاسباب المعتاده التی یجوز رفعها وبین الاسباب المعقوله التی لایمکن رفعها وفیه علم من احتاط علی عباداللّه ماله عنداللّه وفیه علم اتخاذ الشبه ادله ما الذی أعماهم عن کونها شبها وفیه علم من یهمل من عباد اللّه یوم القیامه ممن لایهمل وفیه علم اخواص و اللّه یقول الحق و هو یهدی السبیل.

ص: 236

و علم ایستادن میان جهان ها که حالت ایستاده در آن چگونه است؟

و علم این که خداوند بدون سبب چیزی را ایجاد نمی کند،پس هرکس اسباب را بردارد، حتماً نادان است و هرکس می پندارد آن ها را برداشته است،آن ها را برنداشته مگر به وسیله اسباب زیرا برداشتن آنچه خداوند ثابت کرده است و به وجود آورده است ممکن نیست و چه تفاوتی میان اسباب معمولی است که برداشتن آن ها ممکن است و میان اسباب معقوله که برداشتن آن ها ممکن نیست؟

و علم هرکس از بندگان خدا مراقبت کند،چه پاداشی نزد خداوند دارد؟

و علم شبهه کسانی را که از دیدن آن کور کرده است،دلیل های شان را می گیرد.

و علم شناخت بندگان خدا که در روز قیامت واگذاشته می شوند نسبت به کسانی که واگذاشته نمی شوند و آن علم خواص است.

و خداوند سخن حق می گوید و او به راه صواب هدایت می کند.

ص: 237

مطالب السئول فی مناقب آل الرسول

کمال الدین،محمد بن طلحه بن محمد بن الحسن القرشی النصیبی

العدوی الشافعی،أبو سالم

(582-652)

من أعلام المحدثین،مشارک فی الفقه و الأصول و الأدب وعارف بعلم الحروف والاوفاق.

أصله من قری نصیبین ورحل إلی نیسابور فسمع من المؤید وزینب الشعریه ثم ولی القضاء بنصیبین ثم الخطابه بدمشق فتقدم وکان یترسل عن الملوک إلی أن قلد الوزاره، فاعتذر وتنصل فلم یقبل منه،فتولاها یومین،ثم انسل خفیه وترک الأموال و الموجود وتشرف بالحج وأقام بدمشق قلیلاً ثم نزل الحلب وتوفی بها.

له آثار منها:

الدر المنظم فی السر الأعظم ط،تحصیل المرام فی تفضیل الصلاه علی الصیام،العقد الفرید،للملک السعید،ط الجفر الجامع و النور اللامع،مفتاح الفلاح فی اعتقاد أهل الصلاح تصوف،مطالب السؤل فی مناقب آل الرسول ذکره البغدادی فی هدیه العارفین ومؤلف معجم المطبوعات و الزرکلی وغیرهم فی غیرها.

ص: 238

برگزیده کتاب

مطالب السئول فی مناقب آل الرسول

تألیف:کمال الدین،محمد بن طلحه بن محمد بن حسن قرشی

نصیبی عدوی شافعی،ابوسالم

(582-652)

وی از محدثان بزرگ و علمای فقه و اصول و ادبیات و عالم به علم حروف و اوفاق بود.

وی اهل نصیبین بود و به نیشابور کوچ کرد و از مؤید و زینب شعریه حدیث شنید.آنگاه عهده دار قضاوت نصیبین و پس از آن عهده دار کرسی خطابه در دمشق شد،سپس پیشرفت کرد و از طرف پادشاهان به نامه نگاری پرداخت تا این که مقام وزارت به او پیشنهاد شد.

او از پذیرفتن آن درخواست عذر و پوزش کرد،ولی از وی پذیرفته نشد سرانجام دو روز عهده دار آن مقام گردید آنگاه اموال و افراد را رها کرد.پنهانی گریخت و به حج مشرف شد سپس اندکی در دمشق اقامت کرد پس از آن در حلب ساکن شد و در همانجا وفات یافت.

وی دارای آثاری است که برخی از آن ها عبارتند از:«الدر المنظم فی السر الاعظم»که به چاپ رسیده است و«تحصیل المرام فی تفضیل الصلاه علی الصیام»و«العقد الفرید،للملک السعید»که به چاپ رسیده است و«الجفر الجامع و النور اللامع»و«مفتاح الفلاح فی اعتقاد اهل الصلاح»درباره تصوف و«مطالب السئول فی مناقب آل الرسول صلی الله علیه و آله».بغدادی در کتاب «هدیه العارفین»و مؤلف کتاب«معجم المطبوعات»و زرکلی و دیگران در کتاب های شان آن را ذکر کرده اند.

ص: 239

طبع لأول مره علی ما أظن ملحقاً بکتاب تذکره خواص الأمه لسبط ابن الجوزی سنه 1287 فی 91 صفحه بالحجر ثم طبع بالنجف بدون تاریخ الطبع و قد خص الباب الثانی عشر منه بالامام الثانی عشر المهدی المنتظر،محمد بن الحسن العسکری و هی کما تری وجعلناه بعینه فی تلک المجموعه لتناول العموم. (1)ی.

ص: 240


1- .اعلام النبلاء 437/4؛طبقات الشافعیه 26/5؛شذرات الذهب 259/5 260؛مرآه الجنان للیافعی 128/4؛هدیه العارفین 125/2؛کشف الظنون؛الاعلام للزرکلی 6 طبعه الأخیر-،ص 175؛معجم المؤلفین 104/10؛معجم المطبوعات،ص 148؛الدرر الکامنه؛نفحات الانس للجامی.

این کتاب برای نخستین بار بنابر گمان من در سال 1287 به پیوست کتاب«تذکره خواص الامه»تألیف سبط ابن جوزی در 91 صفحه چاپ سنگی شد،آنگاه در نجف بدون تاریخ چاپ،به چاپ رسید.

باب دوازدهم این کتاب به امام دوازدهم امام مهدی(عج)اختصاص دارد و ما آن را به همان صورت برای استفاده عموم در اینجا می آوریم.

بر روی جلد این کتاب آمده است (1):

این کتابی است که تصویر صحیحی از سیره امامان دوازده گانه با اسلوب محکم و با ضبط و تحقیق ارائه می دهد که شیعه و سنی بر صحت و تأیید آن باهم اتفاق دارند؛بنابراین آن بهترین منبع قابل مراجعه و اعتماد است.ی.

ص: 241


1- .اعلام النبلاء 437/4،طبقات الشافعیه 26/5،شذرات الذهب 259/5-260،مرآه الجنان،یافعی 128/4،هدیه العارفین 125/2،کشف الظنون،الاعلام زرکلی 6،آخرین چاپ ص 175،معجم المؤلفین 104/10،المعجم المطبوعات ص 148،الدرر الکامنه،نفحات الانس جامی.

مطالب السئول

فی مناقب آل الرّسول

الشیخ الامام العلامه ابوسالم کمال الدین محمد بن طلحه

ابن محمد بن الحسن القرشی العدوی النصبی الشافعی

(المتوفی 652)

الکتاب الذی یعطیک صوره صادقه عن سیره الأئمه الاثنی عشر علیه السلام باسلوب رصین محکم وضبط وتحقیق تسالم الفریقان علی صحته وتاییده فهو خیر مصدر یرجع إلیه ویعول علیه

الجزء الثانی

من نشریات مکتبه دارالکتب التجاریه ومطبعتها فی النجف الاشرف

الشیخ محمد رضا الکتبی

ص: 242

مطالب السئول

اشاره

فی مناقب آل الرسول

کمال الدین،محمد بن طلحه بن محمد بن حسن قرشی نصیبی

عدوی شافعی،ابوسالم(582-652)

جلد سوم

ص: 243

الباب الثانی عشر فی ابی القاسم

ابن محمد الحسن الخالص بن علی المتوکل بن القانع بن علی الرضا ابن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علی زین العابدین بن الحسین الزکی بن علی المرتضی امیرالمؤمنین ابن ابی طالب المهدی الحجه الخلف الصالح المنتظر علیهم السلام ورحمه اللّه وبرکاته.

فهذا الخلف الحجه قد ایده اللّه هدایا منهج الحق واتاه سجایاه

واعلی فی ذوی العلیا بالتأیید مرقاه واتاه حلی فضل عظیم فتحلاه

و قد قال رسول اللّه قولا قد رویناه وذو العلم بما قال إذا ادرک معناه

یری الاخبار فی المهدی جائت بمسماه و قد ابداه بالنسبه و الوصف وسماه

ویکفی قوله منی لاشراق محیاه ومن بضعته الزهراء مرساه ومسراه

ولن یبلغ ما اویته امثال وأشباه فمن قالوا هو المهدی مامانوا بما فاء

قد رتع من النبوه فی اکناف عناصرها ورضع من الرساله اخلاف اواصرها وترع من القرابه بسبحاک معاصرها وبرع فی صفات الشرف فعقدت علیه بخیاصرها فاقتنی من الانساب علی شرف تصابها واعلا عند الانتساب علی شرف احسابها واجتنا الهدایه من معادنها واسبابها فهو من ولد الطهر البتول المجزوم بکونها بضعه من الرسول فالرساله اصلها وانها لاشرف المناصل والاصول.

ص: 244

باب دوازدهم

اشاره

درباره ابوالقاسم فرزند محمد حسن خالص فرزند علی متوکل فرزند قانع فرزند علی رضا فرزند موسی کاظم فرزند جعفر صادق علیه السلام فرزند محمد باقر فرزند علی زین العابدین فرزند حسین زکی فرزند علی مرتضی امیرمؤمنان فرزند ابوطالب مهدی،حجت،خلف، صالح،منتظر که سلام و رحمت و برکات خداوند بر ایشان باد.

این خَلَفِ حجت است که خداوند او را به راه حق هدایت فرموده است و صفات نیکو و بزرگی مقام و رتبه به او عنایت کرده است و زیور فضل عظیم به او بخشیده است و او را آراسته است.

و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله سخنی فرموده است که ما آن را روایت کرده ایم.

و عالم به وسیله گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله در صورت درک معنای آن مهدی(عج)را مصداق آن احادیث می بیند.

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نَسَب و ویژگی های او را آشکار کرده است و نامش را بیان نموده است.

و برای روشن کردن زندگی او این سخن پیامبراکرم صلی الله علیه و آله برای من بس است که پیدایش و بزرگی و شرافت او از پاره پیامبراکرم صلی الله علیه و آله حضرت زهرا علیها السلام است.

در آن جایگاهی که من او را جای دادم همانند و همسانی نیست.

پس کسانی که گفتند:«او مهدی(عج)راه یافته است.»سخن دروغی نگفته اند.

وی از عناصر نبوت بهره مند گردیده است و از باقیمانده عهد رسالت شیر نوشیده است و از خلاصه نور خویشاوندی با پیامبر صلی الله علیه و آله لبریز شده است و در صفات شرف درخشیده است و آن ها محکم بر او جای گرفته اند.

به شریف ترین نَسَب و بالاترین حَسَب دست یافته است و هدایت را از سرچشمه و اسباب آن برگرفته است.وی از فرزندان زهرای پاک بتول است که بدون شک پاره تن پیامبر صلی الله علیه و آله و رسالت ریشه اوست و او فاطمه علیها السلام شریف ترین اصل و ریشه است.

ص: 245

فاما مولده فبسر من رأی فی ثالث وعشرین سنه ثمان وخمسین وماتین للهجره واما نسبه ابا و أما فابوه محمد الحسن الخالص علی المتوکل بن محمد القانع بن علی الرضا بن موسی الکاظم ابن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علی زین العابدین بن الحسین الزکی بن علی المرتضی امیر المؤمنین و قد تقدم ذکر ذلک مفصلا وامه ام ولد تسمی صیقل وقیل حکیمه وقیل غیر ذلک واما اسمه فمحمد وکنیته ابوالقاسم ولقبه الحجه و الخلف الصالح وقیل المنتظر.

واما ما ورد عن النبی صلی الله علیه و سلم فی المهدی من الاحادیث الصحیحه فمنها مانقله الامامان أبو داود و الترمذی رضی الله عنه عنهما کل واحد منهما بسنده فی صحیحه یرفعه إلی ابی سعید الخدری قال سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول المهدی منی اجلا الجبهه اقنی الانف یملأ الارض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما ویملک سبع سنین.

ومنها ما اخرجه أبو داود بسند فی صحیحه یرفعه إلی علی علیه السلام قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم لو لم یبق من الدهر الا یوم لبعث الله رجلا من أهل بیتی یملاها عدلا کما ملئت جورا.

ومنها ما رواه ایضا ابو داود فی صحیحه یرفعه بسنده إلی ام سلمه زوج النبی صلی الله علیه و سلم قالت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول المهدی من عترتی من ولد فاطمه.

ومنها ما رواه القاضی ابو محمد الحسین بن مسعود البغوی رضی الله عنه فی کتابه المسمی بشرح السنه واخرجه الامامان البخاری ومسلم رضی الله عنه کل واحد منهما بسنده فی صحیحه یرفعه إلی ابی هریره قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم کیف انتم إذا نزل ابن مریم فیکم وامامکم منکم.

ص: 246

ولادت امام مهدی(عج)در شهر«سُرَّ من رای»در بیست و سوم سال دویست و پنجاه و هشت هجری است.پدرش محمد حسن خالص علی متوکل فرزند محمد قانع فرزند علی رضا فرزند موسی کاظم فرزند جعفر صادق فرزند محمد باقر فرزند علی زین العابدین فرزند حسین زکی فرزند علی مرتضی امیرمؤمنان است که پیش تر به طور مفصل بیان شد.

و مادرش ام ولدی کنیز فرزنددار به نام صیقل بود و نام وی حکیمه و غیر آن نیز گفته شده است.

نام امام مهدی(عج)محمد و کنیه اش ابوالقاسم و القاب وی حجت و خلف صالح است و منتظر نیز گفته شده است.

احادیث وارده از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله درباره امام مهدی(عج)

برخی از احادیث صحیح پیامبراکرم صلی الله علیه و آله درباره امام مهدی(عج)را دو امام،ابوداود و ترمذی روایت کرده اند.آن ها به طور جداگانه با سند صحیح به ابو سعید خدری می رسانند که گفت:«از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود:«مهدی(عج)از من است او موهای دو طرف پیشانی اش اندکی ریخته و بینی کشیده است.زمین را از داد و عدل پر می کند همان گونه که از جور و ظلم پر شده است و هفت سال حکومت می کند.»

و ابوداود در صحیحش با سند خود به علی علیه السلام می رساند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«اگر تنها یک روز از روزگار باقی مانده باشد،حتماً خداوند مردی از اهل بیت مرا برمی انگیزد که آن را از عدالت پر می کند همان گونه که از ظلم پر شده است.»

همچنین ابوداود در صحیحش با سند خود به ام سلمه همسر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می رساند که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«مهدی(عج)از عترت من از فرزندان فاطمه علیها السلام است.»

قاضی ابو محمد حسین بن مسعود بغوی در کتاب خود به نام«شرح السنه»روایت کرده است و دو امام بخاری و مسلم هر یک در صحیح خود با سندشان آن را به ابوهریره می رسانند که از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت کرد که فرمود:«چگونه اید،هنگامی که فرزند مریم علیه السلام در میان تان فرود می آید و امام تان از خودتان است.»

ص: 247

ومنها ما اخرجه ابوداود و الترمذی بسندهما فی صحیحهما کل واحد منهما یرفعه بسنده إلی عبداللّه بن مسعود رضی الله عنه انه قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم لو لم یبق من الدنیا إلّایوم واحد لطول اللّه ذلک الیوم حتی یبعث اللّه رجلا منی او من أهل بیتی یواطی اسمه اسمی واسم أبیه اسم أبی یملأ الارض قسطاً وعدلا کما ملئت جوراً وظلما.

وفی روایه أخری لا تنقضی الدنیا حتی یملک الغرب رجل من أهل بیتی یواطی اسمه اسمی.

وفی روایه اخری ان النبی قال یاتی رجل من أهل بیتی یواطی اسمه اسمی هذه الروایات عن ابی داود و الترمذی رضی الله عنه.

ومنها ما نقله الامام ابو اسحق بن محمد الثعلبی رضی الله عنه فی تفسیره یرفعه باسناده إلی انس بن مالک قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم نحن ولد عبدالمطلب ساده الجنه انا وحمزه وجعفر وعلی والحسن و الحسین و المهدی فان قال معترض هذه الاحادیث النبویه الکثیره بتعدادها المصرحه بجملتها وافرادها متفق علی صحه أسنادها ومجمع علی نقلها عن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم وایرادها وهی صحیحه صریحه فی اثبات کون المهدی من ولد فاطمه علیها السلام وانه من رسول اللّه وانه من عترته وانه من أهل بیته وان اسمه یواطی اسمی وانه یملأ الارض قسطا وعدلا وانه من ولد عبدالمطلب وانه من سادات الجنه ومما ذلک لانزاع فیه غیر ان ذلک لایدل علی ان المهدی الموصوف بما ذکره صلی الله علیه و سلم من الصفات و العلامات هو هذا أبوالقاسم محمد بن الحسن الحجه الخلف الصالح علیه السلام فان ولد فاطمه علیه السلام کثیرون وکل من یولد من ذریتها إلی یوم القیمه یصدق علیه أنه من ولد فاطمه وانه من العتره الطاهره وانه من أهل البیت علیه السلام فیحتاجون مع هذه الاحادیث المذکوره إلی زیاده دلیل علی ان المهدی المراد هو الحجه المذکور لیتم مرامکم فجوابه ان رسول اللّه صلی الله علیه و سلم لما وصف المهدی علیه السلام بصفات متعدده من ذکر اسمه ونسبه

ص: 248

ابوداود و ترمذی هر یک در صحیح شان با سند خود به عبدالله بن مسعود می رسانند که از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت کرد که فرمود:«اگر تنها یک روز از دنیا باقی مانده باشد،حتماً خداوند آن روز را بلند می کند تا مردی از من یا از اهل بیت مرا برانگیزد که نامش شبیه نام من و نام پدرش شبیه نام پدر من است،زمین را از داد و عدل پر می کند،همان گونه که از جور و ظلم پر شده است.»

و در روایت دیگری آمده است:«دنیا سپری نمی شود تا مردی از اهل بیت من حاکم غرب شود که نامش شبیه نام من است.»

و در روایت دیگری آمده است:پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«مردی از اهل بیت من خواهد آمد که نامش شبیه نام من است.»این احادیث از ابوداود و ترمذی است.

امام ابواسحاق بن محمد ثعلبی در تفسیرش به انس بن مالک می رساند که از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«ما فرزندان عبدالمطلب،سروران بهشت هستیم؛من و حمزه و جعفر و علی و حسن و حسین علیهم السلام و مهدی(عج).»

اگر کسی اشکال کند به این احادیث نبوی زیاد که همه آن ها تک تک صریح اند و بر صحت سندشان اتفاق نظر وجود دارد و در نقل آن ها از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله اجماع وجود دارد و همه آن ها در اثبات این مطلب صحیح و صریح اند که مهدی(عج)از فرزندان فاطمه و از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و از عترت و اهل بیت اوست و نامش شبیه نام اوست و او زمین را از داد و عدل پر می کند و او از فرزندان عبدالمطلب علیه السلام و از سروران بهشت است.این ها همه مطالبی است که اختلافی در آن ها نیست ولی با این حال دلالت نمی کند که مهدی(عج)با این ویژگی ها و نشانه هایی که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله ذکر کرده است،وی همان ابوالقاسم محمد بن حسن،حجت،خلف صالح علیه السلام باشد زیرا فرزندان فاطمه علیها السلام بسیارند و تا قیامت هر کس از ذریه او متولد شود،بر او صدق می کند که از فرزندان فاطمه علیها السلام و از عترت طاهره و از اهل بیت علیهم السلام است.پس افزون بر این احادیث ذکر شده آنان به دلیل دیگری نیاز دارند که مقصود از مهدی(عج)همان حجت است که بیان شد تا مقصود شما کامل شود،چنین پاسخ داده می شود:پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وقتی مهدی(عج)را با ویژگی های متعددی توصیف کرد،که عبارتند از:بیان نام و نسب وی

ص: 249

ومرجعه إلی فاطمه علیها السلام و الی عبدالمطلب وانه اجلی الجبهه اقنی الانف وعدد الاوصاف الکثیره التی جمعتها الاحادیث الصحیحه المذکوره انفا وجعلها علامه ودلاله علی ان الشخص الذی یسمی بالمهدی وتثبت له الاحکام المذکوره و هو الشخص الذی اجتمعت تلک الصفات فیه ثم وجدنا تلک الصفات المجعوله علامه ودلاله مجتمعه فی ابی القاسم محمد الخلف الصالح دون غیره فیلزم القول بثبوت تلک الاحکام له وانه صاحبها والا فلو جاز وجود ما هو علامه ودلیل ولا یثبت ماهو مدلوله قدح ذلک فی نصبها علامه ودلاله من رسول اللّه صلی الله علیه و سلم وذلک فان قال المعترض لایتم العمل به بالعلامه و الدلاله إلّابعد العلم باختصاص من وجدت فیه بها دون غیره وتعینه لها فاما إذا لم یعلم تخصیصه وافراده بها فلا یحکم له بالدلاله ونحن نسلم انه من زمن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم إلی ولاده الخلف الصالح الحجه محمد علیه السلام اوجد من ولد فاطمه علیه السلام شخص جمع تلک الصفات التی هی العلامه و الدلاله غیره لکن وقت بعثه المهدی وظهوره وولایته هو فی اخر اوقات الدنیا عند ظهور الدجال ونزول عیسی بن مریم وذلک سیأتی بعد مده مدیده ومن الان إلی ذلک الوقت المتراخی الممتد ازمان متجدده وفی العتره الطاهره من سلاله فاطمه علیه السلام کثره یتعاقبون ویتوالدون ذلک إلی الأیام فمجوز ان یولد من السلاله الطاهره و العتره النبویه من یجمع تلک الصفات فیکون هو المهدی المشار إلیه فی الأحادیث المذکوره ومع هذا الاحتمال والامکان کیف یبقی دلیلکم مختصا بالحجه محمد المذکور علیه السلام.

فالجواب انکم إذا عرفتم انه الی وقت ولاده الخلف الصالح و الی زماننا هذا لم یوجد من جمع تلک الصفات و العلامات باسرها سواه فیکفی ذلک فی ثبوت تلک الاحکام له عملا بالدلاله الموجوده فی حقه وما ذکرتموه من احتمال ان یتجدد مستقبلا فی العتره الطاهره من یکون بتلک الصفات لا یکون قادحا فی اعمال الدلاله ولا مانعا من ترتیب حکمها علیها فان دلاله الدلیل راجحه لظهورها واحتمال تجدد مایعارضها مرجوح ولایجوز ترک

ص: 250

و رسیدن نسبش به فاطمه علیها السلام و به عبدالمطلب و این که موهای دو طرف پیشانی اش اندکی ریخته و بینی کشیده است و ویژگی زیاد دیگری که در احادیث صحیح یاد شده،آمده است و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله آن ها را نشانه و راهنمای شخصی به نام مهدی(عج)قرار داد و احکام یاد شده را برای او اثبات کرد و او همان شخصی است که همه آن ویژگی ها را دارا باشد،سپس همه آن صفاتی که نشانه و راهنما قرار داده شده است،در ابوالقاسم محمد خلف صالح باهم یافتیم و در دیگری نیافتیم؛از این رو واجب است به ثابت بودن آن احکام برای وی قائل شویم و این که وی همان شخص است،در غیر این صورت اگر جایز باشد که نشانه و دلیل وجود داشته باشد ولی مدلول آن وجود نداشته باشد این کار در قرار دادن آن علامت و دلیل از طرف پیامبراکرم صلی الله علیه و آله سبب اشکال خواهد شد.

اگر اشکال کننده بگوید،عمل به علامت و دلیل تنها در صورتی صحیح است که بدانیم آن مورد اختصاص به علامت دارد و در مورد دیگری وجود ندارد ولی در صورت عدم علم به اختصاص علامت به آن،دلالت بر آن وجود ندارد و ما می پذیریم که از زمان پیامبراکرم صلی الله علیه و آله تا ولادت خلف صالح حجت محمد علیه السلام از میان فرزندان فاطمه کسی به جز او یافت نشده است که همه آن ویژگی ها در او گرد آمده باشد ولی زمان برانگیخته شدن مهدی(عج)و ظهور وی و حکومتش در آخر زمان های دنیا هنگام ظهور دجال و نزول عیسی بن مریم علیه السلام است که پس از مدت طولانی خواهد آمد و از اکنون تا آن زمان دور،زمان های زیادی است و عترت طاهره از سلاله فاطمه علیها السلام بسیارند که تا آن زمان فرزند می آورند و زاد و ولد می نمایند؛بنابراین ممکن است که از سلاله طاهره و عترت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فردی متولد شود که همه آن ویژگی ها را دارا باشد و او مهدی(عج)باشد که در این احادیث به او اشاره شده است و با این احتمال و امکان چگونه دلیل شما به حجت محمد علیه السلام نامبرده اختصاص خواهد داشت.

پاسخ:هنگامی که شما دانستید زمان ولادت خلف صالح علیه السلام و تا زمان ما به جز او شخصی یافت نشده است که همه آن ویژگی ها و علامت ها را باهم داشته باشد،این مطلب برای ثبوت آن احکام برای وی کافی است؛به دلیل عملی که درباره وی وجود دارد و احتمال به وجود آمدن فرد دیگر واجد آن ویژگی ها در میان عترت طاهر در آینده،زیانی به اعمال دلیل نمی زند و مانع ترتیب احکامش بر وی نیست زیرا دلالت دلیل سبب رجحان ظهور آن است

ص: 251

الراجح بالمرجوح فانه لو جوزنا ذلک لامتع العمل باکثر الادله المثنبه للاحکام الشرعیه اذ مامن دلیل إلّاواحتمال تجدد ما یعارضه متطرق إلیه ولم یمنع ذلک من العمل به وفاقا و الذی یوضح ذلک ویؤکده ان رسول اللّه صلی الله علیه و سلم فیبا لرره الامام مسلم بن الحجاج فی صحیحه یرفعه بسنده قال لعمر بن الخطاب یاتی علیک مع امداد أهل الیمن اویس بن عامر من مراد ثم من قرن کان به برص فبرا منه إلّاموضع درهم له و الده هو بزلو اقسم علی اللّه لا ابره فان استطعت ان یستغفر لک فافعل فالنبی صلی الله علیه و سلم ذکر اسمه ونسبه وصفته وجعل ذلک علامه ودلاله علی ان المسمی بذلک الاسم المتصف بتلک الصفات لو اقسم علی اللّه لایره وانه أهل لطلب الاستغفار منه و هذه منزله عالیه ومقام عند اللّه عظیم فلم یزل عمر بعد وفاه رسول اللّه صلی الله علیه و سلم وبعد وفاه ابی بکر یسئل امداد الیمن من الموصوف بذلک حتی قدم وفد من الیمن فسئلهم فأخبر بشخص متصف بذلک فلم یتوقف عمر فی العمل بتلک العلامه و الدلاله التی ذکرها رسول اللّه صلی الله علیه و سلم بل بادر إلی العمل بها واجتمع به وسئله الاستغفار وجزم انه المشار إلیه فی الحدیث النبوی لما سلم تلک الصفات فیه مع وجود احتمال ان یتجدد فی وفود الیمن مستقبلاً من یکون بتلک الصفات فان قبیله مراد کثیره و التوالد فیها کثیر وعین ما ذکرتموه من الاحتمال موجود وکذلک قضیه الخوارج لما وصفهم رسول اللّه بصفات ورتب علیها حکمهم ثم بعد ذلک لما وجد علی علیه السلام موجوده فی اولئک فی واقعه حرورا و النهروان جزم بانهم هم المرادون بالحدیث النبوی وقاتلهم وقتلهم فحمل بالدلاله عند وجود الصفه مع احتمال ان یکون المرادون غیرهم وامثال هذه الدلاله و العمل بها

ص: 252

و احتمال به وجود آمدن معارض آن مرجوح است و ترک راجح به خاطر مرجوح جایز نیست؛چرا که اگر این مطلب را جایز بدانیم،عمل به بیش تر ادله ثابت کننده احکام شرعی ناممکن خواهد شد زیرا احتمال به وجود آمدن معارض هر دلیلی وجود دارد و این مطلب به اتفاق همه علما مانع از عمل به آن نخواهد شد.آنچه سبب روشن شدن تأکید این مطلب می شود،این است که بنابر روایت مسلم بن حجاج در صحیحش که با سند خود آن را به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می رساند،آن حضرت به عمربن خطاب فرمود:«همراه نیروهای کمکی اهل یمن اویس بن عامر از قبیله مراد از قرن نزد تو می آید.وی بیماری پیسی داشته است که آن بهبود یافته است و تنها به اندازه یک درهم از آن باقی مانده است.وی مادری دارد.او کسی است که اگر خداوند را سوگند دهد،حتماً خداوند محتوای سوگندش را جامه عمل خواهد پوشاند.اگر توانستی که برایت درخواست آمرزش کند،این کار را انجام بده!»

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نام و نسب و ویژگی او را بیان کرد و آن را نشانه و دلیل قرار داد که اگر صاحب آن نام و واجد آن ویژگی ها خداوند را سوگند دهد،خداوند به آن تحقق خواهد بخشید و وی شایسته درخواست استغفار است و این منزلت عالی و مقام بلندی نزد خداوند است.پس از رحلت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و فوت ابوبکر،عمر همواره از نیروهای یمن درباره دارنده این ویژگی ها سراغ می گرفت تا این که گروهی از اهل یمن آمدند،عمر سراغ اویس را از ایشان گرفت و آن ها دارنده این ویژگی ها را معرفی کردند.آنگاه عمر در عمل کردن به آن نشانه و دلیل بیان شده توسط پیامبراکرم صلی الله علیه و آله درنگ نکرد؛بلکه برای عمل به آن شتافت،با اویس دیدار کرد و از وی درخواست استغفار نمود و به دلیل یافتن آن ویژگی ها در وی یقین کرد که همان کسی است که در حدیث نبوی به او اشاره شده است.

با آن که احتمال وجود شخص دیگری با همان ویژگی ها در آینده در میان گروه های یمن منتفی نبود؛چرا که قبیله مراد بسیار بودند و زاد و ولد در میان شان زیاد بود و همان احتمال بیان شده توسط شما در اینجا نیز وجود دارد.

همچنین پیامبراکرم صلی الله علیه و آله ویژگی های خوارج و حکم شان را بیان کرد،آنگاه پس از آن وقتی که علی علیه السلام در واقعه حروراء و نهروان آن ویژگی ها را در آنان یافت،یقین کرد که مقصود از حدیث نبوی همان ها هستند و با ایشان نبرد کرد و به قتل شان رساند؛بنابراین هنگام وجود ویژگی ها به دلیل عملکرد،با این که احتمال داشت،غیر آن ها مقصود پیامبراکرم صلی الله علیه و آله باشند و

ص: 253

مع قیام الاحتمال کثیره فعلم ان الدلاله الراجحه لاتترک لاحتمال المرجوح.

ونزیده بیاناً وتقریرا فیقول لزوم ثبوت الحکم عند وجود العلامه و الدلاله لمن وجدت فیه امر یتعین العمل فیه و المصیر إلیه فمن ترکه وقال بان صاحب الصفات المراد باثبات الحکم له لیس هو هذا بل شخص غیره سیأتی فقد عدل عن النهج القویم ووقف نفسه موقف الملیم ویدل علی ذلک ان اللّه عزوجل لما انزل فی التوره علی موسی انه یبعث النبی العربی فی اخر الزمان خاتم الانبیاء ونعته باوصافه وجعلها علامه ودلاله علی اثبات حکم النبوه له وصار قوم موسی علیه السلام یذکرونه بصفاته ویعلمون انه یبعث فلما قرب زمان ظهوره وبعثه صاروا یهددون المشرکین به ویقولون سیظهر نبی نعته کذا وصفته کذا ونستعین به علی قتالکم فلما بعث صلی الله علیه و سلم ووجدوا العلامات و الصفات باسرها التی جعلت دلاله علی نبوته انکروه وقالوا لیس هذا هو بل هو غیره وسیأتی فلما جنحوا إلی الاحتمال وعرضوا عن العمل بالدلاله الموجوده فی الحال انکر اللّه تعالی علیهم کونهم ترکوا العمل بالدلاله التی ذکرها لهم فی التوریه وجنحوا إلی الاحتمال و هذه القصه من اکبر الادله واقوی الحجج علی انه یتعین العمل بالدلاله عند وجودها واثبات الحکم لمن وجدت تلک الادله فیه فاذا کانت الصفات التی هی علامه ودلاله لثبوت تلک الاحکام المذکوره موجوده فی الحجه الخلف الصالح محمد صلی الله علیه و سلم تعین اثبات کون المهدی المشار إلیه من غیر جنوح إلی الاحتمال بتجدد غیره فی الاستقبال فان قال المعترض نسلم لکم ان الصفات المجعوله علامه ودلاله إذا وجدت تعین العمل بها ولزم اثبات مدلولها لمن وجدت فیه لکن تمنع وجود تلک العلامه والدلاله فی الخلف الصالح محمد علیه السلام فان من جمله الصفات المجعوله علامه ودلاله ان یکون اسم ابیه مواطئا لاسم اب النبی صلی الله علیه و سلم هکذا به صرح الحدیث النبوی علی ما اوردوه

ص: 254

مانند این دلیل و عمل به آن با وجود احتمال فراوان است.پس فهمیده می شود که دلالت راجح به خاطر وجود احتمال مرجوح ترک نمی شود.

و ما بیان و تقریر دیگری بر آن می افزاییم و می گوییم:«هنگام یافتن نشانه و دلیل در موردی،ثبوت حکم در آن مورد مطلبی است که عمل به آن و پذیرش آن متعین و قطعی است؛ بنابراین هرکس آن را ترک کند و بگوید:«دارنده ویژگی ها که اثبات حکم برای وی مقصود است این شخص نیست بلکه فرد دیگری است.»قطعا وی از روش درست منحرف شده است و خود را در جایگاه نکوهش شدن قرار داده است.دلیل این مطلب این است که وقتی خداوند عز و جل در تورات بر موسی علیه السلام نازل کرد که در آخرالزمان پیامبری عرب را مبعوث می کند که آخرین پیامبران است و ویژگی هایش را بیان کرد و آن ها را نشانه و دلیل برای اثبات نبوت وی قرار داد و قوم موسی علیه السلام ویژگی های او را ذکر می کردند و می دانستند که وی برانگیخته می شود،آنگاه وقتی که زمان ظهور و بعثت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نزدیک شد،یهودیان شروع به تهدید مشرکان کردند و می گفتند:«به زودی پیامبری با این ویژگی ها و خصوصیات مبعوث خواهد شد و ما به وسیله وی برای جنگ با شما نیرومند می شویم.»آنگاه وقتی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله مبعوث شد و همه نشانه ها و ویژگی های نبوت او را یافتند،او را انکار کردند و گفتند:«او آن پیامبر نیست بلکه آن پیامبر شخص دیگری است که به زودی خواهد آمد.»

سپس وقتی به احتمال روی آوردند و از عمل به دلیل موجود در آن حالت روی گرداندند خداوند تعالی ترک عمل به دلیل هایی که در تورات بر ایشان ذکر کرد و روی آوردنشان به احتمال را برای آنان ناپسند شمرد.این ماجرا بزرگ ترین دلیل و قوی ترین حجت برای وجوب عمل به نشانه هادر هنگام وجودشان و اثبات حکم برای کسی است که آن ها را در موردی بیابد.پس وقتی که ویژگی هایی که نشانه و دلیل برای احکام یاد شده است در حجت خلف صالح محمد علیه السلام موجود باشد،اثبات این که وی مهدی مورد اشاره قرار گرفته می باشد لازم و متعین است، بدون آن که به احتمال به وجود آمدن فرد دیگری در آینده ترتیب اثر داده شود.

اگر اشکال کننده بگوید:«ما می پذیریم که با یافتن ویژگی هایی که نشانه و دلیل قرار داده شده است،عمل به آن ها متعین و اثبات مدلول آن ها برای دارنده آن ویژگی ها لازم است ولی وجود آن نشانه و دلیل را در خلف صالح محمد علیه السلام نمی پذیریم زیرا یکی از ویژگی هایی که علامت و نشانه قرار داده شده است،این است که نام پدرش شبیه نام پدر من پیامبراکرم صلی الله علیه و آله باشد.«حدیث نبوی صلی الله علیه و آله براساس آنچه روایت کرده اند با صراحت این مطلب را بیان کرده است

ص: 255

و هذه الصفه لم توجد فیه فان اسم ابیه الحسن واسم أب النبی صلی الله علیه و سلم عبداللّه واین الحسن من عبداللّه فلم توجد هذه الصفه التی هی جزء من العلامه و الدلاله واذا لم یوجد جزء العله لا یثبت حکمها فان الصفات الباقیه لا تکفی فی اثبات تلک الاحکام إذا النبی صلی الله علیه و سلم لم یجعل تلک الاحکام ثابته إلّالمن اجتمعت تلک الصفات فیه کلها التی جزؤها مواطاه اسمی الابوین فی حقه و هذه لم تجتمع فی الحجه الخلف فلا تثبت تلک الاحکام له و هذا اشکال قوی.

فالجواب لابد قبل الشروع فی تفصیل الجواب من بیان امرین یبنی علیهما الغرض.

الاول انه شایع فی لسان العرب اطلاق لفظه الاب علی الجد الاعلی و قد نطق القرآن الکریم بذلک فقال تعالی مله ابیکم ابراهیم وقال تعالی حکایه من یوسف علیه السلام واتبعت مله آبائی ابراهیم واسمعیل واسحق ونطق بذلک النبی صلی الله علیه و سلم فی حدیث الاسراء انه قال قلت من هذا قال أبوک ابراهیم فعلم ان لفظه الاب تطلق علی الجد وان علا فهذا احد الامرین.

الامر الثانی ان لفظه الاسم تطلق علی الکنیه وعلی الصفه و قد استعملها الفصحاء ودارت بها السنتهم ووردت فی الاحادیث حتی ذکرها الامامان البخاری ومسلم رضی الله عنه کل منهما یرفعه إلی سهل بن سعد الساعدی انه قال عن علی علیه السلام ان رسول اللّه صلی الله علیه و سلم سماه بابی تراب ولم یکن له اسم احب إلیه منه فاطلق لفظه الاسم علی الکنیه ومثل ذلک قال الشاعر:

اجل قدر لسان تسمی مؤنته ومن کناک فقد سماک للعرب

ص: 256

و این ویژگی در وی وجود ندارد؛چرا که نام پدر او حسن و نام پدر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله عبدالله است و حسن با عبدالله هیچ تناسب و مشابهتی ندارد.پس این ویژگی که یکی از نشانه ها و علامت هاست در او وجود ندارد و هنگامی که جزئی از علت وجود نداشته باشد،حکم آن نیز وجود نخواهد داشت و ویژگی های دیگر برای اثبات آن احکام کافی نیست زیرا پیامبراکرم صلی الله علیه و آله آن احکام را فقط برای دارنده مجموعه آن ویژگی ها اثبات کرد که یکی از اجزای آن شبیه بودن نام دو پدر در مورد اوست و آن در حجت خلف وجود ندارد؛بنابراین آن احکام برای وی ثابت نیست و این اشکال قوی است.

پاسخ:پیش از پرداختن به پاسخ این اشکال،بیان دو مطلب لازم است که مقصود ما بر آن ها متوقف است.

مطلب اول:در زبان عرب،گفتن واژه«اب»پدر بر جدّ اعلا زیاد و شایع است و قرآن نیز به این مطلب گویاست.خداوند تعالی می فرماید:«آیین پدرتان ابراهیم»و همچنین از زبان یوسف علیه السلام می فرماید:«و آیین پدرانم ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را پیروی کردم.»و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نیز در حدیث معراج این مطلب را گفته است.وی می فرماید:«گفتم:این کیست؟»گفت:«پدرت ابراهیم علیه السلام»بنابراین فهمیده می شود که واژه«اب»بر جدّ گفته می شود.

مطلب دوم:واژه«اسم»بر کنیه (1)و بر صفت نیز گفته می شود و فصیحان آن را استعمال کرده اند و وِرد زبانشان است و در احادیث نیز آمده است به طوری که دو امام بخاری و مسلم آن را ذکر کرده اند.هر یک از آن دو به سهل بن سعد ساعدی می رسانند که از علی علیه السلام روایت کرد که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله او را ابوتراب نامید و هیچ اسمی نزد وی محبوب تر از آن نیست؛ بنابراین واژه اسم را بر کنیه گفته است و شاعر نیز گفته است:

«زیاد است ارزش زبانی که هزینه او را بیان کند

و هرکس برایت کنیه گذارد،تو را برای عرب نامیده است.»م.

ص: 257


1- .کنیه نامی در عربی است که با«اب»یا«ام»شروع می شود؛مانند ابوالقاسم.م.

ویروی ومن یصفک فاطلق التسمیه علی الکنایه او الصفه و هذا شایع ذایع فی لسان العرب فاذا وضح ما ذکرناه من الامرین فاعلم ایدک اللّه بتوفیقه ان النبی صلی الله علیه و سلم کان له سبطان ابو محمد الحسن وابو عبداللّه الحسین علیه السلام ولما کان الحجه الخلف الصالح محمد علیه السلام من ولد ابی عبداللّه الحسین ولم یکن من ولد ابی محمد الحسن وکانت کنیه الحسین ابا عبداللّه فاطلق النبی صلی الله علیه و سلم علی الکنیه لفظ الاسم لاجل المقابله بالاسم فی حقّ أبیه واطلق علی الجد لفظه الاب فکانه قال یواطی اسمه اسمی فهو محمد وانا محمد وکنیه جده اسم ابی اذ هو ابو عبداللّه وابی عبداللّه لتکون تلک الالفاظ المختصره جامعه لتعریف صفاته واعلام انه من ولد ابی عبداللّه الحسین بطریق جامع موجز وشرح تنظیم الصفات وتوجد باسرها مجتمعه للحجه الخلف الصالح محمد علیه السلام و هذا بیان شاف کاف فی ازاله ذلک الاشکال فافهمه.

واما ولده فلم یکن له ولد لیذکر لا انثی ولا ذکر.

واما عمره فانه ولد فی ایام المعتمد علی اللّه خاف فاختفی و الی الان فلم یمکن ذکر ذلک اذ من غاب وان من انقطع خبره لا توجد غیبه وانقطاع خبره الحکم بمقدار عمره ولا بانقضاء حیاته و قدره اللّه و المعه وحکمه و الطافه بعباده عظیمه عامه ولوازم عظماء العلماء ان یدرکوا حقایق مقدوراته وکنه قدرته لم یجدوا إلی ذلک سبیلا ولا تَقَلَّ طرف تطلعهم إلیه حسیرا وحده کلیلا وأملا علیهم لسان عجزهم عن الاحاطه به وما اوتیتم من العلم إلّاقلیلا.

ص: 258

و«هرکس تو را توصیف کند»نیز نقل شده است،پس اسم گذاردن بر کنیه گذاردن یا توصیف کردن گفته شده است و این در زبان عربی شایع و زیاد است.

پس از روشن شدن این دو مطلب،بدان که خداوند با توفیق خودش تو را کمک کند پیامبراکرم صلی الله علیه و آله دو نوه دختری داشت.ابو محمد حسن علیه السلام و ابو عبدالله حسین علیه السلام و چون که حجت خلف صالح محمد علیه السلام از فرزندان اباعبدالله حسین علیه السلام است،پیامبراکرم صلی الله علیه و آله کنیه را با واژه اسم بیان کرد تا با واژه«اسم»در مورد پدرش هماهنگ باشد و«جّد»را با واژه پدر اب بیان کرد،پس گویا این گونه فرموده است:«اسمش شبیه اسم من است.وی محمد است و من محمدم صلی الله علیه و آله و کنیه جدش شبیه اسم پدر من است.»زیرا او ابوعبدالله است و پدر من عبدالله است تا این عبارت مختصر به صورت جامع و خلاصه افزون بر بیان ویژگی ها،دلالت می کند که وی از فرزندان ابوعبدالله حسین علیه السلام است و همه این ویژگی ها باهم برای حجت خلف صالح،محمد صلی الله علیه و آله ثابت است و این بیان قاطع و کافی است برای از میان بردن آن اشکال.آن را خوب درک کن.

فرزندان امام مهدی(عج)

وی فرزندی ندارد تا بیان شود،نه پسر و نه دختر.

عمر امام مهدی(عج)

وی در زمان معتمد علی الله متولد شد و از روی ترس تا زمان حاضر پنهان و غایب شد؛ بنابراین مدت عمر او را نمی توان بیان کرد زیرا شخص غایب و کسی که خبری از وی در اختیار نیست در حال غیبت و بی خبری از او نمی توان به مقدار عمرش و پایان حیاتش حکم کرد و قدرت و نعمت و حکمت و الطاف خداوند نسبت به بندگانش زیاد و فراگیر است و اگر عالمان بزرگ برای درک مقدورات خداوند و کنه قدرتش پافشاری و تلاش کنند راهی به سوی آن نمی یابند و از خستگی و نومیدی چشمان شان و ناتوانی دیدشان کاسته نمی گردد و زبان شان از ناتوانی احاطه به آن بلند می گردد که«و تنها اندکی از علم به شما عنایت شده است.»

ص: 259

ولیس ببدع ولا استغرب تعمیر بعض عباد اللّه المخلصین ولا امتداد عمره إلی حین فقده مد الله تعالی اعمار جمع کثیر من خلفه من اصفیاته واولیائه ومن مطرودیه واعدائه فمن الاصفیاء عیسی علیه السلام ومنهم الخضر وخلق اخرون من الانبیاء طالت اعمارهم حتی جاز کل واحد منهم الف سنه او قاربها کنوح علیه السلام وغیره واما من الاعداء المطرودین فابلیس والدجال ومن غیرهم کعاد الاولی کان فیهم من عمره ما یقارب الألف وکذلک لقمن صاحب الید وکل هذه لبیان اتساع القدره الربانیه فی تعمیر بعض خلقه فای مانع یمنع من امتداد عمر الصالح الخلف الناصح إلی ان یظهر فیعمل ما حکم اللّه له به وحیث وصل الکلام إلی هذا المقام وانتهی جریان القلم بما خطه من هذه الاقسام الوصام إلی هذا المقام فلنختمه بالحمد للّه رب العالمین فانها کلمه مبارکه جعلها اللّه اخر دعوی أهل جنانه وخص بها من اجتباه من خلیقته فکساه ملابس مرضاته فهذا اخر ما حرره القلم من مناقبهم السنیه وسطره من صفاتهم الزکیه ونثره من مزایاهم العلیه وذلک وان کثر قلیل فی جنب شرفهم الشامخ.

ویسیر فیما اتاهم اللّه من فضله الراسخ وانا ارجو من کرم اللّه ان یشملنی ببرکتهم ویدخلنی فی زمرتهم ویجعل هذا المؤلف مسطوراً فی صحیفه حسناتی المعدوده من حسنتهم فقد بذلت جهدی فی جمع مزایاهم بذل المجد الطالب ولم آل جهدا تالیفنا وجمعها قضاء لحقهم اللازب اللازم ولسان الحان یقرع باب الاسماع لاسماع الشاهد و الغائب وساقول:

ص: 260

و طولانی شدن عمر برخی از بندگان مخلص خداوند و بلند شدن زندگی شان تا زمان زیادی چیزی جدید و شگفت آور نیست؛چرا که خداوند تعالی عمر بسیاری از مخلوقاتش چه از برگزیدگان و اولیا و چه از رانده شدگان و دشمنانش را بلند کرده است.از برگزیدگان عیسی علیه السلام و خضر علیه السلام و گروهی از پیامبران،عمرشان طولانی بود به گونه ای که هر یک از آن ها بیش از هزار سال یا نزدیک به آن عمر کردند همانند نوح علیه السلام و دیگران.

و از دشمنان خدا و رانده شدگان ابلیس و دجال و از غیر آنان مثل عاد اولی که در میان شان کسانی بودند که عمرشان به هزار سال می رسید و همچنین لقمان نیرومند.

همه این ها برای بیان قدرت زیاد خداوند است در طولانی کردن عمر برخی از مخلوقاتش،پس برای طولانی شدن عمر صالح خلف ناصح تا هنگام ظهور چه مانعی می تواند وجود داشته باشد و خداوند به آنکه برای وی حکم کرده است عمل می کند.

چون که سخن به این مقام و لغزش قلم به نشانه های معین شده توسط خداوند به اینجا رسید،پس باید آن را به ستایش خداوند پروردگار جهانیان پایان دهیم زیرا آن کلمه مبارکی است که خداوند آن را آخرین دعای اهل بهشت قرار داده است و برگزیده از مخلوقاتش را به آن اختصاص داده است و لباس های خشنودی اش را بر اندام وی پوشانده است.

این پایان مناقب ارزشمند و ویژگی های پاک و مزیت های عالی آن هاست که نوشته و منتشر گردید.

و آن هر چند زیاد است ولی نسبت به شرافت بلند ایشان اندک است و در برابر فضل استوار خداوند که به ایشان عنایت فرموده ناچیز است و من از کرم خداوند امیدوارم که برکات ایشان را شامل حال من گرداند و مرا در زمره ایشان وارد کند و این نوشته را در صحیفه نیکی های من قرار دهد که از نیکی آنان به شمار می آید.همانا من برای ادای حق لازم و واجب ایشان با جدیت تمام تلاش و کوشش خود را در گردآوری مزیت های آنان به کار گرفتم و در تألیف و جمع آوری آن از هیچ کوششی فروگذار نکردم.زبان نیکان،گوش ها را برای شنیدن به حاضر و غایب می کوبد و من می گویم:

ص: 261

رویدک ان احببت نیل المطالب فلا تعد عن ترتیل ای المناقب

مناقب آل المصطفی المهتدی بهم الی نعم التقوی ورغبی الرغائب

مناقب آل المصطفی قدوه الوری بهم یبتغی مطلوبه کل طالب

مناقب تجلی سافرات وجوهها ویجلو سناها مدلهم الغباهب

علیک بها سراً وجهراً فانها تحلک عند اللّه اعلی المراتب

وخذ عندما یتلو لسانک ایها بدعوه قلب حاضر غیر غائب

لمن قام فی تالیفها واعتنی به لتقضی من مفروضها کل واجب

عسی دعوه یزکو بها حسناته فیحظی من الحسنی باسنی المواهب

فمن سئل اللّه الکریم اجابه وجاوره الاقبال من کل جانب

ص: 262

«اگر دوستدار رسیدن به مطالب هستی آرام برو و از ترتیل آیه های مناقب نگذر!

مناقب خاندان مصطفی صلی الله علیه و آله که به وسیله ایشان به نعمت تقوی و ارزشمندترین آرزوها راه یافته می شود.

مناقب خاندان مصطفی صلی الله علیه و آله،پیشوایان مردم که به وسیله آن ها هر جوینده ای به مقصودش دست می یابد.

مناقبی که چهره های باز و بی پرده آن تجلی کرد و روشنایی آن تاریکی غفلت و جهالت را برطرف نمود.

بر تو باد به آن مناقب در نهان و آشکار که آن ها تو را در بالاترین مرتبه نزد خداوند جای می دهد.

و هنگامی که زبانت آیه های آن ها را تلاوت می کند،با دعوت قلب حاضر،بین غیر غایب آن را آغاز کن.(یا دریافت کن)

سوگند به خدا!هرکس که در تألیف آن ها اقدام کند و به آن توجه نماید قطعا همه واجبات خود را انجام داده است.

امید است دعوتی باشد که به وسیله آن نیکی هایش زیاد شود و به بزرگ ترین بخشش از نیکی بهره مند شود.

که هرکس از خداوند کریم درخواست کند،به وی پاسخ می دهد و از هر طرف بخت و اقبال شامل حال وی می شود.»

ص: 263

تذکره خواص الأمه

سبط ابن الجوزی،یوسف بن قز أو غلی بن عبداللّه البغدادی الدمشقی

أبو المظفر شمس الدین الحنفی

(581-654)

من حفاظ الحدیث،مشارک فی الفقه و التفسیر و التاریخ وکان من الوعاظ المشهورین ولد ببغداد ونشأ بها تحت کنف جده لأمه(أبی الفرج بن الجوزی)ثم رحل إلی دمشق واستقر بها وحصل له الاستقبال و النفوذ،للطف شمائله وعذوبه وعظه وحسن مجاورته، ودرس وأفتی وکان وافر الحرمه عند الملوک.

توفی بمنزله فی سفح قاسیون بدمشق فدفن هناک وحضر فی مراسم دفنه الملک الناصر سلطان الشام.

له آثار کثیره،أهمها:

مرآه الزمان فی تاریخ الأعیان طبع منها الجزء الثامن من حوادث 495 إلی 654 فی شیکاغو سنه 1907م تفسیر القرآن قال الیافعی تسعه وعشرون مجلداً وقال بعض سبعه وعشرون،منتهی السؤال فی سیره الرسول،إیثار الانصاف فی آثار الخلاف خ موجوده فی خزانه عابدین بدمش،فی الفقه علی المذاهب الأربعه.

ومنها تذکره خواص الأمه،بذکر خصائص(مناقب خ د)الأئمه.

ص: 264

برگزیده کتاب

تذکره خواص الامه

تألیف:سبط ابن جوزی،یوسف بن قز یا غلی بن عبدالله بغدادی دمشقی،

ابومظفر شمس الدین حنفی

(581-654)

وی از حافظان حدیث و عالمان فقه و تفسیر و تاریخ و از واعظان مشهور بود.در بغداد متولد شد و در همانجا تحت حمایت جدّ مادریش ابوالفرج بن جوزی بزرگ شد،سپس به دمشق کوچ کرد و در آنجا مستقر شد.در دمشق به دلیل قیافه زیبا و شیرینی وعظ و خطابه و معاشرت نیکویش و تدریس و افتاء مقبولیت و نفوذ پیدا کرد و نزد پادشاهان از احترام زیادی برخوردار گردید.

وی در دامنه کوه قاسیون در دمشق در منزلش وفات یافت و در مراسم خاکسپاریش ملک ناصر،پادشاه شام حضور یافت.

سبط ابن جوزی دارای آثار فراوانی است که مهم ترین آن ها عبارتند از:«مرآه الزمان فی تاریخ الاعیان»جلد هشتم آن از حوادث سال 495 تا 654 در سال(1907م)در شیکاگو به چاپ رسیده است.

«تفسیر القرآن»یافعی می گوید:«آن بیست و نه جلد است.»و برخی می گویند:«بیست و هفت جلد است.»

ص: 265

ذکره الزرکلی و البغدادی وجرجی زیدان ویوسف الیاس سرکیس فراجع (1)طبع لأول مره(علی ما أظن)سنه 1285 فی 213ص بتهران سنه 1288 بقطع کبیر علی الحجر ومعه مطالب السؤل لإبن طلحه الشافعی فی إیران ثم سنه 1383 بالنجف بتقدیم العلامه السید محمد صادق بحر العلوم فی 384ص وسنه 1369 بالمطبعه العلمیه فی قطع الربع 402ص مع مقدمه للشیخ عبدالمولی الطریحی.

و قد اخذنا تصویر الشطر المختص بالمهدی(عج)من طبع النجف،لتقدیمها إلی القراء الکرام فی هذه الکتاب وهی کماتری.3.

ص: 266


1- .ذیل مرآه الزمان 39/1؛آداب اللغه لجرجی زیدان 89/3 90؛هدیه العارفین 554/2؛ایضاح المکنون 274/1؛معجم المطبوعات 69/1؛الاعلام للزرکلی طبعه الاخیره 246/8. ولمزید الاطلاع علی احوال المؤلف راجع ایضاً: النجوم الزاهره 39/7؛میزان الاعتدال 33/3؛لسان المیزان 328/6؛مرآه الجنان 132/4؛شذرات الذهب 266/5؛البدایه و النهایه 194/13.

«منتهی السوال فی سیره الرسول صلی الله علیه و آله»و«ایثار الانصاف فی آثار الخلاف»خطی است و در موزه عابدین در دمشق موجود است.این کتاب درباره فقه براساس مذاهب چهارگانه است.

و«تذکره خواص الامه،بذکره خصائص(یا مناقب)الائمه علیهم السلام»زرکلی و بغدادی و جرجی زیدان و یوسف الیاس سرکیس آن را ذکر کرده اند (1).برای نخستین بار(بنابر گمان من) در سال 1285 در 213 صفحه در تهران به چاپ رسید و در سال 1288 با قطع بزرگ با چاپ سنگی همراه کتاب«مطالب السؤل»تألیف ابن طلحه شافعی در ایران چاپ شد.آنگاه در سال 1383 با مقدمه علامه سید محمد صادق بحرالعلوم در نجف با 384 صفحه به چاپ رسید و در سال 1369 در چاپخانه علمیه در قطع ربعی با 402 صفحه با مقدمه شیخ عبدالمولی طریحی چاپ شد.

ما تصویر بخش ویژه به امام مهدی(عج)از این کتاب را از چاپ نجف برگزیدیم و به خوانندگان بزرگوار این کتاب تقدیم می کنیم.3.

ص: 267


1- .کتاب مرآه الزمان 39/1،آداب اللغه جرجی زیدان 89/3-90،هدیه العارفین 554/2،ایضاح المکنون 274/1،معجم المطبوعات 69/1،الاعلام زرکلی آخرین چاپ 246/8. و برای آگاهی بیش تر درباره مؤلف به این منابع نیز مراجعه کن: النجوم الزاهره 39/7،میزان الاعتدال 333/3،لسان المیزان 328/6،مرآه الجنان 132/4،شذرات الذهب 266/5،البدایه و النهایه 194/13.

تذکره الخواص

للعلّامه سبط ابن الجوزی

(المتوفی سنه 654ه)

المعروف ب

تذکره خواص الأمه فی خصائص الأئمه علیهم السلام

تألیف

یوسف بن قزغلی بن عبداللّه البغدادی سبط الحافظ

أبی الفرج عبدالرحمن ابن الجوزی الحنفی

(المولود سنه 581 و المتوفی 654 ه)

قدم له

العلامه الکبیر السید محمد صادق بحر العلوم

طبع علی نفقه

محمد کاظم الحاج محمد صادق الکتبی

صاحب المکتبه و المطبعه الحیدریه فی النجف الأشرف

منشورات المطبعه الحیدریه ومکتبتها فی النجف الاشرف

1383ه/1964م

ص: 268

تذکره الخواص

اشاره

سبط ابن جوزی،یوسف بن قز یا غلی بن عبدالله بغدادی دمشقی،

ابومظفر شمس الدین حنفی

(581-654)

معروف به

تذکره خواص الأمه فی خصائص الأئمه علیهم السلام

ص: 269

ذکر أولاده منهم محمد الامام

فصل فی ذکر الحجه المهدی

هو محمد بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی الرضا بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب علیه السلام وکنیته أبو عبداللّه وأبوالقاسم و هو الخلف الحجه صاحب الزمان،القائم و المنتظر،والتالی،و هو آخر الائمه أنبأنا عبدالعزیز بن محمود بن البزاز عن ابن عمر قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یخرج فی آخر الزمان رجل من ولدی اسمه کاسمی وکنیته ککنیتی یملأ الارض عدلا کما ملئت جوراً.فذلک هو المهدی،و هذا حدیث مشهور.

و قد اخرج أبو داود و الزهری عن علی بمعناه وفیه لو لم یبق من الدهر إلّایوم واحد لبعث اللّه من أهل بیتی من یملأ الارض عدلا؛وذکره فی روایات کثیره ویقال له ذو الاسمین محمد وأبوالقاسم قالوا أمه أم ولد یقال لها صیقل.

وقال السدی یجتمع المهدی وعیسی بن مریم فیجئ وقت الصلاه فیقول المهدی لعیسی تقدم فیقول عیسی أنت أولی بالصلاه فیصلی عیسی ورائه مأموماً.

قلت فلو صلی المهدی خلف عیسی لم یجز لوجهین احدهما لأنّه یخرج عن الامامه بصلاته مأموما فیصیر تبعاً،والثانی لأن النبی صلی الله علیه و سلم قال لا نبی بعدی و قد نسخ جمیع الشرائع فلو صلی عیسی بالمهدی لتدنس وجه لانبی بعدی بغبار الشبهه.

وعامه الامامیه علی ان الخلف الحجه موجود وانه حی یرزق ویحتجون علی حیاته

ص: 270

بیان فرزندان وی که محمد علیه السلام امام از آن هاست

فصل:درباره حجت مهدی

او محمد بن حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی الرضا بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام است.کنیه اش ابوعبدالله و ابوالقاسم و او خلف حجت، صاحب الزمان،قائم و منتظر و تالی است و آخرین امام است.

عبدالعزیز بن محمود بن بزاز از ابن عمر برای ما روایت کرد که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«در آخرالزمان مردی از فرزندان من قیام می کند که نامش شبیه نام من و کنیه اش شبیه کنیه من است.زمین را از عدالت پر می کند همان گونه که از ستم پر شده است و آن همان مهدی است.»

این حدیث مشهور است و ابوداود و زهری از علی علیه السلام نظیر آن را روایت کرده اند و در آن آمده است:«اگر از روزگار تنها یک روز باقی بماند،حتماً خداوند شخصی از اهل بیت مرا برمی انگیزد که زمین را از عدالت پر می کند.»و او را در روایات زیادی ذکر کرده است و به وی صاحب دو نام محمد و ابوالقاسم گفته می شود.

می گویند:«مادرش ام ولدی است به نام صیقل.»

و سدی می گوید:«مهدی(عج)و عیسی بن مریم علیه السلام باهم گرد می آیند.آنگاه وقت نماز فرا می رسد.مهدی علیه السلام به عیسی علیه السلام می فرماید:جلو بایست.و عیسی علیه السلام می گوید:تو به امامت جماعت سزاوارتری.

آنگاه عیسی علیه السلام پشت سر وی به صورت مأموم نماز می خواند.»

می گویم:«نماز خواندن مهدی علیه السلام پشت سر عیسی علیه السلام به دو دلیل جایز نیست:

1-برای این که وی با نماز خواندن به صورت مأموم از امامت خارج می شود و بیرون می گردد.

2-برای این که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«پس از من پیامبری نیست.»و همانا همه دین ها را فسخ کرد،بنابراین اگر عیسی علیه السلام امام جماعت مهدی(عج)شود،بر چهره این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله:

«پس از من پیامبری نیست.»غبار شبهه می نشیند.

ص: 271

بأدله منها ان جماعه طالت اعمارهم کالخضر و الیاس فانه لایدری کم لهما من السنین وانهما یجتمعان کل سنه فیأخذ هذا من شعر هذا و هذا من شعر هذا وفی التوراه ان ذا القرنین عاش ثلاثه آلاف سنه و المسلمون یقولون الفاً وخمسمائه.

وقال محمد بن اسحاق عاش عوج بن عناق ثلاثه آلاف سنه وستمائه سنه ولد فی حجر آدم وعناق أمه وقتله موسی بن عمران وأبوه سیحان وعاش الضحاک و هو بیور سب الف سنه وکذلک طهمورث.

واما من الانبیاء فخلق کثیر بلغوا الالف وزادوا علیها کآدم،ونوح وشیث ونحوهم وعاش قینان تسعمائه سنه وعاش مهلائیل ثمان مائه وعاش نفیل ابن عبداللّه سبعمائه سنه وعاش سطیح الکاهن واسمه ربیعه بن عمرو ستمائه سنه وعاش عامر بن الضرب خمسمائه وکان حاکم العرب وکذا تیم اللّه بن ثعلبه وکذا سام بن نوح وعاش الحرث بن مضاض الجرهمی اربعمائه سنه و هو القائل(کأن لم یکن بین الحجون إلی الصفا)وکذا ارفخشد وعاش قس بن ساعده ثلاثمائه وثمانین سنه وعاش کعب بن جمجه الدوسی ثلاثمائه وتسعین سنه وعاش سلمان الفارسی مائتین وخمسین سنه وقیل ثلاثمائه فی خلق یطول ذکرهم.

فصل

و قد جمع الأئمه علیهم السلام أبو الفضل یحیی بن سلامه الخصکفی قصیدته المشهوره التی انشدنیها جماعه من مشایخنا ببغداد وکان الخصکفی قد ورد بغداد واجتمع بأبی زکریا التبریزی الخطیب وقرأ علیه شیئاً من کلامه وانشده هذه القصیده وکتب علیها الخطیب وقرأ علی ما یدخل الاذن بلا اذن ومولد الخصکفی ببلاد میافارقین ببلده صغیره یقال لها طبری ونشأ بحصن کیفا ثم انتقل إلی میافارقین وکان عالماً فصیحاً فی النظم و النثر وتوفی سنه ثلاث وخمسین وخمسمائه(والقصیده:)

أقوت مغانیهم فاقوی الجلد ربعان کل بعد سکن فدفد

أسال عن قلبی وعن احبابه ومنهم کل مقر یجحد

ص: 272

و همه امامیه بر این اعتقادند که خلف حجت موجود است و او زنده است و روزی داده می شود و برای زنده بودنش به ادله ای استدلال می کنند که یکی از آن ها عبارت است از:

افراد زیادی عمرشان بلند است مثل خضر و الیاس،همانا معلوم نیست که سن آن دو چقدر است و آن ها هر سال باهم ملاقات می کنند و هر یک شعر دیگری را فرا می گیرند.

و در تورات آمده است:«ذوالقرنین سه هزار سال عمر کرد»و مسلمانان می گویند:«هزار و پانصد سال.»

محمد بن اسحاق می گوید:«عوج بن عناق سه هزار و ششصد سال عمر کرد.وی در دامن آدم علیه السلام متولد شد.عناق مادرش و پدرش سیحان بود و موسی بن عمران علیه السلام او را کشت.

و ضحاک در یورسب هزار سال عمر کرد و طهمورث نیز همین طور.

و از پیامبران تعداد زیادی به هزار سال و بیش از آن رسیدند همانند آدم علیه السلام و نوح علیه السلام و شیث علیه السلام و مانند آن.

و قینان نهصد سال و مهلائیل هشتصد سال و نفیل ابن عبدالله هفتصد سال و سطیح کاهن که نامش ربیعه بن عمرو بود ششصد سال و عامر بن ضرب او حاکم عرب بود و تیم الله بن ثعلبه و سام بن نوح هر یک پانصد سال و حرث بن مضاض جرهمی.(او گوینده این شعر است:

«گویا میان حجون تا صفا نبوده است...»)و ار فخشد هر کدام چهارصد سال و قس بن ساعده سیصد و هشتاد سال و کعب بن جمجه دوسی سیصد و نود سال و سلمان فارسی دویست و پنجاه سال(و سیصد سال هم گفته شده است)عمر کردند و افراد دیگری که ذکر نامشان به درازا می کشد.

فصل

ابوالفضل یحیی بن سلامه خصکفی در قصیده اش امامان علیهم السلام را جمع کرده است گروهی از اساتید ما در بغداد این قصیده را برای من خواندند.خصکفی وارد بغداد شد و با ابوزکریا تبریزی خطیب ملاقات کرد و مقداری از سخنان ابوزکریا را نزد وی خواند و این قصیده را برای او انشاد کرد و خطیب آن را نوشت و بدون واسطه برای من خواند.

محل ولادت خصکفی در سرزمین میافارقین در شهر کوچکی به نام طبری بود و در قلعه کیفا بزرگ شد،آنگاه به میافارقین کوچ کرد.وی عالم فصیحی در نظم و نثر بود و در سال 553 فوت کرد.آن قصیده چنین است:

«در خانه آن ها غذا می خورم و خود را نیرومند می کنم و همانند حیوان گریزان که در هر سرزمینی ساکن می شود.

درباره قلبم و درباره محبوب هایش سوال می کنم و هر قرار،گاهی آن ها را انکار می کند.

ص: 273

وهل نجیب اعظماً بالیه وارسما خالیه من ینشد

صاح الغراب فکما تحملوا أمسی بها کأنه مقید

فقاسموا یوم الوداع کبدی فلیس لی منذ تولوا کبد

علی الجفون رحلوا وفی الحشی تقلبوا وماء عینی وردوا

وأدمعی مسفوحه وکبدی مقروحه وغلتی ما تبرد

وعبرتی وافیه ومقلتی دامیه ونومها مشرد

أیقنت لما أن حدا الحادی لهم ولم أمت أن فؤادی جلد

کنت علی القرب کئیباً مغرما میتاً فما ظنک بی إذ ابعد

هم الحیاه أعرقوا أم أشاموا أم أتهموا أم أیمنوا أم انجدوا

لیهنهم طیب الکری فانه من حظهم وحظ عینی السهد

هم تولوا بالفؤاد و الکری فأین صبری بعدهم و الجلد

لولا الضناجحدت وجدی بهم لکن نحولی بالغرام یشهد

تلهفا یاجور حکام الهوی وما لمن یظلم فیهم مسعد

لیس علی المتلف غرم عندهم ولا علی القاتل ظلماً قود

وسائل عن حب أهل البیت هل اقر اعلاناً به أم أجحد

هیهات ممزوج بلحمی ودمی حبهم و هو الهدی و الرشد

حیدره و الحسنان بعده ثم علی وابنه محمد

جعفر الصادق وابن جعفر موسی ویتلوه علی السید

اعنی الرضی ثم ابنه محمد ثم علی وابنه المسدد

الحسن التالی وبتلو تلوه محمد بن الحسن المفتقد

فانهم أئمتی وسادتی وان لحانی معشر وفندوا

أئمه اکرم بهم أئمه أسماؤهم مسطوره تطرد

هم حجج اللّه علی عباده وهم إلیه منهج ومقصد

کل النهار صوم لربهم وفی الدیاجی رکع وسجد

ص: 274

و آیا به استخوان های پوسیده و خانه های ویران خالی پاسخ دهیم؟چه کسی را می یابد؟

کلاغ فریاد برآورد پس همان گونه که کوچ کردند من در آنجا شب را سپری می کنم،گویا به آن بسته شده است.

در روز وداع جگر مرا تقسیم کردند؛پس از زمانی که رفته اند من جگر ندارم.بر روی پلک های من رفتند و در احشایم گام نهادند و بر آب چشمم وارد شدند.

و اشک هایم ریزان و جگرم مجروح است و جوششم سرد نمی شود.

و گریه ام طولانی و چشمم خونبار و خوابم آشفته است.

یقین کردم که آواز ساربان برای آن هاست و نمرده ام،همانا قلبم سخت است با نزدیک بودن اندوهگین،بی قرار و مرده بودم پس چه گمان می کنی وقتی که دور شوم.

آنان زنده اند خواه به عراق روند یا به شام یا به تهامه یا به یمن یا به نجد،گوارایشان باد خواب پاک که آن بهره ایشان است و بهره چشم من بیداری است.

آنان با قلب به سرعت رفتند،پس از آنان صبر و تاب و توان من کو؟

اگر بیماری نبود اندوهم برای آنان را انکار می کردم ولی لاغری و ناتوانیم به زیان من شهادت می دهد.

افسوس از ظلم حاکمان هوا پرست!و برای ظالمان به آن ها خوشبختی نیست نزد ظالمان بر از بین برنده غرامت نیست و بر قاتل از روی ظلم قصاص نیست.

و شخصی درباره حبّ اهل بیت سوال کرد که آیا آشکارا به آن اقرار کنم یا آن را انکار نمایم؟

دور است حبّ آنان با گوشت و خون من آمیخته شده است و آن هدایت و رشد است.

آنان عبارتند از:حیدر و پس از او دو حسن(امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام)سپس علی علیه السلام و فرزندش محمد علیه السلام

جعفر صادق علیه السلام و فرزند جعفر علیه السلام موسی علیه السلام و به دنبال او علی علیه السلام سرور

مقصودم رضا علیه السلام است و پس از وی فرزندش محمد علیه السلام آنگاه علی علیه السلام و فرزند درستکارش

حسن علیه السلام دوم و به دنبال وی فرزندش محمد بن حسن علیه السلام غایب

آنان امامان و سروران منند هرچند مردم مرا منحرف و خرفت بدانند.

امامانی که به وسیله آن ها اکرام و بزرگ داشته می شوم.امامانی که نام همه آن ها نوشته شده است.

آنان حجت های خداوند بر بندگانش هستند و آنان به سوی خدا راه و مقصداند.

همه روزها برای پروردگارش روزه اند و در تاریکی های شب در رکوع و سجده اند.

ص: 275

قوم أتی فی هل أتی مدیحهم هل شک فی ذلک إلّا ملحد

قوم لهم فی کل ارض مشهد لابل لهم فی کل قلب مشهد

قوم منی و المشعران لهم والمروتان لهم و المسجد

قوم لهم مکه و البطح و الخیف وجمع و البقیع الغرقد

قوم لهم فضل ومجد باذخ یعرفه المشرک و الموحد

ما صدق الناس ولاتصدقوا ما نسکوا وافطروا وعیدوا

ولا غزوا واوجبواحجاً ولا صلوا ولا صاموا ولاتعبدوا

لولا رسول اللّه و هو جدهم یا حبذا الوالد ثم الولد

ومصرع الطف فلا أذکره وفی الحشی منه لهیب یفد

یری الفرات ابن الرسول ظامیاً یلقی الردی وابن الدعی یرد

حسبک یاهذا وحسب من بغی علیهم یوم المعاد الصمد

یا أهل بیت المصطفی یاعدتی ومن علی حبهم اعتمد

أنتم إلی اللّه غداً وسیلتی فکیف أشقی وبکم اعتضد

ولیکم فی الخلد حی خالد والضد فی نار لظی مخلد

وقال آخر:

باربعه اسماء کل محمد وأربعه اسماء کلهم علی

وبالحسنین السیدین وجعفر وموسی اجرنی اننی لهم ولی

قلت ومن شرط الامام ان یکون معصوما لئلا یقع فی الخطا او یحتاج إلی مثقف فیتسلسل إلی ما لا نهایه له وانه محال ولأ نّهم حجج اللّه علی عباده ومن شرط الحجه العصمه فی کل وصمه انتهی ذکر الأئمه علیهم السلام.

ص: 276

کسانی که در سوره«هل اتی»مدح و ستایش ایشان آمده است.آیا در این مطلب کسی جز کافر شک دارد؟

کسانی که در هر سرزمینی حضور دارند،نه بلکه در هر قلبی حضور دارند.

کسانی که منا و مشعر و عرفات و صفا و مروه و مسجد الحرام برای آن هاست.

گروهی که مکه و ابطح و خیف و مشعر و بقیع،غُرُقه برای ایشان است.

گروهی که فضیلت و شرافت بزرگ برای آنان است.مشرک و موحد به این مطلب آگاه است.

مردم ایمان نمی آوردند و صدقه نمی دادند و عبادت نمی کردند و روزه نمی گرفتند و عید می گرفتند.

و جهاد نمی کردند و حج را واجب نمی دانستند و نماز نمی خواندند و روزه نمی گرفتند و عبادت نمی کردند.

اگر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نبود و او جدّ آنهاست.چه خوب پدری است و آنگاه چه فرزندان خوبی!

و قتلگاه طَف(کربلا)را ذکر نمی کنم که در احشای من از آن آتش زبانه می کشد.

زاده پیامبر صلی الله علیه و آله تشنه لب به فرات می نگریست و انسان های فرومایه و فرزند زنازاده بر سر آب می رفتند.

در روز قیامت برای تو کافی است و علیه ظالمان کافی است خداوند صمد.

ای اهل بیت مصطفی صلی الله علیه و آله،ای ذخیره من!ای کسانی که بر دوستی آن ها تکیه می کنم.

فردا شما وسیله من نزد خداوند خواهید بود،پس چگونه بدبخت شوم با این که از شما کمک می گیرم.

دوستدار شما در بهشت خُلد جاودان است و دشمن شما در آتش شعله ور همیشگی است.

و دیگری می گوید:

به چهار نام که همگی محمد علیه السلام و چهار نام که همگی علی علیه السلام است.

و به حسن علیه السلام و حسین علیه السلام دو سرور و جعفر علیه السلام و موسی علیه السلام مرا پناه بده که من ولّی ایشان هستم.»

می گویم:«و از شرط امام علیه السلام عصمت است برای این که در اشتباه نیفتد یا نیاز به مراقبتی پیدا نکند که در این صورت تسلسل لازم می آید و آن محال است و برای این که آنان حجت های خدا بر بندگانش هستند و از شرط حجت،عصمت از عیب و کاستی است.

پایان ذکر امامان علیهم السلام.

ص: 277

شرح نهج البلاغه

أبو حامد،عزالدین،عبدالحمید بن هبه اللّه بن محمد بن الحسین المدائن

الشهیر بابن أبی الحدید المعتزلی

(586-655)

عالم بالأدب،مؤرخ،کاتب،مشارک فی بعض العلوم.

أصله من المدائن،وانتقل إلی بغداد وبقی فیها،وصار من أعلام الکتّاب و المتکلمین والشعراء،فخدم فی الدواوین الخلیفی،وکان حظیاً عند ابن العلقمی،الوزیر الشیعی للمستعصم ثم لبعض سلاطین المغول.

له آثار:

منها:القصائد السبع العلویات،ط الفلک الدائر علی المثل السائر،ط العبقری الحسان فی الأدب،شرح الآیات البینات للفخر الرازی خ،والنسخه منه موجوده فی مکتبه اسکوریال(المجموعه 33)والاعتبار علی الذریعه للمرتضی،ثلاثه أجزاء و دیوان شعر.

وأهمها وأشهرها شرح نهج البلاغه الدائر السایر الذی ینّم عن تضلّعه فی الحدیث والکلام و التاریخ و الأدب،و هو من أطول الشروح،بعد شرح المحقق الخوئی للنهج،طبع بالقاهره مره فی عشرین مجلداً ومره فی أربعه مجلدات ثم فی بیروت فی خمسه مجلدات

ص: 278

برگزیده کتاب

شرح نهج البلاغه

تألیف:ابوحامد،عزالدین،عبدالحمید بن هبه اللّه بن محمد بن حسین مدائن

مشهور به ابن ابی الحدید معتزلی

(586-655)

وی ادیب،مورخ،نویسنده و آگاه به برخی علوم بود.اصل او از مدائن بود.به بغداد نقل مکان کرد و در آنجا ماند و از بزرگان،نویسندگان و متکلمان و شعرا گردید.آنگاه در دیوان خلفا مشغول خدمت شد و نزد ابن علقمی وزیر شیعه مستعصم و پس از آن نزد برخی پادشاهان مغول مقام و منزلت رفیعی داشت.

ابن ابی الحدید دارای آثاری است که از آن جمله است:

«القصائد السبع العلویات»که به چاپ رسیده است.«الفلک الدائر علی المثل السائر»به چاپ رسیده است.«العبقری الحسان»در ادبیات شرح کتاب«الآیات البینات»تألیف فخر رازی،این کتاب خطی است و نسخه ای از آن در کتابخانه«اسکوریال»موجود است (مجموعه 33)«والاعتبار علی الذریعه»سید مرتضی در سه جلد و«دیوان شعر».

مهم ترین و مشهورترین اثر وی«شرح نهج البلاغه»کتاب رایج و مشهوری است که تبحر او را در حدیث و کلام و تاریخ و ادبیات آشکار می کند.این شرح پس از شرح محقق خویی از بلندترین شرح های نهج البلاغه است.در قاهره در یک نوبت در بیست جلد و بار دیگر در

ص: 279

کما طبع قدیماً بتهران فی مجلدات وأخیراً بالأوفست من طبع القاهره فی عشره مجلدات (1).

وعلی أیّ فقد تعرض الشارح فی موارد عدیده من شرحه هذا لموضوع المهدی والمهدویه فی الاسلام،بمناسبه توضیح بعض کلمات الامام امیر المؤمنین أرواحنا فداه فی الإخبار عنه وعن ملاحم آخر الزمان،فأضفنا إلی هذا الکتاب ما عثرنا علیه مما یتعلق بأمر المهدی من طبع القاهره بتحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم و الیک عینها بالتصویر.5.

ص: 280


1- .راجع لتفصیل أحواله إلی البدایه لابن کثیر 199/13؛فوات الوفیات لابن شاکر 248/1؛آداب اللغه لجرجی زیدان 42/3؛وفیات الاعیان 28/5؛تلخیص مجمع الاداب 190/1؛وقال انه توفی 656 الفخری فی الآداب السلطانیه لابن الطقطقی 389؛الاعلام للزرکلی 3 طبعه جدیده،ص 289؛معجم المؤلفین 106/5.

چهار جلد به چاپ رسید،آنگاه در بیروت در پنج جلد چاپ شد،هم چنان که از زمان قدیم در تهران در چند جلد چاپ شد و در پایان در ده جلد از چاپ قاهره افست گردید. (1)

ابن ابی الحدید در موارد متعددی از این شرح به مناسبت توضیح برخی سخنان امیرمؤمنان علیه السلام درباره مهدی(عج)و حوادث آخرالزمان به موضوع مهدی(عج)و مهدویت در اسلام پرداخته است که ما آنچه را از کتاب وی در این باره یافتیم از چاپ قاهره تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم به کتاب خود افزودیم و آنچه پیش رو دارید تصویر آن است.5.

ص: 281


1- .برای شرح حال وی به این منابع مراجعه کن:البدایه و النهایه؛ابن کثیر 199/13،فوات الوفیات،ابن شاکر 248/1؛آداب اللغه،جرجی زیدان 42/3؛وفیات الاعیان 28/5؛تلخیص مجمع الآداب 190/1.وی می گوید:«ابن ابی الحدید در سال 656 وفات کرده است.»الفخری فی الآداب السلطانیه،ابن طقطقی 389؛الاعلام زرکلی چاپ جدید 289/3؛معجم المؤلفین 106/5.

شرح نهج البلاغه

لابن أبی الحدید

بتحقیق

محمد ابوالفضل ابراهیم

الجزء الاوّل

دار احیاء الکتب العربیه

عیسی البابی الحلبی وشرکاه

ص: 282

شرح نهج البلاغه [ج1]

ابوحامد،عزالدین،عبدالحمید بن هبه اللّه بن محمد بن حسین مدائن

مشهور به ابن ابی الحدید معتزلی

(586-655)

جلد اول

ص: 283

ثم قال:«ولئن رجعت علیکم أمورکم»أی إن ساعدنی الوقت،وتمکنت من أن أحکم فیکم بحکم اللّه تعالی ورسوله،وعادت إلیکم أیام شبیهه بأیام رسول اللّه صلی الله علیه و سلم، وسیره مماثله لسیرته فی أصحابه؛إنکم لَسُعداء.

ثم قال:«وإنی لأخشی أن تکونوا فی فتره»،الفترهُ فی الأزمنه التی بین الأنبیاء إذا انقطعت الرسل فیها؛کالفتره التی بین عیسی علیه السلام ومحمد صلی الله علیه و سلم،لأنه لم یکن بینهما نبیّ،بخلاف المده التی کانت بین موسی وعیسی علیهما السلام،لأنه بعث فیها أنبیاء کثیرون،فیقول علیه السلام:إنّی لأخشی ألّا أتمکن من الحکم بکتاب اللّه تعالی فیکم،فتکونوا کالأمم الذین فی أزمنه الفتره لایرجعون إلی نبیٍ یشافههم بالشرائع و الأحکام؛وکأنه علیه السلام قد کان یعلم أنّ الأمر سیضطرب علیه.

ثم قال:«وما علینا إلّاالاجتهاد»،یقول:أنا أعمل ما یجب علیّ من الاجتهاد (1)فی القیام بالشریعه وعزل ولاه السوء وأمراء الفساء عن المسلمین،فإن تمّ ماأریده فذاک،وإلا کنت قد أعذرتُ.

و أما التتمه المرویه عن جعفر بن محمد علیهما السلام فواضحه الألفاظ،وقوله فی آخرها:«وبنا تخنتم لا بکم»إشاره إلی المهدیّ الذی یظهر فی آخر الزمان.وأکثر المحدّثین علی أنه من ولد فاطمه علیها السلام.وأصحابنا المعتزله لاینکرونه،و قد صرّحوا بذکره فی کتبهم،واعترف به شیوخهم،إلّاأنه عندنا لم یُخْلق بعد،وسیخلق.ب.

ص: 284


1- .ساقط من ب.

آنگاه علی علیه السلام فرمود:«و اگر کارهای تان به شما بازگردد.»

یعنی اگر زمان به من یاری کند و قدرت یابم که در میان شما براساس حکم خدا و پیامبرش صلی الله علیه و آله حکم کنم و روزگاری همانند دوران پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سیره ای بسان سیره آن حضرت به سوی شما بازگردد،همانا شما خوشبخت خواهید بود.

آنگاه فرمود:«و همانا من می ترسم که شما در دوران فترت باشید.»

فترت،فاصله زمانی میان پیامبران است هنگامی که در آن پیامبری نباشد مانند فترت میان عیسی علیه السلام و محمد صلی الله علیه و آله زیرا در آن زمان پیامبری نبود.برخلاف زمان میان موسی و عیسی علیهما السلام؛ چرا که پیامبران زیادی در آن زمان مبعوث شدند.بنابراین امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید:«من از این می ترسم که نتوانم براساس کتاب خدا در میان شما حکم کنم،از این رو شما همانند امت های زمان فترت باشید که به پیامبری مراجعه نمی کنند تا شرایع و احکام را با آنان در میان گذارند.»و گویا علی علیه السلام می دانسته است که به زودی کار بر او مضطرب خواهد شد.

آنگاه فرمود:«و ما وظیفه ای جز تلاش نداریم.»

می فرماید:«من به آنچه وظیفه دارم عمل می کنم که آن تلاش در برقراری شریعت و برکنار نمودن حاکمان بد و فرماندهان فساد از مسلمانان است.آن گاه اگر به آنچه می خواهم رسیدم که چه خوب و در غیر این صورت معذورم.»

و باقیمانده حدیث روایت شده از امام صادق علیه السلام،واژگانش روشن است و این جمله که در پایان حدیث فرمود:«و به وسیله ما به پایان می رسد،نه به وسیله شما.»

ص: 285

وإلی هذا المذهب یذهب أصحاب الحدیث أیضاً.

وروی قاضی القضاه رحمه الله تعالی عن کافی الکفاه أبی القاسم إسماعیل بن عباد رحمه الله بإسناد متصل بعلیّ علیه السلام أ نّه ذکر المهدیّ،وقال:إنّه من ولد الحسین علیه السلام،وذکر حلیته (1)، فقال رجل:أجْلی الجبین،أقنی الأنف،ضخم البطن،أزیل (2)الفخذین،أبلج الثنایا،بفخذه الیمنی شامه...

وذکر هذا الحدیث بعینه عبداللّه بن قتیبه فی کتاب غریب الحدیث.ل.

ص: 286


1- .الحلیه هنا:الصفه.
2- .الزیل،محرکه:تباعد ما بین الفخذین،و هو زیل.

اشاره به حضرت مهدی(عج)است که در آخرالزمان ظهور می کند و بیش تر محدثان برآنند که وی از فرزندان فاطمه علیها السلام است و دوستان معتزلی ما،او را انکار نمی کنند و در کتاب های شان به طور روشن و صریح از او نام برده اند و بزرگان آن ها به او اعتراف کرده اند ولی به عقیده ما او هنوز به دنیا نیامده است و به زودی به دنیا خواهد آمد و اصحاب حدیث نیز به همین نظر عقیده دارند.

و قاضی القضاه رضی الله عنه از کافی الکفاه ابوالقاسم،اسماعیل بن عباد رضی الله عنه با سند متصل به علی علیه السلام روایت می کند که وی درباره مهدی(عج)سخن گفت و فرمود:«مهدی(عج)از فرزندان حسین علیه السلام است.»و ویژگی های او را بیان کرد و فرمود:«وی مردی است که موهای دو طرف پیشانی اش اندکی ریخته،بینی اش کشیده،شکمش بزرگ،ران هایش فاصله دار،دندان هایش سفید و دارای خالی بر روی ران راستش است...»

این حدیث را عینا عبدالله بن قتیبه در کتاب«غریب الحدیث»ذکر کرده است.

ص: 287

شرح نهج البلاغه

لابن أبی الحدید

بتحقیق

محمد ابوالفضل ابراهیم

الجزء السابع

دار احیاء الکتب العربیه

عیسی البابی الحلبی وشرکاه

ص: 288

شرح نهج البلاغه [ج7]

ابوحامد،عزالدین،عبدالحمید بن هبه اللّه بن محمد بن حسین مدائن

مشهور به ابن ابی الحدید معتزلی

(586-655)

جلد هفتم

ص: 289

ومعنی قوله:«ألفتم له رقابکم»أطعتموه؛ومعنی«أشرتم إلیه بأصابعکم»أعظمتموه وأجللتموه،کالملک الذی یشار إلیه بالإصبع،ولا یخاطب باللسان.ثم أخبرهم أنهم یلبثون بعده ما شاء اللّه؛ولم یحدّد ذلک بوقت معین؛ثم یطلع اللّه لهم من یجمعهم ویضمهم،یعنی من أهل البیت علیه السلام؛و هذا إشاره إلی المهدی الذی یظهر فی آخر الوقت.وعند أصحابنا أنه غیر موجود الآن وسیوجد،وعند الإمامیه أنه موجود الآن.

قوله علیه السلام:«فلا تطمعوا فی غیر مقبل،ولا تیأسوا من مدبر».

ظاهر هذا الکلام متناقض؛وتأویله أ نّه نهاهم عن أن یطمعوا فی صلاح أمورهم علی ید رئیس غیر مستأنف الریاسه؛و هو معنی مقبل،أی قادم؛تقول:سوف أفعل کذا فی الشهر المقبل،وفی السنه المقبله،أی القادمه؛یقول:کلّ الریاسات التی تشاهدونها فلا تطمعوا فی صلاح أمورکم بشیء منها،وإنما تنصلح أمورکم علی ید رئیس یقدم علیکم،مستأنف الریاسه خامل الذکر،لیس أبوه بخلیفه،ولا کان هو ولا أبوه مشهورین بینکم بریاسه، بل یتبع ویعلو أمره؛ولم یکن قبل معروفا هو ولا أهله الأدنون،و هذه صفه المهدیّ الموعود به.

ص: 290

توضیح سخن امیرمؤمنان علیه السلام در خطبه 100 و معنای این سخن امیرمؤمنان علیه السلام:«برای او گردن نهادید.»این است که از او اطاعت کردید.

و معنای این سخن:«با انگشتان تان به او اشاره کردید.»این است که او را بزرگ و باشکوه داشتید،همانند پادشاه که با انگشت به او اشاره می شود و با زبان،مخاطب قرار نمی گیرد، سپس به آنان خبر داد که پس از وی تا زمانی که خدا بخواهد می مانند و آن را تا وقت معینی مشخص نکرد.آنگاه خداوند کسی را برای شان می فرستد که آنان را گرد می آورد و متحد می کند،مقصود امام علیه السلام شخصی از اهل بیت علیهم السلام است و این سخن به مهدی(عج)اشاره دارد که در آخرالزمان ظهور می کند و نزد اصحاب ما،وی اکنون موجود نیست و در آینده متولد خواهد شد و نزد امامیه،او اکنون موجود است.

سخن امام علی علیه السلام که فرمود:«پس به کسی که نخواهد آمد،دل نبندید و از کسی که پشت کرده است،نومید نشوید.»

این سخن در ظاهر متناقض است و تاویل آن چنین است که علی علیه السلام آن ها را نهی می کند که برای اصلاح امورشان به دست رئیسی دل ببندند که ریاستش را آغاز نمی کند و آن معنای «مقبل»یعنی«آینده»می گوید:«در ماه آینده و در سال آینده فلان کار را انجام خواهد داد»یعنی ماه و سالی که خواهد آمد.می فرماید:«برای اصلاح امورتان به هیچ یک از این ریاست هایی که مشاهده می کنید دل نبندید و همانا امور شما به دست رئیسی سامان می یابد که نزدتان می آید،ریاستش را آغاز می کند،گمنام است،پدرش خلیفه نبوده است و خود و پدرش در میان شما معروف به ریاست نبوده اند،بلکه پیروی می شود و کارش بالا می گیرد و خود و خاندان نزدیکش پیش از آن معروف نبوده اند و این ویژگی مهدی(عج)است که به وی وعده داده شده است.

ص: 291

ومعنی قوله:«ولا تیأسوا من مدبر»،أی و إذا مات هذا المهدیّ وخلفه بنوه بعده، فاضطرب أمر أحدهم فلا تیأسوا وتتشککوا وتقولوا:لعلنا أخطأنا فی اتباع هؤلاء؛فإنّ المضطرب الأمر منّا ستثبتُ دعائمه وتنتظم أموره،و إذا زلّت إحدی رجلیه ثبتت الأخری فثبتت الأولی أیضا ویروی:«فلا تطعنوا فی عین مقبل»،أی لا تحاربوا أحداً منا ولا تیأسوا من إقبال من یدبر أمره منا.

ثم ذکر علیه السلام أ نّهم کنجوم السماء،کلّما خوی نجم طلع نجم.خوی:مال للمغیب.

ثم وعدهم بقرب الفرج،فقال:إنّ تکامل صنائع اللّه عندکم،ورؤیه ماتأملونه أمر قد قرب وقته،وکأنکم به و قد حضر وکان،و هذا علی نمط المواعید الإلهیه بقیام الساعه،فإنّ الکتب المنزله کلّها صرحت بقربها،و إن کانت بعیده عندنا،لأنّ البعید فی معلوم اللّه قریب، و قد قال سبحانه: «إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً» .

فإن قیل:ومَنْ هذا الرجل الموعود به الذی قال علیه السلام عنه:«بأبی ابن خیره الإماء»؟قیل:

أما الإمامیه فیزعمون أنه إمامهم الثانی عشر،وأنه ابن أمَه اسمها نرجس،و أما أصحابنا فیزعمون أنه فاطمیّ یولد فی مستقبل الزمان،لأمّ ولد،ولیس بموجود الآن.

فإن قیل:فمن یکون من بنی أمیه فی ذلک الوقت موجوداً،حتی یقول علیه السلام فی أمرهم ما قال من انتقام هذا الرجل منهم،حتی یودّوا لو أنّ علیا علیه السلام،کان المتولّی لأمرهم عوضا عنه؟

ص: 292

و معنای:«و از هیچ پشت کرده ای نومید نشوید.»

یعنی و هنگامی که این مهدی(عج)فوت می کند و پس از وی فرزندانش جانشین او می شوند،آن گاه کار یکی از آنان مضطرب می شود،نومید نشوید و شک کنید و بگویید:«شاید ما در پیروی از این ها اشتباه کردیم.»زیرا هر یک از ما کارش مضطرب می شود به زودی پایه هایش استوار می گردد و امورش منظم می شود وقتی که یکی از پاهایش بلغزد دیگری محکم می شود،آنگاه اولی نیز استوار می گردد.

سخن علی علیه السلام این گونه نیز روایت شده است:«در چشم کسی که می آید نیزه نزنید.»یعنی با هیچ یک از ما نبرد نکنید و از آمدن کسی که از ما کارش پشت کرده نومید نشوید.

آنگاه علی علیه السلام بیان می کند که ایشان همانند ستارگان آسمانند هر وقت ستاره ای رو به افول کند ستاره دیگری طلوع می کند.«خوی»یعنی میل به غیب شدن کند.

سپس نزدیکی فرج را به آنان وعده می دهد و می فرماید:«همانا کامل شدن کارهای خداوند نزد شما و مشاهده آنچه آرزو دارید،امری است که زمانش نزدیک شده است و گویا شما به آن سرگرمید که فرا رسیده و به وجود آمده است و این به روش تهدیدهای خداوند در برقراری قیامت است زیرا کتاب های آسمانی همگی به نزدیک بودن آن تصریح نموده اند، هرچند در نظر ما بعید است زیرا بعید در علم خداوند نزدیک است و خداوند سبحان فرموده است:«همانا آن ها آن را دور می دانند و ما آن را نزدیک می بینیم.»

اگر گفته شود این مرد وعده داده شده کیست که علی علیه السلام درباره اش می فرماید:«پدرم فدای فرزند بهترین کنیزان!»

گفته می شود:«امامیه می پندارند او امام دوازدهم علیه السلام ایشان است و او فرزند کنیزی به نام نرجس بوده است ولی صاحب ما گمان می کنند او یک نفر فاطمی است که در آینده از ام ولدی متولد می شود و اکنون موجود نیست.»

اگر گفته شود:«در آن زمان چه کسی از بنی امیه موجود است تا علی علیه السلام درباره انتقام آن مرد از آنان سخن بگوید و آنان آرزو کنند که ای کاش علی علیه السلام به جای او عهده دار امورشان بود.»

ص: 293

قیل:أما الإمامیّه فیقولون بالرجعه،ویزعمون أ نّه سیعاد قوم بأعیانهم من بنی أمیّه وغیرهم،إذا ظهر إمامهم المنتظر،وأنه یقطع أیدی أقوام وأرجلهم،ویسمل عیون بعضهم، ویصلب قوما آخرین،وینتقم من أعداء آل محمد علیه السلام المتقدّمین و المتأخرین.و أما أصحابنا فیزعمون أنه سیخلق اللّه تعالی فی آخر الزمان رجلا من ولد فاطمه علیها السلام لیس موجودا الآن، وأنه یملأ الأرض عدلا کما ملئت جورا وظلما،وینتقم من الظالمین وینکل بهم أشدّ النّکال، وأنه لأم ولد،کما قد ورد فی هذا الاثروفی غیره من الآثار،وأن اسمه محمد،کاسم رسول اللّه صلی الله علیه و سلم،وأنه إنما یظهر بعد أن یستولی علی کثیر من الإسلام ملک من أعقاب بنی أمیّه،و هو السفیانیّ الموعود به فی الخبر الصحیح،من ولد أبی سفیان بن حرب بن أمیه،و أنّ الإمام الفاطمیّ یقتله ویقتل أشیاعه من بنی أمیه وغیرهم،وحینئذ ینزل المسیح علیه السلام من السماء، وتبدو أشراطُ الساعه،تظهر دابه الأرض،ویبطل التکلیف،ویتحقّق قیام الأجساد عند نفخ الصور،کما نطق به الکتاب العزیز.

فإن قیل:فإنکم قلتم فیما تقدّم:إن الوعد إنما هو بالسفّاح وبعمه عبداللّه بن علیّ، والمسوّده،وما قلتموه الآن مخالف لذلک!

قیل:إن ذلک التفسیر هو تفسیر ما ذکره الرضیّ رحمه اللّه تعالی من کلام أمیر المؤمنین علیه السلام فی نهج البلاغه و هذا التفسیر هو تفسیر الزیاده التی لم یذکرها الرضیّ،وهی قوله بأبی ابن خیره الإماء.وقوله:«لو کان هذا من ولد فاطمه لرحمنا»،فلا مناقضه بین التفسیرین.

ص: 294

گفته می شود:«امامیه معتقد به رجعت هستند و می پندارند گروهی از بنی امیه و دیگران خودشان هنگام ظهور امام منتظرشان علیه السلام بازگردانده می شوند و او دست و پای گروهی را قطع می کند و چشمان برخی را میل می کشد و دسته ای را به دار می آویزد و از دشمنان گذشته و آینده آل محمد صلی الله علیه و آله انتقام می گیرد.

ولی اصحاب ما معتقدند که خداوند در آخرالزمان مردی از فرزندان فاطمه علیها السلام را می آفریند که اکنون وی موجود نیست و او زمین را از عدالت پر می کند همان گونه که از جور و ظلم پر شده است و از ستمگران انتقام می گیرد و آن ها را به شدیدترین وجه مجازات می کند و او فرزند ام ولدی است چنانچه در این حدیث و در احادیث دیگر وارد شده است و نامش محمد علیه السلام شبیه نام پیامبراکرم صلی الله علیه و آله است و او تنها هنگامی ظهور می کند که بر بسیاری از سرزمین های اسلامی،پادشاهی از نسل بنی امیه حاکم شده است و او سفیانی است که در حدیث صحیح وعده داده شده است،از فرزندان ابوسفیان بن حرب بن امیه،امام فاطمی علیه السلام او و پیروانش از بنی امیه و غیر بنی امیه را می کشد و در این هنگام مسیح علیه السلام از آسمان فرود می آید و نشانه های قیامت آشکار می شود و دابه الارض ظهور می کند و تکلیف برداشته می شود و جسدها هنگام دمیده شدن در صور به پا می خیزند،چنانچه قرآن به آن گویاست.

اگر گفته شود:«شما پیش تر گفتید:«همانا مورد وعده سفاح و عمویش و عبدالله بن علی و سیاهپوشان اند.»و آنچه اکنون می گویید با آن مخالف است.»

گفته می شود:«آن تفسیر،تفسیر مرحوم رضی رضی الله عنه از سخن امیرمؤمنان علیه السلام در نهج البلاغه بود و این تفسیر،تفسیر سخن افزوده ای است که رضی رضی الله عنه آن را ذکر نکرد و آن افزوده این سخن امام علیه السلام:«پدرم فدای فرزند بهترین کنیزان»و این سخن:«اگر این از فرزندان فاطمه علیها السلام بود به ما رحم می کرد.»است،بنابراین میان دو تفسیر تناقضی وجود ندارد.»

ص: 295

شرح نهج البلاغه

لابن أبی الحدید

بتحقیق

محمد ابوالفضل ابراهیم

الجزء التاسع

دار احیاء الکتب العربیه

عیسی البابی الحلبی وشرکاه

ص: 296

شرح نهج البلاغه [ج9]

اشاره

ابوحامد،عزالدین،عبدالحمید بن هبه اللّه بن محمد بن حسین مدائن

مشهور به ابن ابی الحدید معتزلی

(586-655)

جلد نهم

ص: 297

الأصلُ:

ومن خطبه له علیه السلام یومئ فیها إلی ذکر الملاحم:

یَعطِفُ الهَوَی علی الهدی،إذَا عَطَفُوا الْهُدی عَلَی الْهَوَی،وَیعطِفُ الرّأیَ عَلَی القُرآنِ،إذا عَطَفوا القُرآنَ عَلَی الرَّأیِ.

***

الشرح:

هذا إشاره إلی إمام یخلقه اللّه تعالی فی آخر الزمان،و هو الموعود به فی الأخبار والآثار،ومعنی«یعطف الهوی»یقهره ویثنیه عن جانب الإیثار و الإراده،عاملا عمل الهدی، فیجعل الهدی قاهراً له،وظاهراً علیه.

وکذلک قوله:«ویعطف الرأی علی القرآن»،أی یقهر حکم الرأی و القیاس و العمل بغلبه الظنّ عاملا عمل القرآن.

وقوله:«إذا عطفوا الهدی»و«إذا عطفوا القرآن»إشاره إلی الفِرَق المخالفین لهذا الإمام، المشاقین له،الذین لا یعملون بالهدی بل بالهوی،ولا یحکمون بالقرآن بل بالرأی.

***

الأصلُ:

منها:حَتَّی تَقومَ الحرب بِکُمْ عَلَی ساقٍ؛بَادِیاً نَوَاجِذُها،مَمْلُوءهً أخلافُها،حُلْواً رَضاعُها، عَلْقَمَاً عاقِبَتُها.

ص: 298

نهج البلاغه:خطبه 138

اشاره

از سخنرانی های امیرمؤمنان علیه السلام که در آن به حوادث آینده اشاره می فرماید:«هواها و خواسته ها را مقهور و پیرو هدایت می کند هنگامی که هدایت را مقهور و تابع امیال و هواها می کند و رای و نظر را پیرو قرآن می کند هنگامی که قرآن را دنباله رو رأی و نظر می نماید.»

شرح

این سخن اشاره به امامی است که خداوند او را در آخرالزمان می آفریند و در اخبار و احادیث به او وعده داده شده است و معنای«یعطف الهوی»این است که آن را مقهور می کند و از جایگاه گزینش و اراده و تصمیم به جایگاه عامل و کارگزاری فرود می آورد که به هدایت عمل می کند و هدایت را قاهر و پیروز بر او قرار می دهد.

همچنین این سخن امام علیه السلام:«و رأی را معطوف قرآن می کند.»یعنی حکم رأی و قیاس و عمل به گمانِ غالب را مقهور می کند و به صورت کارگزاری در می آورد که به قرآن عمل می کند.

و این سخن امام علیه السلام:«هنگامی که هدایت را دنباله رو امیال می کنند.»و این سخن امام علیه السلام:

«هنگامی که قرآن را تابع رأی می نمایند.»اشاره به گروه های مخالف و دشمن با آن امام است کسانی که به هدایت عمل نمی کنند؛بلکه به هوا عمل می کنند و براساس قرآن حکم نمی کنند؛ بلکه به رأی حکم می کنند.

نهج البلاغه:

بخش دیگری از آن خطبه:

تا این که جنگ بر شما بسیار سخت می شود و به اوج می رسد.پستان هایش پر از شیری است که مکیدن آن شیرین و سرانجامش تلخ است.

ص: 299

أَلا وَفی غَدٍ وَسَیَأْتی غَدٌ بِما لا تَعرِفُونَ یَأْخُذُ الوَالی مِنْ غیْرِها عُمَّالَها عَلَی مَساوِئ أَعْمالِها،وَتُخْرِجُ لَهُ الأَرْضُ أَفالیذَ کَبِدِها،وَتُلْقی إلَیْهِ سلماً مَقالیدَها،فَیُریکُمْ کَیْفَ عَدلُ السِّیرَهِ وَیُحیی مَیِّتَ الکتابِ وَالسُّنَّهِ.

***

الشرحُ:

الساق:الشدّه،ومنه قوله تعالی: «یَوْمَ یُکْشَفُ عَنْ ساقٍ» (1).

والنواجذ:أقصی الأضراس،والکلام کنایه عن بلوغ الحرب غایتها،کما أنّ غایه الضحک أن تبدُو النواجذ.

قوله:«مملوءه أخلافها»،والأخلاف للناقه حلمات الضرع،واحدها خلف.

وکذلک وقوله:«حلوا رضاعها،علقما عاقبتها»قد أخذه الشاعر،فقال:

الحربُ أوّل ماتکون فتیّه تسعی بزینتها لکلّ جهولِ (2)

حتی إذا اشتعلت (3)وشبّ ضرامُها عادت عجوزاً غیر ذات حلیلِ

شمطاء جزّت رأسَها وتفکّرت مکروههً للشمّ و التقبیل

و هو الرَّضاع بالفتح،والماضی رضع بالکسر،مثل سمع سماعا،وأهل نجد یقولون:

«رَضَع»بالفتح«یرضِع»بالکسر رضعا،مثل ضرب یضرب ضربا،وأنشدوا:

وَذَمّوا لنا الدّنیا وهم یرضعونها أفاویقَ حتی مایدرّلها ثعل (4)

بکسر الضاد.

[ فصل فی الاعتراض وإیراد مُثُل منه ]

وقوله:«ألا وفی غدٍ»تمامه«یأخذ الوالی»وبین الکلام جمله اعتراضیه،وهی قوله:ی.

ص: 300


1- .سوره القلم:42.
2- .تنسب إلی امری القیس،وهی فی دیوانه 353،من زیادات نسخه ابن النحاس.
3- .الدیوان:«حتی إذا استعرت».
4- .اللسان 484:9،ونسبه إلی ابن همام السلولی.

هشدار که در آینده و به زودی،آینده حوادث ناشناسی خواهد آورد فرمانروا،کارگزاران حکومت های دیگر را بر کارهای بدشان کیفر می دهد و زمین پاره های جگرش معادنش را بیرون می ریزد و کلیدهایش را با صلح و سازش به او تسلیم می کند،آنگاه وی روش عادلانه خویش را به شما می نمایاند و کتاب و سنت مرده و فراموش شده را زنده می کند.»

شرح:

ساق:یعنی سختی و شدت و این سخن خداوند از همین است:«روزی که سختی به اوج رسد.»

و نواجذ:«آخرین دندان های آسیاست و سخن امام علیه السلام کنایه از رسیدن جنگ به اوج خود است همان گونه که نهایت خنده این است که«نواجذ»آشکار شود.

سخن امام علیه السلام:«پستان هایش پر از شیر است.»و«اخلاف»شتر،سر پستان های آن است و مفرد آن«خِلْف»است.

همچنین این سخن امام علیه السلام:«مکیدن شیر آن شیرین و سرانجامش تلخ»شاعر این سخن را گرفته است و می گوید:

«جنگیدن در آغاز که دختر جوانی است با زیورهایش هر جاهلی را قصد می کند تا هنگامی که برمی افروزد و مشتعل می شود،به پیرزنی بدون شوهر تبدیل می شود.

که موهایش سپید و سیاه و آن ها را چیده و زشت و برای بوییدن و بوسیدن ناپسند است.

و آن«رَضاع»با فتحه است و ماضی آن«رَضِعَ»با کسره است همانند سَمِعَ سَماعاً و اهل نجد«رَضَعَ»با فتحه«یرضِع»با کسره رَضعا می گویند مثل ضَرَبَ یَضْرِب ضَربا و این شعر را می خوانند:

«و دنیا را برای ما نکوهش کردند در حالی که خود پیوسته از آن شیر می نوشند تا این که از سرپستان آن شیر نمی آید.»

با کسره«ضاد»

جمله معترضه و ذکر نمونه هایی از آن

و این سخن امام علیه السلام:«هشدار که در آینده»ادامه آن:«حاکم...مجازات می کند»است و در

ص: 301

«وسیأتی غدٌ بما لا تعرفون»والمراد تعظیم شأن الغد الموعود بمجیئه؛ومثل ذلک فی القرآن کثیر،نحو قوله تعالی: «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ* وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ* إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ» (1)،فقوله تعالی: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ» هو الجواب المتلقّی به قوله: «فَلا أُقْسِمُ» ، و قد اعترض بینهما قوله: «وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ» واعترض بین هذا الاعتراض قوله.

«لَوْ تَعْلَمُونَ» ،لأنک لو حذفته لبقی الکلام علی إفادته،و هو قوله:«و انّه لقسم عظیمٌ»، والمراد تعظیم شأن ما أقسم به من مواقع النجوم،وتأکید إجلاله فی النفوس؛ولاسیما بقوله:

«لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ» .

ومن ذلک قوله تعالی: «وَ یَجْعَلُونَ لِلّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ» (2)،فقوله:

«سبحانه»اعتراض،والمراد التنزیه وکذلک قوله: «تَاللّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِی الْأَرْضِ» ،ف «لَقَدْ عَلِمْتُمْ» اعتراض؛والمراد به تقریر إثبات البراءه من تهمه السرقه.

وکذلک قوله: «وَ إِذا بَدَّلْنا آیَهً مَکانَ آیَهٍ وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِما یُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ» (3)فاعترض بین«إذا»وجوابها بقوله: «وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِما یُنَزِّلُ» ،فکأنه أراد أن یجیبهم عن دعواهم؛فجعل الجواب اعتراضا.

ومن ذلک قوله: «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلی وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِی عامَیْنِ -أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ» (4).4.

ص: 302


1- .سوره الواقعه 75-77.
2- .سوره النحل 57.
3- .سوره النحل 101.
4- .سوره لقمان 14.

میان آن جمله معترضه«و به زودی آینده حوادثی خواهد آورد که برایتان ناشناس است.» آمده است و مقصود از آن بزرگ جلوه دادن جایگاه آینده ای است که آمدنش وعده داده شده است و مانند آن در قرآن فراوان است.مثل این سخن خداوند تعالی:«پس به جایگاه ستارگان سوگند نمی خورم و همانا آن سوگندی است اگر بدانید بس بزرگ همانا آن قرآن کریم است.» بنابراین:«همانا آن قرآن کریم است»جواب وابسته به:«پس سوگند نمی خورم»است و میان آن دو جمله:«و همانا آن سوگندی است اگر بدانید بس بزرگ»معترضه آورده شده است و میان این جمله معترضه جمله«اگر بدانید»معترضه آمده است زیرا اگر آن را حذف کنی سخن کامل و مفید است و آن،این گفتار است:«و همانا آن سوگند بس بزرگ است.»

و مقصود از آن بزرگ جلوه دادن جایگاه چیزی است که به آن سوگند یاد شده است و آن جایگاه ستارگان است و تأکید بزرگ بودن آن در نفوس است مخصوصا به وسیله این سخن:

«اگر بدانید بس بزرگ است.»

و از همین قبیل است این سخن خداوند تعالی:«و برای خداوند دختران قرار می دهند پیراسته است خدا و برای خودشان هرچه می خواهند.»جمله پیراسته است خدا معترضه است و مقصود از آن پیراستن خداست.

و نیز این سخن خداوند:«به خدا سوگند!قطعا فهمیده اید ما برای فساد کردن در زمین نیامده ایم.»جمله:«قطعا فهمیده اید»جمله معترضه است و مقصود از آن اقرار گرفتن برای اثبات پاکی خودشان از اتهام دزدی است.

و این سخن خداوند:«و هنگامی که نشانه ای را جایگزین نشانه دیگری کردیم و خداوند به آنچه فرو می فرستد،آگاه تر است گفتند:«تو فقط افترا زننده ای،میان«اذا»و جوابش این جمله را به صورت معترضه آورده است:«و خداوند به آنچه فرو می فرستد،آگاه تر است.» گویا می خواسته ادعای آنان را پاسخ دهد و پاسخ را به صورت جمله معترضه آورده است.

و از همین قبیل است این سخن خداوند:«و درباره پدر و مادر انسان به وی سفارش کردیم مادرش با ناتوانی بر روی ناتوانی،دوران بارداری را سپری می کند و دوران شیرخوارگی اش دو سال است[به وی سفارش کردیم]که شکرگزار من و پدر و مادرت باش.»

ص: 303

فاعترض بقوله:«حملته امّه وهنا علی وهن وفصاله فی عامین»بین«وصینا»وبین الموصی به؛وفائده ذلک إذ کار الولَد بما کابدتْه أمه من المشقّه فی حمله وفصاله.

ومن ذلک قوله: «وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادّارَأْتُمْ فِیها وَ اللّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ* فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها» (1)فقوله: «وَ اللّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ» اعتراض بین المعطوف والمعطوف علیه،والمراد أن یقرّر فی أنفس السامعین أ نّه لاینفع البشر کتمانهم وإخفاؤهم لما یرید اللّه إظهاره.

ومن الاعتراض فی الشعر قول جریر:

وَلَقَدْ أرانی و الجدید إلی بلّی فی موکبٍ بیض الوجوه کرام (2)

فقوله:«والجدید إلی بلّی»اعتراض،والمراد تعزیته نفسه عمّا مضی من تلک اللذات.

وکذلک قول کثیر:

لو أنّ الباخلین وأنتِ منهم رأوک تعلّموا منک المطالا (3)

فقوله:«وأنت منهم»اعتراض؛وفائدته ألّا نظن أنها لیست باخله.

ومن ذلک قول الشاعر (4):

فلو سألتْ سَرَاه الحیِّ سلمی علی أن قد تلوّن بی زَمانی (5)

لخبّرها ذَوُو أحساب قومی وأعدائی فکلّ قد بلانی

بِذَبّی الذّم عن حسبی ومالی وَزَبُّونات أَشوَسَ تیَّحان (6)

وإنی لا أَزالُ أخا حُروبِ إذا لم أجْنِ کُنْتُ مِجنَّ جانیم.

ص: 304


1- .سوره البقره 74،73.
2- .دیوانه 551،والروایه فیه:«فی فنیه طرف الحدیث کرام».
3- .دیوانه 151:1.
4- .لسوار بن المضرب السعدی.دیوان الحماسه بشرح المرزوقی 130:1.
5- .سراه القوم:خیارهم.
6- .زبونات،من الزبن،و هو الدفع.والتیحان:العریض المقدام.

جمله:«مادرش با ناتوانی بر روی ناتوانی،دوران بارداری را سپری می کند و دوران شیرخوارگی اش دو سال است»به صورت معترضه میان:«سفارش کردیم»و میان مورد سفارش آمده است و فایده آن یادآوری رنج و مشقتی است که مادر در بارداری و شیرخوارگی فرزند تحمل می کند.

و از همین قبیل است این سخن خداوند:«و به یاد آور زمانی را که شخصی را کشتید و خون آن را به گردن یکدیگر انداختید و خداوند آشکار کننده آن چیزی است که می پوشاندید آنگاه گفتیم عضوی از گاو را به مقتول بزنید»جمله:«و خداوند آشکار کننده آن چیزی است که می پوشاندید»میان معطوف و معطوف علیه به صورت معترضه آمده است و مقصود از آن این است که در ذهن شنوندگان جا بیندازد که کتمان و مخفی کردن ایشان چیزی را که خداوند آشکار کردنش را اراده کرده است،برای بشر سودی ندارد.

و از موارد جمله معترضه در شعر،این سخن جریر است:

«و به تحقیق من خودم را دیده ام و هر تازه ای رو به کهنگی است در موکبی از سفید رویان بزرگوار.»

جمله:«و هر تازه ای رو به کهنگی است»معترضه است و مقصود از آن دلداری دادن به خودش به خاطر از دست دادن آن لذت هاست.

و همچنین سخن کثیر:

«و اگر بخیلان که تو از ایشانی تو را مشاهده می کردند،امروز و فردا کردن در پرداخت حق دیگران را از تو می آموختند.»

جمله:«که تو از ایشانی»معترضه است و فایده آن این است که او گمان نکند که بخیل نیست.

و از همین قبیل است این سخن شاعر:

«اگر سلمی از سروران خاندان سوال کرده بود با این که گذر زمان مرا دگرگون کرده است حتماً شرافتمندان قوم من و دشمنانم که همگی مرا آزموده اند به دفاع من از شرافت و مالم و دور کردنم،بلاها و سختی ها را به او خبر می دادند و من همواره همزاد جنگ ها بوده ام هنگامی که جنایتی نکرده ام مورد جنایت جنایتکاری قرار گرفته ام.»

ص: 305

فقوله:

*علی أنْ قد تلوّن بی زمانی*

اعتراض،وفائدته الإخبار عن أنّ السنّ قد أخذت منه وتغیّرت بطول العمر أوصافُه.

ومن ذلک قول أبی تمام:

رَدَدْتَ روْنقَ وجهی فی صحیفته ردّ الصّقالِ بَهاء الصّارم الخذِمِ (1)

وما أبالی وَخَیر القول أصدقُه حقنت لی ماء وجهی أم حقنت دمی

فقوله:«وخیر القول أصْدقه»اعتراض،وفائدته إثبات صدقه فی دعواه أنه لایبالی أیّهما حقن.

فأما قول أبی تمام أیضا:

و إنّ الغنی لی إن لحظتَ مطالبی من الشّعر إلّافی مدیحک أطوعُ (2)

فإنّ الاعتراض فیه هو قوله:«إلا فی مدیحک»ولیس قوله:«إن لحظت مطالبی» اعتراضاً کما زعم ابن الأثیر الموصلیّ (3)،لأنّ فائده البیت معلقه علیه،لأنه لایرید أنّ الغنی لی علی کل حال أطوع من الشّعر،وکیف یرید هذا و هو کلام فاسد مختلّ!بل مراده أنّ الغنی لی بشرط أن تلحظ مطالبی من الشعر أطوعُ لی؛إلّافی مدیحک،فإنّ الشعر فی مدیحک أطوع لی منه،و إذا کانت الفائده معلّقه بالشرط المذکور لم یکن اعتراضا.2.

ص: 306


1- .دیوانه 218:3.والخذم:السریع القطع.
2- .دیوانه 333:2.
3- .المثل السائر 188:2.

جمله:«با این که گذر زمان مرا دگرگون کرده است.»معترضه است و فایده آن خبر از این است که سن از او کاسته است و با طول عمر صفاتش تغییر کرده است و از این قبیل است سخن ابوتمام:

«آبروی مرا به صورتم بازگرداندی همان گونه که صیقل دهنده شمشیر،درخشندگی شمشیر برنده را به آن بازمی گرداند.

و من باکی ندارم و بهترین سخن راست ترین آن است آبرویم را برایم حفظ کنی یا خونم را حفظ کنی.»

جمله:«و بهترین سخن،راست ترین آن است»معترضه است و فایده آن اثبات راستی ادعای خویش است در این که برایش فرقی نمی کند کدام یک از آن دو حفظ شود.

ولی این سخن ابوتمام:

«اگر مطالب مرا در شعر به جز درباره مدح خودت ملاحظه کنی،بی نیازی در برابر من رام تر خواهد بود.»

جمله معترضه در آن این گفتار است:«به جز درباره مدح خودت»و این جمله:«اگر مطالب مرا ملاحظه کنی،معترضه نیست چنانچه ابن اثیر موصلی پنداشته است زیرا مفید بودن بیت به آن بستگی دارد.برای این که مقصود شاعر این نیست که بی نیازی در هر حال برای من رام تر از شعر است.چگونه می تواند مقصود وی این باشد با این که آن سخن فاسد و باطلی است.

بلکه مقصود وی این است:«به شرط آن که مطالب شعر مرا ملاحظه کنی،بی نیازی برای من رام تر است،مگر درباره مدح خودت،چرا که شعر درباره مدح تو برای من رام تر از آن است.»و هنگامی که فایده کلام وابسته به شرط مذکور باشد معترضه نیست.

ابن اثیر همچنین در این شعر امرئ القیس اشتباه کرده است.

«اگر برای زندگی پست تلاش می کردم و جویای[فرمانروایی]نبودم اندکی از مال برای من کافی بود.

ولی من برای بزرگی شرافتمند تلاش می کنم و همانند من به بزرگی شرافتمند دست می یابد.»

ص: 307

وکذلک وهم ابن الأثیر (1)أیضا فی قول امرئ القیس:

فلو أنّ ما أسعی لأدنی معیشهٍ کفانی ولم أطلبْ قلیلٌ من المال (2)

ولکنّما أَسْعَی لمجدٍ مؤثلٍ و قد یدرکُ المجدَ المؤثَّلَ أمثالی

فقال:إن قوله:«ولم أطلب»اعتراض؛ولیس بصحیح،لأنّ فائده البیت مرتبطه به؛ وتقدیره:لو سعیتُ لأن آکل وأشرب لکفانی القلیل،ولم أطلب الملک؛فکیف یکون قوله:

ولم أطلب الملک اعتراضا،ومن شأن الاعتراض أن یکون فضله تردُ لتحسین وتکمله، ولیست فائده أصلیه!

و قد یأتی الاعتراض ولا فائده فیه؛و هو غیر مستحسن،نحو قول النابغه:

یقول رجالٌ یجهلون خلیقتی لعلّ زیاداً لا أبالکَ غافلٌ (3)

فقوله:«لا أبالک»،اعتراض لا معنی تحته هاهنا،ومثله قول زهیر:

سئمْتُ تکالیفَ الحیاهِ وَمَنْ یعش ثمانینَ حولاً لا أبالکَ یسأمِ. (4)

فإن جاءت«لا أبالک»تعطی معنی یلیق بالموضع فهی اعتراض جید،نحو قول أبی تمام:

*عِتابَکِ عَنی لا أبالکِ وَاقْصدِی*

فانه أراد زجرها و ذمّها لما اسرفت فی عتابه.

و قد یأتی الاعتراض علی غایهٍ من القبح والاستهجان،و هو علی سبیل التقدیم والتأخیر،نحو قول الشاعر:

فقد و الشَّک بَیَّنَ لی عَناء بِوَشْکِ قرَاقِهِمْ صُرَد فَصیحُ (5)

تقدیره:فقد بیّن لی صُرَدٌ یصیح بوشک فراقهم،والشک عناء،فلاجل قوله:«والشک عناء»بین«قد»والفعل الماضی؛و هو«بیّن»عدّ اعتراضا مستهجنا.2.

ص: 308


1- .المثل السائر 186:2.
2- .دیوانه:39.
3- .دیوانه:61.
4- .دیوانه:29.
5- .المثل السائر 191:2.

ابن اثیر گفته است:جمله:«و جویای[فرمانروایی]نبودم»معترضه است ولی این نظر نادرست است زیرا مفید بودن بیت وابسته به آن است و معنای آن چنین است:«اگر برای خوردن و نوشیدن تلاش می کردم و جویای فرمانروایی نبودم،حتماً معترضه باشد،بنابراین چگونه می تواند جمله:«و جویای فرمانروایی نبودم»معترضه باشد،با این که جایگاه معترضه زاید بودن در کلام است که برای زیبایی و کامل کردن می آید و فایده اصلی در آن نیست.

گاهی جمله معترضه بدون هیچ فایده ای می آید و آن نازیباست مانند این سخن نابغه:

«مردانی که شایستگی مرا نمی دانند می گویند:«شاید زیاد پدرت بمیرد غافل باشد.»

جمله:«پدرت بمیرد»معترضه است و در اینجا معنا ندارد.

و این سخن زهیر مثل آن است:«از سختی های زندگی خسته شدم و هرکس هشتاد سال زندگی کند پدرت بمیرد خسته می شود.»

پس اگر:«پدرت بمیرد»مفید معنایی سازگار با محل خود باشد جمله معترضه خوبی است.مثل سخن ابوتمام:

«نکوهش کردن مرا پدرت بمیرد معتدل کن!»

زیرا مقصود وی بازداشتن از نکوهش خود است هنگامی که در نکوهش او زیاده روی کرده است.

و گاهی جمله معترضه در اوج زشتی و استهبان است و آن از راه مقدم و مؤخر کردن است مثل این سخن شاعر:

«صرد فصیحی به سرعت جدایی ایشان را برای من بیان کرده بود و شک رنج و زحمت است».

معنای شعر چنین است:«صردی که با سرعت فریاد می زند،جدایی آنان را برای من بیان کرده بود و شک،رنج و زحمت است.»

به خاطر آن که جمله:«و شک،رنج و زحمت است»میان«قد»و فعل ماضی بَیَّنَ آمده است،معترضه زشتی است.

ص: 309

وأمثال هذا للعرب کثیر.

قوله علیه السلام:«یأخذ الوالی من غیرها عمّالها علی مساوئ أعمالها»کلام منقطع عما قبله، و قد کان تقدم ذکر طائفه من الناس ذات ملک وإمرَه،فذکر علیه السلام أنّ الوالی یعنی الإمام الذی یخلقه اللّه تعالی فی آخر الزمان یأخذ عمال هذه الطائفه علی سوء أعمالهم.

وعلی ها هنا متعلقه ب«یأخذ»التی هی بمعنی«یؤاخذ»من قولک:أخذته بذنبه، وآخذنه،والهمز أفصح.

والأفالیذ:جمع أفلاذ،وأفلاذ جمع فلذ،وهی القطعه من الکبد،و هذا کنایه عن الکنوز التی تظهر للقائم بالأمر؛و قد جاء ذکر ذلک فی خبر مرفوع فی لفظه:«وقاءت له الأرض أفلاذ کبدها»و قد فسر قوله تعالی: «وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها» (1)بذلک فی بعض التفاسیر.

والمقالید:المفاتیح.

***

الأصلُ

منها:

کأ نّی بِهِ قَدْ نَعَقَ بالشّام،وَفَحَصَ برَایَاتِهِ فی صوَاحی کوفانَ،فعطَفَ عَلَیها عَطْفَ الضَّروسِ،وَفَرَشَ الأَرْضَ بالرُّءوسِ.قد فَغَرَتْ فاغرتُهُ،وَثقلَتْ فِی الأرضِ وَطأتهُ،بَعیدَ الجوْلَهِ،عظیمَ الصوْلَهِ.

وقال تعالی: «وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» (2).

وتباشیر الصبح:أوائله.

ثم قال:یاقومُ قد دنا وقت القیامه،وظهور الفتن التی تظهر أمامها.6.

ص: 310


1- .سوره الزلزله:2.
2- .سوره البقره:216.

و مانند این در عربی زیاد است.

سخن امیرمؤمنان علیه السلام:«آن حاکم،کارگزاران حکومت های دیگر را بر اعمال بدشان بازخواست می کند.»

این سخن جدا از ماقبل است و پیش از آن درباره گروهی از مردم که دارای پادشاهی و زمامداری هستند سخن گفت،آنگاه فرمود:«آن حاکم یعنی امامی که خداوند او را در آخرالزمان پدید می آورد کارگزاران این گروه را بر اعمال بدشان بازخواست می کند.

واژه«علی»در اینجا متعلق به«یاخذ»است که به معنای«یؤاخذ»بازخواست می کند است.مانند سخن تو که می گویی:«او را به گناهش گرفتم و بازخواست کردم و با همزه فصیح تر است.

و الافالیذ:جمع افلاذ و آن جمع فَلْذ است که به معنای تکه ای از جگر است و آن کنایه از گنج هایی است که برای قائم علیه السلام آشکار می شود و به تحقیق بیان آن در خبر مرفوعی این گونه آمده است:

«و زمین پاره های جگرش را برای او بیرون می ریزد.»

و در برخی تفاسیر این سخن خداوند تعالی به این مطلب تفسیر شده است«و زمین سنگینی هایش را خارج می کند.»

و المقالید:یعنی کلیدها.

سخن امیرمؤمنان علیه السلام در بخش دیگری از خطبه:

«گویا او را مشاهده می کنم که در شام فریاد برمی آورد و با پرچم هایش اطراف کوفه را پر می کند.آنگاه بسان شتر خشمگین به کوفه یورش می برد و زمین را با سرهای بریده فرش می کند.دهانش را گشوده است و گام هایش را بر زمین محکم کرده است.تاخت و تاز او بی امان و پایدار و هجوم او سخت و دشوار است. (1)

شرح خطبه 150 نهج البلاغه

سپس فرمود:«ای قوم قطعا وقت قیامت و ظهور فتنه های پیش از آن،نزدیک شده است.»ت.

ص: 311


1- .شاید مقصود امام علیه السلام لشکرکشی عبدالملک مروان در لشکرکشی به کوفه و کشتن مصعب بن زبیر است.

وإبّان الشیء،بالکسر و التشدید:وقته وزمانه،وکنی عن تلک الأهوال بقوله:ودُنٍوّ من طلعه مالا تعرفون»؛لأن تلک الملاحم و الأشراط الهائله غیر معهود مثلها،نحو دابّه الأرض، والدجّال وفتنته،وما یظهر علی یده من المخاریق و الأمور الموهمه،وواقعه السّفیانیّ وما یقتل فیها من الخلائق الذین لا یحصی عددهم.

ثم ذکر أن مهدیّ آل محمد صلی الله علیه و سلم،و هو الذی عنی بقوله:«و إنّ مَنْ أدرکها منّا یسری فی ظلمات هذه الفتن بسراج منیر»؛و هو المهدیّ،وأتباع الکتاب السنه.

ویحذُو فیها:یقتفی ویتّبع مثال الصالحین،لیحلّ فی هذه الفتن.وربقاً:أی حبلا معقودا.

ویعتق رقا،أی یستفک أسری،وینقذ مظلومین من أیدی ظالمین.

ویصدع شعبا،أی یفرّق جماعه من جماعات الضلال.ویشعب صدعا:یجمع ماتفرّق من کلمه أهل الهدی و الإیمان.

قوله علیه السلام:«فی ستره عن الناس»،هذا الکلام یدلّ علی استتار هذا الإنسان المشار إلیه، ولیس ذلک بنافع للإمامیه فی مذهبهم،و إن ظنوا أنه تصریح بقولهم؛وذلک لأنّه من الجائز أن یکون هذا الإمام یخلقه اللّه تعالی فی آخر الزمان،ویکون مستترا مده،وله دعاه یدعون إلیه، ویقرّرون أمره،ثم یظهر بعد ذلک الاستتار؛ویملک الممالک؛ویقهر الدّول؛ویمهّد الأرض؛ کما ورد فی قوله:«لا ببصر القائف»،أی هو فی استتار شدیدٍ لا یدرکه القائف،و هو الذی یعرف الآثار،والجمع«قافه»،ولا یعرف أثره ولو استقصی فی الطلب؛وتابع النّظر و التأمل.

ص: 312

و ابّان الشی،با کسره و تشدید:یعنی وقت و زمان آن و از آن حوادث وحشتناک این گونه با کنایه سخن گفته است:«و نزدیک شدن طلوع چیزهایی که نمی شناسید.»

برای این که مانند آن حوادث وحشتناک و نشانه های هراس انگیز ناشناخته است مانند دابه الارض و دجال و فتنه او و کارهای خارق العاده و کارهای خیال برانگیزی که به دست او انجام می شود و فتنه سفیانی و مردم بی شماری که در آن فتنه کشته می شوند سپس بیان فرمود که مهدی(عج)از آل محمد صلی الله علیه و آله است و وی همان کسی است که مقصود از این گفتارش اوست:«و همانا آن کسی از ما که آن حوادث را درک می کند،در تاریکی های آن فتنه ها با چراغ روشنی حرکت می کند.»

و او مهدی(عج)و پیروان کتاب و سنت هستند.

و«یحذوفیها»؛یعنی از روش صالحان پیروی و متابعت می کند تا از این فتنه ها می رهد.

و«ربقا»؛یعنی ریسمان گره زده شده.

«و یعتق رقا»؛یعنی اسیران را از بند آزاد می کند و مظلومان را از دست ستمگران آزاد می نماید.

و«یصدع شعباً»:یعنی اجتماعی از اجتماعات گمراهی را پراکنده می نماید.

و«یشعب صدعاً»؛یعنی پراکندگی کلمه اهل هدایت و ایمان را باهم گرد می آورد.

سخن امیرمؤمنان علیه السلام:«در پرده ای از مردم.»

این سخن بر مخفی بودن این انسان مورد اشاره دلالت می کند ولی این برای مذهب امامیه سودی ندارد هر چند آن ها گمان کنند که آن تصریح به نظریه آنان است زیرا احتمال دارد که خداوند این امام علیه السلام را در آخرالزمان به وجود آورد و مدتی غایب و مخفی باشد و دعوتگرانی داشته باشد که به سوی او دعوت کنند و امرش را بیان نمایند،آنگاه پس از آن استتار ظهور کند و کشورها را فتح کند و بر دولت ها پیروز شود و زمین را آماده نماید.همان گونه که در این سخن امیرمؤمنان علیه السلام آمده است:«و ردّ پاشناسان جای پایی از او نمی بینند.»

یعنی او در غیبت شدیدی است که«قائف»به وجودش پی نمی برد و قائف کسی است که رد پاها را می شناسد و جمع آن قافه است.او رد پای او را نمی شناسد هر چند تا می تواند به جستجوی او بپردازد و بسیار دقت و بررسی نماید.

ص: 313

ویقال:شحذت السّکین أشحذه شحذاً،أی حدّدته،یرید:لیُحَرّ ضنّ فی هذه الملاحم قوم علی الحرب وقتل أَهل الضلال،ولتشحذنّ عزائمهم کما یشحذ الصَّیْقل السیف، ویرقّق حدّه.

ثم وصف هؤلاء القوم المشحوذی العزائم؛فقال:تجلَی بصائرهم بالتنزیل،أی یکشف الرَّین و الغطاء عن قلوبهم بتلاوه القرآن وإلهامهم تأویله ومعرفه أسراره.

ثم صرّح بذلک فقال:«ویرمی بالتفسیر فی مسامعهم»،أی یکشف لهم الغطاء،وتخلّق المعارف فی قلوبهم،ویلهمون فَهْمَ الغوامض و الأسرار الباطنه،ویغبقون کأس الحکم بعد الصّبوح،أی لا تزال المعارف الرّبانیه و الأسرار الإلهیه تفیض علیهم صباحا ومساء؛ فالغبوق کنایه عن الفیض الحاصل لهم فی الآصال،والصّبوح کنایه عمّا یحصل لهم منه فی الغدوات،وهؤلاء هم العارفون الذین جمعوا بین الزهد و الحکمه و الشجاعه؛وحقیق بمثلهم أن یکونوا أنصاراً لولیّ اللّه الذی یجتبیه،ویخلقه فی آخر أوقات الدنیا،فیکون خاتمه أولیائه،والذی یلقی عصا التکلیف عنده.

***

الأصلُ:

منها:

«وَ طالَ الأَمَدُ بِهِمْ لیسْتکْمِلُوا الخِزْی،وَ یَستَوْجِبُوا الغیرَ،حتَّی إذا اخلَولَقَ»

(9 نهج 9)

ص: 314

و گفته می شود:«شحذت السکین اشحذه شحذاً»یعنی چاقو را تیز کردم.مقصود امام علیه السلام این است:«در این حوادث وحشتناک گروهی به شدت به نبرد و کشتن گمراهان تشویق و برانگیخته می شوند و تصمیم آنان برنده می شود همان گونه که زنگار شمشیر گرفته می شود و تیز می گردد.»

سپس آن گروهی را که تصمیم هایشان را تیز و برنده کرده اند،توصیف می کند و می فرماید:«بینایی آنان به وسیله قرآن روشن شده است.»یعنی به وسیله تلاوت قرآن و ملهم شدن به تاویلش و شناخت اسرارش،زنگار و سرپوش از قلب های شان برداشته می شود.

آنگاه به این مطلب تصریح می کند و می فرماید:«و تفسیر قرآن در گوش های شان طنین انداز می شود.»

یعنی:پرده ها برایشان کنار می رود و معارف در قلب هایش آفریده می شود و به فهم غوامض و اسرار باطنی قرآن ملهم می شوند و صبح و شام کاسه های حکمت را می نوشند.

یعنی پیوسته صبح و شام معارف ربانی و اسرار الهی به آنان افاضه می شود پس«غبوق» کنایه از فیضی است که در شامگاهان حاصل می شود و«صبوح»کنایه از فیضی است که بامدادان برایشان حاصل می شود و آنان عارفانی هستند که زهد و حکمت و شجاعت را باهم جمع کرده اند و امثال آنان شایستگی دارند که یاران ولیّ خدا باشند که او را برگزیده است و در پایان اوقات دنیا او را به وجود می آورد،بنابراین وی آخرین اولیای خداست و کسی است که در دوران وی تکلیف برداشته می شود.

سخن امیرمؤمنان علیه السلام در ادامه خطبه:

«روزگار آنان به درازا کشید تا خواری و ذلت را به نهایت رسانند و سزاوار بلاها و سختی ها شوند،تا هنگامی که اجلشان فرا رسید...

ص: 315

شرح نهج البلاغه

لابن أبی الحدید

بتحقیق

محمد ابوالفضل ابراهیم

الجزء العاشر

دار احیاء الکتب العربیه

عیسی البابی الحلبی وشرکاه

ص: 316

شرح نهج البلاغه [ج10]

اشاره

ابوحامد،عزالدین،عبدالحمید بن هبه اللّه بن محمد بن حسین مدائن

مشهور به ابن ابی الحدید معتزلی

(586-655)

جلد دهم

ص: 317

الأصلُ:

منها:

قَدْ لَبِسَ للْحِکمَهِ جُنَّتَها،وَأَخذَها بجمیعِ أَدَبِها،مِنَ الإقبالِ عَلَیها،وَالمَعرِفَه بِهِا،والتَّفَرُّغ لَها؛فَهی عِندَ نَفْسِهِ ضالَّتُهُ الّتی یَطلُبُها،وَحاجَتُهُ الَّتی یَسألُ عَنها،فَهُوَ مُغتَرِبٌ إذا اغْتربَ الإسلامُ،وَضرَبَ بِعسیبِ ذَنَبِهِ،وَألصَقَ الأرضَ بجرانِهِ؛بَقیَّهٌ مِنْ بقایا حجَّتِهِ؛خلیفهٌ مِن خلائفِ أَنبیائِهِ.

الشرحُ:

هذا الکلام فسّره کلّ طائفه علی حسب اعتقادها،فالشِّیعه الإمامیّه؛تزعم أنّ المرادَ به المهدی المنتظر عندهم،والصوفیّه یزعمون أ نّه یعنی به ولیّ اللّه فی الأرض؛وعندهم أنّ الدّنیا لا تخلُو عن الأبدال؛وهم أربعون،وعن الأوتاد،وهم سبعه،وعن القطب و هو واحد؛ فإذا مات القطب صار أحد السبعه قطبا عوضه،وصار أحد الأربعین وتِداً،عوض الوَتِد، وصار بعض الأولیاء الذین یصطفیهم اللّه تعالی أبدالا عوض ذلک البدل.

وأصحابُنا یزعمون أن اللّه تعالی لا یخلی الأمه من جماعه من المؤمنین العلماء بالعدل والتوحید،و أنّ الإجماع إنّما یکون حجّهً باعتبار أقوال أولئک العلماء،لکنه لما تعذّرت معرفتهم بأعیانهم،اعتبر إجماع سائر العلماء،و إنّما الأصل قول أولئک.

قالوا:وکلامُ أمیر المؤمنین علیه السلام لیس یشیر فیه إلی جماعه أولئک العلماء من حیث هم جماعه؛ولکنه یصف حال کلِّ واحد منهم؛فیقول:من صفته کذا،ومن صفته کذا.

ص: 318

خطبه 182 نهج البلاغه

زره حکمت بر تن کرده است و همه آداب آن را به کار گرفته است،از قبیل:روی آوردن به آن و شناخت[ارزش و شرافت]آن و خالی کردن ذهن از همه چیز برای آن.پس حکمت نزد او گمشده اش است که آن را می جوید و نیازش است که آن را سراغ می گیرد.

هنگامی که اسلام غریب می شود و همانند شتر خوابیده بر روی زمین بیخ دمش را به زمین می زند و سینه اش به زمین می رسد[و هیچ کاری از او ساخته نیست]او خود را پنهان می کند.وی یکی از باقیمانده های حجت های خدا و یکی از جانشینان پیامبران اوست.

شرح:

هر گروهی براساس اعتقاد خویش این گفتار را تفسیر کرده اند.شیعیان امامیه بر این باورند که مقصود از آن مهدی منتظر علیه السلام نزد آنان است.صوفیه می پندارند منظور وی ولّی خدا در زمین است.در نظر ایشان دنیا از ابدال که چهل نفرند و از اوتاد که هفت نفرند و از قطب که یکی است خالی نخواهد شد و هنگامی که قطب بمیرد به جای او یکی از هفت نفر قطب می شود و یکی از آن هفت نفر به جای او وَتِد می گردد و یکی از اولیا که خداوند او را برگزیده است به جای او«بَدَل»می شود.

و اصحاب ما گمان می کنند که خداوند تعالی امت را از گروهی مؤمنان عالم به عدل و توحید خالی نمی گذارد و اجماع تنها به اعتبار نظر آن عالمان حجت است ولی چون شناخت آنان به طور مشخص ممکن نیست،اجماع همه عالمان معتبر شده است ولی اصل،نظر آنان است.

ایشان می گویند:و سخن امیرمؤمنان علیه السلام به آن گروه عالم به صورت گروهی اشاره نکرده است؛بلکه ویژگی های هر یک از آنان را بیان می کند و می فرماید:«ویژگی او چنین است و ویژگی او فلان است.»

ص: 319

والفلاسفه یزعمون أنّ مرادَه علیه السلام بهذا الکلام العارف،ولهم فی العرفان وصفات أربابه کلام یعرفه مَنْ له أنس بأقوالهم.ولیس یبعد عندی أن یرید به القائم من آل محمد صلی الله علیه و سلم فی آخر الوقت،إذا خلقه اللّه تعالی؛و إن لم یکن الآن موجوداً،فلیس فی الکلام ما یدلّ علی وجوده الآن،و قد وقع اتّفاق الفِرَق من المسلمین أجمعین علی أنّ الدنیا و التکلیف لا ینقضی إلّا علیه.

قوله علیه السلام:«قد لبس للحکمه جُنّتها»،الجنّه:ما یستتر به من السّلاح کالدِّرْع ونحوها، ولبس جنّه الحِکْمه قمع النفس عن المشّتهیات،وقطع علائق النفس عن المحسوسات؛فإنّ ذلک مانع للنّفس عن أن یصیبها سهام الهوی؛کما تمنع الدّرع الدَّارع عن أن یصیبه سهام الرِّمایه.

ثم عاد إلی صفه هذا الشخص،فقال:«وأخذ بجمیع أدبها من الإقبال علیها»؛أی شدّه الحرص و الهمه.

ثم قال:«والمعرفه بها»،أی و المعرفه بشرَفِها ونفاستها.

ثم قال:«والتفرّغ لها»؛لأنّ الذهن متی وجّهته نحو معلومین تخبّط وفسد؛و إنّما یدرک الحکمه بتخلیه السرّ من کلّ مامرّ سواها.

قال:«فهیَ عند نفسه ضالّته التی یطلبها»؛هذا مثل قوله علیه السلام:«الحکْمه ضالّه المؤمن» ومن کلام الحکماء:لا یمنَعْک من الانتفاع بالحکمه حقاره مَنْ وجدتها عنده؛کما لا یمنعک خبث تراب المعدن من التقاط الذّهب.

ووجدت بخط أبی محمد عبداللّه بن أحمد الخشاب رحمه الله فی تعالیق مسوّده أبیاتا للعَطَویّ؛وهی:

قد رأینا الغزال و الغصن و النَّجْمَین شمس الضحی وبدْر التّمامِ

ص: 320

و فیلسوفان معتقدند که مقصود علی علیه السلام از این گفتار،عارف است.آنان درباره عرفان و به ویژگی های عارفان سخنی دارند که آشنایان با نظریات ایشان آن را می دانند،به نظر من بعید نیست که امام علی علیه السلام قائم آل محمد صلی الله علیه و آله را اراده کرده باشد،هنگامی که خداوند وی را به وجود می آورد،هرچند اکنون به وجود نیامده است زیرا در گفتار امام علی علیه السلام دلیلی وجود ندارد که بر وجود وی در زمان حاضر دلالت کند و همه فرقه های مسلمانان باهم اتفاق نظر دارند که دنیا بدون او سپری نمی شود.

سخن امیرمؤمنان علیه السلام:«به تحقیق زره حکمت بر تن کرده است.»

«جنّه»آن اسلحه ای است که با آن پوشیده و محافظت می شود،مانند زره و مانند آن و پوشیدن زره حکمت،جدا کردن نفس از خواسته هایش و بریدن وابستگی های نفس به محسوسات است؛چرا که آن مانع رسیدن تیرهای هوا و هوس به نفس می شود،همان گونه که زره مانع از رسیدن تیر به کسی می شود که آن را پوشیده است.

سپس امیرمؤمنان علیه السلام به بیان ویژگی های آن شخص ادامه داد و فرمود:«و همه آداب آن را به کار گرفته است از قبیل:روی آوردن به آن»

یعنی حرص شدید و همت بلند نسبت به آن.

آنگاه فرمود:«و شناخت آن»؛یعنی شناخت شرف و ارزش آن،آنگاه فرمود:«و خالی کردن ذهن از همه چیز برای آن»زیرا هنگامی که توجه ذهن به معلوم ها باشد آشفته و فاسد می شود و حکمت،تنها با خالی کردن نهان از هر چه غیر آن است،درک می شود.

فرمود:«پس حکمت نزد او گمشده اش است که آن را می جوید»این سخن مثل این حدیث است که فرمود:«حکمت،گمشده مؤمن است»و حکیمان می گویند:«پستی و حقارت کسی که حکمت را نزدش بیابی،تو را از بهره مند شدن از آن باز ندارد همان گونه که پستی خاک معدن تو را از برداشتن طلا باز نمی دارد.»

به دست نوشته ابو محمد عبدالله بن احمد خشاب در تعلیقه ها چند بیت شعر از عطوی یافتم که این چنین است:

«ما آهو و شاخه و خورشید تابناک و ماه کامل را دیده ایم.

ص: 321

فوحقّ البیان یعضُده البُرْ هانُ فی مأقطٍ شدید الخِصامِ (1)

مارأینا سوی الملیحه شیئاً جمع الحسن کلَّه فی نظام

هی تجری مجری الأصاله فی الرأ یِ ومَجْرَی الأرواح فی الأجسام

و قد کتب ابن الخشاب بخطّه تحت«الملیحه»:ما أصدقه إن أراد بالملیحه الحکمه! قوله علیه السلام:«وحاجته التی یسأل عنها»؛هو مثل قوله:«ضالّته التی یطلبها».

ثم قال:«هو مغترب إذا اغترب الإسلام»؛یقول هذا الشخص یُخفی نفسه ویحملها إذا اغترب الإسلام،واغتراب الإسلام أن یظهر الفسق و الجور علی الصّلاح و العدل؛قال علیه السلام:

«بدأ الإسلام غریباً وسیعود کما بدأ».

قال:«وضرب بعسیب ذَنَبِه،وألصق الأرضِ بجرانه»؛هذا من تمام قوله:«إذا اغترب الإسلام»،أی إذا صار الإسلام غریبا مقهورا؛وصار الإسلام کالبعیر البارکِ یضرب الأرض بعَسِیبه؛و هو أصلُ الذَّنَب،ویلصق جِرانه و هو صدره فی الأرض؛فلا یکون له تصرّف ولا نهوض.

ثم عاد إلی صفه الشّخص المذکور.

وقال:«بقیّه من بقایا حججه،خلیفه من خلائف أنبیائه»،الضمیر هاهنا یرجع إلی اللّه سبحانه و إنْ لم یجرِ ذکره؛للعلم به،کما قال:«حتَّی تَوَارت بالحِجابِ» (2)،ویمکن أن یقال:

إنّ الضمیر راجع إلی مذکور و هو الإسلام؛أی من بقایاحجج الإسلام وخلیفه من خلائف أنبیاء الإسلام.

فإن قلت:لیس للإسلام إلّانبیّ واحد.2.

ص: 322


1- .المأقط:ساحه القتال.
2- .سوره ص:32.

و برهان،بیان حق را در برابر دشمن کینه توز تقویت می کند.

و به جز«ملیحه»چیزی را ندیده ایم که همه خوبی ها را با نظم جمع کرده باشد آن(ملیحه) همانند اصیل بودن در نظر و روح نسبت به جسم است.»

ابن خشاب با خط خود در زیر«ملیحه»نوشته است،چه راست می گوید اگر مقصود وی از«ملیحه»حکمت باشد!

سخن امیرمؤمنان علیه السلام:«و نیازش است که سراغ آن را می گیرد.»این مثل جمله:«گمشده اش است که آن را می جوید.»

آنگاه فرمود:«او خود را غایب می کند،هنگامی که اسلام غریب می شود»می فرماید:«این شخص خودش را پنهان می کند و آن را تحمل می کند هنگامی که اسلام غریب می شود و غریب شدن اسلام غلبه فسق و فجور بر خوبی و عدل است.»در حدیث آمده است:«اسلام در آغاز غریب بود و به زودی مانند آغاز خود می شود.»

فرمود:«بیخ دمش را به زمین می زند و سینه اش را به زمین می چسباند.»

این ادامه جمله:«هنگامی که اسلام غریب می شود»است؛یعنی هنگامی که اسلام غریب و مقهور می شود مانند شتر خوابیده«عسیب»خود را به زمین می زند و آن بیخ دم است و «جران»سینه خود را به زمین می چسباند،نه حرکتی دارد و نه برمی خیزد.

آنگاه به بیان ویژگی آن شخص بازگشت و فرمود:«یکی از باقیمانده های حجت های او و یکی از جانشینان پیامبران اوست.»ضمیر او در اینجا به خداوند سبحان بازمی گردد،هر چند ذکر نشده است،به خاطر علم به آن.

همان گونه که خداوند فرمود:«تا با حجاب ها پوشیده شد.»و ممکن است گفته شود:

«ضمیر به چیزی که ذکر شده بازمی گردد و آن اسلام است،یعنی او یکی از باقیمانده های حجت های اسلام و یکی از جانشینان پیامبران اسلام است.»

اگر بگویی:«اسلام فقط یک پیامبر دارد.»

ص: 323

قلت:بل له أنبیاء کثیر؛قال تعالی: «مِلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ هُوَ سَمّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ» (1)، وقال سبحانه: «ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّهَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً» (2)،وکلّ الأنبیاء دَعَوا إلی مادعا إلیه محمد صلی الله علیه و سلم من التوحید و العدل،فکلّهم أنبیاء للإسلام.

فإن قلت:ألیس لفظ«الحجّه»ولفظ«الخلیفه»مشعراً بما تقوله الإمامیّه؟

قلت:لا،فإنّ أهل التصوف یسمّون صاحبهم حجّه وخلیفه؛وکذلک الفلاسفه،وأصحابنا لا یمتنعون من إطلاق هذه الألفاظ علی العلماء المؤمنین فی کلّ عصر،لأنّهم حجج اللّه،أی إجماعهم حجّه؛و قد استخلفهم اللّه فی أرضه لیحکُموا بحکمه.

وعلی ما اخترناه نحن فالجواب ظاهر.

***3.

ص: 324


1- .سوره الحج:78.
2- .سوره النحل:123.

می گویم:«بلکه پیامبران زیادی دارد،خداوند تعالی می فرماید:«آیین پدرتان ابراهیم علیه السلام وی از قبل شما را مسلمان نامید.»و این سخن خداوند:«آنگاه به تو وحی فرستادیم که از آیین ابراهیم پیروی کن در حالی که حق گرا هستی.»و همه پیامبران به توحید و عدالت دعوت می کردند که محمد صلی الله علیه و آله به آن ها دعوت می کرد بنابراین همه آنان پیامبران اسلامند.

اگر بگویی:«آیا واژه«حجت»و«خلیفه»به نظر امامیه اشعار ندارد؟»

می گویم:«نه،زیرا صوفیه قطب خود را حجت و خلیفه می نامند و همچنین فیلسوفان و اصحاب ما از گفتن این واژه ها بر علمای مؤمن در هر زمان ابایی ندارند،زیرا آنان حجت های خداوند هستند؛یعنی اجماع آنان حجت است و خداوند آن ها را جانشین خود در زمینش قرار داده است تا براساس حکم او حکم کنند.

و بنابر نظر ما پاسخ این اشکال روشن است.

ص: 325

شرح نهج البلاغه

لابن أبی الحدید

بتحقیق

محمد ابوالفضل ابراهیم

الجزء الثامن عشر

دار احیاء الکتب العربیه

عیسی البابی الحلبی وشرکاه

ص: 326

شرح نهج البلاغه [ج18]

اشاره

ابوحامد،عزالدین،عبدالحمید بن هبه اللّه بن محمد بن حسین مدائن

مشهور به ابن ابی الحدید معتزلی

(586-655)

جلد هجدهم

ص: 327

فیخاف من إفشاء السرّ إلیهم أن تنقدِح فی قلوبهم شُبْهه بأدنی خاطر؛فإنّ مقام المعرفه مقامٌ خطر صعب لا یثُبت تحتَه إلّاالأفرادُ من الرّجال،الذین أُیِّدوا بالتّوفیق و العصمه.

وثالثها:رجلٌ صاحب لذَّات وَطَرب مشتهر بقضاء الشّهوه،فلیس من رجالِ هذا الباب.

ورابعُها:رجلٌ عرف بجمع المال وادّخارِه،لا ینفقه فی شَهَواته ولا فی غیر شَهَواته، فحکمه حکم القسم الثالث.

ثم قال علیه السلام:«کذلک یموت العلم بموت حامِلیه»،أی إذا متُّ ماتَ العلم الذی فی صدری، لأنی لم أجد أحدا أدفُعه إلیه،وأُوَرِّثُه إیّاه.ثم استَدرک فقال:«اللّهمّ بلی،لا تخلو الأرض من قائم بحجّه اللّه تعالی»کیلا یخلو الزمان ممّن هو مهیمنٌ للّه تعالی علی عبادِه،ومسیطِرٌ علیهم؛و هذا یکاد یکون تصریحا بمذهب الإمامیّه،إلّاأنّ أصحابنا یحملونه علی أنّ المراد به الأبدال الذین وردت الأخبارُ النبویّه عنهم أ نّهم فی الأرض سائحون،فمنهم من یعرف، ومنهم من لا یعرف،وإنهم لایموتون حتّی یودِعُوا السرّ،و هو العرفان عند قومٍ آخَرین یقومون مَقامَهم.

ص: 328

نهج البلاغه حکمت 147

«بنابراین از بازگو کردن اسرار نزد آنان بیم آن می رود که کم ترین شبهه ای در قلب شان به وجود آید؛زیرا معرفت جایگاهی بلند و دشوار دارد که افراد اندکی زیر آن استوار می مانند، کسانی که به وسیله توفیق و نگهداری یاری شده اند.

سوم:انسان شهوت پرست که مرد این میدان نیست.

چهارم:انسان ثروت اندوز و مال پرست،که آن را در راه لذات خود و راه های دیگر هزینه نمی کند.او نیز مرد این میدان نیست.»

شرح نهج البلاغه:

سپس امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:«و این گونه است که با مرگ عالمان،علم می میرد.»یعنی هنگامی که من بمیرم دانش موجود در سینه ام می میرد،زیرا من هیچ کس را نیافتم که آن را به وی تحویل دهم و برایش به میراث گذارم.آنگاه استدراک کرد و فرمود:«ولی چنین نیست، هیچ گاه زمین از برپادارنده حجت برای خدا خالی نمی شود.»برای این که زمان از کسی که برای خدا بر بندگانش سیطره و تسلط داشته باشد،خالی نمی گردد و این نزدیک به تصریح به مذهب امامیه است،ولی اصحاب ما آن را بر این حمل کرده اند که مقصود از آن ابدال است که در احادیث نبوی روایت می کنند که آنان در زمین می گردند،برخی از آنان شناخته می شوند و برخی شناخته نمی شوند و ایشان نمی میرند تا راز را که همان عرفان است نزد گروه دیگری به امانت سپارند که به جای ایشان قرار می گیرند.

ص: 329

ثمّ استنزَرَ عددَهم فقال:«وکم ذا!»أی کم ذا القبیل!وکم ذا الفریق!

ثم قال:«وأین أولئک!»استَبَهم مکانَهم ومحلَّهم.

ثم قال:«هم الأقلّون عددا،الأعظمون قددا».

ثمّ ذکر أنّ العلم هجم بهم علی حقیقه الأمر،واُنکَشَف لهم المستور المغطَّی،وباشروا راحَه الیقین وبردَ القَلْب وثَلْج العلم،واستَلانوا ماشقّ علی المترَفین من النّاس،ووعر علیهم نحو التوحّد ورفض الشّهوات وخشونه العیشه.

ص: 330

سپس تعدادشان را اندک شمرد و فرمود:«چه تعداد هستند؟یعنی این گروه و این فرقه چند نفرند؟

آنگاه فرمودند:«و کجایند؟»جایگاه و محل شان را بهم دانست.

سپس فرمود:«آنان از نظر تعداد اندک و از نظر ارزش بزرگند.»

آنگاه بیان کرد که علم،آنان را به حقیقت امر رسانده است و پوشیده های پنهان را برایشان آشکار کرده است و راحتی یقین و خنکی قلب و سردی دانش را چشیده اند و آنچه بر مردم خوشگذران سخت و دشوار است آنان راحت و آسان می شمرند مانند یگانه پرستی و ترک خواسته ها و امیال و سختی زندگی.

ص: 331

شرح نهج البلاغه

لابن أبی الحدید

بتحقیق

محمد ابوالفضل ابراهیم

الجزء التاسع عشر

دار احیاء الکتب العربیه

عیسی البابی الحلبی وشرکاه

ص: 332

شرح نهج البلاغه [ج19]

اشاره

ابوحامد،عزالدین،عبدالحمید بن هبه اللّه بن محمد بن حسین مدائن

مشهور به ابن ابی الحدید معتزلی

(586-655)

جلد نوزدهم

ص: 333

الاصلُ:

وقال علیه السلام:

لتَعْطِفَنَّ الدُّنیا علیْنا بَعْدَ شِماسِها عَطْفَ الضَّروسِ عَلَی وَلَدِها.وَتَلا عقِیبَ ذَلِکَ:«ونرید أن نمنّ علی الذین استضعفوا فی الأرض ونجعلهم أئمّه ونجعلهم الوارثین».

***

الشرح:

الشّماس:مصدر شمس الفرسُ إذا منع من ظهره.

والضّروس:الناقه السّیئه الخلق تعضُّ حالبها،والإمامیّه تزعم أن ذلک وعدٌ منه بالإمام الغائب الذی یملک الأرض فی آخر الزمان.وأصحابنا یقولون:إنه وعدٌ بإمام یملک الأرض ویستولی علی الممالک،ولا یلزم من ذلک أنه لا بدّ أن یکون موجودا،و إن کان غائبا إلی أن یظهر،بل یکفی فی صحّه هذا الکلام أن یخلق فی آخر الوقت.

وبعض أصحابنا یقول:إنّه إشاره إلی ملک السفّاح و المنصور وابنی المنصور بعده.فإنهم الذین أزالوا ملکَ بنی أمیّه،وهم بنو هاشم،وبطریقهم عطفت الدنیا علی بنی عبدالمطّلب عطف الضّروس.

وتقول الزیدیّه:إنه لابدّ من أن یملک الأرض فاطمیٌّ یتلوه جماعه من الفاطمیِّین علی مذهب زید،و إن لم یکن أحد منهم الآن موجودا.

ص: 334

نهج البلاغه،حکمت 205

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید:

«دنیا پس از سرکشی و گریزان بودن به ما روی می آورد همان گونه که شتر چموش بر فرزندش مهربان می گردد.آنگاه این آیه را تلاوت فرمود:«و می خواهیم بر کسانی که در زمین به ضعف کشیده شده اند،منت گذاریم و ایشان را پیشوایان قرار دهیم و آنان را میراث خوار قرار دهیم.»

شرح:

شماس مصدر«شمس الفرس»است هنگامی که از سوار شدن بر خودش جلوگیری کند.

و الضروس شتر بداخلاقی است که دوشنده اش را می گزد.

امامیه می پندارند که این گفتار وعده ای از امیرمؤمنان علیه السلام به امام غایبی است که در آخرالزمان فرمانروای زمین می شود و اصحاب ما می گویند:آن وعده ای است به امامی که فرمانروای زمین و مسلط بر کشورها می شود؛ولی لازمه آن این نیست که حتماً موجود و غایب باشد تا ظهور کند؛بلکه برای صحت این سخن کافی است که در آخرالزمان آفریده شود.

و برخی اصحاب ما می گویند:آن اشاره به زمامداری سفاح و منصور و دو فرزندش پس از اوست؛زیرا آنان کسانی هستند که فرمانروایی بنی امیه را ساقط کردند و از بنی هاشمند که به وسیله آنان دنیا همانند شتر چموش به فرزندان عبدالمطلب روی آورد.

و زیدیه می گویند:گریزی نیست که یک نفر فاطمی که گروهی از فاطمیون گرد او هستند بنابر مذهب زید حاکم زمین گردد،هر چند هیچ یک از آنان اکنون موجود نیست.

ص: 335

الاصلُ:

ومن کلامه علیه السلام المتضمّن ألفاظاً منَ الغریبِ تحتاجُ إلی تفسیر:قوله علیه السلام فی حدیثه:

فإذا کانَ ذَلِکَ ضرَبَ یَعْسوبُ الدِّینِ بِذَنَبِه،فَیَجتَمِعونَ إلیهِ کما یَجتَمِعُ قُزَعُ الخریف.

قال الرَّضیُّ رحمه اللّه تعالی:

یَعْسُوبُ الدِّین:السَّیّدُ العظیمُ المالِکُ لأُمُورِ النّاسِ یَومِئذٍ؛والقُزَعُ:قِطَعُ الغَیْمِ الَّتی لا ماءَ فیها.

***

الشرحُ:

أصاب فی الیَعسوب،فأمّا القُزَع فلا یُشترط فیها أن تکون خالیهً من الماء،بل القزع قطعٌ من السحاب رقیقه،سواء کان فیها ماء أو لم یکن،الواحده قَزَعه بالفتح،وإنما غرّه قولُ الشاعر یصف جیشاً بالقله و الخفّه.

*کأنّ رعاله قُزَع الجهام (1)*

ولیس یدلّ ذلک علی ما ذکَرَه،لأنّ الشاعر أراد المبالغه،فإنّ الجهام الّذی لا ماء فیه إذا کان أقطاعاً متفرِّقه خفیفه،کان ذِکرُه أبلغ فیما یریدُه من التشبیه؛و هذا الخبر من أخبار الملاحِم الّتی کان یُخبر بها علیه السلام،و هو یذکُر فیه المهدیَّ الّذی یوجد عند أصحابنا فی آخر الزمان.ومعنی قوله:«ضَرَب بذَنَبه»أقام وثبت بعد اضطرابه،وذلک لأنّ الیعسوب فحل النّحل وسیّدها،و هو أکثر زمانه طائرٌ بجناحیه،فإذا ضرب بذنبه الأرضَ فقد أقام وترَک الطَّیران و الحرکه.

فإن قلت:فهذا یشبه مذهب الإمامیه فی أنّ المهدیّ خائف مستتر ینتقل فی الأرض، وأ نّه یظهر آخر الزمان ویثبت ویقیم فی دار ملکه.ف.

ص: 336


1- .ب:«الهجام»تصحیف.

نهج البلاغه حکمت 258

یکی از سخنان امیرمؤمنان علیه السلام که در بردارنده واژه های ناآشنای نیازمند تفسیر است این گفتار اوست:

«در آن هنگام رئیس دین پس از اضطراب قیام می کند،آنگاه گرد او جمع می شوند همان گونه که ابرهای پاییزی جمع می شوند.»

مرحوم رضی قدس سره می فرماید:

«یعسوب الدین یعنی سرور بزرگ و اختیاردار مردم در آن روز و القزع یعنی تکه های ابر بدون باران.»

شرح:

درباره یعسوب درست گفته است ولی در«القزع»شرط نشده است که بدون باران باشد، بلکه«القزع»تکه های نازک ابر است خواه باران داشته باشد یا نداشته باشد و مفرد آن قَزَعه با فتحه است.مرحوم رضی قدس سره از این سخن شاعر فریب خورده است که در توصیف سپاهی به کمی و سبکی می گوید:«گویا ابرهای بی باران را برای او جمع کرده است.»

ولی این شعر بر سخن او دلالت نمی کند،زیرا شاعر قصد مبالغه کرده است زیرا ابر بدون باران وقتی به صورت تکه های پراکنده باشد،سبک است و ذکر آن برای مقصود از تشبیه رساتر است.

این خبر از اخبار حوادث آینده است که امیرمؤمنان علیه السلام به آن خبر داده است و در آن از مهدی(عج)سخن به میان آورده است که از نظر اصحاب ما در آخرالزمان به وجود می آید و معنای جمله:«ضرب بذنبه»این است که پس از اضطراب استوار و ثابت می شود.برای این که یعسوب،زنبور نر و رئیس زنبورهاست و آن بیش تر زمانش را با دو بال در پرواز است،آنگاه هنگامی که دمش را به زمین بزند،می ایستد و پرواز و حرکت را رها می کند.

اگر بگویی:این شبیه مذهب امامیه است که می گوید مهدی(عج)بیمناک و غایب در زمین حرکت می کند و او در آخرالزمان ظهور می کند و ثابت می شود و در محل فرمانروایی اش اقامت می کند.

ص: 337

قلت:لا یبعد علی مذهبنا أن یکون الإمام المهدیّ الذی یظهر فی آخر الزمان مضطرب الأمر،منتشر الملک فی أوّل أمرِه لمصلحه یَعلَمها اللّه تعالی،ثمّ بعد ذلک یثبّت ملکُه،وتنتظم أمورُه.

و قد وردتْ لَفظُه الیَعسوب عن أمیر المؤمنین علیه السلام فی غیر هذا الموضع،قال یوم الجمل لعبد الرحمن بن عتّاب بن أسید و قد مرّ به قتیلا:«هذا یَعْسوب قریش»،أی سیّدُها.

ومنها قوله علیه السلام فی ذکر المهدیّ من وَلَد الحسین علیه السلام،قال:إنّه رجلٌ أَجْلی الجبین،أَقنی الأنْف،ضخْم البَطْن،أرْبَل الفخذین،أفلج الثنایا،بفخذه الیمنی شامه.

قال ابن قتیبه:الأجلی و الأجْلح شیء واحد،والقنا فی الأنف:طوله ودقّه أرنَبَته وحَدَبٌ فی وَسَطه.والأرْبَل الفخذین:المتباعدُ مابینهما،و هو کالأفْحَج؛تَرَبّل الشیء؛أی انفَرَج، والفَلَج:صُفرهٌ فی الأسنان.

ص: 338

می گویم:بعید نیست بنابر مذهب ما امام مهدی(عج)که در آخرالزمان متولد می شود در آغاز کارش به خاطر مصلحتی که خداوند تعالی می داند مضطرب و فرمانروایی اش از هم گسیخته باشد،آنگاه پس از آن فرمانروایی اش استوار و امورش منظم گردد.

واژه یعسوب از امیرمؤمنان علیه السلام در جاهای دیگری نیز آمده است.پس از نبرد جمل هنگامی که از کنار کشته عبدالرحمان بن عتاب بن اسید می گذشت درباره او فرمود:«این یعسوب قریش است.»یعنی سرور آن ها.

و از آن جمله است سخن امیرمؤمنان علیه السلام درباره مهدی(عج)از فرزندان حسین علیه السلام که فرمود:«او مردی است که موهای پیشانی اش اندکی ریخته با بینی کشیده،ران هایش با فاصله، دندان هایش متمایل به زردی و بر ران راستش،خالی است.»

ابن قتیبه می گوید:«اجلی و اجلح به یک معناست و«قنا»در بینی،طولانی بودن و تیزی روی آن و برآمدگی وسط آن است.

و الاربل الفخذین؛یعنی دور بودن میان آن هاست و آن مثل کسی است که جلوی پاهایش را به هم نزدیک می کند و پشت پاهایش را از هم دور می نماید.تَرَبّل الشی یعنی فاصله دار شد.

و الفلج:زردی دندان هاست.

ص: 339

مختصر سنن أبی داود

عبدالعظیم بن عبد القوی بن عبداللّه،أبو محمد،

زکی الدین المنذری الشافعی

(581-656)

من أعلام الحدیث و العربیه،حافظ،مؤرخ،فقیه،

أصله من الشام و قد تولی مشیخه دار الحدیث الکاملیه بالقاهره وکان منقطعاً بها حوالی عشرین سنه،فعکف علی التصنیف و التخریج والافاده و التحدیث.

له آثار أکثرها فی الحدیث،منها:

مختصر سنن أبی داود وسمّاه بالمجتبی طبع مع التعلیقات و الشروح لأبن قیم الجوزیه والخطابی فی ثمانیه أجزاء ببیروت وفیها(کما فی أصل الکتاب)فصل تحت عنوان «المهدی»إلی القاریء العزیز نصها.

ثم للإطلاع علی تفصیل أحوال المؤلف راجع هذه المصادر (1).5.

ص: 340


1- .فوات الوفیات 296/1؛طبقات الشافعیه للسبکی 108/5؛مرآه الجنان 139/4؛البدایه و النهایه 212/13؛الاعلام للزرکلی الطبعه الثالثه 30/4؛تذکره الحفاظ 220/4؛معجم المؤلفین 264/5.

گزیده کتاب

مختصر سنن ابی داود

تألیف:عبدالعظیم بن عبدالقوی بن عبدالله،ابو محمد،

زکی الدین،منذری شافعی

(581-656)

وی از بزرگان حدیث و علوم عربی و حافظ و مورخ و فقیه است.از اهل شام و عهده دار مشیخه دارالحدیث الکاملیه در قاهره بود و حدود بیست سال در آنجا از همه چیز بریده بود و به تألیف و استخراج و افاده و نقل حدیث مشغول بود.

وی دارای آثاری است که بیش تر آن ها درباره حدیث است که از آن جمله است:«مختصر سنن ابی داود»که آن را«المجتبی»نامیده است.این کتاب با تعلیقات و شرح های ابن قیم جوزی و خطابی در هشت جلد در بیروت به چاپ رسیده است و در آن فصلی درباره امام مهدی(عج)وجود دارد که به خوانندگان عزیز تقدیم می گردد.

برای آگاهی بیش تر از شرح حال مؤلف به منابع زیر مراجعه کنید. (1)

ص: 341


1- .فوات الوفیات 296/1 طبقات الشافعیه،سبکی 108/5،مراه الجنان 139/4،البدایه و النهایه 212/13،الاعلام زرکلی چاپ سوم 30/4،تذکره الحفاظ 220/4،معجم المؤلفین 264/5.

مختصر

سُنن ابی داود

للحافظ المنذری

و

معالم السُّنن

لأبی سلیمان الخطابی

و

تهذیب الإمام

ابن قیم الجوزیّه

الجزء السادس

بتحقیق

محمد حامد الفقی

دار المعرفه

ص: 342

مختصر

اشاره

سُنن ابی داود

حافظ المنذری

و

معالم السُّنن

لأبی سلیمان الخطابی

و

تهذیب الإمام

ابن قیم الجوزیّه

جلد ششم

ص: 343

أول کتاب المهدی

[170:4]

4110.عن إسماعیل یعنی ابنَ أبی خالد عن أبیه،عن جابر بن سمره،رضی الله عنه،قال:سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول«لا یَزَالُ هذا الدِّینُ قائماً حتّی یَکُونَ عَلَیکُمْ اثنا عَشَرَ خَلیفهً،کُلُّهُمْ تَجْتَمِعُ عَلَیْهِ الأمَّهُ-.

4112،4110.ذکر الشیخ ابن القیم رحمه الله:ما قال المنذری:حدیث«الخلافه بعد وثلاثون سنه» وحدیث«اثنا عشر خلیفه»ثم قال:

فان قیل:فکیف الجمع؟

قیل:لا تعارض بین الحدیثین فان الخلافه المقدره بثلاثین سنه هی:خلافه النبوه،کما فی حدیث أبی بکره،ووزن النبی صلی الله علیه و سلم بأبی بکر ورجحانه.وسیأتی،وفیه فقال النبی صلی الله علیه و سلم«خلافه نبوه،ثم یؤتی اللّه الملک من یشاء».

و أما الخلفاء الاثنا عشر فلم یقل فی خلافتهم:إنّها خلافه نبوه.ولکن أطلق علیهم اسم الخلفاء، و هو مشترک،واختص الأئمه الراشدون منهم بخصیصه فی الخلافه،وهی:خلافه النبوه وهی المقدره بثلاثین سنه:خلافه الصدیق:سنتین وثلاثه أشهر واثنین وعشرین یوماً،وخلافه عمر بن الخطاب:عشر سنین وسته أشهر وأربع لیال،وخلافه عثمان:اثنتی عشر سنه إلّااثنی عشر یوماً، وخلافه علی:خمس سنین وثلاثه أشهر إلّاأربعه عشر یوماً.وقتل علی:سنه أربعین فهذه خلافه النبوه ثلاثون سنه.-

ص: 344

آغاز کتاب امام مهدی(عج)

4110 (1).از اسماعیل ابن ابی خالد از پدرش از جابر بن سمره رضی الله عنه از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«همواره این دین استوار است تا وقتی که دوازده خلیفه بر شما باشد که امت گرد همه آن ها جمع می شوند.».»

ص: 345


1- -4110-4112 شیخ ابن قیم:سخن منذری درباره حدیث:«خلافت پس از من سی سال است.»و حدیث:«دوازده خلیفه»را ذکرکرده است،آنگاه می گوید: «اگر گفته شود:جمع این دو حدیث چگونه است؟» گفته می شود:«این دو حدیث باهم تعارض ندارند؛زیرا خلافتی که مدتش سی سال است،آن خلافت نبوت است همان گونه که در حدیث ابوبکر آمده است و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله با ابوبکر سنجیده شده است و بر او ترجیح داده شده است که خواهد آمد و در آن پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«خلافت نبوت،آنگاه خداوند فرمانروایی را به هرکه بخواهد می دهد.»ولی درباره خلافت خلفای دوازده گانه نفرمود که آن ها خلافت نبوت است؛بلکه واژه«خلفا»را بر آن ها اطلاق کرد و آن مشترک است و پیشوایان راشدین در خلافت به یک ویژگی اختصاص دارند که آن خلافت نبوت و مدتش سی سال معین شده است،خلافت ابوبکر دو سال و سه ماه و بیست و دو روز و خلافت عمر بن خطاب ده سال و شش ماه و چهار روز و خلافت عثمان،دوازده سال،دوازده روز کمتر و خلافت علی علیه السلام پنج سال و سه ماه،چهارده روز کمتر و علی علیه السلام در سال چهلم به شهادت رسید.بنابراین خلافت نبوت سی سال است. و درباره خلفای دوازده گانه برخی همانند ابوحاتم بن حبان و دیگران گفته اند که آخرین آنان عمر بن عبدالعزیز است و خلفای چهارگانه را ذکر کرده اند،آنگاه معاویه،آنگاه فرزندش یزید،آنگاه معاویه بن یزید،آنگاه مروان بن حکم،آنگاه فرزندش عبدالملک،آنگاه ولید بن عبدالملک،آنگاه سلیمان بن عبدالملک،آنگاه عمربن عبدالعزیز و وفات او در سال صد است و آن قرن برتر است که بهترین قرن هاست و دین در این قرن در اوج عزت بود،سپس واقع شد آنچه واقع شد. و دلیل این که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در غیر خلافت نبوت واژه خلافت به معنای فرمانروایی را بر آن ها گفته است،این سخن پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در حدیث صحیح به گزارش زهری از ابوسلمه از ابو هریره است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«پس از من خلفایی خواهند آمد که به گفتارشان عمل می کنند و دستورات شان را انجام می دهند و پس از آنان خلفایی خواهند آمد که به چیزی که نمی گویند عمل می کنند و آنچه را دستور نمی دهند،انجام می دهند.هرکس کار آن ها را ناپسند شمارد،پاک می ماند و هرکس خودداری کند سالم می ماند؛ولی هرکس راضی شود و پیروی کند...»

فسمعت کلاما من النبی صلی الله علیه و سلم لم أفهمه،قلت لأبی:ما یقول؟قال:کلهم من قریش».

ذکرالبخاری:أن أبا خالد سعدا و الد إسماعیل:سمع أبا هریره.سمع منه ابنه إسماعیل.

وقوله«کلهم من قریش»من مسند سمره بن جُناده.وقیل:سمره بن عمرو السَّوائی،والد سمره،عن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم.

وأخرجه الترمذی وفیه«فسألت الذی یلینی؟فقال:قال:کلٌّ من قریش»ولیس فیه «قلت لأبی»وقال الترمذی:هذا حدیث حسن صحیح.

وذکر أبو عمر النمری:سَمُره هذا وقال:روی عنه ابنه حدیثا واحدا.لیس له غیره عن النبی صلی الله علیه و سلم«یکون بعدی اثنا عشر خلیفه کلهم من قریش»لم یرو عنه غیره.وابنه جابر بن سمره:صاحب له روایه.توفی جابر سنه ست و ستین رضی الله عنه.

قیل:أشار رسول اللّه صلی الله علیه و سلم إلی ما یکون بعده وبعد أصحابه:لأن حکم أصحابه مرتبط بحکمه.وأشار بذلک إلی مده ولایه بنی أمیه.ویکون المراد بالدین:الولایه و الملک إلی أن یذهب اثنا عشر خلیفه.ثم تنتقل الاماره.و هذا علی شرح الحال فی استقامه السلطنه،لا علی طریق المدح.فأولهم:یزید بن معاویه،ثم ابنه معاویه بن یزید ولا یذکر ابن الزبیر لکونه من الصحابه ولا مروان لکونه بویع له بعد ابن الزبیر ثم عبدالملک،ثم الولید بن سلیمان،ثم عمر بن عبدالعزیز،ثم یزید بن عبدالملک،ثم الولید بن یزید بن عبدالملک،

و أما«الخلفاء:اثنا عشر»فقد قال جماعه منهم:أبو حاتم بن حبان وغیره إن آخرهم عمر بن عبدالعزیز،فذکروا الخلفاء الأربعه،ثم معاویه،ثم یزید ابنه،ثم معاویه بن یزید،ثم مروان بن الحکم، ثم عبدالملک ابنه،ثم الولید بن عبدالملک،ثم سلیمان بن عبدالملک،ثم عمر بن عبدالعزیز.وکانت وفاته علی رأس المائه.وهی القرن المفضل الذی هو خیر القرون.وکان الدین فی هذا القرن فی غایه العزه.ثم وقع ماوقع.

والدلیل علی أن النبی صلی الله علیه و سلم إنما أوقع علیهم اسم الخلافه بمعنی الملک فی غیر خلافه النبوه:قوله فی الحدیث الصحیح من حدیث الزهری عن أبی سلمه عن أبی هریره«سیکون من بعدی خلفاء یعملون بما یقولون ویفعلون مایؤمرون.وسیکون من بعدهم خلفاء یعملون بما لا یقولون ویفعلون ما لا یؤمرون.من أنکر بریء ومن أمسک سلم.ولکن من رضی وتابع».

ص: 346

آنگاه سخنی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله شنیدم که آن را نفهمیدم،به پدرم گفتم:«چه می گوید؟گفت:

همگی از قریشند.»

بخاری می گوید:«ابوخالد سعد پدر اسماعیل از ابوهریره حدیث شنیده و پسرش اسماعیل از وی حدیث روایت می کند.

و جمله:«همگی از قریشند»از مسند سمره بن جناده است و گفته شده سمره بن عمرو سوائی پدر«سمره»از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت کرده است.»

و ترمذی آن را روایت کرده است و در آن آمده است:«از شخص نزدیک خودم سوال کردم.»گفت:«می فرماید:همگی از قریشند.و جمله:به پدرم گفتم.در آن نیامده است.

و ترمذی می گوید:این حدیث حسن و صحیح است.»

و ابو عمر نمری درباره این سمره می گوید:«پسرش یک حدیث از او از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت کرده است و حدیث دیگری از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله ندارد و آن عبارت است از:«پس از من دوازده خلیفه است که همگی از قریشند.حدیث دیگری از او روایت نکرده است و فرزندش جابر بن سمره،از اصحاب و دارای روایت است وی در سال شصت و شش وفات یافت.»

گفته شده است:پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به زمان پس از خود و پس از اصحابش اشاره کرده است؛ زیرا حکم اصحابش وابسته به حکم خود اوست و با این مطلب به مدت ولایت بنی امیه اشاره کرده است و مقصود از دین،حکومت و فرمانروایی است تا دوازده خلیفه بگذرند آنگاه حکومت منتقل می شود و این مطلب مدح و ستایش بنی امیه نیست بلکه بیان پایداری سلطنت و حکومت آن هاست.نخستین آن ها یزید بن معاویه است،آنگاه فرزندش معاویه بن یزید ابن زبیر را نگفته است؛زیرا وی از اصحاب است و مروان را نگفته است زیرا پس از ابن زبیر با او بیعت شد آنگاه عبدالملک،آنگاه ولید بن سلیمان، آنگاه عمر بن عبدالعزیز،آنگاه یزید بن عبدالملک،آنگاه ولید بن یزید بن عبدالملک،

ص: 347

ثم یزید بن الولید،ثم إبراهیم بن محمد،ثم مروان بن محمد.

وقیل:هذا إنما یکون بعد خروج المهدی الذی یخرج فی آخر الزمان.

وفی کتاب دانیال ما یدل علی ذلک.

وقیل:أراد وجود اثنی عشر خلیفه فی جمیع مده الخلافه إلی یوم القیامه، یعملون بالصواب،و إن لم تتوالی أیامهم.فقد یکون الرجل منصفا،ویأتی بعده من یجور.

وقیل:یکون اثنا عشر أمیرا نصف الخلافه العلویه مرضیین.

وقوم یقولون:تتوالی إمارتهم.

وقوم یقولون:یکونون فی زمن واحد،کلهم من قریش.

وأراد علیه الصلاه و السلام أن یخبرنا بأعاجیب ما یکون بعده من الفتن،حتی یفترق الناس فی وقت واحد علی اثنی عشر أمیرا.ومازاد علی الاثنی عشر فهو زیاده فی التعجب.

واللّه عزوجل أعلم (1)].

4111.وعن عامر و هو الشعبی عن جابر بن سَمُره،قال:سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول «لایَزَالُ هذا الدینُ عزیزاً إلی اثنی عَشَرَ خَلِیفهً.قال:فکبَّر الناس وضَجُّوا،ثم قال کلمه خفیَّه،قلت لأبی:یا أبهِ،ما قال؟قال:کلهم من قریش».

وأخرجه مسلم.

4112.وعن الأسود بن سعید الهمدانی،عن جابر بن سمره بهذا الحدیث زاد«فلما رجع إلی منزله أتته قریش.فقالوا:ثم یکون ماذا؟قال:ثمَّ یَکونُ الهرْجُ».

وأخرجه مسلم و الترمذی من حدیث سماک بن حرب عن جابر بن سمره.

4113.وعن عبداللّه و هو ابن مسعود رضی اللّه تعالی عنه عن النبی صلی الله علیه و سلم قال«لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدّنیا إلّایوْمٌ واحد قال زائده.ی.

ص: 348


1- .ما بین المربعین:بهامش أصل المنذری،ویشبه أن یکون من کلام المنذری.

آنگاه یزید بن ولید،آنگاه ابراهیم بن محمد،آنگاه مروان بن محمد.

و گفته شده است:همانا این مطلب پس از ظهور مهدی(عج)است که در آخرالزمان ظهور می کند.

و در کتاب دانیال مطلبی بر آن دلالت می کند.

و گفته شده است:مقصود وجود دوازده خلیفه در تمام مدت خلافت تا روز قیامت است که به طور صحیح عمل می کنند هر چند دورانشان پی درپی نیست پس گاهی یک نفر عادل است و پس از وی فرد ستمگری می آید.

و گفته شده است:«دوازده امیر است نصف خلافت علویان که پسندیده اند و گروهی می گویند:«حکومتشان پشت سر هم است.»

و دسته ای می گویند:«آنان در یک زمان هستند،که همگی از قریشند.»

و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می خواهد ما را خبر سازد که پس از وی فتنه های شگفت انگیزی رخ می دهد به طوری که در یک زمان مردم گرد دوازده امیر پراکند می شوند و هر چه بیش تر از دوازده باشد شگفت انگیزتر است و خداوند عز و جل آگاه تر است.

4111.و از عامر شعبی از جابر بن سمره از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«همواره این دین عزیز است تا دوازده خلیفه.»آنگاه مردم تکبیر گفتند و فریاد برآوردند، آنگاه آهسته کلمه ای فرمود.به پدرم گفتم:پدر جان!چه فرمود:گفت:همگی از قریشند.»

و مسلم آن را روایت کرده است.

4112.و از اسود بن سعید همدانی از جابر بن سمره این حدیث را روایت کرده است و بر آن می افزاید:«هنگامی که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به منزلش بازگشت قریش نزد او آمدند و گفتند:«پس از آن چه خواهد شد؟»

فرمود:«سپس هرج و مرج خواهد شد.»

و مسلم و ترمذی آن را از سماک بن حرب از جابر بن سمره روایت کرده اند.

4113.از عبدالله و او ابن مسعود است از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«اگر از دنیا فقط یک روز باقی بماند.»

ص: 349

و هو ابن قدامه فی حدیثه:لَطَوَّلَ اللّه ذلک الیَوْمَ حَتی یَبْعثَ فیهِ رَجُلاً مِنی،أو من أهل بیتی،یُواطیء اسمه اسمی،واسم أبیه اسمَ أبی زاد فی حدیث فطر و هو ابن خلیفه یملأ الأرضَ قِسْطاً وعَدْلاً،کما مُلِئَتْ ظُلْماً وَجوراً.وقال فی حدیث سفیان و هو الثوری لا تذهَبُ،أو لا تنقضی الدّنیا حتَّی یملکَ العربَ رجُلٌ من أهل بیتی،یُواطیء اسمه اسمی».

وأخرجه الترمذی.وقال:حسن صحیح.

4114.وعن علی رضی الله عنه،عن النبی صلی الله علیه و سلم قال«لَوْلَمْ یَبْقَ مِن الدَّهْرِ إلّایَوْمٌ،لَبَعَث اللّه رَجلاً من أهل بیتی یملؤها عدلا کما مُلئت جورا».

4115.وعن سعید بن المسیب،عن أم سلمه،رضی اللّه عنها،قالت:سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول«المَهْدِیُّ من عِتْرتی،من ولد فاطمه».

وأخرجه ابن ماجه.ولفظه«المهدی من ولد فاطمه».

وفی حدیث أبی داود:قال عبداللّه بن جعفر و هو الرقی وسمعت أبا الملیح یعنی الحسن بن عمر الرقی یثنی علی علیّ بن نفیل،ویذکر منه صلاحا.وقال أبو حاتم الرازی:علی بن نفیل:جد النفیلی:لا بأس به.

وقال أبو جعفر العقیلی،عن ابن نفیل:حرانی هو جد النفیل عن سعید بن المسیب فی المهدی لا یتابع علیه.ولا یعرف إلّابه.وساق هذا الحدیث.وقال:وفی المهدی أحادیث جیاد،من غیر هذا الوجه بخلاف هذا اللفظ.بلفظ«رجل من أهل بیته»علی الجمله مجملا.

هذا آخر کلامه.

وفی إسناد هذا الحدیث أیضا:زیاد بن بیان.قال الحافظ أبو أحمد بن عدی:زیاد بن بیان سمع علی بن نفیل جد النفیلی.

4115.قال الشیخ:«العتره»ولد الرجل لصلبه،و قد یکون العتره الأقرباء وبنی العمومه،ومنه قول أبی بکر رضی الله عنه یوم السقیفه«نحن عتره رسول اللّه صلی الله علیه و سلم».

ص: 350

زائده ابن قدامه در حدیثش می گوید:«حتماً خداوند آن روز را بلند می کند تا در آن مردی از من یا از اهل بیت مرا برانگیزد که نامش شبیه نام من و نام پدرش شبیه نام پدر من باشد.»

در حدیث فطر ابن خلیفه افزوده شده است:«زمین را از داد و عدل پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.»

و در حدیث سفیان ثوری می گوید:«دنیا سپری نمی شود تا مردی از اهل بیت من حاکم عرب گردد که نامش شبیه نام من است.»

ترمذی آن را نقل کرده است و می گوید:«حسن و صحیح است.»

4114.از علی علیه السلام از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«اگر از روزگار تنها یک روز باقی بماند،حتماً خداوند مردی از اهل بیت مرا برمی انگیزد که آن را از عدالت پر می کند همان گونه که از جور پر شده است.»

4115 (1).از سعید بن مسیب از ام سلمه رضی الله عنه روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«مهدی از عترت من از فرزندان فاطمه علیها السلام است.»

و ابن ماجه آن را نقل کرده است و عبارت آن این چنین است:«مهدی(عج)از فرزندان فاطمه علیها السلام است.»

و در حدیث ابوداود آمده است:«عبدالله بن جعفر رقی می گوید:از ابوملیح یعنی حسن بن عمر رقی شنیدم که مدح علی بن نفیل را می گفت و خوبی اش را بیان می کرد.»و ابو حاتم رازی می گوید:«علی بن نفیل جد نفیلی اشکالی در او نیست.»

و ابو جعفر عقیلی می گوید:«از ابن نفیل حرانی و او جدّ نفیل است از سعید بن مسیب درباره مهدی(عج)روایت کرده است که سیاق آن نیکو نیست و تنها به وسیله آن شناخته می شود.»و این حدیث را ذکر کرده است.

و می گوید:«و درباره مهدی احادیث خوبی با سندهای دیگر و عبارت هایی غیر از این رسیده است.با عبارت:«مردی از اهل بیتش»که همه آن احادیث مجمل است.»پایان سخن او.

در سند این حدیث زیاد بن بیان نیز آمده است.حافظ ابو احمد بن عدی می گوید:«زیاد بن بیان از علی بن نفیل جد نفیلی حدیث شنیده است.».»

ص: 351


1- -4115 شیخ ابن قیم می گوید:«عترت،نسل پسری مرد است و گاهی عترت،خویشان و عموزادگان هستند و از این قبیل است سخن ابوبکر در روز سقیفه:«ما عترت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله هستیم.»

وفی إسناده:نظر سمعت ابن حماد یذکره عن البخاری وساق الحدیث وقال:والبخاری إنما أنکر من حدیث زیاد بن بیان هذا الحدیث.و هو معروف به هذا آخر کلامه.

وقال غیره:و هو کلام معروف من کلام سعید بن المسیب.والظاهر:أن زیاد بن بیان وهم فی رفعه.

4116.وعن أبی سعید الخدری رضی الله عنه.قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم«المهدیُّ مِنّی،أجْلَی الجبهه،أقنی الأَنْفِ،یملأ الأرض قسْطاً وعدلا کما ملئت جورا وظلما.یملک سبع سنین» فی إسناده:عمران القطّان.و هو أبو العوام عمران بن داوَر القطان البصری استشهد به البخاری.ووثقه عفان بن مسلم.وأحسن علیه الثناء یحیی بن سعید القطان.وضعفه یحیی بن معین و النسائی.

4117.وعن صالح أبی الخلیل،عن صاحب له،عن أم سلمه زوج النبی صلی الله علیه و سلم،عن النبی صلی الله علیه و سلم قال«یَکُونُ اخْتلافٌ عِندَ مَوْتِ خلیفهٍ.فیخرج رجلٌ من أهل المدینه هارباً إلی مکه.فیأتیه ناسٌ من أهل مکه فیخرجونه؛و هو کاره،فیبایعونه بین الرُّکن و المقام،ویبعث إلیه بعثٌ من الشام فیخسَف بهم بالبیداء بین مکَّه و المدینه.فإذا رأی الناسُ ذلک:أتاه أبدال الشام، وعصائب أهل العراق،فیبایعونه.ثم ینشأ رجلٌ منْ قریش،أخوالُه کَلْبٌ،فیبعث إلیهم بعثاً.

فیظهرون علیهم.وذلک بعثُ کلبٍ،والخیبه لمن لم یشهد غنیمه کلب،فیقسمُ المالَ،ویعمل

4116.قال الشیخ:«الجلی»هو انحسار الشعر عن مقدم الرأس،ویقال:رجل أجلی.و هو أبلغ فی النعت من الأملح قال العجاج:

مع الجلا ولائِحِ القتیر (1)4117.قال الشیخ:«الجران»مقدم العنق.وأصله فی البعیر:إذا مدّ عنقه علی وجه الأرض.

فیقال:ألقی البعیر جرانه،وإنما یفعل ذلک إذا طال مقامه فی مناخه،فضرب الجران مثلاً للاسلام إذا استقر قراره،فلم یکن فتنه،ولا هیج.وجرت أحکامه علی العدل والاستقامه.(م 11،مختصر السنن،ج 6)ه.

ص: 352


1- .فی اللسان:«الجلی»بالقصر:انحسار الشعر عن مقدم الرأس.والأجلی:الحسن الوجه الأنزع.قال أبو عبید:إذا انحسر الشعر عن نصف الرأس ونحوه فهو أجلی وأنشد:«مع الجلا ولائح القتیر»و«القتیر»الشیب،أو أول ما یلوح منه.

و در سند آن اشکالی است که از ابن حماد شنیدم که از بخاری نقل می کرد وی این حدیث را بیان کرد و گفت:«همانا بخاری از احادیث زیاد بن بیان این حدیث را ناپسند می شمرد و او معروف به این حدیث است.این پایان سخن اوست.»

و دیگران می گویند:«و آن حدیث معروفی از احادیث سعید بن مسیب است و ظاهرا زیاد بن بیان در بالا بردن حدیث اشتباه کرده است.»

4116 (1).و از ابو سعید خدری رضی الله عنه روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«مهدی از من است،وی موهای دو طرف سرش ریخته،بینی اش کشیده است،زمین را از داد و عدل پر می کند همان گونه که از جور و ظلم پر شده است.هفت سال حکومت می کند.»

و در سند آن عمران قطان است.او ابوالعوام عمران بن داور قطان بصری که بخاری برایش شهادت داده است و عفان بن مسلم او را توثیق نموده و یحیی بن سعید قطان او را به خوبی مدح کرده است؛ولی یحیی بن معین و نسایی او را ضعیف شمرده اند.

4117 (2).از صالح ابو خلیل از یکی از دوستانش از ام سلمه همسر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«هنگام مرگ خلیفه ای اختلاف رخ می دهد.آنگاه مردی از اهل مدینه به مکه می گریزد.گروهی از اهل مکه نزد او می آیند و او را با اکراه بیرون می آورند و میان رکن و مقام با او بیعت می کنند و سپاهی از شام به سوی او گسیل داشته می شود،آنگاه میان مکه و مدینه در بیداء،زمین،اهل آن سپاه را در خود فرو می برد.هنگامی که مردم این حادثه را مشاهده می کنند،ابدال شام و عصبه های اهل عراق نزد آن مرد می آیند و با وی بیعت می کنند.سپس مردی از قریش پدیدار می گردد که دایی هایش قبیله کلب هستند.

آن شخص سپاهی به سوی کلب گسیل می دارد و بر آنان پیروز می شوند و آن سپاه کلب است و کسی که بر سر غنیمت کلب حاضر نباشد زیانکار است.د.

ص: 353


1- -4116 شیخ ابن قیم می گوید:«الجی»عقب رفتن مو از جلوی سر است و گفته می شود:«رجل اجلی»«مردی که موی جلوی سرش ریخته است»و آن در توصیف رساتر از«املح»است.عجاج می گوید:«با ریخته شدن موی جلوی سر نشانه های آغاز پیری است.»
2- -4117 شیخ ابن قیم می گوید:«الجران»جلوی گردن است و اصل آن در شتر است.هنگامی که گردنش را بر روی زمین می کشد،پس گفته می شود:«القی البعیر جرانه»«شتر گردنش را انداخت»و هنگامی که ماندش در خوابیدن طولانی می شود این کار را می کند.بنابراین ضرب جران برای اسلام وقتی است که مستقر می شود و فتنه و هرج و مرجی نباشد و احکامش به صورت عادلانه جاری می شود.

فی الناس بسنَّه نبیهم صلی الله علیه و سلم،ویُلقی الإسلامُ بجرانِهِ إلی الأرض.فیلبثُ سبع سنین،ثم یُتَوَفَّی، ویصلّی علیه المسلمون».

قال أبو داود:قال بعضهم عن هشام یعنی الدستوائی«تسع سنین»وقال بعضهم«سبع سنین».

4118.وذکره أیضا من حدیث همام و هو ابن یحیی عن قتاده وقال«تسع سنین».

والرجل الذی لم یسمّ فیه:قد سُمی فی الحدیث الذی بعده.ورفع الحدیث.

4119.وعن أبی الخلیل،عن عبداللّه بن الحارث،عن أم سلمه رضی اللّه عنها،عن النبی صلی الله علیه و سلم،بهذا.

فی هذا الإسناد:أبو العوام،و هو عمران بن داور.و قد تقدم الکلام علیه.

4120.وعن عبیداللّه بن القبطیَّه،عن أم سلمه رضی اللّه عنها عن النبی صلی الله علیه و سلم بقصه جیش الخسف قلت«یا رسول اللّه،فکیف بمن کان کارها؟قال یخسفُ بِهِمْ،ولکن یبعث یوم القیامه علی نیَّتِهِ».

وأخرجه مسلم.

4121.وعن أبی إسحاق و هو عمرو بن عبداللّه السبیعی قال:قال علیّ رضی الله عنه،ونظر إلی ابنه الحسن فقال«إن ابنی هذا سیّدٌ،کما سماه النبی صلی الله علیه و سلم،سیخرج من صُلْبه رجل یُسَمَّی باسم نبیکم.یشبهه فی الخلقِ.ولا یشبهه فی الخُلُقِ ثم ذکر قصه یملأ الأرض عدلا».

ص: 354

آنگاه اموال را تقسیم می کند و در میان مردم با روش پیامبرشان صلی الله علیه و آله عمل می کند و اسلام در زمین مستقر می گردد،سپس هفت سال در زمین می ماند آنگاه فوت می کند و مسلمانان بر وی نماز می خوانند.»

ابوداود می گوید:«برخی از هشام یعنی دستوائی«نه سال»روایت کرده است و بعضی هفت سال گفته اند.»

4118.همچنین وی از همام ابن یحیی از قتاده این حدیث را روایت کرده و«نه سال» می گوید.

و مردی را که در آن نامش را نبرده است در حدیث بعدی نامش را ذکر کرده است و حدیث را به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می رساند.

4119.و از ابوخلیل از عبدالله بن حارث از ام سلمه از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله این حدیث را روایت کرده است.

در این سند ابوعوام عمران بن داور وجود دارد که سخن درباره اش گذشت.

4120.و از عبیدالله بن قبطیه از ام سلمه از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در ماجرای فرو رفتن سپاه آمده است:

گفتم:«ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!چگونه کسی که مجبور است در زمین فرو می رود؟»

فرمود:«آنان در زمین فرو برده می شوند ولی در قیامت براساس نیت خود برانگیخته می شوند.»

مسلم آن را نقل کرده است.

4121.از ابواسحاق عمرو بن عبدالله سبیعی روایت شده است که علی علیه السلام به فرزندش حسن علیه السلام نگاه کرد و فرمود:«این فرزندم سرور است همان گونه که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله او را سرور نامید.به زودی از پشتش مردی به وجود می آید که به نام پیامبرتان صلی الله علیه و آله نامیده می شود.در قیافه شبیه اوست؛ولی در اخلاق شبیه او نیست.»آنگاه ماجرای پر کردن زمین از عدالت را بیان کرد.

ص: 355

هذا منقطع.أبو إسحاق السبیعی رأی علیّا رضی الله عنه رؤیه.

وقال فیه أبو داود:حدِّثت عن هارون بن المغیره.

4122.وعن هلال بن عمرو،قال:سمعت علیّا رضی الله عنه یقول:قال النبی صلی الله علیه و سلم«یخرج رجل من وراء النَّهر،یقال له:الحارثُ،حَرَّاث،علی مقدَمته رجلٌ یقال له:منصور،یُواطیء،أَوْ یُمَکِّنُ لآلِ محمِّدٍ،کما مَکَّنَتْ قریشٌ لرسول اللّه صلی الله علیه و سلم.وَجَبَ علَی کلِّ مؤمِنٍ نَصْرَهُ،أو قال:إجابته».

و هذا أیضا منقطع.قال فیه أبوداود:قال هارون یعنی ابن المغیره وقال الحافظ أبوالقاسم الدمشقی:هلال بن عمرو و هو غیر مشهور عن علی.

[«آخر کتاب المهدی»]

ص: 356

این حدیث منقطع (1)است.ابواسحاق سبیعی علی علیه السلام را مدت کوتاهی دیده است و ابو داود درباره این حدیث گفته است:«از هارون بن مغیره برای من روایت شده است...»

4122.و از هلال بن عمرو از علی علیه السلام روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«مردی از ورای نهر به نام حارث(حرّاث)قیام می کند که فرمانده مقدمه سپاه وی مردی به نام منصور است.برای آل محمد صلی الله علیه و آله آماده یا زمینه سازی می کند همان گونه که قریش برای پیامبراکرم صلی الله علیه و آله زمینه سازی کردند.بر هر مؤمنی یاری او واجب است.»یا فرمود:«اجابت او واجب است.»

و این حدیث نیز منقطع است.ابوداود درباره آن می گوید:«هارون ابن مغیره»می گوید...»

و حافظ ابوالقاسم دمشقی می گوید:«هلال بن عمرو که غیر مشهور است از علی علیه السلام روایت می کند...»

پایان کتاب مهدی(عج)م.

ص: 357


1- .یعنی ابواسحاق نمی تواند از علی علیه السلام روایت نقل کند بنابراین در این میان واسطه ای باید وجود داشته باشد که نام برده نشده است.م.

تذکره القرطبی

محمد بن احمد بن ابی بکر بن فرح الانصاری الخزرجی الأندلسی،

ابو عبداللّه القرطبی

(...-671)

مالکی من کبار المفسرین.

قال الزرکلی:صالح،متعبد من أهل قرطبه،رحل إلی الشرق واستقر بمنیه ابن خصیب (فی شمال اسیوط بمصر)وتوفی فیه.

وقال ایضاً:کان ورعاً متعبداً،طارحاً للتکلف،یمشی بثوب واحد.

له تصانیف منها:

الجامع لأحکام القرآن طبع فی عشرین جزءاً،یعرف بتفسیر القرطبی وقمع الحرص بالزهد و القناعه ورد ذل السؤال بالکف و الشفاعه و الاسنی فی شرح أسماء اللّه الحسنی فی مجلدین و التذکار فی افضل الأذکار مطبوع.

ومنها:التذکره بأحوال الموتی وأحوال الآخره مجلدان طبع بمصر.وفی المجلد الثانی منه بحث حول المهدی وها هو کما تری یدل علی موافقه المؤلف وأمثاله مع الشیعه فی مهدویه الامام المنتظر علیه السلام. (1)2.

ص: 358


1- .مقدمه الجامع لاحکام القرآن المجلد الأول؛نفح الطیب 428/1؛الدیباج لابن فرحون،ص 317-318؛الاعلام للزرکلی 218/6؛طبقات المفسرین،ص 28-29؛کشف الظنون 383-534،390؛معجم المؤلفین 239/8؛ایضاح المکنون 81/1 و 241/2.

گزیده کتاب

تذکره قرطبی

تألیف:محمد بن احمد بن ابی بکر بن فرح انصاری خزرجی اندلسی

ابو عبدالله قرطبی

(...-671)

وی مالکی و از مفسران بزرگ است.

زرکلی می گوید:«او صالح و متعبد از اهل قرطبه بود.به شرق مسافرت کرد و در منیه ابن خصیب(در شمال اسیوط مصر)ساکن شد و در همانجا درگذشت.»

و نیز می گوید:«وی اهل ورع،متعبد و بسیار ساده زیست و بی آلایش بود و با یک لباس حرکت می کرد.»

قرطبی دارای تألیفاتی است که از آن جمله است:

«الجامع لاحکام القرآن»که در بیست جلد به چاپ رسید و به تفسیر القرطبی معروف است.

و«قمع الحرص بالزهد و القناعه و رد ذل السوال بالکف و الشفاعه»و«الاسنی فی شرح اسماء الله الحسنی»در دو جلد و«التذکار فی افضل الاذکار»که به چاپ رسیده است.

و«التذکره باحوال الموتی و احوال الآخره»در دو جلد که در مصر به چاپ رسیده است وی در جلد دوم این کتاب به بحث درباره مهدی(عج)پرداخته است و این بحث همان گونه که مشاهده خواهید کرد،بر موافقت وی و امثال او با شیعه در مهدی بودن امام منتظر دلالت می کند. (1)

ص: 359


1- .مقدمه«الجامع لاحکام القرآن»جلد اول،نفح الطیب 428/1،الدیباج ابن فرحون ص 317-318،الاعلام زرکلی 218/6،طبقات المفسرین ص 28-29،کشف الظنون 383-390 و 534،معجم المؤلفین 239/8،ایضاح المکنون 81/1 و 241/2.

التّذکره

فی أحوال الموتی وأمور الآخره

للإمام الحافظ القرطبی شمس الدّین أبی عبدالله

محمد بن أحمد بن أبی بکر بن فرح الأنصاری القرطبی

(المتوفی سنه 671ه)

(تنبیه)هذا الکتاب هو الأصل الذی طبع اختصاره

منسوبا للعارف الشعرانی وان کان فی الواقع لیس للشعرانی

صحّح وعلق علیه

احمد محمّد مرسی

نشره لأول مره وحقوق الطبع محفوظه له

ص: 360

التّذکره

اشاره

فی أحوال الموتی وأمور الآخره

امام حافظ قرطبی

محمد بن احمد بن ابی بکر بن فرح انصاری خزرجی اندلسی

(...-671ق)

ص: 361

باب فی الخلیفه الکائن فی آخر الزمان

المسمی بالمهدی وعلامه خروجه

مسلم عن أبی نضیره قال کنا جلوسا عند جابر بن عبداللّه فقال یوشک أهل العراق أن لایجیء قفیز ولا درهم من أین قال من قبل العجم یمنعون ذلک ثم قال یوشک أهل الشام أن لا یجیء إلیهم دینار ولا مدی قلنا من أین لک ذلک قال من قبل الروم ثم سکت هنیهه ثم قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یکون فی آخر الزمان خلیفه یحثی المال حثیا ولا یعده عداقیل لابی نضره وأبی العلاء تریان أنه عمر بن عبدالعزیز قالا لا.

أبو داود عن أم سلمه زوج النبی صلی الله علیه و سلم عن النبی صلی الله علیه و سلم قال یکون اختلاف عند موت خلیفه فیخرج رجل من أهل المدینه هاربا إلی مکه فیأتیه ناس من أهل مکه فیخرجونه و هو کاره فیبایعونه بین الرکن و المقام ویبعث.

ص: 362

باب درباره خلیفه ای در آخرالزمان به نام مهدی(عج)

اشاره

و نشانه های ظهور وی

مسلم از ابو نضیره روایت می کند که گفت:«نزد جابر بن عبدالله نشسته بودیم که گفت:

نزدیک است هیچ قفیز (1)و درهمی برای اهل عراق نیاید.»

[گفتیم]از کجا؟

گفت:از طرف عجم،از آن جلوگیری می کنند.

آنگاه گفت:نزدیک است هیچ دینار و مُدی (2)برای اهل شام نیاید.

گفتیم:این مطلب را از کجا می دانی؟

گفت:از طرف روم.آنگاه لختی سکوت کرد سپس ادامه داد:پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:در آخرالزمان خلیفه ای است که مال را مشت مشت پخش می کند و آن را اصلا نمی شمارد.

به ابونضره و ابوعلاء گفته شد:آیا فکر می کنید که او عمر بن عبدالعزیز باشد؟

گفتند:نه.

ابو داود از ام سلمه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«پس از مرگ خلیفه ای اختلاف روی می دهد.آنگاه مردی از اهل مدینه به مکه می گریزد.سپس گروهی از اهل مکه نزد او می آیند،با اکراه و اجبار او را بیرون می آورند و میان رکن و مقام با وی بیعت می کنند.

ص: 363


1- .کیل اهل عراق.
2- .کیل اهل شام.

إلیه جیش من الشام فیخسف بهم بالبیداء بین مکه و المدینه فاذا رأی الناس ذلک أتاه ابدال أهل الشام وعصایب العراق فیبایعونه ثم ینشر رجل من قریش اخواله کلب فیبعث إلیهم بعثا فیظهرون علیهم وذلک بعث کلب و الخیبه لمن لم یشهد غنیمه کلب فیغتنم المال ویعمل فی الناس بسنه نبیهم صلی الله علیه و سلم ویلقی الإسلام بجرانه إلی الأرض فیلبث سبع سنین ثم یتوفی ویصلی علیه المسلمین وذکر بن شبه فقال حدّثنا موسی بن اسماعیل قال حدثنا حماد بن مسلمه قال حدّثنا أبو المهزم عن أبی هریره قال یجیء جیش من قبل الشام حتی یدخل المدینه فیقتل المقاتله ویبقر بطون النساء ویقولون للحبلی فی البطن اقتلوا صبابه السوء فإذا علوا البیداء من ذی الخلیفه خسف بهم فلا یدرک أسفلهم أعلاهم ولا أعلاهم أسفلهم قال أبو المهزم فلما جاء جیش ابن دلجه قلنا هم فلم یکونوا هم.

قال وحدثنا محمد بن یحیی قال حدّثنا أبو ضمره اللیثی عن عبدالرحمن بن الحرب ابن عبید عن هلال بن طلحه الفهری قال قال کعب الأحبار تجهز یا هلال قال فخرجنا حتی إذا کنا بالعقیق ببطن المسیل دون الشجره و الشجره یومئذ قائمه قال یا هلال إنی أجد صفه الشجره فی کتاب اللّه قلت هذه الشجره قال فنزلنا فصلینا تحتها ثم رکبنا حتی إذا استوینا علی ظهر البیداء قال یا هلال إنّی أجد صفه البیداء قلت أنت علیها.

قال و الذی نفسی بیده إن فی کتاب اللّه جیشا یؤمون البیت الحرام فاذا استووا علیها

ص: 364

سپاهی از شام به سوی او گسیل می شود که در«بیداء»میان مکه و مدینه در زمین فرو برده می شوند.آنگاه هنگامی که مردم این حادثه را مشاهده می کنند،ابدال اهل شام و عصایب عراق نزد او می آیند و با او بیعت می کنند.سپس مردی از قریش،سپاهی از دایی های خود از قبیله کلب به سوی ایشان می فرستد و آنان بر آن سپاه پیروز می شوند.این سرانجام سپاه کلب است.زیانکار کسی است که به غنیمت کلب دست نیابد.آنگاه مال را گرد می آورد و در میان مردم به روش پیامبرشان صلی الله علیه و آله عمل می کند و اسلام در زمین مستقر می شود.وی هفت سال در زمین می ماند،سپس فوت می کند و مسلمانان بر او نماز می گذارند.»

ابن شبه از موسی بن اسماعیل از حماد بن مسلمه از ابو مهزم از ابوهریره روایت می کند که گفت:«سپاهی از شام وارد مدینه می شود و جنگجویان را می کشد و شکم زنان را می شکافد و به زنان آبستن می گویند:فرزندان بد را بکشید.آنگاه وقتی در«بیداء»به منطقه «ذوالحلیفه»می رسند زمین آن ها را در خود فرو می برد.پس افراد عقب از افراد جلو و افراد جلو از افراد عقب باخبر نیستند.

ابو مهزم می گوید:هنگامی که سپاه ابن دلجه آمدند،گفتیم:آن هایند.

ولی آن ها نبودند.»

و از محمد بن یحیی از ابوضمره لیثی از عبدالرحمان بن حرب ابن عبید از هلال بن طلحه فهری روایت می کند که گفت:«کعب احبار گفت:«ای هلال!برای مسافرت آماده شو!»

هلال می گوید:«همراه کعب حرکت کردیم هنگامی که در عقیق در وسط سیگاه پایین تر از شجره بودیم در آن روز هنوز شجره وجود داشت،کعب گفت:ای هلال!همانا من ویژگی شجره را در کتاب خدا یافته ام.»

گفت:«این همان شجره است.»آنگاه پیاده شدیم و در زیر آن نماز خواندیم سپس سوار شدیم.آنگاه وقتی در«بیداء»قرار گرفتیم،کعب گفت:«ای هلال!من ویژگی«بیداء»را می یابم.»

گفتم:تو اکنون در بیدایی.

کعب گفت:سوگند به خدایی که جانم در اختیار اوست!همانا در کتاب خدا آمده است:

«سپاهی به طرف خانه خدا حرکت می کنند،آنگاه وقتی بر روی آن قرار می گیرند،عقب سپاه

ص: 365

نادی أخرهم أولهم ارفقوا فخسف بهم وبأمتعتهم وأموالهم وذریاتهم إلی یوم القیامه ثم خرجنا حتی إذا انهبطت رواحلنا أدنی الروحاء قال یا هلال إنی أجد صفه الروحاء قال قلت الآن حین دخلنا الروحا قال وحدثنا أحمد بن عیسی قال وحدثنا عبداللّه بن وهب قال وحدثنی بن لهیعه عن بشر بن محمد المعافری قال سمعت أبانواس یقول سمعت عبداللّه بن عمرو یقول إذا أخسف بالجیش بالبیداء فهو علامه خروج المهدی قال المؤلف رحمه الله ولخروجه علامتان أخریان یأتی ذکرهما إن شاء اللّه تعالی.

فصل

قوله ثم سکت هنیهه بضم الهاء وتشدید الیاء أی مده یسیره بتصغیرهن ویروی بهاین ورواه الطبری هنیئه مهموز و هو خطا لا وجه له.فیه دلاله علی صدق النبی صلی الله علیه و سلم حیث أخبر عما سیکون بعد فکان.ومثله الحدیث الآخر منعت العراق درهمها وقفیزها الحدیث أی ستمنع وأتی بلفظ الماضی فی قائل «أَتی أَمْرُ اللّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ» والمعنی أنه لایجیء إلیها کما جاء مفسرا فی هذا الحدیث ومعناه و اللّه أعلم سیرجعون عن الطاعه ویأبون من إذا ماوظف علیهم فی أحد الأمر وذلک أنهم یرتدون عن الاسلام وعن أداء الجزیه ولم یکن ذلک فی زمانه ولکن أخبر أنهم سیفعلون ذلک وقوله یحثی المال حثیا.

ص: 366

به اول آن ندا می دهند،آهسته تر حرکت کنید.در این هنگام خودشان و وسایل شان و اموال شان و نسل شان تا روز قیامت در زمین فرو برده می شوند.»

هلال می گوید:«حرکت کردیم آنگاه وقتی در آغاز«روحاء»پیاده شدیم کعب گفت:ای هلال!همانا من ویژگی روحاء را می یابم.

گفتم:ما اکنون وارد روحاء شدیم.»

و همچنین از احمد ابن عیسی از عبدالله بن وهب از ابن لهیعه از بشر بن محمد معافری از ابونواس از عبدالله بن عمر روایت کرده است که گفت:«هنگامی که سپاه در بیداء در زمین فرو برده می شود،آن نشانه ظهور مهدی(عج)است.»

مؤلف کتاب می گوید:«ظهور مهدی(عج)دو نشانه دیگر نیز دارد که خواهد آمد، ان شاءاللّه تعالی.»

فصل

واژه«هُنیّهه»در حدیث جابر با ضمه و تشدید«یا»یعنی مدت کوتاهی.مصغّر«هن»است و با دو«ه»نیز روایت شده است و طبری آن را«هنیئه»با همزه روایت کرده است و آن اشتباه و دلیلی بر آن نیست.این حدیث بر راستگو بودن پیامبراکرم صلی الله علیه و آله دلالت می کند،چرا که از آینده خبر داد و واقع شد و حدیث دیگری نیز مثل آن است که فرمود:«عراق از درهم و قفیزش منع شده است...»

یعنی بازداشته خواهد شد و برای خبر دادن از آینده فقط ماضی آورده است؛زیرا آن حوادث در علم خداوند گذشته است که اتفاق خواهد افتاد همانند این سخن خداوندی که فرمود:«امر خداوند آمد،پس برای آمدنش شتاب نکنید.»

و معنای حدیث این است که به سوی آن نمی آید همان گونه که در این حدیث تفسیر آن آمده است و معنای حدیث این است و خداوند آگاه تر است:«در آینده از اطاعت خدا خارج می شوند و از پذیرش وظیفه ای که برعهده دارند سرباز می زنند یعنی از اسلام و از پرداخت جزیه دست برمی دارند و این در زمان پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نیست،بلکه آن حضرت خبر داد که آن ها در آینده این کار را خواهند کرد.»

ص: 367

قال ابن الانباری أعلی اللغتین حثا یحثی و هو أصح وأفصح ویقال حثا یحثوا ویحثی واحث بکسر الثاء وضمها کله بمعنی اغرف بیدیک.

باب

منه خروج المهدی وخروج السفیانی علیه وبعثه الجیش

لقتاله وأنه الجیش الذی یخسف به

روی من حدیث حذیفه بن الیمان رضی الله عنه قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم وذکر فتنه تکون بین أهل المشرق و المغرب فبینما هم کذلک إذ خرج علیهم السفیانی من الوادی الیابس فی فوره ذلک حتی ینزل دمشق فیبعث جیشین جیشا إلی المشرق وجیشا إلی المدینه فیسیر الجیش نحو المشرق حتی ینزل بأرض بابل فی المدینه الملعونه و البقعه الخبیثه یعنی مدینه بغداد قال فیقتلون أکثر من ثلاثه آلاف ویقتضون أکثر من مائه امرأه ویقتلون بها أکثر من ثلاث مائه کبش من ولد العباس ثم یخرجون متوجهین إلی الشام فتخرج رایه هدی من الکوفه فتلحق ذلک الجیش علی لیلتین فیقتلونهم حتی لا یغلب منهم مخبر ویستنقذون ما فی أیدیهم من السبی و الغنائم ویحل جیشه الثانی بالمدینه فینهبونها ثلاثه أیام ولیالیها ثم یخرجون متوجهین إلی مکه حتی إذا کانوا بالبیداء بعث اللّه جبرئیل علیه السلام فیقول یا جبریل إذهب فأبدهم فیضربها برجله ضربه یخسف اللّه بهم وذلک قوله تعالی عزوجل«ولوتری إذ فزعوا فلافوت وأخذوا من مکان قریب»فلا یبقی منهم إلّارجلان أحدهما بشیر و الآخر نذیر وهما من جهینه ولذلک جاء القول وعند جهینه الخبر الیقین.

ص: 368

توضیح جمله:یحثی المال حیثاً

ابن انباری می گوید:لغت برتر«حثا یحثی»است و آن صحیح تر و فصیح تر است و«حثا یحثوا»و«یحثی واحث»با کسره و ضمه«ثاء»نیز گفته می شود و همه آن ها به معنای«با دستانت مشت کن»است.

باب ظهور مهدی و خروج سفیانی

حذیفه بن یمان روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فتنه های میان اهل مشرق و مغرب را ذکر کرد و فرمود:هنگامی که آن ها در این وضعیت هستند؛ناگهان سفیانی از وادی یابس به سرعت علیه آنان قیام می کند تا در دمشق فرود می آید.آنگاه دو سپاه گسیل می دارد؛یک سپاه به مشرق و یک سپاه به مدینه.سپاه به سوی مشرق حرکت می کند تا این که در سرزمین بابل در شهر ملعون و محل پلید یعنی شهر بغداد فرود می آید.در آنجا بیش از سه هزار نفر را می کشند و به بیش از صد زن تجاوز می کنند و بیش از سیصد نفر از بزرگان بنی عباس را می کشند.آنگاه به طرف شام حرکت می کنند.در این هنگام پرچم هدایت از کوفه حرکت می کند و پس از دو روز خود را به آن سپاه می رساند.آنگاه آن ها را می کشد به گونه ای که حتی خبر دهنده ای از آن ها باقی نمی ماند و اسیران و غنایم را از چنگ شان آزاد می کنند.

و سپاه دوم سفیانی در مدینه فرود می آید و به مدت سه شبانه روز آن شهر را غارت می کنند،آنگاه به سوی مکه حرکت می کنند سپس وقتی به بیداء می رسند،خداوند جبرئیل علیه السلام را می فرستد و می فرماید:«ای جبرئیل علیه السلام!برو و آن ها را نابود کن!»

جبرئیل علیه السلام با پایش یک ضربه به زمین می زند و خداوند ایشان را در زمین فرو می برد و آن تاویل این سخن خداوند تعالی است:«و ای کاش زمانی را می دیدی که هراسانند و راه گریز وجود ندارد و از محل نزدیکی گرفتار شده اند.فقط دو نفر از آن ها باقی می ماند؛یکی بشارت دهنده و دیگری ترساننده و آن دو نفر از قبیله جهینه اند.به همین خاطر گفته شده است:و نزد جهینه خبر یقینی است.»

ص: 369

قال المؤلف رحمه الله حدیث حذیفه هذا فیه طول وکذلک حدیث ابن مسعود فیه ثم أن عروه بن محمد السفیانی یبعث جیشا إلی الکوفه فیه خمسه عشر ألف فارس ویبعث جیشا آخر فیه خمسه عشر ألف راکب إلی مکه و المدینه لمحاربه المهدی ومن تبعه فأما الجیش الاول فانه یصل إلی الکوفه فیتغلب علیها ویسبی من کان فیها من النساء والاطفال ویقتل الرجال ویأخذ ما یجد فیها من الاموال ثم یرجع فتقوم صیحه بالمشرق فیتبعهم أمیر من أمراء بنی تمیم یقال له شعیب بن صالح فیستنقذ ما فی أیدیهم من السبی ویرد إلی الکوفه.و أما الجیش الثانی فانه یصل إلی مدینه الرسول صلی الله علیه و سلم فیقاتلونها ثلاثه أیام ثم یدخلونها عنوه ویسبون ما فیها من الأهل و الولد ثم یسیرون نحو مکه أعزها اللّه لمحاربه المهدی ومن معه فاذا وصلوا إلی البیداء مسحهم الله أجمعین فذلک قول اللّه تعالی «وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ» و قد ذکر خبر السفیانی مطولا بتمامه أبو الحسین أحمد ابن جعفر بن المنادی فی کتاب الملاحم له وأنه الذی یخسف بجیشه قال واسمه عتبه ابن هند و هو الذی یقوم فی أهل دمشق فیقول یا أهل دمشق أنا رجل منکم وأنتم خاصتنا جدی معاویه بن أبی سفیان ولیکم من قبل فأحسن وأحسنتم وذکر کلاما طویلا إلی أن ذکر کتابه إلی الجرهمی و هو علی مایلیه من أرض الشام وأتی البرقی و هو علی مایلیه من حد برقه وماوراء برقه من المغرب إلی أن قال فیأتی الجرهمی فیبایعه واسم الجرهمی عقیل بن عقال ثم یأتیه البرقی واسم البرقی همام بن الورد.

ص: 370

مؤلف می گوید:این حدیث حذیفه طولانی است و همچنین در حدیث ابن مسعود آمده است:سپس عروه بن محمد سفیانی سپاهی با پانزده هزار سواره نظام به کوفه و سپاه دیگری با پانزده هزار سواره نظام برای نبرد با مهدی(عج)و پیروانش به مکه و مدینه اعزام می کند.

سپاه اول به کوفه می رسد،آنجا را فتح می کند،همه زنان و کودکان آن را اسیر می کند و مردان را می کشد و همه اموال آن شهر را برمی دارد آنگاه بازمی گردد.در این هنگام فریادی از مشرق برمی خیزد و یکی از فرماندهان از بنی تمیم به نام شعیب بن صالح آن را تعقیب می کند و اسیران را از دست آن ها آزاد می کند و به کوفه بازمی گرداند.

سپاه دوم پس از رسیدن به مدینه سه روز با اهل آن نبرد می کنند،آنگاه با زور وارد شهر می شوند،زنان و فرزندان را اسیر می کنند،آنگاه برای نبرد با مهدی(عج)و پیروانش به طرف مکه که خداوند بر عزتش بیفزاید حرکت می کنند.

وقتی به بیداء می رسند،خداوند همه آن ها را در زمین فرو می برد و آن تاویل این سخن خداوند تعالی است:و ای کاش زمانی را می دید که هراسانند و راه گریزی وجود ندارد و از محل نزدیکی گرفتار شده اند.

و ابوحسین احمد ابن جعفر بن منادی در کتاب«الملاحم»خود ماجرای سفیانی را به صورت طولانی ذکر کرده است و او همان کسی است که سپاهش در زمین فرو برده می شود.

وی می گوید:نام سفیانی عتبه ابن هند است و او همان کسی است که در میان اهل دمشق قیام می کند و می گوید:ای اهل دمشق من مردی از شمایم و شما خواص مایید.پیش تر جدم معاویه بن ابی سفیان به خوبی و پسندیده بر شما حکومت می کرد و شما نیز به وی نیکی کردید...

در آن کتاب سخنان مفصلی برای وی بیان می کند تا آنجا که فرستادن نامه از سوی سفیانی به جرهمی حاکم همسایه شام و آمدن برقی حاکم محدوده برقه و اطراف آن از مغرب را ذکر می کند سپس می گوید:

آنگاه جرهمی نزد سفیانی می آید و با او بیعت می کند و نام جرهمی عقیل بن عقال است.

سپس برقی نزد او می آید و نام برقی همام بن ورد است.

ص: 371

ثم ذکر مسیره إلی أرض مصر وقتاله لملکها فیقتلون علی قنطره الفرقا أودونها بسبعه أبام ثم ینصرف أهل مصر و قد قتل منهم زهاء سبعین ألفا ونیفا ثم یصالحه أهل مصر ویبایعونه فینصرف عنهم إلی الشام ثم ذکر تقدیمه الامراء من العرب رجل من حضر موت ولرجل من خذاعه ولرجل من عبس ولرجل من ثعلبه وذکر عجائب وأن جیشه الذی یخسف بهم تبتلعهم الأرض إلی أعناقهم وتبقی رؤوسهم خارجه ویبقی جمیع خیلهم واموالهم وأثقالهم وخزائنهم وجمیع مضاربهم و السبی علی حاله إلی أن یبلغ الخبر الخارج بمکه واسمه محمد بن علی من ولد السبط الأکبر الحسن بن علی فیطوی اللّه تعالی له الأرض فیبلغ البیداء من یومه فیجد القوم أبدانهم داخله فی الأرض ورؤسهم خارجه وهم أحیاء فیحمد اللّه عزوجل هو وأصحابه وینتحبون بالبکاء ویدعون اللّه عزوجل ویسبحونه ویحمدونه علی حسن صنیعه إلیهم ویسألونه تمام النعمه و العافیه فتبلعهم الأرض من ساعتهم یعنی أصحاب السفیانی ویجد الحسنی العسکر علی حاله و السبی علی حاله وذکر أشیاء کثیره اللّه أعلم بصحتها أخذها من کتاب دانیال فیما زعم.

قال الحافظ أبو الخطاب بن دحیه ودانیال نبی من أنبیاء إسرائیل کلامه عبرانی و هو علی شریعه موسی بن عمران وکان قبل عیسی بن مریم بزمان ومن أسند مثل هذا إلی نبی عن غیر ثقه أو توقیف من نبینا صلی الله علیه و آله فقد سقطت عدالته إلّاأن یبین وضعه لتصح أمانته.و قد ذکر فی هذا الکتاب من الملاحم وما کان من الحوادث وسیکون وجمع فیه التنافی والتناقض بین الضب و النون وأغرب فیما أعرب.

ص: 372

آنگاه حرکت او به سرزمین مصر و نبردش با پادشاه آنجا را ذکر کرده است که هفت روز بر روی پل فرقا یا پایین آن می جنگند سپس اهل مصر با حدود هفتاد و چند هزار کشته عقب نشینی می کنند.پس از آن اهل مصر با سفیانی صلح و بیعت می کنند و سفیانی از نزد آنان به شام می رود.

سپس بیان می کند که فرماندهانش را از عرب نصب می کند.مردی از حضرموت و مردی از خزاعه و مردی از عبس و مردی از ثعلب و عجائبی را ذکر می کند و این که به فرو رفتن سپاه وی در زمین می رسد و می گوید:

زمین تا گردن،آن ها را می بلعد و سرهایشان بیرون می ماند و همه اسبان و اموال و وسایل و صندوق ها و تمام اسلحه ها و اسیران به همان حال می مانند تا این که خبر آن در مکه به قیام کننده می رسد که نامش محمد بن علی و از فرزندان سبط اکبر امام حسن علیه السلام است.

خداوند تعالی به وی طی الارض عنایت می کند و او در همان روز به بیداء می رسد و آن ها را مشاهده می کند که بدن هایشان در زمین،سرهایشان بیرون و زنده اند.از این رو وی و یارانش خدا را سپاس می گویند و با صدای بلند گریه می کنند و در پیشگاه خداوند عز و جل دعا می کنند و او را به خاطر رفتار نیکویش با خودشان تسبیح و ستایش می کنند و کامل کردن نعمت و عافیت را از خدا درخواست می نمایند.در همان وقت زمین یاران سفیانی را فرو می برد و حتی سپاه و اسیران را به همان صورت می یابد.

و مطالب بسیاری بیان می کند که به گمان خودش از کتاب دانیال گرفته است و خداوند به درستی آن ها آگاه تر است.

حافظ بن خطاب بن دحیه می گوید:و دانیال علیه السلام پیامبری از پیامبران علیه السلام بنی اسرائیل است.

سخنان وی عبرانی است.او بر دین موسی بن عمران علیه السلام و زمان زیادی پیش از عیسی بن مریم علیه السلام بوده است و هرکس بدون اطمینان یا بدون آگاهی از جانب پیامبراکرم صلی الله علیه و آله مثل این مطلب را به پیامبری نسبت دهد،از عدالت ساقط است مگر این که وضعیت آن را بیان کند تا امانتداریش برقرار باشد.

در این کتاب حوادث بسیاری از گذشته و آینده ذکر کرده است و در آن تنافی و تناقض میان سوسمار و ماهی را باهم جمع کرده است.

ص: 373

فی روایته عن ضرب من الهوس و الجنون وفیه من الموضوعات ما یکذب آخرها أولها ویتعذر علی المتأول لها تأویلها وما یتعلق به جماعه الزنادقه من تکذیب الصادق المصدوق محمد صلی الله علیه و سلم أن فی سنه ثلاث مائه یظهر الدجال من یهودیه اصبهان و قد طعنا فی أوائل سبع مائه فی هذا الزمان وذلک شیء ما وقع ولا کان ومن الموضوع فیه المصنوع والتهافت الموضوع الحدیث الطویل الذی استفتح به کتابه فهلا اتقی اللّه وخاف عقابه وأن من أفضح فضیحه فی الدین نقل مثل هذه الإسرائیلیات عن المتهودین فانه لا طریق فیما ذکر عن دانیال إلّاعنهم ولا روایه تؤخذ فی ذلک إلّامنهم و قد روی البخاری فی تفسیر سوره البقره عن أبی هریره قال کان أهل الکتاب یقرأون التوراه بالعبرانیه ویفسرونها بالعربیه لاهل الإسلام.فقال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم لا تصدقوا أهل الکتاب ولا تکذبوهم وقولوا آمنا باللّه وما أنزل إلینا.و قد ذکر فی کتاب الاعتصام أن ابن عباس قال کیف تسألون أهل الکتاب عن شیء وکتابکم الذی أنزله اللّه علی رسوله أحدث شیء تقرؤونه محضا لم یشب و قد حدثکم أن أهل الکتاب بدلوا کلام اللّه وغیروه و قد کتبوا بأیدیهم الکتاب وقالوا هذا من عنداللّه لیشتروا به ثمنا قلیلا إلّاینهاکم.ماجاءکم من العلم عن مسألتهم لا و اللّه مارأینا منهم رجلا یسألکم عن الذی أنزل علیکم.

قال ابن دحیه رضی الله عنه وکیف یؤمن من خان اللّه وکذب علیه وکفر واستکبر وفجر.واما حدیث الدابه فقد نطق بخروجها القرآن ووجب التصدیق بها و الإیمان قال اللّه تعالی «وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّهً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ» .

ص: 374

و در میان روایتش نوعی بی عقلی و دیوانگی به چشم می خورد و در آن موضوع هایی است که آخرش اول آن را تکذیب می کند و تاویل آن را برای تاویل کننده اش غیر ممکن می سازد و در آن مطلبی است که گروهی از کافران برای تکذیب راستگوی راستگو دانسته شده،حضرت محمد صلی الله علیه و آله دستاویز قرار داده اند و آن این که در سال سیصد،دجال از میان یهودیان اصفهان خروج می کند و ما اکنون در اوایل هفتصد هستیم و آن واقع نشده و نیست.

و از مطالب ساختگی و متهافت در آن،حدیث بلندی است که کتابش را با آن آغاز کرده است.چرا تقوای خدا را رعایت نکرده و از عذاب او نترسیده است.همانا از زشت ترین رسوایی در دین،نقل مثل این اسرائیلیات از یهودیان است،زیرا راهی برای نقل از دانیال علیه السلام جز آن ها نیست و هر روایتی در این باره باشد از آن ها گرفته شده است.بخاری در تفسیر سوره بقره از ابوهریره روایت می کند که گفت:اهل کتاب،تورات را به زبان عبرانی می خواندند و برای مسلمانان به زبان عربی تفسیر می کردند.آنگاه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:اهل کتاب را نه تصدیق و نه تکذیب کنید و بگویید:به خدا و آنچه به ما نازل شده است ایمان آوردیم.

و در کتاب«الاعتصام»از ابن عباس روایت می کند که گفت:چگونه از اهل کتاب درباره مطلبی می پرسید در حالی که کتاب خودتان که خداوند بر پیامبرش صلی الله علیه و آله فرو فرستاده جدیدترین چیزی است که آن را می خوانیم و آن خالص است و چیزی با آن نیامیخته است و به شما خبر داده است که اهل کتاب سخن خدا را عوض می کردند و تغییر می دادند.آنان با دست خود کتاب را می نوشتند و می گفتند:این از جانب خداست تا با آن بهای اندکی را به دست آورند.

آیا آنچه از علم بر شما نازل شده است شما را از سوال از آن ها بازمی دارد؟نه،به خدا سوگند! ما هیچ یک از آن ها را ندیده ایم که درباره آنچه بر شما نازل شده است،از شما سوال کند.

ابن دحیه می گوید:کسی که به خدا خیانت کرده و بر او دروغ بسته و کافر شده و استکبار نموده و کار زشت انجام داده است چگونه امین شمرده می شود.ولی قرآن درباره ماجرای دابّه -جنبنده-سخن گفته است و تصدیق و ایمان به آن واجب است.خداوند تعالی می فرماید:و هنگامی که قول بر آن ها لازم شد،جنبده ای را برایشان از زمین بیرون می آوریم که با آن ها سخن می گوید.

ص: 375

وکنت بالاندلس قد قرأت أکثر کتب المقریء الفاضل أبی عمر عثمان بن سعید بن عثمان توفی سنه أربع وأربعین وأربع مائه فمن تألیفه کتاب السنن الوارده بالفتن وغوایلها والأزمنه وفسادها و الساعه وإشراطها و هو مجلد مزج فیه الصحیح بالسقیم ولم یفرق فیه بین نسر وظلیم وأتی بالموضوع واعرض عما ثبت من الصحیح المسموع فذکر الدابه فی الباب الذی نصه باب ما روی أن الوقعه التی تکون بالزوراء وما یتصل بها من الوقائع والایات و الملاحم و الطوام وأسند ذلک عن عبدالرحمن عن سفیان الثوری عن قبس بن مسلم عن ربعی بن حراش عن حذیفه قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم تکون وقیعه بالزوراء قالوا یا رسول اللّه وما الزوراء قال مدینه بالمشرق بین أنهارها یسکنها شرار خلق اللّه وجبابره من أمتی تعذب بأربعه أصناف من العذاب ثم ذکر حدیث خروج السفیانی فی ستین وثلثمائه راکب حتی یأتی دمشق ثم ذکر خروج المهدی قال واسمه أحمد بن عبدالله وذکر خروج الدابه قال قلت یا رسول اللّه وما الدابه قال ذات وبر وریش عظمها ستون میلا لیس یدرکها طالب ولا یفوتها هارب وذکر یاجوج وماجوج وأنهم ثلاثه أصناف صنف منهم مثل الارز الطوال وصنف آخر منهم عرضه وطوله سواء عشرون ومائه ذراع فی عشرین ومائه ذراع هم الذین لا یقوم لهم الحدید وصنف یفترش إحدی أذنیه ویلتحف بالأخری و هذه الاسانید عن حذیفه فی عده أوراق ظاهره الوضع والاختلاف وفیها ذکر مدینه یقال لها المقاطع وهی علی البحر الذی لا یحمل جاریه یعنی السفن قیل یا رسول اللّه ولم لا یحمل جاریه؟

ص: 376

من در اندلس بیش تر کتاب های قاری قرآن،فاضل ابوعمر عثمان بن سعید بن عثمان (متوفای 444)را خواندم.یکی از کتاب های وی کتاب«السنن»است که درباره فتنه ها و آثار ویرانگرش و زمان ها و مفاسد آن و قیامت و نشانه ها و حوادث پیش از آن است و آن یک جلد است که در آن صحیح و ناصحیح را به هم آمیخته و میان کرکس و شترمرغ تفاوت نگذاشته است و مطالب ساختگی را آورده و از حدیث صحیح شنیده شده روی گردانده است.وی دابّه را در بابی آورده است که عنوان آن این چنین است:باب احادیث حوادث زوراء و وقایع و نشانه ها و اتفاقات هراسناک و کوبنده مربوط به آن.

و از عبدالرحمان از سفیان ثوری از قبس بن مسلم از ربعی بن حراش از حذیفه روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:واقعه ای در زوراء اتفاق می افتد.

گفتند:ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!زوراء چیست؟

فرمود:شهری در مشرق در میان نهرهای آن که بدترین خلق خدا و جباران امت من در آن ساکن می شوند و با چهار نوع عذاب،عذاب می شود...

سپس خروج سفیانی را با سیصد و شصت سوار تا آمدن وی به دمشق را ذکر کرده.آنگاه قیام مهدی(عج)را ذکر می کند و می گوید:نام او احمد بن عبدالله است و درباره خروج دابه به جنبده می گوید:گفتم:ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!جنبده چیست؟فرمود:موجودی دارای کرک و پر، بزرگی آن شست میل است.هیچ جوینده ای به آن دست نمی یابد و هیچ گریزنده ای از دستش بیرون نمی رود.

و یا جوج و ماجوج را ذکر کرد که سه نوع اند.برخی از آن ها مانند برنج بلند است و صنف دیگر آن طول و عرض آن به یک اندازه است صد و بیست ذراع و آن ها کسانی هستند که آهن در برابرشان مقاومت نمی کند و صنف دیگری از آن یکی از گونه هایش را در زیر خود پهن می کند و دیگری را بر روی خودش می کشد.

و این سندها از حذیفه در ورق های متعدد ظهور در ساختگی بودن دارد و با همه مختلف است و در آن ها از شهری به نام مقاطع در کنار دریایی ذکر شده است که آن دریا هیچ کشتی را تحمل نمی کند.گفته شد:ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!چرا هیچ کشتی بر روی آن قرار نمی گیرد؟

ص: 377

قال لأنه لیس له قعر إلی أن قال حذیفه قال عبداللّه بن سلام و الذی بعثک بالحق أن صفه هذه فی التوراه طولها ألف میل وعرضها خمس مائه میل قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم لها ستون وثلثمائه باب یخرج من کل باب منها مائه ألف مقاتل قال الحافظ أبو الخطاب رضی الله عنه ونحن نرغب عن تسوید الورق بالموضوعات فیه ونثبت الصحیح الذی یقربنا من إله الأرضین والسموات فعبد الرحمن الذی یرویه عن الثوری هو بن هانیء أبو نعیم النخعی الکوفی قال یحی بن معین کذاب وقال أحمد لیس بشیء وقال ابن عدی عامه مایرویه لایتابعه الثقات علیه و قد رواه عن الثوری عمر بن یحی بالسند المذکور انفا وقال تعذب بأربعه أصناف بخسف ومسخ وقذف قال البرقانی ولم یذکر الرابع وعمر ابن یحی متروک الحدیث و قد روی حدیث الزورا محمد بن زکریا الغلابی وأسند عن علی رضی الله عنه عن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم وقال أما إن هلاکها علی ید السفیانی کأنی و اللّه بها قد صارت خاویه علی عروشها ومحمد بن زکریا الغلابی قال أبو الحسن الدار قطنی کان یضع الحدیث علی رسول اللّه صلی الله علیه و سلم وعظم هذه الدابه المذکوره وطول یاجوج وماجوج علی تلک الصوره یدل علی وضع هذا هذا الحدیث بالتصریح ویقطع العاقل بأنه لیس بصحیح لأن مثل هذا القدر فی العظم و الطول یشهد علی کذب واضعه فی المنقول وأی مدینه تسع طرقاتها دابه عرضها ستون میلا ارتفاعا وأی سبیل یضم یاجوج وماجوج وأحدهم طولا وعرضا مائتان وأربعون ذراعا.

ص: 378

فرمود:برای این که عمق ندارد...

حدیث ادامه می یابد تا آنجا که حذیفه گفت:عبدالله بن سلام گفت:سوگند به خدایی که تو را به حق مبعوث فرمود:ویژگی آن در تورات آمده است.طول آن هزار میل و عرض آن پانصد میل است.

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:دارای سیصد و شصت در است که از هر در آن صد هزار جنگجو خارج می شود.

حافظ ابو خطاب می گوید:ما کاغذ را از مطالب ساختگی سیاه نمی کنیم و تنها احادیث صحیح را می نویسیم که ما را به خداوند آسمان ها و زمین ها نزدیک می کند.

عبدالرحمان که از ثوری روایت می کند وی ابن هانی ابونعیم نخعی کوفی است.یحیی بن معین می گوید:دروغگوست و احمد می گوید:بی اعتبار است و ابن عدی می گوید:افراد مورد اعتماد احادیثش را معتبر نمی دانند.

و عمر بن یحیی با همان سندی که ذکر شد آن را از ثوری روایت کرده است و می گوید:با چهار نوع عذاب،عذاب می شود،با فرو رفتن در زمین و مسخ شدن و زده شدن.

برقانی می گوید:عذاب چهارم را ذکر نکرده است.

و عمربن یحیی می گوید:حدیثش متروک است.

و حدیث زوراء را محمد بن زکریا غلابی روایت کرده است و سند آن را به علی علیه السلام از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله رسانده است که فرمود:بدانید که نابودی آن ها به دست سفیانی است.به خدا سوگند!گویا آن را مشاهده نمی کنم که دیوارهایش بر روی سقف هایش فرو ریخته است.

ابوالحسن دارقطنی می گوید:محمد بن زکریا غلابی به نام پیامبراکرم صلی الله علیه و آله حدیث می ساخت.

و بزرگی که برای این جنبنده ذکر شده و طول یا جوج و ماجوج به آن شکل به طور روشن بر ساختگی بودن این حدیث دلالت می کند و عاقل یقین دارد که آن صحیح نیست؛زیرا این اندازه در بزرگی و طول بر دروغ بودن واضح آن در منقول شهادت می دهد و کدام شهری است که راه های آن گنجایش جنبده ای را داشته باشد که ارتفاع آن شصت میل است و کدامین راه یاجوج و ماجوج را به هم می رساند با این که طول و عرض یکی از آن ها دویست و چهل ذرع است.

ص: 379

لقد اجترا هذا الفاسق علی اللّه العزیز الجبار بما اختلقه علی نبیه المختار فقد صح عنه باجماع من ائمه الاثار أنه قال من کذب علی معتمداً فلیتبوأ مقعده من النار ثم یطرق إلینا تکذیب الیهود لنا فیما نقلناه عن توراتهم ویکذبوننا بسبب ذلک فی کل حال.مسلم عن أم سلمه وسئلت عن الجیش الذی یخسف به وکان ذلک فی أیام ابن الزبیر فقالت قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یعوذ بالبیت عائذ فیبعث إلیه بعث فاذا کانوا ببیداء من الارض خسف بهم فقلت یا رسول الله وکیف بما کان کارها قال یخسف به معهم ولکنه یبعث یوم القیامه علی نیته وقال أبو جعفر هی بیداء المدینه فقال عبدالعزیز بن رفیع إنما قال ببیداء من الأرض قال کلا إنها واللّه لبیداء المدینه وعن عبداللّه بن صفوان قال أخبرتنی حفصه أنها سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول لیؤمن هذا البیت جیش یغزونه حتی إذا کانوا ببیداء من الأرض یخسف بأوسطهم وینادی أولهم آخرهم ثم یخسف بهم فلا یبقی منهم إلی الشرید الذی یخبر عنهم أخرجه ابن ماجه وزاد فلما جاء جیش الحجاج ظننا أنهم هم فقال رجل أشهد أنک لم تکذب علی حفصه و إن حفصه لم تکذب علی رسول اللّه صلی الله علیه و آله وعنه عن أم المؤمنین أن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم قال سیعوذ هذا البیت یعنی الکعبه قوم لیس لهم منعه ولا عدد ولا عده یبعث إلیهم جیش حتی إذا کانوا ببیداء من الأرض خسف بهم.

ص: 380

به تحقیق این فاسق با دروغ هایی که به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نسبت داده است بر خداوند عزیز جبار جسارت کرده است.به اتفاق بزرگان در حدیث با سند صحیح از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله رسیده است که فرمود:هرکس به من دروغ نسبت دهد،باید نشیمنگاهش در آتش قرار گیرد.

سپس با نقل این مطالب،یهودیان می توانند مطالبی را که ما از تورات نقل می کنیم تکذیب کنند و به خاطر آن در هر حالی ما را دروغگو شمارند.

مسلم روایت می کند که در زمان ابن زبیر از ام سلمه درباره سپاهی سوال شد که در زمین فرو برده می شود.وی گفت:پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:پناهنده ای به کعبه پناه می برد،آنگاه سپاهی به سوی او فرستاده می شود.هنگامی که به بیدایی از زمین می رسند،در زمین فرو برده می شوند.

گفتم:ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!چگونه کسانی که مجبورند در زمین فرو برده می شوند؟

فرمود:همراه دیگران در زمین فرو برده می شوند ولی روز قیامت بر نیت خود برانگیخته می شوند.

ابوجعفر می گوید:آن بیدای مدینه است.

عبدالعزیز بن رفیع گفت:همانا فرمود:در بیدایی از زمین.

گفت:چنین نیست!به خدا سوگند!حتماً آن بیدای مدینه است.

عبدالله بن صفوان می گوید:حفصه به من خبر داد:از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود:کعبه از سپاهی که به جنگ با آن می آید،باید در امان بماند.هنگامی که آنان به بیدایی از زمین می رسند،وسط آنان در زمین فرو برده می شوند و اول آنان آخرشان را ندا می دهند.سپس در زمین فرو برده می شوند و از آنان هیچ کس باقی نمی ماند به جز شخص گریزانی که از آن ها خبر می دهد.

ابن ماجه این حدیث را روایت کرده است و بر آن می افزاید:هنگامی که سپاه حجاج آمدند گمان کردیم که آن ها همان سپاه است.از این رو مردی گفت:گواهی می دهم که تو به حفصه دروغ نبستی و حفصه بر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله دروغ نبست.

و او از ام المؤمنین از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:در آینده گروهی به کعبه پناه می برند که مدافع و نیرو و تجهیزات ندارند.سپاهی به سوی آن ها فرستاده می شوند،آنگاه وقتی به بیدای زمین می رسند در زمین فرو برده می شوند.

ص: 381

قال یوسف بن ماهک وأهل الشام یومئذ یسیرون إلی مکه قال عبداللّه بن صفوان أما واللّه ما هو بهذا الجیش.

فصل

قوله لیس له منعه بفتح المیم و النون أی جماعه یمنعونه و هو مانع و هو أکثر الضبط فیه ویقال بسکون النون أیضا أی عزه وامتناع یمتنع بها اسم الفعله من منع أو الحال بتلک الصفه أو مکان بتلک الصفه وأنکر أبو حاتم السجستانی إسکان النون ولیس فی هذه الأحادیث أنه یخسف بأمتعتهم وانما فیها أنه یخسف بهم.

باب منه

آخر فی المهدی وذکر من یوطیء له ملکه

ابن ماجه عن ثوبان قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقتتل عند کنزکم ثلاثه کلهم ابن خلیفه ثم لا یصیر إلّاواحد منهم ثم تطلع الرایات السود من قبل المشرق فیقتلونکم قتلا لم یقتله قوم فاذا رأیتموه فبایعوه ولو حبوا علی الثلج فانه خلیفه الله المهدی إسناده صحیح.

وخرج عن عبداللّه بن الحارث بن جز الزبیدی قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یخرج ناس من المشرق فیوطئون للمهدی یعنی سلطانه.

وخرج أبو داود عن علی رضی الله عنه قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یخرج رجل من وراء النهر یقال له

ص: 382

یوسف بن ماهک می گوید:در آن زمان اهل شام به سوی مکه حرکت می کردند.

عبدالله بن صفوان می گوید:نه به خدا سوگند!این سپاه آن نیست.

فصل

جمله:لیس له مَنَعهٌ با فتحه میم و نون یعنی گروهی که از وی دفاع کنند و اسم فاعل آن مانع است و بیش ترین ضبط آن به همین صورت است و با نون ساکن نیز گفته شده است یعنی غلبه و نیرویی که با آن خود را حفظ می کند.آن اسم بر وزن فعله یا صفت برای حالت یا صفت برای مکان است و ابوحاتم سجستانی سکون نون را انکار کرده است.

و در پایان احادیث نیامده است که وسایل شان در زمین فرو برده می شود بلکه در آن آمده است که آنان در زمین فرو برده می شوند.

باب زمینه سازان حکومت مهدی(عج)

ابن ماجه از ثوبان روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:در کنار گنج تان سه نفر کشته می شوند که همگی فرزند خلیفه اند.سپس به هیچ یک از آن ها نمی رسد. (1)آنگاه پرچم های سیاه از طرف مشرق پدیدار می گردد و شما را به شدت می کشند که هیچ قومی چنین کشتاری نکرده اند،هنگامی که او را مشاهده کردید،با وی بیعت کنید هر چند مجبور باشید چهار دست و پا بر روی برف بروید؛چرا که او خلیفه خدا مهدی(عج)است.

سند این حدیث صحیح است.

و عبدالله بن حارث بن جزء زبیدی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:گروهی از مشرق قیام می کنند و برای مهدی(عج)زمینه سازی می کنند؛یعنی حکومتش را.

و ابوداود از علی علیه السلام از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

مردی از ورای نهر به نام حارث بن حراث قیام می کند که فرمانده مقدمه سپاه او شخصی

ص: 383


1- .عبارت متن«ثم لایصیر الا واحد نهم»است ولی در سنن ابن ماجه«ثم لایصیر الی واحد منهم»آمده است که براساس آن ترجمه شد.م.

الحارث بن حراث علی مقدمته رجل یقال له منصور یوطیء أو یمکن لآل محمد صلی الله علیه و سلم وعلیهم کما مکنت قریش للنبی صلی الله علیه و سلم وجبت علی کل مؤمن نصرته أو قال أعانته.

باب منه

آخر فی المهدی وصفته واسمه واعطائه ومکثه أنه

یخرج مع عیسی علیه السلام فیساعده علی قتال الدجال

أبو داود عن أبی سعید الخدری أن النبی صلی الله علیه و سلم قال یکون فی أمتی المهدی أن قصر فسبع والا فتسع تنعم فیه أمتی نعمه لم یسمعوا بمثلها قط تؤتی أکلها ولاتترک منهم شیئا و المال یومئذ کرؤس.یقوم الرجل فیقول یامهدی اعطنی فیقول خذ.وخرج عنه أیضا قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم المهدی منی أجلا الجبهه أقنی الأنف یملأ الأرض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما فیملک سبع سنین وذکر عبدالرازق أخبرنا معمر عن أبی هارون العبدی عن معاویه بن قره عن أبی الصدیق الناجی عن أبی سعید الخدری قال ذکر رسول اللّه صلی الله علیه و سلم بلایا تصیب هذه الأمه حتی لا یجد الرجل ملجأ یلجأ إلیه من الظلم فیبعث اللّه رجلا من عترتی أهل بیتی فیملأ به الأرض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما یرضی عنه ساکن السماء وساکن الأرض لا تدع السماء شیئا من قطرها إلّاصبته مدرارا ولا تدع الأرض من نباتها شیئا إلّاأخرجته حتی تتمنی الأحیاء الأموات یعیش فی ذلک سبع سنین أو ثمان سنین أو تسع سنین.

ویروی هذا من غیر وجه عن أبی سعید الخدری.

ص: 384

است به نام منصور.وی برای آل محمد صلی الله علیه و آله زمینه سازی می کند یا نیرو فراهم می کند همان گونه که قریش برای پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نیرو فراهم کردند.یاری او بر هر مؤمنی واجب است یا فرمود:

کمک کردن به او...

باب ویژگی های مهدی(عج)

ابو داود از ابو سعید خدری روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:در امت من مهدی(عج)است.اگر[دوران حکومتش]کوتاه باشد،هفت[سال]است در غیر این صورت نه[سال]است.در زمان او امت من به گونه ای از نعمت ها بهره مند می شوند که هرگز مثل آن را نشنیده اند.زمین محصولاتش را می رویاند و چیزی را از امت من فروگذار نمی کند.در آن زمان مال مثل سرها (1)ست.مردی به پا می خیزد و می گوید:ای مهدی(عج)به من ببخش!و او می فرماید:بگیر!

همچنین ابوداود از ابو سعید روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

مهدی(عج)از من است وی پیشانی بلند و بینی کشیده است.زمین را از عدل و داد پر می کند،همان گونه که از جور و ظلم پر شده است.هفت سال حکومت می کند.

عبد الرازق از معمر از ابوهارون عبدی از معاویه بن قره از ابوصدیق ناجی از ابو سعید خدری روایت می کند که گفت:پیامبراکرم صلی الله علیه و آله بلاهایی را که بر سر این امت می آید ذکر کرد تا این که هیچ کس پناهگاهی نمی یابد که از ظلم به آن پناه ببرد آنگاه خداوند مردی از عترت مرا -اهل بیتم را برمی انگیزد که به وسیله وی زمین را از داد و عدل پر می کند،همان گونه که از ظلم و جور پر شده است ساکنان آسمان و ساکنان زمین از او راضی اند.آسمان چیزی از بارانش را فروگذار نمی کند مگر آن که پی درپی می ریزد و زمین هیچ یک از گیاهانش را باقی نمی گذارد مگر آن که می رویاند،تا این که زندگان،مردگان را آرزو می کنند.به این صورت هفت یا هشت یا نه سال زندگی می کند.

این حدیث از غیر ابو سعید خدری نیز روایت شده است.

ص: 385


1- .شاید صحیح آن«کدوس»یعنی مثل خرمن باشد،چنانچه در روایات دیگر آمده است.

أبو داود عن عبداللّه عن النبی صلی الله علیه و سلم قال لو لم یبق من الدنیا إلّایوم قال زایده فی حدیثه لطول اللّه ذلک الیوم حتی یبعث فیه رجلا من أمتی أو من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی واسم أبیه اسم أبی خرجه الترمذی بمعناه وقال حدیث حسن صحیح.

وفی حدیث حذیفه الطویل مرفوعا فلو لم یبق من الدنیا إلّایوم واحد لطول اللّه ذلک الیوم حتی یأتیهم رجل من أهل بیتی تکون الملائکه بین یدیه ویظهر الإسلام.

وخرج الترمذی عن أبی سعید الخدری قال خشینا أن یکون بعد نبینا صلی اللّه علینا وسلم حدث فسألنا النبی صلی الله علیه و سلم قال قلنا وما ذاک قال سنین قال فیجیء إلیه الرجل فیقول یا مهدی اعطنی فیحثی له فی ثوبه ما استطاع أن یحمله قال هذا حدیث حسن.

وذکر أبو نعیم الحافظ من حدیث محمد بن الحنفیه عن أبیه علی رضی الله عنه قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم المهدی منا أهل البیت یصلحه اللّه عزوجل فی لیله أو قال فی یومین.

فصل

وقع فی کتاب الشهاب لا یزداد الأمر إلّاشده ولا الدنیا إلّاادبارا ولا الناس إلّاشحا ولا تقوم الساعه إلّاعلی شرار الخلق ولا مهدی إلّاعیسی بن مریم.

ص: 386

ابو داود از عبدالله از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:اگر از دنیا فقط یک روز باقی مانده باشد.(زائده در حدیثش می گوید)حتماً خداوند آن روز را بلند می کند تا در آن روز مردی از امت مرا یا از اهل بیت مرا برانگیزد که نامش شبیه نام من است و نام پدرش شبیه نام پدر من است.

ترمذی نظیر آن را روایت کرده است و می گوید:آن حدیث حسن و صحیح است.

در حدیث بلند و مرفوعه حذیفه آمده است:اگر از دنیا فقط یک روز باقی مانده باشد، حتماً خداوند آن روز را بلند می کند تا مردی از اهل بیت من نزد آنان بیاید که فرشتگان پیش روی او هستند و اسلام را پیروز می کند.

ترمذی از ابوسعید خدری روایت می کند که گفت:از وقوع احادیث ناگواری پس از رحلت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله بیمناک بودیم.از این رو از آن حضرت در این باره سوال کردیم.گفتیم:

آن چیست؟

فرمود:سال ها.

فرمود:مردی نزد او می آید و می گوید:ای مهدی(عج)به من ببخش!آنگاه وی در لباسش به اندازه ای که می تواند حمل کند پول می ریزد. (1)

ترمذی می گوید این حدیث صحیح است.

ابونعیم حافظ از محمد بن حنفیه از پدرش علی علیه السلام روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:مهدی(عج)از ما اهل بیت است.خداوند عز و جل در یک شب(یا فرمود:در دو شب)کارش را سامان می دهد.

فصل

در کتاب«الشهاب»آمده است:روز به روز بر سختی اوضاع و روی گرداندن دنیا و بخل مردم افزوده می شود و قیامت فقط برای بدان خلق برپا می شود و مهدی(عج)کسی جز عیسی بن مریم علیه السلام نیست.ث.

ص: 387


1- .بخشی از حدیث از متن کتاب افتاده است.متن کامل حدیث از صحیح ترمذی این گونه است:ابوسعید خدری می گوید:ما از وقوع حادثه ناگواری پس از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله بیمناک بودیم.از این رو از آن حضرت سوال کردیم.وی فرمود:همانا در امت من مهدی(عج)است که قیام می کند.پنج یا هفت یا نه زندگی می کند(تردید از زید است) گفتیم:و آن چیست؟ فرمود:سال ها.ادامه حدیث.

قال المؤلف رحمه الله خرجه ابن ماجه فی سننه قال حدّثنا یونس بن عبدالأعلی حدّثنا محمد بن إدریس الشافعی قال حدثنی محمد بن خالد الجندی عن إبان بن صالح عن الحسن عن أنس بن مالک أن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم قال لا یزداد الأمر إلّاشده فذکره قال بن ماجه لم یروه إلّاالشافعی.

قال المؤلف رحمه الله وخرجه أبو الحسین الأجری قال حدّثنا أبو جعفر محمد بن خالد البردعی فی المسجد الحرام حدّثنا یونس بن عبدالأعلی المصری فذکره فقوله ولا مهدی إلّا عیسی یعارض أحادیث هذا الباب فقیل أن هذا الحدیث لا یصح لأنّه انفرد بروایته محمد بن خالد الجندی قال الحاکم أبو عبداللّه الحافظ الجندی هذا مجهول واختلف علیه فی إسناده قتاده یرویه عن إبان بن صالح عن الحسن عن النبی صلی الله علیه و سلم مرسلا مع ضعف إبان وتاره یرویه عن إبان بن صالح عن الحسن عن أنس بن مالک عن النبی صلی الله علیه و سلم بطوله فهو منفرد به مجهول عن إبان و هو متروک عن الحسن منقطع و الأحادیث عن النبی صلی الله علیه و سلم فی التنصیص علی خروج المهدی من عترته من ولد فاطمه ثابته أصح من هذا الحدیث فالحکم لها دونه قال المؤلف رحمه الله ونور ضریحه وذکر أبو الحسن علی بن المفضل المقدسی شیخ أشیاخنا محمد بن خالد الجندی روی عن إبان بن صالح عن الحسن البصری وروی فیه الأمام ابن إدریس الشافعی رضی الله عنه و هو راوی حدیث لا مهدی إلّاعیسی بن مریم و هو مجهول و قد وثقه یحی بن معین روی له ابن ماجه قال أبو الحسن محمد بن الحسین بن إبراهیم بن عاصم الأبری السجزی قد تواترت الأخبار واستفاضت بکثره رواتها عن المصطفی صلی الله علیه و سلم یعنی المهدی وأنه من أهل بیته وأنه سیملک سبع سنین وأنه یملأ الأرض عدلا یخرج مع عیسی علیه السلام فیساعده علی قتل الرجال بباب لد بأرض فلسطین وأنه یؤم هذه الأمه وعیسی صلوات اللّه علیه یصلی خلفه فی طول من قصته وأمره.

ص: 388

مؤلف می گوید:ابن ماجه آن را در سنن خویش آورده است.وی از یونس بن عبد الاعلی از محمد بن ادریس شافعی از محمد بن خالد جندی از ابان بن صالح از حسن از انس بن مالک از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله آن حدیث را روایت کرده است.

ابن ماجه می گوید:این حدیث را فقط شافعی روایت کرده است.

مؤلف می گوید:و ابو حسین اجری از ابوجعفر محمد بن خالد بردعی در مسجد الحرام از یونس بن عبدالاعلی مصری نیز آن را روایت کرده است.

و این جمله حدیث:و مهدی کسی جز عیسی بن مریم علیه السلام نیست.با احادیث این باب معارض است.گفته شده است که این حدیث صحیح نیست،زیرا فقط محمد بن خالد جندی آن را روایت کرده است.حاکم ابو عبدالله حافظ جندی می گوید:او مجهول است و در سند این حدیث اختلاف شده است.قتاده آن را از ابان بن صالح از حسن از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به طور مرسل روایت می کند با این که ابان ضعیف است و گاهی آن را از ابان بن صالح از حسن از انس بن مالک از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله با طولانی بودنش نقل می کند.بنابراین این حدیث یک سند بیش تر ندارد و به خاطر ابان مجهول است و نسبت به حسن متروک و منقطع است.

و احادیثی که از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به ظهور مهدی(عج)از عترت او از فرزندان فاطمه علیها السلام تصریح دارد،ثابت و صحیح تر از این حدیث است،بنابراین حکم براساس آن احادیث است، نه این حدیث.

مؤلف می گوید:ابوالحسن علی بن مفضل مقدسی استاد اساتید ما گفته است:محمد بن خالد جندی از ابان بن صالح از حسن بصری روایت می کند و امام ابن ادریس شافعی با این سند روایت کرده است و او راوی حدیث:و مهدی(عج)کسی جز عیسی بن مریم علیه السلام نیست،است و او مجهول است و یحیی بن معین او را توثیق کرده است و ابن ماجه آن را روایت کرده است.

ابوالحسن محمد بن حسین ابراهیم بن عاصم ابری سجزی می گوید:اخبار متواتر و مستفیض با راویان بسیار از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله است و هفت سال حکومت خواهد کرد و زمین را از عدالت پر می کند.همراه عیسی علیه السلام قیام می کند و عیسی علیه السلام او را در کشتن دجال در دروازه لدّ سرزمین فلسطین یاری می کند.او امامت این امت را به عهده می گیرد و عیسی علیه السلام پشت سرش نماز می خواند.با قصه و ماجرای طولانی او.

ص: 389

قال المؤلف رحمه الله ویحتمل أن یکون قوله علیه الصلاه و السلام ولا مهدی إلّاعیسی أی لا مهدی کاملا معصوما إلّاعیسی وعلی هذا تجتمع الأحادیث ویرتفع التعارض.

باب

منه فی المهدی ومن أین یخرج وفی علامه خروجه

وأنه یبایع مرتین ویقاتل السفیانی ویقتله

تقدم من حدیث أم سلمه وأبی هریره أن المهدی یبایع بین الرکن و المقام وظاهر هذا أنه لم یبایع قبل ولیس کذلک فانه روی من حدیث ابن مسعود وغیره من الصحابه أنه یخرج فی آخر الزمان من المغرب الأقصی یمشی النصر بین یدیه أربعین میلا رایاته بیض وصفر فیها رقوم فیها اسم اللّه الأعظم مکتوب فلا تهزم له رایه وقیام هذه الرایات وانبعاثها من ساحل البحر بموضع یقال له ما سنه من قبل المغرب فیعقد هذه الرایات مع قوم قد أخذ اللّه لهم میثاق النصر و الظفر اولئک حزب اللّه ألا ان حزب اللّه هم المفلحون الحدیث بطوله وفیه فیأتی الناس من کل جانب ومکان فیبایعونه یومئذ بمکه و هو بین الرکن و المقام و هو کاره لهذه المبایعه الثانیه بعد البیعه الأولی التی بایعه الناس بالمغرب ثم إن المهدی یقول أیها الناس اخرجوا إلی قتال عدو اللّه وعدوکم فیجیبونه ولا یعصون له أمرا فیخرج المهدی ومن معه من المسلمین من مکه إلی الشام لمحاربه عروه بن محمد السفیانی وکل من معه من کلب ثم یتبدد جیشه ثم یوجد عروه السفیانی علی أعلی شجره علی بحیره طبریه و الخائب من خاب یومئذ من قتال کلب ولو بکلمه أو بتکبیره أو بصیحه.

ص: 390

مؤلف می گوید:احتمال دارد سخن پیامبراکرم صلی الله علیه و آله که فرمود:مهدی(عج)کسی جز عیسی علیه السلام نیست.به این معنا باشد که مهدی(عج)کامل و معصوم کسی جز عیسی علیه السلام نیست و با این بیان احادیث باهم سازگار می شوند و تعارض میان آن ها برطرف می شود.

باب محل ظهور،نشانه های ظهور،بیعت با وی و نبرد با سفیانی

در حدیث ام سلمه و ابوهریره گذشت که در میان رکن و مقام با مهدی(عج)بیعت می شود و ظاهر آن این است که پیش از آن با وی بیعت نشده است،وی این گونه نیست،زیرا از ابن مسعود و دیگر اصحاب پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت شده است:همانا در آخرالزمان از خاور دور شخصی قیام می کند که پیروزی چهل میل پیشاپیش او حرکت می کند.پرچم هایش سفید و زرد است.در آن نوشته هایی است که اسم اعظم خدا در میان آن نوشته شده است.هیچ یک از پرچم هایش شکست نمی خورد.این پرچم ها در ساحل دریا در محلی به نام ماسنه از طرف مغرب برافراشته می شود.آن ها را گروهی برافراشته می کنند که خداوند پیمان پیروزی و کامیابی را برای شان گرفته است.آنان حزب الله هستند.آگاه باش که تنها حزب خدا رستگارند.حدیث طولانی است و در بخشی از آن آمده است.

مردم از هر طرف و از هر سرزمینی به سوی او می آیند و در آن زمان در مکه میان رکن و مقام با وی بیعت می کنند و او از این بیعت دوم ناخشنود است پس از آن بیعت نخست که مردم با وی بیعت کردند.سپس مهدی(عج)می فرماید:ای مردم!برای نبرد با دشمن خدا و دشمن خودتان حرکت کنید.آنگاه مردم به دعوت او پاسخ مثبت می دهند و از هیچ یک از دستوراتش سرپیچی نمی کنند.مهدی(عج)با مسلمانان همراهش برای جنگ با عروه بن محمد سفیانی از مکه به سوی شام حرکت می کند.همه نیروهای سفیانی از قبیله کلب اند.امام مهدی(عج)سپاه سفیانی را پراکنده می کند،آنگاه سفیانی بر روی درختی در ساحل دریای طبریه پیدا می شود و زناکار در آن روز کسی است که از جنگ با کلب برکنار باشد هرچند با یک کلمه یا یک الله اکبر یا فریادی.

ص: 391

فیروی عن حذیفه أنه قال قلت یا رسول اللّه کیف یحل قتلهم وهم مسلمون موحدون فقال النبی صلی الله علیه و سلم إنما إیمانهم علی رده لأنهم خوارج ویقولون برأیهم أن الخمر حلال ومع ذلک إنهم یحاربون قال اللّه تعالی «إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَهِ عَذابٌ عَظِیمٌ» وذکر الحدیث وسیأتی تمامه.وخبر السفیانی خرجه عمرو بن عبید فی مسنده و اللّه أعلم.

وروی من حدیث معاویه بن ابی سفیان فی حدیث فیه طول عن النبی صلی الله علیه و سلم أنه قال ستفتح بعدی جزیره تسمی بالأندلس فتغلب علیهم أهل الکفر فیأخذون من أموالهم وأکثر بلدهم ویسبون نسائهم وأولادهم ویهتکون الأستار ویخربون الدیار ویرجع أکبر البلاد فیافی وقفارا وتنجلی أکثر الناس عن دیارهم وأموالهم فیأخذون أکثر الجزیره ولا یبقی إلّاأقلها ویکون فی المغرب الهرج و الخوف ویستولی علیهم الجوع و الغلاء وتکثر الفتنه ویأکل الناس بعضهم بعضا فعند ذلک یخرج رجل من المغرب الأقصی من أهل فاطمه بنت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم و هو المهدی القائم فی آخر الزمان و هو أول أشراط الساعه قال المؤلف رحمه الله کل ما وقع فی حدیث معاویه هذا فقد شاهدنا بتلک البلاد وعاینا معظمه إلّاخروج المهدی.

ویروی من حدیث شریک أنه بلغه أن قبل خروج المهدی تکسف الشمس فی رمضان مرتین و الله أعلم.

وذکر الدارقطنی فی سننه قال حدّثنا أبو سعید الاصطخری قال حدثنی محمد بن عبداللّه بن نوفل حدّثنا عبید بن یعیش حدّثنا یونس بن بکیر عن عمر بن شمر

ص: 392

از حذیفه روایت شده است که گفت:گفتم:ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!چگونه کشتن آن ها جایز است با آن که آنان مسلمان و موحدند؟

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:همانا ایمان آنان بر ارتداد بنا شده است،زیرا آنان خارجی هستند و به نظر خودشان شراب را حلال می دانند و افزون بر آن،آنان با خدا جنگ می کنند.خداوند تعالی می فرماید:همانا کسانی که با خدا و پیامبرش صلی الله علیه و آله نبرد می کنند و در زمین برای فساد تلاش می کنند کیفرشان این است که کشته شوند یا به دار آویخته گردند یا دست ها و پاهای شان به طور مخالف قطع شود یا از زمین رانده شوند،این کار در دنیا برایشان خواری است و در آخرت برایشان عذاب بزرگی است...

به زودی این حدیث به طور کامل خواهد آمد و عمرو بن عبید،خبر سفیانی را در مسندش آورده است.

معاویه ابن ابی سفیان در بخشی از یک حدیث بلند از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:پس از من جزیره ای به نام اندلس فتح می شود.آنگاه اهل کفر بر آنان غلبه می کنند و اموال شان و بیش تر شهرهای شان را می گیرند و زنان و فرزندان شان را اسیر می کنند و پرده ها را می درند و شهرها را ویران می نمایند و بیش تر شهرها به بیابان بی آب و علف تبدیل می شود و بیش تر مردم از خانه ها و اموال شان کوچ می کنند.آنگاه اکثر جزیره را می گیرند و اندکی از آن باقی می ماند و در مغرب،ترس و آشوب پدیدار می شود و گرسنگی و گرانی بر آن مسلط می گردد و فتنه زیاد می شود و مردم همدیگر را می خورند.در این هنگام مردی از خاندان فاطمه علیها السلام دختر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله از باختر دور قیام می کند که وی مهدی(عج)،قیام کننده در آخرالزمان است و آن نخستین نشانه قیامت است.

مؤلف می گوید:ما بیش تر آنچه را که در این حدیث معاویه آمده است در آن شهرها مشاهده کردیم به جز ظهور حضرت مهدی(عج)را.

شریک روایت می کند که به او رسیده است:پیش از ظهور مهدی(عج)در ماه رمضان دو بار خورشید گرفتگی اتفاق می افتد.خداوند عالم تر است.دار قطنی در سنن خویش از ابوسعید اصطخری از محمد بن عبدالله بن نوفل از عبید بن یعیش از یونس بن بکیر

ص: 393

عن جابر عن محمد بن علی قال إن لمهدینا آیتین لم یکونا منذ خلق اللّه السموات و الأرض ینکسف القمر لأول لیله من رمضان وتنکسف الشمس فی النصف منه ولم یکونا منذ خلق اللّه السموات و الأرض.

باب

ما جاء أن المهدی یملک جبل الدیلم و القسطنطینیه ویستفتح رومیه وانطاکیه وکنیسه الذهب وبیان قوله تعالی «فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما الآیه».

ابن ماجه عن أبی هریره رضی الله عنه قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم لو لم یبق من الدنیا إلّایوم لطوله اللّه عزوجل حتی یملک رجل من أهل بیتی جبل الدیلم و القسطنطینیه إسناده صحیح.

وروی من حدیث حذیفه عن النبی صلی الله علیه و سلم وفیه بعد قوله ذلک لهم خزی فی الدنیا ولهم فی الآخره عذاب عظیم ثم إن المهدی ومن معه من المسلمین یأتون إلی مدینه انطاکیه وهی مدینه عظیمه علی البحر فیکبرون علیها ثلاث تکبیرات فیقع سورها من البحر بقدره اللّه عزوجل فیقتلون الرجال ویسبون النساء و الأطفال ویأخذون الأموال.

ثم یملک المهدی انطاکیه ویبنی فیها المساجد ویعمر عماره أهل الإسلام ثم یسیرون إلی الرومیه و القسطنطینیه وکنیسه الذهب فیقتحمون القسطنطینیه ورومیه ویقتلون بها أربع مائه ألف مقاتل ویفتضون بها سبعین ألف بکر ویستفتحون المداین و الحصون ویأخذون الأموال ویقتلون الرجال ویسبون النساء و الأطفال ویأتون کنیسه الذهب فیجدون فیها الأموال التی کان المهدی أخذها أول مره و هذه الأموال هی التی أودع فیها ملک الروم قیصر حین غزا بیت المقدس فوجد فی بیت المقدس هذه الأموال فأخذها واحتملها علی سبعین ألف عجله إلی کنیسه الذهب بأسرها کامله کما أخذها مانقص منها شیئا فیأخذ المهدی تلک الاموال فیردها إلی بیت المقدس.

ص: 394

از عمر بن شمر از جابر از محمد بن علی علیه السلام امام باقر علیه السلام روایت می کند که فرمود:

مهدی ما(عج)دو نشانه دارد که از آغاز آفرینش آسمان ها و زمین توسط خداوند تاکنون نبوده است،شب اول ماه رمضان ماه می گیرد و شب نیمه آن خورشید می گیرد و این دو حادثه از آغاز آفرینش آسمان ها و زمین توسط خداوند نبوده است.

باب

فتح کوه دیلم و قسطنطنیه و رومیه و انطاکیه و کنیسه ذهب و تفسیر آیه:«هنگامی که نخستین آن دو وعده فرا می رسد.»

ابن ماجه از ابوهریره از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:اگر از دنیا فقط یک روز باقی مانده باشد،حتماً خداوند عز و جل آن روز را بلند می کند تا مردی از اهل بیت من حاکم کوه دیلم و قسطنطنیه شود.

سند این حدیث صحیح است.

در حدیث حذیفه از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت شده که پس از جمله آن برای ایشان در دنیاخواری است و در آخرت برای آنان عذاب بزرگی است،فرمود:سپس مهدی(عج)و مسلمانان همراهش به شهر انطاکیه می آیند و آن شهر بزرگی در ساحل دریاست.آنگاه سه مرتبه الله اکبر می گوید و با قدرت خدا دیوار شهر به دریا می افتد.سپس آنان مردان را می کشند و زنان و کودکان را اسیر می کنند و اموال را می گیرند.آنگاه مهدی(عج)حاکم انطاکیه می شود و در آنجا مسجد می سازد و ساختمان های اهل اسلام را آباد می کند.پس از آن به سوی رومیه و قسطنطنیه و کنیسه ذهب می روند.آنگاه به قسطنطنیه و رومیه یورش می برند و در آنجا چهارصد هزار جنگجو را می کشند و بر هفتاد هزار دختر باکره مسلط می شوند و شهرها و دژها را فتح می کنند و اموال را می گیرند و مردان را می کشند و زنان و کودکان را اسیر می کنند و به کنیسه ذهب می روند.در آنجا اموال را می یابند که مهدی(عج)نخستین بار گرفته بود و این اموال همان هایی است که پادشاه روم قیصر در آنجا به ودیعه نهاد.وی وقتی نبرد بیت المقدس را انجام داد این اموال را در آنجا یافت آنگاه آن ها را برداشت و به وسیله هفتاد هزار گوساله همه آن ها را به طور کامل به کلیسای ذهب برد بدون آن که چیزی از آن ها کاسته شود.

آنگاه مهدی(عج)آن اموال را می گیرد و به بیت المقدس بازمی گرداند.

ص: 395

قال حذیفه قلت یا رسول اللّه لقد کان بیت المقدس عند اللّه عظیما جسیم الخطر عظیم القدر فقال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم هو من أجل البیوت ابتناه اللّه لسلیمان بن داود علیهما السلام من ذهب وفضه ودر ویاقوت وزمرد وذلک أن سلیمان بن داود سخر اللّه له الجن فأتوه بالذهب و الفضه من المعادن وأتوه بالجوهر و الیاقوت و الزمرد من البحار یغوصون کما قال اللّه تعالی «کُلَّ بَنّاءٍ وَ غَوّاصٍ» فلما أتوه بهذه الأصناف بناه منها فجعل فیه بلاطا من ذهب وبلاطا من فضه وأعمده من ذهب وأهمده من فضه وزینه بالدر و الیاقوت و الزمرد وسخر اللّه تعالی له الجن حتی بنوه من هذه الأصناف قال حذیفه فقلت یا رسول اللّه وکیف أخذت هذه الأشیاء من بیت المقدس فقال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم أن بنی إسرائیل لما عصوا وقتلوا الأنبیاء سلط اللّه علیهم بخت نصر و هو من المجوس فکان ملکه سبع مائه سنه و هو قوله تعالی «فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولاً» فدخلوا بیت المقدس وقتلوا الرجال وسبوا النساء و الأطفال وأخذوا الأموال وجمیع ما کان فی بیت المقدس من هذه الأصناف واحتملوها علی سبعین الف عجله حتی أو دعوها أرض بابل وأقاموا یستخدمون بنی إسرائیل ویستملکونهم بالخزی و العقاب و النکال مائه عام ثم ان الله عز وجل رحمهم فأوحی اللّه إلی ملک من ملوک فارس أن یسیر إلی المجوس فی أرض بابل وأن یستنقذ ما فی أیدیهم من بنی إسرائیل فسار إلیهم ذلک الملک حتی دخل أرض بابل فاستنقذ من بقی من بنی إسرائیل من أیدی المجوس واستنقذ ذلک الحلی الذی کان فی بیت المقدس ورده إلیه کما کان أول مره وقال لهم یا بنی إسرائیل ان عدتم الی المعاصی عدنا علیکم بالسبی و القتل و هو قوله تعالی: «عَسی رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا» یعنی إن عدتم إلی المعاصی عدنا علیکم بالعقوبه.

ص: 396

حذیفه می گوید:گفتم:ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!بیت المقدس نزد خداوند بزرگ گرانقدر و ارزشمند است.

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:آن به خاطر خانه هایی است که سلیمان بن داود علیهما السلام از طلا و نقره و درّ و یاقوت و زمرد ساخت،زیرا خداوند جن را مسخر سلیمان علیه السلام کرده بود و آنان از معادن طلا و نقره و با غواصی در دریاها جواهر و یاقوت و زمرد برای وی می آوردند.همان گونه که خداوند تعالی می فرماید:هر بنّا و غواصی را وقتی این ها را نزد وی آوردند با آن ها ساختمان ساخت و در آن یک ردیف از طلا و یک ردیف از نقره و ستون هایی از طلا و ستون هایی از نقره قرار داد و با درّ و یاقوت و زمرد آن را آراست و خداوند جنّ را برای وی مسخر کرد تا از این جواهرات ساختند.

حذیفه می گوید:گفتم:ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!این ها چگونه از بیت المقدس گرفته شد؟ پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:هنگامی که بنی اسرائیل از دستورات خدا سرپیچی کردند و پیامبران را کشتند خداوند بخت نصر مجوسی را بر آنان مسلط کرد.وی هفتصد سال حکومت کرد و آن معنای این سخن خداوند است که فرمود:هنگامی که زمان نخستین آن ها فرا رسید،بندگانی از خودمان را بر شما برانگیختیم که بسیار نیرومند بودند پس در میان خانه ها به جستجو پرداختند و آن وعده تحقق یافتنی است.

آن ها وارد بیت المقدس شدند،مردان را کشتند.زنان و کودکان را اسیر کردند و اموال و تمام جواهرات موجود در بیت المقدس را برداشتند و آن ها را با هفتاد هزار گوساله حمل کردند تا در سرزمین بابل آن ها را به ودیعه نهادند و به مدت صد سال بنی اسرائیل را با خواری و شکنجه و عذاب به خدمت و بردگی گرفتند.آنگاه خداوند عز و جل به آن ها رحم کرد و به یکی از پادشاهان فارس وحی فرستاد که به سوی مجوسیان در سرزمین بابل برود و باقیمانده بنی اسرائیل را از دست آنان آزاد کند و زیورآلات بیت المقدس را بگیرد و همانند گذشته به آنجا بازگرداند و به آن ها بگوید:ای بنی اسرائیل اگر به گناه بازگشتید ما نیز به اسارت و کشتار شما بازمی گردیم و آن معنای این سخن خداوند است:امید است پروردگارتان به شما رحم کند و اگر بازگشتید،بازمی گردیم.یعنی اگر به گناهان تان بازگردید،ما نیز به مجازات شما بازمی گردیم.

ص: 397

فلما رجعت بنو إسرائیل إلی بیت المقدس عادوا إلی المعاصی فسلط اللّه علیهم ملک الروم قیصر و هو قوله تعالی «فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَهِ لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُمْ وَ لِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ لِیُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبِیراً» فغزاهم فی البر و البحر فسبقهم وقتلهم وأخذ أموالهم ونساءهم وأخذ حلی جمیع بیت المقدس واحتمله علی سبعین ألف عجله حتی أودعه کنیسه الذهب فهو فیها إلی الآن حتی یأخذه المهدی ویرده إلی بیت المقدس ویکون المسلمون ظاهرین علی أهل الشرک فعند ذلک یرسل اللّه علیهم ملک الروم و هو الخامس من آل هرقل علی ما تقدم من تمام الحدیث و اللّه اعلم.

باب

ماجاء فی فتح القسطنطینیه ومن أین تفتح وفتحها

علامه خروج الدجال ونزول عیسی علیه السلام وقتله ایاه

مسلم عن أبی هریره أن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم قال لا تقوم الساعه حتی ینزل الروم بالأعماق أو بدابق فیخرج إلیهم جیش من المدنیه من خیار أهل الأرض یومئذ فاذا تصافوا قالت الروم خلوا بیننا وبین الذین سبوا منا نقاتلهم فیقول المسلمون لا و اللّه لا نخلی بینکم وبین الذین هم إخواننا فیقاتلونهم فیهزم الثلث لا یتوب اللّه علیهم أبدا ویقتل ثلثهم أفضل الشهداء عند اللّه ویفتح الثلث لا یفتتنون أبدا فیفتحون القسطنطینیه فبینما هم یقتسمون الغنائم و قد علقوا سیوفهم بالزیتون إذ صاح فیهم الشیطان أن المسیح قد خلفکم فی أهلکم فیخرجون وذلک باطل فاذا جاءوا الشام خرج فبینما هم یعدون للقتال ویسوون الصفوف إذ اقیمت الصلاه فینزل عیسی ابن مریم فأمهم فاذا رآه عدو اللّه ذاب کما یذوب الملح فی الماء فلو ترکه لذاب حتی یهلک ولکن یقتله اللّه بیده فیریهم دمه فی حربته وخرج.

ص: 398

آنگاه وقتی که بنی اسرائیل به بیت المقدس بازگشتند،به سوی گناه بازگشتند،از این رو خداوند پادشاه روم،قیصر را بر آنان مسلط کرد و آن معنای این سخن خداوند است پس آنگاه که زمان تهدید دیگر فرا رسد شما را اندوهگین می کنند و داخل مسجد می شوند همان گونه که بار نخست داخل شدند و به هر چه مسلط شدند به طور کلی آن را نابود می کنند.

پس در خشکی و دریا با آن ها نبرد کردند و بر آن ها پیروز شدند و اموال و زنان شان را گرفتند و تمام جواهرات بیت المقدس را گرفتند و بر هفتاد هزار گوساله بار کردند تا به کنیسه ذهب بردند و آن ها تا به امروز در آنجاست تا این که مهدی(عج)آن ها را بگیرد و به بیت المقدس بازگرداند و مسلمانان بر اهل شرک پیروزند.در آن زمان خداوند پادشاه روم را بر آن ها می فرستد و او پنجمین از خاندان هرقل است.بنابر آنچه در ادامه حدیث گذشت و خداوند آگاه تر است.

باب کیفیت فتح قسطنطنیه و نشانه های خروج دجال و فرود آمدن عیسی علیه السلام

مسلم از ابوهریره روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:قیامت برپا نمی شود تا روم در اعماق یا دابق نیرو پیاده کنند آنگاه سپاهی از مدینه را بهترین اهل زمین در آن زمان به سوی آن ها حرکت می کنند.وقتی در برابر هم صف می بندند رومیان می گویند:ما را با کسانی که از ما اسیر گرفته اند تنها گذارید تا با آن ها نبرد کنیم.

مسلمانان می گویند:نه به خدا سوگند!ما شما را با برادران مان تنها نمی گذاریم.آنگاه باهم نبرد می کنند.یک سوم مسلمانان می گریزند که خداوند هرگز توبه آنها را نمی پذیرد و یک سوم آن ها کشته می شوند که آنها بهترین شهیدان هستند و یک سوم پیروز می شوند و هرگز شکست نمی خورند.آنان قسطنطنیه را فتح می کنند و شمشیرهای شان را به درخت زیتون می آویزند و مشغول تقسیم غنایم می شوند.در همین حال ناگهان شیطان در میان آن ها فریاد می زند:همانا مسیح علیه السلام جای شما را در میان خانواده های تان گرفت.از این رو آنان حرکت می کنند ولی آن سخن باطل است.وقتی که آنان به شام می آیند وی بیرون می رود.

ص: 399

ابن ماجه قال حدّثنا علی ابن میمون الرقی قال حدّثنا یعقوب الحنینی عن کثیر بن عبداللّه بن عمرو بن عون عن أبیه عن جده قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم لا تقوم الساعه حتی یکون أدنی مسالح المسلمین ببولاء ثم قال یا علی یا علی یا علی ثم قال یا بنی قال أنکم ستقاتلون بنی الأصفر ویقاتلونهم الذین من بعدکم حتی یخرج إلیهم روفه الاسلام أهل الحجاز الذین لا یخافون فی اللّه لومه لائم فیفتحون قسطنطینیه بالتسبیح و التکبیر فیصیبون غنائم لم یصیبوا مثلها حتی یقتسموا بالأترسه فیأتی آت فیقول أن المسیح قد خرج إلی بلادکم إلّاوهی کذبه فالاخذ نادم و التارک نادم.

وخرج مسلم عن أبی هریره عن النبی صلی الله علیه و سلم قال سمعتم بمدینه جانب منها فی البر وجانب منها فی البحر قالوا نعم یا رسول اللّه قال لا تقوم الساعه حتی یغزوها سبعون ألفا من بنی اسحق فاذا جاءوها نزلوا فلم یقاتلوا بسلاح ولم یرموا بسهم قالوا لا إله إلا اللّه و اللّه أکبر فیسقط أحد جانبیها قال ثور لا اعلمه قال الّا الذی فی البحر ثم یقولون الثانیه لا إله الّاالله و الله اکبر فیفرج لهم فیدخلونها فیغنمون فبینما هم یقتسمون الغنائم إذ جاءهم الصریخ فقال أن الدجال قد خرج فیترکون کل شیء ویرجعون.

ص: 400

و هنگامی که آنان برای نبرد آماده می شوند و صف ها را مرتب می کنند،هنگام برپا شدن نماز، عیسی بن مریم علیه السلام فرود می آید و امامت آن ها را به عهده می گیرد.آنگاه وقتی شیطان،دشمن خدا،او را می بیند ذوب می شود،همان گونه که نمک در آب ذوب می شود و اگر او را رها می کرد،ذوب می شد تا هلاک شود،ولی خداوند او را با دست خود می کُشد و نیزه آغشته به خونش را به آن ها نشان می دهد.

ابن ماجه از علی بن میمون رقی از یعقوب حنینی از کثیر بن عبدالله بن عمرو بن عون از پدرش از جدش روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:قیامت برپا نمی شود تا این که نزدیک ترین اسلحه خانه مسلمانان در بولاء خواهد بود.سپس فرمود:یا علی،یا علی،یا علی.

آنگاه فرمود:ای فرزندم!فرمود:قطعا شما با رومیان نبرد خواهید کرد و کسانی که پس از شمایند با آن ها نبرد می کنند تا بزرگان و شجاعان اهل حجاز کسانی که در راه خدا از ملامت ملامتگران نمی هراسند به جنگ با آن ها می روند آنگاه با تسبیح و تکبیر قسطنطنیه را فتح می کنند و غنائمی به دست می آورند که هرگز به مثل آن دست نیافته اند به طوری که با سپر آنها را تقسیم می کنند.آنگاه شخصی می آید و می گوید:همانا مسیح به سوی شهرهای تان حرکت کرده است.همانا آن دروغ است:پس،گیرنده پشیمان است و رها کننده پشیمان است.

مسلم از ابوهریره از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:آیا نام شهری را شنیده اید که یک طرف آن در خشکی است و طرف دیگر در دریا؟

گفتند:آری،ای رسول خدا صلی الله علیه و آله.

فرمود:قیامت برپانمی شود تا هفتاد هزار نفر از بنی اسحاق با آن نبرد می کنند هنگامی که به طرف آن می روند،فرود می آیند ولی با اسلحه نمی جنگند و تیر نمی اندازند،بلکه لااله الاالله و الله اکبر می گویند آنگاه یک طرف آن فرو می ریزد.

ثور گفت:فقط می دانم که فرمود:آن که در دریاست.

سپس بار دوم لا اله الا الله و الله اکبر می گویند و برایشان راه گشوده می شود و داخل آن می شوند و به غنیمت می رسند.آنگاه در همان حال که مشغول تقسیم غنائم اند،فریاد گری نزد آنان می آید و می گوید:دجال خروج کرده است.از این رو همه چیز را به حال خود وامی گذارند و برمی گردند.

ص: 401

الترمذی عن أنس قال فتح القسطنطینیه مع قیام الساعه هکذا رواه موقوفا وقال حدیث غریب و القسطنطینیه مدینه الروم وتفتتح عند خروج الدجال و القسطنطینیه قد فتحت فی زمن بعض أصحاب رسول اللّه صلی الله علیه و سلم.

قال المؤلف رحمه الله هو عثمان بن عفان ذکر الطبری فی التاریخ له ثم دخلت سنه سبع وعشرین ففیها کان فتح أفریقیه علی ید عبدالله بن أبی سرح وذلک أن عثمان رضی الله عنه لما ولی عمرو بن العاص علی عمله بمصر کان لا یعزل أحدا إلّاعن شکایه وکان عبداللّه بن أبی سرح من جند عثمان فأمره عثمان رضی الله عنه علی الجند ورماه بالرجال وسرحه إلی إفریقیه وسرح معه عبداللّه بن نافع بن قیس وعبداللّه بن نافع بن الحصین الفهرینی فلما فتح اللّه إفریقیه خرج عبداللّه وعبداللّه إلی الأندلس فأتیاها من قبل البحر وکتب عثمان رضی الله عنه إلی من انتدب إلی الأندلس أما بعد فان القسطنطینیه إنما تفتح من قبل الأندلس وانکم ان افتتحتموها کنتم شرکاء فی الأجر فیقال أنها فتحت فی تلک الأزمان وستفتح مره أخری کما فی أحادیث هذا الباب و الذی قبله و قد قال بعض علمائنا أن حدیث أبی هریره أول الباب یدل علی أنها تفتح بالقتال وحدیث ابن ماجه یدل علی خلاف ذلک مع حدیث أبی هریره واللّه أعلم.

قال المؤلف رحمه الله لعل فتح المهدی یکون لها مرتین مره بالقتال ومره بالتکبیر کما أنه یفتح کنیسه الذهب مرتین فإن المهدی إذا خرج بالمغرب علی ما تقدم جاءت إلیه أهل الأندلس فیقولون یا ولی اللّه أنصر جزیره الأندلس فقد بلغت وتلف أهلها وتغلب علیها أهل الکفر والشرک من أبناء الروم فیبعث کتبه إلی جمیع قبائل المغرب وهم قزوله وخذاله وقذاله وغیرهم من القبائل من أهل المغرب أن أنصروا دین اللّه وشریعه محمد صلی الله علیه و سلم فیأتون إلیه من کل مکان ویجیبونه ویقفون عند أمره.

ص: 402

ترمذی از انس روایت می کند که گفت:فتح قسطنطنیه با برپا شدن قیامت این گونه است.

ترمذی آن را بدون اسناد به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت کرده است و می گوید:حدیث عجیبی است.

قسطنطنیه شهر روم است و هنگام خروج دجال فتح می شوند و قسطنطنیه در زمان برخی اصحاب پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فتح شده است.

مؤلف می گوید:وی عثمان بن عفان است.طبری در کتاب تاریخش می گوید:سپس سال بیست و هفتم فرا رسید در این سال آفریقا به دست عبدالله بن ابی سرح فتح شد و توضیح آن چنین است که عثمان وقتی عمرو عاص را به حکومت مصر منصوب کرد،کسی را از کار برکنار نمی کرد مگر به خاطر شکایتی و عبدالله بن ابی سرح از سپاه عثمان بود.آنگاه عثمان او را به فرماندهی سپاه منصوب کرد و برای وی نیرو فرستاد و او را به سوی آفریقا فرستاد و عبدالله بن نافع بن قیس و عبدالله بن نافع بن حصین فهرینی را همراه وی فرستاد.پس از فتح آفریقا توسط خداوند آن دو عبدالله از راه دریا به سوی اندلس حرکت کردند و عثمان به نیروهایی که به طرف اندلس حرکت کرده بودند نوشت:قسطنطنیه فقط از طرف اندلس فتح می شود و شما اگر آنجا را فتح کنید در پاداش آن شریک هستید.

پس گفته می شود قسطنطنیه در آن زمان ها فتح شد و بار دیگر نیز فتح خواهد شد چنانچه در احادیث این باب و باب پیشین آمده است و برخی علمای ما گفته اند:حدیث ابوهریره در آغاز باب دلالت می کند که آن با جنگ فتح می شود و حدیث ابن ماجه و حدیث ابوهریره بر خلاف آن دلالت می کند و خداوند آگاه تر است.

مؤلف می گوید:شاید مهدی(عج)دوبار قسطنطنیه را فتح کند،یک بار با جنگ و یک بار با تکبیر،همان گونه که کنیسه ذهب را دوبار فتح می کند،زیرا هنگامی که مهدی(عج)از مغرب ظهور می کند همان گونه که گذشت اهل اندلس نزد وی می آیند و می گویند:ای ولی خدا! جزیره اندلس را یاری کن که اندوه آنجا را فرا گرفته است و اهلش هلاک شده اند و رومیان کافر و مشرک بر آنجا مسلط گردیده اند.

آنگاه مهدی(عج)به همه قبیله های مغرب قزوله و خذاله و قذاله و دیگران نامه می نویسد که دین خدا و شریعت محمد صلی الله علیه و آله را یاری کنید.از این رو از هر طرف به سوی او می آیند و به دعوتش پاسخ مثبت می دهند و گوش به فرمانش می ایستند.

ص: 403

ویکون علی مقدمته صاحب الخرطوم و هو صاحب الناقه الغرا و هو صاحب المهدی وناصر دین الإسلام وولی اللّه حقا فعند ذلک یبایعونه ثمانون ألف مقاتل بین فارس وراجل قد رضی الله عنهم أولئک حزب اللّه ألا أن حزب اللّه هم المفلحون فباعوا أنفسهم من اللّه واللّه ذو الفضل العظیم فیعبرون البحر حتی ینتهوا إلی حمص وهی اشبیلیه فیصعد المهدی المنبر فی المسجد الجامع ویخطب خطبه بلیغه فیأتی إلیه أهل الاندلس فیبایعه جمیع من بها من أهل الإسلام ثم یخرج بجمیع المسلمین متوجها إلی البلاد بلاد الروم فیفتح فیها سبعین مدینه من مدائن الروم یخرجها من أیدی العدو عنوه الحدیث.وفیه ثم أن المهدی ومن معه یصلون إلی کنیسه الذهب فیجدون فیها أموالا فیأخذها المهدی فیقسمها بین الناس بالسویه ثم یجد فیها تابوت السکینه وفیها غفاره عیسی وعصی موسی علیهما السلام وهی العصا التی هبط بها آدم من الجنه حین أخرج منها وکان قیصر ملک الروم قد أخذها من بیت المقدس فی جمله السبی حین سبی بیت المقدس واحتمل جمیع ذلک إلی کنیسه الذهب فهو فیها إلی الآن حتی یأخذها المهدی فإذا أخذ المسلمون العصا تنازعوا علیها فکل منهم یرید أخذ العصا فإذا أراد اللّه تمام أهل الإسلام من الأندلس خذل اللّه رأیهم وسلب ذوی الألباب عقولهم فیقسمون العصا علی أربعه أجزاء فیأخذ کل عسکر منهم جزءا وهم یومئذ أربع عساکر و إذا فعلوا ذلک رفع اللّه عنهم الظفر و النصر ووقع الخلاف فی ذلک بینهم قال کعب الأحبار ویظهر علیهم أهل الشرک حتی یأتون البحر فیبعث اللّه إلیهم ملکا فی صوره ایل فیجوز بهم القنطره التی بناها ذوالقرنین لهذا المعنی خاصه فیأخذ الناس وراءه

ص: 404

فرمانده مقدمه سپاه مهدی(عج)حاکم خرطوم است و او صاحب شتر غرا و یار مهدی (عج)و یاری کننده دین اسلام و ولی بر حق خداوند است.در این زمان هشتاد هزار جنگجوی سواره و پیاده با وی بیعت می کنند که خداوند از آن ها راضی است آنان حزب الله اند.آگاه باش که تنها حزب خداوند رستگارند.پس جان های شان را به خداوند می فروشند و خداوند دارای فضل بزرگی است.آنگاه از دریا می گذرند تا به حمص اشبیلیه می رسند.در مسجد جامع آنجا مهدی(عج)به منبر می رود و خطبه رسایی می خواند.آنگاه همه مسلمانان اندلس نزد وی می آیند و بیعت می کنند.سپس همه مسلمانان را به طرف شهرهای روم حرکت می دهد و هفتاد شهر از شهرهای روم را فتح می کند و آن ها را با نیروی نظامی از دست دشمن خارج می کند...

آنگاه مهدی(عج)و همراهانش به کنیسه ذهب می رسند و اموالی را در آنجا می یابند.

مهدی(عج)آن اموال را می گیرد و به طور مساوی بین مردم تقسیم می کند.سپس تابوت سکینه آرامش و عبای عیسی علیه السلام و عصای موسی علیه السلام را می یابد و آن عصایی است که آدم علیه السلام هنگام بیرون آمدن از بهشت آن را آورد و قیصر پادشاه روم هنگام به اسارت درآوردن بیت المقدس در ضمن اسیران این اموال را گرفت و آن ها را با کنیسه ذهب منتقل کرد و آن ها تا این زمان در آنجاست تا مهدی(عج)آن ها را بگیرد.

هنگامی که مسلمانان عصا را می گیرند،درباره آن باهم نزاع می کنند و هر گروه از آن ها می خواهد آن را بگیرد.آنگاه وقتی که خداوند بر چیدن اسلام از اندلس را اراده کند،آن ها را به خودشان وامی گذارد و عقل های شان را می گیرد،از این رو عصا را به چهار قسمت تقسیم می کنند و هر سپاه یک قسمت از آن را برمی دارد آنان در آن زمان چهار سپاهند.وقتی چنین کردند خداوند پیروزی و یاری را از آن ها برمی دارد و درباره آن باهم اختلاف می کنند.

کعب احبار می گوید:مشرکان بر آن ها پیروز می شوند وقتی به دریا می رسند خداوند فرشته ای را به صورت ایل به سوی آن ها می فرستد و آن ها را از پلی که ذوالقرنین فقط برای همین کار ساخته است عبور می دهد و مردم به تعقیب آن ها می پردازند تا به شهر فارس می رسند در حالی که رومیان پشت سرشان هستند.پس پیوسته چنین است که هر وقت

ص: 405

حتی یأتوا إلی مدینه فارس و الروم وراءهم فلا یزالون کذلک کلما ارتحل المسلمون مرحله ارتحل المشرکون کذلک حتی یأتوا إلی أرض مصر و الروم وراءهم وفی حدیث حذیفه ویتملکون مصر إلی الفیوم ثم یرجعون و اللّه تعالی أعلم.

باب

اشراط الساعه وعلامتها

فاما وقتها لا یعلمه اللّه إلّاوفی حدیث جبریل ما المسئول عنها بأعلم من السائل الحدیث خرجه مسلم.

وکذلک روی الشعبی قال لقی جبریل عیسی علیه السلام فقال له عیسی متی الساعه فانتفض جبریل علیه السلام فی أجنحته وقال ما المسئول عثها بأعلم من السائل ثقلت فی السموات والأرض لاتاتیکم إلّابغته.

وذکر أبو نعیم من حدیث مکحول عن حذیفه قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم للساعه إشراط قیل وما إشراطها قال علو أهل الفسق فی المساجد وظهور أهل المنکر علی أهل المعروف قال اعرابی فما تامرنی یا رسول اللّه قال دع وکن حلیما من أجلاس بیتک غریب من حدیث مکحول لم نکتبه إلّامن حدیث حمزه النصیبی عن مکحول.

ص: 406

مسلمانان یک منزل می روند،مشرکان نیز به همان اندازه می روند تا به سرزمین مصر می رسند در حالی که رومیان پشت سرشان هستند.

در حدیث حذیفه آمده است:مصر را به فیوم وامی گذارند و برمی گردند و خداوند آگاه تر است.

باب نشانه های قیامت

زمان برپایی قیامت را کسی جز خداوند نمی داند و در حدیث جبرئیل آمده است:سوال شده از او آگاه تر از سوال کننده نیست.

این حدیث را مسلم ذکر کرده است.

و شعبی روایت می کند:جبرئیل علیه السلام با عیسی علیه السلام دیدار کرد.عیسی علیه السلام به او گفت:قیامت چه وقت است؟

جبرئیل علیه السلام بال هایش را حرکت داد و گفت:سوال شده در این باره آگاه تر از سوال کننده نیست.در آسمان ها و زمین سنگینی می کند و فقط به صورت ناگهانی به سراغ شما می آید.

ابونعیم از مکحول از حذیفه روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:فرا رسیدن قیامت نشانه هایی دارد.

گفته شد:نشانه های آن چیست؟

فرمود:برتری فاسقان در مساجد و پیروزی اهل منکر بر اهل معروف.عرب بیابانگردی گفت:چه دستوری به من می دهید،ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!فرمود:ترک کن و بردبار باش و همانند یکی از وسایل خانه ات باش!

این حدیث،حدیث غریبی از مکحول است که فقط آن را از طریق حمزه نصیبی از مکحول می نویسیم.

ص: 407

فصل

قال العلماء رحمهم اللّه تعالی و الحکمه فی تقدیم الأشراط ودلاله الناس علیها تنبیه الناس عن رقدتهم وحثهم علی الاحتیاط لانفسهم بالتوبه والانابه کی لایباغنوا بالحول بینهم وبین تدارک العوارض منهم فینبغی للناس أن یکونوا بعد ظهور إشراط الساعه قد نظروا لأنفسهم وانقطعوا عن الدنیا واستعدوا للساعه الموعود بها و اللّه أعلم وتلک الاشراط علامه لانتهاء الدنیا وانقضائها فمنها خروج الدجال ونزول عیسی وقتله الدجال ومنها خروج یاجوج وماجوج ودابه الأرض ومنها طلوع الشمس من مغربها هذه هی الآیات العظام علی مایأتی بیانه و أما مایتقدم من هذه من قبض العلم وغلبه الجهل واستیلاء أهله وبیع الحکم وظهور المعازف واستفاضه شرب الخمور واکتفاء النساء بالنساء و الرجال بالرجال وإطاله البنیان وزخرفه المساجد و إماره الصبیان ولعن آخر هذه الأمه أولها وکثره الهرج فإنها أسباب حادثه وروایه الأخبار المنذره بها بعد ما صار الخبر بها عیانا تکلف لکن لابد من ذکرها حتی یوقف علیها ویتحقق بذلک معجزه النبی صلی الله علیه و سلم وصدقه فی کل ما أخبر به صلی الله علیه و سلم.

ص: 408

فصل

علما می گویند:حکمت نشانه های قیامت و راهنمایی کردن مردم به آن ها بیدارکردن آنان از غفلت و تشویق ایشان به احتیاط برای خودشان با توبه و انابه است تا با فاصله شدن میان مردم و جبران گناهان،آنان زیان نکنند پس سزاوار است که پس از ظهور نشانه های قیامت برای خودشان بیندیشند و از دنیا قطع امید کنند و برای قیامت که وعده داده شده است آماده شوند و خداوند آگاه تر است.

آن نشانه ها،علامت پایان دنیاست که عبارتند از:خروج دجال و فرود آمدن عیسی علیه السلام و کشته شدن دجال توسط وی و خروج یاجوج و ماجوج و جنبده زمین و طلوع خورشید از مغرب.این ها نشانه های بزرگ است که بیانش خواهد آمد.

و نشانه هایی که زودتر تحقق می یابد مثل گرفته شدن علم و غلبه جهل و مسلط شدن جاهلان و معامله شدن حکم و رایج شدن آلات موسیقی و زیاد شدن شراب خواری و همجنس بازی در میان زنان و مردان و مرتفع کردن ساختمان ها و طلاکاری کردن مسجدها و حاکم شدن کودکان و لعنت کردن آخرین های این امت اولین های امت را.

این ها چیزهایی است که به وقوع پیوسته است و روایت کردن احادیث بیم دهنده از آن ها پس از عینی شدنشان،خود را به زحمت انداختن است ولی باید آن احادیث را ذکر کرد تا نسبت به آن ها آگاهی حاصل شود و از این راه معجزه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و راستگویش در همه سخنانش ثابت شود.

ص: 409

وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان

أبو العباس،شمس الدین،أحمد بن محمد بن ابراهیم بن ابی بکر

ابن خلکان البرمکی الاربلی الشافعی

(608-681)

من اعلام المؤرخین ومشاهیر الأدباء،أصله من إربل(قرب الموصل علی شاطئ دجله الشرقی)رحل إلی مصر وأقام فیها مده وتولی نیابه قضائها،ثم انتقل إلی دمشق فولاه الملک الظاهر قضاء الشام وعزل بعد عشر سنین فعاد إلی مصر وبعدما أقام سبع سنین ردّ إلی قضاء الشام فعزل عنه بعد مده واشتغل بالتدریس فی مدارس دمشق.

وکتابه وفیات...من أشهر کتب التراجم،کما یعتبر عند أرباب الرجال و التراجم من أحسن المصادر ضبطاً وترتیباً وإحکاماً. (1)

لکن ابن کثیر کما قال الزرکلی انتقده فی البدایه و النهایه(113/11)فی کلامه علی ابن الراوندی-الذی ترجمه تحت رقم 34 فی المجلد الأول-».

فقال:و قد ذکره ابن خلکان وقلس علیه ولم یخرجه أو یجرحه بشیء وکان الکلب أکل له عجیناً،علی عادته فی العلماء و الشعراء،فالشعراء یطیل تراجمهم،والعلماء یذکر لهم ترجمه یسیره و الزنادقه یترک ذکر زندقتهم.1.

ص: 410


1- .النجوم الزاهره 353/7-354؛طبقات الشافعیه للسبکی 14/5-15؛دول الاسلام للذهبی 143/3؛مرآه الجنان 193/3-197؛المختصر فی اخبار البشر 17/4؛کشف الظنون 3017؛روضات الجنات 87-89؛معجم المؤلفین 59/1؛الاعلام للزرکلی 220/1.

گزیده کتاب

وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان

تألیف:ابوالعباس،شمس الدین،احمد بن محمد بن ابراهیم بن ابی بکر،

ابن خلکان برمکی اربلی شافعی

(608-681)

وی از تاریخ نگاران بزرگ و ادیبان مشهور بود.اصل او از اربل(نزدیک موصل در ساحل شرقی دجله)بود که به مصر کوچ کرد و مدتی در آنجا اقامت نمود.او در مصر نیابت قضاوت را عهده دار شد.آنگاه به دمشق نقل مکان کرد و ملک ظاهر او را به قضاوت شام منصوب کرد.

پس از ده سال از قضاوت شام برکنار شد و به مصر بازگشت.آنگاه پس از هفت سال اقامت در مصر به منصب قضاوت شام بازگشت.سپس پس از مدتی از آن برکنار شد و در مدارس دمشق مشغول تدریس گردید.

کتاب«وفیات»او از مشهورترین کتاب های تراجم است،چنانچه نزد علمای رجال و تراجم از بهترین منابع از نظر ضبط و ترتیب و اعتبار به شمار می آید. (1)

با این حال ابن کثیر بنابر گزارش زرکلی در کتاب«البدایه و النهایه»113/11 درباره

ص: 411


1- .النجوم الزاهره 353/7-354؛طبقات الشافعیه،سبکی 14/5-15؛دول الاسلام،ذهبی 143/3؛مرآه الجنان 193/3-197؛المختصر فی اخبار البشر 17/4؛کشف الظنون 3/17؛روضات الجنات 87-89؛معجم المؤلفین 59/1؛الاعلام زرکلی 220/1.

أقول إن نماذج سیرته التی یؤاخذ علیها وتدل علی صدق کلام ابن کثیر ترجمته لأبی القاسم المنتظر محمد بن الحسن العسکری علیه السلام فانه مع الأغماض عن إمامته وخلافته الاسلامیه عند الشیعه تکون له شخصیه فذه،إسلامی عالمی وله سهم وافر فی الکتب الحدیث وغیرها من المصادر الأصلیه،فکان من الواجب علی مثل ابن خلکان ان یوسع فی ترجمته وتعریفه بما هو أکثر وأتقن وأحکم ممّا بین أیدیکم من نص کلامه فیه.

ومع الأسف ان ابن خلکان لم یعتن بشأن الامام(المهدی المنتظر علیه السلام)ولم یشاء ان یرجع إلی عشرات من المصادر الصحیحه،من السنه و الشیعه فی ترجمه مثل هذا الامام أو رجع ولم ینصف.%

ص: 412

سخنانش در ترجمه ابن راوندی(ترجمه 34 جلد اول)از او انتقاد کرده است و می گوید:

«ابن خلکان او را ذکر کرده است و او را مانند غذای درون معده به گلو آورده است ولی نه او را بیرون انداخته و نه او را جرح کرده است گویا سگ برای او خمیر خورده است بنابر عادتی که درباره عالمان و شاعران دارد،ترجمه شاعران را طولانی می کند و برای عالمان شرح حال مختصری ذکر می کند و کفر زندیقان را سخن به میان نمی آورد.

می گویم:نمونه روش او که به آن عمل می کند و بر درستی سخن ابن کثیر دلالت می کند، بیان ترجمه ابوالقاسم،منتظر،محمد بن حسن عسکری علیه السلام توسط اوست،چرا که با قطع نظر از امامت و خلافت اسلامی حضرت مهدی(عج)نزد شیعیان،وی دارای شخصیت بسیار بزرگ اسلامی و جهانی است و در کتاب های حدیث و منابع دست اول دیگر مطالب زیادی درباره او آمده است.از این رو بر ابن خلکان واجب بود که بیش تر و متقن تر و محکم تر از آنچه پیش رو دارید به شخصیت امام مهدی(عج)بپردازد.

ولی افسوس که ابن خلکان به شخصیت امام علیه السلام اعتنا نکرده است و نخواسته است که به ده ها منبع صحیح از سنی و شیعه در این باره مراجعه کند یا مراجعه کرده است و انصاف را رعایت نکرده است.

ص: 413

وفیات الأعیان

وأنباء أبناء الزّمان

لأبی العباس شمس الدّین احمد بن محمد بن أبی بکر بن خلّکان

(608-681 ه)

حققه

الدکتور احسان عباس

المجلد الرّابع

دار صادر

بیروت

ص: 414

وفیات الأعیان

اشاره

وأنباء أبناء الزّمان

أبو العباس،شمس الدین،أحمد بن محمد بن ابراهیم بن ابی بکر

ابن خلکان برمکی اربلی شافعی

(608-681)

جلد چهارم

ص: 415

562

أبوالقاسم المنتظر

أبوالقاسم محمد بن الحسن العسکری بن علیّ الهادی بن محمد الجواد المذکور قبله؛ ثانی عشر الأئمه الاثنی عشر علی اعتقاد الامامیه،المعروف بالحجَّه،و هو الذی تزعم الشیعه أنه المنتظر و القائم و المهدی،و هو صاحب السرداب عندهم،وأقاویلهم فیه کثیره، وهم ینتظرون ظهوره فی آخر الزمان من السرداب بسرّ من رأی.کانت ولادته یوم الجمعه منتصف شعبان سنه خمس وخمسین ومائتین،ولما توفی أبوه و قد سبق ذکره (1)کان عمره خمس سنین،واسم أمه خمط،وقیل نرجس،والشیعه یقولون:إنه دخل السرداب فی دار أبیه وأمُّهُ تنظر إلیه،فلم یعد یخرج إلیها،وذلک فی سنه خمس وستین ومائتین،وعمره یومئذ تسع سنین.

وذکر ابن الازرق فی تاریخ میافارقین أن الحجه المذکور ولد تاسع شهر ربیع الأول سنه ثمان وخمسین ومائتین،وقیل فی ثامن شعبان سنه ست وخمسین،و هو الأصح وأ نّه لما دخل السرداب کان عمره أربع سنین،وقیل خمس سنین،وقیل إنه دخل السرداب سنه خمس وسبعین ومائتین وعمره سبع عشره سنه،واللّه أعلم أی ذلک کان، رحمه اللّه تعالی.

ص: 416


1- .انظر الأئمه الاثنا عشر:117 و الصفحه المقابله.

562

ابوالقاسم منتظر

ابوالقاسم محمد بن حسن عسکری بن علی هادی بن محمد الجواد(که پیش تر ذکر شد) دوازدهمین امام از امامان دوازده گانه بنابر اعتقاد امامیه معروف به حجت و کسی است که شیعه می پندارد او منتظر و قائم و مهدی(عج)است و نزد آنان وی صاحب سرداب است که سخنان آن ها در این باره فراوان است.آن ها منتظر ظهور وی از سرداب در سامرا در آخرالزمان هستند.ولادت وی در روز جمعه نیمه شعبان سال دویست و پنجاه و پنج است و سن وی در هنگام وفات پدرش پنج سال بود.نام مادرش خمط است و نرجس نیز گفته شده است.

شیعیان می گویند:وی در خانه پدرش داخل سرداب شد در حالی که مادرش منتظر وی بود،ولی به سوی او بازنگشت.این حادثه در دویست و شصت و پنج اتفاق افتاد که آن حضرت در آن هنگام نه ساله بود.

و ابن ازرق در کتاب«تارخ میافارقین»می گوید:امام مهدی(عج)در روز نهم ماه ربیع الاول سال دویست و پنجاه و هشت متولد شد و گفته شده است که وی در هشتم شعبان سال دویست و پنجاه و شش تولد یافت که این درست تر است و هنگام ورود به سرداب چهار سال از عمرش می گذشت و گفته شده پنج سال و گفته شده است که وی در سال دویست و هفتاد و پنج در سن هفده سالگی داخل سرداب شد و خداوند آگاه تر است که کدام یک از این ها رخ داد.خداوند تعالی او را رحمت کند.

ص: 417

ذخائر العقبی

فی مناقب ذوی القربی

محب الدین أبو العباس،أحمد بن عبداللّه بن محمد

الطبری المکی الشافعی

(615-694)

من کبار المحدثین،مولده ووفاته بمکه وکان شیخ الشافعیه ومحدث الحجاز فیدرس ویفتی وله تصانیف فی الفقه و الحدیث،منها:الریاض النضره فی فضائل العشره ط،القری لقاصد ام القری ط،السمط الثمین فی مناقب أمهات المؤمنین ط،تقریب المرام فی غریب القاسم بن سلام فی غریب الحدیث و ذخائر العقبی... (1)و قد طبع هذا الکتاب بمصر و الیک شطراً منه یتعلق بالمهدی المنتظر(عجل اللّه فرجه).1.

ص: 418


1- .طبقات الشافعیه للسبکی 8/5؛مرآه الجنان 224/4؛شذرات الذهب 425/5؛تذکره الحفاظ 1474/4؛الاعلام للزرکلی 153/1؛کشف الظنون 831؛معجم المؤلفین 398/1؛النجوم الزاهره 74/8،بروکلمان 361/1.

گزیده کتاب

ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی

تألیف:محب الدین،ابوالعباس،احمد بن عبدالله بن محمد

طبری مکی شافعی

(615-694)

وی از محدثان بزرگ بود.در مکه متولد شد و در همانجا بدرود حیات گفت.او شیخ شافعیه و محدث حجاز بود که تدریس می کرد و فتوا می داد.محب الدین طبری دارای تألیفاتی در زمینه فقه و حدیث است که از آن جمله است:

«الریاض النضره فی فضائل العشره»(به چاپ رسیده است)«القری لقاصد ام القری»(به چاپ رسیده است)«السمط الثمین فی مناقب امهات المؤمنین»(به چاپ رسیده است) «تقریب المرام فی غریب القاسم بن سلام»درباره احادیث غریب و«ذخائر العقبی». (1)

و این کتاب در مصر چاپ شده است و اکنون بخشی از آن که مربوط به امام زمان(عج) است به چاپ می رسد.

ص: 419


1- .طبقات الشافعیه،سبکی 8/5؛مرآه الجنان 224/4؛شذرات الذهب 425/5؛تذکره الحفاظ 1474/4؛الأعلام زرکلی 153/1؛کشف الظنون 831؛معجم المؤلفین 398/1؛النجوم الزاهره 74/8؛بروکلمان 361/1.

ذخائر العقبی

فی مناقب ذوی القربی

تألیف العلامه الحافظ محب الدین أحمد بن عبداللّه الطبری

(615-694)

عن نسخه دار الکتب المصریه،ونسخه الخزانه التیموریه

عنیت بنشره

مکتبه القدسی

لصاحبها حسام الدّین القدسی

بباب الخلق بحاره الجداوی بدرب سعاده بالقاهره

سنه 1356 وحقوق الطبع محفوظه

ص: 420

ذخائر العقبی

اشاره

فی مناقب ذوی القربی

محب الدین،أبو العباس،أحمد بن عبداللّه بن محمد

طبری مکی شافعی

(615-694)

ص: 421

ذکر ما جاء

أن المهدی فی آخر الزمان منهما

عن علی بن الهلالی عن أبیه قال دخلت علی رسول اللّه صلی الله علیه و سلم فی الحاله التی قبض فیها فاذا فاطمه عند رأسه فبکت حتی ارتفع صوتها فرفع صلی الله علیه و سلم طرفه إلیها فقال حبیبتی فاطمه ما الذی یبکیک؟فقالت:أخشی الضیعه من بعدک.

فقال یا حبیبتی ما علمت أن اللّه اطلع علی أهل الأرض اطلاعه فاختارمنها أباک فبعثه برسالته ثم اطلع اطلاعه فاختار منها بعلک وأوحی إلی أن أنکحک إیاه یا فاطمه ونحن أهل بیت فقد أعطانا اللّه سبع خصال لم تعط أحداً قبلنا ولا تعط أحداً بعدنا وأنا خاتم النبیین وأکرمهم علی اللّه عزوجل وأحب المخلوقین إلی اللّه عز و جل وأنا أبوک ووصی خیر الاوصیاء وأحبهم إلی اللّه عز وجل و هو بعلک وشهیدنا خیر الشهداء وأحبّهم إلی اللّه عزوجل و هو حمزه بن عبدالمطلب عم أبیک وعم بعلک ومنا من له جناحان أخضران یطیر بهما فی الجنه حیث یشاء مع الملائکه و هو ابن عم أبیک وأخو بعلک ومنا سبط هذه الامه وهما ابناک الحسن و الحسین وهما سیدا شباب أهل الجنه وأبوهما و الذی بعثنی بالحق خیر منهما.یا فاطمه و الذی بعثنی بالحق إن منهما مهدی هذه الأمه إذا صارت الدنیا هرجاً ومرجاً وتظاهرت الفتن وتقطعت السبل وأغار بعضهم علی بعض فلا کبیر یرحم صغیراً ولا صغیر یوقر کبیراً فیبعث اللّه عزوجل عند ذلک من یفتح حصون الضلاله وقلوباً غلفاً یقوم بالدین فی آخر الزمان کما قمت به فی أول الزمان

ص: 422

احادیث ظهور مهدی در آخرالزمان

اشاره

علی بن هلالی از پدرش روایت می کند که گفت:در حال احتضار پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نزد وی رفتم.در آن هنگام فاطمه علیها السلام بالای سر پدرش بلند بلند گریه می کرد.پیامبراکرم صلی الله علیه و آله چشمش را به سوی او کرد و فرمود:ای حبیبه من،فاطمه علیها السلام چرا می گریی؟

گفت:از ضایع شدن پس از شما بیمناکم.

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:ای حبیبه من!مگر نمی دانی خداوند نگاهی به اهل زمین افکند، آنگاه پدرت را از آن برگزید و او را برای رسالت خود مبعوث کرد سپس توجه دیگری کرد و شوهرت را از آن برگزید و به من وحی کرد تو را به ازدواج او درآورم.ای فاطمه علیها السلام!و ما خاندانی هستیم که خداوند هفت ویژگی به ما بخشیده است که به هیچ کس پیش از ما و هیچ کس پس از ما نبخشیده است و من آخرین پیامبران و گرامی ترین آن ها بر خداوند عز و جل هستم و او شوهر توست و شهید ما بهترین شهیدان و محبوب ترین آن ها نزد خداوند عز و جل است و او حمزه بن عبدالمطلب عموی پدرت و عموی شوهرت است و از ماست صاحب دو بال سبز که با آن ها در هر کجای بهشت که بخواهد با فرشتگان پرواز می کند و او عموزاده پدرت و برادر شوهرت است و از ماست سبط این امت و آن ها حسن و حسین علیه السلام دو سرور جوانان اهل بهشت هستند و سوگند به خدایی که مرا به حق مبعوث کرد،پدر آن ها بهتر از آن هاست.

ای فاطمه علیها السلام،سوگند به خدایی که مرا به حق مبعوث کرد!همانا از آن دو مهدی(عج)این امت است که وقتی دنیا پر از هرج و مرج،فتنه ها فراگیر و راه ها ناامن می شود و مردم همدیگر را غارت می کنند،نه بزرگی به صغیر رحم می کند و نه صغیر احترام بزرگی را نگه می دارد.در این هنگام خداوند عز و جل کسی را برمی انگیزد که دژهای گمراهی و قلب های غلاف و سرپوش را فتح می کند.در آخرالزمان دین را برپا می کند همان گونه که من در آغاز،آن را برپا کردم

ص: 423

ویملأ الأرض عدلا کما ملئت جوراً.خرجه الحافظ أبو العلاء الهمدانی فی أربعین حدیثاً فی المهدی و قد تقدم مختصراً فی مناقب فاطمه من حدیث الطبرانی عن أبی أیوب الانصاری.

(شرح):الهرج و المرج الاقتتال والاختلاط،غلف أی فی غلاف عن سماع الحق.وعنه قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم«یولد منهما یعنی الحسن و الحسین مهدی هذه الامه».وعن الحسین بن علی أن النبی صلی الله علیه و سلم قال لفاطمه«المهدی من ولدک»وعن حذیفه أن النبی صلی الله علیه و سلم قال المهدی من ولدی وجهه کالکوکب الدری.و قد روی عن أبی سعید الخدری وعبدالرحمن بن عوف وغیرهما أنه من عترته صلی الله علیه و سلم.

ذکر ما جاء من ذلک مختصاً بالحسین

عن حذیفه أن النبی صلی الله علیه و سلم قال لو لم یبق من الدنیا إلّایوم واحد لطول اللّه ذلک الیوم حتی یبعث رجلا من ولدی إسمه کاسمی فقال سلمان من أی ولدک یا رسول اللّه قال من ولدی هذا وضرب بیده علی الحسین.فیحمل ماورد مطلقاً فیما تقدم علی هذا المقید.

ص: 424

و زمین را از عدالت پر می کند همان گونه که از جور پر شده است.

این حدیث را حافظ ابو العلاء همدانی در«اربعین حدیثا فی المهدی(عج)آورده است و پیش تر به طور خلاصه در مناقب فاطمه علیها السلام از طریق طبرانی از ابوایوب انصاری گذشت.

شرح حدیث:هرج و مرج به معنای جنگ و خونریزی و بی نظمی است غلف یعنی از شنیدن حق در غلاف است.

همچنین از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«از این دو یعنی حسن و حسین علیهما السلام مهدی(عج)این امت به دنیا می آید.»

و از حسین بن علی علیهما السلام روایت شده است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به فاطمه علیها السلام فرمود:

«مهدی(عج)از فرزندان توست.»

و از حذیفه روایت شده که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«مهدی(عج)از فرزندان من و چهره اش همانند ستاره تابناک است.»

و از ابو سعید خدری و عبدالرحمان بن عوف و دیگران روایت شده که وی از عترت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله است.

مهدی(عج)از نسل حسین علیه السلام

حذیفه از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«اگر از این دنیا تنها یک روز باقی بماند حتماً خداوند آن روز را بلند می کند تا مردی از فرزندان مرا برانگیزد که نامش شبیه نام من است.

سلمان گفت:از کدام فرزندت؟ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله دستش را به حسین علیه السلام زد و فرمود:از این فرزندم.»

بنابراین احادیثی که پیش تر مطلق آمده است بر این حدیث مقید حمل می شود.

ص: 425

فرائد السمطین

شیخ الاسلام،صدر الدین،ابوالمجامع،ابراهیم بن سعد الدین

محمد بن المؤید الحموئی الخراسانی

(644-732)

من أعلام السنه وحفاظ الحدیث.

أطراه الذهبی فی تذکرته(1506/4)بالامام المحدث الأوحد الأکمل فخر الاسلام.ثم قال:وکان شدید الأعتناء بالروایه وتحصیل الأجزاء وعلی یده أسلم غازان الملک.

وترجمه ابن حجر فی الدرر الکامنه،(ج1،ص67-69)فعد شیوخه و البلاد التی سمع بها وذکر اکثاره فی نقل الحدیث عن جماعه بالعراق و الشام و الحجاز وأطراه بأ نّه کان دیّناً وقوراً،ملیح الشکل،جید القراءه وعلی یده اسلم غازان الملک (1).

ثم ذکر أسماء من له اجازه عنهم وبعض من له اجازه عنه.د.

ص: 426


1- .وکان اسلام غازان المغولی بید الحموئی فی سنه 694 کما فی الذریعه 136/16. ذکره ایضاً الذهبی فی المعجم المختص و العبر فی خبر من غبر وجمال الدین عبدالرحیم الاسنوی فی طبقات الشافعیه ومحمد بن یوسف الزرندی فی نظم درر السمطین وغیرهم فی غیرها کما نقل عنهم العلامه الحجه السید حامد حسین فی عقبات الانوار،ج 2،ص 482 من حدیث الثقلین طبع اصفهان-وص 404 من مجلد حدیث الطیر،طبع الهند.

گزیده کتاب

فرائد السمطین

تألیف:شیخ الاسلام،صدرالدین،ابوالمجامع،ابراهیم بن سعد الدین

محمد بن مؤید حموئی خراسانی

(644-732)

وی از بزرگان اهل سنت و حافظان حدیث است.

ذهبی در کتاب تذکره اش(1506/4)او را با عنوان امام،محدث،اوحد اکمل و فخرالاسلام مورد ستایش قرار داده است.

سپس می گوید:«وی در روایت حدیث و به دست آوردن بخش های آن بسیار دقت و توجه می کرد و غازان خان پادشاه به دست او مسلمان شد.»

ابن حجر در کتاب«الدرر الکامنه»(67/1-69)ترجمه او را آورده است و اساتید و شهرهایی را که در آن ها حدیث شنیده است،برشمرده است و بیان می کند که وی احادیث بسیاری از گروهی در عراق و شام و حجاز نقل کرده است و او را با عنوان دیندار با وقار،دارای قیافه ملیح و نمکین،دارای قرائت خوب که به دست وی غازان خان پادشاه مسلمان شد،ستوده است.

سپس نام کسانی را که حموئی از آن ها اجازه دارد و برخی از کسانی که از او اجازه دارند، ذکر کرده است. (1)

ص: 427


1- .اسلام غازان مغولی به دست حموئی در سال 694 اتفاق افتاد چنانچه در الذریعه 136/16 آمده است.همچنین در منابع زیر نیز آمده است:«المعجم المختص»و«العبر فی خبر من غبر»تألیف ذهبی و«طبقات الشافعیه»تألیف اسنوی و«نظم درر السمطین»تألیف محمد بن یوسف زرندی و دیگران در کتاب های خود چنانچه علامه سید حامد حسین در عقبات الانوار 482/2 از حدیث ثقلین چاپ اصفهان و ص 404 از جلد حدیث طیر چاپ هند آورده است.

له فرائد السمطین،فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الأئمه من ذریتهم علیهم السلام، حققه وعلق علیه العلامه المحقق الشیخ محمد باقر المحمودی،کما تصدی لنشره بأجمل هیئه وأبهی صوره فی مجلدین ضخمین ببیروت سنه 1398ه.

وخص مؤلفنا الحموئی شطراً وافراً من کتابه فرائد السمطین بذکر ما یتعلق بظهور المهدی المنتظر وقیامه لیملأ الأرض قسطاً وعدلاً بعد ما ملئت ظلماً وجوراً ویبدأ من ص 310 من المجلد الثانی وینتهی إلی ص 343.

ص: 428

کتاب«فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الائمه من ذریتهم علیهم السلام» از اوست که علامه محقق شیخ محمد باقر محمودی آن را تحقیق کرده و بر آن حاشیه زده است و در سال 1398 به زیباترین شکل در دو مجلد بزرگ به چاپ رسیده است.

حموئی بخش زیادی از این کتاب را به مطالب مربوط به ظهور مهدی(عج)و قیامش برای پر کردن زمین از عدل و داد پس از پر شدن آن از ظلم و جور اختصاص داده است که از ص 310 مجلد دوم آغاز و به ص 343 پایان می یابد.

ص: 429

فرائد السمطین

فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین

والائمه من ذرّیّتهم علیهم السلام

تألیف شیخ الإسلام المحدّث الکبیر إبراهیم بن محمّد بن المؤیّد بن عبداللّه

ابن علی بن محمّد الجوینی الخراسانی

من أعلام القرن السّابع و الثامن

(644-732)

المجلد الثّانی

حقّقه وعلّقَ علیه وتصدَّی لنشره

الشیخ محمَّد باقر المحمودی

ص: 430

فرائد السمطین

اشاره

شیخ الاسلام،صدرالدین،ابوالمجامع،ابراهیم بن سعد الدین

محمد بن مؤید حموئی خراسانی

(644-732)

جلد دوم

ص: 431

[فی قبس مما ورد عن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم فی البشاره بظهور المهدیّ المنتظر من ذرّیّته، وقیامه ببسط العدل وإملائه الدنیا قسطاً بعدما ملئت ظلماً جوراً و قد رواه عنه صلی الله علیه و سلم جماعه کثیره من الصحابه منهم أبو سعید الخدری رضوان اللّه علیه].

561.أخبرنی العلامه تاج الدین أبو المفاخر محمد بن أبی القاسم الزوزنی کتابه، والشیخ تاج الدین علیّ بن أنجب بن عبید اللّه الخازن شفاهاً،والشیخ شمس الدین أبو محمد عبد الرحمان بن محمد بن أحمد بن قدّامه الخطیب فیما کتب إلیَّ،قالوا:أخبرنا مجد الدین أبو سعد عبداللّه بن عمر الصفّار النیسابوری إجازه.

[وأخبرنا]شیخنا أبو عمرو عثمان بن الموفَّق بقراءتی علیه،عن عبدالحمید بن محمد بن إبراهیم الخوارزمی إذناً،عن الحافظ أبی العلاء الحسن بن أحمد بن الحسن إجازه، بروایتهما عن المقرئ أبی علیّ الحسن بن أحمد بن الحسن،قال:أخبرنا الحافظ أحمد بن عبداللّه بن أحمد،قال:حدَّثنا أحمد بن جعفر بن مالک،حدّثنا عبداللّه بن أحمد،حدّثنا أبی (1)حدّثنا عبدالرزّاق،حدّثناجعفر بن سلیمان،عن المعلّی بن زیاد،حدّثنا العلاء بن بشر، عن أبی الصدیق[الناجی بکر بن عمرو].

عن أبی سعید الخدری،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:أبشّرکم بالمهدیّ یبعث فی أمتی علی اختلاف من الناس وزلازل فیملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً،یرضی1.

ص: 432


1- .رواه فی الحدیث:(363)من مسند أبی سعید الخدری من کتاب المسند،ج 3،ص 37،ط 1.

گزیده ای از احادیث پیامبراکرم صلی الله علیه و آله درباره بشارت به امام مهدی(عج)و گسترش عدالت توسط وی و پرکردن دنیا از عدل پس از پر شدن آن از ظلم و جور و نقل این احادیث توسط گروه زیادی از اصحاب از جمله:ابو سعید خدری رضی الله عنه.

561.به من خبر داد:علامه تاج الدین ابو المفاخر محمد بن ابی القاسم زوزنی از روی نوشته و شیخ تاج الدین علی بن انجب بن عبیدالله خازن به طور شفاهی و شیخ شمس الدین ابو محمد عبدالرحمان بن محمد بن احمد بن قدامه خطیب به وسیله نامه به من گفتند:به ما خبر داد مجدالدین ابو سعد عبدالله بن عمر صفار نیشابوری با اجازه(و به ما خبر داد) استادمان ابوعمرو عثمان بن موفق با خواندن من برای وی از عبدالحمید بن محمد بن ابراهیم خوارزمی با اجازه از حافظ ابو العلاء حسن بن احمد بن حسن با اجازه با روایت آن دو از مقری ابو علی حسن بن احمد بن حسن از حافظ احمد بن عبدالله بن احمد از احمد بن جعفر بن مالک از عبدالله بن احمد از پدرش از عبدالرزاق از جعفر بن سلیمان از معلی بن زیاد از علاء بن بشر از ابو صدیق(ناجی بکر بن عمرو)از ابو سعید خدری (1)از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:به شما بشارت می دهم به مهدی(عج)در میان امت من در حال اختلاف شدیدی میان مردم و فتنه و آشوب برانگیخته می شود.آنگاه زمین را از داد و عدل پر می کند، همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.ساکنان آسمان و ساکنان زمین از او خشنودند.مال را به صورت«صحاح»تقسیم می کند.ت.

ص: 433


1- .این حدیث در مسند ابو سعید خدری از کتاب المسند 37/3 حدیث 363 روایت شده است.

عنه ساکن السماء وساکن الأرض یقسّم المال صحاحاً فقال رجل:وما صحاحاً؟قال [با]السویّه بین الناس (1).

[ شزره من روایات ابن عباس حول ظهور المهدیّ المنتظر

وإملائه الدنیا قسطاً وعدلاً بعدما ملئت ظلماً وجوراً ]

562.أخبرنی مفید الدین أبو جعفر محمد بن علیّ بن أبی الغنائم ابن الجهم الحلّی رحمه الله إجازه،قال:أنبأنا القاضی خطیر الدین محمود بن محمد بن الحسین ابن عبدالجبّار الطوسی،عن عمّه زین الدین عبدالجبّار،عن أبیه،عن الصفّی أبی تراب ابن الداعی،عن أبی محمد جعفر بن محمد الدوریستی،عن الشیخ المفید محمد بن محمد بن النعمان الحارثی، عن أبی جعفر محمد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمیّ (2)قال:حدَّثنا جعفر بن محمد بن مسرور رضی الله عنه عنه،قال:حدَّثنا الحسین بن محمد بن عامر،عن المعلّی بن محمد البصری،1.

ص: 434


1- .وبعده فی کتاب المسند هکذا:قال:ویملأُ اللّه قلوب أمّه محمد صلی الله علیه و سلم غنیّ ویسعهم عدله حتی یأمر منادیاً فینادی فیقول:من له فی مال حاجه؟فما یقوم من الناس إلّارجل فیقول:ائت السدان یعنی الخازن فقل له:إنَّ المهدیّ یأمرک أن تعطینی مالاً.فیقول له:احث حتی إذا جعله فی حجره وأبرزه ندم.فیقول:کنت اجشع أمّه محمد نفساً أو عجز عنّی ما وسعهم؟!قال:فیردّه فلا یقبل منه فیقال له:إنّا لا نأخذ شیئاً أعطیناه. فیکون کذلک سبع سنین أو ثمان سنین أو تسع سنین ثم لا خیر فی العیش بعده.أو قال:ثمّ لا خیر فی الحیاه بعده. وأیضاً رواه أحمد فی الحدیث:(420)من مسند أبی سعید الخدری من کتاب المسند،ج 3،ص 52 قال: حدثنا زید بن الحباب،حدثنی حمّاد بن زید،حدثنا المعلی بن زیاد المعولی،عن العلاء بن بشیر المزنی عن أبی صدیق الناجی[بکر بن عمرو]: عن أبی سعید الخدری قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:أبشّرکم بالمهدیّ یبعث فی أمّتی علی اختلاف من الناس وزلازل فیملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت جوراً وظلماً.ویرضی عنه ساکن السماء وساکن الأرض،ویملأ الله قلوب أمّه محمد غنیّ فلا یحتاج أحد إلی أحد،فینادی منادٍ:من له فی المال حاجه؟قال:فیقوم رجل فیقول:أنا.فیقال له:إئت السادن یعنی الخازن فقل له:قال لک المهدیّ:أعطنی.قال:فیأتی السادن فیقول له،فیقال له:إحتثی فیحتثی،فإذا أحرزه قال:کنت أجشع أمّه محمد نفساً أو عجز عنّی ما وسعهم؟!. قال:فیمکث سبع سنین أو ثمان سنین أو تسع سنین ثم لا خیر فی الحیاه أو فی العیش بعده. ثمّ قال أحمد:حدّثنا زید بن الحباب،حدثنی جعفر بن سلیمان،حدثنا المعلی بن زیاد،عن العلاء ابن بشیر المزنی وکان بکاءاً عند الذکر شجاعاً عند اللقاء عن أبی الصدیق الناجی،عن أبی سعید الخدری مثله وزاد فیه: فیندم فیأتی به السادن فیقول له[السادن]:لانقبل شیئاً أعطیناه.
2- .رواه فی أواخر الباب:(24)و هو باب ماروی عن النبیّ صلی الله علیه و سلم فی النصّ علی القائم علیه السلام من کتاب إکمال الدین،ج 1،ص 149،ط 1.

مردی گفت:صحاح چگونه است؟

فرمود:به طور مساوی در میان مردم. (1)

نیم نگاهی به احادیث ابن عباس درباره ظهور مهدی(عج)منتظر پر کردن دنیا از داد و

عدل پس از پر شدن از ظلم و جور

562.به من خبر داد مفید الدین ابوجعفر محمد بن علی بن ابی غنائم ابن جهم حلی رحمه الله با اجازه از قاضی خطیر الدین محمود بن محمد بن حسین ابن عبدالجبار طوسی از عمویش زین الدین عبدالجبار از پدرش از صفی ابوتراب ابن داعی از ابومحمد جعفر بن محمد

ص: 435


1- .ادامه حدیث در کتاب«المسند»این گونه است:و خداوند قلب های امت محمد صلی الله علیه و آله را از بی نیازی[مناعت طبع]پر می کند و عدالتش را بر آن ها می گستراند،به طوری که منادی به دستور وی ندا می دهد و می گوید:چه کسی به پول نیاز دارد؟ولی هیچ یک از مردم به جز یک نفر بلند نمی شود.مهدی(عج)به وی می گوید:نزد خزانه دار برو و بگو:همانا مهدی(عج)به تو دستور می دهد که مقداری پول به من بدهی! خزانه دار به او می گوید:مشت کن!آنگاه وقتی آن مرد پول ها را در دامنش می ریزد و آن ها را بیرون می برد،پشیمان می شود و می گوید:نفس من حریص ترین امت محمد صلی الله علیه و آله است.آیا آنچه به ایشان نیرو می دهد مرا ناتوان می کند؟ آنگاه آن پول را برمی گرداند؛ولی از او پذیرفته نمی شود و به وی گفته می شود ما آنچه را ببخشیم،پس نمی گیریم. به این صورت هفت یا هشت یا نه سال خواهد بود آنگاه در زندگی پس از وی خیری نیست. همچنین احمد آن را در مسند ابو سعید خدری از کتاب«المسند»52/3،ح 420 روایت کرده است.می گوید:به ما خبر داد:زید بن حباب از حماد بن زید از معلی بن زیاد معولی از علاء بن بشیر مزنی از ابوصدیق ناجی(بکر بن عمرو)از ابوسعید خدری که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود: شما را به مهدی(عج)بشارت می دهم که در حال اختلاف شدید مردم و ناامنی برانگیخته می شود.آنگاه زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه از جور و ظلم پر شده است و ساکنان آسمان و ساکنان زمین از او خشنود و خداوند قلب های امت محمد صلی الله علیه و آله را از بی نیازی پر می کند به طوری که به یکدیگر نیاز ندارند.پس منادی ندا می دهد:چه کسی نیاز مالی دارد؟آنگاه مردی بلند می شود و می گوید:من.به وی گفته می شود:نزد خزانه دار برو و به وی بگو:مهدی(عج)به تو می گوید،به من ببخشی.او نزد خزانه دار می رود و به وی می گوید.سپس به وی گفته می شود مشت مشت بردار!آنگاه وقتی جمع می کند با خود می گوید:نفس من آزمندترین امت محمد صلی الله علیه و آله است،آیا آنچه برای آن ها کافی است نیاز مرا برآورده نمی کند؟ فرمود:هفت یا هشت یا نه سال می ماند سپس در زندگی پس از او خیری نیست. آنگاه احمد حنبل می گوید:به ما خبر داد:زید بن حباب از جعفر بن سلیمان از معلی بن زیاد از علاء ابن بشیر مزنی،وی هنگام ذکر خدا بسیار گریان و در میدان نبرد شجاع بود از ابوصدیق ناجی از ابوسعید خدری این حدیث را روایت کرده است و بر آن افزوده است:آنگاه پشیمان می شود و نزد خزانه دار می آید.خزانه دار به او می گوید:ما چیزی را که بخشیدیم پس نمی گیریم.

عن جعفر بن سلیمان،عن عبداللّه بن الحکیم،عن أبیه،عن سعید بن جبیر:

عن عبداللّه بن عباس،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:إن خلفائی وأوصیائی وحجج اللّه علی الخلق بعدی لإثنا عشر،أولهم أخی وآخرهم ولدی.

قیل:یا رسول اللّه ومن أخوک؟قال:علیّ بن أبی طالب.قیل:فمن ولدک؟قال:المهدیّ الذی یملؤها قسطاً وعدلاً کما مُلئت جوراً وظلماً.

والذی بعثنی بالحقّ بشیراً لو لم یبق من الدنیا إلّایوم واحد لطوَّل اللّه ذلک الیوم حتی یخرج فیه ولدی المهدیّ،فینزل روح اللّه عیسی بن مریم فیصلّی خلفه،وتشرق الأرض (1)بنور ربها ویبلغ سلطانه المشرق و المغرب.

563-564.[وبالإسناد المتقدم]إلی أبی جعفر ابن بابُوَیه،قال:حدَّثنا علیّ بن [محمد بن]عبداللّه الورّاق الرازی،قال:حدَّثنا سعد بن عبداللّه،قال:حدَّثنا الهیثم بن أبی مسروق النهدی،عن الحسین بن علوان،عن عمرو بن خالد،عن سعد بن طریف،عن الأصبغ بن نباته:

عن عبداللّه بن عباس قال:سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول:أنا وعلیّ و الحسن و الحسین وتسعه من ولد الحسین مطهَّرون معصومون. (2)

قال[أبو جعفر ابن بابویه:و]حدَّثنا أحمد بن الحسن القطّان،قال:حدَّثنا أحمد بن یحیی بن زکریا القطّان]قال:حدَّثنا بکر بن عبدالله بن حبیب (3)قال:حدَّثنا الفضل بن الصقر العبدی،حدَّثنا أبو معاویه،عن الأعمش،عن عبایه بن ربعی:

عن عبداللّه بن عبّاس،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:أنا سیّد المرسلین (4)وعلیّ بن أبی طالب».

ص: 436


1- .بعد کلمه:«الأرض»کان فی الأصل بیاض بقدر کلمه و الظاهر عدم سقوط شیء کما یدلّ علیه نقل الحدیث هکذامن الکتاب فی الحدیث:(6)من الباب:(141)من کتاب غایه المرام،ص 692.
2- .و هذا الحدیث قد تقدَّم تحت الرقم:(430)فی أوّل الباب:(31)من هذا السمط،ص 132. 563-564-رواهما الشیخ الصدوق رحمه اللّه فی الحدیث:(28)وتالیه من الباب:(24)من کتاب إکمال الدین،ص 274 ط الغری.وما بین المعقوفات مأخوذ منه. ورواه عنه فی الحدیث:(8)من الباب:(141)من کتاب غایه المرام.
3- .هذا هو الظاهر الموافق لإکمال الدین وغایه المرام،وفی أصلی:«أبی بکر بن عبدالله بن حبیب...».
4- .کذا فی أصلی المخطوط،وفی کتابی إکمال الدین وغایه المرام:«أنا سیّد النبیین».

دوریستی از شیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان حارثی از ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی (1)از جعفر بن محمد بن مسرور رضی الله عنه از حسین بن محمد بن عامر از معلی بن محمد بصری از جعفر بن سلیمان از عبدالله بن حکیم از پدرش از سعید بن جبیر از عبدالله بن عباس روایت کرد که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«همانا جانشینان و اوصیای من و حجت های خداوند بر مردم پس از من حتماً دوازده نفرند.نخستین ایشان برادرم و آخرین آن ها فرزندم است.

گفته شد:ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!برادرت کیست؟

فرمود:علی بن ابی طالب علیه السلام.

گفته شد:فرزندت کیست؟

فرمود:مهدی(عج)کسی که زمین را پر از عدل و داد می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.سوگند به خدایی که مرا به حق،بشارت دهنده مبعوث کرد اگر از دنیا فقط یک روز باقی مانده باشد،حتماً خداوند آن روز را بلند می کند تا در آن فرزندم مهدی(عج)ظهور کند.آنگاه روح الله عیسی بن مریم علیه السلام فرود می آید و پشت سر وی نماز می کند و زمین (2)با نور پروردگارش روشن می شود و حکومت او مشرق و مغرب را فرا می گیرد.

563-564.با همان سند پیشین از ابوجعفر ابن بابویه از علی بن(محمد بن)عبدالله وراق رازی از سعد بن عبدالله از هیثم بن ابی مسروق نهدی از حسین بن علوان از عمرو بن خالد از سعد بن طریف از اصبغ بن نباته از عبدالله بن عباس روایت کرد که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«من و علی و حسن و حسین و نه فرزند حسین،پاک و معصوم هستیم. (3)»

ابوجعفر ابن بابویه از احمد بن حسن قطان از احمد بن یحیی بن زکریان قطان از بکر (4)بن عبدالله بن حبیب از فضل بن صقر عبدی از ابو معاویه از عمش از عبایهت.

ص: 437


1- .مرحوم صدوق قدس سره این حدیث را در کتاب اکمال الدین 149/1 چاپ اول،اواخر باب 24 روایت کرده است.
2- .پس از واژه«الارض»به اندازه یک کلمه سفید است،ولی ظاهراً افتادگی وجود ندارد به دلیل نقل آن به همین صورت در کتاب«غایه المرام ص 692 باب 141 ح 6.
3- .این حدیث در ص 132 باب 31 ح 430 گذشت و مرحوم صدوق رحمه الله این حدیث و حدیث آینده را در کتاب اکمال الدین ص 274 باب 24 ح 28 و مطالب داخل پرانتز از آن گرفته شد.و در کتاب غایه المرام باب 141 ح 8 از او نقل کرده است.
4- .در نسخه اصلی«ابوبکر»آمده است،ولی بکر موافق با اکمال الدین و غایه المرام است.

سیّد الوصیین،و إن أوصیائی بعدی اثنا عشر أوَّلهم علیّ بن أبی طالب،وآخرهم القائم (1).

[حدیث أبی أمامه الباهلی حول قیام المهدی المنتظر صلوات اللّه

وسلامه علیه وصفته وفتحه مدائن الشرک]

565.أخبرنا شیخنا العلامه نجم الدین عثمان بن الموفَّق بقراءتی علیه،بروایته عن مجد الدین عبد الحمید بن محمد بن إبراهیم الخوارزمی إجازه،قال:أنبأنا الحافظ أبو العلاء الحسن بن أحمد بن الحسن العطّار الهمدانی رحمه الله،أخبرنی الشیخ المعمّر أبو عبداللّه محمد بن عبدالرحمان بن عمران الأنصاری کتابه من الإسکندریه،والشیخان أمین الدین إسماعیل ابن أبی عبداللّه ابن حمّاد العسقلانی أبو الفضل،وبدر الدین أحمد بن شیبان بن تغلب الشیبانی کتَبَا إلیَّ من دمشق[قالوا:]أنبأنا أبو جعفر محمد بن أحمد بن نصر الصیدلانی، قال:حدَّثنا الحافظ المقرئ أبو علیّ الحسن بن أحمد بن الحسن الحدّاد الإصفهانی إجازه، قال:أخبرنا الحافظ أبو نعیم أحمد بن عبداللّه بن إسحاق الإصفهانی،قال:حدَّثنا سلیمان بن أحمد (2)حدّثنا علیّ بن سعد الرازی،حدّثنا علیّ بن الحسین الموصلی،حدّثنا عنبسه بن أبی صغیره (3)عن الأوزاعی،عن سلیمان بن أبی حبیب،قال:

سمعت أبا أمامه الباهلی یقول:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:بینکم وبین الروم سبع سنین (4).فقال له رجل من عبد القیس،یقال له المستورد بن حبلان (5):

یا رسول اللّه من إمام الناس یومئذ؟قال:المهدیّ من ولدی ابن أربعین سنه،کأن وجههح.

ص: 438


1- .کذا فی الأصل.و مثله فی کتاب إکمال الدین،و فی کتاب غایه المرام:«المهدیّ». و قریبا منه رواه الشیخ الصدوق رحمه اللّه بسند آخر فی آخر المجلس:(92)من أمالیه،ص 563.
2- .رواه فی مسند أبی أمامه صدی بن عجلان الباهلی من المعجم الکبیر. و قریبا منه رواه عنه و عن الرویانی فی الصواعق و غیرهما،ص 98.کما رواه عنه فی الفضائل الخمسه،ج 3،ص 337. و رواه أیضا عن الطبرانی فی ترجمه عنبسه بن أبی صغیره من المیزان و لسان المیزان،ج 4،ص 383. و رواه أیضا فی ترجمه المستورد بن حبلان العبدی من الإصابه،ج 3،ص 407.
3- .هذا هو الصواب،و فی نسخه طهران من فرائد السمطین و غایه المرام تصحیف.
4- .کذا فی أصلی و مثله فی الحدیث:(9)من الباب:(141)من کتاب غایه المرام،و فی لسان المیزان و الإصابه:سیکون بینکم و بین الروم أربع هدن،تقوم الرابعه علی ید رجل من آل هرقل یدوم سبع سنین...
5- .کذا فی کتاب الإصابه و الظاهر أنه هو الصواب،ورسم الخطّ من الأصل وغایه المرام غیر واضح.

ربعی از عبدالله بن عباس از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«من سرور پیامبران هستم و علی علیه السلام سرور اوصیاست و اوصیای پس از من دوازده نفرند که نخستین آن ها علی بن ابی طالب علیه السلام و آخرینشان قائم علیه السلام (1)است.

حدیث ابو امامه باهلی درباره قیام مهدی علیه السلام و ویژگی های او و فتح شهرها

565.به ما خبر داد:استادمان علامه نجم الدین عثمان بن موافق با خواندن من برای او از مجدالدین عبدالحمید بن محمد بن ابراهیم خوارزمی با اجازه از حافظ ابوالعلاء و حسن بن احمد بن حسن عطار همدانی از شیخ معمر ابوعبدالله محمد بن عبدالرحمان بن عمران انصاری با نامه از اسکندریه و امین الدین اسماعیل ابن ابی عبدالله ابن حماد عسقلانی ابوالفضل و بدر الدین احمد بن شیبان بن تغلب شیبانی این دو با نامه از دمشق نوشتند از جعفر محمد بن احمد بن نصر صیدلانی از حافظ مقری ابو علی حسن بن احمد بن حسن حداد اصفهانی با اجازه از حافظ ابو نعیم احمد بن عبدالله بن اسحاق اصفهانی از سلیمان بن احمد از علی بن سعد رازی از علی بن حسن موصلی از عنبسه ابن ابی صغیره از اوزاعی از سلیمان بن ابی حبیب از ابو امامه باهلی روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«میان (2)شما و میان روم هفت سال (3)است.»

مردی از عبدالقیس به نام مستورد بن حبلان به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله گفت:ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!در آن زمان امام مردم چه کسی خواهد بود؟

فرمود:مهدی(عج)از فرزندان من،چهل ساله،چهره اش همانند ستاره تابناک و بر

ص: 439


1- .در کتاب اکمال الدین و غایه المرام،«مهدی»آمده است و نظیر آن با سند دیگری در امالی شیخ صدوق مجلس 92 ص 563 آمده است.
2- .این حدیث در المعجم الکبیر مسند ابو امامه و نظیر آن را در کتاب الصواعق ص 98 از ابو امامه و رویانی و در کتاب الفضائل الخمسه 337/3 و در لسان المیزان 383/4 در ترجمه عنبسه بن ابی صغیره و در کتاب الاصابه 407/3 در ترجمه مستورد بن حبلان عبدی آورده شده است.
3- .در کتاب غایه المرام و لسان المیزان و الاصابه این گونه آمده است:«در آینده میان شما و روم چهار بار صلح برقرار خواهد شد که چهارمین آن ها به دست مردی از آل هرقل برقرار خواهد شد که هفت سال به طول خواهد انجامید...»

کوکب درّیّ فی خده خال أسود.علیه عباءتان قطرانیتان (1)کأنه من رجال بنی إسرائیل.

یستخرج الکنوز ویفتح مدائن الشرک.

[ قبسات أخر من روایات أبی سعید الخدری وابن عمر

حول المهدیّ المنتظر عجّل اللّه تعالی فرجه ]

566 (2)-569.أخبرنی الشیخ شهاب الدین أبو عبداللّه[محمد بن]یعقوب ابن أبی الفرج

-

ص: 440


1- .کذا فی مخطوطه طهران من هذا الکتاب.وفی کتاب غایه المرام نقلاً عن فرائد السمطین و الإصابه ولسان المیزان:«قطوانیتان».
2- -566 وقریباً منه رواه أبو یعلی فی مسنده،الورق 67/ب/قال: حدثنا قطن بن نسیر[ظ]حدثنا عدیّ بن أبی عماره،حدثنا مطر الورّاق،عن أبی صدیق،عن أبی سعید،عن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم قال:لیقومنَّ علی أمَّتی من أهل بیتی رجل أقنی أجلی یوسع الأرض عدلاً کما وسعت ظلماً وجوراً سبع سنین. ورواه مع زیاده مختصره فی آخره فی کنز العمال:ج 7 ص 189 ط 1،وقال: أخرجه الدارقطنی فی الأفراد،والطبرانی فی الأوسط،عن أبی هریره،وعن أبی سعید کما رواه عنه فی کتاب فضائل الخمسه:ج3 ص336. ورواه الحاکم بأسانید فی آخر کتاب الفتن و الملاحم من المستدرک:ج 4 ص 557 قال:حدثنا الشیخ أبو بکر ابن إسحاق،وعلیّ بن حمشاذ العدل وأبو بکر محمد بن أحمد بن بالویه قالوا:حدثنا بشر بن موسی الأسدی،حدثنا هوذه بن خلیفه،حدثنا عوف بن أبی جمیله. وحدثنی الحسین بن علی الدارمی،حدثنا محمد بن إسحاق الإمام،حدّثنا محمد بن بشّار،حدّثنا ابن أبی عدیّ،عن عوف،حدثنا أبو الصدیق الناجی. عن أبی سعید الخدری،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:لا تقوم الساعه حتی تملأ الأرض ظلماً وجوراً وعدواناً،ثم یخرج من أهل بیتی من یملأها قسطا وعدلاً کما ملئت ظلماً وعدواناً. قال الحاکم وأقرّه الذهبی-:هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه.والحدیث المفسّر بذلک الطریق وطرق حدیث عاصم،عن زرّ،عن عبداللّه کلها صحیحه علی ما أصّلته فی هذا الکتاب بالإحتجاج بأخبار عاصم ابن أبی النجود إذ هو إمام من أئمه المسلمین. حدثنا أبو العباس محمد بن یعقوب،حدثنا محمد بن إسحاق الصغانی،حدثنا عمرو بن عاصم الکلابی،حدثنا عمران القطان،حدثنا قتاده،عن أبی نظره: عن أبی سعید،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:المهدیّ منّا أهل البیت أشمّ الأنف أفنی أجلی یملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت جوراً وظلماً یعیش هکذا:وبسط یساره وإصبعین من یمینه المسبحه و الإبهام وعقد ثلاثه. قال الحاکم هذا حدیث صحیح علی شرط مسلم ولم یخرجاه. أخبرنی أبو العباس محمد بن أحمد المحبوبی بمرو.حدثنا سعید بن مسعود،حدثنا النضر بن شمیل،حدثنا سلیمان بن عبید..حدثنا أبو الصدیق الناجی: -

گونه اش خال سیاهی است که مثل ستاره ای می درخشد پدو عبای قطرانی بر تن دارد گویا از مردان بنی اسرائیل است.گنج ها را بیرون می آورد و شهرهای شرک را فتح می کند.

گزیده ای دیگر از احادیث ابوسعید و ابن عمر درباره امام مهدی(عج)

566-569 (1).به من خبر داد شیخ شهاب الدین ابو عبدالله(محمد بن)یعقوب ابن ابی فرج

ص: 441


1- -566-569 نظیر آن را ابویعلی در مسند خود(برگ 67)روایت می کند.وی از قطن بن نسیر از عدی بن ابی عماره از مطر وراق ازابوصدیق از ابوسعید روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:حتماً مردی از اهل بیت من سرپرستی امتم را بر عهده خواهد گرفت.وی دارای بینی کشیده و پیشانی بلند است.هفت سال عدالت را بر زمین می گستراند همان گونه که ظلم و جور زمین را فرا گرفته است. و در«کنز العمال»189/7 با افزوده مختصری در پایانش آمده است و می گوید:آن را دارقطنی در کتاب«الافراد»و طبرانی در کتاب«الاوسط»از ابوهریره و ابو سعید و در کتاب«فضائل الخمسه»336/3 آورده اند. حاکم نیز با سندهای دیگر در کتاب«الفتن و الملاحم»از«المستدرک»557/4 آن را آورده است و می گوید:شیخ ابوبکر بن اسحاق و علی بن حمشاز العدل و ابوبکر محمد بن احمد بن بالویه برای ما روایت کردند از بشر بن موسی اسدی از هوزه بن خلیفه از عرف بن ابی جمیله و برای من روایت کرد:حسین بن علی دارمی از محمد بن اسحاق امام از محمد بن بشار از ابی عدی از عوف از ابو صدیق ناجی از ابوسعید خدری روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:قیامت بر پا نمی شود تا زمین از ظلم و جور و تجاوز پر شود سپس شخصی از اهل بیت من قیام می کند که آن را از قسط و عدل پر می کند همان گونه که از ظلم و عدوان پر شده است. حاکم می گوید:این حدیث بنابر مبنای شیخین صحیح است؛ولی آن را نیاورده اند و حدیث با آن سند و سندهای حدیث عاصم از زرّ از عبدالله همگی صحیحند بنابر آنچه من در این کتاب پایه گذاری کردم و آن استدلال به روایات عاصم بن ابی نجود است،زیرا وی یکی از امامان مسلمانان است.ذهبی این مطلب حاکم را تأیید می کند. برای ما روایت کرد:محمد بن یعقوب از محمد بن اسحاق صغانی از عمرو بن عاصم کلابی از عمران قطان از قتاده از ابو نضره از ابو سعید که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:مهدی(عج)از ما اهل بیت است.وی دارای بینی کشیده و پیشانی بلند است.زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از جور و ظلم پر شده است و به این اندازه زندگی می کند.آنگاه انگشتان دست چپ و دو انگشت شصت و اشاره از دست راستش را باز کرد و سه انگشت دیگر را بست. حاکم می گوید:این حدیث بر مبنای مسلم صحیح است؛ولی آن را نیاورده اند.به من خبر داد:ابو العباس محمد بن احمد محبوبی در مرو از سعید بن مسعود از نضر بن شمیل از سلیمان بن عبیدا...از ابو صدیق ناجی از ابو سعید خدری که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:در آخر امت من مهدی(عج)ظهور می کند.خداوند باران را بر او می بارد و زمین گیاهانش را می رویاند و مال را به طور مساوی تقسیم می کند و چهارپایان زیاد می شوند و امت بزرگ می گردد و هفت یا هشت زندگی می کند.مقصود وی سال است. حاکم می گوید:سند این حدیث صحیح است ولی آن را ذکر نکرده اند. و ذهبی می گوید:این حدیث صحیح است. -

إجازه (1)،أخبرنا یحیی بن أسعد بن یونس التاجر،وأبو الفرج عبد المنعم بن عبدالوهاب بن کلیب،وأبو جعفر محمد بن أحمد بن نصر إجازه.

وأخبرنا شیخنا أبو عمرو ابن الموفّق بقراءتی علیه بروایته عن عبدالحمید بن محمد ابن إبراهیم إجازه،قال:أخبرنا الحافظ أبو العلاء الحسن بن أحمد بن الحسن العطار،بروایتهم عن أبی علیّ الحسن بن أحمد الحدّاد الإصفهانی رحمه الله قال:حدَّثنا أبو محمد ابن محمد،حدَّثنا محمد بن یحیی،عن محمد بن عصام،عن أبیه،عن سفیان،عن عمرو بن قیس،عن أبی الصدیق:

عن أبی سعید الخدری رضی الله عنه عن النبیّ صلی الله علیه و سلم:یکون فی أمَّتی المهدیّ،إن قصر عمره فسبع سنین وإلّا فثمان سنین،وإلّا فتسع سنین تتنعَّم أمّتی فی زمانه نعیماً لم یتنعَّموا مثله قطّ البرّ والفاجر،یرسل السماء علیهم مدراراً.،و[لا]تدخّر الأرض شیئاً من نباتها.

وبهذا الإسناد[الذی مرَّ آنفاً]إلی الحافظ أبی نعیم رحمه الله قال:أنبأنا عبداللّه بن عبیده،حدّثنا أبو الصدیق الناجی:

عن أبی سعید الخدری رضی الله عنه،أنَّ رسول اللّه صلی الله علیه و سلم قال:یخرج المهدیّ فی امتی یبعثه اللّه عیاناً تنعم[به]الأمَّه وتعیش الماشیه،وتخرج الأرض نباتها ویعطی المال صحاحاً.

وبهذا الإسناد إلی أبی نعیم قال:حدَّثنا أبو محمد الغطریفی،حدّثنا محمد بن محمد بن سلیمان،حدَّثنا عبدالوهاب بن ضحّاک،حدَّثنا إسماعیل بن عیّاش،عن صفوان بن عمرو، عن عبدالرحمن بن جبیر،عن کثیر بن مرّه،عن عبد اللّه بن عمر رضی اللّه عنهما قال:

قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:یخرج المهدیّ وعلی رأسه غمامه فیها منادٍ ینادی:هذا المهدیّ فاتبعوه.ه.

ص: 442


1- -عن أبی سعید الخدری:أنَّ رسول اللّه صلی الله علیه و سلم قال:یخرج فی آخر أمّتی المهدیّ یسقیه اللّه الغیت،ویخرج الأرض نباتها،ویعطی المال صحاحاً،وتکثر الماشیه وتعظم الأمَّه یعیش سبعاً أو ثمانیاً،یعنی حججاً. قال الحاکم هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه.وقال الذهبی:صحیح. حدثنا أبو العباس محمد بن یعقوب،حدثنا حجّاج بن الربیع بن سلیمان،حدثنا أسد بن موسی،حدثنا حمّاد بن سلمه،عن مطر وأبی هارون،عن أبی الصدیق الناجی: عن أبی سعید الخدری:أن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم قال:تملأ الأرض جوراً وظلماً فیخرج رجل من عترتی الحدیث. [قال الحاکم]:هذا حدیث صحیح علی شرط مسلم ولم یخرجاه.

با (1)اجازه از یحیی بن اسعد بن یونس تاجر و ابو فرج عبدالمنعم بن عبدالوهاب بن کلیب و ابوجعفر محمد بن احمد بن نصر با اجازه و به ما خبر داد:استادمان ابو عمرو ابن موفق با خواندن من برای وی از عبدالحمید بن محمد ابن ابراهیم با اجازه از حافظ ابو العلاء حسن بن احمد بن حسن عطار از ابو علی حسن بن احمد حداد اصفهانی از ابو محمد ابن محمد از محمد بن یحیی از محمد بن عصام از پدرش از سفیان از عمرو بن قیس از ابو صدیق از ابو سعید خدری از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله که فرمود:

«مهدی(عج)در امت من است.اگر عمرش کوتاه باشد هفت سال است و گرنه هشت سال وگرنه نه سال است.در زمان او امت من به گونه ای از نعمت ها بهره مند می شوند که هرگز هیچ نیکوکار و فاجری مثل آن از نعمت ها بهره مند نشده اند.آسمان پی درپی بر آن ها می بارد و زمین هیچ یک از گیاهانش را ذخیره نمی کند.»

و با همین سند(که هم اکنون گذشت)به حافظ ابونعیم رحمه الله از عبدالله بن عبیده از ابوصدیق ناجی از ابوسعید خدری از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:مهدی(عج)در امت من ظهور می کند.خداوند او را آشکارا برمی انگیزد.امت(به خاطر وی)از نعمت بهره مند می شوند و چهارپایان زندگی می کنند و زمین گیاهانش را می رویاند و مال را به طور مساوی تقسیم می کند.

و با همین سند به ابونعیم از ابو محمد غطریفی از محمد بن محمد بن سلیمان از عبدالوهاب ضحاک از اسماعیل بن عیاش از صفوان بن عمرو از عبدالرحمان بن جبیر از کثیر بن مره از عبدالله بن عمر روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:مهدی(عج)به گونه ای ظهور می کند که بر فراز سرش ابری است و در آن ابر یک منادی ندا می دهد:این مهدی(عج) است،از او پیروی کنید.د.

ص: 443


1- -برای ما روایت کرد:ابوالعباس محمد بن یعقوب از حجاج بن ربیع بن سلیمان از اسد بن موسی از حماد بن سلمه از مطر و ابو هارون از ابوصدیق ناجی از ابو سعید خدری که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:زمین از جور و ظلم پر می شود آنگاه مردی از عترت من قیام می کند...ادامه حدیث پیشین. حاکم می گوید:این حدیث بر مبنای مسلم صحیح است؛ولی آن را ذکر نکرده اند.

وبه حدّثنا سلیمان بن أحمد،حدَّثنا إبراهیم بن محمد الحمصی،حدّثنا عبدالوهّاب بن نجده،حدَّثنا إسماعیل بن عیّاش،عن صفوان بن عمرو،عن عبدالرحمن ابن جبیر،عن کثیر بن مرّه،عن عبد اللّه بن عمر،قال:

قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:یخرج المهدیّ وعلی رأسه ملک ینادی:إنّ هذا المهدیّ فاتّبعوه.

[ حدیث أبی هریره فی قیام المهدیّ من أهل البیت علیهم السلام

وأنه من الأمور الحتمیَّه قبل قیام القیامه ]

570.أخبرنی شیخنا نجم الدین عثمان بن الموفَّق بقراءتی علیه،أنبأنا عبدالحمید ابن محمد بن إبراهیم الخوارزمی إجازه،أنبأنا أبو العلاء الحسن بن أحمد العطار الهمدانی، أخبرنی الشیخ فخر الدین علیّ بن أحمد بن عبدالواحد المقدسی إجازه بروایته عن [عمر بن محمد بن محمد] (1)والشیخه أمّ العرب فاطمه بنت علیّ بن القاسم ابن عساکر الدمشقیه بروایتها عن أبی جعفر محمد بن أحمد بن نصر الصیدلانی إجازه بروایتهم (2)ثلاثتهم عن الشیخ أبی علی الحسن بن أحمد الحداد الإصفهانی إجازه،قال:أنبأنا الحافظ أبو نعیم أحمد بن عبداللّه رحمه الله،قال:حدَّثنا جعفر بن محمد بن عمر،حدَّثنا أبو حصین محمّد بن الحسن بن حبیب،حدَّثنا بحر بن عبدالمجید،حدَّثنا قیس بن الربیع،عن أبی حسین،عن أبی صالح،عن أبی هریره رضی الله عنه قال:

[قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم]:لا یقوم الساعه حتی یملک رجل من أهل بیتی یفتح القسطنطینیه وجبل الدیلم.ولو لم یبق إلّایوم لطوَّل اللّه ذلک الیوم حتّی یفتحها (3).0.

ص: 444


1- .ما بین المعقوفین أخذناه من الحدیث:(257)من السمط الأول وکان محلَّه فی الأصل بیاضاً.
2- .هذا هو الصواب،وفی أصلی:«بروایتهما». ورواه عنه فی ذیل الحدیث:(36)فی الباب:(141)من کتاب غایه المرام،ص 695 و الظاهر أن فیهما معاً حذفاً.
3- .ورواه أیضاً ابن ماجه فی أبواب الجهاد من تحت الرقم:(1000)من سننه. ورواه عنه فی فضائل الخمسه،ج 3،ص 330.

و با همین سند از سلیمان بن احمد از ابراهیم بن محمدحمصی از عبدالوهاب بن نجده از اسماعیل بن عیاش از صفوان بن عمرو از عبدالرحمان بن جبیر از کثیر بن مره از عبدالله بن عمر از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

مهدی(عج)در حالی ظهور می کند که بر فراز سرش فرشته ای ندا می دهد:همانا این مهدی(عج)است،پس از او پیروی کنید!

حدیث ابوهریره درباره قیام مهدی(عج)

و حتمی بودن آن پیش از قیامت

570.به من خبر داد:استادمان نجم الدین عثمان بن موفق با خواندن من برای او از عبدالحمید ابن محمد بن ابراهیم خوارزمی با اجازه از ابوالعلاء حسن بن احمد عطار همدانی به من خبر داد:شیخ فخرالدین علی بن احمد بن عبدالواحد مقدس با اجازه از(عمر بن محمد بن محمد)و ام عرب فاطمه بنت علی بن قاسم ابن عساکر دمشقیه از ابوجعفر محمد بن احمد بن نصر صیدلانی با اجازه هر سه[یعنی ابوالعلاء حسن بن احمد عطار همدانی و عمر بن محمد بن محمد و ابو جعفر محمد بن احمد بن نصر صیدلانی]از شیخ ابوعلی حسن بن احمد حداد اصفهانی با اجازه از حافظ ابو نعیم احمد بن عبدالله رحمه الله از جعفر بن محمد بن عمر از ابوحصین محمد بن حسن بن حبیب از بحر بن عبدالمجید از قیس بن ربیع از ابوحسین از ابوصالح از ابوهریره روایت می کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

قیامت برپا نمی شود تا مردی از اهل بیت من به حکومت رسد که قسطنطنیه و کوه دیلم را فتح می کند و اگر فقط یک روز باقی مانده باشد حتماً خداوند آن روز را بلند می کند تا آنجا را فتح کند. (1)

ص: 445


1- .در کتاب غایه المرام ص 695 باب 141 ذیل حدیث 36 و ابن ماجه در سنن خود در ابواب جهاد حدیث 1000 آن را روایت کرده است.

[ حدیث أبی سلمی فی ازدهار الدنیا بقیام المهدیّ المنتظر

صلوات اللّه وسلامه علیه ]

571.وبالأسانید المذکوره (1)إلی الإمام السعید ضیاء الدین أخطب الخطباء موفَّق بن أحمد المکّی الخوارزمی رحمه الله (2)قال:أخبرنی قاضی القضاه نجم الدین محمد بن الحسین بن محمد البغدادی فیما کتب إلیَّ من همدان،أنبأنا الشریف الإمام نور الهدی أبوطالب الحسین بن محمد الزینبی رحمه الله عن الإمام محمد بن أحمد بن علیّ بن شاذان رحمه الله.أنبأنا أحمد بن محمد بن عبداللّه الحافظ،حدَّثنی علیّ بن علیّ بن سنان الموصلی[أنبأنا]أحمد بن محمد بن صالح، عن سلمان ابن محمد،عن زیاد بن مسلم (3)عن عبدالرحمان ابن یزید بن جابر،عن سلامه:

عن أبی سلمی (4)راعی[إبل]رسول اللّه صلی الله علیه و سلم،قال:سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول (5):لیله أُسْری بی إلی السماء قال لی الجلیل جلَّ جلاله: «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ» [البقره 285/2]قلت: «وَ الْمُؤْمِنُونَ» قال:صدقت یا محمد من خلَّفت فی أمّتک؟قلت:خیرها.قال:

علیّ بن أبی طالب؟قلت:نعم یا ربِّ.قال:یا محمد إنّی اطلعت علی الأرض إطلاعه فاخترتک منها فشققت لک اسماً من أسمائی فلا أُذکر إلّاذُکرِت معی فأنا المحمود وأنت محمد.ثمّ اطلعت الثانیه فاخترت منها علیاً وشققت له إسماً من أسمائی،فأنا الأعلی و هو علیّ.

یا محمد إنی خلقتک وخلقت علیاً وفاطمه علیاً و الحسین و الأئمه من ولده من شبح نوری (6)[و]عرضت ولایتکم علی أهل السماوات وأهل الأرض فمن قبلها کان عندی من المؤمنین،ومن جحدها کان[عندی]من الکافرین.».

ص: 446


1- .فی الحدیث:(551)المتقدم فی،ص 292 فی الباب:(61)وغیره مما تقدمه.
2- .ورواه عن ابن شاذان فی الفصل السادس من مقتل الحسین علیه السلام،ص 95،ط 1.
3- .کذا فی مقتل الخوارزمی،وفی أصلی من مخطوطه طهران من فرائد السمطین:«عن زیات بن مسلم».
4- .ذکره ابن حجر تحت الرقم:(563)من باب الکنی من کتاب الإصابه،ج 4،ص 94 قال: أبو سلمی الراعی خادم رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقال:اسمه حریث.ووقع مسمی عند ابن منده وغیره.تقدم فی الأسماء...
5- .من قوله:قال سمعت إلی قوله یقول:کان قد سقط من نسخه طهران من فرائد السمطین،وأخذناه من مقتل الخوارزمی،وممن رواه عنه فی الحدیث:(27)من الباب:(141)من کتاب غایه المرام،ص 695.
6- .کذا فی أصلی،وفی مقتل الخوارزمی:«من سنخ نور من نوری».

حدیث ابوسلمی در مورد نورانی شدن جهان با قیام مهدی(عج)

571.و با سندهای ذکر شده به امام سعید ضیاءالدین،اخطب الخطباء موفق بن احمد مکی خوارزمی از قاضی القضاه نجم الدین محمد بن حسین بن محمد بغدادی با نامه ای از همدان از شریف امام نور الهدی ابوطالب حسین بن محمد زینبی رحمه الله از امام محمد بن احمد بن علی بن شاذان از احمد بن محمد بن عبدالله حافظ از علی بن علی بن سنان موصلی از احمد بن محمد بن صالح از سلمان ابن محمد از زیاد بن مسلم از عبدالرحمان بن یزید بن جابر از سلامه از ابوسلمی(شتر چران پیامبر صلی الله علیه و آله)روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

در شب معراج،خداوند جلیل جل جلاله به من فرمود:پیامبر ایمان آورد به آنچه از پروردگارش بر او نازل شد. (1)و (2)

گفتم:مومنان؟

فرمود:درست گفتی ای محمد صلی الله علیه و آله!چه کسی را به جای خود در میان امت خویش قرار دادی؟

گفتم:بهترین شان.

فرمود:علی بن ابی طالب علیه السلام را؟

گفتم:آری،ای پروردگار من!

فرمود:ای محمد صلی الله علیه و آله!من به زمین نگاهی افکندم،آنگاه تو را از آن برگزیدم و از نام های خودم نامی برایت برگرفتم پس من ذکر نمی شوم مگر آن که تو همراهم ذکر می شوی.من محمودم و تو محمد صلی الله علیه و آله.

سپس نگاه دیگری افکندم و از آن علی علیه السلام را برگزیدم و از نام های خودم،نامی برایش برگزیدم.پس من اعلی هستم و او علی علیه السلام.

ای محمد صلی الله علیه و آله!همانا من تو را آفریدم و علی علیه السلام و فاطمه و حسن و حسین و امامان از نسلش علیهم السلام را از نور خودم(یا از جنس نوری از نور خودم)آفریدم و ولایت شما را بر اهل آسمان ها و اهل زمین عرضه کردم.پس هرکس آن را پذیرفت نزد من از مؤمنان است و هرکس آن را انکار کرد(نزد من)از کافران است.

ص: 447


1- .بقره 285/2.
2- .ابن شاذان در کتاب مقتل الحسین علیه السلام فصل ششم ص95 چاپ یک روایت کرده است.

یا محمد لو أن عبداً من عبیدی عبدنی حتّی ینقطع أو یصیر کالشنّ البالی ثمّ أتانی جاحداً لولایتکم ما غفرت له حتی یقرّ بولایتکم.

یا محمد[أ]تحبّ أن تراهم؟قلت:نعم یا ربّ.فقال لی:التفت عن یمین العرش.فالتفتّ فإذا أنا بعلیّ وفاطمه و الحسن و الحسین وعلیّ بن الحسین ومحمد بن علیّ وجعفر بن محمد و موسی بن جعفر،وعلیّ بن موسی ومحمد بن علیّ وعلیّ بن محمد،والحسن بن علیّ و المهدیّ فی ضحضاح من نور قیاماً یصلّون[و]هو فی وسطهم یعنی المهدیّ کأنَّه کوکب درّیّ.

وقال:یا محمد هؤلاء الحجج،و هو الثائر من عترتک،وعزَّتی وجلالی أنَّه الحجَّه الواجبه لأولیائی،والمنتقم من أعدائی.

[ حدیث الإمام أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السلام

المشتمل علی تعداد الأئمه من ولده،وأن الثانی عشر منهم المهدیّ علیه السلام ]

572.أنبأنا الشیخ تاج الدین علیّ بن أنجب الخازن المعروف بابن الساعی رحمه الله،أنبأنا الإمام برهان الدین ناصر بن أبی المکارم المُطّرزی کتابه،أنبأنا الإمام ضیاء الدین أخطب الخطباء أبو المؤیّد الموفّق بن أحمد المکّی الخوارزمی (1)إجازه إن لم یکن سماعاً أخبرنا قاضی القضاه نجم الدین فخر الإسلام محمد بن الحسین بن محمد البغدادی فیما کتب الیّ من همدان،أنبأنا الشریف الإمام نور الهدی أبو طالب الحسین بن محمد بن علیّ الزینبی، عن الإمام محمد بن أحمد بن علیّ بن شاذان،عن[محمد بن]علیّ بن الفضل،عن محمد بن القاسم،عن عبّاد بن یعقوب،عن موسی بن عثمان،عن الأعمش،حدَّثنا أبو إسحاق،عن الحارث،عن سعید بن بشر (2):عن علیّ بن أبی طالب،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:

أنا واردکم علی الحوض،وأنت یا علیّ الساقی،والحسن الرائد (3)».

ص: 448


1- .رواه فی الفصل السادس من مقتل الحسین علیه السلام،ج 1،ص 94 ط 1.
2- .کذا فی أصلی مخطوطه طهران من فرائد السمطین،وفی مقتل الخوارزمی:«حدثنی أبو إسحاق،عن الحرث وسعید بن بشیر...»وما وضعناه بین المعقوفین أیضاً مأخوذ منه.
3- .کذا فی أصلی،وفی مقتل الخوارزمی:«الذائد...».

ای محمد صلی الله علیه و آله!اگر بنده ای از بندگانم مرا عبادت کند تا عضوهایش از هم جدا شود،یا بسان مشک پوسیده ای گردد آنگاه با انکار ولایت شما نزد من می آید،او را نمی آمرزم تا به ولایت شما اقرار کند.

ای محمد صلی الله علیه و آله!آیا دوست داری آن ها را مشاهده کنی؟

گفتم:آری،ای پروردگار من!

به من فرمود:به طرف راست عرش توجه کن!

آنگاه من توجه کردم و علی و فاطمه و حسن و حسین و علی بن حسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و مهدی علیهم السلام را در پرتویی از نور ایستاده به نماز مشاهده کردم(و)او یعنی مهدی(عج)در وسط آنان بسان ستاره تابناکی بود.

و فرمود:ای محمد صلی الله علیه و آله!این ها حجت هایند و او قیام کننده از عترت توست،سوگند به عزت و جلالم!او حجت لازم برای اولیای من و انتقام گیرنده از دشمنان من است.

حدیث امام امیرمؤمنان علیه السلام بیان کننده امامان از نسل خود

572.به ما خبر داد:شیخ تاج الدین علی بن انجب الخازن معروف به ابن ساعی از امام برهان الدین ناصر بن ابی مکارم مطرزی با نوشته از امام ضیاء الدین اخطب الخطباء ابو المؤید موفق به احمد مکی خوارزمی با اجازه اگر شنیدن نباشد از قاضی القضاه نجم الدین فخر الاسلام محمد بن حسین بن محمد بغدادی به وسیله نامه از همدان از شریف امام نور الهدی ابوطالب حسین بن محمد بن علی زینبی از امام محمد بن احمد بن علی بن شاذان از (محمد بن)علی بن فضل از محمد بن قاسم از عباد بن یعقوب از موسی بن عثمان از اعمش از ابواسحاق از حارث از سعید بن بشر از علی بن ابی طالب علیه السلام روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

ص: 449

من رساننده شما بر سر حوض کوثر هستم و تو ای علی علیه السلام!ساقی و حسن علیه السلام آماده کننده والحسین الآمر وعلیّ بن الحسین الفارط،ومحمد بن علیّ الناشر،وجعفر بن محمد السائق وموسی بن جعفر محصی المحبّین و المبغضین وقامع المنافقین،وعلیّ بن موسی معین المؤمنین (1)ومحمد بن علیّ منزل أهل الجنَّه فی درجاتهم،وعلیّ بن محمد خطیب شیعته ومزوّجهم الحور العین،والحسن بن علیّ سراج أهل الجنه یستضیئون به.

والمهدیّ (2)شفیعهم یوم القیامه حیث لا یأذن اللّه إلّالمن یشاء ویرضی.

[ شزرات أخر من أحادیث أبی سعید الخدری حول المهدیّ المنتظَر

صلوات اللّه وسلامه علیه ]

573.أنبأنی الشیخ أبو عبداللّه[محمد]بن یعقوب بن أبی الفرج بسماعه علی الشیخ حنبل بن[عبدالله بن]أبی سعاده الرصافی (3)قال:أنبأ[نا]أبو القاسم هبه اللّه بن محمد بن عبدالواحد بن الحصین سماعاً علیه،قال:أنبأنا أبو علیّ الحسن ابن علیّ بن المذهب سماعاً علیه،قال:أنبأنا جعفر بن حمدان القطیعی سماعاً علیه،قال:حدّثنا أبو عبدالرحمان عبداللّه بن الإمام أحمد بن محمد بن حنبل الشیبانی (4)قال:حدَّثنی أبی،قال:حدثنا

-

ص: 450


1- .کذا فی أصلی،وفی مقتل الخوارزمی:«مزیّن المؤمنین».
2- .هذا هو الصواب الموافق لمقتل الخوارزمی،وفی أصلی:«والهادی».
3- .بقدر کلمتین أو مثل ما أنقیناه بیاضاً بین المعقوفین کان فی الأصل بیاض.
4- .رواه فی الحدیث:(613)من مسند أبی سعید الخدری من کتاب المسند،ج 3،ص 70 ط 1. وأیضاً رواه أحمد فی الحدیث:(260)من مسند أبی سعید من کتاب المسند،ج 3،ص 28 ط 1.قال: حدثنا عبدالصمد،حدثنا حمّاد بن سلمه،أنبأنا مطرف المعلّی،عن أبی الصدیق[الناجی بکر ابن عمرو]: عن أبی سعید[الخدری]:أن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم قال:یملأ الأرض ظلماً وجوراً ثم یخرج رجل من عترتی یملک سبعاً أو تسعاً فیملأ الأرض قسطاً وعدلاً. وأیضاً رواه أحمد فی الحدیث:(351)من مسند أبی سعید من کتاب المسند،ج 3،ص 36 قال:حدثنا محمد بن جعفر،حدَّثنا عوف،عن أبی الصدیق الناجی. -

بهشت(یا دور کننده دشمن)و حسین علیه السلام دستور دهنده و علی بن حسین علیهما السلام پیشگام و محمد بن علی علیه السلام گستراننده و جعفربن محمد سوق دهنده و موسی بن جعفر شمارنده دوستداران و دشمنان و کوبنده منافقان و علی بن موسی علیه السلام یاور(یا زینت دهنده)مؤمنان و محمد بن علی علیه السلام جای دهنده اهل بهشت در درجه های شان و علی بن محمد علیه السلام اجرا کننده عقد شیعیان با حور العین و برقرار کننده ازدواج آن ها و حسن بن علی علیهما السلام چراغ اهل بهشت که از وی نور می گیرند و مهدی(عج)شفاعت کننده آنان در روز قیامت است،جایی که خداوند اجازه نمی دهد مگر به کسی که بخواهد و راضی باشد.

نیم نگاهی دیگر به احادیث ابو سعید درباره مهدی(عج)

573.به من خبر داد:شیخ ابو عبدالله(محمد)بن یعقوب بن ابی الفرج با شنیدن از شیخ حنبل بن(عبدالله بن)ابی سعاده رصافی از ابوالقاسم هبه الله بن محمد بن عبدالواحد بن حصین با شنیدن از ابو علی حسن ابن علی بن مذهب با شنیدن از جعفر بن حمدان قطیعی با شنیدن از ابو عبدالرحمان عبدالله بن امام احمد بن محمد بن حنبل شیبانی (1)از پدرش از

ص: 451


1- .این حدیث در جاهای متعددی از مسند احمد حنبل آمده است که عبارت است از:70/3 ح 613(مسند ابی سعید)و 28/3 ح 260(مسند ابی سعید)می گوید:به ما خبر داد:عبدالصمد از حماد بن سلمه از مطرف معلی از ابو صدیق(ناجی بکر ابن عمرو)از ابوسعید(خدری)روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:زمین از ظلم و جور پر می شود،آنگاه مردی از عترت من قیام می کند هفت یا[سال]حکومت می کند و زمین را از عدل و داد پر می کند.و 36/3،ح 351(مسند ابی سعید)می گوید:برای ما روایت کرد:محمد بن جعفر از عوف از ابو صدیق ناجی از ابوسعید خدری که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:قیامت برپا نمی شود تا زمین از ظلم و تجاوز پر می شود.فرمود:سپس مردی از عترت یا از اهل بیت من قیام می کند که آن را از داد و عدل پر می کند همان گونه که از ظلم و عدوان پر شده است. و 21/3،ح 201(مسند ابی سعید)می گوید:برای ما روایت کرد:محمد بن جعفر از شعبه از زید ابوالحواری از ابوصدیق از ابوسعید که گفت:ما از وقوع حادثه ناگواری پس از پیامبران صلی الله علیه و آله بیمناک بودیم از این رو از رسول خدا صلی الله علیه و آله سوال کردیم.وی فرمود:در امت من مهدی علیه السلام پنج یا هفت یا نه ظهور می کند.(تردید از زید است)گفتم:آن ها چیست؟ فرمود:سال ها.آنگاه فرمود:آسمان پی درپی بر آن ها می بارد و زمین چیزی از گیاهانش را دریغ نمی کند و مال همانند خرمن انباشته می شود.فرمود:مردی نزد مهدی(عج)می آید و می گوید:ای مهدی(عج)به من ببخش به من ببخش.-

الحسین (1)بن موسی،قال:حدّثنا حمّاد بن سلمه،عن أبی هارون العبدی،ومطر الوّراق،عن أبی الصدیق الناجی[بکر بن عمرو]:

عن أبی سعید الخدری قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:یملأ الأرض جوراً وظلماً،فیخرج رجل من عترتی یملک سبعاً أو تسعاً فیملأ الأرض قسطاً وعدلاً.

574.أخبرنا العدل المقرئ أبو محمد:محمد بن أبی القاسم ابن عمر بن أبی القاسم البغدادی بقراءتی علیه،قال:أنبأنا محی الدین یوسف بن عبدالرحمان الجوزی.

وأخبرنی الشیخ مجد الدین أبو أحمد عبدالصمد بن أحمد بن عبدالقادر البغدادی إجازه، قال:أنبأنا الإمام جمال الدین عبدالرحمان بن علیّ ابن الجوزی،قال:[أنبأنا]مجد الدین إجازه،قال:أنبأنا أبو القاسم هبه اللّه بن محمد بن عبدالواحد[بن]الحصین الشیبانی سماعاً علیه،قال:أنبأنا أبو علیّ الحسن بن علیّ بن المذهب،قال:أنبأنا أبو بکر أحمد بن جعفر بن حمدان القطیعی،قال:حدَّثنا أبو عبدالرحمان عبداللّه بن أحمد بن محمد بن حنبل الشیبانی،ذ.

ص: 452


1- -عن أبی سعید الخدری،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:لا تقوم الساعه حتی تمتلئ الأرض ظلماً وعدواناً قال:ثم یخرج رجل من عترتی أو من أهل بیتی یملؤها قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وعدواناً. وأیضاً رواه أحمد فی الحدیث:(201)من مسند أبی سعید من کتاب المسند،ج 3،ص 21 قال:حدثنا محمد بن جعفر،حدثنا شعبه،قال:سمعت زیداً أبا الحواری قال:سمعت أبا الصدیق یحدّث عن أبی سعید الخدری،قال: خشینا أن یکون بعد نبیّنا حدث فسألنا رسول الله صلی الله علیه و سلم فقال:یخرج المهدیّ فی أمَّتی خمساً أو سبعاً أو تسعاً زید الشاک قال:قلت:أیّ شیء؟قال:سنین.ثم قال:یرسل السماء علیهم مدراراً:ولا تدخّر الأرض من نباتها شیئاً ویکون المال کدوساً.قال:یجیء الرجل إلیه فیقول:یا مهدیّ أعطنی أعطنی قال:فیحثی له فی ثوبه ما استطاع أن یحمل. وأیضاً رواه فی الحدیث:(250)من مسند أبی سعید من کتاب المسند،ج 3،ص 27 ط 1. قال:حدثنا ابن نمیر،حدثنا موسی یعنی الجهنی قال:سمعت زید العمی قال:حدثنا أبو الصدیق الناجی،قال: سمعت أبا سعید الخدری،قال:قال النبیّ صلی الله علیه و سلم:یکون من أمّتی المهدیّ إن طال عمره أو قصر عمره عاش سبع سنین أو ثمان سنین أو تسع سنین یملأ الأرض قسطاً وعدلاً وتخرج الأرض نباتها وتمطر السماء قطرها. ورواه أیضاً الحاکم فی آخر کتاب الفتن و الملاحم من المستدرک،ج 4،ص 558 قال: حدثنا عبداللّه بن سعد الحافظ،حدثنا إبراهیم بن أبی طالب،وإبراهیم بن إسحاق،وجعفر بن محمد بن أحمد الحافظ،قالوا:حدثنا نصر بن علیّ،حدثنا محمد بن مروان حدثنا عماره بن أبی حفصه،عن زید العمّی،عن أبی الصدیق الناجی: عن أبی سعید الخدری،عن النبیّ صلی الله علیه و سلم قال:یکون فی أمّتی المهدیّ إن قصر فسبع وإلّا فتسع،تنعم أمَّتی فیه نعمه لم ینعموا مثلها قطّ،تؤتی الأرض أکلها ولا تدخّر عنهم شیئاً،والمال یومئذ کدوس یقوم الرجل فیقول:یا مهدیّ أعطنی فیقول:خذ.

حسین (1)بن موسی از حماد بن سلمه از ابوهارون عبدی و مطر وراق از ابوصدیق ناجی(بکر بن عمرو)از ابو سعید خدری روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

زمین از جور و ظلم پر می شود،آنگاه مردی از عترت من ظهور می کند که هفت یا نه [سال]حکومت می کند و زمین را از عدل و داد پر می کند.

574.به ما خبر داد:عادل مقری ابو محمد محمد بن ابی القاسم ابن عمر بن ابی القاسم بغدادی با خواندن من برای وی از محی الدین یوسف بن عبدالرحمان جوزی و به من خبر داد:

شیخ مجد الدین ابو احمد عبدالصمد بن احمد بن عبدالقادر بغدادی با اجازه از امام جمال الدین عبدالرحمان بن علی ابن جوزی از مجد الدین با اجازه از ابوالقاسم هبه الله بن محمد بن عبدالواحد(بن)حصین شیبانی با شنیدن از وی از ابو علی حسن بن علی بن مذهب از ابوبکر احمد بن جعفر بن حمدان قطیعی از ابو عبدالرحمان عبد بن احمد بن محمد بن حنبل شیبانیر.

ص: 453


1- -فرمود:به مقداری که می تواند حمل کند در پارچه اش می ریزد.و 27/3 ح 250(از مسند ابی سعید)می گوید:برای ما روایت کرد:ابن نمیر از موسی یعنی جهنی از زید عمّی از ابوصدیق ناجی از ابو سعید خدری که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:مهدی(عج)از امت من است اگر عمرش بلند یا کوتاه باشد،هفت سال یا هشت سال یا نه سال زندگی می کند.زمین را از عدل و داد پر می کند و زمین گیاهانش را می رویاند و آسمان بارانش را می بارد.همچنین حاکم در کتاب المستدرک 558/4 آخر کتاب الفتن و الملاحم این حدیث را روایت کرده است.وی می گوید:برای ما روایت کرد:سعد بن عبدالله حافظ از ابراهیم بن ابی طالب و ابراهیم بن اسحاق و جعفر بن محمد بن احمد حافظ همگی از نصر بن علی از محمد بن مروان از عماره بن ابی حفصه از زید عمّی از ابوصدیق ناجی از ابو سعید خدری از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:مهدی(عج)در امت من است،اگر کوتاه باشد،هفت[سال]وگرنه نه[سال]در آن زمان امت من به گونه ای از نعمت ها بهره مند می شوند که هرگز همانند آن بهره مند نشده اند،زمین خوردنی هایش را می بخشد و چیزی را از آن ها ذخیره نمی کند و مال در آن زمان مانند خرمن برهم انباشته است.مردی بلند می شود و می گوید:ای مهدی(عج)به من ببخش!وی می فرماید:بگیر.

قال:حدَّثنی أبی،أبو عبداللّه أحمد ابن حنبل (1)حدثنا أبو معاویه شیبان،عن مطر بن طهمان عن أبی الصدیق الناجی[بکر بن عمرو]:

عن أبی سعید الخدری قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم لا یقوم الساعه حتی یملک الأرض رجل من أهل بیتی أجلی أقنی (2)یملأ الأرض عدلاً کما ملئت قبله ظلماً،یکون سبع سنین.

قال الشیخ عبدالرحمان الجوزی:الأجلی:الذی قد انحسر الشعر عن جبهته إلی نصف رأسه.والقنا:إحدیداب فی الأنف.

[ حدیث الصحابی العظیم حذیفه بن الیمان حول الإمام المهدیّ علیه السلام

وأ نّه من ولد الإمام الحسین صلوات اللّه علیه ]

575.أخبرنی الشیخ الإمام العلامه نجم الدین عثمان بن الموفَّق الأذکانی رحمه الله بقراءتی علیه بإسفرایین فی مسجده بمحلَّه رأس المقدَّم لیله السبت الرابع و العشرین من صفر سنه أربع وستّین وستّ مأه قلت[له]:أخبرکم الإمام مجد الدین عبدالحمید بن محمد بن إبراهیم الخوارزمی إجازه؟فأقَّر به،قال:أنبأنا الشیخ الإمام الحافظ قطب الدین شیخ الإسلام أبو العلاء الحسن بن أحمد بن الحسن العطَّار الهمدانی.

وأخبرنی المشایخ أبو عبداللّه محمد بن یعقوب،وإبراهیم بن إسماعیل الدرجی وإسکندر بن سعد بن أحمد بن محمد الطاووسی،ومحیی بن الحسین بن عبداللّه (3)إجازه بروایتهم عن أمّ هانئ عفیفه بنت أبی بکر ابن أحمد الحدّاد الإصفهانی بإصفهان قالت عفیفه إجازه:قال (4):حدّثنا أبو نعیم أحمد بن عبداللّه الحافظ،قال:حدّثنا العباس بن بندار (5)1.

ص: 454


1- .رواه أحمد فی الحدیث:(167)من مسند أبی سعید الخدری من کتاب المسند،ج 3،ص 17،ط 1.ولفظه:«الأرض»غیر موجوده فیه.
2- .هذا هو الظاهر الموافق للمسند،وفی الأصل:(القنی).والأقنی من الأنوف:ما به قناً أی ما ارتفع وسط قصبته وضاق منخره.والمؤنث قنواء.
3- .ورواه عنه فی الحدیث:(17)من الباب:(141)من کتاب غایه المرام،ص 694.
4- .کذا فی الأصل،ولا یوجد لفظه:«قال»هذه فی کتاب غایه المرام.
5- .کذا فی الأصل،وفی کتاب غایه المرام:«العباس بن بکّار...»؟ والحدیث رواه أیضاً فی آخر الباب:(5)من کتاب تیسیر المطالب،ص 88 ط 1.

از پدرش ابوعبدالله احمد بن حنبل از ابو معاویه شیبان از مطر بن طهمان از ابوصدیق ناجی (بکر بن عمرو)از ابوسعید خدری که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:قیامت برپا نمی شود تا مردی از اهل بیت من پیشانی بلند و بینی کشیده حاکم زمین گردد زمین را از عدالت پر می کند همان گونه که پیش از او از ظلم پر شده است.وی هفت سال است. (1)

حدیث حذیفه بن یمان

درباره مهدی(عج)و بودن وی از نسل امام حسین علیه السلام

575.به من خبر داد:شیخ امام علامه نجم الدین عثمان بن موفق اذکانی رحمه الله با خواندن من برای وی در مسجد اسفرایین در محله رأس المقدم شب 24 صفر سال 664 به وی گفتم:آیا امام مجدالدین عبدالحمید بن محمد بن ابراهیم خوارزمی با اجازه به شما خبر داد؟وی به آن اقرار کرد از شیخ امام حافظ قطب الدین شیخ الاسلام ابوالعلاء حسن بن احمد بن حسن عطار همدانی.

و به من خبر دادند:استادان ابو عبدالله محمد بن یعقوب و ابراهیم بن اسماعیل درجی و اسکندر بن سعد بن احمد بن محمد طاووسی و محیی بن حسین عبدالله با اجازه همگی از ام هانی عفیفه بنت ابی بکر ابن احمد حداد اصفهانی در اصفهان با اجازه از ابونعیم

ص: 455


1- .مسند احمد حنبل 17/3 ح 167(مسند ابو سعید)واژه«الارض»در آن نیامده است.

حدثنا عبدالله بن زیاد الکلابی،عن الأعمش،عن زرّ بن حُبَیْش:عن حذیفه رضی الله عنه،قال:

خطب رسول الله صلی الله علیه و سلم فذکر ماهو کائن،ثم قال:لو لم یبق من الدنیا إلّایوم واحد لطوَّل اللّه ذلک الیوم حتی یبعث رجلاً من ولدی اسمه اسمی.فقام سلمان رضی الله عنه فقال:یا رسول الله من أیّ ولدک هو؟قال:من ولدی هذا.فضرب بیده علی[ظهر]الحسین رضی الله عنه (1).

[ قبسات من حدیث الصحابی العظیم عبداللّه بن مسعود حول ظهور المهدیّ

صلوات اللّه علیه قبل قیام الساعه ]

576-577.أخبرنی الشیخ عبد الصمد بن أحمد بن عبدالقادر إجازه،قال:أخبرنا الإمام جمال الدین أبو الفرج عبدالرحمان بن علیّ بن الجوزی،قال:أنبأنا أبو القاسم ابن الحصین سماعاً علیه،أنبأنا أبو علیّ[الحسن]بن علیّ بن المذهب سماعاً علیه،أنبأنا أبو بکر أحمد بن جعفر بن حمدان سماعاً علیه،قال:حدَّثنا أبو عبدالرحمان عبداللّه بن الإمام أحمد بن محمد بن حنبل،قال:حدَّثنی أبی أحمد (2)قال:حدَّثنا سفیان بن عیینه،

-

ص: 456


1- .ورواه أیضاً المحبّ الطبری فی عنوان:«ما جاء أن المهدیّ من ولد الحسین»من کتاب ذخائر العقبی،ص 136.وقال:فیحمل ما ورد مطلقاً علی هذا المقیّد. وأیضاً روی الحاکم فی آخر کتاب الفتن و الملاحم من المستدرک،ج 4،ص 557: أخبرنی أبو النضر الفقیه،حدثنا عثمان بن سعید الدارمی حدثنا عبداللّه بن صالح،أنبأنا أبو الملیح الرقی حدثنی زیاد بن بیان وذکر من فضله قال:سمعت علیّ بن فضیل یقول: سمعت سعید بن المسیّب یقول؛سمعت أم سلمه تقول:سمعت النبیّ صلی الله علیه و سلم یذکر المهدیّ،فقال:نعم هو حقّ و هو من بنی فاطمه. وحدَّثناه أبو أحمد بکر بن محمد الصیرفی بمرو،حدَّثنا أبو الأحوص محمد بن الهیثم القاضی،حدثنا عمرو بن خالد الحرّانی،حدثنا أبو الملیح،عن زیاد بن بیان،عن علیّ بن نفیل: عن سعید بن المسبّب عن أم سلمه رضی اللّه عنها قالت:ذکر رسول اللّه صلی الله علیه و سلم المهدیّ فقال:هو من ولد فاطمه.
2- .رواه أحمد فی أوائل مسند عبداللّه بن مسعود تحت الرقم:(3571)من کتاب المسند،ج 5،ص 196.ثم قال عبداللّه: قال أبی:حدثنا[سفیان]به فی بیته فی غرفته أراه سأله بعض ولد جعفر بن یحیی أو خالد بن یحیی.ثم ذکر الحدیث تحت الرقم:(3572)عن طریق آخر وقال: حدثنا عمر بن عبید،عن عاصم بن أبی النجود،عن زرّ بن حبیش: عن عبداللّه قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:لا تنقضی الأیام ولا یذهب الدهر حتی یملک العرب رجل من أهل بیتی إسمه یواطئ إسمی. -

احمد بن عبدالله حافظ از عباس بن بندار(یا بکّار)از عبدالله بن زیاد کلابی از اعمش از زرّ ابن حبیش از حذیفه وی گفت:

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله خطبه خواند و درباره حوادث آینده صحبت کرد.آنگاه فرمود:اگر از دنیا فقط یک روز باقی مانده باشد حتماً خداوند آن روز را بلند می کند تا مردی از فرزندان مرا که نامش همانند نام من است برانگیزد.

سلمان گفت:ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!و از کدام یک از فرزندانت است؟

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله با دست به(پشت)حسین علیه السلام زد و فرمود:از این فرزندم. (1)

گزیده ای از احادیث صحابی بزرگوار عبدالله بن مسعود

درباره ظهور مهدی(عج)پیش از برپایی قیامت

576-577.به من خبر داد:شیخ عبدالصمد بن احمد بن عبدالقادر با اجازه از امام جمال الدین ابو الفرج عبدالرحمان بن علی بن جوزی از ابوالقاسم بن حصین با شنیدن از وی-از ابوعلی(حسن)بن علی بن مذهب با شنیدن از وی از ابوبکر احمد بن جعفر بن حمدان با شنیدن از وی از ابو عبدالرحمان عبدالله بن امام احمد بن محمد بن حنبل از پدرش احمد (2)از سفیان بن عیینه از عاصم از زِرّ از عبدالله از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله

ص: 457


1- .این حدیث در منابع زیر روایت شده است:غایه المرام ص 694،باب 141،ح 17 و تیسیر المطالب ص 88 آخر باب 5.ذخائر العقبی ص 136 به عنوان«ما جاء ان المهدی(عج)من ولد الحسین علیه السلام و می گوید:احادیث مطلق بر این مقید حمل می شود.مستدرک حاکم 557/4 آخر کتاب الفتن و الملاحم.وی می گوید:به من خبر داد:ابو نضر فقیه از عثمان بن سعید از عبدالله بن صالح از ملیح رقی از زیاد بن بیان فضایل او را بیان کرده است از علی بن فضیل از سعید بن مسیب از ام سلمه که گفت:از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله شنیدم که درباره مهدی(عج)سخن می گفت.آنگاه فرمود:آری او حق است و او از فرزندان فاطمه علیها السلام است. و برای ما روایت کرد:ابو احمد بکر بن محمد صیرفی در مرو از ابوالاحوص محمد بن هیثم قاضی از عمرو بن خالد حرانی از ابو ملیح از زیاد بن بیان از علی بن نفیل از سعید بن مسیب از ام سلمه که گفت: پیامبراکرم صلی الله علیه و آله درباره مهدی(عج)سخن گفت:آنگاه فرمود:او از فرزندان فاطمه علیها السلام است.
2- .مسند احمد بن حنبل 196/5(مسند عبدالله بن مسعود)ح 3571،سپس عبدالله می گوید:پدرم گفت:سفیان درخانه اش برای من روایت کرد.گویا یکی از فرزندان جعفر بن یحیی یا خالد بن یحیی از وی سوال کرده بود.آنگاه حدیث 3572 را با سند دیگری ذکر می کند و می گوید:برای ما روایت کرد:عمر بن عبید از عاصم بن ابی نجود از زرّ بن حبیش از عبدالله که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:روزها نمی گذرد و روزگار سپری نمی شود تا مردی از اهل بیت من -

قال:حدَّثنا (1)عاصم،عن زرّ:عن عبداللّه،عن النبیّ صلی الله علیه و سلم قال:لا تقوم الساعه حتی یلی[الناس] رجل من أهل بیتی یواطی اسمه اسمی.

[وله]طریق آخر[قال عبداللّه بن أحمد:]حدّثنی أبی أحمد،حدَّثنا یحیی ابن سعید، عن سفیان،قال:حدَّثنی عاصم،عن زرّ:

عن عبداللّه،عن النبیّ صلی الله علیه و سلم قال:لا تذهب الدنیا أو[قال]:لا تنقضی الدنیا حتی یملک العرب رجل من أهل بیتی یواطئ اسمه اسمی.

578 (2).أنبأنی الشیخ تاج الدین علیّ بن أنجب الخازن شفاهاً،قال:أخبرنی مجدالدین،-

ص: 458


1- -ثم ذکر الحدیث التالی تحت الرقم:(3573 و 4098)وصحح أحمد محمد شاکر الأسانید کلها ثم قال: والحدیث رواه أبو داود:173:4.والترمذی:3،ص 231 بمعناه نحوه من طرق عن عاصم،عن زرّ.قال الترمذی حدیث حسن صحیح.وقال فی عون المعبود:وسکت عنه أبو داود.والمنذری وابن القیم. وقال الحاکم:رواه الثوری وشعبه وزائده وغیرهم من أئمه المسلمین عن عاصم.قال:وطرق عاصم عن زرّ عن عبداللّه کلها صحیحه إذ عاصم إمام من أئمّه المسلمین. ثم قال ولم أجد الحدیث فی المستدرک من حدیث ابن مسعود،ولکنّه روی حدیث أبی سعید فی معنی هذا و الحدیث رواه فی،ج 4،ص 557 من طریق أبی الصدیق الناجی عن أبی سعید الخدری وصحّحه علی شرط الشیخین ثم قال: وطرق حدیث عاصم عن زرّ عن عبداللّه کلها صحیحه علی ما أصَّلته فی هذا الکتاب بالإحتجاج بأخبار عاصم بن أبی النجود،إذ هو إمام من أئمه المسلمین. ورواه الخطیب 370:1 بإسناده من طرق عن عاصم عن زرّ.وسیأتی بمعناه أیضاً[فی الحدیث]3572 و 3573 و 4098 و 4279 وانظر[الحدیث]645 و 773. أقول:ثم حمل أحمد محمد شاکر حمله شعواء علی ابن خلدون فی مقدّمته،ص 258 260.فلیراجع کلام أحمد محمد شاکر فإنّه کثیر الفوائد. ورواه أیضاً الطبرانی فی ترجمه یحیی بن إسماعیل من المعجم الصغیر،ج 2،ص 148،قال:حدثنا یحیی بن إسماعیل بن محمد بن یحیی بن محمد بن زیاد بن جریر بن عبداللّه البجلی الکوفی حدثنا جعفر بن علیّ بن خالد بن جریر بن عبداللّه البجلی،حدثنا أبو الأحوص سلام بن سلیم،عن عاصم ابن أبی النجود،عن زرّ بن حبیش: عن عبداللّه بن مسعود،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:لا تذهب الدنیا حتی یملک رجل من أهل بیتی یواطئ اسمه إسمی یملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت جوراً وظلماً. [قال الطبرانی]:لم یروه عن أبی الأحوص إلّاجعفر بن علیّ،تفرَّد به یحیی بن إسماعیل.
2- -578 وقریباً منه رواه أیضاً فی ترجمه محمد بن عیسی من أخبار إصبهان:ج 2 ص 195. ورواه أیضاً فی ترجمه أحمد بن محمد بن إسماعیل أبی بکر الهیتی تحت الرقم:(2272)من تاریخ بغداد:ج4 ص388 قال: أخبرنا عبدالغفّار بن محمد بن جعفر المؤدّب،حدثنا أبو الفتح محمد بن الحسین الأزدی،حدثنا أحمد بن محمد بن إسماعیل الهیتی أبوبکر قدم بغداد حدثنا أحمد بن یحیی الصوفی حدثنا إسحاق بن منصور السلولی،-

که فرمود:قیامت (1)برپا نمی شود تا مردی از اهل بیت من(بر مردم)حاکم شود که نامش شبیه نام من است.

این حدیث سند دیگری نیز دارد:(عبدالله بن احمد)از پدرش احمد از یحیی ابن سعید از سفیان از عاصم از زرّ از عبدالله از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:دنیا سپری نمی شود یا پایان نمی پذیرد تا مردی از اهل بیت من فرمانروای عرب شود که نامش شبیه نام من است.

578 (2).به من خبر داد:شیخ تاج الدین علی بن انجب خازن به طور شفاهی از مجدالدین

-

ص: 459


1- -حاکم عرب گردد که نامش شبیه نام من است.آنگاه حدیث دوم را با شماره(3573 و 4098)ذکر می کند.احمد محمد شاکر همه سندها را صحیح می شمارد و می گوید:این حدیث را ابوداود(173/4)و ترمذی(231/3)نظیر آن را از عاصم از زرّ روایت کرده اند و ترمذی می گوید:این حدیث حسن و صحیح است و در کتاب عون المعبود می گوید:ابوداود و منذری و ابن قیم درباره آن سکوت کرده اند. و حاکم می گوید:ثوری و شعبه و زائده و دیگر پیشوایان مسلمانان این حدیث را از عاصم روایت کرده اند و سندهای عاصم از زرّ از عبدالله همگی صحیح اند،زیرا عاصم یکی از پیشوایان مسلمانان است. سپس احمد محمد شاکر می گوید:من این حدیث را از ابن مسعود در«المستدرک»نیافتم بلکه نظیر آن از ابو سعید از طریق ابو صدیق ناجی از ابو سعید وجود دارد(557/4)و آن را بنابر مبنای شیخین صحیح دانسته است.سپس می گوید:و طرق حدیث عاصم از زرّ از عبدالله همگی صحیح اند بنابر آنچه من در این کتاب درباره استدلال به احادیث عاصم بن ابی نجود پایه گذاری کردم،زیرا وی یکی از پیشوایان مسلمانان است. و خطیب(370/1)با سند خود از طریق عاصم از زرّ آن را روایت کرده است و نظیر آن در احادیث(3572 و 3573 و 4098 و 4279)خواهد آمد و احادیث(645 و 773)را نیز بنگر. می گویم:سپس احمد محمد شاکر در مقدمه خود ص 258-260 حمله سختی به ابن خلدون کرده است که باید مراجعه شود زیرا بسیار پر فایده است. این حدیث در کتاب«المعجم الصغیر»148/2 ترجمه یحیی بن اسماعیل نیز روایت شده است.وی می گوید:برای ما روایت کرد:یحیی بن اسماعیل بن محمد بن یحیی بن محمد بن زیاد بن جریر بن عبدالله بجلی کوفی از جعفر بن علی بن خالد بن جریر بن عبدالله بجلی از ابو الاحوص سلام بن سلیم از عاصم بن ابی نجود از زرّ بن حبیش از عبدالله بن مسعود که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:دنیا سپری نمی شود تا مردی از اهل بیت من به حکومت رسد که نامش شبیه نام من است.زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از جور و ظلم پر شده است.(طبرانی می گوید)تنها جعفر بن علی این حدیث را از ابو الاحوص روایت کرده است و فقط یحیی بن اسماعیل آن را روایت کرده است.
2- -578 نظیر این حدیث در کتاب«اخبار اصبهان»195/2 در ترجمه محمد بن عیسی آمده است و در«تاریخ بغداد»388/4 ترجمه احمد بن محمد بن اسماعیل ابی بکر هیتی(2272)آورده است.وی می گوید:به ما خبر داد:عبدالغفار بن محمد بن جعفر مودب از ابوالفتح محمد بن حسین ازدی از احمد بن محمد بن اسماعیل هیتی ابوبکر به بغداد آمد از احمد بن یحیی صوفی از اسحاق بن منصور سلولی از سلیمان بن قرم از عاصم از زرّ از عبدالله که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:دنیا نمی گذرد یا سپری نمی شود تا مردی از اهل بیت من(بر مردم)حکومت کند که نامش شبیه نام من است. سپس هیتی را توثیق کرده و می گوید:وی در سال 317 به بغداد آمد. -

أبو (1)سعد عبداللّه بن عمر الصفّار کتابه من نیسابور،قال:أنبأنی جدّی لأمّی أبو نصیر عبدالرحیم بن عبدالکریم القُشیری إجازه،قال:أنبأنا أبی الأستاذ الإمام عبدالکریم بن هوازن القشیری سماعاً علیه،قال:أخبرنا أبو سعید الإسماعیلی رحمه الله أنبأنا أبو محمد ابن أحمد بن عبدالله المریی،حدّثنا عبداللّه بن غنّام بن حفص بن غیاث،قال:حدّثنا محمد بن العلاء أبو کریب،حدّثنا إسحاق بن منصور،حدّثنا سلیمان بن قرم،عن عاصم،عن زرّ:

عن عبداللّه قال:قال النبیّ صلی الله علیه و سلم:لا تنقضی الدنیا[أو]لا تذهب الدنیا حتّی یلی أمّتی رجل من أهل بیتی یواطئ اسمه اسمی.

[ حدیث العباس بن عبدالمطّلب حول المهدیّ علیه السلام وأ نّه من ولد النبیّ صلی الله علیه و سلم

وکلام ] للشیخ الإمام أبی علیّ الفضل بن علیّ بن الفضل الطبرسی رحمه الله

579.أخبرنی الإمام سدید الدین یوسف بن علیّ بن المطهّر الحلّی فیما کتب لی بخطّه رحمه اللّه تعالی:أنّ الشیخ الکبیر الفقیه الفاضل شهاب الدین أبا عبداللّه الحسین بن أبی الفرج بن ردَّه النیلی،أنبأه عن الحسن ابن أبی علیّ الفضل بن الحسن الطبرسی إجازه بروایته عن و الده جمیع روایاته وتصانیفه،قال:أخبرنی أبو عبداللّه محمد بن وهبان،ی.

ص: 460


1- -حدثنا سلیمان بن قرم،عن عاصم،عن زرّ: عن عبداللّه،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:لا تنقضی الدنیا أو لا تذهب الدنیا حتی یلی[الناس]رجل من أهل بیتی یواطئ اسمه اسمی. ثم ذکر توثیق الهیتی وأنه قدم بغداد سنه 317. أقول:ورواه أیضاً فی ترجمه أبی جعفر الدوری محمد بن أحمد تحت الرقم:(317)فی ج 1،ص 370. وأیضاً رواه أبو نعیم بسند آخر فی ترجمه سعید بن الحسن بن سعید من أخبار إصبهان:ج 1،ص 329 قال:حدثنا أحمد بن بندار،حدثنا عباس بن حمدان،حدثنا إبراهیم بن عامر،حدثنا أبی،عن یعقوب،عن سعید بن الحسن ابن أخت ثعلبه،عن أبی بکر بن عیّاش،عن عاصم: عن زرّ،عن عبداللّه،عن النبیّ صلی الله علیه و سلم قال:یلی أمر هذه الأمّه فی آخر زمانها رجل من أهل بیتی یواطئ اسمه اسمی. وقریباً منه رواه أیضاً فی ترجمه خلف بن حوشب من کتاب حلیه الأولیاء:ج 5 ص 57 قال: حدثنا محمد بن عمر بن مسلم قال:حدثنا عبداللّه بن محمد بن ناجیه وعلیّ بن إسحاق،ومحمد ابن أبان،قالوا:حدثنا یوسف بن حوشب،قال:حدثنا ابو یزید الأعور،عن عمرو بن مرَّه: عن زرّ بن حبیش،عن عبداللّه بن مسعود،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم لا تذهب الدنیا حتی یملک رجل من أهل بیتی یواطئ اسمه اسمی.

ابوسعد (1)عبدالله بن عمر صفار به وسیله نامه از نیشابور از جدّ مادریش ابو نصیر عبدالرحیم بن عبدالکریم قشیری با اجازه از پدرش،امام عبدالکریم بن هوازن قشیری با شنیدن از وی از ابو سعید اسماعیلی رحمه الله از ابو محمد ابن احمد بن عبدالله مریی از عبدالله بن غنام بن حفص بن غیاث از محمد بن علاء ابو کریب از اسحاق بن منصور از سلیمان بن قرم از عاصم از زرّ از عبدالله که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:دنیا پایان نمی پذیرد یا سپری نمی شود تا مردی از اهل بیت من حاکم بر امتم شود،نامش شبیه نام من است.

حدیث عباس بن عبدالمطلب درباره امام مهدی(عج)

و بودنش از نسل پیامبر صلی الله علیه و آله و سخنی از مرحوم طبرسی قدس سره

579.به من خبر داد:امام سدید الدین یوسف بن علی مطّهر حلی به وسیله نوشتن نامه با دست خط خویش از شیخ بزرگوار فقیه فاضل شهاب الدین ابو عبدالله حسین بن ابی فرج بن ردّه نیلی از حسن ابن ابی علی فضل بن حسن طبرسی با اجازه از پدرش برای روایت همه روایات و تألیفات وی از ابو عبدالله محمد بن وهبان از ابو بشر احمد بن ابراهیم بن

ص: 461


1- -در جلد 370/1 ترجمه ابوجعفر دوری محمد بن احمد(317)نیز آن را ذکر کرده است و در کتاب اخبار اصبهان 329/1 ترجمه سعید بن حسن بن سعید نیز آن را ذکر کرده است.وی می گوید:به ما خبر داد:احمد بن بندار از عباس بن حمران از ابراهیم بن عامر از پدرش از یعقوب از سعید بن حسن خواهرزاده ثعلبه از ابوبکر بن عیاش از عاصم از زرّ از عبدالله که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:در پایان زمان این امت مردی از اهل بیت من عهده دار امور آن ها می شود که نامش شبیه نام من است. و در کتاب حلیه الاولیاء 57/5 ترجمه خلف بن حوشب نظیر آن را روایت کرده است.وی می گوید:برای ما روایت کرد:محمد بن عمر بن مسلم از عبدالله بن محمد بن ناجیه و علی بن اسحاق و محمد بن ابان همگی از یوسف بن حوشب از ابو یزید اعور از عمروبن مرّه از زرّ حبیش از عبدالله بن مسعود که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:دنیا سپری نمی شود تا مردی از اهل بیت من به حکومت رسد که نامش شبیه نام من است.

قال:حدَّثنا أبو بشر أحمد بن إبراهیم بن أحمد القمّی،قال:أنبأنا محمد بن زکریا بن دینار الغلابی،حدّثنا سلیمان بن إسحاق بن سلیمان بن علیّ بن عبداللّه بن العباس،قال:

حدّثنی أبی قال:کنت یوماً عند الرشید فذکر المهدیّ وما ذکر من عدله فأطنب فی ذلک فقال الرشید:إنّی أحسبکم أ نّکم تحسبون أن أبی المهدیّ (1)حدَّثنی أبی عن أبیه،عن جدّه، عن ابن عباس:

عن أبیه العباس بن عبدالمطّلب أن النبیّ صلی الله علیه و سلم قال له:یا عمّ یملک من ولدی اثنا عشر خلیفه،ثم یکون أمور کثیره وشدّه عظیمه،ثم یخرج المهدی من ولدی یصلح اللّه أمره فی لیله فیملأ الأرض عدلاً کما ملئت جوراً ویمکث فی الأرض ما شاء اللّه،ثم یخرج الدجال.

قال الطبرسی:هذا بعض ما جاء من الأخبار من طرق المخالفین وروایاتهم فی النصّ علی عدد الأئمه الإثنی عشر رضوان اللّه علیهم،و إذا کانت الفرقه المخالفه قد نقلت کما نقلته الشیعه الإمامیه ولم تنکر ما تضمَّنه الخبر،فهو أدلّ دلیل علی أن اللّه تعالی هو الذی سخَّرهم،لروایته إقامهً لحجَّته وإعلاءاً لکلمته،وما هذا الأمر إلّاکالخارق للعاده و الخارج عن الأمور المعتاده،ولا یقدر علیه إلّااللّه سبحانه الذی یذلّل الصعب ویقلّب القلب،ویسهّل العسیر و هو علی کل شیء قدیر.

[ أحادیث أخر عن أبی سعید الخدری فی صفه المهدیّ

صلوات اللّه علیه وأنَّه من أهل البیت علیهم السلام ].

580-582.أنبأنی البدر محمد بن أبی الکرم[عبدالرزاق]بن أبی بکر ابن حیدر بروایته،عن أمّ هانئ عفیفه بنت أبی بکر أحمد بن عبداللّه الفارقانیه إجازه.ل.

ص: 462


1- .لعلَّ هذا هو الصواب،أو الصواب:«إنّی أحسبکم أنَّکم تحسبونه أنَّه المهدیّ...».أو الصواب:«إنّی أحسبکم أنکم تحسبون أ نّی المهدیّ...».وفی مخطوطه طهران من أصلی هکذا:«إنّی أحسبکم أ نّه تحسبونه أ نّی المهدیّ...».غیر أن کلمه:«تحسبونهُ»کانت مهمله فی الأصل.

احمد قمی از محمد بن زکریا بن دینار غلابی از سلیمان بن اسحاق بن سلیمان بن علی بن عبدالله بن عباس از پدرش که گفت:یک روز نزد هارون الرشید بودم که سخن از نام مهدی(عج)و عدالت وی به میان آمد و در این باره سخن به درازا کشید.هارون گفت:من گمان می کنم که شما می پندارید پدر من مهدی است.پدرم از پدرش از جدش از ابن عباس از پدرش عباس بن عبدالمطلب برای من روایت کرد که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:ای عمو!از فرزندان من دوازده خلیفه حاکم می شوند.آنگاه امور زیادی و سختی بزرگی رخ می دهد.

سپس مهدی(عج)از فرزندان من ظهور می کند.خداوند در یک شب کارش را سامان می دهد آنگاه زمین را از عدالت پر می کند همان گونه که از جور پر شده است و تا وقتی خدا بخواهد می ماند،سپس دجال خروج می کند.

طبرسی می فرماید:این یکی از احادیث از طریق مخالفان و از روایات آنان است که صریح درباره تعداد امامان دوازده گانه علیهم السلام است و هنگامی که مخالفان روایت کنند آنچه را که شیعیان امامیه نقل می کنند و محتوای این حدیث را انکار نکنند،آن محکم ترین دلیل است برای این که خداوند تعالی کسی است که آنان را مسخَّر نموده است تا این حدیث را برای برپاداشتن حجت او و برافراشتن کلمه او روایت کنند و این فقط خارق العاده و خارج از امور عادی است و جز خداوند سبحان کسی قدرت بر آن ندارد، کسی که هر چموشی را رام و قلب را متحول و هر مشکلی را آسان می نماید و او بر هر چیزی تواناست.

احادیث دیگری از ابوسعید خدری درباره ویژگی های امام مهدی(عج)

و از اهل بیت بودن وی

580-582.به من خبر داد:محمد بن ابی کرم(عبدالرزاق)بن ابی بکر ابن حیدر از ام هانی عفیفه ابی بکر احمد بن عبدالله الفارقانیه با اجازه و به ما خبر داد:استادمان امام ابوعمرو

ص: 463

وأخبرنا شیخنا الإمام أبو عمرو عثمان بن الموفّق بقراءتی علیه بإجازته،عن عبدالحمید بن محمد بن إبراهیم،قال:أخبرنا أبو العلاء الحسن بن أحمد بن الحسن العطّار الهمدانی، قال:أخبرنا أبو علیّ الحسن بن أحمد بن الحسن الحداد الإصفهانی،قال:حدّثنا الحافظ أحمد بن عبداللّه بن أحمد الإصفهانی،قال:حدّثنا الإمام أبو محمد بن حیّان،حدّثنا عباس عن مجاشع،حدّثنا محمد بن أبی یعقوب،حدّثنا عمرو بن عاصم،حدّثنا ابن العوام،عن قتاده،عن أبی نضره:

عن أبی سعید الخدری رضی الله عنه،عن النبیّ صلی الله علیه و سلم قال:المهدیّ منّا أهل البیت،رجل من أمَّتی أشمّ الأنف یملأ الأرض عدلاً کما ملئت جوراً.

وبهذا الإسناد إلی أبی نعیم،حدّثنا الولید عن سعید،عن قتاده،عن أبی نضره أو عن أبی الصدیق:

عن أبی سعید الخدری أنَّه قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:المهدیّ منّا.أجلی الجبین أقنی الأنف (1).

وبهذا الإسناد إلی أبی نعیم،حدّثنا خلف بن أحمد بن العباس الرامهرمزی فی کتابه، حدّثنا همّام بن محمد بن أیّوب،حدّثنا طالوت بن عبّاد،حدّثنا سوید بن إبراهیم،عن محمد بن عمرو،عن أبی سلمه،عن عبدالرحمان بن عوف،عن أبیه رضی الله عنه قال:

قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:یبعث اللّه تعالی من عترتی رجلاً أفرق الثنایا أعلا الجبهه،یملأ الأرض عدلاً،یفیض المال فیضاً.

[ حدیث آخر عن الإمام أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السلام

فی أن المهدیّ علیه السلام من أهل البیت وأن اللّه تعالی یصلح أمره فی لیله ]

583.أخبرنی الشیخان:شرف الدین أبو الفضل أحمد بن هبه اللّه ابن عساکر الشافعی،ن.

ص: 464


1- .وقریباً منه رواه بسند آخر فی ترجمه أحمد بن محمد بن الحسین من أخبار إصبهان،ج 1،ص 83 قال:حدثنا محمد بن جعفر،حدثنا أحمد بن الحسین الأنصاری،حدثنا أحمد بن محمد بن الحسین ابن حفص،حدثنا جدی الحسین،حدثنا عکرمه بن إبراهیم،عن مطر الوراق:عن أبی الصدیق الناجی: عن أبی سعید الخدری،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم لا تقوم الساعه حتی یستخلف رجل من أهل بیتی أجنأ أقنی یملأ الأرض عدلاً کما ملئت قبل ذلک ظلماً ویکون سبع سنین.

عثمان بن موفق با خواندن من نزد وی با اجازه وی از عبدالحمید بن محمد بن ابراهیم از ابوالعلاء حسن بن احمد بن حسن عطار همدانی از ابوعلی حسن بن احمد بن حسن حداد اصفهانی از حافظ احمد بن عبدالله بن احمد اصفهانی از امام ابو محمد بن حیان از عباس از مجاشع از محمد بن ابی یعقوب از عمرو بن عاصم از ابن عوام از قتاده از ابو نضره از ابو سعید خدری که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:مهدی(عج)از ما اهل بیت است مردی از امت من بینی کشیده زمین را از عدالت پر می کند همان گونه که از جور پر شده است.

و با همین سند تا ابو نعیم از ولید از سعید از قتاده از ابی نضره یا از ابو صدیق از ابو سعید خدری روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:مهدی(عج)از ماست وی پیشانی بلند و بینی کشیده است. (1)

و با همین سند تا ابونعیم از خلف بن احمد بن عباس رامهرمزی در کتابش از همام بن محمد بن ایوب از طالوت بن عبّاد از سوید بن ابراهیم از محمد بن عمرو از ابو سلمه از عبدالرحمان بن عوف از پدرش روایت کرد که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:خداوند تعالی مردی را از عترت من برمی انگیزد.دندان های پیش وی از هم جدا،پیشانی بلند است.زمین را از عدالت پر می کند و مال را به طور کامل تقسیم می کند.

حدیث دیگری از امام امیرمؤمنان علیه السلام

درباره از اهل بیت بودن مهدی(عج)و سامان یافتن کارهایش در یک شب

583.به من خبر داد:دو نفر از اساتید شرف الدین ابوالفضل احمد بن هبه الله ابن عساکر

ص: 465


1- .در کتاب«اخبار اصبهان»83/1 ترجمه احمد بن محمد بن حسین نزدیک به آن را روایت کرده است.وی می گوید:برای ما روایت کرد:محمد بن جعفر از احمد بن حسین انصاری از احمد بن محمد بن حسین ابن حفص از جدش حسین از عکرمه بن ابراهیم از مطر وراق از ابوصدیق ناجی از ابوسعید که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:قیامت برپا نمی شود تا مردی از اهل بیت من به خلافت رسد.وی پشت خمیده و بینی کشیده است زمین را از عدالت پر می کند همان گونه که پیش از آن از ظلم پر شده است و هفت سال است.

وبدر الدین أبو علیّ الحسن بن علیّ بن الخلال بقراءتی علیهما مفردین بدمشق المحروسه، قلت لکل واحد منهما:أخبرک الشیخ الصالح أبو الحسن علیّ ابن أبی عبداللّه بن المقیر البغدادی إجازه؟فأقرَّ به،قال:أنبأنا أبو الفضل محمد بن ناصر بن محمد بن علیّ الحافظ السلامی إذناً،قال:أنبأنا أبو الحسن المبارک ابن عبدالجبار بن أحمد الصیرفی،قال:

أنبأنا أبو علیّ الحسن بن أحمد بن إبراهیم ابن الحسن بن محمد بن شاذان قراءه علیه فی رجب سنه ثلاث وعشرین وأربعمأه،قال:أنبأنا أبو عمرو عثمان بن أحمد بن عبداللّه قراءه علیه فی منزله بدرب الضفادع،قال:حدّثنا عبدالملک بن محمد،حدّثنا أبو نعیم (1)د.

ص: 466


1- .والظاهر أنه أحمد بن عبداللّه الإصبهانی صاحب حلیه الأولیاء،والحدیث رواه فی ترجمه إبراهیم بن محمد ابن الحنفیه من أخبار إصبهان،ج 1،ص 170،وأیضاً قال قبله: حدثنا أبو بکر الطلحی،حدثنا محمد بن علیّ العلوی،حدثنا محمد بن علیّ بن خلف،حدثنا حسن ابن صالح بن أبی الأسود،عن محمد بن فضیل،حدثنی سالم بن أبی حفصه: عن إبراهیم بن محمد بن الحنفیه،عن أبیه،عن علیّ،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:المهدیّ منّا أهل البیت یصلحه اللّه فی لیله. ورواه أیضاً أحمد بن حنبل فی أوائل مسند علیّ علیه السلام تحت الرقم:(645)من کتاب المسند،ج 1،ص 80،وفی:ط 2،ج 2،ص 58 قال: حدثنا فضل بن دُکین،حدثنا یاسین العجلی،عن إبراهیم بن محمد بن الحنفیه،عن أبیه،عن علی،قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:المهدیّ منّا أهل البیت یصلحه اللّه فی لیله. وصحَّحه أحمد محمد شاکر فی تعلیقه،وقال:قال یحیی بن یمان:رأیت سفیان الثوری یسأل یاسین عن هذا الحدیث.وقال ابن عدیّ:هو معروف به. وإبراهیم بن محمد بن الحنفیه،وثقه العجلی،وابن حبّان،وترجمه البخاری تحت الرقم:(...)من التاریخ الکبیر فی،ج 1،ص 317 وذکر[عنه]هذا الحدیث. والحدیث رواه ابن ماجه تحت الرقم:(...)من کتاب..............من سننه،ج 2،ص 369. وأیضاً رواه أحمد فی أوائل مسند أمیر المؤمنین علیه السلام تحت الرقم:(773)من کتاب المسند،ج 1،ص 99 ط 1،وفی ط 2،ج 2،ص 118،قال: حدثنا حجّاج وأبو نعیم قالا:حدثنا فطر،عن القاسم بن أبی بزّه،عن أبی الطفیل،قال حجّاج[قال]:سمعت علیاً یقول: قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:لو لم یبق من الدنیا إلّایوم لبعث اللّه عزّوجلّ رجلاً منّا یملأها عدلاً کما مُلئت جوراً. قال أبو نعیم:رجلاً منّا[کذا]قال:وسمعته مره یذکره عن حبیب،عن أبی الطفیل،عن علیّ،عن النبیّ صلی الله علیه و سلم. أقول:ورواه البزار فی مسند علیّ علیه السلام من مسنده،ج 1/الورق 104/ب/قال: حدثنا یوسف بن موسی،قال:أنبأنا أبو نعیم،قال:أنبأنا فطر،عن القاسم بن أبی بزّه،عن أبی الطفیل،عن علیّ:أن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم قال:لو لم یبق من الدنیا إلّایوم لبعث اللّه رجلاً من أهل بیتی یملأها عدلاً کما ملئت جوراً. ثم قال البزّار:و هذا الحدیث لا نعلمه یروی عن علیّ بهذا اللفظ بإسناد أحسن من هذا الإسناد.

شافعی و بدرالدین ابوعلی حسن بن علی بن خلال با خواندن من نزد آن ها به طور جداگانه در دمشق محافظت شده به هر یک از آن ها گفتم:آیا شیخ صالح ابوالحسن علی بن ابی عبدالله بن مقیر بغدادی با جازه به تو خبر داد؟پس وی این مطلب را تأیید کرد.از ابوالفضل محمد بن ناصر بن محمد بن علی حافظ اسلامی با اجازه از ابوالحسن مبارک ابن عبدالجبار بن احمد صیرفی از ابو علی حسن بن احمد بن ابراهیم از حسن بن محمد بن شاذان با خواندن نزد او در منزلش در درب الضفادع از عبدالملک بن محمد از ابو نعیم (1)د.

ص: 467


1- .ظاهرا او احمد بن عبدالله اصبهانی مؤلف کتاب حلیه الاولیاء است و این حدیث را در کتاب اخبار اصبهان 170/1ترجمه ابراهیم بن محمد بن حنفیه روایت کرده است.وی می گوید:برای من روایت کرد:ابوبکر طلحی از محمد بن علی علوی از محمد بن علی بن خلف از حسن ابن صالح بن ابی اسود از محمد بن فضیل از سالم بن ابی حفصه از ابراهیم بن محمد بن حنفیه از پدرش از علی علیه السلام که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:مهدی(عج)از ما اهل بیت است.خداوند در یک شب کارهایش را سامان می دهد. و در مسند احمد حنبل 80/1(و در چاپ دوم 58/2)(اوائل مسند علی علیه السلام)آن را روایت کرده است.وی می گوید:برای ما روایت کرد:فضل بن دُکین از یاسین عجلی از ابراهیم بن محمد بن حنفیه از پدرش از علی علیه السلام که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:مهدی(عج)از ما اهل بیت است.خداوند در یک شب کارهایش را سامان می بخشد. احمد محمد شاکر در تعلیقه خود این حدیث را صحیح دانسته است و می گوید:یحیی بن یمان گفت:سفیان ثوری را مشاهده کردم که از یاسین درباره این حدیث سوال می کرد. و ابن عدی می گوید:یاسین به این حدیث معروف است. و عجلی و ابن حبان،ابراهیم بن محمد بن حنفیه را توثیق کرده اند و بخاری در کتاب تاریخ الکبیر 317/1 ترجمه او را ذکر کرده است و این حدیث را از وی روایت نموده است و ابن ماجه در سنن خود 369/2 و احمد در کتاب المسند 99/1 از چاپ اول و 118/2 از چاپ دوم حدیث 773(در اوائل مسند علی علیه السلام)آن را روایت کرده اند. احمد می گوید:برای ما روایت کردند:حجاج و ابو نعیم از فطر از قاسم بن ابی بزّه از ابوطفیل.حجاج می گوید:(ابو طفیل گفت:)از علی علیه السلام شنیدم که می گفت:پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:اگر از دنیا تنها یک روز باقی مانده باشد،حتماً خداوند عز و جل مردی از ما را برمی انگیزد که آن را از عدالت پر کند همان گونه که از ظلم پر شده است. ابو نعیم تا«رجلاً منا»(مردی از ما را برمی انگیزد)را روایت کرده است.وی می گوید:و یک بار از او شنیدم که آن را از حبیب از ابوطفیل از علی علیه السلام از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت کرد. می گویم:این حدیث در مسند بزار/1 ورق 104 نیز روایت شده است وی می گوید:برای ما روایت کرد:یوسف بن موسی از ابونعیم از فطر از قاسم بن ابی عزّه از ابوطفیل از علی علیه السلام که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:اگر از دنیا تنها یک روز باقی مانده باشد حتماً خداوند مردی از اهل بیت مرا برمی انگیزد که آن را از عدالت پر می کند همان گونه که از جور پر شده است. آنگاه بزار می گوید:ما سراغ نداریم که این حدیث با این الفاظ با سندی بهتر از این سند روایت شده باشد.

حدّثنا[أبو عمرو بن حمدان،حدّثنا الحسن بن سفیان،حدّثنی ابن نمیر،حدّثنا أبی، وأبو نعیم،قالا:حدّثنا]یاسین العجلی وکان یجالسنا عند سفیان الثوری،عن إبراهیم بن محمد بن الحنفیه،عن أبیه:

عن علیّ قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:المهدیّ منّا أهل البیت یصلحه اللّه فی لیله.

[ حدیث عبد اللّه بن الحارث بن جزء الزبیدی

حول المهدیّ المنتظر صلوات اللّه علیه ]

584.أخبرنی العدل المقرئ محمد بن أبی القاسم بقراءتی علیه بالخان الجدید ظاهر باب السور بمدینه بغداد[فی]الحادی و العشرین من شعبان سنه خمس وتسعین وستّ مأه، قال:أنبأنا الشیخ عبداللطیف بن محمد بن علیّ بن الغنبیطی إجازه إن لم یکن سماعاً،وشیخ الإسلام شهاب الدین عمر بن محمد السهروردی قدَّس اللّه روحه إجازه،قال:أنبأنا الشیخ أبو زرعه طاهر بن محمد بن علیّ المقدسیّ،قال شیخ الإسلام:سمعت علیه جمیع سنن الإمام ابن ماجه رحمه الله،قال:أنبأنا ابو منصور محمد بن الحسین بن احمد المقوّمی إجازه إن لم یکن سماعاً وکان الشیخ أبو زرعه محقّقه سماعه[ولکن کان]یقرئ علیه کذلک احتیاطاً قال:أخبرنا أبو طلحه القاسم بن أبی المنذر الخطیب،قال:أنبأنا أبو الحسن علیّ بن إبراهیم بن سلمه،قال:حدَّثنا الإمام أبو عبداللّه محمد بن یزید بن ماجه القزوینی رحمه الله (1)قال:

حدَّثنا حرمله بن یحیی المصری،وإبراهیم بن سعید الجوهری،قالا:أنبأنا أبو صالح عبدالغفّار بن داوود الحرّانی،حدّثنا ابن لهیعه،عن أبی زرعه عمرو بن جابر الحضرمی:

عن عبداللّه الحارث بن جزء الزبیدی،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:یخرج ناس من المشرق فیوطئون للمهدیّ،یعنی سلطانه.8.

ص: 468


1- .رواه فی کتاب الفتن تحت الرقم:(4088)من سننه،ج 2،ص 1368.

از(ابوعمرو بن حمدان از حسن بن سفیان از ابن نمیر از پدرش و ابو نعیم هر دو از)یاسین عجلی که همراه با سفیان ثوری همنشین بود از ابراهیم بن محمد بن حنیفه از پدرش از علی علیه السلام در رجب سال 423 روایت کرد که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

مهدی(عج)از ما اهل بیت است،خداوند در یک شب به کارهایش سامان می دهد.

حدیث عبد اللّه بن حارث بن جزء زبیدی

درباره امام مهدی منتظر(عج)

584.به من خبر داد:عادل قاری محمد بن ابی القاسم با خواندن من نزد وی در خان جدید پشت باب سور در شهر بغداد در بیست و یکم شعبان سال 695 از شیخ عبداللطیف بن محمد بن علی بن غنبیطی با اجازه اگر با شنیدن نباشد و شیخ الاسلام شهاب الدین عمر بن محمد سهروردی با اجازه از شیخ ابو زرعه طاهر بن محمد بن علی مقدسی شیخ الاسلام می گوید:تمام سنن امام ابن ماجه را از او شنیدم از ابو منصور محمد بن حسین بن احمد مقومی با اجازه اگر شنیدن نباشد و شیخ ابو زرعه شنیدن او را محقق می داند با این حال ابو منصور برای احتیاط بر او می خواند از ابو طلحه قاسم بن ابی منذر خطیب از ابو الحسن علی بن ابراهیم بن سلمه از امام ابو عبدالله محمد بن یزید بن ماجه قزوینی رحمه الله (1)از حرمله بن یحیی مصری و ابراهیم بن سعید جوهری هر دو از ابوصالح عبد الغفار بن داوود حرانی از ابن لهیعه از ابو زرعه عمرو بن جابر حضرمی از عبدالله حارث بن جزء زبیدی که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:مردمی از مشرق قیام می کنند و برای مهدی(عج)زمینه سازی می کنند؛یعنی حکومتش را.

ص: 469


1- .وی این حدیث را در سنن خویش 1368/2 کتاب الفتن ح 4088 روایت کرده است.

[ أحادیث جابر بن عبداللّه الأنصاری و الإمام أمیر المؤمنین علیّ بن

أبی طالب علیه السلام وعبداللّه بن عباس حول المهدیّ المنتظر

جعلنا اللّه فداه وأسعدنا بأیّامه المتشعشعه ]

585.أخبرنی الشیخ الصالح صدر الدین إبراهیم ابن الشیخ الإمام عماد الدین محمد ابن شیخ الإسلام شهاب الدین عمر بن محمد السهروردی قدّس اللّه روحه العزیز،قلت له:

أخبرک الشیخ أبو الحسن علیّ بن عبداللّه بن المعین البغدادی إجازه بروایته عن أبی الفضل محمد بن ناصر السلامی إجازه بروایته عن الحافظ أبی محمد الحسن بن أحمد السمرقندی إجازه،قال:حدّثنی الشیخ الإمام أبو بکر محمد بن أبی إسحاق إبراهیم بن یعقوب الکلاباذی البخاری رضی الله عنه،حدَّثنی محمد بن الحسن بن علیّ،قال:حدَّثنا أبو عبداللّه الحسین بن محمد بن أحمد،قال:حدَّثنا إسماعیل بن أبی أوکس،قال:حدَّثنا مالک بن البین،قال:حدثنا محمد بن المنذر:

عن جابر بن عبداللّه قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:من أنکر خروج المهدیّ فقد کفر بما أنزل علی محمد،ومن أنکر نزول عیسی فقد کفر،ومن أنکر خروج الدجال فقد کفر،فإن جبرئیل علیه السلام أخبرنی بأن اللّه عزّوجلّ یقول:من لم یؤمن بالقدر خیره وشرّه فلیتَّخذ ربّاً غیری.

586-589.أنبأنی السیّد الإمام جمال الدین رضیّ الإسلام أحمد بن موسی ابن جعفر بن محمد الطاووسی الحسنی رحمه الله،قال:أنبأنا شیخ الشرف شمس الدین فخار بن معد الموسوی،أخبرنا شاذان بن جبرائیل القمّی،عن جعفر بن محمد الدوریستی،عن أبیه،عن الشیخ الفقیه أبی جعفر محمد بن علیّ بن الحسین بن موسی ابن بابویه القمّی (1)قال:

حدّثنا جعفر بن محمد بن مسرور رضی الله عنه قال:حدّثنا الحسین بن[محمد بن]عامر،عن عمّهه.

ص: 470


1- .رواه فی أول الباب:(25)و هو باب ما أخبر به النبیّ صلی الله علیه و سلم من وقوع الغیبه من کتاب إکمال الدین،ج 1،ص 586،وفی ط 1،ص 167،وما وضعناه بین المعقوفات مأخوذ منه.

احادیث جابر بن عبدالله انصاری و امام امیرمؤمنان علیه السلام

و عبدالله بن عباس درباره امام مهدی(عج)

585.به من خبر داد:شیخ صالح صدرالدین ابراهیم بن شیخ امام عماد الدین محمد ابن شیخ الاسلام شهاب الدین عمر بن محمد سهروردی من به وی گفتم:به تو خبر داد:شیخ ابوالحسن علی بن عبدالله بن معین بغدادی با اجازه روایت آن از ابوالفضل محمد بن ناصر سلامی با اجازه روایت آن از حافظ ابو محمد حسن بن احمد سمرقندی با اجازه از شیخ امام ابوبکر محمد بن ابی اسحاق ابراهیم بن یعقوب کلاباذی بخاری از محمد بن حسن بن علی از ابو عبدالله حسن بن محمد بن احمد از اسماعیل بن ابی اوکس از مالک بن البین از محمد بن منذر از جابر بن عبدالله که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

هرکس منکر قیام مهدی(عج)شود قطعا به آنچه بر محمد صلی الله علیه و آله نازل گردیده کافر شده است و هرکس فرود آمدن عیسی علیه السلام را انکار کند،حتماً کافر شده است و هرکس خروج دجال را انکار نماید،قطعا کافر شده است،همانا جبرئیل علیه السلام به من خبر داد که خداوند عز و جل می فرماید:

هرکس به تقدیر خیر و شر ایمان نداشته باشد،باید پروردگاری غیر از من برگزیند.

586-589.به من خبر داد:سید امام جمال الدین رضی الاسلام احمد بن موسی ابن جعفر بن محمد طاووسی حسنی رحمه الله از شیخ شرف شمس الدین فخار بن معد موسوی از شاذان بن جبرئیل قمی از جعفر بن محمد دوریستی از پدرش از شیخ فقیه ابو جعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی ابن بابویه قمی از جعفر بن محمد بن مسرور از حسین بن(محمد بن)عامر

ص: 471

عبداللّه بن عامر،عن محمد ابن أبی عمیر،عن أبی جمیله المفضل بن صالح[عن جابر بن یزید الجعفی]:

عن جابر بن عبداللّه الأنصاری،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:المهدیّ من ولدی اسمه اسمی وکنیته کنیتی أشبه الناس بی خلقاً وخُلقاً،تکون له غیبه وحیره یضلّ فیها الأمم (1)ثمّ یقبل کالشهاب الثاقب یلمؤها عدلاً وقسطاً کما ملئت جوراً وظلماً.

[وبالإسناد المتقدم]إلی ابن بابویه (2)قال:حدَّثنا عبدالواحد بن محمد بن عبدوس العطّار النیسابوری[قال:حدّثنا علیّ بن محمد بن قتیبه النیسابوری،قال:حدَّثنا حمدان بن سلیمان النیسابوری]عن محمد بن إسماعیل بن بزیع،عن صالح ابن عقبه،عن أبیه،عن أبی جعفر محمد بن علیّ الباقر،عن أبیه سیّد العابدین علیّ بن الحسین،عن أبیه سیّد الشهداء الحسین بن علیّ بن أبی طالب عن أبیه سیّد الأوصیاء أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب رضوان اللّه علیهم أجمعین،قال:

قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:المهدیّ من ولدی تکون له غیبه وحیره تضلّ فیها الأمم،یأتی بذخیره الأنبیاء علیهم السلام (3)فیملأها عدلاً وقسطاً کما ملئت جوراً وظلماً.

وبهذا الإسناد[الذی مرَّ آنفاً]عن أمیر المؤمنین علیه السلام و الإکرام قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:

أفضل العباده انتظار الفرج.

وبالإسناد[المتقدّم]إلی ابن بابویه[قال:]حدّثنا محمد بن موسی بن المتوکّل رحمه الله قال:

حدّثنا محمد بن أبی عبداللّه الکوفی،قال:حدّثنا محمد بن إسماعیل،عن علیّ بن عثمان، عن محمد بن الفرات،عن ثابت بن دینار،عن سعید ابن جبیر.

عن ابن عباس قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:إنَّ علیّ بن أبی طالب إمام أمَّتی وخلیفتی علیها من بعدی ومن ولده القائم المنتَظر الذی یملأ اللّه به الأرض عدلاً وقسطاً کما ملئت ظلماًه.

ص: 472


1- .کذا فی مخطوطه طهران من فرائد السمطین،وفی الطبعه القدیمه من کتاب إکمال الدین:«تکون به غیبه وحیره تضلّ فیهاالأمم...».
2- .رواه مع التوالی فی الحدیث:(5)وتوالیه من الباب:(25)من کتاب إکمال الدین،ج 1،ص 287،وما وضعناه بین المعقوفات مأخوذ منه،وأیضاً کان فی أصلی تصحیفات صحّحناها علیه.
3- .کذا فی الأصل الحاکی و المحکی عنه.

از عمویش عبدالله بن عامر از محمد بن ابی عمیر از ابو جمیله مفضل بن صالح(از جابر بن یزید جعفی)از جابر بن عبدالله انصاری از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله که فرمود:

مهدی(عج)از فرزندان من است.نامش نام من و کنیه اش کنیه من است.در آفرینش و اخلاق شبیه ترین مردم به من است.برای وی غیبت و حیرتی است که امت ها در آن گمراه می شوند.آنگاه همانند شهابی شکافنده می آید.زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از جور و ظلم پر شده است. (1)

(و با مسند پیشین)تا ابن بابویه از عبدالواحد بن محمد بن عبدوس عطار نیشابوری(از علی بن محمد بن قتیبه نیشابوری از حمدان بن سلیمان نیشابوری)از محمد بن اسماعیل بن بزیع از صالح ابن عقبه از پدرش از ابو جعفر محمد بن علی الباقر از پدرش سید العابدین علی بن حسین علیه السلام از پدرش سید الشهداء حسین بن علی بن ابی طالب از پدرش سید الاوصیا امیرمؤمنان علیهم السلام روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:مهدی(عج)از فرزندان من است.وی دارای غیبت و حیرتی است که امت ها در آن گمراه می شوند.با میراث پیامبران صلی الله علیه و آله می آید، آنگاه جهان را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از جور و ظلم پر شده است. (2)

و با همین سند(که هم اکنون گذشت)از امیرمؤمنان علیه السلام روایت شده که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:برترین عبادت انتظار فرج است.

و سند(پیشین)تا ابن بابویه از محمد بن موسی بن متوکل رحمه الله از محمد بن ابی عبدالله کوفی از محمد بن اسماعیل از علی بن عثمان از محمد بن فرات از ثابت بن دینار از سعید بن جبیر از ابن عباس روایت کرد که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:همانا علی بن ابی طالب علیه السلام امام امت من و جانشین من بر آن ها پس از من است و قائم منتظر از نسل اوست که خداوند به وسیله او زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.سوگند به کسی کهت.

ص: 473


1- .اکمال الدین 586/1(چاپ اول ص 168)باب 25 احادیث پیامبراکرم صلی الله علیه و آله.قسمت های داخل پرانتز از آن گرفته شده است.
2- .این حدیث و حدیث های پس از آن در اکمال الدین 287/1 باب 25 حدیث 5 و حدیث های پس از آن.قسمت های داخل پرانتز از آن کتاب گرفته شده است.

وجوراً.والذی بعثنی بالحق بشیراً إن الثابتین علی القول[به]فی زمان غیبته لأعز من الکبریت الأحمر.

فقام إلیه جابر بن عبداللّه الأنصاری فقال:یا رسول اللّه وللقائم من ولدک غیبه قال:إی وربّی لیمحّص اللّه[به]الذین آمنوا ویمحق الکافرین.

یا جابر إن هذا الأمر من أمر اللّه،وسرّ من سرّ اللّه،علمه مطویّ عن عباده (1)فإیّاک و الشکّ فیه فإن الشکّ فی أمر اللّه کفر.

[ ما ورد عن الإمام الرضا علیّ بن موسی علیهما السلام فی البشاره

بظهور المهدیّ المنتظر وإشراق الدنیا بنوره

وسعاده العالمین فی أیّامه المیمونه ]

590.أخبرنا السیّد الإمام المعظَّم العالم بقیّه السلف الصالح شرف الدین أبو جعفر الأشرف بن محمد بن جعفر الحسینی المدائنی النحوی اللّغوی ببغداد بمسجد المختاره سنه خمس وتسعین وستّ مأه،قال:أخبرنا الإمام منتجب الدین علی ابن عبید اللّه بن الحسین بن بابویه القمّی ثمّ الرازی،عن السیّد أبی محمد شمس الشرف ابن علیّ بن عبداللّه الحسینی السیلقی،عن الشیخ المؤیّد أبی محمد عبدالرحمن ابن احمد بن الحسین النیسابوری الخزاعی،عن الشیخ ابی المفضل محمد بن الحسین ابن سعید القمی المجاور ببغداد إجازه عن الشیخ علیّ بن محمد بن علیّ الخزّاز صاحب الکفایه،عن أبی جعفر محمد بن علیّ بن بابویه (2)حدّثنا أحمد بن زیاد بن جعفر الهمدانی حدّثنا علیّ بن إبراهیم، عن أبیه،عن علیّ بن سعید،عن الحسین بن خالد،قال:

قال علیّ بن موسی الرضا علیهما السلام:لا دین لمن لا ورع له،ولا إیمان لمن لا تقیَّه له،و إن أکرمکم عند اللّه أتقاکم أی أعملکم بالتقیَّه.

فقیل:إلی متی یا ابن رسول اللّه؟قال:إلی یوم الوقت المعلوم و هو یوم خروج قائمنا،1.

ص: 474


1- .الظاهر أن هذا هو الصواب،وفی أصلی:«علیه مطویه»وفی کتاب إکمال الدین:«مطوی عن عباد اللّه».
2- .رواه مع الحدیث التالی فی الحدیث:(5)وتالیه من الباب:(35)من کتاب إکمال الدین،ج 2،ص 371.

مرا به حق،بشیر مبعوث کرد همانا پایداران بر اعتقاد(به او)در زمان غیبتش قطعا نایاب تر از یاقوت سرخند.

آنگاه جابر بن عبدالله انصاری در برابر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به پا خاست و گفت:ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!آیا قیام کننده از نسل شما غیبت دارد؟

فرمود:آری،سوگند به پروردگارم!قطعا خداوند به وسیله او مؤمنان را خالص می کند و کافران را نابود می نماید.

ای جابر!همانا این امر از امر خدا و رازی از رازهای خداوند است علم آن از بندگانش پوشیده است،پس بپرهیز از شک در آن؛زیرا شک در امر خدا کفر است.

بشارت امام رضا علیه السلام به ظهور امام مهدی(عج)

و روشن شدن دنیا با نورش و سعادت جهانیان در روزگار مبارکش

590.به ما خبر داد:سید امام بزرگوار عالم باقیمانده علمای پیشین شرف الدین ابو جعفر الاشرف بن محمد بن جعفر حسینی مدائنی نحوی لغوی در بغداد مسجد مختاره در سال 695 از امام منتجب الدین علی ابن عبیدالله بن حسین بن بابویه قمی رازی از سید ابو محمد شمس شرف ابن علی بن عبدالله حسینی سیلقی از شیخ مؤید ابو محمد عبدالرحمان ابن احمد بن حسین نیشابوری خزاعی از شیخ ابوالفضل محمد بن حسین ابن سعید قمی مجاور در بغداد با اجازه از شیخ علی بن محمد بن علی خزاز صاحب الکفایه از ابو جعفر محمد بن علی بن بابویه از احمد بن زیاد بن جعفر همدانی از علی بن ابراهیم از پدرش از علی بن سعید از حسین بن خالد که علی بن موسی الرضا علیه السلام فرمود:کسی که ورع اجتناب از گناه ندارد،دین ندارد و کسی که تقیه نمی کند ایمان ندارد و همانا گرامی ترین شما نزد خدا باتقواترین شماست یعنی کسی که از شما بیش تر به تقیه عمل می کند.

آنگاه گفته شد:تا کی؟!ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله!

فرمود:تا روز وقت معلوم و آن روز ظهور قائم علیه السلام ماست.

ص: 475

فمن ترک التقیّه قبل خروج قائمنا فلیس منّا.

فقیل له:یا ابن رسول اللّه ومن القائم منکم أهل البیت؟قال:الرابع من ولدی ابن سیّده الإماء یطهّر اللّه به الأرض من کل جور،ویقدّسها من کل ظلم،و هو الذی یشکّ الناس فی ولادته،و هو صاحب الغیبه قبل خروجه،فإذا خرج أشرقت الأرض بنوره،ووضع میزان العدل بین الناس فلا یظلم أحد أحداً.

و هو الذی تطوی له الأرض ولا یکون له ظلّ.و هو الذی ینادی مناد من السماء یسمعه اللّه جمیع أهل الأرض بالدعاء إلیه،یقول؛ألا إنَّ حجَّه اللّه قد ظهر عند بیت اللّه فاتَّبعوه فإنَّ الحقَّ فیه ومعه،و هو قول اللّه عزَّوجلَّ: «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَهً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ» (1).

591.[وبالسند المتقدم عن محمد بن علیّ بن بابویه قال:]حدّثنا أحمد ابن زیاد وعنه حدَّثنا أحمد بن زیاد بن جعفر الهمدانی حدَّثنا علی بن إبراهیم بن هاشم،عن أبیه،عن عبدالسلام بن صالح الهروی،قال:

سمعت دعبل بن علیّ الخزاعی یقول أنشدت مولای الرضا علیه السلام قصیدتی التی أوَّلها:

مدارس آیات خلت من تلاوه

فلما انتهیت إلی قولی:

خروج إمام لا محاله خارج یقوم علی اسم اللّه و البرکات

یمیّز فیناکل حقٍّ وباطل ویجزی علی النعماء و النقمات

بکی[الإمام]الرضا علیه السلام بکاءاً شدیداً ثم رفع رأسه إلیَّ فقال:یا خزاعی نطق روح القدس علی لسانک بهذین البیتین،فهل تدری من هذا الإمام؟ومتی یقوم؟قلت:لا یا مولای إلّاأ نّی سمعت بخروج إمام منکم یطهّر الأرض من الفساد ویملأها عدلاً.4.

ص: 476


1- .الشعراء 26/4.

پس هر کس پیش از ظهور قائم ما علیه السلام تقیه را ترک کند،از ما نیست.

به وی گفته شد:ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله!قائم علیه السلام از شما اهل بیت کیست؟

فرمود:چهارمین از نسل من،فرزند سرور کنیزان،خداوند به وسیله او زمین را از هر جوری پاک می کند و هر ظلمی را از آن می زداید و او کسی است که مردم در ولادتش شک می کنند و او پیش از ظهورش دارای غیبت است آنگاه پس از ظهورش زمین با نور او روشن می شود و ترازوی عدالت را در میان مردم قرار می دهد،پس هیچ کس به هیچ کس ظلم نمی کند.

و او کسی است که زمین برایش در هم پیچیده می شود و سایه ندارد و او کسی است که منادی از آسمان به سوی او فرا می خواند که خداوند آن را به گوش تمام اهل زمین می رساند.

منادی می گوید:هشدار که حجت خدا در کنار خانه خدا ظهور کرده است،پس از او پیروی کنید که حق در او و همراه اوست و آن معنای این سخن خداوند است:«اگر بخواهیم از آسمان نشانه ای برای آنان فرو می فرستیم که گردن های شان در برابر آن فرود می آید» (1). (2)

591.(و با سند پیشین از محمد بن علی بن بابویه)از احمد بن زیاد بن جعفر همدانی از علی بن ابراهیم بن هاشم از پدرش از عبدالسلام بن صالح هروی روایت می کند که گفت:از دعبل بن علی خزاعی شنیدم که می گفت:قصیده ام را که با این بیت شروع می شود:

آیه های کهنه ای که تلاوت نمی شوند...

برای مولایم رضا علیه السلام خواندم.آنگاه وقتی به این سخنم رسیدم:

ظهور امامی که حتماً ظهور خواهد کرد.

با نام و برکت های خداوند قیام خواهد کرد.

در میان ما هر حق و باطلی را از هم جدا خواهد کرد.

و خوبی ها را پاداش و بدی ها را کیفر می دهد.

امام رضا علیه السلام به شدت گریست،آنگاه سرش را به طرف من بلند کرد و فرمود:ای خزاعی! روح القدس این دو بیت را بر زبانت جاری کرد.آیا میدانی این امام کیست؟و چه وقت قیام می کند؟

گفتم:نه ای مولایم!من فقط شنیده ام که امامی از شما ظهور می کند،زمین را از فساد پاک می نماید و از عدالت پر می کند.ت.

ص: 477


1- .شعراء 4/26.
2- .این حدیث و حدیث آینده در کتاب اکمال الدین 371/2 باب 35 حدیث 5 و 6 روایت شده است.

فقال:یا دعبل الإمام بعدی محمد ابنی وبعد محمد ابنه علیّ،وبعد علیّ ابنه الحسن، وبعد الحسن ابنه الحجَّه القائم المنتظر فی غیبته المطاع فی ظهوره[و]لو لم یبق من الدنیا إلّا یوم واحد لطوَّل اللّه ذلک الیوم حتّی یخرج فیملأها عدلاً کما ملئت جوراً.

و أمّا متی؟فإخبار عن الوقت،فقد حدَّثنی أبی عن جدّی عن أبیه،عن آبائه عن علیّ علیه السلام [أن النبیّ صلی الله علیه و سلم] (1)قیل له:متی یخرج القائم من ذرّیَّتک؟فقال:«مثله کمثل الساعه لا یجلیها لوقتها إلّاهو (2)ثقلت فی السماوات و الأرض لا تأتیکم إلّابغته» (3)و (4).

[ أحادیث أخر عن خبر الأمه عبداللّه بن العبّاس حول الإمام المهدیّ

صلوات اللّه وسلامه علیه ]

592.أخبرنا شیخنا العلامه أبو عمرو عثمان بن الموفّق رحمه الله بقراءتی علیه باسفرائین لیله السبت الرابع و العشرین من صفر سنه أربع وستین وستّ مأه قلت له:أخبرک الإمام مجد الدین عبدالحمید بن محمد بن إبراهیم الخوارزمی إجازه فأقّر به،قال:أنبأنا الإمام الحافظ أبو العلاء الحسن بن أحمد بن الحسن العطّار المقرئ الهمدانی رحمه الله قال:أنبأنا المقرئ أبو علی الحسن بن أحمد بن الحسن الحداد الإصفهانی.

وأنبأنی جماعه من المشایخ منهم المقرئ کمال الدین أبو الفرج عبدالرحمن بن عبداللطیف بن محمد بن وریده المکبّر أبوه بجامع القصر الشریف ببغداد،وشمس الدین یوسف بن محمد بن علیّ بن سرور الوکیل،بروایتهما عن الشیخ أبی حفص عمر بن محمد بن معمّر بن طبرزد إجازه،والشیخان عزّ الدین عبدالعزیز بن عبد المنعم بن علیّ بن نصر الحرانی کتابه،ومحی الدین عبدالمحیی بن أحمد بن أحمد ابن أبی البرکات الحربی.

بروایتهما عن أبی الفرج محمد بن هبه اللّه بن کامل الوکیل إجازه،قال:أخبرنا أبو القاسم زاهر بن أبی عبدالرحمان طاهر بن محمد الشحامی إجازه،قال:أنبأنا إمام الحرمین1.

ص: 478


1- .ما بین المعقوفین قد سقط من أصلی،وأخذناه من کتاب عیون الأخبار،وإکمال الدین.
2- .هذا هو الظاهر الموافق للباب:(66)من کتاب عیون أخبار الرضا علیه السلام،ج 2،ص 271 وفی أصلی:«ألا هو عزّوجلّ».وفی أکثر نسخ کتاب إکمال الدین:«إلاّ اللّه عزّ وجلّ...».
3- .الأعراف 187/7.
4- .و هذا هو الحدیث:(35)من الباب:(66)من کتاب عیون أخبار الرضا علیه السلام،ج 2،ص 271.

امام علیه السلام فرمود:ای دعبل!امام پس از من محمد صلی الله علیه و آله فرزندم است و پس از محمد صلی الله علیه و آله فرزندش علی علیه السلام و پس از علی علیه السلام فرزندش حسن علیه السلام و پس از حسن علیه السلام فرزندش حجت قائم علیه السلام که در دوران غیبتش انتظارش کشیده می شود و در دوران ظهور اطاعت می گردد.(و) اگر از دنیا فقط یک روز باقی مانده باشد حتماً خداوند آن روز را بلند می کند تا وی ظهور کند.

آنگاه زمین را از عدالت پر می کند همان گونه که از جور پر شده است.

و چه وقت؟این خبر از وقت است.پدرم از جدم از پدرش از نیاکانش رحمه الله از علی علیه السلام برای من روایت کرد که(به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله)گفته شد:چه وقت قائم علیه السلام از ذریه ات ظهور می کند؟

فرمود:حکایت او همانند قیامت است:هیچ کس جز خدا آن را در زمان خودش آشکار نمی کند در آسمان ها و زمین سنگین است،جز ناگهانی به شما نمی رسد (1). (2)

احادیث دیگری از دانشمند امت عبدالله بن عباس

درباره امام مهدی(عج)

592.به ما خبر داد:استادمان علامه ابو عمرو عثمان بن موفق رحمه الله با خواندن من نزد او در اسفرائین شب 24 صفر سال 664 من به وی گفتم:به تو خبر داد:امام مجدالدین عبدالحمید بن محمد بن ابراهیم خوارزمی با اجازه وی اقرار به آن کرد از حافظ ابو العلاء حسن بن احمد بن حسن عطار قاری همدانی رحمه الله از قاری ابو علی حسن بن احمد بن حسن حداد اصفهانی و گروهی از اساتید که از آن جمله اند؛کمال الدین ابوالفرج عبدالرحمان بن عبداللطیف بن محمد بن وریده مکبّر پدرش در جامع قصر شریف در بغداد و شمس الدین یوسف بن محمد بن علی بن سرور وکیل از شیخ ابو حفص عمر بن محمد بن طبرزد با اجازه و دو شیخ عزالدین عبدالعزیز بن عبد المنعم بن علی بن نصر حواتی با نوشته و محی الدین عبدالمحیی بن احمد بن احمد ابن ابی البرکات حربی از ابوالفرج محمد بن هبه الله بن کامل وکیل با اجازه-از ابوالقاسم زاهر بن ابی عبدالرحمان طاهر بن محمد شحامی

ص: 479


1- .اعراف 187/7.
2- .عیون اخبار الرضا علیه السلام 271/2 باب 66 حدیث 35.

أبوالمعالی عبدالملک بن الإمام أبی محمد عبداللّه ابن یوسف الجوینی رحمهم الله إجازه،قال:

حدَّثنا أبو بکر محمد بن علیّ بن خشیش،حدَّثنا محمد بن هارون بن عیسی،حدَّثنا ابن بشیر الدمشقی،حدَّثنا عبداللّه بن معاذ،حدَّثنا خالد بن یزید القسری (1)أن محمد بن إبراهیم الإمام حدّثه،أنّ أبا جعفر المنصور أمیر المؤمنین،حدّثه عن أبیه،عن جدّه:

عن عبداللّه بن العباس رضی الله عنه،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم لن تهلک أمه أنا أولها وعیسی بن مریم فی آخرها و المهدیّ فی وسطها (2).

[و]روی هذا الحدیث الحاکم أبو عبداللّه محمد بن عبداللّه البیّع الحافظ رحمه الله فی تاریخ نیسابور من تصنیفه.

593 (3).أخبرنی الشیخان تاج الدین محمد بن محمود بن أبی القاسم السدیدی،وتاج الدین أبو طالب ابن أنجب بن عبداللّه رحمهما اللّه إجازه،قالا:أنبأنا الشیخ مجدالدین أبو سعد عبداللّه بن الصفّار النیسابوری کتابه،أنبأنا جدّی لأمی أبو نصر عبدالرحیم بن الاستاذ أبی القاسم عبدالکریم بن هوازن القشیری رحمه الله علیه إجازه،أنبأنا الإمام أبوبکر أحمد بن الحسین الحافظ البیهقی،أنبأنا الحاکم أبو عبداللّه محمد بن عبداللّه البیّع،قال:أنبأناا.

ص: 480


1- .لعلّ هذا هوالصواب،وفی أصلی:«خالد بن یزید القشیری». والحدیث رواه أیضاً ابن المغازلی تحت الرقم:(488)من مناقبه،ص 395،قال: أخبرنا أحمد بن محمد بن عبدالوهاب بن طاوان البزاز قراءه علینا من لفظه فی جامع واسط سنه خمس وثلاثین وأربع مأه-:حدثنا أبو محمد عبداللّه بن یحیی بن موسی النصیبی،حدثنا حمید بن مسبّح،حدثنا أبو الطیّب أحمد بن عبید اللّه الدارمی بأنطاکیه،حدثنا یمان بن سعید،حدثنا خالد بن یزید البجلی،عن محمد بن إبراهیم الهاشمی،عن أبی جعفر[المنصور]عن أبیه،عن ابن عباس،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:کیف تهلک أمّه أنا فی أوّلها وعیسی بن مریم فی آخرها و المهدیّ من ولدی فی وسطها. ورواه فی هامشه عن الباب:(12)من کتاب البیان للکنجی الشافعی نقلاً عن أبی نعیم فی کتاب أخبار المهدیّ وعن کنز العمال،ج 7،ص 187،وفی،ج 8،ص 218 وعن منتخب کنز العمال،بهامش مسند أحمد،ج 6،ص 30.
2- .ولیتثبت أعزّه القراء فی هذا الحدیث وما هو بسیاقه مما جعل المهدیّ وسطا وعیسی آخراً فإنّی لم أکن متمکّناً حین تحقیق ماها هنا من بذل وسعی وجهدی حول تحقیق هذا المقام.
3- -593 و الحدیث رواه أیضاً ابن عساکر فی ترجمه احمد بن محمد بن عبید اللّه من تاریخ دمشق:ج 2 ص 192 وفی تهذیبه:ج 2 ص 62 قال: کتب إلیَّ أبو طالب الحسین بن محمد بن علی الزینبی وحدثنا أبو طاهر إبراهیم بن الحسن الفقیه عنه أنبأنا أبوالقاسم علیّ بن المحسن بن علی التنوخی،أنبأنا أبو الحسین محمد بن المظفَّر بن موسی من لفظه،أنبأنا أبو بکر أحمد بن محمد بن عبید اللّه الدمشقی،أخبرنی طاهر بن علیّ،أنبأنا علیّ بن هاشم،أنبأنا ابن الهیثم،أنبأنا محمد بن إبراهیم أن أمیر المؤمنین أبا جعفر حدثه،عن أبیه عن ابن عباس[قال]:إن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم قال:کیف تهلک أمّه أنا فی أولها وعیسی فی آخرها،والمهدیّ فی وسطها.

با اجازه از امام الحرمین ابو المعالی عبدالملک بن امام ابی محمد عبدالله ابن یوسف جوینی رحمه الله با اجازه از ابوبکر محمد بن علی بن خشیش از محمد بن هارون بن عیسی از ابن بشیر دمشقی از عبدالله بن معاذ از خالد بن یزید قسری (1)از محمد بن ابراهیم امام از ابو جعفر منصور دوانیقی از پدرش از جدش از عبدالله بن عباس که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

این امت که من در آغاز آن و عیسی بن مریم علیه السلام در آخر آن و مهدی(عج)در وسط آن است،هرگز نابود نمی شود.

این حدیث را حاکم ابو عبدالله محمد بن عبدالله بیّع حافظ رحمه الله نیز در تاریخ نیشابور از کتاب خود روایت کرده است.

593 (2).به من خبر دادند:شیخ تاج الدین محمد بن محمود بن ابی القاسم سدیدی و شیخ تاج الدین ابوطالب ابن انجب بن عبدالله؛با اجازه از شیخ مجد الدین ابو سعد عبدالله بن صفار نیشابوری با نوشته از جدّ مادریش ابو نصر عبدالرحیم بن استاد ابی القاسم عبدالکریم بن هوازن قشیری رحمه الله با اجازه از امام ابوبکر احمد بن حسین حافظ بیهقی از حاکم ابو عبدالله؟

ص: 481


1- .شاید قشیری صحیح باشد.
2- -593 در«مناقب ابن مغازلی»ص 395،ح 448 آمده است:به ما خبر داد:احمد بن محمد بن عبدالوهاب بن طاوان بزاز باخواندن بر ما در جامع واسط سال 435 از ابو محمد عبدالله بن یحیی بن موسی نصیبی از حمید بن مسبّح از ابوطیّب احمد بن عبیدالله دارمی در انطاکیه از یمان بن سعید از خالد بن یزید بجلی از محمد بن ابراهیم هاشمی از ابوجعفر منصور از پدرش از ابن عباس که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:چگونه امتی نابود می شود که من در آغاز آن و عیسی بن مریم علیه السلام در آخر آن و مهدی(عج)از فرزندان من در وسط آن است؟ این حدیث در منابع زیر روایت شده است:«البیان»تألیف کنجی شافعی باب 12 به نقل از ابو نعیم در کتاب«اخبار المهدی(عج)»؛«کنز العمال»187/7 و 218/8:منتخب«کنز العمال»؛حاشیه«مسند احمد»30/6؛«تاریخ دمشق»192/2 و«تهذیب»آن 62/2 وی می گوید:ابو طالب حسین بن محمد بن علی زینبی برای من نوشت و ابو طاهر ابراهیم بن حسن فقیه از وی برایمان روایت کرد از ابو القاسم علی بن حسن بن علی تنوخی از ابو حسین محمد بن مظفر بن موسی از ابوبکر احمد بن محمد بن عبیدالله دمشقی از طاهر بن علی از علی بن هاشم از ابن هیثم از محمد بن ابراهیم از ابو جعفر منصور از پدرش از ابن عباس که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:چگونه امتی هلاک می شود که من در آغاز آن و عیسی علیه السلام در پایان آن و مهدی(عج)در وسط آن است؟

أبو زکریا العنبری،حدَّثنا محمد بن عمید،قرأت علی الحسن بن جریر الصوری،عن علیّ بن هاشم،أنبأنا خالد بن یزید،حدَّثنا محمد بن إبراهیم:

أنَّ أمیر المؤمنین المهدیّ حدَّثه،عن أبیه،عن ابن عباس،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:کیف تهلک أمَّه أنا فی أوّلها وعیسی فی آخرها و المهدیّ من أهل بیتی فی وسطها.

[ أبیات لأمیر المؤمنین علیه السلام فی التوصیه بالصبر وانتظار الفرج،

وعدم الیأس وقطع الرجاء من هجوم المکاره واستیطان المصائب فی فناء المؤمنین ]

594.أنبأنی الشیخ المسند أبو علیّ الحسن بن علیّ بن أبی بکر ابن یونس بن الخلال أحلَّه اللّه تعالی فی دار الجلال أرفع المحال وأوسع المجال کتابه وشفاهاً بمحروسه دمشق سقاها اللّه صوب صونه وحماها،وبفضله وعونه حرسها وتولّاها فی شهور سنه خمس وتسعین وستّ مأه،قال:أنبأنا الشیخ الثقه أبو طالب عقیل بن نصر بن عقیل الصوفی سماعاً علیه بقراءه أحمد بن محمود الجوهری فی شعبان سنه تسع وثلاثین وستّ مأه،قال:أنبأنا الشیخ أبو الفرج یحیی بن محمود بن سعد الثقفی سماعاً علیه،أنبأنا أبو علیّ الحسن بن أحمد بن الحسن الحدّاد قراءه علیه وأنا حاضر أسمع،أنبأنا أبو نعیم أحمد بن عبداللّه بن أحمد الإصفهانی رحمه الله،قال:حدّثنا أبو الحسن أحمد بن القاسم[بن]الریان المصری المعروف باللکی (1)بالبصره فی نهر دبیس قراءه علیه فی صفر سنه سبع وخمسین وثلاث مأه،فأقرَّ به،ً.

ص: 482


1- .ورواه أیضاً الخطیب البغدادی بسنده عنه. کما رواه عنه ابن عساکر فی الحدیث:(1312)من ترجمه أمیرالمؤمنین علیه السلام من تاریخ دمشق،ج 3،ص246،ط 1،قال: أخبرنا أبوبکر محمد بن عبدالباقی،أنبأنا أبوبکر الخطیب،أنبأنا أبو الحسن علیّ بن یحیی بن جعفر بن عبد کوبه،أنبأنا أبو الحسن أحمد بن القاسم بن الریّان المصری... وما وضعناه بین المعقوفین مأخوذ منه. والحدیث رواه أیضاً قره بن أیاس الصحابی المترجم فی کتاب الإصابه،ج 3،ص 132. کما رواه بسنده عنه أبو نعیم الإصبهانی فی ترجمه قحذم من أخبار إصبهان،ج 2،ص 165،قال:حدثنا محمد بن الفضل بن قدید،حدثنا الحسن بن یوسف بن سعید المصری،حدثنا محمد بن یحیی ابن المطر المخرمی،حدثنا داوود بن المجبّر بن قجذم،عن أبیه قحذم بن سلیمان: عن معاویه بن قرّه،عن أبیه،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:لتملأنَّ الأرض جوراً وظلماً فإذا ملئت جوراً وظلماً بعث اللّه رجلاً منی اسمه اسمی فیملأها قسطاً وعدلاً کما ملئت جوراً وظلماً.

محمد بن عبدالله بیّع از ابو زکریا عنبری از محمد بن عمید،وی نزد حسن بن جریر صوری خواند از علی بن هاشم از خالد بن یزید از محمد بن ابراهیم از مهدی عباسی از پدرش از ابن عباس روایت کرد که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:چگونه امتی هلاک می شود که من در آغاز آن و عیسی علیه السلام در آخر و مهدی(عج)از اهل بیت من در وسط آن است.

اشعاری از امیرمؤمنان علیه السلام

در سفارش به صبر و انتظار فرج و نومید نشدن

594.به من خبر داد:شیخ مسند ابو علی حسن بن علی بن ابی بکر بن یونس بن خلال با نوشته و به طور شفاهی در محروسه دمشق در ماه های سال 695 از شیخ ابوطالب عقیل بن نصر بن عقیل صوفی با شنیدن از خواندن احمد بن محمود جوهری در شعبان سال 639 از شیخ ابوالفرج یحیی بن محمود بن مسعد ثقفی با خواندن بر او از ابو علی حسن بن احمد بن حسن حداد با خواندن بر او و شنیدن من از ابونعیم احمد بن عبدالله بن احمد اصفهانی رحمه الله از ابوالحسن احمد بن قاسم(بن)ریان مصری معروف به باللکی (1)در بصره در نهر دبیس با خواندن بر او در صفر سال 357 و تایید وی از احمد بن اسحاق بن ابراهیم(بن)نبیط بن شریط

ص: 483


1- .این حدیث در منابع زیر روایت شده است:تاریخ دمشق 246/3(چاپ اول)ترجمه امام امیرمؤمنان علیه السلام حدیث1312 وی می گوید:به ما خبر داد:ابوبکر محمد بن عبد الباقی از ابوبکر خطیب از ابوالحسن علی بن یحیی بن جعفر بن عبد کوبه از ابوالحسن احمد بن قاسم بن ریان مصری...مطالب داخل پرانتز از آن گرفته شد. والاصابه 132/3 ترجمه قره بن ایاس صحابی و اخبار اصبهان 165/2 ترجمه قحذم وی می گوید:از محمد بن فضل بن قدید از حسن بن یوسف بن سعید مصری از محمد بن یحیی ابن مطر مخرمی از داوود بن مجبّر قجذم از پدرش قحذم بن سلیمان از معاویه بن قرّه از پدرش روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:حتماً زمین از جور و ظلم پر خواهد شد.آنگاه هنگامی که از جور و ظلم پر شد.خداوند مردی از من را برمی انگیزد که نامش شبیه نام من است و آن را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از جور و ظلم پر شده است.

قال:حدَّثنا أحمد بن إسحاق بن إبراهیم[بن]نبیط بن شریط أبو جعفر[الأشجعی]بمصر سنه إثنین وسبعین ومأتین،قال:

حدَّثنی أبی إسحاق بن إبراهیم بن نبیط[عن أبیه]عن جدّه نبیط بن شریط،قال:قال علیّ بن أبی طالب علیه السلام:

إذا اشتملت علی الیاس القلوب وضاق بما به الصدر الرحیب

وأوطنت المکاره واطمأنت وأرست فی أماکنها الخطوب

ولم یر لانکشاف الضرّ وجه ولا أغنی بحیلته الأریب

أتاک علی قنوط منک غوث یجئ به القریب المستجیب

وکل الحادثات إذا تناهت فموصول به الفرج القریب

[قال المؤلّف:]وافق ختم هذا الکتاب بحمد اللّه الملک الوهّاب فی ذکر الفرج المنتظر فی جمیع الأبواب،والغوث المرجوّ لانکشاف الغموم،وانقشاع ضباب الأوصاب والأنصاب فی الدنیا ویوم الحساب.

ونجز الفراغ من نظم هذه الفرائد فی سلک الإنتخاب وکتبه وتحریره بعون اللّه تعالی وحسن تیسیره فی شهر اللّه الأصبّ رجب سنه ستّ عشره وسبع مأه.

[و قد حصل الفراغ من تألیفه فی التاریخ المذکور]لعبد اللّه الفقیر إلی رحمته إبراهیم بن محمد بن المؤیّد الحمّوئی عفی اللّه عنه ورضی عن سلفه،و هو یقول:

أحمدک اللّهمَّ یا مفرّج الکروب؛ومفرّح القلوب ومروّج السرائر ومنوّر الضمائر، وکاشف الدواهی العظام،وغافر المطَمَّرات من الجوایز و الآثام (1)فی الدنیا ودار السلام بولایه محمد وآله الکرام علیه وعلیهم الصلاه و السلام ما ذرَّ بارقٌ وسَحَّ غمامٌ،وناح قمریٌّ ت.

ص: 484


1- .کذا فی أصلی من مخطوطه طهران.والمطمّرات:المطویّات و المدفونات.

ابوجعفر(اشجعی)در مصر،سال 272 از اسحاق بن ابراهیم بن نبیط(از پدرش)از جدش نبیط بن شریط که امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:

هنگامی که نومیدی قلب ها را فرا می گیرد.و به وسیله آن سینه گشاده تنگ می شود.

و سختی ها وطن می گزینند و آرامش می یابند.

و حوادث ناگوار در جایگاه خود استوار می شوند.

و در هیچ چهره ای آثار برطرف شدن اندوه مشاهده نمی شود.

و از آراسته شدن به آن هیچ متحیر و سرگردانی بی نیاز می شود.

در حال نومیدیت یاری و کمک برایت سر می رسد.

آن را پاسخ دهنده نزدیک برایت می آورد.

و همه حوادث هنگامی که به اوج خود رسند،به گشایش نزدیک متصل خواهند شد.

(مؤلف می گوید:)با ستایش خداوند همه باب های این کتاب با ذکر فرج منتظر پایان یافت،فریادرسی که برای برطرف کردن اندوه ها و شکافتن ابرهای تیره بیماری و سختی ها در دنیا و آخرت به او امید بسته شده است.

منظم کردن این درّها در رشته گزینش و نوشتن و تحریر به یاری خدا و آسان کردن او در ماه رجب سال 716 پایان یافت.

(تکمیل آن در این تاریخ)به دست بنده خدا،نیازمند به رحمت او ابراهیم بن محمد بن مؤید حموئی انجام شد که خداوند او را بیامرزد و از گذشتگانش خشنود شود و او می گوید:

خداوندا،تنها ترا ستایش می کنم ای برطرف کننده اندوه ها و شادکننده قلب ها و آسایش دهنده به نهان ها و نورانی کننده ضمیرها و برطرف کننده مصیبت های بزرگ و آمرزنده خطاها و گناهان پوشیده در دنیا و آخرت به وسیله ولایت محمد صلی الله علیه و آله و خاندان بزرگوارش صلی الله علیه و آله

ص: 485

وهدلَ حمامٌ علی توفیقک لهذا العبد الضعیف الخائض فی لجج الطغیان و الخابط فی ورطات الجهاله؛السائح فی مهامَه الخساره وبید الجساره علی سُنح الضلاله (1)لاستخراج دُرَر هذه الفضائل من قاموس الأخبار،ورَصْفها فی سمط الأبیات (2).

وأشکرک[اللّهم]علی هذه النعمه التی خصَّصتنی بها منّاً منک وفضلاً،فإن[منک]جمیع الآلاء و المنح و الهبات.

فروّ أللهمَّ ما غرست فی قلوبنا من محبه عبادک المعصومین وأئمتنا الطاهرین بسحائب المزید (3)وأجزنا بشفاعتهم علی الصراط الممدود،وأجرنا بولایتهم من عذاب السعیر؛و هول یوم الوعید بلطفک الموعود،وأظلَّنا یوم العرض الأکبر تحت لوائهم المعقود؛وأوردنا ببرکتهم ویُمْن دلالتهم حوض نبیّک المصطفی محمد صاحب المقام المحمود صلواتک علیه وعلی آله الکوثر المورود،وأحینا علی متابعتهم،وأمتنا علی محبَّتهم وآنسنا فی القبر بولایتهم، واحشرنا بفضلک فی زمرتهم وابسط علینا یوم القیامه ظلَّ رایتهم،وأدخلنا بشفاعتهم مدخل صدق إنَّک حمید مجید،واعفُ عنّا بکرمک تکریماً لولایتهم[فإنک رحیم ودود (4)].

یا ربّ سهّل زیاراتی مشاهدهم فإن روحی تهوی ذلک الطّینا

یا ربّ صیّر حیاتی فی محبَّتهم ومحشری معهم آمین آمینا

والحمد للّه ربّ العالمین،والصلاه و السلام علی خیر خلقه محمدوآله ومظهر حقّه محمد وأهل بیته الطّیبین الطاهرین أجمعین (5).ه.

ص: 486


1- .بید علی وزن عید جمع البیداء:الفلاه من الأرض.وتجمع أیضاً علی بیداوات. والسنح کرمح وسط الشیء.وها هنا رسم الخط من أصلی کان غامضاً.
2- .قاموس الأخبار:بحرها وأجواؤها المتسعه.والرصف کوصف-:تنظیم الشیء وضمّ بعضه إلی بعضه الآخر.والسمط کحبر السلک أو الخیط ما دام اللؤلؤ منتظماً فیه.
3- .السحائب:جمع سحابه:الغیم.
4- .بین قوله:«لولایتهم».وقوله:«فإنک رحیم ودود»کان فی نسخه طهران بیاض بقدر ثمانیه کلمات قریباً.
5- .قال کاتب النسخه ومحقّقها:وأنا فرغت من إکمال استنساخ السمط الثانی هذا بعدما افتقدت تقریباً من عشره مما کتبته فی سنه:(1397)فی أیام ولیال آخرها لیله الإثنین الخامس من شهر رمضان المبارک من العام:(1399)فی بیتی فی بلده«قمّ»المقدّسه حماها اللّه وجمیع عواصم المؤمنین من الزلازل و القلاقل بحقّ محمد وآله الطیّبین الطاهرین. و قد تصدّینا لنشره وطبعه فی العام الثانی من سنه الفتح و الإنتصار فی أوائل شهر صفر المظفّر من العام:(1400)الهجری،وفرغنا من إکمال الطباعه فی أواخر شهر جمادی الأولی من العام..فالحمد للّه الذی هدانا لهذا وما کنا لنهتدی لولا أن هدانا اللّه.

تا وقتی که برق می جهد و باران می بارد و قُمری آواز می خواند و کبوتر بانگ می آورد به خاطر توفیقت بر این بنده ناتوان،فرو رفته در باتلاق سرکشی و غرق شده در ورطه جهالت و سرگردان در زیان و بیابان جسارت در میان گمراهی برای استخراج درّهای این فضائل از دریای احادیث و منظم کردن آن ها در رشته ابیات،تو را می ستایم و تو را سپاس می گویم:

(خدایا)به خاطر این نعمت و فضل خودت که به من اختصاص دادی.همانا تمام نعمت ها و هدایا و بخشش ها از جانب توست.

خدایا!محبت بندگان معصوم علیه السلام و امامان پاک خودت را که در قلب های ما کاشتی با ابرهای افزاینده آبیاری کن و با شفاعت آنان،ما را از صراط عبور ده و با ولایت شان ما را از عذاب فروزان و هراس روز تهدید با الطاف وعده داده شده پناه بده و در روز بزرگ مشاهده اعمال پرچم برافراشته آن ها را بر ما سایه افکن و با برکت خود و مبارکی راهنمایی آن ها ما را به حوض پیامبرت مصطفی محمد صلی الله علیه و آله دارنده مقام پسندیده حوض کوثر برسان و ما را به پیروی آنان زنده بدار و با محبتشان بمیران و در قبر با ولایتشان مأنوس کن و با فضل خودت ما را در زمره آنان محشور کن و در قیامت پرچم ایشان را برما سایه افکن کن و با شفاعت آنان ما را با راستی وارد کن؛زیرا تو ستوده و با شکوه هستی و با بزرگواری خودت ما را ببخش به خاطر احترام به ولایت آنان(همانا تو رحیم و بسیار مهربانی.)

ای پروردگارم!زیارت شاهد آنها را برای من آسان کن که جانم هوای آنها را دارد.

ای پروردگارم!زندگی مرا با محبت آنها و محشر و قیامت مرا با اهل بیت علیه السلام مقرّر فرما.

ص: 487

مشکاه المصابیح

الشیخ ولی الدین محمد بن عبداللّه الخطیب العمری التبریزی

أبو عبداللّه

(000-بعد 741)

من کبار المحدثین،له مشکاه المصابیح أکمل به کتاب مصابیح السنه للبغوی وفرغ من تألیفه سنه 737 وله ایضاً الاکمال فی اسماء الرجال طبع بهامش المشکاه ولم نجد فی المصادر غیر هذا.

و قدمنا للقراء الکرام الشطر المتعلق بالمهدی المنتظر من هذا الکتاب ویأتی مرقاه المفاتیح،شرح مشکاه المصابیح. (1)0.

ص: 488


1- .کشف الظنون 1699 المکتبه الأزهریه 563/1؛الأعلام للزرکلی 6 جدیده-،ص 234؛معجم المؤلفین 211/10.

گزیده کتاب

مشکاه المصابیح

تألیف:شیخ ولی الدین محمد بن عبدالله

خطیب عمری تبریزی ابو عبدالله

(...-پس از 741)

وی از محدثان بزرگ و صاحب کتاب«مشکاه المصابیح»است که به وسیله آن کتاب «مصابیح السنه»بغوی را تکمیل کرده است.تألیف این کتاب در سال 737 به پایان رسید.وی همچنین کتاب:«الاکمال فی اسماء الرجال»را تالیف نمود که در حاشیه کتاب«المشکاه»به چاپ رسید.ما در منابع،اثری غیر از آن از وی مشاهده نکردیم. (1)

ما در آغاز گزیده این کتاب درباره امام مهدی(عج)را می آوریم و پس از آن:«مرقاه المفاتیح،شرح مشکاه المصابیح»را.

ص: 489


1- .کشف الظنون 1699؛المکتبه الازهریه 563/1؛الاعلام زرکلی 234/6؛معجم المؤلفین 211/10.

مشکاه المصابیح

الشیخ ولی الدین محمد بن عبداللّه الخطیب العمری التبریزی

بتحقیق

محمد ناصر الدین الألبانی

1382

الجزء الثالث

ویلیه

اجوبه الحافظ ابن حجر والاکمال فی أسماء الرجال

منشورات المکتب الاسلامی بدمشق

ص: 490

مشکاه المصابیح

اشاره

شیخ ولی الدین محمد بن عبدالله خطیب عمری تبریزی ابو عبدالله

(000-پس از 741)

جلد سوم

ص: 491

الفصل الثالث

5435(25)عن شقیق،عن حذیفه،قال:کنا عند عمر فقال:أیکم یحفظُ حدیث رسول اللّه صلی الله علیه و سلم فی الفتنه؟فقلت:أنا أحفظ کما قال قال:هات،إنّک لجری،وکیف؟قال:قلت سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول«فتنه الرجل فی أهله وماله ونفسه وولده وجاره یکفّرها الصیامُ والصلاه و الصدقه و الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر»فقال عمر:لیس هذا أُریدُ،إنما أریدُ التی تموج کموج البحر.قال قلت:مالک ولها یا أمیر المؤمنین؛إنّ بینک وبینها بابا مغلقا.

قال:فیکسر الباب أو یفتحُ؟قال:قلتُ:لا؛بل یکسرُ.قال:ذاک أحری أن لا یغلق أبداً.قال:

فقلنا لحذیفه:هل کان عمر یعلم من البابُ؟قال:نعم کما یعلم أن دون غد لیلهً،إنی حدثته حدیثاً لیس بالأغالیط،قال فهبنا (1)أن نسأل حذیفه من الباب؟فقلنا لمسروق سله (2).فسأله فقال (3)عمر متفقٌ علیه.

5436(26)وعن أنسٍ،قال:فتح القسطنطینه مع قیام الساعه رواه الترمذی وقال:هذا حدیث غریب.ه.

ص: 492


1- .أی خشینا.
2- .أی سل حذیفه.
3- .أی قال حذیفه:عمر هو الباب الذی سدّ الفتنه.

فصل سوم

5435(25)شقیق از حذیفه روایت می کند که گفت:ما نزد عمر بودیم که وی گفت:کدام یک از شما حدیث پیامبراکرم صلی الله علیه و آله درباره فتنه را به خاطر سپرده است؟

من گفتم:من آن را به طور کامل از حفظ کرده ام.

عمر گفت:آن را بیان کن!همانا تو جسور هستی و چگونه است؟

گفتم:از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود:فریفته شدن مرد به خانواده و مال و جان و فرزند و همسایه اش است و روزه و نماز و صدقه و امر به معروف و نهی از منکر آن را می پوشاند.

عمر گفت:من این را نمی خواهم.همانا من آن را می خواهم که همانند دریا موج می زند.

گفتم:ای امیرمؤمنان!با آن چه کار داری؟میان تو و آن درِ بسته ای است.

عمر گفت:آیا آن در شکسته می شود یا گشوده می گردد؟

گفتم:نه،بلکه شکسته می شود.

گفت:آن بهتر از این است که برای همیشه بسته نباشد.

شقیق می گوید:ما به حذیفه گفتیم:آیا عمر می دانست که آن در کیست؟

گفت:آری،همان گونه که می داند پس از روز،شب فرا می رسد.همانا من حدیثی را به وی گفتم که اشتباه نبود.

شقیق می گوید:ما ترسیدیم که از حذیفه بپرسیم آن در کیست؟از این رو به مسروق گفتیم از او بپرس!آنگاه او پرسید و حذیفه گفت:آن عمر است.این حدیث مورد اتفاق است.

5436(26)از انس روایت شده که گفت:فتح قسطنطنیه همراه با بر پاشدن قیامت است.

ترمذی آن را روایت کرده است و می گوید:این حدیث غریبی است.

ص: 493

(1)باب أشراط الساعه

الفصل الاول

5437(2)عن أنس،قال:سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول:«إنّ منْ أشراط السّاعه أن یرفع العلم،ویکثر الجهل،ویکثر الزّنا،ویکثر شرب الخمر،ویقلُّ الرّجال،وتکثر (1)النساء،حتی یکون لخمسین امرأهً القیّمُ الواحدُ» (2).وفی روایه:«یقلَّ العلمُ،ویظهر الجهلُ».متفق علیه.

5438(2)وعن جابر بن سمره،قال:سمعت النبیَّ صلی الله علیه و سلم یقول:«إنّ بین یدی الساعه کذّابین،فاحذَ روهم» (3).رواه مسلم.

5439(3)وعن أبی هریره،قال:بینما کان النبیّ صلی الله علیه و سلم یحدّثُ إذ جاء أعرابیٌّ فقال:متی السّاعه؟قال«إذا ضیّعت الأمانه فانتظر الساعه»قال:کیف إضاعتها؟قال:«إذا وسد الأمر إلی غیر أهله فانتظر الساعه».رواه البخاری.

5440(4)وعنه،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«لا تقوم الساعه حتی یکثر المال ویفیض، حتی یخرج الرجل زکاه ماله فلا یجد أحداً یقبلها منه،وحتی تعود أرض العرب مروجاً وأنهاراً».رواه مسلم.ا.

ص: 494


1- .یعنی أن الرجل الواحد یقوم علی مصالحهن ولیس المراد أنهن کلهن زوجاته؛بل فیهن الزوجه إلی الاربع.والباقی من قریباته کالعمات و الخالات و الأخوات ونحو ذلک.
2- .فی الاصل:یکثر،وما أثبتناه موافق للمخطوطه.
3- .ومنهم المدعو میرزا غلام أحمد القادیانی الهندی.الذی ادعی النبوه منذ أکثر من نصف قرن،وتبعه بعض من لا خلاق له هنا فی دمشق وفی غیرها.

باب 2:نشانه های قیامت

فصل اول

5437(1)از انس روایت شده که گفت:از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود:همانا از نشانه های قیامت برداشته شدن علم و زیاد شدن جهل و زیاد شدن زنا و شرابخواری است و مردان کم و زنان زیاد می شوند به طوری که پنجاه زن یک سرپرست دارند. (1)

و در روایتی آمده است:علم اندک و جهل آشکار می شود.

این حدیث مورد اتفاق همگان است.

5438(2)از جابر بن سمره روایت شده که گفت:از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود:همانا پیش از برپا شدن قیامت دروغگویانی وجود دارند،پس از ایشان بر حذر باشید. (2)مسلم آن را روایت کرده است.

5439(3)از ابو هریره روایت شده که گفت:یک بار که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله سخن می گفت:

عرب بیابانگردی آمد و گفت:قیامت چه وقت است؟

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:هنگامی که امانت ضایع شود،منتظر قیامت باش.

گفت:تباه شدن آن چگونه است؟

فرمود:هنگامی که کار به نااهلش واگذار شود،منتظر قیامت باش.

بخاری آن را روایت کرده است.

5440(4)از همو روایت شده که گفت:پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:قیامت برپا نمی شود تا این که مال بسیار و پراکنده شود به طوری که انسان زکات مالش را خارج می کند ولی کسی را نمی یابد که آن را از او بپذیرد و تا این که سرزمین عرب سرسبز و پر از نهر می شود.مسلم آن را روایت کرده است.

ص: 495


1- .یعنی یک مرد اداره امورشان را برعهده می گیرد و مقصود این نیست که همه آن ها همسرانش هستند بلکه چهار نفر از آنان همسرانش هستند و بقیه خویشاوندان اویند،مانند عمه ها،خاله ها و خواهران و....
2- .یکی از آنان میرزا غلام احمد قادیانی است که از بیش از پنجاه سال پیش ادعای پیامبری کرده است و برخی بی عقل ها در دمشق و جاهای دیگر از وی پیروی نموده اند.

وفی روایه له:قال:«تبلغ المساکن إهاب أو یهاب (1).

5441(5)وعن جابرٍ،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«یکون فی آخر الزمان خلیفهٌ یقسم المال ولا یعدّه».وفی روایه:قال:«یکون فی آخر أُمّتی خلیفه یحثی المال حثیا،ولا یعدّه عدّاً».

رواه مسلم.

5442(6)وعن أبی هریره،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«یوشک الفرات أن یحسر (2)عن کنز من ذهبٍ،فمن حضرفلا یأخذ منه شیئا».متفق علیه.

5443(7)وعنه،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«لا تقوم الساعه حتی یحسر الفرات عن جبلٍ من ذهبٍ،یقتتل الناس علیه،فیقتل من کلّ مائهٍ تسعه وتسعون،ویقول کلّ رجلٍ منهم:لعلی أکون أنا الذی أنجو»رواه مسلم.

5444(8)وعنه،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«تقیُ ء الأرض أفلاذ کبدها أمثال الأسطوانه من الذّهب و الفضَّه،فیجئ القاتلُ،فیقولُ:فی هذا قتلتُ.ویجیُ ء القاطع فیقول:فی هذا قطعت رحمی.ویجی السّارق فیقول:فی هذا قطعت یدی،ثم یدعونه،فلا یأخذون منه شیئاً»رواه مسلم.

5445(9)وعنه،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«والذی نفسی بیده،لا تذهب الدنیا حتی یمرّ الرجل علی القبر فیتمرّغ علیه،ویقول:یا لیتنی کنت مکان صاحب هذا القبر،ولیس به الدّین إلّاالبلاء».رواه مسلم.ف.

ص: 496


1- .موضعان قرب المدینه.
2- .أی یکشف.

و در روایت دیگری از او فرمود:خانه ها به اهاب یا یهاب (1)می رسد.

5441(5)و از جابر روایت شده است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:در آخرالزمان خلیفه ای است که مال را بدون شمردن تقسیم می کند.

و در روایت دیگری فرمود:در آخر امت من خلیفه ای است که مال را به طور کامل می پاشد و اصلا نمی شمارد.

مسلم آن را روایت کرده است.

5442(6)و از ابوهریره روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:نزدیک است که فرات گنجی از طلا را آشکار کند.هرکس حاضر بود نباید چیزی از آن را بردارد.

این حدیث مورد اتفاق همگان است.

5443(7)و از او روایت شده است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:قیامت برپا نمی شود تا فرات کوهی از طلا را آشکار کند که مردم بر سر آن باهم نبرد می کنند و از هر صد نفر نود و نه نفر کشته می شوند و هر یک از آن ها می گوید:شاید من فرد نجات یافته باشم.

این حدیث را مسلم روایت کرده است.

5444(8)از او روایت شده که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:زمین پاره های جگرش را همانند ستون هایی از طلا و نقره بیرون می ریزد.آنگاه قاتل می آید و می گوید:آیا برای این من آدم کشتم؟و قاطع می آید و می گوید:آیا برای این من پیوند خویشاوندی را بریدم؟سارق می آید و می گوید:آیا برای این دست من قطع شد؟سپس آن ها را به آن فرا می خوانند ولی چیزی از آن را نمی گیرند.

این حدیث را مسلم روایت کرده است.

5445(9)همچنین از او روایت شده که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:سوگند به خدایی که جانم در اختیار اوست!دنیا سپری نمی شود تا این که مردی از کنار قبر می گذرد و بر روی آن می غلتد و می گوید:ای کاش من به جای صاحب این قبر بودم و بدهی برای او جز بلا نیست.

این حدیث را مسلم روایت کرده است.ه.

ص: 497


1- .نام دو محل در نزدیکی مدینه.

5446(10)وعنه،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«لا تقوم السّاعه حتی تخرج نارٌ من أرض الحجاز تضئُ أعناق الإبل ببصری (1)».متفق علیه.

5447(11)وعن أنسٍ،أنّ رسول اللّه صلی الله علیه و سلم قال:«أول أشراط السّاعه نارٌ تحشر (2)النّاس من المشرق إلی المغرب»رواه البخاری.

الفصل الثانی

5448(12)عن أنس،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«لا تقوم السّاعه حتی یتقارب الزّمان، فتکون السّنه کالشهر،والشّهر کالجمعه،وتکون الجمعه کالیوم،ویکون الیوم کالساعه، وتکون السّاعه کالضّرمه بالنّار (3)».رواه الترمذی.

5449(13)وعن عبداللّه بن حواله،قال:بعثنا رسول اللّه صلی الله علیه و سلم لنغنم علی أقدامنا،فرجعنا فلم نغنم شیئاً،وعرف الجهد فی وجوهنا،فقام فینا فقال:«اللهمّ لا تکلهم إلی فأضعف عنهم، ولا تکلهم إلی أنفسهم فیعجزوا عنها،ولا تکلهم إلی النّاس فیستأثروا علیهم»ثمّ وضع یده علی رأسی،ثمّ قال:«یا ابن حواله إذا رأیت الخلافه قد نزلت الأرض المقدّسه،فقد دنت الزّلازل و البلابل (4)و الأمور العظام،والسّاعه یومئذٍ أقرب من النّاس من یدی هذه إلی رأسک».رواه[أبو داود] (5).م.

ص: 498


1- .اسم بلده فی حوران من بلاد الشام.
2- .أی تجمعهم.
3- .فی مخطوطه الحاکم:«من النار».
4- .الهموم و الأحزان و الفتن.
5- .بیاض بالاصول کلها،و قد عزاه الشیخ علی فی«المرقاه»تبعاً للجوزی إلی أبی داود و الحاکم بسند حسن،والحدیث عند أبی داود برقم(2535)ورجاله کلهم ثقات غیر ابن زغب الایادی واسمه عبداللّه،أورده فی الخلاصه ولم یحک فیه جرحاً ولا تعدیلاً،وفی المیزان:«ما روی عنه سوی ضمره بن حبیب»قلت:ففی تحسین الحدیث نظر عندی،لان الرجل مجهول،واللّه أعلم.

5446(10)و نیز او روایت کرده است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:قیامت برپا نمی شود تا آن که آتشی از سرزمین حجاز خارج شود که گردن شتران را در بُصری (1)روشن می کند.

این حدیث مورد اتفاق همگان است.

5447(11)و از انس روایت شده که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:نخستین نشانه قیامت آتشی است که مردم را از مشرق به مغرب گِرد می آورد.

بخاری آن را روایت کرده است.

فصل دوم

5448(12)از انس روایت شده که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:قیامت برپا نمی شود تا زمان به هم نزدیک شود،پس سال ها همانند ماه و ماه مثل هفته و هفته بسان روز و روز مانند ساعت و ساعت مثل برافروخته شدن آتش خواهد بود.

ترمذی آن را روایت کرده است.

5449(13)عبدالله بن حواله می گوید:پیامبراکرم صلی الله علیه و آله ما را برای به دست آوردن سود پیاده فرستاد؛ولی بدون دست یابی به سود بازگشتیم و آن حضرت آثار رنج و زحمت را در چهره های مان مشاهده کرد.آنگاه در میان ما به پا خاست و فرمود:خدایا!آن ها را به من واگذار نکن که من از ایشان ناتوانم و ایشان را به خودشان واگذار نکن که از رسیدن به آن عاجزند و آنان را به مردم،واگذار نکن که مردم خود را به آنان ترجیح می دهند.

آنگاه دستش را بر روی سر من گذاشت و فرمود:ای فرزند حواله!هنگامی که مشاهده کردی خلافت در سرزمین مقدس فرود آمد،قطعا اضطراب و گرفتاری و حوادث بزرگ نزدیک شده است و قیامت در آن روز به مردم نزدیک تر از این دست من به سر توست.

ابوداود آن را روایت کرده است.

ص: 499


1- .نام شهری در شام.

5450(14)وعن أبی هریره،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم«إذا اتخذ الفئُ دِوَلاً (1)،والأمانه مغنماً،والزّکاه مغرما،وتعلّم لغیر الدین،وأطاع الرجل آمرأته،وعقّ أمّه،وأدنی صدیقه، وأقصی أباهُ،وظهرت الأصوات فی المساجد،وساد القبیله فاسقهم،وکامن زعیمُ القوم أرذلهم،وأکرم الرَّجلُ مخافهَ شرّه،وظهرت القیْناتُ و المعازِفُ،وشُربت الخمورُ،ولعن آخرُ هذه الأمَّهِ أوَّلها؛فارتقبوا عند ذلک ریحاً حمراءَ وزلزلهَ وخسفاً ومسخاً،وقذفاً،وآیات تتابعُ کنظامٍ (2)قطع سلکه فتتابعَ».رواه الترمذی. (3)

5451(15)وعن علیّ[رضی الله عنه] (4)،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«إذا فعلتْ أُمَّتی خمس عشره خصلهً حلَّ بها البلاء»وعدَّ هذه الخصال ولم یذکر«تعلم لغیر الدین»قال:«وبرَّ صدیقه، وجفا أباهُ».

وقال:«وشرب الخمر،ولُبسَ الحریرُ»رواه الترمذی (5).

5452(16)وعن عبداللّه بن مسعود،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«لا تذهبُ الدنیا حتی یملک العربَ رجلٌ من أهل بیتی،یواطئُ اسمه اسمی».

رواه الترمذی،وأبو داود وفی روایه له:قال:«لوْ لم یبقَ منَ الدّنیا إلّایومٌ لطوّل اللّه ذلک الیوم حتی یبعث اللّه فیه رجلاً منی أو من أهل بیتی یواطئ اسمه اسمی واسم أبیه اسم أبی، یملأ الأرض قسطاً وعدلاً،کما ملئت ظلماً وجوراً» (6).

5453(17)وعن أمّ سلمه،قالتْ:سمعتُ رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول:«المهدی من عترتی (7)من أولاد فاطمه».رواه أبو داود (8).د.

ص: 500


1- .دِوَل:جمع دُوله،أی غلبه،من المداوله و المناوله اه مرقاه.
2- .أی عقد.
3- .وإسناده ضعیف.
4- .زیاده من مخطوطه الحاکم.
5- .وإسناده ضعیف.
6- .وإسناده حسن.
7- .عتره الرجل:أخص أقاربه.
8- .وإسناده جید.

5450(14)از ابوهریره روایت شده که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:هنگامی که فئ،دولت و امانت،غنیمت و زکات،زیان به شمار آید و برای غیر دین آموخته شود و مردی از همسرش پیروی کند و مادرش را بیازارد و دوستش را به خود نزدیک کند و پدرش را براند و صداها در مساجد آشکار شود و فاسقان قبیله بر آنان سروری کنند و پیشوای گروه پست ترین آن ها باشد و مرد از ترس شرش اکرام شود و زنان آوازه خوان و آلات لهو زیاد شود و شرابخواری زیاد شود و آخر این امت اولش را لعنت کند،در این هنگام منتظر باد سرخ و زلزله و فرو رفتن در زمین و مسخ و بارش سنگ از آسمان و نشانه هایی پی درپی باشید.

که مانند گردبندی است که رشته آن پاره شده است و پی درپی فرو می ریزد.

ترمذی آن را روایت کرده است.

5451(15)علی علیه السلام روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:هنگامی که امت من پانزده کار را انجام دهد،بلا بر آن ها افزوده می شود و موارد پیشین را برشمرده است و جمله برای غیر دین آموخته می شود را ذکر نکرده است و فرموده است:و به دوستش نیکی می کند و به پدرش جفا می کند.و فرمود:و شرابخواری و پوشیدن حریر.

ترمذی آن را روایت کرده است.

5452(16)عبدالله بن مسعود از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:دنیا سپری نمی شود تا مردی از اهل بیت من حاکم عرب شود که نامش شبیه نام من است.

ترمذی و ابو داود آن را روایت کرده اند.

و در گزارش از حدیث آمده است:اگر فقط یک روز از دنیا باقی مانده باشد حتماً خداوند آن روز را بلند می کند یا در آن مردی از من یا از اهل بیتم را برانگیزد که نامش شبیه نام من و نام پدرش شبیه نام پدر من است.زمین را از داد و عدل پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.

5453(17)ام سلمه از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:مهدی(عج)از عترت من از فرزندان فاطمه علیها السلام است.ابوداود آن را روایت کرده است.

ص: 501

5454(18)وعن أبی سعید الخدری،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«المهدیّ منی،أجْلی الجبهه (1)،أقْنی (2)الأنف،یملأ الأرض قسطاً وعدلاً،کما ملئت ظلماً وجوراً،یملک سبع سنین»رواه أبو داود (3).

5455(19)وعنه،عن النبی صلی الله علیه و سلم فی قصَّه المهدیّ قال:«فیجئ إلیه الرجلُ فیقول:یا مهدی!أعطنی أعطنی.قال:فیحثی له فی ثوبه ما استطاع أن یحمله».رواه الترمذی.

5456(20)وعن أمّ سلمه،عن النبی صلی الله علیه و سلم،قال:«یکونُ اختلافٌ عند موت خلیفه،فیخرجُ رجلٌ من أهل المدینه هارباً إلی مکه،فیأتیه الناسُ من أهل مکه،فیخرجونه و هو کاره فیبایعونه بین الرکن و المقام،ویبعث إلیه بعثٌ من الشام،فیخسف بهم بالبیداء بین مکه والمدینه،فإذا رأی الناس ذلک أتاه أبدال (4)الشام،وعصائب أهل (5)العراق،فیبایعونه،ثم ینشأ رجلٌ من قریش،أخواله کلبٌ،فیبعث إلیهم بعثاً،فیظهرون علیهم،وذلک بعث کلب، ویعمل فی الناس بسنَّه نبیّهم،ویلقی الاسلام بجرانه (6)فی الأرض،فیلبث سبع سنین،ثم یتوفی،ویصلی علیه المسلمون».رواه أبو داود (7).

5457(21)وعن أبی سعید،قال:ذکر رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«بلاءً یصیبُ هذه الأمه،حتی لا یجدَ الرجلُ ملجأ یلجأ إلیه من الظلم،فیبعث اللّه رجلاً من عترتی وأهل بیتی،فیملأ به الأرض قسطاً وعدلا کما مُلئت ظلماً وجوراً،یرضی عنه ساکن السماء وساکن الأرض،لا تدع السماءُ من قطرها شیئاً إلّاصبّته مدراراً،ولاتدع الأرضُ من نباتها شیئاً إلاّ أخرجته حتی یتمنی الأحیاءُ (8)الأموات،یعیش فی ذلک سبع سنین أو ثمان أو تسع سنین»رواه (9).ل.

ص: 502


1- .أی واسعها.
2- .القنا فی الأنف:طوله ودقه أرنبته مع حدب فی وسطه.
3- .واسناده حسن.
4- .قال الشیخ علی فی«المرقاه»:[وفی النهایه:أبدال الشام:هم الاولیاء و العبّاد].
5- .أی خیارهم.
6- .جوان البعیر:مقدّم عنقه من مذبحه إلی نحره،والجمله کنایه عن استقرار الاسلام وثباته.
7- .وإسناده ضعیف.
8- .أی یتمنون کونهم أحیاء.
9- .کذا،بیاض فی الأصول کلها،و قد أخرجه الحاکم(465/4)وقال:«صحیح الاسناد»ورده الذهبی بقوله:«قلت:سنده مظلم».قلت:وفیه الحمانی و هو ضعیف عن عمر(وفی التلخیص:عمرو)بن عبید اللّه العدوی ولم أعرفه.و هو فی المسند(37/3)مختصرا من طریق أخری،وفیها العلاء بن بشیر و هو مجهول.

5454(18)ابو سعید خدری از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:مهدی(عج)از من است.وی پیشانی بلند،بینی کشیده است.زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.هفت سال حکومت می کند.ابوداود آن را روایت کرده است.

5455(19)همو از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:مردی نزد او می آید و می گوید:

ای مهدی(عج)به من ببخش به من ببخش!آنگاه به مقداری که می تواند حمل کند،در لباسش می ریزد.ترمذی آن را روایت کرده است.

5456(20)ام سلمه از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:در مرگ خلیفه اختلافی رخ می دهد.آنگاه مردی از اهل مدینه به مکه می گریزد.گروهی از اهل مکه نزد او می آیند.با اکراه او را خارج می کنند و میان رکن و مقام با او بیعت می کنند و سپاهی از شام به سوی او فرستاده می شود،آنگاه در بیداء میان مکه و مدینه در زمین فرو برده می شوند.هنگامی که مردم این حادثه را مشاهده می کنند،ابدال شام و عصائب اهل عراق نزد وی می آیند و با او بیعت می کنند.سپس مردی از قریش سر بر می آورد که دایی هایش قبیله کلب است.او سپاهی به سوی کلب می فرستد و بر آن ها پیروز می شوند و آن[سرنوشت]سپاه کلب است و در میان مردم با سنت پیامبرشان صلی الله علیه و آله عمل می کند و اسلام در زمین مستقر می گردد.آنگاه هفت سال می ماند،سپس فوت می کند و مسلمانان بر او نماز می خوانند.

ابو داود آن را روایت کرده است.

5457(21)ابوسعید می گوید:پیامبراکرم صلی الله علیه و آله بلایی را ذکر کرد که بر سر این امت می آید به طوری که مردم پناهگاهی نمی یابند که از ظلم به آن پناه ببرند.آنگاه خدا مردی از عترت و اهل بیت مرا برمی انگیزد که به وسیله او زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.ساکنان آسمان و ساکنان زمین از او خشنودند.آسمان چیزی از بارانش فرو نمی گذارد مگر آن که پی درپی بر آن ها می بارد و زمین هیچ گیاهی را باقی نمی گذارد مگر آن که آن را می رویاند تا این که زندگان مردگان را آرزو می کنند.به این صورت هفت یا هشت یا نه سال زندگی می کند.

آن را روایت کرده است. (1)ت.

ص: 503


1- .در همه منابع سفید است و حاکم در المستدرک 465/4 آن را روایت کرده است.

5458(22)وعن علی[رضی الله عنه] (1).قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«یخرج رجلٌ من وراء النهر یقال له:الحارث،حرّاث،علی مقدمته (2)رجل یقال له.منصور،یوَطن أو یمکن لآل محمّد کما مکّنت قریشٌ لرسول اللّه،وجب علی کل مؤمن نصره أو قال:إجابته-»رواه أبوداود (3).

5459(23)وعن أبی سعید الخدری،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«والذی نفسی بیده لا تقوم الساعه حتی تکلّم السباعُ الإنس،وحتی تکلم الرجل عذبه (4)سوطه،وشراک نعله.

ویخبره فخذه بما أحدث أهله بعده».رواه الترمذی (5).

الفصل الثالث

5460(24)عن أبی قتاده،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«الآیات (6)بعد المائتین»رواه ابن ماجه (7).

5461(25)وعن ثوبان،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم«إذا رأیتم الرایات السود قد جاءت من قبل خراسان فأتوها فانَّ فیها خلیفه اللّه المهدی»رواه أحمد و البیهقی فی«دلائل النبوّه» (8).

5462(26)وعن أبی إسحاق،قال:قال علیّ ونظر إلی ابنه الحسن قال:إنّ ابنی هذا سیّدکما سماه رسول اللّه صلی الله علیه و سلم،وسیخرج من صلبه رجلٌ یسمی باسم نبیّکم،یشبهه فی الخُلق،ولا یشبهه فی الخَلق،ثم ذکر قصه یملأ الأرض عدلاً رواه أبو داود ولم یذکر القصه (9).ف.

ص: 504


1- .زیاده من مخطوطه الحاکم.
2- .أی علی مقدمه الجیش.
3- .وإسناده ضعیف.
4- .أی طرفه.
5- .وقال:«حدیث حسن»قلت وإسناده صحیح.و قد تکلمت علیه فی الاحادیث الصحیحه.
6- .أی آیات الساعه.
7- .وإسنادهما ضعیف.
8- .وإسنادهما ضعیف.
9- .یعنی القصه التی أشار إلیها فی الجمله المعترضه:ثم ذکر قصه.و إسناد الحدیث ضعیف.

5458(22)علی علیه السلام از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:مردی به نام حارث حرّاث از ماوراء النهر قیام می کند که فرمانده مقدمه سپاهش مردی است به نام منصور.وی برای آل محمد صلی الله علیه و آله زمینه سازی می کند یا برای آن ها نیرو فراهم می کنند همان گونه که قریش برای پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نیرو فراهم کردند.یاری یا پاسخ به دعوت آن ها بر هر مسلمانی واجب است.

ابوداود آن را وایت کرده است.

5459(23)ابوسعید خدری از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:سوگند به کسی که جانم در اختیار اوست!قیامت برپا نمی شود تا این که درندگان با انسان سخن گویند و تا این که مرد با سر تازیانه و بند کفشش سخن گوید و رانش او را از کارهای همسرش پس از وی باخبر می سازد.

ترمذی آن را روایت کرده است.

فصل سوم

5460(24)ابوقتاده از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:نشانه ها[ی قیامت]پس از دویست سال است.

ابن ماجه آن را روایت کرده است.

5461(25)ثوبان از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:هنگامی که پرچم های سیاه را مشاهده کردید که از طرف خراسان می آید،نزد آن ها بروید زیرا خلیفه خدا مهدی(عج)در میان آن هاست.

احمد و بیهقی در کتاب«دلائل النبوه»آن را روایت کرده اند.

5462(26)ابواسحاق می گوید:علی علیه السلام به فرزندش حسن علیه السلام نگاه کرد و فرمود:این فرزندم،سرور است همان گونه که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله آن را نامید و در آینده از پشت او مردی همنام پیامبرتان صلی الله علیه و آله به وجود می آید که در اخلاق شبیه اوست و در قیافه شبیه او نیست(یا در قیافه شبیه اوست و در اخلاق شبیه او نیست)آنگاه ماجرایی را ذکر کرد و ادامه داد:زمین را از عدالت پر می کند.(یا آنگاه ماجرای پر کردن زمین از عدالت را بیان کرد)

ابو داود آن را روایت کرده است و ماجرا را بیان نکرده است.

ص: 505

خریده العجائب وفریده الغرائب

سراج الدین عمر بن مظفر بن عمر،أبو حفص المعری الحلبی

الشافعی المعروف ب إبن الوردی

(...-749)

ولد بمعره النعمان بسوریه وکان فقیهاً أدیباً شاعراً لغویاً نحویاً مؤرخاً وولی القضاء بمنبج وتوفی بحلب و قد جاوز الستین وله مؤلفات ومنظومات عدیده فی النحو و التصوف والفقه و التاریخ،منها:

خریده العجائب و...ویشتمل علی بعض الملاحم وذکر علامات الساعه،وشطر منه حول الأحادیث الوارده فی المهدی المنتظر علیه السلام و الیک نصه من النسخه المطبوعه بالقاهره فی 1309ه.

وللزرکلی کلام مبسوط حول نسبه الکتاب إلی ابن الوردی ذیل ترجمته فی الأعلام فراجع (1).9.

ص: 506


1- .شذرات الذهب 161/16؛البدر الطالع 514/1؛بغیه الوعاه 365؛طبقات الشافعیه 243/6؛اعلام النبلاء 3/5؛آداب اللغه 206/3؛الاعلام للزرکلی 228/5 و 229.

گزیده کتاب

خریده العجائب و فریده الغرائب

تألیف:سراج الدین عمر بن مظفر بن عمر،

ابو حفص معری حلبی شافعی معروف به ابن وردی

(...-749)

وی در معره نعمان سوریه متولد شد و فقیه،ادیب،شاعر،لغوی،نحوی و تاریخ نگار بود.

قضاوت منبج را عهده دار شد و با بیش از شصت سال زندگی در حلب وفات یافت.ابن وردی دارای تألیفات و منظومه های متعددی در نحو و تصوف و فقه و تاریخ است که کتاب«خریده العجائب و...»از جمله آن هاست.این کتاب شامل برخی حوادث آینده و نشانه های قیامت است و بخشی از آن به احادیث رسیده درباره امام مهدی(عج)اختصاص دارد که از نسخه چاپ شده در قاهره سال 1309 هجری از نظرتان می گذرد.

زرکلی در کتاب الاعلام در ادامه ترجمه وی بحث مفصلی درباره نسبت این کتاب به ابن وردی کرده است.به آن مراجعه کن. (1)

ص: 507


1- .شذرات الذهب 161/16؛البدر الطالع 514/1؛بغیه الوعاه 365؛طبقات الشافعیه 243/6؛اعلام النبلاء 3/5؛آداب اللغه 206/3؛الاعلام زرکلی 228/5 و 229.

خریده العجائب وفریده الغرائب

الجامع لما هو لطرف الدهر حور

ولجید الزمان عقد درر

العلامه سراج الدین أبی حفص عمر بن الوردی

تغمده اللّه برحمته

آمین

(المتوفی م 741)

ذکر فیه الأقطار و البلدان و البحار و الخلجان و الجزائر و الآثار وعجائب الاعتبار ومشاهیر الأنهار و الجبال الشواهق الکبار و الأحجار و المعادن والجواهر و النباتات و الفواکه و الحبوب و البقول و البزور و الحیوانات وخواص جمیع المذکورات وذکر فیه أیضا الملاحم و المعارک و الحکایات الغریبه المثال وختم هذا الکتاب بذکر علامات الساعه مع فصول تتعلق بها

ص: 508

خریده العجائب و فریده الغرائب

اشاره

سراج الدین عمر بن مظفر بن عمر،ابو حفص معری حلبی شافعی

معروف به ابن وردی

(...-749)

ص: 509

وخروج الدابه و الدخان

ونفخه الصور وعیسی وطلوع الشمس من مغربها

ذکر الفتن و الکوائن فی آخر الزمان

عن أبی ادریس الخولائی عن حذیفه بن الیمان قال أنا أعلم الناس بکل فتنه کائنه إلی یوم القیامه وما بی أن یکون رسول اللّه صلی الله علیه و سلم أسرّ لی فی ذلک شیأ لم یحدث به غیری ولکنه حدّث مجلسا أنا فیه عن الکوائن و الفتن التی یکون منها صغار وکبار فذهب أولئک الرهط غیری.

وعن عوف بن مالک الاشجعی رضی الله عنه قال قال رسول الله صلی الله علیه و سلم:

أعدد ستا بین یدی الساعه أوّلهن موتی فاستبکیت حتی جعل رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یسکتنی ثم قال قل احدی.

فقلت احدی و الثانیه فتح بیت المقدس قل اثنتان.

فقلت قال و الثالثه موتان یکون فی أمتی کعقاص الغنم قل ثلاثه و الرابعه فتنه عظیمه تکون فی أمتی لا تبقی بیتا فی العرب الادخلته قل أربعه و الخامسه هدنه بین العرب وبین بنی الأصغر ثم یسیرون الیکم فیقاتلونکم قل خمس و السادسه یفیض المال فیکم حتی یعطی أحدکم المائه من الدنانیر فیسخطها قل ست.

(وعن)أبی ادریس عن جده عن أبی هریره رضی الله عنه قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم أوّل الناس هلاکا فارس ثم العرب علی أثرهم.

ص: 510

فتنه ها و حوادث آخرالزمان

اشاره

ابو ادریس خولانی از حذیفه بن یمان روایت می کند که گفت:من عالم ترین مردم به همه فتنه هایی هستم که تا روز قیامت به وقوع می پیوندد و این گونه نبود که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در این باره چیزی را به عنوان راز به من بگوید و به دیگران نگفته باشد بلکه در مجلسی که من بودم درباره حوادث آینده و فتنه ها سخن گفت.در این مجلس،بزرگ و کوچک حضور داشتند، آنگاه همه به جز من رفتند.

عوف بن مالک اشجعی رضی الله عنه از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

پیش از قیامت شش چیز را بشمار.نخستین آن ها مرده است.با شنیدن این سخن گریستم به طوری که شروع به ساکت کردن من نمود.آنگاه فرمود:بگو:یکی من گفتم:یکی.

فرمود:دوم فتح بیت المقدس،بگو دوتا و من گفتم.

فرمود:سوم دو نوع مرگ در میان امت من همانند شاخ پیچ خورده گوسفند.بگو:سه تا و چهارم فتنه بزرگی که در امت من به وجود می آید و در همه خانه های عرب داخل می شود.

بگو:چهار تا و پنجم صلح و آتش بس میان عرب و بنی اصغر(روم).پس از آن به سوی شما می آیند و با شما نبرد می کنند.بگو:پنج تا و ششم مال را در میان شما تقسیم می کند به طوری که به یکی از شما صد دینار می دهد و او را راضی نمی کند.بگو:شش تا.

ابوادریس از جدش از ابوهریره از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:نخستین مردم هلاک شونده فارس اند و آنگاه به دنبال آن ها عرب.

ص: 511

(وفی روایه)عن معاویه بن صالح عن علی بن أبی طالب رضی الله عنه عن ابن عباس رضی اللّه عنهما قال النجوم أمان لأهل السماء فاذا طمست النجوم أتی أهل السماء مایوعدون وأنا یعنی رسول اللّه صلی الله علیه و سلم أمان لأصحابی فاذا ذهبت أتی أصحابی مایوعدون وأصحابی أمان لأمتی فاذا ذهبت أصحابی أتی أمتی ما یوعدون و الجبال أمان لأهل الأرض فاذا انشقت الجبال أتی أهلها ما یوعدون*و قد روی عطا عن ابن عباس وسلمه بن الاکوع رضی اللّه عنهم عن النبی صلی الله علیه و سلم أنه قال لا تقوم الساعه الاعلی شرار الخلائق یتسافدون علی ظهر الطریق تسافد البهائم*وفی روایه أبی العالیه لا تقوم الساعه حتی یمشی ابلیس فی الطرق والاسواق یقول حدثنی فلان عن رسول اللّه بکذا وکذا افتراء وکذبا(وقال)بعض أهل التفسیر فی قوله تعالی حمعسق ان الحاء حرب فی آخر الزمان و المیم ملک بنی أمیه و العین عباسیه و السین سفیانیه و القافی القیامه فمن ذلک ما مضی ومنه ما هو منتظر.

ذکر خروج الترک

(روی)أبو صالح عن أبیه عن أبی هریره رضی الله عنه أن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم قال لا تقوم الساعه حتی یقاتل المسلمین الترک قوم وجوههم کالمجان المطرقه صغار الأعین خنس الانوف یلبسون الشعر وقیل ان هلاک سلطان بنی هاشم علی أیدی الاتراک الاسلامیه وهلاک الاتراک الاسلامیه علی أیدی کفره الترک وقیل هم أهل الصین یستولون علی الأقالیم و اللّه سبحانه وتعالی أعلم.

ص: 512

معاویه بن صالح از علی بن ابی طالب علیه السلام و ابن عباس از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کنند که فرمود:ستارگان برای اهل آسمان امانند،پس آنگاه که آن ها تاریک و نابود شوند،می رسد به اهل آسمان آنچه به آن ها وعده داده شده است و من یعنی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله برای اصحابم امان هستم.آنگاه وقتی که من رفتم بر سر یارانم می آید آنچه به آن ها وعده داده شده است و اصحاب من امان امتم هستند،آنگاه که یارانم رفتند بر سر امتم می آید،آنچه به آن ها وعده داده شده است و کوه ها امان اهل زمین اند.پس آنگاه که کوه ها شکافته شود بر سر اهل زمین می آید آنچه به آن ها وعده داده شده است.

و عطاء از ابن عباس و سلمه بن اکوع از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت کرده اند که فرمود:قیامت برپا نمی شود مگر بر بدان مردم که همانند چهارپایان در راه ها آمیزش می کنند.

و در حدیث ابوالعالیه آمده است:قیامت برپا نمی شود تا این که شیطان در بازار و خیابان راه می رود و می گوید:فلانی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فلان مطلب را روایت کرد و بر آن حضرت افتراء و دروغ می بندد.

و برخی مفسران در تفسیر«حم عسق»گفته اند:مقصود از«حاء»حرب و جنگی است در آخرالزمان و میم ملک و فرمانروایی بنی امیه است و عین حکومت بنی عباس است و سین حکومت سفیانی و قاف قیامت.پس برخی از آن ها گذشته است و انتظار برخی دیگر کشیده می شود.

خروج تُرک

ابو صالح از پدرش از ابوهریره روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:قیامت برپا نمی شود تا مسلمانان با ترک نبرد می کنند.گروهی که صورت های شان همانند سپرهای چکش خورده،چشم های تنگ با فرو رفتگی انتهای بینی و برآمدگی سر آن هستند.لباس مویین می پوشند.

گفته شده است که نابودی حکومت بنی هاشم به دست ترک های اسلامی است و هلاک ترک های اسلامی به دست ترک های کافر است،گفته شده است آن ها اهل چین هستند که بر سرزمین هایی مستولی می شوند.خداوند آگاه تر است.

ص: 513

ذکر الهده فی رمضان وهی من أشراط الساعه

حکی العیروتی عن الأوزاعی عن عبداللّه بن لبابه عن فیروز الدیلمی عن النبی صلی الله علیه و سلم أنه قال تکون هده فی رمضان توقظ النائم وتفزع الیقظان وفی روایه الاوزاعی یکون صوت فی نصف شهر رمضان یصعق له سبعون ألفا ویخرس له سبعون ألفا وتنفتق له سبعون ألف بکر قال ثم یتبعه صوت آخر فالأوّل صوت جبریل و الثانی صوت ابلیس.

(وقیل)الصوت فی رمضان و المعمعه فی شوّال وتمییز القبائل فی ذی القعده ویغار علی الحاج فی ذی الحجه و المحرّم أوّله بلاء وآخره فرج قالوا یا رسول اللّه من یسلم منه قال من یلزم بیته ویتعوّذ بالسجود وفی روایه قتاده تکون هده فی رمضان ثم تظهر عصابه فی شوّال ثم تکون معمعه فی ذی القعده ثم یسلم الحاج فی ذی الحجه ثم تنتهل المحارم فی المحرم ثم یکون صوت فی صفر ثم یتنازع القبائل فی شهر ربیع الأوّل ثم العجب کل العجب بین جمادی ورجب ثم فئه مغنیه خیر من دسکره مائه ألف.

ذکر الهاشمی الذی یخرج من خراسان مع الرایات السود

(روی)عن أبی قلابه عن أبی اسماء الرحبی عن ثوبان عن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم أنه قال إذا رأیتم الرایات السود من قبل خراسان فاستقبلوها مشیا علی أقدامکم لأن فیها خلیفه اللّه المهدی.

ص: 514

صدای بلند در ماه رمضان از نشانه های قیامت

عیروتی از اوزاعی از عبدالله بن لبابه از فیروز دیلمی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:در ماه رمضان صدایی شنیده خواهد شد که خواب را بیدار می کند و بیدار را به وحشت می اندازد.

و در روایت اوزاعی آمده است:صدایی در نیمه ماه رمضان شنیده خواهد شد که هفتاد هزار نفر به خاطر آن بی هوش می شوند و هفتاد هزار نفر لال می شوند و بر اثر آن هفتاد هزار دوشیزه،بکارت خود را از دست می دهند.آنگاه صدای دیگری در پی آن شنیده می شود.

صدای اول،صدای جبرئیل علیه السلام و دوم صدای ابلیس است.

(و گفته شده است)صدا در رمضان است و جنگ در شوال و جدا شدن قبایل در ذی القعده و در ذی الحجه حاجیان غارت می شوند و آغاز محرم،بلاست و پایانش فرج.

گفتند:ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!چه کسی از آن سالم می ماند؟

فرمود:هرکس که در خانه اش بنشیند و به سجده پناه ببرد.

و در حدیث قتاده آمده است:در ماه رمضان صدایی شنیده خواهد شد.سپس گروهی در شوال ظهور می کنند آنگاه در ذی القعده جنگ درگیر می شود پس از آن حاجیان در ماه ذی الحجه سالم می مانند.آنگاه در ماه محرم حرمت ها شکسته می شود،سپس در ماه صفر صدایی شنیده می شود آنگاه در ماه ربیع الاول قبیله ها به نزاع می پردازند.پس از آن شگفتی تمام شگفتی بین ماه جمادی و رجب است آنگاه گروه بی نیازکننده بهتر از صد هزار آبادی است.

قیام هاشمی با پرچم های سیاه از خراسان

ابو قلابه از ابو اسماء رحبی از ثوبان از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:هنگامی که پرچم های سیاه را از طرف خراسان مشاهده کردید،پیاده به سوی آن ها روید؛زیرا خلیفه خدا مهدی(عج)در میان آن هاست.

ص: 515

وفی هذا أخبار کثیره هذا أحسنها وأولاها وروی فیه عن عباس بن عبدالمطلب أنه قال إذا أقبلت الرایات السود من المشرق یوطئ أصحابها للمهدی سلطانه(وقال)قوم قد نجزت هذه بخروج أبی مسلم و هو أوّل من عقد الرایات السود وسود ثیابه وخرج من خراسان فوطأ لبنی هاشم سلطانهم(وقال)آخرون بل هذه تأتی بعد و انّ أوّل الکوائن ملک یخرج من الصین من ناحیه یقال لها حتن بها طائفه من ولد فاطمه من ظهر الحسین ابن علی رضی اللّه عنهم ویکون علی مقدمته رجل کوسج من تمیم یقال له شعیب ابن صالح مولده بالطالقان مع حکایات کثیره وأخبار عجیبه من القتل والاسر و اللّه أعلم.

ذکر خروج السفیانی

(روی)عن مکحول عن أبی عبیده بن الجراح رضی الله عنه عن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم قال لا یزال هذا الأمر قائما بالقسط حتی یثلمه رجل من بنی أمیه*وفی روایه أبی قلابه عن أبی أسماء عن ثوبان عن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم أنه ذکرولد العباس فقال یکون هلاکهم علی ید رجل من أهل بیت هذه وأوما إلی أم حبیبه بنت أبی سفیان*ومما أخبر عن علی بن أبی طالب رضی الله عنه فی ذکر الفتن بالشام قال فاذا کان ذلک فانتظروا خروج المهدی ثم ذکر السفیانی وانه من ولد یزید بن معاویه بوجهه آثار الجدری وبعینه نقطه من بیاض یخرج من ناحیه دمشق ویبعث خیله وسرایاه فی البر و البحر فیبقرون بطون الحبالی وینشرون الناس بالمناشیر ویحرقون ویطبخون الناس فی القدور ویبعث جیشا له إلی المدینه فیقتلون ویأمرون

ص: 516

در این باره احادیث فراوانی رسیده است که این حدیث بهترین و شایسته ترین آن هاست.

از عباس بن عبدالمطلب روایت شده است که گفت:هنگامی که پرچم های سیاه از مشرق به پیش آمدند،صاحبان آن پرچم ها برای مهدی(عج)زمینه سازی می کنند؛یعنی حکومتش را.

گروهی می گویند:نشانه با خروج ابومسلم تحقق یافته است و او نخستین کسی است که پرچم های سیاه را برافراشت و لباس هایش را سیاه کرد و از خراسان خروج کرد و زمینه حکومت بنی هاشم را فراهم کرد.

و دیگران می گویند:بلکه این نشانه در آینده تحقق خواهد یافت و نخستین حادثه، پادشاهی است که از چین از منطقه ای به نام حتن (1)خروج می کند که گروهی از فرزندان فاطمه علیها السلام از نسل حسین علیه السلام در آنجا هستند و فرمانده مقدمه سپاه او مرد کوسه ای از قبیله تمیم به نام شعیب بن صالح است که در طالقان متولد شده است.آن ها در این باره حکایت های فراوان و اخبار شگفت آوری از کشتن و اسیر کردن گفته اند.که خداوند آگاه تر است.

خروج سفیانی

مکحول از ابو عبیده جراح از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:همواره این امر استوار است تا مردی از بنی امیه در آن شکاف و رخنه ایجاد می کند و در روایت ابو قلابه از ابو اسماء از ثوبان آمده است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله از فرزندان عباس یاد کرد آنگاه فرمود:نابودی آنان به دست مردی از اهل بیت این است و به ام حبیبه دختر ابوسفیان اشاره کرد.

از علی علیه السلام درباره فتنه های شام روایت شده که فرمود:هنگامی که این گونه شد منتظر ظهور مهدی(عج)باشید.سپس درباره سفیانی سخن گفته است که او از فرزندان یزید بن معاویه،آبله رو و در چشمش نقطه سفیدی است.از دمشق خروج می کند و سواران و نیروهایش را به خشکی و دریا گسیل می دارد.آن ها شکم زنان آبستن را می درند و با اره،بدن مردم را می برند و آتش می زنند و مردم را در دیگ ها می پزند و یکی از لشگرهایش را به مدینه

ص: 517


1- .شاید صحیح آن ختن باشد.

ویحرقون ثم ینبشون عن قبر النبی صلی الله علیه و سلم وقبر فاطمه رضی اللّه عنها ثم یقتلون کل من کان اسمه محمد وفاطمه ویصلبونهم علی باب المسجد فعند ذلک یشتد علیهم غضب الجبار فیخسف بهم الارض وذلک قوله تعالی «وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ» أی من تحت أقدامهم.

(وفی خبر آخر)انهم یخربون المدینه حتی لا یبقی بها رائح و السارح(وروی)عن النبی صلی الله علیه و سلم أنه قال لتترکن المدینه کأحسن ما کانت حتی یجئ الکلب فیشغر علی ساریه المسجد قالوا فلمن تکون الثمار یومئذ یا رسول اللّه قال لعوافی السباع و الطیر قال ثم تسیر سریه السفیانی ترید مکه حتی تنتهی إلی موضع یقال له بیداء فینادی مناد من السماء یا بیداء بیدی بهم فیخسف بهم فلا ینجومنهم إلّارجلان من کلب تقلب وجوههما فی أقفیتهما یمشیان القهقری علی أعقابهما حتی یأتیا السفیانی فیخبرانه ویأتی للمهدی و هو بمکه فیخرج معه اثنا عشر ألفا فیهم الابدال والاعلام حتی یأتی المیاه فیأسر السفیانی ویغیر علی کلب لأنّهم أتباعه ویسبی نساءهم قالوا فالحائب یومئذ من غاب عن غنائم کلب کذا الروایه مع کلام کثیر و اللّه أعلم.

ذکر خروج المهدی

قد روی فیه روایات مختلفه وأخبار عن النبی صلی الله علیه و سلم وعن علی وابن عباس رضی اللّه عنهم

ص: 518

اعزام می کند.آنان می کشند،اسیر می کنند و آتش می زنند.سپس قبر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و قبر فاطمه علیها السلام را می شکافند آنگاه هر کس را که نامش محمد و فاطمه است،می کشند و بر در مسجد می آویزند.در این هنگام خشم خداوند جبار بر می افروزد و آن ها را در زمین فرو می برد و آن تاویل این سخن خداوند است:و اگر مشاهده کنی زمانی را که به هراس می افتند و فرار ممکن نیست و از محل نزدیکی گرفته می شوند؛یعنی از زیر پاهایشان.

و در روایت دیگری آمده است:آن ها مدینه را خراب می کنند به طوری که بامداد و شامگاه در آنجا کسی رفت و آمد نمی کند.

و از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود:حتماً مدینه را در بهترین وضعیت آن رها می کنید تا این که سگ می آید و بر ستون مسجد ادرار می کند.

گفتند:در آن زمان محصولات از آن کیست؟ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!

فرمود:برای درندگان و پرندگان جویای غذا.

فرمود:سپس سپاه سفیانی به قصد مکه حرکت می کند تا به محلی به نام«بیداء»می رسد در آنجا منادی از آسمان ندا می دهد:ای بیداء آن ها را نابود کن!آنگاه آنان در زمین فرو برده می شوند و فقط دو نفر از قبیله کلب از ایشان نجات می یابند که چهره های شان به عقب برگشته است و عقب عقب بر روی پاشنه پاهای شان راه می روند تا به سفیانی می رسند و به او خبر می دهند.همچنین این خبر در مکه به مهدی(عج)می رسد.آنگاه مهدی(عج)با دوازده هزار نیرو حرکت می کند که ابدال و اعلام در میان آن ها هستند تا به آب ها می رسد.آن گاه سفیانی را اسیر می کند و به قبیله کلب شبیخون می زند،زیرا آن ها پیروان سفیانی هستند و زنان شان را اسیر می کند.

می گویند:زیانکار در آن روز کسی است که بر سر غنایم کلب حاضر نباشد.

روایت با سخنان بسیاری این گونه است و خداوند آگاه تر است.

ظهور حضرت مهدی(عج)

در این باره روایات گوناگون و اخباری از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام و ابن عباس رسیده

ص: 519

وأحسن ماجاء فی هذا الباب خبر أبی بکر بن عیاش عن عاصم بن ذر عن عبداللّه بن مسعود رضی الله عنه أن النبی صلی الله علیه و سلم قال لا تذهب الدنیا حتی یأتی علی أمتی رجل من أهل بیتی یملأ الأرض عدلا کما ملئت جورا لیس فیه تواطؤ اسمه اسمی (1).

(وللشیعه)فیه أشعار کثیره وأسطارٌ بعیده منها قول عامر بن عامر البصری:

طغی الجور و العدوان فاضل فهل لکم بنی العزم فی فکر لتحصیل آله

لنبنی قبل الغرق منها سفینه فتنجویها من هلک أمواج فتنه

فکن عالما بالوقف فکرا وفتنه أخی فهذا الوقت وقت لغطنه

امام الهدی حتی متی أنت غائب فمنّ علینا یا امام بأوبه

مللنا وطال الانتظار فجدلنا بحقک یا قطب الوجود بزوره

وقوم بعدل منکّ طهرا قدانحنی وعدل مزاجا مال منک بحکمه

فأنت لهذا الأمر قدما معین لذلک قال اللّه أنت خلیفتی

(ومن)حلیه المهدی

أنه أسمر اللون کث اللحیه أکحل العینین براق الثنایا فی خده خال یرفع الجور عن الأرض ویفیض المعدله عن الخلق ویسوی بین الضعیف و القوی فی الحق ویبلغ الاسلام مشارق الأرض ومغاربها ویفتح القسطنطینیه ولا یبقی أحد فی الارض الا دخل فی الاسلام أو أدی الجزیه وعند ذلک یتم وعد اللّه لیظهره علی الدین کله.ی.

ص: 520


1- .قوله لیس فیه الخ،کذا بالاصل و الروایه المعرفه یواطیء اسمه اسمی.

است و بهترین گزارش در این باره خبر ابوبکر بن عیاش از عاصم بن ذر از عبدالله بن مسعود است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:دنیا سپری نمی شود تا مردی از اهل بیت من بر امتم حکومت کند که زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از جور پر شده است.

در این حدیث به مشابهت نام او با نام پیامبراکرم صلی الله علیه و آله اشاره نشده است.

و شیعه درباره او اشعار بسیار و نوشته های طولانی دارد که یکی از آن ها اشعار عامر بن عامر بصری است.وی می گوید:

جور و عدوان از حدّ گذشت و فراگیر شد.

پس ای فرزندان پایداری و شجاعت آیا در فکر تهیه وسیله ای هستید؟

باید پیش از غرق شدن به وسیله آن کشتی بسازید.

تا با آن هلاک شدگان با امواج فتنه را نجات دهید.

پس ای برادر من!عالم به توقف در فکر و در فتنه باش که اکنون زمان هوشیاری است.

ای پیشوای هدایت علیه السلام!تا کی تو غایبی؟

پس ای امام علیه السلام بر ما منت گذار با پناه دادن ما!

خسته شدیم و انتظار طولانی شد.پس ای قطب وجود!به حق خودت دیداری را به ما ببخش!

و گروهی به انتظار عدالت تو از پاکی خمیده شدند و عدالت از سوی تو با حکمت آمیخته می شود.

پس تو از قدیم باور این امر بوده ای.به همین دلیل خداوند فرموده است:تو خلیفه منی.

ویژگی های مهدی(عج)

وی گندم گون،با محاسن پر پشت،چشمان سیاه،دندان های براق است و خالی بر روی گونه دارد.ظلم را از زمین می زداید و عدالت را بر مردم می گستراند و میان ضعیف و قوی در حق به طور یکسان عمل می کند و اسلام را به مشرق و مغرب زمین می رساند و قسطنطنیه را فتح می کند و بر روی زمین کسی باقی نمی ماند مگر آن که یا اسلام می آورد یا جزیه می پردازد و در آن هنگام وعده خداوند تحقق می یابد که اسلام را بر همه ادیان پیروز می کند.

ص: 521

(واختلفوا)فی مده عمره فقیل یعیش سبع سنین وقیل تسعا وقیل عشرین وقیل أربعین وقیل سبعین و اللّه أعلم.

ذکر خروج القحطانی

روی عن أبی سعید المقبری عن أبی هریره رضی الله عنه قال لا تقوم الساعه حتی تقفل القوافل من رومیه ولا تقوم الساعه حتی یسوق الناس رجل من قحطان واختلفوا فیه من هو فروی عن ابن سیرین أنه قال القحطانی رجل صالح و هو الذی یصلی خلفه عیسی و هو المهدی.

(وروی)عن کعب أنه قال یموت المهدی ویبایع الناس بعده القحطانی.

(وروی)عن عبداللّه بن عمر رضی اللّه عنهما أنه قال رجل یخرج من ولد العباس.

ذکر فتح القسطنطینیه

روی عن السدی فی قوله عزوجل لهم فی الدنیا خزی ولهم فی الآخره عذاب عظیم قال فتح القسطنطینیه وخروج الدجال.

وبعض المفسرین ذهب فی تفسیر الم غلبت الروم أنه کائن وعنی به فتح قسطنطینیه وذکر انه تباع الفرس بدرهم ویقتسمون الدنانیر بالجحف قالوا وبین فتح القسطنطینیه وخروج الدجال سبع سنین فبینما هم کذلک اذ جاء هم الصریح ات الدجال قد خافکم فی دارکم قال فیرفضون ما فی أیدیهم من ذلک وینفرون إلیه وهی (1)کذابه.

ذکر خروج الدجال

الاخبار الصحیحه متواتره بخروجه بلاشک ولا ریب وانما الاختلاف فی صفته وهیئته.ر.

ص: 522


1- .قوله کذابه کذا الاصل ولینظر.

و درباره مدت عمر وی اختلاف نموده اند و هفت سال و نه سال و بیست سال و چهل سال و هفتاد سال گفته شده است و خداوند آگاه تر است.

خروج قحطانی

ابو سعید مقبری از ابو هریره روایت می کند که گفت:

قیامت برپا نمی شود تا کاروان ها از روم بازگردند و قیامت برپا نمی شود تا این که مردی از قحطان مردم را به پیش براند.

درباره این که او چه کسی است،اختلاف شده است.از ابن سیرین روایت شده است که گفت:قحطانی مرد صالحی است و او کسی است که عیسی علیه السلام پشت سرش نماز می خواند و او همان مهدی(عج)است.

و از کعب روایت شده که گفت:پس از فوت مهدی(عج)مردم با قحطانی بیعت می کنند.

از عبدالله بن عمر روایت شده که گفت:او مردی است از بنی عباس که خروج می کند.

فتح قسطنطنیه

از سدی روایت شده است که درباره این سخن خداوند:برای آنان در دنیاخواری و در آخرت عذاب بزرگی است،گفت:مقصود فتح قسطنطنیه و خروج دجال است.

و بعضی از مفسران درباره«الف لام میم»،روم مغلوب شد،گفته است که آن در آینده اتفاق خواهد افتاد و مقصود از آن فتح قسطنطینه است.وی می گوید:به خاطر قحطی،اسب به یک درهم فروخته می شود و دینارها تقسیم می گردد.

گفته اند:میان فتح قسطنطنیه و خروج دجال هفت سال طول می کشد و هنگامی که آنان در آن وضعند ناگهان فریادگری می آید و می گوید:دجال به خانه های تان رفته است.آنگاه آنان هر چه در دست دارند دور می اندازند و به سوی او حرکت می کنند ولی او دروغگوست.

خروج دجال

درباره خروج او اخبار صحیح و متواتر غیر قابل تردیدی رسیده است و فقط اختلاف درباره ویژگی های اوست.

ص: 523

قال قوم هو صائف بن صائد الیهودی ولد فی عهد رسول اللّه صلی الله علیه و سلم فکان أحیانا یربو فی مهده ویتتفخ فی بیته حتی یملأ بیته فأخبر النبی صلی الله علیه و سلم بذلک فأتاه فی نفر من أصحابه فلما نظر إلیه عرفه فدعا اللّه سبحانه وتعالی فرفعه إلی جزیره من جزائر البحر إلی وقت خروجه.

(وروی)أن النبی صلی الله علیه و سلم أتاه و هو یلعب مع الصبیان فقال ابن صیاد أشهد أنی رسول اللّه فقال له النبی صلی الله علیه و سلم اشهد انی رسول الله فقال له ابن صیاد اشهد انی رسول الله فقال له النبی صلی الله علیه و سلم قد خبأت لک خبیا (1)قال ما هو قال الدخ یعنی الدخان فقال له النبی صلی الله علیه و سلم اخسأ فلن تعدو طورک قال عمر رضی الله عنه ائذن لی فاضرب عنقه فقال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم ان یکنه فلا تسلط علیه وان لا یکنه فلا خیر لک فی قتله ثم دعا النبی صلی الله علیه و سلم فأختطف(وجاء)فی الحدیث أنه اغم جفال الشعر مکتوب بین عینیه(ک ف ر)یقرأه کل أحد کاتب وغیر کاتب واختلفوا فی موضع مخرجه فقال قوم یخرج من المشرق من أرض خراسان وقالت طائفه یخرج من یهود أصفهان وقال قوم یخرج من أرض الکوفه واختلفوا فی اتباعه قالوا النساء والاعراب و المومسات وأولادهن.ب.

ص: 524


1- .قوله قال ما هو الخ روایه البخاری قال هو الدخ من غیر زیاده وهی الصواب.

گروهی می گویند:او صائف بن صائد یهودی است که در زمان پیامبراکرم صلی الله علیه و آله متولد شد و گاهی آنچنان در گهواره اش بزرگ می شد و باد می کرد که همه فضای اتاقش را پر می کرد.این خبر به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله داده شد.وی با تعدادی از یارانش نزد او آمد و پس از مشاهده او،وی را شناخت،آنگاه در پیشگاه خداوند سبحان دعا کرد و خداوند او را به یکی از جزیره های دریا برد تا زمان خروجش فرا رسد.

و روایت شده که وی مشغول بازی با کودکان بود که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نزد او رفت،ابن صیاد گفت:شهادت بده که من پیامبر خدایم.

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:تو شهادت بده که من فرستاده خدایم.

ابن صیاد گفت:تو شهادت بده که من فرستاده خدایم.

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به او فرمود:چیزی برای تو پنهان کرده شده است.

گفت:آن چیست؟

فرمود:«دخ»یعنی دود.

آنگاه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به وی فرمود:دور شو و از حدّ خودت نگذر!

عمر گفت:به من اجازه بده تا گردنش را بزنم.

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:اگر خودش باشد،تو بر او مسلط نمی شوی و اگر خودش نباشد،در کشتن او خیری نیست.سپس پیامبراکرم صلی الله علیه و آله دعا کرد و او پنهان شد.

و در حدیث آمده است:او با دسته ای از مو،نوشته ای را بر پیشانی اش می پوشاند که نوشته شده است«ک ف ر»و هر با سواد و بی سوادی آن را می خواند.

درباره محل خروج او اختلاف شده است.گروهی می گویند:از مشرق از سرزمین خراسان خروج می کند.

دسته ای می گویند:از میان یهودیان اصفهان خروج می نماید.

و برخی می گویند:از سرزمین کوفه خروج می کند.

و درباره پیروانش نیز اختلاف شده است.گفته اند پیروان او زنان و عرب های بیابانگرد و زنان فاحشه و فرزندان شان هستند.

ص: 525

واختلفوا فی العجائب التی تظهر علی یدیه فقال قوم یسیر حیث سار معه جنه ونار فجنته نار وناره جنه ویدعی أنه رب الخلائق فیأمر السماء فتمطر ویأمر الارض فتنبت فیبعث الشیاطین فی صور الموتی ویقتل رجلا ثم یحییه فیفتتن الناس ویؤمنون به ویبایعونه قالوا ولا یتبعه من الدواب الا الحمار.

(واختلفوا)فی هیئه حماره فقالوا ما بین أذنی حماره اثنا عشر شبرا وقیل أربعون ذراعا تظل احدی أذنیه سبعین رجلا وخطوته مدی البصر ثلاثه أیام یبلغ کل منهل إلّاأربعه مساجد مسجد اللّه الحرام ومسجد الرسول علیه الصلاه و السلام ومسجد الطور ویمکث أربعین صباحا ویقصد بیت المقدس و قد اجتمع الناس بقتاله فتعمهم ضبابه من غمام ثمّ تنکشف عنهم مع الصبح فیرون عیسی بن مریم علیه السلام قد نزل علی المناره البیضاء فی جامع بنی أمیه فیقتل الدجال.

ذکر نزول عیسی بن مریم علیهما السلام

المسلمون لا یختلفون فی نزول عیسی بن مریم علیهما السلام آخر الزمان و قد قیل فی قوله تعالی:

«وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسّاعَهِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها» انه نزول عیسی.

(وجاء)فی الحدیث أن النبی صلی الله علیه و سلم قال ان عیسی نازل فیکم و هو خلیفتی علیکم فمن أدرکه فلیقرئه سلامی فانه یقتل الحنزیر ویکسر الصلیب ویجح فی سبعین ألفا فیهم أصحاب الکهف فانهم یحجون ویتزوّج امرأه من الازد ویذهب البغضاء و الشحناء و التحاسد وتعود

ص: 526

و درباره کارهای عجیبی که به دست او انجام می شود،اختلاف کرده اند.گروهی گفته اند:

به هر کجا می رود بهشت و دوزخ را همراه خودش می برد.بهشت او آتش و آتش او بهشت است.وی خود را پروردگار مردم می داند.آسمان به دستور او باران می بارد و زمین به دستور او گیاه می رویاند.شیطان ها را به صورت مرده،زنده می کند و مردی را می کشد و او را زنده می کند و مردم را می فریبد و به او ایمان می آورند و با او بیعت می کنند.

می گویند:از چهارپایان فقط الاغ از او پیروی می کند.

درباره ویژگی های الاغ او اختلاف کرده اند و گفته اند:فاصله میان دو گوش الاغ او دوازده وجب است و چهل ذرع نیز گفته شده است.یک گوش آن بر سر هفتاد نفر سایه می افکند و یک گامش به اندازه دید چشم است.سه روز به هر آبشخوری وارد می شود مگر چهار مسجد،مسجد الحرام و مسجد النبی صلی الله علیه و آله و مسجد الاقصی و مسجد الطور.دجال چهل روز می ماند و بیت المقدس را قصد می کند که مردم برای جنگ با وی در آنجا گرد آمده اند.آنگاه ابر و مه آن ها را فرا می گیرد و هنگام صبح کنار می رود.در این هنگام عیسی بن مریم علیه السلام را مشاهده می کنند که بر مناره بیضاء در مسجد جامع بنی امیه فرود آمده است و دجال را می کشد.

فرود آمدن عیسی علیه السلام

مسلمانان درباره فرود آمدن عیسی علیه السلام در آخرالزمان باهم اختلاف ندارند و درباره این سخن خداوند تعالی و همانا آن نشانه برای قیامت است پس در آن شک نکن.گفته شده است که آن فرود آمدن عیسی علیه السلام است.

و در حدیث آمده است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:همانا عیسی علیه السلام در میان شما فرود خواهد آمد و او جانشین من بر شماست.پس هرکس او را درک کرد باید سلام مرا به او برساند.همانا او خوک را می کشد و صلیب را می شکند و با هفتاد هزار نفر به حج می رود که اصحاب کهف در میان آن هایند؛زیرا آنان حج انجام می دهند و عیسی علیه السلام با زنی از قبیله ازد ازدواج می کند و کینه و دشمنی و حسدورزی را می زداید و زمین را به خصوصیات و برکت هایی که در زمان

ص: 527

الارض إلی هیئتها علی عهد آدم علیه السلام حتی تترک القلاص فلا یسعی الیها أحد وترعی الغنم مع الذئب وتلعب الصبیان مع الحیات فلا تضرهم ویلقی اللّه العدل فی الأرض فی زمانه حتی لا نقرض فأره جرایا وحتی یدعی الرجل إلی المال فلا یقبله وتشبع الرمانه السکن قالوا وینزل عیسی علیه السلام وفی یده مشقص فیقتل به الدجال وقیل إذا نظر إلیه الدجال ذاب کما یذوب الرصاص واتبعهم المسلمون یقتلونهم فیقول الحجر و الشجر هذا یهودی خلفی إلّا الغرقد من شجر الیهود قالوا ویمکث عیسی علیه السلام أربعین سنه ویقال ثلاثا وثلاثین سنه ویصلی خلف المهدی ثم یخرج یأجوج ومأجوج.

بقیه من خبر الدجال

عن فاطمه بنت قیس قال خرج علینا رسول اللّه صلی الله علیه و سلم فی نحر الظهیره فخطبنا فقال انی لم أجمعکم لرغبه ولا لرهبه ولکن لحدیث حدثنیه تمیم الداری منعنی مرور القائله حدثنی أن نفرا من قومه رکبوا فی البحر فأصابتهم ریح عاصف ألجأتهم إلی جزیره فاذا هم بدابه قالوا لهاما أنت قالت أنا الجاسه قلنا أخبرینا الخبر قالت ان أردتم الخبر فعلیکم بهذا الدیر فان فیه رجلا بالأشواق الیکم فأتیناه فأخبرناه فقال ما فعلت بحیره طبریه قلنا تدفق الماء من جانبیها قال ما فعل نخل عمان وبیسان.

ص: 528

آدم علیه السلام داشت،بر می گرداند به طوری که شتران فربه ماده رها می شوند و کسی برای گرفتن آن ها تلاش نمی کند و گوسفند همراه گرگ می چرد و کودکان با مارها بازی می کنند و به آن ها زیان نمی زنند و خداوند عدالت را در زمان او بر زمین می گستراند به طوری که موش مشک را پاره نمی کند و به طوری که مرد برای گرفتن مال فراخوانده می شود ولی آن را نمی پذیرد و یک انار اهل یک خانه را سیر می کند.

گفته اند:عیسی علیه السلام با پیکان تیری در دست فرود می آید و با آن دجال را می کشد و گفته شده است:هنگامی که دجال او را مشاهده می کند ذوب می شود همان گونه که سرب ذوب می شود و مسلمانان پیروان دجال را تعقیب می کنند و هر سنگ و درختی می گوید:این یهودی است در پشت من،به جز غرقد که از درختان یهود است.

گفته اند:عیسی علیه السلام چهل سال می ماند و سی و سه سال نیز گفته شده است و پشت سر مهدی(عج)نماز می خواند.آنگاه یأجوج و مأجوج خروج می کنند.

ادامه ماجرای دجال

فاطمه بنت قیس می گوید:در نحر ظهیره پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نزد ما آمد و برای مان خطبه خواند.

وی فرمود:من از روی اشتیاق یا ترس،شما را جمع نکردم بلکه به خاطر خبری آمدم که تمیم داری برای من آورد و لذت خواب نیمروزی را از من گرفت.وی به من گفت که گروهی از قومش در دریا مسافرت می کردند که گرفتار تندبادی شدند و آن ها را مجبور به فرود در جزیره ای کرد.آنگاه در آنجا موجودی را مشاهده کردند.به او گفتند:تو کیستی؟گفت:من خبررسان هستم.

به او گفتیم:به ما خبر بده!

گفت:اگر خبر می خواهید به این دِیر بروید زیرا در آنجا مردی مشتاق شماست.

ما نزد او رفتیم.وی گفت:دریاچه طبریه در چه وضعی است؟

گفتیم:از دو طرف آن آب موج می زند.

گفت:نخل عمان و بیسان چه شد؟

ص: 529

قلنا یجنیها أهلها فما فعلت عین زغر قلنا یشرب أهلها منها قال فلو یبست هذه نفذت من وثاقی ثم وطئت بقدمی کل منهل الامکه و المدینه.

(وروی)ان النبی صلی الله علیه و سلم خطب فقال ما بین خلق آدم إلی قیام الساعه فتنه أعظم من الدجال وقال انه لم یکن نبی إلّاأنذر قومه فتنه الدجال ووصفه وانه قد بین لی مالم یبین لأحد انه أعور کیت وکیت فان خرج نحمدک یا من حارت الأفکار فی عجائب قدرته ودل بتوفیقه من اجتباه علی باهر حکمته ونصلی ونسلم علی من علمته من خفایا الملکوت ما لا تصل إلیه العقول وأطلعته من أسرار لطائف الکائنات علی مالا یمکن إلیه الوصول وعلی آله أئمه الهدی وأصحابه نجوم الاهتدا.

وبعد فقد تم طبع هذا الکتاب الناضر الألیق الزاهر المسمی خریده العجائب وفریده الغرائب الدال علی بدائع الأقطار و البحار وخصائص البلدان والاحجار تألیف المحمود فیما یعید ویبدی العالم العلامه سراج الدین عمر بن الوردی.

ص: 530

گفتیم:صاحبان شان خرمای آن را برداشت می کنند.

گفت:چشمه زغر چه شد؟

گفتیم:اهلش از آن می نوشند.

گفت:اگر این خشکیده بود از بندهایم آزاد می شدم.آنگاه به هر آبشخوری به جز مکه و مدینه گام می نهادم.

روایت شده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خطبه خواند و فرمود:میان آفرینش آدم علیه السلام تا برپا شدن قیامت فتنه ای بزرگ تر از دجال وجود ندارد.

و فرمود:هیچ پیامبری نبوده است مگر آن که قومش را از فتنه دجال ترسانده است و ویژگی هایش را بیان کرده است و برای من چیزهایی بیان شده است که برای هیچ کس بیان نشده است.یک چشم او کور است و او چنین و چنان است.اگر خروج کند... (1)

ترا ستایش می کنیم ای کسی که اندیشه ها در شگفتی های قدرتش حیران است و با توفیق خود کسی را هدایت کرد که او را به خاطر حکمت غالبش برگزید و درود و سلام می فرستیم بر کسی که بر ملکوت پنهان خویش او را به چیزی آگاه کرد که عقل ها به آن نمی رسد و از اسرار لطیف موجودات بر اسراری آگاهش کرد که امکان دسترسی به آن وجود ندارد و بر خاندان هدایتگر و یارانش ستارگان هدایت و پس از آن به تحقیق پایان یافت چاپ این کتاب پرطراوت و ارزشمند و نورانی به نام«خریده العجائب و فریده الغرائب».راهنمایی کننده بر سرزمین ها و دریاهای جدید و ویژگی های شهرها و سنگ ها تألیف ستوده ای در دنیا و آخرت،عالم علامه سراج الدین عمر بن وردی.ت.

ص: 531


1- .ادامه آن در این کتاب نیامده است و پس از آن صفحه پایانی کتاب آمده است.

المنار المنیف فی الصحیح و الضعیف

شمس الدین،أبی عبداللّه،محمد بن أبی بکر بن أیوب بن سعد

الزُرعی الحنبلی الدمشقی المعروف بابن قیّم الجوزیه

(691-751)

من أرکان المذهب الحنبلی ومن له سهم وافر فی الاصلاح الاسلامی فی عقیده الوهابیین أتباع محمد بن عبدالوهاب بالسعودیه.

تتلمذ علی کثیر من علماء العربی وغیرها لکن الذی ترک فی نفسه أثراً،واتخذه مثلاً أعلی له هو ابن تیمیه الذی قرأ علیه الفقه ولازمه منذ سنه 712ه حین عاد إلی دمشق حتی سنه 728ه وسجن معه فی قلعه دمشق وأهین وعذب بسببه وطیف به علی جمل مضروباً بالعصا إلی أن مات فأطلق.

فأخذ عنه الکثیر من الآراء وعرف أتجاهه الحرّ فی البحث وعدم التقید بآراء السابقین والوقوف عندها.

فکان لا یتجاوز عن شیء من أقواله،ونهج منهجه من محاربه المنحرفین عما اعتنق به من الآراء و العقائد فی شتی الموضوعات.

وینتصر له فی جمیع ما یصدر عنه فهذّب کتبه ونشر آثاره.

کما أنّ لتألیفاته أثراً وسیعاً فی نضج الوهابیه وانتشار هذا المذهب بعد ان کان متأخراً

ص: 532

گزیده کتاب

المنار المنیف فی الصحیح و الضعیف

تألیف:شمس الدین ابو عبدالله محمد بن ابی بکر بن ایوب بن سعد

زُرعی حنبلی دمشقی معروف به ابن قیم جوزیه

(691-751)

وی از استوانه های مذهب حنبلی است و کسی است که در اصلاح اسلامی در عقیده وهابیان پیروان محمد بن عبدالوهاب در سعودی سهم زیادی دارد.وی نزد بسیاری از علمای عرب و غیر عرب شاگردی نمود ولی از میان همه آن ها ابن تیمیه بیش ترین تأثیر را در او گذاشت و او را الگوی خود قرار داد و فقه را نزد او خواند و از سال 712 هنگام بازداشت به دمشق تا سال 728 ملازم و همراه او بود و با او در قلعه دمشق زندانی شد و به همین خاطر اهانت و شکنجه گردید و سوار بر شتر در حالی که با عصا زده می شد گردانده شد تا این که مرد و رها شد.

وی بسیاری از نظریاتش را از ابن تیمیه گرفت و در این راستا آزادی در بحث و مقید نبودن به نظریات گذشتگان و نداشتن جمود بر آن ها را فرا گرفت و از اقوال ابن تیمیه تجاوز نمی کرد و روش او را در پیش گرفت که مبارزه با منحرفان در آراء و عقاید گوناگون در موضوعات مختلف بود و در همه آثارش از وی حمایت کرد،کتاب هایش را پیراست و آثارش را منتشر کرد.

تألیفات ابن جوزیه اثر زیادی در شکوفایی وهابیت و انتشار این مذهب داشت

ص: 533

بالنسبه إلی بقیه المذاهب فی الأوساط الاسلامیه (1).

له مؤلفات کثیره أکثرها مطبوع.

منها جزء فی المهدی.ومنها المنار المنیف...طبع لمره ثانیه بتحقیق عبد الفتاح أبو غده بحلب فی 1391ه و هو فی الحقیقه اختصار الموضوعات لأبی الفرج ابن الجوزی علی ما یدعیه محقق الکتاب.

و قد عقد الفصل الخمسین من المنار المنیف بالبحث و التنقیب حول أحادیث المهدی، فیبدأ من رقم 326 ص 141 وینتهی إلی رقم 347 ص 155 و الیک الفصل بنصه.3.

ص: 534


1- .الدرر الکامنه لابن حجر 400/3-403؛شذرات الذهب 168/6؛بغیه الدعاه 25؛البدر الطالع 143/3؛کشف الظنون 2030/2؛واکثر من اربعین موضعاً اخر هدیه العارفین 159/2؛ابن قیم الجوزیه عصره ومنهجه فی 515 صحیفه للدکتور عبدالعظیم شرف الدین طبع القاهره 1387؛الاعلام للزرکلی 380/6-280؛النجوم الزاهره 249/10؛آداب اللغه لجرجی زیدان 254/3.

با این که نسبت به مذهب دیگر جوان تر بود. (1)

وی دارای آثار فراوانی است که بیش تر آن ها به چاپ رسیده است.برخی از آن ها عبارتند از:«جزء فی المهدی»و«المنار المنیف»...که برای بار دوم با تحقیق عبدالفتاح ابو غده در حلب سال 1391 به چاپ رسید و آن در حقیقت خلاصه کتاب«الموضوعات»ابوالفرج ابن جوزی است،بنابر ادعای محقق کتاب.

در فصل پنجاه کتاب المنار المنیف به بحث و بررسی پیرامون احادیث امام مهدی(عج) پرداخته است و از شماره 326،ص 141 آغاز می شود و به شماره 347،ص 155 پایان می یابد که آن فصل به شما تقدیم می گردد.3.

ص: 535


1- .الدرر الکامنه،ابن حجر 400/3-403؛شذرات الذهب 168/6؛بغیه الدعاه 25؛البدر الطالع 143/3؛کشف الظنون 2030/2 و بیش از چهل جای دیگر آن؛هدیه العارفین 159/2؛ابن قیم الجوزیه عصره و منهجه در 515 صفحه تألیف دکتر عبدالعظیم شرف الدین که در قاهره سال 1387 به چاپ رسید؛الاعلام زرکلی 380/6-280؛النجوم الزاهره 249/10؛آداب اللغه،جرجی زیدان 254/3.

المنار المنیف

فی الصّحیح و الضّعیف

للامام شمس الدّین أبی عبداللّه محمد بن أبی بکر الحنبلی الدّمشقی

المعروف بابن قیّم الجوزیه

(ولد سنه 691 وتوفی سنه 751 ه)

حقّقه وخَرَّج نُصوصهُ وعَلَق علیه

عبدالفتاح ابوغده

النّاشر

مکتب المطبوعات الإسلامیه

حلب الفرافره جمعیه التعلیم الشرعی

ص: 536

المنار المنیف

اشاره

فی الصحیح و الضعیف

شمس الدین ابو عبدالله محمد بن ابی بکر بن ایوب بن سعد

زُرعی حنبلی دمشقی معروف به ابن قیم جوزیه

(691-751)

ص: 537

فصل 50

326.وسُئِلتُ عن حدیث:«لا مَهْدِیَّ إلّاعیسی ابنُ مرَیَم».فکیف یأتَلِفُ هذا مع أَحادیثِ المَهدیّ وخروجِه؟وما وجْهُ الجمع بینهما؟وهل فی المهدِیِّ حدیثٌ أَم لا؟

327.فأَمَّا حدیثُ:«لا مهدیَّ إلّاعیسی ابن مریم».فرواه ابن ماجه فی«سننه» (1)عن یونس بن عبد الأعلی،عن الشافعی،عن محمد بن خالد الجَنَدی،عن أَبان بن صالح،عن الحَسَن،عن أَنس بن مالک،عن النبی صلی الله علیه و سلم،و هو ممّا تَفَرَّد به محمَّد بن خالد (2).4.

ص: 538


1- .1340:2-1341.و هذا اللفظ جزء من الحدیث،وتمامُه وأوّلُه:«لا یزدادُ الأمر إلّاشدّه،ولا الدنیا إلّاإدباراً.ولاالنّاس إلّاشحّا،ولا تقوم الساعه إلّاعلی شرار الناس،ولا المهدیّ إلّاعیسی ابن مریم».ورواه الحاکم فی المستدرک 441:4 باللفظ المذکور،سوی الجمله الأخیره فقد جاءت بلفظ(ولا مهدیّ إلّاعیسی ابن مریم).
2- .و قد قال الذهبی فی میزان الاعتدال فی ترجمته 535:3«قال الأزدی:منکرُ الحدیث.قلت القائل الذهبی حدیثه(لا مهدیّ إلّاعیسی ابن مریم)و هو خبرٌ منکر:أخرجه ابن ماجه.ووقع لناموافقه من حدیث یونس بن عبدالأعلی.و هوثقه،تفرّد به عن الشافعی.فقال فی روایتنا:(عن)هکذا بلفظ(عن الشافعی)،و قال فی جزء عتیق بمرّه عندی من حدیث یونس بن عبدالأعلی قال:(حدثت عن الشافعی).فهو علی هذا منقطع. علی أن جماعه رووه عن یونس قال:(حدثنا الشافعی).والصحیح أنه لم یسمعه منه،وأبان بن صالح صدوق،وما علمتُ به بأساً،لکن قیل:إنه لم یسمع من الحسن.ذکره ابن الصلاح فی أمالیه ثم قال:محمد بن خالد شیخٌ مجهول،قلتُ القائل الذهبی-:قد وثقه یحیی بن معین و اللّه أعلم،وروی عنه ثلاثه رجال سوی الشافعی. وللحدیث علّه أخری:قال البیهقی:أخبرنا الحاکم،حدثنی عبدالرحمن ابن عبداللّه بن یزداد المذکّر من کتابه،حدثنا عبدالرحمن بن أحمد بن محمد بن الحجاج بن رشدین بمصر.حدثنا المفضل بن محمد الجَنَدی،حدثنا صامت بن معاذ قال:عدلت إلی الجَنَد،بلد بالیمن فدخلت علی محدّث لهم،فوجدت عنده:(عن محمد بن خالد الجَنَدی،عن أبان،عن أبی عیاش،عن الحسن،عن النبی صلی الله علیه و سلم).قلتُ القائل الذهبی فانکشف ووَهَی».انتهی.و قد ذکر الحاکم هذه العله فی المستدرک 441:4.

فصل 50

326.از من درباره حدیث:هیچ مهدی(عج)به جز عیسی ابن مریم علیه السلام وجود ندارد سوال شد که این حدیث چگونه با احادیث مهدی(عج)و قیام او سازگار است؟و وجه جمع میان آن ها چیست؟و آیا درباره مهدی حدیثی رسیده است یا نه؟

327.حدیث:هیچ مهدی به جز عیسی ابن مریم علیه السلام وجود ندارد را ابن ماجه در سنن (1)خویش از یونس بن عبدالاعلی از شافعی از محمد بن خالد جندی از ابان بن صالح از حسن از انس بن مالک از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت کرده است و آن حدیثی است که تنها محمد بن خالد (2)آن را روایت کرده است.

ص: 539


1- .1340/2-\1341 و آن بخشی از این حدیث است:با گذشت زمان تنها بر سختی کارها و عقب گرد کردن دنیا وحرص و بخل مردم افزوده می شود و قیامت فقط بر مردم بد برپا می شود و هیچ مهدی(عج)وجود ندارد مگر عیسی بن مریم علیه السلام. و حاکم در المستدرک 441/4 این حدیث را با همین عبارت روایت کرده است.غیر از جمله اخیر که با اندک تفاوت آمده است.
2- .ذهبی در کتاب میزان الاعتدال در ترجمه او 535/3 می گوید:ازدی می گوید:احادیث او منکر و ناپسند است.آنگاه ذهبی می گوید:حدیث:هیچ مهدی(عج)وجود ندارد مگر عیسی بن مریم علیه السلام.خبر منکر است که ابن ماجه آن را آورده است و حدیث دیگری موافق با حدیث یونس بن عبدالاعلی به ما رسیده است-\و او ثقه است و تنها از شافعی روایت می کند-\پس در روایت ما می گوید:از شافعی و در نسخه قدیمی که نزد من است می گوید:از شافعی برای من گزارش شد.بنابراین،این حدیث منقطع است علاوه بر آن که گروهی از یونس روایت کرده اند که گفته است(شافعی برای من روایت کرد)و صحیح این است که از وی نشنیده است. و ابان بن صالح راستگوست و من اشکالی در او نمی بینم؛ولی گفته شده است که از حسن حدیث نشنیده است.ابن صلاح در امالی خود این مطلب را ذکر کرده است آن گاه می گوید:محمد بن خالد مجهول است. ذهبی می گوید:یحیی بن معین او را توثیق کرده است خداوند آگاه تر است و به جز شافعی سه نفر دیگر از او روایت کرده اند.-

قال أَبو الحسین محمد بن الحسین الآبُری فی کتاب مناقب الشافعی:محمد بن خالد -هذاغیرُ معروف عند أَهل الصِّناعه من أَهلِ العلم و النقل،و قد تواترت الأخبار واستفاضت عن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم بذِکرِ المهدی،وأَنه مِن أَهلِ بَیْته،وأَنه یملکُ سَبْعَ سِنین.وأَنه یملأ الأَرضَ عدْلاً،وأَن عیسی یخرجُ فیساعدُه علی قتلِ الدّجال،وأَنَّه یؤمُّ هذه الأُمَّه،ویصلّی عیسی خَلْفَه (1)وقال البیهقی:تفرَّد به محمّد بن خالد هذا.و قد قال الحاکم أَبو عبداللّه:هو مجهول،و قد اختُلِفَ علیه فی إسناده،فَرُوِیَ عنه عن أَبان ابن أَبی عیاش،عن الحسن مُرْسَلاً عن النبی صلی الله علیه و سلم.

قال:فَرَجَع الحدیث إلی روایه محمد بن خالد و هو مجهول عن أَبان بن أَبی عیاش و هو متروک عن الحسن.عن النبی صلی الله علیه و سلم،و هو منقطع.والأحادیثُ علی خروج المهدی أصَحُّ إسناداً (2).

328.قلتُ:کحدیث عبداللّه بن مسعود عن النبی صلی الله علیه و سلم:«لو لم یبقَ من الدنیا إلّایومٌ لطوَّلَ اللّه ذلک الیوم حتی یبعث رجلاً منّی أَو من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی.واسم أبیه اسم أَبی.یملأ الأرض قسطاً وعدلاً.کما ملئت ظلماً وجوراً»رواه أَبو داود و الترمذی (3)،وقال:

حدیث حسن صحیح.قال:وفی الباب عن علی.وأَبی سعید.وأُمّ سَلَمه.وأَبی هریره.ثم رَوَی حدیث أبی هریره.9.

ص: 540


1- .انظر تفصیل ذلک کلّه بأحادیثه مشروحاً مخرَّجاً فی التصریح بما تواتر فی نزول المسیح للإمام الکشمیری،الذی حقّقته.و هو أفضل الکتب فی بابه إن شاء اللّه.
2- .ولمّا ذکر الحاکم فی المستدرک حدیث(محمد بن خالد الجَنَدی)وبیّن علّته قال بعد ذلک 442:4 فذکرت ما انتهی إلی من علّه هذا الحدیث تعجّباً.لا محتجاً به فی المستدرک علی الشیخین رضی اللّه عنهما،فإن أولی من هذا الحدیث ذکره فی هذا الموضع:حدیثُ سفیان الثوری،وشعبه،وزائده،وغیرهم من أئمه المسلمین.عن عاصم بن بَهدَلَه،عن زرّ بن حُبیش.عن عبداللّه بن مسعود رضی الله عنه.عن النبی صلی الله علیه و سلم أنه قال:لا تذهب الأیام و اللیالی حتی یملک رجلٌ من أهل بیتی،یواطیء اسمُه اسمی.واسم أبیه اسم أبی:فیملأ الأرض قسطاً وعدلاً.کما ملئت جوراً وظلماً.
3- .رواه أبو داود فی سننه فی کتاب المهدی 151:4؛والترمذی فی سننه فی أبواب الفتن،فی(باب ما جاء فی المهدی)74:9.

ابو (1)حسین محمد بن حسین آبُری در کتاب«مناقب الشافعی»می گوید:محمد بن خالد نزد اهل علم و نقل ناشناخته است و احادیث متواتر و مستفیض از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله درباره مهدی(عج)رسیده است که وی از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله است و هفت سال حکومت می کند و زمین را از عدالت پر می کند و عیسی علیه السلام ظهور می کند و در کشتن دجال او را یاری می کند و او امام جماعت این امت است و عیسی علیه السلام پشت سرش نماز می خواند. (2)

و بیهقی می گوید:این حدیث را فقط محمد بن خالد روایت کرده است و حاکم او را مجهول می داند و در اسناد وی نیز اختلاف شده است.از وی از ابان ابن ابی عیاش از حسن به صورت مرسل از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند.بنابراین ارزش و اعتبار حدیث به محمد بن خالد که مجهول است از ابان بن ابی عیاش که متروک است از حسن از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله که مرسل و منقطع است بازمی گردد در مقابل احادیث ظهور مهدی(عج)از نظر مسند صحیح تر است. (3)

328.می گویم:مانند حدیث عبدالله بن مسعود از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله که فرمود:اگر از دنیا فقط یک روز باقی مانده باشد حتماً خداوند آن روز را بلند می کند تا مردی را از من یا از اهل بیت من برانگیزد که نامش شبیه نام من و نام پدرش شبیه نام پدر من است.زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.ابو داود و ترمذی آن را روایت کرده اند. (4)ن.

ص: 541


1- -در حدیث اشکال دیگری نیز وجود دارد:بیهقی می گوید:حاکم به ما خبر داد،عبدالرحمان ابن عبدالله بن یزداد المذکر از کتابش به من خبر داد،...صامت بن معاز می گوید:به جند-\شهری در یمن-\نزدیکی از محدثان آن شهر رفتم.نزد او این گونه یافتم:از محمد بن خالد جندی از ابان از ابو عیاش از حسن از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله. ذهبی می گوید:پس وضع این حدیث روشن و سست شد.پایان سخن ذهبی.این اشکال را حاکم نیز در«المستدرک»441/4 ذکر کرده است.
2- .برای آگاهی بیش تر به کتاب«التصریح بما تواتر فی نزول المسیح»تألیف امام کشمیری مراجعه کنید.
3- .حاکم پس از ذکر حدیث«محمد بن خالد جندی»در کتاب«المستدرک»و بیان اشکال آن می گوید:من این حدیث را از روی تعجب ذکر کردم نه به عنوان احتجاج و استناد به آن در تکمیل کتاب های شیخین زیرا به جای این حدیث شایسته تر بود که حدیث سوفیان ثوری و شعبه و زائده و دیگر امامان مسلمانان در اینجا آورده شود.از عاصم بن بهدله از زر بن حبیش از عبدالله بن مسعود از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود:روزها و شب ها سپری نمی شود تا مردی از اهل بیت من به حکومت رسد که نامش شبیه نام من و نام پدرش شبیه نام پدر من است.آنگاه زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.
4- .سنن ابی داود 151/4،کتاب المهدی؛سنن الترمذی 74/9،ابواب الفتن.

وقال:حسَنٌ صحیح.انتهی.

وفی الباب عن حذیفه بن الیمان.وأَبی أمامه الباهلی.وعبدالرحمن بن عَوْف.وعبداللّه بن عمرو بن العاص.وثوبان.وأَنَس بن مالک،وجابر.وابن عباس وغیرهم.

329.وفی سنن أبی داود (1)عن علی رضی الله عنه:أَنه نَظَر إلی ابنه الحسن.فقال:«إنَّ ابنی هذا سیِّدٌ کما سَمَّاه النبی صلی الله علیه و سلم،وسیخرجُ من صُلبه رجلٌ یسمَّی باسم نبیّکم،یُشبِهُه فی الخُلق، ولا یُشْبهُهُ فی الخَلق،یملأُ الأرض عدلاً» (2).

330.وعن أَبی سعید الخُدری رضی الله عنه قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«المهدیُّ مِنّی،أَجلی الجبهه،أَقْنی الأَنف.یملأ الأرضَ قسطاً وعدلاً.کما مُلئَتْ جوراً وظلماً.یملک سبع سنین».

رواه أَبو داود بإسناد جیِّد من حدیث عمران بن داوَر العمّی القطّان.عن قتاده.عن أَبی نضره.عن أَبی سعید،وروی الترمذی نحوه من وجْهٍ آخَرَ عن أبی الصّدیق الناجی عنه (3).

331.وروی أَبو داود (4)من حدیث صالح بن أَبی مریم أَبی الخَلیل الضُّبعی،عن صاحب له.عن أُمِّ سَلَمَه.عن النبی صلی الله علیه و سلم قال:«یکُون اختلافٌ عندَ موت خلیفه،فیخرجُ رجلٌ مِنْ أَهل المدینه هارباً إلی مَکَّه.فیأتیه ناسٌ مِن أهل مکَّه فیخرجونه و هو کاره،فیُبایعُونَهُ 4.

ص: 542


1- .153:4.
2- .هذا حدیث منقطع.لأن أبا إسحاق السبیعی فی سنده رأی علیاً رویه.ولم تثبت له روایه عنه.کما قاله المنذری فی مختصر سنن أبی داود 162:6.
3- .وقع فی الأصل هکذا:(من حدیث عمران بن داور العمّی القطان وقال حسن الحدیث عن قتاده عن أبی الصدیق الناجی عنه وروی الترمذی نحوه من وجه آخر).وفیه تحریف کثیر.صوابه ما أثبته طبقاً لما فی سنن أبی داود 152:4،و سنن الترمذی 75:9.
4- .152:4.

بینَ الرُّکن و المَقام،ویُبْعَثُ إلیه بعثٌ منَ الشّام فیخسف بهم بالبیداء بَیْنَ مکَّهَ والمدینه.فإذا رأَی الناسُ ذلک أَتاه أَبدال الشّام،وعصائبُ أَهل العراق فیُبعایِعونه.

و ترمذی می گوید:حدیث،حسن و صحیح است و در این باره از علی علیه السلام و ابو سعید و ام سلمه و ابوهریره روایت رسیده است.

آنگاه حدیث ابوهریره را آورده است و می گوید:حسن و صحیح است.

در این باره از حذیفه بن یمان و ابوامامه باهلی و عبدالرحمان بن عوف و عبدالله بن عمرو بن عاص و ثوبان و انس بن مالک و جابر و ابن عباس و دیگران روایت شده است.

329.و در سنن ابی داود (1)از علی علیه السلام روایت می کند که وی به فرزندش حسن علیه السلام نگاه کرد و فرمود:همانا این فرزندم سرور است همان گونه که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله او را نامید و در آینده از پشت او مردی همنام پیامبرتان صلی الله علیه و آله ظهور می کند که در اخلاق شبیه اوست و در قیافه شبیه او نیست.زمین را از عدالت پر می کند. (2)

330.و از ابو سعید خدری روایت شده که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:مهدی(عج)از من است وی پیشانی بلند و بینی کشیده است.زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از جور و ظلم پر شده است.هفت سال حکومت می کند.

ابوداود آن را با سند بسیار خوبی از عمران بن داور عمی قطان از قتاده از ابو نضره از ابو سعید و ترمذی نظیر آن را با سند دیگری از ابو صدیق ناجی از ابو سعید روایت کرده است. (3)

331.و ابوداود (4)از صالح بن ابی مریم ابو خلیل ضبعی از یکی از دوستانش از ام سلمه از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:پس از مرگ خلیفه ای،اختلافی روی می دهد.آن گاه مردی از اهل مدینه به مکه می گریزد و گروهی از اهل مکه نزد او می آیند،با اکراه او را خارج می کنند و میان رکن و مقام با او بیعت می نمایند و سپاهی از شام به سوی او فرستاده می شود.

آنگاه در بیداء میان مکه و مدینه در زمین فرو برده می شوند سپس هنگامی که مردم این حادثه را مشاهده می کنند،ابدال شام و عصائب اهل عراق نزد او می آیند و با او بیعت می کنند.4.

ص: 543


1- .153/4.
2- .این حدیث منقطع است؛زیرا ابو اسحاق سبیعی علی علیه السلام را اندکی دیده است؛ولی ثابت نشده که از وی روایت کند همان گونه که منذری در مختصر«سنن ابوداود»162/6 گفته است.
3- .در اصل این گونه آمده است:از حدیث عمران بن داور عمی قطان و گفت:حدیث او حسن است.از قتاده از ابوصدیق ناجی از ابوسعید و ترمذی نظیر آن را با سند دیگری روایت کرده است.و در عبارت متن تحریف زیادی شده است و صحیح آن همان گونه است که ما آوردیم.«سنن ابی داود»152/4 و«سنن الترمذی»75/9.
4- .152/4.

ثم ینشأُ رجلٌ من قریش.أَخوالُه کَلبٌ،فیَبعث إلیهم بَعثاً فیَظْهَرُون علیهم.وذلک بَعثُ کلب.

والخیبَهُ لمن لم یشهدْ غَنیمه کلب.فیَقسِمُ المالَ ویعمَلُ فی النّاس بسنَّهِ نبیهم،ویُلْقی الإسلامُ بجِرانِه فی الأرض.فَیَلبَثُ سبْعَ سنین.ثم یُتَوَفی ویُصلی علیه المسلمون»وفی روایه:

«فَیَلْبَثُ تِسْعَ سِنین».

ورواه الإمام أحمد باللفظین ورواه أَبو داود من وجه آخر عن قتاده،عن أَبی الخلیل،عن عبداللّه بن الحارث،عن أُمِّ سلمه نحوه (1)ورواه أَبو یعْلی الموصِلی فی«مسنده»من حدیث قتاده،عن صالح أَبی الخلیل،عن صاحب له،وربما قال صالحٌ:عن مجاهد،عن أُمِّ سلمه، والحدیث حسن (2).ومثله مما یجوز أَن یُقالَ فیه:صحیح.

332.وقال ابن ماجه فی سننه (3):حدثنا حَرمَلهُ بن یحیی المصری وإبراهیم بن سعید الجوهری.قالا:حدثنا أَبو صالح عبدالغفَّار بن داود الحرّانی،حدَّثنا ابن لَهِیعَهَ.

عن أَبی زُرْعَهَ عَمْرو بن جابر الحَضرَمِی.عن عبداللّه بن الحارث بن جزءٍ الزَّبیدی قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«یَخْرُجُ ناسٌ من أَهلِ المشرق،فیوطّؤون للمهدِیِّ»یعنی سلطانَهُ (4).

333.وذکر أَبو نُعیم فی«کتاب المهدی» (5)من حدیث حُذیْفَهَ قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«لو لَمْ یَبْقَ من الدنیا إلّایومٌ واحدٌ لَبَعَثَ اللّه فیه رجلاً اسمُه اسْمی،وخلقه خُلُقی،یُکَنَّی أَبا عبداللّه».2.

ص: 544


1- .مواضع الحدیث:أبو داود 153:4.أحمد(حدیث أبی سعید)17:3.وحدیث(أم سلمه)316:6.
2- .ورواه أیضاً الطبرانی فی الأوسط،ورجاله رجالُ الصحیح.قاله الحافظ الهیثمی فی مجمع الزوائد 315:7.
3- .1368:2.
4- .وقع فی الأصل هنا سند هذا الحدیث هکذا(وقال ابن ماجه فی سننه.حدثنا عثمان ابن أبی شیبه،حدثنا أبو داود الحفری،حدثنا یاسین،عن إبراهیم بن محمد بن الحنفیه،عن أبیه،عن علی قال:قال رسول اللّه...».و هو سندُ حدیث آخر أخرجه ابن ماجه فی سننه قبل هذا الحدیث المذکور بحدیثین 1367:2.فالمؤلف رحمه اللّهُ تعالی سبَقَ نظرُه أثناء کتابه السند من سند حدیث إلی سند حدیث.
5- .و قد لخصه الحافظ السیوطی،وحذّف أسانیده،وزاد علیه أضعافه،فی جزء سمّاه:العرف الوردی فی أخبارالمهدی،وأدخله فی کتابه الحاوی للفتاوی 143:2-166.وسأعزو ما یسوقه المؤلف عن کتاب المهدی لأبی نعیم إلی موضعه من الحاوی.و هذا الحدیث الآتی فیه 132:2.

آنگاه مردی از قریش سر بر می آورد که دایی هایش قبیله کلب اند.آنگاه مرد اهل مدینه سپاهی به سوی کلب می فرستد و بر آنان پیروز می شوند و آن[سرنوشت]سپاه کلب است و زیانکار کسی است که بر سر غنائم کلب حاضر نباشد.

سپس مال را تقسیم می کند و در میان مردم به روش پیامبرشان صلی الله علیه و آله عمل می کند و اسلام در زمین مستقر می شود و او هفت سال می ماند،آنگاه فوت می کند و مسلمانان بر او نماز می خوانند.

و در روایتی آمده است:نه سال می ماند.

احمد آن را با دو عبارت روایت کرده است و ابوداود آن را با سند دیگری نیز روایت کرده است:از ابو خلیل از عبدالله بن حارث از ام سلمه نظیر آن را (1)و ابویعلی موصلی در مسندش از قتاده از صالح ابو خلیل از یکی از دوستانش آن را روایت کرده است و زمانی صالح می گوید:از مجاهد از ام سلمه و حدیث حسن (2)است و مثل آن را صحیح نمی توان گفت.

332.و ابن ماجه در سنن (3)خود می گوید:برای ما روایت کردند:حرمله بن یحیی مصری و ابراهیم بن سعید جوهری از ابو صالح عبدالغفار بن داود حرانی از ابن لهیعه از ابوزرعه عمرو بن جابر حضرمی از عبدالله بن حارث بن جزء زبیدی که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:گروهی از اهل مشرق قیام می کنند و برای مهدی(عج)زمینه سازی می کنند؛یعنی حکومتش را. (4)

333.و ابو نعیم در«کتاب المهدی(عج)» (5)از حذیفه روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:اگر از دنیا فقط یک روز باقی مانده باشد حتماً خداوند در آن روز مردی را برمی انگیزد که همنام من و اخلاقش همانند اخلاق من و کنیه اش ابو عبدالله است.ت.

ص: 545


1- .سنن ابی داود 153/4؛مسند احمد بن حنبل(حدیث ابو سعید)17/3(و حدیث ام سلمه)316/6.
2- .همچنین طبرانی در معجم الاوسط آن را روایت کرده است و سندش صحیح است.به نقل از مجمع الزوائد 315/4.
3- .1368/2.
4- .در منبع اصلی سند آن این گونه است:ابن ماجه در سنن خویش می گوید:برای ما روایت کرد:عثمان ابن ابی شیبه از ابو داود حفری از یاسین از ابراهیم بن محمد حنفیه از پدرش از علی علیه السلام که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود...و سندی که در متن آمده است سند حدیث دیگری است که ابن ماجه در دو حدیث قبل آورده است(1367/2)و مؤلف هنگام نوشتن نگاهش از سند یک حدیث به سند حدیث دیگری منتقل شده است.
5- .حافظ سیوطی در جزوه ای آن را خلاصه کرده و سندهایش را حذف نموده و چند برابر آن افزوده و آن را العرف الوردی فی اخبار المهدی(عج)نامیده و در کتاب الحاوی 143/2-166 آورده است در آینده احادیثی را که مؤلف از کتاب المهدی آورده است به الحاوی آدرس می دهم و این حدیث در الحاوی 132/2 است.

ولکن فی إسناده العباس بن بکّار لا یحتجُّ بحدیثه.و قد تقدم هذا المتن (1)من حدیث ابن مسعود وأَبی هریره،وهما صحیحان.

334.و قد قالت أُمُّ سَلَمه:سمعتُ رسول اللّه یقول صلی الله علیه و سلم:«المهدیُّ مِن عِترَتی من وَلَدِ فاطمه».رواه أَبو داود وابن ماجه (2)،وفی إسناده(زیادُ بن بَیَان)وثَّقَهُ ابن حِبَّان.وقال ابنُ مَعِین:لیس به بأس،وقال البخاری:فی إسناد حدیثه نَظَر (3).

335.وقال أَبو نُعیم (4):حدَّثنا خَلَف بن أَحمد بن العباس الرَّامَهُرمُزی فی کتابه.حدّثنا همّام بن أحمد بن أَیوب،حدّثنا طالوت بن عباد.حدَّثنا سوید بن إبراهیم،عن محمود بن عمر،عن أَبی سلمه بن عبدالرحمن بن عوف،عن أبیه قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«لَیَبعَثَنَّ اللّه مِن عترتی رجلاً.أَفْرَقَ الثَّنایا،أَجْلی الجبْهَه،یملأُ الأَرضَ عدلاً،یفیضُ المالُ فی زمنه فیضاً».ولکن طالوت وشیخه ضعیفان.والحدیث ذکرناه للشواهد.

336.وقال یحیی بن عبدالحمید الحِمَّانی فی مسنده:حدَّثنا قیس ابن الربیع،عن أَبی حُصین،عن أَبی صالح،عن أَبی هُرَیْره،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«لاتقومُ السّاعهُ حتی یملک رجلٌ مِن أَهلِ بیتی،یفتَحُ القسطنطینیَّه وجَبَلَ الدَّیْلَم،ولو لم یبقَ إلّایومٌ طَوَّلَ اللّه ذلک الیومَ حتَّی یَفْتَحَها».یحیی بن عبد الحمید وثَّقه ابنُ معین وغیره،وتکلَّم فیه أَحمد.

337.وقال أَبونُعیم:حدَّثنا أَبوالفَرَج الأَصبهانی،حدَّثنا أَحمد بن الحسین،حدَّثنا أَبوجعفر بن طارق،عن الجید بن نظیف،عن أَبی نضره،عن أَبی سعید،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:2.

ص: 546


1- .فی ص 143.
2- .موضع الحدیث:عند أبی داود 151:4 و اللفظ له،وعند ابن ماجه 1368:2.
3- .انظر مراد البخاری من هذا التعبیر فی الرفع و التکمیل فی الجرح و التعدیل للکنوی،ص 213 من الطبعه الثانیه.
4- .ذکره السیوطی فی الحاوی 132:2.

ولی در سند آن عباس بن بکار است که به حدیث او استدلال نمی شود و این متن پیش تر در حدیث ابن مسعود و ابوهریره گذشت و آن دو صحیح اند.

334.و ام سلمه گفته است:از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود:مهدی(عج)از عترت من از فرزندان فاطمه علیها السلام است.

ابوداود و ابن ماجه (1)آن را روایت کرده اند و در سند آن زیاد بن بیان است که ابن حبّان آن را توثیق کرده است و ابن معین می گوید:وی بی اشکال است و بخاری می گوید:در اسناد حدیث او اشکال است. (2)

335.و ابو نعیم (3)می گوید:برای ما روایت کرد:خلف بن احمد بن عباس را مهرمزی در کتابش از همام بن احمد بن ایوب از طالوت بن عباد از سوید بن ابراهیم از محمود بن عمر از ابو سلمه بن عبدالرحمان بن عوف از پدرش که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:حتماً خداوند مردی از عترت مرا برمی انگیزد که دندان هایش گشاده و پیشانی بلند است.زمین را از عدالت پر می کند.وی در زمان خودش از هر طرف مال را می پاشد.

طالوت و استادش ضعیفند و ما این حدیث را به عنوان شاهد ذکر کردیم.

336.و یحیی بن عبدالحمید حمّانی در مسندش می گوید:برای ما روایت کرد:قیس ابن ربیع از ابو حُصَین از ابو صالح از ابو هریره که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:قیامت برپا نمی شود تا مردی از اهل بیت من حاکم گردد که قسطنطنیه و کوه دیلم را فتح می کند و اگر فقط یک روز باقی مانده باشد،خداوند آن روز را بلند می کند تا آنجا را فتح کند.

ابن معین و دیگران یحیی بن عبدالحمید را توثیق نموده اند ولی احمد درباره او اشکال کرده است.

337.و ابو نعیم می گوید:برای ما روایت کرد:ابو الفرج اصبهانی از احمد بن حسین از ابو جعفر بن طارق از جید بن نظیف از ابو نضره از ابو سعید که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:کسی که2.

ص: 547


1- .الحاوی 132/2.
2- .به کتاب الرفع و التکمیل فی الجرح و التعدیل،کنوی ص213 مراجعه کنید.
3- .الحاوی 132/2.

مِنّا الَّذی یصلِّی عیسی ابنُ مریمَ خَلْفَه» (1).و هذا إسناد لاتقوم به حُجَّه،لکن فی صحیح ابن حبَّان من حدیث عَطِیَّه بنِ عامر نحوُه.

338.وقال الحارث بن أَبی أُسامه فی مسنده:حدَّثنا إسماعیل بن عبدالکریم.حدَّثنا إبراهیم بن عقیل،عن أَبیه.عن وَهْب بن مُنَبِّه.عن جابر قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«یَنْزِلُ عیسی ابن مریم،فیقولُ أمیرُهم المهدیُّ:تعالَ صلِّ بنا،فیقول:لا،إنَّ بَعَضهم أَمیر بعض،تَکْرِمهَ اللّه لهذه الأُمَّه»و هذا إسناد جیِّد.

339.وقال الطَّبرانی:حدَّثنا محمد بن زکریا الهلالی،حدثنا العباس ابن بکّار،حدثنا عبداللّه بن زیاد،عن الأَعمش،عن زرِّ بن حُبَیش،عن حُذیفه قال:«خَطَبَنا النبی صلی الله علیه و سلم فذکَرَ ما هو کائن،ثم قال:لو لم یَبْقَ من الدنیا إلّایومٌ واحِد لطوّل اللّه ذلک الیوم حتی یَبْعَثَ رجُلاً مِن ولدی اسمُهُ اسمی».ولکن هذا إسنادٌ ضعیف.

و هذه الأَحادیثُ أربعه أَقسام:صِحاح،وحسان،وغرائب،وموضوعه.و قد اختلف الناسُ فی المَهْدی علی أَربعه أَقوال:

أَحدُها:أَنه المسیح ابن مریم،و هو المهدیٌّ علی الحقیقه.

واحتَجَّ أَصحابُ هذا بحدیث محمد بن خالد الجنَدی المتقدم (2)،و قد بیَّنَّا حالَه،وأ نّه لایَصحُّ،ولو صح لم یکن فیه حُجَّه،لأَن عیسی أَعظَمُ مَهْدیّ بین یَدَی رسول اللّه صلی الله علیه و سلم وبین الساعه.

و قد دَلَّت السُّنَّه الصحیحهُ عن النبی صلی الله علیه و سلم علی نُزوله علی المَنارَهِ البیضاء شَرْقیَّ دِمَشْق، وحُکمِهِ بکتاب اللّه،وقَتلِهِ الیَهُودَ و النصاری،ووضعِهِ الجِزیه،وإهلاکِ أَهلِ المِلل فی زمانه (3).ه.

ص: 548


1- .ذکره السیوطی فی الحاوی 134:2 بهذا اللفظ.ووقع فی الأصل بعد قوله(...خَلْفَه)زیادهُ(فیقول:ألا إنّ بعضهم علی بعض أمراء.تکرمه اللّه لهذه الأمّه).و هی زیاده من الناسخ فقد سبق نظره إلی الحدیث التالی.
2- .فی ص 141.
3- .انظر تفصیل ذلک کلّه بأحادیثه مخرّجاً مشروحاً فی التصریح بما تواتر فی نزول المسیح للإمام الکشمیری وما علّقتُه علیه.

عیسی بن مریم علیه السلام پشت سرش نماز می خواند،از ماست. (1)

این سند حجت واقع نمی شود ولی در صحیح ابن حبان از عطیه بن عامر،نظیر آن را روایت کرده است.

338.و حارث بن ابی اسامه در مسندش می گوید:برای ما روایت کرد:اسماعیل بن عبدالکریم از ابراهیم بن عقیل از پدرش از وهب بن منبّه از جابر که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

عیسی بن مریم علیه السلام فرود می آید.آنگاه امیر آنان مهدی(عج)می گوید:جلو بیا و برای ما نماز بخوان.عیسی علیه السلام می گوید:نه آنان امیر یکدیگرند،به خاطر گرامی داشتن خداوند این امت را.

و این سند بسیار خوب است.

339.و طبرانی می گوید:برای ما روایت کرد:محمد بن زکریا هلالی از عباس بن بکار از عبدالله بن زیاد از اعمش از زرّ بن حبیش از حذیفه که گفت:پیامبراکرم صلی الله علیه و آله برای ما خطبه خواند و حوادث آینده را یادآور شد.سپس فرمود:اگر از دنیا فقط یک روز باقی مانده باشد حتماً خداوند آن روز را بلند می کند تا مردی از فرزندان مرا برانگیزد که همنام من است.

ولی سند این حدیث ضعیف است.

این احادیث چهار گونه اند:صحیح و حسن و غریب و مجهول و درباره مهدی(عج) چهار نظر وجود دارد:

1-او عیسی بن مریم علیه السلام است واو مهدی حقیقی است.معتقدان به این نظریه به حدیث محمد بن خالد جندی پیشین استدلال نموده اند که ما وضعیت آن را روشن کردیم و این که آن صحیح نیست و بر فرض صحیح بودن بر این نظریه دلالت نمی کند،برای این که عیسی علیه السلام بزرگ ترین مهدی راه یافته پس از پیامبر صلی الله علیه و آله تا قیامت است.

و سنت صحیح از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله بر فرود آمدن عیسی علیه السلام بر مناره بیضاء در شرق دمشق و حکم کردنش براساس کتاب خدا و کشتن یهودیان و نصارا و قرار دادن جزیه و نابود کردن پیروان ادیان دیگر در زمان خود دلالت می کند. (2)د.

ص: 549


1- .الحاوی 134/2 و بر آن افزوده شده است:هوشیار باشید که آنان امیر یکدیگرند،به خاطر گرامی داشتن خداوند این امت را.ولی آن افزوده خطاط است،نظر او به حدیث بعدی بوده است.
2- .برای آگاهی بیش تر به کتاب التصریح بما تواتر فی نزول المسیح،تألیف امام کشمیری مراجعه کنید.

فَیَصِحُّ أَن یقال:لا مَهْدِیَّ فی الحقیقه سواه و إن کان غیرُه مَهْدیّاً.کما یقالُ:لا عِلمَ إلّاما نفع،ولا مال إلّاما وَقَی وَجْهَ صاحبه.وکما یصحُّ أَن یقال:إنما المَهْدِیُّ عیسی ابن مریم، یعنی المهدِیَّ الکاملَ المعصوم.

القول الثانی:أَنه المهدیّ الذی وَلِیَ مِن بنی العباس،و قد انتَهَی زمانُه.

340.واحتَجَّ أَصحابُ هذا القول بما رواه أَحمد فی مسنده (1):حدثنا وَکِیع،عن شَریک، عن علی بن زید،عن أَبی قِلابه،عن ثوبان قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:إذا رأَیتم الرَّایاتِ السُّودَ قد أَقبَلَتْ مِن خُراسان فائتُوها ولو حَبْواً علی الثَّلج،فإن فیها خَلیفَهً اللّه المهدیَّ».

(وعلی بن زید):قد رَوَی له مسلم مُتابَعهً،ولکن هو ضعیف،وله مناکیرُ تفرَّدَ بها،فلا یُحتَجُّ بما یَنفردُ به.

341.ورَوَی ابنُ ماجه (2)من حدیث الثَّوری،عن خالد (3)،عن أَبی قِلابه،عن أَبی أَسماءَ، عن ثوبان.عن النبی صلی الله علیه و سلم نحوَه،وتابعَهُ عبدالعزیز بن المختار عن خالد.

وفی سنن ابن ماجه (4)عن عبداللّه بن مسعود قال:«بینما نحن عند رسول اللّه صلی الله علیه و سلم إذْ أَقبلَ فِتیَهٌ من بنی هاشم.فلمّا رآهم النبیُّ صلی الله علیه و سلم اغرورَقَتْ عیناه،وتغیَّرَ لونه.فقلتُ:ما نزالُ نَرَی 2.

ص: 550


1- .277:5.
2- .فی سننه 1367:2.
3- .أی خالد الحذّاء.
4- .1366:2.

بنابراین صحیح است که گفته شود:در حقیقت هیچ مهدی راه نیافته ای جز او نیست هر چند دیگران نیز مهدی(عج)هدایت شده باشند همان گونه که هیچ علمی وجود ندارد مگر آنچه سودمند باشد و هیچ مالی وجود ندارد مگر آنچه آبروی صاحبش را حفظ کند همان گونه صحیح است که گفته شود:مهدی(عج)فقط عیسی بن مریم علیه السلام است یعنی مهدی کامل معصوم. (1)

قول دوم مهدی(عج)همان مهدی عباس است و زمان وی به پایان رسید.

340.صاحبان این دیدگاه به حدیثی که احمد در مسندش (2)روایت کرده است استدلال نموده اند.وی می گوید:برای ما روایت کرد:وکیع از شریک از علی بن زید از ابو قِلابه از ثوبان که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:هنگامی که پرچم های سیاه را مشاهده کردید که از خراسان روی آورده اند به سوی آن بیایید هر چند به صورت چهار دست و پا بر روی برف باشد؛زیرا خلیفه خدا مهدی(عج)در میان آن هاست.

مسلم،حدیث خوبی از علی بن زید روایت کرده است ولی او ضعیف است و حدیث منکری برای اوست که فقط وی آن را روایت کرده است؛بنابراین به حدیثی که تنها از او رسیده باشد،استدلال نمی شود.

341.و ابن ماجه (3)از ثوری از خالد (4)از ابو قلابه از ابواسماء از ثوبان از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نظیر آن را روایت کرده است و عبدالعزیز بن مختار نیز آن را از خالد روایت کرده است.

و در سنن ابن ماجه (5)از ابن مسعود روایت می کند که گفت:یک بار که نزد پیامبراکرم صلی الله علیه و آله بودیم،ناگهان جوانانی از بنی هاشم آمدند.پیامبراکرم صلی الله علیه و آله با مشاهده آنان دیدگانش پر از اشک2.

ص: 551


1- .چگونه می توان گفت:مقام عیسی،از مقام مهدی(عج)بالاتر است با این که در حدیث صحیح آمده است که عیسی علیه السلام پشت سر مهدی(عج)نماز می خواند.بنابراین مهدی(عج)امام و پیشوای حضرت عیسی علیه السلام است و او فرمانبر و مطیع مهدی(عج).بنابراین تنها پاسخ نخست ایشان قابل قبول است که حدیث محمد بن خالد حجت نیست و بر فرض حجت بودن در مقام تعارض از درجه اعتبار ساقط است.
2- .277/5.
3- .1367/2.
4- .یعنی خالد حذّاء.
5- .1366/2.

فی وجهِکَ شیئاً نَکْرَهُه؟

قال:إنَّا أَهلُ بیت اختارَ اللّه لَنَا الآخره علی الدُّنیا.و إنَّ أَهلَ بیْتی سَیَلْقَون بَلاءً وتشریداً وتطریداً،حتی یأتی قومٌ مِن أَهلِ المشرِق ومعهم رایاتٌ سُود،یَسأَلُونَ الحقَّ فلا یُعطَونه (1)، فیُقاتِلُون فیُنصرُون،فُیُعطَوْنَ ما سأَلوا فَلا یَقْبَلُونَه،حتی یَدفَعُوها إلی رَجلٍ من أَهل بیْتی،فَیَمْلَؤُها قِسطاً کما مُلِئَتْ جَوراً،فمن أَدرکَ ذلک منکم فَلْیأتِهم ولو حبواً علی الثَّلج».

وفی إسناده(یزیدُ بن أَبی زیاد)،و هو سیءُ الحفظ،اختَلَطَ فی آخِرِ عُمره،وکان یُقَلِّدُ الفُلُوس (2).

و هذا و الذی قبله لو صَحَّ:لم یکن فیه دلیلٌ علی أَنَّ المهدی الذی تولَّی من بنی العباس هو المهدیُّ الذی یخرج فی آخِرِ الزمان،بل هو مَهْدیُّ من جمله المهَدیّین.وعُمَرُ بن عبدالعزیز کانَ مَهْدیاً،بل هو أَولی باسمِ المَهْدی منه.

342.و قد قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«علیکم بسُنَّتی وسُنَّهِ الخُلفاء الرَّاشدین المهْدیِّین من بَعدی» (3).

و قد ذهبَ الإمامُ أَحمد فی إحدی الروایتین عنه وغیرُه إلی أَن عُمَر بن عبدالعزیز منهم.

ولا ریبَ أَنه کانَ راشدا مَهْدیا،ولکن لیس بالمهدیّ الذی یخرُجُ فی آخِر الزمان.فالمهدیُّ فی جانب الخیر و الرُّشد کالدَّجَّالِ فی جانب الشِّرِّ و الضَّلال.وکما أَنَّ بینَ یدیْ الدجَّالِ الأَکبرِ صاحب الخَوارق دَجَّالینَ کذّابِین (4).فکذلک بینَ یَدَی المَهْدِیِّ الأَکبَرِ مَهْدِیُّون راشدون.3.

ص: 552


1- .فی سنن ابن ماجه(فیسألون الخیر...).
2- .یعنی:یُزیّفُ النقود.
3- .هو جزء من حدیث العرْباض بن ساریه السُلّمی،رواه أحمد فی المسند 126:4،و 127؛وأبو داود 201:4،والترمذی 143:10؛وقال:حدیث حسن صحیح،وابن ماجه 15:1؛و هو الحدیث الثامن و العشرون من الأربعین النوویه.
4- .انظر طائفه من الأحادیث الوارده فی أنه«لا تقوم الساعه حتی یخرج ثلاثون کذّاباً آخِرهم الأعور الدجّال»فیماعلّقته علی التصریح بما تواتر فی النزول المسیح للإمام الکشمیری،ص 102-103.

شد و رنگش دگرگون شد.من گفتم:ما پیوسته در چهره شما چیزی را مشاهده نمی کنیم که برایمان ناخوشایند است.

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:ما خاندانی هستیم که خداوند آخرت را برای ما بر دنیا برگزید همانا اهل بیت من در آینده با بلا و آوارگی و رانده شدن مواجه می شوند تا این که گروهی از اهل مشرق با پرچم های سیاه می آیند و حق (1)را درخواست می کنند ولی به آن ها داده نمی شود.آنگاه می جنگند و پیروز می شوند و درخواست ایشان به آن ها داده می شود؛ولی نمی پذیرند تا آن را به مردی از اهل بیت من تحویل دهند که آن را از عدالت پر می کند همان گونه که از جور پر شده است پس هر یک از شما آن را درک کند،باید نزد آنان بیاید هر چند به صورت چهار دست و پا باشد.

در سند آن«یزید بن ابی زیاد»است.او کم حافظه است و در پایان عمر اختلال حواس پیدا کرد و سکه های تقلبی درست می کرد.

این حدیث و حدیث پیش از آن بر فرض صحیح بودن دلالت نمی کنند که مهدی عباسی همان مهدی است که در آخرالزمان ظهور می کند؛بلکه او یکی از مهدی هاست و عمر بن عبدالعزیز مهدی بود بلکه او به نام مهدی سزاوارتر از مهدی عباسی است. (2)

342.پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرموده است:بر شما باد به سنت من و سنت خلفای راشدین راه یافتگان پس از من. (3)

احمد حنبل در یکی از دو روایتش نظر داده که عمر بن عبدالعزیز یکی از آن هاست بدون شک وی راشد و مهدی بود ولی آن مهدی نیست که در آخرالزمان ظهور می کند.پس مهدی در طرف خیر و رشد همانند دجال در طرف شر و گمراهی است و همان گونه پیش از دجال بزرگ صاحب کارهای شگفت انگیز دو دجال دروغگو است. (4)به همین صورت پیش از مهدی بزرگ،مهدی های راشدی وجود دارد.3.

ص: 553


1- .در سنن ابن ماجه«خیر»آمده است.
2- .آنچه از احادیث استفاده می شود«مهدی یک شخص خاص است با ویژگی های معین از جمله هم نام بودن با پیامبر صلی الله علیه و آله،از فرزندان فاطمه بودن،نماز خواندن عیسی علیه السلام پشت سرش،گسترش عدالت بر پهنه گیتی و...و این گونه نیست که مهدی یک مفهوم کلی قابل انطباق بر افراد بسیاری باشد.
3- .آن بخش از حدیث عرباض بن ساریه سلمی است.مسند احمد حنبل 126/4 و 127؛سنن ابو داود 201/4؛سنن ترمذی 143/10 و گفته است:حدیث حسن و صحیح است و سنن ابن ماجه 15/1 و حدیث 28 از چهل حدیث النوویه.
4- .احادیثی را بنگر که می گوید:قیامت برپا نمی شود تا سی دجال دروغگو خروج کنند که آخرین آن ها دجال یک چشمی است.پاورقی کتاب التصریح بما تواتر فی نزول المسیح،تألیف امام کشمیری ص102-103.

القول الثالث:أَنه رجلٌ من أَهل بیتِ النبی صلی الله علیه و سلم،مِن وَلَدِ الحَسَن بن علی،یخرُج فی آخر الزمان،و قد امتلأَتْ الأرضُ جَوراً وظلماً،فیملأها قسطاً وعدلاً وأَکثَرُ الأحادیث علی هذا تدُلُّ.

وفی کونه مِن وَلَدِ الحسن سرٌّ لطیف،و هو أَنَّ الحسن رضی اللّه تعالی عنه تَرَکَ الخلافَهَ للّه.فَجَعَلَ اللّه مِن وَلَدِهِ مَن یقوم بالخلافَهِ الحقّ،المتضمِّن للعدل الذی یملأُ الأَرض.و هذه سُنَّهُ اللّه فی عباده أَنَّهُ من تَرَکَ لأجله شیئاً أَعطاهُ اللّه،أَو أَعطی ذُرِّیَّتَه أَفضلَ منه.

و هذا بخلاف الحسین رضی الله عنه.فإنَّه حَرَصَ علیها،وقاتل علیها،فلم یظفَر بها،واللّه أَعلم.

343.و قد رَوَی أَبو نُعیم (1)من حدیث أَبی سعید الخُدْری رضی الله عنه قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:

«یَخْرُجُ رجلٌ من أَهلِ بیتی،یعمَلُ بسُنَّتی،ویُنزِلُ اللّه له البَرَکَهَ من السَّماء،وتخرجُ له الأَرضُ بَرَکَتَها،ویَملأُ الأرضَ عدْلاً.کما مُلئَتْ ظُلماً،ویعمَلُ علی هذه الأُمَّه سَبْعَ سنین، ویَنزِلُ بیت المقدِس»..

ص: 554


1- .ذکره السیوطی فی الحاوی 131:2 بنحو هذا اللفظ.

قول سوم:مهدی(عج)مردی از اهل بیت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله از نسل امام حسن مجتبی علیه السلام است.

در آخرالزمان ظهور می کند که زمین از جور و ظلم پر شده است و آن را پر از عدل و داد می کند و بیش تر احادیث بر این مطلب دلالت می کند. (1)

و در این که وی از فرزندان حسن علیه السلام است،راز زیبایی نهفته است و آن این که وی برای خدا از خلافت دست کشید.از این رو خداوند از نسل او کسی را قرار داد که برپا کننده خلافت حق است که عدالت را دربردارد و زمین را از آن پر می کند و این سنت خداوند در میان بندگانش است که هرکس به خاطر او چیزی را ترک کند،خداوند بهتر از آن را به او یا به ذریه اش عنایت می کند. (2)

بر خلاف حسین علیه السلام که بر خلافت حریص بود و به خاطر آن جنگید از این رو به آن دست نیافت (3)و خداوند آگاه تر است.

343.ابو نعیم (4)از حدیث ابو سعید خدری روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:از اهل بیت من مردی قیام می کند،به سنت من عمل می کند و خداوند از آسمان بر او برکت می فرستاد و زمین برکت هایش را برای او خارج می کند و زمین را از عدالت پر می کند همان گونه که از ظلم پر شده است و هفت سال بر این امت حکومت می کند و در بیت المقدس ساکن می شود.5.

ص: 555


1- .دلالت بیش تر روایات بر این که مهدی(عج)از فرزندان امام حسن علیه السلام است صحیح نیست بلکه فقط یک روایت ضعیف در این باره وجود دارد که نمی توان به آن اعتماد کرد.م.
2- .چنین نیست که خداوند پاداش همه کارها را در این دنیا عنایت کند بلکه پاداش کارهای مهم برای افراد مخلص در آخرت است و تنها در برخی موارد به خاطر برخی مصالح گوشه های آن را نشان می دهد.
3- .همان گونه که امام مجتبی علیه السلام برای خدا از خلافت کناره گرفت،امام حسین علیه السلام برای خدا با یزید بیعت نکرد و حکومت یزید اموی را مشروع ندانست و به همین جهت ماموران بنی امیه درصدد شهادت امام حسین علیه السلام بودند و اما تنها به خاطر مشروع ندانستن ولایت یزید مبارزه کرد نه این که هدف او رسیدن به حکومت برای هوای نفس باشد و دلیل آن این است که اگر هدف او تنها رسیدن به خلافت برای میل نفسانی بود می توانست از راه های دیگر به این هدف برسد یا براساس پیشنهاد برخی به منطقه دورافتاده ای برود و زمینه را برای رسیدن به خلافت آماده کند و یا لااقل هنگامی که شکست خود را در برابر سپاه عمر سعد حتمی می دید می توانست به صورت تاکتیکی و موقت با یزید بیعت کند و در آینده از فرصت های مناسب استفاده نماید.همان گونه که معاویه در نبرد صفین هنگامی که شکست خود را حتمی می دید قرآن را بر سر نیزه کرد.آیا اگر امام حسین علیه السلام حریص بر خلافت بود و به همین دلیل به آن نرسید پس معاویه و یزید حریص بر خلافت نبودند و برای آن هیچ اقدامی نکردند که به آن رسیدند؟!م.
4- .الحاوی 131/2 و 135.

344.وروی أَیضاً من حدیث أَبی أُمامه (1).قال:«خَطَبَنَا رسول اللّه صلی الله علیه و سلم،وذکَرَ الدَّجَّالَ وقال:فتَنْفی المدینه الخَبَثَ کما یَنفی الکِیرُ خَبَثَ الحَدید،ویُدْعی ذلکَ الیومُ یوم الخلاص، فقالت أُمُّ شَریک:فأَین العَرَبُ یا رسول اللّه یَوْمَئِذٍ؟فقال:هُمْ یَومَئذٍ قلیلٌ،وجُلُّهُم ببیت المَقْدس.و إمامُهُم المَهْدیُّ رَجُلٌ صالح» (2).2.

ص: 556


1- .ذکره السیوطی فی الحاوی 135:2.
2- .هذا طَرَفٌ من حدیث طویل،انظره بتمامه مشروحاً مخرّجاً فی التصریح للکشمیری وما علّقتُه علیه،ص 158142.

344.و همچنین از حدیث ابوامامه (1)روایت می کند که گفت:پیامبراکرم صلی الله علیه و آله برای ما خطبه خواند و از دجال سخن به میان آورد و فرمود:مدینه پلیدی را دور می کند،همان گونه که کوره آهنگری،ناخالصی آهن را دور می کند و آن روز؛روز رهایی نامیده می شود.

ام شریک گفت:ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!در آن روز،عرب در کجایند؟

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:در آن روز آن ها اندکند و بیش ترشان در بیت المقدس اند و پیشوای آن ها مهدی(عج)مرد صالحی است. (2)8.

ص: 557


1- .الحاوی 131/2 و 135.
2- .این بخشی از یک حدیث بلند است که کامل آن در کتاب التصریح بما تواتر...با پاورقی های من آمده است ص 142-158.

الفتن و الملاحم

الحافظ عماد الدین،أبو الفداء،اسماعیل بن عمر بن کثیر

ابن الخطیب القرشی،البصروی،الدمشقی الشافعی المعروف ب«ابن کثیر»

(701-774)

محدث،مؤرخ،مفسر،فقیه.

ولد بجندل من أعمال بصری الشام،ثم انتقل مع ابیه إلی دمشق سنه 706،ونشأ بها وتخرج بیوسف بن عبد الرحمن المزی(متوفی 741)وصاهره ولازمه وأخذ عن ابن تیمیه، وکانت له خصوصیه به ومناضله عنه واتباع له فی کثیر من آرائه،وتعین سنه 748 استاذاً للحدیث فی مسجد ام صالح بعد موت الذهبی،ثم ولی مشیخه دار الحدیث الأشرفیه بعد موت السبکی.ویکفی فی تعریفه ما قاله ابن حجر فی ترجمته بعد ذکر مشایخه وتآلیفه:

[قال الذهبی فی المعجم المختص:الامام المفتی المحدث البارع،فقیه متفنن محدث متقن مفسر].

له تصانیف کثیره تناقلها الناس فی حیاته،وطبع أکثرها بمصر ودمشق و الیک بعض ما وصلنا منها:

البدایه و النهایه طبع فی 14 مجلداً،فی التاریخ علی نسق الکامل لأبن الاثیر،انتهی فیه إلی حوادث سنه 767،شرح صحیح البخاری لم یکمله.

ص: 558

گزیده کتاب

الفتن و الملاحم

تألیف:حافظ عماد الدین،ابو الفداء،اسماعیل بن عمر بن کثیر

ابن خطیب قرشی بصروی،دمشقی شافعی معروف به ابن کثیر

(701-774)

محدث،تاریخ نگار،مفسر و فقیه.در جندل از توابع بصری در شام متولد شد و در سال 706 با پدرش به دمشق نقل مکان کرد در آنجا بزرگ شد و نزد یوسف بن عبدالرحمان مزی (متوفی 741)تلمذ کرد،داماد او شد و ملازم او گردید.همچنین از ابن تیمیه فرا گرفت،از خواص و مدافعان وی بود و در بسیاری از نظریات ابن تیمیه از او پیروی کرد.در سال 748 پس از مرگ ذهبی،به عنوان استاد حدیث در مسجد ام صالح انتخاب شد و پس از مرگ سبکی،عهده دار مشیخه دارالحدیث اشرفیه گردید.برای شناخت وی سخن ابن حجر درباره اش کافی است.وی در ترجمه ابن کثیر پس از ذکر اساتید و تألیفات او می گوید:ذهبی در کتاب«المعجم المختص»می گوید:وی امام،مفتی،محدث نام آور،فقیه پویا،محدث محکم کار و مفسر است.

وی دارای تألیفات بسیاری است که در زمان حیاتش در میان مردم دست به دست می گردید و بیش تر آن ها در مصر و دمشق به چاپ رسیده است.برخی از آن ها که ما به دست آوردیم،عبارتند از:«البدایه و النهایه»این کتاب درباره تاریخ به روش الکامل ابن اثیر نگارش یافته است و تا حوادث سال 767 را در بردارد و در 14 جلد به چاپ رسیده است«شرح صحیح البخاری»که آن را کامل نکرد.

ص: 559

طبقات الشافعیه،تفسیر القرآن الکریم طبع فی عشره اجزاء جامع المسانید فی رواه الحدیث،ثمانیه مجلدات،الاجتهاد فی طلب الجهاد،الباعث الحثیث إلی معرفه علوم الحدیث مطبوع.

ومنها:کتاب النهایه أو الفتن و الملاحم فی مجلدین،طبع بتحقیق الدکتور طه محمد الزینی الاستاذ بالأزهر سنه 1388 بالقاهره.

و قد أورد المؤلف فی هذا الکتاب بحثاً حول احادیث المهدی المنتظر بعنوان«فصل فی ذکر المهدی الذی یکون فی آخر الزمان».

ولما کان ابن کثیر هذا علماً من أعلام التاریخ و التفسیر و الحدیث ولآثاره القیمه حول هذه المواضیع شأن فوق شأن سائر الکتب وأن آراءه التاریخیه و الحدیثیه حجه علی اخواننا أهل السنه،جعلنا الفصل المذکور من أجزاء هذا الکتاب. (1)2.

ص: 560


1- .البدر الطالع 153/1؛الدرر الکامنه 373/1-384؛شذرات الذهب 231/6؛طبقات المفسرین لشمس الدین الداودی؛کشف الظنون 280،228،19،10 ومواضع اخری؛آداب اللغه لجرجی زیدان 208/3؛عبقات الانوار-حدیث الثقلین 516/2؛الاعلام للزرکلی 317/1-318؛معجم المؤلفین 283/2.

«طبقات الشافعیه»،«تفسیر القرآن الکریم»در ده جلد به چاپ رسیده است.«جامع المسانید»درباره راویان حدیث در هشت جلد«الاجتهاد فی طلب الجهاد»«الباعث الحثیث الی معرفه علوم الحدیث»به چاپ رسیده است.

و از جمله آن هاست کتاب«النهایه»یا«الفتن و الملاحم»که با تحقیق دکتر طه محمد زینی، استاد دانشگاه الازهر در سال 1388 در قاهره،در دو جلد به چاپ رسیده است.

وی در این کتاب بحثی درباره احادیث امام مهدی(عج)با عنوان«فصل درباره مهدی که در آخرالزمان است»آورده است.

از آنجا که ابن کثیر یکی از بزرگان تاریخ و تفسیر و حدیث است و آثار وی درباره این موضوعات از جایگاهی برتر از جایگاه کتاب های دیگر برخوردار است و نظریات تاریخی و حدیثی وی برای برادران اهل سنت ما حجت است،آن فصل را در این کتاب آوردیم. (1)2.

ص: 561


1- .البدر الطالع 153/1؛الدررالکامنه 373/1-\384؛شذرات الذهب 231/6؛طبقات المفسرین،شمس الدین الداودی؛کشف الظنون 280،228،19،10 و مواضع آخر؛آداب اللغه،جرجی زیدان 208/3؛عبقات الانوار-حدیث الثقلین 516/2؛الاعلام زرکلی 317/1-\318؛معجم المؤلفین 283/2.

کتابُ النّهایه

أو

الفتنُ و الملاحم

للإمام أبی الفِداء إسماعیل بن کثیر

(701-774 ه)

تحقیق

الدکتور طه محمّد الزّینی

الأستاذ بالأزهر

الجزء الأول

الطبعه الأولی

ص: 562

الفتن و الملاحم

اشاره

حافظ عماد الدین،ابو الفداء،اسماعیل بن عمر بن کثیر

ابن خطیب قرشی بصروی،دمشقی شافعی معروف به ابن کثیر

(701-774)

جلد اول

ص: 563

فصل

فی ذکر المهدی الذی یکون فی آخر الزمان

و هو أحد الخلفاء الراشدین،والأئمه المهدیّین ولیس هو بالمنتظر الذی تزعمه الرافضه،وتَرْتَجِی ظُهوره من سرداب سامرّا،فإن ذلک ما لا حقیقه له،ولاعین، ولا أثر،ویزعمون أنه محمد بن الحسن العسکریّ،وأنه دخل السرداب وعمره خمسُ سنین،و أما ما سنذکره،فقد نطقت به الاحادیثُ المرویّه عن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:أنه یکون فی آخر الدهر،وأظنّ ظهوره یکون قبل نزول عیسی بن مریم،کما دلّت علی ذلک الأحادیث.

قال الإمام أحمد بن حنبل رحمه الله:حدثنا حجّاج،وأبونُعیْم،قالا:حدثنا قطر،عن القاسم (1)بن أبی بزَّه،عن أبی الطُّفَیْل،قال حجّاج:سمعت علیّا یقول:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم لو لم یَبْقَ من الدنیا إلّایومٌ لبعثَ اللّه رجلا منّا یملؤها عدلا،کما ملئت جوراً.

وقال أبو نعیم:رجل منّی.

وقال مرّه یذکره عن حبیب،عن أبی الطّفیل،عن علیّ،عن النبی صلی الله علیه و سلم ورواه أبو داود (2)،عن عثمان بن أبی شَیْبه،عن أبی نُعیمْ الفضل بن دُلین،وقال الإمام أحمد:حدثنا].

ص: 564


1- .القاسم بن أبی بزه من صغار التابعین.
2- .مختصر سنن أبی داود للمنذری،ج 6،ص 159 کتاب المهدی وفیه[رجلا من أهل بیتی]بدلا من[رجلا منا].

فصل

درباره امام مهدی(عج)ظهورکننده در آخرالزمان

وی یکی از خلفای راشدین و پیشوایان هدایت یافته مهدیین است و او آن منتظری -انتظار کشیده شده ای نیست که رافضه می پندارند و از سرداب سامرا امید به ظهورش دارند؛ زیرا آن عاری از حقیقت است و هیچ عین و اثری از آن نیست و می پندارند که مهدی(عج) همان محمد بن حسن عسکری علیهما السلام است که در پنج سالگی داخل سرداب شد ولی کسی را که ما می گوییم،احادیث روایت شده از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله دلالت می کند که در پایان روزگار است و من گمان می کنم که ظهور وی پیش از نزول عیسی بن مریم علیه السلام است همان گونه که آن احادیث بر این مطلب دلالت می کند.

امام احمد بن حنبل می گوید:حجاج و ابو نعیم برای ما روایت کردند از قطر از قاسم (1)بن ابی بزّه از ابوطفیل(حجاج می گوید)از علی علیه السلام شنیدم که می گفت:پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

اگر از دنیا فقط یک روز باقی مانده باشد حتماً خداوند مردی از ما را برمی انگیزد که آن را از عدالت پر می کند،همان گونه که از جور پر شده است.

و ابونعیم می گوید:مردی از من.

و یک بار آن را از حبیب از طفیل از علی علیه السلام از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند و ابوداود (2)از عثمان بن ابی شیبه از ابونعیم فضل بن دُلَین و امام احمد حنبل می گوید:

ص: 565


1- .وی از تابعین نابالغ است.
2- .مختصر سنن ابی داود،منذری 159/6 کتاب المهدی،در آن به جای«مردی از ما»مردی از اهل بیت من آمده است.

فضل بن دُلَیْن،حدثنا یاسین العجلیّ،عن إبراهیم بن محمد بن الحَنفیّه،عن أبیه،عن علیّ، قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:المهدیّ منّا أَهْلَ البَیْتِ یُصْلِحُه اللّهُ فی لَیْلهٍ،ورواه ابن ماجه (1)عن عثمان بن أبی شَیْبَه،عن أبی داود الحَفریّ،عن یاسین العِجلیّ،ولیس هو یاسین بنَ معاذ، الزّیاتُ ضعیف،ویاسین العجلیّ هذا أوثقُ منه.

وقال أبو داود:حدیث،عن هارون بن المغیره،حدثنا عمرو بن أبی قیس،عن شُعیْب بن خالد،عن أبی إسحاق،قال:قال علیّ،ونَظَر إلی ابنه الحسن،فقال:إن ابنی هذا سیّد،کما سمّاهُ رسول اللّه صلی الله علیه و سلم،وسیخرج من صُلبه رجلٌ یُسمیَّ باسم نبیکم صلی الله علیه و سلم،یُشبِهُهُ فی الخَلق ولا یشبهه فی الخُلُق ثم ذکر قصه یملأ الأرض عدلاً (2).

و قد عقد أبو داود السجستانیّ رحمه الله:کتاب المهدی مفرداً فی سُنَنِه،فأورد فی صدره حدیث جابر بن سَمُره،عن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:لا یزال هذا الدین قائماً حتّی یَکُونَ عَلَیْکُمْ اثنا عَشَر خلیفَهً کُلُّهم تَجْتَمَع علیه الأُمَّه.

وفی روایه«لایَزَالُ هذا الدِّینُ عزیزاً إلی اثنی عَشَر خلیفهً،قال فکبّر الناسُ،وضَجُّوا،ثم قال کلمهً خفیّه،قلت لأبی:ما قال؟،قال:کُلُّهم من قریش (3).

وفی روایه قال:فلّما رجع إلی بیته أَتَتْهُ قریش،فقالوا:ثُمَّ یکونُ ماذا؟قال:ثم یکون الهرجُ.

ثم روی أبو داود من حدیث سفیان الثوریّ،وأبی بکر بن عیّاش،وزائده،وقطر، ومحمد بن عبید کلهم عن عاصم بن أبی النَّجود،و هو بن بَهْدَلَه،عن زِرّ بن حُبَیش،عن عبداللّه،هو ابن مسعود،عن النبی صلی الله علیه و سلم قال«لو لم یَبْقَ من الدُّنیا إلّایوم،قال زائده (4):لطوَّل».

ص: 566


1- .سنن ابن ماجه،ج 2،ص 1367 باب خروج المهدی الحدیث رقم 4085.
2- .مختصر سنن أبی داود،ج 6،ص 162 کتاب المهدی الحدیث رقم 4121،وفیه کما سماه النبی صلی الله علیه و سلم بدل(رسول اللّه).
3- .مختصر سنن أبی داود،ج 6،ص 158 الحدیث رقم 4111.
4- .فی سنن أبی داود بعد زائده«و هو ابن قدامه».

فضل بن دُلَین برای ما روایت کرد از یاسین عجلی از ابراهیم بن محمد حنفیه از پدرش از علی علیه السلام روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«مهدی از ما اهل بیت است،خداوند یک شبه به کارهایش سامان می بخشد.و ابن ماجه (1)از عثمان بن ابی شیبه از ابوداود حفریّ از یاسین عجلی آن را روایت کرده است و یاسین عجلی،یاسین بن معاذ نیست که زیّات و ضعیف است بلکه یاسین عجلی موثق تر از اوست.

و ابو داود می گوید:برای من روایت شد:از هارون بن مغیره از عمرو بن ابی قیس از شعیب بن خالد از ابواسحاق که گفت:علی علیه السلام به فرزندش حسن علیه السلام نگاه کرد و گفت:همانا این فرزندم سرور است همان گونه که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله او را نامید و در آینده از پشت او مردی همنام پیامبرتان صلی الله علیه و آله ظهور می کند که در قیافه شبیه اوست و در اخلاق شبیه او نیست.(آنگاه ماجرا را بیان کرد)زمین را از عدالت پر می کند. (2)

و ابوداود سجستانی در سنن خویش«کتاب المهدی(عج)»را جداگانه آورده است و در آغاز آن حدیث جابر بن سمره از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله ذکر کرده است که فرمود:پیوسته این دین برپاست تا بر شما دوازده خلیفه باشد که امت بر همه آن ها اجتماع می کنند.

و در روایت دیگری آمده است:همواره تا دوازده خلیفه این دین عزیز است.آنگاه مردم تکبیر گفتند و ضجه زدند.سپس پیامبراکرم صلی الله علیه و آله آهسته کلمه ای فرمود:من به پدرم گفتم:چه فرمود؟گفت:همه ی آن ها از قریشند. (3)

و در حدیث دیگری جابر می گوید:هنگامی که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به خانه اش بازگشت،قریش نزد وی آمدند و گفتند:پس از آن چه روی می دهد؟

فرمود:آنگاه هرج و مرج و آشوب می شود.

سپس ابوداود از سفیان ثوری و ابوبکر بن عیاش و زائده و قُطر و محمد بن عبید همگی از عاصم بن ابی نجود همان ابن بَهْدَله از زرّ بن حبیش از عبدالله(ابن مسعود)از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

اگر فقط یک روز از دنیا باقی مانده باشد،زائده می گوید:حتماً خداوند آن روز را1.

ص: 567


1- .سنن ابن ماجه 1367/2 باب خروج المهدی(عج)حدیث 4085.
2- .مختصر سنن ابی داود 162/6 کتاب المهدی(عج)حدیث 1421.
3- .همان 158/6 حدیث 4111.

اللّه (1)ذلک الیوم،ثم اتفقوا (2)حتی یبعث فیه رجلاً منّی،أو من أهل بیتی،یُواطیء (3)اسمه اسمی،واسم أبیه اسم أبی،زاد فی الحدیث قطر،یملأ الأرضَ قسطا وعدلاً،کما مُلِئتْ ظلماً وجوراً (4)،وقال فی حدیث سفیان:لا تذهبُ أولا تنقَضی الدُّنیا حتّی یملک العربَ رَجُلٌ مِن أهل بیتی،یواطیء اسمُه اسمی (5)،وهکذا رواه أحمد،عن عمر بن عبید،وعن سفیان بن عُیَینَه،ومن حدیث سفیان الثوریّ،کلُّهُمْ عن عاصم،به،رواه الترمذیّ من حدیث السفیانیین (6)،به وقال حسن صحیح،قال الترمذیّ وفی:الباب عن علیّ،وأبی سعید،وأمّ سَلَمه،وأبی هریره،ثم قال الترمذیّ:حدثنا عبدالجبّار،بن العلاء العطار (7)«بن عبدالجبار» حدثنا سفیانُ بنُ عیَیْنه،عن عاصم،عن زِرّ،عن عبداللّه،عن النبی صلی الله علیه و سلم قال:یَلی رجلٌ من أَهلِ بِیتی یُواطیء اسمُه اسمی،قال عاصم:وأخبرنا أبو عاصم(صالح)عن أبی هریره،قال:لَوْ لَمْ یبقَ من الدُّنیا ألا یومٌ لَطَوَّلَ اللّهُ ذلک الیَومَ حتَّی یلی (8)،هذا حدیث حسن صحیح،وقال أبو داود حدثنا سهلُ ابن تمّام بن بُزیْع،حدّثنا عِمران القطّان،عن قتاده،عن أبی نُضره،عن أبی سعید،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:المهدیّ منّی،أجلی الجبْهَهِ (9)،أقْنَی الأنف،یملأُ الأَرْضَ قسطاً،وعدلاً،کما ملئتَ جوْراً،وظلماً،یملکُ سبع سِنینَ (10)،وقال أبو داود:

حدثنا أحمدُ بن إبراهیم،حدثنا عبداللّه بن جعفر،الرَّقیَّ أبو الملیح،الحسن بن عمر، عن زیاد بن بیان،عن علی،بن نفیل،عن سعید بن المسیّب،عن أمّ سَلَمه،قالت:سمعت (11)ف.

ص: 568


1- .لفظ الجلاله ساقط من نسخه هذا الأصل.
2- .یعنی الرواه.
3- .یواطیء:یوافق ویشابه.
4- .مختصر سنن أبی داود،ج 6،ص 159 کتاب المهدی الحدیث رقم 4113،وفیه«زاد فی حدیث قطر و هو ابن خلیفه،بدل زاد فی الحدیث قطر.
5- .المرجع السابق.
6- .السفیانان هما سفیان بن عیینه،وسفیان الثوری.
7- .ما بین القوسین ساقط من نسخه هذا الأصل.
8- .سنن الترمذی،ج 2،ص 36 أبواب الفتن باب ما جاء فی المهدی.
9- .أجلی الجبهه:منحسر الشعر الذی علی مقدمه رأسه أو منحسر نصف شعر رأسه،وأجلی الجبهه معناه واضح الجبهه واسعها،وأقنی الأنف محدود به مرتفع وسطه سابغ طرفه.
10- .مختصر سنن أبی داود،ج 6،ص 160 کتاب المهدی حدیث رقم 4116.
11- .فی هذا الأصل قال بدل قالت و هو تصحیف.

بلند می کند.آنگاه همه راویان روایت کرده اند:تا خداوند مردی را از من یا اهل بیت من برانگیزد که نامش شبیه نام من و نام پدرش شبیه نام پدر من است.بر حدیث قطر افزوده شده است:زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است. (1)

و در حدیث سفیان می گوید:دنیا نمی گذرد یا سپری نمی شود تا مردی از اهل بیت من حاکم عرب گردد که نامش شبیه نام من است. (2)

و احمد نیز از عمر بن عبید و سفیان بن عیینه و از حدیث سفیان ثوری همگی از عاصم و ترمذی از حدیث سفیان آن را روایت کرده اند و ترمذی می گوید:آن حسن و صحیح است و نیز می گوید:عبدالجبار بن علاء عطار(بن عبدالجبار)برای ما روایت کرد:از سفیان بن عیینه از عاصم از زرّ از عبدالله از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله که فرمود:مردی از اهل بیت من به حکومت می رسد که نامش شبیه نام من است.

عاصم می گوید:ابو عاصم(صالح)از ابوهریره به ما خبر داد که گفت:اگر فقط یک روز از دنیا باقی مانده باشد،حتماً خداوند آن روز را بلند می کند تا حکومت کند... (3)این حدیث حسن و صحیح است.

و ابو داود می گوید:سهل ابن تمام بن بزیع برای ما روایت کرد از عمران قطّان از قتاده از ابونضره از ابوسعید که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

مهدی(عج)از من است،وی پیشانی بلند،بینی کشیده است.زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از جور و ظلم پر شده است.هفت سال حکومت می کند. (4)

و ابو داود می گوید:احمد بن ابراهیم برای ما روایت کرد از عبدالله بن جعفر رقی ابو ملیح6.

ص: 569


1- .مختصر سنن ابی داود 159/6 کتاب المهدی حدیث 4113.
2- .مختصر سنن ابی داود 159/6 کتاب المهدی حدیث 4113.
3- .سنن ترمذی 36/2 باب های«الفتن»باب ما جاء فی المهدی(عج).
4- .مختصر سنن ابی داود 159/6-160؛کتاب المهدی(عج)حدیث 4115-4116.

-حسن بن عمر از زیاد بن بیان از علی بن نفیل از سعید بن مسیب از ام سلمه از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول:«المهدیُّ مِنْ عترتی،مِنْ ولِدَ فاطِمَه (1).

قال عبداللّه بن جعفر:سمعتُ أبا الملیح،یُثنی علی ابن نُفیل،ویذکر منه صلاحاً.

ورواه ابن ماجه،عن أبی بکر بن أبی شیبه،عن أحمد،بن عبدالملک،عن أبی المَلیح، الرّقیّ،عن زیاد بن بیان،به.

وقال أبو داود:حدثنا محمدُ بن المُثَنّی،حدثنا معاذُ بن هشام،حدثنی أبی،عن قتاده، عن صالح أبی الخلیل،عن صاحب له،عن أمّ سلمه.زوج النبی صلی الله علیه و سلم قالت:یکونُ اختلافٌ عِندَ الموت خلیفهٍ (2)فیخرج رجلٌ من أَهل المدینه هارباً إلی مَکَّه،فیأتونه ناس من أهل مکه، فیخرجونه،و هو کارهٌ،فیبایِعُونه بین الرُّکن و المقام،ویبعثُ من الشام فیُخْسِفُ بِهمْ بالبَیْدَاء، بین مکه و المدینه،فإذا رأی الناس ذلک أتاه أبدالُ (3)الشام،وعصائب (4)أهل العراق، فیبایعونه،ثم ینشأ رجل من قریش،أخواله کَلْب (5)،فیبعث إلیهم بعثاً،فیظهرون علیهم،وذلک بَعثُ کَلْب،والخیبَهُ لمن لم یشهد غَنیمه کلب،فیغنم،فیقسم المال،ویعمل فی الناس بسُنّه نبیّهم صلی الله علیه و سلم،ویُلقی الإسلامُ بِجرانِه (6)إلی الأرض،فیلبثُ سبع سنین،ثم یتوفَّی،ویصلّی علیه المسلمون (7).7.

ص: 570


1- .مختصر سنن أبی داود للمنذری،ج 6،ص 159 کتاب المهدی حدیث رقم 4115.
2- .صحتها عند موت خلیفه أبو داود،ص 161.
3- .الأبدال:جمع بدل بکسر الباء وسکون الدال،ویفتح الباء و الدال و هو الشریف الکریم،والابدال قوم یقیم اللّه تعالی بهم الأرض،وهم سبعون،أربعون بالشام،وثلاثون بغیرها،لا یموت أحدهم إلا قام مقامه آخر من سائر الناس.
4- .العصائب:جمع عصابه وهم الجماعه من العشره إلی الأربعین،والمراد هنا جماعات أهل العراق الذین یلتفون حوله.
5- .کلب:قبیله معروفه من قبائل العرب،وفی العرب:بنو کلاب،وبنو کلب،وبنو أکلب،وبنو کلبه،وکلها قبائل عربیه معروفه.
6- .الجران:الصدر،ویقال:ألفی الإسلام بجرانه بمعنی غلب واستولی.
7- .مختصر سنن أبی داود،ج 6،ص 161 کتاب المهدی حدیث رقم 4117.

که فرمود:مهدی(عج)از عترت من از فرزندان فاطمه علیها السلام است. (1)

عبدالله بن جعفر می گوید:از ابو ملیح شنیدم که علی ابن نفیل را مدح می کرد و خوبی اش را می گفت.

و ابن ماجه آن را از ابوبکر بن ابی شیبه از احمد بن عبدالملک از ابوملیح رقی از زیاد بن بیان...روایت کرده است.

و ابوداود می گوید:برای ما روایت کرد محمد بن مثنی از معاذ بن هشام از پدرش از قتاده از صالح ابو خلیل از یکی از دوستانش از ام سلمه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله که گفت:پس از مرگ خلیفه ای اختلافی روی می دهد آنگاه مردی از اهل مدینه به مکه می گریزد و گروهی از مردم مکه نزد وی می آیند.با اکراه او را خارج می کنند و میان رکن و مقام با او بیعت می کنند و سپاهی از شام فرستاده می شود آنگاه در بیداء میان مکه و مدینه در زمین فرو برده می شوند.

هنگامی که مردم این حادثه را مشاهده می کنند،ابدال (2)شام و عصائب (3)اهل عراق نزد او می آیند و با وی بیعت می کنند.آنگاه مردی از قریش که دایی هایش قبیله کلب (4)هستند،آشکار می شود و سپاهی به سوی آن ها اعزام می کند.آنگاه مرد مدنی و یارانش بر آن ها پیروز می شوند و آن پایان کار سپاه کلب است و زیان برای کسی است که بر سر غنیمت های گرفته شده از کلب حاضر نباشد.سپس مرد مدنی اموال را تقسیم می کند و در میان مردم براساس سنت پیامبرشان صلی الله علیه و آله عمل می کند و اسلام در زمین مستقر و پیروز می شود.وی هفت سال می ماند آنگاه فوت می کند و مسلمانان بر او نماز می خوانند. (5)7.

ص: 571


1- .مختصر سنن ابی داود 159/6-160 کتاب المهدی(عج)حدیث 4115-4116.
2- .ابدال جمع بدل و بدل به معنای شریف و بزرگوار و ابدال هفتاد نفرند که خداوند آن ها را در زمین قرار داده است.چهل نفر از آنان در شام و سی نفر در جاهای دیگر.هرگاه یکی از آن ها بمیرد شخص دیگری از مردم جایگزین او می شود.
3- .عصائب جمع عصابه،گروهی از ده تا چهل نفر.در اینجا مقصود گروه های اهل عراق هستند که اطراف مهدی(عج)را می گیرند.
4- .کلب یکی از قبیله های معروف عرب است و در میان عرب قبیله های بنی کلب،بنی اکلب و بنی کلبه وجود دارند که همگی معروفند.
5- .مختصر سنن ابی داود 161/6 کتاب المهدی(عج)حدیث 4117.

وقال أبوداود:قال هارون یعنی ابنَ المغیره،حدّثنا عمرو بن أبی قیس،عن مُطرِّف،بن طریف،عن أبی الحسن،عن هلال ابن عَمیره،وسمعت علیّا یقول:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یخرج رجل من وراء النَّهر،یقال له الحارث،حرَّاث،علی مقدّمته رجل،یقال له منصور،یُوطِّیء أو یُمکِّن لآلِ محمد،کما مَکّنت قریش لرسول اللّه صلی الله علیه و سلم وجَبَتْ علی کلِّ مؤمن نُصْرتُه،أو إجابتهُ (1).

وقال ابن ماجه:حدثنا حَرْمَلَهُ بن یحیی المِصریّ،وإبراهیم بن سعید الجوهریّ؛قالا:

حدثنا أبو صالح،عبدالغفار بن داود،حدثنا ابن لَهیعه عن أبی زُرعه؛عمرو بن جابر، الحضرمیّ عن عبداللّه بن الحرث،بن جزء الزِّبِیدیّ،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم«یخرج ناسٌ من المشرق،فیوطِّئون للمَهدیّ»،یعنی (2)سلطانه،وقال ابن ماجه:حدثنا عثمان بن أبی شیبه، حدثنا معاویه بن هشام،حدثنا علیّ بن صالح،عن زید بن أبی زیاد،عن إبراهیم بن علقَمه، عن عبداللّه،قال:بیْنا نَحْنُ عِندَ رسول اللّه صلی الله علیه و سلم إذ أقبلَ فتیَهٌ من بنی هاشم،فلما رأهم رسول اللّه صلی الله علیه و سلم اغرَوْرفَتْ عیْناهُ،وتغیّر لَوْنُه،فقلت:ما نزالُ نَرَی فی وجهک شیئا تَکرُهه،فقال:إنا أَهلُ بیتٍ اختار اللّهُ لنا الآخره علی الدنیا،و إنّ أهلَ بیتی سَیَلْقَونَ بعدی بَلاءَ و تشدیداً،وتطریداً، حتی یأتی قوم من قبل المشرق معهم رایات سود فیسألون الخیر فلا یعطونه،فیقاتلون فیُنصرون،فیعطَوْنَ ما سألوا،فلا یقبلونه،حتی یدفعوها إلی رجل من أهل بیتی فیملؤها قسطاً کما ملئوها جوراً،فمن أدرک ذلک منکم فلیأتهم،ولو حبْوَا علی الثلج (3).2.

ص: 572


1- .مختصر سنن أبی داود،ج 6،ص 162 کتاب المهدی حدیث رقم 4122 بلفظ نصره بدل نصرته.
2- .مختصر سنن ابن ماجه،ج 2،ص 1368 کتاب الفتن باب خروج المهدی حدیث رقم 4088.
3- .مختصر سنن ابن ماجه،ج 2،ص 1366 کتاب الفتن باب خروج المهدی حدیث رقم 4082.

و ابوداود می گوید:هارون یعنی ابن مغیره گفت:عمرو بن ابی قیس برای ما روایت کرد:از مطّرف بن طریف از ابوالحسن از هلال ابن عمیره از علی علیه السلام که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:مردی به نام حارث(حرّاث)از ماوراءالنهر قیام می کند که فرمانده مقدمه سپاه وی شخصی است به نام منصور.وی زمینه سازی می کند یا برای آل محمد نیرو فراهم می کند همان گونه که قریش برای پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نیرو فراهم کردند.یاری کردن او یا پاسخ دادن به دعوتش بر هر مؤمنی واجب است. (1)

و ابن ماجه می گوید:«برای ما روایت کرد:حرمله بن یحیی مصری و ابراهیم بن سعید جوهری هر دو از ابو صالح،عبد الغفار بن داود از ابن لهیعه از ابو زرعه،عمرو بن جابر، حضرمی از عبدالله بن حرث بن جزء زبیدی که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«مردمی از مشرق قیام می کنند و برای مهدی علیه السلام زمینه سازی می کنند.» (2)یعنی حکومتش را.

و ابن ماجه می گوید:برای ما روایت کرد:عثمان بن ابی شیبه،از معاویه بن هشام از علی بن صالح از زید بن ابی زیاد از ابراهیم بن علقمه از عبدالله که گفت:

«یک بار که ما نزد پیامبراکرم صلی الله علیه و آله بودیم ناگهان گروهی از جوانان بنی هاشم آمدند.هنگامی که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله آن ها را مشاهده کرد،دیدگانش پر از اشک شد و رنگش دگرگون شد.من گفتم:«ما همواره در چهره شما حالتی مشاهده می کنیم که برایتان ناخوشایند است.»

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«ما اهل بیتی هستیم که خداوند برای ما آخرت را بر دنیا ترجیح داد و همانا اهل بیت من پس از من گرفتار بلا و آوارگی و رانده شدن می گردند تا این که گروهی از طرف مشرق با پرچم های سیاه می آیند و خیر را درخواست می کنند ولی به آن ها داده نمی شود.آنگاه نبرد می کنند و پیروز می شوند و درخواستشان به آن ها داده می شود ولی آن را نمی پذیرند تا آن[پرچم ها]را به مردی از اهل بیت من دهند که زمین را از عدالت پر می کند همان گونه که از جور پر شده است.پس هر یک از شما آن را درک کند باید به سوی آن ها رود، هر چند به صورت چهار دست و پا بر روی برف باشد.» (3)2.

ص: 573


1- .مختصر سنن ابی داود 162/6 کتاب المهدی(عج)حدیث 4122. (2و3) .و.مختصر سنن ابن ماجه 1368/2 و 1366 کتاب الفتن باب خروج المهدی،حدیث 4088 و 4082.

ففی هذا السیّاق،إشاره إلی ملْک بنی العباس،کما تقدم التنبیه علی ذکر ذلک عند ابتداء ذکر دولتهم فی سنه ثنتین وثلاثین ومائه،وفیه دلاله علی أن یکون المهدیّ بعد دوله بنی العباس،وأنه یکون من أهل البیت من ذرّیه فاطمه بنت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم ثم من ولد الحسن،لا الحسین کما تقدّم النص علی ذلک فی الحدیث المرویّ،عن علیّ ابن أبی طالب (1)و اللّه أعلم.

وقال ابن ماجه:حدثنا محمد بن یحیی،وأحمد بن یوسف،قالا:حدثنا عبدالرزّاق،عن سفیان الثوریّ،عن خالد الحذَّاء،عن أبی قلابه،عن أبی أسماء الرحبیّ،عن ثوبان،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقتلُ (2)عند کنزکم ثلاثهٌ کلُّهم ابن خلیفه،ثم یصیرُ إلی واحدٍ منهمْ،ثم تَطلُع الرَّایاتُ السُّودُ،من قِبَل المشرق،فیقتلونکم قتلاً،لم یقتله قوم،ثم ذکر شیئاً لا احفظُه فقال:

فإذا رأَیتموه،فبَایعُوهُ،ولَوْ حبواً علی الثَّلْج،فإنّه خلیفه اللّه المهدی (3)،وتفرّد به(ابنُ ماجه) و هذا إسنادٌ قویّ صحیح،والمراد بالکنز المذکور فی هذا السیاق کنز الکعبه،یقتتلُ عنده لیأُخذُوه (4)،ثلاثه من أولاد الخلفاء،حتی یکون آخر الزمان،فیخرج المهدیّ،ویکون ظهوره من بلاد المشرق،لا من سِرداب سامرا،کما یزْعُمه جَهَلَهُ الرافضه،من أ نّه موجود فیه الآن، وهم ینتظرون خروجه فی آخر الزمان،فإنّ هذا نوع من الهَذیانِ،وقِسْطٌ کبیر من الخِذْلان، شدید من الشیطان.إذ لا دلیل علی ذلک،ولا برهان،لا من کتاب،ولا سنّه،ولا معقول (5)صحیح،ولا استحسانٍ.ح.

ص: 574


1- .هو حدیث«إن ابنی هذا سید».
2- .هکذا بالأصل،ولکن الموجود فی ابن ماجه یقتتل عند کنزکم،وسیأتی بیان ذلک فی موضعه قریبا.
3- .سنن ابن ماجه،ج 2،ص 1367 کتاب الفتن باب خروج المهدی حدیث رقم 4084 بلفظ یقتتل بدل یقتل.
4- .لیأخذوه:کان الأولی(لیأخذه)لأن الفعل لا تلحقه علامه الجمع مادام فاعله مذکورا،ولکن بجوز ذلک علی اللغه المسماه لغه(أکلونی البراغیث)ولها شواهد فی اللغه.و قد سار مؤلف هذا الکتاب علی هذه اللغه فی کثیر من المواضع.
5- .معقول:المراد به العقل،فقد استعمل اسم المفعول فی المصدر کما سبق بیانه فی أول الکتاب و التقدیر إذ لا دلیل ولابرهان من کتاب ولا سنه ولا عقل صحیح.

در این سیاق به حکومت بنی عباس اشاره شده است چنانچه هنگام شروع حکومت آنان در سال 132 به این مطلب توجه داده شد.این حدیث دلالت می کند که مهدی علیه السلام پس از حکومت بنی عباس است و او از اهل بیت از نسل فاطمه دختر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله سپس از فرزندان حسن علیه السلام است نه از فرزندان حسین علیه السلام چنانچه گذشت که در حدیث روایت شده از علی علیه السلام به آن تصریح شد و خداوند آگاه تر است.

و ابن ماجه می گوید:«محمد بن یحیی و احمد بن یوسف برای ما روایت کردند از عبد الرزاق از سفیان ثوری از خالد حذّاء از ابی قلابه از ابو اسماء رحبی از ثوبان که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«در کنار گنج تان سه نفر که همگی از فرزندان خلیفه اند کشته می شوند (1)سپس به یکی از آن ها می رسد،آنگاه پرچم های سیاه از مشرق نمودار می شوند و شما را به گونه ای می کشند که هیچ قومی آن گونه کشته نشده اند.»

سپس چیزی گفت که به خاطر ندارم و در ادامه فرمود:«پس هنگامی که آن را مشاهده کردید با او بیعت کنید هر چند مجبور باشید چهار دست و پا بر روی برف بروید؛زیرا او خلیفه خدا مهدی علیه السلام است.» (2)

فقط ابن ماجه آن را روایت کرده است و سندش قوی و صحیح است و مقصود از گنج یاد شده،گنج کعبه است که سه نفر از فرزندان پادشاهان برای گرفتن آن در کنارش می جنگند تا این که آخرالزمان فرا می رسد و مهدی علیه السلام از سرزمین مشرق ظهور می کند نه از سرداب سامرا آن گونه که جاهلان رافضه می پندارند که اکنون در آنجا موجود است و آنان منتظر ظهورش در آخرالزمان هستند،زیرا این نوعی هذیان و بخش زیادی از خواری بزرگ شیطان است؛ چرا که هیچ دلیل و برهانی از کتاب و سنت و عقل و استحسان صحیح بر این مطلب وجود ندارد. (3)م.

ص: 575


1- .در سنن ابن ماجه«نبرد می کنند»آمده است.
2- .سنن ابن ماجه 1367/2 کتاب الفتن باب خروج المهدی علیه السلام حدیث 4084.
3- .هیچ شیعه ای معتقد نیست که حضرت مهدی علیه السلام از سرداب ظهور می کند و اکنون وی در سرداب است بلکه آنان بر اساس روایت صحیح معتقدند که از کعبه ظهور می کند.معلوم نیست چنین اشخاصی چگونه به خود اجازه می دهند این گونه به شیعیان تهمت بزنند و آنان را به باد تمسخر گیرند.م.

وقال الترمذیّ:حدثنا قتیبه،حدّثنا رشدینُ بن سعد،عن ابن شهاب الزهریّ عن قییصَهَ ابن ذُؤَیْب عن أبی هریره قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم(تخرُج من خراسان رایاتٌ سودٌ،فلا یردُّها شیء حتّی تُنْصَب (1)بإیلیاء)،هذا حدیث غریب،و هذه الرایات لیست هی التی أقبل بها أبو مسلم الخراسانیّ،فاستلبَ (2)بها دوله بنی أمیّه،فی سنه ثنثتین،وثلاثین ومائه،بل رایاتٌ سود أُخَر،تأتی صحبَهَ المهدیّ،و هو محمد بن عبداللّه العَلَویِّ الفاطمیّ،الحسنیّ،رضی الله عنه، یصلحه اللّه فی لیله واحدهٍ،أی یتوب علیه،ویوَفقّه،ویلهمه رشدَه،بعد أن لم یکن کذاکَ ویؤیده بناس من أهل المشرق،ینصرونه،ویُقیمون سلطانه ویشیّدون أرکانه،وتکون رایاتهم سوداً أیضاً،و هو زیٌّ علیه الوقار،لأنّ رایهَ رسول اللّه صلی الله علیه و سلم کانت سوداء،یقال لها العقاب،و قد رکزها (3)خالد بن الولید علی الثنیّه التی شرقیّ دمشق،حین أقبل من العراق، فعرفت بها الثنیّه،فهی إلی الآن یقال لها ثنیّه العقاب،و قد کانت عقاباً (4)علی الکفار،من نصاری الروُّم و العرب.وأطَّدت (5)حسن العاقبه لعباده اللّه المؤمنین،من المهاجرین والأنصار،ولمن کان معهم،وبعدهم،إلی یوم الدین وللّه الحمد،وکذلک دخل رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یوم الفتح (6)إلی مکه،وعلی رأسه المغفرُ،وکان أسود،وجاء فی حدیثٍ أنه کان متَعَمّما بِعَمامه سوداء فوق البیضاء،صلوات اللّه،وسلامه علیه،والمقصود أن المهدیّ الممدوح الموعود بوجوده فی آخر الزمان یکونُ أصلُ ظهوره وخروجه من ناحیه المشرق ویُبایع له عند البیت،کما دلّ علی ذلک بعضُ الأحادیث،و قد أفردتُ فی ذکر المهدیّ جُزءاً علی حدَه، واللّه الحمد.3.

ص: 576


1- .صحیح الترمذی،ج 2،ص 44 أبواب الفتن.
2- .فی الأصل:فاستل بها،و هو صحیح المعنی علی أن استل مبنی للمجهول واستل معناه أخذ الشیء من بین أشیاءوالمعنی أن دوله بنی العباس استلت من بین الدول،ولکن التعبیر الذی أثبتناه أحسن.
3- .رکزها:غرزها،وفی الأصل ذکرها،و هو تصحیف من الناسخ.
4- .العقاب طائر جارح یخطف فریسته ویفر بها سریعا،وسمیت رایه الرسول صلی الله علیه و سلم بذلک تفاؤلا بأنها تخطف الأعداء،أی یخطف أهلها أعداءهم وسینتصرون علیهم.
5- .أطدت:أصلها وطدت،ومعنی وطدت مکنت،ومهدت،وثبتت،ولکن الواو قلبت همزه لخفیف نطقها علی اللسان.
6- .سنن ابن ماجه،ج 2،ص 1367 کتاب الفتن باب خروج المهدی حدیث رقم 4083.

و ترمذی می گوید:«برای ما روایت کرد:قتیبه از رِشدِین بن سعد از ابن شهاب زهری از قییصه ابن ذویب از ابو هریره که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«پرچم های سیاهی از خراسان آشکار می شود و چیزی آن ها را بازنمی گرداند تا در ایلیاء استوار شوند.» (1)

این حدیث غریبی است و این پرچم ها آن پرچم هایی نیست که ابو مسلم خراسانی آن ها را آورد و با آن ها حکومت بنی امیه را در سال 132 سرنگون کرد بلکه پرچم های سیاه دیگری است که یاران مهدی علیه السلام می آورند و مهدی علیه السلام محمد بن عبدالله علوی فاطمی حسنی است که خداوند در یک شب او را اصلاح می کند یعنی به او توجه می کند و او را موفق می سازد و راه صحیح را به او الهام می نماید پس از آن که این گونه نبود و او را به وسیله گروهی از مردم از اهل مشرق تایید می نماید و پیروز می کند و حکومتش را بر پا می نماید و پایه هایش را محکم می سازد و پرچم های آن ها نیز سیاه است و او با کرامت و باوقار است؛زیرا پرچم پیامبراکرم صلی الله علیه و آله سیاه بود و عقاب نامیده می شد و خالد بن ولید هنگام آمدن از عراق به شام آن را بر گردنه ای که در شرق دمشق است نصب کرد (2)که آن گردنه با آن نام معروف شده است و تا این زمان به آن ثنیه عقاب گفته می شود و پرچم پیامبراکرم صلی الله علیه و آله علیه کافران همانند نصارای روم و عرب عقاب بود (3)و برای بندگان مؤمن خداوند از مهاجران و انصار و مردم هم عصر آنان و مردم پس از آنان تا روز قیامت زمینه فرجام نیک را فراهم می کرد و همچنین پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در فتح مکه با کلاه خود سیاه وارد مکه شد (4)و در حدیثی آمده است که آن حضرت عمامه سیاهی بر روی عمامه سفید داشت.

و مقصود این است که مهدی علیه السلام ستوده و وعده داده شده بر وجودش در آخرالزمان،اصل ظهور و قیامش از ناحیه مشرق است و در کنار کعبه با او بیعت می شود چناچه برخی احادیث بر آن دلالت می کند و من جزوه ای مستقل درباره مهدی علیه السلام نوشته ام و ستایش ویژه خداوند است.3.

ص: 577


1- .صحیح ترمذی 44/2 ابواب الفتن.
2- .در اصل:«آن را یاد کرد»آمده است که وسیله خطاطها اشتباه شده است.
3- .پرچم پیامبراکرم صلی الله علیه و آله عقاب نامیده شد به خاطر تفأل به این که دشمنان را برباید.
4- .سنن ابن ماجه 1367/2 کتاب الفتن باب خروج المهدی علیه السلام حدیث 4083.

وقال ابن ماجه أیضا:حدثنا نصر بن علی الجَهْضَمیّ،حدثنا محمد بن مروان العقیلیّ، حدثنا عماره بن أبی حفصه،عن زید العمّیّ،عن أبی الصدِّیق الناجی،عن أبی سعید الخدریّ:أن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم قال:یکون فی أمّتی المهدیّ إن قُصِرَ فسَبْع وإلا تسع تنعم فیه أمتی نعمهً لم ینعموا مثلها«قط»تؤتی (1)الأرض أکلها،ولا تدَّخِرُ منهم شیئاً و المالُ یومئذ کُدُوس (2).یقوم الرجل فیقول:یا مهدیّ،أعطنی،فیقول:خذ،وقال الترمذیّ:حدثنا محمد بن بشّار،حدثنا محمد بن جعفر،حدثنا شعبه،سمعتُ زیدا العمِّیّ،سمعت الصدّیق الناجی یحدث عن أبی سعید الخدریّ،قال:خشینا أن یکون بعد نبیّنا حدثٌ فسألنا نبیَّ اللّه صلی الله علیه و سلم فقال:

إنّ فی أمتی المهدیّ،یخرجُ یعیش خمساً أو سبعاً،أو تسْعاً،زیدٌ الشاکُّ (3)،قال:

قلنا وما ذاک،قال؟سنین،قال فیجیء إلیه الرجل فیقول:یامهدیّ:أعطنی،أعطنی،قال فیحثیَ (4)له فی ثوبه،ما استطاع أن یحمله (5)»هذا حدیث حسن،و قد روی من غیر وجه،عن أبی سعید،عن النبی صلی الله علیه و سلم،وأبو الصدّیق الناجی اسمُه بکر بن عمرو،ویقال:بکر بن قیس،و هذا دلیل علی أن أکثر مدّته تسعٌ،واقلَّها،خمس أوسبع،ولعلّه هو الخلیفه الذی یحثی المال حثیاً،واللّه أعلم،وفی زمانه تکون الثّمار کثیرهً،والزروع غزیرهً،والمالُ وافر،والسلطان قاهر،والدین قائم،والعدوّ راغم،والخیرُ فی أیامه دائم.ی.

ص: 578


1- .کلمه قط غیر موجوده بالأصل؛ولکنها موجوده فی سنن ابن ماجه.
2- .کدوس:جمع کدس،بضم الکاف،وسکون الدال،وأصله الحب المحصود المجموع إلی بعضه،استعمل فی المال علی سبیل التشبیه،أی و المال کثیر مجموع إلی بعضه مثل کدوس الحب.
3- .یعنی أن النبی صلی الله علیه و سلم قال کلمه واحده من الخمس و السبع و التسع،ولکن زیدا العمی هو الذی شک فیما سمعه.فسارالشک منه إلی من روی عنه.
4- .یحثی له فی ثوبه:یرمی له المال فی ثوبه،کنایه عن کثره المال حتی إنه لا یعطی بالعد،ولکن یعطی(بالکوم)ویقال حثا یحثو وحثی یحثی،بوزن رمی یرمی،ودعا یدعو.وأصل استعمال الحثی فی التراب یقال حثا التراب یحثوه.
5- .صحیح الترمذی،ج 2،ص 36 أبواب الفتن،باب ما جاء فی المهدی.

و ابن ماجه نیز می گوید:«نصر بن علی جهضمی برای ما روایت کرد از محمد بن مروان عقیلی از عماره بن ابی حفصه از زید عمّی از ابو صدیق ناجی از ابوسعید خدری که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«در میان امت من مهدی علیه السلام است اگر کوتاه باشد هفت سال وگرنه،نه سال.در آن مدت امت من به گونه ای از نعمت ها بهره مند می شوند که هرگز همانند آن بهره مند نشده اند.زمین خوردنی هایش را می بخشد و چیزی را از آن ها ذخیره نمی کند و در آن زمان مال همانند خرمن بر روی هم انباشته است.مردی برمی خیزد و می گوید:«ای مهدی علیه السلام،به من ببخش!»

می فرماید:«بگیر!»

و ترمذی می گوید:«برای ما روایت کرد:محمد بن بشار از محمد بن جعفر از شعبه از زید عمی از صدیق ناجی از ابوسعید خدری که گفت:«ترسیدیم که پس از پیامبرمان صلی الله علیه و آله حادثه ناگواری رخ دهد،از این رو از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در این باره سؤال کردیم.وی فرمود:«همانا مهدی علیه السلام در میان امت من است.ظهور می کند و پنج یا هفت یا نه زندگی می کند.»(تردید از زید است)

گفتم:«آن ها چیست؟»

فرمود:سالها.»آنگاه ادامه داد:«مردی نزد وی می آید و می گوید:«ای مهدی علیه السلام به من ببخش،به من ببخش!»و وی آنقدر مال در پارچه اش می ریزد که قدرت بردنش را ندارد.» (1)این حدیث حسن است و با سندهای گوناگون از ابوسعید از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت شده است.

و نام ابو صدیق بکر بن عمرو است و بکر بن قیس نیز گفته شده است و این حدیث دلیل بر آن است که حداکثر زمان مهدی علیه السلام نه سال و حداقل آن پنج یا هفت سال است و شاید او خلیفه ای است که مال را به طور کامل می پاشد و خداوند آگاه تر است و در زمان وی میوه ها فراوان و کشتزارها انبوه و مال زیاد و قدرت غالب و دین استوار و دشمن مغلوب و خیر در دورانش همیشگی است.له

ص: 579


1- .صحیح ترمذی 36/2 ابواب الفتن،باب ما جاء فی المهدی صلی الله علیه و آله

وقال الإمام أحمد:حدثنا خلفُ بن الولید،حدثنا عبّاد بن عبّاد،حدثنا مُجالد بن سعید، عن أبی الودّاک،عن أبی سعید،قال:قلت:واللّه ما یأتی علینا أمیرٌ إلّاشرُّ من الماضی،ولا عامٌ إلّاو هو شرّ من الماضی،قال:لولا شیء سمعته من رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول:إن من أمرائکم أمیراً یحثو المالَ حثواً،ولا بَُعدّه یأتیه الرجل یسألُه،فیقول:خذ،فیبسُط ثوبه،فیحثُو فیه، وبسَط رسول اللّه صلی الله علیه و سلم ملحَفَهَ (1)غَلِیظَهَ،کانت علیه،یحکِیَ صُنْعَ الرجُلِ،ثمّ جمع إلیه أکنافها (2)، قال:فیأخذه،ثم ینطلق،تفرّد به أبو داود وأحمد،من هذا الوجه،وقال ابن ماجه:حدثنا هدیّه بن عبدالوهاب،حدثنا سعدُ بن عبدالمجید،بن جعفر،عن علیّ ابن زیاده الیمامیّ،عن عِکرمه بن عمّار،عن اسحاق بن عبداللّه،بن أبی طلحه،عن أنسَ بن مالک،قال:سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول:نحن وَلَدُ عبدِ المطَّلب سادهُ أهل الجنّه أنا وحمزه،وعلیّ،وجعفرُ، والحسنُ،والحسینُ،والمهدیَّ (3)،قال شیخنا أبو الحجاج المزِّیّ:کذا وقع فی سنن ابن ماجه، فی هذا الإسناد علیّ بن زیاد الیمامیّ،والصواب عبداللّه بن زیاد السُّحَیمی،قلت:وکذا أَورده البخاریّ فی التاریخ،ابن أبی حاتم فی الجرح و التعدیل،و هو رجل مجهول،و هذا الحدیث منکر،فأمّا الحدیث الذی رواه ابن ماجه فی سننه،حیث قال رحمه الله:حدثنا یونس بن عبدالأعلی،حدثنا محمد بن إدریس الشافعیّ،حدثنی محمد بن خالد،الجندیّ،عن أبان بن صالح،عن الحسن،عن أنس بن مالک،أن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم قال:لا یزداد الأمرُ إلّاشدّهً،ولا الدنیا إلّاإدباراً،ولا الناسُ إلّاشحّا،ولا تقوم الساعه إلّاعلی شرار الناس،ولا المهدیّ إلّا عیسی ابن مریم.ل.

ص: 580


1- .الملحفه:ما یلبس فوق سائر اللباس یتقی به البرد،کالعباءه ونحوها.
2- .سنن ابن ماجه،ج 2،ص 1368 کتاب الفتن باب خروج المهدی حدیث رقم 4087.
3- .الأکناف:جمع کنف،بفتح الکاف و النون و هو الجانب،أی ضم النبی صلی الله علیه و سلم جوانب الملحفه بمثل ضم آخذ المال ثوبه علی المال.

و احمد می گوید:«برای ما روایت کرد:خلف بن ولید از عباد بن عباد از مجالد بن سعید از ابو وداک از ابوسعید که گفت:«اگر حدیثی را از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نشنیده بودم،می گفتم:«به خدا سوگند!هر حاکمی برای ما می آید حتماً بدتر از پیشین است و هر سال قطعا بدتر از سال گذشته است.»و آن حدیث این است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«یکی از زمامداران شما مال را به طور کامل بدون شمارش می پاشد،مردی نزد او می آید و از او درخواست می کند.وی می گوید:«بگیر!آنگاه پارچه ای که بر روی دوش دارد می گستراند و در آن می ریزد.»

سپس پیامبراکرم صلی الله علیه و آله برای نشان دادن کار آن مرد ملحفه کلفتی که بر رویش افتاده بود گسترد و آنگاه گوشه هایش را جمع کرد و فرمود:«پس آن مرد برمی دارد و می رود.»

این حدیث را با این سند فقط ابو داود و احمد روایت کرده اند.

و ابن ماجه می گوید:«برای ما روایت کرد:هدیه بن عبد الوهاب از سعد بن عبد المجید بن جعفر از علی ابن زیاده یمامی از عکرمه بن عمار از اسحاق بن عبدالله بن ابی طلحه از انس بن مالک که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«ما فرزندان عبد المطلب سروران اهل بهشت هستیم،من و حمزه و علی و جعفر و حسن و حسین و مهدی علیهم السلام.» (1)

استاد ما ابو حجاج مزی می گوید:«در«سنن ابن ماجه»این گونه آمده است و در این سند علی بن زیاد یمامی است که صحیح آن عبدالله بن زیاد سحیمی است.»

من می گویم:«بخاری در کتاب التاریخ و ابن ابی حاتم در کتاب الجرح و التعدیل این گونه آورده است و او مجهول است و این حدیث منکر است و حدیثی که ابن ماجه در سنن خویش آورده است و می گوید:«برای ما روایت کرد:یونس بن عبدالاعلی از ادریس شافعی از محمد بن خالد جندی از ابان بن صالح از حسن از انس بن مالک که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«همواره بر سختی امور و پشت کردن دنیا و بخل و حرص مردم افزوده می شود و قیامت فقط بر مردم بد برپا می شود و هیچ مهدی علیه السلام به جز عیسی ابن مریم علیه السلام وجود ندارد.»8.

ص: 581


1- .سنن ابن ماجه 1268/2 کتاب الفتن،باب خروج المهدی حدیث 4078.

فإنه حدیث مشهور بمحمد بن خالد الجندیّ الصَّنعانی المؤذّن،شیخ الشافعی،وروی عنه غیرواحد أیضاً،ولیس هو بمجهول،کما زعمه الحاکم،بل قد روی عن ابن معین أنه وثقَّه،ولکن من الرّواه من حدّث به عنه،عن أبان بن أبی عیّاش،عن الحسن البصری، مرسلاً،وذکر ذلک شیخنا فی التهذیب،عن بعضهم:أنه رأی الشافعیّ فی المنام و هو یقول:

کذب علی یونس ابن عبدالأعلی،لیس هذا من حدیثی قلت:یونس ابن عبدالأعلی الصَّدَفیّ،من الثقات،لا یطعنُ فیه بمجردَ منامٍ،و هذا الحدیث فیما یظهر بادی الرأی،مخالفٌ للأحادیث التی أوردناها فی إثبات مهدیّ غیر عیسی بن مریم،إما قبل نزوله کما هو الأظهر واللّه أعلم.و أما بعده،وعند التأمل لا یتنافیان،بل یکون المراد من ذلک أن المهدی حقُّ المهدیّ هو عیسی ابن مریم،ولا ینفی ذلک أن یکون غیره مهدیّا أیضاً،واللّه أعلم.

ص: 582

آن حدیث مشهوری است به خاطر محمد بن خالد جندی صنعانی مؤذن،استاد شافعی و افراد زیادی نیز از او روایت کرده اند و او مجهول نیست آن گونه که حاکم پنداشته است بلکه از ابن معین نقل شده است که وی را توثیق کرده است ولی برخی راویان این حدیث را به صورت مرسل از او محمد بن خالد از ابان بن ابی عیاش از حسن بصری روایت کرده اند و استاد ما آن را در کتاب«التهذیب»ذکر کرده است و از برخی گزارش شده که وی شافعی را در خواب دید که می گفت:«یونس بن عبدالاعلی بر من دروغ بسته است.این حدیث از من نیست.»

من می گویم:«یونس بن عبد الاعلی صدفی از ثقات است که تنها به وسیله یک خواب، طعن به او وارد نمی شود.»

و این حدیث در ظاهر مخالف با احادیثی است که درباره اثبات مهدی علیه السلام غیر از عیس بن مریم علیه السلام آوردیم که یا پیش از فرود آمدن عیسی علیه السلام است چنانچه اظهر این گونه است خداوند آگاه تر است یا پس از فرود آمدن وی ولی پس از دقت در آن ها با هم منافات ندارند؛ بلکه مقصود از این حدیث این است که مهدی علیه السلام هدایت شده آن گونه که حق مهدی است عیسی بن مریم علیه السلام است و این مطلب نفی نمی کند که فرد دیگری نیز مهدی باشد و خداوند آگاه تر است.

ص: 583

موده القربی وأهل العباده

السید علی بن شهاب بن محمد الحسینی الهمدانی نزیل الهند

(714-786)

من علماء خراسان،یشارک فی بعض العلوم،إشتهر فی الهند واستقر فی کشمیر واسلم علی یده أکثر أهلها.

له مؤلفات بالعربیه و الفارسیه،أشهرها موده القربی...و هو من أجزاء ینابیع الموده للقندوزی،طبع لأول مره مع هذا الکتاب فی أستانبول سنه 1302،ثم طبع علی حسب طبعات الکتاب فی ایران وبمبئی وبیروت إلی أن طبع لسابع مره بتقدیم العلامه السید محمد مهدی الخرسان بالنجف الأشرف سنه 1384 کما طبع مستقلاً لأول مره سنه 1310 علی ما فی 255/230 ولکن لم نظفر علی هذه الطبعه و المخطوطه الوحیده منه موجوده فی مکتبته.

ومن الکتاب شطر خاص بالمهدی تحت عنوان:الموده العاشره فی عدد الأئمه وأن المهدی منهم علیه السلام فأخذت بذا الشطر عیناً من ینابیع الموده طبعه ترکب (1).1.

ص: 584


1- .نفحات الأنس لعبد الرحمن جامی؛اعلام الأخیار للکفوی؛جامع السلاسل لمجد الدین بدخشالی؛توضیح الدلائیل للسید شهاب الدین احمد؛ایضاح لکافه المقال للفاضل الرشید؛الأعلام للزرکلی 294/4 طبعه الأخیر؛نزهه الخواطر؛هدیه العارفین 725/1.

گزیده کتاب

موده القربی و أهل العباده

تألیف:سید علی بن شهاب بن محمد حسینی همدانی ساکن هند

(714-786)

وی از علمای خراسان است که در برخی علوم اسلامی تبحر داشت.وی در هند مشهور شد و در کشمیر مستقر شد و بیش تر اهل آنجا به دست وی مسلمان شدند.وی دارای تالیفاتی به زبان عربی و فارسی است که مشهورترین آن ها کتاب«موده القربی»است و آن یک بخش از کتاب«ینابیع الموده»تألیف قندوزی است.برای نخستین بار در سال 1302 این کتاب همراه کتاب«ینابیع الموده»در استانبول به چاپ رسید و پس از بارها به همان صورت در ایران و بمبئی و بیروت چاپ شد تا این که در چاپ هفتم با مقدمه سید محمد مهدی خرسان در نجف اشرف در سال 1384 چاپ شد.همچنین برای نخستین بار در سال 1310(احتمالا 1410 صحیح باشد)به چاپ رسید ولی ما به نسخه ای از این چاپ دست نیافتیم و نسخه منحصر به فرد خطی آن در کتابخانه اش موجود است.

بخشی از آن کتاب با عنوان«الموده العاشره فی عدد الائمه و ان المهدی علیه السلام منهم»به امام مهدی علیه السلام اختصاص دارد که آن را از کتاب«ینابیع الموده»که به صورت ترکیبی است می آوریم. (1)

ص: 585


1- .نفحات الانس،عبد الرحمان جامی؛الاعلام الاخیار،کفوی؛جامع السلاسل،مجد الدین بدخشالی؛توضیح الدلائیل،سید شهاب الدین احمد؛ایضاح لکافه المقال،فاضل رشید؛الاعلام زرکلی 294/4 آخرین چاپ؛نزهه الخواطر؛هدیه العارفین 725/1.

ینابیع المودّه

للعلامه الفاضل الشیخ الامجد و السید السند شیخ سلیمان ابن شیخ ابراهیم

المعروف بخواجه کلان ابن شیخ محمد معروف المشتهر به بابا خواجه

الحسینی البلخی القندوزی

رحمه اللّه آمین

طبع باذن نظارت معارف الجلیله

الجزء الاوّل

اسلامبول

فی مطبعه اختر

سنه 1301

ص: 586

ینابیع الموده

اشاره

سید علی بن شهاب بن محمد حسینی همدانی

ساکن هند

(714-786)

جلد اول

ص: 587

الموده العاشره

فی عدد الأئمه وان المهدی منهم علیهم السلام

عن الشعبی عن عمر بن قیس قال کنا جلوسا فی حلقه فیها عبداللّه بن مسعود.فجاء اعرابی فقال ایکم عبداللّه بن مسعود؟

قال:انا عبداللّه بن مسعود.

قال:هل حدثکم نبیکم کم یکون بعده من الخلفاء؟

قال:نعم،اثنا عشر عدد نقباء بنی اسرائیل.

عن الشعبی عن مسروق قال بینما نحن عند ابن مسعود نعرض مصاحفنا علیه اذ قال له فتی هل عهد الیکم نبیکم کم یکون من بعده خلیفه؟

قال:انک الحدیث السن وان هذا شیء ما سئلنی احد قبلک.نعم،عهد الینا نبینا صلی الله علیه و سلم انه یکون بعده اثنا عشر خلیفه بعدد نقباء بنی اسرائیل.

عن جریر عن اشعث عن ابن مسعود عن النبی صلی الله علیه و سلم:قال الخلفاء بعدی اثنا عشر کعدد نقباء بنی اسرائیل.

عن عبدالملک بن عمیر عن جابر بن سمره رضی الله عنه قال:کنت مع ابی عند رسول اللّه صلی الله علیه و سلم فسمعته یقول بعدی اثنا عشر خلیفه ثم اخفی صوته.

فقلت لابی ما الذی اخفی صوته؟

ص: 588

موده دهم:درباره تعداد امامان علیهم السلام و این که

مهدی علیه السلام یکی از آن هاست

-شعبی از عمر بن قیس روایت می کند که گفت:«در جلسه ای نشسته بودیم که عبدالله بن مسعود در آن حضور داشت.در این هنگام عرب بیابانگردی آمد و گفت:«کدام یک از شما عبدالله بن مسعود است؟»

وی پاسخ داد:«من عبدالله بن مسعودم.»

عرب گفت:«آیا پیامبرتان صلی الله علیه و آله به شما خبر داده است که پس از وی چه تعداد خلیفه خواهد بود؟»

ابن مسعود گفت:«آری،دوازده نفر.به تعداد نقیبان بنی اسرائیل.»

-شعبی از مسروق روایت می کند که گفت:«هنگامی که نزد ابن مسعود بودیم و قرآن هایمان را به او عرضه می کردیم،جوانی به او گفت:«آیا پیامبرتان صلی الله علیه و آله شما را آگاه نکرد که پس از وی چند خلیفه است؟»

ابن مسعود گفت:«تو جوان هستی و هیچ کس پیش از تو در این باره از من سوال نکرد.آری، پیامبرمان صلی الله علیه و آله ما را آگاه کرد که پس از وی دوازده خلیفه است به تعداد نقیبان بنی اسرائیل.»

-جریر از اشعث از ابن مسعود از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«خلفای پس از من دوازده نفرند به تعداد نقیبان بنی اسرائیل.»

-عبد الملک بن عمیر از جابر بن سمره روایت می کند که گفت:«همراه پدرم نزد پیامبراکرم صلی الله علیه و آله بودم و از آن حضرت شنیدم که می فرمود:«پس از من دوازده خلیفه است.» آنگاه آهسته چیزی بر زبان آورد.من به پدرم گفتم:«آهسته چه فرمود؟»

ص: 589

قال قال:کلهم من بنی هاشم.

وعن سماک بن حرب مثله.

عن سلیم بن قیس الهلالی عن سلمان الفارسی رضی الله عنه قال دخلت علی النبی صلی الله علیه و سلم فاذا الحسین علیه السلام علی فخذیه و هو یقبل عینیه ویقبل فاه ویقول:

أنت سید ابن سید وانت امام ابن امام وانت حجه ابن حجه وانت ابو حجج تسعه تاسعهم قائمهم.

عن اصبغ بن نباته عن عبداللّه بن عباس رضی الله عنه قال سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول انا وعلی والحسن و الحسین وتسعه من ولد الحسین مطهرون معصومون.

عن عبایه بن ربعی رضی الله عنه مرفوعاً انا سید النبیین وعلی سید الوصیین ان اوصیائی بعدی اثنا عشر اولهم علی وآخرهم القائم المهدی.

علی علیه السلام رفعه من احب ان یرکب سفینه النجاه ویستمسک بالعروه الوثقی ویعتصم بحبل اللّه المتین فلیوال علیا بعدی ولیعاد عدوه ولیأتم بالأئمه الهداه من ولده فانهم خلفائی واوصیائی وحجج اللّه علی خلقه بعدی وسادات امتی وقادات الاتقیاء إلی الجنه حزبهم حزبی وحزبی حزب اللّه وحزب اعدائهم حزب الشیطان.

علی علیه السلام رفعه لا تذهب الدنیا حتی یقوم علی امتی رجل من ولد الحسین یملأ الارض عدلا کما ملئت ظلما.

زید بن حارثه قال لما کانت اللیله التی اخذ فیها رسول اللّه صلی الله علیه و سلم علی الانصار بیعه الاولی قال:

انا اخذ علیکم بما اخذ اللّه علی النبیین من قبلی ان تحفظونی وتمنعونی عن ماتمنعون انفسکم عنه وتمنعوا علی ابن ابی طالب عن ما تمنعون انفسکم عنه وتحفظوه فانه الصدیق

ص: 590

پدرم گفت:فرمود:«همه آن ها از بنی هاشمند.»

این حدیث از سماک بن حرب نیز روایت شده است.

-سلیم بن قیس هلالی از سلمان فارسی روایت می کند که گفت:«نزد پیامبراکرم صلی الله علیه و آله رفتم و مشاهده کردم حسین علیه السلام بر روی ران آن حضرت نشسته است و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله چشمان و دهانش را می بوسد و می فرماید:

«تو سرور،فرزند سروری و تو امام،فرزند امامی و تو حجت،فرزند حجتی و تو پدر حجت های نه گانه ای که نهمین آن ها قائم علیه السلام شان است.»

-اصبغ بن نباته از عبدالله بن عباس روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«من و علی و حسن و حسین و نه نفر از فرزندان حسین علیهم السلام پاک و معصوم هستیم.»

-عبایه بن ربعی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«من سرور پیامبران علیهم السلام و علی علیه السلام سرور اوصیاست.همانا اوصیای من پس از من دوازده نفرند که نخستین آن ها علی علیه السلام و آخرین آنان قائم مهدی علیه السلام است.»

-علی علیه السلام از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«هرکس دوست دارد بر کشتی نجات سوار شود و به دستگیره استوار چنگ زند و به ریسمان محکم بیاویزد،پس از من باید علی علیه السلام را ولیّ خود قرار دهد و با دشمنش دشمنی کند و از امامان هدایت از نسل او پیروی نماید که آنان به یقین جانشینان و اوصیای من و حجت های خداوند بر خلق او پس از من و سروران امت من و پیشوایان پرهیزکاران به سوی بهشت هستند.حزب ایشان حزب من و حزب من حزب خداست و حزب دشمنان آن ها حزب شیطان است.»

-علی علیه السلام از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«دنیا سپری نمی شود تا مردی از فرزندان حسین علیه السلام سرپرست امت من گردد که زمین را از عدالت پر می کند همان گونه که از ظلم پر شده است.»

-زید بن حارثه می گوید:«پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در شب بیعت اول عقبه با انصار فرمود:

«من از شما آن پیمانی را می گیرم که خداوند از پیامبران پیش از من پیمان گرفت این که از من محافظت و دفاع کنید از آنچه خودتان را از آن باز می دارید و از علی بن ابی طالب علیه السلام دفاع

ص: 591

الاکبر یزید اللّه دینکم وان اللّه اعطی موسی العصا وابراهیم برد النار وعیسی الکلمات یحیی بها الموتی واعطانی هذا علیا ولکل نبی آیه و هذا آیه ربی والائمه الطاهرون من ولده ایات ربی لن تخلو الارض من أهل الایمان ما ابقی اللّه احدا من ذریته واحدا.

ابن عباس رفعه ان اللّه فتح هذا الدین بعلی واذا مات علی فسد الدین ولا یصلحه إلّا المهدی بعده.

ابو هریره رفعه لو لم یبق من الدنیا إلّایوم واحد لطول اللّه ذلک الیوم حتی یبعث رجل من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی واسم ابیه اسم ابی یملاء الارض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا.

علی المرتضی رفعه الائمه من ولدی فمن اطاعهم فقد اطاع اللّه ومن عصاهم فقد عصی اللّه هم عروه الوثقی وهم الوسیله إلی اللّه تعالی.

وعنه رفعه یخرج رجل من وراء النهر یقال له حارث الحراث علی مقدمه رجل یقال له منصور یوطن او یمکن لآل محمد کما مکنت قریش لرسول اللّه وجب علی کل مؤمن نصره او قال اجابته.

ابو لیلی الاشعری رفعه تمسکوا بطاعه ائمتکم فان طاعتهم طاعه اللّه ومعصیتهم معصیه اللّه.

ص: 592

کنید از آنچه از خودتان در برابر آن دفاع می کنید و از او محافظت کنید؛زیرا او صدیق اکبر است.خداوند بر دینتان بیفزاید و همانا خداوند به موسی علیه السلام عصا و به ابراهیم علیه السلام سرد شدن آتش و به عیسی علیه السلام کلماتی بخشید که با آن ها مردگان را زنده می کرد و به من این علی علیه السلام را داد و هر پیامبری معجزه ای دارد و این معجزه پروردگار من است و امامان طاهر از نسل او معجزات پروردگار منند،زمین از اهل ایمان خالی نمی گردد تا وقتی که خداوند یک نفر از ذریه او را باقی گذارد.»

-ابن عباس از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«همانا خداوند این دین را به وسیله علی علیه السلام فتح کرد و هنگامی که علی علیه السلام فوت کند هیچ کس آن را اصلاح نمی کند مگر مهدی علیه السلام پس از او.»

-ابو هریره از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«اگر از دنیا تنها یک روز باقی مانده باشد حتماً خداوند آن روز را بلند می کند تا مردی از اهل بیت مرا برانگیزد که نامش شبیه نام من و نام پدرش شبیه نام پدر من است.زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.»

-علی مرتضی علیه السلام از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«امامان علیهم السلام از نسل منند.پس هر کس از آنان اطاعت کند حتماً از خداوند اطاعت کرده است و هر کس از آنان نافرمانی کند حتماً از دستور خدا سرپیچی کرده است آنان دستگیره های محکمند و آنان وسیله به سوی خداوند تعالی هستند.»

-همچنین وی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«مردی به نام حارث حراث از ماوراء النهر قیام می کند که فرمانده مقدمه سپاه او مردی است به نام منصور.وی برای آل محمد صلی الله علیه و آله زمینه سازی یا نیروسازی می کند همان گونه که قریش برای پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نیرو فراهم کردند.بر هر مؤمنی یاری او یا فرمود پاسخ به دعوتش واجب است.»

ابو لیلی اشعری از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«به اطاعت از امامانتان چنگ زنید؛زیرا اطاعت ایشان اطاعت خدا و نافرمانی از آنان نافرمانی خداست.»

ص: 593

شرح المقاصد

مسعود بن عمر بن عبداللّه،الشیخ سعد الدین التفتازانی الهروی

الشافعی الخراسانی

(712-793)

أصله من تفتازان احدی قراء نساء(من بلاد خراسان)فانتقل إلی سرخس وأبعده تیمورلنک إلی سمرقند إلی أن توفی فیها فنقلوه ودفنوه بسرخس.

کان من أعلام العربیه و البیان و المنطق و الکلام.

کما له آثار حول هذه العلوم وغیرها.

منها:المطول فی البلاغه ط،النعم السوابغ،فی شرح الکلم النوابغ للزمخشری ط، إرشاد الهادی فی النحو،حاشیه علی شرح العضد علی مختصر ابن الحاجب،شرح العقائد النفسیه ط،شرح التصریف الفری ط،و هو أول ما صنف من الکتب شرح الشمسیه ط،فی المنطق و التهذیب وأیضاً فی المنطق وأیضاً شرح تلخیص المفتاح فی المعانی و البیان.

ومنها:المقاصد فی الکلام وله ایضاً شرح المقاصد طبع فی الجزئین فی اولنمشدر بترکیا 1277 ثم بالقاهره وفیه شطر متعلق بالمهدی المنتظر علیه السلام تحت عنوان:قال خاتمه 8 ممّا یلحق بباب الامامه بحث خروج المهدی (1)فاقتطفنا هذا الشطر و قدمناه للقراء فالیک نصها.7.

ص: 594


1- .الدرر الکامنه 350/4؛البدر الطالع للشرکانی 303/2-305؛آداب اللغه لجرجی زیدان 235/3؛بغیه الدعاه للسیوطی 391؛شذرات الذهب لأبن العماد 319/6-322؛روضات الجنات،ص 309؛کشف الظنون،ص 1780؛ایضاح المکنون 531/3؛معجم المطبوعات 635/1؛هدیه العارفین 429/2؛الاعلام للزرکلی طبعه جدیده 219/7.

گزیده کتاب

شرح المقاصد

تألیف:مسعود بن عمر بن عبدالله،

شیخ سعد الدین تفتازانی هروی شافعی خراسانی

(712-793)

وی اهل تفتازان یکی از آبادی های نساء از سرزمین خراسان است که به سرخس نقل مکان کرد و تیمور لنگ او را به سمرقند تبعید کرد.وی در همانجا فوت کرد و پس از مرگش جنازه او را به سرخس بردند و در آنجا دفن کردند.

وی از ارکان علم عربی و بیان و منطق و کلام است و درباره این علوم از خود آثاری بر جای گذارده است که برخی از آن ها عبارتند از:

«المطول»درباره بلاغت که به چاپ رسیده است.«النعم السوابغ فی شرح الکلم النوابغ» تألیف زمخشری به چاپ رسیده است.«ارشاد الهادی»در علم نحو«حاشیه علی شرح العضد»بر مختصر ابن حاجب«شرح العقائد النفسیه»به چاپ رسیده«شرح التصریف الفری» به چاپ رسیده و آن نخستین کتابی است که تألیف کرد.«شرح الشمسیه»است«فی المنطق و التهذیب»و نیز«فی المنطق»همچنین«شرح تلخیص المفتاح فی المعانی و البیان».

و از آن جمله است«المقاصد فی الکلام»و نیز«شرح المقاصد»که در سال 1277 در دو جلد در اولنمشدر ترکیه و پس از آن در قاهره به چاپ رسید.بخشی از این کتاب متعلق به امام مهدی علیه السلام است با عنوان:«خاتمه 8 پیوست باب امامت،بحث از ظهور مهدی علیه السلام» (1).ما این بخش از کتاب را به خوانندگان تقدیم می کنیم.

ص: 595


1- .الدرر الکامنه 350/4؛البدر الطالع،شرکانی 303/2-305؛آداب اللغه،جرجی زیدان 235/3؛بغیه الدعاه،سیوطی 391؛شذرات الذهب،ابن عماد 319/6-322؛روضات الجنات،ص 309؛کشف الظنون،ص 1780؛ایضاح المکنون 531/3؛معجم المطبوعات 635/1؛هدیه العارفین 429/2؛الاعلام زرکلی چاپ جدید 219/7.

الجلد الاول من

شرح المقاصد

مقاصد فی علم الکلام

للعلامه سعد الدین عمر التفتازانی

اوله حمدا لمن تفوح نفحات الامکان

رتبه علی سته مقاصد فرغ من تألیفه سنه 784

بسمرقند له علیه شرح جامع اورد فی شرحه مغلطه

الجذر الاصم و قد شرحها الفضلاء وعلیه حاشیه

مولانا علی القاری وعلیه حاشیه للمولی الیاس ابن ابراهیم

السینابی قال صاحب الشقایق وهی لطیفه جدا رأیتها

بخطه وعلیه تعلیقه للمولی أحمد بن موسی الخیال

ذکره المجدی فی ذیله ومولانا مصطفی

مصلح الدین المعروف بحسام زاده

کتب حاشیه علیه ذکره المجدی

واختصره الشیخ محمد بن

محمد الایجی سماه مقاصد

المقاصد

(من اسامی الکتب)

معارف نظارت جلیله سی رخصتیله طبع اولنمشدر

صحاف چارشوسنده(بوسنوی الحاج محرم افندیک)دکاننده

فروخت اولنوز

ص: 596

شرح المقاصد

اشاره

مقاصد فی علم الکلام

علامه سعد الدین عمر التفتازانی

(712-793)

ص: 597

لحسن ظنهم باصحاب رسول اللّه صلی الله علیه و سلم ذکروا لها محامل وتأویلات بها تلیق وذهبوا إلی انهم محفوظون عما یوجب التضلیل و التفسیق صونا لعقائد المسلمین عن الزیغ و الضلاله فی حقّ کبار الصحابه سیما المهاجرین منهم والانصار و المبشرین بالثواب فی دار القرار واما ماجری بعدلهم من الظلم علی أهل بیت النبی صلی الله علیه و سلم فمن الظهور بحیث لا مجال للاخفاء ومن الشناعه بحیث لا اشتباه علی الآراء اذ تکاد تشهد به الجماد و العجماء ویبکی له من فی الارض و السماء وتنهد منه الجبال وتنشق الصخور ویبقی سوء عمله علی کر الشهور ومر الدهور فلعنه اللّه علی من باشر او رضی او سعی ولعذاب الآخره اشد وابقی.

فان قیل فمن علماء المذهب من لم یجوز الامن علی یزید مع علمهم بانه یستحق ما یربوا علی ذلک ویزید.

قلنا فحامیا عن ابن یرتقی إلی الاعلی فالاعلی کما هو شعار الروافض علی ما یروی فی ادعیتهم ویجری فی اندیتهم فرأی المعتنون بامر الدین الجام العوام بالکلیه طریقا إلی الاقتصاد فی الاعتقاد وبحیث لا تزل الاقدام علی السواء ولا تضل الافهام بالاهواء والا فمن یخفی علیه الجواز والاستحقاق وکیف لا یقع علیهما الاتفاق و هذا هو السر فیما نقل عن السلف من المبالغه فی مجانبه أهل الضلال وسد طریق لا یؤمن ان یجر إلی الغوایه فی المأل مع علمهم بحقیقه الحال وجلیه المقال و قد انکشف لنا ذلک حین اضطربت الاحوال واشرأیت الاهوال وحیث لا متسع ولامجال و المشتکی إلی عالم الغیب و الشهاده الکبیر المتعال.

ص: 598

به دلیل گمان نیک آنان نسبت به یاران پیامبراکرم صلی الله علیه و آله برای آن توجیهات و تاویلاتی ذکر کرده اند که شایسته آن است و گفته اند که آنان از کارهای موجب گمراهی و فسق محافظت شده اند،به خاطر حفظ عقاید مسلمانان از لغزش و گمراهی درباره بزرگان اصحاب به ویژه مهاجران و انصار که به ثواب سرای آرامش بشارت داده شده اند و ظلم هایی که پس از آن ها بر اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله روا داشته شد در حدّی از ظهور است که جایی را برای پنهان کردن آن ها باقی نمی گذارد و به حدّی از زشتی است که در نظرها اشتباه نمی شود به طوری که نزدیک است جمادات و زبان بسته ها به آن شهادت دهند و موجودات زمین و آسمان به خاطر آن بگریند و کوه ها از آن فرو ریزند و صخره ها شکافته شوند و بدی عمل او گذشت ماه ها و روزگار باقی است پس لعنت خدا و عذاب سخت و جاودان آخرت کسی که به آن راضی است و کسی که بر آن تلاش کرد.

اگر گفته شود:«برخی از علمای مذهب لعنت بر یزید را جایز نمی دانند با این که می دانند که وی سزاوار بیش از آن است.»

می گوییم:این کار برای جلوگیری از رسیدن آن به مراحل بالا و بالاست چنانچه آن شعار رافضیان است آن گونه که در دعاهایشان آمده است و در مجالس شان برگزار می شود،از این رو اهمیت دهندگان به امر دین،بستن دهان عوام را به طور کلی برای میانه روی در اعتقاد به مصلحت دانستند تا گام ها از راه مستقیم نلغزند و اندیشه ها به وسیله هوی و هوس گمراه نگردند وگرنه جواز لعن و استحقاق آن بر چه کسی پوشیده است و چگونه مورد اتفاق همگان نباشد و سرّ دوری کردن شدید گذشتگان از گمراهان همین است و بستن راهی است که در نهایت به گمراهی کشانده می شود با این که حقیقت حال و روشنی گفتار برایشان معلوم بود و این مطلب هنگام مضطرب شدن اوضاع و به نهایت رسیدن ترس برای ما روشن شد و جایی که هیچ راه فرار و دوری نیست و شکایت به خداوند آگاه از غیب و شهادت.

ص: 599

قال خاتمه 8 مما یلحق بباب الامامه

بحث خروج المهدی ونزول عیسی صلی الله علیه و سلم وهما من اشراط الساعه و قد وردت فی هذا الباب اخبار صحاح وان کانت احادا ویشبه ان یکون حدیث خروج الدجال متواتر المعنی.

اما خروج المهدی فعن ابن عباس رضی الله عنه انه قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم لا تذهب الدنیا حتی یملک العرب رجل من أهل بیتی یواطئ اسمه اسمی.

وعن ابن سلمه قال سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:یقول المهدی من عترتی من ولد فاطمه وعن ابی سعید الخدری قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم المهدی منی اجلی الجبهه اقنی الانف یملاء الارض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا یملک سبع سنین وعنه رضی الله عنه قال ذکر رسول اللّه صلی الله علیه و سلم بلاء یصیب هذه الامه حتی لا یجد الرجل ملجاء یلجاء إلیه من الظلم فیبعث اللّه رجلا من عترتی فیملأ به الارض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما فذهب العلماء إلی انه امام عادل من ولد فاطمه رضی اللّه عنها یخلقه اللّه تعالی متی شاء ویبعثه نصره لدینه.

وزعمت الامامیه من الشیعه انه محمد بن الحسن العسکری اختفی عن الناس خوفا من الاعداء ولا استحاله فی طول عمره کنوح ولقمان و الخضر علیهم السلام وانکر ذلک سائر الفرق لأنّه ادعاء امر یستبعد جدا اذ لم یعهد فی هذه الامه مثل هذه الاعمار من غیر دلیل علیه ولا اماره ولا اشاره اقامه من النبی صلی الله علیه و سلم ولان اختفاء امام هذا القدر من الانام بحیث لا یذکر منه إلّاالاسم بعید جدا ولان بعثه مع هذا الاختفاء عبث اذ المقصود من الامامه الشریعه وحفظ النظام ودفع الجور ونحو ذلک ولو سلم فکان ینبغی ان یکون ظاهراً لا یظهر دعوی الامامه

ص: 600

خاتمه 8 پیوست باب امامت

ظهور مهدی علیه السلام و نزول عیسی علیه السلام از نشانه های قیامت است و در این باره احادیث صحیحی رسیده است هرچند خبر آن ها واحد است و گویا حدیث خروج دجال متواتر معنوی باشد.

درباره ظهور مهدی علیه السلام،ابن عباس از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«دنیا سپری نمی شود تا مردی از اهل بیت من حاکم عرب گردد که نامش شبیه نام من است.»

ابن سلمه از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«مهدی علیه السلام از عترت من از فرزندان فاطمه علیها السلام است.»

ابوسعید خدری از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«مهدی علیه السلام از من است.وی پیشانی بلند،بینی کشیده است که زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.هفت سال حکومت می کند.»

و همو می گوید:«پیامبراکرم صلی الله علیه و آله بلایی را که به سر این امت می آید بیان کرد به طوری که مرد پناهگاهی نمی یابد که از ظلم به آن پناه ببرد آنگاه خداوند مردی از عترت مرا برمی انگیزد که به وسیله او زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از جور و ظلم پر شده است.»

علما بر این باورند که او امام عادلی است از نسل فاطمه علیها السلام که خداوند هر وقت بخواهد او را به وجود می آورد و او را برای یاری دینش برمی انگیزد.

و شیعیان امامیه معتقدند او محمد بن حسن عسکری علیهما السلام است که از ترس دشمنان غایب شده است و طول عمر او محال نیست همانند نوح و لقمان و خضر علیهم السلام و فرقه های دیگر این مطلب را انکار نموده اند؛زیرا ادعای بسیار بعیدی است چرا که مثل این گونه عمرها در میان این امت بی سابقه است بدون آن که دلیل و نشانه و اشاره ای از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله بر آن باشد.برای این که غایب بودن امام از مردم در این مدت طولانی به طوری که فقط نامی از او باقی باشد بسیار بعید است و برای این که برانگیختن او با این غیبت بیهوده است؛زیرا مقصود از امامت، شریعت و حفظ نظام و برطرف کردن جور و امثال آن هاست و بر فرض پذیرفتن بیهوده

ص: 601

کسایر الأئمه من أهل البیت لیستظهر به الاولیاء وینتفع به الناس لان اولی الازمنه بالظهور هو هذا الزمان للقطع بانه یتسارع إلی الانقیاد له والاجتماع معه النسوان و الصبیان فضلا عن الرجال والابطال.

واما نزول عیسی علیه السلام انّه فعن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم قال و الذی نفسی بیده لیوشکن ان ینزل فیکم ابن مریم حکما عدلا فیکسر الصلیب ویقتل الخنزیر الحدیث.

وقال صلی الله علیه و سلم کیف انتم إذا نزل ابن مریم فیکم وامامکم منکم ثم لم یرو فی حاله مع امام الزمان حدیث صحیح سوی ماروی انه قال صلی الله علیه و سلم لا یزال طائفه من امتی یقاتلون علی الحق ظاهرین إلی یوم القیمه قال فینزل عیسی بن مریم فیقول امیرهم تعال صل لنا فیقول لا ان بعضکم علی بعض امراء تکرمه إلیه هذه الامه فما یقال ان عیسی صلی الله علیه و سلم یقتدی بالمهدی او بالعکس شیء لا مستند له فلا ینبغی ان یعول علیه نعم هو وان کان حینئذ من اتباع النبی صلی الله علیه و سلم فلیس منعزلا عن النبوه فلا محاله یکون افضل من الامام اذ غایه علماء الامه الشبه بانبیاء بنی اسرائیل.

واما قوله صلی الله علیه و سلم لا مهدی إلّاعیسی ابن مریم فلا یبعد ان یحمل علی الهدایه إلی طریق هلاک الدجال ودفع شره علی ما نظن به الاحادیث الصحاح فمن حدیث طویل فی الملاحم انه یخرج الدجال بالشام فبینا المسلمون یعدون للقتال یسوون الصفوف اذ اقیمت الصلوه فینزل عیسی بن مریم فامهم فاذا رآه عدو اللّه ذاب کما یذوب الملح فی الماء فلو ترکه

ص: 602

نبودن،شایسته بود ظاهر باشد ولی آشکارا ادعای امامت نکند همانند امامان دیگر از اهل بیت تا دوستانش به وسیله او یاری شوند و مردم از او سود ببرند و برای این که شایسته ترین زمان ها برای ظهور این زمان است برای یقین به این که زنان و کودکان برای گردن نهادن به فرمانش و جمع شدن در اطرافش می شتابند تا چه رسد به مردان و دلاوران.

درباره فرود آمدن عیسی علیه السلام،از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود:

«سوگند به خدایی که جانم در اختیار اوست!نزدیک است که فرزند مریم علیه السلام به عنوان داور در میان شما فرود آید،آنگاه صلیب ها را می شکند و خوک ها را می کشد...

و فرمود:«چگونه اید هنگامی که فرزند مریم علیه السلام در میان شما فرود آید و امامتان از خودتان است.»

ولی درباره وضعیت عیسی علیه السلام با امام زمان علیه السلام حدیث صحیحی روایت نشده است به جز این روایت که فرمود:

«همواره گروهی از امت تا روز قیامت پیروزمندانه برای حق می جنگند.»

فرمود:«آنگاه عیسی بن مریم علیه السلام فرود می آید و امیر آنان به وی می گوید:«بیا برای ما نماز بخوان!»عیسی علیه السلام می فرماید:«نه شما بر همدیگر امیرید.به خاطر احترام گذاشتن وی به این امت.»

بنابراین،این که گفته می شود:«اقتدای عیسی علیه السلام به مهدی علیه السلام و عکس آن دلیلی ندارد.» این سخن شایسته اعتماد نیست.

حضرت عیسی علیه السلام با این که از پیروان پیامبراکرم صلی الله علیه و آله است از نبوت بر کنار نیست،بنابراین حتماً از امام برتر است؛زیرا بالاترین درجات علمای امت شباهت به پیامبران علیهم السلام بنی اسرائیل است.

و این سخن پیامبراکرم صلی الله علیه و آله که فرمود:«هیچ مهدی علیه السلام وجود ندارد به جز عیسی بن مریم علیه السلام» بعید نیست که بر هدایت شدن به راه نابودی دجال و دفع شر او حمل شود بنابر آنچه ما از احادیث صحیح حدس می زنیم.در بخشی از یک حدیث بلند درباره حوادث آینده آمده است:

«دجال در شام خروج می کند و هنگامی که مسلمانان برای نبرد آماده می شوند و صفوف را منظم می کنند وقتی نماز برپا می شود،عیسی بن مریم علیه السلام فرود می آید و امامت جماعت را

ص: 603

لذاب حتی یهلک ولکن یقتله اللّه بیده فیریهم دمه فی حربته وفی هذا دلیل علی ان عیسی صلی الله علیه و سلم یؤم المسلمین فی تلک الصلوه.

وقال صلی الله علیه و سلم لیس ما بین خلق آدم إلی قیام الساعه امر اکبر من الدجال.

وقال صلی الله علیه و سلم ما من نبی إلّاانذر قومه الاعور الکذاب ثم وصفه وفصل کثیرا من احواله.

وقال ینزل عیسی بن مریم عند المناره البیضاء،شرقی دمشق فیطلبه حتی یدرکه بباب لد فیقتله.

وقال صلی الله علیه و سلم الدجال یخرج من ارض بالشرق یقال لها خراسان یتبعه اقوام کان وجوههم المجان المطرقه.

وقال صلی الله علیه و سلم یتبع الدجال من امتی سبعون الفا علیهم التیحان ای الطیالسه الخضر وترجو ان یکون المراد امه الدعوه علی ما قال صلی الله علیه و سلم یتبع الدجال من یهود اصفهان سبعون الفا علیهم الطیالسه.

وقال علیه السلام من ادرکه منکم فلیقرأ علیه فواتح سوره الکهف فانه جوارکم من فتنه.

وقال علیه السلام من سمع بالدجال فلینأ عنه فواللّه الرجل لیأتیه و هو یحسب انه مؤمن فیتبعه مما تبعث له من الشبهات.

ص: 604

به عهده می گیرد.هنگامی که دشمن خدا-دجال-عیسی علیه السلام را مشاهده می کند همانند نمک در آب ذوب می شود.پس اگر او را به حال خود رها کند آنقدر ذوب می شود تا نابود گردد ولی خداوند او را با دست خودش می کشد و خون او را در نیزه اش به مسلمانان نشان می دهد.»

و این دلیل بر امامت عیسی علیه السلام برای مسلمانان در آن نماز است.

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«از زمان آفرینش آدم علیه السلام تا برپا شدن قیامت حادثه ای بزرگ تر از دجال نیست.»

و فرمود:«حتماً تمام پیامبران علیه السلام قومشان را از یک چشمی دروغگو ترسانده اند.»

آنگاه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله ویژگی های او را بیان کرد و بسیاری از حالت هایش را توضیح داد و فرمود:«عیسی بن مریم علیه السلام در کنار مناره بیضاء در مشرق دمشق فرود می آید و به جستجوی دجال می پردازد تا او را در کنار دروازه لدّ می یابد آنگاه او را می کشد.»

و فرمود:«دجال از سرزمینی در مشرق به نام خراسان خروج می کند و اقوامی از او پیروی می کنند که صورت هایشان همانند سپرهای چکش خورده است.»

و فرمود:«از امت من هفتاد هزار نفر طیلسان سبز پوش از دجال پیروی می کنند.»

امیدواریم که امت دعوت شده مقصود باشد بنابر آنچه فرمود:«هفتاد هزار نفر از یهودیان اصفهان طیلسان بر تن از دجال پیروی می کنند.»

و فرمود:«هر یک از شما او را درک کرد باید آیات ابتدای سوره کهف را بخواند که آن پناه دهنده شما از فتنه اوست.»

و فرمود:«هر کس خبر دجال را شنید باید از او فاصله بگیرد.به خدا سوگند!همانا شخصی به گمان این که او مؤمن است نزد او می رود و به خاطر شبهاتی که برای او ایجاد می کند از او پیروی می نماید.»

ص: 605

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد

الحافظ نور الدین،علی بن أبی بکر بن سلیمان،

أبو الحسن الهیثمی القاهری الشافعی

(735-807)

من أعلام الحدیث وأئمه التاریخ،ترجم له عده من ارباب التاریخ ومعاجم الرجال امثال السخاوی و السیوطی وابن عماد الحنبلی وأفادوا أنه کان:اماماً عالماً حافظاً زاهداً متواضعاً متودداً إلی الناس ذا عباده وتقشف وورع.

أو أنه کثیر الحفظ للمتون و الآثار،صالحاً خیراً.

کما انهم ذکروا مشایخه وأثنوا علیه وأکثروا،له کتب وتخاریج فی الحدیث،منها مجمع البحرین فی زوائد المعجمین الصغیر و الأوسط للطبرانی بغیه الباحث من زوائد مسند الحارث،ترتیب الثقات لأبن حبان،تقریر البغیه فی ترتیب احادیث الحلیه،زوائد ابن ماجه علی الکتب الخمسه،غایه المقصد فی زوائد أحمد.

ومنها مجمع الزوائد ومنبع الفوائد فی عشره أجزاء طبع مکتبه القدسی بالقاهره،وافتتح المؤلف فی المجلد السابع من هذا الکتاب باباً حول احادیث المهدی تحت عنوان«باب ما جاء فی المهدی»من ص 313 إلی 318. (1)ه.

ص: 606


1- .الضوء اللامع 200/5-203؛حسن المحاضره 205/1؛شذرات الذهب 70/7؛کشف الظنون 957-1400؛ایضاح المکنون 566/2،186/1؛الاعلام للزرکلی 73/5-74؛معجم المؤلفین 45/7؛الغدیر للعلامه الامینی 128/1 ضمن طبقات رواه حدیث الغدیر من العامه.

گزیده کتاب

مجمع الزوائد و منبع الفوائد

تألیف:حافظ نور الدین،علی بن ابی بکر بن سلیمان،

ابوالحسن هیثمی قاهری شافعی

(735-807)

وی از بزرگان حدیث و پیشوایان تاریخ است.تعدادی از تاریخ نگاران و علمای رجال همانند سخاوی و سیوطی و ابن عماد حنبلی شرح حال او را ذکر کرده اند و گفته اند:

«وی پیشوایی عالم،حافظ،زاهد،متواضع،مردم دوست،عابد و ژولیده و با ورع بود.»

یا این که:«وی متون و احادیث زیادی از حفظ داشت و صالح نیکوکار بود.»

آنان اساتید و آثارش را نیز ذکر کرده اند و بسیار او را ستوده اند.وی دارای آثار و تالیفاتی درباره حدیث است که از آن جمله است:

«مجمع البحرین فی زوائد المعجمین»؛«المعجم الصغیر و الاوسط طبرانی»؛«بغیه الباحث من زوائد مسند الحارث»؛«ترتیب الثقات لابن حبان»؛«تقریب البغیه فی ترتیب احادیث الحلیه»؛«زوائد ابن ماجه علی الکتب الخمسه»؛«غایه المقصد فی زوائد احمد»و«مجمع الزوائد و منبع الفوائد»در ده جلد که در چاپخانه قدسی در قاهره به چاپ رسیده است.

نویسنده در جلد هفتم این کتاب از ص 313 تا 318 بابی را درباره احادیث امام مهدی علیه السلام به عنوان«احادیث امام مهدی علیه السلام»قرار داده است. (1)

ص: 607


1- .الضوء اللامع 200/5-203؛حسن المحاضره 205/1؛شذرات الذهب 70/7؛کشف الظنون 957-1400؛ایضاح المکنون 566/2،186/1؛الاعلام زرکلی 73/5-\74؛معجم المؤلفین 45/7؛الغدیر،علامه امینی 128/1؛در ضمن طبقات راویان حدیث الغدیر از اهل سنت.

الجزء السابع

مجمع الزّوائد ومنبع الفوائد

للحافظ نور الدین علی بن أَبی بکر الهیثمی

(المتوفی سنه 807)

بتحریر الحافظین الجلیلین:العراقی وابن حجر

بطبع هذا الجزء عن نسخه دار الکتب المصریه التی علیها خط المؤلف

وقراءه الحافظ ابن حجر مع مقابله بعضها بغیرها

عنیت بنشره

مکتبه القدسی

لصاحبها حسام الدّین القدسی

القاهره باب الخلق حاره الجداوی 1

(سنه 1353 و حقوق الطبع محفوظه)

ص: 608

مجمع الزوائد و منبع الفوائد

اشاره

حافظ نور الدین،علی بن ابی بکر بن سلیمان،

ابوالحسن هیثمی قاهری شافعی

(735-807)

جلد هفتم

ص: 609

باب ما جاء فی المهدی

عن أبی سعید الخدری قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:

أبشرکم بالمهدی یبعث علی اختلاف من الناس وزلازل فیملأ الأرض قسطاً وعدلا کما ملئت جورا وظلما یرضی عنه ساکن السماء وساکن الأرض یقسم المال صحاحا.

قال له رجل ما صحاحا؟

قال بالسویه بین الناس ویملأ اللّه قلوب أمه محمد صلی الله علیه و سلم غناءً ویسعهم عدله حتی یأمر منادیا فینادی فیقول من له فی مال حاجه؟

فما یقوم من الناس إلّارجل واحد فیقول أنا.

فیقول ائت السدان یعنی الخازن فقل له إن المهدی یأمرک أن تعطینی مالا.

فیقول له احث حتی إذا جعله فی حجره وائتزره ندم.

فیقول کنت اجشع أمه محمد صلی الله علیه و سلم أو عجز عنی ما وسعهم قال فیرده فلا یقبل منه فیقال له إنا لا نأخذ شیئا أعطیناه فیکون کذلک سبع سنین أو ثمان سنین أو تسع سنین.ثم لا خیر فی العیش بعده أو قال ثم لا خیر فی الحیاه بعده.

ص: 610

باب احادیث امام مهدی علیه السلام

ابوسعید خدری از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«شما را به مهدی علیه السلام بشارت می دهم.وی هنگام اختلاف شدید مردم و آشوب و هرج و مرج برانگیخته می شود.آنگاه زمین را از داد و عدل پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.ساکنان آسمان و زمین از او خشنودند،مال را به صورت صحاح تقسیم می کند.»

مردی گفت:«صحاح چیست؟»

فرمود:«به طور مساوی در میان مردم و خداوند قلب های امت محمد صلی الله علیه و آله را از بی نیازی پر می کند و عدالت او مردم را فرا می گیرد به گونه ای که به منادی دستور می دهد،بگوید:«چه کسی به مال نیاز دارد؟»

آنگاه فقط یک نفر از مردم برمی خیزد و می گوید:«من.»

به وی می فرماید:«برو نزد خزانه دار و به وی بگو:«مهدی علیه السلام به تو دستور می دهد مقداری پول به من بدهی.»

خزانه دار به او می گوید:«بردار!»

وقتی که او در دامنش قرار می دهد و آن را بر دوش می کشد پشیمان می شود و با خود می گوید:«من آزمندترین امت محمد صلی الله علیه و آله هستم.آیا آنچه برای دیگران کافی است کفاف مرا نمی دهد؟!»آنگاه آن ها را بازمی گرداند ولی از او پذیرفته نمی شود و به او گفته می شود:«ما چیزی را که داده ایم پس نمی گیریم.به این صورت هفت سال یا هشت سال یا نه سال است.آنگاه در زندگی پس از او هیچ خیری نیست.»یا فرمود:«در زنده بودن پس از او خیری نیست.»

ص: 611

قلت رواه الترمذی وغیره باختصار کثیر رواه أحمد باسانید وأبو یعلی باختصار کثیر ورجالهما ثقات.

وعنه قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یخرج عند انقطاع من الزمان وظهور من الفتن رجل یقال له السفاح یکون أعطاؤه المال حثیا.

رواه أحمد وفیه عطیه العوفی و هو ضعیف ووثقه ابن معین،وبقیه رجاله ثقات.

وعنه عن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم قال لیقومن علی أمتی من أهل بیتی اقنی أجلی یوسع الأرض عدلا کما وسعت ظلما وجورا یملک سبع سنین.

رواه أبو یعلی وفیه عدی بن أبی عماره قال العقیلی فی حدیثه اضطراب،وبقیه رجاله رجال الصحیح.

وعن قره بن إیاس قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم لتملأن الارض ظلما وجوراً فاذا ملئت جوراً وظلما بعث اللّه رجلا منی اسمه اسمی واسم ابیه اسم أبی یملؤها عدلا وقسطا کما ملئت جوراً وظلما فلا تمنع السماء شیئا من قطرها ولا الأرض شیئا من نباتها یلبث فیکم سبعا أو ثمانیا أو تسعا یعنی سنین.

رواه البزار و الطبرانی فی الکبیر والاوسط من طریق داود بن المحبر بن قحذم عن ابیه وکلاهما ضعیف.

وعن أم سلمه قالت قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یبایع لرجل بین رکن و المقام عده أهل بدر فیأتیه عصایب أهل العراق وأبدال أهل الشام فیغزوهم جیش من أهل الشام حتی إذا کانوا بالبیداء

ص: 612

می گویم:«ترمذی و دیگران آن را به صورت خیلی خلاصه ذکر کرده اند و احمد آن را با چند سند و ابویعلی به صورت خیلی خلاصه روایت کرده اند و راویان آن دو،مورد اعتمادند.

همچنین او از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«هنگام یاس و نومیدی و فراگیر شدن فتنه،مردی به نام سفاح قیام می کند که مال را مشت مشت می بخشد.»

احمد این حدیث را روایت کرده است و در سند آن عطیه عوفی آمده است که ضعیف است و ابن معین او را توثیق کرده است و بقیه راویان آن ثقه اند.

و همو از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت کرده است که فرمود:

«حتماً مردی از اهل بیت من سرپرستی امتم را به عهده می گیرد که بینی کشیده و پیشانی بلند است.عدالت را بر زمین می گستراند همان گونه که ظلم و جور آن را فرا گرفته است هفت سال حکومت می کند.»

ابو یعلی آن را روایت کرده است و عدی بن ابی عماره در سند آن است که عقیلی می گوید:

«در حدیث او اضطراب است.»و بقیه راویان آن صحیح اند.

قره بن ایاس از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«حتماً زمین از ظلم و جور پر می شود.آنگاه وقتی از ظلم و جور پر شد خداوند مردی را از من برمی انگیزد که نامش نام من و نام پدرش نام پدر من است.آن را از عدل وداد پر می کند همان گونه که از جور و ظلم پر شده است.آسمان چیزی از بارانش را و زمین چیزی از گیاهانش را باز نمی دارد.در میان شما هفت یا هشت یا نه می ماند.»یعنی سال ها.

بزار و طبرانی در«المعجم الکبیر»و«المعجم الاوسط»این حدیث را از طریق داود بن محبر بن قحذم از پدرش روایت کرده اند که هر دوی آن ها ضعیفند.

ام سلمه از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«در میان رکن و مقام به تعداد اهل بدر با مردی بیعت می کنند آنگاه عصایب اهل عراق و ابدال اهل شام نزد او می آیند.سپس سپاهی از اهل شام برای نبرد با آن ها می آیند و وقتی که به

ص: 613

خسف بهم فیغزوهم رجل من قریش أخواله من کلب فیلتقون فیهزمهم اللّه فالخائب من خاب من غنیمه کلب قلت فی الصحیح طرف منه-.

رواه الطبرانی فی الکبیر والاوسط باختصار وفیه عمران القطان وثقه ابن حبان وضعفه جماعه،وبقیه رجاله رجال الصحیح.

وعنها قالت قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یسیر ملک المغرب إلی ملک المشرق فیقتله فیبعث جیشا إلی المدینه فیخسف بهم ثم یبعث جیشا فینسی ناسا من أهل المدینه فیعود عائد من الحرم فیجتمع الناس إلیه کالطیر الوارده المتفرقه حتی یجتمع إلیه ثلثمائه وأربعه عشر رجلا فیهم نسوه فیظهر علی کل جبار وابن جبار ویظهر من العدل ما یتمنی له الأحیاء أمواتهم فیحیا سبع سنین ثم ما تحت الأرض خیر مما فوقها.

رواه الطبرانی فی الأوسط وفیه لیث بن أبی سلیم و هو مدلس وبقیه رجاله ثقات.

وعنها قالت سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول یکون اختلاف عند موت خلیفه فیخرج من بنی هاشم فیأتی مکه فیستخرجه الناس من بیته بین الرکن و المقام فیجهز إلیه جزء من الشام أخواله من کلب فیجهز إلیه جیش فیهزمهم اللّه فتکون الدائره علیهم فذلک یوم کلب الخائب من خاب من غنیمه کلب فیستفتح الکنوز ویقسم الأموال

ص: 614

بیداء می رسند در زمین فرو برده می شوند پس از آن مردی از قریش که دایی هایش از قبیله کلب اند به جنگ آن ها می آید آن ها رو در روی هم قرار می گیرند و خداوند مرد قریشی و یارانش را شکست می دهد پس زیانکار کسی است که غنیمت کلب را از دست دهد.»

می گویم:«بخشی از این حدیث در حدیث صحیح آمده است.»

طبرانی در کتاب«المعجم الکبیر»و«المعجم الاوسط»به طور خلاصه آن را روایت کرده است و در سند آن عمران قطان است که ابن حبان او را توثیق و گروهی او را تضعیف نموده اند و بقیه راویان آن صحیح اند.

ام سلمه از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«پادشاه مغرب به سوی پادشاه مشرق می رود و او را می کشد.آنگاه سپاهی به مدینه می فرستد و آن ها در زمین فرو برده می شوند.سپس سپاهی می فرستد گروهی از مردم مدینه را باقی می گذارد.شخصی به حرم پناه می برد و مردم همانند پرندگان پراکنده که از هر سو می آیند،اطراف او جمع می شوند تا این که سیصد و چهارده نفر دور او جمع می شوند که تعدادی زن در میان آن هاست.آنان بر هر جبّار و فرزند جباری پیروز می شوند و به مقداری عدالت را آشکار می کند که زندگان،مردگانشان را آرزو می کنند.آنگاه هفت سال زندگی می کند و پس از آن زیر زمین بهتر از روی آن است.»

طبرانی در«المعجم الاوسط»آن را روایت کرده است و در سند آن لیث بن ابی سلیم است که وی مدلّس (1)است و بقیه راویان آن ثقه اند.

و نیز از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«هنگام مرگ خلیفه ای اختلافی رخ می دهد آنگاه مردی از بنی هاشم قیام می کند و به مکه می آید.آنگاه مردم او را از خانه اش به میان رکن و مقام می آورند.در این هنگام یک نفر از اهل شام را دایی هایش از قبیله کلب تجهیز می کنند و او سپاهی به سوی هاشمی اعزام می کند و خداوند آن ها را در هم می کوبد و نابودی برای آن هاست.آن روز روز[نابودی]کلب است.

زیانکار کسی است که غنیمت کلب را از دست دهد.آنگاه هاشمی گنج ها را می گشاید و مال راد.

ص: 615


1- .مطالب حق و باطل را در هم می آمیزد.

ویلقی الاسلام بجرانه إلی الأرض فیعیشون بذلک سبع سنین أو قال تسع.

رواه الطبرانی فی الأوسط ورجاله رجال الصحیح.

وعن أبی هریره قال سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول المحروم من حرم غنیمه کلب.

رواه أحمد وفیه ابن لهیعه و هو لین.وعنه قال حدثنی خلیلی أبو القاسم صلی الله علیه و سلم قال لا تقوم الساعه حتی یخرج إلیهم رجل من أهل بیتی فیضربهم حتی یرجعوا إلی الحق قال قلت وکم یملک قال خمس واثنتین قال قلت ما خمس واثنتین قال لا أدری.

رواه أبو یعلی وفیه المرجی بن رجاء (1)وثقه أبو زرعه وضعفه ابن معین،وبقیه رجاله ثقات.

وعن أم حبیبه قالت سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول یأتی ناس من قبل المشرق یریدون رجلا عند البیت حتی إذا کانوا ببیداء من الأرض خسف بهم فیلحق بهم من تخلف فیصیبهم ما أصابهم قلت یا رسول اللّه کیف بمن کان أخرج مستکرها قال یصیبهم ما أصاب الناس ثم یبعث اللّه کل امریء علی نیته.

رواه الطبرانی فی الأوسط وفیه سلمه بن الفضل الأبرش (2)وثقه ابن معین وغیره وضعفه جماعه.

وعن أم سلمه قالت بینا رسول اللّه صلی الله علیه و سلم مضطجعا فی بیتی إذ احتفز جالسا و هو یسترجع.ه.

ص: 616


1- .فی الأصل«رحی»و هو تحریف.
2- .فی الأصل مغفله من النقط،والتصویب من شذرات الذهب وغیره.

تقسیم می کند و اسلام در زمین مستقر می شود و هفت سال در این وضعیت زندگی می کنند.(یا نه سال فرمود.)طبرانی آن را در«المعجم الاوسط»روایت کرده است و راویان آن صحیح اند.

ابو هریره از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«محروم کسی است که از غنیمت کلب محروم باشد.»

احمد آن را روایت کرده است و در سند آن ابن لهیعه است که ضعیف است.

همچنین از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«قیامت برپا نمی شود تا مردی از اهل بیت من به سوی مردم بیاید و با آن ها بجنگد تا به حق باز گردند.»

گفتم:چه مدت حکومت می کند؟»

فرمود:«پنج و دو»

گفتم:«پنج و دو چیست؟»

فرمود:«نمی دانم.»

ابو یعلی آن را روایت کرده است و مرجی بن رجا در سند آن است که ابو زرعه آن را توثیق کرده و ابن معین او را تضعیف نموده است و بقیه راویان آن ثقه اند.

ام حبیبه از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«مردمی از طرف مشرق به قصد مردی در کنار کعبه حرکت می کنند.هنگامی که به سرزمین بیداء می رسند در زمین فرو برده می شوند.آنگاه باقیمانده های آنان به آن ها می رسند و به همان بلا گرفتار می شوند.»

گفتم:«ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!کسانی که با اکراه آورده می شوند چه بر سرشان می آید؟»

فرمود:«به همان بلایی که بر سر مردم می آید گرفتار می شوند.سپس خداوند هر کس را بر نیتش برمی انگیزد.»

طبرانی در«المعجم الاوسط»آن را روایت کرده است و در سند آن سلمه بن فضل ابرش وجود دارد که ابن معین و دیگران او را توثیق کرده اند و گروهی او را تضعیف نموده اند.

ام سلمه می گوید:«یک بار که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در اتاق من دراز کشیده بود ناگهان دو زانو نشست و استرجاع (إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ) می گفت.»

ص: 617

قلت بأبی أنت وأمی ما شأنک تسترجع قال لجیش من أمتی یجیئون من قبل الشام یؤمون البیت لرجل یمنعهم حتی إذا کانوا بالبیداء من ذی الحلیفه خسف بهم ومصادرهم شتی قلت بأبی أنت وامی یا رسول اللّه کیف یخسف بهم ومصادرهم شتی قال إن منهم من جبر إن منهم من جبر إن منهم من جبر.

رواه أبو یعلی وفیه علی بن زید و هو حسن الحدیث وفیه ضعف،وروی باسناده عن عائشه عن النبی صلی الله علیه و سلم قال بمثله،ورجاله ثقات.

وعن أنس أن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم کان نائما فی بیت أم سلمه فانتبه و هو یسترجع فقلت یا رسول اللّه مم تسترجع قال من قبل جیش یجیء من قبل العراق فی طلب رجل من المدینه یمنعه اللّه منهم فاذا علوا البیداء من ذی الحلیفه خسف بهم فلا یدرک أعلاهم أسفلهم ولا یدرک أسفلهم أعلاهم إلی یوم القیامه ومصادرهم شتی قال إن فیهم أو منهم من جبر،رواه البزار وفیه هشام بن الحکم ولم أعرفه إلّاأن ابن أبی حاتم ذکره ولم یجرحه ولم یوثقه، وبقیه رجاله ثقات.

وعن عبداللّه یعنی ابن مسعود قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم تجیء رایات سود من قبل المشرق وتخوض الخیل فی الدماء إلی ثندوتها.

ص: 618

من گفتم:«پدر و مادرم فدایت!شما را چه شده است که استرجاع (إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ) می کنید؟»

فرمود:«سپاهی از امت من از طرف شام به قصد کعبه به خاطر مردی می آیند که آن ها را باز می دارد.تا وقتی که به بیداء از ذو حلیفه می رسند در زمین فرو برده می شوند و به جاهای گوناگون محشور می شوند.»

گفتم:«پدر و مادرم فدایت،ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!چگونه در زمین فرو برده می شوند با این که به جاهای گوناگون محشور می شوند.»

فرمود:«برخی از آن ها زورگویند.گروهی از آن ها مجبور کرده اند.بخشی از آن ها مجبور شده اند.»

ابو یعلی آن را روایت کرده است و در سند آن علی بن زید وجود دارد که حدیث وی حسن است و مقداری در آن ضعف است.ابو یعلی آن را از عایشه نیز روایت کرده است و راویان آن ثقه اند.

انس می گوید:«پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در اتاق ام سلمه خوابیده بود که بیدار شد و استرجاع می کرد.»

گفتم:«ای رسول خدا صلی الله علیه و آله برای چه استرجاع می کنید؟»

فرمود:«به خاطر سپاهی که از طرف عراق به جستجوی مردی از مدینه می آید که خداوند او را از آن ها حفظ می کند.آنگاه وقتی به بیداء از ذو حلیفه می رسند در زمین فرو برده می شوند و تا روز قیامت نه افراد بالاتر به افراد پایین تر می رسند و نه افراد پایین تر به افراد بالاتر می رسند و به جای گوناگون محشور می شوند.»

فرمود:«در میان آن ها یا برخی از آنان مجبور شده اند.»

بزار آن را روایت کرده است و هشام بن حکم در سند آن وجود دارد که من او را نمی شناسم ولی ابن ابی حاتم او را ذکر کرده است و او را نه جرح کرده است و نه توثیق و بقیه راویان آن ثقه اند.

عبدالله یعنی ابن مسعود از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«پرچم های سیاه از طرف مشرق می آید و تا زیر شکم اسب ها در خون فرو می رود.»

ص: 619

فذکر الحدیث وفیه یزید بن أبی زیاد و هو لین،وبقیه رجاله ثقات.

وعن أبی هریره قال ذکر إلی رسول اللّه صلی الله علیه و سلم المهدی فقال إن قصر فسبع وإلا فثمان وإلا فتسع ولیملأن الأرض عدلاً وقسطا کما ملئت جوراً وظلماً.

رواه البزار ورجاله ثقات وفی بعضهم بعض ضعف.

وعن جابر قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یکون فی أمتی خلیفه یحثو المال فی الناس حثیاً لا یعده عداً ثم قال و الذی نفسی بیده لیعودان.رواه البزار ورجاله رجال الصحیح.

وعن طلحه ابن عبید اللّه عن النبی صلی الله علیه و سلم قال ستکون فتنه لا یهدأ منها جانب إلّاجاش منها جانب حتی ینادی مناد من السماء أمیرکم فلان.

رواه الطبرانی فی الاوسط وفیه متنی بن الصباح و هو متروک ووثقه ابن معین وضعفه أیضا.

وعن علی بن أبی طالب انه قال أمنا المهدی أم من غیرنا یا رسول اللّه قال بل منا بنایختم اللّه کما بنا فتح وبنا یستنقذون من الشرک وبنا یؤلف اللّه بین قلوبهم بعد عداوه بینه کما بنا ألف بین قلوبهم بعد عداوه الشرک.

قال علیه السلام:علی أمؤمنون أم کافرون؟

قال:مفتون وکافر.

رواه الطبرانی فی الاوسط وفیه عمرو بن جابر الحضرمی و هو کذاب.

ص: 620

بزار این حدیث را ذکر کرده است و در سند آن یزید بن ابی زیاد وجود دارد و او ضعیف است و بقیه راویان آن ثقه اند.

ابو هریره می گوید:«نزد پیامبراکرم صلی الله علیه و آله سخن از مهدی علیه السلام به میان آمد.او فرمود:

«اگر کوتاه باشد هفت،وگرنه هشت،وگرنه نه است.وی حتماً زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.»

بزار آن را روایت کرده است و راویان آن ثقه اند و برخی از آنان اندکی ضعیفند.

جابر از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«در میان امت من خلیفه ای است که بدون شمارش مال را مشت مشت می پاشد.»

آنگاه فرمود:«سوگند به کسی که جانم در اختیار اوست!حتماً آن دو بازمی گردند.» (1)

بزار آن را روایت کرده است و راویان آن صحیح اند.

طلحه ابن عبیدالله از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«در آینده فتنه ای به وقوع خواهد پیوست که از یک طرف آرام نمی شود مگر آن که از سوی دیگر فوران می کند تا این که از آسمان منادی ندا می دهد که امیرتان فلانی است.»

طبرانی در«المعجم الاوسط»آن را روایت کرده است و در سند آن مثنی بن صباح است که او متروک است و ابن معین هم او را توثیق کرده و هم تضعیف نموده است.

علی علیه السلام از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله سؤال کرد:«آیا مهدی علیه السلام از ماست یا از دیگران؟ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!»

فرمود:«بلکه از ماست.خداوند به وسیله ما پایان می دهد همان گونه که به وسیله ما آغاز کرد و به وسیله ما از شرک نجات می یابند و به وسیله ما خداوند قلب های آن ها را با هم الفت می دهد پس از دشمنی آشکار همان گونه که میان قلب هایشان الفت داد پس از دشمنی شرک.»

علی علیه السلام گفت:«آیا آن ها مؤمن اند یا کافر؟»

فرمود:«فریفته و کافرند.»

طبرانی در«المعجم الاوسط»آن را روایت کرده است و در سند آن عمرو بن جابر حضرمی است که دروغگوست.ت.

ص: 621


1- .احتمالاً بخشی از روایت افتاده است.

وعن علی بن أبی طالب أن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم قال یکون فی آخر الزمان فتنه تحصل الناس کما یحصل الذهب فی المعدن فلا تسبوا أهل الشام ولکن سبوا شرارهم فان فیهم الأبدال یوشک أن یرسل علی أهل الشام سبب فیفرق جماعتهم حتی لو قاتلتهم الثعالب غلبتهم فعند ذلک یخرج خارج من أهل بیتی فی ثلاث رایات الکثیر یقول خمسه عشر الفاً و المقل یقول اثنا عشر ألفا امارتهم (1)أمت أمت یلقون سبع رایات تحت کل رایه منها رجل یطلب الملک فیقتلهم اللّه جمیعا ویرد إلی المسلمین ألفتهم ونعمتهم وقاصیهم دانیهم.

رواه الطبرانی فی الأوسط وفیه ابن لهیعه و هو لین.وبقیه رجاله ثقات.

وعن أبی هریره عن النبی صلی الله علیه و سلم قال یکون فی أمتی المهدی إن قصر فسبع وإلا فثمان وإلا فتسع تنعم أمتی فیها نعمه لم ینعموا مثلها یرسل السماء علیهم مدرارا ولا تدخر الأرض شیئا من النبات و المال کدوس یقوم الرجل یقول یا مهدی أعطنی فیقول خذ.

رواه الطبرانی فی الأوسط ورجاله ثقات.

وعن أبی سعید الخدری قال سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول یخرج رجل من أمتی یقول بسنتی ینزل اللّه عزّ وجلّ له القطر من السماء وینبت اللّه له الأرض من برکتها تملأ الارض منه قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما یعمل علی هذه الأمه سبع سنین وینزل بیت المقدس.م.

ص: 622


1- .أی علامتهم.

علی علیه السلام از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«در آخرالزمان فتنه ای رخ می دهد که مردم در آن خالص می شوند همان گونه که طلا در معدن خالص می شود.پس اهل شام را دشنام ندهید بلکه بدان آن ها را دشنام دهید؛زیرا ابدال در میان آن ها هستند.نزدیک است که بر اهل شام سببی فرستاده شود که اجتماع آن ها را پراکنده کند به طوری که اگر روباه ها با آن ها بجنگند بر آن ها پیروز می شوند.در این هنگام شخصی از اهل بیت من با سه پرچم قیام می کند.کسی که آن ها را زیاد می انگارد می گوید:

«پانزده هزار نفرند.»و کسی که آن ها را کم می انگارد،می گوید:«دوازده هزار نفرند»شعار آنان کشتن است.با هفت پرچم نبرد می کنند که در زیر هر پرچم مردی به دنبال حکومت است.

آنگاه خداوند همه آن ها را می کشد و الفت و نعمت را به مسلمانان بازمی گرداند و دشمنان آن ها را می راند و پَست می کند.»

طبرانی در«المعجم الاوسط»آن را روایت کرده است و ابن لهیعه در سند آن وجود دارد که ضعیف است و بقیه راویان آن ثقه اند.

ابو هریره از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«مهدی علیه السلام در میان امت من است که اگر کوتاه باشد،هفت[سال]است،وگرنه هشت، [سال]وگرنه نه[سال]در این مدت امت من به گونه ای از نعمت بهره مند می شوند که مثل آن بهره مند نشده اند.آسمان پی در پی بر آن ها می بارد و زمین گیاهی را از آن ها دریغ نمی کند و مال همانند خرمن بر روی هم انباشته می شود.مردی بلند می شود و می گوید:«ای مهدی علیه السلام به من ببخش!»و او می گوید:«بگیر!»

طبرانی در«المعجم الاوسط»آن را روایت کرده است و راویان آن ثقه اند.

ابوسعید خدری از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«مردی از امت من قیام می کند که سخن او سنت من است.خداوند عز و جل برای وی باران را از آسمان فرو می فرستد و از برکت زمین برایش می رویاند زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.هفت سال بر این امت حکومت می کند و در بیت المقدس ساکن می شود.»

ص: 623

قلت:رواه الترمذی وابن ماجه باختصار.رواه الطبرانی فی الأوسط وفیه من لم أعرفهم.

وعن ابن عمر قال کان رسول اللّه صلی الله علیه و سلم جالسا فی تفر من المهاجرین و الأنصار وعلی بن أبی طالب عن یساره و العباس عن یمینه إذ تلاقی العباس ورجل من الأنصار وغلط الأنصاری للعباس فأخذ النبی صلی الله علیه و سلم بید العباس وید علی فقال سیخرج من صلب هذا فتی یملأ الارض جورا وظلما وسیخرج من هذا فتی یملأ الأرض قسطا وعدلا فاذا رأیتم ذلک فعلیکم بالفتی التمیمی فانه یقبل من قبل المشرق و هو صاحب رایه المهدی.

رواه الطبرانی فی الأوسط وفیه ابن لهیعه وفیه لین ولکن الحدیث منکر فان النبی صلی الله علیه و سلم لم یکن یستقبل أحداً فی وجهه بشیء یکرهه وخاصمه عمه العباس الذی قال فیه انه صنو أبیه و اللّه أعلم،وعن عبداللّه بن الحرث بن جزء الزبیدی قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یخرج قوم من قبل المشرق فیوطئون للمهدی سلطانه.

رواه الطبرانی فی الأوسط وفیه عمرو بن جابر و هو کذاب.

قلت وحدیث علی الهلالی فی المهدی یأتی فی فضائل أهل البیت إن شاء اللّه.

ص: 624

می گویم:ترمذی و ابن ماجه آن را به طور خلاصه روایت کرده اند و طبرانی آن را در «المعجم الاوسط»روایت کرده است و در سند آن،کسانی وجود دارد که من آن ها را نمی شناسم.

ابن عمر می گوید:«پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در میان تعدادی از مهاجر و انصار نشسته بود علی علیه السلام در طرف چپ وی و عباس در طرف راست وی نشسته بودند.در این هنگام عباس و یکی از انصار رو در رو قرار گرفتند و مرد انصاری بر عباس درشتی کرد.آنگاه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله دست عباس و علی علیه السلام را گرفت و فرمود:

«در آینده از پشت این جوانی به وجود می آید که زمین را از ظلم و جور پر می کند و به زودی از این جوانی به وجود می آید که زمین را از عدل و داد پر می کند.پس هنگامی که آن را مشاهده کردید بر شما باد به جوان تمیمی که از طرف مشرق می آید و او پرچمدار مهدی علیه السلام است.»

طبرانی در«المعجم الاوسط»آن را روایت کرده است و ابن لهیعه در سند آن وجود دارد که ضعیف است و حدیث منکر است؛همانا پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به چهره کسی نگاه نمی کرد که برایش ناخوشایند بود و با او درباره عمویش مخاصمه می کرد کسی که درباره اش گفته است او همتای پدرش است و خداوند آگاه تر است.

عبداللّه بن حرث بن جزء زبیدی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«گروهی از طرف مشرق قیام می کنند و حکومت مهدی علیه السلام را زمینه سازی می کنند.

طبرانی آن را در«المعجم الاوسط»روایت کرده است و عمرو بن جابر در سند آن است که دروغگوست.

می گویم:«حدیث علی هلالی درباره مهدی علیه السلام ان شاء اللّه در فضائل اهل بیت خواهد آمد.»

ص: 625

موارد الظمآن إلی زوائد ابن حبان

ایضاً لأبی الحسن،نور الدین،علی بن أبی بکر بن سلیمان الهیثمی

(735-807)

مرّت ترجمته آنفاً ذیل کتاب مجمع الزوائد فلا نکررها ونزید هنا:أن أصل کتاب موارد الظمآن...مأخوذ من صحیح حاتم بن حبان بن احمد ابن معبد التمیمی المضری البستی المشهور ب«ابن حبان» (1)(المتوفی 354)،الذی یعتبر من کبار أئمه الحدیث وآرائه فی معرفه الحدیث یعد من أهم الآراء وأقیمها،وکان مشارکاً فی کثیر من العلوم،کما کان أحد المکثرین فی التصنیف و التألیف فی الاسلام.

ثم أن کتابه هذا یعتبر من أهم الکتب وأوثقها عند أهل السنه وأرباب الحدیث،وفیه إضافات فی شتی الموضوعات بالنسبه إلی الصحیحین:البخاری و المسلم.

فأفرد نورالدین الهیثمی رساله مختصه بذکر هذه الإضافات وسماه بموارد الظمآن...

وفیها باب اختصه بما جاء فی المهدی فنقدمه للقراء الکرام عیناً.3.

ص: 626


1- .طبع بعنوان الاحسان فی تقریب صحیح ابن حبان فی 1390 بالقاهره من 1-3.

گزیده کتاب

موارد الظمآن الی زوائد ابن حبان

تألیف:ابوالحسن،نور الدین علی بن ابی بکر بن سلیمان هیثمی

(735-807)

ترجمه وی اندکی پیش تر ذیل کتاب«مجمع الزوائد»گذشت بنابراین آن را تکرار نمی کنیم و در اینجا می افزایم:اصل کتاب«موارد الظمآن...»از صحیح حاتم بن حبان بن احمد بن معبد تمیمی مضری بستی مشهور به«ابن حبان» (1)که متوفی 354 است.ابن حبان از امامان بزرگ حدیث به شمار می آید و نظریاتش درباره شناخت حدیث از مهم ترین و ارزشمندترین نظریات به شمار می آید.وی در بسیاری از علوم متبحر بود.همان گونه که او یکی از کسانی است که بیش ترین تألیف و تصنیف را در اسلام دارد.

این کتاب وی از مهم ترین و محکم ترین کتاب نزد اهل سنت و محدثان است و نسبت به دو«صحیح بخاری»و«مسلم»دارای افزوده هایی درباره موضوعات گوناگون است.

نورالدین هیثمی رساله جداگانه ای درباره این افزوده ها نوشته است و آن را«موارد الظمآن...» نام نهاده است.

در این کتاب بابی مخصوص به احادیث امام مهدی علیه السلام وجود دارد که به خوانندگان تقدیم می گردد.

ص: 627


1- .این کتاب در سال 1390 در سه جلد به نام«الاحسان فی تقریب صحیح ابن حبان»در قاهره چاپ شد.

موارد الظمآن

إلی زوائد ابن حبّان

للحافظ نور الدین علی بن أبی بکر الهیثمی

حقّقه ونشره

محمّد عبدالرّزاق حمزه

مدیر(دار الحدیث)بمکه المکرمه

والمدرس بالحرم المکی الشریف

المطبعه السّلفیه ومکتبتها

21 شارع الفتح بالروضه تلیفون 898364

ص: 628

موارد الظمآن

اشاره

إلی زوائد ابن حبّان

حافظ نور الدین علی بن أبی بکر الهیثمی

(735-807)

ص: 629

21

باب ما جاء فی المهدی

1876.أخبرنا الفضل بن الحباب حدثنا مسدد بن مسرهد حدثنا محمد بن ابراهیم أبو شهاب عن عاصم بن بهدله عن أبی صالح عن أبی هریره قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم«لو لم یبق من الدنیا إلّالیله لملک فیها رجل من أهل بیت النبی صلی الله علیه و سلم».

1877.أخبرنا الفضل بن الحباب فی عقبه حدثنا مسدد حدثنا محمد بن إبراهیم أبو شهاب حدثنا عاصم بن بهدله عن زر عن ابن مسعود قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم«لو لم یبق من الدنیا إلّالیله لملک رجل من أهل بیتی یواطئ اسمه اسمی».

1878.أخبرنا الحسین بن أحمد بن بسطام بالأبله حدثنا عمرو بن علی بن بحر حدثنا ابن مهدی عن سفیان عن عاصم عن زر عن عبداللّه قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم«لا تقوم الساعه حتی یملک رجل من أهل بیتی یواطئ اسمه اسمی واسم أبیه اسم أبی فیملأها قسطاً وعدلا».

1879.أخبرنا محمد بن أحمد بن أبی عون حدثنا علی بن المنذر حدثنا ابن فضیل حدثنا عثمان بن شبرمه عن عاصم بن أبی النجود عن زر عن عبداللّه قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم «یخرج رجل من أهل بیتی یواطئ اسمه اسمی وخلفه خلفی فیملأها قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا».

ص: 630

21

باب احادیث امام مهدی علیه السلام

1876.به ما خبر داد:فضل بن حباب از مسدد بن مسرهد از محمد بن ابراهیم ابو شهاب از عاصم بن بهدله از ابو صالح از ابو هریره که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«اگر از دنیا تنها یک شب باقی مانده باشد حتماً مردی از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله به حکومت خواهد رسید.»

1877.به ما خبر داد:فضل بن حباب در عقبه از مسدد از محمد بن ابراهیم ابو شهاب از عاصم بن بهدله از زر ابن مسعود که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«اگر از دنیا تنها یک شب باقی مانده باشد حتماً مردی از اهل بیت من به حکومت خواهد رسید که نامش شبیه نام من است.»

1878.به ما خبر داد:حسین بن احمد بن بسطام در ابله از عمرو بن علی بن بحر از ابن مهدی از سفیان از عاصم از زر از عبداللّه که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«قیامت برپا نمی شود تا مردی از اهل بیت من به حکومت رسد که نامش شبیه نام من و نام پدرش شبیه نام پدر من است،آنگاه آن را از داد و عدل پر می کند.»

1879.به ما خبر داد:محمد بن احمد بن ابی عون از علی بن منذر از ابن فضیل از عثمان بن شبرمه از عاصم بن ابی نجود از زر از عبداللّه که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«مردی از اهل بیت من قیام می کند که نامش شبیه نام من و اخلاقش اخلاق من(یا قیافه اش قیافه من)است.آنگاه آن را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.»

ص: 631

1880.أخبرنا أحمد بن علی بن المثنی حدثنا أبو خیثمه حدثنا یحیی بن سعید أنبأنا عوف حدثنا أبو الصدیق عن أبی سعید الخدری عن النبی صلی الله علیه و سلم قال«لا تقوم الساعه حتی تملأ الأرض ظلما وعدوانا،ثم یخرج رجل من أهل بیتی أو عترتی فیملأها قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وعدوانا».

1881.أخبرنا أبو یعلی حدثنا محمد بن یزید بن رفاعه حدثنا وهب بن حریر حدثنا هشام بن أبی عبداللّه عن قتاده عن صالح أبی الخلیل عن مجاهد عن أم سلمه قالت:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم«یکون اختلاف عند موت خلیفه،یخرج رجل من قریش من أهل المدینه إلی مکه فیأتیه ناس من أهل مکه فیخرجونه و هو کاره فیبایعونه بین الرکن و المقام،فیبتعثون إلیه جیشا من أهل الشام،فاذا کانوا بالبیداء خسف بهم،فاذا بلغ الناس ذلک أتاه أهل الشام وعصائب من أهل العراق فیبایعونه،وینشأ رجل من قریش أخواله من کلب فیبتعثون الیهم جیشا فیهزمونهم ویظهرون علیهم،فیقسم بین الناس فیؤهم،ویعمل فیهم بسنه نبیهم صلی الله علیه و سلم، ویلقی الإسلام بجرانه إلی الأرض یمکث سبع سنین».

ص: 632

1880.به ما خبر داد:احمد بن علی بن مثنی از ابو خیثمه از یحیی بن سعید از عوف از ابو صدیق از ابوسعید خدری از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله که فرمود:

«قیامت برپا نمی شود تا زمین از ظلم و عدوان پر شود،سپس مردی از اهل بیت من یا از عترت من قیام می کند و آن را از داد و عدل پر می کند همان گونه که از ظلم و عدوان پر شده است.»

1881.به ما خبر داد:ابو یعلی از محمد بن یزید بن رفاعه از وهب بن حریر از هشام بن ابی عبداللّه از قتاده از صالح ابو خلیل از مجاهد از ام سلمه که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«هنگام مرگ خلیفه اختلافی رخ می دهد.مردی از قریش از اهل مدینه به سوی مکه حرکت می کند.گروهی از مردم مکه نزد او می آیند و با اکراه او را خارج می کنند و میان رکن و مقام با وی بیعت می کنند.سپاهی از اهل شام به سوی او فرستاده می شود.هنگامی که به او می رسند در زمین فرو برده می شوند.هنگامی که این خبر به مردم می رسد اهل شام و عصائب اهل عراق نزد مدنی می آیند و با وی بیعت می کنند و مردی از قریش که قبیله کلب دایی هایش هستند قیام می کند.مرد مدنی سپاهی به سوی آن می فرستد و آن ها را شکست می دهند و بر ایشان پیروز می شوند و غنیمت های شان را میان مردم تقسیم می کند و در میان آنان به سنت پیامبرشان عمل می کند و اسلام در زمین مستقر می شود.هفت سال می ماند.»

ص: 633

الفصول المهمه

فی معرفه أحوال الأئمه وفضلهم علیهم السلام

نور الدین علی بن محمد بن احمد المعروف بابن الصباغ المالکی

(784-855)

أصله من سفاقس(أحد بلاد أفریقیا)وولد وتوفی بمکه.

کان فقیهاً محدثاً مالکیاً له کتب.

منها:الفصول المهمه،لمعرفه الأئمه،وهم لإثنا عشر المعروفون و العبر فیمن شفه النظر.

یروی عنه السخاوی بالاجازه وترجمه فی الضوء اللامع(283/5)ونجم الدین بن فهد المکی فی إتحاف الوری بأخبار أم القری (1)و الزرکلی فی الاعلام(161/5)وعمر رضا کحاله فی معجم المؤلفین(178/7)والحاجی خلیفه فی کشف الظنون(1271)وینقل عنه الحلبی فی سیرته و السمهودی فی جواهر العقدین و الصفوری فی نزهه المجالس وعبد اللّه المطیری فی الریاض الزاهره و الصبان فی اسعاف الراغبین و الحمزاوی فی مشارق الأنوار و الشبلنجی فی نور الأبصار وغیرهم فی غیرها.

واستناد أمثال هؤلاء الأفذاذ بما نقل ابن الصباغ یدل علی ثقه الرجل وصدقه فی الحدیث و الیک الفصل الخاص بالحجه المنتظر المهدی علیه السلام فی کتابه الفصول المهمه.ن.

ص: 634


1- .کما فی عبقات الانوار مجلد حدیث الثقلین 574/2 من طبعه اصفهان.

گزیده کتاب

الفصول المهمه

فی معرفه أحوال الأئمّه علیهم السلام وفضلهم علیهم السلام

تألیف:نور الدین علی بن محمد بن احمد معروف به ابن صباغ مالکی

(784-855)

وی اهل سفاقس یکی از شهرهای آفریقا است که در مکه متولد و وفات یافت و فقیه محدث مالکی و دارای کتاب هایی بود که برخی از آن ها عبارتند از:

«الفصول المهمه لمعرفه الائمه علیهم السلام»دوازده امام معروف علیه السلام«والعبر فیمن شفه النظر» سخاوی با اجازه از وی روایت می کند و در کتاب«الضوء اللامع»(283/5)و نجم الدین بن فهد مالکی در کتاب«اتحاف الوری باخبار ام القری» (1)و زرکلی در کتاب«الاعلام»(161/5)و عمر رضا کحاله در کتاب«معجم المولفین»(178/7)و الحاجی خلیفه در کتاب«کشف الظنون»(1271)شرح حال او را ذکر کرده اند و حلبی در کتاب«سیره»اش و سمهودی در کتاب«جواهر العقدین»و صفوری در کتاب«نزهه المجالس»و عبداللّه مطیری در کتاب «ریاض الزاهره»و الصبان در کتاب«اسعاف الراغبین»و حمزاوی در کتاب«مشارق الانوار»و شبلنجی در کتاب«نور الابصار»و دیگران در کتاب هایشان از او روایت نقل کرده اند.

استناد این بزرگان به روایات ابن صباغ بر وثاقت و راستگویی او در حدیث دلالت می کند.فصل مربوط به امام مهدی علیه السلام از کتاب«الفصول المهمه»او را در اینجا می آوریم.

ص: 635


1- .به نقل از عبقات الانوار مجلد حدیث ثقلین 574/2 از چاپ اصفهان.

الفصول المهمّه

فی معرفه أحوال الأئمّه علیهم السلام

الکتاب الذی یعطیک صوره صادقه عن

سیره الأئمه الاثنی عشر علیهم السلام باسلوب

رصین محکم وضبط وتحقیق تسالم الفریقان

علی صحته وتاییده فهو خیر مصدر یرجع إلیه

ویعول علیه

تألیف

الشیخ الإمام العلامه و البحر الفهامه علی بن محمد

ابن احمد المالکی المکی الشهیر بابن الصباغ

المتوفی 855

مطبعه العدل فی النجف

من نشریات مکتب دار الکتب التجاریه ومضغنها فی النجف الاشرف

لصاحبها الشیخ محمد رضا الکتبی

ص: 636

الفصول المهمّه

اشاره

فی معرفه أحوال الأئمّه علیهم السلام وفضلهم علیهم السلام

نور الدین علی بن محمد بن احمد

معروف به

ابن صباغ مالکی

(784-855)

ص: 637

الفصل الثانی عشر

فی ذکر ابی القاسم

محمد الحجه الخلف الصالح ابن أبی محمد الحسن الخالص

و هو الامام الثانی عشر وتاریخ ولادته ودلایل امامته وذکر طرف من اخباره وغیبته ومده قیام دولته وذکر کنیته ونسبه وغیر ذلک مما یتصل به.

قال صاحب الارشاد الشیخ المفید أبو عبداللّه محمد بن محمد بن النعمان رحمه الله کان الامام بعد أبی محمد الحسن ابنه محمداً ولم یخلف ابوه ولدا غیره وخلفه أبوه غایبا مستترا بالمدینه وکان عمره عند وفاه أبیه خمس سنین اتاه اللّه تعالی فیها الحکمه کما اتاها یحیی صبیا وجعله اماما فی حال الطفولیه کما جعل عیسی بن مریم فی المهد نبیا و قد سبق النص علیه فی مله الاسلام من النبی محمد علیه الصلاه و السلام وکذلک من جده علی بن أبی طالب ومن بقیه آبائه أهل الشرف و المراتب.

و هو صاحب السیف القائم المنتظر کما ورد ذلک فی صحیح الخبر.

وله قبل قیامه غیبتان احدهما اطول من الاخری فاما الاولی فهی القصری فمنذ ولادته إلی انقطاع السفاره بینه وبین شیعته واما الثانیه فهی التی بعد الأولی فی اخرها یقوم بالسیف.

قال اللّه تعالی: «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ» .

ص: 638

فصل 12

درباره ابوالقاسم محمد حجت خلف صالح فرزند ابو محمد حسن خالص که دوازدهمین امام است و تاریخ ولادت وی و ادله امامتش و ذکر گزیده ای از اخبار و غیبت و مدت حکومت و کنیه و نسب او و مطالب دیگری درباره او.

صاحب کتاب«الارشاد»شیخ مفید ابو عبداللّه محمد بن نعمان قدس سره می فرماید:

پس از امام ابو محمد حسن علیه السلام فرزندش محمد علیه السلام امام است و پدرش به جز او فرزندی باقی نگذاشت و او را غایب و پنهان در مدینه بر جای گذارد.سن او هنگام وفات پدرش پنج سال بود که خداوند در این سن به وی حکمت عنایت کرد همان گونه که به یحیی علیه السلام در کودکی حکمت بخشید و خداوند او را در زمان کودکی امام قرار داد همان گونه که عیسی بن مریم علیه السلام را در گهواره پیامبر قرار داد و پیش تر گذشت که در دین اسلام از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و از جد بزرگوارش علی علیه السلام و از دیگر پدرانش اهل شرافت و درجات درباره وی تصریح و نص به امامت وارد شده است.

او دارای شمشیر،قائم قیام کننده منتظَر انتظار کشیده شده است چنانچه در احادیث صحیح وارد شده است.

وی پیش از ظهور دارای دو غیبت است که یکی از آن ها بلندتر از دیگری است غیبت اول که همان غیبت صغری کوتاه تر است از زمان تولد وی تا پایان دوران سفارت میان او و شیعیانش است و غیبت دوم پس از غیبت اول آغاز می شود و در پایان آن با شمشیر قیام می کند.خداوند تعالی می فرماید:

«و قطعا در زبور پس از ذکر نوشتیم که همانا بندگان شایسته من زمین را به ارث می برند.»

ص: 639

وقال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم لم تنقض الأیام و اللیالی حتی یبعث اللّه رجلا من أهل بیتی یواطی اسمه اسمی یملأ الارض عدلا وقسطا کما ملئت ظلما وجورا.

وعن زراره قال سمعت ابا جعفر یقول الأئمه الاثنی عشر کلهم من آل محمد صلّی الله علیه وآله وعلیهم علی بن ابی طالب واحد عشر من ولده.

وروی الحافظ ابو نعیم بسنده مرفوعا إلی عبداللّه بن عمر قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم لا تذهب الدنیا حتی یبعث اللّه رجلا من أهل بیتی یواطی اسمه اسمی واسم أبیه اسم أبی یملأ الارض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا.

وروی ابن الخشاب فی کتابه موالید أهل البیت یرفعه بسنده إلی علی بن موسی الرضا علیه السلام انه قال الخلف الصالح من ولد أبی محمد الحسن بن علی و هو صاحب الزمان القائم المهدی.

واما النص علی امامته من جهه ابیه فروی محمد بن علی بن بلال قال:

خرج إلی امر ابی محمد الحسن بن علی العسکری قبل مضیه بسنین یخبرنی بالخلف من بعده ثم خرج إلی قبل مضیه بثلاثه ایام یخبرنی بالخلف بانه ابنه من بعده.

وعن ابی هاشم الجعفری قال قلت لأبی محمد الحسن بن علی جلالتک تمنعنی من مسائلتک فتاذن ان اسألک؟

فقال:سل.

فقلت:یا سیدی هل لک ولد؟

قال:نعم.

قلت:فان حدث حادث فأین سأل عنه؟

قال بالمدینه.

ص: 640

و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«روزها و شب ها سپری نمی شود تا خداوند مردی از اهل بیت مرا برانگیزد که نامش شبیه نام من است.زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.»

زراره از امام باقر علیه السلام روایت می کند که فرمود:

«امامان علیهم السلام دوازده نفرند که همگی از آل محمد صلی الله علیه و آله هستند.علی بن ابی طالب علیه السلام و یازده فرزندش علیهم السلام.»

و حافظ ابو نعیم با سند خود که به عبداللّه بن عمر می رساند روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«دنیا سپری نمی شود تا خداوند مردی از اهل بیت مرا برانگیزد که نامش شبیه نام من و نام پدرش شبیه نام پدر من است.زمین را از داد و عدل پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.»

ابن خشاب در کتابش به نام«موالید اهل البیت»با سند خودش به امام رضا علیه السلام می رساند که فرمود:«خلف صالح از نسل ابو محمد حسن بن علی علیه السلام است و او صاحب الزمان قائم مهدی علیه السلام است.»

و نص بر امامت او به سیله پدرش،محمد بن علی بن بلال می گوید:

«ابو محمد حسن بن علی عسکری علیهما السلام دو سال پیش از وفاتش مرا از جانشین پس از خودش آگاه کرد و پس از آن سه روز پیش از وفاتش به من خبر داد که فرزندش پس از وی جانشین وی خواهد بود.»

ابوهاشم جعفری می گوید:«به ابو محمد حسن بن علی علیهما السلام گفتم:جلال و شکوه شما مرا از سؤال کردن از شما باز می دارد.آیا به من اجازه می دهی که از شما بپرسم؟»

فرمود:«بپرس!»

گفتم:«آیا شما فرزندی دارید؟»

فرمود:«آری.»

گفتم:«اگر حادثه ای برای شما اتفاق افتاد،در کجا سراغ وی را بگیرم؟»

فرمود:«در مدینه.»

ص: 641

ولد ابوالقاسم محمد بن الحجه بن الحسن الخالص بسر من رأی لیله النصف من شعبان سنه خمس وخمسین ومائتین للهجره.

واما نسبه أبا و أما فهو ابوالقاسم محمد الحجه بن الحسن الخالص بن علی الهادی ابن محمد الجواد بن علی الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق ابن محمد الباقر بن علی زین العابدین بن الحسین بن علی بن ابی طالب صلوات اللّه علیهم اجمعین.

واما امه فام ولد یقال لها نرجس خیر امه وقیل اسمها غیر ذلک.واما کنیته فابو القاسم.

و أما لقبه فالحجه و المهدی و الخلف الصالح و القائم المنتظر وصاحب الزمان واشهرها المهدی صفته علیه السلام شاب مرفوع القامه حسن الوجه و الشعر یسیل شعره علی منکبیه اقنی الأنف اجلی الجبهه بوابه محمد بن عثمان معاصره المعتمد قیل غاب فی السرداب و الحرس علیه وکان ذلک سنه ست وسبعین ومائتین للهجره و هذا طرف یسیر مما جاء من النصوص الداله علی الامام الثانی عشر عن الأئمه الثقات و الروایات فی ذلک کثیره اضربنا عن ذکرها و قد دونها اصحاب الحدیث فی کتبهم واعتنوا بجمعها ولم یترکوا شیئا وممن اعتنی بذلک وجمعه إلی الشرح و التفصیل الشیخ الامام جمال الدین ابو عبداللّه محمد بن ابراهیم الشهیر بالنعمانی فی کتابه الذی صنفه ملأ الغیبه فی طول الغیبه،وجمع الحافظ ابو نعیم أربعین حدیثا فی امر المهدی خاصه وصنف الشیخ أبو عبداللّه محمد بن یوسف الکنجی الشافعی فی ذلک کتابا سماه البیان فی اخبار صاحب الزمان.

وروی الشیخ أبو عبداللّه الکنجی المذکور فی کتابه هذا باسناده عن زر بن عبداللّه قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم لا تذهب الدنیا حتی یملک العرب رجل من أهل بیتی یواطی اسمه اسمی اخرجه أبو داود.

وعن علی بن أبی طالب علیه السلام عن النبی صلی الله علیه و سلم انه قال لو لم یبق من الدهر إلّایوم لبعث اللّه رجلا من أهل بیتی یملأها عدلا کما ملئت جورا هکذا اخرجه أبو داود فی مسنده.

ص: 642

ابوالقاسم محمد حجه بن الحسن الخالص علیهما السلام در شب نیمه ماه شعبان سال 255 هجری در سامرا متولد شد.

نسب او از طرف پدر:وی ابوالقاسم محمد حجه بن الحسن الخالص بن علی الهادی ابن محمد الجواد بن علی الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علی زین العابدین بن الحسین بن علی بن ابی طالب صلوات اللّه علیهم اجمعین است ومادرش کنیز فرزندداری به نام نرجس بهترین کنیزان است و نام وی غیر آن نیز گفته شده است.

کنیه وی ابوالقاسم علیه السلام و لقب وی حجت و مهدی و خلف و صالح و قائم و منتظر و صاحب الزمان است که مشهورترین آن ها مهدی علیه السلام است.

ویژگی های ظاهری او:آن حضرت جوان بلندقد زیباروی و زیباموی است.موهایش بر روی شانه هایش می ریزد و بینی کشیده،پیشانی بلند است.

حاجب و دربان او محمد بن عثمان معاصر معتمد است.گفته شده است در سرداب غایب شده و آنجا نگهبان دارد و این حادثه در سال دویست و هفتاد و شش اتفاق افتاد و این گوشه اندکی از احادیثی است که درباره امام دوازدهم از بزرگان مورد اعتماد رسیده است و روایات در این باره زیاد است که ما از ذکر آن ها چشم پوشی می کنیم که محدثان در کتاب هایشان تدوین و گردآوری نموده اند و چیزی را فرو گذار نکرده اند.یکی از کسانی که به جمع آوری و شرح و تفصیل آن پرداخته است،شیخ امام جمال الدین ابو عبداللّه محمد بن ابراهیم مشهور به نعمانی در کتابش«ملأ الغیبه فی طول الغیبه»است.

حافظ ابو نعیم نیز چهل حدیث فقط درباره مهدی علیه السلام گردآوردی کرده است و شیخ ابو عبداللّه محمد بن یوسف کنجی شافعی در این باره کتابی به نام«البیان فی اخبار صاحب الزمان علیه السلام»تألیف کرده است.وی در این کتاب با سند خود از زر بن عبداللّه از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«دنیا سپری نمی شود تا مردی از اهل بیت من حاکم عرب گردد که نامش شبیه نام من است.»ابو داود آن را روایت کرده است.

و از علی علیه السلام از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت کرده است که فرمود:

«اگر فقط یک روز از روزگار باقی مانده باشد حتماً خداوند مردی از اهل بیت مرا برمی انگیزد که آن را از عدالت پر می کند همان گونه که از جور پر شده است.ابو داود در مسندش آن را این گونه روایت کرده است.

ص: 643

وروی أبو داود و الترمذی فی سننهما کل واحد منهما یرفعه إلی أبی سعید الخدری رضی الله عنه قال سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول المهدی منی اجلا الجبهه اقنی الانف یملأ الارض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما وزاد ابو داود یملک سبع سنین.

وقال حدیث ثابت صحیح،ورواه الطبرانی فی مجمعه وکذلک غیره من ائمه الحدیث وذکر ابن سیرویه الدیلمی فی کتاب الفردوس فی باب الألف و اللام باسناده عن ابن عباس رضی الله عنه قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم المهدی طاووس أهل الجنه.

وباسناده ایضا عن حذیفه بن الیمان رضی الله عنه عن البنی صلی الله علیه و سلم قال المهدی ولدی وجهه کالقمر الدری و اللون منه لون عربی و الجسم جسم اسرائیلی یملأ الارض عدلا کما ملئت جورا یرضی بخلافته أهل السموات والارض و الطیر فی الجو یملک عشر سنین.

ومما رواه أبو داود ایضا یرفعه إلی ام سلمه رضی الله عنه قالت سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول المهدی من عترتی من ولد فاطمه علیها السلام.

ومن ذلک ما رواه القاضی ابو محمد الحسین بن مسعود البغوی فی کتابه المسمی بشرح السنه وخرجه مسلم و البخاری فی صحیحهما یرفعه کل واحد منهما بسنده إلی ابی هریره قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم کیف انتم إذا نزل ابن مریم فیکم وامامکم منکم.

ومن ذلک ما اخرجه ابو داود و الترمذی فی سننهما یرفعه کل واحد منهما إلی عبداللّه بن مسعود قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم لو لم یبق من الدنیا الّا یوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتی یبعث فیه رجلا من أمتی ومن أهل بیتی یواطی اسمه اسمی یملأ الارض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما.

ومن ذلک مارواه ابو اسحق احمد بن محمد بن الثعلبی یرفعه بسنده إلی انس بن مالک قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم نحن ولد عبدالمطلب ساده الجنه انا وحمزه وجعفر وعلی و الحسن والحسین و المهدی واخرجه ابن ماجه فی صحیحه.

ص: 644

و ابو داود و ترمذی هر یک در سنن خود به ابوسعید خدری می رسانند که گفت:«از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله شنیدم،فرمود:«مهدی علیه السلام از من است.وی پیشانی بلند،بینی کشیده است.زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.»و ابو داود بر آن می افزاید که فرمود:«هفت سال حکومت می کند.»و می گوید:«این حدیث ثابت و صحیحی است.»و طبرانی در«مجمع»خود(ظاهراً«معجم»خودش)و محدثان بزرگ دیگر آن را روایت کرده اند.

ابن سیرویه دیلمی در کتاب«الفردوس»در باب الف و لام با سند خود از ابن عباس روایت کرده است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«مهدی علیه السلام طاووس اهل بهشت است.»

همچنین با سند خود از حذیفه بن یمان از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«مهدی علیه السلام فرزند من است،صورتش همانند ماه تابناک است.رنگ او رنگ عربی و جسم وی جسم اسرائیلی است.زمین را از عدالت پر می کند همان گونه که از جور پر شده است.اهل آسمان ها و زمین و پرندگان آسمان از خلافت او خشنودند.ده سال حکومت می کند.»

همچنین ابو داود سند را به ام سلمه می رساند که گفت:«از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود:

«مهدی علیه السلام از عترت من از فرزندان فاطمه(س)است.»

قاضی ابو محمد حسین بن مسعود بغوی در کتابش«شرح السنه»و مسلم و بخاری هر کدام در صحیح خود سند را به ابو هریره می رسانند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«شما چگونه اید، هنگامی که فرزند مریم علیه السلام در میانتان فرود می آید و امامتان از خودتان است؟»

ابو داود و ترمذی هر کدام در سنن خود سند را به عبداللّه بن مسعود می رسانند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«اگر از دنیا فقط یک روز باقی مانده باشد حتماً خداوند آن روز را بلند می کند تا در آن مردی از امت و از اهل بیتم را برانگیزد که نامش شبیه نام من است.زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از جور و ظلم پر شده است.»

ابو اسحاق احمد بن محمد ثعلبی سندش را به انس بن مالک می رساند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«ما فرزندان عبدالمطلب سروران اهل بهشت هستیم من و حمزه و جعفر و علی و حسن و حسین و مهدی علیهم السلام.»ابن ماجه آن را در صحیح خود روایت کرده است.

ص: 645

وعن علقمه ابن عبداللّه قال بینما نحن عند رسول اللّه صلی الله علیه و سلم اذ اقبل فئه من بنی هاشم فلما راهم النبی صلی الله علیه و سلم اغرورقت عیناه بالدموع وتغیر لونه قال قلت مالک یا رسول اللّه نری فی وجهک شیئا نکرهه.

قال صلی الله علیه و سلم:انا أهل البیت اختار اللّه لنا الآخره علی الدنیا وان أهل بیتی سیلقون بعدی تشریدا وتطریدا حتی یأتی قوم من قبل المشرق ومعهم رایات سود فیسألون بخبز فلا یعطونه فیقاتلون فینصرون فیعطون ما سألوا ولا یقبلون حتی یدفعونها إلی رجل من أهل بیتی فملأها قسطا کما ملؤها جورا فمن أدرک ذلک منکم فلیأتینهم ولو حبوا علی الثلج، اخرجه الحافظ ابو نعیم.

وروی الحافظ ابو نعیم ایضا بسنده عن ثوبان قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم إذا رایتم الرایات السود من خراسان فاتوها ولو حبوا علی الثلج فان فیها خلیفه اللّه المهدی.

وروی الحافظ ابو نعیم ایضا بسنده عن عبداللّه بن عمر قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یخرج المهدی من قریه یقال لها کریمه.

وروی الحافظ ابو عبداللّه ابن ماجه القزوینی فی حدیث طویل نزول عیسی بن مریم علی نبینا وآله وعلیه السّلام عن أبی أمامه الباهلی قال خطبنا رسول اللّه صلی الله علیه و سلم وذکر الدجال وقال فیه ان المدینه لتنقی خبثها کما ینقی الکیر خبث الحدید ویدعی ذلک الیوم الخلاص.

قالت أم شریک بنت العسکر یا رسول اللّه فاین العرب یومئذ؟

قال صلی الله علیه و سلم:هم یومئذ قلیل وجلهم فی بیت المقدس و أمامهم المهدی قد تقدم اذ صلی بهم اذ نزل عیسی بن مریم فرجع ذلک الامام ینکص عن عیسی القهقری لیتقدم

ص: 646

علقمه بن عبداللّه می گوید:«یک بار که نزد پیامبراکرم صلی الله علیه و آله بودیم ناگهان گروهی از بنی هاشم آمدند.هنگامی که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله آن ها را مشاهده کرد دیدگانش پر از اشک شد و رنگش تغییر کرد.به وی گفتم:«ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!شما را چه شده است که در چهره ات حالت ناخوشایند مشاهده می کنیم.»

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«ما اهل بیتی هستیم که خداوند برای ما آخرت را بر دنیا برگزید و همانا اهل بیتم پس از من گرفتار آوارگی و رانده شدن می شوند تا این که گروهی از طرف مشرق با پرچم های سیاه می آیند و خیر را درخواست می کنند ولی به آن ها داده نمی شود، آنگاه نبرد می کنند،پیروز می شوند و خواسته شان به آن ها داده می شود ولی نمی پذیرند تا آن را به مردی از اهل بیت من تحویل دهند.سپس آن را از عدالت پر می کند همان گونه که آن را از جور پر کرده اند پس هر یک از شما آن را درک کند،باید به سوی آن ها بیاید هر چند به صورت چهار دست و پا بر روی برف باشد.»حافظ ابو نعیم آن را روایت کرده است.

همچنین حافظ ابو نعیم با سند خود از ثوبان روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«هنگامی که پرچم های سیاه را از طرف خراسان مشاهده کردید،به سوی آن ها بیایید هر چند به صورت چهار دست و پا بر روی برف باشد؛زیرا خلیفه مهدی علیه السلام در میان آن هاست.»

و نیز حافظ ابو نعیم با سند خود از عبداللّه بن عمر روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«مهدی علیه السلام از قریه ای به نام کریمه ظهور می کند.»

حافظ ابو عبداللّه بن ماجه قزوینی در حدیث بلند نزول عیسی بن مریم علیه السلام از ابو امامه باهلی روایت می کند که گفت:«پیامبراکرم صلی الله علیه و آله برای ما سخنرانی کرد و از دجال سخن به میان آورد و در آن سخنرانی فرمود:«همانا مدینه پلیدی هایش را از خود دور می کند همان گونه که کوره آهنگری ناخالصی آهن را جدا می کند و آن روز،روز رهایی نامیده می شود.»

ام شریک بنت عسکر گفت:«ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!در آن روز اعراب در کجایند؟»

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«آن ها در آن زمان اندکند.بیش تر آن ها در بیت المقدس اند و امامشان مهدی علیه السلام است.وی برای اقامه نماز جلو ایستاده است که ناگهان عیسی بن مریم علیه السلام فرود می آید.آنگاه امام مهدی علیه السلام به صورت عقب عقب از عیسی علیه السلام عقب می رود تا

ص: 647

عیسی یصلی بالناس الظهر فیضع عیسی یده بین کتفیه ثم یقول تقدم،هذا حدیث صحیح ثابت و هذا مختصره.

وعن أبی هریره قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم کیف انتم إذا نزل ابن مریم فیکم وامامکم منکم، و هذا حدیث حسن متفق علی صحته من حدیث محمد بن شهاب الزهری ورواه البخاری ومسلم فی صحیحیهما.

وعن جابر بن عبداللّه قال سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول لا تزال طائفه من أمتی یقاتلون علی الحق ظاهرین إلی یوم القیامه قال فینزل عیسی بن مریم علی نبینا وآله وعلیه السّلام فیقول امیرهم تعال صل بنا فیقول إلّاأن بعضکم علی بعض أمراء تکرمه اللّه لهذه الامه،هذا حدیث حسن صحیح أخرجه مسلم فی صحیحه.

وعن ابن هارون العبدی قال اتیت أبا سعید الخدری رضی الله عنه فقلت له هل شهدت بدرا قال نعم فقلت أفلا تحدثنی بما سمعت من رسول اللّه صلی الله علیه و سلم فی علی علیه السلام وفضله قال بلی أخبرک أن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم مرض مرضه نقه منها فدخلت علیه فاطمه علیه السلام وأنا جالس عن یمین النبی صلی الله علیه و سلم فلما رأت فاطمه ما برسول اللّه صلی الله علیه و سلم من الضعف خنقتها العبره حتی بدت دموعها علی خدها فقال لها رسول اللّه صلی الله علیه و سلم ما یبکیک یا فاطمه قالت أخشی الضیعه یا رسول اللّه فقال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یا فاطمه ان اللّه تعالی اطلع علی الأرض اطلاعه علی خلقه فاختار منهم اباک فبعثه نبیا ثم اطلع ثانیه فاختار منهم بعلک فاوحی إلی ان انکحه فاطمه فانکحته ایاک واتخذنه وصیا اما علمت انک بکرامه الله تعالی ایاک زوجک اغزرهم علما واکثرهم حلما وأقومهم سلما.

ص: 648

عیسی علیه السلام نماز ظهر را برای مردم بخواند.عیسی علیه السلام دستش را میان دو شانه وی می گذارد و می گوید:«جلو برو.»این حدیث صحیح و ثابت است که این خلاصه آن بود.

ابو هریره از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«شما چگونه اید هنگامی که فرزند مریم علیه السلام در میانتان فرود می آید و امام شما از خودتان است.»این حدیث حسن است که همگی بر صحت آن اتفاق دارند و از حدیث محمد بن شهاب زهری است.بخاری و مسلم آن را در«صحیح»خود روایت کرده اند.

جابر بن عبداللّه از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«گروهی از امت من همواره تا روز قیامت پیروزمندانه برای حق می جنگند.»

فرمود:«آنگاه عیسی بن مریم علیه السلام فرود می آید.امیر آن ها به وی می گوید:«بیا برای ما نماز بخوان!»

عیسی علیه السلام می گوید:«آگاه باش که شما امیر همدیگرید.»به خاطر گرامی داشتن خداوند این امت را.»این حدیث حسن و صحیح است که مسلم در«صحیح»خود آن را آورده است.

ابن هارون عبدی می گوید:«نزد ابوسعید خدری آمدم و به وی گفتم:«آیا در نبرد بدر حضور داشتی؟»گفت:«آری.»

گفتم:«آیا آنچه را که درباره علی علیه السلام و فضیلت او از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله شنیدی به من نمی گویی؟»

گفت:«آری،به تو خبر می دهم.پیامبراکرم صلی الله علیه و آله یک بار بیمار شد که از آن بهبود یافت.در آن هنگام من در طرف راست پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نشسته بودم که فاطمه(س)نزد وی آمد.هنگامی که فاطمه(س)ضعف پیامبراکرم صلی الله علیه و آله را مشاهده کرد گریه گلویش را گرفت به طوری که اشک هایش بر روی گونه هایش آشکار شد.آنگاه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به وی فرمود:«ای فاطمه(س) همانا خداوند یک بار به مخلوقاتش در زمین سر کشید و پدرت را از میان آنان برگزید و او را به پیامبری مبعوث کرد،سپس برای بار دوم سر کشید و شوهرت را از میان آن ها برگزید و به من وحی کرد:«فاطمه(س)را به ازدواج با او در آور!»پس من تو را به ازدواج او در آوردم و او را وصی خودم قرار دادم.مگر نمی دانی که به خاطر کرامت خداوند تعالی نسبت به تو، شوهرت عالم ترین و بردبارترین و پایدارترین آنان در اسلام است.»

ص: 649

فاستبشرت فاراد رسول اللّه صلی الله علیه و سلم ان یزیدها من مزید الخیر الذی قسمه اللّه تعالی لمحمد صلی الله علیه و سلم قال فقال لها یا فاطمه ولعلی ثمانیه اضراس یعنی مناقب ایمان بالله ورسوله وحکمته وزوجته وسبطاه الحسن و الحسین وأمره بالمعروف ونهیه عن المنکر یا فاطمه انا أهل بیت أعطینا ست خصال لم یعطیها احد من الأولین ولایدرکها احد من الآخرین غیرنا فنبینا خیر الانبیاء ووصینا خیر الاوصیاء و هو بعلک وشهیدنا خیر الشهداء و هو عم أبیک ومنا من له جناحان یطیر بهما فی الجنه حیث یشاء و هو جعفر ومنا سبطا هذه الامه وهما ابناک ومنا مهدی الامه الذی یصلی خلفه عیسی بن مریم ثم ضرب علی منکب الحسین علیه السلام وقال من هذا مهدی هذه الامه،هکذا اخرجه الدارقطنی صاحب الجرح والتعدیل.

وعن ابی نضره قال کنا عند جابر بن عبداللّه الانصاری رضی الله عنه فقال یوشک أهل العراق أن لایجبی الیهم قفیز ولا درهم قلنا من این قال من قبل العجم یمنعون ذلک ثم قال یوشک أهل الشام ان لا یجبی الیهم دینار ولا قد قلنا من این قال من قبل الروم ثم سکت هنیئه ثم قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یکون فی اخر امتی خلیفه یحثوا المال حثوا لا یعده عدا قلنا نراه عمر بن عبدالعزیز قال لا،و هذا حدیث حسن صحیح اخرجه مسلم فی صحیحه وعن ابی سعید الخدری قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یکون فی آخر الزمان خلیفه یقسم المال ولا یعده،هذا لفظ مسلم فی صحیحه.

ص: 650

آنگاه فاطمه(س)شادمان شد و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله خواست از خیری که خداوند تعالی برای محمد صلی الله علیه و آله قرار داده است،برای فاطمه(س)بیش تر بیان کند از این رو به وی فرمود:

«ای فاطمه(س)!علی علیه السلام هشت ویژگی و فضیلت دارد؛ایمان به خدا و پیامبرش صلی الله علیه و آله و حکمتش و همسرش و دو سبط او حسن و حسین علیهما السلام و امر به معروف و نهی از منکرش.ای فاطمه(س)!ما اهل بیتی هستیم که شش ویژگی به ما عنایت شده است که به هیچ یک از پیشینیان بخشیده نشده است و هیچ یک از آیندگان به جز ما به آن ها نخواهند رسید.پیامبر ما بهترین پیامبران و وصی ما بهترین اوصیاست و او شوهر توست و شهید ما بهترین شهیدان است و او عموی پدرت است و از ماست آن کس که دو بال دارد و به وسیله آن در هر کجای بهشت که بخواهد پرواز می کند و او جعفر است و دو سبط این امت از مایند و آن ها فرزندان تو هستند و مهدی علیه السلام امت که عیسی بن مریم علیه السلام پشت سرش نماز می خواند،از ماست.» سپس دست بر روی شانه حسین علیه السلام زد و فرمود:«مهدی این امت از این است.»

دارقطنی صاحب«جرح»و«تعدیل»آن را این گونه روایت کرده است.

ابو نضره می گوید:«نزد جابر بن عبداللّه انصاری نشسته بودیم که گفت:«نزدیک است که هیچ قفیز (1)و درهمی به اهل عراق نرسد.»

گفتیم:«از کجا؟»

گفت:«از طرف عجم ممنوع می شوند.»سپس گفت:«نزدیک است که هیچ دینار و قدی (2)به اهل شام نرسد.»

گفتیم:«از کجا؟»

گفت:«از طرف اهل روم.»سپس اندکی سکوت کرد،آنگاه گفت:«پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«در آخر امت من خلیفه ای است که مال را بدون شمارش پخش می کند.»

گفتیم:«او را عمر بن عبد العزیز می دانیم.»گفت:«نه»

و این حدیث حسن و صحیح است که مسلم آن را در«صحیح»خود آورده است.م.

ص: 651


1- .کیل اهل عراق.
2- .کیل اهل شام.

وعن أبی سعید وجابر بن عبداللّه قالا قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم ابشرکم بالمهدی یملأ الارض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما یرضی عنه ساکن السماء وساکن الارض یقسم المال صحاحا فقال رجل مامعنی صحاحا قال بالسویه بین الناس ویملأ الله قلوب امه محمد صلی الله علیه و سلم غنی ویسمعهم عدله حتی یأمر منادیا ینادی یقول من له فی المال حاجه فلیقم فما یقوم من الناس إلّارجل واحد فیقول انا فیقول له أئت السدان یعنی الخازن فقل ان المهدی یامرک ان تعطینی مالا فیحثوا له فی ثوبه حثوا حتی إذا صار فی ثوبه یندم ویقول کنت أخشع أمه محمد نفسا اعجز عما وسعهم فیرده إلی الخازن فلا یقبل منه فیقول انا لا نأخذ شیئا مما اعطینا فیکون المهدی کذلک سبع سنین او ثمان او تسع ثم لا خیر فی العیش بعده،و هذا حدیث حسن ثابت اخرجه شیخ أهل الحدیث أحمد بن حنبل فی مسنده.

وعن أبی سعید الخدری قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یکون عند انقطاع من الزمان وظهور من الفتن رجل یقال له المهدی عطاؤه هنیئا.

ص: 652

ابوسعید خدری از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«در آخر الزمان خلیفه ای است که مال را بدون شمارش تقسیم می کند.»

مسلم این حدیث را با این عبارت در«صحیح»خود روایت کرده است.

ابوسعید و جابر بن عبداللّه از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کنند که فرمود:

«شما را به مهدی علیه السلام بشارت می دهم.زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از جور و ظلم پر شده است ساکنان آسمان و ساکنان زمین از او خشنودند.مال را به طور صحاح تقسیم می کند.»

مردی گفت:«معنای صحاح چیست؟»

فرمود:«به طور مساوی در میان مردم و خداوند قلب های امت محمد صلی الله علیه و آله را از بی نیازی پر می کند و عدالتش آن ها را فرا می گیرد،به گونه ای که به یک منادی دستور می دهد ندا دهد و بگوید:«هر کس به مال نیاز دارد،بایستد.»آنگاه فقط یک نفر از مردم می ایستد و می گوید:«من.»

مهدی علیه السلام به وی می گوید:«نزد خزانه دار برو و بگو:«مهدی علیه السلام به تو دستور می دهد مقداری مال به من بدهی!»

آنگاه مقداری مال در پارچه اش می ریزد.در این هنگام وی پشیمان می شود و با خود می گوید:«من آزمندترین امت محمد صلی الله علیه و آله هستم.مگر من از آنچه آن ها قادر بر انجام آن هستند ناتوانم؟»آنگاه آن را به خزانه دار برمی گرداند ولی از وی نمی پذیرد و می گوید:«ما آنچه را که بخشیده ایم پس نمی گیریم.»آنگاه مهدی علیه السلام به این صورت هفت یا هشت یا نه سال می ماند.

سپس هیچ خیری در زندگی بعد از او نیست.»

این حدیث حسن ثابت است که استاد اهل حدیث احمد بن حنبل آن را در مسندش روایت کرده است.

ابوسعید خدری از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«هنگام حاکم شدن یاس و نومیدی بر زمان و ظهور فتنه ها،مردی به نام مهدی علیه السلام ظهور می کند که بخشش او فراوان است.»

ص: 653

اخرجه الحافظ ابو نعیم فی الرد علی من زعم ان المهدی هو المسیح.

وعن علی بن أبی طالب علیه السلام قال قلت یا رسول اللّه أ منا آل محمد المهدی أم من غیرنا؟ فقال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم لا بل منا یختم اللّه به الدین کما فتح بنا وبنا ینقذون من الفتنه کما انقذوا من الشرک وبنا یؤلف اللّه قلوبهم بعد عداوه الفتنه کما الف الله قلوبهم بعد عداوه الشرک وبنا یصبحون بعد عداوه الفتنه أخوانا فی دینهم،و هذا حدیث حسن عال رواه الحفاظ فی کتبهم،و أما الطبرانی فقد ذکره فی المعجم الاوسط و أما ابو نعیم فرواه فی حلیه الأولیاء، و أما عبدالرحمن بن حماد فقد ساقه فی عوالیه وعن عبداللّه بن عمرانه قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یخرج المهدی وعلی رأسه غمامه فیها ملک ینادی هذا خلیفه الله المهدی فاتبعوه روته الحفاظ کأبی نعیم و الطبرانی وغیرهما وعن أبی أمامه الباهلی قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم بینکم وبین الروم أربع هدن تؤم الرابعه علی ید رجل من أهل هرقل تدوم سبع سنین فقال له رجل من عبدالقیس یقال له المستور بن غیلان یا رسول اللّه من امام الناس یومئذ قال المهدی من ولدی ابن اربعین سنه کأن وجهه کوکب دری فی خده الایمن خال أسود وعلیه عبایتان قطویتان کأنه من رجال بنی اسرائیل یستخرج الکنوز ویفتح مدین الشرک.

وعن أبی هریره عن النبی صلی الله علیه و سلم قال لا تقوم الساعه حتی یملک رجل من أهل بیتی القسطنطینیه وجبل الدیلم ولو لم یبق إلّایوم لطول اللّه ذلک الیوم حتی یفتحها،

ص: 654

حافظ ابو نعیم این حدیث را در ردّ کسانی که مهدی علیه السلام را همان مسیح علیه السلام می پندارند آورده است.

علی علیه السلام می گوید:«گفتم ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!آیا مهدی علیه السلام از ما آل محمد صلی الله علیه و آله است یا از دیگران؟»

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«نه بلکه او از ماست.خداوند به وسیله او دین را به پایان می رساند همان گونه که آن را با ما آغاز کرد و به وسیله ما از فتنه نجات می یابند همان گونه که از شرک نجات یافتند و خداوند قلب های آنان را به وسیله ما الفت می دهد پس از دشمنی فتنه همان گونه که خداوند قلب های آنان را پس از دشمنی شرک الفت داد و پس از دشمنی فتنه به وسیله ما در دینشان برادر می شوند.»و این حدیث حسن،عالی است که حافظان در کتاب هایشان آورده اند.طبرانی آن را در«المعجم الاوسط»و ابو نعیم در«حلیه الاولیاء»و عبدالرحمان بن حماد در«عوالی»خود آورده اند.

عبداللّه بن عمر از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«مهدی علیه السلام در حالی ظهور می کند که تکه ابری بر روی سرش وجود دارد و در آن فرشته ای است که ندا می دهد:«این خلیفه خدا،مهدی علیه السلام است.پس از وی پیروی کنید.»

حافظ ابو نعیم و طبرانی و دیگران آن را روایت کرده اند.

ابو امامه باهلی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«میان شما و میان روم چهار صلح برقرار می شود.چهارمین آن ها به رهبری مردی از اهل هرقل انجام می شود و هفت سال ادامه می یابد.»

در این هنگام مردی از عبد القیس به نام مستور بن غیلان گفت:«ای رسول خدا صلی الله علیه و آله در آن زمان امام مردم کیست؟»

فرمود:«مهدی علیه السلام از فرزندان من،چهل ساله،چهره اش همانند ستاره تابناک و بر گونه راستش خال سیاهی است و دو عبای قطوی بر تن دارد،گویا یکی از مردان بنی اسرائیل است، گنج ها را بیرون می آورد و شهرهای شرک را فتح می کند.»

ابو هریره از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«قیامت برپا نمی شود تا مردی از اهل بیت من حاکم قسطنطنیه و کوه دیلم شود و اگر

ص: 655

هذا سیاق الحافظ ابو نعیم وقال هذا هو المهدی بلا شک وبقا بین الروایات.

وعن جابر بن عبداللّه قال قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم سیکون بعدی خلفاء ومن بعد الخلفاء امراء ومن بعد الامراء ملوک جبابره ثم یخرج المهدی من أهل بیتی یملأ الأرض عدلا کما ملئت جوراً،هکذا ذکره الحافظ أبو نعیم فی فوائده و الطبرانی فی معجمه الکبیر.

وعن أبی سعید الخدری عن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم تتنعم امتی فی زمن المهدی نعمه لم یتنعم مثلها قط یرسل السماء علیهم مدرارا ولا تدع الارض شیئا من نباتها إلّااخرجته رواه الطبرانی فی معجمه الکبیر.قال الشیخ ابو عبداللّه محمد بن یوسف بن الکنجی الشافعی فی کتابه البیان فی أخبار صاحب الزمان من الدلاله علی کون المهدی حیا باقیا منذ غیبته و الی الآن وانه لا امتناع فی بقائه کبقاء عیسی بن مریم و الخضر و الیاس من اولیاء اللّه تعالی وبقاء الاعور الدجال وابلیس اللعین من اعداء اللّه هؤلاء قد ثبت بقاؤهم بالکتاب و السنه اما عیسی علیه السلام فالدلیل علی بقائه قوله تعالی: «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ» ولم یؤمن به منذ نزول هذه الایه والا یومنا هذا احد فلا بد ان یکون هذا فی آخر الزمان.

واما السنه فما رواه مسلم فی صحیحه عن ابن سمعان فی حدیث طویل فی قصه الدجال قال فینزل عیسی بن مریم عند المناره البیضاء بین مهرورتین واضعا کفیه علی اجنحه ملکین.

ص: 656

فقط یک روز باقی مانده باشد حتماً خداوند آن روز را بلند می کند تا آنجا را فتح کند.»این عبارت روایت حافظ ابو نعیم است و می گوید:«او بدون شک،مهدی علیه السلام است به خاطر جمع بین روایات.»

جابر بن عبداللّه از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«پس از من،خلیفه ها خواهند بود و پس از خلفا،امیران و پس از امیران،پادشاهان زورمدار خواهند آمد.سپس مهدی علیه السلام از اهل بیت من ظهور خواهد کرد که زمین را از عدالت پر می کند همان گونه که از جور پر شده است.»

حافظ ابو نعیم در«الفوائد»و طبرانی در«المعجم الکبیر»این گونه ذکر کرده اند.

ابوسعید خدری از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«در زمان مهدی علیه السلام آن چنان امت من از نعمت ها بهره مند خواهند شد که هرگز مانند آن بهره مند نشده اند.آسمان پی در پی بر آن ها می بارد و زمین همه گیاهانش را می رویاند.» طبرانی در«المعجم الکبیر»آن را روایت کرده است.

شیخ ابو عبداللّه محمد بن یوسف بن کنجی شافعی در کتاب«البیان فی اخبار صاحب الزمان»می گوید:«دلیل زنده و باقی بودن مهدی علیه السلام از زمان غیبتش تا کنون این است که اولا زنده بودن وی محال نیست همانند باقی بودن عیسی بن مریم علیه السلام و خضر و الیاس از اولیای خداوند تعالی و زنده بودن دجال یک چشمی و ابلیس ملعون از دشمنان خدا و ثانیا زنده بودن آنان به وسیله قرآن و سنت اثبات شده است.دلیل زنده بودن عیسی علیه السلام این سخن خداوند است:«و همانا هیچ اهل کتابی نیست مگر آن که پیش از مرگ وی[عیسی]حتماً به او ایمان می آورد.»و از زمان نزول این آیه تا امروز هیچ کس به او ایمان نیاورده است پس حتماً این ماجرا در آخرالزمان اتفاق می افتد.

و دلیل زنده بودن عیسی علیه السلام از سنت،مسلم در«صحیح»خود از ابن سمعان حدیث بلندی درباره دجال روایت کرده است که در آن آمده است:«آنگاه عیسی بن مریم در کنار مناره بیضاء میان دو مهروره فرود می آید در حالی که دو دستش را بر روی بال های دو فرشته گذاشته است.»

ص: 657

وأیضا ما تقدم من قوله صلی الله علیه و سلم کیف انتم إذا نزل ابن مریم فیکم وامامکم واما الخضر و الیاس فقد قال ابن جریر الطبری الخضر و الیاس باقیان یسیران فی الارض وایضا مارواه فی صحیحه عن ابی سعید الخدری قال حدثنا رسول اللّه صلی الله علیه و سلم حدیثا طویلا عن الدجال وکان فیما حدثنا انه قال یاتی و هو محرم علیه أن یدخل بقباب المدینه فینتهی إلی بعض السباخ التی تلی المدینه فیخرج إلیه یومئذ رجل هو خیر الناس او من خیر الناس فیقول الدجال ان قتلت هذا ثم احییته اتشکون فی الامر فیقولون لا قال فیقتله ثم یحیه فیقول حین یحیه و الله ما کنت فیک قط اشد بصیره منی الان قال فیرید الدجال ان یقتله فلن یسلط علیه وقال ابراهیم بن سعد یقال ان هذا الرجل هو الخضر هذا لفظ مسلم فی صحیحه کما سقناه سواء واما الدلیل علی بقاء ابلیس اللعین فای الکتاب العزیز و هو قوله تعالی: «قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ* قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ* إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» .واما بقاء المهدی فقد جاء فی الکتاب و السنه اما الکتاب فقد قال سعید بن جبیر فی تفسیر قوله تعالی:

«لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ» قال هو المهدی من ولد فاطمه علیها السلام واما من قال فانه عیسی فلا تنافی بین القولین اذ هو مساعد للمهدی علی ما تقدم.

ص: 658

و نیز این سخن پیشین پیامبراکرم صلی الله علیه و آله که فرمود:«چگونه اید هنگامی که فرزند مریم علیه السلام در میان شما فرود می آید و امامتان از خودتان است.»

و درباره خضر و الیاس،ابن جریر طبری می گوید:«آن ها زنده اند و در زمین گردش می کنند.»

همچنین در«صحیح»خود از ابوسعید خدری روایت می کند که گفت:«پیامبراکرم صلی الله علیه و آله درباره دجال حدیث بلندی فرمود.در بخشی از آن حدیث آمده است:

«او در حالی می آید که ورود به ساختمان های مدینه برایش حرام است.آنگاه به برخی از شوره زارهای اطراف مدینه می رسد سپس بهترین مردم یا یکی از بهترین مردم به سوی او حرکت می کند و دجال می گوید:«اگر من این را کشتم،آنگاه او را زنده نمودم،آیا در کار من شک می کنید؟»

می گویند:«نه»آنگاه دجال او را می کشد و سپس زنده می کند.در این هنگام آن شخص می گوید:«به خدا سوگند!من هرگز بهتر از اکنون ترا نشناخته بودم.»آنگاه کشتن او را قصد می کند ولی بر وی مسلط نمی شود.»

و ابراهیم بن سعد می گوید:«گفته می شود:«این مرد خضر است.»این عبارت مسلم است که به همان صورت نقل کردیم.

درباره زنده بودن ابلیس ملعون آیاتی از قرآن بر آن دلالت می کند.خداوند تعالی فرمود:

«گفت:«پروردگارا!تا روزی که برانگیخته می شوند به من مهلت بده!فرمود:«همانا تو تا روز وقت معلوم از مهلت داده شدگانی.»

و زنده بودن مهدی علیه السلام در قرآن و سنت آمده است.سعید بن جبیر در تفسیر این سخن خداوند:«تا او را بر همه ادیان پیروز کند هر چند برای مشرکان ناخوشایند باشد.»می گوید:

«او مهدی علیه السلام از فرزندان فاطمه(س)است.»

و این نظر با دیدگاه کسانی که او را عیسی علیه السلام می دانند منافات ندارد؛زیرا وی یاور و کمک کننده مهدی علیه السلام است چنانچه گذشت.

و در تفسیر این سخن خداوند تعالی-:«و آن حتماً نشانه قیامت است.»

ص: 659

و قد قال مقاتل بن سلیمان ومن تابعه من المفسرین فی تفسیر قوله تعالی: «وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسّاعَهِ» قال هو المهدی یکون فی اخر الزمان وبعد خروجه یکون امارات ودلالات الساعه وقیامها انتهی و الله تعالی اعلم بذلک.

علامات قیام القائم ومده ایام ظهوره علیه السلام

قد جاءت الآثار بذکر علامات لزمان قیام القائم المهدی وحوادث تکون امام قیامه وامارات ودلالات منها خروج السفیانی وقتل الحسینی واختلاف بنی العباس فی الملک وکسوف الشمس فی النصف من شعبان وخسوف القمر فی آخر الشهر علی اختلاف ماجرت به العاده وعلی خلاف حساب أهل النجوم ومن ان خسوف القمر لا یکون إلّافی الثالث عشر او الرابع عشر و الخامس عشر لا غیر وذلک عند تقابل الشمس و القمر علی هیئه مخصوصه وان کسوف الشمس لایکون إلّافی السابع و العشرین من الشهر أو الثامن والعشرین و التاسع و العشرین وذلک عند اقترانهما علی هیئه مخصوصه ومن ذلک طلوع الشمس من مغربها وقتل نفس زکیه تظهر فی سبعین من الصالحین وذبح رجل هاشمی بین الرکن و المقام وهدم حایط مسجد الکوفه واقبال رایات سود من قبل خراسان وخروج الیمانی وظهور المغربی بمصر وتملکه الشامات ونزول الترک الجزیره ونزول الروم الرمله وطلوع نجم فی المشرق یضیء کما یضیء القمر ثم ینعطف حتی یکاد ان یلتقی طرفاه وحمره تظهر فی السماء وتلتبس فی آفاقها ونار تظهر بالمشرق طولا وتبقی فی الجو ثلاثه ایام أو سبعه ایام وخلع العرب عنتها وتملکها البلاد وخروجها عن سلطان العجم وقتل أهل مصر أمیرهم وحراب الشام واختلاف ثلاث رایات فیه ودخول رایات قیس و العرب إلی مصر ورایات کنده إلی خراسان وورود خمل من العرب حتی تربط بفناء الحیره واقبال رایات

ص: 660

مقاتل بن سلیمان و مفسران پیرو وی می گوید:«او مهدی علیه السلام است که در آخرالزمان است و پس از ظهور وی نشانه ها و علامات ها و برپایی قیامت است.»

پایان سخن مقاتل و خداوند تعالی به آن آگاه تر است.

نشانه های ظهور امام زمان علیه السلام و مدت آن

برای زمان قیام مهدی علیه السلام نشانه هایی در احادیث ذکر شده است و پیش از ظهور وی حوادث و نشانه ها و علامت هایی به وقوع می پیوندد که از آن جمله است:خروج سفیانی و کشته شدن حسینی و اختلاف بنی عباس در حکومت و خورشید گرفتگی در نیمه شعبان و ماه گرفتگی در پایان ماه بر خلاف معمول و بر خلاف حساب اهل نجوم و بر خلاف این که ماه گرفتگی فقط در سیزدهم یا چهاردهم یا پانزدهم ماه رخ می دهد هنگامی که خورشید و ماه به صورت خاصی رو به روی هم قرار می گیرند و بر خلاف این که خورشید گرفتگی فقط در بیست و هفتم یا بیست و هشتم یا بیست و نهم ماه است و آن هنگامی است که خورشید و ماه به صورت خاصی قرار می گیرند.

و برخی از نشانه های دیگر عبارت است از:طلوع خورشید از مغرب و کشته شدن نفس زکیه که با هفتاد نفر از صالحان قیام می کند و کشته شدن یک نفرهاشمی میان رکن و مقام و خراب شدن دیوار مسجد کوفه و آمدن پرچم های سیاه از سوی خراسان و خروج یمانی و خروج مغربی در مصر و حاکم شدن بر شامات و فرود آمدن ترک در جزیره و فرود آمدن روم در رمله و طلوع ستاره ای در مشرق که همانند ماه می درخشد.آنگاه به گونه ای خم می شود که نزدیک است دو طرف آن به هم برسد و آشکار شدن سرخی در آسمان و فرا گرفتن افق های آن را و آشکار شدن آتشی به صورت طولی در مشرق و سه یا هفت روز باقی ماندن در آسمان و برداشته شدن لجام عرب و حاکم گردیدن بر سرزمین ها و خارج شدن از زیر سلطه عجم و کشته شدن حاکم مصر توسط مردمش و جنگ های شام و اختلاف سه پرچم در آن و وارد شدن پرچم های قیس و عرب به مصر و پرچم های کنده به خراسان و وارد شدن اسب سواران عرب تا این که اسبانشان را کنار حیره می بندند و آمدن پرچم های سیاه از مشرق و اطراف آن و

ص: 661

سود من المشرق ونحوها وفتق فی الفرات حتی یدخل الماء ازقه الکوفه وخروج ستین کذابا کلهم یدعی النبوه وخروج اثنی عشر من آل أبی طالب کلهم یدعی الامامه لنفسه واغراق رجل عظیم القدر من شیعه بنی العباس عند الجسر مما یلی الکرخ بمدینه بغداد وارتفاع ریح سوداء بها فی اول النهار وزلزله حتی ینخسف کثیر منها ویشمل أهل العراق وموت ذریع ونقص من الأنفس وفی الأموال و الثمرات وجراد یظهر فی اوانه وفی غیر اوانه حتی یأتی علی الزرع و الغلات وقله ربع ما تزرع الناس واختلاف بین العجم وسفک دماء فیما بینهم وخروج العبید عن طاعات ساداتهم وقتلهم موالیهم ثم یختم بعد ذلک بأربع وعشرین مطره متصله فیحیی الارض بعد موتها وتظهر برکاتها وتزول بعد ذلک کل عاهه من معتقدی الحق من اتباع المهدی فیعرفون عند ذلک ظهوره بمکه فیتوجهون إلیه قاصدین لنصرته کما جاءت بذلک الأخبار ومن جمله هذه الاحداث ما هو محتوم ومنها ما هو مشترط و الله أعلم بما یکون وانما ذکرناها علی حسب ما ثبت فی الأصول وتضمنها الاثر المنقول.

وعن علی بن یزید الازدی عن أبیه عن جده قال قال أمیر المومنین علی بن أبی طالب علیه السلام:بین یدی القائم موت أحمر وموت أبیض وجراد فی حینه وفی غیر حینه کالوان الدم فاما الموت الاحمر فالسیف و أما الموت الابیض فالطاعون.

وعن جابر الجعفی عن أبی جعفر علیه السلام قال قال لی الزم الارض ولا تحرک یداً ولا رجلا حتی تری علامات اذکرها وما أراک تدرک ذلک،اختلافا بین بنی العباس ومنادیا ینادی من السماء وخسف قریه من قری الشام یقال لها الجابیه ونزول الترک الجزیره ونزول الروم الرمله واختلاف کثیر عند ذلک فی کل ارض حتی تخرب الشام ویکون خرابها اجتماع ثلاث رایات فیها رایه الاصهب ورایه الابقع ورایه السفیانی.

ص: 662

شکافته شدن سد فرات به طوری که آب در کوچه های کوفه داخل می شود و خروج شصت دروغگوی مدعی نبوت و خروج دوازده نفر از خاندان ابوطالب مدعی امامت و غرق شدن مرد بزرگواری از پیروان بنی عباس در کنار پل کرخ در شهر بغداد و بلند شدن باد سیاهی در آغاز روز در شهر بغداد و وقوع زلزله ای که بیش تر آن در زمین فرو می رود و مرگ فراگیر و کاستی در جان و مال و محصولات و ملخی که در فصل خود و غیر فصل خود ظاهر می شود و به کشتزارها و غلات هجوم می برد و کمی محصولاتی که مردم کشت می کنند اهل عراق را فرا می گیرد و اختلاف میان عجم و خونریزی در میان آن ها و بیرون رفتن بردگان از اطاعت سرورانشان و کشتن آن ها بردگانشان را.

آنگاه پس از آن،بیست و چهار باران پی در پی می بارد و زمین را پس از مرگش زنده می کند و برکت های زمین را آشکار می کند و پس از آن تمام بیماری های معتقدان حق از پیروان مهدی علیه السلام از میان می رود در این هنگام متوجه ظهور وی در مکه می شوند و به قصد یاری وی به آن سوی می روند.همان گونه که در احادیث آمده است برخی از این حوادث حتمی است و برخی مشروط است و خداوند به حوادث آینده آگاه تر است و ما تنها بر اساس آنچه در منابع موجود است و احادیث روایت شده در بر دارد آن ها را ذکر کردیم.

علی بن یزید ازدی از پدرش از جدش روایت می کند که علی علیه السلام فرمود:

«پیش از ظهور قائم علیه السلام مرگ سرخ و مرگ سفید و ملخ به هنگام و نابهنگام بسان رنگ خون است.مرگ سرخ،شمشیر و مرگ سفید،طاعون است.»

جابر جعفی می گوید:«امام باقر علیه السلام به من فرمود:«بر زمین بنشین و هیچ دست و پایی حرکت نده تا علامت هایی را که می گویم مشاهده کنی و من معتقد نیستم که تو به آن ها برسی.

[آن علامت ها عبارتند از:]اختلاف میان بنی عباس و منادی که از آسمان ندا می دهد و در زمین فرو رفتن یکی از قریه های شام به نام جابیه و فرود آمدن ترک در جزیره و فرود آمدن روم در رمله و اختلاف بسیاری در آن هنگام در همه سرزمین ها به گونه ای که شام خراب می شود و خرابی آن به سبب گرد آمدن سه پرچم در آن است؛پرچم اصهب و پرچم ابقع و پرچم سفیانی.

ص: 663

و أما السنه التی یقوم فیها القائم و الیوم الذی یبعث فیه فقد جاءت فیه آثار،وعن أبی بصیر عن أبی عبداللّه علیه السلام لا یخرج القائم إلّافی وترمن السنین سنه أحدی ثلاث أو خمس او سبع او تسع.

وعنه عن أبی عبداللّه قال ینادی باسم القائم فی لیله عاشوراء و هو الیوم الذی قتل فیه الحسین ولکأنی به فی یوم السبت العاشر من المحرم قائما بین الرکن و المقام وشخص قائم علی یده ینادی البیعه البیعه فیصیر إلیه انصاره من أطراف الارض تطوی لهم طیا حتی یبایعوه فیملأ اللّه به الأرض عدلا کما ملئت جوراً وظلما ثم یسیر من مکه حتی یأتی الکوفه فینزل نجفها علی ثم یفرق الجنود منها إلی الامصار.

وعن عبدالکریم الجثعمی قال قلت لابی عبداللّه کم یملک القائم قال سبع سنین تطول له الایام و اللیالی حتی تکون السنه من سنیه بمقدار عشر سنین من سنیکم فتکون سنیه بمقدار سبعین سنه من سنیکم هذه.

وعن أبی جعفر علیه السلام فی حدیث طویل قال إذا قام القائم سار إلی الکوفه فوسع مساجدها وکسر کل جناح خارج فی الطریق وأبطل الکنف و المیازیب الخارجه إلی الطرقات ولا یدرک بدعه إلّاازالها ولا سنه إلّااقامها ویفتح القسطنطینیه و الصین وجبال الدیلم فیمکث علی ذلک سبع سنین مقدار کل سنه عشر سنین من سنیکم هذه.

ص: 664

سال و روز ظهور

احادیث در این باره این گونه آمده است.

ابو بصیر از امام صادق علیه السلام روایت می کند که فرمود:

«قائم علیه السلام فقط در یکی از سال های فرد ظهور می کند؛سال یک،سه یا پنج یا هفت یا نه.»

از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود:

«شب عاشورا نام قائم علیه السلام ندا داده می شود و آن روز شهادت امام حسین علیه السلام است و گویا در روز شنبه دهم ماه محرم او را ایستاده میان رکن و مقام مشاهده می کنم که شخصی در برابر او ایستاده و ندا می دهد:«بیعت کنید!بیعت کنید!»

آنگاه زمین برای یارانش در اطراف آن در هم پیچیده می شود و به سوی وی می آیند تا با او بیعت کنند.آنگاه خداوند به وسیله او زمین را از عدالت پر می کند همان گونه که از جور و ظلم پر شده است.سپس از مکه حرکت می کند تا به کوفه می آید و در نجف آن منزل می کند و از آنجا به شهرها سپاه اعزام می نماید.»

و عبد الکریم جثعمی می گوید:«به امام صادق علیه السلام گفتم:«قائم علیه السلام چه مدت حکومت می کند؟»

فرمود:«هفت سال.روزها و شب ها برای وی بلند می شود به طوری که یک سال از سال های او به اندازه ده سال از سال های شما می گردد؛از این رو سال های[حکومت]وی به اندازه هفتاد سال از این سال های شماست.»

از امام باقر علیه السلام روایت شده که در بخشی از یک حدیث بلند فرمود:

«قائم علیه السلام پس از ظهور به کوفه می رود و مسجدهای آن را گسترش می دهد و همه بالکن های در مسیر را می شکند و راه آب ها و ناودان های جاری در مسیرها را از میان می برد و با هیچ بدعتی برخورد نمی کند مگر آن که آن را از میان می برد و با هیچ سنتی برخورد نمی کند مگر آن که آن را برپا می دارد و قسطنطنیه و چین و کوه های دیلم را فتح می کند و به این صورت به مدت هفت سال می ماند که هر سال آن به اندازه ده سال از این سال های شماست.»

ص: 665

وعن أبی جعفر ایضا قال المهدی منا منصور بالرعب مؤید بالظفر تطوی له الأرض وتظهر له الکنوز ویبلغ سلطانه المشرق و المغرب ویظهر الله دینه علی الدین کله ولو کره المشرکون فلا یبقی فی الأرض خراب إلّاعمره ولاتدع الأرض شیئا من نباتها إلّاأخرجته ویتنعم الناس فی زمانه نعمه لم یتنعموا مثلها قط،قال الراوی فقلت له یا ابن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم فمتی یخرج قائمکم قال إذا تشبه الرجال بالنساء و النساء لرجال ورکبت ذوات الفروج السروج و أمات الناس الصلوه واتبعوا الشهوات واکلوا الربا واستخفوا بالدماء وتعاملوا بالربا وتظاهروا بالزنا وشیدوا البناء واستحلوا الکذب واخذوا الرشا واتبعوا الهوی وباعوا الدین بالدنیا وقطعوا الأرحام ومنعوا بالطعام وکان الحلم ضعفا و الظلم فخراً و الأمراء فجره والوزراء کذبه والامناء خونه والاعوان ظلمه و القراء فسقه،وظهر الجور وکثر الطلاق وبدأ الفجور وقبلت شهاده الزور وشربت الخمور ورکبت الذکور الذکور واشتغلت النساء بالنساء واتخذ الفیء مغنما و الصدقه مغرما واتقی الاشرار مخافه السنتهم وخرج السفیانی من الشام والیمن وخسف خسف بالبیداء بین مکه و المدینه وقتل غلام من آل محمد بین الرکن والمقام وصاح صائح من السماء بأن الحق معه ومع أتباعه فعند ذلک خروج قائمنا فاذا خرج اسند ظهره إلی الکعبه واجتمع إلیه ثلاث مائه وثلاثه عشر رجلا من اتباعه فأول ما ینطق هذه الآیه: «بَقِیَّتُ اللّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» .

ثم یقول انا بقیه اللّه وخلیفته وحجته علیکم فلا یسلم مسلم علیه إلّاقال السلام علیک یا بقیه اللّه فی الارض.

ص: 666

همچنین از امام باقر علیه السلام روایت شده است که فرمود:

«از ماست یاری شده با ترس،تأیید شده به پیروزی.زمین برایش در هم پیچیده می شود و گنج ها برایش آشکار می گردد و حکومتش مشرق و مغرب را فرا می گیرد و خداوند دینش را بر همه ادیان پیروز می کند هر چند برای مشرکان ناخوشایند باشد.پس هیچ خرابی در زمین نمی ماند مگر آن که آن را آباد می کند و زمین همه گیاهانش را می رویاند و در زمان وی مردم به گونه ای از نعمت ها بهره مند می شوند که هرگز آن گونه بهره مند نشده اند.»

راوی می گوید:«به وی گفتم:«ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله!قائم شما علیه السلام چه وقت ظهور می کند؟»

فرمود:«هنگامی که مردان خود را شبیه زنان کنند و زنان شبیه مردان و زنان بر زین سوار شوند و مردم نماز را بمیرانند و از امیال پیروی کنند و رباخواری نمایند و خون ها را سبک شمارند و به خاطر ریا عمل کنند و به زنا تظاهر نمایند و ساختمان را محکم کنند و دروغ را روا شمارند و رشوه گیرند و از هوا پیروی نمایند و دین را به دنیا فروشند و با خویشان قطع رابطه نمایند و برای غذا منت گذارند و بردباری،ناتوانی به شمار آید و ظلم،افتخار به حساب آید و حاکمان فاجر و وزیران دروغگو و امانتداران خیانتکار و یاران ظالم و قاریان قرآن فاسق گردند و جور آشکار و طلاق زیاد و فجور ظاهر شود و شهادت ناحق پذیرفته گردد و میگساری شود و مردان به مردان و زنان به زنان بسنده کنند و بیت المال غنیمت و صدقه غرامت به شمار آید و از بدان به خاطر ترس از زبانشان پرهیز شود و سفیانی از شام و یمن خروج کند و در بیداء میان مکه و مدینه فرو رفتنی رخ دهد و جوانی از آل محمد صلی الله علیه و آله میان رکن و مقام کشته شود و فریاد دهنده ای از آسمان ندا سردهد که حق با او و پیروانش است.ظهور قائم علیه السلام ما در آن هنگام است.وی پس از ظهور،پشتش را به کعبه تکیه می دهد و سیصد و سیزده نفر از پیروانش گِرد او جمع می شوند.نخستین سخنی که بر زبانش جاری می شود این آیه است:«بقیه اللّه باقیمانده خدا برایتان بهتر است اگر مؤمن باشید.»

آنگاه می فرماید:«من بقیه اللّه و خلیفه او و حجتش بر شما هستم.»

از آن پس همه مسلمانان این گونه به وی سلام می کنند:«سلام بر تو،ای بقیه اللّه[باقیمانده خدا]در زمین.»

ص: 667

فاذا اجتمع عنده العقد عشره آلاف رجل فلا یبقی یهودی ولا نصرانی ولا احد ممن یعبد غیر اللّه الّا آمن به وصدقه وتکون المله واحده مله الاسلام وکلما کان فی الارض من معبود سوی اللّه فینزل علیه نارا فیحرقه.

قال بعض أهل الاثر المهدی هو القائم المنتظر و قد تعاضدت الاخبار علی ظهوره وتظاهرت الروایات علی اشراق نوره وستسفر ظلمه الایام و اللیالی بسفوره وتتجلی برؤیته الظلم انجلاء الصباح من دیجوره ویخرج من سرار الغیبه فیملأ القلب بسروره ویسری عدله فی الآفاق اضوء من البدر المنیر فی مسیره،انتهی.

وبتمام الکلام فی هذا الفصل تم جمیع الکتاب و اللّه الموفق للصواب

وصلاته وسلامه علی سیدنا محمد خاتم النبیین وآله وصحبه اجمعین.

وفی نسخه اخری و الصلوه و السلام

علی سیدنا محمد وآله وعترته الانجاب

ما طلعت شمس وغربت وکلما

هطل السحاب وحسبنا اللّه

ونعم الوکیل،نعم

المولی ونعم النصیر

ص: 668

سپس وقتی به اندازه عقد ده هزار نفر نزد او جمع شدند،هیچ یهودی و نصرانی و غیر خداپرستی باقی نمی ماند مگر آن که به وی ایمان می آورد و او را تصدیق می نماید و فقط یک آیین است و آن هم آیین اسلام و خداوند آتشی می فرستد و همه معبودهای غیر خدا را می سوزاند.

یکی از محدثان می گوید:«مهدی علیه السلام همان قائم منتظر علیه السلام است و احادیث زیادی درباره ظهور و تابش نورش رسیده است و به زودی تاریکی روزها و شب ها با ظهور وی برطرف می شود و با دیدار او تاریکی ها روشن می شود همانند روشن شدن صبح از تاریکی و از سراپرده غیبت ظهور می کند و قلب را از شادمانی خود پر می کند و عدالتش را در آفاق می گستراند،روشن تر از ماه شب چهارده در حرکت خود.»

و با پایان یافتن سخن در این فصل همه کتاب به پایان رسید و خداوند توفیق دهنده به راه صحیح است و درود و سلام او بر سرور ما محمد صلی الله علیه و آله آخرین پیامبران و خاندان و همه یارانش.

و در نسخه دیگری آمده است:«و درود و سلام بر سرور ما محمد صلی الله علیه و آله و خاندان و عترت پاکش تا وقتی که خورشید طلوع و غروب می کند و تا ابر می بارد و خداوند برای ما کافی است و خوب وکیل و خوب سرپرست و یاوری است.»

ص: 669

العرف الوردی

فی أخبار المهدی

الحافظ جلال الدین،عبدالرحمن بن کمال الدین أبی بکر

المصری السیوطی الشافعی

(849-911)

امام حافظ،مؤرخ،أدیب،مشارک فی انواع العلوم،نشأ بالقاهره یتیماً وقرأ علی جماعه من أعلام المحدثین ورجال العلم ولما بلغ اربعین سنه اعتزل الناس وخلا بنفسه منزویاً عن أصحابه جمیعاً فألف أکثر کتبه.

تجد ترجمته فی عشرات الکتب ومعاجم الرجال و التاریخ،کما أنه قلما توجد مکتبه فی انحاء العالم الاسلامی تکون خالیه من نموذج آثاره المطبوعه أو المخطوطه.

فبناءاً علی هذا وذاک نحن لا نتعب قراءنا الکرام بطول الکلام فی ذکر تصانیفه وشرح أحواله،بل نکتفی بذکر رساله تتعلق بموضوع هذا الکتاب إلّاو هی رساله العرف الوردی، فی اخبار المهدی التی طبعت ضمن مجموعه الحاوی للفتاوی التی تشتمل علی أکثر من ثمانین رساله من رسائل السیوطی فی مجلدین.

و هذه الرساله هی من أجزاء المجلد الثانی تبدأ من ص 123 وتنهی إلی ص 166.

ص: 670

گزیده کتاب

العرف الوردی فی أخبار المهدی علیه السلام

تألیف:حافظ جلال الدین،عبد الرحمان بن کمال الدین ابوبکر

مصری سیوطی شافعی

(849-911)

وی امام،حافظ،مورّخ،ادیب و عالم به همه علوم بود.در قاهره به صورت یتیم بزرگ شد و نزد گروهی از محدثان بزرگ و مردان،علم حدیث آموخت.آنگاه وقتی به چهل سالگی رسید از مردم کناره گرفت و جدای از دوستانش به خلوت گرایید و بیش تر کتاب هایش را تألیف کرد.

شرح حال وی در ده ها کتاب و معجم های رجالی و تاریخی ذکر شده است.

همان گونه که کمتر کتابخانه ای در سراسر جهان اسلام از نمونه ای از آثار چاپی یا خطی او خالی است و با وجود این دو مطلب،ما خوانندگان گرامی را با طولانی کردن سخن درباره تألیف ها و شرح حال وی خسته نمی کنیم،بلکه به بیان رساله ای که به موضوع این کتاب ارتباط دارد بسنده می کنیم و آن رساله«العرف الوردی،فی اخبار المهدی علیه السلام»است که در ضمن مجموعه«الحاوی للفتاوی»به چاپ رسیده است.این کتاب شامل بیش از هشتاد رساله از رساله های سیوطی در دو جلد است.

این رساله بخشی از جلد دوم آن کتاب است که از ص 123 آغاز و به ص 166 پایان می یابد.

ص: 671

ویقول المؤلف عند شروع الکتاب(بعد التسمیه و التحمید):

هذا جزء جمعت فیه الأحادیث و الآثار الوارده فی المهدی،لخصت فیه الأربعین التی جمعها الحافظ ابو نعیم وزدت علیه ما فاته ورمزت علیه صوره(ک) (1).ر.

ص: 672


1- .النور السافر 54-58؛شذرات الذهب 51/8-55؛البدر الطالع 328/1-335؛کشف الظنون فی مواضع مختلفه أکثر من أربعمائه مره؛ایضاح المکنون 191/1-220؛الاعلام للزرکلی 71/4-73؛معجم المؤلفین 128/5-131؛هدیه العارفین 534-544؛حسن المحاضره للمؤلف 188/1-195؛روضات الجنات 432-437؛الغدیر 133/1 وفهارس المکتبات الاسلامیه وسائر المصادر.

نویسنده در شروع کتاب پس از حمد و ثنای خداوند می گوید:«این جزوه ای است که احادیث و روایات درباره مهدی علیه السلام را در آن گردآوری کردم و در آن چهل حدیث حافظ ابو نعیم را خلاصه نمودم و آنچه از دست وی رفته بود بر آن افزودم و علامت«ک»را بر آن نهادم.» (1)ر.

ص: 673


1- .النور السافر 54-58؛شذرات الذهب 51/8-55؛البدر الطالع 328/1-335؛کشف الظنون(در جاهای گوناگون بیش از چهارصد بار)؛ایضاح المکنون 191/1-220؛الاعلام زرکلی 71/4-73؛معجم المولفین 128/5-131؛هدیه العارفین 534-544؛حسن المحاضره متعلق به مؤلف 188/1-195؛روضات الجنات 432-437؛الغدیر 133/1؛فهرست های کتابخانه های اسلامی و منابع دیگر.

الحاوی للفتاوی

اشاره

فی الفقه وعلوم التفسیر و الحدیث

والأصول و النحو و الإعراب وسائر الفنون

لعالم مصر ومفتیها ومحدّثها فی عصره

جلال الدین عبدالرحمن بن أبی بکر بن محمد السیوطی

المتوفی فی عام 911 من الهجره

حقق أصوله،وعلق حواشیه

محمد محیی الدین عبدالحمید

عفا اللّه تعالی عنه

الجزء الثانی

ص: 674

الحاوی للفتاوی

فی الفقه وعلوم التفسیر و الحدیث و الأصول و النحو

والإعراب وسائر الفنون

جلال الدین عبدالرحمن بن أبی بکر بن محمد سیوطی

(849-911)

جلد دوم

ص: 675

العَرْفُ الوردی،فی أخبار المهدی

بسم اللّه الرحمن الرحیم

الحمد للّه،وسلام علی عباده الذی اصطفی،هذا جزء جَمَعْتُ فیه الأحادیث و الآثار الوارده فی المهدی،لخصت فیه الأربعین التی جمعها الحافظ أبو نعیم،وزدت علیه مافاته، ورمزت علیه صوره(ک).

أخرج(ک)ابن جریر فی تفسیره عن السدی فی قوله تعالی: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللّهِ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَ سَعی فِی خَرابِها» قال:هم الروم،کانوا ظاهرُوا بخت نصر علی خراب بیت المقدس.

وفی قوله تعالی: «أُولئِکَ ما کانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوها إِلاّ خائِفِینَ» قال:فلیس فی الأرض رومیُّ یدخله الیوم إلّاو هو خائف أن تُضربَ عنقه،أو قد أخیف بأداء الجزیه فهو یؤدیها.

وفی قوله: «لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ» قال:«أما خزیهم فی الدنیا فإنه إذا قام المهدی وفتحت القسطنطینیه قَتَلَهُمْ،فذلک الخزی».

وأخرج(ک)أحمدُ،وابن أبی شیبه،وابن ماجه،ونعیم بن حماد فی الفتن عن علی قال:

قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«المهدیُّ منا أهلَ البیتِ یُصْلحه اللّه فی لیله».

ص: 676

العَرْفُ الوردی،فی أخبار المهدی

اشاره

به نام خداوند بخشنده مهربان

ستایش ویژه خداوند است و سلام بر بندگان برگزیده اش.

این جزوه ای است که احادیث و اخبار رسیده درباره مهدی علیه السلام را در آن جمع آوری نمودم و در آن چهل حدیث حافظ ابونعیم را خلاصه کردم و هر آنچه از وی فوت شده بود بر آن افزودم و برای آن علامت«ک»را قرار دادم.

(ک)ابن جریر در تفسیر خود درباره سخن خداوند:«و چه کسی ظالم تر از کسی است که از ذکر نام خدا در مساجد وی جلوگیری می کند و برای خراب کردن آن ها تلاش می نماید.»

از سدی روایت می کند که گفت:«آنان رومیان هستند که در ویران کردن بیت المقدس به بخت نصر کمک می کردند.»

و درباره این سخن خداوند:«آن ها حق ندارند وارد آن شوند مگر هراسان.»

گفت:«امروز هر رومی که داخل آن می شود حتماً از کشته شدن می ترسد یا از پرداخت جزیه ترسانده می شود و می پردازد.»

و درباره این سخن خداوند:«در دنیا برای آن ها خواری است.»

گفت:«خواری آن ها در دنیا این است که وقتی مهدی علیه السلام ظهور می کند و قسطنطنیه فتح می شود،آن ها را می کشد و آن خواری است.»

(ک)احمد و ابن ابی شیبه و ابن ماجه و نعیم بن حماد در کتاب«الفتن»از علی علیه السلام روایت می کنند که پیامبراکرم علیه السلام فرمود:«مهدی علیه السلام از ما اهل بیت است که خداوند در یک شب کارهایش را سامان می دهد.»

ص: 677

وأخرج(ک)أبو داود،ونعیم بن حماد،والحاکم عن أبی سعید قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:

«المهدی منی،أجْلَی الجبهه،أقنَی الأنف،یملأ الأرض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا، یملک سبع سنین».

وأخرج أبو نعیم عن أبی سعید عن النبی صلی الله علیه و سلم قال:«المهدیُّ منا أهلَ البیتِ،رجل من أمتی، أشمُّ الأنف،یملأ الأرض عدلا کما ملئت جورا».

وأخرج(ک)أبو داود،وابن ماجه،والطبرانی،والحاکم عن أم سلمه سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول:«المهدیُّ من عِترتی من ولد فاطمه».

وأخرج ابن ماجه،وأبو نعیم عن أنس:سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول:نحنُ سبعه من ولد عبدالمطلب ساده أهل الجنه:أنا،وحمزه،وعلی،وجعفر،والحسن،والحسین،والمهدی».

وأخرج أحمد و الباوَرْدی فی المعرفه وأبو نعیم عن أبی سعید،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:

«أبشرکم بالمهدی،رجل من قریش[من عِترَتی]یبعث فی أمتی علی اختلافٍ من الناس وزلازل،فیملأ الأرض قسطاً کما ملئت جورا وظلماً،ویرضی عنه ساکن السماء وساکن الأرض،ویقسم المال صحاحا فقال له رجل:ما صحاحا؟قال:بالسویَّهِ بین الناس ویملأ قلوب أمه محمد غنی،ویَسعَهُم عَدْلُه،حتی إنه یأمر منادیا فینادی:من له حاجه إلیّ،فما یأتیه أحد إلّارجل واحد،یأتیه فیسأله فیقول:ائت السادن حتی یعطیک،فیأتیه فیقول:أنا رسول المهدیّ إلیک لتعطینی مالا،فیقول[احث.

ص: 678

(ک)ابو داود و نعیم بن حماد و حاکم از ابوسعید روایت می کنند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«مهدی علیه السلام از من است،وی پیشانی بلند،بینی کشیده دارد.زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.هفت سال حکومت می کند.»

ابو نعیم از ابوسعید از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«مهدی علیه السلام از ما اهل بیت است.وی مردی از امت من،بینی کشیده است زمین را از عدالت پر می کند،همان گونه که از جور پر شده است.»

(ک)ابو داود و ابن ماجه و طبرانی و حاکم از ام سلمه روایت کرده است که گفت:«از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود:«مهدی علیه السلام از عترت من از فرزندان فاطمه(س)است.»

ابن ماجه و ابو نعیم از انس روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«ما هفت نفر از فرزندان عبد المطلب سروران اهل بهشت هستیم؛من و حمزه و علی و جعفر و حسن و حسین و مهدی علیهم السلام»

و احمد و باوردی در کتاب«المعرفه»و ابو نعیم از ابوسعید روایت می کنند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«شما را به مهدی علیه السلام بشارت می دهم.وی مردی از قریش[از عترت من] است.در زمان اختلاف مردم و آشوب و اضطراب در امت من برانگیخته می شود.آنگاه زمین را از عدالت پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است و ساکنان آسمان و ساکنان زمین از او خشنودند و مال را به صورت صحاح تقسیم می کند.»

مردی گفت:«صحاح چگونه است؟»

فرمود:«به طور مساوی در میان مردم و قلب های امت محمد صلی الله علیه و آله را از بی نیازی پر می کند و عدالتش آن ها را فرا می گیرد.تا این که به منادی دستور می دهد،ندا دهد:«چه کسی به من نیاز دارد؟»

ولی هیچ کس نزد او نمی آید به جز یک نفر که می آید و از او درخواست می کند مهدی علیه السلام می فرماید:«نزد خزانه دار برو تا به تو بدهد.»آنگاه آن مرد نزد خزانه دار می رود و می گوید:

«مهدی علیه السلام مرا نزد تو فرستاده است تا مقداری مال به من بدهی.»

خزانه دار می گوید:«بردار!»

ص: 679

فیحثی ولا یستطیع أن یحمله فیلقی حتی یکون قدر مایستطیع أن یحمله فیخرج به فیندم فیقول]أنا کنت أجْشَعَ أمهِ محمدٍ نفسا،کلهم دُعِیَ إلی هذا المال فترکه،غیری،فیرده علیه،فیقول:إنا لا نقبل شیئاً أعطیناه،فیلبث فی ذلک ستاً أو سبعاً أو ثمانیاً أو تسع سنین، ولا خیر فی الحیاه بعده».

وأخرج(ک)أبو داود،والطبرانی عن عبداللّه بن مسعود عن النبی صلی الله علیه و سلم قال:«لو لم یبْقَ من الدنیا إلّایومٌ لطوَّلَ اللّه ذلک الیوم حتی یُبْعَثَ فیه رجل من أهل بیتی،یواطیء اسمه اسمی واسم أبیه اسم أبی،یملأ الأرض قسطا وعدلا کما ملئت ظلماً وجوراً».

وأخرج(ک)أحمد،وأبو داود،والترمذی وقال:حسن صحیح،عن ابن مسعود عن النبی صلی الله علیه و سلم قال:«لا تَذْهَبُ الدنیا حتی یملک العربَ رجل من أهل بیتی،یواطیء اسمُه اسمی».

وأخرج(ک)ابن أبی شیبه،والطبرانی و الدارقطنی فی الأفراد،وأَبو نعیم،والحاکم عن ابن مسعود قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«لا تذهَبُ الدنیا حتی یبعث اللّه تعالی رجلا من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی واسم أبیه اسم ابی،فیملأ الأرض عدلا وقسطا کما ملئت ظلماً وجوراً».

وأخرج(ک)الطبرانی عن ابن مسعود عن النبی صلی الله علیه و سلم قال:«لو لم یبق من الدنیا إلّالیله لَملک فیها رجُلٌ من أهل بیتی».

وأخرج(ک)أحمد وابن أبی شیبه وأبو داود عن علی عن النبی صلی الله علیه و سلم قال:«لو لم یَبْقَ من الدهر إلّایومٌ لبعث اللّه تعالی رجلا من أهل بیتی یَملَؤُها عدلا کما ملئت جوراً».

ص: 680

آن مرد آنقدر برمی دارد که نمی تواند آن را بر دوش کشد.آنگاه اضافی آن را می ریزد تا به اندازه ای شود که بتواند ببرد.سپس آن ها را می برد ولی پشیمان می شود و با خود می گوید:

«من آزمندترین امت محمد صلی الله علیه و آله هستم.همه آن ها به این مال فرا خوانده شدند و همه آنها جز من آن را ترک کردند.»آن گاه آنها را به خزانه دار بازمی گرداند.وی می گوید:«ما چیزی را که بخشیده ایم،پس نمی گیریم.»

مهدی علیه السلام با این وضع شش یا هفت یا هشت یا نه سال می ماند و در زندگی پس از او هیچ خیری نیست.»

(ک)ابو داود و طبرانی از عبداللّه بن مسعود روایت می کنند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«اگر تنها یک روز از دنیا باقی مانده باشد حتماً خداوند آن روز را بلند می کند تا در آن مردی از اهل بیت مرا برانگیزد که نامش شبیه نام من و نام پدرش شبیه نام پدر من است،زمین را از عدل و داد پر می کند،همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.»

(ک)احمد و ابو داود و ترمذی از ابن مسعود روایت می کنند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«دنیا سپری نمی شود تا مردی از اهل بیت من حاکم عرب گردد که نامش شبیه نام من است.»

ترمذی می گوید:«این حدیث حسن و صحیح است.»

(ک)ابن ابی شیبه و طبرانی و دارقطنی در کتاب«الافراد»و ابو نعیم و حاکم از ابن مسعود روایت می کنند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«دنیا سپری نمی شود تا خداوند تعالی مردی از اهل بیت مرا برانگیزد که نامش شبیه نام من است و نام پدرش شبیه نام پدر من است.آنگاه زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.»

(ک)طبرانی از ابن مسعود از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«اگر از دنیا تنها یک شب باقی مانده باشد حتماً مردی از اهل بیت من در آن به حکومت می رسد.»

(ک)احمد و ابن ابی شیبه و ابو داود از علی علیه السلام از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«اگر از روزگار تنها یک روز باقی مانده باشد حتماً خداوند تعالی مردی از اهل بیت مرا بر می انگیزد که آن را از عدالت پر می کند همان گونه که از ظلم پر شده است.»

ص: 681

وأخرج أبو داود،ونعیم بن حماد فی الفتن عن علی أنه نظر إلی ابنه الحسن فقال:«إن ابنی هذا سیدٌ کما سَمَّاه النبی صلی الله علیه و سلم،سیخرج من صُلْبه رجل یسمی اسم نبیکم یشبهه فی الخلق ولا یشبهه فی الخلق،ثم ذکر القصه وَزَاد:یملأ الأرضَ عدلا کما ملئت جوراً».

وأخرج(ک)ابن أبی شیبه،وأحمد،وأبو داود،وأبو یعلی،والطبرانی عن أم سلمه عن النبی صلی الله علیه و سلم قال:«یکون اختلاف عند موت خلیفه،فیخرج رجل من أهل المدینه هاربا إلی مکه،فیأتیه ناسٌ من أهل مکه،فیخرجونه و هو کاره،فیبایعونه بین الرکن و المقام،ویبعث إلیه بعث من الشام،فیخسف بهم بالبیداء بین مکه و المدینه،فإذا رأی الناسُ ذلک أتاه أبدالُ الشام وعصائب أهل العراق فیبایعونه،ثم ینشأ رجل من قریش أخواله کلب،فیبعث إلیهم بعثا،فیظهرون علیهم،وذلک بعث کلب،والخیبه لمن لم یشهد غنیمه کلب،فیقسم المال ویعمل فی الناس بسنه نبیهم صلی الله علیه و سلم،ویلقی الإسلام بِجِرانِهِ إلی الأرض،یلبث سبع سنین ثم یتوفی ویصلی علیه المسلمون».

وأخرج(ک)أبو داود عن علی قال:قال النبی صلی الله علیه و سلم:«یخرج رجل من وراء النهر یقال له الحارث،حراث،علی مقدمته رجل یقال له منصور،یوطِّیء أو یمکن لآل محمد کما مکنت قریش لرسول اللّه صلی الله علیه و سلم وَجَبَ علی کل مؤمن نصرُه،أو قال إجابته».

هذا آخر ما أورده أبو داود فی باب المهدیّ من سننه.

وأخرج الترمذیُّ وصححه عن ابن مسعود عن النبی صلی الله علیه و سلم قال:«یَلِی رجلٌ من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی».

وأخرج الترمذی وصححه عن أبی هریره قال:«لو لم یَبْقَ من الدنیا إلّایوم لطول اللّه ذلک الیوم حتی یلی».

ص: 682

و ابو داود و نعیم بن حماد در کتاب«الفتن»روایت می کنند که علی علیه السلام به فرزندش حسن علیه السلام نگریست و فرمود:«این فرزندم سرور است همان گونه که پیامبر صلی الله علیه و آله او را نامید.در آینده از پشت او مردی همنام پیامبرتان به دنیا می آید که در اخلاق شبیه اوست و در قیافه شبیه او نیست(یا در قیافه شبیه اوست و در اخلاق شبیه او نیست)سپس قصه را ذکر کرد و افزود:

«زمین را از عدالت پر می کند همان گونه که از ظلم پر شده است.»

(ک)ابن ابی شیبه و احمد و ابو داود و ابو یعلی و طبرانی از ام سلمه از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«هنگام مرگ خلیفه ای،اختلافی رخ می دهد.آنگاه مردی از اهل مدینه به مکه می گریزد.مردمی از اهل مکه نزد او می آیند.با اکراه او را خارج می کنند و میان رکن و مقام با او بیعت می کنند و سپاهی از شام به سوی او فرستاده می شود.آن ها در بیداء میان مکه و مدینه در زمین فرو برده می شوند.هنگامی که مردم این حادثه را مشاهده می کنند،ابدال شام و عصائب اهل عراق نزد او می آیند و با وی بیعت می کنند سپس مردی از قریش خروج می کند که دایی هایش کلب هستند.وی سپاهی به سوی آنان می فرستد.یاران مدنی بر سپاه او پیروز می شوند و آن پایان کار سپاه کلب است و نومیدی برای کسی است که بر سر غنیمت های کلب حاضر نباشد آنگاه وی مال را تقسیم می کند و در میان مردم به روش و سنت پیامبرشان صلی الله علیه و آله عمل می کند و اسلام در زمین مستقر می شود.وی هفت سال می ماند آنگاه فوت می کند و مسلمانان بر وی نماز می خوانند.»

(ک)ابو داود از علی علیه السلام روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«از ماوراء النهر مردی به نام حراث(حارث)قیام می کند که فرمانده مقدمه سپاه وی شخصی به نام منصور است.وی برای آل محمد صلی الله علیه و آله زمینه سازی یا نیرو فراهم می کند همان گونه که قریش برای پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نیرو فراهم کردند.بر هر مؤمنی یاری او واجب است یا فرمود:«پاسخ به دعوت وی واجب است.»

این آخرین حدیثی بود که ابو داود در«سنن»خویش در باب المهدی علیه السلام آورد.

ترمذی از ابن مسعود روایت کرده است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«مردی از اهل بیت من به حکومت می رسد که نامش شبیه نام من است.»ترمذی این حدیث را صحیح دانسته است.

ص: 683

وأخرج الترمذی وحَسَّنه عن أبی سعید الخدری عن النبی صلی الله علیه و سلم قال:«إن فی أمتی المهدی، یخرج،یعیش خمساً أو سبعاً أو تسعاً زیدٌ الشاک فیجیء إلیه الرجل فیقول:یا مهدی أعطنی أعطنی،فیحثی له فی ثوبه ما استطاع أن یحمله».

وأخرج(ک)نعیم بن حماد،وابن ماجه عن أبی سعید أن النبی صلی الله علیه و سلم قال:«یکون فی أمتی المهدیُّ إن قصد فسبع،وإلا فتسع،فتنعم فیه أمتی نعمه لم یسمعوا بمثلها قط،یؤتی أکلها، ولا تدخر عنهم شیئاً،والمال یومئذ کدوس،فیقوم الرجل فیقول:یا مهدی أعطنی،فیقول:

خُذُوا».

وأخرج ابن أبی شیبه،ونعیم بن حماد فی الفتن،وابن ماجه،وأبو نعیم عن ابن مسعود قال:«بینما نحن عند رسول اللّه صلی الله علیه و سلم إذ أقبل فتیه من بنی هاشم،فلما رآهم النبی صلی الله علیه و سلم اغرَورَقَتْ عیناه وتغیر لونه،فقلت:ما نزال نَرَی فی وجهک شیئاً تکرهه؟فقال:إنا أهلُ بیت اختار اللّه لنا الآخره علی الدنیا و إن أهل بیتی سَیَلْقَوْنَ بعدی بلاء وتشریداً وتطریداً،حتی یأتی قوم من قبل المشرق معهم رایات سود،فیسألون الحق فلا یُعْطَوْنَهُ،فیقاتلون فینصرون فیُعْطَوْنَ ماسألوا فلا یقبلونه،حتی یدفعوها إلی رجل من أهل بیتی،فیملَؤها قسطاً کما مَلَؤُوها جَوْراً،فمن أدرک ذلک منکم فلیأتهم ولو حبواً علی الثلج فإنه المهدی».

ص: 684

ترمذی از ابو هریره روایت کرده است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«اگر از دنیا تنها یک روز باقی مانده باشد،خداوند آن روز را بلند می کند تا به حکومت برسد.»

ترمذی از ابوسعید خدری از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«همانا در میان امت من مهدی علیه السلام است،قیام می کند،پنج یا هفت یا نه[سال]زندگی می کند (تردید از زید یکی از راویان حدیث است.)آنگاه مردی نزد او می آید و می گوید:«ای مهدی علیه السلام به من ببخش!به من ببخش!»به اندازه ای که می تواند حمل کند در پارچه اش پول می ریزد.»

ترمذی این حدیث را حسن به شمار آورده است.

(ک)نعیم بن حماد و ابن ماجه از ابوسعید روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«در میان امت من مهدی علیه السلام است اگر[مدت حکومت وی]کوتاه باشد،هفت[سال]است وگرنه نه [سال]است.در این مدت امت من به گونه ای از نعمت ها بهره مند می شوند که هرگز مثل آن را نشنیده اند.خوردنی هایش را می بخشد و چیزی را از آن ها نمی پوشاند.در آن زمان مال همانند خرمن است،مردی بلند می شود و می گوید:«ای مهدی علیه السلام به من ببخش.»

و او می گوید:«بگیرید.»

ابن ابی شیبه و نعیم بن حماد در کتاب«الفتن»و ابن ماجه و ابو نعیم از ابن مسعود روایت می کنند که گفت:«یک بار که ما نزد پیامبراکرم صلی الله علیه و آله بودیم،گروهی از جوانان بنی هاشم آمدند.

وقتی که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله آن ها را مشاهده کرد،چشمانش پر از اشک شد و رنگش دگرگون گردید.»

من گفتم:«همواره در چهره شما چیزی را مشاهده می کنیم که برایتان ناخوشایند است.» پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«ما اهل بیتی هستیم که خداوند برای ما آخرت را بر دنیا برگزید و همانا اهل بیتم پس از من به بلا و آوارگی و رانده شدن گرفتار می شوند تا این که گروهی از طرف مشرق با پرچم های سیاه می آیند و حق را درخواست می کنند ولی به آن ها داده نمی شود آنگاه می جنگند و خواسته شان به آن ها داده می شود ولی آن را نمی پذیرند تا به مردی از اهل بیت من تحویل دهند که آن را[زمین را]از عدالت پر می کند همان گونه که از جور پر کرده اند.پس هر یک از شما آن را درک کند باید به سویشان برود هر چند به صورت چهار دست و پا بر روی برف باشد؛زیرا او مهدی علیه السلام است.»

ص: 685

قال الحافظ عماد الدین بن کثیر:فی هذا السیاق إشاره إلی ملکِ بنی العباس،وفیه دلاله علی أن المهدیَّ یکون بعد دوله بنی العباس.

وأخرج ابن ماجه،والحاکم وصححه،وأبو نعیم عن ثوبان قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:یقتتل عند کنزکم ثلاثه کلهم ابن خلیفه،ثم لا تصیر إلی واحدٍ منهم،ثم تطلع الرایات السود من قبل المشرق،فیقتلونکم قتلا لم یقتله قوم،ثم یجیء خلیفه اللّه المهدی،فإذا سمعتم به فأتوه فبایعوه ولو حبواً علی الثلج فإنه خلیفه اللّه المهدی».

وأخرج(ک)ابن ماجه،والطبرانی عن عبداللّه بن الحارث بن جزء الزبیدی قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«یخرج ناسٌ من المشرق فیوطِّئون للمهدی سلطانه».

وأخرج(ک)أحمد،والترمذی،ونعیم بن حماد عن أبی هریره قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:

«تخرجُ من خُراسان رایاتٌ سود فلا یردّها شیء حتی تنصب بإیلیاء».

قال ابن کثیر:هذه الرایات السود لیست هی التی أقبل بها أبو مسلم الخراسانی فاستلب بها دوله بنی أمیه،بل رایات سود أخرُ تأتی صحبه المهدی.

وأخرج(ک)البزار،والحارث بن أبی أسامه،والطبرانی عن قره المزنی قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«لتملؤنَّ الأرض جوراً وظلماً،فإذا ملئت جورا وظلما بعث اللّه رجلا منی اسمه اسمی واسم أبیه اسم أبی فیملؤها عدلا وقسطا کما ملئت جورا وظلما،فلا تمنع السماء شیئاً من قطرها ولا الأرض شیئاً من نَباتها،یمکث سبعا أو ثمانیا،فإن أکثر فتسعاً.

ص: 686

حافظ عماد الدین بن کثیر می گوید:«این اشاره به حکومت بنی عباس است و دلالت می کند که مهدی علیه السلام پس از حکومت بنی عباس است.»

ابن ماجه و حاکم و ابو نعیم از ثوبان روایت می کنند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«سه نفر که همگی شاهزاده اند کنار گنج شما با هم نبرد می کنند،سپس به هیچ یک از آن ها نمی رسد.آنگاه پرچم های سیاه از طرف مشرق نمودار می شود و به گونه ای در میان شما کشتار می کنند که هیچ قومی چنین کشتار نکرده اند.پس از آن خلیفه خدا مهدی علیه السلام می آید.

وقتی که خبر او را شنیدید به سویش بروید و با او بیعت کنید هر چند به صورت چهار دست و پا بر روی برف باشد؛زیرا او خلیفه خدا مهدی علیه السلام است.»حاکم این حدیث را صحیح به شمار آورده است.

(ک)ابن ماجه و طبرانی از عبداللّه بن حارث بن جزء زبیدی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«گروهی از مردم از مشرق قیام می کنند و زمینه حکومت مهدی علیه السلام را فراهم می کنند.»

(ک)احمد و ترمذی و نعیم بن حماد از ابو هریره روایت می کنند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«پرچم های سیاهی از خراسان خارج می شوند و هیچ چیز آن ها را باز نمی گرداند تا در ایلیا برافراشته شوند.»

ابن کثیر می گوید:«این پرچم های سیاه پرچم هایی نیست که ابو مسلم خراسانی با آن ها آمد و به وسیله آن ها حکومت بنی امیه را برانداخت،بلکه پرچم های سیاه دیگری است که یاران مهدی علیه السلام می آورند.

(ک)بزار و حارث بن ابی اسامه و طبرانی از قره مزنی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کنند که فرمود:«حتماً زمین از جور و ظلم پر می شود.آنگاه پس از پر شدن از ظلم و جور خداوند مردی را از من برمی انگیزد که نامش نام من و نام پدرش نام پدر من است.سپس او زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.آنگاه آسمان چیزی از بارانش را و زمین چیزی از گیاهانش را باز نمی دارد.وی هفت یا هشت[سال]می ماند و اگر زیاد شود نه[سال].»

ص: 687

وأخرج(ک)البزار عن أنس:أن النبی صلی الله علیه و سلم«کان نائما فی بیت أم سلمه»فانتبه و هو یسترجع،فقالت:یا رسول اللّه ممَّ تسترجع؟قال:من قبل جیش یجیء من قبل العراق فی طلب رجل من أهل المدینه،یمنعه اللّه منهم،فإذا عَلَوا البیداء من ذی الحلیفه خسف بهم، فلا یدرک أعلاهم أسفلهم ولا یدرک أسفلهم أعلاهم إلی یوم القیامه».

وأخرج(ک)البزار عن جابر قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«سیکون فی أمتی خلیفه یحثو المال حثیاً (1)لا یعدُّه عداً».

وأخرج أحمد عن أبی سعید سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول:«إن من أمرائکم أمیراً یحثُو المال حَثْوا ولایعدُّه،یأتیه الرجل فیسأله فیقول:خُذْ،فیبسط ثوبه فیحثو فیه،فیأخذه ثم ینطلق».

وأخرج(ک)الطبرانی فی الأوسط عن طلحه بن عبیداللّه عن النبی صلی الله علیه و سلم قال:«ستکون فتنه لایهدأ منها جانب إلّاجاش منها جانبٌ،حتی ینادی منادٍ من السماء إن أمیرکم فلان».

وأخرج أبو نعیم عن ابن عمر قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«یخرج المهدیُّ وعلی رأسه عمامه،فیأتی منادٍ ینادی:هذا المهدیُّ خلیفه اللّه فاتبعوه».

وأخرج(ک)أبو نعیم،والخطیبُ فی تلخیص المتشابه عن ابن عمر،قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«یخرج المهدیُّ وعلی رأسه ملک ینادی إن هذا المهدیُّ فاتَّبعوه».ه.

ص: 688


1- .هکذا علی التلفیق من اللغتین،وفی الذی بعده استقام علی واحده.

(ک)بزار از انس روایت می کند که گفت:«پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در خانه ام سلمه خوابیده بود.

آنگاه بیدار شد در حالی که استرجاع (إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ می فرمود)می کرد.ام سلمه گفت:«ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!چرا استرجاع می کنی؟»

فرمود:«به خاطر سپاهی که از طرف عراق به جستجوی مردی از اهل مدینه می آید و خداوند او را از آن ها حفظ می کند.آنگاه که از بیداء در ذو حلیفه بالا بیایند در زمین فرو برده می شوند و تا روز قیامت افراد بالاتر آن ها به افراد پایین تر نمی رسند و افراد پایین تر به افراد بالاتر نمی رسند.»

(ک)بزار از جابر روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«در میان امت من خلیفه ای خواهد بود که مال را بدون شمارش تقسیم می کند.»

احمد از ابوسعید از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«همانا یکی از حاکمان شما مال را بدون شمارش تقسیم می کند.مردی نزد او می آید و درخواست می کند.وی می گوید:

«بگیر!».

آن مرد پارچه اش را می گستراند و در آن می ریزد،سپس برمی دارد و می رود.»

(ک)طبرانی در کتاب«الاوسط»از طلحه بن عبیداللّه از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«فتنه ای اتفاق خواهد افتاد که یک طرف آن فرو نمی نشیند مگر آن که طرف دیگر آن بر می افروزد،تا این که از آسمان منادی ندا می دهد:«همانا فرمانروای شما فلانی است.»

ابو نعیم از ابن عمر روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«مهدی علیه السلام در حالی ظهور می کند که عمامه ای بر سر دارد.آنگاه منادی می آید و ندا می دهد:«این مهدی علیه السلام خلیفه خداست،از او پیروی کنید.»

(ک)ابو نعیم و خطیب در کتاب«تلخیص المتشابه»از ابن عمر از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«مهدی علیه السلام در حالی ظهور می کند که بر روی سرش فرشته ای ندا می دهد این مهدی علیه السلام است از او پیروی کنید.»

ص: 689

وأخرج(ک)ابن أبی شیبه عن عاصم بن عمر البَجَلی قال:لینادَیَنَّ باسم رجل من السماء،لا ینکره الدلیل،ولا یمتنع منه الذلیل.

وأخرج(ک)الطبرانی فی الأوسط من طریق عمر بن علی عن علی بن أبی طالب«أنه قال للنبی صلی الله علیه و سلم أ مِنَّا المهدیُّ أم من غیرنا یا رسول اللّه؟قال:بل منا،بنا یختم اللّه کما بنا فتح، وبنا یستنقذون من الشرک،وبنا یؤلف اللّه بین قلوبهم بعد عداوه بینه (1)کما ألف بین قلوبهم بعد عداوه الشرک».

وأخرج نعیم بن حماد،وأبو نعیم من طریق مکحول عن علی قال:«قلت:یا رسول اللّه أمنا آلَ محمدٍ المهدیُّ أم من غیرنا؟فقال لا،بل منا،یختم اللّه به الدین کما فتح بنا،وبنا ینقذُونَ من الفتنه کما أنقذوا من الشرک،وبنا یؤلف اللّه بین قلوبهم بعد عداوه الفتنه کما ألف بین قلوبهم بعد عداوه الشرک،وبنا یصبحون بعد عداوه الفتنه إخوانا کما أصبحوا بعد عداوه الشرک إخواناً فی دینهم».

وأخرج(ک)الطبرانی فی الأوسط،والحاکم عن أم سلمه قالت:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«یُبایِعُ لرجل بین الرکن و المقام عدَّهُ أهلِ بدر،فیأتیه عصائبُ أهل العراق وأبدالُ أهل الشام، فیغزوه جیش من أهل الشام،حتی إذا کانوا بالبیداء خُسِفَ بهم».

وأخرج(ک)الطبرانی فی الأوسط عن أم سلمه قالت:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«یسیر ملک المشرق إلی ملک المغرب فیقتله،فیبعث جیشاً إلی المدینه فیخسف بهم،ثم یبعث جیشا فینشأ ناس من أهل المدینه فیعوذ عائذٌ بالحرم،فیجتمع الناس إلیه کالطیر الوارده المتفرقهه.

ص: 690


1- .لعل الأصل«بعد عداوه فتنه»کما فی الذی یلیه.

(ک)ابن ابی شیبه از عاصم بن عمر بجلی روایت می کند که گفت:«حتماً از آسمان نام مردی ندا داده می شود که راهنما او را انکار نمی کند و ذلیل از او سرپیچی نمی کند.»

(ک)طبرانی در کتاب«المعجم الاوسط»از عمر بن علی روایت می کند که علی علیه السلام به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله گفت:«آیا مهدی علیه السلام از ماست یا از دیگران؟ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!

فرمود:«بلکه از ماست،به وسیله ما خداوند پایان می دهد همان گونه که به وسیله ما آغاز کرد و به وسیله ما از شرک نجات می یابند و به وسیله ما خداوند قلب های آن ها را با هم الفت می دهد پس از دشمنی روشن (1)همان گونه که پس از دشمنی شرک میان قلب های آنان را الفت داد.»

و نعیم بن حماد و ابو نعیم از مکحول روایت می کند که علی علیه السلام گفت:«گفتم:ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!آیا مهدی علیه السلام از ما آل محمد صلی الله علیه و آله است یا از دیگران؟»

فرمود:«نه،بلکه از ماست.خداوند به وسیله او دین را پایان می دهد همان گونه که به وسیله ما آغاز کرد و به وسیله ما از فتنه نجات می یابند همان گونه که از شرک نجات یافتند و خداوند به وسیله ما میان قلب های آنان الفت برقرار می کند پس از دشمنی فتنه همان گونه که پس از دشمنی شرک میان قلب هایشان الفت برقرار کرد و به وسیله ما پس از دشمنی فتنه برادر می شوند همان گونه که پس از دشمنی شرک برادر دینی شدند.»

(ک)طبرانی در کتاب«المعجم الاوسط»و حاکم از ام سلمه روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«به تعداد اهل بدر میان رکن و مقام با مردی بیعت می شود آنگاه عصائب اهل عراق و ابدال اهل شام نزد او می آیند.سپس سپاهی از اهل شام برای جنگ با آن ها حرکت می کنند تا وقتی به بیداء می رسند در زمین فرو برده می شوند.»

(ک)طبرانی در کتاب«المعجم الاوسط»از ام سلمه روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«پادشاه مشرق به سوی پادشاه مغرب حرکت می کند و او را می کشد،آنگاه سپاهی به مدینه می فرستد و در زمین فرو برده می شوند،سپس سپاهی می فرستد آنگاه گروهی از اهل مدینه قیام می کنند و پناهنده ای به حرم پناه می برد،سپس مردم همانند پرندگان پراکنده کهت.

ص: 691


1- .شاید اصل آن«دشمنی فتنه»باشد چنانچه در روایت آینده آمده است.

حتی یجتمع إلیه ثلثمائه وأربعه عشر منهم نسوه،فیظهر علی کل جبار وابن جبار،ویظهر من العدل ما یتمنی له الأحیاء أمواتهم،فیحیا سبع سنین،ثم ما تحت الأرض خیر مما فوقها».

وأخرج(ک)الطبرانی فی الأوسط عن ابن عمر«أن النبی صلی الله علیه و سلم أخذ بید علیّ فقال:سیخرج من صُلْب هذا فتی یملأ الأرض قسطا وعدلا،فإذا رأیتم ذلک فعلیکم بالفتی التمیمی؛فإنه یُقبل من قبل المشرق و هو صاحب رایه المهدیّ».

وأخرج(ک)الطبرانی فی الأوسط عن أم حبیبه:سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول:«یخرج ناس من قبل المشرق یریدون رجلا عند البیت،حتی إذا کانوا ببیداء من الأرض خُسِفَ بهم».

وأخرج(ک)الطبرانی فی الأوسط،ونعیم،وابن عساکر عن علیّ أن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم قال:

«یکون فی آخر الزمان فتنه تحصل الناس کما یحصل الذهب فی المعدن،فلا تسبوا أهل الشام،ولکن سبوا شرارهم،فإن فیهم الأبدال،یوشک أن یرسل علی أهل الشام سیب من السماء فیغرق جماعتهم،حتی لو قابلتهم الثعالب غلبتهم،فعند ذلک یخرج خارج من أهل بیتی[تحت]ثلاث رایات،المکثّر یقول:هم خمسه عشر ألفا،ولنقلل یقول:هم اثنا عشر ألفا،أمارتهم«أمِتْ أمِتْ»یلقون سَبْعَ رایات تحت کل رایه منها رجل یطلب الملک،فیقتلهم اللّه جمیعا،ویرد اللّه إلی المسلمین ألفتهم ونعمتهم وقاصیهم ودانیهم».

وأخرج نعیم بن حماد،والحاکم وصححه عن علی بن أبی طالب قال:«ستکون فتنه یحصل الناس منها کما یحصل الذهب فی المعدن،فلا تسبوا أهل الشام وسبوا ظلَمَتهم،فإن

ص: 692

سر می رسند،گِرد او جمع می شوند تا این که سیصد و چهارده نفر دور او جمع می شوند که برخی از آن ها زن هستند.آنان بر هر زورگو و فرزند زورگو پیروز می شوند و عدالت به حدی گسترش می یابد که زندگان آن را برای مردگان آرزو می کنند.آنگاه وی هفت سال زندگی می کند و پس از آن زیر زمین بهتر از روی زمین است.»

(ک)طبرانی در کتاب«المعجم الاوسط»از ابن عمر روایت می کند که گفت:

«پیامبراکرم صلی الله علیه و آله دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود:«در آینده از پشت این جوانی قیام می کند که زمین را از داد و عدل پر می کند.هنگامی که آن را مشاهده کردید،بر شما باد به جوان تمیمی؛ چرا که وی از طرف مشرق می آید و او پرچمدار مهدی علیه السلام است.»

(ک)طبرانی در کتاب«المعجم الاوسط»از ام حبیبه روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«مردمی از طرف مشرق به قصد مردی در کنار کعبه حرکت می کنند،تا وقتی که به سرزمین بیداء می رسند،در زمین فرو برده می شوند.»

(ک)طبرانی در کتاب«المعجم الاوسط»و نعیم و ابن عساکر از علی علیه السلام روایت می کنند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«در آخرالزمان فتنه ای رخ می دهد که مردم خالص می شوند همان گونه که طلا در معدن خالص می شود،پس به اهل شام دشنام ندهید بلکه به بدان آن ها دشنام دهید؛ زیرا ابدال در میان آن ها هستند.نزدیک است که از آسمان بارانی بر اهل شام ببارد و گروهی از آنان را غرق کند تا این که اگر روباه ها با آن ها مقابله کنند بر آن ها پیروز شوند.در این هنگام فردی از اهل بیت من با سه پرچم قیام می کند که زیاد انگارنده ایشان می گوید:«آنان پانزده هزار نفرند.»و کم انگارنده ایشان می گوید:«آن ها دوازده هزار نفرند.»شعار ایشان«بکش! بکش!»است.آنان با هفت پرچم مقابله می کنند که در زیر هر پرچم مردی به دنبال دستیابی به حکومت است و خداوند همه آن ها را می کشد و خداوند الفت و نعمت را به مسلمانان بازمی گرداند و[دشمنان]آن ها را دور می کند و ایشان را نزدیک می نماید.»

نعیم بن حماد و حاکم از علی علیه السلام روایت می کنند که فرمود:

«در آینده فتنه ای رخ می دهد که مردم از آن خالص می شوند همان گونه که طلا در معدن خالص می شود،پس به اهل شام دشنام ندهید و به ظالمان آن ها دشنام دهید زیرا ابدال در میان

ص: 693

فیهم الأبدال،وسیرسل اللّه سیباً من السماء فیغرقهم،حتی لو قاتلهم الثعالب غلبتهم،ثم یبعث الله عند ذلک رجلا من عِتْرَهِ الرسول صلی الله علیه و سلم فی اثنی عشر ألفا إن قلوا وخمسه عشر ألفا إن کثروا،أمارتهم أی علامتهم أمِتْ امِت،علی ثلاث رایات،یقاتلهم أهل سبع رایات،لیس من صاحب رایه إلّاو هو یطمع بالملک،فیقتلون ویهزمون،ثم یظهر الهاشمی،فیرد اللّه إلی المسلمین ألفتهم ونعمتهم،فیکونون علی ذلک حتی یخرج الدجال».

وأخرج الطبرانی فی الأوسط،وأبو نعیم عن أبی سعید الخدری:سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول:«یخرج رجل من أهل بیتی یقول بسنتی،ینزل اللّه له القَطْرَ من السماء،وتخرج له الأرض من برکتها،تُملأ الأرض منه قسطا وعدلا کما ملئت جوراً وظلماً،یعمل علی هذه الأمه سبع سنین،وینزل بیت المقدس».

وأخرج(ک)الدارقطنی فی الأفراد،والطبرانی فی الأوسط عن أبی هریره عن النبی صلی الله علیه و سلم قال:«یکون فی أمتی المهدی،إن قصر عمره فسبع،وإلّا فثمان،وإلا فتسع سنین،ینعم أمتی فیها نعمه لم ینعموا مثلها،البر منهم و الفاجر،یرسل اللّه علیهم السماء مدراراً،ولا تدخر الأرض شیئاً من النبات،ویکون المال کُدُوساً،یقول الرجل:یا مهدی أعطنی فیقول:خذ».

وأخرج(ک)أبو یعلی عن أبی هریره قال:«حدثنی خلیلی أبو القاسم صلی الله علیه و سلم قال:لا تقوم الساعه حتی یخرج علیهم رجل من أهل بیتی،فیضربهم حتی یرجعوا إلی الحق،قلت:وکم یملک؟قال:خمساً واثنین».

ص: 694

آن هایند و در آینده خداوند بارانی از آسمان فرو می فرستد و آن ها را غرق می کند،تا این که اگر روبهان با آن ها بجنگند بر ایشان پیروز می شوند.سپس خداوند در این هنگام مردی از عترت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله را با دوازده هزار نفر اگر کم باشند و پانزده هزار نفر اگر زیاد باشند با سه پرچم برمی انگیزد.شعار آنان«بکش بکش»است.اهل هفت پرچم با آن ها می جنگند که همه آن ها به پادشاهی چشم دوخته اند.آن ها کشته می شوند و می گریزند.آنگاه هاشمی ظهور می کند و خداوند الفت و نعمت مسلمانان را به آنان بازمی گرداند و تا خروج دجال در همین وضعیت خواهند بود.»

حاکم این حدیث را صحیح شمرده است.

طبرانی در«المعجم الاوسط»و ابو نعیم از ابوسعید خدری روایت می کنند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«مردی از اهل بیت من قیام می کند که به سنت من سخن می گوید[عمل می کند]خداوند برای او از آسمان باران می بارد و زمین برکاتش را برای وی خارج می کند.

زمین به وسیله او از عدل و داد پر می شود همان گونه که از جور و ظلم پر شده است.هفت سال بر این امت حکومت می کند و در بیت المقدس منزل می کند.»

(ک)دارقطنی در کتاب«الافراد»و طبرانی در«المعجم الاوسط»از ابوهریره روایت می کنند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«در امت من مهدی علیه السلام است که اگر عمرش کوتاه باشد هفت سال است،وگرنه هشت سال،وگرنه نه سال.در این مدت امت من به گونه ای از نعمت ها بهره مند می شوند که هرگز مثل آن بهره مند نشده اند هم نیکوکاران آن ها و هم بدکارانشان.

خداوند پی در پی باران را بر آن ها می فرستد و زمین هیچ گیاهی را از آن ها دریغ نمی کند و مال همانند خرمن بر هم انباشته می شود مردی می گوید:«ای مهدی علیه السلام!به من ببخش!»و او می فرماید:«بگیر!»

(ک)ابو یعلی از ابو هریره روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«قیامت برپا نمی شود تا مردی از اهل بیت من بر آن ها مسلط شود و با آن ها نبرد کند تا به حق باز گردند.»

گفتم:«چه مدت حکومت می کند؟»

فرمود:«پنج و دو».

ص: 695

وأخرج(ک)أبو یعلی،وابن عساکر عن أبی سعید قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«یکون فی آخر الزمان عند تَظاهر من الفتن وانقطاع من الزمن أمیرٌ أول ما یکون عطاؤه للناس أن یأتیه الرجل فَیَحثی له فی حجره یهمه من یقبل منه صدقه ذلک المال لما یصیب الناس من الفرج».

وأخرج(ک)أحمد ومسلم عن جابر قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«یکون فی آخر أمَّتی خلیفه یَحثیِ المال حثیاً ولا یعدُّه عدا».

وأخرج(ک)أحمد ومسلم عن أبی سعید وجابر عن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم قال:«یکون فی آخر الزمان خلیفه یقسم المال ولا یعدُّهُ».

وأخرج أبو نعیم عن أبی سعید عن النبی علیه السلام قال:«یکون فی أمتی المهدی،إن قصر عمره فسبع سنین،وإلا فثمان،وإلا فتسع سنین،تتنعم أمتی فی زمانه نعیما لم یتنعموا مثله قط،البر والفاجر،یرسل اللّه السماء علیهم مِدْرارا،ولا تدخر الأرض شیئاً من نباتها».

وأخرج أبو نعیم عن أبی سعید عن النبی علیه الصلاه و السلام أنه قال:«تُمْلأ الارض ظلماً وجوراً،فیقوم رجل من عِتْرَتی فیملؤها قسطا وعدلا،یملک سبعا أو تسعا».

وأخرج أحمد وأبو نعیم عن أبی سعید قال:قال النبی علیه الصلاه و السلام:«لا تنقضی الدنیا حتی یملک الأرضَ رَجَلٌ من أهل بیتی یملأ الأرض عدلا کما ملئت قبله جوراً،یملک سبع سنین».

وأخرج أبو نعیم و الحاکم عن أبی سعید أن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم قال:«یخرج المهدی فی أمتی یبعثه اللّه غیاثاً للناس،تنعم الأمه،وتعیش الماشیه،وتُخْرِجُ الأرض نباتها،ویعطی المال صحاحا».

وأخرج أبو نعیم عن عبدالرحمن بن عوف قال:قال رسول اللّه علیه الصلاه و السلام:

«لَیَبْعَثَنَّ اللّه من عِترَتی رجلا أفرَقَ الثنایا (1)أعلَی الجبهه،یملأ الأرض عدلا،یفیض المال فیضا».ن.

ص: 696


1- .الثنایا أسنان فی مقدم الفم،وأراد بمفرقها الفلج،و هو أن تتباعد.و هو من الحسن.

(ک)ابو یعلی و ابن عساکر از ابوسعید روایت می کنند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«در آخرالزمان هنگام فراگیر شدن فتنه و زمان یاس و نومیدی حاکمی خواهد بود که نخستین بخشش وی به مردم این گونه است که مردی نزد او می آید و در دامنش پول می ریزد.همت او یافتن کسی است که زکات آن مال را بپذیرد،به دلیل آن که مردم در رفاهند.»

(ک)احمد و مسلم از جابر روایت می کنند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«در آخرالزمان خلیفه ای خواهد بود که بدون شمارش مال را تقسیم می کند.»

(ک)احمد و مسلم از ابوسعید و جابر از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کنند که فرمود:«در آخرالزمان خلیفه ای است که مال را بدون شمارش تقسیم می کند.»

ابو نعیم از ابوسعید از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«در میان امت من مهدی علیه السلام است.اگر عمرش کوتاه باشد،هفت سال خواهد بود،وگرنه هشت سال،وگرنه نه سال.نیکوکار و بدکارِ امت من در زمان او به گونه ای از نعمت ها بهره مند می شوند که هرگز مثل آن بهره مند نشده اند.خداوند پی در پی باران را بر آن ها می فرستد و زمین هیچ یک از گیاهانش را ذخیره نمی کند.»

ابو نعیم از ابوسعید از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کنند که فرمود:

«زمین از ظلم و جور پر می شود،آنگاه مردی از عترت من قیام می کند که آن را از عدل و داد پر می کند،هفت یا نه[سال]حکومت می کند.»

احمد و ابو نعیم از ابوسعید از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کنند که فرمود:

«دنیا سپری نمی شود تا مردی از اهل بیت من حاکم بر زمین گردد.آن را از عدالت پر می کند همان گونه که پیش از آن از جور پر شده است،هفت سال حکومت می کند.»

ابو نعیم و حاکم از ابوسعید روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«مهدی علیه السلام در میان امت من قیام می کند.خداوند او را فریادرس برای مردم برمی انگیزد.

امت از نعمت ها بهره مند می شوند و چهارپایان زندگی می کنند و زمین گیاهانش را می رویاند و مال را به طور مساوی تقسیم می کند.»

ابو نعیم از عبد الرحمان بن عوف از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«حتماً خداوند مردی از عترت مرا برمی انگیزد که دندان هایش فاصله دار،پیشانی بلند است.زمین را از عدالت پر می کند و مال را به طور زیاد می بخشد.»

ص: 697

وأخرج أبو نعیم عن حذیفه قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«لو لم یبق من الدنیا إلّایوم واحد لبعث اللّه رجلا اسمه اسمی وخلقه خلقی،یکنی أبا عبداللّه».

وأخرج الحارث بن أبی أسامه وأبو نعیم عن أبی سعید قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«لتملأن الأرض ظلماً وعدواناً،ثم لیخرجن رجل من أهل بیتی حتی یملأها قسطا وعدلا کما ملئت ظلماً وعدواناً».

وأخرج الطبرانی فی الکبیر وأبو نعیم عن ابن مسعود قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«یخرج رجل من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی وخلُقُه خلقی یملؤها قسطا وعدلا کما ملئت ظلماً وجوراً».

وأخرج نعیم وأبو نعیم عن أبی سعید قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«یکون عند انقطاع من الزمان وظهور من الفتن رجل یقال له المهدی،یکون عطاؤه هنیئاً».

وأخرج أحمد ونعیم بن حماد و الحاکم وأبو نعیم عن ثوبان قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«إذ رأیتم الرایاتِ السُّودَ قد أقبلت من خراسان فأتوها ولو حَبْوا علی الثلج،فإن فیها خلیفَهَ اللّه المهدی».

وأخرج أبو نعیم عن حذیفه سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یقول:«وَیحَ هذه الأمه من ملوک جبابره کیف یقتلون ویخیفون المطیعین إلّامَنْ أظهر طاعتهم؟فالمؤمن التقیُّ یصانعهم بلسانه ویقوّمهم بقلبه،فإذا أراد اللّه أن یعید الإسلام عزیزاً قصم کل جبار عنید،و هو القادر علی مایشاء أن یصلح أمه بعد فسادها.

یا حذیفه لو لم یبق من الدنیا إلّایوم واحد لطول اللّه ذلک الیوم حتی یملک رجل من أهل بیتی،تجری الملاحم علی یدیه،ویظهر الإسلام،لا یخلِفُ وعده و هو سریع الحساب».

ص: 698

ابو نعیم از حذیفه روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«اگر تنها یک روز از دنیا باقی مانده باشد حتماً خداوند مردی را برمی انگیزد که نامش نام من و اخلاقش اخلاق من است(یا قیافه اش قیافه من است)کنیه اش ابو عبداللّه است.»

حارث بن ابی اسامه و ابو نعیم از ابوسعید روایت می کنند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«حتماً زمین از ظلم و عدوان پر می شود سپس حتماً مردی از اهل بیت من قیام می کند تا آن را از عدل و داد پر کند همان گونه که از ظلم و عدوان پر شده است.»

طبرانی در«المعجم الکبیر»و ابو نعیم از ابن مسعود روایت می کنند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«مردی از اهل بیت من قیام می کند که نامش شبیه نام من است و اخلاقش شبیه اخلاق من است.آن را[زمین را]از عدل و داد پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.»

نعیم و ابو نعیم از ابوسعید روایت می کنند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«در زمان نومیدی و فراگیر شدن فتنه ها مردی به نام مهدی علیه السلام است که بخشش وی فراوان و آسان است.»

احمد و نعیم بن حماد و حاکم و ابو نعیم از ثوبان روایت می کنند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«هنگامی که پرچم های سیاه را مشاهده کردید که از سوی خراسان می آیند به سوی آن ها بروید هر چند به صورت چهار دست و پا بر روی برف باشد،زیرا خلیفه خدا مهدی علیه السلام در میان آن هاست.»

ابو نعیم از حذیفه روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«وای بر این امت از پادشاهان زورگو که چگونه اطاعت کنندگان از خدا را می کشند و می ترسانند؟مگر کسی که در ظاهر از آن ها اطاعت کند،پس مؤمنِ پرهیزکار با زبانش با آن ها می سازد و در قلبش بر آن ها ارزش می گذارد.آنگاه وقتی که خداوند بخواهد اسلام را دوباره عزیز کند،هر زورگوی سرکشی را در هم می کوبد و او قادر بر این است که بخواهد امتی را پس از فاسد شدن اصلاح کند.

ای حذیفه!اگر از دنیا فقط یک روز باقی مانده باشد.خداوند آن روز را بلند می کند تا مردی از اهل بیت من به حکومت رسد که حوادث بزرگی به دست او رخ می دهد و اسلام پیروز می شود و خداوند خلف وعده نمی کند و او به سرعت حسابرسی می کند.»

ص: 699

وأخرج الحسن بن سفیان وأبو نعیم عن أبی هریره قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«لو لم یَبْقَ من الدنیا إلّالیله لملک فیها رجل من أهل بیتی».

وأخرج الحسن بن سفیان وأبو نعیم عن ثوبان قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«تجیء الرایات السُّودُ من قِبَل المشرق کأنَّ قلوبهم زُبُرُ الحدید،فمن سمع بهم فلیأتهم فلیبایعهم ولو حَبْواً علی الثلج».

وأخرج أبو نعیم عن ابن مسعود قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«لو لم یَبْقَ من الدنیا إلّالیله لطول اللّه تلک اللیله حتی یملک رجل من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی واسم ابیه واسم أبی،یملؤها قسطا وعدلا کما ملئت ظلماً وجوراً،ویقسم المال بالسویه،ویجعل اللّه الغنی فی قلوب هذه الأمه،فیمکث سبعا أو تسعاً،ثم لا خیر فی الحیاه بعد المهدی».

وأخرج ابن ماجه وأبو نعیم عن أبی هریره عن النبی صلی الله علیه و سلم قال:«لو لم یَبْقَ من الدنیا إلّایوم لطوله اللّه حتی یملک رجل من أهل بیتی،یفتح القسطنطینیه وجبل الدیلم».

وأخرج الطبرانی فی الکبیر وابن منده وأبو نعیم وابن عساکر عن قیس ابن جابر عن أبیه عن جده أن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم قال:«سیکون بعدی خلفاء،ومن بعد الخلفاء أمراء،ومن بعد الأمراء ملوک،ومن بعد الملوک جبابره،ثم یخرج رجل من أهل بیتی یملأ الأرض عدلا کما ملئت جوراً،ثم یؤمر بعده القحطانی،فوالذی بعثنی بالحق ما هو بدونه».

وأخرج أبو نعیم عن أبی سعید قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«منا الذی یصلی عیسی بن مریم خلفه».

ص: 700

حسن بن سفیان و ابو نعیم از ابو هریره روایت می کنند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«اگر از دنیا تنها یک شب باقی مانده باشد حتماً خداوند مردی از اهل بیت مرا به حکومت می رساند.»

حسن بن سفیان و ابو نعیم از ثوبان روایت می کنند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«پرچم های سیاه از طرف مشرق می آید که قلب هایشان همانند پاره های آهن است.هر کس خبرشان را بشنود باید به سویشان برود و با آن ها بیعت کند هر چند به صورت چهار دست و پا بر روی برف باشد.»

ابو نعیم از ابن مسعود روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«اگر از دنیا فقط یک شب باقی مانده باشد حتماً خداوند آن شب را بلند می کند تا مردی از اهل بیت من به حکومت رسد که نامش شبیه نام من و نام پدرش شبیه نام پدر من است،دنیا را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است و مال را به طور مساوی تقسیم می کند و خداوند قلب های این امت را بی نیاز می نماید.آنگاه هفت یا نه[سال]می ماند.

سپس خیری در زندگی پس از مهدی علیه السلام نیست.»

ابن ماجه و ابو نعیم از ابو هریره از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کنند که فرمود:

«اگر فقط یک روز از دنیا باقی مانده باشد،حتماً خداوند آن روز را بلند می کند تا مردی از اهل بیت من به حکومت رسد که قسطنطنیه و کوه دیلم را فتح می کند.»

طبرانی در«المعجم الکبیر»و ابن منده و ابو نعیم و ابن عساکر از قیس بن جابر از پدرش از جدش روایت می کنند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«پس از من،خلفایی خواهد بود و پس از خلفا،امیران و پس از امیران،پادشاهان و پس از پادشاهان،زورگویان.آنگاه مردی از اهل بیت من قیام می کند که زمین را از عدالت پر می کند همان گونه که از ستم پر شده است.آنگاه پس از وی قحطانی به فرمانروایی می رسد.سوگند به خدایی که مرا به حق برانگیخت او کمتر از آن نیست.»

ابو نعیم از ابوسعید روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«کسی که عیسی علیه السلام پشت سرش نماز می خواند از ماست.»

ص: 701

وأخرج أبو نعیم عن جابر قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«ینزل عیسی بن مریم فیقول أمیرهم المهدیّ:تعالَ صلِّ بنا،فیقول:ألا و إن بعضکم علی بعض أمراء تکرمه اللّه لهذه الأمه».

وأخرج أبو نعیم عن ابن عباس قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«لن تهلک أمه أنا أولها،وعیسی ابن مریم فی آخرها،والمهدیّ فی وسطها».

وأخرج(ک)ابن أبی شیبه عن أبی سعید عن النبی علیه الصلاه و السلام قال:«یخرج فی آخر الزمان خلیفه یعطی الحق بغیر عدد».

وأخرج(ک)ابن أبی شیبه عن أبی سعید قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«یخرج رجل من أهل بیتی عند انقطاعِ من الزمان وظهورِ من الفتن یکون عطاؤه حثیاً».

وأخرج(ک)الحاکم عن أبی هریره قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«یخرج رجل یقال له السفیانی فی عمق دمشق،وعامه من یتبعه من کلب،فیقتل حتی یبقر بطون النساء ویقتل الصبیان،فتجمع لهم قیس فیقتلها حتی لا یمنع ذنب تلعه،ویخرج رجل من أهل بیتی فی الحره فیبلغ السفیانی فیبعث إلیه جنداً من جنده،فیهزمهم،فیسیر إلیه السفیانی بمن معه حتی إذا صار ببیداء من الأرض خُسِفَ بهم،فلا ینجو منهم إلّاالمخبر عنهم».

وأخرج(ک)الحاکم عن أبی سعید قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«ینز ل بأمتی فی آخر الزمان بلاء شدید من سلطانهم حتی تضیق الأرض عنهم،فیبعث اللّه رجلا من عترتی فیملأ

ص: 702

ابو نعیم از جابر روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«عیسی بن مریم علیه السلام فرود می آید،آنگاه امیر آنان مهدی علیه السلام می گوید:«بیا و برای ما نماز بخوان!»عیسی علیه السلام می گوید:«هشدار،شما فرمانروای یکدیگرید به خاطر گرامی داشتن خداوند این امت را.»

ابو نعیم از ابن عباس روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«هرگز امتی هلاک نمی شود که من در آغاز آن و عیسی ابن مریم علیه السلام در پایان آن و مهدی علیه السلام در وسط آن است.»

(ک)ابن ابی شیبه از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«در آخرالزمان خلیفه ای ظهور می کند که بدون شمارش،حق را می پردازد.»

(ک)ابن ابی شیبه از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«در زمان نومیدی و فراگیر شدن فتنه مردی از اهل بیت من قیام می کند که بخشش وی مشت مشت است.»

(ک)حاکم از ابو هریره روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«مردی به نام سفیانی در وسط دمشق خروج می کند و بیش تر قبیله کلب از او پیروی می کنند.وی به قدری می کشد که شکم زنان را می درد و نوزادان را می کشد آنگاه قیس برای نبرد با او جمع می شوند و سفیانی آن ها را به گونه ای می کشد به طوری که همه جا از کشته های آن ها پر می شود.

و مردی از اهل بیت من در حرّه قیام می کند.آنگاه خبرش به سفیانی می رسد.وی یکی از سپاهیانش را به سوی او می فرستند و او آنها را شکست می دهد.آنگاه سفیانی و پیروانش به سوی او حرکت می کنند و وقتی به سرزمین بیداء می رسند در زمین فرو برده می شوند و به جز خبردهنده،کسی از آن ها نجات نمی یابد.»

(ک)حاکم از ابوسعید روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«در آخرالزمان بلای سختی از طرف حکومت ها به امت من وارد می شود به طوری که زمین بر آن ها تنگ می گردد.آنگاه خداوند مردی از عترت مرا برمی انگیزد تا زمین را از عدل

ص: 703

الأرض قسطاً وعدلا کما ملئت ظلماً وجوراً،یرضی عنه ساکن السماء وساکن الأرض لاتدخر الأرض شیئا من بذرها إلّاأخرجته،ولا السماء شیئاً من قطرها إلّاصبَّته،یعیش فیهم سبع سنین أو ثمانی أو تسعا».

وأخرج ابن ماجه و الرویانی وابن خزیمه وأبو عوانه و الحاکم وأبو نعیم و اللفظ له عن أبی أمامه قال:خَطَبَنَا رسول اللّه صلی الله علیه و سلم وذکر الدجال وقال:فتنفی المدینه الخبث منهاکما ینفی الکِیرُ خبَثَ الحدید،ویدعی ذلک الیوم یوم الخلاص،فقالت أم شریک:فأین العرب یا رسول اللّه یومئذ؟قال:هم یومئذٍ قلیلٌ وجلهم ببیت المقدس و إمامهم المهدی رجل صالح،فبینما إمامهم قد تقدم یصلی بهم الصبح إذ نزل علیهم عیسی ابن مریم فرجع ذلک الإمام ینکص یمشی القهقری لیتقدم عیسی،فیضع عیسی یده بین کتفیه ثم یقول له:تقدم فصلِّ فإنها لک أقیمت،فیصلی بهم إمامهم».

وأخرج(ک)ابن أبی شیبه فی المصنف عن ابن سیرین قال:«المهدی من هذه الأمه،و هو الذی یؤمُّ عیسی ابن مریم علیهما السلام».

وأخرج(ک)ابن أبی شیبه عن مجاهد قال:حدثنی فلان رجل من أصحاب النبی صلی الله علیه و سلم أن المهدی لا یخرج حتی تقتل النفس الزکیه،فإذا قتلت النفس الزکیه غضب علیهم من فی السماء ومن فی الأرض،فأتی الناس المهدیَّ فزفوه کما تزف العروس إلی زوجها لیله عرسها،و هو یملأ الأض قسطا وعدلا،وتُخرج الأرض نباتَهَا،وتُمْطر السماء مطرها،وتنعم أمتی فی ولایته نعمه لم تنعمها قط».

ص: 704

و داد پر کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.ساکنان آسمان و ساکنان زمین از او خشنودند.زمین همه بذرهایش را می رویاند و آسمان تمام بارانش را می بارد.وی هفت سال یا هشت یا نه سال در میان آن ها زندگی می کند.»

ابن ماجه و رویانی و ابن خزیمه و ابو عوانه و حاکم و ابو نعیم از ابو امامه روایت می کنند که گفت (1):«پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در سخنرانی خود برای ما از دجال سخن به میان آورد و فرمود:

«مدینه پلیدی های خود را دور می کند همان گونه که کوره آهنگری ناخالصی آهن را جدا می کند و آن روز روز رهایی نامیده می شود.»

ام شریک گفت:«ای رسول خدا!در آن روز اعراب کجایند؟»

فرمود:«آنان در آن زمان اندکند و بیش تر آن ها در بیت المقدس اند و امامشان مهدی علیه السلام مرد صالحی است.در همان زمان که امامشان برای خواندن نماز صبح جلو ایستاده است ناگهان عیسی بن مریم علیه السلام فرود می آید.آنگاه امام به صورت عقب عقب برمی گردد تا عیسی علیه السلام جلو بایستد ولی عیسی علیه السلام دستش را پشت او می گذارد و به وی می گوید:«جلو برو و برای ما نماز بخوان،زیرا برای تو اقامه شده است.»آنگاه امامشان برای آن ها نماز می خواند.»

(ک)ابن ابی شیبه در کتاب«المصنف»از ابن سیرین روایت می کند که گفت:«مهدی علیه السلام از این امت است و او کسی است که برای عیسی علیه السلام ابن مریم علیه السلام امامت می کند.»

(ک)ابن ابی شیبه از مجاهد روایت می کند که گفت:«فلانی یکی از یاران پیامبراکرم صلی الله علیه و آله برای من روایت کرد:«مهدی علیه السلام ظهور نمی کند تا نفس زکیه کشته شود آنگاه وقتی نفس زکیه کشته شد،اهل آسمان و زمین بر آن ها خشمگین می شوند و مردم نزد مهدی علیه السلام می آیند و او را همانند عروس می برند و او زمین را از عدل و داد پر می کند و زمین گیاهانش را می رویاند و آسمان بارانش را می بارد و امت من در حکومت وی به گونه ای از نعمت ها بهره مند می شوند که هرگز مثل آن بهره مند نشده اند.»ت.

ص: 705


1- .عبارت روایت از ابو نعیم است.

وأخرج(ک)ابن أبی شیبه عن أبی الجلد قال:«تکون فتنه بعدها فتنه،الأولی فی الآخره کثمره السوط یتبعها ذباب السیف،ثم یکون بعد ذلک فتنه تستحل فیها المحارم کلها،ثم تأتی الخلافه خیر أهل الأرض و هو قاعد فی بیته».

وأخرج(ک)نعیم بن حماد وأبوالحسن الحربی فی الأول من الحربیات عن علی ابن عبدالله بن عباس قال:«لا یخرج المهدیُّ حتی تطلع مع الشمس آیه».

وأخرج(ک)الدارقطنی فی سننه عن محمد بن علی قال:«إن لمهدینا آیَتَین لم یکونا منذ خلق اللّه السموات و الأرض:ینکسف القمر لأول لیله من رمضان،وتنکسف الشمس فی النصف منه،ولم یکونا منذ خلق اللّه السموات و الأرض».

وأخرج(ک)نعیم بن حماد وعمر بن شبه عن عبداللّه بن عمرو قال:«إذا خسف بالجیش بالبیداء فهو علامه خروج المهدی».

وأخرج(ک)نعیم بن حماد وابن عساکر وتمام فی فوائده عن عبداللّه بن عمرو قال:

«یخرج رجل من ولد حسن من قبل المشرق لو استقبل به الجبال لهدَّها واتخذ فیها طرقا».

وأخرج أبو نعیم عن أبی أمامه قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«بینکم وبین الروم أربع هدن یوم الرابعه علی یدی رجل من أهل هرقل یدوم سبع سنین،فقال له رجل:یا رسول اللّه مَنْ إمام المسلمین یومئذ؟قال:المهدی من ولدی،ابن أربعین سنه کأن وجهه کوکب درّیّ،فی خده الأیمن خال أسود،علیه عباءتان قطوانیتان،کأنه من رجال بنی إسرائیل،یستخرج الکنوز ویفتح مدائن الشرک».

وأخرج(ک)نعیم بن حماد و الحاکم عن عمرو بن شعیب عن أبیه عن جده قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«فی ذی القعده تجاذب القبائل،وعامئذ ینهب الحاج،فتکون ملحمه بمنی

ص: 706

(ک)ابن ابی شیبه از ابو جلد روایت می کند که گفت:«فتنه ای رخ می دهد که پس از فتنه دیگری است.فتنه اول نسبت به دوم همانند تازیانه ای است که لبه شمشیر به دنبال آن می آید.

آنگاه پس از آن فتنه ای است که همه حرمت ها در آن شکسته می شود،سپس خلافت به بهترین اهل زمین می رسد در حالی که وی در خانه اش نشسته است.»

(ک)نعیم بن حماد و ابو الحسن حربی در اول الحربیات از علی ابن عبداللّه بن عباس روایت می کند که گفت:«مهدی علیه السلام ظهور نمی کند تا نشانه ای همراه خورشید طلوع کند.»

(ک)دارقطنی در سنن خود از محمد بن علی(امام باقر علیه السلام)روایت می کند که فرمود:

«مهدی ما علیه السلام دو نشانه دارد که از زمان آفرینش آسمان ها و زمین توسط خداوند وجود نداشته است.شب اول ماه رمضان ماه می گیرد و در نیمه آن خورشید می گیرد و این دو حادثه از زمان آفرینش آسمان ها و زمین توسط خداوند نبوده است.»

(ک)نعیم بن حماد و عمر بن شبه از عبداللّه بن عمرو روایت می کنند که گفت:

«فرو رفتن سپاه در بیداء نشانه ظهور مهدی علیه السلام است.»

(ک)نعیم بن حماد و ابن عساکر و تمام در کتاب«فوائد»اش از عبداللّه بن عمرو روایت می کنند که گفت:«از نسل حسن علیه السلام مردی از طرف مشرق قیام می کند که اگر کوه در برابر او قرار گیرد آن را درهم می کوبد و از میان آن راه هایی ایجاد می کند.»

ابو نعیم از ابو امامه روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«میان شما و میان روم چهار صلح و آتش بس واقع خواهد شد که چهارمین آن ها به دست مردی از اهل هرقل است که هفت سال به طول می انجامد.»

مردی به آن حضرت گفت:«ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!در آن زمان امام مسلمانان کیست؟»

فرمود:«مهدی علیه السلام از فرزندان من،چهل ساله،صورتش همانند ستاره تابناک،دارای خال سیاهی بر گونه راستش،دو عبای قطوانی پوشیده که گویا از مردان بنی اسرائیل است.گنج ها را بیرون می آورد و شهرهای شرک را فتح می کند.»

(ک)نعیم بن حماد و حاکم از عمرو بن شعیب از پدرش از جدش روایت می کنند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«در ماه ذی القعده قبایل به کشمکش می پردازند و در آن سال حاجیان غارت می شوند.

ص: 707

حتی یهرب صاحبهم فیبایع بین الرکن و المقام و هو کاره،یبایعه مثل عده أهل بدر،یرضی عنه ساکن السماء وساکن الأرض».

وأخرج الرویانی فی مسنده وأبونعیم عن حذیفه قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«المهدیُّ رجل من ولدی،وجهه کالکوکب الدرِّیِّ».

وأخرج الرویانی فی مسنده وأبونعیم عن حذیفه قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«المهدی رجل من ولدی،لونه لون عربی،وجسمه جسم إسرائیلی،علی خده الأیمن خال کأنه کوکب دری،یملأ الأرض عدلا کما ملئت جوراً،یرضی فی خلافته أهل الأرض وأهل السماء والطیر فی الجو».

وأخرج(ک)ابن جریر فی تهذیب الآثار،وفیه«وولیکم الجابر خیر أمه محمد الحقوه بمکه فإنه المهدی واسمه محمد بن عبداللّه،یخرج إلیه الأبدال من الشام وعصب أهل المشرق،کأن قلوبهم زبر الحدید،رهبانٌ باللیل لیوث بالنهار».

وأخرج أبو نعیم وأبو بکر بن المقری فی معجمه عن ابن عمرو قال:قال النبیُّ صلی الله علیه و سلم:«یخر ج المهدی من قریه یقال لها کرعه».

وأخرج أبو نعیم عن الحسین أن النبی صلی الله علیه و سلم قال لفاطمه:«المهدی من ولدک».

وأخرج(ک)ابن عساکر عن الحسین أن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم قال:«أبشری یا فاطمه المهدی منک».

وأخرج الطبرانی فی الکبیر وأبو نعیم عن علی الهلالی أن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم قال لفاطمه:

«والذی بعثنی بالحق إنَّ منهما یعنی من الحسن و الحسین مهدیَّ هذه الأمه،إذا صارت

ص: 708

آنگاه حادثه وحشتناکی در منا اتفاق می افتد تا این که رهبر آنان می گریزد و میان رکن و مقام بر خلاف میلش با او بیعت می شود.به تعداد اهل بدر با وی بیعت می کنند،ساکنان آسمان و ساکنان زمین از وی خشنودند.»

رویانی در مسندش و ابو نعیم از حذیفه روایت می کنند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«مهدی علیه السلام مردی از فرزندان من است.صورتش همانند ستاره تابناک است.»

رویانی در مسندش و ابو نعیم از حذیفه روایت می کنند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«مهدی علیه السلام مردی از فرزندان من است،رنگش رنگ عربی و جسمش جسم اسرائیلی، دارای خالی بر روی گونه راستش و همانند ستاره تابناکی است.زمین را از عدالت پر می کند همان گونه که از ستم پر شده است.در خلافت او اهل زمین و اهل آسمان و پرندگان در هوا از او خشنودند.»

(ک)ابن جریر در کتاب«تهذیب الآثار»آورده است:«و جباران بر شما حکومت می کنند.

در مکه به بهترین امت محمد بپیوندید که او مهدی علیه السلام راه یافته و نامش محمد بن عبداللّه است.ابدال شام و گروه های اهل مشرق به سوی او حرکت می کنند.قلب هایشان همانند پاره های آهن است،آنان راهبان شب و شیران روزند.»

ابو نعیم و ابو بکر مقری در معجم خود از ابن عمرو روایت می کنند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«مهدی علیه السلام از قریه ای به نام کرعه ظهور می کند.»

ابو نعیم از حسین علیه السلام روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به فاطمه(س)فرمود:

«مهدی علیه السلام از فرزندان توست.»

(ک)ابن عساکر از حسین علیه السلام روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«ای فاطمه(س)بشارت به تو که مهدی علیه السلام از توست!»

طبرانی در«المعجم الکبیر»و ابو نعیم از علی هلالی روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به فاطمه(س)فرمود:

«سوگند به خدایی که مرا به حق مبعوث کرد.همانا مهدی علیه السلام این امت از این دو است (یعنی حسن و حسین علیهما السلام)هنگامی که دنیا هرج و مرج و فتنه ها فراگیر و راه ها نا امن می شود

ص: 709

الدنیا هرجا ومرجا وتظاهرت الفتن وتقطعت السبل وأغار بعضهم علی بعض فلا کبیر یرحم صغیراً ولا صغیر یوقر کبیراً بعث اللّه عند ذلک منهما من یفتح حصون الضلاله وقلوبا غُلْفا،یقوم بالدین فی آخر الزمان کما قمت فی أول الزمان،ویملأ الأرض عدلا کما ملئت جوراً».

وأخرج(ک)الطبرانی عن عوف بن مالک أن النبی صلی الله علیه و سلم قال:«تجیء فتنه غبراء مظلمه،ثم یتبع الفتن بعضها بعضا حتی یخرج رجل من أهل بیتی یقال له المهدی،فإن أدرکتَهُ فاتبعه وکن من المهتدین».

وأخرج(ک)الخطیب فی المتفق و المفترق عن أبی هریره قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:

«یخلین (1)الروم علی والٍ من عترتی اسمه یواطیء اسمی فیقتتلون بمکان یقال له العماق فیقتتلون،فیقتل من المسلمین الثلث أو نحو ذلک،ثم یقتتلون یوما آخر فیقتل من المسلمین نحو ذلک،ثم یقتتلون الیوم الثالث فیکون علی الروم؛فلا یزالون حتی القسطنطینیه،فبینما هم یقتسمون فیها بالأترسه إذ أتاهم صارخ إن الدجال قد خلفکم فی ذراریکم».

وأخرج(ک)ابن سعد وابن أبی شیبه عن ابن عمرو أنه قال:یا أهل الکوفه أنتم أسعد الناس بالمهدیّ.

وأخرج(ک)نعیم بن حماد فی کتاب الفتن بسندِ صحیح علی شرط مسلم عن علی قال:

«الفتن أربع:فتنه السراء،وفتنه الضراء،وفتنه کذا،فذکر معدن الذهب،ثم یخرج رجل من عتره الرسول علیه الصلاه و السلام یَصْلُحُ علی یدیه أمْرُهُمْ».

وأخرج(ک)نعیم بن حماد عن ابن أرطاه قال:یدخل السفیانی الکوفه فیستلّها ثلاثه أیام ویقتل من أهلها ستین ألفاً ثم یمکث فیها ثمان عشره لیله یقسم أموالها،ودخول الکوفه».

ص: 710


1- .کذا،وربما کان الأصل«لیجلبن الروم».

و همدیگر را غارت می کنند،نه بزرگ به کوچک رحم می کند و نه کوچک احترام بزرگ را نگه می دارد.در این هنگام خداوند از آن دو کسی را برمی انگیزد که دژهای گمراهی و قلب های در غلاف را فتح می کند.در آخرالزمان دین را برپا می دارد همان گونه که من در اول زمان آن برپا نمودم و زمین را از عدالت پر می کند همان گونه که از ستم پر شده است.»

(ک)طبرانی از عوف بن مالک روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«فتنه تیر و تاری می آید سپس فتنه ها پی در پی خواهد آمد تا مردی از اهل بیت من به نام مهدی علیه السلام قیام کند.پس اگر او را درک کردی از وی پیروی کن و از هدایت شدگان باش!»

(ک)خطیب در کتاب«المتفق و المفترق»از ابو هریره روایت می کند که فرمود:«همه رومیان بر حاکمی یورش می برند که از عترت من و نامش شبیه نام من است.

آن ها در محلی به نام«عماق»نبرد می کنند و همدیگر را می کشند.یک سوم مسلمانان یا در حدود آن کشته می شوند،آنگاه روز دیگری نبرد می کنند و به همان اندازه از مسلمانان کشته می شود،سپس روز سوم نبرد می کنند،در آن روز روم مغلوب می شود،پس از آن وضعیت به همین صورت ادامه می یابد تا قسطنطنیه را فتح می کنند و با سپر شروع به تقسیم غنیمت می کنند در همین هنگام شخصی فریاد زنان نزد آن ها می آید که در میان فرزندانتان دجال به جای شما قرار گرفت.»

(ک)ابن سعد و ابن ابی شیبه از ابن عمرو روایت می کند که گفت:

«ای اهل کوفه!شما به وسیله مهدی علیه السلام خوشبخت ترین مردمید.»

(ک)نعیم بن حماد در کتاب«الفتن»با سند صحیح بر مبنای مسلم از علی علیه السلام روایت می کند که فرمود:«آزمایش چهار گونه است:آزمایش با خوشی و رفاه و آزمایش با سختی و تنگنا و آزمایش چنان(آنگاه درباره معدن طلا سخن گفت)سپس مردی از عترت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله قیام می کند که به دست او امور آن ها سامان می یابد.»

(ک)نعیم بن حماد از ابن ارطاه روایت می کند که گفت:

«سفیانی وارد کوفه می شود،به مدت سه روز در آنجا شمشیر می کشد و شصت هزار نفر از اهل آن را می کشد.سپس هجده شب در آنجا می ماند و اموالش را تقسیم می کند ورود

ص: 711

بعد ما یقاتل الترک و الروم بقدفنسیا،ثم یبعث علیهم خلفهم فتن،فترجع طائفه منهم إلی خراسان:فیقتل السفیانی ویهدم الحصون حتی یدخل الکوفه ویطلب أهل خراسان،ویظهر بخراسان قوم تذعن إلی المهدی ثم یبعث السفیانی إلی المدینه فیأخذ قوماً من آل محمد صلی الله علیه و سلم حتی یؤدیهم الکوفه،ثم یخرج المهدی ومنصور هاربین،ویبعث السفیانی فی طلبهما،فإذا بلغ المهدی ومنصور الکوفه نزل جیش السفیانی إلیهما فیخسف بهم،ثم یخرج المهدی حتی یمر بالمدینه فیستنقذ مَنْ کان فیها من بنی هاشم،وتقبل الرایات السوداء حتی تنزل علی الماء،فیبلغ مَنْ بالکوفه من أصحاب السفیانی نزولهم فیهربون،ثم ینزل الکوفه حتی یستنقذ مَنْ فیها من بنی هاشم،ثم یخرج قوم من سواد الکوفه یقال لهم العصب لیس معهم سلاح إلّاقلیل،وفیهم بعض أهل البصره قد ترکوا أصحاب السفیانی فیستنقذون ما فی أیدیهم من سبی الکوفه،وتبعث الرایات السود بالبیعه إلی المهدی (1).

وأخرج(ک)نعیم بن حماد عن محمد بن الحنفیه قال:تخرج رایاتٌ سودٌ لبنی العباس، ثم تخرج من خراسان أخری سود قلانسُهم سود وثیابهم بیض علی مقدمتهم رجل یقال له شعیب بن صالح من تمیم،یهزمون أصحاب السفیانی حتی ینزل بیت المقدس یوطِّیء للمهدی سلطانه ویمد إلیه ثلثمائه من الشام،یکون بین خروجه وبین أن یُسَلم الأمر للمهدی اثنان وسبعون شهراً.

وأخرج(ک)نعیم بن حماد عن الحسن قال:«یخرج بالریّ رجل رَبْعَه أسمر من بنی تمیم محروم کَوْسَج یقال له شعیب بن صالح فی أربعه آلافٍ،ثیابُهم بیض ورایاتهم سود،یکون علی مقدمه المهدی،لا یلقاه أحد إلّافلّه».ه.

ص: 712


1- .عباره هذا الحدیث مضطربه قلقه.

سفیانی به کوفه پس از نبرد وی با ترک و روم در«قدفنسیا»ست.آنگاه از پشت سرشان بلاهایی بر آن وارد می کند.سپس گروهی از آن ها به خراسان می روند و سفیانی می کشد و دژها را خراب می کند تا وارد کوفه می شود و به جستجوی اهل خراسان می پردازد.

و در خراسان گروهی معتقد به مهدی علیه السلام قیام می کنند.سپس سفیانی به مدینه نیرو می فرستد و گروهی از آل محمد صلی الله علیه و آله را دستگیر می کند و به کوفه می آورد.آنگاه مهدی علیه السلام و منصور می گریزند و سفیانی سپاهی را به تعقیب آن ها اعزام می کند.وقتی مهدی علیه السلام و منصور به کوفه می رسند سپاه سفیانی به آن ها می رسند و در زمین فرو برده می شوند.آنگاه مهدی علیه السلام حرکت می کند تا از مدینه می گذرد و در آنجا بنی هاشم را نجات می دهد و پرچم های سیاه می آید تا در کنار آب فرو می آیند.وقتی این خبر به یاران سفیانی در کوفه می رسد،می گریزند.

سپس مهدی علیه السلام در کوفه فرود می آید تا بنی هاشم را در آنجا نجات می دهد.آنگاه گروهی از اطراف کوفه به نام عصب قیام می کنند که اسلحه کمی همراه دارند و در میان آن ها برخی از اهل بصره اند آن ها یاران سفیانی را ترک می کنند و اسرای کوفه را از دستشان آزاد می کنند و پرچم های سیاه برای بیعت با مهدی علیه السلام فرستاده می شود.» (1)

(ک)نعیم بن حماد از محمد حنفیه روایت می کند که گفت:

«پرچم های سیاهی برای بنی عباس خروج می کنند،سپس پرچم های سیاه دیگری با کلاه های سیاه و لباس های سفید قیام می کنند که فرمانده مقدمه آن ها مردی به نام شعیب بن صالح از تمیم است.یاران سفیانی را شکست می دهند تا در بیت المقدس فرود آید وی برای حکومت مهدی علیه السلام زمینه سازی می کند و از شام سیصد نفر به کمک وی می آیند.میان قیام او تا تحویل حکومت به مهدی علیه السلام هفتاد و دو ماه طول می کشد.»

(ک)نعیم بن حماد از حسن روایت می کند که گفت:

«در ریّ مردی میان قامت،گندمگون،از بنی تمیم،کوسه به نام شعیب بن صالح با چهار هزار نفر قیام می کند که لباس هایشان سفید و پرچم هایشان سیاه است فرمانده مقدمه آن ها مهدی علیه السلام است که هر کس با او مقابله کند وی را در هم می کوبد.»ت.

ص: 713


1- .عبارت این حدیث مضطرب و به هم ریخته است.

وأخرج(ک)نعیم عن علی،قال:لا یخرج المهدیُّ حتی یقتل ثلث،ویموت ثلث، ویبقی ثلث.

وأخرج(ک)نعیم عن علی،قال:«لا یخرج المهدی حتی یَبْصُقَ بعضکم فی وجه بعض».

وأخرج(ک)نعیم عن عمرو بن العاص قال:«علامه خروج المهدیّ إذا خسف بجیش فی البیداء فهو علامه خروج المهدی».

وأخرج(ک)نعیم عن أبی قبیل قال:اجتماع الناس علی المهدیّ سنه أربع ومائتین».

وأخرج(ک)نعیم عن عمار بن یاسر قال:«علامه المهدیّ إذا انساب علیکم الترک، ومات خلیفتکم الذی یجمع الأموال،ویستخلف بعده رجل ضعیف،فیخلع بعد سنتین من بیعته،ویخسف بغربی مسجد دمشق،وخروج ثلاثه نفر بالشام،وخروج أهل المغرب إلی مصر،وتلک أماره السفیانی».

وأخرج(ک)نعیم عن علی،قال:«إذا نادی منادٍ من السماء إن الحق فی آل محمد فعند ذلک یظهر المهدی علی أفواه الناس،ویُشْرَبُون حُبَّه،ولا یکون لهم ذکر غیره».

وأخرج(ک)نعیم بن حماد عن عمار بن یاسر قال:المهدیُّ علی أوله شعیب ابن صالح.

وأخرج(ک)نعیم بن حماد عن أبی جعفر قال:«یخرج شابّ من بنی هاشم بکفه الیمین خال من خراسان برایاتٍ سود بین یدیه شعیب بن صالح یقاتل أصحاب السفیانی فیهزمهم».

ص: 714

(ک)نعیم از علی علیه السلام روایت می کند که فرمود:

«مهدی علیه السلام ظهور نمی کند تا این که یک سوم کشته شوند و یک سوم بمیرند و یک سوم باقی بمانند.»

(ک)نعیم از علی علیه السلام روایت می کند که فرمود:

«مهدی علیه السلام قیام نمی کند تا این که به صورت همدیگر آب دهان بیندازید.»

(ک)نعیم از عمرو عاص روایت می کند که گفت:

«نشانه ظهور مهدی علیه السلام:هنگامی که سپاهی در بیداء در زمین فرو رود آن نشانه ظهور مهدی علیه السلام است.»

(ک)نعیم از ابو قبیل روایت می کند که گفت:

«گِرد آمدن مردم در اطراف مهدی علیه السلام سال دویست و چهار است.»

(ک)نعیم از عمار بن یاسر روایت می کند که گفت:

«نشانه مهدی علیه السلام هنگامی است که ترک بر شما یورش برند و خلیفه تان که اموال را جمع می کند،بمیرد و مرد ناتوانی را جانشین خود کند که دو سال پس از بیعت با وی خلع می شود و قسمت غرب مسجد دمشق در زمین فرو رود و سه نفر در شام خروج کنند و اهل مغرب به مصر حمله نمایند و آن حکومت سفیانی است.»

(ک)نعیم از علی علیه السلام روایت می کند که فرمود:

«هنگامی که منادی از آسمان ندا می دهد که حق در آل محمد صلی الله علیه و آله است.در آن هنگام نام مهدی علیه السلام بر سر زبان ها می افتد و مردم سیراب محبت او می شوند و ذکری غیر از او ندارند.»

(ک)نعیم بن حماد از عمار یاسر روایت می کند که گفت:

«فرمانده پیشقراولان سپاه مهدی علیه السلام شعیب ابن صالح است.»

(ک)نعیم بن حماد از ابو جعفر(امام باقر علیه السلام)روایت می کند که فرمود:

«جوانی از بنی هاشم که در کف دست راستش خالی وجود دارد از خراسان با پرچم های سیاه قیام می کند و پیشاپیش وی شعیب بن صالح است.وی با یاران سفیانی نبرد می کند و آن ها را شکست می دهد.»

ص: 715

وأخرج(ک)أیضاً عن کعب بن علقمه قال:یخرج علی لواء المهدیّ غلامٌ حدث السن خفیف اللحیه أصفر،لو قاتل الجبال لهدَّها حتی ینزل إیلیاء.

وأخرج(ک)أیضا عن کعب قال:إذا مَلَکَ رجل الشامَ وآخر مصر فاقتتل الشامی والمصری وسَبَی أهل الشام قبائل من مصر وأقبل رجل من المشرق برایاتِ سودِ صغار قتل صاحب الشام فهو الذی یؤدِّی الطاعه إلی المهدی.

وأخرج(ک)أیضاً عن أبی قبیل قال:یکون بإفریقیه أمیر اثنتی عشره سنه،ویکون بعده فتنه،ثم یملک رجل أسمر یملؤها عدلا،ثم یسیر إلی المهدی فیؤدی إلیه الطاعه ویقاتل عنه.

وأخرج(ک)أیضاً عن الحسن أن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم ذکر فلا یلقاه أهل بیته حتی یبعث اللّه رایه من المشرق سوداء مَنْ نصرها نصره اللّه،ومن خَذَلها خَذَله،حتی یأتوا رجلا اسمه کاسْمی فیولونه أمرهم،فیؤیده اللّه وینصره.

وأخرج(ک)أیضا عن سعید بن المسیب قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«تخرج من المشرق رایاتٌ سودٌ لبنی العباس،ثم یمکثون ما شاء اللّه،ثم تخرج رایاتٌ سود صغار تقاتل رجلا من ولد أبی سفیان وأصحابه من قبل المشرق،یؤدون الطاعه للمهدی».

وأخرج(ک)أیضا عن علی قال:«تخرج رایاتٌ سودٌ تقاتل السفیانی،فیهم شاب من بنی هاشم،فی کفه الیسری خال،وعلی مقدِّمته رجل من تمیم یدعی شعیب ابن صالح،فیهزم أصحابه».

ص: 716

(ک)همچنین از کعب بن علقمه روایت می کند که گفت:

«پرچمدار مهدی علیه السلام جوانی کم سن با ریش کم پشت و زرد رنگ است که اگر با کوه ها نبرد کند آن ها را در هم می کوبد تا در ایلیا فرود آید.»

(ک)و نیز از کعب روایت می کند که گفت:

«هنگامی که مردی حاکم شام و دیگری حاکم مصر شود و با هم نبرد کنند و اهل شام قبیله هایی از مصر را اسیر نمایند و مردی با پرچم های سیاه کوچک از مشرق قیام کند و حاکم شام را بکشد،پس او کسی است که از مهدی علیه السلام پیروی می کند.»

(ک)و نیز از ابو قبیل روایت می کند که گفت:

«حاکمی دوازده سال در آفریقا خواهد بود و پس از او آشوب و فتنه خواهد شد سپس مردی گندمگون قیام می کند که آنجا را از عدالت پر می کند،آنگاه به سوی مهدی علیه السلام حرکت می کند و از او اطاعت می نماید و از طرف وی نبرد می کند.»

(ک)و نیز از حسن روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله بلاهایی را بیان کرد که بر سر اهل بیتش می آید تا این که خداوند پرچم سیاهی را از مشرق برمی انگیزد.هر کس آن را یاری کند، خداوند یاریش می کند و هر کس دست از یاری آن بردارد خداوند دست از یاریش برمی دارد تا این که مردی نزد آن ها می آید که نامش شبیه نام من است و امور آنان را به دست می گیرد و خداوند به او نیرو می دهد و او را کمک می کند.»

(ک)و نیز از سعید بن مسیب روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«از سوی مشرق پرچم های سیاهی برای بنی عباس خارج می شود و تا زمانی که خدا بخواهد می مانند.سپس پرچم های سیاه کوچکی خارج می گردد که با مردی از نسل ابو سفیان و یارانش از مشرق نبرد می کنند و از مهدی علیه السلام پیروی می نمایند.»

(ک)و نیز از علی علیه السلام روایت می کند که فرمود:

«پرچم های سیاهی خارج می شود که با سفیانی نبرد می کنند.در میان آن ها جوانی از بنی هاشم است که در کف دست چپش خالی است و فرمانده پیشقراولان سپاه او مردی از تمیم به نام شعیب بن صالح است و یاران سفیانی را شکست می دهد.»

ص: 717

وأخرج(ک)أیضا عن عمار بن یاسر قال:«إذا بلغ السفیانیُّ الکوفَهَ وقتل أعوان آل محمد خرج المهدی علی لوائه شعیب بن صالح».

وأخرج(ک)أیضا عن أبی جعفر قال:«تنزل الرایات السود التی تخرج من الکوفه،فإذا ظهر المهدیُّ بمکه بعث إلیه بالبیعه».

وأخرج(ک)أیضا عن کعب قال:«إذا دارَتْ رحا بنی العباس وربط أصحاب الرایات خیولهم بزیتون الشام یهلک اللّه لهم الأصهب،ویقتله وعامه أهل بیته علی أیدیهم،حتی لا یبقی امرؤ منهم إلّاهارب أو مختَفٍ،ویسفط الشعبتان بنو جعفر وبنو العباس،ویجلس ابنُ آکله الأَکباد علی منبر دمشق،ویخرج البربر إلی سُرَّه الشام،فهو علامه خرج المهدی».

وأخرج(ک)أیضا عن علی بن أبی طالب قال:إذا خرجَتْ خیل السفیانی إلی الکوفه بعث فی طلب أهل خراسان،ویخرج أهل خراسان فی طلب المهدی،فیلتقی هو و الهاشمی برایات سود علی مقدمته شعیب بن صالح،فیلتقی هو و السفیانیُّ بباب إصطَخْرَ فیکون بینهم مَلْحَمه عظیمه،فتظهر الرایات السود وتهرب خیل السفیانی،فعند ذلک یتمنی الناس المهدی ویطلبونه».

وأخرج(ک)أیضاً عن أبی جعفر،قال:بعث السفیانیُّ جنودَهُ فی الآفاق بعد دخوله الکوفه وبغداد،فیبلغه فزعه من وراء النهر من أرض خراسان،علیهم رجل من بنی أمیه:

فیکون لهم وقعه بتونس،ووقعه بدولاب الری،ووقعه بتخوم زریح،فعند ذلک تقبلُ الرایات السود من خراسان،علی جمیع الناس شابٌّ من بنی هاشم،بکفه الیمنی خال،سهل اللّه أمره

ص: 718

(ک)و نیز از عمار یاسر روایت می کند که گفت:

«هنگامی که سفیانی به کوفه می رسد و هواداران آل محمد صلی الله علیه و آله را می کشد،مهدی علیه السلام قیام می کند و پرچمدارش شعیب بن صالح است.»

(ک)و نیز از ابو جعفر(امام باقر علیه السلام)روایت می کند که فرمود:

«پرچم های سیاهی که از کوفه خارج می شود،فرود می آید.آنگاه هنگامی که مهدی علیه السلام در مکه ظهور می کند بیعت خود را به سوی او می فرستد.»

(ک)و نیز از کعب روایت می کند که گفت:«هنگامی که آب به آسیاب بنی عباس می ریزد و پرچمداران،اسب هایشان را به زیتون های شام می بندند.خداوند اصهب را برای آنان هلاک می کند و او و همه افراد خانواده اش را به دست آن ها می کشد به طوری که هیچ کس از آنان باقی نمی ماند مگر گریزان یا پنهان و دو گروه بنی جعفر و بنی عباس پوست از سر هم می کَنَند و فرزند زن جگرخوار بر منبر دمشق می نشیند و بربر تا وسط شام پیشروی می کنند و آن نشانه ظهور مهدی علیه السلام است.»

(ک)و نیز از علی علیه السلام روایت می کند که فرمود:«هنگامی که سواره نظام سفیانی به سوی کوفه حرکت می کند،گروهی را در تعقیب اهل خراسان اعزام می کند و اهل خراسان به جستجوی مهدی علیه السلام حرکت می کنند.آنگاه مهدی علیه السلام و هاشمی به هم می رسند.هاشمی همراه پرچم های سیاه است که فرمانده پیشقراولان آن ها شعیب بن صالح است.سپس او و سفیانی در دروازه اصطخر رو در روی هم قرار می گیرند و میان آنان نبرد سنگینی رخ می دهد که پرچم های سیاه پیروز می شوند و سواران سفیانی می گریزند.در این هنگام مردم، مهدی علیه السلام را آرزو می کنند و به جستجوی او می پردازند.»

(ک)و نیز از ابو جعفر-\امام باقر علیه السلام-\روایت می کند که فرمود:

«سفیانی پس از ورود به کوفه و بغداد به اطراف نیرو می فرستد.گروه بسیار وحشتناک و سفاکی را به فرماندهی یکی از بنی امیه به ماوراء النهر از سرزمین خراسان اعزام می کند.آنان در تونس و دولاب ری و در قلب زریح قتل و غارت و کشتار می کنند.در این هنگام پرچم های سیاه از خراسان می آید.فرمانده کل آن ها جوانی از بنی هاشم است که در کف

ص: 719

وطریقه،ثم یکون لهم وقعه بتخوم خراسان،ویسیر الهاشمی فی طریق الریّ،فیبرح رجل من بنی تمیم من الموالی یقال له شعیب بن صالح إلی إصطخر إلی الأموی،فیلتقی هو والمهدیُّ و الهاشمی ببیضاء إصْطَخْرَ فیکون بینهما ملحمه عظیمه حتی تطأ الخیل الدماء إلی أرساغها،ثم یأتیه جنود من سجستان عظیمه علیهم رجل من بنی عدیّ،فیظهر اللّه أنصاره وجنوده،ثم تکون وقعه بالمدائن بعد وقعه الری،وفی عاقر قونا وقعه صلمیه یخبر عنها کل ناج،ثم یکون بعدها ذبح عظیم ببابل،ووقعه فی أرض من أرض نصیبین،ثم یخرج علی الأحوص قوم من سوادهم وهم العصب عامتهم من الکوفه و البصره حتی یستنقذوا مافی یدیه من سبی کُوفَانَ.

وأخرج(ک)أیضا عن ضَمْره بن حبیب ومشایخهم قالوا:یبعث السفیانی خیله وجنوده، فیبلغ عامه المشرق من أرض خراسان وأرض فارس،فیثور بهم أهل المشرق فیقاتلونهم، ویکون بینهم وَقَعَاتٌ فی غیر موضع،فإذا طال علیهم قتالهم إیاه بایعوا رجلا من بنی هاشم، وهم یومئذ فی آخر المشرق،فیخرج بأهل خراسان علی مقدمته رجل من تمیم مولی لهم یقال له شعیب بن صالح أصفر قلیل اللحیه،یخرج إلیه فی خمسه آلاف،فإذا بلغه خروجه شایعه فیصیره علی مقدمته،لو استقبل بهم الجبالَ الرواسیَ لهدَّها،فیلتقی هو وخیل السفیانی،فیهزمهم فیقتل منهم مقتله عظیمه،ثم تکون الغَلَبه للسفیانی ویهرب الهاشمی، ویخرج شعیب بن صالح مختفیا إلی بیت المقدس یُوَطِّیء للمهدی منزله إذا بلغه خروجه إلی الشام.

ص: 720

دست راستش خالی وجود دارد خداوند کار و راه او را آسان گرداند نیروهای سفیانی در دل خراسان جنایاتی انجام می دهند و هاشمی به سوی ری حرکت می کند و مردی از بنی تمیم از غلامان آزاد شده به نام شعیب بن صالح به طرف اصطخر به سوی مرد اموی حرکت می کند.

اموی و مهدی علیه السلام وهاشمی در بیضاء اصطخر به هم می رسند و میان آنان جنگ بسیار سختی واقع می شود که تا سم اسبان در خون فرو می رود.سپس سپاه بزرگی از سجستان به فرماندهی مردی از بنی عدی به سوی آنان می آید و خداوند یاران و سپاه او را پیروز می کند.آنگاه پس از نبرد ری،جنگی در مدائن رخ می دهد و در«عاقرقونا»حادثه وحشتناکی روی می دهد که هر نجات یابنده ای از آن درباره اش سخن می گوید آنگاه پس از آن کشتاری در بابل و نبردی در یکی از سرزمین های نصیبین واقع می شود.سپس گروهی از توده مردم احوص در آنجا قیام می کنند که آن ها عصب-\دسته دسته-\و همگی از کوفه و بصره اند تا این که اسیران کوفه را از دست سفیانی آزاد می کنند.»

(ک)و نیز از ضمره بن حبیب و استادان وی روایت می کند که گفتند:

«سفیانی سواره نظام و سپاهیانش را به اطراف اعزام می کند.آنان به تمام نقاط مشرق از سرزمین خراسان و فارس می رسند.آنگاه اهل مشرق علیه آنان قیام می کنند و با آن ها نبرد می نماید.جنگ هایی میان آن ها در جاهای گوناگون واقع می شود.آنگاه وقتی جنگ اهل خراسان با سفیانی طولانی می شود با مردی از بنی هاشم بیعت می کنند.در آن زمان آنان در آخر مشرق هستند.مرد هاشمی،اهل خراسان را حرکت می دهد.فرمانده پیشقراولان سپاه او مردی از موالیان تمیم به نام شعیب بن صالح،زرد رنگ و با ریش کم پشت است.وی با پنج هزار نیرو به سوی هاشمی حرکت می کند.هنگامی که خبر قیام او به هاشمی می رسد به دنبال او حرکت می کند و به فرماندهی پیشقراولان،منصوبش می نماید اگر کوه های استوار در برابر او قرار گیرند آن ها را در هم می کوبد.آنگاه شعیب بن صالح و سواران سفیانی با هم به نبرد می پردازند و سپاه سفیانی را شکست می دهد و افراد زیادی از آنان را می کشد.سپس سفیانی پیروز می گردد وهاشمی می گریزد و شعیب بن صالح،مخفیانه به بیت المقدس می رود و هنگامی که خبر حرکت مهدی علیه السلام به شام به او می رسد،منزلش را آماده می سازد.»

ص: 721

قال الولید:بلغنی أن هذا الهاشمی أخو المهدیِّ لأبیه.

وقال بعضهم:هو ابن عمه،وقال بعضهم:إنه لا یموت،ولکنه بعد الهزیمه یخرج إلی مکه فإذا ظهر المهدی خرج.

وأخرج(ک)أیضا عن علی بن أبی طالب قال:یخرج رجل قبلَ المهدی من أهل بیته بالمشرق،یحمل السیف علی عاتقه ثمانیه أشهر،یقتل ویمثل ویتوجه إلی بیت المقدس،فلا یبلغه حتی یموت.

وأخرج(ک)أیضاً عن علی قال:یبعث بجیش إلی المدینه فیأخذون مَنْ قَدَرُوا علیه من آل محمد صلی الله علیه و سلم ویقتل من بنی هاشم رجالا ونساء،فعند ذلک یهرب المهدی و البیض من المدینه إلی مکه فیبعث فی طلبهما و قد لحقا بحرم اللّه وأمْنِهِ.

وأخرج(ک)أیضاً عن یوسف بن ذی قربا قال:یکون خلیفه بالشام یغزو المدینه،فإذا بلغ أهلَ المدینه خروج الجیش إلیهم خرج سبعه نفر منهم إلی مکه فاستخْفَوْا،فیکتب صاحب المدینه إلی مکه:إذا قدم علیک فلان وفلان-\یسمیهم بأسمائهم فاقتلهم،فیعظم ذلک صاحب مکه،ثمّ بنو مروان بینهم،فیأتونه لیلا ویستجیرون به،فیقول:اخرجوا آمنین، فیخرجون،ثم یبعث إلی رجلین منهم فیقتل أحدهم و الآخر ینظر،ثم یرجع إلی أصحابه فیخرجون،ثم ینزلون جبلا من جبال الطائف فیقیمون فیه،ویبعثون إلی الناس فینساب إلیهم ناسٌ،فإذا کان کذلک غزاهم أهل مکه،فیهزمونهم،ویدخلون مکه فیقتلون أمیرها، ویکونون بها حتی إذا خُسِفَ بالجیش استعد أمره وخرج.

وأخرج(ک)أیضاً عن أبی قبیل قال:یبعث السفیانیُّ جیشاً،فیأمر بقتل کل من کان فیها

ص: 722

ولید می گوید:«برای من گزارش شده که این هاشمی برادر پدری مهدی علیه السلام است.»

و برخی می گویند:«او پسر عمویش است»و گروهی می گویند:«او هاشمی نمی میرد بلکه پس از شکست به مکه می رود و هنگام ظهور مهدی علیه السلام قیام می کند.»

(ک)همچنین از علی علیه السلام روایت می کند که فرمود:

«پیش از مهدی علیه السلام مردی از اهل بیت او در مشرق قیام می کند.به مدت هشت ماه شمشیر بر دوش می گذارد،می کشد،قطعه قطعه می کند و به طرف بیت المقدس به پیش می رود ولی به آنجا نمی رسد تا می میرد.»

(ک)و نیز از علی علیه السلام روایت می کند که فرمود:

«سپاهی به مدینه می فرستد.آنان به هر یک از آل محمد صلی الله علیه و آله که دست یابند می گیرند و مردان و زنانی از بنی هاشم را می کشند.در این هنگام مهدی علیه السلام و بیض از مدینه به سوی مکه می گریزند.آنگاه گروهی را به دنبال آن دو می فرستد ولی آن ها به حرم امن خدا رسیده اند.»

(ک)همچنین از یوسف بن ذی قربا روایت می کند که گفت:

«در شام خلیفه ای است که با مدینه می جنگد.هنگامی که خبر حرکت سپاه به اهل مدینه می رسد،هفت نفر از آنان مخفیانه به سوی مکه حرکت می کنند.آنگاه حاکم مدینه به حاکم مکه می نویسد:«هنگامی که فلانی و فلانی...(نام آن ها را ذکر می کند)آمدند آن ها را بکش!» این کار بر حاکم مکه سنگین می آید ولی بنی مروان در میان آن ها هستند آن هفت نفر شبانه نزد حاکم مکه می آیند و از او درخواست پناهندگی می کنند.وی به آن ها می گوید:«با امنیت بیرون روید.»آن ها خارج می شوند.سپس به دنبال دو نفر از آن ها می فرستد،یکی را می کشد و به دیگری مهلت می دهد.او نزد دوستانش بازمی گردد.آنگاه آنان بیرون می روند ودر یکی از کوه های طائف منزل می گزینند در آنجا به دنبال مردم می فرستند و گروهی به سویشان می شتابند.در این هنگام اهل مکه به جنگ آنان می آیند.آنان اهل مکه را شکست می دهند.

وارد مکه می شوند.حاکم آن را می کشند و در مکه می مانند تا وقتی که سپاه در زمین فرو برده شود،کارش آماده می شود و قیام می کند.»

(ک)همچنین از ابو قبیل روایت می کند که گفت:

«سفیانی سپاهی اعزام می کند و دستور کشتن همه بنی هاشم در آنجا(مدینه)را صادر

ص: 723

من بنی هاشم،فیقتلون ویفترقون هاربین إلی البراری و الجبال،حتی یظهر أمر المهدی،فإذا ظهر بمکه اجتمع کل من شذّ منهم إلیه بمکه.

وأخرج(ک)أیضاً عن أبی هریره قال:یکون بالمدینه وقعه یغرق فیها أحجار الزیت،ما الحرَّهُ عندها إلّاکضربه سوط،فیتنحی عن المدینه قدر بریدین ثم یبایع للمهدی.

وأخرج(ک)أیضاً عن ابن عباس قال:یبعث صاحب المدینه إلی الهاشمیین بمکه جیشاً فیهزمونهم،فیسمع بذلک الخلیفه بالشام فیقطع إلیهم جیشاً فیهم ستمائه غریب،فإذا أتوا البیداء فینزلها فی لیله مقمره أقبل راعٍ ینظر إلیهم ویعجب،فیقول:یا ویح أهل مکه، ماجاءهم؟فینصرف إلی غنمه ثم یرجع فلا یری أحداً فإذا هم قد خسف بهم،فیقول:سبحان اللّه،ارتحلوا فی ساعه واحده،فیأتی منزلهم،فیجد قطیفه قد خسف ببعضها وبعضُها علی ظهر الأرض،فیعالجها فیعلم أنه قد خسف بهم،فینطلق إلی صاحب مکه فیبشره،فیقول صاحب مکه:الحمد للّه هذه العلامه التی کنتم تخبرون،فیسیرون إلی الشام.

وأخرج(ک)أیضاً عن أبی قبیل قال:لا یفلِتُ منهم أحد إلّابشیر ونذیر،فأما الذی هو بشیر فإنه یأتی المهدی بمکه وأصحابه فیخبرهم بما کان من أمرهم،والثانی یأتی السفیانی فیخبره بما یؤول بأصحابه،وهما رجلان من کلب.

ص: 724

می کند.گروهی از بنی هاشم کشته و گروهی سر به کوه و بیابان می گذارند تا امر مهدی علیه السلام آشکار شود.هنگامی که مهدی علیه السلام در مکه ظهور کند،همه فراریان بنی هاشم به او می پیوندند.»

(ک)همچنین از ابو هریره روایت می کند که گفت:

«در مدینه حادثه ای روی می دهد که احجار زیت در آن غرق می شود (1)و واقعه حرّه در مقایسه با آن بسان ضربه تازیانه ای بیش نیست.به اندازه دو برید(هشت فرسخ)از مدینه دور می شود سپس با مهدی علیه السلام بیعت می شود.»

(ک)همچنین از ابن عباس روایت می کند که گفت:

«حاکم مدینه سپاهی به سوی هاشمیان مکه می فرستد وهاشمیان آن ها را شکست می دهند.وقتی این خبر به خلیفه شام می رسد سپاهی شامل ششصد غریب به سوی آن ها می فرستد.آنان در یک شب مهتابی به بیداء می رسند و در آنجا فرود می آیند در این هنگام چوپانی با مشاهده آنان تعجب می نماید و می گوید:«بیچاره اهل مکه!چه سپاهی به سویشان آمده است!»آنگاه نزد گوسفندانش می رود و وقتی بازمی گردد،هیچ کس را مشاهده نمی کند آنان در زمین فرو برده شده اند.از این رو با شگفتی می گوید:«پیراسته است خدا!در یک لحظه کوچ کردند.»سپس به محل آن ها می آید و عبایی را می یابد که قسمتی از آن در زمین فرو رفته و قسمتی بر روی زمین است.وقتی آن را بررسی می کند متوجه می شود که آن ها در زمین فرو رفته اند.آنگاه نزد حاکم مکه می رود و به او بشارت می دهد.حاکم مکه می گوید:«سپاس مخصوص خداوند است،این نشانه ای است که آن را خبر می دادید.»آنگاه به سوی شام حرکت می کنند.»

(ک)همچنین از ابو قبیل روایت می کند که گفت:

«هیچ یک از آنان به جز بشیر و نذیر از آن حادثه نمی گریزند.بشیر در مکه نزد مهدی علیه السلام و یارانش می آید و آنچه را که بر سرشان آمده است به آن ها می گوید و بیم دهنده نزد سفیانی می رود و سرنوشت یارانش را به وی گزارش می دهد.آن ها دو نفر از قبیله کلب هستند.»ت.

ص: 725


1- .یعنی خاطره حادثه احجار زیت را از ذهن ها پاک می کند.احجار زیت حادثه کشتار سادات حسنی در زمان منصوراست.

وأخرج(ک)أیضاً عن کعب قال:علامه خروج المهدی ألویه تُقبِلُ من المغرب علیها رجل أعرَجُ من کنده.

وأخرج(ک)أیضاً عن أبی هریره قال:یخرج السفیانیُّ و المهدی کفرَسَیْ رِهَانٍ،فیغلب السفیانی علی ما یلیه،والمهدی علی ما یلیه.

وأخرج(ک)أیضا عن جعفر قال:یقوم المهدی سنه مائتین.

وأخرج(ک)أیضا عن الزهری قال:یستخرج المهدیُّ کارها من مکه من ولد فاطمه فیبایع.

وأخرج(ک)أیضا عن أبی جعفر قال:یظهر المهدی بمکه عند العشاء،معه رایه رسول اللّه صلی الله علیه و سلم وقمیصه وسیفه وعلامات ونور و بیان،فإذا صلی العشاء نادی بأعلی صوته یقول:

أذکرکم اللّه أیها الناس ومقامکم بین یدیْ ربکم فقد اتخذ الحجر،وبعث الأنبیاء،وأنزل الکتاب،وآمرکم أن لا تشرکوا به شیئا،وأن تحافظوا علی طاعته وطاعه رسوله صلی الله علیه و سلم،وأن تحیوا ما أحیا القرآن،وتمیتوا ما أمات،وتکونوا أعواناً علی الهدی،ووزراء علی التقوی، فإن الدنیا قد دنا فناؤها وزوالها،وآذنت بانصرام،فإنی أدعوکم إلی اللّه وإلی رسوله،والعمل بکتابه،و إماته الباطل،وإحیاء سنته،فیظهر فی ثلثمائه وثلاثه عشر رجلا عدد أهل بدر علی غیر میعاد قزعا کقزع الخریف (1)رُهْبان باللیل أسْدٌ بالنهار،فیفتح اللّه للمهدی أرض الحجاز،ویستخرج منْ کان فی السن من بنی هاشم،وتنزل الرایات السود الکوفه،فیبعث بالبیعه إلی المهدیّ،ویبعث المهدی جنوده فی الآفاق،ویمیت الجور وأهله،وتستقیم له البلدان،ویفتح اللّه علی یدیه القسطنطینیه.ک.

ص: 726


1- .قال صاحب النهایه:أی قطع من السحاب متفرقه،وإنما خص الخریف لأنه أول البرد،والسحاب یکون فیه متفرتاغیر متراکم ولا مطبق ثم یجتمع بعضه إلی بعض بعد ذلک.

(ک)و نیز از کعب روایت می کند که گفت:«نشانه ظهور مهدی علیه السلام پرچم هایی است که از طرف مغرب می آید و فرمانده آن ها مرد لنگی از قبیله کنده است.»

(ک)و نیز از ابوهریره روایت می کند که گفت:«سفیانی و مهدی علیه السلام همانند دو اسب مسابقه قیام می کنند.سفیانی بر اطراف خود دست می یابد و مهدی علیه السلام نیز بر اطراف خود حاکم می گردد.»

(ک)و نیز از جعفر روایت می کند که فرمود:«مهدی علیه السلام در سال دویست قیام می کند.»

(ک)همچنین از زهری روایت می کند که گفت:«مهدی علیه السلام با اکراه از طرف فرزندان فاطمه(س)از مکه بیرون آورده می شود و با او بیعت می گردد.»

(ک)همچنین از ابو جعفر-امام باقر علیه السلام-روایت می کند که فرمود:

«مهدی علیه السلام هنگام عشاء با پرچم و پیراهن و شمشیر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و نشانه ها و نور و بیان ظهور می کند.پس از نماز عشاء با بلندترین صدایش ندا می دهد و می فرماید:

«ای مردم!خداوند و ایستادنتان در پیشگاه وی را به شما یادآوری می کنم.به تحقیق خداوند حجرالاسود را برگزید و پیامبران را فرستاد و کتاب نازل کرد و به شما دستور داد چیزی را شریک او قرار ندهید و بر اطاعت او و اطاعت پیامبرش صلی الله علیه و آله مراقبت کنید و آنچه را قرآن زنده می دارد،زنده کنید و آنچه را قرآن می میراند،بمیرانید و در هدایت یاور همدیگر و در پرهیزکاری پشتیبان هم باشید،زیرا زمان نابودی و زوال دنیا فرا رسیده است و بانگ رفتن سر می دهد.همانا من شما را به سوی خدا و پیامبرش صلی الله علیه و آله و عمل کردن به کتابش و از بین بردن باطل و زنده کردن سنتش فرا می خوانم.»

آنگاه با سیصد و سیزده نفر،به تعداد اهل بدر،بدون وعده قبلی،همانند تکه ابرهای پاییزی،راهبان شب و شیران روز ظهور می کند.آنگاه خداوند سرزمین حجاز را برای او فتح می کند و زندانیان بنی هاشم را آزاد می کند (1)و پرچم های سیاه در کوفه فرود می آیند و بیعت خود را به سوی مهدی علیه السلام می فرستند و مهدی علیه السلام به سرزمین ها نیرو اعزام می کند و جور و اهلش را نابود می نماید و شهرها تسلیم وی می شوند و خداوند قسطنطنیه را به دست او فتح می نماید.»ت.

ص: 727


1- .در متن«السن»آمده است که با جمله نامربوط است و به احتمال زیاد صحیح آن سجن است.

وأخرج(ک)أیضاً عن ابن مسعود قال:إذا انقطعت التجاراتُ و الطرق وکثرت الفتن خرج سبعهُ نفرٍ علماء من أفق شتی علی غیر میعاد،یبایع لکل رجل منهم ثلاثمائه وبضعه عشر رجلا،حتی یجتمعوا بمکه،فیلتقی السبعه فیقول بعضهم لبعض:ما جاء بکم؟فیقولون:جئنا فی طلب هذا الرجل الذی ینبغی أن تهدأ علی یدیه هذه الفتن وتفتح له القسطنطینیه،قد عرفناه باسمه واسم أبیه وأمه وجیشه،فیتفق السبعه علی ذلک،فیطلبونه فیصیبونه بمکه، فیقولون له:أنت فلان ابن فلان؟فیقول:لا بل أنا رجل من الأنصار،حتی یفلِتَ منهم، فیصفونه لأهل الخیر منه و المعرفه به،فیقال:هو صاحبکم الذی تطلبونه و قد لحق بالمدینه، فیطلبونه بالمدینه فیخالفهم إلی[أهل]مکه،فیطلبونه بمکه فیصیبونه،فیقولون:أنت فلان بن فلان وأمک فلانه ابنه فلان وفیک آیه کذا وکذا و قد أفلتّ منامره فمد یدک نبایعک،فیقول:

لست بصاحبکم،حتی یُفلت منهم،فیطلبونه بالمدینه،فیخالفهم إلی مکه،فیصیبونه بمکه عند الرکن،ویقولون له:إثمنا علیک ودماؤنا فی عنقک إن لم تمد یدک نبایعک،هذا عسکر السفیانی قد توجَّه فی طلبنا،علیهم رجل من حرام،فیجلس بین الرکن و المقام فیمدُّ یده فیبایع له،فیلقی اللّه محبته فی صدور الناس،فیصیر مع قوم أسد بالنهار رُهْبان باللیل.

ص: 728

(ک)همچنین از ابن مسعود روایت می کند که گفت:

«هنگامی که تجارت ها تعطیل و راه ها ناامن و فتنه ها زیاد می شود،هفت نفر از علمای سرزمین های گوناگون بدون وعده و هماهنگی قیام می کنند.با هر یک از آن ها بیش از سیصد و ده نفر بیعت می کنند و همگی در مکه گرد می آیند.آن هفت نفر با هم ملاقات می کنند و به یکدیگر می گویند:«چرا آمده اید؟»

می گویند:«برای جستجوی این شخصی آمده ایم که شایسته است به دست او این فتنه ها فرو نشیند و قسطنطنیه برایش فتح شود و ما او را با نام و نام پدر و مادر و سپاهش می شناسیم.»آنگاه آن هفت نفر بر این مطلب هماهنگ می شوند و به جستجوی او می پردازند تا این که وی را در مکه می یابند.به او می گویند:

«آیا تو فلانی فرزند فلانی هستی؟»وی می گوید:«نه،بلکه من مردی از انصار هستم.»و از دست آنان می گریزد.آنگاه آن ها برای اهل خیر و آشنایان با وی،ویژگی هایش را بیان می کنند و گفته می شود:«او همان گمشده شماست که در جستجویش هستید و به مدینه رفته است.»

آن ها در مدینه به جستجوی او می پردازند ولی او آن ها را می گذارد و به مکه می رود سپس بار دیگر آن ها در مکه به دنبالش می گردند،او را پیدا می کنند و می گویند:«آیا تو فلانی فرزند فلانی و مادرت فلانی دختر فلانی نیست که فلان نشانه در تو است و یک بار از ما گریختی؟! دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنیم!»

وی می گوید:«من آن کسی نیستم که شما به دنبالش هستید.»و از دست آن ها می گریزد.

آنگاه در مدینه به جستجوی او می پردازند و او آن ها را جا می گذارد و به مکه می آید.سرانجام در کنار رکن او را می یابند و به وی می گویند:«گناه ما بر تو و خون هایمان به گردن توست اگر دستت را دراز نکنی تا با تو بیعت کنیم.این سپاه سفیانی است که به دنبال ما حرکت کرده است و مردی حرامزاده فرمانده آن هاست.»

در این هنگام میان رکن و مقام می نشیند،دستش را دراز می کند و با او بیعت می شود آنگاه خداوند محبت او را در دل مردم می اندازد و با گروهی شیران روز و راهبان شب حرکت می کند.»

ص: 729

وأخرج(ک)أیضاً عن الولید بن مسلم قال:حدثنی محمد أن المهدی و السفیانی وکلبا یقتتلون فی بیت المقدس حین تستقبله البیعه،فیؤتی بالسفیانی أمیراً فیأمر به فیذبح علی باب الرحبه،ثم تباع نساؤهم وغنائمهم علی درج دمشق.

وأخرج أیضا عن الولید بن مسلم عن محمد بن علی قال:إذا سمع العائذ الذی بمکه الخسف خرج مع اثنی عشر ألفا فیهم الأبدال حتی ینزلوا إیلیاء،فیقول الذی بعث الجیش حین یبلغه الخبر من إیلیاء:لعمر اللّه لقد جعل اللّه فی هذا الرجل عبره،بعثتُ إلیه ما بعثت فساخوا فی الأرض،إن فی هذا لعبره ونصره،فیؤدی إلیه السفیانی الطاعه،فیخرج حتی یلقی کلبا،وهم أخواله،فیعیّرونه بما صنع،ویقولون:کساک اللّه قمیصاً فخلعته،فیقول:ما ترون؟أستقیله البیعه؟فیقولون:نعم،فیأتیه إلی إیلیاء فیقول:أقلنی[فیقول:بلی]فیقول له:

أتحب أن أقیلک؟فیقول:نعم،فیقیله،ثم یقول:هذا رجل قد خلع طاعتی،فیأمر به عند ذلک فیذبح علی بلاطه باب إیلیاء،ثم یسیر إلی کلب فینهبهم،فالخائب من خاب یوم نهب کلب.

وأخرج(ک)أیضاً عن علیّ قال:إذا بَعَثَ السفیانی إلی المهدی جیشاً فخسف بهم بالبیداء،وبلغ ذلک أهلَ الشام قال لخلیفتهم:قد خرج المهدیُّ فبایعه واُدْخُل فی طاعته وإلا قتلناک.

ص: 730

(ک)و نیز از ولید بن مسلم از محمد روایت می کند که گفت:

«پس از بیعت با مهدی علیه السلام وی با سفیانی و قبیله کلب در بیت المقدس نبرد می کند.آنگاه سفیانی امیر آن ها آورده می شود و در کنار دروازه رحبه کشته می گردد سپس زنان و غنیمت هایشان بر پله های دمشق فروخته می شوند.»

همچنین از ولید بن مسلم از محمد بن علی روایت می کند که گفت:

«هنگامی که خبر فرو رفتن سپاه در زمین به پناهنده به مکه رسید با دوازده هزار نفر که ابدال در میانشان هستند حرکت می کنند تا در ایلیا فرود می آیند.وقتی از ایلیا به فرستنده سپاه [فرو رفته در زمین]خبر می رسد،با خود می گوید:«به خدا سوگند!خداوند در این مرد عبرت قرار داده است.من آن سپاه را به سوی او فرستادم و آن ها در زمین فرو رفتند،قطعا این عبرت و یاری است.»آنگاه سفیانی مراتب اطاعت خود را از مهدی علیه السلام به وی ابلاغ می کند.سپس می رود تا به قبیله کلب دایی هایش می رسد آن ها از وی به خاطر کارش عیب جویی می کنند و می گویند:«خداوند پیراهنی بر اندامت پوشاند و تو آن را از تن در آوردی.»

سفیانی می گوید:«نظر شما چیست؟آیا بیعت با او را نادیده انگارم؟»

می گویند:«آری.»

آنگاه سفیانی در ایلیا نزد مهدی علیه السلام می آید و می گوید:«بیعت مرا نادیده انگار!»

(می فرماید:«باشد»)می فرماید:«آیا دوست داری بیعت تو را نادیده انگارم؟»

سفیانی می گوید:«آری»

آنگاه مهدی علیه السلام بیعت او را فسخ می کند سپس می فرماید:«این مرد از اطاعت من بیرون رفت.»آنگاه دستور می دهد او را بر روی سنگفرش های دروازه ایلیا بکشند سپس به سوی کلب حرکت می کند و آن ها را غارت می نماید.پس زیانکار کسی است که روز غارت کلب را از دست بدهد.»

(ک)همچنین از علی علیه السلام روایت می کند که فرمود:

«هنگامی که سفیانی سپاهی به سوی مهدی علیه السلام اعزام می کند و در بیداء در زمین فرو می روند و این خبر به اهل شام می رسد آنان به فرمانروایشان می گویند:«مهدی علیه السلام ظهور کرده است پس با او بیعت کن و اطاعتش را بپذیر،وگرنه تو را خواهیم کشت.»

ص: 731

فیرسل إلیهم بالبیعه،ویسیر المهدی حتی ینزل بیت المقدس،وتنقل إلیه الخزائن، ویدخل العرب و العجم وأهل الحرب و الروم وغیرهم فی طاعته من غیر قتال،حتی یبنی المساجد بالقسطنطینیه ومادونها،ویخرج قبله رجل من أهل بیت بالمشرق،ویحمل السیف علی عاتقه ثمانیه أشهر،یقتل ویمثل،ویتوجه إلی بیت المقدس،فلا یبلغه حتی یموت.

وأخرج(ک)أیضاً عن علیّ قال:تفرج الفتن برجل منا یسومهم خَسْفاً،لا یعطیهم إلّاالسیف،یضع السیف علی عاتقه ثمانیه أشهر،حتی یقولوا:واللّه ما هذا من ولد فاطمه، ولو کان من ولدها لرحمنا،یغریه اللّه ببنی العباس و بنی أمیه.

وأخرج(ک)أیضا عن أبی جعفر قال:لا یخرج المهدیُّ حتی تروا الظّلمه

وأخرج(ک)أیضا عن مَطَرٍ الورَّاق قال:لا یخرج المهدیُّ حتی یکفر باللّه جهراً.

وأخرج(ک)أیضا عن ابن سیرین قال:لا یخرج المهدیُّ حتی یقتل من کل تسعه سبعه.

وأخرج(ک)أیضا عن کعب قال:المهدیُّ خاشع للّه کخشوع النسر لجناحه.

وأخرج(ک)أیضا عن عبداللّه بن الحارث قال:یخرج المهدی و هو ابن أربعین سنه، کأنه رجلٌ من بنی إسرائیل.

وأخرج(ک)أیضا عن أبی الطّفیل أن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم وصف المهدیَّ فذکر ثقلا فی لسانه، وضرب فخذه الیسری بیده الیمنی إذا أبطأ علیه الکلام،اسمه اسمی،واسمُ أبیه اسمُ أبی.

ص: 732

سفیانی بیعت خود را به آنان ابلاغ می کند و مهدی علیه السلام حرکت می کند تا در بیت المقدس فرود می آید و گنج ها به سوی او منتقل می گردد و عرب و عجم و اهل حرب و روم بدون جنگ،اطاعت او را می پذیرند تا این که در قسطنطنیه و اطراف آن مساجدی می سازد.پیش از وی مردی از اهل بیت در مشرق قیام می کند.به مدت هشت ماه شمشیر بر دوش می گذارد، می کشد و قطعه قطعه می کند و به طرف بیت المقدس به پیش می رود ولی تا زنده است به آنجا نمی رسد.»

(ک)همچنین از علی علیه السلام روایت می کند که فرمود:

«فتنه ها به وسیله مردی از ما برطرف می شود.آن ها را در زمین فرو می برد و فقط با شمشیر با آن ها برخورد می کند.به مدت هشت ماه شمشیر بر دوش می گذارد تا این که می گویند:«به خدا سوگند!این از فرزندان فاطمه علیها السلام نیست و اگر از فرزندان فاطمه علیها السلام بود به ما رحم می کرد.»خداوند او را علیه بنی عباس و بنی امیه می شوراند.»

(ک)همچنین از ابو جعفر علیه السلام روایت می کند که فرمود:

«مهدی ظهور نمی کند تا تاریکی را مشاهده کنید.»

(ک)همچنین از مطر وراق روایت می کند که گفت:

«مهدی علیه السلام ظهور نمی کند تا این که آشکارا به خداوند کفر ورزیده شود.»

(ک)همچنین از ابن سیرین روایت می کند که گفت:

«مهدی علیه السلام ظهور نمی کند تا هفت نهم مردم کشته شوند.»

(ک)همچنین از کعب روایت می کند که گفت:

«مهدی علیه السلام برای خداوند خاشع است،همانند خشوع کرکس برای بال هایش.»

(ک)همچنین از عبداللّه بن حارث روایت می کند که گفت:«مهدی علیه السلام در سن چهل سالگی ظهور می کند.گویا او مردی از بنی اسرائیل است.»

(ک)همچنین از ابو طفیل روایت می کند که گفت:«پیامبراکرم صلی الله علیه و آله ویژگی های مهدی علیه السلام را بیان کرد و زبانش اندکی سنگین بود و هنگامی که سخن گفتن بر او دشوار شد،با دست راست بر روی ران چپش زد و فرمود:«نامش نام من و نام پدرش نام پدر من است.»

ص: 733

وأخرج(ک)أیضا عن محمد بن حمیر قال:المهدیّ أزجّ،أبْلَجُ،أعیَنُ،یجیء من الحجاز حتی یستوی علی منبر دمشق و هو ابن ثمان عشره سنه.

وأخرج(ک)أیضا عن علیّ بن أبی طالب قال:المهدی مولده بالمدینه،من أهل بیت النبی علیه الصلاه و السلام،واسمه اسم نبی،ومهاجرُهُ بیت المقدس،کثّ اللحیه،أکْحَلُ العینین،برَّاقُ الثنایا،فی وجهه خال،فی کتفه علامه النبی،یخرج برایه النبی علیه الصلاه والسلام من مرط معلمه سوداء مربعه فیهاحجر لم تنشر منذ توفی رسول اللّه صلی الله علیه و سلم ولا تنشر حتی یخرج المهدی،یمدّه اللّه بثلاثه آلاف من الملائکه یضربون وُجُوه مَنْ خالفهم وأدبارهم،یُبْعَثُ و هو ما بین الثلاثین إلی الأربعین.

وأخرج(ک)أیضا عن علیّ قال:المهدیّ منی من قریش آدَمُ ضَرْب من الرجال.

وأخرج(ک)أیضا عن أرْطاه قال:المهدی ابن عشرین سنه.

وأخرج أیضا عن ابن مسعود عن النبی علیه الصلاه و السلام قال:«اسمُ المهدیِّ محمدٌ».

وأخرج(ک)أیضا عن أبی سعید الخدری عن النبی علیه الصلاه و السلام قال:«اسمُ المهدی اسمی».

وأخرج(ک)أیضا عن قتاده قال:قلتُ لسعید بن المسیب:المهدی حقّ هو؟قال:نعم، قلت:ممن هو؟قال:من ولد فاطمه.

وأخرج(ک)أیضا عن ابن عباس قال:المهدی شاب منا أهل البیت،قیل:عجز عنها شیوخکم ویرجوها شبابکم؟قال:یفعل الله ما یشاء.

وأخرج(ک)أیضا عن ابن عباس قال:المهدی منا،یدفعا الی عیسی ابن مریم.

ص: 734

(ک)همچنین از محمد بن حمیر روایت می کند که گفت:«مهدی علیه السلام ابرو کشیده و با فاصله و چشم درشت است.از حجاز می آید تا بر منبر دمشق جای گیرد در حالی که هجده ساله است.»

(ک)همچنین از علی علیه السلام روایت می کند که فرمود:

«مهدی علیه السلام ولادتش در مدینه،از اهل بیت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و نامش نام پیامبر صلی الله علیه و آله و هجرتش به بیت المقدس،با ریش پر پشت،چشمان سیاه،دندان های سفید و براق،در چهره اش خالی، بر کتفش علامت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله است.با پرچم پیامبر صلی الله علیه و آله قیام می کند که از پشم سیاه، علامت دار،مربع و سنگی در آن است آن پرچم پس از رحلت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله باز نشده است و باز نخواهد شد تا مهدی علیه السلام ظهور کند.خداوند با سه هزار فرشته او را یاری می کند که به صورت و پشت مخالفانش ضربه می زند در حالی که بین سی تا چهل سالگی است، مبعوث می شود.»

(ک)همچنین از علی علیه السلام روایت می کند که فرمود:«مهدی علیه السلام از من،از قریش،گندمگون، لاغر اندام است.»

(ک)همچنین از ارطاه روایت می کند که گفت:«مهدی علیه السلام بیست ساله است.»همچنین از ابن مسعود از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«نام مهدی علیه السلام محمد است.»

(ک)همچنین از ابوسعید خدری از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«نام مهدی علیه السلام نام من است.»

(ک)همچنین از قتاده روایت می کند که گفت:«به سعید بن مسیب گفتم:

«آیا مهدی علیه السلام حق است؟»گفت:«آری.»

گفتم:«او از نسل کیست؟»گفت:«از فرزندان فاطمه علیها السلام است.»

(ک)همچنین از ابن عباس روایت می کند که گفت:«مهدی علیه السلام جوانی از ما اهل بیت است.»گفته شد:«آیا پیرمردانتان از خلافت عاجزند و جوانانتان به آن امیدوارند؟»گفت:

«خداوند هر چه بخواهد انجام می دهد.»

(ک)همچنین از ابن عباس روایت می کند که گفت:«مهدی علیه السلام از ماست که حکومت را به عیسی بن مریم علیه السلام تحویل می دهد.»

ص: 735

وأخرج(ک)أیضا عن علیّ عن النبی علیه الصلاه و السلام قال:«المهدی رجل من عترتی،یقاتل علی سنتی کما قاتلت أنا علی الوَحْیِ».

وأخرج(ک)أیضا عن الزهری قال:یخرج المهدی بعد الخسف فی ثلثمائه وأربعه عشر رجلا عدد أهل بدر،فیلتقی هو وصاحب جیش السفیانی،وأصحاب المهدی یومئذ جنَّتهم البرادع یعنی تِرَاسَهُمْ ویقال:إنه یسمع یومئذٍ صوت منادٍ من السماء ینادی:ألا إن أولیاء اللّه أصحاب فلان یعنی المهدی فتکون الدبرَهُ علی أصحاب السفیانی فیقتلون،لا یبقی منهم إلّا الشرید،فیهربون إلی السفیانی فیخبرونه،ویخرج المهدی إلی الشام،فیتلقی السفیانی المهدی ببیعته،ویسارع الناسُ إلیه من کل وجه،ویملأ الأرض عدلا.

وأخرج أیضا عن ابن مسعود قال:یبایع للمهدی سبعهُ رجالٍ علماء،توجَّهُوا إلی مکه من أفق شتی علی غیر میعاد،قد بایع لکل رجل منهم ثلثمائه وبضعه عشر رجلا، فیجتمعون،بمکه فیبایعونه،ویقذف اللّه محبته فی صدور الناس،فیسیر بهم،و قد توجه إلی الذین بایعوا السفیانی بمکه علیهم رجل من جرم،فإذا خرج بین مکه خلف أصحابه،ومشی فی إزار ورداء حتی یأتی الحرَمَ فیبایع له،فیندمه کلب علی بیعته،فیأتیه فیستقیله البیعه فیقتله،ثم یغیر جیوشه لقتاله فیهزمهم،ویهزم اللّه علی یدیه الروم،ویذهب اللّه علی یدیه الفقر،وینزل الشام.

وأخرج(ک)أیضا عن أرْطاهَ قال:یدخل الصخری الکوفه،ثم یبلغه ظهور المهدی بمکه، فیبعث إلیه من الکوفه بعثا،فیخسف به فلا ینجو منهم إلّابشیر إلی المهدی ونذیر إلی الإصطخری،فیقبل المهدی من مکه،والصخری من الکوفه نحو الشام کأنهما فَرَسَا رهانٍ،

ص: 736

(ک)همچنین از علی علیه السلام از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«مهدی علیه السلام مردی از عترت من است به خاطر سنت من می جنگد همان گونه که من به خاطر وحی جنگیدم.»

(ک)همچنین از زهری روایت می کند که گفت:«مهدی علیه السلام پس از فرو رفتن سپاه در زمین با سیصد و چهارده نفر به تعداد اهل بدر قیام می کند.آنگاه با فرمانده سپاه سفیانی رو به رو می شود.در آن روز سپر یاران مهدی علیه السلام پالان است.

گفته می شود:«در آن روز صدای منادی از آسمان شنیده می شود که می گوید:«بدانید که اولیای خدا یاران مهدی علیه السلام هستند.»شکست و فرار برای یاران سفیانی است.پس کشته می شوند و کسی از آن ها باقی نمی ماند مگر به صورت پراکنده و فراری.آنان به سوی سفیانی می گریزند و به او خبر می دهند،آنگاه مهدی علیه السلام به سوی شام حرکت می کند و سفیانی در دیدار با مهدی علیه السلام بیعت می نماید و مردم از هر طرف به سوی او می شتابند و زمین را از عدالت پر می کند.»

همچنین از ابن مسعود روایت می کند که گفت:«هفت نفر از عالمان با مهدی علیه السلام بیعت می کنند.آنان از سرزمین های گوناگون بدون وعده قبلی به مکه آمده اند و بیش از سیصد و ده نفر با هر یک از آن ها بیعت کرده اند.آن ها در مکه گرد می آیند و با مهدی علیه السلام بیعت می کنند و خداوند محبت او را به دل مردم می اندازد از این رو به سوی او حرکت می کنند.مردی از جَرْم برای دفاع از بیعت کنندگان با سفیانی در مکه حرکت می کند.آنگاه وقتی به مکه می رسد از یارانش جدا می شود و با شلوار و عبا به حرم می آید و با مهدی علیه السلام بیعت می کند.آنگاه کلب او را از بیعت پشیمان می کنند از این رو نزد وی می آید و درخواست فسخ بیعت را می کند و مهدی علیه السلام او را می کشد.سپس سپاهیان او برای جنگ با مهدی علیه السلام شبیخون می زنند و مهدی علیه السلام آن ها را شکست می دهد و خداوند به دست او روم را شکست می دهد و به دست او فقر را از بین می برد و او در شام ساکن می شود.»

(ک)همچنین از ارطاه روایت می کند که گفت:

«صخری وارد کوفه می شود.آنگاه خبر ظهور مهدی علیه السلام در مکه به وی می رسد.از این رو سپاهی از کوفه به سوی او اعزام می کند.آن ها در زمین فرو می روند و کسی از آن ها نجات

ص: 737

فیسبقه الصخریُّ،فیقطع بعثا آخر من الشام إلی المهدی،فیأتون المهدی بأرض الحجاز فیبایعونه بیعه الهدی،ویقبلون معه حتی ینتهوا إلی حد الشام الذی بین الشام و الحجاز فیقیم بها ویقال له:أنفذ،فیکره المجاز،ویقول:اکتب الی ابن عمی فلان بخلع طاعتی فأنا صاحبکم،فاذا وصل الکتاب إلی الصخری بایع وسار إلی المهدی حتی ینزل بیت المقدس، ولا یترک المهدیُّ بید رجل من الشام فتراً من الأرض إلّارَدَّها علی أهل الذمه،وردَّ المسلمین إلی الجهاد جمیعا،فیمکث فی ذلک ثلاث سنین،ثم یخرج رجل من کلب یقال له کنانه یعینه کوکب فی رهط من قومه حتی یأتی الصخری فیقول:بایعناک ونصرناک،حتی إذا ملکت بایعت هذا لیخرجن فلیقاتلن،فیقول فیمن أخرج؟فیقول:لا تبقی عامریه أمها أکبر منک إلّالحقتک،لا یتخلف عنک ذات خفّ ولا ظلف،فیرحل وترحل معه عامر بأسْرِها حتی تنزل بیسان ویوجه إلیهم المهدیُّ رایه،وأعظم رایه فی زمان المهدی مائه رجل،فینزلون علی ماء فتصفّ کلب خیلها ورجلها وإبلها وغنمها،فإذا تشاءمت الخیلات ولَّتْ کلب أدبارها،وأخذ الصخری فیذبح علی الصفا المتعرضه علی وجه الأرض عند الکنیسه التی فی بطن الوادی علی طرف درج طور زیتا المقنطره التی علی یمین الوادی علی الصفا المتعرضه علی وجه الأرض،علیها یذبح کما تذبح الشاه،فالخائب من خاب یوم کلب حتی تباع العَذْراء بثمانیه دراهم.

وأخرج(ک)أیضا عن الولید بن مسلم قال:لا یَخْرُجُ المهدی حتی یقوم السفیانی علی أعوادها.

ص: 738

نمی یابد مگر بشارت دهنده ای به سوی مهدی علیه السلام و بیم دهنده ای به سوی«اصطخری».آنگاه مهدی علیه السلام از مکه و صخری از کوفه هر دو همانند دو اسب مسابقه به سوی شام حرکت می کنند ولی صخری از مهدی علیه السلام پیشی می گیرد و سپاه دیگری از شام به سوی مهدی علیه السلام می فرستد.آنان در سرزمین حجاز نزد مهدی علیه السلام می آیند،با وی بیعت هدایت می کنند و همراه او می آیند تا به محدوده میان شام و حجاز می رسند.در آنجا مهدی علیه السلام می ماند.به او گفته می شود:«بگذر!»ولی او دوست ندارد از آنجا بگذرد و می فرماید:«به پسر عمویم فلانی بنویس که از اطاعت من خارج شود زیرا من رهبر شما هستم.»

هنگامی که نامه به صخری می رسد بیعت می کند و به سوی مهدی علیه السلام حرکت می کند تا در بیت المقدس منزل کند.مهدی علیه السلام یک وَجَب از زمین های شام را در دست مردم شام باقی نمی گذارد و آن ها را به اهل ذمه بازمی گرداند و همه مسلمانان را به حالت جهاد بازمی گرداند.

سه سال به این صورت می گذرد،آنگاه مردی از قبیله کلب به نام کنانه که سپاهی او را یاری می کنند همراه گروهی از قومش نزد صخری می آید و می گوید:«ما با تو بیعت کردیم و یاریت نمودیم آنگاه وقتی به حکومت رسیدی با این مرد بیعت کردی!باید قیام کنی و بجنگی!» صخری می گوید:«با چه نیرویی قیام کنم؟»آن مرد می گوید:«هر عامری که مادرش از تو بزرگ تر است حتماً به تو می پیوندد و هیچ اسب و شتری از تو دریغ نمی شود.»

آنگاه وی با همه عامریان کوچ می کنند و در بیسان فرود می آیند و مهدی علیه السلام نیرویی به سوی آن ها می فرستد بزرگ ترین گروه نظامی در زمان مهدی علیه السلام صد نفرند آن ها در کنار آبی فرود می آیند آنگاه قبیله کلب سواره نظام و پیاده نظام و شتران و گوسفندانشان را به صف قرار می دهند.هنگامی که جنگ درگیر می شود،قبیله کلب می گریزند و صخری دستگیر و بر روی سنگی که در کنار کنیسه ای در میان بیابان در گوشه کوه زیتا بر روی زمین افتاده است در کنار پلی که در طرف راست بیابان است بر روی سنگ همانند گوسفند سرش بریده می شود.

زیانکار کسی است که روز کلب را از دست دهد.آن روز به گونه ای است که کنیز باکره به هشت درهم فروخته می شود.»

(ک)همچنین از ولید بن مسلم روایت می کند که گفت:

«مهدی علیه السلام ظهور نمی کند تا سفیانی بر چوب های آن مستقر شود.»

ص: 739

وأخرج(ک)أیضا عن کَعب قال:المهدی یبعث بقتال الروم،یعطی معه عشره،یستخرج تابوت السکینه من غار أنطاکیه.

وأخرج أیضاً عن کعب قال:إنما سمی المهدی لأنه یهدی لأمر قد خَفِیَ،یستخرج التابوت من أرض یقال له أنطاکیه.

وأخرج(ک)أیضاً عن عبداللّه بن شریک قال:مع المهدی رایه رسول اللّه صلی الله علیه و سلم المعلمه.

وأخرج(ک)أیضاً عن ابن سیرین قال:علی رایه المهدیّ مکتوب«البیعه للّه».

وأخرج أیضاً عن طاووس قال:علامَهُ المهدیّ أن یکون شدیداً علی العمال،جواداً بالمال،رحیما بالمساکین.

وأخرج(ک)أیضاً عن علی قال:تکون فتن،ثم تکون جماعه علی رأس رجل من أهل بیتی،لیس له عند اللّه خلاقٌ،فیقتل أو یموت،فیقوم المهدی.

وأخرج(ک)عن ضَمْرَهَ عن بعض أصحابه قال:لا یخْرُجُ المهدیُّ حتی لا یبقی قَیْلٌ ولا ابن قَیْل إلّاهلک و القَیْلُ:الرأسُ.

وأخرج(ک)أیضاً عن أبی قبیل قال:یملک رجل من بنی هاشم،فیقتل بنی أمیه حتی لا یبقی منهم إلّاالیسیر،لا یقتل غیرهم،ثم یخرج رجل من بنی أمیه،فیقتل لکل رجل اثنین حتی لا یبقی إلّاالنساء،ثم یخرج المهدی.

وأخرج أیضاً عن سعید بن المسیب قال:تکون فتنه کأن أولها لعب الصبیان،کلما سکنت من جانب طمَّتْ من جانب آخر،فلا تتناهی حتی ینادی منادٍ من السماء:ألا إن الأمیر فلان،ذلکم الأمیر حقا،ثلاث مرات.

ص: 740

(ک)همچنین از کعب روایت می کند که گفت:«مهدی علیه السلام به جنگ با روم اقدام می کند.ده چیز به او داده می شود.تابوت سکینه را از غار انطاکیه بیرون می آورد.»

همچنین از کعب روایت می کندکه گفت:«همانا به این دلیل مهدی علیه السلام به این نام نامیده شده است که به امور پنهان راهنمایی و هدایت شده است.تابوت را از سرزمینی به نام انطاکیه بیرون می آورد.»

(ک)همچنین از عبداللّه بن شریک روایت می کند که گفت:«پرچم نشان دار پیامبراکرم صلی الله علیه و آله همراه مهدی علیه السلام است.»

(ک)همچنین از ابن سیرین روایت می کند که گفت:«بر پرچم مهدی علیه السلام نوشته شده است:

«بیعت برای خداست.»

همچنین از طاووس روایت می کند که گفت:نشانه مهدی علیه السلام این است که بر کارگزارانش بسیار سختگیر،بخشنده مال و با بینوایان مهربان است.»

(ک)همچنین از علی علیه السلام روایت می کند که گفت:«فتنه هایی رخ می دهد،سپس گروهی بر سر مردی از اهل بیت من خواهند بود که نزد خدا بهره ای ندارد آنگاه وی کشته می شود یا می میرد و پس از آن مهدی علیه السلام قیام می کند.»

(ک)همچنین از ضمره از یکی از دوستانش روایت می کند که گفت:«مهدی علیه السلام ظهور نمی کند تا این که هر رئیس و رئیس زاده ای هلاک شود.»

(ک)همچنین از ابو قبیل روایت می کند که گفت:«مردی از بنی هاشم به حکومت می رسد و از بنی امیه آنقدر می کشد تا فقط اندکی از آن ها باقی می مانند و غیر از آن ها را نمی کشد.

سپس مردی از بنی امیه خروج می کند و در مقابل هر نفر،دو نفر را می کشد تا این که فقط زنان باقی می مانند،آنگاه مهدی علیه السلام ظهور می کند.»

همچنین از سعید بن مسیب روایت می کند که گفت:«فتنه ای رخ می دهد که در آغاز بسان بازی کودکان است.هر وقت از یک طرف آرام شود،از سوی دیگر بر می افروزد و پایان نمی پذیرد تا منادی از آسمان سه مرتبه این ندا را سر دهد:«آگاه باشید که فلانی امیر است.او امیر بر حق شماست.»

ص: 741

وأخرج(ک)أیضاً عن أبی جعفر قال:ینادی منادٍ من السماء:إنَّ الحق فی آل محمد، وینادی مناد من الأرض:إنَّ الحق فی آل عیسی أو قال العباس،شک فیه وإنما الصوت الأسفل کلمه الشیطان،والصوت الأعلی کلمه اللّه العلیا.

وأخرج عن إسحاق بن یحیی عن أمه وکانت قدیمه قال:قلت لها فی فتنه ابن الزبیر:إن هذه الفتنه تهلک الناس،قالت:کلا یابنی،ولکن بعدها فتنه تهلک الناس،لا یستقیم أمرهم حتی ینادی منادٍ من السماء:علیکم بفلان.

وأخرج(ک)أیضا عن شهر بن حَوْشَب قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم«فی المحرم ینادی مناد من السماء:ألا إن صفوَهَ اللّه فلان،فاسمعوا له وأطیعوا،فی سنه الضرب و المعمعه».

وأخرج(ک)أیضا عن عمار بن یاسر قال:إذا قتل النفس الزکیه وآخره تقتل بمکه صنیعه نادی منادٍ من السماء:إن أمیرکم فلان،وذلک المهدی الذی یملأ الأرض خصبا وعدلا.

وأخرج(ک)أیضا عن سعید بن المسیب قال:یکون فُرْقَه واختلاف،حتی یطلع کف من السماء وینادی مناد من السماء:إن أمیرکم فلان.

وأخرج أیضا عن الزهری قال:[إذا]التقی السفیانی و المهدی للقتال یومئذ یسمع صوت من السماء:ألا إن أولیاء اللّه أصحابُ فلان یعنی المهدی-.

ص: 742

(ک)همچنین از ابو جعفر-امام باقر علیه السلام-روایت می کند که فرمود:

«منادی از آسمان ندا می دهد:«همانا حق با آل محمد صلی الله علیه و آله است.»

و منادی از زمین ندا می دهد:«همانا حق در خاندان عیسی علیه السلام یا عباس است(در آن تردید است.)و همانا صدای پایین،سخن شیطان است و صدای بالا،سخن برتر خداست.»

از اسحاق بن یحیی روایت می کند که گفت:«در فتنه ابن زبیر به مادرم قدیمه گفتم:«همانا این فتنه مردم را هلاک خواهد کرد.»

مادرم گفت:«این گونه نیست،ای فرزندم!بلکه پس از آن فتنه ای است که مردم را هلاک خواهد کرد.کار مردم سامان نمی یابد تا منادی از آسمان ندا دهد:«بر شما باد به فلانی!»

(ک)همچنین از شهر بن حوشب روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«در محرم منادی از آسمان ندا می دهد:«آگاه باشید که برگزیده خداوند فلانی است.

سخنش را بشنوید و از او اطاعت کنید.»این ندا در سال درگیری و جنگ و خونریزی واقع می شود.»

(ک)همچنین از عمار بن یاسر روایت می کند که گفت:«هنگامی که نفس زکیه و برادرش (1)کشته می شوند وی با نیرنگ در مکه کشته می شود.

منادی از آسمان ندا می دهد:«همانا امیرتان فلانی است و او مهدی علیه السلام است که دنیا را از نعمت و عدالت پر می کند.»

(ک)همچنین از سعید بن مسیب روایت می کند که گفت:«جدایی و اختلاف شدیدی رخ می دهد تا این که دستی از آسمان آشکار می شود و منادی از آسمان ندا می دهد:«همانا امیرتان فلانی است.»

همچنین از زهری روایت می کند که گفت:«هنگام رویارویی سفیانی و مهدی علیه السلام برای نبرد،صدایی از آسمان شنیده می شود:«آگاه باشید که اولیای خدا یاران فلانی یعنی مهدی علیه السلام هستند.»ت.

ص: 743


1- .در متن«آخره»آمده است که احتمالاً اشتباه است.

وقالت أسماء بنت عمیس:إن أماره ذلک الیوم أن کفا من السماء مُدَلاه ینظر إلیها الناس.

وأخرج(ک)أیضا عن الحکم بن نافع قال:إذا کان الناسُ بمنیً وعرفات نادی منادٍ بعد أن تتحارب القبائل:ألا إن أمیرکم فلان،ویتبعه صوت آخر:ألا إنه قد صَدَقَ،فیقتتلون قتالا شدیدا،فجلُّ سلاحهم البرادع،وعند ذلک یرون کفا معلمه فی السماء ویشتد القتالُ حتی لا یبقی من أنصار الحق إلّاعده أهل بدر،فیذهبون حتی یبایعوا صاحبهم.

وأخرج(ک)أیضا عن عبداللّه بن عمرو قال:یحجُّ الناس معا،ویعرفون (1)معاً علی غیر إمام،فبینماهم نزول بمنی إذ أخذهم کالکلب،فثارت القبائل بعضهم إلی بعض،فاقتتلوا حتی تسیل العقبه دما،فیفزعون إلی خیرهم فیأتونه و هو مُلْصِق وَجْهَه إلی الکعبه،یبکی کأنی أنظر إلی دموعه،فیقولون:هلم إلینا،فلنبایعک،فیقول:ویحکم کم من عهدِ نقضتُموه، وکم من دم سفکتموه،فیبایع کرها،فإن أدرکتموه فبایعوه؛فإنه الهدی فی الأرض و المهدیّ فی السماء.

وأخرج(ک)أیضاً عن ابن عباس قال:یبعَثُ المهدیُّ بعد إیاس،و حتی یقول الناس:لا مهدیَّ،وأنصاره ناسٌ من أهل الشام عدَدُهم ثلثمائه وخمسه عشر رجلا عدد أصحاب بدر، یسیرون إلیه من الشام حتی یستخرجوه من بطن مکه من دار عند الصَّفا،فیبایعونه کرها، فیصلی بهم رکعتین عند المقام یصعد المنبر.

وأخرج(ک)أیضاً عن أبی هریره قال:یبایَعُ المهدیّ بین الرکن و المقام،لا یوقظ نائما، ولا یُهرِیقُ دما.ت.

ص: 744


1- .یعرفون:یقفون علی عرفات.

اسماء بنت عُمیس گفت:«نشانه آن روز این است که دستی از آسمان آویزان می شود و مردم به آن می نگرند.»

(ک)همچنین از حکم بن نافع روایت می کند که گفت:

«پس از جنگیدن قبایل با یکدیگر،هنگامی که مردم در منا و عرفات هستند،منادی از آسمان ندا می دهد:«آگاه باشید که امیرتان فلانی است.»و در پی آن صدای دیگری می گوید:

«آگاه باشید که آن راست می گوید.»آنگاه به شدت با هم می جنگند و بیش تر اسلحه آن ها پالان است.در این هنگام دست نشانه داری در آسمان مشاهده می کنند و جنگ شدت می گیرد تا آن که از یاران حق فقط به تعداد اهل بدر باقی می مانند و می روند تا با امامشان بیعت کنند.»

(ک)همچنین از عبداللّه عمرو روایت می کند که گفت:«مردم بدون امام و رهبر باهم حج انجام می دهند و با هم در عرفات وقوف می کنند.آنگاه هنگام فرود آمدن در منا ناگهان حالت درنده خویی آن ها را فرا می گیرد،قبیله ها به یکدیگر یورش می برند و باهم می جنگند تا در عقبه خون جاری می شود.آنگاه به بهترینشان پناه می برند و در حالی به سوی وی می آیند که صورتش را به کعبه چسبانده و می گرید.گویا من اشک هایش را مشاهده می کنم.مردم می گویند:«به سوی ما بیا،باید با تو بیعت کنیم.»

او می گوید:«وای بر شما چقدر پیمان هایی را که شکستید و چقدر خون هایی که ریختید!» آنگاه بر خلاف تمایلش با او بیعت می کنند.پس اگر او را درک کردید با وی بیعت کنید که او مهدی هدایت شده در زمین و مهدی هدایت شده در آسمان است.»

همچنین از ابن عباس روایت می کند که گفت:

«مهدی علیه السلام پس از نومیدی برانگیخته می شود،تا این که مردم می گویند:«مهدی علیه السلام وجود ندارد.»و یارانش سیصد و پانزده نفر از اهل شام به تعداد اصحاب بدر هستند آن ها از شام به سوی او حرکت می کنند تا این که او را از وسط مکه از خانه ای در کنار صفا بیرون می آورند و بر خلاف تمایلش با وی بیعت می کنند.آنگاه نزد مقام دو رکعت نماز برای آن ها می خواند و به منبر می رود.»

(ک)همچنین از ابو هریره روایت می کند که گفت:«میان رکن و مقام با مهدی علیه السلام بیعت می شود به طوری که نه خوابی را بیدار می کند و نه خونی می ریزد.»

ص: 745

وأخرج(ک)أیضاً عن قتاده قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم«یَخْرُجُ المهدیّ من المدینه إلی مکه، فیستخرجه الناس من بینهم،فیبایعونه بین الرکن و المقام و هو کاره».

وأخرج(ک)أیضاً عن علی قال:إذا خرجَتِ الرایاتُ السودُ من السفیانی التی فیها شعیب بن صالح تمنی الناسُ المهدیَّ،فیطلبونه،فیخرج من مکه ومعه رایهُ رسول اللّه صلی الله علیه و سلم، فیصلی رکعتین بعد أن ییأس الناس من خروجه لما طال علیهم من البلایا،فإذا فرغ من صلاته انصرف فقال:یا أیها الناس ألَح البلاء بأمه محمد وبأهل بیته خاصه فهو باغ بغی علینا.

وأخرج(ک)أیضاً عن کعب قال قتاده:المهدیّ خیرُ الناسِ،أهل نصرته وبیعته من أهل کوفان و الیمن وأبدال الشام،مقدِّمته جبریل،وساقته میکائیل،محبوب فی الخلائق،یطفیء اللّه به الفتنه العمیاء وتأمن الأرض،حتی إن المرأه لتحجُّ فی خمس نسوه مامعهن رجل،لا تتقی شیئاً إلّااللّه،تعطی الأرضُ زکاتَهَا،والسماء برکتها.

وأخرج(ک)أیضاً عن مَطَر أنه ذکر عنده عمر بن عبدالعزیز فقال:بلغنا أن المهدیَّ یصنع شیئاً لم یصنعه عمر بن عبدالعزیز،قلنا:ما هو؟قال:یأتیه[رجل]فیسأله فیقول:ادْخُلْ بیت المال فخذ،فیدخل ویخرج،ویری الناس شباعاً،فیندم فیرجع إلیه فیقول:خُذْ ما أعطیتنی، فیأبی ویقول:إنّا نعطی ولا نأخذ.

وأخرج(ک)أیضا عن کعب قال:إنی أجدُ المهدیَّ مکتوبا فی أسفار الأنبیاء،ما فی عمله ظلم ولا عیب.

ص: 746

(ک)همچنین از قتاده روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«مهدی علیه السلام از مدینه به مکه می رود.آنگاه مردم او را از میان خود بیرون می آورند و میان رکن و مقام بر خلاف میلش با وی بیعت می کنند.»

(ک)همچنین از علی علیه السلام روایت می کند که فرمود:«هنگامی که پرچم های سیاه که شعیب بن صالح در میان آن هاست از سفیانی جدا شد،مردم،مهدی علیه السلام را آرزو می کنند و به جستجویش می پردازند.آنگاه مهدی علیه السلام پس از نومید شدن مردم از ظهورش به خاطر طولانی شدن بلا بر آن ها از مکه با پرچم پیامبراکرم صلی الله علیه و آله ظهور می کند،دو رکعت نماز می خواند و پس از نماز می گوید:«ای مردم!بر امت محمد صلی الله علیه و آله و به ویژه اهل بیت او بلا باریده است.آن ظالم است و به ما ظلم کرده است.»

(ک)همچنین از کعب روایت می کند که قتاده گفت:«مهدی علیه السلام بهترین مردم است.یاران و بیعت کنندگان او از اهل کوفه و یمن و ابدال شام هستند.پیشاپیش او جبرئیل علیه السلام و پشت سرش میکائیل علیه السلام است.او در میان مردم محبوب است.خداوند به وسیله او فتنه کور را فرو می نشاند و زمین را امن می کند به طوری که یک زن همراه پنج زن دیگر بدون هیچ مردی حج انجام می دهند و از هیچ چیز به جز خدا نمی ترسند زمین گیاهان خود را و آسمان برکت هایش را می بخشد.»

(ک)همچنین از مطر روایت می کند که نزد وی از عمر بن عبد العزیز سخن به میان آمد.او گفت:«به ما رسیده است که مهدی علیه السلام کاری انجام می دهد که عمر بن عبد العزیز انجام نداد.»

گفتیم:«آن چه کاری است؟»

گفت:«مردی نزد او می آید و از وی درخواست می کند.می گوید:«به بیت المال وارد شو و بردار.آن مرد داخل می شود و بیرون می آید.آنگاه مردم را غنی می یابد،از این رو پشیمان می شود و نزد مهدی علیه السلام بازمی گردد،می گوید:«آنچه را به من بخشیدی،بگیر!»ولی مهدی علیه السلام نمی پذیرد و می فرماید:«ما می بخشیم ولی نمی گیریم.»

(ک)همچنین از کعب روایت می کند که گفت:«من مهدی علیه السلام را در کتاب های پیامبران علیهم السلام دیده ام و در کار او هیچ ظلم و عیبی نیست.»

ص: 747

وأخرج(ک)أیضاً من طریق ضمره عن محمد بن سیرین أنه ذکر فتنه تکون،فقال:إذا کان ذلک فاجلسوا فی بیوتکم حتی تسمعوا علی الناس یخیر من أبی بکر وعمر،قیل:

أفیأتی خیرمن أبی بکر وعمر؟قال:قد کان یفضل علی بعض.

قلت:فی هذا مافیه،و قد قال ابن أبی شیبه فی المصنف فی باب المهدی:حدثنا أبو أسامه عن عوف عن محمد هو ابن سیرین قال:یکون فی هذه الأمه خلیفه لا یفضل علیه أبوبکر ولا عمر.

قلت:هذا إسناد صحیح،و هذا اللفظ أخف من اللفظ الأول،والأوجه عندی تأویل اللفظین علی ما أول علیه حدیثُ«بل أجر خمسین منکم»لشده الفتن فی زمان المهدی، وتمالؤ الروم بأسرها علیه،ومحاصره الدجال له،ولیس المراد بهذا التفضیل الراجع إلی زیاده الثواب و الرفعه عنداللّه؛فالأحادیث الصحیحه و الإجماع علی أن أبابکر وعمرأ فضل الخلق بعد النبیین و المرسلین.

وأخرج(ک)نعیم بن حماد عن أبی سعید الخدری عن النبی صلی الله علیه و سلم قال:یأوی إلی المهدیِّ أمته کما تأوی النحلُ إلی یَعْسُوبها،یملأ الأرض عدلا کما ملئت جوراً،حتی یکون الناس علی مثل أمرهم الأول،لا یوقظ نائما،ولا یهریق دما.

ص: 748

(ک)همچنین از ضمره از محمد بن سیرین روایت می کند که درباره فتنه ای که رخ می دهد سخن گفت و گفت:«هنگامی که آن رخ می دهد در خانه هایتان بنشینید تا به شما خبر رسد که بهتر از ابو بکر و عمر بر مردم حکومت می کند.»

گفته شد:«آیا بهتر از ابو بکر و عمر خواهد آمد؟»

گفت:«آن ها بر بخشی از مردم برتری دارند.»

می گویم:«در این حدیث اشکال است و ابن ابی شیبه در کتاب«المصنف»در باب المهدی علیه السلام از ابو اسامه از عوف از محمد ابن سیرین روایت می کند که گفت:«در میان این امت خلیفه ای است که ابو بکر و عمر بر او برتری ندارند.»

می گویم:«این سند صحیح است و این تعبیر سبک تر از تعبیر اول است و تأویل هر دو عبارت نزد من وجیه تر است آن گونه که حدیث:«بلکه پاداش پنجاه نفر از شماست»تأویل می شود و آن برتری در شدت فتنه ها در زمان مهدی علیه السلام و یکپارچه شدن همه روم علیه او و محاصره دجال او را و مقصود از آن برتری در زیاد بودن ثواب و مقام نزد خدا نیست،زیرا احادیث صحیح و اجماع بر این است که پس از پیامبران و رسولان،ابو بکر و عمر برترین مردمند.» (1)

(ک)نعیم بن حماد از ابوسعید خدری از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«امت مهدی علیه السلام به وی پناه می برند همان گونه که زنبوران عسل به رئیس خود پناه می برند.زمین را از عدالت پر می کند همان گونه که از ظلم پر شده است تا این که مردم به حالت اول باز گردند، هیچ خوابی را بیدار نمی کند و هیچ خونی را نمی ریزد.»م.

ص: 749


1- .با وجود احادیثی همانند:«ما هفت نفر از فرزندان عبد المطلب سروران اهل بهشت هستیم؛من و حمزه و علی و جعفر و حسن و حسین و مهدی علیهم السلام.»و«این مهدی خلیفه خداست.»و«و از ماست آن کسی که عیسی بن مریم علیه السلام پشت سرش نماز می خواند.»«مهدی علیه السلام با پرچم پیامبراکرم صلی الله علیه و آله قیام می کند...که پس از رحلت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله برافراشته نشده است و برافراشته نخواهد شد تا مهدی علیه السلام ظهور کند.خداوند او را با سه هزار فرشته یاری می کند...»و«مهدی علیه السلام طاووس اهل بهشت است»و...که اهل سنت روایت کرده اند چگونه می توان در برتری مهدی علیه السلام نسبت به دیگران تردید کرد،بلکه از حدیث اول برتری پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و حمزه و علی و جعفر و حسن و حسین و مهدی علیهم السلام نسبت به همه اهل بهشت از منابع اهل سنت استفاده می شود.م.

وأخرج(ک)أیضاً عن الولید بن مسلم قال:سمعت رجلا یحدث قوما فقال:المهدیُّون ثلاثه:مهدی الخیر عمر بن عبدالعزیز،ومهدی الدم و هو الذی تسکن علیه الدماء،ومهدی الدین عیسی ابن مریم،تسلم أمته فی زمانه.

وأخرج أیضاً عن کعب قال:مهدی الخیر یخرج بعد السفیانی.

وأخرج(ک)أیضاً عن طاوس قال:إذا کان المهدیُّ یبذل المال،ویشتد علی العمال، ویرحم المساکین.

وأخرج(ک)أیضاً عن طاوس قال:وَدِدْتُ أنی لا أموت حتی أدرک زمان المهدی،یزاد للمحسن فی إحسانه،ویثاب فیه علی المسیء(؟).

وأخرج أیضاً عن أبی سعید الخدری عن النبی صلی الله علیه و سلم قال:«المهدی یصلحه اللّه فی لیله واحده».

وأخرج(ک)أیضاً عن عمر بن الخطاب أنه ولج البیت وقال:واللّه ما أدری،أدَعُ خزائن البیت وما فیه من السلاح و المال أو أقسمه فی سبیل اللّه؟فقال له علی ابن أبی طالب:امْضِ یا أمیر المؤمنین فلست بصاحبه،إنما صاحبُه منا شاب من قریش یقسمه فی سبیل اللّه فی آخر الزمان.

وأخرج(ک)أیضاً عن کعب قال:لواه یعقده المهدیُّ یبعثه إلی الترک فیهزمهم ویأخذ ما معهم من السبی و الأموال،ثم یصیر إلی الشام فیفتحها،ثم یُعْتِقُ کل مملوک معه،ویعطی أصحابه قیمتهم.

وأخرج(ک)أیضاً عن ابن لهیعه قال:یتمنَّی فی زمان المهدی الصغیرُ الکبر و الکبیرُ الصغرَ.

وأخرج(ک)أیضاً عن صباح قال:یمکث المهدیُّ فیهم تسعاً وثلاثین سنه،یقول الصغیر:

یا لیتنی کبرت،ویقول الکبیر:یا لیتنی کنت صغیراً.

وأخرج(ک)أیضا عن عبداللّه بن عمرو قال:المهدیُّ ینزل علیه عیسی ابن مریم ویصلی خلفه عیسی.

ص: 750

(ک)همچنین از ولید بن مسلم روایت می کند که گفت:«از مردی شنیدم که برای گروهی سخن می گفت و گفت:«سه مهدی وجود دارد؛مهدی خیر که عمر بن عبد العزیز است و مهدی خون که به وسیله او خونریزی متوقف می شود و مهدی دین که عیسی ابن مریم علیه السلام است.در زمان او امتش مسلمان می شوند.»

همچنین از کعب روایت می کند که گفت:«مهدی خیر پس از سفیانی ظهور می کند.»

(ک)همچنین از طاوس روایت می کند که گفت:«مهدی علیه السلام در زمان خودش مال را می بخشد و بر کارگزارانش سختگیری می نماید و به بینوایان مهربانی می نماید.»

(ک)همچنین از طاوس روایت می کند که گفت:«دوست دارم که نمیرم تا زمان مهدی علیه السلام را درک کنم.وی بر نیکی نیکوکار می افزاید و گناهکار را کیفر می دهد.»

همچنین از ابوسعید خدری از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«خداوند در یک شب به کارهای مهدی علیه السلام سامان می دهد.»

(ک)همچنین روایت می کند که عمر بن خطاب داخل کعبه شد و گفت:«به خدا سوگند! نمی دانم که آیا گنجینه های کعبه و اسلحه و مال های آن را رها کنم یا در راه خدا تقسیم نمایم؟»

علی علیه السلام فرمود:«بگذر!ای عمر!تو این کاره نیستی.این کار به دست شخصی از ماست.

جوانی از قریش که در آخرالزمان آن ها را در راه خدا تقسیم می کند.»

(ک)همچنین از کعب روایت می کند که گفت:«مهدی علیه السلام پرچمی می بندد و آن را به سوی ترک اعزام می کند.آن ها ترک را شکست می دهند و اموالشان را به غنیمت می گیرند و زنان و کودکانشان را اسیر می کنند.آنگاه به سوی شام می رود و آنجا را فتح می کند.سپس همه اسیران را آزاد می نماید و قیمت آن ها را به یارانش می پردازد.»

(ک)همچنین از ابن لهیعه روایت می کند که گفت:«در زمان مهدی علیه السلام کودکان آرزوی بزرگ شدن می کنند و بزرگان آرزوی کودکی می نمایند.»

(ک)همچنین از صباح روایت می کند که گفت:«مهدی علیه السلام سی و نه سال در میان آن ها می ماند.کودک می گوید:«ای کاش بزرگ شوم!»و بزرگ می گوید:«ای کاش!کودک بودم.»

(ک)همچنین از عبداللّه بن عمرو روایت می کند که گفت:«عیسی بن مریم علیه السلام بر مهدی علیه السلام فرود می آید و پشت سرش نماز می خواند.»

ص: 751

وأخرج(ک)عن کعب قال:المهدیُّ من ولد العباس.

وأخرج أیضا عن الزهری قال:المهدیُّ من ولد فاطمه.

وأَخرج(ک)أیضا عن کعب قال:ما المهدیُّ إلّامن قریش،وما الخلافه إلّافیهم.

وأخرج(ک)أیضا عن علی قال:المهدیُّ رجل منا من ولد فاطمه.

وأخرج(ک)أیضا عن ابن عمر أنه قال لابن الحنفیه:المهدیُّ الذی یقولون کما یقول الرجل الصالح إذا کان الرجل صالحا قیل له المهدی.

وأَخرج(ک)أیضا عن أَرْطاهَ قال:یَبْقَی المهدیُّ أربعین عاما.

وأخرج(ک)أیضا عن بقیه بن الولید قال:حیاه المهدی ثلاثون سنه.

وأَخرج(ک)أیضا عن محمد بن حمیر عن أبیه قال:یملک المهدی سبعَ سنین وشهرین وأیاما.

وأخرج(ک)أیضا عن دینار بن دینار قال:بقاء المهدی أَربعون سنه.

وأخرج(ک)أیضا عن الزهری قال:یعیش المهدیُّ أَرْبَعَ عشره سنه،ثم یموت موتاً.

وأَخرج(ک)أیضا عن علی قال:یلی المهدیُّ أمر الناس ثلاثین أو أَربعین سنه.

وأخرج(ک)أیضا عن کعب قال:یموت المهدیُّ موتاً،ثم یلی الناس بعده رجل من أهل بیته،فیه خیر وشر،وشره أکثر من خیره،یغصب الناس،ثم یدعوهم إلی الفرقه بعد الجماعه، بقاؤه قلیل،یثور به رجل من أَهل بیته فیقتله.

وأخرج(ک)أیضا عن الزهری،قال:یموت المهدیُّ موتا،ثم یصیر الناس بعده فی فتنه ویقبل إلیهم رجل من بنی مخزوم،فیبایع له،فیمکث زمانا،ثم ینادی منادٍ من السماء لیس

ص: 752

(ک)از کعب روایت می کند که گفت:«مهدی علیه السلام از فرزندان عباس است.»

و همچنین از زهری روایت می کند که گفت:«مهدی علیه السلام از فرزندان فاطمه علیها السلام است.»

(ک)همچنین از کعب روایت می کند که گفت:«مهدی علیه السلام فقط از قریش است و خلافت فقط در میان آن هاست.»

(ک)همچنین از علی علیه السلام روایت می کند که فرمود:«مهدی علیه السلام مردی از ما،از فرزندان فاطمه علیها السلام است.»

(ک)همچنین روایت می کند که ابن عمر به ابن حنفیه گفت:«مهدی که می گویند مثل این است که می گوید:«مرد صالح»هنگامی که شخصی صالح باشد به او مهدی گفته می شود.»

(ک)همچنین از ارطاه روایت می کند که گفت:«مهدی علیه السلام چهل سال می ماند.»

(ک)همچنین از بقیه بن ولید روایت می کند که گفت:«زندگی مهدی علیه السلام سی سال است.»

(ک)همچنین از محمد بن حمیر از پدرش روایت می کند که گفت:«مهدی علیه السلام هفت سال و دو ماه و چند روز حکومت می کند.»

(ک)همچنین از دینار بن دینار روایت می کند که گفت:«بقای مهدی علیه السلام چهل سال است.»

(ک)همچنین از زهری روایت می کند که گفت:«مهدی علیه السلام چهارده سال زندگی می کند، سپس فوت می کند.»

(ک)همچنین از علی علیه السلام روایت می کند که فرمود:«مهدی علیه السلام سی یا چهل سال اداره امور مردم را به عهده می گیرد.»

(ک)همچنین از کعب روایت می کند که گفت:«مهدی علیه السلام به مرگ طبیعی می میرد.آنگاه پس از وی مردی از اهل بیتش بر مردم حاکم می شود که در آن خیر و شرّ باهم است و شرّش بیش از خیرش است.حق مردم را غصب می کند آنگاه مردم را پس از متحد بودن به جدایی دعوت می کند.مدت بقای وی اندک است.مردی از خاندانش بر او یورش می برد و وی را می کشد.»

(ک)همچنین از زهری روایت می کند که گفت:«مهدی علیه السلام به مرگ طبیعی می میرد.آنگاه پس از وی مردم گرفتار فتنه می شوند و مردی از بنی مخزوم می آید با وی بیعت می شود.او

ص: 753

بإنس ولا جان:بایعوا فلانا،ولا ترجعوا علی أعقابکم بعد الهجره،فینظرون فلا یعرفون الرجل،ثم ینادی ثلاثا،ثم یبایع المنصور،فیصیر إلی المخزومی،فینصره اللّه علیه فیقتله ومَنْ معه.

وأخرج(ک)أیضا عن کعب قال:یتولَّی رجل من بنی مخزوم،ثم رجل من الموالی،ثم یسیر رجل من المغرب،رجل جسیم طویل عریض ما بین المنکبین،فیقتل مَنْ لقیه حتی یدخل بیت المقدس،فیموت موتا،فتکون الدنیا شرّا مما کانت،ثم یلی بعده رجل من مضر یقتل أهل الصلاح ظلوم غشوم،ثم یلی من بعد المضری العمانی القحطانی یسیر سیره أخیه المهدی،وعلی یدیه تفتح مدینه الروم».

وأخرج(ک)أیضا عن الولید عن معمر قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم«ما القحطانیُّ بدون المهدی».

وأخرج(ک)أیضا عن عبداللّه بن عمرو قال:بعد الجبابره الجابر،ثم المهدی،ثم المنصور،ثم السلم،ثم أمیر العصب.

وأخرج(ک)عن ابن عمرو أنه قال:یا معشر الیمن،یقولون:إن المنصور منکم،والذی نفسی بیده إنه لقرشیٌّ أبوه،ولو أشاء أن أُسمِّیه إلی أقصی جد هو له لفعلت.

وأخرج أیضا عن قیس بن جابر الصدفی أن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم قال:«سیکون من أهل بیتی رجل یملأ الأرض عدْلا کما ملئت جوراً،ثم من بعده القحطانی،والذی نفسی بیده ما هو دونه».

وأخرج(ک)أیضا عن أرطاهَ قال:ینزل المهدی بیت المقدس،ثم یکون خلف من أهل بیته بعده تطول مدتهم ویحبرون حتی یصلی الناس علی بنی العباس فلا یزال الناسُ کذلک

ص: 754

مدتی ماند آنگاه یک منادی که از انسان و جن نیست از آسمان ندا می دهد:«با فلانی بیعت کنید و پس از هجرت به عقب باز نگردید.»آن ها دقت می کنند ولی آن مرد را نمی شناسند.آنگاه سه مرتبه این ندا را سر می دهد.سپس با منصور بیعت می شود و به سوی مخزومی حرکت می کند خداوند منصور را بر او پیروز می کند و او و یارانش را می کشد.»

(ک)همچنین از کعب روایت می کند که گفت:«مردی از بنی مخزوم و پس از او مردی از موالی[غلامان آزاد شده]به حکومت می رسند.آنگاه مردی از مغرب سر بر می آورد مردی تنومند با سینه ستبر هر کس را که با وی برخورد کند،می کشد تا داخل بیت المقدس می شود.

آنگاه به مرگ طبیعی می میرد و دنیا به بدتر از گذشته بازمی گردد.آنگاه پس از او مردی از مُضَّر به حکومت می رسد که بسیار ظالم و ستمگر است پس از او یک نفر عمانی قحطانی به حکومت می رسد که به روش برادرش مهدی عمل می کند و شهر روم به دست او فتح می شود.»

(ک)همچنین از ولید از معمر روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«قحطانی کمتر از مهدی علیه السلام نیست.»

(ک)همچنین از عبداللّه بن عمرو روایت می کند که گفت:«پس از ستمگران جابر،سپس مهدی علیه السلام،سپس منصور،سپس سلم،سپس امیر عصب حکومت می کنند.

(ک)از ابن عمرو روایت می کند که گفت:«ای گروه یمن،می گویند:«منصور از شماست.» سوگند به کسی که جانم در اختیار اوست،حتماً پدرش قریشی است و اگر بخواهم تا بالاترین اجدادش را نام ببرم،قطعا این کار را می کنم.»

همچنین از قیس بن جابر صدفی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«از اهل بیت من مردی خواهد بود که زمین را از عدالت پر می کند همان گونه که از ظلم پر شده است،آنگاه پس از او قحطانی است.سوگند به کسی که جانم در اختیار اوست قحطانی کمتر از آن نیست.»

(ک)همچنین از ارطاه روایت می کند که گفت:«مهدی علیه السلام در بیت المقدس منزل می کند.

آنگاه جانشینان وی از اهل بیتش زمان طولانی حکومت می کنند و به خوشگذرانی می پردازند،

ص: 755

حتی یغزو مع و الیهم القسطنطینیه،و هو رجل صالح یسلمها إلی عیسی ابن مریم،ولا یزال الناس فی رخاء ما لم ینتقص ملک بنی العباس،فإذا انتقص ملکهم لم یزالوا فی فتن حتی یقوم المهدی.

وأخرج(ک)أیضا عن عبداللّه بن عمرو قال:ثلاثه أمراء یتوالَوْنَ تفتح کلها علیهم،کلهم صالح:الجابر،ثم المفرج،ثم ذو العصب،یمکثون أربعین سنه،ثم لا خیر فی الدنیا بعدهم.

وأخرج(ک)أیضاً عن سلیمان بن عیسی قال:بلغنی أن المهدی یمکث أربع عشره سنه ببیت المقدس،ثم یموت،ثم یکون من بعده رجل من قوم تبع یقال له«المنصور»یمکث ببیت المقدس إحدی وعشرین سنه،ثم یقتل،ثم یملک المولی ویمکث ثلاث سنین،ثم یقتل،ثم یملک بعده هشیم المهدی ثلاث سنین وأربعه أشهر وعشره أیام.

وأخرج(ک)أیضا عن کعب قال:یکون بعد المهدی خلیفه من أهل الیمن من قحطان، أخو المهدی فی دینه،یعمل بعمله،و هو الذی یفتح مدینه الروم،ویصیب غنائمها.

وأخرج(ک)أیضا عن أرطاه قال:یکون بین المهدی وبین الروم هُدْنه،ثم یهلک المهدی ثم یلی رجل من أهل بیته یعدل قلیلا ثم یقتل.

وأخرج(ک)أیضا عن قیس بن جابر الصدفی أن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم قال:«القحطانی بعد المهدی،وما هو دونه».

وأخرج أیضاً عن أرطاه قال:بلغنی أن المهدی یعیش أربعین عاما ثم یموت علی فراشه؛ثم یخرج رجل من قحطان مثقوب الأذنین علی سیره المهدی،بقاؤه عشرون سنه،

ص: 756

به طوری که مردم بر بنی عباس درود می فرستند.مردم همواره در همین وضعیت هستند تا همراه حاکم خود با قسطنطنیه می جنگند و حاکم آن ها مرد صالحی است که آن را به عیسی ابن مریم علیه السلام تحویل می دهد.

و مردم همواره در آسایشند تا وقتی که حکومت بنی عباس ضعیف نشده است آنگاه وقتی حکومت آن ها ضعیف شود،پیوسته در فتنه اند تا مهدی علیه السلام قیام کند.»

(ک)همچنین از عبداللّه بن عمرو روایت می کند که گفت:«سه حاکم پی در پی می آیند که بر همه زمین حکومت می کنند و همگی صالحند.آن ها عبارتند از:جابر،سپس مفرج،سپس ذوعصب.چهل سال می مانند،آنگاه پس از ایشان خیری در دنیا نیست.»

(ک)همچنین از سلیمان بن عیسی روایت می کند که گفت:«به من رسیده است که مهدی علیه السلام چهارده سال در بیت المقدس می ماند و سپس فوت می کند.آنگاه پس از او مردی از قوم تبع به نام منصور بیست و یک سال در بیت المقدس می ماند،سپس کشته می شود.آنگاه برده آزاد شده ای به حکومت می رسد و سه سال می ماند و کشته می شود.آنگاه پس از او هشیم مهدی سه سال و چهار ماه و ده روز حکومت می کند.»

(ک)همچنین از کعب روایت می کند که گفت:«پس از مهدی علیه السلام خلیفه ای از اهل یمن از قحطان است.وی برادر دینی مهدی علیه السلام است و کارهای او را انجام می دهد.وی همان کسی است که شهر روم را فتح می کند و غنیمت های آن را به دست می آورد.»

(ک)همچنین از ارطاه روایت می کند که گفت:«میان مهدی علیه السلام و روم صلحی برقرار می شود،آنگاه مهدی علیه السلام فوت می کند و مردی از اهل بیتش به حکومت می رسد که اندکی به عدالت عمل می کند،سپس کشته می شود.»

(ک)همچنین از قیس بن جابر صدفی روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«قحطانی پس از مهدی علیه السلام است و او کمتر از مهدی علیه السلام نیست.»

همچنین از ارطاه روایت می کند که گفت:«به من رسیده است که مهدی علیه السلام چهل سال زندگی می کند.آنگاه در رختخواب می میرد.سپس مردی سوراخ گوش از قحطان به روش مهدی علیه السلام قیام می کند که بیست سال می ماند و آنگاه با اسلحه کشته می شود.سپس مردی از

ص: 757

ثم یموت قتیلا بالسلاح،ثم یخرج رجل من أهل بیت النبی صلی الله علیه و سلم مهدیٌّ حسن السیره،یغزو مدینه قیصر،و هو آخر أمیر من أمه محمد صلی الله علیه و سلم،ثم یخرج فی زمانه الدجَّالُ وینزل فی زمانه عیسی بن مریم.

هذه الآثار کلها لخصتها من کتاب الفتن لنعیم بن حماد،و هو أحد الأئمه الحفاظ،وأحد شیوخ البخاری.

وبقی من أخبار المهدی ما أخرج(ک)ابنُ أبی شیبه فی المصنف عن أبی سعید الخدری قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یکون فی أمتی المهدیُّ إن طال عمره أو قصر عمره ملک سبع سنین، أو ثمان سنین،أو تسع سنین،فیملؤها قسطاً وعدلا کما ملئت جوراً وظلما،وتمطر السماء مطرها،وتخرج الأرض برکتها،وتعیش أمتی فی زمانه عیشاً لم تعشه قبل ذلک».

وأخرج(ک)ابن أبی شیبه عن ابن عباس قال:لا تمضی الأیام و اللیالی حتی یلی منا أهل البیت فتی لم تلبسه الفتن لم یلبسها،قیل:یا أبا العباس یعجز عنها مشیختکم وینالها شبابکم؟قال:هو أمر اللّه یؤتیه مَنْ یشاء.

وأخرج(ک)ابن أبی شیبه عن حکیم بن سعد قال:لما قام سلیمان فأظهر ما أظهر قلت لأبی یحیی:هذا المهدی الذی یذکر؟قال:لا.

وأخرج(ک)ابن أبی شیبه عن إبراهیم بن میسره قال:قلت لطاوس:عمر ابن عبدالعزیز المهدیُّ؟قال:قد کان مهدیّا ولیس به،إن المهدیَّ إذا کان زِیدَ[المحسن]فی إحسانه ویکتب علی المسیء من إساءته،و هو یبذل المال،ویشتدّ علی العمال،ویرحم المساکین.

وأخرج(ک)أبو نعیم فی الحلیه عن إبراهیم بن میسره،قال:قلت لطاوس:عمر بن عبدالعزیز هو المهدی؟قال:هو مهدیّ ولیس به،إنه لم یستکمل العدل کله.

ص: 758

اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله که مهدی و نیک روش است،می آید.وی با شهر قیصر می جنگد و آخرین حاکم از امت محمد صلی الله علیه و آله است.سپس در زمان وی دجال خروج می کند و عیسی بن مریم علیه السلام فرود می آید.»

تمام این احادیث را از کتاب«الفتن»متعلق به نعیم بن حماد یکی از حافظان و استادان بخاری خلاصه کردم.

احادیث باقی مانده از اخبار مهدی علیه السلام

(ک)ابن ابی شیبه در کتاب«المصنف»از ابوسعید خدری روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«در میان امت من مهدی علیه السلام خواهد بود،اگر عمرش بلند یا کوتاه باشد هفت یا هشت یا نه سال حکومت خواهد کرد.آنگاه آن را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است و آسمان بارانش را می بارد و زمین برکت هایش را خارج می کند و امت من در زمان او به گونه ای زندگی خواهد کرد که پیش از آن زندگی نکرده است.»

(ک)ابن ابی شیبه از ابن عباس روایت می کند که گفت:«روزها و شب ها نمی گذرد تا جوانی از ما اهل بیت به حکومت رسد که فتنه ها او را به اشتباه نینداخته است و به آن ها آلوده نشده است.»

گفته شد:«ای ابو العباس!آیا پیرانتان از رسیدن به حکومت ناتوانند و جوانانتان به آن می رسند؟»گفت:«آن امر خداست به هر که بخواهد می بخشد.»

(ک)ابن ابی شیبه از حکیم بن سعد روایت می کند که گفت:«هنگامی که سلیمان قیام کرد و انجام داد آنچه را که انجام داد به ابو یحیی گفتم:«آیا این مهدی علیه السلام است که گفته می شود؟» گفت:«نه.»

(ک)ابن ابی شیبه از ابراهیم بن میسره روایت می کند که گفت:«به طاوس گفتم:«آیا عمر بن عبد العزیز مهدی است؟»

گفت:«او راه یافته بود ولی مهدی نبود.همانا مهدی علیه السلام هنگامی است که بر نیکی نیکوکار بیفزاید و خطای بدکاران را علیه آنان ثبت نماید و او مال را می بخشد و بر کارگزاران سختگیری می کند و با بینوایان مهربان است.»

(ک)ابو نعیم در کتاب«الحلیه»از ابراهیم بن میسره روایت می کند که گفت:«به طاوس گفتم:«آیا عمر بن عبد العزیز همان مهدی علیه السلام است؟»

گفت:«او راه یافته است،ولی مهدی علیه السلام نیست.همانا او همه عدالت را کامل نکرد.»

ص: 759

وأخرج المحاملی فی أمالیه عن أبی جعفر محمد بن علی بن حسین قال:یزعمون أنی أنا المهدی،وإنی إلی أجلی أدنی منّی إلی ما یدَّعُونَ.

وأخرج(ک)أبو عمرو الدانی فی سننه عن حذیفه قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«یلتفت المهدی و قد نزل عیسی ابن مریم کأنما یقطر من شَعْره الماء،فیقول المهدی:تقدم صلِّ بالناس،فیقول عیسی:إنما أقیمت الصلاه لک،فیصلی خلف رجل من ولدی»الحدیث.

وأخرج(ک)ابن الجوزی فی تاریخه عن ابن عباس قال:قال النبی صلی الله علیه و سلم:«ملک الأرض أربعه مؤمنان وکافران،فالمؤمنان ذوالقرنین،وسلیمان،والکافران نمروذ،وبخت نصر، وسیملکها خامس من أهل بیتی».

وأخرج(ک)أبو عمرو الدانی فی سننه عن ابن شَوْدب قال:إنما سمی المهدی لأنه یهدی إلی جبل من جبال الشام،یستخرج منه أسفار التوراه یُحاجّ بها الیهود،فیسلم علی یدیه جماعه من الیهود.

وأخرج(ک)الدانی عن الحکم بن عتیبه قال:قلت لمحمد بن علی سمعنا أنه سیخرج منکم رجل یعدل فی هذه الأمه،قال:إنا نرجو ما یرجو الناس،وإنا نرجو لو لم یبق من الدنیا إلّا یوم لَطَوَّلَ الله ذلک الیوم حتی یکون ماترجوه هذه الأمه،وقبل ذلک فتنه شر،فتنه یمسی الرجل مؤمنا ویصبح کافراً ویصبح مؤمناً ویمسی کافراً،فمن أدرک ذلک منکم فلیتق اللّه، ولیکن من أحْلاسِ بیته.

وأخرج(ک)الدانی عن سَلَمه بن زُفَر قال:قیل یوما عند حذیفه:قد خرج المهدیّ.

ص: 760

محاملی در کتاب خود از ابو جعفر محمد بن علی بن حسین علیهم السلام روایت می کند که فرمود:

«می پندارند که من مهدی علیه السلام هستم،در صورتی که من به مرگم نسبت به آنچه ادعا می کنند نزدیک ترم.»

(ک)ابو عمرو دانی در«سنن»خود از حذیفه روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«عیسی ابن مریم علیه السلام به گونه ای فرود می آید که گویا از موهایش آب می چکد.در این هنگام مهدی علیه السلام به او می گوید:«جلو بیا و برای مردم نماز بخوان!»

عیسی علیه السلام می گوید:«همانا نماز برای تو اقامه شده است.»آنگاه وی پشت سر مردی از فرزندان من نماز می خواند...»

(ک)ابن جوزی در تاریخ خود از ابن عباس از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«چهار نفر دو مؤمن و دو کافر بر همه جهان حکومت کرده اند،دو نفر مؤمن ذوالقرنین و سلیمان علیه السلام و دو نفر کافر نمرود و بُخت نصر هستند و در آینده فرد پنجمی از اهل بیت من بر همه زمین حکومت خواهد کرد.»

(ک)ابو عمرو دانی در«سنن»خود از ابن شودب روایت می کند که گفت:

«همانا به این دلیل مهدی علیه السلام به این نام نامیده شده است که به کوهی از کوه های شام راهنمایی می شود و از آنجا اسفار تورات را بیرون می آورد و به وسیله آن ها با یهودیان بحث می کند.آنگاه گروهی از یهودیان به دست او مسلمان می شوند.»

(ک)دانی از حکم بن عتیبه روایت می کند که گفت:«به محمد بن علی امام باقر علیه السلام گفتم:

«شنیده ایم که مردی از شما قیام خواهد کرد که عدالت را در میان این امت برقرار می کند.»

فرمود:«ما نیز امیدواریم به آنچه مردم امیدوارند و ما امیدواریم که اگر فقط یک روز از دنیا باقی مانده باشد،حتماً خداوند آن روز را بلند می کند تا آنچه این امت امیدوارند واقع شود و پیش از آن فتنه بدی خواهد بود.فتنه ای که در آن مرد،هنگام شب مؤمن است و صبح کافر می شود و هنگام صبح مؤمن است و شب کافر می شود،پس هر یک از شما آن را درک کند باید تقوای خدا را پیشه کند و از لوازم منزلش باشد.»

(ک)دانی از سلمه بن زُفَر روایت می کند که گفت:«یک روز نزد حذیفه گفته شد:

«مهدی علیه السلام ظهور کرده است.»

ص: 761

فقال:لقد أفلحتم إن خرج وأصحاب محمد بینکم،إنه لا یخرج حتی یکون غائبٌ أحبَّ إلی الناس منه،مما یلقون من الشر.

وأخرج(ک)الدانی عن قتاده قال:یُجاء إلی المهدی فی بیته و الناسُ فی فتنه یُهَرَاقُ فیها الدماء یقال له قم علینا فیأبی حتی یخوف بالقتل،فإذا خوف بالقتل قام علیهم فلا یُهَرَاق بسببه محجمه دَمٍ.

وأخرج(ک)الدانی عن حذیفه قال:قال النبی صلی الله علیه و سلم:«تکون وقعه بالزَّوْرَاء،قال:یا رسول اللّه وما الزوراء؟قال:مدینه بالمشرق بین أنهارٍ،یسکنها شرار خلق اللّه وجبابره من أمتی، یقذف بأربعه أصناف من العذاب بالسیف وخسف وقذف ومسخ».

وقال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«إذا خرجت السودانُ طلبت العرب مکشوفون حتی یلحقوا ببطن الأرض،أو قال ببطن الأردن،فبینما هم کذلک إذ خرج السفیانی فی ستین وثلثمائه راکب حتی یأتی دمشق،فلا یأتی علیهم شهر حتی یتابعه من کلب ثلاثون ألفا،فیبعث جیشاً إلی العراق،فیقتل بالزوراء مائه ألف،وینجرون إلی الکوفه فینهبونها،فعند ذلک تخرج رایه من المشرق ویقودُها رجل من تمیم یقال له شعیب بن صالح،فیستنقذ مافی أیدیهم من سبی أهل الکوفه ویقتلهم،ویخرج جیش آخر من جیوش السفیانی إلی المدینه فینهبونها ثلاثه أیام،ثم یسیرون إلی مکه حتی إذا کانوا بالبَیْداء بعث اللّه جبریل فیقول:یا جبریل،عذِّبهم.

ص: 762

حذیفه گفت:«اگر ظهور کند و یاران محمد صلی الله علیه و آله در میان شما باشند،حتماً رستگار شده اید.

او ظهور نمی کند تا هیچ غایبی نزد مردم محبوب تر از او نباشد،به خاطر آنچه از بدی و شر به آن ها می رسد.»

(ک)دانی از قتاده روایت می کند که گفت:«در حالی که مردم در فتنه ای هستند که در آن خون ها ریخته می شود،نزد مهدی علیه السلام در خانه اش آمده می شود و به وی گفته می شود:

«رهبری ما را به عهده بگیر!»ولی او نمی پذیرد تا این که تهدید به قتل می شود هنگامی که تهدید به قتل شد،رهبری آن ها را به عهده می گیرد و به سبب او به اندازه حجامت خون ریخته نمی شود.»

(ک)دانی از حذیفه روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«در زوراء حادثه ای رخ می دهد.»

گفت:«ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!زوراء چیست؟»

فرمود:«شهری در مشرق در میان نهرها که بدترین خلق خدا و ستمگران امت من در آنجا ساکن می شوند.به چهار گونه عذاب گرفتار می شوند:شمشیر و فرو رفتن در زمین و عذاب آسمانی و مسخ شدن.»

و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«هنگامی که سیاهان برهنه،اعراب را تعقیب می کنند تا به وسط زمین می رسند(یا فرمود:«به وسط اردن می رسند.)در همین هنگام سفیانی با سیصد و شصت سوار خروج می کند تا به دمشق می رسد.یک ماه نمی گذرد که سی هزار نفر از قبیله کلب از آن ها پیروی می کنند.آنگاه سپاهی به عراق اعزام می کند.آن ها در زوراء یک صد هزار نفر را می کشند،سپس به کوفه می آیند و آنجا را غارت می کنند.در این هنگام از مشرق پرچمی به حرکت در می آید که مردی از تمیم به نام شعیب بن صالح،رهبری آن را بر عهده دارد.وی اسیران کوفه را از دست سپاه سفیانی آزاد می کند و افراد سفیانی را می کشد.

سفیانی سپاه دیگری به مدینه می فرستد و به مدت سه روز آنجا را غارت می کنند سپس به سوی مکه حرکت می کنند،آنگاه وقتی به بیداء می رسند،خداوند جبرئیل علیه السلام را برمی انگیزد و می فرماید:«ای جبرئیل علیه السلام!آن ها را عذاب کن.»

ص: 763

فیضربهم برجله ضربه یخسف اللّه بهم فلا یبقی منهم إلّارجلان،فیقدمان علی السفیانی فیخبرانه بَخسْف الجیش،فلا یَهُوله،ثم إن رجالاً من قریش یهربون إلی قسطنطینیه،فیبعث السفیانی إلی عظیم الروم أن یبعث بهم فی المجامع،فیبعث بهم إلیه،فیضرب أعناقهم علی باب المدینه بدمشق.

قال حذیفه:حتی إنه یُطاف بالمرأه فی مسجد دمشق فی الثوب علی مجلس مجلس حتی تأنی فَخِذَ السفیانی فتجلس علیه و هو فی المحراب قاعد،فیقوم رجل مسلم من المسلمین فیقول:ویحکم،أَکفَرْتُمْ بعد ایمانکم،إن هذا لا یحل،فیقوم فیضرب عنقه فی مسجد دمشق،ویقتل کل مَنْ شایعه علی ذلک،فعند ذلک ینادی منادٍ من السماء أیُّها الناسُ إن اللّه قد قطع عنکم مده الجبار و المنافقین وأشیاعهم وولاکم خیر أمه محمد صلی الله علیه و سلم،فالحقوا به بمکه فإنه المهدی واسمه أحمد بن عبداللّه.

قال حذیفه:فقام عمران بن الحصین فقال:یا رسول اللّه کیف لنا حتی نعرفه؟قال:هو رجل من وَلدی،کأنه من رجال بنی إسرائیل،علیه عباءتان قطوانیتان،کأنَّ وجهه الکوکب الدرِّی[فی اللون]فی خده الأیمن خالٌ أسود،ابن أربعین سنه،فیخرج الأبدال من الشام وأشباههم ویخرج إلیه النجباء من مصر وعصائب أهل الشرق وأشباههم حتی یأتوا مکه فیبایع له بین الرکن و المقام،ثم یخرج متوجهاً إلی الشام وجبریل علی مقدمته ومیکائیل علی ساقته،فیفرح به أهل السماء وأهل الأرض و الطیر و الوحوش و الحیتان فی البحر، وتزید المیاه فی دولته،وتمدّ الأنهار،وتُضْعِفُ الأرض أهلها،وتستخرج الکنوز،فیقدم الشام،فیذبح السفیانی تحت الشجره التی أغصانها إلی بحیره طبریه،ویقتل کلباً.

ص: 764

جبرئیل علیه السلام با پا یک ضربه به آن ها می زند.خداوند آن ها را در زمین فرو می برد و از آن ها هیچ کس باقی نمی ماند به جز دو نفر که نزد سفیانی می آیند و فرو رفتن سپاه را به او خبر می دهند ولی این خبر او را نمی ترساند.سپس گروهی از قریش به قسطنطنیه می گریزند.

سفیانی به پادشاه روم پیام می فرستد که آن ها را با بند و زنجیر تحویل دهد.پادشاه روم آن ها را می فرستد و سفیانی در دروازه دمشق گردنشان را می زند.»

حذیفه می گوید:«وضعیت به جایی می رسد که در مسجد دمشق زنی را با لباس بر همه گروه های در مسجد می گردانند تا این که نزد سفیانی می آید و بر روی ران او می نشیند که در محراب نشسته است.در این هنگام یکی از مسلمانان به پا می خیزد و می گوید:«وای بر شما! آیا پس از ایمانتان کافر شدید؟این کار حلال نیست.»

آنگاه سفیانی برمی خیزد و در مسجد دمشق گردنش را می زند و هر کس را که از او طرفداری کند،می کشد.در این هنگام منادی از آسمان ندا می دهد:

«ای مردم!همانا خداوند زورمداران و منافقان و پیروانشان را از سر شما ریشه کن کرد و بهترین امت محمد صلی الله علیه و آله را بر شما حاکم کرد،پس به مکه بپیوندید،که او مهدی علیه السلام است و نامش احمد بن عبداللّه است.»

حذیفه گفت:«در این هنگام عمران بن حصین به پا خاست و گفت:«ای رسول خدا صلی الله علیه و آله! ویژگی هایش را برای ما بیان کن تا او را بشناسیم.»

فرمود:«او مردی از فرزندان من است که گویا از مردان بنی اسرائیل است،دو عبای قطوانی بر تن دارد.صورتش(در رنگ)همانند ستاره تابناک،بر گونه راستش خال سیاهی و چهل ساله است.ابدال و اشباه آنان را از شام و نجبای مصر و عصائب اهل شرق و نظایرشان به سوی او می آیند تا همگی به مکه می آیند و میان رکن و مقام با او بیعت می شود.سپس در حالی که جبرئیل علیه السلام در پیشاپیش او و میکائیل پشت سرش هستند به سوی شام حرکت می کند اهل آسمان و اهل زمین و پرندگان و حیوانات وحشی و ماهیان دریا به خاطر او شادمانند در حکومت او آب ها زیاد و رودها پر آب می شود و زمین اهلش را میهمانی می کند و گنج ها را بیرون می آورد.وی به شام می رود و سفیانی را در زیر درختی که شاخه هایش به سوی دریاچه طبریه است،می کشد و قبیله کلب را می کشد.»

ص: 765

قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:فالخائب من خاب یوم کلب ولو بعقال،قال حذیفه:یا رسول اللّه، کیف یحل قتالهم وهم مُوَحدون؟فقال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:یا حذیفه هم یومئذٍ علی ردَّهٍ،یزعمون أن الخمر حلال،ولا یصلون».

وأخرج(ک)الدانی عن شهر بن حَوشَب قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم«سیکون فی رمضان صوتٌ،وفی شوال معمعه،وفی ذی الحجه تحارب القبائل،وعلامته[أنْ]ینهب الحاجُّ، وتکون مَلْحمه بمنی،تکثر فیها القتلی،وتسیل فیها الدماء،حتی تسیل دماؤهم علی الجمره،حتی یهرب صاحبهم فیؤتی بین الرکن و المقام فیبایَعُ و هو کاره،ویقال له:إن أبیت ضربنا عنقک،یرضی به ساکن السماء وساکن الأرض».

وأخرج(ک)نعیم عن کعب قال:یطلع نجم من المشرق قَبْلَ خروج المهدی،له ذَنَبٌ یضیء.

وأخرج نعیم عن شریک قال:بلغنی أنه قبل خروج المهدی ینکسف القمر فی شهر رمضان مرتین.

وأخرج أبو غنم الکوفی فی کتاب الفتن عن علی بن أبی طالب قال:وَیْحاً للطالقان؛فإن للّه فیه کنوزاً لیست من ذهب ولا فضه،ولکن بها رجال عَرَفوا اللّه حقّ معرفته،وهم أنصار المهدی آخر الزمان.

وأخرج أبو بکر الإسکافی فی فوائد الأخبار عن جابر بن عبداللّه قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم،«مَنْ کَذَّبَ بالدجَّال فقد کفر،ومن کذب بالمهدی فقد کفر».

ص: 766

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«زیانکار کسی است که روز کلب را از دست بدهد هر چند به یک پای بند شتر باشد.»

حذیفه گفت:«ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!چگونه جنگ با آن ها جایز است با این که آن ها موحدند؟»

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«ای حذیفه!آنان در آن روز مرتدند،شراب را حلال می شمارند و نماز نمی خوانند.»

(ک)دانی از شهر بن حوشب روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«در ماه رمضان صدا و در ماه شوال فتنه و آشوب و در ماه ذی الحجه جنگ میان قبیله ها رخ می دهد و نشانه آن غارت شدن حج گزاران است و حادثه وحشتناکی در منا رخ می دهد که کشتار زیادی در آن می شود و خون ها جاری می گردد به طوری که خون های آن ها بر جمره جاری می شود،تا این که امام مردم می گریزد آنگاه میان رکن و مقام نزد او می آیند و بر خلاف میلش با او بیعت می شود.به او گفته می شود:«اگر نپذیری گردنت را می زنیم.»ساکنان آسمان و ساکنان زمین از او خشنودند.»

(ک)نعیم از کعب روایت می کند که گفت:«پیش از ظهور مهدی علیه السلام ستاره ای طلوع می کند که دارای دنباله ای نورانی است.»

نعیم از شریک روایت می کند که گفت:«به من رسیده است که پیش از ظهور مهدی علیه السلام در ماه رمضان دو بار ماه می گیرد.»

ابو غنم کوفی در کتاب«الفتن»از علی علیه السلام روایت می کند که فرمود:

«بیچاره طالقان!همانا خداوند در آن گنج هایی دارد که از طلا و نقره نیست؛بلکه در آنجا مردانی هستند که خداوند را آن گونه که شایسته است شناخته اند و آنان یاران مهدی علیه السلام در آخرالزمان هستند.»

ابو بکر اسکافی در کتاب«فوائد الاخبار»از جابر بن عبداللّه روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«هر کس دجال را تکذیب کند،قطعا کافر شده است و هر کس مهدی علیه السلام را تکذیب کند حتماً کافر شده است.»

ص: 767

وأخرج(ک)نعیم عن جعفر بن یسار الشامی قال:یبلغ ردُّ المهدی المظالم حتی لو کان تحت ضرس إنسان شیء انتزعه حتی یردَّه.

وأخرج(ک)نعیم عن سلمان بن عیسی قال:بلغنی أنه علی یدی المهدی یظهر تابوت السکینه من بحیره طبریه حتی یُحمَلَ فیوضع بین یدیه ببیت المقدس،فإذا نظرت إلیه الیهود أسلمت إلّاقلیلا منهم.

وفی(ک)الفردوس من حدیث ابن عباس مرفوعا:المهدیُّ طاوسُ أهل الجنه.

وأخرج(ک)أبو عمرو الدانی فی سننه عن جابر بن عبداللّه قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«لا تزال طائفه من أمتی تقاتل علی الحق حتی ینزل عیسی ابن مریم عند طلوع الفجر ببیت المقدس،ینزل علی المهدی فیقال:تقدم یا نبی اللّه فصلِّ بنا،فیقول:هذه الأمه أمراء بعضهم علی بعض».

وأخرج(ک)نعیم عن خالد بن سمیر قال:هرب موسی بن طلحه بن عبید اللّه من المختار إلی البصره وکان الناس یرون فی زمانه أنه المهدیُّ.

وأخرج نعیم عن صباح قال:لا خلافه بعد حمل بنی أمیه حتی یخرج المهدیُّ.

وأخرج نعیم عن عبداللّه بن عمرو بن العاص قال:وجدت فی بعض الکتب یوم الیرموک:أبو بکر الصدیق أصبتم اسمه،عمر الفاروق قرن من حدید أصبتم اسمه،عثمان ذوالنورین أوِتیَ کفلین (1)من الرحمه لأنه قتل مظلوما أصبتم اسمه،ثم یکون سفّاح،ثم یکون منصور،ثم یکون الأمین،ثم یکون مهدیٌّ،ثم یکون سیف وسلام یعنی صلاحاً وعافیه ثم یکون أمیر العصب،سته منهم من ولد کعب بن لؤی ورجل من قحطان،کلهم صالح لا یری مثله.ب.

ص: 768


1- .فی نسخه«أوفی کفلین»والمعنی قریب.

(ک)نعیم از جعفر بن یسار شامی روایت می کند که گفت:«مهدی علیه السلام در باز گرداندن حق مردم به آن ها تا آنجا پیش می رود که اگر زیر دندان شخصی چیزی باشد آن را بیرون می آورد تا به صاحبش باز گرداند.»

(ک)نعیم از سلمان بن عیسی روایت می کند که گفت:«به من رسیده است که به دست مهدی علیه السلام تابوت سکینه صندوق آرامش از دریاچه طبریه آشکار می شود تا این که حمل می شود و در بیت المقدس در مقابلش قرار داده می گردد.آنگاه وقتی یهودیان آن را مشاهده می کنند،به جز اندکی از ایشان مسلمان می شوند.»

(ک)در کتاب الفردوس به ابن عباس می رساند که گفت:«مهدی علیه السلام طاوس اهل بهشت است.»

(ک)ابو عمرو دانی در«سنن»خود از جابر بن عبداللّه روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«همواره گروهی از امت من برای حق نبرد می کنند تا این که عیسی ابن مریم علیه السلام هنگام سپیده دم در بیت المقدس بر مهدی علیه السلام فرود می آید.آنگاه گفته می شود:«ای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله جلو بیا و برای ما نماز بخوان!»

وی می گوید:«این امت،بعضی از آنها امیر بعضی دیگرند.»

(ک)نعیم از خالد بن سمیر روایت می کند که گفت:«موسی بن طلحه بن عبیداللّه از مختار به بصره گریخت و در زمان مختار مردم او را مهدی می دانستند.»

ابو نعیم از صباح روایت می کند که گفت:«پس از بردن بنی امیه خلافت نیست تا مهدی علیه السلام ظهور کند.»

نعیم از عبداللّه بن عمرو عاص روایت می کند که گفت:«در نبرد یرموک در برخی کتاب ها یافتم:«ابو بکر صدیق را به نامش دست یافتید،عمر فاروق رئیس آهنین را به نامش دست یافتید.عثمان،ذو النورین که دو بهره از رحمت به او داده شده است؛زیرا مظلوم کشته شد به نامش دست یافتید،سپس سفاح است،آنگاه منصور است،آنگاه امین است،آنگاه مهدی است آنگاه شمشیر و سلام یعنی صلاح و عافیت است،آنگاه امیر عصب است شش نفر از آنان از نسل کعب بن لوی و یک نفر از قحطان که همگی صالحند و نظیرشان دیده نمی شود.»

ص: 769

وأخرج(ک)نعیم عن عبداللّه بن عمرو قال:یکون بعد الجبارین الجابر یَجبُرُ اللّه به أمه محمد صلی الله علیه و سلم،ثم المهدی،ثم المنصور،ثم السلام،ثم أمیر العصب،فمن قدر علی الموت بعد ذلک فلیمت.

وأخرج نعیم من طریق علی بن أبی طلحه عن ابن عباس قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«إذا مات الخامس من أهل بیتی فالهرج فالهرج حتی یموت السابع،قالوا:وما الهرج؟قال:القتل کذلک حتی یقوم المهدی».

وأخرج(ک)نعیم عن محمد بن الحنفیه قال:یملک بنوالعباس حتی ییأس من الخیر،ثم یتشعث أمرهم فی سنه خمس وتسعین،فان لم تجدوا إلّاجُحْرَ عقرب فادخلوا فیه،فإنه یکون فی الناس شر طویل،ثم یزول ملکهم سنه سبع وتسعین أو تسع وتسعین،ویقوم المهدی فی سنه مائتین.

وأخرج(ک)نعیم عن عبدالسلام بن مسلم،قال:لا یزال الناس بخیر فی رخاء ما لم ینتَقِض ملک بنی العباس،فإذا انتقض ملکهم لم یزالوا فی فتنه حتی یقوم المهدی.

وأخرج(ک)نعیم عن الحکم بن نافع قال:یقاتل السفیانی الترک،ثم یکون استئصاله علی ید المهدیِّ،وأول لواء یعقده المهدی یبعثه إلی الترک.

وقال ابن سعد فی الطبقات:أخبرنا الواقدی قال:سمعت مالک بن أنس یقول:خرج محمد بن عَجْلان مع عبداللّه بن حسن حین خرج بالمدینه،فلما قتل محمد بن عبداللّه وولی جعفر بن سلیمان بن علی المدینه بعث إلی محمد بن عجلان فأتی به فبکته وکلّمه کلاما شدیداً،

ص: 770

(ک)نعیم از عبداللّه بن عمرو روایت می کند که گفت:«پس از جباران جابر است که خداوند به وسیله او امت محمد صلی الله علیه و آله را جبران می کند،سپس مهدی،سپس منصور،سپس سلام،سپس امیر عصب،پس از آن هر کس می تواند بمیرد،باید بمیرد.»

و نعیم از علی بن ابی طلحه از ابن عباس روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«هنگامی که پنجمین از اهل بیت من بمیرد،هرج و هرج می شود تا هفتمین بمیرد.»گفتند:«هرج چیست؟»

فرمود:«کشتار هست تا مهدی علیه السلام قیام کند.»

(ک)نعیم از محمد بن حنفیه روایت می کند که گفت:«بنی عباس (1)حکومت می کنند تا این که از خیر،قطع امید می شود.آنگاه در سال نود و پنج کارشان پریشان می شود،به گونه ای که اگر غیر از سوراخ عقرب نیافتید،وارد آن شوید زیرا شر طولانی در میان مردم خواهد بود، سپس حکومت آنان در سال نود و هفت یا نود و نه منقرض می شود و در سال دویست مهدی علیه السلام ظهور می کند.»

(ک)نعیم از عبد السلام بن مسلم روایت می کند که گفت:«همواره مردم در خیر و آسایش و رفاهند تا وقتی که حکومت بنی عباس منقرض نشود.آنگاه وقتی حکومت آنان منقرض شد،همواره در فتنه اند تا مهدی علیه السلام قیام کند.»

(ک)نعیم از حکم بن نافع روایت می کند که گفت:«سفیانی با ترک نبرد می کند،سپس درماندگی آن ها به دست مهدی علیه السلام است و نخستین نیرویی که مهدی علیه السلام اعزام می کند به سوی ترک است.»

ابن سعد در کتاب«الطبقات»از واقدی از مالک بن انس روایت می کند که گفت:«هنگامی که عبداللّه بن حسن در مدینه قیام کرد،محمد بن عجلان نیز در قیام او شرکت کرد،آنگاه پس از کشته شدن محمد بن عبداللّه و منصوب شدن جعفر بن سلیمان به حکومت مدینه به دنبال محمد بن عجلان فرستاد و او را احضار کرد.آنگاه به او پرخاش کرد و سخنان تندی به او گفت.ت.

ص: 771


1- .ظاهرا مقصود بنی امیه است.

وقال:خرجتَ مع الکذَّاب،فلم یتکلم محمد بن عجلان بکلمه إلّاأنه یحرک شفتیه بشیء لا یُدْرَی ماهو،فیظن أنه یدعو،فقام مَنْ حضر جعفر بن سلیمان من فقهاء أهل المدینه وأشرافهم فقالوا:أصلح اللّه الأمیر!محمد بن عجلان فقیه أهل المدینه وعابدها،وإنما شبِّهَ علیه،وظن أنه المهدی الذی جاءت فیه الروایه،فلم یزالوا یطلبون إلیه حتی ترکه،فولّی محمد بن عجلان منصرفا لم یتکلم بکلمه حتی أتی منزله.

وأخرج(ک)نعیم عن کعب قال:یحاصر الدجَّالُ المؤمنین ببیت المقدس،فیصیبهم جوع شدید حتی یأکلوا أوتار قسیهم من الجوع،فبینما هم علی ذلک إذ سمعوا صوتاً فی الغَلَسِ، فیقولون:إن هذا لَصَوتُ رجلٍ شبعان،فینظرون فإذا بعیسی ابن مریم،وتقام الصلاه،فیرجع إمام المسلمین المهدی،فیقول عیسی:تقدم فلک أقیمت الصلاه،فیصلی بهم تلک اللیله،ثم یکون عیسی إماما بعده.

وأخرج أبو الحسین بن المنادی فی کتاب الملاحم عن سالم بن أبی الجعد قال:یکون المهدیُّ إحدی وعشرین سنه أو أثنتین وعشرین سنه،ثم یکون آخر من بعده و هو دونه و هو صالح[أربع عشره سنه،ثم یکون آخر من بعده و هو دونه و هو صالح تسع سنین].

وأخرج ابن عساکر عن خالد بن معدان قال:یهزم السفیانی الجماعه مرتین ثم یهلک ولا یخرج المهدی حتی یخسف بقریه بالغُوطَه تسمی حَرَسْتا.

وأخرج ابن المنادی فی الملاحم قال:لیخرجَنَّ رجل من ولدی عند اقتراب الساعه حتی تموت قلوب المؤمنین کما تموت الأبدانُ لما لحقهم من الضرر و الشده و الجوع و القتل

ص: 772

جعفر بن سلیمان گفت:«همراه دروغگو خروج کردی.»ولی محمد بن عجلان یک کلمه سخن نگفت و فقط زیر لب چیزی می گفت که مفهوم نبود.پس گمان شد که وی دعا می کند.

آنگاه فقیهان و اشراف حاضر نزد جعفر بن سلیمان برخاستند و گفتند:«خداوند کارهای امیر را سامان بخشد!محمد بن عجلان فقیه و عابد مدینه است و فقط امر بر او مشتبه شد و پنداشت او همان مهدی است که در روایات آمده است.»آن ها پیوسته از او درخواست کردند تا محمد بن عجلان را رها کرد.آنگاه وی بدون آن که کلمه ای سخن بگوید حرکت کرد تا به منزلش رسید.»

(ک)نعیم از کعب روایت می کند که گفت:«دجال مؤمنان را در بیت المقدس محاصره می کند و آن ها گرفتار گرسنگی شدیدی می شوند به طوری که از گرسنگی زه کمان هایشان را می خورند.در همین حال در آخر شب صدایی را می شنوند،آنگاه می گویند:«این صدای مرد سیری است.»وقتی نگاه می کنند،عیسی ابن مریم علیه السلام را مشاهده می کنند.آنگاه نماز برپا می شود و امام مسلمانان مهدی علیه السلام عقب می آید.عیسی علیه السلام به وی می گوید:«جلو برو!برای تو نماز برپا شده است.»آن شب را وی برای مردم نماز می خواند و پس از آن عیسی علیه السلام امام خواهد بود.»

ابو الحسین بن منادی در کتاب«الملاحم»از سالم بن ابی الجعد روایت می کند که گفت:

«مهدی علیه السلام بیست و یک ساله یا بیست و دو ساله است.آنگاه پس از وی فرد دیگری است که کمتر از او سن دارد و او صالح است(چهارده ساله است آنگاه پس از وی فرد دیگری است که کمتر از او سن دارد و او صالح،نه ساله است.)

ابن عساکر از خالد بن معدان روایت می کند که گفت:«سفیانی دو بار جماعت را شکست می دهد،آنگاه هلاک می شود و مهدی علیه السلام ظهور نمی کند تا قریه ای در«غوطه»به نام«حَرَستا» در زمین فرو می رود.»

ابن منادی در کتاب«الملاحم»روایت می کند که گفت:«مردی از فرزندان من هنگام نزدیک شدن قیامت قیام می کند.وقتی که قلب های مؤمنان همانند بدن ها می میرد به خاطر ضرر و سختی و گرسنگی و کشتار و فتنه های پی در پی و حوادث وحشتناک و از میان رفتن سنت ها

ص: 773

وتواتر الفتن و الملاحم العظام و إماته السنن وإحیاء البدع وترک الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر،فیحیی اللّه بالمهدیِّ محمدِ بن عبداللّه السنَنَ التی قد أمیتت،وتُسَرُّ بعدله وبرکته قلوب المؤمنین،وتتألف إلیه عصب العجم وقبائل من العرب،فیبقی علی ذلک سنین لیست بالکثیره دون العشره ثم یموت.

قال ابن المنادی:وفی کتاب دانیال أن السفیانیین ثلاثه،وأن المهدیین ثلاثه،فیخرج السفیانی الأول،فإذا خرج وفَشَا ذکره خرج علیه المهدی الأول،ثم یخرج السفیانی الثانی فیخرج علیه المهدی الثانی،ثم یخرج السفیانی الثالث فیخرج علیه المهدی الثالث،فیصلح اللّه به کل ماأفسد قبله،ویستنقذ اللّه به أهْلَ الإیمان،ویحیی به السنه،ویطفیء به نیران البدعه،ویکون الناس فی زمانه أعِزَّاءَ ظاهرین علی مَنْ خالفهم،ویعیشون أطیب عیش، ویرسل اللّه السماء علیهم مِدْرارا،وتُخْرج الأرض زهرتها ونباتها،فلا تَدَّخر من نباتها شیئاً،فیمکث علی ذلک سبع سنین ثم یموت.

ثم قال:حدّثنا أبوبکر أحمد بن محمد بن عبداللّه بن صدقه حدّثنا محمد بن إبراهیم أبو أمیه الطرسوسی حدّثنا أبو نعیم الفضل بن دکین حدّثنا شریک بن عبداللّه بن عمار ابن عبداللّه الدهنی عن سالم بن أبی الجعد قال:یکون المهدی إحدی وعشرین سنه أو اثنتین وعشرین،ثم یکون آخر من بعده و هو صالح[أربع عشره سنه،ثم یکون آخر من بعده و هو صالح تسع سنین].

وأخرج(ک)ابن منده فی تاریخ أصبهان عن ابن عباس قال:المهدیُّ شاب منا أهل البیت.

فصل

قال عبدالغافر الفارسی فی مجمع الغرائب،وابن الجوزی فی غریب الحدیث،وابن الأثیر فی النهایه:فی حدیث علیّ أنه ذکر المهدی من ولد الحسن فقال:إنه أزْبلُ الفخذین والمراد انفراج فخذیه وتباعد ما بینهما-.

ص: 774

و زنده شدن بدعت ها و ترک امر به معروف و نهی از منکر که گریبانگیر آن ها می شود.آنگاه خداوند به وسیله مهدی علیه السلام محمد بن عبداللّه سنت های فراموش شده را زنده می کند و با عدالت و برکت های او قلب های مؤمنان را شادمان می نماید و گروه های عجم و قبیله ها اطراف او را می گیرند و با این وضع سال های نه چندان زیادی را کمتر از ده سال باقی می ماند، سپس می میرد.»

ابن منادی می گوید:«در کتاب«دانیال»آمده است که سه سفیانی و سه مهدی وجود دارد.

سفیانی اول خروج می کند و هنگامی که نامش فراگیر می شود،مهدی اول بر ضد او قیام می کند.

آنگاه سفیانی دوم خروج می کند پس از او مهدی دوم علیه او قیام می نماید.سپس سفیانی سوم خروج می کند،پس از او مهدی سوم بر ضدش قیام می نماید.خداوند به وسیله او همه فسادهای قبلی را اصلاح می کند و اهل ایمان را نجات می دهد و سنت را زنده می کند و آتش بدعت را خاموش می کند.در زمان او مردم عزیزند و بر مخالفان شان پیروزند.به بهترین شیوه زندگی می کنند.خداوند پی در پی بر آن ها باران می بارد و زمین گل ها و گیاهانش را می رویاند.

هیچ گیاهی را از ایشان ذخیره نمی کند.هفت سال به این صورت می ماند سپس می میرد.»

ابن منادی در ادامه می افزاید:«برای ما روایت کرد:احمد بن محمد بن عبداللّه بن صدقه از محمد بن ابراهیم ابو امیه طرسوسی از ابو نعیم فضل بن دکین از شریک بن عبداللّه بن عمار ابن عبداللّه دهنی از سالم بن ابی جعد که گفت:

«مهدی بیست و یک یا بیست و دو ساله است،آنگاه دیگری پس از اوست که صالح (چهارده ساله است.آنگاه پس از او دیگری است.او صالح و نه ساله است.)»

(ک)ابن منده در کتاب«تاریخ اصبهان»از ابن عباس روایت می کند که گفت:«مهدی علیه السلام جوانی از ما اهل بیت است.»

فصل

عبد الغافر فارسی در«مجمع الغرائب»و ابن جوزی در«غریب الحدیث»و ابن اثیر در «النهایه»می گویند:«در حدیث علی علیه السلام آمده است که وی مهدی علیه السلام را از فرزندان حسن علیه السلام به شمار آورد و فرمود:«او ران هایش فاصله دار است.»

ص: 775

تنبیهات:

الأول،عَقَدَ أبو داود فی سننه بابا فی المهدی وأورد فی صدره حدیث جابر بن سَمُرَه عن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«لا یزال هذا الدین قائماً حتی یکون اثنا عشر خلیفه کلهم تجتمع علیه الأمه»وفی روایه«لا یزال هذا الدین عزیزاً إلی اثنی عشر خلیفه کلهم من قریش»،فأشار بذلک إلی ما قاله العلماء إن المهدی أحَدُ الاثنی عشر؛فإنه لم یقع إلی الآن وجود اثنی عشر اجتمعت الأمه علی کل منهم.

الثانی:روی الدارقطنی فی الأفراد وابن عساکر فی تاریخه عن عثمان بن عفان:سمعت النبی صلی الله علیه و سلم یقول:«المهدی من ولد العباس عمی»قال الدارقطنی:هذا حدیث غریب تفرد به محمد بن الولید مولی بنی هاشم.

الثالث:روی ابن ماجه عن أنس أن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم قال:«لا یَزْدادُ الأمر إلّاشده،ولا الدنیا إلّا إدبارا،ولا الناس إلّاشحا،ولا تقوم الساعه إلّاعلی شرار الناس،ولا مهدیَّ إلا عیسی ابن مریم».

قال القرطبی فی التذکره:إسناده ضعیف،والأحادیث عن النبی صلی الله علیه و سلم فی التنصیص علی خروج المهدی من عترته من ولد فاطمه ثابته أصَحُّ من هذا الحدیث؛فالحکم بها دونه.

وقال أبو الحسن محمد بن الحسین بن إبراهیم بن عاصم السحری:قد تواترت الأخبار واستفاضت بکثره رواتها عن المصطفی صلی الله علیه و سلم بمجیء المهدیِّ،وأنه من أهل بیته،وأنه سیملک سبع سنین،وأنه یملأ الأرض عدلا،وأنه یخرج مع عیسی علیه السلام؛فیساعده علی قتل الدجال بباب لد بأرض فلسطین،وأنه یؤم هذه الأمه،وعیسی یصلی خلفه،فی طول من قصته وأمره.

ص: 776

توجهات:

1-ابو داود در«سنن»خود،بابی را درباره مهدی گشوده است و در آن حدیث جابر بن سمره از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

«پیوسته این دین برپاست تا وقتی که دوازده خلیفه باشند که امت بر همه آن ها اجتماع می کنند.»

و در حدیثی آمده است:«پیوسته این دین عزیز است تا دوازده خلیفه که همگی از قریشند.»

این مطلب به سخن عالمان اشاره دارد که مهدی علیه السلام یکی از دوازده تاست.همانا تا کنون دوازده نفر نیامده اند که امت بر هر یک از آن اجتماع کنند.»

2-دارقطنی در کتاب«الافراد»و ابن عساکر در کتاب تاریخش از عثمان بن عفان روایت می کنند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«مهدی علیه السلام از فرزندان عمویم عباس است.»

دارقطنی می گوید:«این حدیث غریبی است که فقط محمد بن ولید،غلام بنی هاشم آن را روایت کرده است.»

3-ابن ماجه از انس روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«روز به روز بر سختی امور و پشت کردن دنیا و حرص و بخل مردم افزوده می شود و قیامت فقط بر مردم بد برپا می شود و به جز عیسی ابن مریم علیه السلام مهدی علیه السلام وجود ندارد.»

قرطبی در کتاب«التذکره»می گوید:«سند این حدیث ضعیف است و احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله صریح در این مطلب است که مهدی علیه السلام از عترت او از فرزندان فاطمه علیها السلام قیام خواهد کرد و این احادیث ثابت و صحیح تر از این حدیث است؛بنابراین براساس آن احادیث باید حکم کرد،نه بر اساس این حدیث.»

ابو الحسن محمد بن حسین بن ابراهیم بن عاصم سحری می گوید:«احادیث متواتر و مستفیض از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله دلالت می کنند که مهدی علیه السلام خواهد آمد و از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله است و هفت سال حکومت می کند و زمین را از عدالت پر می کند و همراه عیسی علیه السلام قیام

ص: 777

قال القرطبی:ویحتمل أن یکون قوله علیه السلام«ولا مهدیَّ إلاعیسی»أی لا مهدیَّ کاملا معصوما إلاعیسی،قال:وعلی هذا تجتمع الأحادیث،ویرتفع التعارض.

وقال ابن کثیر:هذا الحدیث فیما یظهر ببادیء الرأی مخالف للأحادیث الوارده فی إثبات مهدیٍّ غیر عیسی بن مریم،وعند التأمل لا ینافیها،بل یکون المراد من ذلک أن المهدیّ حقّ المهدیّ هو عیسی،ولا ینفی ذلک أن یکون غیره مهدیا أیضا.

الرابع:أورد القرطبی فی التذکره أن المهدیّ یخرج من الغرب الأقصی فی قصه طویله، ولا أصل لذلک،واللّه أعلم.

ص: 778

می کند و عیسی علیه السلام او را در کشتن دجال در کنار دروازه«لدّ»در سرزمین فلسطین کمک می کند و او امامت این امت را به عهده می گیرد و عیسی علیه السلام پشت سرش نماز می خواند.با ماجرای بلند وی قرطبی می گوید:«احتمال دارد سخن پیامبراکرم صلی الله علیه و آله که فرمود:«به جز مهدی علیه السلام هیچ مهدی علیه السلام وجود ندارد.»به این معنا باشد که هیچ مهدی کامل و معصومی به جز عیسی علیه السلام نیست،بنابراین احادیث با هم جمع می شوند و تعارض آن ها برطرف می شود.»

ابن کثیر می گوید:«با نظر سطحی،این حدیث مخالف با احادیثی است که اثبات کننده مهدی علیه السلام غیر از عیسی علیه السلام است ولی پس از دقت با هم منافات ندارند،بلکه مقصود از آن حدیث این است که مهدی حقیقی همان عیسی علیه السلام است و این مطلب منافات ندارد که دیگری نیز مهدی علیه السلام باشد.

4-قرطبی در کتاب«التذکره»در ضمن یک داستان طولانی آورده است که مهدی علیه السلام از خاور دور قیام می کند ولی این داستان بدون اساس است و خداوند آگاه تر است.

ص: 779

الأئمه الأثنا عشر

شمس الدین،أبو عبداللّه،محمد بن علی بن محمد

الشهیر ب«ابن طولون الدمشقی»الصالحی الحنفی

(880-953)

کان محدثاً،مسنداً،فقیهاً،مؤرخاً،نحویاً،عالماً بالطب و التعبیر وغیره من العلوم،ولد وتوفی بدمشق،سمع وقرأ علی جماعه وتفقه عند عمه جمال بن طولون و الآخرین.

له تصانیف کثیره فی شتی الموضوعات.

منها الأئمه الأثنا عشر ذکر الزرکلی بعنوان:الشذور الذهبیه،فی تراجم الأئمه الأثنا عشر عند الامامیه.

طبع بتحقیق الدکتور صلاح الدین المنجد فی بیروت،والیک القسم المختص بترجمه الامام المنتظر علیه السلام.

وتوجد ترجمه المؤلف فی کثیر من المصادر فراجع (1).ه.

ص: 780


1- .الاعلام للزرکلی(طبعه ثالثه)،ج 6،ص 291؛تاریخ آداب اللغه 314/3 مع ذیله؛هدیه العارفین 240/2-241؛معجم المؤلفین 51/11 وذیله.

گزیده کتاب

الائمه الاثنا عشر

تألیف:شمس الدین،ابو عبداللّه،محمد بن علی بن محمد

مشهور به ابن طولون دمشقی صالحی حنفی

(880-953)

وی محدث،رجالی،فقیه،تاریخ نگار،نحوی،عالم به طب و تعبیر خواب و علوم دیگر بود.در دمشق به دنیا آمد و در همانجا چشم از جهان فرو بست.وی نزد گروهی حدیث فرا گرفت و نزد عمویش جمال بن طولون و دیگران فقه آموخت.او تالیفات زیادی درباره موضوعات گوناگون دارد که کتاب«الائمه الاثنا عشر»از آن جمله است.زرکلی آن را به عنوان «الشذور الذهبیه فی تراجم الائمه الاثنا عشر عند الامامیه»ذکر کرده است.

این کتاب با تحقیق دکتر صلاح الدین المنجد در بیروت به چاپ رسیده است و بخش مربوط به امام مهدی علیه السلام این کتاب تقدیم شما می گردد.

ترجمه مولف در بسیاری از منابع آمده است. (1)

ص: 781


1- .الاعلام زرکلی(چاپ سوم)291/6؛تاریخ آداب اللغه 314/3 با پاورقی؛هدیه العارفین 240/2-241؛معجم المولفین 51/11 و پاورقی.

نوادر المخطوطات

الائمّه الاثنا عشر

تألیف

مؤرخ دمشق

شمس الدین محمّد بن طولون

(953ه/1546م)

تحقیق

الدکتور صلاح الدّین المنجد

دار بیروت-دار صادر

للطباعه و النشر-للطباعه و النشر

بیروت

1377ه/1958م

ص: 782

الائمّه الاثنا عشر

اشاره

شمس الدین محمّد بن طولون

(953 ه/1546م)

ص: 783

12

الحجه المهدی

265ه/878م

وثانی عشرهم ابنه محمد بن الحسن.و هو أبوالقاسم محمدُ بن الحسن ابن علیّ الهادی بن محمد الجواد بن علیّ الرضا (1)بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علیّ زین العابدین بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب،رضی اللّه عنهم.

ثانی عشر الأئمه الاثنی عشر،علی اعتقاد الإمامیه،المعروف بالحجّه.

و هو الذی تزعمُ الشیعهُ أ نّه المنتظَرُ،والقائمُ،والمهدیّ.

و هو صاحب السرداب.وأقوالهم فیه کثیره.وهم منتظرون ظهوره فی آخر الزمان من السرداب،بسُرّ مَنْ رأی.

کانت ولادتُه،رضی الله عنه،یومَ الجمعه منتصفَ شعبان سنه خمسٍ وخمسین ومائتین.ولما توفی أبوه المتقدّمُ ذکرُه،رضی اللّه عنهما،کان عمره خمس سنین.

واسم أمّه خمط،وقیل نرجس(26 ب).

والشیعهُ یقولون إنّه دخل السرداب فی دار أبیه وأمّه تنظر إلیه.فلم یعد یخرج إلیها.

وذلک فی سنه خمسٍ وستّین ومائتین،وعمرُه یومئذٍ تسع سنین.

وذکر ابنُ الأزرق فی«تاریخ میافارقین»:أنّ الحجّه المذکور وُلد تاسع ربیع الآخر سنه ثمان وخمسین ومائتین،وقیل فی ثامن شعبان سنه ستّ وخمسین،و هو الأصحّ.

وقیل إنّه دخل السرداب سنه خمسٍ وسبعین ومائتین وعمره سبع عشره سنه.واللّه أعلم أیّ ذلک کان.».

ص: 784


1- .ص«الرضی».

12

حجه المهدی علیه السلام

دوازدهمین آن ها فرزندش محمد بن الحسن علیهما السلام است و او ابوالقاسم محمد بن حسن ابن علی هادی بن محمد جواد بن علی رضا بن موسی کاظم بن جعفر صادق بن محمد باقر بن علی زین العابدین بن حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام است.دوازدهمین از امامان دوازده گانه بنابر اعتقاد شیعه معروف به حجت و او همان کسی است که شیعه می پندارد وی منتظَر و قائم و مهدی علیه السلام است.او صاحب سرداب است.سخنان شیعیان درباره او زیاد است و آنان منتظر ظهورش از سرداب در سامرا در آخرالزمان هستند.

ولادت او در روز جمعه نیمه شعبان سال دویست و پنجاه و پنج است و هنگام وفات پدرش پنج سال از عمرش می گذشت.

نام مادرش خمط بود و نرگس نیز گفته شده است.

شیعیان می گویند:«وی در برابر دیدگان مادرش داخل سردابِ خانه پدرش شد و دیگر به سوی او بازنگشت.این ماجرا در سال دویست و شصت و پنج اتفاق افتاد و سن او در آن هنگام نه سال بود.

ابن ازرق در کتاب«تاریخ مِیافارقین»می گوید:«حجت یاد شده در نهم ربیع الثانی سال دویست و پنجاه و هشت متولد شد و گفته شده وی در هشتم شعبان سال پنجاه و شش متولد شد و این صحیح تر است.

و گفته شده است که وی در سال دویست و هفتاد و پنج در هفده سالگی داخل سرداب شد.خداوند آگاه تر است که کدام یک از آن ها بوده است.

ص: 785

و قد ذکرتُ المُعتَمَدَ فی أمر هذا فی تعلیقی«المهدی إلی ما وردَ فی المَهدی» (1).

و قد رتّبْتُ تراجم هؤلاء الأئمه الاثنی عشر،رضی اللّه عنهم،علی ترتیب النظم المتقدّم.

و هو حسن لذکر تراجم الأبناء عُقَیْبَ تراجم الآباء.

وعند شیعه مدینه تبریز الآن یقدّمون ویؤخّرون بحسب الأفضلیّه.

و قد نظمتُهم علی ذلک فقلتُ:

علیکَ بالأئمّهِ الاثنی عشر من آل بیتِ المصطفی خیر البَشر(27آ)

أبُو ترابٍ حسنٌ حسینُ وبُغْضُ زَینِ العابدینَ شَیْنُ

محمّدُ الباقرُ کَمْ علمٍ دَری والصّادقُ ادعُ جعفراً بینَ الوری

موسی هوَ الکاظمُ وَابْنُهُ علیُّ لقّبه بالرّضا وَقَدْرُهُ علیُّ

محمّد التّقیّ قَلْبُهُ مَعْمُورُ عَلی التّقَی دُرّهُ مَنْشُورُ

وَالعَسْکَرِیُّ الحَسَنُ المطَهّر محمّدُ المَهْدیّ سَوْفَ یَظْهَر

[المراجع [

] المسعودی،مروج 199:4

ابن خلکان،وفیات 451:1

الاصبهانی،مقاتل ص24

السلمی،عقد الدرر فی أخبار الامام المنتظر(مخطوط)

ابن العماد،شذرات 150:2

الصفدی،الوافی 336:2]ک.

ص: 786


1- .لم یرد هذا الکتاب فی«الفلک المشحون»ولعله ألفه بعد تألیف الفلک.

من دیدگاه خودم را در این باره در«تعلیقه»ام به نام«المهدی الی ما ورد فی المهدی» بیان کردم.

من شرح حال این امامان دوازده گانه را به صورت نظم گذشته مرتب کردم و آن نیکوست به دلیل بیان شدن شرح حال فرزندان پس از شرح حال پدران ولی در نزد شیعیان تبریز در این زمان بر اساس برتری به ترتیب ذکر می کنند.من بر اساس این ترتیب آن ها را به نظم آورده ام و گفته ام:

«بر تو باد به امامان دوازده گانه،از خاندان مصطفی صلی الله علیه و آله بهترین انسان ابو تراب،حسن، حسین علیهم السلام و کینه زین العابدین،زشت و عار است.

محمد باقر علیه السلام که چقدر عالم است و جعفر علیه السلام را در میان مردم صادق علیه السلام بخوان.

موسی کاظم علیه السلام و فرزندش علی علیه السلام که او را رضا لقب داد و مقامش بلند است.

محمد تقی علیه السلام که قلبش آباد است.علی تقی علیه السلام[نقی]که دُرّهایش پراکنده است.

و عسکری علیه السلام حسن پاک و مهدی علیه السلام که ظهور خواهد کرد.» (1)2.

ص: 787


1- .منابع:مسعودی،مروج الذهب 119/4؛ابن خلکان،وفیات الاعیان 451/1؛اصفهانی،مقاتل ص 24؛سلمی،عقد الدرر فی اخبار الامام المنتظر(خطی است)؛ابن العماد شذرات 150/2؛الصفدی،الوافی 336/2.

الیواقیت و الجواهر

عبدالوهاب بن احمد بن علی بن أحمد بن محمد بن موسی الشعرانی

الانصاری الشاذلی الشافعی المصری،ابوالمواهب

(898-973)

ولد فی قلقشنده بمصر ونشأ بساقیه أبی شعره من قری المنوفیه وتوفی بالقاهره.کان فقیهاً،أصولیاً،محدثاً،صوفیاً،مشارکاً فی أنواع العلوم.

وفی تاریخ آداب اللغه:وکان له شأن عظیم حسده علیه معاصروه فناهضوه وناهضهم فانتصر له جماعه من أهل الوجاهه و النفوذ.

وفی أیامه انتقلت الدیار المصریه من السلاطین الممالیک إلی الدوله العثمانیه وآلت مقاومه حساده إلی زیاده شهرته،فأنشأ مدرسه تبث تعالیمه وعلومه فتقاطر إلیه الطلاب المریدون لحضور الذکر واخذ فی تألیف الکتب وانتهی امره بمذهب أو طریقه تنسب إلیه.

له تصانیف کثیره،منها:

الجوهر المصون و السر المرقوم،فیما تنتجه الخلوه من الاسرار و العلوم و الدرر المنثوره فی زبد العلوم المشهوره و لواقح الأنوار فی طبقات الأخیار مجلدان مطبوع،المقدمه النحویه فی علم العربیه و شرح جمع الجوامع للسبکی فی أصول الفقه ومختصر تذکره القرطبی فی المواعظ طبع.

ومنها:

الیواقیت و الجواهر،فی بیان عقائد الأکابر قد حاول فیه المطابقه بین عقائد أهل

ص: 788

گزیده کتاب

الیواقیت و الجواهر

تألیف:عبد الوهاب بن احمد بن علی بن احمد بن محمد بن موسی

شعرانی انصاری شاذلی شافعی مصری،ابو المواهب

(898-973)

و در قلقشنده مصر متولد و در ساقیه ابو شعره از قریه های منوفیه بزرگ شد و در قاهره در گذشت.او فقیه،اصولی،محدث،صوفی و عالم به همه علوم بود.در کتاب«تاریخ آداب اللغه»آمده است:«وی دارای مقام بزرگی بود که معاصرانش بر او حسد ورزیدند و در برابر همه آن ها به مقاومت پرداختند.آنگاه گروهی از بزرگان و با نفوذان به یاری او پرداختند.

در زمان او کشور مصر از تحت سلطه ممالیک به حکومت عثمانی منتقل شد و پافشاری حسد ورزان او به مشهورتر شدنش انجامید.آنگاه مدرسه ای تاسیس کرد که تعالیم و علوم او را گسترش دهد و طلاب خواهان حضور ذکر به سوی آن روی آوردند و او به تألیف کتاب پرداخت.سرانجام دارای مذهب و روشی شد که به او نسبت داده می شود.

وی دارای تالیفات بسیاری است که از آن جمله است:

«الجوهر المصون و السر المرقوم،فیما تنتجه الخلوه من الاسرار و العلوم»و«الدرر المنثوره فی زبد العلوم المشهوره»و«لواقح الانوار فی طبقات الاخیار»در دو جلد به چاپ رسیده است.«المقدمه النحویه فی علم العربیه»و«شرح جمع الجوامع»سبکی درباره اصول فقه و«مختصر تذکره قرطبی»درباره مواعظ که به چاپ رسیده است.و از آن جمله است:

«الیواقیت و الجواهر،فی بیان عقائد الاکابر»وی در این کتاب در صدد آشتی دادن میان عقاید

ص: 789

الکشف وعقائد أهل الفکر،لم یسبقه إلیه احد علی ما یقال،فرغ منه فی رجب 955 وطبع بالقاهره فی مجلدین.

وفیه بحث حول«المهدی علیه السلام»اقتطفناه لمناسبته مع موضوع الکتاب. (1)ه.

ص: 790


1- .شذرات الذهب 372/8 374؛تاریخ آداب اللغه لجرجی زیدان 361/3؛معجم المؤلفین 218/6؛معجم المطبوعات 1129 1134؛الاعلام للزرکلی 331/4؛کشف الظنون فی اکثر من ثلاثین موضعاً؛ایضاح المکنون فی اکثر من عشرین موضعاً.والشعرانی امام التصوف فی عصره،لتوفیق الطویل،طبع القاهره.

اهل کشف و اهل تفکر بر آمده است و بنابر آنچه گفته شده است هیچ کس در این میدان از او پیشی نگرفته است.در ماه رجب سال 955 تألیف این کتاب پایان یافت و در دو جلد در قاهره به چاپ رسید.در این کتاب بحثی درباره مهدی علیه السلام است که به دلیل تناسب با موضوع این کتاب آن را آوردیم. (1)ت.

ص: 791


1- .شذرات الذهب 372/8-374؛تاریخ آداب اللغه،جرجی زیدان 361/3؛معجم المؤلفین 218/6،معجم المطبوعات 1129-1134؛الاعلام،زرکلی 331/4؛کشف الظنون در بیش تر از سی محل؛ایضاح المکنون در بیش تر از بیست مورد و کتاب الشعرانی امام التصوف فی عصره،تألیف توفیق طویل که در قاهره به چاپ رسیده است.

الیواقیت و الجواهر

فی بیان عقائد الاکابر

للإمام عبدالوهّاب الشعرانی

الجزء الثانی

دار المعرفه

للطباعه و النشر

بیروت-لبنان

ص: 792

الیواقیت و الجواهر

اشاره

فی بیان عقائد الاکابر

إمام عبد الوهّاب شعرانی

جلد دوم

ص: 793

المبحث الخامس و الستون

فی بیان ان جمیع أشراط الساعه التی أخبرنا

بها الشارع حقّ لابد أن تقع کلها قبل قیام الساعه

وذلک کخروج المهدی ثم الدجال ثم نزول عیسی وخروج الدابه وطلوع الشمس من مغربها ورفع القرآن وفتح سد یاجوج وماجوج حتی لو لم یبق من الدنیا إلّامقدار یوم واحد لوقع ذلک کله.

قال الشیخ تقی الدین بن أبی المنصور فی عقیدته وکل هذه الآیات تقع فی المائه الاخیره من الیوم الذی وعد به رسول اللّه صلی الله علیه و سلم أمته بقوله ان صلحت أمتی فلها یوم وان فسدت فلها نصف یوم یعنی من أیام الرب المشار الیها بقوله تعالی: «وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَهٍ مِمّا تَعُدُّونَ» .

قال بعض العارفین وأول الالف محسوب من وفاه علی بن أبی طالب رضی اللّه تعالی عنه آخر الخلفاء فان تلک المده کانت من جمله أیام نبوه رسول اللّه صلی الله علیه و سلم ورسالته فمهد اللّه تعالی بالخلفاء الاربعه البلاد.

ومراده صلی الله علیه و سلم أن بالالف قوه سلطان شریعته إلی انتهاء الالف ثم تأخذ فی ابتداء الاضمحلال إلی ان یصیر الدین غریبا کما بدا وذلک الاضمحلال یکون بدایته من مضی ثلاثین سنه فی القرن الحادی عشر فهناک یترقب خروج المهدی علیه السلام.

ص: 794

بحث شصت و پنجم

اشاره

در حق بودن نشانه های قیامت

رسیده از سوی شارع و واقع شدن همه آن ها پیش از قیامت

همانند ظهور مهدی علیه السلام سپس دجال،آنگاه فرود آمدن عیسی علیه السلام و خروج دابه جنبنده و طلوع خورشید از مغرب و برداشته شدن قرآن و گشوده شدن سد یاجوج و ماجوج،به طوری که از دنیا فقط به اندازه یک روز باقی مانده باشد،همه این ها واقع می شود.

شیخ تقی الدین بن ابی منصور در کتاب عقیده اش می گوید:«همه این نشانه ها در آخرین سده از آن روزی واقع می شود که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در این سخن خود به آن وعده داده است.آن حضرت فرمود:«اگر امت من صالح باشد،یک روز برای اوست و اگر فاسد باشد نیم روز.» یعنی از روزهای پروردگار که خداوند با این سخن به آن اشاره کرده است:«و قطعا روزی نزد پروردگارت است،همانند هزار سال از آنچه شمارید.»

برخی عارفان می گویند:«و آغاز هزار از زمان وفات علی بن ابی طالب علیه السلام آخرین خلیفه- حساب می شود؛زیرا آن مدت از دوران نبوت و رسالت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله است که خداوند به وسیله خلفای چهارگانه شهرها را هدایت کرد.»

و مقصود پیامبراکرم صلی الله علیه و آله این است که در هزار سال دین قوی و نیرومند است.آنگاه پس از پایان هزاره ضعیف شدن دین آغاز می شود تا آن که غریب شود همان گونه که شروع شد.

شروع ضعف و نابودی دین پس از گذشت سی سال از قرن یازدهم است،پس در آن زمان ظهور مهدی علیه السلام انتظار می رود.

ص: 795

و هو من أولاد الامام حسن العسکری ومولده علیه السلام لیله النصف من شعبان سنه خمس وخمسین ومائتین و هو باق إلی أن یجتمع بعیسی بن مریم علیه السلام فیکون عمره إلی وقتنا هذا و هو سنه ثمان وخمسین وتسعمائه سبعمائه سنه وست سنین هکذا أخبرنی الشیخ حسن العراقی المدفون فوق کوم الریش المطل علی برکه الرطلی بمصر المحروسه عن الامام المهدی حین اجتمع به:وافقه علی ذلک شیخنا سیدی علی الخواص رحمهما اللّه تعالی.

وعباره الشیخ محیی الدین فی الباب السادس و الستین وثلثمائه من الفتوحات واعلموا انّه لابد من خروج المهدی علیه السلام لکن لا یخرج حتی تمتلئ الارض جورا وظلما فیملؤها قسطا وعدلا ولو لم یکن من الدنیا إلّایوم واحد طول اللّه تعالی ذلک الیوم حتی یلی ذلک الخلیفه و هو من عتره رسول اللّه صلی الله علیه و سلم من ولد فاطمه رضی اللّه عنها جده الحسین بن علی بن أبی طالب ووالده حسن العسکری ابن الامام علی النقی بالنون ابن محمد التقی بالتاء ابن الامام علی الرضا ابن الامام موسی الکاظم ابن الامام جعفر الصادق ابن الامام محمد الباقر ابن الامام زین العابدین علی ابن الامام الحسین ابن الامام علی بن أبی طالب رضی الله عنه یواطئ اسمه اسم رسول اللّه صلی الله علیه و سلم یبایعه المسلمون بین الرکن و المقام یشبه رسول اللّه صلی الله علیه و سلم فی الخلق بفتح الخاء وینزل عنه فی الخلق بضمّها اذ لا یکون أحد مثل رسول اللّه صلی الله علیه و سلم فی أخلاقه و اللّه وتعالی یقول وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ .

هو اجلی الجبهه اقنی الانف أسعد الناس به أهل الکوفه یقسم المال بالسویه ویعدل فی الرعیه یأتیه الرجل فیقول یا مهدی أعطنی وبین یدیه المال فیحثی له فی ثوبه ما استطاع ان یحمله یخرج علی فتره من الدین یزع اللّه به مالا یزع بالقرآن بمسی الرجل جاهلا وجبانا وبخیلا فیصبح عالما شجاعا کریما یمشی النصر بین یدیه یعیش خمسا أو سبعاً او تسعاً.

ص: 796

مهدی علیه السلام از فرزندان امام حسن عسکری علیه السلام است که در شب نیمه شعبان سال دویست و پنجاه و پنج به دنیا آمد و تا زمان همگام شدن با عیسی بن مریم علیه السلام زنده است.بنابراین عمر وی تا زمان ما سال نهصد و پنجاه و هشت،هفتصد و شش سال است.شیخ حسن عراقی دفن شده بالای کوم الریش المطل بر روی برکه رطلی در مصر حراست شده درباره امام مهدی علیه السلام هنگام ملاقات با وی به من این گونه خبر داد و استادمان سرورم علی حواص نیز در این مطلب با او موافق بود.

شیخ محیی الدین در باب سیصد و شصت و شش از کتاب«الفتوحات»می گوید:

«بدانید که ظهور مهدی علیه السلام قطعی است ولی ظهور نمی کند تا زمین از ظلم و جور پر شود.

آنگاه وی آن را از عدل و داد پر می کند و اگر فقط یک روز از دنیا باقی مانده باشد،خداوند آن روز را بلند می کند تا آن خلیفه به حکومت رسد و او از عترت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و از فرزندان فاطمه(س)است.جدش حسین بن علی بن ابی طالب صلی الله علیه و آله و پدرش حسن عسکری علیه السلام فرزند امام علی نقی علیه السلام(بانون)فرزند محمد تقی علیه السلام(با تاء)فرزند امام رضا علیه السلام فرزند امام موسی کاظم علیه السلام فرزند اما جعفر صادق علیه السلام فرزند امام محمد باقر علیه السلام فرزند امام زین العابدین علیه السلام علی فرزند امام حسین علیه السلام فرزند امام علی بن ابی طالب علیه السلام،نامش شبیه نام پیامبراکرم صلی الله علیه و آله.میان رکن و مقام،مسلمانان با او بیعت می کنند.در آفرینش و قیافه شبیه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله است و در اخلاق از او پایین تر است؛زیرا هیچ کس در اخلاق مثل پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نیست و خداوند تعالی می فرماید:«و همانا تو بر اخلاق بزرگی هستی.»

مهدی علیه السلام پیشانی بلند،بینی کشیده است.خوشبخت ترین مردم به وسیله وی اهل کوفه اند.مال را به طور یکسان تقسیم می کند و در میان مردم به عدالت رفتار می نماید.زمانی که در برابر مهدی علیه السلام مال است مردی نزد او می آید و می گوید:«به من ببخش!»آنگاه مهدی علیه السلام به مقداری که آن مرد بتواند حمل کند در پارچه اش پول می ریزد.در زمان فترت دین ظهور می کند.خداوند به وسیله او مطالبی را الهام می کند که با قرآن الهام نکرده است.

انسان در آغاز شب جاهل و ترسو و بخیل است و عالم و شجاع و بخشنده وارد صبح می گردد.پیروزی از مقابل وی حرکت می کند.پنج یا هفت یا نه[سال]زندگی می کند.

ص: 797

یقفو أثر رسول اللّه صلی الله علیه و سلم لا یخطئ له ملک یسدده من حیث لایراه یحمل الکل ویعین الضعیف ویساعد علی نوائب الحق یفعل ما یقول ویقول ما یفعل ویعلم ما یشهد یصلح للّه فی لیله یفتح المدینه الرومیه بالتکبیر مع سبعین ألفا من المسلمین من ولد اسحق یشهد الملحمه العظمی مادبه اللّه مرج عکا یبید الظلم وأهله یقیم الدین وینفخ الروح فی الاسلام یعز اللّه به الاسلام بعد ذله ویحییه بعد موته یضع الجزیه ویدعو إلی اللّه بالسیف فمن أبی قتل ومن نازعه خذل یظهر من الدین ما هو علیه الدین فی نفسه حتی کان رسول اللّه صلی الله علیه و سلم حیالحکم به فلا یبقی فی زمانه إلّاالدّین الخالص عن الرأی یخالف فی غالب أحکامه مذاهب ماء فینقبضون منه لذلک لظنهم ان اللّه تعالی ما بقی یحدث بعد أئمتهم مجتهد او أطال فی ذکر وقائعه معهم ثم قال واعلم ان المهدی إذا خرج یفرح به جمیع المسلمین حاصتهم وعامتهم وله رجال الهیون یقیمون دعوته وینصرونه هم الوزراء له یتحملون اثقال المملکه ویعینونه علی ما قلده اللّه تعالی له ینزل علیه عیسی بن مریم علیه السلام بالمناره البیضاء شرقی دمشق متکئا علی ملکین ملک عن ییمنه وملک عن یساره و الناس فی صلاه العصر فیتنحی له الامام عن مکانه فیتقدم فیصلی بالناس بامر الناس بسنه محمد صلی الله علیه و سلم یکسر الصلیب ویقتل الخنزیر ویقبض اللّه المهدی إلیه طاهرا مطهرا وفی زمانه یقتل السفیانی عند شجره بغوطه دمشق ویخسف بجیشه فی البیداء فمن کان مجبورا من ذلک الجیش مکرها یحشر علی نیته

ص: 798

بدون هیچ خطایی گام جای پای پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می گذارد.بدون آن که ببیند فرشته او را به راه راست راهنمایی می نماید.انسان وامانده را بر دوش می کشد و به ناتوان کمک می کند و بر گرفتاری های بر حق کمک می کند.به آنچه می گوید،عمل می کند و آنچه انجام می دهد، می گوید و آنچه را مشاهده می کند،می داند.خداوند در یک شب به امورش سامان می دهد.با هفتاد هزار نفر از مسلمانان از فرزندان اسحاق شهر رومیه را با اللّه اکبر فتح می کند.شاهد حادثه بزرگ میهمانی خداوند در مرج عکاست.ظلم و اهل ظلم را ریشه کن می کند و دین را برپا می دارد و در اسلام روح می دمد.خداوند به وسیله او اسلام را عزیز می کند،پس از آن که ذلیل شده است و پس از آن که مرده است آن را زنده می کند.جزیه قرار می دهد و با شمشیر به سوی خدا دعوت می کند،پس هر کس نپذیرد کشته می شود و هر کس با وی نزاع کند،بی یاور می گردد.دین را آن گونه که هست آشکار می کند به طوری که اگر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله زنده بود به آن حکم می کرد.پس در زمان او فقط دین خالص بدون دخالت رای باقی می ماند که در بیش تر احکامش مخالف با مذهب عالمان است به همین جهت آن را نقض می کنند.به گمان این که خداوند تعالی پس از پیشوایان ایشان،مجتهدی به وجود نمی آورد.»

ابن عربی درباره ماجراهای مهدی علیه السلام با مردم سخنان زیادی می گوید و در ادامه می افزاید:

«و بدان هنگامی که مهدی علیه السلام ظهور می کند همه مسلمانان خواص و عوام به خاطر او شادمان می شوند و او مردانی الهی در اختیار دارد که دعوتش را بر پای می دارند و یاریش می نمایند و آن ها وزیران وی هستند که بارهای اداره جهان را بر دوش می کشند و او را در انجام مسئولیتی که خداوند بر عهده اش گذاشته است یاری می کنند.عیسی بن مریم علیه السلام در مناره بیضاء شرق دمشق بر او فرود می آید در حالی که بر دو فرشته تکیه کرده است.فرشته ای در طرف راست و فرشته ای از طرف چپ و مردم در حال نماز عصرند.آنگاه امام علیه السلام از جای خود کنار می رود و عیسی علیه السلام جلو می آید و برای مردم نماز می خواند.مردم را به سنت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله دستور می دهد.صلیب را می شکند و خوک را می کشد و خداوند مهدی علیه السلام را پاک و مطهّر قبض روح می کند و در زمان خودش سفیانی را نزد درختی در غوطه دمشق می کشد و سپاه او در بیداء در زمین فرو می رود.پس هر کس از آن سپاه مجبور و مُکرَه باشد بر اساس نیت

ص: 799

و قد جاءکم زمانه وأظلکم أوانه و قد ظهر فی القرن الرابع اللاحق بالقرون الثلاثه الماضیه قرن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم و هو قرن الصحابه ثم الذی یلیه ثم الذی یلی الثانی ثم جاء بینهما فترات وحدثت أمور وانتشرت أهواء وسفکت دماء فاختفی إلی أن یجیء الوقت الموعود فشهداؤه خیر الشهداء وأمناؤه أفضل الامناء قال الشیخ محیی الدین و قد استوز راللّه تعالی له طائفه خبأهم اللّه له فی مکنون غیبه أطلعهم کشفا وشهودا علی الحقائق وما هو أمر اللّه علیه فی عباده وهم علی أقدام رجال من الصحابه الذین صدقوا ما عاهدوا اللّه علیه وهم من الاعاجم لیس فیهم عربی لکن لا یتکلمون الا بالعربیه لهم حافظ من غیر جنسهم ماعصی اللّه قط هو أخص الوزراء واعلم ان المهدی لا یفعل شیأقط برأیه وانما یشاور هؤلاء الوزراء فانهم هم العارفون بما هناک واما هو علیه السلام فی نفسه فهو صاحب سیف حقّ وسیاسه ومن شأن هؤلاء الوزراء ان أحدهم لاینهزم قط من قتال وانما یثبت حتی ینصر أو ینصرف من غیر هزیمه ألا تراهم یفتحون مدینه الروم بالتکبیر فیکبرون التکبیره الاولی فیسقط ثلثها و یکبرون الثانیه فیسقط الثلث الثانی من السور ویکبرون الثالثه فیسقط الثالث فیفتحونها من غیر سیف و هذا هو عین الصدق الذی هو و النصر أخوان.

قال الشیخ وهؤلاء الوزراء دون العشره وفوق الخمسه لان رسول اللّه صلی الله علیه و سلم شک فی مده اقامته خلیفه من خمس إلی تسع للشک الذی وقع فی وزرائه فلکل وزیر معه اقامه سنه فان کانوا خمسه عاش خمسه وان کانوا سبعه عاش سبعه وان کانوا تسعه عاش تسعه اعوام ولکل عام منها أهوال مخصوصه وعلم یختص به ذلک الوزیر فما هم أقل من خمسه ولا أکثر من تسعه.

ص: 800

خود محشور می شود و به تحقیق زمان او فرا رسیده است و هنگام آن بر شما سایه افکنده است.به تحقیق وی در قرن چهارم که پس از سه قرن گذشته است آشکار خواهد شد آن سه قرن عبارتند از:قرن پیامبراکرم صلی الله علیه و آله که قرن اصحاب است،آنگاه قرن پس از آن و سپس قرن پس از قرن دوم.آنگاه میان آن سه قرن با قرن چهارم فترت ها و اموری به وجود آمد و هوا و هوس ها فراگیر و خون ها ریخته شد تا این که وی غایب گردید تا زمان موعود فرا رسد.پس شهیدان او بهترین شهیدان و امینان وی برترین امین ها هستند.»

ابن عربی می گوید:«و به تحقیق خداوند گروهی را برای وزارت او برگزیده است آن ها را در غیب نهان خویش مخفی کرده است و از راه کشف و شهود بر حقایق و دستورات خود در میان بندگانش آگاه کرده است.آن ها در رتبه گروهی از یاران پیامبرند که به پیمانی که با خدا بستند جامه عمل پوشاندند و آن ها از عجمند و هیچ عربی در میانشان نیست ولی فقط به زبان عربی سخن می گویند.آنان نگهبانی از غیر جنس خود دارند که هرگز نافرمانی خداوند را انجام نداده است.او خاص ترین وزیر است.بدان که مهدی علیه السلام هرگز بر اساس رای و نظر خود،کاری را انجام نمی دهد،بلکه با این وزیران مشورت می کند،زیرا آنان فقط عالم و آگاه به امور جهان هستند و مهدی علیه السلام خودش صاحب شمشیر حق و سیاست است.مقام این وزیران در حدی است که هرگز یکی از آن ها از جنگ نگریخته است و فقط پایداری کرده است تا پیروز شده یا بدون شکست باز گردیده است.مگر نمی دانی که آن ها با گفتن«اللّه اکبر»شهر روم را فتح می کنند.اللّه اکبر اول را که می گویند یک سوم دیوار سقوط می کند،با«اللّه اکبر»دوم یک سوم دوم دیوار سقوط می نماید و با تکبیر سوم یک سوم،سوم سقوط می کند و بدون شمشیر آن را فتح می نمایند و این عین صداقت و اخلاص است که با پیروزی همراه است.»

ابن عربی می گوید:«و این وزیران کمتر از ده نفر و بیش از پنج نفرند؛زیرا پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در مدت خلافت وی از پنج سال تا نه سال تردید نمود به دلیل شک در تعداد وزیران وی.هر وزیر یک سال با اوست پس اگر پنج نفر باشند،پنج سال زندگی می کند و اگر هفت نفر باشند، هفت سال زیست می نماید و اگر نه نفر باشند نه سال می ماند و هر سال از آن ها هول و هراس مخصوص به خود و علمی مخصوص به آن وزیر دارد.آنان کمتر از پنج نفر و بیش از نه نفر نیستند.»

ص: 801

قال الشیخ ویقتلون کلهم إلّاواحدا منهم فی مرج عکا فی المأدبه الالهیه التی جعلها اللّه تعالی مائده للسباع و الطیور و الهوام.

قال الشیخ وذلک الواحد الذی یبقی لا أدری هل هو ممن استثنی اللّه فی قوله ونفخ فی الصور فصعق من فی السموات ومن فی الأرض إلّامن شاء اللّه أو هو یموت فی تلک النفخه.

قال الشیخ محیی الدین وانما شککت فی مده اقامه المهدی اماما فی الدنیا ولم أقطع فی ذلک بشیء لانی ما طلبت من اللّه تحقیق ذلک أدبا معه تعالی ان أسأله فی شیء من ذات نفسی قال ولما ملکت معه هذا الادب فیض اللّه تعالی لی واحدا من أهل اللّه عزوجل فدخل علی وذکر لی عدد هؤلاء الوزراء ابتداء وقال لی هم تسعه فقلت له ان کانوا تسعه فان بقاء المهدی لا بد أن یکون تسع سنین فانی علیم بما یحتاج إلیه وزیره فان کان واحدا اجتمع فی ذلک الواحد جمیع ما تحتاج إلیه وزراءهم وان کانوا أکثر من واحد فما یکون أکثر من تسعه فانه الیها انتهی الشک من رسول اللّه صلی الله علیه و سلم فی قوله خمسا أو سبعا أو تسعا یعنی فی اقامه المهدی تشجیعا لخواص أصحابه لیطلبوا العلم ولا یقنعوا بالتقلید فانه قال ما یعلمهم إلّا قلیل فافهم قال وجمیع مایحتاج إلیه وزراء المهدی فی قیامهم تسعه أمور لا عاشر لها ولا تنقص عن ذلک وهی نفوذ البصر ومعرفه الخطاب الالهی عند الالقاء وعلم الترجمه عن اللّه وتعیین المراتب لولاه الامر و الرحمه فی الغضب وما یحتاج إلیه الملک من الارزاق المحسوسه وغیرها وعلم تداخل الامور بعضها علی بعض و المبالغه والاستقصاء فی قضاء حوائج الناس و الوقوف علی علم الغیب الذی یحتاج إلیه فی الکون فی مدته خاصه.

فهذه تسعه أمور لابد أن تکون فی وزراء المهدی من واحد فاکثر وأطال الشیخ فی شرح هذه الامور بنحو عشره أوراق ثم قال واعلم أن ظهور المهدی علیه السلام من اشراط قرب الساعه

ص: 802

ابن عربی می گوید:«همه آن ها به جز یک نفر در مرج عکا در سُفره الهی خداوند غذای درندگان و پرندگان و جانواران قرار داده است،کشته می شوند.»

وی می گوید:«آن یک نفر که باقی می ماند،نمی دانم همان کسی است که خداوند در سخن خود او را استثناء کرده است:«و در صور دمیده می شود آنگاه همه اهل آسمان ها و زمین جان می دهند مگر آن کس که خدا بخواهد یا او در آن دمیدن می میرد.»

وی ادامه می دهد:«من به این دلیل در مدت امامت مهدی علیه السلام در دنیا شک دارم و به چیزی یقین پیدا نکرده ام،زیرا من از خداوند تعالی تحقق آن را درخواست نکرده ام.به خاطر ادب با خدا که از وی چیزی را از پیش خودم درخواست کنم...و هنگامی که با خداوند با این ادب رفتار کردم او یکی از اهل اللّه را برایم مقدّر کرد.وی نزد من آمد و بدون آن که از وی در این باره پرسش کنم تعداد آن وزیران را برایم ذکر کرد و به من گفت:«آن ها نه نفرند!»من به وی گفتم:«اگر آن ها نه نفرند،بقای مهدی علیه السلام نیز باید نه سال باشد؛زیرا من به آنچه وزیرش به آن نیاز دارد،آگاهم.پس اگر یک نفر باشد در آن یک نفر همه نیازهای وزیران گرد آمده است و اگر بیش از یک نفر باشند،بیش از نه نفر نخواهند بود،زیرا تردید پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به نه پایان می پذیرد،در این سخن که درباره مدت اقامت مهدی علیه السلام فرمود:«پنج یا هفت یا نه»به خاطر آن به خواص اصحاب خود برای جستجوی علم شجاعت دهد و به تقلید بسنده نکنند؛زیرا وی فرمود:«من آن ها را فقط اندک می دانم،پس دقت کن.»

وی می گوید:«و همه نیازهای وزیران مهدی علیه السلام برای اداره امور نه چیز است که نه کمتر از آن هاست و نه بیش تر و آن ها عبارتند از:دید قوی و نافذ و شناخت خطاب الهی هنگام وارد شدن و علم تفسیر و بیان از جانب خدا و تعیین مراتب کارگزاران و مهربانی و رحمت هنگام خشم و نیازهای پادشاه از روزی های مادی و غیر مادی و علم تداخل امور در یکدیگر و به کار بردن نهایت تلاش و کوشش در بر آوردن نیازهای مردم و آگاهی از علم غیب مورد نیاز در جهان فقط در زمان خودش.این ها نه چیز است که باید در وزیران مهدی علیه السلام باشد چه یک نفر باشد یا بیش تر.»

ابن عربی در حدود ده صفحه درباره این امور توضیح داده است و آنگاه می گوید:«و بدان

ص: 803

کذلک خروج الدجال فیخرج من خراسان من أرض الشرق موضع الفتن یتبعه الاتراک والیهود ویخرج إلیه من أصبهان وحدها سبعون ألفا مطیلسین و هو رجل کهل أعور العین الیمنی کأن عینه عنبه طافیه مکتبوب بین عینیه کاف فارا.

قال الشیخ محیی الدین فلا أدری هل المراد بهذا الهجاء کفر من الافعال الماضیه أو أراد به کفر من الاسماء إلّاان الاف حذفت کما حذفها العرب فی خط المصحف فی مواضع مثل ألف الرحمن بین المیم و النون(فان قلت)فما صوره ما یحکم به المهدی إذا خرج هل یحکم بالنصوص أو بالاجتهاد أو بهما(فالجواب)کما قاله الشیخ محیی الدین أنه یحکم بما ألقی إلیه ملک الالهام من الشریعه وذلک أنه یلهمه الشرع المحمدی فیحکم به کما اشار إلیه حدیث المهدی انه یقفو أثری لا یخطئ فعرفنا صلی الله علیه و سلم أنه متبع لا مبتدع وانه معصوم فی حکمه اذ لا معنی للمعصوم فی الحکم إلّاأنه لا یخطئ وحکم رسول اللّه صلی الله علیه و سلم لا یخطئ فانه لا ینطق عن الهوی ان هو إلّاوحی یوحی و قد أخبر عن المهدی أنه لا یخطئ وجعله ملحقا بالانبیاء فی ذلک الحکم قال الشیخ فعلم أنه یحرم علی المهدی القیاس مع وجود النصوص التی منحه اللّه ایاها علی لسان ملک الالهام بل حرم بعض المحققین علی جمیع أهل اللّه القیاس لکون رسول اللّه صلی الله علیه و سلم مشهودا لهم فاذا شکوا فی صحه حدیث أو حکم رجعوا إلیه فی ذلک فاخبرهم بالامر الحق یقظه ومشافهه وصاحب هذا المشهد لا یحتاج إلی تقلید أحد من الائمه غیر رسول اللّه صلی الله علیه و سلم قال تعالی: «قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَی اللّهِ عَلی بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی» .

ص: 804

که ظهور مهدی علیه السلام از نشانه های نزدیک شدن قیامت است،همچنین خروج دجال.وی از خراسان از سرزمین مشرق محل فتنه ها خروج می کند و ترکان و یهودیان از وی پیروی می نمایند.تنها از اصفهان هفتاد هزار نفر طیلسان به تن نزد وی می آیند.دجال مردی میانسال، چشم راستش کور،چشمش همانند انگور برآمده ای است بر روی پیشانی اش نوشته است «ک،ف،ر.»»

وی می گوید:«من نمی دانم که مقصود از این حروف واژه«کَفَرَ»فعل ماضی است یا مقصود«کافر»اسم فاعل است که«الف»آن حذف شده است همان گونه که عرب آن را در رسم الخط قرآن در جاهای متعددی حذف کرده اند.مانند«الف الرحمن»میان میم و نون.

اگر گفته شود:«مهدی علیه السلام پس از ظهور بر چه اساسی حکم می کند آیا بر اساس نصوص حکم می کند یا به اجتهاد یا به هر دو؟»

جواب چنانچه شیخ ابن عربی گفته است وی بر اساس آنچه فرشته الهام از شریعت به او القا می کند،حکم می نماید.چرا که آن فرشته،شرع محمدی صلی الله علیه و آله را به او الهام می کند و او بر اساس آن حکم می نماید.چنانچه این حدیث به آن اشاره دارد:«مهدی علیه السلام گام جای پای من می گذارد،بدون آن که اشتباه کند.»از اینجا می فهمیم که مهدی علیه السلام پیرو و تابع است نه بدعت گذار و مبتکر و او در حکمش معصوم است؛زیرا معصوم در حکم معنایی جز اشتباه نکردن ندارد و حکم پیامبراکرم صلی الله علیه و آله اشتباه و خطا نیست،زیرا وی از روی هوا سخن نمی گوید؛ بلکه آن فقط وحی است که وحی می شود و آن حضرت درباره مهدی علیه السلام خبر داده است که اشتباه نمی کند و در این باره او را به پیامبران ملحق کرده است.»

شیخ می گوید:پس معلوم می شود که با وجود نصوصی که خداوند با زبان فرشته الهام به مهدی علیه السلام عنایت می کند،قیاس بر او حرام است،بلکه برخی محققان بر همه اهل اللّه قیاس را حرام کرده اند؛زیرا پیامبراکرم صلی الله علیه و آله مشهود ایشان است،از این رو هنگام شک در صحت حدیث یا حکمی به وی مراجعه می کنند و آن حضرت در بیداری و به صورت مشافهه حق را به آن ها می گوید و صاحب چنین مقامی نیاز به تقلید از هیچ امامی غیر از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله را ندارد.خداوند تعالی می فرماید:«بگو:«این راه من است که من و پیروانم با بصیرت به سوی خدا دعوت می کنیم.»

ص: 805

وأطال فی ذلک ثم قال فللامام المهدی أیضا الاطلاع من جانب الحق علی ما یرید الحق تعالی أن یحدثه من الشؤن قبل وقوعها فی الوجود لیستعد لذلک قبل وقوعها فان کان ذلک مما فیه منفعه الرعیه شکر اللّه عزوجل وسکت عنه وان کان مما فیه عقوبه بنزول بلاء عام أو علی أشخاص معینین سأل اللّه تعالی فیهم وشفع وتضرع إلیه فصرف اللّه عنهم ذلک البلاء بفضله ورحمته وأجاب دعاءه وسؤاله(فان قلت)فاذا عمی اللّه تعالی علیه حکما فی نازله ماذا یفعل.

(فالجواب)إذا عمی اللّه تعالی علیه حکما فی نازله ولم یقع له بها تعریف ولا کشف ألحقها فی الحکم بالمباحات فیعلم بعد التعریف إنّ ذلک حکم الشرع فیها فانه معصوم من الرأی و القیاس فی الدین اذ القیاس ممن لیس بنبی حکم علی اللّه فی دینه بما لا یعلم فانه طرد عله وما یدری العبد لعل اللّه لا یرید طرد تلک العله ولو أنه کان أرادها لا بانها علی لسان محمد صلی الله علیه و سلم وابان بطردها وأطال فی ذلک ثم قال واعلم أنه لم یبلغنا ان النبی صلی الله علیه و سلم نص علی أحد من الائمه بعده أن یقفو أثره لا یخطئ إلّاالمهدی خاصه فقد شهد له بعصمته فی خلافته وأحکامه کما شهد الدلیل العقلی بعصمه رسول اللّه صلی الله علیه و سلم فیما یبلغه عن ربه من الحکم المشروع له فی عباده.

(فان قلت)فاذا نزل عیسی علیه السلام فمتی یموت وکیف یموت.

(فالجواب)کما قاله الشیخ فی الباب التاسع و الستین وثلثمائه أنه یموت إذا قتل الدجال وذلک انه یموت هو وأصحابه فی نفس واحد فیأتیهم ریح طیبه تاخذهم من تحت آباطهم

ص: 806

ابن عربی در این باره سخنان زیادی گفته است.سپس می افزاید:«پس امام مهدی علیه السلام نیز می تواند از حقیقت اموری که خداوند تعالی می خواهد درباره آن ها با وی سخن گوید،پیش از وقوع شان آگاه شود،تا پیش از وجودشان برای آن ها آماده شود.پس اگر نفع مردم در آن کار باشد،شکر خداوند عز و جل را بجا می آورد و درباره آن سکوت می کند و اگر آن حادثه کیفر باشد یا فرود آمدن بلای همگانی یا بر اشخاصی معین،برای آن ها در پیشگاه خداوند دعا و شفاعت و تضرع می کند و خداوند با فضل و رحمت خویش آن بلا را از ایشان برمی دارد و دعا و درخواست او را اجابت می کند.

اگر بگویی:«هنگامی که خداوند حکم حادثه ای را برایش بیان نکند،وی چه کار می کند؟»

پاسخ:«هنگامی که خداوند تعالی حکم حادثه ای را برای او بپوشاند و بیان و کشفی برایش تحقق نیابد،آن را در حکم به مباحات ملحق می کند؛بنابراین پس از بیان حکمی می داند که آن حکم شرع در آن حادثه است؛زیرا وی از رای و قیاس در دین معصوم است؛ زیرا قیاس از غیر پیامبر صلی الله علیه و آله حکم کردن بر خدا در دینش به چیزی است که به آن علم ندارد.

چرا که قیاس،توسعه دادن علت است و بنده چه می داند شاید خداوند عمومیت آن علت را اراده نکرده است و اگر خداوند اراده کرده بود آن را به وسیله پیامبر صلی الله علیه و آله بیان کرده بود و عمومیت آن را بیان کرده بود.»

وی در این باره به تفصیل سخن گفته است و در ادامه می گوید:

«بدان که از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به ما نرسیده است که آن حضرت درباره هیچ یک از امامان پس از خود به جز مهدی علیه السلام فرموده باشد که بدون هیچ خطا و اشتباهی گام جای پای او می گذارد.به تحقیق پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به عصمت مهدی علیه السلام در خلافت و احکامش گواهی داده است.

همان گونه که دلیل عقلی به عصمت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در ابلاغ احکام وضع شده برای بندگان از جانب خداوند شهادت می دهد.

اگر بگویی:«عیسی علیه السلام پس از فرود آمدن کی و چگونه می میرد؟»

پاسخ:همان است که شیخ در باب سیصد و شصت و نه فرموده است:«عیسی علیه السلام پس از کشتن دجال می میرد.وی همراه یارانش در یک نفس کشیدن می میرد.بوی خوشی به سوی

ص: 807

یجدون لها لذه کالذه الوسنان الذی قد جهده السهر وأتاه فی السحر العسیله سمیت بذلک لحلاوتها فیجدون للموت لذه لا یقدر قدرها ثم یبقی بعدهم رعاع کعثاء السیل أشباه البهائم فعلیهم تقوم الساعه انتهی.

و أما طلوع الشمس من مغربها فقد ورد فی الصحیح مرفوعا لا تقوم الساعه حتی تطلع الشمس من مغربها فاذا طلعت ورآها الناس آمنوا أجمعون حین لا ینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل وطلوع الشمس من مغربها جائز فی العقل لا استحاله فیه فان اللّه قادر علی ذلک و الجهات بالنسبه إلی قدرته متساویه وفی ذلک رد علی نمرود لما قال له ابراهیم علیه السلام فان اللّه یأتی بالشمس من المشرق فأت بها من المغرب فبهت الآیه.

قال الشیخ أبو طاهر القزوینی وأصحاب الهیئه و المنجمون یحیلون طلوعها من المغرب فیقال لهم ألیس اللّه تعالی قد أجری العاده بان کل دواره من رحی ودولاب إذا انتهی دورها ترجع منعکسه ثم تقف فبم تنکرون أن اللّه تعالی یعکس دوران الشمس عند انتهاء أدوارها قال تعالی: «وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها» والمستقر مصدر بمعنی الاستقرار و اللام بمعنی إلی کما قال تعالی: «بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحی لَها» أی الیها.

ص: 808

آن ها می آید و ایشان را از زیر بغل فرا می گیرد و لذتی از آن می یایند همانند لذت خواب برای کسی که بی خوابی بر او فشار آورده است و در سحر شب ازدواج به سراغ او می آید که به خاطر شیرینی اش عُسَیله نامیده می شود آنان از مرگ،لذتی غیر قابل توصیف می یابند.آنگاه پس از آن ها قیامت برای مردمی همانند خار و خاشاک های بر جای مانده از سیل،شبیه حیوانات برپا می شود.»پایان سخن ابن عربی.

طلوع خورشید از مغرب

در حدیث صحیح که سند آن به پیامبر صلی الله علیه و آله می رسد آمده است:«قیامت برپا نمی شود تا این که خورشید از مغرب طلوع کند،پس آنگاه که طلوع کرد و مردم آن را مشاهده کردند،همگی ایمان می آورند.در آن هنگام ایمان کسی که تا آن زمان ایمان نیاورده است برایش سودمند نیست.»

طلوع خورشید از مغرب از نظر عقل ممکن است و محالی در آن نیست؛زیرا خداوند بر این کار قادر است و همه جهات نسبت به قدرت او مساویند و با این مطلب به نمرود پاسخ داده شد هنگامی که ابراهیم علیه السلام به او فرمود:«همانا خداوند خورشید را از مشرق می آورد، پس آن را از مغرب بیاور،آنگاه مبهوت شد...»

شیخ ابو طاهر قزوینی می گوید:«منجمان و اهل هیئت،طلوع خورشید از مغرب را محال می دانند ولی به آن ها گفته می شود:«مگر خداوند عادت را این گونه جاری نکرده است که هر جسم دارای حرکت دورانی مانند آسیاب وچرخ چاه هنگامی که حرکتش به پایان می رسد بر خلاف جهت اول شروع به حرکت می کند و سپس می ایستد،پس به چه دلیل انکار می کنید که خداوند هنگام پایان یافتن حرکت خورشید،حرکت دورانی آن را برعکس نماید.

خداوندتعالی می فرماید:«و خورشید به سوی استقرارش در حرکت است.»در این آیه «مستقر»مصدر به معنای استقرار و«لام»به معنای«الی»است.چنانچه خداوند تعالی می فرماید:«به خاطر این که پروردگارت به آن وحی فرستاد.»یعنی«الیها».»

ص: 809

قال وعند وقوف الشمس فی وسط السماء تشقق السماء وتنکدر النجوم ویقولون فی المثل السائر الدولاب إذا تعطل تکسر وهناک یظهر الشمس و القمر فی وسط السماء کالغرارتین وفی روایه أخری کالثورین الاسودین فاذا طلعا إلی وسط السماء رجعا نازلین إلی المغرب لأنهما یغربان فی المشرق کما توهمه بعضهم وفی الحدیث أنهما یطلعان من المغرب مکورتین کالفرارتین فلا ضوء للشمس ولا نور للقمر وما بین طلوع الشمس من مغربها لی نفخ الصور أقل من أن یرکب الرجل المهر بعد النتاج(فان قیل)قد ورد فی الحدیث أنهما یطلعان ذلک الیوم من المشرق إلی نفخ الصور(فالجواب)لااعتبار بذلک الطلوع اذ هو طلوع اضطراب للوقوف والانتهاء لا طلوع دؤب لهما بحساب وکذلک یکون حال کل دواره إذا انتهی دورها تنعکس مره وترجع أخری ثم تقف هکذا سنه اللّه فی الخلق ولن تجد لسنه اللّه تحویلا وتقدم فی مبحث الایمان ان الشمس إذا طلعت من مغربها أغلق باب التوبه فمن کان مؤمنا لایدخل قلبه بعد ذلک کفر ومن کان کافرا لا یدخل قلبه بعد ذلک ایمان فراجعه(فان قیل)فما الدلیل علی نزول عیسی علیه السلام من القرآن.

(فالجواب)الدلیل علی نزوله قوله تعالی: «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ» أی حین ینزل ویجتمعون علیه وأنکرت المعتزله و الفلاسفه و الیهود و النصاری عروجه بجسده إلی السماء وقال تعالی فی عیسی علیه السلام وانه لعلم للساعه قرئ لعلم بفتح اللام والعین و الضمیر فی انه راجع إلی عیسی علیه السلام لقوله تعالی: «وَ لَمّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً» .

ص: 810

وی می گوید:«هنگام توقف خورشید در وسط آسمان،آسمان شکافته و ستارگان تاریک و خاموش می شوند و در ضرب المثل آمده است:«چرخ چاه وقتی بایستد،می شکند.»و در آن زمان خورشید و ماه همانند دو گونی جوال در وسط آسمان آشکار می شوند و در حدیث دیگری آمده است:«همانند دو گاو نر سیاه»پس آنگاه که تا وسط آسمان طلوع کنند به طرف مغرب فرود می آیند نه این که در مشرق غروب می کنند چنانچه برخی پنداشته اند و در حدیث آمده است:«آن ها تیره و خاموش همانند دو گونی از مغرب طلوع می کنند.»نه خورشید نورافشانی می کند و نه ماه نور دارد و فاصله زمانی طلوع خورشید از مغرب تا دمیده شدن در صور کمتر از آن است که انسان سوار بر کره اسبی پس از تولد آن شود.

اگر گفته شود:«در حدیث آمده است:«خورشید و ماه در آن روز تا دمیده شدن در صور از مشرق طلوع می کنند.»

پاسخ:آن طلوع[طلوع از مغرب]اعتباری ندارد؛زیرا آن طلوع اضطراب است برای توقف و پایان یافتن،نه طلوع عادی آن ها با حساب و همچنین هر متحرک دورانی هنگامی که دورانش به پایان می رسد،گاهی در خلاف جهت حرکت می کند و گاهی به حرکتش ادامه می دهد تا بایستد.سنت خداوند در مخلوقات این چنین است و تو در سنت خداوند هیچ دگرگونی نمی یابی و در بحث ایمان گذشت که هنگام طلوع خورشید از مغرب درِ توبه بسته می شود،پس هر کس مؤمن باشد پس از آن،کفر داخل قلبش نمی شود و هر کس کافر باشد، پس از آن،ایمان به درون قلبش راه نمی یابد.مراجعه کن!

اگر گفته شود:«چه دلیلی از قرآن بر فرود آمدن عیسی علیه السلام وجود دارد.»

پاسخ:دلیل فرود آمدن وی این سخن خداوند تعالی است:«و تمام اهل کتاب قبل از مرگ وی[عیسی علیه السلام]حتماً به او ایمان می آورند.»یعنی هنگام فرود آمدن وی و گِرد او جمع می شوند.

معتزله و فلاسفه و یهود و نصارا منکر عروج حضرت عیسی علیه السلام با بدنش به آسمان هستند و خداوند تعالی درباره عیسی می فرماید: «وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسّاعَهِ» این آیه با فتحه لام و عین خوانده شده است و ضمیر«انه»به عیسی علیه السلام بازمی گردد به دلیل این سخن خداوند:«و هنگامی که فرزند مریم علیه السلام مثال زده شد.»

ص: 811

ومعناه ان نزوله علامه القیامه.وفی الحدیث فی صفه الدجال فبینماهم فی الصلاه اذ بعث اللّه المسیح بن مریم فنزل عند المناره البیضاء شرقی دمشق بین یدیه مهرذدبتان واضعا کفه علی أجنحه ملکین و المهرذدبتان بالذال المعجمه و المهمله معا حلتان مصبوغتان بالورس فقد ثبت نزوله علیه السلام بالکتاب و السنه وزعمت النصاری ان ناسوته صلب ولاهوته رفع و الحق أنه رفع بجسده إلی السماء والایمان بذلک واجب قال تعالی: «بَلْ رَفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ» قال أبو طاهر القزوینی واعلم ان کیفیه رفعه ونزوله وکیفیه مکثه فی السماء إلی أن ینزل من غیر طعام ولا شراب مما یتقاصر عن درکه العقل ولا سبیل لنا إلّاأن نؤمن بذلک تسلیما لسعه قدره اللّه تعالی وأطال فی ذکر شبه الفلاسفه وغیرهم فی انکار الرفع(فان قیل)فما الجواب عن استغنائه عن الطعام و الشراب مده رفعه فان اللّه تعالی قال وما جعلنا هم جسداً لایأکلون الطعام.

(فالجواب)أن الطعام انما جعل قوتا لمن یعیش فی الارض لأنّه مسلط علیه الهواء الحار و البارد فینحل بدنه فاذا انحل عوضه اللّه تعالی بالغذاء اجراء لعادته فی هذه الخطه الغبراء و أمامن رفعه اللّه إلی السماء فانه یلطفه بقدرته ویغنیه عن الطعام و الشراب کما أغنی الملائکه عنهما فیکون حینئذ طعامه التسبیح وشرابه التهلیل کما قال صلی الله علیه و سلم انی أبیت عند ربی یطعمنی ویسقینی.

ص: 812

و معنای آیه این می شود که فرود آمدن عیسی علیه السلام نشانه قیامت است و در حدیث درباره ویژگی های دجال آمده است:«هنگامی که آنان در نمازند،ناگهان خداوند عیسی بن مریم علیه السلام را می فرستد.وی در کنار مناره بیضاء در مشرق دمشق فرود می آید.در حالی که در برابر وی مهرذدبتان است و بر روی بال دو فرشته،دست نهاده است.»

و مهرذدبتان:با ذال و دال به معنای دو حلّه رنگ شده با زعفران است.فرود آمدن عیسی علیه السلام به وسیله قرآن و سنت ثابت شده است و نصاری می پندارند که بدن او به دار آویخته شد و لاهوت وی به آسمان رفت ولی حقیقت این است که وی با بدنش به آسمان برده شد و ایمان به این مطلب واجب است.خداوند تعالی می فرماید:«بلکه خداوند او را به سوی خود بالا برد.»

ابو طاهر قزوینی می گوید:«بدان که چگونگی بالا بردن عیسی علیه السلام و فرود آمدنش و چگونگی ماندنش در آسمان تا زمان نزول بدون غذا و آب،از مطالبی است که عقل از درک آن ناتوان است و ما راهی به آن نداریم مگر آن که به آن ایمان آوریم،به خاطر تسلیم شدن به قدرت نامحدود خداوند.»وی سخن طولانی در ذکر شبهات فلاسفه و دیگران درباره انکار به آسمان رفتن عیسی علیه السلام آورده است.

اگر گفته شود:«پاسخ بی نیاز بودن وی از آب و غذا در مدت رفع او چیست؟زیرا خداوند تعالی می فرماید:«و ما آن ها را جسدی قرار ندادیم که غذا نخورند.»

پاسخ:همانا غذا قوت کسانی قرار داده شده است که در زمین زندگی می کنند،زیرا هوای گرم و سرد بر او مسلط است و بدنش تحلیل می رود و هنگامی که تحلیل رفت،خداوند آن را با غذا جبران می کند،به خاطر جاری کردن عادتش در این کره خاکی ولی کسی را که به آسمان بالا می برد،با قدرتش او را لطیف و بی نیاز از آب و غذا می کند همان گونه که فرشتگان را از آن بی نیاز کرده است بنابراین غذای او تسبیح و نوشیدنی او«لا اله الا اللّه»است.همان گونه که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:«من شب را نزد پروردگارم سپری می کنم و او به من غذا و آب می دهد.»

ص: 813

وفی الحدیث مرفوعا ان بین یدی الدجال ثلاث سنین سنه تمسک السماء ثلث قطرها والارض ثلث نباتها وفی السنه الثانیه تمسک السماء ثلثی قطرها والارض ثلثی نباتها وفی السنه الثالثه تمسک السماء قطرها کله فقالت له أسماء بنت زید یا رسول اللّه انا لنعجن عجیننا فما نخبره حتی نجوع فکیف بالمؤمنین حینئذ فقال یجزیهم ما یجزی أهل السماء من التسبیح و التقدیس.

قال الشیخ أبو طاهر و قد شاهد نا رجلا اسمه خلیفه الخراط کان مقیما بأبهر من بلاد المشرق مکث لایطعم طعاما منذ ثلاث وعشرین سنه وکان یعبد اللّه لیلا ونهارا من غیر ضعف فاذا علمت ذلک فلا یبعد أن یکون قوت عیسی علیه السلام التسبیح و التهلیل و اللّه أعلم بجمیع ذلک.

و أما خروج الدابه التی یقال لها الجساسه فقد ذکر الشیخ محیی الدین فی الباب السابع والخمسین وثلثمائه فی قوله تعالی: «أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّهً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ» مانصه اعلم ان هذه الدابه تخرج من أجناد وهی دابه کثیره الشعر لا یعرف قبلها من دبرها فتنفخ فی وجوه الناس شرقا وغربا برا وبحرا جنوبا وشمالا فیرتقم بنفخها فی جبین کل شخص ما هو علیه فی علم اللّه تعالی من ایمان وکفر فیقول من سمته مؤمنا لمن سمته کافرا یا کافر أعطنی کذا وکذا فیغضب من ذلک الاسم لعلمه بانه مکتوب فی جبینه کتابه لایمکنه ازالتها فیقول الکافر للمؤمن نعم أو لا فی قضاء ما طلب منه فلیس کلامها المنسوب الیها فی العموم سوی ما وسمت به الوجوه بنفخها وان کان لها کلام مع من یجالسها فی سائر أصحاب اللسان فهی تکلمه بلسانه عربیا کان أو عجمیا علی اختلاف اللغات.

ص: 814

و در حدیث که با سند به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله رسیده،آمده است:«پیش از خروج دجال سه سال است،سال اول آسمان یک سوم بارانش و زمین یک سوم گیاهانش را می کاهد و در سال دوم آسمان دو سوم بارانش را و زمین دو سوم گیاهانش را دریغ می کند و در سال سوم آسمان تمام بارانش را باز می دارد.»

اسماء بنت زید به وی گفت:«ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!ما آرد خمیر می کنیم و هنوز نان نپخته ایم که گرسنه می شویم،پس مؤمنان در آن زمان چه می کنند؟»

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«برایشان کافی است آنچه که برای اهل آسمان کافی است و آن عبارت از تسبیح و تقدیس است.»

شیخ ابو طاهر می گوید:«ما مردی را به نام خلیفه خراط مقیم ابهر از شهرهای مشرق مشاهده کردیم که بیست و سه سال بدون غذا زندگی کرده بود و شب و روز بدون ناتوانی، خدا را عبادت می کرد.هنگامی که این را دانستی،پس بعید نیست که قوت عیسی علیه السلام تسبیح و تهلیل باشد و خداوند به همه این ها آگاه تر است.

خروج دابه جنبنده که به آن جساسه گفته می شود.شیخ محیی الدین در باب سیصد و پنجاه و هفت درباره این آیه:«ما برایشان جنبنده ای از زمین بیرون آوردیم که با آن ها سخن می گوید»مطالبی می گوید که عبارت ایشان چنین است:«بدان که این جنبنده از اجناد بیرون می آید،بدنش بسیار مو دارد،عورتین آن از هم تشخیص داده نمی شود به صورت همه انسان ها در شرق و غرب،خشکی و دریا،جنوب و شمال می دمد،بر اثر آن در پیشانی هر شخص حالت حقیقی او در علم خداوند از ایمان و کفر نقش می بندد،آنگاه دارنده نشانه ایمان به دارنده نشانه کفر می گوید:«ای کافر فلان چیز را به من بده!»کافر از این نام خشمگین می شود؛زیرا می داند آن بر پیشانی اش به گونه ای نوشته شده است که پاک کردنش امکان ندارد.آنگاه کافر در پاسخ به درخواست مؤمن می گوید:«باشد یا نه».

بنابراین سخن عمومی آن جنبنده تنها همان نشانه ای است که به وسیله دمیدن بر پیشانی ها می گذارد هر چند وی با همنشینان خود اهل هر زبانی که باشند عربی یا غیر عربی با زبان خودشان سخن می گوید.

ص: 815

و قد ورد حدیثها فی صحیح مسلم فی حدیث الدجال حیث دلت تمیما الداری علیه وقالت له انه إلی حدیثک بالاشواق.

قال الشیخ وهی الآن فی جزیره من البحر الذی یلی جهه الشمال وهی الجزیره التی فیها الدجال قال وانما سمی اللّه تعالی رقمها فی وجوه الناس کلاما لأنّه أفادما أفاده الکلام ألاتری العاقل من أهل النظر إذا أراد أن یوصل الیک ما فی نفسه لم یقتصر فی ذلک التوصیل علی العباره بنظم حروف ولاید فان غرضه منک انما هو اعلامک بالامر الذی فی نفسه فوقتا بالعباره اللفظیه المسماه فی العرف قولا وکلاما و وقتا بالاشاره بید أو رأس أو بما کان ووقتا بکتابه ورقوم ووقتا بما یرید الحق افهامک به فیوجد فیک أثرا تعرف منه ما فی نفسه ویسمی هذا کلاما فصح ان رقم الدابه یطلق علیه کلام و اللّه أعلم وأطال فی ذلک فی الباب السابع والخمسین وثلثمائه بذکر فوائد عظیمه فراجعها.

و أما رفع القرآن فروی البیهقی فی الشعب عن ابن مسعود قال اقرؤا القرآن قبل ان یرفع فانه لا تقوم الساعه حتی یرفع قالوا هذه المصاحف ترفع فکیف بما فی صدور الناس قال یغزی علیهم لیلا فیرفع من صدورهم فیصبحون فیقولون لکنا کنا تعلم شیأ ثم یقعون فی الشعر.

قال القرطبی و هذا انما یکون بعد موت عیسی علیه السلام وبعد هدم الحبشه الکعبه.

ص: 816

و حدیث آن در«صحیح مسلم»در حدیث دجال آمده است،آنجا که جنبنده تمیم داری را به دجال راهنمایی کرد و به وی گفت:«وی مشتاق سخن گفتن با توست.»

شیخ ابن عربی می گوید:«اکنون آن جنبنده در جزیره ای از دریا در جهت شمال است و آن همان جزیره ای است که دجال در آن است.»

وی می گوید:«خداوند تعالی به این دلیل ایجاد نوشته در صورت های مردم توسط جنبنده را سخن گفتن نامیده است که همان فایده سخن گفتن را دارد.مگر نمی بینی که عاقلِ صاحب نظر هنگام رساندن مقصودش به تو تنها از عبارت و پشت سر هم قرار دادن حروف و اشاره دست استفاده نمی کند؛زیرا هدف او فقط رساندن مقصودش به توست و آن آگاهی با عبارت لفظی انجام می شود که در عرف سخن گفتن نامیده می شود و گاهی با اشاره دست یا سر یا چیزهای دیگر یا با نوشتن انجام می شود و گاهی وقت ها که خداوند می خواهد چیزی را به تو بفهماند،اثری را در تو ایجاد می کند که به وسیله آن به مقصودش آگاه گردی و همه این ها کلام نامیده می شود.بنابراین اطلاق سخن بر نوشتن جنبنده صحیح است و خداوند آگاه تر است.»

ابن عربی در باب سیصد و پنجاه و هفت فواید بزرگی را به صورت طولانی ذکر کرده است که به آن ها مراجعه کن.

و برداشته شدن قرآن،بیهقی در کتاب«الشعب»از ابن مسعود روایت می کند که گفت:

«قرآن را بخوانید پیش از آن که برداشته شود؛زیرا قیامت برپا نمی شود تا قرآن برداشته شود.»

گفتند:«این مصحف ها امکان برداشته شدن را دارد ولی چگونه قرآن از حافظه انسان ها پاک می شود؟»

گفت:«یک شب به آن ها حمله می شود و از سینه هایشان برداشته می شود آنگاه صبحگاهان می گویند:«ما چیزی می دانستیم.»سپس به شعر روی می آورند.»

قرطبی می گوید:«این حادثه پس از درگذشت عیسی علیه السلام و پس از خراب شدن کعبه توسط حبشه رخ می دهد.»

ص: 817

الصواعق المحرقه

شهاب الدین،شیخ الاسلام،احمد بن محمد بن علی بن حجر

الهیتمی السعدی الانصاری الشافعی،ابوالعباس

(909-974)

مولده فی محله أبی الهیتم(من أقلیم الغربیه بمصر)والیها نسبته،وتوفی بمکه،تلقی العلم فی الأزهر،کان فقیهاً،محدثاً،مشارکاً فی العلوم بسط القول فی ترجمته.

ابن العیدروسی فی النور السافر(ص 287-292)وغیره وعبروا عنه ب«شیخ الاسلام»، وله تصانیف کثیره منها:

مبلغ الأرب،فی فضل العرب،تحریر المقال،فی آداب وأحکام یحتاج الیها مؤدبو الأطفال،تحفه المحتاج بشرح المنهاج للنووی فی فروع الفقه الشافعی،معدن الیواقیت الملتمعه،فی مناقب الأئمه الأربعه،شرح مشکاه المصابیح للتبریزی،أشرف الوسائل إلی فهم الشمائل،تطهیر الجنان و اللسان عن الخطور و التفوه بثلب سیدنا معاویه بن أبی سفیان طبع فی هامش الصواعق المحرقه و هو أکبر دلیل علی میله إلی بنی امیه وحبه لمعاویه ونحن لا نبخل،فنأمل له الحشر معه یوم القیامه.

بحث تحقیقی بعنوان الجواب عن الاستفتاء فی أمر المهدی فی کتابه الفتاوی الحدیثه کما ستقرأ.

ص: 818

گزیده کتاب

الصواعق المحرقه

تألیف:شهاب الدین،شیخ الاسلام،احمد بن محمد بن علی بن حجر

هیتمی سعدی انصاری شافعی،ابو العباس

(909-974)

وی در محله ابو هیتم(از سرزمین غریبه در مصر)متولد شد و به همانجا منسوب گردید و در مکه درگذشت.او در«الازهر»به تحصیل پرداخت و فقیه و محدث و آشنای به علوم گردید.ابن عیدروسی در کتاب«النور السافر»،ص 287-292 و دیگران به طور مشروح به ترجمه او پرداخته اند و از وی به«شیخ الاسلام»تعبیر کرده اند.ابن حجر دارای تالیفات بسیاری است که از آن جمله است:

«مبلغ الارب،فی فضل العرب»،«تحریر المقال فی آداب و احکام یحتاج الیها مؤدبو الاطفال»،«تحفه المحتاج بشرح المنهاج»نووی درباره فروع فقه شافعی،«معدن الیواقیت الملتمعه فی مناقب الائمه الاربعه»،«شرح مشکاه المصابیح»تبریزی،«اشرف الوسائل الی فهم الشمائل»،«تطهیر الجنان و اللسان عن الخطور و التفوه بثلب سیدنا معاویه بن ابی سفیان» که در حاشیه کتاب«الصواعق المحرقه»به چاپ رسیده است.این کتاب بزرگ ترین دلیل بر تمایل او به بنی امیه و محبتش به معاویه است ما بخیل نیستیم و برای وی محشور شدن با معاویه در قیامت را آرزو می کنیم.وی در کتاب«الفتاوی الحدیثه»در پاسخ به استفتاء درباره مهدی علیه السلام بحث تحقیقی نموده است که خواهد آمد.

ص: 819

الصواعق المحرقه فی الرد علی أهل البدع و الروافض و الزندقه طبع لأول مره فی 1312 بالقاهره، (1)ثم طبع مکرراً مع تحریفات کثیره،أشار إلی بعضها السید طیب الجزائری فی مقدمه الطبعه الزنکو غرافیه عن الطبعه الأولی.

وبما أن هذا الکتاب رد علی شیعه أهل البیت واستهدفهم المؤلف بأسوأ تعبیراته وبذاءه لسان قلمه،فقد رد علیه السید العلامه القاضی نور اللّه التستری الشهید(1019ه)بالصوارم المهرقه فی دفع الصواعق المحرقه و الموجود منه الی الباب الرابع فی خلافه عمر،و قد نشره المرحوم السید جلال الدین المحدث الأرموی بطهران فی 340 ص سنه 1367 مع مقدمه حول الکتاب ومؤلفه فی 123 ص.

ثم ان ابن حجر خص الفصل الثانی من کتابه الصواعق بالبحث حول احادیث المهدی علیه السلام،کما ان له ایضاً القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر الذی جعلناه فی قسم المخطوطات من الامام المهدی عند أهل السنه وسنتکلم حوله إن شاء اللّه تعالی.

فمع ما ظهر عنه من الانحراف و اللداد،اعترف بحقیه عقیده الشیعه الامامیه وأصالتها الاسلامیه عند اصل الکلام فی الامام الثانی عشر وکثیر من شؤونه فی هذا الفصل من الصواعق وفی القول المختصر....

کما أنه اعترف بکثیر من فضائل أهل بیت النبی صلی الله علیه و سلم فی طی الکتاب.

قال سیدنا العلامه،الامام شرف الدین،بعد ذکر ما ورد عن النبی صلی الله علیه و سلم بطرق مختلفه:«انی6.

ص: 820


1- .الصواعق المحرقه،ص 136.

و کتاب«الصواعق المحرقه»در ردّ اهل بدعت و رافضیان و زندیقان که نخستین بار در سال 1312 در قاهره به چاپ رسید (1)و پس از آن با تحریفات بسیار به طور مکرر به چاپ رسید که سید طیب جزائری در مقدمه چاپ زنکو غرافیه از چاپ اول به برخی از این تحریفات اشاره کرده است.

از آنجا که این کتاب در ردّ شیعیان اهل بیت است و مولف آنان را هدف بدترین تعبیرها و ناسزاهای قلمش قرار داده است،مرحوم سید علامه قاضی نوراللّه شوشتری شهید(1019) کتاب«الصوارم المهرقه فی دفع الصواعق المحرقه»را در پاسخ به آن نوشته است و تا باب چهارم درباره خلافت عمر از آن موجود است که مرحوم سید جلال الدین محدث ارموی در تهران سال 1367 در 340 صفحه با مقدمه ای درباره مؤلف که در ص123 کتاب به چاپ رسانده است.

ابن حجر فصل دوم کتاب«الصواعق المحرقه»را به بحث درباره احادیث امام مهدی علیه السلام اختصاص داده است.

همچنین او کتابی به نام«القول المختصر علامات المهدی المنتظر علیه السلام»دارد که آن را در بخش نسخه های خطی از کتاب«الامام المهدی علیه السلام عند اهل السنه»قرار دادیم و ان شاءاللّه درباره آن سخن خواهیم گفت.

ابن حجر با همه انحراف و کینه توزی اش هنگام سخن گفتن درباره اصل اعتقاد به امام مهدی علیه السلام و بسیاری از ویژگی های وی در فصل مربوط به آن امام علیه السلام از کتاب«الصواعق المحرقه»و در کتاب«القول المختصر...»به حقانیت اعتقاد شیعه امامیه و اصالت داشتن آن از نظر اسلام اعتراف نموده است.همچنان که وی به بسیاری از فضیلت های اهل بیت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در آن کتاب اعتراف کرده است.

سرور ما علامه،امام شرف الدین پس از بیان سندهای مختلف این حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله:6.

ص: 821


1- .الصواعق المحرقه ص 136.

تارک فیکم الثقلین،کتاب اللّه وأهل بیتی وانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض».و قد اعترف بذلک جماعه من أعلام الجمهور،حتی قال ابن حجر إذ أورد حدیث الثقلین:ثم اعلم ان لحدیث التمسک بهما طرقاً کثیره وردت عن نیف وعشرین صحابیاً (1).

قال:ومر له طرق مبسوطه فی حادی عشر الشبه وفی بعض تلک الطرق أنه قال ذلک بحجه الوداع بعرفه،وفی اخری انه قال بالمدینه فی مرضه و قد امتلأت الحجره بأصحابه، وفی اخری انه قال ذلک بغدیر خم،وفی اخری انه قال ذلک لما قام خطیباً بعد انصرافه من الطائف کما مر.

قال:ولا تنافی،اذ لا مانع من انه کرر علیهم ذلک فی تلک المواطن وغیرها اهتماماً بشأن الکتاب العزیز و العتره الطاهره إلی آخر کلامه (2).

وحسب ائمه العتره الطاهره أن یکونوا عند اللّه وعند رسوله صلی الله علیه و سلم بمنزله الکتاب،لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه،وکفی بذلک حجه تأخذ بالاعناق إلی التعبد بمذهبهم، فان المسلم لا یرتضی بکتاب اللّه بدلا،فکیف یبتغی عن أعداله حولا.

علی أن المفهوم من قوله صلی الله علیه و سلم:إنی تارک فیکم ما أن تمسکتم به لن تضلوا،کتاب اللّه وعترتی،إنما هو ضلال من لم یتمسک بهما فلا تقدموهما فتهلکوا ولا تقصروا عنهما فتهلکوا ولا تعلموهم فانهم اعلم منکم.9.

ص: 822


1- .باب وصیه النبی صلی الله علیه و سلم بهم من الصواعق،ص 135.
2- .راجع فی تفسیر الآیه الرابعه فی الفصل الأول من الباب 11 من الصواعق فی آخر،ص 89.

«همانا من دو چیز گرانبها را در میان شما باقی می گذارم،کتاب خدا و اهل بیتم و آن ها از یکدیگر جدا نمی شوند تا آنگاه که در کنار حوض کوثر به من برسند.»

می گوید:«و گروهی از بزرگان اهل سنت به آن اعتراف نموده اند،حتی ابن حجر هنگام آوردن حدیث ثقلین می گوید:«سپس بدان که حدیث چنگ زدن به قرآن و اهل بیت را بیش از بیست نفر از اصحاب پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت کرده اند.» (1)

ابن حجر می گوید:«و در«حادی عشر الشبه»سندهای مشروحی برای این حدیث گذشت در برخی از آن سندها آمده است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله این حدیث را در حجه الوداع در عرفات فرمود و در بعضی دیگر آمده است که آن را در مدینه در حال بیماریش در حالی که اتاق از یارانش پر بود فرمود و در دسته ای از آن ها آمده است که در غدیر خم آن را فرمود و در گروه چهارمی آمده است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله پس از بازگشت از طائف هنگام ایراد سخنرانی آن را فرمود،چنانچه گذشت.»

می گوید:«و آن ها با هم منافات ندارند؛زیرا هیچ اشکالی ندارد که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در همه آن جاها این حدیث را برای اصحاب تکرار کرده باشد،به خاطر اهمیت قرآن و عترت پاکش...» (2)

و برای عترت طاهره همین بس که نزد خداوند و پیامبرش صلی الله علیه و آله همانند قرآنی باشند که از مقابل و از پشت سر باطل به آن راه نمی یابد و همین حجت کافی است تا گردن ها را در برابر مذهبشان فرود آورد؛زیرا مسلمان برای قرآن جایگزینی را نمی پسندد،پس چگونه از هم ردیفان قرآن روی می گرداند.

افزون بر آن که این سخن پیامبراکرم صلی الله علیه و آله:«همانا من چیزی را در میانتان بر جای می گذارم که اگر به آن چنگ زنید،هرگز گمراه نمی شوید کتاب خدا و عترتم.»مفهومش گمراهی کسی است که به آن ها چنگ نزند:«پس از آن ها پیشی نگیرید که نابود می شوید و از آن ها کوتاهی نکنید که هلاک می شوید و به آن ها نیاموزید که قطعا آن ها عالم تر از شمایند.»9.

ص: 823


1- .الصواعق المحرقه،ص 135 باب وصیه النبی صلی الله علیه و آله.
2- .الصواعق المحرقه،تفسیر آیه چهارم از فصل اول از باب 11،ص 89.

قال ابن حجر:وفی قوله صلی الله علیه و سلم:«فلا تقدموهما فتهلکوا ولا تقصروا عنهما فتهلکوا ولا تعلموهم فانهم اعلم منکم»دلیل علی ان من تأهل منهم للمراتب العلیه و الوظائف الدینیه کان مقدماً علی غیره.إلی آخر کلامه (1).

ثم قال السید شرف الدین:ثم سله لماذا قدم الأشعری علیهم فی أصول الدین و الفقهاء الأربعه فی الفروع وکیف قدم فی الحدیث علیهم عمران بن حطان وأمثاله من الخوارج و قدم فی التفسیر علیهم مقاتل بن سلیمان المرجیء و قدم المجسم فی الاخلاق و السلوک وادواء النفس وعلاجها معروفاً واضرابه.

وکیف اخر فی الخلافه العامه و النیابه عن النبی صلی الله علیه و سلم اخاه وولیه الذی لا یؤدی عنه سواه ثم قدم فیها ابناء الوزغ علی ابن رسول اللّه صلی الله علیه و سلم.

ومن اعرض عن العتره الطاهره فی کل ما ذکرناه من المراتب العلیه و الوظائف الدینیه واقتفی فیها مخالفیهم فما عسی أن یصنع بصحاح الثقلین وأمثالها وکیف یتسنی له القول بأنه تمسک بالعتره الطاهره وراکب سفینتها وداخل باب حطتها.

راجع مراجعه المراجعات ص 16 وما فی ذیلها تحت رقم 29 وإلیک قسم المتعلق بالمهدی من الصواعق نصاً.ا.

ص: 824


1- .البدر الطالع 109/1؛النور السافر،ص 278-292؛الأعلام للزرکلی 113/1؛دائره المعارف الاسلامیه 133/1 وضمن ترجمه حفیده رضی الدین بن عبدالرحمن؛معجم المؤلفین 152/2؛شذرات الذهب 370/8-372؛کشف الظنون 138،60،57 وغیرها.

ابن حجر می گوید:«پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«پس بر آن ها[کتاب و عترت]پیشی نگیرید که نابود می شوید و از آن ها کوتاهی نکنید که هلاک می شوید و به آن ها نیاموزید که آنان قطعا آگاه تر از شمایند.»

این گفتار پیامبراکرم صلی الله علیه و آله دلیل بر آن است که هر یک از آنان شایستگی درجات بالا و وظایف دینی را پیدا کند بر دیگران مقدم خواهد بود... (1)

سپس سید شرف الدین می فرماید:«آنگاه از وی بپرس که چرا او در اصول دین،اشعری را و در فروع،فقهای چهارگانه را بر آن ها مقدم داشته است؟و چگونه در علم حدیث عمران بن حطان و مانند او از خوارج را و در تفسیر مقاتل بن سلیمان مرجیّ را بر آنان ترجیح داده است؟و چگونه قائل به جسم بودن خدا در اخلاق و سیر و سلوک و شناخت بیماری های نفس و مداوای آن،معروف و مانندش را بر آن مقدم نموده است؟و چگونه برادر پیامبر صلی الله علیه و آله و ولیّ آن حضرت را که هیچ کس جز او از جانب آن حضرت انجام نمی دهد در خلافت عامه و نیابت از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله مؤخر داشته است و پس از او فرزندان وزغ را بر فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله در خلافت مقدم نموده است.

و هر کس در مراتب بلند و وظایف دینی از عترت پاک روی گرداند و از مخالفان شان پیروی کند،به احادیث صحیح ثقلین و مانند آن عمل نکرده است و چگونه می توان گفت که وی به عترت طاهره تمسک نموده و بر کشتی ایشان سوار شده و داخل در حطه آنان وارد شده است.»

و اینک بخش ویژه امام مهدی علیه السلام از کتاب«الصواعق المحرقه»تقدیم می گردد.ر.

ص: 825


1- .البدر الطالع 109/1؛النور السافر 278-292؛الاعلام،زرکلی 113/1؛دایره المعارف الاسلامیه 133/1 و در ضمن ترجمه نوه اش رضی الدین بن عبد الرحمن؛معجم المؤلفین 152/2؛شذرات الذهب 370/8-372؛کشف الظنون 6057 و 138 و منابع دیگر.

الصواعق المحرقه

فی الرد علی أهل البدع و الزندقه

ویلیه کتاب

تطهیر الجنان و اللسان

عن الخطور و التفوّه بثلب سیدنا معاویه بن أبی سفیان

کلاهما تألیف

المحدث أحمد بن حجر الهیتمی المکی

المتوفی سنه 974 ه

کتب مقدمته وعلق حواشیه وخرج أحادیثه وراجع أصوله

عبدالوهاب عبداللطیف

العالمیه من درجه أستاذ و المدرس فی کلیه الشریعه

حق الطبع محفوظ للناشر

مکتبه القاهره

لصاحبها علی یوسف سلیمان

بشارع الصارفیه میدان

دار الطباعه المحمدیه درب الاتراک بالأزهر بالقاهره

ص: 826

الصواعق المحرقه

فی الرد علی أهل البدع و الزندقه

أحمد بن حجر الهیتمی المکی

(909-974)

ص: 827

(الآیه الثانیه عشر)قوله تعالی: «وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسّاعَهِ» .قال مقاتل بن سلیمان ومن تبعه من المفسرین إن هذه الآیه نزلت فی المهدی وستأتی الأحادیث المصرحه بأنه من أهل البیت النبوی وحینئذ ففی الآیه دلاله علی البرکه فی نسل فاطمه وعلی رضی اللّه عنهما وأن اللّه لیخرج منهما کثیرا طیبا وأن یجعل نسلهما مفاتیح الحکمه ومعادن الرحمه.وسر ذلک أنه صلی الله علیه و آله اعاذها وذریتها من الشیطان الرجیم.ودعا لعلی بمثل ذلک وشرح ذلک کله یعلم بسیاق الأحادیث الداله علیه(وأخرج)النسائی بسند صحیح أن نفرا من الأنصار قالوا لعلی رضی الله عنه او کانت عندک فاطمه فدخل علی النبی صلی الله علیه و سلم یعنی لیخطبها،فسلم علیه فقال له ماحاجه ابن أبی طالب،قال فذکرت فاطمه فقال صلی الله علیه و سلم مرحبا وأهلا فخرج إلی الرهط من الأنصار ینتظرونه فقالوا له:ماوراءک قال ما أدری غیر أنه قال لی مرحبا وأهلاً،قالوا یکفیک من رسول اللّه صلی الله علیه و سلم أحدهما قد أعطاک الأهل وأعطاک الرحب فلما کان بعد ما زوجه قال له یا علی إنه لابد للعرس من ولیمه.

ص: 828

آیه دوازدهم:سخن خداوند تعالی:«و همانا آن نشانه رستاخیز است.»

مقاتل بن سلیمان و مفسران پیرو او می گویند:«همانا این آیه درباره مهدی علیه السلام نازل شده است و احادیث صریح خواهد آمد که او از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله است.بنابراین آیه بر با برکت بودن نسل فاطمه و علی علیهما السلام دلالت می کند و این که خداوند از آن دو افراد پاک بسیاری را به وجود خواهد آورد و نسل آن ها را کلیدهای حکمت و معدن های رحمت قرار خواهد داد و راز این مطلب این است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فاطمه علیها السلام و ذریه اش را از شیطان رانده شده پناه داد و برای علی علیه السلام نیز چنین دعایی کرد.توضیح همه این مطالب با آوردن احادیث دلالت کننده بر آن ها روشن می شود.»

نسایی با سند صحیح روایت می کند که گروهی از انصار به علی علیه السلام گفتند:«ای کاش با فاطمه علیها السلام ازدواج می کردی.»به دنبال این سخن علی علیه السلام برای خواستگاری از فاطمه علیها السلام نزد پیامبر صلی الله علیه و آله رفت.پس از ورود،سلام کرد و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به وی فرمود:«فرزند ابو طالب چه کاری دارد؟»

علی علیه السلام می گوید:«من درباره فاطمه علیها السلام سخن گفتم،آنگاه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«خوش آمدی و آفرین بر تو!»سپس علی علیه السلام نزد گروه انصارِ منتظرش بازگشت آن ها به وی گفتند:

«چه خبر؟»علی علیه السلام فرمود:«بیش از این نمی دانم که به من فرمود:«خوش آمدی و آفرین بر تو!»گروه انصار گفتند:«یکی از آن دو از طرف پیامبراکرم صلی الله علیه و آله برایت کافی است.همانا او به تو اهلیت و شایستگی بخشید و به تو آسایش و وسعت عنایت کرد.»

آنگاه پس از ازدواج علی علیه السلام با فاطمه علیها السلام،پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود:«ای علی علیه السلام! عروسی حتماً نیاز به ولیمه دارد.»

ص: 829

قال سعد رضی الله عنه عندی کبش وجمع الرهط من الانصار آصعا من ذره فلما کان لیله البناء قال:یا علی لاتحدث شیئا حتی تلقانی فدعا صلی الله علیه و سلم بماء فتوضأ به ثم أفرغه علی علی وفاطمه رضی اللّه تعالی عنهما فقال اللهم بارک لهما فی نسلهما وفی روایه فی شملهما و هو بالتحریک الجماع وفی أخری شبلیهما قیل و هو مصحف فان صحت فالشبل ولد الاسد فیکون ذلک کشفا واطلاعا منه صلی الله علیه و سلم علی أنها تلد الحسنین فأطلق علیهما شبلین وهما کذلک (وأخرج)أبو علی الحسن بن شاذان أن جبریل جاء إلی النبی صلی الله علیه و سلم فقال إن الله یأمرک أن تزوج فاطمه من علی فدعا صلی الله علیه و سلم جماعه من أصحابه فقال الحمد للّه المحمود بنعمته الخطبه المشهوره (1)ثم زوج علیا وکان غائبا وفی آخرها فجمع اللّه شملهما وطیب نسلهما وجعل نسلهما مفاتیح الرحمه ومعادن الحکمه وآمن الأمه،فلما حضر علی تبسم صلی الله علیه و سلم وقال له إن اللّه أمرنی أن أزوجک فاطمه علی أربعمائه مثقال فضه أرضیت بذلک؟فقال:قد رضیتها یا رسول اللّه،ثم خرّ علی ساجدا للّه شکراً فلما رفع رأسه قال له صلی الله علیه و سلم بارک اللّه لکما وبارک فیکما وأعز جدکما وأخرج منکما الکثیر الطیب.ه.

ص: 830


1- .هذه القصه و هذه الخطبه أخرجا الخطیب فی تلخیص المتشابه من حدیث أنس وابن عساکر من حدیث جابروالروایتان باطلتان وفی الروایه الثانیه محمد بن دینار العرفی کما فی تنزیه الشریعه.

سعد گفت:«من یک قوچ دارم.»و گروهی از انصار نیز برای وی چند صاع از حبوبات جمع آوری کردند.آنگاه با فرا رسیدن شب عروسی،پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«علی علیه السلام هیچ کاری نکن تا با من دیدار کنی!»سپس پیامبراکرم صلی الله علیه و آله دستور داد آب آوردند و با آن وضو گرفت آنگاه بر روی علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام ریخت و گفت:«خدایا!برای آن ها در نسلشان برکت بده!»

(و در روایتی به جای نسل«شَمَل»آمده است و شَمَل به معنای آمیزش است و در روایت دیگری«دو شبل آن ها»آمده است گفته شده که آن غلط است و اگر صحیح باشد«شبل»به معنای بچه شیر است و این سخن خبر و پرده برداشتن از سوی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله است که فاطمه علیها السلام حسن و حسین علیهما السلام را به دنیا می آورد،از این رو به آن ها بچه شیر گفت و آن ها همین گونه بودند.)

ابو علی حسن بن شاذان روایت کرده است:«همانا جبرئیل علیه السلام نزد پیامبراکرم صلی الله علیه و آله آمد و گفت:«خداوند به تو دستور می دهد که فاطمه علیها السلام را به ازدواج علی علیه السلام در آوری.»آنگاه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله گروهی از یارانش را فرا خواند و فرمود:

«ستایش ویژه خداوندی است که به خاطر نعمت هایش ستوده است...و آن خطبه مشهور را ایراد فرمود. (1)

سپس علی علیه السلام را در حالی که غایب بود به ازدواج در آورد و در پایان روایت آمده است:

«پس خداوند پراکندگی آن ها را به جمع تبدیل کند و نسل شان را پاکیزه قرار دهد.نسل آن ها کلیدهای رحمت و معدن های حکمت و امینان امتند.»آنگاه وقتی علی علیه السلام آمد،پیامبراکرم صلی الله علیه و آله تبسم کرد و به وی فرمود:«خداوند به من دستور داد،با مهریه چهارصد مثقال نقره،فاطمه علیها السلام را به ازدواج تو در آورم،آیا به آن راضی هستی؟»

علی علیه السلام گفت:«آن را با خشنودی پذیرفتم،ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!»سپس سجده شکر برای خدا بجا آورد،آنگاه پس از برداشتن سر از سجده،پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به وی فرمود:«خداوند به شما و در شما برکت دهد و مقامتان را غالب و بلند گرداند و از شما افراد پاک بسیار به وجود آورد.»ت.

ص: 831


1- .این ماجرا و خطبه را خطیب در کتاب تلخیص المتشابه از انس و ابن عساکر از جابر آورده اند و آن دو روایت باطلند و در سند روایت دوم محمد بن دینار عرفی قرار دارد چنانچه در کتاب تنزیه الشریعه آمده است.

قال أنس رضی الله عنه و اللّه لقد أخرج اللّه منهما الکثیر الطیب وأخرج أکثره أبوالخیر القزوینی الحاکمی.والعقد له مع غیبته سائغ لأن من خصائصه صلی الله علیه و سلم أن ینکح من شاء لمن شاء بلا إذن لأنّه أولی بالمؤمنین من أنفسهم،علی أنه یحتمل أنه بحضور وکیله ویحتمل أنه إعلام لهم بما سیفعله وقوله رضیتها،یحتمل أنه إخبار عن رضاه بوقوع العقد السابق من وکیله فهی واقعه حال محتمله.

وأخرج أبو داود السجستانی أن أبابکر خطبها فأعرض عنه صلی الله علیه و سلم ثم عمر فأعرض عنه فأتیا علیا فنیهاه إلی خطبتها فجاء فخطبها فقال صلی الله علیه و سلم ما معک فقال فرسی وبدنی قال،أما فرسک فلا بد لک منه و أما بدنک فبعها واتنی بها،فباعها بأربعمائه وثمانین ثم وضعها فی حجره فقبض منها قبضه وأمر بلالا أن یشتری بها طیبا،ثم أمرهم أن یجهزوها فعمل لها سریر مشرط ووساده من أدم حشوها لیف وملأ البیت کثیبا یعنی رملا وأمر أم أیمن أن تنطلق إلی ابنته وقال لعلی لاتعجل حتی آتیک ثم أتاهم صلی الله علیه و سلم فقال لأم أیمن ههنا أخی قالت أخوک وتزوجه ابنتک قال:نعم فدخل علی فاطمه ودعا بماء فاتته بقدح فیه ماء فمج فیه.

ثم نضح علی رأسها وبین ثدییها وقال:اللهم انی أعیذها بک وذریتها من الشیطان الرجیم،ثم قال لعلی:ائتنی بماء.

ص: 832

انس می گوید:«به خدا سوگند!خداوند از آن ها افراد پاک بسیاری را به وجود آورد.»

بیش تر این حدیث را ابو خیر قزوینی حاکمی آورده است و عقد کردن برای علی علیه السلام با نبودش جایز است؛زیرا از ویژگی های پیامبراکرم صلی الله علیه و آله این است که هر کس را که بخواهد بدون اجازه به عقد هر کس در می آورد؛زیرا وی نسبت به مؤمنان از خودشان اولویت دارد.علاوه بر آن احتمال دارد اجرای عقد در حضور وکیل علی علیه السلام بوده است و احتمال دارد که آن مراسم از سوی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله اعلام برای کاری باشد که می خواهد انجام دهد و سخن علی علیه السلام که گفت:«با خشنودی آن را پذیرفتم»احتمال دارد خبر از رضایتش به انجام عقد سابق از طرف وکیلش باشد بنابراین آنچه از سوی وکیلش انجام شده است،به صورت احتمال بوده است.

ابو داود سجستانی روایت می کند:«ابو بکر از فاطمه علیها السلام خواستگاری کرد و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله از او روی گرداند.آنگاه عمر خواستگاری کرد و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله از او نیز روی برتافت.آنگاه آن دو نزد علی علیه السلام آمدند و خواستگاری فاطمه علیها السلام را به او گوشزد کردند.سپس علی علیه السلام از او خواستگاری کرد و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله از او پرسید:«چه داری؟»گفت:«اسب و شترم.»

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«به اسبت نیاز داری بنابراین شترت را بفروش و پولش را نزد من بیاور!»

علی علیه السلام آن را به چهارصد و هشتاد فروخت و آن را در دامن پیامبراکرم صلی الله علیه و آله قرار داد.

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله مشتی از آن برداشت و به بلال دستور داد با آن عطر بخرد.سپس به آن ها دستور داد برای فاطمه علیها السلام جهیزیه تهیه کنند.برای وی تخت بسته شده و زیر اندازی از چرم که داخل آن لیف خرما بود،آماده شد و کف اتاق از رمل(ماسه)پوشیده گردید.پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به ام ایمن دستور داد نزد دخترش برود و به علی علیه السلام فرمود:«شتاب نکن تا من نزد تو آیم.»سپس پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نزد آنان رفت و به ام ایمن فرمود:«آیا برادرم اینجاست؟»ام ایمن گفت:«آیا او برادر توست و دخترت را به وی می دهی؟»

فرمود:«آری.»آنگاه نزد فاطمه علیها السلام رفت و آب درخواست کرد.کاسه آبی آورده شد.آن حضرت آب دهانش را در آن انداخت و بر روی سر و سینه دخترش پاشید و گفت:«خدایا! همانا من،او و ذریه اش را از شیطان رانده شده در پناه تو قرار می دهم.»سپس به علی علیه السلام فرمود:«مقداری آب نزد من بیاور!»

ص: 833

فعلمت ما یرید فملأت القعب فأتیته به فنضح منه علی رأسی وبین کتفی وقال:اللهم إنی أعیذه بک وذریته من الشیطان الرجیم.ثم قال ادخل بأهلک علی اسم اللّه تعالی وبرکته، وأخرج أحمد وأبو حاتم نحوه و قد ظهرت برکه دعائه صلی الله علیه و سلم فی نسلهما فکان منه من مضی ومن یأتی ولو لم یکن فی الآنین إلّاالإمام المهدی لکفی وسیأتی فی الفصل الثانی جمله مستکثره من الأحادیث المبشره به.ومن ذلک ما أخرجه مسلم وأبو داود و النسائی وابن ماجه و البیهقی وآخرون:المهدی من عترتی من ولد فاطمه.وأخرج أحمد وأبو داود والترمذی وابن ماجه:لو لم یبق من الدهر إلّایوم لبعث اللّه فیه رجلا من عترتی وفی روایه رجلا من أهل بیتی یملؤها عدلا کما ملئت جورا وفی روایه لمن عدا الاخیر،لا تذهب الدنیا ولا تنقضی حتی یملک رجل من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی.

وفی أخری لأبی داود و الترمذی لو لم یبق من الدنیا إلّایوم واحد لطول اللّه ذلک الیوم حتی یبعث اللّه فیه رجلا من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی واسم أبیه اسم أبی یملأ الأرض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما وأحمد وغیره المهدی منا أهل البیت یصلحه اللّه فی لیله و الطبرانی المهدی منا یختم الدین بنا کما فتح بنا.

ص: 834

علی علیه السلام می گوید:«من فهمیدم که چه کاری می خواهد انجام دهد،از این رو قدح بزرگی را پر از آب کردم و نزد آن حضرت آوردم.آنگاه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله از آن بر سر و پشت من پاشید و گفت:«خدایا!من،او و ذریه اش را از شیطان رانده شده در پناهت قرار می دهم.»سپس فرمود:

«با نام خداوند تعالی و برکت او نزد همسرت برو!»

احمد و ابو حاتم نظیر آن را روایت کرده اند و برکت دعای پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در نسل آن دو آشکار است،برخی از آن ها آمده اند و برخی خواهند آمد و اگر در میان آیندگان کسی جز امام مهدی علیه السلام نباشد،قطعا کافی است و در فصل دوم،احادیث بسیاری درباره بشارت به او خواهد آمد که از آن جمله است حدیث:«مهدی علیه السلام از عترت من از نسل فاطمه علیها السلام است.»که مسلم و ابو داود و نسایی و ابن ماجه و بیهقی و دیگران آن را روایت کرده اند.

احمد و ابو داود و ترمذی و ابن ماجه روایت کرده اند[که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود]:«اگر فقط یک روز از روزگار باقی مانده باشد،خداوند حتماً مردی از عترت مرا(و در روایتی آمده است:«مردی از اهل بیت مرا»)برمی انگیزد که آن را از عدالت پر می کند همان گونه که از جور پر شده است.»

و احمد و ابو داود و ترمذی روایت کرده اند[که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود]:«دنیا سپری نمی شود و نمی گذرد تا مردی از اهل بیت من به حکومت رسد که نامش شبیه نام من است.»

و ابو داود و ترمذی روایت کرده اند[که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود]:«اگر تنها یک روز از دنیا باقی مانده باشد حتماً خداوند آن روز را بلند می کند تا در آن مردی از اهل بیت مرا برانگیزد که نامش شبیه نام من و نام پدرش شبیه نام پدر من است.زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.»

احمد و دیگران روایت می کنند[که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود]:«مهدی علیه السلام از ما اهل بیت است خداوند یک شبه کارهایش را سامان می دهد.»

و طبرانی روایت می کند که فرمود:«مهدی علیه السلام از ماست.دین به وسیله ما پایان می پذیرد، همان گونه که به وسیله ما آغاز شد.»

ص: 835

والحاکم فی صحیحه یحل بأمنی فی آخر الزمان بلاء شدید من سلاطینهم لم یسمع بلاء أشد منه حتی لایجد الرجل ملجأ فیبعث اللّه رجلا من عترتی أهل بیتی یملأ الأرض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا یحبه ساکن الأرض وساکن السماء،وترسل السماء قطرها وتخرج الأرض نباتها لاتمسک فیها شیئا یعیش فیهم سبع سنین أو ثمانیا أو تسعا یتمنی الأحیاء الأموات مما صنع اللّه بأهل الأرض من خیره.

وروی الطبرانی و البزار نحوه وفیه:یمکث فیکم سبعا أو ثمانیا فان أکثر فتسعا.وفی روایه لأبی داود و الحاکم یملک فیکم سبع سنین وفی أخری للترمذی:إن فی أمتی المهدی یخرج یعیش خمسا أو سبعا أو تسعا فیجیء إلیه الرجل فیقول:یا مهدی أعطنی أعطنی فیجیء له فی ثوبه ما استطاع أن یحمله،وفی روایه فیلبث فی ذلک ستا أو سبعا او ثمانیا أو تسع،سنین وسیأتی أن الذی اتفقت علیه الأحادیث سبع سنین من غیر شک (1).

(وأخرج)أحمد ومسلم یکون فی آخر الزمان خلیفه یحثی المال حثیا ولا یعده عدا.

وابن ماجه مرفوعا یخرج ناس من المشرق فیوطئون للمهدی سلطانه.ح.

ص: 836


1- .هذه الروایه الصحیحه ترد قول الشیعه بأنه محمد بن الحسن العسکری وما وجد فی کتب الشعرانی بأنه هو مدسوس علیه.واختلاف الروایات فی أنه من ولد الحسن أو الحسین یمکن الجمع بینها بأنه من ولد الحسن أو الحسین وللاخر فیه ولاده من حبه أمهاته،وکذلک یقال فی روایه إنه من ولد العباس،ولا یعرف اسم آمه من طریق صحیح.

و حاکم در«صحیح»خود روایت می کند که فرمود:«در آخرالزمان بلای سختی بر سر امت من از طرف پادشاهانشان خواهد آمد که بلایی سخت تر از آن شنیده نشده است به گونه ای که مرد پناهگاهی نمی یابد،آنگاه خداوند مردی از عترت من اهل بیتم را برمی انگیزد که زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است ساکنان زمین و ساکنان آسمان او را دوست دارند و آسمان بارانش را می بارد و زمین گیاهانش را می رویاند بدون آن که چیزی را در خود نگه دارد.وی هفت یا هشت یا نه سال در میان امت من می ماند.زندگان مردگان را آرزو می کنند.به خاطر خیر و برکتی که خداوند شامل اهل زمین می گرداند.»

طبرانی و بزار نظیر آن را روایت کرده اند و در آن آمده است:«هفت یا هشت[سال]در میان آنان می ماند و اگر زیاد شود نه[سال].»

و در حدیثی از ابو داود و حاکم آمده است:«هفت سال در میان آنان حکومت می کند.»

و در حدیث دیگری از ترمذی آمده است:«همانا در میان امت من مهدی علیه السلام است وی قیام می کند و پنج یا هفت یا نه[سال]حکومت می کند.آنگاه مردی نزد وی می آید و می گوید:«ای مهدی علیه السلام به من ببخش!به من ببخش!»

مهدی علیه السلام در پارچه اش به اندازه ای که می تواند بر دوش کشد پول می ریزد.»

و در روایتی آمده است:«شش یا هفت یا هشت یا نه سال در این حال می ماند.»

و خواهد آمد که احادیث بدون تردید بر هفت سال اتفاق دارند. (1)

احمد و مسلم روایت می کنند:«در آخرالزمان خلیفه ای است که بدون شمارش مال را تقسیم می کند.»

و ابن ماجه به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می رساند که فرمود:«گروهی از مشرق قیام می کنند و زمینه حکومت مهدی علیه السلام را فراهم می سازند.»ت.

ص: 837


1- .این روایت صحیح،دیدگاه شیعه را ردّ می کند که مهدی علیه السلام محمد بن حسن عسکری علیهما السلام است و آنچه در کتاب های شعرانی آمده است که وی همان است،در آن ها داخل شده است و اختلاف روایات در این که او از فرزندان حسن علیه السلام یا حسین علیه السلام است به این صورت قابل جمع است که وی از طرف پدر،فرزند یکی و از طرف مادر،فرزند دیگری است و همین مطلب درباره روایتی گفته می شود که آن را از فرزندان عباس می داند و نام مادرش به وسیله صحیحی معلوم نیست.

وصح أن اسمه یوافق اسم النبی صلی الله علیه و سلم واسم أبیه،اسم أبیه وأخرج ابن ماجه:بینما نحن عند رسول اللّه صلی الله علیه و سلم إذ أقبل فئه من بنی هاشم فلما رآهم صلی الله علیه و سلم اغرورقت عیناه وتغیر لونه قال فقلت ما نزال نری فی وجهک شیئاً نکرهه،فقال إنا أهل بیت اختار اللّه لنا الآخره علی الدنیا و إن أهل بیتی سیلقون بعدی بلاء شدیدا وتطریدا حتی یأتی قوم من قبل المشرق معهم رایات سود فیسألون الخبر فلا یعطونه فیقاتلون فینصرون فیعطون ما سألوا فلا یقبلونه حتی یدفعوها إلی رجل من أهل بیتی فیملوها قسطا کما ملاوها جورا فمن أدرک ذلک منکم فلیأتهم ولو حبوا علی الثلج فان فیها خلیفه اللّه المهدی،وفی سنده من هو سیء الحفظ مع اختلاطه فی آخره عمره(وأخرج)أحمد عن ثوبان مرفوعا إذا رأیتم الرایات السّود قد خرجت من خراسان فأتوها ولو حبوا علی الثلج فان فیها خلیفه اللّه المهدی وفی سنده ضعیف له مناکیر.وانما أخرج له مسلم متابعه ولا حجه فی هذا و الذی قبله لو فرض أنهما صحیحان لمن زعم أن المهدی ثالث خلفاء بنی العباس(وأخرج)بصیر بن حماد مرفوعا هو رجل من عترتی یقاتل علی سنتی کما قاتلت أنا علی الوحی(وأخرج)أبو نعیم لیبعثن اللّه رجلا من عترتی أفرق الثنایا أجلی الجبهه یملأ الأرض عدلا یفیض المال فیضا.

ص: 838

و در روایت صحیح آمده است که نامش شبیه نام پیامبراکرم صلی الله علیه و آله است و نام پدرش شبیه نام پدر پیامبر صلی الله علیه و آله.

ابن ماجه روایت می کند:«یک روز که نزد پیامبراکرم صلی الله علیه و آله بودیم ناگهان گروهی از بنی هاشم آمدند.هنگامی که آن حضرت آن ها را مشاهده کرد،دیدگانش پر از اشک و رنگش دگرگون شد.گفتم:«پیوسته ما در چهره شما چیزی را مشاهده می کنیم که برایمان ناخوشایند است.»

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«ما اهل بیتی هستیم که خداوند برایمان آخرت را بر دنیا ترجیح داد و پس از من بلاهای سخت و رانده شدن بر سر اهل بیتم خواهد آمد تا این که گروهی با پرچم های سیاه از طرف مشرق می آیند و خیر را درخواست می کنند ولی به آن ها داده نمی شود آنگاه می جنگند و پیروز می شوند و خواسته شان به آن ها داده می شود ولی آن را نمی پذیرند تا به مردی از اهل بیت من تحویل دهند که آن را از عدالت پر می کند همان گونه که از جور پر کرده اند.پس هر یک از شما آن ها را درک کند،باید به سویشان رود هر چند به صورت چهار دست و پا بر روی برف باشد زیرا خلیفه خدا مهدی علیه السلام در میان آنان است.»

در سند این حدیث فرد کم حافظه ای است افزون بر آن که در پایان عمرش به اختلال حواس مبتلا شد.

احمد از ثوبان به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می رساند که فرمود:«هنگامی که پرچم های سیاه را مشاهده کردید که از خراسان قیام کرده اند به سوی آن ها روید هر چند به صورت چهار دست و پا بر روی برف باشد زیرا خلیفه خدا مهدی علیه السلام در میان آن هاست.»

در سند آن فرد ضعیف دارای احادیث ناشناسی است و مسلم حدیث خوبی از او روایت کرده است.این حدیث و حدیث پیشین بر فرض صحت دلیل برای کسانی نیست که می پندارند مهدی سومین خلیفه بنی عباس است.

نصیر بن حماد به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می رساند که فرمود:«او مردی از عترت من است که به خاطر سنت من می جنگد همان گونه که من به خاطر وحی جنگیدم.»

و ابو نعیم از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«حتماً خداوند مردی از عترت مرا برمی انگیزد که دندان هایش با فاصله،پیشانی بلند است.زمین را از عدالت پر می کند،مال را به صورت کامل تقسیم می کند.»

ص: 839

(وأخرج)الرویانی و الطبرانی وغیرهما:المهدی من ولدی وجهه کالکوکب الدری اللون لون عربی و الجسم جسم إسرائیلی یملأ الأرض عدلا کما ملئت جورا یرضی بخلافته أهل السماء وأهل الأرض و الطیر فی الجوّ یملک عشرین سنه.

وأخرج الطبرانی مرفوعا یلتفت المهدی و قد نزل عیسی بن مریم علیه السلام کأنما یقطر من شعره الماء فیقول المهدی تقدم فصل بالناس فیقول عیسی إنما أقیمت الصلاه لک فیصلی خلف رجل من ولدی،الحدیث.

وفی صحیح ابن حبان فی إمامه المهدی نحوه،وصح مرفوعا ینزل عیسی ابن مریم فیقول أمیرهم المهدی تعال صل بنا فیقول لا إن بعضکم أئمه علی بعض تکرمه اللّه هذه الامه.

(وأخرج)ابن ماجه و الحاکم أنه صلی الله علیه و سلم قال،لا یزداد الأمر إلّاشده ولا الدنیا إلّاإدباراً ولا الناس إلّاشحا ولا تقوم الساعه إلّاعلی شرار الناس ولا مهدی إلّاعیسی بن مریم أی لا مهدی علی الحقیقه سواه لوضعه الجزیه واهلاکه الملل المخالفه لملتنا کما صحت به الأحادیث،أولا مهدی معصوما إلّاهو ولقد قال إبراهیم بن میسره لطاوس:عمر بن عبدالعزیز المهدی قال لا إنه لم یستکمل العدل کله أی فهو من جمله المهدیین ولیس الموعود به آخر الزمان و قد صرح أحمد وغیره بأنه من المهدیین المذکورین فی قوله صلی الله علیه و سلم علیکم بسنتی وسنه الخلفاء الراشدین المهدیین من بعدی.

ص: 840

رویانی و طبرانی و دیگران روایت می کنند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«مهدی علیه السلام از فرزندان من است.صورتش همانند ستاره تابناک است.رنگش رنگ عربی و جسمش جسم اسرائیلی است.زمین را از عدالت پر می کند همان گونه که از جور پر شده است.اهل آسمان و اهل زمین و پرندگان جو از خلافت او خشنودند.بیست سال حکومت می کند.»

طبرانی به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می رساند که فرمود:«عیسی علیه السلام در حالی فرود می آید که گویا از موهایش آب می چکد،آنگاه مهدی علیه السلام توجه می کند و می گوید:«جلو بیا و برای مردم نماز بخوان!»

عیسی علیه السلام می گوید:«همانا نماز برای تو برپا شده است.»آنگاه وی پشت سر مردی از نسل من نماز می خواند...»

و در«صحیح»ابن حبان در«امامه المهدی علیه السلام»نظیر آن آمده است.

و در حدیث به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می رسد که فرمود:«عیسی ابن مریم علیه السلام فرود می آید.آنگاه امیرشان مهدی علیه السلام می گوید:«جلو بیا و برای ما نماز بخوان!»

عیسی علیه السلام می گوید:«نه،شما امام یکدیگرید.به خاطر گرامی داشتن خداوند این امت را.»

و ابن ماجه و حاکم روایت می کنند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«روز به روز بر سختی امور و پشت کردن دنیا و بخل و حرص مردم افزوده می شود و قیامت فقط بر مردم بد برپا می شود و جز عیسی بن مریم علیه السلام هیچ مهدی وجود ندارد.»

یعنی مهدی حقیقی جز او وجود ندارد،زیرا جزیه قرار می دهد و ملت های مخالف ملت ما را نابود می کند چنانچه در احادیث صحیح آمده است یا این که هیچ مهدی معصومی به جز او وجود ندارد.

ابراهیم بن میسره به طاوس گفت:«آیا عمر بن عبد العزیز مهدی است؟»وی گفت:«نه، همانا او عدالت را به طور کامل اجرا نکرده است.»یعنی او یکی از مهدی هاست ولی آن مهدی موعود در آخرالزمان نیست و احمد و دیگران تصریح کرده اند که او یکی از مهدی هایی است که در این سخن پیامبراکرم صلی الله علیه و آله آمده است:«بر شما باد به سنت من و سنت خلفای راه یافته مهدی هدایت شده پس از من.»

تأویل حدیث:«به جز عیسی علیه السلام هیچ مهدی وجود ندارد.»بر فرض ثبوت چنین است

ص: 841

ثم تأویل حدیث:لا مهدی إلّاعیسی انما هو علی تقدیر ثبوته والا فقد قال الحاکم أوردته تعجبا لا محتجا به.

وقال البیهقی تفرد به محمد بن خالد،و قد قال الحاکم انه مجهول،واختلف عنه فی اسناده وصرح النسائی بأنه منکر،وجزم غیره من الحفاظ بأن الاحادیث التی قبله أی الناصبه علی أن المهدی من ولد فاطمه أصح إسنادا(وأخرج)ابن عساکر عن علی:إذا قام قائم آل محمد صلی الله علیه و سلم جمع اللّه أهل المشرق وأهل المغرب فأما الرففاء فمن أهل الکوفه و أما الابدال فمن أهل الشام.وصح أنه صلی الله علیه و سلم قال:یکون اختلاف عند موت خلیفه فیخرج رجل من المدینه هاربا إلی مکه فیأتیه ناس من أهل مکه فیخرجونه و هو کاره فیبایعونه بین الرکن والمقام ویبعث الیهم بعث من الشام فیخسف بهم بالبیداء بین مکه و المدینه فاذا رأی الناس ذلک أتاه أبدال أهل الشام وعصائب أهل العراق فیبایعونه ثم ینشأ رجل من قریش أخواله کلب فیبعث الیهم بعثا فیظهرون علیهم وذلک بعث کلب،والخیبه لمن لم یشهد غنیمه کلب، فیقسم المال ویعمل فی الناس بسنه نبیهم صلی الله علیه و سلم ویلقی الإسلام بجرانه إلی الأرض(وأخرج) الطبرانی أنه صلی الله علیه و سلم قال لفاطمه.نبینا خیر الأنبیاء و هو أبوک وشهیدنا خیر الشهداء و هو عم أبیک حمزه ومنا من له جناحان یطیر بهما فی الجنه حیث شاء و هو ابن عم أبیک جعفر ومنا سبطا هذه الامه الحسن و الحسین وهما ابناک و المراد أنه یتشعب منهما قبیلتان ویکون من نسلهما خلق کثیر ومنا المهدی (1).ر.

ص: 842


1- .أحادیث المهدی کثیره متواتره الف فیها کثیر من الحفاظ منهم ابو نعیم و قد جمع السیوطی ماذکره ابو نعیم وزاد علیه فی العرف الوردی فی اخبار المهدی وللمؤلف ابن حجر فیه کتاب المختصر فی علامات المهدی المنتظر.

وگرنه حاکم گفته است من آن را از روی شگفتی ذکر کردم نه به عنوان دلیل و برای احتجاج به آن و بیهقی می گوید:«فقط از طریق محمد بن خالد رسیده است و حاکم او را مجهول می داند و در سند آن اختلاف شده است و نسایی بر منکر بودن آن تصریح کرده است و حافظان دیگر به طور قطع حکم کرده اند که احادیث پیش از آن یعنی احادیث صریح در این که مهدی علیه السلام از نسل فاطمه است سندشان صحیح تر است.»

ابن عساکر از علی علیه السلام روایت می کند که فرمود:«هنگامی که قائم آل محمد صلی الله علیه و آله قیام می کند خداوند اهل مشرق و مغرب را گرد می آورد؛رُففا را از اهل کوفه و ابدال را از اهل شام.»

با سند صحیح از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود:«پس از مرگ خلیفه ای اختلافی روی می دهد.آنگاه مردی از مدینه به مکه می گریزد و گروهی از اهل مکه نزد وی می روند و او را بر خلاف میلش بیرون می آورند،میان رکن و مقام با او بیعت می کنند.سپاهی از شام به سوی آن ها فرستاده می شود و در بیداء میان مکه و مدینه در زمین فرو برده می شود.هنگامی که مردم این حادثه را مشاهده می کنند،ابدال اهل شام و عصائب اهل عراق نزد او می آیند،با وی بیعت می کنند.سپس مردی از قریش سر بر می آورد که قبیله کلب دایی هایش هستند.مرد مدنی سپاهی به سوی آن ها می فرستد و بر ایشان پیروز می شوند و این است سرنوشت سپاه کلب.نومید کسی است که بر سر غنیمت های کلب حاضر نشده باشد.مرد مدنی مال را تقسیم می کند و در میان مردم به سنت پیامبرشان صلی الله علیه و آله عمل می کند و اسلام در زمین مستقر می گردد.»

طبرانی روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به فاطمه علیها السلام فرمود:«پیامبر ما صلی الله علیه و آله بهترین پیامبران علیهم السلام است و او پدر توست و شهید ما بهترین شهیدان است و او عموی پدر تو حمزه است و دارنده دو بال که با آن ها در هر کجای بهشت پرواز می کند از ماست و او عموزاده پدرت جعفر است و دو سبط این امت حسن و حسین علیهما السلام از ماست و آن ها فرزندان تو هستند.مقصود این است که از آن دو،دو قبیله سرچشمه می گیرند و از نسل آن ها مردم زیادی به وجود می آیند و مهدی علیه السلام از ماست.» (1)ت.

ص: 843


1- .احادیث مهدی علیه السلام متواتر است که بسیاری از حافظان درباره او دارای تالیفند که ابو نعیم از جمله آن هاست و سیوطی در کتاب العرف الوردی فی اخبار المهدی علیه السلام کتاب ابو نعیم را آورده و بر آن افزوده است.ابن حجر نیز کتاب المختصر فی علامات المهدی علیه السلام المنتظر را تألیف نموده است.

(وأخرج)ابن ماجه أنه صلی الله علیه و سلم قال لو لم یبق من الدنیا إلا یوم واحد لطول اللّه ذلک الیوم حتی یملک رجل من أهل بیتی یملک جبل الدیلم و القسطنطینیه وصح عند الحاکم عن ابن عباس رضی اللّه عنهما:منا أهل البیت أربعه منا السفاح ومنا المنذر ومنا المنصور ومنا المهدیّ.

فان أراد بأهل البیت ما یشمل جمیع بنی هاشم ویکون الثلاثه الأول من نسل العباس والأخیر من نسل فاطمه فلا إشکال فیه.و إن أراد أن هؤلا الأربعه من نسل العباس أمکن حمل المهدی فی کلامه علی ثالث خلفاء بنی العباس لأنّه فیهم کعمر بن عبدالعزیز فی بنی أمیه لما أو تیه من العدل التام و السیره الحسنه،ولأنه جاء فی الحدیث الصحیح أن اسم المهدی یوافق اسم النبی صلی الله علیه و سلم واسم أبیه،اسم أبیه و المهدی هذا کذلک لأنّه محمد بن عبداللّه المنصور ویؤید ذلک خبر ابن عدی المهدی من ولد العباس عمی،لکن قال الذهبی تفرد به محمد بن الولید مولی بنی هاشم وکان یضع الحدیث ولا ینافی هذا الحمل وصف ابن عباس للمهدی فی کلامه بأنه یملأ الأرض عدلا کما ملئت جورا وتأمن البهائم و السباع فی زمنه وتلقی الأرض أفلاذ کبدها.أی أمثال الاسطوان من الذهب و الفضه لأن هذه الأوصاف یمکن تطبیقها علی المهدی العباسی و إذا أمکن حمل کلامه علی ما ذکرناه لم یناف الاحادیث الصحیحه السابقه أن المهدی من ولد فاطمه لان المراد بالمهدی فیها الآتی آخر الزمان الذی یأتم به عیسی صلی الله علیه وعلی نبینا وسلم.

ص: 844

ابن ماجه از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«اگر از دنیا فقط یک روز باقی مانده باشد،حتماً خداوند آن روز را بلند می کند تا مردی از اهل بیت من به حکومت رسد که بر کوه دیلم و قسطنطنیه حکومت می کند.»

با سند صحیح نزد حاکم از ابن عباس روایت می کند که گفت:«چهار نفر از ما اهل بیت هستند؛سفاح از ماست و منذر از ماست و منصور از ماست و مهدی علیه السلام از ماست.»

اگر مقصود وی از اهل بیت همه بنی هاشم را در بر گیرد و سه نفر اول از بنی عباس و مهدی علیه السلام از نسل فاطمه باشد،این مطلب اشکالی ندارد و اگر مقصود او این است که این چهار نفر از بنی عباسند،می توان مهدی علیه السلام در کلام او را بر سومین خلیفه عباسی حمل کرد، زیرا او در میان بنی عباس همانند عمربن عبد العزیز در میان بنی امیه است به خاطر آن که عدالت کامل و سیره نیکو به او عنایت شده است و برای این که در حدیث صحیح آمده است که نام مهدی علیه السلام شبیه نام پیامبر صلی الله علیه و آله و نام پدرش شبیه نام پدر پیامبر صلی الله علیه و آله است و این مهدی این گونه است؛زیرا او محمد بن عبداللّه منصور است و خبر ابن عدی:«مهدی از فرزندان عباس عمویم است.»آن را تأیید می کند.

ولی ذهبی می گوید:«این حدیث فقط به وسیله محمد بن ولید غلام بنی هاشم رسیده است و او حدیث جعل می کرد.

و حمل مهدی بر مهدی عباسی در روایت پیشین منافات با توصیف مهدی در سخن ابن عباس ندارد که می گوید:«وی زمین را از عدالت پر می کند همان گونه که از ظلم پر شده است و حیوانات و درندگان در زمان او امنیت می یابند و زمین پاره های جگرش را بیرون می ریزد.»یعنی مثل ستون هایی از طلا و نقره زیرا این ویژگی ها را می توان بر مهدی عباسی منطبق کرد و هنگامی که بتوان گفتار او را بر معنایی که گفتیم حمل کرد،با احادیث صحیح پیشین که مهدی علیه السلام از نسل فاطمه علیها السلام است منافات ندارد،زیرا مقصود از مهدی علیه السلام در این احادیث،آن مهدی است که در آخرالزمان خواهد آمد و عیسی علیه السلام پشت سرش نماز خواهد خواند.

ص: 845

وروایه أنه یلی الأمر بعد المهدی اثنا عشر رجلا:سته من ولد الحسن وخمسه من ولد الحسین،وآخر من غیرهم واهیه جدا،کما قاله شیخ الإسلام و الحافظ الشهاب ابن حجر أی مع مخالفتها للاحادیث الصحیحه أنه آخر الزمان وأن عیسی یأتم به،ولخبر الطبرانی سیکون من بعدی خلفاء ثم من بعد الخلفاء أمراه ثم من بعد الأمراء ملوک ومن بعد الملوک جبابره ثم یخرج رجل من أهل بیتی یملأ الارض عدلا کما ملئت جورا.ثم یؤمر القحطانی فوالذی بعثنی بالحق ماهو دونه،وفی نسخه ما یقوونه علی ماحملنا علیه کلام ابن عباس، یمکن أن یحمل علی مارواه هو عن النبی صلی الله علیه و سلم:لن تهلک أمه أنا أولها وعیسی بن مریم آخرها والمهدی وسطها،أخرجه أبو نعیم فیکون المراد به المهدی العباسی ثم رأیت بعضهم قال المراد بالوسط فی خبر لن تهلک أمه أنا أولها ومهدیها وسطها و المسیح بن مریم آخرها ما قبل الآخر(وأخرج)أحمد و الماوردی أنه صلی الله علیه و سلم قال:ابشروا بالمهدی رجل من قریش من عترتی یخرج فی اختلاف من الناس وزلزال فیملأ الأرض عدلا وقسطا کما ملئت ظلما وجورا ویرضی عنه ساکن الأرض و السماء ویقسم المال صحاحا بالسویه ویملأ قلوب أمه محمد غنی ویسعهم عدله حتی إنه یأمر منادیا فینادی من له حاجه إلی فما یأتیه

ص: 846

و روایت:«پس از مهدی علیه السلام دوازده نفر عهده دار امور خواهند شد،شش نفر از فرزندان حسن علیه السلام و پنج نفر از فرزندان حسین علیه السلام و یک نفر از غیر آن ها.»

این حدیث بسیار سست و ضعیف است چنانچه شیخ الاسلام و حافظ شهاب ابن حجر گفته است؛یعنی اولا با احادیث صحیح مخالف است که آن زمان آخرالزمان است و عیسی علیه السلام پشت سرش نماز می خواند و با خبر طبرانی مخالف است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«پس از من،خلفایی خواهند بود،آنگاه پس از خلفا،امیران خواهند بود و پس از امرا،پادشاهان خواهند بود و پس از پادشاهان،زورمداران خواهند آمد،آنگاه مردی از اهل بیت من ظهور می کند که زمین را از عدالت پر می کند همان گونه که از جور پر شده است.سپس قحطانی به فرمانروایی می رسد،سوگند به خدایی که مرا به حق مبعوث کرد،او کمتر از مهدی علیه السلام نیست.»

در نسخه ای مطلبی آمده است که آن را بر آنچه سخن ابن عباس را بر آن حمل کردیم تقویت می کنند.

و ثانیاً ممکن است آن حدیث را بر این حدیث پیامبراکرم صلی الله علیه و آله حمل کرد که فرمود:«هرگز امتی هلاک نمی شود که من در آغاز آن و عیسی بن مریم علیه السلام در پایانش و مهدی علیه السلام در وسط آن است.»ابو نعیم این حدیث را روایت کرده است،بنابراین مقصود از آن مهدی عباسی است.

برخی را مشاهده نمودم که می گویند:«مقصود از وسط در حدیث:«هرگز امتی هلاک نمی شود که من در آغاز آن و مهدی در وسط آن و مسیح بن مریم علیه السلام در پایان آن است.»ما قبل آخر است.»

احمد و ماوردی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کنند که فرمود:«بشارت باد بر شما به مهدی علیه السلام.مردی از قریش از عترت من که در اختلاف زیاد مردم و اضطراب و آشوب قیام می کند،آنگاه زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.

ساکنان زمین و آسمان از وی خشنودند و مال را به طور مساوی تقسیم می کند و قلب های امت محمد صلی الله علیه و آله را از بی نیازی پر می کند و عدالتش را بر آن ها می گستراند به گونه ای که به

ص: 847

أحد إلّارجل واحد یاتیه فیسأله فیقول ائت السادن حتی یعطیک فیأتیه فیقول:أنا رسول المهدی إلیک لتعطینی مالا فیقول أحث فیحثی مالا یستطیع أن یحمله فیلقی حتی یکون قدر ما یستطیع أن یحمل فیخرج به فیقول:أنا کنت أجشع أمه محمد نفسا کلهم دعی إلی هذا المال فترکه غیری فیرد علیه فیقول إنا لا تقبل شیئا أعطیناه فیلبث فی ذلک ستا أو سبعا أو ثمانیا أو تسع سنین ولا خیر فی الحیاه بعده (1).

(تنبیه)الأظهر أن خروج المهدی قبل نزول عیسی وقیل بعده:قال أبو الحسین الآجری قد تواترت الاخبار واستفاضت بکثره رواتها علی المصطفی صلی الله علیه و سلم بخروجه وانه من أهل بیته وأنه یملأ الأرض عدلا وأنه یخرج مع عیسی علی نبینا وعلیه أفضل الصلاه و السلام فیساعده علی قتل الدجال بباب لد بأرض فلسطین وأنه یؤم هذه الأمه ویصلی عیسی خلفه انتهی.ر.

ص: 848


1- .اختفاء العسکری وظهوره لخواص شیعته یناقض ماروی عن ابی عبداللّه الحسین بأنه لا یعرفه إلّاالأولیاء وما یروی عن الباقر من ظهوره واختفائه هو ما ذکره علماء السنه من انه یغیب غیبه طویله واخری قصیره یختفی بجبال الطائف ثم یظهر ویختفی بجبال مکه ولا یسمی ظهور العسکری لخواص شیعته ظهوراً ولیس بسرداب بذی طوی کما یقولونه ولظهوره علامات ذکره السیوطی و البرز نجی فی الأشاعه واختلاف الروایات فی مده حکمه من فمن سنین إلی اربعین جمع بینها ابن حجر فی القول المختصر بأن الکل صحیح وان ملکه متفاوت الظهور و القوه فی حمل الأکثر علی کل المده و الأقل علی غایه الظهور.

منادی دستور می دهد ندا دهد:«هر کس نیاز دارد نزد من آید.»پس هیچ کس نزد او نمی آید، مگر یک نفر که می آید و از او درخواست می کند.مهدی علیه السلام به وی می فرماید:«نزد خزانه دار برو تا به تو ببخشد.»آن مرد نزد خزانه دار می رود و می گوید:«من فرستاده مهدی علیه السلام به سوی تو هستم تا مقداری پول به من بدهی!»

خزانه دار می گوید:«بردار!»آن مرد به اندازه ای برمی دارد که نمی تواند بر دوش کشد آنگاه مقداری از آن را می ریزد تا به اندازه ای شود که توان بردنش را داشته باشد و حرکت می کند و با خود می گوید:«من آزمندترین امت محمد صلی الله علیه و آله بودم.همه آن ها به این مال دعوت شدند و همه به جز من آن را رها کردند.آنگاه آن مال را نزد او برمی گرداند.وی می گوید:«ما چیزی را که بخشیده ایم،پس نمی گیریم.»

مهدی علیه السلام با این وضع شش یا هفت یا هشت یا نه سال می ماند و در زندگی پس از او خیری نیست.» (1)

توجه:

ظاهرا قیام مهدی علیه السلام پیش از فرود آمدن عیسی علیه السلام است و گفته شده است که پس از آن است.ابو حسین آجری می گوید:«اخبار متواتر و مستفیض با راویان فراوان از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله دلالت می کنند بر قیام مهدی علیه السلام و این که وی از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله است و زمین را از عدالت پر می کند و همراه عیسی علیه السلام قیام می کند و در کشتن دجال در دروازه لدّ در سرزمین فلسطین او را کمک می کند و او امامت این امت را بر عهده دارد و عیسی علیه السلام پشت سرش نماز می خواند.»پایان سخن آجرید.

ص: 849


1- .غیبت عسکری و آشکار بودنش برای خواص شیعه با این حدیث ابی عبداللّه الحسین علیه السلام در تناقض است که فرمود:«فقط اولیا او را می شناسند.» و آنچه از باقر علیه السلام روایت شده که وی آشکار و غایب است،مقصود از آن مطلبی است که علمای اهل سنت می گویند که وی یک غیبت طولانی و یک غیبت کوتاه دارد.در کوه های طائف غایب می شود،آنگاه ظاهر می گردد و در کوه های مکه غایب می شود و ظهور عسکری علیه السلام برای خواص شیعه ظهور نامیده نمی شود و او سرداب ذی طوی نیست چنانچه آن ها می گویند و ظهور او نشانه هایی دارد که سیوطی و برزنجی در کتاب الاشاعه بیان کرده اند و اختلاف احادیث درباره مدت حکومت او از پنج سال تا چهل سال را ابن حجر در کتاب القول المختصر این گونه جمع کرده است که همه آن ها صحیح است و حکومت او از جهت ظهور و نیرومندی متفاوت است،بنابراین حداکثر زمان بر تمام مدت آن و حداقل زمان بر نهایت ظهور آن حمل می شود.

وما ذکره من أن المهدی یصلی بعیسی هو الذی دلت علیه الأحادیث کما علمت.

و أما ما صححه السعد التفتازانی من أن عیسی هو الأمام بالمهدی لأنه أفضل،فأما مته أولی فلا شاهد له فیما علله به لأن القصد بامامه المهدی لعیسی إنما هو إظهار انه نزل تابعا لنبینا حاکما بشریعته غیر مستقل بشیء من شریعه نفسه واقتداؤه ببعض هذه الأمه مع کونه أفضل من ذلک الإمام الذی اقتدی به فیه من إذاعه ذلک واظهاره مالا یخفی علی أنه یمکن الجمع بان یقال ان عیسی یقتدی بالمهدی أولا لإظهار ذلک الغرض ثم بعد ذلک یقتدی المهدی به علی أصل القاعده من اقتداء المفضول بالفاضل وبه یجتمع القولان.

وروی ابو داود فی سننه انه من ولد الحسن وکأن سره ترک الحسن الخلافه للّه عزوجل شفقه علی الأمه فجعل اللّه القائم بالخلافه الحق عند شده الحاجه الیها من ولده لیملأ الارض عدلا وروایه کونه من ولد الحسین واهیه جدا ومع ذلک لا حجه فیه لما زعمته الرافضه أن المهدی هو الإمام أبو القاسم محمد الحجه بن الحسن العسکری ثانی عشر الأئمه الآتین فی الفصل الاتی علی اعتقاد الامامیه.

ومما یرد علیهم ما صح أن اسم أبی المهدی یوافق اسم أبی النبی صلی الله علیه و سلم،واسم أبی محمد الحجه لا یوافق ذلک ویرده أیضا قول علی مولد المهدی بالمدینه ومحمد الحجه هذا إنما ولد بسرَّ من رأی سنه خمس وخمسین ومائتین:ومن المجاز فات و الجهالات زعم بعضهم أن روایه أنه من أولاد الحسن وروایه اسم أبیه اسم أبی کل منهما وهم وزعمه أیضا أن الأمه اجتمعت علی أنه من أولاد الحسین وأنی له بتوهیم الرواه بالتشهی ونقل الإجماع بمجرد التخمین و الحسد.

ص: 850

و این سخن وی که عیسی علیه السلام پشت سر مهدی علیه السلام نماز می خواند،مطلبی است که احادیث بر آن ها دلالت می کند چنانچه دانستی و آنچه را سعد تفتازانی صحیح دانسته که عیسی علیه السلام برای مهدی علیه السلام امام است؛زیرا او افضل است و امامتش اولویت دارد ادله ای که برای آن آورده است بر این مطلب گواهی نمی دهد؛برای این که مقصود از امامت مهدی علیه السلام برای عیسی علیه السلام تنها اظهار تابعیت وی برای پیامبر صلی الله علیه و آله ماست و این که وی بر اساس شریعت پیامبر صلی الله علیه و آله حکم می کند و در شریعت خود هیچ استقلالی ندارد و اقتدای وی به یک نفر از این امت با این که افضل از اوست تاثیر زیادی در بیان این مطلب و آشکار کردن آن دارد.افزون بر آن که ممکن است این گونه میان آن ها جمع کرد که عیسی علیه السلام برای اظهار آن هدف ابتدا به مهدی علیه السلام اقتدا می کند و پس از آن مهدی علیه السلام به او اقتدا می نماید بر اساس اصل قاعده اقتدا مفضول به فاضل و به این صورت میان دو دیدگاه جمع می شود.

ابو داود در سنن خود روایت کرده است که مهدی علیه السلام از نسل حسن علیه السلام است و شاید دلیل آن ترک کردن خلافت برای خدا از روی دلسوزی برای امت توسط حسن علیه السلام باشد؛از این رو خداوند برپا کننده خلافت حق را هنگام شدت احتیاج مردم به آن از نسل او قرار داد تا زمین را از عدالت پر کند.

و روایت این که مهدی علیه السلام از نسل حسین علیه السلام است،بسیار ضعیف است و با وجود این دلیل بر پندار رافضه نمی شود که مهدی علیه السلام همان امام ابوالقاسم محمد حجه بن الحسن عسکری دوازدهمین امام بنابر اعتقاد شیعه است که در فصل آینده خواهد آمد.

آنچه به ادعای شیعه پاسخ می دهد شباهت نام پدر مهدی علیه السلام با نام پدر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله است که در روایت صحیح به آن اشاره شده است در حالی که نام پدر محمد حجه با آن موافق نیست.همچنین سخن علی علیه السلام که محل ولادت مهدی علیه السلام مدینه است پاسخ دیگری بر ادعای آنان است،با این که محمد حجه علیه السلام در سال دویست و پنجاه و پنج در سامرا متولد گردید.

و پندار برخی از شیعیان که روایت از نسل امام حسن علیه السلام بودن مهدی علیه السلام و روایت شباهت نام پدرش با نام پدر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله خطاست،سخنی گزاف و از روی جهالت است همچنین پندار وی به این که امت،بر از نسل امام حسین علیه السلام بودن وی اجماع نموده اند همین گونه است.

چگونه می تواند به خاطر تمایل خود راویان را تضعیف نماید و با مجرد گمان و حسادت ادعای اجماع نماید.

ص: 851

والقائلون من الرافضه بأن الحجه هذا هو المهدی یقولون لم یخلف أبوه غیره ومات وعمره خمس سنین آتاه اللّه فیها الحکمه کما آتاها یحیی علیه الصلاه و السلام صبیا وجعله إماما فی حال الطفولیه کما جعل عیسی،کذلک توفی أبوه بسر من رأی وتستر هو بالمدینه، وله غیبتان صغری من منذ ولادته إلی انقطاع السفاره بینه وبین شیعته،وکبری وفی آخرها یقوم وکان فقده یوم الجمعه سنه ست وتسعین ومائتین.فلم یدر أین ذهب خاف علی نفسه فغاب؟قال ابن خلکان:والشیعه تری فیه أنه المنتظر و القائم المهدی و هو صاحب للسرداب عندهم،وأقاویلهم فیه کثیره وهم ینتظرون خروجه آخر الزمان من السرداب بسر من رأی دخله فی دار أبیه وأمه تنظر إلیه سنه خمس وستین ومائتین وعمره حینئذ تسع سنین فلم یعد یخرج الیها وقیل دخله وعمره أربع وقیل سبعه عشر انتهی ملخصا و الکثیر علی أن العسکری لم یکن له ولد لطلب أخیه جعفر میراثه من ترکته لما مات،فدل طلبه أن أخاه لا ولد له وإلا لم یسعه الطلب وحکی السبکی عن جمهور الرافضه أنهم قائلون بأنه لاعقب للعسکری وأنه لم یثبت له ولد بعد أن تعصب قوم لاثباته،وأن أخاه جعفرا أخذ میراثه.

وجعفر هذا ضللته فرقه من الشیعه ونسبوه للکذب فی ادعائه میراث أخیه.ولذا سموه واتبعته فرقه وأثبتوا له الإمامه.

ص: 852

رافضیان معتقد به این که حجه بن الحسن علیهما السلام همان مهدی علیه السلام است،می گویند:«پدرش فرزند دیگری از خود بر جای نگذاشت و هنگام وفات پدر،او پنج ساله بود که خداوند در آن سن به وی حکمت عنایت کرد همان گونه که به یحیی در کودکی حکمت عنایت کرد و او را در کودکی امام قرار داد همان گونه که عیسی علیه السلام را پیامبر قرار داد.در این حال پدرش در سامرا وفات یافت و او در مدینه غایب شد.وی دارای دو غیبت است؛غیبت صغری که از زمان ولادتش تا پایان سفارت او میان شیعیان ادامه داشت و غیبت کبری که در پایان آن قیام می کند و غیبت او در روز جمعه سال دویست و نود و شش بود و معلوم نیست به کجا رفت،بر جانش ترسید و غایب شد؟»

ابن خلکان می گوید:«و شیعه معتقد است که وی منتظَر و قائم و مهدی علیه السلام است و نزد ایشان وی صاحب سرداب است و درباره وی سخنان فراوانی گفته اند و آنان منتظر ظهورش از سرداب سامرا در آخرالزمان هستند.وی در سال دویست و شصت و پنج در سن نه سالگی در خانه پدرش داخل سرداب شد در حالی که مادرش منتظر وی بود و به سوی او بازنگشت.

رفتن وی به درون سرداب در سن چهار و هفده سالگی نیز گفته شده است.»پایان سخن ابن خلکان به طور خلاصه.

گروه زیادی معتقدند که امام حسن عسکری علیه السلام فرزندی نداشت،به دلیل درخواست برادرش جعفر سهم ارث خود را از اموال وی پس از وفاتش.بنابراین درخواست وی بر فرزند نداشتن برادرش دلالت می کند،در غیر این صورت چنین کاری برایش جایز نبود و سبکی از جمهور رافضه نقل می کند که ایشان معتقدند امام حسن عسکری علیه السلام فرزندی نداشت و وجود فرزندی برای وی ثابت نشده است با آن که گروهی برای اثبات آن تعصب می ورزند و برادرش جعفر میراث او را گرفت.

گروهی از شیعه این جعفر را گمراه شمرده اند و در ادعای میراث برادرش به وی نسبت دروغ داده اند و او را کذاب نامیده اند.گروهی نیز از وی پیروی نموده اند و امامت را برایش اثبات کرده اند.

ص: 853

والحاصل أنهم تنازعوا فی المنتظر بعد وفاه العسکری علی عشرین فرقه وأن الجمهور غیر الامامیه علی أن المهدی غیر الحجه هذا،إذ تغیب شخص هذه المده المدیده من خوارق العادات فلو کان هو لکان وصفه صلی الله علیه و سلم بذلک أظهر من وصفه بغیر ذلک مما مر.

ثم المقرر فی الشریعه المطهره أن الصغیر لا تصح ولایته فکیف ساغ لهؤلاء اخفی المنفلین أن یزعموا أمامه من عمره خمس سنین وأنه أوتی الحکم صبیا مع أنه صلی الله علیه و سلم لم یخبر به، ما ذلک إلّامجازفه وجراءه علی الشریعه الغراء قال بعض أهل البیت:ولیت شعری من المخبر لهم بهذا وماطریقه،ولقد صاروا بذلک وبوقوفهم بالخیل.علی ذلک السرداب وصیاحهم بأن یخرج إلیهم ضحکه لأولی الالباب ولقد أحسن القائل.

ما آن للسرداب أن یلد الذی کلمتموه بجهلکم ما آنا

فعلی عقولکم العفاء فانکم ثلَّثتم العنقاء و الغیلانا

وزعمت فرقه من الشیعه أن الإمام المهدی هو أبو القاسم محمد بن علی بن عمر بن الحسین السبط،حبسه المعتصم فنقبت شیعته الحبس وأخرجوه وذهبوا به فلم یعرف له خبر،وفرقه أن الإمام المهدی محمد بن الحنفیه،قیل فقد بعد أخویه السبطین وقیل قبلهما وأنه حی بجبال رضوی ولم تعدّ الرافضه من أهل البیت زید بن علی بن الحسین مع أنه إمام جلیل من الطبقه الثالثه من التابعین،بایعه کثیرون من الکوفه وطلبت منه الرافضه أن یتبرّأ من الشیخین لینصروه فقال:بل أتولاهما.

ص: 854

خلاصه آن که شیعیان درباره منتظَر پس از وفات امام حسن عسکری علیه السلام به بیست گروه تقسیم شده اند و جمهور غیر امامیه بر این باورند که مهدی علیه السلام غیر از حجه بن الحسن علیه السلام است،زیرا غایب بودن شخصی در این مدت طولانی بر خلاف عادت است،پس اگر چنین بود حتماً توصیف پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وی را به این ویژگی روشن تر از توصیف وی به ویژگی های دیگر بود که گذشت.

سپس در شرع مطهَّر ثابت شده است که ولایت صغیر صحیح نیست،پس چگونه برای احمقانِ غافل رواست که به امامت کودک پنج ساله معتقد شوند و این که در کودکی به او حکمت عنایت شده است با این که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به آن خبر نداده است و این چیزی جز گزاف گویی و جسارت بر شرع نیست و یکی از اهل بیت در این باره می گوید:

«ای کاش می دانستم که چه کسی به آن ها خبر داده است و سند آن چیست؟و آنان به خاطر این عقیده و به خاطر ایستادن با اسب در کنار سرداب و فریادشان به این که به سوی آن ها بیاید مضحکه عاقلان شده اند.»

و شاعر چه زیبا می گوید:

«آیا زمان آن نرسیده است که سرداب به دنیا آورد کسی را که از روی جهالت با وی سخن می گویید؟آیا زمان آن نرسیده است؟

پس خاک بر سر عقل هایتان که شما برای عنقاء و غیلان سومی ساختید!»

گروهی از شیعه معتقدند که امام مهدی علیه السلام ابوالقاسم محمد بن علی بن عمر بن حسینِ علیه السلام سبط است که معتصم او را زندانی کرد و شیعیان به زندان نقب زدند،او را آزاد کردند و بردند و خبری از او در دست نیست.

و گروهی بر این باورند که امام مهدی علیه السلام محمد بن حنفیه است.گفته شده است که وی پس از دو برادر سبطش غایب شد و گفته شده که پیش از آن ها غایب شده و او در کوه های رضوی زنده است.

رافضه،زید بن علی بن حسین علیه السلام را از اهل بیت به شمار نمی آورند با این که وی امام بزرگواری از طبقه سوم تابعان است.تعداد بسیاری از کوفه با او بیعت کردند و رافضه از وی درخواست کردند که از شیخان بیزاری جوید تا یاریش کنند ولی او گفت:«بلکه ولایت آن ها را می پذیرم.»

ص: 855

فقالوا إذا نرفضک.فقال اذهبوا فأنتم الرافضه.فسموا بذلک من حینئذ وکان جمله من تابعه خمسه عشر آلفا.وعند مبایعتهم قال له بعض بنی العباس یا ابن عم لایغرنک هؤلاء من نفسک ففی أهل بیت لک أتم العبر وفی خذ لأنّهم ایاهم کفایه.ولما أبی إلّاالخروج تقاعد عنه جماعه ممن بایعه وقالوا الإمام جعفر الصادق ابن أخیه الباقر فلم یبق معه إلّامائتا رجل وعشرون رجلا،جاء الحجاج بجموعه فهزم زیدا وأصابه سهم فی جبهته فمات فدفن بأرض نهرو أجری الماء علیه،ثم علم الحجاج به فنبشه ثم بعث برأسه وصلب جثته سنه إحدی أو اثنتین وعشرین ومائه واستمر مصلوبا حتی مات هشام بن عبدالملک وقام الولید فدفنه وقیل بل کتب لعامله اعمد إلی عجل أهل العراق فخرفه ثم انسفه فی الیمّ نسفا ففعل به ذلک.ورؤی النبی صلی الله علیه و سلم مستندا إلی جذعه المصلوب علیه و هو یقول للناس هکذا یفعلون بولدی،وروی غیر واحد أنهم صلبوه مجردا فنسجت العنکبوت علی عورته فی یومه.ولم یعدّوا ایضا اسحاق بن جفعر الصادق مع جلاله قدره حتی کان سفیان بن عیینه یقول عنه حدثنی الثقه الرضی،وذهبت فرقه من الشیعه إلی إمامته.ثم من عجیب تناقض الرافضه أنهم لم یدّعوها لزید واسحاق مع جلالتهما وادعاء زید لها ومن قواعدهم أنها نثبت لمن ادعاها من أهل البیت وأظهر خوارق العاده الداله علی صدقه وادعوها لمحمد الحجه مع أنه

ص: 856

گفتند:«پس ما تو را رها می کنیم.»

گفت:«بروید که شما رافضه اید.»از آن پس آنان به این نام نامیده شدند و کسانی که از زید پیروی کردند پانزده هزار نفر بودند و هنگام بیعت آنان با وی یکی از بنی عباس به او گفت:

«ای عموزاده!این ها تو را نفریبند در آنچه بر سر خاندانت آمد برایت بزرگ ترین پند و اندرزها نهفته است و یاری نکردن آنان اهل بیت تو را برایت کافی است.»

و وقتی تصمیم قطعی به قیام گرفت گروهی از بیعت کنندگانش دست از یاری وی برداشتند و گفتند:«جعفر صادق علیه السلام فرزند برادر زید باقر علیه السلام امام است.»و فقط دویست و بیست نفر با او ماندند.حجاج با نیروهایش آمد و زید را شکست داد.تیری به پیشانی اش خورد و شهید شد.آنگاه او را در زمین زیر نهر دفن کردند و آب را بر رویش جاری کردند.

سپس حجاج به این موضوع پی برد،قبرش را شکافت.سرش را فرستاد و بدنش را در سال صد و بیست،یک یا دو به دار آویخت.همواره بدن زید به دار آویخته بود تا هشام بن عبدالملک مرد،ولید قیام کرد و او را دفن کرد.

گفته شده است:«بلکه وی به حاکم کوفه نوشت به سراغ گوساله اهل عراق برو،او را بسوزان و خاکسترش را به دریا بریز.»و حاکم وی این کار را انجام داد پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در خواب دیده شد که به تنه درختی که زید بر آن به دار آویخته شده بود تکیه داده است و به مردم می فرماید:«آیا این گونه با فرزند من رفتار می شود؟»

و بسیاری روایت کرده اند که زید را برهنه بر دار آویختند آنگاه عنکبوت در همان روز بر عورتش تار تنید.

همچنین رافضه،اسحاق بن جعفر صادق علیه السلام را از اهل بیت به شمار نمی آورند با آن مقام بلندی که داراست به گونه ای که سفیان بن عیینه درباره اش می گوید:«ثقه رضی برای من نقل کرد.»و گروهی از شیعه معتقد به امامت او هستند.

سپس تناقض رافضه شگفت آور است.آن ها برای زید و اسحاق امامت را نمی پذیرند.با جلالت آن دو و ادعای امامت از سوی زید و با این که یکی از قوانین آنان این است که امامت برای کسی از اهل بیت ثابت می شود که آن را ادعا کند و کارهای خارق العاده ای انجام دهد که

ص: 857

لم یدعها ولا أظهر ذلک،لغیبته عن أبیه صغیرا علی مازعموا واختفائه بحیث لم یره إلّاآحاد زعموا رؤیته وکذبهم غیرهم فیها وقالوا لا وجود له أصلا کما مرفکیف یثبت له ذلک بمجرد الامکان.ویکتفی العاقل بذلک فی باب العقائد.ثم أی فائده فی إثبات الإمامه لعاجز عن أعباثها.ثم ما هی الطریق المثبته لأن کل واحد من الأئمه المذکورین ادعی الامامه بمعنی ولایه الخلق وأظهر الخوارق علی ذلک.مع أن الطافح من کلماتهم الثابته دال علی أنهم لا یدعون ذلک بل یبعدون منه و إن کانوا أهلا له،ذکر ذلک بعض أهل البیت النبوی الذین طهر اللّه قلوبهم من الزیغ و الضلال ونزه عقولهم من السفه وتناقض الآراء لتمسکهم بوضح البرهان وصحیح الاستدلال وألسنتهم عن الکذب و البهتان الموجب لأولئک غایه البوار والنکال.

ص: 858

بر راستگویی اش دلالت کند و امامت را برای محمد حجه بن الحسن علیهما السلام ادعا می کنند با این که وی آن را ادعا نکرد و کارهای خارق العاده ای انجام نداد؛زیرا به اعتقاد شیعه وی در کودکی توسط پدرش غایب و پنهان بود به گونه ای که فقط تعدادی او را مشاهده کردند که معتقد به دیدن وی بودند و دیگران آن ها را در این ادعا تکذیب نمودند و گفتند:«اصلاً چنین شخصی وجود ندارد.»بنابراین چگونه به مجرد امکان امامت برای وی ثابت می شود و عاقل در باب عقاید به آن بسنده می کند؟سپس اثبات امامت برای کسی که از به عهده گرفتن آن ناتوان است،چه فایده ای دارد؟سپس اثبات این که هر یک از امامان نامبرده شده ادعای امامت به معنای ولایت بر خلق نموده اند و برای آن کارهای خارق العاده ای انجام داده اند،چیست؟با این که از سخنان ثابت شده آنان روشن می شود که آن ها چنین ادعایی نداشته اند بلکه آن را از خود دور می کرده اند،هر چند شایستگی آن را داشته اند.این مطلب را برخی از اهل بیت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله گفته اند که خداوند قلب هایشان را از انحراف و گمراهی پاک کرده است و عقل های شان را از سفاهت و تناقض دیدگاه پیراسته است.چرا که به برهان روشن و استدلال صحیح چنگ زده اند و زبان هایشان را از دروغ و تهمت نگه داشته اند که موجب اوج هلاکت و مجازات آن ها می گردد. (1)م.

ص: 859


1- .به جهت رسم امانت داری،مطالب شهاب الدین بن حجر هیتمی شافعی را در حالی که خلاف ادب و تحقیق علمی است،ترجمه کردیم و از توهین های ایشان علیه شیعیان اهل بیت علیهم السلام عذرخواهی می کنیم.اهل تحقیق بهتر می دانند که نسبت های ناروای هیتمی به شیعیان اهل بیت علیهم السلام که سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله را از اوصیای کرام آن رسول الهی دریافت می کنند هیچ صحتی ندارد و آن چه که از روایات و نوشته های هیتمی و سایر علمای اهل سنت ثابت می گردد،اصل مسئله جانشینان دوازده گانه رسول گرامی اسلام و موضوع مهدویت و ظهور منجی از نسل حضرت زهرا علیها السلام است که اثبات همین مطلب و ترویج آن در بین مسلمانان،قدم بزرگی در جهت تبلیغ فرهنگ مهدویت مطابق با سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله است.م.

الفتاوی الحدیثیه

ایضا لشهاب الدین بن حجر الهیتمی الشافعی

(909-974)

مرّ ترجمته آنفاً ذیل الصواعق المحرقه فراجع.

ص: 860

گزیده کتاب

الفتاوی الحدیثیه

تألیف:شهاب الدین بن حجر هیتمی شافعی

(909-974)

که ترجمه اش در کتاب الصواعق المحرقه گذشت.

ص: 861

الفتاوی الحدیثیّه

تألیف

خاتمه الفقهاء و المحدثین الشیخ

أحمد شهاب الدین بن حجر الهیتمی المکی

(909-974ه)

الطبعه الثانیه

1390ه/1970م

شرکه مکتبه ومطبعه مصطفی البابی الحلبی واولاده بمصر

محمد محمود الحلبی وشرکاه خلفاء

ص: 862

الفتاوی الحدیثیّه

اشاره

شهاب الدین بن حجر هیتمی شافعی

(909-974ه)

ص: 863

[ مطلب

فی ذکر المهدی وبعض علامات الساعه ]

وسئلت:عن طائفه یعتقدون فی رجل مات من منذ أربعین سنه أنه المهدی الموعود بظهوره آخر الزمان وأن من أنکر کونه المهدی المذکور فقد کفر فما یترتب علیهم؟

فأجبت:بأن هذا اعتقاد باطل وضلاله قبیحه وجهاله شنیعه:أما الأول فلمخالفته لصریح الأحادیث التی کادت تتواتر بخلافه کما ستملی علیک،و أما الثانی فلأنه یترتب علیه تکفیر الأئمه المصرحین فی کتبهم بما یکذب هؤلاء فی زعمهم وأن هذا المیت لیس المهدی المذکور.ومن کفر مسلما لدینه فهو کافر مرتد یضرب عنقه إن لم یتب،وأیضا فهؤلاء منکرون للمهدی الموعود به آخر الزمان.و قد ورد فی حدیث عند أبی بکر الإسکافی أنه صلی الله علیه و سلم قال:«من کذب بالدجال فقد کفر ومن کذب بالمهدی فقد کفر»وهؤلاء مکذبون به صریحا فیخشی علیهم الکفر،فعلی الإمام أید اللّه به الدین وقصم بسیف عدله رقاب الطغاه و المبتدعه و المفسدین کهؤلاء الفرقه الضالین الباغین الزنادقه المارقین أن یطهر الأرض من أمثالهم ویریح الناس من قبائح أقوالهم وأفعالهم وأن یبالغ فی نصره هذه

ص: 864

مطلب

درباره مهدی علیه السلام و برخی نشانه های قیامت

سؤال:گروهی درباره مردی که چهل سال پیش مرده است معتقدند که وی همان مهدی علیه السلام است که ظهورش در آخرالزمان وعده داده شده است و هر کس مهدویت او را انکار کند،کافر شده است.این گروه چه حکمی دارند؟

پاسخ:این اعتقاد باطل و گمراهی قبیح و جهالت زشتی است؛باطل بودنش به خاطر مخالفت با احادیث صریح بر خلاف این اعتقاد که نزدیک به تواتر است چنانچه برای تو خوانده خواهد شد.

و گمراهی قبیح است به دلیل آن که نتیجه آن تکفیر پیشوایانی است که در کتاب هایشان به مطالبی تصریح نموده اند که اعتقاد این گروه را تکذیب می کند و این که این شخص مرده مهدی علیه السلام یاد شده نیست و هر کس به مسلمانی نسبت کفر دهد او کافر مرتد است که اگر توبه نکند گردنش زده می شود.همچنین این ها منکر مهدی علیه السلام وعده داده شده در آخرالزمان هستند.در حدیثی نزد ابو بکر اسکافی آمده است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«هر کس دجال را تکذیب کند،حتماً کافر شده است و هر کس مهدی علیه السلام را تکذیب کند،قطعا کافر شده است.» و این ها به طور روشن او را تکذیب می کنند بنابراین بیم کفرشان می رود و امام که خداوند دین را به وسیله وی تأیید می کند و با شمشیر عدالتش گردن سرکشان بدعت گزار و مفسدان مانند این گروه گمراه تجاوزگر زندیق خارج از دین را می شکند وی وظیفه دارد که زمین را از مانند ایشان پاک کند و مردم را از گفتار و رفتار زشت آنان راحت نماید و در یاری این شریعت

ص: 865

الشریعه الغراء التی لیلها کنهارها ونهارها کلیلها فلا یضل عنها إلّاهالک بأن یشدد علی هؤلاء العقوبه إلی أن یرجعوا إلی الهدی وینکفوا عن سلوک سبیل الردی ویتخلصوا من شرک الشرک الأکبر،وینادی علی قطع دابرهم إن لم یتوبوا باللّه الأکبر فإن ذلک من أعظم مهمات الدین ومن أفضل ما اعتنی به فضلاء الأئمه وعظماء السلاطین،و قد قال الغزالی رحمه الله فی نحو هؤلاء الفرقه:ان قتل الواحد منهم أفضل من قتل مائه کافر:أی لأن ضررهم بالدین أعظم وأشدّ إذ الکافر تجتنبه العامه لعلمهم بقبح حاله فلا یقدر علی غوایه أحد منهم،و أما هؤلاء فیظهرون للناس بزی الفقراء و الصالحین مع انطوائهم علی العقائد الفاسده و البدع القبیحه فلیس للعامه إلّاظاهرهم الذی بالغوا فی تحسینه،و أما باطنهم المملوء من تلک القبائح و الخبائث فلا یحیطون به ولا یطلعون علیه لقصورهم عن إدراک المخایل الداله علیه فیغترون بظواهرهم ویعتقدون بسببها فیهم الخیر فیقبلون ما یسمعون منهم من البدع و الکفر الخفی ونحوهما،ویعتقدون ظانین أنه الحق فیکون ذلک سببا لإضلالهم وغوایتهم،فلهذه المفسده العظیمه قال الغزالی ما قال من أن قتل الواحد من أمثال هؤلاء أفضل من قتل مائه کافر،لأن المفاسد و المصالح تتفاوت الأعمال بتفاوتهما وتتزاید الأجور بحسیهما.إذا تقرر ذلک فلنمل علیک من الأحادیث المصرحه بتکذیب هؤلاء وتضلیلهم وتفسیقهم ما فیه مقنع وکفایه لمن تدبره.

أخرج أبو نعیم أنه صلی الله علیه و سلم قال:«یخرج المهدی وعلی رأسه عمامه ومعه مناد ینادی هذا المهدی خلیفه اللّه فاتبعوه».

وأخرج هو و الخطیب روایه أخری«یخرج المهدی وعلی رأسه ملک ینادی إن هذا المهدی فاتبعوه».

ص: 866

نورانی نهایت تلاش و کوشش خود را به کار گیرد شریعتی که شب آن همانند روزش و روزش همانند شب آن است و تنها هلاک شونده از آن منحرف می شود به این صورت که آن ها را به شدت مجازات کند تا به راه هدایت باز گردند و از پیمودن راه سقوط دست بردارند و از دام شرک اکبر نجات یابند و اگر به سوی خداوند اکبر توبه نکردند،ندای ریشه کن کردنشان را سر دهد؛چرا که این کار از بزرگ ترین مهمات دین و برترین چیزی است که مورد توجه پیشوایان با فضیلت و سلاطین بزرگ قرار می گیرد.غزالی درباره نظیر این گروه می گوید:«کشتن یک نفر از آنان برتر از کشتن صد کافر است.»

یعنی برای این که زیانشان به دین بزرگ تر و شدیدتر است،زیرا توده مردم به دلیل شناخت زشتی حال کافر از وی اجتناب می کنند و کافر قدرت گمراه کردن هیچ یک از آنان را ندارد ولی این ها با آراستگی فقرا و صالحان برای مردم آشکار می شوند با این که عقاید فاسد و بدعت های زشت در باطن دارند.بنابراین توده مردم فقط با ظاهرشان سر و کار دارند که برای زیبا کردنش اوج تلاش خود را می نمایند ولی به باطن پر از زشتی ها و پلیدی ها احاطه ندارند و از آن آگاه نیستند؛زیرا از درک آثار دلالت کننده بر آن ناتوانند؛از این رو از ظاهرشان فریب می خورند و از این راه باور می کنند که در آن ها خیر است و سخنان بدعت گزار و کفرآمیز پوشیده و نظیر آن ها را که از ایشان می شنوند،می پذیرند و اعتقاد ظنی به حقانیت آن پیدا می کنند و همین سبب گمراهی و انحرافشان می گردد و به خاطر این مفسده بزرگ،غزالی آن سخن را می گوید که کشتن یک نفر مثل این ها بهتر از کشتن صد کافر است؛زیرا بر اثر تفاوت مفاسد و مصالح اعمال متفاوت می شود و بر اساس آن ها پاداش ها تغییر می کند.

اکنون که این مطلب روشن شد احادیثی را برایت بیان می کنیم که به طور روشن این گروه را دروغگو و گمراه و فاسق می شمارد و آن ها برای تدبرکننده کافی و بس است.

ابو نعیم روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«مهدی علیه السلام در حالی ظهور می کند که عمامه ای بر سر دارد و یک منادی همراهش ندا می دهد:«این مهدی علیه السلام خلیفه خداست پس از وی پیروی کنید.»

ابو نعیم و خطیب روایت می کنند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«مهدی علیه السلام در حالی ظهور می کند که فرشته ای بر سرش ندا می دهد:«این مهدی علیه السلام است،پس از وی پیروی کنید!»

ص: 867

والطبرانی فی الأوسط:«أنه صلی الله علیه و سلم أخذ بید علیّ فقال:یخرج من صلب هذا فتی یملأ الأرض قسطا وعدلا،فإذا رأیتم ذلک فعلیکم بالفتی التمیمی فإنه یقبل من قبل المشرق و هو صاحب رایه المهدی».وأخرج أحمد ونسیم بن داود و الحاکم وأبو نعیم أنه صلی الله علیه و سلم قال:«إذا رأیتم الرایات السود قد أقبلت من خراسان فأتوها ولو حبوا علی الثلج فإن فیها خلیفه اللّه المهدی»واخرج الدانی عن حذیفه قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم«تکون وقعه بالزوراء،قیل یا رسول اللّه وما الزوراء؟قال:مدینه بالمشرق بین أنهار یسکنها شرار خلق الله وجبابره من أمتی تقذف بأربعه أصناف من العذاب بالسیف وخسف وقذف ومسخ».

[ مطلب:فی ظهور المهدی و السفیانی وشعیب التمیمی

وأن السفیانی یذبحه المهدی عند بحیره طبریه ]

وقال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:«إذا خرجت السودان طلبت العرب فیکشفون حتی یلحقوا ببطن الأرض أو قال ببطن الأردن،فبینماهم کذلک إذ خرج السفیانی فی ستین وثلثمائه راکب حتی یأتی دمشق،فلا یأتی علیهم شهر حتی یتابعه من کلب ثلاثون ألفا فیبعث جیشه إلی العراق فیقتل بالزوراء مائه ألف ویخرجون إلی الکوفه فینتهبونها،فعند ذلک تخرج رایه من المشرق ویقودها رجل من تمیم یقال له شعیب بن صالح فیستنقذ ما فی أیدیهم من سبی أهل الکوفه ویقتلهم.

ص: 868

طبرانی در«المعجم الاوسط»روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود:«از پشت این جوانی به دنیا می آید که زمین را از عدل و داد پر می کند؛پس هنگامی که آن را مشاهده کردید؛بر شما باد به جوان تمیمی که آن از طرف مشرق می آید و پرچمدار مهدی علیه السلام است.»

احمد و نسیم بن داود و حاکم و ابو نعیم روایت می کنند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«هنگامی که مشاهده کردید پرچم های سیاه از سوی خراسان می آید به طرف آن ها بروید،هر چند به صورت چهار دست و پا بر روی برف،زیرا خلیفه خدا مهدی علیه السلام در میان آن هاست.»

دانی از حذیفه روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«در زوراء حادثه ای رخ می دهد.» گفته شد:«ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!زوراء چیست؟»

فرمود:«شهری در مشرق در میان نهرها که بدترین خلق خدا و جباران امت من در آن ساکن می شود.به چهار گونه عذاب گرفتار می شود،به شمشیر و فرو رفتن در زمین و پرتاب شدن به سوی آن (1)و مسخ.»

مطلب:ظهور مهدی علیه السلام و سفیانی و شعیب تمیمی

اشاره

و کشته شدن سفیانی به دست مهدی علیه السلام

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:«هنگامی که سودان سیاهان خروج می کنند به تعقیب عرب می پردازند و آن ها شکست می خورند تا به وسط زمین می پیوندند یا فرمود:«به وسط اردن» در همین حال سفیانی با سیصد و شصت سوار خروج می کند تا به دمشق می آید.یک ماه نمی گذرد که سی هزار نفر از قبیله کلب از او پیروی می کنند.آنگاه سفیانی سپاهش را به عراق می فرستد.در زوراء صد هزار نفر را می کشند و به سوی کوفه حرکت می کنند و آنجا را غارت می نمایند.در این هنگام پرچمی از مشرق به حرکت در می آید که مردی از تمیم به نام شعیب بن صالح فرمانده آن هاست.وی اسیران اهل کوفه را از دست سپاه سفیانی آزاد می کند و آن ها را می کشد.

ص: 869


1- .شاید مقصود موشک ها و بمب هایی باشد که بر روی آن می ریزد.م.

ویخرج جیش آخر من جیوش السفیانی إلی المدینه فینتهبونها ثلاثه أیام ثم یسیرون إلی مکه حتی إذا کانوا بالبیداء بعث اللّه جبریل فیقول یا جبریل عذبهم فیضربهم برجله ضربه یخسف اللّه بهم فلا یبقی منهم إلّارجلان فیقدمان علی السفیانی ویخبرانه بخسف الجیش فلا یهوله،ثم إن رجالا من قریش یهربون إلی القسطنطینیه،فیبعث السفیانی إلی عظیم الروم أن یبعث بهم فی المجامع فیبعث بهم إلیه فیضرب أعناقهم علی باب المدینه بدمشق»قال حذیفه:حتی إنه یطاف بالمرأه فی مسجد دمشق فی الیوم علی مجلس حتی تأتی فخذ السفیانی فتجلس علیه و هو فی المحراب قاعد،فیقوم مسلم من المسلمین فیقول ویحکم أکفرتم بعد إیمانکم إن هذا لایحل فیقوم فیضرب عنقه فی مسجد دمشق ویقتل کل من تابعه فعند ذلک ینادی مناد من السماء أیها الناس إن اللّه قد قطع عنکم الجبارین والمنافقین وأشیاعهم وولاکم خیر أمه محمد صلی الله علیه و سلم فالحقوا به بمکه فإنه المهدی واسمه أحمد بن عبداللّه.

قال حذیفه:فقام عمران بن الحصین فقال یا رسول اللّه کیف بنا حتی نعرفه؟

قال:«هو رجل من ولدی کأنه من رجال بنی إسرائیل علیه عباءتان قطوانیتان کأن وجهه الکوکب الدری فی اللون فی خده الأیمن خال أسود ابن أربعین سنه بتخرج الأبدال من الشام وأشباههم ویخرج إلیه النجباء من مصر وعصائب أهل المشرق وأشباههم حتی یأتوا مکه فیبایع له بین الرکن و المقام ثم یخرج متوجها إلی الشام وجبریل علی مقدمته ومیکائیل علی ساقیه فیفرح به أهل السماء وأهل الأرض و الطیر و الوحش و الحیتان فی البحر وتزید المیاه فی دولته وتمد الأنهار وتستخرج الکنوز.

ص: 870

و یکی دیگر از سپاهیان سفیانی به مدینه می روند و سه روز آن شهر را غارت می کنند.

سپس به سوی مکه حرکت می نمایند.وقتی به بیداء می رسند خداوند جبرئیل علیه السلام را می فرستد و می فرماید:«ای جبرئیل!آن ها را عذاب کن!»

جبرئیل با پایش یک ضربه به آن ها می زند به طوری که خداوند آن ها را در زمین فرو می برد و فقط دو نفر از ایشان باقی می مانند.آن دو نفر نزد سفیانی می روند و فرو رفتن سپاه در زمین را به او خبر می دهند ولی این حادثه سفیانی را نمی ترساند سپس گروهی از قریش به قسطنطنیه می گریزند و سفیانی به پادشاه روم پیام می دهد که آن ها را به بند و زنجیر باز گرداند.پادشاه روم آن ها را تحویل سفیانی می دهد و در کنار دروازه دمشق آن ها را گردن می زند.»

حذیفه می گوید:«کار سفیانی به آنجا می رسد که یک روز در مجلسی زنی را در مسجد دمشق می گردانند تا این که می آید و بر روی ران سفیانی می نشیند که در محراب نشسته است.

آنگاه یکی از مسلمانان به پا می خیزد و می گوید:«وای بر شما!آیا پس از ایمانتان کافر شدید.

همانا این کار حلال نیست.»در این هنگام سفیانی برمی خیزد و در مسجد دمشق گردنش را می زند و همه طرفدارانش را می کشد.در این هنگام منادی از آسمان ندا می دهد:«ای مردم! همانا خداوند،جباران و منافقان و پیروانشان را از شما ریشه کن کرد و بهترین امت محمد صلی الله علیه و آله را بر شما حاکم گردانید،پس به مکه بروید که او مهدی علیه السلام و نامش احمد بن عبداللّه است.»

حذیفه می گوید:«در این هنگام عمران بن حصین به پا خاست و گفت:«ای رسول خدا صلی الله علیه و آله! ویژگی هایش را برایمان بیان کن تا او را بشناسیم.»

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«او مردی از نسل من،همانند مردان بنی اسرائیل،دارای دو عبای قطوانی بر تن،صورتش در رنگ همانند ستاره تابناک،بر گونه راستش خال سیاهی،چهل ساله است.ابدال شام و نظائرشان و نجباء مصر و عصائب اهل عراق و اشباه آن ها به سوی او حرکت می کنند تا به مکه می آیند و میان رکن و مقام با وی بیعت می شود.سپس در حالی که جبرئیل علیه السلام پیشاپیش وی و میکائیل علیه السلام پشت سر اوست به سوی شام حرکت می کند.اهل آسمان و زمین و پرندگان و حیوانات وحشی و ماهیان دریا به خاطر او شادمانند.آب ها در حکومت او افزایش می یابد و رودها پر آب می گردد و گنج ها از زمین بیرون آورده می شود.

ص: 871

فیقدم الشام فیذبح السفیانی تحت الشجره التی أغصانها إلی بحیره طبریه ویقتل کلبا.

قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم فالخائب من خاب یوم کلب ولو بعقال.قال حذیفه:یا رسول اللّه کیف یحل قتالهم وهم موحدون؟فیقول رسول اللّه صلی الله علیه و سلم:یا حذیفه هم یومئذ علی رده یزعمون أن الخمر حلال ولا یصلون».

وأخرج أبو نعیم بن حماد أنه صلی الله علیه و سلم قال«یخرج المهدی من المدینه إلی مکه فیستخرجه الناس من بینهم فیبایعونه بین الرکن و المقام و هو کاره».وأخرج أبو نعیم أنه صلی الله علیه و سلم قال«ینزل عیسی بن مریم علیه السلام فیقول أمیرهم المهدی:تعال صل بنا،فیقول ألا و إن بعضکم علی بعض أمراء لکرامه هذه الأمه»وأخرج أبو عمرو الدارانی فی سننه أنه صلی الله علیه و سلم قال:«لا تزال طائفه من أمتی تقاتل علی الحق حتی ینزل عیسی بن مریم علیه السلام عند طلوع الفجر ببیت المقدس ینزل علی المهدی فیقال تقدم یا نبی اللّه فصل بنا،فیقول هذه الأمه أمراء بعضهم علی بعض».

وورد أنه صلی الله علیه و سلم قال«فی المحرم ینادی مناد من السماء ألا إن صفوه اللّه فلان فاسمعوا له وأطیعوا».وفی حدیث«یکون فی أمتی المهدی إن طال عمره أو قصر،ویملک سبع سنین أو ثمان أو تسع سنین فیملؤها قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا،وتمطر السماء مطرها وتخرج الأرض برکتها وتعیش أمتی فی زمانه عیشا لم تعشه قبل ذلک».وفی حدیث آخر «سیکون فی رمضان صوت وفی شوال معمعه وفی ذی القعده تحارب القبائل وعلامته نهب الحاج وتکون ملحمه بمنی یکثر فیها القتل وتسیل فیها الدماء حتی تسیل دماؤهم علی الجمره حتی یهرب صاحبهم فیؤتی بین الرکن و المقام فیبایع و هو کاره،ویقال له إن أبیت ضربنا عنقک یرضی به ساکن السماء وساکن الأرض».

ص: 872

مهدی علیه السلام به شام می آید و در زیر درختی که شاخه هایش به طرف دریاچه طبریه است، سر سفیانی را از بدنش جدا می کند.»

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«زیانکار کسی است که روز کلب را از دست دهد هر چند به یک پایبند شتر باشد.»

حذیفه گفت:«چگونه جنگ با آنان رواست با این که موحدند؟»

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«ای حذیفه!آنان در آن زمان مرتدند،خمر را حلال می دانند و نماز نمی خوانند.»

ابو نعیم بن حماد روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«مهدی علیه السلام از مدینه به مکه می رود آنگاه گروهی از مردم او را از میان خودشان بیرون می آورند و میان رکن و مقام بر خلاف میلش با وی بیعت می کنند.»

ابو نعیم روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«عیسی بن مریم علیه السلام فرود می آید و امیرشان مهدی علیه السلام به وی می گوید:«جلو بیا و برای ما نماز بخوان!»

عیسی علیه السلام می گوید:«بدانید که شما امیر یکدیگرید به خاطر گرامی بودن این امت.»

ابو عمرو دارانی در«سنن»خویش روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«گروهی از امت من همواره برای حق می جنگند تا این که عیسی بن مریم علیه السلام هنگام سپیده دم نزد مهدی علیه السلام فرود می آید.آنگاه مهدی علیه السلام به وی می گوید:«ای پیامبر خدا علیه السلام!جلو بیا و برای ما نماز بخوان!»عیسی می گوید:«این امت امیران یکدیگرند.»

روایت شده که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«در محرم منادی از آسمان ندا می دهد:«آگاه باشید که فلانی برگزیده خداست،پس به سخنانش گوش فرا دهید و از وی پیروی کنید!»

در حدیثی آمده است:«در میان امت من مهدی علیه السلام است هر چند عمرش طولانی یا کوتاه شود و هفت یا هشت یا نه سال حکومت می کند و آن را از داد و عدل پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است و آسمان بارانش را می بارد و زمین برکت هایش را خارج می کند و امت من در زمان وی به گونه ای زندگی می کنند که پیش از آن زندگی نکرده اند.»

ص: 873

وفی حدیث آخر«المهدی طاوس أهل الجنه».

وأخرج أبو نعیم قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم«منا المهدی یصلی عیسی بن مریم خلفه».

وأخرج ابن ماجه و الرویانی وابن خزیمه وأبو عوانه و الحاکم وأبو نعیم و اللفظ له عن أبی أمامه قال«خطبنا رسول اللّه صلی الله علیه و سلم وذکر الدجال فقال فینفی من المدینه الخبث کما ینفی الکیر خبث الحدید،ویدعی ذلک الیوم یوم الخلاص قالت أم شریک یا رسول اللّه فأین العرب یومئذ؟قال:هم یومئذ قلیل وجلهم ببیت المقدس و إمامهم المهدی رجل صالح فبینما إمامهم قد تقدم یصلی بهم الصبح إذ نزل علیه عیسی بن مریم الصبح فرجع ذلک الإمام القهقری لیقدم عیسی،فیضع عیسی صلی اللّه علی نبینا وعلیه وسلم یده بین کتفیه فیقول له تقدم فصل فإنها لک أقیمت،فیصلی بهم إمامهم».

وأخرج أبو نعیم عن أبی أمامه أنه صلی الله علیه و سلم قال«المهدی من ولدی ابن أربعین سنه کأن وجهه کوکب فی خده الأیمن خال أسود علیه عباءتان قطوانیتان کأنه من رجال بنی إسرائیل یستخرج الکنوز ویفتح مدائن الشرک».

ص: 874

و در حدیث دیگری آمده است:«در ماه رمضان صدا و در شوال فتنه و در ذی القعده جنگ میان قبایل خواهد بود و نشانه آن غارت حاجیان است و در منا حادثه وحشتناکی رخ می دهد که در آن کشتار بسیاری می شود و خون هایشان بر جمره جاری می شود تا این که رهبر ایشان می گریزد و میان رکن و مقام آورده می شود و بر خلاف میلش با وی بیعت می گردد و به او گفته می شود اگر نپذیری گردنت را می زنیم.ساکنان آسمان و ساکنان زمین از او خشنودند.»

و در حدیث دیگری آمده است:«مهدی علیه السلام طاووس اهل بهشت است.»

ابو نعیم روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«مهدی علیه السلام از ماست که عیسی بن مریم علیه السلام پشت سرش نماز می خواند.»

ابن ماجه و رویانی و ابن خزیمه و ابوعوانه و حاکم و ابو نعیم روایت می کنند(عبارت حدیث از ابو نعیم است):«پیامبراکرم صلی الله علیه و آله برای ما خطبه خواند و سخن از دجال به میان آورد.

آنگاه فرمود:«پلیدی از مدینه دور می شود همان گونه که کوره آهنگری ناخالصی آهن را جدا می کند و آن روز،روز رهایی نامیده می شود.»

ام شریک گفت:«ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!در آن روز عرب کجاست؟»

فرمود:«آن ها در آن روز اندکند و بیش ترشان در بیت المقدس اند و امامشان مهدی علیه السلام مرد صالحی است.هنگامی که امامشان برای خواندن نماز صبح جلو ایستاده است ناگهان عیسی بن مریم علیه السلام هنگام صبح بر او فرود می آید.آنگاه امام عقب عقب می رود تا عیسی علیه السلام جلو بیاید،ولی عیسی علیه السلام دستش را بر پشت وی می گذارد و می گوید:«جلو برو و نماز بخوان؛زیرا نماز برای تو برپا شده است.»آنگاه امامشان برای آن ها نماز می خواند.»

ابو نعیم از ابو امامه روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«مهدی علیه السلام از نسل من چهل ساله،صورتش همانند ستاره،بر روی گونه راستش خال سیاهی،دو عبای قطوانی بر تن، همانند مردی از بنی اسرائیل است.گنج ها را بیرون می آورد و شهرهای شرک را فتح می نماید.»

ص: 875

[ مطلب قوله صلی الله علیه و سلم:«ملک الأرض أربعه»ألخ ]

وأخرج ابن الجوزی أنه صلی الله علیه و سلم قال«ملک الأرض أربعه مؤمنان وکافران،فالمؤمنان ذوالقرنین وسلیمان،والکافران نمروذ وبختنصر،وسیملکها خامس من أهل بیتی».

وأخرج الرویانی فی مسنده وأبو نعیم أنه صلی الله علیه و سلم قال«المهدی رجل من ولدی وجهه کالکوکب الدری».

وأخرجا أیضا عن حذیفه قال:قال رسول اللّه صلی الله علیه و سلم«المهدی رجل من ولدی لونه لون عربی وجسمه جسم إسرائیلی،علی خده الأیمن خال کأنه کوکب دری یملا الأرض عدلا کما ملئت جورا،یرضی بخلافته أهل الأرض و أهل ألسماء و الطیر فی الجوّ».

وأخرج ابونعیم وغیره انه صلی الله علیه و سلم قال:«یخرج المهدی من قریه یقال لها کرعه».

وأخرج الخطیب أنه صلی الله علیه و سلم قال«یحبس الروم علی وال من عترتی اسمه یواطئ اسمی فیقبلون بمکان یقال له العملق فیقتتلون فتقتل من المسلمین آلاف أو نحو ذلک،ثم یقتتلون یوما آخر فیقتل من المسلمین نحو ذلک،ثم یقتتلون الیوم الثالث فیکون علی الروم فلا یزالون حتی یفتحوا القسطنطینیه فبینما هم یقتسمون فیها إذ أتاهم صارخ أن الدجال قد خلفکم فی ذراریکم.»

وجاء من طرق أخری عنه صلی الله علیه و سلم«أن المهدی من عترته من ولد فاطمه رضی اللّه عنها ابنته، وأنه أجلی الجبهه أقنی الأنف»وفی روایه«أشم الأنف»وفی روایه اخری«أعلی الجبهه

ص: 876

چهار تن،حاکم بر تمام جهان

ابن جوزی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:«چهار نفر پادشاه همه زمین بودند، دو نفر مؤمن و دو نفر کافر؛دو نفر مؤمن،ذوالقرنین و سلیمان علیه السلام بودند و دو کافر،نمرود و بخت نصر و در آینده فرد پنجمی از اهل بیت من بر آن حکومت خواهد کرد.»

و رویانی در مسندش و ابو نعیم روایت می کنند که پیامبراکرم علیه السلام فرمود:«مهدی علیه السلام مردی از فرزندان من است،صورتش همانند ستاره تابناک است.»

همچنین از حذیفه روایت می کنند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«مهدی علیه السلام مردی از فرزندان من است،رنگش رنگ عربی و جسمش جسم اسرائیل،بر روی گونه راستش خالی و همانند ستاره تابناکی است.زمین را از عدالت پر می کند همان گونه که از جور پر شده است.اهل زمین و آسمان و پرندگان در فضا از خلافت او خشنودند.»

ابو نعیم و دیگران روایت می کنند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«مهدی علیه السلام از قریه ای به نام کرعه ظهور می کند.»

خطیب روایت می کند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«روم همه امکانات خود را علیه حاکمی از عترت من به کار می گیرد که نامش شبیه نام من است.آن ها در محلی به نام«عملق»رو در روی هم قرار می گیرند و با هم نبرد می نمایند.هزاران نفر یا در همین حدود از مسلمانان کشته می شوند.آنگاه یک روز دیگر با هم می جنگند و به همان تعداد از مسلمانان کشته می شوند.

سپس روز سوم با هم نبرد می کنند و روم شکست می خورد.آنگاه اوضاع به همان صورت پیش می رود تا قسطنطنیه را فتح می نمایند و هنگامی که مشغول تقسیم غنیمت های آن هستند،ناگهان شخصی فریاد زنان نزد آنان می آید که دجال به جای شما در میان فرزندانتان است.»

با سندهای دیگر از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله روایت شده که مهدی علیه السلام از عترت او از فرزندان دخترش فاطمه علیها السلام است و او پیشانی بلند و بینی کشیده است.»و در روایتی«اشم الانف»آمده است[که به همان معناست]و در روایت دیگری:«پیشانی بلند و دو داندان پیش فاصله دار»آمده

ص: 877

أفرق الثنایا»وأنه یملک سبع سنین یملأ الأرض عدلا لأنه یقسم المال صحاحا بالسویه بین الناس،ویملأ قلوب أمه محمد صلی الله علیه و سلم غنی ویوسعهم عدله حتی أنه یأمر منادیا فینادی من له حاجه فلیأت إلیّ فلا یأتیه إلّارجل واحد یسأله فیأمر منادیا فیعطیه فیأمره أن یحثی له فیحثی له حتی لا یستطیع أن یحمل فیضع منه حتی یقدر علی حمله،ثم یقول لنفسه یأبی الناس کلهم وتأخذی (1)أنت فیرجع لرسول المهدی لیرده علیه فلا یقبله منه،وأن اسمه اسمه صلی الله علیه و سلم،واسم أبیه اسم أبیه،وأنه یکون اختلاف عند موت خلیفه فیخرج رجل من أهل المدینه هاربا إلی مکه فیأتیه من أهلها فیخرجونه و هو کاره فیبایعونه بین الرکن و المقام، ویبعث إلیه بعث من الشام فیخسف بهم بالبیداء بین مکه و المدینه،فإذا رأی الناس ذلک أتاه أبدال الشام وعصائب العراق فیبایعونه فینشئ رجل من قریش أخواله کلب فیبعث أی المهدی علیهم بعثا یقتلونهم فتقسم غنائمهم ویعمل فی الناس بسنه نبیهم،و إن مده ملکه إن قصرت فسبع وإلا فتسع،وان الناس یتنعمون فی زمنه بمالم یسمعوا بمثله قط تؤتی الأرض أکلها ولا تدخر عنهم شیئا،وأنه یخرج ناس من المشرق یوطئون للمهدی سلطانه وأنه صلی الله علیه و سلم انتبه.

و هو یسترجع،فقالت له أم سلمه:مم تسترجع یا رسول اللّه؟قال:من أجل جیش یجئ من قبل العراق فی طلب رجل من أهل المدینه فیمنعه اللّه منهم فإذا علوا البیداء من ذی الحلیفه خسف بهم فلا یدرک أعلاهم أسفلهم ولا أسفلهم أعلاهم إلی یوم القیامه وأنه یحثو المال حثیا ولا یعدّه عدا.ه.

ص: 878


1- .هکذا من غیر نون فی النسخ و هو لغه قلیله فی الأفعال الخمسه اه.مصححه.

است و او هفت سال حکومت می کند.زمین را از عدالت پر می کند و مال را به طور مساوی در میان مردم تقسیم می کند و قلب های امت محمد صلی الله علیه و آله را از بی نیازی پر می کند و عدالتش را بر آن ها گسترش می دهد به طوری که به منادی خود دستور می دهد،ندا دهد:«هر کس نیازی دارد نزد من بیاید!»آنگاه فقط یک نفر نزد وی می آید و از او درخواست می کند.سپس به منادی دستور می دهد،مال به او بدهد.منادی به آن مرد دستور می دهد،بردارد.وی به اندازه ای برمی دارد که نمی تواند بر دوش کشد.آنگاه مقداری از آن را می ریزد تا بتواند بر دوش کشد.سپس با خود می گوید:«همه مردم نپذیرفتند و تو آن را گرفتی.»و برای پس دادن آن نزد فرستاده مهدی علیه السلام می رود،ولی از او نمی پذیرد.

و نامش نام پیامبر صلی الله علیه و آله و نام پدرش نام پدر آن حضرت است و هنگام مرگ خلیفه ای اختلافی رخ می دهد،آنگاه مردی از اهل مدینه به مکه می گریزد و از اهل مکه نزد او می آیند، با اکراه او را بیرون می آورند و میان رکن و مقام با وی بیعت می کنند.سپاهی از شام به سوی او فرستاده می شود و آن ها در بیداء میان مکه و مدینه در زمین فرو برده می شوند آنگاه هنگامی که مردم این حادثه را مشاهده می کنند ابدال شام و عصائب عراق نزدش می آیند و با وی بیعت می کنند.مردی از قریش سر بر می آورد که دایی هایش قبیله کلب اند.آنگاه وی یعنی مهدی علیه السلام سپاه به سوی آن ها می فرستد،آن ها را می کشند و غنیمت هایشان تقسیم می شود و در میان مردم بر اساس سنت پیامبرشان صلی الله علیه و آله رفتار می کند.

و مدت حکومتش اگر کوتاه باشد هفت[سال]است،وگرنه نه[سال].و مردم در زمان او آن گونه از نعمت ها بهره مند می شوند که هرگز مثل آن شنیده نشده است.زمین خوردنی هایش را می بخشد و چیزی را از ایشان ذخیره نمی کند و گروهی از مردم از مشرق قیام می کنند و زمینه حکومت مهدی علیه السلام را فراهم می نمایند.

و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله از خواب بیدار شد در حالی که استرجاع می کرد.ام سلمه به وی گفت:«به خاطر چه چیز استرجاع می کنی؟ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!»

فرمود:«به خاطر سپاهی که از طرف عراق به جستجوی مردی از اهل مدینه می آید آنگاه خداوند او را از آن ها حفظ می کند،هنگامی که در ذوالحلیفه قرار گرفتند،در زمین فرو برده می شوند و تا روز قیامت نه بالای آن ها به پایین شان می رسد و نه پایین ایشان به بالایشان.»

و او مال را بدون شمارش تقسیم می کند.

ص: 879

و إن المهدی یبایع بین الرکن و المقام وعده من معه ثلثمائه وبضعه عشر،فتأتیه عصائب أهل العراق وأبدال أهل الشام فیغزوه جیش من أهل الشام فیخسف بهم بالبیداء».

[ مطلب:السفیانی من ذریه أبی سفیان ]

وأنه صلی الله علیه و سلم أخذ بید علیّ وقال«یخرج من صلب هذا فتی یملأ الأرض قسطا وعدلا فإذا رأیتم ذلک فعلیکم بالفتی التمیمی فإنه یقبل من قبل المشرق و هو صاحب رایه المهدی،وأن السفیانی:أی و هو من ذریه أبی سفیان،یخرج بالشام وعامه من یتبعه من کلب فیبقر بطون النساء ویقتل الصبیان،ثم یبعث المهدی و قد خرج للحره جیشا فیهزمهم المهدی،فیسیر إلیه السفیانی هو ومن معه حتی إذا صار ببیداء من الأرض خسف بهم فلا ینجو منهم إلّا المخبر عنهم وأنه من عترته،و هو الذی یؤم عیسی صلی اللّه علی نبینا وعلیه وسلم»فهذه الجمله من الأحادیث تکذب أولئک المذکورین فی السؤال وتبدعهم وتضللهم وتقضی علیهم بالجهل المفرط و الحماقه العظماء.

وکذا ورد عن الصحابه و التابعین ما یردّ علی أولئک الحمقی أیضا فمما ورد عن علی کرم اللّه وجهه أنه سیکون فتنه عظیمه وأنه لا یسب أهل الشام بل ظلمتهم فإن فیهم الأبدال،وأنه یرسل علیهم سیل من السماء فیغرقهم،ثم یبعث اللّه عند ذلک رجلا من عترته صلی الله علیه و سلم فی اثنی عشر ألفا إن قلوا وخمسه عشر إن کثروا علی ثلاث رایات یقاتلهم أهل سبع رایات لیس من صاحب رایه إلّاو هو یطمع بالملک فیقتلون وینهزمون.

ص: 880

و میان رکن و مقام با مهدی علیه السلام بیعت می شود در حالی که بیش از سیصد نفر همراه او هستند.آنگاه عصائب اهل عراق و ابدال اهل شام نزدش می آیند و سپاهی از اهل شام برای نبرد با وی می آیند و در بیداء در زمین فرو برده می شوند.

مطلب:سفیانی از نسل ابو سفیان

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود:«از پشت این جوانی به دنیا می آید که زمین را از عدل و داد پر می کند،پس هنگامی که آن را مشاهده کردید،بر شما باد به جوان تمیمی.

همانا او از طرف مشرق می آید و پرچمدار مهدی علیه السلام است و همانا سفیانی یعنی کسی که از نسل ابو سفیان است از شام خروج می کند و همه پیروانش از قبیله کلب هستند.وی شکم زنان را می شکافد و کودکان را می کشد.سپس مهدی علیه السلام برانگیخته می شود در حالی که سفیانی سپاهی به سوی حرّه فرستاده است و مهدی علیه السلام آن ها را شکست می دهد.آنگاه سفیانی به سوی مهدی علیه السلام و پیروانش حرکت می کند و هنگامی که به بیداء(بیابانی)از زمین می رسد، در زمین فرو برده می شود و کسی جز خبردهنده نجات نمی یابد.

و مهدی علیه السلام از عترت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله است و کسی است که امام جماعت عیسی علیه السلام است.»

این ها تعدادی از احادیث است که آن گروه یاد شده در سوال را،دروغگو و بدعت گزار و گمراه معرفی می کند و بر آن ها به جهل بیش از حد و حماقت بزرگ حکم می کند.

همچنین از اصحاب و تابعین روایاتی وارد شده است که به این گروه احمق پاسخ می دهد.

از علی علیه السلام روایت شده که فرمود:

«فتنه بزرگی رخ می دهد و اهل شام دشنام داده نمی شوند بلکه ظالمان شان دشنام داده می شوند زیرا ابدال در میان آن ها هستند و از آسمان سیلی بر آن ها فرستاده می شود و آن ها را غرق می کند،آنگاه در آن زمان خداوند مردی از عترت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله را همراه دوازده هزار نفر اگر کم باشند و پانزده هزار نفر اگر زیاد باشند با سه پرچم برمی انگیزد که اهل هفت پرچم با آن ها نبرد می کنند و صاحب هر یک از آن پرچم ها به حکومت و پادشاهی چشم دوخته است.آنگاه آن هفت پرچم کشته و فراری می شوند.

ص: 881

ثم یظهر علیهم الهاشمی فیرد اللّه إلی المسلمین ألفتهم ونعمتهم فیکونون علی ذلک حتی یخرج الدجال وأنه قال لعمر رضی الله عنه حین قال:لا أدری أدع خزائن البیت،أی الکعبه،وما فیه من المال و السلاح أو أقسمه فی سبیل اللّه:امض یا أمیر المؤمنین فلست بصاحبه إنما صاحبه مناشاب من قریش یقسمه فی آخر الزمان،وأنه قال:إن المهدی یظهر إذا نادی مناد فی السماء إن الحق فی آل محمد یظهر حینئذ علی أفواه الناس ویشربون حبه فلایکون لهم ذکر غیره،وانه یخرج رایات سود فیقاتل السفیانی فیهم شاب من بنی هاشم فی کفه الیسری خال وفی مقدمته رجل من تمیم یدعی بشعیب بن صالح فیهزمهم و إن السفیانی إذا خرجت خیله بعث لأهل خراسان فیخرجون إلی المهدی فیلتقی هو و الهاشمی برایات سود علی مقدمته شعیب بن صالح فیلتقی هو و السفیانی فی باب إصطخر فیکون بینهم مقتله عظیمه فتظهر الرایات السود وتهرب خیل السفیانی فعند ذلک یتمنی الناس المهدی ویطلبونه،وأنه یخرج رجل قبل المهدی من أهل بیته بالمشرق یحمل السیف علی عاتقه ثمانیه عشر شهرا یقتل ویمثل ویتوجه إلی بیت المقدس فلا یبلغه حتی یموت،وأنه یبعث جیش إلی المدینه فیأخذون من قدر علیه من آل محمد صلی الله علیه و سلم ویقتل من بنی هاشم رجال ونساء،فعند ذلک یهرب المهدی ورجل آخر من المدینه إلی مکه فیبعث فی طلبهما و قد لحقا بحرم اللّه وأمنه.

ص: 882

سپس هاشمی بر آن ها پیروز می شود و خداوند الفت و نعمت مسلمانان را به آن ها بازمی گرداند و در این وضع خواهند بود تا دجال خروج کند.

و هنگامی که عمر گفت:«نمی دانم که گنجینه های کعبه و اموال و اسلحه های موجود در آن را به حال خود رها کنم یا آن ها را در راه خدا تقسیم کنم.»

علی علیه السلام به وی فرمود:«بگذر ای امیر مؤمنان!که تو اهل این کار نیستی.همانا این کار از ماست،جوانی از قریش که در آخرالزمان آن ها را تقسیم می کند.»

و فرمود:«همانا مهدی علیه السلام هنگامی ظهور می کند که منادی از آسمان ندا دهد،قطعا حق در آل محمد صلی الله علیه و آله است.در این هنگام نام وی بر سر زبان مردم می افتد و از محبت او سیراب می شوند به گونه ای که ذکری جز او ندارند.

و پرچم های سیاه قیام می کنند و با سفیانی نبرد می نمایند.در میان آن ها جوانی از بنی هاشم است که در کف دست چپش خالی وجود دارد و پیشاپیش آن ها مردی از تمیم به نام شعیب بن صالح است که سفیانی را شکست می دهد و هنگامی که سواران سفیانی حرکت می کنند،سپاهی را به سوی اهل خراسان می فرستد.آن ها به سوی مهدی علیه السلام حرکت می کنند.

آنگاه مهدی علیه السلام و هاشمی با پرچم های سیاه که شعیب بن صالح فرمانده آن هاست برخورد می کنند و شعیب و سفیانی پشت دروازه اصطخر رو در روی هم قرار می گیرند.جنگ سختی میان آن ها اتفاق می افتد.پرچم های سیاه پیروز می شوند و سواران سفیانی می گریزند.در این هنگام مردم،مهدی علیه السلام را آرزو می کنند و به جستجوی وی می پردازند.

و پیش از مهدی علیه السلام مردی از اهل بیت او در مشرق قیام می کند،هشت ماه شمشیر را بر شانه اش می گذارد،می کشد،عضو قطع می کند و به سوی بیت المقدس به پیش می رود ولی پیش از رسیدن به آنجا می میرد.

و وی(سفیانی)سپاهی به سوی مدینه می فرستد.آن ها هر کس از آل محمد صلی الله علیه و آله را که بتوانند دستگیر می کنند و مردان و زنانی از بنی هاشم را می کشند.در این هنگام مهدی علیه السلام و مرد دیگری از مدینه به سوی مکه می گریزند،آنگاه در تعقیب آن ها نیرو فرستاده می شود ولی آن ها به حرم خدا و جایگاه امن وی پیوسته اند.

ص: 883

وأنه إذا بعث السفیانی علی المهدی جیشا فخسف بهم بالبیداء وبلغ ذلک أهل الشام وقالوا لخلیفتهم قد خرج المهدی فبایعه وادخل فی طاعته وإلا قتلناک فیرسل إلیه بالبیعه ویسیر المهدی حتی ینزل بیت المقدس وتقبل إلیه الخزائن وتدخل العرب و العجم وأهل الحرب و الروم وغیرهم فی طاعته من غیر قتال حتی یبنی المساجد بالقسطنطینیه ومادونها،وان المهدی مولده بالمدینه من أهل بیت النبی صلی الله علیه و سلم،واسمه اسمی واسم أبیه اسم أبی ومهاجره بیت المقدس کث اللحیه أکحل العینین براق الثنایا فی وجهه خال وفی کتفه علامه النبی صلی الله علیه و سلم یخرج برایه النبی صلی الله علیه و سلم من مرط معلمه بسوداء مربعه فیها حجر لم تتبین منذ توفی رسول اللّه صلی الله علیه و سلم ولا تنشر حتی یخرج المهدی یمده الله بثلاثه آلاف من الملائکه یضربون وجوه من خالفهم وأدبارهم یبعث و هو ما بین الثلاثین إلی الأربعین،وأنه قال المهدی منی من قریش آدم ضرب من الرجال،وأنه قال إذا خرجت الرایات السود إلی السفیانی التی فیها شعیب بن صالح تمنی الناس المهدی فیطلبونه،فیخرج من مکه ومعه رایه رسول اللّه صلی الله علیه و سلم فیصلی رکعتین بعد أن یئس الناس من خروجه لما طال علیهم من البلاء،فإذا فرغ من صلاته انصرف فقال:یا أیها الناس یا أمه محمد یا أهل بیته خاصه قد قهرنا وبغی علینا،وانه قال المهدی رجل منا من ولد فاطمه وانه یلی امر الناس ثلاثین لو اربعین سنه.

ص: 884

و هنگامی که سفیانی سپاهی را علیه مهدی علیه السلام اعزام می کند،در بیداء در زمین فرو می روند و این خبر به اهل شام می رسد.آنان به حاکم خود می گویند مهدی علیه السلام قیام کرده است،پس با او بیعت کن و در اطاعت او در آی وگرنه تو را می کشیم.آنگاه سفیانی بیعت خود را به او ابلاغ می کند و مهدی علیه السلام حرکت می کند تا در بیت المقدس منزل می کند و گنجینه ها به سویش می آید و عرب و عجم و گروه های در جنگ با او و روم و دیگران همگی بدون نبرد اطاعتش را می پذیرند،به گونه ای که در قسطنطنیه و اطراف آن مسجدهایی می سازد.

و محل ولادت مهدی علیه السلام مدینه،از اهل بیت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نامش نام من و نام پدرش نام پدر من،محل هجرت وی بیت المقدس است.وی دارای ریش پر پشت،با چشمان سیاه، دندان های سفید،خالی در چهره اش و بر روی شانه اش نشانه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله است.با پرچم پیامبراکرم صلی الله علیه و آله قیام می کند.آن پرچم از گلیم،دارای نشانه سیاه،مربع و سنگی در آن است.از زمان رحلت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله آشکار و برافراشته نشده است تا مهدی علیه السلام قیام کند.

خداوند او را به سه هزار فرشته کمک می کند،که به صورت و پشت مخالفان شان ضربه می زنند.مهدی علیه السلام در سن سی تا چهل سالگی برانگیخته می شود.

علی علیه السلام فرمود:«مهدی علیه السلام از من،از قریش است.گندم گون و لاغر اندام است.»

و فرمود:«هنگامی که پرچم های سیاه که شعیب بن صالح در میان آن هاست به سوی سفیانی حرکت می کنند،مردم،مهدی علیه السلام را آرزو می نمایند و به جستجویش می پردازند.

آنگاه مهدی علیه السلام از مکه با پرچم پیامبراکرم صلی الله علیه و آله قیام می کند.پس از آن که مردم به دلیل طولانی شدن بلا بر خود از قیام وی نومید شده اند.آنگاه دو رکعت نماز می خواند و پس از نماز برمی گردد و می فرماید:

«ای مردم!ای امت محمد صلی الله علیه و آله!و به ویژه ای اهل بیت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله!ما مغلوب شدیم و به ما ستم روا داشته شد.»

و فرمود:«مهدی علیه السلام مردی از ما از نسل فاطمه علیها السلام است و او سی یا چهل سال اداره امور مردم را به عهده می گیرد.»

ص: 885

وینافی هذا ما مّر من أن مده ملکه سبع سنین أو تسع،و قد یجاب إن صحا بأن السبع أو التسع فیها نهایه ملکه وما قبلها فیه بدایته فهذه الآثار کلها عن علیّ کرّم اللّه وجهه تکذب أولئک الضالین المارقین.

ویرد علیهم ما قال عبدالغافر الفارسی وابن الجوزی وابن الأثیر فی ذکر علی أن المهدی من ولد الحسن وأنه منفرج الفخذین:أی بینهما تباعد.

ومما جاء عن الحسن رضی الله عنه أنه قال:بالری رجل ربعه أسمر من بنی تمیم مجذوم کوسج یقال له شعیب بن صالح فی أربعه آلاف ثیابهم بیض ورایاتهم سود یکون علی مقدمه المهدی ولایلقاه أحد إلّاقتله،وما ورد عن ابن عباس رضی اللّه عنهما أنه قال:المهدی منا یدفعه إلی عیسی بن مریم،وان المهدی یبعث بعد إیاس وحتی یقول الناس لا مهدی، وأنصاره أناس من أهل الشام عددهم ثلثمائه وخمسه عشر عدد أصحاب بدر یسیرون إلیه من الشام حتی یستخرجونه من بطن مکه من دار عند الصفا فیبایعونه کرها فیصلی بهم رکعتین عند المقام ثم یصعد المنبر.

ومما ورد عن ابن مسعود رضی الله عنه:أن الطرق إذا انقطعت وکثرت الفتن خرج سبعه نفر علماء من أفق شتی علی غیر میعاد یبایع لکل رجل منهم ثلثمائه وبضعه عشر رجلا حتی یجتمعوا بمکه فتلتقی السبع فیقول بعضهم لبعض:ما جاء بکم؟فیقولون:جئنا فی طلب هذا الرجل الذی ینبغی أن یهدأ علی یدیه هذه الفتن وتفتح به القسطنطینیه،قد عرفناه باسمه واسم أبیه وجنسه،فیصیبونه بمکه فینفلت منهم إلی المدینه فیطلبونه بها فیخالفهم إلی مکه فیأتون

ص: 886

این مطلب با آنچه گذشت که مدت حکومتش هفت یا نه سال است،منافات دارد و بر فرض صحت این دو نقل این گونه پاسخ داده می شود که هفت یا نه سال اوج اقتدار حکومت اوست و پیش از آن دوران شروع حکومت اوست.

این احادیث از علی علیه السلام دروغگو بودن آن گروه گمراه خارج از دین را ثابت می کند و روایت عبد الغافر فارسی و ابن جوزی و ابن اثیر از علی علیه السلام درباره مهدی علیه السلام نیز به ادعای آن ها پاسخ می دهد که فرمود:«مهدی علیه السلام از نسل حسن علیه السلام و ران هایش از هم فاصله دارد.»

از امام حسن علیه السلام روایت شده که فرمود:«در ری مردی میان قامت،گندمگون،از بنی تمیم، مبتلای به جذام و کوسه به نام شعیب بن صالح با چهار هزار نیرو است که لباس هایشان سفید و پرچم هایشان سیاه است.وی فرمانده سپاه مهدی علیه السلام است و با هر کس رو در رو شود حتماً او را می کشد.»

و از ابن عباس روایت شده که گفت:«مهدی علیه السلام از ماست که آن را به عیسی بن مریم علیه السلام تحویل می دهد.»و«مهدی علیه السلام پس از نومیدی بسیار برانگیخته می شود به طوری که مردم می گویند:«مهدی علیه السلام وجود ندارد.»و یارانش سیصد و پانزده نفر به تعداد اصحاب بدر از شامند که از آنجا به سوی او حرکت می کنند تا این که او را از دل مکه از خانه ای در کنار صفا بیرون می آورند و بر خلاف میلش با او بیعت می کنند آنگاه دو رکعت نماز برای آنان می خواند و به منبر می رود.»

و از ابن مسعود روایت شده که گفت:«هنگامی که راه ها بسته و ناامن و فتنه زیاد شود، هفت نفر عالم از شهرهای مختلف بدون وعده قبلی قیام می کنند با هر یک از آنان بیش از سیصد و ده نفر بیعت می کنند.آنان حرکت می کنند تا همگی در مکه گرد می آیند،باهم ملاقات می کنند و به همدیگر می گویند:«چرا به اینجا آمدید؟»آنگاه می گویند:«به جستجوی این مرد آمدیم که سزاوار است فتنه ها به دست وی آرام و قسطنطنیه فتح گردد.همانا ما نام و نام پدرش و ویژگی های او را می دانیم.»سپس در مکه او را می یابند ولی از دستشان به مدینه می گریزد.در پی او به مدینه می روند و او آن ها را در مدینه رها می کند و به مکه می رود.در مکه به طرف او می روند از دستشان به مدینه می گریزد.در جستجویش به مدینه می روند،

ص: 887

إلیه بها فینفلت منهم إلی المدینه فیطلبونه فیخالفهم إلی مکه فیصیبونه بها عند الرکن، فیقولون:إثمنا علیک ودماؤنا فی عنقک إن لم تمد یدک نبایعک هذا عسکر السفیانی قد توجه فی طلبنا علیهم رجل من حرام،فیجلس بین الرکن و المقام فیمد یده فیبایع له فیلقی اللّه محبته فی صدور الناس فیسیر مع قوم أسد بالنهار رهبان باللیل،او یهزم اللّه علی یدیه الروم ویذهب اللّه علی یدیه الفقر وینزل الشام ومما جاء عن عمرو بن العاص رضی الله عنه أن علامه خروج المهدی أن یخسف بجیش فی البیداء:

[ مطلب

فی علامه خروج المهدی وأن القحطانی بعد المهدی ]

ومما جاء عن أکابر أهل البیت فیه قول محمد بن علی:لمهدینا آیتان لم یکونا منذ خلق اللّه السموات و الأرض:ینکسف القمر لأول لیله من رمضان،وتنکسف الشمس فی النصف منه،ولم یکونا منذ خلق اللّه السموات و الأرض.وقول محمد بن الحنفیه:تخرج رایات سود لبنی العباس،ثم تخرج من خراسان اخری سود قلانسهم سود وثیابهم بیض علی مقدمتهم رجل یقال له شعیب بن صالح بن تمیم یهزمون أصحاب السفیانی حتی ینزل ببیت المقدس یوطئ للمهدی سلطانه ویمد إلیه ثلثمائه من الشام،یکون بین خروجه وبین أن یسلم الأمر للمهدی اثنان وسبعون شهرا.وقول أبی جعفر لا یخرج المهدی حتی یروا الظلمه.

ص: 888

از مکه سر در می آورد تا سرانجام در کنار رکن او را می یابند و می گویند:«گناهان ما بر دوش تو و خونمان به گردن توست،اگر دستت را دراز نکنی تا با تو بیعت کنیم.این سپاه سفیانی است که به فرماندهی مرد حرامزاده ای در جستجوی ماست.»

آنگاه وی میان رکن و مقام می نشیند،دستش را دراز می کند و با او بیعت می شود.خداوند محبتش را در دل مردم می اندازد و او همراه گروهی شیران روز و راهبان شب حرکت می کند و خداوند به دست او روم را شکست می دهد و به دستش فقر را برطرف می کند و در شام منزل می کند.»

از عمر و عاص روایت شده که گفت:«همانا نشانه قیام مهدی علیه السلام فرو رفتن سپاه در بیداء است.»

مطلب:

نشانه های ظهور مهدی علیه السلام و حکومت قحطانی پس از مهدی علیه السلام

آنچه از بزرگان اهل بیت درباره مهدی علیه السلام رسیده است:

محمد بن علی[امام باقر علیه السلام]می فرماید:«مهدی ما علیه السلام دو نشانه دارد که از زمان آفرینش آسمان ها و زمین توسط خداوند،نبوده است؛شب اول ماه رمضان،ماه و در نیمه آن خورشید می گیرد و آن دو از زمان آفرینش آسمان ها و زمین توسط خداوند نبوده است.»

و محمد بن حنفیه می گوید:«پرچم های سیاهی برای بنی عباس به اهتزاز در می آید، سپس پرچم های سیاه دیگری از خراسان خارج می شود که کلاه هایشان سیاه و لباس هایشان سفید و فرمانده آن ها مردی به نام شعیب بن صالح از تمیم است که یاران سفیانی را شکست می دهند تا در بیت المقدس فرود می آید و زمینه حکومت مهدی علیه السلام را آماده می کند و سیصد نفر از شام به کمک او می آیند.از زمان قیام وی تا زمان تسلیم حکومت به مهدی علیه السلام هفتاد و دو ماه طول می کشد.»

و ابوجعفر[امام باقر علیه السلام]فرمود:«مهدی علیه السلام قیام نمی کند تا این که ستمگران را مشاهده کنند».

ص: 889

وقوله ینادی مناد من السماء أن الحق فی آل محمد،وینادی مناد من الأرض أن الحق فی آل عیسی أو قال العباس فشک فیه،وإنما الصوت الأسفل کلمه الشیطان و الصوت الأعلی کلمه اللّه العلیا،وقول جعفر یقوم المهدی سنه مائتین،وقوله یظهر المهدی بمکه عند العشاء معه رایه رسول اللّه صلی الله علیه و سلم وقمیصه وسیفه وعلامات ونور وبیان فإذا صلی العشاء خطب خطبه بأعلی صوته وذکر طولها ثم قال:فیظهر فی ثلاثمائه وثلاثه عشر رجلا عدد أهل بدر علی غیر میعاد رهبان باللیل أسد بالنهار فیفتح اللّه له أرض الحجر،ویستخرج من کان فی السجن من بنی هاشم،وتنزل الرایات السود بالکوفه فیبعث بالبعث إلی المهدی،ویبعث المهدی جنوده إلی الآفاق ویمیت الجور وأهله وتستقیم له البلدان ویفتح اللّه علی یدیه القسطنطینیه.

وجاء عن محمد بن الحسین:المهدی أزج أبلج العینین یجئ حتی یستوی علی منبر دمشق وعمره ثمان عشره سنه،ویعارضه الحدیث السابق أنه ابن أربعین سنه إلّاأن یجمع بینهما بأنها أوان ظهور ملکه ونهایته وجلوسه علی منبر دمشق قبل ذلک،ویؤیده ماجاء عن صباح قال:یمکث المهدی فیهم تسعا وثلاثین سنه یقول الصغیر یا لیتنی کبرت ویقول الکبیر یا لیتنی کنت صغیرا.

وجاء عن علیّ کرّم اللّه وجهه:أنه یلی أمر الناس ثلاثین أو أربعین سنه ولا ینافیه الخبر السابق أنه یملک سبع أو تسع سنین لإمکان حمله أن ذلک مده تزاید ظهور ملکه وقوته.

ص: 890

و فرمود:«منادی از آسمان ندا می دهد:«همانا حق در آل محمد صلی الله علیه و آله است.»و منادی از زمین ندا می دهد:«حق در خاندان عیسی علیه السلام است یا فرمود:«در بنی عباس»در آن تردید است و همانا صدای پایین،سخن شیطان و صدای بالا،سخن بلند خداوند است.»

و جعفر[امام صادق علیه السلام]فرمود:«مهدی علیه السلام در سال دویست قیام می کند.»و فرمود:

«مهدی علیه السلام هنگام عشاء با پرچم و پیراهن و شمشیر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و نشانه ها و نور و بیان در مکه ظهور می کند.پس از نماز عشاء با بلندترین صدایش خطبه ای می خواند.»آنگاه امام علیه السلام خطبه بلندی را ذکر کرد و در ادامه فرمود:«آنگاه با سیصد و سیزده نفر به تعداد اهل بدر،بدون وعده قبلی،راهبان شب و شیران روز ظهور می کند.آنگاه خداوند زمین حجر اسماعیل را برایش فتح می کند و زندانیان بنی هاشم را آزاد می کند و پرچم های سیاه در کوفه فرود می آیند و برای مهدی علیه السلام نیرو می فرستند.مهدی علیه السلام سپاهیانش را به سرزمین ها گسیل می دارد و ظلم و اهلش را می میراند و شهرها در اختیار او قرار می گیرد و خداوند به دست او قسطنطنیه را فتح می کند.»

و از محمد بن حسین روایت شده که گفت:«مهدی علیه السلام ابرو کشیده با چشمان روشن می آید تا بر منبر دمشق تکیه می زند و سنش هجده سال است.»

این حدیث با حدیث پیشین که عمر او را چهل سال بیان کرد در تعارض است مگر این که میان آن ها جمع شود که آن ها به آغاز حکومت وی و پایان آن نظر دارند و جلوس وی بر منبر دمشق پیش از آن است و این روایت صباح آن را تأیید می کند که گفت:«مهدی علیه السلام سی و نه سال در میان آن ها می ماند.صغیر می گوید:«ای کاش بزرگ شوم»و بزرگ می گوید:«ای کاش کودک بودم.»

از علی علیه السلام روایت شده که فرمود:«مهدی علیه السلام سی یا چهل سال اداره امور مردم را به دست می گیرد.»حدیث پیشین که در آن آمده است:«هفت یا نه سال حکومت می کند.»با این حدیث منافات ندارد؛به دلیل امکان حمل حدیث هفت یا نه سال بر مدتی که حکومت وی به اوج ظهور و نیرومندی می رسد.

ص: 891

وجاء عن کعب:أن علامه خروجه ألویه تقبل من المغرب وعلیها رجل أعرج من کنده، وأنه خاشع للّه تعالی کخشوع النسر بجناحه وأنه یبعث بقتال الروم فیستخرج تابوت السکینه من غار أنطاکیه،وأنه إنما سمی المهدی لأنه یهدی لأمر قد خفی یستخرج التابوت من أرض یقال لها أنطاکیه،وأن قادته خیر الناس وأن نصرته وبیعته من أهل کرمان و الیمن وأبدال الشام علی مقدمته جبریل وساقته میکائیل محبوب فی الخلائق یطفئ اللّه به الفتنه العمیاء وتأمن الأرض حتی إن المرأه لتحج فی خمس نسوه مامعهن رجل لا یتقین إلّااللّه تعطی الأرض زکاتها و السماء برکتها،وأنه قال:إنی أجد المهدی مکتوبا فی أسفار الأنبیاء ما فی عمله ظلم ولا عیب:و إن أول لواء یعقده ببیعته إلی الترک فیهزمهم ویأخذ منهم من السبی و الأموال،ثم یسیر إلی الشام فیفتحها ثم یعتق کل من معه ویعطی أصحابه قیمتهم.

وأنه یکون بعد المهدی خلیفه من أهل الیمن من قحطان أخو المهدی فی دینه یعمل بعمله و هو الذی یفتح مدینه الروم ویصیب غنائمها،و إن الدجال یحاصر المؤمنین ببیت المقدس فیصیبهم جوع شدید حتی یأکلوا أوتار قسیهم من الجوع فبینماهم علی ذلک إذ سمعوا صوتا فی الغلس فیقولون إن هذا لصوت رجل شبعان فینظرون فإذا بعیسی بن مریم علیه الصلاه و السلام فتقام الصلاه فیرجع إمام المسلمین المهدی.

فیقول عیسی تقدم فلک أقیمت الصلاه فیصلی بهم تلک اللیله ثم یکون عیسی إماما بعدها.

ص: 892

از کعب روایت شده که گفت:«نشانه ظهور مهدی علیه السلام پرچم هایی است که از مغرب می آید و مرد لنگی از کنده،فرماندهی آن ها را به عهده دارد که وی همانند خشوع کرکس با بال هایش،برای خداوند خاشع است.وی برای جنگ با روم نیرو می فرستد و تابوت سکینه صندوق آرامش را از غار انطاکیه بیرون می آورد.

و مهدی علیه السلام به این دلیل به این نام نامیده می شود که به امور پنهان هدایت می گردد،تابوت را از سرزمینی به نام انطاکیه بیرون می آورد و فرمانده او بهترین مردم است و یاری کنندگان و بیعت کنندگانش از اهل کرمان و یمن و ابدال شامند.پیشاپیش او جبرئیل علیه السلام و پشت سرش میکائیل است.در میان خلایق محبوب است.خداوند به وسیله او فتنه کور را خاموش و زمین را امن می کند،به طوری که یک زن همراه پنج زن دیگر بدون مرد به حج می روند و غیر از خدا از کسی نمی ترسند.زمین گیاهانش را و آسمان برکت هایش را می بخشد.»

و گفت:«من در کتاب های پیامبران علیهم السلام نام مهدی علیه السلام را می بینم که در کارش کمترین ظلم و کاستی وجود ندارد.نخستین سپاهی که پس از بیعت گسیل می دارد به سوی ترک است.آن ها را شکست می دهد و اسیر و اموال به دست می آورد.سپس به سوی شام حرکت می کند،آنجا را فتح می نماید.آنگاه همه اسیران را آزاد می کند و قیمت آن ها را به یارانش می پردازد.»

و پس از مهدی علیه السلام خلیفه ای از اهل یمن،از قحطان،برادر دینی مهدی علیه السلام به حکومت می رسد و به روش او عمل می نماید.وی همان کسی است که روم را فتح می کند و به غنیمت های آن دست می یابد.

و دجال،مؤمنان را در بیت المقدس محاصره می کند و آن ها گرفتار گرسنگی سختی می شوند به طوری که از گرسنگی زه کمان هایشان را می خورند.در همین حال هنگام صبح صدایی می شنوند.و می گویند:«این صدای شخص سیری است.»پس نگاه می کنند و ناگهان عیسی بن مریم علیه السلام را مشاهده می نمایند.آنگاه نماز برپا می شود و مهدی علیه السلام امام مسلمانان عقب می رود.عیسی علیه السلام می گوید:«جلو برو که نماز برای تو برپا شده است.»آن شب مهدی علیه السلام نماز را می خواند و پس از آن عیسی علیه السلام امام خواهد بود.

هنگامی که مردی در شام و دیگری در مصر به حکومت می رسند،آن ها با هم نبرد می کنند و اهل شام قبایلی از مصر را به اسارت می گیرند.

ص: 893

وإنه إذا ملک رجل الشام وآخر مصر فاقتتل الشامی و المصری،وسبی أهل الشام قبائل من مصر وأقبل رجل من المشرق برایات سود صغار قبل صاحب الشام فهو الذی یؤدی الطاعه إلی المهدی،وبقیت له علامات أخر تعرف من کتابی[القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر]واللّه تعالی أعلم بالصواب.

ص: 894

و پیش از حاکم شام مردی با پرچم های کوچک سیاه از مشرق به پیش می آید و او همان کسی است که از مهدی علیه السلام اطاعت می کند.»

نشانه های دیگری باقی مانده که از کتاب من[المختصر فی علامات المهدی المنتظر] شناخته می شود و خداوند تعالی به صحیح آگاه تر است.

ص: 895

کنز العمال

الشیخ الامام،علاء الدین،علی بن حسام الدین بن عبدالملک بن

قاضی خان،الشهیر بالمتقی البرهان فوری

الشاذلی الهندی ثم المدنی فالمکی

(885-975)

فقیه،محدث،واعظ،مشارک فی بعض العلوم.

ولد بمدینه برهانبور،وبعد ما قرأ ودرس عند بعض المشایخ فی الهند سافر إلی الحرمین الشریفین وأخذ الحدیث وطرق التصوف عن مشایخ آخرین ثم قرأ الحدیث علی الشیخ شهاب الدین احمد بن حجر الهیثمی المکی،وبعد ان اقام مده طویله فی المدینه ومکه سافر إلی الهند لاقامه شعائر الاسلام،ثم رجع إلی مکه ومات بها.

ألف آثاراً کثیره وکانت له عنایه بأمر المهدی علیه السلام تشهد لها تعدد آثاره حول اخباره وعلائمه:

1.منها:البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان طبع بطهران وتصدر بمقدمه ضافیه تحت عنوان«بحث حول المهدی»للعلامه الشهید السید محمد باقر الصدر مع ترجمه المؤلف،المأخوذه من کنز العمال المطبوع بحیدر آباد الهند ج 22.وتعلیقات هامه بقلم الفاضل الکتبی علی أکبر الغفاری سنه 1398ه فی 206 ص.

2.و تلخیص البیان أیضاً فی علامات مهدی آخر الزمان یأتی وصفه فی المجلد المختصّ بقسم المخطوطات.

ص: 896

گزیده کتاب

کنز العمال

تألیف:شیخ امام،علاءالدین،علی بن حسام الدین بن عبد الملک بن قاضی خان

مشهور به متقی برهان فوری شاذلی هندی،مدنی،مکی

(885-975)

وی فقیه،محدث،واعظ و آگاه به برخی علوم بود.در شهر برهانبور متولد شد و پس از درس خواندن نزد برخی اساتید در هند به حرمین شریفین مسافرت کرد و نزد دیگر اساتید به آموختن حدیث و طرق تصوف پرداخت.سپس به خواندن حدیث نزد شیخ شهاب الدین احمد بن حجر هیثمی مکی روی آورد و پس از اقامت طولانی در مدینه و مکه برای برپا داشتن شعائر دینی به هند سفر کرد.آنگاه به مکه بازگشت و در همانجا در گذشت.

وی کتاب های بسیاری تألیف کرد و توجه ویژه ای به امر مهدی علیه السلام داشت که آثار متعدد وی درباره احادیث و نشانه های مهدی علیه السلام گواه این مطلب است:

1.«البرهان فی علامات مهدی علیه السلام آخرالزمان»در تهران با مقدمه بلندی از شهید سید محمد باقر صدر به عنوان«بحث حول المهدی علیه السلام»و شرح حال مؤلف بر گرفته از«کنز العمال»چاپ حیدر آباد هند جلد 22 و با تعلیقات مهمی به قلم علی اکبر غفاری در سال 1398 در 206 صفحه به چاپ رسیده است.

2.«تلخیص البیان»درباره نشانه های مهدی علیه السلام آخرالزمان که توصیف آن در جلد مخصوص به نسخه های خطی خواهد آمد.

ص: 897

3.وعقد فصلاً خاصاً فی کنز العمال لذکر اشراط الساعه الکبری وتعرض فیه لاحادیث الامام المنتظر بعنوان«خروج المهدی»،لا تقل عن رساله مستقله.ویبدأ من حدیث رقم 38651 ص 261 ویختم بحدیث رقم 38709 ص 275 مجلد 14 طبع حلب فی سنه 1395ه. (1)7.

ص: 898


1- .شذرات الذهب 379/8؛النور السافر،ص 315-319؛کشف الظنون،ص 2030؛الاعلام للزرکلی 124/5؛الغدیر للامینی 135/1؛معجم المؤلفین 59/7.

3.در کتاب«کنز العمال»فصل ویژه ای را برای بیان نشانه های قیامت کبری گشوده است و در آن به احادیث امام مهدی علیه السلام به عنوان«خروج المهدی علیه السلام»پرداخته است که کمتر از رساله مستقلی نیست.از حدیث 38651،ص 261 آغاز و به حدیث 38709،ص 275 جلد 14 چاپ حلب در سال 1395 ه پایان می پذیرد. (1)7.

ص: 899


1- .شذرات الذهب 379/8؛النور السافر ص 315 319؛کشف الظنون ص 2030؛الاعلام،زرکلی 124/5؛الغدیر،امینی 135/1؛معجم المولفین 59/7.

کنز العمّال

فی سنن الأقوال و الأفعال

للعلّامه علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین الهندی

البرهان فوری

المتوفی سنه 975ه

الجزء الرابع عشر

ضبطه وفسر غریبه-صححه ووضع فهارسه ومفتاحه

الشیخ بکری حیّانی-الشیخ صفوه السقا

ص: 900

کنز العمّال

اشاره

فی سنن الاقوال و الأفعال

علّامه علاء الدین علی متقی بن حسام الدین الهندی

(885-975)

جلد چهاردهم

ص: 901

خروج المهدی

38651.إذا رأیتم الرایات السودَ قد جاءت من قبل خراسان فأتوها،فان فیها خلیفهُ اللّه المهدی(حم،ک عن ثوبان).

38652.تخرجُ من خراسان رایاتٌ سودٌ فلا یردها شیءٌ حتی تنصب بایلیاء(حم،ت عن أبی هریره) (1).

38653.أبشروا بالمهدیّ رجلٌ من قریش من عترتی،یخرجُ فی اختلاف من الناس وزلزال،فیملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما مُلِئت ظلماً وجوراً،ویرضی عنه ساکن السماء وساکن الأرض،ویقسم المالَ صحاحاً بالسویه،ویملأ قلوب أمه محمد صلی الله علیه و سلم غنی ویسعهم عدله حتی انه یأمر منادیاً فینادی:من له حاجهٌ إلیَّ؟فما یأتیه أحدٌ إلا رجلٌ واحدٌ یأتیه فیسأله،فیقولُ:ائت السادن حتی یعطیک،فیأتیه فیقول:أنا رسول المهدی إلیک لتعطینی مالاً،فیقول:احثُ،فیحثی ولا یستطیع أن یحمله،فیلقی حتی یکون قدرُ ما یستطیع أن یحمله،فیخرج به فیندم فیقول:أنا کنتُ أجشعُ أمهِ محمدِ نفساً،کلهم دعی إلی هذا المال فترکه غیری،فیردُّ علیه فیقول:إنا لا نقبلُ شیئاً أعطیناه،فیلبث فی ذلک ستاً أو سبعاً أو ثمانیاً أو تسع سنین ولا خیر فی الحیاه بعده(حم و البارودی عن أبی سعید)..ص

ص: 902


1- .أخرجه الترمذی کتاب الفتن رقم(2270)وقال حسن غریب.ص

خروج المهدی علیه السلام

38651.هنگامی که پرچم های سیاه را مشاهده کردید که از سوی خراسان می آیند،به سویشان بروید؛زیرا خلیفه خدا مهدی علیه السلام در میانشان است.»(حم،ک از ثوبان)

38652.پرچم های سیاهی از خراسان خارج می شود و چیزی آن ها را باز نمی گرداند تا در ایلیا برافراشته شوند.(حم،ت از ابو هریره) (1)

38653.بشارت باد بر شما به مهدی علیه السلام!وی مردی از قریش از عترت من است.در اختلاف زیاد مردم و آشوب و اضطراب قیام می کند و زمین را از عدل و داد پر می کند،همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.ساکنان آسمان و زمین از او خشنودند و مال را به طور مساوی تقسیم می کند و قلب های امت محمد صلی الله علیه و آله را از بی نیازی پر می کند و عدالتش را بر آن ها می گستراند،تا این که دستور می دهد منادی ندا سر دهد:«چه کسی به من نیاز دارد؟»ولی تنها یک نفر نزد او می آید و از او درخواست می کند.به وی می فرماید:«نزد خزانه دار برو تا به تو بدهد.» آن مرد نزد خزانه دار می رود و می گوید:«من فرستاده مهدی علیه السلام به سوی تو هستم تا مقداری مال به من بدهی.»خزانه دار می گوید:«بردار!»او برمی دارد ولی نمی تواند آن را بر دوش کشد.

آنگاه مقداری از آن را می ریزد تا به اندازه ای شود که بتواند بر دوش کشد.آنگاه حرکت می کند ولی پشیمان می شود و با خود می گوید:«نفس من آزمندترین امت محمد صلی الله علیه و آله است.همه آن ها به این مال فرا خوانده شده اند و همه به جز من آن را رها کردند.»سپس آن را به وی بازمی گرداند و او می گوید:«ما چیزی را که بخشیده ایم،پس نمی گیریم.»به این صورت شش یا هفت یا هشت یا نه سال می ماند و در زندگی پس از او خیری نیست.»(حم و بارودی از ابوسعید)

ص: 903


1- .ترمذی آن را در کتاب الفتن شماره(2270)روایت کرده است و می گوید:«حسن و غریب است.»

38654.إن فی أمتی المهدی یخرجُ،یعیشُ خمساً أو سبعاً أو تسعاً،فیجیء إلیه الرجلُ فیقولُ:یا مهدیُّ!أعطنی أعطنی،فیجثی له ثوبه ما استطاع أن یحمله(ت عن أبی سعید) (1).

38655.لا تذهبُ الدنیا ولا تنقضی حتی یملک رجلٌ من أهل بیتی یواطئ اسمُه اسمی (حم،د،ت عن ابن مسعود) (2).

38656.لا یزدادُ الأمرُ إلّاشدهً،ولا الدنیا إلّاإدباراً،ولا الناسُ إلّاشحاً،ولا تقومُ الساعه إلّاعلی شرارِ الناس،ولا مهدیَّ إلّاعیسی ابن مریم(ه،ک عن أنس). (3)

38657.یخرجُ ناسٌ من المشرقِ فیوطؤن للمهدی سلطانه(ه عن عبداللّه بن الحارث بن جزء) (4).

38658.یقتتلُ عند کنزکم هذا ثلاثهٌ کلهم ابن خلیفه،ثم لا یصیرُ إلی واحدٍ منهم،ثم تطلعُ الرایاتُ السودُ من قبل المشرق فیقتلونکم قتلاً لم یقتله قومٌ،فاذا رأیتموه فبایعوه ولو حبواً علی الثلج فانه خلیفه اللّه المهدی(ه،ک عن ثوبان).

38659.یکون فی آخر أمتی خلیفهٌ یحثی المال حثیاً ولایعده عدداً(حم،م عن جابر).

38660.یکون فی آخر الزمان خلیفه یقسم المال ولا یعدُّه(حم،م عن أبی سعید وجابر).

38661.یلی رجلٌ من أهل بیتی یواطئ اسمه اسمی،لو لم یبقَ من الدنیا إلّایومٌ لطوَّل اللّهُ ذلک الیوم حتی یلی(ت عن ابن مسعود)..ص

ص: 904


1- .أخرجه الترمذی کتاب الفتن رقم(2223)وقال حسن غریب.ص.
2- .أخرجه الترمذی کتاب الفتن رقم(2231)وقال حسن صحیح،ص.
3- .أخرجه الحاکم فی المستدرک 441/4 وابن ماجه کتاب الفتن رقم 4039.ص
4- .أخرجه ابن ماجه کتاب الفتن رقم 4058 وقال فی الزوائد:وفی إسناده ابن لهیعه.ص

38654.همانا در میان امت من مهدی علیه السلام،قیام می کند،پنج یا هفت یا نه[سال]زندگی می نماید.مردی نزد وی می آید و می گوید:«ای مهدی علیه السلام!به من ببخش!به من ببخش!»آنگاه به اندازه ای که بتواند بر دوش کشد در پارچه اش می ریزد.(ت از ابوسعید) (1)

38655.دنیا سپری نمی شود و نمی گذرد تا مردی از اهل بیت من به حکومت رسد که نامش شبیه نام من است.»(حم،د،ت از ابن مسعود) (2)

38656.همواره بر سختی امور و پشت کردن دنیا و بخل و حرص مردم افزوده می شود و قیامت فقط بر مردم بد برپا می شود و به جز عیسی ابن مریم علیه السلام هیچ مهدی علیه السلام وجود ندارد.

(ه،ک از انس) (3)

38657.مردمی از مشرق قیام می کنند و حکومت مهدی علیه السلام را زمینه سازی می نمایند.(ه از عبداللّه بن حارث بن جزء) (4)

38658.در کنار این گنج شما سه نفر می جنگند که همگی شاهزاده اند.آنگاه به هیچ یک از آن ها نمی رسد.سپس پرچم های سیاه از طرف مشرق آشکار می شوند و از شما کشتاری می کنند که هیچ قومی چنین کشتاری نکرده اند،هنگام مشاهده آن با وی بیعت کنید،هر چند به صورت چهار دست و پا بر روی برف باشد،زیرا وی خلیفه خدا مهدی علیه السلام است.»(ه.ک از ثوبان)

38659.در آخر امت من خلیفه ای است که مال را بدون شمارش تقسیم می کند.(حم،م از جابر)

38660.در آخرالزمان خلیفه ای است که بدون شمارش مال را تقسیم می کند.(حم،م از ابوسعید و جابر)

38661.مردی از اهل بیت من به حکومت می رسد که نامش شبیه نام من است.اگر از دنیا تنها یک روز باقی مانده باشد،حتماً خداوند آن روز را بلند می کند تا او به حکومت رسد.(ت -از ابن مسعود)».

ص: 905


1- .ترمذی در کتاب الفتن حدیث(2233)آن را روایت کرده است و می گوید:«حدیث حسن و غریبی است.»
2- .ترمذی در کتاب الفتن حدیث(2231)آن را روایت کرده است و می گوید:«حدیث حسن و صحیحی است.»
3- .حاکم در المستدرک 441/4 و ابن ماجه کتاب الفتن،حدیث 4039 روایت کرده اند.
4- .ابن ماجه در کتاب الفتن حدیث 4058 روایت کرده است و در الزوائد می گوید:«ابن لهیعه در سند آن است».

38662.المهدی من عترتی من ولد فاطمهَ(د،م عن أم سلمه).

38663.المهدی من العباس عمی(قط فی الأفراد عن عثمان).

38664.المهدی من أهل البیت،یُصلحه اللّه فی لیلهٍ(حم،ه عن علی).

38665.المهدی أجلی الجبهه،أقنی الأنفِ،یملأ الأرضَ قسطا وعدلاً کما مُلِئت جوراً وظلماً،یملکُ سبع سنین(د،ک عن أبی سعید) (1).

38666.المهدی رجلٌ من ولدی،وجهه کالکوکب الدری(الرویانی عن حذیفه).

38667.سیکون بعدی خلفاء،ومن بعد الخلفاء امراء،ومن بعد الأمراء ملوکٌ،ومن بعد الملوک جبابرهٌ،ثم یخرج رجلٌ من أهل بیتی یملأ الارض عدلاً کما مُلئت جوراً،ثم یؤمرُ بعده القحطانی،فوالذی بعثنی بالحق ما هو بدونه(طب عن حامل الصدفی).

38668.یکونُ اختلافٌ عند موت خلیفهٍ،فیخرجُ رجلٌ من أهل المدینه هارباً إلی مکه فیأتیه ناسٌ من أهل مکه فیخرجونه و هو کارهٌ فیبایعونه بین الرکن و المقام ویبعثُ إلیه بعثٌ من الشام فیخسف بهم بالبیداء بین مکه و المدینه،فاذا رأی الناسُ ذلک أتاه أبدالُ الشام وعصائب أهل العراق فیبایعونه بین الرکن و المقام ثم ینشأ رجلٌ من قریش أخواله کلب فیبعث إلیهم بعثاً فیظهرون علیهم،وذلک بعث کلب و الخیبه لمن لم یشهد غنیمه کلبٍ!فیُقسمُ المالُ ویعملُ فی الناس بسنه نبیهم ویلقی الاسلام بجرانه إلی الأرض،فیلبثُ سبع سنین ثم یتوفی ویصلی علیه المسلمون(حم،د،ک عن أم سلمه) (2)..ص

ص: 906


1- .أخرجه أبو داود کتاب المهدی رقم(4284)ورقم(4285).ص
2- .أخرجه أبو داود کتاب المهدی رقم 4286.ص

38662.مهدی علیه السلام از عترت من از نسل فاطمه علیها السلام است.(د،م از ام سلمه)

38663.مهدی علیه السلام از عباس عموی من است.(قط در کتاب«الافراد»از عثمان)

38664.مهدی علیه السلام از اهل بیت است که خداوند یک شبه کارهایش را سامان می دهد.

(حم،ه از علی علیه السلام)

38665.مهدی علیه السلام پیشانی بلند،بینی کشیده است،زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از جور و ظلم پر شده است.هفت سال حکومت می کند.(د،ک از ابوسعید) (1)

38666.مهدی علیه السلام مردی از فرزندان من،صورتش همانند ستاره تابناک است.(رویانی از حذیفه)

38667.پس از من خلفایی خواهند بود و پس از خلفا،امیرانند و پس از امیران،پادشاهان و پس از پادشاهان،جباران.سپس مردی از اهل بیت من قیام می کند که زمین را از عدالت پر می کند همان گونه که از جور پر شده است.آنگاه پس از وی قحطانی به حکومت می رسد.

سوگند به کسی که مرا به حق مبعوث کرد،وی کمتر از مهدی علیه السلام نیست.(طب از حامل صدفی)

38668.هنگام مرگ خلیفه ای اختلاف شدیدی روی می دهد.آنگاه مردی از اهل مدینه به مکه می گریزد.گروهی از اهل مکه به سوی او می آیند و با اجبار او را بیرون می آورند آنگاه میان رکن و مقام با وی بیعت می کنند.سپس سپاهی از شام به سوی او فرستاده می شود و در بیداء میان مکه و مدینه در زمین فرو برده می شوند.هنگامی که مردم این حادثه را مشاهده کردند ابدال شام و عصائب اهل عراق نزد او می آیند و میان رکن و مقام با او بیعت می کنند.

سپس مردی از قریش سر بر می آورد که قبیله کلب دایی هایش هستند.

[مهدی علیه السلام]سپاهی به سوی آن ها می فرستد و بر ایشان پیروز می شوند و آن،پایان کار سپاه کلب است و زیانکار کسی است که بر سر غنیمت های کلب حاضر نباشد.آنگاه [مهدی علیه السلام]مال را تقسیم می کند و در میان مردم به روش پیامبرشان رفتار می کند و اسلام در زمین مستقر می شود.هفت سال می ماند سپس فوت می کند و مسلمانان بر او نماز می خوانند.

(حم،د،ک از ام سلمه) (2)ت.

ص: 907


1- .ابو داود در کتاب المهدی حدیث 4284 و 4285 آن را روایت کرده است.
2- .ابو داود در کتاب المهدی حدیث 4286 آن را آورده است.

38669.لتملأن الأرضُ جوراً وظلماً!فاذا ملئت جوراً وظلماً یبعثُ اللّه عز وجل رجلاً منی اسمه اسمی واسمُ أبیه أسمُ أبی،فیملؤها عدلاً وقسطا کما مُلئت جوراً وظلماً،فلا تمنعُ السماء شیئاً من قطرها ولا الأرضُ شیئا من نباتها،یمکث فیکم سبعاً أو ثمانیاً،فان أکثر فتسعاً(طب و البزار عن قره المزنی).

38670.لتُملأن الأرضُ ظلماً وعدواناً!ثم لیخرجن رجلٌ من أهل بیتی حتی یملأها قسطاً وعدلاً کما مُلئت ظلماً وعدواناً وعدواناً(الحارث عن أبی سعید).

38671.لن تهلِکَ أمهٌ أنا فی أولها وعیسی ابن مریم فی آخرها،والمهدی فی أوسطها (أبو نعیم فی أخبار المهدی عن ابن عباس).

38672.من خلفائکم خلیفهٌ یحثی المال حثیاً ولا یعدُّه عداً(م عن أبی سعید).

38673.منا الذی یصلی عیسی ابن مریم خلفه(أبو نعیم فی کتاب المهدی عن أبی سعید).

38674.لو لم یبقَ من الدنیا إلّایومٌ لطوَّله اللّه تعالی حتی یملک رجلٌ من أهل بیتی جبل الدیلَم و القسطنطینیهَ(ه عن أبی هریره).

38675.لو لم یبق من الدهر إلّایومٌ لبعثَ اللّه تعالی رجلاً من أهل بیتی یملؤها عدلاً کما مُلئتْ جوراً(حم،عن علی) (1).

38676.لو لم یبقَ من الدنیا إلّایومٌ لطوَّل اللّه تعالی ذلک الیومَ حتی یبعث فیه رجلٌ من أهل بیتی،یواطئ اسمه اسمی،اسم أبیه أسم أبی،یملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وجورا(د عن ابن مسعود) (2).ص.

ص: 908


1- .أخرجه أبو داود کتاب المهدی رقم 4282 ورقم 4283.ص
2- .أخرجه أبو داود کتاب المهدی رقم 4282 ورقم 4283.ص.

38669.قطعا زمین از جور و ظلم پر خواهد شد.هنگامی که از جور و ظلم پر می شود خداوند عز و جل مردی از مرا برمی انگیزد که نامش نام من و نام پدرش نام پدر من است.وی زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از جور و ظلم پر شده است.از آن پس نه آسمان چیزی از بارانش را باز می دارد و نه زمین از گیاهانش.هفت یا هشت[سال]در میانتان می ماند و اگر زیاد باشد نه[سال].(طب و بزار از قره مزنی)

38670.حتماً زمین از ظلم و تجاوز پر می شود،سپس قطعا مردی از اهل بیت من قیام می کند تا آن را از داد و عدل پر می کند،همان گونه که از ظلم و تجاوز پر شده است.(حارث از ابوسعید)

38671.هرگز امتی هلاک نمی شود که من در ابتدای آن و عیسی بن مریم علیه السلام در آخر آن و مهدی علیه السلام در وسط آن است.(ابو نعیم در کتاب«اخبار المهدی»از ابن عباس)

38672.یکی از خلیفه های شما مال را بدون شمارش تقسیم می کند.(م از ابوسعید)

38673.کسی که عیسی بن مریم علیه السلام پشت سرش نماز می خواند از ماست(ابو نعیم در کتاب«المهدی علیه السلام»از ابوسعید)

38674.اگر از دنیا فقط یک روز باقی مانده باشد،حتماً خداوند آن روز را بلند می کند تا مردی از اهل بیت من بر کوه دیلم و قسطنطنیه حکومت کند.(ه از ابو هریره)

38675.اگر از روزگار فقط یک روز باقی مانده باشد حتماً خداوند تعالی مردی از اهل بیت مرا برمی انگیزد که آن را از عدالت پر می کند همان گونه که از جور پر شده است(حم از علی علیه السلام) (1)

38676.اگر از دنیا فقط یک روز باقی مانده باشد،حتماً خداوند تعالی آن روز را بلند می کند تا مردی از اهل بیت مرا در آن برانگیزد که نامش شبیه نام من و نام پدرش شبیه نام پدر من است.زمین را از داد و عدل پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.(د از ابن مسعود) (2)ت.

ص: 909


1- .ابو داود در کتاب المهدی حدیث 4282 و 4283 آن را روایت کرده است.
2- .ابو داود در کتاب المهدی حدیث 4282 و 4283 آن را روایت کرده است.

الاکمال

38677.إنا أهل بیتٍ اختار اللّهُ لنا الآخرهَ علی الدنیا وان أهل بیتی سیلقون من بعدی بلاءً وتشریداً وتطریداً،حتی قومٌ من قبل المشرق معهم رایاتٌ سودٌ فیسألون الحق فلا یعطونه فیقاتلون فیُنصرون فیعطون ما سألوا،فلا یقبلونه حتی یدفعوها إذ رجلٍ من أهل بیتی،یواطی اسمه اسمی واسم أبیه اسم أبی،فیملکُ الأرضَ فیملؤها قسطاً وعدلاً کما ملؤها جوراً وظلماً،فمن أدرک ذلک منکم أو منْ أعقابکم فلیأتهم ولو حبواً علی الثلج،فانها رایات هدی(ه،ک وتعقب عن ابن مسعود).

38678.المهدی یواطیُ اسمه اسمی واسمُ أبیه اسمَ أبی(کر-\عن ابن مسعود).

38679.ستطلعُ علیکم رایاتٌ سودٌ من قبل خراسان!فأتوها ولو حبواً علی الثلج،فانه خلیفه اللّه تعالی المهدی(الدیلمی عن ثوبان).

38680.ستکون بینکم وبین الروم أربعُ هُدْن!یوم الرابعه علی ید رجل من آل هارون، یدومُ سبع سنین،قیل:یا رسول اللّه.من إمام الناس یومئذٍ؟قال:من ولدی ابنُ أربعین سنه، کأن وجههُ کوکبٌ دری،فی خده الأیمن خالٌ أسودُ،علیه عباءتان قطوانیتان،کأنه من رجال بنی إسرائیل،یملکُ عشرین سنه یستخرجُ الکنوزَ ویفتح مدائن الشرک(طب عن أبی أمامه).

38681.تکون هدنهٌ علی دخنٍ!قیل:یا رسول اللّه!ما هدنهٌ علی دخنٍ؟

ص: 910

تکمیل بحث

38677.ما اهل بیتی هستیم که خداوند برایمان آخرت را بر دنیا ترجیح داد و پس از من اهل بیتم گرفتار بلا و آوارگی و رانده شدن از وطن می شوند تا این که گروهی از طرف مشرق با پرچم های سیاه قیام می کنند و حق را درخواست می نمایند ولی به آن ها داده نمی شود.آنگاه نبرد می کنند،پیروز می شوند و درخواستشان به آن ها داده می شود ولی نمی پذیرند تا به مردی از اهل بیت من تحویل دهند که نامش شبیه نام من و نام پدرش شبیه نام پدر من است.وی بر زمین حکومت می کند و آن را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.پس هر یک از شما یا از نسل شما آن را درک کند باید نزد آنان برود هر چند به صورت چهار دست و پا بر روی برف باشد؛زیرا آن ها پرچم های هدایت است(ه،ک و تعقب از ابن مسعود)

38678.مهدی علیه السلام نامش شبیه نام من و نام پدرش شبیه نام پدر من است.(کر از ابن مسعود)

38679.در آینده از طرف خراسان پرچم های سیاه برایتان آشکار خواهد شد.پس نزد آن ها بروید هر چند به صورت چهار دست و پا بر روی برف باشد،زیرا او خلیفه خداوندتعالی مهدی علیه السلام است.(دیلمی از ثوبان)

38680.میان شما و روم چهار صلح و آتش بس برقرار خواهد شد.چهارمین آن ها به دست مردی از خاندان هارون است که هفت سال طول می کشد.»

گفته شد:«ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!در آن زمان امام کیست؟»

فرمود:«از نسل من،چهل ساله،صورتش همانند ستاره تابناک،بر روی گونه راستش خال سیاهی،دو عبای قطوانی بر اندامش،همانند یکی از مردان بنی اسرائیل است.بیست سال حکومت می کند.گنج ها را بیرون می آورد و شهرهای شرک را فتح می نماید.(طب از ابو امامه)

38681.صلحی بر روی«دخن»دود انجام خواهد شد.

گفته شد:«ای رسول خدا صلی الله علیه و آله!صلح بر روی«دخن»دود چیست؟»

ص: 911

قال:قلوبٌ لا تعودُ علی ما کانت علیه،ثم تکون دعاهُ الضلاله،فان رأیت یومئذٍ خلیفه اللّه تعالی فی الأرض فالزمْهُ و إن نهکَ جسمک وأخذ مالک،و إن لم تره فاضرب فی الارض ولو أن تموت وأنت عاضٌّ بجذل شجرهٍ(ط،حم،د،ع،ض عن حذیفه).

38682.کیف تهلک أمهٌ أنا فی أولها وعیسی ابنُ مریم فی آخرها و المهدی من أهل بیتی فی وسطها(ک فی تاریخه،کر عن ابن عباس).

38683.لو لم یبقَ من الدنیا إلّالیلهٌ لملک فیها رجلٌ من أهل بیتی(طب عن ابن مسعود).

38684.لو لم یبقَ من الدنیا إلّالیله لطوَّل اللّه تعالی تلک اللیله حتی یلی رجلٌ من أهل بیتی(الدیلمی عن أبی هریره).

38685.ستکون بعدی فتنٌ منها فتنهُ الأحلاس یکونُ فیها حربٌ وهَربٌ،ثم بعدها فتنٌ أشد منها،ثم تکون فتنهٌ کلما قیل:انقطعت تمادت،حتی لا یبقی بیتٌ إلّادخلتهُ ولا مسلمٌ إلّا شکتْهُ حتی یخرجَ رجلٌ من عترتی(نعیم بن حماد فی الفتن عن أبی سعید).

38686.فی ذی القعده تجاذبُ القبائلُ وعامئذ ینهبُ الحاجُ تکون ملحمه بمنی حتی یهرب صاحبهم،فیبایع بین الرکن و المقام و هو کارهٌ،یبایع مثل عده أهل بدرٍ،یرضی عنه ساکن السماء وساکن الأرض(نعیم بن حماد فی الفتن،ک،عن عمرو بن شعیب عن أبیه عن جده).

38687.منا السفاحُ ومنا المنصورُ ومنا المهدیُّ(البیهقی وأبو نعیم کلاهما فی الدلائل، الخطیب عن ابن عباس).

38688.منا القائم ومنا المنصور ومنا السفاح ومنا المهدیُّ،فأما القائمُ فأتیه الخلافه لم یهراقْ فیها محجمهٌ من دمٍ،و أما المنصور فلا تدرکه رایهٌ،و أما السفاح فهو یسفح المال والدم.و أما المهدیُّ یملؤها عدلاً کما ملئت ظلماً(الخطیب عن أبی سعید).

ص: 912

فرمود:«قلب هایی که به حالت اول باز نمی گردد.سپس دعوتگران گمراهی خواهند آمد.

پس اگر در آن زمان خلیفه خداوند تعالی مهدی علیه السلام را در زمین دیدی ملازم وی باش،هر چند جسمت آب شود و مالت گرفته شود و اگر او را ندیدی،پس در زمین سفر کن،هر چند در حال جویدن ریشه درخت بمیری.(ط،حم،د،ع،ض از حذیفه)

38682.چگونه امتی هلاک می گردد که من در ابتدای آن و عیسی بن مریم علیه السلام در پایانش و مهدی علیه السلام از اهل بیت من در وسط آن است.(ک در تاریخش،کر از ابن عباس)

38683.اگر از دنیا فقط یک شب باقی بماند حتماً در آن شب مردی از اهل بیت من به حکومت خواهد رسید.(طب از ابن مسعود)

38684.اگر از دنیا فقط یک شب باقی مانده باشد،حتماً خداوند آن شب را بلند می کند تا مردی از اهل بیت من به حکومت رسد.(دیلمی از ابو هریره)

38685.پس از من فتنه هایی رخ می دهد که یکی از آن ها فتنه احلاس است.در این فتنه جنگ و گریز خواهد بود.آنگاه پس از آن فتنه هایی سخت تر از آن خواهد بود.سپس فتنه ای رخ می دهد که هر چه گفته شود:«تمام شد»ادامه می یابد،تا این که در همه خانه ها داخل شود و همه مسلمانان از آن شکوه نمایند تا این که مردی از عترت من قیام کند.(نعیم بن حماد در کتاب«الفتن»از ابوسعید)

38686.در ماه ذی القعده قبایل به نزاع می پردازند.در آن سال حاجیان غارت می شوند و در منا حادثه وحشتناکی رخ می دهد تا این که امامتان می گریزد و میان رکن و مقام با اکراه با وی بیعت می شود.به تعداد اهل بدر با وی بیعت می کنند ساکنان آسمان و ساکنان زمین از او خشنودند.(نعیم بن حماد در«الفتن»،ک از عمرو بن شعیب از پدرش از جدش)

38687.سفاح از ماست و منصور از ماست و مهدی علیه السلام از ماست.(بیهقی و ابو نعیم هردو در دلائل،خطیب از ابن عباس)

38688.قائم علیه السلام از ماست و منصور از ماست و سفاح از ماست و مهدی از ماست.قائم بدون ریخته شدن خون حتی به اندازه حجامت،خلافت به سراغش می آید و منصور،هیچ پرچمی او را شکست نمی دهد و سفاح مال و خون را می ریزد و مهدی علیه السلام آن زمین را از عدالت پر می کند همان گونه که از ظلم پر شده است.(خطیب از ابو سیعد)

ص: 913

38689.لا تذهبُ الدنیا حتی یبعث اللّه تعالی رجلاً من أهل بیتی یواطئ اسمه اسمی واسمُ أبیه اسم أبی،فیملأ الأرض عدلاً وقسطاً کما مُلئت ظلماً وجوراً(طب،قط فی الافراد،ک،عن ابن مسعود).

38690.لا تقوم الساعه حتی یملک الأرض رجلٌ من أهل بیتی أَجْلی أقنی،یملأ الأرض عدلاً کما ملئت ظلماً،یکون سبع سنین(حم،ع وسمویه،ض عن أبی سعید).

38691.لا تقوم الساعه حتی تمتلئَ الارضُ ظلماً وعدوانا،ثم یخرجُ رجل من عترتی فیملؤها قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وعدواناً(ع وابن خزیمه،حب،ک عنه).

38692.لا تقوم الساعه حتی یلی رجلٌ من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی(حم عن ابن مسعود).

38693.یا عمَّ النبی!إن اللّه تعالی ابتدأ الإسلام بی وسیختمه بغلامٍ من ولدک،و هو الذی یتقدمُ عیسی ابن مریم(حل عن أبی هریره).

38694.یا عباس!إن اللّه تعالی بدأ بی هذا الأمر وسیختمه بغلامٍ من ولدک یملؤها عدلاً کما ملئت جوراً،و هو الذی یصلی بعیسی علیه السلام(قط فی الأفراد و الخطیب وابن عساکر عن عمار بن یاسر).

38695.یا عمّ!ولدْک قومٌ تحجُّ وخیرُهم للأبعد(طس عن العباس،وضعف).

38696.یبایعُ لرجلٍ من أمتی بین الرکن و المقام کعده أهل بدرٍ فتأتیه عصب العراقِ وأبدالُ الشام،فیأتیهم جیشٌ من الشام حتی إذا کانوا بالبیداء خُسف بهم،ثم یسیر إلیه رجلٌ من قریش أخواله کلبٍ فیهزمهم اللّه تعالی،فکان یقال:الخائبُ من خاب غنیمهَ کلبٍ(ش، طب،کر عن أم سلمه).

ص: 914

38689.دنیا نمی گذرد تا خداوند تعالی مردی از اهل بیت مرا برانگیزد که نامش شبیه نام من و نام پدرش شبیه نام پدر من است.زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است(طب،قط در الافراد،ک از ابن مسعود)

38690.قیامت برپا نمی شود تا مردی از اهل بیت من،پیشانی بلند و بینی کشیده حاکم زمین گردد.زمین را از عدالت پر می کند،هفت سال خواهد بود(حم،ع و سمویه،ض از ابوسعید)

38691.قیامت برپا نمی شود تا زمین از ظلم و تجاوز پر شود،آنگاه مردی از عترت من قیام می کند و آن را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از ظلم و تجاوز پر شده است(ع از ابن خزیمه،حب،ک از او)

38692.قیامت برپا نمی شود تا مردی از اهل بیت من به حکومت رسد که نامش شبیه نام من است(حم از ابن مسعود)

38693.ای عموی پیامبر!همانا خداوند تعالی اسلام را با من آغاز کرد و آن را با جوانی از نسل تو پایان می دهد و او همان کسی است که برای عیسی ابن مریم علیه السلام نماز می خواند.(حل از ابو هریره)

38694.ای عباس!همانا خداوند تعالی این کار را با من آغاز کرد و آن را با جوانی از نسل تو پایان می دهد.وی زمین را از عدالت پر می کند همان گونه که از جور پر شده است و او همان کسی است که برای عیسی علیه السلام نماز می خواند.(قط در الافراد و خطیب و ابن عساکر از عمار بن یاسر)

38695.ای عمو!فرزندان تو گروهی هستند که حج انجام می دهند و بهترین آن ها آخرین ایشان است(طس از عباس و ضعف)

38696.میان رکن و مقام به تعداد اهل بدر با مردی از امت من بیعت می کنند.آنگاه عصبه های عراق و ابدال شام نزد او می آیند.سپس سپاهی از شام به سوی آن ها حرکت می کنند و وقتی به بیداء می رسند در زمین فرو می روند آنگاه مردی از قریش که قبیله کلب دایی های اویند به طرف او حرکت می کنند و خداوند تعالی آن را شکست می دهد و گفته می شود:«زیانکار کسی است که غنیمت کلب را از دست دهد.(ش،طب،کر از ام سلمه)

ص: 915

38697.یعوذُ عائذٌ فی البیت،فیبعثُ إلیه جیش،حتی إذا کانوا بالبیداء خسف بهم،فلم یفلت منهم إلّارجلٌ یخبرُ عنهم(الخطیب فی المتفق و المفترق عن أم سلمه).

38698.یخرجُ رجل یقال له السفیانی فی عمق دمشق وعامهُ من یتبعه من کلبٍ،فیقتلُ حتی یبقرَ بطون النساء ویقتل الصبیان فتجمعُ لهم قیس فیقتلها حتی لا یمنعَ ذنبَ (1)تلْعهٍ، ویخرجُ رجلٌ من أهل بیتی فی الحره فیبلغ السفیانی،فیبعث إلیه جنداً من جنده فیهزمهم، فیسیر إلیه السفیانی بمن معه،حتی إذا صار ببیداءَ من الأرض خُسِف بهم،فلا ینجو منهم إلّا المخبرُ عنهم(ک عن أبی هریره) (2).

38699.یبایعُ لرجلٍ بین الرکن و المقام،ولن یستحَّل هذا البیت إلّاأهلُه،فاذا استحلوه فلا تسأل عن هلکه الغرب،ثم تجیءُ الحبشه فیخربونه خراباً لا یعمَّر بعده أبداً،وهم الذین یستخرجون کنزه(ش،حم،ک عن أبی هریره).

38700.یخرجُ فی آخر أمتی المهدی،یسقیهُ اللّه الغیث،وتخرجُ الارضُ نباتها،ویعطی المالُ صحاحاً،وتکثرُ الماشیه،وتعظمُ الأمه،یعیشُ سبعاً أو ثمانیاً(ک عن ابن مسعود) (3).

38701.یخرجُ المهدی فی أمتی،یعیشُ خمساً أو سبعاً أو تسعاً،ثم یرسلُ السماءَ علیهم مدراراً ولا تدخرُ الأرضُ من نباتها شیئاً ویکونُ المالُ کدوساً،یجیءُ الرجل إلیه فیقول:یا مهدی!أعطنی أعطنی،فیحثی له فی ثوبه ما استطاع أن یحمل(حم عن أبی سعید)..ص

ص: 916


1- .ذَنبَ تلْعهٍ:ومنه الحدیث«فتجیء مطر لا یُمْنع منه ذنب تلْمه»یرید کثرته وانه لا یخلو منه موضع و الحدیث الآخر«لیضربهم المؤمنون حتی لا یمنعوا ذنب تلعه»النهایه 197/1.ب
2- .أخرجه الحاکم فی المستدرک(520/4)وقال هذا حدیث صحیح الاسناد ووافقه الذهبی.ص
3- .أخرجه الحاکم فی المستدرک(558/4)وقال صحیح واوفقه الذهبی وعن أبی سعید الخدری.ص

38697.پناهنده ای به کعبه پناه می برد.سپاهی به سوی او فرستاده می شود آنگاه وقتی به بیداء می رسند،در زمین فرو می روند.فقط یک نفر از آن ها می گریزد که خبرشان را بیان می کند.(خطیب در المتفق و المفترق از ام سلمه)

38698.مردی به نام سفیانی در عمق دمشق خروج می کند و همه پیروانش از قبیله کلب اند.وی آنقدر می کشد تا این که شکم زنان را می شکافد و کودکان را می کشد.آنگاه قبیله قیس علیه آنان متحد می شوند و سفیانی آنقدر از آن ها را می کشد به طوری که همه جا از کشته های آن ها پر می شود.

و مردی از اهل بیت من در حرّه قیام می کند وخبرش به سفیانی می رسد.آنگاه یکی از سپاهیانش را به سوی او می فرستد و آن ها را شکست می دهد.سپس سفیانی با افرادش به سوی او حرکت می کند.هنگامی که به بیداء از زمین می رسند در زمین فرو می روند و فقط خبردهنده از آنان نجات می یابد.(ک از ابو هریره) (1)

38699.میان رکن و مقام با مردی بیعت می شود و فقط اهل این خانه اند که حرمت آن را می شکنند.پس آنگاه که حرمتش را شکستند،از هلاکت غرب سوال نکن(یا سوال نمی شود) سپس حبشه می آیند و آن را به گونه ای خراب می کنند که هرگز پس از آن آباد نمی شود و آن ها کسانی هستند که گنج آن را بیرون می آورند.(ش،حم،ک از ابو هریره)

38700.در پایان امت من مهدی علیه السلام ظهور می کند.خداوند باران بر او می بارد و زمین گیاهانش را می رویاند و مال را به طور مساوی تقسیم می کند و چهارپایان زیاد می شوند و امت بزرگ می گردد.هفت یا هشت[سال]زندگی می کند.(ک از ابن مسعود) (2)

38701.مهدی علیه السلام در میان امت من ظهور می کند.پنج یا هفت یا نه[سال]زندگی می کند.

باران پی در پی بر آن ها می بارد و زمین چیزی از گیاهانش را ذخیره نمی کند و مال همانند خرمن انباشته می شود.مردی نزد او می آید و می گوید:«ای مهدی علیه السلام!به من ببخش!به من ببخش!»آنگاه وی به اندازه ای که بتواند بر دوش کشد در پارچه اش می ریزد.(حم از ابو سعید)ت.

ص: 917


1- .المستدرک،حاکم 520/4 و گفته است:«سند آن صحیح است.»و ذهبی با او موافقت کرده است.
2- .المستدرک،حاکم 558/4 و گفته است:«صحیح است.»ذهبی با او موافقت کرده است و از ابوسعید نیز آن را روایت کرده است.

38702.یخرجُ رجلٌ من أهل بیتی یواطیءُ اسمه اسمی وخلقه خلقی،فیملؤها عدلاً وقسطاً کما مُلئتْ ظلماً وجوراً(طب عن ابن مسعود).

38703.یکون فی آخر الزمان عند تظاهرٍ من الفتن وانقطاعٍ من الزمنِ أمیرٌ،أولُ ما یکونُ عطاؤه للناس أن یأتیهُ الرجلُ فیحثی له فی حجره،یهمُّه من یقبلُ من صدقه ذلک الیوم لما یصیبُ الناسُ من الفرج(ع وابن عساکر عن أبی سعید).

38704.یکون بعدی خلفاء،وبعد الخلفاء الأمراء،وبعدَ الأمراء الملوکُ،وبعد الملوک الجبابره،وبعد الجبابره رجلٌ من أهل بیتی یملأُ الأرض عدلاً،ومن بعده القحطانی،والذی بعثنی بالحق!ما هو دونه(نعیم بن حماد فی الفتن عن عبد الرحمن بن قیس بن جابر الصدفی).

38705.یکونُ فی رمضانَ صوتٌ،وفی شوال معمعه،وفی ذی القعده تتحاربُ القبائلُ، وفی ذی الحجه یلتهبُ الحاجُّ،وفی المحرم ینادی مناد من السماء:ألا!إن صفوه اللّه تعالی من خلقه فلان فاسمعوا له وأطیعوا(نعیم عن شهر بن حوشب مرسلا).

38706.یکون فی أمتی المهدیُّ،إن قصر عمرُه فسبع سنین وإلا فثمان وإلا فتسع سنین،فتنعمُ أمتی فی زمانه نعیماً لم ینعموا مثله قط البرُّ منهم و الفاجرُ،یرسلُ السماء علیه مدراراً،ولا تدخرُ الأرضُ شیئاً من نباتها،ویکونُ المال کدوساً،یقوم الرجل فیقول:یا مهدی!أعطنی،فیقول:خُذْ(قط فی الافراد،طس عن أبی هریره،ه عن أبی سعید).

38707.یملک الناس رجلٌ من أهل بیتی اسمه اسمی واسمُ أبیه اسمُ أبی،یملأ الارض عدلاً وقسطاَ کما مُلئت ظلماً وجوراً(طب و الخطیب عن ابن مسعود).

ص: 918

38702.مردی از اهل بیت من ظهور می کند که نامش شبیه نام من و اخلاقش شبیه اخلاق من است(یا قیافه اش شبیه قیافه من است.)آنگاه آن زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.(طب از ابن مسعود)

38703.در آخرالزمان هنگام آشکار شدن فتنه ها و ناامید شدن از زمان امیری است که نخستین بخشش او به مردم این است که مردی نزد وی می آید و در دامنش می ریزد.آن زمان تلاش او در یافتن کسی است که صدقه را بپذیرد،به خاطر گشایشی که در مردم ایجاد شده است.(ع و ابن عساکر از ابوسعید)

38704.پس از من خلفایی خواهند بود و پس از خلفا،امیران و پس از امیران،پادشاهان و پس از پادشاهان،جباران و پس از جباران،مردی از اهل بیت من که زمین را از عدالت پر می کند و پس از او قحطانی.سوگند به کسی که مرا به حق برانگیخت،او کمتر از فرد قبلی نیست.(نعیم بن حماد در«الفتن»از عبد الرحمان بن قیس بن جابر صدفی)

38705.در ماه رمضان صدایی و در ماه شوال فتنه و در ماه ذی القعده جنگیدن قبیله ها باهم خواهد بود و در ذی الحجه حاجیان آتش می گیرند و در محرم منادی از آسمان ندا سر می دهد:«آگاه باشید!که برگزیده خداوند تعالی از مخلوقاتش فلانی است پس به سخنانش گوش فرا دهید و از وی اطاعت کنید.(نعیم از شهر بن حوشب به طور مرسل)

38706.در میان امت من مهدی علیه السلام است.اگر عمرش کوتاه باشد،هفت سال است،وگرنه هشت،وگرنه نه سال.امت من در زمان او به گونه ای از نعمت ها بهره مند می شوند که هرگز نیکوکار و فاجرشان آن گونه بهره مند نشده اند.آسمان پی در پی بر آن ها می بارد و زمین هیچ گیاهش را ذخیره نمی کند و مال همانند خرمن خواهد بود.مردی می ایستد و می گوید:«ای مهدی علیه السلام!به من ببخش!»و او می گوید:«بگیر!»(قط در«الافراد»،طس از ابو هریره،ه از ابوسعید)

38707.مردی از اهل بیت من حاکم بر مردم خواهد شد که نامش نام من و نام پدرش نام پدر من است.زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است(طب و خطیب از ابن مسعود)

ص: 919

38708.ینزل بأمتی فی آخر الزمان بلاءٌ شدید من سلطانهم لم یسمع بلاءٌ أشدّ منه حتی تضیقَ عنهم الارضُ الرحبه،حتی یملأ الارض جوراً وظلماً،لا یجدُ المؤمن ملجأً یلتجیء إلیه من الظلم فیبعثُ اللّه تعالی رجلاً من عترتی،فیملأ الارض قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً،یرضی عنه ساکنُ السماء وساکن الارض،لا تدخرُ الارض شیئاً من بذرها إلّاأخرجته،ولا السماء شیئاً من قطرها إلّاصبَّتهُ ویعیشُ فیهم سبعَ سنین أو ثمان سنین أو تسع(ک عن أبی سعید) (1).

38709.کلوا هذا المال ما طاب لکم،فاذا غار شیءٌ فدعوه،فان اللّه تعالی سیغنیکم من فضله،ولن تفعلوا حتی یأتیکم اللّه بامامٍ عادلٍ لیس من بنی أمیه(عبدالجبار الخولانی فی تاریخ داریا وابن عساکر عن أبی هریره مرفوعا وموقوفا)..ص

ص: 920


1- .أخرجه الحاکم فی المستدرک(465/4)وقال الذهبی:إسناده مظلم.ص

38708.در آخرالزمان از طرف پادشاه امت من بلاهای شدیدی بر آن ها فرو می بارد،به طوری که زمین گسترده بر ایشان تنگ می شود و زمین از ظلم و جور پر می گردد.مؤمن هیچ پناهگاهی نمی یابد که از ظلم به آن پناه ببرد.آنگاه خداوند تعالی مردی از عترت مرا برمی انگیزد که زمین را از عدل و داد پر می کند همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.

ساکنان آسمان و ساکنان زمین از او خشنودند.زمین هیچ بذری را در خود ذخیره نمی کند، مگر آن که آن را می رویاند و آسمان همه بارانش را می بارد و هفت یا هشت یا نه[سال]در میان آن ها زندگی می کند(ک از ابوسعید) (1)

38709.این مال را بخورید تا وقتی برایتان گواراست.آنگاه وقتی چیزی فرو رفت،آن را رها کنید،زیرا خداوند شما را از فضل خودش بی نیاز خواهد کرد و هرگز بی نیاز نخواهید شد تا خداوند امام عادلی از غیر بنی امیه برایتان بیاورد.(عبد الجبار خولانی در«تاریخ داریا» و ابن عساکر از ابو هریره با اسناد و بدون اسناد به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله).»

ص: 921


1- .المستدرک،حاکم(465/4)ذهبی می گوید:«سند آن تاریک است.»

فهرست تفصیلی

فهرست اجمالی7

تقدیم به آخرین منجی11

مقدمه مترجم13

نبوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله 13

وصیت سیاسی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله 13

حدیث غدیر واوصیاء دوازده گانه15

اوصیاء دوازده گانه نبی صلی الله علیه و آله و خروج مهدی(عج)17

سخن پایانی21

مقدمه چاپ دوم مولف25

مقدمه چاپ اول مولف29

امام مهدی(عج)در منابع اهل سنّت

برگزیدۀ کتاب المصنف47

المصنف49

ابوبکر،عبدالرزاق بن همام بن نافع حمیری صنعانی یمنی

باب«المهدی»از کتاب المصنف51

برگزیدۀ کتاب سنن ابن ماجه55

ص: 922

سنن ابن ماجه57

محمد بن یزید بن ماجه ربعی قزوینی،ابوعبدالله

34-باب خروج مهدی(عج)از سنن ابن ماجه59

برگزیدۀ کتاب سنن ابی داود65

سنن ابی داود69

ابوداود،سلیمان بن اشعث بن اسحاق ازدی سجستانی

کتاب المهدی(عج)از کتاب سنن ابی داود71

برگزیدۀ کتاب سنن ترمذی77

سنن ترمذی79

ابوعیسی،محمد بن عیسی بن سوره بن موسی بن ضحاک سلمی ضریر بوغی ترمذی

52.باب آنچه درباره مهدی(عج)رسیده است81

54.باب احادیث رسیده درباره نزول عیسی بن مریم علیه السلام 83

برگزیدۀ کتاب البدء و التاریخ85

البدء و التاریخ89

ابو زید احمد بن سهل بلخی

جلد دوم/فصل هفتم:درباره آفرینش آسمان و زمین و آن چه در آن هاست91

خروج هاشمی از خراسان با پرچم های سیاه91

خروج سفیانی93

ظهور مهدی99

خروج قحطانی103

فتح قسطنطنیه103

خروج دجال105

نزول عیسی علیه السلام 109

ادامه ماجرای دجال113

برگزیدۀ کتاب المعجم الکبیر115

ص: 923

المعجم الکبیر119

ابوالقاسم،سلیمان بن احمد بن ایوب بن مطیر لخمی طبرانی

احادیث کتاب المعجم الکبیر121

درباره امام مهدی(عج)121

برگزیدۀ کتاب معالم السنن فی شرح کتاب السنن129

معالم السنن131

ابو سلیمان حمد بن محمد بن ابراهیم بن خطاب خطابی بستی

درباره مهدی(عج)133

برگزیدۀ کتاب مصابیح السنه135

مصابیح السنه137

حسین بن مسعود بن محمد فراء(یا ابن فراء)بغوی شافعی،ابو محمد ملقب به محیی السنه

باب نشانه های قیامت139

احادیث صحیح139

احادیث حَسَن141

برگزیدۀ کتاب جامع الاصول فی احادیث الرسول صلی الله علیه و آله 145

جامع الاصول فی احادیث الرسول صلی الله علیه و آله 147

مجدالدین،ابوالسعادات،مبارک بن محمد بن عبدالکریم شیبانی شافعی مشهور به ابن اثیر جزری

کتاب نهم:درباره قیامت و حوادث قبل و بعد از آن149

باب اول درباره حوادث پیش از قیامت و نشانه های آن149

فصل اول:درباره مسیح علیه السلام و مهدی(عج)149

برگزیدۀ کتاب الفتوحات المکیّه157

الفتوحات المکیه161

محمد بن علی بن محمد بن احمد بن عبدالله طایی حاتمی مرسی معروف به محیی الدین بن عربی و ملقب به شیخ اکبر

باب 366:شناخت جایگاه وزیران مهدی(عج)،آشکار در آخرالزمان،بشارت داده شده توسط پیامبراکرم صلی الله علیه و آله 163

ص: 924

برگزیدۀ کتاب مطالب السئول فی مناقب آل الرسول239

مطالب السئول فی مناقب آل الرسول243

کمال الدین،محمد بن طلحه بن محمد بن حسن قرشی نصیبی

باب دوازدهم245

فرزندان امام مهدی(عج)259

عمر امام مهدی(عج)259

برگزیدۀ کتاب تذکره خواص الامه265

تذکره الخواص269

سبط ابن جوزی،یوسف بن قز یا غلی بن عبدالله بغدادی دمشقی،ابومظفر شمس الدین حنفی

بیان فرزندان وی که محمد علیه السلام امام از آن هاست271

فصل:درباره حجت مهدی271

برگزیدۀ کتاب شرح نهج البلاغه279

شرح نهج البلاغه/ج2831

ابوحامد،عزالدین،عبدالحمید بن هبه اللّه بن محمد بن حسین مدائن مشهور به ابن ابی الحدید معتزلی

شرح نهج البلاغه/ج2897

ابوحامد،عزالدین،عبدالحمید بن هبه اللّه بن محمد بن حسین مدائن مشهور به ابن ابی الحدید معتزلی

شرح نهج البلاغه/ج2979

ابوحامد،عزالدین،عبدالحمید بن هبه اللّه بن محمد بن حسین مدائن مشهور به ابن ابی الحدید معتزلی

نهج البلاغه:خطبه 299138

جمله معترضه و ذکر نمونه هایی از آن301

شرح نهج البلاغه/ج31710

ابوحامد،عزالدین،عبدالحمید بن هبه اللّه بن محمد بن حسین مدائن مشهور به ابن ابی الحدید معتزلی

خطبه 182 نهج البلاغه319

ص: 925

شرح نهج البلاغه/ج32718

ابوحامد،عزالدین،عبدالحمید بن هبه اللّه بن محمد بن حسین مدائن مشهور به ابن ابی الحدید معتزلی

نهج البلاغه،حکمت 329147

شرح نهج البلاغه/ج33319

ابوحامد،عزالدین،عبدالحمید بن هبه اللّه بن محمد بن حسین مدائن مشهور به ابن ابی الحدید معتزلی

نهج البلاغه،حکمت 335205

نهج البلاغه،حکمت 337258

برگزیدۀ کتاب مختصر سنن ابی داود341

مختصر سنن ابی داود343

حافظ المنذری

آغاز کتاب امام مهدی(عج)345

برگزیدۀ کتاب تذکره قرطبی359

التّذکره فی أحوال الموتی وأمور الآخره361

امام حافظ قرطبی محمد بن احمد بن ابی بکر بن فرح انصاری خزرجی اندلسی

باب درباره خلیفه ای در آخرالزمان به نام مهدی(عج)و نشانه های ظهور وی363

باب:ظهور مهدی و خروج سفیانی369

باب:زمینه سازان حکومت مهدی(عج)383

باب:ویژگی های مهدی(عج)385

باب:محل ظهور،نشانه های ظهور،بیعت با وی و نبرد با سفیانی391

باب:کیفیت فتح قسطنطنیه و نشانه های خروج دجال و فرود آمدن عیسی علیه السلام 399

باب:نشانه های قیامت407

برگزیدۀ کتاب وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان411

ص: 926

وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزّمان415

أبو العباس،شمس الدین،أحمد بن محمد بن ابراهیم بن ابی بکر ابن خلکان برمکی اربلی شافعی

562.ابوالقاسم منتظر417

برگزیدۀ کتاب ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی419

ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی421

محب الدین،أبو العباس،أحمد بن عبداللّه بن محمد طبری مکی شافعی

احادیث ظهور مهدی در آخرالزمان423

مهدی(عج)از نسل حسین علیه السلام 425

برگزیدۀ کتاب فرائد السمطین427

فرائد السمطین431

شیخ الاسلام،صدرالدین،ابوالمجامع،ابراهیم بن سعد الدین محمد بن مؤید حموئی خراسانی

نیم نگاهی به احادیث ابن عباس درباره ظهور مهدی(عج)منتظر پر کردن دنیا از داد و عدل پس از پر شدن از ظلم و جور435

حدیث ابو امامه باهلی درباره قیام مهدی علیه السلام و ویژگی های او و فتح شهرها439

گزیده ای دیگر از احادیث ابوسعید و ابن عمر درباره امام مهدی(عج)441

حدیث ابوهریره درباره قیام مهدی(عج)و حتمی بودن آن پیش از قیامت445

حدیث ابوسلمی در مورد نورانی شدن جهان با قیام مهدی(عج)447

حدیث امام امیرمؤمنان علیه السلام بیان کننده امامان از نسل خود449

نیم نگاهی دیگر به احادیث ابو سعید درباره مهدی(عج)451

حدیث حذیفه بن یمان درباره مهدی(عج)و بودن وی از نسل امام حسین علیه السلام 455

گزیده ای از احادیث صحابی بزرگوار عبدالله بن مسعود درباره ظهور مهدی(عج)پیش از برپایی قیامت457

حدیث عباس بن عبدالمطلب درباره امام مهدی(عج)و بودنش از نسل پیامبر صلی الله علیه و آله و سخنی از مرحوم طبرسی قدس سره 461

ص: 927

احادیث دیگری از ابوسعید خدری درباره ویژگی های امام مهدی(عج)و از اهل بیت بودن وی463

حدیث دیگری از امام امیرمؤمنان علیه السلام درباره از اهل بیت بودن مهدی(عج)و سامان یافتن کارهایش در یک شب465

حدیث عبد اللّه بن حارث بن جزء زبیدی درباره امام مهدی منتظر(عج)469

احادیث جابر بن عبدالله انصاری و امام امیرمؤمنان علیه السلام و عبدالله بن عباس درباره امام مهدی(عج)471

بشارت امام رضا علیه السلام به ظهور امام مهدی(عج)و روشن شدن دنیا با نورش و سعادت جهانیان در روزگار مبارکش475

احادیث دیگری از دانشمند امت عبدالله بن عباس درباره امام مهدی(عج)479

اشعاری از امیرمؤمنان علیه السلام در سفارش به صبر و انتظار فرج و نومید نشدن483

برگزیدۀ کتاب مشکاه المصابیح489

مشکاه المصابیح491

شیخ ولی الدین محمد بن عبدالله خطیب عمری تبریزی ابو عبدالله

فصل سوم493

باب 2:نشانه های قیامت495

فصل اول495

فصل دوم499

فصل سوم505

برگزیدۀ کتاب خریده العجائب و فریده الغرائب507

خریده العجائب و فریده الغرائب509

سراج الدین عمر بن مظفر بن عمر،ابو حفص معری حلبی شافعی معروف به ابن وردی

فتنه ها و حوادث آخرالزمان511

خروج تُرک513

ص: 928

صدای بلند در ماه رمضان از نشانه های قیامت515

قیام هاشمی با پرچم های سیاه از خراسان515

خروج سفیانی517

ظهور حضرت مهدی(عج)519

ویژگی های مهدی(عج)521

خروج قحطانی523

فتح قسطنطنیه523

خروج دجال523

فرود آمدن عیسی علیه السلام 527

ادامه ماجرای دجال529

برگزیدۀ کتاب المنار المنیف فی الصحیح و الضعیف533

المنار المنیف فی الصحیح و الضعیف537

شمس الدین ابو عبدالله محمد بن ابی بکر بن ایوب بن سعد زُرعی حنبلی دمشقی معروف به ابن قیم جوزیه

فصل 53950

برگزیدۀ کتاب الفتن و الملاحم559

الفتن و الملاحم563

حافظ عماد الدین،ابو الفداء،اسماعیل بن عمر بن کثیر ابن خطیب قرشی بصروی،دمشقی شافعی معروف به ابن کثیر

فصل:درباره امام مهدی(عج)ظهورکننده در آخرالزمان565

برگزیدۀ کتاب موده القربی و أهل العباده585

ینابیع الموده587

سید علی بن شهاب بن محمد حسینی همدانی

موده دهم:درباره تعداد امامان علیهم السلام و این که مهدی علیه السلام یکی از آن هاست589

برگزیدۀ کتاب شرح المقاصد595

ص: 929

شرح المقاصد مقاصد فی علم الکلام597

علامه اسعد الدین عمر التفتازانی

خاتمه 8 پیوست باب امامت601

برگزیدۀ کتاب مجمع الزوائد و منبع الفوائد607

مجمع الزوائد و منبع الفوائد609

حافظ نور الدین،علی بن ابی بکر بن سلیمان،ابوالحسن هیثمی قاهری شافعی

باب احادیث امام مهدی علیه السلام 611

برگزیدۀ کتاب موارد الظمآن الی زوائد ابن حبان627

موارد الظمآن إلی زوائد ابن حبّان629

حافظ نورالدّین علی بن أبی بکر الهیثمی

21.باب احادیث امام مهدی علیه السلام 631

برگزیدۀ کتاب الفصول المهمه فی معرفه أحوال الأئمّه علیهم السلام وفضلهم علیهم السلام 635

الفصول المهمّه فی معرفه أحوال الأئمّه علیهم السلام وفضلهم علیهم السلام 637

نور الدین علی بن محمد بن احمد ابن صباغ مالکی

فصل 63912

نشانه های ظهور امام زمان علیه السلام و مدت آن661

سال و روز ظهور665

برگزیدۀ کتاب العرف الوردی فی أخبار المهدی علیه السلام 671

الحاوی للفتاوی675

جلال الدین عبدالرحمن بن أبی بکر بن محمد سیوطی

العَرْفُ الوردی،فی أخبار المهدی677

احادیث باقی مانده از اخبار مهدی علیه السلام 759

برگزیدۀ کتاب الأئمّه الاثنا عشر781

ص: 930

الائمّه الاثنا عشر783

شمس الدین محمّد بن طولون

12.حجه المهدی علیه السلام 785

برگزیدۀ کتاب الیواقیت و الجواهر789

الیواقیت و الجواهر فی بیان عقائد الاکابر793

امام عبد الوهّاب شعرانی

بحث شصت و پنجم:در حق بودن نشانه های قیامت رسیده از سوی شارع و واقع شدن همه آن ها پیش از قیامت795

طلوع خورشید از مغرب809

برگزیدۀ کتاب الصواعق المحرقه819

الصواعق المحرقه فی الرد علی أهل البدع و الزندقه827

احمد بن حجر الهیتمی المکی

برگزیدۀ کتاب الفتاوی الحدیثیه861

الفتاوی الحدیثیّه863

شهاب الدین بن حجر هیتمی شافعی

مطلب:درباره مهدی علیه السلام و برخی نشانه های قیامت865

مطلب:ظهور مهدی علیه السلام و سفیانی و شعیب تمیمی و کشته شدن سفیانی به دست مهدی علیه السلام 869

چهار تن،حاکم بر تمام جهان877

مطلب:سفیانی از نسل ابوسفیان881

مطلب:نشانه های ظهور مهدی علیه السلام و حکومت قحطانی پس از مهدی علیه السلام 889

برگزیدۀ کتاب کنز العمال897

کنز العمّال فی سنن الاقوال و الأفعال901

علّامه علاء الدین علی متقی بن حسام الدین الهندی

خروج المهدی علیه السلام 903

تکمیل بحث911

ص: 931

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109