راز محبوبیت و جاودانگی امام حسین علیه السلام

مشخصات کتاب

عنوان کتاب: سوژه های سخن 12

راز محبوبیت و جاودانگی امام حسین علیه السلام

تحقیق و تألیف: استاد محمد مهدی ماندگاری و جمعی از مبلغين حوزه

ناشر: معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امور خیریه کشور

تهیه و تنظیم: مرکز فرهنگی تبلیغی زندگی به رنگ شهدا www.berangeshohada.ir

لیتوگراف، چاپ و صحافی: سازمان چاپ و انتشارات اوقاف

شمارگان: 10000 نسخه

آدرس مجتمع: قم، بلوار 15 خرداد، جنب امامزاده شاه سیدعلی، مجتمع فرهنگی آموزشی معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امور خیریه تلفن: 38187169-025

مرکز پخش: موسسه فرهنگی مطاف عشق؛ قم، خیابان سمیه، کوچه 33، پلاک 13

تلفن: 37839373-025 و 09127509611 و www.mataf.ir

غير قابل فروش

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

راز محبوبیت و جاودانگی امام حسین علیه السلام

ص: 3

ص: 4

فهرست مطالب

تصویر

ص: 5

تصویر

ص: 6

تصویر

ص: 7

تصویر

ص: 8

سخن ناشر

محرم، ماه یادگیری رسم دینداری و آیین وفاداری است و عاشورا، روز دادن آنچه هست برای ایجاد آنچه باید باشد، روز مُحرِم شدن در حرم محرّم است! روز استقامت در دین، به بلندای «صراط مستقیم». محرم و صفر مسلمانان واقعی را معرفی کرد و نقاب از چهره ها برداشت و آسمان در یادآوری داغ مصیبت حسین علیه السلام چهل روز بارشی جز خون نداشت.

هنوز هم حسرت عطش خاندان رسول صلی الله علیه و آله و سلم در میان سینه فرات می جوشد و بی تابش می کند. از آن زمان که فریاد سرخ خون از گلوى عاشورا برداشت، پژواکی در قله های بلند اعصار و قرون در افتاد که تا آن سوی مرز ابدیت طنین افکند و در سینه سوزان عاشقان ایثار و شهادت جاودانه شد. آری! پنجره ها را باید گشود و نفس ها را به فریاد بدل کرد تا سکوت کفر، خط سرخ عاشورا را در خود نبلعد؛ امروز نام امام حسین علیه السلام را مشعل راهمان میکنیم تا در بی راهه های پر پیچ و خم گمراهی، گم نشویم و بدانیم که چشم حق بین و گوش حق شنو و قلب روشن، توشه عاشورائیان است.

ص: 9

مجموعه ای که پیش روی شما قرار دارد ره توشه ای است فراگیر و فشرده در نمایش کارزار حق و باطل، شراره عشق حق است که بر جان عاشقان حسین علیه السلام می ریزد و سعی دارد تا تابش حق را در اندیشه ها مجسم کند.

مبلغين عزیز با مطالعه این اثر، در کنار بهره گیری از منابع غنی قرآن وعترت، و توکل به عنایت حضرت حق و توسل به معنویات ان شاء الله بتوانند جوشش چشمه های عاشورا را در قلب جاری نمایند و دل ها را از زلال مهرش سیراب گردانند.

معاونت فرهنگی و اجتماعی سازمان اوقاف و امور خیریه

ص: 10

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه: محرم شدن در حریم امام حسین علیه السلام

«أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ؛(1) آیا مردم پنداشته اند به صرف اینکه گفتند ایمان آوردیم، به حال خود رها می شوند و با سختی هایی که درستی و نادرستی ایمانشان با آنها آشکار می شود، آزموده نمی شوند؟»

کسی که آزمون به آزمون، از امتحان های الهی سربلند بیرون می آید، انگار قدم به قدم به خیمه و خرگاه اباعبدالله الحسین علیه السلام نزدیک تر می شود. قانون نانوشته ای هست که می گوید: کسانی که به استقبال سخت ترین امتحان ها می روند، سرعتشان برای وصال و دیدار یار افزون تر است.

برخی بار سنگین امتحان هایی را به دوش می کشند که برای فهمیدن آن باید سال ها مراقبه داشت و بصیرت به دست آورد. بسیار شنیده ایم: «سری که درد نمی کند را دستمال نمی بندند»؛ ولی دیده ایم که عده ای از شهر و دیار فاصله می گیرند تا به مردمی که کیلومترها آن طرف تر، دیوار اتاقشان از زلزله

ص: 11


1- عنکبوت، 2.

گذشته ترک برداشته کمک کنند.(1) برایمان گفته اند، امیرالمؤمنین علی علیه السلام به یتیمان رسیدگی می کرد،(2) چاه حفر می نمود،(3) نخلستان آباد می کرد و در اختیار خلق خدا می گذاشت.(4)

سر على علیه السلام درد می کرد برای خدمت به خلق الله، وسردلدادگان او نیز دردمی کند برای خدمت به خلق و امتحان هایی که دل می خواهد و شاید سر.

در انتها همه دیدیم که سر علی ، همان سری که برای خدمت به خلق درد

ص: 12


1- الذين ينفقون أموالهم بالليل والنهار سراً و علانيه؛ بقره، 274؛ قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : الخلق عیال الله فاحب الخلق الى الله من نفع عیان الله وادخل اهل بیت سرورا؛ پیامبر اکرم صلى الله عليه وسلم فرمود: مردم عائله خدا هستند. محبوب ترین مردم به خدا کسی است که به عائله او سود برساند و خانواده ای را شاد کند؛ اصول کافی، ح2024.
2- اللَّهَ اللَّهَ فِي الْأَيْتَامِ فَلَا تُغَيِّرُوا أَفْوَاهَهُمْ وَ لَا تضيعوا [يَضِيعُوا] بِحَضْرَتِكُمْ فَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ يَقُولُ مَنْ عَالَ يَتِيماً حَتَّى يَسْتَغْنِيَ أَوْجَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بِذَلِكَ الْجَنَّةَ كَمَا أَوْجَبَ اللَّهُ لِآكِلِ مَالِ الْيَتِيمِ النَّارَ؛ بحار الأنوار، ج42، ص 199.
3- به نقل از امام صادق علیه السلام آمده است: قسم نبي الله الفي عليا «ارض فاحتفر فيها عينا» فخرج ماء ينبع في السماء کھیئة عنق البعير، فساماها ينبع ... فقال ... هی صدقه بته بتلاء في حيجيج بیت الله و عابر سبيل الله لاتباع ولاتوهب ولاتورث فمن باغها او و وهبها فعليه لعنته الله و الملائکه و الناس أجمعين و لايقبل الله منه صرفا «و لا عدلا»؛ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم زمینی را که از انفال بود بین مسلمانان تقسیم کرد و علی علیه السلام سهم خود را وقف کرد و در آن قناتی حفر نمود که سرانجام آب آن همچون گردن شتر فواره می زد و امام علیه السلام آنجا را ینبع نامید و فرمود این آب وقف است بر زائرین خانه خدا و رهگذرانی که از اینجا می گذرند و هیچ کس حق فروش و یا بخشش آن را ندارد و فرزندانم هرگز از این ارث نمی برند و چنانچه کسی بعد از من آن را بفروشد و یا ببخشد پس به لعنت خدا، فرشتگان و همه مردم گرفتار شود و خدا هیچ عمل نیکی را از او نپذیرد؛ کافی، ج 7، ص 543.
4- مردی در نزد على علیه السلام کیسه ای از هسته خرما ديد و پرسید: یا علی! این همه هسته خرما را به چه منظور جمع کرده اید؟ فرمود: همه اینها انشاء الله درخت خرما خواهد شد (فغرسه فلم يغادر منه نواه واحده فهوه من اوقافه) راوی گوید که امام آن هسته ها را کاشت و نخلستانی ایجاد کرد و سپس آن را وقف بر فقرا و في سبيل الله فرمود؛ وسائل الشيعه، ج13، ص303.

می کرد، چطور شکافته گشت. دلدادگان او نیز از این قضیه مستثنی نیستند، هم سرشان بی نصیب نماند و هم قلبشان.

اما پیروز این میدان کسانی هستند که دلشان را پیشکش اربابشان کردند تا سرشان را قبول کند. آنقدر در امتحان ها دستشان را بالا می گیرند و داوطلب می شوند تا قدم به قدم نزدیک تر شوند، تا قیمتی شوند، تا محرم شوند، تا دلشان و سرشان خریدنی گردد.

ماه محرم، ماهی است که یاد بگیریم امتحان هایی که از امام حسین علیه السلام گرفته شد او را به بالاترین کلاس عبودیت و معرفت رساند و هر کس می خواهد به کلاس بالاتر صعود کند، باید در امتحانات الهی شرکت کند و آن کسی که حسین علیه السلام معلم خصوصی اش باشد، حتماً قبول می شود.

شهدای ما در جنگ تحمیلی شاگردان ممتاز کلاس سیدالشهدا علیه السلام بودند که در آموختن درس وفاداری از یکدیگر سبقت می گرفتند. به قول خودشان امام حسين علیه السلام تکلیفشان را تا قیام قیامت روشن کرده است.

محبوبیت و جاودانگی امام حسین علیه السلام رازی دارد که باید از ورای امتحان هایی که از امام حسین علیه السلام گرفته شده است، فهمید. خوب که نگاه کنیم، می بینیم وقتی حرف از آزمون و امتحان الهی باشد، امام حسین علیه السلام یکپارچه خدا می شود. روی برگه سیدالشهدا علیه السلام فقط نوشته شده «خدا». همین باعث شد که عالم دیوانه و شیدای حسین علیه السلام باشد، دل خلق داغ محبت او شود و این گداختگی و آتش تا قیامت سردی و خاموشی نداشته باشد.

هر کس دانش آموخته امام حسین ع باشد و در کلاس خصوصی او حاضر شده باشد، پاسخ امتحان را درست میدهد و مردم شیفته اش می گردند؛ حتی

ص: 13

اگر یک جوان بی نام و نشانی باشد که دشمن او را سر بریده باشد، کسی مثل شهید محسن حججی، شهید رضا اسماعیلی، شهید همت، شهید رضا داورپناه و... .

این کتاب سعی دارد تا با الگوگیری از رفتار اباعبدالله الحسین علیه السلام در امتحان های دشوار، به اهالی ماه محرم این پیغام را برساند که هر جا و در هر شرایطی باشند، می توانند شاگرد خوبی برای اربابشان باشند و زندگی شان می تواند با عبور از هر امتحانی، قدمی باشد به سمت خیمه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف.

در پایان جا دارد از کسانی که در آماده شدن این کتاب همراهی و همکاری کردند به ویژه حجج اسلام علیزاده، محمدی و کریمی تشکر نمایم و از حجت الاسلام والمسلمین شرفخانی، معاونت فرهنگی و اجتماعی اوقاف کشور که مثل همیشه در چاپ و نشر این مجموعه از ما حمایت کردند، قدردانی کنم.

امید است مبلغین ارجمند با عنایت به صاحب این ایام و توجه به خصلت مهم اخلاص، از هر تلاشی برای رساندن معارف نورانی و نجات بخش اسلام به دوست داران اهل بیت علیهم السلام دریغ نفرمایند.

ومن الله التوفيق

محمد مهدی ماندگاری

شهریور ماه 1396

ص: 14

فصل اول: خصوصيات ویژه امام حسين عليه السلام

اشاره

ص: 15

ص: 16

مقدمه

هریک از اهل بیت علیهم السلام دارای خصوصیات و ویژگی هایی هستند که بروز این خصوصیات متناسب با شرایط زندگی آنها است. به عنوان مقدمه به برخی از ویژگی های پنج تن اهل کساء اشاره می کنیم و در ادامه، سؤال مهمی را طرح خواهیم نمود که بهانه ای برای بحث های آینده ما خواهد شد.

گوشه ای از اوصاف رسول اکرم صلى الله عليه و آله و سلم

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به امانت داری شهرت داشتند؛ در زیارتی خطاب به پیامبر اکرم و عرضه می داریم: «... السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللهِ، صلى الله عَلَى مُحَمَّدٍ أَمِينِ اللهِ عَلَى رُسُلِهِ وَ عَزَائِمِ أَمرِهِ ...».(1)

همچنین خداوند در قرآن کریم ایشان را رحمة للعالمين خطاب می فرماید:

«وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ؛ ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم».(2)

ص: 17


1- ابن قولویه قمی، کامل الزيارات ، انتشارات مرتضويه ، نجف اشرف، 1356، ص201.
2- انبیاء، 107.

و از دیگر صفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، رقیق القلب و نرم خو بودن ایشان است؛ خداوند در قرآن چنین می فرماید:

«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ؛ ای پیامبر! به خاطر رحمت الهی نسبت به آنها نرم (و مهربان شدی و اگر خشن و سنگدل (و دارای خشونت) بودی، از اطراف تو پراکنده می شدند».(1)

گوشه ای از اوصاف امیرالمؤمنین علیه السلام

امیرالمؤمنين على علیه السلام به شجاعت و دلاوری زبان زد عام و خاص بودند و در تاريخ موارد فراوانی از شجاعت ایشان می توان مشاهده نمود؛ از قبیل خوابیدن در بستر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در شب ليلة المبيت (شبی که قصد ترور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را داشتند)، شرکت در جنگ های بی شماری همچون احد، بدر و...، جنگیدن با افراد نامی عرب از قبيل عمرو بن عبدود، ازرق شامی، مرحب و به هلاکت رساندن بسیاری از مخالفان و دشمنان اسلام.

از دیگر صفاتی که تبلور خاصی در شخصیت مولای متقیان علی علیه السلام دارد، عدالت است. ایشان در نامه ای به زیاد بن ابیه، جانشین فرماندار بصره می نویسد:

«همانا من به راستی به خدا سوگند می خورم، اگر به من گزارش کنند که در اموال عمومی خیانت کردی، چنان بر توسخت گیرم که قادر به تأمین معاش عيال خود نیز نباشی».(2)

ص: 18


1- آل عمران، 159.
2- نهج البلاغه، نامه 20، ص499.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام به شدت نسبت به رسیدگی به امور ایتام اهتمام داشتند به نحوی که تعجب اصحاب را نیز به دنبال داشت؛

«ابوالطفيل» می گوید: علی علیه السلام در دوران حکومت خویش افراد مستمند و بینوا را مورد عنایت قرار می داد، روزی او را مشاهده کردم که بچه های يتيم و بی سرپرست را به دور خود فراخوانده، یتیمان را جمع کرده و سفره مناسبی باز کرد. «عسل» و سایر نیازمندی ها را دور هم چید و لقمه های لذیذ و عسلی بر دهان آنان گذاشت. این منظره آن چنان مؤثر و جالب بود که بعضی اصحابش گفتند:

«لَوَدِدْتُ أنِّي کُنتُ يَتيماً؛ ای کاش من هم یتیم بوده و این چنین مورد الطاف على علیه السلام قرار می گرفتم».(1)

امام علی علیه السلام در صفت عبادت نیز مورد توجه همگان بود؛ ابن ابی الحدید معتزلی مذهب درباره عبادت آن حضرت می گوید:

على علیه السلام بیشتر از همه عبادت می کرد؛ زیرا او اغلب روزها روزه دار بود و تمام شب ها مشغول نماز بود، حتی هنگام جنگ نیز نماز شب او ترک نمی شد».(2)

گوشه ای از اوصاف فاطمه زهرا علیها السلام

وجود نازنین فاطمه زهرا علیها السلام به صفاتی چون محدثه، طاهره، زکیه معروف بودند. امیرالمؤمنین علی علیه السلام در مورد همسر گرامی اش می فرماید:

«من شوهر بتول، سرور زنان عالم هستم. فاطمه ای که اهل تقوا، پاک دامنی

ص: 19


1- محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 41، ص29.
2- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 27، خلاصه ای از آن .

و نیکوکاری است، او که از طرف خداوند هدایت شده است، دوست دوست خداست، بهترین دختر و فرزند پیامبر خداست، ریحانه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است».(1)

گوشه ای از اوصاف امام مجتبی علیه السلام

از امام حسن مجتبی علیه السلام به غربت و مظلومیت یاد می شود؛ صلح ایشان به دلیل خیانت های مکرر یاران و فرماندهان با سابقه و نزدیک به ایشان بود. به واسطه همسرشان زهر داده شدند، بدن پاکشان را تیرباران کردند و قبر مطهر ایشان در تخریب قبور بقیع، مورد هتك حرمت واقع شد.

از دیگر صفات بارز ایشان کرامت و صبر است که در داستان مرد شامی(2) می توان کرامت و بخشش ایشان را به نیکی مشاهده کرد و آن چنان صبور بودند که حلم الحسنیه به صورت ضرب المثل، زبان به زبان می چرخید.

گوشه ای از اوصاف ویژه امام حسین علیه السلام

اگر چه تمام اهل بیت علیه السلام نور واحد هستند و هرکدام حجت خدا برای خلق می باشند، ولی وقتی به اوصاف و ویژگی های امام حسین علیه السلام که به واسطه شرایط زندگی و امامت ایشان به وجود آمده است می رسیم، همه چیز فرق می کند. انگار انقلابی شکل می گیرد و ایشان چنان در میان اهل بیت علیهم السلام و شیعیان به عظمت و بزرگی یاد می شوند و سفارش هایی در مورد ایشان از

ص: 20


1- محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج35، ص 45، را؛ شیخ صدوق، معانی الاخبار، ج33، ص283، ر547.
2- علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج 2، ص 135؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 43، ص 344.

زبان مبارک آنها شنیده می شود که در مورد هیچ یک از اهل بیت علیهم السلام شنیده نشده است. از چنان محبوبیتی برخوردار است که انگار انبیای الهی او را قبل از ولادت هم می شناختند و مشتاق زیارت او بودند. «مَا مِنْ نَبِيٍ إِلَّا وَ قَدْ زَارَ كَربَلَاءَ وَ وَقَفَ عَلَيهَا».(1)

حال سؤال مهم و اساسی این است:

راز محبوبیت، جاودانگی و ویژگی های منحصر به فرد امام حسین علیه السلام چیست؟ چرا خصوصیات خاصی برای ایشان ذکر شده است که برخی از آن حتی برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز گفته نشده است؟

قبل از اینکه به حکمت این توصیه ها و سفارش ها در مورد امام حسین علیه السلام بپردازیم، تعدادی از روایات و توصیه های اهل بیت علیهم السلام و احوالات پیامبران در ارتباط با سیدالشهدا علیه السلام را بیان می کنیم و در ادامه به پاسخ این سؤال می پردازیم.

اختصاصی های امام حسین علیه السلام

تربت

امام صادق علیه السلام در روایتی فرمودند: «خداوند تربت جدم حسین علیه السلام را وسیله درمان دردها، امان از ترس ها و وحشت ها قرار داده و هرگاه شما آن تربت را به دست آورید، آن را ببوسید و روی چشمان خود بگذارید و آنگاه به سایر اعضای بدنتان بکشید».21(2).

ص: 21


1- ابن قولویه قمی، کامل الزیارت، ص6.
2- محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 98، ص119.

خداوند در هیچ خاکی حتی خاک کعبه یا قبر مطهر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قرار نداده است، مگر در تربت امام حسین علیه السلام.

عزاداری و گریه

در میان اهل بیت علیهم السلام به اندازه ای که توصیه به عزاداری و گریه برای امام حسین علیه السلام شده است برای هیچ یک از معصومین علیهم السلام نشده است. روایات عجیب و قابل تأمل زیادی جهت تشکیل و شرکت در جلسات عزاداری و گریه در مصیبت امام حسین علیه السلام به فراوانی در منابع روایی قابل دسترسی است.

امام رضا علیه السلام فرمودند:

يَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنتَ بَاکِياً لِشَىْءٍ فَابْکِ لِلْحُسَينِ بنِ عَلِيِّ بنِ أَبِيطَالِبٍ علیه السلام».(1)

همچنین فرمودند:

«فَعَلَى مِثْلِ الْحُسَيْنِ فَلْيَبْكِ الْبَاكُونَ فَإِنَّ الْبُكَاءَ يَحُطُّ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ ثُمَّ قَالَ علیه السلام كَانَ أَبِي علیه السلام إِذَا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لَا يُرَى ضَاحِكاً وَ كَانَتِ الْكِئَابَةُ تَغْلِبُ عَلَيْهِ حَتَّى يَمْضِيَ مِنْهُ عَشَرَةُ أَيَّامٍ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْعَاشِرِ كَانَ ذَلِكَ الْيَوْمُ يَوْمَ مُصِيبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُكَائِهِ وَ يَقُولُ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي قُتِلَ فِيهِ الْحُسَيْنُ علیه السلام؛ بر مانند حسین علیه السلام باید گریست؛ این گریه گناهان بزرگ را بریزد. سپس فرمود: پدرم را شيوه بود که چون محرم میشد خنده نداشت و اندوه براو غالب بود تا روز دهم. روز دهم، روز مصیبت و حزن و گریه اش بود و می فرمود در این روز حسين عليه السلام کشته شد».(2)

ص: 22


1- شیخ صدوق، الأمالی، ص 130.
2- شیخ صدوق، الأمالی، ص 128.

عیسی بن ابی منصور نقل می کند:

«سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ نَفَسُ الْمَهْمُومِ لَنَا الْمُغْتَمِّ لِظُلْمِنَا تَسْبِيحٌ وَ هَمُّهُ لِأَمْرِنَا عِبَادَةٌ وَ كِتْمَانُهُ لِسِرِّنَا جِهَادٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ؛ از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: نَفَس فرد غمگین که به خاطر ستم برما غصه دار است، تسبیح است و اندوهش برای کار ما، عبادت به شمار می رود و راز ما را نگه داشتن، جهاد در راه خداست».(1)

در این زمینه روایات بی شماری در کتاب های روایی وارد شده است که از بهترین منابع آن می توان به کتاب «کامل الزيارات» اشاره کرد.

سفارش اکید نسبت به زیارت

یکی از یاران امام صادق علیه السلام آورده است که:

«در نخستین روزهای حکومت منصور، امام صادق علیه السلام وارد نجف شد و به من فرمود که سر راه بروم و در آنجا انتظار آمدن مردی را بکشم که از طرف قادسیه خواهد آمد و آنگاه پس از ورود او، سلام حضرت را به او ابلاغ و او را به محضر حضرتش دعوت کنم».

این مرد، که موسی نام دارد، می گوید:

در اجرای دستور، سر راه شتافتم و زیر حرارت شدید خورشید، تا سرحد يأس و نومیدی از آمدن مسافر مورد نظر، به انتظار نشستم تا سرانجام از راه رسید و پس از رساندن پیام امام صادق علیه السلام او را به نزديك خيمه حضرت راهنمایی کردم و خودم کنار در خیمه از آنان دورتر به گونه ای که آنان را نمی دیدم، اما

ص: 23


1- محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 2، ص 226، ح 16.

سخنانشان را می شنیدم، نشستم.

امام صادق علیه السلام از آن مرد پرسید: از کجا آمدی؟ پاسخ داد: از دورترین نقطه يمن.

آنگاه حضرت همه ویژگی های منطقه زندگی او را به او باز گفت و او تصدیق کرد. آنگاه فرمود: هدف از آمدن به این نقطه چیست؟

گفت: برای زیارت حسین علیه السلام آمده ام.

فرمود: تنها به قصد زیارت ؟

گفت: آری ! تنها برای زیارت سالارم و نماز گزاردن در کنار قبر او و نثار درود بر او از نزديك ...

امام علیه السلام فرمود: در زیارت آن حضرت چه پاداش و اثری می نگری؟

گفت: ما از زیارت اور برکت در مال و اولاد و سلامتی و عمرو برآورده شدن خواسته های خویش می نگریم.

فرمود: برادر یمنی! آیا براین پاداش ها چیزی بیافزایم ؟

پاسخ مثبت داد.

امام صادق علیه السلام فرمود: پاداش زیارت عارفانه حسین علیه السلام با پاداش حج پذیرفته شده با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، برابری می کند.

آن مرد شگفت زده شد.

امام صادق علیه السلام فرمود: آری! بلکه با دو حج پذیرفته با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم.

و باز بیشتر شگفت زده شد.

ص: 24

و امام صادق علیه السلام همواره بر پاداش زیارت عارفانه حسين علیه السلام افزود تا به سی حج پذیرفته شده و پاك و پاکیزه به همراه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید.(1) از این مسأله می توان در موضوع زیارت اربعین به صورت پیاده هم استفاده کرد.

نقل های مختلفی از ارزش زیارت امام حسین علیه السلام در تاریخ آمده است.

متوکل که قبر امام حسین علیه السلام را پایگاهی علیه حکومت خود می دید، متوجه شد که مردم شبانه به زیارت می روند. از این رو پاسگاه هایی را نزدیک شهر کربلا ایجاد کرد. مأموران متوكل به محض اینکه متوجه می شدند شخص برای زیارت می رود، او را دستگیر می کردند.(2)

چندی بعد مردم را تهدید کرد که اگر بعد از سه روز کسی را اطراف قبر ببینم، او را دستگیر می کنم و به غل و زنجیر میکشم. علاوه بر این، در برخی نقل های تاریخی آمده اگر زائری را در مسیر می یافت، او را می کشت یا به شدت مجازات می کرد.

سرانجام متوکل دستور داد زیارت قبر امام حسین علیه السلام به شرط قطع دست راست، آزاد است! در اندک زمانی صف مشتاقان زیارت با وجود این شرط نیز طولانی شد!(3)

مسعودی، مورخ بزرگ، در کتاب مروج الذهب می نویسد: خانمی که به قصد ثبت نام زیارت حرم امام حسین علیه السلام مراجعه کرده بود، دست چپ خود

ص: 25


1- محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج101، ص 37 و 38.
2- محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 45، ص 404.
3- علی محمد بشارتی، از ظهوراسلام تا سقوط بغداد (تاریخ تحلیلی اسلام و ایران)، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری، 1379.

را برای قطع کردن بیرون آورد. مأموران به وی متذکر شدند که بهای زیارت ، قطع دست راست است. خانم با نشان دادن دست قطع شده خود گفت: «دست راستم را سال گذشته قطع کردید!»(1)

در این شرایط و خفقانی که متوکل ایجاد کرده بود، امام هادی علیه السلام مردم را به زیارت کربلا تشویق می کردند و می فرمودند: «همانا برای خداوند سرزمین هایی است که دوست دارد در آن عبادت شود و حائر الحسين علیه السلام یکی از آن سرزمین هاست»(2) حضرت گاهی افرادی را نائب می کردندکه از سوی ایشان به زیارت کربلا مشرف شوند و آنجا برای امام دعا کنند.

امام صادق علیه السلام می فرماید: «هرگز این زیارت را ترک مکن؛ زیرا کسی که آن را ترک کند، روز قیامت گرفتار حسرت بزرگی شده و آرزو می کند که ای کاش قبرش در نزد اباعبدالله الحسین علیه السلام بود، این زیارت گناهان هفتاد سال را از بین می برد... ملائکه در روز قیامت با زائر امام حسین علیه السلام مصافحه می کنند...

هرکسی در دنیا زیارت امام حسین علیه السلام رود، روز قیامت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با او مصافحه می کند».(3)

ص: 26


1- سید احمد رضا خضری، تاریخ خلافت عباسی (از آغاز تا پایان آل بویه)، تهران، سمت، 1388.
2- ابن قولویه قمی، کامل الزیارات، ص 273؛ محمد بن یعقوب کلینی، الفروع من الكافي، ص567.
3- «حَدَّثَنِي حَكِيمُ بْنُ دَاوُدَ بْنِ حَكِيمٍ السَّرَّاجُ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ مُوسَى بْنِ عُمَرَ عَنْ حَسَّانَ الْبَصْرِيِّ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ: يَا مُعَاوِيَةُ لَا تَدَعْ زِيَارَةَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ علیه السلام لِخَوْفٍ فَإِنَّ مَنْ تَرَكَهُ رَأَى مِنَ الْحَسْرَةِ مَا يَتَمَنَّى أَنَ قَبْرَهُ كَانَ عِنْدَهُ أَ مَا تُحِبُّ أَنْ يَرَى اللَّهُ شَخْصَكَ وَ سَوَادَكَ فِيمَنْ يَدْعُو لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ عَلِيٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْأَئِمَّةُعلیهم السلام أَ مَا تُحِبُّ أَنْ تَكُونَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ بِالْمَغْفِرَةِ لِمَا مَضَى وَ يُغْفَرُ لَهُ ذُنُوبُ سَبْعِينَ سَنَةً أَ مَا تُحِبُّ أَنْ تَكُونَ مِمَّنْ يَخْرُجُ مِنَ الدُّنْيَا وَ لَيْسَ عَلَيْهِ ذَنْبٌ يُتْبَعُ بِهِ أَ مَا تُحِبُّ أَنْ تَكُونَ غَداً مِمَّنْ يُصَافِحُهُ رَسُولُ اللَّهِ»؛ ابن قولویه قمی، کامل الزيارات ، باب 45، ح 3.

امامان از ذریه او هستند

محمد بن مسلم می گوید:

سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَقُولَانِ: إِنَّ اللَّهَ عَوَّضَ الْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلَامُ مِنْ قَتْلِهِ أَنْ جَعَلَ الْإِمَامَةَ فِي ذُرِّيَّتِهِ وَ الشِّفَاءَ فِي تُرْبَتِهِ وَ إِجَابَةَ الدُّعَاءِ عِنْدَ قَبْرِهِ؛ خداوند متعال امام حسین علیه السلام را به خاطر شهادتش به سه چیز پاداش داد (این سه چیز مخصوص امام حسین علیه السلام است): 1. امامت در ذریه و نسل ایشان است؛ 2. شفا در تربتش قرار داده شده است. (خوردن خاك حرام است، مگر خاك قبرامام حسین علیه السلام به قصد شفا)؛ 3. دعا در کنار قبرش مستجاب است».(1)

تنها امامی که سر از بدنش جدا شد

تنها امامی که در حال زنده بودن، سر از بدن مبارکش جدا کردند.

ریان بن شبیب می گوید: روز اول محرم وارد بر حضرت رضا علیه السلام شدم، حضرت فرمود:

«يَا ابْنَ شَبِيبٍ، إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْ ءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ (بْنِ عَلِيِّ) بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام فَإِنَّهُ ذُبِحَ كَمَا يُذْبَحُ الْكَبْشُ؛ ای فرزند شبیب! اگر برای چیزی گریه میکنی گریه کن بر حسین بن علی بن ابیطالب علیه السلام؛ زیرا که او را مانند گوسفند، ذبح کردند».(2)

ص: 27


1- شیخ طوسی، امالی، ص 317؛ الوسائل، ج10، ص329؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج44، ص 221، باب 29.
2- حاج شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ص 31 و 30.

اعظم المصيبة بودن

عبدالله بن فضل هاشمی می گوید:

«به امام جعفر صادق علیه السلام گفتم: چگونه روز عاشورا، روز مصیبت و غم وناله و گریه شد، اما روز رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و یا روزی که فاطمه علیها السلام شهید شد و یا روزی که امیرمؤمنان علیه السلام کشته شد و با روزی که امام حسن علیه السلام مسموم گشت، چنین نشد؟ گفت: مصیبت روز شهادت حسین علیه السلام، مصیبتش از همه روزهای دیگر بزرگ تر است، برای اینکه اصحاب کساء که گرامی ترین آفریدگان برای خدای متعال می باشند، پنج تن بودند، وقتی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از میان آنان درگذشت، هنوز امیرمؤمنان علیه السلام، فاطمه علیها السلام، حسن علیه السلام و حسين علیه السلام بودند تا برای مردم، باعث شکیبایی و تسلی خاطر باشند. زمانی که فاطمه علیها السلام از دنیا رفت، باز امیرمؤمنان علیه السلام، حسن علیه السلام و حسين علیه السلام بودند، تا مردم با وجود آنان تسلی یابند و صبر پیشه کنند. هنگامی که امیرمؤمنان علیه السلام از میان آنان رفت، باز مردم را با وجود امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام آرامش و تسلی خاطری بود و زمانی که امام حسن علیه السلام شهید شد، باز با وجود امام حسین علیه السلام، مردم را آرامش و تسلی خاطر مانده بود، اما هنگامی که حسین علیه السلام کشته شد، دیگر کسی از اهل کساء نمانده بود تا پس از او مایه آرامش خاطر و تسلی مردم باشد. بنابراین، نبود او (امام حسین علیه السلام) چنان بود که همه آنان از میان رفته اند، همچنان که وجود او چنان بود که گویی همه آنان حضور داشته اند، به همین دلیل بود که روز شهادتش، بزرگ ترین روز مصیبت گشت».(1)

ص: 28


1- «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ علیه السلام يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ كَيْفَ صَارَ يَوْمُ عَاشُورَاءَ يَوْمَ مُصِيبَةٍ وَ غَمٍّ وَ جَزَعٍ وَ بُكَاءٍ دُونَ الْيَوْمِ الَّذِي قُبِضَ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ الْيَوْمِ الَّذِي مَاتَتْ فِيهِ فَاطِمَةُ علیها السلام وَ الْيَوْمِ الَّذِي قُتِلَ فِيهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام وَ الْيَوْمِ الَّذِي قُتِلَ فِيهِ الْحَسَنُ علیه السلام بِالسَّمِّ فَقَالَ إِنَّ يَوْمَ الْحُسَيْنِ علیه السلام أَعْظَمُ مُصِيبَةً مِنْ جَمِيعِ سَائِرِ الْأَيَّامِ وَ ذَلِكَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكِسَاءِ الَّذِي كَانُوا أَكْرَمَ الْخَلْقِ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى كَانُوا خَمْسَةً فَلَمَّا مَضَى عَنْهُمُ النَّبِيُّ ص بَقِيَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ علیهم السلام فَكَانَ فِيهِمْ لِلنَّاسِ عَزَاءٌ وَ سَلْوَةٌ فَلَمَّا مَضَتْ فَاطِمَةُ علیها السلام كَانَ فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ لِلنَّاسِ عَزَاءٌ وَ سَلْوَةٌ فَلَمَّا مَضَى مِنْهُمْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام كَانَ لِلنَّاسِ فِي الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عَزَاءٌ وَ سَلْوَةٌ فَلَمَّا مَضَى الْحَسَنُ علیه السلام كَانَ لِلنَّاسِ فِي الْحُسَيْنِ علیه السلام عَزَاءٌ وَ سَلْوَةٌ فَلَمَّا قُتِلَ الْحُسَيْنُ علیه السلام لَمْ يَكُنْ بَقِيَ مِنْ أَهْلِ الْكِسَاءِ أَحَدٌ لِلنَّاسِ فِيهِ بَعْدَهُ عَزَاءٌ وَ سَلْوَةٌ فَكَانَ ذَهَابُهُ كَذَهَابِ جَمِيعِهِمْ كَمَا كَانَ بَقَاؤُهُ كَبَقَاءِ جَمِيعِهِمْ فَلِذَلِكَ صَارَ يَوْمُهُ أَعْظَمَ مُصِيبَةً»؛شیخ صدوق، علل الشرائع، ج1، ص226؛ شیخ صدوق، مقتل الحسین به روایت شیخ صدوق، ص 184-182.

امام باقر علیه السلام در فرازی از زیارت عاشورا چنین فرموده اند:

«مُصِيبَةٍ مَا أَعْظَمَهَا وَ أَعْظَمَ رَزِيَّتَهَا فِي الْإِسْلَامِ وَ فِي جَمِيعِ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ؛ مصیبت عاشورا مصیبتی است که در اسلام و در آسمان و زمين بزرگ تر از آن وجود ندارد».

گریه همه موجودات بر امام حسین علیه السلام

در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است:

«چون امام حسين علیه السلام به شهادت رسید، آسمان های هفتگانه و هر چه در آنهاست و آنچه میان آسمان و زمین است و آنچه در بهشت و جهنم است وآنچه دیده می شود و آنچه دیده نمی شود، همه براو اشک ریختند».(1)

همه اهل زمین و آسمان در شهادت او گریستند. در زیارت ماه شعبان که از امام عصر علیه السلام رسیده است این نکته به صراحت آمده است که:

«بَکَتْهُ السَّمَاءُ وَ مَن فِيهَا وَ الأَرضُ؛ براو (امام حسین علیه السلام) آسمان و هرچه در اوست و زمين گریستند».(2)

ص: 29


1- شیخ عباس قمی، منتهى الآمال، ج1، ص835.
2- شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص 826؛ سید بن طاووس، اقبال الاعمال، ص689؛ کفعمی،و مصباح الكفعمى، ص 543؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 82، ص284.

شش ماهه متولد شدن

در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است که فاصله بین تولد امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام شش ماه و ده روز بود.(1) در تاریخ آمده است که حضرت عیسی علیه السلام نیز شش ماهه به دنیا آمده اند. هیچ یک از معصومین به غیر از امام حسین علیه السلام شش ماهه به دنیا نیامده است.

سر بریده قرآن خواند

امام حسین علیه السلام تنها کسی است که بعد از شهادت نیز سخن گفته است. سر امام بر روی نیزه ، این آیه از قرآن را تلاوت کرده است:

«أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا؛ آیا پنداشتی که اصحاب کهف و رقیم (خفتگان در غار) از آیات شگفت ما بوده اند».(2)

شاید معنای این آیه، کنایه ای به مردم است که داستان اصحاب کهف از آیات و نشانه های شگفت نیست، نشانه شگفت این است که فرزند رسول خدا تا بعد از گذشت چند دهه توسط امت همان پیامبراین چنین کشته شده و سرش بالای نی می رود.

آیات دیگری که امام حسین علیه السلام بعد از شهادت تلاوت کرده است عبارتند از: ادامه آیات سوره کهف تا آیه 14، آیه 227 سوره شعراء، آیه 71 سوره غافر و آیه 137 سوره بقره.(3)

ص: 30


1- محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 43، ص 258.
2- کهف، 9.
3- محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج 43، ص252؛ عوالم، ج17، ص 27.

شیخ جعفر شوشتری 300 خصوصیت منحصر به فرد امام حسین علیه السلام را در کتاب خصائص الحسینیه برشمرده است.

با همه این اوصاف و بزرگ داشتی که از مقام والای امام حسین علیه السلام شده است، این سؤال برای هر انسان عاقلی پیش می آید که «این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست ؟»

در زندگی معمولی ما انسان ها، هرگاه از کسی به عنوان شخص محبوب و خاص نام برده می شود، کنجکاو میشویم و سعی می کنیم به زندگی و رفتار و منش او نگاه کنیم و بفهمیم چه چیزی او را تبدیل به یک انسان ويژه کرده است؟ سلوک و زندگی او چگونه است که اینگونه مورد توجه قرار گرفته است؟ حتماً در رفتارهایی که انجام می دهد، رازهایی نهفته است که نتیجه آن، این همه توجه و علاقه به او است.

به همین دلیل است که می خواهیم راز محبوبیت امام حسین علیه السلام را که محبوبیتی منحصر به فرد در میان شیعه و غیر شیعه، مسلمان و غیر مسلمان، ایرانی و غیر ایرانی است را در میان رفتارهای ایشان جستجو کنیم و به دلیل علاقه ویژه خدا و اهل بیت علیهم السلام به ایشان پی ببریم.

ص: 31

ص: 32

فصل دوم : آنکه تو را نشناخت!

اشاره

ص: 33

ص: 34

قبل از شناخت راز محبوبیت و جاودانگی امام حسین علیه السلام، مقدماتی نیاز است؛ مانند پاسخ به این سؤال که اگر کسی برای شناخت امام حسین علیه السلام تلاش نکند و معرفت کافی به حضرت نداشته باشد، چه زیانی کرده است؟ اساساً چرا به داشتن معرفت امام حسين علیه السلام نیازمندیم؟ اگر ندانیم سرّ محبوبیت امام علیه السلام چه بوده است، چه اتفاقی می افتد؟ آیا چیز خاصی را از دست داده ایم؟ چه تفاوت هایی بین کسانی که دوست داشتنی بودن ایشان را فهمیدند و کسانی که نفهمیدند، وجود دارد؟

برای پاسخ به این سؤالات ، به مطالب زیر توجه کنید.

انسان ها فطرتاً کمال طلب هستند

انسان ها معمولاً گِرد افراد موفق جمع می شوند و از رازهای موفقیت آنها می پرسند و از راهی که او رفته است، الگوبرداری می کنند. یک ورزشکار یا هنرمند یا بازیگر و یا یک فعال اقتصادی موفق، همیشه مورد سؤال قرار می گیرد که چگونه به این جایگاه رسیدی؟

ص: 35

با توجه به اینکه قبلاً ویژگی ها و خصوصیات ویژه امام حسین علیه السلام و جایگاه رفیع ایشان در نگاه خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت پیامبر علیهم السلام آمد، هر انسان عاقلی برای بهره مندی از شخصیت بی نظیر اباعبدالله علیه السلام سعی میکند به او نزدیک شود و با شناخت بیشتر از ایشان، از راه های سعادت و موفقیت بهره مند شود.

«إنّ النبيّ صلی الله علیه و آله و سلم أخذ بيد الحسین علیه السلام، و قال: أيها الناس! هذا الحسين بن علىّ ألا فاعرفوه، و فضّلوه كما فضّله الله عزّوجل؛ پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و دست حسین علیه السلام را گرفت و فرمود: ای مردم! این حسین بن علی است. او را بشناسید و برتری دهید همانگونه که خداوند عزوجل او را برتری داده است».(1)

اگر کسی به سمت شناخت امام حسین علیه السلام حرکت نکند، یا به دلیل آن است که به شخصیت، مقام و جایگاه رفیع ایشان آگاهی ندارد یا فطرت او دست خوش مشکلات و آلودگی ها شده است.

شناخت امام مقدمه شناخت خدا

از نگاه معرفتی، کسی که امامش را نشناسد، خدا را نخواهد شناخت. کسی که مهربانی و رأفت امام حسین علیه السلام را درک نکند، نمی تواند مهربانی خدای امام حسین علیه السلام را نیز درک کند.

«وَ إِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قُوَّامُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ عُرَفَاؤُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لَا يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَهُمْ وَ أَنْكَرُوهُ؛ همانا امامان از جانب خدا تدبیرکنندگان کار مردم اند و کارگزاران آنان. کسی به بهشت نرود، جز آنکه آنان را شناخته باشد و آنان او را شناخته باشند و به دوزخ وارد

ص: 36


1- سید هاشم بحرانی، مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر، ج 4، ص 52.

نشود، جز آنکه منکر آنان بود و آنان وی را نپذیرفته باشند».(1)

در زیارت جامعه کبیره می خوانیم:

«السَّلَامُ عَلى مَحَالِ مَعْرِفَةِ الله؛ سلام بر محل های معرفت خدا».(2)

مرگ جاهلی

در روایت معروف در میان اهل سنت و شیعیان آمده است:

«مَنْ مَاتَ و لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ، مَاتَ مَیتَةَ جَاهِلِيَّةَ وَ لايَعذِرُ النَّاسَ حَتى يَعرِفُوا إِمَامَهُم؛ هرکس بمیرد و او را امامی نباشد، به مرگ روزگار جاهلیت مرده است و از مردم عذری پذیرفته نمی شود، مگر اینکه امام خود را

بشناسند».(3)

کسی که معرفت و شناخت در مورد امام خود نداشته باشد، حتما گمراه خواهد شد.

گرفتاری در ضلالت و گمراهی

هدف بزرگ و نهایی امام حسین علیه السلام، دور کردن مردم از گمراهی و ضلالت بود. همان طور که در زیارت اربعین امام صادق علیه السلام در مورد جد بزرگوارشان امام حسین علیه السلام می فرمایند:

«وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَةِ؛ خون

ص: 37


1- نهج البلاغه، خطبه 152.
2- شیخ صدوق، من لا يحضره الفقیه، زیارت جامعة لجميع الأئمة علیهم السلام، ج2، ص609.
3- محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 23، ص 89.

جگرش را در راه خدا نثار کرد تا بندگان خدا را از نادانی و سرگرداني گمراهی نجات دهد».(1)

کسی که از مسیر زلال معرفت و شناخت اهل بیت علیهم السلام به مسیر صحیح موفقیت پی نبرد، قطعاً از مسیر مقابل که راه ضلالت و گمراهی است، خواهد رفت.

در روایتی از پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم آمده است:

والّذي بعثني بالحق نبيّا، إنّ الحسين بن عليّ في السماوات، أعظم ممّا هو في الأرض و اسمه مكتوب عن يمين العرش: إنّ الحسين مصباح الهدی و سفينة النجاة؛ همانا حسین بن علی بن ابیطالب علیه السلام چراغ روشن هدایت و کشتی نجات امت است. اگر کسی او را نشناسد از هدایت و دستگیری او بی نصیب خواهد شد و در گرداب گمراهی هلاک خواهد شد».(2)

نور هدایت و روشنی بخش مسیر حکمت امام حسین علیه السلام است و اگر کسی از این نور بهره نبرد، يقيناً اهل نجات نخواهد بود.

هر کسی با امامش محشور می شود

کسی که نتواند در دنیا با امام حسین علیه السلام ارتباط قوی و صحیحی داشته باشد، در آخرت هم از همراهان و هم نشینان با امام حسین علیه السلام نخواهد بود.

هر کس با امامش در صحرای محشر فراخوانده می شود:

«يَومَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»(3)

ص: 38


1- فرازی از زیارت اربعین.
2- مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر، ج 4، ص52.
3- اسراء، 71.

امام باقر علیه السلام در مورد این آیه فرمودند:

في قَولِ الله تَعَالَى: يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ قَالَ يَجِي ءُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فِي فِرْقَةٍ وَ عَلِيٌّ علیه السلام فِي فِرْقَةٍ وَ الْحَسَنُ علیه السلام فِي فِرْقَةٍ وَ الْحُسَيْنُ علیه السلام فِي فِرْقَةٍ؛ حضرت فرمودند: در روز محشر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به همراه گروهی می آیند، على علیه السلام با گروهی می آید، حسن علیه السلام با گروهی می آید و حسين علیه السلام با گروهی».(1)

بدا به حال کسانی که به دلیل عدم شناخت و تبعیت از ایشان در دنیا، از همراهی با امام حسین علیه السلام، باز می مانند.

روز محشر، روزی است که همه از هم فرار می کنند و کسی نیست که بتواند دست دیگری را بگیرد. آنجاست که همراهی با امام حسین علیه السلام و بهره مندی از شفاعت ایشان خواسته هر انسانی است.

پایمال شدن زحمات و مجاهدت ها

اگر کسی برای فهمیدن راه روشنی که ایشان نشان داده اند تلاشی نکند، قطعاً خون پاک ایشان و یاران با وفایش را ضایع کرده است. مگر نه این است که اهل بیت علیه السلام، اباعبدالله الحسین علیه السلام را به عنوان کشتی نجات و نور حیات بخش معرفی کرده اند؛ پس خیر کثیری در شناخت زوایای نورانی شخصیت و سلوک امام حسین علیه السلام است که تا این اندازه مورد توجه و سفارش بوده است و اگر کسی بعد از مجاهدت ها و زحمات و فدا کردن فرزندان و یاران عزیزشان، با بی تفاوتی نسبت به حقی که ایشان به گردن ما دارند، عبور کند و نسبت به

ص: 39


1- تفسير القمی، ج2، ص23.

شنیدن ندای حق طلبانه ایشان با سطحی نگری برخورد کند، قطعاً در پیشگاه خدا مسئول خواهد بود.

بالاترین حقی که امام حسین علیه السلام به گردن ما دارد این است که ایشان را بشناسیم و از آنچه معرفت پیدا کردیم برای هدایت و حرکت به سمت کمال استفاده کنیم.

ارتباط شناخت امام حسین علیه السلام با شناخت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

هر یک از اهل بیت علیهم السلام در طول حدود 250 سال (تا دوره غیبت) فعالیت هایی داشتند که وقتی در کنار یکدیگر قرار می گیرد، نشان دهنده سیر و سلوکی است که می تواند در همه زمینه ها (فردی و اجتماعی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و...) حرف ها برای گفتن داشته باشد. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف این نیز به عنوان وارث تمام انبیاء و امامان، وظیفه دارد تا تمام زحمات گذشتگان را به ثمر برساند. نمونه هایی از ارتباط ویژه امام حسین عابر و امام زمان این را بیان می کنیم:

- کسی که امام حسین علیه السلام را نمی شناسد، برای شناخت فرزند او که وارث خلقیات و صفات اوست نیز با مشکل مواجه خواهد شد. شباهت های زیادی بین امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و امام حسین علیه السلام است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: «مهدی این امت از نسل این فرزندم است. دنیا به پایان نخواهد رسید مگر اینکه مردی از اولاد حسین علیه السلام قیام کرده جهان را با عدل و داد پر سازد».(1)

- اهداف قیام عاشورا توسط امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به ثمر می رسد و قیام امام

ص: 40


1- محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج51، ص91.

زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف با ادامه نهضت امام حسین علیه السلام است. حضرت مهدی علیه السلام پس از ظهور، بین رکن و مقام برای مردم خطبه خواهد خواند و در مهم ترین قسمت خطبه به صورت مکرر و با نهایت اندوه و تأثر، شهادت مظلومانه امام حسین علیه السلام را مورد اشاره قرار خواهد داد. از جمله خواهد فرمود:

«ای مردم جهان ! منم امام قائم. منم شمشير انتقام الهی که همه ستمگران را به سزای اعمالشان خواهم رساند و حق مظلومان را از آنها پس خواهم گرفت. ای اهل عالم! جدم حسین بن علی علیه السلام را تشنه به شهادت رساندند و بدن مبارک او را عریان برروی خاک ها رها کردند. دشمنان از روی کینه توزی جدم حسین علیه السلام را ناجوانمردانه کشتند».(1)

امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خود و قیامشان را به واسطه امام حسین علیه السلام به مردم جهان معرفی می کنند؛ به همین دلیل است که می گوییم اگر کسی به معرفت کافی نسبت به امام حسین علیه السلام دست پیدا نکند، نمی تواند معرفت کافی نسبت به امام زمانش نیز داشته باشد. با کمی دقت در منابع روایی، رابطه عمیق و نزدیک بین امام حسین علیه السلام و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف روشن می گردد.

در نتیجه نیاز داریم تا امام حسین علیه السلام و راز محبوبیت و جاودانگی او را بشناسیم و اگر در این زمینه توفيق نیابیم، خیر کثیری را از دست داده ایم و احتمال سقوط در دامن طاغوت مهیا خواهد شد.

این آیه قرآن، به صورت جدی به کسانی که برای در جبهه حق بودن، تلاشنمی کنند، هشدار می دهد:

«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا

او ع

ص: 41


1- على اليزدي الحائري، إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالی فرجه الشریف، ج2، ص231.

أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ؛ خداوند، ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آورده اند. آنها را از ظلمتها، به سوی نور بیرون می برد. (اما) کسانی که کافر شدند، اولیای آنها طاغوت ها هستند که آنها را از نور، به سوی ظلمتها بیرون می برند. آنها اهل آتش اند و همیشه در آن خواهند ماند».(1)

رسیدن به گَردِ پای امام حسین علیه السلام

ممکن است کسی بگوید: ما کجا و امام حسین علیه السلام کجا؟! نهایت کاری که می توانیم انجام دهیم این است که خوبی های آنها را سینه به سینه به آیندگان منتقل کنیم تا یاد آنها در دل ها زنده بماند و مردم همیشه در مصیبت شان بگریند و خون ریخته شده آنها را بدین نحو زنده بدارند و سعی نماییم تا احترام آنها را در رفتار و افکارمان حفظ کنیم.

در صورتی که این درست نیست. اهل بیت علیهم السلام این همه زحمت نکشیدند که ما خوبی های آنها را بسراییم و از آنها تمجید کنیم؛ آنها که به تمجید ما نیاز ندارند. وظیفه ما این است که آنها را خوب و دقیق بشناسیم و راه گذر کردن از دره های سخت و تاریک دنیا را بیاموزیم و با الگوگیری(2) از آنها،جزء بهترین بندگان خدا باشیم. اولین قدم، شناخت راهنما است؛ اگر راهنما، مسیر را به خوبی بشناسد و امین نیز باشد، ادامه راه را باید با تبعیت از او پیمود.

وقتی انسان به همراه یک راهنما در مسیری سخت و دشوار قدم بر می دارد، برای به سلامت طی کردن مسیر و رسیدن به مقصد، پا جای پای او می گذارد

ص: 42


1- بقره، 257.
2- «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا»؛ احزاب، 21.

و به توصیه ها و سخنان او گوش می دهد و هر چه می گوید عمل می کند. در زیارت جامعه کبیره تعابیر زیبایی در این زمینه هست که می فرماید:

«مَنْ أَتَاكُمْ نَجَا وَ مَنْ لَمْ يَأْتِكُمْ هَلَكَ إِلَى اللَّهِ تَدْعُونَ وَ عَلَيْهِ تَدُلُّونَ وَ بِهِ تُؤْمِنُونَ وَ لَهُ تُسَلِّمُونَ وَ بِأَمْرِهِ تَعْمَلُونَ وَ إِلَى سَبِيلِهِ تُرْشِدُونَ وَ بِقَوْلِهِ تَحْكُمُونَ سَعِدَ مَنْ وَالاكُمْ وَ هَلَكَ مَنْ عَادَاكُمْ وَ خَابَ مَنْ جَحَدَكُمْ وَ ضَلَّ مَنْ فَارَقَكُمْ وَ فَازَ مَنْ تَمَسَّكَ بِكُمْ وَ أَمِنَ مَنْ لَجَأَ إِلَيْكُمْ وَ سَلِمَ مَنْ صَدَّقَكُمْ وَ هُدِيَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ مَنِ اتَّبَعَكُمْ فَالْجَنَّةُ مَأْوَاهُ وَ مَنْ خَالَفَكُمْ فَالنَّارُ مَثْوَاهُ؛ آن که به سوی شما آمد نجات یافت، و هر که نیامد هلاك شد، شما مردم را به سوی خدا می خوانید، و به وجود او راهنمایی می کنید، و همواره در حال ایمان به او هستید، وتسليم او می باشید، و به فرمانش عمل میکنید، و به راهش ارشاد می نمایید و به گفته اش حکم می کنید، هرکه شما را دوست داشت، خوشبخت شد، و هر که شما را دشمن داشت به هلاکت رسید، و هرکه شما را انکار کرد زیانکار شد و هرکه از شما جدایی نمود گمراه گشت، هر که به شما تمسك جست به رستگاری رسید،و هرکه به شما پناه آورد ایمنی یافت، کسی که شما را تصدیق نمود سالم ماند، و هرکه متمسك به شما شد هدایت یافت، کسی که از شما پیروی کرد، بهشت جای اوست، و هرکه با شما مخالفت ورزید، آتش جایگاه اوست».(1)

با رعایت این توصیه ها و روایات متعددی که در منابع موجود است، خداوند ضمانت کرده که هرکس همراه این بزرگواران باشد، به سعادت و رستگاری می رسد.

اگر کسی شاگرد خوبی در مدرسه اهل بیت علیهم السلام باشد، با تبعیت از آنها از

ص: 43


1- شیخ صدوق، من لا يحضره الفقیه، ج2، زیارت جامعة لجميع الأئمة علیهم السلام، ج2، ص609.

دریای رحمت الهی بهره مند می شود .

««قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ بگو: اگر خدا را دوست می دارید، از من پیروی کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد؛ و گناهانتان را ببخشد؛ و خدا آمرزنده مهربان است».(1)

ص: 44


1- آل عمران ، 31.

فصل سوم : راز محبوبیت و جاودانگی امام حسين علیه السلام

اشاره

ص: 45

ص: 46

به روشنی میدانیم که معرفت پیدا کردن به وجود با عظمتی چون سیدالشهدا علیه السلام نمی تواند از یک جنبه و جهت باشد. باید زوایای شخصیتی ایشان را در ابعاد مختلف مورد بررسی قرار داد تا به هدف کلی بحث که شناخت راز محبوبیت ایشان است دست یافت.

یکی از این جنبه ها، امتحانهای الهی است که از امام حسین علیه السلام گرفته شده است. امتحان هایی که از جهتی سخت ترین امتحان ها و طاقت فرساترین آنهاست. انسان هوشیار زمانی به دلیل محبوبیت و جاودانگی امام حسین علیه السلام پی می برد که با چشمانی باز و فکری بصیر به تماشای آزمایش های خدا از امام حسین علیه السلام بنگرد و رمز و راز عالم گیر شدن محبت و ارادت به ساحت سیدالشهدا علیه السلام (1)را در رفتارهای ایشان بیابد. از این جا به بعد می تواند ابا عبد الله الحسين علیه السلام را الگوی خویش قرار دهد و از ثمرات پیروی از ایشان بهره مند و خویش را حسینی بنامد.

ص: 47


1- «نَظَرَ النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله و سلم إِلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ علیه السلام وَ هُوَ مُقْبِلٌ فَأَجْلَسَهُ فِي حِجْرِهِ وَ قَالَ إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ علیه السلام حَرَارَةً فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً»؛ میرزا حسین نوری، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج10، ص311.

سعی داریم تا با پرداختن به موضوع امتحان و ابعاد مختلف آن در آیات و روایات و بررسی تطبیقی آن با حادثه عاشورا و امام حسین علیه السلام، با دقت بیشتری به عملکرد امام حسین علیه السلام توجه کنیم و الگو بگیریم.

خصوصیات امتحان های الهی

خداوند در زمینه امتحان هایی که از بندگان می گیرد، سنت ها و قوانینی دارد که تغییرناپذیر هستند که به برخی از این خصوصیات آنها اشاره می کنیم:

1. حتمی است

اشاره

««أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ؛ آیا مردم پنداشته اند به صرف اینکه گفتند: ایمان آوردیم به حال خود رها می شوند و با سختی هایی که درستی و نادرستی ایمانشان با آنها آشکار می شود ، آزموده نمی شوند؟»(1)

«أَيُّهَا النَّاسُ إِنَ اللَّهَ قَدْ أَعَاذَكُمْ مِنْ أَنْ يَجُورَ عَلَيْكُمْ وَ لَمْ يُعِذْكُمْ مِنْ أَنْ يَبْتَلِيَكُمْ وَ قَدْ قَالَ جَلَّ مِنْ قَائِلٍ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ وَ إِنْ كُنَّا لَمُبْتَلِينَ؛ خدا شما را پناه داده از اینکه بر شماستم روا دارد، ولی به شما این تأمین را نداده که در معرض آزمایش قرارتان ندهد، آن بزرگ ترین گوینده در قرآن فرموده: در این برنامه نشانه هایی است و ما آزمایش کننده ایم».(2)

امام علی علیه السلام در این زمینه چنین فرموده است: «هیچ کدام از شما چنین نگوید: خدایا از فتنه و امتحان به تو پناه می برم؛ چراکه هیچ کس نیست مگر آنکه دچار فتنه و آزمونی می شود، لیکن هرکس می خواهد پناه ببرد، از فتنه های

ص: 48


1- عنکبوت، 2.
2- نهج البلاغه، خطبه 103.

گمراه کننده و آزمون های لغزاننده به خدا پناه ببرد».(1)

با این اوصاف، آیا کسی می تواند بگوید من از حضور در امتحان انصراف می دهم ؟ آیا می تواند از پاسخ به امتحانی که در برابرش قرار گرفته است، طفره رود و برگه امتحان را سفید تحویل دهد؟ قطعا فرار کردن از امتحان و مواجهه غلط با آن، مساوی مردود شدن در امتحان است و با نگاهی دقیق تر نوعی عذاب است که باعث دور شدن بیشتر آنها از معرفت و رشد می شود.

در کتاب طبقات الکبری آمده است که سعد بن ابی وقاص از پیشگامان مسلمانان است که در هفده سالگی مسلمان شد.(2) از جمله کسانی است که در جنگ های بدر، احد، خندق، حدیبیه ، خیبر و فتح مکه حضور داشت و درهنگام فتح مکه، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یکی از سه پرچم مهاجران را در دست او قرار داد.(3) اما در زمان خلافت امیرالمؤمنین علی علیه السلام با از بیعت با حضرت سر باز زد و به دعوت حضرت برای شرکت در جنگ های سه گانه صفین، جمل و نهروان، اینگونه پاسخ داد: «آنچه به گوش تو رسیده درست است، شمشیری به من بده که جداکننده بین مسلمان و کافر باشد، آن وقت من در کنار تو خواهم جنگید!»(4) عدم همراهی او برای شرکت در نبرد، مقارن شده بود با ثروت اندوزی و مال اندوزی اش که در تاریخ آمده است. مسعودی می گوید: سعد بن ابی وقاص قصری برای خود در عقيق بنا کرده بود که سقف هایی بلند

ص: 49


1- «لَا يَقُولَنَّ أَحَدُكُمْ: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْفِتْنَةِ» لِأَنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ إِلَّا وَ هُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَى فِتْنَةٍ، وَ لَكِنْ مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْيَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلَّاتِ الْفِتَنِ»؛ نهج البلاغه، حکمت 93.
2- الطبقات الکبری، ترجمه، ج 3، ص118.
3- ر.ک: ابن سعد، طبقات، چاپ بیروت، ج 3، ص140.
4- حلبی، ابوالصلاح، تقريب المعارف، تحقيق فارس تبریزیان، چاپ اول، 1375.

داشت و فضای پهناوری بدان اختصاص داد و بر فراز دیوارهای آن کنگره ها ساخت».(1) واقدی هم در کتاب طبقات الكبرى نقل می کند: «روزی که سعد بن ابی وقاص درگذشت، 250 هزار درهم از خود باقی گذاشت».(2) سعد وقاص که روزی پرچم دار لشگر اسلام بود، به خاطر فرار از امتحان و پذیرش تبعیت ازعلى علیه السلام کارش به کجا رسید؟!

در مقابل افرادی هستند که با شناخت این سنت حتمی پروردگار، برای رشد و تعالی خود از آن بهره می گیرند و با استفاده از معارف دین، به استقبال امتحان های الهی رفته و برای سربلندی در امتحان ها از خدا یاری می طلبند. آنها کسانی هستند که روز به روز با موفقیت در آزمایش های الهی، ظرف وجودشان مهیای دریافت معارف و حقایق نورانی اسلام می گردد و لایق رفتن به درجات بالاتر عرفان و معرفت می گردند. کسانی که در آغاز جنگ تحمیلی به جای فرار کردن به روستاها و شهرهای دوردست، با تمام وجود از این امتحان سخت الهی استقبال کردند و با نصرت گرفتن از پروردگار، از این امتحان پیروز و موفق خارج شدند - چه شهید شدند و چه پیروزی را به چشم خود دیدند- جزء آنهایی هستند که از امتحان های الهی استقبال می کنند و از آن بهره می گیرند.

خانواده هایی که با وجود فقر و تنگ دستی برای جبهه ها مواد غذایی و پول می فرستادند و از طلاهای زینتی خود می گذشتند، از امتحان مالی خدا استقبال کردند و مورد توجه خاص پروردگار قرار گرفتند. از آن بالاتر، خانواده هایی که فرزندانشان را برای حضور در جبهه ها تشویق کردند و اجازه ندادند کلام امام رحمه الله که فرمود: «جبهه ها را خالی نگذارید»، روی زمین بماند، از این امتحان و

ص: 50


1- تاریخ ابن خلدون ، ترجمه مقدمه، ج 1، ص 392.
2- الطبقات الکبری، ترجمه، ج3، ص129.

آزمایش دشوار سربلند بیرون آمدند. این نوع مواجهه با امتحان برای این دسته از انسان ها، مایه رشد و تعالی و نزدیکی به پروردگار خواهد بود.

در طرف مقابل، چه بسیار بودند کسانی که در برابر این امتحان بزرگ سکوت کردند، نه خودشان و خانواده شان در جبهه حاضر شدند و نه در تأمین مالی جبهه کمک کردند. برخی نیز حتی اجازه ندادند دیگران به وظیفه خود عمل کنند و مانع آنها شدند. در روزگار ما، این افراد مصداق کسانی اند که از شرکت در امتحان طفره رفتند و مردود شدند.

خاطره

استادی نقل می کرد: در محله ما خانواده ای از آمدن پسرشان به جبهه ممانعت می کرد. هر کار کردند رضایت ندادند و می گفتند: نمی خواهیم پسرمان جوان مرگ شود. از محله تعدادی از جوان ها به جبهه اعزام شدیم و پس از مدتی که برای مرخصی برگشتیم، اعلامیه فوت همان جوان را بر روی دیوار دیدیم، که به واسطه تصادف با موتور جان باخته بود. فرزندی که خرج دفاع از اسلام و کشور نشد، کشته راه موتور شد!

2. متناسب

اشاره

هر انسانی در مرحله ای از معرفت و رشد قرار دارد و شرایط خاص خود را تجربه میکند؛ امتحان های او نیز بر اساس سطح معرفت او تعیین می شود .

«لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا؛ خداوند هیچ کس را جزبه قدر توانایی اش تکلیف نمی کند».(1)

ص: 51


1- بقره، 286.

«لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا؛ خدا هیچ کس را جز (به قدر) آنچه به او داده است تکلیف نمی کند».(1)

به عنوان نمونه، سه نوع تناسب در امتحان های الهی را توضیح می دهیم.

تناسب با ظرفیت

اگر امتحان الهی را به امتحان هایی که در مدارس گرفته می شود تشبیه کنیم، خدا هیچگاه از یک دانش آموز کلاس پنجم دبستان،امتحان سال سوم دبیرستان را نمی گیرد و برعکس.

امام صادق علیه السلام فرمودند: «سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم مَنْ أَشَدُّ النَّاسِ بَلَاءً فِي الدُّنْيَا فَقَالَ النَّبِيُّونَ وَ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ وَ يُبْتَلَى الْمُؤْمِنُ بَعْدُ عَلَى قَدْرِ إِيمَانِهِ وَ حُسْنِ أَعْمَالِهِ فَمَنْ صَحَّ إِيمَانُهُ وَ حَسُنَ عَمَلُهُ اشْتَدَّ بَلَاؤُهُ وَ مَنْ سَخُفَ إِيمَانُهُ وَ ضَعُفَ عَمَلُهُ قَلَّ بَلَاؤُهُ؛ از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سؤال شد در دنیا چه کسانی سخت تر گرفتار می شوند؟ فرمود: پیامبران و سپس جانشینان آنان به ترتیب و بعد مؤمن به اندازه ایمان و کارهای نیکش. پس هرکس ایمان صحیح و اعمال نیکوداشته باشد، شدیدتر مبتلا می شود و آنکه ایمان سست تر و اعمال ضعیف تر داشته باشد، کمتر آزموده می گردد».(2)

زن دیوانه ای را می بردند که به خاطر زنا حد بزنند. در مسیر به امیرالمؤمنین علیه السلام برخورد کردند و جریان را پرسید، گفتند: این دختر ديوانه زنا داده است و خلیفه عمر دستور داده است بر او حد جاری شود. امیرالمؤمنین عابر فرمود: او را نزد خلیفه برگردانید و خود نیز حاضر شدند. امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب به عمر فرمود:

ص: 52


1- طلاق، 7.
2- کافی، ج 2، ص 252، حدیث 2.

آیا نمی دانی که قلم تکلیف از سه گروه برداشته شده است: از صبی (کودک) تا به بلوغ برسد، از انسان خواب تا هوشیار شود و از مجنون تا افاقه پیداکند و این دختر که همان دیوانه از قبیله فلان است. شاید در حال دیوانگی زنا داده است؟ این زن را رها کن. عمر تکبیر گفت و آن زن را آزاد کرد .(1)

بنابراین، تکالیف الهی متناسب با ظرفیت و داشته های مکلف است. اگر کسی بیمار است، روزه بر او واجب نیست. اگر کسی نمی تواند ایستاده نماز بخواند، نشسته بخواند و اگر نمی تواند، دراز کشیده نماز را به جا بیاورد. اگر کسی ناتوان است، جهاد بر او واجب نیست. اگر کسی سر سال از مالش زیاد نمی آید، خمس ندارد و اگر مستطیع نیست، حج بر او واجب نخواهد بود و سایر احکام دین، که براساس همین اصل کلی تشریع شده است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: از امت من ممه چیز برداشته شده:

1.خطایی که بی اختیار و به غفلت از کسی صادر شود؛

2. فراموشی؛

3. چیزی که بر آن اکراه و اجبار شده باشند؛

4. آنچه طاقت و توانایی اش را ندارند؛

5. آنچه نمی دانند؛

ص: 53


1- «حيث حكم على مجنونة قد زنت فاخذت ليقام عليها الحد، فاجتاز عليهم على عليه السلام فسألهم عن أمرها فأخبروه، فأمر بارجاعها، وقال للخليفة: أما تذكر أن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال: رفع القلم عن ثلاث: عن الصبي حتى يبلغ، و عن النائم حتى يستقيظ، وعن المعتوه حتى يبرأ، وان هذه معتوهة بنی فلان، لعل الذى أتاها، أتاها وهي في بلائها، فخلى سبيلها. فجعل عمريکټر، و أمر باطلاق سراحها»؛ وسائل الشيعه، مقدمه، ص20؛ ارشاد الساری، قسطانی، ج12، ص101؛ فيض القدير، المناوی ، ج 4، ص 357.

6. آنچه به سوی آن مضطرو ناچار شده باشند؛

7. حسد؛

8. طیره (تأثر نفس به فال بد)؛

9. تفکر در وسوسه در خلق.(1)

بنابراین، کسی که برای نماز صبح خواب می ماند، تکلیفی برای خواندن نماز ندارد و گناهی مرتکب نشده است؛ اگرچه از نظر معنوی فرصت ارزنده ای را از دست داده و ضرر کرده است.

این کلام به این معنی نیست که اگر کسی با بی توجهی و بی مبالاتی شب ها را تا دیروقت بیدار باشد یا غذای سنگین بخورد و یا هیچ اندیشه و عملی را برای بیدار شدن در نظر نگیرد، باز همین حکم را دارد. اگر کسی مقدمات لازم برای انجام تکلیف را رعایت نکند و نماز صبح خواب بماند، قطع گناه کرده است. مسأله آنجا است که اگر قصد انجام تکلیف را دارد و مقدمات لازم را نیز فراهم کرده است، ولی به واسطه اتفاقی خواب بماند و بعد از طلوع آفتاب بیدار شود، در این صورت است که مرتکب گناه نشده است.

داستان

شخص رندی با گربه اش شرط کرده بود که به هیچ وجه نباید وارد آشپزخانه

ص: 54


1- «قال صلی الله علیه و آله و سلم رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي تِسْعٌ الْخَطَاءُ وَ النِّسْيَانُ وَ مَا أُكْرِهُوا عَلَيْهِ وَ مَا لَا يَعْلَمُونَ وَ مَا لَا يُطِيقُونَ وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْهِ وَ الْحَسَدُ وَ الطِّيَرَةُ وَ التَّفَكُّرُ فِي الْوَسْوَسَةِ فِي الْخَلْقِ مَا لَمْ يَنْطِقْ بِشَفَةٍ وَ لَا لِسَانٍ». سه مورد آخر در صورتی است که به زبان آورده نشود و مراد وسوسه های شیطان باشد که به سبب تفکر در احوال خلق و گمان بد به ایشان بردن ، حادث می شود؛ ابومحمد حسن حرّانی یا حلبی (معروف به ابن شعبه حرانی)، تحف العقول، ص50.

شوی و چیزی برداری. اگر این کار را انجام بدهی، تورا کباب میکنم و می خورم . روزی گربه ، گربه پیری را ملاقات کرد و از گرسنگی شکایت کرد. گربه پیر گفت: چرا غذایت را از آشپزخانه تأمین نمیکنی؟ ماجرای تهدید صاحبخانه را تعریف کرد. گربه پیر خنده ای کرد و گفت: مگر نمیدانی خوردن گوشت گربه حرام است؟ صاحبخانه فقط خواسته تو را بترساند. مطمئن باش اگر چیزی برداری، هیچ وقت نمی تواند کاری انجام دهد. گربه با خیالی راحت وارد آشپزخانه شد و گوشت ها را به دندان گرفت و خورد. صاحبخانه وقتی متوجه خیانت گربه شد، فریاد زد: مگر نگفتم اگر خیانت کنی تو را کباب میکنم و می خورم؟ گربه کرشمه ای کرد و آرام آرام به راه خود ادامه داد و زیر لب گفت: گوشت گربه حرام است! صاحبخانه عصبانی گربه را گرفت و او را در کیسه ای انداخت و سر کیسه را بست. سپس به سمت بیابان به راه افتاد. دو روز بدون آذوقه راه رفت تا آنکه چنان ضعف بر او غالب شد که دیگر طاقت راه رفتن نداشت و خوف از دست رفتن جانش می رفت. هیزمی جمع کرد و سنگی چید و گربه را از کیسه بیرون آورد و گفت: حال که مضطر هستم و خوف جان می رود، تو برمن حلال شدی. این همان حالتی است که گوشت میت هم بر من حلال است. گربه را کشت، به سیخ کشید و خورد.

در این داستان، فردی که خودش عمدا شرایط اضطرار خود را به وجود آورده است و گربه حرام گوشت را خورده، گناه کرده است. این حکم تنها مربوط به زمانی است که کسی ناخواسته در شرایطی قرار بگیرد و چاره اینداشته باشد.

تناسب با جنسیت (زن یا مرد بودن)

برخی امتحان هایی که خدا از مردها می گیرد، از زنها نمی گیرد. به عنوان

ص: 55

مثال: کسب روزی حلال عمدتا به عهده مردها است. در روایت است که:

قال صلی الله علیه و آله و سلم: الكادُّ عَلى عِيالِهِ مِن حَلالٍ کَالمُجاهِدِ في سَبيل الله ؛ کسی که در راه تأمین مخارج خانواده اش تلاش میکند، مانند کسی است که در راه خدا می جنگد».(1)

مردها برزن ها ولایت دارند. خدا به واسطه عدالتی که مرد در اعمال ولایت به خرج می دهد او را امتحان می کند. خدا مرد را آزمایش میکند تا ببیند به همسر و فرزندانش ظلم می کند یا نه؟ متأسفانه بسیارند زن هایی که از دست شوهرانشان به ستوه آمده اند و دخترانی که به خاطر سخت گیری های پدر از ازدواج باز مانده اند.

برخی امتحان ها هم ویژه زنان است؛ مانند دوره حاملگی و وضع حمل. خداوند آنها را امتحان میکند تا ببیند در این دوره تا چه اندازه به یاد خدا هستند؟ تربیت فرزندان، شوهرداری و بسیاری از کارهای دیگر که اختصاص به زنان دارد، از مسائل امتحان آنان است.

امتحان حجاب در معنای خاص آن و محدودیتی که برای خانم ها ایجاد می کند به خاطر ظرافت و ویژگی های خاص خانم ها برای آنان حساسیت بیشتری دارد، اگرچه مردها هم باید حجاب داشته باشند.مرحوم آقا سید محمدباقر سیستانی رحمه الله می گوید: من تصمیم گرفتم به گونه ای خدمت آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف این برسم، لذا چهل هفته در مسجد محله مان مراسم زیارت عاشورا رفتم این زیارت معتبر، مستند و قابل اعتماد و از امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام است، این زیارتی است که آثار دنیوی و اخروی اش بی نظیر

ص: 56


1- صدرالدین شیرازی، شرح أصول الکافی، ج1، ص400.

است می گوید: تنها نیتم این بود که آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را زیارت کنم. در یکی از این جمعه ها احساس کردم حال خوشی دارم، بلند شدم زیارت عاشورا را که خواندم از مسجد بیرون آمدم، دیدم بوی عطر خوشی از خانه نزدیک مسجد می آید و نوری از آن بیرون آمد. مردم دارند عبور می کنند و نگاه نمی کنند، ولی این نور مرا به خودش جلب کرد. جلوتر رفتم، دیدم در باز است، پیش خود گفتم: اجازه دارم وارد بشوم. وقتی وارد شدم، دیدم جنازه ای روی زمین است و روی آن هم پارچه ای کشیده اند! یک وقت دیدم آقایی نورانی با چهره ای که در روایات ما توصیف شده کنار این بدن نشسته است، سلام کردم، متوجه شدم آقا و مولایم، حجت بن الحسن علیه السلام هستند. این قضیه در بیداری اتفاق افتاده است. می گوید: دیدم آقا نشسته اند، فرمودند: محمدباقر دنبال من میگردی؟ من اینجا هستم. گفتم: آقا، اینجا بالای سر این جنازه چه می کنید؟ فرمودند: این خانم از دنیا رفته است، آمده ام در مراسم شرکت کنم. پرسیدم: مگراین خانم کیست؟ آیا از اولیاء است؟ امام فرمودند: این خانم در کشف حجاب رضاخان و دوران مبارزه با حجاب، هفت سال از خانه اش بیرون نرفت،برای اینکه مجبور می شد حجابش را بردارد، لذا کنار پیکرش آمده ام .(1)

تناسب با سن

یکی از شرایطی که انسان ها دارند و متناسب با آن باید آزمون های الهی را بگذرانند، امکانات و ویژگی های دوران های مختلف زندگی آنهاست. خداوند انسان را ابتدا در شرایط ضعف خلق می کند؛ «الله الَّذِي خَلَقَکُم مِّن ضَعفٍ» و کم کم از دوران طفولیت به جوانی می رسد که خداوند این دوران را زمان قوت ها

ص: 57


1- احمد قاضی زاهدی گلپایگانی، شیفتگان حضرت مهدی، ج3، ص158.

و قدرت های انسان قرار داده است؛ «ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً» و پس از طی شدن دوران جوانی، فرصت به روزگار پیری و بازگشت ضعف های طفولیت می رسد؛ «ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعدِ قُوَّةٍ ضَعفًا». خداوند با قدرت خود مخلوقاتش را آنگونه که می خواهد می آفریند؛ «يَخلُقُ ما يَشاءُ» و به شرایط آنها در هر دوره آگاه است؛ «وَ هُوَ العَلِيمُ الَقِديرُ». در نتیجه امتحانات انسان ها در دوره تکلیف که جوانی و پیری است، متفاوت و متناسب با شرایط دوره است.

«اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَشَيْبَةً يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ؛ خدا همان کسی است که شما را آفرید در حالیکه ضعیف بودید؛ سپس بعد از ناتوانی قوت بخشید و باز بعد از قوت،صعف و پیری قرار داد؛ او هرچه بخواهد می آفریند، و دانا و تواناست».(1)

در هر شرایط سنی، امتحان های ویژه ای وجود دارد. به عنوان مثال: مسأله غریزه جنسی و نیاز به ازدواج در دوره جوانی، یکی از امتحان های خداوند است. در شرایط فعلی جامعه بسیاری از جوانان شکایت می کنند که نمی شود در این وضعیت پاک بود؛ چراکه ما جوانیم و غریزه جنسی در اوج خود قرار دارد و شرایط ازدواج هم فراهم نیست. بله، در دوره جوانی نیازهای جنسی در اوج است، ولی در همین سن، اراده و ایمان نیز می تواند در اوج قرار بگیرد. قدرت جوان برای مبارزه با این وضعیت سامان داده شده است و خداوند نیز به او کمک می کند تا از گناه دور بماند. اگر خداوند نیاز جنسی را در این سن به طور قوی قرار بدهد و قدرت مقابله با گناه را در انسان قرار ندهد، امتحان شهوت

ص: 58


1- روم، 54.

سنخیتی با قدرت ما ندارد؛ «لَا يُكَلِّفُ اللهُ نَفسًا إلَّا وُسْعَهَا»(1) او به این ترتیب گناه کردن مجاز خواهد بود. در صورتی که این چنین نیست. خدا قدرتی در جوان و اراده او قرار داده است که می تواند در برابرگناه ایستادگی کند و پاک بماند تا همسر پاک نصیب او شود.

وهب تازه ازدواج کرده بود. زمانی که در برابر دعوت امام حسین علیه السلام قرارگرفت، پذیرفت و همه لذت های حلالی که خدا به خاطر جوانی و ازدواج به او داده بود را در مسیر امام حسین علیه السلام زیر پا گذاشت. نُه روز از عروسی وهب و هانیه میگذشت. آنها ماه عسل خود را در کربلا، کنار امام حسین علیه السلام و خاندان ارجمند او گذراندند. سرانجام، وهب و هانیه، در روز عاشورا و در هفدهمین روز عروسی خود، به شهادت رسیدند.(2)

زمانی که چنین مطالبی از سیره یاران امام حسین علیه السلام بیان می شود، برخی اعتراض می کنند و می گویند: آنها اصحاب امام حسین علیه السلام بودند و ایشان را دیدند و ایمان آوردند. اگر ما هم در آن شرایط بودیم، چنین انتخابی میکردیم . جا دارد در این زمینه خاطره زیبایی از قدرت ایمان یک جوان را در عصر حاضر، در برابر گناه تقدیمتان کنیم.

خاطره

اشاره

جوانی در سال 1365 به مجله زني روز، نامه ای می نویسد و از آنها برای مشکلی که دارد، درخواست راهنمایی می کند.

این نامه ها، در سال 1365 در مجله «زني روز» چاپ شده اند:

ص: 59


1- بقره، 286.
2- سوگ نامه آل محمد، ص 209؛ به نقل از معالي السبطين ، ج 1، ص 286.
نامه اول

به نام خداوند بخشنده و مهربان

خدمت خواهران عزیز و گرامیم در مجله مفید و پربار زنِ روز:

سلام من را از این فاصله دور پذیرا باشید. آرزو میکنم در تمام مراحل زندگیتان مؤمن و مؤيد و سلامت باشید. قبل از هر چیز لازم است از زحمات شما به خاطر فراهم آوردن این مجله مفید و سودمند تشکر و قدردانی کنم و باور کنید بدون تعارف و تمجیدهای دروغین، مجله زين روز بهترین مجله خانوادگی در سطح کشور و بهترین نشریه از بين نشریات مؤسسه کیهان است.

اما دلیل اینکه امروز در این هوای بارانی، این برادر کوچکتان تصمیم گرفت با شما درد دل کند، مشکل بزرگی است که بر سر راهش قرار گرفته است. جریان را برایتان بازگو می کنم:

من پسری 17 ساله هستم و در خانواده ای مرفه و ثروتمند زندگی می کنم، اما چه ثروتی که می خواهم سر به تنش نباشد. پدر و مادر من هردو پزشک هستند و از صبح زود تا پاسی از شب را در خارج از منزل سپری می کنند و تازه وقتی هم به خانه می آیند، از بس که خسته و کوفته هستند، زود می روند می خوابند. اصلا در طول روز از خود سؤال نمیکنند که پسرمان (یعنی من) کجاست؟ حالا چه کار می کند؟ با چه کسی رفت و آمد می کند؟

اما خوشبختانه، به حول و قوه الهی، من پسری نیستم که از این موقعیت ها سوء استفاده کنم و خودم را به منجلاب فساد بکشانم. البته این مشکل اصلی من نیست، چون من دیگر به این بی توجهی ها عادت کرده ام و از اینکه آنها اصلا به من کاری ندارند که کجا می روم و چه میپوشم و با کی می گردم، تعجب نمی کنم. بلکه مشکل اصلی من از حدود یک سال پیش شروع شد.

پدر و مادر به دلیل اینکه من تنها بچه خانواده هستم و ضمنا وضع مادیشان هم خوب است، دختر خاله ام را که در خانواده ای متوسط زندگی میکند، به فرزندی که چه

ص: 60

عرض کنم، به سرپرستی قبول کرده اند. (البته لازم به تذکر است که دختر خاله ام هم سن خود من است). از آن تاریخ به بعد، مشکل من شروع شد و خانه آرام و ساکت ما که در طول روز کسی جز من در آن زندگی نمی کرد، تبدیل به زندگی پسری شد که سعی در دور کردن هوای نفس دارد بادختری که به مراتب از شیطان هم پست تر و گناهکارتر و حرفه ای تر است. تنها، کارهای دختر خاله ام را در یک جمله خلاصه می کنم:

«درخواست از من برای انجام بزرگترین گناه کبیره!»

می دانم شما منظور من را فهمیده اید و لازم به توضیحات اضافی نیست. همان طور که گفتم پدر و مادرم 17 ساعت از روز را در بیرون از منزل به سر می برند. یعنی از 6 صبح تا 11 شب. من هم از 7 صبح تا بعد از ظهر، مشغول تحصیل هستم. یعنی حدود 10 ساعت از روز را با دخترخاله ام در خانه تنها هستم و همان طور که گفتم، دختر خاله ام یک لحظه من را تنها نمی گذارد، دائما در سرم فکر گناه می اندازد. بارها در طول روز از من درخواست گناه می کند. البته من پسری نیستم که تسلیم خواهش حرف های او شوم، همیشه سعی میکنم او را از خودم دور کنم، ولی او مانند شیطانی است که سر راه هر انسانی ظاهر می شود، او را درون قعر جهنم پرتاب می کند و برای همین است که من از او احتراز میکنم. ولی او دست از سر من برنمی دارد.

تو را به خدا کمکم کنید! چطور جواب این حرف های چرب و نرم او را بدهم؟ من بعضی وقت ها فکر می کنم که او شیطانی است که از آسمان به زمین آمده تا تمام عبادات چندین ساله من را دود و نابود کند و سپس دوباره به آسمان برگردد.

خواهران عزیز کمکم کنید! من چطور می توانم او را سر راه بیاورم؟ هر چه به او می گویم دست از سرم بردارد، گوشش بدهکار نیست. هر چه به او می گویم شخصیت زن این نیست که تو داری انجام میدهی، اصلا گوش نمی کند و می ترسم آخر عاقبت کاری دست من بدهد.

دوست ندارم تسليم او بشوم. باور کنید حتی بعضی وقت ها من را تهدید می کند. فکر می کنم همه این بدبختی ها به خاطر این است که من یک مقدار زیبا هستم. فکر می کنم

ص: 61

اگر این موهای طلایی و پوست روشن را نداشتم، حتما این مشکل سرم نمی آمد. روزی هزار بار از خداوند درخواست می کنم که این زیبایی را از من بگیرد.

دوست داشتم در خانواده ای فقیر زندگی میکردم و زشت ترین روی زمین بودم، ولی گیر این دخترخاله شیطان صفت نمی افتادم که نمی گذارد من قبل از ازدواج پاک بمانم. البته تا حالا من تسليم خواهش های او نشده ام ولی می ترسم که بالاخره من را وادار به تسلیم کند. چطور او را ارشاد کنم تا دست از هوای نفس خود بردارد و من را هم این همه آزار ندهد؟ چطور می توانم رفتار و عقیده اش را تغییر دهم؟ ضمنا فکر نمیکنم در میان گذاشتن این مسئله با پدر و مادرم فایده ای داشته باشد، چون آنها نه وقت و نه حوصله فکر کردن به این مسائل را دارند. تازه اگر هم داشته باشند هیچ عکس العملی نشان نمی دهند، چون رفتار آنها در بیرون خانه هم دست کمی از رفتار دخترخاله ام در خانه ندارد.

امیدوارم که هر چه زودتر من را کمک کنید! خواهران گرامی جواب نامه ام را به آدرس، به صورت کتبی بدهید که قبلاً تشکر و سپاسگذاری میکنم

با تشکر مجدد، برادرتان امين.

65/7/20

3/5 بعد از ظهر

نامه دوم

بسم رب الشهداء و الصديقين

تاریخ65/10/1

خدمت خواهران عزیز و گرامی در مجله زنِ روز

سلام! سلامی به گرمای آفتاب خوزستان و به لطافت نسیم بهاری از این راه دور برای شما می فرستم. مدت هاست که منتظرنامه شما هستم ولی تا حالا که عازم دانشگاه اصلی هستم، جوابی از شما دریافت نکرده ام. البته من مطمئن هستم که شما نامه ام را جواب خواهید داد، ولی وقتی شما جواب بدهید امیدوارم که دیگر در این دنیای فانی نباشم.

ص: 62

حدود یک هفته بعد از اینکه برای شما نامه ای نوشتم و گفتم که خواهرخوانده ام من را ترغیب به گناه کبیره زنا می کند، شبی در خواب دیدم که مردی با کت و شلوار سبز در خیابان من را دیده است و به من گفت: امین ! برو به دانشگاه اصلی. وقت را تلف نكن! من تعبیر این خواب را از روحانی مسجدمان سؤال کردم و ایشان گفتند که دانشگاه اصلی یعنی جبهه. من هم از اینکه خدا دست نیاز من را گرفته بود، خوشحال شدم و حال عازم جبهه نور علیه تاریکی هستم. البته این نامه را به کادر دبیرستان میدهم تا اگر شهید شدم و بعد از شهادت من نامه شما آمد، این را برایتان پست کنند تا از خبر شهادت من آگاه شوید.

البته من نمی دانم حالا که نامه من را مطالعه می کنید، اصلا یادتان هست در نامه قبلی چه نوشته ام یا اینکه کثرت نامه های رسیده به شما، موضوع نامه من را در خاطر شما پاک کرده است. به هر شکل همان طور که در نامه قبلی هم نوشته بودم، پدر و مادر من آدم های درستی نیستند و رفتار و گفتار و کردارشان غربی است و خواهر خوانده ام هم که این موضوع را بعد از آمدن به منزل ما دید، فکر کرد من هم زود تسلیم می شوم. ولی او کور خوانده است. من مدت ها با شیطان مبارزه کرده ام و خودم را از آلودگی حفظ کرده ام. ولی فکر می کنید که من تا کی می توانستم در مقابل این شیطان دخترنما مقاومت کنم؟ برای همین و با توجه به خوابی که دیده بودم، تصمیم گرفتم که خودم را به صف عاشقان حقیقی خدا پیوند بزنم و از این دام شیطان که در جلوی پایم قرار دارد، خلاصی پیدا کنم.

من می روم، اما بگذار این دختر فاسد بماند. من فقط خوشحالم حالا که عازم جبهه هستم، هیچ گناه کبیره ای ندارم و برای گناهان ریز و درشت دیگرم از خداوند طلب مغفرت می کنم.

من می روم، ولی بگذارید پدر و مادرم که هردو دکتر هستند و ادعای تمدن می کنند، بمانند و به افکار غرب زده خود ادامه دهند. امیدوارم که به زودی از خواب غفلت بیدار شوند.

ص: 63

من تا حالا جبهه نرفته ام و نمی دانم حال و هوای آنجا چگونه است، ولی امیدوارم که خداوند ما بندگان سراپا تقصیر را هم مورد لطف خودش قرار دهد و از شربت غرورانگیز و مست کننده شهادت هم به ما بنوشاند. این تنها آرزوی من است.

پدر و مادرم هیچ وقت برای من پدر و مادرهای درست و سالمی نبودند. همیشه بیرون از خانه بودند و از صبح زود تا نیمه های شب در حال کار در بیمارستان و یا مطب خصوصی و یا در مجلس های فسادانگیز بودند که من از رفتن به آنها همیشه تنفر داشتم. هیچ وقت من معنی محبت و پدر و مادر را احساس نکردم. چون اصلا آنها را درست و حسابی ندیده ام. بعد هم که این دختر را پیش ما آوردند که زندگی آرام و بدون دغدغه من را تبدیل به طوفان مبارزه با گناه کردند. با این همه، همان طور که گفتم خوشحالم که به گناهی که خواهر خوانده ام من را به آن تشویق می کرد، آلوده نشدم . ضمناً از طرف من خواهش می کنم که به روانشناس مجله بگویید که در نوشته هایتان، حتماً این موضوع را به پدر و مادرها تذکر دهند که پدر و مادری فقط این نیست که بچه را درست کنید و آن وقت به امید خدا آن را رها کنید، بلکه به آنها بگویید پدر و مادری یعنی محبت و توجه به فرزند.

امیدوارم من آخرین پسری باشم که از این اتفاقات برایم می افتد. البته من نمی دانم که این موضوع را خانم روانشناس باید بگوید یا کس دیگری . به هر صورت خودتان این پیام من را به هرکسی که مناسب می دانید، برسانید تا او در مجله چاپ کند.

قلبم با شنیدن کلمه شهادت تندتر می زند و عطش پایان ناپذیری در رسیدن به این کمال، در وجودم شعله می کشد.

همان طور که گفتم اگر خداوند ما را پذیرفت و شهید شدیم که این نامه را از طرف رییس دبیرستان برایتان می فرستند و اگر خدا ما را لایق و شایسته رسیدن به این مقام رفيع ندید و برگشتيم، من اگر نامه ای از شما دریافت کرده بودم، حتما جوابش را میدهم . البته امیدوارم برنگردم، چون آن وقت همان آش و همان کاسه است. بیشتر از این وقت شما را نمی گیرم. برای من حتما دعا کنید. سلامتی و موفقیت همه شما

ص: 64

گرامی را از خداوند متعال خواستارم و در پایان آرزو میکنم که همه انسان های خفته - مخصوصاً پدر و مادر و خواهر خوانده ام - از خواب غفلت بیدار شوند و رو به سوی اسلام بیاورند. عرض دیگری نیست. خداحافظ و التماس دعا!

والسلام على عبادالله الصالحين

برادرتان امين 65/10/1

امین، چهار روز پس از نگارش این نامه، در عملیات کربلای 4 به شهادت رسید.

زمانی که چنین الگوها و نمونه هایی از قدرت ایمان و اراده وجود دارد، نمی توان گفت من نمی توانم در برابر گناه مقاومت کنم. این یک امتحان است که خدا برای پرورش و تقویت ما در نظر گرفته است؛ امتحان هایی هم برای دوره پیری وجود دارد.

روزی هارون الرشید به خاصان و ندیمان خود گفت: من دوست دارم شخصی که خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مشرف شده و از آن حضرت حدیثی شنیده است را زیارت کنم تا بلاواسطه از آن حضرت، برای من حديث نقل کند. خلافت هارون در سال صد و هفتاد هجری بود و معلوم است که با این مدت طولانی یا کسی از زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم باقی نمانده، یا اگر باقی مانده باشد، به سختی می توان او را یافت. ملازمان هارون همه جا را گشتند و جز پیرمردی ضعیف و رنجور، کسی را نیافتند.

او را در زنبیلی گذارده و با نهایت مراقبت و احتیاط به دربار هارون وارد کرده و نزد او بردند. هارون بسیار شاد شد که به هدف خود رسیده و کسی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را زیارت کرده است و از او سخنی شنیده، دیده است.

ص: 65

گفت: ای پیرمرد! خودت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را دیده ای؟ عرض کرد: بلی.

هارون گفت: کی دیده ای؟ عرض کرد: در سن طفولیت بودم، روزی پدرم دست مرا گرفت و به خدمت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم آورد. و من دیگر خدمت آن حضرت : نرسیدم تا از دنیا رحلت فرمود.

هارون گفت: بگو ببینم در آن روز از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم سخنی شنیدی یا نه ؟ عرض کرد: بلی، آن روز از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این سخن را شنیدم که می فرمود:

«يَشِیبُ ابنُ آدَمَ وَ تَشُبُّ مَعَهُ خَصلَتَانِ: الحِرْصُ وَ طُولُ الأمَلِ؛(1) فرزند آدم پیر می شود و هر چه به سوی پیری میرود، به موازات آن، دو صفت در او جوان می گردد: یکی حرص و دیگری آرزوی دراز».

هارون بسیار شادمان و خوشحال شد که روایتی را فقط با یک واسطه از زبان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیده است؛ دستور داد یک کیسه زر به عنوان عطا و جایزه به پیرعجوز دادند و او را بیرون بردند.

همین که خواستند او را از صحن دربار به بیرون ببرند، پیرمرد ناله ضعیف خود را بلند کرد که مرا به نزد هارون برگردانید که با او سخنی دارم. گفتند: نمی شود. گفت: چاره ای نیست، باید سؤالی از هارون بنمایم و سپس خارج شوم!

زنبیل حامل پیرمرد را دوباره به نزد هارون آوردند. هارون گفت: چه خبر است؟ پیرمرد گفت: سؤالی دارم. هارون گفت: بگو. پیرمرد گفت: حضرت سلطان ! بفرمایید این عطایی که امروز به من عنایت کردید، فقط عطای امسال است یا هرساله عنایت خواهید فرمود؟

ص: 66


1- ارشاد القلوب، ج1، ص51.

هارون الرشید صدای خنده اش بلند شد و از روی تعجب گفت: «صَدَقَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم: يَشِيبُ ابنُ آدَمَ وَ تَشِبُّ مَعَهُ خَصلَتَانِ: الحِرْصُ وَ طُولُ الامَلِ؛ راست فرمود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که هر چه فرزند آدم رو به پیری و فرسودگی رود دو صفت حرص و آرزوی دراز در او جوان می گردد!»

این پیرمرد رمق ندارد و من گمان نمی برم که تا در دربار زنده بماند، حال می گوید: آیا این عطا اختصاص به این سال دارد یا هرساله خواهد بود. حرص ازدیاد اموال و آرزوی طویل او را بدین سرحد آورده که باز هم برای خود عمری پیش بینی می کند و در صدد اخذ عطای دیگری است.

«وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ؛ و کسانی که طلا و نقره را گنجینه (وذخیره و پنهان می سازند، و در راه خدا انفاق نمی کنند، به مجازات دردناکی بشارت ده!».(1)

حریص بودن به دنیا و مال اندوزی، از امتحان های خدا در دوره پیری است.

انفاق، وقف، رسیدگی به فرزندان و اقوام و انجام کارهای خیریه می تواند در این دوره بسیار مفید باشد.

3.متنوع

اشاره

«وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ؛ قطعاً ما شما را به چیزی از ترس و گرسنگی و کاهش اموال و نفوس و فرزندان می آزماییم. و تو (ای پیامبر) به شکیبایان

ص: 67


1- توبه، 34.

نوید ده».(1)

خداوند همه امتحان ها را از یک نفر نمی گیرد. هرکس به واسطه شرایط رشد و معرفتی که دارد، امتحان متناسب را خواهد گذراند؛ ممکن است یک نفر به مسأله مالی گرفتار شود، دیگری به جنگ و دیگری به از دست دادن فرزند.

امتحان زن بادیه نشین با از دست دادن فرزند

زن مسلمان بادیه نشینی بود به نام ام عقیل که دو میهمان بر او وارد شد، فرزندش همراه شتران در بادیه بود، در همان لحظه به او خبر دادند که شتر خشمگین فرزندش را در چاه انداخته و او را کشته است. زن با ایمان به کسی که خبر مرگ فرزند را برای او آورده بود گفت: از مرکب پیاده شوو از مهمان ها پذیرایی کن. گوسفندی به او داد تا آن را ذبح کند و برای مهمان ها غذا تهیه کند. غذاآماده شد و به نزد میهمانان گذاشت؛ آنها می خوردند و از صبر و استقامت این زن در شگفت بودند. یکی از حاضران می گوید: هنگامی که از غذا خوردن فارغ شدیم، زن با ایمان نزد ما آمد و گفت: آیا در میان شما کسی هست که از قرآن به خوبی آگاه باشد؟ یکی از حاضران گفت: بلی، من آگاهم. گفت: آیاتی از قرآن بخوان تا در برابر مرگ فرزند مایه تسلی خاطر من گردد. او می گوید: من این آیات را برای او خواندم: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ».(2)

زن خداحافظی کرد، سپس رو به قبله ایستاد و چند رکعت نماز گزارد، سپس عرض کرد:

ص: 68


1- بقره، 155.
2- بقره ؛ 154 تا 157.

أَللَّهُمَّ إنّى فَعَلْتُ مَا أَمَرْتَنِي، فَأَنْجَزَلِي مَا وَعَدتَنِي؛ خداوندا! من آنچه را تو دستور داده بودی انجام دادم، و رشته شکیبایی را رها نساختم، توهم آنچه را از رحمت و صلوات به من وعده داده ای بر من ارزانی دار».

سپس اضافه کرد: «اگر بنا بود در این جهان کسی برای کسی بماند ...

یکی از حاضران می گوید: من فکر کردم می خواهد بگوید فرزندم برای من باقی می ماند، اما دیدم چنین ادامه داد: پیامبر اسلام محمد صلی الله علیه و آله و سلم برای امتش باقی می ماند!».(1)

یکی ورشکست می شود، یکی مریضی صعب العلاج می گیرد، دیگری به دلیل سیل زراعتش را از دست میدهد و فردی هم از نداشتن فرزند رنج می برد. هرکس به یک نحو مورد امتحان است، آزمایش های خداوند برای افراد بشر به یک شکل نیست.

در سوره عنکبوت، آیات 40-14، به داستان هفت تن از پیامبران و آزمایش امت های آنها اشاره شده است. در ابتدای این سوره، بعد از اینکه خدای سبحان این معنا را بیان فرمود که آزمایش و فتنه ، سنتی الهی است، و تحت هیچ عنوان و در مورد هیچ کس از آن چشم پوشی نمیشود و در همه امت های گذشته به اجرا درآمده و در این امت نیز به اجرا در میآید، به ذکر جریان امتحانات امتهای انبیاء گذشته از قبیل نوح، ابراهیم، لوط، شعیب، هود، صالح و موسی اب میپردازد، که جمعی از آنان نجات یافته و جمعی دیگر هلاک شدند. این سوره درباره سه امت اول، هم نجات را ذکر کرده و هم هلاکت را، و درباره چهار امت دیگر تنها به هلاكت آنها در نتیجه عدم موفقیت شان در

ص: 69


1- سفينة البحار، ماده صبر، ج 2، ص 7.

امتحان الهی اشاره شده است.

در امتحان های الهی به دسته بندی دیگری نیز اشاره شده است. آنجا که در قرآن می فرماید:

«وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ؛ و شما را با بدی ها و خوبی ها آزمایش میکنیم و سرانجام به سوی ما بازگردانده می شوید!»(1)

خداوند همیشه انسان را با سختی و فقر امتحان نمی کند، گاهی خدا انسان را با نعمت و فراوانی مورد آزمایش قرار می دهد. در عناوین بعدی(2) در این مورد مباحثی ارائه خواهد شد.

4.متناوب

اشاره

برخی از امتحان ها هستند که در دوره های مختلف تکرار می شوند. بخشی مربوط به تکالیف واجب و حرام است مانند: نماز، روزه و امثال آن، که خداوند در شبانه روز یا در ماه مبارک رمضان به صورت متناوب واجب کرده است. بخش دیگر نیز امتحاناتی است که برای شناخت شان باید نگاهی به تاریخ بیندازیم و با توجه به حوادث گذشته به تکرار آن واقعه پی ببریم. به عناوین زیر توجه کنید:

بی وفایی یاران

در زمان امام حسن مجتبی علیه السلام برخی از یاران حضرت به ایشان خیانت نمودند و باعث شدند تا صلح با معاویه برایشان تحمیل شود. در صورتی که اگر یاران

ص: 70


1- انبیاء، 35.
2- به بحث مسائل امتحان مراجعه کنید.

ایشان همراهی لازم را داشتند، می توانستند بر معاویه پیروز شوند و جریان تاریخ به گونه ای دیگر رقم می خورد.

در زمان امام حسین علیه السلام هم، چنین مسأله ای به وجود آمد. کسانی که با مسلم بن عقيل علیه السلام بیعت کرده بودند، از دور مسلم علیه السلام پراکنده شدند و مقدمات شهادت غریبانه او و امام حسین علیه السلام و یاران باوفایش را به وجود آوردند.

حادثه ای که در زمان امام حسن علیه السلام رخ داد، در دوره های دیگر و در زمان امام حسین علیه السلام نیز مجدداً به شکل امتحان خود را نشان داد. چنین حالتی از امتحان، بارها و بارها در طول تاریخ تکرار شده است و پیروان جبهه حق در وفاداری شان مورد امتحان قرار گرفته اند و در آینده نیز مورد امتحان قرار خواهند گرفت. ما نیز در بستر چنین امتحانی هستیم. اگر امروز در کنار مسلم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشیم، سربلند می شویم و در آزمون بزرگ ظهور نیز به لطف پروردگار سرافراز خواهیم شد. اگر خدای نکرده در این آزمون موفق نباشیم، معلوم نیست در امتحان یاری فرزند فاطمه علیها السلام نیز موفق باشیم.

فراموشی توصیه های مهم

در طول تاریخ، رهبران و پیشوایان الهی برای ادامه مسیر هدایت و سعادت توصیه هایی را به یاران و امت خویش نمودند؛ اما متأسفانه در برخی موارد، امت و پیروانشان از این امتحان سربلند بیرون نیامدند. مانند: توصیه مهم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در روز غدیر در مورد ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که مورد قبول همه است، دستور می دهد هرکه جلورفته است برگردد و هرکه عقب مانده است، برسد و همه مردم را به دستور قاطع پروردگار(1) در آخرین

ص: 71


1- «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ»؛ مائده، 67.

حج خود جمع می کند تا به آنها پیروی از علی علیه السلام را به عنوان امام بعد از خود توصیه نماید و این گونه وصیت میکند:

«مَنْ کُنتُ مَوْلَاهُ فَعَلِىٌّ مَؤلَاه؛ هرکه من مولای اویم بعد از من علی مولای اوست» (1)؛ چندین هزار نفر از مسلمانان با حضرت على علیه السلام بيعت می کنند، ولی پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همه چیز فراموش می شود، سقیفه شکل می گیرد و کسی را از میان خودشان انتخاب می کنند و سایرین مجبور به بیعت با او می شوند.

وصیت های فراوانی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مورد جایگاه و شأن خاندان رسالت و اهل بیتش به امت اسلام می کند نیز مورد بی مهری قرار می گیرد و اتفاق هایی در مدینه می افتد که مایه شرمساری امت اسلامی می گردد. ادامه همین امتحان در کربلا رخ می دهد و باز هم امت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کسی که پیامبر بارها او را روی دوش خود سوار می کرد و می فرمود:

«حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَيْناً حُسَيْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْبَاطِ»(2)

را فراموش کردند و لکه ننگین مردودی در امتحان الهی به پیشانی شان نشست.

در انقلاب اسلامی ایران نیز که با رهبری امام خمینی رحمه الله شکل گرفت، توصیه ها و سخنان راه گشای زیادی در مورد شکل اداره حکومت، ویژگی ها

ص: 72


1- طبرسی، الاحتجاج على أهل اللجاج (احتجاج أبي الحسن علی بن محمد العسكري علیه السلام في شيء من التوحيد و غير ذلك من العلوم الدينية و الدنياوية على المخالف و المؤالف)، ج2، ص449.
2- کامل الزیارات، باب الرابع عشر، ص52.

و نوع رفتار مسئولین برای همگان به خصوص دولتمردان و خواص جامعه داشتند. توصیه های واضح و روشن در مورد تبعیت از ولایت فقیه و ضمانتی که برای سلامت در بحران ها به کشور می دهد و بسیاری از توصیه های کاربردی دیگر. صحیفه نور پر است از توصیه و سفارش های امام رحمه الله که همه آنها برگرفته از آیات و روایات است.

امروز بعد از رحلت حضرت امام رحمه الله، یاران دیرین او مورد آزمایش قرارگرفته اند. اگر امروز به رفتار، زندگی آنها و سخنانی که به زبان می آورند نگاه کنیم، می توانیم بفهمیم تا چه اندازه در این امتحان موفق اند.

دنیاطلبی خواص

عبدالرحمن از اولین افرادی بود که مسلمان شد. او به دعوت ابوبکر اسلام آورد.(1) عبدالرحمن را «مَن هاجَرَ الهِجرتَين»، فردی که دوهجرت انجام داده دانسته اند. او به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، همراه تعدادی از مسلمانان به حبشه هجرت کرد. پیش از هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، به مکه بازگشت و به همراه مسلمانان به مدینه رفت.(2) در مدینه، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میان مسلمانان پیمان برادری ایجاد کرد، برخی منابع پیمان برادری عبدالرحمن را با عثمان(3) و برخی دیگر با سعد بن ربیع دانسته اند.(4)

اهل سنت، عبدالرحمن را جزء عشره مبشره می دانند که پیامبر به آنها وعده بهشت داد.(5)

ص: 73


1- مقدسی، البدء و التاريخ، بی تا، ج 4، ص145.
2- ابن عبدالبر، الاستیعاب، 1412ق، ج2، ص 844.
3- قمی، تفسیر القمی، 1404ق، ج2، ص109.
4- بخاری، صحیح بخاری ، 1422، ج3، ص52.
5- سجستانی، سنن ابی داود ، ج 4، ص 211.

عبدالرحمن در تمام غزوات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم شرکت کرد.(1) او در جنگ احد از افرادی بود که فرار نکرد و همراه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و تعداد اندکی از صحابه در میدان جنگ باقی ماند(2) و در این جنگ، جراحات بسیاری برداشت که برخی از آنها سبب لنگ شدن او شد.(3) عبدالرحمن علاوه بر غزوات، به سریه ای نیز فرستاده شد. این سوریه در منطقه دومة الجندل بود و با پذیرش اسلام توسط طرف مقابل، بدون درگیری پایان یافت.(4) این سریه به سريه عبدالرحمن بن عوف نیز معروف است.

اما بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عبدالرحمن بن عوف تغییر چهره داد و نقش تأثیرگذاری در انحرافات مسلمین ایفا کرد. وی علاوه بر اینکه در جریان سقیفه، آتش افروز فتنه بود؛ در شورای شش نفره عمر نیز با طرفداری از عثمان بن عفان، كفه خلافت را به نفع او سنگین کرد؛ عثمان نیز پاداش این طرفداری عبدالرحمن را به او عطا کرد؛ به نقل علامه امینی بیشترین بخشش عثمان از بیت المال به عبدالرحمن بن عوف و به میزان 2٫560٫000 دینار بوده است.(5)

عثمان اولویت را به گروهی داده بود که عبدالرحمن بن عوف در میان آنها باشد.(6)

عبدالرحمن بن عوف از جمله خواص منحرفی بود که به انگیزه های

ص: 74


1- ابن سعد، الطبقات الکبری، 1418، ج 3، ص 95.
2- صالحی دمشقی، سبل الهدی، 1414، ج11، ص 318.
3- ذهبی، تاريخ الإسلام، 1409، ج3، ص392.
4- واقدی، المغازی، 1409، ج2، ص560.
5- ر.ک: علامه امینی، الغدير، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ چهارم، 1397ق، 1977 م، ج8،ص 286.
6- خواص و لحظه های تاریخ ساز، ج1، ص6؛ ر.ک: فیاض، تاریخ اسلام، ص155.

باطلی چون مال پرستی، اقدام به مقابله با امیرالمؤمنین علی علیه السلام کرد؛ چرا که خوب می دانست در حکومت على علیه السلام نمی تواند به مال اندوزی و دنیاپرستی خویش ادامه دهد. وی با داشتن سابقه و شهرت فراوان میان مسلمانان، گرفتار دنیا پرستی و رفاه طلبی شد و سرگرم شدن به امور دنیوی، چشم بصیرت او را نابینا ساخت. او چنان به دنیا گرایش یافته بود که به نقل منابع تاریخی، به هنگام مرگ صد اسب، هزار شتر و ده هزار گوسفند داشت و ارث بسیاری برای وارثان باقی گذاشت؛ اما خود جز گناه و عصیان، توشه ای برای آخرت نبرد.(1)

در مورد خواص جامعه در هر دوره ای چنین امتحانی مطرح است. در زمان ما نیز افرادی که سال ها برای انقلاب زحمت کشیدند و مشکلات طاقت فرسایی را تحمل کردند، مورد آزمایش قرار می گیرند. بسیار اهمیت دارد که ثمره آن همه جان فشانی با غفلت و دنیاطلبی از بین نرود.

لذا تعجب ندارد که برخی از خواص مهم و تأثیرگذار دیروز، امروز در برابر انقلابی که خود آن را به وجود آوردند بایستند و به خاطر به دست آوردن دنیا و تبعیت از فرزندان(2) و مشاوران ناصالح، به گذشته خود پشت پا بزنند. مسأله

ص: 75


1- مروج الذهب، ابوالحسن علی بن حسین مسعودی، مترجم: ابوالقاسم پاینده، تهران ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، چاپ دوم، 2536، ج1، ص690.
2- «ما زَالَ الزُّبَیرُ رَجُلاً مِنَّا اَهلَ البَيتِ حَتَّى نَشَأَ ابنُهُ المَشْئُومُ عَبدُ الله؛ همواره زبیر مردی از (خویشان) ما اهل بیت بود تا وقتی که پسر شوم او عبدالله پدید آمد». (عبدالله خویشاوندی را با ما برید؛ زیرا او اگرچه از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود ولی بعد از آن حضرت زندیق گشت. یعنی در باطن کافر گردیده و آشکارا اظهار ایمان می نمود؛ چنانکه مرحوم مامقانی در کتاب تنقیح المقال فرموده، و از مرحوم مجلسی است در کتاب بحار الأنوار: عبدالله بن زبیر بنی هاشم را دشمن می داشت، و على علیه السلام را لعن نموده دشنام میداد. خلاصه این فرمایش را که نویسندگان سنی و شیعه در کتاب هاشان نقل نموده اند در نسخ نهج البلاغه نیست. ما آن را از نسخه ابن ابی الحدید نقل نمودیم)؛ فيض الإسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج 6، ص1294.

منافقین، بنی صدر و آیت الله منتظری، از این دست امتحانات است.

نکته اصلی اینجاست که یاران ولایت و امامت در هر کجا که بودند (حتی اگر کم و با امکانات محدود)، تا زمانی که با صداقت و شهامت گوش به فرمان بودند، نصرت خدا شامل حالشان می گردید.

در جریان جنگ بدر، در حالی مسلمانان به پیروزی رسیدند که تعداد آنها313 نفر و تعداد مشرکان با تمام امکانات و ابزار جنگ حدود 1000 نفر نقل شده است. خداوند متعال در قرآن به پیامبر خود صلی الله علیه و آله و سلم یادآوری می کند:

«وَاذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ تَخَافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآوَاكُمْ وَأَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَرَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛ و به خاطر بیاورید هنگامی را که شما در روی زمین، گروهی کوچک و اندك و زبون بودید؛ آن چنان که می ترسیدید مردم شما را بربایند! ولی او شما را پناه داد؛ و با یاری خود تقویت کرد؛ و از روزی های پاکیزه بهره مند ساخت؛ شاید شکر نعمتش را به جا آورید!».(1)

این آیه، به پیامبر نصرت و دستگیری پروردگار در جنگ بدر را یادآوری می کند و می فرماید: هرگاه از نظر نیرو و امکانات کمبودی باشد، خدا به کسانی که دینش را نصرت کنند، یاری می رساند.

«وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ»(2)

ص: 76


1- انفال، 26.
2- «و خداوند کسانی را که یاری او کنند (و از آیینش دفاع نمایند) یاری می کند؛ خداوند قوی و شکست ناپذیر است!»؛ حج، 40.

«وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ»(1)

اینها فقط چند نمونه از هزاران نوع امتحانی است که در طول تاریخ تکرار شده و در آینده نیز خواهد شد. به نحوی که اگر کسی نگاهی به تاریخ بیندازد، می تواند با مشاهده این موارد عبرت بگیرد و تا حدود زیادی در این زمینه آمادگی لازم را پیدا کند.

خاطره

بعدازظهر 14 اسفند 1362، بیت امام رحمه الله به قرارگاه اطلاع داد که فرمانده سپاه به تهران بیاید. همچنین گفته شد که امام رحمه الله فرموده اند:

«جزایر حتماً باید نگه داشته شوند، هر طور که شده».

این دستور، تحولی اساسی در سرنوشت عملیات ایجاد کرد و سپاه این بار هرآنچه که در اختیار داشت، اعم از فرماندهان و باقیمانده سازمان یگان ها را وارد صحنه کرد. اما از لحاظ روحیه و استقامت، توان سپاه دو چندان شد و همه، حفظ هدف تعیین شده توسط امام رحمه الله را به بهای جان خود در دستور کار قرار دادند. فرمانده سپاه اظهار داشت:

از جزیره بیرون نمی رویم، حتی اگر سازمان سپاه از بین برود.

برادر شمخانی قائم مقام فرمانده کل سپاه به فرماندهان لشکرهای عاشورا و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم گفت:

«بروید جزایر را حفظ کنید، این دستور امام است و من خودم می آیم،

ص: 77


1- «تا خداوند بداند چه کسی او و رسولانش را یاری می کند بی آنکه او را ببینند؛ خداوند قوی و شکست ناپذیر است !»؛ حديد، 25.

آر.پی.جی می زنم. به هر حال احتمال پاتک به جزایر زیاد است».

علاوه براین، برادران محمد باقری ، رشيد على نور و حسن دانایی به جزیره رفتند. مرخصی بسیجی ها لغوشد و به طور کلی تمام فرماندهان سپاه به جز برادر محسن رضایی و در برخی مواقع برادر شمخانی، به جزیره رفتند تا با هم فکری یکدیگر راه های حفظ جزایر را مشخص کنند.

روز 18 اسفند 1362 دوباره عراق حمله خود را با شدت هر چه تمام تر آغاز کرد و سپاه و بسیج با آنچه در دست داشتند پایداری و استقامت کرده و مانع از پیشروی دشمن شدند. شرایط و امکانات بسیار سخت و محدود بود. ضمن آنکه دشمن، سلاح های شیمیایی را هم وارد صحنه کرده بود. برادر رشید از جزیره به قرارگاه آمد و در مورد آنجا گفت:

«وضع خط خراب است. دشمن رخنه کرده و هر شب دارد پیش می آید. (عراق) دائماً نیرو می آورد و شدت عمل به خرج می دهد. نیروهای (ما)در خط خسته شده اند. آتش (دشمن) به شدت زیاد است. جاده، آب، غذا و نیرو کم است. پلیت و الوار برای ساختن سنگر نیست و لودر و بلدوزر برای احداث خاکریز وجود ندارد. نیروها در خط ، آر.پی.جی و کلاشینکف دارند و از ادوات استفاده می کنند. از شدت حمله دشمن، بچه ها دیگر قادر نیستند فکر کنند. این جزیره طلسم شده و ما هرکاری میکنیم با مشکل مواجه می شویم».

روز 19 اسفند 1362 نیز عراق باز هم حملات خود را از سر گرفت. اما این بار هم رزمندگان اسلام با گوشت و پوست و خون، ماشین جنگی ارتش بعثی را متوقف کردند. شهادت فرماندهانی چون حاج همت، یاغچیان، حمید باکری، اكبر زجاجی، بهروز غلامی و... بهایی بود که برای حفظ خط جزایر پرداخته شد.

ص: 78

طی این 3 روز، اوج حماسه، استقامت و شهادت طلبی سپاهیان و بسیجیان به نمایش گذاشته شد. جزیره، سمبل پایداری و استقامت شده بود.

ایشان در مورد نتایج این عملیات افزود:

به هر تقدير، حمله 72 ساعته عراق با شکست مواجه شد. این ناکامی موجب توقف حملات دشمن گردید و بالاخره در پی فرمان امام رحمه الله، جزایر حفظ شد. اقتدار صدام در سطح بین المللی خرد شد و اراده و ایمان بسیجی های خمینی صلی الله علیه و آله و سلم بر همه تجهیزات و ادوات جنگی عراق پیروز شد.(1)

این همان درسی بود که رزمندگان اسلام از اصحاب امام حسین علیه السلام آموخته بودند و می دانستند تا پشتیبان ولایت باشند هیچ آسیبی آنها و کشورشان را تهدید نمی کند.

امروز هم همان امتحان با همان ملاک ها در حال انجام است. برای کسانی که خود را مسلمان و منتظر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می دانند.

کلام نورانی امیر بیان در پایان این بخش بسیار دلنشین است، آنجا که به فرزند گرامی اش حضرت مجتبی علیه السلام فرمود:

«برای امور واقع نشده، به آنچه واقع شده است استدلال نما و با مطالعه قضایای تحقق یافته، حوادث یافت نشده را پیش بینی کن؛ زیرا امور جهان، همانند یکدیگرند، از آن اشخاص نباش که موعظه سودش ندهد، مگر توأم با آزار و رنج باشد؛ زیرا انسان عاقل باید از راه آموزش و فکر، پند بپذیرد، این بهائم هستند که جز با کتک، فرمان نمی برند».(2)

ص: 79


1- مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، طرح کلی: روز شمار جنگ تحمیلی، 1368، ص 97.
2- «اسْتَدْلِلْ عَلَى مَا لَمْ يَكُنْ بِمَا كَانَ فَإِنَّمَا الْأُمُورُ أَشْبَاهٌ وَ لَا تَكْفُرَنَّ ذَا نِعْمَةٍ فَإِنَّ كُفْرَ النِّعْمَةِ مِنْ أَلْأَمِ الْكُفْرِ وَ اقْبَلِ الْعُذْرَ وَ لَا تَكُونَنَّ مِمَّنْ لَا يَنْتَفِعُ مِنَ الْعِظَةِ إِلَّا بِمَا لَزِمَهُ فَإِنَّ الْعَاقِلَ يَنْتَفِعُ بِالْأَدَبِ وَ الْبَهَائِمَ لَا تَتَّعِظُ إِلَّا بِالضَّرْبِ اعْرِفِ الْحَقَّ لِمَنْ عَرَفَهُ لَكَ رَفِيعاً كَانَ أَوْ وَضِيعاً وَ اطْرَحْ عَنْكَ وَارِدَاتِ الْهُمُومِ بِعَزَائِمِ الصَّبْرِ وَ حُسْنِ الْيَقِينِ»؛ صبحی صالح، نهج البلاغه، نامه 31، ص402.

5. حمایت محور

خداوند در سنت امتحان های الهی، بنای بر حمایت از بنده دارد. خدایی که امتحان می گیرد، همان خدای حکیم، مهربان و رئوف است که بنده هایش را حتی از خودشان بیشتر دوست دارد. پس تا جایی که امکان داشته باشد در امتحان ها آنها را یاری می کند، مگر اینکه کسی نخواهد از این حمایت بهره مند شود و تصمیم به نافرمانی بگیرد.

آزمایش الهی در واقع همان پرورش، تربیت و ارتقاء است. همانگونه که فولاد را برای استحکام بیشتر در کوره میگدازند تا به اصطلاح آب دیده شود، آدمی را نیز در کوره حوادث سخت، پرورش می دهند تا مقاوم گردد.(1)

«إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا؛ ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس».(2)

در امتحان های الهی، بی شک هر آنچه از حجت ها و دلایل و راه های مورد نیاز برای پیروزی در امتحان وجود دارد، در اختیار مردم قرار می گیرد. اگر بخواهیم تشبیه کنیم، مانند این است که فرمول های مورد نیاز از قبل در اختیار مكلفين قرار میگیرد و فقط صورت مسأله فرق می کند که با توجه به فرمولی که در اختیار افراد است ، حل مسأله و موفقیت در آزمون کار ساده ای است.

اگر خدای تبارک و تعالی در قرآن می فرماید:

ص: 80


1- ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 1، ص 526.
2- انبیاء، 3.

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ»(1)

یعنی اگر در امتحان ها به فکر یاری دین خدا و دفاع از ارزش های دینی باشید، من نیز از شما حمایت می کنم و پیروزی و ثبات قدم به شما عنایت می کنم.

خداوند به يوسف علیه السلام دستور می دهد از گناه فرار کند. درب های بسته و قفل شده با حمایت الهی باز می شود و او از این امتحان سربلند می شود.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به امر خدا تصمیم به هجرت می گیرد و در غار به خاطر فرار از مشرکین پنهان می شود و با حمایت خدا عنکبوت تار می تند و ایشان حفظ می شود.

امام زین العابدین علیه السلام در میانه بزرگ ترین فاجعه تاریخ بشر، زنده می ماند و با حمایت الهی ادامه دهنده سلسه جلیله امامت می شوند.

در عملیات والفجر 8 و عبور از رود اروند، نیروهای عراقی به واسطه بارش باران ، خیالشان از بابت عملیات از سمت ایران آسوده بود و استراحت می کردند و این حمایت خداست که آنها غفلت کنند و عملیات فوق العاده و بی نظیر والفجر 8 با پیروزی پایان پذیرد.

6. فراگیر

گاهی امتحان های الهی، آزمون هایی فردی است و گاهی اجتماعی. در مورد امتحان های فردی، توضیحات داده شد. اما برای اینکه مقصود از امتحان های اجتماعی روشن شود، خوب است به نمونه های ذیل توجه کنید:

ص: 81


1- محمد، 7.

امتی که خليفه بلافصل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را با همه سفارش ها و توصیه ها رها می کند و فرد دیگری را برمی گزیند، باید سال ها از نعمت حکومت امام معصوم علیه السلام و جانشین حقیقی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم محروم باشد. این همان امتحان اجتماعی است که خدا از مردم می گیرد و نتیجه برای خوبان امت و بدهای امت یکسان است و به اصطلاح، ترو خشک با هم می سوزند.

زمانی که حکومت بعث عراق جنگ تمام عیاری را برای تصرف یک هفته ای پایتخت ایران آغاز کرد، امتحان مهم و سختی برای همه مردم ایران زمین به وجود آمد. امتحانی عمومی که نتیجه آن بستگی به عملکرد درست اکثریت مردم داشت. اگر مردم در این امتحان به خوبی عمل نمی کردند، شکست برای همه مردم می بود. چه آنها که در جنگ حاضر بودند و کمک می کردند و چه آنها که شرکت نکردند. خاصیت امتحان های اجتماعی این گونه است که نتیجه برای همه رقم می خورد.

ص: 82

فصل چهارم: چهار رکن امتحان الهی را بشناسيم

اشاره

ص: 83

ص: 84

رکن اول: امتحان گیرنده

اشاره

در یک کلمه باید گفت امتحان گیرنده «خدا» ست، اما برای اینکه خدایی را که امتحان می گیرد بهتر بشناسیم به برخی صفات خداوند که در قرآن بیان شده است، اشاره می کنیم.

خالق است

«قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ»(1)

خداوند از جزیی ترین صفات انسان مطلع است و به آن آگاهی دارد. نه تنها از انسان که از همه خلقت مطلع است و اگر از کسی امتحان می گیرد، همه خصوصیات او را در نظر دارد.

به عنوان مثال : کسی که یک ماشین را می سازد، به خوبی می داند که این ماشین با توجه به ساختاری که دارد اگر در جاده های کوهستانی و ناهموار

ص: 85


1- رعد، 16.

استفاده شود، زود خراب می شود، ولی در جاده های کویری با سرعت بالا می تواند حرکت کند و مشکلی پیش نیاید.

خداوند متعال نیز می داند انسان چه توانایی ها و چه ضعف هایی دارد و با توجه به آنها او را امتحان می کند.

قادر است

«أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»(1)

امتحان گیرنده خداست که تمام زمین و زمان در اختیار اوست و «یَفعَلُ اللهُ مَا یَشَاءُ»(2) است. هر چه را که بخواهد می تواند به صورت ابزاری جهت امتحان قرار دهد و هر چه را که بخواهد کمک و نصرتی برای بنده قرار دهد، می تواند؛ می تواند به آسمان امرکند که نبارد، به زمین امرکند که درون خود را عیان نکند، به باد امر کند طوفان شود و... همه چیز به دست قدرت اوست. برای درک بهتر این قسمت کافی است 56 آیه ای که در قرآن با «هُوَالَّذِى» شروع می شود را بررسی کنیم.(3)

ص: 86


1- در قرآن زیاد تکرار شده است.
2- حج، 18.
3- مانند آیات: «هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (4)»؛ حدید، 4. «هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِي مَنَاكِبِهَا وَكُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَإِلَيْهِ النُّشُورُ»؛ ملک، 15. «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ»؛ بقره، 29.

راحم است

«أَنَّ اللَّهَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ»(1)

گاهی ممکن است برخی از بندگان خدا این چنین تصور کنند که مشکلات و بلاهایی که در زندگی تحمل می کنند، به خاطر این است که خداوند آنها را دوست ندارد و به همین دلیل است که با سختی و مشکلات آنها را در تنگنا قرار می دهد. در صورتی که مهربان ترین و دلسوزترین شخص نسبت به بنده ها، خداست و محبت مادر به فرزندان به اندازه قطره ای از محبت خدا به بندگانش نیست.

هر مادری از سر دلسوزی فرزندش را به مدرسه می فرستد، تا علم بیاموزد. اگر چه فرزند دلبندش صبح ها مجبور باشد زود بیدار شود و در مدرسه سختی درس خواندن و امتحان دادن را متحمل شود. خدایی که از مادر مهربان تر است ، دنیا را برای بندگانش همانند مدرسه ای، محل درس آموزی و امتحان قرار داده است تا رشد کنند و به درجات بالای معرفت ارتقاء یابند.

عادل است

«فَالْيَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»(2)

خداوند به کسی ظلم نمی کند و کسی که در بستر مشکلات و امتحان های الهی سختی کشیده باشد، در قیامت پاداش دریافت می کند. به عنوان نمونه به دو روایت در مورد کسانی که در دنیا به مریضی جسمی مبتلا می شوند، توجه کنید:

ص: 87


1- آیات زیادی به این صفت اشاره نموده است از قبیل: نور، 20.
2- یس، 54.

عبدالله بن ابی یعفور که همیشه بیمار بود می گوید: از دردهایی که به من به علت بیماری ام می رسید، به امام صادق علیه السلام شکایت کردم. حضرت به من فرمود: «اگر مؤمن پاداشی را که برای مصیبت ها خداوند برایش در نظر گرفته بداند، هرآینه آرزو می کند که او را با قیچی تکه تکه کنند».(1)

اگر انسان نیازمند، برای رفع گرفتاری خود دعا کند و استجابت دعای او به مصلحت نباشد، خداوند در قیامت از او عذرخواهی می کند و می فرماید: «اگر دعای تو مستجاب نشد، مصلحت نبود و علت آن را برای او روشن میکند و به گونه ای برای او جبران می نماید که آن بنده می گوید ای کاش هیچ يك از دعاهایم در دنیا مستجاب نشده بود».(2)

خداوند عادل است و هر عملی را به عمل کننده آن برمی گرداند؛ چه عمل خوب باشد و چه عمل بد.

«وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَإِنْ كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَى بِنَا حَاسِبِينَ؛ ما ترازوهای عدل را در روز قیامت برپا میکنیم؛ پس به هیچ کس کمترین ستمی نمی شود؛ و اگر به مقدار سنگینی يك دانه خردل (کار نیك و بدی) باشد، ما آن را حاضر می کنیم؛ و کافی است که ما حساب کننده باشیم».(3)

خدایی با چنین ویژگی ها، وقتی از بندهای امتحان می گیرد، بهترین شرایط را برای بنده اش فراهم می کند، سپس او را مورد امتحان قرار می دهد.

ص: 88


1- محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج78، ص196.
2- محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج 2، ص 491 - 490.
3- انبیاء، 47.

البته این مربوط به آنجایی است که خداوند امتحان میگیرد و شخص ممکن است به سختی ها و مشکلاتی دچار شود. اما در جایی که کسی با سوء اختیار برای خود دردسر می سازد، باید خودش پاسخگو باشد و نمی تواند به خدا شکایت کند که چرا چنین و چنان کردی ؟!

امتحان های الهی بر اساس حکمت، مهربانی و قدرت خداست و در حساب رسی آن به کسی ظلم نمی شود.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «در روز قیامت، هنگامی که دفترها گشوده می شود و ترازوهای حساب و کتاب را می آورند، برای اهل بلا و گرفتاری، ترازویی نصب نمی گردد و دفتری برای آنان گشوده نمی شود، سپس آیه «إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسَابٍ»(1) را قرائت فرمودند».(2)

حکیم است

«عَزيزاً حَكيماً»

امتحان گیرنده کسی است که هم قادر است و هم حکیم؛ هر کاری که انجام میدهد بر اساس دلیل و منطق صحیح است. اگر کسی را به فقر می آزماید، دلیل دارد و اگر کسی را با دارایی آزمایش می کنند نیز بی دلیل نیست.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند:

«إِنَ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ لَمَنْ لَا يَصْلُحُ إِيمَانُهُ إِلَّا بِالْفَقْرِ وَ لَوْ أَغْنَيْتُهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِكَ وَ إِنَ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ لَمَنْ لَا يَصْلُحُ إِيمَانُهُ إِلَّا بِالْغِنَاءِ

ص: 89


1- زمر، 10.
2- محمد باقر مجلسی، بحار الأنوار، ج 67، ص101.

وَ لَوْ أَفْقَرْتُهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِكَ وَ إِنَ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ لَمَنْ لَا يَصْلُحُ إِيمَانُهُ إِلَّا بِالسُّقْمِ وَ لَوْ صَحَّحْتُ جِسْمَهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِكَ وَ إِنَ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ لَمَنْ لَا يَصْلُحُ إِيمَانُهُ إِلَّا بِالصِّحَّةِ وَ لَوْ أَسْقَمْتُهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِكَ إِنِّي أُدَبِّرُ عِبَادِي لِعِلْمِي بِقُلُوبِهِمْ فَإِنِّي عَلِيمٌ خَبِيرٌ؛ همانا از بندگان مؤمن من، کسی هست که ایمان او جزباتنگ دستی به سامان نمی شود و اگر او را توانگر سازم، توانگرى، [ایمان] او را تباه می کند، و از بندگان مؤمن من، کسی هست که ایمانش جز با توانگری به سامان نمی شود و اگر او را تنگ دست کنم، تنگ دستی [ايمان] او را تباه می سازد، و از بندگان مؤمن من، کسی هست که ایمان او جز با بیماری به سامان نمی شود و اگر تن او را بهبود بخشم، [ايمانِ] او را تباه می کند، و از بندگان مؤمن من، کسی هست که ایمانش جز با تندرستی به سامان نمی شود و اگر او را بیمار کنم، [ایمانِ] او را تباه می سازد. من بندگانم را طبق دانش خود به دل های ایشان، تدبیر می کنم؛ و من، دانا و آگاهم».(1)

رکن دوم: امتحان شونده

اشاره

کسی که می خواهد وارد دانشگاه شود، کنکور می دهد. انسانی که می خواهد به درجات بالای معرفت دست پیدا کند و از زندگی حیوانی فاصله بگیرد نیز، در معرض امتحان الهی بهترین بهره رامی برد.

خصوصیات امتحان شونده

امتحان دهنده انسان است با سرمایه عقل و فطرت. عقل، قدرت سنجش و

ص: 90


1- محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص60.

انتخاب به انسان می دهد. و توسط آن خوبی و بدی را می فهمد و اختیار دارد هرکدام را انتخاب کند. عقل است که ایمان آوردن به خدا را تأیید می کند و حجت های الهی و امامان را برمی گزیند.

امام کاظم علیه السلام به هشام بن حکم فرمود: «يا هِشَامُ ان اللّه على الناس حجتين حجة ظاهرة و حجة باطنة فاما الظاهرة فالرسل و الأنبياء و الائمة علیهم السلام و اما الباطنة فالعقول؛ ای هشام! خدا را بر مردم، دو حجت است: حجتی بیرونی و حجتی درونی. حجت بیرونی، فرستادگان و پیامبران و امامان اند و حجت درونی، خردهایند».(1)

با توجه به کلام امام کاظم علیه السلام، انسان با این ویژگی ها آمادگی این را دارد که با استفاده از عقل و نقل (آیات و روایات) که ملاک های شرکت در امتحان های الهی را بیان کرده اند، در هر امتحانی پیروز شود.

علاوه بر عقل، فطرت(2) نیز به کمک انسان می آید تا در انتخاب ها به او یاری رساند.

حجت ظاهری و باطنی به علاوه فطرت، سرمایه های انسانند برای گذراندن امتحان های الهی و در نتیجه رشد و تعالی انسان.

رکن سوم: مواد امتحان (مسائل)

اشاره

در یک تقسیم بندی، می توان سؤالات امتحان های الهی را به سؤالات تكوینی و تشریعی تقسیم کرد.

ص: 91


1- محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج 1، ص 16.
2- «فِطْرَتَ اللهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيها»؛ روم، 30.

سؤالات تکوینی

از نظر مذهب شیعه که قائل به اختیار است و جبر را محال می داند، انسان، تا آنجایی که به اراده و اختیار او مربوط می شود، حاکم بر وضع آینده خود است. وضع آینده یک انسان شبیه یک ورقه امتحانی است و نمره ای که به آن داده می شود، تعیین کننده سعادت یا شقاوت اوست. در این برگه امتحانی، هیچ جوابی نگاشته نشده است و تنها چیزی که در آن موجود است، سؤالات و توضیحاتی در مورد سؤالات است. بخشی از این سؤالات را خداوند طراحی کرده و از دست ما خارج است؛ یعنی برخی از سؤالات تکوینی هستند. مثلاً ما نمیدانیم که امروز در خیابان با چه حادثه ای روبرو خواهیم شد، ولی با هر حادثه ای که روبرو شویم یک سؤال امتحانی است که باید به آن جواب درست بدهیم. این گونه سؤالات، سؤال های تکوینی هستند. بنابراین، هر اتفاق تکوینی که برای ما رخ دهد، چه عذاب باشد، چه رحمت باشد، چه برای امتحان باشد و چه عقوبت اعمال گذشته خودمان و...، همگی سؤال امتحانی هستند و جواب درست ما را می طلبند. لذا لزومی ندارد که ما بدانیم این حادثه از چه سنخی است؛ آنچه مهم است، واکنش صحیح ما در مقابل آنهاست و عکس العمل و پاسخ درست را فطرت، عقل و دین به ما یاد داده است. بنابراین، ارزیابی این امتحانات نیز بر اساس آنچه که به ما آموزش داده شده است انجام می گیرد.

سؤالات تشریعی

امّا سؤالات تشریعی عبارتند از: واجبات، محرمات، مستحبات و مکروهات. واجبات را حتما باید به جا آورد و محرمات را حتماً باید ترک کرد. اینها سؤالاتی

ص: 92

است که نمره آنها تعیین کننده وضع آینده یا به اصطلاح سرنوشت ماست؛ ولی مستحبات سؤالاتی هستند که اگر آنها را با آگاهی انجام دهیم، نمره تشویقی دارد. اگر مکروهات را ترک کنیم، خدا در نمره دادن با ارفاق عمل می کند. اما اگر کسی در امتحان تشریعی بی تفاوت باشد یا همه سؤالات را غلط جواب دهد یا امتحان را به باد تمسخر بگیرد و...، در این صورت خدا یا سؤالات انحرافی پیش پایش می گذارد؛ همان طور که در قرآن فرموده است:

««وَمَكَرُوا مَكْرًا وَمَكَرْنَا مَكْرًا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ؛ آنها مکر کرده نقشه مهمیکشیدند، و ما هم نقشه ای کشیدیم، در حالیکه آنها درک نمی کردند».(1)

یا به ورقه امتحانی او مهر مردودی می زند:

«خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ؛(2) کسانی که کافر شدند، برای آنان تفاوت نمی کند که آنان را (از عذاب الهی) بترسانی یا نترسانی؛ ایمان نخواهند آورد. خدا بر دل ها و گوش های آنان مهر نهاده؛ و بر چشم هایشان پرده ای افکنده شده؛ و عذاب بزرگی در انتظار آنهاست...».(3)

ص: 93


1- نمل، 50.
2- بقره، 7.
3- «گروهی از مردم کسانی هستند که می گویند: به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده ایم. در حالیکه ایمان ندارند. می خواهند خدا و مؤمنان را فریب دهند؛ در حالیکه جز خودشان را فریب نمی دهند؛ (اما) نمی فهمند. در دل های آنان یک نوع بیماری است؛ خداوند بر بیماری آنان افزوده؛ و به خاطر دروغ هایی که می گفتند، عذاب دردناکی در انتظار آنهاست. و هنگامی که به آنان گفته شود: در زمین فساد نکنید! می گویند: ما فقط اصلاح کننده ایم . آگاه باشید. اینها همان مفسدانند؛ ولی نمی فهمند. و هنگامی که به آنان گفته شود: همانند (سایر مردم) ایمان بیاورید! می گویند: آیا همچون ابلهان ایمان بیاوریم؟! بدانید اینها همان ابلهانند ولی نمی دانند»؛ بقره، 6 تا 16.

«اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ؛ هنگامی که افراد باایمان را ملاقات می کنند، می گویند: ما ایمان آورده ایم. (ولی) هنگامی که با شیطان های خود خلوت میکنند، می گویند: ما با شماییم. ما فقط (آنها را) مسخره می کنیم. خداوند آنان را استهزا میکند؛ و آنها را در طغیانشان نگه می دارد، تا سرگردان شوند».(1)

««أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ؛ آنان کسانی هستند که «هدایت» را به «گمراهی» فروخته اند؛ و (این) تجارت آنها سودی نداده؛ و هدایت نیافته اند».(2)

««وَبَدَا لَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا عَمِلُوا وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ*وَ قِيلَ الْيَوْمَ نَنْسَاكُمْ كَمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا وَمَأْوَاكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ نَاصِرِينَ*ذَلِكُمْ بِأَنَّكُمُ اتَّخَذْتُمْ آيَاتِ اللَّهِ هُزُوًا وَغَرَّتْكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فَالْيَوْمَ لَا يُخْرَجُونَ مِنْهَا وَلَا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ؛ سرانجام آنچه را استهزا می کردند آنها را فرامی گیرد. و به آنها گفته می شود: امروز شما را فراموش می کنیم همان گونه که شما دیدار امروزتان را فراموش کردید؛ و جایگاه شما دوزخ است و هیچ یاوری ندارید. این به خاطر آن است که شما آیات خدا را به مسخره گرفتید و زندگی دنیا شما را فریب داد. امروز نه آنان را از دوزخ بیرون می آورند، و نه هیچ گونه عذری از آنها پذیرفته می شود».(3)

کسانی که از امتحان های الهی طفره می روند و برگه امتحان را با بی تفاوتی پر می کنند و به سخره می گیرند، این گونه به عذاب الهی دچار می شوند.

ص: 94


1- بقره، 15.
2- بقره، 16.
3- جاثيه، 33 تا 35.

در تقسیم بندی دیگری می توان سؤالات امتحان الهی را در مورد نعمت ها به اقسام زیر دسته بندی کرد:

سؤال از نعمت ها

داده ها

خدا انسان را به واسطه نعمت هایی که داده است امتحان میکند؛ سلامتی، ثروت ، اولاد، همسر، ولایت، دین، شهرت و....

خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

«وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ؛ درجات بعضی از شما را بالاتر از بعضی دیگر قرار داد، تا شما را به وسیله آنچه در اختیارتان قرار داده بیازماید».(1)

کسی که خدا به او سلامتی داده و از این نعمت بی بدیل بهره مند بوده است، باید در برابر این نعمت شکرش را به جا آورد و زکات آن را بپردازد که شکر آن خدمت به دیگران است.

کسی که خدا به او ثروت داده و در رفاه و آسایش زندگی می کند، باید به فکر فقرا و مستمندان باشد تا شکر نعمت دارا بودن را به جا آورد.

امیرالمؤمنین علیه السلام به کسانی که سالم و دارا هستند، این چنین هشدار می دهند:

«لَا يَنْبَغِي لِلْعَبْدِ أَنْ يَثِقَ بِخَصْلَتَيْنِ: الْعَافِيَةِ وَ الْغِنَى. بَيْنَا تَرَاهُ مُعَافًى

ص: 95


1- انعام، 165.

إِذْ سَقِمَ وَ بَيْنَا تَرَاهُ غَنِيّاً إِذِ افْتَقَرَ؛ برای بنده سزاوار نیست که به این دو خصلت (همواره) پشت گرم باشد: یکی سلامتی و دیگری دارایی. گاهی در حالیکه توشخص را سالم می بینی، ناگهان بیمار می شود و زمانی که او را غنی و متمکن می یابی، ناگاه بی چیزو تهیدست می گردد».(1)

خداوند در قرآن می فرماید:

«ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ؛ به تحقیق در روز قیامت از نعمت ها سؤال خواهد شد».(2)

ابو حنیفه از امام صادق علیه السلام درباره تفسیر این آیه سؤال کرد، امام علیه السلام سؤال را به او برگرداند و فرمود: نعیم به عقیده تو چیست؟ عرض کرد: غذا است و طعام و آب خنك، فرمود: اگر خدا بخواهد تو را روز قیامت در پیشگاهش نگه دارد تا از هر لقمه ای که خورده ای و هر جرعه ای که نوشیده ای از تو سؤال کند، باید بسیار در آنجا بایستی! عرض کرد: پس نعیم چیست؟

فرمود: ما اهل بیت هستیم که خداوند به وجود ما به بندگانش نعمت داده ، و میان آنها بعد از اختلاف الفت بخشیده، دل های آنان را به وسیله ما به هم پیوند داده، و برادر خود ساخته؛ بعد از آنکه دشمن یکدیگر بودند، و بهوسیله ما آنها را به اسلام هدایت کرده است.

یکی از نعمت های الهی در دسترس قرار دادن انبیاء، اهل بیت علیهم السلام و علما برای مردم است. مردم در برابر این دارایی امتحان می شوند. «فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ؛ از میان مردم کسانی هستند که به انبیاء ایمان می آوردند و

ص: 96


1- صبحي صالح، نهج البلاغه، ص551.
2- تكاثر، 8.

کسانی که نسبت به دارایی ای که خدا به آنها داده بود، کفران نعمت کردند».(1)

یکی از مهم ترین دغدغه های هر مؤمن این است که بداند آیا در آخرت می تواند از سؤالاتی که از او می پرسند، سربلند بیرون بیاید یا خیر؟ به همین دلیل پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از سؤالاتی که در آخرت به واسطه داشته ها و دارایی هایی که خدا در اختیار هرشخص قرار داده است، پرسیده می شود خبر داده اند.

«إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ لَمْ تَزُلْ قَدَمَا عَبْدٍ حَتَّى يُسْأَلَ عَنْ أَرْبَعٍ عَنْ عُمُرِهِ فِيمَ أَفْنَاهُ وَ عَنْ شَبَابِهِ فِيمَ أَبْلَاهُ وَ عَمَّا اكْتَسَبَهُ مِنْ أَيْنَ اكْتَسَبَهُ وَ فِيمَ أَنْفَقَهُ وَ عَنْ حُبِّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ؛ هرگاه روز قیامت بیاید، بنده قدم از قدم برندارد، مگر اینکه از او درباره چهار چیز پرسیده می شود:

1.از عمرش که در چه راه نابود کرده است؛

2. از جوانیش که در چه راه فرسوده است؛

3. از کسبش که از کجا به دستآورده و در چه راهی مصرف کرده است؛

4. و از دوستی ما اهل بیت».(2)

نداده ها

خدا انسان را به واسطه چیزهایی که به انسان نداده است نیز امتحان می کند. کسی که خدا به او ثروت نداده، به خاطر فقر مورد آزمایش الهی است. کسی که فرزند می خواهد و خدا به او بعد از ده سال هنوز فرزند عنایت نکرده یا کسی که از زمان تولد از داشتن عضوی از بدنش محروم بوده، نیز مورد امتحان قرار گرفته است.

ص: 97


1- بقره، 253.
2- ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص 35.

ثعلبة بن حاطب از انصار بود و مرد فقیری بود و مرتب به مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می آمد اصرار داشت که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دعا کند که خداوند مال فراوانی به او بدهد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای ثعلبه! مال اندکی که از عهده شکر آن برآیی، بهتر است از مال فراوانی که نتوانی شکرش را بجای آوری . آیا بهتر نیست که توبه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم تأسی جویی و به زندگی ساده ای بسازی؟ مگر خداوند نفرموده:

«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»(1)

پس چرا چنین تقاضایی میکنی؟ با اینکه منبا آن خدایی که جانم به دست قدرت اوست، اگر بخواهم این کوه ها برایم طلا و نقره شود، می شود. ولی نمی خواهم. بعد از چند روز دیگر آمد و عرض کرد یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم! از خدا بخواه مرا مال دنیایی روزی بفرماید، و به آن خدایی که تو را به حق مبعوث فرمود، اگر به من روزی کند، من حق همه صاحبان حق را می پردازم . حضرت عرض کرد: بارالها! ثعلبه را مالی روزی فرما. ثعلبه گوسفندی خرید، و زاد و ولد بسیار شد، به حدی که مدینه برای چرای آن به تنگ آمده بود. مجبور شد گوسفندان خود را بیرون برده در بیابانی از بیابان های مدینه جای دهد و بچراند، و همچنان رو به زیادت می رفت و او از مدینه دور می شد و به همین جهت از نماز جمعه و جماعت باز می ماند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کارشناسی فرستاد تا گوسفندانش را شمرده، زکاتش را بگیرد. ثعلبه زیر بار نرفت و گفت: زکات در حقیقت همان باج دادن است، رسول خدا صلى الله عليه و آله سلم فرمود: وای بر ثعلبه، چیزی نگذشت که این آیات نازل شد:

«وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ

ص: 98


1- احزاب، 21.

الصَّالِحِينَ * فَلَمَّا آتَاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ؛ بعضی ازآنها عهد بستند که اگر از گرم خویش به ما عطا کند، قطعا صدقه خواهیم داد و بی تردید از صالحان خواهیم شد. اما هنگامی که از فضل خویش به آنان بخشیدیم، بدان بخل ورزیدند و با اعراض روی برتافتند».(1)

داستان

یکی از مبلغين نقل می کرد:

در جوانی برای تبلیغ به یک روستا رفتم. چند روزی نگذشته بود که سرو صدایی بیرون خانه توجه همه را جلب کرد. وقتی بیرون رفتیم، دیدیم مردی بالای پشت بام رفته و با تفنگ به سمت آسمان تیراندازی می کند و بلند میگوید من از تو پسر می خواهم، چرا به من نمیدهی؟ اهالی او را گرفتند و آرام کردند. جریان را از مردم جویا شدم؛ گفتند که سال هاست از خدا فرزند می خواهد ولی بعد از گذشت چندین سال خدا به او عطا نکرده است و به خاطر اعتراض به خدا این کار را کرده است.

سال ها گذشت و دوباره برای تبلیغ به همان روستا رفتم. دوباره سر و صدایی از کوچه بلند شد. بیرون رفتم و دیدم مردم جلوی خانه ای جمع شدند. جلوتر رفتم دیدم جوانی پدرش را به درخت بسته است و او را با شلاق می زند. پسر جسور و بی ادبی بود که هرطور شده جلویش را گرفتیم و از کاری که می کرد منصرفش کردیم. چهره مرد بیچاره ای که به درخت بسته شده بود آشنا بود. او همان مردی بود که از خدا فرزند می خواست و به سمت خدا تیر می انداخت.

ص: 99


1- توبه، 76.

خدا بعد از سال ها به او پسری داده بود که پدرش را به درخت می بست و کتکش می زد. اگر خدا در زمینه ای صلاح میداند که نعمتی را ندهد، اصرار کردن در آن مورد بی جاست.

در نداده های خدا، حکمت است.

انس از وجود نازنین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ایشان از جبرئیل و جبرئیل از خداوند متعال نقل می کند که فرمود:

«إِنَ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ لَمَنْ لَا يَصْلُحُ إِيمَانُهُ إِلَّا بِالْفَقْرِ وَ لَوْ أَغْنَيْتُهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِكَ؛ همانا از بندگان مؤمن من کسانی هستند که ایمان آنها حفظ نمی شود مگر زمانی که فقیر باشند، اگر غنی و پولدار باشند ايمانشان فاسد می شود».(1)

گرفته ها

گاهی خداوند به واسطه نعمت هایی که از انسان می گیرد، او را امتحان می کند.

«وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ؛ قطعا همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، و کاهش در مال ها و جان ها و میوه ها، آزمایش می کنیم و بشارت ده به استقامت کنندگان !»(2)

محمد بن مسلم گوید: شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرمود:

ص: 100


1- شیخ صدوق، التوحید، باب أن الله تعالى لا يفعل بعباده إلا الأصلح لهم، ص 62.2.
2- بقره، 155.

«پیش از ظهور قائم علیه السلام نشانه هایی از جانب خدای تعالی برای مؤمنان خواهد بود. گفتم: فدای شما شوم آنها کدام است؟ فرمود: قول خدای تعالی که می آزماییم شما را یعنی مؤمنان را پیش از خروج قائم علیه السلام بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ(1) فرمود: (ایشان را می آزماییم به چیزی از خوف) از پادشاهان بنی فلان در آخر سلطنت آنها (و گرسنگی) به واسطه گرانی قیمت ها (و کاستی در اموال) فرمود: کسادی داد و ستد و کمی سود (و کاستی در نفوس) به واسطه مرگ و میر فراوان (و کاستی در ثمرات) فرمود: کمی ریعان زراعت (و صابران را مژده بده) در آن هنگام به تعجیل خروج قائم علیه السلام. سپس فرمود: ای محمد! این تأویل آیه است و خدای تعالی فرموده است: و تأويل آن را جز خدا و راسخان در علم نمی دانند».(2)

قطعاً یکی از تلخ ترین و سخت ترین چیزهایی که ممکن است کسی از دست بدهد، از دست دادن نزدیکانش است؛ از دست دادن پدر، مادر و عزیزان داغ سنگینی است که در امتحانات الهی منظور شده است.

ص: 101


1- بقره، 155.
2- «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام يَقُولُ إِنَّ قُدَّامَ الْقَائِمِ عَلَامَاتٍ تَكُونُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِلْمُؤْمِنِينَ قُلْتُ وَ مَا هِيَ جَعَلَنِي اللَّهُ فِدَاكَ قَالَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ يَعْنِي الْمُؤْمِنِينَ قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ علیه السلام بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ قَالَ يَبْلُوهُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ مِنْ مُلُوكِ بَنِي فُلَانٍ فِي آخِرِ سُلْطَانِهِمْ وَ الْجُوعِ بِغَلَاءِ أَسْعَارِهِمْ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ قَالَ كَسَادُ التِّجَارَاتِ وَ قِلَّةُ الْفَضْلِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَنْفُسِ قَالَ مَوْتٌ ذَرِيعٌ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَرَاتِ قَالَ قِلَّةُ رَيْعِ مَا يُزْرَعُ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ عِنْدَ ذَلِكَ بِتَعْجِيلِ خُرُوجِ الْقَائِمِ علیه السلام ثُمَّ قَالَ لِي يَا مُحَمَّدُ هَذَا تَأْوِيلُهُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم»؛ شیخ صدوق، کمال الدين و اتمام النعمه، مترجم:منصور پهلوان، ج 2، ص 555.

از امام صادق علیه السلام روایت شده است:

«عده ای خدمت پیامبرشان رسیدند و از او خواستند تا دعا کند و خدا مرگ را از میان آنها بردارد - عمر طولانی داشته باشند- پیامبر دعا کرد و خداوند دعای او را مستجاب ساخت. به مرور زمان چون کسی نمی مرد، تعداد آنها زیاد شد و تا اندازه ای که خانه ها از اهل آن خانه پرشدند و برای فرزندان آنها جایی نبود. وقتی مرد صبح از خانه بیرون می رفت، نیاز بود برای پدرش، مادرش، مادربزرگش، پدر مادر بزرگش چیزی تهیه کند و آنها را سیر کند و به آنها رسیدگی کند. به همین دلیل دیگر زندگی برای آنها معنایی نداشت. نزد پیامبرشان آمدند و خواستند تا دعا کند و وضعیت به حال سابق برگردد. پیامبر از خدا خواست و اوضاع مانند قبل گردید».(1)

در عزیزترین و بهترین چیزهایی که خداوند بنا بر مصلحت از بندگانش می گیرد، حکمت هایی نهفته است که فقط او می داند و تشخیص می دهد و جایگاه بنده مؤمن در این امتحانها فقط جایگاه صبر و رضایت مندی نسبت به خواست پروردگار است که بهترین عمل خواهد بود. اما اگر بخواهد در هر نعمتی که خدا از او می گیرد جزع و فزع کند و به خدا شکایت ورزد، جزء گروهی خواهد بود که در امتحاني گرفتين نعمت ها نمره قبولی دریافت نمی کنند.

همچنین در روایتی قدسی به نقل از امام صادق علیه السلام، خداوند در برابر نعمت هایی که از بنده اش می گیرد انتظار دارد تا او صبر کند و به قضای

ص: 102


1- «اَبُوعَبدِالله علیه السلام إِنَ قَوْماً أَتَوْا نَبِيّاً فَقَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يَرْفَعْ عَنَّا الْمَوْتَ فَدَعَا لَهُمْ فَرَفَعَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَنْهُمْ الْمَوْتَ وَ كَثُرُوا حَتَّى ضَاقَتْ بِهِمُ الْمَنَازِلُ وَ كَثُرَ النَّسْلُ وَ كَانَ الرَّجُلُ يُصْبِحُ فَيَحْتَاجُ أَنْ يُطْعِمَ أَبَاهُ وَ أُمَّهُ وَ جَدَّهُ وَ جَدَّ جَدِّهِ وَ يُرْضِيَهُمْ وَ يَتَعَاهَدَهُمْ فَشُغِلُوا عَنْ طَلَبِ الْمَعَاشِ فَأَتَوْهُ فَقَالُوا سَلْ رَبَّكَ أَنْ يَرُدَّنَا إِلَى آجَالِنَا الَّتِي كُنَّا عَلَيْهَا فَسَأَلَ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَدَّهُمْ إِلَى آجَالِهِمْ»؛ شیخ صدوق، التوحید، ص405.

پروردگار راضی باشد تا پاداشی ارزشمند که در زمره صديقين بودن است نصیبش شود.

امام صادق علیه السلام فرمود: «در ضمن آنچه خدای عزو جل به موسی بن عمران وحی کرد این بود که: ای موسی بن عمران، مخلوقی که نزدم دوست تر از بنده مؤمن باشد نیافریدم، من او را مبتلی کنم به آنچه برای او خیر است و عافیت دهم به آنچه برایش خیر است. آنچه شر اوست از او بگردانم، برای آنچه خیر او است، و من به آنچه بنده ام را اصلاح کند داناترم، پس باید بر بلایم صبر کنند و نعمت هایم را شکر نماید و به قضایم راضی باشد، تا او را در زمره صديقين نزد خود نویسم، زمانی که برای من عمل کند و امرم را اطاعت نماید».(1)

وجود نازنین امام حسین علیه السلام در برابر امتحان سخت شهادت علی اصغر علیه السلام این چنین در میان ناظران زمینی و آسمانی خود نمایی می کند:

فرمود: خواهرم زینب! بچه کوچك مرا بیاورتا با وی وداع گویم، امام علیه السلام او را گرفت تا ببوسد، حرملة بن كاهل(2) تیری انداخت که آن گلوگاه كودك را سوراخ

ص: 103


1- «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: كَانَ فِيمَا أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مُوسَى علیه السلام أَنْ يَا مُوسَى مَا خَلَقْتُ خَلْقاً أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ وَ إِنَّمَا أَبْتَلِيهِ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَهُ وَ أُعَافِيهِ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَهُ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَا يَصْلُحُ عَلَيْهِ أَمْرُ عَبْدِي فَلْيَصْبِرْ عَلَى بَلَائِي وَ لْيَشْكُرْ نَعْمَائِي وَ لْيَرْضَ بِقَضَائِي أَكْتُبْهُ فِي الصِّدِّيقِينَ عِنْدِي إِذَا عَمِلَ بِرِضَائِي فَأَطَاعَ أَمْرِي»؛شیخ صدوق ، توحید، ص 405.
2- حرملة بن کاهل، فرومایه ای بود پست و چون حرمله گرفتار شد و مختار وی را بدید، گریست و گفت: وای بر تو این همه جنایت بس نبود که طفل صغیر را نیز بکشتی، ای دشمن خدا ندانستی که او از فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود، دستور داد او را تیرباران کردند تا هلاك شد. در روایت دیگر، چون نظر مختار به حرمله افتاد گفت: ای دشمن خدا حمد مرخدای را که مرا برتو مسلط ساخت، بعد جزار را احضار کرد و دستور داد تا دست و پایش را قطع کرده، بعد آتش خواست و عمودی از آهن در آتش فرو برد تا سرخ و بعد سپید شد، پس آن عمود را بر گردن او قرار داد تا جایی که گردنش از آتش به جوشش درآمد، او آنقدر فریاد کرد تا گردنش قطع شد.

کرد، امام علیه السلام به زینب فرمود: او را بگیر. بعد خون صغیر را با دو کف دست بگرفت تا پرشدند و آن خون را به سوی آسمان پاشيد و فرمود: چه آسان است آنچه در محضر خدا بر من وارد می آید!» .

امام باقر علیه السلام می فرماید: «از آن خون قطره ای به زمین فرود نیامد».(1)

آثار سازنده امتحان های الهی

1. ظهور حقیقی شخصیت افراد

قرآن کریم برای انتخاب چهره های برجسته و جدا کردن راستگویان مجاهد از دروغگویان منافق، آزمایش را یک امر ضروری معرفی می کند؛ زیرا در گفتار، همه مجاهد و انقلابی هستند، اما وقتی پای آزمایش به میان بیاید، چهره های انقلابی از چهره های منافق شناسایی می شوند.

«فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ»(2)

خوش بود گر محک تجربه آید به میان

تا سیه روی شود هر که در او غش باشد

در جنگ احد که به علت سهل انگاری یک عده و رها کردن سنگر خود جهت کسب غنایم جنگی، مسلمانان شکست خوردند، عده ای انتقاد

ص: 104


1- «قَالَ لِزَیْنَبَ نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ فَأَخَذَهُ وَ أَوْمَأَ إِلَیْهِ لِیُقَبِّلَهُ فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ بْنُ الْکَاهِلِ الْأَسَدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ فَقَالَ لِزَیْنَبَ خُذِیهِ ثُمَّ تَلَقَّى الدَّمَ بِکَفَّیْهِ فَلَمَّا امْتَلَأَتَا رَمَى بِالدَّمِ نَحْوَ السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ. قَالَ الْبَاقِرُ علیه السلام فَلَمْ یَسْقُطْ مِنْ ذَلِکَ الدَّمِ قَطْرَهٌ إِلَى الْأَرْضِ.»؛ سید بن طاووس، اللهوف على قتلي الطفوف، مترجم: فهری ، ص 117.
2- عنکبوت، 3.

می کردند که چرا خدا دشمنان را سرکوب نکرد و ما را به پیروزی نرساند؟

آیه 142 سوره آل عمران، دلیل عدم امدادهای غیبی الهی و عدم نصرت مسلمانان را معرفی می کند تا چهره های برجسته مؤمنین (شهدا) مشخص شوند و چهره های ترسو و منافق شناسایی گردند؛

«أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ؛ آیا گمان کردید که به بهشت وارد می شوید، بدون آنکه خدا امتحان کند وآنان که جهاد در راه دین کرده و آنها که در سختی ها مقاومت

و صبر می کنند، مقامشان را بر عالمی معلوم گرداند؟»(1)

در این آیه، دو هدف دیگر از آزمایش الهی معرفی شده؛ مشخص شدن چهره های مجاهدین و نیز شناخته شدن چهره صابرین (یعنی انسان هایی که در مصیبت ها و اطاعت الهی و در مقابل معصیت پایدار و مقاومند).

امتحان الهی برای افراد بشر همانند یک میدان مسابقه است که در این مسابقه هرکه سربلند بیرون بیاید مورد توجه الهی قرار می گیرد و هر که در آن سرافکنده شود، از توجه الهی بی بهره خواهد شد؛ البته خداوند برای انسان فرصت جبران گذاشته است.

به تعبیر دیگر می توان چنین گفت که امتحانات الهی ظرفیتی برای جداسازی ها و مرزبندی ها است؛ زیرا در میدان امتحانات الهی، افراد واقعیت حقیقی و قلبی خود را به نمایش می گذارند. در ظرف امتحانات الهی مؤمن حقیقی و مدعی ایمان، صادق و کاذب مشخص می گردد. انسان از وضع و حقیقت و اندازه خود مطلع می شود و به آن واقف می گردد که تا چه اندازه مطيع اوامر الله است .

ص: 105


1- آل عمران، 142.

کاستی ها و مصیبت هایی مانند از دست دادن نزدیکان، اموال، سلامتی و... که در زندگی پدیدار می شود، نوعی هشدار به انسان ها است که در نهایتبه سود افراد با ایمان تمام خواهد شد؛ چون آنها این فرصت و هشدار را درک کرده و اقدام به اصلاح انحرافات احتمالی خویش می نمایند. اما اگر به شخصی فرصت داده شده و هشداری به او نرسد، او در دریای غفلت غوطه ور شده و ناگهان بدون هشدار قبلی با عذاب نهایی مواجه خواهد شد.

2. شکوفایی استعدادهای نهفته

امیرمؤمنان علی علیه السلام در این باره می فرماید: «در دگرگونی احوال است که جوهر و حقیقت مردان شناخته می شود».(1)

زمانی که فردی در سختی رشد می کند، بسیاری از توانایی ها و استعدادهای او از حالت بالقوه به بالفعل تبدیل می شود. گیاهان بیابانی بسیار سخت تر هستند و آتش بیشتری دارند تا گیاهانی که سرسبزند.

«أَلَا وَ إِنَ الشَّجَرَةَ الْبَرِّيَّةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْيَةَ أَقْوَى وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً؛ بدانید درختان بیابانی چوبشان سخت تر، و درختان سرسبز پوست شان نازك تر، و گیاهان صحرایی آتش شان قوی تر، و خاموشی آنها دیرتر است».(2)

3. به وجود آمدن روحیه مقاومت

امام علی علیه السلام در وصف متقین می فرماید: «در سختی و گرفتاری چنان هستند

ص: 106


1- نهج البلاغه، حکمت 208.
2- صبحي صالح، نهج البلاغه ص 418.

که دیگران در آسایش و خوشی».(1)

یعنی اهل تقوا به قضای الهی تن داده، به آنچه خدا خواسته راضی و خشنودند و آسایش و گرفتاری برای آنان یکسان است.

امتحان های سخت الهی، مردان الهی را چون فولاد آب دیده پرورش می دهد که از برخورد با سخت ترین حوادث خم به ابرو نمی آورند. یکی از خصوصیات یاران مهدی علیه السلام نیز همین است.(2)

4. هشدار و تنبیه

قرآن کریم در این مورد می فرماید: «ما در هیچ شهر و آبادی، پیامبری نفرستادیم مگر اینکه مردمش را به ناراحتی ها و بلاها گرفتار ساختیم شاید (به خود آیند و به سوی خدا) بازگردند».(3)

خاصیت جاده های صاف و هموار این است که معمولا راننده خسته می شود و ممکن است بخوابد. یکی از خاصیت های امتحان الهی این است که افراد را از محیط یک نواخت زندگی و روال طبیعی و غفلت زای آن بیرون می آورد. کسانی که غرق در گناه و معصیت هستند، با آمدن زلزله یا طوفان، ناگاه به خود می آیند و تکان می خورند. شیوع یک بیماری واگیردار و خطرناک، دوباره دست ها را به سمت آسمان بلند میکند و باعث می شود مردم دوباره خدایی را که گم کرده بودند بیابند. زمین های خشک و آسمانی که قهر کرده و باعث قحطی شده است، زمینه برگشت بندگان فراری از خدا را فراهم می نماید.

ص: 107


1- نهج البلاغه، خطبه 184.
2- محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر عیاشي، ج2، ص59.
3- اعراف،94.
5. تکامل

امتحان می تواند نوعی تمرین باشد برای اینکه انسان بیشتر تکامل پیدا کند و ورزیده شود و در یک جا متوقف نشود. معمولا ورزشکاران، بازیگرها، هنرمندان و... برای اینکه همیشه در شرایط خوب و مطلوب باشند، به طور دائم تمرین می کنند.

خداوند نیز چنین چیزی را برای بندگان خوبش می بیند. آنها همیشه احساس می کنند در منظر خدای بزرگ هستند و همیشه از امتحان های الهی استقبال می کنند.

قرآن کریم درباره ابراهيم علیه السلام می فرماید: «هنگامی که خداوند ابراهیم را به وسیله وسایل و مسائل مختلف آزمود و او به خوبی از عهده آزمایش برآمد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم».(1)

مفسران درباره این آیه گفته اند: پس از آنکه خداوند حضرت ابراهيم علیه السلام را به کلمات، که وظایف مشکلی همچون شکستن بتها و قرارگرفتن در دل آتش، مهاجرت از سرزمین بت پرستان، قراردادن زن و فرزند در سرزمین خشك و بی گیاه و سرانجام دستور قربانی کردن فرزند دلبندش اسماعیل علیه السلام بوده است ، آزمایش کرد و حضرت به شایستگی از عهده آزمایش برآمد، آنگاه لیاقت پیشوایی جهانیان را پیدا کرد و مورد خطاب «إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً» واقع شد. و حضرت در تمامی مراحل آزمایش پیروز شد، مسیر رشد وتکامل را پیمود و از مرتبه نبوت به مقام شامخ امامت نایل گشت.(2)

ص: 108


1- بقره، 124.
2- محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج1، ص275؛ تفسير البیان، ج1، ص373.

رکن چهارم: ارزیابی امتحان

ارزیابی از ناحیه خدا

کلید پاسخ های امتحان های الهی، بر اساس حق و حق طلبی است. راه تشخیص حق از باطل هم منحصر در قرآن صامت و قرآن ناطق که همان ولایت است، می باشد.

«بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ یِنَادَ بِشَيْ ءٍ کَمَا نُودِيَ بالْوَلَايَةِ؛ اسلام بر پنج پایه استوار است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت؛ و برهیچ چیز به اندازه ولايت تأكید نشده است».(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در شأن امیرمؤمنان علیه السلام می فرمایند:

«عَلِيٌ مَعَ الحَقِ وَ الحَقُّ مَعَهُ لَا يَفتَرِقَانِ حَتَّى يَرِدَا عَلَىَّ الَحَوضَ»(2)

و همچنین می فرمایند:

«عَلِيٌ قَسِيمُ الجَنَّةِ وَ النَّار»(3)

کسی که تقسیم کننده بهشت و دوزخ است، معیار حق است و میزان برای ارزیابی نتایج امتحان های الهی بندگان است ،امیرالمؤمنین علی علیه السلام است.

در زیارت نامه ای که در حرم امیرالمؤمنین علیه السلام خوانده می شود، می گوییم:

«السَّلَامُ عَلَى مِيزَانِ الْأَعمَال؛ سلام برملاک سنجش اعمال».(4)

ص: 109


1- محمد بن یعقوب کلینی، الكافي، ج2، ص18.
2- شیخ صدوق، امالي، المجلس العشرون ، ص 89.
3- همان.
4- محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 97، ص263.

همین شأن در مورد تمام اهل بیت علیهم السلام می باشد. امام هادی علیه السلام در شأن و مقام اهل بیت علیهم السلام در زیارت جامعه کبیره می فرمایند:

وَ الحَقُ مَعَكُم وَ فِیکُم وَ مِنکُمْ وَ إِلَيكُمْ وَ أَنتُمْ أَهْلُهُ وَ مَعْدِنُه؛ حق با شما، در شما، از شما و به سوی شماست و شما اهل و معدن حق هستید».(1)

ارزیابی از ناحیه خود فرد

کسی که می خواهد بداند تا چه اندازه در امتحان های الهی سربلند بوده و تا چه اندازه به نتیجه دلخواه نرسیده است، خودش را به سه ملاک بسنجد:

عارف بودن

اول ببیند تا چه اندازه معرفت او زیاد شده است و چیزهای جدیدی را نسبت به خود، خدا، اهل بیت علیهم السلام و عالم خلقت می فهمد. کسی که ظرفیت وجودی اش برای فهم این مسائل همچنان کم و کوچک است، یعنی نتوانسته است در امتحان های الهی به مقصود برسد و باید ظرفیت خود را تقویت کند تا بیشتر

بفهمد.

در دعایی که توصیه شده است در آخرالزمان بیشتر خوانده شود، می گوییم:

«اللَّهُمَ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي».(2)

ص: 110


1- شیخ صدوق، من لا يحضره الفقیه، ج 2، ص 609.
2- «قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ الزَّمَانَ أَيَّ شَيْ ءٍ أَعْمَلُ قَالَ يَا زُرَارَةُ إِذَا أَدْرَكْتَ هَذَا الزَّمَانَ فَادْعُ بِهَذَا الدُّعَاءِ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص335.

عامل بودن

کسی که می خواهد بداند تا چه اندازه از امتحان های الهی بهره برده است، ببیند چقدر نسبت به قبل، به انجام کارهایی که دین دستور داده اهتمام دارد. هر اندازه این تقید بیشتر شده باشد، یعنی امتحان های الهی در او بیشتر اثر کرده و او را نسبت به فرامین الهی مطیع تر کرده است.

امام رضا علیه السلام می فرمایند:

«أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى نَبِيٍّ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ إِذَا أُطِعْتُ رَضِيتُ وَ إِذَا رَضِيتُ بَارَكْتُ وَ لَيْسَ لِبَرَكَتِي نِهَايَةٌ وَ إِذَا عُصِيتُ غَضِبْتُ وَ إِذَا غَضِبْتُ لَعَنْتُ وَ لَعْنَتِي تَبْلُغُ السَّابِعَ مِنَ الْوَرَى؛ خدای عزوجل به یکی از پیغمبران وحی فرستاد که چون اطاعت شوم، خرسند گردم، برکت دهم و برای برکت من پایانی نیست و هرگاه عصیان شوم، به خشم آیم و چون به خشم آیم، لعنت کنم و لعنت من به هفت پشت برسد».(1)

صابر بودن

کسی که می خواهد بداند تا چه اندازه تمرین ها و آزمون های پروردگار موجب رشد و تعالی او شده است، ببیند تا چه اندازه در برابر سختی ها و مشکلات صبورتر شده و تا چه اندازه در برابر بلاها استقامت دارد. هر چه مجاهدت و استقامت او بیشتر باشد، یعنی در بستر امتحان های الهی بهتر آب دیده شده و توانایی مقاومت دارد.

«إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَ

ص: 111


1- محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 2، ص 268.

لَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ؛ به یقین کسانی که گفتند: پروردگار ما خداوند یگانه است! سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل میشوند که: نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است!»(1)

اگر کسی با تشری که عبیدالله بن زیاد به او می زند، از راه به در می رود و اعتقاداتش را زیر پا می گذارد و امام حسین علیه السلام را با دریایی از دشمن تنها می گذارد، یعنی در امتحان هایی که خدا قبلاً از او گرفته، موفق نبوده است.

کسانی که امام حسین علیه السلام را در برابر پول فروختند، در امتحان الهی در گذشته به این درجه از فهم و ظرفیت دست پیدا نکرده اند که بتوانند در برابر وسوسه پول و دنیا مقاومت کنند.

مسأله امتحان و تأثیر آن در زندگی انسان، بسیار واقعی و جدی است. کسی که در زندگی اش امتحان های خدا را خراب کرده، در زمان های حساس هم خراب خواهد کرد و سرنوشتش را این گونه رقم می زند.

در طرف دیگر، کسانی هستند که استقامت و خستگی را هم خسته کرده اند و تمام هستی و وجودشان را تقدیم مولایشان نمودند؛ کسی که وقتی سر فرزندش را به سمت او پرتاب می کنند، سر را برمی گرداند و می گوید: من هدیه ای که در راه خدا داده ام را پس نمی گیرم.

در دفاع مقدس، یاران حسین علیه السلام در عصر ما نیز همین حماسه ها را خلق کردند و نتیجه امتحان های خدا از بندگانش، رزمندگانی را به عالم نشان داد که از پس هر مانع و مخالفتی برآمدند و اجازه ندادند حتی یک وجب از خاک

ص: 112


1- فصلت، 30.

کشور به دست دشمنان بیافتد.

احمد متوسلیان، به خاطر شکستگی پا باید عمل شود. عمل با بیهوشی همراه خواهد بود و احمد می داند که مرحله به هوش آمدن مساوی است با صحبت های بدون اراده او در مورد عملیات ها و اطلاعات محرمانه سپاه . به همین دلیل به دکتر دستور می دهد تا او را بدون بیهوشی عمل کند. چنان استقامت می کند و درد را تحمل می کند که همه متعجب می شوند.

اگر در گذشته احمد متوسلیان سختی های آزمون های خدا را تحمل نمی کرد، نمی توانست تا این اندازه استقامت و مجاهدت نماید.

جمع بندی

راز محبوبیت و جاودانگی امام حسین علیه السلام در چیست؟

راز محبوبیت و جاودانگی امام حسین علیه السلام در این است که ایشان چنان در امتحان های الهی، معرفت و عمل به دستورات الهی و صبر و استقامت را به همه عالم نشان دادند که همه عالم امکان را شیفته خود ساختند. اگر کسی می خواهد امام حسین علیه السلام را بشناسد، کافی است او را در امتحان سختی که خدا از او در کربلا گرفت، ببیند و گوشهایش را تیز کند تا صدای سیدالشهدا علیه السلام را در آخرین لحظات عمر شریفش بشنود که رمز محبوبیت و جاودانگی اش را به زبان می آورد؛ آن وقت که با صدایی لرزان و ضعیف فرمود:

«الهی رِضاً بِرِضَاکَ، صَبراً عَلَى قَضَائِکَ یَا رَبِّ لَا إلهَ سِوَاكَ يَا غِيَاثَ المُستَغِيثِينَ»(1)

ص: 113


1- عبدالرزاق مقرم، مقتل مقرم، ترجمه، ص181.

هرکس می خواهد مانند امام حسین علیه السلام محبوب همه عالم باشد، باید به قضای الهی راضی باشد و در برابر مشکلات صبر و استقامت داشته باشد که دراین صورت، خدا بشارت به اجر و پاداش بی حساب داده است.

«إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسَابٍ»(1)

هر کس که مرام حسینی داشته باشد و در مکتب امام حسین علیه السلام درس آموخته باشد، مانند امام حسين علیه السلام محبوب زمین و زمان می شود. شهید محسن حججی که کسی او را نمی شناخت در طی چند روز، تبدیل به شخصیت محبوب و جاودانه ای می شود که همه او را می شناسند. او به امام حسین علیه السلام اقتدا کرد و خدا هم او را همانند اربابش محبوب ساخت.

والحمد لله رب العالمين

ص: 114


1- زمر، 10.

مقتل خوانی: اشاره ای به مقاتل سيدالشهداء واصحابش علیهم السلام

اشاره

ص: 115

ص: 116

مقدمه (محرم و فضیلت گریه ی بر امام حسین علیه السلام)

امام رضا علیه السلام در مورد مصائب محرم و فضیلت گریه ی بر سیدالشهدا علیه السلام در روایاتی فرمودند:

الف) « قَالَ الرِّضَا علیه السلام إِنَّ الْمُحَرَّمَ شَهْرٌ كَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِيَّةِ يُحَرِّمُونَ فِيهِ الْقِتَالَ فَاسْتُحِلَّتْ فِيهِ دِمَاؤُنَا وَ هُتِكَ فِيهِ حُرْمَتُنَا وَ سُبِيَ فِيهِ ذَرَارِيُّنَا وَ نِسَاؤُنَا وَ أُضْرِمَتِ النِّيرَانُ فِي مَضَارِبِنَا وَ انْتُهِبَ مَا فِيهَا مِنْ ثَقَلِنَا وَ لَمْ تُرْعَ لِرَسُولِ اللَّهِ حُرْمَةٌ فِي أَمْرِنَا إِنَّ يَوْمَ الْحُسَيْنِ أَقْرَحَ جُفُونَنَا وَ أَسْبَلَ دُمُوعَنَا وَ أَذَلَّ عَزِيزَنَا بِأَرْضِ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ وَ أَوْرَثَتْنَا (يَا أَرْضَ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ أَوْرَثْتِنَا) الْكَرْبَ (وَ) الْبَلَاءَ إِلَى يَوْمِ الِانْقِضَاءِ فَعَلَى مِثْلِ الْحُسَيْنِ فَلْيَبْكِ الْبَاكُونَ فَإِنَّ الْبُكَاءَ يَحُطُّ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ ثُمَّ قَالَ علیه السلام كَانَ أَبِي علیه السلام إِذَا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لَا يُرَى ضَاحِكاً وَ كَانَتِ الْكِئَابَةُ تَغْلِبُ عَلَيْهِ حَتَّى يَمْضِيَ مِنْهُ عَشَرَةُ أَيَّامٍ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْعَاشِرِ كَانَ ذَلِكَ الْيَوْمُ يَوْمَ مُصِيبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُكَائِهِ وَ يَقُولُ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي قُتِلَ فِيهِ الْحُسَيْنُ علیه السلام.(1)

ص: 117


1- الأمالي، شیخ صدوق، ص 129.

امام رضا علیه السلام فرمود: «محرم ماهی بود که اهل جاهلیت نبرد را در آن حرام میدانستند و خون ما را در آن حلال شمردند، و حرمت ما را هتک کردند، و ذراری و زنان ما را اسیر کردند، و آتش به خیمه های ما زدند، و آنچه بنه در آن بود چپاول کردند، و در امر ما رعایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نکردند. روز شهادت حسین علیه السلام چشم ما را ریش کرد، و اشك ما را روان ساخت، و عزیز ما را در زمین کربلا خوار کرد، و گرفتاری و بلا به ما دچار ساخت، تا روز قیامت برمانند حسین باید گریست. این گریه، گناهان بزرگ را بریزد.» سپس فرمود: «پدرم را شیوه بود که چون محرم میشد خنده نداشت و اندوه براو غالب بود تا روز دهم. روز دهم روز مصیبت و حزن و گریه اش بود و می فرمود در این روز حسین کشته شد.»

ب) ریان بن شبیب می گوید: «دَخَلْتُ عَلَى الرِّضَا علیه السلام فِي أَوَّلِ يَوْمٍ مِنَ الْمُحَرَّمِ- فَقَالَ لِي يَا ابْنَ شَبِيبٍ أَ صَائِمٌ أَنْتَ فَقُلْتُ لَا فَقَالَ إِنَّ هَذَا الْيَوْمَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي دَعَا فِيهِ زَكَرِيَّا ع رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ فَاسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ وَ أَمَرَ الْمَلَائِكَةَ فَنَادَتْ زَكَرِيَّا وَ هُوَ قائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى فَمَنْ صَامَ هَذَا الْيَوْمَ ثُمَّ دَعَا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ كَمَا اسْتَجَابَ لِزَكَرِيَّا ع ثُمَّ قَالَ يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنَّ الْمُحَرَّمَ هُوَ الشَّهْرُ الَّذِي كَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِيَّةِ فِيمَا مَضَى يُحَرِّمُونَ فِيهِ الظُّلْمَ وَ الْقِتَالَ لِحُرْمَتِهِ فَمَا عَرَفَتْ هَذِهِ الْأُمَّةُ حُرْمَةَ شَهْرِهَا وَ لَا حُرْمَةَ نَبِيِّهَا صلی الله علیه و آله و سلم لَقَدْ قَتَلُوا فِي هَذَا الشَّهْرِ ذُرِّيَّتَهُ وَ سَبَوْا نِسَاءَهُ وَ انْتَهَبُوا ثَقَلَهُ فَلَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُمْ ذَلِكَ أَبَداً يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْ ءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام فَإِنَّهُ ذُبِحَ كَمَا يُذْبَحُ الْكَبْشُ وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ رَجُلًا مَا لَهُمْ فِي الْأَرْضِ شَبِيهُونَ وَ لَقَدْ بَكَتِ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ وَ لَقَدْ نَزَلَ إِلَى الْأَرْضِ مِنَ الْمَلَائِكَةِ أَرْبَعَةُ آلَافٍ لِنَصْرِهِ فَوَجَدُوهُ قَدْ قُتِلَ فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ إِلَى أَنْ يَقُومَ الْقَائِمُ فَيَكُونُونَ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ شِعَارُهُمْ يَا لَثَارَاتِ الْحُسَيْنِ يَا ابْنَ شَبِيبٍ لَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ ع أَنَّهُ لَمَّا قُتِلَ الْحُسَيْنُ جَدِّي ص مَطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً وَ تُرَاباً أَحْمَرَ يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ بَكَيْتَ عَلَى الْحُسَيْنِ علیه السلام حَتَّى تَصِيرَ دُمُوعُكَ عَلَى خَدَّيْكَ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً قَلِيلًا كَانَ أَوْ كَثِيراً يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا ذَنْبَ عَلَيْكَ فَزُرِ الْحُسَيْنَ ع يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَسْكُنَ الْغُرَفَ الْمَبْنِيَّةَ فِي الْجَنَّةِ مَعَ النَّبِيِّ وَ آلِهِ ص فَالْعَنْ قَتَلَةَ الْحُسَيْنِ يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ لَكَ مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا لِمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَيْنِ ع فَقُلْ مَتَى مَا ذَكَرْتَهُ يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ مَعَنَا فِي الدَّرَجَاتِ الْعُلَى مِنَ الْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ افْرَحْ لِفَرَحِنَا وَ

ص: 118

عَلَيْكَ بِوَلَايَتِنَا فَلَوْ أَنَّ رَجُلًا تَوَلَّى حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.(1)

ریان بن شبیب گوید: روز اول ماه محرم خدمت حضرت رضا علیه السلام رسیدم به من فرمود: «ای پسر شبیب! به راستی محرم همان ماهی است که اهل جاهلیت در زمان گذشته ظلم و قتال را به خاطر احترامش در آن حرام می دانستند و این امت حرمت این ماه را نگه نداشتند و نه حرمت پیغمبرش را در اين ماه ، ذريهی او را کشتند و زنانش را اسیرکردند و بنه اش را غارت کردند؛ خدا هرگز این گناه آنها را نیامرزد! ای پسر شبیب اگر برای چیزی گریه خواهی کرد، برای حسین علیه السلام گریه کن که چون گوسفند سرش را بریدند و هجده کس از خاندانش با او کشته شد که روی زمین مانندی نداشتند و آسمان های هفتگانه و زمین برای کشتن او بارید. ای پسر شبیب! اگر بر حسین علیه السلام گریه کنی تا اشکت بر گونه هایت روان شود، خدا هرگناهی کردی از خرد و درشت و کم و بیش بیامرزد. ای پسر شبیب! اگر خواهی با ما در درجات بلند بهشت باشی برای حزن ما محزون باش و برای شادی ما شاد باش و ملازم ولایت ما باش و اگر مردی سنگی را دوست دارد با آن خدا روز قیامت محشورش کند.»

شب اول (مسلم بن عقیل)

مقتل اول:

حالات مسلم بن عقیل علیه السلام در هنگام دستگیری توسط سربازان ابن زیاد:

بَكَى فَقَالَ لَهُ عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ الْعَبَّاسِ السُّلَمِيُّ إِنَّ مَنْ يَطْلُبُ مِثْلَ الَّذِي

ص: 119


1- الأمالي، شیخ صدوق، مترجم: کمره ای، ص130 و 13.

تَطْلُبُ إِذَا نَزَلَ بِهِ مِثْلُ الَّذِي نَزَلَ بِكَ لَمْ يَبْكِ قَالَ إِنِّي وَ اللَّهِ مَا لِنَفْسِي بَكَيْتُ وَ لَا لَهَا مِنَ الْقَتْلِ أَرْثِي وَ إِنْ كُنْتُ لَمْ أُحِبَّ لَهَا طَرْفَةَ عَيْنٍ تَلَفاً وَ لَكِنْ أَبْكِي لِأَهْلِي الْمُقْبِلِينَ إِلَيَّ أَبْكِي لِلْحُسَيْنِ علیه السلام وَ آلِ الْحُسَيْنِ.»(1) وقتی مسلم دستگیر شد گریست، عبيد الله بن عباس سلمی گفت: «هر کس خواهان آن چیزی باشد که تو جویای آن هستی (یعنی ریاست و امارت بخواهد) وقتی (به مراد خود نرسد) و به سرش آید آنچه به سرتو مده نباید گریه کند (یعنی آرزوها این پیش آمدهای ناگوار را هم دارد، و کسی که چنین اقدامی بکند باید اندیشهی چنین روزی را نیز پیشاپیش کرده باشد)؟» مسلم گفت: «من به خدا برای خودم گریه نکردم، و از کشته شدن خود باك ندارم اگر چه چشم به هم زدنی تلف شدن خود را دوست ندارم (ولی از برای خود گریه نمی کنم) ولی گریه می کنم برای خاندان و فامیل خود که به سوی من رو آورند، گریه میکنم برای حسین علیه السلام و خاندان حسين علیهم السلام!»

مقتل دوم:

لحظه ی شهادت مسلم علیه السلام در مقاتل اینطور ذکر شده است:

ابن زیاد به مردی که اهل شام بود دستور داد مسلم را بالای دارالاماره ببرند و گردن بزنند و از همان بالا سر و گردن را به پایین بیندازند در حالیکه مسلم ذکر و تکبیر می گفت او را بالا بردند مسلم بر ملائکه و پیامبران درود می فرستاد و می گفت: «خدایا بین ما و مردمی که ما را فریب دادند و ما را تکذیب نمودند و به این روز انداختند داوری فرما». و از همان بالا نگاهی به سوی مدینه افکند

ص: 120


1- الإرشاد، شیخ مفید، مترجم: رسولی محلاتی، ج2، ص59.

و فرمود: «السلام علیک یا ابا عبد الله». و بعد مأمور گردن او را زد و از بالای دارالاماره به پایین انداخت.(1)

شب دوم (ورود به کربلا)

مقتل اول:

ورود اهل بيت علیهم السلام به کربلا در روز دوم محرم:

«حَتَّى بَلَغَ کَربَلَاءَ وَ كَانَ ذَلِكَ فِي اليَومِ الثَّانِي مِنَ المُحَرَّمِ فَلَمَّا وَصَلَهَا قَالَ مَا اسمُ هَذِهِ الأَرضِ فَقِيلَ كَربَلَاءُ فَقَالَ علیه السلام اللَّهُمَّ إِنّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الكَرْبِ وَ البَلَاءِ ثُمَّ قَالَ هَذَا مَوضِعُ کَربٍ وَ بَلَاءٍ انزِلُوا هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَسْفَکُ دِمَائِنَا وَ هُنَا مَحَلُّ قُبُورِنَا.»(2)

در روز دوم محرم به کربلا رسیدند، امام حسین علیه السلام پرسید: «نام این زمين چیست؟» گفته شد: کربلا. خدایا من پناه می برم به تو از اندوه و بلا سپس فرمود: «اینجا محل اندوه و بلااست، فرود آیید.»، در همین جا فرود آیید، سوگند به خدا همین جا جای پیاده شدن ما و محل ریختن خون ما و محل قبرهای ما است. سوگند به خدا در همین جا اهل بیت من به اسیری برده شوند. جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من چنین خبر داده است.

مقتل دوم:

سخنان امام حسین علیه السلام در میان اهل بیتش هنگام ورود به کربلا:

قَالَ فَجَمَعَ الْحُسَيْنُ علیه السلام وُلْدَهُ وَ إِخْوَتَهُ وَ أَهْلَ بَيْتِهِ ثُمَّ نَظَرَ إِلَيْهِمْ فَبَكَى

ص: 121


1- مقتل مقرم، ص91.
2- اللهوف على قتلي الطفوف، مترجم: فهرى، ص81.

سَاعَةً ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّا عِتْرَةُ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ وَ قَدْ أُخْرِجْنَا وَ طُرِدْنَا وَ أُزْعِجْنَا عَنْ حَرَمِ جَدِّنَا وَ تَعَدَّتْ بَنُو أُمَيَّةَ عَلَيْنَا اللَّهُمَّ فَخُذْ لَنَا بِحَقِّنَا وَ انْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ.»(1)

امام حسين علیه السلام پس از این جریان فرزندان و برادران و اهل بیت خود را جمع کرد و پس از اینکه نظری به آنان انداخت به قدريك ساعت گریست و فرمود: «پروردگارا! ما عترت پیامبر تو حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم می باشیم که از حرم جد خود اخراج و تبعید و آواره شدیم و بنی امیه به ما ظلم و ستم کردند. بار خدایا! توحق ما را بگیرو ما را بر گروه ستمگران غالب بگردان.»

شب سوم (اهل بیت امام حسین علیهم السلام)

مقتل اول:

در زیارت ناحیه ی مقدسه در مورد اسارت اهل بیت پیامبر علیهم السلام داریم:

«وَ سُبِيَ أَهْلُكَ كَالْعَبِيدِ، وَ صُفِّدُوا فِي الْحَدِيدِ، فَوْقَ أَقْتَابِ الْمَطِيَّاتِ، تَلْفَحُ وُجُوهَهُمْ حَرُّ الْهَاجِرَاتِ، يُسَاقُونَ فِي الْبَرَارِي وَ الْفَلَوَاتِ، أَيْدِيهِمْ مَغْلُولَةٌ إِلَى الْأَعْنَاقِ، يُطَافُ بِهِمْ فِي الْأَسْوَاقِ.»(2)

«اهل تو همانند بردگان به اسارت برده شدند و در غل و زنجیر آهنين بر فراز جهاز شتران در بند شدند، گرمای (آفتاب) نیم روز چهره هاشان را می سوزاند، در صحراها و بیابان ها کشیده می شدند، دستانشان به گردن ها زنجیرشده، در میان بازارها گردانده می شدند.»

ص: 122


1- زندگانی حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام، ترجمه ی جلد44 بحار الأنوار، ص 437.
2- المزار الكبير، ابن المشهدي، ص506.
مقتل دوم:
آوردن سر مطهر امام علیه السلام با به خرابه و گذاشتن مقابل دختر ابی عبدالله علیه السلام:

یزید دستو داد سر مطهر امام علیه السلام را در طشت نهادند و به خرابه بردند، و در حالیکه پرده بر روی آن سر بود، در حضور آن مظلومه نهادند، پرده را برداشتند. آن معصومه چون متوجه سرپدر شد، «فَانْكَبَّتْ عَليهِ تقَبَّلُهُ و تَبْکی و تَضربُ عَلَى رَأسُهَا وَ وَجْهِهَا حَتّى امتَلَأُ فَمُهَا بِالدَّمِ»؛ خود را بر آن سر انداخت و صورت پدر را می بوسید و بر سر و صورت خود می زد تا اینکه دهانش پر از خون شد. او پدرش را مخاطب قرار داده می فرمود: «یا أبَتاهُ، مَنْ ذَالّذي خَضبکَ بِدِمائكَ»؛ پدر جان، چه کسی صورت منورت را غرق خون ساخته ؟ «یا أبتاهُ، مَنْ ذَا الَّذِي قَطْع وَرِيدَيْكَ!»؛ پدر جان، چه کسی رگ های گردنت را بریده است؟ «یَا أَبَتَاهُ، مَنْ ذَا الَّذِي أَیْتَمَنِى عَلَى صَغْرِ سِنِّی»؛ پدر جان، کدام ظالم مرا در کودکی یتیم کرده است؟ «یَا أَبَتَاهُ، مَنْ لِلْيَتِيمَةِ حَتَّى تَكبُر»؛ پدرجان، چه کسی متکفل يتيمه ات می شود تا بزرگ شود؟ «یَا أَبَتَاهُ، لَيتَنِي کُنتُ لَکَ الفِدَاء»؛ پدر جان، کاش من فدای تو می شدم. «یَا أَبَتَاهُ، لَيْتَنِی کُنْتَ قَبلَ هَذَا الْيَوْمِ عَمْيَاءَ»؛ پدر جان، کاش من پیش از این روز کور شده بودم، و تو را به این حال نمی دیدم. «يَا أَبَتَاهُ، لَيتَنِي وُسدتُ الثَّرى وَ لا أرى شَيبكَ مُخضَّباً بِالدّماء»؛ پدر جان، کاش مرا در زیر خاك پنهان کرده بودند و نمی دیدم که محاسن مبارکت به خون خضاب شده باشد از این سخنان با او گفت، تا اینکه لب بردهان شریف پدر نهاد و سخت بگریست تا غش کرد و از هوش رفت. چون او را حرکت دادند از دنیا رفته بود.

ص: 123

مقتل سوم:

یکی از صحنه های سخت عاشورا وداع امام حسین علیه السلام با اهل حرم بود. در مقاتل آمده است:

3- «أن الحسين لما نظر إلى اثنين و سبعين رجلا من أهل بيته صرعى التفت إلى الخيمة و نَادَى يَا سُكَيْنَةُ يَا فَاطِمَةُ يَا زَيْنَبُ يَا أُمَّ كُلْثُومٍ عَلَيْكُنَ مِنِّي السَّلَامُ فَنَادَتْهُ سُكَيْنَةُ يَا أَبَهْ اسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ؟ فَقَالَ كَيْفَ لَا يَسْتَسْلِمُ مَنْ لَا نَاصِرَ لَهُ وَ لَا مُعِينَ فَقَالَتْ يَا أَبَهْ رُدَّنَا إِلَى حَرَمِ جَدِّنَا.»(1)

«هنگامی که امام حسین علیه السلام دید 72 نفر مرد از اهل بیتش شهید شده اند متوجه خیمه ها شد و فرمود: «یا سكينة، يا فاطمة، یا زینب، یا ام کلثوم علیکن مني السلام !» یعنی ای سکینه، ای فاطمه، ای زینب، ای ام کلثوم منهم رفتم خدا حافظ. سکینه فریاد زد: پدر جان ! آیا تونیزتسلیم موت شده ای ! فرمود: چگونه تسلیم موت نشود کسی که یار و معینی ندارد؟ گفت: پدر جان ! پس ما را به سوی حرم جدمان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بازگردان.»

شب چهارم (اصحاب سيد الشهداء)

مقتل اول:
اشاره

اصحاب سيدالشهدا عاشقانه و عارفانه از دین و اهل بیت پیامبر (صلوات الله عليهم اجمعین) دفاع کردند.

مسلم بن عوسجه رحمه الله

كلمات مسلم بن عوسجه در شب عاشورا خطاب به امام حسین علیه السلام:

ص: 124


1- بحارالأنوار، چاپ بیروت، ج 45، ص 48.

«ثُمَّ قَامَ مُسْلِمُ بْنُ عَوْسَجَةَ وَ قَالَ نَحْنُ نُخَلِّيكَ هَكَذَا وَ نَنْصَرِفُ عَنْكَ وَ قَدْ أَحَاطَ بِكَ هَذَا اَلْعَدُوُّ لاَ وَ اَللَّهِ لاَ يَرَانِي اَللَّهُ أَبَداً وَ أَنَا أَفْعَلُ ذَلِكَ حَتَّى أَكْسِرَ فِي صُدُورِهِمْ رُمْحِي وَ أُضَارِبَهُمْ بِسَيْفِي مَا ثَبَتَ قَائِمَتُهُ بِيَدِي وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ لِي سِلاَحٌ أُقَاتِلُهُمْ بِهِ لَقَذَفْتُهُمْ بِالْحِجَارَةِ وَ لَمْ أُفَارِقْكَ أَوْ أَمُوتَ مَعَكَ.»(1)

سپس مسلم بن عوسجه برخاست و گفت: «ما تو را اینگونه تنها گذارده از نزدت بازگردیم و دشمن تو را در محاصره داشته باشد! نه به خدا، خدا هرگز چنین وضعی را نیاورد تا آنکه نیزه ام را در سینه ی دشمنانت بشکنم تا آنجا که دسته ی شمشیر در دستم باشد دشمنت را از پای درآورم. اگرمن سلاح نبرد هم نداشته باشم تا با آنان بجنگم، آنان را سنگباران کرده هرگز از حضرتتجدا نگردم تا در کنارت جام شهادت در کام کشم.»

لحظات شهادت مسلم بن عوسجه

« ثُمَّ خَرَجَ مُسْلِمُ بْنُ عَوْسَجَةَ فَبَالَغَ فِي قِتَالِ اَلْأَعْدَاءِ وَ صَبَرَ عَلَى أَهْوَالِ اَلْبَلاَءِ حَتَّى سَقَطَ إِلَى اَلْأَرْضِ وَ بِهِ رَمَقٌ فَمَشَى إِلَيْهِ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ مَعَهُ حَبِيبُ بْنُ مُظَاهِرٍ فَقَالَ لَهُ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ رَحِمَكَن اَللَّهُ يَا مُسْلِمُ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضىٰ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ مٰا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً وَ دَنَا مِنْهُ حَبِيبٌ وَ قَالَ عَزَّ عَلَيَّ مَصْرَعُكَ يَا مُسْلِمُ أَبْشِرْ بِالْجَنَّةِ فَقَالَ لَهُ مُسْلِمٌ قَوْلاً ضَعِيفاً بَشَّرَكَ اَللَّهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ حَبِيبٌ لَوْ لاَ أَنَّنِي أَعْلَمُ أَنِّي فِي اَلْأَثَرِ لَأَحْبَبْتُ أَنْ تُوصِيَ إِلَيَّ بِكُلِّ مَا أَهَمَّكَ فَقَالَ لَهُ مُسْلِمٌ فَإِنِّي أُوصِيكَ بِهَذَا وَ أَشَارَ إِلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَاتِلْ دُونَهُ حَتَّى تَمُوتَ فَقَالَ لَهُ حَبِيبٌ لَأَنْعَمَنَّكَ عَيْناً ثُمَّ مَاتَ رِضْوَانُ اَللَّهِ عَلَيْهِ.»(2)

ص: 125


1- اللهوف على قتلي الطفوف، مترجم: فهری، ص92.
2- اللهوف على قتلي الطفوف، مترجم: فهرى، ص 107.

«پس از آن مسلم بن عوسجه به مبارزات پرداخته، و در جنگ با دشمنان بلاغتی به کمال نموده، و بربلاهای جنگ پای اصطبار بفشرد تا بر زمین افتاد و هنوز رمقی داشت که حسین علیه السلام به اتفاق حبیب بن مظاهر به سویش رفت. حسين علیه السلام فرمود: «ای مسلم خدایت رحمت فرماید، پس بعضی از آنان بار مسئولیت را به سرمنزل رسانده و رفتند، و بعضی دیگر در حال انتظارند، و هرگز چیزی را تبدیل نکردند.» حبيب نزدیک شد و گفت: «ایمسلم، این وضع تو برمن ناگوار است، به بهشت بشارتت باد.» مسلم با صدایی ضعیف گفت: «خدا تورا بشارت خیردهد.» حبیب گفت: «اگرچه من بعد از تودر همین راهم، لیکن دوست داشتم هروصیتی داری از تو بشنوم و به مرحله ی اجرا گذارم.» مسلم گفت: «به راستی که به این آقا وصیت میکنم - با دست اشاره به حسین علیه السلام کرد- در خدمتش جهاد کن تا مرگت فرا رسد.» حبيب گفت: «امرت را به دیده ی منت» و آنگه وفات نمود رضوان حق براو باد.»

سعید بن عبدالله حنفی

یکی دیگر از اصحاب سعيد بن عبدالله حنفی است. کلمات سعید بن عبد الله حنفی در شب عاشورا خطاب به امام حسین علیه السلام را می خوانیم:

«قَالَ وَ قَامَ سَعِيدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحَنَفِيُّ فَقَالَ لاَ وَ اَللَّهِ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ لاَ نُخَلِّيكَ أَبَداً حَتَّى يَعْلَمَ اَللَّهُ أَنَّا قَدْ حَفِظْنَا فِيكَ وَصِيَّةَ رَسُولِهِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ لَوْ عَلِمْتُ أَنِّي أُقْتَلُ فِيكَ ثُمَّ أُحْيَا ثُمَّ أُخْرَجُ حَيّاً ثُمَّ أُذْرَى يُفْعَلُ ذَلِكَ بِي سَبْعِينَ مَرَّةً مَا فَارَقْتُكَ حَتَّى أَلْقَى حِمَامِي دُونَكَ وَ كَيْفَ لاَ أَفْعَلُ ذَلِكَ وَ إِنَّمَا هِيَ قَتْلَةٌ وَاحِدَةٌ ثُمَّ أَنَالُ اَلْكَرَامَةَ اَلَّتِي لاَ اِنْقِضَاءَ لَهَا أَبَداً ثُمَّ قَامَ زُهَيْرُ.»(1)

ص: 126


1- لهوف، مترجم: میر ابوطالبی، ص137.

سعید بن عبد الله حنفی برخاست و به عرض رسانید: «نه، به خدا ای فرزند رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، هرگز تنهایت نگذارم، تا خدا بداند که ما وصیت پیامبرش محمد صلی الله علیه و آله و سلم را درباره ی تو حفظ و رعایت نمودیم، و اگر می دانستم که در راه تو کشته میشدم و بعد زنده به آتش کشیده می شدم و خاکسترم به باد داده میشد و هفتاد بار این وضع تکرار می شد، هرگز از حضرتت جدا نشده تا در پیش رویت شاهد مرگ و شهادت را در آغوش کشم، چرا نه، حال که این یک کشته شدن بیش نیست و بعد هم به کرامت ابدی و جاویدان خدا می رسم.»

لحظات شهادت سعید بن عبد الله حنفی

«قَالَ وَ حَضَرَتْ صَلاَةُ اَلظُّهْرِ فَأَمَرَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ زُهَيْرَ بْنَ اَلْقَيْنِ وَ سَعِيدَ بْنَ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحَنَفِيَّ أَنْ يَتَقَدَّمَا أَمَامَهُ بِنِصْفِ مَنْ تَخَلَّفَ مَعَهُ ثُمَّ صَلَّى بِهِمْ صَلاَةَ اَلْخَوْفِ فَوَصَلَ إِلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ سَهْمٌ فَتَقَدَّمَ سَعِيدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحَنَفِيُّ وَ وَقَفَ يَقِيهِ بِنَفْسِهِ مَا زَالَ وَ لاَ تَخَطَّى حَتَّى سَقَطَ إِلَى اَلْأَرْضِ وَ هُوَ يَقُولُ اَللَّهُمَّ اِلْعَنْهُمْ لَعْنَ عَادٍ وَ ثَمُودَ اَللَّهُمَّ أَبْلِغْ نَبِيَّكَ عَنِّي اَلسَّلاَمَ وَ أَبْلِغْهُ مَا لَقِيتُ مِنْ أَلَمِ اَلْجِرَاحِ فَإِنِّي أَرَدْتُ ثَوَابَكَ فِي نَصْرِ ذُرِّيَّةِ نَبِيِّكَ ثُمَّ قَضَى نَحْبَهُ رِضْوَانُ اَللَّهِ عَلَيْهِ فَوُجِدَ بِهِ ثَلاَثَةَ عَشَرَ سَهْماً سِوَى مَا بِهِ مِنْ ضَرْبِ اَلسُّيُوفِ وَ طَعْنِ اَلرِّمَاحِ.»(1)

«در این وقت گاه نماز ظهر شد، حسين علیه السلام فرمان داد تا زهیر بن قین و سعید بن عبد الله حنفی پیش رویش ایستاده تا با ماندهی اصحاب نماز خوف بگذارد. هرتیر که به سوی حسین علیه السلام گشاده گشت سعید بن عبد الله

ص: 127


1- لهوف، مترجم: میر ابوطالبی، ص147.

بن حنفي جان می خرید و همواره خود را وقایه ی جان امام علیه السلام می نمود وقدمی واپس ننهاد تا به زمین افتاده میگفت: «خداوندا براینان لعنتی چون لعن عاد و ثمود فرو فرست، خداوندا! پیامبرت را از من سلام برسان و وی را ابلاغ فرما که ما چه رنج ها که از جراحات وارده دیدیم، چه من پاداش خود را در یاری ذریهی پیامبرت از تو می خواهم.»، و آن گاه به شهادت رسید، رضوان الله علیه، در بدنش سیزده تیر جزضرب شمشیر و زخم نیزه ها دیده می شد.»

شب پنجم (عبدالله بن الحسن علیهما السلام)

مقتل: شهادت عبدالله بن حسن علیهما السلام

وقتی ابی عبد الله لعلیه السلام تنها شد و دشمن او را محاصره کرد عبد الله بن حسن علیهما السلام ده ساله، به یاری او شتافت:

«فَخَرَجَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ هُوَ غُلاَمٌ لَمْ يُرَاهِقْ مِنْ عِنْدِ اَلنِّسَاءِ يَشْتَدُّ حَتَّى وَقَفَ إِلَى جَنْبِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَلَحِقَتْهُ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ عَلَيْهِا السَّلاَمُ لِتَحْبِسَهُ فَأَبَى وَ اِمْتَنَعَ اِمْتِنَاعاً شَدِيداً فَقَالَ لاَ وَ اَللَّهِ لاَ أُفَارِقُ عَمِّي فَأَهْوَى بَحْرُ بْنُ كَعْبٍ وَ قِيلَ حَرْمَلَةُ بْنُ كَاهِلٍ إِلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِالسَّيْفِ فَقَالَ لَهُ اَلْغُلاَمُ وَيْلَكَ يَا اِبْنَ اَلْخَبِيثَةِ أَ تَقْتُلُ عَمِّي فَضَرَبَهُ بِالسَّيْفِ فَاتَّقَاهَا اَلْغُلاَمُ بِيَدِهِ فَأَطَنَّهَا إِلَى اَلْجِلْدِ فَإِذَا هِيَ مُعَلَّقَةٌ فَنَادَى اَلْغُلاَمُ يَا أُمَّاهْ فَأَخَذَهُ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ ضَمَّهُ إِلَيْهِ وَ قَالَ يَا اِبْنَ أَخِي اِصْبِرْ عَلَى مَا نَزَلَ بِكَ وَ اِحْتَسِبْ فِي ذَلِكَ اَلْخَيْرَ فَإِنَّ اَللَّهَ يُلْحِقُكَ بِآبَائِكَ اَلصَّالِحِينَ. قَالَ فَرَمَاهُ

ص: 128

حَرْمَلَةُ بْنُ كَاهِلٍ بِسَهْمٍ فَذَبَحَهُ وَ هُوَ فِي حَجْرِ عَمِّهِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ.»(1)

«راوی گوید: وقتی دشمنان امام علیه السلام را احاطه نمودند. در این وقت عبد الله بن حسن بن على علیه السلام که نوجوانی نوخاسته بود و هنوز موی بر صورتش نروییده بود، از نزد زنان بیرون آمد و با شتاب خود را به کنار حسين علیه السلام رسانید، زینب دخترعلى علیهما السلام خود را به وی رسانیده تا او را بازدارد، عبد الله به شدت امتناع ورزید و گفت: «به خدا سوگند از عمویم جدا نگردم. بحر بن کعب- یا حرملة بن کاهل - با شمشیر قصد حسين علیه السلام نمود، نوجوان گفت: وای برتوای خبيث زاده آیا عمویم را می کشی؟ شمشیر که برامام فرود می آمد، عبد الله دست بالا برد تا سپرجان عمو کند، شمشیردست عبد الله را تا پوست برید و دست آویزان شد، نوجوان فریاد وا عماه کشید. حسین علیه السلام برادرزاده را گرفته و به آغوشش کشیده فرمود: «برادرزاده ام آنچه برتو گذشت صابر باش و خیرش بدان؛ زیرا خدا تو را به آبای صالحت ملحق فرماید.» حرمله بن کاهل تیری به سوی عبد الله گشود و وی را در دامن عمویش به شهادت رسانید.

شب ششم (قاسم بن الحسن علیه السلام)

مقتل اول:
لحظات میدان رفتن قاسم بن الحسن علیه السلام:

وقتی قاسم به میدان رفت همین که امام علیه السلام نظرش بر فرزند برادرافتاد، بی تاب شد و دست در گردن قاسم درآورد و او را در برکشید و هر دو به شدت گریستند. پس قاسم از عموی خود اجازه خواست که به میدان کارزار برود، اما امام علیه السلام از

ص: 129


1- اللهوف على قتلي الطفوف، مترجم: فهری، ص123.

اجازه دادن به وی امتناع ورزید پس قاسم دست و پای عموی خود را چندان بوسید تا اجازه گرفت و در حالیکه اشک بر صورتش جاری بود به میدان آمد و گفت:

ان تنكروني فأنا ابن الحسن* سبط النبي المصطفى و المؤتمن

هذا حسین کالاسير المرتهن* بين أناس لا سقوا صوب المزن

وی با اینکه کودکی خردسال بود سخت بجنگید، چندان که سه تن از آنان را به خاک هلاک افکند. برخی گفته اند بیش از سه نفر از دشمن را به قتل رساند.

مقتل دوم:

نبرد و شهادت قاسم بن الحسن علیهما السلام در مقاتل اینگونه آمده است:

«قَالَ حُمَيْدُ بْنُ مُسْلِمٍ فَأَنَا كَذَلِكَ إِذْ خَرَجَ عَلَيْنَا غُلاَمٌ كَأَنَّ وَجْهَهُ شِقَّةُ قَمَرٍ فِي يَدِهِ سَيْفٌ و عَلَيْهِ قَمِيصٌ و إِزَارٌ و نَعْلاَنِ قَدِ اِنْقَطَعَ شِسْعُ إِحْدَاهُمَا فقال لي عُمَرُ بنُ سَعِيدِ بْنِ نُفَيْلٍ اَلْأَزْدِيُّ و اَللَّهِ لَأَشُدَّنَّ عَلَيْهِ فَقُلْتُ سبحان اَللَّهِ و مَا تُرِيدُ بذلک دَعْهُ يَكْفِيكَهُ هَؤُلاَءِ اَلْقَوْمُ الذین مَا یُبقُونَ عَلشی أَحَدٍ مِنهُمْ فَقَالَ وَ اللهِ لَاَشُدَّنَّ عَلَیهِ فَشَدَّ عَلَيْهِ فَمَا وَلَّی حتَّی ضَرَبَ رأسَهُ بالسَیفِ فَفَلَقَهُ و وَقَعَ اَلْغُلاَمُ لِوَجْهِهِ فَقَالَ يَا عَمَّاهْ فَجَلَّى اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ كَمَا يُجَلِّي اَلصَّقْرُ ثُمَّ شَدَّ شِدَّةَ لَيْثٍ أُغْضِبَ فَضَرَبَ عَمْر بن سعيد بالسيف فاتّقاها بِالسَّاعِدِ فَأَطَنَّهَا مِنْ لَدُنِ اَلْمِرْفَقِ فَصَاحَ صَيْحَةً سَمِعَهَا أَهْلُ اَلْعَسْكَرِ ثُمَّ تَنَحَّى عَنْهُ اَلْحُسَيْنُ علیه السلام و حَمَلَتْ خَيْلُ اَلْكُوفَةِ ليستنفذه فتوطّأته بأرجلها حتّى مات. و اِنْجَلَتِ اَلْغَبَرَةُ فَرَأَيْتُ اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَائِماً عَلَى رَأْسِ اَلْغُلاَمِ و هُوَ يَفْحَصُ برجله و اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ بُعْداً لِقَوْمٍ قَتَلُوكَ و مَنْ خَصْمُهُمْ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ فِيكَ جَدُّكَ

ص: 130

ثُمَّ قَالَ عَزَّ و اَللَّهِ عَلَى عَمِّكَ أَنْ تدعوه فَلاَ يُجِيبَكَ أَوْ يُجِيبَكَ فَلاَ يَنْفَعَكَ صَوْتٌ و اَللَّهِ كَثُرَ وَاتِرُوهُ و قَلَّ ناصروه ثمّ حَمَلَهُ عَلَى صَدْرِهِ و کأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى رِجْلَيِ اَلْغُلاَمِ تَخُطَّانِ اَلْأَرْضَ فَجَاءَ بِهِ حَتَّى أَلْقَاهُ مَعَ اِبْنِهِ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ و اَلْقَتْلَى مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ فَسَأَلْتُ عَنْهُ فَقِيلَ: هُوَ اَلْقَاسِمُ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليهما السلام.»(1)

«حمید بن مسلم گوید: در این گیرودار بودیم که دیدم پسرکی به سوی ما آمد که رویش همانند پارهی ماه بود و در دستش شمشیری بود، و پیراهنی به تن داشت و ازار و نعلینی داشت که بند یکی از آن دو نعلین پاره شده بود، عمر بن سعد بن نفیل ازدی گفت: به خدا من به این پسر حمله خواهم کرد: گفتم سبحان الله تو از این کار چه بهره خواهی برد (و از جان این پسر بچه چه می خواهی) او را به حال خود واگذار این مردم سنگدل که هیچ کس از اینان باقی نگذارند کار او را نیز خواهند ساخت؟ گفت: به خدا من براو حمله خواهم کرد، پس حمله کرده رو برنگردانده بود که سر آن پسرك را چنان با شمشیر بزد که آن را از هم شکافت و آن پسربه رو به زمین افتاده، فریاد زد: ای عموجان! حسین علیه السلام مانند باز شکاری لشکر را شکافت، سپس همانند شیر خشمناك حمله افکند شمشیری به عمربن سعد بن نفیل بزد، عمرشانه را سپر آن شمشير کرد، شمشیر دستش را از نزديك مرفق جدا ساخت، چنان فریادی زد که لشکریان شنیدند آنگاه حسين علیه السلام از او دور شد، سواران کوفه هجوم آوردند که او را از معرکه بیرون برند، پس بدن نحسش را اسبان لگدکوب کرده تا به دوزخ شتافت و دیده از این جهان بست. و گرد و خاك که برطرف شد دیدم حسين علیه السلام بالای سر آن پسربچه

ص: 131


1- الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص109.

ایستاده و او پای برزمین می سائید (و جان می داد) و حسين علیه السلام می فرمود دور باشند از رحمت خدا آنان که تو را کشتند، و از دشمنان اینان در روز قیامت جدت، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می باشد، سپس فرمود: به خدا بر عمویت دشوار است که تو او را به آواز خوانی و او پاسخت ندهد، یا پاسخت دهد ولی به توسودی ندهد، آوازی که به خدا ترساننده و ستمکارش بسیار و یار او اندك است، سپس حسين علیه السلام او را بر سینه ی خود گرفته از خاك برداشت، و گویا من می نگرم به پاهای آن پسرکه به زمین کشیده می شد پس او را بیاورد تا در کنار فرزندش على بن الحسين علیهما السلام و کشته های دیگر از خاندان خود بر زمین نهاد، من پرسیدم: این پسر که بود؟ گفتند: او قاسم بن حسن بن علی بن ابیطالب علیه السلام بود.»

شب هفتم (علی اصغر علیه السلام)

مقتل اول:

امام حسین علیه السلام بی یاور شد.

وقتی امام حسين علیه السلام بی یار و یاور شد به سمت خیمه ها برگشت و به زینب کبری علیها السلام فرمود: فرزند کوچکم را به من بده.

«فَتَقَدَّمَ إِلَى اَلْخَيْمَةِ وَ قَالَ لِزَيْنَبَ نَاوِلِينِي وَلَدِيَ اَلصَّغِيرَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ فَأَخَذَهُ وَ أَوْمَأَ إِلَيْهِ لِيُقَبِّلَهُ فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ بْنُ اَلْكَاهِلِ اَلْأَسَدِيُّ لَعَنَهُ اَللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِي نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ فَقَالَ لِزَيْنَبَ خُذِيهِ ثُمَّ تَلَقَّى اَلدَّمَ بِكَفَّيْهِ فَلَمَّا اِمْتَلَأَتَا رَمَى بِالدَّمِ نَحْوَ اَلسَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ هَوَّنَ عَلَيَّ مَا نَزَلَ بِي أَنَّهُ بِعَيْنِ اَللَّهِ. قَالَ اَلْبَاقِرُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَلَمْ يَسْقُطْ مِنْ ذَلِكَ اَلدَّمِ قَطْرَةٌ إِلَى اَلْأَرْضِ.»(1)

ص: 132


1- اللهوف على قتلي الطفوف، ترجم: فهری، ص 117.

«حسین علیه السلام به در خیمه نزديك شد و به زینب علیها السلام فرمود: فرزند خردسال مرا به دست من بده تا برای آخرین بار او را ببینم كودك را بر روی دست گرفت و همین که خواست کودکش را ببوسد حرمله بن کاهل اسدی تیری پرتابش نمود که به گلوی کودك رسید و گوش تا گوش او را برید حسین علیه السلام به زینب علیها السلام فرمود: بگیر کودك را سپس هردو کف دست را به زیر خون گلوی کودك گرفت و چون کف هایش پر از خون شد خون را به سوی آسمان پرتاب نمود سپس فرمود: آنچه مصیبت وارده را بر من آسان می کند این است که خداوند می بیند، امام باقر علیه السلام فرمود: از آن خون يك قطره بر

روی زمین نیفتاد.»

ب- در زیارت علی اصغر علیه السلام داریم:

«اَلسَّلاَمُ عَلَى عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْحُسَيْنِ اَلطِّفْلِ اَلرَّضِيعِ اَلْمَرْمِيِّ اَلصَّرِيعِ اَلْمُتَشَحِّطِ دَماً اَلْمُصَعَّدِ دَمُهُ فِي اَلسَّمَاءِ اَلْمَذْبُوحِ بِالسَّهْمِ فِي حَجْرِ أَبِيهِ لَعَنَ اَللَّهُ رَامِيَهُ حَرْمَلَةَ بْنَ كَاهِلٍ اَلْأَسَدِيَّ.»(1)

شب هشتم ( على اكبر علیه السلام)

مقتل اول:

به میدان رفتن علی اکبر علیه السلام

وقتی اصحاب امام حسین علیه السلام همه شهید شدند و نوبت به بنی هاشم رسید اولین نفری که از امام علیه السلام اجازه گرفت و به میدان رفت علی اکبر علیه السلام بود:

«فَلَمَّا لَمْ يَبْقَ مَعَهُ سِوَى أَهْلِ بَيْتِهِ خَرَجَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ وَ كَانَ مِنْ

ص: 133


1- بحارالأنوار، چاپ بیروت، ج 45، ص67.

أَصْبَحِ اَلنَّاسِ وَجْهاً وَ أَحْسَنِهِمْ خُلُقاً فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِي اَلْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ ثُمَّ نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ آيِسٍ مِنْهُ وَ أَرْخَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَيْنَهُ وَ بَكَى ثُمَّ قَالَ اَللَّهُمَّ اِشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلاَمٌ أَشْبَهُ اَلنَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ كُنَّا إِذَا اِشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إِلَيْهِ فَصَاحَ وَ قَالَ يَا اِبْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اَللَّهُ رَحِمَكَ كَمَا قَطَعْتَ رَحِمِي فَتَقَدَّمَ نَحْوَ اَلْقَوْمِ فَقَاتَلَ قِتَالاً شَدِيداً وَ قَتَلَ جَمْعاً كَثِيراً ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَبِيهِ وَ قَالَ يَا أَبَتِ اَلْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي وَ ثِقْلُ اَلْحَدِيدِ قَدْ أَجْهَدَنِي فَهَلْ إِلَى شَرْبَةٍ مِنَ اَلْمَاءِ سَبِيلٌ فَبَكَى اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ قَالَ وَا غَوْثَاهْ يَا بُنَيَّ قَاتِلْ قَلِيلاً فَمَا أَسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّكَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَيَسْقِيَكَ بِكَأْسِهِ اَلْأَوْفَى شَرْبَةً لاَ تَظْمَأُ بَعْدَهَا أَبَداً فَرَجَعَ إِلَى مَوْقِفِ اَلنُّزَّالِ وَ قَاتَلَ أَعْظَمَ اَلْقِتَالِ فَرَمَاهُ مُنْقِذُ بْنُ مُرَّةَ اَلْعَبْدِيُّ لَعَنَهُ اَللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَصَرَعَهُ فَنَادَى يَا أَبَتَاهْ عَلَيْكَ اَلسَّلاَمُ هَذَا جَدِّي يُقْرِؤُكَ اَلسَّلاَمَ وَ يَقُولُ لَكَ عَجِّلِ اَلْقَدُومَ عَلَيْنَا ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَةً فَمَاتَ فَجَاءَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ حَتَّى وَقَفَ عَلَيْهِ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ وَ قَالَ قَتَلَ اَللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اَللَّهِ وَ عَلَى اِنْتِهَاكِ حُرْمَةِ اَلرَّسُولِ عَلَى اَلدُّنْيَا بَعْدَكَ اَلْعَفَاءُ.»(1)

«و چون با آن حضرت به جز خاندانش کسی نماند علی بن الحسين علیه السلام که از زیبا صورتان و نیکوسیتان روزگار بود بیرون شد و از پدرش اجازهی جنگ خواست حضرت اجازه اش داد سپس نگاهی مأیوسانه به او کرد و چشمان خود به زیر افکند و اشک فروریخت، سپس فرمود: بارالها گواه باش جوانی که در صورت و سیرت و گفتار شبیه ترین مردم به پیغمبرت بود به جنگ این مردم رفت ما هرگاه به دیدن پیغمبرت مشتاق میشدیم به این جوان نگاه می کردیم پس به فریاد بلند صدا زد: ای پسر سعد خدا رحم تو را قطع

ص: 134


1- اللهوف على قتلي الطفوف، مترجم: فهری، ص 113 و 114.

کند همچنان که رحم مرا قطع کردی على علیه السلام به جانب لشکرشد و جنگ سختی نمود و عده ای را کشت و به نزد پدرش بازگشت و عرض کرد: پدر جان تشنگی به جانم آورد و از سنگینی اسلحه آهنین سخت ناراحتم آیا جرعه ی آبی فراهم می شود؟ حسین علیه السلام به گریه افتاد و فرمود: ای امان، پسر جانم کمی هم به جنگ ادامه بده ساعتی بیش نمانده است که جدت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را ملاقات کنی او با کاسه ای لبریز از آب تو را سیراب خواهد کرد آبی که پس از آشامیدن آن هرگز تشنه نخواهی شد پس آن جوان به میدان بازگشت و کارزار عظیمی نمود تا آنکه منقذ بن مره عبدی لعین تیری به سوی او پرتاب نمود و از پایش در آورد صدا زد: پدرم سلام بر تو اینك جدم است که بر توسلام می رساند و می فرماید هرچه زودتر نزد ما بیا پس نعرهای برآورد و مرغ روحش از قفس تن پرواز نمود حسين علیه السلام آمد تا بربالینش نشست و صورت خود بر صورت على گذاشت و فرمود: خدا بکشد گروهی را که تو را کشتند چه جرأتی نسبت به خدا و هتك احترام پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم داشتند، بعد از تو خاك برسر دنیا باد.»

مقتل دوم:

شهادت علی اکبر علیه السلام

لحظات شهادت علی اکبر علیه السلام در مقاتل اینطور ذکر شده:

«ثم ضربه منقذ بن مرة العبدي على مفرق رأسه ضربة صرعته وضربه الناس بأسيافهم ثم اعتنق فرسه فاحتمله الفرس إلى عسكر الأعداء فقطعوه بسيوفهم إربا إربا. فلما بلغت الروح التراقي قال رافعا صوته يا أبتاه هذا جدي رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قد سقاني بكأسه الأوفي شربة لا أظمأ بعدها أبدا وهويقول العجل

ص: 135

العجل فإن لك كأسا مذخورة حتى تشربها الساعة فصاح الحسين عليه السلام وقال قَتَلَ اللهُ قَوماً قَتَلُوكَ مَا أَجرَأَهُم عَلَى الرَّحمنِ وَ عَلَى رَسُولِهِ وَ عَلَى انْتِهَاکِ حُرمَةِ الرَّسُولِ عَلَی الدُّنیا بَعدَکَ العَفَا.»(1)

«سپس منقذ بن مره عبدی ضربتی برفرق مبارکش زد که وی را از پای در آورد و مابقی لشکر نیز آن حضرت را هدف شمشیرهای خود قرار دادند. پس از این جریان دست به گردن اسب خود در آورد و اسبش او را به طرف لشکر دشمن برد و دشمنان بدن وی را قطعه قطعه کردند. هنگامی که روح مبارکش به حلق مقدسش رسید با صدای بلند فرمود: پدر جان! این جدم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که مرا با جام آبی سیراب نمود که بعد از آن ابدا تشنه نخواهم شد. جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: العجل العجل! زیرا يك جام آب برای تو ذخیره شده است که الساعه آن را خواهی آشامید. امام حسین علیه السلام پس از اینکه صیحه ای کشید فرمود: خدا بکشد آن گروهی را که تو را شهید کردند. چه چیزی این جرأت را به آنان داد که برعلیه خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم قیام نمودند و نسبت به پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم هتك حرمت کردند!؟ بعد از تو دنیا نابود شود.»

شب نهم (ابالفضل العباس علیه السلام)

مقتل اول: تشنگی اهل حرم

اهل حرم تشنه بودند لذا ابی عبد الله علیه السلام به قمربنی هاشم علیه السلام فرمودند برو و برای بچه ها آب بیاور ابا الفضل علیه السلام رفت تا آب بیاورد:

ص: 136


1- بحار الأنوار، چاپ بیروت، ج45، ص45.

«فسمع الأطفال ينادون العطش العطش فركب فرسه و أخذ رمحه و القربة و قصد نحو الفرات حتى دخل الماء. فلما أراد أن يشرب غرفة من الماء ذكر عطش الحسين وأهل بيته فرمی الماء وملأ القرية وحملها على كتفه الأيمن و توجه نحو الخيمة فقطعوا عليه الطريق وأحاطوا به من كل جانب فحاربهم حتی ضربه نوفل الأزرق على يده اليمنى فقطعها فحمل القرية على كتفه الأيسر فضربه نوفل فقطع يده اليسرى من الزند فحمل القرية بأسنانه فجاءه سهم فأصاب القربة و أريق ماؤها ثم جاءه سهم آخرفأصاب صدره فانقلب عن فرسه و صاح إلى أخيه الحسين أدركني.»(1)

«ابا الفضل العباس علیه السلام ناله ی اطفال را شنید که ندا می زدند: العطش العطش سوار اسبش شد و مشک را برداشت و روانه ی فرات شد وارد آب شد وقتی خواست کمی آب بنوشد به یاد عطش حسین علیه السلام و اهل بیتش افتاد آب را ریخت و مشک را پر کرد و بر روی دوش راستش انداخت و به سمت خیمه ها روانه شد راه را بر او بستند و محاصره اش کردند پس با آنها جنگید تا اینکه نوفل ارزق ضربه ای به دست راست او زد و دستش را قطع کرد مشک رابه دوش چپش انداخت. با ضربه ی دیگری دست چپش را قطع کردند مشک را به دندان گرفت تیری به مشک زدند و آب ریخت سپس تیر دیگری به قلبش زدند از اسب به زمین افتاد برادرش حسین را صدا زد: به دادم برس.»

مقتل دوم:
افتادن حضرت عباس علیه السلام از روی اسب

لحظات پس از افتادن حضرت عباس علیه السلام از اسب به روی زمین:

ص: 137


1- بحار الأنوار، چاپ بیروت، ج 45، ص42.

وقتی ابا الفضل علیه السلام از مرکب بر روی زمین افتاد ندا داد که: «يا أخي أدرك أخاك !» برادر جان حسین ! دیگر برادرت «عباس» را دریاب سالار شایستگان با شنیدن ندای پرچمدار قهرمانش همانند باز شکاری به میدان تاخت و خود را به برادر رسانید، اما هنگامی که به عباس نگریست، دید دست ها قلم شده، پیشانی شکسته و بر دیدگانش تیر بیدادگران نشسته است. حسين علیه السلام با کمر خمیده نزديك آمد و کنار پیکر غرق در خون پرچمدار بلندآوازه اش نشست، سر او را به دامن گرفت و او جان به جان آفرین تسلیم کرد. حسین علیه السلام خطا به او فرمود: «أخي! الان انكسر ظهري و قلّت حيلتي و شمت بی عدوّی .» برادرم! عباسم! اينك با به خاك افتادن تودیگر کمرم شکست، و تدبیر و چاره ام ، محدود و اندك شد و دشمن تجاوزکار به شماتت من برخاست.»(1)

مقتل سوم:

برگشتن امام حسین علیه السلام به خیمه ها پس از شهادت قمربنی هاشم علیه السلام:

آن گاه با دنیایی غم و اندوه برخاست و به سوی خیمه ها بازگشت. دختر فرزانه اش سکینه علیها السلام به استقبال پدر شتافت و گفت: «أبتاه هل لك علم بعمى العباس؟» پدر جان ! آیا از عمویم عباس خبر نداری؟ او با دیدگانی اشك بار فرمود: «یا بنتاه! ان عمك قد قتل ...» دخت گرانمایه ام ! عموی قهرمانت را کشتند. در این هنگام خواهر قهرمانش زینب علیها السلام فریاد برآورد که: «وا اخاه! وا عباساه! واضیعتنا بعدك !؛ هان ای جان برادر! ای عباس عزیز! ای داد از گرفتاری و تنهایی ما پس از شهادت جانسوز تو!» (2)

ص: 138


1- در سوگ امیر آزادی، مترجم: مثير الأحزان، ص259.
2- در سوگ امیر آزادی، مترجم: مثير الأحزان، ص260.

شب و روز عاشورا (امام حسین علیه السلام)

مقتل اول: برگشتن ذوالجناح به خیام

یکی از لحظات سخت برای اهل بیت علیهم السلام وقتی بود که ذوالجناح بدون صاحببه خیمه ها برگشت در زیارت ناحیه مقدسه این صحنه به این صورت به تصویر کشیده شده است:

«وَ أَسْرَعَ فَرَسُكَ شَارِداً، إِلَى خِيَامِكَ قَاصِداً، مُحَمْحِماً بَاكِياً. فَلَمَّا رَأَيْنَ اَلنِّسَاءُ جَوَادَكَ مَخْزِياً، وَ نَظَرْنَ سَرْجَكَ عَلَيْهِ مَلْوِيّاً، بَرَزْنَ مِنَ اَلْخُدُورِ، نَاشِرَاتِ اَلشُّعُورِ عَلَى اَلْخُدُودِ، لاَطِمَاتٍ الْوُجُوهِ، سَافِراتٍ وَ بِالْعَوِيلِ دَاعِيَاتٍ وَ بَعْدَ اَلْعِزِّ مُذَلَّلاَتٍ وَ إِلَى مَصْرَعِكَ مِبَادِرَاتٍ.»(1)

پس چون بانوان حرم اسب تیزپای تو را خوار و زبون بدیدند، و زین تو را بر او واژگونه یافتند، از پس پرده ها(ی خیمه) خارج شدند، درحالیکه گیسوان بر گونه ها پراکنده نمودند، بر صورت ها می زدند و نقاب از چهره ها افکنده بودند، و به صدای بلند شیون می زدند، و ازاوج عزت به حضيض ذلت درافتاده بودند، و به سوی قتلگاه تو می شتافتند.»

مقتل دوم: حمله به خيام

وقتی امام علیه السلام را به شهادت رساندند به خیمه ها حمله کردند؛ زنان و کودکان از خیمه ها بیرون آمدند و گفتند ما را به قتلگاه ببرید:

ص: 139


1- المزار الكبير، ابن المشهدي، ص505.

«وَ قُلْنَ بِحَقِّ اَللَّهِ إِلاَّ مَا مَرَرْتُمْ بِنَا عَلَى مَصْرَعِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَلَمَّا نَظَرَ اَلنِّسْوَةُ إِلَى اَلْقَتْلَى صِحْنَ وَ ضَرَبْنَ وُجُوهَهُنَّ قَالَ فَوَ اَللَّهِ لاَ أَنْسَى زَيْنَبَ بِنْتَ عَلِيٍّ عَلَيْهِما السَّلاَمُ تَنْدُبُ اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ تُنَادِي بِصَوْتٍ حَزِينٍ وَ قَلْبٍ كَئِيبٍ يَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَيْكَ مَلاَئِكَةُ اَلسَّمَاءِ هَذَا اَلْحُسَيْنُ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ اَلْأَعْضَاءِ وَ بَنَاتُكَ سَبَايَا إِلَى اَللَّهِ اَلْمُشْتَكَى وَ إِلَى مُحَمَّدٍ اَلْمُصْطَفَى وَ إِلَى عَلِيٍّ اَلْمُرْتَضَى وَ إِلَى فَاطِمَةَ اَلزَّهْرَاءِ وَ إِلَى حَمْزَةَ سَيِّدِ اَلشُّهَدَاءِ يَا مُحَمَّدَاهْ هَذَا حُسَيْنٌ بِالْعَرَاءِ تَسْفِي عَلَيْهِ اَلصَّبَا قَتِيلُ أَوْلاَدِ اَلْبَغَايَا وَا حُزْنَاهْ وَا كَرْبَاهْ اَلْيَوْمَ مَاتَ جَدِّي رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و سلم يَا أَصْحَابَ مُحَمَّدَاهْ هَؤُلاَءِ ذُرِّيَّةُ اَلْمُصْطَفَى يُسَاقُونَ سَوْقَ اَلسَّبَايَا وَ فِي رِوَايَةٍ يَا مُحَمَّدَاهْ بَنَاتُكَ سَبَايَا وَ ذُرِّيَّتُكَ مَقْتَلَةً تَسْفِي عَلَيْهِمْ رِيحُ اَلصَّبَا وَ هَذَا حُسَيْنٌ مَجْزُوزُ اَلرَّأْسِ مِنَ اَلْقَفَا مَسْلُوبُ اَلْعِمَامَةِ وَ اَلرِّدَاءِ.»(1)

زنان می گفتند: به حق خدا ما را به قتلگاه برید، چون نظر زنان به کشتگان افتاد صیحه کشیده، به صورت زدند. گوید: به خدا سوگند، فراموش نمیکنم زینب دخت على علیه السلام را که بر حسین علیه السلام نوحه میکرد و با آوایی حزین و دلی دردمند ندا کرده میگفت: وا محمداه! خدای آسمان برتو درود فرستاد، این حسین توست که عریان و خون آلود با اعضای قطعه قطعه بیفتاده، وای از این مصیبت، دختران تواسيرند، شکایت ها را به نزد خدا و نزد محمد مصطفي صلی الله علیه و آله و سلم و نزد على مرتضی علیه السلام و فاطمه ی زهرا علیها السلام و حمزهی سیدالشهداء می برم. وا محمداه! این حسین است که در این بیابان که باد صبا برآن خاك پاشد کشته زنازادگان است، امان از این همه حزن و اندوه ، این همه سختی و بلابرتوای ابا عبد الله، گوئیا جدم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم امروز دنیا را ترك فرمود. ای اصحاب محمد، اینان ذریهی مصطفایند که چون

ص: 140


1- اللهوف على قتلي الطفوف، مترجم: فهری، ص133.

اسیران برده شوند. در روایات دیگر: وا محمداه ! دخترانت اسيرو ذریه ی تو کشته شدگانی هستند که باد صبا بر پیکرهایشان خاك فروپاشد، این حسین است که سرانورش از قفا بریده شده بی هیچ عمامه و ردا .»

خطبه امام سجاد عليه السلام

روضه خوانی امام سجاد علیه السلام

امام سجاد علیه السلام در کوفه خطبه ای می خوانند و در آن به مصائب اهل بیت علیهم السلام اشاره می کنند:

«ثُمَّ إِنَّ زَيْنَ اَلْعَابِدِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَوْمَأَ إِلَى اَلنَّاسِ أَنِ اُسْكُتُوا وَ قَامَ قَائِماً فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ قَالَ أَيُّهَا اَلنَّاسُ مَنْ عَرَفَنِي فَقَدْ عَرَفَنِي وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنِي فَأَنَا عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَنَا اِبْنُ اَلْمَذْبُوحِ بِشَطِّ اَلْفُرَاتِ بِغَيْرِ ذَحْلٍ وَ لاَ تِرَاتٍ أَنَا اِبْنُ مَنِ اُنْتُهِكَ حَرِيمُهُ وَ سُلِبَ نَعِيمُهُ وَ اُنْتُهِبَ مَالُهُ وَ سُبِيَ عِيَالُهُ وَ قُتِلَ صَبْراً وَ كَفَى بِذَلِكَ فَخْراً فَأَنْشَدْتُكُمُ اَللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّكُمْ كَتَبْتُمْ إِلَى أَبِي وَ أَعْطَيْتُمُوهُ اَلْعَهْدَ وَ اَلْمِيثَاقَ فَخَذَلْتُمُوهُ فَتَبّاً لِمَا قَدَّمْتُمْ وَ سَوْأَةً لِرَأْيِكُمْ بِأَيَّةِ عَيْنٍ تَنْظُرُونَ إِلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و سلم إِذْ يَقُولُ قَتَلْتُمْ عِتْرَتِي وَ اِنْتَهَكْتُمْ حُرْمَتِي فَلَسْتُمْ مِنْ أُمَّتِي فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ اَلنَّاسِ مِنْ كُلِّ نَاحِيَةٍ وَ قَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ هَلَكْتُمْ وَ مَا تَعْلَمُونَ.»(1)

«سپس زین العابدين علیه السلام اشاره فرمود که ساکت شوید، همه ساکت شدند به پا خواست و خدای را سپاس گفت و ثنا خواند و نام پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم برد و بر وی درود فرستاد سپس گفت: ای مردم هر که مرا شناخت که شناخته است

ص: 141


1- آهی سوزان بر مزار شهیدان، ترجمه ی اللهوف، ص 158.

و هرکه نشناخت من خود را به او معرفی میکنم من على فرزند حسین فرزند على بن ابیطالبم من فرزند کسی هستم که احترامش هتك شد و اموالش ربوده شد و ثروتش به تاراج رفت و اهل و عیالش اسیر شد من فرزند کسی هستم که او را در کنار رود فرات بی سابقه کینه و عداوت سر بریدند من فرزند کسی هستم که او را با شکنجه کشتند و همین فخر او را بس ای مردم شما را به خدا سوگند می دانید که شما بودید بر پدرم نامه نوشتید و فریبش دادید؟ و با او پیمان بستيد و بیعت نمودید و به جنگش پرداختید مرگ بر شما با این کرداری که از پیش برای خود فرستادید و رسوایی براین رأی شما با چه دیده ای به روی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نگاه خواهید کرد؟ هنگامی که به شما بگوید: چون عترت مرا کشته اید و احترام مرا هتک کرده اید از امت من نیستید. راوی گفت: صداها از هر طرف برخاست و به یکدیگر می گفتند نابود شده اید و نمی دانید.»

روضه های امام سجاد علیه السلام

امام صادق علیه السلام درمورد عزاداری امام زین العابدین علیه السلام بر مصائب شهدای کربلا می فرمایند:

«رُوِيَ عَنِ اَلصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ إِنَّ زَيْنَ اَلْعَابِدِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بَكَى عَلَى أَبِيهِ أَرْبَعِينَ سَنَةً صَائِماً نَهَارَهُ قَائِماً لَيْلَهُ فَإِذَا حَضَرَ اَلْإِفْطَارُ جَاءَهُ غُلاَمُهُ بِطَعَامِهِ وَ شَرَابِهِ فَيَضَعُهُ بَيْنَ يَدَيْهِ فَيَقُولُ كُلْ يَا مَوْلاَيَ فَيَقُولُ قُتِلَ اِبْنُ رَسُولِ اَللَّهِ علیه السلام جَائِعاً قُتِلَ اِبْنُ رَسُولِ اَللَّهِ علیه السلام عَطْشَاناً فَلاَ يَزَالُ يُكَرِّرُ ذَلِكَ وَ يَبْكِي حَتَّى يُبَتلَّ طَعَامُهُ مِنْ دُمُوعِهِ ثُمَّ يُمْزَجُ شَرَابُهُ بِدُمُوعِهِ فَلَمْ يَزَلْ كَذَلِكَ حَتَّى لَحِقَ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ حَدَّثَ مَوْلًى لَهُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ بَرَزَ يَوْماً إِلَى اَلصَّحْرَاءِ قَالَ فَتَبِعْتُهُ

ص: 142

فَوَجَدْتُهُ قَدْ سَجَدَ عَلَى حِجَارَةٍ خَشِنَةٍ فَوَقَفْتُ وَ أَنَا أَسْمَعُ شَهِيقَهُ وَ بُكَاءَهُ وَ أَحْصَيْتُ عَلَيْهِ أَلْفَ مَرَّةٍ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ حَقّاً حَقّاً - لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ تَعَبُّداً وَ رِقّاً لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ إِيمَاناً وَ صِدْقاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ اَلسُّجُودِ وَ إِنَّ لِحْيَتَهُ وَ وَجْهَهُ قَدْ غَمَرَ بِالْمَاءِ مِنْ دُمُوعِ عَيْنَيْهِ فَقُلْتُ يَا سَيِّدِي أَ مَا آنَ لِحُزْنِكَ أَنْ يَنْقَضِيَ وَ لِبُكَائِكَ أَنْ تَقِلَّ فَقَالَ لِي وَيْحَكَ إِنَّ يَعْقُوبَ بْنَ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ كَانَ نَبِيّاً اِبْنَ نَبِيٍّ كَانَ لَهُ اِثْنَا عَشَرَ اِبْناً فَغَيَّبَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ وَاحِداً مِنْهُمْ فَشَابَ رَأْسُهُ مِنَ اَلْحُزْنِ وَ اِحْدَوْدَبَ ظَهْرُهُ مِنَ اَلْغَمِّ وَ ذَهَبَ بَصَرُهُ مِنَ اَلْبُكَاءِ وَ اِبْنُهُ حَيٌّ فِي دَارِ اَلدُّنْيَا وَ أَنَا فَقَدْتُ أَبِي وَ أَخِي وَ سَبْعَةَ عَشَرَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي صَرْعَى مَقْتُولِينَ فَكَيْفَ يَنْقَضِي حُزْنِي وَ يَقِلُّ بُكَائِي.»(1)

«و اندوه و ناراحتی بزرگ بسیار گریه می کرد؛ زیرا از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: زین العابدين علیه السلام بر پدرش چهل سال گریست و در این مدت روزها را روزه داشت و شبها به عبادت برپا بوده هنگام افطار که می رسید خدمت گزارش غذا و آب حضرت را می آورد و در مقابلش می گذاشت و عرض می کرد: آقا بفرمائید میل کنید. می فرمود: فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گرسنه کشته شد. فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تشنه کشته شد. آنقدر این جمله ها را تکرار میکرد و می گریست تا غذایش از آب دیدگانش تر می شد و آب آشامیدنی حضرت با اشکش می آمیخت حال آن حضرت چنین بود تا به خدای عزوجل پیوست. یکی از غلامان حضرت علیه السلام گفته است که روزی امام به بیابان رفت گوید: من نیز به دنبالش بیرون شدم دیدم پیشانی برسنگ سختی نهاده است من ایستادم و صدای ناله و گریه اش را می شنیدم شمردم هزار بار گفت: «لا اله الا الله حقا حقا لا اله الا

ص: 143


1- آهی سوزان بر مزار شهیدان، ترجمه ی اللهوف، ص 210 و211.

الله تعبداً و رقّاً لا اله الا الله ایماناً و تصديقاً و صدقاً» سپس سر از سجده اش برداشت محاسن و صورتش غرق در آب بود از اشک چشمش عرض کردم: آقای من وقت آن نرسیده که اندوهت پایان پذیرد و گریه ات کاهش یابد؟ به من فرمود: وای بر تو! يعقوب بن اسحاق بن ابراهیم پیغمبر و پیغمبرزاده بود و دوازده فرزند داشت. خداوند یکی از فرزندانش را پنهان کرد موی سرش از اندوه فراق سفید گشت و از غم، کمرش خم شد و از گریه، دیده اش نابینا با اینکه فرزندش در همین دنیا بوده و زنده ولی من پدرم و برادرم و هفده تن از فامیلم را کشته و به روی زمین افتاده دیدم چگونه روزگار اندوهم سرآید و گریه ام بکاهد.»

ص: 144

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109