رباعیات حقيراصفهانی

مشخصات کتاب

سرشناسه:بابایی، علی، 1342 آبان -

عنوان و نام پديدآور:رباعیات حقیر اصفهانی/ شاعر علی بابایی خورزوقی؛ گردآوری و تدوین مجتبی بابایی خورزوقی.

مشخصات نشر:اصفهان: نشر دارخوین، 1399.

مشخصات ظاهری:90ص.؛ 5/14 × 5/21 س م.

شابک:978-600-380-952-9

وضعیت فهرست نویسی:فیپا

موضوع:شعر فارسی-- قرن 14

موضوع:Persian poetry -- 20th century

شناسه افزوده:بابایی خرزوقی، مجتبی، 1365-، گردآورنده

رده بندی کنگره:PIR7963

رده بندی دیویی:8فا1/62

شماره کتابشناسی ملی:6119753

اطلاعات رکورد کتابشناسی:فیپا

ص: 1

اشاره

به نام خدا

رباعیات حقيراصفهانی

جلد سی و یکم

فریاد خاموش درون

شاعر:دکترعلی بابایی خورزوقی

گرد آوری و تدوین:دکترمجتبی بابایی خورزوقی

عضو هیات علمی دانشگاه صنعتی اصفهان

سال 1398

ص: 2

فهرست

مقدمه شاعر. 3

طلیعه. 8

سوره ای ای از قرآن. 8

امامت و ولایت.. 11

عرفانی و اخلاقی.. 24

توسعه اقتصاد سالم. 59

نامزدي.. 69

همسرداری.. 77

مقدمه شاعر:

بسم ا...الرحمن الرحيم

به نام آنکه فریاد نهان است * خموش و بی صدا امّا عیان است

همه گویند ز جان با بانگ و فریاد * پیامش رهگشا در هر زمان است

از انجا که در نهایت تاسف انسان به ظاهر متمدن ومدرن، در قالب ایسم های مختلف از جمله لیبرالیسم، سکولاریسم واومانیسم درطي سده هاي اخير مخصوصا پس از رنسانس گام هايي سريع و عجولانه در مسير استفاده ابزاری از عقل و علم برای دين زدايي و مادّي كردن تمام ابعاد خدايي وجود خويش و تقدس زدايي از امور مقدس برداشت و نعره مستانه استغنا از دين ورزي و خداباوري را با تصوری ناقص از معنویت و فطرت

ص: 3

انسانی در جهان طنين انداز كرد و به زعم خود در اوج جاهلیت مدرن؛ پايان عصر دين و معنويت ديني را اعلام نمود تا به بهانه تسلط بر زمين ازآسمان روي برتابد و با این ذهنیت و دید؛ ظلم و ستم جبران ناپذیری بر فطرت و فریاد خاموش درون بشر یت وارد کرد.

مع الوصف شرح مفصل آنچه كه امروزه از دين ورزي براي حل بحران هاي انسان متجدد برمي آيد محتاج پژوهش هايي گسترده و نگارش مكتوباتي چند است. لذا در اوایل دهه شصت مقرر شد که به حول و قوه الهی دهها جلد کتاب در مجموعه ای تحت عنوان" فریاد خاموش درون" در جهت خنثی سازی اندیشه های روانشناسان و فلاسفه معاصر و آراء تربیتی غرب که متاسفانه بر خلاف فطرت بشری و فریاد خاموش آدمی بوده و به نوعی با دین ستیزی و معنویت زدایی؛ مسیر انسانیت و رستگاری را به انحراف کشیده؛ با رویکرد معنوی با استفاده از آیات و روایات منتشر گردد. لذا در این راستا به لطف الهی فرزندم بنابر دلایلی تصمیم گرفتند که تعدادی از سروده های حقیر را در قالب رباعی، که بر گرفته از سیره و سنت معصومین(عَلَيْهَ السَّلاَمُ) بوده را جمع آوری و در کتابی مستقل تحت

ص: 4

عنوان"رباعیات حقیر" که قسمتی از مجموعه چندین جلدی ی همان فریادخاموش درون می باشد، آماده نشر نمایند. لذا به استحضار عزیزان می رساند که اشعار مزبور به صورت اتفاقی و در زمانهای خاص سروده شده و سعي بر اين بوده تا حتي الامكان با صراحت و بصورت شفّاف و با زبان ساده و عوام فهم باشد. يعني ازهرگونه ايما، اشاره، استعاره و.. درحدّ مقدورپرهيز شده؛ تا براي هر مخاطب بزرگواري كه آنها را ملاحظه مي كند، خيلي راحت قابل درك باشد.

در اینجا لازم است از همه عزیزان بویژه همسر عزیزم و فرزندان دلبندم مخصوصاً دکتر مجتبی بابایی که درگرد آوری رباعیات مزبور و همچنین سرکارخانم داوری و مهندس حامد جزی که در تایپ آن همکاری نمودند، صمیمانه تقدیر و تشکر نمایم. انشاا...که مورد رضایت و پذیرش یار قرار گیرد و با دعای شما عزیزان توشه ای برای سفر آخرتم باشد.

حقیر سرا پا تقصیر علی بابایی خورزوقی

ص: 5

گذری بر زندگی و سوابق علمی،انقلابی و اجتماعی شاعر

در ادامه لازم است جهت استحضار خوانندگان عزیز به نکاتی در باره زندگی و سوابق علمی وانقلابی شاعر به صورت گذرا و خیلی مختصر براي آشنايي بيشتراشاره شود.

ایشان درخرداد سال 42 درشهرخورزوق برخوار(پنج کیلومتری اصفهان) در یک خانواده مذهبی و متدین متولّد شدند.پدرشان قاری قرآن و مادرشان اهل معنویت و نماز جمعه و جماعت بودند. وی در شهریور64 ازدواج نموده و حاصل زندگی شیرینشان یک پسر و دو دختر می باشد كه در كتاب" تنها راه خوشبختي در زندگي زناشويي"(پنج جلد)به برخي از رمز و رموز موفقيّت خود اشاره نموده است که خواندن آن کتابها را كه قسمتهايي ازآنها درچندين شماره از روزنامه بين المللي اعتدال (اولين روزنامه قرآني جهان)منتشر شده است را به همه همسرانی که طالب زندگی آرام و سعادتمند و نیز

ص: 6

زناشویی لذّت بخش می باشند توصیه می کنم. تصمیم داشتم سرگذشت شاعر را بصورت کامل به رشته تحریر درآورم؛ولی بخاطر طولانی نشدن، نظر عزیزان رافقط به سوابق علمی، انقلابی واجتماعی ایشان بصورت کاملاًخلاصه معطوف می نمایم.

1- تلمّذ درس خارج فقه (معادل دکترا)از محضر علمایی همچون حضرت آیت ا. . . خزعلی از فقهای شورای نگهبان، حضور در جلسات خصوصی دکتر ولایتی و حاج آقا قرائتی و نیز تحصیل در دو رشته متفاوت دانشگاهی و ادامه آن در مقطع دکترای تخصصی phd در رشته فلسفه

تعلیم و تربیت وهمچنین دوره های مختلف و متعدد تخصصي وفوق تخصصی مدیریت، برنامه ریزی وکامپیوتررا در بیش از دو هزار ساعت گذرانده است.

2- شاعر در اوایل دهه شصت اراده نموده که به حول و قوه الهی دهها جلد کتاب در مجموعه ای تحت عنوان" فریاد خاموش درون" در جهت خنثی سازی اندیشه های روانشناسان و فلاسفه معاصر و آراء تربیتی غرب منتشر نمایند. البته بخاطر مسئولیتهای اداری تا کنون تعدادی از آنها بیشترمنتشرنشده است؛ که عناوین حدود بیست جلد در انتهای همین کتاب آمده است. انشاا... مابقی بر اساس فیش برداریها در صورت حیات و توفیق الهی منتشر خواهد شد. همچنین دهها مقاله در مجلات تخصصی دانشگاهی و روزنامه های داخلی و بین المللی در این راستا منتشر کرده

ص: 7

است. در ضمن امتياز همه كتابهاي ایشان در اين است كه به مناسبت موضوع همراه با اشعاري ازمولف؛ تدوين شده كه در نوع خود كم نظير است.

3- سخنرانی در مراسم تشیع پیکر مطهر شهداء، راهپیمایی ها، مجامع بحث و گفتگو، پرسش و پاسخ، کارگاههای آموزشی بهداشت روانی ، همسرداری و زناشویی ... در این خصوص یکی از ائمه محترم جمعه در همایشی فرموده اند در بیان و سخنرانی خداوند نعمت را بر ایشان تمام کرده است و...، همچنین استاد وارائه کننده کنفرانسهای متعدد علمی در خصوص تعلیم و تربیت، مدیریت و برنامه ریزی در محافل مختلف مدیریتی و دانشگاهی، مدرس دوره های ارتقاء علمی مدیران، مدرس آموزش خانواده، داورآزمون قرآن فرهنگیان، دبیر واستاد دانشگاه و..در ضمن همانند پدر بزرگوارشان با خدا عهد بسته اند تا زمانی که قدرت و توان دارند برای رضای یار، در محافل و مجالس مذهبی و علمی که دعوت می شوند بدون هر گونه انتظار و منّت سخنرانی نموده و بابت آن هیچ گونه وجهی دریافت نکنند. همچنین طبق نظر ایشان مقرر شده که کلیه در آمد حاصل از فروش کتب مولف صرف نشر معارف اهل بیت عصمت و طهارت (عَلَيْهَم السَّلاَمُ) شود.

4- درسالهای بحرانی که کردستان، شدیداً به نیروهای داوطلب نیازداشت به آن خطّه هجرت نموده ونیزبه صورت داوطلب بارها درمسئولیتهای مختلف رزمی به جبهه هااعزام شده است.

ص: 8

5- بیش از ده (10) حکم قهرمانی در مسابقات ورزشی کسب نموده است.

6- طراح برنامه های مختلف ابتکاری بوده که بعضاً به عنوان تجربه برتر برگزیده شده است.درسالهای متوالی و متناوب در زمینه های مختلف به عنوان نمونه انتخاب شده است. از جمله آنها اینکه درکنگره کشوری فرماندهان بسیج به عنوان مدیرنمونه لوح سپاس دریافت نموده ودرگردهمایی روسای آموزش و پرورش به عنوان مدیر موفق معرفی شده است.

7- علاوه بر مسئولیت های مختلف اجرایی سالها به صورت افتخاری در سنگرهای مختلف از فرماندهی تا بازرس ویژه وزارتی و رابط قوه قضائیه فعالیت داشته ونیزدرانتخابات مختلف مسئولیتهای متعدددرهيات هاي اجرايي، بازرسي و شوراي نگهبان برعهده داشته است.

درخاتمه یادآورمی شود که ایشان مقید به رعایت قول و عمل درامور مختلف بوده به گونه ای که در طول بيش از بيست سال مسئولیت اجرایی خود؛بنا بر اعتراف دوستان به لطف الهی به همه تعهدات و قولهای خود، مخصوصا قولهای مالی، تجهیزاتی و عمرانی ، بصورت کامل و بدون استثنا عمل نموده

است؛یعنی محال است مدیریا فردی بتواند اثبات کند که وی قولی را داده و به آن عمل نکرده است.

مجتبی بابایی

ص: 9

طلیعه: سوره ای ای از قرآن

قسمت هايی از قرآن کریم را شاعر به صورت منظوم در قالب مثنوی سروده است؛ که ان شاءا... در مجموعه ای جدا چاپ خواهد شد. البته جزء سی ام آن در سال 88 منتشر شده است. ولی به خاطر اینکه شروع رباعیات؛ با اشعار قرآنی آغاز شده باشد از باب نمونه سوره بلد در ابتدا آورده می شود.در ضمن شماره اول هر مصراع یا بیت مربوط به شماره آیه آن سوره می باشد.

{سوره بلد }

(مکی 20 آیه ) سوره 90 صفحه 594

1- می خورد سوگند به این شهر و دیار *2- بر همان مکّه که کرده اختیار

3- می خورد سوگندی بر ابن و ولد * گر که باشند متّقی روز ابد

4- آدمی اندر جهان، در سختی است *در وجودش رنج و هم، بدبختی است

( کام وی همراه با ناکامی است *لذّتش توامِ با یک تلخی است )

ص: 10

5- یا که پندارد همه قدرت از اوست *او توانا گشته و باقی هم اوست

6- یا به منّت می کند انفاق، زیّاد *با خودش گوید، که مالم رفت به باد

7- یا که پندارد،کسی او را ندید *انتظار دارد، همه سویش روید

8-9- یا دو چشم و هم دو لب با یک زبان *ما بدادیمش، کند حق را بیان

10- راه خیر و شر،کنیم بر او عیان *در مسیری که، دو راه باشد در آن

11- راه عقبا و همان سخت نهان *12- توچه می دانی که چیست ؟اندر جهان

13- آن بود آزادی یک برده ای *14- یا که در قحطی، دهی به بنده ای

15- بهر خویشی، از یتیمان زمان *16- یا فقیری کوخ نشین، در هرمکان

17- غیر از اینها، از کسانی بوده باش *که شدند مؤمن و کردند چند تلاش

ص: 11

یکدگر را توصیه کردند به صبر *هم به رحمت هم به بخشش در نظر

18- درچنین حالی، شوند اهل مباح *با سعادت می روند، سوی فلاح

19- هر که کافر شد به آیات خدا *می شود اهل شقاوت در بقا

20- آتشی باشد فراگیر در نگاه*بهر آنانی که بودند در گناه

ص: 12

نام خدا بر همه جا حاکم است * روح خدا پيکر هر حاتم است

گو تو که اينک چه داري ز خود * هر چه که داري ز آن ناعم است

رباعیات

گر تو باشي در مسيرت با خدا * بهتر از آن است كه باشي ناخدا

پس عزيزم با بصيرت كن نگاه * تا شوي تو ناخدايي با خدا

ص: 13

امامت وولادت

می شود روزی که شعر شهر ما * خون و خورشید را برد در هر سرا

چون که عاشورا دهد در هر کجا * روح ایثار و گذشت با صد صدا

با خدا باش و خدا را کن اطاعت از نهان * تا شوی فارغ ز اغیار درون اندر جهان

این همان راز سعادت بوده باشد در عیان * بهر آنهایی که گفتند یا علی از عمق جان

گفتني ها را امام من بگفت * تا كه بيدارم كند روز نخست

گر چه بودم غافل و دور از خدا * گفته هايش روح و جانم را شكفت

كربلا و سوز و حال آن سفر * مي كند غوغا به پا در جان و سر

اصل عاشورا چو قرآن بر بشر * بهر روح و جان بود قدري دگر

ص: 14

بارگاهش مأمن و مأواي ماست * تربت پاكش شفاي جان ماست

آن عزيزي كه بود موسي رضا(عَلَيْهَ السَّلاَمُ) * شافع هر زائري روز جزاست

آستان قدس درون قلب ماست * بارگاهش بهر ما مشكل گشاست

آن امامي كه بود در ملك طوس * چون نگيني در فضاي اين سراست

آن كه باشد هم رئوف و مهربان * بارگاهش ملجا پير و جوان

بي شك او باشد علي موسي رضا(عَلَيْهَ السَّلاَمُ) * بهر هر زائر كند لطفي عيان

آن كه باشد هم رئوف و مهربان * بارگاهش ملجا پير و جوان

بي شك او باشد علي موسي رضا(عَلَيْهَ السَّلاَمُ) * بهر هر زائر كند لطفي عيان

آن امامي كه نداي جان ماست * يار زوّار و غريب در هر كجاست

بارگاهش همچو نوري در فضاست * در جهاني كه چنان ظلمت سراست

می شود روزی كه مولايم علي(عَلَيْهَ السَّلاَمُ) * شيعه خود را كند حفظ از بدي

با خلوصي كه دهد جان را صفا * راه مولا را رود دور از كژي

ص: 15

می شود روزی حسين بن علي(عَلَيْهَ السَّلاَمُ) * الگوي انسان شود در پيروي

با وجود عصمت و پاكي همي * در ره مولا رود بي هيچ غمي

دان سراپای جهان در اربعین * بهر مولا است و مولا بهر دین

تا کند روشن تمام این زمین * در مسیر فطرت و نفس معین

از نجف تا کربلا در اربعین * گشته نورانی ز پای زائرین

آن عزیزانی که با شور و یقین * می روند هر یک سوی سالار دین

گویی که همه، اهل ولايت شده ايم * از پرتو آن، دان که حمايت شده ايم

آن سوي جهان، گر که دو جنگ است هنوز * ما بي خطريم، چو با ولايت شده ايم

در ره کوي ولايت، که خطر هاست در آن * از غم دل رها شو، که ضرر هاست در آن

گام اول رهايي بود، از هر دو جهان * بهر مولا و سعادت، که ثمر هاست در آن

ص: 16

از مأمن دل، بوي ولي مي آيد * فرياد خوش علي علي مي آيد

بنگر که، تمام کوي و برزن گويند * عاشق شو، چو عاشق نبي مي آيد

در مرکز جان، آه و فغان مي بارد گويي * فرياد خموش دل و جان مي بارد

که ندایي بي صدا مي خواند * رحمت ز ولي از آسمان مي بارد

اي مهر نهان، نگر تو غايب شده اي * بر قلب زمان، نگر تو غالب شده اي

از هر دو جهان، نگر تو فارق شده اي * بر روح و روان، نگر تو صاحب شده اي

سياست جزئي از، دين مبين است * سياست فارق از، مکر زمين است

سياست بر حکومت، چون نگين است * سياست با ديانت، گو عجين است

گر خدا با ما نباشد، ما همه چون مرده ايم * گر ولي با ما نباشد، ما همه افسرده ايم

ص: 17

من و تو ما شده و همدل و همخانه شويم * با ولايت شده و راهيّ ميخانه شويم

وحدتي با دل ناب و بصري با ره ناز * با سعادت شده و ساقي دردانه شويم

جانم از عشق ولايت، نباشد خالي * کامم از غير ولايت، نخواهد جامي

يارم از فهم ولايت، ندارد باكي * نامم از شوق ولايت، ندارد عاري

آن روز که هجرت نبي، یار گرفت * با بانگ علي(عَلَيْهَ السَّلاَمُ)، شاهد عيّار گرفت

عارف بود آن يار، که آرام گرفت * در دامن حق، تا به سحر، بار گرفت

ما عاشق و هم پیرو راه خداییم * ما راه حق را با ولایت می شناسیم

در راه حق باکی ز جان دادن نداریم * ما تابع روح خدا، فرمانده کل قواییم

گر شود راهم همان راه امام * با سر و جان می روم سوی همام

سوی آن یار خراسانی به نام * با بصیرت، با شعوری تام تام

ص: 18

يک کلام گويم عزیزم در خفا * تا شود راه نجات در دو سرا

راه جان باشد همان راه ولی * انتخاب با تو بُود در اين فضا

می شود روزی درون آدمی * از پلیدی پاک و دور از هر بدی

راه مولا را رود فریاد ما * سوی فطرت ،فارغ از هر نوع کژی

کسی جز ولیّ ام ندارد ندا * به جان گیر و عبرت نما در خفا

چو عصمت بود خاصّ معصوم و بس * ز وحدت دهد دین و دنیا به ما

عقل تو غوغا کند در جان و سر * بهر مولایی که بوده در بصر

عاقل عاشق، رود با پای جان * جانب حقّی، که هستش در نظر

ما بی خبران را خبر از مرجع دین نیست * در راه مراجع که هوسها به یقین نیست

در حکم ولی، پیرو مولا و امام اند چون حکم ولی زاده افکار زمین نیست

ص: 19

با وکالت کی رود مولای ما * راه معصوم و کند حق را ادا

خوش بر آن بادا که با اذن خدا * مجریّ حق است و مشروع در ولا

می شود روزی شویم آزاد و راد * از همه قید و قیود هر بلاد

راه مولا را رویم بی قیل و قال * سوی فطرت،فارغ ازهرنوع نژاد

در محور فقه صفای جان را بیند * در بین فرق وحدت و سان را بیند

چون فقه و ولي بها دهد بر همه کس * در اوج ادب حرمت جان را بیند

بحث مولایم عجب جانانه بود * قلب تاریخ پر ز داد و ناله بود

با همان فقهی که در کاشانه بود * حکم مولا را به مولا داده بود

آنچه کرده وحدتی را د درون ما به پا * آنچه کرده تفرقه را از وجود ما جدا

بوده باشد، داد مولا و ولی در هر زمان * تفرقه و اختلاف نا بود و سازد جان ما

ص: 20

هر کس که ره ولی رود در چم و خم * هموار کند رهش ز دام هم و غم

خنثی کند هر بدعت بی مایه و شوم * با علم خدا رود به سویش دم و دم

من زعلم ازلی بی سر و بی تاب شدم * جامه علم دنی، کندم و بی خواب شدم

لطف حق دیدم و با علم ولی یار شدم * بهر مولا و ولی، از پی اصحاب شدم

آن صفاتی که شده با حق عجين * ارزشش والا بود در فقه و دين

دون آنها می شود عزل هر ولي * از شروط والي است اندر زمين

آن صفاتی که شده با حق عجين * ارزشش والا بود در فقه و دين

دون آنها می شود عزل هر ولي * از شروط والي است اندر زمين

گر مدیر لایقی دیدی بدان * او بود پیرو مولای زمان

با ولایت علم وی پویا شود * در مسیری که رود سوی جنان

غرق گشتم در حریم کوی مولا ، تا که چون دریا شوم * قطره ای هستم ز دریای ولا،همراه آن دریا شوم

ای عزیز جان و دل،راهی بده تا سوی آن مولا روم * جان جانان همرهی کن تا که من هوشیارآن دريا شوم

ص: 21

از ولایت گر شوی روزی جدا * می شوی خوار و ذلیل و بی بها

پس عزیزم قدر خود را خوب بدان * با علوم نافعی چون اولیا

خواهي به مریدی تو شوی همره مولا * فریاد زنی از دل غمدیده مولا(1)

بايد که شوی همره عشّاق ولایت * روزي که شود،جان و دلت شيفته مولا

حرف مولا و ولیّم چون طلاست * عشق مولا در دو عالم، با صفاست

پند مولا، گر بود پر رمز و راز * داد مولا و ولایت، بي صداست

در طریق شور و عشق و عاشقي * نقشِ مولایم بُود، همچو نبي

چونکه داد اندرون ،با آن ولیست * مي کند غوغا، درون آدمي

ص: 22


1- خواهي چو مرید، راه روي در پي مولا با دید بصیر، داد زنی از دل مولا

اي عزیز، راه ولایت سوي جانان مي رود * اين دل غم ديده با شوري دوچندان مي رود

چون که مولا وا کند ارکان هر نوع فتنه را * مرکب امن و امان، راحت به ميدان مي رود

با ولایت جان ودل،گویی که دربیراهه نیست * خیر عظمای بشر، دانی که در بیراهه نیست

داد خاموش درون، گوید به تو هر روز و شب * راه حق ، راه ولیّ و راه او بیراهه نیست

بي شوق نبي، ساقي کوثر نت شد * بي آل علي(عَلَيْهَ السَّلاَمُ) ، ناجي پيکر نتوان شد

فرياد درون، همه به دنبال ولي است * بي عشق ولي، نامي و سرور نتوان شد

اي رکن زمين وآسمان، ادرکني * اي مهر تو اندر تن و جان، ادرکني

با بار گناه و شرم بسيار، چه گويم * اي حجّت حق در دو جهان، ادرکني

دلبر همه جا، شور و نوا کرده بپا * همواره ز جان، خدا خدا کرده به پا

تا ناب و کند، ضمير و هم روح وروان * با مهر ولي، که مقتدا کرده به پا

ص: 23

ديدم به جام جم، که به فالم ستاره بود * چونان که گويي عاقبتم پر ز لاله بود

گويا که شب حکایت دلداری می سرود * در راه بي ولايت، همه چاه و چاله بود

در بحر حقيقت، به حقيقت نرسيدم * و ز عمق شريعت، به طريقت نپريدم

بي عشق ولي، گمره و آلوده تنم من * فرياد حقيقت، ز شريعت بشنيدم

سرمست ترين شراب، در پيش خداست * کابوس ابوتراب، در پيش خداست

داني که چرا ولي، کشتي بان است * فرمان مسیر ناب در پيش خداست

در حال جنون مست و خراب از پی مولا * همچو دل مجنون، زنيم چاک بدن را

شايد که رود مهر، ز قلب و دل ليلي * روزي که شود، جان و دلم شيفته، مولا

بهر حق روح خدا فجري دگر بر پا نمود * در مصاف ظالمان قهري دگر بر پا نمود

با دم موسي و هم عيسي و هم ختم رسل * در فضاي جان و تن مهري دگر بر پا نمود

ص: 24

انقلاب ،روح و روان از جانب يزدان گرفت * بهر دشمن آيه الحقّ و الرّحمان گرفت

تا کند ويران همه ارکان ظلم و ظالمان * در جهاني که سپر از مکرِ آن شيطان گرفت

رحمت حق ز فجر دارد خبر * مرکب نور ز روح دارد اثر

قاصدی آمد ز کوی عاشقان * با پیامی که به فجر دارد نظر

بودي و هستي تو حجّت بر دل و دلدار ما * گشته پر نور از وجودت باطن بيمار ما

گر به قلب آيد نداي عاشقي از کوي دوست * شعله عشقت کند روشن ره و رهوار ما

آن بسيجي روز و شب گويد خداوند رحيم * کرده حجّت را تمام بر قلب آدم آن کريم

فطرت آدم رود سوي رخ آن نازنين * رفته رفته مي رهد از کيد شيطان رجيم

در تب و تابِ نقوشِ عاشقي * نقشِ فرهنگي بُود، همچو نبي

گر شود اين نقش، عجين با بسيج * مي کند غوغا، درون آدمي

آرزوي هر بسيجي، قلب پاک و بي رياست * هر چه باشد در مسيرش غير مولا بي بهاست

ص: 25

آن نوايي را که فطرت مي دمد بر قلب او * جان مولا، رمز و رازش، اندکي هم بي صداست

اشک چشمان شهيد، همچو طلاست * شور مولا در دو عالم، بي بلا است

قلب جانان، گر بودپر رمز و راز * وصف ايثار شهيدان، بي صدا است

با دو چشم غمگسار، بينم ترا * با دلي پر سوز و آه، بينم ترا

نام تو پاينده باد، در هر كجا * با همان رنگ شفق، بينم ترا

دلداده ی معشوق، چونان پرستوها * خوش رنگ و دردانه، آرام و بی پروا

با خالق هستی، می گوید این آوا * کین راه وصل خود، روشن نما بر ما

گوئیا ياد شهیدان در دلم افتاده است * جام می از بهر عرفان در دلم افتاده است

من چه گویم جام می ،خواند مرا سوی بقا * عشق مولا ، جان جانان در دلم افتاده است

حقّ بشر محفوظ و بود در قلب ايران * با دست آن طاغوتیان گردیده ويران

ص: 26

شاهان فاسد یک به یک رفتند ز میدان * تا روح حق آمد ز آن سو با شهیدان

قناریهای عاشق، دارند همه يك ندا * زيباوهم خوش آهنگ ، امّا كمي بی صدا

با اشک چشم ودوبال،گويندكه اي مقتدا * فتنه و فتنه گران، رسوا نما از خفا(1)

با ولایت من نمی دانم چه گویم ای خدا * از برای لطف بی پایان تو در این سرا

من فقط دانم که نیستم لایق مولا و دین * با زبان بی زبانی می کنم شکر تو را

در باره يكي از سرداران بزرگ به نام خلبان شهيد عبّاس بابائي

گرچه عبّاس رفته است در ماورا * راه او باشد همان راه خدا

آنکه بابائي بود فاميل او * با پیام خود زند ما را صدا

گر چه عبّاس شاهد خونین ماست * راه او راه شهیدان خداست

با ولایت در ولایت بود و بس * حجّت حقّ خدا بر ماسواست

ص: 27


1- راه وصول حق را، جدا نما از خطا

عرفانی واخلاقی

در خصوص مسائل عرفانی و اهمیّت آن؛ اشعاری در قالبهای مختلف در این دیوان آورده شده است. لذا جا دارد اشاره شود که شاعر در کتابی تحت عنوان "تنها راه آرامش" بصورت مستدل اثبات می کنند که صفت پرستش وخدا خواهی یک امر و خواست فطری است و با تار و پود انسان عجین شده به گونه ای که هر کسی نسبت به آن کم توجهی نماید و راهی جز آن را برای رسیدن به آرامش دنبال کند، بدون تردید به فطرت خود بالاترین ظلم را کرده ویقیناً سعادت دنیا و آخرت و آرامش روحی و روانی اش را با مشکل روبرو خواهد کرد. مع الوصف مطالعه کتاب مزبور را به همه فطرتهای الهی وپاک که تشنه آرامش واقعی در دنيا و سعادت حقيقي در آخرت هستند توصیه می کنم.

آن خداوندی که خوانیمش صمد * از من و تو بی نیاز است تا ابد

پس نگو کارم بود بهر خدا * بر خودت باشد تمام نیک و بد

گر که کردی کاری را بهر خدا * کن فراموشش چو دور است از فنا

با خلوص و نیّت صادق نما * وقف مولا در درون این سرا

ص: 28

ای خدا اخلاصی ده در این سرا * تا کنم غیر تو را از جان رها

من فقط خواهم تو را از عمق جان * چون تویی داد درونم ای خدا

هر چه گشتم رنگ و در بی رنگی بود * رنگ مردان خدا بی رنگی بود

گر که حق خواهی همی تو روز و شب * دان که رنگ حق همان بی رنگی بود

از خدا خواهم خدا را با خدا * تا خدا گردد خدایم ناخدا

کن خدا را با خدا جانم صدا * چون خدا آرد خدا را ای خدا

آن كه از داد خموش دل من بي خبراست * کارمن درنظرش دان که بسی جلوه گر است

من گنهكارم و از غفلت خود با خبرم * در چنین حالی چه گویم که کلام بی اثر است

اي كه از داد خموش دو جهان بي خبري * بهر چه نيك به سيماي حقير مي نگري

باگنهكاری و غفلت گذشت وقت و زمان * حيف و صد حيف كه از عمر نبردم ثمري

ص: 29

لحظه ای گردم مرور احوال خویش * از خلوص محروم بدیدم حال خویش

هر که را برتر ز خود دیدم عزیز * غیر از این خود که همی هست مال خویش

هر که خواهد عزتی اندر جهان * راه اخلاص را رود اندر نهان

با خدا باشد که عزت بی گمان * از وجود حق شود بی شک عیان

عزّت ار خواهی برو سوی خدا * غیر از آن آرد هزار و یک بلا

ذات حق باشد غنی و بی نیاز * می برد بالا تو را تا انتها

دان که دنیا محل گذر است * خوب و بد مرکب سیر و سفر است

عمر ما لحظه ای از دار فناست * لحظه ها نیک و بسی پر گوهر است

من در این دنیا ندارم غیر تو یار دگر * پس محیایم نما بهر همین دید و نظر

تا شوم راحت ز مکر و شر این دنیای دون * با همان داد خموش روح و جان در این سفر

ص: 30

غير از خدا چيزي در اين عالم ندارم * با اين وجود حرف دلم را مي نگارم

هر چند تو بر اسرار پنهانم گواهي * گويم كه من غير از تو را خوارش شمارم

حالا كه قلب من، سراسر بهر يار است * يك قطره اشك من ،نمي در خشكه زار است

گرمای شوق وصل یار، دانی که ناب است * با عشق مولا، جان من همچون بهار است

غرق وگشتم در حریم عاشقی ، تا مثل آن دریا شوم * قطره ای هستم ز دریای وجود،بی شک همان دریا شوم

ای عزیز جان و دل ،راهی بده تا سوی آن دریا روم * جان جانان همرهی کن تا که من هوشیار آن دریا شوم

من که در وادي عشق، هستم اسير * بر تن و جان و دلم، هستم امير

آن اسيریّ و امیریّ دلم * بوده از دلبر و من، هستم اجير

بي تو چه کنم، که چون تويي غمخوار نيست * راز دل من، ز چون توئي سرشار نيست

گويند ره تو با دلم، ساز شود * گويم که، ره همچو مني هموار نيست

ص: 31

کن اقامه تو نماز در وقت آن * با خلوص جان و دل اندر نهان

در همان وقت نماز گو تو به کار * اصل کار من نماز است بی گمان

ميخانه به رويم چو شود باز، به هنگام نماز(1) * گويم خدايا تو بده، باده ز پيغام نماز

تا روح من خسته شود صاف، ز اذ کار نماز * در اوج وفا همي شوم پاك،ز فرجام نماز

اي خدا جان و جهانم، همه ديوانه توست * اي شها روح و روانم، همه پروانه توست

مي و مستان، همه دردي کش ميخانه توست * جامِ شادي و طرب، از ره خمخانه توست

جان جانان، عاشقي شوق دگر دارد * يار ما عاشق کشي، جاي دگر دارد

راه و رسم عاشقي، لطف دگر دارد * گرچه عشق و عاشقي، حرف دگر دارد

من اگر مستم و مستي هم فناست * چه کنم معشوقه ام در اين فضاست

به قضا و قدرش من دل خوشم * چون که روحم طالب همين غذاست

ص: 32


1- ميخانه چو گردیده شود باز، به هنگام نماز

ای خالق جان، گو که نهان را چه کنم * در پرتو عشقت، دگران را چه کنم

عاشق کني و روحیّ و روانم بخشي * در مستي وصل، روح و روان را چه کنم

اي كه در چشم من زار همي مي نگري * از درون دل و جانم چقدر با خبري

عمر من گشته تمام و تن من رفته به خاك * اي عزيزي كه ز احوال دلم بي خبري

چون توئي محرم اسرار،زِ اسرار بگو * چون توئي گلشن ابرار، زِ ابرار بگو

چون توئي مخزن انوار، زِ انوار بگو * چون توئي قاسم اشرار، زِ اشرار بگو

اندر این خانه ی دل يک گوهري بود تو را * فکر خاموشِ درون بهر کسي بود تو را

ظاهرت گر همه جا در غم دوران سوزد * در سرا پرده ی آن داد رسي بود تو را

در فراق تو، همي کوکو کنم * از ضمير خود، چو پرس و جو کنم

کي شود آسان، روال وصل تو * تا که با آن،لحظه اي سوسو کنم

ص: 33

از غم عشق تو من ، سوي رخت ره پويم * در فراق تو، به کوي گوهرت ره پويم

من در اين ره ، به تو باشد نظرم دم به دم * چون تو خواهي به کرم، سوي رهت ره پويم

گر تو باشي مأمن و مأوای دل * گر تو باشي عاشق و شيداي دل

گر تو باشي رمز و رسمِ راه عشق * من چه گويم چون توئي گوياي دل

مي شود روزي تمام كائنات * بهر تسبيح خدا با صد دوات

بر بشر لبخند زنند در اين دیار * كين چرا گشتي عزيزم كيش و مات

عشق ز دل آيد برون * دل به عشق نازد کنون

رقصِ عشّاق در خطر * کرده روحم را جنون

هر کس که مرا ياد کند در چم و خم * هموار و کنم رهش ز دام هم و غم

روشن کنم از بهر توکّل ره او * چون موجی روم رو به وصالش دم و دم

ص: 34

من عاشق وشيداي محبوبِ چو دلبر شده ام * و زعشق وصال تو ديوانه و سرپر شده ام

لطفي تو نما اینک اي داد درون من * تا همره نور تو گویند که انور شده ام

از پرتو دل،هرچه تراود خوش است * وز جانب او، هرچه ببارد خوش است

آهنگ نهان، کرده به پا رزم گهي را * جانا ز نهان، هرچه برآيد خوش است

من به عشق سحری، بی دل و بی تاب شدم * جامه زهد و ریّا کندم و بی خواب شدم

لطف حق دیدم و با جود و کرم یار شدم * بهر اخلاص درون، گو که کمی ناب شدم

در واديّ حيراني، گر عاشق شيدایي * بايد که کمند دل، بگشايي ز تنهایي

با قامت رعنائي، وز آن همه مهماني * بايد که جدا گردي، در عالم رسوایي

زمزمه عشق نوائي است که در خلوت اُنس * مي دهد روح فنا در دو جهان وصلت اُنس

وصلتي را که کند جان و دلم همره دوست * تا برد هرچه جز اوست و بدهد وحدت اُنس

ص: 35

اي رها گشته زِ جان، با که هم آغوش شدي * پرده دار ره د ل، با چه هم آغوش شدي

عشق تو همچو چراغيست براي دل ما * تو که با خاطر معشوقه هم آغوش شدي

اي خدا، جان جهان، چون سوي جانان مي رود * اين دل غم ديده با شوري دوچندان مي رود

بهر حق گر وا شود ارکان غمدار نهان * مرکب امن و امان، راحت به ميدان مي رود

اي عزيزم تو چرا نيك به من می نگري * بهر چه جان مرا پاک و بری می نگري

گر رود پرده كناريّ و شوم من رسوا * مي كني چشم رها سوی دگر می نگري

اي كه بر قلب و دل و جان حقير مي نگري * گو چرا ظاهر من را تو قشنگ مي نگري

گر كه واقف شوي بر قلب سياه و بدمن * مي شوي ازمن فراریّ و به خوبان نگري

اي كه از درد دل خسته ی ما بی خبري * از غم درد و ازین حادثه ها بي خبري

غفلت و سستي و انواع گناهان دگر * عمرمان برد و ازین بی خبری، بي خبري

ص: 36

اي كه همراه مني در همه ي كون و مكان * راه حق را تو نما در ره تاریک جهان

تا رهم از غم بی تابی این روح و روان * پر گشایم ز سرای پر اسرار و نهان(1)

اي كه رفتي از جهان بر ما رسان هر دم پيام * جان من تشنه و تو بگو به من با هر کلام

از همان برزخ و وعده خداوند جهان * تا كه عبرتي شود ز نفس دون گيرم لگام

قربان دلي که بوي عشق آيد از او * آن جذبه که از سبوی عشق آید از او(2)

فرياد نهان همين بود از همه سو * در جان و تنی که سوز عشق آيد از او

جانا ز نهان، نسیم عشق، آید از او * بر جام جهان، نهیب عشق، آید از او

فریاد دلم، ز جان، چو گوید به حقیر * در بی خبری، خبر ز عشق، آید از او

ص: 37


1- تا روم با جان و دل سوي رهت با صد توان داد خاموش درون برد مرا سوي همان
2- لعنت به دلي که بوي عشق نايد از او

گر باده مستي، ببرد از من هوش * ور کاسه صبري، بدمد بر من هوش

در هوشیّ و مستي، چو شوم من مدهوش * گويم به خدا، خدا مبر از من هوش

گر شوق نهان، عيان و پنهان باشد * ديگر چه غمي، که کي مسلمان باشد

فرياد نهان، اگرچه ساکت باشد * خاموش، ولي، صدا دو چندان باشد

مژده اي دل، جان جانان،نغمه ديگر کند * پيام بهر مولا، لحظه لحظه، چهچه ديگر کند

جشن و ماتم، شادي و غم،هر دو دارند يک * قلب مؤمن،ذرّه ذرّه، غمزه ديگر کند

تا جان جهان، در ره منصور بُود * با نغمه گُل، گر همه مسرور بُود

راهي تو نما، بر ره و ره گم کرده * تا قطب زمان، يکسره محشور بُود

گرچه می دانی زمان، روزی به پایان می رسد * طالع بخت بشر، روزی به سامان می رسد

ای خوشا بر آنکه در، عمر شریفش در جهان * روز و شب گوید، کجا جانم به جانان می رسد

ص: 38

هست من باشد درون هست تو * نیست و باشد جام جم، بی هست تو

هستی ات را کی بود حد و حدود * هستی کونین بود در هست تو

لب سراسر خنده اش طناز بود * در غمش گویا سکوتی ناز بود

بر سکوتش بی صدا فریاد بود * زیر لب غم نامه اش پر راز بود(1)

سرنوشت از سرنوشت گیرد پیام * اشک و آه و دل ز جان گیرد قوام

بر مزار آدمی بايد نوشت * جان و دل از سرنوشت گیرد مرام

من چو صیدی بی نشان، در دام تو * مرحم قلب و دلم، در نام تو

داد خاموش درون گوید ز من * اشک چشم جان من، در جام تو

آنچه کرده انقلابی، در درون ما مدام * آنچه کرده بر من و تو، حجّت یار را تمام

بوده باشد، داد خاموش درون و هم برون * آن خروشی که ، ز هر موجی همی گیرد انام

ص: 39


1- پشت لبخندش نگاهی پر صدا با تو می گفت جان من پر راز بود

هرکه درکون و مکان،نام و نشان از یار نام آور گرفت * از کرم آب بقاء، بهر لقاء از ساقی کوثر گرفت

از گذشته تا به آتی، غم به دل هرگز ندارد در بصر * چونکه در اوج جوانی، تا به پیری رسم پیغمبر گرفت

مانده ام از بندگی، راهم بده * در کویر عاشقی، جایم بده

بی تو جانم، در ره میخانه سوخت * جان جانان، جرعه ای آبم بده

گر بخوانی ذکر حق بر آب و نار * می شوند تسلیم و گویند ای نگار

داد خاموش درون و هر چه هست * ذکر یارب یارب است با حال زار

ساقیا زمزمه عشق، حلاوت دارد * شوق ديدار رخ یار علامت دارد

کام ما از قدح و می، حکايت دارد * يا كه با قهقهه دل، تلاوت دارد

ص: 40

مرغ شب خوابيد و من، از گريه بيدارم هنوز * گرچه هستي در برم، مشتاق ديدارم هنوز

چشمه ها خشکيد و درياها ز موج، افتاد و ليک * اشک من مي بارد از، قلبِ گنه کارم هنوز

آرزوي اهل عرفان، نام و در بي نامي است * هرچه دارند اين عزيزان، از در گمنامي است

آن غباري را که مسند،مي نهد بر قلب و جان * شام هجران بشر، اندر پي بد نامي است

مسلخ انس، عجب درد و دوايي دارد * هرچه دارند اين عزيزان، از در گمنامي است

منبر از واعظ عاشق، ندارد خبري * مرکب لطف، عجب حال و هوايي دارد

يادم آمد که در اين، ميکده هم ياري هست * باده و جام ز ازل، در بر هر دامي هست

داد خموش درون، در پي دلداري هست * جامه و دام اجل، در ره هر جاني هست

از بس که جفا کردم، بر ديده و دل هر دو * شک کرده دل و ديده، بر قهر و وفا هر دو

گر اهل يقينم من، در وادیّ شکاکی * گويا که شکستم من در فقر و غنا هر دو

در مروه دل،صفاي جان را ديدم * در غمزه چشم، چشمک خان را ديدم

ص: 41

در روز الست، نظم و حساب را ديدم * در گيسوي حق، پيچش و سان را ديدم

می شود روزی درون آدمی * از پلیدی پاک و دور از هر بدی

راه عقبا را رود فریاد ما * سوی فطرت ،فارغ از هر نوع کژی

عقده هائي چون حقارت در نهان * مي كند ويران تمام جسم و جان

كن مداوايش تو با دين خدا * تا شوي راحت ز امراض روان

داروي هر نوع حسد در دين ما * ياد حق باشد به همراه رضا

كن عزيزم تو حسادت را رها * تا كه گردي فارغ از هر نوع جفا

گر چه تو ديگر نمي آيي به کوي آشنا * لحظه هاي با تو بودن کي رود از ياد ما

خوش بر آن بادا که در پيچ و خم کوي و زمان * تا ابد باشد رفيقی مثل ماه و با وفا

ص: 42

اي عزيز گو تو به من در اين سرا * با كدام اخلاص شوم اهل وفا

گر كه عمر من شود اينك تمام * با چه رويي گو روم سوی خدا

می شود روزی در این دنیای شاد * سرخوشی هامان رود هر دم به باد

خنده و شادیّ جسم گردد فنا * با همان شاديّ روح آييم به ياد

مرکز عشق خدا است اینجا * یک جهان عشق نهان است اینجا

ترس بیهوده ز معشوق چرا * مظههر عشق و صفا است اینجا

اشک آمد و قطره قطره از چانه چکيد * ابر آمد و قطره قطره بر خانه چکيد

اين گريه که امروز چو باران باريد * رحمت شد و قطره قطره بر ساقه چکيد

با ریّا عمرت شود هر آن تباه * چون ریّا باشد گناه اندر گناه

ای عزیزم توبه کن از هر ریّا * تا خلوص آید به قلبت در نگاه

ص: 43

ای که هستی در دو دنیا بی نظیر * بهر چه گشتی تو در جسمم اسیر

کن تا با آن روز و شب صد کار نیک * تا شوی بر جسم و جان من امیر

جسم من گير و ببر بالاي دار * تا شوم راحت ز شرّ سوز و نار

كار من گشته خراب اندر خراب * با همان مكر ريّا در كار و زار

روح تو باشد فراري از گناه * چون كه باقي بوده و باشد چو ماه

گر كه خواهي تو شوي اهل فلاح * لطف حق را تو بخواه با نيم نگاه

خوش به حال آنکه در کون و مکان * با بصیرت بوده و دور از گمان

بهر فردا می کند جان را چو ماه * راه حق در پیش و گیرد در جهان

ذکر يا رب، تا سحر جانانه بود * قلب عاشق، پر ز آه و ناله بود

شب سکوتي را، به فرياد داده بود * صبح صادق، در دل آن لاله بود

ص: 44

هر که جز حق می شود روزی تباه * مال و جاه و چهره های همچو ماه

پس مبند هرگز به دونی جان و دل * چون شوي بي شك و شبهه بي پناه

در جهان بر عبد و خانی دل نباز * بر مقام و پست و جاهی دل نباز

صاحب پست و مقام و سیم و زر * بی گمان گردد فنا؛ پس دل نباز

دار دنیا به جز حق همه در گذر است * مسند و مال جهان هر دو به جدپر خطر است(1)

وای و بر هر که در این دار، بدان دل بندد * بی شک این کار، شب و روز همی پرضرر است

من در این دنیا ندارم جز تو معشوقي دگر * کن مرا هر دم مهیا بهر این دید و نظر

تا روم در اوج ایمان سوی یکتایي خبیر * با همان شوق الهی در مسیری پر خطر

شوقِ عشق معشوقم ساغر کش است * اندر اين ره، عارفي عاشق کُش است

ص: 45


1- دار دنیا تو بدان همچو زمان در گذر است پست و مال و مقامش، به جد پر خطر است

گر چهعشق، هر دم زند ما را ندا * آن ندا، هم عشق و هم عارف کُش است

ما بی خبران را، خبر از عشق خدا نیست * درعشق خدا ،راهی به جزصدق و صفا نیست

خواهی نشوی رسوا، اخلاص و نما درپیش * اندر ره عشق، جای بسی چون و چرا نیست

من ضعیف النفسم و از تو همی خواهم شفاعت * نیست واخلاصی به کارم، تا که گیرم مزد طاعت

هرچه کردم شد ریا و آنچه دیدم بود خطا * با چنین حالی چه گویم ای خدا با صد خجالت

روزی که مرا غمی نهان است * آشفته تر از زمین زمان است

در پرتو آن غم نهانی * گویم که بشر همان جهان است

اي كه از قلب و درون من زار بي خبري * بهر چه بر من ژوليده چنين مي نگري

قلب من بوده سياه و عملم رفته به باد * فرصت توبه ندارم و نبردم ثمري

من در این دنیا ندارم غیر تو یاری دگر * پس مهیّایم نما بهر همین دید و نظر

ص: 46

تا شوم راحت ز مکر و شرّ این دنیای دون * با همان داد خموش روح و جان در این سفر

ای عزیز جان من، جان را فدایت می کنم * جان ندارد ارزشی، روح را نثارت می کنم

دان که همراه همان جان و روان،در کوی دوست * با تمام زیر و بم، هر دم صدايت می کنم

در عمق روح و جان من پیدایی پیدا * در وادی ی عشق توام تنهای تنها

گر چه تویی پیدا و من تنهای تنها * در عمق ناپیدای من هستی تو پیدا

مباني اخلاق در پزشگي

شاعر درمقاله اي تحت عنوان مبانی اسلامی اخلاق پزشكی كه براي کنگره سالیانه اخلاق پزشکی کشورآماده نموده بودند مطالبي را مطرح كه از باب اهميّت به روش پژوهش و قسمتي از نتيجه گيري آن جهت استحضار عزيزان اشاره مي شود : شاعراين پژوهش را با رويكرد تحليلي انجام داده و به تناسب ازانواع تحقيق تحليلي مانند

تاريخي، فلسفي وحتي تحقيق تركيبي كه به نوعي فراتحليلي است استفاده نموده است. به گونه اي كه با عنايت به بررسي آيات و روايات و مطالعه عميق دهها منبع و تحليل و ارزيابي اطلاعات موجود در آنها، مسائل زيررا اثبات نموده است:

ص: 47

1) اخلاق و ارزشهاي اخلاقي از امور فطري بشر است. 2) تعاليم الهي بر محور مسائل اخلاقي قرار داشته است. 3) اصول اخلاقي هر ديدگاهي از مباني اعتقادي آن نشات گرفته و روش ها و فنون خاص اخلاقي خود را به دنبال خواهد داشت. 4) مهمترين مباحث حوزه اخلاق از جمله اخلاق پزشكي، بررسي مباني اعتقادي دراخلاق مي باشد. 5) موضوع اخلاق، نفس انسان است كه افعال زيبا و زشت به طور ارادي از او صادر مي شود. 6) تمام بایدها و نبایدهای اخلاقیِ قرآن براي يك پزشك؛ همگون با فطرت و تامين كننده نيازهاي بي صداي درون و برون وي مي باشد. 7) فضایل اخلاقی از نگاه قرآن و معصومين(عَلَيْهَ السَّلاَمُ)، صرفا براي این جهان پزشک نیست، بلکه از آن مهم تر، برای سعادتمندي وي در حیات ابدی است ...و در مجموع اثبات مي نمايد كه يك پزشگ زماني كه بصورت اعتقادي، نسبت به مباني اسلامي اخلاق، معرفت و به دنبال آن ايمان و يقين پيدا نمايد و با تمام وجود آنها را بپذيرد؛ بدون شك در لحظه لحظه حيات مخصوصا در زندگي شغلي خود؛ عالمانه و عاشقانه به عنوان يك تكليف الهي بدان پايبند بوده و در پرتو آن همواره احساس لذّت و آرامش خواهد كرد. چرا كه باور نموده است كه فضایل اخلاقی از نگاه قرآن و معصومين(عَلَيْهَ السَّلاَمُ)، صرفا وسیله ای برای سامان دهی به رفتار این جهانی او نیست، بلکه از آن مهم تر، برای پی ریزی بنای حیات ابدی او به حسابمی آید. آري این نگرش فرجام شناسانه به فضایل و الزامهای اخلاقی، چنان بر ارج و اهمیت كار يك پزشگ می افزاید که بدون اعتقاد و ايمان به مباني اسلامي اخلاق، پای نهادن به حريم رستگاری که مطلوب همیشگی آدمی است، ناممکن می نماید. نتيجه اينكه اگر حجابهاي

ص: 48

غفلت بر طرف شود مشخّص خواهد شد كه تمام بایدها و نبایدهای اخلاقیِ قرآن براي يك پزشك؛ همگون با فطرت و تامين كننده نيازهاي بي صداي درون و برون وی

می باشد . بنابر اين اي عزيز:

آن پزشکي كه بدون هر صدا * راه فطرت را رود در هر كجا

بر اساس خلق نيك انبيا * مي شود آرام و اندر دو سرا

گر كني اخلاق خوبي انتخاب * مي شوي فارغ ز هر نوع اضطراب

آن پزشکي كه رود راه فلاح * روح وي گردد رها از هر سراب

مي شود روزي پزشکي سر فراز * همچو سينا در مسيري پر فراز

با همان خلق نكو در اين سرا * وقف بيمارش شود در هر فراز

آن پزشکي كه بود اهل خدا * اهل ايمان و خلوص و هم دعا

بي شك و شبهه شود اهل فلاح * در مسير طبّ و درمان و دوا

آن پزشکي كه كند دل را رها * از همه قيد و قيود اين سرا

ص: 49

مي شود راحت ز شرّ هر بلا * با همان اخلاق خوب و با صفا

اي پزشک با صفا اين را بدان * آنچه معصوم گفته در سرّ و عيان

بهر فطرت بوده و راه كمال * غير از آن باشد تباهي بي گمان

بر پزشک متّقی هر دم سلام * چون که در راه رسول باشد مدام

با محبت می کند درد را دوا * بهر بيماران خود دارد پیام

آن طبيبي که به سرّ و هم عيان * بوده با بيمار خود نامهربان

مي شود روزي پشيمان از نهان * می کند بر وي محبّت بي گمان

گر چه بر بيمار بود حقّی ز دین * با ادای آن شود چون متّقین

روح آرامش درون این زمین * با همان تکلیف شود راحت ز کین

آنکه بر بيمار کند مهر و وفا * روح وی گردد رها از هر جفا

ص: 50

داد خاموش درون خواند تو را * بهر دلجويي وي در این سرا

کر که رفتی به عیادت ای پسر * با خودت بر تحفه های خشک و تر

کن رعایت حال و احوال مریض * و فق آنچه گفته دین بر وی نگر

استرس و اضطراب

شاعر در مقالاتي تحت عنوان" مقابله بابيماريهاي رواني بدون استفاده از داروهاي شيميايي" كه در مجله علمي،تخصصي بهروان وابسته به دانشكده روانشناسي دانشگاه اصفهان منتشر شده؛ آورده است كه دين به افراد،احساس قوت قلب وتسلي خاطرمي بخشدوباعث مي گردد كه ترس ازامورمجهول واضطراب و افسردگی ناشی از آسيب های فردی و اجتمایی تقليل پيداكند. به بياني ديگراعتقاد به روزجزا و اينكه سررشته همه امور بدست خداوندبوده ودر هربلاومصيبتي؛ صلاح وحكمتي نهفته است می تواند در ايجاد آرامش وتسلي خاطرمعتقدان تاثيرغيرقابل انكاری بگذارد. بدون تردید افراد مذهبی خیلی راحت می توانند با رویدادهای منفی زندگی و عوامل فشار زای روانی مقابله کنند. زیرا

ص: 51

برای مقابله با فشار روانی به خوبی از نیایش ،آداب و مناسک مذهبی، جهت تجدید قوای روان شناختی خود استفاده می نمایند. این راهبرد می تواند بر واکنش های عاطفی، شناختی و رفتاری انسان در مقابله با فشارهای روانی تاثیر قابل ملاحظه ای ایجاد نماید. شاعر در چندین جلد کتاب در مجموعه ای تحت عنوان "فریاد خاموش درون" کمّ و کیف رسیدن به آرمش حقیقی رابه اشکال مختلف بیان نموده و در مقالات مزبور، نيز برای مقابله با فشارهای روانی از جمله معضل اضطراب و نگراني، استرس و دلهره، افسردگي و نااميدي بدون استفاده از داروهای شیمیایی؛ با بیانی دیگر مطالبي را مطرح كرده است كه در صورت توفيق به صورت مستقل با عنوان" نقش مديريت رحماني در بهداشت رواني " منتشر خواهد شد.آري اي اهل آرامش:

دين اسلام دين شاديّ و نشاط * بهر فطرت در درون و هم حياط

مي كند آرام همي روح و روان * با حلالي كه بود نور بساط

ص: 52

همچو باران بر همه جا تو ببار * تا شود روح و روانت زرنگار

گر چنین کردی شوی آرام و شاد * با همان لطف ولیّ و کردگار

دان که انسان در زوایای نهان * بهر آرامش رود تا آن کران

از غم و افسردگی و مثل آن * پاک و گرداند همه روح و روان

گر روي در راه مولا هر زمان * می شوی آرامه، اندر دو جهان

روح آرامی که بی شک در زمین * می برد از یاد تو ، درد و فغان

اضطراب و دلهره در اين جهان * مي شود حاصل ز حدس و هم گمان

گر كه تو خواهي شوي فارغ ز آن * كن خدا را در دل و ديده عيان

اضطراب و استرس در هر كجا * مي كند روح و روان را بي صفا

پس عزيزم كن رها هر يك ز جان * تا شوي آرام ، اندر اين سرا

ص: 53

استرس آرد فشاري بي امان * ذرّه ذرّه بر تمام جسم و جان

چون كه خواهي با محيط تازه اي * آشنا گردي نترس از اين و آن

كن تو بر افسردگي در هر زمان * هم جهاد و هم دعا اندر جهان

چون غم و اندوه آن بر جسم و جان * تار و پودت را كند بي شك خزان

داروي افسردگي و اضطراب * ياد حق باشد درون آن كتاب

پس عزيزم كن رها تو غير آن * تا شوي راحت ز هر نوعي سراب

قدرت دين خدا بر نفس و جان * مي كند غوغا درون اين جهان

استرس و اضطراب بي هر گمان * وفق دين گردد مداوا در روان

از چه گویم من در این ماتم سرا * از غم و افسردگی و صد بلا

هرچه گویم می کند دل را خراب * غیر آنچه بوده در راه خدا

ص: 54

ای خداوندی که هستی در درون قلب ما * از همه غم های عالم جان ما را کن رها

یا بده آرامشی فوق همه دید و بیان * تا شویم آسوده از دنیای دون و ماسوا

گر که دانی می شوی فارغ ز هر نوع دردسر * با همان ایمان نابی که همی آری به سر

با خلوصت کن توکل بر خدا در طول عمر * تا شوی شاد و همی اهل سعادت سر به سر

چشم دل ديده گشا تا نبرد خواب مرا * داد خاموش درون داد بزن تا به خدا

با همان ديده شوم شاد در اين صحن و سرا * اضطراب و استرس هر يك شونداز من جدا

بصيرت،فطرت و اندیشه

پنجره در پنجره با دید حق زیباستی * دیدن با چشم و هم با چشم دل زیباستی

داد هر دیدن بود دید همان زیبایی ها * دید با دید ولا در هر کجا زیباستی

ص: 55

ديده ات را شستشو ده با بصيريت كن نگاه * تا شوي فارغ ز امّا و اگر در هر پگاه

راه حق باشد همان راه رسول و آل او * غير از آن باشد تباهي و روي در عمق چاه(1)

دین حق خنثی کند در عر فضا * جنگ نرم و نانو را با هر صدا

داد خاموش درون کوید بع ما * خواست فطرت دین بود در این سرا

چون که قتنه همچو تاریکی ی شب * سویت آمد با هزار و یک شعب

با بصسرت کن تمسک بر ولی * تا شوی دور از بلا و لرز و تب

لحظه ها لحظه می آید به کام * عمر ما هم می شود روزی تمام

قدر عمرت را بدان در این سرا * خوب وبد با آن شود بی شک به نام

کر که دانا باشی تو اندر جهان * می شوی مومن بدون هر گمان

وان که نادان بوده بر سر و عیان * ظلم وافر کرده بر روح و روان(2)

ص: 56


1- دیده گان را شستشوو با بصیرت کن نگاه * تا شوی فارغ ز امام و اگر در هر نگاه گر شوی آکه ز اسرار وجود وماورا * راه حق برتود هر دم نمایان در نگاه
2- وان که نادان بوده و هم ناتوان * رنج بی پایان رساند بر کسان

یک کلام گویم با صدق و صفا * تا که کیرید به جان ای رفقا

راه جان همان راه ولی * انتخاب با تو بود در این سرا

نیک و می دانی خدای و سر * داد خاموش نهان است در بشر

کر که خواهی در جهان گردی تو سر * با خدا باش و جدا شو از بشر

قلب من گشته سیاه و بی فروغ * از حقیقت دور و دور است از نبوغ

ای خداوند کریم و با حساب * کن رهایم از میادین شلوغ

راه ما راه تو باشد ای خدا * راه فطرت راه محبوب و ولا

دان که حق را در دو گیتی بی صدا * داد خاموش درون خواهد ز ما

مي شود روزي تمام مسلمين * بر عليه ظالمان اين زمين

در بلاد خود ز ظلم حاكمين * با قيّام خود كنند احياي دين

ص: 57

خوش به حال آنکه در کون و مکان * با بصیرت بوده و دور از گما

بهر عقبا می کند جان را فدا * راه فطرت را رود با صد توان

با تفكر جان و دل را كن شريف * تا شوي با نفس دون خود حريف

ساعتي گر تو كني فكر حنيف * دشمنت سالها شود خوار و خفيف

مي شود روزي كه وقت نازنين * چون طلا گردد عزيز و هم وزين

با تامل كن تو صيدش اي عزيز * تا روي سوي سعادت در يمين

چون در اين عالم نبوده عيد و ناپيداست هنوز * جشن و شادي و شعف گويي كه بي معناست هنوز

دشمن از خانه نرانده منتظر گويد به ما * جان و دل جارو نکرده رُفت و رو زو داست هنوز

دين اسلام جامع فرد است و جمع * هم به فرد داده اصالت هم به جمع

گر چه پاسخگو و مسئول بوده فرد * غير آن را كرده بر تو نهي و منع

ص: 58

مي شود روزي من شوريده حال * از درون خود همي پرسم سوال

در جواني كي شدي پاك از گناه * فرصتت گشته تمام همچون نهال

اسلام وحق محبوب واست درقلب انسان * با دست آن فتنه گران گردیده پنهان

دانی که دشمنان شوند رسواي تاریخ * اسلام ناب بي شك شود فرياد خوبان

آنکه با عشق خدا جوشد همي * در دو عالم ديده-ها پوشد همي

غرق حق گردد درون اين سرا * با همان نقش و نگار کوشد همي

گر کنی ، راه خدا را امتحان * می شوی آرامه، اندر دو جهان

روح آرامی که بی شک در زمین * می برد از یاد تو ، درد و فغان

واي چه گرداب عجيبی است عشق * منظره ی شوق عظيمی است عشق

در ره آن فکر و تعقل نکوست * جام خم اشک طبیعی است عشق

ص: 59

دلدادگان يار، همچون پرستوها * با عشق ناب خود، از اوج معبدها

با اشک جان و دل، پنهان کنند نجوا * اي يار محرومان، پس کی شوی پیدا

در چشمه سار پیکرم، گردی هویدا * بااشک جان،می شویمت ،دردشت وصحرا

از نام تو گیرم ، پیامی بهر عقبا * تا فکر خود را، من برم آن سوی فردا

مي شود روزي بدون هر شعار * با بصيرت ما رويم در نزد يار

در فضايي كه بود پر رمز و راز * راه فطرت مي رود سوي نگار

آنجا که من است من فنا بايد کرد * آنجا که دل است دل رها بايد کرد

آنجا که ره است حق جدا بايد کرد * و اندر ره حق جان فدا بايد کرد

خوانند مرا به آنچه ملّت خواهد * من خوانمشان به آنچه فطرت خواهد

دانی که ز آن سو ترا می خوانند * چون پرده دري لطف و منّت خواهد

ص: 60

با روح و روان، نظر به او بسته ام * وز هر دو جهان دیده فرو بسته ام

گر جامی ز می، همی رسد از دم دوست * در مستیّ آن دیده بدو بسته ام

آنچه کرده زير و رو قلب تو را هربا مرام * آنچه کرده بر نبي آدم همه حجّت تمام

نعمت عقل درون وحجّت وحرف رسول * مي کند دل را قوي و مي دهد جان را قوام

اکنون که رهش، سوي حقيقت باشد * در محفل رندان، چو طريقت باشد

گر عاشق و شيداي بصيرت باشد * با پير خمين، يار شريعت باشد

اي عزيز داني چرا هستم چنين * با دلي رنجور و عاصي در زمين

مي شود عمر حقير روزي تمام * با چه اعمالي شوم اهل يمين

گر رها كردي تو، دنياي دني * مي شوي حاكم چو سلطاني غني

چون كه تسليمش شوي در اين سرا * بر تو حاكم مي شود با صد بدي

ص: 61

از عمر رفته جان من، هر دم حیا کن * دنیای دون، را از درون دل رها کن

غافل مشو از راه حق در دار فانی * یعنی ره حق را ز عمق جان بنا کن

یک به یک رفتندرفیقان زین جهان * کار ما هم می شود روزی همان

پس عزیزم قدر خود را خوب بدان * تا شوی فارغ ز شر این و آن

گر که باشی در اراده تو ضعیف * در شعار باشی فراتر از حریف

چون که باشی در اراده تو قوی * دشمن تو می شود خوار و خفیف

مي شود روزي كه فتنه از خفا * بر ملا گردد ز بيداريّ ما

با بصيرت چهره ي حق وا شود * بي شك و شبهه رويم راه خدا

چون که مي آيد، به جان ما، نداي فطرتي * نور ايمان ميدهد، هر دم پيام رحمتي

مال و ثروت، جاه و قدرت، در حريم کبريا * مي زند آتش، به جان هر مرام و سنتي

ص: 62

مي شود از هر وسيله تا هدف * استفاده كرد و رفت سوي شرف

ديد اسلام غير از اين است اي بشر * چون هدف باشد مقدّس دون حرف

يک روز به خوب و بد نظر مي کردم * در وادي دل سير و سفر مي کردم

از خوب نديدم ضرري در همه عمر * وز جانب بد به حق حذر مي کردم

شايد آنجا شده غوغايي و من بي خبرم * از دل فتنه گر بی خبران بي خبرم

بسته ام بر تن خود تار غم بی خبری * چون که نیستم من بصیر و همی بي خبرم

دان که رزق شبهه ناک هر دم کند روح را خراب * چون که آن باشد حرام و هر حرامی می کند جان را کباب

پس نما جانم گذر از آنچه بوده شبهه ناک و هم حرام * تا دهی راحت به روح و هم روان ناب خود بی شک جواب

روزی از روزها من شوریده حال * رفته بودم از پی کسب حلال

با توکل بر خدای انس و جان * دون هر نوع اضطراب و هر ملال

ص: 63

مي شود روزي كه كودكهاي ما * با ادب گردند درون هر فضا

از حرام و لقمه هاي شبهه ناك * دور و گردند در زمين اين سرا

مي شود روزي كه فطرتهاي ناب * راه حق را طی کنند بي آب و تاب

از زمان كودكي در هر بلاد * در مسير حق روند با يك كتاب

مي شود روزي كه فرزندان ما * حرف حق را بشنوند از ناخدا

با دل و جان سوي قرآن و علي(عَلَيْهَ السَّلاَمُ) * در نوردند راه كلّ انبيا

گو که کی جبران مافیها کنم * آنچه را خواهی همی احیا کنم

داد خاموش درون گوید ز جان * با همان لطف تو من غوغا کنم

گفتنی ها را معلّم هی بگفت * تا که بیدارم کند از خواب و چرت

گرچه بودم غافل و دور از خدا * گفته هایش روح و جانم را شکفت

ص: 64

دان که درک درد اندر هر زمان * بوده خود یک امتیاز بهر روان

چون که فهم درد و مشکل بی گمان * می کند آسان روال حلّ آن

چون که می خوابی درون هر کجا * مطمئن نیستی که بر خیزی ز جا

می کنی کوک ساعتت را با امید * این امید است که دهد جان را صفا

هر که گردد همچو حیوان در نهان * حیف آن است که بماند در جهان

چون که فطرت خواست روح است و روان * منکر آن گشته بدتر از همان

'دان که پیمانه شود پر در این عصر و زمان* گر بخواهی یا نخواهی عمر تو گردد خزان

این بود پایان کار هر بشر اندر جهان * با همان وصفی که مولا گفته بر پیر و جوان

من همی دانم که جسمم در جهان * می شود فرتوت و پیر و ناتوان

پس عزیزم قدر آن را خوب بدان * چون شود فانی بدون هر گمان

ص: 65

انتخاب هست فرصتی پر شور و حال * در فضایی که بود پر قیل و قال

با بصیرت ای عزیز کن انتخاب * تا روی سوی فلاح با هر دو بال

انتخاب باشد چو زر در هر زمان * بهر فطرتهای پاک بی هر گمان

با بصیرت گر کنی تو انتخاب * می شوی راحت ز شرّ این و آن (1)

یک به یک موهای سرها و بدنها شد سفید * در مسیر دین و معنا یا که آن راه پلید

وای به حال آنکه رفته در مسیر نفس دون * خوش به حال فطرتی که رفته در راه سعید

لطف حق گردد نصیب من درون لحظه ها * چون که با آن کی شوم از لحظه ها آنی جدا

می کنم هر لحظه را با لحظه های عمر شکار * تا برم از لحظه های ناب خود صدها صفا

ص: 66


1- می شوی آرام و گیری صد امان

این سه رباعی را شاعر در پایان درس فلسفه تطبیقی و نیز بحث نقد فلسفه غرب در مقطع دکترای تخصصی رشته فلسفه تعلیم و تربیت به عنوان خلاصه درس سروده و آن را درپایان کلاس به سایر دانشجویان ارائه نموده و ضبط آن موجود است.

دان که تطبیق می دهد ادراک خاص * چون که آرد شاهدی ذات از خواص

گر روی در باطن جسم و جهان * از ظواهر می شوی هر آن خلاص

دان تصور در خصوص ذات پاک هر بشر * منحرف گشته ز حق با آن همه دید و نظر

با چنین دیدی بشر گشته فدای فکر غرب * چون که این فکرکرده وی را از صراط حق بدر

گر که می خواهی شوی آگه ز ایسم های زمان * کن مرور اندیشه ها را تا شوی آگه ز آن

دان افق ها در پس اندیشه های بی اساس * گشته اند دور از هم و باشند چو بندهای کمان

نامزدی

راه فطرت باشد آن راه خدا * در مسير نامزدي بي هر صدا

بهترين ره را برو اي با وفا * تا شوي راحت ز هر نوع ماجرا

ص: 67

بهر نامزد كن تو پرسش از كتاب * تا كه گيري تو جوابي ناب ناب

پس نما بر آن عمل در اين سرا * روح و جسم اين را همي خواهد چو آب

كن ز معصوم(عَلَيْهَ السَّلاَمُ)پرسش اي پیر و جوان * تا روي راه سعادت بي گمان

چون كه معصوم(عَلَيْهَ السَّلاَمُ)واسط حق است بدان * راه خوشبختي كند بر تو عيان

ازدواج با عقل شود هر گاه عجين * مي كند غوغا به پا در عشق و دين

عاقلانه گر كني تو انتخاب * عاشقانه مي شوي ياري معين

گو به هر کس که شوی تو عاشقش * طبق سنت می روی سوی رخش

خواستگاری می کنی با جان و دل * با نگاه شرع و دور از هر عطش

چون كه جاري مي شود خطبه عقد * لطف حق با تو شود با چند عهد

گر كني هر دم به عهد خود عمل * مي شوي راحت ز هر نوع مكر و درد

ص: 68

مي شود بر من كني روزي نظر * تا شوم محبوب همسر در بصر

با عمل بر گفته ی حقّ نبي * يار وي گردم شب و روز چون پدر

گر كه خواهي تو شوي اهل فلاح * با همان زوجي كه آري در نكاح

كن دعا هر روز و هر شب در خفا * چون ائمه(عَلَيْهَم السَّلاَمُ) در فضايي بي مزاح

مي شود روزي كه قبل از ازدواج * راه حق را ما رويم نه اعوجاج

همسري پيدا كنيم دور از گناه * چون كه با وي مي رويم راه سراج

دان که همجنس بازی در سر و عیان * ظلم وافر بوده بر روح و روان

هر گه گردد اهل آن در هر زمان * می شود خوار و ذلیل بی هر گمان

هر كه در دوران خوب نامزدي * در مسير حق رود دور از كژي

بي شك و شبهه شود اهل فلاح * با همان داد وليّ و هم نبي

ص: 69

مي شود دوران نامزديّ ما * وفق سنّت گردد و حكم خدا

چون كه با حفظ شئون گرديم رها * از همه خلق بد و عيب و خطا

گر كني همسر خوبي انتخاب * مي شوي فارغ ز هر نوع اضطراب

چون كه با وي مي روي راه فلاح * روح تو آرام و گيرد وقت خواب

خواستگاري يك زمان نيك و خوب * بهر تشخيص فضائل از عيوب

با درايت كن عزيزم تو عبور * از شمال زندگي تا به جنوب

با درايت كن تو همسر انتخاب * چون كه آرامش همي آرد چو خواب

داد فطرت داد خاموش دل است * پاسخش ده با همان اسلام ناب

عقل تو گويد عزيزم اي جوان * همسر بي عيب نباشد در جهان

هشت و چار و دو فقط بودند چنان * پس نما خود را برون از فكر آن

ص: 70

خطبه عقد تو چون جاري شود * مي شوي محرم تو وفق آن سند

منكرش گر تو شوي روزي ز عمد * خائني بر نفس خود اي بي خرد

بر کمالاتش تو كن هر دم نظر * از شروط ازدواج است اي بشر

با اميد و اختيار كن انتخاب * تا شوي فارغ ز هر نوعي خطر

مي شود روزي عزيزي سرفراز * همچو ياري در رهي دور و دراز

با همان خلق نكو در اين سرا * وقف همسر هی شود در هر فراز

گر وفا باشد نیاز روح و جان * بهر حفظش کن تلاش با صد توان

با وفا گردی عزیزم و ناز و شاد * چون طلاق آرد همی درد و فغان

ازدازدواج است كه بود محبوب يار * اين همان حرف نبي(ص)است دربحار

هيچ بنايي نزد حق چون ازدواج * ارزشي والا ندارد اي نگار

ص: 71

نامزدي خواهم به سيرت پاك پاك * خلق نيكش بعد از آن باشد ملاك

ظاهرش گر چه مهم است در حساب * صورت زيبا رود روزي به خاك

گر چه زيبايي عزيز است بر بشر * دين مداري بهتر است از هر نظر

همسر با دين بود محبوب حق * زندگي را مي كند شيرين چو زر

دختران كوچه اي مثل گدا * مي شوند خوار و ذليل و بي بها

چون كه خود را كم فروشند در جهان * بهر همسر كي كنند جان را فدا

از كنار دختران كوچه اي * بي تفاوت كن عبور از گوشه اي

كيدشان را كن رها از جان و دل * گر که تو خواهي بري يك توشه اي

آن كه با اينتر نت و چت در جهان * نامزدي را مي كند پيدا بدان

روز و شب لعنت كند بر جسم و جان * چون كه عشقش كرده روحش را فغان

ص: 72

همسراني كه كنند خوب انتخاب * نامزدي را مي كنند مثل گلاب

بهر عشق خود دهند دل را جلا * چون كه روز و شب برند دائم ثواب

نامزدي كه روز شب گويد خدا * ارزشش والا بود در دو سرا

چون كه وي اهل وفا است و صفا * بهر همسر مي كند جان را فدا

خواستگاري كه بود اهل نماز * اهل ايمان و جهاد و ذكر و راز

بي شك و شبهه بگو آری به او * چون كه خوشبختت كند و سر فراز

نامزدم بايد كند دل را رها * از همه قيد و قيود اين سرا

چون كه دنيا مي كند جان را تباه * عشق همسر مي دهد روح را صفا

مي شود روزي شويم ما سرفراز * در مسير نامزدي پر رمز و راز

همسر خود را كنيم خوب انتخاب * تا شويم راحت در آن راه دراز

ص: 73

بهر نامزد مي كنم جان را فدا * چون كه وي برتر بود از هر طلا

اين همان پیغام حق است در كتاب * همسري تسكين قلب است در سرا

كن تو همسر انتخاب اي با مرام * تا شود دين تو در اينجا تمام

لطف حق گردد نصيبت در نماز * قلب و جان تو شود آرام و رام

مي شود با هر فرود و هر فراز * در مسيري كه بود دور و دراز

همچو پروانه كني خود را فدا * بهر همسر با همان اخلاق ناز

گر كني همسر خوبي انتخاب * مي شود خلق درونت ناب ناب

همسري كه بهر تو باشد چو بال * می برد بالا تو را با صد شتاب

در زمان انتخاب اي با صفا * كن هويّت اصل ديگر را رها

گر چه شخصيّت بود خود يك اساس * آنچه اصل است گير و كن آن را صدا

ص: 74

فقه ما دارد پيامي ناب ناب * بهر هر زوج جوان با صد خطاب

گر كه خواهي تو شوي آرام و شاد * راه سنّت را برو با آن كتاب

گر كه آسيبي رسد بر زوج ناب * زندگي را مي كند هر آن خراب

كن مسلح جان و دل را با كتاب * تا شوي راحت ز آسيب و عقاب

با مشاور كن تو شور و مشورت * تا شوي اهل فلاح و معرفت

راهنماي خوب و بد باشد به علم * مي برد بالا تو را در منزلت

در خصوص ازدواج اين را بدان * آنچه معصوم گفته در سرّ و عيان

بهر فطرت بوده و راه كمال * غير از آن باشد تباهي بي گمان

گر زفاف گردد محقق وفق دین * روح و جان با آن شود بی شک عجین

در چنین حالی شوی چون متّقین * شور و شادی می شود با تو قرین

ص: 75

گر که دانی می شوی آویخته با مو ای بشر * بهر هر تاری که نامحرم همی بیند به سر

پس عزیزم کن حجابت را رعایت تو به دهر * گر که می خواهی شوی اهل فلاح و هم ظفر

گر حجاب باشد نیاز روح و جان * بهر چه هستی فراری تو ز آن

با حجاب گردی همی آرام و شاد * بی حجابی منشاء صدها فغان

دان حجاب باشد نیاز جسم و جان * داد خاموش ضمیر است و روان

در درون این جهان و آن جهان * بی حجابی می کند جان را فغان

همسر داری

خانواده چون که اصل است و اساس * بهر حفظش کوش و بی هر نوع هراس

گو که با همسر شوم آرام و شاد * از برای آن نما صد ها سپاس

بهر همسر كن تو پرسش از رسول و هم امام * تا كه گيري تو جوابي كامل و هم تام تام

همسر و هم فطرتت را آن جواب آيد به كار * داد خاموش درونت هم همين خواهد به كام

ص: 76

گر كه تو خواهي شوي محبوب يار * طبق سنّت كن عمل نه با شعار

راه دين و داد خاموش نهان * بهترين راه زناشويي شمار

در خصوص ازدواج و وصف آن * كن ز معصوم پرسش اندر اين جهان

تا كه فرياد خموشت در نهان * سوي آن گفته رود از عمق جان

زندگی را کن تو شیرین روز و شب * تا شوی راحت ز شر ّ لرز و تب

همسرت خواهد ز تو با جان و تن * آنچه آید با خوشی بر گام و لب

زن و شوهر در درون این جهان * هر دو باید یک شوند تا آن کران

از منیّت بگذر و خود را نبین * تا فنایش گردی ی و گردی چو آن

بر زنان متّقی هر دم سلام * چون که در راه رسول باشند مدام

با محبت می کنند جان را فدا * بهر همسرهای خود دارند پیام

ص: 77

کن محبت تا توانی ای رفیق *چون محبت می کند دل را رقیق

بهر فرزندان و همسر ای عزیز * می شوی برتر ز هر دوست شفیق

وای و بر حال کسی که در جهان * بوده با زوج خودش نامهربان

گر که ایمانی بود در روح و جان * می کند هر دم محبّت بی گمان

با جر و بحث و لجاجت در جهان * می شوی خوار و ذلیل و ناتوان

پس عزیزن کن رها هر یک ز جان * تا شوی راحت ز شرّ این و آن

گر که خواهی تو شوی دور از حصار هر جنون * فکر منفی را نما از جان شیرینت برون

مثبت اندیشی بود داد درونت ای عزیز * چون که شادت می کند با صد روش و صدفنون

گلهای محبّتم همه در قدمت * دنیای خوشی بهر وجود و بدنت

ای همسر خوب و با صفا و گل من * صد بوسه نثار آن لبان و دهنت

ص: 78

می شود روزی وجود همسران * صرف یکدیگر شود در هر زمان

با محبّت عشق خود تقدیم کنند * در سرای زندگی چون دلبران

بهر همسر همچو بازو پر توان * کن کمک تا وی رود تا آن کران

در چنین حالی شوید دور از گناه * هر دو باهم می روید سوی خبان

كن محبّت تا تواني بهر يار * با كلام و قلب و هم چشم خمار

گر كه خواهي همسرت را شاد شاد * جمله ی دوستت همی دارم بيار

می شود روزی دو تا زوج جوان * بگذرند از آنچه عیب است در میان

راه حق را درنوردند بی گمان * با گذشت و عفو خود در هر زمان

می شود روزی روي سوي عيال * با لب خندان و دور از هر ملال

عشق خود را گر كني تقديم او * با سكينه مي روي سوي كمال

ص: 79

گر تو باشي همسر و همراز من * گر تو باشي همره و همساز من

گر کنی حقّ و حقوق خود ادا * می شوی چون بالی در پرواز من

بین زوجین می شود مهری به پا * با همان لطف خدا در ماسوا

هر دو زوج باید که پاسدارش شوند * با بروز مهربانی از قفا

هر که با زوجش رود سوی خدا * جان وی گردد مبرّا از خطا

با وصال همسرش لذّت برد * چون که آن لطف خداست در این سرا

همسر مومن بدون هر نقاب * با همان ایمان و عشق ناب ناب

می کند پرهیز ز مشروب و مواد * چون که آنها می کند جان را خراب

چون که بر همسر بود حقّی ز دین * با ادای آن شوی چون متّقین

روح آرام تو اندر این زمین * با همان تکلیف شود راحت ز کین

ص: 80

طبق حرف معصوم(عَلَيْهَ السَّلاَمُ) والا مقام * از امور مادیّ و پر زرق و نام

لذّتي بهتر نباشد در جهان * از زناشوئي و آميزش و كام

دان كه معصوم(عَلَيْهَ السَّلاَمُ) گفته اندر آن كتاب * در زناشوئي نكن هرگز شتاب

تا شويد كم كم مهيّا بهر كام * با لب و دست و زبانت اي جناب

گر حیا باشد صفتی نیک و خوب * در زناشویی بود جزء عیوب

بهر همسر کن تو آن را دور دور * تا بری لذّت ز زوجت درقلوب

وقت آمیزش نما خود را رها از این و آن * تا شوی فارغ ز افکار مزاحم در جهان

در چنین حالی نما خود را مهیّای همان * تا بری لذّت و حظّ وافری در هر زمان

هر که با بوسیدن همسر رود * در مسیر حقّ و لذّتها برد

چون که تکلیف دو زوج بوسیدن است * بهر هر بوسه ثوابها می دهد

ص: 81

كن تواضع تا تواني بهر يار * تا شوي محبوب همسر اي نگار

چون كه دوستي و محبّت در سرا * بوده محصول تواضع بي شعار

مي كنم در وقت خاصش من سلام * بر جمال همسرم همچون غلام

گر چه كار من بود نوعي ثواب * راه آرامش همي آرد به كام

دان حجاب باشد نیاز روح و جان * چون همان داد نهان است و عیان

گر که خواهی تو شوی آرام و شاد * کن حجابت را رعایت در جهان

عشق و مهرت بهر معشوق برت * بوده باشد از نیاز همسرت

با محبت زندگی شیرین شود * رمز و راز حق بود بر پیکرت

خوش به حال همسری که در جهان * بوده با زوج خودش دوستی عیان

با رفاقت روز و شب کرده تمام * تا شوند یک روح و پیکر در دوجان

ص: 82

آن که با همسر رفیق است در جهان * می شود راحت ز هر داد و فغان

زندگی شیرین شود بهر نهان * با همان عشقی که آرد بر زبان

آن که با همسر کند برخورد ید * ظلم وافر کرده بر خود تا ابد

پس عزیزم کن خوش اخلاقی به حق * چون رسول و مقتدا گفته به عبد

می شود بر همسر و فرزند خویش * مهربانی ها کنی بی هر نوع نیش

چون محبّت در درون این جهان * ارزش است در دین ما بی کم و بیش

گر كه خواهي تو شوي داناي كار * با مشاور كن تو شور در اين ديار

بي شك و ترديد كند حق را ادا * با همان علمي كه وي آرد به كار

ورزش و نرمش بدون هر گمان * می کند روح و روان ها را جوان

در زناشویی برد هر نوع فغان * با همان شوری که هست فوق بیان

ص: 83

دان که ورزش در درون روح و جان * می کند غوغا به پا در هرزمان

جسم سالم بوده نوعی ارمغان * در زناشویی برد بالا توان

کن تو ورزش با همان عشق عیال * تا کنی پرواز به همراه دو بال

گر کنی همراه آن ذکر و دعا * در زناشویی شوی حالی به حال

گر که خواهی عقل سالم در بدن * ورزش ونرمش نما بی هر سخن

چون که با ورزش شود جسمت قوی * روح تو لذّت برد از جسم و تن

همسرم گويم به تو صدها سلام * بهر آن اخلاق نيك و آن مرام

مومنيّ و خلق تو همچون رسول * مي دهد آرامشي بي هر كلام

شاعر در یکی از سفرها و ماموریتهای برون استانی خود خطاب به همسرش اینگونه می سراید:

گر چه اینجا خوب و ناز و عالیه * حیف که جای آن عزیزم خالیه

من همی دانم در این سیر و سفر * روح و جانم بهر یار یک حالیه

ص: 84

متفرقه

در خصوص امام زاده سلطان حضرت شهر خورزوق اینگونه سروده است:

دان که سلطان حضرت اندر این جهان * بوده برتر زانچه آید در بیان

گنبدش در شهر خورزوق همچنان * می درخشد مثل ماه در آسمان

دان که سلطان حضرت خورزوق ما * می برد بالا تو را تا ماورا

گر شوی لایق حق در این سرا * می شود شافع تو روز جزا

گر که می خواهی شوی حاجت روا * کن به سلطان حضرت ما اقتدا

چون مقام وی کند غوغا به پا * می شود شافع تو نزد خدا

در باره یکی از دوستانش به نام مصطفی رحیمی که در اثر تصادف به رحمت ایزدی پیوست

گشته خاموش خانه از نور وجودت مصطفی * بزم ما گردیده بی نور از فروغت مصطفی

مصطفی رفتی تو از دار فنا با صد صفا * قلب ما محزون نمودی از غروبت مصطفی

گر كه داني در ره پر پيچ و تاب * هر تصادف مي كند جان را كباب

حادثه ها ناشي از نوعي خطاست * جان و تن را مي كند بي شك خراب

ص: 85

جشن تکلیف جشن نور است و صفا * بهر فطرتهای پاک و با حیا

در چنین جشنی شوی اهل ولا * با همان عشق و همان لطف خدا

جشن میلاد و تولد هم گذشت * هر کدام سالی و آن سال هم گذشت

اندکی اندیشه کن بر عمر خویش * بهر چه یک سال دیگر هم گذشت

جشن نوروز و بهار گوید که یک سالش گذشت * عمر ما محدود و با آن دان که یک سالش گذشت

لحظه ای اندیشه کن بر آنچه تا اینک گذشت * چون که هرجشنی ندا آرد که یک سالش گذشت

گر که رفتی بهر دیدار مریض * کن تو پرهیز از سخن های عریض

در عیادت کن رعایت چون حقیر * تا شوی دور از همان خلق نقیض

در یکی از شبها یکی از دوستان مطالب و جوكهای خنده دار بدون غیبت و گناه مطرح نمودند که شاعر در همان شب این رباعی را در وصف ایشان سرودند:

آنچنان گفت آن عزيز از پس و پيش * تا كه كرد ذهن همه را مات و كيش

در مثل هايش نبودش هیچ گناه * خنده ها جاري نمود بر ما و خويش

ص: 86

ساخت و ساز مدرسه اندر جهان * برتر است از آنچه آید در بیان

چون که باشد داد خاموش نهان * بهر ترفیع بشر در هر زمان

از طلا برتر نباشد نزد ما * کار خیر باشد همی فوق طلا

چون طلا گردد فنا در این فضا * کار خیر باقی و باقی ها فنا

کن تو اعمالت مرور ای با خرد * تا شوی آگه ز کار خوب و بد

کار خیر باشد وزین و پر بها * می برد بالا و بالا تا ابد

کن تو دیروز را مرور در این زمان * تا که فردایت شود بهتر ز آن

امروز و هر لحظه فرصت چون طلاست * بهر کار خیر فدا کن مال و جان

و اما حسن ختام این جلد یک رباعی است با مضمون خواهش و درخواست از خداوند رحیم و کریم:

اندر دو جهان از تو تو را می خواهم * غیر از تو جهان و ماورا کی خواهم

جز عشق و وصال تو نیرزد چیزی * پس عشق تو را از تو همی می خواهم

ص: 87

کتابهای زیر تا کنون از این شاعر و مولف چاپ و منتشر شده است:

تصویر

ص: 88

تصویر

ص: 89

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109