نشانه های شگفت آور آخرالزمان

مشخصات کتاب

سرشناسه:مهری، سیدمحمدجواد، 1326 -

عنوان و نام پديدآور:نشانه های شگفت آور آخرالزمان [کتاب]/ مولف محمدجواد مهری کرمانشاهی.

مشخصات نشر:قم: آیین دانش، تابستان 1389

مشخصات ظاهری:117 ص

فروست:سلسله مباحثی پیرامون مهدویت، عصر غیبت و حکومت جهانی آن حضرت علیه السلام؛ 1.

شابک:2500 ریال 964-8999-20-1 :

یادداشت:کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع:محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق -

موضوع:آخر الزمان

موضوع:آخر الزمان (اسلام) -- احادیث

موضوع:مهدویت -- انتظار

رده بندی کنگره:BP224/5 /م9ن5 1384

رده بندی دیویی:297/462

شماره کتابشناسی ملی:3628569

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

ص: 3

نشانه های شگفت آور آخر الزمان

محمد جواد مهری

ص: 4

فهرست مظالب

سرآغاز سخن...9

زندگی نامه حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه)...13

فصل اوّل: اشعار و پیشگویی ها

یوسف دوران..18

جهان در انتظار کیست؟....19

طبیب دردمندان... 21

پیش گویی های شاه نعمت الله ولی22

به قدرت رسیدن احمد شاه و رضاشاه...23

کشف حجاب و قتل عام علماء...24

حکومت محمدرضا شاه...24

خبرِ آمدن امام خمینی (رحمه الله ) در 700 سال قبل...26

تحقق پیش گویی های شاه نعمت الله ولی...30

بازگشت امام خمینی (رحمه الله ) به ایران.33

فصل دوّم: علائم و نشانه های ظهور

الف) معنی کلمه آخرالزّمان....37

ب) روایات پیرامون ظهور....38

ص: 5

عمل نکردن به دستورات الهی...39

روایت اوّل (چهل و چهار نشانه)...39

اوصاف مردم آخرالزّمان...46

روایت دوم (سی و هفت نشانه)..46

روایت سوم....52

روایت چهارم..55

روایت پنجم....56

روایت ششم (بیست و دو نشانه).56

روایت هفتم (زنان بی بند و بار را لعنت کنید)... 60

روایت هشتم...61

روایت نهم...61

روایت دهم.....61

روایت یازدهم.62

روایت دوازدهم... 63

روایت سیزدهم63

روایت چهاردهم... 63

روایت پانزدهم64

روایت شانزدهم (شب نشینی های طولانی)...65

ص: 6

روایت هفدهم (اوصاف زنان آخرالزّمان)....65

روایت هجدهم...66

روایت نوزدهم(مردم گرفتار رباخواری می شوند)...67

سخنی با خواننده عزیز!...68

فصل سوم: ایران، عراق و فلسطین در آخر الزّمان

حکومت مردی از مازندران...70

زندگی نامه رضاشاه...70

فرار شاه ایران از زبان امام صادق(علیه السلام)...72

مردی از ایران قیام می کند....73

مردم به واسطه روح الله متّحد می شوند...73

علوم اسلامی از قم به تمام دنیا می رسد...78

در آخرالزّمان به قم پناه ببرید....79

انتشار روزنامه های مختلف....80

حمله به اهواز از زبان امام علی(علیه السلام)......81

فتح شهر بصره به دست دلاورمردان ایران...81

سخن امام علی(علیه السلام) پیرامون جنگ ایران و عراق.... 81

وای بر مردم مظلوم فلسطین.....83

ص: 7

خبر دادن امام علی(علیه السلام) از تشکیل دولت اسرائیل..... 83

خبر از شکست یهود و پیروزی مردم فلسطین..... 83

شهر بغداد و کشتن شیعیان...85

فصل چهارم: جزیره خضراء افسانه یا واقعیت!

داستان جزیره خضراء.....87

دلایل صحت داستان جزیره خضراء...98

دلایل افسانه ای بودن آن.....101

سیّدمحمّد باقر شفتی و جزیرۀ خضراء...105

جزیرۀ خضراء از دیدگاه آیت الله بهجت (رحمه الله )...108

وظیفۀ شیعه در آخرالزّمان....109

استغاثه به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه).....110

كتابنامه....112

تألیفات نگارنده... 115

ص: 8

سرآغاز سخن

ای یوسف زهرا سر بازار محبّت * با رشته کلافی سرسودای تو دارم

ستایش و سپاس خاص پروردگاری است که انسان را به نعمت عقل کرامت ارزانی فرمود و شناخت خویش را با فطرت الهی بدو الهام کرد.

سلام ودرودی بی پایان بر تمامی انبیاء الهی بویژه پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) و خاندان پاکباختهاش، بخصوص حضرت مهدی ولیّ خدا،نجات دهندۀ دنیا،سلیمان جهان وجود و احیاگر عدل و قسط پس از ستم و جور فراگیر جهانی.

سلام و درود خداوند بر اولیاء الهی و بر معماران بزرگ بناء عظیم و شکوهمند اسلامی و عالمان وارسته و فقیهان شیعه، بویژه خورشید قرن بیستم امام خمینی (رحمه الله ) که در راه تدوین و تکمیل و حراستاز

مجموعه تعالیم اسلامی از هیچ کوششی دریغ نورزیدند و با تمام وجود، حقایق و معارف را به ما رساندند.

گویند زمانی که حضرت یوسف (علیه السلام) را در بازار مصر برای فروش آوردند، عدهای از ثروتمندان برای خرید وی جمع شدند و دسته ای

ص: 9

هم برای تماشا آمدند، بنا شد خریداران در یک ردیف و تماشاچیان در طرف دیگر قرار گیرند.

وقتی که صفوف خریداران و تماشاچیان از هم جدا شد و منتظر بودند که حضرت یوسف را بیاورند، در این حال پیرزن قد خمیدهای را دیدندکه در صف خریداران قرارگرفته و در دست خود کلافی ابریشم دارد، به او گفتند این همه صاحبان ثروت در خوف و ترسند که شاید نتوانند او را بخرند، شما به چه امیدی در صف خریداران درآمدهای.

جواب داد: من میدانم که یوسف را به بهای کم نمیدهند، ولی تمام هدف این است که اگر یک روزی از خریداران یوسف نام بردند، نام من هم در زمرۀ خریداران حضرتش باشد.

لذا آنچه ما را بر آن داشت برای تدوین این مجموعه، حکایت آن پیرزن قد خمیده مصری است؛ چون نویسندگان و خدمت گزاران زیادی همچون مرحوم علامه مجلسی،شیخ حُرعاملی وسيّدبن طاووس و بزرگان دیگری در این مورد انجام وظیفه کرده اند، امّا چون آن کتب عربی و یا دسترسی به آن ها برای همگان مقدور نمی باشد و در بین علاقمندان به وجود مقدّس حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه) گاهی صحبت از علائم و نشانه های ظهور آن سرور می شود، برای آگاهی

ص: 10

بیشتر عاشقان مهدی (عجل الله تعالی فرجه) برخی از روایات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام که در باب علائم ظهور آن حضرت نقل شده ، گردآوری نموده و به دوستداران حق و حقیقت تقدیم می نماییم.

در پایان با نهایت عجز و انکسار، از پیشگاه مقدّس آن یوسف غائب، از تقصیرات خود، خواهان عفو و بخشش هستيم.

«اَللّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَه وَاجْعَلنا مِنْ اَعْوانِهِ وَاَنْصارِهِ»

قم المقدّسة عُشّ آل محمد

سال امام علی (علیه السلام) 22 بهمن ماه 1379

محمد جواد مُهری

ص: 11

ص: 12

زندگی نامه حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه)

اشاره

آن حضرت در نیمه شعبان سال 255 ه.ق در سامراء به دنیا آمد.(1)

وی هم نام پیامبر و کینه اش ابوالقاسم است، به عللی بردن نام صریح او نهی شده است.(2)

ص: 13


1- . اصول کافی ج 1، ص 514 ؛ الارشاد ص 346 ؛ الغیبه ص 141 ؛ اعلام الوری ص 418. برخی هم ولادت او را در سال 256 ه.ق نوشته اند. کمال الدین ص 432 ؛ کشف الغُمّه ج 3، ص 227.
2- . داوود بن قاسم جعفری گوید: شنیدم امام هادی (علیه السلام) می فرمود: جانشین پس از من حسن است، حالِ شما چگونه خواهد بود نسبت به جانشین بعد از آن جانشین؟ عرض کردم برای چه؟ خدایم قربانت کند! حضرت فرمود: زیرا شما خود او را نمی بینید و برای شما روا نیست که او را به نامش یاد کنید. عرض کردم: پس چگونه یادش کنیم؟ فرمود: بگویید حُجّت از آل محمّد (علیهم السلام). همچنين علّامه مجلسی (رحمه الله ) اخبار دیگری نقل می کند که تا زمانی که امام ظهور نکند و زمین را پُر از عدل و داد نفرماید، ذکر نامش روا نیست. (خوانندگان عزیز برای دانستن علل نهی، به اصول کافی ج 2، ص 127؛ مرآت العقول ص 240، مراجعه کنید).

حجّت، قائم، صاحب الزّمان، بقیّة الله، خلف صالح ؛ از القاب آن حضرت، و مشهورترین آن مهدی (عجل الله تعالی فرجه) است.

آن حضرت از طرف پدری، فرزند حسن بن علی بن محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب(علیهم السلام) و از طرف مادری، فرزند نرجس دختر یشوعا، فرزند قیصر روم می باشد.

مادر حضرت نرجس خاتون از فرزندان شمعون بن صفا که وصیّ حضرت عیسی (علیه السلام) بوده به شمار می رود.(1)

حضرت نرجس(علیها السلام)از زنان با فضیلت و کمال بود تا آن جا که عمّه امام حسن (علیه السلام)، حکیمه دختر امام جواد (علیه السلام)، خود را خدمتگزار وی می نامید و مستندترین گزارش میلاد آن حضرت را نقل

ص: 14


1- . از حضرت نرجس(علیها السلام)، به نام های ریحانه، سوسن، صیقل، نیز یاد کرده اند. الارشاد ص 346 ؛ بحار ج 51، ص 21 - 34 ؛ اثبات الوصیه ص 246.

کردهاست...(1).

ولادت او به علت تعقیب شدید خلیفه، (همچون ولادت موسی) بر همگان مخفی بود.(2)

با

آنکه اهل سنت اصل اعتقاد به (مهدی (عجل الله تعالی فرجه)) را قبول دارند، ولی برخي از آنان ، ولادت وی را در آینده و آخرالزّمان می دانند.(3)

با این حال؛ صدها دانشمند و محدّث به ولادت او تصریح کرده اند.

او در روز هشتم ربیع الاول سال 260 ه.ق که پدر بزرگوارش شهید شد، در پنج سالگی به مقام امامت رسید. آن حضرت به امر خداوند دارای دو غیبت بود.

1- غیبت صغری:

که از سال 260 ه.ق شروع شده و در سال

ص: 15


1- . بحارالانوار ج 51، ص 12 ؛ کمال الدّین صدوق، ص 427 ؛ روضه الواعظین، ص 283.
2- . الارشاد، ص 345.
3- . شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ، ج 7، ص 94 و ج 10، ص 96.

329 ه.ق پایان یافت که تقریباً 70 سال می شود (اقوال دیگری نیز گفته شده است).

2-غیبت کبری:

که از سال 329 ه.ق شروع شد و تا وقتی که خدا بخواهد و ظهور کند ادامه خواهد یافت.

دوران زندگی آن حضرت را می توان در چهاربخش خلاصه کرد:

1- دوران کودکی و حیات پدر: حدود پنج سال.

2- دوران غیبت صغری که با چهار نفر از سفرای خاص خود به ترتیب: «عثمان بن سعید»، «محمّد بن عثمان»، «حسین بن روح» و «علی بن محمّد سمری» تماس داشت و سپس به علی بن محمّد سیمری دستور داد که جانشین برای خود تعیین نکند.

3- غیبت کبری: و انتظار آن حضرت و ملاقات بعضی با آن حضرت ... که آن حضرت در این زمان، زمام امور را به ولی فقیه

ص: 16

(مجتهد جامع الشرایط) سپرده است.(1)

4- دوران ظهور: دوران درخشان ظهور آنحضرت و حکومت جهانی او.

ص: 17


1- . اسحاق بن یعقوب کلینی نامه ای براي حضرت ولی عصر روحی فداه (از طریق محمّد بن عثمان عمری از نوّاب حضرت) می نویسد و از مشکلاتی که برایش رُخ داده سؤال می کند و محمّد بن عثمان عمری نماینده آن حضرت، نامه را می رساند. جواب نامه به خطّ مبارک صادر می شود که: «... در حوادث و پیشامدها به راویان حدیث ما رجوع کنید، زیرا آنان حُجّت من بر شمایند و من حجّت خدایم ...» ( ولایت فقیه ، ص 67 و کمال الدّین صدوق).

فصل اول : اشعار و پیشگویی ها

یوسف دوران

چونکه شود روز جمعه دل نگرانیم

منتظر مَقدم امام زمانیم

جمع شویم و دعای ندبه خوانیم

تا که شود آشکار آن شه خوبان

ما همه یعقوب وار دیده به راهت

منتظر دیدن جمال چو ماهت

این غم و افسردگی و رنج و نقاهت

گشته پدید از فراقت ای مه تابان

ای شب هجران مگرکه بی سحرهستی

نوبۀ ما کی شود به ما برسی

نسبت مَه دادنم به شه غلط هستی

ما کجا و جمال یوسف دوران

شمس وقمر شعله ای ز مشعل رویش

ظلمت امکان سوادِ طرّۀ مویش

یوسف کنعان گُلی ز گلشن رویش

ص: 18

شاه حجازی بُوَد نه بردۀ کنعان

دل پريشان مسکین زبهردیدن رویت

گشته چون مجنون اسیربرسرکویت

جهان در انتظار کیست؟

هرکجا مجلس خالیست تمنّای توست

هر کجا نور و صفاییست تجلّای توست

در دل پاکدلان غیر تولّای تو نیست

در همه محفل ما شیون و غوغای توست

هرکسی دل بهوای صنمی بسپرده

دل بشکستۀ ما واله و شیدای توست

روز هر جمعه بود مجلس ذکر تو بپا

گریه و نالۀ ما بهر تسلّای توست

جاهلان از سر و سودای تو گر بی خبرند

مقصد اهل یقین یکسره سودای توست

نیست ما را به گُل و زیور و بستان حاجت

ص: 19

زانکه در خاطر ما نقش دل آرای توست

پر شده روی زمین از ستم و فسق و فجور

چارۀ آن بیقین از ید والای توست

برقع بردار ز رخسار و جهان روشن کن

که جلای دل ما از رخ زیبای توست

طعنه و نیش به زخم دل مسکین مپسند

که شفای دل بیچاره مداوای توست

حاجت غم زدگان در همه احوال دعا

به تضرّع ز خداوند تقاضای توست

گر ندارند محبّین خبری از تو ولی

در بقیع یا که سر قبر حسین جای توست

به منی و عرفات و به بقیع و به حرم

دل صاحب نظران طالب و جویای توست

جان سپردند ز هجران تو دل سوختگان

دردم مرگ،مُقدم به تمنّای توست

ص: 20

طبیب دردمندان

ای طبیب دردمندان خسرو خوبان کجایی

ای شفابخش دل مجروح بیماران کجایی

ظلم وجوروجهل وکین یکباره عالم را گرفته

ظالمان جولان دهندای مصلح دوران کجایی

دشمنان شادوعزیزان خواروقرآن مانده

بيكس یا معزّ الاولیاء ای حامی قرآن کجایی

صبح امید محبّین از غمت شام سیه شد

شمع دل افروز در شام سیه روزان کجایی

دیده ما،درانتظارت شدسفیدای نور چشمان

قلبهاخون شدزهجرت ای ماه تابان کجایی

چون بیایی خاک پایت سرمۀ چشمم نمایم

رُخ نهم برمقدمت ای روح بخش جان کجایی

رفت ازکف صبروازدل تاب تا آندم که آید

بوی پیراهن ز مصر ای یوسف کنعان کجایی

تا به کی با هم نشینیم و بگوییم درد یاران

تابه کی ریزیم اشک از دیدۀ گریان کجایی

عمرکوتاه است و ترسم مرگ آید ناگهانی

ص: 21

جان دهم اما نبینم روی آن جانان کجایی

دیده ات گریان شب وروزازمصیبت های بی حدّ

دوستان محزون ازآن غم وزغم هجران کجایی

پهلوی زهراشکست ازدر، علی مظلوم کین شد

محسن اندرخون طپید زان آتش سوزان

کجایی خون جدّت ریخت اندر کربلا با نوجوانان

طالب خون شهیدان یار مظلومان کجایی

تیرکین بدرید حلق اصغر بی شیر مظلوم

آل عصمت در طناب فرقۀ دونان کجایی

دردها بسیارودرمان نیست ماراای حبیبا

زان«مقدم»گفت بعضی ای همه درمان کجایی

پیشگویی های شاه نعمت الله ولی(1)

ص: 22


1- .آيت الله شهید مطّهري (رحمه الله ) می فرماید: شاه نعمت الله ولی از معاریف و مشاهیر عرفا و صوفیّه است و این مرد نسبش به امام علی (علیه السلام) می برد. سلسلۀ نعمت اللّهی در عصر حاضر از معروف ترین سلسله های تصوّف است. قبرش در ماهان کرمان مزار صوفیان است، گویند 95 سال عمر کرد و در سال (820 یا 827 یا 834) درگذشت. اکثر عمرش در قرن هشتم گذشته و با حافظ شیرازی ملاقات داشته است. اشعار زیادی در عرفان از او باقی است. (مجموعه آثار استاد شهید مطهّری، ج 14، ص 577). البته اقوال دیگری در این زمینه وجود دارد، از جمله مرحوم دشتی (رحمه الله ) شارح نهج البلاغه می فرماید: سیّد نورالدّین شاه نعمت الله ولی ماهانی کرمانی از بزرگان علمای شیعه است که در روز پنجشنبه 22 رجب سال 730 ه.ق در قصبه کوه بنان کرمان تولّد یافته و در سال 827 در سن 97 سالگی وفات نموده و مزارش در قصبۀ ماهان کرمان است.

قدرت کردگار می بینم

حالت روزگار می بینم

ازنجوم این سخن نمی گویم

بلکه از کردگار می بینم

روز شنبه ز شهر ذوالقعده

تن او بر مزار می بینم(1)

شه چو بیرون رود ز جایگهش

ص: 23


1- . احمد شاه

شه دیگر بکار می بینم(1)

چو فریدون به تخت بنشیند

پسرانش قطار می بینم

علمای زمان او دائم

همه را تار و مار می بینم

هست فصل حجاب در عهدش

فصل را بی تبار می بینم(2)

چون دو ده سال پادشاهی کرد(3)

شهیش را کنار می بینم

پسرش چون به تخت بنشیند(4)

بوالعجب روزگار می بینم

ص: 24


1- . رضا شاه که با فشار انگلیس به قدرت رسید.
2- . اشاره به برداشتن عمامه ها و قتل عام علماء به بهانه کشف حجاب و روز 17 دی روز کشف حجاب.
3- . رضاشاه حدود 20 سال حکومت کرد.
4- . حکومت محمدرضاشاه که با تلاش انگلیس سامان گرفت.

غارت و قتل مردم ایران

دست خارج بکار می بینم

اعتصاب و حساب در عهدش

سخت بی اختیار می بینم

ظلمت ظلم ظالمان دیار

بی حدّ و بی شمار می بینم

ظلم پنهان خیانت و تزویر

بر اعاظم شعار می بینم

جنگ و آشوب و فتنۀ بسیار

در کمین بی شمار می بینم

بر سر هر کوی و برزن

نام اوزشت وخوار می بینم(1)

کم ز چل چونكه پادشاهی کرد(2)

سلطه اش تار و مار می بینم

ص: 25


1- . همه جای ایران فریادمی زدند «مرگ بر شاه».
2- . چل یعنی چهل سال، حدود سی سال حکومت ظالمانه کرد.

سیّدی را ز نسل آل رسول(1)

نام او برقرار می بینم(2)

نائب مهدی (عجل الله تعالی فرجه)آشکار شده

قامتش استوار می بینم

پیشوای تمام دانایی

رهبری با وقار می بینم

رهنما و امام(3) هفت اقلیم

حالت روزگار مي بينم

عدل و دادی که می شود پیدا

دولتش پایدار می بینم

هر کجا رو نهد به فضل اِله

ص: 26


1- . اشاره به حدیث معروف [رجل فی القم، مردی از قم قیام می کند] يعني امام خمینی(رحمه الله ).
2- . او برقرار، به علم ابجد 710 و خمینی به علم ابجد 710 می گردد.
3- . شگفت این است 700 سال قبل تذکر داده که او( يعني امام خميني) امام و رهبر خوانده می شود.

دشمنش خاکسار می بینم

بعد از اين شاهی از میان برود

عالمی چون نگار می بینم

غم مخورزآنکه من دراین تشویش

خرّمی وصل یار می بینم

بعد از او خود امام خواهد آمد

که جهان را مدار می بینم

دولت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) آشکار شود

بلکه من آشکار می بینم

گرگ با میش و شیر با آهو

در چرا هم کنار می بینم(1)

قابل توجّه خوانندگان عزیز؛ اشعار فوق بصورت های مختلفی ذکر شده، آنچه در بالا آمد خلاصه ای است از ترکیبی از نقل های مختلف.

ص: 27


1- . که پس از انقلاب اسلامی حکومت پادشاهی نابود شد.

در روزنامۀ خراسان، شمارۀ 8607 سه شنبه 7 فروردین 1358 می نویسد:

علی اکبر نوروزی، مدیر کتابخانه احمدی شهر شیراز اشعار زیر را از کتاب دیوان شاه نعمت الله ولی چاپ بمبئی سنگی در سال 1261 ه.ق ، حدود 700 سال قبل که آنها را شاه نعمت الله سراییده و استنساخ نموده و از شیراز به مشهد مقدّس برای ثقه الاسلام سیدعلی نقی طبسی ارسال و آقای طبسی آن را به نظر امام خمینی (رحمه الله ) در شهر قم رسانید. و نیز آقای معین الدّین اسلامی سردبیر مجلۀ سپید و سیاه این اشعار را از کتاب دیوان چاپ سربی اقتباس و در روزنامۀ شماره 1102 اول دی ماه 1357 درج و آقای شیخ محمّد حسین دانشمند نگاشتند و به این جانب (علی فلسفی) واصل نمودند.(1)

ص: 28


1- جلوه های حسینی در سیمای خمینی، ص 384.

و مرحوم استاد دشتی (رحمه الله ) شارح نهج البلاغه می فرماید:

سیّد نعمت الله ولی از بزرگان علمای شیعه، مضامین برخی از روایات را در قالب اشعاری بیان داشته است. گرچه حضرات صوفیّه او را بخود نسبت داده اند و خائنانه اشعار معروف او را نسبت به حوادث قبل از انقلاب از دیوان او حذف کردند، با اینکه در چاپ بمبئی (چاپ سنگی) سنه 1261 هجری، ص 172، وجود دارد و در مجلّه سپید و سیاه، شمارۀ 1102 جمعه فروردین 1358 نیز منتشر شده است و در نسخه هایی که با کوشش دکتر قاسم غنی منتشر شد، آن اشعار به چشم می خورد و در نسخه های مطبوع قبل از انقلاب اسلامی نیز وجود دارد، امّا نشر نخستین که در سال 1374 دیوان نعمت الله ولی را با مقدّمه سعید نفیسی منتشر نمود، اشعار مربوط به انقلاب اسلامی

ص: 29

ایران و سقوط شاه را حذف کرده است، گرچه برخی از اشعار قبل و بعد را آورده اند.(1)

تحقّق پیشگویی شاه نعمت الله

وه عجب روزگار می بینم

دین حق برقرار می بینم

سختی و سردی زمستانی رفت

پیش رو خوش بهار می بینم

سال پنجاه و هفت و ماه صفر

شاه را در فرار می بینم

دولت حق و عدل اسلامی

جای او استوار می بینم

شاه و یاران شاه روی سیاه

همه را خوار و زار می بینم

ص: 30


1- آینده و آینده سازان، ص 172.

به سزای جنایت بسیار

یک به یک را دچار می بینم

طبق دستور شرع اسلامی

سر دشمن به دار می بینم

نقشۀ دشمن است نقش برآب

چون خداوند یار می بینم

درجهان دولتی چو امریکا

آن جهانخوار، خار می بینم

شوروی،انگلیس وآمریکا

هر سه را زخم دار می بینم

در تمام جهان ایران را

صاحب افتخار می بینم

عزت حق و ذلت باطل

همه جا آشکار می بینم

بهر یاری ملّت ایران

ص: 31

دست غیبی به کار می بینم

یادگار علی، خمینی را

وارث ذوالفقار می بینم

بهر این ملّت ستمدیده

رهبری غمگسار می بینم

مرجع ديني وفقيه بزرگ

هم سياستمدار مي بينم

نائب برحق امام زمان

رهبري هوشيار مي بينم

پيشگاه جهاد با اعداء

پور دلدل سوار مي بينم

تاظهور حكومت مهدي

دولتش پايدار مي بينم

ارتش20 ميليوني زن ومرد

ص: 32

در صف كارزار مي بينم(1)

بازگشت امام خميني به ايران

بازگشت امام خميني به ايران(2)

آمدازپاريس چونكه اين پيام

اول ماه محرم از امام

گفت خون پيروزبرشمشيرهاست

خون ندادن درره قرآن خطاست

اين ندا اين ماه واين فرخنده نام

كرد ملّت را مهياي قيام

راهپيمايي ميليون ها نفر

شاه را انداخت در فكر سفر

درهزاروسيصد وپنجاه وهفت

شاه ايران بارخود رابست ورفت

ص: 33


1- جلوه هاي حسيني در سيماي خميني ، ص386 .
2- اين شعر مطابقت دارد با روايت دوم فصل سوم .

پايه هاي سلطنت از بيخ ريخت

عاقبت ازكشور ايران گريخت

شاه رفت ، آمد خميني با شتاب

ظلمت شب رفت وآمدآفتاب

شاه رفت و شادی آمد بر وطن

عزّت وآزادی آمد بر وطن

بس که خون بیگناهان ریخت شاه

بهررفع خستگی بگریخت شاه

شاه رفت و شاهپور آمد به کار

ای دوصد لعنت براین بد بختيار

گفت من چون مرغ طوفانم قوی

بهر یاری رژیم پهلوی

ناگهان آمد ز پاریس این پیام

سوی ایران می شود عازم امام

اين بشارت چون كه به ايران رسيد

ص: 34

گوئيابرجسم مرده جان رسيد

بردرو ديوارشداين شعار

مرگ برشاه وسپس بختيار

شدبه تهران سيل جمعيت روان

ازتمام شهرهاپير وجوان

اشكها از چشم ما مي شد نثار

در ره آن رهبر والاتبار

كف زنان پير وجوان ونو نهال

پاي كوبان كودكان خردسال

بهر استقبال آن عالي مقام

ازسرشب كردملّت ازدحام

شهر تهران كه با دستور شاه

زآتش توپ ومسلسل شد سياه

آن چنان غرق سرور ونور شد

چشم شاه ودوستانش كورشد

ص: 35

با چنين شور و شكوه واحترام

كرداستقبال امّت از امام

رهبر ايران به ايران چون رسيد

برتن ايرانيان روحي دميد

ص: 36

فصل دوم : علائم و نشانه های ظهور

اشاره:

الف) معنی کلمه آخرالزّمان

کلمه آخرالزّمان از امور نسبی به شمار می رود، به این معنا كه ؛ زمان فعلی(1) را که مدت 1438 سال از هجرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) می گذرد، نسبت به آن زمانی که آن حضرت مبعوث به رسالت و پیغمبری شده می توان گفت: آخرالزّمان است و مدت پانصد یا هزار یا دوهزار سال آینده را نسبت به زمان فعلی ما می توان گفت: آخرالزّمان است و ...

پس بنابراین، آخرالزّمان یک زمان معلوم و محدودی نیست تا بتوان گفت: فلان زمان آخرالزّمان است؟ همانگونه که نمی توان زمان و موقع ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) را تعیین نمود، همانطور هم

ص: 37


1- سال 1395 ه . ش .

نمی توان آخرالزّمان را محدود و معلوم کرد.

آری از یک طریق تا اندازه ای می توان معنی کلمۀ آخرالزّمان را دریافت و آن این است كه : وقتی کلیۀ آن موضوعاتی که پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) و آل اطهر آن حضرت خبر داده اند عملی شوند. چنانکه قسمتی از آن عملی شده (و بعد از این در صفحات آتی خواهیم خواند) آن زمان را می توان آخرالزّمان گفت و در انتظار ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) بود.

ب) روایات پیرامون ظهور

اشاره

درمورد علائم ظهور، روایات وارده گوناگون و متنوع است و با زبان های مختلف سخن گفته است، زیرا بعضی از این روایات جوّ اجتماعی و به ویژه وضع جوامع اسلامی را پیش از ظهور تشریح می کند و برخی دیگر حوادثی را که نزدیک به ظهور واقع می شوند شرح می دهد، و گروه سوم هم بُروز حوادث عجیب را بیان می کند و بعضی ديگر از روایات هم به حوادث پس از ظهور اشاره دارند؛ اینک به برخی از آن روایات اشاره می کنیم:

ص: 38

1.عمل نکردن به دستورات الهی

روایت اوّل:

حُذیفه می گوید دیدم رسول خدا (صلی الله علیه وآله) پرده کعبه را گرفته و گریه می کند. عرض کردم یا رسول الله! چه چیزی شما را به گریه آورده است؟ خداوند چشمان تو را نگریاند.

فرمودند: ای حُذیفه! دنیا از بین رفته یا مثل اینکه تو در این دنیا نبودی.

عرض کردم: پدر و مادرم به قربانت باد! آیا علائمی هست که دال بر وقوع چنین وضعی در دنیا باشد؟

فرمودند: آری ای حُذیفه! مطالبی که می گویم به قلبت بسپار و با چشمت ببین و با انگشتانت شماره کن(1): (آنگاه حضرت علائم آخرالزّمان را بیان می کند که برخی از آنها به شرح زیر است):

اِذا ضَیَّعَتْ أُمّتِی الصَّلوةَ؛وقتی که امّت من نماز را ضایع کنند.

ص: 39


1- . نوائب الدّهور، ج 1، ص 290، ح 206؛ اثبات الهداه، ج 7، ص 390، باب 34، فصل 4، ح 12؛ بحارالانوار، ج 52، ص 190، باب 25، ح 21. (به برخی از آنها به این مضمون اشاره شده).

وَاتَّبَعَتِ الشَّهَواتِ؛و از شهوت پیروی می کنند (از هواها و خواهش های نفسانی و شهوات تبعیت و پیروی کنند).

وَ کَثُرَ الْخِیاناتُ؛و خیانت در میان مردم زیاد شود (خیانت به انواع و اقسام مختلف در میان همه طبقات زیاد شود).

وَقَلَّتِ الْاَماناتُ؛و امانت و امانتداری کم شود (و به آن بی اعتنا باشند و افراد امین کم شوند).

وشَرِبُوا الْقَهَواتِ؛و مشروبات الکلی بنوشند (شرب خمر کنند).

وَخِیفَتِ الطُّرُقُ؛و امنیت از راههای هوایی و زمین برداشته شود.

و تَشاتَمَ النّاسُ؛و مردم همدیگر را سبّ و لعن کنند.

وَفَسَدُوا؛خانواده ها در دامن فساد سقوط کنند (مانند بی حجابی، رقّاصی، قمار و ...).

وفَجَرَتِ الْباعَةُ وَرُفِضَتِ الْقناعَة؛مردم در زندگی گرفتار

ص: 40

تجملات و مدپرستی شوند و سرانجام قناعت و میانه روی متروک گردد.

وَساءَتِ الظُّنُونُ؛افراد جامعه نسبت به یکدیگر بدبین شوند (و سوءظن و عدم اعتماد بر جامعه سایه افکند).

وَکَثُرَتِ الْاَشْجارُ وَقَلَّتِ الثِّمارُ؛درختکاری زیاد شود و محصول ها اندک شود.

وَغَلَتِ الْأسْعارُ؛قیمت ها بالا رود (نرخ اجناس مورد لزوم به طور سرسام آور بالا برود تا جایی که زندگی را تبدیل به جهنم سوزان کند).

وَظَهَرَ اللِّواطُ؛عمل شنیع لواط علنی شود.

وَاسْتَحْسَنُوا الخُلْفَ؛عمل

خلاف، پسندیده شود.

وَتَفاکَهُوا بَیْنَهُمْ بِشَتیمَةِ الْآباءِ والْاُمُّهاتِ؛ناسزا و فحش دادن به پدران و مادران را وسیله سرگرمی و مزاح قرار دهند.

ص: 41

وَاَکَلُوا الرِّبا؛آشکارا ربا بخورند (و کوچک ترین ترسی از خداوند نداشته باشند).

وَفَشَا الزِّنا؛زنا و بی عصمتی در میان مردم رواج پیدا کند.

وَاسْتَعْمَلُوا السُّفَهاءَ؛افراد نادان و سفیه زمام امور را به دست گیرند.

وَ ذَكَّي کُلُّ امْرِءٍ نَفْسَهُ وعَمَلَهُ؛افراد از اخلاق و کار خویش تعریف کنند.

وَزُخْرِفَتْ جُدْرانُ الدّورِ وَ رُفِعَ بَناءُ الْقُصُورِ؛مردم خانه های خود را بیارایند و دیوارهای آن را زینت دهند و قصرها و خانه ها بلند ساخته شوند (مانند ساختمان های چند طبقه ای که آسایش و امنیت را از همسایه ها سلب می کند).

وَصارَ الْباطِلُ حَقّاً؛باطل را به لباس حق جلوه دهند.

وَالْکِذْبُ صِدْقاً؛زشتی دروغ از بین برود بحدّی که لباس

ص: 42

راستی بر آن بپوشانند.

والصَّمْتُ بَلاهَةً؛خاموشی و سکوت را، بی خردی بدانند.

وَغَلَبَ الْمُنْکَرُ الْمَعْروفَ؛کارهای ناپسند بر اعمال خوب غلبه پیدا کند (مردم طرفدار کارهای بد شوند).

وَذَهَبَ التَّواصُلُ؛محبّت نسبت به یکدیگر و صلۀ رحم از دل های مردم برداشته شود.

وَاسْتَحْسَنُوا البِطالاتِ؛و مردم کارهای باطل و ناچیز را نیکو می شمارند.

وَلَبِسُوا الْحُبُورَ؛جامه های نرم و زیبا و نازک بپوشند (و بدن آن ها از روی لباس پیدا باشد).

وآثروا الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَةِ؛رغبت به دنیا پیدا کنند و آن را بر آخرت مقدم بدارند.

وَذَهَبَتِ الرَّحْمةُ مِنَ الْقُلُوبِ؛رحم از دل های همۀ مردم برود.

ص: 43

وَعَمَّ الْفَسادُ؛فساد جنبۀ عمومی پیدا کند (خواهی نشوی رسوا، هم رنگ جماعت شو).

وَاتَّخَذُوا کِتابَ اللهِ لَعِباً؛قرآن را به بازی بگیرند (از نام آن و آیاتش به نفع اهداف شوم خود سوءاستفاده کنند).

وَمالَ اللهِ دُوَلاً؛اموال بیت المال (وجوه شرعیه) را مال شخصی خود بدانند (یا حقوق شرعیه مال خود را ندهند و بگویند مال خودمان است).

واسْتُحِلَّ الْخَمْر بِالنَّبیذِ؛مسکرات را با تغییر نام حلال بدانند.

والرِّبا بِالْبَیْعِ؛ربا را به نام خرید و فروش بگیرند.

وَصَارَتِ المُباهاتُ فِی الْمَعْصِیَةِ؛به نافرمانی از خداوند (گناه کردن) مباهات کنند.

وَالْکِبْرُ فِی الْقُلُوبِ؛دل های مردم پر از تکبر و نخوت شود.

ص: 44

عِنْدَ ذلِکَ لایَسْلمُ لِذی دینٍ دینُهُ اِلّا مَنْ فَرَّ بِدینِهِ مِنْ شاهِقٍ اِلی شاهِقٍ وَ مِنْ وادٍ اِلی وادٍ؛در چنین وضعی دیندار باید دین خود را بر دارد و از این طرف به آن طرف و از این قلّه کوه به آن قلّه و از این درّه به درّه دیگر برود تا سلامت دین داشته باشد.

وَذَهَبَ الْاِسْلامُ حَتّی لایَبْقَی اِلّا اسْمُهُ(1)؛ از اسلام باقی نماند جز اسمی.

وَانْدَرَسَ الْقُرآنُ مِنَ الْقُلُوبِ حتّی لایَبْقَی اِلّا رَسْمُهُ(2)؛ و از قرآن باقی نماند جز رسمی (قرآن در دل ها کهنه شود و فقط اسم و رسمی از آن باقی بماند).

فَعِنْدَ ذلِک تَکُونُ مَساجِدُهُمْ عامِرَةً وقُلُوبُهُمْ خالِیَةً مِن الْاِیمانِ؛در این هنگام مساجدشان آباد باشد اما دل هایشان را از

ص: 45


1- . نوائب الدهور، ج 3، ص 78، ح 65.
2- . همان .

تقوا و ایمان تهی و خالی (مساجد از لحاظ ساختمان مزیّن می سازند در صورتی که از محتوای آن یعنی تقوی خبری نیست).

قَدْ حَبَبَّ اِلَیْهِمُ الدِّینارِ والدِّرْهَم ... تنها محبوب مردم دینار و درهم باشد (ثروت دنیا از هر راهی که بیاید حلال یا حرام، مانعی نداشته باشد).

2.اوصاف مردم آخرالزّمان

روایت دوم: .

در این روایت نبی معظم اسلام (صلی الله علیه وآله) به بعضی از علائم ظهور امام عصر روحی فداه اشاره می کنند.جابربن عبدالله انصاری از آن حضرت نقل می کند که فرمودند:(1)

قَطَعْتُمْ زَکاتَکُمْ وَالزَّکاةَ مَغْرَماً؛زکات دادن متروک شود و زکات دادن را زیان و ضرر تلقی کنند.

وَالْکِذْبَ حَدِیْثَکُمْ؛وسخن معمول و همگانی آنها دروغ.

ص: 46


1- . بحارالانوار، ج 52، ص 262، باب 25، ح 148.

وَالْغَیْبَةَ فاکِهَتَکُم؛میوه و نقل مجالس آنها غیبت.

وَالْحَرامَ غَنیمَتَکُمْ؛و آنچه به دست می آورند حرام باشد.

وَلایَرْحَمُ کبیرُکُمْ صَغیرَکُمْ؛درآن زمان بزرگان برکوچکان رحم نمی کنند.

وَلایُوَقّرُ صَغیرُکُمْ کَبِیرَکُمْ؛و کوچکان نیز احترام بزرگان را نگه نمی دارند.

وَاَطاعُ الرَّجُلُ زَوْجَتَهُ؛مرد از همسر خود اطاعت کند.

وَ جَفا جارَهُ؛درباره همسایه جفا کنند.

وَقَطَعَ رَحِمَهُ؛با ارحام قطع ارتباط کنند.

وَقَلَّ حَیاءُ الْاَصاغِر؛حیای کوچکان کم گردد.

وَشَیَّدُوا الْبُنْیانَ؛ساختمان ها را محکم بنا کنند.

وَشَهِدوا بِالْهَوی؛و شهادت شان از روی هوی و هوس باشد.

ص: 47

وَیَسُبُّ الرَّجُلُ اَباهُ؛ مرد پدرش را لعنت کند.

وَیَحْسُدُ الرَّجُلُ اَخاهُ؛برادر نسبت به برادر حسد ورزد.

وَیُعامِلُ الشُّرَکاءُ بِالخِیانَة؛شرکاءدرمعاملاتشان به یکدیگر خیانت کنند.

وَقَلَّ الْوَفاءُ؛وفا کم شود.

وَتَزَیَّنَ الرِّجالُ بِثِیابِ النِّساءِ؛مردان خود را به لباس زنان بیارایند.

وَسُلِبَ عَنْهُنَّ قِناعُ الْحَیاءِ؛پردۀ حیاء از زن ها برداشته شود.

وَقَلَّ الْمَعْروُف وَظَهَرتِ الْجَرائِمُ؛کارهای خوب کم شود و جرایم و بدی ها ظاهر شود.

وَشَغَلُوا بِالدُّنْیا عَنِ الْآخِرَةِ؛از آخرت غفلت کنند و تمام توجه خود را به دنیا معطوف دارند.

ص: 48

وَ قَلَّ الْوَرَعُ؛ورع و پرهیزگاری کم شود.

وَکَثُرَ الطَّمَعُ؛و طمع زیاد شود.

وَاَصْبَحَ الْمُؤْمِنُ ذَلیلاً وَالْمُنافِقُ عَزیزاً؛بندگان خدا و مؤمنین در جامعه ذلیل و منافقان در میان مردم عزیز و محترم باشند.

وَبَلَغَ الْمُؤمِنُ عَنْهُمْ کلّ هَوانٍ؛انواع خواری ها درباره مؤمن و اهل ایمان اِعمال کنند.

فَعِنْدَ ذلِکَ تَری وُجُوهَهُمْ وُجوهَ الْآدَمِیّینَ وَقُلُوبَهُمْ قُلُوبَ الشّیاطینِ(1)؛ در این هنگام می بینی که صورت این مردم چهرۀ آدمی است، اما قلب های آنان دل های شیاطین است (پر از مکر و حیله و تکبر و امثال این صفات رذیله و بد).

کَلامُهُمْ اَحْلی مِنَ الْعَسَلِ وَقُلُوبُهُمْ اَمَرُّ مِنَ الْحَنْظَلِ فَهُمْ ذِئابٌ

ص: 49


1- . نوائب الدهور، ج 1، ص 150، ح 64 ؛ مجمع الزوائد، ج 7، ص 326.

وَعَلَیْهِمْ ثِیابٌ ... ؛ سخنان

آنان از عسل شیرین تر، اما دل هایشان از زهر کشنده، اینان گرگ های درنده ای هستند (یعنی دلشان خالی از رحمت و عطوفت انسانی است و چیزی از مهر و محبت در دل هایشان یافت نمی شود) که به لباس آدمیان درآمده اند ...

همچنين آن حضرت فرمود:(1)

یأتی عَلی اُمَّتِی زَمانٌ تَکْثُرُ فِیهِ الْآراءُ؛زمانی بر امت من بیاید که مردم دارای آراء مختلف خواهند شد.

وَیُتَّخَذُ الْقُرآنُ مَزامیرَ وَیُوضَعُ عَلی اَلْحانِ الْاَغانِیِّ یُقْرَأُ بِغَیْرِ خَشْیَةِ؛و قرآن را با آواز و مزامیر و به صورت غنا می خوانند (با سازها و نوازها) بدون اینکه از خداوند ترسی داشته باشند.

فَعِنْدَ ذلِکَ تَهُشُّ النُّفُوسُ اِلی طیبِ الْأَلْحانِ؛پس در چنین

ص: 50


1- . نوائب الدهور، ج 1، ح 91، ص 170 ؛ اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، ج 20، ص 194، بعضی از این علائم را ذکر کرده.

عصری ترانه ها و سازها و آواز، آدمیان را به طرب می آورد، آن چنان که نفس هایشان گویی در طرب می آید.

وَتَکْتَفِی الرِّجالِ بِالرِّجالِ وَالنِّساء بِالنِّساءِ؛مردها به مردها اکتفا می کنند و زنان به زنان (اشاره به لواط و مساحقه).

وَیَتَّخِذُونَ ضَربَ الْقَصیبِ فیما بَیْنَهُمْ فَلایُنْکِرُهُ مُنْکِرٌ بَلْ یَتَراضَون بِهِ وَ هُوَ مِنْ اِحدَی الْکَبائرِ الْخَفِیَّةِ فَوَیْلٌ لَهُمْ دَیّانِ یَوْمِ الدّین لاتَنالُهُمْ شَفاعَتی فَمَنْ رَضِیَ بِذلِکَ مِنْهُم وَلَمْ یَنْهَهُمْ نَدِمَ بِذلِکَ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَاَنَا مِنْهُ بَرِیءٌ؛ساز و آواز در میان آنان رواج می یابد و در مجامع خودشان از آن استفاده می کنند و کسی آنها را نهی نمی کند، بلکه تشویق می کنند با اینکه یکی از گناهان کبیره است که کبیره بودنش بر آنها پوشیده است، پس وای بر آنها از جزاء دهندۀ روز رستاخیز، و شفاعت من به آنان نخواهد رسید و کسی که راضی به اعمال آنها باشد و آنان را از این عمل نهی نکند، نیز در روز قیامت پشیمان شود و من از او بیزارم.

ص: 51

روایت سوم :

نزال بن سبره نقل می کندکه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(علیه السلام) خطبه می خواندند، پس از حمد و ثنای الهی فرمودند: «سَلوُنی قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونی». سپس صعصعه بن صوحان (که از یاران آن حضرت بود) برخاست و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! دجّال کی خروج می کند؟

آن حضرت فرمودند: ... برای خروج دجال نشانه ها و علائمی است که یکی بعد از دیگری واقع می شود، البته پی در پی و طابق النَّعْلِ بالنَّعل و اگر بخواهی برای تو بیان می کنم.

صعصعه عرض کرد: بفرمایید یا امیرالمؤمنین.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: مطالبی که می گویم به خاطر بسپار و بدان که علائم خروج دجّال (درآخرالزّمان) به شرح زیر است(1):

وَاسْتَحَلُوا الْکِذْبَ؛(مردم) دروغ گفتن را حلال می شمارند.

وَاَخَذُوا الرُّشا؛رشوه خواری در میان مردم رواج پیدا می کند.

ص: 52


1- . بحارالانوار، ج 52، ص 193، باب 25، ح 26.

وَبَاعُوا الدّینَ بِالدُّنیا؛دین را به دنیا می فروشند، یعنی برای دست یافتن به دنیا و نعمت های زودگذر آن از ارتکاب هیچ گناهی باک ندارند.

وَاسْتَعْمَلُوا السُّفَهاءَ؛ نابخردان و مردم کم عقل را بر کارها بگمارند.

وَ شاوَرُوا النِّساءَ؛ زنان را در کارهای اجتماعی و شخصی طرف مشورت قرار می دهند.

وَظَهَرَتْ شَهاداتُ الزُّور؛ شهادت دادن براساس زور بوجود می آید (یعنی از قدرت های فردی و اجتماعی سوء استفاده می شود و مردم را وادار می کنند که به نفع آنان شهادت های دروغین بدهند).

وَقَوْلُ الْبُهْتانِ؛ بهتان و خلاف واقع گویی نسبت به مردم، رایج می شود.

ص: 53

وَشارَکَ النِّساءُ اَزْواجَهُنَّ فِی التِّجارَةِ حِرْصاً عَلَی الدُّنیا؛ زنان با مردانشان به جهت حرص به دنیا در کار تجارت شرکت می کنند.

وَاتَّخَذَتِ الْقیان والمَعازِفُ؛هنرپیشه های آوازه خوان تربیت می شوند.

... و رَکِبَ ذَواتُ الْفُروج السُّروجَ؛ زنها سوار بر زین ها می شوند (اسب سواری، رانندگی و امثالهم ...).

وَ تَشَبَّهَ النِّساءُ بِالرِّجالِ والرِّجالُ بِالنِّساءِ؛زنان شبیه مردان می شوند و نیز مردان از نظر لباس و قیافه شباهت به زن ها پیدا می کنند.

روایت چهارم:

امام صادق (علیه السلام) از وجود مقدس حضرت علی (علیه السلام) روایت می کنند که آن سرور فرمودند:(1)

لَیَأْتِیَنَّ عَلَی النّاسِ زمانٌ یُظْرَفُ فیه الْفاجِرُ وَ یُقَرَّبُ فیه الْماجِنُ و یُضَعَّفُ فِیهِ الْمُنْصِفُ ...؛ مسلماً زمانی بر مردم خواهد

ص: 54


1- . بحارالانوار، ج 52، ص 265، باب 25، ح 151.

آمد که افراد فاجر و گناهکار را مورد احترام خاص قرار می دهند. سخن چین و بدزبان را مقرّب خود می سازند و افراد با انصاف را ضعیف و ناتوان می شمارند.

روایت پنجم: محمد بن مسلم ثقفی می گوید از امام باقر (علیه السلام) شنیدم که فرمودند: قیام قائم ما زمانی خواهد بود که(1):

... وَاسْتَخَفَّ النّاسُ بِالدِّماءِ؛ قتل و خونریزی در میان مردم رواج یابد.

... وَخَرَجَ السُّفْیانی مِنَ الشّامِ؛سفیانی از شام بیرون آيد.

وَالْیَمانِیُّ مِنَ الْیَمَنِ؛یمانی از یمن حرکت کند.

روایت ششم:

امام صادق (علیه السلام) به یکی از یارانش (حمران) در مورد عصر قبل از ظهور و اینکه فرج در چه زمانی واقع می شود،

ص: 55


1- . اثبات الهداه، ج 7، ص 392.

فرمود:(1)... وَ رَأَیْتَ الْخُمُورُ تُشْرَبُ عَلانِیَةً ویَجْتَمعُ عَلَیْها مَنْ لایَخافُ اللهَ عَزّوجَلّ؛وقتی که دیدی علناً شرب خمر می شود و افرادی که از خداوند نمی ترسند، مجلس شراب را گرم می کنند.

وَرَأَیْتَ الْآمِرَ بِالْمَعْرُوفِ ذَلیلاً؛ و دیدی کسی که امر به معروف می کند (امر به کارهای خوب و مفید) در بین مردم ذلیل می شود.

... وَ کانَ صاحِبُ الْمالِ اَعَزَّ مِنَ الْمؤْمِنَ؛ صاحب مال (و ثروت ودارائی) در میان مردم از صاحب ایمان عزیزتر است.

وَ رَأَیْتَ الْحَرامَ یُحَلَّلُ وَ رَأَیْتَ الْحَلالَ یُحَرّمُ؛ و دیدی که مردم فعل حرام را حلال و حلال را حرام می شمارند. (تغییر احکام).

ص: 56


1- . بحار، ج 52، ص 257، باب 25، ح 147؛ نوائب الدهور، ج 3، ص 61، ح 64. به نقل از روضه کافی، ص 118.

... وَرَأَیْتَ الدّینَ بِالرَّأیِ؛ و دیدی که مردم دین را با رأی خودشان تطبیق می دهند (قرائت های مختلف از دین).

... وَرَأَیْتَ الْمُؤْمِنَ لایَسْتَطِیعُ اَنْ یُنْکِرَ الّا بِقَلْبِهِ ؛و دیدی کهاهل ایمان در مقابل منکرات جزء با قلبشان، توان انکار ندارند.

... وَرَأَیْتَ الْمَرْأةَ تَقْهَرُ زَوْجَها وَ تَعْمَلُ ما لایَشْتَهی، وَتُنْفِقُ عَلی زَوْجها؛ ودیدی که زنان بر مردان غالب می شوند و برخلاف رضای شوهر عمل می کنند و مردشان را از نظر زندگی اداره می کنند.

... وَرَأَیْتَ الْمَلاهِیَ قَدْ ظَهَرَتْ یُمَرُّ بِها لایَمْنَعُها اَحَدٌ و لایَجْتَریٌ اَحَدٌ عَلی مَنْعِها؛و دیدی که گناهان در اجتماع آشکار می شود و مردم آنها را می بینند و کسی هم منع نمی کند و جرأت بر منع آنها در میان نیست.

... وَرَأَیْتَ الْغَیْبَةَ تُسْتَمْلَحُ وَیُبَشّرُ بِهَا النّاسُ بَعْضُهُم بَعْضاً ؛و

ص: 57

دیدی که غیبت کردن را سخنی خوشمزه و دل چسب می دانند و یکدیگر را به غیبت کردن بشارت می دهند.

... وَرَأَیْتَ النّاسَ مَعَ مَنْ غَلَبَ؛و دیدی که مردم طرفدار آنکسی هستند که قدرت در دست اوست.

... وَرَأَیْتَ طَالِبَ الْحَلالِ یُذَمُّ ویَعَیَّرُ وَ طالِبَ الْحَرامِ یُمْدَحُ؛و دیدی که طالب مال حلال را سرزنش و دوستدار حرام را تمجید و تکریم می کنند.

... وَرَأَیْتَ الرَّجُلَ یَتَکَلَّمُ بِشَیْءٍ مِنَ الْحَقِّ وَیَأْمُرُ بِالْمَعْروفِ ویَنْهی عَنِ الْمُنْکَرِ فَیَقُولُ هذا عَنْکَ مَوْضُوعُ؛و دیدی به کسانی که حق را می گویند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند گفته می شود این موضوع به شما مربوط نیست.

... وَرَأَیْتَ الْخَلْقَ وَالْمَجالِسَ لایُتابِعُونَ اِلّا الْاَغْنِیاءَ؛ودیدی که در میان مردم و محافل عمومی، تنها نسبت به اغنیاء و ثروتمندان احترام می شود.

ص: 58

... وَرَأَیْتَ الْعُقُوقَ قَدْ ظَهَرَ وَ اسْتُخَّفَ بِالْوالِدَیْنِ وَکانا مِنْ اَسْوَءِ النّاسِ حالاً عِنْدَ الْوَلَدِ؛و دیدی که فرزندان احترام پدر ومادر به جای نمی آورند و آن ها را تحقیر می كنند و بدترین حالات را پدر و مادر دارند نزد فرزندانشان.

... وَرَأَیْتَ الْاَذانَ بِالْاَجْرِ وَالصَّلاةَ بِالْأَجْرِ؛ و دیدی که مؤذن برای اذان و نمازگزار برای نمازخواندن مطالبه پول می کنند.

... وَرَأَیْتَ الْقُضاةَ یَقْضُونَ بِخَلافِ ما اَمَرَ اللهُ؛و دیدی که قضات بر خلاف آنچه خداوند فرموده است قضاوت می کنند.

... وَرَأَیْتَ الْمَنابِرَ یُؤْمَرُ عَلَیْها بِالتَّقْوی وَلایَعْمَلُ الْقائِلُ بِما یَأْمُرُ؛و دیدی که بر سر منبرها امر به تقوی می کنند، اما گوینده خود به آن عمل نمی کنند.

روایت هفتم:

رسول خدا (صلی الله علیه وآله) می فرمودند: بزودی بوده باشد در آخر امت من، مردانی که سوار شوند بر مرکب ها، که زن های

ص: 59

آنهاشبیه مردانند،زن های ایشان گرچه لباس پوشندگانند، برهنگانند بالای سرهایشان مانند کوهان های شتران خراسانی است، پس آنهارا لعنت کنید که ایشان لعنت شوندگانند ...(1)

روایت هشتم:

رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمودند: زمانی که دیدید زنانی را که انداختند بالای سرهاشان را مانند کوهان های شتران، پس آنها را اعلام کنید که نمازشان پذیرفته نمی شود.(2)

روایت نهم:

رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمودند: بدرستی که این قوم زود باشد که آزمایش شوند به مال هایشان و منت گذارند به دینشان بر پروردگارشان، و آرزو کنند رحمت او را ... حلال کنند حرام او را به شبهات دروغ و هواهای سهوکننده، پس حلال می کنند مسکرات را به تغییر دادن نام او بنام نَبیذ و حرام را به نام هدیه و ربا را بنام

ص: 60


1- . مستدرک حاکم، ج 4، ص 436 ؛ نوائب الدهور، ج 1، ص 140، ح 49.
2- . نوائب الدّهور، ج 1، ص 141، ح 51.

خرید و فروش و ...(1)

روایت دهم:

رسول خدا (صلی الله علیه وآله) می فرماید: یَابْنَ مَسْعُود سَیَأْنی مِنْبَعْدی اقوامٌ یَأْکُلُونَ طیبَ الطَّعام وَ الاَلوانِها وَ یَرْکَبُون الدَّواب وَ یَتَزَیَّنُون بِزِینَةِ الْمَرَئَةِ لِزَوْجِها و تَبَرَّ جَن النِساء ... وَ هُمْ مُنافِقُوا هذِهِ الْاُمَّةِ فِی آخِرِ الزَّمانِ ... زود باشد بیایند بعد از من گروه هایی که بخورند خوردنی های پاکیزه را با رنگ های گوناگون و سوار شوند جُنبندگان را و زینت کنند به نحو زینت کردن زن ها و زینت خود را به مردم بنمایانند و زن ها هم زینت خود را به مردان بنمایند و ایشان منافقین و دورویان و دوزبانان امت من اند در آخر الزّمان.(2)

روایت یازدهم:

امام صادق (علیه السلام) می فرماید:... وَ رَأَیْتَ النّاسَ

ص: 61


1- . همان ، ج 1، ص 271، ح 182.
2- . همان ، ج 1، ص 184، ح 93.

یَنْظُرُ بَعْضُهُمْ اِلی بَعْضٍ وَ یَقْتَدُونَ بِاَهْلِ الشُّرُورِ؛و دیدی که مردم با هماهنگی یکدیگر به مردم بد اقتدا می کنند (مردم در آنزمان لجام گسیخته و مدپرست و مقلد کفار گردند).(1)

روایت دوازدهم: امام صادق(علیه السلام)می فرماید:... وَرَأَیْتَ الْقُرْآنَ قَدْ ثَقُلَ عَلَی النّاسِ اِسْتِماعُهُ وَخَفَّ عَلَی النّاسِ اِسْتِماعُ الْباطِلِ ...؛و دیدی که شنیدن آیات کریمه قرآن برای مردم سنگین، اما شنیدن ساز و آواز آسان و شیرین است.(2)

روایت سیزدهم:

رسول خدا (صلی الله علیه وآله) می فرماید: زود باشد بیاید در امت من زمانی که باطن های اهل آن زمان پلید و خبیث باشد و ظاهرشان نیکو باشد، ظاهرسازی ايشان برای طمع در دنیاست نه برای ثواب هایی که نزدخداست، بلکه عبادات وکارهای خیرشان

ص: 62


1- . همان ، ج 3، ص 61، ح 62.
2- . همان ، ج 1، ص 261.

برای ریا و نمایش دادن باشد و خوف خدا در دل هاشان نباشد.(1)

روایت چهاردهم:

رسولخدا (صلی الله علیه وآله)می فرماید:می باشددرپیش رویقیامت صغری فتنه هایی مانند پاره های شب تیره کننده ای که صبح می کند مرد در آن، در حالتی که مؤمن است و شب می کند در حالتی که کافر است و شب می کند در حالتی که مؤمن است و صبح می کند در حالتی که کافر است، گروه هایی دین خود را می فروشند به چیزی از متاع دنیا.(2)

روایت پانزدهم:

حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: (در آخرالزمان) ... و گفته می شود که رأی داد فلان (یعنی عمل به رأی شود و رأی ها از مردم گرفته شود و قیاس به روش های دیگران شود) و دور انداخته شود اخبار و احادیث و قرآن (یعنی به آنها عمل نشود) و در آن زمان شراب های مست کننده آشامیده شود و بنام های غیر

ص: 63


1- . نوائب الدهور، ج 1، ص261، ح 170 به نقل از ثواب الاعمال.
2- . مسند احمد، ج 2، ص 372 ؛ سنن ترمذی، ص 320 ؛ طبقات، ج 4، ص 407.

آن نامیده شود (از قبیل عرق، آب جو، کنیاک، ویکسی و غیر آن) ... و مردان لباس حریر و ابریشمی پوشند و جوانان سر برهنه راه روند و موهای جلوی سر را ظاهر کنند و صورت ها را صاف وصیقلی کنند و موها را از بیخ برکنند وگردن بند که تکمه آن ها طلا یا نقره باشد بر گردن بندند و آن ها جامه های تنگ بپوشند (یا جامه های تنگ بر آنها بپوشانند) و کمربند بر روی آن ببندند و جامه های نازک بپوشند که زیر آن نمایان باشد.(1)

روایت شانزدهم:

پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمودند: ... از ثلث اوّل شب تجاوز کرده می خوابند، در خوابیدن صبح زیاده روی می کنند ... مقنعه حیا از سر زنان برداشته و کنده شود ... زنان آن زمان قبله مردان باشند و طلا و نقره دین شان ... ارزش پول آن قدر کم شود که چون مردی را صد دینار دهند، خشمگین شود.(2)

روایت هفدهم:

اصبغ بن نباته از حضرت علی (علیه السلام) نقل می کندکه فرمود:از پیامبر (صلی الله علیه وآله) شنیدم که فرمود؛ در دوره آخرالزّمان که بدترین زمان هاست، زنانی پیدا می شوند که بر این اوصاف خواهند بود؛

1- بدحجاب و بی حجابند.

2- حدود الهی را نادیده می گیرند.

3-زینت خود را به نامحرمان نشان می دهند.

4- از دستورهای دین پیروی نمی کنند.

5- به دنبال فتنه و آشوب می گردند.

6-بدنبال خوش گذرانی و لذت های نامشروع اند.

7-محرّمات را برای خود حلال می دانند. و چنین افرادی در دوزخ گرفتار عذاب خواهند شد.(3)

ص: 64


1- . نوائب الدهور، ج 1، ص 49، ح 254.
2- . اولین دانشگاه، ج 20، ص 197.
3- . وسائل الشیعه، ج 14، ص 19.
روایت هجدهم:

رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود: از علائم نزدیک شدن ساعت (وقت ظهور) این است که افراد شرور دارای مقامات بلند

ص: 65

گشته و اشخاص خوب و لایق کنار رفته و عنوان و مقامی نداشته باشند و در میان ملّت، حرف و سخن گفتن و ادّعا، و اظهارات، آزاد و بی مانع باشد، ولی از عمل کردن و حقیقت خبری نباشد و در میان ملت و قوم «مَثناة» قرائت شود و کسی آن را انکار ننمایدگفته شد که یا رسول الله مثناة چیست؟

فرمود: چیزی که برخلاف کتاب خدا نوشته شود (مقصود احکام و قوانیني است که برخلاف دین و قرآن نوشته شود و در میان جمعیت و در مقابل همه خوانده شود و تصویب می شود و کسی هم انکار نمی کند).(1)

روایت نوزدهم:

رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود: خواهد آمد بر مردم زمانی که کسی باقی نمی ماند، مگر آنی که رباخوار باشد و اگر هم از رباخوردن خودداری کند، از غبار آن قهراً برخوردار خواهد

ص: 66


1- . مستدرک حاكم، ج 4، ص 554.

شد.(1)

توضیح: چون در محیطی قرار مي گيرد ، كه وضع داد و ستد و جریان کسب و تجارت روی قانون صحیح و قواعد اقتصادی اجراء نگردد. صرّافی و معاملات پولي و مؤسسات مالی بانکی زیاد می شود و افراد ضعیف روی اعتبارات و وام های نزول و معاملات ربحی، خود را آلوده به ربا نموده و اشخاص متمکّن به رباخواریگرایش پیدا می کنند.

سخنی با خواننده عزیز!

در این روایات بیش از صد مفسده از انواع مفاسد ذکر شده ، که با توجه به این نوع روایات که بسیارند، انسان به خوبی می تواند وضع نابسامان و جوّ حاکم قبل از ظهور را به دست آورد و ائمۀ اطهار همۀ این مفاسد را جزء علائم ظهور برشمرده اند؛ حال این علامات را به منزله یک آیینه قرار بدهيم و آن را در مقابل جهان امروز بگذاريم ، ببین این علامت ها در اجتماع ما در ابعاد مختلف

ص: 67


1- . سنن نسائی ج 7، ص 243.

دیده می شود یا نه؟ حتماً می بینید.

باید از خداوند بزرگ به وسیله آقا حضرت بقیه الله روحی له الفداء استدعا کنیم که همۀ ما را در این فتنه ها و امتحانات حفظ فرماید تا ظهور حضرتش را با عافیت درک نماییم. ان شاء الله.

ضمناً باید توجه داشت که ما روایات مذکور را تلخیص کرده ایم، آنان که می خواهند به متن اصلی و کامل این روایاتنظرکنند،به کتب مفصله مراجعه کنند.(1)

ص: 68


1- . بحارالانوار، ج 52 ؛ اثبات الهداه، ج 7؛ کفایه الموحدین، ج 2؛ نوائب الدهور ؛ منتهی الآمال و ده ها کتب دیگر.

فصل سوم : ایران،عراق و فلسطین در آخر الزمان

روایت اوّل:

امام علی (علیه السلام) فرمود: مِنْ عَلائِمِ الظُّهُورِ ... وَ سَلْطَنَةُ رَجُلٌ طَبَرَسی وتَبْدیلِ الْأَلْبِسَةِ الْاِسْلامِیّه ؛ از نشانه های ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) در آخر زمان حکومت مردی از مازندران بر ایران است که الگوی لباس را تغییر می دهد و شکل لباسهای اسلامي را به لباسهای غیراسلامی تبدیل می کند.(1)

«از جنایت های رضاشاه این بود که احکام الهی را تعطیل کرد، چادر زنان را گرفت و لباسهای بلند مردان را قیچی کرد، حسینیّه ها را تعطیل نمود و عمّامه از سر علمای ایرانی برداشت».(2)

ص: 69


1- آینده و آینده سازان، ص 111. این روایت مطابقت دارد با شعر شاه نعمت اله ولی، بیت 4، فصل اوّل.
2- رضاشاه فرزند عباسعلی در 24 اسفند 1252 ش در قلعه آلاشت مازندران (در اطراف قائمشهر) متولد و در سال 1300 ش به مقام فرمانده کل قوا منصوب و در اسفند سال 1304 برابر هشتم شوال 1344 ه.ق بر تخت سلطنت نشست. رضاشاه از سال 1306 که کاملاً مستقر شد به شکنجه و فساد در زمین مشغول و امام خمینی رحمه الله او را مفسد فی الارض ملقب نمود، در 25 شهریور 1320 از تخت سلطنت او را برکنار و در بخشی از جزیره سیبریا که بسیار سرد بود جایگزین و پس از گذشت مدتی در جزیره موریس که گرم ترین امکنه است تبعید و در 4 مرداد سال 1323 برابر با 5 شعبان 1363 ه ق در جزیره موریس با ذلّت تمام از دنیا رفت . و جنازه او به شهر مصر انتقال و پس از مراسم غسل، یکی از قضات اهل سنت بر او نماز میّت خواند و سپس جسد او را مومیا و در آرامگاه مَلِک فاروق مصر به امانت گزاردند و به محمدرضا تذکر دادند چون فوزیه خواهر فاروق که زن تو بوده و او را طلاق داده ای تا تمام حقوق از مهریه و جهیزیّه را رد نکنی جنازه پدر را دریافت نخواهی کرد و محمدرضا در مدت 8 سال ، آن حقوق را پرداخت، بعد جنازه را با طی تشریفاتی به شهر قم آوردند و قبل از ورود جنازه برخی از مراجع تقلید تمارض و عده ای به مسافرت و ناچار خدمت آیت الله العظمی حاج آقا حسین بروجردی (رحمه الله )، نمایندگانی رسیدند و گفتند آریامهر شاهنشاه شما را برای نماز میت خواندن، نامزد کرده و به آیت الله هم تذکر دادند که اقشار مردم باختلاف سخن می گویند ولی نظاره کنان دیدند جنازه را بدون نماز خواندن به طرف تهران حرکت و در آرامگاه نزدیک شاه عبدالعظیم دفن و آگاه شدند که آیت الله بروجردی (رحمه الله ) در پاسخ درخواست کنندگان فرموده که قاضی القضات اهل تسنن هشت سال قبل در مصر بر او نماز خوانده ، اگر من نماز بخوانم از آنجا فوراً به من اعتراض می کنند که نمازی که خوانديم، اگر صحیح بوده چرا شما نماز خواندید و اگر باطل بوده چرا از من درخواست شد و بدانید که اگر نماز بخوانم روشنگر فتنه ها خواهد بود و این پاسخ سبب شد شنوندگان شلیک احسن احسن را طنین انداز کنند.( پیشگویی های آخرالزّمان، ص 36-34. )

ص: 70

روایت دوم:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: وَیَنْقَلِبُ مُلْکُ الْعَجَم فی مُحَرَّم بِسَفْکِ الدِمّاءِ حتّی یَفِرَّ مَلِکُ الْعَجَمِ لِثَلّا یَأْخُذَهُ النّاسُ ثُمَّ یَمُوتُ غَمّاً؛و سرزمین ایران بخاطر خون هایی که در ماه محرّم ریخته می شود دچار تحولات سخت می گردد تا آنکه پادشاه ایران برای آنکه او را دستگیر نکنند فرار می کند و با غم و اندوه نابود می شود.(1)

ص: 71


1- . بیان الائمه، ج1، ص 224.

روایت سوم :

عبدالله بن عمر از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) روایت می کند که آن حضرت فرمودند: یَخْرُجُ رجُلُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَین مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ، لَوْ اِسْتَقْبَلَتْهُ الْجِبالُ لَهَدَّما وَ اتَّخَذَ فیها طُرُقاً؛مردی از اولاد حسین (علیه السلام) از جانب مشرق (ایران) قیام می کند که اگر کوه ها در مقابل او قد علم کنند همۀ آنها را نابود می کند و از درون آنها راه باز می نماید و به حرکت خود ادامه می دهد.(1)

روایت چهارم:

امام باقر (علیه السلام) می فرماید: در یکی از روزها عمر و ابوبکر و زبیر بن عوام و عبدالرحمن بن عوف در منزل رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) جمع شدند. رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) در جمع آنان نشست در حالی که نعلین حضرت پاره شده بود به علی (علیه السلام) داد تا اصلاحش

ص: 72


1- . الملاحم والفتن، ص 86، باب 189.

نماید دراین حالت فرمود: إِنَّ عَنْ یَمینِ اللهِ عَزَّوجل (اَوْ عَنْ یَمینِ الْعَرْش) قَوْماً مِنّا عَلی مَنابِرَ مِنْ نُورٍ، وُجُوهُهُمْ مِنْ نُورٍ وَ ثِیابُهُمْ مِنْ نُورٍ تُغْشَی وُجُوهُهُمْ اَبْصارَ النّاظِرین. فَقال ابوبَکرُ: مَنْ هُمْ یا رَسُولَ اللهِ؟ فَسَکَتِ.

فَقالَ الزُّبَیرُ: مَنْ هُمْ یا رسُولَ اللهِ؟ فَسَکَتَ.

فَقالَ عَبْدالرَّحمنُ: مَنْ هُمْ یا رسُولَ اللهِ؟ فَسَکَتَ.

فَقالَ عَلِیٌ: مَنْ هُمْ یا رسُولَ اللهِ؟

فَقالَ: هُمْ قَوْمٌ تَحابُّوا بِرُوحِ اللهِ عَلی غَیْرِ اَنْسابٍ وَلااَمْوال، اُولئِکَ شیعَتُکَ وَاَنْتَ اِمامُهُمْ.

گروهی از ما در طرف راست عرش خدا بر منبرهایی از نور قرار دارند که صورت هایشان نورانی و لباس هایشان نیز نورانی است و نور چهره شان چشم بینندگان را خیره می کند. ابوبکر و زبیر

ص: 73

و عبدالرحمن (هر کدام) سؤال کردند اینها چه کسانی هستند؟ رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) سکوت کرد. سپس علی (علیه السلام) فرمود: یا رسول الله اینها چه کسانی هستند؟

فرمود: آنها کسانی باشند که بواسطه روح الله دوست هم می گردند و متحد می شوند بدون اینکه اغراض مادی یا خویشاوندی داشته باشند و آنها شیعیان تو هستند و تو یا علی امام آنهایی.(1)

حجت الاسلام والمسلمین دشتی (رحمه الله ) فرمودند: «پس از پیروزی انقلاب اسلامی یکی از اساتید ما نقل می کرد که شهید آیت الله صدوقی در ملاقاتی به خدمت امام خمینی (رحمه الله ) گفت: آقا این روح الله که در حدیث (تَحابُّوا بِروح الله) وجود دارد شما هستید؟ زیرا امروز تمام اقشار مردم به واسطه رهبری و دوستی شما متّحد شدند. و امام (رحمه الله ) با لبخندی گذشت».(2)

روایت پنجم:

امام موسی کاظم (علیه السلام) فرمودند: رَجُلٌ مِنْ اَهْلِ

ص: 74


1- . بحارالانوار، ج 68، ص 139، باب 18، ح 80.
2- . آینده و آینده سازان، ص 70.

قُمْ یَدعُوا النّاس اِلَی الْحَقِّ یَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ کَزِبُرِ الْحَدیدِ لایَملِّوُنَ عَنِ الْحَرْبِ وَ لایَجْبُنُون، ولایُحَّرِکُهُمُ الرِّیاحُ الْعَواصِفُ وعَلَی اللهِ یَتَوَکَّلُونُ وَ الْعاقِبَةٌ لِلْمُتّقین؛ شخصی از اهل قم مردم را به حق می خواند و در اطراف او کسانی جمع می شوند که چونان قطعه های آهن مقاومند از جنگ خسته نمی شوند و نمی ترسند و هیچ باد سرکش تندی، آنها را تکان نمی دهد و به خدا توکّل می کنند و عاقبت از آن متقین است.(1)

خوانندۀ عزیز در این فرمایش حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) خوب فکر کن، ببین مصداق روشن و آشکار آن در زمان ما، فرزند آن حضرت، مرحوم امام راحل (رحمه الله ) و یاران وفادار و امّت قهرمان او هستند یا نه؟

روایت ششم:

امام باقر (علیه السلام) می فرماید: گویا می بینم که مردمی

ص: 75


1- . نوائب الدهور ج 3، ص 305، ح 9؛ بحارالأنوار ج 60، ص 216؛ سفینه البحار ج 2، ص 446.

درشرق «ایران» قیام کرده حق را طلب می کنند (سال 42 شمسی) به آنها نمی دهند، دوباره حق را می طلبند (سال 56 و 57) به آنها داده نمی شود وقتی مردم اوضاع را چنین دیدند شمشیرهای خود را بر شانه ها می گذارند و قیامشان گسترده می شود، حال سردمداران حکومت حاضر می شوند حق آنها را بدهند که دیگر مردم قبول نمی کنند (شاه گفت من متعهد می شوم که اشتباهات گذشته تکرار نشود) تا اینکه قیام می کنند و حکومت تشکیل می دهند و این پیروزی و حکومت را جز به صاحب شما امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) تحویل نمی دهند. کشته های آنها شهید می باشند. آگاه باشید اگر من شخصاً آن زمان را درک کنم خود را برای صاحب این امر نگه می دارم.(1)

روایت هفتم:

رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمودند: مردمی از شرق قیام می کنند و زمینه را برای انقلاب جهانی مهدی (عجل الله تعالی فرجه) فراهم می سازند.(2)

ص: 76


1- . آینده وآینده سازان، ص 62.
2- . کنز العمّال، ح 38657 ؛ الزام الناصب، ج 2، ص 14.

روایت هشتم:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: بزودی کوفه از مؤمنینخالی می شود و علم از آن می گریزد و پنهان می شود ،آنگونه که مار در سوراخش پنهان می گردد، سپس علم در شهری بنام قم ظاهر می گردد و شهر قم کانون علم و فضل شده چنان دنیا را به حقایق آشنا می سازد که در روی زمین مستضعفی در دین باقی نماند حتی زنها در حجله ها، و چنین زمانی نزدیک ظهور قائم آل محمّد (صلی الله علیه وآله) است سپس خداوند قم و اهل او را قائم مقام حجت خود قرار می دهد که اگر چنین نشود زمین بر اهل خودش خراب می گردد و حجّتی باقی نمی ماند آنگاه علم (علوم اسلامی) از قم به تمام دنیا می رسد و مشرق و مغرب عالم را فرا می گیرد ، پس حجت خدا بر خلق تمام می گردد زیرا در تمام روی کرۀ زمین کسی باقی نمی ماند که دین و علم به او ابلاغ نشده باشد و آنگاه امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) ظاهر می شود.(1)

ص: 77


1- . سفینه البحار، ج 2، ص 445؛ منتخب الاثر، ص 443، باب 2، ح 19؛ نوائب الدهور، ج3، ص 385، ح 22.

روایت نهم:

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: اِذا اصابَتْکُمْ بَلِیّةٌ و عِناءٌفَعَلَیْکُمْ بِقُمٍ فَاِنَّهُ مَأْوی الْفاطِمیّن.(1)

آنگاه که بلاها و دشواری ها به شمار رسید به شهر قم روی آورید که قم جایگاه امن فرزندان فاطمه علیها السلام است.

روایت دهم:

امام موسی بن جعفر (علیه السلام) فرمودند: زمانی که ناپدید شود (غیبت کرد) پنجم از فرزندان من، رحمت از دلهای شیعیان ما کنده می شود تا اینکه قائم ظاهر شود، خدا را فراموش نکنید و در نگاهداشتن دین های خود، زایل نکند کسی دین های شما را، زیرا که ناچار است از اینکه صاحب این امر غیبت کند و برگردند در زمان غیبت او، مردمانی بسیار از دین خود، از کسانی که قائل به این امر می باشند.(2)

ص: 78


1- . بحار، ج 60، ص 215، باب 35، ح 32. به همین مضمون در نوائب الدهور، ج 3، ص 27.
2- . نوائب الدهور، ج 3، ص 309، ح 14.

روایت یازدهم:

امام جواد (علیه السلام) می فرمايد: کَانَّی بِجَرائِدِ شَتّیتَدعی بِاَسْماءِ شَتّی لا اری لَهُمْ رشداً وَلالِدینهِمْ صِیانَة کلَّما مالوا اِلی جانِبِ انْهَدَر مِنْهُمْ الْآخر؛گویا

می بینیم روزنامه های پراکنده ای را، که خوانده می شود بنامهای پراکنده و مختلف که نمی بینیم برای صاحبان آنها رشد و هدایتی و حفظ نمی کنند صاحبان آنها دین خود را، از هر طرفی که میل کنند طرف دیگر از ایشان باطل و ناچیز شود.(1)

يعني مردمان متحیر و سرگردان می شوند مانند اشخاص مست، نه مسلمانند و نه مسیحی «کنایه از شدت ابتلاء و فساد آن زمان و بی پروا شدن اهل آن زمان است».

روایت دوازدهم:

امام علی(علیه السلام) می فرماید: یَظْهَرُ الْعَرَبُ عَلَی الْعَجَمِ وَیَعْدِلُونَ بِالْاَهْوازِ وتَخْرُجُ الْعَجَمُ عَلَی الْعَربِ

ص: 79


1- . همان ، ج 3، ص 328، ح6.

ویَملِکُونَ الْبَصْرةَ؛عربها بر ایرانیان می تازند و در اطراف اهواززمینگیر می شوند آنگاه ایرانیان قیام می کنند و بر عربها پیروز می شود و شهر بصره را به تصرف خود در می آورند.(1)

روایت سیزدهم:

در اخبار معراجیه خداوند متعال به رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) می فرماید: وَخَرابُ الْبَصْرَةِ عَلی یَدَی رَجُلٍ مِنْ ذُرِّیَتک یَتْبَعُهُ الزُّنُوج؛شهر بصره بدست مردی از اولاد تو خراب می شود که مردانی تشنۀ حق [یا چون دسته های ملخ انبوه] او را اطاعت می کنند.(2)

روایت چهاردهم:

امام علی (علیه السلام) در یکی از خطبه ها (خطبة البیان) حوادث آخرالزّمان را برمی شمارد و سپس می فرماید: وَنَزَلَتْ بِهَمَدانَ النَّوازِلُ فَرَجَفَتْ الْأَراجِفُ بِالْعَراق؛و

ص: 80


1- . الزام الناصب، ج 2، ص 250.
2- . بحار، ج 52، ص 278، ح 172، باب 25.

چیزهایی که در شهر همدان فرو می آید (اشاره به بمبارانهای هواییتوسط هواپیماهای عراق) و کشور عراق به لرزه درمی آید و سخت تکان می خورد.(1)

روایت پانزدهم:

امام علی(علیه السلام) فرمودند: اَلا یا وَیْلَ بَغْداد مِنَ الرَّیّ مِنْ مَوْتٍ وقَتْلٍ وخَوْفٍ یَشْمُلُ اَهْلَ الْعِراقِ اِذا حَلَّ بَیْنَهُم السَّیْفُ فَیُقْتَلُ ما شاءَ اللهُ ... فَعِنْدَ ذلِکَ تَخْرُجُ الْعَجَمُ عَلَی الْعَرَبِ وَیَمْلِکُونَ الْبَصْرة ...؛آگاه باش! ای وای بر شهر بغداد، از جانب ری (تهران) بلائی که متوجه او می شود از قتل و مرگ و ترس که شامل همۀ مردم عراق می گردد هرگاه جنگ در عراق واقع شود آنقدر از مردمش کشته می شود تا آنجا که خدا بخواهد ... در آن زمان عجم (ایرانیان) قیام می کنند و بصره را فتح

ص: 81


1- . الزام الناصب، ج 2، ص 223.

کرده و تصاحب می نمایند.(1)

روایت شانزدهم:

امام علی(علیه السلام)فرمودند: اَلا یا وَیْلَ لِفِلِسْطینَ وَما یَحِلُّ بِها مِنَ الْفِتَنِ الَّتِی لاتُطاقُ وَاَلا یا وَیْلَ لِاَهْلِ الدُّنْیا وَ ما یَحِلُّ بِها مِنَ الْفِتَنِ فِی ذلکَ الزَّمانِ جمیعُ الْبُلْدانِ الْغَربِ وَالشَّرْقِ وَالجُنُوبِ والشِّمالِ ...؛آگاه باش! وای بر مردم فلسطین از فتنه ها و جنگها که در آن واقع می گردد و انسان طاقت آن را ندارد. و وای بر مردم دنیا، و تمام کشورهای شرق و غرب و جنوب و شمال، از جنگها و فتنه هایی که واقع می شود ...(2)

روایت هفدهم: .

امام علی (علیه السلام) فرمودند: و سَتأتی الیَهُودُ مِنَ الغَرْب لاِنشَاءِ دُولَتِهِمْ بِفِلسْطین ،قال النّاسُ یا اَبَاالحَسَن اَنّی

ص: 82


1- . الزام الناصب، ج 2، ص 480.
2- . همان ، ج 2، 480.

تَکُونُ العَرَبُ؟ قال:تَکُونُ مُفَکَّکَةُ القُوَی مُفَکَّکَةُ العُرَی غَیرُ مُتَکاتِفةُ وَ غَیرَ مُتَرافَةُ،... وَ سَتأتیالنّجدَةَ مِنَ الِعراقِ کُتِبَ عَلَی رایاتِها القُوَّةُ و تَشْتَرِکَ العَرَبُ وَالاِسلامُ کافَّةً لِتُخلِّصِ فِلِسطینَ، مَعْرِکَةً و اَیُّ مَعْرکَةٍ؟

فی جُلَّ البَحْرِ تَخوُضُ النّاسُ فی الدِّماءِ و یَمشِی الجَرِیحَ عَلَی القَتِیل... وَ اِیمُ اللهَ یُذَبِّحُونَ ذَبْحَ النّعاجَ حَتّی لایَبْقَی یَهُودِیٌّ فی فِلِسطین ؛زود است که یهود از غرب برای ایجاد کشور و دولت فلسطین بیاید. پرسیدند عرب ها کجا هستند؟ فرمود: در آن زمان عرب ها از هم جدا و متفرقند و اتحاد و انسجام ندارند. اما به زودی نیروهایی اهل کارزار از عراق حرکت می کنند که پرچم های آنان کلمه «قوّه» نوشته شده است [در آرم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آیه «وَاَعِدُّ لَهُمْ مَااسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّه» ثبت شده است]

ص: 83

و اسلام و عرب با هم متحد و شریک می شوند و همه حرکت می کنند برای آزادی فلسطین، معرکه و میدان کارزاری برپا خواهدشد چه معرکه ای؟! که در کنار دریا مردم در خون رفته و شنا می کنند و مجروحین از روی بدن کشتگان راه می روند، قسم بخدا که همه یهودیان را چون گوسفند سر می برند تا اینکه یک یهودی هم در فلسطین باقی نمی ماند.(1)

روایت هجدهم:

امام صادق (علیه السلام) می فرماید: وَاَهْلُ مَدِیْنَةِ تُسَمَّی الزَّوارء (بغداد) تُبنی فِی آخِر الزَّمانِ، یَسْتَشْفُونَ بِدِمائِنا وَیَتَقَرَّبُونَ بِبُغْضِنا، یُوالُونَ فِی عَداوَتِنا وَیَروُنَ حَرْیَنا فَرْضَأَ وَقِتالَنا حَتْماً ؛ شهری در آخرالزّمان بنا می گردد بنام بغداد، که شفای دل خود را در ریختن خون ما و شیعیان ما می دانند و با بغض و عداوت با ما به ستمگران دنیا نزدیک می شوند و در دشمنی

ص: 84


1- . آینده و آینده سازان، ص 160. به نقل از عقائد الامامیّه الاثنی عشریه، سیّدابراهیم زنجانی.

با ما دوستی های خود را تحقق می بخشند و جنگ با ما و شیعیان ما راواجب می دانند و کشتن شیعیان ما را یک امر ضروری می پندارند.(1)

ص: 85


1- . بحارالانوار، ج 57، ص 206.

فصل چهارم: جزیره خضراء افسانه یا واقعیت

داستان جزیره خضراء

مرحوم علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار ، به تفصیل اين داستان را نقل کرده كه اجمالش این است:

«در کتابخانه امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نجف اشرف رساله ای خطی را یافتم که مشهور به «داستان جزیرۀ خضراء» بود، مؤلف آن رسالۀ خطی شخصی به نام فضل بن یحیی طیّبی کوفی امامی است. این مرد داستان جزیرۀ خضرا را از دو نفر به نامهای شیخ شمس الدین و شیخ جلال الدین در حرم اباعبدالله (علیه السلام) در سال 699 ه.ق شنیده است که دو نفر، داستان را از قول زین الدین علی بن فاضل مازندرانی نقل کرده اند. پس او علاقه پیدا کرد که داستان را از خود علی بن فاضل مازندرانی نقل کرده اند. پس او علاقه پیدا کرد که داستان را از خود علی بن فاضل مازندرانی بشنود و درصدد پیدا کردن و یافتن او برآمد تا اینکه علی بن فاضل در اوایل ماه شوال همان سال به شهر حلّه سفر کرد و مؤلف این رسالۀ خطی، او را در

ص: 86

منزل سیدفخرالدین ملاقات کرد و از او خواهش نمود که آنچه را که برای آن دو نفر (شیخ شمس الدین و شیخ جلال الدین) نقل کرده است، برای او هم بیان کند و او چنین گفت:

«من در دمشق خدمت شیخ عبدالرحیم حنفی و شیخ زین الدین علی اندلسی به تحصیل علوم اشتغال داشتم. شیخ زین الدین مردی خوش نفس و نسبت به شیعه و علمای امامیه خوش بین بود و به آنها احترام می گذاشت. مدتی از محضرش استفاده نمودم. پس چنین اتفاق افتاد که عازم مصر شد و چون خیلی به یکدیگر علاقه داشتیم تصمیم گرفت که مرا نیز به همراه خود به مصر ببرد. با هم به مصر رفتیم و در شهر قاهره قصد اقامت کرد. مدت نُه ماه در آنجا به بهترین وجه زندگی کردیم. در یکی از روزها نامۀ پدرش به دستش رسید که نوشته بود شدیداً بیمارم و آرزو دارم قبل از مرگ تو را ملاقات نمایم. استاد از نامۀ پدر گریه کرد و تصمیم گرفت که به اندلس سفر کند. من در این سفر با او همراه شدم. هنگامی که به اولین قریۀ جزیره رسیدیم من شدیداً بیمار شدم که قادر به حرکت

ص: 87

نبودم. استاد از وضع من بسیار ناراحت شد و مرا به خطیب قریه سپرد که از من پرستاری کند و خودش به سوی شهرش حرکت نمود. بیماری من سه روز طول کشید، سپس حالم رو به بهبود رفت.

از منزل خارج شدم و در کوچه های قریه به گردش پرداختم. در آنجا قافله هایی را دیدم که از کوهستان آمده و اجناسی را با خود آورده بودند. از احوالشان جویا شدم. در جواب گفته شد: اینها از سرزمین بربر می آیند که نزدیک جزایر رافضی هاست. وقتی نام جزایر رافضی ها را شنیدم مشتاق شدم که آنجا را ببینم، گفتند: از اینجا تا آن جزایر مقدار 25 روز راه فاصله دارد که به مقدار دو روزش آب و آبادانی وجود ندارد. برای پیمودن آن دو روز الاغی را کرایه کردم و بعد از آن پیاده حرکت نمودم.

رفتم تا به جزایر رافضّی ها رسیدم. اطراف جزیره با دیوارهایی محصور بود و برج های محکم و بلندی داشت. وارد مسجد شهر شدم، مسجد بسیار بزرگی بود، صدای مؤذّن را شنیدم که به روش شیعه اذان می گفت، و بعد از آن برای تعجیل فرج امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)

ص: 88

دعاکرد. از خوشحالی گریه ام گرفت. مردم به مسجد آمدند و بر طرق فقه شیعه وضو گرفتند، مرد خوش سیمایی وارد مسجد شد و به سوی محراب حرکت کرد و مشغول نماز جماعت شدند. بعد از فراغ از نماز و تعقیبات از احوال من جویا شدند.

شرح حالم را بیان کردم و گفتم عراقی الاصل هستم. وقتی فهمیدند که شیعه هستم به من احترام کردند و در یکی از حجرات مسجد جایی برایم معین کردند. امام مسجد به من احترام می کرد و شب و روز جدا نمی شد. در یکی از روزها به او گفتم: خوراک و مایحتاج اهل این بلد از کجا می آید؟ من که در اینجا زمین مزروعی نمی بینم. گفت: طعام اینها از جزیرۀ خضرا می آید که در بین بحر ابیض واقع شده است. غذای اینها هر سال در دو نوبت به وسیلۀ کشتی از جزیره وارد می شود. گفتم: چند مدت باقی مانده، تا کشتی بیاید؟ گفت: چهار ماه، پس من از طول مدت ناراحت شدم. ولی خوشبختانه بعد از چهل روز کشتی ها وارد شدند. هفت کشتی دیگر پس از دیگری وارد شد. از کشتی بزرگ مرد خوش سیمایی وارد

ص: 89

شد، به مسجد آمد و بر طبق فقه شیعه وضو گرفت و نماز ظهر و عصر را خواند. بعد از فراغ از نماز متوجه من شد و سلام کرد و اسم خودم و پدرم را ذکر کرد. از این حادثه تعجب کردم. گفتم: شاید در سفر از شام تا مصر یا از مصر تا اندلس با اسم من آشنا شده ای؟ گفت: نه، بلکه نام تو پدرت و شکل و قیافه و صفاتت به من رسیده است.

من تو را به همراه خودم به جزیرۀ خضرا خواهم برد. یک هفته در آنجا توقف کرد و بعد از انجام کارهای لازم با هم حرکت نمودیم. بعد از اینکه مدت شانزده روز در دریا حرکت کردیم، در وسط دریا آبهای سفیدی نظر مرا جلب کرد. آن شیخ که نامش محمّد بود به من گفت: چه موضوعی نظرت را جلب کرده است؟ گفتم: آبهای این نقطه رنگ دیگری دارد؟ گفت: اینجا بحر ابیض است و این هم جزیرۀ خضرا می باشد. این آبها همانند دیواری اطراف جزیره را احاطه نموده است و از حکمت خدا چنین است که کشتی های دشمنان ما اگر بخواهند به این نقطه نزدیک شوند،

ص: 90

به برکت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه) غرق می گردند. مقداری از آبهای آن نقطه را خوردم مانند آب فرات شیرین و گوارا بود. بعد از اینکه آبهای سفید را پیمودیم، به جزیرۀ خضرا رسیدیم. از کشتی پیاده و وارد شهر شدیم. شهری بود آباد و پر از درختان میوه، بازارهای زیادی داشت، پر از اجناس و اهالی شهر با بهترین وجه زندگی می کردند. دلم از دیدن چنین مناظره زیبایی لبریز شادمانی شد.

رفیقم محمّد مرا به منزل خودش برد و بعد از استراحت به مسجد جامع بزرگ رفتیم. در مسجد جماعت زیادی بودند و در بین آن ها شخصی بزرگ و با ابّهت بود که نمی توانم ابهت و جلالش را توصیف کنم. نامش سیّد شمس الدین محمّد بود. مردم نزدش علوم عربی و قرآن و فقه و اصول دین را می خواندند. هنگامی که خدمتش رسیدم، به من خوش آمد گفت، نزدیک خودش نشانید، احوال پرسی کرد و گفت: من شیخ محمّد را به سراغ تو فرستادم. سپس دستور داد در یکی از حجرات مسجد جایی برایم تهیه کردند. در آنجا استراحت می کردم و غذا را با

ص: 91

سیّدشمس الدین و اصحابش صرف می کردیم. مدت هجده روز بدین صورت گذشت.

در اوّلین جمعه ای که برای نماز حاضر شدم دیدم که سیّد شمس الدین نماز جمعه را دو رکعت و به قصد وجوب خواند. از این موضوع تعجب کردم، سپس به طور خصوصی به سیّدشمس الدین گفتم: مگر زمان حضور امام است که نماز جمعه را به قصد وجوب می خوانی؟! گفت: نه امام حاضر نیست، لکن من نایب خاص او هستم گفتم: آیا تاکنون امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) را دیده ای؟

گفت ندیده ام، لیکن پدرم می گفت: که صدایش را می شنیده، ولی خودش را نمی دیده است. امّا جدم هم صدایش را می شنیده و هم خودش را می دیده است. گفتم: آقای من! علّت چیست که بعضی افراد او را می بینند و بعضی نه! گفت: این لطفی است که خداوند متعال نسبت به بعضی از بندگانش دارد.

سپس سیّد دست مرا گرفت و به خارج شهر برد. باغها و بوستانها و نهرها و درختان فراوانی را مشاهده کردم، که در عراق

ص: 92

و شام نظیرش را ندیده بودم. به هنگام گردش مرد خوش سیمایی به ما برخورد نمود و سلام کرد. به سید گفتم این شخص که بود؟ گفت: آیا این کوه بلند را می بینی؟ گفتم: آری، گفت: در وسط این کوه مکانی زیبا و چشمۀ آبی گوارا زیر درختان وجود دارد و در آنجا گنبدی است که از آجر ساخته شده است و این مرد با رفیق دیگرش خادم آن قبّه و بارگاه می باشند. من هر صبح جمعه به آنجا می روم و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) را زیارت می کنم و پس از خواندن دو رکعت نماز کاغذی را می یابم که تمام مسائل مورد نیازم در آن نوشته است. سزاوار است تو هم بروی آنجا و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) را در آن قبه زیارت کنی.

پس من به سوی آن کوه حرکت نمودم. قبّه را همانطور یافتم که برایم توصیف نموده بود. همان دو خادم را در آنجا دیدم. خواستار ملاقات امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) شدم، گفتند: غیرممکن است و ما مأذون نیستیم. گفتم: پس برایم دعا کنید، قبول کرده و برایم دعا کردند. سپس از کوه پایین آمدم و به منزل سیّدشمس الدین رفتم.

ص: 93

او در منزل نبود و به خانۀ شیخ محمّد که در کشتی با من بود رفتم و جریان کوه را برایش تعریف کردم و گفتم که آن دو خادم به من اجازۀ ملاقات ندادند.

شیخ محمّد به من گفت: هیچ کسی حق ندارد به آن مکان برود جز سیّدشمس الدین. او از فرزندان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) می باشد. بین او و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) پنج پدر فاصله است و او نایب خاصّ امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) می باشد.

بعد از آن از سید شمس الدین اجازه خواستم که بعضی از مسایل مشکل دینی را از او نقل کنم و قرآن مجید را نزدش بخوانم تا قرائت صحیح را به من یاد بدهد. گفت: اشکال ندارد، ابتدا قرآن را شروع کن. در بین قرائت اختلاف قاریان را ذکر می کردم.

سید به من گفت: ما اینها را نمی شناسیم. قرائت ما مطابق قرآن علی بن ابیطالب(علیه السلام) است.

آنگاه داستان جمع قرآن به وسیلۀ علی بن ابیطالب(علیه السلام) را بیان کرد. گفتم: چرا بعض آیات قرآن ربطی به ماقبل و مابعدشان

ص: 94

ندارند؟

گفت: آری، چنین است و جریان جمع قرآن به وسیلۀ ابوبکر و نپذیرفتن قرآن علی بن ابیطالب(علیه السلام) را بیان نمود. به دستور ابوبکر قرآن جمع آوری شد و مثالب را از قرآن حذف نمودند و از همین جهت می بینی که بعض آیات با قبل و بعد غیر مربوط هستند.

از سیّد اجازه گرفتم و در حد نود مسأله از او نقل کردم که جز به خواص مؤمنین به کسانی اجازه نمی دهم آنها را ببینند ...

آنگاه داستان دیگری را که مشاهده کرده نقل می کند و می گوید به سیّد عرض کردم.

از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) احادیثی به ما رسیده که هرکس در زمان غیبت کبرا مدّعی رؤیت شد دروغ می گوید، این احادیث چگونه سازگار است با اینکه بعضی از شما او را می بینید.

گفت: صحیح است، امّا این طور فرموده، لیکن این مالِ آن زمانی است که دشمنان فراوانی از بنی عباس و دیگران داشت، امّا در این زمان دشمنان مأیوس شده اند و شهرهای ما هم از آنها دور

ص: 95

است و هیچ کس به ما دسترسی ندارد، ملاقات خطری ندارد.

گفتم:سید من! علمای شیعه حدیثی از امام نقل می کنند که خمس را برای شیعیان، اباحه نموده آیا شما هم این حدیث را از امام دارید؟

گفت: امام خمس را در حق شیعیان اباحه نموده است. آنگاه مسایل و سخنان دیگری را از سید نقل می کند و می گوید: سید به من گفت: تو نیز تاکنون دو مرتبه امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) را دیده ای، ولی او را نشناخته ای.

در خاتمه می گوید: سیّد به من تکلیف کرد که در بلاد مغرب توقف نکن و هرچه زودتر به عراق برگرد و من به دستورش عمل کردم.(1)

توجه:

در مورد جزیرۀ خضرا در مجموع دو نظر متضاد وجود دارد: برخی آن را صحیح و معتبر و قابل استناد دانسته اند و بعضی دیگر آن را

ص: 96


1- . بحار الانوار، ج 52، ص 159 تا ص 174.

مجعول و شبیه به افسانه می دانند و می گویند که استناد به آن درست نیست و در متن داستان علی بن فاضل مازندرانی که راوی اصلی این داستان است تناقضاتی وجود دارد، لذا نمی توان به آن اعتماد کرد. ما اینک به دلایل طرفین اشاره می کنیم و قضاوت صحت و سُقم داستان را به عهده خوانندگان گرامی می گذاریم.

دلایل صحت داستان جزیرۀ خضرا

طرفداران صحت این داستان می گویند بزرگان شیعه این داستان را در کتبشان نقل کرده و به آن اعتماد نموده و استناد جسته اند. اگر این داستان، یک داستان ساختگی و رمّانی و افسانه ای بود، هیچ گاه بزرگان و مفاخر شیعه به آن توجه نمی کردند و در کتبشان آن را نقل نمی نمودند.

کسانی که این داستان را نقل کرده اند عبارتند از:

1- فضل بن یحیی از علمای قرن هفتم، که او داستان را بلاواسطه در حلّه در منزل سیّد فخرالدین حسن بن علی موسوی مازندرانی از زبان زین الدین علی بن فاضل مازندرانی شنید، سپس

ص: 97

آن را در کتابی به نام «الجزیره الخضراء» نگاشت و همین کتاب در آینده مأخذ و منبع کتب سایرین شد و اوّل کتابی که در این مورد نوشته شده همین کتاب است.

2-قاضی نورالله شوشتری در کتاب پر ارج «مجالس المؤمنین» آن را آورده است.

3-شهید اوّل آن را به خط خود نوشته و خط او در خزینۀ امیرالمؤمنین (علیه السلام)پیدا شده است.

4-محقق کرکی آن را به فارسی ترجمه کرده است.

5-علامۀ مجلسی آن را در کتاب بحارالانوار درج کرده است.

6- مقدس اردبیلی آن را در کتاب حدیقه الشیعه آورده است.

7- شیخ حرّ عاملی آن را در کتاب اثبات الهداه درج کرده است.

8-وحید بهبهانی در حاشیۀ مدارک به مضمون آن دربارۀ نماز جمعه فتوا داده است.

9-بحرالعلوم در رجال خود به آن استناد کرده است.

ص: 98

10- میرزا عبدالله اصفهانی (افندی) آن را در ریاض العلماء نقل کرده است.

11-میرزای نوری آن را در کتاب «جنه المأوی» و «نجم الثاقب» درج کرده است.

و دهها نفر دیگر که این داستان را در کتابهای خود آورده و از اصل داستان و قهرمان آن علی بن فاضل مازندرانی تجلیل کرده اند و قاضی نورالله شوشتری، محافظت آن را بر هر مؤمنی لازم دانسته است.

طرفداران صحت این داستان می گویند اگر این داستان یک موضوع جعلی و افسانه ای بود و علی بن فاضل عقیدۀ خود را به صورت رمان نویسی نوشته باشد، این همه بزرگان از فقهاء و محدثین بر آن استناد نمی کردند و آن را در کتاب خود درج نمی کردند.(1)

دلایل افسانه ای بودن داستان جزیرۀ خضرا

ص: 99


1- . جزیرۀ خضرا، ص 53 و 185.

آنها که بر جعلی بودن این داستان نظر دارند سخنشان این است که اولاً: درست است که این داستان را بسیاری از بزرگان نقل کرده اند، ولی وقتی دقت می شود آن یک داستان و از یک شخص بیشتر نیست و قهرمان داستان تنها علی بن فاضل مازندرانی و منبع همۀ آنها کتاب فضل بن یحیی است.

ثانیاً: این داستان سند معتبری ندارد، زیرا داستان، از یک کتاب خطی ناشناخته نقل شده که خود مرحوم مجلسی درباره اش می نویسد: چون من این داستان را در کتب معتبر نیافتم، باب جداگانه ای را به آن اختصاص دادم(1) (تا با مطالب کتاب مخلوط نشود).

ثالثاً: در متن مطالب داستان تناقضاتی دیده می شود، چنانکه ملاحظه فرمودید، در یک جا سید شمس الدین به راوی داستان می گوید: من نایب خاص امام هستم و خودم آن حضرت را تاکنون ندیده ام و پدرم نیز آنجناب را ندیده، لیکن سخنش را شنیده است، اما جدّم هم خودش را دیده و هم حدیثش را شنیده است، اما همین

ص: 100


1- . بحار، ج 52، باب 24، ص 159.

سید شمس الدین در جای دیگر به راوی داستان گفت: من هر روز صبح جمعه برای زیارت امام به آن کوه می روم و خوب است تو هم بروی و شیخ محمد هم به راوی داستان گفت: فقط سید شمس الدین و امثالش می توانند خدمت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) مشرّف شوند، چنانکه ملاحظه می فرمایید این مطالب باهم تناقض دارند، نکتۀ قابل ذکر این است که سیدشمس الدین که می دانست جز خودش کس دیگری را به ملاقات امام نمی برند، چرا به راوی داستان پیشنهاد کرد که برای ملاقات به بالای کوه برود.(1)

رابعاً: در داستان مذکور به تحریف قرآن تصریح شده که قابل قبول نیست و مورد انکار شدید علمای اسلام است.

خامساً: موصوع اباحۀ خمس در زمان غیبت مطرح شده و مورد تأیید قرار گرفته که آن هم از نظر فقها مردود است.

به هر حال، داستان به طور رمانتیک تهیه شده که خیلی عجیب و غریب به نظر می رسد. یک نفر به نام «زین الدین» از عراق به قصد

ص: 101


1- . دادگستر جهان، ص 214.

تحصیل علوم به شام و از آنجا به همراه استادش به مصر می رود و از آنجا به همراه استادش به اندلس (اسپانیا) سفر می کند، پس از طی این مسافت طولانی مریض می شود، استادش او را رها می کند و بعد از بهبودی با شنیدن نام جزیرۀ روافض، آنچنان به دیدن آن مشتاق می شود که استادش را فراموش می کند، با پیمودن راه دور و خطرناک به جزیره رافضی ها می رسد، در آنجا نام جزیرۀ خضرا را می شنود، با اینکه بنا بود پس از چهار ماه کشتی بیاید، پس از چهل روز آمد و پس از یک هفته توقف او را به همراه خود به دریا می برند و در وسط بحر ابیض آبهای سفیدی را می بیند که شیرین و گوارا است.

جالب اینجاست که یک نفر عراقی این همه راه طولانی را طی می کند و در کشورهای مختلف با مردم صحبت می کند و زبان همه را می داند، آیا مردم اسپانیا هم به زبان عربی صحبت می کردند؟!

سرانجام، بر فرض چشم پوشی از همه این اشکالات نمی توانیم بپذیریم که سکونت حضرت، دائماً در آن جزیره هست، اگر اصل

ص: 102

این جزیره و داستان صحت داشته باشد ممکن است حضرت مدتی در آنجا مانده باشد وگرنه حضرت به طور ناشناس در بین مردم زندگی می کند، لذا او را در جاهای مختلف دیده اند.

امام صادق (علیه السلام) فرمود: «اِنَّ لِلْقائِمِ غَیْبَتَیْنِ یَرْجِعُ فی اَحَدِهِما وَ الْاُخْری لایُدْری اَیْنَ هُوَ؟ یَشْهَدُ الْمواسِمَ یَرَی النّاسَ ولایَرَوْنَهُ»(1)

پس انحصار زندگی حضرت در جزیرۀ خضرا صحیح نیست.

سیّدمحمّد باقر شفتی و جزیرۀ خضراء

حجت الاسلام، حاج سیّد محمّد باقر شفتی (رحمه الله ) در پشت کتاب تحفه الابرار (رسالۀ علمیّه خودشان) و به خطّ خود این جریان را نوشته بودند:

من همیشه از حضرت بقیّه الله ارواحنا فداه می خواستم که مرا به مشاهدۀ جزیرۀ خضرا و بحرابیض و شهرهایی که اولاد آن حضرت در آن جا بر خلق زیادی که در نهایتِ عظمت هستند، حکومت دارند، موفّق گرداند و خدا را به حقّ ولیّ خود (عجل الله تعالی فرجه) قسم

ص: 103


1- . بحارالانوار، ج 52، ص 156.

دادم که صحّت این امر بر من معلوم شود.

تا اینکه شب عید غدیر که شب جمعه بود، ثلث آخر شب کنار باغچه ای که در خانۀ ما در بیدآباد اصفهان است، راه می رفتم. ناگاه سیّدمجلّلی را دیدم که به سیمای علماء بود. ایشان مرا به تمام آنچه که در دل داشتم، خبر داد و همچنین به صحّت آن شهرها و بلادی که در جزیرۀ خضراء است آگاه نمود و گفت: آیا می خواهی به چشم خود ببینی، تا برای تو و سایر اولی الابصار (صاحبان بصیرت) عبری باشد؟

گفتم: بلی، آقای من و در این صورت منّت بزرگی بر من می گذارید.

فرمود: بیا دو چشمت را برهم بگذار و هفت مرتبه بر جدّت محمّد و آل او صلوات بفرست.

آنچه دستور داد، انجام دادم. بعد فرمود: دو چشمت را باز کن و نظر کن ببین از آیات و نشانه های الهی چه می بینی؟

چشمها را گشودم شهری را دیدم که خانه هایش دور و طرف

ص: 104

راست و چپ آن از درخت و گل، سبز و خرّم بود کانّها جنّات تجری من تحتها الانهار. (مانند بهشتی که نهرهایی در آن جاری است.)

بعد فرمود: به آخر آن درخت ها نظر کن و به آن جا برو؛ مسجد و امامی را می بینی که نماز صبح را بجا می آورد. پشت سر او جماعت و صفوفی است که نهایت ندارد. نمازخود را به آن امام اقتداء کن، که او از طبقۀ هفتم اولاد صاحب الزّمان (عجل الله تعالی فرجه) و نامش عبدالرّحمان است. بعد از نماز مرا آنجا می بینی.

حسب الأمر به راه افتادم و دیدم زمین خود به خود زیر پای من طیّ می شود تا به آن مسجد و به همان کیفیّتی که گفته بود رسیدم. آن امام، مثل ماه شب چهارده نورانی و در محراب ایستاده بود. ایشان مرا دید و من او را زیارت کردم فرمود: مرحباً بک (خوش آمدی) به درستی که خدا بر تو منّت گذارد.

مسائلی که در رابطه با احکام مشکل بود، از ایشان سؤال کردم و جواب گرفتم. بعد هم مرا اکرام و انعام نمود. آنگاه نماز فجر را

ص: 105

بجا آورد. به او اقتداء نمودم و مشغول به تعقیباتی که داشتم شدم تا آن که نزدیک طلوع آفتاب شد. این جا از ذهنم گذشت که در چنین وقتی من با مردم نماز خوانده ام و آنها لابد به عادت هر روز منتظرم می باشند؛ امّا امروز گذشت و به آنها نمی رسم. در این وقت شنیدم آن سیّد و امام که در محراب نشسته بود، می گوید: مترس و محزون مباش که به زودی تو را به جای خود می رسانیم و با آنها نماز می خوانی.

ناگاه دیدم آن سیّد اوّلی نزد من است دست مرا گرفت و گفت: به برکت امام زمان خود برویم. فوراً خود را در مسجد بیدآباد دیدم. با جماعت نماز خواندم و آن سیّد را هم دیگر ندیدم.(1)

جزیرۀ خضراء از دیدگاه آیت الله بهجت (رحمه الله )

حجت الاسلام استاد حسین گنجی می فرماید:

از حضرت آیت الله بهجت(رحمه الله ) یکی از دوستان پرسید آقا! این همه بحث راجع به جزیرۀ خضراء می شود، جزیرۀ خضراء کجاست

ص: 106


1- . العبقری الحسان، ج 1، ص 127.

یکی شرق عالم، یکی غرب عالم، یکی جزیرۀ برمودا؟

حضرت آیت الله بهجت فرمودند: جزیرۀ خضراء آن دلی است که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) در آن تاب بیاورد.

توضیح:

(اگر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) در دلت آمد، آن دل جزیرۀ خضراء است، مردم باید دور این دل بگردند، کجا می گردی دنبال جزیرۀ خضراء؟! امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) همراه توست، چرا ما باید حضرت را منحصر و محصور در آنجا بکنیم؟! من بگویم امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) در جزیره ای در فلان کشور تشریف دارند، نخیر، یقیناً بدانید که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) از رگ گردن به من و تو نزدیک تر است).(1)

وظیفۀ شیعه در آخرالزّمان

روایاتی وارد شده که وظائف دینداران و پرهیزکاران را در آن زمان که از هر طرف ابتلاءات هجوم آورده است معین می کند و بطور کلی وظیفه هر فرد متدینی است که هنگام شیوع ناملایمات و در محیط فساد و بی دینی که مردم رو به سوی شهوات و هوی

ص: 107


1- . ارتباط معنوی با حضرت مهدی، ص 121.

پرستی و مادیّگری سوق شوند، با کمال صبر و حوصله در مقابل مخالفین و اهل فسق و عصیان استقامت ورزیده و کمترین سستی و تسامح و تزلزل در راه انجام وظائف الهی پیدا نکرده و به هر نحوی که میسر و ممکن است خود را از آلودگی ها و قبایح اعمال و خلاف ها و معاصی نگهداری و حفظ کرده و هم رنگ افراد فریب خورده و منحرف شده، قرار ندهد.

آری چون اجتماع فاسد گشته و محیط تیره و دگرگون گشت ، چاره ای جز کناره گیری و پرهیزکاری و نگهداری خود نیست و امر به معروف و دعوت به حق و دستگیری و نجات غریق در صورتی وظیفه است که خود در معرض لغزش در مسیر هجوم سیل واقع نگردد، البتّه کناره گیری از محیط فاسد و خودداری از آلودگی ها و فساد بطور کلی وظیفه هر فرد متدیّنی است و اندازه و خصوصیّات و جزئیّات این وظیفه با اشخاص و موارد و نیروهای افراد و موقعیت آنان تفاوت می کند.

استغاثه به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)

ص: 108

ای عزیز فاطمه! دردی جانکاه بر ما شیعیان و همه مظلومان عالم فرو ریخته، دشمنان از هر سو هجوم آورده، قرآن مهجور گردیده، شریعت نبوی متروک مانده و جز نامی از آن باقی نمانده، و مظلومین عالم چشم به راه فریادرسشان مانده، و برای این عاشق دلسوخته همانند سایر خسته دلان جز اشک و آه چیزی باقی نمانده است تنها زبان حالم این است که:

تاکی غم وصال بسوزدمراجگر * دل درفراق تو ست مراروزپرشرر

تا کی به تمنّای وصال تو یگانه * اشکم شودازهرمُژه چون سیل روانه

آیا رسد آخر شب هجران تو یا نه * جمعی به تو مشغول و توغائب ز میانه

بیا صاحب خانه، بیا صاحب خانه

هردرکه زنم صاحب آن خانه تویی تو * هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو

درکعبه و بتخانه که جانانه تویی تو * مقصود من ازکعبه و بتخانه تویی تو

مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه

عَجِّل علی ظُهُورِکَ یا صاحِبَ الزَّمان

محمدجوادمُهري

ص: 109

كتابنامه :

1-آینده و آینده سازان، محمّد دشتی.

2-اثبات الوصیّه، مسعودی.

3-اثبات الهداه، شیخ حرّ آملی.

4-ارتباط معنوی با حضرت مهدی، حسین گنجی.

5-اصول کافی، شیخ کلینی.

6-اعلام الوری، طبرسی.

7-الارشاد، شیخ مفید.

8-الزام الناصّب، علی یزدی حائری.

9-العبقری الحسان، شیخ علی اکبر نهاوندی.

10- الغیبه، شیخ طوسی.

11- الملاحم والفتن، ابن طاووس.

12- اوّلین دانشگاه و آخرین پیامبر، شهید دکتر پاک نژاد.

13- بحارالانوار، محمّدباقر مجلسی.

14- بیان الائمّه، زین العابدین نجفی.

15- پیشگویی های آخرالزّمان، حاج شیخ علی فلسفی.

16- ثواب الاعمال، شیخ صدوق.

ص: 110

17-جزیره خضراء، علی اکبر مهدی پور.

18-جلوه های حسینی در سیمای خمینی، نعمت الله حسینی.

19-دادگستر جهان، ابراهیم امینی.

20-دیوان شاه نعمت الله ولی، انتشارات برهان.

21-روضه کافی، شیخ کلینی.

22-روضه الواعظین، محمّد بن حسن نیشابوری.

23-سفینه البحار، شیخ عبّاس قمی.

24-سنن الترمذی، تِرمذی.

25-سیمای آفتاب، دکتر حبیب الله طاهری.

26- شرح نهج البلاغه، ابن بی الحدید.

27- کشف الغمه، ابن ابی الفتح الاربلی.

28- کمال الدّین، شیخ صدوق.

29- کیفر کردار، محمّد تقی مقدم.

30- مجمع الزوائد، نورالدّین هیثمی.

31- مستدرک، حاکم نیشابوری.

32- مُسند، احمد بن محمّد بن حنبل.

33- منتخب الاثر، لطف الله صافی گلپایگانی.

ص: 111

34-نشانه های ظهور او، خادمی شیرازی.

35-نوائب الدهور فی علائم الظهور، سیّدحسن میرجهانی.

36-وسایل الشیعه، شیخ حُرّ عاملی.

37-ولایت فقیه، امام خمینی.

ص: 112

تاليفات نگارنده :

1-درسنامه ولایت فقیه ( بازشناسی اندیشه سیاسی اسلام در عصر غیبت و پاسخ به شبهات آن ).

2-گفتگوی افسران جوان با فرمانده (پیرامون جنگ نرم).

3-مجموعه مقالات جنگ نرم.

4-مجموعه کامل قصه های قرآن.

5-راهنمای کشف موضوعات نهج البلاغه.

6-ترجمه صحیفه سجادیه.

7-ترجمه رساله الحقوق امام سجاد.

8-کتابنامه صحیفه سجادیه.

9-گلبرگ های مهدوی.

10- نشانه های شگفت آور آخرالزمان.

11- وصایای امام علی به جهان بشریت.

12- سوغات مرگ (پیرامون مواد مخدر).

13- در کوی عاشقان (ترجمه زیارت ناحیه مقدّسه و جمکران).

14- پروانگان عاشق (پیرامون شهداء).

15- سرزمین آرزوها (پیرامون اماکن زیارتی عتبات عالیات).

ص: 113

16-در سرزمین وحی (پیرامون حج و عمره).

17-آثار و برکات نماز جمعه و جماعت.

18-فضایل و برکات نماز شب.

19-آثار و برکات روزه داری.

20-آفتاب شیراز (شرح حال احمد بن موسی شاهچراغ ).

21-گوهرهای معنوی.

22-نگین کرمانشاهان (شرح حال آیت الله سیّد مرتضی نجومی).

23-شیدای روح الله (شرح حال آیت الله حاج آقا مجتبی حاج آخوند).

24-خورشید خاوران (شرح حال فاضل تونی).

25- مقدس اردبیلی دوم در دیار کرمانشاهان (زندگانی ملا عبدالله بشروی و نواده اش استاد بدیع الزمان فروزانفر )

26- فرزندی از تبار زید شهید در دیار کرمانشاهان

27- پرچمدار معارف علوی در عصر قاجار ( شرح حال آقا محمد علی کرمانشاهی )

28- کریمه اهل بیت، حضرت معصومه.

29- پناه بی پناهان امام رضا .

ص: 114

30-راهبردهای دولت عدالت .

31-دختران، بهترین فرزندان.

32-جوانی، بهترین دوران زندگی.

33-سبك زندگي وبندگي ( بازشناسي سبك زندگي از منظر قرآن و سنت).

34-جهاد كبيراز منظر قرآن و سنت.

35-سند مظلوميت سيد الشهداء.

36-رفتارشناسي تبليغي پيامبر در قرآن و سنت.

37-بازشناسي مكتب بهداشتي درماني اسلام.

38-جایگاه مسجد، بایدها و نبایدهای آن.

39- جایگاه عفاف و حجاب درقرآن وسنت.

40- تبار شناسي اهل حق و مباني اعتقادي آنان.

41- لحظه هاي حضور در پنج شهر مقدس عراق.

42- لحظه هاي حضور در سرزمين وحي.

43- فقيه مبارز وانقلابي (آيت الله شهيد حاج آقا بهاء الدين محمدي عراقي ).

44-سردار علم وعمل ( آيت الله العظمي شيخ حيدر قلي

ص: 115

سردار كابلي).

45-نابغه اي عجيب (آيت الله العظمي حاج شيخ حسن علامي).

46-سيري در زندگاني خاندان جليلي زنگنه كركوكي در ديار كرمانشاهان.

47-پرچمدار مشروطه خواهي در ديار كرمانشاهان (آيت الله شيخ محمدمهدي فيض مهدوي).

48-سلسله سادات مرعشيه در دياركرمانشاهان .

49-روستاي سرماج كرمانشاهان(مركز حكومت 50 ساله آل حسنويه).

50-رساله في الخمس .

51-رساله في الغناء والموسيقي.

52-رساله في المهر.

53- رساله ذبح شرعي با ابزارنوين.

54- احمدبن اسحاق قمی در دیار کرمانشاهان.

55- مدیریت منابع انسانی و توسعه آن.

56- رفتارشناسي پيامبراسلام در تحکیم مبانی وحدت.

57- رفتارشناسي تبليغي پيامبر در قرآن و سنت.

ص: 116

58-مفهوم و روش های خدمت رسانی خرسند ساز در نیروهای مسلح.

59-وظایف نویسندگان بسیجی در فرهنگ سازی اسلامی بسیجی در سطح جامعه.

60-شخصیّت، بینش و روش تاریخ نگاری ابوحنیفه دینوری.

61-جهانی شدن فرهنگ ایثار و شهادت.

62-مكان يابي دفن علي اصغر درمنابع فریقین هشت سده نخست اسلام.

63-موقعيت و بافت شهري ، قبيله اي مكه هنگام ظهور اسلام.

64-موقعيت و بافت شهري، قبيله اي مدينه هنگام ظهور اسلام.

65-شعرای شیعه و نقش آنان در گسترش تشیع

ص: 117

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109