عنوان و نام پدیدآور:تفسیرهمراه با تلاوت نور / مولف گروه تخصصی تفسیر قرآن، ستاد عالی هماهنگی کانون های فرهنگی هنری مساجد کشور.
مشخصات نشر:تهران: تابان: شبستان دانش، 1386 -
مشخصات ظاهری:15 ج.؛ 5/9 × 19 س م.
شابک:دوره:978-600-90157-1-9 ؛ 6000 ریال ؛ 8000 ریال: ج.1، چاپ چهارم 978-600-90379-9-5 : ؛ ج. 2: 978-600-90379-2-6 ؛ 8000 ریال (ج.2، چاپ چهارم) ؛ 6000 ریال: ج.3: 978-600-90379-1-9 ؛ 8000 ریال (ج.3، چاپ چهارم) ؛ ج.4: 978-600-90157-0-2 ؛ 6000 ریال : ج.5: 978-600-90157-9-5 ؛ 8000 ریال (ج.5، چاپ چهارم) ؛ 6000 ریال : ج. 6: 978-600-90379-6-4 ؛ 6000 ریال: ج. 7 978-600-90379-3-3 : ؛ ج. 8: 978-600-5264-01-2 ؛ 8000 ریال (ج.10، چاپ دوم) ؛ 8000 ریال : ج.10، چاپ چهارم 978-600-5264-06-7 : ؛ 8000 ریال (ج.8، چاپ دوم) ؛ ج.14: 978-600-5264-14-2 ؛ ج.15: 978-600-5264-15-9
وضعیت فهرست نویسی:فاپا
یادداشت:ج.1، 2 ، 3 و 5 (چاپ چهارم: تابستان 1387).
یادداشت:ج.2 (چاپ دوم: 1387) (فیپا).
یادداشت:ج.3 (چاپ اول: 1387) (فیپا).
یادداشت:ج.4 (چاپ اول: 1387) (فیپا).
یادداشت:ج.5 (چاپ اول: 1386).
یادداشت:ج. 7 (چاپ اول: 1387)
یادداشت:ج. 8 (چاپ اول: 1387) (فیپا).
یادداشت:ج.8 (چاپ دوم: تابستان 1387).
یادداشت:ج.10 (چاپ اول و دوم: تابستان 1387).
یادداشت:ج.14 و 15(چاپ اول: 1388)(فیپا).
یادداشت:ناشر جلد اول، دوم، سوم و پنجم، چاپ چهارم شبستان دانش می باشد.
یادداشت:ناشر جلد هشتم، چاپ دوم شبستان دانش می باشد.
یادداشت:ناشر جلد دهم، چاپ اول شبستان دانش می باشد.
یادداشت:ناشر جلد چهاردهم و پانزدهم ستاد عالی کانون های فرهنگی و هنری مساجد: شبستان دانش می باشد.
یادداشت:عنوان روی جلد: تفسیر همراه : تفسیر کوتاه آیات قرآن مجید.
یادداشت:کتابنامه.
عنوان روی جلد:تفسیر همراه : تفسیر کوتاه آیات قرآن مجید.
موضوع:تفاسیر شیعه -- قرن 14.
شناسه افزوده:ستاد عالی هماهنگی و نظارت بر کانونهای فرهنگی و هنری مساجد. گروه تخصصی تفسیر قرآن
رده بندی کنگره:BP98/ت78 1386
رده بندی دیویی:297/179
شماره کتابشناسی ملی:1030572
ص: 1
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 2
ص: 3
تفسیر همراه
با تلاوت نور
مؤلف: گروه تخصصی تفسیر قرآن
ستاد عالی هماهنگی و نظارت بر کانون های فرهنگی هنری مساجد کشور
نوبت چاپ: اول 1386
چاپ و صحافی: سهند - باقری
تیراژ : 10/000
نسخه ناشرین: فرهنگی و آموزشی شبستان دانش با همکاری نشر تابان
بهاء:6/000 ریال
شابک:
ص: 4
دستور جامع ........19
1.جامعیت آیه...19
2.توحیدعصاره همه اعتقادات........20
3.لقای پروردگار ......20
4.ارتباط دستورات سه گانه .......20
5.خط بطلان بر غلو ......21
نبوت و امامت در کودکی..... 22
1.نبوت و امامت در کودکی ...22
2.قاطعیت در ارتباط با کتاب آسمانی و عمل به آن...23
3.پاسخ به یک اشکال ........23
غفلت زمینه ساز کفر و بی ایمانی..... 25
1.روز حسرت .... 25
2.غفلت منشا تمام بدبختی ها ...... 26
3.«روز حسرت» یعنی چه؟... 26
4.معنای «قضی الأمر»........26
نماز و پاکی جامعه ...... 28
1.جانشینان بد و گمراه ....28
2.اهمیت نماز.......29
3.ضایع کنندگان نماز......29
4.صیانت وحفظ نماز....29
5. مهم ترین عامل سقوط........30
رازمحبوبیت.......31
1.آثار ایمان و اعمال صالح .......31
2.جلوه های محبت .......32
3.نعمت همیشگی.......32
4.امیر المؤمنین محبوب دل ها .....32
توحید سرلوحه همه دستورات........34
1. نماز بهترین وسیله یاد خدا ....... 34
2.نماز راه وصول به نفس مطمئنه ........35
3.خضوع و عبادت مخصوص خدا........ 35
4.اهمیت نماز در میان عبادتها ..... 35
5.سخن گفتن درخت......35
6.توحید و اقامه نماز...36
ساحران در مسیر کمال و سعادت ....37
1.معنای اکراه....38
2.. بهترین تجارت...38
3.. ساحران در سیر تکامل .......38
4.تجارت معنوی .......39
عاقبت طغیانگری ...40
1.روزی پاک وحلال.....40
2.خطر طغیانگری .......41
3. عاقبت طغیانگری ........41
سیمای مجرمان .... 43
1. فروتنی در قیامت........43
2.خسران تبهکاران........44
3.روزنه های امید........ 44
تربیت دین و معنوی خانواده ..... 46
1. ضرورت پرداختن به تربیت دینی.......46
2.نماز، نیاز بنده و بی نیازی پروردگار....47
3.هدف از اقامه نماز ..... 47
خدای یگانه مدبر هستی....... 49
ص: 5
1.تعدد اله موجب فساد و فروپاشی نظام هستی ...49
2.فساد در آسمانها و زمین ... 50
3.تنزیه خداوند از پندارهای مشرکان ...... 50
ترازوی عدل...52
1.میزان در قیامت چیست؟........53
2.موازین قسط .....53
3.وزن اعمال ....53
4.حساب بندگان با خدا است ....54
پیشوایان هدایت ..... 56
1.هدایت در این آیه به چه معناست؟ .... 57
2. وحی به امام چه نوع وحیی است؟...... 57
3.اهمیت نماز و زکات ....... 57
حضرت یونس ... 59
1.ظلمات چیست؟ ...... 60
2.خطای یونس (علیه السلام) و عواقب آن .....60
3.ذکر یونسیه .......60
وارثان زمین .....63
1.مراد از زبور و ذکر چیست و چرا از این دو سخن به میان آمد؟.......64
2.صالحان وارثان واقعی زمین....64
3.صلاحیت و عبودیت، دو ویژگی مهم وارثان زمین....64
4.مراد از «صالحان»...64
عقیده متزلزل ........66
1.ایمان یک طرفه..... 67
2.معنای «علی حرف» .....67
3. چرا مقابل «خیر»، به جای «شر»، «فتنه» آمده است؟...67
4.عاقبت عقیده متزلزل ...67
ایمان و حمایت الهی......69
1.حمایت از مؤمنان؛ سنت الهی ... 69
2.وجود مؤمنان سبب دفع بلا.... 70
3.خیانتکاران ناسپاس، محروم از حمایت الهی،... ......70
اوصاف یاران خدا......72
1.یاران خدا کیانند؟ ...72
2.رسالت حاکمان دینی ....73
3. ستون خیمه دین.... 73
4.عاقبت اندیشی... 73
پاداش هجرت ...75
1.اهمیت هجرت.......75
2.هجرت خالصانه........76
3. پاداش هجرت ....76
4.بهترین روزی دهنده......77
تلاش بی وفقه........79
1.جهاد در راه خدا ........80
2.دشواری تکالیف.... 80
3.پدر بودن ابراهیم(علیه السلام) .....81
4.شاهد بودن پیامبر(صلی الله علیه وآله)....81
5.شاهد بودن امت اسلام... 81
6.اهمیت جهاد، نماز، زکات و تمسک به خدا.... 81
7.بهترین سرپرست و یاری رسان...82
منزل مبارک ..... 83
1.منزل مبارک........83
2. بهترین میزبان ........84
3.آموزش دعا ...... 84
تأثیر غذاها .....85
1.تأثیر غذاها ......86
2.گستردگی عمل صالح ....86
3. پاداش عمل صالح .....86
ارتباط بین جملات آیه .......87
تقاضای بازگشت........ 89
1. تقاضای باز گشت ....90
2.عالم برزخ....90
3.چگونگی عالم برزخ ........91
ممنوعیت ترحم بر مجرم ....93
ص: 6
1.تناسب احکام با شرایط ........93
2.ممنوعیت ترحم بر مجرم.... 94
3. اجرای حد زنا در ملأ عام ..... 94
4.مفاسد زنا در روایات ...... 94
گمراهی و انحراف تدریجی ... 96
1.سیاست گام به گام شیطان........97
2.مواطن شیطان .......97
3.همه خوبی ها از خدا است .....97
4. آیا جمله «من یشاء» جبر نیست؟ ........98
5.پیام ها.....98
چشم چرانی......100
1.کنترل چشم ......101
2.خودنمایی و اظهار زینت ..... 101
3. کنترل چشم و کنترل غریزه جنسی....... 101
4. آثار و برکات حجاب ...101
5.توبه عمومی ........102
6.نگاه از دیدگاه روایات........102
7.توبه، زمینه ساز رستگاری ....... 103
مردان خدا......104
1.فرق بیع و تجارت ..... 104
2. مراد از «رجال» در این آیه چه کسانی هستند؟ ...105
3. توصیف مردان الهی....... 105
4.علت دگرگونی دلها و دیده ها در قیامت چیست؟...106
ممنوعیت خود آرایی... 107
1.سالخوردگی و بازنشستگی ........ 108
2.حدودکشف حجاب....... 108
3. آزادی مشروع، اما مشروط.....108
4.فلسفه حجاب ....108
5.برتری عفاف ......109
6.هشدار نهایی ...109
حریم رهبران الهی ........111
1.جایگاه ویژه پیامبر(صلی الله علیه وآله)....112
2.اطاعت، بهترین احترام ...112
3.پیامد مخالفت با رهبران الهی .......112
4.مراد از فتنه...113
مهجوریت قرآن..... 114
1. شکایت پیامبر(صلی الله علیه وآله)...... 115
2.مهجوریت قرآن....115
جهاد بزرگ...117
1.اطاعت از کافران ......117
2. رابطه استقلال سیاسی و استقلال فکری ........118
3.جهاد بزرگ ....... 118
جایگاه خانواده ..... 120
1. دعا و نیایش و رابطه آن با زندگی...... 120
2.آداب دعا .....121
3.اهمیت تعلیم و تربیت...121
4.همت بلند........121
تهدید، منطق بی منطقان ...... 123
1.تضعیف رهبر .....123
2.تضعیف مکتب ...... 123
3.تهدید در بن بست، منطق زورمداران سبک مغز ...124
4.دو اندیشه متفاوت ........125
درخواست حکمت....126
1.تاکید بر کلمه «رب» در طریق هدایت......126
2. مراد از «کم» در «رب هب لی محکمه چیست؟ ......127
3.صالحان چه کسانی هستند و چگونه می توانیم به آنها ملحق شویم؟........127
قلب سلیم....129
1.ترسیم روز قیامت ..... 129
2.مراد از سود نداشتن چیست؟ ...... 130
3.مال و فرزند مفید هستند یا مضر؟ ..... 130
ص: 7
4.قلب سلیم چه قلبی است؟ ........ 131
5.تنها سرمایۂ نجات بخش........ 131
مبارزه با کم فروشی .......132
1.هشدار اقتصادی.... 132
2.چگونه حق پیمانه اداء می شود؟ ...... 133
3. عوامل کم فروشی و گران فروشی.... 133
4.آثار گران فروشی ....... 133
5.«مخسرین» چه کسانی هستند؟ ... 134
مراحل تبلیغ ....135
1.اصلاحات را از کجا باید آغاز کرد؟ ... 136
2.پیشتازی در گرایش به حق و قانون الهی ... 136
3. تبلیغ و مراحل آن....136
رحمت و مقام بندگی ...139
1.نحوه خنده و علت آن ....... 139
2.چگونگی تقاضای شکر در دعای سلیمان... 140
3.سلیمان و دعایش ....141
4.حکومت سلیمان(علیسه السلام)با جلوه ای از حکومت جهانی حضرت مهدی(عجل الله تعالی و فرجه الشریف)........142
نعمت، وسیله آزمون...143
1.«علم من الکتاب» که یعنی چه و صاحب آن، چه کسی بود؟......144
2. تفاوت «علم من الکتاب» و «علم الکتاب»..... 144
3.نعمت وسیله آزمایش ......145
4. فایده شکر .......145
5.گستره علم .......145
اجابت مضطر...147
1.ارتباط اضطرار با استجابت دعا......147
2.مضطر واقعی کیست؟........ 148
3. آیا خلافت زمینی است؟ ... 148
اعجاز علمی قرآن...150
1.سرعتی شگفت آور با ظاهری آرام........ 150
2.استحکام و اتقان در آفرینش ...... 151
3.جایگاه انسان در نظام آفرینش ....152
اراده الهی ......153
1. تمام اراده ها، مقهور اراده الهی ...154
2.منت خداوند بر بندگان ....... ...154
3.حاکمیت مستضعفان بر زمین ...... 155
شکرانه نعمت........156
1.یادآوری نعمتها ........157
2. الگوی جوانمردی ... 157
3.مجرم در قرآن ...157
پیشوایان دوزخ ...159
1. معنای «دعوت به آتش» و مراد از این که
«فرعونیان را امامان دعوت به آتش قرار دادیم»
چیست؟ .......160
2.چرا خداوند، فرعونیان را پیشوای کفر قرار داد و
آیا این کار، با عدالت خداوند سازگار است؟ ........ 160
3. امامان «نور» و «نار» ....... 160
4. معیار شناخت دو گروه از امامان ....161
اعراض کریمانه ......163
1. ضرورت پرهیز از لغو.....163
2.تعیین مسیر زندگی ........164
3.ز نشانه های مؤمن .... 164
بهره وری از دنیا ... 165
1. مقصد نهایی انسان....... 166
2.ابزار سعادت ابدی ...... 166
دعوت به توحید .... 168
1. فانی بودن غیر خدا .......168
2.مراد از وجه خداوند چیست؟........169
3.دعا فقط به درگاه خدا......169
4.جایگاه توسل به اولیای خداوند.... 170
جهانگردی هدفمند......171
1. جهانگردی هدفمند (سیر در زمین) ........172
2.استدلال بر مسأله معاد....... 172
ص: 8
ایمان به مبدأ و معاد .......174
1. دلسوزی در هدایت ......175
2.امید به آخرت ........175
3.ایمان به مبدأ و معاد........ 175
4.ممنوعیت فساد ....176
قرآن، برترین معجزه........ 178
1.قرآن برترین معجزه........178
2.قرآن رحمت وسیله یاداوری....178
مجاهده در راه خدا.....180
1.جهاد در راه خدا ...... 180
2.«جهاد» و «اخلاص».... 181
3.همراهی خدا با محسنان........
نظام زوجیت.... 183
1.نظام زوجیت.... 183
2. لزوم مودت و رحمت بین همسران ........ 184
3.فرق «مودت» و «رحمت» ....... 184
سرشت خداجوی ..... 186
1. دین حنیف..... 187
2.تفاوت فطرت و غریزه ...... 187
3.شکوفایی فطرت ....187
4.استواری راه خداشناسی ....... 188
5. تفسیر فطرت در روایات......189
عواقب کفر ....... 190
1.عواقب کفر ....190
2.ایمان و عمل صالح.... 191
3.اثر عمل صالح....... 191
متکبر مباش.... 193
1.روی برتابیدن از مردم.... 193
2. گام زدن سرمستانه ..... 194
3.مختال فخور ... 194
سفارش به تقوا... 197
1.اتقوا و متقین ....... 198
2.غربت قیامت .......198
3.عوامل غفلت از قیامت.......199
چشم روشنی...... 200
1.تناسب پاداش الهی با اعمال بندگان ...201
2.فضیلت نماز شب .......201
3.قره أعین یعنی چه؟ ..... 202
4.به عمل کار برآید.......202
داستان ظهار .......204
1.ایک دل و دو دوست و ارتباط آن با ظهار و
فرزندخواندگی .....205
2.ظهار چیست؟ ........205
3.پسر خوانده پسر نیست ...... 206
4.قول حق چیست؟ .... 206
بهترین الگو ..... 208
1.الگوی کامل و عاری از خطا ....... 208
2.پیامبر(صلی الله غلیه وآله)تا الگوی کامل برای چه کسانی است؟
...209
3.آیا همه افراد بشر از این الگوی آسمانی یکسان
بهره می برند؟ ........ 209
پاکیزه ترین خاندان ... 211
1.دستورات ویژه برای همسران پیشوایان .....212
2.خودنمایی، نشانه جاهلیت ......212
3. مقام طهارت کامل ........212
4.اهل بیت(علیهم السلام) طلا چه کسانی هستند؟ .....213
مبلغان راستین...... 214
1.مبارزه با سنت های باطل.....214
2.ارتباط خشیت الهی با تبلیغ .....215
3.خدای حسابرس...215
«صلوات» از جانب خدا ... 217
1. مقام والا......
2. درود خدا و فرشتگان، به چه معنا است؟ ........218
3.فرق «صلوا» و «سلموا» چیست؟...218
ص: 9
4. چگونه بر پیامبر صلوات بفرستیم؟ ........ 219
آثار تقوا....... 221
1.ارتباط تقوا با قول سدید .... 222
2.قول سدید یعنی چه؟ ... 222
3. قول سدید و اصلاح اعمال ...... 222
4.رستگاری، در گرو اطاعت از خدا و رسول خدا
... 223
کارگزاران سلیمان(علیه السلام) ...... 225
1. وظیفه کارگزاران حضرت سلیمان (علیه السلام)........ 226
2.سلیمان (علیه السلام)و نعمتهای فراوان ...... 226
3.شکر نعمت و آثار آن.... 227
4.مراحل شکرگزاری ...... 227
5. چرا شکر گزاران اندکند؟... 228
هدف رسالت ... 230
1.پنج نعمت بزرگ ...... 230
2.انبیاء هم بشارت میدهند و هم بیم ........ 231
3.ناآگاهی اکثریت از چیست؟ ....... 231
قیام برای خدا ....... 233
1.حرکت برای خدا، شرط بهره مندی از عقل و
فکر و قضاوت عادلانه... 234
2.دعوت به تفکر برای پرهیز از افترا .... 234
3. از تنهایی در مسیر حق نهراسیم....... 234
سنگینی گناه ... 236
1. شرائط قیامت، منحصر به فرد است .... 237
2.هدایت پذیران واقعی ....... 237
3.هر چه کنی، به خود کنی....... 238
روز درماندگی ستمکاران ....... 240
1.آرزوی بیجای تبهکاران در قیامت ... 241
2.حسرتهای ظالمان....... 241
3. بی یاوری ظالمان در قیامت ... 242
سنت الهی...... 244
1.سرچشمه بدبختیها ..... 245
2. مراد از «سنت الهی» چیست؟ .......245
3.فرق تبدیل و تحویل ........245
گردش خورشید وماه... 247
1. هدایت تکوینی موجودات در نظام آفرینش...248
2.نظم دقیق در عالم ...... 248
3.حرکت و شناوری خورشید و ماه .......249
عهد الهی ....... 250
1.فطرت توحیدی........ 250
2.عهد الهی از انسانها ...251
3. شیطان، دشمنی آشکار........251
4. حیله های شیطان.......252
بازخواست........ 253
1.از چه چیز سؤال میشود؟ ........ 254
2. از چه کسانی سؤال میشود؟ ....... 254
حیات جاودانه و فوز عظیم ....... 256
1.حیات جاودانه و مصونیت بهشتیان از عذاب ......257
2.مراد از مرگ اولی چیست؟ ........257
3.فوز عظیم .......257
4.گرانسنگی پاداش و بایستگی عمل .......258
رهسپار به سوی خدا........ 260
1.هجرت به سوی خدا..... 261
2.انبیا و اعتماد کامل به عنایت وفضل الهی....... 261
3. هدایت در این جا به چه معنا است؟ ........262
4.پیامد توکل بر خداوند دل سپردن به او ... 262
عزت و اقتدار خداوند.... 263
1.تنزیه خداوند از نقایص ......263
2.اقسام صفات خداوند....264
3. عزت و اقتدار خداوند ....... 264
4.کفاره مجالس ......264
پیامبر(صلی الله علیه وآله)اسطوره صبر و استقامت .... 266
1. پیامبر(صلی الله علیه وآله) به اسطوره صبر و مقاومت...266
2.اهمیت صبر ..... 267
ص: 10
3.توصیف حضرت داوود(علیه السلام)... 267
تدبر در قرآن ... 269
1.کتاب مبارک ...270
2.تدبر، مقدمه تذکر .......270
توحید ناب ... 272
1.اخلاص در عمل ........273
2.توجیه گناه بت پرستی ........ 273
3.چرا گروهی از هدایت محرومند؟ ... 273
کفر و ایمان ....275
1. رابطه کفر و شکر ....... 275
2.چرا خداوند، کفر را برای بندگانش نمی پسندد؟
....... 276
3.حقیقت شکر........ 276
4. مسؤولیت برابر اعمال ........ 276
5.وسعت علم الهی ......277
در پرتو نور رب .....278
1. شرح صدر و رابطه آن با هدایت ..... 278
2.چگونه انسان شرح صدر می یابد؟... 279
3.مؤمنان، سوار بر نور هدایت .... 279
4.عوامل قساوت قلب ...... 279
آیه امید بخش .....281
1.عنایت ویژه الهی به گنهکاران .......282
2.اسراف بر خویشتن.......282
3. پرسشی درباره آیه....... 282
4. یأس از رحمت الهی، بزرگترین گناه ....... 283
تقوا مایه رستگاری ......284
1.تقوا، مایه رستگاری .... 285
2.رستگاری، نهایت هدف خلقت ... 285
3.سعادت واقعی با ناخرسندی و غم، سازگار نیست
... 286
مغفرت الهی .... 287
1. خداوند، آمرزنده گناهان ........ 288
2.گستردگی رحمت خداوند وتقدم آن برغضب او
......288
3.شدید العقاب ...289
4.اهمیت و جایگاه توبه.......289
خیانت چشم ... 291
1. حرکات پنهان چشم .....292
2. انسان هرگز تنها نیست......292
3.راز سینه ها..... 292
مقایسه دنیا و آخرت......294
1.وظیفه مبلغ ........ 295
2.معرفی دنیا .... 296
3. معرفی آخرت و مقایسه آن با دنیا ....296
اهمیت دعا..... 298
1. مراد از «ادعونی» در آیه چیست؟ ....298
2.اهمیت دعا....299
3.چرا در برخی موارد، دعاهایمان مستجاب
نمی شود؟ ....... 300
4.علل و عوامل استکبار در دعا.......301
تحقق معجزه با اذن الهی ... 303
1. تعداد پیامبران الهی ..... 304
2.نام چند پیامبر در قرآن ذکر شده.....304
3.«معجزه» فقط با اذن الهی تحقق می پذیرد.....305
4.فرصت سوزی نکنید؛ از فرصت ها استفاده کنید.......305
5.«مبطولون» فقط شامل کفار نمی شود........ 306
سرگذشت سرکشان...308
1.تاریخچه قوم ثمود..... 308
2.منظور از هدایت در آیه چیست؟ ........309
3.اختیار یا اجبار؟ ...309
4.عاقبت سرکشان .....310
5.تناسب عذاب و گناه ........311
بشارت الهی...... 312
1.اقرار وحدانیت .....313
2. استقامت در عمل........313
ص: 11
3.بشارت فرشتگان در دنیا و آخرت ....... 314
4.تفاوت خوف و حزن ...314
5.نقش فرشتگان...314
راه های خدا شناسی ..... 316
1.آیات آفاقی و آنفسی... 317
2.مراتب خداشناسی ....317
3.آشکار شدن حقیقت ..... 318
توحید ناب ....319
1. آفرینش بی بدیل ...320
2. فسلفه ازدواج ....... 320
3.ذات بی همتا .... 320
مزد رسالت...... 322
1. آثار ایمان و عمل صالح..... 323
2.مودت اهل بیت(علیهم السلام) ..... 323
3.«القربی» چه کسانی هستند؟ ....... 324
4. مودت اهل بیت(علیهم السلام) و ولایت پذیری ......324
5. تکثیر حسنات.... 325
مشورت .... 328
1. دین جامع نگر .....328
2. اهمیت شورا در اسلام.....329
3.در چه جایی باید مشورت کرد؟ ...... 329
4. فواید مشورت ... 330
5. شرایط مشاوره..... 330
سفر و نعمت های الهی ...... 332
1.یادآوری نعمتها...
2.تسلط انسان بر موهبتهای طبیعی... 333
3.انسان و نعمت ها ......334
4. دعا به هنگام سفر .....334
5. آخرین سفر .....335
عاقبت اعراض از یاد خدا.... 337
1. چرا خداوند در این آیه به جای «یعرض» از
«یعش» استفاده کرده است؟ ..... 337
2.منظور از «یاد رحمان» چیست؟ .......338
3.آیا جمله «نقض» سلب اختیار را نمی فهماند؟
.....338
4.تسلط و همنشینی شیطان ........339
دوستی پایدار و ناپایدار ..... 341
1.تبدیل دوستی های غیر الهی به دشمنی در روز
قیامت ........ 341
2. وضع دوستان ناباب در قیامت ...342
3.تقوا، عامل تداوم دوستی ...343
شب تدبیر ........ 345
1.امور مبارک در قرآن .....345
2. شب قدر، شبی مبارک..... 346
3.نزول بهترین کتاب در بهترین شب توسط
بهترین ملک بربهترین رسول ..... 346
4.تفصیل بعد از اجمال .......347
مقام متقین ....... 348
1.متقین کیانند... 348
2.مقام امن، چه جایگاهی است؟ ...349
3.چرا «جنات» و «عیون» را جمع آورد؟ ........ 349
هر کس در گرو اعمال خویش.... 351
1.اعمال صالح و ناصالح......352
2. هر کس در گرو اعمال خویش است........352
3.بازگشت همه به سوی خدا است....352
روز درماندگی ..... 354
1.حالات مردم در قیامت ......354
3.نامه عمل فردی و جمعی.... 355
نشانه های کمال ... 357
1.فلسفه احسان به والدین و ویژگی مادر ........358
2. چهل سالگی سن کمال .......358
3.شکر نعمت و کمال انسان........ 359
4. در خواست نسل و ذریه صالح ....359
جنیان در مسیر کمال و سعادت ...... 361
ص: 12
1.دعوت به خداوند، آموزه اصلی دعوت پیامبر(صلی الله علیه وآله)
......362
2.مراد از من در «من ذنوبکم»........362
3.محتوای قرآن، بهترین دلیل عظمت آن...... 362
4.مسؤولیت حاملان قرآن ...... 363
5. مطالبی درباره جن ........ 363
یاری خداوند و آثار آن ........365
1. منظور از «نصرت دادن به خداوند» .... 365
2.خداوند، چگونه مؤمنان را یاری می کند؟...... 366
3.اهمیت و نتیجه «ثبات قدم» ... 366
بخل، بخیلی به خود.....368
1. انفاق ......369
2.دعوت به انفاق ..... 370
3.درمان بخل ......370
غلبه نهایی حق.... 372
1. محتوای بعثت رسولان........ 373
2.مراد از «لیظهره» چیست؟ ........ 373
3.مراد از شاهد بودن خدا چیست؟ .......373
تمسخر، عیب جویی، القاب زشت ....375
1.مسخره کردن ممنوع ........ 376
2.عیب جویی ممنوع ......377
3.القاب زشت دادن ممنوع ....... 377
4.عوامل گناهان...... 377
مرده خواری ........ 379
1.خوردن گوشت سلمان و اسامه...... 380
2.سوء ظن ممنوع......380
3.درمان سوء ظن .... 381
4.تجسس ممنوع.......381
5. غیبت کردن ممنوع ....... 382
6.روان شناسی قرآنی ..... 382
نزدیکتر از خود....384
1.احاطه علمی خدا بر انسان.... 385
2.مراد از «مَا توَسوِسُ بِهِ نَفسُهُ» چیست؟ ....... 385
3.ریشه وسوسه چیست؟ ....... 386
4.نکاتی جالب در «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ
الْوَرِیدِ». .... 386
روزی مقدر است .......388
1.مراد از «سماء» و «رزق» چیست؟ .......388
2. مراد از «ما توعدون» چیست؟......389
3.حق بودن گفتار خداوند به چه معناست؟........389
4.تشبیه حق بودن وعده الهی به نطق انسان ........390
هدف از خلقت ....392
1.عبادت یعنی چه؟ ........392
2.چرا در آیه فرشتگان ذکر نشده اند .......393
3. آیا نقض غرض نیست؟ ....393
4.عبادت، هدف متوسط است یا نهایی؟ .....393
5. عبادت، هدف خلق نه خالق ........394
6. چرا جن مقدم شده....394
7.مطالبی جالب راجع به جن ........394
عصمت پیامبر(صلی الله علیه واله) ..... 397
1.قرآن کلام الهی است......397
2. نطق، نماینده درون ....398
3.چگونگی خالی بودن پیامبر که از هوا ....398
4.نقش هوای نفس در انحراف از حق ....399
5.دفاع خداوند از پیامبر(صلی الله علیه وآله)...399
اعراض از غافلین ...... 401
1. اعراض به چه معناست؟ .....402
2.مراد از ذکر چیست؟......402
3.رابطه میان غفلت و دنیا پرستی ....... 402
4.دنیای مذموم کدام است؟......402
قرآن کتاب تذکر ..... 405
1. آسان کردن قرآن به چه معناست؟ ....405
2.قرآن کتاب ذکر است ........ 406
3.ذکر چیست؟.......406
4. تبلیغ، باید قابل فهم و بهره برداری باشد .... 406
ص: 13
سرنوشت زمینیان .... 407
1.قوانین کلی در قرآن...407
2.سرنوشت حتمی زمینیان ....... 408
3.مقصد کجاست؟........ 408
4.معنای بقای وجه الهی «ویبقی وجه ربک».409
وظیفه ما در مقابل احسان دیگران ... 411
1.معنای احسان و آثار آن.....412
2.احسان خداوند به نیکوکاران... 412
3.وظیفه ما در مقابل احسان دیگران.....413
تقدیر و حکمت مرگ..... 415
1.مرگ در تدبیر و تقدیر الهی... 416
2. فلسفه مرگ (چرایی مرگ) .... 416
.حقیقت مرگ...... 417
مبدأ عالم ..... 419
1. منظور از «سیئه أیام» چیست؟ ...... 420
2. چرا جهان در یک لحظه آفریده نشد؟ ....... 420
3. عرش الهی........ 421
4.علم الهی ....... 421
5. همراهی خداوند ....421
حقیقت زهد... 423
1.اندوه .....423
2. شادی ....424
3.حقیقت زهد........ 424
رسوایی تبهکاران ...... 426
1. عذاب خوار کننده .....426
2.حسابرسی دقیق قیامت ...... 427
3.در محضر خدا....... 427
آداب مجلس ........429
1.آداب مجلس ...... 429
2.آداب تعلیم و تربیت...... 430
3.مقام عالمان....... 430
4. علم موجب نیل به درجات.... 431
نیازمندان ایثارگر ......432
1. استقبال از مهاجرین ......433
2.مهاجر دوستی و میهمان نوازی ...433
3.مناعت طبع ...433
4.مبارزه با بخل درون... 434
5. ویژگی های انصار .... 434
فرجام نگری ....... 436
1.اهمیت تقوی ........436
2. مراتب تقوا و زمینه دستیابی به آن........437
3.ضرورت محاسبه ....437
سیاست خارجی ....... 439
1.ارتباط با عدم ارتباط با کفار........ 439
2.مبنای سیاست خارجی اسلام.... 440
3.آثار دوستی و محبت خداوند به بندگان ..... 440
مدعیان دروغین.......442
1. ارتباط «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ» با خطاب در آیه
چیست؟ ... 443
2.پیمان شکنان.......443
3.«کبر مقتأ» یعنی چه؟ ......443
عالمان بی عمل....... 445
1. ارتباط آیه با آیات قبل ....445
2. نقش و روش برخی انسان نماها ....... 446
3. هشدار به مسلمانان ........ 446
4.عالم بی عمل در روایات....447
5.سیمای زشت یهود در قرآن ...447
عاقبت سخت دلبستگی به دنیا.... 450
1. منظور از «الهاء» چیست؟ .......450
2.اهمیت ذکر خدا ......451
3.ارتباط ذکر و ایمان ...451
4.خسران، عاقبت سخت دلبستگی به دنیا........452
دوستان و دشمنان انسان ....... 453
ص: 14
1. دشمنی برخی از همسران و فرزندان با انسان
مومن.....454
2. دوستان و دشمنان انسان ..... 454
3.سر تاکید نسبت به حقوق والدین بر خلاف اولاد
همسر....455
4.فرق میان عفو و صفح مغفرت.... 455
5.محبت و عفو و گذشت را دریغ نکنیم ....... 455
6.وظیفه ما در قبال اشتباه دیگران ...... 456
همسر شایسته........458
1. تهدید الهی....... 459
2. روزنه امید..... 459
3. اوصاف همسر شایسته ..... 459
4.زن شایسته...460
توحید در قرآن.....
1.توحید در رزاقیت .... 463
2. لجاجت در برابر حق........ 463
3.عوامل انحطاط انسانها ........ 464
هدف از آفرینش ...465
1. هدف از آفرینش ...
2.چرا موت بر حیات مقدم شده؟ ........ 466
3. هدف از خلقت........466
4.هدف از امتحان خداوند چیست؟.....466
5.شرایط عمل خوب و نیک..... 467
6.کیفیت نه کمیت .... 467
7.خوف و رجا در کنار یکدیگر........ 468
شکیبایی در تبلیغ دین ....470
1.ضرورت پایداری در تبلیغ دین ........ 471
2.صبر حکیمانه ........ 471
3.اوصاف و القاب حضرت یونس(علیه السلام) در قرآن.... 472
4.داستان حضرت یونس(علیه السلام) ..... 472
نامه اعمال ....474
1. تقسیم مردم در قیامت ..... 475
2. خوشحالی اصحاب یمین در قیامت........ 475
3.گمان به قیامت و حساب آن ...... 475
4.مراد از «عیشه راضیه» چیست؟ ...... 476
حریص و آزمند.... 478
1. هلوع یعنی چه؟ ....478
2. چرا انسان حریص آفریده شده؟ .......479
3.رابطه بین اینصفات زشت با احسن تقویم بودن
انسان چیست؟ ... 479
4.چه گروهی مثتثنا شده اند؟ ..... 480
پناهگاهی نا امن........ 481
1.مراد از دروغ بستن به خدا چیست؟ ....482
2.استعاذه چیست و اقسام آن کدام است؟......482
3.منشأ خرافات چیست؟ ....483
شب زنده داری ....486
1.اهمیت شب زنده داری......486
12.همیت نماز شب ..... 486
3.ترتیل به چه معناست؟...487
رهایی یافتگان....... 489
1.مسؤولیت عمل...489
2.رهایی یافتگان........ 490
دو راهی سرنوشت........
1. چگونه خداوند راه را به ما نشان داده است؟ .492
2.انسان موجودی صاحب اختیار ........493
3.حقیقت شکر شاکرین و حقیقت کفر کافرین..... 494
یاد خدا هر صبح و شام ........496
1.صبر، رمز پیروزی ....... 496
2. عدم سازش با گناهکاران ........ 497
3.ذکر نام پروردگار....497
4. مقصود از «گره» و «أصی» چیست؟ ....498
5. ذکر «اسم ربه ...498
باغ ها و چشمه ها.....500
1.معنای تقوا در این آیات......501
2.باغها و چشمه ها...... 501
ص: 15
3.گوارایی نعمت های بهشت .......502
حسرت کافران........ 503
1.«انذار» و «تبشیر» و اهمیت آن .......504
2.عذاب نزدیک؟ .......504
3. تجسم اعمال در قیامت ..... 505
4.حسرت کافران..... 506
5. آرزوی خاک بودن؟!...... 506
پی آمد کفر به قرآن .......508
1. نفرین الهی........508
2. کفر ورزی انسان موجب شگفتی....... 508
3.نفرین الهی پی آمد کفر به قرآن .... 509
4.قوس صعود و نزول انسان...... 509
کم فروشان! ....... 511
1.منظور از ویل چیست؟ ....... 512
2.مطففین کیانند؟ ... 512
3.کیل و وزن در معامله.......512
4. کم فروشی از عوامل فساد در زمین ........ 513
5.کم فروشی در روایات ....... 513
مقصد نهایی ....515
1.تلاش همراه باز حمت .... 515
2.میعاد همگانی....... 516
3.راه نجات ........ 516
روز ظهور حق ....... 518
1. قیامت روز ظهور حق است...... 518
2.پاسخ به یک سؤال....... 519
3.قیامت ظرف ظهور حقایق.....521
برتری و ماندگاری آخرت ... 524
1.سرچشمه گناهان........
2. برتری آخرت بر دنیا....... 525
نفس مطمئنه ...... 527
1.شئونات مختلف نفس و روح آدمی ...527
2.انسان دائما در مسیر کمال .......528
3.راه رسیدن به نفس مطمئنه ....528
4.مراد از بازگشت به سوی خدا...529
5.مراد از راضیه و مرضیه ...529
6.خوشحالی مؤمن از قبض روح .....529
راه رستگاری .....531
1.ارتباط سوگندهای قرآن با نتیجه آن ......532
2. معنای الهام ....532
3.سوگندهای فراوان....532
4.. هدایت ابتدایی و هدایت پاداشی تشریعی......533
5.رستگاری پر واپیشگان ....534
6.«دس» و «تزکیه» ......534
قوس صعود و نزول ....... 536
منظور از «أحسن تقویم» چیست؟ .......537
2. منظور از «أسفل سافلین» چیست؟ ......537
3.مراد از «أجر غیر ممنون» چیست؟.....538
دنیا مزرعه آخرت.... 539
1.جامع ترین آیه .......539
2. هدف از محاسبه دقیق چیست؟ ........540
3. پاسخ به یک سؤال ... 540
4.تجسم اعمال ......541
عیب جویان! ......542
1. شأن نزول ........542
2.منظور از ویل چیست؟ ...543
3.فرق همز ولمز ....543
4.عوامل مسخره کردن و طعنه زدن.....544
5.عاقبت مسخره کنندگان .......545
6. درمان مسخره کردن ...545
ص: 16
وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ(نحل/44)
وما ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم تا تو آنچه را نازل شده برای آنان بیان کنی.
پرداختن به فهم قرآن و بیان و تفهیم آن به دیگران کار سترگی است که خداوند متعال مسؤولیت آن را بر دوش پیامبر(صلی الله علیه وآله) میان گذارده است. این وظیفه سنگین را پیشوایان معصوم و عالمان دین پس از آن حضرت بر عهده داشته اند و هر زمان به اقتضای شرایط و نیازهای آن دوران، علاوه بر بیان، دست بر قلم نیز برده و هزاران کتاب تفسیری از خود به یادگار گذاشته اند.
در عصر حاضر بزرگانی در این وادی قدم برداشته و قلم زده اند و آثاری ماندگار به جامعه علمی عرضه کرده اند.
این مجموعه های تفسیری (مانند المیزان، نمونه، راهنما، نور و ...) هر کدام دائره المعارفی از مطالب و مباحث هستند که در جای خود مورد مراجعه اهل تفسیر قرار می گیرند.
بدیهی است که متناسب با شرایط هر زمان و نیازهای آن بایستی تولیدات ویژه ای عرضه گردد.
از جمله این موارد کتاب حاضر است. در پی گسترش فرهنگ تلاوت قرآن در مساجد (برنامه تلاوت نور) نیاز به فهم و تفسیر آیات نورانی قرآن بیش از گذشته محسوس گردید. از این رو ستاد عالی کانون های مساجد با همت جناب حجت الاسلام و المسلمین سلیمانی در صدد تهیه مجموعه ای مکتوب برای انجام این مهم شدند.
از این رو با همکاری جمعی از فارغ التحصیلان تخصصی تفسیر حوزه علمیه قم و با نظارت علمی جناب حجت الاسلام و المسلمین کلباسی پانزده جلد تفسیر همراه منتشر گردید.
هر کدام از مجلدات حاوی بیست بحث تفسیری است و در کتاب حاضر، مجموعه سیصد بحث تفسیری در دو مجلد عرضه شده است.
این مجموعه دارای ویژگی هایی است از جمله:
1.از هر دو صفحه قرآن (خط عثمان طه) یک آیه که جنبه کاربردی بیشتری داشته است انتخاب شده است.
2. هر آیه دارای مقدمهای کوتاه، شرح واژه های لازم، نکات مهم و سپس پیام های کاربردی است.
3. سعی شده است مباحث به صورت فشرده و در عین حال گویا باشد و از بکارگیری اصطلاحات فنی پرهیز گردد.
4. مطالب به گونه ای تنظیم شده است که ائمه جماعات و مربیان می توانند با چند دقیقه مطالعه، مطالب را برای مردم و متعلمان در زمانی کوتاه در یک یا دو جلسه بیان کنند.
1.با توجه به نظر سنجی های انجام شده، این تفسیر مورد استقبال فرهیختگان به ویژه ائمه جماعات قرار گرفته است. از این رو علاوه بر چاپ این مجموعه در دو جلد، انشاء الله سری جدید با جمع بندی نقطه نظرهای خوانندگان عرضه خواهد شد.
ص: 17
2. این شیوه می تواند الگویی برای جلسات تفسر و برنامه های قرآنی باشد، و ائمه محترم جماعات با این الگو می توانند آیات دیگر قرآن را برای مردم تبیین کنند.
3. در نوشتن این تفسیر گروهی از فضلای تخصصی تفسیر مشارکت داشته اند که اسامی آنان به شرح زیر است:
حجج اسلام: سیدمحمدعلی موسوی، حسین صادقیان، صفدر سالاری، حسین صفری، محمدرضا دیانت، علی اکبر وحیدی، علی اکبر ابراهیم پور، علی شکوری، محمدرضا دیانت، حسین صادقیان، محمد حاجی اسماعیلی، حسین عابدینی، سید محمد اسماعیلی، ابراهیم مرزبان و حسین عابدینی.
دبیرخانه ستاد عالی هماهنگی و نظارت بر کانون های فرهنگی
هنری مساجد کشور
معاونت آموزش و پژوهش
ص: 18
(قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَر مِثْلُکُمْ یوحی إلَی أَنَّما إلهُکُمْ إِله واحِد فَمَن کانَ یرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یشْرِکْ بِعِبادهِ رَبِّهِ أَحَدا) (1)
بگو جز این نیست که من بشری هستم مانند شما [با این امتیاز] که به من وحی می شود که معبود شما معبودی یگانه است پس کسی که امید لقای پروردگارش را دارد (به رستاخیز معتقد است )باید کاری شایسته انجام دهد و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نسازد.
شخصی خدمت پیامبر(صلی الله علیه وآله) بیرون آمد و عرض کرد:ای رسول خدا! من در راه خدا انفاق می کنم و صله رحم به جا می آورم و این اعمال را فقط به خاطر خدا انجام می دهم؛ ولی هنگامی که مردم از این اعمال من سخن می گویند و ستایش می کنند خوشحال میشوم؛ اعمال من چگونه است؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله) این سکوت فرمود و سخنی نگفت تا اینکه آیه فوق نازل شد و به این سؤال پاسخ داد (که تنها عملی مقبول درگاه خداوند است که با اخلاص کامل همراه باشد).(2)
یوحی: وحی میشود (فعل مضارع از ماده «وحی»، باب افعال).
یَرجُو: امید دارد (فعل مضارع از ماده «رجو»).
لِقاءَ: دیدار و ملاقات
در این آیه: توحید (إله واحد)، نبوت (یوحی إلی)، و معاد (لِقاءَ رَبِّهِ) و نیز امید به رحمت
ص: 19
الهی ( یَرْجُو)، تلاش در رسیدن به آن ( فَلْیعْمَلْ) و اخلاص در عمل(لا یشْرِکْ) آمده است. از این جهت پیامبر(صلی الله علیه وآله) علیه فرمود: اگر تنها آیه آخر سروه کهف بر امت من نازل میشد برای آنان کافی بود.(1)
توحید عصاره همه اعتقادات و همه برنامه های سعادت بخش انسان است. توحید تنها یک اصل از اصول دین نیست، بلکه خمیر مایه همه اصول و فروع اسلام است؛ یعنی، هنگامی که خداوند را، با همه صفاتش بشناسیم، معتقد میشویم که چنین خدایی باید پیامبرانی بفرستد و نیز حکمت و عدالت او ایجاب می کند که دادگاه عدل و رستاخیزی وجود داشته باشد. به همین دلیل در احادیث آمده است: جمله «لا اله الا الله» قلعه محکم پروردگار است و هر کس در آن وارد شود، از عذاب و کیفر الهی در امان است پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز در آغاز اسلام می فرمود: اگر طالب رستگاری هستید، زیر پرچم توحید درآیید.(2)
لقای پروردگار (مشاهده باطنی او با چشم دل و بصیرت)، گرچه در این دنیا برای مؤمنان راستین امکان پذیر است؛ اما از آنجا که این مسأله در قیامت به خاطر مشاهده آثار بیشتر و روشن تر و صریح تر، جنبه همگانی و عمومی پیدا می کند، این تعبیر قرآن، معمولا در مورد روز قیامت به کار رفته است.(3)
در این آیه عمل صالح، متفرع بر امید به لقای پروردگار متعال و بازگشت به سوی او دانسته شده است؛ این بدان جهت است که اگر حساب و جزایی در کار نباشد، هیچ انگیزه و الزامی نیست که افراد را وادار به به دست آوردن اعتقاد و عمل صحیح سازد(4) و اگر ماده «رجا» در مورد لقای پروردگار (قیامت) به کار رفته است.این نکته را بیان می کند که به قدری ایمان به قیامت کارساز است که حتی امید به آن هم می تواند نقش مؤثری در رشد و تعالی انسان داشته باشد.
ص: 20
از آنجا که مسأله نبوت در طول تاریخ با انواع غلو و مبالغه همراه بوده است، می فرماید: بگو من فقط بشری همچون شما هستم؛ یگانه امتیاز من این است که بر من وحی می شود. با این تعبیر بر تمام امتیازات پنداری شرک آلودی که پیامبران را از مرحله بشریت به مرحله الوهیت بالا می برد، خط بطلان می کشد. (1)
1.پیامبر(صلی الله علیه وآله) ، مأمور پیش گیری از خرافه پردازی کوتاه فکران درباره خویش بود، از این رو خود را بشری معرفی می کند تا جلوی غلو و مبالغه ها را بگیرد (إِنَّما أَنَا بَشَر مِثْلُکُمْ).
2. دستیابی پیامبر(صلی الله علیه وآله) علاوه بر علوم بی کران الهی در محدوده وحی است (قُلْ لَوْ کَانَ الْبَحْرُ.......إِنَّما أَنَا بَشَر مِثْلُکُمْ یوحی إلَی).
3. انسان موحد، همواره باید در هوای رسیدن به رضایت خداوند باشد؛ پس امید در انسان باید به صورت دائمی باشد نه لحظه ای (فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ).
4. تنها راه رسیدن به رضایت خداوند و پاداش های او، انجام دادن اعمال صالح و پرستش خالصانه او است.
5. شرک به هر نحوی ممنوع و مطرود است (وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدًا).(2)
6. عالمان دین باید مراقب آسیب های جامعه دینی بوده و با غلو و افکار افراطی مقابله نمایند(قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی إِلَیَّ)
ص: 21
(یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّهٍ ۖوَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا) (1)
ای یحیی! کتاب [خدا] را با قوت بگیر و در کودکی به او حکمت دادیم.
هدف از آفرینش انسان ها، عبادت و رسیدن به کمال و سعادت است و انسان برای دستیابی به آن، باید مسیری طولانی و پر پیچ و خم را طی کند؛ لذا نیاز به راهنما و هادی دارد تا راه را از چاه به او نشان دهد. کسی که هادی انسان ها می شود، باید مصون از خطا و لغزش و اشتباه و دارای قوه عصمت و علم لدنی و الهی باشد و این سیر کمال و سعادت را بپیماید. در میان انسان ها برخی از چنان ظرفیت و لیاقتی برخوردارند که در کودکی موفق به دریافت این افتخار شده اند و حضرت یحیی(علیه السلام)از جمله آنها است. خداوند متعال در کودکی نبوت و عقل، علم و درایت به او عطا کرده است.
حُکم: خبری که حق و باطل را جدا می کند، داوری.
صبی: کودکی از آغاز ولادت تا زمانی که از شیر گرفته شود، اطلاق می شود).(2)
سه نفر از انبیا در کودکی به نبوت رسیده اند: سلیمان، عیسی و یحیی(علیهم السلام) و سه نفر از ائمه(علیهم السلام) نیز در کودکی به امامت رسیده اند: امام جواد، امام هادی و امام مهدی (علیهم السلام) (3)
ص: 22
منظور از گرفتن کتاب با قوت و قدرت آن است که با قاطعیت هر چه تمامتر و تصمیم راسخ تر و اراده آهنین، کتاب آسمانی تورات و محتوای آن را اجرا و به آن عمل کند و در راه تعمیم و گسترش آن از هر نیروی مادی و معنوی، فردی و اجتماعی بهره گیرد.(1)
کلمه «قوت» بیانگر این حقیقت است که نگه داری آیین الهی و اسلامی و کتاب آسمانی قرآن، با ضعف و سستی و مسامحه، امکان پذیر نیست؛ بلکه باید در دژ نیرومند قدرت و قاطعیت قرار گیرد. مخاطب گرچه در اینجا یحیی(علیه السلام) است؛ ولی در مواردی این تعبیر در مورد دیگران نیز دیده میشود.(2) در هر صورت این فرمان اختصاصی به حضرت یحیی(علیه السلام) نداشته و شامل همه انبیا و اولیا و مؤمنان می گردد.
با توجه به این آیه - که می فرماید نبوت را در کودکی به حضرت یحیی دادیم - اشکال پاره ای از افراد (در مورد امامت در کودکی) نادرست است. در روایتی امام جواد (علیه السلام) به علی بن اسباط فرمود: خداوند کاری را که در مسأله امامت انجام داده، همانند کاری است که در نبوت کرده است. گاه می فرماید: (وآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا ) (ما به یحیی در کودکی نبوت و عقل و درایت دادیم) و گاه درباره انسانها می فرماید: (حَتَّی إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَهً )(3)(هنگامی که انسان به حد بلوغ کامل عقل به چهل سال رسید). بنابراین همان گونه که ممکن است خداوند حکمت را به انسانی در کودکی بدهد، می تواند آن را به شخص چهل ساله بدهد و نیز آیه پاسخ دندان شکنی است برای خرده گیرانی که می گویند: حضرت علی(علیه السلام) ای نخستین کسی نبود که از میان مردان به پیامبر(علیه السلام)ایمان آورد چرا که در آن روز، کودکی ده ساله بود و ایمان کودک ده ساله پذیرفتنی نیست.(4)
ص: 23
1. رهبر باید در تحقق بخشیدن به اهداف کتاب آسمانی و حفظ معارف و شریعت الهی و اجرای احکام آن، صلاحیت و توانمندی داشته باشد (1)(یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّهٍ).
2. اعطای حکمت و مقام معنوی و اجتماعی از سوی خداوند به انسان به سنی خاص مشروط نیست (آتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا ).
3. در مقابل هر نعمتی مسؤولیتی داریم؛ خداوند به یحیی(علیه السلام) کتاب داد و از او خواست با قوت بگیرد (َیا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّهٍ).
4. مؤمنان به قرآن بایستی با قدرت و نیرومندی کتاب الهی را اخذ و آن را پیاده سازند (یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّهٍ).
ص: 24
(وَأَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَهِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِی غَفْلَهٍ وَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ) (1)
و آنان را از روز حسرت -آن وقت که کار بگذرد - بیم ده در حالی که آنان در غفلت [عمیقی]هستند و ایمان ندارند.
تقریبا یک سوم آیات قرآن کریم، راجع به مسأله معاد وقیامت است و از وظایف مهم پیامبران انذار و هشدار دادن به مردم، در مورد حوادث حسرت آفرین قیامت است؛ چون قیامت زمان پایان فرصت ها و جبران ناپذیری خطاها و انحرافات و روز فیصله امور و تعیین سرنوشت قطعی انسان است، آیه مورد بحث یکی از آیات هشدار دهنده به انسان در مورد قیامت است.
انذِرْ: بترسان، بیم ده (فعل امر از ماده «نذر»)
الْحَسْرَهِ: پشیمانی، حسرت خوردن.
یکی از نام های قیامت «یَوْمَ الْحَسْرَهِ»است؛ در آن روز هم نیکوکاران تأسف می خورندای کاش بیشتر عمل نیک انجام داده بودند وهم بدکاران؛ چرا که پرده ها کنار می رود و حقایق اعمال و نتایج آن بر همه کس آشکار می شود.(2)
ص: 25
کلید همه بدبختی ها غفلت است. غفلت از خداوند، از معاد، گناه، توطئه ها، محرومان، تاریخ و سنت های آن و غفلت از جوانی و استعدادها و زمینه های رشد.
«غفلت» باعث می شود انسان تا مرز حیوانیت؛ بلکه بدتر پیش رود.(1)انسانی که می تواند به أعلی علیین برسد و بهای وجود او بهشت شود، در اثر غفلت کارش به جایی می رسد که از حیوان بدتر و پست تر می شود و تا مرز جمادات - که هیچ گونه درک و شعوری ندارند - پیش می رود.(2)
روز قیامت بدین جهت، روز حسرت نامیده شده که در آیه 56 در سوره «زمر» می فرماید:(یَا حَسْرَتَا عَلَی مَا فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ)؛ یعنی، در آن روز، انسان گنه کار و خطاکار خواهد گفت: واحسرتا بر آن همه تقصیر و کوتاهی که درباره دین و سخنان خدا نمودم و من از افرادی بودم که دین و آیین پروردگار را مورد تمسخر قرار می دادم!ای کاش این طور نبودم تا گرفتار این همه حسرت و غم و اندوه نمیشدم.(3)
از امام صادق(علیه السلام) و امام باقر(علیه السلام) روایت شدهاست: هنگامی که اهل بهشت داخل بهشت و اهل جهنم داخل جهنم می شوند، آنان را ندا می کنند. آن گاه مرگ را به صورت گوسفند فربه نشان میدهند و به آنها می گویند: مرگ را می شناسید؟ می گویند: همین مرگ است و همگی آن را می شناسند. آن گاه مرگ را نابود می کنند (ذبح می کنند) و گفته میشود:ای اهل بهشت! دیگر مرگی نیست، شما جاودانه اید وای اهل آتش! دیگر مرگی نیست، شما جاودانه اید.(4)
«میراندن مرگ» کنایه از این است که دیگر انتقالی در قیامت نیست چنان که ظاهر ابدیت و خلود و دارالقرار بودن این است که دیگر مرگی نیست و اینکه گفته شده مرگ را به صورت قوچی حاضر می کنند و آن را سر می برند، از باب تشبیه معقول به محسوس است؛ چون با
ص: 26
مرگ، مرگ را از بین بردن به معنای حفظ مرگ و وجود آن است و میراندن مرگ و فرشته آن، یعنی عزرائیل (علیه السلام) - که به او نیز دستور داده می شود بمیر - نشان برچیده شدن بساط مرگ و قبض روح و مانند آن است و پیام همه این تعبیرها ظهور خلود، ثبات، استقرار و رخت بر بستن هرگونه انتقال و تحویل است.(1)
1. یکی از وظایف انبیا انذار و هشدار دادن به مردم در مورد حوادث حسرت آفرین قیامت است (وأنذرهم)(2)
2. قیامت روز پایان فرصت ها و جبران ناپذیری خطاها و انحرافات است؛ لذا هر کاری می توانید درفرصت دنیا انجام دهید (إذقضی الأمر).(3)
3. مرگ همراه با غفلت و بی ایمانی موجب حسرت در قیامت است (وَأَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَهِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِی غَفْلَهٍ وَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ)(4)
4. غفلت از قیامت، زمینه ساز کفر ورزی و بی ایمانی است(5) (ِفی غَفْلَهٍ وَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ).
ص: 27
(فَخَلَفَ مِن بَعدِهِم خَلفٌ أَضاعُوا الصَّلاهَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَواتِ ۖ فَسَوفَ یَلقَونَ غَنیًّا) (1)
آن گاه بعد از آنان نسلی جایشان را گرفتند که نماز را ضایع کردند و شهوت ها را دنبال نمودند، پس به زودی با شر و نکبتی بزرگ روبرو خواهند شد.
خداوند متعال برای هدایت انسانها پیامبرانی را مبعوث فرمود. افرادی هم در اطراف آنان گرد آمدند و زیربنای تشکیل جامعه ای مورد رضایت خداوند را فراهم ساختند و تا حد زیادی اهداف را محقق کردند، چنان که در زمان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)، حضرت موسی(علیه السلام) و گروهی دیگر از پیامبران خدا، اتفاق افتاد. ولی آیا این راه به طور کامل ادامه یافت با آن که دستخوش آسیب ها شد. و اگر این آسیب ها پیش آمد چه عواملی داشت؟ این آیه به بیان گوشه ای از این روند و علل آن می پردازد.
خلَفَ: فرزندان ناصالح، جانشینان نالایق.
أَضاعُوا: ضایع کردند (فعل ماضی از ماده «ضیع» باب افعال).
یلقَونَ: می بینند (فعل مضارع از ماده«لقی»).
غی: عذاب (از ماده «غوی») (2)
منظور از «خَلَفَ مِن بَعدِهِم خَلفٌ» این است که عده ای، به جای کسانی آمدند که خداوند به
ص: 28
آنها انعام کرده بود و آنان اهل خضوع و خشوع برای خدای تعالی بودند و همواره با عبادت، متوجه او می شدند. اینان قائم مقام اشخاص پیشین شدند و آنچه را از آنان گرفتند (نماز و توجه عبادی به سوی خدای سبحان)، ضایع کردند و در آن سهل انگاری نمودند و از شهوات پیروی کردند.(1)بنابراین همواره خطر بازگشت به عقب، برای افراد و جوامع وجود دارد و باید در برابر آن هشیار بود.
علت طرح «نماز» از میان عبادتها، شاید به دلیل آن باشد که نماز، مانند سدی است در میان انسان ها و گناهان. هنگامی که این سد شکسته شد، غوطه ور شدن در شهوات، نتیجه قطعی آن است.
مراد از ضایع کردن نماز، فاسد نمودن آن است، تا اینکه بجایی برسد که آن را بازیچه قرار دهند و در آن دخل و تصرف کنند.(2) در منابع روایی اهل سنت نقل شده است: پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز هنگامی که آیه فوق را تلاوت کرد، فرمود: بعد از شصت سال افرادی به روی کار می آیند که نماز را ضایع می کنند و در شهوات غوطه ور می شوند و به زودی نتیجه گمراهی خود را خواهند دید و بعد از آنها گروه دیگری روی کار می آیند که قرآن را [با آب و تاب ] می خوانند؛ ولی از شانه های آنها بالاتر نمی رود (چون نه از روی اخلاص است و نه برایتدبر و اندیشه، نه به خاطر عمل؛ بلکه از روی ریا و تظاهر است). (3)
نماز در فرهنگ وحی الهی، ستون دین است؛ از این رو به صیانت و مراقبت از آن، اقامه گفته می شود؛ زیرا ستون برپا داشتنی است، نه خواندنی و مراد از اقامه نماز، برپا داشتن و احیای آن در جامعه و به جا آوردن حق نماز با رعایت همه شرایط ظاهری و باطنی آن است. حفظ همه حدود و احکام الهی واجب است؛ چنان که خداوند، مؤمنان را با وصف
ص: 29
حافظان حدود الهی ستوده است (الْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ)(1)؛ ولی خدای سبحان درباره مراقبت از نماز دستور جداگانه ای داده است (حَافِظُوا عَلَی الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاهِ الْوُسْطَی)(2)؛ همان طور که نمازگزار باید نماز را پاس بدارد و از آن محافظت کند، نماز نیز وظیفه حفظ نمازگزار را بر عهده دارد و انسان را از بدیها بر حذر میدارد (إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ)(3).
این آیه علت ضایع کردن نماز را، پیروی از شهوات می داند؛ بنابراین ریشه اصلی سقوط را باید در «واتبعوا الشهوات» جست وجو کرد. انسان یا تابع عقل و هدایت های روحی استو یا پیرو نفس و خواسته های آن که «شهوات» نامیده می شود. بدیهی است پیروی نکردن از عقل و وحی، نتیجه ای جز سقوط و تباهی در دنیا و آخرت نخواهد داشت.
1.گاهی فرزندان و نسل آینده، زحمتهای پدران را تباه می کنند و از خوبان، نسل نا اهل پیدا می شود (خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاهَ)(4)
2. ضایع کردن نماز و پیروی از شهوات موجب گمراهی و گرفتاری به عذاب است (ضاعُوا الصَّلاهَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَواتِ ۖ فَسَوفَ یَلقَونَ غَیًّا)(5).
3. کیفر ضایع کردن نماز سردرگمی است (َیلقَونَ غَیًّا)(6).
4. سرنوشت انسان ها، به دست خود آنان است (أضاغوا - یلقون - الآ من تاب)(7).
5. پیام نماز، دوری از شهوات و حرکت در مدار عقل و دین است (فَخَلَفَ مِن بَعدِهِم خَلفٌ أَضاعُوا الصَّلاهَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَواتِ).
ص: 30
(إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا)(1)
بی گمان کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند (خدای)رحمان برای آنان در [دلها] محبتی قرار خواهد داد.
چه رمزی است که محبت عده ای از مردم چنان در دل ها نفوذ می کند که همه جا، از آنها به خوبی یاد می شود و تا زنده اند، مردم عاشقانه به طرف آنها می روند و بعد از مرگشان، در رثای آنان اشک ماتم می ریزند؟ گروهی نیز هستند که مردم از آنها بیزارند، حتی حاضر نیستند نام آنها را بر زبان جاری کنند.
محبوب دلها شدن، نعمتی است که هر کس بدنبال آن است و این آیه توضیح می دهد که چگونه می توان محبوب قلوب شد.
یَجْعَلُ: قرار میدهد (فعل مضارع از ماده «جعل»).
وُدًّ: دوستی و محبت
خداوند دوستی جامعه و مودت مردم را نعمت الهی دانسته و آن را در پرتو ایمان به اصول و معارف دین و انجام کارهای خیر و صالح میسر می داند. پس اگر کسی رابطه خود را با خدا مستحکم کند، مشمول مهر خداوند خواهد بود و او دل های مردم را به سمت وی متوجه
ص: 31
خواهد کرد. حضرت ابراهیم(علیه السلام) به خداوند عرض کرد:( فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ)(خدایا! دلهای عده ای از مردم را به سمت فرزندان من متوجه کن)(1). این بدان جهت است که اگر کسی رابطه اش را با خدامحکم کند، او دل های دیگران را متوجه او می سازد و این تنها اجابت دعای حضرت ابراهیم(علیه السلام)نیست؛ بلکه به عنوان یک اصل کلی در قرآن آمده است(2).
پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: هنگامی که خداوند بنده ای را دوست بدارد، به جبرئیل می گوید: من فلان کسی را دوست دارم، او را دوست بدار. جبرئیل او را دوست خواهد داشت. پس در آسمانها ندا می دهد که اهل آسمان! خداوند فلان کس را دوست می دارد. آن گاه پذیرش این محبت، در زمین بازتاب می یابد و هنگامی که خداوند کسی را دشمن می دارد، به جبرئیل میفرماید: من از او متنفرم، او را دشمن بدار. جبرئیل او را دشمن می دارد؛ سپس در میان اهل آسمان ها ندا می دهد که خداوند از او متنفر است، او را دشمن دارید؛ همه اهل آسمان ها از او متنفر میشوند. پس بازتاب این تنفر در زمین خواهد بود(3).
وعده ای که خداوند در آیه داده است چون مقید به چیزی نشده (مثلا مقید نکرده به کدام دلها آیا دل های خودشان یا دیگران؟ آیا در دنیا یا در آخرت؟) مطلق است و شامل همه موارد می شود. البته ممکن است مؤمنان راستین در یک برهه از عمر خویش، به جهت امر به معروف و نهی از منکر و سخن حقی که می گویند، مورد خشم نااهلان قرار گیرند ولی شکی نیست که دوستی و محبت آنان قلوب صاحب دلان را قبضه می نماید و گواه بر این معنا، کلمه «سَیَجْعَلُ» می باشد که «سین» آن علامت زمان آینده است.
در بسیاری از کتب اهل حدیث و تفسیر اهل تسنن$زمخشری در کشاف، قربطی در تفسیر خود ۔ طبری در ذخائر به نقل از تفسیر نمونه، ج13، ص 148 - 149 $و تشیع، روایات متعددی در شأن نزول این آیه از پیامبر(صلی الله علیه وآله)نقل شده است. بر اساس این روایات نخستین بار آیه در مورد حضرت
ص: 32
علی(علیه السلام) نازل گردید. همچنین در روایات دیگر آمده که خداوند محبت حضرت علی(علیه السلام) را در دلهای مؤمنان قرار می دهد و در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که پیامبر(صلی الله علیه وآله) یار در آخر نماز با صدای بلند - به طوری که مردم می شنیدند. در حق امیرالمؤمنین(علیه السلام) چنین دعا می کرد: «اللهم هب لعلی الموده فی صدور المؤمنین و الهیبه و العظمه فی صدور المنافقین فانزل الله ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات»؛ خداوندا! محبت علی(علیه السلام) را در دل های مؤمنان و هیبت و عظمت او را در دل های منافقان قرار بده. در این هنگام آیه فوق و آیه بعد نازل شد (1)(البته سبب نزول باعث انحصار و اختصاص نمی شود؛ پس هر کس ایمان راستین داشته باشد و عمل شایسته انجام دهد، مشمول آیه می شود).
1.پیوستگی ایمان و عمل صالح، شرط باروری و ثمردهی کامل آنهاست (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ)(2).
2.محبوبیت به دست خدا و دلها نیز به دست او است (سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ)(3).
3. محبوبیت یافتن مؤمنان نیک کردار در دل ها، جلوه ای از رحمت گسترده الهی است (سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ)(4).
4.ممکن است امروز به کار شایسته شما ارج ننهند؛ ولی صبر و تلاش مداوم شما در آینده به ثمر خواهد نشست (سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا)(5).
6.هرگاه دیدیم محبوبیت ما کم شده، عقیده یا عملکرد خود را تجزیه و تحلیل کنیم؛ زیرا وعده خداوند تخلف ندارد (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا)(6)
ص: 33
(إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاهَ لِذِکْرِی)(1)
همانا من خدایم، هیچ معبودی جز من نیست پس مرا پرستش کن و برای یاد کرد من نماز برپادار.
حضرت موسی(علیه السلام) زمانی که در تاریکی شب و در بیابان برای آوردن آتش و کمک، از همسرش دور شد و به کوه «طوی» در آمد، ندایی شنید که:(فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ ۖ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی) . او در حیرت سنگینی قرار گرفت که این ندا از چه کسی بود؟ این آیات پاسخ پرسش موسی(علیه السلام) است. خداوند با ایجاد صدا از درون درختی، با موسی(علیه السلام) سخن گفت. این سخنان مهم ترین آموزه ها و برنامه های وحی و دین الهی را بیان کرده است.
اعْبُدْ: عبادت کن (فعل امر از ماده «عبد»).
اقِمِ : به پا دار (فعل امر از ماده «قوم» باب افعال).
انسان در زندگی خود - با توجه به عوامل غفلت زا - نیاز به وسیلهای دارد که در فاصله های مختلف زمانی، خدا، رستاخیز، دعوت پیامبران و هدف آفرینش را به یاد او آورد و از غرق شدن در گرداب غفلت و بی خبری حفظ کند (أَقِمِ الصَّلَاهَ لِذِکْرِی). نماز این وظیفه مهم را بر عهده دارد. انسان صبحگاهان قبل از هر کاری سراغ نماز می رود. باز هنگامی که غرق کارهای روزانه شد ناگاه صدای مؤذن را می شنود. و به سراغ نماز می رود و اگر گرد و غباری
ص: 34
به قلب او نشسته آن را شست وشو میدهد و ..... (1)
این آیه فلسفه مهم نماز را یاد خدا می داند. آیه دیگری می فرماید: (أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)(2)و در سوره فجر می خوانیم: (یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ)(3)؛ «ای نفس مطمئنا به سوی پروردگارت بازگرد». بنابراین نماز راه رسیدن به نفس مطمئنه است.
جلمه «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی» کلمه توحید است که از نظر عبارت و لفظ، مترتب بر جمله «إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ» شده چون حقیقتا هم مترتب بر آن است؛ زیرا وقتی هر چیزی از خداوند آغاز شده و به وجود او منتهی است، پس دیگر جا ندارد، جز او عبادت شود. پس او است معبود به حق و اله دیگری غیر او نیست.(4)
علت اینکه در جمله(وَأَقِمِ الصَّلَاهَ لِذِکْرِی) که از میان انواع عبادات، خصوص نماز را ذکر کرده - با اینکه قبلا در عبارت «فَاعْبُدْنِی» عبادت را به طور عموم ذکر کرده بود، این است که؛ هم اهمیت نماز را برساند و هم بفهماند که نماز از هر عملی که عبودیت راممثل کند و ذکر خدا را به قالب در آورد-آن چنان که روح در کالبد قرار گیرد-بهتر است. (5)
اینکه موسای کلیم عا از درختی، «إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا» را شنید، معنایش این نیست که آن درخت خدا است (سبحان الله)؛ بلکه معنای آن سلب انانیت از خود و اثبات الوهیت برای حق است. بدین معنا که درخت خود را نمی بیند و از خود سخن نمی گوید و گوینده نیز درخت نیست، بلکه درخت آینه کلام حق است و در حقیقت خدا است که می گوید (إنی أنا الله). موسی ای نیست که تا صوت انا الحق شنود ورنه این زمزمه اندر شجری نیست که نیست
ص: 35
آیینه کلام حق بودن نیز اختصاص به درخت ندارد. سراسر جهان منادی توحید الهی اند؛ همان طور که قرآن کریم می فرماید:(وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ ۗ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا)(1)(2)
توجه به این نکته بسیار آموزنده و سازنده است که خداوند در آغاز سخن، هیچ اشاره ای به وظایف سنگین سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی حضرت موسی(علیه السلام)نسبت به نظام فرعونی و جامعه بنی اسرائیلی نکرده است؛ بلکه نخستین وظیفه او را (بعد از دعوت به توحید عبادی) اقامهنماز برای تحصیل یاد خدا قرار داد و پس از آن با فاصله ده آیه، سخن از حرکت به سوی فرعون طاغی و برنامه مبارزاتی به میان آورد: «اذْهَبَا إِلَیٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَیٰ؛ به سوی فرعون برو که همانا او طغیان کرده است». پس اولین وظیفه بشر «اقامه نماز» و فلسفه آن نیز حاکم شدن یاد خدا بر جان انسان است.$برگرفته از تفسیر موضوعی آیت الله جوادی آملی، ج 15، ص224 $
1. یگانگی خداوند و حقیقت نداشتن هیچ معبودی جز او، سرلوحه آموزه های وحی الهی است (إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا ).(3)
2. عبادت باید خالصانه باشد (فاعبدنی).(4)
3.توحید در رأس همه عقاید و نماز در راس همه عبادت ها است (فاعبدنی وأقم الصلاه). (5)
4.هدف از اقامه نماز، تنها رعایت قالب آن نیست، بلکه توجه به خدا و با یاد او بودن است (وَأَقِمِ الصَّلَاهَ لِذِکْرِی)(6).
5. نماز در رأس برنامه های عملی شریعتهای پیشین نیز بوده است(وَأَقِمِ الصَّلَاهَ لِذِکْرِی)(7).
ص: 36
(إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِیَغْفِرَ لَنَا خَطَایَانَا وَمَا أَکْرَهْتَنَا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ ۗ وَاللَّهُ خَیْرٌ وَأَبْقَی)(1)
همانا ما به پروردگارمان ایمان آوردیم تا خطاهایمان و آن افسونی که ما را به آن وادار کردی، بر ما ببخشاید و خدا بهتر و پایدارتر است.
انسان ها از نظر سعادت و شقاوت، چند گروهند: گروهی از اول تا آخر عمر بی ایمانند؛ عده ای در طول عمر یک لحظه نافرمانی نمی کنند و گروهی دیگر عمری خوب؛ ولی در آخر از مسیر ایمان و هدایت منحرف می شوند. دسته چهارم نیز کسانی اند که در آغاز گمراهند؛ اما در پایان، نور ایمان در دل آنها تابیده می شود و راه واقعی را می یابند. از آنجا که انسان فاعل مختار است، شقاوت و سعادت او به دست خود او است و در صورت انحراف و گناه و عصیان، راه توبه و انابه به روی او باز است. لذا این آیه به کسانی که یک عمر معصیت خدا کرده اند، نوید می دهد که هر لحظه بخواهند می توانند توبه کنند؛ چرا که خداوند ارحم الراحمین است.
جمله (وَمَا أَکْرَهْتَنَا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ)؛ یعنی، ما به جهت خطاهایی که تو ما را بر آن مجبور ساختی، استغفار می کنیم. مراد از اکراه بر سحر، احضار ساحران و عمل سحر آنان است( اکراه اگر به نحوی باشد که اختیار انسان گرفته شود، عذر خواهی و استغفار ندارد؛ بنابراین استغفار ساحران از اکراه، نشان میدهد که اکراه فرعون در حد سلب اختیار نبوده است)(1).
قرآن همانند کتاب های آسمانی پیشین انسانها را به تجارت با خدای سبحان دعوت می کند و ره آورد گوناگون این تجارت را نیز تبیین می کند. ره آورد تجارت با خدا، از پیروزی بر دشمن در میدان های جهاد اصغر آغاز می شود و با لقای الهی پایان می پذیرد. حلقههای میانی آن نیز فضایل فراوانی است که مغفرت و بخشش گناهان و رهایی از عذاب دردناک و رسیدن به بهشت جاویدان، نمونه ای از آنها است:(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَیٰ تِجَارَهٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ ۚ ذَٰلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَیُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَمَسَاکِنَ طَیِّبَهً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ۚ ذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ)$ای کسانی که ایمان آورده اید؟ آیا شما را راهنمایی کنم به تجارتی که از عذابی دردآور نجاتتان می دهد؟ به خدا و رسولش ایمان می آورید و در راه خداوند با نیروهای مالی و بدنی خود جهاد می کنید، این برای شما بهتر است، اگر بدانید، تا گناهانتان را بیامرزد و شما را به بهشت هایی در آورد که از پایین آنها نهرها جریان دارد و در مسکن هایی دلپذیر، در بهشتهای عدن جای دهد این است آن کامیابی بزرگ (صف، 10 - 12).$
سر اینکه مغفرت از گناهان پیش از راهیابی به بهشت مطرح است (و ساحران نیز مسأله مغفرت را بلافاصله بعد از ایمان به خدا مطرح کردند. این است که بهشت دار السلام است و تا انسان از سلامت کامل برخوردار نشود، به وصال دار السلام نخواهد رسید.(2)
ساحران در نوبت نخست از خدای تعالی به «الذی فطرتا» تعبیر کردند و در نوبت دوم به «ربنا» و در نوبت سوم به «الله». این اختلاف تعبیر به خاطر اختلاف مقامات است؛ زیرا در نوبت اول خواستند بفهمانند او خالق ما است و تمامی خیراتی که در این عالم است (مانند هستی ما)از او است. در نوبت دوم، می خواستند از ایمان خود به او خبر دهند و در میان صفات
ص: 38
خداوند، آن صفتی که ارتباطش با ایمان خلق بیشتر است، صفت ربوبیت است که معنای ملک و تدبیر در بردارد. ولی نوبت سوم درصدد این بودند که بگویند: خداوند بهتر و باقی تر از هر چیزی است و چون ملاک خوبی و خوب تر بودن دارای کمال بودن است و کلمه «الله» به معنای ذات دارای جمیع صفات کمال است، از کلمه «الله» استفاده نمودند.(1)
چون دنیا نسبت به آخرت، متاعی اندک بوده و آخرت بهتر از دنیا است (قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ وَالْآخِرَهُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقَی)(2)، تجارت اخروی و سود آن بهتر از تجارت دنیوی و بهره آن است؛ همان گونه که خسارت آن زیان بارتر از خسارت دنیوی است (قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ)(3). و چون خداوند خیر مطلق است، نه خیر نسبی. اگر تجارت برای القای او باشد سود آن معادل ندارد و هیچ بهره ای همتای سود لقاء الله نخواهد بود (والله خیر وأبقی)؛ یعنی، اگر چه آخرت و بهشت خیر است؛ لکن «لقاء الله» خیر مطلق و باقی محض است.(4)
نکته جالب آنکه فرعون در برابر ساحران مؤمن، چنین گفت: (وَلَتَعْلَمُنَّ أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَی)(5) و ساحران نیز پس از ایمان گفتند: (والله خیر وأبقی).
.اولین گام در عفو و بخشش الهی ایمان به او است (آمَنَّا بِرَبِّنَا لِیَغْفِرَ لَنَا )(6).
2. وجود فشار و اکراه و سوء استفاده از تخصص مردم در حکومت طاغوتیان (مَا أَکْرَهْتَنَا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ)(7).
3. سحر گناه است و باید از آن توبه کرد (لِیَغْفِرَ لَنَا خَطَایَانَا وَمَا أَکْرَهْتَنَا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ)(8).
5. پاداش های خداوند بهترین و پاینده ترین پاداش ها است (وَاللَّهُ خَیْرٌ وَأَبْقَی)(9).
ص: 39
(کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَلَا تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی ۖ وَمَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَی)(1)
از خوردنی های مطبوع - که روزی شما کردیم - بخورید و در مورد آن از حدود شرعی ] تجاوز نکنید که خشم من بر شما واقع شود و کسی که خشم من بر او واقع شود حتماسقوط می کند.
خداوند نعمت های فراوانی از جمله خوردنی ها را در اختیار بشر قرار داده است؛ قرآن برای استفاده از این نعمت ها معیارها و ضوابطی را اعلان کرده است که در این آیه مواردی از آن ذکر شده است.
طَیِّبَاتِ: [غذاهای]گوارا دلپسند و پاک و حلال (جمع «طیب»).
یَحْلِ: فرود می آید، وارد می شود (فعل مضارع از ماده «حلل»).
لَا تَطْغَوْا: از حد تجاوز نکنید، بیش از حد عصیان نکنید (فعل مضارع مجزوم از ماده «طغی»).
هَوَی: سقوط کرد، پرت شد (فعل ماضی از ماده «هوی»).(2)
خداوند روزی همه جنبندگان را بر عهده گرفته است (وَمَا مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا) و روزی موجوداتی را که نمی توانند روزی خود را تأمین کنند و یا قدرت ذخیره سازی آن را ندارند، ضمانت کرده است (وَکَأَیِّنْ مِنْ دَابَّهٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ ۚ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ) (3).
ص: 40
در مورد انسان نه تنها روزی او را بر عهده گرفته؛ بلکه بارها تأکید میکند که روزی گوارا، حلال و پاک برای او فرستاده است؛ پس نباید آن را به حرام آلوده کند(1). رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: «خداوند روزی را بین مردم به صورت حلال و پاک تقسیم کرده است نه به صورت حرام، و این انسان ها هستند که حلال خدا را با حرام آمیخته و حرام را بر حلال ترجیح می دهند»(2)
برخی از انسان ها هنگامی که در سختی و فشار اقتصادی و یا ظلم و تهدید دشمنان قرار می گیرند و یا مبتلا به مرض و یا گرفتاری می شوند، دست نیاز به درگاه الهی بلند کرده و از او کمک می خواهند. اما آن گاه که سختی، فشار، مرض و گرفتاریشان برطرف شد، در معرض خطر طغیان قرار گرفته و گذشته خویش را فراموش می کنند. این افراد نه تنها شکرگزار نعمت های الهی نیستند؛ بلکه آن را وسیله ای برای گناه، ناسپاسی، طغیان گری و گردن کشی قرار میدهند که قوم بنی اسرائیل از این گروه انسان ها بودند(3)(أنجینا... تزا... وا... لا تطغوا فیه).
منشأ طغیان گری «خود بزرگ بینی» است که گاه بر اثر توجهات ویژه، موقعیت های خاص و موفقیت های نسبی، برای کسانی که از ایمان ضعیف و شناخت اندک نسبت به خداوند برخوردارند حاصل می شود؛ و این باعث گردنکشی، تجاوز به حقوق دیگران، تعدی به حدود الهی، نادیده گرفتن وظایف دینی و انسانی و ... می گردد. در این آیه خداوند نسبت به خطر طغیان گری هشدار داده و از عواقب آن (سقوط در عذاب های الهی و هلاکت) خبر داده است ( وَمَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَی).
1. آنان که با رسیدن به نعمت های الهی، همه چیز را فراموش می کنند و راه طغیان گری را در پیش می گیرند، منتظر فرود آمدن غضب و عذابالهی برخود باشند؛ زیرا خداوند با هیچ
ص: 41
قوم و ملتی عقد اخوت نبسته است (وَلَا تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی ۖ وَمَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی).
2. طغیان در برابر نعمت های الهی، مصداق «نمک را خوردن و نمکدان را شکستن» است.(کلوا... ولا تطغوا).
3. طغیان گری، در افتادن با قهر خدا است و هر که با قهر خدا در افتاد، ورافتاد (لَا تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی ۖ وَمَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَی).
4. حلال های الهی را در راه حرام مصرف نکنیم(1)(کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَلَا تَطْغَوْا).
5. ادیان الهی به بهداشت جسم و روح انسان ها توجه دارند(2) (کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ ).
ص: 42
(وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ ۖ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا)(1)
و چهره ها برای [خدای ] حی قیوم خاضع می شوند و کسی که بار ظلمی بردارد قطعا ناامید و محروم خواهد شد.
خداوند در آیات 99 تا 114 این سوره، بخش هایی از صحنه های هول انگیز قیامت را بیان می کند و اینکه در آن روز کوهها از جا کنده شده پراکنده می شوند، زمین مسطح می گردد و هر کس بار خویش را بر دوش می کشد. در آن روز شفاعت هیچ کس سودی ندارد، مگر به اذن خداوند. آن گاه در این آیه یکی دیگر از صحنه های هول انگیز قیامت و وضعیت انسانها را بیان می کند.(2)
عَنَتِ: خضوع کرد، فروتنی کرد (فعل ماضی از ماده «عنو»).
حی:زنده (یکی از صفات الهی است).
قَیُّومِ: پاینده، استوار، قائم به ذات خود (از ماده «قوم»، یکی از صفات خداوند است).
خَابَ: ناامید شد (فعل ماضی از ماده «خیب»).
انسان ها در دنیا، به جهت شرایط و ویژگی هایی که دارند. آنچنان که سزاوار است، عظمت الهی و عجز و ناتوانی خود را درک نمی کنند. از این رو گاه در مقابل خداوند و دستورات او
ص: 43
مقاومت می کنند، رسولان الهی را تنها گذاشته و یا با آنان به مبارزه برمی خیزند. البته گروهی نیز با تبعیت از دستورات خداوند، انبیا و اولیای الهی، بر عجز خویش و عظمت پروردگارشان ایمان و اعتراف دارند؛ اما نه به طور بایسته و شایسته. در قیامت که محل ظهور حقایق است، انسان ها با تمام وجود ضعف و عجز و فقر خویش را احساس کرده، سلطه، قهر و جاودانگی پروردگار را به طور کامل مشاهده می کنند؛ از این رو در برابر آن وجود جاودان و پایدار، اظهار خضوع و فروتنی می کنند:(1)(وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ)، ذکر دو صفت (لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ)بیانگر این نکته است که انسان در قیامت، کاملا بر این حقیقت واقف خواهد شد که زنده کاملی که فنا نمی پذیرد و پاینده ای که همه چیز به او تکیه دارند، خداوند است و غیر از او همه وامدار اویند.
«خبت» (مقابل فلاح) به معنای محرومیت، شکست و ناکامی است. تبه کاران و ظالمان برای دستیابی به سعادتهای خیالی - همچون ثروت، قدرت، شهوت و ... - خود را از مسیر فطرت الهی و دعوت انبیا دور کردند:(وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا)(2)که در قیامت که روز ظهور حق است، خسارت و محرومیت حقیقی آنان، در دست نیافتن به آرزوهای حقیقی ظهور می کند و آثار این محرومیت و یأس، در چهره آنان نمایان می گردد( وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ ۖ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا).
در این آیه، خداوند با بیان بسیار لطیفی، انسانها را از عواقب ظلم آگاه کرده است. از طرفی راه بازگشت کسانی را که به خود یا دیگران ظلم کرده اند، باز گذاشته و فرموده است: کسانی که بار ظلم را تا قیامت بر دوش بکشند، چنان سرنوشت تلخ در انتظارشان می باشد. بنابراین می توان با توبه و جبران گذشته، بار ظلم را رها کرده و تا قیامت بر دوش نکشید و مشمول رحمت الهی شد؛ همان گونه که در آیه بعد به آن اشاره می کند:(وَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ......)(3)
ص: 44
1.حالات روحی انسان (غم، شادی، تواضع، تکبر و ...) قبل از هر چیز، در صورت او ظاهر میشود (وَعَنَتِ الْوُجُوهُ ....)
2. سرانجام ظلم، محرومیت از رحمت الهی است (وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا).
3.ظلمی باعث محرومیت می شود که ظالم توبه نکرده و تا قیامت حمل شود. بنابراین می توان خیلی از ظلم ها را با توبه و ... جبران کرد، زیان کار کسی است که بار ظلم را تا قیامت حمل کند (وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا)$برگرفته از تفسیر نور، ج 7، ص394$.
4.برخی با سعی و تلاش، توشه تقوا را برای سفر آخرت بر می گیرند تا به فلاح و رستگاری برسند. (وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَیٰ...)$بقره، 197 $ و (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا..)$شمس، 9 $و برخی نیز با سوءتدبیر خویش بار سنگین ظلم را تا قیامت با خود حمل می کنند (وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا).
5.هیچ کس بار ظلم دیگری را بر دوش نمی کشد (وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا) و (وَلَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَیٰ) $انعام، 164 این جمله پنج بار در قرآن مجید تکرار شده است).$
ص: 45
(وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاهِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا ۖ لَا نَسْأَلُکَ رِزْقًا ۖ نَحْنُ نَرْزُقُکَ ۗ وَالْعَاقِبَهُ لِلتَّقْوَی)(1)
که و خانواده خویش را به نماز فرمان بده و بر آن شکیبایی کن، از تو رزقی نمی طلبیم [بلکه] ما به تو روزی می دهیم و عاقبت زنیکو برای اهل تقوا است.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)نماید و الگویی کامل برای همه کسانی است که می خواهند راه تکامل و سعادت را در همه ابعاد آن بپیمایند. از این رو آن حضرت در همه عرصه ها از جمله خانواده اسوۂ همگان است. این آیه بعضی از وظایف پیامبر(صلی الله علیه وآله) را در برابر خانواده خود بیان می کند که البته وظیفه ای برای همگان محسوب میشود.
سرپرست خانواده، علاوه بر تأمین معاش اهل خانه، وظیفه تربیت دینی و فرهنگی خانواده را نیز بر عهده دارد. وی باید همسر و فرزندان خویش را به اهمیت نماز آگاه کند و به آنها جهت برپایی آن دستور دهد و مراقب باشد این مهم در خانواده به خوبی اجرا شود. هم خود به این مسأله اهمیت دهد و عمل کند و هم خانواده را به پایداری و تداوم انجام نماز توصیه نماید.
ص: 46
(وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاهِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا) ؛ یعنی، خانواده ات را به نماز فرمان ده و در انجام نماز و امر به آن، تأکید و پایداری کن.(1)
معمولا قدرتمندان از وجود بندگان و زیردستان، برای آسایش خود بهره می برند و اگر مردم را وادار به کاری می کنند، به جهت کسب منافع شخصی است.
ولی اگر خداوند بندگانش را به نماز دعوت می کند؛ نه به خاطر نیاز به نماز بندگان است؛ بلکه منافع و برکاتش تنها متوجه خود آنان است. لذا می فرماید:(لَا نَسْأَلُکَ رِزْقًانَحْنُ نَرْزُقُکَ): «ما از تو روزی نمی خواهیم بلکه به تو روزی میدهیم» نماز چیزی بر عظمت پروردگار نمی افزاید؛ بلکه سرمایه بزرگی برای تکامل انسان ها و کلاس عالی تربیتی بشر است.
در حقیقت این تعبیر، شبیه همان چیزی است که در سوره ذاریات آیات 56 - 58) آمده است: (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ مَا أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَمَا أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّهِ الْمَتِینُ)؛ «من جن و انس را نیافریدم؛ مگر به خاطر اینکه عبادتم کنند، من از آنها روزی نمی طلبم و نمی خواهم طعامم دهند. خداوند روزی دهنده همگان است و صاحب قدرت مستحکم»(2)
در این آیه انسان تشویق به کسب رزقو روزی نشده؛ بلکه به اقامه نماز ترغیب گشته است؛ چرا که این عبادت زمینه ساز پاکدامنی و تقوا است، نه مادیات. آنچه باقی می ماند و سرانجامش مفید و سازنده و حیات بخش است، همان تقوا و پرهیزگاری است و چه بسا هدف این جمله اخیر تأکید در زمینه روح تقوا و اخلاص در عبادات باشد چرا که اساس عبادت همین اخلاص و تقوا است.
1. رهبران جامعه و سرپرستان خانواده نسبت به سرنوشت دینی و فرهنگی زیر مجموعه خویش مسؤول هستند (وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاهِ).
2. نه تنها فرمان دادن و فرا خوانی خانواده و خویشاوندان، بر حاکمان جامعه و سرپرست
ص: 47
خانواده ضروری است؛ بلکه خود نیز باید عملا به آن پایدار بمانند (وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاهِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا).
3. توجه به نیاز همه بندگان به خداوند در تأمین معاش، از بین برنده پندار بهره وری خداوند از عبادت آنان است (لَا نَسْأَلُکَ رِزْقًا ۖ نَحْنُ نَرْزُقُکَ)(1).
4. نماز زمینه ساز پاکدامنی و تقوا است و حسن عاقبت نیز در سایه تقوای الهی میسر است (وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاهِ ... وَالْعَاقِبَهُ لِلتَّقْوَی).(2)
ص: 48
(لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا ۚ فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ) (1)
اگر در آسمان و زمین جز خدا معبودانی بود، آن دو تباه می شدند؛ پس منزه است خدای صاحب عرش از آنچه به ناروا، او را وصف می کنند.
شرک که زاییده جهل است، از گرفتاری های عمده فکری بشر در طول تاریخ بوده است. انبیای الهی و کتب آسمانی، نفی شرک و زدودن این پندار را در رأس برنامه های خود داشته اند. قرآن مجید هم از راههای مختلف، از جمله برهان های مستحکم، به نفی این پندار پرداخته است. آیه مورد بحث، از جمله این برهان ها است.
آلِهَهٌ: معبودها (جمع إله).
عرش: تخت پادشاهی، (درباره خداوند، اشاره به مرکز اداره جهان است).
یَصِفُونَ: توصیف می کنند، (فعل مضارع از ماده «وصف»).
اگر فرض شود کهپروردگار آسمان و زمین، بیش از یکی است، باید خدایان مدبر در وجود، مستقل از یکدیگر و با هم متفاوت باشند، وگرنه با خدا بودن آنان ناسازگار خواهد بود. وقتی وجود و ذات خدایان متفاوت بود، صفات ذاتی آنان نیز متفاوت خواهد بود، در نتیجه علم و اراده هر یک از خدایان، غیر از دیگری بوده، نظام علمی و مقام تدبیر هر کدام، غیر از نظام و
ص: 49
تدبیر دیگری خواهد بود.(1) بنابراین اگر قائل به تعدد خدا شویم، باید بپذیریم که نظام های گوناگونی نیز بر جهان آفرینش حکم فرما باشد که این خود سبب بر هم خوردن نظم جهان هستی خواهد بود. از آن جا که هیچ بی نظمی و ناهماهنگی ای در نظام آفرینش دیده نمی شود، می توان به یگانه بودن مدیر جهان پی برد.(2)
تعدد مدیران و مدیران هم سطح در هر مجموعه، باعث اختلاف و فساد و در نهایت، فروپاشی نظام در آن مجموعه می شود. چنانچه اگر اداره دو مدیر هم عرض داشته باشد، به دلیل وجود اختلاف نظر، آن اداره از انسجام لازم برخوردار نخواهد بود و فساد و تباهی در آن رخنه خواهد کرد.
فساد، مقابل «صلاح» و معنای آن، خروج از حد اعتدال است. گفتنی است فساد و اصلاح هر چیز، متناسب با خود آن چیز خواهد بود و فساد آسمانها و زمین، به معنای متلاشی شدن نظم کنونی و فروپاشی انسجام و پیوستگی آنها است.(3) بنابراین مراد از فساد در آسمان و زمین، حوادث غیرمترقبه، مانند سیل و زلزله و آتشفشان ها نیست تا به نظر بعضی اختلال در نظام و عدم انسجام و پیوستگی تلقی شود. چه بسا این اتفاقات، در یک نگاه جامع و کلی، خود باعث انسجام و پیوستگی آسمان ها و
زمین باشد.
جهل و عدم شناخت کافی از خدا، موجب تصورات غلط از آفریدگار جهان شده است و هر کس به زعم و گمان خویش، تصویری از خدا در ذهنش متصور ساخته است.
می گویند فیلی را در مکان تاریکی قرار دادند و به کسانی که چنین موجودی را ندیده بودند، گفتند وارد شوید و بررسی کنید و سپس فیل را به تصویر بکشید. یکی دست به پای فیل زده، دیگری گوش فیل را لمس کرده و آن یکی خرطوم آن را هنگام وصف کردن، هر کس
ص: 50
طبق برداشت غلط خود از فیل، آن را به ستون بلند و بادبزنی بزرگ و ماری بسیار قطور توصیف کردند؛ حال آن که همه آنها به دلیل عدم شناخت کامل، اشتباه کرده بودند.
بنابراین توصیف و پندارهای مشرکان درباره خداوند همه به سببعدم شناخت خداوند است؛ لذا خداوند خود را از این اوصاف منزه داشته است.
1. تعدد خدا در جهان آفرینش، محال و غیر ممکن است (1)(چرا که «لو» امتناعیه در جایی به کار می رود که انجام شدنی نباشد (لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌ).
2. تعدد در مدیریت، مایه از هم پاشیدگی و فساد است (لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَهٌ... لَفَسَدَتَا).(2)
3. تسبیح خداوند، باید پس از آگاهی و براساس استدلال و منطق باشد، نه کورکورانه «لَوْ کَانَ فِیهِمَا ... فسُبْحَانَ اللَّهِ» (اول استدلال شد که اگر دو مدیریت بود، هستی به فساد کشیده می شد، سپس تسبیح خدا آمد)(3)
ص: 51
(وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَهِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا ۖ وَإِنْ کَانَ مِثْقَالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا ۗ وَکَفَی بِنَا حَاسِبِینَ)(1)
و ترازوهای عدالت را در روز قیامت می نهیم، پس به هیچ کس هیچ ستمی نرسد. و اگر [عمل]هم وزن دانه خردلی باشد، آن را می آوریم و کافی است که ما حسابرس باشیم.
برای معلوم شدن قدر و ارزش هر چیز، به ارزیابی و معیار نیاز است. هر چیز، تا در ترازوی سنجش قرار نگیرد، ارزش واقعی آن معلوم نمی شود؛ خواه مادی و محسوس باشد و خواه امور معنوی و نامحسوس. طبیعتا میزانی که برای چیزی قرار داده می شود نیز متناسب با آن است. از ویژگی های قیامت نیز، نصب میزان برای سنجش اعمال است. در این آیه، از نصب میزانی بسیار دقیق، سخن می گوید؛ به طوری که ذره ای از دید آن مخفی نمی ماند و مورد محاسبه قرار می گیرد.
روزی که زیر خاک تن ما نهان شود و آنها که کرده ایم یکایک عیان شود
میزان عدل نصب کنند از برای خلق یک سر سبک بر آید و یک سر گران شود
هر کس نگه کند به بد و نیک خویشتن آن جا یکی غمین و یکی شادمان شود
نَضَعُ: قرار میدهیم، جای گذاری می کنیم (فعل مضارع از ماده «وضع»).
: ترازوها (جمع میزان).
قِسْطَ: عدل.
حَبَّهٍ: دانه
ص: 52
خَرْدَلٍ: نام گیاهی است که دانهای بسیار ریز دارد.
حَاسِبِینَ: شمارندگان و حسابگران (جمع حاسب، اسم فاعل از ماده «حسب »).
همان طور که ذکر شد، هر چیز در این عالم، میزان و معیاری برای اندازه گیری دارد.
میزان هر چیز، متناسب با آن است؛ برای نمونه میزان برای استقامت دیوار، شاقول است؛ میزان برای وزن اشیا ترازو است؛ میزان برای تشخیص عیار طلا، عیارسنج است. میزان اعمال نیز در قیامت باید مناسب خود آن باشد. در قرآن کریم، میزان قیامت را حق معرفی می کند و می فرماید:
(وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ(1)):در آن روز، حق میزان است.
اما این که مراد از حق چیست؟ در روایات، انبیا و اوصیا - به ویژه امیرالمؤمنین و ائمه اطهار(علیهم السلام) - میزان و حق معرفی شده اند. امام صادق(علیه السلام) میفرماید: «ما میزان ها هستیم».(2)
از این که در این آیه، موازین را به صورت جمع آورده است، معلوم می شود برای هر کس یک میزان نیست؛ بلکه میزان هایی قرار داده می شود. ممکن است تعدد میزان، به سبب تعدد در اعمال باشد؛ برای مثال میزانی برای اخلاق، میزانی برای اعتقادات، میزانی برای اعمال عبادی که هر کدام به صورت خاص مورد استفاده است. قسط، به معنای عدل است، به طوری که هنگامنصب موازین به اندازه دانه خردلی به کسی ظلم نمی شود و به اندازه دانه ارزنی از اعمال کسی فروگذار نمی گردد؛ هر چند آن عمل بسیار ناچیز باشد یا در پنهان ترین جا و به دور از چشم همگان انجام شده باشد.(3)
در قیامت، اعمال سه گونه هستند: برخی سنگین، برخی سبک و برخی بی ارزشند. هر کس اعمالش سنگین باشد، به فلاح و رستگاری می رسد و هر کس اعمالش سبک باشد، زیانکار
ص: 53
خواهد بود. افرادی هم هستند که برای اعمال آنها هیچ قیمتی نیست. خداوند درباره دسته اول و دوم می فرماید:
(فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ )(1)؛
کسانی که اعمال وزن شده آنان، سنگین و با ارزش] باشد، رستگارند و کسانی که اعمال وزن شده آنان سبک و بی ارزش باشد، به خود زیان زده اند.
دسته سوم، کسانی هستند که اعمالشان نابود است. آنها کافران به آیات پروردگار هستند. خداوند درباره آنها می فرماید:
«أُولَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَزْنًا»(2)
آنها کسانی هستند که به آیات پروردگارشان و لقای او کافر شدند؛ پس [به همین سبب]اعمالشان حبط و نابود شد، لذا روز قیامت میزانی برای آنها برپا نخواهیم ساخت [= نیازی به سنجش و تعیین ارزش اعمال آنها نیست ]
در ابتدای آیه، سخن از حسابرسی بسیار دقیق اعمال به میان آمد. ممکن است این پرسش به ذهن خطور کند که با توجه به کثرت بندگان و میلیونها عملی که از هر فرد سر می زند، چگونه این گونه دقیق به اعمال رسیدگی می شود؟ از این رو خداوند در پایان فرمود: «ما خود بر حسابرسی کفایت می کنیم»؛ یعنی علم محیط و قدرت مطلق پروردگار برای گردآوری و حسابرسی، کافی است.
1. ابزار سنجش اعمال در قیامت متعدد است (وضع الموازین)(3)
2. حساب خداوند، بسیار دقیق است و ذره ای از اعمال ما در دنیا محو نمی شود و در قیامت با آن رو به رو هستیم ( مِثْقَالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا). (4)
3. خدا هم عالم است «أتینا بها»، هم عادل است «الوسط» و هم حسابرس «حاسبین».(5)
ص: 54
4. حسابرسی اعمال بندگان بر مبنای قسط، از فلسفه های برپایی قیامت است (وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَهِ). (1)
5. خداوند در حسابرسی به اعمال بندگان با کفایت و بی نیاز از کمک و یاری دیگران است (وَکَفَی بِنَا حَاسِبِینَ)(2)
ص: 55
(وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاهِ وَإِیتَاءَ الزَّکَاهِ ۖ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ)(1)
وآنان را پیشوایانی ساختیم که به دستور ما هدایت می کردند، و انجام دادن کارهای نیک و برپاداشتن نماز و دادن زکات را به ایشان وحی کردیم، و [آنان ] فقط پرستشگر ما بودند.
منصب امامت - مانند منصب رسالت و نبوت - از موهبت های الهی است. همان طور که رسول و نبی مردم را به توحید فرا می خواند و جامعه را از شرک و آلودگی رهایی می بخشد، امام نیز مسؤولیت دعوت مردم به توحید و زدودن مظاهر شرک از جامعه را بر عهده دارد؛ با این تفاوت که امام، تنها در حیات خویش عهده دار منصب هدایت جامعه است و بعد از خود، این منصب را به امام دیگر واگذار می کند؛ برخلاف رسول که بعد از زمان خویش، تا آمدن شریعت دیگر، مسؤول هدایت جامعه است. در این آیه از شؤون امام، سخن به میان آورده است.
أئمه:امامان، پیشوایان (جمع امام).
یهْدُونَ: راهنمایی می کنند، هدایت می کنند (فعل مضارع از ماده «هدی»).
اوْحَیْنَا: وحی کردیم (فعل ماضی از ماده «وحی» باب افعال).
خَیْرَاتِ: نیکیها و کرامات (جمع «خیر»).
ص: 56
هدایت در این جا، هدایت تشریعی و به معنای راهنمایی و ارشاد صرف نیست؛ بلکه مراد هدایت تکوینی است؛ به این معنا که امام، وظیفه دستگیری مردم و رساندن آنها را به مقصود دارد. حضرت ابراهیم(علیه السلام) که خدا منصب امامت را به او عنایت می کند، سالها منصب رسالت و نبوت را دارا بوده و هدایت به معنای راهنمایی را داشته و این که پس از آن، خدا به او می فرماید: «ما تو را امام قرار دادیم» نمی تواند به همان معنای هدایت و راهنمایی باشد؛ بلکه ایصال به مطلوب خواهد بود که معنایی بالاتر است. امام، با تصرف تکوینی در نفوس، راه را برای کسانی که به سوی کمال حرکت می کنند، هموار می سازد.(1)
وحی در قرآن به معانی مختلفی آمده است که برخی از آنها عبارتند از :
وحی به زنبورعسل «وَأَوْحَی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ»(2)
وحی به فرشتگان «إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَی الْمَلَائِکَهِ»(3)
وحی یا الهام به عمل «فَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا»(4)
همچنین از القائات شیطانی هم به وحیتعبیر شده «وَإِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ»(5)
اما این جا که می فرماید: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَ....» وحی تسدیدی و تأییدی است که تایید و تأکید وحی شریعت و نبوت است.
با این که فعل خیرات را به طور عموم ذکر کرد و نماز و زکات نیز جزء آنها است، جداگانه نیز آن دو را بیان کرد. گفته اند ذکر خاص بعد از عام، نشانه اهمیت موضوع است. اقامه نماز در جایگاه ستون دین، کنار پرداخت زکات، از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. نماز، یاد
ص: 57
خدا و زکات، یاد فقر و نیازهای جامعه است؛ نماز، ارتباط با خالق و زکات، ارتباط با مخلوق است؛ نماز، برای پرورش روح و تصفیه درون از رذائل و زکات، برای پاک کردن مال است. این دو، معمولا در آیات قرآن، کنار هم قرار دارند. این نشان می دهد این دو با هم متلازمند و نمی شود کسی اهل نماز باشد و اهل زکات نباشد.
1. امامت نیز همچون نبوت، باید با انتخاب خداوند باشد (جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّهً).(1)
2. چون امامت عنایت الهی است، مبارک و در مسیر حق خواهد بود (وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا).(2)
3. فرمان الهی ملاک عمل رهبران الهی است، نه سلیقه های شخصی آنان (یهْدُونَ بِأَمْرِنَا). (3)
4. توجه به انجامکارهای خیر، از الطاف ویژه الهی است (وْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ). (4)
ص: 58
(وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ)(1)
و ذوالنون (یونس) را [یاد کن] آن گاه که خشمگین برفت و گمان کرد بر او تنگ نخواهیم گرفت. پس در تاریکی ها ندا کرد که: «معبودی جز تو نیست؛ منزهی تو. به یقین من از ستمکارانم».
آیه شریف، داستان حضرت یونس (علیه السلام) را بیان می کند که سال ها قوم خود را به توحید دعوت کرد؛ اما آنها در مقام انکار و مبارزه با او برآمدند. ناگزیر حضرت یونس (علیه السلام) قوم خود را به نزول عذاب تهدید کرد و خود به حالت غضب از میان آنان بیرون رفت. هنگامی که عذاب، در شرف نزول بود و با دیدگان خود، آثار عذاب را مشاهده کردند، همه قوم او دسته جمعی بیرون شهر رفته، توبه کردند و به آفریدگار رو آوردند. پروردگار، بر آنان ترحم کرد و عقوبت را از آنان برگرداند.
یونس پیامبر(صلی الله علیه وآله) یکی از جریان قوم خود آگاهی نداشته، به سوی قوم خود بازنگشت. وی، پس از پیمودن راه به ساحل دریا رسیده بر کشتی ای که در شرف حرکت بود سوار شد. ناگهان بین راه، ماهی بزرگی از دریا سر بیرون آورد و متعرض کشتی شد. ساکنان کشتی ناگزیر شدند یک نفر را برای طعمه ماهی به دریا افکنند تا اهل کشتی از خطر رها شوند بنا را بر قرعه گذاشتند و قرعه مکرر به نام یونس درآمد و او را به دریا افکندند. ماهی بزرگ او را به کام خود فرو برد و کشتی را رها کرد. یونس در شکم ماهی متوجه خطای خود شد و توبه کرد. پروردگار نیز توبه او را پذیرفت. پس از چند روز امر فرمود ماهی او را به خارج افکند و به زمین گذارد؛ در حالی که سخت بیمار شده بود.(2)
ص: 59
ذَا النُّونِ: ذا به معنای «صاحب» و نون به معنای «ماهی» است؛ یعنی صاحب ماهی که مراد حضرت یونس(علیه السلام)است.
مُغَاضِبًا: غضب کننده، به خشم آمده (اسم فاعل از ماده «غضب» باب مفاعله).
ظن: گمان کرد (فعل ماضی).
لَنْ نَقْدِرَ: تنگ نخواهیم گرفت، قدرت نداریم (فعل مضارع از ماده «قدر»).
ظلمات، جمع ظلمت است. در زبان عربی، جمع وقتی به کار می رود که معدود، کمتر از سه تا نباشد؛ بنابراین باید حداقل سه ظلمت یونس را احاطه کرده باشد. این سه ظلمت عبارتند از: ظلمت شکم ماهی، ظلمت اعماق دریا و ظلمت شب. حضرت یونس به سبب آن خطا که مرتکب شده بود، در آن سه ظلمت قرار گرفت و مورد قهر پروردگار واقع شد، تا این که در آن ظلمتها، پروردگار را خواند و بعد از مدتی نجات یافت.(1)
حضرت یونس(علیه السلام) سال ها به ارشاد و هدایت قوم خود پرداخت؛ ولی به او اعتنا نکرده بودند؛ از این رو آنها را نفرین کرده و با حالت غضب از میان آنان بیرون رفت. وی با این کار در واقع مرتکب یک ترک اولا شده بود که شایسته مقام آن حضرت نبود. همین ترک اولا، برای پیامبر خدا که دارای مقام عصمت است، عواقبی دارد. حضرت یونس (علیه السلام) نیز عواقب خطای خود را دید و آن هم گرفتار شدن در شکم ماهی بود. البته به سرعت متوجه خطای خود شده و توبه کرد و لطف الهی نیز شامل حالش شد او را از شکم ماهی بیرون آورد و به سوی قومش بازگشت.
جمله «لا إله إلا أنت سبحانک انی کنت من الظالمین» ذکر حضرت یونس (علیه السلام) بود که به واسطه آن، خداوند توبه او را پذیرفت و از شکم ماهی او را نجات داد. این ذکر که در رفع غم و اندوه کارساز است، مشتمل بر توحید و تنزیه و اعتراف به گناه است که موجب آمرزش الهی
ص: 60
و جلب رحمت او است.
راه بازگشت به سوی خدا، هیچ گاه بسته نیست؛ ولی به دعا و درخواست از خداوند و جبران نیاز دارد. اگر دعای بندگان نباشد، خداوند به کسی اعتنا نمی کند:
(قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ)(1)؛ بگو پروردگارم برای شما ارجی قائل نیست اگر دعای شما نباشد. در داستان حضرت یونس(علیه السلام)، با این که نشانه های عذاب ظاهر شده بود خداوند دعاو توبه قومش را پذیرفت و آنها را نجات داد. همچنین یونس(علیه السلام)را که بر اثر قهر الهی در شکم ماهی قرار گرفته بود، چون، آن جا خدا را خواند و توبه کرد، نجات بخشید. در پایان می فرماید: «و کذلک ننجی المؤمنین».
اگر مؤمنان این گونه بودند و دعا کردند، ما نجاتشان می دهیم.
1. پیامبران، از خصلتهای بشری برخوردارند (وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا).(2)
2. گاه یک حرکت عجولانه، بدون حساب و بی اجازه، کیفر سختی را به دنبال می آورد (إِذْ ذَهَبَ - فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ).(3)
3. گاهی انبیا نیز از آینده خود ناآگاهند (فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ).
4. گاهی یک عمل ناشایسته ظلمتهایی را در پی دارد( فِی الظُّلُمَاتِ).(4)
5. گرفتاری و مشکلات، زمینه ساز روی آوردن انسان به خداوند است (فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ).(5)
6. همیشه در تحلیل گناه؛ خدا را منزه بدانیم و خود را مقصر (سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ). (6)
7. مقام و موقعیت مهم، مسؤولیت سنگین دارد (وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا ...و نجیناه من الغم).
حضرت یونس (علیه السلام) با یک ترک اولا گرفتار عقوبت می شود؛ چون مقام نبوت به قدری حساس و رفیع است که با کمترین خطا سازگار نیست؛ هر چند ترک اولا باشد.
ص: 61
(وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزبور مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ) (1)
و همانا ما بعد از ذکر [=تورات] در زبور نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به میراث خواهند برد.
این آیه شریف، بشارتی است به این که در آینده، حکومت از آن صالحان خواهد شد و نویدی است برای مظلومان و مستضعفان به این کهروزی حکومت و وراثت زمین را به ارث خواهند برد.
قرآن کریم در جاهای مختلف و با عبارات گوناگون، این نوید را داده است که صاحبان اصلی زمین، به حق خود خواهند رسید و کسانی که اکنون ظالمانه بر زمین حکومت می کنند، معمولا غاصبانی هستند که به ناحق این منصب را غصب کرده اند؛ ولی این روند برای همیشه ادامه نخواهد داشت، چنان که این حقیقت در زبور، مکتوب شده (بعد از آن که در ذکر به ثبت رسیده است که زمین را شایستگان و کسانی که لیاقت و توانایی توأم با تقوا و ایمان سرشار را دارند، به ارث خواهند برد.
کَتَبْنَا : نوشتیم، فرض و واجب کردیم (فعل ماضی از ماده «کتب »).
الزبور: کتاب، این جا مراد، کتاب آسمانی حضرت داوود(علیه السلام)است.
الذِّکْر: حفظ شیء برای یادآوری؛ این جا مراد، چیز خاصی مانند قرآن یا لوح محفوظ است.
یَرِثُ: به ارث می برد (فعل مضارع از ماده «ورث»).
ص: 62
«زبور» کتاب آسمانی است که بر حضرت داوود(علیه السلام) طالع نازل شده است و مراد از «ذکر»، کتاب آسمانی تورات است که بر حضرت موسی(علیه السلام) نازل شده است؛ ولی چرا نخست از زبور داوود یاد شده و سپس از تورات، با وجودآن که تورات، قبل از زبور نازل شده است؟ شاید این شکل چینش، بدان دلیل باشد که نخستین حکومت مقتدر صالحان که در تورات وعده داده شده بود، در زمان حضرت داوود تحقق یافت.
حاکمیت در زمین، از آن صالحان و نیکان است. و در واقع، آنها هستند که وارثان واقعی زمین می باشند و حکومت جائران و ظالمان و مستکبران غاصبانه است و قرآن بارها به این حق اساسی و واقعی تصریح می کند. در جایی با عبارت مستضعفان یاد می کند و می فرماید: (وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ)$قصص(28): 5 $
و اراده کردیم کسانی را که در زمین ضعیف شده بودند، پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم. و گاهی مانند این آیه از صالحان یاد می کند که: «َنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ».
آیه شریف دو ویژگی بسیار مهم را برای وارثان و حاکمان زمین معرفی می کند که بسیار قابل توجه است؛ یکی این که حاکم باید بنده محض و عبد الهی باشد و اسیر هوا و هوس و خواسته های شیطانی خود نباشد و فقط و فقط درصدد اجرای فرامین الهی باشد. دیگر این که صلاحیت و شایستگی و توان پذیرش این مسؤولیت مهم را داشته باشد. به عبارت دیگر، هم تقوای بالا و هم توان و قدرت کافی، لازمه حاکم اسلام است که در این آیه به این دو ویژگی تصریح شده است. یکی «عبادی» (بندگان من) و دیگر «الصالون» (شایستگان).
روایتی از رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و سلم) باید به نقل شده است که فرمود:
اگر عمر دنیا تمام شود و فقط یک روز از آن باقی بماند، خداوند آن یک روز را آن قدر طولانی می کند تا این که مردی صالح از اهل بیت من را مبعوث گرداند و زمین را از قسط
ص: 63
و عدل پر کند، همچنان که از ظلم و ستم پر شده است.
طبق این روایت، مراد از صالحان، حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و یارانش می باشند. که حکومت آن حضرت، جهانی خواهد بود و همراه یارانش حاکمان و وارثان صالح در زمین می باشند.(1)
1. سنت الهی آن است که بندگان صالح، حاکم و وارث جهان باشند (کتبنا).(2)
2. پیشگویی های قرآن، قطعی است و آینده از آن صالحان است (وَلَقَدْ کَتَبْنَا... یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ).(3)
3. عبودیت خداوند و صلاح و درستکاری، در دستیابی به حاکمیت زمین نقش اساسی دارد (َیرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ).(4)
4. عبادت تنها برای حکومت کافی نیست؛ بلکه صلاحیت هم لازم است (عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ).(5)
5. صالحان، بندگان خاص خداوند هستند (عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ)(6)
ص: 64
(وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ ۖ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ ۖ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَهٌ انْقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَهَ ۚ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ)(1)
و بعضی از مردمند که عبادت خدا را یکسویه [و براساس سود مادی انجام می دهند؛ پس اگر خیری به آنان برسد، به آن آرامش می یابند، و اگر بلایی به ایشان برسد، عقبگرد می کنند. دنیا و آخرت را از دست داده اند، این است آن خسارت آشکار.
افرادی نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می آمدند و اسلام می آوردند و چون به دیار خود بر می گشتند، اگر آن سال، برایشان خوب و پر باران و پرحاصل بود، می گفتند: دین ما دین خوبی است و بر آن تمسک می کردند؛ ولی اگر با خشکسالی و قحطی و مصیبت رو به رو می شدند، می گفتند: دینی که ما اختیار کردیم، هیچ خیر و برکتی ندارد؛ لذا برمی گشتند و مرتد می شدند. این آیه با توجه به این رخداد نازل شده است.(2)
حَرْفٍ : لبه، کنار.
اطْمَأَنَّ: اطمینان و آرامش یافت (فعل ماضی از ماده «طمن» باب افتعال یا از ماده «طمأن» رباعی).
أَصَابَ: رسید، نصیب شد (فعل ماضی از ماده «صوب» باب افعال).
فِتْنَهٌ: بلا و گرفتاری از ماده فتن).
انْقَلَبَ: به عقب برگشت (فعل ماضی از ماده «قلب» باب انفعال).(3)
ص: 65
افرادی که عقیده ثابت و ریشه داری ندارند، خدا را به شرط رسیدن نعمت و روبه راه شدن امور عبادت می کنند. آنان، اگر طبق عادت و انتظارشان نعمتی رسید، مؤمن می مانند؛ ولی اگر گرفتاری و امتحانی پیش آمد، دین را رها می کنند و به کفر برمی گردند.
این افراد، مضطرب و متزلزل هستند و دین و ایمان آنها قلبی و همراه عمل نیست؛ بلکه زبانی و سطحی و مشروط به رسیدن نعمت و نبودن بلا و مصیبت است. تا زمانی دین دارند که امور بر وفق مراد باشد، نه در همه شرایط و همیشه.
ممکن است این عبارت اشاره به این باشد که آنها در متن ایمان و اسلام قرار ندارند؛ بلکه در کنار و لبه آن هستند یا این که ایمانشان سطحی است و عمیق نیست و از زبان به قلب ترسیده است. پس شرایط خوبی ندارند و بر لب پرتگاه کفرند. اگر اوضاع برگردد، اینها نیز از دین خود برمی گردند. در ادامه آیه، به تشریح تزلزل ایمان آنها می پردازد.(1)
اگر درباره، روی آوردن دنیا به این اشخاص، تعبیر به «خیر» و درباره پشت کردن دنیا، به «فتنه» تعبیر کرد، نه به شر (که مقابل خیر است) شاید به این سبب باشد که حوادث ناگوار، وسیله ای برای آزمایش است و مراد از فتنه، امتحان است که در قرآن نیز به آن تصریح شده است:
شما را با بلاها و مصیبتها و نقصان ها در جان و مالتان می آزماییم.(2)بشارت ده کسانی را که صبر کنند و بگویند: «انا لله و انا الیه راجعون» که این ها هدایت یافتگانند.(3)
چنین ایمان شرک آلودی، از تار عنکبوت سست تر است. این افراد سست ایمان، نه دنیا دارندو نه آخرت: (خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَهَ ۚ) و این که انسان هم دینش بر باد رود و هم دنیایش، خسارتی است آشکار (ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ).
ص: 66
خسران دنیا به این است که در دنیا، از نعمت ایمان و اطاعت پروردگار و خیر آن بهرهای ندارند، چون دنیا با بلا و مصیبت همراه است. این دسته، با رسیدن فتنه، عبادت و دین را رها کرده، به کفر برمی گردند؛ در نتیجه به خسران آخرت نیز دچار شده و به سبب نداشتن ایمان، از اجر و ثواب آخرت هم محروم می شوند.(1)
1. افراد سست ایمان و ظاهربین، عقیده متزلزلی دارند و با هر حادثه، به سویی می گرایند(وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ ... انْقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ).
2. اعتماد و ایمان برخی افراد به دنیاست (فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ)
3. ارتداد به سبب سستی ایمان در ناملایمات زودگذر، عذاب جاودان آخرتی را در پی دارد.(2) (وإن أصابته فتنه انقلب علی وجهه خسر الدنیا والآخره).
4. خسارت آخرتی همراه تباهی دنیایی، از بارزترین انواع خسارت ها است (3) (خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَهَ ۚ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ).
5. عبادت و دینداری، فقط با انگیزه آسایش و رفاه، بی ارزش و مردود بلکه خسارتی آشکاراست (4)(فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ ... ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ...).
ص: 67
(إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ)(1)
بی گمان، خدا از آنان که ایمان آورده اند، دفاع می کند. قطعا خدا هیچ خیانت پیشه ناسپاسی را دوست نمی دارد.
در آیات گذشته، بحث از خرافه زدایی و مقابله با خرافات مشرکان به میان آمده است و در آیات بعد، اجازه جنگ با کفار و مشرکان صادر شده است. این امور، باعث برانگیختن خشم دشمنان متعصب و لجوج بوده است؛ لذا خداوند در این آیه، برای دلگرمی مؤمنان و قوت قلب آنان، وعده کمک و دفاع از آنها را داده و پشتیبانی خود از مؤمنان را اعلام کرده است.
یُدَافِعُ : دفاع می کند(2)(فعل مضارع از ماده «دفع» باب مفاعله).
خَوَّانٍ: بسیار خائن (صیغه مبالغه از ماده «خون»).
کَفُورٍ: بسیار ناسپاس، (صیغه مبالغه از ماده «کفر»).
یکی از وعده هایی که خداوند به مؤمنان داده، حمایت از آنها در عرصه های مختلف - به ویژه در امور سیاسی و نظامی - و غلبه بر دشمنان است. خداوند، این دفاع و حمایت را مانند یک حق بر خود لازم فرموده است:
ص: 68
(وَکَانَ حَقًّا عَلَیْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ)(1) :و یاری مؤمنان، همواره حقی است بر عهده ما.(2)
البته این وعده الهی، شامل حال همه مؤمنان تا قیامت می گردد، مشروط بر این که مصداق(الذین آمنوا) قرار گیرند که در این صورت دفاع الهی در پی آن، حتمی است. این وعده، تخلف ناپذیر بوده و نصرتهای الهی در زمان رسول خدا در کتاب ها ثبت شده است. امروز نیز یاری مؤمنان توسط خداوند به خوبی ملموس می باشد.(3)
خداوند، نه تنها در جنگها و نزاع ها، بلکه مقابل بلاها نیز از مؤمنان دفاع کرده و بلاها را از آنها دور می کند.
هنگامی که فرشتگان به حضرت ابراهیم(علیه السلام) خبر دادند که ما مأموریم بر قوم لوط عذاب نازل کنیم.(4) حضرت پرسید: «اگر میان آنها چهل نفر مؤمن باشند، باز هم عذاب نازل می کنید؟ گفتند: «نه» به همین روال، تعداد را کم کرد، تا این که پرسید: «اگر یک نفر مؤمن میان این جمع باشد، عذاب نازل می کنید؟» گفتند: «نه». سپس فرمود:
(إِنَّ فِیهَا لُوطًا ۚ قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیهَا ۖ لَنُنَجِّیَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ کَانَتْ مِنَ الْغَابِرِینَ) (5)
(در این آبادی لوط است). گفتند: «ما به کسانی که در آن هستند آگاه تریم. او و خانواده اش را نجات می دهیم؛ جز همسرش را که میان قوم گناهکار باقی خواهد ماند».
خداوند دین خود را بر مردم عرضه کرده و آن را به صورت امانت در فطرت پاک انسانها قرار داده است؛ به طوری که در صورت رعایت آن، به سعادت دنیا و آخرت می رسند. او، آن دین را از طریق رسولان الهی به همه معرفی کرده است، ولی در این میان، عده ای - از جمله مشرکان - آن را انکار کردند نعمت های ظاهری و باطنی خداوند را کفران کرده و با عبادت، سپاسگزاری ننمودند؛ از همین روی این گروه را خداوند، دوست نداشته و مورد حمایت خویش قرار نمی دهد (6)
ص: 69
1. تحقق وعده الهی در دفاع از مؤمنان، حتمی و ابدی است (إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا).(1)
2. ایمان، شرط بهره مندی از حمایت و پشتیبانی خداوند است (إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا). (2)
3. دشمنی با دین خدا، خیانت در امانت او و ناسپاسی برابر نعمت هدایت او است و محرومیت از حمایت و محبت الهی را به دنبال دارد (إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ)(3)
ص: 70
(الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاهَ وَآتَوُا الزَّکَاهَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ ۗ وَلِلَّهِ عَاقِبَهُ الْأُمُورِ)(1)
آنان که اگر در زمین فرمانروایی شان بدهیم، نماز را برپا می دارند و زکات می دهند و به کارهای پسندیده فرمان می دهند و از کارهای ناپسند باز می دارند و سرانجام کارها تنها در اختیار خدا است.
این آیات، در پی آیاتی که اذن جهاد بر ضد مشرکان را بیان کرد، بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) نازل شده و به تجلیل از مجاهدان راه خدا پرداخته و سیمای فرهنگی و اقتصادی جامعه دینی و حاکمان اسلامی و برخی وظایف و رسالت آنان را به تصویر کشیده است.
مَکَّنَّا: قدرت بخشیدیم (فعل ماضی از ماده «مکن» باب تفعیل).
أَقَامُوا :برپا داشتند، (فعل ماضی از ماده «قوم» باب افعال).
در آیه قبل فرمود:«لینصرن الله من ینصره»،(2) حتمأ و بدون شک خداوند یاوران خود را یاری خواهد کرد». حال باید دید آنان چه کسانی هستند؟ بر مبنای این آیه، اقامه کردن نماز در صورت قدرت یافتن و امر به معروف و نهی از منکر، از برجسته ترین صفات یاوران خداوند است. در روایات، آمده است که این آیه درباره حضرت مهدی (عج) و یارانش یا درباره آل
ص: 71
محمد(صلی الله علیه و آله)نازل شده است.(1) امام باقر(علیه السلام) فرمود: «نحن هم والله؛(2) به خدا سوگند ما همانها هستیم که در این آیه وصفشان آمده است». در روایاتی نیز آمده است که این آیه درباره امام حسین (علیه السلام)نازل شده است(3)
با توجه به اطلاق مفهوم آیه، آنچه در روایات فوق آمده است، بیان برخی مصادیق و نمونه هایی آشکار از یاران خدا است، بنابراین؛ آیه شامل همه مؤمنان مجاهدی می شود که در حمایت از دین خدا از هیچ تلاش و کوششی دریغ نمی کنند.(4)
مؤمنان راستین هرگاه به قدرت و حکومت برسند، با تمام توان و به کارگیری همه امکانات در پی احیا و ترویج ارزش های دینی (همچون برپا داشتن نماز، زکات، امر به معروف و نهی از منکر) بوده و هرگز قدرت و حکومت، آنان را از اصول و ارزش های الهی غافل نمی کند؛ اما آن گاه که نااهلان به حکومت و قدرت برسند، فساد و بی بندوباری را به ارمغان آورده، ارزشهای والای انسانی و دینی را تنزل می دهند.(5)
(إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَهً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّهَ أَهْلِهَا أَذِلَّهً ۖ)(6)
در فرهنگ قرآن، هرگز فقط به خواندننماز توصیه و آمر نشده؛ بلکه همواره بر اقامه آن تأکید شده است، چرا که در فرهنگ دینی، نماز به منزله ستون دین است.(7) ستون، به پاداشتنی است، نه خواندنی؛ هر چند خواندن نماز هم یکی از مصادیق آن می باشد به پا داشتن چنین نمازی، مانع فساد و فحشا در جامعه و عامل عروج مؤمنان راستین خواهد بود.
در پایان این آیه، خداوند به مشرکان هشدار می دهد و یاران خود را متذکر می شود که مبادا فراموش کنند و بپندارند قدرت و حکومتی که به دستشان رسیده است، برای همیشه در
ص: 72
اختیار آنان خواهد بود؛ بلکه خداوند هرگاه اراده کند، قدرت و حکومت آنان را به پایان خواهد برد «ولله عاقبه الأمور».
1. یاران راستین خدا، در پی احیاء، حفظ و گسترش دین و ارزشهای الهی اند (الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاهَ وَآتَوُا الزَّکَاهَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ).
2. مهم ترین ثمره حکومت صالحان، احیای ارزش های دینی همچون؛ نماز، زکات، امر به معروف و نهی از منکر است (إِنْ مَکَّنَّاهُمْ ...أَقَامُوا الصَّلَاهَ وَآتَوُا الزَّکَاهَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ ).
3. حاکمان دینی، باید هم به فکر ارتقای روحی و رشد معنوی جامعه باشند و هم به دنبال رفاه و حل مشکلات اقتصادی آنان (أَقَامُوا الصَّلَاهَ وَآتَوُا الزَّکَاهَ).
4.امر به معروف و نهی از منکر، ضامن حفظ ارزش های دینی است (أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ).
5. احیاء، حفظ و گسترش ارزشهای دینی هزینه دارد (وَآتَوُا الزَّکَاهَ).
6. یاران راستین خدا، اهل عملند (الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاهَ...).
7. اقامه نماز، پرداخت زکات، امر به معروف و نهی از منکر، به قدرت و حکومت نیاز دارند (ِنْ مَکَّنَّاهُمْ أَقَامُوا).
8. به امکانات و قدرت خویش مغرور نشوید؛ چون عاقبت امور از آن خدا است ( وَلِلَّهِ عَاقِبَهُ الْأُمُورِ). (1)
ص: 73
(وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ)(1)
و کسانی که در راه خدا مهاجرت کرده سپس کشته شده یا مرده اند، حتما خدا عطایی نیکو به آنان می دهد و بی شک، خدا بهترین عطا کنندگان است.
پس از مهاجرت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و مسلمانان از مکه به مدینه، بعضی از آنها به مرگ طبیعی از دنیا رفتند و بعضی به فیض شهادت نائل آمدند. در این هنگام، گروهی فضیلت را تنها برای شهیدان می دانستند. آیه فوق نازل شد و هر دو را مشمول بهترین نعمت های الهی معرفی کرد؛ لذا آنان دریافتند که مهم، جان دادن در راه خدا است؛ خواه از طریق شهادت باشد یا از طریق مرگ طبیعی.(2)
هَاجَرُوا: هجرت کردند (فعل ماضی از ماده «هجر» باب مفاعله).
یرْزُقَنَّ: حتما روزی می دهد (فعل امر از ماده «رزق».
رَّازِقِینَ: روزی دهندگان (جمع «رازق»، اسم فاعل از ماده «رزق»).
هدف از آفرینش انسان بندگی خدا است، بندگی ای که موجب عزت و سرافرازی انسان در همه عرصه ها است. اگر این هدف اساسی برآورده نشود و انسان در یک محیط نتواند وظایف بندگی اش را به جا آورد باید به نقطه ای دیگر هجرت کند؛ مانند مسلمانان صدر اسلام که
ص: 74
اگر در محیط خفقان آور مکه می ماندند، اسلام رشد نمی کرد؛ بنابراینبرای حفظ و گسترش اسلام، هجرت، یک امر لازم و ضروری است. متأسفانه امروز مسلمانان بر اثر فراموش کردن این اصل مهم اسلامی، غالبا در لاک خود فرو رفته اند؛ در حالی که مبشران مسیحی و مبلغان مکاتب گمراه، به شرق و غرب عالم مهاجرت می کنند و به دنبال گسترش عقاید باطل خود هستند؛ پس نباید مسلمانان از این امر مهم غفلت ورزند و آن را به فراموشی بسپارند.
دراین آیه شریف هجرت را به قید «فی سبیل الله» مقید کرده است؛ زیرا اگر هجرت برای خدا نباشد، اجر و پاداشی، برای آن نیست. اجر و پاداش به عمل، صالح تعلق می گیرد و عمل، وقتی صالح می شود که در آن، «خلوص نیت» باشد و در راه خدا انجام شود(1)بنابراین مهاجرتی ارزشمند است که برای طلب رضای خدا باشد.
با بررسی آیات هجرت، می توان پاداش های عظیمی را برای آن نام برد که به چند مورد از آنها اشاره می شود:
(وَالَّذِینَ هَاجَرُوا.......لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا )(2)
مراد از «رزق حسن»، روزی های نیکوی بهشت است که برای به دست آوردن آنها، سختی و زحمتی وجود ندارد و در استفاده از آنها، دغدغه انقطاع، کم شدن، مریضی و مانند این ها نیست(3) و به گونه ای است که وقتی چشم انسان به آن می افتد، چنان مجذوب میشود که نمی تواند دیده از آن بر گیرد. تنها خدا قدرت دارد که چنین روزی ای به کسی بدهد.(4)
(وَالَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا...........لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ) (5)
ص: 75
و آن ها که ایمان آوردند و هجرت کردند، ... برای آنها آمرزش و روزی شایسته است.
مراد از «رزق کریم»، روزی فراوان، کریمانه و بدون محدودیت بهشت است که کاملا گوارا است و مواد زائد و دفع شدنی ندارد.(1)
(فَالَّذِینَ هَاجَرُوا...... لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ)(2)
آنها که در راه خدا هجرت کردند،... قطعا گناهان آنها را می بخشم....
«...فَالَّذِینَ هَاجَرُوا.......وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ........»(3)
«... آنها که در راه خدا هجرت کردند ...، آنها را در بهشت هایی که از زیر درختان آن، نهرها جاری است، وارد می کنم ....
(الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا......أَعْظَمُ دَرَجَهً عِنْدَ اللَّهِ ۚ وَأُولَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ)(4)
آنها که ایمان آوردند و هجرت کردند ... مقامشان نزد خدا برتر است و آنها به موهبت عظیم رسیده اند.
خداوند، بهترین روزی دهندگان است؛ زیرا آنچه عطا می کند، بدون هیچ گونه منت و انتظار تلافی و جبران است؛ درصورتی که ممکن است عطای دیگران با منت یا به طمع تلافی و جبران باشد.(5) نیز خداوند، بی حساب و بی حصر و عدد، روزی میدهد.(6)رازق واقعی خداونداست و دیگران تنها واسطه رزق هستند.(7)
بنابراین تصور نمی شود هجرت، موجب مضیقه روزی و سختی معیشت شود؛ بلکه هجرت، موجب فراخی و توسعه روزی خواهد شد؛ چه این که خداوند بهترین روزی رسان است و در
ص: 76
شرایط هجرت نیز می تواند اسباب را برای روزی فراهم سازد.
1. هجرت از شهر و دیار خود، به منظور دین، عملی شایسته و محبوب خداوند است(1)(وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ... لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ).
2 . مرگ افراد مهاجر، هم سنگ شهادت است(2)(قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا).
3. رزق نیکو پاداش آخرتی خدا به مؤمنان مهاجر راه خدا است(3) (وَالَّذِینَ هَاجَرُوا... یَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا).
4. خدا، بهترین روزی دهنده است(4) (إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ).
ص: 77
(وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ ۚ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ ۚ مِلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ ۚ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَفِی هَذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَی النَّاسِ ۚ فَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَآتُوا الزَّکَاهَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاکُمْ ۖ فَنِعْمَ الْمَوْلَی وَنِعْمَ النَّصِیرُ)(1)
و در راه خدا جهاد و کوشش کنید؛ چنان که حق جهاد و کوشش در راه او است. او شما را برگزید و در دین بر شما هیچ تنگی و سختی قرار نداد. همچون آیین پدرتان ابراهیم که او [ابراهیم]شما را پیش از این، مسلم [اهل تسلیم] نام نهاد و در این [= قرآن نیز به این نام خوانده شده اید، تا این که رسول بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید؛ پس نماز را به پا دارید و زکات بدهید و به خدا تمسک جویید. او صاحب اختیار شما است؛ چه خوب صاحب اختیاری و چه خوب یاری دهنده ای.
مطالب این آیه شریف، ادامه مطالب آیه قبل است که در آن آیه، چهار دستورالعمل مهم برای مؤمنان ذکر شده است. سپس پنجمین دستور را در این آیه ذکر کند. در این پنج دستور، از مراحل ساده شروع کرده و بهآخرین و برترین مراحل عبودیت می رسد. نخست سخن از رکوع و سپس سخن از سجود است. بعد از آن، از عبادت به طور کلی و سپس انجام کارهای نیک اعم از عبادات و غیر عبادات و در آخرین مرحله از جهاد و تلاش و کوشش فردی و جمعی در بخش درون و برون، کردار و گفتار و اخلاق و نیت به میان آورده است. این دستور جامعی است که فلاح و رستگاری را به دنبال خواهد داشت.
جَاهِدُوا: جهاد کنید (فعل امر از ماده «جهد» باب مفاعله).
اجْتَبَا: برگزید (فعل ماضی از ماده «جبی» باب افتعال).
ص: 78
حَرَجٍ: دشواری، سختی (مصدر).
سَمَّا: نامید، نام نهاد (فعل ماضی از ماده «سمی - سمو» باب تفعیل).
شُهَدَاءَ : گواهان، شاهدان (جمع شهید).
مولی: یاور، سرپرست (از ماده «ولی»).
جهاد بر دو گونه است: «جهاد اکبر»، به معنای مبارزه با هواهای نفسانی و هوسهای سرکش و «جهاد اصغر» به معنای پیکار با دشمنان ظالم و ستمگر. بیشتر مفسران، جهاد در این آیه را فقط به معنای مبارزه مسلحانه با دشمنان نگرفته اند؛ بلکه همان گونه که از مفهوم لغوی آن استفاده می شود، به معنای هر گونه جهاد و کوشش در راه خدا و تلاش برای انجام نیکیها و مبارزه با هوس های سرکش و پیکار بادشمنان ظالم و ستمگر دانسته اند.(1) البته با توجه به تعبیر «حق جهاده» در آیه شریف، این جهاد باید با نیت خالص و صادق برای خدا انجام گیرد تا مؤثر واقع شود.
ممکن است این سؤال به ذهن آید که چرا این همه دستورات سنگین و دشوار بر عهده ما بندگان ضعیف قرار داده شده است که نمی توانیم از عهده آنها برآییم؟
در این آیه شریف ابتدا میفرماید: اگر برگزیدگان خدا نبودید، این مسؤولیت ها را بر دوش شما نمی گذاشت (هُوَ اجْتَبَاکُمْ) و در تعبیر بعد می فرماید: او کار سنگین و شاقی در دین بر شما نگذارده است «مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ» و اگر درست بنگرید، اینها تکالیف شاقی نیستند؛ بلکه با فطرت پاک شما هماهنگ و سازگارند و وسیله تکامل شمایند و منافع آنها به خود شما برمی گردد. در سومین تعبیر می فرماید: از این گذشته این همان آیین پدر شما ابراهیم است. نیز خداوند شما را در کتب پیشین و هم در قرآن «مسلمان» نامیده و مسلمان کسی است که برابر همه فرمان های الهی تسلیم است. سرانجام پنجمین و آخرین تعبیر شوق آفرین را درباره مسلمانان بیان نموده و آنها را الگو و اسوه امتها معرفی می کند و می فرماید: هدف این است که پیامبر شاهد و گواه بر شما باشد
ص: 79
و شما هم گواهان بر مردم. اکنون که چنین است و شما دارای این افتخارات هستید، نماز را بپا دارید و زکات را ادا کنید و به آیین حق تمسک جویید.(1)
اطلاق پدر بر ابراهیم(علیه السلام) یا به سبب آن است که عرب ها و مسلمانان آن روز، غالبأ از نسل اسماعیل بودند یا به دلیل این بود که همگی ابراهیم را بزرگ می شمردند و او را پدر روحانی و معنوی خود می دانستند.(2)
شاهد بودن پیامبر(صلی الله علیه و آله) و بر همه، به معنای آگاهی او از اعمال امت خویش است.(3)طبق روایات، اعمال همه امت در طول هفته به حضور پیامبر(صلی الله علیه و آله)عرضه می شود و روح پاک او از همه اینها آگاه و باخبر می شود؛ بنابراین او شاهد و گواه این امت است.(4)
گواه بودن به علم و عدالت نیاز دارد. همه مردم، نه عادلند و نه آگاه که بتوانند بر دیگران شاهد باشند؛ بنابراین مراد از گواه بودن امت در این آیه، کسانی هستند که هم به اعمال و رفتار مردم علم دارند و هم امین و عالمند. چنین افرادی اهل بیت (علیهم السلام) و امامان معصوم هستند؛ همان گونه که در برخی روایات شاهد بودن امت به معنای شاهد بودن معصومان این امت است. امام رضا(علیه السلام)فرمود:
نحن حجج الله فی خلقه و نحن شهداء الله و اعلامه فی بریته؛
ما، حجت های خدا میان خلقیم و شاهدان او و نشانه هایش میان مردم هستیم.(5)
علامه طباطبائی(رحمت الله علیه) می فرماید: شاهد بودن امت، از این باب است که میان امت، افرادی که دارای این صفات باشند، وجود دارد.
در آغاز این سوره، از زلزله عظیم قیامت و عذاب شدید الهی یاد کرده و در آخرین آیه، از
ص: 80
جهاد، نماز، زکات و تمسک به خدا نام می برد. این، نشان از اهمیت این امور است که برای نجات از خطرهای زلزله عظیم قیامت و عذاب شدید الهی، کارسازند.
خداوند، بهترین سرپرست است (فَنِعْمَ الْمَوْلَی)، زیرا آنچه درباره بنده جاری می فرماید، همگی طبق حکمت، مصلحت، رشد و صلاح او است. نیز او بهترین یاری رسان است (وَنِعْمَ النَّصِیرُ)؛ زیرا هنگامی که همه دست از پاری شخص بردارند، او نصرت می رساند.(1)
1.ارزش کارها به انگیزه، شیوه و مقدار آن بستگی دارد (وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ ۚ).
2. اسلام، دین آسان و احکام آن، انعطاف پذیر است و در زمان ها و مکان های مختلف شایستگی اجرا شدن را دارد (وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ)
3. پیامبران، پدر امتها هستند (أبیکم).
4. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)علاوه بر اعمال ما گواه است ( لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا)
5. نماز و زکات، تشکر از خداوند است، باید به شکرانه برگزیدگی و سابقه و لیاقت و گواه بودن امت اسلام نماز به پا داشت و زکات داد (...تَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَی النَّاسِ ۚ فَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَآتُوا الزَّکَاهَ).(2)
6.برپا داشتن نماز، پرداخت زکات و اعتصام به محور الهی، اساسی ترین وظایف امت اسلامی(هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ...فَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَآتُوا الزَّکَاهَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ).(3)666
ص: 81
(وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلًا مُبَارَکًا وَأَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ)(1)
و بگو: پروردگارا، مرا در مکانی مبارک فرود آور و تو بهترین فرود آورند گانی.
این آیه شریف، از طرفی نحوه دعا کردن را به نوح(علیه السلام) می آموزد که در مشکلات، چگونه نیاز خود را از خداوند بخواهد. از طرفی اهمیت مکان زندگی را بیان می کند که برخی مکانها «مبارک» هستند. تلاش کنیم و از خدا بخواهیم ما را در مکان های با برکت ساکن کند که در چنین مکان هایی زمینه سعادتمندی، بیش از جاهای دیگر است.
أنزل: فرود آور (فعل امر از ماده «نزل»، باب افعال).
مُنْزَلًا: منزلگاه، محل فرود آمدن یا نحوه فرود آوردن (اسم مکان» یا «مصدر» از ماده «نزل»).
مُنْزِلِینَ: فرود آورندگان، میزبان (اسم فاعل از ماده «نزل»، باب افعال).
مبارک، یعنی دارای برکت و خیر فراوان و منزل مبارک یعنی جایگاهی که پرخیر و برکت باشد. برخی نقاط زمین، کویر است و خشک یا یخ زده و سرد و ...؛ ولی برخی نقاط، پر خیر وبرکتند. حضرت نوح بر کشتی سوار شده و از خداوند می خواهد که او را در سرزمینی مبارک فرود آورد.
ابن عباس می گوید: منزل مبارک، منزلی است که از هواهای نفسانی و وسوسه های شیطانی
ص: 82
به دور باشد و آثار قرب از مقام قدس بدان نازل باشد؛ زیرا هر جا پرتو نور جمال الهی بیشتر باشد، برکت آن منزل از همه منازل افزون تر است.(1)
در قرآن مجید «خیر المنزلین» دوبار به کار رفته است، یکی درباره خداوند است که در همین آیه آمده است و دیگری درباره حضرت یوسف(علیه السلام)است «وأنا خیر المنزلین». آن حضرت، با وجود ستم برادران در حق او، از آنان به شایستگی پذیرایی کرد و حتی بهای گندم ها را به آنان بازگرداند. خداوند هم بهترین میزبان است؛ چرا که میهمان را می پذیرد، از خطای او در می گذرد و او را می بخشد؛ چنان که در حج و در ماه مبارک رمضان که هر دو میهمانی او است، این چنین با بندگان خود رفتار می کند. حضرت نوح(علیه السلام)با ذکر این وصف برای خداوند، از او می خواهد که خود میزبان آنان باشد و آنان را در سرزمین پر برکت فرود آورد.
خدای تعالی به نوح می آموزد که بعد از جای گرفتن در کشتی، خدا را بر این نعمت که او را از قوم ظالم نجات داد، حمد و سپاس گوید و از خدا چنین بخواهد:
پروردگارا! مرا در محل و منزلگاهی پربرکت فرود آر که تو بهترین فرود آورندگانی(2)
بنابراین باید خدا را بر نعمتهای سابق شکر گزار باشیم و نیازهای آینده را از او بخواهیم.
ا. در دعا و مناجات، خداوند را با نامیبخوانیم که با نیازمان تناسب داشته باشد (أَنْزِلْنِی... خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ).(3)
2. خدا، ناخدای حقیقی کشتی نوح بود (وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی...).
3. چگونگی دعا کردن را نیز باید از خداوند آموخت (وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلًا مُبَارَکًا).
4. بهترین مکان ها برای سکونت، جایی است که دارای برکات مادی و معنوی باشد (وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلًا مُبَارَکًا).
5. میزبانی و پذیرایی از میهمان، از صفات بسیار ارزنده است (وَأَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ).
ص: 83
(یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا ۖ إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ) (1)
هان ای رسولان! از خوردنی های مطبوع بخورید و کار شایسته کنید؛ همانا من به آنچه می کنید، آگاهم.
قرآن کریم در کنار «کلوا» تکالیف و دستوراتی را ذکر کرده است؛ مانند:
«کلوا... واشکروا:(2) بخورید ...و شکر کنید».
«کلوا... وأطعمواء:(3) بخورید ... و اطعام کنید».
«کلوا... ولا تسرفوا:(4) بخورید ...و اسراف نکنید».
«کلوا ... ولا تتبعوا خطوات الشیطان؛ (5)بخورید ... و از گامهای شیطان پیروی نکنید».
«کللوا... ولا تعثوا فی الأرض مفسدین؛(6) بخورید ... و در زمین فساد نکنید».
این تعبیرات می رساند که انسان، مقابل نعمت های پاکیزه پروردگار وظایف و تکالیفی دارد. در این آیه نیز وظیفه دیگری در مقابل نعمت ها بیان شده است که در تفسیر آیه، به آن اشاره می شود.
طَّیِّبَاتِ: پاکیزهها و حلال ها (جمع طیبه از ماده «طیب »).
عَلِیمٌ:آگاه، دانا (صفت مشبهه از ماده «علم»).
ص: 84
نوع تغذیه، در روحیات و رفتار انسان اثر می گذارد؛ غذای حلال و پاکیزه روح و روان را به سمت خوبی ها سوق می دهد و رغبت به عبادت در انسان ایجاد می کند؛ اما غذای حرام کسالت و بی رغبتی به طاعت را به دنبال دارد و زمینه گناه را فراهم می کند؛ لذا در این آیه به پیامبران دستور می دهد تنها از غذاهای پاکیزه تغذیه کنند. در آیات دیگر، به همه مؤمنان نیز خطاب می کند که از طیباتی که به شما روزی داده ایم بخورید:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ)؛ (1)
ای کسانی که ایمان آورده اید! از نعمت های پاکیزهای که به شما روزی داده ایم، بخورید.
یکی از افتخارات بزرگی که خداوند به انسان داده و آنرا یکی از نشانه های برتری او بر سایر موجودات میشمرد؛ استفاده از طیبات است.(2)
عمل صالح، مفهوم وسیع و گسترده ای دارد که تمام فعالیت های مثبت و مفید، در همه زمینه های علمی، فرهنگی، سیاسی و مانند آن را شامل می شود؛ از اختراع دانشمند مؤمنی که برای کمک به انسانها سالها زحمت کشیده است، گرفته تا مجاهدت های شهید جان بر کفی که در صحنه مبارزه حق و باطل، تا آخرین قطره خون خود را نثار می کند، از بزرگ ترین کارها همچون رسالت انبیا تا کوچک ترین برنامه ها همچون کنار زدن یک سنگ کوچک از وسط جاده همه در این مفهوم وسیع جمع است.(3)
در برخی آیات، پاداش هایی را برای انجام دهندگان اعمال صالح نام برده است؛ از جمله:
(مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاهً طَیِّبَهً)(4)
ص: 85
هر کس عمل صالح انجام دهد در حالی که مؤمن است، خواه مرد باشد یا زن - به او حیات پاکیزه می بخشیم ...
برای «حیات طیبه» چند معنا ذکر شده است: روزی حلال، قناعت و خشنودی از قسمت الهی، بهشت، زندگی خوش و پاکیزه (1)
(إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُولَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ)(2)
مگر آنها که توبه کنند، ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند؛ چنین کسانی داخل بهشت می شوند ....
«وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَی »(3)
و من، کسانی را که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند و سپس هدایت شوند می آمرزم.
(فَأَمَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَعَسَی أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحِینَ)(4)
اما کسی که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، امید است از رستگاران باشد.
با توجه به این که نوع تغذیه، در روحیات انسان مؤثر است و غذاهای مختلف، آثار اخلاقی متفاوتی دارند، ارتباط بین «کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ» و «وَاعْمَلُوا صَالِحًا» روشن می شود؛ غذای پاکیزه، زمینه انجام اعمال صالح را به وجود می آورد. چون عمل صالح، شکر عملی است و در این آیه به آن امر شده است، آیه، حس شکر گزاری انسان را برابر نعمتهای پاکیزهای که نصیب او شده است برمی انگیزد. به این ترتیب، از سه جهت برای انجام عمل صالح کمک گرفته شده است: از جهت تاثیر غذای پاک بر صفای قلب، از جهت تحریک حس شکرگزاری و از جهت توجه دادن به این که خدا شاهد و ناظر اعمال آدمی است: «إإِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ».
ص: 86
1. برای دعوت مردم به حق، اول به فکر زندگی مادی آنان باشیم (کلوا ... واعملوا).
2. در آنچه می خورید دو اصل مهم را فراموش نکنید: حلالبودن و پاکیزه بودن (کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ).
3. غذا خوردن نیز باید هدفدار باشد، نه براساس هوس(1)(کلوا... واعملوا).
4. تغذیه سالم و حلال، زمینه گرایش انسان به عمل صالح است(2)(کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا).
ص: 87
(حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ ۚ کَلَّا ۚ إِنَّهَا کَلِمَهٌ هُوَ قَائِلُهَا ۖ وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ)(1)
[کافران، دست از کفر خود بر نمی دارند،] تا وقتی که مرگ یکی از آنان فرا رسد، می گوید: پروردگارا! مرا برگردانید. شاید من درباره آنچه ترک کرده ام، کاری شایسته انجام دهم».
از آیات قرآن استفاده می شود که گناهکاران در لحظه مرگ، درخواست توبه می کنند. در جواب، به آنها گفته می شود در چنین ساعاتی، توبه و پشیمانی فایده ای ندارد.(2) نیز برخی گناهکاران هنگام مرگ، تقاضای بازگشت به دنیا دارند، تا گذشته خویش را جبران کنند. در این آیه پاسخی که به این افراد داده می شود و مسیری که طی می کنند، مورد بحث قرار گرفته است.
ارجعون: مرا برگردانید (فعل امر از ماده «رجع»).(3)
تَرَکْتُ: ترک کردم، کوتاهی نمودم (فعل ماضی از ماده «ترک»).
کلا: نه چنین است (کلمه ای است برای منع و جلوگیری و باطل کردن گفتار طرف مقابل).
یُبْعَثُونَ: برانگیخته می شوند (فعل مضارع از ماده «بعث» ).
ص: 88
به فرموده قرآن، گناهکاران، در مواقف گوناگونی تقاضای بازگشت به زندگی، برای جبران گذشته خویش دارند:
الف. هنگام مرگ، همانند آیات مورد بحث (99 و 100 مؤمنون)؛
ب.روز رستاخیز:
(لَوْ تَرَی إِذْ وُقِفُوا عَلَی النَّارِ فَقَالُوا یَا لَیْتَنَانرد...)(1)
کاش [حال آنها را]هنگامی که در برابر آتش ایستاده اند، ببینی! می گویند: ای کاش [بار دیگر به دنیا] بازگردانده می شدیم و آیات پروردگارمان را تکذیب نمی کردیم و از مؤمنان می بودیم.
ج. هنگام عذاب در دوزخ
(وَلَوْ تَرَی إِذْ وُقِفُوا عَلَی النَّارِ فَقَالُوا یَا لَیْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُکَذِّبَ بِآیَاتِ رَبِّنَا وَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ)(2)
آن ها در دوزخ فریاد می زنند: «پروردگارا ! ما را خارج کن، تا عمل صالحی انجام دهیم غیر از آنچه انجام میدادیم ...».
در همه این موارد، به آنها پاسخ منفی داده می شود؛ چون اولا بازگشت، خلاف سنت الهی است و ثانیا این درخواستها، جنبه واقعی و جدی ندارد. این ها عکس العمل آن حالت اضطراب و پریشانی فوق العاده است که در بدترین اشخاص نیز پیدا می شود و هرگز دلیل بر دگرگونی و انقلاب درونی و تصمیم واقعی بر تغییر مسیر زندگی نیست.(3) ثالثا: بر فرض که در ادعای خود جدی باشند چنین ایمان و عزمی پس از مشاهده مرگ و مواقف پس از آن ارزش ندارد، چون ایمانی انتخابی نیست؛ بلکه چاره ای جز آن وجود ندارد.
آیات و روایات متعددی بر وجود برزخ دلالت دارند. آیه مورد بحث( وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ) که یکی از آن آیات است. از جمله آیات دیگری که به صراحت وجود چنین عالمی را اثبات می کند، آیات مربوط به حیات شهیدان است:
ص: 89
(وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ)(1)
هرگز گمان نکن کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند؛ آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند.
منظور از حیات و زندگی، همان حیات و زندگی برزخی است که ارواح پس از مرگ دارند. البته زندگی برزخی، اختصاصی به شهیدان ندارد؛ ولی از آنجا که حیات شهیدان، یک حیات فوق العاده عالی و آمیخته با انواع نعمت های معنوی است، از آن نام برده شده است.(2)در کلمات قصار نهج البلاغه آمده است که حضرت علی(علیه السلام)هنگام مراجعت از جنگ صفین، وقتی نزدیک کوفه، کنار قبرستانی رسید، جملاتی را خطاب به مردگان بیان داشت و سپس فرمود: «این ها خبرهایی که نزد ما است. نزد شما چه خبر؟» سپس رو به یارانش کرد و فرمود: «اگر به آنها اجازه سخن گفتن داده شود، حتما به شما خبر می دهند که بهترین توشه برای این سفر، پرهیزگاری است».(3)
از این تعابیر فهمیده می شود انسان پس از مرگ، دارای نوعی حیات، است که دارای فهم و شعور است و این حیات تا زمان برپایی رستاخیز ادامه دارد.
روح انسان، پس از مرگ، در اجساد لطیفی قرار می گیرد که بسیاری از عوارض بدن مادی را ندارد و چون از هر نظر شبیه بدن دنیایی است، به آن «بدن مثالی» می گویند که نه به کلی مجرد است و نه مادی محض؛ بلکه دارای یک نوع حیات برزخی است.(4)در برزخ، بازجویی و سؤال هایی وجود دارد. البته به طور کامل به حساب کسی نمی رسند و درباره آنچه کرده است، حکم قطعی صادر نمی کنند؛(5)اما جایگاه انسانهادر آن جا متفاوت است، گروهی در ناز و نعمتند و گروهی دیگر در سختی و عذاب به سر می برند.
1. کافران در آستانه مرگ، به خدا روی آوردند (حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ). (6)
ص: 90
2. ضایع کردن عمر و فرصت، سبب حسرت در هنگام مرگ است (رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ).(1)
3. کافران، هنگام مرگ، به زشتی اعمال گذشته خویش(2) اعتراف می کنند (قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ... لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ).
4. عمل صالح، زاد و توشه بعد از مرگ است(3)(ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا).
ص: 91
(الزَّانِیَهُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَهَ جَلْدَهٍ ۖ وَلَا تَأْخُذْکُمْ بِهِمَا رَأْفَهٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُون باللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ۖ وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَهٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ)(1)
زن زناکار و مرد زنا کار را به هر کدام صد ضربه شلاق بزنید و اگر به خدا و روز واپسین ایمان دارید نباید در دین خدا دلسوزی درباره آن دو، شما را تحت تأثیر قرار دهد و باید طایفه ای از مؤمنان شاهد مجازات آن دو باشند.
زنا از گناهان کبیره است و در قرآن وعده عذاب جهنم بر آن داده شده و در شرع اسلام دارای احکام خاصی است و برای ثابت شدن آن به چهار شاهد عادل نیاز است.(2)
زنا علاوه بر عذاب اخروی، پیامدهای ناگوار دنیویی هم دارد که دامنگیر شخص و خانواده اش می گردد به گونه ای که گاه موجب از هم پاشیدن خانواده، ارتکاب قتل، کینه و ... می گردد. در این آیه حکم حد زناکار و برخی مسائل عاطفی که پیرامون آن بوجود می آید مورد بحث قرار گرفته است.
اجْلِدُوا: تازیانه بزنید (فعل امر از ماده «جلد»).
لْیَشْهَدْ: باید ناظرباشد (فعل امر از ماده «شهد»).
طَائِفَهٌ: گروه.
حد زنا براساس شرایط ارتکاب جرم متفاوت است در این آیه فقط به یک صورت اشاره شده
ص: 92
که اگر مرد یا زن مجردی زنا کند، صد تازیانه می خورد، ولی اگر کسی با داشتن همسر مرتکب زنا شود، سنگسار می شود، چنان که اگر همسر دارد ولی به او دسترسی ندارد (مثلا همسرش در زندان است.) و در این صورت مرتکب زنا شود، حکم به تازیانه و شلاق تبدیل می شود. (1)
هنگام اجرای کیفر، نباید تحت تأثیر عواطف و احساسات شخصی قرار بگیریم؛ احساسات و محبتی که نتیجه ای جز فساد و آلودگی اجتماع ندارد. قرآن کریم برای خنثی کردن انگیزه های این گونه احساسات، مسأله ایمان به خدا و روز جزا را پیش می کشد؛ چرا که نشانه ایمان به مبدأ و معاد تسلیم مطلق برابر فرمان او است. ایمان به خداوند عالم حکیم سبب می شود انسان بداند هر حکمی فلسفه و حکمتی دارد و بی دلیل تشریع نشده و ایمان به معاد سبب می شود انسان، برابر تخلفها احساس مسؤولیت کند. در حدیثی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) آمده است:
روز قیامت، بعضی زمامداران را که یک تازیانه از حد الهی کم کرده اند در صحنه محشر می آورند و به او گفته می شود: چرا چنین کردی؟» می گوید: «برای رحمت به بندگان تو» پروردگار به او می گوید: «آیا تو به آنها از من مهربان تر بودی؟» و دستور داده می شود اورا به آتش بیفکنند....(2)
«ولیشهد عذابهما طائفه من المؤمنین؛ و باید گروهی از مؤمنان حضور داشته باشند و مجازات آن دو را مشاهده کنند». این دستور، به دلیل آن است که هدف، تنها این نیست که گنهکار عبرت گیرد؛ بلکه هدف آن است که مجازات او سبب عبرت دیگران هم بشود. به تعبیر دیگر، با توجه به بافت زندگی اجتماعی بشر، آلودگی های اخلاقی در یک فرد ثابت نمی ماند و به جامعه سرایت می کند. برای پاکسازی، باید همان گونه که گناه برملا شده است مجازات نیز برملا گردد.
در روایات پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می فرمود:
ص: 93
زنان دارای زیان های دنیایی و آخرتی است؛ اما در دنیا، از بین رفتن نورانیت و زیبایی انسان، مرگ زودرس و قطع روزی. اما در آخرت، درماندگی هنگام حساب قیامت، غضب الهی و جهنم همیشگی.(1)
نیز آن حضرت فرمود:
زنا نکنید، تا همسران شما نیز به زنا آلوده نشوند. هر کس به ناموس دیگری تجاوز کند، به ناموسش تجاوز خواهد شد.همان گونه که با دیگران رفتار کنید، با شما رفتار خواهدشد.(2)
امام رضا(علیه السلام)برخی از مفاسد زنا را چنین بیان فرمود:
1. ارتکاب قتل، به وسیله سقط جنین؛
2. برهم خوردن نظام خانوادگی و خویشاوندی؛
3. ترک تربیت فرزندان؛
4. از بین رفتن موازین ارث(3)
1. نقش زنان در ایجاد روابط نامشروع، از مردان بیشتر است (به دلیل مقدم شدن «الزَّانِیَهُ»).
2. آزادی جنسی و روابط نامشروع ممنوع است (الزَّانِیَهُ.. فَاجْلِدُوا).(4)
3. زناکار، علاوه بر شلاق و شکنجه، از نظر روحی نیز باید زجر ببیند (وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا).(5)
4. رأفت و ترحم بر زناکاران به هنگام اجرای کیفر الهی بر آنان، ممنوع است (الزَّانِیَهُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا ...وَلَا تَأْخُذْکُمْ بِهِمَا رَأْفَهٌ).(6).
5.تنها مسلمان حق حضور و گواهی بر اجرای حد زنا را دارد (الزَّانِیَهُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا ... وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَهٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ). (7)
ص: 94
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ ۚ وَمَنْ یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ ۚ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَی مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشَاءُ ۗ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ)(1)
ای کسانی که ایمان آوردید! از گام های شیطان پیروی نکنید و هر کس از گام های شیطان پیروی کند، [به بیراهه می رود]؛ زیرا شیطان به بسیار قبیح و ناپسند فرمان می دهد. اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، هرگز احدی از شما [از گناه]پاک نمی ماند؛ ولی خدا هر کس را بخواهد پاک می دارد و خدا شنوا و دانا است.
هدف از خلقت انسان، این است که چند روز عمر را بندگی کند، تا بتواند در مسیر کمال و سعادت قدم بگذارد. آدمی، در این سیره و پیچ و خم، با راهزنان و دشمنانی مواجه است که هر لحظه ممکن است او را از این مسیر منحرف کنند. یکی از این دشمنان قسم خورده که از هیچ فرصتی برای فریب و اغوای انسان دریغ نمی ورزد، شیطان است. در این آیه به این مسأله و راه فریب او اشاره شده است.
لَا تَتَّبِعُوا: پیروی نکنید (فعل نہی مضارع از ماده «تبع»، باب افتعال).
خُطُوَاتِ: گامها، جمع مخطوه.
مَا زَکَی: پاک نمیشد (فعل ماضی از ماده «زکو»).
فحْشَاءِ: هر کار زشت و بسیار قبیح.
منکر: هر کار ناپسند.
ص: 95
این آیه، هشداری است به همه مؤمنان که نفوذ افکار و اعمال شیطانی، گاه به صورت تدریجی و کم رنگ است؛ زیرا هرگز یک انسان پاکدامن و با ایمان را نمی شود یک مرتبه در منجلاب فساد انداخت؛ لذا اگر در همان گام های نخست، کنترل نشود، ممکن است وقتی انسان متوجه شود که کار از کار گذشته است؛ بنابراین، هنگامی که نخستین وسوسه های اشاعه فحشا یا هر گناه دیگر آشکار می شود، باید همان جا مقابل آن ایستاد، تا آلودگی آن گسترش نیابد. این همه، بدون درخواست از فضل و رحمت خداوند امکان پذیر نیست؛ لذا در نماز روزی چند بار از خداوند هدایت به صراط مستقیم و بقاء و استمرار این نعمت را می خواهیم .
در قرآن، چند بار از «خطوات الشیطان» سخن به میان آمده است. درباره اتحاد و وحدت کلمه می فرماید:
(ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّهً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ)(1)
همگی در صلح و آشتی در آیید و از گامهای شیطان پیروی نکنید.
درباره مصرف غذا می فرماید:
(کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلَالًا طَیِّبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ)(2)
از چیزهای حلال و دلپسند بخورید و از گام های شیطان پیروی نکنید.
در این آیه نیز در باره اشاعه فحشا به مؤمنین می فرماید: از گامهای او پیروی نکنید. یک نمونه از گام های شیطان، عبارت است از دوستی با افراد فاسد؛ بعد شرکت در مجالس آنان و سپس فکر گناه. بعد از آن ارتکاب گناهان کوچک و پس از آن، گناهان بزرگ و در پایان، قساوت قلب و بد عاقبتی و پایانی شوم.(3)
هر کوششی که نصیب انسان ها می شود، مسبوق به عنایت و لطف خدا است؛ براساس آیاتی
ص: 96
نظیر( وَمَا بِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ)(1)از کوچکترین موهبت ها تا بزرگترین نعمت ها، از عنایت های الهی است؛ چنان که در این آیه می فرماید: اگر رحمت و فضل خداوند نبود و شما را به حال خودتان رها می کرد، نمی توانستید از فطرت خود بهره بگیرید و جلوی غضب و شهوت را گرفته و آنها را تعدیل و رام کنید؛ زیرا شما موجود ضعیف و قاصری هستید و آن هنر را ندارید که با سرمایه فطرت از چنگ غضب و شهوت برهید؛ ولی فضل خداوند، مایه شکوفایی فطرت شده و هر گاه فطرت شکفته شد بر غضب و جهل مسلط می گردد. (2)
پاسخ: نه؛ به چند دلیل:
اولا: چون منظور از آن، مشیت و اراده بی دلیل نیست. از آن جا که «القرآن یفسر بعضه بعضا» خود قرآن در آیات زیادی$بقره (2): 26 و 258، مائده (5):16 و 67، توبه (9):24، رعد (13):27، زمر (39):3، غافر (40):28 $ می فرماید: کسانی که گمراه شدند، بر اثر اعمال ارادی و اختیاری خود گمراه گشتند و کسانی هم که پاک و هدایت شدند، با بندگی و عمل صالح ارادی خود پاکیزه گشتند.
ثانیا: منظور از مشیت، مشیت تکوینی نیست که هر کس را که خداوند اراده کند پاک و هدایت شود و به محض اراده، مراد تحقق پذیرید؛ بلکه منظور، مشیت تشریعی است؛ یعنی خداوند با فرستادن انبیا و امامان معصوم (علیهم السلام) و کتاب آسمانی و این همه انذار و تبشیر، اراده کرده است که بندگان با اراده و اختیار خود در مسیر کمال و سعادت قرار گیرند، پس هر کس در این مسیر قرار گیرد، خداوند متعال نیز دستش را می گیرد و او را به سر منزل مقصود می رساند.
3. اشاعه فحشا و بازی با حیثیت مؤمنان و بدنام کردن آنان، فرمان برداری از شیطان و گام نهادن در راه او است (وَمَنْ یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ).(1)
4. انسان، هر لحظه به لطف خداوند نیاز دارد (وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَی مِنْکُمْ).
5. جامعه آلوده به فحشا و منکرات، از فضل و رحمت خدا محرومند (لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ ... وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَی مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ).(2)
6. خداوند به مقدار آمادگی و لیاقت و ظرفیت افراد، خیر و سعادت نازل می کند (من یشاء).(3)
7. علم به این که خداوند، همه چیز را می بیند و می شنود، بهترین عامل بازدارنده از فحشا و منکرات است (والله سمیع علیم).(4)
ص: 98
(وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا ۖ وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ ۖ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَهِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَی عَوْرَاتِ النِّسَاءِ ۖ وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ ۚ وَتُوبُوا إِلَی اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ)(1)
و به زنان مؤمن بگو: از بعضی( نگاه های خود نگاه های غیر مجاز ) چشم پوشی کنند و عورت های خود را حفظ نمایند و زینت های خود را آشکار نکنند، مگر آنچه از آنها نمایان است و باید سر پوش های خود را بر گریبان هایشان فرو افکنند و زینت خود را ظاهر نکنند، مگر برای شوهرانشان یا پدرانشان یا پدر شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسر برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان هم کیش خود یا برده های زر خریدشان یا ملازمانشان از مردانی که نیاز جنسی ندارند یا کودکانی که [به سن تمیز نرسیده ]و از عورت های زنان آگاه نشده اند و [زنان] نباید پاهای خود را [آن گونه بر زمین] بزنند که آنچه از زینت هایشان مخفی می کنند، دانسته شود. ای مؤمنان! همگی به سوی خدا باز گردید؛ باشد که ظفرمند شوید.
یکی از وظایف زنان و مردان، عفت و پاکدامنی و پاکسازی خود از انحرافات جنسی است؛ زیرا کمالات انسانی، در گروه این امور و غض بصر و کنترل چشم از گناه است؛ لذا این آیه، حد و حدود غض بصر و کنترل چشم و مسأله زینت های زنان را مطرح می کند.
یَغْضُضْنَ: نگاه خود را کم و کوتاه می کنند (فعل مضارع از ماده «غض»).
فُرُوجَ: شرمگاهها (فرج در اصل، به شکاف میان دو چیز گفته می شود).
ص: 99
لَا یُبْدِینَ: آشکار نکنند.
خمُرِ: جامه هایی که زن سر خود را با آن می پیچد و زائد آن را به سینه ها آویزان می کند(جمع خمار).
جُیُوبِ: سینه ها (جمع جیب).
بُعُولَتِهِ: شوهران (جمع بعل).
الْإِرْبَهِ: نیاز و حاجت.(1)
یخْفِینَ: می پوشانند (فعل مضارع از ماده «خفی» باب افعال).
گفته شد یغضضن از ماده غض در اصل به معنای کمکردن و نقصان است. در بسیاری از موارد، به کوتاه کردن صدا یا کم کردن نگاه نیز گفته می شود؛ بنابراین آیه نمی گوید مؤمنان باید چشم های خود را فرو بندند؛ بلکه می فرماید باید نگاه خود را کم و کوتاه کنند. این تعبیر لطیفی است به این منظور که اگر انسان، به راستی هنگامی که با نامحرمی روبه رو می شود، بخواهد چشم خود را به کلی ببندد، ادامه راه رفتن و ماندن برای او ممکن نیست؛ اما اگر نگاه را از صورت و اندام او برگیرد و چشم خود را پایین اندازد، گویی از نگاه خویش کاسته است.(2)
کلمه ابداء، به معنای اظهار است و مراد از زینت زنان، مواضع زینت است؛ زیرا خود زینت از قبیل گوشواره و دست بند، به تنهایی اظهارش حرام نیست؛ پس مراد، اظهار زینت اظهار محل آنها است و خدای تعالی از این حکم آنچه ظاهر است، استثنا نکرده است. در روایات آمده است که مقصود از آنچه ظاهر است، صورت و دو کف و قدم ها می باشد.(3)
جمله «ویحفظن فروجهن» به منزله نتیجه برای «یغضضن» است؛ یعنی راه کنترل اندامهای
ص: 100
جنسی، حفظ چشم است، تا چشمان کنترل نشود، کنترل غریزه جنسی کاری دشوار است؛ بنابراین کسی که می خواهد حاکم بر غریزه خود باشد، باید چشمان خود را کنترل کند.
و ترکجلوه گری، ثمرات بسیاری دارد که برخی از آنها عبارت است از: آرامش روحی، استحکام پیوند خانواده، حفظ نسل، جلوگیری از سوء قصد و تجاوز، پیشگیری از امراض مقاربتی و روانی، پایین آمدن آمار طلاق، خودکشی، فرزندان نامشروع و سقط جنین، از بین رفتن رقابت های منفی، حفظ شخصیت و انسانیت زن و نجات او از چشمها و دل های هوسباز که امروز دنیای غرب و شرق را در لجن فرو برده است.(1)
در پایان آیه، خداوند همه مؤمنان را به توبه جمعی دعوت می کند. به نظر می رسد دلیل این گونه سخن ابتلای اکثر مردم به گناه چشم باشد؛ به گونه ای که گویی کسی را از آن گریزی نیست. این عبارت، دلیل بر خطر بزرگ و مهم این گناه و دامنه گسترده آن است که زمینه بسیاری از گناهان دیگر را فراهم می آورد.
پیامبر(صلی الله علیه و آله) به حضرت علی(علیه السلام)فرمود:
یا علی نگاه اول [آن هم نه با قصد و عمدی] مانعی ندارد؛ ولی ادامه نگاه، اشکال دارد؛ زیرا سبب فتنه می شود.(2)
باز در حدیثی از پیامبر(صلی الله علیه وآله)می خوانیم:
یکی از چشم هایی که در قیامت گریان نیست، چشمی است که از گناه بسته شود.(3)
حضرت عیسی(علیه السلام) فرمود:
از نگاه به نامحرم بپرهیزید که بذر شهوت را در دل می نشاند و همین برای دچار شدن انسان به فتنه کافی است.
باز پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)و فرمودند:
نگاه بد، تیری از تیرهای مسموم شیطان است هر کس از ترس خدا چشم خود را فرو بندد،
ص: 101
خداوند به او ایمانی می دهد که از درون خویش، شیرینی آن را احساس کند.(1)
از آن جا که ایمان، دارای مراتبی است و همه مؤمنان غیر معصوم دارای نوعی لغزش و خطایند که نیازمند توبه هستند، خدا همه آنها را به توبه و بازگشت به درگاه خویش فرا می خواند و می فرماید: توبه، زمینه ساز فلاح و رستگاری و گناه، مانع آن است.(2)
1.در لزوم عفت و پاکدامنی و ترک نگاه حرام بین زن و مرد فرقی نیست (یغضوا - یغضضن - یحفظوا - یحفظن)(3)
2. خیره شدن به نامحرمان و چشم چرانی، زمینه ساز آلودگی به فحشا و فساد جنسی است (وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ ... یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ).
3. اسلام، به نیازهای فطری و غریزی بشر پاسخ مثبت می دهد (إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ). (4)
4. هرگونه راه رفتن که سبب آشکار شدن زیورهای مخفی زن شود، ممنوع است؛ لذا هر گونه حرکت و رفتاری که موجب آگاهی نامحرمان از زینت زنان می شود، حرام است(5)(وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ).
5.زن، زینت خود را تنها می تواند به زنان مسلمان نشان دهد و نزد زنان کفار، باید خود را بپوشاند (نِسَائِهِنَّ) یعنی زنان خودی و مسلمان نه بیگانه.(6)
6. با حفظ حجاب، حضور زن در جامعه مانعی ندارد (وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ) همان گونه که شرکت زن در نماز جماعت بلا مانع است(7)(وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ) .
7. همه مردم در مسأله نگاه و حجاب مسؤولند و باید از نگاه های حرام خود توبه کنند(8)( وَتُوبُوا إِلَی اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ ).
ص: 102
(رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَلَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاهِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاهِ ۙ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ)(1)
انسان هایی [هستند] که نه تجارتی و نه داد و ستدی آنان را از یاد خدا و به پا داشتن نماز و دادن زکات مشغول نمی دارداز روزی می ترسند که قلبها و چشم ها در آن، زیر و رو می شود.
رادمردی نیز مانند سایر امور، نشانه ای دارد که با آن نشانه ها، می توان رادمردان را شناخت. در این آیه شریف نیز نشانه های مهمی برای مردان الهی بیان شده است که با آن می توان آنها را شناخت.
لَا تُلْهِی: غافل نمی کند (فعل نفی مضارع از ماده «لهو» باب افعال).
تِجَارَهٌ: بازرگانی، خرید و فروش کالا از ماده «تجر»).
بَیْعٌ: داد و ستد.
یَخَافُونَ: می ترسند (فعل مضارع از ماده «خوف»).
نتَقَلَّبُ: زیر و رو می شود (فعل مضارع از ماده «قلب» باب تفعل).
تجارت، کار مستمر و مداوم است؛ ولی بیع برای یک مرحله و به صورت گذرا است(2)به کسی که شغلش خرید و فروش باشد، تاجر می گویند؛ چون تجارت می کند؛ ولی کسی که به
ص: 103
صورت گذرا چیزی می خرد یا می فروشد می گوییم: فلانی معامله ای انجام داد. چه بسا افراد جامعه همه تاجر نباشند؛ ولی همه آنها معامله انجام می دهند. البته ذکر تجارت و بیع در آیه از باب مثال است و همه اشتغالات دنیایی را شامل می شود.
بنابراین معنای آیه چنین میشود:
آنها مردانی هستند که نه تنها کسب و کار مستمر، آنان را از خدا غافل نمی کند، بلکه تک تک معاملات و اشتغالات دیگر هم، ایشان را بی خبر و از یاد خدا غافل نمی کند.
با توجه به دو آیه قبل که آیه نور و جریان «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ...»(1) و آیه بعد که پاداش الهی به عمل احسن و فضل الهی مطرح شده است و همچنین با عنایت به کلام مولا امیرالمؤمنین(علیه السلام) در توصیف این گروه می توان گفت مصداق اصلی این رجال، امامان معصوم(علیهم السلام) هستند و غیر آنها خالی ازغفلت نیستند.(2)
در احوالات ائمه هدی آمده است که در یک شب، هزار رکعت نماز می خواندند و به خانه فقرا طعام می بردند و بذلهای فراوانی به ارباب حاجات داشتند و از خوف الهی آنقدر می گریستند که ضعف می کردند یا مدهوش می شدند. آنها پیوسته به خدا متوجه بودند و آنی غفلت نداشتند.
وقتی امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)این آیه را تلاوت کرد فرمود:
...و برای ذکر، اهلی است که از دنیای خود به جای هر چیز دیگری، ذکر را بر گزیدند؛ آن چنان که هیچ تجارت و بیعی ایشان را در طول زندگی از آن باز نمی دارد. ایشان همواره سایران را نیز بدان دعوت نموده و با تذکر کلمات و اندرزهایی که از محارم خدا نهی می کند، غافلان را اندرز می دهند. امر به قسط و عدل می کنند و خود قبل از هر کس فرمانبر آن چیزی هستند که به آن امر می کنند. از آنچه دیگران را نهی می کنند، باز می ایستند....(3)
ص: 104
از اوصاف مردان الهی، آن است که پیوسته از روز قیامت بیمناکند و با توجه به آیات دیگر قرآن (مثل سوره ق، 22:فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ: ما پرده را از جلو دیده ات برداشتیم) روشن میشود علت این که در روز قیامت، دلها و دیده ها دگرگون می شود، کنار رفتن پرده ها و آشکار شدن حقایق است. به همین دلیل به آن روز،(یَوْمَ تُبْلَی السَّرَائِرُ؛(1) روزی که اسرار پنهان آشکار می شود) گفته شده است.
1.بازار بیع و تجارت، مردان خدا را از ذکر و یاد خدا غافل نمی کند (رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَلَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ).(2)
2.تلاش اقتصادی، بدون یاد خدا پوچ است.(3) مهم تر آن که خودش زمینه برای غفلت از یاد خداست (لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَلَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ).
3. توجه و اعتقاد به صحنه های دشوار و سخت قیامت، از عوامل بازدارنده غفلت و گمراهی است (لَا تُلْهِیهِمْ... یَخَافُونَ یَوْمًا).(4)
4. مردان خدا، معاش را با معاد و یاد خدا را با یاد خلق خدا جمع کرده اند (رِجَالٌ.. عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاهِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاهِ).
5. قلب و چشم، اگر خدایی باشند، وسیله ای برای منقلب شدن و بصیرت و هدایت می شوند ( یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ).
ص: 105
(وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِی لَا یَرْجُونَ نِکَاحًا فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَهٍ ۖ وَأَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ ۗ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ)(1)
و بر زنان وانشسته که امید به ازدواج ندارند، گناهی نیست که لباس های خود را کنار بگذارند؛ بی آن که زینتی را ظاهر سازند. عفت ورزیدن برای آنان بهتر است و خدا شنوا و دانا است.
هر قانونی هر چند محکم و متین باشد، ممکن است به سبب شرایطی استثنائاتی داشته باشد و از این قاعده کلی، با حفظ شرایطی، به صورت محدود مستثنی شود.این قضیه در احکام الهی نیز وجود دارد؛ مثل حجاب که قانون محکم الهی است و برای برخی افراد استثنا شده است.
حکم حجاب زنان در قرآن از مسلمات است و هیچ گونه تردیدی در آن نیست. در این آیه یک مورد از حکم حجاب، استثنا شده است و آن، درباره پیره زنان است، البته مشروط به دو شرط.
قواعد: زنان بازنشسته که رغبتی به نکاح ندارد (جمع قاعده).
یَضَعْنَ:بر زمین می نهند (فعل مضارع از ماده «وضع»).
مُتَبَرِّجَاتٍ:ظاهرکنندگان زینت و آرایش (اسم فاعل از ماده «برج» باب تفعل).
ص: 106
جمله «اللَّاتِی لَا یَرْجُونَ نِکَاحًا» وصف توضیحی برای کلمه «قواعد» است، یعنی زنی که به سبب پیری و سالخوردگی کسی میل به او نمی کند یا زنی که از حیض یائسه شده باشد و از ازدواج و زناشویی نامید است؛(1) فقط برای این گروه حجاب و پوشش اسلامی واجب نیست و خداوند، حکم حجاب را از اینها برداشته و برایشان آسان گرفته و فرموده است: (فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ ؛ گناهی بر آنان نیست که لباس (رویین) خود را بر زمین بگذارند.)البته نه به صورت مطلق؛ بلکه در صورتی که کرشمه و تبرج و آرایش نداشته باشند.
طبق حدیثی از امام صادق(علیه السلام) مراد، کنار گذاشتن روسری و روپوش (چادر) است(2) که از آن به (جلباب و خمار) تعبیر شده است. در آیه قبل نیز مراد از (تضعون ثیابکم) درآوردن لباس هایی بود که در بیرون می پوشند، نه تمام لباس ها. این مطلب مهم از جمله بعدی که نفی آرایش و زینت است، (غَیْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَهٍ ) نیز استفاده میشود.
برای این استثنا (حکم حجاب زنان سالخورده) دو شرط وجود دارد:
الف. به سن و سالی برسند که معمولا امیدی به ازدواج ندارند و به تعبیر دیگر جاذبه جنسی را کاملا از دست داده باشند؛
ب. پس از برداشتن حجاب خود را زینت نکنند (غَیْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَهٍ ).
روشن است با این دو قید، مفاسد کشف حجاب در مورد آنان وجود نخواهد داشت و به همین دلیل، اسلام این حکم را از آنان برداشته است.(3)
از آیات قرآن استفاده می شود که در مسأله حجاب، فلسفه این است که زن موجب تحریک دیگران و برانگیختن شهوت نباشد؛ زیرا خداوند حجاب و پوشش را مقابل چند گروه لازم نمیداند:
ص: 107
الف.(غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَهِ)(1) (کسی که شهوتی ندارد)؛
ب.(أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَی عَوْرَاتِ النِّسَاءِ) (2)(بچه ای که از مسائل شهوت چیزی نمیداند).
ج.(وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِی لَا یَرْجُونَ نِکَاحًا )(3)(زنان از کار افتاده ای که امید ازدواج ندارند).
بنابراین، فلسفه حجاب بر محور تحریک هیجانات جنسی خارج از حدود دور می زند.(4)
در ذیل آیه می فرماید: اگر آنها عفت داشته و خویشتن را بپوشانند برای آنان بهتر است. این جمله، کنایه از خود پوشی است؛ چرا که از نظر اسلام، هر قدر زن جانب عفاف و حجاب را رعایت کند، پسندیده تر و به تقوا و پاکی نزدیک تر است و به نفع خود او است.(5)
ممکن است بعضی از این آزادی حساب شده و مشروع سوء استفاده کنند و احیانا به رفتارهای نامناسب برای اهداف شیطانی بپردازند یا در دل افکار آلوده ای داشته باشند؛ لذا در پایان آیه با یک اخطار می فرماید: «والله سمیع علیم؛ خداوند، شنوا و دانا است»(6).
به گفته علامه طباطبائی، جمله پایانی تعلیل حکمی است که تشریع کرده، یعنی خدا شنوا است آنچه را که زنان به فطرت خود درخواستش را دارند و دانا است به احکامی که به آن محتاجند.
1.اصل مسأله حجاب از احکام ثابت و ضروری اسلام است.
2. کیفیت حجاب، باید براساس عدم تحریک تمایلات جنسی تنظیم شود.
3. آرایش و زینت و تبرج و کرشمه زنان، فقط برای همسر و شوهر خود، نه تنها جایز بلکه گاهی واجب است.
4. خودآرایی و رنگ و عطر زدن برای نامحرمان و غیر شوهر حرام است و ممنوع
5. حکم این آیه، شامل همه پیرزنان نمی شود؛ چون بعضی سرحال هستند و رغبت به
ص: 108
ازدواج دارند.(1)
6. حکم این آیه، یک حکم الزامی و اجباری نیست؛ بلکه حکم جوازی است و اگر عفیف باشند، بهتر است؛ چون احتمال لغزش و گناه - هر چند به صورت نادر - وجود دارد.(2)
1. قوانین اسلام، مطابق واقعیت ها و ضرورت ها و نیازها و تواناییهای اجتماعی و فردی است (وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِی لَا یَرْجُونَ نِکَاحًا فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ)(3)
2. جایی که آرایش و نشان دادن زینت برای پیرزنان ممنوع باشد، تکلیف دختران و زنان جوان معلوم است (غَیْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَهٍ ۖ).
3. حجاب به نفع زنان است؛ چون سبب صیانت و حفاظت آنان است، نه محدودیت آنها (وَأَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ). (4)
4. همراه آزادی، هشدار لازم است و همراه هر حکم، استثنایی نیز شاید باشد؛ لذا باید دقت بیشتری کرد (وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ ..... وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ). (5)
ص: 109
(لا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضًا ۚ قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنْکُمْ لِوَاذًا ۚ فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَهٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ)(1)
خواندن این پیامبر را میان خود مانند فراخواندن بعضی از شما از بعضی دیگر قرار ندهید. خدا کسانی از شما را که [احیانا با پنهان شدن پشت دیگران آهسته از نزد او بیرون می روند، می شناسد. پس باید آنان که از امر او سرپیچی می کنند، بر حذر باشند از این که بلایی به ایشان برسد یا عذابی دردآور آنها رابگیرد.
از عوامل ثبات و دوام خانواده، جامعه و نهادهای دیگر، این است که:
الف. رهبر و سرپرستی لایق و امین داشته باشد؛
ب. شخصیت و جایگاهرهبران و بزرگان مکتب حفظ شود؛
ج. خوبان، تشویق و بدان و قانون شکنان، تهدید شوند، تا مایه عبرت دیگران شود. در این آیه به این اصول اشاره شده است.
دُعَاءَ:خواندن و حاجت خواستن (مصدر از ماده «دعو»).
یَتَسَلَّلُونَ: مخفیانه فرار می کنند (فعل مضارع از ماده «سلل» باب تفعل).
لوَاذًا: پناه بردن، مخفی شدن. (مصدر از ماده «لوذ»).
فلْیَحْذَرِ: باید بترسد (فعل امر از ماده «حذر»).
فِتْنَهٌ:بلا و گرفتاری از ماده «فتن»).
یُصِیبَ:می رسد (فعل مضارع از ماده «صوب» باب افعال).
ص: 110
در معنای «دعاء الرسول» چند احتمال وجود دارد، از جمله:
الف. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)و حتی جانشینان آن حضرت را مثل دیگران (با اسم و کنیه) صدا نکنید؛ بلکه با احترام و ادب بیشتری باشد.
ب. دعای پیامبر(صلی الله علیه وآله) و نفرین او مستجاب است، مواظب باشید.
ج. اگر پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) ایا شما را به کاری، مثل رفتن به جبهه یا ایمان و عمل صالح پایک موضوع مهم دینی (نماز) دعوت کرد، حتما اطاعت کنید و دعوت او را ساده نگیرید؛ چرا که فرمانش فرمان خدا و دعوتش دعوت پروردگار است. در ذیل آیه نیز هشداری شدید برای مخالفان امر حضرت صادر شده است (أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَهٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ). علاوه بر این، آیه قبل که درباره اجازه خواستن از رسول خدا در تخلف از امر اجتماعی است، مؤید این احتمال است.(1)
مسلمان یعنی تسلیم محض برابر خدا و چون اطاعت رسول خدا و ائمه هدی (علیهم السلام) اطاعت خدا است، بهترین راه احترام، اطاعت و پیروی علمی و عملی از دستورات آن ها است.
بعضی ها در ایام خوشی و راحتی، حضور فعال و چشمگیر دارند؛ اما ایام جنگ و سختی و مبارزه به کناری رفته و به اصطلاح قرآن خود را پشت سر دیگری پنهان کرده و مخفیانه از معرکه خارج می شوند.
( یَتَسَلَّلُونَ مِنْکُمْ لِوَاذًا)، یعنی خدای(سبحان وتعالی) از میان شما کسانی را که از بین مردم با حیله و تزویر بیرون می شوند . در حالی که به غیر خود پناهنده میشوند و به این وسیله خود را پنهان می کنند و هیچ اعتنایی به دعوت رسول ندارند - میشناسد. (2)
کار زشت، حتما مجازات دارد. چون هر عمل، عکس العملی دارد و این، قانون طبیعت است. مخالفت های آشکار و پنهان برابر فرمان پیامبر، مجازات دردناکی در دنیا و آخرت دارد.
ص: 111
(فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ ... أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَهٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ).
چون هدایت در اطاعت است. پس ضلالت و گمراهی نیز در نافرمانی و پشت گوش انداختن ها است.
منظور از فتنه در این آیه، شاید همان بلاهای اجتماعی تفرقهو نابسامانی های روحی و روانی باشد که موجب شکست و هرج و مرج در اجتماع مسلمین است یا به معنای بلای نفاق که در قلب انسان آشکار می شود و در نهایت اثرات فوق، بر آن مترتب می گردد.
به هر حال، فتنه مفهوم وسیعی دارد که همه این امور و غیر اینها را شامل میشود؛ همان گونه که عذاب الیم ممکن است عذاب دنیا یا آخرت یا هر دو را در بر گیرد.(1) پس برای رهایی از این فتنه ها و بلاها، راهی جز احترام و اطاعت از دستورات انبیا و امامان نیست.
1. دستورات و دعوت های رهبران الهی را مانند فراخوانی دیگران ساده ندانیم (لا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ...).(2)
2. حفظ حریم رهبران الهی و ترس از مخالفت آنها، امری ضروری است (لا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ ...فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ).(3)
3. عمل زشت بندگان (منافقان) اگر از مردم پنهان بماند، از خدا هرگز پنهان نخواهد شد( قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ ...).
4. مخالفت فرمان خدا، نه تنها عاقبت خوبی ندارد، بلکه فتنه دنیایی یا کیفر آخرتی هم دارد( فِتْنَهٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ).
. شانه خالی کردن از مسؤولیت، عذابش دردناک است (یَتَسَلَّلُونَ مِنْکُمْ لِوَاذًا... یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ).(4)
ص: 112
(وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا)(1)
و این رسول گوید: «پروردگارا! همانا قوم من، این قرآن را مهجور گذاشتند».
قرآن، کتاب هدایت، وسیله نجات، عامل پیروزی و پیشرفت است. قرآن، چراغی است که خاموشی نمی پذیرد و گنجینه ای است که گوهرهای، آن پایان ناپذیر می باشد. قرآن کریم، خود را چنین توصیف می کند:
قرآن، موعظه ای است از جانب پروردگارتان و شفای آنچه در سینه ها است و هدایتگر و رحمت برای مؤمنان است.(2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
زمانی که فتنه ها همانند پاره های شب ظلمانی شما را فرا گرفت، بر شما باد به قرآن همانا قرآن، شفاعت کننده ای است که شفاعتش پذیرفته می شود و پیامداری است که صداقتش ثابت است. کسی که قرآن را راهنمای خویش قرار دهد، او را به بهشت رهنمون خواهد
شد و کسی که آن را پشت سر خود قرار دهد، او را به جهنم سوق خواهد داد.(3)
با این همه، آنچنان که شایسته و بایسته مقام قرآن بود، به آن توجه نشده و بین مردم، مهجور مانده است.
قال: گفت (فعل ماضی از ماده «قول»).
اتَّخَذُوا: گرفتند (فعل ماضی از ماده «أخذ» باب افتعال).
ص: 113
مَهْجُورًا: رها شده، کنار زده شده، متروک (اسم مفعول از ماده «هجر»).
پیامبر(صلی الله علیه وآله) چون «رحمه للعالمین» است به پروردگار متعال گلایه می کند که «پروردگارا! قوم من، این قرآن را رها کردند». این سخن و گلایه پیامبر(صلی الله علیه وآله)از همه مسلمانانی است که قرآن را به دست فراموشی سپرده اند. هم اکنون اگر به بسیاری از کشورهای اسلامی - به ویژه آنها که زیر سلطه فرهنگی شرق و غرب زندگی می کنند به نظر بیفکنیم، می بینیم قرآن در میان آنها به صورت یک کتاب تشریفاتی در آمده است. تنها الفاظش را با صدای جالب قرائت می کنند و در کاشی کاری های مساجد در جایگاه هنر معماری است، برای افتتاح خانه نویا حفظ مسافر و شفای بیماران و حداکثر برای تلاوت و بردن ثواب از آن استفاده می کنند؛ لذا امروز هم پیامبر(صلی الله علیه وآله) تو فریاد می زند: خدایا قوم من قرآن را مهجور داشتند؛ مهجور از نظر مغز و محتوا، متروک از نظر اندیشه و تفکر و متروک از نظر برنامه های سازنده اش.(1)
مهجوریت قرآن، تنها به این نیست که قرآن را انکار کرده یا به کلی آن را کنار گذاشت؛ بلکه اگر یک آیه یا یک سوره یا بخشهایی از آن ترک شود، «هجر» صدق می کند؛ بنابراین، کار، بسیار مشکل است. باید تلاشی همه جانبه به کار ببریم، تا قرآن را از مهجوریت در آوریم و آن را در همه ابعاد زندگی محور علمی و عملی خود قرار دهیم، تا رضایت پیامبر عزیز(صلی الله علیه وآله) او راجلب کنیم.
نخواندن قرآن، ترجیح غیر قرآن بر قرآن، محور قرار ندادن آن، تدبر نکردن در آن، تعلیم ندادنش به دیگران و عمل نکردن به آن، از مصادیق مهجور کردن قرآن است. حتی کسی که قرآن را فراگیرد، ولی آن را کنار گذارد و به آن نگاه نکند و تعهدی نداشته باشد، او نیز قرآن را مهجور قرار داده است.(2)
1. در صحنه قیامت، یکی از شاکیان، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)است (وَقَالَ الرَّسُولُ).
ص: 114
2. تلاوت ظاهری قرآن کافی نیست، بلکه مهجوریت زدایی لازم است ( مَهْجُورًا).(1)
3. مهجوریت قرآن و گلایه پیامبر(صلی الله علیه و آله)و مسؤولیت ما قطعی است («قال» فعل ماضی و نشانه حتمی بودن است). (2)
4. قرآن، کتابی است با عظمت و مؤمنان، وظیفه دار حراست از حرمت و منزلت آن هستند (وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا). (3)
ص: 115
(فَلَا تطِعِ الْکَافِرِینَ وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا کَبِیرًا) (1)
پس کافران را اطاعت مکن و به وسیله این (قرآن)، با آنان مبارزه و جهاد کن؛ جهادی بزرگ.
قرآن کریم، همواره با جریان کفر و شرک مبارزه کرده و اطاعت از کافران و تن دادن به خواسته های کفرآمیز آنها را حرام می داند و به پیامبر سفارش می کند در راه احیای معارف دین و مبارزه فرهنگی و تبلیغی با کفار و مشرکان، جهاد بزرگ علمی بنما. در این راه، سفارش می کند که قرآن کریم، محور اصلی این برنامه ها باشد.
لَا تطِعِ : اطاعت نکن (فعل مضارع مجزوم به «لا» ناهیه از ماده «طوع»، باب افعال).
جاهد: جهاد کن (فعل امر از ماده «جهد»، باب مفاعله).
کَبِیرًا: بزرگ (صفت).
این آیه شریفه، اطاعت از کافران را تحریم کرده و به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) سفارش می کند از کافران اطاعت مکن (فَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ )، در هیچ قدم، راه سازش با انحرافات آنها را پیشمگیر که سازشکاری با منحرفان، آفت دعوت به سوی خدا است. برابر آنها محکم بایست و در اصلاح آنها بکوش، و مراقب باش هیچ گاه تسلیم هوسها و خرافات آنها نشوی.
ص: 116
فکری در این آیه، جهاد فکری به وسیله قرآن (جَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا کَبِیرًا) زمینه حفظ استقلال سیاسی(َفلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ ) دانسته شده است. یعنی تا تلاش بزرگ فکری و تبلیغی صورت نگیرد و از این جهت، پایه ها مستقر نگردد، حفظ استقلال سیاسی نیز میسور نخواهد بود.
جهاد، در معانی گوناگونی به کار رفته است:
الف. به معنای جنگ با کفار و مشرکان که یکی از فروع دین به شمار می رود و به آن، جهاد اصغر می گویند.
ب. جهاد با نفس که به آن، جهاد اکبر می گویند.
ج. جهاد علمی و تبلیغی که جهاد کبیر است. این، جهادی است که همه ابعاد روح و فکر را در بر می گیرد و جنبه های مادی و معنوی را شامل می شود. منظور از جهاد در این آیه، جهاد فکری و فرهنگی و تبلیغاتی است؛ نه جهاد مسلحانه؛ چرا که این سوره مکی است و می دانیم دستور جهاد مسلحانه، در مکه نازل نشده بود. به گفته مرحوم طبرسی در مجمع البیان این آیه، دلیل روشنی است بر این که جهاد فکری و تبلیغاتی برابر وسوسه های گمراهان و دشمنان حق، از بزرگترین جهادها است. حتی ممکن است حدیث معروف پیامبر(صلی الله علیه وآله) : «رجعنا من الجهاد الأصغر الی الجهاد الأکبر (1)؛ مااز جهاد کوچک به سوی جهاد بزرگ بازگشتیم» به همین جهاد و عظمت کار دانشمندان و علما در تبلیغ دین اشاره داشته باشد. (2)
1. سازش با کفار ممنوع است. هر گونه تقاضای انحرافی کفار را با قاطعیت رد کنید. (فَلَا تُطِعِ )
2. زمانی می توانید برابر کفار، مستقل و مقاوم و با صلابت باشید که متمرکز باشید (وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِی کُلِّ قَرْیَهٍ نَذِیرًا فَلَا تُطِعِ )؛ یعنی اکنون که رهبری در وجود یک پیامبر متمرکز است، شما نیرومندید؛ پس سازش نکنید.
3. پیروی نکردن از کار، کافی نیست؛ بلکه جهاد لازم است، آن هم جهادی بزرگ و همه
ص: 117
جانبه ( فَلَا تطِعِ ... وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا کَبِیرًا).
4. قرآن، بهترین ابزار جهاد علمی و فرهنگی و نیرومندترین وسیله بحث و احتجاج با دشمنان اسلام است (جَاهِدْهُمْ بِهِ). (1)
5. برای حفظ استقلال از جنبه های مختلف سیاسی و اجتماعی، جهاد بزرگ فکری لازم است. (فَلَا تطِعِ الْکَافِرِینَ وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا کَبِیرًا).
6. مبارزه با جریان کفر و شرک، کاری است سخت که تلاش گسترده و طاقت فرسا را می طلبد (فَلَا تطِعِ الْکَافِرِینَ وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا کَبِیرًا).(2)
ص: 118
(وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّهَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا)(1)
و آنان که می گویند: پروردگارا! به ما از ناحیه همسران و نسل هایمان مایه روشنی چشم عطا کن و ما را پیشوای تقواپیشگان قرار ده.
در آیات 63 تا 74 این سوره، صفات ویژه بندگان خاص پروردگار با عنوان «عباد الرحمن» بیان شده است. این آیات، دوازده صفت از صفات ویژه آنان را بیان می کند که بعضی، به جنبه های اعتقادی ارتباط دارند، برخی اخلاقی، پارهای اجتماعی و قسمتی جنبه فردی دارد. می توان گفت این صفات، مجموعه ای از والاترین ارزش های انسانی است.
در این آیه، به اهداف عبادالرحمن درباره خانواده خود اشاره شده است.
هَبْ: عطا کن (فعل امر از ماده «وهب»).
قُرَّهَ:روشنی(جمع عین).
أَعْیُنٍ: چشمها (جمع «عین»).
ذُرِّیَّاتِ: فرزندان، نسل (جمع «ذریه»).
دعا، علاوه بر آن که استمرار از مبدأ هستی و تأمین کننده تکیه گاهی محکم و زوال ناپذیر برای انسان است، ترسیم کننده اهداف بزرگ و آرمان های بلند برای زندگی انسان است؛ از جمله در این آیه، آرمان های بلند عباد الرحمن را در عرصه خانواده مطرح می سازد؛ از این رو
ص: 119
در آیات قرآن و روایات معصومان (علیهم السلام) به مسأله دعا اهمیت زیادی داده شده است:
در حدیثی از پیغمبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) آمده است:
«الدعاء سلاح المؤمن، و عمود الدین، و نور السماوات و الارض؛ دعا، سلاح مؤمن و ستون دین و نور آسمانها و زمین است».(1)
در حدیث دیگری می خوانیم:
«الدعاء مفاتیح النجاح، و مقالید الفلاح، و خیر الدعاء ما صدر عن صدر نقی و قلب تقی »
دعا، کلید پیروزی و مفتاح رستگاری است و بهترین دعا، دعایی است که از سینه پاک و قلب پرهیزگار برخیزد.(2)
دعا، آداب فراوانی دارد؛ از جمله آنها خواندن خداوند بانام مقدس «رب» است. در 72 مورد، کلمه «ربنا» (به فتح باء) که عمده آن، برای دعا به درگاه خداوند است، در آغاز دعا آمده است. این آمار، نشان دهنده اهمیت تکیه بر این اسم در دعا است.
موضوع تربیت فرزند و رابطه همسران و وظیفه پدران و مادران برابر کودکان خود، از مهم ترین مسائلی است که قرآن، بر آن تکیه کرده است. در این آیه نیز دعا برای همسر و فرزندان، مورد توجه قرار گرفته و آن را از صفات بندگان ویژه خدا میداند. مسلما چنین افرادی، آنچه در توان دارند، در تربیت فرزندان و همسران و آشنایی آنها به اصول و فروع اسلام و راههای حق و عدالت، فروگذار نمی کنند. دعا در این مسیر، ترسیم کننده اهداف بزرگ و حرکت آفرین در آن مسیر است. این افراد، علاوه بر آن که دست به دامن لطف پروردگار می زنند، دعا می کنند و دعا در این مسیر دشوار، یاری کننده و تسهیل کننده برای رسیدن به مقاصد می باشد.
یکی از اوصاف برجسته بندگان خالص خدا، این است که دارای همتی بلند هستند. آنها، هرگز به این قانع نیستند که خود راه حق را بپیمایند، بلکه همتشان آنچنان والا است که می خواهند امام و پیشوای جمیعت مؤمنان باشند و دیگران را نیز به این راه فرا بخوانند.
ص: 120
آن ها، چون زاهدان گوشه گیر و منزوی، تنها گلیم خویش را از آب بیرون نمی کشند؛ بلکه سعیشان این است که دیگران را دریابند؛ لذا در پایان آیه می فرماید: «آنها کسانی هستند که می گویند: (وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا).(1)
1. انسان، باید برابر همسر و فرزند و نسل خود متعهد باشد و برای عاقبت نیکوی آنها تلاش و دعا کند (رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا).
2. در تربیت، علاوه بر علم و تلاش، باید از خدا نیز کمک خواست. (رَبَّنَا هَبْ لَنَا).
3. فرزند صالح، نور چشم است (قُرَّهَ أَعْیُنٍ).
4. تشکیل خانواده و داشتن همسر و فرزند و دعا برای به دست آوردن آنها، مورد توجه اسلام است (رَبَّنَا هَبْ لَنَا). 5
5. در دست گرفتن مدیریت جامعه، آرزوی عباد الرحمن است، زیرا عهده دار شدن امامت و رهبری متقین، ارزش است (وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا).
6. در دعا، به حداقل بسنده نکنید و بلند همت باشید.(وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا).؛ یعنی: «خدایا! ما را در رسیدن به کمال، رهبر متقین قرار ده»، نه آن که فقط از متقین باشیم.(2)
7. خانواده ای مطلوب است که همسر و فرزندان در آن خانواده، موجب روشنی چشم و آرامش دل باشند. (هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّهَ أَعْیُنٍ).
ص: 121
(قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ)(1)
[فرعون]گفت: «اگر معبودی جز من اختیار کنی، حتما تو را از زندانیان قرا می دهم».
یکی از قصه هایی که در قرآن تکرار شده، قصه حضرت موسی و برخورد او با فرعون است. در آیات قبل، به اولین مأموریت موسی برای هدایت فرعون و نجات قومش و گفت وگوی آنها اشاره شده است؛ او که از نسبت های ناروایی چون جنون و ساحری نهراسیده و پاسخهای محکمی به فرعون داده است. در نهایت نیز فرعون که از مقابله منطقی ناتوان شد و احساس خطر کرد، پیامبر خدا را تهدید نمود. این عصبانیت او، نشانگر اشتباه بزرگ او بود او خود را تنها معبود مورد ستایش می دانست؛ لذا راهی جز تصدیق یا تهدید نداشت. حال در این آیه، به علت تهدید و نوع آن، پرداخته شده است که به بررسی آن می پردازیم.
اتَّخَذْتَ: گرفتی [اختیار کردی] (فعل ماضی از ماده «ذ» باب افتعال).
لَأَجْعَلَنَّ: حتما قرار میدهم (فعل مضارع از ماده «جعل»).
مَسْجُونِینَ:زندانیان (اسم مفعول از ماده «سجن»).
از فرهنگ قرآن و تاریخ انبیا و رهبران گذشته، استفاده می شود که دشمنان دین حق، برای سرکوبی مسلمانان و مبارزه با مکتب های الهی، هیچ گاه ساکت ننشسته اند. در عین حال،
ص: 122
مشغول تبلیغات مسموم و هدفدار برای تضعیف رهبران دینی می باشند. حتی نه تنها موسی را بلکه پیغمبر ما را نیز مورد هدف و هجوم قرار دادند و به او نسبت جنون، شاعر، تروریست و قاتل داده و در جهان تکنولوژی امروز، با ابزار پیشرفته به میدان جنگ آمده اند که هوشیاری و بیداری مسلمین را می طلبد.
دشمنان اگر نتوانند رهبر را تضعیف کنند، به تضعیف مکتب می پردازند و مکتب اسلام را مکتبی سختگیر و خشونت بار و مخرب و زیانبار معرفی می کنند، در این باره، نه تنها خودشان با تولید و ترویج فیلم، کتاب، نشریه و برنامه های ماهواره ای و سایت و سی دی به
دشمنی می پردازند، بلکه از برنامه های ما مسلمانان نیز سوء استفاده می کنند و با تلاش فراوان، می خواهند همه درخشندگی ها و خوبی ها را انکار و همه ضعف ها و سستی ها را نتیجه مکتب بدانند. گاهی چنان فعالیت و فرهنگ سازی می کنند که ما نیز باور و اقرار کنیم همه بدبختی های ما از اسلام است.
هنگامی که موسی با لحن قاطع و کوبنده ای سخنان فرعون را پاسخ گفت و فرعون از ایننظر درمانده شد، سیر کلام را تغییر داد و از موسی پرسید: پروردگار عالمیان کیست؟». موسی در جواب، او را متوجه آیات آفاقی کرد و گفت: «او، پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان این دو قرار گرفته می باشد؛ اگر شما راه یقین می پویید»؛(1) اما چون فرعون با این بیان محکم معلم بزرگ آسمانی، از خواب بیدار نشد، باز به استهزا ادامه داد و از روش دیرینه مستکبران مغرور پیروی کرد و به اطرافیان خود گفت: «آیا نمی شنوید این مرد چه می گوید؟».
در آیات بعد، می بینیم فرعون به خیره سری ادامه داده و از مرحله استهزا و سخریه پا را فراتر نهاده و نسبت جنون و دیوانگی به موسی داد؛ همان نسبتی که همه جباران تاریخ برای مصلحان الهی به کار می برند. در نهایت نیز آن هنگام که از رویارویی با آن فرستاده خدا درمانده شد، حضرت موسی را تهدید کرد و گفت: من این سخنان تو را نمی فهمم همین قدر می دانم که یک اله و معبود بزرگ وجود دارد و آن، منم. هر کس غیر از این
ص: 123
بگوید، محکوم به مرگ یا زندان مرگ آفرین است.
از داستان موسی و فرعون می توان نتیجه گرفت که فرعونیان، در اندیشه خاموش ساختن افراد بیدار و مردان خدا هستند؛ اما رسولان الهی، راه را برای نواندیشی و گفت و گوو روشنگری بیشتر برای اصلاح جامعه می گشایند. زورمداران، همیشه گورستانی سرد و خاموش و انسانهای مطیع و ساکت برابر ظلم می خواهند؛ اما پیغمبران و دانشوران و روشنگران، همواره جامعه ای باز و فضایی مساعد برای گفت و گو و بیان آزاد انه دیدگاه ها را می خواهند، تا مردم، حق را بشناسند و آن گاه برگزینند؛ لذا تقلید در اصول دین جایز نیست؛ بلکه تحقیق و تفکر و اقامه دلیل و برهان در آن، لازم و ضروری است.(1)
در واقع، فرعون با این تهدید ظالمانه و سخن تند، می خواست موسی را خاموش کند؛ چرا که ادامه این بحثها سبب بیداری مردم می شد و برای جباران، چیزی خطرناک تر از بیداری و هوشیاری مردم نیست.
1.فرعون، مدعی الوهیت یگانه خویش بود. متکبران و ظالمان هم می خواهند معبود و مسجودی غیر از خودشان نباشد و یکه تاز میدان شوند(2) (قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَیْرِی).
2. رهبران دینی، باید آماده پذیرش سختیها باشند؛ چون تهدید و ارعاب، حربه طاغوتها است (لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ).
3. فقدان آزادی بیان و عقیده و حاکمیت خفقان و خشونت و زندان های مخوف، از ویژگیهالی نظام های غیر دینی است (قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ).
ص: 124
(رَبِّ هَبْ لِی حُکْمًا وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ)(1)
پروردگارا! به من حکمت ببخش و مرا به شایستگان ملحق کن.
بدون شک، دعا به درگاه خداوند، کارسازترین راه برای رسیدن به اهداف است. البته دعای هر کس، مناسب با سطح بینش او است. هر مقدار بینش عمیق تر باشد، خواسته هایش نیز اصولی تر و کار آمدتر است. قرآن مجید، در آیات متعددی دعای انبیای الهی را نقل کرده است که حاوی بهترین، جامع ترین و کامل ترین خواسته ها از خداوند است. در این مجموعه، دعاهای حضرت ابراهیم(علیه السلام) جایگاه ویژه ای دارد که بسیار قابل توجه است. از جمله دعاهای آن حضرت، آیه مورد بحث است که آن را مرور خواهیم کرد.
هَبْ: عطا کن (فعل امر از ماده «وهب »).
حُکْمًا: علم و دانش
أَلْحِقْن: ملحق کن (فعل امر از ماده «لحق» باب افعال).
قبل از داستان حضرت ابراهیم(علیه السلام)، داستان حضرت موسی(علیه السلام)آمده است که در آن، حدود پانزده بار کلمه «رب» تکرار شده است. کلمه «رب» به معنای پروردگار، در کل قرآن 969 بار تکرار شده است که نوعی توجه دادن به ذات اقدس ربوبی است و نباید در دعاها از آن
ص: 125
غافل شد.
حضرت ابراهیم، ابتدا می فرماید: «فانهم عدو لی إلا رب العالمین»؛ همه آنها دشمن من هستند، مگر پروردگار عالمیان. سپس شروع می کند به شمارش نعمت هایی که خدا به او عنایت کرده است که عمده آنها هدایت و آفرینش و معاد است. آن حضرت، درخواست ها و دعایش را با کلمه «رب» آغاز می کند. گویی پس از دعوت آن قوم گمراه به سوی پروردگار و بیان جلوه های ربوبیت او در عالم هستی، یکباره از آنها بریده و رو به درگاه خدا می آورد و هر چه می خواهد، از او می خواهد، تا به قوم بت پرست نشان دهد هر چه برای دنیا و آخرت می خواهید، باید از او بخواهید. این، در ضمن تاکید دیگری است بر ربوبیت مطلق خداوند.(1)
این که مراد از «حکما»، حکمت و دانش است یا حکم و حکومت، هر دو ممکن است؛ ولی شاید نکته ای که در حکم آمده است، از حکمت مهم تر باشد و آن، عبارت است از آگاهی توام با آمادگی برای اجرای حق که از جمله آن، قدرت بر داوری صحیح است.قرآن می فرماید: ما به حضرت لقمان حکمت دادیم.(2) در جای دیگر از حکمت، به «خیر کثیر» تعبیر شده است.(3)
حضرت ابراهیم نیز از خداوند می خواهد مقام حکم را به او عطا کند. این مقام، حاصل نمی شود، مگر با شناخت خداوند و معرفت درونی به آن ذات مقدس؛ در نتیجه مراد از حکم، کمال در علم و عمل است که برای خلافت حق و ریاست خلق است که شخص صالح از خدا درخواست کرده است، تا با آن بتواند جانشین شایسته ای برای خدا بر خلقش باشد؛ چرا که هیچ عملی بدون شناخت صحیح و عمیق که همراه حاکمیت باشد، مقدور نیست.
بهترین و گرامی ترین صالحان، پیغمبران هستند ک ه حضرت ابراهیم(علیه السلام) در ادامه دعایش، می فرماید: «وألحقنی بالصالحین؛(4) مرا به صالحان ملحق کن».
ص: 126
راستی با این که او از پیغمبران اولوالعزم بود، چرا از خداوند چنین تقاضایی می کند؛ مگر او از صالحان نبود؟
شاید بدین سبب باشد که نه حکمت، دارای حد معینی است و نه صالح بودن، حد و مرز پایانی دارد؛ پس باید بکوشیم همیشه به آن حدی که در آن هستیم، هر چند که بالا و مهم باشد قانع نباشیم و پیوسته از خداوند، هم افزایش آن را بخواهیم و هم استقامت و مداومت آن را؛ چرا که انسان، هر لحظه ممکن است بلغزد و توفیقات، از او سلب شود.
حال ببینیم مراد از «صالحان» چه کسانی هستند؟ قطعاشایسته ترین انسان ها، را صالحان گویند و این ها هم در علم و عمل، هم در اخلاق ستوده و هم در ترک زشتی ها در اوج هستند. در روایات هم بدین مطلب تصریح شده است و حضرت ابراهیم از خدا خواست که به اینها ملحق شود.
1. لزوم استمداد انسان از خداوند، در میدان عقیده و عمل (رَبِّ هَبْ لِی حُکْمًا وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ).(1)
2. در رسیدن به کمالات، از خدا با نام «رب» استمداد جوییم(رَبِّ هَبْ لِی...).(2)
3. حکمت و بینش همراه عمل، هدیه ای الهی است (َهبْ لِی حُکْمًا).(3)
4. حکمت و شناخت و بینش، بر عمل مقدم است؛ ولی از آن، جدا نیست (هَبْ لِی حُکْمًا وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ). (4)
ص: 127
(یَوْمَ لَا یَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ)(1)
روزی که هیچ مال و فرزندی سود نمی دهد؛ مگر کسی که با قلبی سالم در پیشگاه خدا حاضر شود.
یکی از روزهای سخت و طاقت فرسا، طبق وعده قرآن کریم، روزی است که برای حسابرسی برانگیخته خواهیم شد. از آن روز، با تعبیراتی چون یوم الحسره والندامه، یوم التغابن، یوم القیامه، یوم البعث، یوم الحساب و ... یاد شده است.
براستی روزی که در آن، ثروت های ظاهری و قدرت های مادی، سودی برای صاحبش ندارد، تدبیر چیست؟ ره توشه اش کدام است؟ در آن روز، ملاک سعادت و عامل نجات انسانها چیست؟ در تفسیر این آیه، به پاسخ این پرسش ها خواهیم پرداخت.
لَا یَنْفَعُ: سود نمی دهد (فعل مضارع منفی از ماده «نفع»).
بنُونَ:فرزندان، پسران (جمع ابن).
سَلِیمٍ: سالم، در امان از آفات ظاهری و باطنی (صفت مشبهه از ماده «سلم»).
از دعای حضرت ابراهیم خلیل(علیه السلام) معلوم می شود که روز قیامت، روز رسوایی و روز بیچارگی و درماندگی انسان ها است و آن روز، هر انسان، به یاری خدا نیازمند است؛ چون حضرتش با آن مقام نبوت و اوج بندگی، با تمام وجود، مقابل پروردگار خویش با تضرع و خشوع دعا می کند که «وَلَا تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ»؛(2) روزی که مردم، برانگیخته می شوند، مرا رسوا مساز» و به سبب لغزش هایم مرا نکوهش مکن. سپس روز رستاخیز عظیم را چنین ترسیم و تصویر می کند و می فرماید: «همان روز سرنوشت سازی که نه دارایی های بسیار، برای انسان سودی دارد، و نه فرزندان بیشمار».
ص: 128
در دنیای مادی، رابطه مال و فرزندان بایاری و کمک کردن، رابطه ای ملموس و محسوس است. و این رابطه خیالی، فقط در نظام اجتماعی بشر معتبر است و روز قیامت، چنین اعتبار و رابطه ای نیست.
اموال دنیایی، وسیله ای هستند برای رسیدن به مقاصد زندگی. همچنین فرزندان، وسیله اند برای رسیدن به اهداف و تأمین نیازها، پس مال و فرزندان، عمده چیزی است که آدمی در دنیا به آن اعتماد می کند و بدان دل می بندد؛ در نتیجه سود نداشتن این دو در قیامت، کنایه از سود نداشتن هیچ سببی از اسباب اعتباری و قراردادی دنیا از جمله علم، صنعت، جمال و مانند آنها است؛(1) پس در این جمله، سود داشتن مال و فرزندان، در روز قیامت، به کلی نفی شده است.
در این آیه شریف، آمده است که مال و فرزند، برای قیامت انسان هیچ فایده ای ندارد. از طرفی در روایات می خوانیم: انفاق مال و صدقه جاریه یا فرزند صالحی که برای والدین دعا کند، برای قیامت انسان مفید هستند. ببینیم رابطه این آیه با روایات چگونه است؟ پاسخ این است که مراد آیه، مال و فرزندی است که در مسیر الهی قرار نگیرد و در راه شیطان و انجام گناه، مورد استفاده قرار گیرد، اما در صورتی که در راه اطاعت فرمان پروردگار قرار گیرد، نه تنها سرمایه مادی نخواهد بود، بلکه رنگ الهی و صبغه الله به خود می گیرد و مصداق «الباقیات الصالحات» به شمار می رود.(2)
در نتیجه، مفید یا مضر بودن آن، به نوع مصرف و کاربرد آنها بستگی دارد؛ هر چند اینها، زینت دنیا هستند، چگونگی استفاده از آن، نتیجه را تغییر می دهد و نعمت را به نقمت و بلا یا جاودانگی و بقا تبدیل می کند.
خلاصه این که: «دنیا، مانند کلیدی است که با حرکتی، در را قفل و با حرکت دیگری، در را باز می کند. مال حلال، در دست افراد صالح، سبب قرب و در دست نااهلان، سبب گناه می شود»(3)
مراد از قلب در قرآن، قلب صنوبری شکل محسوس نیست؛ بلکه هویت درونی و اعتقادی او
ص: 129
است که در عمل و گفتار صادقانه متجلی می شود. این کیفیت قلب است که حقیقت اشخاص یا گروه ها را نشان می دهد.
واژه قلب با مشتقاتش، بیش از 120 بار در قرآن آمده که علاوه بر قلب سلیم، از قلب های مریض، مطمئن، مشمئز، مقفول، مرعوب، ممهور، منیب، طاهر و ... یاد شده است. قلب سلیم، قلبی است که از همه این عوارض مصون باشد؛ یعنی به امراضی مانند نفاق و ظلمی مانند شرک و آفتی چون خشم و ... دچار نباشد؛ بنابراین باید کوشید که قلب، از مسیر اصلی و فطری خود منحرف نشده، اسیر آفت ها و انحرافها نشود. در این صورت است که در قیامت نیز سرافراز و مصون از گرفتاری ها حضور خواهد یافت.
خلاصه، تنها سرمایه نجات بخش در قیامت، قلب سلیم است. چه تعبیر جامع و جالبی تعبیری که هم ایمان خالص و نیت پاک در آن است و هم هرگونه عمل صالح؛ چرا که چنین قلب پاکی، ثمره ای جز عمل پاک نخواهد داشت و همان گونه که قلب و روح انسان در اعمال انسان موثر است اعمال او نیز بازتاب وسیعی در قلب و جان دارد و آن را به رنگ خود در می آورد.(1)
1. آنچه در دنیا دارای ارزش است، در آخرت بی ارزش می شود. این، نشانگر تفاوت ارزش ها در دنیا و آخرت میباشد (یَوْمَ لَا یَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ). (2)
2. قلب سلیم و دل پاک، تنها سرمایه نجات بخش برای انسان در قیامت است (إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ).(3)
3. قیامت، عرصه حضور انسان ها در پیشگاه خدا و محرومیت منافقان و کافران، از سعادت اخروی است (إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ).(4)
ص: 130
(أَوْفُوا الْکَیْلَ وَلَا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِینَ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ) (1)
پیمانه را کامل بدهید و از کم دهندگان نباشید. و کالاها را با ترازوهای درست، وزن کنید.
عدالت، از اموری است که همه آن را دوست دارند. رعایت عدالت در مسایل اقتصادی و مالی در جامعه اسلامی، ضروری است و بی توجهی به آن، موجب فساد و نابسامانی های اقتصادی است که نتیجه ای جز فروپاشی نظام اجتماعی ندارد.
در هر کار یا معامله، انواع تقلب ها و دغل بازی ها ممکن است روی دهد. در این آیه، به یکی از گناهان بزرگ قوم شعیب(علیه السلام) (اصحاب أیگه) که موجب هلاکت آنها گردید، اشاره شده و ما را به رعایت عدالت در پیمانه و نیز در ترازو سفارش کرده است.
أَوْفُوا: کامل ادا کنید (فعل امر از ماده «وفی» باب افعال).
کَیْلَ: پیمانه، مقیاسی که متاع را از نظر حجم با آن می سنجند.
مخْسِرِینَ: خسارت زنندگان، ضرر وارد کننده ها (اسم فاعل از ماده«خسر»).
قِسْطَاسِ: ترازو.
توجه و توصیه به اصلاح امور اقتصادی در اسلام و تاکیدی که درباره رعایت حق الناس و عدالت اقتصادی آمده، بیانگر آن است که دین الهی، پویا و زنده است و دولت و ملت آن، باید نه تنها در محراب و مسجد و عبادت، بلکه در همه لحظه های زندگی حتی در خرید و فروش و معامله؛ حق کسی را ضایع نکنند و پیمانه را کامل ادا کنند و موجبات ضرر و زیان کسی را فراهم نکنند. این هشدار و توصیه، در قرآن مکرر آمده و حتی به ابزار کار معامله و
ص: 131
تجارت تصریح شده است.
از آیاتی که در آن، واژه های کیل (پیمانه)، میزان (ترازو)، قسط (عدالت) آمده است، آیات 152 سوره انعام، 85 سوره اعراف، 85 سوره هود، 35 سوره اسراء و این آیه می باشد.
وقتی پیمانه یا همان مقیاس و ابزار کیل، پر شود و آن را کم نگیرند و کامل و تمام بدهند، حق پیمانه اداء شده است.
جمله (أَوْفُوا الْکَیْلَ) یعنی، پیمانه را پر کنید و حقش را ادا کنید. این امر دلالت می کند که رعایت حق الناس، واجب و کم فروشی، حرام است.
در کم فروشی، هم می شود پیمانه پر نباشد یا ترازو میزان نباشد و هم می شود جنس، خالص نباشد؛ برای نمونه شیر با آب مخلوط باشد یا قیمتش بیشتر باشد یا جنس خوب و بد با هم آمیخته باشد. قرآن از کم فروشی نهی کرده و ترازوی دقیق و سالم بودن ترازو را لازم می داند.
اگر شخص، فقط به دنبال سود و سرمایه خویش باشد و آنچهبرای خود می پسندد، برای دیگران نپسندد و از عاقبت ظلم و ستم به دیگران هراسی نداشته باشد، برای سودجویی خود دست به هر کاری می زند. این، همان بی تقوایی است. قرار گرفتن در موقعیت جغرافیایی و اجتماعی خاص نیز مؤثر است به قوم حضرت شعیب(علیه السلام) به دلیل داشتن آب و درختان زیاد، آیکه (یعنی بیشه) می گفتند. آنان، چون در منطقه مسیر حجاز به شام ساکن بودند، کالایشان را به هر قیمت به مسافران می فروختند. از طرفی دیگر، زندگی مرفه و ثروت فراوان، عامل غرور و غفلت آن ها شده بود. به علاوه نبودن برنامه نظام اقتصادی و قدرت اجرایی برای نظارت، می تواند مزید بر علت باشد.
کم فروشی، یکی از منکرات بزرگ اقتصادی است که سرچشمه از هم گسیختگی نظام اجتماعی بوده و باعث هرج و مرج و فساد در جامعه می شود و چون در آن، حق الناس، ضایع شده است، همه آفات لقمه حرام را به دنبال دارد. کسی که حق الناس در مالش باشد، اگر مرد، ورثه حق تصرف ندارند؛ زیرا دین بدهکار است و دین بر ارث مقدم است (مِنْ بَعْدِ وَصِیَّهٍ یُوصِینَ بِهَا أَوْ دَیْنٍ؛ [ برای شما نصف میراث زنانتان است ...] پس از انجام وصیتی که کرده اند).(1)
طبق روایات، خوردن مال حرام، آثار ویرانگری دارد و کم فروشی نیز نوعی حرام خوری
ص: 132
است. خوردن مال حرام، دل را سیاه، شخص را سخت دل و شیطان را بر انسان مسلط می کند. نیز خیر و برکت مال و عمر را از بین می برد و مانع استجابت دعا و قبولی اعمال می شود. از لقمه حرام، نطفه حرام و از آن، فرزند فاسد و مفسد متولد می شود و موجب فساد در جامعه و خانواده می گردد.(1)
به کسی که دیگری را در معرض خسارت قرار می دهد، مخسر می گویند. در این آیه، خداوند ما را نهی فرموده است از این که از کسانی باشیم که به دیگران ضرر می رسانند. این ضرر، معنای وسیعی دارد که علاوه بر کم فروشی، هر عاملی را که سبب زیان و خسران طرف دیگر در معامله بشود، در برمی گیرد.
در نتیجه، همه سوء استفاده ها، ظلم ها و خلافکاری ها در معامله و هر گونه تقلب و تلاش زیانبار، چه در کمیت و چه در کیفیت، همه در کم این آیه داخل است و فاعل این امور از گروه «مخسرین» است.(2)
1. اصلاح امور اقتصادی جامعه، همانند اصلاح امور اعتقادی و عبادی، ضروری است(3) (أَوْفُوا الْکَیْلَ)
2. فساد اقتصادی و تجاری، بارزترین جلوه بی تقوایی مردم ایکه بود(4) (وَلَا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِینَ ).
3. ضرر زدن به دیگران، در ادیان آسمانی ممنوع است (5)(وَلَا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِینَ ).
4. در عصر شعیب(علیه السلام) نیز ترازوهای دقیق بوده و از استفاده از ترازوهای خراب نهی شده است (وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ). (6)
ص: 133
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در سال سوم بعثت، با نزول این آیه، مأمور ابلاغ دعوت خانوادگی شد. تا آن زمان، دعوت مخفیانه انجام می گرفت. پس از این امر، حضرت بستگان نزدیک خویش را به خانه ابوطالب دعوت کرد و حدود چهل نفر از بستگان و نزدیکان پیغمبر (صلی الله علیه وآله) آن جا حضور یافتند. پس از صرف غذا، هنگامی که حضرت می خواست وظیفه خود را ابلاغ کند، ابولهب با گفته های خود، زمینه را از بین برد، فردای آن روز، حضرت آن ها را دوباره به غذا دعوت کرد. بعد از صرف غذا، آنها را به دین اسلام و توحید دعوت کرد و در پایان فرمود: «کدام یک از شما مرا در این کار یاری خواهید کرد، تا برادر و وصی و جانشین من باشد؟» حضرت، سه بار کلامش را تکرار فرمود و در هر بار، فقط علی(علیه السلام) که نوجوانی پر شور واز همه کوچکتر بود، برخاست و عرض کرد: «ای پیامبر خدا! من در این راه، یار و یاور توام». پیامبر(صلی الله علیه وآله)هم دست بر گردن علی(علیه السلام) نهاد و فرمود «ان هذا اخی و وصیی، و خلیفتی فیکم فاسمعوا له و اطیعوه». جمعیت با خنده تمسخرآمیزی جلسه را ترک کرده، به ابوطالب طعنه می زدند که تو را مطیع پسرت کرد. از این قضیه، با حدیث «یوم الدار» یا حدیث «منزلت» یاد می کنند.(2)
أنذر: بترسان (فعل امر از ماده «نذر» باب افعال).
عَشِیرَتَ: خویشان، وابستگان
ص: 134
أَقْرَبِینَ: نزدیکان نسبی (از ماده «قرب»)
با نگاه به این آیه شریف و آیات قبل و بعد آن، متوجه می شویم هر کار اصلاحی را باید اول از خود آغاز کرد. بعد به اصلاح فامیل و اطرافیان و اجتماعات بزرگتر اقدام کرد. اگر خودمان را نسازیم، نمی توانیم دیگران را بسازیم و اصلاح کنیم؛ لذا معلمان دینی که خودشان عمل کننده هستند، قطعا موفق تر از دیگران خواهند بود. بدون شک، برای اقدام به یک برنامه انقلابی گسترده، باید از حلقه های کوچک تر و فشرده تر آغاز کرد. چه بهتر این که پیامبر، نخستین دعوت خود را از بستگانش آغاز کند که هم به خوبی از سوابق او مطلعند و به سبب محبت خویشاوندی، سخنان او را بهتر از دیگران گوش می دهند و هم از انتقام خصمانه و کینه توزی دورترند؛ لذا اولین مرحله دعوت عمومی او، از بستگان نزدیک شروع شد.
این امر الهی در آیه نشانگر آن است که پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، هیچ گونه ملاحظه کاری و سازشکاری با هیچ کس ندارد. حتی بستگان مشرک خود را نه تنها از دعوت به سوی توحید و حق و عدالت استثنا نمی کند، بلکه آغاز تبلیغ خود را باید از نزدیکان و قوم و خویش خود آغاز کند.
اگر شرک و بت پرستی بد است، اگر دروغ و حرام خوری گناه است، باید برای همه باشد و اگر خدا پرستی و توحید، صداقت، پاکدامنی، تقوا و طهارت، راه سعادت است، باید برای همه چنین باشد. این خود دلیلی است بر حقانیت دین اسلام و قرآن و پیغمبر؛ پس باید از انذارهای او ترسید و تقوا پیشه کرد و به بشارتهای او امیدوار بود؛ چرا که او برای همه بشیر است و نذیر، و( إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیرًا وَنَذِیرًا )؛ ما تو را به حق، برای بشارت و بیم دادن فرستادیم).(1)
هر کار فرهنگی و تبلیغی، بدون برنامه ریزی و بدون رعایت مراحل آن به مقصود و نتیجه
ص: 135
نخواهد رسید.
خداوند، در بخش انتهایی سوره، برنامه و خط و مشی پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)را ضمن پنج دستور مشخص می کند که این مراحل، پله کانی است:
الف. قبل از هر چیز، شخص پیامبر(صلی الله علیه وآله) را به اعتقاد هر چه راسخ تر به توحیدی که ریشه دعوت همه پیامبران است، فرا می خواند (فَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَکُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِینَ؛)(1) هیچ معبودی را با خداوند مخوان که عذاب خواهی شد.
ب. مرحله ای فراتر و آن، دعوت خویشان است که آیه مورد بحث ما است.
ج. با محبت و تواضع، از مؤمنانی که از تو پیروی می کنند، استقبال کن «وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ؛(2) بال و پر خود را برای آنها بگستر» این تعبیر، کنایه از تواضع همراه محبت و مهر وملاطفت است.
د. موضع گیری برابر مخالفان، «فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ(3) اگر آن بستگان دعوت شده به مخالفت برخاستند، نگران نباش و به آنها بگو: من از کار شما بیزارم»
ه. برای تکمیل برنامه های گذشته، بر خداوند عزیز و رحیم توکل کن «وَتَوَکَّلْ عَلَی الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ؛(4) همان خداوندی که زحمات تو را می بیند و از قیام و سجده و حرکت و سکون توبا خبر است و صدای تو را می شنود. آری؛ بر خدایی توکل کن که از خواسته ها و نیازهای خلق آگاه است (إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ)(5)و(6)
3. پیوند خویشاوندی، سبب مسؤولیت بیشتر میشود (وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ ).(1)
4. در نیکی به دیگران (صله، انفاق، وام، ارشاد) نزدیکان انسان مقدمند (وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ).(2)
5. نزدیکان پیغمبر و رهبران دینی از همه سزاوارترند به رعایت اصول و ارزشها (وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ).(3)
ص: 137
(فَتَبَسَّمَ ضَاحِکًا مِنْ قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَی وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ)(1)
پس (سلیمان از گفته او با تبسمی خندان شد و گفت: «پروردگارا! به من الهام کن تا شکر نعمتی را که بر من و بر پدر و مادرم ارزانی داشته ای به جا آورم و کار شایسته مورد پسند تو انجام دهم و مرا به رحمت خود، در زمره بندگان شایسته ات در آور.
علت نام گذاری سوره نمل به این نام، به مناسبت آیه هجدهم این سوره است که در آن، داستان مورچگان و حضرت سلیمان آمده است. در این آیه شریف، داستان عکس العمل سلیمان را مقابل سخن یکی از مورچه ها که به دیگران گفته: «حَتَّی إِذَا أَتَوْا عَلَی وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَهٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لَا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ(2) به داخل لانه هایتان بروید، تا لگد مال لشکر سلیمان نشوید» باهم مرور خواهیم کرد.
تَبَسَّمَ : لبخند زد (فعل ماضی از ماده «بسم» باب تفعل).
أَوْزِعْ: الهام کن (فعل امر از ماده «وزع» باب افعال).
تَرْضَا: راضی شوی، خوشنود شوی (فعل مضارع از ماده «رضی»).
(فَتَبَسَّمَ ضَاحِکًا) از این عبارت معلوم می شود نحوه خندیدن حضرت سلیمان
ص: 138
تبسم گونه بود؛ یعنی خندید، ولی نه به صورت قهقهه و بلند بلکه آهسته و با تبسم. در روایات هم از قهقهه و خنده با صدای بلند نهی شده است. اما این که علت خندیدن آن حضرت چه بوده است از عبارات (مِنْ قَوْلِهَا) فقط می شود این قدر فهمید که آن حضرت، از حرف آن مورچه که گفت: «ای مورچگان! به خانه های خود بروید، تا سلیمان و لشکریانش شما را ناآگاهانه پایمال نکنند».(1) خنده اش گرفت: در این که کجای این حرف مورچه خنده دار است، در این باره احتمالاتی مطرح شده است:(2)
الف. این خنده شادی بود؛ چون حضرت متوجه شد حتی مورچگان به عدالت او و لشکریانش معترفند و تقوای آنها را می پذیرند.
ب. خنده، به سبب قدرتی بود که خدا به او داده است؛ چون در عین شور و هیجان عظیم لشکر، از صدای مورچه نیز غافل نمانده و حرف او را شنیده است.
ج. خنده، به سبب عجیب بودن خود این قضیه است، چون مورچه ای، همنوعان خود را از الشکر عظیم سلیمان بر حذر داشته، به آنها می گوید: چون متوجه شما نیستند، شما را پایمال و لگدکوب می کنند.
از دعای حضرت سلیمان می فهمیم حاکمان الهی، چگونه عبادت و مناجات می کنند و از خدا چه چیزی برای چه مقصدی میخواهند؟ او با آن همه قدرت، از خدا ادای شکر و استفاده از این نعمت ها در مسیر رضای او و آسایش بندگانش را مطلبد.
جالب این که آن حضرت، با جمله ( أَوْزِعْنِی) آغاز می کند که مفهومش الهامی از درون و جمع کردن تمام نیروهای باطنی برای انجام وظیفه است؛ یعنی: خدایا! راه و رسم شکر نعمت ها را به من الهام کن؛ چون شکر، فقط زبانی نیست، بلکه عمل و نحوه استفاده از نعمت ها مهم است، لذا در این زمینه، بدون لطف حق مشکل است انسان به مقصد برسد. با آوردن ( أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَی وَالِدَیَّ)، هم به نعمت هایی چون نبوت و سلطنت خودش و هم به پاکی والدین خود و مقام عظیم آنها اشاره کرده و از تهمتی که به والدین او در کتب تحریف شده آمده، جواب داده است. چون در قرآن به کسانی که نعمت داده شده اند تصریح
ص: 139
شده است،(1) لذا با این دعا آنها را جزو این گروه خاص و اهل هدایت وصراط مستقیم قرار داده است علاوه بر این، انعام به پدر و مادر به یک معنا، انعام به او نیز هست، چون وجود فرزند، از پدر و مادر است و از آنها ارث برده است.
یکی از بهترین دعاها، دعاهای قرآنی است که از قول انبیای بزرگ الهی نقل شده است. ناقل و خبرنگار این داستان ها، خود خداوند عالم است که از بهترین، عالی ترین و مطمئن ترین خبرنگاران و قصه گویان عالم است. البته همه این قصه ها، جنبه تربیتی و هدایتی و دینی دارند که باید از آنها عبرت گرفت.
به هر حال، سلیمان پیغمبر(علیه السلام) از حرف آن مورچه فقط نخندید، بلکه با آن همه لشکر و سپاه عظیم و قدرت و شوکت بی نظیر، و آن علم و سلطنت و عزت، از حرف یک حیوان ریز و کوچک متوجه خدای بزرگ شد و دست ها را به سوی آسمان بلند کرد و از درگاه بی کران الهی چندین تقاضای(2) مهم و اساسی کرد که عبارتند از:
الف. (وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَی وَالِدَیَّ)
گفت: «پروردگارا! راه و رسم شکر نعمت هایی را که بر من و پدر و مادرم ارزانی داشته ای به من الهام فرما، تا بتوانم این همه نعمتهای عظیم را در راهی که تو فرمان داده ای و مایه خشنودی تو است، به کار گیرم و از مسیر حق منحرف نگردم که ادای شکر این همه نعمت، جز به مدد و یاری تو ممکن نیست».
ب.(وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ)
مرا توفیق ده، تا عمل صالحی به جای آورم که تو از آن خشنود میشوی؛ یعنی آنچه مهم است، استمرار بقای عمل(3) صالحی است که مایه رضایت تو باشد، نه این که لشکر و حکومت و تشکیلات وسیع باشد؛ ولی بدون رضایت تو.
ج.( وَأَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ)
مرا به رحمتت در زمره بندگان صالحت داخل گردان، بقول صاحب تفسیر اطیب البیان، مراد
ص: 140
از زمره بندگان صالح، حشر با محمد و آل محمد(صلی الله علیه وآله) است.
بین انبیای الهی، چند نفر مانند پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) ، حضرت موسی، حضرت یوسف، حضرت داود، حضرت سلیمان(علیهم السلام) و ... دارای حکومت بودند. در بین اینها، حکومت پدر و پسر (حضرت داوود و سلیمان(علیهما السلام)) ویژگی هایی دارد که برقراری عدالت و دفع ظلم حتی از حشرات یکی از جلوه های آن است که در قرآن بیان شده؛ یعنی مورچگان نیز از زیر دست و پا ماندن در امانند و این، اوج عدالت و سلامت محیط زیست، حتی برای مورچگان است. این، چیزی بود که ملکه مورچگان به آن اعتراف کرد. (1)
از این نظم، تدبیر، امنیت، عدالت و جلوگیری از ظلم در حکومت حضرت سلیمان، می توان به ابعاد گسترده عدالت در حکومت جهانی مهدی موعود پی برد، همان منجی کل که وارث تمام انبیاء و بندگان صالح است. (2)
1. از نحوه خندیدن، دعا کردن و عکس العمل انبیای بزرگ برابر برخوردهای تحقیرآمیز، باید الگو گرفت. (فَتَبَسَّمَ ضَاحِکًا مِنْ قَوْلِهَا ).
2. در سیستم اداری و حکومتی به ریزترین امور و کوچکترین افراد باید توجه کرد(3) (فَتَبَسَّمَ ضَاحِکًا مِنْ قَوْلِهَا ).
3. شکر گزاری و بندگی در درگاه حق، نیازمند امداد الهی است(4) (بِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ ).
4. لزوم به کارگیری نعمت ها در مسیر سازندگی و جلب رضایت حق(5) (أَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا).
5. ضرورت استفاده از دعا برای خود و والدین در حل معضلات فردی و اجتماعی (قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی ... فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ)
ص: 141
(قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ ۚ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ ۖ وَمَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ)(1)
آن کس که علمی از آن کتاب نزدش بود، گفت: «من آن را پیش از آن که پلک چشمت به هم بخورد نزد تو می آورم» [و چنین کرد] پس چون آن را نزد خود مستقر دید، گفت: «این، از فضل پروردگار من است تا مرا آزمایش کند که آیا شکر می کنم یا کفران می ورزم؟ هر کس شکر کند، به سود خود شکر می کند و هر کس کفران ورزد، [زیانی به خدا نمی رساند؛ زیرا]پروردگار من، بی نیاز و کریم است».
از داستان های شگفت قرآن، ماجرای ملکه سبا و نحوه انتقال پیام بین او و حضرت سلیمان (علیه السلام)و سرانجام، حرکت او برای دیدار با حضرت سلیمان(علیه السلام)است. پیش از رسیدن بلقیس به بارگاه سلیمان، آن حضرت، از اطرافیانش خواست تخت بلقیس را از فاصله دور نزد او حاضر سازند. جنیان گفتند: «قبل از این که از جایت بلند شوی، ما آن را می آوریم»؛ ولی آصف بن برخیا گفت: «من قبل از آن که چشمت را بر هم زنی، آن را حاضر می کنم».حضرت سلیمان(علیه السلام) که در یک لحظه، تخت عظیم بلقیس را نزد خود حاضر دید، سخنانی گفت که بسیار قابل توجه است؛ به ویژه برای کسانی که قدرت و امکانات بزرگی در اختیار دارند. آیه مورد بحث، بیان این صحنه و سخنان حضرت سلیمان(علیه السلام)است.
آتِی: می آورم (فعل مضارع از ماده «أتی»).
یرْتَدَّ : برگردد (فعل مضارع از ماده «ردد» باب افتعال).
طَرْفُ: پلک چشم.(2)
ص: 142
مُسْتَقِرًّا: قرار گرفته (اسم فاعل از ماده «قر» باب استفعال).
یبلو: بیازماید (فعل مضارع از ماده «پلو»).
علمی که بخشی از کتاب و جزئی از آن باشد را «عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ» می گویند. مراد از کتاب کتب آسمانی باشد یا اسم اعظم الهی یا لوح محفوظ، هر چه باشد یک منبع الهی و غیر بشری است. این علم، نشانگر عظمت و قدرت صاحب علم و اتصال آن به حق بوده است؛ به حدی که به او امکان داده است تخت ملکه سبا را در یک چشم به هم زدن، نزد سلیمان حاضر کند. این یک ادعا و قدرت نمایی ویژه و فوق العاده بوده که نشانگر علم و ایمان منحصر به فرد او است. صاحب چنین علمی، طبق روایات امامان(علیهم السلام)و نظر بیشتر مفسران کسی نبود جز وصی و جانشین حضرت سلیمان «آصف بن برخیا». او مردی صالح و با تقوا و مطیع خدا بود که با عبودیتش چنین مقام و منزلتی را کسب کرده بود؛ لذا حضرت سلیمان با اجازه و قبول ادعای وزیرش، در ضمن، او را به دولت و ملت خود معرفی کرد تا بعد از مرگ خودش مردم گمراه نشوند.
ابو سعید خدری می گوید: من درباره معنای (الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ) از محضر رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) پرسیدم؛ فرمود: «او وصی برادرم، سلیمان بن داوود بود». عرض کردم: «من عنده علم الکتاب»(1)از چه کسی سخن می گوید؟ فرمود: «او برادرم، علی بن ابی طالب است».(2)
امام صادق(علیه السلام)نیز می فرماید: «به خدا سوگند! همه علم کتاب، نزد ما موجود است».(3) در ضمن، این حدیث را گروهی از مفسران اهل سنت با همین عبارت یا شبیه به آن نقل کرده اند.(4)
با توجه به تفاوت (علم من الکتاب ) که علم جزئی و(علم الکتاب)که علم کلی است، روشن می شود که میان آصف بن برخیا و علی(علیه السلام) چه اندازه تفاوت است. همچنان که امام
ص: 143
صادق(علیه السلام) می فرماید: آگاهی کسی که بخشی از علم را داشت در مقایسه با علم علی(علیه السلام)، مانند مقدار آبی است که بر بال یک مگس باشد در مقایسه با دریا.(1)
همان طور که بلاها و کمبودها (مصیبت ها) وسیله آزمایش است، نعمت ها نیز وسیله آزمایش است؛ از این رو وقتی حضرت سلیمان(علیه السلام)تخت ملکه سبأ را در یک چشم بر هم زدن نزد خویش حاضر دید، فرمود:(هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی).
ولی پادشاهان ظالم و دنیاپرستان، مقابل نعمتها، عکس العمل منفی دارند و همه چیز را از خودشان می دانند و همچو قارون مغرورانه می گویند (2)«آنچه دارم، بر اثر علم و دانش من است».
این برخورد دوگانه با نعمت ها، هم اختیار انسان را ثابت می کند (أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ)و هم معیار خوبی برای شناخت و تفکیک موحدان خالص از دنیاپرستان مغرور است.
هر صاحب نعمت باید بداند اگر شکر نعمت کرد، فایده اش به خودش بازمی گردد و اگر کفران نمود، ضررش متوجه خودش می شود؛ چرا که خداوند، به شکر ما نیازی ندارد (فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ). او، همه نعمت ها را به فضل و کرمش به بندگان عنایت می کند، نه این که بنده مستحق آن باشد.
گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبر باش ننشیند گرد
در جای دیگر خداوند می فرماید:(لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ)(3)در اثر شکر، نه تنها نعمت زیاد می شود، بلکه شکر کننده نیز رشد معنوی می یابد. این جا نیز حضرت سلیمان(علیه السلام) می گوید که
(وَمَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ)
زمانی برای حمل چیزی از نقطه ای به نقطه دیگر، ماه ها فرصت نیاز بود. امروزه طی چند ساعت، می توان محموله ای را از یک نقطه جهان به نقطه دیگر منقل کرد. معنای این آیه آن
ص: 144
است که دامنه علم می تواند تا آنجا پیش رود که محموله ای عظیم، در یک لحظه از نقطه ای به نقطه دیگر منقل شود. اگر گوشه ای از «علم الکتاب» در اختیار کسی باشد، قادر است چنین کارهای بزرگی انجام دهد. چه بسا در زمان ظهور حضرت بقیه الله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که 27 حرف علم آشکار می شود، چنین امکانات عظیمی در اختیار بشر قرار گیرد که موجب حذف زمان در انتقالات یا به حداقل رساندن آن می شود که تحولی عظیم در دستیابی بشر به اسرار هستی به شمار می آید.
1. امکان سلطه انسان بر قوانین طبیعت وجود دارد(1) (أَنَا آتِیکَ).
2. علم، منشأ قدرت است و هر دو، از فضل و لطف خدا به حضرت سلیمان بوده است (قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ ... هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی).(2)
3. مدعیان علم و قدرت، باید در عمل، حرف خود را ثابت کنند (فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا ).(3)
4. نعمتها را به زبان آوریم و به آنها مغرور نشویم و آنها را حق خود ندانیم(هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی)(4)
5. نعمتها، برای آزمودن است؛ ولی انتخاب با خود انسان است که تشکر کند یا ناسپاسی؛ هر چند خدا بی نیاز است (لِیَبْلُوَنِی و من شْکُرُ ... فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ).
ص: 145
(أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ ۗ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ ۚ قَلِیلًا مَا تَذَکَّرُونَ)(1)
یا کیست که وقتی بیچارهای او را بخواند؛ پاسخش می دهد و رنجش را برطرف می سازد و [کیست که] شما را جانشینان زمین می کند؟ آیا با خدا معبود دیگری هست؟ چه اندک هوشیار می شوید!
خداشناسی، راه های فراوانی دارد؛ گاه سیر در آفاق است و مشاهده ملکوت هستی و نظم و نظام متقن و پیچیده حیات و گاه سیر در انفس است. درون انسان، خود جهانی شگفت است که از آن طریق نیز می توان به معرفت خداوند و وحدانیت او راه یافت. آیه مورد بحث، یکی از این دو راه را بیان می کند.
مُضْطَرَّ: درمانده، گرفتار (اسم مفعول از ماده «ضرر» باب افتعال).(2)
یکْشِفُ: برطرف می سازد (فعل مضارع از ماده «کشف»).
خُلَفَاءَ: جانشینان (جمع خلیفه از ماده «خلف»).
استجابت دعا، شرایطی دارد که هرگاه حاصل شود، دعا به اجابت می رسد. یکی از مهم ترین شرایط آن، چشم بستن و قطع امید از همه اسباب ظاهری و مادی است، یعنی امیدوار بودن به قدرتی که برتر از همه قدرت ها است و حل همه مشکلات، به دست او است. این درک و دید در حال اضطرار حاصل می شود؛ زیرا در این وضعیت است که انسان، واقعا به خدای
ص: 146
یگانه رو می کند، آن هم با دعای خالصانه و صادقانه و به دور از شرک. او نیز این اعتماد را با استجابت پاسخ می دهد.
این که فرمود: «أَمَّنْ یُجِیبُ؛ آیا کسی هست» یعنی کس دیگری غیر از خداوند واحد نیست که به فریاد انسان برسد؛ پس چرا برای او شریک قائل می شوید؟ این لحن آمیخته با سرزنش، در انتهای آیه، دعوت به توجه همیشگی انسان به خدا است.
مراد از آیه این است که دعای مضطر هر جا که اجابت شود از خدا است، نه این که هر دعایی که به درگاه الهی انجام می شود به اجابت می رسد. البته هر جا دعا مستجاب نشود، دلائلی دارد.(1)
هر مضطر به تناسب موقعیت و زمان خود و به تناسب مشکلاتش، شاید یکی از مصادیق مضطر واقعی باشد؛ ولی طبق روایات مشهور و معتبر، یکی از مصداق های روشن آن، وجود مقدس حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. زمانی که همه جا را فساد گرفت و تمام درها بسته شد، بشریت در بن بست قرارگرفته و حالت اضطرار در کل عالم نمایان شد، آن هنگام، در مقدس ترین نقطه روی زمین، بهترین فرد عالم دست به دعا بر می دارد و تقاضای برطرف شدن مشکلات می کند. این دعا، در آغاز انقلاب مقدس جهانی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) انجام می گیرد و به مصداق(وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ)خداوند، او و یارانش را خلفای روی زمین قرار میدهد.(2)
با توجه به ظاهر کلام خدا در این جا و آیه سی ام سوره بقره که به فرشتگان فرمود: (إنی جاعل فی الأرض خلیفه )می شود استفاده کرد که مراد از خلافت، خلافت زمینی است. به علاوه این آیات، با دلیل و برهان منطقی می خواهد توحید الهی و قدرت ربوبی را ثابت کند و همه را به توحید دعوت کرده و از عبادت سایر بت های بی ارزش منع نماید. شریک قائل شدن برای خدا را محکوم می کند: (أإله مع الله) آیا با خدا معبود دیگری هست؟
انسان برای زندگی موحدانه در این زمین خاکی، به ناچار باید تلاش کند و تصرفاتی در طبیعت و انجام دهد. در این راستا حتما به موانعی نیز برخورد می کند که او را محدود نموده و چه بسا
ص: 147
راه ادامه زندگی را بر او مسدود می کند؛ پس خلیفه بودن انسان، و زندگی موحدانه او در زمین مستلزم کشف سوء است که بدترین آن، سلطه شرک و کفر است. اینجا است که انسان مضطر شده برای رفع موانع و کشف سوء به دعا دست بلند می کند و برای گشوده شدن درهای بسته و برطرف شدنگرفتاری دعا می کند. هیچ کس جز خدای یگانه نیز نمی تواند جوابش دهد. اگر شرایط محقق باشد، قطعا دعا مستجاب می شود؛ چون خود خدا فرموده است:(ادعونی استجب لکم)
1. مناجات با خداوند مجیب، کاری است پسندیده؛ به ویژه زمان درماندگی (أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ).(1)
2. نقش دعای خالصانه در شرایط اضطراری برای حل گرفتاری ها با قطع امید از دیگران بسیار مهم است (أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ). (2)
3. اجابت دعای مضطر و برطرف شدن بدی ها، نشانگر توحید و بطلان شرک است (َمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ...وَیَکْشِفُ السُّوءَ... أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ)(3)
4. تسلط انسان بر طبیعت، به تدبیر الهی است (وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ). (4)
5. توجه انسان به امداد الهی و غافل نماندن از الطاف الهی همیشه لازم است (قَلِیلًا مَا تَذَکَّرُونَ).(5)
ص: 148
(وَتَرَی الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَهً وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ ۚ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍإِنَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ)(1)
و کوه ها را می بینی و آنها را بی حرکت می پنداری؛ در حالی که مانند ابر عبور می کنند. این صنع خدا است؛ همو که ساخت هر چیز را محکم کرده است. همانا او به آنچه انجام می دهید، آگاه است.
قرآن کریم، کتاب هدایت از طرف خداوند متعال برای انسان ها می باشد. این کتاب که معجزه جاویدان پیامبر عظیم الشان اسلام(صلی الله علیه وآله)نیز می باشد، غیر از اعجاز بلاغی و محتوایی و هدایتی، دارای اعجاز علمی نیز می باشد که به طور متعدد در قرآن یافت می شود. آیه مورد بحث، از معجزات علمی قرآن است که با پیشرفت علوم، این مسأله بهتر قابل درک شد.
جَامِدَهً: ثابت، بی حرکت تم حرکت می کند (فعل مضارع از ماده «مرر»).
السَّحَابِ : ابر.
صُنْعَ: آفرینش.
أَتْقَنَ :محکم و استوار کرد (فعل ماضی از ماده «تقن» باب افعال).
این آیه که برخی آن را از معجزات علمی قرآن به حساب آورده اند، حرکت سریع کوه ها و درپی آن، حرکت زمین را یادآوری کرده است. این آیه یکی از بزرگترین شگفتی های آفرینش
ص: 149
را یادآور می شود و آن، حرکت بسیار سریع زمین با ظاهری آرام است، بدون این که به ساکنان زمین خللی وارد شود. شگفتی، زمانی به اوج خود می رسد که توجه کنیم، بشر هزاران سال پیش از نزول قرآن و حدود هزار سال پس از نزول آن، به حرکت زمین پی نبرده بود و مجامع علمی آن روز، زمین را ساکن و مرکز گردش کرات آسمانی می پنداشتند؛ ولی قرآن کریم در آن زمان، حرکت کوه ها و زمین ها را مطرح فرمود. تشبیه این حرکت به حرکت ابرها، بیانگر حرکات یکنواخت و بدون سروصدا است. مسلما حرکت کوهها، بدون حرکت زمین که به آنها متصل است، معنا ندارد. به این ترتیب، لازمه معنای آیه چنین می شود: زمین، همچون حرکت ابرها با سرعت حرکت می کند. طبق محاسبات دانشمندان امروز، سرعت سیر حرکت زمین به دور خود، نزدیک به سی کیلومتر در هر دقیقه است و سیر آن در حرکت انتقالی به دور خورشید، از این هم بیشتر است. به هر حال، آیه فوق، از معجزات علمی قرآن است؛ زیرا حرکت زمین، به ظاهر نخستین بار توسط «گالیله» ایتالیایی و «کپرنیک» لهستانی در اواخر قرن شانزده و اوایل قرن هفده میلادی؛ کشف شد در حالی که قرآن، حدود هزار سال قبل، از آن سخن گفت و پرده از روی این حقیقت برداشت.(1)
از ویژگی های آفرینش الهی، اتقان و استواری آن است. اگر به آفرینش هستی نگاهی بکنیم می بینیم هر چیز، به بهترین گونه آفریده شده است.
خداوند، همان گونه که انسان را به بهترین و نیکوترین وجه وقوام خلق کرده(لقد خلقنا الإنسان فی أحسن تقویم).(2) سراسر هستی را نیز به مستحکم ترین و متقن ترین وجه ممکن، استوار ساخته است (أتقن کل شیء)
در سوره ملک، مفصل تر به این حقیقت اشاره کرده و می فرماید:(الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا ۖ مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ ۖ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَی مِنْ فُطُورٍ مَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِیرٌ)(3)
همان کسی که هفت آسمان را بر فراز یکدیگر آفرید. در آفرینش خداوند رحمان، هیچ تضادی و عیبی نمی بینی. بار دیگر نگاه کن، آیا هیچ شکاف و خللی مشاهده می کنی؟ بار
ص: 150
دیگر [به عالم هستی ] بنگر، سرانجام چشمانت به سوی تو باز می گردد؛ در حالی که خسته و ناتوان است».
به راستی اگر انسان، هزار بار با دقت بنگرد و هربار از بار قبل، دقیق ترو عمیق تر بنگرد، هرگز خلل و سستی در آفرینش هستی نخواهد دید؛ بلکه هر لحظه بر اعجاب او افزوده خواهد شد و با چشم دل خواهد دید که همه هستی، با تمام وجودش فریاد برمی آورد:
فتبارک الله احسن الخالقین؛(1) بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است».
در فراز پایانی آیه به آگاهی خداوند از اعمال انسانها پرداخته و می فرماید (نَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ).
به راستی جهانی که خالقش آن را به مستحکم ترین و متقن ترین وجه آفریده و سراسر معجزه و آیات الهی است، هدفمند و دارای حساب و کتاب است.
ای انسان، تو هم جزئی از این جهان اعجاب انگیز هستی. بدان که همه اعمالت در منظر الهی است. لحظه ای از اعمالت غافل مباش؛ زیرا خالق تو از تو غافل نیست، بلکه دقیق ترین آگاهی ها را به تو دارد.
1. دیده انسان، خطاپذیر است؛ مواظب دیده و دیدگاه خود باشیم (وَتَرَی الْجِبَالَ ... وَهِیَ تَمُرُّ ).
2. به کوه ها و زمین، نگاه سرسری نکنیم؛ بلکه به آیات الهی، عمیق نگر باشیم (تَرَی الْجِبَالَ ... وَهِیَ تَمُرُّ ... صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ ....)
3. همه هستی در آفرینش کامل بوده و اتقان و استحکام دارد (صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ).
4. همه کارهای الهی بی نقص و در اوج کمال هستند (صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ).
5. اگر دچار مشکل شدیم، اشکال از ما است، نه از آفرینش الهی (صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ).
6. وحی، تبیینگر واقعیات پنهان هستی برای بشر است (وَتَرَی الْجِبَالَ ... وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ).
7. آرامش زمین با وجود حرکت آن در فضا، جلوه ای از صنع متقن و نیکوی خداوند است(وَتَرَی الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَهً... صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ)(2)
ص: 151
(وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ)(1)
و می خواهیم به آنان که در آن سرزمین به زبونی کشیده شدند، نعمت بی زحمت بدهیم و ایشان را پیشوا سازیم و وارث گردانیم.
این آیه، درباره بنی اسرائیل آمده است، که سالها در اسارت فرعونیان به بردگی و بندگی گرفته شده بودند؛ در حالی که فرعون، اراده کرده بود بنی اسرائیل را براندازد. در مقابل، خداوند اراده کرد بر آنها منت نهد و آنها را نه تنها از بندگی و استضعاف فرعونیان نجات دهد، بلکه حاکمان و وارثان دیار و اموال فرعون و قومش کند و آنها را پیشوایان خیر و رهبران حقیقت قرار دهد. آیه، درباره بنی اسرائیل است؛ ولی جمله «نرید» بیانگر سنت همیشگی خداوند در تاریخ است و به یک برهه از آن اختصاص ندارد؛ چنان که در مقطع پایانی تاریخ و آخر الزمان نیز با ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) این اراده به صورت کامل تحقق خواهد یافت.
نَمُنَّ: منت نهیم، تفضل کنیم (فعل مضارع منصوب از ماده «من»).
اسْتُضْعِفُوا: ضعیف و زبون نگاه داشته شدند، تحت سلطه واقع شدند (فعل مضارع از ماده «ضعف» باب استفعال).
ائِمَّهً: پیشوایان (جمع امام).
ص: 152
قدرت طلبان و ستمگران در هر عصر و زمان، می خواهند بشر را به استضعاف کشیده، از طریق بردگی و اسارت به بیشترین حد، از آنان سوء استفاده بکنند. خدای توانا که وکیل مدافع مؤمنان راستین و مستضعفان است، می فرماید: ما اراده کرده ایم بر افرادی که در زمین، مستضعف و مقهور شده اند، منت بگذاریم و آنان را در مرحله اول، از زیر یوغ ستمگران نجات دهیم و در مرحله دوم، پیشوا و راهنمای دیگران قرارشان دهیم. بالاتر این که ایشان را در مرحله سوم، وارث زمین کنیم و در مرحله آخر که آیه بعد به آن اشاره می کند این است که قدرت و حکومت را در زمین در اختیار آنان بگذاریم.(1)
میان بندگان، منت، معنای مذمومی دارد که مورد نهی قرار گرفته است و بندگان حق ندارند بر یکدیگر منت بگذارند. از اموری که اجر احسان به دیگران را ضایع می کند، منت گذاشتن است؛ ولی منت خداوند بر بندگان، به معنای نعمت بزرگی است که خداوند عنایت فرموده و یادآوری آن نعمت، برای استفاده درست از آن و به جا آوردن شکر آن است. چون از اهمیت بالایی برخوردار است، کلمه منت را به کار می برد؛ مانند همین آیه که بنی اسرائیل را از بندگی و اسارت فرعونیان نجات داده وارد کرده که آنها را وارثان و حاکمان زمین قرار دهد؛ بنابراین منت از جانب خداوند به معنای اعطای نعمت سنگین و فوق العاده است. موارد دیگر کاربرد این واژه در قرآن کریم عبارتند از:
الف. نعمت اسلام (کَذَلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ)(2)
ب. نعمت نبوت (لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولً)(3)
ج. نعمت هدایت (بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ(4) )(5)
ص: 153
حاکمیت نیکان بر زمین، در قرآن کریم به شیوه های مختلف بیان شده است. گاهی با لفظ مستضعف تعبیر می کند؛ مانند این آیه و آیه (وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کَانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا)؛ «ما مستضعفان را وارث شرق و غرب زمین قرار می دهیم(1) و گاهی از آنها به اهل ایمان و عمل صالح یاد می کند؛ چنان که در سوره نور می فرماید: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ»؛(2) «خداوند به کسانی که ایمان آورده و عمل شایسته انجام داده اند، وعده خلافت در زمین را داده است». گاهی تعبیر به صاحلان می کند و می فرماید:(أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ)(3) بندگان صالح وارث زمین می شوند نتیجه آن که مسضعفان مؤمن که صالح نیز باشند، وارثان نهایی زمین خواهند بود.
1. اراده خداوند، بر تحولات تاریخ، حاکم است (وَنُرِیدُ... نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ).(4)
2. حکومت جهانی مستضعفان صالح و مؤمن بر زمین، اراده و خواست الهی است (نُرِیدُ)(5)
3. نجات از حکومت فرعون،امتنانی بزرگ و نعمتی گران از خداوند بر بنی اسرائیل بود (أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا).(6)
4. عاقبت، از آن مظلومان و مستضعفان است ( الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً .... )(7)
5. حکومت شایستگان بر زمین، از نعمت های بزرگ الهی است ( أَنْ نَمُنَّ ... نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ). (8)
ص: 154
(قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیرًا لِلْمُجْرِمِینَ) (1)
گفت: «پروردگارا! به پاس این که به من انعام کرده ای، هرگز پشتیبان مجرماننخواهم بود».
شکر، اقسامی دارد؛ شکر زبانی، شکر قلبی و شکر عملی که برترین نوع آن، شکر عملی است. حضرت موسی(علیه السلام) با آن که در دربار فرعون پرورش یافته بود؛ با تمهیدات الهی، روحی های ظلم ستیز و حق طلب داشت؛ از این رو پس از آن که نزاع مردی قبطی با یک سبطی از (بنی اسرائیل) را دید، به کمک مظلوم شتافت و در این گیرودار، قبطی با ضربه مدافعانه حضرت موسی (علیه السلام) جان باخت.
این رخداد، موجب شد موقعیت آن حضرت، بر ملا شود و امنیت او به خطر بیفتد. آن حضرت، نگران بود این بی احتیاطی او در پیشگاه خداوند بخشیده نشود؛ به همین دلیل به درگاه خداوند بازگشت و توبه کرد و خداوند نیز او را بخشید. حضرت موسی(علیه السلام) در قبال این نعمت، با خدای خود عهد کرد که شکر این نعمت را به طور مناسب به جا آورد. این آیه، بیان این شکرگزاری عملی است.
انسانها در طول زندگی خود، از نعمت های بی پایان الهی بهره مندند. تا آن اندازه که از شمارش این نعمت ها ناتوان می باشند.(1) نکته اساسی، در چگونگی برخورد انسان ها با این نعمت ها است که برخی کفران کرده و بعضی شکر گزار درگاه الهی هستند. در این میان، انبیای الهی از دیگر انسانها پیشی گرفته و همه نعمتها را از خداوند سبحان می دانند.
حضرت موسی (علیه السلام) نیز در این آیه با عبارت (رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ) به نجات از شر فرعون، یا بازگشت به آغوش مادر یا قبول توبه اش در اثر کشتن یکی از فرعونیان یا نعمت قدرت بدنی و یا همه این موارد اشاره می کند و خود را برابر این نعمت ها مسؤول می داند. 2
دوران کودکی و نوجوانی حضرت موسی(علیه السلام) در قصر فرعون سپری شد؛ اما ظواهر فریبنده قصر نتوانست او را از پیروی حق باز دارد. وی که همواره خود را مقابل نعمت های الهی مسؤول می دانست، با خود پیمان و عهدی همیشگی بست که هرگز با فرعون و فرعونیان همراه نبوده و همیشه مدافع حقوق مظلومان باشد و از قدرت بدنی و موقعیت اجتماعی خود، برای مبارزه با ظالمان و دفاع از ستمدیدگان استفاده کند؛ لذا چنین گفت: «پروردگارا! به سبب نعمتی که بر من ارزانی کردی، هرگز همراه مجرمان نخواهم بود».
جرم، در اصطلاح حقوقی به ناهنجاری های رفتاری اطلاق می شود که موجب از بین رفتن نظم عمومی و سلب آسایش دیگران شود؛ ولی جرم در قرآن، بر هر گناه و انحراف اخلاقی و رفتاری فردی و اجتماعی اطلاق می شود، چون مجرمان اخلاقی و رفتاری، عمل صالح را قطع کرده و پذیرای گناه و باطل شدند.
در این آیه هم مراد از (فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیرًا لِلْمُجْرِمِینَ) این است که پروردگارا! به سبب نعمتی که بر من ارزانی کرده ای. در هیچ جرم اعتقادی، اخلاقی، فردی و اجتماعی، با مجرمان و گناهکاران همراه نمی شوم.
ص: 156
1. توانایی و قدرت، نعمتی الهی است (قوزه موسی فقضی علیه ... ). (1)
2. باید از نعمت ها به طور مناسب بهره برد و از استفاده از آن در تقویت مجرمان پرهیز کرد(2) (فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیرًا لِلْمُجْرِمِینَ).
شکرانه بازوی توانا بگرفتن دست ناتوان است
3. برای هر نعمت و متناسب با آن، باید به صورت عملی از خداوند سپاسگزاری کرد (بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیرًا لِلْمُجْرِمِینَ).
4. باید به عهد و پیمان با خداوند، تا آخرین نفس وفادار ماند (فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیرًا لِلْمُجْرِمِینَ) (لن برای نفی ابد است).
ص: 157
(وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّهً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ ۖ وَیَوْمَ الْقِیَامَهِ لَا یُنْصَرُونَ)(1)
و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به سوی آتش دعوت می کنند و روز قیامت، یاری نمی شوند.
انسان ها، به دو گروه تقسیم می شوند:
(إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا)؛(2) ما راه را به او نشان دادیم؛ خواه شاکر باشد یا ناسپاس.
گروهی، بنده خدا هستند که خداوند درباره آنها فرمود:( أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)(3) و گروهی نیز بنده شیطان اند که قرآن می فرماید:(أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ) (4)
یکی از دعاهای «حزب الله» چنین است:
(وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا)،(5) و ما را برای پرهیزگاران پیشوا بگردان.
میان این گروه، خداوند برای کسانی که به وظیفه بندگی خود به خوبی عمل کنند، عنوان «ائمه» قرار میدهد:
(وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا)(6) و ما را برای پرهیزگاران پیشوا قرارده.
عده ای از حزب شیطان نیز آنقدر کفر ورزیده و در گناهغوطه ور می شوند که خداوند، آنان را از سر گروهان و مقتدایان باطل قرار میدهد و این آیه، به آنان اشاره دارد.
ص: 158
ائِمَّهً: پیشوایان (جمع امام).
یدْعُونَ: دعوت می کنند (فعل مضارع از ماده «دعو»).
لَا یُنْصَرُونَ: یاری نمی شوند (فعل مضارع منفی از ماده «نصر»).
معنای دعوت به آتش، دعوت به کارهایی است که مستوجب آتش است. آن کارها عبارتند از کفر و گناهان؛ چون اینها است که جزای آخرتی شان را آتشی قرار می دهد که در آن، معذب خواهند شد.
مراد از این که «فرعونیان را امامان دعوت به آتش قرار دادیم» این است که ایشان را در کفر و گناه، پیشقدم کرد؛ در نتیجه دیگران به ایشان اقتدا کرده و به آنان پیوستند.(1)
این کار، وقتی با عدالت خداوند، ناسازگار است که این گمراه کردن، ابتدایی باشد؛ یعنی خود آنان، قبلا کاری نکرده باشند که مستوجب این اضلال (= گمراه کردن) باشند؛ اما اگر این اضلال، مجازات کفری باشد که آنان قبل از دیگران مرتکب شدند، با عدالت خدا ناسازگاری ندارد. در واقع، پیشوایان گمراهی بودن، نتیجه اعمال خود آنها است و چون آن جهان، تجسم و جلوه این جهان است، این افراد همان گونه که در این جهان، ائمه ضلال بودند، آنجا نیز پیشوایان دوزخند.(2)
در منطق قرآن، ما دو گونه امام داریم؛ امامانی که پیشوای متقین در مسیر هدایت هستند؛ چنان که در سوره انبیاء آیه 37 درباره گروهی از پیامبران می خوانیم:
(وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاهِ وَإِیتَاءَ الزَّکَاهِ ۖ وَکَانُوا لَنَا
ص: 159
عَابِدِینَ)(1)
آنها را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما مردم را هدایت می کردند و انجام کارهای نیک و بر پاداشتن نماز و ادای زکات را به آنها وحی کردیم و آنها تنها ما را پرستش می کردند.
این ها امامان نورند که در سلسله انبیا و اوصیا، تا پیامبر خاتم و اوصیایش تداوم یافتند. و امامانی که رهبران ضلال و گمراهی هستند و به تعبیر آیه مود بحث، ائمه نارند. (2)
در روز قیامت نیز که صفوف از هم مشخص می شود، هر گروه، به دنبال امامشان هستند؛ تاریان، ناریان را طالبند و نوریان نوریان را؛ چنان که قرآن می گوید:
(یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ)(3)
[آن روز،] روزی [است]که هر گروه را به نام امامشان فرا می خوانیم.
در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) معیار شناخت امام حق از امام باطل مشخص شده است که به آن اشاره می شود:
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
ائمه در کتاب خدا دو قسمند؛ یکی پیشوایان هدایت که درباره آنها فرمود: «وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا»،(4) ایشان را امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت می کنند» نه به امر مردم؛ بلکه امر خدا را بر امر خود و حکم خدا را بر حکم خود مقدم می دارند. قسم دوم، پیشوایان ضلالت که درباره شان فرمود: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّهً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ؛ ایشان را پیشوایانی قرار دادیم که مردم را به سوی آتش می خوانند» و امر خود را قبل از حکم خدا و مقدم بر آن می دانند و طبق هوا و هوس ها، برخلاف آنچه در کتاب خدای عزوجل هست، عمل می کنند.(5)
1. نقش حکومت ها را در شکل دهی ساختار فرهنگی و عقیدتی جامعه، نمی توان نادیده گرفت
ص: 160
(أَئِمَّهً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ)(1)
2. تبلیغات مستکبران، در واقع دعوت به دوزخ است (یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ).(2)
3. مستکبرانی که امروز به عده و غده دل خوش دارند، در قیامت، بی کس و باور خواهند بود (یَوْمَ الْقِیَامَهِ لَا یُنْصَرُونَ) .(3)
ص: 161
(وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ سَلَامٌ عَلَیْکُمْ لَا نَبْتَغِی الْجَاهِلِینَ)(1)
و چون سخن لغو بشنوند، از آن روی برمی گردانند و می گویند: «اعمال ما، برای ما و اعمال شما، برای شما. سلام بر شما! ما خواستار مصاحبت جهالت پیشگان نیستیم».
امر به معروف و نهی از منکر که یکی از ضروریات دین مبین اسلام است، به مقتضای زمان و مکان، شیوه های متفاوتی دارد. در صدر اسلام و در شهر مکه، وقتی گروهی از مردم، ندای توحید را با جان و دل پذیرا شدند، با سرزنشهای جاهلانه مخالفان اسلام روبه رو گردیدند؛ خداوند متعال، در این آیه، وظیفه یک مسلمان را برابر رفتار جاهلان بیان می کند.
اللَّغْوَ: پوچ، هر کلام و عمل بیهوده.(2)
أَعْرَضُوا: روی گرداندند، اعراض کردند (فعل ماضی، از ماده «عرض» باب افعال).
لَا نَبْتَغِی: نمی خواهیم، طلب نمی کنیم (فعل مضارع منفی از ماده «بغی» باب افتعال).
محیط شهر مکه، برای تازه مسلمان ها علاوه بر شکنجه و تهدید، با سرزنش و بیهوده گویی مخالفان اسلام همراه بود. قرآن کریم، در چنین محیط شرک آلودی اصل ضروری نهی از منکر را وظیفه یک مسلمان میداند و از او می خواهد با اعراض و دوری از لغو، به نهی از منکر برخیزد(وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ)
ص: 162
صف آرایی حق و باطل مقابل یک دیگر، به محیط و جامعه ای خاص مربوط نیست؛ بلکه همواره در طول تاریخ، این دو جریان، مقابل هم بوده اند. معمولا پیروان مسیر لجاجت، کینه توزی و بیهوده گویی را برگزیده و مؤمنان و پرورش یافتگان مکتب توحید، با صبر و مدارا و کلمات حکیمانه، به آنان پاسخ می دهند.
طبق این آیه، مسلمانان صدر اسلام، با تعیین مسیر زندگی خود برابر بیهوده گویی دشمنان می گویند: «مسؤولیت کارهای ما بر عهده ما است و عواقب کارهای شما نیز بر عهده خودتان می باشد. سلام وداع ما بر شما، ما از رفتار جاهلانه شما دوری جسته و بیزار هستیم».
قرآن کریم، یکی از ابزار رسیدن به فلاح و رستگاری را دوری از لغو معرفی می کند.(1) حتی یکی از اوصاف بهشت این است که در آن، لغو راه ندارد.(2)مؤمن واقعی نیز همان طور که از هر گونه لغو پرهیز می کند، از همنشینی با جاهلان و پیروان باطل هم بیزار است و هرگز در صدد آن نیست که در مجالس لهو و لعب، کذب، غیبت، تهمت، افترا و ... (که از مصادق لغو هستند) شرکت کند؛ بلکه بااعلام بیزاری از جاهلان، مسیر زندگی خود را از آنان جدا می کند.
(3)پیام ها
1.عمومی ترین و ساده ترین شیوه نهی از منکر، اعراض و دوری از آن است(وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ)(4)
2. رعایت ادب در گفتار و پرهیز از بیهوده گویی، دستور اسلام است (وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ )(5)
3. سود و زیان عمل هر کس، به خودش بر می گردد (لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ)(6)
4. بیهوده گویی، میوه جهالت است (وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ ... لَا نَبْتَغِی الْجَاهِلِینَ). (7)
ص: 163
(وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَهَ ۖ وَلَا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا ۖ وَأَحْسِنْ کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ ۖ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ ۖ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ)(1)
و در آنچه خدا به تو داده است، سرای آخرت را بجوی و سهم خود را از دنیا فراموش مکن. و احسان کن؛چنانکه خدا به تو احسان کرده است و در زمین طلب فساد نکن. همانا خدا، فساد گران را دوست نمی دارد.
مقصد نهایی انسان، بر اساس مکاتب و جهان بینی ها متفاوت بیان شده است؛ عده ای مبدأ و منتهای خلقت را در همین جهان خلاصه کرده و هدف از زندگی را در بهره مندی از مال، ثروت و امکانات مادی منحصر می کنند. برخی دیگر مقصد نهایی بشر را فقط جهان آخرت دانسته و حضور جسم در این جهان مادی و حتی مال و ثروت را مانع رشد و تعالی روح می دانند و بر این باورند که انسان، باید با پرورش روح و ترک دنیا، به سعادت ابدی برسد.
این آیه، ضمن بیان نگرش جهان بینی توحیدی به این جهان مادی و جهان آخرت، موضع اسلام را در بهره برداری از مال، ثروت و امکانات مادی بیان می کند.
ابْتَغِ: طلب کن (فعل امر از ماده «بغی» باب افتعال).
احْسِنْ: ببخش، نیکی کن (فعل امر از ماده «حسن» باب افعال).
الْفَسَادَ: خروج چیزی از حد اعتدال.
ص: 164
در بیان قرآن کریم، انسان موجودی هدفمند است که چند صباحی در این جهان مادی گذرا فرصت زندگی پیدا کرده و برای حیات ابدی آماده می شود. ضرورت بهره مندی از دنیا برای نیل به سعادت ابدی، مورد تأکید قرآن کریم است. اسلام، ضمن رد ترک دنیا و رهبانیت و نکوهش دنیاطلبی و دنیازدگی و با اهمیت بخشیدن به زندگی دنیایی، جهان آخرت را اصل قرار داده و زندگی دنیایی را مقدمه و ابزار کسب سعادت آخرتی معرفی می کند. در این رهگذر، برخی انسان ها، تمام همت خود را به کسب دنیا و مقامات دنیایی اختصاص داده و از حیات آخرتی خویش غافل شده اند. قرآن کریم، با بیان سرگذشت قارون، او را بهترین عبرت برای دنیاطلبان و غافلان می داند. قرآن، ضمن نکوهش رفتار قارون و عدم پیروی او از دستورات الهی تأکید می کند که انسان با بهره مندی از نعمت های الهی در این جهان، نباید از آخرت غافل شود؛ بلکه باید این جهان را سکوی پرواز آخرت قرار دهد.
«وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَهَ ۖ»؛ و در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بطلب» چون دنیا مزرعه آخرت است. (1)
اسلام، برابر مال و ثروت، موضع منفی ندارد و با آن، مخالف نیست؛ همان گونه که فقر را نمی پسندد و دعوت به فقر هم نمی کند. البته اسلام، ثروتی را می پسندد که موجب رسیدن به سعادت آخرتی شود؛ همان طور که امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر (لَا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا) فرمود:
سلامتی، نیرو، فراغ، جوانی و شادابی خود را برای نیل به آخرت به کار بند.. (2)
ثروت، نباید ابزار فساد در زمین و فراموشی ارزش های انسانی شود؛ بلکه باید وسیله ای برای استفاده همگان، پر کردن خلأهای اقتصادی در جامعه و مرهمی بر زخمهای جانکاه محرومان و در یک جمله باید ابزار احسان به دیگران باشد (أَحْسِنْ کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ) نیکی کن؛ همان گونه که خداوند این همه نعمت را به تو احسان کرد.
ص: 165
1. مال و ثروت، عطایی الهی است که باور به آن، موجب پرورش روح انسان میشود ( فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ )(1)
2. انباشتگی ثروت، از عوامل پیدایش فساد در جامعه است (وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ).(2)
3. فساد، موجب محرومیت از محبت الهی میشود ( إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ). (3)
4. در موعظه، باید به نیازهای طبیعی هم توجه کرد (لَا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا).(4)
ص: 166
(وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ ۘ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ ۚ کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ ۚ لَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ)(1)
و با وجود خدا، معبود دیگری مخوان. هیچ معبودی جز او نیست. همه چیز، هلاک شدنی است، جز وجه او. حکم، فقط برای او است و فقط به سوی او بازگردانده می شوید.
توحید، بنیادی ترین اصل قرآنی است و بخش عظیمی از آیات قرآن به آن اختصاص یافته است. گاه، آیات درباره توحید ذات است و گاه اقسام دیگر توحید از جمله توحید در عبادت آیه مورد بحث، از آیاتی است که توحید عبادی را با دلیل و برهان، مورد بحث و اثبات قرار داده است.
لَا تَدْعُ: نخوان (فعل مضارع مجزوم به لا ناهیه از ماده «دعو»).
هَالِکٌ : هلاک شدنی، نابودشدنی.
وَجْهَ: ذات
الْحُکْمُ: حکمرانی، داوری.
ترْجَعُونَ: بازگردانده می شوید (فعل مضارع مجهول از ماده «رجع»).
هر موجود، اگر به خودی خود،تصور شود، هالک و باطل است و حقیقتی جز آنچه از ناحیه خدای تعالی به آن افاضه می شود، ندارد. آنچه به خدای تعالی منسوب نباشد، به طور کلی از
ص: 167
حقیقت خالی است؛ یا موهومی است که قوه خیال، آن را تراشیده و یا سرابی که خیال، آن را به صورت حقیقت جلوه داده است؛ مانند بتها که حقیقتی جز این مقدار که سنگ، چوب یا فلز است ندارد. اما این که رب یا معبود باشند و نفع و ضرر یا اثر دیگری داشته باشند، حقیقت ندارد؛ چرا که اصل وجودشان متعلق به خدا است و وجود مستقلی ندارند؛ به طوری که هرگاه تعلقشان به فیاض مطلق (خدا) قطع شود، نابود می شوند. تنها موجودی که وجودش از ذات خودش است و فناپذیر نیست، ذات مقدس الهی است؛ بنابراین، همه چیز، نابود شدنی است، جز خداوند و هر چه با خدا به گونه ای ارتباط و تعلق داشته باشد، باقی و جاوید است.(1)
وجه هر چیزی، آن ناحیه ای است با آن، که با غیر روبه رو می شود. هم چنان که وجه هر جسم، سطح بیرون آن است، و وجه انسان، جلوی سر و صورتش می باشد، وجه خدا چیزی است که با آن برای خلقش نمودار است و خلقش هم با آن، متوجه درگاه او می شود. این همان صفات علم و قدرت و سمع و بصر و امثال آن است.
در تفسیر «وجه» در آیه، اقوال مختلفی بیان شده است که با هم منافات ندارند. برخی مراد از وجه را ذات پاک الهی بیان کرده اند. برخی می گویند مراد، اعمال صالح است و عملی که غیر وجه رب یعنی برای غیر خدا باشد، نابود شدنی است. برخی نیز می گویند مراد، دین الهی است که ادیان غیر الهی، نابود شدنی است. نقطه مشترک همه این وجود، این است که آنچه با خدا ارتباط دارد، باقی است.(2)
این آیه در پی فرمان به این که نباید غیر خدا را در جایگاه معبود خواند، به اقامه برهان و دلیل بر این اصل می پردازد که خلاصه آن، چنین است:
الف. هیچ معبودی جز خدای یگانه وجود ندارد؛
ب. هر چه غیر خدا است، اگر چند روزی هم جولانی داشته باشد، هویتش فناو نیستی است. فقط خداوند سبحان، قائم به ذات خویش و فنا ناپذیر است؛
ج. حکم و فرمانروایی در همه امور، از آن او است و او است که در نهایت، آخرین سخن و
ص: 168
کلمه فصل را خواهد گفت و جز او، کسی حکمش روا و نافذ نیست.
د. بازگشت همه موجودات به او است و جز او هیچ محلی برای رجوع وجود ندارد.
حال با این چهار برهان، آیا خواندن چیزی و کسی جز او در جایگاه «إله» و معبود روا است؟
آیا توسل به اولیای خداوند - چنانکه برخی فرقه ها می گویند . با توحید عبادی منافات دارد؟ پاسخ آن است که توسل به دو گونه است:
الف. توسل به غیر خدا به عنوان معبود و اله؛ مانند توسل مشرکان به بت ها، درختان و موجودات دیگر با قائل شدن شأن الوهیت برای پیامبران و اولیا. (1)
ب. توسل به کسانی که خداوند، اذن به شفاعت آنان داده است، بدون لحاظ شأن ربوبی یا امثال آن برای آنان. این گونه توسل، نه تنها مطرود نیست، بلکه مورد توصیه قرآن است؛چنانکه فرموده است:
ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوک فاستغفروا الله واستغفر لهم التول لوجدوا الله توابا رحیما
اگر مؤمنان؛ زمانی که برخود ستم کردند، نزد تو بیایند و به درگاه خداوند استغفار کنند و رسول نیز برای آنان مغفرت بطلبد، هر آینه خداوند را توبه پذیر و مهربان خواهند یافت.
1. تنها، خدا معبود شایسته پرستش است و موحد واقعی کسی است که از همه معبودها و طاغوتها آزاد باشد (وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ ۘ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ).(2)
2. هر چه جز خدا است، در معرض هلاک و نابودی است؛ پس به آنچه رفتنی است، دل نبندیم و خود را اسیر آن نسازیم ( کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ).(3)
3. فرمانروایی بر جهان، شرط شایستگی برای معبود بودن است (لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ ...لَهُ الْحُکْمُ).(4)
4. توحید و معاد، دو رکن اساسی تعلیمات پیامبر(صلی الله علیه وآله)است (وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ...وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).(5)
ص: 169
(قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ۚ ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَهَ الْآخِرَهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ)(1)
بگو: در زمین سیر کنید و بنگرید چگونه آفرینش را آغاز کرد؟ سپس خدا نشأه آخرت را پدید خواهد آورد. همانا خدا، بر هر چیز توانا است.
آیه نوزدهم سوره عنکبوت تا پنج آیه بعدش، درباره معاد است. این آیات بین داستان حضرت ابراهیم واقع شده است. این بحث، به ظاهر ارتباط صریحی به قصه آن جناب ندارد؛ ولی چون اول سخن با منکران معاد است یا کسانی که آن را بعید می شمارند، بر مسأله معاد اقامه حجت کرده است.(2) روش قرآن، این است که وقتی بیان داستانی به مرحله حساس می رسد، برای نتیجه گیری بیشتر، به طور موقت دنباله آن را رها کرده و به نتیجه گیریهای لازم می پردازد. این آیه، یکی از آن موارد است.(3)
سِیرُوا: سیر کنید، بگردید (فعل امر از ماده «سیر»).
أنظروا:(4) با دقت بنگرید (فعل امر از ماده «نظر»).
بَدَأَ: آغاز و ایجاد کرد (فعل ماضی از ماده «بدء»).
یُنْشِئُ:پدید می آورد، ایجاد می کند (فعل مضارع از ماده «نشأ » باب افعال).
ص: 170
اسلام، به جهانگردی اهمیت زیادی داده است؛ البته نه برای هوسرانی، بلکه برای اهداف بلند. در بعضی آیات،(1) هدف از جهانگردی، عبرت از تاریخ گذشتگان بیان شده است؛ چرا که تاریخ، خصوصیات اخلاقی و کارهای نیک و بد و تفکرات گذشتگان را برای ما بازگو می کند و علل سقوط و سعادت، کامیابی و ناکامی جامعه ها را در اعصار و قرون مختلف نشان می دهد.
در بعضی آیات دیگر، مانند آیه مورد بحث، هدف از جهانگردی و سیر در تاریخ را مشاهده عظمت خداوند در نقاط مختلف جهان و اعتقاد و ایمان به معاد بیان کرده است. در بعضی آیات(2) نیز هدف کلی از سیر در زمین، بیان شده و می فرماید: جهانگردی، قلب انسان را دانا و چشم انسان را بینا و گوش او را شنوا می گرداند.
این آیه و آیه قبل،(3) امکان معاد از طریق اثبات وسعت قدرت خداوند را اثبات می کند، با این تفاوت که اولی درباره خلقت نخستین خود انسان و آنچه اطراف او است سخن می گوید و آیه دوم، به مطالعه حالات اقوام و موجودات دیگر دستور می دهد، تا حیات نخستین را در چهره های مختلف و در شرایط کاملا متفاوت ببینند و به عمومیت قدرت خدا و توانایی او بر اعاده این حیات، پی ببرند.
آثار موجودات زنده نخستین که به صورت فسیل ها و غیر آن در اعماق دریاها، در دل کوهها و در لابه لای طبقات زمین است، گوشه ای از اسرار آغاز حیات در کره زمین بوده و عظمت و قدرت خدا را ثابت می نماید و انسانها را متوجه می کند که خداوند، بر اعاده حیات نیز قادر است.(4)
وقتی قدرت خداوند در نشأه نخستین (دنیا) ثابت شد؛ خداوند نشأه آخرت را هم مانند نشأه نخستین خلق می کند؛ پس این آیه شریف در معنای (وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَهَ الْأُولَی فَلَوْلَا
ص: 171
تذکرون) می باشد.(1)
پیام ها
1. جهانگردی، سیر و سفر، مطالعه طبیعت و گردش های هدفدار، یک وظیفه و ارزش است (قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا)(2)
2. سیاحت در زمین و تأمل در پیدایش موجودات، برطرف کننده تردید انسان در امکان تحقق معاد است (سِیرُوا فِی الْأَرْضِ...ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَهَ الْآخِرَهَ)(3)
3. بهترین دلیل معاد، قدرت نمایی خداوند در پدید آوردن موجودات در نخستین مرتبه است (کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ۚ ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَهَ الْآخِرَهَ)(4)
ص: 172
(وَإِلَی مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَارْجُوا الْیَوْمَ الْآخِرَ وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ)(1)
و به سوی [اهل] مدین برادرشان، شعیب را [فرستادیم]. پس گفت: «ای قوم من! خدا را پرستش کنید و در انتظار روز واپسین باشید و در زمین به فساد کاری نکوشید»
امر به معروف و نهی از منکر به قدری اهمیت دارد که خداوند می فرماید:
(وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ ۚ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)(2)
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)نیز فرمود:
من امر بالمعروف و نهی عن المنکر فهو خلیفه الله فی أرضه و خلیفه رسول الله و خلیفه کتابه؛ کسی که امر به معروف و نهی از منکر کند، جانشین خدا در زمین و جانشین رسول خدا و کتاب او است.(3)
پیامبران الهی، این وظیفه مهم را در رأس برنامه های خود می دانستند این آیه، گوشه هایی از انجام این وظیفه را توسط حضرت شعیب(علیه السلام)در بین قوم خود بیان کرده است.
مَدْیَنَ: شهری است در جنوب غربی اردن که امروز به نام «معان» خوانده می شود و حضرت شعیب و قومش در آنجا می زیستند.(4)
ص: 173
شُعَیْبً: از انبیا بوده و قبرش در یمن، زیارتگاه است.(1)
ارْجُوا : امیدوار باشید (فعل امر از ماده «رجو»).
لَا تَعْثَوْا:فساد نکنید، سرکشی نکنید. (فعل نہی مضارع از ماده «عثو»).
پیامبران، غالبا با اقوامشان پیوند خویشاوندی داشتند؛ ولی تعبیر برادر «أخاهم» اشاره به نهایت محبت این پیامبران به امتهایشان داشته و این نکته را می فهماند که آنها، مقصدشان تسلط و سلطه جویی بر اقوام نبوده است.(2)
ایمان و یقین به آخرت، مرتبه ای بالاتر از امید به آخرت دارد و خداوند، هر کس را که ایمان و یقین به روز قیامت دارد، از صالحان ،(3) صادقان و متقین(4) و رستگاران واقعی(5) معرفی می کند؛ ولی باید توجه داشت امید به آخرت و امید به حساب و کتاب، اثر تربیتی داشته و مقدمه ای برای ایمان و یقین به آخرت است؛ به همین دلیل پیامبران - از جمله حضرت شعیب(علیه السلام) از امید به آخرت سخن می گفتند؛ چرا که اگر کسی امید داشته باشد که در قیامت حساب و کتابی هست، اولین اثرش آن است که در زمین فساد نمی کند «وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ»
اعتقاد به مبدأ و معاد، پایه و اساس هر دین و آیین است که پیامبران بزرگ خدا از جمله حضرت شعیب دعوت خود را با آن آغاز کردند. در فراز اول میفرماید: «اعبدوا الله؛ خدا را عبارت کنید» و چیزی را با او شریک نسازید و اعتقادتان را به مبدأ تقویت کنید. در فراز دوم می فرماید: «وَارْجُوا الْیَوْمَ الْآخِرَ»؛ یعنی اعمالی انجام دهید که امید ثواب به آن داشته باشید و در دنیا و در آنچه در دنیا است؛ مثل شهوات و لذات و مادیات غرق نشوید؛ چرا که امیدهای دنیا،
ص: 174
به یأس تبدیل می شود؛ ولی امید به آخرت، ماندنی است.
علت این که پیامبران، دعوت خود را با این دو اصل (اعتقاد به مبدأ و معاد) شروع می کردند این است که ایمان به مبدأ، سبب می شود انسان، پیوسته احساس مراقبت دقیقی از ناحیه پروردگار بر اعمال خود داشته باشد. ایمان به معاد، انسان را به یاد دادگاه عظیمی می اندازد که همه چیز بی کم و کاست در آن مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
بعد از دعوت به مبدأ و معاد، حضرت شیعب به قوم خود فرمود: « وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ؛ در زمین فساد نکنید» عمده ترین فسادانگیزی قوم مدین کم فروشی و خیانت در کیل و وزن بوده است.
گرچه این خطاب حضرت شعیب به قوم خود است، اختصاص به آنان نداشته، بلکه یک دستور جامع عملی است که تمام برنامه های اجتماعی را در بر می گیرد. فساد، مفهوم وسیعی دارد که هر گونه نابسامانی و ویرانگری و ظلم را در بر می گیرد و نقطه مقابل آن، صلاح و اصلاح است که تمام برنامه های سازنده در مفهوم آن جمع است.(1)
1. انبیا که پدران فکری و ایمانی و اخلاقی مردمند، با آنان برادرانه رفتار می کنند و حضرت شعیب، دل سوز مردم مدین بود و با آنان رابطه عاطفی و مهربانانه داشت ( أَخَاهُمْ شُعَیْبًا)(2).
2. بندگی خدا و ایمان به مبدأ و معاد، در تعالیم انبیا دو امر اعتقادی مهم و زمینه دوری از فساد است (اعْبُدُوا اللَّهَ وَارْجُوا الْیَوْمَ الْآخِرَ وَلَا تَعْثَوْا).
3. بازداشتن مردم از تبهکاری و فساد در حد دعوت به توحید عبادی و آخرت طلبی، اهمیت دارد (اعْبُدُوا اللَّهَ وَارْجُوا الْیَوْمَ الْآخِرَ وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ) (3)
ص: 175
(أَوَلَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ یُتْلَی عَلَیْهِمْ ۚ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَرَحْمَهً وَذِکْرَی لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ)(1)
آیا در قرآن کمبودی می بینید و برای آنان کافی نبوده است که ما این کتاب را بر تو نازل کرده ایم که پیوسته بر آنان خوانده می شود؟ همانا در این [کتاب] رحمتی است بزرگ و تذکری برای مردمی که ایمان می آورند.
برخی اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه وآله)و از تورات چیزهایی می نوشتند؛ این خبر، به رسول خدا(صلی الله علیه وآله)رسید. حضرت فرمود: «احمق ترین احمقان و گمراه ترین گمراهان، مردمی هستند که از کتابی که خداوند بر پیغمبرشان نازل کرده است، روی گردان شوند و به کتابی علاقه مند شوند که خدا بر غیر پیغمبر آنان نازل کرده و برای امتی غیر از آنان فرستاده است». در همین جریان بود که این آیه شریف نازل شد.(2)
از آیات قبل، استفاده می شود که کافران و ظالمان، حاضر نبودند معجزه بودن قرآن را بپذیرند؛ لذا به بهانه جویی پرداخته و می گفتند: «چرا معجزاتی مثل معجزات موسی و عیسی از سوی پروردگار بر پیامبر(صلی الله علیه وآله)نازل نمی شود؟ چرا او عصای موسی و ید بیضاء و دم مسیحا ندارد؟ » قرآن در پاسخ می دهد؛ نخست می گوید: به آنها بگو: معجزات، همه نزد خدا است و من، فقط بیم دهنده آشکارم (قل إنما الآیات عند الله وإما أنا نذیر مبین) (3)پاسخ دوم در این بررسی می شود.
لَمْ یَکْفِ: کفایت نمی کند، کافی نیست (فعل مضارع منفی از ماده «کفی»)
ص: 176
یُتْلَی: خوانده می شود (فعل مضارع مجهول از ماده «تلو»).
ذِکْرَی : یادآوری، تذکر، پند.
پاسخ دوم خداوند به کفار و ظالمان، این است که آیا همین اندازه برای آنها کافی نیست که ما این کتاب آسمانی را بر تو نازل کردیم که پیوسته بر آنها تلاوت می شود؟(1)
جمله «أَوَلَمْ یَکْفِهِمْ؛ آیا برای آنها کافی نیست؟» معمولا در مواردی گفته می شود که انسان، کاری برتر از انتظار طرف انجام داده و او، از آن غافل است یا خود را به غفلت می زند؛ برای مثال، او می گوید: «چرا فلان خدمت را به من نکردی؟» در پاسخ، ما خدمت بزرگتری را یادآور می شویم که او آن را نادیده گرفته است و می گوییم: آیا کافی نیست که ما چنین خدمت بزرگی انجام دادیم؟! اینجا نیز خداوند می فرماید: آیا برای آنها کافی نیست که این کتاب را بر تو نازل کردیم؛ کتابی که از هر جهت، جامع و کامل بوده و بر خلاف معجزات پیامبران دیگر، جاودانه است و آیاتش، شب و روز، بر آنها تلاوت می شود («یتلی» به فرد و مکان خاصی اختصاص ندارد).
قرآن، هم رحمت است و هم وسیله یاد آوری؛ ولی برای گروه باایمان؛ آنها که درهای قلب خود را به روی حقیقت گشوده اند؛ طالب نورند و خواهان راه یافتن برای آنها که هر بار که آیات قرآن را می خوانند، تذکر تازه ای می یابند. ممکن است فرق میان «رحمت» و «ذکری» این باشد که قرآن، تنها یک معجزه و مایه تذکر نیست؛ بلکه علاوه بر آن، سرشار از برنامه ها و قوانین رحمت آفرین و دستورهای تربیتی و انسان ساز است؛ برای نمونه عصای موسی تنها معجزه بود؛ ولی در زندگی روزمره مردماثری نداشت؛ اما قرآن، هم معجزه است و هم برنامه کامل زندگی و مایه رحمت.(2)
1.قرآن، معجزه ای کفایت کننده برای خواستاران معجزه است و از سوی خداوند، بر پیامبر(صلی الله علیه وآله)
ص: 177
نازل شده است (أَوَلَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ). (1)
2. قرآن، مایۂ رحمت و دوری از غفلت است ( لَرَحْمَهً وَذِکْرَی).(2)
3. قرآن، برای همه مردم است؛ ولی بهره گیری از آن، شرایط و شایستگی خاص می طلبد که از جمله شرایط دریافت رحمت الهی، ایمان است (..لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ). (3)
ص: 178
(وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَوَتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ لَیَقُولُنَّ ٱللَّهُۖ فَأَنَّی یُؤۡفَکُونَ)(1)
و کسانی که در راه ما کوشش کنند، بی تردید راه های خود را به آنان می نمایانیم و قطعا خدا، با نیکو کاران است.
امدادهای غیبی از واقعیت های زندگی بشر است. ولی این امدادها بر چه کسانی و با چه شرایطی نازل می شود، این آیه، شرایط دریافت این امدادها را بیان کرده است.
جاهدوا: کوشیدند، جهاد کردند (فعل ماضی از ماده «جهد» باب مفاعله).
لنهدین:(2) حتما هدایت می کنیم (فعل مضارع از ماده «هدی»).
سبل: راهها (جمع «سبیل»).
جهاد، به معنای به کار بردن آخرین حد توان و قدرت در دفع دشمن است که گاهی جهاد با دشمن ظاهری است و گاهی جهاد با شیطان و گاه با نفس است.(3)
در این آیه شریف، «جهاد»، تعبیری وسیع و مطلق است و هر گونه جهاد و تلاشی را که در راه خدا و برای او به منظور وصول به اهداف الهی صورت گیرد، شامل می شود؛ خواه در
ص: 179
طریق کسب معرفت باشد یا جهاد با نفس یا مبارزه با دشمن یا انجام هر کار نیک دیگر.(1)
از این آیه، استفاده میشود که هر گونه شکست و ناکامی، معلول یکی از دو چیز است: یا در جهاد و تلاش، کوتاهی کرده ایم یا اخلاص در کار ما نبوده است. اگر این دو با هم جمع شود، بنا بر وعده مؤکد الهی، پیروزی و هدایت، حتمی است. می توان گفت نکته اساسی در مشکلات و مصائب جوامع اسلامی، همین امر است. از طرفی، جهاد در صحنه های علمی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی را به فراموشی سپرده اند و از طرفی، حب نفس و عشق به دنیا و راحت طلبی، بر آنها چیره شده است، تا آن جا که کشتگانشان به دست خودشان، بیش از کشتگانی است که دشمن غیر مسلمان از آنها می گیرد.(2)
محسنان، کسانی هستند که علاوه بر جهاد و تلاش برای نجات خود دارای مقام ایثار و احسانند و برای دیگران هم می کوشند.(3)
«همراهی خدا با محسنان» یا به این معنا است که خدا یاریشان می کند این که مسأله جهاد که محتاج نصرت است، جلوتر آمده، خود قرینه است بر (ین که کلمه «مع» به معنای «نصرت» است) یا به معنای معیت رحمت و عنایت خداست که شامل همه عنایات خدای سبحان به بندگان محسن او است. بنابر تفسیر اول، معیت به معنای نصرت و کمک، و بنابر تفسیر دوم، رحمت و عنایت است.(4)
1. برای رسیدن به هدایت ویژه الهی، تلاش لازم است و باید گام اول را خود انسان بردارد (جاهدوا ... لنهدینهم).
2. آنچه به تلاش ارزش می دهد، خلوص است (فینا).
3. راههای وصول به قرب الهی، محدودیت ندارد (سبلنا).
ص: 180
4. به وعده های خدا، اطمینان داشته باشیم (لنهدیهم) (لام و نون تأکید، نشانه های تأکید فراوان است).
5. نشانه نیکوکار بودن، تلاش در راه حق و اخلاص است (جاهدوا فینا ... مع المحسنین). (1)
ص: 181
(وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَرَحْمَهً ۚ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ)(1)
و از جمله نشانه های او، این است که برای شما از جنس خودتان، همسرانی آفرید که کنارشان آرام گیرید و میان شما، محبت و شفقتی قرار داد. بی تردید، در این[تدبیر عجیب]، نشانه هایی است برای مردمی که می اندیشند.
این آیه شریف، و آیه قبل و چهار آیه بعد، با تعبیر «وَمِنْ آیَاتِهِ؛ و یکی از نشانه های او» آغاز می شوند و نکات دقیقی از دلایل توحید و نشانه های پروردگار را در «وجود آدمی» و در «نظام هستی» بازگو می کنند.
این آیه، بخشی از نشانه های خدا را در وجود انسانها بیان می کند که در تفسیر آیه، به آنها اشاره می نماییم.
أَنْفُسِ: جانها (جمع «نفس»).
لِتَسْکُنُوا:(2)تا آرام گیرید (فعل مضارع از ماده «سکن»).
جَعَلَ: قرارداد (فعل ماضی).
مَوَدَّهً: دوستی، محبت.
ص: 182
در این آیه شریف، یکی از نشانه های خدا را «آفرینش همسر» معرفی کرده و فرموده است: همسران، مایه آرامش شمایند. این آرامش، به این دلیل است که زن و مرد، مکمل هم و مایه شکوفایی، نشاط و پرورش یکدیگرند؛ به گونه ای که هر کدام، بدون دیگری ناقص است؛ لذا طبیعی است میان یک موجود و مکمل آن، باید چنین ارتباط و جاذبه ای وجود داشته باشد.(1)
برای بقای زندگی مشترک، دوستی و شفقت، امری ضروری و لازم است و با از میان رفتن این دو، بنیان خانواده متزلزل شده و اضطراب و افسردگی بر اهل خانه حاکم می گردد؛ در نتیجه نشاط و شادابی و شکوفایی، از خانه رخت برمی بندد. در چنین خانه ای، فرزندانی گوشه گیر و ناموفق پرورش می یابند؛ لذا خداوند، مهر و عواطف دوستانه ای بین همسران به وجود آورد و همسران را مایه سکونت و آرامش هم قرار داد (لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا) تا در پرتو این آرامش، عقل و خرد خویش را به کار گیرند «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» و به وظایف خود عمل کنند.
کلمه مودت، به معنای محبتی است که اثرش در مقام عمل ظاهر شود و رحمت، به معنای نوعی تأثیر درونی ای است که از مشاهده یک شخص ناتوان و محتاج به وجود می آید.(2)
مودت، در آغاز راه است که در آن، همسران، به هم خدمت می کنند؛ اما هنگامی که یکی از آنان، ضعیف یا ناتوان شود و قادر به انجام کارهای خویش نباشد، به رحمت نیاز است و دیگری باید با ایثار و از خودگذشتگی، به همسرش کمک کند و نیازهای او را برآورده
نماید(3)
ص: 183
1. آفرینش همسران از جنسی همگون، از آیات الهی است (وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا). (1)
2. زنان، همسان با مردان خلق شده اند (أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا)از قید «من أنفسکم» استفاده می شود که خلق زنان، همسان مردان است.(2)
3.. آفرینش، هدفدار است (َخلَقَ لَکُمْ ).(3)
4. همسر، باید عامل آرامش باشد، نه مایه تشنج و اضطراب ( لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا).(4)
5. اهل فکر هستند که می توانند به نقش سازنده ازدواج پی ببرند ( لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ). (5)
ص: 184
(فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا ۚ لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ۚ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ)(1)
پس [اکنون که بطلان شرک معلوم شد] با گرایش به حق. به این دین [توحیدی] روی بیاور، با همان فطرت الهی که مردم را بر آن آفریده است. برای خلقت خدا هیچ گونه تبدیلی نیست. این است دین راست و درست؛ ولی بیشتر مردم نمی دانند.
خداوند در آیات قبل (20-29) با یادآوری برخی آیات آفاقی و انفسی مانند آفرینش انسان از خاک، آفرینش همسر برای انسان و ایجاد محبت بین آنان، آفرینش آسمانها و زمین و اختلاف زبان ها، آفرینش شب و روز و رعد و برق و فرو فرستادن باران و زنده شدن دوباره زمین ... و مطیع بودن همه آنچه در آسمانها و زمین است برابر او، بر وحدانیت خویش و معاد تأکید کرد. این آیه، در حقیقت، نتیجه مباحث گذشته است که در چنین فضایی، انسان باید با تمام وجود، خود را در همان مسیری که خداوندسرشت انسان را بر آن نهاده است حرکت کند و هرگز فتور و سستی به خود راه ندهد.(2) این، بهترین راه خداشناسی و معادشناسی است.
قَیِّمُ: پایدار، استوار (صیغه مبالغه).(1)
دین حنیف، دینی است که از همه کجیها، انحرافها و خرافات، به سوی راستی، درستی و حق متمایل است. چون چنین است، قیم است؛ یعنی هم خود، ثبات و استحکام دارد و هم هر کس به آن روی کند از خطر انحراف، زوال و تزلزل در امان خواهد بود. به خلاف «جنیف» که به عقاید، افکار و آیین متمایل به گمراهی، خرافات و باطل گفته میشود و در معرض تزلزل و زوال است.
سرشت جاودان الهی، در نهان و نهاد انسان همواره ندای توحید سر می دهد و در پی رسیدن به حق گام برمی دارد. گرایش به توحید، معاد و دین حنیف، در انسان همواره همراه نوعی آگاهی است که در عقل و اندیشه او اثر می گذارد؛ بر خلاف غریزه که آگاهانه نیست.
یکی از مهم ترین اهداف بعثت پیامبران، شکوفایی فطرت انسانها است: «فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیائه لیستأدوهم میثاق فطرته؛(2)خداوند، پیامبران خود را مبعوث فرمود و رسولان خود راپی در پی اعزام کرد تا وفاداری به پیمان فطرت را از آنان بازجویند».
فطرت، هرگز نمی میرد و از بین نمی رود؛ بلکه ممکن است گاهی بر اثر عوامل مختلفی همچون دوری از تعالیم پیامبران و سرپیچی از دستورات الهی و سلطه طاغوت، فطرت خداجوی به خاموشی گراید، «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَاوَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا»(3) اما آن گاه که در معرض آفتاب تابناک و حیات بخش وحی و رسالت قرار می گیرد شکوفا می شود.
در این آیه نیز فرمود: «لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» این فطرت الهی، تغییر و تبدیل نمی پذیرد.
ص: 186
برای خداشناسی، راه های مختلفی وجود دارد؛ گاه به براهین عقلی و گاه به آیات آفاقی و پدیده های طبیعی و ... استدلال می شود. همه این راه ها می توانند در مسیر خداشناسی، راهنمای بشر باشند؛ اما یکی از استوارترین راه های خداشناسی، فطرت و سرشت نهانی انسان است که در طول تاریخ بشر، دستخوش تغییر و تحول نشده است.
فطرت خداجوی که در قرآن به «فِطْرَتَ اللَّهِ» یاد شده است، در احادیث اسلامی با تعابیر مختلفی بازگو و تفسیر شده است؛ در حدیثی از امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه شریف « فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا» نقل شده است که فرمود: «فطرهم علی المعرفه (1)به؛خداوند، سرشت آنان را بر معرفت و شناخت خود قرار داد».
از امام صادق (علیه السلام) نیز درباره تفسیر همین آیه سؤال شد؛ حضرت فرمود: «منظور، توحید است»(2) و در حدیثی دیگر فرمود: «منظور از فطرت الله همان اسلام است»(3) و باز در حدیثی فرمود: «مقصود از فطرت الله، ولایت اولیای الهی است». از مجموع احادیث یاد شده، می توان چنین نتیجه گرفت که «فطرت الله»، همان معرفت درونی و گرایش توحیدی است و توحید، اسلام و ولایت، از مصادیق آشکار آن می باشد.
1.انسان، ذاتا خداگرا، توحید گرا و طرفدار حق است(4)( فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا).
2. فطرت انسان، تغییر ناپذیر است و از بین نمی رود (...لا تبدیل لخلق الله...).
3. فطرت و دین، پیوند تکوین و تشریع در جان انسان است (فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا.. ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ)
4. دین و فطرت، ثابت و استوارند (فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا.. ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ)
5. گرایش به دین حق، اصل است و انحراف و کجی، امری عارضی است (5)(فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا).
ص: 187
6. بسیاری از مردم، از دین فطری ناآگاهند و ناآگاهانه مقابل دین می ایستند (وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ).
7 دین قیم و استوار، می تواند باعث قیام و قوام انسان باشد (فَأَقِمْ وَجْهَکَ ... ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ).
ص: 188
(مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ ۖ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ)(1)
کسانی که کفر بورزند، کفرشان به زبان خودشان است و کسانی که کار شایسته انجام دهند، برای خودشان [جایگاه نیکو] آماده می کنند.
برخی افراد ناآگاه، می پندارند که کفر و ایمان آدمیان، زیان و نفعی برای خداوند دارد. این پندار، ناشی از نشناختن خداوند و نظام این عالم است. این آیه، بازتاب کفر و ایمان را به خود انسان مورد بحث قرار می دهد.
کَفَرَ: کفر ورزد، بپوشاند (فعل ماضی). (2)
یَمْهَدُونَ: آماده می کنند (فعل مضارع از ماده «مهد»).(3)
انسان هایی که بندگی خدا را رها کرده و کافر شدند، کفرشان به خدا ضرری نمی رساند؛ چرا که فرمود:(إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَمَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ(4)): اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید، [به خدا زیانی نمی رسد]؛ چراکه خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است»؛ بلکه کفرشان، بر ضرر و زیان خود بوده و وبالش دامنگیرشان می شود (فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ) و همان طور
ص: 189
که آیه بعد می فرماید، از رحمت الهی دور خواهند بود (إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْکَافِرِینَ)(1)
یکی از عواقب کفر، آن است که کافر، به عمل صالح موفق نمی شود، به همین دلیل، خداوند، پس از کفر، سخن از عمل صالح به میان آورده و آن را مقابل کفر قرار داده است (مَنْ کَفَرَ ... وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا)
اگر کسی ایمان داشته باشد؛ ولی عمل صالح انجام ندهد، این ایمان، به تنهایی سودی به حالش ندارد؛ به همین دلیل در 82 آیه از قرآن می بینیم که ایمان و عمل صالح، به شکل های گوناگون، با هم ذکر شده است؛ مانند:(إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ)(2)و در آیه بعد همین سوره نیز ایمان و عمل صالح با هم ذکر شده است: (لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْ فَضْلِهِ).(3)
در آیه مورد بحث، عمل صالح را مطرح فرموده است ولی از ایمان سخنی نگفته است. این به آن دلیل استکه در آیات دیگر، شرط سودمند بودن عمل صالح را ایمان معرفی کرده است: «وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ»،(4) کسی که عمل صالحی انجام دهد . خواه مرد یا زن - در حالی که مؤمن باشد، وارد بهشت می شود. وگرنه همان طور که در نکته اول بیان شد - عمل صالح بدون ایمان، از انسان کافر پذیرفته نمی شود.
منصور بن حازم از امام صادق(علیه السلام)نقل می کند که آن حضرت فرمود:
«ان العمل الصالح لیسبق صاحبه الی الجنه فیمهد له کما یمهد لأحدکم قادمه فراشه».(5)
عمل شایسته، قبل از صاحبش به بهشت می رود، تا جایگاه او را در بهشت آماده سازد و از صاحبش پذیرایی کند؛ چنان که خدمتکار یکی از شما، فراشتان را بگستراند.
ص: 190
1.انسان، دارای اختیار است و ایمان و کفر را خود، انتخاب می کند (مَنْ کَفَرَ ... مَنْ عَمِلَ). (1)
2. کفر، امری خسارت بار است و بازتاب خسارت آن، برای خود کافر است (مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ)(2)
3. کفر، به تنهایی و بدون عمل کفرآلود، برای شقاوت آخرتی کافی است (مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ).(3)
4. عقیده و عمل آدمی، در سعادت و شقاوت وی نقشاساسی دارد (مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ ۖ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ).(4)
5. برای رفتن به بهشت، ایمان تنها کافی نیست؛ بلکه اعمال صالح نیز لازم است (مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ).
ص: 191
(وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا ۖ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ)(1)
و از مردم [به تکبر] روی بر متاب و در زمین با شادی [غرور]گام بر مدار، که خدا هیچ متکبر فخرفروشی را دوست نمی دارد.
غرور و تکبر از موانع بسیار مهم در مسیر رشد و کمال انسان است، آسیب های این خصلت تا آسمان نیز کشیده می شود. این آیه پرهیز از این خصلت را یادآور شده و عوارض ناگوار آن را گوشزد می کند . این آیه قسمتی از نصایح لقمان به فرزند خویش است.
لَا تُصَعِّرْ: صورت را برنگردان (فعل نهی از ماده «صعر» باب تفعیل).
خَدَّ: چهره، رخساره.
لَا تَمْشِ: نرو (فعل نهی از ماده «مشی»).
مَرَحً:شدت فرح و شادی. مخال: متکبر (اسم فاعل از ماده «خیل»)(2)
فَخُورٍ: بسیار به خود بالنده، فخر فروش (صیغه مبالغه از ماده «فخر»).
«تصعیر» به معنای روی برگردانیدن است که در این جا کنایه از تکبر و غرور در برخورد با مردم است.
ص: 192
انسان موجودی است که با اندک چیزی فریفته خویشتن شده و به همین جهت از مردم روی برمی تابد و با نخوت و غرور با آنان برخورد می کند.
اندکی مال، علم، جمال، مقام، حسب و نسب، هنر و ... آدمی را از خود بیخود کرده و اسیر تخیلات می کند، خود را بزرگ شمرده و دیگران را خرد می پندارد که در پی آن ده ها عارضه فردی و اجتماعی پدیدار می گردد.
قرآن مجید در آیات متعددی این آسیب را گوشزد کرده است: در سوره «عبس» به شدت از رو در هم کشیدن در برابر فقیری نابینا انتقاد می کند و در سوره انعام پیامبر و مؤمنان را از طرد مؤمنان فقیر برحذر می دارد(وَلَا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاهِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ)،(1) آنان را که صبح و شام [در عین فقر] خدا را می خوانند، از خود مران. در این آیه نیز از زبان لقمان حکیم دوری از تکبر را یادآور می شود.
این آیات نشان دهنده اهمیت این موضوع و آسیب فراوان این خصلت است.
در جمله نخست آیه، لقمان حکیم فرزندش را از برخورد متکبرانه با مردم بر حذر داشت و در جمله بعد «لا تمش فی الأرض مرحا» مطلب اساسی دیگری را مطرح کرده است. و آن این که نه تنها در برابر مردم، مغرور و متکبر مباش؛ بلکه اساسا بر روی زمین سرمستانه زندگی مکن.
مقصود از «مشی» فقط راه رفتن و طی مسیر نیست بلکه کلیه عرصه های فردی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی را شامل می گردد.
اگر قدری به تاریخ بنگریم و سرنوشت سرمستان و مغروران را که حتی ادعای خدایی کردند بررسی کنیم، ارزش این سخن حکیمانه را نیز در می یابیم؛ بسیاری از اسراف ها، کشتارها و ناهنجاری های دیگر را،همین منش متکبرانه بر روی زمین خواهیم یافت. پس اگر ندای قرآن شنیده و مورد توجه قرار گیرد زمینه بسیاری از مفاسد و آسیب ها از بین خواهد رفت.
«مختال» از ریشه «خیل» به معنای متکبر است، چون شخص گردنفراز و متکبر چنین می پندارد که بزرگ است. حال آن که در نظام این جهان هیچکس جز خداوند و آن کسانی
ص: 193
که او قدرتمند و بزرگ شمرده بزرگ نیستند و چنین افرادی با خیالی خام خود را بزرگ شمرده اند.
فخرفروشی نیز که زاییده خیال پروری است بر همین منوال است.
چون تکبر و فخر فروشی باطل و بی بنیاد است، جایگاهی در نظام آفرینش ندارد و بزودی بطلان آن بر همگان آشکار خواهد شد. از این رو می فرماید: «لا یحب کل مختال فور» خداوند افرادی را که دارای این خصلتها هستند دوست نمی دارد، این دوست نداشتن به معنای یک حالت قلبی (همانند ما انسان ها) نیست بلکه به معنای محرومیت از عنایت و لطف الهی و گرفتار شدن به قهر اوست.
1. مراعات حال و حقوق مردم، در برخورد اخلاقی، دارای اهمیتی ویژه است (وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ). (1)
2. با مردم، چه مسلمان و چه غیر مسلمان با خوشروئی رفتار کنیم (وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ)(2)
3. راه رفتن متکبرانه ممنوع است (لَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا).(3)
4. به موهومات، خیالات و بلند پروازی ها خود را گرفتار نسازیم (مُخْتَالٍ ). (4)
5. انسان نباید حرکت خویش را بر اساس سرمستی و غرور سامان دهد (وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا)(5)
6. از عامل خشنودی خداوند برای تشویق و از ناخشنودی او برای ترک زشتی ها و گناهان استفاده کنیم (إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ)
7. محبت و قهر خدا از ملاکهای ارزشگذاری اعمال و رفتار است ( وَلَا تُصَعِّر... وَلَا تَمْشِ ... إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ) .(6)
8. پندار و خیال بافی از جمله عوامل خود بزرگ بینی است (إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُور). (7)
ص: 194
(یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَاخْشَوْا یَوْمًا لَا یَجْزِی وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَنْ وَالِدِهِ شَیْئًا ۚ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ ۖ فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا وَلَا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ)(1)
هان ای مردم! از پروردگار خود پروا کنید، و بترسید از روزی که هیچ پدری به جای فرزندش کاری نمی سازد، و هیچ فرزندی به هیچ وجه به جای پدرش کارساز نخواهد بود؛ قطعه وعدۂ خدا، حق است؛ پس مبادا زندگی دنیا، شما را فریب دهد، و مبادا آن شیطان شما را به [عفو]خدا مغرور کند.
سفارش به کاری، بدون تبیین اهمیت و جایگاه آن، کافی نیست، به ویژه اگر آن کار دشوار باشد و مخالفت شدید و شبانه روزی با هوای نفس را بطلبد. در این صورت، انگیزه باید بسیار بالا باشد، تا فرد را برای رسیدن به آن، وادار سازد. کسب تقوا که کسب تمام فضیلت ها است و در عین حال، کاری است که به از خودگذشتگی، زیر پا گذاشتن شهوات و امیال درونی نیاز دارد، به سادگی حاصل نمی شود بنابراین باید جایگاه آن تبیین شود و ثانیا موانعی که در این مسیر سخت قرار دارد، معرفی گردد، تا فرد بتواند با شناسایی آنها و کسب آمادگی لازم، از آنها عبور کند.
اتَّقُوا: بترسید، پرهیزگار باشید (فعل امر از ماده «وقی» باب افتعال).
اخْشَوْا: بترسید (فعل امر از ماده «خشی»).
جَازٍ: کفایت کننده، جزا دهنده (اسم فاعل از ماده «جزی»).
لَا تَغُرَّنَّ(2)نفریبد (فعل مضارع منفی از ماده «غرر»).
ص: 195
تقوا، به معنای کف نفس، خودداری و پرهیز است، در هنگامی که وسوسه های شیطان به سراغ انسان می آید. بیدار باش و شناخت دام های شیطان و پرهیز به موقع از آنها، تقوا است. قرآن، در وصف متقین می فرماید :
(إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ)(1)
محققأ کسانی که پرهیزکار هستند، زمانی که جماعتی از شیاطین با آنها تماس گرفتند، متذکر می شوند؛ و سپس بصیرت می یابند.
بنابراین، اهل تقوا، اهل بصیرت و بینشند و گرفتار دام های شیطان نمی شوند؛ به طوری که نزدیکی شیطان و طواف شیطان را به گرد خود، احساس می کنند و متذکر می شوند؛ به دلیل همان بصیرتی که دارند.
قیامت، روز غریبی است. آن روز، کسی را امکان یاری و کمک به کسی نیست؛ چون آن روز:
الف. نزدیک ترین خویشان از هم می گریزند: «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ؛(2) روزی که شخص، از برادر و پدر و مادر و همسر و فرزندانش می گریزد»
ب. هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمی کشد: «لَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَی»؛(3) هیچ گناه کاری بار گناه دیگری را برنمی دارد.
ج. کسی بدون اذن پرودگار، قدرت شفاعت ندارد: «مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ»؛(4) کیست آن کس که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند؟
د. هیچ فدیه و جریمهای (بر فرض امکان وجود ندارد: «فَالْیَوْمَ لَا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَهٌ»؛(5) پس امروز از شما فدیه گرفته نمی شود. بنابراین از آن روز باید در هراس بود و از آن پروا کرد.
ص: 196
در این آیه، دو عامل، سبب غفلت از قیامت شمرده شده است: دنیا و شیطان. دنیا با جلوه های خود، آن چنان آدمی را مشغول می کند که چه بسا می پندارد زندگی در این دنیا ابدی است و چنان زندگی می کند که گویا قیامتی وجود ندارد. دومین عامل، شیطان است که در این آیه «غرور» نامیده شده است. شیطان، با زینت دادن گناه و فراهم کردن زمینه های غفلت یا القای امیدهای واهی درباره شفاعت و ... آدمی را از آخرت غافل می سازد.
1. قرآن، کتابی جهانی و پیام آن برای همه مردم است (یَا أَیُّهَا النَّاسُ.... )(1)
2. همه باید از خدا پروا داشته باشیم و از انواع انحرافات بپرهیزیم (یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ).
3. بهترین زاد و توشه برای روزی که حتی پدر و فرزند به داد هم نمی رسند، تقوا است (اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَاخْشَوْا یَوْمًا لَا یَجْزِی وَالِدٌ...). (2)
4. خطر قیامت جدی است، لذا هشدارهای پی در پی لازم است. «اتَّقُوا ...اخْشَوْا- لَا تَغُرَّنَّکُمُ...لَا یَغُرَّنَّکُمْ » (3)
5. در قیامت، هرکس گرفتار عمل خویش است و عهده دار کار دیگری نیست ( لَا یَجْزِی وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَنْ وَالِدِهِ شَیْئًا ۚ) (4)
6. مجازات هر کس در قبال خودش، امری حتمی و تخلف ناپذیر است (لَا یَجْزِی .... إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ)(5)
7.زندگی دنیا، فریبنده و مایه غفلت از خدا و قیامت است (اتَّقُوا رَبَّکُمْ ....وَاخْشَوْا یَوْمًا..فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا)(6)
ص: 197
(فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ)(1)
پس هیچ کس نمی داند چه چیزهایی که روشنی بخش چشم ها است برای آنان ذخیره شده است (این ] برای سزای اعمالی است که انجام می داده اند.
در آیات قبل، حالات روحانی و ملکوتی شب زنده داران بیان شد که چگونه شب را به صبح می رسانند و نیمه های شب، بستر راحت و استراحت خویش را رها کرده و خدا را در آن نیمه های شب، از روی خوف و طمع می خوانند. این آیه، بیانگر عظمت پاداشی است که خداوند، برای آنها در نظر گرفته است. خداوند، برای اینکه بزرگی پاداش را برساند، آن را به صورت نکره آورده است و می فرماید: هیچ کس نمی داند قدر آن چشم روشنی ای که برای آنها درنظر گرفته ایم و، این جزای کاری است که آنها انجام می دادند.
نَفْسٌ : ذات، جان، خود
أُخْفِیَ:پنهان شد (فعل ماضی مجهول از ماده«خفی» باب افعال).
قُرَّهِ :(2) مایه روشنی از ماده «قر»).
ص: 198
فضل و رحمت الهی، مقابل اعمالی که بندگان انجام می دهند، بسیار زیاد است (و الله ذو الفضل العظیم)، فضل الهی، بسیار بالا و خداوند، دارای فضل عظیم است و مقابل عمل نیکی که بندگان انجام می دهند،.دهها و گاه، صدها برابر ثواب می دهد؛ با این حال، بین اعمال بندگان و اجری که خداوند تعیین می کند، تناسب برقرار است. هر چه عمل، سخت تر باشد، پاداشی که خداوند به آن عمل میدهد، بیشتر و با ارزش تر است. از آنجا که از خواب شب برخاستن و برای عملی غیر واجب و فقط برای خدا و به دور از چشم دیگران، نماز خواندن و با خدا راز و نیاز کردن، عملی سخت و دشوار است، اجر و پاداشی را هم که خداوند برای این عمل در نظر گرفته، به حدی زیاد است که چشم هر بیننده را خیرهمی کند و مایه چشم روشنی هر صاحب دیده ای می شود.
نماز شب، در قرآن و روایات، بسیار مورد اهتمام قرار گرفته است و این، بیانگر اهمیت و فضیلت بسیار بالایی است که این عمل عبادی دارد. امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «بر شما باد به نماز شب که در آن، سنت پیامبر[صلی الله علیه و آله] و روش صالحان پیش از شما و موجب از بین بردن امراض جسمانی شما است».(1) نیز می فرماید: «نماز شب، چهره شما را نورانی و شب شما را خوش و روزی شما را فراوان می کند. (2)
اگر کسی توفیق این عمل نصیبش نمی شود، باید ببیند چه عمل ناپسندی از او سر زده است. چرا که جز پاکان، توفیق این عمل را نخواهند داشت. شخصی در محضر امیرالمؤمنین(علیه السلام)از سلب توفیق ادای نماز شب، شکایت کرد. حضرت فرمود: «تو کسی هستی که گناهانت تو را در بند کشیده است».(3) قرآن کریم به پیامبر(صلی الله علیه وآله) درباره نماز شب تأکید ویژه دارد و آن را راه رسیدن به مقام محمود که همان مقام شفاعت کبرا است دانسته و می فرماید :
(وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَهً لَکَ عَسَی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَحْمُودًا)(4)؛ و از شب، پاسی را به
ص: 199
[نماز ] بیدار باش که افزونیست برای تو. باشد که پروردگارت، تو را به مقامی ستوده برانگیزد.
شبنم از فیض سحرخیزی، عزیز گلشن است گل به دامن خنده از شب زنده داری می برد
«قره أعین» یعنی آنچه مایه روشنی دیده میشود. این کنایه از عظمت و اهمیت است. اگر کلمه «قره» را به کلمه «اعین» اضافه کرده است، نه به «اعینهم»، برای این است که بفهماند آن نعمتها آن قدر بزرگ و خیره کننده است که تنها یک چشم و دو چشم از دیدنش روشن نمی شود؛ بلکه هر صاحب چشمی که آن را ببیند، چشمش روشن می شود.
می فرماید: این فوز عظیم که قدرش برهمگان مخفی است و این چشم روشنی که کسی از حقیقت آن، آگاه نیست، جزای عملی است که انجام میدهید؛ بنابراین عمل، در پاداشی که به انسان داده می شود نقش مهمی دارد؛ چنان چه در آیات دیگر نیز بر عمل تأکید شده است. خداوند می فرماید :
( لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ)(1)؛ تا خداوند برای بهترین اعمالشان، پاداش دهد.
یا می فرماید:
(وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ..... لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا)(2)و او است آن که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید ... تا شما را بیازماید که کدام یک در اهل بهترین عمل هستید. بهترین عمل، وقتی است که همراه ایمان و تقوا باشد. هر چه معرفت و میزان اخلاص شخص بیشتر باشد، عملش احسن خواهد بود.
3. در تربیت صحیح، گاهی باید نوع و مقدار تشویق و پاداش، مخفی باشد (مَا أُخْفِیَ لَهُمْ ) . (1)
4.مداومت بر اعمال شایسته در دنیا، دارای اجر و پاداشی چشمگیر در پیشگاه الهی است( قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ) «کانوا یعملون» استمرار عمل را می رساند.(2)
ص: 201
(مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ ۚ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَکُمُ اللَّائِی تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِکُمْ ۚ وَمَا جَعَلَ أَدْعِیَاءَکُمْ أَبْنَاءَکُمْ ۚ ذَلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْوَاهِکُمْ ۖ وَاللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ)(1)
خدا برای هیچ کس دو قلب در درون او قرار نداده، و همسرانتان را که مورد ظهار قرار می دهید، مادران شما نگردانده است، و پسر خواندگانتان را پسران شما نکرده است. این[ که همسرانتان را مانند مادر می خوانید و پسر خوانده را پسر خود می نامید] سخن شما است بر دهان هایتان که حقیقت ندارد و خدا حق را می گوید و همو راه را می نمایاند.
یکی از رسالت های مهم انبیای الهی، مبارزه جدی با خرافات و رسوم غلط جاهلی است که با عقل و فطرت انسان، سازگاری ندارد. هرگاه پیش از آمدن پیامبری، سنتی نامشروع و خلاف عقل سلیم پابرجا بوده است، بدون هیچ ملاحظه ای از طرف خداوند مردود شمرده شده و از طریق انبیا ابلاغ گردیده است و عملی صحیح و مطابق دستورات الهی جایگزین آن شده است. شاید این قسمت از برنامه انبیا از جمله سخت ت رین ماموریت های آنها بوده است. از جمله آن رسوم غلط، بحث «ظهار» و «فرزندخواندگی» است که در این آیه از آنها سخن به میان آمده است کهدرباره آنها بحث خواهیم کرد.
مَا جَعَلَ: قرار نداد (ماضی منفی).
جَوْفِ: درون
تُظَاهِرُونَ: ظهار می کنید(2)(فعل مضارع از ماده «ظهر» باب مفاعله).
ص: 202
أَدْعِیَاءَ: فرزند خوانده ها ( جمع «دعی»).
خداوند، برای هر انسان، یک قلب قرار داده است. امکان ندارد انسان، هم این دل را جایگاه محبت غیر خدا قرار دهد و هم مملو از عشق خدا و دوستان خدا کند؛ چنان که امیرالمؤمنین(علیه السلام)می فرماید: «دوستی ما و دوستی دشمن ما در یک قلب نمی گنجد؛ چرا که خدا، برای یک انسان، دو قلب قرار نداده است که با یکی دوست بدارد و با دیگری دشمن. دوستان ما، در دوستی ما خالصند؛ همان گونه که طلا در کوره خالص می شود. هر کس می خواهد این حقیقت را بداند، قلب خود را آزمایش کند؛ اگر چیزی از محبت دشمنان ما در قلبش با محبت ما آمیخته است، از ما نیست و ما هم از او نیستیم».(1)
رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن یا زجانان یا زجان باید که دل برداشتن
یا اسیر بند جانان باش یا در بند جان زشت باشد نوعروسی را دو شوهر داشتن
برخی مفسران معتقدند این بخشآیه، تمهیدی برای ظهار و فرزندخواندگی است؛ زیرا این که همسر انسان، به وسیله ظهار، مانند مادر بشود، جمع بین دو چیز متضاد است (زوجیت و مادر بودن) و فرزند دیگری را فرزند خود خواندن نیز جمع بین دو متنافی است و نیاز به دو قلب دارد؛ در حالی که خداوند، دو قلب برای کسی قرار نداده است. (2)
در زمان جاهلیت، رسمی بود که به آن، «ظهار» می گفتند و آن هم از «ظهر» به معنای پشت گرفته شده بود؛ بدین معنا که هرگاه شخصی از همسر خود به هر دلیل عصبانی می شده، با گفتن «ظهرک کظهر امی؛ پشت تو برای من، مانند پشت مادر من اسہ را جایگزین طلاق دانسته و زن و مرد از یکدیگر برای همیشه جدا می شدند. در صدر اسلام، یکی از اصحاب، همسر خویش را ظهار کرد و سپس پشیمان شده خدمت پیامبر
ص: 203
رسیدند و حکم آن را جویا شدند. رسول خدا ساکت شد، تا وحی نازل گردید و این حکم را مردود دانسته و برای آن جریمهای تعیین نمود، تا در ضمن، کسی برای اذیت همسر خویش از این جمله استفاده نکند.
از جمله رسوم غلطی که در جاهلیت مرسوم بود و اسلام آن را نقض کرد، این بود که پسر خوانده را در حکم پسر دانسته و برای او، احکام فرزند را مانند ارث بردن جاری می دانستند و همانطور که پدر نمی توانست با همسر مطلقه پسر خویش ازدواج کند، با همسر مطلقه پسر خوانده خویش هم نمی توانست ازدواج کند. هنگامی که زید بن حارثه پسر خوانده پیامبر، همسرش، زینب بنت جحش را طلاق داد، پیامبر به فرمان الهی با او ازدواج کرد، تا در عمل این حکم غلط را نقض کند. در پاسخ اعتراض یهود و منافقان به این عمل رسول خدا(صلی الله علیه وآله) این آیه نازل شد که: «خدا، پسرخواندگان شما را پسران شما نشمرده است. این، تعبیر زبانی شماست و خدا از حقیقت سخن می گوید و همو راه را مینمایاند»(1)
.قول حق چیست؟ قرآن کریم که کلام الهی است، قول حق است، یعنی گفتاری است که هیچ باطل در آن راه ندارد و قولی است درست و مطابق با واقع و عبث و لهو و لعب نیست. هرکلامی حق و ثواب بودنش هنگامی مشخص می شود که با کلام الهی هماهنگ باشد و اگر در ضدیت با کلام الهی بود، باطل و ناحق خواهد بود.
(وَاللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ) و خدا است که حق می گوید و به راه راست هدایت می کند.
1.خداوند، ساختار وجودی انسان را شکل و سامان داده است (مَا جَعَلَ اللَّهُ) . (2)
2. هر قدر دل، در گرو غیر خدا باشد؛ از خدا دور است چرا که هر کس یک دل بیشتر ندارد (مَا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ)
3. رابطه پدر و مادر با فرزند، یک رابطه حقیقی و طبیعی است، نه تشریفاتی و قراردادی (وَمَا جَعَلَ
ص: 204
أَدْعِیَاءَکُمْ أَبْنَاءَکُمْ)(1)
4. یکی از وظایف انبیا، زدودن خرافات از جامعه است (مَا جَعَلَ ... لِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْوَاهِکُمْ)(2)
5. معیار حق و باطل، وحی الهی است، نه رسم و رسوم و آداب و عادات اجتماعی (ذَلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْوَاهِکُمْ ۖ وَاللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ)
ص: 205
(لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا)(1)
بی شک برای شما در [روش] رسول خدا الگوی نیکویی وجود دارد، برای کسی که به خدا و روز واپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می کند.
برای انجام کارهای مهم و رسیدن به مقاصد ارزشمند، به الگو نیاز هست، تا با پیروی از آن، بتوان آسان تر به مقصود رسید. خداوند که به همه نیازهای طبیعی مخلوقات آگاه است، برای این نیاز مهم بشر که رسیدن به معبود و برخورداری از نیازهای آخرت است، مقدمات لازم را فراهم کرده و نمونه هایی را برای الگو به بشر معرفی نموده است. آیه فوق، به یکی از آن نمونه ها پرداخته است.
أُسْوَهٌ : تأسی کردن و اقتدا نمودن.
حَسَنَهٌ: خوب، نیکو.
کَانَ یَرْجُو:(2) امید دارد، امیدوار است (فعل مضارع از ماده «رجو»).
خداوند، در این آیه، پیامبرش را به صورت مطلق بهترین الگو معرفی نموده است. این الگو، از هر جهت می تواندراه گشای نیل به اهداف عالی زندگی باشد بنابراین، تمام رفتارهای پیامبر(صلی الله علیه وآله)و خصوصیات آن حضرت مانند ایمان و توکل، اخلاص و شجاعت، نظم و نظافت،
ص: 206
زهد و تقوا، کیفیت ارتباط با دیگران و ... بهترین الگو است و قابل پیروی کردن است. از این جا می توان نتیجه گرفت، اولآ عصمت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و در همه امور - چه فردی و چه اجتماعی - جریان داشته است؛ چرا که اگر پیامبر(صلی الله علیه وآله)ایران، در کارهای شخصی معصوم نباشد، نباید خداوند به تأسی از اشتباهات و خطاهای پیامبر(صلی الله علیه وآله) امر کند؛ پس ایشان، الگوی کامل و بی خطای جامعه اسلامی است.
ثانیا از آن جا که همه مسلمانان در هر عصری، نیازمند الگو هستند، خداوند نیز با توجه به این نیاز، پیامبر(صلی الله علیه وآله)را برای همه اعصار، الگو معرفی نموده است، «کان» در این آیه دلالت بر دوام و استمرار دارد و بیانگر دائمی بودن این ویژگی در پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)می باشد.
قرآن کریم، برای کسانی که می خواهند از این الگوی الهی، بهتر استفاده کنند، سه ویژگی بیان می کند: الف. کسانی که به خدا امیدوارند، ب. به قیامت امیدوارند؛ ج. خدا را بسیار یاد می کنند.
اگر پیامبر(صلی الله علیه وآله)الگو است، برای رسیدن به کدام هدف و مقصود، اسوه مطرح شده؟
این آیه، با صراحتی تمام به این پرسش ها پاسخ داده است:
اولا: پیامبر(صلی الله علیه وآله)تغییر الگوی کامل برای کسانی هستند که به خدا و معاد، ایمان دارند آن هم ایمانی که آثار آن در اعضا و جوارح آشکار گشته و نمود آن در ذکر بسیار خداوند در درون و برون آنان نمایان است.
با این شرایط و ظرفیت ها است که می توان از هدایت های آن الگوی الهی بهره کامل برد.
ثانیا از همین ویژگیها می توان دریافت که مسیر و هدف این الگو کجا است، رساندن مردم به خداوند و توجه دادن آنان به معاد است که ارکان الگوی دینی و الهی به شمار می روند.
1. الگو بودن پیامبر(صلی الله علیه وآله) قطعی و دائمی است (لَقَدْ کَانَ). (1)
2. باید الگوهای خوب معرفی کنیم تا مردم به سراغ الگوهای بدلی نروند (لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی
ص: 207
رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ )(1)
3. امیدواری به خداوند و عالم آخرت و ذکر فراوان خدا، اموری بس قابل توجه و با اهمیت است (... مَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا).(2)
ص: 208
(وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَی ۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاهَ وَآتِینَ الزَّکَاهَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا)(1)
و در خانه هایتان آرام گیرید و جلوه گری جاهلیت پیشین را در پیش مگیرید و نماز را برپا دارید و زکات بدهید و خدا و رسول او را اطاعت کنید، خدا فقط می خواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و شما راچنان که باید پاکیزه نگه دارد.
برای پیشبرد تربیت و کمال انسان علاوه بر معارف نظری، به الگوی عملی نیاز است.
قرآن مجید در کنار معارف بلند نظری خود، الگوهای عینی را معرفی کرده است؛ رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، حضرت ابراهیم (علیه السلام) و ... این الگوها، گاه فردی هستند و گاه نیز به صورت جمعی و خانوادگی مطرح شده اند، از جمله این آیه شریف، اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) را به عنوان الگو مطرح کرده و ویژگی های آنان را بیان فرموده است.
همانگونه که رهبران و پیشوایان جامعه از جایگاه ویژه ای در اجتماع برخورداند همسران آنها نیز دارای موقعیتی متفاوت با دیگران خواهند بود لذا خدا برای آنها دستورات ویژهای را صادر نموده است که برخی از آن ها عبارتند از:
الف. در خانه های خود بمانند و همچون جاهلیت نخستین، میان جمعیت ظاهر نشوند و اندام و زینت خود را در معرض تماشای دیگران قرار ندهند.
ب. نماز را به پا دارند.
ج. زکات را ادا کنند.
د. از خدا و رسولش اطاعت نمایند. (1)
در دوران جاهلیت نخستین که همان جاهلیت مقارن عصر پیامبر(صلی الله علیه وآله)بوده است، زنان جامعه، گرفتار خودنمایی و عرض اندام بودند؛ به طوری که دنباله روسری های خود را پشت سر می انداختند و گلو و قسمتی از سینه و گردنبند و گوشواره های آنها نمایان بود. خداوند، همسران پیامبر(صلی الله علیه وآله)را از همسانی با آنها نهی فرموده است. امروزه نیز که می توان آن را عصر جاهلیت دوم نامید، چرا که بسیاری برهنگی زنان را تمدن می دانند این دستور خداوند، می تواند شامل حال تمام زنان رهبران و مدیران جامعه اسلامی باشد؛ بنابراین، شایسته است زنان، خود را از معرض نگاه نامحرمان، دور نگاه داشته و از خودآرایی - به منظور در معرض نمایش گذاشتن زیبایی هایشان - خودداری کنند. (2)
«الرجس» شامل هر گونه پلیدی می شود، و اراده الهی چنین تعلق گرفته است که خانواده پیامبرش را از همه انواع پلیدی پاک کند تا بتوانند الگویی کامل و بدون کاستی برای همه نسل ها و عصرها شوند.
جمله «یطهرکم تطهیرا» که نشان دهنده استمرار و طهارت ویژه است، دال بر آن است که علاوه بر نبود هرگونه پلیدی در وجود اهل بیت(علیهم السلام) آنان دارای مقام طهارت ویژه هستند؛ از
ص: 210
این رو آنان می توانند در همه عرصه ها الگوی مردم باشند و مردم، به آنان اقتدا و از آنان پیروی کنند.
اهل بیت از نظر لغت، شامل همه اهل یک خانه می شود. حتی چه بسا شامل حال خدمتکاران نیز بشود؛ ولی ازنظر کاربرد و اصطلاح، یک لغت می تواند در محدوده خاصی به کار رود. در آیه، قرینهای وجود دارد که مقصود از آیه تطهیر، افرادی هستند که بین آنان، مردان وجود دارند و این جمع، همان علی و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام)هستند؛ چون ضمایر به کار رفته در این بخش از آیه، مذکر «کم» است؛ حال آن که ضمایر پیش از آن، جمع مؤنث می باشد. علاوه بر این که پیامبر(صلی الله علیه وآله) در روایات متعددی محدوده اهل بیت(علیهم السلام)را مشخص کرده و فرمودند: (نزلت هذه الآیه فی خمسه: فی و فی علی و حسن و حسین و فاطمه (1)؛ این آیه درباره پنج نفر نازل شده است، در باره من و علی و حسن و حسین و فاطمه).
1.جایگاه زن یا خانه است یا بیرون خانه بدون هیچ گونه خودنمایی (قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ ).(2)
2. خودنمایی، نشانه تمدن نیست؛ بلکه نشانه جاهلیت است و ارتجاع و عقب گرد به دوران جاهلی ممنوع است (لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَی). (3)
3. داشتن موقعیت ویژه، تکالیف ویژه ای را نیز به دنبال دارد، همسران مدیران و مسئوولان نیز تکالیف خاص خود را دارند (وَقَرْنَ ... وَأَقِمْنَ ... وَآتِینَ ... وَأَطِعْنَ ).
4. اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله)ز عصمت الهی برخوردار بوده و از هر گونه پلیدی و زشتی دورند ( إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ). (4)
5. اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله)تنها اهل خانه ای بودند که به این کیفیت، مورد توجه و عنایت خاص خداوند قرار گرفتند ( إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ).
ص: 211
(الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ ۗ وَکَفَی بِاللَّهِ حَسِیبًا)(1)
که کسانی که رسالت های خدا را می رسانند و از او می ترسند و از هیچ کس جز خدا نمی ترسند و خدا برای حسابرسی کافی است.
رساندن پیام خداوند به مردم، وظیفه ای سترگ و محکم است که بر دوش انبیا و اولیای الهی و سپس عالمان و حاملان معارف الهی است. انجام این رسالت، موانعی بر سر راه دارد که اگر به آنها توجه نشود و آسیب زدایی نگردد، وظیفه اصلی را تحت الشعاع قرار خواهد داد. این آیه، به یکی از این موانع پرداخته و راه گریز از آن را نیز مورد اشاره قرار داده است.
یُبَلِّغُونَ: می رسانند (فعل مضارع از ماده «بلغ» باب تفعیل).
یَخْشَوْنَ:می ترسند (فعل مضارع از ماده خشی). (2)
حَسِیبًا: حسابگر (صفت مشبهه).
یکی از وظایف اصلی پیامبران، که مصداق کامل مبلغان راستین هستند، مبارزه با سنت های باطل است که دارای دشواری های خاص خود می باشد. خداوند، ماموریت بسیار مهمی به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) داده، تا یکی از اعتقادات باطل آن دوران، که حرمت
ص: 212
پسر خوانده بود، را در هم شکند؛ لذا ابلاغ رسالت الهی را از وظایف اصلی پیامبر(صلی الله علیه وآله)برشمرده و با یادآوری این که مبلغان راستین، جز از خداوند ترسی به دل راه نمی دهند، وی را به انجام این کار ترغیب کرد. امروزه نیز یکی از وظایف رهبران دینی و مبلغان راستین دین، مبارزه با سنت های باطل است که در سطح عموم جامعه رخنه کرده است. آنان باید دشواری ها را به جان بخرند و بکوشند و از حرف های مردم نترسند و فقط به انجام دستور الهی بیندیشند که قطعا خداوند، آنها را یاری می نماید.
شاید بتوان گفت مهم ترین عامل موفقیت مبلغان در امر تبلیغ، ترس آنها از خدا است. مبلغان دینی، اگر می خواهند در ابلاغ رسالت موفق و پیروز باشند، باید از هیچ چیز جز خدا نترسند و فقط هدف را در نظر گرفته و از تهدیدهای مردم و ایجاد بحران ها و جوهای مسموم بر ضد خود، هیچ هراسی به دل راه ندهند. از آن جا که «إإِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ؛(1) تنها بندگان عالم و دانشمندند که از خدا می ترسند»، رسیدن به مقام عالی خشیت، یعنی ترس از مسئوولیت توأم با درک عظمت مقام پروردگار، موهبتی است الهی که سبب می شود هیچ شخصی و گروهی را بالاتر از خدا نبینند و در نتیجه از هیچ کس جز خدا نهراسند.
مبلغان، در مسیر فعالیت خویش، زحمات زیادی متحمل می شوند و چه بسا از ناحیه افراد مختلف، به جای سپاسگزاری، زخم زبان ها و ناملایماتی به ایشان برسد؛ از این رو گاهی اوقات، دغدغه هایی در ذهن مبلغ ایجاد می شود که این زحماتی که در راه خدا متحمل شده است، بی ثمر مانده و از بین برود. خداوند، برای دلگرمی همه مبلغان، در پایان این آیه می فرماید: «همین بس که خداوند حافظ اعمال بندگان و حسابگر و جزادهنده آنها است»هم حساب ایثار و فداکاری پیامبران را در این راه نگه می دارد و پاداش میدهد و هم سخنان ناموزون و یاوه سرایی دشمنان را محاسبه می کند و کیفر می دهد.
در حقیقت، جمله (وَکَفَی بِاللَّهِ حَسِیبًا) دلیلی است برای این موضوع که رهبران الهی، نباید در ابلاغ رسالات خود، وحشتی داشته باشند؛ چون حسابگر زحمات آنها و پاداش دهنده خداوند
ص: 213
است.(1)
1. موفقیت در تبلیغ، شرایطی دارد:
الف، تداوم تبلیغ (یُبَلِّغُونَ).
ب. تقوای در عمل (یَخْشَوْنَ ).
ج. شهامت و قاطعیت (وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ).
د. توکل به خدا (وکَفَی بِاللَّهِ حَسِیبًا). (2)
2. ترس از خداوند، همراه انجام وظیفه و ابلاغ پیام او، امری ارزشمند و بایسته است (الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ). (3)
3. مبلغان الهی، همیشه دشمنان سرسخت و تهدید کننده دارند (لَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ). (4)
4. خداوند، به مبلغان راستین، در مقابل تبلیغ رسالتهای الهی پاداش می دهد (الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ ... وَکَفَی بِاللَّهِ حَسِیبًا)(5)
ص: 214
(إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ ۚ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا)(1)
همانا خدا و فرشتگانش بر پیامبر، درود و رحمت می فرستند؛ای کسانی که ایمان آورده اید! برای او طلب رحمت کنید و چنان که شایسته است بر او سلام کنید.
جایگاه پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله)نزد خداوند چگونه است و مؤمنان برابر آن حضرت، چه وظیفه ای دارند؟ این آیه، رسا و کوتاه، به همه این موارد پرداخته و با بیانی بلیغ، آن را روشن کرده است.
یُصَلُّونَ: درود می فرستند (فعل مضارع از ماده «صلو» باب تفعیل).
سَلِّمُوا: تسلیم شوید، سلام کنید (فعل امر از ماده «سلم» باب تفعیل).
در بخش نخست آیه شریف میفرماید:
(إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ ۚ)، خداوند و فرشتگانش، پیوسته بر پیامبر درود می فرستند. دقت در این فراز از آیه که همراه تأکید إن و جمله مضارع یصلون است، بیانگر این مطلب مهم است که پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) دارای مقام و عظمتی ویژه و والا در پیشگاه خداوند می باشد. شخصیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نزد فرشتگان، شخصیتی شناخته شده و دارای منزلتی بس عظیم است؛ به گونه ای که خداوند متعال و فرشتگان الهی همواره بر او درود می فرستند. او، گوهر
ص: 215
گرانقدر عالم آفرینش و در ثمینی است که در عالم آفرینش، بی همتا و بی نظیر است. اگر خداوند، به لطف بی کرانش، او را در دسترس مردم قرار داده است نباید مردم گمان کنند پیامبر هم مانند آنها است و مقام والای او را مورد غفلت قرار دهند؛ بلکه او، در آسمانها، معروف تر از زمین است و محبت فرشتگان به او از محبت انسان ها بیشتر است. درست است که او به ظاهر، بشری مانند سایر انسان ها است؛ اما بشری است با خلق و خوی فرشتگان و مورد عنایت ویژه حضرت حق و محبوب «کروبیان». او است پیام آور اله و عامل ارتباط آسمان با زمین. دقت در تعبیرات بلند آیه، ما را با مقام شامخ آن حضرت بیشتر آشنا می کند.
درود خداوند بر پیامبر عظیم الشان به معنای فرستادن رحمت ویژه از جانب حضرت حق است. آن حضرت، پیوسته مورد عنایت و لطف بیکران الهی قرار گرفته و می گیرد. صلوات فرشتگان نیز به پاکی یاد کردن آن حضرت و دعا و طلب رحمت برای او می باشد.
در حدیثی علی بن ابوحمزه از پدرش روایت کرده است که از امام صادق (علیه السلام) درباره همین آیه مورد بحث پرسید. فرمود:
(صلوات خداوند، رحمت از جانب خدا است و صلوات فرشتگان به پا کی یاد کردن و صلوات مردم، دعا است برای آن حضرت ...). (1)
از ابو بصیر روایت شده است که از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: «صلوات خدا بر پیامبر چگونه است؟» فرمود: «تزکیه و پاک نمودن او است در آسمانهای بلند ...».(2)
در این که میان «صلوا» و «سلموا» چه فرقی است، آن چه با ظاهر این آیه مناسب تر و با ریشه لغوی این دو کلمه، سازگارتر به نظر می رسد، این است که «صلوا» امر به طلب رحمت و فرستادن درود بر پیامبر است؛ اما در «سلموا» دو احتمال است:
الف. به معنای تسلیم برابر فرمان های پیامبر اسلام است؛ چنانچه در آیه 65 سوره نساء در وصف مؤمنان آمده (ثمَّ لَا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُوا تَسْلِیمًا): مؤمنان کسانی هستند که به داوری تو تن دهند و حتی در دل، از قضاوتت ناراحتی نداشته باشند و تسلیم مطلق گردند.
ص: 216
در روایتی از امام صادق (علیه السلام) می خوانیم در جواب ابوبصیر درباره معنای تسلیم، فرمود:
هو التسلیم له فی الأمور.
منظور، تسلیم او بودن در امور است.
ب. به معنای سلام فرستادن بر پیامبر(صلی الله علیه وآله)با عبارت «السلام علیک یا رسول الله» و مانند آن می باشد که محتوایش، تقاضای سلامت پیامبر از پیشگاه خداست .... (1)
این دو معنا، برای سلام کاملا متفاوت به نظر می رسد؛ ولی با دقت، می توان آنها را به نقطه واحدی معطوف کرد، و آن، تسلیم قولی و عملی برابر پیامبر(صلی الله علیه وآله)است؛ زیرا کسی که به او سلام می فرستد و تقاضای سلامت او را از خدا می کند، به او عشق می ورزد و او را پیامبری واجب الاطاعه میشناسد.(2)
روایات فراوانی از طریق شیعه و اهل سنت آمده است که وقتی می خواهید بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)صلوات بفرستید باید علاوه بر پیامبر بر آل آن حضرت هم صلوات بفرستید.(3)
ابن حجر سنی مذهب در کتاب صواعق نقل می کند که پیامبر می فرمود: «هرگز بر من صلوات ناقص نفرستید». عرض کردند: «صلوات ناقص چیست؟» فرمود: «اینکه بگویید «اللهم صل علی محمد» و توقف کنید؛ بلکه بگویید: «اللهم صل علی محمد و آل محمد»(4)
در تفسیر درالمنثور نوزده حدیث از اهل تسنن نقل کرده که در همگی، تصریح شده است که هنگام صلوات، باید آل محمد را ذکر کرد(5) که به ذکر یکی از آنها بسنده می کنیم:
در المنثور از صحیح بخاری و مسلم و ابو داوود و ترمذی و نسایی و ابن ماجه و ابن مردویه و روات دیگر، نقل کرده است که مردی خدمت رسول خدا عرض کرد: «سلام بر تو را می دانیم چگونه است؛ اما صلوات بر تو باید چگونه باشد؟ «پیامبر فرمود: «بگو: اللهم صل علی محمد و علی آل محمد کما صلیت علی ابراهیم وعلی آل ابراهیم انک حمید مجید و بارک علی محمد و علی آل
ص: 217
محمد کما بارکت علی ابراهیم وعلی آل ابراھیم انک حمید مجید»(1)
شافعی، امام شافعیه در شعر معروفش چنین می گوید:
با اهل بیت رسول الله حبکم فرض من الله فی الکتاب انزله
کفا کم من عظیم القدر انکم من لم یصل علیکم لا صلاه له
ای اهل بیت رسول الله محبت شما از سوی خداوند در قرآن واجب شده است، در عظمت مقام شما همین بس که، هر کس بر شما صلوات نفرستد، نمازش بی رازش است».
1.درود و صلوات خداوند و فرشتگان بر پیامبر، قطعی و مستدام است (إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ...) که با تأکید إن و جمله اسمیه و فعل مضارع بیان شده است.
2. پیامبری و نبوت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)مایه فضیلت و مورد عنایت خاص خدا است (... عَلَی النَّبِیِّ). (2)
3. صلوات بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) یه لازمه ایمان و از وظایف مؤمنان است (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا ...).(3)
4. علاوه بر درود لفظی، باید در مقام عمل نیز تسلیم مطلق پیامبر(صلی الله علیه وآله) این بود (صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا ...).
5. مقام تسلیم مردم مقابل پیامبربرای خداوند، بسیار با اهمیت و ارزشمند است (سَلِّمُوا تَسْلِیمًا).
6. از نشانه های قطعی ایمان، صلوات بر پیامبر و خاندانش و تسلیم برابر فرمان های آنهااست (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا...صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا).
ص: 218
(یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمَالَکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ ۗ وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِیمًا)(1)
ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا پروا داشته باشید و سخن استوار بگویید، تا خدا، اعمالتان را برایتان اصلاح کند و گناهانتان را بر شما ببخشاید. هر کس خدا و رسولش را اطاعت کند، حتما به کامیابی بزرگی دست یافته است.
تقوا، ضامن اجرای تمام فضائل و ترک تمام رذائل است. اگر تقوا محقق شد، خود به خود، امور دیگر اصلاح می شود. هرگاه فردی بی تقوا بر انجام امری متعهد شود، التزامش ضمانت اجرائی ندارد؛ در حالی که اگر تقوا داشته باشد، از درون، نیرویی دارد که او را به انجام تعهداتش واداشته و از تخلف باز می دارد؛ از این رو، امر به تقوا، در رأس توصیه های دیگر است، چنانچه در این آیه، ابتدا به تقوا امر کرده و سپس چیزهای دیگر را سفارش می کند.
اتقوا: تقوا پیشه کنید (فعل امر از ماده «وقی» باب افتعال).
سدیدأ: راست و استوار
یُصْلِحْ: سامان دهد (فعل مضارع از ماده «صلح» باب افعال).
یَغْفِرْ: بیامرزد (فعل مضارع از «عفر»).
ذنُوبَ : گناهان (جمع «ذنب»).
فَوْزًا: رستگاری، نجات.
ص: 219
چه ارتباطی بین تقوای الهی و سخن استوار است که پس از سفارش به تقوا، امر به سخن استوار می کند؟ سرش این است که انسان، تا از تقوای الهی برخوردار نباشد، مراقبت بر اعضا و جوارح خویش نخواهد داشت. تقوا، ملکه ای است که از درون، انسان را به مراقبت بر تمام رفتار و گفتارش وامی دارد. انسان با تقوا که از عواقب اعمال خویش ترس دارد، پیش از هر گفتار، می اندیشد؛ اگر گفتارش، سست و بی اساس بود، از آن صرف نظر می کند. تاتقوا نباشد، گفتار، اصلاح نمی شود؛ از این رو، ابتدا به تقوا و سپس به قول سدید امر می کند.
قول سدید، یعنی کلامی که هم مطابق با واقع باشد، و هم لغو و بی فایده نباشد یا اگر فایده دارد، فایده اش چون سخن چینی و امثال آن، نامشروع نباشد و همچنین کلامی که سست و بی پایه و بر اساس شایعات دروغین نباشد؛ پس بر مؤمن لازم است به حقانیت گفته خود، مطمئن باشد. نیز گفتار خود را بیازماید، که لغو و یا مایه افساد نباشد. چنین گفتاری را که با فکر و تحقیق و بررسی همه جوانب آن بر زبان جاری می گردد، قول سدید می گویند.
خداوند، اصلاح اعمال و آمرزش گناهان را نتیجه قول سدید دانسته، و فرموده است: «قول سدید بگویید، تا اعمالتان صالح گردد، و گناهانتان، آمرزیده شود».این، بدان جهت است که وقتی نفس آدمی، به درستی و راستی در گفتار، خو گرفت، و به هیچ وجه آن را ترک نکرد، دیگر دروغ از او سر نمی زند و سخن لغو یا فسادانگیز از او شنیده نمی شود. وقتی این صفت در نفس، رسوخ یافت، بالطبع انسان، از فحشا و منکر و سخن لغو، دور گشته، چنین وقتی اعمال انسان، صلاح می یابد. حفظ زبان و سخن استوار، اصل همه خیرات و سرامد طاعات می باشد و از جمله آثار آن، اصلاح اعمال و آمرزش گناهان است. استقامت ایمان، به استقامت زبان، منوط است. پیغمبر(صلی الله علیه وآله) فرمود:
«لا یستقیم ایمان عبد حتی یستقیم قلبه و لا یستقیم قلبه حتی یستقیم لسانه؛(1)
ایمان بنده استقامت ندارد تا این که قلب او مستقیم شود و قلب او استقامت پیدا نکند تا
ص: 220
این که زبان او مستقیم شود».
یعنی به راستی و درستی و حق گویا باشد .(1)
سعادت و خوشبختی واقعی، تنها و تنها در گرو اطاعت از خدا و رسول خدا است. اطاعت از رسول خدا نیز همان اطاعت از خدا است؛ چرا که پیامبر، از نزد خود سخنی ندارد:
(وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی)(2) از این رو اطاعت رسول، کنار اطاعت خدا قرار گرفته است و راهی برای سعادت، جز بندگی خدا نیست؛ زیرا اگر بندگی خدا نباشد، بندگی شیطان خواهد بود و بندگی شیطان، شقاوت و بدبختی است؛ از این رو می فرماید:
(وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِیمًا)
کسی که مطیع خدا و رسول خدا شد، به تحقیق، به سعادت و فوز عظیم، نائل آمده است.
1. لازمه ایمان، داشتن تقوا است (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ)(3)
2. استوار گویی در سخن، از مصادیق تقوا است ( اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا)(4)
3. نشانه ایمان،هم ظاهری است ( وَقُولُوا ) و هم باطنی است (اتَّقُوا اللَّهَ ).(5)
4. هر شنیده ای، قابل بازگو کردن نیست (وَقُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا)(6)
5. اگر انسان، در رفتار و کردار تقوا را مراعات کند، باقی مسائل را خداوند حل می کند (یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمَالَکُمْ )(7)
6. تقوای مؤمنان، سبب می شود که خداوند، گناهان آنان را بیامرزد (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ... وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ )(8)
7. تقواپیشگی و درست و استوار گویی، دارای فایدهای است که به صاحبان آنها برمی گردد
ص: 221
( اتَّقُوا اللَّهَ.. قَوْلًا سَدِیدًا... یُصْلِحْ لَکُمْ....َیَغْفِرْ لَکُمْ. )(1)
8. کلید رستگاری، پیروی از خدا و رسول است (وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِیمًا)(2)
ص: 222
(یَعْمَلُونَ لَهُ مَا یَشَاءُ مِنْ مَحَارِیبَ وَتَمَاثِیلَ وَجِفَانٍ کَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ رَاسِیَاتٍ ۚ اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُکْرًا ۚ وَقَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ)(1)
برای او، آنچه می خواست، از محراب ها [= قلعه های نظامی] و تمثال ها و کاسه هایی [در بزرگی] چون حوض ها و دیگ هایی ثابت می ساختند. ای خاندان داوود! شکر به جا آورید و از بندگان من، آندکی شکر پیشه اند.
انبیای الهی، معمولا در رفاه مادی نبوده، و زندگی معمولی و گاهی نیز زندگی فقیرانهای داشتند. البته به این نوع زندگی، راضی بودند؛ مگر این که خداوند، خود چنین اراده ای داشته باشد که امکانات مادی در اختیار آنان قرار دهد که در هر صورت، راضی به رضای الهی بوده اند. در میان انبیا، خداوند به حضرت سلیمان (علیه السلام) مکنت و قدرت عظیمی همراه لشگریان فراوان و نعمت های بسیار زیاد عطا فرمود که به احدی نداده است در این آیه، برخی از آن نعمتها را یادآور می شود و نیز وظیفه ای را کهانبیا و همه مردم، برابر نعمت های الهی دارند یادآورد می گردد.
مَحَارِیبَ: پرستشگاهها، کاخ ها (جمع محراب از ریشه «حرب»).
تَمَاثِیلَ: مجسمه ها (جمع «تمثال»).
جِفَانٍ: ظروف غذاخوری (جمع «جفنه)،
الْجَوَابِ : حوض ها (جمع «جابیه»).
قُدُورٍ: دیگها (جمع «قدر»).
ص: 223
راسپیات: دیگهای نصب شده، جمع «راسیه»،
کارگزاران حضرت سلیمان (علیه السلام)از شیاطین و اجنه بودند و به اذن خدا، برای آن حضرت کار می کردند. با توجه به این آیه شریف حضرت سلیمان هرچه می خواست از معبدها و تمثال ها و ظرف های بزرگ غذا که همچون حوض های بزرگ بود و دیگهای عظیم ثابت برای او تهیه می کردند و این کارها از وظایف کارگزاران حضرت سلیمان بود. اینها نعمت های فراوانی بودند که خداوند فقط در اختیار سلیمان قرار داده بود؛ بنابراین، باید شکر این همه نعمت را در عمل به جا آورد؛ از این رو بلافاصله می فرماید: «ای آل داوود. برای سپاسگزاری عمل کنید و بندگان شاکر، اند کند .(1)
خداوند، به حضرت سلیمان (علیه السلام) نعمتهایی را عطا کرد که به احدی در این دنیا نداده است؛ از جمله این نعمت ها، آن که، باد مسخر او بود (فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّیحَ)(2) بازبان پرندگان آشنا بود (عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّیْرِ) ،(3) پرندگان در خدمت او بودند (وَتَفَقَّدَ الطَّیْرَ ) ،(4) جنیان در خدمتش بودند (وَالشَّیَاطِینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ)،(5) و لشکریان فراوان که در اختیارش قرار داشتند (وَحُشِرَ لِسُلَیْمَانَ جُنُودُهُ) ؛(6) اینها از جمله نعمت هایی بود که سلیمان(علیه السلام) دارا بود؛ ولی همه این ها را از خود نمی دانست؛ بلکه از فضل خدا و وسیله آزمایش خویش میدانست. (هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ)(7)و از خداوند، توفیق شکرگزاری این نعمت ها را می طلبید (قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ)،(8) [سلیمان] گفت: پروردگارا! مرا توفیق ده تا شکر نعمتت را به جا آورم.
ص: 224
شکر گزاری، سه مرحله دارد: مرحله اول، شکر قلبی است که انسان تصور نعمت را در قلب داشته باشد و متوجه منعم باشد. مرحله دوم، شکر زبانی است که با زبان از صاحب نعمت، سپاسگزاری کند و مرحله سوم که مهم ترین مرحله است، شکر عملی است. قرآن، به آل داوود توصیه می کند که: «ای آل داوود! برای سپاسگزاری عمل کنید». هرگاه انسان، این مراحل شکر را انجام داد، یکی از آثار شکر که زیادی نعمت است، ظاهر می شود؛ چنان که می فرماید: (لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ)(1) اگر شکر گزاری کنید، [نعمت خود را] بر شما خواهم افزود. اثر دیگر شکر، جزای سریع است که درباره آن، می فرماید: «وَسَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ؛(2) به زودی شاکران را پاداش خواهیم داد. البته هر کس قدر دان نعمت های الهی باشد،قدردان خویش است و در واقع، از خود تشکر کرده است، وگرنه خداوند، به سپاسگزاری کسی نیازندارد؛
(وَمَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ)(3)
هر کس شکر کند، به نفع خود شکر می کند و هر کس کفران نماید، پروردگار من، غنی و کریم است!
از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش به در آید
بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدای آورد
ور نه سزاوار خداوندیش کس نتواند که بجای آورد
مراحل شکرگزاری عبارتند از:
الف. ادای حق شکر: یعنی انسان، آن گونه که شایسته است، شکر نعمت ها را به جا آورد. این مرحله، برای هیچ کس میسر نیست. پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله)فرمود: «ماشکرناک حق شکرک؛ [خدایا] ما شکر تو را آن گونه که شایسته تو است، انجام ندادیم». این بدان، سبب است که نعمتهای خداوند، به قدری وسیع و گسترده است که حتی قابل شمارش نیست، تا چه رسد قابل تشکر.علاوه بر این که شکر نعمت های الهی نیز با نعمتی دیگر از جانب او انجام می شود که این، خود به تشکر نیاز دارد و ....
ص: 225
ب. شکور بودن یعنی بسیار سپاسگزاری کردن. این مرحله برای گروه اندکی قابل دستیابی است. کسانی که در هر حال، متذکر نعمت های خداوند بوده و در هر حال، شاکر اویند و با مراتب مختلف شکر، زندگی شاکرانه دارند. انبیا و اولیا، از این گروهند.
ج. سپاسگزاری جزئی و محدود: این مرحله، برای بسیاری از اهل ایمان و معتقدین به خداوند در مراتب گوناگون، قابل دستیابی است که البته همراه تقصیرها وقصورهای فراوان است. ..
چرا بندگان قدردان و شاکر نعمت های الهی، اند کند که آیه، از آنها به «قلیل» تعبیر می کند و در جای دیگر، اکثریت را بندگان ناسپاس معرفی می کند (وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَشْکُرُونَ)(1)یکی از علت های ناسپاسی، این است که افراد ناسپاس، نعمت را از ناحیه خود میدانند و مانند قارون می اندیشند که می گفت: (إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِنْدِی؛ «اینها را با دانش خودم بدست آورده ام»(2). وقتی کسی اعتقاد داشته باشد این نعمت ها را با علم و درایت خود بدست آورده است، خود را ولی نعمت خویش می پندارد، نه خداوند را و از خود، راضی و سپاسگزار است؛ در حالی که اگر مانند حضرت سلیمان(علیه السلام) بداند و باور داشته باشد که: «هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی»(3)، بندهای شاکر خواهد بود.
علت دیگر ناسپاسی اکثریت، این است که معمولا انسان ها به نعمتهایی که ندارند، می اندیشند و آرزوی آنها را دارند. بالطبع نعمت هایی را که دارند، فراموش می کنند و شکر گزار نیستند، از این رو باید پیوسته نعمت هایی را که خداوند در اختیار ما قرار داده است، یادآور شویم:(وَأَمَّا بِنِعْمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ)(4) تا با یادآوریشان، درصدد شکر آنها برآییم.
1. جنیان، در خدمت سلیمان (علیه السلام) هرچه او می خواست، انجام میدادند (یَعْمَلُونَ لَهُ مَا یَشَاءُ)(5)
2. جن،موجودی است هنرمند و صنعتگر (یَعْمَلُونَ لَهُ ....مَحَارِیبَ وَتَمَاثِیلَ).
ص: 226
3. صنعت مجسمه سازی، دارای سابقه ای طولانی است (وَتَمَاثِیلَ). (1)
4. به معنویات، قبل از مادیات توجه کنید (مَحَارِیبَ) پیش از (تَمَاثِیلَ) آمده است. (2)
5. امکانات، باید زمینه سپاسگزاری از خداوند باشد (اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ)(3)
6. شکر، تنها با زبان نیست؛ بلکه باید با عمل شاکر بود (اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُکْرًا)(4)
7. شکر، لازم است؛ ولی شکرگزاران اندکند ( اعْمَلُوا...وَقَلِیلٌ مِنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ)
ص: 227
(وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّهً لِلنَّاسِ بشیرا وَنَذِیرًا وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ)(1)
و ما تو را که مژده دهنده و اخطار کننده ای جز برای همه مردم نفرستادیم، ولی بیشتر مردم نمی دانند.
خداوند، همواره برای هدایت انسان ها و راهنمایی آنها، انبیا را فرستاده و بهترین بندگان خدا، برای این امر مهم، انواع مشقتها و رنج ها را تحمل کرده اند. البته رسالت برخی، مربوط به شهری و قبیلهای خاص بوده و برخی، برای تمام بلاد رسالت داشته اند؛ ولی زمان رسالتشان محدود بوده است. تنها پیامبری که رسالتش نه ویژه قوم و قبیلهای خاص و نه محدود به زمان خاصی است، رسالت پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)است که خاتم پیامبران و دین او، ناسخ تمام ادیان و دین جاودانه و ابدی است. در این آیه نیز به عمومیت دین آن حضرت، تصریح می کند.
کَافَّهً: همه.
بشیرا: مژده رسان.
نَذِیرًا: بیم دهنده.
از پیامبر(صلی الله علیه وآله) و نقل است که فرمود: «از سوی خداوند، پنج نعمت و خصلت بزرگ، به من عطا شده است؛ ولی به آنها مباحات نمی کنم؛ اول: من برای همه انسان ها - چه نژاد قرمز و چه
ص: 228
سیاه و چه سفید - مبعوث شده ام. دوم: زمین، برای من و امت من) پاک کننده و محل سجده قرار داده شده است. سوم: غنیمت جنگی، فقط برای من حلال شده، و برای احدی قبل از من حلال نشده بود. چهارم: من، به وسیله رعب و وحشت در دل دشمنان یاری شده ام (و خداوند رعب ما را در دل خصم ما افکنده) به طوری که در پیشاپیش من به اندازه یک ماه راه طی طریق می کند. پنجم: مقام شفاعت، به من عطا شده است که آن را برای روز قیامت و شفاعت امتم، ذخیره کرده ام. (1)
انسان، برای حرکت به سوی کمال، باید از بسیاری از خواهش های نفسانی خود بگذرد و خود را ملزم به تکالیف و مسؤولیت هایی کند که نفس، از پذیرش آنها سرباز می زند. از طرفی، باید ترک محرمات کند و از طرفی، انجام واجبات و هر دو، برای نفس دشوار است.
برای این که انسان بتواند این دشواری را بر خود آسان کند، از طرفی باید ترس از ترک محرمات داشته باشد و از طرفی باید شوق به انجام واجبات و مستحبات بیابد. همان طور که در روایات هم وارد شده است، باید دو بال حرکت داشته باشد: یکی خوف و دیگری رجا که به یک اندازه، لازم و ضروری می باشند. انبیا نیز، هم بشارت دهنده هستند و هم بیم دهنده؛ یعنی هم روح خوف و هم روح امید ایجاد می کنند. تمام انبیا، با این دومسؤولیت فرستاده شده اند :
(فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ )،(2) خداوند، پیامبران را برانگیخت، تا مردم را بشارت و بیم دهند.
در خصوص پیامبر(صلی الله علیه وآله)نیز آیات متعددی در این باره وارد شده است؛ چنانچه می فرماید:
(وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِیرًا)(3) ؛ و ما تو را نفرستادیم مگر بشارت دهنده و بیم دهنده.
با وجود این که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)برای تمام مردم فرستاده شده و رسالتش جهانی و ابدی است، بیشتر مردم در جهالت هستند. جهل اکثریت، از این است که نمی دانند که اگر جز خدای واحد، خدایی بود و مشرکان هم خدایی داشتند و خدایشان واقعی بود، نباید
ص: 229
پیامبر(صلی الله علیه وآله) ، برای همه مردم فرستاده میشد؛ زیرا مشرکان که خدایی دیگر داشتند، باید رسولی از طرف خدایشان فرستاده می شد. این که رسولی ندارند و این پیامبر برای آنها نیز فرستاده شده است، معلوم می شود که جز او، خدایی نیست. این حقیقت را بیشتر مردم درک نمی کنند و در جهالت از آن به سر می برند.
1. رسالت پیامبر(صلی الله علیه وآله) جهانی است (وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّهً لِلنَّاسِ)(1)
2. موضع گیری بیشتر مشرکان برضد پیامبر (صلی الله علیه وآله)به دلیل ناآگاهانه بودن آنها، فاقد وجاهت و اعتبار است (وَمَا أَرْسَلْنَاکَ ...وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ)(2)
3. مهم ترین نقش انبیا در هدایت مردم،هشدار و بشارت است (وَمَا أَرْسَلْنَاکَ.. بَشِیرًا وَنَذِیرًا). (3)
4. بیشتر مردم، اهل اندیشه و فهم صحیح در حقایق قرآن نیستند (َکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ)
ص: 230
( قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَهٍ ۖ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَفُرَادَی ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ۚ مَا بِصَاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّهٍ ۚ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ)(1)
بگو: من شما را فقط با یک جمله پند می دهم و آن این که در دو و یک یک برای خدا به پاخیزند، سپس بیندیشید تا بدانید که همدم شما هیچ گونه جنونی ندارد، او فقط اخطار کننده ای برای شما است که پیش از آمدن غذابی سخت شما را از آن بیم می دهد.
اسلام، دین تقلید کورکورانه نیست؛ بلکه دین تعقل و اندیشه است. خداوند، هرگز از کسی نخواسته است چشم و گوش خود را ببندد و هرچه پیامبرش می گوید، بپذیرد؛ زیرا اسلام، نه تنها با عقل و اندیشه منافات ندارد؛ بلکه در راستای عقل و مطابق فطرت است؛ از این رو قرآن، به تعقل و تدبر و تفکر بسیار سفارش می کند و کسانی را که اهل اندیشه و تفکر نیستند، ملامت می نماید. هرگاه انسان ها، آزادانه و به دور از هر گونه هیاهو بیندیشند، غیر از آنچه انبیا به عنوان فرامین الهی برای آنها آورده اند، نخواهند پذیرفت و وسوسه های شیاطین و دشمنان، آنان را از پذیرش دین حق، باز نخواهد داشت. در این آیه نیز به قیام و اندیشه به دور از غوغاسالاری دعوت شده است، تا دریابند نسبت هایی که دشمنان به پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله)می دهند، هیچ پایه و اساسی ندارد.
أَعِظُ: پند میدهم (فعل مضارع از ماده «وعظ»).
تَقُومُوا: قیام کنید، به پا خیزید (فعل مضارع منصوب از ماده «قوم»).
صَاحِبِ: همراه، رفیق (از ماده «صحب»).
ص: 231
جِنَّهٍ : جنون، دیوانگی.
در این آیه، خداوند خطاب به پیغمبر خود دستور میدهد که به مردم بگو: من یک موعظه و نصیحت بیشتر به شما نمی کنم و آن، این است که قیام کنید و قیامتان خالصانه برای خدا باشد و بدون تعصب و تقلید، دو تا دو تا یا یک یک، به دور از پیش داوری و غوغاسالاری تفکر و تأمل کنید. هرگاه فکر و اندیشه بیدار باشد، حقایقروشن خواهد شد. در حقیقت، تا نیت ها و درون اصلاح نشده و از تعصبات و حب و بغض های معمول خالی نشود، نمی توان از خرد خویش بهره برداری و داوری درستی درباره موضوعات داشت.
قرآن کریم، دین تعقل و اندیشه است و حتی معاندان را که به پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله)نسبت ناروای جنون میدهند، با ناسزا جواب نمی دهد، بلکه به اندیشه و تفکر دعوت می کند، تا هم از نسبت های ناروای خود دست بردارند و هم، راه هدایت را بپویند؛ از این رو می فرماید:
« ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ۚ مَا بِصَاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّهٍ ۚ »
بیندیشید چه نسبتی بین فرد مجنون با پیامبر خدا می یابید؟ این مرد، همان کسی است که چهل سال با او همنشین بودید. این مدت که فاصله بین ولادت و بعثت او است، هیچ گونه اختلالی در فکر او و حتی هیچ سابقه ای از سستی رأی یا هر چیز که توهم جنون بیاورد، از او ندیدید؛ پس چگونه او را دیوانه می خوانید؟
در انجام هر کار، اگر بارانی حضور داشته باشند، روشن است که آن کار، بهتر و سریع تر انجام خواهد شد؛ بنابراین خوب است در آغاز هر راه، به فکر همراهانی باشیم؛ ولی اگر چنین شرایطی فراهم نشد، آیا باید متوقف شد؟
این آیه، به ما یادآور می شود که در صورت فراهم نشدن یاور، باید به تنهایی دست به کار شد (فرادا) و منتظر نشد. نبودن ناصر، دلیلی برای طی نکردن راه حق نیست.
ص: 232
1. یکی از وظایف انبیاء موعظه مردم است (أَعِظُکُمْ )(1).
2. تنها به حرف اکتفا نکنید، باید به پا خاست (أَنْ تَقُومُوا)(2).
3. رهبر الهی، همنشین و هم سخن مردم است (صَاحِبِکُمْ )(3)
4. اندیشه و تفکر، بهترین راه رسیدن به حقیقت است (ثثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ۚ مَا بِصَاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّهٍ). (4)
5. هشدار و بیم دادنپیامبران الهی در مسیر نفع رسانی به مردم و جلوگیری از گرفتاری دشمنان به رنج و عذاب است (إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ).
ص: 233
(وَلَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَی ۚ وَإِنْ تَدْعُ مُثْقَلَهٌ إِلَی حِمْلِهَا لَا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْءٌ وَلَوْ کَانَ ذَا قُرْبَی ۗ إِنَّمَا تُنْذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَأَقَامُوا الصَّلَاهَ ۚ وَمَنْ تَزَکَّی فَإِنَّمَا یَتَزَکَّی لِنَفْسِهِ ۚ وَإِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ)(1)
و هیچ گنهکاری، بار گناه دیگری را برنمی دارد و اگر گرانباری دعوت کند که از بارش بر دارند، چیزی از آن برداشته نمی شود؛ اگر چه [دعوت شونده] خویشاوند باشد. تو فقط به کسانی می توانی اخطار [مؤثر] بکنی که در پنهانی از پروردگارشان می ترسند و نماز را برپا می دارند. هر کس [از گناه] پاکیزه شود، فقط به سود خودش پاکیزه می شود و بازگشت، فقط به سوی خدا است.
وقتی از قیامت و مقتضیات و شرائط قیامت صحبت می شود، برخی فکر می کنند حساب و کتاب در قیامت، مانند این دنیا است. این آیه، بر این طرز تفکر غلط، خط بطلانی می کشد و همچنین شرایط افرادی را که تحت تأثیر انذاریهای الهی قرار می گیرند؛ بیان می کند.
لَا تَزِرُ: بر نمی دارد، به دوش نمی گیرد (فعل مضارع منفی از ماده «وزر»).
وَازِرَهٌ: حمل کننده
وِزْرَ: بار سنگین.
مُثْقَلَهٌ: کسی که بارش سنگین است.
حِمْلِ: باری که بر دوش کشیده میشود.
لَا یُحْمَلْ : برداشته نمیشود (فعل مضارع منفی مجهول از ماده «حمل»).
ذَا قُرْبَی: خویشاوند.
تُنْذِرُ: بیم میدهی (فعل مضارع از ماده «نذر»، باب افعال).
ص: 234
یَخْشَوْنَ: می ترسند (فعل مضارع از ماده «خشی»).
تَزَکَّی: پاک شد (فعل ماضی از ماده «زکو» باب «تفعل»).
الْمَصِیرُ: بازگشت.
در فراز اول آیه، تصویری از شرایط و مشکلات قیامت ارائه می دهد و متذکر این مسأله می شود که جهان آخرت، تفاوت های فراوانی با دنیا دارد. از جمله تفاوت ها این است که اگر کسی در دنیا اشتباهی کند یا مرتکب گناه یا خلاف قانونی شود، ممکن است کس دیگری خود را به جای او قرار دهد و مشکلات او را تحمل کند؛ مثلا کسی که گواهینامه رانندگی ندارد و با وسیله نقلیه اش تصادفی می کند، دوستش یا برادرش که گواهینامه دارد، خود را به جای او معرفی، تا مشکلات کمتری دامن گیر برادرش شود یا فرزندی از دنیا می رود مخارج و مشکلات خانواده اش، دامن گیر پدر یا اقوام درجه اول او می شود. همچنین اگر کسی مدیون باشد، ممکن است کس دیگری دین او را به عهده بگیرد و قرضش را ادا کند.
باید توجه داشت این موارد و صدها موارد دیگر، مربوط به دنیا است؛ ولی آخرت که ظهور حقایق است و دستگاه امور اعتباری، تقلب، و ... برچیده می شود، فقط انسان ها با اعمال خویش محشور می شوند و حقیقت اعمال آدمی ظهور می کند. دیگر هیچ کس نمی تواند گناه دیگری را بر دوش بکشد؛ بلکه اگر بر فرض، چنین تقاضایی هم بکند، به کلی مردوداست و پذیرفته نخواهد شد.
در روایت آمده است: در قیامت مادر و فرزندی را می آروند که هر دو بار سنگین گناه بر دوش دارند، مادر از فرزندش تقاضا می کند: «در عوض آن همه زحماتی که در دنیا برایت کشیدم، مقداری از گناه مرا به عهده بگیر» فرزند می گوید: از زحمات تو متشکرم؛ ولی من، از تو گرفتارترم.(1)
در این فراز آیه، به دو نشانه از نشانه های کسانی که از انذار انبیاسود می برند و آن را می پذیرند پرداخته است:
ص: 235
الف. کسانی که از پروردگار خود خشیت دارند و در نهان از او می ترسند؛ زیرا اگر کسی به معاد ایمان داشته باشد و بداند فردای قیامت، حساب و کتابی هست، به انذارهای انبیا توجه می کند؛ اما کسانی که به پروردگار و امور غیبی ایمان ندارند، دل هایشان بر اثر گناه مهر شده و از انذار پیامبر، سود نمی برند و انذار حقیقی درباره آنها محقق نمی شود.
ب. نشانه دوم هدایت پذیران واقعی، اقامه نماز است؛ زیرا نماز، روح ایمان را در انسان تقویت کرده و ستون خیمه دین است. اگر نماز، با شرایطش به جا آورده شد، روح تسلیم و حق پذیری را در انسان به وجود می آورد.
در بخش آخر آیه به اهمیت تزکیه نفس و پاکسازی روح از آلودگی های اعتقادی و اخلاقی و اجتماعی می پردازد؛ همان گونه که در ابتدای آیه فرمود: «هیچ کس سنگینی بار گناه دیگری را به دوش نمی گیرد»، در فراز آخر آیه می فرماید: «هر کس خود را از گناه و کفر و اخلاق زشت و آلودگی ها پاک و منزه ساخت، این کار به سود خود او است و بازگشت همه، به سوی خدا است و به حسابها رسیدگی می شود».
برخی گمان می کنند اگر به دیگران خوبی کردند، به نفع دیگران کار کرده اند. این آیه می فرماید: اصل تزکیه و پاک کردن نفس و انجاماعمال خوب، باعث رشد و شکوفایی نفس و پاکی جان انسان می شود و تا ابد در وجود انسان باقی می ماند؛ همانند کسی که بوته ای از گل بسیار خوشبو را در خانه اش بکارد. هر چند گاهی نسیمی می وزد و بوی آن را به خانه های اطراف و رهگذران می رساند؛ اما همیشه و به طور دائم، خود اوست که از بوی خوش، بهره مند است. اعمال خوب و تزکیه نفس هم همین گونه است. به قول شاعر:
هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی
1. گناه، بر دوش انسان سنگینی می کند (لَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَی)
2. در دنیا، خودمان کاری های خویش را انجام دهیم، در آخرت کسی برای ما کاری نمی تواند بکند به قول شاعر:
برگ عیشی به گور خویش فرست کس نیارد پس تو، پیش فرست
(ولا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَی)
3. مواظب باشیم برای دنیای زن و فرزند و نزدیکان، آخرت خویش را بر باد ندهیم که در آخرت، نمی شود به کسی امید داشت (...وَلَوْ کَانَ ذَا قُرْبَی).
ص: 236
4. هدایت پذیران واقعی را می توان از حالات و رفتارشان شناخت، نه از شعارشان (إِنَّمَا تُنْذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَأَقَامُوا الصَّلَاهَ...).
5. با برپاداشتن نماز در جامعه، مشکلات اجتماعی و فردی حل می شود نه با موسیقی و ... (أَقَامُوا الصَّلَاهَ).
6. با بر پاداشتن نماز، مشکلات حل می شود، نه فقط نماز خواندن (أَقَامُوا الصَّلَاهَ).
7. بازگشت ما به سوی خدا است، چیزی همراه خود ببریم که مورد رضایت او باشد و در دستگاه خدا کارساز باشد (وَإِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ...).
ص: 237
(وَهُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ ۚ أَوَلَمْ نُعَمِّرْکُمْ مَا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَجَاءَکُمُ النَّذِیرُ ۖ فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ)(1)
و آنان آنجا فریاد بر می آورند: «پروردگارا! ما را بیرون بیاور، تا عمل شایسته غیر از آنچه می کردیم انجام دهیم می گوییم: «آیا چندان عمرتان ندادیم که هر کس پند پذیر بود، آن مدت متذکر می شد؟ و اخطار کننده نیز برای شما آمد؛ پس بچشید عذاب را که برای ظالمان یاری کننده ای نیست».
از مجموع آیات قرآن کریم، استفاده می شود که قیامت، روز سختی است؛ به ویژه برای گنهکاران و فاسقان. جایگاهی است که تمام گردنکشان و ظالمان، به عجز و ناتوانی خویش اقرار می کنند و در نهایت ذلت و خواری قرار می گیرند. آنان، آرزوی عمر دوباره می کنند که ای کاش فرصت دیگری در اختیارشان قرار داده می شد، تا بتوانند به دنیا برگردند و گذشته را جبران کنند؛ ولی هیهات که این امر، شدنی نیست؛ زیرا تمام این وقایع را انبیا گفتند و آنها شنیدند و به مسخره گرفتند. البته اگر هم به فرض محال، باز گردند، همان کاری را می کنند که پیش تر مرتکب شده بودند. در این آیه، گوشه ای از خواری و درماندگی آنان را به تصویر کشیده است.
یَصْطَرِخُونَ:(2) به فریاد و شیون، دادخواهی می کنند (فعل مضارع از ماده «صرخ» باب افتعال).
نُعَمِّر: عمر دراز دادیم (فعل مضارع از ماده «عمر» باب تفعیل).
تَذَکَّرُ: عبرت گرفت (فعل ماضی از ماده «ذکر» باب تفعل).
ص: 238
ذُوقُوا : بچشید (فعل امر از ماده «ذوق»).
نَصِیرٍ: یاور.
این آیه، روز بیچارگی تبهکاران و گردنکشان را به تصویر کشیده است که چگونه از روی درماندگی و اضطراب، فریاد بر می آورند و آرزوی عمر دوباره دارند؛ برای اینکه به زندگی دنیا بازگشته و با انتخاب راه درست، به اصلاح اعمال زشت خویش بپردازند؛ ولی هیهات که این شدنی نیست و تنها آرزویی است که از روی درماندگی از خدا دارند؛ زیرا در این دنیا، حجت بر آنها تمام شده و انبیا برای هدایت آنها آمدند و با کمال صبر و آرامش، به ارشاد وهدایتشان پرداختند. عمر کافی و فرصت لازم نیز برای پندپذیری به آنها داده شد؛ ولی آنها نه تنها هدایت نیافتند، بلکه بر گمراهی خویش افزودند و در قیامت هم که آرزوی بازگشت دارند، اگر به فرض محال چنین فرصتی به ایشان داده شود، باز به همان کارهایی که پیش تر می کردند، روی می آورند؛ همان گونه که در این دنیا چنین روزی را یاد آور میشدند؛ ولی آنها عبرت نمی گرفتند؛ از این رو آرزویشان بیهوده خواهد بود. در جواب این فریادها، جواب می آید: « أَوَلَمْ نُعَمِّرْکُمْ مَا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَجَاءَکُمُ النَّذِیرُ».
یکی از حسرتهای ظالمان، حسرت دوری از پیامبر و نزدیکی باگمراهان است
(وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا یَا وَیْلَتَی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ)(1)
و روزی که ستمکار، دو دست خویش به دندان گزد و گوید: «ای کاش با پیامبر، راهی فرا می گرفتم! وای بر من! کاش فلانی را به دوستی نمی گرفتم! همانا مرا از یاد خدا منحرف کرد.
حسرت دیگر آنها این است که آرزوی فاصله بسیار دور از مشرق تا مغرب را بین خود و دوستان شیطان صفت خود دارند :
ص: 239
(قَالَ یَا لَیْتَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ)(1)
می گوید:«ای کاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود؛ چه بد همنشینی بودی!».
گاهی هم آرزو می کنند:ای کاش به سخنان پیامبر(صلی الله علیه وآله) گوش فرا می دادند و از او پیروی می کردند:
(یَقُولُونَ یَا لَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا)(2)
گویند:«ای کاش خدای را فرمان می بردیم و پیامبر را اطاعت می کردیم!»
اصحاب شمال، هنگامی که نامه اعمالشان را به دست چپشان میدهند، آرزو می کنند،ای کاش هرگز نامه اعمال خود را نمی دیدند :
(وَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَیَقُولُ یَا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتَابِیَهْ)(3)
اما آن کس که کارنامه او به دست چپش داده شود، گوید: «ای کاش کارنامه ام به من داده نمی شد!»
اهل ایمان، هرچند گنهکار باشند، ممکن است از یاری و شفاعت اولیا برخوردار شوند؛ زیرا شفاعت برای گنهکاران از اهل ایمان است؛ ولی ظالمان، کسی را ندارند که به یاری آنان بشتابد؛ زیرا چیزهایی که آنها در دنیا برای خود معبود گرفته بودند، در قیامت اعتباری ندارند، تا بتوانند به یاری کسی بشتابند. تنها عدهای خاص از اولیای الهی از موهبت یاری رساندن به مؤمنان گنهکار برخوردارند.
(لَا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَهَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا) (4)
مالک شفاعت نمی باشند، مگر کسی که نزد خدای بخشنده، پیمانی گرفت».
در این آیه نیز به بی یاوری ظالمان تصریح نموده، می فرماید: «ما للظالمین من نصیر».(5)
1. به هر تقاضا و ناله ای نباید اعتنا کرد و درخواست مجرم، قابل پذیرش نیست (رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا ) . (6)
ص: 240
2. انجام اعمال صالح، شرط نجات از دوزخ است و آنچه انسان را دوزخی می کند، اعمال ناصالح است (َاخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا)
3. همه سرکشان، روزی به عجز و انابه خواهند افتاد (رَبَّنَا أَخْرِجْنَا ) (1)
4. آخرت، محل جبران از دست داده ها نیست (أَوَلَمْ نُعَمِّرْکُمْ)(2)
5.هم حجت تمام است و هم عمر کافی است و جای بهانه جویی نیست (أَوَلَمْ نُعَمِّرْکُمْ ... وَجَاءَکُمُ النَّذِیرُ) (3)
ص: 241
(اسْتِکْبَارًا فِی الْأَرْضِ وَمَکْرَ السَّیِّئِ ۚ وَلَا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ ۚ فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ ۚ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا ۖ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا) (1)
[این نفرت،] به سبب استکبارشان در زمین و نیرنگ بدشان بود و نیرنگ بد، جز اهلش را فرا نمی گیرد؛ پس آیا جز سنت جاری در گذشتگان را انتظار دارند؟ پس برای سنت خدا هرگز تبدیلی نمی یابی و برای سنت خدا، هرگز تغییری نمی یابی.
آیات گذشته، به این مطلب اشاره داشت که مشرکان، با نهایت تأکید به خدا سوگند خوردند که اگر پیامبری انذار کننده به سوی آنها برانگیخته شود، هدایت یافته ترین امتها خواهند بود؛ اما چون پیامبر خدا به سوی آنها آمد، جز فرار و فاصله گرفتن از حق، چیزی بر آنها نیفزود. در این آیه، علت فرار و نفرت آنها از حق را یادآوری کرده و در پایان، قانون الهی در این گونه موارد را بیان می کند.
اسْتِکْبَارًا : گردنکشی، بزرگی کردن (مصدر باب استفعال).
لَا یَحِیقُ: احاطه نمی کند، دامنگیر نمی شود (فعل مضارع منفی از ماده «حوق»).
الْمَکْرُ السَّیِّئُ: نیرنگ زشت، حیله بد.
یَنْظُرُونَ: انتظار می کشند (فعل مضارع از ماده «نظر»).
لنْ تَجِدَ: هرگز نخواهی یافت (فعل مضارع منفی از ماده «وجد»).
تَبْدِیل: تغییر، گرداندن چیزی به جای چیز دیگر
تَحْوِیل: جابه جایی، تحول
ص: 242
در این آیه، به دو علت اساسی گمراهی بشر در طول تاریخ اشاره می فرماید؛ دو عاملی که نه تنها باعث گردیده است بشر از راه حق خارج شود؛ بلکه باعث نفرت او از حق و راه انبیای الهی شده است و آن، خودبزرگ بینی و نیرنگ زشت و بد انسان است.
همان دو عاملی که باعث گردید شیطان از صف فرشتگان خارج شده و ملعون و مطرود درگاه خداوند گردد.
منظور از «سنت الهی»، قانون ثابت خداوند و شیوه و روش همیشگی او در طول تاریخ است که همیشه و درباره تمام افراد جریان دارد و هرگز تغییر نمی پذیرد. از جمله این سنتها این است که گناه و کفران نعمت و تکذیب پیامبران الهی، باعث عقوبت و نزول عذاب و دوری از رحمت الهی در دنیا و آخرت می شود؛ لذا قرآن کریم در موارد زیادی، انسانها را به سیر در روی زمین و عبرت گیری از سرنوشت شوم امتهای گذشته دعوت می کند:
(قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ) :(1) بگو در روی زمین بگردید تا عاقبت سخت آنها که تکذیب کردند، مشاهده کنید.
در این آیه، به دو قانون کلی الهی اشاره کرده و می فرماید:(فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا ۖ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا)
«تبدیل سنت» خدا به این است که عذاب خدا را بردارند و به جایش عافیت و نعمت بگذارند و «تحویل سنت» عبارت از این است که عذاب فلان قوم را که مستحق آن می باشند، به سوی قومی دیگر برگردانند. سنت خدا، نه تبدیل می پذیرد و نه تحویل؛ برای این که خدای تعالی، بر صراط مستقیم است؛ حکم او، نه تبعیض دارد و نه استثنا؛ همچنان که خدای تعالی مشرکان مورد نظر آیه را در جنگ عذاب کرد عده ای کشته و گروهی اسیرو بقیه را منکوب و خوار کرد.(2)
ص: 243
1. برای رسیدن به حقیقت، خدا بین باشید، نه خود بین (اسْتِکْبَارًا)
2. با خدا و اولیای او، از راه محبت و دوستی وارد شویم، نه مکر و حیله؛ زیرا عاقبت مکرو حیله، به خود انسان بازمی گردد (وَلَا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ).
3. از تاریخ، درس عبرت بگیریم ( فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ).
4. انتظار بیجا ممنوع است؛ خداوند، با هیچ کس قوم و خویشی ندارد (فَهَلْ یَنْظُرُونَ..).
5. بهترین قانون، پایدارترین آنها و قانونی است که تبصره و تغییر نپذیرد (لَنْ تَجِدَ...).
ص: 244
(لاالشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ ۚ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ)(1)
نه برای خورشید ممکن است که به ماه برسد و نه شب از روز پیشی می گیرد و هر یک در مداری شنا می کنند.
یکی از براهین اثبات وجود خدا، برهان نظم است که از دو مقدمه حسی و عقلی تشکیل شده و برای همگان قابل فهم است. مقدمه حسی آن، عبارت از همین نظمی است که در عالم مشاهده می کنیم که دقیق و حساب شده و با تناسب و توازنی حیرت آور برعالم، حکم فرما است؛ به طوری که هر کدام از موجودات عالم، مایه رشد و حیات دیگری است اگر یکی از این مهرهها برداشته شود، در کار دیگری خلل ایجاد می شود. آنها مانند حلقههای یک زنجیره به هم متصل می باشند. هرکدام از درخت، گیاه، انسان، حیوان، شب، روز، خورشید و ماه در تکامل یکدیگر، عالم را نظام می بخشند. از طرفی عقل نیز حکم می کند که محال است این همه نظم و دقت، بدون ناظم و بدون فاعل عالم، قادر و توانا باشد. در این آیه یکی، از مظاهر دقیق نظم را بیان کرده که چگونه خورشید و ماه و شب و روز در مدار
خویش بدون هیچ تخلفی شناورند.
برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
لایَنْبَغِی: سزاوار نیست، ممکن نیست (فعل نهی از ماده «بغی»).
تُدْرِکَ: برسد، دریابد (فعل مضارع از ماده «درک» باب افعال).
سَابِقُ: پیشی گیرنده (اسم فاعل از ماده «سبق»).
ص: 245
یَسْبَحُونَ: شنا می کنند (فعل مضارع از ماده «سبح»).
همه موجودات جهان از هدایت تکوینی برخوردارند که خداوند در نهاد آنها قرار داده است. این هدایت تکوینی، تخلف پذیر نیست و خداوند، هر موجودی را به حد و اندازه خویش به وظایفش آشنا کرده است. موجودات نیز بر اساس این نظام تخلف ناپذیر و بر اساس همان هدایت الهی در حرکتند: (رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی)(1)
«پروردگار ما کسی است که به هر چیزی آفرینش [خاص] آن را عطا کرده و سپس هدایتش نموده است».
خورشید و ماه نیز براساس همین هدایت تکوینی بدون ذرهای تخلف در گردش بوده و بدون این که بر یکدیگر پیشی بگیرند یا جای یکدیگر را تصرف کنند، در مدار خویش در حرکتند
نظم عجیب و حیرت آوری که بر کرات و عالم هستی حاکم است، ذرهای تخلف پذیر نیست. اگر غیر از این بود، نظام هستی پا برجا نمی ماند و دوام و حرکت نمی یافت؛ برای مثال، قطر خورشید 1/40/000 کیلومتر است و قطر ماه 3500 کیلومتر و فاصله خورشید تا زمین150/000/000 کیلومتر است فاصله متوسط ماه تا زمین نیز 375000 کیلومتر است. تناسبی که میان آنها وجود دارد این است که قطر خورشید 400 بار از قطر ماه بزرگتر است و 400 بار نیز از ماه دورتر است. به این دلیل، تقریبا به یک اندازه به نظر می آیند و از آنجا که زمین به دور خورشید می گردد و به آن نزدیک و از آن دور می شود، سرعت زمین به دور خود، باید خیلی دقیق و حساب شده باشد، تا شب و روز بتواند نظم و ترتیب خود را حفظ کند و اگر هر سرعتی غیر از سرعت فعلی خود داشت، شب و روز به ترتیب کنونی خود نمی بود و جابه جا می شد.(2) ثبات و نظم موجودات، همگی برگرفته از این نظم است که بیانگر تسلط و قدرت خداوند است و هر کدام در جای خود و در کار خود بدون هیچ گونه
ص: 246
عصیان و تخلفی در حرکت هستند. (لاالشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ) (1)
جهان چون چشم و خد و خال و ابروست که هر چیزی به جای خویش نیکوست
«سیاحه» به معنای شناور بودن است و فلک، به معنای «مدار» است. شناور بودن ماه و خورشید، حکایت از حرکت انتقالی این اجرام دارد و شناور بودن شب و روز هم قالبی از شناوری زمین است که به تبع آن، طول شب و روز در طی سال، کم و زیاد می شود. آنچه روشن است این است که برخلاف نظریه هایی که در گذشتهزمین یا خورشید را ثابت می پنداشتند، قرآن مجید همه را دارای حرکت انتقالی دانسته و آنها را همانند ماهیانی تصویر کرده که در فضای لایتناهی شنا می کنند و اطراف آنها به چیز محسوسی متصل نیست. این آیه، از معجزات علمی قرآن مجید است.
1. توالی شب و روز و نظام حاکم بر آنها، تا قیامت باقی خواهد بود (لاالشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا).
2. نظام تکوین، تخلف پذیر نیست (لاالشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا... َلَا اللَّیْلُ ...).
3. همه کرات، در مدار خود در حرکتند (کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ)(2)
4. حرکت کرات در مدار خود، با سرعت است («یسبحون» یعنی شنای سریع). (3)
ص: 247
(أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ)(1)
آیا با شما ای فرزندان آدم! - عهد نکردم که شیطان را بندگی نکنید؛ زیرا او دشمن آشکاری برای شما است؟
خداوند، حجت خود را بر انسان تمام کرده است؛ زیرا هم زمینه های درونی را برای هدایت او فراهم کرده و هم دشمنان بیرونی را به وی معرفی کرده است. این که انسان قادر بر شناخت وجود خداوند و درک توحید است و این که در می یابد از ناحیه ای مورد وسوسه قرار می گیرد و دشمنی این وسوسه ها را با خود حس می کند همه به سبب هدایت های خداوند است.
این آیه، به گوشه ای از این هدایت ها و آنچه در ضمیر و فطرت انسان به ودیعت نهاده شده است، اشاره می کند.
لَمْ أَعْهَدْ: عهد نبستم، توصیه نکردم (فعل مضارع مجزوم به لم).
لَا تَعْبُدُوا : بندگی نکنید (فعل نهی از ماده «عبد»).
عَدُوٌّ: دشمن
پیروی از شیطان که در این آیه به عبادت شیطان تعبیر شده است، نقطه مقابل بندگی خدا است. از آن جهت که پیروی از فرامین الهی عبادت خداوند است، پیروی از وسوسه های شیطان نیز به عبادت تعبیر شده است. هر قدر انسان، مطیع فرامین الهی باشد، از عبادت و..
ص: 248
بندگی شیطان دور است. این آیه، نشان میدهد روح خداخواهی و بندگی و عبودیت، در نهاد و فطرت تمام انسان ها نهاده شده و روزی تمام انسان ها که فطرتهای پاک آنها دستخوش وسوسه ها و آلوده به دنیا نشده بود، به این ندای باطنی خویش، پاسخ مثبت دادند و همگی اعتراف و اقرار کردند که جز خدای واحد را نپرستند و از شیطان پیروی نکنند؛ ولی آلودگی ها، آنها را به فراموشی دچار کرد و از عهد خویش غافل شدند. در این آیه، آن عهد، یادآوری می شود.
خداوند، در روز الست و در عمق جان و سرشت آدمی از تمامی انسانها اقرار گرفته بر این که پروردگار شما، خدای متعال است و همگی بر یگانگی و ربوبیت خداوند اعتراف کرده اند؛ چنان که می فرماید: «وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ ۖ قَالُوا بَلَی»؛(1) و آنها را بر خویشتن گواه ساخت [که]: آیا «من پروردگار شما نیستم؟» گفتند: «آری».
اکنون نیز بعد از آن اعتراف و اقراری که گرفته است، به بنی آدم عهدی را یاد آوری می کند که بر عبادت خویش و عدم پیروی از شیطان، آن دشمن آشکار گرفته است. گویی می گوید: وقتی اقرار به ربوبیت و یگانگی خداوند کرده اید، باید عبودیت او را نیز بپذیرید؛ گذشته از این که عدم عبودیت خدا، بندگی شیطان را به دنبال خواهد داشت که دشمن شما است و جز هلاکت شما هدف دیگری ندارد؛ بنابراین، خدا را بندگی کنید و از دشمن آشکار خود برحذر باشید.
با این که وجود شیطان، مخفی است و در دید ظاهری پدیدار نمی شود، قرآن کریم، از شیطان، به دشمن آشکار تعبیر کرده است و می فرماید:
(لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ ۚ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ)(2)
از گامهای شیطان، پیروی نکنید که او دشمن آشکار شما است.
شیطان، جز دشمنیبرای انسان کاری ندارد و به طور قطع و یقین، هر دستوری که به بنی آدم می دهد، از روی دشمنی و عناد و برای گمراه کردن و به هلاکت انداختن انسان ها است؛ گرچه در چهره دوست و ناصح وارد شود؛ چنان که بر آدم و همسرش وارد شد و بر دوستی
ص: 249
خویش نیز قسم یاد کرد:
و قاسمهما إنی لکما لین الاصحین؛
و برای آنها سوگند اکید خورد که: از خیرخواهان شمایم.
شیطان که در عداوت و کینه توزی اش به بنی آدم، تردیدی نیست، برای به ثمر رساندن نقشه های شوم خویش، از راههای مختلف وارد می شود که شناخت این راهها، لازم و احتراز از آنها ضروری است؛ برای نمونه یکی از حیله های شیطان این است که ابتدا انسان را از فقر می ترساند و می گوید مبادا ازدواج کنی و فرزند بیاوری که فقیر و تهیدست میشوی. از سوی دیگر، انسان، دارای غرایز و نیازهای طبیعی است؛ از این رو برای برآورده شدن نیازهایش، راه های شیطانی دیگر که عبارت از فحشا و منکر باشد را پیش روی او قرار می دهد:
(الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَاءِ ۖ وَاللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَفَضْلًا)(1)
شیطان، شما را وعده فقر دهد و به کارهای زشت وادار کند، و خدا، به شما وعده آمرزش و احسان دهد.
1.نتیجه پیروی از شیطان، توبیخ و سرزنش الهی است (أَلَمْ أَعْهَدْ... أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ). (2)
2. شیطان، پدر شما را فریب داد و شما فرزندان کسی هستید که اطاعت شیطان کرد (یَا بَنِی آدَمَ ... لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ). (3)
3. شیطان، دشمنی آشکار برای انسان است؛ هوشیارباشید (عَدُوٌّ مُبِینٌ).
4. احکام و توصیه های الهی، برخوردار از حکمت و فلسفه و در جهت منافع و مصالح انسان ها است (لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ)(4). توصیه خداوند به اطاعت نکردن از شیطان و بیان فلسفه چرایی آن (إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ) حاکی از حقیقت یاد شده است.
5. دشمن شناسی، شرط موفقیت است (لَا تَعْبُدُوا ... ِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ).(5)
ص: 250
(وَقِفُوهُمْ ۖ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ)(1)
و نگاهشان دارید که حتما مورد سؤال قرار خواهند گرفت.
یکی از مواقف قیامت، موقف حساب است؛ جایی که همگان در پیشگاه خداوند قرار گرفته و مورد بازخواست و بازجویی واقع می شوند. یکی از نامهای قیامت، یوم الحساب، یعنی روز حسابرسی است؛ از این رو هر کس موظف است برای آسان شدن حساب خویش در قیامت، خود اهل محاسبه باشد. در روایات وارد شده است:
حاسِبُوا اَنْفُسَکُم قبلَ اَن تُحاسَبُوا(2) به حساب خود برسید، قبل از این که به حساب شما برسند. هرچه انسان در این دنیا اهل حسابرسی به کارهای خود باشد، در قیامت کارش آسان تر خواهد بود؛ از این رو علمای اخلاق، محاسبه را یکی از مراحل سیر وسلوک دانسته اند و معتقدند سالک طریق الی الله هرشب باید به حساب اعمال روزانه خود برسد و مانند یک شریک که از شریک خود حساب می کشد، از خود حساب بکشد؛ اگر کار خیر و نیکی دارد، خدای را سپاسگزار باشد و از خداوند توفیق بیشتر طلب کند و اگر کار زشتی داشته، توبه کرده، در صدد جبران برآید:
کنون کرد باید عمل را حساب نه وقتی که منشور گردد کتاب
قِفُو: نگه دارید (فعل امر از ماده «وقف»).
مَسْئُولُونَ: بازخواست شدگان (اسم مفعول از ماده «سئل»).
ص: 251
در این که انسان ها از چه چیز بازخواست می شوند، کلمات مفسران مختلف است؛ بعضی گفته اند: از این که آیا از عهده کلمه «لا اله الا الله» برآمده اند یا نه؟ بعضی دیگر گفته اند: از این که آیا شکر آب خنک را به جای آورده اند یا نه؟ و این سؤال، از باب استهزای ایشان است. بعضی دیگر گفته اند: از این که ولایت علی (علیه السلام) را که بدان مأمور بودند، چگونه و تا چه حد رعایت کردند؟
در برخی روایات است که شخص، قدم از قدم بر نمی دارد، مگر این که از او درباره چهار چیز سؤال می شود، اول این که: «جوانی ات را چگونه تلف کردی؟» دوم این که: «عمرت را در چه راهی به پایان بردی؟» سوم این که: «مالت را از چه راهی بدست آورده و در چه راهی مصرف کردی؟» و چهارم از ولایت اهل بیت (علیهم السلام)(1) . برخی روایات نیز، مورد سؤال را خصوص ولایت دانسته است. اهل سنت و شیعه نقل کرده اند که روزی پیامبر(صلی الله علیه وآله) و فرمود: «به عزت و جلال پروردگار قسم! روز قیامت، تمام امت مرا نگاه داشته و از ایشان درباره ولایت امیر المؤمنین(علیه السلام)سؤال می کنند چنانچه می فرماید: «وَقِفُوهُمْ ۖ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ»(2) . باید گفت همه اینها از باب مصادیق است و با هم منافات ندارند .(3)
مسلما همه مورد سؤال واقع می شوند و فقط خداوند است که هرگز مورد سؤال واقع نمی شود:
لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ؛(4) خداوند از آنچه می کند پرسش نشود و ایشان [= خلایق پرسش شوند.
فقط انسانهای گنهکار و بدکار نیستند که مورد سؤال واقع می شوند؛ بلکه از نیکان و حتی انبیا نیز سؤال می شود و باید پاسخ گوی کارهای خویش باشند، چنانچه می فرماید:
فَلَنَسْأَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْأَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ(5)
ص: 252
پس خواهیم پرسید از آنان که [پیامبران ] سویشان فرستاده شدند و خواهیم پرسید از فرستاده شدگان.
بنابراین در قیامت، هم مرسلین و هم امتها همه بازخواست خواهند شد.(1) گرچه آیه مورد بحث، درباره پرسش از مشرکان است.
1.انسان ها، در قبال عقاید و رفتار خود، مسؤول بوده و در قیامت بازخواست خواهند شد (مَسْئُولُونَ) .(2)
2. در قیامت، همه را نگه میدارند (وَقِفُوهُمْ) (3)
3. با این که پایان راه و سرنوشت منکران معاد، دوزخ است (اهدوهم إلی صراط الجحیم) ؛ ولی از نعمتها و تکالیف نیز بازپرسی میشوند (مسؤولون). (4)
4. حق، به مجرمان نیز باید ثابت شود، تا کیفر شوند (مسؤولون)(5)
ص: 253
(أَفَمَا نَحْنُ بِمَیِّتِینَ إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولَی وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ لِمِثْلِ هَذَا فَلْیَعْمَلِ الْعَامِلُونَ)(1)
آیا نیستیم ما از مردگان [هرگز نخواهیم مرد]؟ مگر همان مرگ نخستین خود، و ما هرگز عذاب نخواهیم شد؟ بی تردید همان کامیابی بزرگ است، پس باید برای چنین منزلتی عمل کنندگان عمل کنند.
تمسخر و استهزای اهل ایمان و عقاید آنان، از شیوه های همیشگی کافران در طول تاریخ بوده است. حال باید دید پاسخ و نتیجه این تمسخرها چیست؟ این آیات، پاسخ مؤمنان به استهزا کنندگان در صحنه قیامت است. اگر مؤمنان، با امید به قیامت، تمسخرها را تحمل می کنند، باید دید کفار در قیامت بدون هیچ امیدی چگونه این پاسخ ها را می توانند تحمل کنند.
مَیِّتِینَ : مردگان (جمع میت»).
مُعَذَّبِینَ: عذاب شده گان (اسم مفعول از ماده «عذب» باب تفعیل).
الْفَوْزُ: رسیدن به خیر با سلامت
لْیَعْمَلِ : باید عمل کند (فعل امر از ماده «عمل»).
الْعَامِلُونَ: عمل کنندگان (اسم فاعل از ماده «عمل»).
ص: 254
همان گونه که در دنیا، گفت گوهایی بین اهل ایمان و دیگران برقرار است، در آخرت نیز گفت و گوهایی برقرار می شود؛ از جمله آنها، گفت و گوهای بهشتیان با یکدیگر است. آنان، زمانی که خود را در بهشت می یابند و بشارت نبود مرگ را در آنجا دریافت می کنند، ابراز شگفتی کرده و می گویند: به راستی ما دیگر مرگی جز همان مرگ دنیایی نخواهیم داشت؛ در حالی که خود به این مطلب یقین دارند؛ مانند شخصی که مال فراوان به او می دهند و او از روی تعجب می پرسد: آیا این اموال، همگی برای من خواهد بود؟ با این که به این مطلب یقین دارد. (1)
برخی آیات، انسان را دارای دو مرگ و دو حیات میداند (رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ): «خدایا! ما را دوبار میراندی و دوبار زنده کردی»(2) و در برخی آیات مانند آیه مورد بحث، سخن از یک مرگ به میان آمده است(مَوْتَتَنَا الْأُولَی ).
درباره دلالت این آیات، مفسران بسیار سخن گفته اند.(3) آنچه درباره «مرگ اول» در این آیه به نظر می رسد، آن است که مقصود از آن، مرگ در پایان حیات دنیا است. گرچه بنابر نظر مفسران، مرگ دیگری نیز در عالم برزخ وجود دارد؛ ولی از آن جهت که مرگ دنیایی، مرحله ای بسیار شاخص و مهم در این زمینه است، در آیه مورد بحث از آن یاد شده است. گذشته از این که چون در این آیات، محتمل است روی سخن به منکران معاد در قیامت باشد و آنان مرگ را در دنیا نابودی می پنداشتند، در این سخن، روی همان تأکید شده است.
فوز، به معنای رسیدن به خیر با سلامت است و با فلاح و نجاح، هم معنا است فلاح واقعی، نعمتی است که فناندارد و نجاتی است که هلاکت، در آن، راه ندارد؛ چنان که امیرالمؤمنین (علیه السلام) در تفسیر «حی علی الفلاح» فرمود:
ص: 255
(اقبلوا الی بقاء لا فناء معه و نجاه لا هی معها)(1)در آیات متعددی از قرآن بر دخول در بهشت و بهره مندی از نعمت های آن «فوز عظیم» اطلاق شده است: (وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ۚ وَذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ)(2) هر کس خدا و پیامبرش را اطاعت کند، خداوند وی را در باغ هایی از بهشت وارد می کند که همواره آب از زیر درختانش جاری است، جاودانه در آن می مانند و این، پیروزی بزرگی است. این اطلاق به خاطر آن است که دخول در بهشت و استفاده از نعمت های آن فضل الهی است و مرگ و زوال ندارد، در بعضی آیات به رضوان و خشنودی الهی نیز «فوز عظیم» اطلاق شده زیرا نعمتهای بهشتی همگی در سایه خشنودی خداوند امکان پذیر است.
بهشتیان، با مشاهده صدق وعده های الهی و نعمت های با عظمت و توصیف ناپذیر بهشت، آن را فوز عظیم و موفقیت بزرگ قلمداد می کنند. خداوند نیز پس از نقل سخن و ارزیابی آنان، به دست آوردن چنین موقعیتی را سزاوار تلاش و عمل دانسته می فرماید: (لِمِثْلِ هَذَا فَلْیَعْمَلِ الْعَامِلُونَ) باید کسی که چنین پاداش و موفقیتی را می طلبد، چنین عمل کند. معنای این سخن، آن است که اگر پاداش عمل، کمتر از بهشت باشد، شایسته دل بستن نیست.
امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)می فرماید: «انه لیس لانفسکم ثمن الا الجنه فلا تبیعوها الابها»؛
قطعا نیست برای جان هایتان قیمتی مگر بهشت پس نفروشید آنها را مگر به آن [بهشت]
1. بندگان مخلص خدا، دارای زندگی جاودانه و بدون مرگ در بهشت هستند (أَفَمَا نَحْنُ بِمَیِّتِینَ).
2. حیات جاودانه داشتن، خواسته انسان و دستیابی به آن، مایه سرور و شادمانی وی است (أَفَمَا نَحْنُ بِمَیِّتِینَ).
3. بندگان مخلص خدا، در آخرت از عذاب الهی در امانند (وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ)
4. الگوهای صحیح را باید به مردم معرفی کرد (لِمِثْلِ هَذَا)(3)
ص: 256
5. عمل برای رسیدن به نعمت های بهشتی، با اخلاص منافاتی ندارد ( لِمِثْلِ هَذَا فَلْیَعْمَلِ)(1)
6. نجات از عذاب الهی و رسیدن به سعادت بزرگ، سزاوار هرگونه عمل و تلاشی است (لِمِثْلِ هَذَا فَلْیَعْمَلِ الْعَامِلُونَ)(2)
7. ایمان به تنهایی کافی نیست؛ عمل لازم است (فَلْیَعْمَلِ الْعَامِلُونَ)(3)
ص: 257
(وَقَالَ إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَی رَبِّی سَیَهْدِینِ)(1)
و ابراهیم گفت: «من، به سوی پروردگارم خواهم رفت و او به زودی مرا راهنمایی خواهد کرد».
این آیه و آیات قبل و بعد، زبان حال حضرت ابراهیم(علیه السلام)است که در زادگاه خود، طی چندین سال، آزر عموی خود و مردم آن سرزمین را به خدا پرستی دعوت می کرد و با ستاره پرستان، آفتاب پرستان و بت پرستان احتجاج مینمود؛ ولی کسی از آیین او پیروی نکرد تا این که مبارزه عملی را آغاز کرد. زمانی که کسی در شهر نبود، وارد بتکده شد و همه بت ها را سرنگون کرد. مشرکان، در دادگاهی که تشکیل دادند، به اتفاق آرا او را به مرگ محکوم کرده و به وسیله منجنیق در آتش افکندند. به فضل پروردگار، آتش به صورت گلستان در آمد. نمرودیان بعد از این پیش آمد، اقدام به تبعید ابراهیم از بابل کردند. حضرت ابراهیم (علیه السلام) تصمیم گرفت به جای دیگر هجرت کند و مکان دیگری را برای سکونت و مرکز تبلیغ خویش برگزیند. این بود که بعد از حکم تبعید، با خانواده خود حرکت کرد و با اطمینان کامل به لطف پروردگار گفت: «من به سوی پروردگارم می روم و او مرا راهنمایی خواهد کرد».
ذَاهِبٌ: رهسپار، رونده (اسم فاعل از ماده «ذهب »).
یَهْدِی:(2) هدایت خواهد کرد (فعل مضارع از ماده «هدی»).
ص: 258
هرگاه انسان در یک محیط آلوده قرار گرفت که نمی تواند ایمان خویش را حفظ نماید، لازم است از آن محیط هجرت کرده به مکانی امن برود. این، بهترین نوع هجرت و فرار به سوی خدا است. کسانی که در این محیط بمانند و مهاجرت نکنند و همین امر سبب آلودگی آنها بشود، پیش خدا عذری ندارند. هنگامی که شرایط محیط را عذر می آورند خداوند به آنها خطاب می کند: (إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَهُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ ۖ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ ۚ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَهً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا)(1) آنان که فرشتگان، جانشان را در حالی که ظالم به خود بوده اند، می گیرند، از آنها پرسند: «در چه کار بودید؟» پاسخ دهند: «ما روی زمین، مردمی ضعیف و ناتوان بودیم». فرشتگان گویند: «آیا زمین خدا پهناور نبود که در آن هجرت کنید؟»
چنان که حضرت ابراهیم (علیه السلام) هجرت به سوی پروردگار را بر ماندن در آن سرزمینی که توحید حاکم نبود ترجیح داد و فرمود: «من، به سوی پروردگار خویش می روم».
انبیا در مسیر بسیار پرمخاطره ای که برای هدایت بشر پیش رو داشتند، با اطمینان کامل به فضل و عنایت ویژه الهی حرکت می کردند. به سبب این اطمینان به راهنمایی و عنایت خداوند بود که هیچ چیز را مانعی بر سر راه خود نمی دیدند و در سخت ترین مشکلات و در محاصره کامل دشمن، با اطمینان کامل می گفتند: خدا با ما است. پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله)در لحظه ای که دشمن تا کنار غار آمده و ظاهرا هیچ امیدی به نجات نبود. با اطمینان کامل به همراهش می فرماید: «غمگین مباش خدا با ما است.(2)حضرت موسی (علیه السلام)نیز در حالی که لشکریان فرعون پشت سرشان، دریا روبه رویشان و قومش در اضطراب و نگرانی به سر می بردند، با کمال اطمینان بیان می کند؛ «حاشا! همانا پروردگارم با من است و مرا هدایت می کند».(3) حضرت ابراهیم (علیه السلام) در این لحظه که هیچ کس با او همراه نبود، با همان اطمینان چنین می گوید: «من، به سوی پروردگارم رهسپارم. او مرا هدایت می کند( إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَی رَبِّی
ص: 259
سَیَهْدِینِ ).
مراد از هدایت، به معنای اصطلاحی که نجات از گمراهی است نبوده، بلکه منظور، این است که به زودی خداوند راهنمایی خواهد کرد که کجا فرود آیم و چه کاری انجام دهم.
رخت بر بستن از شهر و دیار و خانمان و دودمان، کاری دشوار و سنگین است؛ به ویژه اگر از سر اجبار و زور باشد؛ ولی حضرت ابراهیم(علیه السلام) با اعتقاد کامل به این که خداوند مرا هدایت می کند «سیهدین» این گردنه را پشت سر گذاشت.
این هجرت، با هدایت پروردگار، زمینه ساز توفیقات بزرگی برای حضرت ابراهیم (علیه السلام) شد؛ هم آیین توحید را در سرزمین های دیگر گسترش داد و هم توفیق تجدید بنای کعبه را یافت و هم دودمانی پاک که حاصل رسالت الهی بودند، از خود به یادگار گذاشت. تا آن جا که او سرسلسله انبیای بنی اسرائیل و بنی اسماعیل شد.
1. مردان الهی، به بن بست نمی رسند و با توکل و توجه به خداوند، راه را پیدا می کنند (ذَاهِبٌ إِلَی رَبِّی سَیَهْدِینِ).(1)
2. هجرت ابراهیم (علیه السلام) حرکتی الهی و در جهت جلب رضای خدا بود (َاهِبٌ إِلَی رَبِّی )(2)
3. ارزش هجرت، به این است که در راه خدا باشد و جهت خدایی داشته باشد (َاهِبٌ إِلَی رَبِّی ) (3)
4. ربوبیت خداوند، سبب راه گشایی برای بنده است (رَبِّی سَیَهْدِینِ)(4)
5. مهاجرت از محیط شرک به محیطی سالم، هجرت به سوی خداوند است(َاهِبٌ إِلَی رَبِّی ). )(5)
ص: 260
(سُبْحَانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ)(1)
پروردگار تو - آن پروردگار پیروزمند به منزه است از هر چه به وصف او می گویند.
مشرکان و جاهلان، برای خداوند توصیفهای بی اساسی ذکر می کردند؛ گاه فرشتگان را دختران او می نامیدند؛ گاه میان و جنیان نسبتی قائل می شدند و گاه موجودات بی ارزشی مانند سنگ و چوب را هم ردیف خداوند قرار می دادند. این آیه شریف، با تکیه بر عزت و اقتدار خداوند، بطلان همه این اوهام و خیالات را اعلام می کند.
سُبْحَانَ: منزه است. (اسم فعل)
الْعِزَّهِ: توانایی، قدرت، غلبه.
یَصِفُونَ: وصف کننده، توصیف می کنند. (فعل مضاره از ماده «وصف»).
صفاتی که برای خدای تعالی ذکر می شوند، دارای معانی بلندی هستند که هیچ نوع محدودیت و نقصی در آنها نیست؛ لذا صفاتی که نشانگر محدودیت های موجودات امکانی است، مانند غم، شادی، غضب، کینه و ... قابل اطلاق برای خدای سبحان نیست و همین است معنای کلام خدای متعال: (لیس کمثله شی)(2) (هیچ چیز مانند او نیست). او وجودی است بی پایان و نامحدود از هر نظر و هر چه غیر او است، محدود و متناهی است از هر نظر، از نظر
ص: 261
علم، حیات، قدرت و خلاصه همه چیز و این، همان «تنزیه» و پاک شمردن خداوند از نقایص ممکنات است(1).
برای صفات خدای تعالی، تقسیمهای گوناگونی بیان شده است؛ گاهی صفات را به «ثبوتی» و «سلبی» تقسیم می کنند. صفات ثبوتی صفاتی هستند که مشتمل بر معنای کمال هستند؛ مانند علم و حیات و صفات سلبی صفاتی هستند که خدا را منزه از نقایص می سازد؛ مانند سبوح و قدوس. گاهی نیز صفات را به ذاتی و فعلی تقسیم می کنند. صفات ذاتی صفاتی است که عین ذات خداوند است؛ مانند قدرت و علم و صفات فعلی صفاتی هستند که زائد بر ذات خداوند و از مقام فعل الهی، انتزاع می شوند؛ برای نمونه وقتی نعمت های خدا را در نظر می گیریم، می گوییم خدا رزاق است.(2)
عزت در اصل، به معنای «شکست ناپذیری» است. از آن جا که تنها ذات پاک خداوند شکست ناپذیر است و همه مخلوقات به حکم محدودیتشان قابل شکست هستند، تمام عزت از آن او است و هر کس عزتی کسب می کند، از برکت دریای بی انتهای عزت او است. در حدیثی از پیامبر(صلی الله علیه وآله) آمده است:
ان ربکم یقول کل یوم انا العزیز، فمن اراد عزالدارین فلیطع العزیز؛
پروردگار شما همه روز می گوید: «منم عزیز و هر کس عزت دو جهان خواهد، باید اطاعت عزیز کند».(3)
امام صادق(علیه السلام) فرمود: کفاره های مجالس، آن است که هنگام برخاستن از آن مجلس بگویی «سبحان ربک رب العزه عما یصفون وسلام علی المرسلین والحمد لله رب العالمین»(4)
ص: 262
1.تمام عزت، از آن خدا است (رَبِّ الْعِزَّهِ)
2. نسبت هایی که مشرکان به خداوند میدهند و توصیف های آنان از او، با مقام عزت و ربوبیت خداوند سازگار نیست(1) (سُبْحَانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ)
3. توصیف خداوند، باید به اوصافی باشد که لایق ساحت کبریایی او است ( رَبِّ الْعِزَّهِ ).
ص: 263
(اصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَاذْکُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَیْدِ ۖ إِنَّهُ أَوَّابٌ)(1)
برابر آنچه می گویند، شکیبا باش و به خاطر بیاور بنده ما داوود صاحب قدرت را که او بسیار توبه کننده بود.
مشرکان و بت پرستان در برنامه های پیامبر، کارشکنی های زیادی می کردند. آن حضرت او را مورد اذیت و آزار قرار می دادند و نسبت های ناروایی به او می دادند. قرآن کریم برای دلداری به آن حضرت، داستان داوود را مطرح می کند که یکی از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل بود و حکومتی عظیم داشت؛ ولی با آن همه قدرت ظاهری، از زخم زبان مردم در امان نماند. خداوند با یادآوری حضرت داوود پیامبر را تسلی خاطر داد که این مسأله منحصر به او نبوده و انبیای بزرگ الهی در این امر شرکت داشته اند.
اصْبِرْ: صبر کن (فعل امر از ماده «صبر»).
اذْکُرْ: یاد کن (فعل امر از ماده «ذکر»).
ذَا الْأَیْدِ : دارای سلطه و قدرت.
أَوَّابٌ: بسیار توبه کننده (صیغه مبالغه از ماده «وب»).
دشمنان لجوج پیامبر(صلی الله علیه وآله)برای نابودی او کمر بسته بودند. حتی خویشاوندان نزدیکش در
ص: 264
صف اول این مبارزه قرار داشتند. پیامبر(صلی الله علیه وآله) پیوسته به میان قبایل عرب می رفت و آنها را به توحید دعوت می کرد؛ ولی کسی به دعوت او پاسخ نمی داد و آن حضرت را آزار می دادند؛ آن چنان که گاه از بدن مبارکش خون می ریخت؛ ولی از برنامه خود دست برنمیداشت. آن چنان او را در محاصره اجتماعی، اقتصادی و سیاسی قرار دادند که تمام راه ها به روی او و پیروان اندکش بسته شد، بعضی از گرسنگی جان دادند و بعضی را بیماری از پای درآورد. روزهایی بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) گذشت که توصیف آن ممکن نیست؛ ولی با تمام این احوال، همچنان به صبر و شکیبایی و استقامت ادامه داد. سرانجام میوه شیرین این درخت را چشید و آیین او، نه تنها شبه جزیره عربستان بلکه شرق و غرب عالم را گرفت. (1)
صبر، فطرت الهی انسان را شکوفا می سازد و موجب حاکمیت عقل و اندیشه بر هواها و خواهش های نفسانی است. صبر، یک اصل کلی و اساسی اسلامی است که قرآن کریم در موارد متعددی بر آن تأکید می کند. اصولا هیچ کار نیکی بدون ایستادگی و صبر ممکن نیست. شکیبایی برابر حوادث سخت و طوفان های سنگین، نشانه شخصیت و وسعت روح آدمی است. یک نسیم ملایم، می تواند استخر کوچکی را به حرکت درآورده؛ ولی اقیانوس های بزرگ، آنها را در خود می پذیرند و آرامش آنها بر هم نمی خورد. (2)
حضرت داوود( علیه السلام)در این آیه، علاوه بر «عبودیت» با در وصف دیگر معرفی شده است:
الف. ذا الأید: یعنی دارای قدرت و توانمندی
ب. أواب: یعنی بسیار رجوع کننده به خداوند.
معرفی حضرت داوود ( علیه السلام) به صفت «ذا الأید» نوید قدرت به پیامبر است که البته این قدرت در نتیجه صبر حاصل خواهد شد.
ولی صبر بر شداید ومشکلات راه حق، توشه ای نیاز دارد که آن توشه، رجوع پیوسته به خداوند است. البته در آیات سوره ص دو پیامبر با توصیف( نعم العبد إنه أواب )معرفی شده اند. یکی حضرت ایوب( علیه السلام) که مصایب طاقت فرسایی به او رسید و دیگری حضرت داوود ( علیه السلام) که در کمال قدرت و امکانات قرار داشت؛ ولی هر دو «أواب» بودند.
ص: 265
1. لازمه رهبری، سعه صدر و صبر مقابل سخنان تلخ دیگران است (اصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ)
2. استهزا و تبلیغات سوء، کار همیشگی مخالفان است. (اصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ) (فعل مضارع، دلالت بر استمرار می کند).
3. نقش الگوها در تربیت فراموش نشود (وَاذْکُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ)(1)
4. عبودیت و رجوع مداوم به خداوند، توشه صبر و پایداری است (اصْبِرْ ...عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَیْدِ ۖ إِنَّهُ أَوَّابٌ)
ص: 266
(کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ)(1)
[این] کتابی مبارک است که آن را به سوی تو نازل کردیم، تا در آیات آن بیندیشند و تا اهل خرد متذکرشوند.
قرآن مجید، برترین و آخرین پیام الهی و بزرگترین گوهر گرانبهای به جای مانده از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله)این است که همانند خورشید، پیوسته بر ملت ها می تابد و راهگشای انسانهای تشنه حقیقت است.
اما شرط بهره مندی از این هدیه بزرگ الهی چیست؟ آیا قرآن راهکاری برای بهره مندی بیشتر انسان ها از معارف خویش به جهانیان معرفی کرده است؟ چگونه می توان معارف عمیق و بی انتهای آن را با گوش جان شنید و شرط رسیدن به سعادت در پرتو هدایت قرآن چیست؟
این آیه، پاسخی است بر نحوه بهره مندی از کلام الهی، برای رسیدن به سعادت ابدی.
أَنْزَلْنَا: فرود آوردیم (فعل ماضی از ماده «تزل» باب افعال).
مُبَارَکٌ:برکت دار شده،دارای فایده ثابت (اسم مفعول از ماده «برک» باب مفاعله).
لِیَدَّبَّرُوا : بیندیشند (فعل مضارع منصوب از ماده «دیر» باب تفعل).
لِیَتَذَکَّر: یاد کند (فعل مضارع منصوب از ماده «ذکر» باب تفعل).
الْأَلْبَابِ: عقل های خالص (جمع «لب»).
ص: 267
قرآن، کتابی است که منبعی مبارک،(1) در شبی مبارک،(2) و در مکانی مبارک،(3)بر قلب مبارک پیغمبر خاتم (صلی الله علیه وآله)برای هدایت و سعادت انسان نازل شده است و چون از مبدأی فیاض و پربرکت نازل شده، دارای فواید و برکات فراوانی است که انسان را به اوج کمال رهنمون می شود؛ اما لازمه بهره مندی از برکات قرآن، تنها توجه به جنبه قداستی و برکت تلاوت آن نیست؛ بلکه مهم ترین مقدمه برای رسیدن به هدایت و سعادت، درک مفاهیم آیات، برای عمل به دستورات آن است:
(کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ)
در این آیه وصف مبارک با تأکید بر تدبر و همراه با تذکر و توجه به عالمان آگاه می باشد؛ یعنی دستیابی به برکات قرآن، از این مسیر حاصل می شود.
قرآن کریم در بعضی آیات همگان را به تدبر و تفکر در سخن الهی دعوت کرده است ولی هدف از تدبر در آن آیات بیان نشده است، در بعضی آیات دیگر قرآن درباره خود و پیامبر (صلی الله علیه وآله)اوصاف «ذکر»،(4) «ذکری»،(5)«تذکره»(6)، «مذکر» (7) را بیان می کند ولی راه رسیدن به این تذکر را بیان نکرده است ولی در این آیه خداوند هدف از تدبر را متذکر شدن و راه رسیدن به تذکر را تدبر بیان کرده و می فرماید: ما قرآن را برای تدبر و تفکر نازل کردیم، اما عالمان آگاه و صاحبان خرد ناب، از طریق تدبر به تذکر راه می یابند و فقط به کسب معارف قرآنی بسنده نمی کنند؛ بلکه در پرتو کسب معارف، متذکر شده و از غفلت بیرون آمده و سعادت خود و جامعه را تأمین می کنند:
( لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ)
ص: 268
1. قرآن، کتابی دارای برکات فراوان است؛ تلاوت، تدبر، تاریخ، استدلال، داستان، معارف، اخبار غیبی، الگوها، تشبیهات، اوامر و نواهی آن، همه و همه پر از راز و رمز است (1)(کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ).
2. تدبر باید در همه آیات قرآن باشد، نه فقط در بخشی از آیات(2) ( لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ)
3. عاقلان و صاحبان خرد ناب، مخاطب اصلی قرآن هستند(3) ( وَلِیَتَذَکَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ)
4. معارف و آموزه های قرآن، مطابق عقل و خرد ناب است(4) ( وَلِیَتَذَکَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ)
ص: 269
(أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ ۚ وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی مَا هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ کَاذِبٌ کَفَّارٌ)(1)
آگاه باشید، دین خالص از آن خدا است و آنها که غیر از خدا را اولیای خود قرار دادند، [دلیلشان این بود که: ] این ها را نمی پرستیم مگر به سبب این که ما را به خدا نزدیک می کنند. خداوند، روز قیامت میان آنان در آنچه اختلاف داشتند داوری می کند. همانا خداوند آن کس را که دروغ گو و کفران کننده است را هرگز هدایت نمی کند.
بت پرستان و مشرکان با توجیه این که بتها عامل تقرب ما به خدا هستند، سعی داشتند تازه مسلمانها را در اعتقاد به توحید ناب و مبارزه با شرک متزلزل کنند و بدین صورت نوعی تکثرگرایی شرک آلود را در جامعه ترویج نمایند. گویا این سوره برای آگاهی بخشیدن به مسلمانان در مقابله جدی با این گونه تفکرات الحادی، نازل شده است؛ چرا که در این سوره، چهار بار از اخلاص در دین و در موارد متعدد از نفی شرک و بت پرستی سخن به میان آمده و این آیه نیز به همین مهم پرداخته است.(2)
أَلَا: آگاه باشید (حرف تنبیه است).
زُلْفَی: مقام قرب و منزلت (اسم مصدر از ماده «زلف»).
الْخَالِصُ: بی شائبه، پاک، صاف و ناب.
کَفَّارٌ: بسیار ناسپاس (صیغه مبالغه از ماده «کفر»).
ص: 270
خداوند، دین و اعمالی را می پذیرد که فقط برای او باشد و اگر ذرهای شائبه غیر الهی مانند شرک، بت پرستی، ریاء و ... در آن راه یابد مورد قبول خداوند نخواهد بود.
شخصی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) پرسید: «ما به دیگران کمک می کنیم، تا از ما به نیکی یاد شود؛ آیا اجر داریم؟» حضرت فرمودند: «نه». سؤال شد: «اگر هم برای اجر معنوی و هم نیک نامی چنین کنیم، آیا اجر داریم؟» پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود:
ان الله لا یقبل الا من أخلص له، ثم تلی هذه الآیه: الا الله الدین الخالص؛ خداوند، هیچ عملی را قبول نمی کند، مگر از کسی که فقط برای او انجام داده باشد.
آن گاه این آیه شریف را خواندند «لا إله الدین الخالص ...». (1)
بت پرستان، در توجیه عقیده باطل خود می گفتند: خداوند بزرگ تر از آن است که به عقل و وهم و حس انسان در آید و ما نمی توانیم خدایی را بپرستیم که قابل فهم و درک ما نیست. ناگریز باید موجوداتی قدسی که خداوند تدبیر امور ما را به دست آنها سپرده است به عنوان ارباب و الهه بپرستیم، تا آنان، نزد خدا ما را شفاعت کنند، و این، باعث تقرب مابه خدا خواهد شد. چون آن موجودات قدسی در دسترس ما نیستند، تمثال آنان را که خود ساخته ایم، می پرستیم یا به موجوداتی متوسل می شویم که نماد آن موجودات مقدس اند، بدین ترتیب، بت پرستی رواج یافت و این نمادها، به صورت مستقل مورد پرستش قرار گرفتند.(2) این آیه، در صدد بطلان این تفکر غلط و توجیه نادرست آن می باشد.
خداوند، انسان های دروغ گو و ناسپاس را هدایت نمی کند. با توجه به این که هدف از نزول کتاب های آسمانی و بعثت انبیا، هدایت انسان ها بوده، چرا خداوند این گروه را از نعمت هدایت محروم کرده است؟ با تأمل در این آیه شریف، پاسخ این سؤال روشن می شود. خداوند، آنچه لازمه هدایت انسان ها بود را نازل کرد و بدون کم و کاست، از طریق انبیا و با پشتیبانی عقل در اختیار بشر قرار داد؛ بنابراین از سوی خداوند، هیچ کاستی و منعی وجود
ص: 271
ندارد؛ ولی انسان ها باید خود را در معرض این نور الهی قرار دهند، تا در پرتو آن، به سر منزل مقصود راه یابند. حال اگر کسی با سوء تدبیر خویش و با تکیه بر تعصبات جاهلی و با اراده و اختیار خود در خلاف جهت دعوت انبیا حرکت کرد و چشمان خویش را بر حقایق عالم بست، قهرا هدایت نخواهد شد.
1. همه مکاتب بشری، به خرافات و هوسها آلوده اند و دین خالص، فقط از خدا است (أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ)
2. همه انسانها در جست وجوی خدایند. مشرکان و بت پرستان، مصداق را گم کرده اند (لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ)
3. برخی واسطه ها در پیشگاه الهی مورد قبول (وابتغوا إلیه الوسیله )و برخی مورد نکوهشند (لِیُقَرِّبُونَا ... لَا یَهْدِی)
4. همه انسانها قرب الی الله را دوست دارند(لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ).
5. دروغ و کفران نعمت، مانع دریافت هدایت های الهی در انسان می شوند (... إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ کَاذِبٌ کَفَّارٌ)(1)
6. توجیه گناه، از خود گناه بدتر است (إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ کَاذِبٌ ...) .
ص: 272
(إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ ۖ وَلَا یَرْضَی لِعِبَادِهِ الْکُفْرَ ۖ وَإِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ ۗ وَلَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَی ۗ ثُمَّ إِلَی رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ۚ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ)(1)
اگر ناسپاسی کنید قطعا خدا از شما بی نیاز است و ناسپاسی را برای بندگانش نمی پسندد؛ و اگر سپاسگزاری کنید، آن را برای شما می پسندد. و هیچ کس بار گناه دیگری را بر نمی دارد؛ سپس باز گشت شما فقط به سوی پروردگارتان است، آن گاه شما را از آنچه می کردید، با خبر می کند. راستی او به آنچه در درون سینه ها است دانا است.
خدای تعالی به انسان، آزادی و اختیار عطا کرده و او را به ایمان و اطاعت مجبور نکرده است؛ اما همواره با تشویق و تهدید، انسان را به اطاعت از خود فرا می خواند. در این آیه شریف، نیز با بیم و امید دادن، ما را به فرمانبرداری از خداوند فرا می خواند که در تفسیر آیه به این نکات اشاره می شود.
تَکْفُرُوا: کفر ورزید، ناسپاسی کنید (فعل مضارع مجزوم از ماده «کفر»).
لَا یَرْضَی: نمی پسندد (فعل مضارع منفی از ماده «رضی»).
لَا تَزِرُ: برنمیدارد، حمل نمی کند (فعل مضارع منفی از ماده «وزر»).
وِزْرَ : بار سنگین (کنایه از «گناه» است).
در این آیه شریف، کفر، مقابل شکر آمده است (إِنْ تَکْفُرُوا...وَإِنْ تَشْکُرُوا) : (اگر کفر بورزید
ص: 273
... و اگر شکر گزاری کنید) و این تقابل، این را می رساند که کفر و شرک، کفران نعمتهای الهی است؛(1) یعنی به جای این که بفرماید: «و أن تؤمنوابرضه ...» فرموده است: «وإن تشکروا ...». این بدان معنا است که ایمان، مهم ترین و کامل ترین نماد شکر گزاری برابر خداوند است و در نقطه مقابل، کفر به خداوند، زشت ترین صورت ناسپاسی برابر او است.
دو جمله (وَلَا یَرْضَی لِعِبَادِهِ الْکُفْرَ )؛ (و کفر را برای بندگانش نمی پسندد) و (وَإِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ) ، (و اگر سپاسگزاری کنید، آن را برای شما می پسندد)، برای رفع توهمی است که ممکن است از جمله (فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ)؛ (پس قطعا خدا از شما بی نیاز است) به ذهن آید؛ با این توضیح که اگر خدا از ما بی نیاز است، چرا از ما می خواهد ایمان بیاوریم؟ آیه می فرماید: خدا از شما بی نیاز است؛ ولی عنایت الهی اقتضا می کند که کفر را برای شما نپسندد؛ چون شما بندگان او هستید؛(2) لذا لطف و عنایت او در حق بندگانش اقتضا می کند که خیر آنها را بخواهد و آنان را به سوی کمالی که برای آن آفریده شده اند، هدایت کند :(وَإِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ)
از قرار گرفتن شکر برابر کفر فهمیده می شود که شکر، به معنای ایمان و اطاعت از خداوند است. خداوند، هیچ نعمتی را خلق نکرده است، مگر برای این که در راه بندگی اش به کار رود؛ پس شکر او بر نعمت هایش آن است که به وسیله آن نعمت ها اطاعت شود و به یاد مقام ربوبیتش باشیم.(3)
(وَلَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَی)؛ (هیچ گناهکاری گناه دیگری را بر دوش نمی کشد). این جمله یکی از پایه های اساسی اعتقادات اسلامی است که از یک سو با عدل خداوند ارتباط دارد که او به کسی ظلم نمی کند و هیچ کس به جرم گناهی که دیگران کرده اند، مؤاخذه نمیشود(4) و از طرف دیگر، این درک را به انسان می دهد که حساب خداوند با جامعه، حساب مجموع و
ص: 274
یکپارچه نیست؛ بلکه هر کس به صورت مستقل مورد محاسبه قرار می گیرد. اگر کسی به وظیفه خود عمل کرده باشد، هیچ ترس و وحشتی بر او نیست؛ هر چند تمام جهانیان غیر از او، آلوده به کفر و شرک باشند.(1)
در پایان آیه، چون مسأله محاسبه و جزا بیان شد و این ها بدون علم و آگاهی از اسرار نهان امکان پذیر نیست، می فرماید: ( إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ):(2) (راستی او به آنچه در درون سینهها است دانا است). «علیم» صیغه مبالغه است و احاطه و جامعیت علم خداوند را می رساند. او به اعمال و افعال بندگانش دانا است، حتی اسرار نهان و نیات آن ها را می داند. چگونه دانا به همه این ها نباشد و حال آن که همه ما را در ملک خود و به اذن خود ایجاد کرده است.
1. خداوند، از شکر و سپاسگزاری مردم بی نیاز است و از آن، بهره ای نخواهد برد (إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ). (3)
2. شکر و سپاس بندگان، موجب جلب رضا و خوشنودی خداوند است ( وَإِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ)(4)
3. هر کس مسؤول کار خویش است و نمی توان گناه کسی را به دوش دیگری انداخت (لَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَی)(5)
4. دقت در پاداش و کیفر، به علم دقیق الهی مربوط است (إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ) (6)
ص: 275
(أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِنْ رَبِّهِ ۚ فَوَیْلٌ لِلْقَاسِیَهِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ ۚ أُولَئِکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ)(1)
پس آیا کسی که خدا سینه او را برای اسلام گشاده و در نتیجه بر نوری از جانب پروردگارش قرار دارد، [همچون کسی است که سنگدل است؟] پس وای بر کسانی که در اثر سنگدلی، یاد خدا نمی کنند. اینان، درگمراهی آشکاری هستند.
جان و قلب آدمی، تحت حاکمیت بلامنازع خداوند است؛ از این رو هدایت و ضلالت که مرکز آن، جان آدمی است، در دست اوست: (یضل من یشاء ویهدی من یشاء ).
«شرح صدر» که مقابل آن، «تنگی سینه» است، از زمینه های مهم هدایت پذیری است. این موضوع در آیات متعددی از قرآن مورد بحث قرار گرفتهاست. در این درس، با یکی از آیات آشنا می شویم.
شَرَحَ: بسط و وسعت داد(فعل ماضی).
صَدْرَهُ: سینه.
قَاسِیَهِ : خشونت، سختی و نفوذ ناپذیری (اسم فاعل (2)از ماده «قسو»).
خداود در این آیه کسی را که شرح صدر دارد، مقابل کسی قرار داده است که قلبش قساوت
ص: 276
پیدا کرده و گمراه شده است. نتیجه قساوت دل، گمراهی آشکار است و نتیجه شرح صدر، پیدایش نور الهی در دل؛ بنابراین مشخص می شود بین شرح صدر وهدایت، ارتباط مستقیمی است. تا کسی شرح صدر نداشته باشد، به هدایت و نور الهی دست نمی یابد. خداوند در آیه 25 سوره انعام می فرماید:
(فمن یرد الله أن یهدیه یشرح صدره للإسلام ومن یرد أن یضله یجعل صدره ضیقا حرجا کأنما یصعد فی السماء گذلک جعل الله الرئیس علی الذین لا یؤمنون )
آن کس که خدا می خواهد هدایتش کند، سینه اش را برای اسلام گشاده می سازد و آن کس را که بخواهد گمراه نماید، سینه اش را چنان تنگ می کند که گویی می خواهد به آسمان بالا رود.
ابن مسعود می گوید از پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله)از تفسیر این آیه «فمن شرح الله صدره للإسلام فهو علی تور من ربه» سؤال کردیم: «چگونه انسان شرح صدر پیدا می کند؟» فرمود: «اذا دخل النور فی القلب انشرح و انفتح؛ هنگامی که نور به قلب انسان داخل شد، گسترده و باز می گردد». عرض کردیم: «ای رسول خدا! نشانه آن چیست؟» فرمود: «الا نابه الی دار الخلود و التجافی عن دار الغرور و الاستعداد للموت قبل نزوله؛ نشانه آن، توجه به سرای جاوید و جدا شدن از سرای غرور و آماده گشتن برای استقبال از مرگ پیش از نزول آن است».(1)
خداوند با آوردن کلمه «علی» انسان مؤمن را به سوارهای تشبیه کرده است که بر نوری سوار شده، راه می پیماید و از هر چه بگذرد، آن را به خوبی می بیند و اگر حق باشد، آن را از باطل تمیز می دهد.(2)
تعبیر «نور» به این دلیل است که نور، سرعت سیرش بسیار زیاد و مسیرش روشن و قدرت جولانش همه جهان را فرا می گیرد.(3)
در حدیثی از امیرالمؤمنان علی (علیه السلام) می خوانیم:
ص: 277
ما جفت الدموع الا لقسوه القلوب و ما قست القلوب الا لکثره الذنوب؛
اشک ها خشک نمی شوند، مگر به خاطر سختی دل ها و دل ها سخت و سنگین نمی شود، مگر به خاطر فزونی گناه. (1)
در حدیث دیگری از امام صادق (علیه السلام)آمده است:
اوحی الله عزوجل الی موسی یا موسی لاتفرح بکثره المال و لا تدع ذکری علی کل حال فان کثره المال تنسی الذنوب و آن ترک ذکری یقسی القلوب؛
خداوند متعال، به موسی (علیه السلام) وحی فرستاد: «ای موسی! ازفزونی اموال خوشحال مباش و یاد مرا در هیچ حال ترک مکن؛ چرا که فزونی مال، موجب فراموش کردن گناهان است و ترک یاد من، قلب را سخت می کند.(2)
1.مقتضای ربوبیت الهی، هدایت افراد حق پذیر و دارای سعه صدر است(3) (فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِنْ رَبِّهِ ۚ)
2. شرح صدر، زمینه ساز تابش نور هدایت بر قلب انسان و استفاده از دلایل وبرهان های الهی(4) ( شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِنْ رَبِّهِ ۚ) .
3. بین انسان مؤمن حق پذیر و نرم دل، با کافر حق ناپذیر و سنگدل، از نظر شخصیت و سرنوشت اختلاف اساسی وجود دارد(5) (أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِنْ رَبِّهِ ۚ فَوَیْلٌ لِلْقَاسِیَهِ قُلُوبُهُمْ ).
4. نور دل و سعه صدر از خدا است (أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِنْ رَبِّهِ)
ص: 278
(قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ)(1)
بگو: ای بندگان من که به زبان خود در گناه زیاده روی کرده اید! از رحمت خدا ناامید نشوید که خدا همه گناهان را می آمرزد. به راستی اوست که بسیار آمرزنده و مهربان است.
دعوت الهی بر دو پایه «بشارت» و «نذار» بنا شده است. پیامبران «مبشر» و «نذیر» بوده اند (وما أرسلناک إلا بشره و نذیرا)(2) . کتابهای الهی نیز که وسیله تبلیغ و دعوت آنان است، مشتمل بر این دو اصل است؛ از این رو دو گونه آیات در قرآن مجید قابل توجه است: الف. آیاتی که حاوی بشارت و امید هستند؛ ب. آیاتی که محتوای آن هشدار و توجه دادن به فرجام سخت است. این آیات، از نظر میزان بشارت و انذار، یکسان نیستند. برخی آیات در درجه بالاتر و برخی فروتر هستند.
از جمله آیات بسیار امید بخش، آیه مورد بحث است که نکات آن را در این درس مرور خواهیم کرد.
عباد: بندگان (جمع عبد)
اسرفوا: زیاده روی کردند (فعل ماضی از ماده «سرف» باب افعال).
لاتقنطوا: ناامید نشوید (فعل نهی از ماده «قنط»).
ص: 279
خداوند، از بندگان مؤمن و صالح، با تکریم ویژه نام می برد و صفات حمیده و ملکات فاضله آنان را بیان می کند؛ ولی بندگان گنه کار و کسانی را که با معصیت پروردگار و ظلم بر خویشتن، موجب دوری خود از رحمت الهی شده اند، با لحنی محبت آمیز به رحمت خویش امیدوار می سازد. آن قدر گفتار الهی درباره گنه کاران توأم با رأفت و سرشار از محبت است که نشان میدهد خداوند، به گنه کاران عنایت ویژه دارد تا این که گنه کاران از رحمت الهی ناامید نشده و از گناهان خود توبه نموده، به سوی خداوند باز گردند. این آیه، نمونه ای زیبا از توجه ویژه الهی به گنه کارانی است که بر خود ستم کرده اند و با کلمه «عبادی» آنان را مخاطب قرار میدهد که بیانگر رحمت بی منتهای الهی است.
اسراف، به معنای تجاوز از حد و مرز است. قرآن مجید عرصه های مختلفی را برای اسراف بیان فرموده است: اسراف در خوردنی ها و آشامیدنی ها (و کلوا واشربوا ولا تسرفوا)(1) اسراف در انفاق( و الذین إذا أنفقوا لم یسترقوا ولم یقتروا)(2)زیاده روی در قصاص( فلا یسرف فی القتل) که و بالأخره اسراف بر نفس (آیه مورد بحث)؛ گناه به هر صورت که باشد، از بین بردن خویشتن است؛ چرا که باز دارنده انسان از رشد و خیر در دنیا و آخرت است؛ بنابراین هر گونه گناه، ستم بر خویشتن است و از این رو اسراف بر نفس دانسته شده است.
در این آیه، خداوند وعده می دهد که همه گناهان را می بخشد؛ ولی در آیهای دیگر می فرماید: «إن الله لا یغفر أن یشرک به ویغفر ما دون ذلک لمن یشاء،) (3) خداوند شرک ورزیدن به او را نمی بخشد و غیر از آن را برای هر کس که بخواهد می بخشد» وجه جمع بین این دو آیه چگونه است؟
پاسخ: بخشیده نشدن گناه شرک در صورت توبه نکردن و باز نگشتن به توحید است؛ ولی با توبه، گناه شرک نیز بخشیده می شود؛ بنابراین خداوند همه گناهان را می آمرزد؛ برخی را با توبه و برخی
ص: 280
را بدون توبه.
انسان در هر حال، نباید از رحمت الهی نامید باشد. ناامیدی از رحمت حق، خود از بزرگترین گناهان است و جز کافران، از رحمت بی منتهای الهی ناامید نمی شوند.
(إنه لا ییأس من روح الله إلا القوم الکافرون)(1)
از رحمت خدا کسی مأیوس نمی شود، مگر آن که از گروه کافران باشد.
زیرا اگر کسی از رحمت خدا ناامید نباشد، ممکن است در صدد جبران گناهان برآمده و توبه کند و به این وسیله خود را مستحق فضل و رحمت بی پایان الهی کند؛ ولی اگر درهای رحمت الهی را بر روی خود بسته دید، دیگر راهی برای بازگشت نمی بیند و همین امر سبب می شود از انجام هیچ گناهی پروا نداشته باشد و روز به روز بر ضلالت و گمراهی و سنگینی بار گناهان خویش بیفزاید؛ از این رو خود ناامیدی از بزرگترین گناهان کبیره است.
بار الها جز درت دار الشفا دارم، ندارم من به غیر از تو. به دیگر التجا دارم، ندارم
حجت من آیه «لا تقنطوا من رحمه الله » است و بس ورنه جز دوزخ به اعمالم جزا دارم، ندارم
1. پیامبر(صلی الله علیه وآله)، مأمور ابلاغ پیام امیدبخش رحمت و آمرزش خداوند به بندگان گنه کار است(2)( قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ)
2. گنه کاران، برخود ستم کرده اند و برخدا ضرر نرسانده اند (أَسْرَفُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ).
3. امید به رحمت و لطف خداوند، زمینه آمرزش تمامی گناهان از سوی اوست (3)(لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا).
4. خداوند، تمام گناهان خرد و کلان و کم و زیاد بندگانش را می آمرزد(4) ( یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا) .
ص: 281
(وَیُنَجِّی اللَّهُ الَّذِینَ اتَّقَوْا بِمَفَازَتِهِمْ لَا یمسهُمُ السُّوءُ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ)(1)
و خدا کسانی را که تقوا پیشه کرده اند، به سبب کامیابی شان نجات می دهد؛ در حالی که نه بدی به آنان می رسد و نه غمگین می شوند.
فلاح و رستگاری، آرزوی هر کسی است و همه برای رسیدن به آن، تلاش می کنند؛ هرچند برخی به اشتباه، سعادت را در غیر جای خود، جست و جومی کنند و اموری را مایه خوشبختی خویش می پندارند که اوهامی بیش نیستند؛ بلکه زودگذر و ناپایدار و آغشته به هزاران غم و غصه و رنج است. تنها مردان الهی هستند که به سعادت واقعی نایل شده و راه درست را برای رسیدن به فوز عظیم پیموده اند. در حالی که دیگران با تمام تلاشی که می کنند، فرسنگ ها از سعادت و خوشبختی واقعی دور هستند، آنها با کسب تقوا و پرهیزگاری، مقصد و مقصود را یافته و بدان نایل آمدند که در این آیه شریف، از آنان یاد می کند.
مردان خدا پرده پندار دریدند یعنی که به جز غیر خدا یار ندیدند
یک طایفه را بهر مکافات گرفتند یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند
یک جمع نکوشیده رسیدندبه مقصد یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
یُنَجِّی : رهایی می بخشد (فعل مضارع از ماده «نجو» باب تفعیل).
اتَّقَوْا: پرهیزگاری ورزیدند (فعل ماضی از ماده «وقی»، باب افتعال).
مفَازَتِ: دست یافتن به خیر (مصدر از ماده «فوز»).
یمس: لمس می کند، می رسد(فعل مضارع از ماده «مس »).
ص: 282
السُّوءُ : آفت، بدی، هر چیزی که از وجود آن، انسان ناراحت می شود.
تقوا، هم در زندگی دنیا و هم در زندگی و حیات آخرت، آثار و برکات فراوانی دارد. درباره زندگی و معیشت دنیا، قرآن کریم تصریح می کند اهل تقوا در تنگنا قرار نمی گیرند و روزی آنها از جایی که گمانش را نمی کنند، خواهد رسید :
(وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ)(1)؛ و هر کس تقوای الهی پیشه کند، برای او راهی جهت بیرون رفتن [از تنگناها] قرار میدهد و او را از جایی که گمان نمی کند، روزی می رساند.
در آخرت نیز سعادت و رستگاری از آن اهل تقوا است :