سرشناسه : وحيد خراساني حسين 1299 -
عنوان و نام پديدآور : مناسك حج مطابق با فناوري حضرت آيت الله العظمي حاج شيخ حسين وحيدخراساني (دام ظله).
مشخصات نشر : قم: مدرسه امام باقرالعلوم (ع) 1391 1425 ه.ق
مشخصات ظاهري : 352 ص ؛ .م س 11/5 × 8
شابك : 3500 ريال ؛ 7000 ريال (چاپ چهارم
يادداشت : چاپ دوم.
يادداشت : چاپ چهارم: 1386.
يادداشت : عنوان عطف: مناسك حج آيت الله العظمي وحيدخراساني.
عنوان ديگر : مناسك حج آيت الله العظمي وحيدخراساني.
موضوع : حج موضوع : زيارت نامه ها
موضوع : دعاها
رده بندي كنگره : BP188/8/و27م8 1383
رده بندي ديويي : 297/357
شماره كتابشناسي ملي : 1134122
ص: 1
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 2
ص: 3
ص: 4
تصویر
ص: 5
تصویر
ص: 6
تصویر
ص: 7
تصویر
ص: 8
تصویر
ص: 9
ص: 10
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین، والصلاة والسلام علی اشرف الانبیاء والمرسلین محمد وآله الطیبین الطاهرین لاسیما بفیه الله فی الارضین.
بر هر مكلّفي كه داراي شرايطي باشد كه ذكر خواهد شد، حج واجب است و وجوب آن به كتاب و سنّت قطعيه و به ضرورت دين و اجماع مسلمين ثابت است و حج از اركان دين است و در روايت صحيح از امام باقر ( عليْهِ السّلام ) نقل شده است كه حضرت فرمود:
«اسلام بر پنج چيز بنا شده است:
نماز، زكات، حج، روزه و ولايت».
و ترك آن از بزرگترين گناهان كبيره است و انكار وجوب
ص: 11
آن، اگر مستند به شبهه نباشد كفر است و خداوند متعال در قرآن مجيد فرموده است:
«و لِلّهِ علي النّاسِ حِجُّ الْبيتِ منِ اسْتطاع اِليهِ سبيلا و منْ كفر فاِنّ اللّه غنِيٌّ عنِ العالمين»
(و براي خداست بر عهده مردم حج كردن خانه خدا هر كسي را كه به سوي آن استطاعت باشد و هر كس كافر شود، پس همانا خداوند بي نياز از جهانيان است. )
و در روايت معتبري كه مرحوم شيخ كليني و شيخ مفيد و شيخ طوسي و شيخ صد و ق (قدس اللّه اسرارهم) روايت كرده اند از امام صادق ( عليْهِ السّلام ) نقل شده كه فرمود: «هر كس بميرد و حجة الاسلام را به جا نياورده باشد و حاجت طاقت فرسا يا مرضي كه نتواند با آن حج نمايد يا حكومت و دولت مانع از انجام آن نباشد، پس بايد بميرد در حالي كه يهودي يا نصراني است.»
و روايات زيادي وجود دارد كه دلالت بر وجوب حج و لزوم اهميت دادن به آن دارد و در آنچه از قرآن مجيد و روايت صحيح نقل شده كفايت است.
و حج واجب بر هر فرد در تمام عمر، به مقتضاي اصل
ص: 12
شريعت، يك بار است و آن حجة الاسلام ناميده مي شود.
وجوب حج، پس از فراهم آمدن شرايط آن، فوري است، به اين معني كه واجب است در همان سال حصول استطاعت به حج رود.
و اگر در همان سال از روي نافرماني و عصيان يا به جهت عذري به جا نياورد، بايد در سال بعد به جا آورد و اگر در سال بعد هم به جا نياورد، بايد در سال بعدش به جا آورد و همچنين نسبت به سالهاي بعد.
هرگاه استطاعت حاصل شود و به جا آوردن حج متوقف بر فراهم نمودن مقدمات و وسايلي باشد، بايد فوراً براي فراهم كردن آنها اقدام كند و اگر كوتاهي نمايد و در نتيجه حج از او فوت شود، وجوب حج بر او مستقر خواهد بود، اگر چه استطاعتش از بين برود.
و اگر كاروانهاي عازم حج متعدد باشد، چنانچه اطمينان داشته باشد كه اگر تأخير كند و با كاروان اوّل يا كاروانهاي اوّليه نرود از حج در آن سال باز نمي ماند، مي تواند به قدري كه باز نماند، تأخير كند، وگرنه بايد بدون تأخير حركت نمايد.
هرگاه مي توانسته با كاروان اوّل يا كاروانهاي اوّليه
ص: 13
راهي حج شود، ولي به علت اطمينان به اين كه با تأخير، از حج باز نمي ماند، حركتش را تأخير اندازد و بعد اتفاقاً متمكّن از رفتن به حج نشود، يا به جهت تأخير به حج نرسد، در اين تأخير معذور است و در اين فرض، استقرار حج بر او محل اشكال است.
شرط اوّل بلوغ است، پس بر غير بالغ، اگر چه بلوغش نزديك باشد، حج واجب نيست و اگر به جا آورد از حجة الاسلام كفايت نمي كند، هر چند حج بچه مميز صحيح است.
هرگاه غير بالغي به سفر حج رود و پيش از محرم شدن از ميقات بالغ شود و مستطيع هم باشد، حجّش بي اشكال حجة الاسلام خواهد بود و اگر پس از بستن احرام بالغ شود، جايز نيست آن را به قصد حج مستحبي به اتمام برساند و در صورتي كه بلوغش پيش از وقوف در مشعر الحرام باشد، كفايت حجّش از حجة الاسلام همان طور كه مشهور بين فقها (اعلي اللّه مقامهم) است وجهي دارد، ولي احتياط واجب آن است كه به يكي از ميقاتها برگردد و از آن جا دوباره احرام ببندد، به اين قصد كه در صورت عدم كفايت احرام اوّل براي حجة الاسلام، احرام دوم
ص: 14
براي امتثال امر به احرام حجة الاسلام باشد، پس اگر متمكّن نباشد كه برگردد، در محل احرام او تفصيليست كه در مسأله (166) خواهد آمد.
هرگاه به اعتقاد اين كه هنوز بالغ نشده، حج را به قصد حج مستحبي به جا آورد و پس از حج معلوم شود هنگام عمل بالغ بوده است، حجّش كفايت از حجة الاسلام مي كند، در صورتي كه امر استحبابي را به نحو تقييد قصد ننموده باشد (به اين كه به علت خطا در تشخيص واقع، امر استحبابي را قصد كرده باشد، وگرنه انگيزه او امتثال امر واقعي بوده است)
مستحب است بچه مميز حج نمايد و بنا بر احتياط واجب در صحت آن اذن ولي معتبر است.
مستحب است ولي، بچه غير مميز را پسر باشد يا دختر مُحرم نمايد، به اين كه دو جامه احرام را به او بپوشاند و به او امر كند تلبيه را بگويد و اگر قابل براي تلقين باشد تلبيه را به او تلقين نمايد و گرنه خودش از طرف او تلبيه بگويد و او را از آنچه بر محرم اجتناب از آن واجب است باز دارد و در صورتي كه مسير رفتن آنها به مكّه از «فخّ» مي گذرد، جايز است كندن لباسهاي دوخته او را تا رسيدن به آن جا تأخير اندازد.
ص: 15
و او را امر كند به انجام آنچه كه از اعمال حج مي تواند انجام دهد و آنچه را نمي تواند خود به نيابت از او به جا آورد و او را طواف دهد و بين صفا و مروه سعي دهد و در عرفات و مشعر وقوفش دهد و اگر قدرت بر رمي دارد، امر كند كه آن را انجام دهد، وگرنه از طرف او رمي نمايد و همچنين است نماز طواف و سر او را بتراشد و همچنين است بقيه اعمال.
و ظاهر اينست كه احرامِ بچه در هر سني جايز است، اگر چه در بعضي از روايات تحديد شده به بچه اي كه دندانهاي شيري او ريخته باشد.
هزينه حجِ بچه، كه زايد بر مخارج او در شهرش باشد، بر عهده ولي اوست، نه بچه، مگر اين كه نگهداري بچه متوقف بر بردن او به حج باشد، يا سفر حج به مصلحت او باشد، كه در اين دو صورت مي توان تمام هزينه حجِ بچه را از مال خود او پرداخت نمود.
قيمت قرباني حجِ بچه بر عهده ولي اوست و همچنين كفّاره شكار او و امّا كفّاره بقيه محرمات احرام كه در صورت عمد واجب مي شود، ظاهر اينست كه به فعل صبي واجب نمي شود، نه بر ولي او و نه در مال صبي و احتياط واجب
ص: 16
اينست كه اقتصار شود بر ولي شرعي و اقوي آن است كه مادر ملحق به ولي شرعي است.
شرط دوم عقل است، پس بر ديوانه، اگر چه ديوانگي او گاه به گاهي باشد، حج واجب نيست، بلي، اگر ديوانه در زماني كه وافي به انجام مناسك حج باشد عاقل شود و مستطيع باشد و توانايي انجام مناسك حج را داشته باشد، بايد حج را انجام دهد، اگر چه در ساير اوقات ديوانه باشد.
شرط سوم آزادي است.
شرط چهارم استطاعت است و در تحقّق آن چند چيز معتبر است:
اوّل:
وقت كافي و مقصود آن است كه وقت كافي براي رفتن به مكّه و انجام مناسك حج در وقت آنها داشته باشد، بنا بر اين اگر قدرت مالي در زماني پيدا كند كه وقت كافي نباشد، حج واجب نيست و همچنين است اگر وقت به قدري باشد كه با مشقّت شديدي كه به طور عادي قابل تحمّل نيست، امكان رفتن به حج و انجام اعمال آن باشد و در مثل دو فرض اخير حكم به وجوب حفظ مال موجب استطاعت مالي تا سال بعد، مشكل است.
دوم:
سلامتي و باز بودن و امنيت راه و مراد اينست كه مسير
ص: 17
در رفت و برگشت خالي از موانع، مانند خطر بر جان و عرض و مال باشد، بلكه هنگام انجام اعمال نيز خطري بر او نباشد.
اگر براي رفتن به حج دو راه باشد، كه يكي از ديگري نزديكتر است، ولي امنيت ندارد و ديگري دورتر است، ولي امنيت دارد، وجوب حج ساقط نمي شود و بايد از راه دورتر كه امن است، به حج رود.
اگر شخصي در بلدش مال قابل ملاحظه اي دارد و رفتن به حج مستلزم تلف آن باشد و تلف براي او حرجي باشد، حج بر او واجب نيست.
و همچنين است اگر رفتن به حج مزاحم شرعي داشته باشد، مثل اين كه رفتن مستلزم ترك واجبي مهمتر از حج شود، يا واجبي كه احتمال داده مي شود كه از حج مهمتر باشد، يا اين كه رفتن متوقف بر ارتكاب عمل حرامي شود كه ترك آن از حج مهمتر يا احتمال داده شود مهمتر باشد.
اگر حج را به جا آورد و انجام آن مستلزم ترك واجب مهمّ تر از حج يا واجبي كه احتمال مهم تر بودن آن از حج داده مي شود، باشد و يا مستلزم ارتكاب عمل حرامي باشد كه تركش مهم تر از حج يا احتمال مهم تر بودن آن از حج باشد، براي كفايت
ص: 18
چنين حجّي از حجة الاسلام، اگر چه وجهي است، ولي احتياط واجب اگر اقوي نباشد كافي نبودن آن است.
چنانچه در راه دشمني باشد كه دفع خطرش بدون پرداخت مقداري مال ممكن نباشد و پرداخت آن مال براي شخص حرجي باشد، واجب نيست پرداخت كند و وجوب حج از او ساقط است.
اگر راه رفتن به حج، منحصر در راه دريايي باشد، وجوب حج ساقط نمي شود، مگر بيم غرق شدن يا مريض شدن باشد، كه در اين صورت ساقط مي شود، ولي چنانچه با وجود بيم حج را به جا آورد حجّش صحيح است.
سوم:
وجود زاد و راحله توشه و وسيله سواري و مقصود از توشه مواد خوراكي و نوشيدني و ساير چيزهاي مورد نياز در سفر رفت و برگشت حج است، يا مالي اعم از پول و غير آن كه بتواند با آن، آنچه را ذكر شد تهيه كند و مقصود از وسيله سواري، چيزيست كه بتواند با آن راه رفت و برگشت را طي كند مانند اتومبيل و هواپيما و لازم است توشه و وسيله سواري مناسب با شأن مكلّف باشد.
شرط بودن وجود توشه و وسيله سواري در وجوب
ص: 19
حج، مختص به صورتي كه شخص نيازمند به آنها باشد، نيست، بلكه اگر نيازمند به آنها هم نباشد مثل اين كه قدرت بر پياده رفتن بدون مشقّت داشته باشد و منافي با شأن او نباشد وجود توشه و وسيله سواري شرط است و پياده رفتن به حج براي هر مسلماني كه طاقت بر آن داشته باشد، مستحب مؤكّد است.
شرط وجوب حج، وجود فعليِ توشه و وسيله سواري است، پس بر كسي كه مي تواند آنها را به كار و كاسبي تهيه نمايد، حج واجب نيست و فرقي در شرط بودن وسيله سواري بين كسي كه دور يا نزديك به مكّه است، نمي باشد.
منظور از استطاعتي كه در وجوب حج معتبر است، استطاعت از جاييست كه اكنون در آن جا است، نه از بلدش، بنا بر اين اگر به مدينه منوّره براي تجارت يا غير آن سفر كند و در آن جا توشه و وسيله سواري يا قيمت آنها را داشته باشد، حج بر او واجب است، اگر چه از بلدش مستطيع نباشد.
چنانچه مكلف ملكي داشته باشد و كسي حاضر به خريد آن به قيمت متعارفش نباشد و رفتن به حج متوقف بر فروش آن به كمتر از قيمت متعارفش به مقداري كه اجحاف به حال اوست باشد، فروش واجب نيست، ولي اگر نرخها در سال
ص: 20
استطاعت گرانتر شود مثلاً كرايه وسيله سواري در سال استطاعت گرانتر از سال بعد باشد تأخير حج جايز نيست، مگر آن كه گراني به قدري زياد باشد كه تهيه توشه و اجاره كردن وسيله سواري به آن مبلغ بر او حرجي باشد.
داشتن هزينه برگشت به وطن در صورتي شرط در وجوب حج است كه شخص قصد برگشت به آن جا را داشته باشد، ولي اگر قصد نداشته باشد و بخواهد در جاي ديگري ساكن شود چه به علت عدم تمكّن برگشت به وطن يا به علت حرجي بودن زندگي در آن جا هزينه رفتن به جاي دوم شرط است.
بلي، اگر هزينه رفتن به جاي دوم بيش از هزينه برگشت به وطن باشد و متمكّن از برگشت به وطن بوده و زندگي در آن جا هم براي او حرجي نباشد، وجود هزينه رفتن به جاي دوم معتبر نيست، بلكه داشتن هزينه برگشت به وطن كافي است.
چهارم:
رجوع به كفايت، يعني اين كه پس از بازگشت از حج به مالي كه دارد، يا به كار و كسبي كه مي تواند بكند متمكّن از تأمين هزينه زندگي خود و عائله اش به طور مناسب با حال و شأنش باشد.
ص: 21
بنا بر اين اگر مالي داشته باشد كه وافي به هزينه حج است، ولي آن مال وسيله امرار معاش و تهيه هزينه زندگي خود و عائله اش باشد و نتواند از راه ديگري به طور مناسب شأنش امرار معاش نمايد، حج بر او واجب نيست.
و واجب نيست براي رفتن به حج، لوازم ضروري زندگي خود، مانند خانه مسكوني مناسب شأن و اثاث و لوازم آن را بفروشد و همچنين واجب نيست ابزار صنعت خود را كه براي تهيه هزينه زندگي به آن نياز دارد بفروشد و همچنين است هر چيزي كه انسان به آن نياز دارد و صرف آن در حج موجب عسر دشواري و حرج در زندگي مي شود.
هرگاه مالي داشته باشد كه فروش آن براي حج به دليل نيازي كه به آن مال دارد لازم نباشد، ولي بعد نيازش برطرف شود، بايد آن را بفروشد، بنا بر اين اگر نياز زن به زيورآلاتي كه لازم داشته، به جهت بزرگسالي يا غير آن برطرف شود، چنانچه رفتن به حج متوقف بر فروش آن باشد بايد بفروشد.
چنانچه شخص خانه ملكي داشته باشد و بتواند در خانه ديگري بدون حرج زندگي كند مثل آن كه خانه وقفي باشد
ص: 22
كه وقفش شامل او بشود در صورتي كه با فروش آن اگر چه به ضميمه مالي كه خود دارد بتواند حج نمايد، احتياط واجب آن است كه خانه را بفروشد و اما غير منزل مانند كتابهاي علمي و غير آن از آنچه در زندگي خود به آن نياز دارد و مثل فرض مذكور در منزل است، در صورتي كه بدون فروش آنها نتواند به حج برود، اقوي آن است كه فروش آنها واجب است.
اگر به اندازه هزينه حج مال دارد، ولي احتياج به ازدواج يا خريد خانه مسكوني يا غير آنها دارد، چنانچه هزينه كردن آن مال براي حج موجب حرج بر او باشد، حج بر او واجب نيست و گرنه واجب است.
هرگاه از شخصي طلبي داشته باشد، كه به تنهايي يا به ضميمه آنچه خود دارد، براي هزينه حج كافيست و زمان وصول طلب هم رسيده باشد، واجب است آن را مطالبه نمايد و اگر بدهكار پرداخت نمي كند واجب است او را مجبور به پرداخت نمايد و در صورتي كه بدون مراجعه به دادگاه هاي عرفي وصول طلبش ممكن نباشد، لازم است به آنها مراجعه نمايد و همچنين است اگر زمان وصول طلب نرسيده باشد، ولي
ص: 23
اگر از طلبكار مطالبه كند او پرداخت مي نمايد.
و اما اگر بدهكار قدرت پرداخت نداشته باشد، يا حاضر به پرداخت نبوده واجبار او هم ممكن نباشد، يا مستلزم حرج باشد، يا زمان وصول طلب نرسيده و بدهكار هم حاضر به پرداخت آن قبل از وقتش نباشد، در تمام اين صورتها چنانچه فروش دين طلب به مبلغي كه به تنهايي يا به ضميمه آنچه كه خود دارد، وافي به مصارف حج باشد و در فروش به آن مبلغ ضرر غير قابل تحمّل به حسب حال او و همچنين حرجي بر او نباشد، واجب است فروش آن و گرنه واجب نيست.
هر صاحب صنعتي، مانند آهنگر، بنّا، نجّار و مانند آنها از كساني كه درآمدشان كفاف خرج زندگي خود و عائله آنان را مي كند، چنانچه مالي از ارث يا غير آن به دست آورند كه وافي به هزينه توشه راه و وسيله رفت و برگشت حج و مخارج عائله تا زمان برگشت از حج باشد، بايد حج را به جا آورند.
كسي كه هزينه زندگي خود را از وجوهات شرعيه مثل خمس و زكات و غير آنها تهيه مي كند و به حسب عادت مخارجش بدون مشقّت تأمين شده است، چنانچه مالي به دست آورد كه وافي به هزينه حج و مخارج عائله اش در مدت سفر باشد،
ص: 24
بعيد نيست حج بر او واجب باشد و همچنين است كسي كه تا زنده است ديگري هزينه زندگي او را مي دهد و همچنين است هر كس كه با صرف كردن مالش در راه حج تفاوتي در وضع معيشت او، قبل و بعد از حج، پيدا نمي شود.
مالي را كه انسان به طور متزلزل يعني ملكيت آن به فسخ و مانند آن قابل از بين رفتن باشد مالك مي شود، در استطاعت كفايت نمي كند، مگر اين كه اطمينان داشته باشد كه ملكيت زايل نمي شود، كه در اين صورت، در ظاهر، حج بر او واجب مي شود، ولي وجوب واقعي آن مشروط به آن است كه ملكيت تا آخر از بين نرود.
بنا بر اين اگر از راه مصالحه با ديگري مالي كه براي حج كفايت مي كند به دست آورد، ولي طرف مقابل حق فسخ را تا زمان معيني براي خود بگذارد، در صورت اطمينان به فسخ نكردنِ طرف مقابل، به حسب ظاهر، حج بر او واجب مي شود، ولي وجوب واقعي آن مشروط به فسخ نكردن اوست و همچنين است اگر مالي را از راه هبه جائزه قابل رجوع براي هبه كننده به دست آورد.
بر مستطيع واجب نيست هزينه حج را از مال خود
ص: 25
پرداخت كند، بنا بر اين اگر از مال ديگري اگر چه غصبي باشد تهيه كند، اشكال ندارد، همچنين است اگر هزينه حج را با سختي و گدايي و مانند آن تهيه كند، ولي اگر پوشش عورت در طواف يا نماز آن يا قيمت قرباني غصبي باشد، آن طواف و نماز و قرباني كفايت نمي كند و بنا بر احتياط واجب، اباحه در لباس طواف معتبر است.
تحصيل استطاعت واجب نيست، بنا بر اين اگر شخصي به ديگري مالي هبه كند كه به آن مستطيع مي شود، لازم نيست قبول كند و همچنين اگر از او بخواهند كه خود را به مالي كه موجب استطاعت است، اجير براي خدمت كند، قبول آن لازم نيست، اگر چه آن خدمت مناسب شأنش باشد.
بلي، اگر خود را اجير خدمت در سفر حج كند و به اين وسيله مستطيع شود، بايد آن را به جا آورد.
اگر خود را براي نيابت از ديگري در حج اجاره دهد و به اجرت آن مستطيع شود، چنانچه حج نيابي مقيد به سال فعلي يعني سال اجاره باشد، بايد اوّل حج نيابي را انجام دهد و اگر استطاعتش تا سال بعد باقي ماند، بر خودش حج واجب مي شود، وگرنه واجب نيست و اگر مقيد نباشد، بايد در سال فعلي حج را
ص: 26
براي خودش انجام دهد، به شرط آن كه مانع از انجام حج نيابي در سال بعد يا پس از آن نشود.
قرض گرفتن براي انجام حج واجب نيست، اگر چه به آساني بتواند آن را پرداخت كند، ولي اگر مبلغي را قرض كند كه كافي براي مصارف حج باشد و بتواند آن را بعد بدون سختي پرداخت نمايد، حج بر او واجب مي شود.
اگر مالي دارد كه كافي براي مخارج حج است و قرض هم بر عهده دارد و صرف آن مال در حج منافي با پرداخت قرض نباشد، واجب است حج را به جا آورد و اگر منافي باشد حج واجب نيست.
و در آنچه ذكر شد، فرقي نيست بين آن كه وقت پرداخت قرض رسيده باشد يا نه و همچنين بين آن كه قبل از به دست آوردن آن مال، قرض گرفته باشد يا بعد از آن.
اگر خمس يا زكاتي بر او واجب باشد و مقداري مال داشته باشد كه اگر خمس يا زكات واجب را از آن پرداخت كند باقي مانده كافي براي حج نباشد، بايد خمس يا زكات را پرداخت كند و حج بر او واجب نيست، چه خمس يا زكات در عين مالش باشد يا در ذمه او.
ص: 27
اگر حج بر شخصي واجب شود و خمس يا زكات يا غير آن دو از حقوق مالي واجب نيز بر او باشد، بايد حقوق مالي را پرداخت كند و جايز نيست آن را به خاطر سفر حج به تأخير اندازد و اگر پوشش عورتش در طواف يا نماز آن يا قيمت قرباني اش از مالي باشد كه به آن حق مالي تعلق گرفته است، طواف و نماز و قرباني اش كفايت نمي كند و احتياط واجب آن است كه لباس طوافش متعلق حق غير نباشد.
اگر مالي دارد و نمي داند كفايت براي هزينه حج مي كند يا نه، احتياط واجب آن است كه تفحّص كند تا معلوم شود كفايت مي كند يا نه.
چنانچه مالي دور از دسترس داشته باشد كه به تنهايي يا به اضافه مالي كه در دسترسش مي باشد كفايت هزينه حج را بكند و بتواند در آن مال اگر چه به وكيل كردن شخصي براي فروش آن تصرف كند، حج بر او واجب است و اگر نتواند تصرف كند واجب نيست.
اگر به قدر هزينه حج مال داشته باشد و بقيه شرايط وجوب حج را دارا باشد، بايد آن را به جا آورد و چنانچه بداند در وقت حج مي تواند عازم مكّه براي حج شود، نمي تواند در مال
ص: 28
تصرّفي كند كه استطاعتش را از بين ببرد، به طوري كه نتواند آن را جبران و استطاعتش را برگرداند و اگر در آن، به فروش يا هبه يا غير آن، تصرف نمود، آن تصرف صحيح و نافذ است، هر چند به علت از بين بردن استطاعتش گناهكار است و چنانچه احتمال تمكّن رفتن به حج را بدهد، احتياط واجب آن است كه تصرّفي كه استطاعتش را از بين مي برد نكند و اگر تصرف كرد و بعد معلوم شد كه مي توانسته عازم شود، حج بر او مستقر مي شود.
در توشه و وسيله سواري، مالك بودن آن دو معتبر نيست، پس اگر مالي نزدش باشد كه تصرّف در آن براي او جايز باشد و وافي به هزينه حج باشد و ساير شرايط حج را نيز دارا باشد، حج بر او واجب مي شود.
داشتن توشه راه و وسيله سواري تا آخر سفر حج و بازگشت به مقصد، در وجوب حج معتبر است، بنا بر اين اگر آنها را در ابتدا داشته باشد و در اثناي سفر به حج و بازگشت از آن تلف شود، كشف مي شود كه مستطيع نبوده است و همچنين است اگر پس از شروع در سفر بدهي قهري به عهده او آيد مثل اين كه مال كسي را به خطا تلف كند و نتواند بدهي را از غير مالي كه براي
ص: 29
هزينه حج در نظر گرفته پرداخت نمايد.
ولي اگر عمداً مال خود را تلف كند، يا مال ديگري را تلف نمايد و نتواند بدل آن را از غير مال حج پرداخت كند، حج بر او مستقر شده و بايد آن را به هر نحو كه شده اگر چه به سختي و گدايي به جا آورد.
و اگر پس از انجام تمام مناسك يا در اثناي انجام آنها مالي كه براي مخارج عائله اش در نظر گرفته تلف شود، يا آنچه كه در وطنش به وسيله آن امرار معاش و تأمين مخارج زندگي مي نمايد از بين برود، ضرري به حجّش نمي زند و كفايت از حجة الاسلام مي كند.
چنانچه مالي داشته باشد كه وافي به هزينه حج باشد و جاهل به داشتن آن يا به وجوب حج يا غافل از داشتن يا از وجوب باشد و جهل يا غفلت از روي قصور باشد يعني در جهل يا غفلتش معذور باشد حج بر او واجب نيست و اگر جهل يا غفلتش به وجوب حج از روي تقصير باشد و پس از تلف شدن مال، عالم يا ملتفت به آن شود و نتواند به حج رود، در صورتي كه در وقت داشتن مال بقيه شرايط وجوب حج را نيز داشته، حج بر او مستقر است و اگر جهل يا غفلتش به داشتن مال از روي تقصير
ص: 30
باشد مثل كسي كه احتمال داشتن مال را بدهد ولي تحقيق و تفحّص نكند بنا بر احتياط واجب حج بر او مستقر است.
همچنان كه استطاعت به داشتن مؤونه حج آنچه براي سفر حج لازم است محقّق مي شود، به بذل و دادن مؤونه به انسان نيز محقّق مي شود و فرقي نيست كه خود زاد و راحله توشه و مركب را بذل نمايد يا قيمت آنها را و همچنين فرقي نيست بين اين كه بذل به اباحه تصرف باشد در صورتي كه اباحه لازمه باشد يا شخصي كه به او اباحه شده، اطمينان داشته باشد كه اباحه كننده از اباحه خود بر نمي گردد و يا به تمليك باشد در صورتي كه ملكيت لازمه باشد يا اطمينان به فسخ نكردن باشد و فرقي نيست بين اين كه بذل كننده يك نفر باشد يا چند نفر و همچنين فرقي نيست كه بذل بر بذل كننده به نذر يا قسم يا شرط واجب باشد يا نباشد و معتبر است آنچه بذل شده كفاف مصارف رفت و برگشت او در صورتي كه بخواهد برگردد، آن طور كه در مسأله (19) گذشت و همچنين كفاف مصارف عائله اش را بنمايد، مگر اين كه خودش به مقدار مصارف آنها تا بازگشتش از حج داشته باشد و يا متمكّن از تهيه آن اگر چه به حج نرود نباشد.
ص: 31
هرگاه شخصي براي ديگري به مالي وصيت كند كه با آن به حج برود، بعد از فوت وصيت كننده حج بر او واجب مي شود، در صورتي كه آن مال به اندازه مصارف حج و مخارج عائله اش آن طور كه در مسأله قبل گذشت باشد و همچنين اگر شخصي مالي را براي حج وقف يا نذر يا وصيت كرده باشد و متولّي وقف يا نذر كننده يا وصي، آن مال را به انسان بذل كند، حج بر او واجب مي شود.
رجوع به كفايت آن طور كه در شرط چهارم گذشت در استطاعت بذلي شرط نيست، مگر اين كه انسان مالي داشته باشد كه كفاف مصارف حج را نكند و شخصي كمبود آن را به او بذل نمايد، كه در اين صورت رجوع به كفايت معتبر است و همچنين كسي كه كسب و درآمد او در خصوص ماه هاي حج باشد، به طوري كه اگر به حج مسافرت نمايد، از جهت امرار معاش خود به حرج مي افتد، رجوع به كفايت در استطاعت بذلي او معتبر است.
اگر شخصي به انسان مالي ببخشد كه با آن حج نمايد، واجب است قبول كند و به حج برود و اگر واهب بخشنده او را مخير كند كه با آن مال حج كند يا نه، احتياط واجب آن است كه
ص: 32
قبول كند و حج نمايد، ولي اگر مالي به او ببخشد و نامي از حج به صورت تعيين و يا به صورت تخيير نبرد، قبولش بر او واجب نيست.
بدهكاري مانع از استطاعت بذلي نيست، مگر در صورتي كه وقت پرداخت بدهي سر رسيده باشد و طلبكار هم مطالبه كند و بدهكار متمكّن از پرداخت بدهي اگر به حج نرود باشد، كه در اين صورت حج بر او واجب نيست و همچنين است اگر زمان پرداخت بدهي نرسيده باشد، ولي بدهكار مي داند كه اگر حج نمايد، متمكّن از پرداخت بدهي هنگام سررسيد و مطالبه بدهكار نيست.
هرگاه مالي براي جماعتي بذل شود كه يكي از آنها حج برود، چنانچه يكي سبقت و پيشدستي نموده و مال را قبض نمايد، تكليف از بقيه ساقط مي شود و اگر هيچ كدام برنداشتند، با اين كه هر يك از آنها متمكّن از قبض مال بوده، بنا بر احتياط واجب حج بر همه آنها مستقر ثابت مي شود.
با بذل جز حجّي كه در صورت استطاعت وظيفه شخص گيرنده است، واجب نمي شود، پس اگر مثلاً وظيفه او حج تمتّع باشد و به او حج قران يا افراد بذل شود، قبولش لازم
ص: 33
نيست و همچنين بر كسي كه حجّة الاسلام را به جا آورده، قبول بذل حج واجب نيست.
و امّا كسي كه حجّة الاسلام بر او مستقر شده و حج نرفته تا نادار شده و متمكّن از حج هر چند به سختي نيست، بايد بذل را براي به جا آوردن آنچه بر او مستقر شده، قبول نمايد.
و در اين بذل آنچه در بذل براي حج معتبر است، معتبر نمي باشد، بنا بر اين اگر مقدار بذل شده به اندازه انجام حج هر چند به سختي باشد، قبول بر او واجب است و يا اگر مقدار بذل شده، كسري و كمبود مال خودش را براي انجام حج تكميل مي كند، رجوع به كفايت نسبت به او معتبر نيست.
و كسي كه حج به سبب نذر يا شبه آن بر او واجب شده و متمكّن از آن نباشد، چنانچه به مقداري كه بدون حرج بتواند حج نمايد به او بذل شود، واجب است قبول نمايد.
هرگاه به كسي مالي بذل شود كه با آن حج نمايد و آن مال در بين راه تلف شود، كشف مي شود كه حج بر او واجب نبوده است، بلي، اگر متمكّن از ادامه سفر با مال خود باشد، حج بر او واجب است و اين حج از حجة الاسلام كفايت مي كند، ولي وجوب حج در اين صورت، مشروط به رجوع به كفايت مي باشد.
ص: 34
اگر شخصي ديگري را وكيل كند كه براي او پولي قرض كند و با آن به حج برود، كه بعد خودش قرض را بپردازد و وكيل پول را قرض نمايد، واجب است كه به حج برود، ولي قرض گرفتن بر او واجب نيست.
در حج بذلي، قيمت قرباني نيز بر بذل كننده است، پس اگر مصارف حج را داد و پول قرباني را نداد، حج واجب نمي شود، مگر اين كه گيرنده متمكّن از خريد قرباني از مال خود، بدون حرج، باشد، كه در اين صورت استطاعت او مركب از استطاعت مالي و بذلي خواهد بود، ولي كفّارات چه عمدي و چه خطيي بر گيرنده است، نه بر بذل كننده.
حج بذلي يعني حجّي كه انسان با دادن ديگري مصارف حج را به او انجام داده است كفايت از حجّة الاسلام مي كند و اگر بعد از آن مستطيع شد، دو مرتبه حج بر او واجب نمي شود، اگر چه آوردن آن مستحب است و احتياط مستحب آن است كه در اين صورت حج دوم را به قصد تقرّب به خداوند متعال، چه بر او واجب باشد يا مستحب، به جا آورد.
جايز است بذل كننده قبل از اين كه گيرنده داخل در احرام شود، از بذل خود برگردد و امّا بعد از آن بنا بر احتياط
ص: 35
واجب جايز نيست و چنانچه بعد از دخول در احرام از بذل خود برگشت، بر گيرنده، چنانچه فعلا مستطيع باشد، واجب است حج را تمام نمايد و بذل كننده ضامن آنچه او براي تمام كردن حج صرف نموده مي باشد و چنانچه فعلا مستطيع نباشد، احتياط واجب آن است كه اگر بر او حرجي نيست، حج را تمام نمايد و در اين صورت احتياط واجب آن است كه با بذل كننده، نسبت به آنچه براي حج صرف نموده، صلح نمايد.
و هرگاه بذل كننده از بذل خود برگردد چه قبل از احرام يا بعد از آن واجب است هزينه بازگشت گيرنده را بدهد.
هر گاه به كسي از سهم سبيل اللّه زكات داده شود كه در حج صرف نمايد و در آن مصلحت عمومي باشد، حج بر او واجب مي شود و با نبود مصلحت عمومي، در جواز دادن زكات از سهم سبيل اللّه و همچنين در وجوب حج اشكال است، ولي اگر از سهم سادات به كسي داده شود، يا از سهم فقرا زكات داده شود و بر او شرط شود كه آن را در راه حج صرف نمايد، اين شرط صحيح نيست، پس حج بر او واجب نمي شود.
چنانچه به انسان مالي بذل شود و با آن حج نمايد و
ص: 36
سپس معلوم شود كه آن مال غصبي بوده است، اين حج كفايت از حجّة الاسلام نمي كند و همچنين است اگر بگويد:
«حج كن و خرج آن به عهده من» و بعد مالي به او بذل كند كه غصبي باشد و مالك آن مي تواند به بذل كننده و به گيرنده رجوع نمايد، ولي اگر به گيرنده رجوع كند، چنانچه او غصب بودن مال را نمي دانسته، مي تواند به بذل كننده رجوع نمايد و اگر مي دانسته، حق رجوع به او را ندارد.
هر گاه شخصي براي خود حج مستحب يا واجب به نذر يا مانند آن انجام دهد و يا از طرف ديگري تبرّعاً بدون اجرت و يا به اجاره يا نذر يا مانند آن حج به جا آورد، كفايت از حجّة الاسلام نمي كند.
چنانچه كسي به اعتقاد اين كه مستطيع نيست، به عنوان استحباب به حج رفت و قصد امتثال امر فعلي را نمود اگر چه در تطبيق آن مأمورٌ به فعلي بر اين عمل اشتباه كرده و سپس برايش معلوم شد كه مستطيع بوده است، حجّي كه به جا آورده كفايت از حجّة الاسلام مي كند.
در صورتي كه زن مستطيع باشد، اذن شوهر در حج او شرط نيست و براي شوهر جايز نيست كه زن خود را از حج
ص: 37
واجب بر او منع نمايد، بلي، در صورتي كه وقت وسعت دارد، جايز است او را از رفتن در اوّل وقت منع نمايد و زني كه به طلاق رجعي طلاق داده شده و عدّه او تمام نشده است، مانند زن شوهردار است.
در وجوب حج بر زن، در صورتي كه مأمون بر نفس خود باشد، وجود محرمي شرط نيست و در غير اين صورت لازم است كسي به همراه خود داشته باشد هر چند كه به اجرت باشد كه با وجود او بر نفس خود مأمون باشد و احتياط واجب آن است كه محرم خود را اگر موجود باشد همراه ببرد و چنانچه متمكّن از پرداخت اجرت نباشد، حج بر او واجب نخواهد بود.
هرگاه نذر كرده باشد مثلاً هر ساله روز عرفه، حضرت امام حسين عليْهِ السّلام را در كربلا زيارت نمايد و بعد از اين نذر مستطيع شود، حج بر او واجب مي شود و نذرش منحل مي گردد و همچنين است هر نذري كه مزاحم با حج باشد.
بر مستطيع، در صورتي كه متمكّن از انجام حج باشد، واجب است حج را خودش به جا آورد و انجام آن توسط ديگري به تبرّع يا به اجاره مجزي نيست.
كسي كه حج بر او مستقر شده و خودش به علت
ص: 38
بيماري يا پيري يا محصور شدن متمكّن از انجام آن نيست، يا انجام آن بر او حرجيست و اميد تمكّن از آن را بدون حرج ندارد، واجب است فوراً نايب بگيرد، ولي وجوب نايب گرفتن بر كسي كه حج بر او مستقر نشده و دارا و ثروتمند است و متمكّن از مباشرت به اعمال حج نيست يا بر او حرجي است، محل اشكال است و احتياط واجب آن است كه نايب بگيرد و احتياط مستحب آن است كه اگر منوب عنه مرد است، نايب از او صروره كسي كه اوّلين سفر حج اوست باشد.
هرگاه نايب از طرف كسي كه خودش متمكّن از انجام حج نبوده، حج نمود و منوب عنه در حالي كه عذرش باقي بود، فوت كرد، حج نايب كفايت مي كند، اگر چه حج بر منوب عنه مستقر بوده باشد و چنانچه پيش از فوت عذر او اتفاقاً برطرف شد، احتياط واجب آن است كه در صورت تمكّن، خودش حج نمايد و اگر بعد از محرم شدن نايب، عذرش برطرف شد، بر منوب عنه واجب است خودش حج نمايد و بر نايب واجب نيست حج را تمام نمايد.
هرگاه شخص معذور از مباشرت در انجام حج
ص: 39
متمكّن از نايب گرفتن نباشد، يا بر او حرجي باشد، وجوب حج از او ساقط است، ولي اگر حج بر او مستقر بوده، واجب است بعد از فوتش قضا شود، وگرنه واجب نيست.
و اگر نايب گرفتن براي او ممكن بوده و نايب نگرفته تا فوت كرده است، چنانچه حج بر او مستقر بوده، بدون اشكال قضا از طرف او واجب است و اگر مستقر نبوده، وجوب قضا محل اشكال است و احتياط واجب آن است كه قضا شود.
اگر نايب گرفتن واجب شد و نايب نگرفت، ولي شخصي تبرّعاً بدون اجرت از طرف او حج نمود، كفايت نمي كند و بر او واجب است نايب بگيرد.
در نايب گرفتن كفايت مي كند از ميقات نايب گرفته شود و نايب گرفتن از بلد واجب نيست.
كسي كه حج بر او مستقر بوده، اگر بعد از احرام در حرم بميرد، كفايت از حجّة الاسلام مي كند، چه حجّش حج تمتّع باشد و چه حج قران يا افراد و اگر فوتش در اثناي عمره تمتّع باشد، كفايت از حجّش نيز مي نمايد و قضا از طرف او واجب نيست و اگر قبل از آن بميرد، قضا واجب است، هر چند فوتش بعد از احرام و قبل از دخول حرم، يا بعد از دخول در حرم بدون
ص: 40
احرام باشد و ظاهر اينست كه اين حكم اختصاص به حجّة الاسلام دارد، پس اگر در حجّي كه به نذر يا افساد فاسد كردن حج واجب شده، جاري نمي شود، پس در هيچ يك از اينها حكم به كفايت نمي شود.
و كسي كه حج بر او مستقر نبوده، اگر بعد از احرام بميرد، چنانچه فوتش بعد از دخول در حرم باشد، اشكالي در كفايت آن از حجّة الاسلام نيست و چنانچه قبل از آن باشد، اگر چه براي عدم وجوب وجهي است، ولي اظهر وجوب قضا از طرف او است.
هرگاه كافرِ مستطيع مسلمان شود، حج بر او واجب مي شود، ولي چنانچه پس از زوال استطاعت مسلمان شود، حج بر او واجب نيست.
حج بر مرتد واجب مي شود، ولي چنانچه در حال ارتداد حج نمايد، حجّش صحيح نخواهد بود و اگر توبه كند و حج نمايد، حجّش صحيح خواهد بود، اگر چه مرتد فطري باشد.
اگر مسلمان غير شيعه اگر چه ناصبي باشد حج نمايد و بعد شيعه شود، در صورتي كه حج را بر طبق مذهب خود صحيح به جا آورده باشد اگر چه بر طبق مذهب ما صحيح نباشد
ص: 41
و يا بر مذهب ما صحيح باشد اگر چه در مذهب خودش صحيح نباشد و قصد قربت از او حاصل شده باشد اعاده حج بر او واجب نيست، اگر چه احتياط مستحب آن است كه در صورت دوم اعاده نمايد.
اگر حج بر كسي مستقر شد به اين كه شرايط وجوب حج كامل شد و در به جا آوردنش اهمال و تأخير كرد تا استطاعتش از بين رفت، بر او ديني خواهد بود و واجب است به هر ترتيبي كه متمكّن است اگر چه به سختي و گدايي حج را به جا آورد و اگر بميرد واجب است از تركه او قضا نمايند و چنانچه كسي تبرّعاً بدون اجرت بعد از فوتش از طرف او حج نمايد صحيح است.
ص: 42
كسي كه بر او حجّة الاسلام است، در صورتي كه اطمينان نداشته باشد كه زنده مي ماند و خودش آن را انجام مي دهد، واجب است وصيت كند و به هر وسيله ممكن از اجير گرفتن براي انجام حج از طرف او، يا تبرّع نمودن به انجام آن كاري نمايد كه ذمّه او فارغ شود، پس اگر مُرد، مخارج حجّش از اصل مال او داده مي شود، اگر چه وصيت به آن نكرده باشد.
و همچنين است يعني مخارج از اصل مال داده مي شود اگر به حجّة الاسلام وصيت كرده، ولي مقيد نكرده باشد كه مخارج آن را از ثلث بردارند و در صورتي كه مقيد به ثلث كرده باشد، چنانچه ثلث به مقدار مخارج حجّة الاسلام و يا بيشتر از آن باشد، واجب است از ثلث داده شود و بر ساير چيزهايي كه وصيت نموده، مُقدّم است و چنانچه ثلث به آن مقدار نباشد، لازم
ص: 43
است كمبود آن را از اصل مال بردارند.
اگر كسي بميرد و بر او حجة الاسلام باشد و نزد شخصي وديعه اي امانتي داشته باشد و آن شخص احتمال بدهد كه چنانچه آن مال را به ورثه برگرداند، آنها حج را به جا نخواهند آورد، بر او واجب است با آن مال از طرف ميت حج نمايد و احتياط واجب آن است كه در صورت تمكّن از حاكم شرع اذن بگيرد و اگر مال زيادتر از مقداري باشد كه در حج صرف مي شود، زيادي را به ورثه برگرداند و فرقي نيست كه آن شخص خودش از طرف ميت حج نمايد، يا ديگري را اجير كند و ملحق به وديعه است هر مالي كه براي ميت نزد ديگري به عاريه يا اجاره يا غصب يا قرض يا غير آنها باشد.
كسي كه بميرد و بر او حجّة الاسلام و دين و خمس و زكات باشد و تركه او به مقدار همه آنها نباشد، چنانچه مالي كه خمس و زكات به آن تعلُّق گرفته موجود باشد، بايد پرداخت خمس و زكات را مُقدّم بدارد و چنانچه خمس و زكات بر ذمه او باشد، حج بر آن دو مُقدّم است و چنانچه بر او ديني هم باشد، تقديم حج بر دين در غير مورد نص محل اشكال است.
(و مورد نص اين است:اگر كسي كه اوّلين سفر حج اوست در
ص: 44
راه قبل از بستن احرام بميرد، مركب و زاد و توشه و نفقه و آنچه با اوست، براي حجّة الاسلام قرار داده مي شود، هر چند بر او ديني هم باشد. )
كسي كه بميرد و بر او حجة الاسلام باشد، چنانچه تركه او برابر مخارج حجة الاسلام باشد، جايز نيست ورثه او قبل از فارغ كردن ذمّه ميت از حج به اجير گرفتن يا تبرّع، در تركه او تصرف نمايند و چنانچه زيادتر از مخارج حج باشد، مانعي از تصرّف در مقدار زايد نيست.
كسي كه بميرد و بر او حجة الاسلام باشد و تركه او به مقدار هزينه حج نباشد، در صورتي كه بدهي يا خمس يا زكات بر ذمه او باشد، بايد در همانها صرف شود و در غير اين صورت، ملك ورثه است و بر آنها واجب نيست كمبود هزينه اجير گرفتن براي حج را از مال خود تكميل نمايند.
كسي كه بميرد و بر او حجّة الاسلام باشد، كفايت مي كند كه براي او از ميقات اجير بگيرند، بلكه گرفتن اجير از نزديكترين ميقاتها به مكّه كفايت مي كند و احتياط مستحب آن است كه در صورت گنجايش مال، از بلد ميت اجير بگيرند، ولي زيادي بر اجرتِ حجِّ از ميقات نبايد از سهم غير كامل به عقل و
ص: 45
بلوغ از ورثه برداشت شود.
كسي كه بميرد و بر او حجّة الاسلام باشد، واجب است فوراً در همان سال فوتش براي حج او اجير بگيرند و اگر اجير گرفتن از ميقات در همان سال ممكن نباشد، احتياط واجب آن است كه از غير ميقات اجير بگيرند، ولي زيادي بر اجرت حج از ميقات از سهم غير كامل از ورثه برداشت نمي شود.
كسي كه بميرد و بر او حجّة الاسلام باشد و اجيري براي حج از طرف او پيدا نشود مگر به بيشتر از مقدار متعارف، واجب است به مقدار بيشتر اجير بگيرند و هزينه آن از اصل مال ميت خارج مي شود و تأخير تا سال بعد به جهت صرفه جويي بر ورثه جايز نيست، اگر چه در بين آنان غير كامل هم باشد.
اگر كسي بميرد و بعضي از ورثه اقرار كند كه بر ميت حجة الاسلام بوده و ساير ورثه منكر آن باشند، بر اقرار كننده واجب نيست مگر پرداخت آن مقدار كه به سهم او بعد از تقسيم ميراث بر ورثه تعلق مي گيرد و اگر آن مقدار براي مخارج حج كافي نباشد، اگر چه به تكميل اجرت توسّط متبرّعي يا به نحو ديگري، بر اقرار كننده واجب نيست كمبود را از سهم خودش تكميل نمايد.
ص: 46
اگر كسي بميرد و بر او حجة الاسلام باشد و شخصي تبرّعاً بدون اجرت از طرف ميت حج نمايد، مقدار هزينه حج به ورثه بازگشت مي كند، ولي اگر وصيت به حجة الاسلام از ثلث خود نموده باشد و شخصي تبرّعاً از طرف او حج نمايد، هزينه حج به ورثه برنمي گردد، بلكه در امور خيري كه به نظر ميت نزديكتر است صرف مي شود و اگر نظر او معلوم نباشد، از طرف او صدقه داده مي شود.
اگر كسي كه بر او حجة الاسلام بوده، وصيت كرده باشد از بلد او براي حج اجير بگيرند، واجب است به وصيت او عمل شود، ولي مقدار زايد بر اجرت حج از ميقات از ثلث خارج مي شود و اگر به حج وصيت كرده و چيزي تعيين نكند، به اجير گرفتن از ميقات اكتفا مي شود، مگر در صورتي كه قرينه اي باشد بر اين كه مرادش اجير گرفتن از بلد اوست، مثل اين كه مقداري را كه براي حج معين نموده مناسب حج بلدي باشد.
هر گاه وصيت به حج بلدي كرده باشد، ولي وصي ميت يا وارث او از ميقات اجير بگيرد، در صورتي كه اجاره از مال ميت باشد، اجاره باطل است، ولي ذمّه ميت به عمل اجير فارغ مي شود و وصي يا وارث بايد اجرة المثل اجرت متعارف را به
ص: 47
اجير بدهد و در صورتي كه اجرة المثل بيشتر از اجرت قرار داده شده باشد، احتياط واجب آن است كه در مقدار زايد صلح كنند.
اگر وصيت به حج بلدي از غير بلد خود نموده باشد، واجب است به وصيت عمل شود و مقدار زايد بر اجرت حج ميقاتي از ثلث برداشت مي شود.
هرگاه وصيت كند كه براي حجّة الاسلام اجير بگيرند و اجرت را معين نموده باشد، لازم است به وصيت عمل شود و اجرت معين شده اگر زيادتر از اجرة المثل اجرت متعارف نباشد، از اصل مال خارج مي شود و اگر زيادتر باشد، مقدار زيادي از ثلث برداشت مي شود.
هرگاه وصيت كند از مال معيني براي او حج داده شود و وصي بداند كه در آن مال خمس يا زكات است، واجب است اوّل خمس يا زكات آن مال را داده و سپس باقي مانده را در راه حج صرف نمايد و چنانچه براي مصارف حج كافي نباشد، در صورتي كهوصيت شده، حجة الاسلام باشد، لازم است كمبود از اصل تركه برداشته شود و در غير اين صورت باقي مانده در امور خيري كه به نظر ميت نزديكتر است صرف شود و اگر نظر او معلوم نباشد، از طرف او صدقه داده شود.
ص: 48
هرگاه اجير گرفتن براي حج از طرف ميت، به وصيت يا غير آن واجب شده باشد و كسي كه بر او واجب بود اجير بگيرد، سهل انگاري و اهمال نموده و مالي كه براي حج در نظر گرفته شده بود، تلف شود، اين شخص ضامن است و بر او واجب است از مال خود اجير بگيرد.
هرگاه استقرار حج بر ميت معلوم و به جا آوردن آن مشكوك باشد، واجب است حج از طرف او به جا آورده شود و هزينه اش از اصل مال برداشت مي شود.
به مجرد اجير گرفتن ذمّه ميت بريء نمي شود، پس اگر دانسته شود كه اجير به جهت عذر يا بدون آن حج را به جا نياورده، واجب است دو مرتبه اجير گرفته شود و هزينه آن از اصل مال برداشت مي شود و در صورتي كه اجرت اوّل از مال ميت بوده و پس گرفتنش ممكن باشد، لازم است پس گرفته شود.
اگر اجاره به مال ميت باشد و اجير متعدد باشد، اقوي آن است كه كسي را اجير نمايند كه اجرت او كمتر از ديگران است، در صورتي كه صحّت عمل او احراز شود و ورثه به اجرت بيشتر راضي نباشند، يا در بين آنان قاصر غيركامل به عقل يا بلوغ باشد.
ولي اگر اجير گرفتن به آن اجرت هتك ميت باشد،
ص: 49
بايد به اجرتي اجير بگيرند كه هتك ميت نباشد.
وجوب اجير گرفتن از بلد يا ميقات تابع تقليد يا اجتهاد وارث است نه اجتهاد يا تقليد خود ميت، پس چنانچه عقيده ميت وجوب حج بلدي و عقيده وارث جواز اجير گرفتن از ميقات باشد، بر وارث اجير گرفتن از بلد لازم نيست.
هرگاه بر ميت حجة الاسلام باشد و تركه اي نداشته باشد، بر وارث واجب نيست براي او اجير بگيرد، بلي، اجير گرفتن براي او از هر كس و به خصوص ولي او مستحب است.
هر گاه وصيت به حج نمايد، چنانچه دانسته شود، حج وصيت شده حجة الاسلام است، هزينه آن از اصل مال ميت برداشت مي شود، مگر در صورتي كه وصيت كرده باشد كه از ثلث او برداشت شود و چنانچه دانسته شود حج وصيت شده غير از حجة الاسلام است، يا شك در آن حاصل شود، هزينه حج از ثلث برداشت مي شود.
هر گاه وصيت به حجة الاسلام نموده و شخصي را براي به جا آوردن آن معين كند، عمل به وصيت لازم است، پس اگر آن شخص قبول نكرد مگر به اجرتي زيادتر از اجرت متعارف، مقدار زيادي از ثلث برداشت مي شود و چنانچه آن هم
ص: 50
ممكن نباشد، ديگري را به همان مقدار اجرت متعارف اجير نمايند.
هرگاه وصيت به حج نموده و اجرتي را تعيين كند كه هيچ كس رغبت به آن نداشته باشد، چنانچه حجّي كه وصيت نموده حجة الاسلام باشد، لازم است كمبود اجرت از اصل تركه برداشت شود و چنانچه غير از حجة الاسلام باشد، وصيت باطل بوده و اجرتي كه براي حج تعيين شده، در امور خيري كه به نظر ميت نزديكتر است صرف مي شود و اگر نظر او معلوم نباشد، از طرف او صدقه داده مي شود.
هرگاه شخصي منزل خود را مثلاً به مبلغي بفروشد و بر خريدار شرط كند كه آن مبلغ را پس از مُردنش در حج از طرف او صرف نمايد، قيمت منزل جزء تركه خواهد بود، پس اگر آن حج حجة الاسلام باشد، شرط لازم بوده و واجب است آن مبلغ در صورتي كه زيادتر از اجرت متعارف نباشد صرف اجرت حج شود و در صورتي كه زيادتر باشد، زيادي از ثلث برداشت مي شود و اگر آن حج غير حجة الاسلام باشد، شرط نيز لازم بوده و تمام مبلغ از ثلث برداشت مي شود و چنانچه آن مبلغ زيادتر از ثلث باشد، شرط مذكور در مقدار زايد بر ثلث لازم
ص: 51
نخواهد بود.
هرگاه شخصي منزل خود را مثلاً به ديگري مصالحه كند، به شرط اين كه بعد از مردنش از طرف او حج به جا آورد، چنين شرطي صحيح و لازم است و منزل از ملك مُصالح صلح كننده خارج مي شود و از تركه حساب نمي شود، هر چند آن حج مستحبي باشد و حكم وصيت شامل آن منزل نخواهد شد و همچنين است اگر منزل خود را به ديگري تمليك كند، به شرط اين كه بعد از مردنش آن را بفروشد و قيمتش را صرف در حج از طرف او نمايد.
پس تمام اينها صحيح و لازم است، هر چند آنچه شرط شده عمل مستحبي باشد و ورثه در آن منزل حقّي ندارند.
و اگر طرف مقابل از عمل به شرط تخلّف نمود و اجبار او به عمل به شرط ممكن نبود، خيار به هم زدن معامله به ورثه منتقل نمي شود و نمي توانند اين خيار را كه حق ميت است، اسقاط كنند و اين خيار فقط براي ولي ميت مثل وصي او در مطلق آنچه متعلق به اوست ثابت مي باشد و اگر ولي نباشد، براي حاكم شرع ثابت مي باشد.
و احتياط واجب آن است كه وارث با اذن حاكم شرع فسخ
ص: 52
نمايد و پس از فسخ، مال در آنچه كه بر طرف مقابل شرط شده بود، صرف مي شود و اگر چيزي زياد آمد، در امور خيري كه به نظر ميت نزديكتر است صرف مي شود و اگر نظر او معلوم نباشد، از طرف او صدقه داده مي شود.
هرگاه وصي بميرد و دانسته نشود كه براي حجِ موصي وصيت كننده قبل از مردنش اجير گرفته يا نه، واجب است از تركه در صورتي كه حج وصيت شده، حجّة الاسلام باشد و از ثلث در صورتي كه غير حجّة الاسلام باشد، اجير گرفته شود و هرگاه وصي مالي را كه براي حج در نظر بوده، قبض كرده و موجود باشد، از او گرفته مي شود، اگر چه احتمال داده شود كه وصي از مال خود اجير گرفته و سپس آن مال را به جاي آنچه پرداخت كرده، تملُّك كرده باشد و اگر مال موجود نباشد، ضماني بر وصي نيست.
هر گاه مالي كه براي حج در نظر گرفته شده بدون تفريط و سهل انگاري در نگهداري آن در دست وصي تلف شود، وصي ضامن نيست و واجب است از بقيه تركه در صورتي كه حجّي كه وصيت شده حجّة الاسلام باشد و از بقيه ثلث، در صورتي كه غير حجّة الاسلام باشد، اجير گرفته شود.
ص: 53
و چنانچه بقيه بين ورثه تقسيم شده باشد، از هر يك به نسبت براي اجرت اجير پس گرفته مي شود و همچنين است اگر كسي كه براي حج اجير شده قبل از انجام آن بميرد و تركه اي نداشته باشد و يا داشته ولي گرفتن از آن ممكن نباشد.
هر گاه قبل از اجير گرفتن، مال در دست وصي تلف شود و دانسته نشود كه تلف در اثر تفريط سهل انگاري بوده، جايز نيست غرامت آن از وصي گرفته شود.
هرگاه به مقداري از مال براي غير حجّة الاسلام وصيت نمايد، واحتمال برود آن مقدار بيشتر از ثلث باشد، صرف تمام آن جايز نيست.
ص: 54
در نايب اموري شرط است:
اوّل:
بلوغ، پس نيابت بچه نابالغ صحيح نيست، ولي نيابت بچه مميز كه خوب و بد را تشخيص مي دهد در صورتي كه از جهت درست انجام دادن اعمال حج مورد وثوق باشد، در حج واجب بنا بر احتياط صحيح نيست و در حج مستحب با اذن ولي صحيح است.
دوم:
عقل، پس نيابت ديوانه از ديگري صحيح نيست، چه ديوانگي او هميشگي باشد و يا ادواري يعني گاه به گاه در صورتي كه انجام عمل در زمان ديوانگي باشد، ولي نايب گرفتن سفيه مانعي ندارد.
سوم:
ايمان، يعني نايب بايد شيعه دوازده امامي باشد، بنا بر اين نيابت غير مؤمن اگر چه عمل را برطبق مذهب ما به جا آورده و
ص: 55
قصد قربت هم از او حاصل شود صحيح نيست.
چهارم:
آن كه بر نايب، در سال نيابت، حج واجب فعلي و منجّز نباشد، بلكه نيابت شخص جاهل به وجوب حج بر ذمّه اش به جهل قصوري كه در جهلش معذور مي باشد محل اشكال است و اين شرط شرط چهارم شرط صحت اجاره است، نه شرط صحت حج نايب، پس اگر چنين كسي كه حج بر او واجب منجّز شده، به نيابت از ديگري حج نمايد، وجوب حج از منوب عنه ساقط مي شود و نايب مستحق اجرة المثل اجرت متعارف عمل است نه اجرتي كه قرار داده شده است، ولي در صورتي كه اجرة المثل بيشتر از اجرت قرار داده شده باشد، احتياط واجب آن است كه در مقدار زايد صلح كنند.
در صورتي وجوب حج از منوب عنه ساقط مي شود كه نايب اعمال را به طور صحيح انجام دهد، پس لازم است نايب اعمال و احكام حج را بداند، اگر چه به راهنمايي ديگري در هنگام انجام هر عملي باشد و بايد احراز شود كه نايب از جهت اطمينان و وثوقي كه به او هست اعمال را به طور صحيح انجام داده است، ولي اگر درصحت عمل به جا آورده شده شك شود بنا بر صحت آن بگذارد.
ص: 56
نيابت بنده از حر شخص آزاد با اجازه مولايش مانعي ندارد.
نيابت از بچه مميز مانعي ندارد، ولي نيابت از مجنون محل اشكال است مگر به قصد رجاء باشد، ولي اگر حج در حال عاقل بودنش بر او مستقر شده باشد و بعد در حال ديوانگي فوت كرده باشد، واجب است از طرف او كسي را براي حج اجير نمايند.
همجنس بودن نايب و منوب عنه كسي كه از او نيابت شده شرط نيست، بنا بر اين نيابت مرد از زن و نيابت زن از مرد صحيح است، ولي احوط و اولي اينست كه همجنس باشند.
نايب گرفتن شخص صروره يعني كسي كه اصلاً به حج نرفته را از طرف صروره و غير صروره مانعي ندارد چه نايب يا منوب عنه مرد باشد يا زن ولي در صورتي كه منوب عنه مرد و زنده باشد و متمكّن نباشد حجة الاسلام واجب خود را به جا آورد، احتياط مستحب اينست كه نايب مرد صروره باشد.
منوب عنه بايد مسلمان باشد، بنا بر اين نيابت از كافر صحيح نيست، پس اگر كافر مستطيعي بميرد و وارث او مسلمان باشد نايب گرفتن از او صحيح نيست و همچنين نايب گرفتن از طرف ناصبي يعني كسي كه اظهار دشمني با ائمه طاهرين
ص: 57
عليْهمُالسّلام و صديقه طاهره عليهالسلام مي نمايد صحيح نيست، ولي فرزند مؤمن او مي تواند از طرف او نايب شود و همچنين كسي كه ناصبي از اهل او شمرده مي شود مي تواند حج به جا آورد و ثوابش را به او هديه كند، كه موجب تخفيف عذاب از او مي شود.
نيابت از شخص زنده در حج مستحبي مانعي ندارد چه نيابت تبرّعي و مجّاني باشد و يا به اجاره و همچنين در حج واجب، ولي به شرط اين كه خود منوب عنه به تفصيلي كه در مسأله (60) گذشت نتواند اعمال را به جا آورد و نيابت از شخص زنده در غير اين دو مورد
نيابت امري قصديست كه تحقّق پيدا نمي كند مگر اين كه عمل از طرف ديگري به جا آورده شود و در صحّت نيابت تعيين منوب عنه به نحوي معتبر است، ولي ذكر نام او شرط صحّت نيست، اگر چه ذكر آن به هنگام انجام اعمال و در تمام مواقف مستحب است.
همچنان كه نيابت به صورت تبرّعي بدون عوض و به صورت اجاره صحيح است، به صورت جعاله و شرط در ضمن عقد و مانند اينها صحيح است.
ص: 58
نيابت استيجاري شخصي كه در به جا نياوردن بعض اعمال يا در به جا نياوردن بعض اعمال به طور كامل معذور است، جايز نيست، بلكه اگر چنين شخصي به صورت تبرّع بدون عوض به نيابت ديگري حج نمايد، اكتفا به عمل او مشكل است؛ ولي اگر از شهر منوب عنه يا ميقات، در وسعت وقت كسي را كه متمكّن از انجام تمام اعمال و به طور كامل مي باشد، نايب بگيرند و بعد عجز از بعض اعمال يا انجام آن به طور كامل به جهت تنگي وقت يا غير آن پيش آيد، نيابت او صحيح است و حج از ذمّه منوب عنه ساقط مي شود، به شرط آن كه عجز او از عملي نباشد كه مبطل حج عاجز نيز باشد، مثل عجز از وقوف در عرفات و مشعر، بنا بر اين مثلاً نايب گرفتن عاجز از وقوف واجب در مشعر بين طلوع فجر تا طلوع آفتاب از روز قرباني جايز نيست، ولي اگر بعد از نيابت عجز از آن وقوف پيدا شود، مانعي ندارد و نيابت شخصي كه به واسطه عذر يا بدون عذر مرتكب محرّمات احرام مانند زير سايه رفتن مي شود، مانعي ندارد و همچنين نيابت زن و مانند او از كساني كه كوچ كردن از مشعر پيش از طلوع فجر و رمي در شب براي آنها جايز است، مانعي ندارد، چه از طرف مرد نايب باشند يا از طرف زن.
ص: 59
اگر نايب پيش از احرام بستن بميرد، ذمّه منوب عنه بريء نمي شود، پس واجب است دو مرتبه نايب گرفتن از او در آنچه كه نايب گرفتن در آن واجب است و اگر پس از احرام بميرد، چنانچه نايب اجير باشد وجوب حج از او ساقط مي شود اگر چه مردنش قبل از دخول حرم باشد و چنانچه نيابت او تبرّعي و بدون اجرت باشد، بنا بر احتياط واجب، وجوب از منوب عنه ساقط نمي شود و در آنچه گذشت فرقي بين حجة الاسلام و غير آن نيست.
هرگاه اجير بعد از احرام بميرد، چنانچه بر فارع نمودن ذمه منوب عنه از حج اجير شده باشد، مستحق تمام اجرت مي شود و چنانچه بر انجام اعمال اجير شده باشد، به نسبت آنچه انجام داده است، از اجرت استحقاق دارد در صورتي كه اجرت بر اعمال، به نحو توزيع ملاحظه شده باشد و اگر پيش از احرام و پس از انجام بعضي از مُقدّمات حج بميرد و انجام مُقدّمات نيز داخل در مورد اجاره باشد و اجرت به نحو توزيع بر مقدمات و اعمال ملاحظه شده باشد، به نسبت آنچه انجام داده استحقاق دارد و اگر به نحو توزيع ملاحظه نشده باشد، بلكه اجرت بر انجام مجموع اعمال باشد مستحق چيزي از اجرت نيست.
ص: 60
هرگاه شخصي را براي حج از بلد منوب عنه اجاره كنند و راه را معين نكنند، اجير مخير است هر راهي را كه بخواهد انتخاب كند و اگر معين كنند بايد از همان راه برود و چنانچه از راه ديگري برود و حج را به جا آورد، اگر رفتن از راه معين شده به عنوان شرط اجاره باشد نه يكي از اجزاء عمل مورد اجاره، اجير مستحق تمام اجرت است و مستأجر يعني كسي كه او را اجاره كرده حق فسخ اجاره را دارد و چنانچه فسخ نمايد، بنا بر مشهور فقها (اعلي اللّه مقامهم) اجير مستحق اجرة المثل اجرت متعارف عمل مي شود، ولي احتياط واجب اينست كه در زيادي اجرة المثل بر اجرت تعيين شده با يكديگر مصالحه كنند و اگر رفتن از آن راه به عنوان يكي از اجزاء عمل مورد اجاره باشد، باز هم مستأجر حق فسخ دارد و چنانچه فسخ نمايد اجير مستحق اجرت تعيين شده نخواهد بود و نيز هيچ اجرتي را بابت راهي كه طي كرده مستحق نمي شود، ولي نسبت به بقيه اعمالي كه به جا آورده است همان طور كه گذشت بنا بر احتياط واجب با يكديگر مصالحه كنند و چنانچه فسخ ننمايد، به مقدار آنچه انجام داده است از اجرت تعيين شده استحقاق دارد و به مقداري كه مخالفت كرده، از اجرت مذكور ساقط مي باشد.
ص: 61
هرگاه شخصي خود را اجير نمايد كه حج كسي را خودش در سال معيني به جا آورد، اجاره دادن خودش را در همان سال براي حج شخص ديگري صحيح نيست، ولي چنانچه از طرف دو نفر براي انجام حج در دو سال اجير شود و يا يكي از دو اجاره يا هر دو مقيد به مباشرت اجير نباشد، هر دو اجاره صحيح است.
هرگاه شخصي خود را براي حج در سال معيني اجير نمايد، جايز نيست آن را قبل يا بعد از آن سال به جا آورد، ولي اگر قبل يا بعد از سال معين انجام داد، چنانچه آنچه در ذمّه منوب عنه بوده به نذر و مانند آن مقيد به همان سال نباشد، حج از ذمّه منوب عنه ساقط شده است و اجير مستحق اجرتي نخواهد بود در صورتي كه مورد اجاره يك چيز و آن حج در سال معين بوده باشد و در صورتي كه مورد اجاره حج باشد، ولي آوردن آن در سال معين به نحو شرط باشد، حكم استحقاق اجرت بر طبق مسأله (113) مي باشد.
هر گاه اجير مصدود يا محصور شود كه متمكّن از انجام اعمال نباشد، حكمش حكم كسيست كه حج خودش را انجام مي دهد و مصدود يا محصور شده است و حكم آن خواهد
ص: 62
آمد، ان شاء اللّه تعالي.
و در اين صورت، چنانچه مورد عقد اجاره حج مقيد به همان سال باشد اجاره خود به خود به هم مي خورد و چنانچه مورد اجاره حج باشد و مستأجر شرط كرده باشد كه در آن سال به جا آورد، اجاره به هم نمي خورد و در نتيجه حج بر ذمه اجير باقي است، ولي مستأجر حق فسخ اجاره را دارد.
هرگاه نايب كاري كند كه موجب كفّاره است بايد كفّاره را از مال خود بدهد، چه نيابت به صورت اجاره باشد و چه تبرّعي.
هرگاه شخصي ديگري را به اجرت معيني براي انجام حج اجير كند و آن اجرت كفاف مخارج حج اجير را ننمايد، بر مستأجر لازم نيست كسري مخارج او را بپردازد، همچنان كه در صورت زياد آمدن اجرت نمي تواند زيادي را پس بگيرد.
هرگاه شخصي را براي حج واجب يا مستحب اجير كنند و اجير حج خود را به جماع قبل از مشعر فاسد نمايد يعني اين كه پس از بستن احرام حج و قبل از وقوف در مشعر با همسر خود جماع كند واجب است حج را تمام كند و با اتمام آن، وجوب حج از منوب عنه ساقط مي شود، ولي بايد اجير در سال
ص: 63
بعد دوباره حج به جا آورد و يك شتر نيز كفّاره بدهد و اگر نتواند، يك گوسفند بدهد و مستحق تمام اجرت است، اگر چه در سال بعد با عذر يا بدون عذر حج ننمايد.
و تمام احكام ذكر شده، در نيابت تبرّعي نيز جاري است، به جز اين كه نايب مستحق اجرتي نيست.
اجير هر چند با تحقق عقد اجاره مالك اجرت مي شود، ولي پرداخت آن واجب نيست مگر بعد از انجام عمل، البته در صورتي كه شرط پرداخت پيش از عمل نشده باشد و در حج ظاهر اينست كه اجير مي تواند اجرت را پيش از انجام حج مطالبه نمايد و اين به جهت اينست كه در مورد حج قرينه بر چنين شرطي وجود دارد اگر چه صريحاً شرط نشده باشد زيرا كه غالباً اجير براي حج تا اجرت را نگيرد نمي تواند به حج برود و اعمال را انجام دهد.
هرگاه كسي اجير شود كه خودش حج را به جا آورد چه تصريح شود به مباشرت اجير و يا اطلاق عقد و عدم تصريح به خلاف آن مفيد مباشرت باشد نمي تواند شخص ديگري را بر انجام آن اجير نمايد، مگر با اجازه مستأجر.
هرگاه شخصي را در وسعت وقت براي انجام حج
ص: 64
تمتّع اجير نمايد و اتفاقاً وقت براي انجام آن تنگ شود و اجير از عمره تمتّع به حج افراد عدول نمايد و بعد از آن عمره مفرده را انجام دهد، ذمّه منوب عنه از حج بريء مي شود، ولي چنانچه اجير براي انجام اعمال حج تمتّع اجير شده باشد مستحق اجرت نيست و چنانچه اجاره بر فارغ كردن ذمّه منوب عنه باشد، مستحق اجرت است.
نيابت يك نفر از چند نفر در حج مستحبي مانعي ندارد، ولي در حج واجب نيابت يك نفر از دو نفر و بيشتر صحيح نيست، مگر اين كه يك حج به طور مشترك بر دو نفر يا بيشتر واجب شده باشد، مانند اين كه دو نفر يا بيشتر نذر كنند كه به طورمشترك شخصي را براي حج اجير كنند، كه در اين صورت مي توانند يك نفر را اجير نمايند كه به جاي آنها حج نمايد.
نيابت چند نفر در يك سال از يك نفر چه مرده باشد يا زنده و چه نيابت با اجرت باشد يا بدون اجرت براي حج مستحبي مانعي ندارد و همچنين است در حج واجب اگر متعدد باشد، مانند اين كه شخصي زنده و يا مرده دو حج يا بيشتر به واسطه نذر مثلاً بر او واجب شده باشد و يا يكي حجة الاسلام و ديگري حج واجب به نذر باشد، كه در اين صورت مي توان يك
ص: 65
نفر را براي يك حج و ديگري را براي حج ديگر اجير نمود.
و همچنين جايز است دو نفر را از طرف يك نفر اجير نمود، كه يكي حج واجب را از طرف او به جا آورد و ديگري حج مستحبي را، بلكه جايز است دو نفر را از طرف يك نفر براي انجام يك حج واجب مانند حجة الاسلام از باب احتياط به جهت احتمال ناقص بودن حج يكي از آن دو، اجير نمود.
طواف از جمله مستحبات است، بنا بر اين نيابت در آن از طرف شخص مرده، يا زنده اي كه در مكّه نباشد، يا در مكّه باشد و خودش متمكّن از طواف نباشد، مانعي ندارد.
نايب مي تواند پس از فراغت از اعمال حج نيابي، عمره مفرده براي خود يا ديگري به جا آورد و همچنين مي تواند براي خود يا ديگري طواف نمايد.
ص: 66
مستحب است كسي كه مي تواند حج نمايد آن را به جا آورد، اگر چه مستطيع نباشد يا قبلا حجّة الاسلام را به جا آورده باشد و به جا آوردن آن در هر سال براي كسي كه متمكّن باشد مستحب است.
كسي كه حج را به جا آورده مستحب است نيت كند كه آن را در سالهاي بعد به جا آورد و نيت به جا نياوردن دوباره آن مكروه است و از حضرت صادق عليْهِ السّلام روايت شده كه فرموده است:
هر كسي كه از مكّه خارج شود در حالي كه اراده نداشته باشد كه دوباره به آن جا برگردد هرآينه مرگ او و عذابش نزديك شده است.
مستحب است انسان كسي را كه توانايي رفتن به حج ندارد به حج بفرستد، همچنان كه مستحب است براي رفتن به حج
ص: 67
قرض نمايد در صورتي كه اطمينان دارد كه مي تواند آن را بعد ادا كند و بسيار خرج كردن در حج مستحب است.
دادن زكات به كسي كه توانايي رفتن به حج را ندارد براي به جا آوردن آن جايز است.
در حج مستحبي زن، اذن شوهر شرط است و همچنين است حكم زني كه در عدّه طلاق رجعي باشد، ولي اگر در عدّه طلاق باين باشد اذن معتبر نيست.
ص: 68
عمره مانند حج است، پس گاهي واجب است و گاهي مستحب و عمره واجب بر دو قسم است:
يكي واجب به حسب اصل شرع است و ديگري عمره ايست كه به خودي خود واجب نيست ولي به واسطه نذر و مانند آن بر مكلف واجب مي شود.
و عمره گاهي مفرده است مربوط به حج نيست و گاهي مربوط به حج است، مانند عمره تمتّع.
عمره مانند حج بر هر مستطيع داراي شرايط واجب است و وجوب انجام آن مانند حج بنا بر احتياط واجب فوري است، بنا بر اين هر كسي كه استطاعت انجام آن را پيدا كند اگر چه استطاعت حج را نداشته باشد، بايد آن را به جا آورد.
بلي، ظاهر اينست كه كسي كه وظيفه اش حج تمتّع است و
ص: 69
استطاعت انجام آن را ندارد، ولي استطاعت انجام عمره را دارد، عمره بر او واجب نيست، بنا بر اين كسي كه براي حج اجير شده پس از انجام حج نيابي واجب نيست عمره مفرده را به جا آورد اگر چه استطاعت آن را داشته باشد، ولي احوط به جا آوردن آن است و امّا كسي كه حج تمتّع را به جا آورده عمره مفرده بر او واجب نيست جزماً.
به جا آوردن عمره مفرده در هر ماه مستحب است و اشكالي در جواز به جا آوردن يك عمره در يك ماه اگر چه در آخر آن و عمره ديگري در ماه بعد اگر چه در اوّل آن نيست.
ولي به جا آوردن دو عمره در يك ماه در صورتي كه هر دو از طرف خود يا شخص ديگري باشد، بنا بر احتياط جايز نيست، ولي به جا آوردن عمره دوم در صورت مذكور به قصد رجاء مانعي ندارد.
و همچنين به جا آوردن يكي را از طرف خود و ديگري را از طرف شخص ديگري و يا يكي را براي شخصي و ديگري را براي شخص ديگري، اشكالي ندارد.
و همچنين به جا آوردن هر دو را از طرف خود يا از طرف
ص: 70
شخص واحد در صورتي كه يكي عمره مفرده باشد و ديگري عمره تمتّع اشكالي ندارد، بنا بر اين اگر كسي عمره مفرده را از طرف خود به جا آورد مي تواند پس از آن اگر چه همان ماه عمره تمتّع براي خود به جا آورد و همچنين اگر كسي حج تمتّع را از طرف خود به جا آورد مي تواند پس از آن در همان ماه عمره مفرده براي خود به جا آورد.
و به جا آوردن عمره مفرده بين عمره تمتّع و حج آن جايز نيست.
همچنان كه عمره مفرده به استطاعت واجب مي شود، به فاسد نمودن شخص عمره اي را كه مشغول انجام آن است و همچنين به عنوان ثانوي مثل اجير شدن براي شخصي جهت انجام آن و به شرط كردن انجام آن در ضمن عقد و به نذر و مانند آن نيز واجب مي شود.
اعمال عمره مفرده مانند اعمال عمره تمتّع است و بيان آنها خواهد آمد ولي در چند چيز با يكديگر فرق دارند:
(1) در عمره مفرده طواف نساء واجب است، ولي در عمره تمتّع واجب نيست.
(2) وقت عمره تمتّع ماه هاي حج است يعني شوال و
ص: 71
ذي القعده و ذي الحجّه و انجام آن در غير آنها صحيح نيست، ولي عمره مفرده را مي توان در تمام ماه هاي سال به جا آورد و افضل آنها ماه رجب است و پس از آن ماه رمضان.
(3) بيرون آمدن از احرام در عمره تمتّع تنها با تقصير است، ولي در عمره مفرده به حلق يا تقصير است.
(4) واجب است عمره تمتّع و حج آن در يك سال به جا آورده شود چنان كه بيان آن خواهد آمد ولي در عمره مفرده چنين نيست، بنا بر اين اگر كسي حج افراد و عمره مفرده بر او واجب شد جايز است حج را در يك سال و عمره مفرده را در سال ديگري به جا آورد.
(5) جماع پيش از فارغ شدن از سعي، در صورتي كه از روي علم و عمد باشد عمره مفرده را باطل مي كند و اعاده آن بر او واجب مي شود، به اين كه در مكّه تا ماه بعد باقي بماند و سپس آن را اعاده نمايد و در فاسد شدن عمره تمتّع به جماع، تفصيليست كه در مسأله (217) خواهد آمد.
ميقاتهاي بستن احرام عمره مفرده براي كسي كه منزلش پيش از ميقات عمره تمتّع است همان ميقاتهاي عمره تمتّع است كه بيان آنها خواهد آمد، ولي كسي كه در مكّه است مي تواند به ادني الحل يعني اوّلين نقطه خارج از حرم برود و از آن جا
ص: 72
احرام ببندد و واجب نيست به يكي از ميقاتهاي پنجگانه برود و سزاوارتر اينست كه از حديبيه يا جعرانه يا تنعيم احرام ببندد.
و امّا كسي كه عمره اش را با جماع پيش از سعي فاسد كرده حكمش در مسأله (220) خواهد آمد.
بر هر كسي كه بخواهد وارد مكّه شود عمره مفرده واجب است و وارد شدن در آن جا بدون احرام جايز نيست و از اين حكم دو مورد استثنا مي شود:
(1) كسي كه به علت نياز و شغلي كه دارد مرتباً وارد و خارج مي شود، مثل هيزم كش و گردآورنده علف و مانند آنها.
(2) كسي كه بخواهد پيش از گذشتن ماهي كه اعمال حج يا عمره مفرده را در آن به جا آورده دوباره وارد مكّه شود.
و امّا كسي كه بعد از اعمال عمره تمتّع و پيش از اعمال حج از مكّه خارج شده و دوباره مي خواهد وارد آن جا شود، حكمش خواهد آمد.
كسي كه عمره مفرده را در ماه هاي حج شوال و ذي القعده و ذي الحجّه به جا آورد و در مكّه تا هنگام انجام مناسك بماند، مي تواند قصد كند كه عمره انجام شده عمره تمتّع باشد و سپس مناسك حج را به جا آورد و فرقي در اين حكم بين حج واجب و مستحب نيست.
ص: 73
حج بر سه قسم است:
(1) حج تمتّع.
(2) حج قران.
(3) حج افراد.
و حج تمتّع وظيفه كسيست كه فاصله اهلش تا مكّه شانزده فرسخ يا بيشتر باشد و حج قران و افراد وظيفه اهل مكّه و كساني است كه فاصله اهلشان تا مكّه كمتر از شانزده فرسخ باشد.
كسي كه وظيفه اش حج تمتّع است مي تواند در غير حجة الاسلام چه حج مستحب باشد و چه واجب حج قران يا افراد به جا آورد و همچنين حاضر كسي كه فاصله اهلش از مكّه كمتر از شانزده فرسخ است مي تواند در غير حجة الاسلام چه حج مستحب باشد و چه واجب حج تمتّع به جا آورد، ولي حج
ص: 74
تمتّع در هر حال افضل از افراد و قران است و در حجة الاسلام حكم مذكور جاري نيست، بنا بر اين كسي كه وظيفه اش حج تمتّع است نمي تواند حج افراد يا قران به جا آورد و همچنين كسي كه وظيفه اش حج افراد يا قران است نمي تواند حج تمتّع به جا آورد.
بلي، در بعضي از حالات، وظيفه شخصي كه بايد حج تمتّع به جا آورد منقلب مي شود به حج افراد، چنان كه در مسأله (152) خواهد آمد.
كسي كه منزلش شانزده فرسخ و يا بيشتر از مكّه دور بوده و فعلا در مكّه اقامت نموده، چنانچه اقامتش بعد از استطاعت و واجب شدن حج بر او بوده، وظيفه اش حج تمتّع است و اگر پس از اقامت در مكّه مستطيع شود و استطاعتش بعد از ورود در سال سوم اقامتش حاصل شود، واجب است حج افراد يا قران به جا آورد، چه اقامتش به قصد وطن قرار دادن مكّه باشد يا بدون اين قصد و به منظور مجاورت باشد و همچنين است حكم هر كسي كه در غير مكّه از ساير جاهايي كه فاصله آنها تا مكّه كمتر از شانزده فرسخ است، اقامت كند.
اگر كسي پس از حصول استطاعت در بلد خود كه
ص: 75
شانزده فرسخ يا بيشتر از مكّه دور مي باشد در مكّه اقامت نمايد و يا اگر چه استطاعت او در مكّه حاصل شده، ولي قبل از ورود در سال سوم اقامت خود مستطيع شده باشد، احتياط واجب آن است كه براي عمره تمتّع به ميقات اهل بلد خود برود و از آن جا براي عمره تمتّع محرم شود.
حج تمتّع از دو عبادت تشكيل مي شود:
اوّل:
عمره.
دوم:
حج.
ولي گاهي حج تمتّع به خصوص عبادت دوم گفته مي شود و در حج تمتّع واجب است عمره آن پيش از حج به جا آورده شود.
پنج چيز در عمره تمتّع واجب است:
اوّل:
احرام از يكي از ميقاتها.
دوم:
طواف دور خانه خدا.
سوم:
نماز طواف.
چهارم:
سعي رفت و آمد بين صفا و مروه.
پنجم:
تقصير.
ص: 76
و تفصيل اين پنج چيز خواهد آمد.
بر مكلف واجب است خود را براي انجام مناسك حج آماده سازد.
و واجبات حج يازده چيز است كه اجمال آنها در ذيل و تفصيل آنها به تدريج خواهد آمد:
اوّل:
احرام بستن از مكّه.
دوم:
وقوف در عرفات.
سوم:
وقوف در مزدلفه (مشعرالحرام).
چهارم:
رمي جمره عقبه.
پنجم:
قرباني.
ششم:
حلق يا تقصير.
هفتم:
طواف خانه خدا پس از بازگشت به مكّه.
هشتم:
نماز طواف.
نهم:
سعي رفت و آمد بين صفا و مروه.
دهم:
بيتوته در مني شب يازدهم و دوازدهم ذي الحجّه و در بعضي از حالات، بودن در شب سيزدهم نيز واجب است كه بيانش خواهد آمد.
يازدهم:
رمي جمره هاي اولي و وسطي و عقبه در روزهاي
ص: 77
يازدهم و دوازدهم، بلكه بنا بر احتياط رمي آنها در روز سيزدهم نيز واجب است در صورتي كه شب سيزدهم را در مني مانده باشد.
اين واجبات يازده گانه حج بود و براي حلال شدن زن، طواف نساء و نماز آن نيز واجب است.
در حج تمتّع چند چيز شرط است:
اوّل:
نيت، يعني اين كه قصد كند حج تمتّع را براي تقرّب به خداوند متعال به جا مي آورد، پس اگر نيت حج ديگري نمايد يا در نيت ترديد داشته باشد و يا به جهتي غير از تقرّب به خداوند متعال به جا آورد، حجّش صحيح نخواهد بود.
دوم:
آن كه عمره تمتّع و حج آن، هر دو، در ماه هاي حج شوال و ذي القعده و ذي الحجّه به جا آورده شوند، پس اگر جزيي از عمره تمتّع پيش از ماه شوال به جا آورده شود آن عمره صحيح نخواهد بود.
سوم:
آن كه عمره تمتّع و حج آن در يك سال به جا آورده شوند، بنا بر اين اگر عمره را به جا آورد و حج را تا سال بعد به تأخير اندازد حج تمتّع صحيح نخواهد بود، چه تا سال بعد در مكّه بماند و چه به اهلش برگردد و در سال بعد دوباره به مكّه بيايد و چه از احرام
ص: 78
عمره با تقصير نمودن خارج شود و چه در احرام تا سال بعد بماند.
چهارم:
آن كه احرام حج تمتّع، در حال اختيار، از خود مكّه باشد و بهترين موضع، مقام حضرت ابراهيم ( عليْهِ السّلام ) يا داخل حجر حضرت اسماعيل ( عليْهِ السّلام ) است و چنانچه نتواند از خود مكّه احرام ببندد، از هر جا كه بتواند بايد محرم شود.
پنجم:
آن كه تمامي اعمال عمره تمتّع و حج آن را يك شخص از طرف يك شخص به جا آورد، بنا بر اين اگر دو نفر براي انجام حج تمتّع از مرده يا زنده اجير شوند كه يكي از آنها عمره آن را و ديگري حجّش را به جا آورد، صحيح نخواهد بود و همچنين اگر يك نفر حج تمتّع را به جا آورد ولي عمره آن را از طرف يك شخص و حج آن را از طرف شخص ديگري قرار دهد، صحيح نخواهد بود.
هنگامي كه شخص اعمال عمره تمتّع را به جا آورد، واجب است پس از آن اعمال حج تمتّع را به جا آورد و جايز نيست از مكّه براي غير انجام مناسك حج خارج شود، مگر در صورتي كه بيرون رفتنش به جهت حاجتي باشد و ترس فوت و نرسيدن به اعمال حج را نداشته باشد و در اين صورت واجب است احرام حج را از مكّه ببندد و بيرون رود و بنا بر اقوي
ص: 79
بازگشت دوباره اش به مكّه پيش از عرفات لازم نيست اگر چه احوط است و هر كسي كه عمره تمتّع را به جا آورد جايز نيست حج را به اختيار ترك كند اگر چه حج مستحبي باشد، بلي، اگر متمكّن نباشد حج را به جا آورد، احتياط واجب آن است كه عمره انجام شده را عمره مفرده قرار دهد و طواف نساء و نماز آن را به جا آورد.
همچنان كه بيرون رفتن از مكّه پس از انجام عمره تمتّع جايز نيست، بيرون رفتن در اثناي انجام آن نيز جايز نيست، بنا بر اين اگر مكلّف پيش از وارد شدنش به مكّه بداند كه پس از وارد شدن به مكّه نياز به خارج شدن از آن جا را دارد مانند كاروان دارهاي حج مي تواند نخست با احرام عمره مفرده وارد مكّه شود و اعمال آن را به جا آورد و پس از خروج از احرام، جهت انجام كارها از مكّه خارج شود و كارهايش را انجام دهد و پس از آن، احرام عمره تمتّع را ببندد و وارد مكّه شود و اعمال آن را به جا آورد و گذشتن يك ماه از عمره مفرده اي كه قبل به جا آورده در صحت عمره تمتّع معتبر نيست همان طور كه در مسأله (134) گذشت.
ص: 80
مقصود از حرمت بيرون رفتن از مكّه پس از انجام عمره تمتّع يا در اثناي انجام آن، رفتن به جاييست كه جزء محلّه هاي مكّه شمرده نشود، بنا بر اين رفتن به جايي كه جزء آنها شمرده شود اگر چه از محلّه هاي جديد باشد و جزء مكّه قديم نباشد اشكالي ندارد، بلي، رفتن به محلّه هاي جديدي كه خارج از حرم باشد جايز نيست.
اگر شخص پس از به جا آوردن عمره بدون احرام، از مكّه بيرون رفت، بازگشت او به مكّه دو صورت دارد:
اوّل:
آن كه بازگشتش پيش از گذشتن ماهي باشد كه عمره را در آن انجام داده است كه در اين صورت همان عمره سابق براي او كفايت مي كند و لازم است بدون احرام وارد مكّه شود و از آن جا براي حج احرام ببندد و به طرف عرفات حركت كند.
دوم:
آن كه بازگشتش پس از تمام شدن ماهي باشد كه عمره را در آن به جا آورده، كه در اين صورت لازم است عمره را دوباره به جا آورد.
كسي كه وظيفه اش حج تمتّع است جايز نيست به حج افراد يا قران عدول نمايد، مگر در صورتي كه پس از شروع به
ص: 81
عمره تمتّع، وقتش به اندازه اي تنگ شود كه نتواند عمره را تمام نموده و خود را به حج برساند، كه در اين صورت بايد نيت خود را به نيت حج افراد تبديل نموده و عمره را ترك كند و به حج برود و پس از حج عمره مفرده به جا آورد.
و ميزان در تنگي وقت كه اين عدول را جايز مي كند، بيم از دست رفتن مقدار ركن از وقوف اختياري عرفات است.
كسي كه وظيفه اش حج تمتّع است، چنانچه پيش از شروع به عمره بداند كه وقتش گنجايش اعمال عمره و رسيدن به حج را ندارد، جايز نيست از ابتدا به حج افراد يا قران عدول نمايد، بلكه واجب است حج را تا سال آينده تأخير بيندازد.
هرگاه در وسعت وقت براي عمره تمتّع احرام ببندد و عمداً طواف و سعي را آن قدر تأخير اندازد كه وقت كافي براي انجام آنها و رسيدن به حج يعني رسيدن به مقدار ركن از وقوف اختياري عرفات نماند، عمره اش باطل مي شود و عدول به حج افراد براي او كفايت نمي كند، ولي احوط و اولي اينست كه آن عمره را به صورت عمره مفرده به اتمام برساند.
ص: 82
حج افراد وظيفه اهل مكّه و كساني است كه فاصله منزلشان تا مكّه كمتر از شانزده فرسخ است و هرگاه كسي كه وظيفه اش حج افراد است بتواند عمره مفرده را به جا آورد، بايد آن را به طور مستقل به جا آورد، بنا بر اين اگر بتواند تنها يكي از اين دو يعني حج افراد و عمره مفرده را به جا آورد، بايد همان را كه مي تواند به جا آورد و ديگري واجب نيست و اگر بتواند يكي را در زماني و ديگري را در زماني ديگر به جا آورد، بايد در هر زمان آنچه را مي تواند به جا آورد و اگر هر دو را بتواند در يك زمان به جا آورد بايد هر دو را به جا آورد و احتياط واجب آن است كه نخست حج و سپس عمره مفرده را به جا آورد.
اعمال حج افراد مانند أعمال حج تمتّع است، ولي در چند چيز با يكديگر فرق دارند:
اوّل:
در حج تمتّع ارتباط عمره به حج و انجام هر دو در يك سال معتبر است چنان كه گذشت و اين در حج افراد معتبر نيست، مگر به سبب عارضي، مثل اين كه نذر كند آن دو را در يك سال انجام دهد و يا بر انجام آن دو در يك سال اجير شده باشد و
ص: 83
يا استطاعت انجام هر دو را در يك سال داشته باشد.
دوم:
آن كه در حج تمتّع قرباني كردن واجب است همان طور كه گذشت ولي در حج افراد قرباني كردن معتبر نيست.
سوم:
آن كه در حج تمتّع، در حال اختيار، تقديم طواف و سعي بر وقوف در عرفات و مزدلفه جايز نيست، ولي در حج افراد جايز است.
چهارم:
آن كه احرام حج تمتّع بايد از مكّه باشد، ولي احرام حج افراد براي كسي كه اهل مكّه است از مكّه و براي كسي كه منزلش در حد فاصل بين ميقات و مكّه قرار گرفته از منزلش و براي غير آنها از ميقات مي باشد.
پنجم:
آن كه در حج تمتّع واجب است عمره آن پيش از حج به جا آورده شود، ولي در حج افراد معتبر نيست، بلكه احتياط واجب اينست كه حج افراد پيش از عمره مفرده به جا آورده شود.
ششم:
آن كه انجام طواف مستحبي پس از بستن احرام حج تمتّع جايز نيست، ولي در حج افراد جايز است.
هرگاه كسي احرام حج افراد مستحبي ببندد مي تواند
ص: 84
از آن به عمره تمتّع عدول نمايد، مگر آن كه پس از سعي تلبيه گفته باشد كه در اين صورت نمي تواند عدول كند.
هرگاه كسي احرام حج افراد ببندد و وارد مكّه شود مي تواند طواف مستحبي به جا آورد، ولي احتياط واجب اينست كه پس از خواندن نماز آن طواف دوباره تلبيه را بگويد و اگر طواف واجبي غير از طواف خود حج افراد به جا آورد بنا بر اظهر واجب است پس از نماز طواف دوباره تلبيه را بگويد.
حج قران با حج افراد در جميع جهات متّحد است، به جز اين كه در حج قران هنگام بستن احرام بايد مكلّف قرباني خود را همراه داشته باشد و با اين عمل، قرباني كردن آنچه به همراه دارد بر او واجب مي شود.
و احرام در اين قسم از حج، همان طور كه با تلبيه گفتن محقّق مي شود، با اشعار يا تقليد نيز محقّق مي شود و هرگاه براي حج قران احرام ببندد، جايز نيست به حج تمتّع عدول نمايد.
ص: 85
جاهايي را كه شارع مقدس جهت بستن احرام از آنها معين فرموده است، ميقات مي گويند و آنها ده مكان مي باشد:
اوّل:
ذوالحليفة و آن نام جاييست در نزديكي شهر مدينه منوّره و آن ميقات اهل مدينه و هر كسيست كه بخواهد از راه مدينه به حج برود و احوط افضل اينست كه احرام از مسجد آن جا كه معروف به مسجد شجره است، بسته شود.
در راه متعارف مدينه به مكّه، پس از ذوالحليفه، ميقات ديگريست به نام جحفه و تأخير انداختن احرام از ذوالحليفه به جحفه جايز نيست مگر در موارد ضرورت مانند بيماري يا ضعف يا غير اين دو از ضرورتها.
دوم:
وادي عتيق و آن ميقات اهل عراق و نجد و هر كسيست كه از آن جا عبور كند هر چند اهل عراق و نجد نباشد و آن ميقات
ص: 86
داراي سه جزء است:
1 مسلخ، كه نام اوّل آن است نسبت به كسي كه به طرف مكّه در حركت است و احتياط واجب اينست كه پيش از آن احرام بسته نشود.
2 غمرة، كه نام وسط آن است.
3 ذات عرق، كه نام آخر آن است و احتياط واجب اينست كه بستن احرام را از غمره در صورتي كه مانعي مانند تقيه و بيماري نداشته باشد، تأخير نيندازد.
در حال تقيه جايز است پيش از رسيدن به غمره، مخفيا نه، بدون اين كه لباس خود را بكند، محرم شود و تلبيه را آهسته بگويد و پس از رسيدن به ذات عرق لباس خود را بكند و دو لباس احرام را بپوشد و بنا بر احتياط واجب كفّاره پوشيدن لباس دوخته را بدهد.
سوم:
جحفه و آن ميقات اهل شام و مصر و مغرب و هر كسيست كه از آن جا عبور كند هر چند اهل شام و مصر و مغرب نباشد.
چهارم:
يلملم و آن ميقات اهل يمن و هر كسيست كه از آن جا عبور كند هر چند اهل يمن نباشد و يلملم نام كوهي است.
ص: 87
پنجم:
قرن ال منازل و آن ميقات اهل طائف و هر كسيست كه از آن جا عبور كند.
ششم:
مكّه و آن ميقات حج تمتّع است به طوري كه در مسأله (358) خواهد آمد.
هفتم:
منزلي كه مكلّف در آن ساكن است و آن ميقات كسيست كه منزلش به مكّه نزديكتر از ميقات باشد، كه چنين شخصي جايز است از منزلش احرام ببندد و لازم نيست به يكي از ميقاتها برگردد.
هشتم:
جعرانه و آن ميقات حج قران و افراد است براي كسي كه اهل مكّه نباشد ولي وارد سال سوم اقامتش در آن جا شده باشد و اما كسي كه هنوز وارد سال سوم نشده حكمش در مسأله (143) گذشت و همچنين بنا بر احتياط واجب جعرانه ميقات اهل مكّه براي حج قران و افراد است.
نهم:
محاذي مسجد شجره و مقصود از محاذي جاييست كه هرگاه شخصي در آن رو به روي كعبه معظّمه بايستد مسجد شجره در طرف راست يا چپ او قرار گيرد و آن ميقات كسيست كه تقريباً يك ماه يا بيشتر در مدينه به قصد رفتن به حج بماند و سپس به طرف مكّه از غير راه متعارف اهل مدينه حركت كند، كه
ص: 88
چنين كسي هرگاه به طرف مكّه حركت كند و به جايي برسد كه محاذي مسجد شجره باشد بايد از آن جا احرام ببندد.
و جواز احرام بستن از محاذي بقيه ميقاتها محل اشكال است، بلكه جواز احرام بستن از محاذي مسجد شجره، در غير صورتي كه مورد نص است، نيز محل اشكال است.
دهم:
ادني الحل و آن ميقات عمره مفرده ايست كه بعد از حج قران يا افراد آورده مي شود، بلكه ميقات هر كسيست كه در مكّه باشد و بخواهد عمره مفرده به جا آورد، مگر كسي كه عمره مفرده خود را به جماع پيش از سعي فاسد نموده باشد كه بايد تا ماه بعد در مكّه بماند و سپس به يكي از ميقاتها برود و از آن جا احرام ببندد و عمره مفرده ديگري به جا آورد.
و افضل براي هر كس كه ميقاتش ادني الحل است اينست كه از حديبيه يا جعرانه يا تنعيم احرام ببندد.
احرام بستن پيش از ميقات جايز نيست و عبور كردن از ميقات با احرام كفايت نمي كند، بلكه بايد از خود ميقات احرام بسته شود و از اين حكم دو مورد استثنا مي شود:
ص: 89
اوّل:
آن كه نذر نمايد از جاي معيني پيش از ميقات احرام ببندد، كه در اين صورت احرام بستن از آن جا صحيح است و نيازي به تجديد آن در ميقات يا گذشتن از ميقات نيست، بلكه مي تواند از راهي به مكّه رود كه از هيچ يك از ميقاتها نگذرد و در آنچه ذكر شد فرقي بين حج واجب و مستحب و عمره مفرده نيست.
بلي، از اين جهت فرق است كه احرام حج و عمره تمتّع بايد در ماه هاي حج شوال، ذي القعده و ذي الحجّه باشد.
(ولي در احرام عمره مفرده اين شرط نيست. )
دوم:
هر گاه كه قصد عمره مفرده ماه رجب بكند و بيم آن داشته باشد كه اگر احرام را تا ميقات به تأخير اندازد موفق به درك عمره ماه رجب نشود، جايز است احرام را پيش از ميقات ببندد و همين كار موجب مي شود كه آن عمره عمره رجب شمرده شود، اگر چه بقيه اعمال آن را در ماه شعبان به جا آورد و در اين حكم فرقي بين عمره واجب و مستحب نيست.
و همچنين است حكم كسي كه اگر احرام را تا ميقات به تأخير اندازد به عمره مستحب آن ماه نرسد.
بر مكلّف واجب است يقين به رسيدن به ميقات پيدا كند يا اطمينان يا حجّت شرعيه بر رسيدن به ميقات داشته باشد و
ص: 90
احرام ببندد و با شك در رسيدن به ميقات، احرام بستن براي او جايز نيست.
اگر كسي نذر كند كه قبل از ميقات احرام ببندد و به نذر خود عمل نكند و از ميقات احرام ببندد، احرام او باطل نيست، ولي در صورتي كه مخالفت با نذر از روي عمد باشد بايد كفّاره مخالفت با نذر را بدهد.
همان طور كه احرام پيش از ميقات جايز نيست تأخير آن از ميقات نيز جايز نيست، بنا بر اين كسي كه قصد حج يا عمره يا وارد شدن به مكّه را دارد جايز نيست در حال اختيار بدون احرام از ميقات بگذرد هر چند ميقات ديگري در جلو داشته باشد و اگر بگذرد بايد در صورت امكان برگردد.
و وجوب احرام بر كسي كه قصد ورود به مكّه را ندارد، ولي مي خواهد وارد حرم شود، محل اشكال است و احتياط واجب آن است كه احرام ببندد، ولي براي مسافري كه قصد حج يا عمره يا ورود به مكّه را نداشته و هنگام رسيدن به حدود حرم اراده كرده است كه عمره مفرده را به جا آورد، جايز است از اوّلين نقطه بيرون حرم احرام ببندد.
هرگاه مكلّفي كه قصد انجام مناسك حج يا عمره را
ص: 91
دارد، عمداً و با علم، بدون احرام از ميقات بگذرد، در مسأله دو صورت است:
اوّل:
آن كه متمكّن از برگشتن به ميقات باشد، كه در اين صورت بايد به ميقات برگردد و از آن جا احرام ببندد، چه در حرم باشد و يا بيرون آن.
دوم:
آن كه متمكّن از برگشتن چه به علت تنگي وقت و يا عذر ديگري نباشد و در مسير او ميقات ديگري نيز نباشد، كه در اين صورت چنانچه مستطيع بوده بايد حج را در سال بعد به جا آورد، وگرنه واجب نيست.
هرگاه از روي فراموشي يا بيهوشي يا مانند آن و يا از روي ندانستن حكم يا جاي ميقات، بدون بستن احرام از ميقات بگذرد، چهار صورت دارد:
اوّل:
آن كه متمكّن از برگشتن به ميقات باشد، كه در اين صورت بايد برگردد و از آن جا احرام ببندد.
دوم:
آن كه در حرم باشد و برگشتن به ميقات براي او ممكن نباشد ولي برگشتن به بيرون حرم برايش ممكن باشد، كه در اين صورت بايد تا بيرون حرم برگردد و از آن جا احرام ببندد و احتياط واجب آن است كه به هر اندازه كه مي تواند از حرم دور
ص: 92
شود و سپس احرام ببندد.
سوم:
آن كه در حرم باشد و برگشتن تا بيرون آن براي او ممكن نباشد، كه در اين صورت بايد از همان جايي كه هست اگر چه مكّه باشد احرام ببندد.
چهارم:
آن كه در بيرون حرم باشد و برگشتن به ميقات براي او ممكن نباشد، كه در اين صورت اگر در مسير او تا مكّه ميقات ديگري باشد بايد از آن جا احرام ببندد و اگر نباشد بنا بر احتياط واجب از همان جايي كه هست احرام ببندد و آن را تا آخرين جاي خارج حرم به تأخير نيندازد.
و در چهار صورت ذكر شده، چنانچه مكلف به وظايفي كه ذكر شد عمل نمايد احرام او صحيح خواهد بود.
هرگاه زن حائض از روي جهل به حكم، از ميقات احرام نبندد و وارد حرم شود و نتواند به ميقات برگردد، بايد تا بيرون حرم برگردد و به هر اندازه كه مي تواند و موجب فوت حج نمي شود از حرم دور شود و از آن جا احرام ببندد.
و اگر نتواند تكليفي را كه ذكر شد انجام دهد حكم او با ديگران يكسان است.
(و در مسأله (166) گذشت. )
هرگاه عمره تمتّع فاسد شود، در صورتي كه بتواند
ص: 93
بايد دوباره آن را به جا آورد و چنانچه دوباره آن را به جا نياورد اگر چه به جهت تنگي وقت حجّش فاسد است و بايد آن را دوباره به جا آورد.
هرگاه مكلّف عمره تمتّع يا مفرده را از روي فراموشي يا جهل بدون احرام به جا آورد، بنا بر احتياط واجب دوباره آن را انجام دهد.
در مسائل گذشته بيان شد كه كسي كه فاصله منزلش تا مكّه شانزده فرسخ يا بيشتر است، بايد براي عمره از يكي از پنج ميقات اوّل، احرام ببندد، بنا بر اين اگر راهش از آن ميقاتها بگذرد كه از ميقات طبق آنچه گذشت احرام مي بندد و اگر راهش از آنها نگذرد مثل حجّاجي كه ابتدا وارد جدّه مي شوند، كه از مواقيت نيست و در نتيجه احرام از آن جا كفايت نمي كند، حتي اگر جدّه محاذي يكي از ميقاتها باشد، با اين كه محاذي بودن آن با ميقاتها ثابت نيست بايد در صورت امكان به يكي از ميقاتها برود و در آن جا احرام ببندد و يا اين كه نذر كند كه از بلد خود و يا از بين راه، قبل از رسيدن به جدّه به مقداري كه بداند قبل از ميقات است احرام ببندد، كه در اين صورت از محل نذر احرام مي بندد.
و اگر رفتن به يكي از ميقاتها برايش ممكن نشد و به نذر احرام
ص: 94
قبل از ميقات از روي جهل يا فراموشي و مانند اين دو از عذرهاي ديگر احرام نبست، بايد نذر كند كه در جدّه احرام ببندد و بر طبق نذر عمل نموده و سپس در آخرين نقطه خارج حرم احرام بستن را تجديد نمايد.
در مسائل گذشته بيان شد كه احرام حج تمتّع بايد از مكّه بسته شود، بنا بر اين اگر از غير آن جا با علم و از روي عمد احرام ببندد صحيح نخواهد بود، اگر چه پس از بستن احرام وارد مكّه شود، بلكه بايد در صورت امكان در مكّه احرام ببندد، وگرنه حجّش باطل خواهد بود.
اگر كسي كه مي خواهد حج تمتّع به جا آورد، بستن احرام از مكّه را فراموش كند، بايد در صورت امكان به آن جا برگردد و احرام ببندد و در صورت عدم امكان، از جاي خود اگر چه عرفات باشد، محرم شود و حجّش صحيح خواهد بود و همچنين است حكم كسي كه از روي ندانستن حكم مسأله از مكّه محرم نشده است.
اگر احرام حج را فراموش كند و تا پايان اعمال يادش نيايد حجّش صحيح است و همچنين است اگر از روي ندانستن باشد.
ص: 95
واجبات احرام سه چيز است:
اوّل:
نيت، يعني قصد به جا آوردن آنچه بر او در حج يا عمره واجب است براي تقرّب به خداوند متعال و در صورتي كه واجبات حج يا عمره را به طور تفصيل نداند، بايد قصد به جا آوردن آنها را به طور اجمال بنمايد و در اين صورت بايد آنچه را كه به تدريج بر او واجب مي شود، از مناسك و يا از شخصي كه مورد وثوق و اطمينان اوست بياموزد و سپس انجام دهد.
و در نيت چند چيز معتبر است:
الف)
آن كه عمل را خالص براي خدا انجام دهد.
ب)
آن كه نيت همزمان با شروع در عمل باشد.
ج)
آن كه در نيت تعيين نمايد كه احرام براي عمره است يا حج و اگر براي عمره است عمره تمتّع است يا مفرده و اگر براي حج
ص: 96
است، حج تمتّع است يا قران يا افراد.
و همچنين تعيين نمايد مناسكي را كه مي خواهد به جا آورد براي خود به جا مي آورد يا به نيابت از ديگري و اين كه حجة الاسلام است يا حجّي كه به نذر و مانند آن واجب شده، يا حجّي كه به علت فاسد نمودن حج سابق واجب شده، يا حج مستحبي است.
بنا بر اين اگر بدون تعيينِ آنچه گذشت هر چند به طور اجمال نيت احرام كند احرام او باطل است.
در صحت نيت، به زبان آوردن و يا اخطار آن به ذهن معتبر نيست، بلكه همين قدر كه عمل را به انگيزه تقرّب به خداوند متعال انجام دهد كفايت مي كند، همان طور كه در غير احرام از ساير عبادات نيز چنين است.
عزم بر ترك محرمات احرام در صحت احرام معتبر نيست، چه در ابتداي احرام بستن و چه پس از آن تا پايان احرام، بنا بر اين اگر چه عزم بر انجام محرمات آن را داشته باشد احرام او صحيح است، مگر اين كه از ابتداي احرام عزم بر انجام عملي داشته باشد كه احرام را باطل مي كند مثل جماع قبل از فارغ شدن از سعي در عمره مفرده و يا در انجام آن ترديد داشته باشد كه در
ص: 97
اين صورت احرام او باطل است.
و همچنين است بنا بر احتياط واجب اگر در ابتداي احرام حج عزم و يا ترديد نسبت به نزديكي با عيال خود قبل از وقوف در مزدلفه (مشعرالحرام) داشته باشد و اگر از ابتداي احرام عزم بر ترك داشته، ولي عزم او استمرار نداشته، به اين كه بعد از تحقّق احرام قصد انجام عمل مبطل احرام را نموده باشد، احرام او باطل نمي شود.
دوم:
تلبيه،، يعني گفتن: «لبّيك
اللّهُمّ لبّيك، لبّيك لا شرِيك لك لبّيك»
و مستحب است اين چند جمله به آنها اضافه شود:
«اِنّ الْحمْد و النِّعْمة لك و الْمُلْك، لا شريك لك لبّيك، لبّيك ذاالْمعارِجِ لبّيك» بلكه مستحب است جمله هاي ديگري نيز به آنها به صورتي كه در روايت است اضافه شود، كه در مستحب دهم از مستحبات احرام خواهد آمد.
مكلّفي كه مي خواهد محرم بشود بايد الفاظ تلبيه را ياد بگيرد و به طور صحيح تلفظ كند، هر چند با تلقين ديگري باشد يعني ديگري كه خوب بلد است بگويد و اين شخص مانند او بگويد و در صورتي كه آنها را ياد نگيرد و تلقين نيز براي او ميسّر
ص: 98
نشود، بايد آنها را طوري تلفظ كند كه به آن تلبيه گفته شود اگر چه تلفظ آنها صحيح نباشد و احتياط مستحب در اين صورت آن است كه گذشته بر تلفظ آنها به طوري كه گفته شد، ترجمه آنها را نيز به زبان آورد و نايبي بگيرد كه از طرف او آنها را بگويد.
كسي كه لال است، بنا بر احتياط واجب جمع كند بين اشاره به تلبيه با انگشت خود و حركت دادن زبانش به صورت گفتن تلبيه و گرفتن نايب كه از طرف او تلبيه بگويد.
بچه غير مميز، ديگري بايد به جاي او تلبيه را بگويد.
احرام حج تمتّع و احرام عمره آن و احرام حج افراد و احرام عمره مفرده، بدون تلبيه منعقد نمي شود، ولي حج قران همچنان كه احرامش به تلبيه بسته مي شود به اشعار يا تقليد نيز بسته مي شود و اشعار مختص به شتر قرباني است، ولي تقليد مشترك بين شتر و قربانيهاي ديگر است مانند گاو و گوسفند و احتياط واجب اينست كه در شتر قرباني هم اشعار انجام گيرد و هم تقليد و احوط و اولي در حج قران اينست كه تلبيه نيز گفته شود، اگر چه احرامش را به اشعار يا تقليد بسته باشد.
و مقصود از اشعار، پاره كردن طرف راست كوهان شتر است و احتياط مستحب اينست كه شخصي كه مي خواهد محرم شود
ص: 99
در طرف چپ قرباني بايستد و طرف راست كوهان آن را پاره و خون آلود كند و چنانچه شترهاي قرباني زياد باشند و بخواهد همه آنها را اشعار كند، مي تواند ميان هر دو تاي از آنها كه قرار مي گيرد كوهان يكي را در طرف راست و ديگري را در طرف چپ پاره كند و مقصود از تقليد آويزان كردن نعل كهنه اي كه در آن نماز خوانده است به گردن قرباني مي باشد.
در صحت احرام، طهارت از حدث اصغر و اكبر شرط نيست، بنا بر اين احرام بستن شخص بي وضو يا جنب يا زن در حال حيض يا نفاس و مانند اينها صحيح است.
احرام جز با تلبيه و يا اشعار يا تقليد، نسبت به شخصي كه مي خواهد حج قران به جا آورد محقّق نمي شود، پس اگر نيت احرام كند و دو لباس احرام را بپوشد و قبل از تحقّق احرام به تلبيه عملي از محرمات احرام را انجام دهد، گناهي نكرده و كفّاره اي بر او نيست.
براي كسي كه احرام عمره تمتّع را از مسجد شجره مي بندد، افضل آن است كه تلبيه را تا اوّل بيداء تأخير اندازد و براي كسي كه از ساير مواقيت احرام مي بندد افضل آن است كه تلبيه را تا پس از قدري راه رفتن تأخير اندازد.
ص: 100
و براي كسي كه احرام حج را از مكّه مي بندد، افضل آن است كه تلبيه را تا رقطاء تأخير اندازد، ولي احتياط اينست كه در جايي كه احرام مي بندد فوراً تلبيه را آهسته بگويد و بلند گفتن آن را مرد تا جاهايي كه ذكر شد تأخير اندازد.
و آنچنان كه از كلمات فقها (اعلي اللّه مقامهم) استفاده مي شود، «بيداء» نام زميني است كه بين مكّه و مدينه در فاصله يك ميل از ذي الحليفه به طرف مكّه قرار گرفته و «رقْطاء» نام جاييست كه پيش از «ردْم» قرار گرفته است.
كسي كه براي عمره تمتّع محرم شده است بنا بر اقوي هنگامي كه جاي خانه هاي شهر قديم مكّه را مي بيند، گفتن تلبيه را قطع كند و حدود شهر قديم بنا بر آنچه كه مرحوم شهيد ((رحمه الله)) فرموده است براي كسي كه از بالاي شهر و از راه مدينه وارد شود «عقبه مدنيين» است و براي كسي كه از پايين شهر وارد شود «عقبه ذي طوي» است.
و كسي كه براي عمره مفرده محرم شده است و از خارج حرم قصد مكّه را دارد بنا بر احتياط واجب هنگام ورود به حرم گفتن تلبيه را قطع كند و اما كسي كه از مكّه براي بستن احرام عمره مفرده خارج شده است بنا بر اقوي واجب است هنگام ديدن
ص: 101
مسجدالحرام يا كعبه معظّمه گفتن آن را قطع كند و همچنين، بنا بر اقوي، كسي كه براي حج، به هر نوعي از انواع حج محرم شده است بايد هنگام زوال آفتاب يعني ظهر شرعي روز عرفه گفتن آن را قطع كند.
اگر پس از پوشيدن دو لباس احرام و پيش از گذشتن از ميقات شك كند كه تلبيه را گفته است يا نه، بنا بر نگفتن گذاشته و تلبيه را بگويد و اگر پس از گفتن آن شك كند كه آن را درست تلفظ كرده يا نه، بنا بر درست گفتن بگذارد و لازم نيست آن را دوباره بگويد.
سوم:
پوشيدن دو جامه احرام (ازار و رداء ) پس از كندن لباسهايي كه پوشيدنش بر محرم حرام است و يكي ازار را به صورت لنگ پوشيده و ديگري رداء را بر دوش مي اندازد.
و از اين حكم، بچه ها مستثني مي باشند و جايز است تأخير كندن لباسهاي آنها تا رسيدن به «فخّ» در صورتي كه از آن راه به حج برده شوند.
پوشيدن دو جامه احرام، يك واجب تعبّدي مستقل است و شرط در تحقق احرام نيست و احتياط واجب اينست كه پوشيدن آنها به نحو متعارف باشد.
ص: 102
بنا بر احتياط واجب ازار بايد از ناف تا زانوي بدن را بپوشاند و در رداء معتبر است دو شانه و قدري از كمر را بپوشاند و احتياط واجب آن است كه پوشيدن دو جامه پيش از نيت كردن احرام و تلبيه گفتن باشد.
هرگاه از روي ناداني يا فراموشي موقعي كه پيراهن پوشيده، به نيت كردن و تلبيه احرام ببندد بايد آن را بكند و احرامش صحيح است، بلكه اظهر اينست كه حتي در صورتي كه از روي علم و عمد در پيراهن يا جامه عادي احرام ببندد، احرامش صحيح است و چنانچه پس از بستن احرام آن را بپوشد، بدون اشكال احرامش صحيح است، ولي بايد آن را پاره كند و از طرف پا بيرون آورد.
پوشيدن بيش از دو جامه، در ابتداي بستن احرام يا پس از آن، براي حفاظت از سرما يا گرما يا منظور ديگري مانعي ندارد.
آنچه وجود يا عدم آن در لباس نماز گزار معتبر است در دو جامه احرام نيز معتبر است، بنا بر اين لازم است كه پاك باشد و از حرير خالص و اجزاي حيوان حرام گوشت و طلا نباشد، بلي، نجس شدن آنها به نجاستي كه در نماز مورد عفوست مانعي ندارد.
ازار، به مقداري كه عورت را مي پوشاند بايد بدن نما نباشد، بلكه بنا بر احتياط واجب بايد تمام مقداري كه از ناف تا
ص: 103
زانو را مي پوشاند بدن نما نباشد و احتياط مستحب اينست كه رداء نيز بدن نما نباشد.
دو جامه احرام بنا بر احتياط واجب بايد از جنس بافتني باشد و از پوست و نمد نباشد.
وجوب پوشيدن دو جامه احرام، مخصوص مردان است و بر زنان واجب نيست، بنا بر اين احرام بستن زنان در لباسهاي معمولي جايز است، به شرط آن كه داراي شرايط ذكر شده در مسأله (189) باشد
احرام بستن زنها در لباسي كه از حرير ابريشم ساخته شده جايز نيست، بلكه بنا بر احتياط واجب پوشيدن حرير خالص براي آنها در تمام حالات احرام جايز نيست، مگر براي حفاظت از گرما يا سرما.
هر گاه پس از بستن احرام، يك يا هر دو جامه او نجس شود بنا بر اقوي بايد فوراً تبديل يا تطهير نمايد.
پوشيدن جامه هاي احرام به طور دايم و مستمر واجب نيست، بنا بر اين برداشتن رداء از روي دوش براي ضرورت يا غير آن مانعي ندارد و همچنين تعويض جامه احرام با جامه ديگري كه داراي شرايط لباس احرام باشد مانعي ندارد.
ص: 104
در مسائل گذشته بيان شد كه بستن احرام تنها با تلبيه گفتن يا اشعار يا تقليد صورت مي گيرد و بدون آنها منعقد نمي شود، اگر چه نيت احرام حاصل شود.
و هرگاه مكلّف احرام ببندد، بيست و شش چيز بر او حرام مي شود، كه در ذيل آورده شده است:
1 شكار حيوان صحرايي.
2 نزديكي با زنان.
3 بوسيدن زنان.
4 مس زنان.
5 نگاه كردن به زن و ملاعبه كردن با او.
6 استمناء.
7 عقد ازدواج.
ص: 105
8 استعمال بوي خوش.
9 پوشيدن دوخته شده براي مردان.
10 سرمه كشيدن.
11 نگاه كردن در آينه.
12 پوشيدن چكمه و جوراب براي مردان.
13 فسوق (دروغ گفتن و دشنام دادن و فخرفروشي كردن).
14 مجادله كردن (قسم خوردن).
15 كشتن جانوران بدن.
16 زينت كردن.
17 روغن مالي بدن.
18 جدا كردن مو از بدن.
19 پوشاندن سر براي مردان.
20 فرو رفتن در آب.
21 پوشاندن صورت براي زنها.
22 زير سايه رفتن براي مردان.
23 بيرون آوردن خون از بدن بنا بر مشهور نزد فقها (اعلي اللّه مقامهم).
24 ناخن گرفتن.
ص: 106
25 دندان كندن بنا بر قولي.
26 برداشتن سلاح.
شكار حيوان صحرايي بر محرم چه محرم در حرم باشد يا خارج حرم و كشتن آن چه حرام گوشت باشد يا حلال گوشت حرام است و همچنين كشتن حيوان صحرايي اگر چه بعد از صيد اهلي شده باشد، بر محرم حرام است و شكار حيوانات حرم بر محرم و غيرمحرم حرام است.
همچنان كه شكار حيوان صحرايي بر محرم حرام است، كمك كردن به ديگري در شكار نيز بر محرم حرام است، هر چند كمك به اشاره كردن به صيد باشد و در حرمت كمك كردن، فرقي بين اين كه شكارچي محرم باشد يا نباشد نيست.
نگه داشتن شكار صحرايي در حرم بر محرم حرام است، اگر چه شكار آن قبل از احرام و حتي از غير خود او باشد و همچنين است نگه داشتن آن در خارج حرم در صورتي كه به مرگ و يا شكارش توسط غير او منتهي بشود، بلكه نگه داشتن آن در خارج حرم، اگر چه منتهي به مرگ و شكارش توسط غير خود
ص: 107
محرم نشود، بنا بر احتياط جايز نيست.
و خوردن گوشت شكار صحرايي بر محرم حرام است، حتي اگر شكارچي آن محرم نباشد و آنچه را شخص غير محرم از حيوانات وحشي و پرندگان در حرم كشته باشد، خوردنش بر محرم و غير محرم حرام است و بنا بر احتياط خوردن شكاري را كه محرم كشته باشد، بر غير محرم حرام است و ملخ ملحق به حيوان صحرايي است، بنا بر اين شكار و كشتن و نگه داشتن و خوردن آن حرام است.
شكار حيوان دريايي براي محرم جايز است و مقصود از آن، حيواني است كه فقط در دريا زندگي مي كند، بنا بر اين حيواني كه هم در دريا و هم در خشكي زندگي مي كند حكم حيوان صحرايي را دارد و شكار حيواني كه مشكوك است كه صحراييست يا نه مانعي ندارد و همچنين كشتن حيوانات اهلي مانند مرغ خانگي و مرغ حبشي و گوسفند و گاو و شتر اگر چه وحشي شده باشند و كشتن حيواني كه مشكوك است اهليست يا نه مانعي ندارد.
تمام احكامي كه براي شكار صحرايي بيان شد، براي جوجه آن نيز ثابت است، بلكه بنا بر احتياط واجب براي تخم
ص: 108
آن نيز ثابت است و تمام احكامي كه براي شكار دريايي و حيوان اهلي بيان شد، براي جوجه و تخم آنها نيز ثابت است.
كشتن تمام حيواناتي كه شكار نيستند از درندگان و غير آنها بر محرم حرام است، مگر از آنها بر خود بترسد، يا كبوترهاي حرم را اذيت نمايند، كه در اين دو صورت كشتن آنها مانعي ندارد.
و در كشتن درندگان كفّاره نيست، مگر شير، كه احتياط مستحب اينست كه براي كشتن آن در حرم يك گوسفند نر كفّاره داده شود، حتي اگر كشنده محرم نباشد.
كشتن عقرب و موش و افعي و مار سياه حيله گر، براي محرم جايز است و كفّاره اي در كشتن آنها نيست و اما مار، پس اگر قصد جان تو را كرد آن را بكش و اگر قصد تو را ندارد به آن كار نداشته باش.
تير و سنگ اندازي به كلاغ و زغن نوعي باز براي محرم مانعي ندارد و چنانچه به آنها بخورد و كشته شوند كفّاره ندارد.
در كشتن شتر مرغ يك شتر و در كشتن گاو وحشي
ص: 109
يك گاو و در كشتن خر وحشي يك شتر يا گاو، كفّاره است، ولي احتياط مستحب در كشتن خر وحشي اينست كه گاو كفّاره داده شود.
و در كشتن آهو و خرگوش و بنا بر احتياط واجب در كشتن روباه، يك گوسفند كفّاره است.
كسي كه شكاري كرد، چنانچه كفّاره آن يك شتر باشد و نتواند تهيه كند، اگر چه به علت نداشتن قيمت آن باشد، بايد شصت مسكين را اطعام كند و به هر مسكيني يك مد (حدود 750 گرم) بدهد و چنانچه اين را هم نتواند بايد هيجده روز روزه بگيرد و چنانچه كفّاره حيواني كه شكار كرده يك گاو باشد و نتواند آن را تهيه كند، بايد سي مسكين را اطعام كند و اگر نتواند بايد نُه روز روزه بگيرد و اگر كفّاره آن يك گوسفند باشد و نتواند آن را تهيه كند، بايد ده مسكين را اطعام كند و اگر نتواند بايد سه روز روزه بگيرد.
اگر محرم كبوتري را در خارج حرم بكشد، بايد يك گوسفند كفّاره بدهد و كفّاره كشتن جوجه آن در خارج حرم، بنا بر مشهور بين فقها (اعلي اللّه مقامهم) يك برّه است و اگر چه براي
ص: 110
تخيير بين برّه و بچّه بز نر وجهي هست، ولي احتياط واجب دادن برّه است و كفّاره شكستن تخم كبوتر در خارج حرم بنا بر احتياط واجب يك درهم است و اگر غير محرم كبوتري را در حرم بكشد يك درهم و اگر جوجه آن را بكشد نصف درهم و اگر تخم آن را بشكند ربع درهم بايد كفّاره بدهد.
و اگر محرم كبوتري را در حرم بكشد بايد جمع كند بين كفّاره كشتن محرم در خارج حرم و كفّاره كشتن غير محرم در حرم و همچنين است حكم لزوم جمع بين دو كفّاره ذكر شده در كشتن محرم جوجه را در حرم و در شكستن او تخم كبوتر را در حرم و تخمي كه جوجه در آن به حركت در آمده حكم جوجه را دارد.
كفّاره كشتن پرنده سنگخواره (اسفرود) و كبك و درّاج و مانند اينها، برّه ايست كه از شير گرفته شده و علفخوار شده باشد و براي كشتن گنجشك و چكاوك و سنگانه بنا بر احتياط واجب يك مد از طعام يعني تقريباً 750 گرم از گندم يا جو يا برنج و مانند اينها و يك برّه از شير گرفته شده كفّاره داده شود.
و در كشتن يك ملخ يك دانه خرما و در كشتن مقدار زيادي از
ص: 111
آن يك گوسفند كفّاره است و در كشتن كمتر از مقدار زياد، يك كف از طعام كفّاره است.
در كشتن موش صحرايي و خار پشت و سوسمار و آنچه مانند اينها است، يك بچه نرينه بز كفّاره است و در كشتن نوعي مارمولك (عظايه) يك كف از طعام كفّاره است.
در كشتن عمدي زنبور، مقداري طعام كفّاره است و اگر كشتن خطيي يا براي دفع اذيتش باشد، كفّاره ندارد.
هر گاه در جاده اي كه محرم از آن عبور مي كند ملخ باشد، بايد از آن جاده منحرف شود كه آنها را نكشد، ولي اگر نتواند منحرف شود كشتن آنها مانعي ندارد.
اگر جماعتي در كشتن يك شكار شركت كنند، بر هر كدام از آنان كفّاره مستقلّي است.
خوردن از صيد كفّاره دارد و كفّاره آن بنا بر احتياط واجب كفّاره صيد كردن است.
پس اگر محرمي صيدي بكند و سپس از آن بخورد، دو كفّاره بر او واجب مي شود.
كسي كه شكاري همراه دارد، بايد هنگام ورود به حرم آن را آزاد كند، وگرنه در صورتي كه بميرد بايد كفّاره بدهد، بلكه بنا بر احتياط واجب بعد از احرام نيز حكمش همين است
ص: 112
اگر چه داخل حرم نشده باشد.
در وجوب كفّاره براي كشتن و خوردن شكار، فرقي نيست بين اين كه كشتن يا خوردن از روي عمد يا اشتباه يا جهل باشد.
در شكار مكرّر كفّاره نيز مكرّر مي شود چه شكار از روي جهل باشد يا فراموشي يا خطا و همچنين است در صورت عمد، اگر شكار در حرم بوده و شكار كننده محرم نباشد و يا شكار كننده محرم در بيش از يك احرام تكرار نمايد، ولي اگر شكار عمداً از محرم در يك احرام تكرار شود، كفّاره مكرّر نمي شود.
نزديكي با زنان در اثناي عمره تمتّع و اثناي عمره مفرده و اثناي حج و بعد از عمره مفرده و بعد از حج تا وقتي نماز طواف نساء را به جا نياورده است، حرام است.
هرگاه در عمره تمتّع، از روي عمد و علم به حرمت و به يادداشتن احرام از جلو يا عقب نزديكي نمايد، چنانچه پس از فارغ شدن از سعي باشد، عمره اش صحيح است، ولي بايد كفّاره دهد و كفّاره آن، يك شتر يا گاو يا گوسفند است و احتياط
ص: 113
مستحب آن است كه شخصي كه وضع مالي او خوب است شتر و شخصي كه وضع مالي او متوسط است، گاو، كفّاره دهد.
و اگر پيش از فارغ شدن از سعي باشد، كفّاره اش همان است كه گذشت و بنا بر احتياط واجب عمره او فاسد مي شود و احتياط واجب آن است كه در صورت امكان آن را به اتمام برساند و دوباره آن را پيش از حج به جا آورد و در صورت عدم امكان، در سال بعد حج را اعاده نمايد.
هرگاه كسي كه احرام حج بسته، پيش از وقوف در مزدلفه، از روي عمد و علم به حرمت و به يادداشتن احرام با زن خود، دايمي يا موقت، از جلو يا عقب نزديكي نمايد، واجب است حجّش را تمام كند و آن را در سال بعد دوباره به جا آورد و يك شتر كفّاره دهد و چنانچه متمكّن از شتر نباشد يك گوسفند كفايت مي كند و در آنچه ذكر شد فرقي بين حج واجب و مستحب نيست.
و همچنين است حكم زن در صورتي كه در حال احرام و با علم به حكم و به يادداشتن احرام و با رضايت تمكين كرده باشد، ولي اگر شوهرش او را اكراه كرده باشد، چيزي بر او واجب نيست و بر شوهرش دو كفّاره لازم است.
ص: 114
و لازم است اين زن و شوهر در صورتي كه كسي با آنها نباشد تا پايان اعمال حج از يكديگر جدا شوند و همچنين در حج سال بعد، از شروع اعمال تا رسيدن به جايي كه در سال قبل نزديكي در آن واقع شده است، چه نزديكي پيش از رسيدن به عرفات صورت گرفته باشد و چه بعد از آن و احتياط واجب آن است كه تا پايان اعمال از يكديگر جدا باشند.
هرگاه كسي كه احرام حج بسته، بعد از وقوف در مزدلفه و پيش از انجام طواف نساء، از روي عمد و علم به حرمت و به يادداشتن احرام، با زن خود دايمي يا موقت از جلو يا عقب نزديكي نمايد، بايد به همان صورتي كه در مسأله قبل گذشت كفّاره دهد، ولي واجب نيست دوباره حج را در سال بعد به جا آورد.
و همچنين است بنا بر احتياط واجب اگر نزديكي پس از تمام شدن شوط سوم و پيش از تمام شدن شوط پنجم طواف نساء صورت گرفته باشد و امّا اگر پس از تمام شدن شوط پنجم صورت گرفته باشد چيزي بر او واجب نيست.
كسي كه در عمره مفرده پس از انجام سعي، از روي عمد و علم به حكم و به يادداشتن احرام با زن خود نزديكي نمايد،
ص: 115
چنانچه نزديكي بعد از سعي باشد، عمره او صحيح است و بايد يك شتر كفّاره دهد.
و چنانچه نزديكي قبل از سعي باشد، عمره او نيز باطل مي شود و واجب است تا ماه بعد در مكّه بماند، سپس به يكي از ميقاتها و بنا بر احتياط واجب يكي از ميقاتهاي پنجگانه ذوالحليفه، وادي عقيق، جحفه، يلملم و قرن ال منازل برود و از آن جا براي انجام دوباره عمره احرام ببندد و عمره را دوباره به جا آورد و اقوي اينست كه تمام نمودن عمره فاسد شده واجب نيست، هر چند كه احوط است.
چنانچه مرد از احرام خارج شود و با زن خود در حال احرامش نزديكي نمايد، بايد زن يك شتر كفّاره دهد و غرامت آن بر عهده شوهر است و اگر مرد از ابتدا غير محرم بوده و با زن خود در حال احرامش نزديكي نمايد، چنانچه زن با رضايت خود تمكين نموده باشد، بايد كفّاره دهد و شوهرش ضامن قيمت آن نيست و اگر شوهرش او را اكراه كرده باشد، چيزي بر زن واجب نيست.
هرگاه محرم از روي جهل يا فراموشي با زن خود نزديكي نمايد، عمره و حجّش صحيح است و كفّاره اي بر او
ص: 116
واجب نيست و همچنين است اگر چيز ديگري از محرمات احرام را كه موجب كفّاره است از روي جهل يا فراموشي مرتكب شود، مگر بعضي از موارد كه بيان آنها در موارد مناسب خواهد آمد، ان شاء اللّه تعالي.
بوسيدن محرم زن خود را از روي شهوت حرام است و چنانچه اين كار را انجام دهد مني از او خارج شود يا نشود بايد كفّاره دهد و كفّاره آن يك شتر است و اگر متمكّن از آن نبود بايد يك گوسفند كفّاره دهد.
و اگر بوسيدن بدون شهوت باشد، بايد يك گوسفند كفّاره دهد.
چنانچه مرد پس از انجام طواف نساء، زن در حال احرام خود را ببوسد، احتياط مستحب اينست كه با ريختن خوني كفّاره دهد.
بر محرم حرام است كه دست يا بدن خود را از روي
ص: 117
شهوت به بدن زن خود بمالد و چنانچه اين كار را انجام دهد چه مني از او خارج شود يا نشود بايد يك گوسفند كفّاره دهد.
و اگر اين كار را بدون شهوت انجام دهد، كفّاره اي بر او واجب نيست، اگر چه مني از او خارج شود، ولي كسي كه عادت به خروج مني هنگام تماس بدون شهوت دارد، احتياط اينست كه از اين كار اجتناب كند.
ملاعبه محرم با زن خود حرام است و چنانچه اين كار را بكند و مني از او خارج شود بايد كفّاره نزديكي با زن را بدهد يعني يك شتر براي متمكّن و يك گوسفند براي كسي كه متمكّن از دادن شتر نباشد و اگر محرم به زن اجنبي نگاه كند و مني از او خارج شود، چنانچه وضع مالي او خوب باشد بايد يك شتر و در صورتي كه متوسط باشد يك گاو و در صورتي كه فقير باشد يك گوسفند كفّاره بدهد، ولي اگر مني از او خارج نشود كفّاره اي بر او واجب نيست، ولي بايد از خدا بترسد و از نگاه دوباره اجتناب كند.
نگاه كردن محرم به زن خود از روي شهوت حرام
ص: 118
است و در صورتي كه از روي شهوت نگاه كند و مني از او خارج شود بنا بر احتياط واجب بايد يك شتر و چنانچه نتواند يك گوسفند كفّاره بدهد.
ولي اگر مني از او خارج نشود، يا از روي شهوت به او نگاه نكند و مني خارج شود، كفّاره اي بر او واجب نيست و بايد استغفار و طلب آمرزش كند.
لذت بردن محرم از زن خود، در غير آنچه كه ذكر شد جايز است و احوط ترك هر گونه لذت بردن از او است.
استمناء كردن محرم اگر چه با زن خودش حرام است و چنانچه با آلت تناسلي خود بازي كند و موجب خروج مني گردد، حكم آن حكم نزديكي كردن در حال احرام است، بنا بر اين اگر اين عمل در احرام حج و قبل از وقوف در مشعر صورت گيرد، بايد حج را تمام كند و آن را در سال آينده دوباره به جا آورد و يك شتر نيز كفّاره دهد و در صورتي كه متمكّن از دادن شتر نباشد، بايد يك گوسفند كفّاره دهد.
و اگر در عمره مفرده و پيش از فارغ شدن از سعي صورت
ص: 119
گيرد، بايد كفّاره نزديكي را كه گذشت بدهد و احتياط واجب اينست كه عمره را تمام كند و دوباره آن را در ماه آينده به جا آورد.
و چنانچه استمناء در احرام حج يا عمره به غير از بازي كردن با آلت خود باشد، مثل نگاه كردن و تخيل و مانند اين دو و موجب خروج مني گردد، بايد همان كفّاره اي كه بيان شد بدهد، ولي دوباره به جا آوردن حج و يا عمره واجب نيست.
و چنانچه در احرام حج يا عمره به نزديكي كردن شخصي با همسر خود گوش دهد و مني از او خارج شود، كفّاره اي بر او نيست.
عقدِ ازدواج چه دائم و چه موقّت بر محرم براي خود و يا ديگري چه او محرم باشد يا نباشد حرام و فاسد است.
اگر محرمي براي خود يا ديگري عقد ازدواج بست، يا غير محرمي براي محرم زني را عقد نمود و در هر صورت محرم با آن زن نزديكي كرد، بر هر يك از آنان عقد كننده و مرد و زن كه علم به احرام و حرمت عقد در حال احرام داشته باشد، واجب است يك شتر كفّاره بدهد و بر هر كدام از آنان كه به
ص: 120
هر دو احرام و حرمت عقد يا يكي از آن دو جاهل باشد چيزي نيست.
احتياط واجب آن است كه محرم در مجلس عقد حاضر نشود و بر اجراي عقد شاهد نشود و ظاهر جواز گواهي دادن بر عقديست كه در قبل واقع شده است.
رجوع محرم به زني كه او را طلاق رجعي داده است مانعي ندارد، همچنان كه خريدن كنيزان براي او مانعي ندارد.
و همچنين محرم مي تواند كنيز خود را براي ديگري تحليل نمايد و نيز مي تواند تحليل ديگري را براي او قبول نمايد و احتياط مستحب اينست كه خواستگاري ننمايد.
بر محرم هر گونه استعمال اقسام بوي خوش به بوييدن، ماليدن، خوردن و پوشيدن لباسي كه بر آن اثري از بوي خوش باقيست و غير آن از استعمالات حرام است.
خوردن ميوه هاي خوشبو، مانند سيب و بِهْ براي محرم مانعي ندارد، ولي احتياط مستحب اينست كه از بوييدن
ص: 121
آنها هنگام خوردن خود داري نمايد.
بر محرم واجب نيست هنگام سعي بين صفا و مروه در صورتي كه عطر فروشي آن جا باشد، بيني خود را از بوي خوش ببندد، ولي در غير حال سعي واجب است بيني خود را از بوي خوش ببندد، به جز بوييدن خلوق كعبه عطر خاصي كه كعبه را با آن معطّر مي كردند كه مانعي ندارد.
هرگاه محرم چيزي را كه در آن بوي خوش است بخورد يا بپوشد و عالم به حكم شرعي و موضوع آن يعني خوشبو بودن چيز خورده يا پوشيده شده باشد، بايد يك گوسفند كفّاره دهد و اگر از روي جهل يا فراموشي انجام دهد كفّاره اي بر او نيست.
ولي استعمال چيزي كه بوي خوش دارد به غير خوردن و پوشيدن كفّاره ندارد، اگر چه احوط دادن كفّاره است.
گرفتن محرم بيني خود را از بوهاي بد حرام است، ولي تند رفتن براي خلاصي از بوي بد مانعي ندارد.
پوشيدن هر گونه لباس دوخته بر مرد محرم حرام
ص: 122
است، بلكه بنا بر احتياط واجب از پوشيدن هر لباسي كه شبيه آن است مانند نمدهايي كه چوپانان مي پوشند، يا بافتني هايي كه به صورت لبّاده مي بافند نيز اجتناب نمايد.
و همچنين پوشيدن زير شلواري و جامه دكمه دار با بستن دكمه آن و هر چه مانند زره بافته شده و غير بافته شده و يا پيراهن يا قبا باشد اگر چه دوخته نباشد بر محرم حرام است، ولي پوشيدن كمربند و هميان و فتق بند اگر چه دوخته شده باشد مانعي ندارد.
و پوشاندن محرم بدن خود را به جز سر با لحاف و مانند آن هر چند دوخته شده باشد در حال دراز كشيدن به جهت خوابيدن و غير آن جايز است و امّا حكم پوشاندن سر در مسأله (259) خواهد آمد.
بنا بر احتياط واجب اگر أقوي نباشد محرم إزار يعني لنگ خود را به گردن گره نزند و بنا بر احتياط واجب رِداء يعني پارچه اي كه روي دوش انداخته مي شود را نيز گره نزند، ولي سوراخ كردن آن به وسيله سوزن و مانند آن مانعي ندارد.
پوشيدن لباس دوخته شده هر طور كه باشد و به هر مقدار براي زن مُحْرِمه جايز است، مگر دستكش كه پوشيدن آن
ص: 123
جايز نيست.
هرگاه محرم لباس دوخته شده را و يا آنچه در حكم اوست به تفصيلي كه گذشت با علم به حكم و از روي عمد بپوشد، بايد يك گوسفند كفّاره دهد و در صورتي كه پوشيدن تكرار شود اگر چه يك لباس باشد كفّاره نيز متعدد مي شود و اگر چند نوع لباس را اگر چه به يك مرتبه بپوشد، كفّاره نيز متعدد مي شود اگر چه احتياج به پوشيدن آن چند نوع لباس داشته باشد البته تا زماني كه احتياجش به حد اضطرار نرسد و در ثبوت كفّاره بر مضطر اشكال است، ولي در سقوط كفّاره از جاهل و فراموشكار اشكالي نيست.
سرمه كشيدن به سرمه سياه براي زينت كردن بر محرم حرام است و بنا بر اقوي كفّاره ندارد و احتياط واجب آن است كه از سرمه كشيدن به سرمه سياه نه براي زينت و از سرمه غير سياه براي زينت، اجتناب نمايد و سرمه كشيدن به سرمه غير سياه نه براي زينت مانعي ندارد.
ص: 124
نگاه كردن در آينه به جهت زينت بر محرم حرام است، ولي كفّاره ندارد، اگر چه مستحب است تلبيه بگويد و اگر نگاه كردن به جهت زينت نباشد، مانعي ندارد و پوشيدن عينك اگر براي زينت نباشد و همچنين نگاه كردن به اجسام صيقلي مانعي ندارد.
پوشيدن چكمه و جوراب در حال اختيار بر مرد محرم حرام است و همچنين بنا بر احتياط واجب پوشيدن هر چيزي كه تمام روي پا را بپوشاند، مانند شمشك و مثل آن، بر او حرام است.
و هرگاه مضطر به پوشيدن چكمه و جوراب شود، پوشيدن آن جايز است و پاره كردن روي آن واجب نيست، اگر چه احوط است.
و در پوشيدن چكمه كفّاره نيست، ولي در پوشيدن جوراب و شمشك و مانند آن دو، با علم به حكم و به يادداشتن احرام، بنا بر
ص: 125
احتياط واجب يك گوسفند كفّاره بدهد.
و پوشيدن چكمه و جوراب و آنچه تمام پشت قدم را مي پوشاند، براي زنها مانعي ندارد و همچنين پنهان نمودن تمام پشت پا، براي مردان، در صورتي كه پوشيدن بر آن صدق نكند مانعي ندارد.
فسوق بر محرم حرام است و آن سه چيز است:
اوّل:
دروغ گفتن.
دوم:
دشنام دادن.
سوم:
فخر كردن حرام، يعني فخرفروشي اي كه موجب اهانت مؤمني گردد؛ بلكه بنا بر احتياط واجب اگر أقوي نباشد محرم بايد از هر گونه فخرفروشي اجتناب نمايد.
و هرگاه محرم فسوق نمايد كفّاره اش بنا بر احوط و اولي اينست كه چيزي به فقير صدقه دهد و بايد استغفار نموده و تلبيه بگويد.
ص: 126
جدال نمودن قسم خوردن به كلمه «لا و اللّه» و «بلي و اللّه» اگر چه خصومت و دشمني در بين نباشد، بر محرم حرام است، بلكه بنا بر احتياط واجب هر گونه قسم خوردن به اسماء و صفات الهي حرام است اگر چه با آن دو جمله نباشد و ظاهر اينست كه مجادله با هر يك از دو جمله ذكر شده محقّق مي شود و حرمت مجادله با آن دو جمله يا يكي از آن دو تنها در صورتيست كه بر آنچه اخبار مي كند قسم بخورد، ولي اگر به منظور ديگري باشد، مانند احترام كردن به طرف مقابل، مثل اين كه محرم بگويد:
«نه واللّه اين كار را نكن، خودم آن را انجام مي دهم» حرام نخواهد بود و قسم خوردن به غير ذات اقدس الهي جايز است.
مجادله كردن از روي ضرورت مانند اين كه براي اثبات حقي يا دفع باطلي باشد جايز است.
قسم خوردن در مجادله دو صورت دارد:
اوّل:
اين كه قسم راست باشد و در اين صورت اگر محرم سه بار يا بيشتر پشت سر هم قسم بخورد، بايد يك گوسفند كفّاره
ص: 127
دهد و اگر بعد از دادن كفّاره دوباره سه بار يا بيشتر پشت سر هم قسم بخورد، بايد كفّاره ديگري دهد.
و اگر كمتر از سه بار، يا سه بار، ولي نه پشت سرهم، قسم بخورد كفّاره واجب نيست.
دوم:
اين كه قسم دروغ باشد و در اين صورت اگر يك بار قسم بخورد يك گوسفند و اگر دو بار قسم بخورد دو گوسفند و اگر سه بار يا بيشتر قسم بخورد يك گاو بايد كفّاره دهد.
و اگر بعد از هر قسم خوردن، كفّاره آن را بدهد و دوباره قسم دروغ بخورد، حكم كفّاره آن به همان تفصيليست كه گذشت.
كشتن شپش از روي عمد بر محرم حرام است، ولي كفّاره اي در كشتن آن نيست و همچنين بر محرم واجب است از كشتن تمام جانوران به جز آنها كه استثنا شده مانند عقرب و افعي و موش كه در مسأله (202) گذشت اجتناب نمايد.
و براي محرم جايز است جانوران را از بدن خود بيندازد، به جز شپش كه افكندن آن از لباس و بدن عمداً جايز نيست و كفّاره انداختن آن يك كف دست از طعام گندم، جو، برنج و مانند آن
ص: 128
است كه به فقير بدهد، ولي جابه جا كردن آن مانعي ندارد و كشتن كك و پشه، در صورتي كه اذيت كنند جايز است.
زينت كردن و پوشيدن انگشتر به جهت زينت بر محرم حرام است، ولي پوشيدن انگشتر به جهت غير زينت به جهت استحباب شرعي، يا به جهت حفظ آن از گم شدن جايز است و بنا بر اقوي، در پوشيدن آن براي زينت كفّاره اي نيست.
زينت كردن به حنا بر محرم حرام است و استعمال آن براي غير زينت مثل معالجه و مانند آن جايز است.
پوشيدن زيوري كه ظاهر است و پنهان نيست به جهت زينت، بر زن در حال احرام حرام است، بلكه احتياط واجب اينست كه از آن اجتناب نمايد اگر چه پنهان باشد و بيرون آوردن زيوري كه پيش از احرام بر تن داشته و آن را در خانه مي پوشيده است، واجب نيست و احرام در آن مانعي ندارد، ولي بايد آن را به مردان اگر چه از محارم او باشند نشان ندهد.
ص: 129
ماليدن روغن به بدن بر محرم حرام است، هر چند خوشبو نباشد، ولي ماليدن روغن پيش از غسل احرام و با آن و پس از آن، قبل از بستن احرام، مانعي ندارد.
و روغن مالي با رو غني كه اثر آن تا بعد از محرم شدن باقي مي ماند كراهت دارد.
و روغن مالي در صورت اضطرار به آن به جهت معالجه يا غير آن حرام نيست.
بنا بر اقوي ماليدن روغن كفّاره ندارد، ولي احوط و اولي آن است كه اگر عمداً و با علم روغن ماليد، يك گوسفند كفّاره بدهد و اگر از روي جهل بوده است فقيري را اطعام كند.
بر محرم جدا كردن موي بدن خود يا ديگري اگر چه محرم نباشد حرام است، چه جدا كردن به تراشيدن باشد يا به كندن يا به چيدن و چه مو كم باشد يا زياد، مگر در صورت ضرورت و يا حرج كه جايز است.
ص: 130
و چنانچه در وضو يا غسل مويي از بدن محرم بدون قصد جدا شود، مانعي ندارد.
جدا كردن محرم موي بدن خود يا ديگري را چند صورت دارد:
اوّل:
اين كه محرم سر خود را بتراشد، كه در اين صورت اگر بدون ضرورت باشد، بايد يك گوسفند كفّاره دهد و بنا بر احتياط واجب روزه گرفتن و اطعام نمودن فقير به جاي گوسفند كفايت نمي كند و اگر از روي ضرورت باشد، كفّاره آن يك گوسفند يا سه روز روزه يا اطعام شش مسكين، به هر كدام دو مد از طعام مي باشد و چنانچه محرم قسمتي از سر خود را بتراشد، وجوب كفّاره در آن محل اشكال است.
دوم:
اين كه محرم از روي عمد موهاي زير يك يا هر دو بغل خود را جدا كند چه به تراشيدن يا كندن يا غير آن كه در اين صورت نيز بايد يك گوسفند كفّاره دهد.
و اگر جدا كردن از روي ناداني يا فراموشي باشد، كفّاره واجب نيست.
و چنانچه محرم قسمتي از موي زير بغل خود را جدا كند،
ص: 131
ثبوت كفّاره در آن محل اشكال است.
سوم:
اين كه مقداري از موي ريش خود يا غير آن را جدا كند و كفّاره آن اطعام يك مسكين به مقدار يك كف از طعام است.
چهارم:
اين كه سر ديگري را بتراشد و در اين صورت كفّاره اي بر او نيست، چه آن ديگري محرم باشد يا نباشد.
خاراندن محرم سر يا بدن خود را در صورتي كه موجب ريزش مو نباشد، مانعي ندارد و چنانچه بدون هيچ غرض عقلايي دست بر سر يا ريش خود بگذارد يا بمالد و موجب ريزش يك يا دو مو گردد، احوط و اولي اينست كه به مقدار يك كف طعام صدقه دهد، ولي اگر اين ريزش بر اثر وضو گرفتن باشد، بدون اشكال هيچ كفّاره اي بر او نيست.
پوشاندن سر يا قسمتي از آن به هر چه باشد حتي مانند گِل و دوا و حمل چيزي بر سر بر مرد محرم حرام است، بلي، گذاشتن بند مشك آب بر سر و بستن سر با دستمال به علت سردرد، مانعي ندارد و پوشاندن دو گوش نيز حرام است.
و جواز پوشاندن در وقت خواب محل اشكال است و بنا بر
ص: 132
احتياط واجب از آن نيز اجتناب نمايد.
و هرگاه مرد محرم سر خود را از روي فراموشي بپوشاند، بايد فوراً پوشش را بردارد و احوط و اولي اينست كه تلبيه نيز بگويد.
پوشاندن سر به وسيله بعضي ديگر از اعضاي بدن، مانند دست، مانعي ندارد، اگر چه احتياط مستحب در ترك آن است.
هرگاه مرد محرم سر خود را بپوشاند، كفّاره آن بنا بر احتياط واجب يك گوسفند است و در موارد جواز پوشاندن مثل پوشاندن سر با دستمال به جهت سردرد يا پوشاندن به جهت اضطرار كفّاره اي نيست.
بر محرم حرام است كه در آب و مانند آن فرو رود كه سرش زير آب شود و همچنين است بنا بر احتياط واجب فرو رفتن در گلاب.
و اما فرو رفتن در غير آب و گلاب مانعي ندارد، اگر چه احتياط مستحب در ترك آن است و در آنچه ذكر شد فرقي بين مرد و زن نيست.
ص: 133
پوشاندن صورت از چانه تا قسمت پايين بيني به هر چه كه باشد بر زن مُحْرِمه حرام است و بنا بر احتياط واجب از پوشاندن باقي صورت نيز اجتناب نمايد و از اين حكم دو مورد استثنا مي شود، پوشاندن مقداري از صورت كه متصل به سر است در حال نماز، به قدري كه مطمئن شود سر را به طور كامل پوشانده است و پوشاندن صورت هنگام خواب.
و جايز است براي زن كه گوشه لباس خود را بر صورتش به طرف بيني به قدري كه بتواند ببيند رها كند.
زن در حال احرام مي تواند از مرد نامحرم رو بگيرد، به اين كه گوشه عبا يا چادر و مانند آن را كه بر سر دارد تا گردن خود پايين بكشد، ولي احتياط واجب اينست كه قسمت پايين آمده را به وسيله دست يا غير آن از صورت خود دور نگه دارد.
بنا بر اقوي در پوشاندن صورت كفّاره اي نيست، اگر چه احتياط مستحب آن است كه يك گوسفند كفّاره بدهد.
ص: 134
زير سايه رفتن مرد محرم در حال حركت به آنچه كه متحرك است مانند سقف محْمِل و ماشين و هواپيما و همچنين چتر جايز نيست، ولي راه رفتن زير سايه ابر يا اجسام ثابت مثل كوهها و ديوارها و درختها مانعي ندارد.
و در جايز نبودن سايه قراردادن فرقي بين شخص سواره و پياده نيست.
و بنا بر اقوي رفتن زير سايه چيزي كه بالاي سر محرم قرار ندارد نيز جايز نيست، ولي راه رفتن زير سايه محْمِل و پوشاندن صورت با دست از آفتاب جايز است.
اشكالي در جايز نبودن زير سايه رفتن در روز نيست و اما جايز نبودن آن در شب مورد اشكال است و احتياط واجب ترك آن است.
جايز نبودن زير سايه رفتن اختصاص دارد به اين كه در راه باشد، بنا بر اين اگر در محلّي منزل كرد، زير سايه رفتن حتي در حال سير و حركت به رفت و آمد و اگر چه سايه متحرك يا ساكن باشد مانعي ندارد و به اين جهت استفاده از ماشينهاي
ص: 135
سقف دار بعد از رسيدن به مكّه مانعي ندارد.
براي زنان و بچه ها زير سايه رفتن جايز است و همچنين براي مردان در حال ضرورت مانند مرض و طاقت نداشتن گرماي آفتاب يا سرما نيز جايز است.
كفّاره زير سايه رفتن در حال سير چه به اختيار انجام داده باشد يا به اضطرار يك گوسفند است و اگر زير سايه رفتن در يك احرام تكرار شود، دادن يك كفّاره كفايت مي كند، مگر اين كه سبب سايه قراردادن به حسب جنس مختلف باشد مثل سايه گرفتن از آفتاب و از باران كه در اين صورت احتياط واجب آن است كه براي هر سبب يك كفّاره بدهد.
بيرون آوردن خون از بدن به حجامت و يا غير آن به نظر مشهور فقها (اعلي اللّه مقامهم) بر محرم حرام است، ولي حرمت مورد اشكال است و احتياط واجب در اجتناب است، خصوصاً در غير حجامت و اشكالي در جواز آن در صورت ضرورت يا از بين بردن اذيتي از بدن نيست و بنا بر اقوي كفّاره اي در اين عمل نيست، اگر چه احتياط مستحب كفّاره دادن به يك گوسفند است.
ص: 136
بر محرم حرام است كه ناخن خود اگر چه بعض آن را بگيرد، مگر اين كه از باقي ماندن ناخن به اذيت باشد، كه در اين صورت قطع آن جايز است.
كفّاره گرفتن هر ناخن يك مد از طعام گندم، جو، برنج و مانند آن است و كفّاره گرفتن آن در صورت اذيت شدن به بقاي آن، يك مشت از طعام است و ثبوت كفّاره براي گرفتن بعض يك ناخن محل اشكال است و كفّاره گرفتن ناخنهاي دو دست و دو پا در يك مجلس، يك گوسفند و كفّاره گرفتن ناخنهاي دست در يك مجلس و ناخنهاي پا در مجلس ديگر دو گوسفند است و ثبوت كفّاره در موارد ذكر شده، در صورتيست كه گرفتن ناخن با علم و عمد باشد، ولي در صورت جهل و يا فراموشي و يا اشتباه كفّاره اي بر شخص نيست.
اگر محرم به استناد فتواي كسي كه فتوا به جواز ناخن گرفتن داده است، ناخن خود را بگيرد و موجب خون آمدن گردد، بنا بر مشهور بين فقها (اعلي اللّه مقامهم) بر فتوا دهنده واجب
ص: 137
است يك گوسفند كفّاره دهد و احتياط واجب آن است كه به نظر مشهور عمل شود.
بنا بر اقوي كندن كشيدن دندان بر محرم حرام نيست و كفّاره ندارد، اگر چه به حرمت و ثبوت كفّاره فتوا داده شده است.
حمل برداشتن آنچه به نظر عرف سلاح شمرده مي شود، مانند شمشير و نيز ه و تفنگ و غير آنها، بر محرم حرام است، ولي برداشتن تجهيزات دفاعي مانند زره و سپر و مانند آن دو بنا بر اقوي جايز است.
بودن سلاح در نزد محرم، در صورتي كه آن را با خود نداشته باشد حملش نكند مثل اين كه در اثاث و متاع خود گذاشته باشد، مانعي ندارد.
برداشتن سلاح در اوقات اضطراري مانند ترس از دشمن يا دزد جايز است.
ص: 138
برداشتن سلاح حتي در غير ضرورت، بنا بر اقوي كفّاره ندارد، ولي احتياط مستحب اينست كه يك گوسفند كفّاره براي آن داده شود.
تا اين جا تمام محرمات احرام بيان شد و براي حرم احكام خاصه اي است، مانند حكم برداشتن چيز گمشده از آن جا و حكم كسي كه در آن جا جنايتي مرتكب شود و غير آنها، ولي آنچه در اين جا بيانش مهم است، دو حكم است:
(1) شكار در حرم، كه بر محرم و غيرمحرم حرام است.
(2) بريدن و كندن درختان و گياهان حرم بر محرم و غير محرم حرام است، ولي بريده شدن به علّت راه رفتن معمولي مانعي ندارد و همچنين رها كردن حيوانات براي چريدن از گياهان حرم مانعي ندارد.
و از حرمت بريدن و كندن چند چيز استثنا مي شود:
الف اذخر (گور گياه) كه گياه معروفي است.
ب درخت خرما و درخت ميوه.
ج علفهايي كه براي علوفه شتر جمع آوري مي شود، ولي احتياط واجب اينست كه كنده نشود.
د درخت و گياهي كه در خانه ملكي و يا منزلش برويد و
ص: 139
همچنين درختي كه انسان آن را بكارد يا گياهي كه بروياند اگر چه در ملك او نباشد، ولي درخت و گياهي كه قبل از تملُّك خانه و يا سكونت در منزل، آن جا بوده است مستثني نيست و بريدن و كندن آن حرام است.
درختي كه اصل و ريشه آن در حرم و شاخه و برگ آن در خارج حرم باشد بريدن و كندن شاخه و برگ به جهت جاي ريشه اش حرام است و اگر اصل آن در خارج حرم و شاخه و برگ آن در حرم باشد، بريدن و كندن اصل آن به جهت جاي شاخه و برگش حرام است.
كفّاره كندن درخت اراك كه در حرم است، صدقه دادن قيمت آن است و كفّاره بريدن از آن، صدقه دادن قيمت مقدار بريده شده است و چنانچه درخت ديگري را بكند احتياط واجب اينست كه براي كفّاره اش گاوي را بكشد و گوشت آن را به مساكين صدقه دهد.
ولي كندن و بريدن درخت خرما و درختهاي ميوه كفّاره ندارد و همچنين كندن و بريدن گياهان كفّاره ندارد.
هرگاه بر محرم كفّاره اي به جهت صيد در احرام عمره واجب شود، جاي كشتن آن مكّه مكرّمه است و اگر به
ص: 140
جهت صيد در احرام حج واجب شود جاي كشتن آن مني است.
اقوي اينست كه نسبت به كفّاره غير صيد كه بر محرم واجب مي شود چه شتر باشد يا غير آن جايز است كشتن آن را تا بازگشت به اهلش تأخير اندازد و احتياط مستحب آن است كه اگر در احرام عمره واجب شده است در مكّه و اگر در احرام حج واجب شده است در مني انجام دهد و نسبت به كفّاره احرام عمره مفرده تا ممكن است اين احتياط ترك نشود.
و مصرف كفّاره فقرا هستند و خودش از آن نخورد مگر اندكي و اگر بخورد، در صورتي كه كم باشد بنا بر اقوي ضامن قيمت مقدار خورده شده نيست، اگر چه احتياط مستحب ضمان آن است و در غير اين صورت ضامن قيمت آن خواهد بود.
ص: 141
دومين واجب عمره تمتّع طواف است و به ترك عمدي آن عمره و حج فاسد مي شود چه علم به حكم و موضوع داشته يا جاهل به حكم يا موضوع باشد و ترك طواف به اين محقّق مي شود كه آن را تا زماني تأخير اندازد كه نتواند اعمال عمره را تمام نموده و خود را به مقدار ركن از وقوف عرفات برساند.
و هرگاه عمره فاسد شود احرامي كه براي آن بسته نيز باطل مي شود و بايد حج را در سال بعد به جا آورد و احوط و اولي آن است كه با همان احرام اعمال عمره مفرده را به جا آورد.
و در طواف بعد از قصد كردن خود عمل كه محقّق عنوان طواف است، اموري شرط است:
اوّل:
نيت به اين كه طواف را براي تقرّب به خداوند متعال انجام دهد.
ص: 142
دوم:
طهارت از حدث اصغر و اكبر و چنانچه بدون طهارت انجام دهد از روي عمد باشد، يا از روي جهل يا فراموشي طوافش باطل است.
هرگاه حدثي از محرم در حال طواف سر زند، مسأله چند صورت دارد:
الف)
آن كه حدث پيش از رسيدن به نصف طواف باشد، كه در اين صورت طواف باطل است و بايد دوباره آن را پس از تحصيل طهارت به جا آورد.
ب)
آن كه حدث پس از اتمام شوط چهارم و بدون اختيار باشد، كه در اين صورت بايد طواف را قطع كند و پس از تحصيل طهارت، طواف را از همان جا كه قطع نموده به آخر برساند.
ج)
آن كه حدث پس از رسيدن به نصف طواف و پيش از اتمام شوط چهارم و بدون اختيار باشد، كه در اين صورت - بنا بر احتياط واجب - بايد طواف را قطع كند و پس از تحصيل طهارت، طواف را از جايي كه قطع كرده تمام نمايد و دوباره طواف را از نو به جا آورد.
و مي تواند به جاي احتياط ذكر شده، پس از قطع و تحصيل طهارت، يك طواف كامل به جا آورد به قصد اعم از تمام كردن
ص: 143
طواف قبلي و يك طواف كامل، يعني قصد كند انجام آنچه را واقعاً بر ذمّه اش مي باشد، پس چنانچه تتمّه طواف قبل بر ذمّه اوست، زايد بر آن از اين طواف جديد لغو باشد و چنانچه طواف كامل بر ذمّه اوست، همين طواف جديد باشد.
د)
همان صورت سوم ولي با فرض اين كه حدث با اختيار از او سر زند و اقوي در اين صورت بطلان طواف است.
اگر پيش از شروع طواف يا در اثناي آن شك كند كه طهارت از حدث دارد يا نه، در صورتي كه بداند قبلا طهارت داشته و شك كند كه بعد حدثي از او سرزده يا نه، به شك خود اعتنا نكند و در غير اين صورت بايد پس از تحصيل طهارت طواف نمايد و يا طواف را از نو به جا آورد.
هرگاه پس از فراغت از طواف، شك كند هنگام طواف طهارت داشته يا نه، لازم نيست به شك خود اعتنا كند، اگر چه احتياط مستحب آن است كه دوباره آن را به جا آورد، ولي براي نماز طواف بايد تحصيل طهارت كند، مگر آن كه بداند قبلا حدث موجب غسل از او سرزده و پس از طواف حدث موجب وضو از او سر زند و شك كند غسل را انجام داده يا نه، كه بايد هم غسل كند و هم وضو بگيرد و دوباره طواف را به جا آورد و بعد از
ص: 144
آن نماز طواف را بخواند.
هرگاه مكلّف متمكّن از وضو نباشد و نااميد باشد از اين كه بعد بتواند وضو بگيرد، بايد تيمم نموده و طواف را انجام دهد و اگر تيمم هم نمي تواند بكند اگر چه بعد از اين، بايد براي طواف نايب بگيرد و احوط و اولي آن است كه خودش هم يك طواف بدون طهارت انجام دهد.
كسي كه جنب شده بايد براي طواف غسل كند و همچنين زن حائض و نفساء پس از پاك شدن بايد براي طواف غسل كند و در صورتي كه نتواند غسل نمايد و نااميد از توانايي آن باشد بايد به جاي غسل تيمم كند و طواف را انجام دهد و احوط و اولي آن است كه در اين صورت براي طواف خود نايب هم بگيرد و در صورتي كه نتواند تيمم كند حتي بعد از اين، بايد براي طواف نايب بگيرد و جايز نيست كه خود وارد مسجد شود و احتياطاً طواف را به جا آورد.
چنانچه زن هنگام بستن احرام براي عمره تمتّع حائض باشد و يا پس از محرم شدن حائض شود و وقت كافي براي انجام اعمال عمره داشته باشد، بايد صبر كند تا پاك شود و
ص: 145
غسل كند و اعمال عمره را انجام دهد و اگر وقت كافي نداشته باشد، مسأله دو صورت دارد:
الف)
آن كه حيضش هنگام احرام بستن يا پيش از آن باشد كه در اين صورت حج تمتّع او منقلب به حج افراد مي شود و پس از انجام حج افراد بايد يك عمره مفرده، اگر متمكّن از آن باشد، انجام دهد.
ب)
آن كه حيضش پس از احرام بستن باشد، كه در اين صورت اگر چه گفته شده است كه: «مخير است يا حج افراد به جا آورد، همان طور كه در صورت اوّل گذشت و يا اعمال عمره تمتّع را بدون طواف و نماز آن به جا آورد، يعني اين كه سعي كند و بعد از آن تقصير نمايد و سپس براي حج محرم شود و پس از انجام اعمال مني و بازگشت به مكّه ابتدا طواف و نماز عمره تمتّع را قضا كند و پس از آن طواف حج و نماز آن و باقي اعمال حج را به جا آورد» ولي احتياط واجب آن است كه در اين صورت نيز همچون صورت اوّل حج تمتّع او منقلب به حج افراد مي شود.
و چنانچه يقين داشته باشد حتي پس از انجام اعمال مني و بازگشت به مكّه حيضش ادامه دارد و متمكّن از طواف نخواهد بود، بايد براي طواف و نماز آن نايب بگيرد و پس از انجام آنها
ص: 146
توسط نايب، خودش سعي را به جا آورد و اعمال عمره را تمام كند.
هرگاه زن محرمه در اثناي طواف حائض شود، چنانچه حيض شدن پيش از تمام شدن شوط چهارم باشد، طوافش باطل است و حكم او همان است كه در مسأله قبل براي زني كه پس از بستن احرام حائض شده بيان شد و چنانچه حيض شدن او پس از تمام شدن شوط چهارم باشد و وقت كافي براي انجام اعمال عمره داشته باشد، بنا بر اقوي طوافش باطل است و بايد صبر كند تا پاك شود و غسل كند و پس از آن طواف را به جا آورد و احتياط مستحب آن است كه طواف پس از غسل را به قصد اعم از تمام كردن طواف پيش و يك طواف كامل آن طور كه در مسأله (282) گذشت انجام دهد و اگر پس از شوط چهارم باشد ولي وقت كافي نداشته باشد، احتياط واجب آن است كه پس از قطع طواف سعي و تقصير را انجام دهد و سپس احرام حج را به قصد ما في الذمه آنچه بر ذمّه اوست از حج افراد يا تمتّع ببندد و اعمال حج تمتّع را انجام دهد و پس از انجام اعمال مني و بازگشت به مكّه بايد نخست كسري طواف قطع شده پيش از حج را به جا آورد و سپس طواف حج و باقي اعمال آن را
ص: 147
انجام دهد و پس از اتمام حج يك عمره مفرده هم به جا آورد.
چنانچه زن پس از انجام طواف و پيش از خواندن نماز آن حائض شود، طوافش صحيح است و نماز آن را بعد از پاك شدن و غسل كردن به جا آورد و پس از آن سعي و تقصير نمايد، ولي اگر براي آنچه ذكر شد، وقت تنگ باشد بايد پس از طواف سعي و تقصير را انجام دهد و نماز طواف را پس از اعمال مني و پيش از طواف حج قضا نمايد.
اگر زن پس از انجام طواف و نماز آن متوجّه شود كه حائض شده، ولي نداند حيض شدنش قبل از طواف بوده يا بعد از طواف و قبل از نماز بوده، يا در اثناي نماز بوده است، بنا بر صحّت طواف و نمازش بگذارد و چنانچه بداند حيض شدنش پيش از تمام شدن نماز بوده، بايد پس از پاك شدن و غسل نماز را دوباره به جا آورد، ولي اگر وقت تنگ باشد بايد سعي و تقصير را به جا آورده و نماز را پس از اعمال مني و پيش از طواف حج انجام دهد.
اگر زن وارد مكّه شود و متمكّن از اعمال عمره باشد، ولي عمداً و با علم آن قدر انجام اعمال را تأخير اندازد كه حائض شود و وقت تنگ شود، ظاهراً عمره اش فاسد است و احتياط مستحب آن است كه با همان احرامي كه بسته عدول كند به حج
ص: 148
افراد و اعمال حج افراد را به جا آورد و در هر حال بايد حج را در سال آينده دوباره به جا آورد.
طهارت در طواف مستحب معتبر نيست، پس بدون طهارت صحيح است، ولي نماز آن بدون طهارت صحيح نيست.
كسي كه معذور از طهارت وضو يا غسل اختياري است، مانند كسي كه بر اعضاي وضو يا غسل جبيره دارد، يا كسي كه مسلوس است يعني بول او قطره قطره مي ريزد به همان دستوري كه براي نماز خود طهارت مي گيرد، براي طواف نيز همان طهارت كافي است؛ ولي كسي كه مبطون است يعني نمي تواند از غايط خود داري نمايد بعيد نيست كه بتواند براي طواف و نماز آن نايب بگيرد، اگر چه احتياط مستحب آن است كه در صورت تمكّن جمع كند بين انجام طواف و نماز آن با طهارت عذري و بين نايب گرفتن براي آن دو.
و اما زن مستحاضه، چنانچه استحاضه اش قليله باشد بايد وضو بگيرد و احتياط واجب آن است كه براي هر كدام از طواف و نماز آن يك وضو بگيرد.
و چنانچه متوسطه باشد بايد هم غسل كند و هم وضو بگيرد و
ص: 149
احتياط واجب آن است كه براي هر كدام از طواف و نماز آن يك وضو بگيرد.
و اگر كثيره باشد بايد غسل كند و احتياط واجب آن است كه براي هر كدام از طواف و نماز آن يك غسل كند و لازم نيست وضو بگيرد حتي اگر حدث اصغر از او سرزده باشد و اين دستو راتي كه براي زن مستحاضه ذكر شد، در صورتيست كه وظيفه اي كه براي نماز يوميه اش معين شده است انجام نداده باشد و يا اگر انجام داده، بعد از آن خون ديده باشد و در غير اين دو صورت آنچه ذكر شد از وجوب وضو و غسل، مبني بر احتياط واجب است.
سوم:
(از شرايط صحّت طواف) بنا بر احتياط واجب طهارت بدن و لباس از نجاست است و از نجاستي كه در بدن يا لباس نمازگزار عفو شده است مانند خون كمتر از درهم در طواف عفو نشده است.
بودن خون قرحه و جراحت در بدن يا لباس در طواف، در صورتي كه اجتناب از آن حرجي باشد مانعي ندارد و همچنين همراه داشتن چيز متنجس مانعي ندارد و احتياط واجب آن است كه از پوشيدن چيز نجسي كه بدن را به اندازه لازم در نماز
ص: 150
نمي پوشاند مانند هميان و كلاه در حال طواف اجتناب شود.
اگر طواف كننده پس از انجام طواف متوجّه شود در حين طواف لباس يا بدنش نجس بوده، طوافش صحيح است و همچنين اگر پس از نماز طواف متوجّه شود در اثناي خواندن نماز بدن يا لباسش نجس بوده، نمازش صحيح است.
هرگاه نجاست بدن يا لباس خود را فراموش كرده و با آنها طواف نمايد و بعد از طواف يادش بيايد، طوافش صحيح است، اگر چه اعاده آن طواف با لباس پاك سزاوارتر است و اگر بعد از نماز طواف يادش بيايد، در صورتي كه فراموشي او به جهت اهميت ندادن باشد، كيفرش اينست كه نماز را اعاده نمايد و در غير اين صورت احتياط واجب آن است كه نماز را دوباره به جا آورد.
اگر طواف كننده در اثناي طواف متوجّه شود بدن يا لباسش نجس است و يا در اثناي آن بدن يا لباسش نجس شود، در صورتي كه بتواند بدون انجام كاري كه منافي با صحّت طواف است، نجاست را زايل كند، بنا بر احتياط واجب نجاست را زايل نموده و طواف را تمام نمايد و در غير اين صورت اقوي صحّت طواف اوست، اگر چه احتياط مستحب آن است كه طواف را قطع
ص: 151
نموده و بعد از زايل كردن نجاست بقيه آن را انجام دهد و در صورتي كه قبل از تمام كردن شوط چهارم باشد، احتياط مستحب آن است كه طواف را قطع نموده و نجاست را زايل كرده و سپس يك طواف كامل به قصد اعم از تمام كردن طواف سابق و يك طواف جديد آن گونه كه در مسأله (282) گذشت به جا آورد.
چهارم:
(از شرايط صحّت طواف) آن است كه طواف كننده اگر مرد و بنا بر اقوي حتي اگر پسر مميز است، ختنه شده باشد و احتياط واجب آن است كه پسر غير مميز نيز در طواف ختنه شده باشد.
اگر محرمي كه ختنه نشده بالغ باشد يا صبي مميز طواف كند طوافش باطل است و اگر دوباره آن را در حالي كه ختنه شده باشد به جا نياورد، مثل كسيست كه طواف را ترك كرده باشد و بر او احكام تارك طواف جاريست كه بيان خواهد شد.
هرگاه مكلّف ختنه نشده مستطيع شود، در صورتي كه بتواند در همان سال استطاعت ختنه كند و به حج رود، واجب است اين كار را انجام دهد و در غير اين صورت حج را تا سال بعد تأخير اندازد و پس از ختنه كردن به حج برود.
و چنانچه ختنه كردن براي او اصلاً ممكن نباشد، يا ضرري يا
ص: 152
حرجي باشد، حج از او ساقط نمي شود و احتياط واجب آن است كه طواف عمره و حج را هم خودش انجام دهد و هم براي انجام آنها نايب بگيرد و پس از آن كه خود و نايبش طواف را انجام دادند، خودش نماز طواف را به جا آورد.
پنجم:
(از شرايط صحّت طواف) بنا بر اقوي پوشاندن عورت است و معتبر است وسيله پوشش مباح باشد و احتياط واجب آن است كه تمام لباس طواف كننده مباح باشد و همچنين احتياط واجب آن است كه تمام شرايط و موانع لباس نمازگزار در پوشش عورت و بقيه لباس طواف كننده رعايت شود.
در طواف اموري معتبر است:
اوّل:
آن كه شروع طواف از حجرالاسود باشد و در تحقق آن همين مقدار كافيست كه از نظر عرف شروع طواف از حجر باشد و بايد تحقق از حجر احراز شود و لازم نيست اوّل جزء از حجر به محاذات برابر اوّل جزء جلوي بدن باشد، اگر چه احتياط مستحب در محاذات مذكور است و براي تحقق اين احتياط مي تواند قدري پيش از حجر بايستد و نيت كند شروع طوافش را از نقطه اي كه محاذات واقعي در آن محقّق مي شود و آنچه زايد بر شروع از اوّل حجر آورده شده به جهت حصول علم
ص: 153
به تحقّق واجب باشد.
دوم:
آن كه هر شوط طواف را تا رسيدن به حجرالاسود ادامه دهد و در آن جا ختم نمايد و تحقق آن به اينست كه هر شوط را در همان جا كه آغاز نموده ختم نمايد، اگر چه در شوط آخر (شوط هفتم) احوط آن است كه تا كمي پس از حجرالاسود ادامه دهد، به اين قصد كه انجام مقدار زايد بر مقدار واجب، براي حصول علم به تحقّقِ واجب باشد.
سوم:
آن كه خانه خدا را در تمام احوال طواف در طرف چپ بدن قرار دهد، بنا بر اين اگر طرف راست يا رو به رو يا پشت بدن قرار دهد عمداً باشد يا سهواً، حتي اگر به جهت مزاحمت ديگري باشد آن مقدار جزء طواف شمرده نمي شود و بايد دوباره آن مقدار را به جا آورد.
و ميزان در قرار دادن خانه را در طرف چپ نظر عرف است و اعمال دقتهاي غير عرفي، حتي در مورد حجر اسماعيل ( عليْهِ السّلام ) و چهار ركن خانه واجب نيست.
چهارم:
آن كه حجر اسماعيل ( عليْهِ السّلام ) را داخل مطاف قرار دهد، به اين معني كه طواف كننده وقتي به حجر اسماعيل ( عليْهِ السّلام ) مي رسد داخل حجر نشود و از بيرون آن طواف نمايد.
ص: 154
پنجم:
آن كه طواف به دور كعبه صورت گيرد، يعني اين كه شاذروان كه نام قدري پيش آمدگي پايين ديوار كعبه است خارج از مطافش محل طوافش باشد.
ششم:
آن كه هفت شوط بي كم و زياد و با حركت اختياري به دور كعبه طواف كند، پس اگر كمتر از هفت شوط طواف كند كفايت نمي كند و اگر بيش از آن طواف كند، چنانچه با علم و از روي عمد باشد، طواف باطل است، ولي اضافه كردن مقداري براي حصول يقين به اين كه هفت شوط را به طور كامل انجام داده است و نه به قصد اين كه اضافه جزء طواف باشد مانعي ندارد و اگر قدري از طواف را بدون اختيار انجام دهد، صحيح نبوده و بايد آن مقدار را با اختيار تدارك نمايد.
هفتم:
آن كه هفت شوط طواف و اجزاي هر شوط را به گونه اي انجام دهد كه از نظر عرفي پي در پي باشد، مگر در مواردي كه بعد خواهد آمد.
احتياط آن است كه طواف بين خانه خدا و مقام حضرت ابراهيم ( عليْهِ السّلام ) باشد و اين مقدار كه تقريباً بيست و شش ذراع و نيم است در همه اطراف كعبه رعايت شود و چون طواف بايد از پشت حجر اسماعيل ( عليْهِ السّلام ) باشد آن طور كه در امر چهارم
ص: 155
گذشت محل طواف در ناحيه حجر تنگ شده و به شش ذراع و نيم تقريباً مي رسد، ولي اقوي اينست كه طواف در خارج اين مقدار براي كسي كه متمكّن از طواف در اين مقدار بدون حرج باشد كفايت مي كند، اگر چه مكروه است و امّا براي كسي كه متمكّن از طواف در آن مقدار نيست، يا براي او حرجي است، جايز است بدون كراهت از پشت مقام طواف نمايد.
اگر در حال طواف از مطاف محل طواف خارج شده و وارد كعبه شود، طوافش باطل مي شود و بايد آن را دوباره به جا آورد و اگر خارج شدن از محل طواف بعد از تجاوز از نصف طواف باشد يعني پس از اتمام سه شوط و نيم سزاوارتر آن است كه آن طواف را تمام كند و دوباره آن را به جا آورد.
اگر مقداري از طواف خود را روي شاذروان حركت كند، آن مقدار از طواف حساب نمي شود و اقوي صحّت طواف است، ولي لازم است آن مقدار را دوباره به جا آورد، اگر چه احوط و اولي آن است كه آن مقدار را دوباره به جا آورد و طواف را تمام نمايد و سپس طواف را از نو به جا آورد و احتياط مستحب آن است كه در حين طواف دست خود را به طرف ديوار كعبه چه
ص: 156
براي استلام و دست زدن به اركان كعبه يا غير آن دراز نكند.
اگر طواف كننده وارد حجر اسماعيل ( عليْهِ السّلام ) شود، ظاهر اينست كه اصل طواف او صحيح ولي شوطي كه در آن وارد حجر شده باطل است و بايد آن شوط را دوباره اعاده كند و احتياط مستحب آن است كه پس از اعاده آن شوط و اتمام طواف، دوباره طواف را به جا آورد.
و احتياط واجب آن است كه در حال طواف بالاي ديوار حجر حركت نكند و احتياط مستحب آن است كه در حال طواف دست خود را بر ديوار حجر نگذارد.
هرگاه كسي كه مشغول طواف واجب است قبل از تجاوز از شوط چهارم بدون عذر از مطاف محل طواف خارج شود، پس اگر مدت زمان خروج از مطاف به اندازه اي باشد كه موالات عرفيه پي در پي بودن طواف در نظر عرف از بين رفته باشد، طوافش باطل است و اگر موالات عرفيه فوت نشده يا خروج از مطاف بعد از تجاوز از شوط چهارم است، احتياط واجب آن است كه پس از اتمام طواف، دوباره آن را به جا آورد و براي اين احتياط كافيست يك طواف به قصد اعم از تمام كردن طواف قبل و طواف جديد آن طور كه در مسأله (282) گذشت
ص: 157
جا آورد.
هرگاه در حال طواف حدثي از شخص سرزند، حكم آن در مسأله (282) گذشت و هرگاه در آن حال متوجّه شود كه بدن يا لباسش نجس است، حكم آن در مسأله (297) گذشت و اگر در حال طواف زن حائض شود، بايد طواف را قطع كند و فوراً از مسجدالحرام خارج شود و حكم طوافش در مسأله (288) گذشت.
اگر طواف كننده به واسطه عارض شدن مرض مانند سردرد يا درد شكم ناچار شود طواف خود را قطع كند، چنانچه پيش از اتمام شوط چهارم باشد بايد دوباره طواف را به جا آورد و چنانچه پس از آن باشد احتياط واجب آن است كه براي مقدار باقي مانده نايب بگيرد و خودش هم يك طواف كامل به قصد اعم از تمام كردن طواف قبل و طواف جديد آن طور كه در مسأله (282) گذشت به جا آورد، مگر در صورتي كه طواف را براي برآوردن حاجت برادر مؤمنش قطع كرده باشد، كه در اين صورت باقي مانده طواف را به جا مي آورد و طوافش صحيح است.
و اگر طواف مستحب باشد از همان جا كه قطع كرده بقيه طواف را به جا آورد، اگر چه قطع طواف بعد از يك شوط يا دو
ص: 158
شوط باشد.
قطع كردن طواف واجب يا مستحب براي عيادت مريض، يا برآوردن حاجت خود يا برادران مؤمن جايز است و حكم طواف قطع شده در مسأله قبل گذشت.
و قطع طواف اگر چه واجب باشد براي نماز واجب هنگام داخل شدن وقت آن، مستحب است و پس از انجام نماز، طواف را از جايي كه قطع كرده تمام مي كند و اين حكم در مورد نماز وتر، در صورت تنگ شدن وقت آن نيز جاري است.
نشستن در اثناي طواف جهت استراحت و رفع خستگي به مقداري كه موالات عرفيه پي در پي بودن طواف از نظر عرف از بين نرود جايز است و اگر موالات عرفيه از بين برود طواف باطل مي شود.
اگر مقداري از طواف را به جا آورد و بعد تصميم بگيرد بقيه را به جا نياورد، اين تصميم ضرري به صحّت طواف نمي رساند و در صورتي كه پي در پي بودن اجزاء و شوطهاي طواف از نظر عرف به هم نخورده باشد، مي تواند بقيه طواف را
ص: 159
به جا آورد و طوافش صحيح است؛ ولي اگر از مطاف محل طواف خارج شده باشد، حكم آن در مسأله (304) گذشت.
اگر مقداري از طواف را سهواً به جا نياورد، چنانچه پيش از فوت موالات و پي در پي بودن طواف از نظر عرف يادش بيايد و از مطاف خارج نشده باشد، باقي مانده طواف را به جا آورده و طوافش صحيح است و اگر پس از فوت موالات عرفي، يا پس از خروج از مطاف يادش بيايد، چنانچه يك شوط فراموش شده باشد، آن را به جا آورده و طوافش در اين صورت نيز صحيح است و اگر خودش نتواند آن شوط را به جا آورد اگر چه به جهت بازگشت به بلدش باشد بدون اشكال، بايد براي انجام آن نايب بگيرد و همچنين است بنا بر اقوي اگر دو شوط يا سه شوط فراموش شده باشد و اگر چهار شوط يا بيشتر فراموش شده باشد، احتياط واجب آن است كه يك طواف كامل به قصد اعم از تمام كردن طواف قبل و طواف جديد آن طور كه در مسأله (282) گذشت به جا آورد.
ص: 160
زيادي بر شوطهاي طواف پنج صورت دارد:
اوّل:
آن كه طواف كننده مقدار زيادي را به قصد اين كه جزء باشد براي طوافي كه مشغول آن است يا براي طواف ديگري، به جا نياورده باشد، كه در اين صورت طوافش به اين زيادي باطل نمي شود.
دوم:
آن كه در ابتداي شروع طواف يا در اثناي آن قصد كند آوردن زيادي را، به اين كه زيادي جزء همين طوافش باشد، كه در اين صورت طوافش باطل است و بايد دوباره آن را به جا آورد.
سوم:
آن كه پس از فارغ شدن از طواف، زيادي را به قصد اين كه جزء آن طواف باشد به جا آورد، كه در اين صورت نيز بايد طوافش را اعاده نمايد.
چهارم:
آن كه قصد كند زيادي را جزء براي طواف ديگر انجام دهد و آن زيادي را ادامه دهد و يك طواف كامل به جا آورد، كه در اين صورت زيادي در طواف اوّل محقّق نشده، چون قصد آن را نكرده است، ولي چون دو طواف واجب را پشت سرهم، بدون
ص: 161
فاصله انداختن به نماز طواف، انجام داده است كه قران بين دو طواف مي نامند طواف اوّل بنا بر احتياط و طواف دوم بنا بر اقوي باطل مي شود.
پنجم:
آن كه قصد كند زيادي را جزء براي طواف ديگر انجام دهد، ولي طواف دوم را اتفاقاً به آخر نرساند، يا اصلاً زيادي را انجام ندهد، كه در اين صورت نه زيادي محقّق شده است و نه قران، ولي اگر مكلّف در ابتداي طوافش و يا در اثناي آن قصد قران نموده باشد و عالم به حرمت آن باشد، بنا بر احتياط طوافش باطل است.
هرگاه سهواً در طواف زياد كند، چنانچه زيادي كمتر از يك شوط باشد، بايد آن را قطع كند و طوافش صحيح است و چنانچه يك شوط يا بيشتر باشد، احتياط واجب آن است كه آن را به قصد قربت مطلقه قصد امتثال امر شارع چه وجوبي باشد يا استحبابي ادامه داده تا به يك طواف كامل برساند، سپس دو ركعت نماز پشت مقام ابراهيم ( عليْهِ السّلام ) پيش از سعي و دو ركعت هم پس از سعي به جا آورد، اگر چه اقوي آن است كه دو ركعت پيش از سعي كفايت مي كند.
ص: 162
اگر شك در صحّت طواف نمايد، چنانچه شك بعد از فارغ شدن از طواف باشد، حكم به صحّت طواف مي شود و همچنين است اگر شك در اثناي طواف نسبت به صحّت آنچه از آن فارغ شده است باشد و چنانچه شك در عدد شوطها نمايد، در صورتي كه محل تدارك آن گذشته باشد مثل اين كه بعد از فوت موالات عرفيه، يا بعد از داخل شدن در عملي كه بايد بعد از طواف انجام شود مثل نماز طواف شك كرده باشد نيز حكم به صحّت طواف مي شود.
هرگاه يقين داشته باشد هفت شوط انجام داده و شك كند آيا زيادتر انجام داده يا نه مثل اين كه احتمال دهد كه شوط آخري هشتم است طوافش صحيح است، مگر در صورتي كه شك مذكور قبل از تمام شدن شوط آخري باشد، كه بنا بر اقوي طواف باطل است و احتياط مستحب آن است كه آن را به قصد رجاء مطلوبيت تمام كندو دوباره طواف را به جا آورد و در احتياط مذكور كفايت مي كند يك طواف كامل به قصد اعم از تمام كردن طواف قبل و طواف جديد آن طور كه در مسأله (282)
ص: 163
گذشت به جا آورد.
هرگاه در طواف واجب در عدد شوطها شك كند، چنانچه شك در نقصان طواف باشد و شك بين شش و هفت باشد، اگر چه حكم به صحّت طواف و بنا گذاشتن بر شش وجهي دارد، ولي احتياط واجب آن است كه طواف را از نو به جا آورد.
و اگر شك بين شماره هاي قبل از هفت باشد مثل شك بين پنج و شش و كمتر از آن دو طواف باطل است و همچنين اگر شك در زيادي و نقصان هر دو باشد مانند شك بين شش و هفت و هشت، يا شك بين شش و هشت طواف باطل است.
هرگاه بين شش و هفت شك كند و از روي ناداني به حكم بنا را بر شش بگذارد و طوافش را تمام كند، بنا بر احتياط واجب بايد دوباره طواف را به جا آورد و اگر زمان تدارك فوت شده باشد، اعاده بر او نيست.
طواف كننده مي تواند در حفظ شماره شوطها بر شمارش رفيقش اعتماد كند، به شرط آن كه رفيقش يقين داشته باشد.
هرگاه در شماره شوطهاي طواف مستحبي شك كند، بنا را بگذارد بر آنچه يقين دارد انجام داده است و طوافش صحيح است.
ص: 164
اگر عمداً طواف عمره تمتّع را به جا نياورد چه با علم به حكم باشد يا با جهل به آن و نتواند آن را و بقيه اعمال عمره تمتّع را تا پيش از رسيدن به مقدار ركن از وقوف عرفات انجام دهد، عمره اش باطل است و در ابتداي احكام طواف تفصيل اين حكم گذشت و اگر طواف را عمداً در حج ترك كند و نتواند آن را تدارك كند، حج او باطل مي شود و بايد سال آينده حج را اعاده نمايد و اگر از روي جهل و ناداني ترك كرده باشد، بايد سال آينده حج را اعاده نمايد و بنا بر احتياط واجب يك شتر كفاره بدهد.
هرگاه طواف را فراموش كند بايد بعد از آن كه به يادش آمد به جا آورد:
پس اگر پيش از گذشتن وقت آن يادش بيايد مثل كسي كه آن را در عمره تمتّع فراموش كند و بعد از ورود در سعي بين صفا و مروه يا بعد از فارغ شدن از آن يادش بيايد بايد طواف را به جا آورد، سپس در مثال اوّل باقي مانده سعي را و در مثال دوم دوباره سعي را به جا آورد.
و اگر بعد از گذشتن وقت آن يادش بيايد مثل كسي كه پس از گذشت زمان به مقداري كه ديگر با انجام آن و اتمام بقّيه اعمال عمره به مقدار ركن از وقوف به عرفات نرسد يادش بيايد طواف عمره تمتّع را به جا نياورده، يا مثل كسي كه پس از ماه ذي الحجة
ص: 165
يادش بيايد كه طواف حج را انجام نداده بايد طواف را قضا نمايد و حجّش صحيح است و احتياط واجب آن است كه پس از قضاي طواف و نماز آن سعي را دوباره به جا آورد.
و اگر زماني يادش بيايد كه حتي متمكّن از قضا هم نباشد مثل كسي كه بعد از بازگشت به بلدش يادش بيايد بايد نايب بگيرد و احوط و اولي آن است كه نايب پس از طواف و نمازش سعي را نيز به جا آورد.
هرگاه طواف واجب را فراموش كند و پس از برگشت به بلدش و نزديكي با زن يادش بيايد، چنانچه طواف حج را فراموش كرده باشد، بايد يك قرباني به مني بفرستد و اگر طواف عمره را فراموش كرده باشد، بايد يك قرباني به مكّه بفرستد و در هر دو صورت براي قرباني يك گوسفند كفايت مي كند.
اگر طواف را فراموش كند و وقتي يادش بيايد كه قضاي آن ممكن باشد، بايد آن را قضا نمايد، حتي اگر از احرام خارج شده باشد و لازم نيست دوباره براي قضاي آن احرام ببندد.
ولي اگر از مكّه خارج شده و يك ماه يا بيشتر از زمان خروجش گذشته باشد، احتياط واجب آن است كه احرام ببندد و
ص: 166
وارد مكّه شود و طواف را قضا كند.
كسي كه طواف را فراموش كرده، تا آن را خودش يا نايبش به جا نياورده، تمام چيزهايي كه حلال بودن آنها متوقف بر انجام طواف است، بر او حرام است.
اگر شخصي بدون كمك گرفتن از ديگري به تنهايي متمكّن از طواف نباشد به علت بيماري يا شكستگي يا مانند آن بايد با كمك ديگري طواف را انجام دهد و اگر متمكّن از كمك گرفتن هم نباشد، بايد او را به هر نحو ممكن طواف دهند و با عدم تمكّن از اين هم بايد طوافش توسط نايب انجام شود و اگر قدرت بر نايب گرفتن نباشد مثل كسي كه بيهوش است يا عقل ندارد و نمي تواند نايب بگيرد بايد ولي او يا فرد ديگري از طرف او طواف كند و زن حائض و نفساء حكم طوافش در شرايط صحّت طواف گذشت.
سومين واجب عمره تمتّع نماز طواف است و آن دو ركعت است كه بايد بعد از طواف آورده شود و مانند نماز صبح است،
ص: 167
ولي مكلّف در قرائت حمد و سوره آن مخير است كه بلند يا آهسته بخواند و واجب است آن را در نزديك مقام ابراهيم ( عليْهِ السّلام ) به جا آورد و ظاهر آن است كه بايد آن را پشت مقام انجام دهد و اگر به جهت ازدحام جمعيّت نتواند آن را در نزديك مقام به جا آورد، بايد با مراعاتِ الاقرب فالاقرب هر چه نزديكتر به مقام به جا آورد و بنا بر احتياط واجب از حدود پانزده متر مانده به آخر صحن مسجد فعلي تجاوز نكند و اگر متمكّن از اين هم نباشد احتياط واجب آن است كه آن را در يكي از دو طرف نزديك مقام به جا آورد و اگر از اين هم متمكّن نشد مي تواند آن را در هر جاي مسجد به جا آورد.
اين حكم نماز طواف واجب است و اما به جا آوردن نماز طواف مستحب در هر جاي مسجد، حتي در حال اختيار جايز است، بلكه بعيد نيست كه به جا آوردن آن در خارج از مسجد نيز جايز باشد.
كسي كه نماز طواف را عمداً و با علم ترك كند، اقوي اينست كه حجّش باطل است.
اقوي آن است كه نماز طواف را بايد بعد از طواف فوراً به جا آورد، به اين معني كه فاصله بين آن دو بيش از مقدار
ص: 168
متعارف نباشد.
هرگاه نماز طواف را فراموش كند و پس از فارغ شدن از سعي يادش بيايد، بايد آن را پس از سعي به جا آورد و واجب نيست سعي را دوباره بعد از نماز به جا آورد، اگر چه احتياط مستحب اعاده آن است و چنانچه در اثناي سعي يادش بيايد، اگر چه حكم به جواز تمام كردن سعي و آوردن نماز طواف پس از آن وجهي دارد، ولي احتياط واجب آن است كه سعي را قطع كند و نماز را نزد مقام به جا آورد و پس از آن باقي سعي را انجام دهد.
و اگر پس از خارج شدن از مكّه براي انجام بقيه اعمال حج در مني يادش بيايد، اقوي آن است كه مخير است آن را در مني به جا آورد و يا برگردد و نزد مقام به جا آورد، اگر چه احتياط مستحب آن است كه برگردد و نزد مقام به جا آورد.
و اگر پس از كوچ كردن از مكّه يادش بيايد، چنانچه مقدار كمي رفته باشد، برگردد و نزد مقام به جا آورد، وگرنه بايد يا در هر جايي كه يادش آمده به جا آورد و يا نايب بگيرد كه نزد مقام به جا آورد.
و تمام احكامي كه براي ترك نماز طواف به جهت فراموشي
ص: 169
ذكر شد، نسبت به كسي كه از روي جهل قصوري يا تقصيري آن را ترك كرده باشد جاري است.
چنانچه از روي فراموشي يا جهل قصوري يا تقصيري نماز طواف را ترك كند تا آن كه بميرد، واجب است ولي ميت آن را قضا نمايد.
هرگاه در قرائت نمازگزار غلطي باشد، چنانچه متمكّن از تصحيح آن نباشد، بدون اشكال آنچه از قرائت بلد است براي او كافيست و چنانچه متمكّن از تصحيح آن باشد، واجب است قرائت خود را تصحيح نمايد و مي تواند اكتفا كند به اين كه هنگام به جا آوردن نماز، قرائت صحيح را به تلقين شخصي كه بلد است انجام دهد.
و اگر هيچ يك از اين دو را نتواند تا زماني كه وقت براي تصحيح تنگ شود، بايد نماز را با همان قرائت غلط بخواند و بنا بر احتياط واجب آن را به جماعت هم به جا آورد و نايب هم براي آن بگيرد.
هرگاه نداند كه قراء تش صحيح نيست و در ناداني خود معذور باشد، نمازش صحيح است، حتي اگر بعد از نماز و يا
ص: 170
در اثناي آن بعد از گذشتن محل تدارك قرائت مثل اين كه بعد از داخل شدن در ركوع متوجّه شود كه قراء تش صحيح نيست.
و اگر در ناداني خود معذور نباشد، چنانچه در مكّه باشد بايد بعد از تصحيح قراء ت، نمازش را اعاده نمايد و چنانچه خارج از مكّه باشد، حكم كسي را دارد كه نماز طواف را فراموش نموده است كه در مسأله (326) گذشت.
ص: 171
چهارمين واجب عمره تمتّع سعيست و بايد آن را با قصد قربت به جا آورد و ستر عورت و همچنين طهارت از حدث به وضو يا غسل و پاك بودن بدن و لباس از نجاست در آن معتبر نيست، اگر چه احوط و افضل آن است كه با طهارت از حدث و پاك بودن بدن و لباس آن را انجام دهد.
سعي را بايد بعد از طواف و نماز آن به جا آورد، بنا بر اين اگر پيش از طواف يا نمازش به جا آورد، بايد دوباره پس از طواف و نمازش انجام دهد و حكم كسي كه طواف را فراموش كند و پس از انجام سعي يادش بيايد، در مسأله (319) گذشت.
در سعي نيت معتبر است، يعني بايد آن را به قصد سعي و براي تقرّب به خداوند تبارك و تعالي انجام دهد و همچنين در نيت بايد تعيين كند كه سعي عمره را انجام مي دهد اگر
ص: 172
در عمره باشد، يا حج را اگر در حج باشد.
در سعي عدد معتبر است، يعني بايد هفت مرتبه حدِّ فاصل بين صفا و مروه را بپيمايد و بايد حركت را از صفا به سمت مروه آغاز كند و هرگاه به مروه رسيد يك شوط حساب مي شود و سپس از مروه به صفا برگردد و اين شوط ديگريست و دوباره از صفا به مروه برود و همين طور ادامه دهد تا اين كه سعي به شوط هفتم در مروه تمام شود و براي پيمودن مسافت بين صفا و مروه لازم نيست در يك خط مستقيم حركت كند و احوط و اولي آن است كه تمام فاصله بين دو كوه صفا و مروه به طور دقيق پيموده شود، به اين نحو كه هنگام حركت از صفا و مروه پشت پاشنه دو پايِ خود را به آن دو كوه بچسباند و هنگام رسيدن به آن دو انگشتان پاهايش را به آن دو كوه بچسباند.
و اقوي آن است كه شوطهاي سعي و اجزاي آنها بايد طوري آورده شوند كه از نظر عرف پي در پي باشند
و مستحب است سعي را هنگام داخل شدن وقت نماز قطع كند و پس از انجام نماز باقي آن را به جا آورد.
و قطع سعي براي برآوردن حاجت مؤمن اگر چه دعوت به طعام باشد جايز است، ولي در صورت قطع احتياط واجب آن
ص: 173
است اوّل سعي قبلي را تمام كند و دوباره سعي را به جا آورد و با آوردن يك سعي كامل به قصد اعم از تمام كردن سعي قبل و سعي جديد آن طور كه در مورد طواف در مسأله (282) گذشت اين احتياط محقّق مي شود.
اگر سعي را از مروه شروع كند، در هر شوطي كه باشد چه در شوط اوّل و چه پس از آن بايد سعي را از سر بگيرد.
معتبر نيست سعي پياده انجام شود، پس مي توان آن را سواره انجام داد، ولي پياده افضل است.
معتبر است سعي بين صفا و مروه را از راه متعارف موجود بين آن دو انجام دهد، پس پيمودن آن از داخل مسجدالحرام يا هر راه ديگري كافي نيست.
واجب است وقتي به طرف مروه حركت مي كند، آن را رو به روي خود قرار دهد، نه پشت و نه به طرف پهلو و همچنين واجب است وقتي به طرف صفا حركت مي كند آن را رو به روي خود قرار دهد، بنا بر اين اگر وقت رفتن به طرف مروه پشت به آن حركت كند، يا وقت رفتن به صفا پشت به آن حركت كند، كافي نيست، ولي برگرداندن صورت به پشت سر يا به طرف راست يا چپ، هنگام رفتن به صفا و مروه مانعي ندارد.
ص: 174
نشستن بالاي صفا و مروه و بين راه براي استراحت كردن در اثناي سعي، جايز است، اگر چه احتياط مستحب ترك آن است، مگر به جهت خستگي طاقت فرسا و مشقت.
اگر كسي سعي را عمداً و با علم به حكم و موضوع آن يعني با علم به وجوب سعي و اين كه آنچه واجب است چيست تا زماني ترك كند كه نتواند آن را انجام دهد و خود را به مقدار ركن از وقوف عرفات برساند حجّش باطل مي شود و بايد در سال بعد دوباره به جا آورد و اقوي آن است كه احرامش نيز باطل مي شود.
و همچنين است بنا بر احتياط واجب اگر اقوي نباشد حكم جاهل به حكم يا موضوع.
و احوط و اولي آن است كه در هر صورت با آن احرام اعمال عمره مفرده را به جا آورد.
اگر سعي را فراموش كند بايد هر وقت يادش آمد به جا آورد، حتي اگر بعد از اعمال حج باشد و چنانچه نتواند خودش به جا آورد يا حرجي و مشقّت آور باشد، بايد براي انجام
ص: 175
آن نايب بگيرد و در هر دو صورت چه خود به جا آورد يا نايبش حج او صحيح است.
كسي كه متمكّن نباشد خودش سعي را انجام دهد حتي با كمك گرفتن از ديگري، بايد ترتيبي دهد كه او را سعي دهند، به حمل بر انسان يا به وسيله ديگري.
و اگر متمكّن از آن هم نباشد بايد نايب بگيرد كه سعي را از طرف او انجام دهد و اگر اين را هم نتواند مانند كسي كه چيزي را درك نمي كند يا بيهوش است بايد ولي او يا شخص ديگري سعي را از طرف او انجام دهد.
احتياط واجب آن است كه سعي را بعد از طواف و نمازش فوراً به جا آورد، به اين معني كه فاصله بين آنها بيش از مقدار متعارف نباشد، ولي تأخير آن براي رفع خستگي و مانند آن مثل شِدّت گرما مانعي ندارد و تأخير آن تا فرداي روز طواف جايز نيست، بلكه بنا بر احتياط واجب تأخير سعي بدون ضرورت، تا شب آن روز نيز جايز نيست.
زياد كردن به هفت شوط سعي جايز نيست و اگر عمداً مقداري را به سعي زياد كند به قصد اين كه جزء آن باشد سعي باطل مي شود، ولي اگر از روي سهو و يا جهل به حكم زيادي
ص: 176
را به جا آورد، سعي باطل نمي شود.
اگر به خطا مقداري به سعي خود زياد كند، سعيش صحيح است، ولي اگر يقين كند هشت شوط بين صفا و مروه سعي كرده است، مستحب است شش شوط ديگر به آنها اضافه كند كه در نتيجه به صفا ختم مي شود و در صورتي كه بيش از هشت شوط به خطا زياد كرده باشد، مانعي نيست كه به قصد رجاء آن را تا يك سعي كامل ادامه دهد.
هرگاه عمداً مقداري از سعي را به جا نياورد عالم به حكم باشد يا جاهل به آن و نتواند آن را تا پيش از رسيدن به مقدار ركن وقوف عرفات تدارك كند حجّش فاسد مي شود و بايد آن را در سال بعد به جا آورد و أقوي آن است كه احرامش نيز باطل است، اگر چه احتياط مستحب آن است كه به قصد رجاء مطلوبيت سعي را تمام نمايد و بعد از آن تقصير كند.
و هرگاه مقداري از سعي را از روي فراموشي به جا نياورد، چنانچه فراموش شده بعد از شوط چهارم باشد بايد باقي مانده را هرگاه يادش آمد به جا آورد، اگر چه بعد از پايان اعمال حج پيش از تمام شدن ماه ذي الحجّه باشد و اگر
ص: 177
بعد از تمام شدن ماه باشد احتياط واجب آن است كه باقي مانده را به جا آورد و دوباره يك سعي انجام دهد و اين احتياط به آوردن يك سعي كامل به قصد اعم از تمام كردن سعي قبل و سعي جديد آن طور كه در مسأله (282) در مورد طواف بيان شد نيز محقّق مي شود.
و چنانچه متمكّن نباشد خودش سعي را تدارك كند يا تدارك آن بر او دشوار باشد، بايد نايب بگيرد و اگر اين را هم نتواند مانند كسي كه چيزي را درك نمي كند يا بيهوش است بايد ولي او يا شخص ديگري سعي را به نيابت از او تدارك نمايد و احتياط واجب آن است كه نايب يك سعي كامل براي منوب عنه به قصد اعم از تمام كردن سعي منوب عنه و سعي جديد به جا آورد.
و اگر كمبود سعي از روي فراموشي و قبل از تمام كردن شوط چهارم باشد، احتياط واجب آن است كه يك سعي كامل به قصد اعم از تمام كردن سعي قبل و سعي جديد به جا آورد و اگر متمكّن نباشد خودش انجام دهد يا بر او دشوار باشد، بايد به شرحي كه گذشت نايب بگيرد.
هرگاه از روي فراموشي مقداري از سعي عمره تمتّع
ص: 178
را به جا نياورد و به اعتقاد اين كه سعي را تمام كرده از احرام خارج شود، بايد يك گاو بكشد و سعي را به طوري كه در مسأله قبل بيان شد تمام كند.
شك در صحّت سعي بعد از فارغ شدن از آن اعتبار ندارد حكم به صحّت مي شود و همچنين شك در عدد شوطها بعد از تجاوز از محل، اعتبار ندارد، مثل اين كه پس از تقصير در عمره تمتّع يا عمره مفرده و يا بعد از شروع در طواف نساء در حج در عدد شوطهاي انجام شده شك كند و جمعي از فقها (اعلي اللّه مقامهم) فرموده اند:
«شك بعد از انصراف از سعي اگر چه قبل از تقصير باشد، اعتبار ندارد.» ولي اقوي اينست كه به اين شك در صورتي كه قبل از فوت موالات عرفيه باشد، بايد اعتنا كند اگر چه از مسعي محل سعي خارج شده باشد.
اگر شك در زيادي شوط داشته و به گونه اي باشد كه با ابتدا كردن او از صفا منافات نداشته باشد مثل اين
ص: 179
كه در مروه شك بين هفت و نه كند اعتباري به شكش نبوده و سعي او صحيح است و اگر شك در نقصان فقط باشد مثل شك بين پنج و شش يا شك در زياده و نقصان باشد مثل شك بين شش و هشت سعي او باطل است و بايد دوباره سعي نمايد.
شك در عدد شوطهاي سعي در اثناي آن، موجب بطلان سعي است، همان طور كه شك در عدد شوطهاي طواف در اثناي آن موجب بطلان طواف است.
ص: 180
پنجمين واجب عمره تمتّع تقصير است و آن عبارت است از گرفتن مقداري از موي سر يا ريش يا شارب يا ابرو و يا چيدن مقداري از ناخن دست يا پاي خود و كندن مو يا ناخن، از تقصير كفايت نمي كند و در تقصير نيت معتبر است، يعني بايد آن را به قصد تقصير و براي تقرّب به خداوند متعال انجام دهد.
بيرون آمدن از احرام عمره تمتّع فقط با تقصير است و تراشيدن سر كفايت نمي كند، بلكه حرام است و اگر سر خود را عمداً و با علم بتراشد بايد يك خون كفّاره دهد و كشتن يك گوسفند كفايت مي كند، ولي اگر از روي فراموشي يا جهل سر خود را تراشيد، ثبوت كفّاره بر او محل اشكال است.
اگر پس از سعي و پيش از تقصير به جهت جهل به
ص: 181
حكم نزديكي كند احتياط واجب آن است كه يك شتر كفّاره بدهد.
تقصير را بايد پس از تمام شدن سعي انجام داد و قبل از آن حرام است و چنانچه قبل از آن عمداً و با علم انجام دهد، بر او كفّاره اي كه در مسأله (257 و 271) بيان شد واجب مي شود.
موالات پي در پي بودن بين سعي و تقصير واجب نيست و براي تقصير مكان خاصي معتبر نيست، پس مي تواند آن را در هر جايي كه بخواهد تا زماني كه وقت براي حج تنگ نشده است، انجام دهد.
هرگاه تقصير را عمداً ترك كند و احرام حج ببندد، عمره اش باطل مي شود و احتياط واجب آن است كه با آن احرام حج افراد انجام دهد و پس از آن عمره مفرده اي به جا آورد و در سال بعد حج تمتّع را انجام دهد.
اگر از روي فراموشي تقصير را انجام ندهد و احرام حج ببندد، عمره اش صحيح است و اقوي آن است كه كفّاره بر او واجب نيست، اگر چه احتياط مستحب آن است كه يك گوسفند كفّاره دهد.
هرگاه محرم در عمره تمتّع تقصير كند، تمام آنچه كه به جهت احرام عمره بر او حرام شده بود، به جز تراشيدن سر، براي
ص: 182
او حلال مي شود و اما تراشيدن سر بر حرمت باقيست و اگر سر خود را در مكّه بتراشد، چنانچه جاهل باشد چيزي بر او نيست و همچنين اگر عمره تمتّع را در ماه شوال به جا آورد، تا سي روز بعد از عيد فطر، اگر عمداً هم سر خود را بتراشد چيزي بر او نيست و حكم به عدم جواز تراشيدن عمدي بعد از سي روز مشكل است و اگر بتراشد بنا بر احتياط خوني بر او واجب مي شود، كه كشتن يك گوسفند كفايت از آن مي كند.
طواف نساء در عمره تمتّع واجب نيست.
ص: 183
اوّلين واجب حج بستن احرام است و بهترين وقت آن روز ترويه هشتم ذي الحجّه است و براي پير و مريض در صورتي كه از ازدحام جمعيّت بترسند، جايز است آن را پيش از اين هم ببندند و احتياط واجب آن است كه غير اين دو پيش از روز پنجم احرام نبندند و در مسأله (148) گذشت كه در صورت حاجت به خارج شدن از مكّه پس از اتمام عمره تمتّع، مي تواند هر وقت پس از بستن احرام حج از آن خارج شود.
همچنان كه بر كسي كه احرام عمره بسته، جايز نيست پيش از تقصير احرام حج ببندد، بر كسي هم كه احرام حج بسته، جايز نيست پيش از تمام كردن اعمال حج احرام عمره مفرده ببندد و مانعي نيست كه پس از تمام كردن اعمال حج و پيش از انجام طواف نساء احرام عمره مفرده ببندد، اگر چه احتياط
ص: 184
مستحب آن است كه پيش از طواف نساء هم احرام نبندد.
در صورتي كه تأخير انداختن احرام حج موجب شود كه به وقوف واجب عرفات در روز عرفه نرسد، واجب است فوراً احرام ببندد.
كيفيت بستن احرام حج و واجبات و محرّمات آن، مانند احرام عمره است و تنها نيت آنها فرق مي كند.
مكلّف مي تواند احرام حج را از هر جاي مكّه ببندد و ظاهر آن است كه منحصر به مكّه زمان قديم كه در روايت حدود آن بين ذي طوي و عقبه مدنيين ذكر شده نمي باشد، اگر چه احتياط مستحب آن است كه در همان محدوده احرام ببندد و بستن احرام نزد مقام ابراهيم يا حجر اسماعيل ((عليهما السلام)) افضل است.
اگر كسي از روي فراموشي يا جهل به حكم، بدون احرام از مكّه خارج شود و بعد يادش بيايد يا علم به حكم پيدا كند اگر چه در عرفات باشد واجب است برگردد و از آن جا احرام ببندد.
و چنانچه متمكّن نباشد به جهت تنگي وقت يا عذر ديگري كه برگردد بايد از همان جايي كه هست احرام ببندد و همچنين است اگر پس از وقوف در عرفات يادش بيايد يا علم به حكم پيدا
ص: 185
كند و متمكّن نباشد كه به مكّه برگردد و اگر متمكّن باشد احتياط واجب آن است كه برگردد و در مكّه احرام ببندد و برگردد و بقيه اعمال را به جا آورد.
و اگر تا پس از پايان اعمال حج يادش نيايد يا علم به حكم پيدا نكند حجّش صحيح است.
كسي كه از روي علم و عمد احرام حج را نبندد، بايد آن را تدارك كند و چنانچه متمكّن از تدارك آن پيش از رسيدن به مقدار ركن از وقوف در عرفات نباشد، حجّش فاسد است و بايد در سال آينده آن را دوباره به جا آورد.
كسي كه عمره تمتّع را به جا آورده و احرام حج را بسته، ظاهر اينست كه قبل از رفتن به عرفات طواف مستحبي براي او جايز نيست و چنانچه طواف مستحبي انجام دهد سزاوارتر آن است كه پس از طواف تلبيه را از نو بگويد.
دومين واجب حج تمتّع وقوف در عرفات است و مقصود از وقوف حضور در آن جا از روي قصد و براي تقرّب به خداوند متعال است، سواره باشد يا پياده، ساكن باشد يا در حال حركت.
ص: 186
حدود عرفات عبارتند از:
دشتهاي «عُرنه» و «ثويه» و «نمِره» تا «ذي المجاز» و از «مأزمين» تا آخرين جاي وقوف و خود اين حدود خارج از عرفات است و وقوف در آنها كفايت نمي كند.
افضل در جاي وقوف عرفات، دامنه سمت چپ كوه «رحْمة» است و بعيد نيست كوه مذكور جزء عرفات باشد، ولي احتياط مستحب آن است كه انسان در هيچ قسمتي از كوه وقوف ننمايد.
چنانچه در تمام مدتي كه وقوف در آن واجب است در عرفات باشد، ولي خواب يا بي هوش باشد، وقوف واجب از او محقّق نشده است، ولي خواب يا بي هوش بودن در قسمتي از آن مدّت ضرر ندارد.
مشهور بين فقها (اعلي اللّه مقامهم) آن است كه «شخص مختار بايد از ظهر روز نهم ذي الحجّه تا غروب در عرفات وقوف كند» و احتياط واجب آن است كه اين فتواي مشهور رعايت شود و جايز است آن را از اوّل ظهر به اندازه انجام غسل و خواندن نماز ظهر و عصر پشت سرهم با يك اذان و دو اقامه، به تأخير اندازد و به تأخير انداختن از روي عمد به مقدار
ص: 187
ذكر شده بدون اشتغال به آنچه ذكر شد، مشكل است و وقوف در تمام مدت ذكر شده اگر چه واجب است، ولي از اركان حج نيست، يعني اگر كسي وقوف در مقداري از اين مدت را عمداً ترك نمايد حجّش فاسد نمي شود، بلي، اگر با اختيار وقوف در عرفات را به طور كلّي ترك كند حجّش فاسد مي شود.
و خلاصه آن كه مقدار ركن از وقوف در عرفات كه ترك اختياري آن موجب بطلان حج است، تنها وقوف در قسمتي از آن مدّت است.
كسي كه وقوف اختياري عرفات يعني وقوف در روز نهم را درك نكند، از روي فراموشي حكم يا موضوع باشد يا از روي جهل قصوري به حكم يا موضوع يا به واسطه هر عذر ديگري، بايد وقوف اضطراري يعني وقوف مقداري از شب عيد قربان در عرفات را انجام دهد و حجّش صحيح خواهد بود، پس اگر اين وقوف اضطراري را عمداً ترك كند حجّش فاسدمي شود.
و اگر به جهت عذري متمكّن از هيچ يك از دو وقوف اختياري و اضطراري در عرفات نباشد، ولي به وقوف در مشعر قبل از طلوع شمس برسد، كفايت مي كند و حجّش صحيح است، زيرا خداوند متعال براي بنده خود عذرپذيرتر است.
ص: 188
كوچ كردن از عرفات، پيش از غروب آفتاب از روي علم و عمد حرام است، ولي حج را فاسد نمي كند، پس اگر پيش از غروب دوباره برگردد چيزي بر او نيست و اگر برنگردد بايد يك شتر در روز عيد بكشد و احتياط واجب آن است كه آن را در مني بكشد و اگر نتواند بايد هيجده روز در مكّه يا در راه بازگشت به اهلش يا بعد از رسيدن به آنان روزه بگيرد و احتياط واجب آن است كه هيجده روز را پشت سرهم روز بگيرد و اين حكم نسبت به كسي كه از روي فراموشي يا جهل به حكم از عرفات كوچ كند نيز جاري است، يعني بعد از آن كه يادش آمد يا علم به حكم پيدا كرد بايد برگردد، پس اگر در اين صورت برنگردد، ثبوت كفّاره ذكر شده و بدل آن روزه گرفتن بر او محل اشكال است.
هرگاه هلال ماه ذي الحجّه بر اساس ضوابطي كه در فقه شيعه بيان شده ثابت نشود، ولي براي قاضي اهل سنّت ثابت شود و برطبق آن حكم كند، در آن دو صورت است:
اوّل:
آن كه احتمال مطابقت حكم او با واقع داده شود و عمل به احتياط هم مخالف با تقيه باشد، كه در اين صورت واجب است
ص: 189
متابعت آنها و وقوف با آنها و ترتيب همه آثار ثبوت هلال در مناسك حجّش و اگر عمل به احتياط مخالف با تقيه نباشد، احتياط آن است كه مناسك را هم بر طبق حكم آنها انجام دهد و هم بر طبق وظيفه اوّليه خودش، اگر چه اقوي كفايت انجام بر طبق حكم آنها است.
دوم:
آن كه يقين پيدا شود حكم آنها مخالف واقع است، كه در اين صورت براي كفايت انجام اعمال برطبق حكم آنها وجهي هست، ولي احتياط واجب آن است كه جمع كند بين عمل به وظيفه اوّليه خودش و ترتيب آثار بر حكم آنها مثل وقوف با آنها در صورتي كه اين جمع مخالف با تقيه نباشد، وگرنه اگر متمكّن از وقوف اضطراري در مزدلفه باشد و مخالف تقّيه نباشد، احتياط واجب آن است كه آن را انجام دهد و حجّش صحيح است و اگر متمكّن از اين هم نباشد، احتياط واجب آن است كه چنانچه وجوب حج بر او ثابت و مستقر شده است در سال بعد دوباره به جا آورد.
و اگر مستقر نشده است مثل كسي كه در همين سال مستطيع شده باشد و استطاعتش تا سال بعد باقي نماند چيزي بر او نيست
ص: 190
و اگر استطاعتش باقي ماند، يا دوباره مستطيع شد، احتياط واجب آن است كه دوباره حج را به جا آورد.
سومين واجب حج تمتّع وقوف در «مزدلفه» است و «مزدلفه» نام مكاني است كه به آن مشعرالحرام گفته مي شود و حدود آن حد فاصل بين «مأزمين» تا به «حياض» تا به «وادي مُحسّر» مي باشد و چنانچه جمعيّت زياد و جا كم باشد مي توانند در «مأزمين» هم وقوف كنند و معتبر است وقوف در مشعر با قصد وقوف و براي تقرّب به خداوند متعال باشد.
هرگاه از عرفات كوچ كند، احوط و اولي آن است كه مقداري از شب عيد را در مزدلفه بماند.
وقوف در مزدلفه از طلوع فجر روز عيد واجب است و احتياط واجب آن است كه تا طلوع آفتاب در آن جا بماند و ركن از آن، وقوف مقداري از اين مدّت است، بنا بر اين اگر مقداري از بين طلوع فجر تا طلوع آفتاب را وقوف داشته باشد اگر چه در باقي مدّت عمداً وقوف را ترك كند حجّش صحيح
ص: 191
است.
كساني كه معذورند، مانند زنان و بچه ها و اشخاص ضعيف مثل پيرمردها و افراد مريض و كسي كه ترس از ماندن دارد، مي توانند مقداري از شب عيد را در مزدلفه بمانند و پيش از طلوع فجر از آن جا به طرف مني كوچ كنند و ثبوت اين حكم براي كسي كه سرپرستي افراد معذور به عهده اوست، محل اشكال است.
كسي كه شب عيد در مزدلفه وقوف كرده، ولي پيش از طلوع فجر از آن جا به مني از روي جهل به حكم كوچ كرده، حجّش صحيح است و بايد يك گوسفند كفّاره دهد.
كسي كه متمكّن از وقوف اختياري در مزدلفه يعني وقوف بين طلوع فجر و آفتاب نباشد چه به علّت فراموشي باشد يا هر عذر ديگري، مي تواند به وقوف اضطراري در آن جا اكتفا نمايد و مقصود از وقوف اضطراري آن است كه مدتي را از بين طلوع آفتاب تا ظهر روز عيد در آن جا وقوف كند.
بيان شد كه هر يك از وقوف در عرفات و مزدلفه دو قسم دارد:
وقوف اختياري و اضطراري و هرگاه مكلّف وقوف اختياري
ص: 192
هر دو را درك كند، حجّش بي اشكال صحيح است، وگرنه در آن چند صورت است:
اوّل:
آن كه هيچ كدام از دو وقوف اختياري و اضطراري عرفات و مشعر را درك نكند و در اين صورت حجّش باطل است و بايد با همان احرامي كه براي حج بسته يك عمره مفرده به جا آورد و در صورتي كه وجوب حج بر او مستقر بوده يا استطاعت او تا سال بعد باقي بماند، بايد دوباره در سال بعد حج را به جا آورد.
دوم:
آن كه وقوف اختياري عرفات و اضطراري مزدلفه را درك كند.
سوم:
آن كه وقوف اضطراري عرفات و اختياري مزدلفه را درك كند و در اين صورت و صورت قبل حج او بي اشكال صحيح است.
چهارم:
آن كه وقوف اضطراري عرفات و اضطراري مزدلفه را درك كند و اقوي در اين صورت نيز صحّت حجّش مي باشد.
پنجم:
آن كه فقط وقوف اختياري مزدلفه را درك كند و در اين صورت نيز حجّش صحيح است.
ششم:
آن كه فقط وقوف اضطراري مزدلفه را درك كند و
ص: 193
اقوي در اين صورت بطلان حج است و بايد با احرامي كه براي حج بسته يك عمره مفرده به جا آورد و در سال بعد دوباره به حج برود.
هفتم:
آن كه فقط وقوف اختياري عرفات را درك كند و اقوي در اين صورت نيز بطلان حج است و حج او منقلب به عمره مفرده شده و بايد با احرامي كه براي حج بسته يك عمره مفرده به جا آورد و يك صورت استثنا مي شود و آن اينست كه پس از وقوف اختياري عرفات شب عيد را در مزدلفه مانده باشد و پيش از طلوع فجر از روي جهل به حكم به طرف مني كوچ كرده باشد، كه در اين صورت حكم به صحّت حج مي شود، ولي اگر بتواند به مزدلفه تا پيش از ظهر روز عيد برگردد، بايد برگردد و مقداري در آن جا وقوف كند و با عدم امكان، حجّش صحيح است و در هر دو صورت امكان و عدم آن بايد يك گوسفند كفّاره بكشد.
هشتم:
آن كه فقط وقوف اضطراري عرفات را درك كند و در اين صورت حجّش باطل است و بايد آن را عمره مفرده قرار دهد. (يعني با همان احرام حج عمره مفرده به جا آورد. )
ص: 194
پس از وقوف در مزدلفه واجب است مكلّف به طرف مني حركت كند و در آن جا سه عمل انجام دهد:
چهارمين واجب حج، رمي جمره عقبه در روز عيد است و در آن چند چيز معتبر است:
1 آن كه رمي را با قصد انجام آن و براي تقرّب به خداوند متعال انجام دهد.
2 آن كه رمي را با پرتاب هفت ريگ انجام دهد و كمتر از آن كفايت نمي كند، همچنان كه پرتاب غير ريگ از بقيه اجسام كفايت نمي كند.
3 آن كه ريگها را يكي پس از ديگري پرتاب كند، بنا بر اين
ص: 195
پرتاب دو ريگ يا بيشتر با هم كفايت نمي كند.
4 آن كه ريگها به خود جمره برسد.
5 آن كه رسيدن آنها به جمره به واسطه پرتاب باشد، بنا بر اين گذاشتن آنها روي جمره كفايت نمي كند و ظاهر اينست كه اگر ريگي را پرتاب كند و در راه با چيزي برخورد كند و سپس به جمره اصابت نمايد، كفايت مي كند، ولي اگر جسمي كه در راه با آن برخورد كرده سفت باشد كه باعث جهيدن ريگ به طرف جمره و اصابت به آن شود، كفايت نمي كند.
6 آن كه پرتاب ريگها بين طلوع و غروب آفتاب صورت گيرد، ولي زنان و بقيه كساني كه جايز است شب عيد از مشعر به طرف مني كوچ كنند كه در مسأله (371) گذشت مي توانند در همان شب رمي نمايند.
7 آن كه ريگها با دست پرتاب شود، بنا بر اين پرتاب با غير آن، مثل پرتاب با پا يا با كمك گرفتن از بعضي از ابزار كه براي پرتاب ساخته شده، كفايت نمي كند.
اگر پس از پايان رمي شك كند كه آن را به طور صحيح انجام داده يا نه، حكم به صحّت آن مي شود و اگر شك كند كه رمي كرده يا نه، بايد رمي كند و اگر شك كند كه ريگها يا بعضي
ص: 196
از آنها به جمره اصابت كرده يا نه، بايد مقدار مشكوك را دوباره انجام دهد، ولي اگر شك در رمي كردن يا اصابت ريگها به جمره پس از وارد شدن در عملي باشد كه بايد پس از رمي انجام داد، يا پس از فرا رسيدن شب حاصل شود، لازم نيست به شك اعتنا شود.
در ريگها اموري معتبر است:
1 آن كه از حرم باشند و افضل آن است كه از مشعر باشند.
2 آن كه از مسجدالحرام و مسجد خيف برداشته نشوند، بلكه بعيد نيست بقيه مساجد هم ملحق به اين دو باشند.
3 آن كه بنا بر احتياط واجب بكر باشند، يعني قبلا از ريگها براي پرتاب جمره استفاده نشده باشد
و مستحب است ريگها رنگين و نقطه دار و سست و به اندازه سر انگشت باشند.
اگر بر طول جمره افزوده شود، احتياط واجب آن است كه به مقدار اصلي جمره رمي شود و چنانچه متمكّن نباشد مقدار اصلي را رمي كند، بايد خودش مقدار افزوده شده را رمي كند و براي رمي مقدار اصلي هم نايب بگيرد و در اين حكم بين عالم و جاهل و كسي كه فراموش كرده فرقي نيست.
ص: 197
چنانچه از روي فراموشي يا جهل به حكم روز عيد رمي نكند، تا روز سيزدهم هرگاه علم پيدا كرد يا يادش آمد بايد آن را تدارك كند، پس اگر در شب علم پيدا كند يا يادش بيايد، بايد در روز فرداي آن شب رمي كند مگر از كساني باشد كه رمي در شب براي آنها جايز است و اقوي آن است كه بين رمي ادايي همان روز و قضاي گذشته فاصله بيندازد و اوّل قضا را انجام دهد و بعد رمي همان روز را و احتياط واجب آن است كه قضا در اوّل روز و رمي همان روز در وقت ظهر باشد و اين مطلب در رمي جمرات هم ذكر خواهد شد و اگر بعد از روز سيزدهم علم پيدا كند يا يادش بيايد، احتياط واجب آن است كه به مني برود و رمي نمايد و در سال بعد هم يا خودش رمي نمايد و يا نايب بگيرد كه از طرف او رمي نمايد.
و اگر پس از بيرون رفتن از مكّه علم پيدا كند يا يادش بيايد، واجب نيست برگردد، بلكه احتياط واجب آن است كه در سال بعد يا خودش رمي نمايد و يا نايب بگيرد.
چنانچه از روي جهل يا فراموشي روز عيد رمي نكند و پس از طواف عالم شود، يا يادش بيايد و رمي نمايد، واجب نيست طواف را دوباره به جا آورد، اگر چه احتياط مستحب
ص: 198
آن است كه دوباره به جا آورده شود.
و اگر از روي علم و عمد رمي نكند و طواف را به جا آورد، ظاهر اينست كه طوافش باطل است و واجب است پس از رمي دوباره آن را به جا آورد.
پنجمين واجب حج، قرباني كردن گوسفند يا گاو يا شتر در مني است و معتبر است اين عمل را به قصد قرباني كردن در حج و براي تقرّب به خداوند متعال انجام دهد و معتبر است آن را در روز انجام دهد و قرباني كردن در شب كفايت نمي كند اگر چه جاهل باشد.
بلي، براي خائف كسي كه مي ترسد در روز قرباني كند قرباني كردن در شب جايز است و واجب است قرباني كردن بعد از رمي جمره عقبه باشد، ولي چنانچه از روي جهل يا فراموشي پيش از رمي قرباني نمايد صحيح است.
و واجب است ذبح يا نحر در مني باشد و در صورتي كه تا آخر روزهاي تشريق، روز يازدهم و دوازدهم و سيزدهم، نتواند اگر چه به جهت تقيه در مني قرباني كند، يا قرباني كردن در آن
ص: 199
جا براي او حرجي باشد، بنا بر احتياط واجب در «وادي محسّر» قرباني كند و همچنين احتياط واجب آن است كه اگر از اين هم متمكّن نباشد در مكّه قرباني كند و اگر از اين هم متمكّن نباشد يا حرجي باشد مي تواند در هر جاي حرم كه بخواهد قرباني كند.
بعيد نيست به تأخير انداختن قرباني كردن تا آخر روزهاي تشريق جايز باشد، اگر چه احوط و افضل آن است كه در روز عيد انجام شود و در صورتي كه به جهت عذري مانند فراموشي يا جهل به حكم از روزهاي تشريق به تأخير بيندازد، بايد هر وقت عذر برطرف شد قرباني كند و اگر عذرش باقي بود، جايز است تا آخر ذي الحجّه تأخير اندازد.
و اگر پس از طواف يادش آمد يا علم پيدا كرد و تدارك نمود، واجب نيست طواف را دوباره انجام دهد، اگر چه احتياط مستحب آن است كه دوباره آن را انجام دهد، ولي اگر از روي علم و عمد قرباني نكند و طواف را انجام دهد، ظاهر اينست كه طوافش باطل است و واجب است پس از قرباني كردن دوباره آن را انجام دهد.
يك قرباني، تنها براي يك شخص كفايت مي كند.
قرباني بايد گاو يا گوسفند يا شتر باشد و شتر بايد
ص: 200
پنج سال را تمام كرده و وارد سال ششم شده باشد و گاو و بز بنا بر احتياط بايد دو سال را تمام كرده و وارد سال سوم شده باشد و همچنين احتياط واجب آن است كه گوسفند يك سال را تمام كرده و وارد سال دوم شده باشد و اگر پس از قرباني كردن براي او معلوم شود كه قرباني سنِّ لازم را نداشته، كافي نيست و بايد دوباره قرباني كند و معتبر است در قرباني كه اعضاي آن تمام باشد، بنا بر اين اگر يك چشم را نداشته باشد، يا لنگ، يا گوش بريده، يا شاخ داخلي اش شكسته، يا نقص ديگري مانند آن را داشته باشد، كفايت نمي كند و اظهر اينست كه اخته (خصيّ) نيز كفايت نمي كند.
(و مقصود از شاخ داخلي، شاخيست سفيد و كوچك كه در درون شاخ معمولي قرار دارد. )
و معتبر است از نظر عرفي لاغر نباشد و احوط و اولي آن است كه مريض هم نباشد و رگهاي دو تخم و خودِ دو تخمش را نكوبيده باشند و آن قدر پير نباشد كه مغز استخوانهايش آب شده باشد و نيز گوشش سوراخ نباشد و به حسب اصل خلقتش بي شاخ و بي دم نباشد.
ص: 201
و احتياط واجب آن است كه در صورتي كه ميسّر است گوشش شكافته شده نباشد.
اگر قرباني را به اعتقاد سالم بودن بخرد و پس از پرداخت قيمت معلوم شود معيوب است، اكتفا كردن به آن جايز است.
چنانچه متمكّن از تهيه قرباني داراي شرايط در روزهاي تشريق يازدهم و دوازدهم و سيزدهم نباشد احتياط واجب آن است كه جمع كند بين آنچه متمكّن از تهيه آن است و بدل از قرباني، يعني روزه گرفتن، مگر اين كه نقص حيوان اخته بودن آن باشد، كه در اين صورت با عدم تمكّن تهيه سالم، به آن اكتفا مي شود.
اگر حيواني را به اعتقاد چاق بودن بخرد و بعد معلوم شود كه لاغر است، كفايت مي كند، ولي اگر آن را به غيرِ خريد مثل ارث يا هبه و مانند اين دو تملُّك كند و به اعتقاد چاق بودن قرباني كند و بعد معلوم شود لاغر بوده، كفايت آن محل اشكال است.
اگر حيوان را قرباني كند و سپس شك كند كه داراي شرايط بوده يا نه، در صورتي كه احتمال دهد حين قرباني كردن
ص: 202
شرايط را در او احراز كرده، حكم به صحّت قرباني مي شود، همچنين است اگر پس از قرباني كردن شك كند حيوان را در مني قرباني كرده يا جاي ديگري.
و اگر شك كند قرباني كرده يا نه، چنانچه پس از داخل شدن در اعمالي كه بايد بعد از قرباني انجام داد مثل تقصير يا حلق شك پيدا شود، بنا را بر آن بگذارد كه قرباني كرده است و اگر پيش از آن باشد بايد قرباني كند و هرگاه در شرطي از شرايط شك داشته باشد و با اين حال حيوان را به قصد قربت اگر چه رجاءً يعني به اميد اين كه داراي شرط باشد و اگر نباشد قرباني ديگري انجام دهد بكشد و بعد معلوم شود كه داراي شرايط بوده است كفايت مي كند.
چنانچه حيوان سالمي را براي قرباني كردن بخرد و پس از خريد، حيوان مريض شود، يا عضوي از او بشكند، يا عيب ديگري پيدا كند، قرباني كردن همان كفايت مي كند، ولي احتياط مستحب آن است كه حيوان ديگري كه سالم است نيز با او قرباني كند.
اگر حيواني را براي قرباني بخرد و گم شود، چنانچه نداند كه كسي آن را پيدا كرده و از طرف او در مني قرباني كرده
ص: 203
است، بايد حيوان ديگري بخرد و قرباني كند و اگر ديگري را خريد، ولي پيش از قرباني كردنش اوّلي پيدا شد، بايد اوّلي را قرباني كند و مخير است دومي را قرباني كند يا نكند، اگر چه احوط و اولي آن است كه دومي را هم قرباني كند و اگر پس از قرباني كردن دومي، اوّلي پيدا شود، احتياط واجب آن است كه اوّلي را هم قرباني كند.
اگر كسي حيواني را كه براي قرباني خريده شده و گم شده پيدا كند، بايد روز دهم و يازدهم و دوازدهم حيوان را تعريف كند، پس اگر صاحبش را نيافت بايد آخر روز دوازدهم حيوان را از طرف او قرباني كند.
كسي كه حيواني براي قرباني پيدا نكند و قيمت آن را داشته باشد بايد قيمت را نزد شخص ثقه اي به امانت بگذارد تا با آن حيواني را اگر چه تا آخر ذي الحجّه بخرد و از طرف صاحب پول قرباني كند.
پس اگر ماه ذي الحجّه گذشت و قرباني نكرد، بايد در ذي الحجّه سال بعد براي او قرباني كند.
هرگاه متمكّن از قرباني و از قيمت آن نباشد بايد به جاي آن ده روز روزه بگيرد، سه روز آن در حج و هفت روز زماني
ص: 204
كه به بلدش برگشت و اقوي آن است كه سه روز را در روز هفتم و هشتم و نهم ذي الحجّه بگيرد، همچنان كه اقوي آن است كه سه روز و هفت روز را بايد پي در پي بگيرد و اگر به بلدش برنگردد و در مكّه بماند، بايد صبر كند تا همسفرانش به بلدشان برگردند يا يك ماه بگذرد، بعد هفت روز را روزه بگيرد.
كسي كه واجب است سه روز در حج روزه بگيرد، اگر متمكّن نباشد روز هفتم ذي الحجّه را روزه بگيرد، احتياط واجب آن است كه روز هشتم و نهم را نگيرد بلكه سه روز را پس از روز سيزدهم پي در پي بگيرد و اگر متمكّن نباشد روز هشتم را روزه بگيرد، بايد روزه گرفتن را تا بعد از بازگشت از مني به تأخير اندازد و احتياط واجب آن است كه تا بعد از روز سيزدهم به تأخير اندازد.
و احوط و اولي آن است كه بعد از گذشتن ايام تشريق مبادرت به روزه گرفتن نمايد، اگر چه اقوي آن است كه تا ذي الحجّه تمام نشده مي تواند انجام دهد.
و اگر پس از بازگشت از مني متمكّن نباشد، بايد در راه بازگشت به بلدش و يا در بلدش روزه بگيرد و احتياط واجب آن است كه بين سه روز و هفت روز جمع نكند.
ص: 205
و چنانچه تا اوّل ماه محرّم سه روز را نگيرد، روزه گرفتن ساقط مي شود و بايد در سال بعد قرباني كند.
كسي كه متمكّن از قرباني و قيمت آن نباشد و سه روز روزه در حج را بگيرد و پس از آن توانايي تهيه قرباني را پيدا كند، احتياط واجب آن است كه هم قرباني كند و هم باقي مانده روزه را بگيرد.
چنانچه به تنهايي متمكّن نباشد قرباني را تهيه كند، ولي بتواند با ديگري به طور شركت تهيه كند، احتياط واجب آن است كه بين شركت در قرباني و روزه جمع كند، به نحوي كه در مسأله (390) گذشت.
اگر حيوان يا قيمت آن را به كسي داد و او را در كشتن از طرف خود نايب كرد و بعد شك كرد كه آيا او قرباني را انجام داده است يا نه، بايد بنا را بر آن بگذارد كه قرباني نكرده است، بلي، اگر نايب ثقه باشد و خبر دهد كه قرباني كرده است، به خبر او اكتفا مي شود.
شرايطي كه براي حيوان قرباني در مسأله (381) ذكر شد، در حيواني كه به عنوان كفّاره كشته مي شود معتبر نيست، اگر چه احتياط مستحب آن است كه رعايت شود.
ص: 206
ذبح و همچنين نحر واجب، چه قرباني حج باشد يا كفّاره، به كشتن خود شخص و يا نايب اگر چه در حال اختيار، محقّق مي شود و بايد نيت از صاحب قرباني تا تحقّق ذبح استمرار داشته باشد و نيت ذبح كننده اعتبار ندارد و معتبر است ذبح كننده مسلمان باشد.
اقوي آن است كه يك سوم قرباني به فقير مؤمن صدقه داده شود و احتياط واجب آن است كه يك سوم ديگر آن به مؤمنين هديه داده شود و نيز احتياط واجب آن است كه مقداري از قرباني را خود حاجي بخورد اگر چه كم باشد و مي تواند يك سوم آن را براي خودش بردارد.
و واجب نيست يك سومِ فقير به خود فقير داده شود، بلكه مي توان تحويل وكيل او داد اگر چه وكيل خود صاحب قرباني باشد كه در اين صورت از طرف فقير سهم او را قبض مي كند و بر حسب اذن مُوكِّل هر تصرفي را كه اذن داده است از بخشش يا فروش و يا اعراض يا امر آخري در آن انجام مي دهد.
ص: 207
و بيرون بردن گوشت قرباني و كفّاره از مني، در صورتي كه مصرفي براي آنها آن جا نباشد، جايز است.
جدا كردن يك سوم صدقه و يك سوم هديه از قرباني، معتبر نيست، بنا بر اين اگر يك سوم مشاع آن را به فقير صدقه و يك سوم ديگر مشاع را به مؤمن هديه بدهد و فقير و مؤمن يا وكيل آن دو، هر يك يك سوم خود را به طور مشاع اگر چه به تحويل گرفتن كل قرباني قبض نمايد، كفايت مي كند.
كسي كه صدقه يا هديه را قبض مي كند، جايز است هر طور كه بخواهد در آن تصرّف كند، پس مي تواند آن را به غير مسلمان هم تمليك كند.
هرگاه حيوان را قرباني كند و پيش از آن كه يك سوم آن را صدقه و يك سوم ديگر آن را هديه بدهد، شخصي آن را بدزدد يا به زور از او بگيرد، ضامن آن دو سوم نيست.
بلي، اگر صاحب قرباني به اختيار آن را تلف كند اگر چه به دادن آن به غير اهلش از فقرا و مؤمنين باشد بنا بر احتياط واجب ضامن دو ثلث است.
ص: 208
ششمين واجب حج، حلق يا تقصير است و معتبر است اين عمل را به قصد حلق يا تقصير و براي تقرّب به خداوند متعال انجام دهد و انجام آن پيش از روز عيد جايز نيست و احوط و اولي آن است كه از روز عيد تأخير نيندازد.
و احتياط واجب آن است كه پس از رمي جمره عقبه و قرباني كردن انجام شود، ولي چنانچه پيش از آن دو يا پيش از قرباني كردن از روي جهل به حكم يا فراموشي انجام دهد، كفايت مي كند و لازم نيست دوباره انجام دهد.
تراشيدن سر بر زنها جايز نيست، بلكه فقط بايد تقصير كنند.
مرد بين حلق و تقصير مخير است كه هر كدام را خواست اختيار كند و سرتراشيدن افضل است، ولي كسي كه موي سر خود را با صمغ يا عسل يا مانند آن به هم چسبانده باشد و يا پس از جمع كردن و تاب دادن آن به هم گره زده و بافته باشد، اقوي اينست كه تراشيدن سر بر او متعين است.
و كسي كه اوّلين سفر حج اوست، اقوي جواز تقصير براي
ص: 209
اوست اگر چه سرتراشيدن براي او مستحب مؤكّد است.
كسي كه مخير است بين حلق و تقصير در صورتي كه بداند اگر سر خود را بتراشد سلماني (آرايشگر) سر او را زخمي مي كند بايد تقصير را اختيار كند و كسي كه تراشيدن سر بر او متعين است، چنانچه سر تراشيدن بدون خون آمدن براي او ممكن نباشد، بايد سر خود را بتراشد و چيزي بر او نيست.
خنثاي مشكل، اگر موي سر خود را نچسبانده يا نبافته باشد بايد تقصير نمايد، وگرنه كه مويش را به هم چسبانده يا بافته باشد بايد جمع كند بين تقصير و حلق و احوط و اولي آن است كه ابتدا تقصير و سپس حلق نمايد.
هرگاه محرم حلق يا تقصير نمايد تمام چيزهايي كه به واسطه احرام بر او حرام شده بود برايش حلال مي شود، مگر زن و بوي خوش و ظاهر آن است كه شكاري كه به واسطه احرام بر او حرام شده بود حلال مي شود، اگر چه احتياط مستحب آن است كه از آن اجتناب شود.
چنانچه از روي فراموشي يا جهل به حكم حلق و تقصير ننمايد تا اين كه از مني خارج شود، بايد به مني برگردد و سر خود را بتراشد و يا تقصير كند.
ص: 210
و همچنين است، بنا بر احتياط واجب، اگر پس از خروج از مكّه و در راه بازگشت يادش بيايد يا علم به حكم پيدا كند و چنانچه نتواند برگردد، يا دشوار باشد، بايد در همان جا حلق يا تقصير نموده و در صورت امكان و نبودن حرج مويش را به مني بفرستد.
چنانچه از روي فراموشي يا جهل حلق و تقصير را انجام ندهد و پس از فارغ شدن از اعمال حج يادش بيايد يا علم پيدا كند، بايد آن را تدارك كند و واجب نيست طواف و سعي را دوباره انجام دهد، اگر چه احتياط مستحب آن است كه پس از تدارك آن دو را اعاده كند، خصوصاً اگر پيش از خروج از مكّه يادش بيايد يا علم به حكم پيدا كند.
هفتمين و هشتمين و نهمين واجب حج، طواف و نماز آن و سعيست و چگونگي و شرايط و خصوصيات آنها همان است كه در طواف عمره و نماز و سعي آن گذشت.
در حج تمتّع واجب است طواف پس از حلق يا تقصير انجام شود و چنانچه از روي علم و عمد پيش از آن انجام دهد، بايد پس از حلق يا تقصير دوباره طواف را انجام دهد و يك
ص: 211
گوسفند كفّاره بدهد.
مستحب است طواف حج در روز عيد انجام شود و تأخير آن تا آخر ذي الحجّه جايز است، ولي تأخير براي كسي كه حج تمتّع انجام مي دهد مكروه است.
تقديم طواف حج و نماز آن و سعي بر وقوف در عرفات و مشعر، جايز نيست، مگر براي پير و زني كه مي ترسد پس از وقوف حيض شود و مريض و معلول و كسي كه مي ترسد نتواند به مكّه برود و طواف كند، كه براي اينها جايز است پس از بستن احرام حج و پيش از دو وقوف، طواف و نمازش را به جا آورند و سعي را در وقت خودش پس از اعمال روز عيد انجام دهند و احتياط واجب آن است كه سعي را پس از نماز طواف انجام دهند و در وقت خودش نيز دوباره به جا آورند.
و اما كسي كه ترس دارد كه پس از مني دوباره به مكّه رفتن براي او مهيا نشود، سعيش را نيز پس از نماز طواف به جا مي آورد و لازم نيست دوباره آن را در وقت خودش انجام دهد.
و اگر براي افراد مورد استثنا بعد از آن كه طواف و نماز و يا حتي سعي را هم مُقدّم داشتند تمكّن از انجام آنها بعد از اعمال مني تا آخر ذي الحجّه فراهم شد، اعاده آنها بر آنان لازم نيست،
ص: 212
اگر چه سزاوارتر است.
كسي كه متمكّن نيست پس از اعمال مني به مكّه برگردد مانند كسي كه بر جان خود مي ترسد جايز است طواف نساء و نمازش را پيش از وقوف در عرفات و مشعر انجام دهد.
زني كه حائض يا نفساء است و نمي تواند آن قدر در مكّه بماند تا پس از پاك شدن طواف و نمازش را انجام دهد، بايد براي طواف و نمازش نايب بگيرد و پس از آن كه نايب آن دو را به جا آورد خودش سعي را انجام دهد.
كسي كه حج تمتّع انجام مي دهد، پس از انجام طواف و نمازش و سعي، تمام چيزهايي كه به واسطه احرام بر او حرام شده بود براي او حلال مي شود، مگر زن و اقوي آن است كه در مورد زن فقط آميزش حرام است، اگر چه احتياط مستحب آن است كه از بقيه لذّتهايي كه در عنوان سوم و چهارم و پنجم از محرّمات احرام ذكر شد، نيز اجتناب شود.
كسي كه براي او تقديم طواف حج و نماز آن و سعي بلكه حتي تقديم طواف نساء جايز است كه در مسائل قبل بيان شد تا زماني كه اعمال مني را از رمي و ذبح و حلق يا تقصير انجام نداده است از احرام خارج نمي شود.
ص: 213
كسي كه حج يا عمره مفرده انجام مي دهد، واجب است پس از انجام اعمال حج و يا عمره طواف نساء و نمازش را انجام دهد و وقت طواف نساء و نمازش محدود به ذي الحجّه نيست، بلكه مي تواند پس از آن نيز انجام دهد.
و طواف نساء و نمازش اگر چه در حج و عمره مفرده واجب است، ولي جزء اعمال اين دو نمي باشند، بنا بر اين ترك آنها اگر چه عمداً باشد موجب فساد حج و عمره نمي شود.
طواف نساء و نمازش، هم بر مرد واجب است اگر چه اخته باشد و هم بر زن اگر چه پير باشد و هم بر خنثي و چنانچه مرد آن را انجام ندهد زن بر او حرام خواهد بود و اگر زن آن را انجام ندهد مرد بر او حرام خواهد بود و اگر غير بالغي پس از حج يا عمره مفرده آن را انجام ندهد، پس از بلوغ انواع استمتاع لذّت بردن همسري بر او حرام خواهد بود و كسي كه حج يا عمره مفرده را به نيابت از ديگري به جا آورده، بايد طواف نساء و نمازش را به نيابت از منوب عنه انجام دهد، نه از طرف خودش.
ص: 214
طواف نساء و نمازش از نظر كيفيت و شرايط، مثل طواف حج و نمازش مي باشد، مگر اين كه در طواف حج بايد قصد طوافو نماز طواف حج شود و در طواف نساء بايد قصد طواف نساء و نماز طواف نساء شود.
كسي كه متمكّن نيست طواف نساء و نمازش را به جا آورد، حكمش حكم كسيست كه نمي تواند طواف حج و نمازش را به جا آورد، كه در مسأله (323) تفصيلش گذشت.
كسي كه طواف نساء را فراموش كرده است، زنها بر او حرامند تا وقتي كه آن را به جا آورد و اگر بتواند خودش بدون حرج آن را به جا آورد، اگر چه براي جواز نايب گرفتن وجهي است، ولي احتياط واجب آن است كه خودش به جا آورد و در صورتي كه خودش متمكّن نباشد يا براي او حرجي باشد جايز است نايب بگيرد و هرگاه نايب آن را به جا آورد زنها براي او منوب عنه حلال مي شوند.
و اقوي آن است كه حكم كسي كه آن را از روي جهل به جا نياورده، حكم كسيست كه از روي فراموشي به جا نياورده است.
و اگر عمداً و با علم به حكم به جا نياورده، نايب گرفتن براي او جايز نيست، مگر اين كه خودش متمكّن از انجام آن نباشد، يا بر او
ص: 215
حرجي باشد.
و چنانچه پيش از تدارك آن بميرد، اقوي آن است كه ولي ميت بايد آن را از طرف او قضا كند و اگر ولي ندارد، وجوب قضاي آن از اصل مال ميت محل اشكال است، اگر اقوي عدم وجوب نباشد.
تقديم طواف نساء بر سعي جايز نيست و اگر آن را قبل از سعي به جا آورد، چنانچه عمداً و با علم باشد، بايد پس از سعي دوباره به جا آورد و اگر از روي جهل يا فراموشي باشد، اقوي آن است كه واجب نيست دوباره آن را به جا آورد، اگر چه احتياط مستحب آن است كه دوباره به جا آورد.
كسي كه براي او تقديم طواف نساء بر وقوف در عرفات و مشعر جايز است، چنانچه آن را پيش از دو وقوف به جا آورد زنها براي او حلال نمي شوند، مگر پس از انجام اعمال مني، از رمي جمره عقبه و قرباني كردن و حلق يا تقصير.
چنانچه زن پيش از آن كه طواف نساء را به جا آورد حائض شود و كاروان منتظر پاك شدن او نماند، جايز است طواف نساء را ترك نموده و با كاروان برگردد، ولي احتياط واجب آن است كه براي انجام طواف نساء و نمازش نايب بگيرد.
و اگر پس از گذشتن از نصفِ طواف نساء حائض شود، جايز
ص: 216
است باقي آن را رها كند و با كاروان برگردد، ولي احتياط واجب آن است كه براي باقي آن و نمازش نايب بگيرد.
فراموش كردن نماز طواف نساء حكمش حكم فراموش كردن نماز طواف عمره است كه در مسأله (326) گذشت.
هرگاه مردي كه حج تمتّع انجام مي دهد طواف نساء و نمازش را به جا آورد، زنها براي او حلال مي شوند و اگر زن طواف نساء و نمازش را به جا آورد، مردها براي او حلال مي شوند.
و احوط و اولي آن است كه تا ظهر روز سيزدهم ذي الحجّه از شكار خود داري شود و اما كندن درخت و گياهان روييده در حرم و همچنين شكار در حرم، بر محرم و غيرمحرم همان طور كه گذشت حرام است.
دهمين واجبِ حج، بيتوته در مني است، يعني ماندن شبهاي يازدهم و دوازدهم در مني و معتبر است اين عمل را به قصد ماندن شب در آن جا و براي تقرّب به خداوند متعال انجام دهد.
و اگر حاجي روز دهم براي انجام طواف و نمازش و سعي به
ص: 217
مكّه رود، بايد براي ماندن شب در مني به آن جا برگردد.
و اگر كسي در احرام حج مرتكب شكار شود، بايد شب سيزدهم را نيز در مني بماند و همچنين بنا بر احتياط واجب اگر با زن آميزش كرده باشد و براي غير اين دو جايز است بعد از ظهر روز دوازدهم از مني كوچ كند، ولي اگر در مني تا رسيدن شب سيزدهم باقي ماند بايد آن شب را تا صبح در آن جا بماند.
اگر براي خروج از مني آماده شد و از جاي خود حركت كرد و به علت ازدحام جمعيّت يا غير آن نتوانست تا قبل از غروب از مني خارج شود، چنانچه بتواند آن شب را در آن جا بماند و بر او حرجي نباشد، بايد بماند و اگر ممكن نباشد يا حرجي باشد خروج از مني براي او جايز است، ولي احتياط واجب آن است كه يك گوسفند كفّاره بكشد.
كسي كه واجب است شب را در مني بماند واجب نيست روز را در آن جا بماند، مگر به قدري كه جمرات را رمي كند.
و واجب نيست تمام شب را در آن جا بماند بلكه جايز است يا نيمه اوّل شب را در آن جا بماند به طوري كه پس از نيمه شب از آن جا خارج شود و يا نيمه دوم را در آن جا بماند به طوري كه در
ص: 218
زمان نيمه شدن شب در مني باشد و خارج شدنش پس از طلوع فجر باشد، مگر كسي كه در روز دوازدهم تا فرا رسيدن شب در مني بماند، كه بايد تمام آن شب شب سيزدهم را تا صبح در آن جا بماند.
و كسي كه نيمه اوّل شب را در مني مانده و پس از نيمه از آن جا خارج شده، سزاوارتر آن است كه پيش از طلوع فجر وارد مكّه نشود.
چند دسته از وجوب ماندن شب در مني مستثني هستند:
1 كسي كه معذور است، مانند بيمار و پرستار بيمار و كسي كه از ماندن در آن جا بر جان يا عِرض و ناموس يا مال خود مي ترسد و همچنين است اگر ماندن موجب ضرر يا حرج باشد.
2 كسي كه تمام شب را در مكّه مشغول عبادت باشد و يا اگر اوّل شب از مني خارج شده تمام باقي مانده شب را در مكّه مشغول عبادت باشد و به جز حاجتهاي ضروري مانند خوردن و آشاميدن و مثل اين دو كار ديگري انجام ندهد.
3 كسي كه خانه خدا را طواف نموده و در عبادت خود باقي مانده و سپس از مكّه خارج شده و از «عقبه مدنيين» گذشته باشد،
ص: 219
كه در اين صورت مي تواند شب را در راه بماند و لازم نيست خود را به مني برساند.
و اين سه دسته مي توانند برگشت به مني را آنقدر تأخير بيندازند كه بتوانند رمي را در روز انجام دهند.
كسي كه ماندن شب را در مني ترك كند، بايد براي هر شب يك گوسفند كفّاره بدهد، ولي اگر ترك از روي فراموشي يا جهل قصوري به حكم باشد، اقوي آن است كه كفّاره واجب نيست، اگر چه احتياط مستحب آن است كه كفّاره بدهد.
و احتياط واجب آن است كه دسته اوّل از سه دسته ذكر شده در مسأله قبل، براي هر شب يك كفّاره بدهند، ولي كفّاره بر دسته دوم و سوم واجب نيست.
كسي كه از مني كوچ كرده و بعد از فرا رسيدن شب سيزدهم به مني برگشته است، ماندن در آن شب بر او واجب نيست.
يازدهمين واجب حج، رمي جمرات سه گانه است و آنها عبارتند از جمره اولي و جمره وسطي و جمره عقبه و رمي آنها
ص: 220
در روز يازدهم و دوازدهم واجب است و در صورتي كه شب سيزدهم در مني بماند، احتياط واجب آن است كه در روز سيزدهم نيز آنها را رمي نمايد.
و معتبر است خود شخص رمي نمايد و نمي تواند در حال اختيار براي آن نايب بگيرد.
در رمي جمرات، بايد اوّل جمره اولي را رمي نمايد و بعد از آن جمره وسطي را و سپس جمره عقبه را و در صورتي كه اين ترتيب رعايت نشود اگر چه از روي جهل يا فراموشي باشد بايد طوري برگردد و تدارك كند كه ترتيب حاصل شود.
ولي اگر يك جمره اي را چهار ريگ زد و فراموش كرد سه ريگ ديگر را بزند و جمره بعدي را رمي نمود و بعد يادش آمد كه رمي جمره قبلي ناقص مانده، مي تواند كسري جمره قبل را تدارك كند و واجب نيست جمره بعدي را كه رمي كرده دوباره رمي نمايد.
تمام شرايطي كه براي رمي جمره عقبه در روز عيد بيان شد، در رمي جمرات سه گانه نيز معتبر است.
رمي جمرات سه گانه بايد در روز باشد و از اين حكم عده اي مستثني هستند و آنها عبارتند از: عبد و چوپان و
ص: 221
كسي كه بدهكار است و مي ترسد اگر در روز رمي كند او را دستگير كنند و هر كسي كه از رمي در روز بر جان يا عرض و ناموس يا مال خود مي ترسد، كه شامل افراد پير و زنها و بچه ها و افراد ضعيفي كه از ازدحام جمعيّت بر جان خود مي ترسند، نيز مي شود.
بنا بر اين براي اين افراد جايز است رمي هر روز را در شب آن روز انجام دهند مثلاً رمي روز يازدهم را در شب يازدهم انجام دهند بلكه كسي كه ترس دارد، در صورتي كه نتواند رمي هر روز را در شب آن روز انجام دهد، جايز است همه را در يك شب انجام دهد و در همان شب قرباني كرده و از مني كوچ كند؛ ولي براي غير از كسي كه ترس از ماندن در مني دارد، جايز نيست كه شب دوازدهم بعد از رمي از مني كوچ كند، مگر بعد از زوال شمس روز دوازدهم.
كسي كه رمي روز يازدهم را فراموش كند، بايد آن را روز دوازدهم قضا كند و اگر رمي روز دوازدهم را فراموش كند، بايد آن را روز سيزدهم قضا كند.
و اقوي آن است كه بايد بين رمي همان روز و قضاي روز قبل فاصله اندازد و قضا را بر رمي همان روز مقدم دارد و احتياط
ص: 222
واجب آن است كه قضا را در اوّل روز و رمي آن روز را وقت ظهر انجام دهد.
كسي كه از روي فراموشي يا جهل رمي نكرده و در مكّه يادش آمد يا علم پيدا كرد، بايد به مني برگردد و رمي كند و چنانچه رمي دو روز يا سه روز را انجام نداده باشد، احتياط واجب آن است كه ترتيب را در قضاي آنها رعايت كند يعني اوّل قضاي روز اوّل را انجام دهد و بعد قضاي روز دوم را مثلاً و بين قضاي هر روزي با روز بعد به مقدار ساعتي فاصله اندازد.
و اگر پس از خارج شدن از مكّه يادش آمد يا علم پيدا كرد، واجب نيست برگردد و احتياط واجب آن است كه در سال بعد خودش آن را قضا كند و يا نايب بگيرد كه از طرف او قضا نمايد.
كسي كه خودش متمكّن از رمي در طول روز تا غروب نيست مثل مريضي كه اميد به بهبودي او نيست بايد نايب بگيرد و چنانچه نتواند نايب بگيرد مثل كسي كه از هوش رفته يا كسي كه عقل ندارد بايد ولي او يا ديگري به نيابت از طرف او رمي نمايد و اگر اتفاقاً پيش از غروب بهبودي يافت، احتياط واجب آن است كه خودش هم رمي نمايد.
و اگر بيمار احتمال بهبودي خود را پيش از غروب بدهد،
ص: 223
مي تواند نايب بگيرد، ولي اگر پيش از غروب بهبودي پيدا كرد بايد خودش هم رمي نمايد.
اگر كسي رمي را ترك كند اگر چه از روي عمد باشد حجّش باطل نمي شود و احتياط واجب آن است كه در سال بعد خودش رمي را قضا نمايد، يا نايب بگيرد تا از طرف او قضا كند.
مصدود به كسي گفته مي شود كه پس از بستن احرام حج يا عمره به سبب مانع خارجي، مانند ظلم ظالم يا منع دشمن همان طور كه مشركان مانع پيامبر اكرم (صلّي اللّهُ عليْهِ و آلِه و سلّم) در روز حديبيه شدند از انجام حج يا عمره منع شود.
كسي كه از عمره چه مفرده و چه تمتّع مصدود شده است، بايد در همان جا كه از ادامه عمل منع شده گوسفند يا گاو يا شتري را بكشد و با اين كار از احرام خارج مي شود و احتياط واجب آن است كه حلق يا تقصير را به آن ضميمه نمايد.
كسي كه از حج مصدود شده، چند صورت دارد:
اوّل:
آن كه از وقوف در عرفات و مشعر يا وقوف در مشعر تنها، منع
ص: 224
شده باشد، كه بايد در همان جايي كه از ادامه عمل منع شده قرباني را بكشد و با اين كار از احرام خارج مي شود و احتياط واجب آن است كه حلق يا تقصير را به آن ضميمه نمايد.
دوم:
آن كه از طواف و سعي پس از وقوف در عرفات و مشعر چه پيش از اعمال مني يا بعد از آنها منع شده باشد، پس اگر متمكّن از گرفتن نايب براي اين دو عمل نباشد، بايد در همان جايي كه منع شده قرباني را بكشد و اگر متمكّن باشد اقوي آن است كه بايد نايب بگيرد، چه اين كه از ورود به مكّه منع شده باشد يا پس از ورود از انجام عمل منع شده باشد.
سوم:
آن كه تنها از انجام اعمال مني منع شده و از ورود به مكّه منع نشده باشد، پس در صورتي كه متمكّن از نايب گرفتن باشد، بايد براي رمي و قرباني نايب بگيرد و سپس حلق يا تقصير نمايد و از احرام خارج شود و در صورت تمكّن و حرجي نبودن، موي خود را به مني بفرستد و سپس بقيه اعمال را به جا آورد.
و اگر نتواند نايب بگيرد، ظاهر آن است كه وظيفه اش در اين صورت آن است كه قيمت قرباني را نزد كسي بگذارد تا از طرف او قرباني كند، سپس در همان جايي كه منع شده حلق يا تقصير نمايد و آنگاه به مكّه براي انجام بقيه اعمال برگردد و پس از انجام همه آنچه كه ذكر شد تمام محرّمات احرام حتي زن براي او حلال
ص: 225
مي شود و حج او صحيح است و احتياط واجب آن است كه در سال بعد يا خودش رمي را قضا كند و يا براي آن نايب بگيرد.
مصدودي كه به واسطه قرباني كردن از احرام خارج شده، در صورتي كه استطاعت او تا سال بعد باقي بماند، يا وجوب حج در ذمه او از قبل استقرار يافته باشد، حج از او ساقط نمي شود بلكه بايد در سال بعد به حج برود.
اگر از بازگشت به مني براي ماندن شبها و رمي جمرات منع شود، حج او تمام و صحيح است و در صورت امكان بايد براي رمي در همان سال نايب بگيرد و اگر ممكن نبود احتياط واجب آن است كه در سال بعد خودش رمي كند يا براي آن نايب بگيرد.
كسي كه متعذّر باشد از ادامه حج يا عمره اش به علت مانعي از موانع، غير مصدود بودن يا محصور بودن كه خواهد آمد اقوي آن است كه حكم مصدود و محصور شامل او نمي شود و احرامش فاسد است، هر چند احتياط مستحب آن است كه به وظيفه مصدود عمل نمايد.
در قرباني اي كه با كشتن آن مصدود از احرام خارج
ص: 226
مي شود، بين گوسفند و گاو و شتر فرقي نيست و اگر متمكّن از هيچ كدام نباشد احتياط واجب آن است كه به جاي آن ده روز روزه بگيرد.
اگر كسي حجّش را به واسطه نزديكي فاسد كرده باشد و سپس مصدود شود، حكم مصدود بر او جاري مي شود و علاوه بر قرباني، احتياط واجب آن است كه كفّاره نزديكي را هم بدهد.
كسي كه قرباني اش را با خودش آورده باشد و مصدود شود مي تواند همان را بكشد و قرباني ديگري بر او نيست.
محصور كسيست كه پس از بستن احرام حج يا عمره، به جهت مرضي يا مانند آن، ممنوع از ادامه حج يا عمره اش باشد.
كسي كه محصور مي شود، چند صورت دارد:
اوّل:
آن كه در عمره مفرده محصور شود، كه در اين صورت احتياط واجب آن است كه يك قرباني يا قيمت آن را به همسفرانش
ص: 227
بسپارد و با آنها قرار بگذارد كه در وقت معيني آن را در مكّه بكشند و پس از فرا رسيدن آن وقت، تقصير كند و از احرام خارج شود.
و به خارج شدن از احرام در عمره مفرده به صورتي كه ذكر شد، تمام محرّمات احرام به جز زن حلال مي شود و براي حلال شدن زن بايد پس از بهبودي و رفع مانع يك عمره مفرده ديگري به جا آورد.
دوم:
آن كه در عمره تمتّع محصور شود، كه در اين صورت وظيفه اش اينست كه يك قرباني يا قيمت آن را به همسفرانش بسپارد و با آنها قرار بگذارد كه در وقت معيني آن را در مكّه بكشند و پس از فرا رسيدن آن وقت تقصير كند و از احرام خارج شود و به اين ترتيب، تمام محرّمات احرام براي او حلال مي شود و بنا بر احتياط واجب زن براي او حلال نمي شود، مگر با به جا آوردن عمره مفرده اي بعد از رفع حصر.
سوم:
آن كه در حج محصور شود، كه در اين صورت خروج او از احرام به قرباني كردن روز عيد در مني مي باشد و بنا بر احتياط واجب زن براي او حلال نمي شود، مگر اين كه طواف كند و سعي نمايد و طواف نساء را در حج يا عمره اي به جا آورد.
هرگاه محصور شود و قرباني خود را بفرستد، سپس
ص: 228
بيماري او سبكتر شود، چنانچه گمان داشته باشد كه حج را درك مي كند بايد به حاجيها ملحق شود و همچنين بنا بر احتياط واجب اگر احتمال دهد كه حج را درك مي كند، كه در اين صورت چنانچه وقوف در عرفات و مشعر را درك كند، يا تنها وقوف در مشعر را به نحوي كه گذشت درك كند، حج را درك كرده، وگرنه چنانچه از طرف او قرباني نشود، حجّش منقلب به عمره مفرده مي شود و بايد آن را انجام دهد.
و اگر از طرف او قرباني شود، از احرام خارج مي شود و بنا بر احتياط واجب زن براي او حلال نمي شود، مگر با انجام طواف و سعي و طواف نساء در حج يا در عمره مفرده اي.
اگر محصور از انجام مناسك مني شد، بايد براي رمي جمره عقبه و قرباني نايب بگيرد، سپس حلق يا تقصير كند و چنانچه در مني نباشد و تمكّن داشته و حرجي نباشد، بايد مويش را به مني بفرستد و پس از آن بقيه اعمال را به جا آورد.
و اگر متمكّن نباشد نايب بگيرد، ظاهر آن است كه بايد قيمت قرباني را نزد شخصي بگذارد تا از طرف او قرباني كند، سپس در همان جايي كه محصور شده، حلق يا تقصير نمايد و بعد از آن بقيه اعمال را به جا آورد و پس از آن تمام محرّمات احرام، حتي
ص: 229
زن، براي او حلال مي شود و حجّش صحيح است و احتياط واجب آن است كه در سال بعد يا خودش رمي را قضا كند و يا براي آن نايب بگيرد و اگر پس از هر دو وقوف محصور از بقيه مناسك حج شد، بايد براي انجام بقيه اعمال نايب بگيرد و پس از انجام همه اعمال توسط نايب تمام محرّمات احرام براي او حلال مي شود.
هرگاه مرد حاجي محصور شود و قرباني را بفرستد، ولي قبل از آن كه قرباني به جاي خود برسد و وقت تعيين شده براي كشتن آن فرا برسد، سرش او را اذّيت كند، جايز است قبل از رسيدن آن وقت سرش را بتراشد، ولي اگر تراشيد بايد در همان جايي كه هست يك گوسفند بكشد، يا سه روز روزه بگيرد، يا به شش مسكين هر كدام دو مُد تقريباً يك كيلو و نيم طعام صدقه دهد.
با خارج شدن محصور از احرام به واسطه قرباني كردن، در صورتي كه استطاعت او تا سال بعد باقي بماند، يا وجوب حج در ذمّه او از قبل استقرار يافته باشد، حج از او ساقط نمي شود و بايد در سال بعد حج نمايد.
محصور اگر نه قرباني داشته باشد و نه قيمتش را، بايد به جاي آن ده روز روزه بگيرد.
ص: 230
چند چيز در احرام مستحب است:
1 پيش از احرام بدن خود را پاكيزه نموده و ناخن و شارب خود را بگيرد و موي زير بغل و عانه خود را برطرف كند.
2 كسي كه قصد حج دارد از اوّل ذي القعده و كسي كه قصد عمره مفرده دارد از يك ماه پيش از آن، موي سر و ريش خود را كوتاه نكند و بعضي از فقها (اعلي اللّه مقامهم) فتوا به وجوب آن داده اند و اين فتوا اگر چه ضعيف است احتياط مستحب آن است كه به آن عمل شود.
3 پيش از احرام در ميقات غسل كند و اظهر آن است كه انجام آن براي زن حائض يا نفساء نيز صحيح است.
و چنانچه بترسد در ميقات آب پيدا نكند، مي تواند پيش از آن جا نيز غسل را انجام دهد و اگر در ميقات آب پيدا شد، دوباره آن را انجام دهد.
ص: 231
و اگر پس از غسل احرام كاري كه موجب بطلان وضوست از او سر زند، يا چيزي بخورد يا بپوشد كه براي محرم سزاوار نيست، مستحب است غسل را دوباره انجام دهد.
و اگر در روز غسل كند تا آخرِ شبِ بعد كفايت مي كند و اگر در شب غسل كند تا آخر روزِ بعد كفايت مي كند.
4 بنا بر آنچه شيخ صد و ق ((رحمه الله)) فرموده در وقت غسل بگويد:
«بِسْمِ اللّهِ و بِاللّهِ اللّهُمّ اجْعلْهُ لِي نوُراً و طهوُراً و حِرْزاً و أمْناً مِنْ كُلِّ خوْف و شِفاء اً مِنْ كُلِّ داء و سُقْم اللّهُمّ طهِّرْنِي وطهِّرْ لِي قلْبِي واشْرحْ لِي صدْرِي و أجْرِ علي لِسانِي محبّتك و مِدْحتك والثّناء عليك فاِنّهُ لاقُوّة لِي إِلا بِك و قدْ علِمْتُ أنّ قِوام دِينِي التّسْلِيمُ لاِمْرِك والإِتِّباعُ لِسُنّةِ نبِيك صلواتُك عليهِ و آلِهِ».
5 هنگام پوشيدن دو جامه احرام اين دعا را بخواند:
«الْحمْدُلِلّهِ الّذِي رزقنِي ما أُوارِي بِهِ عوْرتِي و أُؤدِّي بِهِ فرْضِي وأعْبُدُ فِيهِ ربِّي و انْتهِي فِيهِ إلي ما أمرنِي الْحمْدُلِلّهِ الّذِي قصدْتُهُ فبلغنِي وأردْتُهُ فأعاننِي وِقبِلنِي و لمْ يقْطعْ بِي و وجْههُ أردْتُ فسلّمنِي فهُو حِصْنِي و كهْفِي و حِرْزِي و ظهْرِي و ملاذِي و ملْجأي و رجائِي و منْجاي و ذُخْرِي و عُدّتِي فِي شِدّتِي و رخائِي».
6 دو جامه احرامش از پنبه باشد.
ص: 232
7 بستن احرام بعد از خواندن نماز ظهر باشد، ولي افضل براي امام در احرام حج آن است كه پيش از خواندن آن احرام ببندد، زيرا شايسته نيست نماز ظهر روز هشتم را در غير از مني بخواند.
و در صورتي كه متمكّن نباشد بعد از نماز ظهر احرام ببندد، مستحب است بعد از نماز واجب ديگري احرام ببندد و اگر آن هم ممكن نشد، مستحب است بعد از دو يا شش ركعت نماز مستحب احرام ببندد و افضل است بعد از شش ركعت باشد، كه پس از حمد، در ركعت اوّل آنها سوره توحيد و در ركعت دوم سوره جحد را بخواند.
و پس از پايان نماز، مستحب است حمد و ثناي الهي را به جا آورد و بر پيامبر (صلّي اللّهُ عليْهِ و آلِه و سلّم) و آل او (عليْهمُالسّلام) صلوات بفرستد و پس از آن بگويد: «اللّهُمّ اِنِّي أسْألُك أنْ تجْعلنِي مِمّنِ اسْتجاب لك و آمن بِوعْدِك و اتّبع أمْرك فإِنِّي عبْدُك وفِي قبْضتِك لا أُوْقِي اِلا ما وقيت و لا آخُذُ اِلا ما اعْطيت و قدْ ذكرْت الْحجّ فأسْألُك أنْ تعْزِم لِي عليهِ علي كِتابِك و سُنّةِ نبِيك (صلواتُك عليهِ و آلِهِ) و تُقوِّينِي علي ما ضعُفْتُ عنْهُ و تُسلِّم مِنِّي مناسِكِي فِي يسْر مِنْك و عافِية و اجْعلنِي مِنْ وفْدِك الّذِي رضِيت و ارْتضيت و سمّيت و كتبْت اللّهُمّ إِنِّي خرجتُ مِنْ شُقّة بعِيدة و
ص: 233
أنْفقْتُ مالِي ابْتِغاء مرْضاتِك اللّهُمّ فتمِّمْ لِي حجّتِي و عُمْرتِي اللّهُمّ إنِّي اُرِيدُ التّمتُّع بِالْعُمْرةِ إلي الْحجِّ علي كِتابِك و سُنّةِ نبِيك (صلواتُك عليهِ و آلِهِ) فإِنْ عرض لِي عارِضٌ يحْبِسُنِي فحِلّنِي (فخلِّنِي خ. ل) حيثُ حبسْتنِي لِقدرِك الّذِي قدّرْت عليّ اللّهُمّ إِنْ لمْ تكُنْ حجّةً فعُمْرةٌ أحْرم لك شعْرِي و بشرِي و لحْمِي و دمِي و عِظامِي و مُخِّي و عصبِي مِن النِّساءِ و الثِّيابِ و الطِّيبِ أبتغِي بِذلِك وجْهك والدّار الآخِرة».
و چنانچه بدون غسل يا نماز به شرحي كه گذشت احرام ببندد، مستحب است آنچه انجام نداده تدارك كند و سپس احرامش را اعاده نمايد.
8 مقارن با گفتن تلبيه، نيت احرام را به زبان آورد.
9 مردها تلبيه را بلند بگويند و براي كسي كه احرام حج بسته بلند گفتن تلبيه از وقتيست كه مشرف بر ابطح مي شود تا رسيدن به مني.
10 پس از گفتن تلبيه بگويد:
«اِنّ الْحمْد و النِّعْمة لك و الْمُلْك لاشرِيك لك لبّيك لبّيك ذا الْمعارِجِ لبّيك لبّيك داعِياً إلي دارِ السّلامِ لبّيك لبّيك غفّار الذُّنُوبِ لبّيك لبّيك اهْل التّلْبِيةِ لبّيك لبّيك ذا الْجلالِ والإْكْرامِ، لبّيك لبّيك تُبْدِيءُ و الْمعادُ إليك لبّيك لبّيك تسْتغْنِي ويفْتقرُ إليك لبّيك لبّيك مرْهُوباً و مرْغُوباً إليك لبّيك لبّيك
ص: 234
إله الْحقِّ لبّيك، لبّيك ذا النّعْماءِ و الْفضْلِ الْحسنِ الْجمِيلِ لبّيك لبّيك كشّاف الْكُربِ الْعِظامِ لبّيك لبّيك عبْدُك و ابْنُ عبْديك لبّيك لبّيك يا كرِيمُ لبّيك»
و مستحب است محرم اين اضافه را به همراه اصل تلبيه، پس از هر نماز واجب و مستحب بگويد و همچنين هنگام برخواستن شتر حامل او و هنگام بالا رفتن و سرا زير شدن در طي راه و هنگام ملاقات با افراد سواره و برخواستن از خواب و در سحرها.
و در عمره تمتّع بنا بر آنچه شيخ صد و ق ((رحمه الله)) فرموده مستحب است پس از آن اضافه بگويد:
«لبّيك أتقرّبُ إِليك بِمُحمّد و آلِ مُحمّد (صلّي اللّهُ عليهِ و آلِه) لبّيك لبّيك بِحجّة و عُمْرة معاً لبّيك لبّيك فهذِهِ مُتْعةُ عُمْرة إِلي الحجِّ لبّيك لبّيك تمامُها و بلاغُها عليك لبّيك»
11 آن كه در احرامش هفتادبار تلبيه را تكرار كند، از حضرت جواد ( عليْهِ السّلام ) روايت شده كه فرمودند: «رسول خدا (صلّي اللّهُ عليْهِ و آلِه و سلّم) فرمودند: هر كس هفتادبار تلبيه را در احرامش از روي ايمان و به اميد اجر و ثواب تكرار كند، خداوند هزار هزار ملك را براي او گواه مي گيرد كه از آتش جهنم و نفاق به دور است».
ص: 235
و مستحب است تلبيه را هنگام سوار شدن و پياده شدن و در بالا رفتن و سرا زير شدن و هنگام ملاقات با افراد سواره و در سحرها، بلند بگويد.
و مستحب است تلبيه را در همه حالات زياد تكرار كند، حتي اگر جنب يا حائض باشد و در مسأله (183) زمان قطع تلبيه گذشت.
چند چيز در احرام مكروه است:
1 احرام بستن در جامه سياه، بلكه احتياط مستحب آن است كه ترك شود و افضل آن است كه در جامه سفيد احرام ببندد.
2 خوابيدن محرم روي زيرا نداز و بالش زرد رنگ.
3 احرام بستن در جامه چركين، ولي اگر جامه در حال احرام چرك شود، سزاوارتر آن است تا زماني كه در حال احرام است آن را نشويد و عوض كردن آن مانعي ندارد.
4 احرام بستن در جامه هايي كه بر آنها نشانه اي از خطوط و غير آن است.
5 استعمال حنا قبل از احرام، در صورتي كه اثر آن تا وقت
ص: 236
احرام باقي بماند.
6 حمام رفتن و سزاوارتر بلكه احتياط مستحب است كه محرم بدن خود را نسايد.
7 لبيك گفتن محرم در جواب كسي كه او را صدا زند، بلكه احتياط مستحب است كه ترك شود.
8 پوشيدن چيزي كه او را بر سر زبانها اندازد.
9 استعمال گياهاني كه بوي مطبوع دارند ولي از نظر عرف معطّر نيستند.
10 احتباء و بر حسب آنچه در لغت معني شده است يعني چيزي بپوشد كه كمر و شكم و دو پاي او را در برگيرد و به هم بچسباند.
11 نقل كردن شعر اگر چه مضمون آن حق باشد.
چند چيز براي ورود به حرم مستحب است:
1 آن كه هنگام رسيدن به حرم، از وسيله سواري پياده شده و براي ورود به آن غسل نمايد.
2 آن كه براي تواضع و خشوع در برابر خداوند متعال هنگام
ص: 237
ورود به حرم نعلين خود را از پا در آورد و آنها را در دست گرفته پابرهنه وارد حرم شود.
3 آن كه هنگام ورود به حرم اين دعا را بخواند:
«اللّهُمّ إنّك قُلْت فِي كِتابِك الْمُنْزلِ وقوْلُكُ الْحقُّ و أذِّنْ فِي النّاسِ بِالحجِّ يأْتُوك رِجالا و علي كُلِّ ضامِر يأتِين مِنْ كُلِّ فجٍّ عمِيق اللّهُمّ وإنِّي أرْجُو أنْ أكُون مِمّنْ أجاب دعْوتك و قد جِئْتُ مِنْ شُقّة بعِيدة وفجٍّ عمِيق سامِعاً لِنِدائِك و مُسْتجِيباً لك مُطِيعاً لاِ مْرِك وكُلِّ ذلِك بِفضْلِك عليّ و إِحْسانِك إِليّ فلك الْحمْدُ علي ما وفّقْتنِي لهُ أبْتغِي بِذلِك الزُّلْفة عِنْدك و الْقُرْبة إِليك و الْمنْزِلة لديك و الْمغْفِرة لِذُنُوبِي والتّوْبة عليّ مِنْها بِمنِّك اللّهُمّ صلِّ علي مُحمّد و آلِ مُحمّد وحرِّمْ بدنِي علي النّارِ و آمِنّي مِنْ عذابِك و عِقابِك بِرحْمتِك يا أرْحم الرّاحِمِين».
4 آن كه هنگام ورود به حرم قدري از گياه اذخر (گور گياه) كه گياه خوشبوييست را بجود.
چند چيز براي ورود به مكّه و مسجدالحرام مستحب است:
1 آن كه پيش از ورود به مكّه از محلّي به نام «فخّ» غسل كند.
2 آن كه پياده و با پاي برهنه و با وقار و آرامش وارد مكّه شود.
ص: 238
3 آن كه پس از ورود به دشت مكّه لباسهاي كهنه و مندرس خود را بپوشد.
4 در صورتي كه از مدينه عازم مكّه باشد، به جهت تأسّي و پيروي از پيامبر اكرم (صلّي اللّهُ عليْهِ و آلِه و سلّم) از بالاي شهر مكّه يعني عقبه مدنيين وارد و از پايين شهر يعني ذي طوي خارج شود.
5 پس از ورود به شهر مكّه، به تأسّي و پيروي از اميرالمؤمنين علي ( عليْهِ السّلام ) ابتدا به منزلش برود و سپس به مسجدالحرام براي طواف.
6 با پاي برهنه و با وقار و خشوع وارد مسجدالحرام شود.
7 از در «بني شيبه» وارد مسجدالحرام شود و اين در اگر چه به علت توسعه مسجدالحرام اكنون جايش مشخص نيست، ولي چون بعضي گفته اند به جاي «باب السلام» فعلي بوده است، لذا اولي آن است كه از «باب السلام» وارد شود.
و پس از ورود به طور مستقيم حركت كند تا از ستونها بگذرد
و مستحب است بر در مسجد ايستاده و بگويد:«السّلامُ عليك أيها النّبِيُّ و رحْمةُ اللّهِ و بركاتُهُ بِسْمِ اللّهِ و باللّهِ و مِن اللّهِ و ما شاء اللّهُ و السّلامُ علي أنبِياءِ اللّهِ و رسُلِهِ و السّلامُ علي رسُوْلِ اللّهِ و السّلامُ علي إِبْراهِيم (خلِيلِ اللّهِ) و الحمْدُ لِلّهِ ربِّ الْعالمِين».
ص: 239
آن گاه وارد مسجد شود در حالي كه رو به كعبه باشد و دستها را به طرف آسمان بلند كند و بگويد:
«اللّهُمّ إِنِّي أسْألُك فِي مقامِي هذا و فِي أوّلِ مناسِكِي أنْ تقبّل توْبتِي و أنْ تجاوز عن خطِيئتِي و تضع عنِّي وِزْرِي الْحمْدُلِلّهِ الّذِي بلّغنِي بيتهُ الحرام اللّهُمّ إنّي اُشْهِدُك أنّ هذا بيتُك الحرامُ الّذِي جعلْتهُ مثابةً لِلنّاسِ و أمْناً مُباركاً و هُدً ي لِلْعالمِين اللّهُمّ إِنّي عبْدُك و الْبلدُ بلدُك و الْبيتُ بيتُك جِئْتُ أطْلُبُ رحْمتك و أؤُمُّ طاعتك مُطِيعاً لأِمْرِك راضِياً بِقدرِك أسْألُك مسألة الْمُضْطرِّ (الْفقِيرِ) إِليك الْخائِفِ لِعُقُوبتِك اللّهُمّ افْتحْ لِي أبْواب رحْمتِك واسْتعْمِلْنِي بِطاعتِك و مرْضاتِك»
و در روايت ديگري آمده: بر در مسجد ايستاده بگويد: «بِسْمِ اللّهِ و بِاللّهِ و مِن اللّهِ و ما شاء اللّهُ و علي مِلّةِ رسُولِ اللّهِ (صلّي اللّهُ عليهِ و آلِهِ) و خيرُ الاسْماءِ لِلّهِ و الْحمْدُ لِلّهِ و السّلامُ علي رسُولِ اللّهِ (صلّي اللّهُ عليهِ و آلِهِ) السّلامُ علي مُحمّدِ بْنِ عبْدِاللّهِ السّلامُ عليك ايها النّبِيُّ ورحْمةُ اللّهِ و بركاتُهُ السّلامُ علي أنْبِياءِ اللّهِ و رُسُلِهِ السّلامُ علي إِبْراهِيم خلِيلِ الرّحْمنِ السّلامُ علي المُرْسلِين و الْحمْدُلِلّهِ ربِّ الْعالمِين السّلامُ علينا و علي عِبادِ اللّهِ الصّالِحِين الْلّهُمّ صلِّ علي مُحمّد و آلِ مُحمّد و بارِكْ علي مُحمّد و آلِ مُحمّد و ارْحمْ مُحمّداً و آل مُحمّد كما صلّيت و باركْت و ترحّمْت علي اِبْراهِيم و آلِ اِبْراهِيم اِنّك حمِيدٌ
ص: 240
مجِيدٌ اللّهُمّ صلِّ علي مُحمّد و آلِ مُحمّد عبْدِك و رسُولِك و علي اِبْراهِيم خليلِك و علي أنْبِياءِك و رُسُلِك و سلِّمْ عليهِم و سلامٌ علي المُرسلين و الْحمْدُ للّهِ ربِّ الْعالمِين الْلّهُمّ افْتحْ لِي أبْواب رحْمتِك و اسْتعْمِلْنِي فِي طاعتِك و مرْضاتِك و احْفظْنِي بِحِفْظِ الإِيمانِ ابداً ما ابْقيتنِي جلّ ثناءُ وجْهِك الْحمْدُلِلّهِ الّذِي جعلنِي مِنْ وفْدِهِ وزُوّارِهِ و جعلنِي مِمّنْ يعْمُرُ مساجِدهُ و جعلنِي مِمّن يناجِيهِ الْلّهُمّ إنِّي عبْدُك و زائِرُك فِي بيتِك و علي كّلِّ مأْتِي حقٍّ لِمنْ أتاهُ وزارهُ و أنْت خيرُ مأْتِي و أكْرمُ مزُور فأسْألُك يا اللّهُ يا رحْمنُ و بِأنّك واحِدٌ احدٌ صمدٌ لمْ تلِدْ و لمْ تُولدْ و لمْ يكُنْ لهُ (لك) كُفُواً أحدٌ و أنّ مُحمّداً عبْدُك و رسُولِك صلِّي اللّهُ عليهِ و علي أهْلِ بيتِهِ يا جوادُ يا كريمُ يا ماجِدُ يا جبّارُ يا كريمُ أسْألُك أنْ تجْعل تُحْفتك اِياي بِزِيارتِي اِياك اوّل شيْء تُعْطِينِي فكاك رقبتِي مِن النّارِ».
آن گاه سه بار بگويد: «اللّهُمّ فُكّ رقبتِي مِن النّارِ».
سپس بگويد:
«و أوسِعْ عليّ مِنْ رِزْقِك الحلالِ الطّيبِ وادْرأ عنِّي شرّ شياطِينِ الإِنْسِ و الْجِنِّ وشرّ فسقةِ العربِ والعجمِ».
و هنگامي كه به نقطه محاذي حجرالاسود رسيد مستحب است بگويد: «أشْهدُ أنْ لا إِله إِلا اللّهُ وحْدهُ لاشرِيك لهُ و أشْهدُ أنّ
ص: 241
مُحمّداً عبْدُهُ و رسُولُهُ آمنْتُ بِاللّهِ و كفرْتُ بِالطاغُوتِ و بِاللاّتِ و الْعُزّي وبِعِبادةِ الشّيطانِ و بِعِبادةِ كُلِّ نِدِّ يدْعي مِنْ دُونِ اللّهِ».
سپس به طرف حجرالاسود رفته آن را استلام كند و بگويد:
«الْحمْدُلِلّهِ الّذِي هدانا لِهذا و ما كُنّا لِنهْتدِي لولا أنْ هدانا اللّهُ سُبْحان اللّهِ و الْحمْدُ لِلّهِ و لا اِله الاّ اللّهُ و اللّهُ اكْبرُ أكْبرُ مِنْ خلْقِهِ و أكْبرُ مِمّا أخْشي و أحْذرُ و لا اِله اِلاّ اللّهُ وحْدهُ لا شرِيك لهُ لهُ المُلْكُ و لهُ الحمْدُ يحْيي و يمِيتُ و يمِيتُ و يحْيي بِيدِهِ الْخيرُ و هُو علي كُلِّ شيْء قدِيرٌ».
آن گاه همان صلواتي كه بر محمد (صلّي اللّهُ عليْهِ و آلِه و سلّم) و آل او (عليْهمُالسّلام) و همان سلامي كه بر انبياي الهي در وقت ورود به مسجدالحرام فرستاد، در اين جا نيز بفرستد.
سپس بگويد: «اللّهُمّ إِنِّي أُؤْمِنُ بِوعْدِك وأُوفِي بِعهْدِك».
و در روايت صحيحي از امام صادق ( عليْهِ السّلام ) نقل شده است كه فرمود:
«هرگاه به حجرالاسود نزديك شدي، دسته اي خود را بالا ببر، حمد و ثناي الهي را به جا آور، بر پيغمبر (صلّي اللّهُ عليْهِ و آلِه و سلّم) درود فرست و از خداوند متعال بخواه كه از تو قبول كند.
سپس حجرالاسود را استلام كن و آن را ببوس و اگر نتوانستي دسته اي خود را به آن بمال و اگر اين را هم نتوانستي با دست به آن اشاره كن و بگو:
اللّهُمّ أمانتِي أدّيتُها و مِيثاقِي تعاهدْتُهُ لِتشْهد لِي
ص: 242
بالْمُوافاةِ اللّهُمّ تصْدِيقاً بِكِتابِك و علي سُنّةِ نبِيك صلّي اللّهُ عليهِ و آلِهِ أشْهدُ أنْ لا إله اِلا اللّهُ وحْدهُ لا شرِيك لهُ و أنّ مُحمّداً عبْدُهُ و رسُولُهُ آمنْتُ بِاللّهِ و كفرْتُ بِالجِبْتِ و الطّاغُوتِ و بِالْلاّتِ و الْعُزّي و عِبادةِ الشّيطانِ و عِبادةِ كُلِّ نِدٍّ يدْعي مِنْ دُونِ اللّهِ.
و اگر تمام آنچه را كه ذكر شد نتوانستي بگويي، بعضي از آن را بگو و بگو: اللّهُمّ إِليك بسطْتُ يدِي و فِيما عِندك عظُمتْ رغْبتي فاقْبلْ سبْحتِي و اغْفِرْ لِي و ارْحمْنِي اللّهُمّ إِنِّي أعُوذُ بِك مِن الْكُفْرِ و الفقْرِ و مواقِفِ الخِزْي فِي الدُّنْيا و الآخِرةِ».
1 در روايت صحيحي از امام صادق ( عليْهِ السّلام ) نقل شده است كه فرمود:
«هفت شوط به دور خانه خدا طواف كن و در حال طواف بگو: اللّهُمّ اِنِّي أسْألُك بِاسْمِك الّذِي يمْشي بِهِ علي طللِ الْماءِ كما يمْشي بِهِ علي جُددِ الاْرْضِ أسْألُك بِاسْمِك الّذِي يهْتزُّ لهُ عرْشُك و أسْألُك بِاسْمِك الّذِي تهْتزُّ لهُ أقْدامُ ملائِكتِك و أسْألُك بِاسْمِك الّذِي دعاك بِهِ مُوسي مِنْ جانِبِ الطُّورِ فأسْتجبْت لهُ و ألْقيت عليهِ محّبةً مِنْك و أسْألُك بِاسْمِك الّذِي غفرْت بِهِ لِمُحمّد (صلّي اللّهُ عليهِ و آلِهِ) ما تقدّم مِن ذنْبِهِ و ما تأخّر و أتْممْت عليهِ نِعْمتك أنْ تفْعل بِي كذا و كذا».
ص: 243
و به جاي «كذا و كذا» آنچه را از دعا دوست داري بگو.
و هر وقت در طواف به در كعبه رسيدي، بر پيغمبر (صلّي اللّهُ عليْهِ و آلِه و سلّم) درود فرست و در بين ركن يماني و حجرالاسود بگو: «ربّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حسنةً و فِي الآخِرةِ حسنةً و قِنا عذاب النّارِ»
و در حال طواف بگو: «اللّهُمّ إنِّي إِليك فقِيرٌ و إنِّي خائِفٌ مسْتجِيرٌ فلا تُغيرْ جِسْمِي و لاتُبدِّلْ اِسْمِي»
2 و از امام صادق ( عليْهِ السّلام ) روايت شده كه فرموده است: «هرگاه علي بن الحسين ( عليْهِ السّلام ) به حجر اسماعيل ( عليْهِ السّلام ) مي رسيد، پيش از آن كه به ناودان برسد سر خود را بلند مي كرد و سپس مي گفت: اللّهُمّ أدْخِلْنِي الْجنّة بِرحْمتِك و أجِرْنِي بِرحْمتِك مِن النّارِ و عافِنِي مِن السُّقْمِ و أوْسِعْ عليّ مِن الرِّزْقِ الْحلالِ و ادْرأْ عنِّي شرّ فسقةِ الْجِنِّ و الإنْسِ و شرّ فسقةِ الْعربِ و الْعجمِ».
3 و در روايت صحيحي آمده است كه امام صادق ( عليْهِ السّلام ) پس از گذشتن از حجر اسماعيل ( عليْهِ السّلام ) وقتي كه به پشت كعبه رسيد گفت: «يا ذا المنِّ و الطّوْلِ و الجُوْدِ و الْكرمِ إنّ عملِي ضعِيفٌ فضاعِفْهُ لِي و تقبّلْهُ مِنِّي إنّك أنْت السّمِيعُ الْعلِيمُ».
4 و روايت شده كه حضرت رضا ( عليْهِ السّلام ) وقتي به نقطه محاذي ركن يماني رسيد، ايستاد و دسته اي خود را بلند كرد و بعد گفت:
ص: 244
«يا اللّهُ يا ولِي الْعافِيةِ و يا خالِق العافِيةِ و يا رازِق الْعافِيةِ و الْمُنْعِم بالْعافِيةِ و الْمنّان بالعافِيةِ و الْمُتفضِّلِ بالْعافِيةِ عليّ و علي جمِيعِ خلْقِك يا رحْمن الدُّنْيا و الآخِرةِ و رحِيمهُما صلِّ علي مُحمّد و آلِ مُحمّد و ارْزُقْنا العافِية و دوام العافِيةِ و تمام العافِيةِ و شُكْر العافِيةِ فِي الدُّنْيا والآخِرةِ يا أرْحم الرّاحِمِين».
5 و در روايت صحيحي از امام صادق ( عليْهِ السّلام ) نقل شده كه فرمود:
هرگاه از طوافت فارغ شدي و به پشت كعبه يعني نقطه محاذي مستجار كمي پيش از ركن يماني رسيدي، دست هايت را بر ديوار كعبه پهن كن، شكم (بدن) و گونه خود را به كعبه بچسبان و بگو: «اللّهُمّ الْبيتُ بيتُك و الْعبْدُ عبْدُك و هذا مكانُ الْعائِذِ بِك مِن النّارِ».
سپس تقصيرهايي كه از تو سرزده، در محضر خداوند متعال اقرار كن، زيرا هيچ بنده مؤمني به گناهانش در اين جا اقرار نمي كند مگر اين كه خداوند او را مي بخشد ان شاء اللّه و مي گويي: «اللّهُمّ مِنْ قِبلِك الرّوْحُ و الفرجُ و العافِيةُ اللّهُمّ إِنّ عملِي ضعِيفٌ فضاعِفْهُ لِي و اغْفِرْ لِي ما اطّلعْت عليهِ مِنِّي و خفِي علي خلْقِك»
سپس به خداوند متعال از آتش جهنم پناه ببر و آنچه دوست داري براي خود دعا كن، سپس ركن يماني را استلام كن و بعد برو
ص: 245
براي حجرالاسود.
6 و از حضرت صادق ( عليْهِ السّلام ) نقل شده كه فرموده است: (سپس استقبال كن ركن يماني را و ركني را كه در آن حجرالاسود است و طواف را به آن ختم كن و بگو:
«اللّهُمّ قنِّعْنِي بِما رزقْتنِي و بارِكْ لِي فِيما آتيتنِي»
7 و از جمله چيزهايي كه براي طواف كننده مستحب مي باشد امور ذيل است: (1) در تمام شوطها همه چهار ركن كعبه را استلام كند و اين استحباب در ركن يماني و ركني كه در آن حجرالاسود است، مؤكّد است و نيز بوسيدن اين دو ركن و گذاشتن گونه بر آنها و دعا كردن نزد ركن يماني، مستحب مؤكّد است.
(2) خودش را در شوط هفتم به مستجار يعني نقطه مقابل پشت درِ كعبه بچسباند.
(3) در وقت استلام حجرالاسود بگويد: «أمانتِي أدّيتُها و مِيثاقِي تعاهدْتُهُ لِتشْهد لِي بِالمُوافاةِ».
(4) تا در مكّه است طواف را مكرر انجام دهد، از امام صادق ( عليْهِ السّلام ) روايت شده كه فرموده است: «خداوند تبارك و تعالي يكصد و بيست رحمت در اطراف كعبه قرارداده است، شصت
ص: 246
تاي آنها براي طواف كنندگان است و چهل تا براي نمازگزاران و بيست تا براي كساني كه به كعبه نگاه مي كنند».
(5) آن كه در وقت زوال آفتاب با سر و پاي برهنه طواف كند و قدمها را كوتاه بردارد و چشمها را به طرف زمين اندازد و در هر طواف بدون اين كه كسي را اذيت كند حجرالاسود را استلام كند و ذكر خدا را از زبانش قطع نكند.
(6) آن كه در هر شبانه روز ده طواف كند، سه تا اوّل شب سه تا آخر شب، دو تا در وقت صبح و دوتا بعد از ظهر.
(7) طوافهايش را در شبانه روز بشمارد.
(8) سيصد و شصت طواف به عدد روزهاي سال انجام دهد و اگر نتوانست سيصد و شصت شوط انجام دهد.
و مستحب است بسيار طواف كند و نگه داشتن متاع كسي كه براي طواف رفته است مستحب است.
1 در نماز طواف مستحب است پس از سوره حمد، در ركعت اوّل سوره توحيد و در ركعت دوم سوره جحد خوانده شود.
2 و پس از پايان نماز مستحب است حمد و ثناي الهي را به جا
ص: 247
آورد و بر محمد (صلّي اللّهُ عليْهِ و آلِه و سلّم) و آل او (عليْهمُالسّلام) درود فرستد و از خداوند متعال بخواهد تا از او قبول نمايد.
3 و روايت شده كه حضرت صادق ( عليْهِ السّلام ) پس از نماز طواف به سجده رفت و در آن گفت:
«سجد وجْهِي لك تعبُّداً و رِقّاً لا إِله إِلاّ انْت حقّاً حقّاً الاوّلُ قبْل كُلِّ شيْء و الآخِرُ بعْد كُلِّ شيْء وها أنا ذا بين يديك ناصِيتِي بِيدِك فاغْفِرْ لِي إنّهُ لايغْفِرُ الذّنْب العظِيم غيرُك فاغْفِرْ لِي فإنِّي مُقِرٌّ بِذُنُوبِي علي نفْسِي و لايدْفعُ الذّنْب العظِيم غيرُك»
سپس سر از سجده برداشت، در حالي كه روي مباركش از گريه آن چنان تر بود كه گويا حضرت روي مبارك را در آب فرو برده باشد.
4 - و مستحب است پس از نماز طواف واجب اين دعا خوانده شود: «اللّهُمّ ارْحمْنِي بِطواعِيتِي إياك و طواعِيتِي رسُولك (صلّي الله عليهِ و آلِهِ) اللّهُمّ جنِّبْنِي أنْ أتعدّي حُدُودك و اجْعلْنِي مِمّنْ يحِبُّك و يحِبُّ رسُولك و ملائِكتك و عِبادك الصّالِحِين».
5 - و مستحب است پس از نماز طواف و پيش از رفتن به صفا براي سعي از آب زمزم بنوشد و بگويد:«اللّهُم اجْعلْهُ عِلْماً نافِعاً و رِزْقاً واسِعاً و شِفاءً مِنْ كُلِّ داء و سُقْم».
ص: 248
و در صورت امكان مستحب است پس از نماز طواف به چاه زمزم برود و يك يا دو دلْو آب از آن برداشته و از آن نوشيده و بر سر و پشت و شكمش ريخته و بگويد: «اللّهُمّ اجُعلُهُ عِلْماً نافِعاً و رِزقاً واسِعاً و شِفاء اً مِن كْلِّ داء وسُقم»
6 سپس نزد حجرالاسود برود و از آن جا به طرف صفا برود.
1 مستحب است رفتن به صفا از دري باشد كه مقابل حجرالاسود است و با آرامش و وقار به طرف صفا حركت كند.
2 و پس از استقرار بر كوه صفا به كعبه نگاه كند و به ركني كه حجرالاسود در آن است متوجّه شود و حمد و ثناي الهي را به جا آورد و نعمت هاي ظاهري و باطني او را به ياد آورد، سپس هفت مرتبه «اللّهُ اكْبرُ» بگويد و هفت مرتبه «الْحمْدُلِلّهِ» و هفت مرتبه «لا اِله الاّاللّهُ» و سه مرتبه «لا اِله اِلا اللّهُ وحْدهُ لا شرِيك لهُ، لهُ الْمُلْكُ و لهُ الْحمْدُ يحْيي و يمِيتُ و هُو علي كُلِّ شيْء قدِيرٌ».
آنگاه بر محمد و آل او (صلّي اللّهُ عليْهِ و آلِه و سلّم) درود فرستد، سپس سه مرتبه بگويد: «اللّهُ اكْبرُ علي ما هدانا و الْحمْدُلِلّهِ علي ما أوْلانا و الْحمْدُلِلّهِ الْحيِّ القيومِ و الْحمْدُلِلّهِ الْحيِّ الدّائِمِ».
ص: 249
سپس سه مرتبه بگويد: «أشْهدُ أنْ لا اِله اِلا اللّهُ و أشْهدُ أنّ مُحمّداً عبْدُهُ و رسُولُهُ لانعْبُدُ الا إياهُ مُخْلِصِين لهُ الدِّين و لوْ كرِه الْمُشْرِكُون».
سپس سه مرتبه بگويد: «أللّهُمّ إنِّي أسْألُك الْعفْو و الْعافِية و اليقين فِي الدُّنْيا و الآخِرةِ».
سپس سه مرتبه بگويد: «أللّهُمّ آتِنا فِي الدُّنْيا حسنةً و فِي الآخِرةِ حسنةً و قِنا عذاب النّارِ»
سپس صد مرتبه «اللّهُ أكْبرُ» و صد مرتبه «الْحمدُلِلّهِ» و صد مرتبه «سُبْحان اللّهِ» بگويد و سپس بگويد:
«لا إِله إِلا اللّهُ وحْدهُ أنْجز وعْدهُ و نصر عبْدهُ و غلب الأحْزاب وحْدهُ فلهُ المُلْكُ و لهُ الحمْدُ وحْدهُ وحْدهُ أللّهُمّ بارِكْ لِي فِي الْموْتِ و فِيما بعْد الْموْتِ أللّهُمّ إِنِّي أعُوذُ بِك مِنْ ظُلْمةِ القبْرِ و وحْشتِهِ. أللّهُمّ اظِلّنِي فِي ظِلِّ عرْشِك يوم لاظِلّ إلا ظِلُّك».
سپس دينش و خودش و اهلش را به خدا امانت بسپارد با خواندن مكرر اين دعا: «أسْتوْدِعُ اللّه الرّحْمن الرّحِيم الّذِي لاتضِيعُ ودائِعُهُ دِينِي و نفْسِي و أهْلي اللّهمّ اسْتعْمِلْنِي علي كِتابِك و سُنّةِ نبِيك وتوفّنِي علي مِلّتِهِ و أعِذْنِي مِن الفِتْنةِ»
سپس سه مرتبه «اللّهُ أكْبرُ» بگويد:
آنگاه آنچه را كه گذشت دو بار تكرار كند، سپس يك بار «اللّهُ
ص: 250
أكْبرُ» بگويد.
آنگاه آنچه را كه گذشت يك بار تكرار كند و اگر تمام آنچه كه در شماره (2) تا اين جا ذكر شد نتوانست انجام دهد، هر مقدار از آن را مي تواند انجام دهد.
3 و روايت شده كه اميرالمؤمنين ( عليْهِ السّلام ) هرگاه بر كوه صفا بالا مي رفت رو به كعبه مي كرد، سپس دو دست خود را بلند مي كرد و بعد مي گفت:
«أللّهُمّ اغْفِرْ لِي كُلّ ذنْب أذْنبْتُهُ قطُّ فإنْ عُدْتُ فعُدْ عليّ بِالمغْفِرةِ فإنّك أنْت الغفُورُ الرّحِيمُ أللّهُمّ افْعلْ بِي ما أنْت أهْلُهُ فإنّك إنْ تفعلْ بي ما أنت أهلُهُ ترْحمْنِي و إِنْ تُعذِّبْنِي فأنْت غنِيٌ عنْ عذابِي و أنا مُحْتاجٌ إلي رحْمتِك فيا منْ أنا مُحْتاجٌ إلي رحْمتِهِ ارْحمْنِي أللّهُمّ لاتفْعلْ بِي ما أنا أهْلُهُ فإِنّك إِنْ تفْعلْ بِي ما أنا أهلُهُ تُعذِّبْنِي و لمْ تظْلِمْنِي أصْبحْتُ أتّقِي عدْلك و لا أخافُ جوْرك فيا منْ هُو عدْلٌ لا يجُورُ ارْحمْنِي»
4 و از امام صادق ( عليْهِ السّلام ) روايت شده كه فرموده است:
«اگر مي خواهي مالت افزون شود، زياد بر كوه صفا بايست».
5 و مستحب است پياده سعي كند و با آرامش و وقار تا رسيدن به جاي مناره اوّل راه برود و از آن جا تا جاي مناره دوم هروله نمايد (و بر زنان هروله نيست) و سپس با آرامش و وقار
ص: 251
حركت كرده تا به مروه بالا رود و بر آن همان كه بر كوه صفا انجام داد انجام دهد، سپس به همان صورتي كه از صفا به مروه رفت، از مروه به صفا برگردد.
و اگر سواره سعي را انجام مي دهد، با سرعت بيشتري بين دو مناره حركت كند.
6 و سزاوار است در حال سعي در گريه كردن كوشش كند و بسيار خدا را بخواند.
7 و مستحب است سعي را با طهارت از حدث اكبر و اصغر انجام دهد.
آنچه از آداب احرام پيش از اين ذكر شد، در احرام حج نيز جاري است.
1 هرگاه احرام حج بست و از مكّه خارج شد، مستحب است در راهش به مني تلبيه را با صداي غيربلند بگويد، تا اين كه مشرف بر سرزمين «أبطح» شود، كه از آن جا به بعد مستحب است تلبيه را با صداي بلند بگويد.
و هنگامي كه متوجّه به مني شود مستحب است بگويد: «أللّهُمّ
ص: 252
إياك أرْجُو و إياك أدْعُوْ فبلِّغْنِي أملِي و أصلِحْ لِي عملِي»
2 با آرامش و وقار به طرف مني حركت كند در حالي كه مشغول ذكر خدا باشد و چون به آن جا رسيد بگويد:
«الْحمْدُ للّهِ الّذِي أقْدمنِيها صالِحاً فِي عافِية و بلّغنِي هذا الْمكان»
سپس بگويد:
«أللّهُمّ هذِهِ مِني و هذِهِ مِمّا مننْت بِها علينا مِن الْمناسِكِ فأسْألُك أنْ تمُنّ علينا بِما مننْت بِهِ علي أنْبِيائِك فإِنّما أنا عبْدُك وفِي قبْضتِك»
3 و مستحب است شب عرفه را در مني بماند و شب را در طاعت خداوند متعال به آخر برساند و افضل آن است كه عباداتش مخصوصاً نمازهايش در مسجد «خيف» باشد و پس از خواندن نماز صبح تا طلوع آفتاب مشغول تعقيب شود، سپس عازم عرفات شود و مي تواند پس از طلوع فجر از مني خارج شود و اولي بلكه احتياط مستحب آن است كه پيش از طلوع آفتاب از «وادي مُحسّر» نگذرد و خارج شدن پيش از طلوع فجر از مني مكروه است.
4 و هنگامي كه به عرفات متوجّه شد مستحب است كه بگويد: «أللّهُمّ إِليك صمدْتُ و إِياك اعْتمدْتُ و وجْهك أردْتُ فأسْألُك أنْ تُبارِك لِي فِي رِحْلتي و أنْ تقْضِي لِي حاجتِي و أنْ تجْعلنِي
ص: 253
الْيوْم مِمّنْ تُباهِي بِهِ منْ هُو أفضلُ مِنِّي»
سپس تلبيه را تا رسيدن به عرفات بگويد.
وقوف در عرفات مستحبات زيادي دارد كه ما بعضي از آنها را ذكر مي كنيم:
1 با طهارت بودن در حال وقوف.
2 غسل نمودن هنگام زوال آفتاب (ظهر).
3 فارغ كردن خود را براي دعا و توجه به خداوند متعال.
4 وقوف در سمت چپ پايين كوه «رحمه»
5 خواندن نماز ظهر و عصر روز عرفه را پشت سر هم و بدون فاصله، با يك اذان و دو اقامه.
6 دعا كردن به آنچه مي تواند از دعاهاي روايت شده و غير آنها و خواندن دعاهاي روايت شده افضل است.
و از جمله دعاي امام حسين ( عليْهِ السّلام ) و دعاي فرزندش امام زين العابدين ( عليْهِ السّلام ) در روز عرفه است
و از جمله آنهاست آنچه در صحيحه معاوية بن عمار از امام صادق ( عليْهِ السّلام ) آمده است، كه حضرت فرمود: همانا در روز عرفه
ص: 254
مستحب است نماز ظهر و عصر را زودتر و پشت سر هم بدون فاصله بخواني تا خود را براي دعا فارغ گرداني، زيرا كه اين روز روز دعا و درخواست از خداوند متعال است و پس از خواندن نماز ظهر و عصر با آرامش و وقار به جايگاه وقوف برو و در آن جا حمد كن خداي را و «لا اِله اِلاّاللّهُ» بگو و بزرگ بدار و تمجيد نما خداي را و ثناي او را به جا آور و صدبار «اللّهُ أكْبرُ» بگو و صدبار «الْحمْدُلِلّهِ» و صدبار «سُبْحان اللّهِ» و صدبار «قُلْ هُو اللّهُ احدٌ» را بخوان و آنچه دوست داري از دعاها را بخوان و در خواندن دعا كوشش بنما، زيرا كه آن روز روز دعا و سؤال است و از شيطان به خداوند پناه ببر، زيرا بهترين جايي كه شيطان دوست دارد انسان را در آن از خدا غافل كند همانا روز عرفه در سرزمين عرفات است و بر حذر باش از اين كه مشغول تماشاي مردم شوي و تنها متوجّه خود باش و از جمله اين دعا را بخوان:
«أللّهُمّ إنِّي عبْدُك فلا تجْعلْنِي مِنْ أخْيبِ و فْدِك و أرْحمْ مسِيرِي إِليك مِن الْفجِّ العمِيقِ»
و اين دعا را بخوان: «أللّهُمّ ربّ المشاعِرِ كُلِّها فُكّ رقبتِي مِن النّارِ و أوْسِعْ عليّ مِنْ رِزْقِك الْحلالِ و أدْرأْ عنِّي شرّ فسقةِ الجِنِّ و
ص: 255
الإِنْسِ»
و بگو: «أللّهُمّ لاتمْكُرْ و لاتخْدعْني و لاتسْتدْرِجْنِي»
و بگو: «أللّهُمّ إِنّي أسْألُك بِحوْلِك و جُودِك و كرمِك و منِّك و فضْلِك يا أسْمع السّامِعِين و يا أبصر النّاظِرِين و يا أسْرع الحاسِبِين و يا أرْحم الرّاحِمِين أنْ تُصلِّي علي مُحمّد و آلِ مُحمّد و أنْ تفْعل بِي كذا و كذا».
و به جاي جمله (كذا و كذا) حوائج خود را ذكركن.
و در حالي كه سرت به طرف آسمان بلند باشد بگو: «أللّهُمّ حاجتْي إِليك الّتِي إنْ أعْطيتنِيها لمْ يضُرّنِي ما منعْتنِي و الّتِي إنْ منعْتنِيها لمْ ينْفعْنِي ما أعْطيتنِي أسْألُك خلاص رقبتْي مِن النّارِ»
و از جمله اين دعا را بخوان: «أللّهُمّ إِنِّي عبْدُك و ملْكُ يدِك ناصيتِي بِيدِك و اجلي بِعِلْمِك أسْألُك انْ تُوفِّقنِي لِما يرْضِيك عنِّي و انْ تُسلِّم مِنِّي مناسِكِي الّتِي اريتها خلِيلك اِبْراهِيم صلواتُك عليهِ ودللْت عليها نبِيك مُحمّداً (صلّي اللّهُ عليهِ و آلِهِ)
و در آن چه مي گويي جملات زير باشد: «اللّهُمّ اجْعلْنِي مِمّنْ رضِيت عملهُ وأطلْت عُمْرهُ وأحْييتهُ بعْد الْموْتِ حياةً طيبةً».
و از جمله دعاهاي وارد شده آن است كه معاوية بن عمار از
ص: 256
امام صادق ( عليْهِ السّلام ) روايت نموده، كه حضرت فرمود:
رسول خد (صلّي اللّهُ عليْهِ و آلِه و سلّم) به علي ( عليْهِ السّلام ) تعليم فرمود كه در روز عرفه بگويد:
«لا إِله إلاّ الله وحْدهُ لا شرِيك لهُ لهُ الْمُلْكُ و لهُ الْحمْدُ يحْيي ويمِيتُ ويمِيتُ ويحيي و هُو حي لا يمُوتُ بِيدِهِ الْخيرُ و هُو علي كُلِّ شيء قديرٌ اللّهُمّ لك صلاتِي ودِينِي ومحْياي ومماتِي و لك تُراثِي و بِك حوْلِي و مِنْك قُوّتِي أللّهُمّ إِنِّي أعُوْذُ بِك مِن الفقْرِ و مِنْ وسْواسِ الصّدْرِ و مِنْ شتاتِ الأمْرِ و مِنْ عذابِ النّارِ ومِنْ عذابِ الْقبْرِ أللّهِمّ إنِّي أسْألُك مِنْ خيرِ ما تأْتِي بِهِ الرِّياحُ و أعُوذُ بِك مِنْ شرِّ ما تأْتِي بِهِ الرِّياحُ و أسْألُك خير اللّيلِ وخير النّهار».
و از جمله دعاهاي وارد شده آن است كه عبداللّه بن ميمون نقل كرده، كه شنيدم امام صادق ( عليْهِ السّلام ) فرمود:
رسول اكرم (صلّي اللّهُ عليْهِ و آلِه و سلّم) در عرفات وقوف فرمود و هنگام غروب آفتاب پيش از آن كه شروع به غروب كند اين دعا را خواند: «أللّهُمّ إِنِّي أعُوذُ بِك مِن الفقْرِ و مِنْ تشتُّتِ الأمْرِ و مِنْ شرِّ ما يحْدُثُ بِالْلِّيلِ و النّهارِ أمْسي ظُلْمِي مُسْتجِيراً بِعفْوِك وأمْسي خوْفِي مُسْتجِيراً بِأمانِك وأمْسي ذُلِّي مُسْتجِيراً بِوجْهِك الْباقِي يا خير منْ سُئِل و يا أجْود منْ أعْطي جلِّلْنِي بِرحْمتِك وألْبِسْنِي عافِيتك واصْرِفْ عنِّي شرّ جمِيعِ خلْقِك».
و ابو بصير از امام صادق ( عليْهِ السّلام ) روايت كرده كه فرمود:
ص: 257
هنگامي كه روز عرفه خورشيد غروب كرد بگو: «اللّهُمّ لا تجْعلْهُ آخِر العهْدِ مِنْ هذا الموْقِفِ و ارْزُقْنِيهِ (مِنْ قابِل) أبداً ما أبْقيتنِي واقْلِبْنِي الْيوْم مُفْلِحاً مُنْجِحاً مُسْتجاباً لِي مرْحُوماً مغْفُوراً لِي بِأفْضلِ ما ينْقلِبُ بِهِ الْيوْم أحدٌ مِنْ وفدِك وحُجّاجِ بيتِك الْحرامِ و اجْعلْنِي الْيوْم مِنْ أكْرمِ وفْدِك عليك وأعْطِنِي أفْضل ما أعْطيت أحداً مِنْهُمْ مِن الْخيرِ و الْبركةِ و الرّحْمةِ و الرِّضْوانِ و الْمغْفِرةِ و بارِكْ لهُمْ فِي».
و همچنين از حضرت صادق ( عليْهِ السّلام ) روايت كرده كه فرمود: هنگامي كه به محل وقوف رسيدي رو به خانه خدا كن و صدبار «سُبْحان اللّهِ» بگو و صدبار «اللهُّ اكْبرُ» و صدبار «ماشاءاللّهُ لا قُوّة اِلا بِاللّهِ» و صدبار: «أشْهدُ أنْ لا إِله إِلا اللّهُ وحْدهُ لا شرِيك لهُ لهُ المُلْكُ و لهُ الْحمْدُ يحْيي ويمِيتُ ويمِيتُ ويحيي بِيدِهِ الْخيرُ و هُو علي كُلِّ شيء قدِيرٌ»
آن گاه ده آيه اوّل سوره بقره را بخوان، سپس سه بار «قُلْ هُو اللّهُ احدٌ» را بخوان و بعد آية الكرسي را تا آخرش و بعد از آن آيه سخره را بخوان و آن اين است: «إنّ ربّكُمُ اللّهُ الّذِي خلق السّمواتِ والأرْض فِي سِتّةِ أيام ثُمّ اسْتوي علي الْعرْشِ يغْشِي اللّيل النّهار يطْلُبُهُ حثِيثاً». تا آخر آيه، بعد: «قُلْ اعُوذُ بِربِّ الْفلقِ» و «قُلْ اعُوذُ بِربِّ الناسِ» را تا آخر بخوان، سپس خدا را حمد كن بر تمام نعمتهايي
ص: 258
كه به تو داده از مال و خانواده و … و نيز خدا را حمد كن بر تمام سختيهايي كه به وسيله آنها تو را آزمايش كرده.
و بگو: «اللّهُمّ لك الْحمْدُ علي نعْمائِك الّتِي لا تُحْصي بِعدد و لا تُكافأُ بِعمل».
و تمام آياتي را كه حمد خدا در آنها ذكر شده بخوان و نيز بخوان تمام تسبيح ها و تكبيرها و تهليل هايي كه براي او در قرآن ذكر شده.
و بر محمد (صلّي اللّهُ عليْهِ و آلِه و سلّم) و آل او (عليْهمُالسّلام) صلوات بفرست و آن را بسيار تكرار كن و در آن كوشش نما و خدا را به تمام نامهايي كه براي خود در قرآن ذكر فرموده و به هر نام ديگري كه از او مي داني و به نامهايي كه در آخر سوره حشر براي او ذكر شده، بخوان و بگو: «أسْألُك يا اللهُ يا رحْمنُ بِكُلِّ اسْم هُو لك، وأسْألُك بِقُوّتِك وقُدْرتِك وعِزّتِك وبِجمِيعِ ما أحاط بِهِ عِلْمُك، وبجمْعِك وبِأرْكانِك كُلِّها وبِحقِّ رسُولِك صلواتُ اللهُ عليهِ و بِاسْمِك الأكْبرِ الأكْبرِ وبإسْمِك الْعظِيمِ الّذِي منْ دعاك بِهِ كان حقّاً عليك أنْ لا تخِيبهُ و بِاسْمِك الأعْظمِ الأعْظمِ الّذِي منْ دعاك بِهِ كان حقّاً عليك أنْ لا ترُدّهُ وأنْ تُعْطِيهُ ما سأل أنْ تغْفِر لِي جمِيع ذُنُوبِي فِي جمِيعِ عِلْمِك فِي» و تمام حوائج آخرت و دنياي خود را از خداوند بخواه و آن كه هر ساله تو را
ص: 259
موفق به حج خانه اش بفرمايد و هفتادبار بهشت را از او بخواه و هفتادبار توبه كن و اين دعا را نيز بخوان:
«اللّهُمّ فُكّنِي مِن النّارِ، وأوْسِعْ علي مِنْ رِزْقِك الْحلالِ الطّيبِ وادْرأْ عنِّي شرّ فسقةِ الْجِنِّ والإنْسِ وشرّ فسقةِ الْعربِ و الْعجمِ».
و چنانچه اين دعاها را خواندي و هنوز آفتاب غروب نكرده بود، دوباره همه آنها را از اوّل تا به آخر و تكرار كن از دعا و تضرع و سؤال خسته و ملول نشو.
آداب وقوف در مزدلفه نيز بسيار است و ما بعضي از آنها را ذكر مي كنيم:
1 آن كه با آرامش و وقار و در حال استغفار كردن از عرفات كوچ كند و به طرف مزدلفه حركت كند و چون به «كثيب احمر»
يعني تپه اي كه خاكش قرمز است واقع در طرف راست راه رسيد، بگويد:
«اللّهُمّ ارْحمْ موْقِفِي وزِدْ فِي عملِي وسلِّمْ لِي دِينِي وتقبّلْ مناسِكِي».
2 آن كه در راه رفتن ميانه روي كند.
3 آن كه نماز مغرب و عشاء را پشت سرهم و بدون فاصله با
ص: 260
يك اذان و دو اقامه در مزدلفه بخواند.
4 آن كه وسط دشت طرف راست راه نزديك به مشعر نزول توقف نمايد و مستحب است كسي كه سفر اوّل حجّش مي باشد، بر زمين مشعر قدم بگذارد.
5 احياي آن شب به عبادت و دعاهاي وارد شده و غير آن و از جمله دعاهايي كه وارد شده اين است: «اللّهُمّ هذِهِ جمْع اللّهُمّ إنِّي أسْألُكُ أنْ تجْمع لِي فِيها جوامِع الْخيرِ اللّهُمّ لا تُؤْيسْنِي مِن الْخيرِ الّذِي سألْتُك أنْ تجْمعهُ لِي فِي قلْبِي، وأطْلُبُ إِليك أنْ تُعرِّفنِي ما عرّفْت أوْلِيائك فِي منْزِلِي هذا و أنْ تقِينِي جوامِع الشّرِّ».
6 آن كه هنگام طلوع فجر با طهارت باشد و پس از خواندن نماز صبح حمد و ثناي الهي را به جا آورد و نعمت ها و امتحان هاي الهي را كه براي او پيش آمده به قدري كه مي تواند به ياد آورد و بر پيغمبر (صلّي اللّهُ عليْهِ و آلِه و سلّم) درود فرستد، سپس بگويد: «اللّهُمّ ربّ الْمشْعرِ الْحرامِ فُكّ رقبتِي مِن النّارِ وأوْسِعْ علي مِنْ رِزقِك الْحلالِ وادْرأْ عنِّي شرّ فسقةِ الجِنِّ والإِنْسِ اللّهُمّ أنْت خيرُ مطْلُوب إليهِ وخيرُ مدْعوٍّ وخيرُ مسْؤُول ولِكُلِّ وافِد جائِزةٌ فاجْعلْ جائزتِي فِي موْطِني هذا أنْ تُقِيلنِي عثْرتي وتقْبل معْذِرتِي وأنْ تجاوز عنْ خطِيئتِي ثُمّ اجْعلِ التّقوي مِن الدّنيا زادِي».
ص: 261
7 آن كه ريگهاي رمي جمرات را از مزدلفه بردارد و عدد آنها هفتاد است.
8 سعي و آن عبارت است از اين كه در مسير رفتن به مني وادي محسّر را با سرعت طي كند و مقدار سعي به صد گام تقدير شده است و بگويد:
«اللّهُمّ سلِّمْ لِي عهْدِي واقْبلْ توْبتِي وأجِبْ دعْوتِي و اخْلُفْنِي بِخير فِيمنْ تركْتُ بعْدِي».
رمي جمرات مستحباتي دارد كه از آن جمله است:
1 آن كه در حال رمي با طهارت باشد.
2 هنگامي كه ريگها را به دست گرفت بگويد:
«اللّهُمّ هؤُلاءِ حصياتي فأحْصِهِنّ لِي و ارْفعْهُنّ فِي عملِي».
3 آن كه هنگام انداختن هر ريگ بگويد: «اللهُ أكْبرُ اللّهُمّ ادْحرْ عنِّي الشّيطان اللّهُمّ تصْدِيقاً بِكِتابِك و علي سُنّةِ نبِيك اللّهُمّ اجْعلْهُ حجّاً مبْرُوراً وعملا مقْبُولا وسعْياً مشكُوراً وذنْباً مغْفُوْراً».
4 آن كه براي رمي جمره عقبه ده يا پانزده ذراع از جمره دور بايستد.
5 آن كه پشت به قبله جمره عقبه را از طرف جلوي آن رمي
ص: 262
كند، ولي جمره اولي و وسطي را در حالي كه رو به قبله باشد رمي كند.
6 آن كه ريگ را بر انگشت ابهامش قرار دهد و با ناخن انگشت شهادت اشاره پرتاب كند.
7 وقتي به جايگاه خود برگشت بگويد: «اللّهُمّ بِك وثِقْتُ وعليك توكّلْتُ فنِعْم الرّبُ ونِعم الموْلي ونِعْم النّصِيرُ».
قرباني مستحباتي دارد كه از آن جمله است:
1 آن كه قرباني شتر، با عجز از آن گاو و با عجز از آن گوسفند نر باشد.
2 آن كه قرباني چاق باشد.
3 آن كه در وقت كشتن قرباني بگويد:
«وجّهْتُ وجْهِي لِلّذِي فطر السّماواتِ والأرْض حنِيفاً وما أنا مِن المُشْرِكِين لا شرِيك لهُ وبِذلِك اُمِرْتُ وأنا مِن المُسْلِمِين اللّهُمّ مِنْك و لك بِسْمِ اللهِ واللهُ أكْبرُ اللّهُمّ تقّبلْ مِنِّي».
4 آن كه خودش قربانيش را بكشد و اگر متمكّن نبود خود كارد را به دست گيرد و ذابح او در اين امر دست او را گرفته، قرباني
ص: 263
را بكشد و بنا بر آنچه در بعضي از روايات آمده مستحب است شاهد و ناظر كشتن قرباني اش باشد و مي تواند دستش را روي دست ذابح بگذارد.
در سرتراشيدن مستحب است:
1 از طرف راست سر شروع كند و هنگام سرتراشيدن بگويد: «اللّهُمّ أعْطِنِي بِكُلِّ شعْرة نُوراً يوْم الْقِيامةِ».
2 آن كه موي خود را در خيمه اش در مني دفن كند
و مستحب است پس از سر تراشيدن ناخن هاي خود را و نيز قدري از شارب و اطراف ريش را كوتاه كند.
1 آنچه از مستحبات براي طواف و نماز آن و سعي ذكر شده، در طواف حج و نماز آن و سعي حج نيز جاري است.
2 و مستحب است طواف حج در روز عيد انجام شود و هنگامي كه بر در مسجد الحرام ايستاد مستحب است اين دعا را بخواند:
«اللّهُمّ أعِنِّي علي نُسُكِك و سلِّمْنِي لهُ وسلِّمْهُ لِي أسْألُك مسْألة
ص: 264
العلِيلِ الذّلِيلِ المُعْترِفِ بِذنْبِهِ أنْ ترْجِعنِي بِحاجتِي اللّهُمّ إنِّي عبْدُك و الْبلدُ بلدُك و الْبيتُ بيتُك جِئْتُ أطْلُبُ رحْمتك و أوُمُّ طاعتك مُتّبِعاً لاِمْرِك راضِياً بقدرِك أسْألُك مسألة المُضْطرِّ إِليك الْمُطِيعِ لاِمْرِك الْمُشْفِقِ مِنْ عذابِك الْخائِفِ لِعُقُوبتِك أنْ تُبلِّغنِي عفْوك و تُجِيرنِي مِن النّارِ بِرحْمتِك»
سپس به طرف حجر الاسود برود و آن را استلام كند و ببوسد و چنانچه نتواند، دستش را به آن بمالد و آن را ببوسد و اگر اين را هم نتواند رو به روي حجر بايستد و «اللّهُ أكْبرُ» بگويد و بخواند آنچه را كه هنگام طواف، در ابتداي ورود به مكّه مي خواند، به طوري كه در فصل آداب ورود به مكّه و مسجد الحرام ذكر شد.
1 مستحب است ايام تشريق روزهاي يازدهم و دوازدهم و سيزدهم را در مني بماند و از آن خارج نشود، براي طواف مستحب.
2 و مستحب است تكبير بعد از پانزده نماز در مني، كه اوّلين آنها نماز ظهر روز عيد است و بقيه آنها نمازهاي يوميه واجب پس از آن است و بعد از ده نماز در ساير شهرها و سزاوارتر در كيفيت تكبير آن است كه بگويد:
ص: 265
«اللّهُ أكْبرُ اللّهُ أكْبرُ لا إله إلا اللّهُ و اللّهُ أكْبرُ اللّهُ أكْبرُ ولِلّهِ الْحمْدُ اللّهُ أكْبرُ علي ما هدانا اللّهُ أكْبرُ علي ما رزقنا مِنْ بهِيمةِ الأنْعامِ و الْحمْدُلِلّهِ علي ما أبْلانا»
3 و مستحب است نمازهاي واجب و مستحب روزهاي اقامت در مني را در مسجد خيف بخواند، همانا أبوحمزه ثمالي از امام باقر ( عليْهِ السّلام ) روايت كرده كه حضرت فرمود:
«هر كس صد ركعت نماز در مسجد خيف در مني، پيش از آن كه از مني خارج شود بخواند، برابر خواهد بود با عبادت هفتاد سال و هر كس صد بار تسبيح خدا سبحان اللّه را در آن جا بگويد، مثل أجر آزاد كردن يك بنده براي او نوشته خواهد شد و هر كس صد بار «لا اِله اِلا اللّهُ» در آن جا بگويد، برابر أجر زنده كردن و نجات دادن يك انسان را خواهد داشت و هر كس صد بار «الْحمْدُلِلّهِ» در آن جا بگويد، معادل اجر صدقه دادن تمام درآمد عراقين يعني شهر بصره و كوفه را در راه خدا عز وجل خواهد داشت».
در مكّه معظّمه مستحبات زيادي است، كه بخشي از آنها در فصل مستحبات ورود به مكّه مكرّمه و مسجدالحرام ذكر شد و
ص: 266
بخشي ديگر به قرار ذيل است:
1 زياد ذكر نمودن خدا و خواندن قرآن
2 ختم كردن قرآن در آن جا
3 آشاميدن از آب زمزم و سپس اين دعا را بخواند:
«اللّهُمّ اجْعلْهُ عِلْماً نافِعاً و رِزْقاً واسِعاً و شِفاءً مِنْ كُلِّ داء وسُقْم»
سپس بگويد:
«بِسْمِ اللّهِ ألْحمْدُ لِلّهِ ألشُّكْرُ لِلّهِ»
4 بسيار نظر كردن به كعبه
5 آن كه در هر شبانه روز ده طواف انجام دهد، سه تا اوّل شب، سه تا آخر شب، دو تا پس از طلوع فجر و دو تا بعد از ظهر.
6 آن كه تا در مكّه است، سيصد و شصت طواف انجام دهد و اگر نتوانست سيصد و شصت شوط انجام دهد و در روايت ديگري پنجاه و دو طواف ذكر شده است و اگر نتوانست هر مقدار كه مي تواند انجام دهد.
7 آن كه كسي كه سفر اوّل حج اوست وارد كعبه شود و مستحب است پيش از ورود براي آن غسل كند و هنگام ورود بگويد: «اللّهُمّ إنّك قُلْت و منْ دخلهُ كان آمِناً فآمِنِّي مِنْ عذابِ النّارِ»
و پس از ورود دو ركعت نماز بين دو ستون داخل خانه، بالاي
ص: 267
سنگ فرش قرمز رنگ بخواند و در ركعت اوّل پس از سوره حمد (حم سجده) و در ركعت دوم پنجاه و پنج آيه از هر سوره ديگري كه ممكن شد بخواند.
8 در هر يك از گوشه هاي داخل كعبه نماز گذارد و پس از نماز بگويد:
«اللّهُمّ منْ تهيأ أوْ تعبّأ أوْ أعدّ أوِ اسْتعدّ لِوفادة إلي مخلُوق رجاء رِفْدِهِ و جائزتِه و نوافِلِه و فواضِلِهِ فإلِيك يا سيدِي تهْيئتِي و تعْبِئتِي و إعْدادِي و اسْتِعْدادِي رجاء رِفْدِك و نوافِلِك و جائِزتِك فلا تُخيبِ الْيوْم رجائِي يا منْ لا يخِيبُ عليهِ سائِلٌ و لا ينْقُصُهُ نائِلٌ فإنِّي لمْ آتِك الْيوْم بِعمل صالِح قدّمتُهُ و لا شفاعةِ مخْلُوق رجوتُهُ و لكِنِّي أتيتُك مُقِرّاً بِالظُّلْمِ و الإساءةِ علي نفْسِي فإنّهُ لا حُجّة لِي و لا عُذْر فأسْألُك يا منْ هُو كذلِك أنْ تُصلِّي علي مُحمّد و آلِ مُحمّد و أنْ تُعْطِينِي مسْألتِي و تُقِيلنِي عثْرتِي و تُقلِّبنِي بِرغْبتِي و لاترُدّنِي مجْبُوهاً ممْنُوعاً و لا خائِباً يا عظِيمُ يا عظِيمُ أرْجُوك لِلْعظِيمِ أسْألُك يا عظِيمُ أنْ تغْفِر لِي الذّنْب العظِيم لا إله إلا أنْت»
9 و هنگام خروج از كعبه مستحب است سه بار «اللّهُ أكْبرُ» بگويد و اين دعا را بخواند:
«اللّهُمّ لا تُجْهِدْ بلاءنا ربّنا و لا تُشْمِتْ بِنا أعْداءنا فإِنّك أنْت
ص: 268
الضّارُّ النّافِعُ»
سپس از در كعبه پايين آيد در حالي كه رو به كعبه باشد و پلكان را در طرف چپ خود قرار داده باشد و دو ركعت نماز كنار پلكان بگذارد.
1 كسي كه مي خواهد از مكّه خارج شود، مستحب است طواف وداع را انجام دهد و در هر شوط آن حجر الاسود و ركن يماني را استلام كند و آنچه در آداب طواف از مستحبات هنگام رسيدن به مستجار ذكر شده به جا آورد و خداوند متعال را به آنچه بخواهد بخواند.
سپس حجر الاسود را استلام كند و شكم خود را به خانه خدا بچسباند، به اين كه يك دست را بر حجر بگذارد و دست ديگر را به طرف در خانه دراز كرده بر ديوار نهد، پس از آن خداي را حمد و ثناي او به جا آورد و بر پيامبر (صلّي اللّهُ عليْهِ و آلِه و سلّم) و آلش (عليْهمُالسّلام) درود فرستد و سپس بگويد:
«اللّهُمّ صلِّ علي مُحمّد عبْدِك و رسُولِك و نبِيك و أمِينِك و حبِيبِك و نجِيبِك و خِيرتِك مِنْ خلْقِك اللّهُمّ كما بلّغ رِسالاتِك و جاهد فِي سبِيلِك و صدع بِأمْرِك و اُوذِي فِيك و فِي جنْبِك و عبدك حتّي أتاهُ الْيقِينُ اللّهُمّ اقْلِبْنِي مُفْلِحاً مُنْجِحاً مُسْتجاباً لِي بِأفْضلِ ما .
ص: 269
يرْجِعُ بِهِ أحدٌ مِنْ وفْدِك مِن المغْفِرةِ و الْبركةِ و الرّحْمةِ و الرّضْوانِ و الْعافِيةِ»
2 مستحب است براي خروج از مسجد از در «حناطين» كه مقابل ركن شامي قرار گرفته خارج شود و از خداوند متعال بخواهد دوباره او را موفق به زيارت خانه اش كند.
مستحب مؤكّد است كه بازگشت حاجي به وطنش از طريق مدينه منوره باشد، تا آن كه موفق به زيارت پيامبر گرامي (صلّي اللّهُ عليْهِ و آلِه و سلّم) و صديقه كبري (عليْهاالسّلام) و ائمه بقيع (عليْهمُالسّلام) شود.
و شهر مدينه حرمي دارد كه مرز آن از كوه عائر تا كوه وعير است و اين دو كوه حرم مدينه را از طرف شرق و غرب در بر گرفته اند.
و بعضي از فقها (اعلي اللّه مقامهم) فرموده اند: «اگرچه احرام بستن براي ورود به حرم مدينه منوره واجب نيست، ولي قطع
ص: 270
درختهاي آن مخصوصاً درختهايي كه خشك نشده جايز نيست، مگر درختهايي كه در حرم مكّه استثناء شد و همچنين شكار كردن بين دو حرّه مدينه حرام است، ولي أظهر آن است كه قطع درخت و شكار جايز است، اگر چه رعايت احتياط اولي است».
«السّلامُ علي رسُولِ اللّهِ (صلّي اللّهُ عليه و آلهِ) السّلامُ عليك يا حبِيب اللّهِ السّلامُ عليك يا صفْوة اللّهِ السّلامُ عليك يا أمِين اللّهِ اشْهدُ أنّك قد نصحْت لاُِمّتِك و جاهدْت في سبِيلِ اللّهِ و عبدْتهُ حتّي أتاك الْيقِينُ فجزاك اللّهُ افضل ما جزي نبِياً عنْ اُمّتِهِ اللّهُمّ صلِّ علي مُحمّد و آلِ مُحمّد أفضل ما صليت علي اِبْراهِيم و آلِ اِبْراهِيم إنّك حمِيدٌ»
«يا مُمْتحنةُ امْتحنكِ اللّهُ الّذِي خلقكِ قبْل أنْ يخلُقكِ فوجدكِ لِما امْتحنكِ صابِرةً و زعمْنا أنّا لكِ أوْلِياءُ و مُصدِّقُون و صابِرُون لِكلِّ ما أتانا بِهِ أبُوكِ صلّي اللّهُ عليهِ و آلِهِ و أتانا بِهِ وصِيهُ فإنّا إنْ كُنّا
ص: 271
صدّقْناكِ إلا ألْحقْتِنا بِتصْدِيقِنا لهُما (خ ل: بالبشري) لِنُبشِّر أنفُسنا بِأنّا قدْ طهُرْنا بِوِلايتِكِ»
«السّلامُ علي أوْلِياءِ اللّهِ و أصْفِيائِهِ السّلامُ علي اُمناءِ اللّهِ و أحِبّائِهِ السّلامُ علي أنْصارِ اللّهِ و خُلفائِهِ السّلامُ علي محالِّ معْرِفةِ اللّهِ السّلامُ علي مساكِنِ ذِكْرِ اللّهِ السّلامُ علي مُظْهِرِي أمْرِ اللّهِ و نهْيهِ السّلامُ علي الدُّعاةِ إلي اللّهِ السّلامُ علي المُسْتقِرِّين فِي مرْضاةِ اللّهِ السّلامُ علي المُخْلِصِين فِي طاعةِ اللّهِ السّلامُ علي الأدِلاّءِ علي اللّهِ السّلامُ علي الّذِين منْ والاهُمْ فقدْ والي اللّه و منْ عاداهُم فقدْ عادي اللّه و منْ عرفهُم فقدْ عرف اللّه و منْ جهِلهُم فقدْ جهِل اللّه و منِ اعْتصم بِهِمْ فقدِ اعْتصم بِاللّهِ و منْ تخلّي مِنْهُمْ فقدْ تخلّي مِن اللّهِ اُشْهِدُ اللّه أنِّي سِلْمٌ لِمنْ سالمْتُمْ و حرْبٌ لِمنْ حاربْتُم مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ و علانِيتِكُمْ مُفوِّضٌ فِي ذلِك كُلِّهِ إليكُمْ لعن اللّهُ عدُوّ آلِ مُحمّد مِن الْجِنِّ و الاِنْسِ و أبْرأُ إلي اللّهِ مِنْهُمْ و صلّي اللّهُ عليهِ و آلِهِ»
و صلي اللّه علي محمد و آله الطاهرين و آخر دعوينا ان الْحمْدُ لِلّه رب العالمين.
ص: 272
ص: 273
السّلامُ عليك يا رسُول اللّهِ، السّلامُ عليك يا نبِي اللّهِ، السّلامُ عليك يا مُحمّد بْن عبْدِاللّهِ، السّلامُ عليك يا خاتم النّبِيين، أشْهدُ أ نّك قدْ بلّغْت الرِّسالة، وأ قمْت الصّلاة، وآتيت الزّكاة، وأمرْت بِالْمعْرُوفِ، ونهيت عنِ الْمُنْكرِ، وعبدْت اللّه مُخْلِصاً حتّي أتاك الْيقِينُ، فصلواتُ اللّهِ عليك و رحْمتُهُ و علي أهْلِ بيتِك الطّاهِرِين.
پس بايست نزد ستون پيش كه از جانب راست قبر است رو به قبله كه دوش چپ به جانب قبر باشد و دوش راست به جانب منبر كه آن موضع سر رسول خدا صلّي اللّهُ عليْهِ و آلِه و سلّم است و بگو:
أشْهدُ أنْ لا إِله إِلاّ اللّهُ وحْدهُ لا شرِيك لهُ، وأشْهدُ أنّ مُحمّداً عبْدُهُ و رسُولُهُ، وأشْهدُ أ نّك رسُولُ اللّهِ، وأ نّك مُحمّدُ بْنُ عبْدِ اللّهِ، وأشْهدُ أ نّك قدْ بلّغْت رِسالاتِ ربِّك ونصحْت لاِمّتِك، وجاهدْت فِي سبِيلِ اللّهِ، وعبدْت اللّه حتّي أتاك
ص: 274
الْيقِينُ بِالْحِكْمةِ و الْموْعِظةِ الْحسنةِ، وأدّيت الّذِي عليك مِن الْحقِّ، وأ نّك قدْ رؤُفْت بِالْمُؤْمِنِين، وغلُظْت علي الْكافِرِين، فبلغ اللّهُ بِك أ فْضل شرفِ محلِّ الْمُكرّمِين، الْحمْدُ لِلّهِ الّذِي اسْتنْقذنا بِك مِنْ الشِّرْكِ و الضّلالةِ. اللّهُمّ فاجْعلْ صلواتِك وصلواتِ ملائِكتِك الْمُقرّبِين، وأ نْبِيائِك الْمُرْسلِين، وعِبادِك الصّالِحِين، وأهْلِ السّماواتِ و الاْرضِين، ومنْ سبّح لك يا ربّ الْعالمِين مِن الاْوّلِين و الاْخِرِين علي مُحمّد عبْدِك ورسُو لِك ونبِيك وأمِينِك ونجِيك وحبِيبِك وصفِيك وخاصّتِك وصفْوتِك وخِيرتِك مِنْ خلْقِك. اللّهُمّ أعْطِهِ الدّرجة الرّفِيعة، وآتِهِ الْوسِيلة مِن الْجنّةِ و ابْعثْهُ مقاماً محْمُوداً يغْبِطُهُ بِهِ الاْوّلُون و الاْخِرُون. اللّهُمّ إِنّك قُلْت: (ولوْ أ نّهُمْ إِذْ ظلمُوا أ نْفُسهُمْ جاءُوك فاسْتغْفرُوا اللّه واسْتغْفر لهُمُ الرّسُولُ لوجدُوا اللّه توّاباً رحِيماً ) وإِنِّي أ تيتُك مُسْتغْفِراً تائِباً مِنْ ذُ نُوبِي و إِنِّي أ توجّهُ بِك إِلي اللّهِ ربِّي و ربِّك لِيغْفِر لِي ذُ نُوبِي.
ص: 275
يا مُمْتحنةُ امْتحنكِ اللّهُ الّذِي خلقكِ قبْل أنْ يخْلُقكِ فوجدكِ لِما امْتحنكِ صابِرةً، وزعمْنا أ نّا لكِ أوْ لِياءُ ومُصدِّقُون وصابِرُون لِكُلِّ ما أتانا بِهِ أ بُوكِ صلّي اللّهُ عليهِ و آلِهِ، وأتي بِهِ وصِيهُ، فإِنّا نسْأ لُكِ إِنْ كُنّا صدّقْناكِ إِلاّ أ لْحقْتِنا بِتصْدِيقِنا لهُما لِنُبشِّر أ نْفُسنا بِأ نّا قدْ طهُرْنا بِوِلايتِكِ:
و مستحب است نيز آنكه بگويد:
السّلامُ عليكِ يا بِنْت رسُولِ اللّهِ، السّلامُ عليكِ يا بِنْت نبِي اللّهِ، السّلامُ عليكِ يا بِنْت حبِيبِ اللّهِ، السّلامُ عليكِ يا بِنْت خلِيلِ اللّهِ، السّلامُ عليكِ يا بِنْت صفِي اللّهِ، السّلامُ عليكِ يا بِنْت أمِينِ اللّهِ، السّلامُ عليكِ يا بِنْت خيرِ خلْقِ اللّهِ، السّلامُ عليكِ يا بِنْت أ فْضلِ أ نْبِياءِ اللّهِ ورُسُلِهِ وملائِكتِهِ، السّلامُ عليكِ يا بِنْت خيرِ الْبرِيةِ، السّلامُ عليكِ يا سيدة نِساءِ الْعالمِين مِن الاْوّلِين و الاْخِرِين، السّلامُ عليكِ يا زوْجة و لِي اللّهِ وخيرِ الْخلْقِ بعْد رسُولِ اللّهِ، السّلامُ عليكِ يا أُمّ الْحسنِ و الْحُسينِ
ص: 276
سيدي شبابِ أهْلِ الْجنّةِ، السّلامُ عليكِ أيتُها الصِّدِّيقةُ الشّهِيدةُ، السّلامُ عليكِ أيتُها الرّضِيةُ الْمرْضِيةُ، السّلامُ عليكِ أيتُها الْفاضِلةُ الزّكِيةُ، السّلامُ عليكِ أيتُها الْحوْراءُ الاْنْسِيةُ، السّلامُ عليكِ أيتُها التّقِيةُ النّقِيةُ، السّلامُ عليكِ أيتُها الْمُحدّثةُ الْعلِيمةُ، السّلامُ عليكِ أيتُها الْمظْلُومةُ الْمغْصُوبةُ، السّلامُ عليكِ أيتُها الْمُضْطهدةُ الْمقْهُورةُ، السّلامُ عليكِ يا فاطِمةُ بِنْت رسُولِ اللّهِ و رحْمةُ اللّهِ و بركاتُهُ، صلّي اللّهُ عليكِ و علي رُوحِكِ وبدنِكِ، أشْهدُ أ نّكِ مضيتِ علي بينة مِنْ ربِّكِ، وأنّ منْ سرّكِ فقدْ سرّ رسُول اللّهِ صلّي اللّهُ عليهِ و آلِهِ، ومنْ جفاكِ فقدْ جفا رسُول اللّهِ صلّي اللّهُ عليهِ و آلِهِ، ومنْ آذاكِ فقدْ آذي رسُول اللّهِ صلّي اللّهُ عليهِ و آلِهِ، ومنْ وصلكِ فقدْ وصل رسُول اللّهِ صلّي اللّهُ عليهِ و آلِهِ ومنْ قطعكِ فقدْ قطع رسُول اللّهِ صلّي اللّهُ عليهِ و آلِهِ لاِ نّكِ بِضْعةٌ مِنْهُ ورُوحُهُ الّذِي بين جنْبيهِ، أُشْهِدُ اللّه ورُسُلهُ وملائِكتهُ أ نِّي راض عمّنْ رضِيتِ عنْهُ، ساخِطٌ علي منْ سخِطْتِ عليهِ، متبرِّئٌ مِمّنْ تبرّأْتِ مِنْهُ، مُوال لِمنْ واليتِ، مُعاد لِمنْ عاديتِ، مُبْغِضٌ لِمنْ أبْغضْتِ، مُحِبٌّ لِمنْ أحْببْتِ، وكفي بِاللّهِ شهِيداً وحسِيباً وجازِياً ومُثِيباً..
ص: 277
يا موالِي يا أ بْناء رسُولِ اللّهِ عبْدُكُمْ و ابْنُ أمتِكُمْ، الذّلِيلُ بين أيدِيكُمْ و الْمُضْعِفُ فِي عُلُوِّ قدْرِكُمْ و الْمُعْترِفُ بِحقِّكُمْ، جاءكُمْ مُسْتجِيراً بِكُمْ قاصِداً إِلي حرمِكُمْ، مُتقرِّباً إِلي مقامِكُمْ، مُتوسِّلاً إِلي اللّهِ تعالي بِكُمْ، أأدْخُلُ يا موالِي؟ أأدْخُلُ يا أوْ لِياء اللّهِ؟ أأدْخُلُ يا ملائِكة اللّهِ الْمُحْدِقِين بِهذا الْحرمِ الْمُقِيمِين بِهذا الْمشْهدِ؟
و بعد از خشوع و خضوع و رقّت داخل شو و پاي راست را مُقدّم دار و بگو:
اللّهُ أكْبرُ كبِيراً و الْحمدُ لِلّهِ كثِيراً، وسُبْحان اللّهِ بُكْرةً وأصِيلاً و الْحمدُ لِلّهِ الْفرْدِ الصّمدِ الْماجِدِ الاْحدِ الْمُتفضِّلِ الْمنّانِ الْمُتطوِّلِ الْحنّانِ الّذِي منّ بِطوْ لِهِ، وسهّل زِيارة ساداتِي بِإِحْسانِهِ و لمْ يجْعلْنِي عنْ زِيارتِهِمْ ممْنُوعاً، بلْ تطوّل ومنح.
ص: 278
پس نزديك قبور مقدّسه ايشان برو و پشت به قبله و رو به قبر ايشان كن و بگو:
السّلامُ عليكُمْ أئِمّة الْهُدي، السّلامُ عليكُمْ أهْل التّقْوي، السّلامُ عليكُمْ أ يها الْحُججُ علي أهْلِ الدُّنْيا، السّلامُ عليكُمْ أ يها الْقُوّامُ فِي الْبرِيةِ بِالْقِسْطِ، السّلامُ عليكُمْ أهْل الصّفْوةِ، السّلامُ عليكُمْ آل رسُولِ اللّهِ، السّلامُ عليكُمْ أهْل النّجْوي، أشْهدُ أ نّكُمْ قدْ بلّغْتُمْ ونصحْتُمْ وصبرْتُمْ فِي ذاتِ اللّهِ وكُذِّبْتُمْ وأُسِيء إِليكُمْ فغفرْتُمْ، وأشْهدُ أ نّكُمُ الاْئِمّةُ الرّاشِدُون الْمُهْتدُون، وأنّ طاعتكُمْ مفْرُوضةٌ، وأنّ قوْلكُمُ الصِّدْقُ، وأ نّكُمْ دعوْتُمْ فلمْ تُجابُوا، وأمرْتُمْ فلمْ تُطاعُوا، وأ نّكُمْ دعائِمُ الدِّينِ وأرْكانُ الاْرْضِ لمْ تزالُوا بِعينِ اللّهِ ينْسخُكُمْ مِنْ أصْلابِ كُلِّ مُطهّر، وينْقُلُكُمْ مِنْ أرْحامِ الْمُطهّراتِ، لمْ تُدنِّسْكُمُ الْجاهِلِيةُ الْجهْلاءُ و لمْ تشْركْ فِيكُمْ فِتنُ الاْهْواءِ، طِبْتُمْ وطاب منْبتُكُمْ، منّ بِكُمْ علينا ديانُ الدِّينِ فجعلكُمْ فِي بُيوت أذِن اللّهُ أنْ تُرْفع ويذْكر فِيها اسْمُهُ، وجعل صلاتنا عليكُمْ رحْمةً لنا وكفّارةً لِذُ نُوبِنا إِذِ اخْتاركُمُ اللّهُ لنا وطيب خلْقنا بِما منّ
ص: 279
علينا مِنْ وِلايتِكُمْ وكُنّا عِنْدهُ مُسمِّين بِعِلْمِكُمْ، مُعْترِفِين بِتصْدِيقِنا إِياكُمْ، وهذا مقامُ منْ أسْرف وأخْطأ واسْتكان وأ قرّ بِما جني ورجا بِمقامِهِ الْخلاص وأنْ يسْتنْقِذهُ بِكُمْ مُسْتنْقِذُ الْهلْكي مِن الرّدي، فكُونُوا لِي شُفعاء فقدْ وفدْتُ إِليكُمْ إِذْ رغِب عنْكُمْ أهْلُ الدُّنْيا واتّخذُوا آيا تِ اللّهِ هُزُواً واسْتكْبرُوا عنْها،
(در اينجا سر بالا كن و بگو:)
يا منْ هُو قائِمٌ لا يسْهُو، ودائِمٌ لا يلْهُو، ومُحِيطٌ بِكُلِّ شيء، لك الْمنُّ بِما وفّقْتنِي، وعرّفْتنِي بِما أ قمْتنِي عليهِ إِذْ صدّ عنْهُ عِبادُك وجهِلُوا معْرِفتهُ، واسْتخفُّوا بِحقِّهِ، ومالُوا إِلي سِواهُ، فكانتِ الْمِنّةُ مِنْك علي مع أقْوام خصصْتهُمْ بِما خصصْتنِي بِهِ، فلك الْحمدُ إِذْ كُنْتُ عِنْدك فِي مقامِي هذا مذْكُوراً مكْتُوباً فلا تحْرِمْنِي ما رجوْتُ و لا تُخيبْنِي فِيما دعوْتُ، بِحُرْمةِ مُحمّد و آلِهِ الطّاهِرِين و صلّي اللّهُ علي مُحمّد و آلِ مُحمّد.
ص: 280
السّلامُ عليك يا أمِين اللّهِ فِي أرْضِهِ، وحُجّتهُ علي عِبادِهِ، السّلامُ عليك يا أمِير الْمُؤْمِنِين، أشْهدُ أ نّك جاهدْت فِي اللّهِ حقّ جِهادِهِ، وعمِلْت بِكِتابِهِ، واتّبعْت سُنن نبِيهِ صلّي اللّهُ عليهِ و آلِهِ حتّي دعاك اللّهُ إِلي جِوارِهِ فقبضك إِليهِ بِاخْتِيارِهِ، وأ لْزم أعْداءك الْحُجّة مع ما لك مِن الْحُججِ الْبالِغةِ علي جمِيعِ خلْقِهِ. اللّهُمّ فاجْعلْ نفْسِي مُطْمئِنّةً بِقدرِك، راضِيةً بِقضائِك، مُولعةً بِذِكْرِك ودُعائِك، مُحِبّةً لِصفْوةِ أوْ لِيائِك، محْبُوبةً فِي أرْضِك وسمائِك، صابِرةً علي نُزُولِ بلائِك، شاكِرةً لِفواضِلِ نعْمائِك، ذاكِرةً لِسوابِغِ آلائِك، مُشْتاقةً إِلي فرْحةِ لِقائِك، مُتزوِّدةً التّقْوي لِيوْمِ جزائِك، مُسْتنّةً بِسُننِ أوْ لِيائِك، مُفارِقةً لاِخْلاقِ أعْدائِك، مشْغُولةً عنِ الدُّنْيا بِحمْدِك وثنائِك، اللّهُمّ إِنّ قُلُوب الْمُخْبِتِين إِليك والِهةٌ، وسُبُل الرّاغِبِين إِليك شارِعةٌ، وأعْلام الْقاصِدِين إِليك واضِحةٌ، وأ فْئِدة الْعارِفِين مِنْك فازِعةٌ، وأصْوات الدّاعِين
ص: 281
إِليك صاعِدةٌ، وأبْواب الاْجابةِ لهُمْ مُفتّحةٌ، ودعْوة منْ ناجاك مُسْتجابةٌ، وتوْبة منْ أناب إِليك مقْبُولةٌ، وعبْرة منْ بكي مِنْ خوْفِك مرْحُومةٌ و الاْغاثة لِمنِ اسْتغاث بِك موْجُودةٌ و الاْعانة لِمنِ اسْتعان بِك مبْذُولةٌ، وعِداتِك لِعِبادِك مُنْجزةٌ، وزلل منِ اسْتقالك مُقالةٌ، وأعْمال الْعامِلِين لديك محْفُوظةٌ، وأرْزاقك إِلي الْخلائِقِ مِنْ لدُنْك نازِلةٌ، وعوائِد الْمزِيدِ إِليهِمْ واصِلةٌ، وذُ نُوب الْمُسْتغْفِرِين مغْفُورةٌ، وحوائِج خلْقِك عِنْدك مقْضِيةٌ، وجوائِز السّائِلِين عِنْدك مُوفّرةٌ، وعوائِد الْمزِيدِ مُتواتِرةٌ، وموائِد الْمُسْتطْعِمِين مُعدّةٌ، ومناهِل الظِّماءِ مُتْرعةٌ. اللّهُمّ فاسْتجِبْ دُعائِي، واقْبلْ ثنائِي، واجْمعْ بينِي وبين أوْ لِيائِي، بِحقِّ مُحمّد و علِي وفاطِمة و الْحسنِ و الْحُسينِ إِنّك و لِي نعْمائِي، ومُنْتهي مُناي، وغايةُ رجائِي فِي مُنْقلبِي ومثْواي.
و در كامل الزّيارات بعد از اين زيارت اين فقرات نيز مسطور است:
أ نْت إِلهِي وسيدِي وموْلاي اغْفِرْ لاِوْ لِيائِنا، وكُفّ عنّا أعْداءنا، واشْغلْهُمْ عنْ أذانا، وأظْهِرْ كلِمة الْحقِّ و اجْعلْها الْعُلْيا، وأدْحِضْ كلِمة الْباطِلِ و اجْعلْها السُّفْلي إِنّك علي كُلِّ شيء قدِيرٌ.
ص: 282
السّلامُ عليكُمْ يا أهْل بيتِ النُّبُوّةِ، وموْضِع الرِّسالةِ، ومُخْتلف الْملائِكةِ، ومهْبِط الْوحْي، ومعْدِن الرّحْمةِ، وخُزّان الْعِلْمِ، ومُنْتهي الْحِلْمِ، وأُصُول الْكرمِ، وقادة الاْممِ، وأوْ لِياء النِّعمِ، وعناصِر الاْ بْرارِ، ودعائِم الاْخْيارِ، وساسة الْعِبادِ، وأرْكان الْبِلادِ، وأبْواب الاْيمانِ، وأُمناء الرّحْمنِ، وسُلالة النّبِيين، وصفْوة الْمُرْسلِين، وعِتْرة خِيرةِ ربِّ الْعالمِين و رحْمةُ اللّهِ و بركاتُهُ. السّلامُ علي أئِمّةِ الْهُدي، ومصابِيحِ الدُّجي، وأعْلامِ التُّقي، وذوِي النُّهي، وأُولِي الْحِجي، وكهْفِ الْوري، وورثةِ الاْ نْبِياءِ و الْمثلِ الاْعْلي، والدّعْوةِ الْحُسْني و حُججِ اللّهِ علي أهْلِ الدُّنْيا و الاْخِرةِ والاْولي و رحْمةُ اللّهِ و بركاتُهُ. السّلامُ علي محالِّ معْرِفةِ اللّهِ، ومساكِنِ بركةِ اللّهِ، ومعادِنِ حِكْمةِ اللّهِ، وحفظةِ سِرِّ اللّهِ، وحملةِ كِتابِ اللّهِ، وأوْصِياءِ نبِي اللّهِ وذُرِّيةِ
ص: 283
رسُولِ اللّهِ، صلّي اللهُ عليهِ و آلِهِ و رحْمةُ اللّهِ و بركاتُهُ. السّلامُ علي الدُّعاةِ إِلي اللّهِ و الاْدِلاّءِ علي مرْضاةِ اللّهِ و الْمُسْتقِرِّين فِي أمْرِ اللّهِ، والتّامِّين فِي محبّةِ اللّهِ و الْمُخْلِصِين فِي توْحِيدِ اللّهِ و الْمُظْهِرِين لاِمْرِ اللّهِ ونهْيهِ، وعِبادِهِ الْمُكْرمِين الّذِين لا يسْبِقُونهُ بِالْقوْلِ وهُمْ بأمْرِهِ يعْملُون و رحْمةُ اللّهِ و بركاتُهُ. السّلامُ علي الاْئِمّةِ الدُّعاةِ و الْقادةِ الْهُداةِ، والسّادةِ الْوُلاةِ، والذّادةِ الْحُماةِ، وأهْلِ الذِّكْرِ وأُولِي الاْمْرِ، وبقِيةِ اللّهِ وخِيرتِهِ وحِزْبِهِ وعيبةِ عِلْمِهِ وحُجّتِهِ وصِراطِهِ ونُورِهِ وبُرْهانِهِ و رحْمةُ اللّهِ و بركاتُهُ. أشْهدُ أنْ لا إِله إِلاّ اللّهُ وحْدهُ لا شرِيك لهُ كما شهِد اللّهُ لِنفْسِهِ وشهِدتْ لهُ ملائِكتُهُ وأُولُو الْعِلْمِ مِنْ خلْقِهِ لا إِله إِلاّ هُو الْعزِيزُ الْحكِيمُ، وأشْهدُ أنّ مُحمّداً عبْدُهُ الْمُنْتجبُ و رسُولُهُ الْمُرْتضي، أرْسلهُ بِالْهُدي ودِينِ الْحقِّ لِيظْهِرهُ علي الدِّينِ كُلِّهِ و لوْ كرِه الْمُشْرِكُون، وأشْهدُ أ نّكُمُ الاْئِمّةُ الرّاشِدُون الْمهْدِيون الْمعْصُومُون الْمُكرّمُون الْمُقرّبُون الْمُتّقُون الصّادِقُون الْمُصْطفُون، الْمُطِيعُون لِلّهِ، الْقوّامُون بِأمْرِهِ، الْعامِلون بِإِرادتِهِ، الْفائِزُون بِكرامتِهِ، اصْطفاكُمْ بِعِلْمِهِ، وارْتضاكُمْ لِغيبِهِ، واخْتاركُمْ
ص: 284
لِسِرِّهِ، واجْتباكُمْ بِقُدْرتِهِ، وأعزّكُمْ بِهُداهُ، وخصّكُمْ بِبُرْهانِهِ، وانْتجبكُمْ لِنُورِهِ، وأيدكُمْ بِرُوحِهِ، ورضِيكُمْ خُلفاء فِي أرْضِهِ و حُججاً علي برِيتِهِ، وأ نْصاراً لِدِينِهِ، وحفظةً لِسِرِّهِ، وخزنةً لِعِلْمِهِ، ومُسْتوْدعاً لِحِكْمتِهِ، وتراجِمةً لِوحْيهِ، وأرْكاناً لِتوْحِيدِهِ، وشُهداء علي خلْقِهِ، وأعْلاماً لِعِبادِهِ، ومناراً فِي بِلادِهِ، وأدِلاّء علي صِراطِهِ، عصمكُمُ اللّهُ مِن الزّللِ، وآمنكُمْ مِن الْفِتنِ، وطهّركُمْ مِن الدّنسِ، وأذْهب عنْكُمُ الرِّجْس وطهّركُمْ تطْهِيراً، فعظّمْتُمْ جلالهُ، وأكْبرْتُمْ شأْ نهُ، ومجّدْتُمْ كرمهُ، وأدمْتُمْ ذِكْرهُ، ووكّدْتُمْ مِيثاقهُ، وأحْكمْتُمْ عقْد طاعتِهِ، ونصحْتُمْ لهُ فِي السِّرِّ و الْعلانِيةِ، ودعوْتُمْ إِلي سبِيلِهِ بِالْحِكْمةِ و الْموْعِظةِ الْحسنةِ، وبذلْتُمْ أ نْفُسكُمْ فِي مرْضاتِهِ، وصبرْتُمْ علي ما أصابكُمْ فِي جنْبِهِ، وأ قمْتُمُ الصّلاه، وآتيتُمُ الزّكاة، وأمرْتُمْ بِالْمعْرُوفِ، ونهيتُمْ عنِ الْمُنْكرِ، وجاهدْتُمْ فِي اللّهِ حقّ جِهادِهِ حتّي أعْلنْتُمْ دعْوتهُ، وبينْتُمْ فرائِضهُ، وأ قمْتُمْ حُدُودهُ، ونشرْتُمْ شرائِع أحْكامِهِ، وسننْتُمْ سُنّتهُ، وصِرْتُمْ فِي ذلِك مِنْهُ إِلي الرِّضا، وسلّمْتُمْ لهُ الْقضاء، وصدّقْتُمْ مِنْ رُسُلِهِ منْ مضي، فالرّاغِبُ
ص: 285
عنْكُمْ مارِقٌ، واللاّزِمُ لكُمْ لاحِقٌ و الْمُقصِّرُ فِي حقِّكُمْ زاهِقٌ و الْحقُّ معكُمْ وفِيكُمْ ومِنْكُمْ و إِليكُمْ، وأ نْتُمْ أهْلُهُ ومعْدِنُهُ، ومِيراثُ النُّبُوّةِ عِنْدكُمْ و إِيابُ الْخلْقِ إِليكُمْ، وحِسابُهُمْ عليكُمْ، وفصْلُ الْخِطابِ عِنْدكُمْ، وآيا تُ اللّهِ لديكُمْ، وعزائِمُهُ فِيكُمْ، ونُورُهُ وبُرْهانُهُ عِنْدكُمْ، وأمْرُهُ إِليكُمْ، منْ والاكُمْ فقدْ والي اللّه، ومنْ عاداكُمْ فقدْ عادي اللّه، ومنْ أحبّكُمْ فقدْ أحبّ اللّه، ومنْ أبْغضكُمْ فقدْ أبْغض اللّه، ومنِ اعْتصم بِكُمْ فقدِ اعْتصم بِاللّهِ، أ نْتُمُ الصِّراطُ الاْقْومُ، وشُهداءُ دارِ الْفناءِ، وشُفعاءُ دارِ الْبقاءِ و الرّحْمةُ الْموْصُولةُ، والاْيةُ الْمخْزُونةُ و الاْمانةُ الْمحْفُوظةُ و الْبابُ الْمُبْتلي بِهِ النّاسُ، منْ أتاكُمْ نجا، ومنْ لمْ يأْتِكُمْ هلك، إِلي اللّهِ تدْعُون، وعليهِ تدُلُّون، وبِهِ تُؤْمِنُون و لهُ تُسلِّمُون، وبِأمْرِهِ تعْملُون و إِلي سبِيلِهِ تُرْشِدُون، وبِقوْ لِهِ تحْكُمُون، سعد منْ والاكُمْ، وهلك منْ عاداكُمْ، وخاب منْ جحدكُمْ، وضلّ منْ فارقكُمْ، وفاز منْ تمسّك بِكُمْ، وأمِن منْ لجأ إِليكُمْ، وسلِم منْ صدّقكُمْ، وهُدِي منِ اعْتصم بِكُمْ، منِ اتّبعكُمْ فالْجنّةُ مأْواهُ، ومنْ خالفكُمْ فالنّارُ مثْواهُ، ومنْ جحدكُمْ
ص: 286
كافِرٌ، ومنْ حاربكُمْ مُشْرِكٌ، ومنْ ردّ عليكُمْ فِي أسْفلِ درك مِن الْجحِيمِ، أشْهدُ أنّ هذا سابِقٌ لكُمْ فِيما مضي، وجار لكُمْ فِيما بقِي، وأنّ أرْواحكُمْ ونُوركُمْ وطِينتكُمْ واحِدةٌ، طابتْ وطهُرتْ بعْضُها مِنْ بعْض، خلقكُمُ اللّهُ أ نْواراً فجعلكُمْ بِعرْشِهِ مُحْدِقِين حتّي منّ علينا بِكُمْ فجعلكُمْ فِي بُيوت أذِن اللّهُ أنْ تُرْفع ويذْكر فِيها اسْمُهُ، وجعل صلاتنا عليكُمْ، وما خصّنا بِهِ مِنْ وِلايتِكُمْ، طِيباً لِخلْقِنا، وطهارةً لاِ نْفُسِنا، وتزْكِيةً لنا، وكفّارةً لِذُ نُوبِنا، فكُنّا عِنْدهُ مُسلِّمِين بِفضْلِكُمْ، ومعْرُوفِين بِتصْدِيقِنا إِياكُمْ، فبلغ اللّهُ بِكُمْ أشْرف محلِّ الْمُكرّمِين، وأعْلي منازِلِ المُقرّبِين، وأرْفع درجاتِ الْمُرْسلِين، حيثُ لا يلْحقُهُ لاحِقٌ و لا يفُوقُهُ فائِقٌ و لا يسْبِقُهُ سابِقٌ و لا يطْمعُ فِي إِدْراكِهِ طامِعٌ، حتّي لا يبْقي ملكٌ مُقرّبٌ و لا نبِي مُرْسلٌ و لا صِدِّيقٌ و لا شهِيدٌ و لا عالِمٌ و لا جاهِلٌ و لا دنِي و لا فاضِلٌ و لا مُؤْمِنٌ صالِحٌ و لا فاجِرٌ طالِحٌ و لا جبّارٌ عنِيدٌ و لا شيطانٌ مرِيدٌ و لا خلْقٌ فِيما بين ذلِك شهِيدٌ، إِلاّ عرّفهُمْ جلالة أمْرِكُمْ، وعِظم خطرِكُمْ، وكِبر شأْنِكُمْ و تمام نُورِكُمْ،
ص: 287
وصِدْق مقاعِدِكُمْ، وثبات مقامِكُمْ و شرف محلِّكُمْ ومنْزِلتِكُمْ عِنْدهُ، وكرامتكُمْ عليهِ، وخاصّتكُمْ لديهِ، وقُرْب منْزِلتِكُمْ مِنْهُ، بِأبِي أ نْتُمْ وأُمِّي وأهْلِي ومالِي وأُسْرتِي، أُشْهِدُ اللّه وأُشْهِدُكُمْ أ نِّي مُؤْمِنٌ بِكُمْ وبِما آمنْتُمْ بِهِ، كافِرٌ بِعدُوِّكُمْ وبِما كفرْتُمْ بِهِ، مُسْتبْصِرٌ بِشأْنِكُمْ وبِضلالةِ منْ خالفكُمْ، مُوال لكُمْ ولاِوْ لِيائِكُمْ، مُبْغِضٌ لاِعْدائِكُمْ ومُعاد لهُمْ، سِلْمٌ لِمنْ سالمكُمْ، وحرْبٌ لِمنْ حاربكُمْ، مُحقِّقٌ لِما حقّقْتُمْ، مُبْطِلٌ لِما أبْطلْتُمْ، مُطِيعٌ لكُمْ، عارِفٌ بِحقِّكُمْ، مُقِرٌّ بِفضْلِكُمْ، مُحْتمِلٌ لِعِلْمِكُمْ، مُحْتجِبٌ بِذِمّتِكُمْ، مُعْترِفٌ بِكُمْ، مُؤْمِنٌ بِإِيابِكُمْ، مُصدِّقٌ بِرجْعتِكُمْ، مُنْتظِرٌ لاِمْرِكُمْ، مُرْتقِبٌ لِدوْلتِكُمْ، آخِذٌ بِقوْ لِكُمْ، عامِلٌ بِأمْرِكُمْ، مُسْتجِيرٌ بِكُمْ، زائِرٌ لكُمْ، لائِذٌ عائِذٌ بِقُبُورِكُمْ، مُسْتشْفِعٌ إِلي اللّهِ عزّ وجلّ بِكُمْ، ومُتقرِّبٌ بِكُمْ إِليهِ، ومُقدِّمُكُمْ أمام طلِبتِي وحوائِجِي و إِرادتِي فِي كُلِّ أحْوالِي وأُمُورِي، مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وعلانِيتِكُمْ، وشاهِدِكُمْ وغائِبِكُمْ، وأوّ لِكُمْ وآخِرِكُمْ، ومُفوِّضٌ فِي ذلِك كُلِّهِ إِليكُمْ، ومُسلِّمٌ فِيهِ معكُمْ، وقلْبِي لكُمْ مُسلِّمٌ، ورأْيي لكُمْ تبعٌ، ونُصْرتِي لكُمْ
ص: 288
مُعدّةٌ حتّي يحْيي اللّهُ تعالي دِينهُ بِكُمْ، ويرُدّكُمْ فِي أيامِهِ، ويظْهِركُمْ لِعدْلِهِ، ويمكِّنكُمْ فِي أرْضِهِ، فمعكُمْ معكُمْ لا مع غيرِكُمْ، آمنْتُ بِكُمْ، وتولّيتُ آخِركُمْ بِما تولّيتُ بِهِ أوّلكُمْ، وبرِئْتُ إِلي اللّهِ عزّ وجلّ مِنْ أعْدائِكُمْ ومِن الْجِبْتِ والطّاغُوتِ و الشّياطِينِ وحِزْبِهِمُ الظّالِمِين لكُمُ، الْجاحِدِين لِحقِّكُمْ و الْمارِقِين مِنْ وِلايتِكُمْ و الْغاصِبِين لاِِرْثِكُمُ، الشّاكِّين فِيكُمُ، الْمُنْحرِفِين عنْكُمْ و مِنْ كُلِّ ولِيجة دُونكُمْ، وكُلِّ مُطاع سِواكُمْ، ومِن الاْئِمّةِ الّذِين يدْعُون إِلي النّارِ، فثبّتنِي اللّهُ أبداً ما حييتُ علي مُوالاتِكُمْ ومحبّتِكُمْ ودِينِكُمْ، ووفّقنِي لِطاعتِكُمْ، ورزقنِي شفاعتكُمْ، وجعلنِي مِنْ خِيارِ موالِيكُمُ التّابِعِين لِما دعوْتُمْ إِليهِ، وجعلنِي مِمّنْ يقْتصُّ آثاركُمْ، ويسْلُكُ سبِيلكُمْ، ويهْتدِي بِهُداكُمْ، ويحْشرُ فِي زُمْرتِكُمْ، ويكِرُّ فِي رجْعتِكُمْ، ويملّكُ فِي دوْلتِكُمْ، ويشرّفُ فِي عافِيتِكُمْ، ويمكّنُ فِي أيامِكُمْ، وتقِرُّ عينُهُ غداً بِرُؤْيتِكُمْ، بِأبِي أ نْتُمْ وأُمِّي ونفْسِي وأهْلِي ومالِي، منْ أراد اللّه بدأ بِكُمْ، ومنْ وحّدهُ قبِل عنْكُمْ، ومنْ قصدهُ توجّه بِكُمْ، موالِي لا أُحْصِي ثناءكُمْ و لا أبْلُغُ مِن
ص: 289
الْمدْحِ كُنْهكُمْ، ومِن الْوصْفِ قدْركُمْ، وأ نْتُمْ نُورُ الاْخْيارِ، وهُداةُ الاْ بْرارِ و حُججُ الْجبّارِ، بِكُمْ فتح اللّهُ، وبِكُمْ يخْتِمُ، وبِكُمْ ينزِّلُ الْغيث، وبِكُمْ يمْسِكُ السّماء أنْ تقع علي الاْرْضِ إِلاّ بِإِذْنِهِ، وبِكُمْ ينفِّسُ الْهمّ، ويكْشِفُ الضُّرّ و عِنْدكُمْ ما نزلتْ بِهِ رُسُلُهُ، وهبطتْ بِهِ ملائِكتُهُ و إِلي جدِّكُمْ
(و اگر زيارت امير المؤمنين عليْهِ السّلام باشد به جاي: وإلي جدّكم بگو:
وإلي أخيك)
بُعِث الرُّوحُ الاْمِينُ، آتاكُمُ اللّهُ ما لمْ يؤْتِ أحداً مِن الْعالمِين، طأْطأ كُلُّ شرِيف لِشرفِكُمْ، وبخع كُلُّ مُتكبِّر لِطاعتِكُمْ، وخضع كُلُّ جبّار لِفضْلِكُمْ، وذلّ كُلُّ شيء لكُمْ، وأشْرقتِ الاْرْضُ بِنُورِكُمْ، وفاز الْفائِزُون بِوِلايتِكُمْ، بِكُمْ يسْلكُ إِلي الرِّضْوانِ و علي منْ جحد وِلايتكُمْ غضبُ الرّحْمنِ، بِأبِي أ نْتُمْ وأُمِّي ونفْسِي وأهْلِي ومالِي، ذِكْرُكُمْ فِي الذّاكِرِين، وأسْماؤُكُمْ فِي الاْسْماءِ، وأجْسادُكُمْ فِي الاْجْسادِ، وأرْواحُكُمْ فِي الاْرْواحِ، وأ نْفُسُكُمْ فِي النُّفُوسِ و آثارُكُمْ فِي الاْثارِ، وقُبُورُكُمْ فِي الْقُبُورِ، فما أحْلي أسْماءكُمْ، وأكْرم أ نْفُسكُمْ
ص: 290
وأعْظم شأْ نكُمْ، وأجلّ خطركُمْ، وأوْفي عهْدكُمْ، وأصْدق وعْدكُمْ، كلامُكُمْ نُورٌ، وأمْرُكُمْ رُشْدٌ، ووصِيتُكُمُ التّقْوي، وفِعْلُكُمُ الْخيرُ، وعادتُكُمُ الاْحْسانُ، وسجِيتُكُمُ الْكرمُ، وشأْ نُكُمُ الْحقُّ و الصِّدْقُ و الرِّفْقُ، وقوْلُكُمْ حُكْمٌ وحتْمٌ، ورأْيكُمْ عِلْمٌ وحِلْمٌ وحزْمٌ، إِنْ ذُكِر الْخيرُ كُنْتُمْ أوّلهُ وأصْلهُ وفرْعهُ ومعْدِنهُ ومأْواهُ ومُنْتهاهُ، بِأبِي أ نْتُمْ وأُمِّي ونفْسِي، كيف أصِفُ حُسْن ثنائِكُمْ، وأُحْصِي جمِيل بلائِكُمْ، وبِكُمْ أخْرجنا اللّهُ مِن الذُّلِّ، وفرّج عنّا غمراتِ الْكُرُوبِ، وأ نْقذنا مِنْ شفا جُرُفِ الْهلكاتِ، ومِن النّارِ بِأبِي أ نْتُمْ وأُمِّي ونفْسِي، بِمُوالاتِكُمْ علّمنا اللّهُ معالِم دِينِنا، وأصْلح ما كان فسد مِنْ دُنْيانا، وبِمُوالاتِكُمْ تمّتِ الْكلِمةُ، وعظُمتِ النِّعْمةُ، وائْتلفتِ الْفُرْقةُ، وبِمُوالاتِكُمْ تُقْبلُ الطّاعةُ الْمُفْترضةُ، ولكُمُ الْمودّةُ الْواجِبةُ، والدّرجاتُ الرّفِيعةُ و الْمقامُ الْمحْمُودُ و الْمكانُ الْمعْلُومُ عِنْد اللّهِ عزّ وجلّ و الْجاهُ الْعظِيمُ و الشّأْنُ الْكبِيرُ و الشّفاعةُ الْمقْبُولةُ، ربّنا آمنّا بِما أ نْزلْت واتّبعْنا الرّسُول فاكْتُبْنا مع الشّاهِدِين، ربّنا لا تُزِغْ قُلُوبنا بعْد إِذْ هديتنا و هبْ لنا مِنْ لدُنْك رحْمةً إِنّك أ نْت الْوهّابُ،
ص: 291
سُبْحان ربِّنا إِنْ كان وعْدُ ربِّنا لمفْعُولاً. يا و لِي اللّهِ إِنّ بينِي وبين اللّهِ عزّ وجلّ ذُ نُوباً لا يأْتِي عليها إِلاّ رِضاكُمْ، فبِحقِّ منِ ائْتمنكُمْ علي سِرِّهِ، واسْترْعاكُمْ أمْر خلْقِهِ، وقرن طاعتكُمْ بِطاعتِهِ لمّا اسْتوْهبْتُمْ ذُ نُوبِي، وكُنْتُمْ شُفعائِي، فإِنِّي لكُمْ مُطِيعٌ، منْ أطاعكُمْ فقدْ أطاع اللّه، ومنْ عصاكُمْ فقدْ عصي اللّه، ومنْ أحبّكُمْ فقدْ أحبّ اللّه، ومنْ أبْغضكُمْ فقدْ أبْغض اللّه. اللّهُمّ إِنِّي لوْ وجدْتُ شُفعاء أ قْرب إِليك مِنْ مُحمّد وأهْلِ بيتِهِ الاْخْيارِ الأئِمّةِ الأبْرارِ لجعلْتُهُمْ شُفعائِي، فبِحقِّهِمْ الّذِي أوْجبْت لهُم عليك أسْأ لُك أنْ تُدْخِلنِي فِي جُمْلةِ الْعارِفِين بِهِمْ وبِحقِّهِمْ وفِي زُمْرةِ الْمرْحُومِين بِشفاعتِهِمْ إِنّك أرْحمُ الرّاحِمِين و صلّي اللّهُ علي مُحمّد و آلِهِ الطّاهِرِين و سلّم تسْلِيماً كثِيراً، وحسْبُنا اللّهُ ونِعْم الْوكِيلُ.
ص: 292
السّلامُ عليك يا عمّ رسُولِ اللّهِ صلّي اللّهُ عليهِ و آلِهِ، السّلامُ عليك يا خير الشُّهداءِ، السّلامُ عليك يا أسد اللّهِ وأسد رسُو لِهِ، أشْهدُ أ نّك قدْ جاهدْت فِي اللّهِ عزّ وجلّ، وجُدْت بِنفْسِك، ونصحْت رسُول اللّهِ (ص)، وكُنْت فِيما عِنْد اللّهِ سُبْحانهُ راغِباً، بِأبِي أ نْت وأُمِّي أ تيتُك مُتقرِّباً إِلي اللّهِ عزّ وجلّ بِزِيارتِك، ومُتقرِّباً إِلي رسُولِ اللّهِ صلّي اللّهُ عليهِ و آلِهِ بِذلِك، راغِباً إِليك فِي الشّفاعةِ، أبْتغْي بِزِيارتِك خلاص نفْسِي، مُتعوِّذاً بِك مِنْ نار اسْتحقّها مِثْلِي بِما جنيتُ علي نفْسِي، هارِباً مِنْ ذُ نُوبِي الّتِي احْتطبْتُها علي ظهْرِي، فزِعاً إِليك رجاء رحْمةِ ربِّي، أ تيتُك مِنْ شُقّة بعِيدة طالِباً فكاك رقبتِي مِن النّارِ و قدْ أوْقرتْ ظهْرِي ذُ نُوبِي، وأ تيتُ ما أسْخط ربِّي و لمْ أجِدْ أحداً أ فْزعُ إِليهِ خيراً لِي مِنْكُمْ أهْل بيتِ الرّحْمةِ، فكُنْ لِي شفِيعاً يوْم فقْرِي
ص: 293
وحاجتِي، فقدْ سِرْتُ إِليك محْزُوناً، وأ تيتُك مكْرُوباً، وسكبْتُ عبْرتِي عِنْدك باكِياً، وصِرْتُ إِليك مُفْرداً، وأ نْت مِمّنْ أمر نِي اللّهُ بِصِلتِهِ، وحثّنِي علي بِرِّهِ، ودلّنِي علي فضْلِهِ، وهدانِي لِحُبِّهِ، ورغّبنِي فِي الْوِفادةِ إِليهِ، وأ لْهمنِي طلب الْحوائِجِ عِنْدهُ، أ نْتُمْ أهْلُ بيت لا يشْقي منْ تولاّكُمْ و لا يخِيبُ منْ أتاكُمْ و لا يخْسرُ منْ يهْواكُمْ و لا يسْعدُ منْ عاداكُمْ.
پس رو به قبله مي كني و دو ركعت نماز زيارت بجا مي آوري و بعد از فراغ خود را به قبر مي چسباني و مي گويي:
اللّهُمّ صلِّ علي مُحمّد و آلِ مُحمّد، اللّهُمّ إِنِّي تعرّضْتُ لِرحْمتِك بِلُزُومِي لِقبْرِ عمِّ نبِيك صلّي اللّهُ عليهِ و آلِهِ لِيجِيرنِي مِنْ نِقْمتِك وسخطِك ومقْتِك فِي يوْم تكْثُرُ فِيهِ الاْصْواتُ، وتُشْغلُ كُلُّ نفْس بِما قدّمتْ وتُجادِلُ عنْ نفْسِها، فإِنْ ترْحمْنِي الْيوْم فلا خوْفٌ علي و لا حُزْنٌ و إِنْ تُعاقِبْ فموْليً لهُ الْقُدْرةُ علي عبْدِهِ و لا تُخيبْنِي بعْد الْيوْمِ و لا تصْرِفْنِي بِغيرِ حاجتِي، فقدْ لصِقْتُ بِقبْرِ عمِّ نبِيك، وتقرّبْتُ بِهِ إِليك ابْتِغاء مرْضاتِك، ورجاء رحْمتِك، فتقبّلْ مِنِّي، وعُدْ بِحِلْمِك علي جهْلِي،
ص: 294
وبِرأْفتِك علي جِنايةِ نفْسِي، فقدْ عظُمْ جُرْمِي، وما أخافُ أنْ تظْلِمنِي ولكِنْ أخافُ سُوء الْحِسابِ، فانْظُرِ الْيوْم تقلُّبِي علي قبْرِ عمِّ نبِيك، فبِهِما فُكّنِي مِن النّارِ و لا تُخيبْ سعْيي و لا يهُوننّ عليك ابْتِهالِي و لا تحْجُبنّ عنْك صوْتِي و لا تقْلِبْنِي بِغيرِ حوائِجِي، يا غِياث كُلِّ مكْرُوب ومحْزُون و يا مُفرِّجاً عنِ الْملْهُوفِ الْحيرانِ الْغرِيقِ الْمُشْرِفِ علي الْهلكةِ، فصلِّ علي مُحمّد و آلِ مُحمّد وانْظُرْ إِلي نظْرةً لا أشْقي بعْدها أبداً و ارْحمْ تضرُّعِي وعبْرتِي وانْفِرادِي، فقدْ رجوْتُ رِضاك، وتحرّيتُ الْخير الّذِي لا يعْطِيهِ أحدٌ سِواك، فلا ترُدّ أملِي. اللّهُمّ إِنْ تُعاقِبْ فموْليً لهُ الْقُدْرةُ علي عبْدِهِ وجزائِهِ بِسُوءِ فِعْلِهِ، فلا أخِيبنّ الْيوْم و لا تصْرِفْنِي بِغيرِ حاجتِي و لا تُخيبنّ شُخُوصِي ووِفادتِي، فقدْ أ نْفدْتُ نفقتِي، وأ تْعبْتُ بدنِي، وقطعْتُ الْمفازاتِ، وخلّفْتُ الاْهْل و الْمال وما خوّلْتنِي، وآثرْتُ ما عِنْدك علي نفْسِي، ولُذْتُ بِقبْرِ عمِّ نبِيك صلّي اللّهُ عليهِ و آلِهِ، وتقرّبْتُ بِهِ ابْتِغاء مرْضاتِك، فعُدْ بِحِلْمِك علي جهْلِي، وبِرأْفتِك علي ذ نْبِي، فقدْ عظُم جُرْمِي، بِرحْمتِك يا كرِيمُ يا كرِيمُ.
ص: 295
السّلامُ علي رسُولِ اللّهِ، السّلامُ علي نبِي اللّهِ، السّلامُ علي حبِيبِ اللّهِ، السّلامُ علي صفِي اللّهِ، السّلامُ علي نجِي اللّهِ، السّلامُ علي مُحمّدِ بْنِ عبْدِ اللّهِ، سيدِ الاْ نْبِياءِ و خاتمِ الْمُرْسلِين، وخِيرةِ اللّهِ مِنْ خلْقِهِ فِي أرْضِهِ وسمائِهِ، السّلامُ علي جمِيعِ أ نْبِيائِهِ ورُسُلِهِ، السّلامُ علي الشُّهداءِ والسُّعداءِ و الصّالِحِين، السّلامُ علينا و علي عِبادِ اللّهِ الصّالِحِين، السّلامُ عليكِ أيتُها الرُّوحُ الزّاكِيةُ، السّلامُ عليكِ أيتُها النّفْسُ الشّرِيفةُ، السّلامُ عليكِ أيتُها السُّلالةُ الطّاهِرةُ، السّلامُ عليكِ أيتُها النّسمةُ الزّاكِيةُ، السّلامُ عليك يابْن خيرِ الْوري، السّلامُ عليك يابْن النّبِي الْمُجْتبي، السّلامُ عليك يابْن الْمبْعُوثِ إِلي كافّةِ الْوري، السّلامُ عليك يابْن الْبشِيرِ النّذِيرِ، السّلامُ عليك يابْن السِّراجِ الْمُنِيرِ، السّلامُ عليك يابْن الْمُؤيدِ بِالْقُرْآنِ، السّلامُ
ص: 296
عليك يابْن الْمُرْسلِ إِلي الاْنْسِ و الْجانِّ، السّلامُ عليك يابْن صاحِبِ الرّايةِ و الْعلامةِ، السّلامُ عليك يابْن الشّفِيعِ يوْم الْقِيامةِ، السّلامُ عليك يابْن منْ حباهُ اللّهُ بِالْكرامةِ، السّلامُ عليك و رحْمةُ اللّهِ و بركاتُهُ، أشْهدُ أ نّك قدِ اخْتار اللّهُ لك دار إِنْعامِهِ قبْل أنْ يكْتُب عليك أحْكامهُ أوْ يكلِّفك حلالهُ وحرامهُ، فنقلك إِليهِ طيباً زاكِياً مرْضِياً طاهِراً مِنْ كُلِّ نجس، مُقدّساً مِنْ كُلِّ دنس، وبوّأك جنّة الْمأْوي، ورفعك إِلي الدّرجاتِ الْعُلي و صلّي اللّهُ عليك صلاةً تقرُّ بِها عينُ رسُو لِهِ، وتُبلِّغُهُ أكْبر مأْمُو لِهِ. اللّهُمّ اجْعلْ أ فْضل صلواتِك وأزْكاها، وأ نْمي بركاتِك وأوْفاها علي رسُو لِك ونبِيك وخِيرتِك مِنْ خلْقِك مُحمّد خاتمِ النّبِيين و علي منْ نسل مِنْ أوْلادِهِ الطّيبِين و علي منْ خلّف مِنْ عِتْرتِهِ الطّاهِرِين، بِرحْمتِك يا أرْحم الرّاحِمِين. اللّهُمّ
ص: 297
إِنِّي أسْأ لُك بِحقِّ مُحمّد صفِيك و إِبْراهِيم نجْلِ نبِيك أنْ تجْعل سعْيي بِهِمْ مشْكُوراً، وذ نْبِي بِهِمْ مغْفُوراً، وحياتِي بِهِمْ سعِيدةً، وعاقِبتِي بِهِمْ حمِيدةً، وحوائِجِي بِهِمْ مقْضِيةً، وأ فْعالِي بِهِمْ مرْضِيةً، وأُمُورِي بِهِمْ مسْعُودةً، وشُؤُونِي بِهِمْ محْمُودةً. اللّهُمّ وأحْسِنْ لِي التّوْفِيق، ونفِّسْ عنِّي كُلّ همٍّ وضِيق. اللّهُمّ جنِّبْنِي عِقابك، وامْنحْنِي ثوابك، وأسْكِنِّي جِنانك و ارْزُقْنِي رِضْوانك وأمانك، وأشْرِكْ لِي فِي صالِحِ دُعائِي والِدي ووُلْدِي وجمِيع الْمُؤْمِنِين و الْمُؤْمِناتِ الاْحْياء مِنْهُمْ والاْمْواتِ إِنّك و لِي الْباقِياتِ الصّالِحاتِ، آمِين ربّ الْعالمِين.
ص: 298
السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللّهِ ، السَّلامُ عَلَی نَبِیِّ اللّهِ ، السَّلامُ عَلی مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ ، السَّلامُ عَلی أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّاهِرِینَ ، السَّلامُ عَلَیْکُمْ أَیُّهَا الشُّهَداءُ الْمُوْمِنُونَ ، السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ الْإِیمانِ وَالتَّوْحِیدِ ، السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصارَ دِینِ اللّهِ وَأَنْصارَ رَسُولِهِ عَلَیْهِ وَآلِهِ السَّلامُ ، سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ ، أَشْهَدُ أَنَّ اللّهَ اخْتارَکُمْ لِدِینِهِ ، وَاصْطَفاکُمْ لِرَسُولِهِ ، وَأَشْهَدُ أَنَّکُمْ قَدْ جاهَدْتُمْ فِی اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ ، وَذَبَبْتُمْ عَنْ دِینِ اللّهِ وَعَنْ نَبِیِّهِ ، وَجُدْتُمْ بِأَنْفُسِکُمْ دُونَهُ ، وَأَشْهَدُ أَنَّکُمْ قُتِلْتُمْ عَلی مِنْهاجِ رَسُولِ اللّهِ ، فَجَزاکُمُ اللّهُ عَنْ نَبِیِّهِ وَعَنِ الْإِسْلامِ وَأَهْلِهِ أَفْضَلَ الْجَزاءِ ، وَعَرَّفَنا وُجُوهَکُمْ فِی مَحَلِّ رِضْوانِهِ ، وَمَوْضِعِ إِکْرامِهِ مَعَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَداءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً . أَشْهَدُ أَنَّکُمْ حِزْبُ اللّهِ ، وَأَنَّ مَنْ حارَبَکُمْ فَقَدْ
ص: 299
حارَبَ اللّهَ ، وَأَنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ الْفائِزِینَ الَّذِینَ هُمْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ ، فَعَلَی مَنْ قَتَلَکُمْ لَعْنَهُ اللّهِ وَالْمَلائِکَهِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ ، أَتَیْتُکُمْ یَا أَهْلَ التَّوْحِیدِ زائِراً ، وَبِحَقِّکُمْ عارِفاً ، وَبِزِیارَتِکُمْ إِلَی اللّهِ مُتَقَرِّباً ، وَبِمَا سَبَقَ مِنْ شَرِیفِ الْأَعْمالِ وَمَرْضِیِّ الْأَفْعالِ عالِماً ، فَعَلَیْکُمْ سَلامُ اللّهِ وَرَحْمَتُهُ وَبَرَکاتُهُ ، وَعَلی مَنْ قَتَلَکُمْ لَعْنَهُ اللّهِ وَغَضَبُهُ وَسَخَطُهُ . اللّهُمَّ انْفَعْنِی بِزِیارَتِهِمْ ، وَثَبِّتْنِی عَلی قَصْدِهِمْ ، وَتَوَفَّنِی عَلی مَا تَوَفَّیْتَهُمْ عَلَیْهِ ، وَاجْمَعْ بَیْنِی وَبَیْنَهُمْ فِی مُسْتَقَرِّ دارِ رَحْمَتِکَ ، أَشْهَدُ أَنَّکُمْ لَنَا فَرَطٌ ، وَنَحْنُ بِکُمْ لاحِقُونَ .
ص: 300
الْحمْدُ لِلّهِ الّذِي ليس لِقضائِهِ دافِعٌ و لا لِعطائِهِ مانِعٌ و لا كصُنْعِهِ صُنْعُ صانِع و هُو الْجوادُ الْواسِعُ، فطر أجْناس الْبدائِعِ، وأ تْقن بِحِكْمتِهِ الصّنائِع، لا تخْفي عليهِ الطّلائِعُ و لا تضِيعُ عِنْدهُ الْودائِعُ، جازِي كُلِّ صانِع، ورايشُ كُلِّ قانِع، وراحِمُ كُلِّ ضارِ ع، ومُنْزِلُ الْمنافِعِ و الْكِتابِ الْجامِعِ بِالنُّورِ السّاطِعِ و هُو لِلدّعواتِ سامِعٌ و لِلْكُرُباتِ دافِعٌ و لِلدّرجاتِ رافِعٌ و لِلْجبابِرةِ قامِعٌ، فلا إِله غيرُهُ و لا شيء يعْدِلُهُ، وليس كمِثْلِهِ شيءٌ و هُو السّمِيعُ الْبصِيرُ اللّطِيفُ الْخبِيرُ و هُو علي كُلِّ شيء قدِيرٌ. اللّهُمّ إِنِّي أرْغبُ إِليك وأشْهدُ بِالرُّبُوبِيةِ لك مُقِرّاً بِأ نّك ربِّي، وأنّ إِليك مردِّي، ابْتدأْتنِي بِنِعْمتِك قبْل أنْ أكُون شيئاً مذْكُوراً و خلقْتنِي مِن التُّرابِ، ثُمّ أسْكنْتنِي الاْصْلاب آمِناً لِريبِ الْمنُونِ، واخْتِلافِ الدُّهُورِ والسِّنِين، فلمْ أزلْ ظاعِناً مِنْ صُلْب إِلي رحِم
ص: 301
فِي تقادُم مِن الاْيامِ الْماضِيةِ و الْقُرُونِ الْخالِيةِ لمْ تُخْرِجْنِي لِرأْفتِك بِي ولُطْفِك لِي و إِحْسانِك إِلي فِي دوْلةِ أئِمّةِ الْكُفْرِ الّذِين نقضُوا عهْدك وكذّبُوا رُسُلك، لكِنّك أخْرجْتنِي لِلّذِي سبق لِي مِن الْهُدي الّذِي لهُ يسّرْتنِي وفِيهِ أ نْشأْتنِي و مِنْ قبْلِ ذلِك رؤُفْت بِي بِجمِيلِ صُنْعِك وسوابِغِ نِعمِك فابْتدعْت خلْقِي مِنْ منِي يمْني، وأسْكنْتنِي فِي ظُلُمات ثلاث بين لحْم ودم وجِلْد لمْ تُشْهِدْنِي خلْقِي و لمْ تجْعلْ إِلي شيئاً مِنْ أمْرِي، ثُمّ أخْرجْتنِي لِلّذِي سبق لِي مِن الْهُدي إِلي الدُّنْيا تامّاً سوِياً، وحفِظْتنِي فِي الْمهْدِ طِفْلاً صبِياً، ورزقْتنِي مِن الْغِذاءِ لبناً مرِياً، وعطفْت علي قُلُوب الْحواضِنِ، وكفّلْتنِي الاْمّهاتِ الرّواحِم، وكلاْتنِي مِنْ طوارِقِ الْجانِّ، وسلّمْتنِي مِن الزِّيادةِ و النُّقْصانِ، فتعاليت يا رحِيمُ يا رحْمنُ، حتّي إِذا اسْتهْللْتُ ناطِقاً بِالْكلامِ أ تْممْت علي سوابِغ الاْنْعامِ، وربّيتنِي زائِداً فِي كُلِّ عام، حتّي إِذا اكْتملتْ فِطْرتِي واعْتدلتْ مِرّتِي أوْجبْت علي حُجّتك بِأنْ أ لْهمْتنِي معْرِفتك، وروّعْتنِي بِعجائِبِ حِكْمتِك، وأيقظْتنِي لِما ذرأْت فِي سمائِك وأرْضِك مِنْ بدائِعِ خلْقِك، ونبّهْتنِي لِشُكْرِك
ص: 302
وذِكْرِك، وأوْجبْت علي طاعتك وعِبادتك، وفهّمْتنِي ما جاءتْ بِهِ رُسُلُك، ويسّرْت لِي تقبُّل مرْضاتِك، ومننْت علي فِي جمِيعِ ذلِك بِعوْ نِك ولُطْفِك، ثُمّ إِذْ خلقْتنِي مِنْ خيرِ الثّري، لمْ ترْض لِي يا إِلهِي نِعْمةً دُون أُخْري، ورزقْتنِي مِنْ أ نْواعِ الْمعاشِ وصُنُوفِ الرِّياشِ بِمنِّك الْعظِيمِ الاْعْظمِ علي و إِحْسانِك الْقدِيمِ إِلي، حتّي إِذا أ تْممْت علي جمِيع النِّعمِ وصرفْت عنِّي كُلّ النِّقمِ لمْ يمْنعْك جهْلِي وجُرْأتِي عليك أنْ دللْتنِي إِلي ما يقرِّبُنِي إِليك، ووفّقْتنِي لِما يزْ لِفُنِي لديك، فإِنْ دعوْتُك أجبْتنِي و إِنْ سألْتُك أعْطيتنِي و إِنْ أطعْتُك شكرْتنِي و إِنْ شكرْتُك زِدْتنِي، كُلُّ ذلِك إِكْمالاً لاِ نْعُمِك علي و إِحْسانِك إِلي، فسُبْحانك سُبْحانك مِنْ مُبْدِيً مُعِيد حمِيد مجِيد! وتقدّستْ أسْماؤُك، وعظُمتْ آلاؤُك، فأي نِعمِك يا إِلهِي أُحْصِي عدداً وذِكْراً؟ أمْ أي عطاياك أ قُومُ بِها شُكْراً وهِي يا ربِّ أكْثرُ مِنْ أنْ يحْصِيها الْعادُّون، أوْ يبْلُغ عِلْماً بِها الْحافِظُون؟ ثُمّ ما صرفْت ودرأْت عنِّي اللّهُمّ مِن الضُّرِّ و الضّرّاءِ أكْثرُ مِمّا ظهر لِي مِن الْعافِيةِ والسّرّاءِ، وأ نا أشْهدُ يا إِلهِي بِحقِيقةِ إِيمانِي، وعقْدِ
ص: 303
عزماتِ يقِينِي، وخالِصِ صرِيحِ توْحِيدِي، وباطِنِ مكْنُونِ ضمِيرِي، وعلائِقِ مجارِي نُورِ بصرِي، وأسارِيرِ صفْحةِ جبِينِي، وخُرْقِ مسارِبِ نفْسِي، وخذارِيفِ مارِنِ عِرْنِينِي، ومسارِبِ صِماخِ سمْعِي، وما ضُمّتْ وأطْبقتْ عليهِ شفتاي، وحركاتِ لفْظِ لِسانِي، ومغْرزِ حنكِ فمِي وفكِّي، ومنابِتِ أضْراسِي، ومساغِ مطْعمِي ومشْربِي، وحِمالةِ أُمِّ رأْسِي، وبُلُوعِ فارِ غِ حبائِلِ عُنُقِي، وما اشْتمل عليهِ تامُورُ صدْرِي، وحمائِلِ حبْلِ وتِينِي و نِياطِ حِجابِ قلْبِي، وأ فْلاذِ حواشِي كبِدِي، وما حوتْهُ شراسِيفُ أضْلاعِي، وحِقاقُ مفاصِلِي، وقبْضُ عوامِلِي، وأطْرافُ أنامِلِي، ولحْمِي ودمِي وشعْرِي وبشرِي وعصبِي وقصبِي وعِظامِي ومُخِّي وعُرُوقِي وجمِيعُ جوارِحِي وما انْتسج علي ذلِك أيام رِضاعِي، وما أ قلّتِ الاْرْضُ مِنِّي ونوْمِي ويقْظتِي وسُكُونِي، وحركاتِ رُكُوعِي وسُجُودِي أنْ لوْ حاولْتُ واجْتهدْتُ مدي الاْعْصارِ و الاْحْقابِ لوْ عُمِّرْتُها أنْ أُؤدِّي شُكْر واحِدة مِنْ أ نْعُمِك ما اسْتطعْتُ ذلِك إِلاّ بِمنِّك الْمُوجبِ علي بِهِ شُكْرُك أبداً جدِيداً، وثناءً طارِفاً عتِيداً، أجلْ و لوْ حرصْتُ أ نا
ص: 304
و الْعادُّون مِنْ أنامِك أنْ نُحْصِي مدي إِنْعامِك سالِفِهِ و آنِفِهِ ما حصرْناهُ عدداً و لا أحْصيناهُ أمداً، هيهات أ نّي ذلِك وأ نْت الْمُخْبِرُ فِي كِتابِك النّاطِقِ و النّبا الصّادِقِ (و إِنْ تعُدُّوا نِعْمة اللّهِ لا تُحْصُوها) صدق كِتابُك اللّهُمّ و إِنْباؤُك، وبلّغتْ أ نْبِياؤُك ورُسُلُك ما أ نْزلْت عليهِمْ مِنْ وحْيك، وشرعْت لهُمْ وبِهِمْ مِنْ دِينِك، غير أ نِّي يا إِلهِي أشْهدُ بِجُهْدِي وجِدِّي ومبْلغِ طاقتِي ووُسْعِي، وأ قُولُ مُؤْمِناً مُوقِناً الْحمْدُ لِلّهِ الّذِي لمْ يتّخِذْ ولداً فيكُون موْرُوثاً و لمْ يكُنْ لهُ شرِيكٌ فِي مُلْكِهِ فيضادّهُ فِيما ابْتدع و لا و لِي مِن الذُّلِّ فيرْفِدهُ فِيما صنع، فسُبْحانهُ سُبْحانهُ لوْ كان فِيهِما آلِهةٌ إِلاّ اللّهُ لفسدتا وتفطّرتا! سُبْحان اللّهِ الْواحِدِ الاْحدِ الصّمدِ الّذِي لمْ يلِدْ و لمْ يولدْ و لمْ يكُنْ لهُ كُفُواً أحدٌ! الْحمْدُ لِلّهِ حمْداً يعادِلُ حمْد ملائِكتِهِ الْمُقرّبِين وأ نْبِيائِهِ الْمُرْسلِين و صلّي اللّهُ علي خِيرتِهِ مُحمّد خاتمِ النّبِيين و آلِهِ الطّيبِين الطّاهِرِين الْمُخْلصِين و سلّم.
اللّهُمّ اجْعلْنِي أخْشاك كأ نِّي أراك، وأسْعِدْنِي بِتقْواك و لا تُشْقِنِي بِمعْصِيتِك، وخِرْ لِي فِي قضائِك و بارِكْ لِي فِي قدرِك،
ص: 305
حتّي لا أُحِبّ تعْجِيل ما أخّرْت و لا تأْخِير ما عجّلْت. اللّهُمّ اجْعلْ غِناي فِي نفْسِي و الْيقِين فِي قلْبِي و الاْخْلاص فِي عملِي و النُّوْر فِي بصرِي و الْبصِيرة فِي دِينِي، ومتِّعْنِي بِجوارِحِي و اجْعلْ سمْعِي وبصرِي الْوارِثينِ مِنِّي، وانْصُرْنِي علي منْ ظلمنِي، وأرِنِي فِيهِ ثارِي ومآرِبِي، وأقِرّ بِذلِك عينِي. اللّهُمّ اكْشِفْ كُرْبتِي، واسْتُرْ عوْرتِي و اغْفِرْ لِي خطِيئتِي، واخْسأْ شيطانِي، وفُكّ رِهانِي و اجْعلْ لِي يا إِلهِي الدّرجة الْعُلْيا فِي الاْخِرةِ والاْولي. اللّهُمّ لك الْحمْدُ كما خلقْتنِي فجعلْتنِي سمِيعاً بصِيراً و لك الْحمْدُ كما خلقْتنِي فجعلْتنِي خلْقاً سوِياً رحْمةً بِي و قدْ كُنْت عنْ خلْقِي غنِياً، ربِّ بِما برأْتنِي فعدّلْت فِطْرتِي، ربِّ بِما أ نْشأْتنِي فأحْسنْت صُورتِي، ربِّ بِما أحْسنْت إِلي وفِي نفْسِي عافيتنِي، ربِّ بِما كلاْتنِي ووفّقْتنِي، ربِّ بِما أ نْعمْت علي فهديتنِي، ربِّ بِما أوْليتنِي و مِنْ كُلِّ خير أعْطيتنِي، ربِّ بِما أطْعمْتنِي وسقيتنِي، ربِّ بِما أغْنيتنِي وأ قْنيتنِي، ربِّ بِما أعنْتنِي وأعْززْتنِي، ربِّ بِما أ لْبسْتنِي مِنْ سِتْرِك الصّافِي، ويسّرْت لِي مِنْ صُنْعِك الْكافِي، صلِّ علي مُحمّد و آلِ مُحمّد،
ص: 306
وأعِنِّي علي بوائِقِ الدُّهُورِ وصُرُوفِ اللّيالِي و الاْيامِ، ونجِّنِي مِنْ أهْوالِ الدُّنْيا وكُرُباتِ الاْخِرةِ، واكْفِنِي شرّ ما يعْملُ الظّالِمُون فِي الاْرْضِ. اللّهُمّ ما أخافُ فاكْفِنِي، وما أحْذرُ فقِنِي، وفِي نفْسِي ودِينِي فاحْرُسْنِي، وفِي سفرِي فاحْفظْنِي، وفِي أهْلِي ومالِي فاخْلُفْنِي، وفِيما رزقْتنِي فبارِكْ لِي، وفِي نفْسِي فذلِّلْنِي، وفِي أعْينِ النّاسِ فعظِّمْنِي و مِنْ شرِّ الْجِنِّ و الاِْنْسِ فسلِّمْنِي، وبِذُ نُوبِي فلا تفْضحْنِي، وبِسرِيرتِي فلا تُخْزِنِي، وبِعملِي فلا تبْتلِنِي و نِعمك فلا تسْلُبْنِي و إِلي غيرِك فلا تكِلْنِي. إِلهِي إِلي منْ تكِلُنِي؟ إِلي قرِيب فيقْطعُنِي، أمْ إِلي بعِيد فيتجهّمُنِي، أمْ إِلي الْمُسْتضْعِفِين لِي وأ نْت ربِّي وملِيكُ أمْرِي؟ أشْكُو إِليك غُرْبتِي، وبُعْد دارِي، وهوانِي علي منْ ملّكْتهُ أمْرِي، إِلهِي فلا تُحْلِلْ علي غضبك، فإِنْ لمْ تكُنْ غضِبْت علي فلا أُبالِي سِواك، سُبْحانك غير أنّ عافِيتك أوْسعُ لِي، فأسْأ لُك يا ربِّ بِنُورِ وجْهِك الّذِي أشْرقتْ لهُ الاْرْضُ والسّماواتُ، وكُشِفتْ بِهِ الظُّلُماتُ، وصلُح بِهِ أمْرُ الاْوّلِين و الاْخِرِين أنْ لا تُمِيتنِي علي غضبِك و لا تُنْزِلْ بِي سخطك، لك الْعُتْبي، لك الْعُتْبي حتّي
ص: 307
ترْضي قبْل ذلِك لا إِله إِلاّ أ نْت ربّ الْبلدِ الْحرامِ و الْمشْعرِ الْحرامِ و الْبيتِ الْعتِيقِ الّذِي أحْللْتهُ الْبركة وجعلْتهُ لِلنّاسِ أمْناً، يا منْ عفا عنْ عظِيمِ الذُّنُوبِ بِحِلْمِهِ، يا منْ أسْبغ النّعْماء بِفضْلِهِ، يا منْ أعْطي الْجزِيل بِكرمِهِ، يا عُدّتِي فِي شِدّتِي، يا صاحِبِي فِي وحْدتِي، يا غِياثِي فِي كُرْبتِي، يا و لِيي فِي نِعْمتِي، يا إِلهِي و إِله آبائِي إِبْراهِيم و إِسْماعِيل و إِسْحاق ويعْقُوب وربّ جبْرائِيل ومِيكائِيل و إِسْرافِيل وربّ مُحمّد خاتمِ النّبِيين و آلِهِ الْمُنْتجبِين، ومُنْزِل التّوْراةِ و الاْنْجِيلِ والزّبُورِ و الْفُرْقانِ ومُنزِّل كهيعص وطه ويس و الْقُرْآنِ الْحكِيمِ، أ نْت كهْفِي حِين تُعْيينِي الْمذاهِبُ فِي سعتِها، وتضِيقُ بِي الاْرْضُ بِرُحْبِها، ولوْلا رحْمتُك لكُنْتُ مِن الْهالِكِين، وأ نْت مُقِيلُ عثْرتِي، ولوْلا ستْرُك إِياي لكُنْتُ مِن الْمفْضُوحِين، وأ نْت مُؤيدِي بِالنّصْرِ علي أعْدائِي، ولوْلا نصْرُك إِياي لكُنْتُ مِن الْمغْلُوبِين، يا منْ خصّ نفْسهُ بِالسُّمُوِّ و الرِّفْعةِ فأوْ لِياؤُهُ بِعِزِّهِ يعْتزُّون، يا منْ جعلتْ لهُ الْمُلُوكُ نِير الْمذلّةِ علي أعْناقِهِمْ فهُمْ مِنْ سطواتِهِ خائِفُون، يعْلمُ خائِنة الاْعْينِ وما تُخْفِي الصُّدُورُ،
ص: 308
وغيب ما تأْتِي بِهِ الاْزْمِنةُ والدُّهُورُ، يا منْ لا يعْلمُ كيف هُو إِلاّ هُو، يا منْ لا يعْلمُ ما هُو إِلاّ هُو، يا منْ لا يعْلمُهُ إِلاّ هُو، يا منْ كبس الاْرْض علي الْماءِ وسدّ الْهواء بِالسّماءِ، يا منْ لهُ أكْرمُ الاْسْماءِ، يا ذا الْمعْرُوفِ الّذِي لا ينْقطِعُ أبداً، يا مُقيض الرّكْبِ لِيوسُف فِي الْبلدِ الْقفْرِ ومُخْرِجهُ مِن الْجُبِّ وجاعِلهُ بعْد الْعُبُودِيةِ ملِكاً، يا رادّهُ علي يعْقُوب بعْد أنِ ابْيضّتْ عيناهُ مِن الْحُزْنِ فهُو كظِيمٌ، يا كاشِف الضُّرِّ و الْبلْوي عنْ أ يوب، ومُمْسِك يدي إِبْراهِيم عنْ ذبْحِ ابْنِهِ بعْد كِبرِ سِنِّهِ وفناءِ عُمُرِهِ، يا منِ اسْتجاب لِزكرِيا فوهب لهُ يحْيي و لمْ يدعْهُ فرْداً وحِيداً، يا منْ أخْرج يونُس مِنْ بطْنِ الْحُوتِ، يا منْ فلق الْبحْر لِبنِي إِسْرائِيل فأ نْجاهُمْ وجعل فِرْعوْن وجُنُودهُ مِن الْمُغْرقِين، يا منْ أرْسل الرِّياح مُبشِّرات بين يدي رحْمتِهِ، يا منْ لمْ يعْجلْ علي منْ عصاهُ مِنْ خلْقِهِ، يا منِ اسْتنْقذ السّحرة مِنْ بعْدِ طُولِ الْجُحُودِ و قدْ غدوْا فِي نِعْمتِهِ يأْكُلُون رِزْقهُ ويعْبُدُون غيرهُ و قدْ حادُّوهُ ونادُّوهُ وكذّبُوا رُسُلهُ، يا اللّهُ يا اللّهُ يا بدِيءُ، يا بدِيعُ لا نِدّ لك، يا دائِماً لا نفاد لك، يا حياً حِين لا حي، يا مُحْيي الْموْتي، يا
ص: 309
منْ هُو قائِمٌ علي كُلِّ نفْس بِما كسبتْ، يا منْ قلّ لهُ شُكْرِي فلمْ يحْرِمْنِي، وعظُمتْ خطِيئتِي فلمْ يفْضحْنِي، ور آنِي علي الْمعاصِي فلمْ يشْهرْنِي، يا منْ حفِظنِي فِي صِغرِي، يا منْ رزقنِي فِي كِبرِي، يا منْ أيادِيهِ عِنْدِي لا تُحْصي و نِعمُهُ لا تُجازي، يا منْ عارضنِي بِالْخيرِ و الاِْحْسانِ وعارضْتُهُ بِالاِْساءةِ و الْعِصْيانِ، يا منْ هدانِي لِلاِْيمانِ مِنْ قبْلِ أنْ أعْرِف شُكْر الاِمْتِنانِ، يا منْ دعوْتُهُ مرِيضاً فشفانِي، وعُرْياناً فكسانِي، وجائِعاً فأشْبعنِي، وعطْشاناً فأرْوانِي، وذلِيلاً فأعزّنِي، وجاهِلاً فعرّفنِي، ووحِيداً فكثّرنِي، وغائِباً فردّنِي، ومُقِلاًّ فأغْنانِي، ومُنْتصِراً فنصرنِي، وغنِياً فلمْ يسْلُبْنِي، وأمْسكْتُ عنْ جمِيعِ ذلِك فابْتدأنِي، فلك الْحمْدُ و الشُّكْرُ يا منْ أقال عثْرتِي، ونفّس كُرْبتِي، وأجاب دعْوتِي، وستر عوْرتِي، وغفر ذُ نُوبِي، وبلّغنِي طلِبتِي، ونصرنِي علي عدُوِّي و إِنْ أعُدّ نِعمك ومِننك وكرائِم مِنحِك لا أُحْصِيها، يا موْلاي أ نْت الّذِي مننْت، أ نْت الّذِي أ نْعمْت، أ نْت الّذِي أحْسنْت، أ نْت الّذِي أجْملْت، أ نْت الّذِي أ فْضلْت، أ نْت الّذِي أكْملْت، أ نْت الّذِي رزقْت، أ نْت الّذِي
ص: 310
وفّقْت، أ نْت الّذِي أعْطيت، أ نْت الّذِي أغْنيت، أ نْت الّذِي أ قْنيت، أ نْت الّذِي آويت، أ نْت الّذِي كفيت، أ نْت الّذِي هديت، أ نْت الّذِي عصمْت، أ نْت الّذِي سترْت، أ نْت الّذِي غفرْت، أ نْت الّذِي أقلْت، أ نْت الّذِي مكّنْت، أ نْت الّذِي أعْززْت، أ نْت الّذِي أعنْت، أ نْت الّذِي عضدْت، أ نْت الّذِي أيدْت، أ نْت الّذِي نصرْت، أ نْت الّذِي شفيت، أ نْت الّذِي عافيت، أ نْت الّذِي أكْرمْت، تباركْت وتعاليت، فلك الْحمْدُ دائِماً و لك الشُّكْرُ واصِباً أبداً، ثُمّ أ نا يا إِلهِي الْمُعْترِفُ بِذُ نُوبِي فاغْفِرْها لِي، أ نا الّذِي أسأْتُ، أ نا الّذِي أخْطأْتُ، أ نا الّذِي هممْتُ، أ نا الّذِي جهِلْتُ، أ نا الّذِي غفلْتُ، أ نا الّذِي سهوْتُ، أ نا الّذِي اعْتمدْتُ، أ نا الّذِي تعمّدْتُ، أ نا الّذِي وعدْتُ، وأ نا الّذِي أخْلفْتُ، أ نا الّذِي نكثْتُ، أ نا الّذِي أقْررْتُ، أ نا الّذِي اعْترفْتُ بِنِعْمتِك علي وعِنْدِي وأ بُوءُ بِذُ نُوبِي فاغْفِرْها لِي، يا منْ لا تضُرُّهُ ذُ نُوبُ عِبادِهِ و هُو الْغنِي عنْ طاعتِهِمْ و الْمُوفِّقُ منْ عمِل صالِحاً مِنْهُمْ بِمعُونتِهِ و رحْمتِهِ، فلك الْحمْدُ إِلهِي وسيدِي. إِلهِي أمرْتنِي فعصيتُك، ونهيتنِي فارْتكبْتُ نهْيك،
ص: 311
فأصْبحْتُ لا ذا براءة لِي فأعْتذِرُ و لا ذا قُوّة فأ نْتصِرُ، فبِأي شيء أسْتقْبِلُك يا موْلاي؟ أبِسمْعِي؟ أمْ بِبصرِي؟ أمْ بِلِسانِي؟ أمْ بِيدِي؟ أمْ بِرِجْلِي؟ أ ليس كُلُّها نِعمك عِنْدِي وبِكُلِّها عصيتُك يا موْلاي؟ فلك الْحُجّةُ والسّبِيلُ علي، يا منْ سترنِي مِن الاْباءِ والاْمّهاتِ أنْ يزْجُرُونِي، ومِن الْعشائِرِ و الاِْخْوانِ أنْ يعيرُونِي، ومِن السّلاطِينِ أنْ يعاقِبُونِي، ولوِ اطّلعُوا يا موْلاي علي ما اطّلعْت عليهِ مِنِّي إِذاً ما أ نْظرُونِي، ولرفضُونِي وقطعُونِي، فها أ نا ذا يا إِلهِي، بين يديك يا سيدِي، خاضِعٌ ذلِيلٌ حصِيرٌ حقِيرٌ، لا ذُو براءة فأعْتذِرُ و لا ذُو قُوّة فأ نْتصِرُ و لا حُجّة فأحْتجُّ بِها و لا قائِلٌ لمْ أجْترِحْ و لمْ أعْملْ سُوء اً، وما عسي الْجُحُودُ و لوْ جحدْتُ يا موْلاي ينْفعُنِي، كيف وأ نّي ذلِك وجوارِحِي كُلُّها شاهِدةٌ علي بِما قدْ عمِلْتُ، وعلِمْتُ يقِيناً غير ذِي شكٍّ أ نّك سائِلِي مِنْ عظائِمِ الاْمُورِ، وأ نّك الْحكمُ الْعدْلُ الّذِي لا تجُورُ، وعدْلُك مُهْلِكِي و مِنْ كُلِّ عدْلِك مهْربِي، فإِنْ تُعذِّبْنِي يا إِلهِي فبِذُ نُوبِي بعْد حُجّتِك علي و إِنْ تعْفُ عنِّي فبِحِلْمِك وجُودِك وكرمِك، لا إِله إِلاّ أ نْت سُبْحانك إِنِّي كُنْتُ
ص: 312
مِن الظّالِمِين، لا إِله إِلاّ أ نْت سُبْحانك إِنِّي كُنْتُ مِن الْمُسْتغْفِرِين، لا إِله إِلاّ أ نْت سُبْحانك إِنِّي كُنْتُ مِن الْمُوحِّدِين، لا إِله إِلاّ أ نْت سُبْحانك إِنِّي كُنْتُ مِن الْخائِفِين، لا إِله إِلاّ أ نْت سُبْحانك إِنِّي كُنْتُ مِن الْوجِلِين، لا إِله إِلاّ أ نْت سُبْحانك إِنِّي كُنْتُ مِن الرّاجِين، لا إِله إِلاّ أ نْت سُبْحانك إِنِّي كُنْتُ مِن الرّاغِبِين، لا إِله إِلاّ أ نْت سُبْحانك إِنِّي كُنْتُ مِن الْمُهلِّلِين، لا إِله إِلاّ أ نْت سُبْحانك إِنِّي كُنْتُ مِن السّائِلِين، لا إِله إِلاّ أ نْت سُبْحانك إِنِّي كُنْتُ مِن الْمُسبِّحِين، لا إِله إِلاّ أ نْت سُبْحانك إِنِّي كُنْتُ مِن الْمُكبِّرِين، لا إِله إِلاّ أ نْت سُبْحانك ربِّي وربُّ آبائِي الاْوّلِين. اللّهُمّ هذا ثنائِي عليك مُمجِّداً و إِخْلاصِي لِذِكْرِك مُوحِّداً و إِقْرارِي بِآلائِك مُعدِّداً و إِنْ كُنْتُ مُقِرّاً أ نِّي لمْ أُحْصِها لِكثْرتِها وسُبُوغِها وتظاهُرِها وتقادُمِها إِلي حادِث ما لمْ تزلْ تتعهّدُنِي بِهِ معها مُنْذُ خلقْتنِي وبرأْتنِي مِنْ أوّلِ الْعُمْرِ مِن الاْغْناءِ مِن الْفقْرِ، وكشْفِ الضُّرِّ، وتسْبِيبِ الْيسْرِ، ودفْعِ الْعُسْرِ، وتفْرِيجِ الْكرْبِ و الْعافِيةِ فِي الْبدنِ، والسّلامةِ فِي الدِّينِ و لوْ رفدنِي علي قدْرِ ذِكْرِ نِعْمتِك جمِيعُ الْعالمِين مِن الاْوّلِين
ص: 313
و الاْخِرِين ما قدرْتُ و لا هُمْ علي ذلِك، تقدّسْت وتعاليت مِنْ ربٍّ كرِيم عظِيم رحِيم لا تُحْصي آلاؤُك و لا يبْلغُ ثناؤُك و لا تُكافي نعْماؤُك، صلِّ علي مُحمّد و آلِ مُحمّد وأ تْمِمْ علينا نِعمك، وأسْعِدْنا بِطاعتِك، سُبْحانك لا إِله إِلاّ أ نْت. اللّهُمّ إِنّك تُجِيبُ الْمُضْطرّ، وتكْشِفُ السُّوء، وتُغِيثُ الْمكْرُوب، وتشْفِي السّقِيم، وتُغْنِي الْفقِير، وتجْبُرُ الْكسِير، وترْحمُ الصّغِير، وتُعِينُ الْكبِير، وليس دُونك ظهِيرٌ و لا فوْقك قدِيرٌ، وأ نْت الْعلِي الْكبِيرُ، يا مُطْلِق الْمُكبّلِ الاْسِيرِ، يا رازِق الطِّفْلِ الصّغِيرِ، يا عِصْمة الْخائِفِ الْمُسْتجِيرِ، يا منْ لا شرِيك لهُ و لا وزِير، صلِّ علي مُحمّد و آلِ مُحمّد، وأعْطِنِي فِي هذِهِ الْعشِيةِ أ فْضل ما أعْطيت وأ نلْت أحداً مِنْ عِبادِك مِنْ نِعْمة تُولِيها و آلاء تُجدِّدُها، وبلِية تصْرِفُها، وكُرْبة تكْشِفُها، ودعْوة تسْمعُها، وحسنة تتقبّلُها، وسيئة تتغمّدُها، إِنّك لطِيفٌ بِما تشاءُ خبِيرٌ و علي كُلِّ شيء قدِيرٌ. اللّهُمّ إِنّك أقْربُ منْ دُعِي، وأسْرعُ منْ أجاب، وأكْرمُ منْ عفا، وأوْسعُ منْ أعْطي، وأسْمعُ منْ سُئِل، يا رحْمن الدُّنْيا و الاْخِرةِ ورحِيمهُما، ليس كمِثْلِك مسْؤُولٌ و لا
ص: 314
سِواك مأْمُولٌ، دعوْتُك فأجبْتنِي، وسألْتُك فأعْطيتنِي، ورغِبْتُ إِليك فرحِمْتنِي، ووثِقْتُ بِك فنجّيتنِي، وفزِعْتُ إِليك فكفيتنِي. اللّهُمّ فصلِّ علي مُحمّد عبْدِك ورسُو لِك ونبِيك و علي آلِهِ الطّيبِين الطّاهِرِين أجْمعِين، وتمِّمْ لنا نعْماءك، وهنِّئْنا عطاءك، واكْتُبْنا لك شاكِرِين، ولاِلائِك ذاكِرِين، آمِين آمِين ربّ الْعالمِين. اللّهُمّ يا منْ ملك فقدر، وقدر فقهر، وعُصِي فستر، واسْتُغْفِر فغفر، يا غاية الطّالِبِين الرّاغِبِين ومُنْتهي أملِ الرّاجِين، يا منْ أحاط بِكُلِّ شيء عِلْماً، ووسِع الْمُسْتقِيلِين رأْفةً و رحْمةً وحِلْماً. اللّهُمّ إِنّا نتوجّهُ إِليك فِي هذِهِ الْعشِيةِ الّتِي شرّفْتها وعظّمْتها بِمُحمّد نبِيك ورسُو لِك وخِيرتِك مِنْ خلْقِك وأمِينِك علي وحْيك، الْبشِيرِ النّذِيرِ، السِّراجِ الْمُنِيرِ، الّذِي أ نْعمْت بِهِ علي الْمُسْلِمِين وجعلْتهُ رحْمةً لِلْعالمِين. اللّهُمّ فصلِّ علي مُحمّد و آلِ مُحمّد كما مُحمّدٌ أهْلٌ لِذلِك مِنْك يا عظِيمُ فصلِّ عليهِ و علي آلِهِ الْمُنْتجبِين الطّيبِين الطّاهِرِين أجْمعِين، وتغمّدْنا بِعفْوِك عنّا، فإِليك عجّتِ الاْصْواتُ بِصُنُوفِ اللُّغاتِ، فاجْعلْ لنا اللّهُمّ فِي هذِهِ الْعشِيةِ نصِيباً مِنْ كُلِّ خير تقْسِمُهُ بين
ص: 315
عِبادِك، ونُور تهْدِي بِهِ و رحْمة تنْشُرُها، وبركة تُنْزِلُها، وعافِية تُجلِّلُها، ورِزْق تبْسُطُهُ يا أرْحم الرّاحِمِين. اللّهُمّ أقْلِبْنا فِي هذا الْوقْتِ مُنْجِحِين مُفْلِحِين مبْرُورِين غانِمِين و لا تجْعلْنا مِن الْقانِطِين و لا تُخْلِنا مِنْ رحْمتِك و لا تحْرِمْنا ما نُؤمِّلُهُ مِنْ فضْلِك و لا تجْعلْنا مِنْ رحْمتِك محْرُومِين و لا لِفضْلِ ما نُؤمِّلُهُ مِنْ عطائِك قانِطِين و لا ترُدّنا خائِبِين و لا مِنْ بابِك مطْرُودِين، يا أجْود الاْجْودِين، وأكْرم الاْكْرمِين، إِليك أقْبلْنا مُوقِنِين و لِبيتِك الْحرامِ آمِّين قاصِدِين، فأعِنّا علي مناسِكِنا، وأكْمِلْ لنا حجّنا و اعْفُ عنّا وعافِنا، فقدْ مددْنا إِليك أيدِينا فهِي بِذِلّةِ الاعْتِرافِ موْسُومةٌ. اللّهُمّ فأعْطِنا فِي هذِهِ الْعشِيةِ ما سألْناك، واكْفِنا ما اسْتكْفيناك، فلا كافِي لنا سِواك و لا ربّ لنا غيرُك، نافِذٌ فِينا حُكْمُك، مُحِيطٌ بِنا عِلْمُك، عدْلٌ فِينا قضاؤُك، اقْضِ لنا الْخير و اجْعلْنا مِنْ أهْلِ الْخيرِ. اللّهُمّ أوْجِبْ لنا بِجُودِك عظِيم الاْجْرِ، وكرِيم الذُّخْرِ، ودوام الْيسْرِ و اغْفِرْ لنا ذُ نُوبنا أجْمعِين و لا تُهْلِكْنا مع الْهالِكِين و لا تصْرِفْ عنّا رأْفتك و رحْمتك يا أرْحم الرّاحِمِين. اللّهُمّ اجْعلْنا فِي هذا الْوقْتِ
ص: 316
مِمّنْ سألك فأعْطيتهُ، وشكرك فزِدْتهُ، وثاب إِليك فقبِلْتهُ، وتنصّل إِليك مِنْ ذُ نُوبِهِ كُلِّها فغفرْتها لهُ، يا ذا الْجلالِ و الاْكْرامِ. اللّهُمّ ونقِّنا وسدِّدْنا واقْبلْ تضرُّعنا، يا خير منْ سُئِل و يا أرْحم منِ اسْتُرْحِم، يا منْ لا يخْفي عليهِ إِغْماضُ الْجُفُونِ و لا لحْظُ الْعُيونِ و لا ما اسْتقرّ فِي الْمكْنُونِ و لا ما انْطوتْ عليهِ مُضْمراتُ الْقُلُوبِ، ألا كُلُّ ذلِك قدْ أحْصاهُ عِلْمُك، ووسِعهُ حِلْمُك، سُبْحانك وتعاليت عمّا يقُولُ الظّالِمُون عُلُوّاً كبِيراً، تُسبِّحُ لك السّماواتُ السّبْعُ و الاْرضُون ومنْ فِيهِنّ و إِنْ مِنْ شيء إِلاّ يسبِّحُ بِحمْدِك، فلك الْحمْدُ و الْمجْدُ وعُلُوُّ الْجدِّ، يا ذا الْجلالِ و الاْكْرامِ و الْفضْلِ و الاْنْعامِ و الاْيادِي الْجِسامِ، وأ نْت الْجوادُ الْكرِيمُ، الرّؤُوفُ الرّحِيمُ. اللّهُمّ أوْسِعْ علي مِنْ رِزْقِك الْحلالِ، وعافِنِي فِي بدنِي ودِينِي و آمِنْ خوْفِي، وأعْتِقْ رقبتِي مِن النّارِ. اللّهُمّ لا تمْكُرْ بِي و لا تسْتدْرِجْنِي و لا تخْدعْنِي، وادْرأْ عنِّي شرّ فسقةِ الْجِنِّ و الاْنْسِ.
يا أسْمع السّامِعِين، يا أبْصر النّاظِرِين و يا أسْرع الْحاسِبِين و يا أرحم الرّاحِمِين، صلِّ علي مُحمّد و آلِ مُحمّد
ص: 317
السّادةِ الْميامِينِ، وأسْأ لُك اللّهُمّ حاجتِي الّتِي إِنْ أعْطيتنِيها لمْ يضُرّنِي ما منعْتنِي و إِنْ منعْتنِيها لمْ ينْفعْنِي ما أعْطيتنِي، أسْأ لُك فكاك رقبتِي مِن النّارِ، لا إِله إِلاّ أ نْت وحْدك لا شرِيك لك، لك الْمُلْكُ و لك الْحمْدُ، وأ نْت علي كُلِّ شيء قدِيرٌ، يا ربِّ يا ربِّ،
و كفعمي دعاء عرفه حضرت امام حسين عليْهِ السّلام را در بلد الأمين تا اينجا نقل فرموده و علاّمه مجلسي در زاد المعاد اين دعاي شريف را موافق روايت كفعمي ايراد نموده و لكن سيد ابن طاووس در اقبال بعد از يا ربِّ يا ربِّ يا ربِّ اين زيادتي را ذكر فرموده:
إِلهِي أ نا الْفقِيرُ فِي غِناي فكيف لا أكُونُ فقِيراً فِي فقْرِي؟! إِلهِي أ نا الْجاهِلُ فِي عِلْمِي فكيف لا أكُونُ جهُولاً فِي جهْلِي؟! إِلهِي إِنّ اخْتِلاف تدْبِيرِك وسُرْعة طواءِ مقادِيرِك منعا عِبادك الْعارِفِين بِك عنِ السُّكُونِ إِلي عطاء و الْيأْسِ مِنْك فِي بلاء. إِلهِي مِنِّي ما يلِيقُ بِلُؤْمِي و مِنْك ما يلِيقُ بِكرمِك. إِلهِي وصفْت نفْسك بِاللُّطْفِ و الرّأْفةِ لِي قبْل وُجُودِ ضعْفِي أ فتمْنعُنِي مِنْهُما بعْد وُجُودِ ضعْفِي؟ إِلهِي إِنْ ظهرتِ الْمحاسِنُ مِنِّي
ص: 318
فبِفضْلِك و لك الْمِنّةُ علي و إِنْ ظهرتِ الْمساوِئُ مِنِّي فبِعدْلِك و لك الْحُجّةُ علي. إِلهِي كيف تكِلُنِي و قدْ تكفّلْت لِي؟ وكيف أُضامُ وأ نْت النّاصِرُ لِي؟ أمْ كيف أخِيبُ وأ نْت الْحفِي بِي؟ ها أ نا أ توسّلُ إِليك بِفقْرِي إِليك، وكيف أ توسّلُ إِليك بِما هُو محالٌ أنْ يصِل إِليك؟ أمْ كيف أشْكُو إِليك حالِي و هُو لا يخْفي عليك؟ أمْ كيف أُترْجِمُ بِمقالِي و هُو مِنْك برزٌ إِليك؟ أمْ كيف تُخيبُ آمالِي وهِي قدْ وفدتْ إِليك؟ أمْ كيف لا تُحْسِنُ أحْوالِي و بِك قامتْ؟ إِلهِي ما أ لْطفك بِي مع عظِيمِ جهْلِي! وما أرْحمك بِي مع قبِيحِ فِعْلِي! إِلهِي ما أقْربك مِنِّي وأبْعدنِي عنْك! وما أرْأ فك بِي! فما الّذِي يحْجُبُنِي عنْك؟ إِلهِي علِمْتُ بِاخْتِلافِ الاْثارِ وتنقُّلاتِ الاْطْوارِ، أنّ مُرادك مِنِّي أنْ تتعرّف إِلي فِي كُلِّ شيء حتّي لا أجْهلك فِي شيء. إِلهِي كُلّما أخْرسنِي لُؤْمِي أ نْطقنِي كرمُك، وكُلّما آيستْنِي أوْصافِي أطْمعتْنِي مِننُك. إِلهِي منْ كانتْ محاسِنُهُ مساوِئ فكيف لا تكُونُ مساوئُهُ مساوِئ؟! ومنْ كانتْ حقائِقُهُ دعاوِي فكيف لا تكُونُ دعاواهُ دعاوِي؟! إِلهِي حُكْمُك النّافِذُ ومشِيئتُك الْقاهِرةُ لمْ يتْرُكا لِذِي مقال
ص: 319
مقالاً و لا لِذِي حال حالاً. إِلهِي كمْ مِنْ طاعة بنيتُها، وحالة شيدْتُها هدم اعْتِمادِي عليها عدْلُك، بلْ أقالنِي مِنْها فضْلُك. إِلهِي إِنّك تعْلمُ أ نِّي و إِنْ لمْ تدُمِ الطّاعةُ مِنِّي فِعْلاً جزْماً فقدْ دامتْ محبّةً وعزْماً. إِلهِي كيف أعْزِمُ وأ نْت الْقاهِرُ؟ وكيف لا أعْزِمُ وأ نْت الاْمِرُ؟ إِلهِي تردُّدِي فِي الاْثارِ يوجِبُ بُعْد الْمزارِ فاجْمعْنِي عليك بِخِدْمة تُوصِلُنِي إِليك، كيف يسْتدلُّ عليك بِما هُو فِي وُجُودِهِ مُفْتقِرٌ إِليك؟ أيكُونُ لِغيرِك مِن الظُّهُورِ ما ليس لك حتّي يكُون هُو الْمُظْهِر لك؟ متي غِبْت حتّي تحْتاج إِلي دلِيل يدُلُّ عليك؟ ومتي بعُدْت حتّي تكُون الاْثارُ هِي الّتِي تُوصِلُ إِليك؟ عمِيتْ عينٌ لا تراك عليها رقِيباً، وخسِرتْ صفْقةُ عبْد لمْ تجْعلْ لهُ مِنْ حُبِّك نصِيباً. إِلهِي أمرْت بِالرُّجُوعِ إِلي الاْثارِ فأرْجِعْنِي إِليك بِكِسْوةِ الاْ نْوارِ وهِدايةِ الاِسْتِبْصارِ حتّي أرْجِع إِليك مِنْها كما دخلْتُ إِليك مِنْها مصُون السِّرِّ عنِ النّظرِ إِليها، ومرْفُوع الْهِمّةِ عنِ الاِعْتِمادِ عليها، إِنّك علي كُلِّ شيء قدِيرٌ. إِلهِي هذا ذُ لِّي ظاهِرٌ بين يديك، وهذا حالِي لا يخْفي عليك، مِنْك أطْلُبُ الْوُصُول إِليك و بِك أسْتدِلُّ عليك،
ص: 320
فاهْدِنِي بِنُورِك إِليك، وأقِمْنِي بِصِدْقِ الْعُبُودِيةِ بين يديك. إِلهِي علِّمْنِي مِنْ عِلْمِك الْمخْزُونِ، وصُنِّي بِسِتْرِك الْمصُونِ. إِلهِي حقِّقْنِي بِحقائِقِ أهْلِ الْقُرْبِ، واسْلُكْ بِي مسْلك أهْلِ الْجذْبِ. إِلهِي أغْنِنِي بِتدْبِيرِك لِي عنْ تدْبِيرِي، وبِاخْتِيارِك عن اخْتِيارِي، وأوْقِفْنِي علي مراكِزِ اضْطِرارِي. إِلهِي أخْرِجْنِي مِنْ ذُلِّ نفْسِي، وطهِّرْنِي مِنْ شكِّي وشِرْكِي قبْل حُلُولِ رمْسِي، بِك أ نْتصِرُ فانْصُرْنِي، وعليك أ توكّلُ فلا تكِلْنِي و إِياك أسْألُ فلا تُخيبْنِي، وفِي فضْلِك أرْغبُ فلا تحْرِمْنِي، وبِجنابِك أ نْتسِبُ فلا تُبْعِدْنِي، وبِبابِك أقِفُ فلا تطْرُدْنِي. إِلهِي تقدّس رِضاك أنْ يكُون لهُ عِلّةٌ مِنْك فكيف يكُونُ لهُ عِلّةٌ مِنِّي؟ إِلهِي أ نْت الْغنِي بِذاتِك أنْ يصِل إِليك النّفْعُ مِنْك فكيف لا تكُونُ غنِياً عنِّي؟ إِلهِي إِنّ الْقضاء و الْقدر يمنِّينِي و إِنّ الْهوي بِوثائِقِ الشّهْوةِ أسرنِي، فكُنْ أ نْت النّصِير لِي حتّي تنْصُرنِي وتُبصِّرنِي، وأغْنِنِي بِفضْلِك حتّي أسْتغْنِي بِك عنْ طلبِي، أ نْت الّذِي أشْرقْت الاْ نْوار فِي قُلُوبِ أوْ لِيائِك حتّي عرفُوك ووحّدُوك، وأ نْت الّذِي أزلْت الاْغْيار عنْ قُلُوبِ أحِبّائِك حتّي لمْ
ص: 321
يحِبُّوا سِواك و لمْ يلْجأُوا إِلي غيرِك، أ نْت الْمُؤْ نِسُ لهُمْ حيثُ أوْحشتْهُمُ الْعوالِمُ، وأ نْت الّذِي هديتهُمْ حيثُ اسْتبانتْ لهُمُ الْمعالِمُ، ماذا وجد منْ فقدك؟ وما الّذِي فقد منْ وجدك؟ لقدْ خاب منْ رضِي دُونك بدلاً، ولقدْ خسِر منْ بغي عنْك مُتحوِّلاً، كيف يرْجي سِواك وأ نْت ما قطعْت الاْحْسان؟ وكيف يطْلبُ مِنْ غيرِك وأ نْت ما بدّلْت عادة الاِمْتِنانِ؟ يا منْ أذاق أحِبّاءهُ حلاوة الْمُؤانسةِ فقامُوا بين يديهِ مُتملِّقِين و يا منْ أ لْبس أوْ لِياءهُ ملابِس هيبتِهِ فقامُوا بين يديهِ مُسْتغْفِرِين، أ نْت الذّاكِرُ قبْل الذّاكِرِين، وأ نْت الْبادِئُ بِالاحْسانِ قبْل توجُّهِ الْعابِدِين، وأ نْت الْجوادُ بِالْعطاءِ قبْل طلبِ الطّالِبِين، وأ نْت الْوهّابُ ثُمّ لِما و هبْت لنا مِن الْمُسْتقْرِضِين. إِلهِي اطْلُبْنِي بِرحْمتِك حتّي أصِل إِليك، واجْذِبْنِي بِمنِّك حتّي أُقْبِل عليك. إِلهِي إِنّ رجائِي لا ينْقطِعُ عنْك و إِنْ عصيتُك، كما أنّ خوفِي لا يزايلُنِي و إِنْ أطعْتُك، فقدْ دفعتْنِي الْعوالِمُ إِليك و قدْ أوْقعنِي عِلْمِي بِكرمِك عليك. إِلهِي كيف أخِيبُ وأ نْت أملِي؟ أمْ كيف أُهانُ وعليك مُتّكلِي؟ إِلهِي كيف أسْتعِزُّ وفِي الذِّلّةِ أرْكزْتنِي؟ أمْ كيف لا
ص: 322
أسْتعِزُّ و إِليك نسبْتنِي؟ إِلهِي كيف لا أ فْتقِرُ وأ نْت الّذِي فِي الْفُقراءِ أ قمْتنِي؟ أمْ كيف أ فْتقِرُ وأ نْت الّذِي بِجُودِك أغْنيتنِي؟ وأ نْت الّذِي لا إِله غيرُك تعرّفْت لِكُلِّ شيء فما جهِلك شيءٌ، وأ نْت الّذِي تعرّفْت إِلي فِي كُلِّ شيء فرأيتُك ظاهِراً فِي كُلِّ شيء، وأ نْت الظّاهِرُ لِكُلِّ شيء، يا منِ اسْتوي بِرحْمانِيتِهِ فصار الْعرْشُ غيباً فِي ذاتِهِ، محقْت الاْثار بِالاْثارِ، ومحوْت الاْغْيار بِمُحِيطاتِ أ فْلاكِ الاْ نْوارِ، يا منِ احْتجب فِي سُرادِقاتِ عرْشِهِ عنْ أنْ تُدْرِكهُ الاْ بْصارُ، يا منْ تجلّي بِكمالِ بهائِهِ فتحقّقتْ عظمتُهُ مِن الاسْتِواء، كيف تخْفي وأ نْت الظّاهِرُ؟ أمْ كيف تغِيبُ وأ نْت الرّقِيبُ الْحاضِرُ؟ إِنّك علي كُلِّ شيء قدِيرٌ و الْحمْدُ لِلّهِ وحْدهُ.
ص: 323
الْحمْدُ لِلّهِ ربِّ الْعالمين، أللّهُمّ لك الْحمْدُ بديع السّماواتِ و الاْرْضِ، ذا الْجلالِ و الاِْكْرامِ، ربّ الاْرْبابِ، وإِله كُلِّ مألُوه، وخالِق كُلِّ مخْلُوق، ووارِث كُلِّ شيْء (ليس كمِثْلِهِ شيءٌ ) و لا يعْزُبُ عنْهُ عِلْمُ شيْء و هُو بِكُلِّ شيْء مُحيطٌ و هُو علي كُلِّ شيْء رقيبٌ. أنْت اللّهُ لا إِله إِلا أنْت الاْحدُ الْمُتوحِّدُ، الْفرْدُ الْمُتفرِّدُ. و أنْت اللّهُ لا إِله إِلا أنْت الْكريمُ الْمُتكرِّمُ، الْعظيمُ الْمُتعظِّمُ، الْكبيرُ الْمُتكبِّرُ. و أنْت اللّهُ لا إِله إِلا أنْت الْعلِيُّ الْمُتعالِ، الشّديدُ الْمِحالِ. و أنْت اللّهُ لا إِله إِلا أنْت الرّحْمنُ الرّحيمُ، الْعليمُ الْحكيمُ. و أنْت اللّهُ لا إِله إِلا أنْت السّميعُ الْبصيرُ، الْقديمُ الْخبيرُ. و أنْت اللّهُ لا إِله إِلا أنْت الْكريمُ الاْكْرمُ، الدّائِمُ الاْدْومُ. و أنْت اللّهُ لا إِله إِلا أنْت الاْوّلُ قبْل كُلِّ أحد، والآخِرُ
ص: 324
بعْد كُلِّ عدد. و أنْت اللّهُ لا إِله إِلا أنْت الدّاني في عُلُوِّهِ و الْعالي في دُنُوِّهِ. و أنْت اللّهُ لا إِله إِلا أنْت ذُو الْبهاءِ و الْمجْدِ و الْكِبْرِياءِ و الْحمْدِ. و أنْت اللّهُ لا إِله إِلا أنْت الّذي أنْشأْت الأشْياء مِنْ غيرِ سِنْخ، وصوّرْت ماصوّرْت مِنْ غيرِ مِثال، وابْتدعْت الْمُبْتدعاتِ بِلا احْتِذاء. أنْت الّذي قدّرْت كُلّ شيْء تقْديراً، ويسّرْت كُلّ شيْء تيسيراً، ودبّرْت ما دُونك تدْبيراً. أنْت الّذي لمْ يعِنْك علي خلْقِك شريكٌ و لمْ يوازِرْك في أمْرِك وزيرٌ و لمْ يكُنْ لك مُشاهِدٌ و لا نظيرٌ. أنْت الّذي أردْت فكان حتْماً ما أرْدْت، وقضيت فكان عدْلاً ما قضيت، وحكمْت فكان نِصْفاً ما حكمْت. أنْت الّذي لا يحْويك مكانٌ و لمْ يقُمْ لِسُلْطانِك سُلْطانٌ و لمْ يعْيك بُرْهانٌ و لا بيانٌ. أنْت الّذي أحْصيت كُلّ شيْء عدداً، وجعلْت لِكُلِّ شيْء أمداً و قدّرْت كُلّ شيْء تقْديراً. أنْت الّذي قصُرتِ الاْوْهامُ عنْ ذاتِيتِك، وعجزتِ الاْفْهامُ عنْ كيفِيتِك و لمْ تُدْرِكِ الاْبْصارُ موْضِع أينِيتِك.
أنْت الّذي لا تُحّدُّ فتكُون محْدُوداً، ولمْ تُمثّلْ فتكُون موْجُوداً و لمْ تلِدْ فتكُون موْلُوداً. أنْت الّذي لا ضِدّ معك
ص: 325
فيعانِدك و لا عِدْل لك فيكاثِرك و لا نِدّ لك فيعارِضك. أنْت الّذِي ابْتدأ واخْترع، واسْتحْدث وابْتدع، وأحْسن صُنْع ما صنع.
سُبْحانك ما أجلّ شأْنك! وأسْني فِي الاْماكِنِ مكانك! وأصْدع بِالْحقِّ فُرْقانك! سُبْحانك مِنْ لطيف ما ألْطفك! ورؤُوف ما أرْأفك! وحكيم ما أعْرفك! سُبْحانك مِنْ مليك ما أمْنعك! وجواد ما أوْسعك! ورفيع ما أرْفعك! ذُو الْبهاءِ و الْمجْدِ و الْكِبْرِياءِ و الْحمْدِ. سُبْحانك بسطْت بِالْخيراتِ يدك، وعُرِفتِ الْهِدايةُ مِنْ عِنْدِك، فمنِ الْتمسك لِدين أوْ دُنْيا وجدك. سُبْحانك خضع لك منْ جري في عِلْمِك، وخشع لِعظمتِك ما دُون عرْشِك، وانْقاد لِلتّسْليمِ لك كُلُّ خلْقِك. سُبْحانك لا تُحسُّ و لا تُجسُّ و لا تُمسُّ و لا تُكادُ و لا تُماطُ و لا تُنازعُ و لا تُجاري و لا تُماري و لا تُخادعُ و لا تُماكرُ. سُبْحانك سبيلُك جددٌ، وأمْرُك رشدٌ و أنْت حيٌّ صمدٌ. سُبْحانك قوْلُك حُكْمٌ، وقضاؤُك حتْمٌ، وإِرادتُك عزْمٌ. سُبْحانك لا رادّ لِمشِيتِك و لا مُبدِّل لِكلِماتِك. سُبْحانك باهِر الاْياتِ، فاطِر السّماواتِ، بارِئ النّسماتِ. لك الْحمْدُ حمْداً يدُومُ بِدوامِك. و لك الْحمْدُ حمْداً خالِداً بِنِعْمتِك.
ص: 326
و لك الْحمْدُ حمْداً يوازي صُنْعك. ولك الْحمْدُ حمْداً يزيدُ علي رِضاك. و لك الْحمْدُ حمْداً مع حمْدِ كُلِّ حامِد، وشُكْراً يقْصُرُ عنْهُ شُكْرُ كُلِّ شاكِر، حمْداً لا ينْبغي إِلا لك و لا يتقرّبُ بِهِ إِلا إِليك، حمْداً يسْتدامُ بِهِ الاْوّلُ، ويسْتدْعي بِهِ دوامُ الاْخِرِ، حمْداً يتضاعفُ علي كُرُورِ الاْزْمِنةِ، ويتزايدُ أضْعافاً مُترادِفةً، حمْداً يعْجِزُ عنْ إِحْصائِهِ الْحفظةُ، ويزيدُ علي ما أحْصتْهُ في كِتابِك الْكتبةُ، حمْداً يوازِنُ عرْشك الْمجيد، ويعادِلُ كُرْسِيك الرّفيع، حمْداً يكْمُلُ لديك ثوابُهُ، ويسْتغْرِقُ كُلّ جزاء جزاؤُهُ، حمْداً ظاهِرُهُ وفْقٌ لِباطِنِهِ، وباطِنُهُ وفْقٌ لِصِدْقِ النِّيةِ فيهِ، حمْداً لمْ يحْمدْك خلْقٌ مِثْلهُ و لا يعْرِفُ أحدٌ سِواك فضْلهُ، حمْداً يعانُ منِ اجْتهد في تعْديدِهِ، ويؤيدُ منْ أغْرق نزْعاً في توْفِيتِهِ، حمْداً يجْمعُ ما خلقْت مِن الْحمْدِ، وينْتظِمُ ما أنْت خالِقُهُ مِنْ بعْدُ، حمْداً لا حمْد أقْربُ إِلي قوْلِك مِنْهُ و لا أحْمد مِمّنْ يحْمدُك بِهِ، حمْداً يوجِبُ بِكرمِك الْمزيد بِوُفُورِهِ، تصِلُهُ بِمزيد بعْد مزيد طوْلاً مِنْك، حمْداً يجِبُ لِكرمِ وجْهِك، ويقابِلُ عِزّ جلالِك. ربِّ صلِّ علي مُحمّد و آلِ مُحمّد الْمُنْتجبِ الْمُصْطفي، الْمُكرّمِ
ص: 327
الْمُقرّبِ، أفْضل صلواتِك و بارِكْ عليهِ أتمّ بركاتِك، وترحّمْ عليهِ أمْتع رحماتِك. ربِّ صلِّ علي مُحمّد و آلِهِ، صلاةً زاكِيةً، لا تكُونُ صلاةٌ أزْكي مِنْها و صلِّ عليهِ صلاةً نامِيةً، لا تكُونُ صلاةٌ أنْمي مِنْها و صلِّ عليهِ صلاةً راضِيةً لا تكُونُ صلاةٌ فوْقها. ربِّ صلِّ علي مُحمّد و آلِهِ، صلاةً تُرْضيهُ وتزيدُ علي رِضاهُ و صلِّ عليهِ صلاةً تُرْضيك وتزيدُ علي رِضاك لهُ و صلِّ عليهِ صلاةً لا ترْضي لهُ إِلا بِها و لا تري غيرهُ لها أهْلاً. ربِّ صلِّ علي مُحمّد و آلِهِ، صلاةً تُجاوِزُ رِضْوانك، ويتّصِلُ اتِّصالُها بِبقائِك و لا ينْفدُ كما لا تنْفدُ كلِماتُك. ربِّ صلِّ علي مُحمّد و آلِهِ، صلاةً تنْتظِمُ صلواتِ ملائِكتِك، وأنْبِيائِك، ورُسُلِك، وأهْلِ طاعتِك، وتشْتمِلُ علي صلواتِ عِبادِك، مِنْ جِنِّك، وإِنْسِك، وأهْلِ إِجابتِك، وتجْتمِعُ علي صلاةِ كُلِّ منْ ذرأْت وبرأْت مِنْ أصْنافِ خلْقِك. ربِّ صلِّ عليهِ و آلِهِ، صلاةً تُحيطُ بِكُلِّ صلاة سالِفة ومُسْتأْنفة و صلِّ عليهِ و علي آلِهِ، صلاةً مرْضِيةً لك ولِمنْ دُونك، وتُنْشِئُ مع ذلِك صلوات تُضاعِفُ معها تِلْك الصّلواتِ عِنْدها، وتزيدُها علي كُرُورِ الاْيامِ زِيادةً في تضاعيف
ص: 328
لايعُدُّها غيرُك. ربِّ صلِّ علي أطائِبِ أهْلِ بيتِهِ الّذين اخْترْتهُمْ لاِمْرِك، وجعلْتهُمْ خزنة عِلْمِك، وحفظة دينِك و خُلفاءك في أرْضِك و حُججك علي عِبادِك، وطهّرْتهُمْ مِن الرِّجْسِ والدّنسِ تطْهِيراً بِإِرادتِك، وجعلْتهُمُ الْوسيلة إِليك و الْمسْلك إِلي جنّتِك. ربِّ صلِّ علي مُحمّد و آلِهِ، صلاةً تُجْزِلُ لهُمْ بِها مِنْ نِحلِك وكرامتِك، وتُكْمِلُ لهُمُ الاْشْياء مِنْ عطاياك ونوافِلِك، وتُوفِّرُ عليهِمُ الْحظّ مِنْ عوائِدِك وفوائِدِك. ربِّ صلِّ عليهِ وعليهِمْ، صلاةً لا أمد في أوّلِها و لا غاية لاِمدِها و لا نِهاية لاِخِرِها. ربِّ صلِّ عليهِمْ زِنة عرْشِك و ما دُونهُ، ومِلاْ سماواتِك و ما فوْقهُنّ، وعدد أرضيك و ما تحْتهُنّ و ما بينهُنّ، صلاةً تُقرِّبُهُمْ مِنْك زُلْفي، وتكُونُ لك و لهُمْ رِضاً، ومُتّصِلةً بِنظائِرهِنّ أبداً. أللّهُمّ إِنّك أيدْت دينك في كُلِّ أوان بِإِمام أقمْتهُ علماً لِعِبادِك، ومناراً في بِلادِك، بعْد أنْ وصلْت حبْلهُ بِحبْلِك، وجعلْتهُ الذّريعة إِلي رِضْوانِك، وافْترضْت طاعتهُ، وحذّرْت معْصِيتهُ، وأمرْت بِامْتِثالِ أومِرِهِ و الاْنْتِهاءِ عِنْد نهْيهِ، وأن لا يتقدّمهُ مُتقدِّمٌ و لا يتأخّر عنْهُ مُتأخِّرٌ، فهُو عِصْمةُ اللاّئِذين، وكهْفُ الْمُؤْمِنين، وعُرْوةُ
ص: 329
الْمُتمسِّكين، وبهاءُ الْعالمين. أللّهُمّ فأوْزِعْ لِولِيك شُكْر ما أنْعمْت بِهِ عليهِ، وأوْزِعْنا مِثْلهُ فيهِ و آتِهِ مِنْ لدُنْك سُلْطاناً نصيراً، وافْتحْ لهُ فتْحاً يسيراً، وأعِنْهُ بِرُكْنِك الاْعزِّ، واشْدُدْ أزْرهُ، وقوِّ عضُدهُ، وراعِهِ بِعينِك، واحْمِهِ بِحِفْظِك، وانْصْرْهُ بِملائِكتِك، وامْدُدْهُ بِجُنْدِك الاْغْلبِ، وأقِمْ بِهِ كِتابك، وحُدُودك، وشرائِعك، وسُنن رسُولِك، صلواتُك اللّهُمّ عليهِ و آلِهِ، وأحْي بِهِ ما أماتهُ الظّالِمُون مِنْ معالِمِ دينِك، واجْلُ بِهِ صداء الْجوْرِ عنْ طريقتِك، وأبِنْ بِهِ الضّرّاء مِنْ سبيلِك و أزِلْ بِهِ النّاكِبين عنْ صِراطِك، وامْحقْ بِهِ بُغاة قصْدِك عِوجاً، وألِنْ جانِبهُ لأِوْلِيائِك، وابْسُطْ يدهُ علي أعْدائِك و هبْ لنا رأْفتهُ و رحْمتهُ وتعطُّفهُ وتحنُّنهُ و اجْعلْنا لهُ سامِعين مُطيعين، وفي رِضاهُ ساعين، وإِلي نُصْرتِهِ و الْمُدافعةِ عنْهُ مُكْنِفين، وإِليك وإِلي رسْولِك صلواتُك اللّهُمّ عليهِ و آلِهِ بِذلِك مُتقرِّبين. أللّهُمّ و صلِّ علي أوْلِيائِهِمُ الْمُعْترِفين بِمقامِهِمُ، الْمُتّبِعين منْهجهُمُ، الْمُقْتفين آثارهُمُ، الْمُسْتمْسِكين بِعُرْوتِهِمُ، الْمُتمسِّكين بِوِلايتِهِمُ، الْمُؤْتمِّين بِإِمامتِهِمُ، الْمُسلِّمين لأِمْرِهِمُ، الْمُجْتهِدين في طاعتِهِمُ، الْمُنْتظِرين
ص: 330
أيامهُمُ، الْمادّين إِليهِمْ أعْينهُمُ، الصّلواتِ الْمُباركاتِ الزّاكِياتِ النّامِياتِ الْغادِياتِ الرّائِحاتِ، وسلِّمْ عليهِمْ و علي أرْواحِهِمْ. واجْمعْ علي التّقْوي أمْرهُمْ، وأصْلِحْ لهُمْ شُؤُونهُمْ، وتُبْ عليهِمْ إِنّك أنْت التّوّابُ الرّحيمُ، وخيرُ الْغافِرين و اجْعلْنا معهُمْ في دارِالسّلامِ، بِرحْمتِك يا أرْحم الرّاحِمين. أللّهُمّ هذا يوْمُ عرفة، يوْمٌ شرّفْتهُ وكرّمْتهُ وعظّمْتهُ، نشرْت فيهِ رحْمتك، ومننْت فيهِ بِعفْوِك، وأجْزلْت فيهِ عطِيتك، وتفضّلْت بِهِ علي عِبادِك. أللّهُمّ وأنا عبْدُك الّذي أنْعمْت عليهِ قبْل خلْقِك لهُ، وبعْد خلْقِك إِياهُ، فجعلْتهُ مِمّنْ هديتهُ لِدينِك، ووفّقْتهُ لِحقِّك، وعصمْتهُ بِحبْلِك، وأدْخلْتهُ في حِزْبِك، وأرْشدْتهُ لِمُوالاةِ أوْلِيائِك، ومُعاداةِ أعْدائِك. ثُمّ أمرْتهُ فلمْ يأْتمِرْ، وزجرْتهُ فلمْ ينْزجِرْ، ونهيتهُ عنْ معْصِيتِك فخالف أمْرك إِلي نهْيك، لامُعاندةً لك و لا اسْتِكْباراً عليك، بلْ دعاهُ هواهُ إِلي ما زيلْتهُ وإِلي ما حذّرْتهُ، وأعانهُ علي ذلِك عدُوُّك وعدُوُّهُ، فأقْدم عليهِ عارِفاً بِوعيدِك، راجِياً لِعفْوِك، واثِقاً بِتجاوُزِك، وكان أحقّ عِبادِك مع ما مننْت عليهِ ألا يفْعل. وها أنا ذا بين يديك صاغِراً ذليلاً، خاضِعاً خاشِعاً، خائِفاً مُعْترِفاً
ص: 331
بِعظيم مِن الذُنُوبِ تحمّلْتُهُ، وجليل مِن الْخطايا اجْترمْتُهُ، مُسْتجيراً بِصفْحِك، لائِذاً بِرحْمتِك، مُوقِناً أنّهُ لايجيرُني مِنْك مُجيرٌ و لا يمْنعُني مِنْك مانِعٌ. فعُدْ عليّ بِما تعُودُ بِهِ علي منِ اقْترف مِنْ تغمُّدِك، وجُدْ عليّ بِما تجُودُ بِهِ علي منْ ألْقي بِيدِهِ إِليك مِنْ عفْوِك، وامْنُنْ عليّ بِما لا يتعاظمُك أنْ تمُنّ بِهِ علي منْ أمّلك مِنْ غُفْرانِك و اجْعلْ لي في هذا الْيوْمِ نصيباً أنالُ بِهِ حظّاً مِنْ رِضْوانِك. و لا ترُدّني صِفْراً مِمّا ينْقلِبُ بِهِ الْمُتعبِّدُونلك مِنْ عِبادِك، وإِنّي و إِنْ لمْ أُقدِّمْ ما قدّمُوهُ مِن الصّالِحاتِ، فقدْ قدّمْتُ توْحيدك، ونفْي الاْضْدادِ و الاْنْدادِ و الاْشْباهِ عنْك، وأتيتُك مِن الاْبْوابِ الّتي أمرْت أنْ تُؤْتي مِنْها، وتقرّبْتُ إِليك بِما لا يقْرُبُ بِهِ أحدٌ مِنْك إِلا بِالتّقرُّبِ بِهِ، ثُمّ أتْبعْتُ ذلِك بِالاِْنابةِ إِليك، والتّذلُّلِ و الاْسْتِكانةِ لك، وحُسْنِ الظّنِّ بِك، والثِّقةِ بِما عِنْدك، وشفعْتُهُ بِرجائِك الّذي قلّ ما يخيبُ عليهِ راجيك و سألْتُك مسْألة الْحقيرِ الذّليلِ، الْبائِس الْفقيرِ، الْخائِفِ الْمُسْتجيرِ، ومع ذلِك خيفةً وتضرُّعاً، وتعوُّذاً وتلوُّذاً، لا مُسْتطيلاً بِتكبُّرِ الْمُتكبِّرين و لا مُتعالِياً بِدالّةِ الْمُطيعين و لا مُسْتطيلاً بِشفاعةِ
ص: 332
الشّافِعين، وأنا بعْدُ أقلُّ الاْقلّين، وأذلُّ الاْذلّين، ومِثْلُ الذّرّةِ أوْ دُونها. فيا منْ لمُ يعاجِلِ الْمُسيئين، ولاينْدهُ الْمُتْرفين و يا منْ يمُنُّ بِإِقالةِ الْعاثِرين، ويتفضّلُ بِإِنْظارِ الْخاطِئين، أنا الْمُسيءُ الْمُعْترِفُ، الْخاطِئُ الْعاثِرُ، أنا الّذي أقْدم عليك مُجْترِئاً، أنا الّذي عصاك مُتعمِّداً، أنا الّذِي اسْتخْفي مِنْ عِبادِك وبارزك، أنا الّذي هاب عِبادك وأمِنك، أنا الّذي لمْ يرْهبْ سطْوتك و لمْ يخفْ بأْسك، أنا الْجاني علي نفْسِهِ، أنا الْمُرْتهنُ بِبلِيتِهِ، أنا الْقليلُ الْحياءِ، أنا الطّويلُ الْعناءِ. بِحقِّ منِ انْتجبْت مِنْ خلْقِك، وبِمنِ اصْطفيتهُ لِنفْسِك، بِحقِّ منِ اخْترْت مِنْ برِيتِك، ومنِ اجْتبيت لِشأْنِك، بِحقِّ منْ وصلْت طاعتهُ بِطاعتِك، ومنْ جعلْت معْصِيتهُ كمعْصِيتِك، بِحقِّ منْ قرنْت مُوالاتهُ بِمُوالاتِك، ومنْ نُطْت مُعاداتهُ بِمُعاداتِك، تغمّدْني في يوْمي هذا بِما تتغمّدُ بِهِ منْ جأر إِليك مُتنصِّلاً، وعاذ بِاسْتِغْفارِك تائِباً، وتولّني بِما تتولّي بِهِ أهْل طاعتِك، والزُّلْفي لديك و الْمكانةِ مِنْك، وتوحّدْني بِما تتوحّدُ بِهِ منْ وفي بِعهْدِك، وأتْعب نفْسهُ في ذاتِك، وأجْهدها في مرْضاتِك. و لا تُؤاخِذْني بِتفْريطي في جنْبِك، وتعدّي طوْري
ص: 333
في حُدُودِك، ومُجاوزةِ أحْكامِك و لا تسْتدْرِجْني بِإِمْلائِك لِي اسْتِدْراج منْ منعني خير ما عِنْدهُ و لمْ يشْركْك في حُلُولِ نِعْمتِهِ بي. ونبِّهْني مِنْ رقْدةِ الْغافِلين، وسِنةِ الْمُسْرِفين، ونعْسةِ الْمخْذُولين، وخُذْ بِقلْبي إِلي ما اسْتعْملْت بِهِ الْقانِتين، واسْتعْبدْت بِهِ الْمُتعبِّدين، واسْتنْقذْت بِهِ الْمُتهاوِنين، وأعِذْني مِمّا يباعِدُني عنْك، ويحُولُ بيني وبين حظّي مِنْك، ويصُدُّني عمّا أُحاوِلُ لديك، وسهِّلْ لي مسْلك الْخيراتِ إِليك و الْمسابقة إِليها مِنْ حيثُ أمرْت و الْمُشاحّة فيها علي ما أردْت. و لا تمْحقْني في منْ تمْحقُ مِن الْمُسْتخِفّين بِما أوْعدْت و لا تُهْلِكْني مع منْ تُهْلِكُ مِن الْمُتعرِّضين لِمقْتِك و لا تُتبِّرْني في منْ تُتبِّرُ مِن الْمُنْحرِفين عنْ سُبُلِك، ونجِّني مِنْ غمراتِ الْفِتْنةِ، وخلِّصْني مِنْ لهواتِ الْبلْوي، وأجِرْني مِنْ أخْذِ الاْمْلاءِ، وحُلْ بيني وبين عدُوٍّ يضِلُّني، وهويً يوبِقُني، ومنْقصة ترْهقُني و لا تُعْرِضْ عنّي إِعْراض منْ لا ترْضي عنْهُ بعْد غضبِك و لا تُؤْيسْني مِن الاْملِ فيك، فيغْلِب عليّ الْقُنُوطُ مِنْ رحْمتِك و لا تمْتحِنّي بِما لا طاقة لي بِهِ، فتبْهظني مِمّا تُحمِّلُنيهِ مِنْ فضْلِ
ص: 334
محبّتِك. و لا تُرْسِلْني مِنْ يدِك إِرْسال منْ لا خير فيهِ و لا حاجة بِك إِليهِ و لا إِنابة لهُ و لا ترْمِ بي رمْي منْ سقط مِنْ عينِ رِعايتِك، ومنِ اشْتمل عليهِ الْخِزْيُ مِنْ عِنْدِك، بلْ خُذْ بِيدي مِنْ سقْطةِ الْمُتردّين، ووهْلةِ الْمُتعسِّفين، وزلّةِ الْمغْرُورين، وورْطةِ الْهالِكين، وعافِني مِمّا ابْتليت بِهِ طبقاتِ عبيدِك و إِمائِك، وبلِّغْني مبالِغ منْ عُنيت بِهِ، وأنْعمْت عليهِ، ورضيت عنْهُ، فأعشْتهُ حميداً، وتوفّيتهُ سعيداً. وطوِّقْني طوْق الاِْقْلاعِ عمّا يحْبِطُ الْحسناتِ، ويذْهبُ بِالْبركاتِ، وأشْعِرْ قلْبِي الاِْزْدِجار عنْ قبائِحِ السّيئاتِ، وفواضِحِ الْحوْباتِ و لا تشْغلْني بِما لا أُدْرِكُهُ إِلا بِك عمّا لا يرْضيك عنّي غيرُهُ، وأنْزِعْ مِنْ قلْبي حُبّ دُنْيا دنِية تنْهي عمّا عِنْدك، وتصُدُّ عنِ ابْتِغاءِ الْوسيلةِ إِليك، وتُذْهِلُ عنِ التّقرُّبِ مِنْك، وزينْ لِي التّفرُّد بِمُناجاتِك بِاللّيلِ و النّهارِ و هبْ لي عِصْمةً تُدْنيني مِنْ خشْيتِك، وتقْطعُني عنْ رُكُوبِ محارِمِك، وتفُكُّني مِنْ أسْرِ الْعظائِم. و هبْ لِي التّطْهير مِنْ دنسِ الْعِصْيانِ، وأذْهِبْ عنّي درن الخطايا، وسرْبِلْني بِسِرْبالِ عافِيتِك، وردِّني رِداء مُعافاتِك، وجلِّلْني سوابِغ نعْمائِك،
ص: 335
وظاهِرْ لديّ فضْلك وطوْلك، وأيدْني بِتوْفيقِك وتسْديدِك، وأعِنّي علي صالِحِ النِّيةِ، ومرْضِيِّ الْقوْلِ، ومُسْتحْسنِ الْعملِ. و لا تكِلْني إِلي حوْلي وقُوّتي دُون حوْلِك و قُوّتِك و لا تُخْزِني يوْم تبْعثُني لِلِقائِك و لا تفْضحْني بين يدي أوْلِيائِك و لا تُنْسِني ذِكْرك و لا تُذْهِبْ عنّي شُكْرك، بلْ ألْزِمْنيهِ في أحْوالِ السّهْوِ عِنْد غفلاتِ الْجاهِلين لاِلائِك، وأوْزِعْني أنْ أُثْنِي بِما أوْليتنيهِ، وأعْترِف بِما أسْديتهُ إِليّ. و اجْعلْ رغْبتي إِليك فوْق رغْبةِ الرّاغِبين، وحمْدي إِياك فوْق حمْدِ الْحامِدين و لا تخْذُلْني عِنْد فاقتي إِليك و لا تُهْلِكْني بِما أسْديتُهُ إِليك و لا تجْبهْني بِما جبهْت بِهِ الْمُعانِدين لك. فإِنّي لك مُسلِّمٌ، أعْلمُ أنّ الْحُجّة لك، وأنّك أوْلي بِالْفضْلِ، وأعْودُ بِالاِْحْسانِ، وأهْلُ التّقْوي، وأهْلُ الْمغْفِرةِ، وأنّك بِأنْ تعْفُو أوْلي مِنْك بِأنْ تُعاقِب، وأنّك بِأنْ تسْتُر أقْربُ مِنْك إِلي أنْ تشْهر. فأحْيني حياةً طيبةً تنْتظِمُ بِما أُريدُ، وتبْلُغُ ما أُحِبُّ مِنْ حيثُ لا آتي ما تكْرهُ و لا أرْتكِبُ ما نهيت عنْهُ، وأمِتْني ميتة منْ يسْعي نُورُهُ بين يديهِ و عنْ يمينِهِ، وذلِّلْني بين يديك، وأعِزّني عِنْد خلْقِك، وضعْني
ص: 336
إِذا خلوْتُ بِك و ارْفعْني بين عِبادِك، وأغْنِني عمّنْ هُوغنِيٌّ عنّي، وزِدْني إِليك فاقةً وفقْراً، وأعِذْني مِنْ شماتةِ الاْعْداءِ و مِنْ حُلولِ الْبلاءِ، ومِن الذُّلِّ و الْعناءِ، تغمّدْني في ما اطّلعْت عليهِ مِنّي بِما يتغمّدُ بِهِ الْقادِرُ علي الْبطْشِ لولا حِلْمُهُ، والآخِذُ علي الْجريرةِ لوْلا أناتُهُ. وإِذا أردْت بِقوْم فِتْنةً أوْ سُوء اً فنجِّني مِنْها لِواذاً بِك، وإِذْ لمْ تُقِمْني مقام فضيحة في دُنْياك، فلا تُقِمْني مِثْلهُ في آخِرتِك، واشْفعْ لي أوائِل مِننِك بِأواخِرها، وقديم فوائِدِك بِحوادِثِها و لا تمْدُدْ لي مدّاً يقْسُو معهُ قلْبي و لا تقْرعْني قارِعةً يذْهبُ لها بهايي و لا تسُمْني خسيسةً يصْغُرُ لها قدْري و لا نقيصةً يجْهلُ مِنْ أجْلِها مكاني و لا ترُعْني روْعةً أُبْلِسُ بِها و لا خيفةً أُوجِسُ دُونها. إِجْعلْ هيبتي في وعيدِك، وحذري مِنْ إِعْذارِك وإِنْذارِك، ورهْبتي عِنْد تِلاوةِ آيا تِك، واعْمُرْ ليلي بِإِيقاظي فيهِ لِعِبادتِك، وتفرُّدي بِالتّهجُّدِ لك، وتجرُّدي بِسُكُوني إِليك وإِنْزالِ حوائِجي بِك، ومُنازلتي إِياك في فكاكِ رقبتي مِنْ نارِك، وإِجارتي مِمّا فيهِ أهْلُها مِنْ عذابِك. و لا تذرْني في طُغْياني عامِهاً و لا في غمْرتي ساهِياً
ص: 337
حتّي حين و لا تجْعلْني عِظةً لِمنِ اتّعظ و لا نكالاً لِمنِ اعْتبر و لا فِتْنةً لِمنْ نظر و لا تمْكُرْ بي في منْ تمْكُرُ بِهِ و لا تسْتبْدِلْ بي غيري و لا تُغيرْ لِي اسْماً و لا تُبدِّلْ لي جِسْماً و لا تتّخِذْني هُزُواً لِخلْقِك و لا سُخْرِياً لك و لا تبعاً إِلا لِمرْضاتِك و لا مُمْتهناً إِلا بِالاْنْتِقامِ لك. وأوْجِدْني برْد عفْوِك، وحلاوة رحْمتِك، وروْحِك وريحانِك، وجنّةِ نعيمِك، وأذِقْني طعْم الْفراغِ لِما تُحِبُّ بِسعة مِنْ سعتِك و الاْجْتِهادِ فيما يزْلِفُ لديك و عِنْدك، وأتْحِفْني بِتُحْفة مِنْ تُحفاتِك. و اجْعلْ تِجارتي رابِحةً، وكرّتي غير خاسِرة، وأخِفْني مقامك، وشوِّقْني لِقاءك، وتُبْ عليّ توْبةً نصُوحاً، لا تُبْقِ معها ذُنُوباً صغيرةً و لا كبيرةً و لا تذرْ معها علانِيةً و لا سريرةً. وانْزعِ الْغِلّ مِنْ صدْري لِلْمُؤْمِنين، وأعْطِفْ بِقلْبي علي الْخاشِعين، وكُنْ لي كما تكُونُ لِلصّالِحين، وحلِّني حِلْية الْمُتّقين و اجْعلْ لي لِسان صِدْق فِي الْغابِرين، وذِكْراً نامِياً فِي الاْخِرين، ووافِ بي عرْصة الاْوّلين. وتمِّمْ سُبُوغ نِعْمتِك عليّ، وظاهِرْ كراماتِها لديّ. إِمْلاْ مِنْ فوائِدِك يديّ، وسُقْ كرائِم مواهِبِك إِليّ، وجاوِرْ بِي الاْطْيبين مِنْ
ص: 338
أوْلِيائِك فِي الْجِنانِ الّتي زينْتها لاِصْفِيائِك، وجلِّلْني شرائِف نِحلِك فِي الْمقاماتِ الْمُعدّةِ لأحِبّائِك و اجْعلْ لي عِنْدك مقيلاً آوي إِليهِ مُطْمئِنّاً، ومثابةً أتبوّأُها وأقرُّ عيناً. و لا تُقايسْني بِعظيماتِ الْجرائِرِ و لا تُهْلِكْني يوْم تُبْلي السّرائِرُ، وأزِلْ عنّي كُلّ شكٍّ وشُبْهة و اجْعلْ لي فِي الْحقِّ طريقاً مِنْ كُلِّ رحْمة، وأجْزِلْ لي قِسم الْمواهِبِ مِنْ نوالِك، ووفِّرْ عليّ حُظُوظ الاْحْسانِ مِنْ إِفْضالِك. و اجْعلْ قلْبي واثِقاً بِما عِنْدك، وهمّي مُسْتفْرغاً لِما هُو لك، واسْتعْمِلْني بِما تسْتعْمِلُ بِهِ خالِصتك، وأشْرِبْ قلْبي عِنْد ذُهُولِ الْعُقولِ طاعتك. واجْمعْ لِي الْغِني و الْعفاف، والدّعة و الْمُعافاة و الصِّحّة والسّعة، والطُّمأْنينة و الْعافِية و لا تُحْبِطْ حسناتي بِما يشوبُها مِنْ معْصِيتِك و لا خلواتي بِما يعْرِضُ لي مِنْ نزغاتِ فِتْنتِك، وصُنْ وجْهي عنِ الطّلبِ إِلي أحد مِن الْعالمين، وذُبّني عنِ الْتِماسِ ما عِنْد الْفاسِقين. و لا تجْعلْني لِلظّالِمين ظهيراً و لا لهُمْ علي محْوِ كِتابِك يداً ونصيراً، وحُطْني مِنْ حيثُ لا أعْلمُ حِياطةً تقيني بِها. وافْتحْ لي أبْواب توْبتِك و رحْمتِك، ورأْفتِك، ورِزْقِك الْواسِعِ،
ص: 339
إِنّي إِليك مِن الرّاغِبين، وأتْمِمْ لي إِنْعامك إِنّك خيرُ الْمُنْعِمين. و اجْعلْ باقِي عُمْري فِي الْحجِّ و الْعُمْرةِ ابْتِغاء وجْهِك يا ربّ الْعالمين. و صلّي اللّهُ علي مُحمّد و آلِهِ الطّيبين الطّاهِرين، والسّلامُ عليهِ وعليهِمْ أبد الاْبِدين.
ص: 340
اللّهُمّ إِنِّي أسْأ لُك بِرحْمتِك الّتِي وسِعتْ كُلّ شيء، وبِقُوّتِك الّتِي قهرْت بِها كُلّ شيء، وخضع لها كُلُّ شيء، وذلّ لها كُلُّ شيء، وبِجبرُوتِك الّتِي غلبْت بِها كُلّ شيء، وبِعِزّتِك الّتِي لا يقُومُ لها شيءٌ و بِعظمتِك الّتِي ملاتْ كُلّ شيء و بِسُلْطانِك الّذِي علا كُلّ شيء و بِوجْهِك الْباقِي بعْد فناءِ كُلِّ شيء، وبِأسْمائِك الّتِي ملاتْ أرْكان كُلِّ شيء، وبِعِلْمِك الّذِي أحاط بِكُلِّ شيء، وبِنُورِ وجْهِك الّذِي أضاء لهُ كُلُّ شيء، يا نُورُ يا قُدُّوسُ، يا أوّل الاْوّلِين و يا آخِر الاْخِرِين. اللّهُمّ اغْفِرْ لِي الذُّنُوب الّتِي تهْتِكُ الْعِصم. اللّهُمّ اغْفِرْ لِي الذُّنُوب الّتِي تُنْزِلُ النِّقم. اللّهُمّ اغْفِرْ لِي الذُّنُوب الّتِي تُغيرُ النِّعم. اللّهُمّ اغْفِرْ لِي الذُّنُوب الّتِي تحْبِسُ الدُّعاء. اللّهُمّ اغْفِرْ لِي الذُّنُوب الّتِي تُنْزِلُ الْبلاء. اللّهُمّ اغْفِرْ لِي كُلّ ذ نْب أذْ نبْتُهُ، وكُلّ خطِيئة أخْطأْتُها.
ص: 341
اللّهُمّ إِنِّي أتقرّبُ إِليك بِذِكْرِك، وأسْتشْفِعُ بِك إِلي نفْسِك، وأسْأ لُك بِجُودِك أنْ تُدْنِينِي مِنْ قُرْبِك، وأنْ تُوزِعنِي شُكْرك، وأنْ تُلْهِمنِي ذِكْرك. اللّهُمّ إِنِّي أسْأ لُك سُؤال خاضِع مُتذلِّل خاشِع، أنْ تُسامِحنِي وترْحمنِي، وتجْعلنِي بِقِسْمِك راضِياً قانِعاً، وفِي جمِيعِ الاْحْوالِ مُتواضِعاً. اللّهُمّ وأسْأ لُك سُؤال منِ اشْتدّتْ فاقتُهُ، وأ نْزل بِك عِنْد الشّدائِدِ حاجتهُ، وعظُم فِيما عِنْدك رغْبتُهُ. اللّهُمّ عظُم سُلْطانُك. وعلا مكانُك، وخفِي مكْرُك، وظهر أمْرُك، وغلب قهْرُك، وجرتْ قُدْرتُك و لا يمْكِنُ الْفِرارُ مِنْ حُكُومتِك. اللّهُمّ لا أجِدُ لِذُنُوبِي غافِراً و لا لِقبائِحِي ساتِراً و لا لِشيء مِنْ عملِي الْقبِيحِ بِالْحسنِ مُبدِّلاً غيرك، لا إِله إِلاّ أ نْت سُبْحانك و بِحمْدِك، ظلمْتُ نفْسِي، وتجرّأْتُ بِجهْلِي، وسكنْتُ إِلي قدِيمِ ذِكْرِك لِي ومنِّك علي. اللّهُمّ موْلاي كمْ مِنْ قبِيح سترْتهُ، وكمْ مِنْ فادِح مِن الْبلاءِ أقلْتهُ، وكمْ مِنْ عِثار وقيتهُ، وكمْ مِنْ مكْرُوه دفعْتهُ، وكمْ مِنْ ثناء جمِيل لسْتُ أهْلاً لهُ نشرْتهُ. اللّهُمّ عظُم بلائِي، وأ فْرط بِي سُوءُ حالِي، وقصُرتْ بِي أعْمالِي، وقعدتْ بِي أغْلالِي،
ص: 342
وحبسنِي عنْ نفْعِي بُعْدُ آمالِي، وخدعتْنِي الدُّنْيا بِغُرُورِها، ونفْسِي بِجِنايتِها، ومِطالِي يا سيدِي فأسْأ لُك بِعِزّتِك أنْ لا يحْجُب عنْك دُعائِي سُوءُ عملِي وفِعالِي و لا تفْضحْنِي بِخفِي ما اطّلعْت عليهِ مِنْ سِرِّي و لا تُعاجِلْنِي بِالْعُقُوبةِ علي ما عمِلْتُهُ فِي خلواتِي مِنْ سُوءِ فِعْلِي و إِساءتِي، ودوامِ تفْرِيطِي وجهالتِي، وكثْرةِ شهواتِي وغفْلتِي، وكُنِ اللّهُمّ بِعِزّتِك لِي فِي كُلِّ الاْحْوالِ رؤُوفاً و علي فِي جمِيعِ الاْمُورِ عطُوفاً. إِلهِي و ربِّي منْ لِي غيرُك أسْألُهُ كشْف ضُرِّي و النّظر فِي أمْرِي. إِلهِي وموْلاي أجْريت علي حُكْماً اتّبعْتُ فِيهِ هوي نفْسِي و لمْ أحْترِسْ فِيهِ مِنْ تزْيينِ عدُوِّي، فغرّنِي بِما أهْوي وأسْعدهُ علي ذلِك الْقضاءُ، فتجاوزْتُ بِما جري علي مِنْ ذلِك بعْض حُدُودِك، وخالفْتُ بعْض أوامِرِك، فلك الحُجّةُ علي فِي جمِيعِ ذلِك و لا حُجّة لِي فِيما جري علي فِيهِ قضاؤُك، وأ لْزمنِي حُكْمُك وبلاؤُك و قدْ أتيتُك يا إِلهِي بعْد تقْصِيرِي و إِسْرافِي علي نفْسِي، مُعْتذِراً نادِماً مُنْكسِراً مُسْتقِيلاً مُسْتغْفِراً مُنِيباً مُقِرّاً مُذْعِناً مُعْترِفاً، لا أجِدُ مفرّاً مِمّا كان مِنِّي و لا مفْزعاً أتوجّهُ إِليهِ
ص: 343
فِي أمْرِي، غير قبُو لِك عُذْرِي و إِدْخالِك إِياي فِي سعة مِنْ رحْمتِك. اللّهُمّ فاقْبلْ عُذْرِي و ارْحمْ شِدّة ضُرِّي، وفُكّنِي مِنْ شدِّ وثاقِي. يا ربِّ ارْحمْ ضعْف بدنِي، ورِقّة جِلْدِي، ودِقّة عظْمِي، يا منْ بدأ خلْقِي وذِكْرِي وترْبِيتِي وبِرِّي وتغْذِيتِي، هبْنِي لاِبْتِداءِ كرمِك وسالِفِ بِرِّك بِي. يا إِلهِي وسيدِي و ربِّي، أ تُراك مُعذِّبِي بِنارِك بعْد توْحِيدِك، وبعْد ما انْطوي عليهِ قلْبِي مِنْ معْرِفتِك، ولهِج بِهِ لِسانِي مِنْ ذِكْرِك، واعْتقدهُ ضمِيرِي مِنْ حُبِّك، وبعْد صِدْقِ اعْتِرافِي ودُعائِي خاضِعاً لِرُبُوبِيتِك، هيهات أ نْت أكْرمُ مِنْ أنْ تُضيع منْ ربّيتهُ، أوْ تُبعِّد منْ أدْنيتهُ، أوْ تُشرِّد منْ آويتهُ، أوْ تُسلِّم إِلي الْبلاءِ منْ كفيتهُ ورحِمْتهُ، وليت شِعْرِي يا سيدِي و إِلهِي وموْلاي، أ تُسلِّطُ النّار علي وُجُوه خرّتْ لِعظمتِك ساجِدةً و علي أ لْسُن نطقتْ بِتوْحِيدِك صادِقةً، وبِشُكْرِك مادِحةً و علي قُلُوب اعْترفتْ بِإِلهِيتِك مُحقِّقةً و علي ضمائِر حوتْ مِن الْعِلْمِ بِك حتّي صارتْ خاشِعةً و علي جوارِح سعتْ إِلي أوْطانِ تعبُّدِك طائِعةً و أشارتْ بِاسْتِغْفارِك مُذْعِنةً، ما هكذا الظّنُّ بِك و لا أُخْبِرْنا بِفضْلِك عنْك يا كرِيمُ
ص: 344
يا ربِّ وأ نْت تعْلمُ ضعْفِي عنْ قلِيل مِنْ بلاءِ الدُّنْيا وعُقُوباتِها، وما يجْرِي فِيها مِن الْمكارِهِ علي أهْلِها، علي أنّ ذلِك بلاءٌ ومكْرُوهٌ قلِيلٌ مكْثُهُ، يسِيرٌ بقاؤُهُ، قصِيرٌ مُدّتُهُ، فكيف احْتِمالِي لِبلاءِ الاْخِرةِ وجلِيلِ وُقُوعِ الْمكارِهِ فِيها؟ و هُو بلاءٌ تطُولُ مُدّتُهُ، ويدُومُ مقامُهُ و لا يخفّفُ عنْ أهْلِهِ، لاِنّهُ لا يكُونُ إِلاّ عنْ غضبِك وانْتِقامِك وسخطِك، وهذا ما لا تقُومُ لهُ السّماواتُ و الاْرْضُ، يا سيدِي فكيف بِي وأ نا عبْدُك الضّعِيفُ الذّلِيلُ، الْحقِيرُ الْمِسْكِينُ الْمُسْتكِينُ؟ يا إِلهِي و ربِّي وسيدِي وموْلاي، لاِي الاْمُورِ إِليك أشْكُو و لِما مِنْها أضِجُّ وأبْكِي، لاِلِيمِ الْعذابِ وشِدّتِهِ، أمْ لِطُولِ الْبلاءِ ومُدّتِهِ. فلئِنْ صيرْتنِي لِلْعُقُوباتِ مع أعْدائِك، وجمعْت بينِي وبين أهْلِ بلائِك، وفرّقْت بينِي وبين أحِبّائِك وأوْ لِيائِك، فهبْنِي يا إِلهِي وسيدِي وموْلاي و ربِّي، صبرْتُ علي عذابِك، فكيف أصْبِرُ علي فِراقِك و هبْنِي صبرْتُ علي حرِّ نارِك، فكيف أصْبِرُ عنِ النّظرِ إِلي كرامتِك؟ أمْ كيف أسْكُنُ فِي النّارِ ورجائِي عفْوُك؟ فبِعِزّتِك يا سيدِي وموْلاي أُقْسِمُ صادِقاً، لئِنْ تركْتنِي ناطِقاً لاضِجّنّ إِليك بين أهْلِها
ص: 345
ضجِيج الاْمِلِين، ولاصْرُخنّ إِليك صُراخ الْمُسْتصْرِخِين، ولا بْكِينّ عليك بُكاء الْفاقِدِين، ولاُنادِينّك أين كُنْت يا و لِي الْمُؤْمِنِين، يا غاية آمالِ الْعارِفِين، يا غِياث الْمُسْتغِيثِين، يا حبِيب قُلُوبِ الصّادِقِين و يا إِله الْعالمِين. أفتُراك سُبْحانك يا إِلهِي و بِحمْدِك تسْمعُ فِيها صوْت عبْد مُسْلِم سُجِن فِيها بِمُخالفتِهِ، وذاق طعْم عذابِها بِمعْصِيتِهِ، وحُبِس بين أطْباقِها بِجُرْمِهِ وجرِيرتِهِ و هُو يضِجُّ إِليك ضجِيج مُؤمِّل لِرحْمتِك، وينادِيك بِلِسانِ أهْلِ توْحِيدِك، ويتوسّلُ إِليك بِرُبُوبِيتِك؟ يا موْلاي فكيف يبْقي فِي الْعذابِ و هُو يرْجُو ما سلف مِنْ حِلْمِك؟ أمْ كيف تُؤْ لِمُهُ النّارُ و هُو يأْمُلُ فضْلك و رحْمتك؟ أمْ كيف يحْرِقُهُ لهِيبُها وأ نْت تسْمعُ صوْتهُ وتري مكانهُ؟ أمْ كيف يشْتمِلُ عليهِ زفِيرُها وأ نْت تعْلمُ ضعْفهُ؟ أمْ كيف يتقلْقلُ بين أطْباقِها وأ نْت تعْلمُ صِدْقهُ؟ أمْ كيف تزْجُرُهُ زبانِيتُها و هُو ينادِيك يا ربّهُ؟ أمْ كيف يرْجُو فضْلك فِي عِتْقِهِ مِنْها فتتْرُكُهُ فِيها، هيهات ما ذلِك الظّنُ بِك و لا الْمعْرُوفُ مِنْ فضْلِك و لا مُشْبِهٌ لِما عاملْت بِهِ الْمُوحِّدِين مِنْ بِرِّك و إِحْسانِك، فبِالْيقِينِ
ص: 346
أقْطعُ، لوْلا ما حكمْت بِهِ مِنْ تعْذِيبِ جاحِدِيك، وقضيت بِهِ مِنْ إِخْلادِ مُعانِدِيك، لجعلْت النّار كُلّها برْداً وسلاماً، وما كان لاِحد فِيها مقرّاً و لا مُقاماً، لكِنّك تقدّستْ أسْماؤُك أقْسمْت أنْ تمْلاها مِن الْكافِرِين، مِن الْجِنّةِ و النّاسِ أجْمعِين، وأنْ تُخلِّد فِيها الْمُعانِدِين، وأ نْت جلّ ثناؤُك قُلْت مُبْتدِئاً، وتطوّلْت بِالاِْنْعامِ مُتكرِّماً، أفمنْ كان مُؤْمِناً كمنْ كان فاسِقاً لا يسْتوُون. إِلهِي وسيدِي، فأسْأ لُك بِالْقُدْرةِ الّتِي قدّرْتها، وبِالْقضِيةِ الّتِي حتمْتها وحكمْتها، وغلبْت منْ عليهِ أجْريتها، أنْ تهب لِي فِي هذِهِ اللّيلةِ وفِي هذِهِ السّاعةِ، كُلّ جُرْم أجْرمْتُهُ، وكُلّ ذ نْب أذْ نبْتُهُ، وكُلّ قبِيح أسْررْتُهُ، وكُلّ جهْل عمِلْتُهُ، كتمْتُهُ أوْ أعْلنْتُهُ، أخْفيتُهُ أوْ أظْهرْتُهُ، وكُلّ سيئة أمرْت بِإِثْباتِها الْكِرام الْكاتِبِين، الّذِين وكّلْتهُمْ بِحِفْظِ ما يكُونُ
مِنِّي، وجعلْتهُمْ شُهُوداً علي مع جوارِحِي، وكُنْت أ نْت الرّقِيب علي مِنْ ورائِهِمْ و الشّاهِد لِما خفِي عنْهُمْ، وبِرحْمتِك أخْفيتهُ، وبِفضْلِك سترْتهُ، وأنْ تُوفِّر حظِّي، مِنْ كُلِّ خير تُنْزِلُهُ،
أوْ إِحْسان تُفْضِلُهُ، أوْ بِرٍّ تنْشِرُهُ، أوْ رِزْق تبْسِطُهُ، أوْ ذ نْب تغْفِرُهُ، أوْ خطاً تسْتُرُهُ، يا ربِّ
ص: 347
يا ربِّ يا ربِّ، يا إِلهِي وسيدِي وموْلاي ومالِك رِقِّي، يا منْ بِيدِهِ ناصِيتِي، يا علِيماً بِضُرِّي ومسْكنتِي، يا خبِيراً بِفقْرِي وفاقتِي، يا ربِّ يا ربِّ يا ربِّ، أسْأ لُك بِحقِّك وقُدْسِك وأعْظمِ صِفاتِك وأسْمائِك، أنْ تجْعل أوْقاتِي فِي اللّيلِ و النّهارِ بِذِكْرِك معْمُورةً، وبِخِدْمتِك موْصُولةً، وأعْمالِي عِنْدك مقْبُولةً، حتّي تكُون أعْمالِي وأوْرادِي كُلُّها وِرْداً واحِداً، وحالِي فِي خِدْمتِك سرْمداً. يا سيدِي يا منْ عليهِ مُعوّلِي، يا منْ إِليهِ شكوْتُ أحْوالِي، يا ربِّ يا ربِّ يا ربِّ، قوِّ علي خِدْمتِك جوارِحِي، واشْدُدْ علي الْعزِيمةِ جوانِحِي و هبْ لِي الْجِدّ فِي خشْيتِك، والدّوام فِي الاتِّصالِ بِخِدْمتِك، حتّي أسْرح إِليك فِي ميادِينِ السّابِقِين، وأُسْرِع إِليك فِي المُبادِرِين، وأشْتاق إِلي قُرْبِك فِي الْمُشْتاقِين، وأدْنُو مِنْك دُنُوّ الْمُخْلِصِين، وأخافك مخافة الْمُوقِنِين، وأجْتمِع فِي جِوارِك مع الْمُؤْمِنِين. اللّهُمّ ومنْ أرادنِي بِسُوء فأرِدْهُ، ومنْ كادنِي فكِدْهُ و اجْعلْنِي مِنْ أحْسنِ عبِيدِك نصِيباً عِنْدك، وأقْربِهِمْ منْزِلةً مِنْك، وأخصِّهِمْ زُلْفةً لديك، فإِنّهُ لا ينالُ ذلِك إِلاّ بِفضْلِك، وجُدْ لِي بِجُودِك، واعْطِفْ علي
ص: 348
بِمجْدِك، واحْفظْنِي بِرحْمتِك و اجْعلْ لِسانِي بِذِكْرِك لهِجاً، وقلْبِي بِحُبِّك مُتيماً، ومُنّ علي بِحُسْنِ إِجابتِك، وأقِلْنِي عثْرتِي و اغْفِرْ زلّتِي، فإِنّك قضيت علي عِبادِك بِعِبادتِك، وأمرْتهُمْ بِدُعائِك، وضمِنْت لهُمُ الاِْجابة، فإِليك ياربِّ نصبْتُ وجْهِي و إِليك يا ربِّ مددْتُ يدِي، فبِعِزّتِك اسْتجِبْ لِي دُعائِي، وبلِّغْنِي مُناي و لا تقْطعْ مِنْ فضْلِك رجائِي، واكْفِنِي شرّ الْجِنِّ و الاِْنْسِ مِنْ أعْدائِي، يا سرِيع الرِّضا، اغْفِرْ لِمنْ لا يمْلِكُ إِلاّ الدُّعاء، فإِنّك فعّالٌ لِما تشاءُ، يا منِ اسْمُهُ دواءٌ، وذِكْرُهُ شِفاءٌ، وطاعتُهُ غِنيً، ارْحمْ منْ رأْسُ مالِهِ الرّجاءُ، وسِلاحُهُ الْبُكاءُ، يا سابِغ النِّعمِ، يا دافِع النِّقمِ، يا نُور الْمُسْتوْحِشِين فِي الظُّلمِ، يا عالِماً لا يعلّمُ، صلِّ علي مُحمّد و آلِ مُحمّد، وافْعلْ بِي ما أ نْت أهْلُهُ و صلّي اللّهُ علي رسُو لِهِ و الاْئِمّةِ الْميامِين مِنْ آلِهِ و سلّم تسْلِيماً كثِيراً.
ص: 349
احتياط واجب: در موارد احتياط واجب، مقلّد يا بايد به آن احتياط عمل كند و يا رجوع كند به مجتهد ديگري كه بعد از مجتهدي كه از او تقليد مي كند، از ديگران اعلم باشد و در مسأله فتوا داشته باشد.
احوط: مطابق با احتياط
استلام:
مس نمودن به بعض بدن و به دست و در آغوش كشيدن.
استمناء: اين كه انسان با خود يا ديگري غير از جماع كاري كند كه مني از او بيرون آيد.
التزام مستجار: در آغوش كشيدن آن
بذل (در باب حجّ): دادن مصارف حج به كسي براي اين كه حج نمايد.
ص: 350
بعيد نيست: فتوي اين است، مگر قرينه اي برخلاف آن در كلام باشد.
تركه: مال و حقّي كه شخص بعد از مرگش وامي گذارد.
تقصير: گرفتن مقداري از موي سر يا شارب يا ابرو، يا چيدن مقداري از ناخن دست يا پا.
جهل تقصيري: ندانستني كه در آن معذور نباشد.
جهل قصوري: ندانستني كه در آن معذور باشد.
حدث اصغر: آنچه موجب وضو است، مانند خوابيدن
حدث اكبر: آنچه موجب غسل است، مانند جنابت، حيض، نفاس
حرج: مشقّت، سختي، دشواري به طوري كه عادةً قابل تحمّل نباشد.
حلق: تراشيدن سر.
ذبح: در قرباني كشتن گاو يا گوسفند به وجه شرعي.
عرف: عموم مردم
عمداً: از روي قصد و التفات كاري را انجام دادن
طعام: گندم، جو، برنج، خرما و مانند آن.
فجر: سپيده صبح
ص: 351
محل اشكال: عبارت «محل اشكال است» يا «در مسأله اشكال است» حكم احتياط واجب را دارد.
مُد: تقريباً ده سير (تقريباً هفتصد و پنجاه گرم)
مميز: بچّه اي كه خوب و بد را تشخيص مي دهد.
ميقات: جايي را كه شارع مقدّس جهت بستن احرام از آن تعيين فرموده است.
ناصبي: كسي كه دشمن يكي از ائمّه (عليْهمُالسّلام) يا حضرت فاطمه زهرا (عليْهاالسّلام) باشد.
نحر: كشتن شتر به وجه شرعي.
نفاس: خوني كه مادر بعد از ولادت بچّه از جهت ولادت تا ده روز مي بيند خون نفاس است، زن را در اين حال نفساء مي گويند.
وليّ: كسي كه از جهت شرعي صاحب اختيار است.
ص: 352