صفات ناب برای فطرتهای پاک - جلد بیست و یکم: فریاد خاموش درون

مشخصات کتاب

سرشناسه:بابایی خورزوقی، علی، 1342-

عنوان و نام پديدآور:صفات ناب برای فطرتهای پاک/مولف علی بابایی خورزوقی با همکاری مجتبی بابایی خورزوقی، اکرم ترک.

مشخصات نشر:اصفهان: نشر دارخوین، 1399.

مشخصات ظاهری:396 ص.

شابک:290000 ریال :978-600-380951-2

وضعیت فهرست نویسی:فیپا

یادداشت:کتابنامه: ص.391-396.

موضوع:صفات حمیده -- جنبه های قرآنی

موضوع:Virtues -- Qur'anic teaching

موضوع:اخلاق اسلامی -- جنبه های قرآنی

موضوع:Islamic ethics -- Qur'anic teaching

شناسه افزوده:بابایی خرزوقی، مجتبی، 1365-

شناسه افزوده:ترک، اکرم، 1367 -

رده بندی کنگره:BP104

رده بندی دیویی:297/159

شماره کتابشناسی ملی:6119758

اطلاعات رکورد کتابشناسی:فیپا

ص: 1

اشاره

صفات ناب برای فطرتهای پاک - جلد بیست و یکم: فریاد خاموش درون

مولف وشاعر:دکتر علی بابایی خورزوقی

با همکاری: دکتر مجتبی بابایی خورزوقی(عضو هیات علمی دانشگاه صنعتی اصفهان) و کارشناس حوزه اکرم ترک

چاپ دوم 1398

"صفات متقین(خطبه همام) یکی از منابع آزمون جامع دکترای تخصصی مولف بوده که با زبانی ساده و توضیحات لازم برای آرامش و شادابی فطرت که ذرّه ذرّه وجود آدمی و فریاد خاموش درون طالب آن است جهت استفاده تمام افراد بشر به رشته تحریر در آمده است. در ضمن کنفرانس این درس توسط مولف در قالب اشعاری ارائه و ضبط شده است که در نوع خود بی نظیر می باشد."

عزیزانی که طالب صفات ناب در زندگی و سعادت حقیقی در دنیا و آخرت می باشند حتما این کتاب را بخوانند

(کلیه اشعار این کتاب توسط مولف با تخلص حقیر سروده شده است)

ص: 2

فهرست

تصویر

ص: 3

تصویر

ص: 4

اشاره:

در آغاز جا دارد جهت استحضار حضرتعالی به موارد مهم زیر اشاره شود:

1) از انجا که در نهایت تاسف انسان به ظاهر متمدن ومدرن در قالب ایسم های مختلف از جمله سکولاریسم و اومانیسم؛ در طي سده هاي اخير، گام هاي خطرناکی را با ظرافت فریبنده ای در مسير استفاده ابزاری از عقل و علم برای دين زدايي و مادّي كردن تمام ابعاد خدايي وجود خويش و تقدس زدايي از امور مقدس برداشت و نعره مستانه استغنا از دين ورزي و خداباوري را با تصوری ناقص از معنویت وفطرت انسانی در جهان طنين انداز كرد ودر جاهلیت نوین البته به زعم خود پايان عصر دين و معنويت را اعلام نمود و با این دید؛ ظلم و ستم جبران ناپذیری را بر فطرت و فریاد خاموش درون بشریت وارد کرد. مع الوصف شرح مفصل آنچه كه بر بشر امروزرفته؛ محتاج پژوهش هايي گسترده و نگارش مكتوباتي چند است. بر این اساس مولف در اوایل دهه شصت اراده نموده که به حول و قوه الهی دهها جلد کتاب در مجموعه ای تحت عنوان" فریاد خاموش درون" در جهت خنثی سازی اندیشه های روانشناسان و فلاسفه معاصر و آراء تربیتی غرب که متاسفانه بر خلاف فطرت بشری و فریاد خاموش آدمی بوده و به نوعی با دین ستیزی و معنویت زدایی؛ مسیر انسانیت و رستگاری را به انحراف کشیده؛ با رویکرد معنوی با استفاده از آیات و روایات منتشر نماید. البته بخاطر مسئولیتهای اداری تا کنون تعدادی از آنها بیشتر منتشر نشده است؛ که عناوین حدود بیست جلد آنها در انتهای کتاب آمده است. انشاا... مابقی بر اساس فیش برداریها در صورت حیات و توفیق الهی منتشر خواهد شد. همچنین دهها مقاله در مجلات تخصصی دانشگاهی و روزنامه های داخلی و بین

ص: 5

المللی در این راستا منتشر کرده است. در ضمن امتياز همه كتابهاي ایشان در اين است كه به مناسبت موضوع همراه با اشعاري از مولف؛ تدوين شده كه در نوع خود كم نظير است.

2) مولف همانند پدر بزرگوارشان با خدا عهد بسته اند تا زمانی که قدرت و توان دارند برای رضای یار، در محافل و مجالس مذهبی و علمی که دعوت می شوند بدون هر گونه انتظار و منّت سخنرانی نموده و بابت آن هیچ گونه مبلغ، هدیه و...دریافت نکنند. در این راستا یکی از ائمه جمعه در همایشی فرموده اند:که خداوند متعال در سخنرانی و بیان نعمت را بر ایشان تمام کرده است.همچنین طبق نظرایشان مقرر شد کلیه درآمد حاصل از فروش کتب مولف صرف نشرمعارف اهل بیت عصمت وطهارت(ع) شود.

3)کلیه اشعار این کتاب توسط مولف با تخلص حقیر در قالبهای مختلف سروده شده است که یک بیت یا قسمتی از قالبهای مزبور به مناسبت موضوع در این مجموعه آورده شده است و بعضا اصل آنها بصورت کامل درکتب منظوم مولف تحت عناوین "دیوان حقیر اصفهانی"غزلیات حقیر اصفهانی""منظومه همسرداری" موجود می باشد و نیزبرخی از ابیات هم فی البداهه یا با تغییرات لازم به مناسبت موضوع توسط مولف سروده شده است .

4) عناوین و مطالب کتب مولف معمولا از بین سوالات مستمعین در جلسات آموزش خانواده، کارگاهای آموزشی، مجامع هم اندیشی و بحث و انتقاد که بصورت پرسش و پاسخ، توسط مولف پاسخ داده،

ص: 6

استخراج و با استفاده از منابع مختلف به این صورت که ملاحظه می فرمایید، به لطف الهی تدوین گردید. انشاا. . که بتواند مورد رضایت یار قرار گیرد.

در خاتمه یادآور می شود که مولف از نظر علمی در کلاسهای خارج فقه (معادل دکترا) در حوزه شرکت و در دو رشته متفاوت دانشگاهی تحصیل و در مقطع دکترای تخصصی phd در رشته فلسفه تعلیم و تربیت به تحصیل ادامه داده است....

مجتبی بابایی

طلیعه

ای وای اگر بر گنه ام، پرده ستّار نبود * ای وای اگر در ره حق، مژده غفّار نبود

ای وای اگر روح و روان، ناطق گفتار نبود * ای وای اگر جان و دلم، مرکز انوار نبود

ای وای اگر شام و سحر، همدم احرار نبود * ای وای اگر لطف خدا، همره ابرار نبود

ای وای اگر نام ولیّم، به برم یار نبود * ای وای اگر دین خدا، پیکر اذکار نبود

ای وای اگر ذکر و دعا، همره افکار نبود * ای وای اگر پرچم حق، بر در و دیوار نبود

ای وای اگر غنچه و گل، در وسط خار نبود * ای وای اگر یاد خدا، در دل تبدار نبود

ای وای اگر حجّت حق(، نبی ی (ص) وغمخوار نبود * ای وای اگر فطرت ناب، بصیر و هوشیار نبود

ای وای اگر راه امام، همره و هموار نبود * ای وای اگر شیر خدا، حیدر کرّار(ع) نبود

ای وای اگر فاطمه ام(س) ، کوثر ادوار نبود * ای وای اگرصلح حسن(ع)،در ره دادار نبود

ای وای اگر جنگ حسین(ع) ، بر سر دلدار نبود * ای وای اگر ذاکری با، عابد(ع) تبدار نبود

* ای وای اگر صادق بحث(ع)، همچو یک عطّار نبود

ص: 7

ای وای اگر باقر(ع) علم، کاشف اسرار نبود * ای وای اگر رضا ی حق(ع) ، دشمن دربار نبود

ای وای اگر کاظم خشم(ع)، خاشع ادوار نبود * ای وای اگر نقی ی دین(ع)، هادی ی کفار نبود

ای وای اگر تقی ی جان(ع)، شهید بیدار نبود * ای وای اگرمنجی حق(ع)، ناجی ی و سردار نبود

ای وای اگر عسگر ی ام (ع)، شاهد اغیار نبود * ای وای اگر دو دست عباس، به نیزار نبود

ای وای اگر خلوص آن، میر و علمدار نبود * ای وای اگر حسین من(ع)، سید و سالار نبود

ای وای اگر زینب کبری، به ره یار نبود * ای وای اگر خامنه ای، رهبر پیکار نبود

ای وای اگر روح خدا ، ضد سکولار نبود * ای وای اگر گیسو و مو، پیچش و تابدار نبود

ای وای اگر نیّت خالص، به دو کردار نبود * ای وای اگراهل و عيال صالح دادار نبود

ای وای اگر همسر فرد، مومن مختار نبود * ای وای اگر شیطان و غرب، حامی اغیار نبود

ای وای اگر صهیون دون، دشمن مکّار نبود * ای وای اگر علوم حق، پرتو اشعار نبود

ای وای اگر نفوس خلق، مر کز اسفار نبود * ای وای اگر ولیّ امر، حاکم دیندار نبود

ای وای اگر عاشق مولا، ز بصر یار نبود

نهج البلاغه كه حاوى خطبه ها، نامه ها، كلمات پرارزش و روح پرور مولا امير مومنان حضرت علی(عليه السلام) است اثر گرانقدرى است، در جهت تنظيم و تكميل برنامه هاى عملى و پژوهشهاى علمى كه قرآن بانی و ارائه گر آن بوده و جامعه ى انسانى و به ويژه متقین، برای پاسخگویی به «ای وای های» قصیده مزبور به آن احتياج فراوان دارند. چرا كه تنها كتابى است كه در راستای تفسیر قرآن كريم پرده از اسرار خلقت برداشته است.

ص: 8

معنويات نهج البلاغه، در حدى است كه مسلمانان همانگونه كه به قرآن كريم اهميت داده و مى دهند، نهج البلاغه نيز، براى آنان داراى اهميت است.

آرى گرچه تمام سخنان مولا همانند شخصيت ایشان عظيم و هر يك در جاى خود پرارزش است، اما بعضى خطبه ها مانند: اشباح، قاصعه و متقين، در موضوع خود چنان پرمحتوا است كه دانشمندان همت بيشترى در بحث و كنجكاوى درباره ى آنها مصروف داشته اند، تا دلهاى تشنه ى معرفت و فریادهای خاموش كمال طلبی فطرت را، از چشمه ى زلال عرفان و حقيقت مولا سيراب نمايند. بدين جهت كه كلام مولا از روشنايى علم الهى نشات گرفته و رايحه عطر سخنان پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم در آن وجود دارد.

خطبه متقين معروف به خطبه هَمّام ، يكي از فرازهاي بلند عرفاني و ترتيبي نهج البلاغه است . امام علي (ع)، اين سخنراني را در پاسخ به درخواست صحابي پارسا و باوفايش به نام همّام ايراد فرمود. همّام كه مردي پرهيزگار و عابد بود، به اميرمؤمنان عرض كرد: پارسايان را به گونه اي توصيف فرما كه گويا به آن ها مي نگرم . امام علي در جواب او به اين عبارت بسنده كردند: « يا هَمّام ، اِتّق الله و احسين ، فإن الله معَ الذين اتّقوا و الّذين هُم محسِنون »(1)

يعني همام ، پارسا و نيكوكار باش خداوند با پرهيزكاران و محسنان است

. همّام به اين پاسخ كوتاه اكتفا نكرد و از آن حضرت مصرّانه خواست تا صفات متقين را به تفصيل بيان فرمايند . امام (ع) با مشاهده اصرار وي پس از حمد و ثناي خداوند ، خطبه ياد شده را ايراد فرمودند.(2)

در اين سخنراني پرشور و عرفاني، امام علي (ع) به توصيف مردان خدا و اولياي الهي مي پردازند و بينش و منش آنان را در زندگاني چند روزه دنيا، با بياني ملكوتي به نمايش مي گذارند. در ادامه به بیان صفات متقین و شرح آن سخنان گهر بار پرداخته می شود. انشاا... که مورد رضایت یار قرار گیرد و اين مائده ي الهي ره توشه راهمان گردد.

ص: 9


1- 1 نحل – 128
2- 2 تفسیر نهج البلاغه دشتي – 1386- 287

مقدمه

به نام او که فریاد درون است * به جز او را همه خوار و زبون است

حقیر گوید که فطریات و تقوا * امانت های حق همچون ستون است

انسان موجود يا مخلوقي است با ويژگي هاي خاصي که در قرآن مجيد ترسيم و تصوير شده است. اخلاق، بخشی از دین است که به فضایل و رذایل اعمال انسان می پردازد. اخلاق به صفات درونی انسان گفته می شود که در او به صورت عادت در آمده است. اخلاق به خُلق های خوب و بد و اخلاق اجتماعی و فردی تقسیم می شود. قرآن هدف بعثت پیامبر(ص) را اصلاح اخلاق انسان ها معرفی کرده است و در روایات از مهم ترین صفات نیک اخلاقی، با عنوان مکارم الأخلاق یاد شده است. در قرآن کريم محور بحث، اخلاق و انسان است و اساسا قرآن، کتاب انسان سازي است. در حقيقت در بين مخلوقات، انسان از ويژگي هاي بسيار متمايزي برخوردار است كه به احسن الخالقين خطاب شده است. قرآن انسان را مدحها و ستایشها کرده و نیز مذمتها و نکوهشها نموده است. عالی ترین مدحها و بزرگترین مذمتهای قرآن درباره انسان است که او را از آسمان و زمین و از فرشته برتر و در همان حال از دیو و چارپایان پست تر شمرده است. از نظر قرآن انسان موجودی است که توانایی دارد جهان را مسخر خویش سازد و فرشتگان را به خدمت خویش بگمارد و همچنین می تواند به «اسفل سافلین» (پایین ترین درجات) سقوط کند. این خود انسان است که باید در باره خود تصمیم بگیرد و سرنوشت نهایی خویش را تعیین نماید. مع الوصف یکی از مباحث مهمی که در علم اخلاق در باره آن بحث می شود، شناخت صفات پسندیده و ناپسند است. برخی ملاک پسندیده بودن و ناپسند بودن را، عقل دانسته اند و مثلا می گویند از نظر عقل، بخشنده بودن صفت خوبی است. اما از نظر برخی دیگر، این شرع است که صفات خوب و بد را تعیین می کند. در هر صورت نتیجه یکی است. و چه ملاک را عقلی بدانی یا شرعی، صفات پسندیده و ناپسند مشخص است. اما بحث دیگری

ص: 10

که هست تعیین مصداق برای این مصادیق است و از آن مهمتر تعیین بالاترین مصداق و مرتبه برای این صفات است مثلا اگر بخشندگی خوب است، به چه صورت باید باشد و بخشنده ترین فرد چه کسی است؟ در روایتی که امام علی (ع) از پیامبر اکرم (ص) نقل می کنند به این موارد اشاره می فرمایند: «عابدترين مردم كسي است كه واجبات خود را انجام دهد.»

توضیح اینکه شاید تصور کنی که عابدترین مردم کسی است که زیاد عبادت کند مثلا زیاد نماز بخواند و زیاد روزه بگیرد. به عبارت دیگر برخی ملاک عابدتر بودن فرد را در زیادی عبادت می دانند؛ در حالی که زیادی عبادت دلیل بر عابدتر بودن وی نیست چه بسا کسی زیاد عبادت کند ولی در عمل به واجبات کاهلی و سستی کند و برخی از واجبات را ترک کند. همین ترک واجب و یا کاهلی در انجام واجبات نشان دهنده این است که وی قلبا خود را مقید به انجام دستورات پروردگار نمی داند. ولی از نگاه پیامبر(ص) عابدترین مردم کسی است که به تمام آن چه که خداوند بر وی واجب کرده عمل کند و اجازه ندهد واجبی از وی ترک شود و فرمانی از فرامین خداوند بر زمین بماند. اگر در قالب مثال بخواهد مطرح شود؛ باید گفت: کارخانه ای را در نظر بگیر که برخی از بخش های آن در مراحل تولید به وظیفه خود عمل نکنند ولی در عوض بخش های دیگر آن، دو برابر یا بیشتر کار کنند. طبیعی است که کار مضاعف این بخش ها نتیجه ای ندارد چون در نهایت باعث می شود که این کارخانه محصول کاملی را نتواند تحویل دهد. در عوض کارخانه ای را در نظر بگیر که تمام بخش های آن به وظایف محوله خود به درستی عمل کنند طبیعی است که خروجی چنین کارخانه ای محصول کامل و قابل عرضه به بازار خواهد بود. کسی هم که به همه واجباتش عمل نکند، و لو اینکه مستحبات زیادی انجام دهد عابد به حساب نمی آید.

از باب مثال زاهدترين مردم كسي است كه از حرام اجتناب كند. توضیح اینکه زهد را دنیا گریزی معنی کرده اند، و برخی ریاضت ها، مصداق زهد تصور می شود. مثلا کسی سعی می کند زندگی ساده یا لباس ساده داشته باشد؛ یا از داشتن برخی امکانات اجتناب

ص: 11

می کند؛ با این تصور که می خواهد زندگی زاهدانه ای داشته باشد. این عملکردها گرچه خوب است اما مصداق اصلی زهد در جایی است که لذت حرامی در بین باشد مانند نگاه حرام، غذای حرام، امکانات حرام، سخن حرام، ... . از نظر پیامبر اکرم (ص) اگر کسی واقعا می خواهد در زندگی خود زهد را در پیش بگیرد، کافی است از حرام الهی چشم بپوشد. و بر هوای نفس و خواهش های نفسانی خود غلبه کند. این بالاترین زهد و اصلی ترین ریاضت است. حتی اگر کسی به دنبال ریاضت و سیر و سلوک باشد، ریاضت واقعی در ترک حرام است. و گرنه کسی که مرتکب سخن حرام یا نگاه حرام یا هر عمل حرام دیگری بشود ولی با خوردن نان خشک و پوشیدن لباس وصله دار و بی توجهی به آراستگی ظاهر و ... خیال کند که اهل ریاضت و زهد و سیر و سلوک شده؛ در اشتباه و خیال خام است.

در هر حال همانگونه که در صدر اشاره شد، يكي از مهم ترين موضوعات قرآني، حول محور انسان و ويژگي هاي او سير مي كند. شناسايي ويژگي هاي انسان از ديدگاه قرآن، همواره مورد توجه انديشمندان اسلامي بوده است. در قرآن كريم، دو دسته از آيات درصدد تبيين اين ويژگي ها برآمده اند. دسته اي از آنها به ثناگويي او پرداخته و بهترين سپاس ها و ستايش ها را در حق او روا مي دارند و دسته اي ديگر او را سرزنش كرده و بدترين نكوهش ها را نثارش مي كنند.با توجه به اهميت موضوع، نويسنده در اين نوشتار در پي بررسي ويژگي هاي انسان از نگاه قرآن است.

قرآن كريم آيات فراواني را به انسان و بيان اوصاف و ويژگي هاي او اختصاص داده است. در برخي از اين آيات، عالي ترين ثناها و ستايش ها درباره انسان به كار رفته و به بهترين شكل و با زيباترين الفاظ از او سخن رفته و ويژگي هاي منحصر به فردي به او نسبت داده شده است؛ در حالي كه در برخي آيات ديگر، بدترين نكوهش ها در مورد انسان به كار رفته و او با الفاظ صريح و غيرصريح سرزنش شده است.

تقوي چيست؟ متقین چه کسانی هستند؟

ص: 12

دان که تقوا بهترین است ای نگار * کار بی تقوا همی ابتر شمار

غیر تقوا از وجودت دور نما * دون تقوا می شوی چون نابکار

مولای متقیان می فرمایند: «اَلتَقوی اِجتنابٌ» پرهیزکاری و تقوا، خودداری کردن از گناه و آلودگی است. و نیز فرموده اند:«اَلتّقوی اَن یَتَّقِی المَرْءُ کُلَّما یُوثِمُه» تقوی یعنی پرهیز از تمام کارهایی که فرد را گناهکار و آلوده می سازد. و در خصوص اینکه متقی کیست؟ می فرمایند:«اَلمتّقی مَن اِتَّقَی الذُّنُوبَ» با تقوا کسی است که از گناهان خودداری کند. توضیح اینکه تقوي از ريشه «وقي» حالت خويشتن داري، هوشياري و پرهيزمند بودن است مانند هوشياري و مراقبتي كه راننده در جاده دارد؛ يعني حركت همراه با مراقبتي كه اگر لحظه اي از آن غفلت شود حادثه مي آفريند. اكثر مفسرين براي تقوي مراتبی قائل اند؛ اولين مرتبه تقوي حفظ فطرت اوليه است كه حقيقت جو و حقيقت خواه است و فجور و تقوي به او الهام شده. اين انسان حقيقت خواه كه خود را رها نكرده تا در جاذبه مادي زمين سقوط كند. وقتي با پيام خدا و رسولانش مواجه مي شود، سر تعظيم فرود آورده و تسليم مي شود.

مع الوصف تقوی یك نیروی كنترل درونی است كه انسان را در برابر طغیان شهوات حفظ می كند و در واقع نقش ترمز نیرومندی را دارد كه ماشین وجود انسان را در پرتگاهها حفظ و از تند رویهای خطرناك، باز می دارد. به همین دلیل امیر المؤمنین علی (ع) تقوا را به عنوان دژ نیرومند دربرابر خطرات گناه شمرده است. آنجا كه می فرمایند: " اعلموا عبادالله آنّ التقوی دار حصن عزیز "(ای بندگان خدا ! بدانید كه تقوا قلعه ا ی محكم وغیرقابل نفوذ است.) آیه شریفة: « الا انّ اولیاء الله لاخوف علیهم ولا هم یحزنون الّذین آمنوا وكانوا یتّقون لهم البشری فی الحیوه الدنیا والآخره...»آگاه باشید (دوستان و) اولیای خدا نه ترسی دارند ونه غمگین می شوند همانا كه ایمان آوردند و(از مخالفت فرمان خدا)پرهیز می كردند در زندگی دنیا وآخرت،شادومسرورند.

ص: 13

این آیه در بیان این نکته است که : دوستان واولیای الهی كه خود را متصف به دو صفت ایمان وتقوا كرده باشند، در دنیا وآخرت در امنیت وآرامش به سر می برند واین وعده ای است از طرف خداوند، وخداوند هم خلف وعده نمی كند.كه در اين آيه اهل ايمان و تقوا را بشارت داده است كه براي آنها در دنيا وآخرت ترس وناراحتي وجود نداردوآنها در امنيت وآرامش به سر مي برند. در مجمع البيان آمده است كه: خوف از نظر معني با فزع وجزع نظير يكديگرند و آن اضطراب دل از وقوع امري ناگوار است. ومقابل آن امنيت وآرامش است. وحزن، سختي اندوه است ومقابل آن سرور وخوشحالي است. پس با توجه به اين آيه مي توان گفت كه دوستان و اولياي الهي كه خود را متصف به دو صفت ايمان وتقوا كرده با شند، در دنيا وآخرت در امنيت وآرامش به سر مي برند واين وعده اي است از طرف خدا وند، و خداوند هم خلف وعده نمي كند. این قرآن، شک و شبهه ای ندارد و هدایت گر متقین است. * الم، ذلِكَ الْكِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ. * یعنی اگر بخواهی دست عنایت خداوند روی سرت باشد ، باید متقی باشی. رسیدن به امنیّت دل، راهی جز رعایت تقوا و پرهیز از گناه ندارد. متقي به كسي اطلاق مي شود كه اين ويژگي در او ملكه و صفت ثابت شده باشد.

كلمه تقوا از كلمات شايع و رايج ديني است: «افمن اسس بنيانه علي تقوي من الله و رضوان خير ام من اسس بنيانه علي شفا جرف هار فانهار به في نار جهنم و الله لا يهدي القوم الظالمين» آيا آن كس كه بناي خود را براساس تقوا از خدا و خشنودي او نهاده بهتر است يا آن كه بناي خود را بر لبه پرتگاهي كه نزديك فرو ريختن است نهاده، كه در اين صورت وي را در آتش دوزخ مي افكند؟ و خداوند گروه ستمگران را هدايت نمي كند. جالب آنكه در قرآن تقوا بيشتر از كلمه روزه ذكر شده است. ترجمه صحيح كلمه تقوا ” خود نگهداري” است كه همان ضبط نفس است و متقين يعني ” خود نگه داران و به قول ” راغب “ تقوا در عرف شرع يعني نگهداري نفس از آنچه انسان را به گناه مي كشاند به اينكه ممنوعات و محرمات را ترك كند.

ص: 14

لازمه اينكه انسان حيات عقلي و انساني داشته باشد اين است كه تابع اصول معيني باشد، و لازمه اينكه انسان از اصول معيني پيروي كند اين است كه از اموري كه با هوا و هوس او موافق است ولي با هدف او و اصول زندگاني او منافات دارد پرهيز كند. ولي لازمه همه اينها اين نيست كه انسان اجتناب كاري از محيط و اجتماع را پيشه سازد. بهترين و عاليتر ين راه اين است كه انسان در روح خود ملكه و حالت و مصونيتي ايجاد كند كه آن حالت حافظ و نگهدار او باشد. بنابراين تقوا به معناي عام كلمه لازمه زندگي هر فردي است كه مي خواهد انسان باشد و تحت فرمان عقل زندگي كند و از اصول معيني پيروي نمايد. تقواي ديني و الهي يعني اينكه انسان خود را از آنچه از نظر دين و اصولي كه دين در زندگي معين كرده، خطا و گناه و پليدي و زشتي شناخته شده، حفظ و صيانت كند و مرتكب آنها نشود. چيزي كه هست حفظ و صيانت خود از گناه كه نامش تقوا است.(1)

به بیانی صفات و مسائل اخلاقی در هر زمان از اهمیّت فوق العاده ای برخوردار بوده ولی در عصر و زمان حاضر اهمیت ویژه ای دارد. چرا كه عوامل و انگیزه های فساد در جاهلیت نوین با ظهور و بروز ایسم های مختلف از هر زمانی بیشتر است. اكتساب صفات پسندیده اخلاقی و منزه كردن قلب از رذائل اخلاقی از مهم ترین مباحث قرآنی و از یك نظر مهم ترین هدف بعثت انبیای الهی را تشكیل می دهد، زیرا بدون اخلاق نه دین برای مردم مفهومی دارد و نه دنیای آن ها سامان می یابد. در اینجا توجه جنابعالی به بعضی از راههای متقی شدن یعنی كسب فضائل اخلاقی و ترد رذایل انسانی با استفاده از آیات قرآن به صورت مختصر جلب می گردد:

1. بیداری نسبت به جایگاه انسان: اولین مرحله برای متقی شدن؛ بیداری از غفلت است. كسانی هستند که براساس تبعیت از غرائز حیوانی خود توجه به اطراف موضوع نمی كنند؛ توجه نمی كنند كه راه دیگری هم وجود دارد و هدف هایی در كار هست كه باید

ص: 15


1- بیانات مقام معظم رهبری در جلسه هشتم تفسیر سوره بقره 1370/07/24

آن راه را پیمود و به آن هدف ها رسید. حقی هست كه باید پذیرفت و باطلی هست كه باید رها كرد و راه صحیحی هست كه باید برگزید و راه خطایی كه از آن باید كناره گرفت.

قرآن از این گروه با عنوان غافلان یاد می كند و غافلان را در حكم چهارپایان به حساب می آورد آنجا كه می گوید: «و لقد ذرأنا لجهنّم كثیراً من الجن والانس لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعینٌ...»(1) و محققاٌ بسیاری از جن و انس را برای جهنم وا گذاریم: چه آن كه آن ها را دل هایی است بی ادراك و معرفت و ایده هایی بی نور و بصیرت و گوش هایی ناشنوای حقیقت؛ آن ها مانند چهار پایانند بلكه گمراه ترند، آن ها همان مردمی هستند كه غافل شدند.

به بیانی آنها یعنی افراد بی تقوا از ارزشهای وجودی انسان غافلند. ارزشهایی همانند اینکه: الف) انسان خلیفه خدا در زمین است:« وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ ... » «اوست كه شما انسان ها را جانشین های خود در زمین قرار داده تا شما را در مورد سرمایه هایی كه داده است در معرض آزمایش قرار دهد.» استعداد و ظرفيت شگفت انسان باعث شده است تا او به عنوان خليفه خدا انتخاب بشود و مسجود فرشتگان گردد. كشش هاي متعالي در كنار اميال طبيعي، اين موجود مركب از جسم و روح را كه به تعبير قرآن از نطفه مخلوط آفريده شده است از ساير موجودات متمايز مي سازد. انسان، موجودي است كه مي تواند مظهر رحمان بوده و يا شاخصي از شيطان باشد. ممثل ديو يا فرشته بشود؛ نمودار علم و آگاهي، معرفت و عرفان، عبادت و اخلاص، ايثار و فداكاري، بزرگواري و بخشش، عزت و كرامت و خلاصه، همه فضايل و خوبي ها باشد و يا جهل و عصيان، خسّت و دنائت، بخل و كينه، ظلم و طغيان و هر شرّ و بدبختي ديگر. انسان، از روح خدا بهره دارد و در سرشت او، گرايش به حق و حقيقت، كمال و زيبايي، پرستش و خدا جويي وجود دارد. به همين دليل شايستگي خليفه خدا شدن را پيدا كرده است. آن روزي كه خداوند، در ملأ اعلا به فرشتگان اعلام كرد كه مي خواهد بر روي زمين جانشيني قرار دهد، به اعتبار همين استعدادها و شايستگي هاي او بود.

ص: 16


1- سوره اعراف، آیه 179.

مراد از خليفه در ايه مورد نظر، خلافت خدا است؛ و نه جانشيني يك نوع انساني ديگر و يا فرشتگان. نكته قابل ذكر اين استكه خلافت ياد شده، منحصر به آدم (ع) نبوده و بلكه فرزندان آدم(ع) با وي در آن شريكند. و شاهد اين خلافت عموميت آياتي از قبيل: اعراف آيه 69 ،يونس آيه 14 ، نمل آيه 62 مي باشد. مقصود از خلافت از جانب خدا اين است كه او با صفات و كمالات خود، صفات و كمالات خدا، و با فعل و كار خود، افعال خدا را ترسيم كند و آينة ايزدي گردد.«يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ»«اى انسان، حقّاً كه تو به سوى پروردگار خود بسختى در تلاشى، و او را ملاقات خواهى كرد»

اين آيه اشاره به يك اصل اساسى در حيات همه انسانها است، كه همواره زندگى آميخته با زحمت و رنج و تعب است، حتى اگر هدف رسيدن به متاع دنيا باشد، تا چه رسد به اينكه هدف آخرت و سعادت جاويدان و قرب پروردگار باشد، اين طبيعت زندگى دنيا است، حتى افرادى كه در نهايت رفاه زندگى مى كنند آنها نيز از رنج و زحمت و درد بر كنار نيستند.

تعبير به" ملاقات پروردگار" در اينجا، خواه اشاره به ملاقات صحنه قيامت كه صحنه حاكميت مطلقه او است باشد، يا ملاقات جزا و پاداش و كيفر او، يا ملاقات خود او از طريق شهود باطن، نشان مى دهد كه اين رنج و تعب تا آن روز ادامه خواهد يافت، و زمانى به پايان مى رسد كه پرونده اين دنيا بسته شود و انسان با عملى پاك خداى خويش را ملاقات كند آرى راحتى بى رنج و تعب، تنها در آنجا است. خطاب به" انسان" كه همه نوع انسان را شامل مى شود (با توجه به تكيه بر انسانيت انسان) بيانگر اين حقيقت است كه خداوند نيروهاى لازم را براى اين حركت مستمر الهى در وجود اين اشرف مخلوقات آفريد. و تكيه بر عنوان" رب" (پروردگار) اشاره به اين است كه اين سعى و تلاش جزئى از برنامه ربوبيت و تكامل و تربيت انسان است.

ب) سجود ملائکه بر انسان: «قلنا للملائکه السجدوا لادم فسجدوا» انسان موجودي است که خداوند تبارک و تعالي فرشتگان را به سجده ي او مأمور کرده است. حقيقت اينكه سجده ملائكه براى جميع بنى آدم و در حقيقت خضوع براى عالم بشريت بوده، و اگر حضرت آدم (ع) قبله گاه سجده ملائكه شده از جهت خصوصيت شخصيش نبوده، بلكه از

ص: 17

اين باب بوده كه آدم (ع) نمونه كامل انسانيت بوده، و در حقيقت از طرف تمام افراد انسان به منزله نماينده بوده است.

ج) رسالت، مسئوليت و امانت داری انسان:«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ أي فلان إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولا»«همانا امانت خویش را بر آسمان و زمین و كوه ها عرضه كردیم، همه از پذیرش آن امتناع ورزیدند و از قبول آن ترسیدند، اما انسان بار امانت را به دوش كشید و آن را پذیرفت. همانا او ستمگر و نادان بود.»

مراد از امانت عبارت است از ولايت الهي، و مراد از عرضه داشتن اين ولايت بر آسمانها و زمين، و ساير موجودات مقايسه اين ولايت با وضع آنهاست. و معناى آيه اين است كه: اگر ولايت الهى را با وضع آسمانها و زمين مقايسه كنى، خواهى ديد كه اينها تاب حمل آن را ندارند و تنها انسان مى تواند حامل آن باشد، و معناى امتناع آسمانها و زمين، و پذيرفتن و حمل آن به وسيله انسان اين است كه در انسان استعداد و صلاحيت تلبس آن هست، ولى در آسمانها و زمين نيست. اين است آن معنايى كه مى توان آيه را بر آن منطبق كرد، و گفت آسمانها و زمين و كوه ها با اينكه از نظر حجم بسيار بزرگ، و از نظر سنگينى بسيار ثقيل و از نظر نيرو بسيار نيرومند هستند، ليكن با اين حال استعداد آن را ندارند كه حامل ولايت الهى شوند، و مراد از امتناعشان از حمل اين امانت، همين نداشتن استعداد است.

د) تسخير جهان براي انسان: «و سخر لکم ما في السموات و ما في الارض جميعا»خداوند تبارک و تعالي آن چه را که در آسمان ها و زمين است، در تسخير انسان قرار داده است. معناى تسخير آنچه در آسمانها و زمين است براى انسان، اين است كه اجزاء عالم مشهود همه بر طبق يك نظام جريان دارد، و نظامى واحد بر همه آنها حاكم است و بعضى را به بعضى ديگر مرتبط، و همه را با انسان مربوط و متصل مى سازد، و در نتيجه انسان در زندگى خود از موجودات علوى و سفلى منتفع مى شود، و روز به روز دامنه انتفاع و بهره گيرى جوامع بشرى از موجودات زمينى و آسمانى گسترش مى يابد، و آنها را از جهات گوناگون واسطه رسيدن به اغراض خود يعنى مزاياى حياتى خود قرار مى دهد، پس

ص: 18

به همين جهت تمامى اين موجودات مسخر انسانند. استفاده مكرر از تعبير«و سخّرنا لكم...» به معناي اينكه فلان چيز را تسليم و مسخّر شما گردانيد م تا تحت امر شما در آيد، شما را متوجه مقام و منزلت انسان، به عنوان حاكم يا خليفه منصوب خدا بر ساير مخاوقات مي نمايد.«هو الذي خلق لكم ما في الارض جميعا» خداوند تبارک و تعالي همه ي موجودات زمين را براي انسان خلق کرده است.

ارزش وجودى انسانها و سرورى آنان را نسبت به همه موجودات زمينى مشخص مي كند، و درست از اينجا مشخص می شود كه اين انسان را خدا براى امر بسيار پر ارزش و عظيمى آفريده است، همه چيز را براى او آفريده او را براى چه چيز؟ آرى او عاليترين موجود در اين صحنه پهناور است و از تمامى آنها ارزشمندتر. تنها اين آيه نيست كه مقام والاى انسان را يادآور مى شود، بلكه در قرآن آيات فراوانى وجود دارد كه انسان را هدف نهايى آفرينش كل موجودات جهان معرفى مى كند، چنان كه در آيه 13 سوره جاثيه آمده است: وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ و الارض:" آنچه در آسمانها و هر چه در زمين است مسخر شما قرار داد". و در آیات ديگر به طور مشروحتر آمده است: وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ ... »(ابراهيم /32)» وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهارَ ... »(ابراهيم /32)» وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ ...»(ابراهيم /33)» سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْر ...»َ(جاثيه/14) » وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ ...» (ابراهيم /33) :» " كشتى ها را مسخر شما ساخت ... نهرها را مورد تسخير شما قرار داد ... شب و روز را مسخر فرمانتان كرد ... شما را بر درياها و اقيانوسها مسلط ساخت ... خورشيد و ماه را نيز فرمانبردار و در خدمت شما قرار داد....

اصل آن است كه همه چيز براى انسان مباح است، مگر دليل مخصوصى آن را ردّ كند. «خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً» دنيا براى انسان است، نه انسان براى دنيا. «خَلَقَ لَكُمْ» انسان مى تواند از نظر علمى، به جايى برسد كه از تمام مواهب طبيعى بهره گيرى كند و اسرار هستى را كشف و آن را تسخير نمايد. «لَكُمْ» بهره گيرى از مواهب زمين، براى همه است.

ص: 19

و) گرامي داشت انسان ازسوي خدا: « وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلا»«همانا ما بنی آدم را كرامت بخشیدیم و آنان را بر صحرا و دریا (خشك و تر) مسلط كردیم و بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری دادیم.» در اينكه خداوند انسان را به چه چيز گرامى داشته كه در آيه فوق به طور سربسته مى گويد ما انسان را گرامى داشتيم، در ميان مفسران گفتگو است، بعضى به خاطر اعطاى قوه عقل و نطق و استعدادهاى مختلف و آزادى اراده مى دانند،بعضى اندام موزون و قامت راست بعضى موهبت انگشتان كه انسان با آن بسيار كارهاى ظريف و دقيق را مى تواند انجام دهد و همچنين قدرت بر نوشتن دارد، بعضى به اينكه انسان تقريبا تنها موجودى است كه مى تواند غذاى خود را با دست بخورد، بعضى به خاطر سلطه او بر تمام موجودات روى زمين و بعضى به خاطر شناخت خدا و قدرت بر اطاعت فرمان او مى دانند ولى روشن است كه اين مواهب در انسان جمع است، و هيچگونه تضادى با هم ندارند، بنا بر اين گراميداشت خدا نسبت به اين مخلوق بزرگ با همه اين مواهب و غير اين مواهب است خلاصه اينكه انسان امتيازات فراوانى بر مخلوقات ديگر دارد كه هر يك از ديگرى جالبتر و والاتر است.

حال چرا انسان برترين مخلوق خدا است؟ پاسخ اين سؤال چندان پيچيده نيست، زيرا تنها موجودى كه از نيروهاى مختلف، مادى و معنوى، جسمانى و روحانى تشكيل شده، و در لابلاى تضادها مى تواند پرورش پيدا كند، و استعداد تكامل و پيشروى نامحدود دارد، انسان است.

حديث معروفى كه از امير مؤمنان على ع نقل شده نيز شاهد روشنى بر اين مدعا است:

"خداوند خلق عالم را بر سه گونه آفريد: فرشتگان و حيوانات و انسان، فرشتگان عقل دارند بدون شهوت و غضب، حيوانات مجموعه اى از شهوت و غضبند و عقل ندارند، اما انسان مجموعه اى است از هر دو تا كدامين غالب آيد، اگر عقل او بر شهوتش غالب شود، از فرشتگان برتر است و اگر شهوتش بر عقلش چيره گردد، از حيوانات پست تر". انسان بر حسب خلقت، قابليت دارد كه به مدارج كمال و سعادت در سايه حيات جاويد عروج نمايد.

ص: 20

ه) تمیز خوب و بد: او به حكم فطرتش از قوه تميز نيك و بد و وجدانی اخلاقی برخوردار است، به حکم الهامی فطری؛ زشت و زیبا را درک می کند. سوگند به نفس انسان و اعتدال آن، که ناپاکیها و پاکیها را به او الهام کرد.(1)«فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» او از وجدانی اخلاقی برخوردار است، به حکم الهامی فطری زشت و زیبا را درک می کند. آرى هنگامى كه خلقتش تكميل شد، و" هستى" او تحقق يافت، خداوند" بايدها و نبايدها" را به او تعليم داد، و به اين ترتيب وجودى شد از نظر آفرينش مجموعه اى از" ماده و معنا" و" روح الهى و جسم" و از نظر تعليمات" آگاه بر فجور و تقوى" و در نتيجه وجودى است كه مى تواند در قوس صعودى برتر از فرشتگان گردد، و آنچه اندر وهم نايد آن شود، و در قوس نزولى از حيوانات درنده نيز منحطتر گردد و به مرحله" بَلْ هُمْ أَضَلُّ" برسد و اين منوط به آن است كه با اراده و انتخابگرى خويش كدام مسير را برگزيند.

مواردي ديگري نيز هست كه قرآن با صراحت يا اشاره آدمي را ستوده است تا جايي كه خودش نيز در آفرينش چنين مخلوقي به خودش تبريك و آفرين گفته است: «فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ» چراكه انسان را در بهترين ساختار و تقويم آفريده است: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ.»

2. تحقیق برای تحصیل علم و ایمان: حقیقت این است که ظرفيت علمي انسان، بزرگ ترين ظرفيتي است كه يك مخلوق ممكن است داشته باشد.«تمام اسماء را به آدم آموخت. (او را به همه حقایق آشنا ساخت.) آنگاه از فرشتگان (موجودات ملکوتی) پرسید: نامهای اینها را بگویید چیست؟ گفتند: ما جز آنچه تو مستقیما به ما آموخته ای نمی دانیم. (آنچه را تو مستقیما به ما نیاموخته باشی ما از راه کسب نتوانیم آموخت.) خدا به آدم گفت: ای آدم! تو به اینها بیاموز و اینها را آگاهی ده. همینکه آدم فرشتگان را آموزش و آگاهی داد، خدا به فرشتگان گفت: نگفتم که من از نهانهای آسمانها و زمین آگاهم؟ (می دانم

ص: 21


1- سوره شمس/8 و 7

چیزی را که حتما نمی دانید.) و هم می دانم آنچه را شما اظهار می کنید و آنچه را پنهان می دارید».

از طرفی علی رغم اینکه در عالم؛ چنین حقایقی وجود دارد؛ برای انسان شك و تردید پیدا می شود و از خود می پرسد آیا آنچه انبیاء می گویند حقیقت دارد یا نه؟ برای پاسخ به این سؤال لازم است به یقین برسد نه گمان، چرا كه قرآن به مبارزه با ظنّ گرایی پرداخته و دستور می دهد كه اساس كار انسان، باید علمی و یقینی باشد و از آن جمله می فرماید: «ما یتّبع الا ظناً ان الظنّ لا یغنی من الحق شیئاً»(1)

البتّه علم و ایمان ملازمه عقلی طرفینی ندارند بلكه علم مقدمه و علت ناقصه ایمان است كه بدون وجود علم، ایمان كه معلول است تحقق پیدا نمی كند و از اینجاست كه خداوند در قرآن می فرماید: «انما یخشی الله من عباده العلما»(2) اكنون پس از آنكه معلوم شد علم شرط ایمان است، این سؤال مطرح می شود كه راه تحصیل علم نسبت به متعلقات ایمان (توحید، نبوت، معاد و ...) چیست؟ جواب آن است كه كلید علم و بینش، فكر و اندیشه است در این زمینه آیات فراوانی وجود دارد مثل «كذالك نفصّل الایات لقوم یتفكّرون»(3) و آنچه از آیات قرآن به دست می آید این است كه ایمان مقتضی عمل صالح می باشد و ما را بر انجام عمل صالح و در نتیجه اكتساب صفات اخلاقی سوق می دهد مثل آیه 37 سوره بقره كه می فرماید: «فإن آمنوا بمثل ما آمنتم فقد اهتدوا» البتّه ایمان در صورتی می تواند فضائل اخلاقی و اعمال صالح و تقوا را بیفزاید كه زنده و فعال و به تعبیری ایمان مطلق و كامل باشد نه این كه ایمان به بعض باشد ایمان به خدا و كتاب خدا باشد امّا ایمان به رسول خدا و امامت نباشد ایمان تبعیضی به شدت در قرآن نهی شده

ص: 22


1- سوره اعراف،آیه 169.
2- سوره فاطر، آیه 28.
3- سوره یونس، آیه 24.

است «افتؤمنون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض فما جزاء من یفعل ذلك الاخزی فی الحیوه الدنیا و....»(1)

3. استعانت از عقل و شرع جهت گزینش صفات نیكو: وقتی كه انسان به این مرحله (كسب ایمان) دست یافت در مرحله عمل و گزینش صفات نیكو باید از همان عقلی كه خدا و توحید را برایش اثبات كرد كمك بگیرد تا كار «خوب» را از كار «بد» تشخیص بدهد، البته آنچه را در این زمینه عقل می فهمد از عقل و آنچه را نمی فهمد باید از شرع دریافت كند.(2)

4. دقت در آثار و پیامدهای اعمال: علاوه بر این باید در آثار فعل و ترك كارهای خوب و بد نیز به دقت بیندیشد تا از عواقب بد اعمال ناپسند در امان باشد، ظهر الفساد فی البر والبحر بما كسبت ایدی الناس لیذیقهم بعض الذی عملوا لعلّهم یرجعون»(3) مهم ترین انگیزه برای كار شایسته محبت خدا و اولیاء خداست محبت الهی است كه در برابر همه گناهان و جاذبههای منحرف كننده به انسان استقامت و پایداری می دهد در حدیثی قدسی آمده یا موسی حبِّبنی الی خلقی» مرا به خلق محبوب كن(4) خدا در قرآن كریم در یك آیه به صورت مختصر و مفید بهترین راهكار را ارائه می دهد می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا علیكم انفسكم لا یضركم من ضلّ اذ اهتدیتم...»

5. تزكیه نفس: كوتاه سخن این كه برای مؤمنین دو راه فرض فرموده كه هر دو منتهی به خدای سبحان است و مؤمنین را دستور می دهد به این كه به خود بپردازید و از دیگران كه اهل ضلالتند صرف نظر كنید و در زمره آنان قرار نگیرید و از گمراهی شان نهراسید و بدانید حساب گمراهان با پروردگار آنان است نه با مؤمنین پس بر مؤمن لازم است به كار خود و هدایت خود بپردازد و ضلالت و شیوع گناهانی كه از گمراهان می بیند او

ص: 23


1- سوره بقره، آیه 85.
2- همان
3- سوره روم، آیه 4.
4- اخلاق در قرآن، آیت الله مصباح.

را نلغزاند و مردم او را مشغول نكنند.(1)البته لازمه آن این است که نسبت به نكوهش ها و ملامت هاي انسان در قرآن كريم توجه مقتضی معمول دارد. در آيات بسياري انسان مذمت شده است و گاهي تعبيرات بسيار تندي به كار برده است. طبيعت خاكي انسان مي تواند منشأ و موجب يك سري آثار مذموم باشد و اكثر مواردي كه قرآن كريم انسان را مذمت نموده به همين بعد او بر مي گردد و اگر در جايي او را مدح نموده از كساني مدح كرده است كه از آثار شوم اين بعد رهيده اند.

مع الوصف قرآن کریم، در عین حال که انسان را به عالی ترین مدح ها برای تزکیه شدن ستایش می کند که به برخی از آنها اشاره شد، بزرگ ترین ملامتها و نکوهش هایش را هم درباره انسان به عنوان تهدید های تزکیه مطرح می کند؛ که در اینجا تنها به یکی از آن ها اشاره می شود. و آن این است که انسان ظلوم و جهول است: «کان ظلوما جهولا» انسان موجودي ستمگر و بسيار نادان است. مساله" ظلوم" و" جهول" بودن انسان بدين معني است كه اين توصيف ها به خاطر فراموش كارى غا لب انسانها و ظلم كردن بر خودشان و عدم آگاهى از قدر و منزلت آدمى است، همان كارى كه از آغاز در نسل آدم به وسيله" قابيل" و خط قابيليان شروع شد و هم اكنون نيز ادامه دارد.

انسانى كه او را از" كنگره عرش مى زنند صفير"، بنى آدمى كه تاج" كرمنا" بر سرشان نهاده شده، انسانهايى كه به مقتضاى إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً نماينده خدا در زمين هستند، بشرى كه معلم فرشتگان بود و مسجود ملائك آسمان شد، چقدر بايد" ظلوم" و" جهول" باشد كه اين ارزشهاى بزرگ و والا را به دست فراموشى بسپارد، و خود را در اين خاكدان اسير سازد، و در صف شياطين قرار گيرد، و به اسفل السافلين سقوط كند؟! آرى پذيرش اين خط انحرافى كه متاسفانه رهروان بسيارى از آغاز داشته و دارد بهترين دليل بر ظلوم و جهول بودن انسان است، و لذا حتى خود آدم كه در آغاز اين سلسله قرار داشت و از

ص: 24


1- المیزان، ج 6، ص 238

مقام عصمت برخوردار بود؛ اعتراف مى كند كه بر خويشتن ستم كرده است رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ»(1)

در هر حال ای عزیز بزرگوار، كساني كه از طرفی ظلوم و جهول نباشند و از طرفی با معرفت و بصیرت متکی به تزکیه و طهارت نفس باشند؛ چنان آرامش را در درون جان خود احساس مي كنند كه هيچ يك از طوفانهاي زندگي آنها را تكان نمي دهد. بلكه به مضمون روايت (المؤمن كالجبل الراسخ لا تحركه العواصف) همچون كوه در برابر تند باد حوادث استقامت به خرج مي دهند. بنابر این اگر طالب زندگی بدون گره هستی، چاره ای جز رعایت تقوا و اجتناب از گناه نداری. نمی شود که انسان رفیق خدا باشد و رابطه با خدایش محکم باشد، اما خداوند او را نجات ندهد. پروردگار متعال می گوید: تو یک قدم بیا، من ده قدم می آیم. اگر بنده رابط خود را با خدا محکم کند، معلوم است که حق تعالی با فضل و لطف و عنایت خود، یک زندگی بسیار عالی و با نشاط و همراه با امنیّت دل برای او فراهم می کند.

توجه به اين نكته ضروري است كه دسته اول از آيات كه به ستايش انسان مي پردازند، ناظر به انسانِ داراي امكانات خدادادي اند و دسته دوم كه او را نكوهش مي كنند، ناظر به كيفيت برخوردي است كه انسان در برابر تكاليف و مسئوليت هايش دارد. اگر انسان از عهده تكليفش به خوبي برآمد، متقی است و مستحق ستايش خواهد بود و اگر نتوانست به نحو شايسته اداي تكليف نمايد؛ از راه تقوا خارج شده و مستوجب نكوهش است.

نظر قرآن به این است كه انسان همه ی كمالات را بالقوّه دارد و باید آنها را با تقوا به فعلیّت برساند و این خود اوست كه باید سازنده و معمار خویشتن باشد. شرط اصلی وصول انسان به كمالاتی كه بالقوّه دارد «ایمان و تقوا» است. انسانِ منهای تقوا، کاستی گرفته و ناقص است. چنین انسانی حریص است، خون ریز است، بخیل و مُمسک است، کافر است، از حیوان پست تر است. مع الوصف ای عزیز متقی:

دان که تقوا یک نیاز است ای بشر * تا شوی احیا ز هر دید و نظر

ص: 25


1- سوره اعراف آيه 23

بهر فرصتها کنی از خود گذر * در مسیر رشد جان گیری اثر

گر کند قلب تو آهن-گ سفر * می رود با پای دل سوی ظفر

با همان تقوا و پاکی و سرور * آنچه شیطان را کند ازجان به دور

تا كند قلب را مهیّا بهر دوست * با همان عزمی که عزم کوی اوست

از خطا و لغزش و پستي به دور * در ره مولا کند از خود عبور

سوي واجب مي رود با جان و دل * از حرام گردد جدا در آب و گل

عزم او دارد ، درون هر بشر * داد خاموش برون ، گوید به سر

فطرتت خواند تو را هر دم صدا * در سرایی که بود ماتم سرا

جان ع-الم مي رود سوي خدا * می برد جان تو را در آن فضا

در چنين وضعي تو كن آهن-گ او * در مسیری که بود شیطان عدو

عزم خوبي ها بود شرط قبول * این بود آهنگ عقل و هم و رسول

با تفكر كن تو تقوا انتخ-اب * تا شود آسان وصال یار ناب

چون که تقوا می كند عزم تو را * پاک و محکم در رهش ای با وفا

بهترين توشه براي اين سفر * عزم و تقوای قویست از هر نظر

ص: 26

هر كه آهنگش رود سوي دگر * می شود خوار و ذلیل و خون جگر

اضطراب و دلهره در اين سفر * می کند آهنگ او را پر خطر

از جهالت مي شود قلبش عليل * در فضایی که شود هر دم ذلیل

گر شود مانع مشخص بر بشر * دل کند آهنگ تقوا در بصر

اي عزيز همسفر با عزم ناب * کن تو آهنگ خدا را انتخاب

تا شوي فارغ زهر نوع اضطراب * در جهانی که رود با آن شتاب

با همين آهنگ شود جانت چو نور * می رود سوی سعادت با شعور

صفات ناب برای فطرتهای پاک کدام است؟

اشاره

داد خاموش درون است اين سخن * این جهان و تاج و تختش چون بدن

مي شود نابود و فاني اي بشر * بهر چه با آن زنی بر خود ضرر

قدر تو بر تر بود از جسم و خاك * پس نما خود را برون با قلب پاک

سخّر کرده لکم ای با خرد * تا ز آنها روح و جان بهره برد

آنچه بوده در جهان مخلوق حق * بهر تو کرده مسخّر در فلق

جانشين خالقي تو در زمين * برتری از هر ملک با صد یقین

ص: 27

دان نفخت فیه من روحی چنان * امتیاز تو بود بی هر گمان

روح حق با تو شده بي شك عجين * تا ابد داده حیات و گفته دین

مي تواني تا خدا بالا روي * یا که گردی همچو حیوانی دنی

روح تو فارغ ز هر ديد و نظر * طالب حق است و خواهان ظفر

دان هدف از خلقتت اندر جهان * بوده و باشد عبادت هر زمان

كن عبادت تا شوي آرام و شاد * داد فطرت این بود بهر معاد

اعتدال دانی همی آرد امان * چون که آن باشد نیاز هر روان

گر که می خواهی شوی دور از فغان * با درایت کن امورت را به سان

لحظه ها را کن شکار با هر توان * چون که فرصت ها قلیل است در جهان

واجبات حق نما هر آن ادا * تا شوی همچون تمام انبیا

كن حرام از خود جدا در اين سرا * چون حرام نابود و گرداند ترا

لقمه پاک و حلال خور در جهان * تا روی سوی فلاح با روح و جان

از غرور و کبر و هر نوعی ریا * روح و جان را پاک و شو چون انبیا

با خضوع باش و خشوع کن انتخاب * تا شوی راحت ز شرّ هر عقاب

ص: 28

عفت و پاکی بود راه نجات * در درون و هم برون این حیات

چون حجاب و هم عفاف در این جهان * بوده باشد از نیاز روح و جان

احترام والدین را حق شمار * چون که تکلیف است بدون هر شعار

حسن خلق با مردم و اهل و عیال * می کند جان را مهیّای وصال

بر همه همسایه و اقوام و خویش * کن تو خوبی گر جه باشند اهل نیش

تا توانی خدمتی کن تو به خلق * چون که آن آید به کار در نزد حق

همسر مومن نما تو اختیار * تا که خوشبخت گردی اندر دو دیار

با محبّت کن تو بر همسر نظر * زندگی با آن شود شیرین چو زر

در زناشوئی نما هر آن عمل * طبق قرآن و حدیث بی هر خلل

گر زناشویی شود وفق مراد * کار تو گردد عزیزم چون عباد

بهر همسر گر کنی مهر و وفا * می شوی فارغ ز شرّ هر بلا

گر که فرزندت شود صالح بدان * تا ابد آید به کار در آن جهان

پس نما وی را چو مردان خدا * با اصول تربیت در این سرا

روح و جانش را نما از بد رها * وفق سنّت با کتاب بی هر خطا

ص: 29

کن رفیق خوب و مومن انتخاب * تا روی راحت به راه پاک و ناب

علم نافع را بگیر از هر کجا * تا شوی با معرفت در این سرا

کن تلاش و کار و کوشش بی امان * چون که آن باشد عبادت در عیان

مومن و مخلص شو تو از عمق جان * تا شوی فارغ ز شرّ این و آن

گر كه خواهي تو سعادت در دو جا * با خلوص دل برو سوی خدا

غير اين گر تو كني كاري ز جان * عمر خود را کرده ای صرف خزان

هر چه غیر حق شود بی شک فنا * جز هر آنچه کرده ای بهر خدا

اين جهان باشد سراسر پر ثمر * از برای فطرت پاک بشر

تا شود وقت حساب در یوم حشر * بهر وزن و کیل اعمالت چو زر

در همان روزی که عدل بی مثال * می کند حق را ادا بی هر ملال

ذرّه ای ظلمی نباشد در حساب * وفق آنچه گفته خالق در کتاب

هر که کرده ذرّه ای کار درست * از هر آنچه بوده کوچک یا درشت

خوب و بد هر یک شوند بی شک عیان * عین آنچه کرده ای اندر جهان

قيمت تو آن بهشت است و وصال * غیر آن ارزان فروشی جان و مال

ص: 30

گر روي در راه فطرت پر توان * منّت حق با تو بوده بی گمان

چون كه هر كس در ره پروردگار * دون توفیق کی شود اهل قرار

پس عزيزم قدر خود را خوب بدان * تا روی بالاتر از هفت آسمان

خواسته های جسم و جان را هي بگفت * هر کدام روح و روان را می شکفت

گفته هایش چون به اينجاها رسيد * اصل مطلب را بگفتا با امید

با ولايت كن سفر از اين زمين * تا شوی آرام و هم اهل یمین

با بصیرت رو تو در راه ولا * تا کنی خنثی تمام فتنه ها

راه حق باشد همان راه ولي * راه زهرا(س) وهمان راه علی(ع)

در زمان غیبت و هم انتظار * دان ولایت با فقیه است ای نگار

گر بشر خواهد شود از غم رها * راه آن باشد همان راه ولا

با بصيرت كن ولايت اختيار * تا کنی بر انتخابت افتخار

رمز و راز خلقت و عقبا بگفت * تا بیدارم کند از خواب و چرت

آنچه را قرآن بگفته بر بشر * یک به یک گفتا ز پایین تا به سر

هر چه را فطرت همی خواهد ز جان * وی بگفتا با همان داد نهان

ص: 31

گر كه تو فارغ ز هر پست و مقام * گوش دل را وا منی بر هر کلام

گفته هايش بشنوي با جان و دل * کی شود با آن اسر خاک و گل

هر كلام وي بود درياي نور * چون که با آن می کنی از خود عبور

آنچه عصمت گفته بر اهل نظر * بوده حق و عین آن بینی چو زر

پس عزیزم بندگی کن بندگی * تا شوی راحت ز هر شرمندگی

دان که اوج بندگی اندر جهان * بوده تقوا در نهان و هم عیان

چون که تقوا و طهارت بی گمان * می برد بالا تو را تا آن کران

گر که با تقوا شدی در این جهان * سجده شکری نما بهر همان

دان تشکر بوده خود لطف خدا * شکر خق شکری دگر دارد جدا

آری ای عزیز بزرگوار مثنوی مزبور را باید بارها و بارها با دقّت و تامل مرورکرد. چرا که به نوعی به صفاتی اشاره می کند که بر گرفته از خطبه متقین است و مولف آنها را در قالب این مثنوی سروده و بصورت کنفرانس برای یکی از دروس دکترای تخصصی رشته فلسفه تعلیم و تربیت ارائه که کنفرانس مزبور ضبط و قابل استفاده می باشد. صفاتی که در ادامه بصورت موردی به کم و کیف آنها پرداخته خواهد شد. صفاتی که ذره ذره وجود افراد متقی و فریاد خاموش فطرت بشری مشتاق و طالب آن است. صفاتی که اخلاق و انسانیت آدم را شکوفا و بنای آرامش واقعی و سعادت حقیقی وی را در دنیا و آخرت می سازد. صفاتی که اخلاق ساز و متقی پرور است. صفاتی که ....

ص: 32

توضیح اینکه اخلاق به صفات درونی انسان گفته می شود که در درون نهادینه شده است. این واژه، هم خوی های نیکو و پسندیده مانند جوان مردی و دلیری را شامل می شود و هم خوی های زشت و ناپسند همچون فرومایگی و بزدلی را؛(1) همچنین اخلاق فردی چون صبر و شجاعت و اخلاق اجتماعی مثل تواضع و ایثار را دربرمی گیرد.(2) اخلاق اسلامی به بخشی از آموزه های دین اسلام گفته می شود که از فضایل و رذایل اعمال انسان سخن می گوید.(3) دین اسلام برای اخلاق، اهمیت فراوان قائل شده است. قرآن به مفاهیم اخلاقی چون خیر و شرّ، عدل و ظلم، صبر و احسان توجه فراوان داشته(4) و هدف مهم رسالت پیامبر (ص) را اصلاح اخلاق انسان ها بیان کرده است.(5) بر طبق حدیثی از مستدرک الوسائل،پیامبر اسلام(ص) هدف از نبوتش را تکمیل فضایل اخلاقی معرفی کرده است.(6) همچنی در آیات مختلف به برخی از خصوصیات متقین اشاره شده است از جمله در ایه 177 سوره بقره و سوره آل عمران آیات 133 تا 136 آمده است که: «البر من ءامن بالله و اليوم الآخر و الملائکه و الکتاب و النبيين و ءاتي المال علي حبه ذوي القربي و اليتامي و المساکين و ابن السبيل و السائلين وفي الرقاب و أقام الصلاه و ءاتي الزکاه و الموفون بعهدهم إذا عاهدوا و الصابرين في البأساء و الضراء و حين البأس اولئک الذين صدقوا و اولئک هم المتقون.» «نيکي آن است که کسي به خدا و روز بازپسين و فرشتگان و کتاب آسماني و پيامبران ايمان آورد و مال را با وجود دوست داشتن به خويشاوندان و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان و گدايان و در راه آزاد کرن بندگان بدهد، و نماز را به پا دارد و زکات را بدهد و آنان را چون عهد بندند، به عهد خود وفا دارند و در سختي و زيان، و به هنگام جنگ شکيبايند، آنانند کساني اند که راست گفتند، و آنان همان پرهيزگارانند.»

ص: 33


1- مصباح یزدی، فلسفه اخلاق، 1394ش، ص19، 20؛ معلمی، فلسفه اخلاق، ص13و14.
2- مکارم شیرازی،اخلاق در قرآن، 1387ش، ج1، ص76.
3- موسوی بجنوردی، «بررسی نقش اخلاق در فقه و حقوق(1)و(2)»، ص1285.
4- غرویان، فلسفه اخلاق، 1379ش، ص20.
5- بقره، 151؛ آل عمران، 164؛ جمعه، 2
6- علامه مجلسی، بحار الأنوار، 1403ق، ج69، ص375؛ نوری، میرزاحسین، مستدرک الوسائل، 1408ق ج11، ص187.

سوره آل عمران آیات 133 تا 136 ويژگيهاي متقین را اينگونه بازگو مي نمايد: « وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَة مِّن رَّبِّکمْ وَ جَنَّة عَرْضهَا السمَوَت وَ الأَرْض أُعِدَّت لِلْمُتَّقِينَ * الَّذِينَ ينفِقُونَ فى السرَّاءِ وَ الضرَّاءِ وَ الْکظِمِينَ الْغَيظ وَ الْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يحِب الْمُحْسِنِينَ* وَ الَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَحِشةً أَوْ ظلَمُوا أَنفُسهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاستَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَن يغْفِرُ الذُّنُوب إِلا اللَّهُ وَ لَمْ يصرُّوا عَلى مَا فَعَلُوا وَ هُمْ يعْلَمُونَ* أُولَئک جَزَاؤُهُم مَّغْفِرَةٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ جَنَّتٌ تجْرِى مِن تحْتِهَا الأَنهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعَمِلِينَ ؛ و بشتابيد به آمرزشي از پروردگارتان و بهشتي که پهنه آن آسمان ها و زمين است که براي پرهيزکاران آماده شده است. همان ها که در راحت و رنج انفاق مي کنند و خشم خود را فرو مي خورند و از مردم در مي گذرند، و خدا نيکوکاران را دوست دارد. و کساني که چون کار زشتي کردند يا بر خود ستم نمودند خدا را ياد کنند و براي گناهان خويش آمرزش طلبند، و جز خدا چه کسي است که گناهان را بيامرزد؟ و دانسته بر خلاف هايي که کرده اند پافشاري نکنند. پاداش آنان آمرزش پروردگارشان و بوستان هايي است که از پاي درختانش نهرها جاري است و جاودانه در آنند، و پاداش اهل عمل چه نيکوست»(1)

چه کارهایی باید انجام دهی تا به صفات ناب دست پیدا کنی؟ چه صفاتی را در خودت به وجود بیاوری و تقویت کنی؟ شاید این صفات به نظر ساده و پیش پا افتاده بیایند، اما اگر کامل و درست آن ها را در خودت ایجاد کرده و به کار بگیری، منجر به نتایج قابل توجهی خواهند شد. اگر واقعا می خواهی فرد موفقی باشی، باید روح خودت را شخم بزنی، پرورش داده و به آن رسیدگی کنی. همانطور که برای پر محصول بودن یک زمین این کار را می کنند.

همام كه مردي عابد و زاهد بود، روزي به ديدار امام علي (سلام الله عليه) نائل آمد و از امام درخواست كرد كه پارسايان را بر او به گونه اي بيان فرمايد كه گويا آن ها را مي بيند. امام پس از درنگي كوتاه اين گونه لب به سخن گشود: ”... فَاِنَّ اللهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقُوا وَ هُمْ

ص: 34


1- سوره آل عمران/ 133 تا 136

مُحْسِنُونَ“(1)اي همام تنها خدا پروا باش و نيكي كن كه خداوند با اهل تقوي و نيكوكاران است. گو اينكه بيان امام كوتاه و تمام بود، ليكن همام به اين اندازه قانع نشد و مكرر اصرار ورزيد كه امام بيش از اين براي او درباره اهل تقوي بگويند.(2) سپس امام اهل تقوي را داراي فضائلي دانستند، كه به شرح ذيل است:

1. خوش سخن و نيكو گفتارند:

”مَنْطِقُهُمُ الصَّوَاب“ گفتاري درست و نيكو دارند. در آيات 16 و 17 سوره آل عمران آمده است آنها راستگو و درستكار ند و آنچه در باطن به آن معتقدند در ظاهر به آن عمل مي كنند و از نفاق ، دروغ ، تقلب و خيانت دورند«وَ الصّادِقينَ» در هر صورت«وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» مردم با ایمان کسانی هستند که از هر گفتار و نوشتار و عملکرد بیهوده و بی ثمر و بی اهمیت روی می گردانند. چراکه به باور آنان گفتار و کردار بیهوده و زشت و ناپسند است و باید از آن دوری جست. البته ای عزیز بزرگوار، در خصوص خوب و نیکو صحبت کردن به استحضار جنابعالی می رساند که؛ ابتدا در مورد سخن مورد نظر خوب تامل کن. به نرمی و تواضع همراه با خوشخویی، در فضای مهر و محبت و نه خشم و عصبانیت سخن بگو. از سخنان بیهوده و پرگوئی بپرهیز. سعی کن تا حدامکان سخنان را کوتاه و مفید مطرح کنی. برسخنانت تسلط لازم را داشته باش و آنان را شمرده بیان کن. سخنت همراه با نرمی باشد و آن را در قالبی نیکو «براساس موقعیت مورد نظر» آراسته نما. از سخنان زشت که روش انسا ن های خود باخته است جدا پرهیز نما. اگر موضوعی است که برایت مهم است که مطرح شود، نترس و با درایت آن را بیان کن. مراقب باش که با حفظ آرامش و تدبیر از شیوه ی نامناسب یا کلماتی که باعث سوء برداشت می شود پرهیز نمایی. به دقت به سخنان طرف مقابل گوش کن و نسبت به آنها واکنش مناسب نشان بده. از مجموع سخنانتان در پایان، یک جمع بندی و نتیجه گیری روشن داشته باش.

ص: 35


1- سوره مباركه نحل، آيه شریفه 128
2- امام علي، نهج البلاغه، تحقيق از فيض الاسلام، خطبه 184، و نيز صبحي صالح، خطبه 193

در هر حال، سكوت و سخن هر دو در جای خود خوب و مطلوب و در غیر آن نامطلوب است. پس بایستى سخنان را طبقه بندى كرد و در موارد لزوم سخن گفت. در موارد غیرضرورى نیز از سخن باز ایستاد؛ مثلاً اگر سخن گفتن براى هدایت كسى یا براى ابراز محبت به همسر و فرزند باشد، بسیار نیكو است. هم چنین احوال پرسى از دیگران و...؛ ولى اگر سخن لغو و بیهوده و یا خداى ناكرده مشتمل بر گناه باشد، در این صورت بایستى از آن پرهیز كرد.

گاهی انسان وظیفه دارد در جایی سخن بگوید و از حقی دفاع كند، در این صورت سكوت او می تواند گناه باشد و او را از خداوند دور كند و گاهی نیز سخن گفتن متضمن دروغ و غیبت و تهمت و مانند آن است و باعث ارتكاب گناه و دوری از خداوند می شود. بنابراین باید انسان ببیند در كجا باید سخن بگوید و در چه موقعیتی خوب است سكوت كند تا از آفات سخن گویی و سكوت بی مورد مصون بماند. در رابطه با پرحرفى چند نكته قابل تامل است:

الف) پرحرفى خصلت نكوهیده اى است و حتى الامكان تا ضرورتى پیش نیاید، نباید به سخن گفتن مبادرت ورزید؛ اما گاهى افراد در زمینه كم حرفى و سكوت، زیاده روى مى كنند. كم حرفى و سكوت بیش از حد نیز به تدریج از انسان یك موجود عبوس و منزوى مى سازد. همان طورى كه پرحرفى مذموم است سكوت بى مورد نیز مذموم مى باشد.گفتنى است كه برخى با عنوان كم حرفى و سكوت، از ارتباط با دیگران احتراز مى كنند و كم كم به انزوا كشیده مى شوند؛ در حالى كه لازمه همكارى و تعاون، برخورد گرم و صمیمى با دیگران است.

ب) در مقابل اهانت دیگران گاهى باید سكوت كرد و گاهى نیز باید از خود دفاع نمود.

ج) در محافل و برخوردها آن سكوتى ممدوح است كه برخاسته از تسلط بر نفس و براى پرهیز از اتلاف وقت دیگران و پرحرفى باشد به عبارت دیگر دو سكوت وجود دارد: سكوت از روى قدرت و سكوت از روى عجز و آن سكوتى ممدوح است كه از روى قدرت باشد نه از روى عجز و ناتوانى. در حدیثی از حضرت على(علیه السلام)آمده است:

ص: 36

«لا خیر فى الصمت عن الحكم كما انه لاخیر فى القول بالجهل؛ آنجا که باید سخن درست گفت، در خاموشی خیری نیست، چنان که در سخن ناآگاهانه نیز خیری نخواهد بود».(1)حضرت امیر در جایى دیگر با صراحت فرموده اند: «تكلّموا تعرفوا؛ حرف بزنید تا شناخته شوید»(2)

گاهی پرحرفی نوعی مکانیزم روانی ناخودآگاه است که فرد برای مقابله با کم رویی و نداشتن اعتماد به نفس کافی از آن سود می جوید تا نقیصه خود را به این طریق جبران کند. برای عادت کردن به سکوت مفید باید: اولا، ارزش و آثار سکوت را دانست و در این باره روایات را مد نظر داشته باشد. روایاتی همانند: 1. سکوت طولانی را رعایت کن چون شیطان را از تو می راند و در امر دین یاور و مددکار توست. 2. سکوت دری از درهای حکمت است؛ سکوت محبت می آورد و راهنما به هر کار خیر است. 3. انسان ساکت هیبتش زیاد است. 4. اگر سخن گفتن نشانه سخنوری است در سکوت سلامت و ایمنی از لغزش است. 5. هیچ نگهبانی چون سکوت نیست.

ثانیا، با تمرین و تکرار و مراقبه و محاسبه می توان از پرگویی زبان و آفات آن جلوگیری کرد. اگر انسان متوجه و بیدار باشد و مراقب اعمال و گفتار خود باشد و کلام خود را سبک و سنگین نماید و عواقب و آثار آن را بسنجد و اگر از روی غفلت و سهل انگاری؛ گناه و خطایی از زبانش سر زد با محاسبه اعمال، در هنگام خواب و طلب مغفرت و توبه آن را جبران نماید؛ در چنین حالی بدون تردید کم کم عملا زمینه تکرار آن گناهان را از بین خواهد برد. در هر صورت:

گر که تو خواهی درون این فضا * خوش سخن باشی بدون هر خطا

ص: 37


1- نهج البلاغه، كلمات قصار 173
2- همان، 3845

این فنون را کن رعایت در بیان * تا شود حرفت وزین و پر بها

قبل آنکه حرفی آری بر زبان * کن تامل اندکی بهر خدا

تا نرنجاند زبانت در جهان * همسرت را در درون این سرا

دان کلام همسران اندر نهان * بوده مثل خوردن نوعی غذا

مز مزه کن حرف خود را همچنان * تا بری لذّت همی با آن نوا

حرف خود را با لطافت کن عیان * تا محبّت آرد و مهر و وفا

از دروغ و تهمت و مثل همان * کن حذر تا از بدی گردی رها

حرف زشت و ناپسند آرد فغان * لحظه لحظه می کند بر جان جفا

با محبّت گو سخن در هر زمان * چون محبّت می دهد دل را صفا

از لجاجت در سخن با صد توان * کن عبور تا که شوی از غم جدا

ص: 38

با گذشت بی شک همی گیری امان * می شوی راحت ز شرّ هر خطا

خوب سخن گفتن بدون هر گمان * داد خاموش درون است بی صدا

این حقیر گوید به هر خرد و کلان * حرف خوب باشد عزیزم چون طلا(1)

2. ميانه روی مخصوصا در پوشش:

”مَلْبَسُهُمُ الْاِقْتِصَاد“ پوشش آن ها بر مبناي ميانه روي است. در گفتاري ديگر امام علي (عليه السلام) فرمود: ”مَا عَالَ امْرُءُ اقْتَصَدَ“(2)تنگدست نشد كسي كه ميانه روي را پيشه خود ساخت. در بياني ديگر از مولي علي (عليه السلام) نقل شده: سبكبال و سبكبار باشيد كه اگر سبكبال بوديد به مقصد مي رسيد.(3) با بررسی همه جانبه تعالیم وحی و رهنمودهای شریعت اسلام به خوبی این حقیقت استباط می شود که اسلام، نظام عالم را به عنوان نظامی اعتدالی معرفی نموده و انسان را در تمامی ابعاد و عرصه های زندگی از جمله پوشش، به میانه روی و اعتدال، فراخوانده و در هر کاری و هر خصلتی افراط و تفریط را مذمت و محکوم کرده و اعتدال و میانه روی را در تمام امور زندگی مفید دانسته و پسندیده است و بر این اساس می توان مدّعی بود که دین اسلام، به عنوان کاملترین و ساده ترین برنامه و راهنمای زیستن، دینی معتدل است و به همین خاطرآن را «دین حنیف» نامیده اند.

در زهد و پارسائی نیز اعتدال و میانه روی مدنظر دین مقدس اسلام است، همانگونه که عشق و علاقه شدید به امور مادی و لذتهای نفسانی ناپسند و زیانبار است زهد و پارسائی تفریطی به این معنی که انسان از تمام امور دنیا و لوازم زندگی، کار و کوشش دست

ص: 39


1- بابایی خورزوقی، علی، نقش عجیب مذهب درايجادآرامش همسران، ص 292
2- امام علي، نهج البلاغه، كلمات قصار، كلمه 134.
3- امام علي(عليه السلام) نهج البلاغه، خطبه21 فيض الاسلام.

کشیده، خود و خانواده و افراد تحت تکفل خویش را از نظر خوراک، پوشاک، مسکن، درمان و... محتاج دیگران نموده را نکوهش کرده و آن را رهبانیت و از عادات جاهلیت دانسته است.«وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ»(1)رهبانیت (و ترک دنیا) را از پیش خود پدید آوردند ما بر آنها آن را ننوشته بودیم. رسول خدا (ص) نیز اندیشه ترک دنیا و گوشه گیری مطلق را نمی پسندند و هر گاه در میان یارانشان آثاری از گرایش به چنین رفتاری را ملاحظه می کردند هرچه زودتر اینگونه کج فکریها را اصلاح و به روشی صحیح و درست آنان را هدایت و راهنمائی می نمودند و برای همیشه اعلام فرمودند: «لا رهبانیه فی الإسلام» رهبانیت در اسلام وجود ندارد.(2)

از منظر اسلام، انسان کامل، معتدلترین شخصیت در همه حوزه هاست؛ و داشتن روحیه ای معتدل و میانه رو در امور دنیوی و اخروی مقبول و مطلوب شریعت اسلام بوده و حتی در مسائل اجتماعی و سیاسی هم تندروی و کندروی بازتابهای منفی به همراه داشته و گاهی مشکل ساز می شود. مسلّم است که آیات قرآن به انسان میآموزد هر کس تعالیم هدایت بخش اسلام را راهنما و برنامه زندگی خویش قرار دهد، زندگی معتدلی خواهد داشت و از نظر شخصیتی نیز به تعادل همه جانبه خواهد رسید. از این رو، شخص هم در حوزه روانشناسی شخصیت و هم در حوزه روانشناسی اجتماعی و تعامل با دیگران و هم در حوزههای دیگر، انسانی معتدل خواهد شد. هنگامی که اعتدال و میانه روی در نفس و درون کسی شکل بگیرد و در شاکله وجودی او نهادینه شود در همه امور زندگی از جمله اقتصاد و پوشش این رویه را حفظ خواهد کرد و مبتلای افراط و تفریط نمی گردد؛ بنابراین، رعایت این اصل برای رسیدن به کمال مطلوب، ضروری است. چرا که پیمودن راه تکامل و دستیابی به هدف نهایی، در گرو رعایت اعتدال در همه زمینه های زندگی است.

بی تردید ریشه بسیاری از انحرافات فردی و اجتماعی را می توان در عدم رعایت اصل اعتدال جستو و جو کرد؛ چه مشکلاتی که انسان در رابطه با خود پیدا می کند و توانایی

ص: 40


1- حدید، 27
2- ماوردی؛ 1409، ص229

حل آنها را ندارد و چه مشکلاتی که در خانواده و روابط خانوادگی ایجاد شده و چه مشکلاتی که در جوامع به سبب عدم رعایت این اصل ظهور می کند. در آموزههای دینی، کسی که اعتدال را رعایت نکند جاهل نام گرفته است. حضرت علی (ع) در مورد انسان جاهل همین تعبیر را آورده و میفرمایند: «لَا تَرَى الْجَاهِلَ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً»؛ جاهل را نمیبینی، مگر اینکه یا افراط میکند و یا تفریط.(1)بنابراین اعتدال نشانه خردمندی است و افراط و تفریط نشان دهنده جهل و نادانی است و ریشه در ناآگاهی و جهل انسانها دارد.

از نظر اسلام دستیابی به هر کمالی تنها از راه اعتدال گرایی و میانه روی در امور میسر است؛ زیرا به تعبیر قرآن، راه مستقیم، راهی است که انسان را به کمالات مطلق میرساند و با ایجاد زمینه های تقرب جویی به خداوند، زمینه ادای رسالت خلافت الهی را به شکل کامل و مطلق برای انسان پدید می آورد. بنابراین اعتدال، عنصر اساسی در دستیابی انسان به کمال بوده و رفتار انسان اگر توأم با اعتدال باشد، ماندگاری و تثبیتش در روح و روان، بیشتر از رفتاری است که توأم با افراط و تفریط باشد. خداوند در توصیف مؤمنانی که به کمال رسیدهاند آنان را به اعتدال گرایی و میانه روی می ستاید و در آیه 22 سوره «ملک» استقامت و اعتدال مؤمنان در ایمانشان را به حرکت انسان معتدل در راه مستقیم تشبیه می کند. این بدان معناست که کمال ایمانی را تنها می توان از راه اعتدال و میانه روی کسب کرد.

در ارزش و اعتبار اعتدال و میانه روی همین بس که در قرآن از راه راست به عنوان راه میانه یاد شده است و در سوره «قصص» آیه 22 از زبان حضرت موسی (ع) بیان شده که «راه میانه» راه درست هدایت است و لذا میفرماید: «... قَالَ عَسَى رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَوَاءَ السَّبِیلِ»(2) ... گفت: امیدوارم پروردگارم مرا به راه راست (میانه روی و اعتدال) هدایت کند!

ص: 41


1- نهج البلاغه، حکمت70
2- قصص، 22

بدیهی است آنچه که در معارف قرآنی مورد تأکید قرار گرفته، میانه روی است که از آن به «اعتدال» و «اقتصاد» نیز تعبیر می شود؛ و این میانه روی را می توان در موارد مختلف از جمله پوشش، خوردن و آشامیدن، به عنوان نمونه با تمسک به آیات قرآنی ملاحظه کرد:

قرآن کریم در باره خوردن و آشامیدن، ضمن امر به آن، نهی از اسراف می کند که جمع بین خوردن و آشامیدن از یک سو و نهی از اسراف، همان اعتدال و میانه. خداوند میفرماید: «َکُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا یحِبُّ الْمُسْرِفِینَ»(1) بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید، به تحقیق که او اسرافکاران را دوست نمی دارد.

انسانها در خوردن و آشامیدن و پوشاک باید به اندازه کفاف و نیاز خود از هر چیزی استفاده کنند و در این موارد گرفتار اسراف و چشم و همچشمی نشوند. میانه روی در معیشت و اقتصاد زندگی، مربوط به بحث کمیت و مقدار مصرف است؛ نه کیفیت؛ یعنی شخص با علم و آگاهی از میزان مصرف مفید می تواند اندازه لازم در هر مواد مصرفی را مراعات نمایند؛ زیرا افرادی که حد اعتدال و میانه روی را مراعات نمی کنند و در زندگی مدام در حال افراط و تفریط هستند در زندگی هیچگاه احساس موفقیت و شادکامی و بی نیازی نمی کنند و کوشش آنها در زندگی، بی ثمر بوده و خود را همیشه در گمراهی و در معرض هلاکت می اندازند.(2)

خداوند کسی را که در مصارف زندگی خود میانه رو باشد، روزی زیاد می بخشد و کسی را که اهل حیف و میل و اسراف باشد محروم می سازد. انسان عاقل و خردمند هنجارها و قواعد زندگی را در تمامی ابعاد زندگی با علم و دانش شناسایی و مراعات می کند و با رفتار صحیح فردی و اجتماعی، خود و جامعه را به چالش نمی اندازد.

با توجه به آیات متعدد قرآن؛ افراد مؤمن و متقی باید میان خواسته های دنیا و آخرتشان توازن و تعادل برقرار نمایند، از یک طرف برای عمران زمین و بهره برداری از منابع و نعمتهای خدادادی در آن نهایت استفاده را ببرند و از طرف دیگر آخرت را فراموش نکنند.

ص: 42


1- أعراف، 31
2- مجله الامه الوسط، السنه الاولی2009 م شماره اول، (با تلخیص و تصرف)

در سوره «مائده» میفرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُحَرِّمُوا طَیبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یحِبُّ الْمُعْتَدِینَ وَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلَالًا طَیبًا وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ»(1) ای کسانی که ایمان آورده اید! چیزهای پاکیزه را که خداوند برای شما حلال کرده است، حرام نکنید! و از حد، تجاوز ننمایید! زیرا خداوند متجاوزان را دوست نمی دارد و از نعمتهای حلال و پاکیزه ای که خداوند به شما روزی داده است، بخورید! و از (مخالفت) خداوندی که به او ایمان دارید، بپرهیزید! هم چنین در سوره «قصص» میفرماید: «وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَه وَلَا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا»(2)و در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بطلب؛ و بهره ات را از دنیا فراموش مکن.

اصل اعتدال که در قرآن کریم به آن عنایت فراوانی شده است، در کلیه اعمال و رفتار و زندگی پر برکت معصومین مخصوصا پیامبر اکرم(ص) و حضرت علی(ع) نیز به روشنی دیده می شود. ایشان هرگز در هیچ امری از اعتدال و میانه روی خارج نشدند. سیره رسول خدا (ص) در همه وجوه، سیره ای معتدل بود. همان طوری که حضرت علی (ع) در مورد سیره آن حضرت فرموده است: «سیرته القصد» سیره و رفتار رسول خدا، میانه روانه و معتدل بود.(3) پیامبر (ص) چنین میفرمایند: «إِنَّ اللهَ لمْ یبعثنی معنّتاً ولا متعنّتاً ولکنْ بعثنی معلّماً میسّراً».(4)خداوند من را نفرستاده که بر خود سختگیری نمایم و یا دیگران را در تنگنا قرار دهم، بلکه من را به عنوان یک معلم آسانگیر فرستاده است. همچنین میفرمایند: این دین محکم و متین است، پس با ملایمت در آن درآیید و عبادت خدا را به بندگان خدا با کراهت تحمیل نکنید... و نیز فرموده اند: در همه کارها رعایت اعتدال را به عنوان بهترین گزینه، نیکو شمرده و در جایی دیگر فرموده اند: معتدل باشید تا قلبهایتان به هم نزدیک شود. مفهوم احادیث مذکور به انسان می آموزد که شایسته نیست در دین الله چه در دعوت

ص: 43


1- مائده، 88 -87
2- قصص، 77
3- نهج البلاغه، کلمات قصار
4- مسلم، ج2، ص1104

دیگران به سوی اسلام یا در اعمال خصوصی خویش افراط ورزیده، بلکه باید خویشتن را به خصوصیات قرآنی امت وسط آراسته، همانگونه که خداوند حکیم بشریت را به آن امر نموده و مورد سفارش رسولالله (ص) در سنت صحیح نبوی است. «خیر الامور اوسطها»(1)این اصل در همه تعلیمات و آداب اخلاقی اسلام، طوری عملاً رعایت شده که برای هر عقل سلیمی، قابل درک است؛ زیرا از سوی خرد و فطرت آدمی نیز مورد تأیید قرارگرفته؛ و ساماندهی و استواری جسم و جان آدمی و امور فردی و اجتماعی او، در گرو رعایت همین اصل است.

البته در راستای بحث میانه روی در پوشش؛ آراستگى و پوشش ظاهرى در زندگی مشترک نیز بصورت ویژه مد نظر اسلام بوده است. چرا که در آموزه هاى دين اسلام، على رغم اينكه ارزش بيشتر به زيبايى درونى، پاكى دل، معنويت و خدامحورى، داده شده است. ولى به زيبايى ظاهرى نیز توجه ویژه معمول گرديده است، لذا نبايد از اين نكته غافل بود كه تأثير زيبايى ظاهرى افراد، در ايجاد واكنش هاى عاطفى و علاقه مندى، بسيار مؤثر است. بررسى هاى تجربى و ميدانى نيز علاوه بر تأييد آن، نشان مى دهد كه همه انسان ها به ويژه مردان، تحت تأثير شديد زيبايى و آراستگى قرار دارند. اين تفاوت (تأثيرپذيرى بيشتر مردان از زيبايى) از ويژگى هاى روان شناختى مردان با زنان است. مردان بيشتر از طريق ديدن و زنان بيشتر از طريق شنيدن، تحريك مى شوند. شايد يكى از دلايل توصيه هاى اجتماعى و اخلاقى اسلام به همسران درباره آرايش زن و نظافت او، و همچنين اظهار محبت از ناحيه مرد، همين باشد.

پاك و پاكيزه نما جسم و عبا * آنچناني كه شود همسر رضا

عطر و مسواك و هر آنچه در فضا * بوده تكليفت نما آن را ادا

ص: 44


1- العینی، 1999م، ج2، ص241

همان گونه كه اشاره گرديد، زيبايى و آراستگى در تعاليم اسلامى مورد تأكيد است و زيبايى از عوامل نشاط و شادابى، جزء عبادت، جزء ايمان و مورد ستايش پروردگار بوده است. همچنين در آموزه هاى دينى ضمن سفارش به نظافت و پاكى لباس، موى سر، دندان ها و ناخن ها، به آثار بهداشتى و روان شناختى نظافت لباس و پاكيزگى تأكيد شده است. (مضمون احاديث)(1)

امام صادق (ع) می فرمایند: خداوند زیبایی را دوست دارد واز کثیفی و ژولیدگی نفرت دارد.(2) زن و مرد باید درخانه لباس آراسته بپوشند، انسان زیبایی را دوست دارد و لباس، انسان را زیبا و محبوب می سازد.(3)احساس لذت از زیبایی ها، تناسب ها و پاکیزگی ها با سرشت انسان آمیخته است.(4)[برای زندگی بهتر] انسان به ارتباط با زیبایی محتاج است و بدون زیبایی، روح در تاریکی و خشونت ماده خسته می شود از این رو نظافت و آراسته بودن عامل فرح بخش زندگی محسوب می شود.(5)هرگاه خداوند به بنده ای نعمتی دهد دوست دارد اثر آن را در او ببیند. عرض شد چگونه؟ فرمود: لباس تمیز بپوشد، خود را خوشبو کند.(6) مع الوصف آراستگى و پوشش ظاهرى در زندگی مشترک نیز از ويژگى هايى است كه در ايجاد رغبت، علاقه مندى و شادابى همسران نقش زيادى دارد.

3. تواضع در راه رفتن:

”مَشْيُهُمُ التَّوَاضُع“ راه رفتن آنان همراه با تواضع و فروتني است. قرآن كریم ویژگی مؤمنان و مردان خدا را چنین بیان می كند:" بندگان شایسته خدا كسانی هستند كه با آرامش راه می روند و آنگاه كه از نادانان حرف نامربوط می شنوند،

ص: 45


1- "بحارالانوار، ج 70، ص 322" "نهج الفصاحه، ح 3161""ميزان الحكمة، ج 5، ص 558 ج 10، ص 92""ميزان الحكمة، ج 10،ص94""وسائل الشيعة،ج1،ص432""نهج الفصاحة، ح 1975""وسائل الشيعة، ج 1، ص 433"
2- کافی، ج6، ص 441
3- خانواده پویا، ج4، ص 9به نقل از حجه الاسلام راشد یزدی
4- خانواده شاد و با نشاط، ص 199به نقل از شهید مطهری
5- همان، ص 199به نقل از علامه جعفری
6- به نقل از کافی، ج6، ص 438

نادیده می گیرند و اظهار محبت می كنند." «الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً»(1)آنان بر روی زمین متواضعانه راه می روند. همچنین در قرآن آمده است: ”در روي زمين با تكبّر راه مرو، تو نمي تواني زمين را بشكافي، و طول قامتت هرگز به كوه ها نمي رسد.“(2) امام صادق (عليه السلام) فرمودند: ”در بين سخناني كه خداي عزّوجل به حضرت داوود وحي كرد اين سخن بود: همچنان كه نزديك ترين كسان به خداوند افراد متواضع هستند، دورترين مردم هم متكبّرترين آن ها هستند.“(3)

4. چشم فرو بستن بر حرام:

”غَضُّوا اَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللهُ عَلَيْهِمْ“ چشمان خود را از آن چه خدا بر آن ها حرام كرده فرو مي گيرند و نظر را كوتاه مي كنند. قرآن مي فرمايد: ”قُل لِلمُؤمِنيِنَ يَغُضُّوا مِن اَبصَارِهِم... “(4)به مردان مؤمن بگو كه چشم هاي خود را فرو گيرند و نظر را كوتاه كنند.

خوش به حال مومني که،مانع ازهرنوع گناه است * ازبدی بیزار و هم، هوشیار و بینا در نگاه است

گشته از شهوت جدا و همچو صد مهتاب و ماه است * در ره عشق الهی، دافع هر نوع تباه است

این بود فریاد پاکی، مانع هر نوع تباهی

هدف اسلام از تعیین حریم در روابط جنسی، تحکیم بنیان مقدس خانواده، و کمک به پاکسازی محیط و کاهش مفاسد اخلاقی است.(5) نگاهی به مقررات دقیق و به ظاهر سخت­گیرانه قرآن کریم در خصوص لزوم رعایت اصل حریم در ارتباط با بیگانه،

ص: 46


1- سورة فرقان، آیة 63٫
2- سوره مباركه اسراء، آيه 37.
3- حديث قدسي، منهاج البراعه،خطبه صفحه117 جلد 12.
4- سوره مباركه نور، آيه30.
5- ابراهیم امینی، آشنایی با وظایف و حقوق زن، ص44 و 45

اهمیت این مطلب را آشکار می­نماید. قرآن کریم التذاذهای جنسی را در کمترین حدّ آن برای خانواده و جامعه مضرّ دانسته و آن را نهی کرده است. بیان قرآن در مورد مصادیق آن تأمّل­برانگیز است. توجه جنابعالی به یکی از این دستورات معطوف می گردد. و آن کوتاه نمودن نگاه است. قرآن کریم به زن و مرد در دو آیه جداگانه دستور داده است که نگاه خود را نسبت به بیگانه کوتاه نمایند. آيات 31 و 32 سوره مبارکه نور در این خصوص چنین است: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ * وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ...»؛ یعنی: به مؤمنان بگو چشم­هاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گيرند، و فروج خود را حفظ كنند، اين براى آنها پاكيزه تر است، خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است. و به زنان با ايمان بگو چشم­هاى خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند، و دامان خويش را حفظ كنند. واژه «غضّ» در آیه فوق به معنای کاهش دادن یا کوتاه کردن نگاه است؛(1) خدای متعال در پایان آیه 31 فرموده است: اين براى آنها بهتر و پاكيزه تر است (ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ). این تعبیر فلسفه حکم را بیان می­نماید و سپس با بیانی اخطارگونه فرموده است: خداوند از آنچه انجام مى دهيد مسلماً آگاه است (إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ)

زن و شوهر باید مواظب باشند که نگاه های خود را آلوده نسازند؛ منظور از نگاه که به عنوان آسیب شناسی از آن بحث می شود و در روایات آمده است، نگاه نامشروع و آمیخته به شهوت است که انسان چه مرد و چه زن می تواند بدان مبتلا شود. انسان باید بکوشد تا نگاه خود را در مهار دل قرار دهد، نه دل را اسیر نگاه. بدون شک هیچ یک از احکام اسلام بدون حکمت نیست و بطور کامل در راستای بهداشت و سلامت روان افراد، بوده و زمینه های آرامش را برای زوجين در دنیا و آخرت فراهم خواهد کرد. از باب مثال فردی که چشم چران است؛ به هیچ وجه به همه آنچه می بیند

ص: 47


1- ناصر مکارم شیرازی، تفسير نمونه، ج 14، ص437؛ طباطبایی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج15، ص111؛ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج19، ص473 و 474

نخواهد رسید لذا همواره در حسرت و نگرانی به سر خواهد برد. حتی در کشورهای بی بند و بار، شاید از هر هزار موردی که انسان می بیند به حدود یک مورد از آنها برسد و از نهصد و نود و نه مورد دیگر محروم و در حسرت آنها به سر خواهد برد و از نظر روانی بدون تردید بر وی فشار وارد خواهد شد. حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: «عَمیَ البَصَر، خیرٌ مِن کثیرِ النَّظَرِ»؛«کوری چشم بهتر از چشم چرانی است»(1)

بنابراین آنچه که از روایات به دست می آید آن است که هر گونه نگاه آلوده به نامحرم باعث می شود که انسان خسران دنیا و آخرت را به همراه خویش آورد و زندگی زناشویی خود را تلخ و طاقت فرسا سازد؛ به این علت چشم پوشی از غیر همسر واجب است و هر زن و شوهری که به نامحرم خیره شوند دیگر لذتی را که باید از همسر خویش ببرند، از دست می دهند و کم کم این باعث جدایی از همدیگر خواهد شد. مع الوصف:

الهي جان من را پاك و گردان * ز شهوت هاي حيواني ي دوران

كمك كن تا كنم خود را مهيّا * براي حفظ خود از دام شيطان

در هر حال ای همسر بزرگوار از همه گناهان مخصوصا نگاه به محرمات به شدت پرهیز كن. زیرا با انجام دادن این گونه اعمال تراكمی از نیروهای منفی به طرف شما مي آيد و بر عکس زمانی كه گناهان را ترک می كنی تجمعی از نیروهای مثبت به دور خودت فراهم می اوری و این نیروهای مثبت باعث آرامش و شادی شما می شوند. لذا همسران بايد در جهت حفظ چشم، گوش و زبان از گناه با توفيق الهي گام بردارند. تا زندگي توام با آرامش را تجربه كنند و به اين وسيله زمینه سعادت را در دنیا و آخرت براي خود فراهم نمايند. در هر حال:

ص: 48


1- بحارالانوار، ج77، ص 284

با گناه چشم و هم صد ها خطا * گشته ام محروم ز لطفت ای خدا

غفلت و عیبم عزیز مخفی نما * چون که محتاجم به آن در دو سرا

من گنه کار و بسی شرمنده ام * با چنین حالی همی خوانی مرا

لطف تو بی حد و حصر است بر بشر * گر چه نادان است و گوید کو خدا

گر حجاب و پرده ها گردد کنار * داد خاموش درون باشد خدا

آن خداوندی که چون حبل الورید * بوده نزدیگتر به قلب و جان ما

از درون جان و تن خواند تو را * سوی خوبیها بدون هر صدا

داد خاموش درون این حقیر * روز و شب خواهد خدا را از خدا

از طرفی ( و الذين اذا فعلوا فاحشة ... ). فاحشة از ماده فحش و فحشاء به معنى هر عمل بسيار زشت است و انحصار به اعمال منافى عفت ندارد. زيرا در اصل به معنى تجاوز از حد است که هر گناهى را شامل مى شود. در آيه فوق اشاره به يکى ديگر از صفات پرهيزکاران شده که آنها علاوه بر اوصاف مثبت گذشته اگر مرتکب گناهى شوند بزودى بياد خدا مى افتند و توبه مى کنند و هيچگاه اصرار بر گناه نمىورزند. از تعبيرى که در اين آيه شده

ص: 49

چنين استفاده مى شود که انسان تا ياد خدا است مرتکب گناه نمى شود آنگاه مرتکب گناه مى شود که به کلى خدا را فراموش کند و غفلت تمام وجود او را فرا گيرد، اما اين فراموشکارى و غفلت در افراد پرهيزگار ديرى نمى پايد، بزودى بياد خدا مى افتند و گذشته را جبران مى کنند، آنها احساس مى کنند که هيچ پناهگاهى جز خدا ندارند و تنها بايد آمرزش گناهان خويش را از او بخواهند ( و من يغفر الذنوب الا الله ) کيست جز خدا که گناهان را ببخشد.

در پايان آيه براى تاکيد مى گويد: «و لم يصروا على ما فعلوا و هم يعلمون» ''آنها هرگز با علم و آگاهى بر گناه خويش اصرار نمىورزند و تکرار گناه نمى کنند ''. سپس مي فرمايد: «اولئک جزاؤهم مغفرة من ربهم و جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها». در اين آيه پاداش پرهيزگاران بيان شده است و آن عبارت است از آمرزش پروردگار و بهشتى که نهرها از زير درختان آن جارى است ( و لحظه اى آب از آنها قطع نمى شود ) بهشتى که بطور جاودان در آن خواهند بود. در حقيقت در اينجا نخست اشاره به مواهب معنوى و مغفرت و شستشوى دل و جان و تکامل روحانى شده، سپس اشاره به مواهب مادى نموده، و در پايان مى گويد: «و نعم اجر العاملين» ''اين چه پاداش نيکى است براى آنها که اهل عمل هستند و مرد ميدان اند نه افراد واداده و تنبل که هميشه از تعهدات و مسئوليتهاى خويش مى گريزند.

5. طلب علم نافع:

گوش هایشان وقف به علم نافع شده است: ”وَ وَقَفُوا اَسْمَاعَهُمْ عَلَي الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ“ و گوش هاي خود را تنها وقف علمي كرده اندكه براي آن ها نافع باشد. علم نافع دارای صفات و علامات و آدابی می باشد. از جمله اینکه عن النبي صلي الله عليه و آله: يَا أَبَاذَرٍّ مَنْ أُوتِيَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَا يُبْكِيهِ لَحَقِيقٌ أَنْ يَكُونَ قَدْ أُوتِيَ عِلْماً لَا يَنْفَعُهُ إِنَّ اللَّهَ نَعَتَ الْعُلَمَاءَ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَ :« إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا يُتْلى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً وَ يَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ كانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولًا وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ يَبْكُونَ وَ يَزِيدُهُمْ خُشُوعاً »(1)

ص: 50


1- اسراء/سوره17، آیه107. مكارم الأخلاق، ص 462.

اي اباذر! هر كه را علمى داده شد كه او را به گريه نياورد؛ حقيقتا به او دانشى بدون منفعت داده شده، چرا که خداوند علماء را در قرآن چنين مدح مي فرمايد « آنان كه پيش از آن دانش داده شده اند، وقتي چون قرآن بر آنها خوانده شود به سجده مى افتند و مي گويند: خداى ما منزّه است كه وعده او انجام پذير است، و به سجده افتند و بگريند و بر خشوعشان افزوده گردد». در اين روايت، علم تقسيم شده است به علم نافع و غير نافع. علم نافع علمي است که خشيت آور باشد، «انما يخشیَ الله من عباده العلماء». اهل علم اهل گريه و بکا و خشيت و خدا ترسي اند. اگر انسان مي خواهد آزمايش کند و بداند اين علمي که دارد براي او نافع است؛ بايد ببيند اين علم سبب خشيت و بکاء او هست يا نه و الا اين علم نافع نيست.

امام صادق علیه السلام درباره آیه(إنما یخشی الله من عباده العلماء(1)- از بندگان خداوند تنها دانشمندان از او می هراسند - می فرمایند: منظور خداوند از علماء کسانی هستند که رفتار آنها گفتارشان را تایید می کند و هر که رفتار او غیر گفتارش باشد پس عالم نیست. و نیز حضرتش می فرمایند: به طلب علم برآیید و آنرا با حلم و وقار زینت خود سازید و بر آن کس که به او علم می آموزید و از او علم چیزی را فرا می گیرید تواضع به خرج دهید و عالم ستمگر مباشید که باطل شما بر حقتان غلبه خواهد کرد. و امام رضا علیه السلام فرمودند:بردباری و سکوت از علامات دانش است.(2)

بنابر تحقیقات انجام شده «علم نافع از دیدگاه آیات و روایات» بیانگر این است که از دیدگاه اسلام علمی که تحصیل آن بر مسلمانان فریضه دانسته شده یک علم معین نیست. هر علمی که برای جامعه اسلامی مفید و لازم بوده و سودی به حال فرد و جامعه داشته باشد علم نافع است. چنین علمی منجر به تغییر رفتار می شود و منشا اثر است. این علمی است که روحانیت و معنویت بشر را تکمیل می نماید و او را از ظلمت می رهاند و به جاده فضیلت و تکامل رهبری می کند. از شرافت و اهمیت علم نافع در قرآن همین بس

ص: 51


1- فاطر آیه 28
2- کافی/ج1/ص36

که در آیاتی تاکید بر لزوم «تعلیم» و «تعلم» دارد و در بعضی آیات هم آمده است که هدف آفرینش جهان، علم و معرفت است. از دیدگاه این دو منبع آسمانی «حیات معقول» اصلی ترین و مهمترین ویژگی علم نافع است. عبودیت و بندگی در چهره تقوی، اخلاص و اخلاق، به کارگیری علم و درخواست از پروردگار از شروط کسب علم نافع است. تعصب، زنگار دل و محبت دنیا هم از موانع دریافت چنین علمی به شمار می رود.

در مجموع در احادیث و روایات و جای جای قرآن بر علم و دانش نافع تاکید شده است. چرا که ارزش انسان ها به دانایی و علوم نافع آنان است وگرنه این تن خاکی که خداوند خلق کرده همراه با علوم غیر نافع روزی از بین می رود. اما آن چه جادوانه است حاصل ایده و اندیشه هایی است که انسان در پرتو علم نافع تحصیل می کند.

6. داشتن آرامش:

دل مرا رها نکن * ز عشق خود جدا نکن

چرا که سر مست توام * اسیر و پابست توام

بدون تو هیچ و گلم * ز عمق جان ، من خجلم

به که بگویم ، غم جان * ز که بپرسم ، ره آن

درون همه داد تو است * برون چو فریاد تو است

اگر گناه ، رود کنار * دلم شود ، بی خس و خار

گناهی که همچو حجاب * ضرر زند با صد نقاب

برد مرا به راه کج * کند درون من فلج

ص: 52

ز راه فطرت چو ماه * جدا شوم با هر گناه

شود درون من سیاه * روم با سر به عمق چاه

ولی اگر کنم ثواب * به فطرتم دهم جواب

زمین جان آید به کار * برای کشت نو بهار

روم به آن بالای ناب * صدا زنم هستی بخواب

اگر خواهی شوی رها * ز هر گناه و هر جفا

ببین که داد درون ات * کجا برد با برون ات

یقین بدان داد خموش * زند صدا با جنب و جوش

سعادت جن و بشر * شود میسر به بصر

بصیرت روح و روان * بود همان رمز نهان

که گر کنی آن را عیان * شوی تو رستگار بدان

چرا که هر نوع اضطراب * و هر نوعی ترس و عقاب

ضعیف و افسرده شدن * نحیف و پژمرده شدن

تمام این امراض خاص * بنا به گفته خواص

ص: 53

زلطف حق رود به باد * یه ذکر و هم دعا و یاد

قوی و شاداب می شوی * عزیز و سر حال می شوی

به حق همان ایمان ناب * ز واجبات گیرد جواب

جوابی بهر فطرت ات * رهایی از دام تن ات

همان که آرامش جان * عیان کند در دو جهان

برای هم روح و روان * ز عمق باطن و عیان

خدا بود فریاد جان * به عشق او گیرد نهان

سعادت اندر دو جهان * بدون هر گونه گمان

قلوب ناب بی قرار * رود به سوی کردگار

در گرفتاري و آسايش يكسانند: ”نَزَلَتْ اَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلاءِ كَالَّذِي نَزَلَتْ فِي الرَّخَاءِ“، اهل تقوي در هنگام گرفتاري و دگرگوني ها و حوادث چون هنگام آسودگي هستند. بنا بر اين، متقي هرگز مانند كساني نيست كه قرآن درباره ي آنان مي فرمايد: ”وَ اِذَا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالضُّلَلِ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ اِلَي الْبِرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ ...“(1) و هر گاه كه در دريا طوفاني شود و موجي چون كوه ها آن ها را فرا گيرد در آن حال خدا را با عقيدة پاك و اخلاص كامل بخوانند و چون به ساحل نجاتشان رسانيم، بعضي بر قصد اطاعت و شكر خدا باقي مانند (و بعضي به كفر شتابند).

ص: 54


1- سوره مباركه لقمان, آيه 37.

از طرفی در دل توفان هم آرامش نهفته است. مهم نیست که در هر زمانی از روز چه اتفاقی بیفتد. هر چه مسایل به نظر مشکل و پر دردسر بیایند و هر قدر که بخواهی کارهای زیادی را در آن واحد انجام دهی. باید فقط به خلوتگاه درون خویش برگردی و آرامش درونی پیدا کنی. برای دسترسی به خلوتگاه درونی چشمهایت را ببند و روشنایی آرام و ملایمی را درون خود تصور کن. این فضا جایی است که ضربان قلبت به فرمانت آرام می تپد. در آن جا وجدان در گوشت زمزمه می کند: "هر جا می توانی خوبی کنی در هر چه می توانی به هر شکل که می توانی هروقت که می توانی به همه اشخاص تا زمانی که می توانی"نور سفیدی فضای دلت را آرام می کند. سپس بر این آرامش حاصل شده تمرکز کن. به بیانی ای عزیز بزرگوار دردرون آن خلوتگاه:

مکن هر گز تو مولا را فراموش * ز عمق روح و جان بهرش همی کوش

درونت این بخواهد با دو صد داد * چو با آن می شوی آرام و پر جوش

7. معنویت و مشتاق به لقاء پروردگار:

هر که از معنا شود روزی جدا با هر نقاب * ظلم وافر کرده بر خود با هزار و یک خطاب

دان که ایسمها هر کدام دادند جوابی بی بها * با همان دنیای دون و ظاهرش با صد لعاب

هر کدام گفتند علیه دین و معنا و خدا * باچنین فکری یقین دان می شوندروزی عقاب

دار دنیا و زر و زیور چو بند اژدها * گر که باشند خودهدف هرلحظه گردندچون حجاب

ص: 55

در چنین حالی یقین دان گشته ای از حق جدا * داد خاموشت همی گوید که ای عالی جناب

کن رها این ایسم و آن ایسم و حوسها و هوا * تا شوی راحت ز شرّ این و آن و هر عذاب

راه راست باشد همان قرآن که هست راه خدا * بهر چه گشتی چو حیوان دنی با آن کتاب

باطن معنا بود عشق خدا و هم ولا * چون که آن باشد نیاز روح و جان هر شباب

دان که بی او می شوی هر آن دچار صد خطا * آن خداوندی که دارد بهر ما صدها جواب

فطرت و فریاد خاموش درون بی هر صدا * از تو می خواهد لقاء را با همان قرآن ناب

آدمی با هر مقامی اندر این صحن و سرا * بی خدا هیچ است و بی شک می رود در منجلاب

آنچه آرام می کند روح و روان را در فضا * از غم و افسردگی و استرس و اضطراب

یا که درمان همه درد و غم و رنج و بلا * در زمانی که شده دنیای دون نوعی نقاب

معنویت بوده و راز و نیاز با هر دعا * این همان خواست روان است دون هرنوعی سراب

ص: 56

انسانهای متقی مشتاق به لقاء پروردگار هستند: ”وَ لَوْ لَا الْاَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ اَرْوَاحَهُمْ فِي اَجْسَادِهِمْ طَرْفَهَ عَيْنٍ شَوْقاً“ و اگر نبود اجل و مدتي كه خدا براي ايشان معين فرموده، از شوق ثواب و بيم عذاب، چشم بر هم زدني روح در بدنشان قرار نمي گرفت. لقمان خطاب به فرزندش مي گويد: ”اي فرزندم بترس از خدا، چنان ترسي كه اگر وارد شوي روز قيامت در حالي كه نيكويي انس و جن را داري، باز مي ترسي از اين كه خدا ترا عذاب كند، و اميدوار باش، چنان اميدواريی كه اگر روز قيامت با گناه انس و جن محشور شدي باز اميد داري خدا ترا بيامرزد. پسرش به او گفت: اي پدر چگونه طاقت اين دو را دارم در حالي كه فقط يك قلب دارم؟ لقمان گفت: پسرم، اگر قلب مؤمن از بدنش خارج شده و شكافته و دو نيم شود، در آن دو نور يافت مي شود، يكي نور خوف و ديگري نور رجاء. اگر هر دو وزن شوند هيچ كدام بر ديگري حتّي به اندازه ذرّه اي ترجيح ندارد. پس كسي كه ايمان به خدا آورده تصديق مي كند آن چه خدا فرموده، و كسي كه تصديق سخنان او كند هرچه خدا فرموده به كار مي بندد.“(1)

بله ای عزیز بزرگوار اگر غیر از آنچه مطرح شد انجام دهی؛ قطعا این شما هستی که روز به روز از خدا دور می گردی. لذا برای حل این مشکل و نزدیک شدن به خدا راه هایی را باید طی کنی که در اینجا نظر جنابعالی به برخی از آنها جلب می گردد:

1- با خودت باید همواره با معرفت و بصیرت خلوت کنی.

2- محاسبه نفس. اصل محاسبه که یکی از ملزومات اخلاقی و از راه های مهم مبارزه با نفس اماره قلمداد می گردد، اساس تهذیب و تصفیه باطن و در نتیجه قرب به حق تعالی است. انسان تا محاسبه نفس نکند، به عیوب خود پی نمی برد، و تا به عیوب خویش آگاه نشود، در صدد اصلاح نفس بر نخواهد آمد. لذا امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در فرمایشی فرمودند: «ثَمَرَةُ الْمُحَاسَبَةِ إِصْلَاحُ النَّفْس میوه و نتیجه حساب گری، اصلاح نفس است.»(2) امام صادق (علیه السلام) در بیانی طریقه محاسبه نفس را بیان فرموده اند: «يا ابنَ جندب،

ص: 57


1- محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، جلد13، ص412.
2- تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد،غرر الحكم و درر الكلم،ص329،دار الكتاب الإسلامي،قم،1410 ق.

حَقٌّ على كُلِّ مُسْلِم يَعْرِفُنا أنْ يَعرِضَ عَمَلَهُ في كلِّ يوم و لَيْلَة على نَفْسِهِ فَيَكُونُ محاسِبَ نَفْسِهِ، فَاِنْ رَأى حَسَنةً إِسْتَزادَ مِنْها و إنْ رَأى سَيِّئَةً اسْتَغْفَرَ مِنْها لِئَلاّ يُخُزى يَومَ القيمةِ اى پسر جندب، بر هر مسلمانى كه ما را مى شناسد، لازم است كه در هر روز و شب، اعمالش را بر خود عرضه بدارد و از نفس خود حساب بكشد؛ اگر كار خوبى در آنها يافت، بر آن بيفزايد و اگر كار زشتى يافت، طلب بخشايش نمايد تا در قيامت دچار رسوايى نگردد.»(1)طبق اين روايت، انسان بايد در محاسبه نفس خود توجه داشته باشد، که اگر كار خوبى انجام داده، و از عهده وظایف خویش برآمده، آن را لطفی از جانب خدا بداند، و از او توفيق بخواهد كه آن امور را بيش تر انجام دهد، و اگر هم لغزش و خطایی در اعمال خود مشاهده نماید، در صدد توبه و تدارک بر آید. مثلا، اگر عمل واجبی از او فوت شده، قضا نمايد يا اگر حقى از كسى ضايع ساخته، ادا كند و يا چنان چه كار زشت ديگرى انجام داده، آن را جبران نمايد.

3- به طور جد، باید در صدد تحقق واجبات و دوری از گناهان باشی. از ضروریات سیر الی الله دانستن واجبات و محرمات الهی است. در این باره باید با رساله و مسایل شرعی آشنا شوی. حداقل واجبات و محرمات مورد نیاز را بدانی تا به آن ها عمل کنی. مخصوصا اقامه نماز؛ چرا که:

گر نماز تو شود روزی قضا * بر خودت کردی هزار و یک جفا

دان که جبرانش بود با هر دوا * غیر ممکن در درون این سرا

از خودت پرس این سوال را در خفا * بهر چه گشته نماز تو قضا

آن که باطن را دهد هر آن صفا * می کند بی شک نماز خود ادا

هر کسی باور کند روز جزا * کی شود صوم و صلات وی قضا

ص: 58


1- ابن شعبه حرانى، حسن بن على،تحف العقول،ص301،جامعه مدرسين،قم،1404 / 1363 ق.

لطف حق هم می شود در این فضا * همره روح و روان با صد نوا

در چنین حالی همی گوید خدا * از تو می خواهم تو را بی هر ادا

داد خاموش درون بی هر صدا * طالب حق است و طاعت در قفا

غفلت و سستی کند جان را جدا * از نماز و روزه و ذکر و دعا

جان بی طاعت همی گوید به ما * ظلم وافر کرده ام بر خود دو جا

اندر این دنیای دون و بی وفا * گشته ام محروم ز فیض آن ندا

روح و جان با ذکر آن گردد رها * از غم و افسردگی و هر بلا

می کند آرام و باشد چون عصا * بهر فطرت در درون و ما سوا

یا که در عقبا و آن دار بقا * تا ابد باشد برایت چون عبا

گر عجین گردد نمازت با ولا * می شوی اهل سعادت ای هما

دان نماز بی ولا باشد خطا * می کند روح و روان را بی بها

این حقیر گوید که گر خواهی شفا * خوان نمازت را عزیز من بجا

آری ای عزیز بزرگوار، از شرایط قرب الهی، علاوه بر انجام به هنگام واجبات؛ ترک معصیت خداوندست. مخصوصا جوانان به جهت توانایی های جسمی و رشد و بلوغ شهوانی اگر بتوانند خود را از زمینه های گناه دور نگه دارند و دل و دست و زبان و چشم خود را از آلوده شدن پاک نگه دارند، می توانند از قرب الهی بهره مند گردند. در روایتی از امام

ص: 59

صادق(ع) آمده است: خداوند به حضرت موسی فرمود: «بهترین وسیله تقرب به من، ورع و ترک معصیت است. اگر کسی ورع داشته باشد، او را در بهشت های عدن جای می دهم».

در حدیث معراج خداوند خطاب به پیامبر اکرم(ص)می فرماید:"ای احمد، اگر بنده نماز اهل آسمان و زمین را بگذارد و روزه اهل آسمان و زمین را بگیرد و همانند فرشتگان شکم او از خوراک تهی ماند و پوشاکش چون برهنگان باشد، ولی در قلب او ذره ای از محبت دنیا یا ریا و علاقه به خوش نامی یا ریاست و آوازه و یا زیور دنیا ببینم، در جوار قرب من نخواهد بود. محبت خودم را از دلش بر می دارم. دلش را تیره خواهم ساخت تا مرا فراموش کند. حلاوت معرفت خود را به او نخواهم چشانید".

4- نماز اول وقت را بسیار جدی بگیر. که آثار و برکاتی فراوان، مانند همین قرب و نزدیکی به خدا را دارد. انسان با اقامه نماز در اول وقت سعی می کند همه کارهای خود را بر اساس نماز زمان بندی نماید و قبل و بعد از نماز به کارهای دیگر مشغول گردد، لذا اثر نماز در اول وقت خدامحوری در زندگی است وخدا محوری ورسیدن به عبودیت همان چیزی است که هدف خلقت و رمز سعادت است. همچنین نفس انجام یک تکلیف خاطر آسودگی وآرامش روحی را برای فرد به ارمغان می آورد؛ لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله از برای انجام این کار مهم واینکه دعوت خداوند منان را سریعتر از دیگران انجام داده باشد به وقت اذان؛ ندای «ارحنا یا بلال» سر می دادند. یعنی اینکه اعلام کن وقت نماز را و ما را باانجام تکلیف مهم خود راحت نما. چرا که هر چه فرمانروا بزرگ و فرمان مهم باشد اضطراب آن بیشتر است؛ برای همین به هنگام وضو رنگ رخسار امام سجاد علیه السلام زرد می شد که علت آن را که می پرسیدند حضرت می فرمودند : شما نمی دانید در مقابل چه کسی می خواهم بایستم. حال نظر جنابعالی بنابر برخی از روایات به بعضى از آثار و بركات نماز اول وقت معطوف می گردد:

- جلب رضا و خشنودى الهى : امام رضا(ع) فرمود: بدان كه هر نماز دو وقت دارد: اول وقت و آخر وقت. اول وقت خشنودى پروردگار و آخر آن بخشش و عفو الهى است.(1)

ص: 60


1- بحارالانوار، ج 82، ص 345

- خاموشى آتش دوزخ : رسول اكرم(ص) فرمود: هيچ نمازى وقتش نمى رسد؛ مگر آن كه فرشته اى نداى عمومى سر مى دهد: اى مردم! بپاخيزيد و آتش هايى را كه خود بر پشت خويش برافروخته ايد، با نماز خاموش كنيد.(1)

- برآورده شدن خواسته ها: حضرت عبدالعظیم حسنی از امام حسن عسکری(ع) روایت می کند که فرمودند: خداوند متعال با حضرت موسی تکلم کرد، حضرت موسی فرمود:خدای من. کسی که نمازها را در وقتش به جای آورد چه پاداشی دارد؟ خداوند فرمود:حاجت و درخواستش را به او عطا می کنم و بهشتم را برایش مباح می گردانم.(2)

- برطرف شدن گرفتاری و ناراحتی: پیامبر اکرم(ص) فرمودند: بنده ای نیست که به وقت های نماز و جاهای خورشید اهمیت بدهد، مگر این که من سه چیز را برای او ضمانت می کنم: برطرف شدن گرفتاری ها و ناراحتی ها، آسایش و خوشی به هنگام مردن و نجات از آتش.(3)

- ورود به بهشت و دوری از جهنم: امام محمد باقر(ع) می فرمایند: هر کس نماز واجب را در حالی که عارف به حق آن است در وقتش بخواند، به گونه ای که چیزی دیگر را بر آن ترجیح ندهد، خداوند برای وی برائت از جهنم می نویسد که او را عذاب نکند، و کسی که درغیر وقتش به جا آورد در حالی که چیزی دیگر را بر آن ترجیح دهد، خداوند می تواند او را ببخشد یا عذابش کند.(4)

- دوری شیطان و تلقین شهادتین: پیامبر اکرم(ص) فرمودند: شیطان تازمانی که مؤمن بر نمازهای پنج گانه در وقت آن محافظت کند، پیوسته از او در هراس است؛ پس چون آنها را ضایع نمود بر وی جرأت پیدا کرده و را در گناهان بزرگ می اندازد.(5) امیرالمؤمنین علیه

ص: 61


1- ثواب الاعمال، ص 83 و 84
2- بحارالانوار ج 82 ص 204
3- سفینه البحار،ج 2، ص 42
4- وسائل الشیعه، ج 3، ص 81
5- همان

السلام می فرماید: در خواندن به موقع نمازهای پنج گانه مراقبت کنید؛ زیرا این نمازها در پیشگاه خداوند متعال منزلت خاصی دارند.(1) بنابر این ای عزیز بزرگوار، با بصیرت و معرفت:

کن شتاب بهر نماز اندر جهان * تا شوی آرام و گیری صد امان

داد خاموش درون بی هر گمان * از تو می خواهد نماز در وقت آن

وقت خاصّ هر نماز را قدر بدان * چون که اسرارش بود فوق بیان

می کند فارغ تو را از هر فغان * سود آن برتر بود با صد نشان

استرس و اضطراب و مثل آن * می کند دور از تو تا باغ جنان

ذکر و افعالش شفاست بر روح و جان * می دهد آرامش اندر هر زمان

پس ادا کن روز و شب در هر مکان * با خلوص خاصّی در سرّ و عیان

هر که محروم گردد از وقت اذان * ظلم وافر کرده بر روح و روان

آنچه خواهی ای عزیز پر توان * در نماز است و به وقت آن را بخوان

فطرت و ذات بشر با هر زبان * از نماز گیرد امان اندر نهان

این حقیر گوید به هر پیر و جوان * با نماز بالا روی تا آن کران

ص: 62


1- بحارالأنوار، ج74، ص294

5- تلاوت قرآن. هر روز حتی اگر شده یک صفحه قرآن تلاوت کن. این قران خواندن زنگارها و تیرگی های جان شما را می زداید و باعث قرب به باری تعالی می گردد. 6- نماز شب حتی هفته ای یک بار بسیار موثر است....

7- دوری از دوستان و رفقای ناباب؛ چرا که دشمنی خطرناکتر از رفیق فاسد و لاابالی در عالم وجود موجود نیست....لذا ای رفیق خوب، در خصوص دوست خوب و بد:

وفق سنّت با تو گويم اين ندا * بهر دوست خوب و بد در این سرا

همنشيني با گل و گل واژه ها * می کند خوشبو درون خانه را

گر كه مومن باشد و اهل دعا * با همان ایمان کند غوغا به پا

دوست مخلص اندر اين دار فنا * می دهد روح و روانت را شفا

دان رفيق خوب بود همچون طلا * می کند از تو برون صد ها بلا

عيب تو گويد بدون هر ادا * تا شوی پاک از عیوب و افترا

در تمام سختي هاي هر بنا * با وفای خود دهد دل را صفا

يا كه باشد برتر از صدها عصا * از همان گام نخست تا انتها

حرف و بحثي را نگويد ناروا * بهر دوست خود همی گوید ثنا

از خيانت مي كند خود را جدا * چون که قلبش سالم است از ماسوا

بر جمالش گر كني اي با وفا * یک نظر از عمق جان در هر کجا

ص: 63

ياد حقّ و آخرت بي هر صدا * می شود با روح و جانت آشنا

دون ترديد مي شوي اهل بقا * ذات حق گردد برایت پر بها

دوست دانا در حريم كبريا * می برد بالا تو را تا ماورا

بعد آن گويم نكاتي را به جا * بهر دوست بد درون هر فضا

همنشين تو در اين صحن و سرا * گر که باشد یک رفیق بی حیا

مي كند هر دم خيانت يا جفا * بر رفیق و دوست خود اندر خفا

از حرام و شبهه كي دارد ابا * چون که ایمانی ندارد در قفا

مي زند كيد و كند دوست را فدا * در مسیر نفس دون با صد هوا

همچو مار و كژدم و درد وبا * می کند پر خون درون را چون عزا

نيش وي نابود و گرداند تو را * زهر آن بدتر ز زهر اژدها

كار او باشد خطا اندر خطا * چون که غافل بوده از بحث قضا

اين حقير گويد كه اي دوست خدا * با رفیق خوب شوی از بد رها

به بیانی دیگر سلوک در راه کمال و تقرب به خداوند متعال بنابر کتاب لب اللباب علامه طهرانی (ره) شرایطی دارد که دارای ظرافت های خاصی هستند که اگر این شرایط به خوبی شناخته و رعایت نشود هیهات که ساحل ره به منزل برد .

ص: 64

اول) ترک عادات ورسوم و تعارفات: منظور آنست که سالک به طور اعتدال در بین مردم زندگى نماید. چه دسته اى از مردم پیوسته غرق در مراسم اجتماعیّه بوده و فکر و ذکر آنها دوست یابى بوده و براى حفظ شخصیّت خود از هر گونه آداب و رفت و آمدهاى مضرّ یا بى فایده دریغ نمى کنند و صرفا بر اساس عادت و حفظ آبروى ظاهرى اعتبارى، خود را به تکلّف مى اندازند و چه بسا به ناراحتى هاى سخت دچار مى شوند و براى حفظ حاشیه از متن زندگى عقب مى روند و تحسین و تقبیح عامّه مردم را که توده عوام هستند میزان و معیار قرار داده، حیات و عمر خود را بر این معیار در معرض تلف قرار مى دهند و کشتى وجودشان دستخوش امواج متلاطم رسوم و عادات اجتماعیّه شده هر کجا امواج آداب و اخلاقیّات عمومى حرکت کند به دنبال آن روان مى گردند، این دسته از مردم در برابر اجتماع اراده اى از خود نداشته تبع محض مى باشند. در مقابل این دسته سلسله اى از مردم هستند که از جماعت کنار مى روند و هرگونه عادت و ادب اجتماعى را ترک کرده خویشتن را عارى از مزایاى اجتماع نموده اند، با مردم مراوده و معاشرت ندارند و در کنج خلوت آرمیده اند به طورى که انگشت نماى مردم شده و به عنوان گوشه نشینى اشتهار یافته اند. سالک براى آنکه بتواند به مقصد نائل گردد باید مشى معتدلى بین رویّه این دو گروه اختیار نماید و از افراط و تفریط بپرهیزد و در صراط مستقیم حرکت کند.

دوّم) عزم: همین که سالک قدم در میدان مجاهده نهاد حوادثى سخت، و ناملایماتى از طرف مردم و آشنایان که صرفا غیر از هواى نفس و خواسته هاى اجتماعى مقصدى ندارند متوجّه او مى شود و با زبان و عمل او را سرزنش نموده و مى خواهند از رویّه و مقصدش دور کنند، و از فی الجمله تنافرى که بین او و آنان در برنامه زندگى پیدا شده سخت در هراس بوده و به هر وسیله مى کوشند تا سالک تازه به راه افتاده را با تازیانه ملامت و سرزنش از راه انداخته و قدمهاى او را خرد کنند. و همچنین در هر منزل از منازل سفر البتّه مشکله اى تازه براى سالک پیش خواهد آمد که بدون صبر و عزم دفع آنها محال به نظر مى رسد. سالک باید به حول و قوّه خدا چنان عزمى داشته باشد تا در برابر همه این مشاکل ایستادگى نماید و با حربه صبر و توکل همه آنها را نابود سازد و با توجّه به عظمت مقصد از این

ص: 65

بادهاى مخوف که عائق و مانع راه خدا هستند نهراسد و به هیچ وجه به خود بیمى راه ندهد: «وَ عَلَى اللَهِ فَلْیَتَوکلِ الْمْومِنُونَ* وَ عَلَى اللَهِ فَلْیَتَوَکلِ الْمُتَوَکلُونَ» سالک باید به واسطه تکرار هر عملى حظّ روحانى و ایمانى خود را از آن عمل دریافت کند و تا این معنى براى او حاصل نشود دست از عمل باز ندارد. و آن جنبه ملکوتى ثابت عمل وقتى حاصل مى گردد که سالک بطور ثبات و دوام به عمل اشتغال ورزد تا اثرات ثابته اعمال فانیه خارجیّه در صقع نفس رسوخ پیدا کند و متحجّر گردد و دیگر پس از تثبیت و استقرار قابل رفع نباشد

سوم) رفق و مدارا: سالک در ابتداى سفر در خود شور و شوقى زاید بر مقدار مى یابد، عشق و شور وافرى در خود حس مى کند و در اثر آنها تصمیم مى گیرد اعمال کثیره عبادیّه اى را به جاى آورد اکثر اوقات خود را صرف دعا و ندبه مى نماید، به هر عمل دست مى زند و از هر کس کلمه اى مى آموزد و از هر غذاى روحانى لقمه اى برمى دارد. این طرز عمل، علاوه بر آنکه مفید نیست زیان آور است چون در اثر تحمیل اعمال گران بر نفس ناگهان در اثر فشارى که بر نفس وارد شده، نفس عکس العمل نشان داده و عقب زده و بدون گرفتن نتیجه سالک از همه کارها مى ماند و دیگر در خود میل و رغبتى براى اتیان جزئى ترین جزء از مستحبّات احساس نمى کند.

چهارم) وفا: و آن عبارت است از آنکه آنچه را که از آن توبه نموده دیگر مرتکب نگردد، و آنچه را که عهد کرده بجا آورد از بجا آوردن آن دریغ نکند، و آنچه را که با شیخ آگاه و مربّى راه حقّ مواعده و معاهده نموده تا آخر الأمر بدان وفا کند.

پنجم) ثبات و دوام: سالک باید به واسطه تکرار هر عملى حظّ روحانى و ایمانى خود را از آن عمل دریافت کند و تا این معنى براى او حاصل نشود دست از عمل باز ندارد. و آن جنبه ملکوتى ثابت عمل وقتى حاصل مى گردد که سالک بطور ثبات و دوام به عمل اشتغال ورزد تا اثرات ثابت اعمال زودگذر در عمق نفس رسوخ پیدا کند و متحجّر گردد و دیگر پس از تثبیت و استقرار قابل رفع نباشد. پس سالک باید سعى کند عملى را که مطابق استعداد اوست انتخاب کند و اگر احیانا از ثبات و دوام آن مطمئن نیست اختیار ننماید .

ص: 66

ششم) مراقبه: و آن عبارت است از آنکه سالک در جمیع احوال مراقب و مواظب باشد تا از آنچه وظیفه اوست تخطّى ننماید و از آنچه بر آن عزم کرده تخلّف نکند. معنای عبارتست از آنکه از آنچه به درد دین و دنیاى او نمى خورد اجتناب کند و از ما لا یعنى دورى گزیند و سعى کند تا خلاف رضاى خدا در قول و فعل از او صادر نگردد، ولى کم کم این مراقبه شدّت یافته و درجه به درجه بالا مى رود. مراقبه حکم پرهیز از غذاى نامناسب براى مریض را دارد، و ذکر و فکر حکم دارو، و تا وقتى که مریض مزاج خود را پاک ننماید و از آنچه مناسب او نیست پرهیز نکند دارو بى اثر خواهد بود، و چه بسا گاهى اثر معکوس مى دهد، لذا بزرگان و اساتید عظام این راه، سالک بدون مراقبه را از ذکر و فکر منع مى کنند و ذکر و فکر را بر حسب درجات سالک انتخاب مى نمایند.

همین که سالک قدم در میدان مجاهده نهاد حوادثى سخت، و ناملایماتى از طرف مردم و آشنایان که صرفا غیر از هواى نفس و خواسته هاى اجتماعى مقصدى ندارند متوجّه او مى شود و با زبان و عمل او را سرزنش نموده و مى خواهند از رویّه و مقصدش دور کنند، و از فی الجمله تنافرى که بین او و آنان در برنامه زندگى پیدا شده سخت در هراس بوده و به هر وسیله مى کوشند تا سالک تازه به راه افتاده را با تازیانه ملامت و سرزنش از راه انداخته و قدمهاى او را خرد کنند

هفتم) محاسبه: و آن عبارت است از اینکه وقت معیّنى را در شبانه روز براى خود معیّن کند و در آن وقت به تمام کارهاى شبانه روز خود رسیدگى بنماید.

هشتم) مواخذه: و آن عبارتست از اینکه سالک پس از مشاهده خیانت، در مقام تأدیب نفس خود برآمده و او را به نحوى که خود مقتضى داند تأدیب و تنبیه نماید.

نهم: مسارعت: یعنى در آنچه بر آن عزم نموده سرعت داشتهباشد در انجامش، چون در این راه آفاتى است و براى سالک در هر مقام متناسب با حال او مانعى پدید مى گردد. سالک باید بسیار زرنگ و باهوش باشد و قبل از آنکه مانعى بدو دست یابد و دامان او را آلوده کند وظیفه خود را انجام دهد و در راه وصول به مقصد دقیقه اى فروگذار نکند.

ص: 67

دهم) ارادت: و آن ارادت است به صاحب شریعت و خلفاى حقّه آن بزرگوار. و در این ارادت چنان باید خود را خالص کند که هیچ غشّى در آن نباشد. و باید در این مرحله به سرحدّ کمال برسد زیرا ارادت در تأثیر اعمال تأثیر عظیمی دارد و هر چه ارادت بیشتر و بهتر شود اثر اعمال در نفس سالک راسخ تر و نیکوتر خواهد بود.

یازدهم: ادب نگاهداشتن: ادب عبارت است از توجّه به خود که مبادا از حریم خود تجاوزى شده باشد و آنچه خلاف مقتضاى عبودیّت است از او سرزند.

حال ای عزیز معنوی و با ایمان، از آنجا که از طرفی تک تک سلولهای افراد مخصوصا انسانهای متقی و فریاد خاموش درون بشریت به دنبال این ویژگیهای ارزشمند و این سیر و سلوک معنوی برای قرب و لقای الهی است و از طرفی در عصر مدرنیته مکاتب و فلاسفه غرب در قالب ایسم های مختلف با تصورهای ضعیف و ناقص در نهایت تاسف منکر عظمت وجودی معنویت و خدا شده اند!!! لذا به نظر می رسد که باید در خصوص کم و کیف آن بیشتر بحث شود. اگر چه باید اذعان و اعتراف کرد که بحران معنویت در قرون اخیر در جهان غرب با توجه به گسترش روزافزون مدرنیته و پيامدهاي اجتماعي، اقتصادي و رواني آن و تأثير چشمگير تمدن بر نحوه زندگي و سلامت جسماني و رواني انسان ها، با عث شده تا توجه به مقوله معنویت و لقاء پروردگار که منجر به سلامت روانی افراد می شود؛ روز به روز اهميت بيشتري يابد. آری تغييرات ايجاد شده در دهه هاي اخير، بحران معنوي عميقي در جهان مدرن به وجود آورده است. در اثر اين تغييرات، آدمي خلأ و شكاف عظيمي را در عرصه زندگي تجربه كرده و فقدان معرفت نسبت به باورهاي معنوي، زمينه ي بروز بيماري هاي روانشناختي و رفتارهاي ناسازگار را مهيا كرده است.(1) آمارهاي سازمان بهداشت جهاني حاكي از این است كه در جهان در دو دهه ي اخير، از بيماري هاي جسمي كاسته شده و به طور معني داري، بيماري هاي روانشناختي شايع تر شده است.(2)

ص: 68


1- هميلتون 1377(با کمی تغییر)
2- دي ماتئو 1378

برای روشن شدن پاسخ ابتدا باید معنویت را تعریف کرد و سپس با بیان ویژگیهاى معنویت نوین، فرق بین معنویت دینی و غیر دینی را روشن نمود. معنویت در لغت لاتین (Spirituality) به معناى تنفّس است و به تنفّس زندگى اشاره دارد. به این معنا که با معنویت، قلب خود را بگشای و ظرفیت تجربه عظمت، تقدّس و سپاسگزارى را در خود پرورش ده، اندوه زندگى را حس کن، شور و شوق وجود را بشناس و خود را تسلیم حقیقتى کن که والاتر از عالم وجود است.

به بیانی دیگر معنویت در لغت، مصدر جعلی معنوی و به معنای معنوی بودن است و معنوی، منسوب به «معنی» مقابل لفظی و به معنای حقیقی، راست، اصلی، ذاتی، مطلق، باطنی و روحانی است. این اصطلاح همچنین مقابل مادی، صوری، شکل ظاهری، و معنایی که فقط به قلب شناخته می شود و زبان را در آن بهره ای نیست، می باشد. اعتقاد به قدرتی که در جهان عمل می کند .(1) ارزش و اعتبار معنویت در هر دین، نسبتی مستقیم با ارزش و اعتبار آن دین دارد. از معنویت تعاریف مختلفی ارائه شده است. کلیفورد (2002) معنویت را تحت عنوان نگرش مذهبی، ابعاد عملی بهداشت تن و روان، باورهای فراطبیعی و اعمال مذهبی تلقی می کند. برخی از اندیشمندان، مذهب را پیوند انسان با موجود بزرگتر می دانند، درحالی که معنویت را معادل با زندگی در نظر می گیرند. دینداری سبب تقویت معنویت و معنا در زندگی انسان می شود. مذهب چارچوبی را از نظر معنوی فراهم می کند که باعث وحدت یافتگی درونی افراد می شود و سلامت روانی را تحت تأثیر قرار می دهد. معنویت همان فریاد خاموش درون است که اغلب با ایمان و مذهب همراه است. معانی دیگر آن عبارتند از؛

احساس ارتباط درونی با تمام مخلوقات زندگی،

آگاهی از هدف و معنای زندگی و رشد ارزش های فردی،

راهی که به معنا، امید، آرامش و صلح درونی در زندگی منجر می شود.

ص: 69


1- فرهنگ دهخدا

غمخواری، نوع دوستی و تجربه صلح درونی از خصوصیات معنویت است.

مطالعات نشان می دهد که معنویت نقش بزرگی در فرآیند شفابخشی دارد.(1)

معنویت ارتباط تنگاتنگى با دین دارد. و دین، مجموعه اى از معارف است که از حقایقى ماوراى عالم مادى سخن می گوید؛ حقایقى که بر اساس آن، انسان در نظام خلقت، جایگاه خاصى دارد و باید براى حفظ آن جایگاه خاص، مسیر ویژه اى را طى کند و این مسیر، رفتارهاى خاصى را می طلبد. پس باید کارهایى را انجام دهد و کارهایى را ترک نماید. به نظر می رسد این تصویر از معنویت با تصویر معنویت نوین که ایسم های مختلف آن را ارائه می کنند؛ بسیار متفاوت است. معنویت نوین دارای ویژگی هایى است که تمایز آنرا از معنویت دینى کاملا روشن می سازد:

1- در چارچوب دین، «معنویت»، یک امرى ذهنى، خیالى و حاصل از احساسات سرشار انسانى نسبت به واقعیات مادى نیست؛ بلکه احساسى است که انسان نسبت به حقایقى که در افقى بالاتر از عالم ماده قرار گرفته اند، پیدا می کند؛ حقایقى که وجود دارند و بر عالم، تأثیر می گذارند. ولى در معنویت نوین، به هیچ وجه، بحث «حقیقت» در میان نیست، هرگونه تجربه عاطفى یا هیجانى شدید نسبت به هر موضوعى می تواند معنویت به حساب آید. مهم، این است که شما برانگیخته شوی، احساس اوج و تعالى نمایی و یا به اصطلاح، سرشار از حسّ عظمت گردی. چنین است که یک قطعه موسیقى، یک شعر عاشقانه و حتى شکوه یک نمایش آیینى مى تواند شما را در فضایى معنوى پرواز دهد.

2- در معنویت نوین، اثرى از «تکلیف» نیست. شما می توانی با آغوش باز به سراغ هرگونه تجربه اى بروی؛ تجربه اى که می تواند آن نقطه «اوج» را براى شما به ارمغان بیاورد. ولى در معنویت دینى، تجربه معنوى، تنها در چارچوب و ضوابطى خاص میسّر است. اصلاً بعضى از تجارب معنوى تنها زمانى حاصل می شوند که شما از بسیارى از

ص: 70


1- The University of Maryland Medical System In Partnership with the University of Maryland School of Medicine(با کمی تغیر)

تجارب دیگر، چشم پوشى نمایی. تجربه یک گناه، قطعاً احساس لطیف معنوى یک «حضور» در نماز را لکّه دار می کند.(1)

آنچه مطلوب است و دین در آن نقش اساسی دارد معنویت دینی است نه معنویت نوین و به دلایلی که ذکر خواهد شد معنویت نوین نمی تواند پاسخ گوی نیازهای روحی انسان باشد. البته منظور از معنویت دینی، معنویت دین اسلام است. دینی که در آن، عقلانیت، معنویت و عدالت در کنار هم جمع شده اند. اما عقلانیت مورد نظر اسلام با راسیونالیسم الحادی غرب متفاوت است. عقلانیت اسلام در زیر سایه وحی و در کنار آن است . همچنین عدالت مورد نظر اسلام با شریعت الهی هماهنگ شده است و ناقض شریعت نیست. حقوق بشر اسلامی، حقوق بشری است که بر اساس توحید است، نه بر اساس ماتریالیسم و الحاد. معنویت اسلام نه از نوع معنویت بودایی است که هیچ ارتباطی به زندگی عینی نداشته باشد، و نه امری حاشیه ای و سلیقه ای از نوع معنویت و عرفان آمریکایی است که مثل یک سرگرمی با ال. اسی. دی و ماری جوانا تامین می شود.

آری ای عزیز بزرگوار، یکی از مشخصه های دوران جدید، جست و جوی مشتاقانه ی انسان متجدّد برای یافتن معناست. این پدیده ی جست و جو برای یافتن معنا، گاه موجب شده است افراد بسیاری در دام فلسفه ها و ادیان جدید و ساختگی و یا در دام عرفان های کاذب بیفتند و از دریافت پیام های معنوی و حیات بخش توحیدی، بخصوص اسلام که فریاد خاموش درون به دنبال آن است؛ محروم بمانند. این در حالی است که فقط دین الهی است که می تواند در ساختن فرهنگ و اندیشه و حیات معنوی جامعه ی جدید مؤثر باشد و بشر عصر حاضر را از خطر نیهیلیسم، نسبی گرایی و بحران معنا نجات دهد. بنابراین، نیاز بشر به خدا و معنویت چنان مهم و سرنوشت ساز است که فقدان آن در زندگی انسان، با وجود همه ی امکانات و شرایط مادی، زندگی را بی معنا و تلخ می کند. به قول کارل یونگ

ص: 71


1- نک : سایت مجمع تشخیص مصلحت نظام، به نقل از از مقاله دکتر دیوید . ان . اِلکینز (David N.)

بیماری قرن ما بیماری مذهبی است. بشر قرن بیستم در اثر فناوری علمی و جمود و کوته نظری و تعصّب، لامذهب و سرگشته شده و در جست و جوی آرامش روحی است، و تا وقتی مذهب نیابد، آرامش ندارد. بی مذهبی موجب احساس پوچی و بی معنا بودن زندگی می شود، و داشتن مذهب و آرمان به زندگی مفهوم و معنا می بخشد.

از طرف دیگر معنویت پاسخی است به نیازی که انسان در خود احساس می کند و این جاست که باید دست به انسان شناسی و شناخت نیازهای واقعی و اصیل او بزنی و بیان کنی که آیا معنویت نوین می تواند نیازهای واقعی انسان را اشباع نماید؟ آیا انسان قادر است بدون کمک دین و تنها با عقل خود به نیازهایی خود واقف گردد و برنامه ای برای تامین آن پی ریزی نماید؟ معنویت در سنت اسلامی واژه ای برای بیان گوهر و باطن دین اسلام است که می توان تاریخ پیدایش آن را همزمان با نزول آغازین آیات قرآن کریم بر قلب پیامبر اسلام (ص) دانست. قرآن کریم از هنگام نزول تا زمان حاضر، منبع و مرجع اصلی معنویت بخشی به عقل و قلب مخاطبینش بوده است. قرآن هم معنویت به معنای روحانیت و قدسیت را داراست و هم معنویت به معنای معنادهی و معنابخشی به زندگی را و این در حالی است که کتاب مقدس مسیحیان یعنی عهد قدیم و جدید که مجموعاً شامل 73 کتاب است در طول تاریخ دستخوش تحولات و تغییرات قابل ملاحظه ای بوده و مملو از مسائل و آموزه های خلاف عقل است.

از دیدگاه اسلام به لحاظ بحث تئوریک انسان دارای دو بُعد است؛ یک بُعد مادی و یک بُعد معنوی. تحولاتی که در دنیا اتفاق افتاده است، بیشتر مربوط به بُعد مادی انسان بوده، و آن نیازهای معنوی انسان همان نیازهایی است که انسان قرن ها و هزاره های پیش داشته، و از آن جا که دینِ ناظر به بُعد معنوی انسان، مفاهیم خودش را عرضه می کند، در همه شرایط و در همه موقعیت ها برای انسان مفید است. مع الوصف انسان موجودی دو بُعدی (روحانی و جسمانی) است که غایت خلقت او در دنیای مادی، غایتی مقدس است. این موجود شریف حدوثاً و بقائاً به خداوند غنیّ بالذّات وابسته است. یعنی در دستگاه شریعت الهی که طرح حیات زمینی برای انسان است، انسان هویتی دارد که دارای

ص: 72

درجات و مراتب است، یک مرتبه از این واقعیت مرتبه ناسوتی اوست که همان بدن خاکی و کالبد آدمی است، امّا مراتب گسترده و حقایق وسیعی که درجات هویت انسان را می سازد در پشت پرده بدن ناسوتی است و تحت عنوان «من» از او نام برده می شود. که همان نفس ناطقه یا روح غیبی است، به چشم وحی و عقل، این «من» انسانی همان هویت اصلی او را تشکیل می دهد و ابزار تکامل آن، همان ارتباطاتی است که انسان با بدن و عالم خارج دارد. تمام ادراکات و تحریکاتی که در انسان تحقق پیدا کند در عالم انسانی بوسیله «من» است و بدن حکم ابزار و آلت تصاعد و تکامل آن هویت انسانی را دارد.

قرآن حقیقت روح، را یک واقعیت امری یعنی از امر و ملکوت عالم می داند و راجع به این «من» انسانی می فرماید: «یسألونک عن الروح قل الروح من امر ربی»(1) گویند که روح چیست؟ بگو روح از امر پروردگار من است. این امر چیست؟ قرآن می فرماید: «انما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون»(2) یعنی امر خداوند، وجودی است، که تدریج در آن راه ندارد، نیاز به زمان ندارد و یک واقعیت فرا زمانی است، یعنی همین که خداوند اراده کرد، تأخیر ندارد، اراده او همان، و وجود آن همان، یک موجودی است از جنس ملکوت و سرمدی است و نه از ملک هستی و از واقعیت طبیعی. بر این اساس در شناخت آفریده هایی مثل انسان و نیازهای او، باید تعالیم آفریدگار را مورد توجه قرار داد در غیر این صورت، فرآیند انسان شناسی به انحراف و گمراهی کشیده می شود و شناخت نیازها و روش ها و ابزارهای پاسخگویی به این نیازها نیز با مشکل روبرو خواهد شد.

در ضمن این نکته هم قابل توجه است که در اغلب قریب به اتفاق کسانى که به معنویت و ایمان گرایش می یابند، گرایش آنها احساسى است؛ یعنى در پى تقلید از پدر و مادر، محیط، و یا تحت تأثیر تحریک عواطف و احساسات آنان، بر اثر دیدن حوادثى چون کرامات اولیاء الله و مشاهده برخى مراسم مذهبى؛ مثل نماز جماعت، حج، عزاداری ها و

ص: 73


1- اسراء ، 85.
2- یس ، 82.

جشن و موالید، به معنویت گرایش پیدا کرده و به دین و انجام مناسک آن علاقه مند می شوند. اگر این گرایش استمرار یابد و با تکرار و تذکّر و تمرین بیشتر از یک سو و کسب معارف حقه و معلومات بیشتر در زمینه دین و فواید معنویت گرایى در دنیا و آخرت از سوى دیگر با معرفت و بصیرت همراه شود و به

حدّى برسد که آن شخص در اثر آن ایمان و بصیرت در لغزشگاه هایى که اغلب افراد می لغزند، مثل رسیدن به پست و مال و شهوت، نلغزد و توان نگه دارى نفس خویش را در آن مواقع و مواضع نیز داشته باشد و به هیچ قیمتى حاضر به ترک واجبات و رها نمودن مجالس معنوى نباشد؛ این گرایش احساسى او تبدیل به گرایش حقیقى می گردد که نشان از رسوخ امور معنوى در جان و قلب می باشد، وگرنه همان گونه که در پى احساس و انفعال پیدا شده، در پى شبهه اى یا احساس و انفعالى دگر، از دست خواهد رفت و دوامى نخواهد یافت. فلسفه اغلب امتحان هاى الهى نیز همین است تا بر خود شخص نیز روشن شود که آیا ایمان و اظهار معنویت او رو بنایى و بى شالوده و احساسى است و یا این که حقیقى و ثابت و واقعى و زیربنایى است که به هیچ قیمتى ولو با تحمل شکنجه ها از دست رفتنى نیست. اصلا معنویت احساسی در واقع آن معنویتی نیست که بتواند آرامش حقیقی را برای انسان به ارمغان آورد. به بیانی معنویتهای احساسی، نوین و کاذب که مکاتب مختلف مطرح می کنند، نمی تواند عنوان معنویت را پیدا کند.

حال آیا عقل می تواند بدون کمک گرفتن از دین حق که تنها یکی بیش نیست برای نیازهای معنوی انسان برنامه بدهد و قوانینی را عرضه کند؟ در پاسخ به این سؤال باید گفت: گرچه دین اسلام تامین برخی از نیازهای انسان را به عقل و تجربه واگذار کرده است. اما در جای خود ثابت شده است که انسان با تعریفی که از آن ارائه شد اولا در کشف تمام نیازهای اصیل و واقعی و تمییز نیازهای اصلی و فرعی توانمند نیست و در این مقوله به دین نیاز دارد.(1) وثانیا ابزارهاى موجود بشر از برآورده کردن نیازهاى انسان

ص: 74


1- ک: خسرو پناه، عبدالحسین، گستره شریعت، صص 74-76.و انتظار بشر از دین، ص 120

عاجزند، لذا دین باید پا به عرصه وجود گذارد.(1) بخش عمده دین که مجموعه ای از بایدها و نبایدهاست، برای تأمین نیازها و حفظ حقوق انسانی است. بایدها طرق تأمین حقوق و نیازهای اصیل و نبایدها نشان دهنده موانع و آفات

تأمین حقوق هستند.(2) و از طریق این بایدها و نبایدهاست که می توان به معنویت واقعی رسید و نیازهای معنوی انسان را پاسخ گفت. شخصی از امام باقر (ع) سؤال می کند که چرا چیزهایی مانند خمر، مردار، خون و گوشت خوک حرام شده اند؟ امام می فرمایند: حلال و حرام و باید ونباید، براساس رغبت خداوند به حلالها و نفرت او از حرامها نیست، خداوند بشر را آفریده است و می داند چه چیزی مایه قوام بدن وی و به مصلحت اوست، لذا آنها را حلال کرده و می داند چه چیزی به زیان اوست، از این رو آنها را حرام کرده است.(3)

پس بایدها و نبایدها (تکالیف) در دین، بار زائدی نیست که بر دوش بشر گذاشته شده باشد، تا شخص ثالثی به منافع و سودی برسد. بلکه برای دستیابی خود انسان به حق و برطرف کردن موانعِ موجودِ در مسیر حق است.(4) البته این بدان معنا نیست که عقل در فهم قوانین و تکالیف الهی نقشی ندارد، توضیح این که باید ها و نباید ها (که همان تکالیف الهی هستند) در برخورد با عقل به سه دسته تقسیم می شوند:

1- تکالیفی که بدون وجود دین، مقبول عقل بوده و دین آنرا تایید کرده و به آن رنگ و بوی الهی می دهد. مثل ضرورت صداقت و عدالت که عقل بدون حضور دین آنرا می پذیرد.

2- تکالیفی که عقل قدرت تجزیه و تحلیل آنها را دارد مثل ضرورت وجود صانع و خالق یا یا ضرورت عدالت خالق و کلیات فروع دین و... . باید توجه داشت که آن دسته از تکالیف که در محدوده عقل بشری بوده و انسان قدرت فهم آن را نیز دارد. جهت درک و

ص: 75


1- نصر، محمد، شیوه هاى تبیین انتظار از دین، مجله نقد و نظر، شماره 6.
2- نک: طباطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان، ج 2 ، ص 149.(با کمی تغییر)
3- وسائل الشیعه، ج 24، ص 100؛ علل الشرایع ، ج 2، ص483.
4- جوادی آملی، عبد الله، حق و تکلیف، ص 38.

تجزیه و تحلیل آن، نیاز به تخصص و اطلاعات کافی است و تا اطلاعات کافی و تخصص لازم نباشد، تلاش فرد بی نتیجه می ماند. اما در مسائل فرا عقلی حتی در مرحله درک، عقل نیازمند قدرتی مافوق خود است.

3- تکالیفی که فراعقلی است مثل بعضی از فروع دین (حج یا احکام مختلف نماز).

لازم به ذکر است که امروز؛ آنچه در دنیای غرب توسط مکاتب مختلف به نام معنویت تبلیغ می شود حتی از آموزه های مسیح نیز خالی است و می توان گفت معنویت امروز غرب حتی از این نوع اتصال ضعیف به وحی نیز محروم است. و به جرات باید اذعان و اعتراف کرد که معنویت موجود در غرب و کلا معنویتی که همه مکاتب الهی تحریف شده و مکاتب غیر الهی که در شرق و غرب عالم ارائه گر آنند؛ بالاترین ظلم را در حق فطرت بشری و آنچه فریاد خاموش درون به دنبال آن است؛ با ظواهری فریبنده نموده و می نمایند.

در باره معنویت مدرن استاد رحیم پور ازغدی بیانی دارند که قابل توجه است. ایشان می گویند: آنچه را که به نام معنویت مدرن در غرب نامیدند، از قرن 19 به این طرف در صد و پنجاه سال اخیر بوده است. از آن جا که معنویت مسیحى دینى مدت ها ریشه اش در غرب زده شده است، یک معنویت سکولاریستى به جاى آن درست کردند براى این که کار را براى بشر صنعتى انجام بدهد بدون این که به ریشه هاى عقلانى و لوازم حقوقى آن توجه کنند؛ یعنى رابطه معنویت از یک طرف با عقلانیت قطع شده و از یک طرف با عدالت و یک معنویت دروغین و ساختگى درست شده است. در واقع به یک صنعت تبدیل شده است، صنعت معنویت تکنولوژى. و وظیفه آن آرامش دادن و تخدیر اعصاب کسانى است که دیگر توجیهى براى زندگى کردن ندارند و معنایى براى زندگى نمى فهمند و قصد دارند براى زندگى معنا بتراشند .

توجیه معنویت مدرن غرب یک توجیه مالیخولیایى به نفع دنیاپرستى است و در واقع حکم دسر بعد از بلعیدن خوک سرمایه دارى را در فرهنگ مدرن غرب دارد. امروزه یک مکتب رایج در غرب که به اسم معنویت مدرن یا معنویت سکولاریستى از آن تعبیر مى شود و مطرح است مکتب روح گرایى یا به اصطلاح معناگرایى "اسپیریچوالیسم" یک گرایشى

ص: 76

است که از یک طرف ریشه هاى معرفتى آن را قطع کرده اند از یک طرف ریشه هاى وجودى و آنتولوژیک آن را قطع کرده اند و بعد براى جبران نیاز شدید فطرى بشر به معنویت شروع کردن به ساختن معنویت هاى ساختگى و دروغین و در واقع معنویت دنیوى و اختراع معنویت. همان طور که عرض کردم واقعا به این صورت است که در فرهنگ سرمایه دارى سکولار معنویت سفارش مى دهند همان طورى که پیتزا سفارش مى دهند.

این اسپریچوالیسم یا معنویت گرایى که در غرب به وجود آمده است برخلاف معنویت توحیدى و انبیایى یک معنویت مونتاژ شده است. یک تکه از هندوئیسم و بودیسم برمى دارند با یک تکه از مسیحیت مخلوط مى کنند مبانى الحادى قشرى پوزیتیویستى را برمى دارند و روى آن مصالح و آجر «اگزیستانسیالیستى» کار مى گذارند یک چیزى سر هم بندى و مونتاژ مى کنند به طورى که به آنها آرامش بدهد بدون این که از آنها عمل بخواهد، بدون این که قانون و اخلاق و ارزش گذارى داشته باشد و بدون این که از آنها عقیده به چیزى را بطلبد . در واقع یک معنویت بدون هزینه و سرویس معنوى دادن. حالا شما این معنویت را با معنویتى که از قول پیامبر و امامان معصوم (س) مقایسه کنید. معنویت ساختگى غرب که در یکى دو قرن اخیر مى خواست جاى عرفان توحیدى و معنویت انبیاء را بگیرد ولى به بن بست رسید. غربى ها خود معترف هستند که این معنویتى را که ساخته اند یک امر ذهنى فردى است، یک امر سوبجکتیویته است. بدون این که هیچ ما به ازاى واقعى عینى داشته باشد. خود بر این موضوع معترف هستند و در عین حال از این معنویت آرامش مى خواهند معلوم نیست که چیزى که هیچ ما به ازاى عینى و آبجکتیو ندارد. هیچ ریشه واقعى ندارد و قابل توجیه عقلانى هم نیست. ارتباطى هم با عقلانیت و حقوق بشر ندارد. تکلیف هیچ چیزى را معلوم نمى کند. نه تکلیف حقیقت نه فضیلت و نه عدالت را چگونه مى خواهد به بشر آرامش بدهد و طبیعى است که این آرامش ایجاد نمى شود و امروز با مواد مخدر و LSD و حشیش و ماریجوانا و... مى خواهند به آرامش و معنویت برسند.

به راستى وقتى در یک جهان فکرى از طبیعت معنویت زدایى کردید، از جهان معنویت زدایى کردید، از ذهن و عقل و جان و حیات بشر و حتى از طبیعت بشر و از همه چیز

ص: 77

معنویت زدایى کردید و از همه چیز تفسیر سکولاریستى دادید و تنها فرق انسان و حیوان را فرق در فیزیولوژى دانستید که اخیرا در موج سوم جریان هاى زیست شناسى و روان شناسى در غرب حتى همین هم منتفى شد یعنى گفتند که حتى بین آناتومى انسان و حیوان هیچ فرقى نیست وقتى که گفتید تفاوتى بین آنها وجود ندارد، وقتى روح و فطرت را انکار کردید، وقتى معاد و مبدا را انکار کردید، چگونه و با چه چیزی مى خواهید به بشریت آرامش بدهید .

حالا این معنویت دروغى را با عرفان و معنویت قرآنى مقایسه بکنید قرآنى که از یک طرف در دعوت معنوى مى گوید که سجده کن و نزدیک شو و در خلوت ترین ابعاد زندگى فرد دخالت مى کند همین قرآن مى گوید به ثروتمندان جامعه که حقوق محرومان جامعه را نمى دهند از طرف خداوند وعده عذاب بدهید. معنویت اسلامى یک معنویت سمبلیک و فانتزى نیست، معنویت اسلامى مخصوص آدم هاى بی کار نیست که باید بیکار باشند تا بتوانند معنوى باشند معنویت اسلامى یک شغل نیست، مقدس بودن یک حرفه نیست که عده اى عارف و مقدس حرفه اى باشند و بقیه زندگى حیوانى بکنند و عرفان و معنویتى که پیامبر و امامان (ع) آوردند، معنویتى است که مراتب بالا و پایین دارد، اما در عادى ترین و پایین ترین رده هاى زندگى مردم هم حضور دارد. در معنویت اسلامى ما عارف حرفه اى نداریم. عرفان یک شغل نیست مقدس حرفه اى نداریم که عده اى زندگى غیر عرفانى داشته باشند و بقیه بیکار باشند تا بتوانند عارف باشند . معنویت از مادیات جدا نیست و لذا در فرهنگ اسلامى این طورى نیست که بگویند یک بخشى از زندگیتان مادى است و یک بخشى از آن معنوى، بلکه همه ابعاد زندگى از ازدواج و کار و درس خواندن حتى تفریح رفتن و خوابیدن اگر به آن معناى اصلى زندگى که انبیاآوردند گره بخورد همه مى تواند معنویت باشد. اگر شما کتاب هاى آنها را بخوانید در مى یابید که این طورى به معنویت نگاه مى کنند معنویت سکولار و معنویت مدرن به درد کسانى مى خورد که دنیا را چلانده باشند بعد همیوگا انجام دهند براى اینکه خستگى شان برطرف شود و آنچه را خوردند هضم کنند و دوباره سر سفره سرمایه دارى بنشینند و دوباره ببلعند. این معنویت در این عالم

ص: 78

اینگونه معنا مى شود و لذا آن ها مى گویند از حق یا باطل نبودن معنویت صحبت نکنید بگویید کارکرد معنویت چیست فایده مادى معنویت چیست؟(1)

از مطالب مزبور روشن می شود که معنویت نوین بر مبنای انسان شناسی واقعی بنا نشده است و روش مناسبی برای پاسخ گویی به نیازهای روحی انسان نیست و این از آن روست که دستگاه عقل، قدرت کافی و در نتیجه طرح و برنامه ای جامع و فراگیر برای به سعادت رسیدن انسان ندارد، و محتاج به دستگاهی است، که محیط به تمام منازل وجودی انسان باشد و راهکارهایی را که موجب سعادت و شقاوت اوست، مشخص کند و منازل بعد از مرگ را، چه در برزخ و چه در آخرت بتواند مشاهده کند. از این رو خداوند متعال دستگاه وحی و نبوت الهی ( که همه موجودات و آثار آنها چه در عالم ملک و ناسوت را در برمی گیرد) را، به یاری عقل فرستاده است. پس شایسته است که انسان با دقت در احکام دین یا رجوع به متخصصین دین وظیفه خود را بیابد. همانطور که قرآن نیز توصیه به سئوال و پرسش از آگاهان و مطلعین می کند.«َسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ».(2) البته علایمى چند در قرآن کریم براى معنویت گرایى حقیقى ذکر شده، که توجه جنابعالی به برخی از آنها معطوف می گردد:

1. ترک گناه و انجام واجبات به طور مداوم. 2. ایمان و معیت آن با عمل صالح. 3. تصحیح اعتقادات و عدم انتساب امور نامناسب و نابجا به خداوند؛ مثل: داشتن فرزند یا امکان صدور قبیح از خداوند و یا این که ملائکه دختران خدا باشند، یا شریکان او به حساب آیند. 4. یاد محبوب و تلاوت آیات قرآن و شرکت در مجالس معنوى براى او لذت بخش و مشاهده گناه و گناهکار، باعث رنجش و غصه اوست. 5. مشکلات و مصائب دنیوى او را از پا در نمی آورد و به کفر نمی کشاند، بلکه با امید و توکل بر خدا، بر آنها صبر می کند و در پى حلّ معضلات بر می آید و با یاد خدا آرامش می گیرد. 6. هیچ مؤثرى را در اثرش مستقل از خدا نمی داند و همه فواعل - اعم از طبیعى یا انسانى - را کارگزاران إلله و همه را وابسته و

ص: 79


1- سایت آینده روشن،حسن رحیم پور ازغدی، کد مطلب: 7601
2- نحل، 43

متکى به خدا می داند. 7. در مواقع پیدایش زمینه گناه و عصیان؛ مثل: رسیدن به پست و مال و مهیا شدن میدان شهوت رانى، کفّ نفس نموده و خود نگه دار است و با جهاد اکبر، نفس سرکش را ذبح کرده و امیال را مهار می کند. 8. برای از دست دادن مال و اولاد و جان در راه خدا افسوس نمی خورد و به دست آوردن دنیا و مافیها، سبب خروج او از زىّ عبودیت نمی شود. 9. اهل چون و چرا نیست و با رضایت تام به حکم خدا و رسول الله(ص) و ولىّ الهی گردن می نهد و در دل هم از امورى که با طبع و میل او ناسازگار باشد، ناراحت نمی شود.10. دریافت و تشخیص الهامات رحمانى و توجهات و عنایات الهى و رسیدن به حیات طیبه.(1)

تشخیص معنویت گرایى نوین، احساسى و ناپایدار، از معنویت گرایى حقیقى و حفظ و استمرار آن، نیازمند اراده و عزمى راسخ و صبر و تحمل فراوان است، به خصوص در این دوره که تمامى عوامل اجتماعى و جهانى دست به دست هم داده تا انسان را از دین و معنویت جدا کرده و برده ى جهانخواران استعمارگر کنند. ولى باید توجه داشت که انسان، تنها موجودى است که نه تنها توان این را دارد که بر خلاف جریان آب حرکت کند، بلکه می تواند مسیر حرکت جامعه یا دنیا را عوض نماید و لااقل قدرت حفظ خود را در سخت ترین شرایط نیز دارا است و هر چه کار، مشکل تر باشد، ارزش و پاداشش بیشتر است.

توضیح اینکه انسان موجودى مختار است که کارهایش را بر اساس اراده و انتخاب و گزینش انجام می دهد. نحوه این انتخاب و گزینش او، وابسته به دو امر درونى و نهفته؛ یعنى گرایش ها و بینش ها است. این گرایش ها و بینش ها، خود دو دسته اند: گرایش ها و بینش هاى فطرى و غیر اکتسابى و غیر اختیارى و گرایش ها و بینش هاى اکتسابى و اختیارى. قسم اول، بالقوّه در نهاد هر انسانى نهاده شده اند و نیازمند توجه و پرورش اند تا بروز و نمود پیدا کنند. اما قسم دوم، با انتخاب و گزینش خود انسان حاصل می شوند.

ص: 80


1- 1- انعام، 82.2- لقمان، 13. 3- لقمان، 13. 4- انفال، 2؛ زمر، 23؛ مؤمنون، 60. 5-رعد، 28. 6- یوسف، 106. 7- ابراهیم، 27؛ غافر، 51؛ بقره، 250 8- حدید، 23. 9- نساء، 65؛ احزاب، 36. 10- عنکبوت، 69.

گرایش هاى فطرى مثل گرایش انسان به حقیقت جویى و معنویت. و شناخت هاى فطرى، همان ها است که در قالب حسن و قبح عقلى مطرح می شوند؛ مثل شناخت خوبی عدالت و صداقت و وفاى به عهد و شناخت بدى ظلم و دروغ و خلف وعده. این گرایش ها و بینش هاى فطرى، محرّک هاى اصیل بشر به سوى کسب بینش ها و گرایش هاى اکتسابى و سایر فعالیت هاى او می باشند، لکن اگر در تشخیص حقیقت و واقعیت و نیز تشخیص مصادیق خوب و درست اشتباه کند، به سعادت واقعی اش نمی رسد، ولى اگر بتواند بر خلاف نظر ایسم های مختلف صحیح بیندیشد و صحیح برگزیند، آن موتورهاى محرّکه و این فعالیت ها و گزینش ها و گرایش هاى انتخابى صحیح می توانند سعادت دنیا و آخرت او را در پرتو معنویت حقیقی تأمین کنند و انبیا آمده اند، تا این توان تشخیص صحیح را به او کرامت نموده و او را براى گرایش و انتخاب صحیح هدایت کرده و یاریش نمایند، تا با معنویت صحیح به سعادت دنیا و آخرت دست یازد، به خصوص که در اغلب انسان ها امیال و احساساتشان بر تعقّل و تدبّرشان غلبه دارد.

آری ای عزیز بزرگوار، گرایش به معنویت به عنوان یک فعل اختیارى برای انسان است؛ البته همان طور که در ابتدا اشاره شد؛ ممکن است منشأ آن تحقیق و تفکر و تدبر باشد و یا تحریک عواطف و احساسات. در صورت اوّل؛ آن گرایش، فیلسوفانه و یا متکلمانه است، و در صورت دوم، عوامانه و به اصطلاح «معنویت گرایى احساسى» است. لکن صورت سومى هم متصور است و آن این که این دو با هم توأم شوند و کانون دل و کانون عقل متحّد گردند نه متشتّت، و این هم دوشى، سبب گرایش به دین و ایمان و معنویت شود، که این گرایش، گرایش عارفانه(1)است. همان گرایش حقیقى به معنویت و به اصطلاح «معنویت گرایى حقیقى» است.

در مجموع هر انسانى بر نفس خویش بیناتر از دیگرى است و از دل و گرایش ها و بینش هاى خود بهتر از هر کسى آگاه است، پس باید بر خودش دلسوزتر باشد و به فکر نجات خود از مهالک و دست یابى به سعادت جاویدان، از راه کسب معارف حقه و اعمال

ص: 81


1- جوادى آملى، عبدالله، حیات عارفانه امام على(ع) ، ص 15

صالحه و اخلاق فاضله با توسل و تمسک به اهل بیت عصمت و طهارت، برآید و با عزمى استوار ضمن شناخت ابعاد پوشالی معنویت نوین با ایمان و معرفت در راستای خفظ معنویت واقعی گام بردارد تا به قله مقصود که همان سعادت حقیقی و آرامش واقعی است؛ برسد.

در هر حال ای عزیز بزرگوار، علیرغم تمام پیشرفتها و تسهیلات، مشكلات بهداشت روانی ناشی از بحران معنویت به عنوان مشكلی برای خانواده ها، سازمانها و جوامع رو به افزایش است. بدینجهت هر روز به تعداد افرادی كه معتقدند معنویت؛ درمان رنجوری و درماندگی روحی آنها است و بر متخصصین كه برای درمان بیماریهای روانی و حفظ سلامت روانی بر معنویت و رفتارهای مذهبی متمركز می شوند، اضافه می شود. انسان امروز با آگاهی و بینش، به این عقیده رسیده است كه بدون معنویت تنها می ماند و در گرداب تكنولوژی به فنا می رسد. انسان امروز فهمیده كه با دور شدن از باور و اعتقاد به خدا، پوچی و درماندگی در انتظارش خواهد بود. ویلیام جیمز معتقد است باور به وجود ارزشهای بالاتر و یك قدرت برتر برای بهداشت روانی انسان ضروری است.

حسن ختام این بحث با عنایت به بحران مزبور سخنان مقام معظم رهبری است. آنجا که مي فرماید: تمدن مادي غرب برپايه ماديت و دنياگرايي بنا شده و چون سران و حاكمان آن ديار، شيفته قدرت و ثروت و لذت هستند، براي رسيدن به اين هدف خود نياز به مردمي مادي و جداي از معنويت دارند. از اين رو تلاش مي كنند مظاهر معنويت را از بين برده و اسباب غفلت و ماديت را ترويج و گسترش دهند. «تمدن غربي بر پايه ستيز با معنويت و طرد معنويت بنا شد ... اين تمدن مادي و دور از معنويت هر چه پيشرفت كند، انحرافش بيشتر مي شود؛ هم خود آنها و هم همه بشريت را با ميوه هاي زهرآگين خود تلخكام مي كند؛ همچنان كه تا امروز كرده است...ويران شدن كانون خانواده، سيلاب فساد جنسي و طغيان سرمايه داري افراطي، همه نتايج همان تفكيك است ... حرف نوي مكتب سياسي امام بزرگوار ما براي دنيا اين است كه در همه اركان برنامه ريزي هاي يك قدرت سياسي، سياست با معنويت و قدرت با اخلاق همراه شود و اصول اخلاقي مورد مراعات قرار گيرد.»(1)

ص: 82


1- امام خامنه اي،14/3/1383

روشن است غرب با اين حرف تازه كه از اساس با ماديت بي معنويت مخالف است دشمني كرده و راه مقابله با آن را در پيش بگيرد و با راه هاي گوناگون در صدد ضربه زدن به اين سخن تازه باشد تا نتواند حرف خود را به گوش جهانيان برساند. مردمي كه از مادي گرايي خسته شده و تشنه زلال معنويت هستند بي شك با شنيدن شمه اي از معنويت اسلام به آن رو خواهند آورد و اين براي غرب خطرناك است. «امروز انسان ها در همه نقاط دنيا تقريباً : به خصوص در همين كشورهاي غربي و مادي- از ماديت دلزده شده اند، دل شان براي يك معنويتي كه درست هم آن معنويت را نمي شناسند، پر مي زند و جوان ها سر در گم دنبال چيزي وراي اين ظواهر مادي و اين لذات مادي هستند كه براي آنها عادي شده، دنبال معنويتند اما قدرت هاي اداره كننده عالم، مديريت هاي اقتصادي دنيا يعني، همين غارتگران[و] چپاولگران ... نمي گذارند ملت ها به سمت معنويت راه پيدا كنند، شوق هست، اما مانع هم هست در يك چنين دنيايي، جمهوري اسلامي...، يك هماوردطلبي بزرگ نسبت به استكبار جهاني است و فلسفه هاي آنها را باطل مي كند...»(1)

پس عزیزم دان که معنا بوده گنجی پر ثواب * با شعور و معرفت رو سوی آن با صد شتاب

این حقیر گوید که مفقود بشر تا ماورا * بوده معنا و همان ذکر خدا بی هر عقاب

مولف در کتب"معنا درمانی" و "سالم ترین پیام"به ابهامات و شبهاتی که در این خصوص وچود دارد با ادله محکم عقلی و نقلی پاسخ داده است.

8. ایمان به خدا و اعتقاد به بزرگی خالق:

چون كه مي آيد، به جان ما، نداي فطرتي * نور ايمان مي دهد، هر دم پيام رحمتي

ص: 83


1- امام خامنه اي، 19/2/86

مال و ثروت، جاه و قدرت، در حريم کبريا * مي زند آتش، به جان هر مرام و سنتي

”عَظُمَ الْخَالِقُ فِي اَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي اَعْيُنِهِمْ“ آفريدگار در جانشان بزرگ جلوه كرده، ولي غير او در نظرشان كوچك شمرده مي شود. امام علي (عليه السلام) مي فرمايد: ”به خدا سوگند در چشم من اين دنياي شما خوارتر و پست تر است از استخوان خوكي كه در دست بيماري مبتلا به جذام باشد.“(1)

به نظر می رسد توضیح بیشتر در این خصوص خالی از لطف نباشد. لذا نظر حضرتعالی به کم و کیف ایمان و اعتقاد به بزرگی خداوند مخصوصا اثرات آرامشی آن معطوف می گردد. ايمان عبارت است از باور و تصديق قلب به خدا ورسولش، آنچنان باور وتصديقي كه هيچگونه شك و ترديدي بر آن وارد نشود. تصديق مطمئن و ثابت و يقيني كه دچار لرزش و پريشاني نشود و خيالات و وسوسه ها در ان تأثير نگذارد و قلب و احساس در رابطه با آن گرفتار ترديد نباشد. اولين راهى كه اسلام براى رفع مسئله اضطراب و دلهره پيشنهاد مى كند، ايمان به بزرگی خداست. تكيه بر خالقى كه قادر است. از همه چيز خبر دارد و بندگانش را دوست دارد. تكيه گاهى هميشگى كه همه مى ميرند ولى او باقى است. همه دچار مشكل مى شوند ولى او هميشه قهار و مسلط و حاكم بر همه چيز است. دردرمان ناراحتیهای روانی و ایجاد اطمینان وآرامش درونی، نقش ” ایمان” فوق العاده شگرف وثمربخش است. درمواردی که دشواریهای طاقت فرسا ، شخصیت انسان را درهم می کوبند واراده وامید را از وی می گیرند، اتکا به خداوند درروح آدمی اثرعمیق و غیر قابل انکاری می بخشد. ناکامیها، گرفتاریها وشکستها هرگز نمی توانند درضمیر مردان و زنان الهی طوفان بر پا کنند و آنها را دچار زبونی و یاس وخودباختگی سازند. مؤمنی که به بزرگی خدا ایمان دارد از هیچ چیز در این دنیا نمی هراسد چون می داند تا خدا نخواهد هیچ شر و آزاری به او نمی رسد. و تا خدا نخواهد هیچ انسان و یا قدرتی در دنیا قادر نیست به

ص: 84


1- امام علي، نهج البلاغه، كلمات قصار، كلمه228 فيض الاسلام و كلمه 226 صبحي صالح.

او ضرری رساند یا چیزی را از او منع کند، به همین دلیل مؤمن انسانی است که امکان ندارد ترس یا اضطراب بر او چیره شود. از مرگ نمی هراسد و به آن با دیدی واقع بینانه می نگرد و آن را دروازه ای برای زندگی جاودانه می بیند. روزی اش را در دست خدا می داند و درباره رزق و روزی اصولاً ترس و ناآرامی را نمی شناسد؛ زیرا خدا را روزی دهنده می داند. از مصیبت های روزگار و حوادث دهر نمی هراسد؛ زیرا می داند که حوادث خوب یا بدی که برای مردم روی می دهد آزمایش خداوندی است.

فقدان ایمان به بزرگی خدا موجب می شود که انسان دچار سرگردانی و پوچی شود. قرآن حالت تعارض و اضطراب و سرگردانی انسان فاقد ایمان را به حالت انسانی تشبیه می کند که حس نماید از آسمان فرو افتاده است و پرندگان او را در میان آسمان و زمین می ربایند یا تندبادی به مکانی دور پرتابش می کند. ایمان به بزرگی خدا تنها راه رهایی از اندوه و اضطراب است. چنانکه فقدان آن سرانجامی جز اندوه، افسردگی، پوچی و ... به دنبال ندارد.

آری ای عزیز با ایمان، بسیاری از روان شناسان متأخر بر نقش مؤثر ایمان به خدا تأکید می ورزند؛ زیرا اعتماد به قدرت او موجب افزایش صبر و شکیبایی و تحمل سختی ها می شود و احساس امنیت و آرامش را در نفس انسانی مستقر می سازد و آسودگی درونی را پدید می آورد. همه مکاتب روان درمانی در این که دلیل اصلی بروز عوارض بیماری های روانی اضطراب است؛ اتفاق نظر دارند. ولی در تعیین عوامل اضطراب برانگیز، اختلاف نظر هایی باهم دارند. برخی از پژوهش ها نشان می دهد که میانگین درمان ناشی از روان درمانی بر پایه روش های علمی هنوز به میزان رضایت بخشی نرسیده است. از این رو، گرایش و توجه بیشتر به دین برای سلامت روان و درمان بیماری های روانی درمیان روان شناسان و درمانگران روانی افزایش چشم گیری یافته است. آنان بر این باورند که ایمان بدون شک مؤثرترین درمان بیماری های روانی به ویژه اضطراب و افسردگی است. ویلیام جیمز فیلسوف و روان شناس آمریکایی می گوید: ایمان نیرویی است که باید برای کمک به انسان در زندگی وجود داشته باشد. فقدان ایمان زنگ خطری است که ناتوانی انسان را

ص: 85

در برابر سختی های زندگی اعلام می دارد. و در جای دیگر می گوید: همان طور که امواج خروشان اقیانوس نمی تواند آرامش ژرفای آن را برهم زند و امنیت آن را پریشان سازد، شایسته است که دگرگونی های سطحی و موقت زندگی، آرامش درونی انسان را که عمیقاً به خداوند ایمان دارد، برهم نزند، چرا که انسان متدین واقعی، تسلیم اضطراب نمی شود و توازن شخصیت خویش را حفظ می کند و همواره آماده مقابله با مسایل ناخوشایندی است که احتمالاً روزگار برایش پیش می آورد.

اریک فرام روانشناس آلمانی معاصر درکتاب روانکاوی و دین می نویسد: ” سرسپردگی به یک هدف یا فکر یا نیرویی برتر ازانسان نظیر خداوند، جلوه ای است از نیاز انسان به کمال.” وی نیازبه یک نظام اعتقادی را جزء ذاتی انسان می داند واضافه می نماید، ازآنجا که نیازبه یک نظام جهت گیری واعتقادی جزء ذاتی هستی انسان است، می توان به میزان این نیاز پی برد. به راستی هیچ منبع قدرتی قوی تری ازآن دربشر وجود ندارد. نیاز به دین یعنی نیاز به یک الگوی جهت گیری ومرجعی برای اعتقاد وایمان. هیچ کس را نمی توان یافت که فاقد این نیاز باشد.

کارل گوستاویوگ روانشناس سوئیسی ورهبرمکتب روانشناسی تحلیلی به بیانی دیگر می نویسد: در بیماران روانی که بالاتر از سی و پنج سال سن داشتند در کمتر بیماری مشاهده می شد که مشکل روانی اودرآخرین مرحله تحلیل، به ایمان مذهبی مربوط نگردد. بهتراست بگوییم که هر فرد ازآنان به علت فقدان آنچه که دین به اشخاص می دهد، بیمار شده اند. پرفسور كارل يونگ نیز مى گويد: بى مذهبى باعث پوچى و بى معنا بودن زندگى مى شود و داشتن مذهب به زندگى مفهوم و معنا مى بخشد. دكتر پول ارنست متخصص دانشگاه پنسيلوانيا درباره نقش ايمان مى نويسد: مهم ترين عامل شفاى مريض، ويتامين ها، داروها و جراحى و... نيست. بلكه اميد و ايمان است. من به اين نكته پى برده ام كه از اين پس بايد جسم مريض را با بكاربردن وسايل طبى و جراحى و روح وى را با تقويت ايمانش نسبت به خدا معالجه كرد.

ص: 86

این مکاتب هدف اصلی روان درمانی را رهایی از اضطراب و به وجود آوردن احساس امنیت در نفس انسان می دانند، اما برای تحقق این هدف از روش های مختلفی پیروی می کنند. قرآن نشان می دهد که ایمان به خدا، در درمان این گونه بیماری ها و تحقق احساس امنیت و آرامش و پیشگیری از اضطراب و بیماری های روانی ناشی از آن کاملاً موفق بوده است. باید توجه داشت که درمان معمولاً پس از ابتلای شخص به بیماری روانی شروع می شود، اما ایمان به بزرگی خدا اگر از کودکی در نفس انسان استقرار یابد نوعی مصونیت و پیشگیری از آسیب بیماری های روانی به شخص می بخشد. قرآن، امنیت و آرامشی را که ایمان در نفس مؤمن ایجاد می کند چنین توصیف می کند: «تنها آنهایی که ایمان به خدا آورده و آن را به عبادت هیچ معبودی نیامیخته اند سزاوار آرامش، امنیت و طمأنیه هستند.» اصولاً آرامش، استقرار و امنیت نفس برای مؤمن متحقق می شود، زیرا ایمان راستینش به بزرگی خداوند او را نسبت به کمک و حمایت و نظر و لطف خداوند امیدوار می سازد.

در روايات آمده كه مؤمن مانند كوه استوار است و سختى ها او را تكان نمى دهد. مانند حضرت ايوب كه در مقابل بدترين مصيبت ها ايستاد و مقاومت كرد و عاقبت به رستگارى دو جهان رسيد.على(ع) فرموده اند: كسي كه توكل كند، سختى ها بر او آسان و اسباب آسانى برايش فراهم مى شود. ایمان نه تنها ناراحتی و تشویش را از قلب آدمی می زداید بلکه می تواند از هجوم هیجان واضطراب به دل جلوگیری کند. قرآن مجید از نقش پیشگیری ایمان چنین یاد می کند:«ولا تهنوا ولا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مومنین» اگر ایمان داشته باشید نباید ترس واندوه به خود راه دهید، زیرا شما با همین سرمایه ایمان بر دیگران برتری دارید. در این آیه خاطر نشان شده است که ایمان در برابرعوامل ناراحتی روانی ، زره محکمی برای روح می سازد ومصونیت خاصی درانسان به وجود می آورد . بااتکا به ایمان می توان خاطر را ازغم آزاد ساخت ونقش رنجها را از لوح دل زدود. قرآن ثبات وآرامش را ازآن کسانی می داند که قلبی سرشار از ایمان داشته باشند:«الذین امنوولم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الا من» امنیت خاطر وآسایش دل اختصاص به کسانی

ص: 87

داردکه بر خوردار ازایمانند و پرده ای از ستم وبیداد برآن نکشیده اند«الا ان اولیاءالله لا خوف علیهم ولاهم یحزنون» آگاه باش ترس واندوهی برای دوستان خدا نیست.

در قرآن در سوره مباركه فتح آيه3 آمده است: "هوالذي انزل السكينه في قلوب المؤمنين ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم... " اوكسي است كه آرامش را در دلهاي مؤمنان نازل كرد تا ايماني به ايمان شان بيافزايند...». اولين برداشتي كه از آیه مزبور صورت مي گيرد اين است كه بدون ايمان، آرامش روحي ورواني وجود ندارد. يا حداقل اينگونه مي توان گفت كه يكي از عوامل ايجاد آرامش دارابودن ايمان به خدا مي باشد. به تعبير علامه طبا طبايي «ظاهرا مراد از سكينت در اين آيه آرامش وسكون نفس واطمينان آن، به عقائدي است كه به آن ايمان آورده ولذا نزول سكينت را اين دانسته كه ''ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم'' تا ايماني بر ايمان سابق بيفزايند. پس معناي آيه اين است كه: خدا كسي است كه ثبات واطمينان را لازمة مرتبه اي از مراتب روح دانسته و آن را در قلب مؤمن جاي داد تا ايماني كه قبل از نزول سكينت داشته بيشتر وكاملتر شود.»يقيقنا داشتن آرامش در زندگي؛ نخستين چشمه خوشبختي است وكسي كه از اين نعمت محروم باشد از نعمت خوشبختي نيز محروم است وهيچگاه طعم خوشبختي را نخواهد چشيد. انسان بي ايمان در دنيا با انديشه وافكار موهوم وبا نگراني هاي فراوان دست به گريبان است. ولذا دائما در درون خود دچار پيكاري بزرگ است وهميشه، هم در انتخاب مسير زندگي وهم در تصميم گيريهايش دچار سر در گمي است. ولي بر خلاف آن انسان با ايمان از همة اينها آسوده است وهمة افكار واهداف وانديشه هارا تحت لواي يك هدف گرد آورده است وفقط به خاطر آن تلاش مي كند و به سوي آن مي شتابد وآن عبارتست از خشنودي خداي متعال. ديگر كاري به اين ندارد كه مردم از او خشنود باشند يا بر او خشم گيرند. لذا هيچ وقت سردر گم نيست وهميشه در يك آرامش روحي به سر مي برد.

در دنیای امروز به هر نسبتی که بشر از نظر مادیات پیشرفت می کند و بر زیبایی های زندگی اش می افزاید، به همان نسبت حرص ها و آزهایش به جنبش در آمده و آرزو هایش درازتر و خواهش های دلش زیادتر شده است. قهراً در چنین شرایطی اضطراب ها و

ص: 88

ناکامی های روحی اش نیز افزایش یافته است. اما مؤمنین و خداپرستان بدون هیچ تشویشی با دلی آرام خود را به خداوند تبارک و تعالی می سپارند و با یاد خدا و ذکر آن مهربان جاوید، دل را محکم و استوار نموده و در برابر هجوم مصیبت ها و حوادث، شخصیت خویش را حفظ می کنند و ضربات کوبندۀ ناملایمات و مشکلات زندگی، آنها را از پای در نمی آورد.

البته اطمینان دل، حالتی است که نصیب هر کس نمی شود؛ مگر کسانی که تسلیم امر الهی شده و خود را به او می سپارند. یاد خدا دل را قوی می دارد، تا نفس حیوانی را به تسخیر خود درآورد. اگر در حالات بزرگان عرصه های علم و هنر و ادب و تقوی می خوانیم که خیلی راحت و آرام از کنار حوادث ناگوار و تلخ و شیرین زندگی می گذشتند و زر و زور و مناظر شهوت انگیز تأثیری روی آنها نداشته، به این دلیل است که آنان به مرتبه والای نفس مطمئنه نائل شده اند و رضامندی و تسلیم خویش را در برابر مقدارت الهی اعلام داشته اند.

ضعیف النفس وگرباشی به دوران * شوی از حق جدا در خط ایمان

خداوندا بده ایمان کامل رها * کن دیده را از بند شیطان

آری ای عزیز بزرگوار، همانگونه که اشاره شد ایمان به بزرگی خداوند مایه آرامش خاطر و اطمینان روان است. ایمان، انسان را امیدوار می سازد و دلش به خداوند و رحمت او مطمئن می شود. قانون زندگی، قانون اعتقاد و ایمان است. آرامش زندگی جز در سایه ایمان میسر نمی شود. افراد با ایمان هرگز در برابر مصایب و آلام زندگی متزلزل و گرفتار نمی گردند.کلید نجات از رنج روانی و اضطراب، ایمان است. ایمان باعث آرامش دل و قدرت روح می گردد و بهترین پناهگاه برای نگهداری انسان است. بی ایمانی و عدم توکل به خدا، زیر بنای استرس ها و فشارهای روحی و روانی است. بی ایمانی موجب پریشانی روح و پریشانی روح موجب بد رفتاری ها است. روان پزشکان همین مسئله را با تحقیق،

ص: 89

بررسی و می گویند که ایمان محکم به دین، نگرانی، تشویش، هیجان، ترس و عواملی را که موجب ناخوشی است از میان می برد. نتیجه اینکه ایمان، آرام بخش دل های ملتهب و برطرف کننده غم، اندوه و ناراحتی است. انسان های با ایمان به همه چیز راضی هستند و هیچ نگرانی ندارند.

خوش به حال آنکه درکون ومکان * با بصیرت بوده و دور از گمان

بهر عقبا می کند جان را فدا * راه فطرت را رود با صد توان

از طرفی ایمان و عبادت و تقوا، بنابر آنچه در آیات و روایات آمده است، موجب محبوبیت انسان نزد خدا و خلق می شود. قران کریم در این باره می فرماید: "انّ الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات سیجعل لهم الرّحمن ودّاً "(کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام می دهند، خداوند رحمان، محبت آنها را در دلها می افکند.)چرا که ایمان و عمل صالح، بصورت ذاتی و کاربردی جاذبه و کشش بسیار زیادی دارد و به نوعی فریاد خاموش فطرتهای پاک به دنبال آن است، آری اعتقاد به یگانگی خدا و دعوت پیامبران و پایبندی عملی به دستورات الهی که بازتابش در روح و فکر و گفتار و کردار انسان به صورت تقوا، پاکی و درستی، امانت، شجاعت، ایثار و... تجلی می کند، همچون نیروهای مغناطیس، جذب کننده و رباینده است و دلهای دیگران را به خود جذب می کند. این جذابیت و محبوب شدن بستر و زمینه را برای آرامش واقعی در انسان فراهم می کند. این در حقیقت نخستین پاداشی است که خداوند به مؤمنان و صالحان می دهد که دامنه اش از دنیا به سرای دیگر نیز کشیده می شود.

9. یقین نسبت به آخرت:

رفته بودم سوی قبری در فرات * تا که گویم درد خود را با ممات

ص: 90

وضع ایشان را همی دیدم خراب * عبرتی شد بهر من در این حیات

لحظه ای خلوت نمودم بی نقاب * با همانهایی که روزی با ثبات

شاد و پر نقش و همی پا بر رکاب * غرق در دنیای دون و منکرات

هر سوالم را همی دادند جواب * با زبان بی زبانی چون دوات

یک به یک گفتند که دنیا هست سراب * دل نبند هر گز به آن در این کرات

دار دنیا بوده بی شک چون حباب * از درون خالیّ و خالی از ملات

کار دنیا می کند دل را کباب * ضربه ها بر تو زند در هر فلات

عاقبت گویند به تو با صد خطاب * می شوی حیران تو در روز وفات

پس عزیزم با بصیرت هم شتاب * بر خلاف فکر ایسم های بیات

روز و شب در لحظه هایش ای جناب * کار خیر انجام و ده خمس و زکات

با نماز و روزه کن جان را تو ناب * تا که گیری بهر آن برگ برات

فطرتت را کن تو طاهر با ثواب * تا شوی دور از غم و هر نوع نبات

گر که می خواهی شوی دور از عقاب * کن رعایت تو تمام این نکات

دان که للّه است روان وفق کتاب * با الیه راجعون گوید به ذات

ص: 91

خوش بر احوال کسی که با حساب * راه فطرت رفته و راه نجات

این حقیر گوید شوی بی شک مجاب * با اطاعت از خدای کائنات

اهل تقوا به آخرت يقين دارند: ”فَهُمْ وَ الْجَنَّهْ كَمَنْ قَدْ رَاَهَا، فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ، وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَاَهَا، فَهُمْ مُعَذَّبُون“، آن ها به كسي مي مانند كه بهشت را با چشم ديده و در آن نعمت ها غرق اند و هم چون كسي هستند كه آتش دوزخ را عيان مشاهده كرده، و در آن معذّبند. «و بالآخرة هم يوقنون»(1): و آنان به آخرت يقين می ورزند. يقين به آخرت از جمله نشانه های متقین است. از اركان و از اصول و از مايه های اصلی تدين و تقوا يقين به آخرت است. كه يك مرحله والائی است، و لذا گمان به آخرت كافی نيست. (...)«أَتْعَبَ نَفْسَهُ لِآخِرَتِهِ وَ أَرَاحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ». خود را به خاطر آخرت به زحمت مى اندازد و مردم را در راحتى قرار مى دهد.

این جمله در حقیقت علّت یکی از ویژگیهای متقین یعنی«زحمت خود و آسایش دیگران» که جزء چهل ویژگی مطرح شده در این کتاب است، را بیان می کند. اهل تقوا به خاطر یقینی که به آخرت دارند؛ خود را به زحمت می افکنند. مبارزه با هواهای نفسانی و قبول زحمت و سختیِ برخی از تکالیف الهی (مثل روزه گرفتن در روزهای گرم و طولانی تابستان و یا به جا آوردن مناسک حج و ...)، همه و همه به خاطر آن است که متّقین عالم آخرت و روز حساب را باور نموده اند و به همین جهت با تمام توان، خود را برای آن روز مهیّا می کنند ولو به قیمت آن که نفس خویش را به زحمت بیندازند. در فرازهای آغازین خطبه، امیر المؤمنین علیه السّلام در باره یقین و باور اهل تقوا فرمودند: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ/ (باور و یقین ایشان به قیامت به گونه ای است که) ایشان به کسانی می مانند که بهشت را با چشم خود دیده و در آن متنعّم اند و و همچون کسانی هستند که آتش دوزخ را مشاهده کرده و در آن

ص: 92


1- سوره بقره، آیه 4

معذّبند». در واقع اهل تقوا از مرحله علم الیقین پا را فراتر نهاده و به عین الیقین رسیده اند و کسی که با چشم دل، حقایق عالم و قیامت کبری را با بهشت و جهنّمش بنگرد، دیگر دنیای فانی و زودگذر او را به خود مشغول نخواهد ساخت، چنان که امام علیه السّلام این حقیقت را در فرازهای قبلی همین خطبه این گونه بیان فرمودند: «قُرَّةُ عَيْنِهِ فِيمَا لَا يَزُولُ وَ زَهَادَتُهُ فِيمَا لَا يَبْقَى/ روشنی چشمش در چیزی است که زوال در آن راه ندارد و زهد و بی اعتنائی اش نسبت به چیزی است که بقا و دوامی در آن نیست».

امیر المؤمنین علی علیه السّلام می فرمایند: «مَنْ عَمَّرَ دَارَ إِقَامَتِهِ فَهُوَ الْعَاقِلُ». هر کس خانه ی اقامت خود را آباد کند پس او عاقل است.(1) و قرآن کریم به صراحت آخرت را دارِ قرار و اقامت انسان معرّفی می نماید: «يا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا مَتاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دارُ الْقَرارِ». (مؤمن آل فرعون گفت:) اى قوم من! اين زندگى دنيا، تنها متاع زودگذرى است و آخرت سراى هميشگى است.(2) آری اهل تقوا خانه ی جاودانه ی آخرت را به وسیله ی مجاهدت با امیال نفسانی و شیطانی و خدمت به خلق خدا آباد می کنند تا در زمره زیان کاران روز جزا قرار نگیرند، همان ها که خداوند متعال در وصفشان فرمود: «قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ حَتَّى إِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا يا حَسْرَتَنا عَلى ما فَرَّطْنا فِيها وَ هُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلى ظُهُورِهِمْ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ». آن ها كه لقاى پروردگار را تكذيب كردند، مسلّماً زيان ديدند (و اين تكذيب، ادامه مى يابد) تا هنگامى كه ناگهان قيامت به سراغشان بيايد مى گويند: اى افسوس بر ما كه درباره آن، كوتاهى كرديم! و آن ها (بار سنگين) گناهانشان را بر دوش مى كشند، چه بد بارى بر دوش خواهند داشت.(3)و از سوی دیگر، یکی از آثار سازنده ی ایمان به معاد، آن است که انسان نسبت به حقّ النّاس و حقوقی که خداوند در قبال جامعه و افراد، بر عهده ی انسان گذاشته، اهتمام ورزیده و در

ص: 93


1- عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص 446.
2- سوره غافر/ آیه 39
3- سوره انعام/ آیه 31

راستای ادای این حقوق کوتاهی نمی کند، لذا نتیجه آن است که مردم از شرّ رساندن انسان با تقوا ایمن و به خیر او امیدوار هستند.

ایمان به رستاخیز ص-ف-ت-ى اس-ت که در این سلسله از صفات براى پرهیزکاران بیان شده است. آنها به آخرت قطعا ای-م-ان دارن-د: آنها یقین دارند که انسان عبث و بى هدف آفریده نشده، آف-ری-نش براى او خط سیرى تعیین کرده است که با مرگ هرگز پایان نمى گیرد. فرد پرهیزکار اعتراف دارد ک-ه ع-دال-ت م-ط-لق پروردگار در انتظار همگان است و چنان نیست که اعمال ما در این جهان، ب-ى ح-س-اب و پ-اداش ب-اش-د. ای-ن اعتقاد به او آرامش مى بخشد. از فشارهائى که در طریق انجام م-س-ئول-ی-ت-ه-ا بر او وارد مى شود نه تنها رنج نمى برد بلکه از آن استقبال مى کند و مطمئن است ک-وچ-ک-ت-ری-ن ع-م-ل ن-ی-ک و بد پاداش و کیفر دارد. باور دارد که بعد از مرگ به جهانى وسیع تر که خالى از ه-رگ-ون-ه ظ-ل-م و س-ت-م اس-ت ان-ت-ق-ال م-ى یابد و از رحمت وسیع و الطاف پروردگار بزرگ بهره مند مى شود.شما در اصول عقايد اسلامی، عقيده ای كه منقطع باشد از زندگی و از عمل اصلاً نداريد و اعتقاد به آخرت و اعتقاد به قيامت و اعتقاد به محاسبه و پرس و جو و اعتقاد به جزا برای هر عمل و يقين به اينها، تأثيرات زيادی در زندگی دارند و زندگی را شكل خواهند داد. لهذا، همانطور كه در قرآن آمده است: يكی از اولين كارهای اديان اين است كه عقيده را در ذهن مردم قرار بدهند و به مردم تفهيم كنند كه زندگی شما با مرگ پايان نمی پذيرد، بلكه بعد از مرگ هم، زندگی و حساب و جزا است، و به انسانها بفهمانند كه اينجا صحنه ی عمل است و آنجا برداشت از عمل. و در خصوص اهمیّت جایگاه یقین یاد آور می شود که در محضر مبارك پيامبر اكرم (صلوات الله عليه و آله) سخن از حضرت عيسي بن مريم و اين كه وي بر روي آب راه مي رفت به ميان آمد. حضرت فرمودند: ” اگر يقين او بيشتر بود، بر روي هوا راه مي رفت.“(1)

البته برخى از اندیشمندان و فلاسفه در مکاتب مختلف مخصوصا ایسم های مادّی پس از رنسانس و در قرون اخیر مرگ را به عنوان فنا و نيستى و پايان يافتن همه چيز مى

ص: 94


1- محمد مهدي، نراقي، جامع السعادات، جلد 1، ص160-159.

پندارند. اینان با انکار حیات ابدی و جاوادانه بودن انسان؛ ظلم و جفای جبران ناپذیری را بر پیکر بشریت وارد کردند. چرا که میل به جاودانگی که جزء ذات بشری است را نادیده گرفته و فطرت ناب انسانی را از مسیری که به خاطرش خلق شده، منحرف نموده اند. و بدین وسیله بستر و زمینه حقیقی آرامش واقعی انسان را منکر شده اند. واقعا انسانی که منکر ابدیت و جاودانگی انسان می باشد؛ چگونه می تواند به خوشبختی و سعادت همیشگی و حقیقی نائل شود. اما قرآن مجيد حقيقت مرگ را انتقال از عالمى حقير و كوچك به جهانى بزرگ و والا تفسير كرده است و تاکید می کند که با مردن فنائى در كار نيست، بلكه آزاد شدن روح و سير در عوالم بزرگ ديگر است. اين ديدگاه درباره مرگ بسيارى از مفاهيم و محاسبات را دگرگون مى سازد و همين است كه آن را به عنوان دريچه اى به سوى عالم بقا معرفى مى كند و آرامش واقعی و سعادت همیشگی را در دنیا و آخرت برای انسان معتقد به ارمغان می آورد.

اعتقاد به حیات پس از مرگ، فرع بر برخورداری انسان از ساحتی روحانی و مجرد است. با مرگ انسان، این بعد او نابود نمی­شود و بعد از جدایی از بدن می­تواند به طور مستقل به حیات خود ادامه دهد و در هنگام قیامت به بدن برگردد. چنین اعتقادی در واقع نوعی نگرش نسبت به انسان است که اگر در مباحث انسان شناختی به چنین تصویری در مورد انسان نرسی و نتوانی آن را اثبات کنی، مسأله معاد فرضی معقول و دارای پشتوانه استدلالی نخواهد بود. لذا قرآن از قول منکرین معاد می­فرماید: «وقالوا اءذا ضللنا فی الارض ائنا لفی خلق جدید»(1) آیا بعد از مرگ و پراکنده شدن اجزاء بدنمان دوباره در قیامت زنده خواهیم شد.(2)

توضیح اینکه قرآن كريم از مرگ با عنوان «توفّى» ياد كرده است. اين واژه در لغت، به معناى «گرفتن چيزى به طور تمام و كمال» است؛ به عبارت ديگر در زبان عربى، هر گاه كسى چيزى را به كمال و تمام و بدون هيچ كم و كاستى دريافت كند، از اين كلمه

ص: 95


1- سجده، 10
2- رجبی، همان، 25- 22؛ مصباح یزدی، معارف قرآن، 324- 321

استفاده مى شود. قرآن مى فرمايد:«اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِى لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِى قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمّىً» «خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى باز مى ستاند، و [نيز] روحى را كه در [موقع] خوابش نمرده است، مى گيرد. پس آن [نفسى] كه مرگ را بر او واجب كرده، نگه مى دارد و آن ديگر [نفس ها] را تا هنگامى معيّن [به سوى زندگى دنيا] باز پس مى فرستد». در اين آيه، هم از مرگ و هم از خواب- كه شباهتى به مرگ دارد- به «توفّى» و سپس به «امساك» تعبير شده است؛ نه به «قبض». علاوه بر آنكه موت را وصفى براى روح شمرده است؛ يعنى، روح به وسيله موت، بدن مادى را ترك كرده و وفات مى كند.

به بيان ديگر، آنچه از اين آيه و مشابه آن استفاده مى شود، آن است كه مرگ، تحويل گرفتن است؛ يعنى، آدمى هنگام مرگ با تمام شخصيتش- كه همان روح او است- در اختيار مأموران الهى قرار مى گيرد و آنان انسان را دريافت مى كنند. بنابراين، مرگ از ديدگاه اسلام، نيستى و نابودى نيست؛ بلكه انتقال از عالمى به عالم ديگر بوده و در حقيقت روز مرگ، هنگام بازگشت به خدا و سوق به سوى او است. همچنين از آنجايى كه روح از عالم مجردات بوده و از موطن اصلى خود، به نظام مادى و دنياى خاكى هبوط كرده است؛ با مرگ، به سوى عالمى كه از سنخ عالم روح و موطن اصلى اش است، قدم برمى دارد.

به بيان دقيق تر، انسان ممزوج از يك اصل و يك فرع است. اصل، «روح» و فرع، «بدن» آدمى است. روح كه حقيقت اصلى انسان است، از عالم مجردات بوده و به عالم مادى هبوط كرده است؛ اما بدن خاكى از عالم طبيعت و ماده بوده و با حقيقت روح- كه از عالم مجردات است- بيگانه مى باشد. از آنجايى كه انسان از ابتداى خلقتش، روى زمين به سوى خداوند در حركت است؛(يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ)؛« اى انسان! حقا كه تو به سوى پروردگار خود به سختى در تلاشى و او را ملاقات خواهى كرد»، با «مرگ» سرفصل خاصى از اين حركت را در سير به سوى خداوند، شروع مى كند و

ص: 96

براساس آن، ميان روح مجرد و بدن خاكى جدايى مى افتد و با مرگ، روح به منزلى از منزل هايى كه در مسير حركتش به سوى موطن اصلى و اولى خود وجود دارد، برمى گردد.

امام صادق (ع) اين حقيقت را چنين توضيح مى فرمایند: «... و به اين ترتيب انسان از دو شأن دنيا و آخرت خلق شده است. هنگامى كه خداوند اين دو شأن را با هم گرد آورد، حيات انسان در زمين مستقر مى شود؛ زيرا حيات از شأن آسمان به شأن دنيا نزول كرده است و هنگامى كه خداوند ميان آن دو شأن مفارقت ايجاد كند، آن مفارقت، «مرگ» است و در آن حال، شأن آخرت به آسمان باز خواهد گشت. بنابراين حيات در زمين و مرگ در آسمان است و اين بدين جهت است كه در هنگام مرگ، ميان روح و جسد [مادى]، تفرقه ايجاد مى شود؛ روح به قدس اولى بازگردانده مى شود و جسد در همان زمين باقى مى ماند؛ زيرا كه از شأن دنيا است». مع الوصف، مرگ «بازگشت فرع به اصل و سرآغاز صعود و عروج روح است؛ نه انهدام، نابودى و نيستى».

آری اگر مرگ نقطه پایان و نیستى باشد، همانطور که در مقدمه عرض شد باید گفته شود که در جهان خلقت با ظالم و مظلوم یکسان رفتار شده، با مرگ، پرونده هر دو بسته مى شود و این خلاف عدالت است. به عبارت دیگر نمى توان پذیرفت که سرنوشت همه انسان ها اعم از نیکوکار و بدکار، عالم و جاهل و عادل و ظالم، یکسان باشد و همگى مدتى در دنیا مطابق میل و انتخاب خود زندگى کنند و با مرگ، هر دو نیست و نابود شوند. بنابراین مرگ نباید نیستى و پایان زندگى باشد و جهان بعد از مرگ ضرورى است تا در آن جهان، عدالت اجرا گردد و هر کس به آنچه استحقاق دارد و کسب کرده، برسد و حق مظلوم از ظالم ستانده شود و ظالم کیفر اعمال خود را ببیند. مباحث معاد و معنویت اگرچه از هنگام نزول قرآن كريم مطمح نظر بوده و مفسّران به بحث دربارة آن پرداخته اند، توجه ويژه بدان را مي توان مربوط به زمان معاصر دانست؛ چراكه اهميت انسان و انسان شناسي و پرسش هاي مربوط به سرنوشت آن، برآمده از نگاه نوين انسان معاصر به انسان است. هر چند متاسفانه انسان جدید، به علل گوناگونی همچون پیشرفت های علمی و فلسفی، ضعف مراجع دینی (یهودی و مسیحی) در پاسخ گویی به نیازهای فکری و عملی او، رفتار

ص: 97

نامناسب کلیسا با اهل اندیشه و رشد فزایندۀ سرمایه داری و مصرف گرایی، دچار بحران تعبد گریزی و معنویت ستیزی شده است. پوچی و بی معنایی و به دنبال آن، اندوه، دلهره و نومیدی در زندگی فردی از یک سو و ناامنی و بی عدالتی در زندگی اجتماعی و جهانی از سوی دیگر، پیامدهای گریزناپذیر تعبد گریزی و معنویت ستیزی بوده اند. در این میان، آنچه مغفول مانده، ساختار ماهوی و فطری در انسان است. انسان جدید، ماهیت و فطرت را انکار کرد تا با پشت کردن به سنّت، به آزادی در فکر و عمل دست یابد و با این بینش خطرناک ضمن جفا و ستم در حق سالم ترین پیام الهی؛ بالاترین ظلم را در حق فطرت بشری و نفس انسانی خود مرتکب شده است. ولی ای عزیز ابدی بدان و آگاه باش که:

مرز بين اين جهان تا آن جهان * يك قدم باشد عزيز اندر ميان

جان و دل را كن مهيّا بهر آن * تا شوي راحت ز هر نوعي فغان

كلّ دنيا وفق قرآن بي گمان * بوده ناچیز و قليل و بي نشان

پس عزيزم كن تأمل در نهان * بهر اين دنياي دون با عقل و جان

تا كه بيني باطنش را در عيان * پر ز لهو و هم لعب بوده همان

با فريب وي شوي دور از امان * چون كه در ظاهر بود فوق بيان

در همين دنيا تو گردي آنچنان * محو و فاني چون كه گفته كلّ فان

گر شناسي ذات خود را اي جوان * مي شوي برتر ز كلّ اين جهان

چون كه روح تو بود باقي ز خان * از نفخت و فيه من روحي بدان

ص: 98

كن هوي و هم هوس در هر مكان * خوار و رسوا در زمين و آسمان

از تمام فتنه های موبدان * با بصیرت کن عبور تا آن کران

بهر طاعت آمدي با روح و جان * تا روي راه رسول با صد توان

راه مولا و ولي تا كهكشان * بهر تو باشد هميشه درفشان

گر كه غير از اين روي در هر زمان * مي كني هر دم خراب روح و روان

اين حقير گويد كه متن جان بخوان * تا روي سوي خداي مهربان

در هر حال ای انسان ابدی، از جمله نکات ارزشمند انسان از منظر قرآن کریم این است که آدمى مرغ باغ ملکوت است و این خاکدان آشیانه اى موقّت و پُلى براى عبور وى از طبیعت به فرا طبیعت است. انسان در نهاد خویش طالب جاودانگى است و فطرتاً از زوال و محدودیت گریزان است. انسان موجودى است دو ساحتى، روح و نفس ناطقه او حقیقت اوست و بدن و جسم او ابزار این روح است. روح از عالم ملکوت است و مجرّد و جسم از عالم ملک است و صاحب اوصاف مادى از قبیل رنگ و شکل و حجم و امتداد؛ از جمله ادله اثبات تجرد روح این است که با گذشت روزگار بدن و جسم آدمى رو به ضعف می رود در حالی که روح و نفس ناطقه رو به قوّت می نهد. خداى سبحان اصرار دارد به انسان بفهماند که اى انسان تو یک موجود ابدى هستى و ابدیّت در دنیا نمی گنجد و ابدیت و جاودانگى به تحصیل ما عندالله است. نتیجه این که؛ دنیا چون دار گذر و خاکدان محدودى است (چون جسمانى است و از جمله خواص امور جسمانى محدودیت است) نمی توان جاودانگى را در آن جستجو نمود و روح چون موجودى ملکوتى و فرا زمانى است هم طالب ابدیّت است و هم می تواند ابدیت را در عالم آخرت تجربه نماید.

ص: 99

توضیح بیشتر اینکه بر خلاف دیدگاه ایسم های مختلف مادّی؛ حقیقت وجود تو کتابى است که شارح آن جز آفریدگار هستى نمی تواند باشد؛ اگر انسان حقیقت خود را براى شرح به خدا نسپارد دیگران از جمله فلاسفه معاصر غرب با دید محدود بشری او را شرح کرده و بر اساس انسان شناسى ناقص؛ وی را تفسیر می کنند. یا همانند کتب آسمانى پیشین، دست به تحریف و تفسیر به رأى می زنند و ضمن کتمان برخی از اسرار نهانى انسان، امورى بیگانه را به عنوان خواسته هایش بر او تحمیل می نمایند و به نوعی خواسته هاى حقیقى او را جا به جا می کنند و این نقص بزرگ و عیب مهم در طول تاریخ مخصوصا در اندیشه ها و معارف غرب پیرامون شرح حقیقت انسان وجود دارد.

به بیانی ای عزیز جاوید، اگر انسان ها به عالم طبیعت مأنوس ترند، براى آن است که حسى فکر می کنند؛ چون حس و قواى حسى به طبیعت نزدیک است و عقل و قواى عقلى از طبیعت دور است. لذا محسوسات و امور مادى انسان هاى حساس را به خود جلب می نماید اما انسان عاقل چون ارزشى براى دنیا مادی و زود گذر قائل نیست؛ فریب دنیا را نخورده دل به دنیا نمی بازد. فطرت انسانى خواهان ابدیّت است به تعبیر مرحوم صدر المتألهین: خداوند در سرشت انسان ها محبت وجود و بقاء و کراهت عدم و فنا را سرشته است(1) و لذا متاع گذرا او را اشباع نمی کند و اگر به طبیعت سر می سپارد یا براى آن است که از باب خطاى در تطبیق، طبیعت را ابدى می پندارد و یا ابدیّت بعد از مرگ را فراموش کرده است یا گرفتار جهل مرکب است یا مبتلاى غفلت، به نص صریح قرآن کریم هر انسانى بالضروره می میرد.(2) "کل نفس ذائقه الموت" مع الوصف باید اعتراف کرد که:

ص: 100


1- صدرالمتألهین شیرازى، محمد ابراهیم، اسفار اربعه، ج 4، ص 163 (چاپ سنگی)با کمی تغییر.
2- آل عمران، 185.

اي كه در چشمان و عكسم مي كني اینک نظر * هيچ و مي داني شده فرصت تمام در اين سفر

كوله بارم خالي و دستم تهي از كار نيك * عمر من گرديد تمام و روزو شب كردم ضرر(1)

پس عزيزم قدر خود را دان دراين دنياي دون * تا كه فرصت داري، از فرصت نكن آني گذر

مي شود عمر تو و هر مرد و زن روزي تمام * با چنين فكري چرا غفلت كني اي همسفر

گو چه كردي با خودت در عمر محدود حيات * يا چه بردي تو ز فرصت هاي نيك و پر ثمر

گر بخواهي يا نخواهي فرصتت باشد چو شمع * لحظه لحظه سوزد و گردي همي بي بال و پر

پس ببر از نور آن تا مي تواني توشه اي * آدم عاقل كند جان را مبرّا از خطر

كن كمي انديشه تو در آنچه تا اينك گذشت * تا كه بيني در كجايي و كمي گيري اثر

دام شيطان مي شود هر لحظه پهن در پيش تو * كن رها دام و ز فتنه كن عبور اي باهنر

روح تو آرام و آرامش همي آرد به تن * از همه افسردگي گردي رها در جان و دهر

راه حقّ و فطرتت را كن مشخص در اصول * تا شوي فارغ ز مكر و فتنه و هر درد سر

داد خاموش درونت اين بخواهد روز و شب * پس تو كن آن را اجابت تا شوي اهل ظفر

بهر عقبا شو مهيّا در سراي زندگي * تا سعادت سويت آيد در دو عالم اي بشر

ص: 101


1- عمر من پایان و هر لحظه وجودم در ضرر

دان که با اخلاص همی گویم به افکار زبون * من در این دنیا ندارم جز خدا یاری دگر

با بصیرت می روم راه امام و هم رسول * چون که فریاد درونم گفته آن باشد چو زر

راه خوشبختي يكي باشد در اين دنيا عزيز * وان همان راهي كه قرآن گفته بر اهل بصر

بي شك و ترديد همان راه علي(ع)وآل اوست * پس نما تو انتخاب تا كه شوي بيمه ز شر

چون حقير داني همه دنيا بود لهو و لعب * غير آنكه بهر حق خالص كني در جان و سر

آری ای اهل معرفت، بشر باید بر خلاف اندیشه های فلاسفه غرب به این معرفت برسد که در زندگى، خواه ناخواه، همچنان که خوشى ها، شیرینى ها، به دست آوردن ها و کام یابى هایى دارد، رنج ها، مصایب، شکست ها، از دست دادن ها، تلخى ها و ناکامى هایى نیز دارد و روشن است که انسان موظّف است با طبیعت دست و پنجه نرم کند، تلخى ها را به شیرینى تبدیل نماید. اما برخى از حوادث جهان مثل پیرى قابل پیش گیرى و یا برطرف ساختن نیست. انسان، خواه ناخواه به سوى پیرى گام برمى دارد، چراغ عمرش رو به خاموشى مى گراید و ناتوانى، ضعف، پیرى و سایر عوارض چهره زندگى را دگرگون و فرد را ناراحت مى کنند. علاوه بر این، اندیشه مرگ و نیستى، چشم بستن از هستى، جدایى از کسانى که به آن ها دل بستگى داشته است، رفتن و جهان را به دیگران واگذاشتن، به نوعى دیگر انسان را رنج مى دهد و سبب اضطراب مى شود.لذا:

مکن ای آدمی مرگ را فراموش * چو آخر می شوی با آن هم آغوش

روی با آن به زیر خاک و هم گور * سعادت را بخواه و اندکی کوش

ص: 102

با اهتمام به مصرع آخر این دو بیتی؛ ایمان مذهبى در انسان نیروى مقاومت مى آفریند و تلخى ها را قابل تحمّل مى گرداند. انسان با ایمان مى داند هر چیزى در جهان حساب معیّنى دارد و اگر واکنش در برابر تلخى ها به نحو مطلوب باشد، به فرض این که خود این تلخى غیر قابل جبران باشد، به نحوى دیگر از طرف خداوند متعال جبران مى شود. پیرى به حکم این که پایان کار نیست و به علاوه، یک فرد با ایمان همواره فراغت خویش را با تلاش و کوشش و عبادت و انس با ذکر خدا پر مى کند، مطبوع و دوست داشتنى مى گردد، به طورى که لذت زندگى در دوره پیرى براى مردم خداپرست از دوره جوانى بیش تر مى گردد. قیافه مرگ در چشم فرد با ایمان با آنچه در چشم فرد بى ایمان مى نماید، متفاوت است. در دید وی انتقال از دنیایى فانى و گذرا به دنیایى باقى و پایدار و از جهانى کوچک تر به جهانى بزرگ تر است. مرگ منتقل شدن از جهان عمل و کشت به جهان نتیجه و محصول است. از این رو، چنین فردى نگرانى ها و اضطراب خویش را از مرگ، با کوشش در کارهاى نیک، که در زبان دین «عمل صالح» نامیده مى شود، برطرف مى سازد و از نزدیک شدن مرگ دچار اضطراب نمى شود.

چرا که حقیقت امر این است که مرگ اصلا اضطراب و ترسی ندارد. در واقع اگر کسی از مرگ بترسد، جای تعجب است. زیرا مرگ صرفا فقط انتقال انسان از یک نشئه به نشئه دیگر است که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «تَنْتَقِلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَى دَارٍ از خانه ای به خانه ای دیگر منتقل می گردید.» مانند اینکه ما شما از رحم مادر، وارد رحم طبیعت شدی و به همین ترتیب از رحم طبیعت وارد رحم برزخ می شوی. پس اصل این است که از مرگ نترسی. اما آنچه که باعث ترس می گردد اعمال و گناهان انسان است و عذاب هایی است که در پی آنها می آید. شما برای اینکه این حالت خوف و ترس را داشته باشی تا بیشتر مراقب اعمالت باشی؛ باید موارد زیر را همواره مدّ نظر داشته باشی:

1-به قبرستان بیشتر سر بزن؛ مخصوصا اگر کسی در حال دفن شدن است را ببین و در احوال وی تأمل کن که دیگر دستش خالی خالی شده و با خود فقط یک کفن بیشتر

ص: 103

نبرده و فقط اعمال اوست که همنشینش گشته، همچنین به قبرهای خالی بیشتر توجه کن. یعنی رفتن به قبرستان، صرفا فاتحه خوانی نباشد. بلکه همراه با تدبر و تفکر باشد.

2-کتابهای سیاحت غرب و منازل الاخرة را با دقت مطالعه کن.

3-حدیث معراج و مشاهداتی که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم ) نسبت به عذاب امت داشتند را حتما ملاحظه فرما؛ که واقعا تکان دهنده است.

4- معرفت و بصیرت خود را حتی المقدور بالا ببر.

بدین جهت برنامه ريزي ها در مديريت رحمانی ضمن تبیین درست کم و کیف مرگ؛ براي نيل به اهداف والاي انساني است به گونه اي كه ضمن استفاده بهينه از امكانات مادي جهت استفاده سالم و دنيايي آباد، به دنبال تأمين زمينه لازم براي رسيدن به سعادت ابدي باشد. آری ای عزیز به حق باید گفته شود که:

از رهبر و مولا، عزیز من، حیا کن * دنیای دون را، از درون دل،رها کن

غافل مشو از عاقبت، در دار فانی * یعنی سعادت را، ز عمق جان،بنا کن

در مديريت رحمانی والهی، سعادت ابدی و واقعی انسان در حیات جاویدان او تبلور می یابد که به صورت بهشت و رضوان خدا و یا جهنم و غضب خدا تجلی می کند. در مديريت رحمانی ، دنیا و حکومت بر آن به تنهایی اصالت ندارد، بلکه بستری است برای برقراری عدالت و تعالی انسان و نهایتاً تقرب او به سوی خدا و نیل به سعادت ابدی. فریاد خاموش درون بشریت به درستی همین اعتقاد را را طلب می کند؛ خوب گوش کن:

می شود روزی شویم ما همچو ماه * در سرای آخرت با یک نگاه

لطف حق با ما شود روز جزا * پاک و گردیم از همه عیب و گناه

ص: 104

تحقیقات هم آثار همین اعتقاد را ثابت می کند. زاکرمن و همکاران در پژوهشی گزارش کردند، در افراد سالمندی که نمره کمتری در شاخص مذهبی بودن به دست آوردند، میزان مرگ و میر 42 درصد بود، در حالی که این میزان برای افراد سالمندی که نمره شاخص مذهبی بالایی داشتند، 19 درصد بود. در مطالعه دیگری کونینگ ، کلین و همکاران دریافتند که سرطان در بین افرادی که نمره بالاتری در شاخص مذهبی درونی کسب می کنند کمتر شایع است. در مطالعه دیگری ، مکین توش نقش مذهب را در سازگاری افراد با یک رویداد معنی دار زندگی بررسی کرد. او با 124 پدر و مادری که کودک خود را به علت مرگ ناگهانی از دست داده بودند، مصاحبه کرد و دریافت که مذهبی بودن با یافتن معنی در مرگ ارتباط مثبتی دارد. به علاوه مذهبی بودن با افزایش صلاحیت روانی و کاهش ناراحتی در بین والدین در طی 18 ماه بعد از مرگ کودکانشان ، ارتباط داشت. میل به جاودانگی با فطرت آدمی گره خورده است. چرا که:

وجودت می رود بیرون ز این خاک * نما خود را برون از سینه چاک

بود این ره به اوج غایت کار * که ای آدم تو را هست فطرتی پاک

باید معرفت بشری بدون هر گونه تعصب به این باور و اعتقاد برسد که دین اسلام به عنوان یک ایدئولوژی جامع، ارائه دهنده کامل ترین و سلامت سازترین سبک زندگی برای بشریت است و احکام و دستورات آن، حوزه های وسیع اخلاقی ، بین فردی ، بهداشتی و اجتماعی را در برمی گیرد، بدون تردید مطالعه علمی اثرات و نقش متغیرهای مذهبی در سلامت روانی یک ضرورت اساسی به نظر می رسد.درهرحال برخلاف اندیشه های ایسم های مادّی؛ انسان باید با شناخت و معرفت در خصوص مرگ و جاودانگی به یقین و

ص: 105

باوری برسد که بتواند با ایمان و اعتقاد کامل در مسیر فریاد خاموش درونش که همانا میل به جاودانگی است؛ گام بردارد و با این گام برداشتنها زمینه سعادت خود را در دنیا و آخرت تضمین نماید. مع الوصف:

درونت زند بهر عقبا صدا * بگوش و بجان گیر و برخیز ز جا

چو فطرت رود راه و رسم ولی * بصیرت دمد روح و معنا به ما(1)

حقیر درجلد چهارم مجموعه "فریاد خاموش درون" تحت عنوان " مقصد نهایی بشر" بصورت مفصّل کم و کیف آخرت و معاد را مطرح نموده ام. لذا همراهانی که بدنبال مقصد نهایی برای رسیدن به آرامش واقعی در زندگی و سعادت حقیقی در دنیا و آخرت می باشند حتما آن کتاب را ملاحظه بفرمایند.(2)

10. محزون بودن:

اهل حزن هستند: ”قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَهٌ“، دلهايشان پر از حزن و اندوه است. مقصود از اندوهگيني دل هاي پرهيزكاران اين نيست كه به خاطر از دست دادن چيزي يا روي آوردن پيشامد ناگواري محزون و غمگين مي گردند زيرا قرآن مجيد در بسياري از آيات اين نوع حزن واندوه را از اوليا الهي منتفي مي شمارد ومي فرمايد: « ألا اِنّ أولياءَ اللهِ لا خوف عليهم يحزنون »(3) يعني دوستان خدا هيچ ترس و غمي ندارند وعلت حزن آنان در ناراضي بودن عبادتشان ودلگير بودن به خاطر هدايت نيافتن بسياري از مردم و امثال آن سر چشمه مي گيرد . امام علي ( عليه السلام) مي فرمايند: ”اَلْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ“ مؤمن سرورش در صورت و حزن او در قلبش مي باشد.(4)

ص: 106


1- مولف: (بابایی خورزوقی، علی، مقصد نهایی بشر، چاپ دوم 1397 ص35 تا 44)
2- همان، بحرانهای معرفتی مکاتب و فلاسفه غرب.... ص 511
3- سوره يونس ، آيه 62
4- امام علي، نهج البلاغه، كلمات قصار، كلمه 325.

11. کناره گیری زاهدانه، معاشرت رحیمانه:

« بُعْدُهُ عَمَّنْ تَبَاعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزَاهَةٌ وَ دُنُوُّهُ مِمَّنْ دَنَا مِنْهُ لِينٌ وَ رَحْمَةٌ لَيْسَ تَبَاعُدُهُ بِكِبْرٍ وَ عَظَمَةٍ وَ لَا دُنُوُّهُ بِمَكْرٍ وَ خَدِيعَةٍ». كناره گيرى او از كسانى كه دورى مى كنند از روى زهد و به خاطر پاك ماندن است، و معاشرتش با آنان كه نزديكى دارند توأم با مهربانى و نرمش است. دوریش از روى تكبّر و خود برتر بينى نيست، و نزديكيش به خاطر مكر و خدعه نخواهد بود. ابن میثم از شارحین نهج البلاغه در توضیح این عبارت می نویسد: «دورى او از ديگران به سبب زهد و بى رغبتى او به مال و منالى است كه در دست آن هاست و هم براى دور نگهداشتن خود از آلودگى به اين هاست، و ناشى از برتري جويى و خود بزرگ بينى نيست. همچنين نزديكى و معاشرت او با ديگران به سبب نرم خويى و مهربانى و دلسوزى است. نه اين كه مانند حيله گران پست، براى رسيدن به خواسته هايى قصد نيرنگ و فريب داشته باشد».(1)

اهل تقوا که به دنیای فانی و داشته های زودگذرش دل نبسته اند و عمر خویش را که سرمایه ای کوتاه و گران قیمت است، صرف سرای جاودانه و رضوان پروردگار نموده اند، تمام افعال و کردار خود را بر این مبنا تنظیم می کنند. به همین جهت و با علم به این که هم نشینی و مصاحبت با افراد، روی انسان تأثیر به سزائی دارد، لذا در این مهمّ نهایت دقّت را مبذول داشته و از مجالست و ارتباط با گروهی از مؤمنین فرو گذار ننموده و از سوی دیگر از معاشرت با دسته ی دیگری از مردم پرهیز می کنند.

در قرآن و روایات به شدّت مؤمنین را از هم نشینی و دوستی با افراد ناصالح برحذر داشته اند و آثار سوئی را بر آن مترتّب می دانند. خداوند عزّ و جلّ در سوره صافّات مکالمه ی یکی از بهشتیان را به تصویر می کشد که هم نشینیش با یکی از بدان او را تا نزدیکی دوزخ رسانده و امداد پروردگار باعث نجاتش شده است. می فرماید: «قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّي كانَ لِي قَرِينٌ * يَقُولُ أَ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُصَدِّقِينَ * أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدِينُونَ

ص: 107


1- ترجمه شرح نهج البلاغه (ابن ميثم) ج 3 ص 770.

* قالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُون * فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِي سَواءِ الْجَحِيم *قالَ تَاللَّهِ إِنْ كِدْتَ لَتُرْدِينِ * وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّي لَكُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِينَ». كسى از آن ها (بهشتیان) مى گويد: من هم نشينى داشتم * كه پيوسته مى گفت: آيا (به راستى) تو اين سخن را باور كرده اى؟ * كه وقتى ما مُرديم و به خاك و استخوان مبدّل شديم، (بار ديگر) زنده مى شويم و جزا داده خواهيم شد؟! * (سپس) مى گويد: آيا شما مى توانيد از او خبرى بگيريد؟ * اين جاست كه نگاهى مى كند، ناگهان او (هم نشینش) را در ميان دوزخ مى بيند. * مى گويد: به خدا سوگند نزديك بود مرا (نيز) به هلاكت بكشانى! * و اگر نعمت پروردگارم نبود، من نيز از احضار شدگان (در دوزخ) بودم.(1)امام امیر المؤمنین علیه السّلام می فرمایند: «صُحْبَةُ الْأَشْرَارِ تَكْسِبُ الشَّرَّ كَالرِّيحِ إِذَا مَرَّتْ بِالنَّتْنِ حَمَلَتْ نَتْناً». هم نشینی با اشرار و بدان شرّ و بدی می آورد مانند باد که هر گاه بر چیز بد بوئی بگذرد، بوی بد را با خود همراه خواهد کرد.(2)

قرآن کریم در باره تأثیر سوء رفیق و هم نشین بد می فرماید: «وَ قَيَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَيَّنُوا لَهُمْ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرِينَ». ما براى آن ها هم نشينانى (زشت سيرت) قرار داديم كه زشتي ها را از پيش رو و پشت سر آن ها در نظرشان جلوه دادند و فرمان الهى در باره آنان تحقّق يافت و به سرنوشت اقوام گمراهى از جنّ و انس كه قبل از آن ها بودند گرفتار شدند،آن ها مسلّماً زيانكار بودند.(3) در تفسیر نمونه در توضیح این آیه شریفه آمده است: « "قيضنا" از ماده"قيض" (بر وزن فيض) در اصل به معنى پوست روى تخم مرغ است، سپس در مواردى كه افرادى كاملاً بر انسان مسلّط مى شوند، مانند تسلّط پوست بر تخم مرغ به كار رفته است، اشاره به اين كه اين دوستان تبهكار و فاسد، آن ها را از هر سو احاطه مى كنند، افكارشان را مى دزدند و چنان بر آنان چيره مى شوند كه حسّ تشخيص خود را از دست می دهند، و زشتي ها در نظر آن ها زيبا مى گردد، و چه دردناك است چنين حالتى براى

ص: 108


1- سوره صافّات/ آیه 51 تا 57 (ترجمه مکارم).
2- عيون الحكم و المواعظ (لليثي) ص 304.
3- سوره فصّلت/ آیه 25 (ترجمه مکارم).

انسان زيرا به آسانى در گرداب فساد فرو مى رود، و درهاى نجات به روى او بسته مى شود. گاه ماده" قيضنا" در مورد تبديل چيزى به چيزى نيز به كار رفته است بنا بر اين معنى و تفسير آيه چنين مى شود كه دوستان صالح را از آن ها مى گيريم و به جاى آن ها دوستان فاسد به آنان مى دهيم. همين معنى به صورت گوياترى در آيات 36 و 37 سوره زخرف آمده است: "وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ وَ إِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ: بر آن ها كه از ياد خداوند رحمن روي گردان شوند شياطين را مى سازيم كه همواره با آنان قرين هستند، اين شياطين آن ها را از راه حق باز مى دارند در حالى كه گمان مى كنند هدايت يافته اند".(1)

از دیگر آثار نامطلوب همراهی با بدان آن است که انسان را دچار سوء ظنّ نموده و نسبت به خوبان بد بین می کند. علی علیه السّلام در این باره می فرمایند: «صُحْبَةُ الْأَشْرَارِ تُوجِبُ سُوءَ الظَّنِّ بِالْأَخْيَارِ». هم نشینی با بدان موجب سوء ظنّ به خوبان می شود.(2) و همین بد بینی نسبت به خوبان، آغازی است برای فاصله ی بیشتر از خوبان و هم نشینی گسترده تر با اشرار و بدان. در هر حال ای عزیز بزرگوار:

وفق سنّت با تو گويم اين ندا * بهر دوست خوب و بد در این سرا

همنشيني با گل و گل واژه ها * می کند خوشبو درون خانه را

گر كه مومن باشد و اهل دعا * با همان ایمان کند غوغا به پا

دوست مخلص اندر اين دار فنا * می دهد روح و روانت را شفا

دان رفيق خوب بود همچون طلا * می کند از تو برون صدها بلا

ص: 109


1- تفسير نمونه ج 20 ص 261.
2- همان ص 302.

عيب تو گويد بدون هر ادا * تا شوی از عیوب و افترا

در تمام سختي هاي هر بنا * با وفای خود دهد دل را صفا

يا كه باشد برتر از صدها عصا * از همان گام نخست تا انتها

حرف و بحثي را نگويد ناروا * بهر دوست خود همی گوید ثنا

از خيانت مي كند خود را جدا * چون که قلبش سالم است از ماسوا

بر جمالش گر كني اي با وفا * یک نظر از عمق جان در هر کجا

ياد حقّ و آخرت بي هر صدا * می شود با روح و جانت آشنا

دون ترديد مي شوي اهل بقا * ذات حق گردد برایت پر بها

دوست دانا در حريم كبريا * می برد بالا تو را تا ماورا

بعد آن گويم نكاتي را به جا * بهر دوست بد درون هر فضا

همنشين تو در اين صحن و سرا * گر که باشد یک رفیق بی حیا

مي كند هر دم خيانت يا جفا * بر رفیق و دوست خود اندر خفا

از حرام و شبهه كي دارد ابا * چون که ایمانی ندارد در قفا

مي زند كيد و كند دوست را فدا * در مسیر نفس دون با صد هوا

ص: 110

همچو مار و كژدم و درد وبا * می کند پر خون درون را چون عزا

نيش وي نابود و گرداند تو را * زهر آن بدتر ز زهر اژدها

كار او باشد خطا اندر خطا * چون که غافل بوده از بحث قضا

اين حقير گويد كه اي دوست خدا * با رفیق خوب شوی از بد رها

12. دوری از تن پروری برای رسیدن به سعادت:

تن پرور نيستند: ”وَ اَجْسَادَهُمْ نَحِيفَهٌ“ جسم هاي آنان نحيف و لاغر است. مقصود از اين عبارت اين است كه پارسايان معتقد به مرگ و قیامت هستند از پرخوري وپرخوابي و تن پروري جهت رسیدن

به سعادت واقعی اجتناب مي كنند. حضرت امام علي (عليه السلام) در نامه اي خطاب به عثمان بن حنيف (كه در آن زمان استاندار بصره بود) چنين مي نويسند: ”اي عثمان، به من خبر رسيده در ميهماني اي رفته اي كه گرسنگان پشت درب و كساني كه سفره هايشان رنگين است دور سفره نشسته اند. من از تو انتظار نداشتم در چنين مجلسي بروي. آگاه باش! كه براي هر پيروي، امامي است كه به او اقتدا مي كند و در ذيل عنايت روشن گري او راه مي يابد. آگاه باش! كه امام شما از دنياي خود به دو كهنه پيراهن، و از خوراكش به دو قرص نان اكتفا كرده است.“(1)

بدون تردید پرهیز از تن پروري منجر به سعادت واقعی انسان خواهد شد. البته سعادت و شقاوت امری است که هم به اعتقاد و هم عمل صالح مربوط است، یعنی هم باید اعتقاد درستی داشت تا به سعادت رسید و هم عمل صحیحی داشت به عبارتی هم باید حسن فعلی داشت و هم حسن فاعلی. توضیح بیشتر اینکه در آیات متعدد قرآن به این مطلب اشاره شده است. در آیات قرآن همیشه عمل صالح در کنار ایمان به خدا آمده است، یعنی اعتقاد درست کنار عمل صالح جواب می دهد و نتیجه را هم بهشت یا جنات قرار داده و با

ص: 111


1- امام علي، نهج البلاغه، كلمات قصار، كلمه 325.

تعابیر مختلف، به این مهم اشاره کرده است. چنانچه در سوره بقره آمده است: وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُونَ(1)یا در سوره مبارکه عصر چنین بیان می کند که همه ی انسانها در خسران و زیان هستند مگر کسانی که ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند: إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ(2) در هر حال پرهیز از تن پروري جهت رسیدن به سعادت واقعی همراه با معرفت و ایمان جزء اعمال صالح محسوب می شود. آری ای عزیز بزرگوار:

آن قد رعنا و آن موهای بور * می رود آخر به زیر خاک گور

صورت زیبا وجسم پر نشاط * می شود خاک و خوراک مار و مور

لحظه لحظه عمر آدم ای فکور * عبرتی باشد در این شعر و سطور

دار دنیا کوچک است و مثل طور * کن تو با یاد خدا از آن عبور

گر که می خواهی شوی اهل شعور * از فریب و مکر دنیا شو تو دور

آن که گردد غرق در دنیای دون * می شود روح و روانش سوت و کور

من همی کردم جفا بر روح و تن * معترف و نادمم از آن قصور

در مسیر زندگی با صد فنون * لطف تو کرده مرا اهل شعور

چون که عبرتها بود در اهل گور * از برای هر که کرد آن را مرور

ص: 112


1- بقره، 82
2- عصر آیه 3

سر گذشت اهل تاریخ برنفوس * دان که با آیات قرآن کرد ظهور

پس عزیزم با بصیرت گو به خود * راه قرآن بوده راهی پر ز نور

دان که عبرتها بود در این متون * چون که با آنها کند جانم ظهور

این حقیر گوید به شوخی هم به جد * از پل دنیا گذر با عشق و شور

13. كم خرج بودن:

كم خرج اند: ”وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِيفَهٌ“ نيازهاي آن ها سبك و اندك است. امام علي (عليه السلام) مي فرمايند: ”هيچ فقيري از معاش خود محروم نمانده است مگر اين كه يك غني و توانگري از حق مالي او بهره مند گشته است.“(1)

14. عفیف بودن:

اشاره

”وَ اَنْفُسُهُمْ عَفِيفَهٌ“ و ارواحشان عفيف و پاك است. امام علي (عليه السلام) مي فرمايند: ”اجر و پاداش جهاد كننده اي كه در راه خدا شهيد شود، بيشتر از كسي كه توانايي بر گناه داشته و عفّت و پاكدامني پيشه كند نيست. نزديك است كه فرد پاكدامن و عفيف فرشته اي از فرشتگان شود.“(2) «وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ» آنان (مؤمنان) کسانی هستند که دامن خویش را حفظ می کنند، منظور از حفظ دامن خویش، این است که رابطة جنسی آنان تنها در قلمرو خانه و خانواده، و در چهارچوب مقررات شرعی و اخلاقی و انسانی است. و هرگز خود را با پستی و زشتی گناه آلوده نساخته، و دامان به حرام و گناه نمی آلایند، و چشم و دل و جسم را از حرام حفظ می کنند.

داد خاموش درون بی هر گمان * از تو می خواهد عفاف را هر زمان

ذرّه ذرّه گوشت و خون و پوست و جان * خواست شان باشدعفاف اندر جهان

ص: 113


1- محمد علي جعفري، شرح نهج البلاغه، جلد10، ص26.
2- آمدي, غرر الحكم و محمدي ري شهري, ميزان الحكمه، ج 6، ص359

گر دهی تو پاسخش را از نهان * می شوی شاد و همی دور از فغان

غیر از این پاسخ بود دردی گران * حزن و اندوهش بود فوق بیان

ظلم وافر می کند بر نفس و جان * آن که دوراست ازعفاف وهم اذان

چون که فطرت در نهان و هم عیان * بر خلاف دید ایسم ها همچنان

گفته عفّت هم حجاب با صدزبان * می کنند غوغا به پا اندر روان

چون که با روح حجاب در هر مکان * می شوی آرام و شاد و پر توان

پس حقیر گوید به هر خرد و کلان * با عفاف باش و خدایی شو چنان

وفق ابیات غزل مزبور که از آیات و روایات نشات گرفته، خورشید حقیقت همواره در آسمان دلهای باورمند طلوع می کند و با حضورِ نور آن از طرفی فطرتها بیدار ظهور و از طرفی ظلمتهای ضلالت غروب می کند. از آن روز که باغبان هدایت، حضرت محمد(ص)، پای برگلستانِ هستی نهاد، با دستان الهی خود بذرحجاب و عفاف و نیز استفاده درست از غریزه جنسی را در سرزمین وجود انسانها بیافشاند و معرفت را که دردانه گمشده فطرتها بود، بر خلاف نظر ایسم های مختلف در جاهلیت نوین؛ برای بشریت به ارمغان آورد.

توضیح بیشتر اینکه حجاب و عفاف و استفاده درست از غریزه جنسی شأنی از شئون انسانی است و در هر تمدن رابطه ی مستقیمی با معنای انسان در آن تمدن دارد. در فرهنگ خالی از معنویت غرب که توسط مکاتب مادّی در قالب ایسم های مختلف ترسیم شده؛ لباس وسیله ای برای پوشش تن نیست، بلکه برای آرایش آن است. در چنین شرایطی که ارزش زن به نمایش جسم اوست، لباس او باید تنگ و کوتاه باشد تا هر چه

ص: 114

بیشتر تن او را نمایان سازد. در میان موجودات، تنها موجودی که از بدو آفرینش خویشتن را مستور داشته و لباس بر تن نموده، انسان بوده است. در قرآن کریم در آیه ی 22 سوره اعراف آمده که آدم ابوالبشر و همسرش حوّا، آن هنگام که در بهشت به سر می بردند و پس از هبوط بر روی زمین، لباس بر تن داشتند. تحقیقات تاریخی و باستان شناسی نشان می دهد که آدمیان نخستین نیز همواره نوعی لباس از برگ درختان یا پوست حیوانات و ... بر تن داشتند. بدین ترتیب می توان ادعا کرد که یکی از وجوه تمایز انسان با سایر حیوانات،پوشیدن لباس است. طبق تحقیقات به دست آمده، لباس،دست کم پاسخ گوی سه نیاز آدمی است:

1. او را ازگرما،سرما،برف و باران حفظ می کند.

2. در جهت حفظ حرمت و عفت به او کمک می کند.

3. به او آراستگی،زیبایی و وقار می بخشد.

امروزه حوزه مطالعات مسائل اجتماعي از جمله کم و کیف پوشش از حوزه هاي خاص و تحت تسلط جامعه شناسان است، چرا كه جامعه شناسي در حدود يك قرن پيش، درست زماني به وجود آمد كه فرآيند صنعتي شدن و شهرنشيني بنيادهاي جامعه سنتي را به لرزه در آورده و موجب پيدايش مسائل اجتماعي چالش برانگيزي شد. از آنجا كه مسائل اجتماعي برآمده از روابط اجتماعي اند، جامعه شناسي نيز با روابط اجتماعي، (يعني شرايطي كه در آن دو يا چند نفر رفتارهاي يكديگر را همساز نموده و ارتباط برقرار مي كنند) سروكار دارد. از نگاه جامعه شناسي، مسئله اجتماعي وضعيت اظهار شده اي است كه با ارزش هاي شمار مهمي از مردم مغايرت دارد و معتقدند بايد براي تغيير آن وضعيت اقدام كرد.(1)

موضوع حجاب زنان و ناهنجاري در پوشش نيز «وضعيتي اظهار شده» است؛ يعني وضعيتي است كه گفته مي شود وجود دارد و مردم در مورد آن صحبت مي كنند، رسانه هاي جمعي درباره آن بحث مي كنند و نخبگان سياسي و اجتماعي نيز آن را مورد تحليل و

ص: 115


1- رابينگتن و وانيبرگ، 1386: ص12

مداقه قرار مي دهند. از آنجا كه اختلال در حجاب و طرز پوشش، مغاير با ارزش هاي محوري جامعه مذهبي است، موجب جريحه دار شدن وجدان جمعي جامعه مي گردد، لذا به عنوان يك مسأله اجتماعي، ضروري است مورد شناخت علمي قرار گيرد، زيرا شناخت مسأله در واقع پيمودن نيمي از راه براي حل آن است. مسأله حجاب از منظر شناختي در حوزه مطالعات و مسائل زنان قرار مي گيرد.

يكي از مسائل فرهنگي زنان موضوع نقش هاي زن و مرد و مقوله جنسيت مي باشد كه ديدگاه هاي متفاوتي نيز در اين خصوص مطرح است. يك دیدگاه عمده در اين خصوص دیدگاه فمينيستي مي باشد، به طور نمونه فمينيست هاي «شباهت نگر» كه به دنبال ساختار شكني براي مانند مرد شدن هستند و تا آنجا پيش رفته اند كه حتي «مادرانگي» را نشانة انزواي اجتماعي و فرهنگي زنان مي دانند و تفاوت مرد و زن را انكار مي كنند و دوم، فمينيست هاي «تفاوت نگر» كه بر جدايي محض ميان جهان زنانه و جهان مردانه تأكيد كرده و در پي ساختن جهاني زنانه در درون يك خلأ هستند. برآيند هر دو نگاه فمينيستي در عصر حاضر، ظهور زنان پرخاشگر با خويي كلبي مسلكانه است كه به همه چيز دهن كجي مي كنند و هيستريك شدن یا همان خودنمایی زنانه، تقدير همه آنهاست. در حقيقت، زن در اقوام و ملل عصر حاضر، «حيات برهنه اي» است كه «فرهنگ»، سعي در تصاحب آن دارد و قدرت در بدن زنانه دخل و تصرف مي كند و مي كوشد به نام دانش و حقيقت، آن را تعريف كند.(1) در چنين فضايي با يكي از مسائل اجتماعي و فرهنگي زنان به نام مسأله حجاب و پوشش بدن مواجهيم كه در بستري از روابط اجتماعي و در عرصه اي از ارتباطات ميان فردي شكل مي گيرد. يكي از عناصر محوري در قلمرو موضوعي جامعه شناسي، مقوله «روابط اجتماعي» است كه جامعه شناسان بر آن توافق كامل دارند و به عنوان يك اصل پذيرفته شده مي باشد كه «كمّ و كيف روابط اجتماعي و آرايش آنها، مي تواند در رفتار موجوديت هاي اجتماعي تأثير داشته باشد»(2) و همچنين، رفتار كنشگران

ص: 116


1- دانيالي، 1386: صص75-74
2- چلبي، 1373: ص9

اجتماعي و تفسير و تأويل آنان از رفتار خود و ديگران و محيط اجتماعي شان در ساختار روابط اجتماعي تأثير متقابل دارد، به طوري كه بر مبناي نظريه «كنش متقابل نمادي»، «ارتباط به ويژه ارتباطات نمادين، پايه و اساس تمامي كنش هاي اجتماعي شناخته شده است»(1) در همين راستا، با نگاهي جامعه شناختي، در واقع حجاب به مفهوم پوشش، در بستري از روابط اجتماعي شكل مي گيرد كه از يك سو ممكن است داراي شكل و قالبي متنوع و جوهر و محتوايي يكسان باشد (يا بالعكس) و از سوي ديگر از منظري ارتباطاتي، حجاب به مثابه رسانه اي هويتي و ارتباطي است كه نقش نماديني در عرصه ارتباطات ميان فردي دارد، لذا مسأله حجاب داراي ابعاد فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي مي باشد و داراي مؤلفه هاي مذهبي- معنوي، منزلتي، شخصيتي و رفتاري است كه مي توان از زوايا، پارادايم ها و منظرهاي مختلفي به آن نگريست.

به گفته «هلن واتسون»، از ديدگاه مفسران غربي، هيچ شكلي از لباس، مانند حجاب، اين قدر موضوع مناقشه نبوده است. وي با تكيه بر ابعاد و اهداف عملي و نمادين حجاب كه ريشه در حفظ حجب و حيا و شرم از برهنگي دارد، اظهار مي دارد كه مسأله پوشش و حجاب، جايگاه ويژه اي در مباحث روز دنيا درباره فرآيند جهاني شدن و پست مدرنيته دارد، به طوري كه مرزهاي فرهنگي بين شرق و غرب و مسلمان و غيرمسلمان را درنورديده است و شامل مباحث و نظريات مناقشه برانگيز و پرطمطراقي است كه بر مسائل پسامدرني از قبيل سبك، نمادشناسي مصرف گرايي و مسائل قدرت و باز نمود آن استناد مي كند. مسأله حجاب، دغدغه بسياري از نخبگان سياسي، اجتماعي و ديني است و موجب جريحه دار شدن وجدان جمعي بسياري از اقشار اجتماعي گرديده است، در نتيجه ل-زوم ح-ل و س-ام-ان يافت-ن آن، بي-ش از پ-يش احساس مي شود.(2) چرا که در خصوص اهمیت حجاب باید گفت:

ص: 117


1- محسنيان راد، 1385: ص39
2- واتسون، 1382: ص311

گر كه باشي با حجاب در هر قرون * مي شوي آرام و گردي چون ستون

با طراوت مي شوي و با نشاط * حزن و اندوه مي شود در تو زبون

بر خلاف دید ایسم ها در جهان * گفته قرآن از اصول یفرحون

عفّت و پاکی برای هر روان * شاد و شادي بخش با صدها فنون

از غم و افسردگي و اضطراب * مي رهاند جان و دل را از درون

دان كه عفّت جزء دين است در زمين * محكم و بي خدشه است همچون بتون

عفّت و هر نوع حجاب خوب و نيك * از صفات مومن است اندر متون

گر که باشی با حجاب و با عفاف * از ثوابش مي بري بهره كنون

واژه جذّاب و پر عشق و سرور * واژه عفّت بود در جان و خون

آنچه بر فطرت بود مطلوب و خوب * عفّت و پاکی بود اندر عيون

از برای مومنان با حجاب * كي بود خوفي و لا هم يحزنون

چون كه هستي مومن و اهل عفاف * مي شوي شاد و رها از هر جنون

گر كه خواهي تو شوي خوشبخت و شاد * راه عفّت را برو در هر شئون

اين حقير گويد به هر اهل شعور * عفت و پاکی كند غم را برون

ص: 118

در هر حال بر خلاف ابیات مذکور؛ در تمدنی که خدا از صحنه ی زندگی غایب شده و در کلیسا عزلت گزیده، معنویت به حاشیه ی زندگی خزیده و از این بدتر؛ دیدگاههای ناقص، ضعیف و مادّی ی مکاتب مختلف در قالب ایسم های متفاوت نسبت به انسان است. در نظر ایسم های مادی انسان دیگر موجودی نیست که حامل «روح الهی» باشد و بتواند خلیفه ی خداوند در زمین شود و ...،در این تمدن انسان هیچ فرق بنیادی و وجودی با حیوان ندارد. او هم چند سالی در طبیعت زندگی می کند و می میرد و دیگر هیچ...! ارزش واعتبار همه چیز در این تمدن با یک ملاک سنجیده می شود که «چه قدر می تواند به انسانی که اساساً حیوانی مادی است، لذت ببخشد».یکی از این چیز ها «تن انسان» است. این چنین است که غریزه ی جنسی و بی عفّتی در این جامعه بیداد می کند و زن کالایی می شود که ارزش آن به اندازه ی لذت بخشی او است. اگر زن در این تمدن و این جامعه،«تن» خود را به نمایش نگذارد، برای او چه باقی می ماند؟ اگر او را نبینند او دیگر چه ارزشی دارد؟ اگر دکارت بیش از 400 سال پیش گفته بود :«من می اندیشم، پس هستم» ،زن در جوامع غربی و غرب زده، به ناچار باید بگوید:«مرا نگاه می کنند، پس هستم!». زن فقط«جسم» است و مرد در برابر زن،همه«چشم». زن یک شی است که مرد او را دائماً در دو کفه ی ترازوی چشمان خود می سنجد و ارزیابی می کند.

منشا اصلی پیدایش لباس نیاز به محفوظ ماندن، عفیف ماندن و زیبابودن است، در رابطه لباس و فرهنگ باید گفت فرهنگ کلی ترین بخش و نگرشی است که یک جامعه نسبت به جهان دارد و اختلاف در لباس جوامع علاوه بر عوامل اجتماعی، اقتصادی و... ناشی از فرهنگ ها وبینش های مختلف آنان است . نحوه لباس پوشیدن انسان بسته به این که برای جهان چه معنایی قائل باشد،خود را چگونه موجودی بشناسد، چه سرنوشتی برای خود تصور کند وسعادت خود را درچه بداند، تفاوت می کند. اگر در جوامع غربی مذهب و قانون تعیین کننده نوع پوشش نیست، نباید تصور کرد که مردم در انتخاب لباس آزادند. جامعه غربی با لباسی که برتن دارد، با انسان سخن می گوید اگر به این سخن خوب گوش دهی فلسفه و فرهنگ غرب را خواهی شنید. رابطه لباس غربی با «فرهنگ

ص: 119

غربی» جلوه یک زندگی است که در آن دیگر معنویت و دین اصالت ندارد و همانطور که اشاره شد در نهایت تاسف انسان موجودی نیست که حامل «روح الهی » باشد و بتواند خلیفه خدا در زمین شود. ارزش زن به اندازه ارزش تن اوست. در چنین فرهنگی لباس وسیله ای برای پوشش تن نیست؛ بلکه برای آرایش آن است و آنچه مدل لباس را تعیین می کند روانشناسی جنسی است و در حقیقت مبتکران مدهای تازه همواره در کار تنظیم نسبت میان برهنگی وپوشیدگی هستند تا بتوانند حداکثر جلوه و جاذبه را در این جنس وحد اکثر اشتیاق را در جنس مخالف ایجاد نمایند.

غریزه جنسی، قوی ترین غریزه انسانی است که زندگی انسانی را از نظر کمی و کیفی مورد تاثیر و تاثر قرار می دهد. با شروع رنسانس، تفسیری دیگر از انسان کامل ارائه شد که بر فرهنگ جنسی غرب به شدت اثر گذاشت; این تفسیر آن بود که چون خدا در جسم انسان (عیسی) تجلی یافته است، پس جسم انسان تقدس می یابد، به همین دلیل سعی در زیباشناسی جسم انسان است و با یک نوع آناتومی جسم انسان و بدست آوردن رگ، پی، ماهیچه، استخوان و... به ترسیم جسم های زیبا پرداخته شود که این مهم به وسیله «لئوناردو داوینچی و «میکل آنژ» و «رافائل، بر روی دیواره های کلیساهای روم و فلورانس انجام می شود. به طوری که جسم های برهنه و بسیار موزون و هماهنگ بر روی دیوارها ترسیم و یا در مجسمه ها تجسم می یابند. شرمگاه اناث حذف و ذکور بسیار کوچک ترسیم می شود تا گفته شود خود جسم مطمح نظر است، نه مسائل جنسی آن، ولی با همین ترسیم انسان برهنه، اولین قدم برهنگی در غرب، توسط نوعی تفسیر از انسان کامل رخ می دهد.

دو تفسیر حجاب و برهنگی از انسان کامل در غرب، با همان حالت تضادگونه ادامه یافت تا تفسیر یهودی دین مسیحیت در قالب پروتستانیزیم اتفاق افتاد و بر تفسیر برهنگی انسان کامل بصورت شدیدتر تاکید شد و کفه به طرف برهنگی در جامعه غربی سنگینی کرد تا آنکه بر برهنگی انسان به شدت تاکید شد و این زمانی بود که انقلاب صنعتی رخ داد و ماشین به صحنه زندگی انسان ها آمد. این تاکید از سوی فروید صورت گرفت که بر

ص: 120

فرهنگ یهودی در باب جنسیت تاکید می کرد و نمونه های آن در نامه های خصوصی او مشاهده می شود. فرهنگ یهودی یکی از جنسی ترین فرهنگ های دینی است که بر رابطه های جنسی محارم مثل دختر و پدر، و پسر، و مادر، و برادر و خواهر با دیده اغماض نگریسته است و آنها را بی اشکال دانسته است. فروید با فرهنگ یهودی بر فرهنگ جنسی مسیحیت هجوم برد و سعی کرد که بر برهنگی جنسی، چه از نظر بدنی و چه از نظر روحی تاکید کند و ریشه تمامی عقده های انسانی را در حجاب (به معنای عام) خلاصه کند که مانع عمل جنسی، بطور برهنه، در طول زندگی انسانی می شود.

آری ای عزیز بزرگوار، انقلاب صنعتی در غرب و مهاجرت جغرافیایی انسان ها از مکان های کوچک به مکان های بزرگ و تماس های دو جنس در سطوح مختلف کاری، هنجارشکنی جنسی را افزایش داد. حال اگر این را به برهنگی اجباری زنان، به علت کار با دستگاه های خطرناک و کشانده شدن زنان به درون دستگاه، توسط لباس های زنانه اضافه کنی، به خوبی برهنگی زنان در محیط کار ترسیم می شود. تاثیر صنعت تا جایی رسید که همسران، چه زن و چه مرد، به بی حجابی و برهنگی و به تبع آن به

روابط جنسی فراتر از ازدواج روی آوردند و این روابط جنسی خارج از عرف و قانون موجب شد که برهنگی زنان در قالب فحشا و فاحشه های برهنه افزایش یابد.(1) و این بی عفّتی در عناوین و قالبهای مختلف از جمله موارد زیر ظهور و نمود پیدا کند:

1- ترویج فیلم های مبتذل و خیانت:

امروزه صنعت سكس و شاخه هاي مرتبط با آن نظير قاچاق زنان و كودكان، روسپي گري، سفارشات پستي دختران و كودكان، توريسم جنسي و پورنوگرافي، رشد فزاينده اي در اكثر نقاط دنيا به ويژه كشورهاي اروپایی داشته است. ، قانوني شدن و جرم زدايي از روسپي گري و نیز دسترسي به تكنولوژي هاي نوين به ويژه اينترنت نيز موجب تسريع اين روند شده

ص: 121


1- رابطه صنعت و برهنگی در دائره المعارف غرب مثل بریتانیکا آمده است.

است. بي شك صنعت سكس اگر به این منوال ادامه پیدا کند می تواند در آينده، جهان را با چالش هاي جدي تري روبه رو نماید.

از طرفی طبیعی است افرادی که پیش از ازدواج بی بند و باری جنسی دارند، بعد از ازدواج به همسرشان خیانت کنند. بخش بزرگی از نسل جوان غربی و آنهایی که اهل این فیلم ها هستند به جای داشتن رابطه پایدار، ضمن مشاهده فیلم های مبتذل؛ ماجراهای عاشقانه موقتی مختلفی را تجربه می کنند و این مسئله سبب می شود تا نتوانند خود را در یک رابطه ی پایدار و تعهد آور حفظ کنند. این دسته از روابط در زمانی شکل می گیرند، گسترش می یابند و حفظ می شوند که فرد چهارچوب تعهد آور رابطه زوجیت برخاسته از نظام اخلاقی را حفظ کند.

آری یکی از عوامل بحران معرفتی در غرب، آزادی جنسی و فروپاشی نظام خانواده است. آزادی جنسی خود متاثر از دیدگاه مادی و نظریه داروین می باشد. زیرا وقتی انسان در حدّ یک موجود مادّی معرفی شد، از نظر اخلاق و مسایل جنسی نیز آزاد گذاشته شده و در پی آن نظام خانواده از هم متلاشی گشت. در دنیایی که تحت سیطرة بینش مادی قرار دارد، عکس ها و فیلم های ترویج کننده فحشا نه فقط در مراکز مخصوص بلکه در سطح بسیار گسترده از طریق وسایل ارتباط جمعی، برای عموم عرضه می شود. محور بخش بزرگی از فیلم های سینمایی و سریال های تلویزیونی، اشاعه فساد جنسی به اشکال مختلف است. در اخلاق غربی که ناشی از نظریه تکاملی است، روابط مشروع جنسی در محدوده ازدواج و تشکیل ازدواج امری بی معنا تلقّی می شود.

در واقع مشاهده فیلم های مبتذل و بی بند و باری جنسی موجود در جامعه غرب باعث شده است افراد نتواند در دراز مدت خود را در یک رابطه طولانی مدت و تعهد آور ببینند. در نتیجه دچار حس روزمرگی می شوند و برای فرار از آن روی به رابطه خارج از خانواده می آورند و این مسئله خود موجب تزلزل بیشتر جایگاه خانواده و این تزلزل خود نیز باعث افزایش فساد جنسی و برهنگی می شود. آری:

ص: 122

دیدن سکس و کمی فیلم خراب * می کند روح و روانت را کباب

جسم و اعصاب و همه روح و روان * از همان گیرد اثر با یک جواب

ذهن و جانت را درون این جهان * می کند خوار و خفیف با صد نقاب

گر روی سویش بدون هر گمان * می شوی وابسته اش تو ای جناب

در قیاس آنچه در فیلم است بدان * همسر و مهرش شود همچون حباب

طبق تحقیقی در این دور و زمان * این چنین فیلم ها کنند جان را مذاب

فیلم خود را بهر سود سازند چنان * صوری باشد نقش هر یک با خضاب

در درون زندگی دانی همان * غیر آن باشد که خواندی در کتاب

آنکه مظلوم گشته در دید و بیان * دختر و خانم بود در این رکاب

رویت سکسی حرام در هر مکان * بر تو آرد روز و شب صدها عذاب

نوع رفتارت شود با صد نشان * دور از ایمان و خدا و راه ناب

در مسیر دین و آن داد نهان * مانعیست بر عقل و حکمت چون شراب

فطرتت را می برد از عمق جان * سوی غفلت با همان موج سراب

زندگی را می کند دور از امان * با تو گوید یک جواب با صد خطاب

ص: 123

همسر و فرزند و هم امثال آن * با چنین فیلم ها شوند دور از حجاب

بر تو آرند روز و شب درد و فغان * لحظه ها گردد برایت پر عقاب

فیلم مستهجن و مبتذل چنان * زندگی را می کند پر پیچ و تاب

گر چه در ظاهر برد تا کهکشان * لیک و آن باشد برایت همچو خواب

این حقیر گوید شوی با آن خزان * کن رها آن را ز دوران شباب

حال شاید فرد بپرسد که « امروزه یکی از روش های درمانی برخی بیماری های جنسی خصوصا در مورد زن و شوهرها تماشای فیلم های پورن(سکس) است. البته پورنوگرافی از دید غربیان هم امری ناپسند و مذموم است. منظور از تماشای این فیلم ها در حد اعتیاد و پورنوگرافی نیست.» در پاسخ باید گفت: در میان انجام یک کار و عادت به آن کار مرز واضحی وجود ندارد که عبور نکردن از آن قابل تضمین باشد. پدید آمدن عادت نسبت به یک رفتار با انجام آن شروع می شود. دیدن تصاویر مستهجن

علاوه بر اینکه می تواند به عادت به آن منجر شود با برخی از گناهان بزرگ مانند زنا، استمنا و ... نیز می تواند رابطه مستقیمی داشته باشد.

از دیگر مضرات آن تحریک بدون ارضاء است. یکی از اصلی ترین عوامل تحریک و ترشح غدد و هورمون های جنسی نگاه است. نگاه حرام فرد را در تخیل جنسی غرق می کند؛ اما لذت و احساس خوشایند او تنها در عالم خیال باقی می ماند و با خارج شدن از آن و قرار گرفتن در دنیای واقع دچار حسرت و آزردگی می شود. آنچه در این فیلم ها به تصویر کشیده می شود با واقعیت امور جنسی فاصله زیادی دارد. همانطوری که در فیلم های سینمایی با استفاده از جلوه های ویژه سعی در جذاب سازی صحنه ها می شود در این فیلم ها هم همانطور که اشاره شد؛ لذت جنسی به گونه ای اغراق آمیز به تصویر

ص: 124

کشیده می شود. افراد پس از دیدن این فیلم ها نمی توانند ایده آل های نمایش داده شده در آن را با واقعیت زندگی خودشان تطبیق دهند و دچار دلزدگی و حسرت می شوند.

دیدن این فیلم ها تاثیری شبیه تاثیر الکل و مواد مخدر بر روی فرد دارد و او را دچار تخدیر می کند. تخدیر نوعی بی تفاوتی موقتی نسبت به اتفاقات ناخوشایند و حس نکردن آنها است. این حالت بدون اینکه بتواند واقعیت را تغییر دهد فرد را از مواجهه با آن و پذیرش آن عاجز می کند. بنابراین تلخ و شیرین زندگی و فرصت و تهدید آن همچنان هست. تنها فرد از درک آن و تعامل سازنده و متناسب با آن محروم می شود.

در فرهنگ های غیر دینی و به عنوان برخی روش های درمانگر ممکن است دیدن چنین فیلم هایی توصیه شود. اما باید توجه داشت که حتی در این صورت هم مخاطب چنین توصیه هایی یک فرد بیمار است که به صورت طبیعی نمی تواند رابطه جنسی لذت بخشی داشته باشد ولی به افراد سالم قابل توصیه نیست. هر چند این افراد بیمار نیز در دراز مدت نتیجه مطلوبی نخواهند گرفت و نه تنها رابطه جنسی آنها با همسرشان تقویت نمی شود بلکه باعث بی میلی آنها به همسرشان می شود. البته نگاه سکولار در تجویز و تحریم خود تنها می تواند منافع و مضار دنیوی را مورد ملاحظه قرار دهد و نگاه ارزشی و اخروی به مسائل ندارد. کمترین آسیب معنوی تصاویر مستهجن این است که انسان را از لذت مناجات با خدا محروم می کند.

2- هم خانگی در غرب:

هم خانگی (Cohabitation) نیز یکی دیگر از مظاهر فساد اخلاقی و گرایشات مفسدانه جامعه غرب است که می توان آن را نتیجه مستقیم بی حجابی و فساد جنسی دانست. هم خانگی به معنی این است که دو جنس جویای رابطه مستقیم و بیشتر با یکدیگر، روی به زندگی مشترک و زیر یک سقف، اما بدون هیچ گونه پیوند شرعی، رسمی و تعهد الزام آور می آورند. در واقع از آنجا که در جامعه معاصر غرب، خانواده صرفاً محل آسایش و لذت جنسی تعریف شده است، نسل جوان غرب به این سبک مفسدانه از رابطه گرایش پیدا کرده است.

ص: 125

این پدیده، خود از عوامل تسریع بخش پروسه فروپاشی نهاد خانواده در غرب است. در حقیقت افرادی که روی به این دسته از روابط می آورند، پس از ترک آن ها که غالباً تجربه های متعددی نیز هستند، هنگامی که رابطه قانونی و اخلاقی خود را با یک فرد آغاز می کنند و نهاد خانواده را بنیان می گذارند، بخاطر تکرار ذهنی خاطرات و تجربه های ناشی از روابط گذشته مانند مراودات کلامی، جنسی و ... که ممکن است موفق تر از روابط فعلی شان بوده باشد، نسبت به زندگی زناشویی خود دلسرد شوند.

این دلسردی یا موجب برقراری رابطه جنسی خارج از خانواده و یا موجب دوری و اجتناب از زوج/زوجه خود می شود که در هر دو صورت باعث فروریختن نهاد خانواده خواهد شد. برای اثبات این نظر می توان به تحقیقاتی اشاره کرد که نشان می دهند احتمال طلاق دخترانی که ارتباطات نامشروع داشته اند، تا حدود 60 درصد بیشتر است.

3- پیدایش نسلی تک والدی:

برهنگی و فساد جنسی با عث ایجاد نسلی تک والدی می شود. خانواده تك والدي به خانواده ای گفته می شود كه عموماً يك فرزند با پدر یا مادر خود كه از همسرش جدا شده زندگي مي كند. یا اين خانواده متشكل از والديني است با كودكاني كه محصول ارتباط قبل از ازدواج آنها هستند،كودكاني با پدران يا مادران معلوم يا نامعلوم .آری فرزند نامشروع یا به زعم روشنفکران، فرزند "خانواده تک والدی" فرزندی است که یا والد او مشخص نیست و یا از طریق رابطه جنسی نامشروع(خلاف موازین شرعی) بوجود آمده است. نسلی که در ابتدا بنا بر مقتضیات ذاتی زمانه، چندان مورد توجه قرار نگرفت، اما پس از سونامی فروپاشی نهاد خانواده و بدنبال آن شدت گرفتن بی بند و باری جنسی، از نظر جمعیتی افزایش چشمگیری پیدا کرد.

در واقع فروپاشی نهاد خانواده در غرب موجب شد تا این تمدن دچار شوکی اخلاقی گردد و بی بند و باری جنسی و بدنبال آن افزایش حرامزادگان در سطح جامعه رشد یابد. با وجود اینکه دولت ها سعی در کاستن از شدت بحران اخلاقی فرزندان نامشروع داشتند اما با شدت گرفتن جنبش های ضد اخلاقی که در اروپا بیشتر در قالب "موج سوم

ص: 126

فمینیسم" ظاهر می شد و در آمریکا با عنوان"جنبش هیپی ها" نمایان گشت، تقریبا مبارزه با مسئله زاد و ولد نامشروع به حاشیه رفت و دولت ها نسبت به این مسئله سکوت اختیار کردند و با بی طرفی خود موجب قوت گرفتن این پدیده شوم اخلاقی شدند.

دولتهای غربی که نتوانستند جلوی سقوط نظام خانواده و تبعات ناشی از آن را بگیرند، حتی دست به تغییرات ساختاری در سیستم اجتماعی- قانونی خود زدند. شاید مهمترین تلاشها در این راستای قانون گذاری های صورت گرفته در جامعه غرب جهت موازی سازی با نهاد خانواده از طریق رسمیت بخشیدن به ارتباط موقت جوانان غرب باشد.

بطورکلی غربیان نتوانستند تبعات ناشی از فروپاشی خانواده من جمله تشدید تک والدی را خنثی و آثار منفی آن را محو نمایند. از آماري كه ايالات متحده دربارة آ ثار سوء تك حضانتي مادر بر فرزندان ارائه مي دهد مي توان به تأثيرات اجتماعي اين نوع زندگي پي برد: 1) بيش از 85 درصد جواناني كه در زندان ها به سر مي برند در خانه هاي بي پدر، بزرگ شده اند. 2) 71 درصد از اخراجي هاي مدارس، در خانه هايي بزرگ مي شوند كه پدر، حضور فيزيكي پويا ندارد. 3) 63 درصد از خودكشي هاي جوانان به دليل حضور نداشتن فيزيكي و پوياي پدر در منزل است.

4- تشدید ناآرامی های اجتماعی:

جنبش فمينيسم و انقلاب جنسي در غرب، زنان را در موقعيتي قرار داد كه ديگر ميل و رغبتي براي همسری و مادري كردن نداشتند. آنها را به ظاهر درگير مسائلي جذاب تر از همسری و مادري نمودند؛ كه نتايج زودبازده تري به همراه داشت. موقعيت اجتماعي، درآمد منظم و تضمين شده، سرگرمي هاي لذت بخش خارج از منزل و ارضاي خواسته هاي تن و روح، از جمله عوامل مشوق زنان در خودداري از همسرداری و مادري بود. از آنجا كه فمينيسم نتيجة تفكرات سكولاريسم و ليبراليسم و اومانيسم بود، تلفيقي از اين سه نوع تفكر را در عمل به ظهور رساند كه در پي آن آزادي مطلق، بي توجهي به ارزش هاي اخلاقي كه ميراث قرن ها خويشتن داري و زندگي سالم اجدادشان بود؛ اتفاق افتاد.

ص: 127

فمينيست ها از اواخر دهة 60 ميلادي مبارزه عليه خانوادة سنتي را كه در آن مردان به عنوان محور و مدير و زنان به عنوان خانه دار مطرح بودند، آغاز كردند. هدف اولية مبارزة آنان، در واقع تنزل جايگاه زنان خانه دار در خانواده و اجتماع و سوق دادن آنها به سوي بازار كار بوده است. به زعم فمينيست ها، زنان در اين صورت در عرصه هاي اقتصاد و سياست مساوي با مردان قدرت مي يافتند. از تبعات اجتماعی این تفکر؛ فروپاشی خانواده، سقوط ارزشهای اخلاقی- اجتماعی و به دنبال آن محو وجدان اجتماعی و افزایش ناامنی های اجتماعی و نابهنجاری های روانی در سطح جوامع غربی می باشد.

5- ترویج تفکرات مفسدانه از طریق ماهواره، اینترنت...

داشتن ماهواره كي باشد برايت افتخار * آن كه نابود و كند روح و رواني بي شمار

دشمن نادان در اين دنيا نموده حمله اي * بر زن و فرزند و ناموس و همه ايل و تبار

غرب و استعمار پير هر يك شدند با هم يكي * ناتوي فرهنگي را كردند درون كار و زار

اينتر و چت هم بود در دست شيطان بزرگ * ساتر حقّ است و هر آن مي كند صدها شكار

ناتوي سختي شده بعد از شبيخون وسيع * جامع شر گشته در جام ظريف روزگار

مصدر صدها گنه گشته براي هر جوان * باعث گمراهي آدم شده در شوره زار(1)

اعتقاد و دین ما را می کند هر دم ضعیف * با شعار خوش خط و خالش بدون هر نوار

دامن غيرت كند نابود و اندر اين جهان * مسلخ پاكي و عفّت در صراط ماندگار

ص: 128


1- منبع هر نوع گوشي گشته ز فيلم هاي خراب قابل حمل است و دائم مي شود ديد اي خمار

با بیان ظن و تحریف و نگاهی شبهه ناک * می کند نابود تمام هستی و دار و ندار

فتنه و افساد آن گردد نمايان بر بشر * فطرت ناب درون هر دم كند از آن فرار

مجمع خوب است وبددروادي روح و روان * گر چه اینک بوده چون تیغی به دست نابکار

در همه جا می کنند خدعه و نیرنگ و کلک * حمله آن ناكسان باشد وسيع همچون ضرار

بي شك و ترديد هدف باشد جوانان عزيز * سنگر هر يك نماز است در ديار زرنگار

مومن مخلص كند خنثي تمام مكرشان * ظالم بي دين اگر چه غافل است از كردگار

حافظ روح وروان بي شك بودايمان ناب * دافع هر نوع ضرر باشد همان پروردگار

اين حقير گويدمواظب باش عزیزم هر زمان * تابع حق باش و كن خود را رها از هرشعار

همانگونه که در ابیات غزل مزبور آمده است یکی دیگر از عوامل فروپاشی و سقوط نظام خانواده در جهان غرب، ترویج بی عفّتی و اشاعه تفکرات مفسدانه از طریق ماهواره، اینترنت... در این جوامع است. با دریده شدن پرده تمدن و اخلاق بشری، بی عفّتی و فسادهای اخلاقی در قالب جنبش های اجتماعی پدید آمدند. پیدایشی که اوج آن در جنبش هیپی های(Hippie) آمریکا نمایان شد. جنبشی که از زن جهت مرتفع کردن خواهش های شهوانی و نیازهای بیمار گونه خود و برای زندگی جنسی بدون تعهد از آن استفاده می کرد. بدین ترتیب هیپی ها مدافع بی عفّتی و روابط جنسی آزاد بین دختر و پسر و فرار از هر گونه رابطه تعهد آور شدند.

رشد این قبیل حرکتهای اجتماعی منحرفانه همراه با انفعال نهادهای مذهبی مسیحیت، باعث شد در گذر زمان بی عفّتی و فساد جنسی تبدیل به فرهنگ غالب بسیاری از جوامع غربی گردد. البته این فساد محدود به غرب نشد، بلکه در حال حاضر از

ص: 129

یک سو با تسلط غرب و ابر سرمایه داران بر صنعت فیلم سازی و شبکه های اجتماعی و از سوی دیگر با سیاست صدور فرهنگ غربی، این بیماری به دیگر مناطق جهان نیز سرایت کرده است. و نتیجه آن نیز چیزی جز بی عفّتی و سقوط ارزش های اخلاقی و بدنبالش افول نهاد مقدس خانواده بخاطر ماهیت تعهد ستیز این حرکات، نخواهد بود.

6- زوال بیش از پیش اخلاق، گسترش همجنس گرایی حتی ازدواج با خود:

روشنفكري فمينيسم معاصر به طور آشكار و جدي وارد عرصة خانواده شد و به انكار كلية ساختار هاي سنتي خانوادگي و اجتماعي در خصوص زنان پرداخت و علاوه بر اين بيولوژي زنانگي را نيز انكار كرد و حتي غريزة مادري را نتيجة تربيت سنت هاي پدرسالارانه دانست. از طرفی مرداني كه با فرهنگ فمينيسم تربيت شدند؛ دشمن بسيار ترسناك تري براي زن جوياي همسري و مادري به شمار مي آمدند. مردان زن صفتي كه مايل به ازدواج و داشتن فرزند نيستند. چنين مرداني بدون هيچ گونه توجيه منطقي از زير بار مسئوليت ازدواج و تشكيل خانواده شانه خالي مي كنند، آنگاه تمام كساني كه براي اولويت زندگي خانوادگي ارزش قائل هستند - به خصوص زناني كه مايل به داشتن همسر و فرزند مي باشند- بايد چالشي را كه چنين مرداني ايجاد مي كنند، شناسايي كرده و با آن دست و پنجه نرم كنند.

در هر حال سقوط نظام خانواده و تبعات منفی ناشی از آن؛ پس از فروپاشی یک خانواده باعث می شود تا در دید جوانان غربی، ایجاد خانواده یک ریسک بزرگ تلقی شود و از این رو آنان برای ارضای نیازهای خود به روابط جنسی بی قاعده و انحرافات خلاف عرف از جمله همجنس گرایی، ازدواج با خود که اخیرا با این عنوان مطرح شده؛ رو آورند.

البته بدیهی است که هر رابطه اي با خود و ميان زن و مرد خارج از قوانين ازدواج مفسده اي می باشد عليه سلامت جامعه و رفتاري بر ضد خانواده است. ازدواج با خود یا هم جنس گرايي يا هم جنس خواهي نوعي از انحراف اخلاقي است كه به بنيان ازدواج و خانواده آسيب جدي مي رساند. با در هم ريختن نظامات ديني و اخلاقي در غرب (اقتضاي مدرنيسم) هم جنس بازي نيز چون ساير انحرافات بصورت قانونی پذيرفته شد

ص: 130

و روابط نامشروع و …، امري منطقي و طبيعي قلمداد گشت. همجنس بازان گروه هاي رسمي تشكيل دادند و با صدور اعلاميه هاي تند و تيز ، خواسته هاي خود را از دولت و جامعه مطالبه كردند. در این راستا سازمان هاي فمينيستي به نوعهای مختلف و سر سختانه حقوق زنان همجنس گرا را دنبال می کنند.... گاردنر در كتاب جنگ عليه خانواده مي گويد:«هم جنس بازهاي راديكال مي خواهند به هر قيمتي نهادهايي چون خانواده، كليسا و غيره را نابود كنند.»

هم جنس گرایی که امروزه در برخی کشورهای به ظاهر متمدن صورت قانونی به خود گرفته است، جریانی است که حتی حیوانات از انجام آن پرهیز می کنند و نمی توان یک حیوان را در طول تاریخ پیدا کرد که با همجنس خود رابطه جنسی برقرار کرده باشد. مع الوصف ای بشر در نهایت تاسف؛ تو خود شاهد باش که بحران معرفتی اندیشمندان معاصر و فلاسفه غرب در حوزه های انسان شناسی به کجاها کشیده شده است. قرآن کریم، این نوع رابطه را نیز با ذکر داستان قوم حضرت لوط نبی تقبیح نموده و آنان را به خاطر این عملشان، قومی نادان، مسرف، مفسد و ستم­پیشه نامیده است. بدین ترتیب، آنان که در تلاشند برای خانواده جانشینی نشان دهند، بی­گمان به بی­راهه می­روند. آری ای عزیزبزرگوار:

دان که همجنس بازی در سر و عیان * ظلم وافر بوده بر روح و روان

هر گه گردد اهل آن در هر زمان * می شود خوار و ذلیل بی هر گمان

آن که وحشی بوده و دور از انان * می کند دوری ز همجنسش بدان

چون که حیوانی نیابی در جهان * کین چنین با مثل خود باشد چنان

همسری که بوده پر عشق و نشان * بهر چه محروم و گردد از جنان

ص: 131

حیف انسانی که با داد نهان * راه کج را هی رود تا آن کران

ذات هر موجود رود سوی همان * جفت خود که می برد درد و فغان

دان زن و شوهر ز هم گیرند توان * طبق حرف خالق هفت آسمان

هر دو تسکین هم اند در هر مکان * می دهند آرامشی فوق بیان

از زناشویی خود با صد نشان * می برند حظّی که ناید بر زبان

کارشان باشد عبادت همچنان * عکس همجنس بازی با خرد و کلان

داد خاموش همه پیر و جوان * همسر حق را همی خواهند ز جان

این حقیر گوید به مردان و زنان * همسران واقعی آرند امان

آری ای عزیز بزرگوار، ورود ماشین به زندگی عمومی انسان ها در غرب، برهنگی را و به دنبال آن فساد جنسی را افزایش داد، چرا که ماشین ها انسان ها را از خانه و خانواده جدا می کرد و حتی ماشین به عنوان جایگزین خانه مطرح شد و خانه های متحرک در ماشین ترسیم شدند. پس ماشین رقیب خانه و انسان های ماشین دار رقیب خانواده شدند. پس روابط جنسی غیر معمول و غیر عادی رواج یافت و روابط جنسی غیر معمول، برهنگی را بیشتر رواج داد; مثل نقاشی های برهنه جنسی و تشویق برای برهنگی (فیلم تایتانیک و شکسپیر عاشق به خوبی این مسئله را نشان می دهد). ماشین و محیط کار صنعتی و نظریه مبتنی بر فرهنگ یهودی جنسی فروید، سه عاملی بودند که انقلاب جنسی در غرب را به وجود آوردند. و غرب را از دوران ملکه ویکتوریا به دوران برهنگی وارد کرد و بر همین اساس، گروه هایی به وجود آمدند که سخت بر برهنگی جمعی تاکید کرده و برهنگی را نیز

ص: 132

معیار گروهی قرار دادند، این گروه ها هیپی ها، پانک ها، رپ ها و... بودند و سبب رواج برهنگی شدیدتر شدند که امروزه به برهنه های مادرزاد مشهور شده اند.

بنابراین، در غرب با تصوری غلط حجاب را نقطه مقابل لذّت جنسی قرار داده اند. اگر حجاب مطرح شده است، یعنی دوری شدید از عمل جنسی و غریزه جنسی (چه زن و مرد) و اگر برهنگی مطرح شده است، یعنی آزادی عمل جنسی و رفتن در آن. پس حجاب در غرب، نقطه مقابل انسان و غریزه قرار گرفته است، بطوری که اگر کسی حجاب داشته باشد، علیه انسانیت خود قدم برداشته است و بی حجابی، یعنی برگشت و بازگشت به خویشتن خویش. ولی این برهنگی به جای بازگشت به خویشتن انسانی، موجب شد که انسان ها از خودشان بیشتر دور شوند، اول آنکه برهنگی وسیله ای شد که بدن انسانی طعمه مطامع اقتصادی شود. بدن فروشی، به صورت فحشا و به صورت مانکن تبلیغاتی کالا و به صورت هنرمندان سکس سینمایی و تلویزیونی و... معمول شد; یعنی به جای کرامت انسانی، ذلت و رذالت انسانی نصیب او گردید. انسان های معمولی ای که برهنه شدند نیز به عنوان محل مصرف مد و «ابزارهای اقتصادگردان سرمایه داری در مصرف تعیین شدند و از لباس زیر تا لباس رو، همه تابع مد روز واقع شدند (لباس گشاد یا لباس تنگ و یا ترکیبی از آن دو و..). ; در نتیجه مد به عنوان تنوع طلبی مطرح شد، ولی در واقع سبب غفلت زایی مداوم از خود و هم نوع خود و جهان اطراف گردید; بنابراین برهنگی عمومی، از خودبیگانگی عمومی را برای انسان غربی به ارمغان آورد.

برهنگی در غرب، بی رغبتی جنسی را برای غربی به ارمغان آورد، چرا که برهنگی سبب تحریک اولیه انسان به طرف عمل جنسی در سنین اولیه بلوغ می شود، ولی در نهایت به سرد مزاجی جنسی تبدیل می شود، چرا که اسراف جنسی در دوران بلوغ، به بی رغبتی جنسی در سنین بالاتر منتهی می شود، مگر آنکه کالاهای رغبت افزای جنسی به میدان بیاید، مثل الکل و یا قرص های نشاط آور جنسی که باز در دراز مدت سبب بی رغبتی جنسی بیشتر خواهد بود و چون غریزه جنسی که نشاط آور زندگی است، به رکود کشانده شود، بنیاد خانواده رو به سستی می رود و فحشا جای آن را پر می کند و

ص: 133

افسردگی فردی بر جامعه حاکم می شود که به عنوان طاعون عصر غرب مطرح شده است; پس برهنگی بر افسردگی جنسی غرب، و رکود روحی و روانی افراد افزوده است. لذا:

می شود روزی عفاف و هم حجاب * داد تاریخ بشر باشد چو آب

بهر خوبان جهان در هر زمان * چون طلا زیبا کند آن جان ناب

در حالیکه طبق رباعی مزبور حجاب و عفاف روح و جان را زیبا می کند و محدودیت هایی که برای غریزه جنسی در اسلام معین شده برای هدایت و رساندن انسان به فریاد خاموش درون و مقصد نهایی بشر است. تن، تنها بخشی از وجود انسان است، و انسان وظیفه خود را خطیرتر از آن می بیند که تنها به «بدن نمایی » و آرایش جسم بپردازد... خوبان جهان لباس به تن نمی کنند که تن را عرضه کنند، بلکه لباس می پوشند تا خود را بپوشانند. لباس برای آنها یک حریم است به منزله دیوار و دژی که تن را از دستبرد محفوظ می دارد و کرامت آنان را حفظ می کند. لباس برای آن است که تحریک جنسی را کم کند نه آن که بر قدرت تحریک بیفزاید، لباس پوست دوم انسان نیست، بلکه خانه اول اوست. لباس و سرّ ضمیر آرایش و نوع لباس از سرّ ضمیرانسان خبر می دهد. همچنین لباس تحت تاثیر فرهنگ و معرف شخصیت افراد هست. میان شخصیت افراد وفرهنگ عمومی نیز ارتباطی قوی وجود دارد. نیاز به تبرّج و خود نمایی در جوامع فاقد ارزش های معنوی بخصوص جوامع غربی، به این دلیل است که تنها جامعه اصالت دارد و فرصت بودن و نشان دادن و لذت بردن تنها چند روزی است. در جامعه های غربی فرد وقتی نتواند خود را از راههای منطقی ومعقول ممتاز و مشخص کند به هراقدام دیگری دست می زند و سعی می کند با ایجاد هرگونه تغییری در شکل لباس و نوع آرایش سر و صورت؛ توجه دیگران را به خود جلب کند و خود را از گم شدن درجامعه نجات دهد. چرا که او که بخاطر تهی بودن از معنویت به حقیقتی برتر از جامعه معتقد نیست و گم شدن در جامعه را فنای شخصیت و مرگ خودمی داند. در حالیکه او با خود نمایی در حقیقت

ص: 134

خود را گم می کند و از واقعیت اصیل خود در نهایت تاسف فاصله می گیرد و تاسف بارتر اینکه این حقیقت بزرگ را درک نمی کند. مع الوصف:

می شود روزی حجاب همسران * داد خاموش تمام دلبران

پوششی باشد تمام اندر تمام * بهر پاکیّ درون اندر جهان

لذا همانطور که اشاره شد حجاب اسلامي بانوان كه به شدت با افکار ایسم های مختلف تعارض دارد، يكي از نشانه هاي بروز معنويت در حوامع بشری است. چرا كه يكي از راهكارهاي ترويج فساد و مبارزه با معنويت استفاده ابزاري از زنان و رواج بي بندوباري بين جوانان است. از اين رو يكي از سياست هاي جدي غرب مبارزه با حجاب و پوشش زنان است. تصويب قوانين ضدحجاب در كشورهاي اروپايي، اذيت و آزار و گاه محاكمه و جريمه بانوان محجبه، ترويج فحشا براي مبارزه با عفت و حيا، اهداي جايزه صلح به زنان معلوم الحال و مخالف حجاب، مخالفت و سنگ اندازي براي ورزشكاران محجبه و ... همه در راستاي همان سياستي است كه خواهان حذف حجاب و معنويت از جامعه است. چنانچه مقام معظم رهبري نيز به آن، اينگونه اشاره كرده اند: «ببينيد الان چقدر خرج مي كنند و زحمت مي كشند، براي اين كه حجاب را در دنيا از بين ببرند؛ كشورهايي كه خودشان را مهد آزادي هم مي دانند، مي بينيد كه چه مي كنند براي مبارزه با حجاب.»(1)

در حالیکه حجاب در اسلام بر خلاف نطر ایسم های مختلف مادّی بخاطر اعتقاد به معنویت برای حفظ نشاط جنسی است، چون حجاب تخیل جنسی را تحریک می کند و سبب می شود که مسئله جنسی معنادار شود و دچار بی معنایی نگردد (مثل برهنگی در غرب) و چون اسلام بر طبیعت جنسی سخت تاکید دارد و انسان کامل خود را نه فقط در معنویت ، بلکه در مسائل دنیوی و جنسی نیز می داند. پس انسان کامل در اسلام الگوی جامع و کامل انسان در دنیا و آخرت و از جمله مسئله جنسی است که باید مورد تقلید قرار

ص: 135


1- امام خامنه اي،14/7/1383

گیرد. مولف در یکی از آثار خود تحت عنوان "بهترین روش در روابط جنسی و زناشویی" در حدود پانصد صفحه بصورت مفصل در خصوص مسائل جنسی مطالبی مطرح نموده است.

دان حجاب باشد نیاز جسم و جان * داد خاموش ضمیر است و روان

در درون این جهان و آن جهان * بی حجابی می کند جان را فغان

مع الوصف حجاب یک فرهنگ جنسی است که سبب گرم واقع شدن غریزه جنسی در سطح یک جامعه و هدایت ارضای آن بصورت شرعی در قالب خانواده می شود. به همین دلیل امروزه شرق به علت محور قرار دادن ارضای جنسی و حجاب، جنسی تر از غرب قرار داده شده است و تاریخ شرق و غرب نیز مؤید همین مسئله است و شاید به همین دلیل است که عرفان شرقی در هند و عالم اسلام به زبان جنسی بیان می شود. به همین دلیل است که معنویت از جنسیت جدا نیست و حجاب علاوه بر حفظ کرامت انسانی، سبب رشد انگیزه جنسی در جامعه و نیز رشد نشاط جامعه اسلامی می شود، بدون آنکه به سستی و لهو و لعب دچار شود....

از طرفی تصویب طرح ممنوعیت حجاب در فرانسه و به تبع آن تصمیم برخی از کشورهای دیگر اروپایی نشان از عمق وحشت جهان غرب از روند رو به رشد حجاب پس از پیروزی انقلاب اسلامی دارد. حضور سبز این فرهنگ اسلامی از آن جا برای غرب ناقوس مرگ فرهنگ آن را به صدا در آورد که بی حجابی هم برای غرب چون حجاب برای مسلمانان مؤلفه محوری تمدن و فرهنگ آن به شمار می رود. فرهنگ و تمدن غرب بر پایه فلسفه لذت بنیان نهاده شد و بخش عظیم اقتصاد خود را مدیون همین مؤلفه است. از این رو، رسانه های جمعی تمدن غرب که مولود همین بسترند و جذابیت و بهره وری و موجودیت خود را با این موءلفه گره زده می بینند، برای القای فرهنگ خود و مبارزه با فرهنگ متعالی حجاب تلاش دوچندانی نمودند. این که «صنعت سکس اولین بار

ص: 136

توسط بانک جهانی، صندوق بین المللی پول و آژانس توسعه بین المللی امریکا برنامه ریزی و حمایت شد»، این واقعیت را می رساند که حتی سیاست غرب هم چون اقتصاد و فرهنگ آن به برهنگی و پرده دری هایی وابسته است که بیش از همه، موجودیت رسانه های جمعی فرهنگ مهاجم غرب بدان نیاز دارد تا جایی که اریک فروم می گوید: سرمایه داری امروز احتیاج به کسانی دارد که بتوانند به طور گروهی و یا مسالمت آمیز، هم کاری کنند که بتوانند بیشتر و بیشتر مصرف کنند. ... انسان امروز با خودش، با هم نوعانش و با طبیعت بیگانه شده است، او به کالا مبدل گشته است نیروی زندگی خود را به نوعی سرمایه گذاری می داند که باید تحت شرایط بازار حداکثر سود را برایش تحصیل کند. روابط انسان ها اساساً همانند روابط آدمک های مصنوعی از خود بیگانه است.

وظیفه این خودبیگانگی و رهبری راداری در غرب، بر عهده رسانه های جمعی است که در این زمینه، مبلغ و مروج برهنگی هستند. بیان برخورد فرهنگ غرب با زن و تصویر زن در رسانه های نوشتاری، دیداری و شنیداری بر کسی پوشیده نیست؛ زیرا آنان برهنگی را مؤلفه ای محوری در پیشبرد فرهنگ شیطانی خود می دانند و فرهنگ، اقتصاد و حتی سیاست خود را با آن گره می زنند، از این رو نه تنها با بهره گیری از همه تاکتیک ها و تکنیک ها و استخدام فن آوری و هنر، در تبلیغ و ترویج آن می کوشند، بلکه در راه برد خود، شکستن هر گونه مقاوت در برابر این موءلفه را در برنامه دارند. البته باید بپذیرفت که جهان در آستانه سال 2020 میلادی، دو کدخدا پیدا خواهد کرد و این دهکده جهانی یا باید فرهنگ و تمدن اسلامی با محوریت ایران باشد و یا باید فرهنگ غرب با محوریت امریکا را برتابد. نقشه راه خاورمیانه تا لشکرکشی به عراق و افغانستان و محدویت های بین المللی برای جلوگیری از تبدیل ایران به قدرت هسته ای، تنها و تنها برای مهار انقلاب اسلامی به عنوان تنها رقیب لیبرال - دمکراسی، در چند دهه دیگر است. از این رو، به همان اندازه که باید از فرهنگ شهادت طلبی پاس داری کرد، باید از حجاب نیز به دفاع برخاست؛ زیرا این دو به منزله دوبال و دو شاخصه مکتب اسلام ناب محمدی(س) به شمار می آیند و امروز حجاب، به منزله پرچم تمدن اسلامی است. آری امروزه در

ص: 137

حساس ترین مقطع تاریخی، اسلام و ایران، در هجمه بی امان رسانه های غربی قرار گرفته است که با تبلیغ فرهنگ لذت و ایجاد فضایی انتزاعی و تخیلی و ایجاد نیازهای کاذب در نهاد انسان امروزی، مبلغ فرهنگ برهنگی و شیطانی خود هستند. آری ای عزیز بزرگوار، خلاصه این که تمدن غرب، چنین وانمود می کند که می خواهد برای انسان لباس بدوزد... اما در حقیقت به جای آن که لباس برتن او کند، او را برهنه ساخته است. در این جهان که همه اسیر و شیفته تبلیغات غرب شده اند مردمی از ایران زمین پیدا شدند که با دلی پاک و سر شار از معنویت بر خلاف نظر ایسم های مختلف فریاد برآوردند که آنچه به نام لباس در غرب به تن انسان می پوشانند، لباس نیست، بلکه جنایت، برهنگی و تباهی است. اگر چه به لطف الهی در همان کشورهای غربی فطرتهای پاکی وجود دارند که این حقیقت را فریاد می کنند. لطفا به حکایت زیر که یکی از این نمونه هاست با دقت توجه فرما::

بانوی باحجابی داشت در یکی از سوپرمارکتهای زنجیره ای در فرانسه خرید می کرد؛ خریدش که تمام شد برای پرداخت رفت پشت صندوق. صندوقدار زنی بی حجاب و اصالتا عرب بود. صندوقدار نگاهی از روی تمسخر به او انداخت و همینطور که داشت بارکد اجناس را می گرفت اجناس او را با حالتی متکبرانه به گوشه میز می انداخت. اما خانم باحجاب که روبنده بر چهره داشت، خونسرد بود و چیزی نمی گفت و این باعث می شد که صندوقدار بیشتر عصبانی شود! بالاخره صندوقدار طاقت نیاورد و گفت : «ما اینجا توی فرانسه خودمون هزار تا مشکل و بحران داریم و این نقابی که تو روی صورتت داری یکی از همین مشکلاته که عاملش تو و امثال تو هستید! ما اینجا اومدیم برای زندگی و کار، نه برای به نمایش گذاشتن دین و تاریخ! اگه میخوای دینت رو نمایش بدی یا روبنده به صورت بزنی برو به کشور خودت و هر جور میخوای زندگی کن! » خانم محجبه اجناسی رو که خریده بود توی نایلون گذاشت، نگاهی به صندوقدار کرد… روبنده را از چهره برداشت و در پاسخ خانم صندوقدار که از دیدن چهرهٔ اروپایی و چشمان رنگین او جا خورده بود گفت: « من جد اندر جد، فرانسوی هستم… این دین من است و اینجا

ص: 138

وطنم… شما دینتان را فروختید و ما خریدیم.» در هر حال بر خلاف نظر ایسم های مختلف در جاهلیّت نوین:

دل سپاریم ما به دریا و همان دریا رویم * در مسیر غفّت و روح و روان دریا رویم

نا خدای ما درون جزر و مدهای حجاب * دان که معصوم است و با وی سوی آن دریا رویم

تا که هستی قطره ای گردی زمین گیر همچو مین * دان که با هر انفجار با صد نشان دریا رویم

انفجار گر در مسیر عفّت و جانان رود * با حجاب و هم عفاف تا آن کران دریا رویم

عفّت و پاکی همی دارد پیامی این چنین * ای بشر دانی چرا با این و آن دریا رویم

آنچه زیبا بوده بهر روح و جان در این زمین * این همان چیزیست که با آن بی گمان دریا رویم

بر خلاف موج هر ایسمی درون کار و زار * با حجابت همچو زینب(س)آن زمان دریا رویم

چون حجابت می کند خنثی تمام فتنه ها * دون هر نوع فتنه ای از هر مکان دریا رویم

عفّت وخواست نهان گوید به ذات هر بشر * با حجاب باش و بدان با صد بیان دریا رویم

قطره ها یک یک روند سوی سرای آخرت * با حجاب و بی حجاب آخر بدان دریا رویم

راهی جز دریا نباشد بهر ارواح بشر * این بود داد خموش و از نهان دریا رویم

مومنیم یا آنکه کافر در مسیر روزگار * هر که باشیم با فغان یا بی فغان دریا رویم

هر که دریا رفته است بر این حقیر گویدهمی * با حجاب باش و بدان با روح و جان دریا رویم

ص: 139

مولف در خصوص اهميت عفاف و حجاب در زندگي مطالبي را در دو جلد به رشته تحریر در آورده كه خواندن كتابهای مورد نظر براي فطرتهای پاک و ضمیرهای حق جو و حق پذیری که به دنبال آرامش واقعی و سعادت حقیقی هستند؛ خالي از لطف نخواهد بود.

در هر حال ای عزیز اهل حجاب و عفاف، یقین بدان که در اثر بی عفّتی بیش از همه خانواده آسیب می بیند. لذا در انتهای این بحث غزل زیر در خصوص اهمیت جایگاه خانواده تقدیم حضور حضرتعالی خواهد شد. لطفا با تامل و دقت ملاحظه فرما::

خانواده وفق سنت در جهان * بوده اصل و هم اساس در ملک جان

یا که بنیانش همی محکم بدان * این حکایت را تو در قرآن بخوان

چون که باشد خواست هر روح و روان * در صراط و سبک حق هست در فشان

گر کنی حفظش بدان در هر زمان * می شوی شاد و شوی دور از فغان

همسر و فرزند بدون هر گمان * می شوند آرام و گیرند صد نشان

گر چه در دنیا همان مستکبران * با شبیخون در عیان و هم نهان

می کنند تهدید همه پیر و جوان * در زمین و هم ز اوج آسمان

از درون خانه تا هر جا چنان * با چت و اینترنت و مثل همان

یا که با ماهواره و فارسیّ وان * عفّت و دین را کند هر دم خزان

یا که با موّاد ارزان و گران * کرده معتاد جان خوبان و بدان

ص: 140

گر تو می خواهی همی گیری امان * کن توکل بر خدای مهربان

شو مسلح با عفاف و هم اذان * تا شوی فارغ ز مکر این و آن

چونکه ایمان حافظ است همچون شبان * باز و می دارد تو را از نا کسان

حرمتش را پاس و دار در کهکشان * گر که می خواهی روی تا آن کران

خانواده در دل پیغمبران * برتر است از آنچه آید بر زبان

کن ز آسیبها رها در هر مکان * تا شوی راحت ز شرّ ملحدان

زن و شوهر هر دو همچون دلبران * از همان خانه روند سوی جنان

با عفاف و عشق و ایثار و بیان * تا ثریا می روند با صد توان

سحر الفاظ را عزیز محکم بدان * چون که آرد بر شما مهر و امان

حق فرزند و عیال و خانمان * کن ادا اندر نهان و هم عیان

این حقیر گوید به هر خرد و کلان * کن حفاظت خانه را از شوکران(1)

15. صبر و استقامت داشتن: شکیبایی:

در سختي ها شكيبایند: ”وَ صَبْراً فِي شِدَّهٍ“ و صبر كردني در سختي و شدت. اهل استقامت اند: ”صَبَرُوا اَيَّاماً قَصِيرَهً اَعْقَبَتْهُمْ رَاحَهْ طَوِيلَهْ، تِجَارَهْ مُرْبِحَهٌ يَسُرُّهَا لَهُمْ رَبَّهُمْ“، براي مدتي كوتاه در اين جهان صبر و استقامت ورزيدند و راحتي بس طولاني را بدست آوردند، تجارتي است پر سود كه

ص: 141


1- سمّی کشنده و ویرانگر

پروردگارشان برايشان فراهم ساخته. در آيات 16 و 17 سوره آل عمران آمده است که آنها صبر و استقامت دارند و در برابر حوادث و سختي كه در مسير اطاعت پروردگار پيش مي آيد ، و همچنين در برابر گناهان و بد هنگام پيش آمدشان و گرفتاري هاي فردي و اجتماعي ، شكيبايي و ايستادگي به خرج مي دهند « الصّابِرينَ »(1)

امام صادق ( عليه السلام) مي فرمايند: ”صبر نسبت به ايمان به منزله سر نسبت به بدن است ، پس زماني كه سر مي رود، بدن هم مي رود. و همين طور وقتي صبر مي رود، ايمان هم مي رود.“ پيامبر گرامي مي فرمايند: ”صبر نصف ايمان است.“ و نیز در روايتي از پيامبر در تفسير صبر چنين آمده: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) از جبرئيل پرسيدند: ”صبر چيست؟“ جبرئيل گفت:” صبر اين است كه استقامت و شكيبايي ورزي در ناراحتي، چنان چه پايداري مي ورزي در شادماني و در بيماري، چنان كه در سلامتي. پس نبايد شكايت كند صابر از كيفيت حال خود نزد خلق به واسطه مصيبت و بلاهايي كه به او رسيده.“(2)

چرا که همانطور که مستحضر هستی جهان محل آزمایش الهی است و قرآن آزمایش را به عنوان یک امر کلی و قطعی مطرح نموده وبه مصادیق آزمایش و ابتلا نیز اشاره کرده است.خداوند در قرآن می فرماید: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الأَمْوالِ وَ الأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ».«به طور مسلّم ما همه شما را با امورى همچون ترس، گرسنگى، زيان مالى و جانى و كمبود ميوه ها آزمايش مى كنيم»(3)

البته این مواردى كه در آيه شمرده شده جنبه انحصارى ندارد، اما ازنمونه هاى روشن و زنده آزمايش هاى الهى است. و اتفاقا خداوند در آخر این آیه می فرماید:«وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ». و در واقع اشاره می کند به این امر که تنها صابران هستند که می توانند در این آزمایشات الهی پیروز شوند. بنابراین اولین نکته مدد گرفتن از نیروی صبر و استقامت در برابر

ص: 142


1- آيات 16 و 17 سوره آل عمران
2- مجلسي, بحارالانوار، ج77 ، ص20.
3- بقره ایه 155

مشکلات و تحمل نمودن آنها و سست نشدن و شکوه و شکایت نکردن است که شما می توانی از آنها بهره ببری و در آزمایش الهی پیروز شوی.

دومین نکته این است که وقتی انسان بینش و نگرش خود را نسبت به مسائل تصحیح نماید و با بینش توحیدی با مشکلات روبرو شود؛ طبیعتا عملکرد انسان نیز با چنین نگاهی متفاوت خواهد بود. بعضی ها در برابر مشکلات بی تابی می نمایند و به جای صبر و سعی در حل مشکل با بی قراری باعث ناراحتی خود و دیگران می شوند در حالی که اگر نگاه، نگاه توحیدی باشد کنار آمدن با مشکلات برای انسان راحت تر خواهد بود چنانچه در ادامه ی آیات بالا خداوند در مورد ویژگی صابران می فرماید:«الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ».«آنها كسانى هستند كه هر گاه مصيبتى به آنها رسد، مى گويند: ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مى گرديم»(1)

این آیه در واقع زوال پذیر بودن دنیا و مواهب آن را به انسان گوشزد می کند و دقت در همین امر باعث می شود که آدمی دل به دنیا نبندد و چنانچه با آزمایش الهی چیزی را ازدست داد ناراحت نباشد. توجه کردن به استمدادها و الطاف الهی در این مسیر نیز می تواند انگیزه ی شما را در تحمل سختی ها بالا ببرد. توجه به حاضر و ناظر بودن خداوند نسبت به آن مشکلاتی که شما با آن روبرو می شوی؛ می تواند اطمینان قلبیت را بالا ببرد وقتی هر لحظه در تحمل مشکلات به این مسئله دقت کنی که خداوند من را می بیند و چنانچه خوب تحمل نمایم و درست عمل کنم بهترین نتیجه ها را می دهد، می توانی موفق تر باشی.

16. پرهیز از دنیا پرستی:

دنيا زده و اسير آن نيستند: ”اَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا، فَلَمْ يُرِيدُوهَا وَ اَسَرَتْهُمْ فَفَدُوا اَنْفُسَهُمْ مِنْهَا“، دنيا به آن ها روي آورده وآن ها از آن روي گردان شده اند، دنيا خواست كه آن ها را اسيرخود كند اما آنان با فداكاري، خود را از دست او آزاد ساخته اند. در جایی دیگر امیرالمومنین (علیه السلام) در توصیف دنیا می فرمایند: «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَة(2)

ص: 143


1- بقره ایه 156
2- ليثى واسطى، على بن محمد، عيون الحكم و المواعظ (لليثي)،دار الحديث، قم، 1376 ش،ص251.

دنیا سرایی است که به بلا، سختی و رنج پیچیده شده است» دنیا به حکم ماده بودنش محل تزاحم ها و اصطکاک ها و فراز و نشیب ها، گرفتاری ها، مشکلات، تلخی ها و شیرینی ها، و ... است.

البته ای عزیز بزرگوار باید متوجه باشی که حب به دنیا به معنای دوست داشتن دنیا امری طبیعی و فطری و روا است. اسلام با این امر فطری مخالفتی ندارد، بلکه آنچه مذموم است ،وابستگی به دنیا است. بنابراین در مورد حب دنیا می توان گفت:

1- نه دنیا ناپسند است و نه حب آن، بلکه آن را هدف کردن و راضی شدن به زندگی دنیایی، ناپسند است.(1)

2- حبی که طبیعی و فطری است، با حبی که نکوهیده است، از جهت شدت و ضعف گوناگون است. حب دنیا اگر در حد برآوردنِ نیازهای طبیعی حیات باشد، نه تنها نکوهیده نیست، بلکه پسندیده نیز هست؛ ولی اگر به زیان کشیده شود و مصداق شیفتگی گردد، ناپسند است.

3- حب دنیا که برای رفع حوایج طبیعی دنیا است و یا دنیا را وسیله بندگی خدا می کند، اصلاً حب دنیا نیست؛ بلکه حب آخرت است. امام علی (ع) می فرمایند: «کسی که به دیده عبرت به دنیا نگریست، دنیا او را آگاه کرد. کسی که به آن خیره شد، دنیا او را نابینا گردانید».(2)

این تعبیر ناظر به تفاوت نگاه ابزاری یا استقلالی به دنیا است. اگر کسی تمام توجه اش به دنیا باشد، به طوری که آخرت را فراموش نماید، نگاه استقلالی به دنیا دارد. این نگرش، مذموم است. اما اگر دنیا را پلی برای آخرت دانست، از این وسیله جهت کسب درجات معنوی استفاده می کند و این نگرش، پسندیده و مطلوب و عین آخرت است. حبّ دنیا که در روایات مذمت شده، چیزى مساوى دنیاپرستى است، نه بهره گیرى معقول از مواهب مادّى در طریق وصول به معنویّت. اگر چنین باشد، حبّ دنیا نیست، بلکه حبّ آخرت است.

ص: 144


1- بیست گفتار، مرتضی مطهری، ص 200.
2- نهج البلاغه، خطبه 81.

به تعبیر دیگر بسیارى از برنامه هاى معنوى بدون امکانات مادّى میسّر نیست. امکانات مادّى از قبیل مقدّمه واجب است که انسان اگر آن را به نیّت مقدّمه واجب به جا آورد، نه تنها عیبى ندارد، بلکه مشمول ثواب الهى مى شود.(1) دنیا برای کسی که استفاده مثبت و سازنده از آن داشته باشد، بسیار سودمند و ارزشمند است. امیر مؤمنان(ع) فرمودند:«دنیا خانه صدق است برای کسی که آن خوب درک نماید.خانه بی نیازی است برای کسی ره توشه در آن تهیه نماید. خانه موعظه است برای کسی که از آن پند گیرد. مسجد محبان خدا و مصلای ملائکه الله، مهبط وحی الله و تجارتگاه اولیای الهی است. در آن رحمت را کسب و بهشت را به دست می آورند».(2)بنابراین عالم دنیا که آفریده خدا و محل کارهای نیک انسان باشد، خوب و ارزشمند است. آنچه مذموم و تلخ است، دنیا طلبی انسان است و محبت امور زودگذر دنیا و دل بستگی به آن.(3)

در نهایت نسبت به مطامع دنیا و دوست داشتن و در خواست آنها به حکمت حق تعالی توجه داشته باش، چون باری تعالی قادر مطلق، عالم مطلق و مهر مطلق... است. حق تعالی چه زیبا در این زمینه می فرماید: « عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون (4) چه بسا از چيزى اكراه داشته باشيد كه خير شما در آن است و يا چيزى را دوست داشته باشيد كه شر شما در آن است و خدا مى داند و شما نمى دانيد.»

17. شب زنده داری:

”اَمَّا اللَّيْلُ، فَصَافُّونَ اَقْدَامُهُمْ تَالِينَ لِاَجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهُ تَرْتِيلاً“، اما شب هنگام، شب زنده داران همواره (به عبادت) به پا ايستاده و قرآن را شمرده شمرده تلاوت مي كنند. مقصود از اين جمله اين است كه پرواپيشگان در شب حالتى و در روز حالت ديگرى دارند. شبها را به پاخاسته و به راز و نياز نماز مشغول مى شوند، به طورى

ص: 145


1- مکارم شیرازی ،اخلاق در قرآن، ج 2، ص 113
2- نهج البلاغه، حکمت 126.
3- امام خمینی، چهل حدیث، ص 120 - 121، نشر مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام 1376ش.
4- بقره/216.

كه دو انگشت بزرگ پا "ابهام" را محاذى يكديگر قرار داده و فاصله ى بين سينه و عقب پاها را مساوى ساخته و پاره اى از شب را به، نماز و تلاوت قرآن مشغول مى شوند. «وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً»(1)و آنان که شب را برای پروردگارشان به روز می آورند در حالی که سجده کننده و قیام کننده هستند.

شب و روز كه در طى گذشت آنها، مجموعه ى حيات آدمى، شكل مى گيرد، دو عامل سرنوشت ساز، در مسير حركت انسان، به سوى مقصد مى باشند، مقدرات در حال تعليق آدميان، با تلاش و حركت آنان، در شب و روز، به وقوع مى پيوندند، بدين جهت مى توان گفت: شب و روز دو عامل تعيين كننده ى عينيات خواهند بود. از ديدگاه اسلام و قرآن، برنامه هايى در شب و روز براى مسلمانان تعيين شده است كه با اجراى آنها، كمال مخصوص به خود را مى يابند. در قرآن آمده: ”اِنَّ نَاشِئَهَ اللَّيْلِ هِيَ اَشَدُّ وَطْأً وَ اَقُومُ قِيلاً“(2)همانا نماز در شب بهترين شاهد اخلاص قلب و دعوي صدق ايمان است. قرآن اهميت شب زنده دارى را گوشزد نموده و آن را ارج نهاده است. قطعا برخاستن شب، رنجش بيشتر و گفتار "در آن هنگام" راستين تر است. يعنى نماز شب، زبان را با قلب پيوند داده و اين دو را، در راه انجام وظايف، ثابت قدم، نگه مى دارد، چرا كه در روز، مشاغل زيادى به عهده ى تو قرار گرفته: ان لك فى النهار سبحا طويلا.: "و" تو را، در روز، آمد و شدى بسيار است. روز در درياى پرتراكم كارها شناور بوده، اوقات فراغت براى تو باقى نمى ماند.

در همين سوره، از شمول الطاف الهى و عنايت ربانى، نسبت به پيامبر و گروهى از ياران او كه به اين امر مهم قيام نموده اند، سخن به ميان آورده، مى فرمايد: ان ربك يعلم انك تقوم ادنى من ثلثى الليل و نصفه و ثلثه و طائفه من الذين معك.: در حقيقت خداى تو مى داند و گروهى از كسانى كه با تواند، نزديك به دو سوم از شب يا نصف آن و يا يك سوم آن را به نمازگزاردن، اشتغال دارى.

ص: 146


1- سورة فرقان، آیة 64٫
2- سوره مباركه زمر، آيه 6.

و در جاى ديگر خداوند، پيغمبرش را در مورد نماز شب و اهميت آن و پاداشى كه بر اين عمل مقرر است آگاه نموده و مى فرمايد: و من الليل فتهجد به نافله لك عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا.: و پاسى از شب را زنده بدار، تا براى تو "به منزله ى" نافله اى باشد اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند. در آيه ى مباركه مقام محمود را، مطلق ذكر كرده، به اين معنا كه آن مقام، مورد ستايش همه قرار مى گيرد و آن چيزى مورد ستايش عموم است كه همگى، به حسن و خوبى آن، اعتراف داشته باشند و عموما از آن بهره مند گردند. مفسران، مقام محمود را، به شفاعت كبراى قيامت، تفسير نموده اند و روايات فريقين "شيعه و سنى" بر اين تفسير، اتفاق دارند.

نكته ى مهم در اينجا اين است كه سوره ى مزمل كه در اوايل بعثت، نازل شده و از مهمترين سوره هاى نازله، در آن وقت است و گفته اند دومين يا سومين سوره اى است كه بر پيامبر نازل گرديده است. که در انتهای این بحث مطرح خواهد شد. خلاصه آن اینکه پس از خطاب به پيامبر: "يا ايها المزمل" از شب زنده دارى و نماز خواندن در شب "نوافل شب" سخن مى گويد و به گواهى قرآن پيامبر و ياران باايمان آن حضرت "كه گفته اند على عليه السلام و ابوذر مى باشند" اين فرمان را گردن نهادند و به انجام آن مبادرت نمودند. در آن روزهاى سخت و مصيبت بار كه دشمنان خدا و اسلام، پيامبر و شمارى از مسلمانان را، در حلقه ى محاصره گرفته و با آنها سرسختانه خصومت مى ورزيدند، به نيروى مقاومت احتياج بود و اين نيرو، وجود افرادى انگشت شمار بود كه به ظاهر، نه تعدادشان، به اندازه ى دشمنان و نه وسايل و ابزار جنگى آن روز به حد كافى در اختيار داشتند و طبيعى است كه آن دشمنان قسم خورده، با اين گروه اندك، چه خواهند كرد.

خداوند متعال، پيغمبر و ياران مخلص و مقاومش را، آنچنان مسلح نمود كه بى واهمه و هراس، در ميدان جنگ و ميادين ديگر، با سلاح ايمان و عقيده و با پشتوانه ى ذكر، نماز شب و تلاوت قرآن، بر دشمنان تاخته و آنها را تار و مار مى كردند. مسلمانان روزها، در ميدان جنگ، با دشمنان تن به تن مى جنگيدند و شبها، در مصاف عبادت، از خدا امداد مى گرفتند و پيروزى بر كافران را، از خداوند تقاضا مى نمودند.

ص: 147

به هر حال، نهج البلاغه، اين موضوع را در وجود و هستى پرواپيشگان ترسيم مى كند. هر انسان، ايده آل گرا و كمال خواه، براى رسيدن به ايده و آرزويش، تلاشها و حركتهايى انجام مى دهد و در اين راستا، خستگى و فرسودگى، در قاموس وجودش واژه اى ندارد، او به جانب هدف مى دود و تا وصول به مقصد، لحظه اى سكون و آرامش نخواهد داشت. آنكه خواهان دنياست، براى دنيا مى كوشد و آنكه خواهان، عقباست جز براى عقبا تلاشى نخواهد داشت. عقبا خواهى، لوازمى دارد كه مى بايست به آنها توجه داشت، يكى از آنها قطع تعلق به دنيا مى باشد كه پس از اين قطع و خلع از عالم مادى، وصل به عالم ديگر، وجود دارد. اين وصل نيز، لوازمى دارد، يكى از آنها تهيه و تدارك وسايل اين وصل و پيوند است و اين، جز با تضرع و نيايش به درگاه الهى، امكان پذير نيست. اين تضرع و التماس، گرچه در همه وقت و هر زمان، ممكن الحصول مى باشد، اما شب هنگام، دعاها و نيايشها، لذت بيشترى خواهد داشت، چرا كه هر قدر، محفل انس، از اغيار خالى و خلوت تر باشد، لذت مجالست بيشتر و بهتر خواهد بود. از اينرو پرواپيشگان بيدار دل، شبها را گواه زنده براى دعاها و نيايشها گرفته، ساعات خلوت شب به ويژه سحرگاهان، جلوه ى ملكوتى خاصى، به خود جلب نموده، سرگرم نماز، دعا، تضرع و تلاوت قرآن مى شوند.(1) وآنها كه سحرگاهان ، استغفار و طلب آمرزش مي كنند « وَ الْمُستغفِرينَ بالأَسحارِ »(2)

آری ای عزیز بزرگوار، در سوره ى مزمل که به آن اشاره شد، از نماز شب و تلاوت قرآن سخن مى گويد: يا ايها المزمل قم الليل الا قليلا نصفه او انقص منه قليلا اوزد عليه و رتل القرآن ترتيلا. خطاب به رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد: اى لباس خواب به خود پيچيده، به پا خيز شب را مگر اندكى، نيمى از شب، يا اندكى از آن را بكاه، يا بر آن "نصف" بيفزاى و قرآن را شمرده شمرده بخوان.

در كنار اين فرمان، علت آن نيز وجود دارد: انا سنلقى عليك قولا ثقيلا.: در حقيقت ما به زودى بر تو گفتارى گرانبار القا مى كنيم. يعنى نماز شب تو را در جهت تقبل قرآن قرار

ص: 148


1- شب مردان خدا ؛ 106
2- تفسير نمونه ص 539 ، 540

داده و راهى است كه تو را به مقام قرب الهى و شرف حضور مى رساند.(1) و در سوره اي ديگر خداوند متعال، رسول گرامي خويش را به نماز شب امر مي فرمايد: ”وَ مِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَيْلاً طَوِيلاً“(2)و پاسي از شب را (در نماز) به سجدة براي خدا بپرداز و همه طول شب را به تسبيح و ثناگويي او مشغول باش.

18. اعتقاد قلبی به قرآن و دواجویی در آن:

از قرآن درمان مي طلبند: ”وَ يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ“ و درمان دردهاي خود را از قرآن مي كنند. پرواپيشه گان، با قرآن انس دارند، روح لطيف و تيزپرواز آنها، جز به آشيانه ى قرآن به جايى توجه ندارد، آنچنان آيات قرآن در اعماق وجودشان، اثر مى گذارد كه از درون و برون آنان، نداى قرآن، آواى دلنشين قرآن، دستورات قرآن و رهنمودهاى قرآن، نمايان است. گفتار و رفتار آنان، از قرآن نشات مى گيرد و اين گروه، بر اثر دلبستگى شان به قرآن، آنها را حليف القرآن مى نامند.(3)قرآن مي فرمايد: ”وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاُء وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِينَ“(4)موعظه و شفايي براي سينه ها و قلب هاي شما و هدايت و رحمتي براي عالميان از طرف پروردگارتان براي شما آمد. قرآن كه خود يك نسخة شفا بخش براي همة دردها مي باشد، خود را به عنوان يك عامل جهت تسكين قلبها ومحكم كردن دل وآرام بخش معرفي مي كند. وهر كس با اين نسخة الهي انس بيشتري داشته باشد وبر خواندن آن مداومت داشته باشد احساس اطمينان وآرامش بيشتري بر وجودش حاكم مي شود.

آری ای عزیز اهل قرآن، آموزه ی شفا جویی از قرآن کریم واقعیت و حقیقتی است که خداوند رحمان در متن قرآن بدان اشاره کرده است. در جاهای مختلف از جمله آیات زیر خالق بشر به مساله شفا بودن قرآن برای دردهای جسم و جان انسان اشاره نموده است :"و ننزل من القرآن ماهو شفاء و رحمه للمومنین ولایزید الظالمین الا خسارا" و از قرآن آنچه

ص: 149


1- فضایل و آثار نماز شب ؛ 102 – 103
2- سوره مباركه دهر (انسان)، آيه 26.
3- سجاده عشق - 15 – 16
4- سوره مباركه إسراء ، آيه82

شفا و رحمت است برای مومنان نازل می کنیم و ستمگران را جز خسران و زیان نمی افزاید. "یا ایها الناس قد جاء تکم موعظة من ربکم و شفا ء لما فی الصدور وهدی ورحمة للمومنین" ای مردم اندرز از سوی پروردگارتان برای شما آمده است و درمانی برای آنچه در سینه هاست و هدایت و رحمتی است برای مومنان. "....قل هو للذین آمنوا هدی و شفاء"...بگو : این کتاب برای کسانی که ایمان آورده اند : هدایت و درمان است.

در احادیث و روایات رسیده از معصومان نیز شفای دل ها به معنای آرامش روحی، تقویت اخلاقی و افزایش معرفت در گرویدگان به دین خدا آمده است. عباراتی از حضرت علی(ع) در نهج البلاغه چنین است: "و استَشفُوا بِنُورِهِ فَانَّهُ شِفاءُ الصُّدور" از نور قرآن شفا بجویید که درمان دل های بیمار است."فَاِنّ فیهِ شِفاءً مِن اَکبَرِ الدّاء و هو الکفرُ و النّفاقُ، و الغَی و الضّلالُ" همانا در قرآن شفای بزرگ ترین بیماری ها، یعنی کفر و نفاق و گمراهی و ضلالت است.

همان طور که از آیات و احادیث نیک پیداست خداوند در قرآن، قرآن را مایه شفا و رحمت برای مومنان، شفای آنچه در سینه هاست و مایه هدایت ودرمان معرفی کرده است. بنابراین قرآن برای معالجه و درمانِ نفسِ انسان های مؤمن، زدودن نابسامانی های روحی، تقویت هنجار های درونی و تأمین و تثبیت مایه های ایمانی در قلب، داروی شفابخشی است که از سوی خداوند عالمیان تجویز شده است. بدیهی است بیماری های جسمانی هم که در اثر ناملایمات روحی پدید آمده باشد، به موازات درمان روحی، شفا یافته و از میان خواهد رفت.

تمسک به قرآن و دین باوری به زندگی انسان ها معنا می دهد و این موجب آرامش بخشی بسیاری از حوادث و رویدادها در جهان هستی است،که از این طریق به انسان آرامش روانی دست می دهد. قرآن روش های چندی در روان درمانی پیش گرفته است که مهم ترین آنها ایجاد تعدیل یا تغییر در شخصیت و رفتار است.هدف اساسی روان درمانی را تغییر نوع تفکرات بیماران روانی درباره خود، هستی،مردم و زندگی،مشکلات و اهداف زندگی دانسته اند.در قرآن توصیف شخصیت انسان و خصوصیات عمومی آن که باعث

ص: 150

تمایز انسان از دیگر آفریده ها می شود،آمده است.همچنین قرآن می کوشد تا میان انگیزه های متنوع و متعدد تعادل ایجاد کرده و انسان را از اضطراب و درگیری های روانی رهایی دهد.قرآن همه انگیزه ها را می پذیرد و آن را به عنوان غرایز یا فطرت مورد توجه قرار می دهد.از این رو خداوند بیان درمان و نسخه شفابخش خویش ذکر خدا را درمان نهایی هرگونه اضطرابی می داند سپس با بیان آموزه ها و دستورهایی می کوشد تا انسان با به کارگیری آنها توازن و تعادل شخصیتی را در خود ایجاد نماید. قل هو للذین آمنوا هدی و شفاء بگو این قرآن برای مؤمنان مایه هدایت و شفاء است.حضرت علی(ع) می فرماید: از این کتاب بزرگ آسمانی برای بیماریهای خود شفا بخواهید و برای حل مشکلاتتان از آن یاری بطلبید،چرا که در این کتاب درمان بزرگترین دردهاست. در قرآن کریم آیات بسیاری وجود دارد که فطرت وجودی انسان و حالات گوناگون روان او را متذکر شده؛ علل و عوامل انحراف و بیماری ها و همچنین راه های تهذیب و تربیت و درمان روان انسان را نشان داده است. آیاتی که در خصوص روان انسان در قرآن کریم وجود دارند نشانه هایی هستند که انسان برای شناختن خود و خصلت های گوناگونش می تواند از آن ها راهنمایی بجوید و برای دست یابی به روشی درست به منظور تهذیب و تربیت نفس خویش،توسط آیات مزبور ارشاد شود. انسان به طور کامل می تواند به کمک حقایقی که در قرآن درباره صفات و حالات روانی او آمده است،به ترسیم چهره ای درست از شخصیت انسانی راهنمایی شود و نیز انگیزه های اصلی محرک رفتار انسان و عواملی را که در هماهنگ کردن شخصیت و تکامل و ایجاد بهداشت روانی او تاثیر به سزایی دارند،بشناسد. قرآن؛بهترین راهنما برای تدوین جامع ترین دستورالعمل بهداشت روانی فردی محسوب می شود.خداوند در قالب آیات متعددی به سلامت فردی و اجتماعی و در عین حال بهداشت جسمی و روحی بشر اشاره کرده است که توجه به آنها می تواند بهترین راه درمان و جامع ترین دستورالعمل بهداشتی در مقابله با آسیب های این چنینی باشد.چنان که خداوند می فرمایند: و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین و لا یزید الظالمین إلا خسارا ؛ قرآن را نازل می کنیم که شفاء و رحمت برای مومنان است و ستمگران را جز

ص: 151

خسران (وزیان) نمی افزاید.با گذر زمان و پیشرفت های مختلف علمی که به روی کارآمدن تکنولوژی و راحتی زندگی بشری انجامیده است،سلامت روحانی و به دنبال آن جسمانی افراد تحت الشعاع ابعاد مختلف این تکنولوژی قرار گرفته و آسیب های زیادی در جوامع امروزی به همراه داشته است.آنچه

در این میان بیشتر نمود یافته،بیماری های روحی و روانی است که در قالب اصطلاحاتی همچون عوارض سایکوتیک و آسیب هایی همچون افسردگی، اضطراب، هیجان های کاذب،وسواس های فکری و درگیری های ذهنی بروز کرده و گریبانگیر جمع زیادی از جوامع شده است. قدجائتکم موعظة من ربکم و شفاء لما فی الصّدور؛ به تحقیق از سوی پروردگارتان اندرز و شفا دهنده دلها نازل شد. اگر چه از نزول این کتاب هدایت و انسان ساز و داروی آرام بخش آسمانی،بیش از هزار و چهارصد سال می گذرد اما آدمی همچنان به ابعاد گسترده و اعجاز تاثیرگذاری آن در مسائل مختلف پی نبرده و هر از گاهی به کشفیاتی در یکی از عرصه های علمی و…به وسیله قرآن دست می یابد.شاید بتوان گفت پی بردن به خاصیت آرام بخشی و درمان گری در زمینه های گوناگون،یکی از مهمترین کشف های کسانی است که حتی به این کتاب آسمانی باور دینی نداشته اند.تاثیر شگرف این نعمت الهی در درمان دردها تا جایی است که برخی از کشورها و مجامع دنیا برای درمان بیماری های روحی و جسمی بیماران به دعا و قرآن روی آورده اند. امیرمؤمنان(ع) درباره شفابخشی قرآن می فرماید: از قرآن برای بیماری های خودشفا طلبید و به آن برای حل مشکلات خویش استعانت جویید؛چه اینکه در قرآن شفای بزرگترین دردهاست که آن درد کفر،نفاق، گمراهی و ضلالت است. آرامش مومن نشانه ی انسجام عناصر روانی اوست و این آرامش در سایه ذکر به دست می آید. هر آنچه ذکر خداوند متعال باشد و باعث شود تا انسان خود را در محضر ذات مقدسش بیابد ، باعث حاکمیت فطرت و در نتیجه آرامش روان می شود وچه ذکری بالاتر از قرآن کریم که تعالیم درخشان آن و حتی صوت تلاوت آن، حضور دائم ما در محضر خداوند را گوشزد می کند.

ص: 152

علاوه بر آثار باطنی قرآن علا مه بزرگوار، مرحوم طباطبايي مي فرمايند: «هماهنگي آيات قرآن، يا به عبارت ديگر هارمونيک آيات به گونه اي هيجان انگيز است که مي توان سبک قرآني را در اين زمينه نسبت به سبک هاي ديگر تشخيص و تميز داد. اين هماهنگي دقيق و جذاب ناشي از انتخاب يک سلسله الفاظ شيرين است که به هنگام تلا وت طنين پرشکوه آيات الهي احساس مي شود و به روح، انبساط و شعفي پرشور مي بخشد و روح را در عالمي هيجان افزا سير مي دهد و انسان با نردبان آيات الهي گام به گام پيش مي رود و روانش به معراجي شکوهمند نايل مي شود.

آيات الهي در هنگام قرائت به صورت جالب و جاذبي پي درپي تکرار مي شود و يک آهنگ عميق و يکنواخت رادر گوش به صدا در ميآورد. کلمات آخر اکثر آيات با يک نظام معين و يک انسجام حيرت انگيزي که از نظر نيروي تعبير و قدرت نفوذ در نفوس بسيار قابل توجه است و بالا خره قرآن به صورتي است که مي توان آن را به بيان آهنگ شيرين و دلنواز و روح افزايي دانست که گوش ها از شنيدن آيات جذابش هرگز خسته و ملول نمي شود، زيرا در عباراتش چنان عظمت و شکوه و خوش نوايي نهاده شده که گويي نت هاي موسيقي اصيل هستند که در گوش جان آدمي زمزمه و ترنم مي کنند و چنان آيات قرآن با هارمونيک اصوات منطبق است که صدايش آرام بخش است». آري، آواي دلنشين قرآن يکي از عوامل تسکين آلا م(جسمي و رواني)با توجه به نص قرآن کريم، آيات الهي موجب تشفي قلوب و تسکين آلام مي شود، به طوري که خداوند متعال مي فرمايد:و ننزل من القرآن ما هو شفا ورحمه للمومنين.

مع الوصف اینک که قرآن خود را شفا و مایه رحمت و هدایت معرفی کرده است به این ریسمان آویخته از سوی خدای متعال چنگ بزن و درمان دردهای نهان وآشکار خود را به وسیله قرآن از خدا طلب نما. در هر حال قرآن به عنوان یک درمانگر و درمان، خود را معرفی می کند؛ و خدا را نیز به عنوان شفا و دارو بیان می دارد که بسیاری از بیماری های روحی و روانی را درمان کرده و شفا می بخشد. پس ای عزیز بزرگوار، تا می توانی با دقت و تامل قرآن بخوان و بدان که قرآن خوانی واقعی و یاد خدا، در اثر زدودن انواع نگرانی ها،

ص: 153

اضطراب ها، ترس ها، ناامید ی ها و اندوه ها از قلب و روان انسان، بیماری های ناشی از آن را در روح و روان درمان نموده و انسان را به آرامش روانی سوق می دهد و به دنبال آن، بیماری های جسمانی را که منشأ روانی دارند برطرف می سازد. با خواندن قرآن و یاد خدا دلها آرامش می یابد. بنابر این:

تا توانی ای عزیز قرآن بخوان * راه قرآن را مسیر جان بدان

چون كه قرآن در قلوب دلبران * بوده برتر از حدیث دیگران

مثل گنجی پر ز درّهاي گران * آمده سوی تو چون آتش فشان(1)

گر تدبّر تو کنی در بطن آن * می كند غوغا درون جسم و جان

فیض آن را هر که در حدّ توان * مي برد در سینه هر پير و جوان

نافع روح و روان است در جهان * داد خاموش درون است بي گمان

گشته نازل دفعتا در یک زمان * بر وجود خاتم پیغمبران

در شب قدری که تقدیر جهان * می شود روشن برای هر روان

یا که تدریجی شده نازل همان * لحظه لحظه فیض آن گشته روان

گر که می خواهی شوی آرامه جان * روز و شب قرآن بخوان در هر مکان

انس با قرآن کند روح را چنان * شاد و آرام در زمین و آسمان

ص: 154


1- همچو گنجی از تلاوت­های ناب آمده سوی تو چون درّی گران

گنج و در گنج است پیام آن بدان * دور و گرداند تو را از هر فغان

منبع فیض عظیم است و کلان * می برد هر آن تو را تا کهکشان

هر چه تو خواهی چو یار مهربان * می کند آن را مهیّا و عیان

آنچه آری ذرّه ذرّه بر زبان * فيض خالق بوده در لفظ و بیان

رمز و راز آفرینش در جهان * جمع در قرآن احمد چون اذان

راه حق را می کند بر مومنان * راحت و آسان و هم امن و امان

معجزه ی بي بديل خاوران * بوده قرآن با هزار و يك نشان

آیه آیه بهر تو چون ارمغان * لطف حق باشد بدون هر خزان

می کند هر دم هدایت روح و جان * در مسیر فطرت و خواست روان

آن كه بوده خود شفابخش نهان * مي رهاند جان و دل از شوكران

عترت احمد(ص) بود همراه آن * تا رسي بر حوض كوثر در جنان

اين حقير گويد كه قدر آن بدان * چون تو را بالا برد تا بي کران

19. تاثیر قرآن بر جان آن ها و پاسخ دادن به آیات:

به قرآن پاسخ مي دهند: فَإِذَا مَرُّوا بِآيَهْ فِيهَا تَشْوِيقٌ رَكَنُوا اِلَيْهَا طَمَعاً وَ تَطْلُعَتْ نُفُوسُهُمْ اِلَيْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نَصْبَ أعْيُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآيَهْ فِيهَا تَخْوِيفٌ أصْغُوا إلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَ

ص: 155

شَهِيقَهَا فِي اُصُولِ آذَانِهِمْ“ پرهيزكاران هر گاه به آيه اي برسند كه در آن تشويق باشد با علاقه فراوان به آن رو آورند و روح جانشان با شوق در آن خيره شود و آن را همواره نصب العين خود مي سازند، و هرگاه به آيه اي برخورد كنند كه در آن بيم باشد، گوش هاي دل خويشتن را براي شنيدن آن باز مي كنند و صداي ناله و بهم خوردن شعله هاي آتش با آن وضع مهيبش در درون گوششان طنين انداز است.

امام سجاد (عليه السلام) مي فرمايند: ”آيات قرآن گنجينه هايي است كه هر گاه گنجينه اي باز شد سزاوار است به آنچه در آن است دقت كني.“(1) امام صادق (عليه السلام) فرمودند: ”سزاوار است براي عبدي كه در مقابل مولاي خود به نماز مي ايستد، ترتيل را در قرائت آيات رعايت كند و وقتي آيه اي را مرور كرد كه در آن ذكر بهشت و ذكر آتش است، از خدا بهشت را طلب كند و پناه به خدا برد از آتش؛ و وقتي ”يَا اَيُهَا النَاسُ وَ يَا اَيُهَا الَّذيِنَ آمَنُوا“ اي مردم و اي اهل ايمان, را قرائت كرد بگويد:” لَبَّيْكَ رَبُّنَا“بله, گوش به فرمانم اي خداي ما.

از آنجا که آیات قرآن مجید نوید بخش شفا و آرامش بخشی برای روح و روان می باشد؛ به نوعی این ویژگی هم در راستای ویژگی قبل نهایتا منجر به شفای روح و جسم خواهد شد؛ ولی از باب اهمیّت موضوع، بصورت مستقل مطرح شده است. لذا افزون بر آنچه مطرح شد؛ قرآن می کوشد تا با پیشگیری و بیان روشهای مطلوب تعادل شخصیت را در انسان پدید آورد تا دچار پیامدهای زیانبار عدم تعادل شخصیتی نشود. شخصیت و تضادهای درونی برای شناخت درست محرک های رفتاری و تهدیدهای اضطراب انگیز باید ماهیت انسان و شخصیت او را به دست آورد تا اسباب و عوامل ایجاد بیماریهای روانی و عقلانی دانسته و پیشگیری و یا درمان شود. معمولا مردم به شخصیت از جهت تاثیری که فرد در دیگران ایجاد می کند و یا مهم ترین تاثیراتی که در دیگران به جا می گذارد، می نگرند؛ از این رو، شخص را پرخاشگر یا مهربان، تندخو یا گرم می دانند. اما روان شناسان به هنگام بررسی «شخصیت»، به آن، به عنوان مرکز ساختمانها و عملیات روانی ثابت می نگرند که

ص: 156


1- محمد بن يعقوب كليني، كافي، كتاب فضل القرآن باب في قرائته، ج2، ح2.

سازمان دهنده مهارت های فرد و موجب کنشها و واکنش های او در محیط زندگی است که مایه تمایزش از دیگران است. به سخنی دیگر، شخصیت نوعی سازماندهی میکانیکی دستگاه ها و سیستم های بدنی و روانی فرد است که سرشت و فطرت ویژه او را در سازگاری با محیط، مشخص می سازد.

در قرآن توصیف شخصیت انسان و خصوصیات عمومی آن که باعث تمایز انسان از دیگر آفریده ها می شود، آمده است، چنان که برخی از نمونه های عمومی شخصیت انسان همراه با ویژگی های اساسی آن نیز وصف شده است. این نمونه های عینی چنان عمومی و رایج هستند که امروزه در جامعه ما و به طور کلی همه جوامع بشری دیده می شوند. در قرآن هم چنین شخصیت بهنجار و نابهنجار و نیز عوامل سازنده بهنجاری و نابهنجاری شخصیت توصیف شده است. برای درک دقیق و درست شخصیت انسان، لازم است عوامل مختلف مشخص کننده شخصیت به دقت مورد مطالعه قرار گیرد. در شناخت عوامل شخصیت ساز باید به عوامل محیطی، وراثتی، اجتماعی و فرهنگی توجه کرد. عوامل مشخص کننده شخصیت را می توان به دو گروه اصلی، عوامل وراثتی (درونی) و عوامل محیطی و بیرونی (فرهنگی، اجتماعی) تقسیم کرد.

در بررسی عوامل درونی نباید تنها به عوامل جسمی و بیولوژیک توجه نمود و از جنبه روانی انسان غافل ماند. شاید علت فراموشی این عامل، روش پژوهشی است که روان شناسان در پیش می گیرند و تنها به روش مشاهده و کاوشهای آزمایشگاهی بسنده می کنند. شاید عذر ایشان تا اندازه ای پذیرفته باشد زیرا روشهای پژوهش های علمی- تجربی نمی تواند به روان انسان دست یابد؛ اما ناتوانی آنان در رسیدن به این جنبه نباید باعث شود که برای درک درست از شخصیت انسان و علل رفتارهای او، این بعد از شخصیت انسان به فراموشی سپرده شود؛ زیرا فراموشی این بعد از شخصیت انسان موجب عدم دستیابی به روش درست روان درمانی می شود. بدون شناخت ماهیت و حقیقت عوامل تعیین کننده شخصیت اعم از مادی و معنوی، درونی و بیرونی، درک روشن و کامل شخصیت انسان امکان پذیر نیست. اصولا اکتفاکردن به بررسی عوامل جسمی و بیولوژیک و نادیده گرفتن

ص: 157

جنبه روانی انسان تصویری مبهم و غیردقیق از شخصیت به دست می دهد. قرآن انسان را ترکیبی از ماده و روح می داند.

خداوند از روح خویش پس از طی مراحلی از تبدیل شدن گل (ماده) در انسان می دمد "و نفخت فیه من روحی" به همین دلیل ساختار وجودی انسان با سایر آفریدگان تفاوت دارد؛ زیرا انسان در بیشتر خصوصیات جسمانی و انگیزه ها و انفعالات حفظ ذات و بقای نوع و نیز قدرت درک و یادگیری، با حیوان شریک است و تنها خصوصیات روحی او را از جانوران جدا می سازد. خصوصیاتی که موجب گرایش و توجه انسان به شناخت و عبادت خداوند متعال و تشویق او به کسب فضایل و اخلاقیات والایی است که او را به سطوح بالای کمال انسانی می رساند. باید دانست که روح و ماده در انسان، دو چیز جدا و مستقل از هم نیستند بلکه در یک کل متکامل و هماهنگ به هم آمیخته اند و هویت و شخصیت انسان از این آمیزش متکامل و هماهنگ تشکیل می یابد. نسان از نظر شخصیت دارای دو نوع خصوصیات مادی و معنوی است که گاهی میان آنها تعارض پیش می آید و نیازهای جسمانی و یا

اشتیاقات او را به سوی خود جلب می کند به گونه ای که انسان خود نیز این نزاع درونی را میان دو جنبه شخصیتی خود احساس می کند. قرآن به حالت نزاع میان جنبه های جسمانی و روانی انسان در سوره های شمس و نازعات آیات 7 و 37 اشاره دارد.

بنابراین ساختمان وجود انسان به طور فطری هم استعداد انجام کارهای زشت، پیروی از هوای نفس و شهوات جسمانی و لذتها و تمایلات دنیوی را دارد و هم آمادگی ارتقا به اوج فضیلت، تقوا و اخلاقیات عالی انسانی را. به همین دیل طبیعی است که فطرت انسان بالقوه متضمن تضاد میان خیر و شر، فضیلت و رذیلت است. همین تضادها و افراط و تفریط ها موجب می شود که شخصیت از تعادل خارج و دچار بیماری های جسمی و روحی شود. قرآن برای آن که شخصیت از تعادل برخوردار باشد دستورها و آموزه هایی را بیان داشته است. مناسب ترین راه حل مشکل تضاد میان جنبه های جسمانی و روانی انسان درواقع ایجاد هماهنگی میان آن دو است. به این معنا که انسان در حدود شریعت نیازهای جسمانی خود را ارضا کند و همزمان با آن به ارضای نیازهای روانی نیز بپردازد. اگر انسان در زندگی

ص: 158

به میانه روی و اعتدال و دوری از زیاده روی و افراط و ارضای انگیزه های جسمانی و روانی ملتزم باشد، ایجاد و هماهنگی میان نیازهای جسم و روح کاملا امکان پذیر است؛ زیرا در اسلام نه رهبانیتی وجود دارد که با ارضای انگیزه های جسمانی مخالف باشد و در جهت سرکوب آن عمل کند و نه نوعی اباحه مطلق که انگیزه های جسمانی را به طور کامل ارضا کند.

اسلام خواهان هماهنگی انگیزه های جسم و روح است. برای تحقق این تعادل در شخصیت انسان به روشها و شیوه هایی اشاره می کند که با بکارگیری آن می توان به هدف فوق رسید. یکی از شیوه های مورد اشاره آن است که در این آیه بدان توجه می دهد: و در آن چه خدا به تو داده سرای آخرت را جستجو کن و بهره ات را از دنیا فراموش مکن. تعادل جسم و روح در شخصیت انسان، نمایانگر توازن موجود در کل هستی است؛ زیرا خداوند هر چیزی را در اندازه و میزان قرار داده است.شخصیت بهنجار، شخصیتی است که جسم و روح در آن متعادل و نیازهای هرکدام ارضا شود. انسانی که دارای شخصیت بهنجار است، به جسم و سلامت و نیرومندی آن اهمیت می دهد و نیازهای آن را در حدودی که شرع مقدس روا می داند برآورده می سازد و همزمان با آن به خدا ایمان می آورد. بنابراین از نظر اسلام فردی که پیرو هوای نفس خویش باشد، فردی نابهنجار است و کسی که خواسته های جسمانی خود را سرکوب و مقهور می کند و با رهبانیتی افراطی و ریاضتی شدید باعث ضعف جسمی خود می شود و تنها به ارضای نیازها و تمایلات معنوی می پردازد، شخص نابهنجار است؛ زیرا این گونه گرایش های افراطی و تفریطی با طبیعت و فطرت انسان مخالف و متضاد است. به همین دلیل هیچ کدام از این دو گرایش به شکل گیری و تحقق ماهیت حقیقی انسان نمی انجامد. چنان که او را به کمال حقیقی شخصیتی نیز نمی رساند.

قرآن مردم را از لحاظ شخصیتی به انواع سه گانه مومن، کافر و منافق تقسیم کرده است. هر یک از این انواع سه گانه، خصوصیات اصلی و عمومی ویژه خودرا دارد که از دو نوع دیگر جدایش می سازد. از آنجا که قرآن کتاب عقیده و هدایت است این گونه تقسیم

ص: 159

بندی با اهداف آن نیز هماهنگ است. از سوی دیگر، این تقسیم بندی نشان دهنده اهمیت عقیده در ساختار شخصیت انسان و تشخیص خصوصیات متمایزکننده او است و نیز رفتار انسان را به شکل خاص و مشخص که موجب تمایز او از دیگران شود، جهت می دهد. این تقسیم بندی هم چنین نشان می دهد که عامل اصلی ارزشیابی شخصیت از نظر قرآن عقیده است.قرآن بیان می دارد که عدم تعادل شخصیتی انسان موجب می شود که به گروه منافقان و کافران بپیوندد. کفر و نفاق از منظر قرآن یک بیماری است. به این معنا که شخصیت کافر و منافق، یک شخصیت نامتعادل و بیمار است. این بیماری روحی و روانی است که تاثیر خود را در جسم انسان نیز نشان می دهد. کافران و منافقان دچار بیماری های روحی و روانی هستند و تنها در صورتی درمان می شوند که به نسخه اعتدال بخش قرآن عمل نمایند. اگر گروهی از مومنان نیز دچار بیماری های روحی و روانی هستند، علت و عامل آن را

باید در عدم عمل به نسخه قرآنی جستجو کرد. هرکس به نسخه شفابخش قرآن پای بندتر باشد از بیماری های روانی رسته تر است.

بنابراین مومنان باید کوشش نمایند تا با بهره گیری از قرآن به اعتدال و تعادل شخصیتی دست یابند.قرآن از این رو بهترین نسخه برای درمان بیماری های روحی بشر است و نمی توان با دوری از این نسخه درمان قطعی دیگری یافت. علیرغم کوشش های فراوانی که جوامع در زمینه های تعلیم و تربیت جوانان به عمل می آورند تا از آنها انسان های متعادل شخصیتی و مفید بسازند، اما این کوشش ها نتیجه مطلوب را به بار نمی آورد و انحرافات و بیماری های روحی و روانی و در نتیجه اضطراب، افسردگی و خودکشی در جوامع افزایش می یابد. حتی کوشش های روان درمانی با معیارها و روش های غربی نیز نتوانسته است دردی از این مشکل را درمان کند. نقش ایمان در کاهش اضطراب در سال های اخیر کوشش های زیادی در زمینه روان درمانی افرادی که دچار بیماری های روانی و اضطراب های شخصیتی و عدم تعادل آن هستند، انجام شده است و در این زمینه روش های مختلفی برای روان درمانی پدید آمده است که هیچ کدام موفقیت مورد انتظار را درباره از میان بردن یا پیشگیری از بیماری های روانی کسب نکرده است. قرآن كریم به

ص: 160

منظور دست یابی به خودشناسی و رشد شخصیت و ارتقای نفس انسان به مدارج كمال انسانی، مناسب ترین و بهترین راهی را كه بتواند زمینة خوشبختی دنیاو آخرت او را فراهم كند، به وی نشان داده است. در قرآن كریم آیات بسیاری وجود دارد كه فطرت وجودی انسان و حالات گوناگون روان او را متذكر شده و راههای تهذیب و تربیت و معالجة روان انسان را نشان داده است و سؤالاتی كه ریشه در درون ذات آدمی داردو از اعماق وجود انسان سرچشمه گرفته و اختصاص به قشر و گروه خاصی ندارد و درمحدودة زمان و مكان خاص هم قرار نمی گیرد، ازقبیل اینكه: از كجا آمده ام ؟ برای چه آمده ام ؟ به كجا می روم ؟ چرا باید بروم؟ چه باید بكنم ؟ سؤالاتی كه معماهای وجود انسان هستند، را پاسخ می دهد. و همچنین برخی از آیات قرآنی حاوی دستورات و سفارش هایی در زمینه های متفاوت است كه در آرامش روانی و روحی انسان تأثیر مثبت داشته و موجب رفع اضطراب و نگرانی های بشری شده و در نهایت او را به تعادل می رساند. كه از آيات مختلف به تناسب در راهكارهاي متعدد كه در ادامه خواهد آمد استفاده شده است و به عنوان نمونه به برخی از نتایج تحقیقات انجام شده در باب تأثیرات آموزه های قرآن در بهداشت روانی فردی و اجتماعی اشاره مي شود:

- اعتقاد به معاد و تأثیر آن در تأمین بهداشت روانی

- دستور ازدواج و تشكیل خانواده و تأثیرات آن در آرامش فردی و سلامت محیط اجتماع

- آیات قرآن در مورد محبت، صله رحم، بخشش به دیگران و تأثییرات مثبت آن در جامعه

- ممنوعیت سوءظن، تجسس، تهمت، غیبت وتأثیرات آنها بر جامعه و فرد

- تأثیر نماز بر آرامش روانی

- دعوت قرآن به صبر و تأثیر آن در كاهش فشارهای روانی

- دمیدن روح امید و ممنوعیت ناامیدی در قرآن و تأثیر آن به كاهش افسردگی

- دعوت قرآن به توكل به خدا و تأثیر آن بر حل مشكلات و آرامش روانی

ص: 161

- تأثیر یاد خدا در آرامش دل و رفع اضطراب و نگرانی

- ممنوعیت خودكشی در قرآن و تأثیر آن در پایین آمدن آمار خودكشی در جوامع مذهبی

- تأكید بر محبت به پدر و مادر و تأثیر آن در سلامت روانی خانواده

و....

البته آنچه در این راستا از همه مهمتر است، پیوند ناگسستنی عترت و ولایت با قرآن است. که در این خصوص باید در نهایت تاسف اذعان و اعتراف شود که بشریت و مسلمانان نه تنها در این خصوص به وظیفه ذاتی و فطری خود تا کنون درست عمل نکرده اند؛ بلکه به نوعهای مختلف در حق آنها ظلم و جفای نابخشودنی مرتکب شده اند.به بیانی هم عترت و هم قرآن بنا بر دلایل مختلف در دورانهای مختلف مخصوصا در قرون اخیر مظلوم واقع شده اند!!! لذا:

با تو گويم اي عزيز از عمق جان * از همان قرآن و عترت گير امان

حيف قرآن و احاديث در جهان * چون كه مظلوم گشته اند تا اين زمان

آنچه فطرت طالبش بوده همان * جمع در قرآن و عترت بي گمان

پس عزيزم قدر هر يك را بدان * چون كه بي منّت كنند جان را جوان

گر چه آن ذات خداوند جنان * او كه هست داناي سرّ و هم عیان

چون كه ايماني نهد بر قلب و جان * با صراحت گويد اي جانان جان

گر دهم دنيا و ما فيهاي آن * بر كس و ناكس به هر عصر و زمان

ص: 162

دون منّت باشد و هر نوع بيان * چون كه فاني گردد و دارد فغان

ليك و بر مومن كند منّت عيان * بهر ايمان و سعادت در جهان

چون لياقت خواهد و شور و توان * تا كند جان را مهيّا بهر آن

هيچ و اجباري ندارد بر كسان * تا روند راه خداي مهربان

چون كه لا اكراه في الدينش چنان * در نورديده زمين و آسمان

داد فطرت داد دين است در نهان * پس نما آن را فراگیر و عيان

بي نياز است ذات حق در دو جهان * از عبادتهاي دست و هم زبان

گر روي راه رسول(ص) با صد توان * لطف حق با تو شود بي هر گمان

چون كه توفيق خداي لا مكان * بهر خوبان است عزيزم نه بدان

بي گمان توفيق حق چون ارمغان * هديه مولا بود در هر زمان

پس اگر خواهي شوي اهل جنان * تابع قرآن و عترت شو چنان

هر كه را راهي رود در غير آن * ظلم وافر كرده بر روح و روان

پس عزيزم قدر خود را خوب بدان * چون تويي والاتر از هفت آسمان

20. عبادت کردن و اهل ركوع و سجود بودن:

ص: 163

بود اندر برت روح الهی * ندایت می­دهد اندر چه حالی

سجود و هم رکوع با صد نشانی * سعادت را کنند هر دم تداعی

”فَهُمْ حَانُونَ عَلَي اَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَكُفَّهُمْ وَ رُكَبَهُمْ وَ أَطْرَافُ أَقْدَامِهِمْ“ متّقين در پيشگاه الهي به ركوع مي روند، جبين، پيشاني و دست و زانوي و قدم هاي پايشان را آنها به هنگام سجده بر خاك مي سايند. امام باقر (عليه السلام) مي فرمايند: ” كسي كه ركوع خود را تماماً به جا آورده و حق آن را اداء كند، وحشت قبر به او راه پيدا نمي كند.“(1)امام صادق (عليه السلام) نیز فرمودند: ”بر شما باد به طولاني كردن ركوع و سجود، زيرا وقتي يكي از شما ركوع و سجده خود را طولاني كند، ابليس ندا دهد از پشت سر او كه: واي بر من! اطاعت كرد و عصيان كردم، سجده كرد و اباء كردم.“(2)

من همی کردم رکوع از عمق جان * با خلوص در سجده و مثل همان

در چنین حالی بگویم از نهان * گشته شیرین لحظه هایش در جهان

البته سجده و رکوعی که وفق ابیات رباعی مزبور با معرفت و خلوص بوده و حلاوت بخش باشد... در غیر این صورت باید اینگونه زمزمه کرد:

من همی کردم جفا بر نفس و جان * با گناه و غفلت و مثل همان

در چنین حالی شدم دور از نهان * مضطر و سرگشته اندر این جهان

گشته ام محروم در این دور و زمان * از حلاوت های ذکر با صد نشان

ص: 164


1- قمي, سفينهْ البحار، ج 1، ص534، ماده «ركع».
2- شيخ عباس محدث قمي، سفينهْ البحار، ج1، ص534، ماده «ركع».

چون که نیستم مثل موسی یا شبان * دورم از لطف خدای مهربان

روح من دارد گله با صد بیان * بهر آنچه کرده ام اندر عیان

داد خاموش درونم همچنان * از خدا خواهد خدا را بی گمان

دان حلاوت های یاد با هر زبان * لطف یار باشد برای هر روان(1)

گر حلاوت های ذکر و هم اذان * لحظه ای گردد نمایان و عیان

ارزش و قدرش عزیز والا بدان * چون نباشد برتر از آن در جهان

آن که محروم است ز این لطف گران * بوده بدبخت در زمین و آسمان

پس عزیز جان و دل با صد توان * کن مهیّای حلاوت روح و جان

گر روی در راه معشوق ای جوان * می شوی بی شک به دور از هر فغان

یاد و ذکر حق چو یک آتش فشان * می برد بالا تو را تا آن کران

این حقیر گوید به این و هم به آن * با حلاوت ها همی گیرید امان

ای بنده خوب خدا بدان و آگاه باش که در عالم وجود هيچ چيزي به مانند عبادت مخصوصا سجده در رشد و كمال انسان موثر نيست. بدینجهت اسلام ، شما را دعوت مى كند كه با معرفت و بصیرت بنده خدا باشی و خود را از افسار گ-س-ي-ختگى و بى بند و باريها برهانی. بدون تردید آن-ان ك-ه عمرشان را مخصوص در اي-ام ج-وان-ى صرف

ص: 165


1- دان عبادت­های ما با هر زبان می­دهد آرامشی بر هر روان

عبادت و بندگى خدا كرده، از گناهان پرهيز مى كنند، در پ-ي-ش-گ-اه اله-ى م-ورد اح-ت-رام و ارزش ب-وده، در س-اي-ه رح-م-ت او ب-ه-ره م-ن-د خ-واه-ن-د ب-ود. رسول خداصلى الله عليه وآله فرمودند: همانا خداوند، جوانى را كه جوانى خود را در اطاعت و بندگى خدا گذرانده ، دوست دارد. ان الله يحب الشاب الذي يفني شبابه في طاعه الله.(1) همچنين فرمودند: خ-داون-د ه-ف-ت گ-روه را در س-اي-ه رحمت خود جاى مى دهد، روزى كه سايه اى جز سايه او نيست ، اوّل زمامدار دادگر و دوّم جوانى كه در عبادت خداوند پرورش يافته باشد... .. بزرگان دین نیز از هر فرصتی برای بندگی و عبادت نمودن غافل نمی شدند. زیرا رمز آرامش و موفقیت واقعی خویش را در این دنیا و نیز خوشبختی و سعادت حقیقی در آخرت را در همان ارتباط با خدای تبارک و تعالی و راز و نیاز می دانستند؛ چنان که به طور مکرر نقل شده است که اولیای الهی مخصوصا ائمه ی اطهار (علیهم السلام) از هر فرصتی برای عبادت و بندگی الهی و مقابله با شیطان استفاده ی شایان و قابل توجه ای می نمودند.

عنوان بصری می گوید: عرض کردم، ای اباعبدالله! حقیقت عبودیت چیست؟ فرمودند: [حقیقت عبودیت سه چیز است: این که بنده خدا درباره آنچه که خدا به وی سپرده است، برای خودش ملکیتی نبیند. چرا که بندگان دارای ملک نیستند؛ مال را مال خدا می دانند و در آن جایی که خداوند ایشان را امر کرده است که بنهند، می گذراند و بنده خدا برای خودش هیچ تدبیری نمی کند و تمام مشغولیت او در مورد چیزی است که خدا به آن امر کرده یا از آن نهی کرده است. آن گاه که بنده خدا در مورد چیزهایی که خدا به او سپرده است، برای خودش ملکیتی نبیند، انفاق کردن در چیزهایی که خدا به آن امر کرده است، بر او آسان می شود و اگر بنده خدا تدبیر امور خود را به مدبرش بسپارد، مصائب [و مشکلات] دنیا بر او آسان می گردد و زمانی که بنده به امر و نهی خداوند متعال مشغول شود، دیگر مجالی نمی یابد تا از این امر فرصتی برای خودنمایی و تفاخر با مردم پیدا کند .

ص: 166


1- كنز العمال، ح43060

پس آنگاه که خدا بنده [خود] را به این سه چیز گرامی بدارد، دنیا و ابلیس و خلائق بر او آسان می گردند و برای مال اندوزی و فخر فروشی، دنبال دنیا نمی رود و به جهت عزت و علو [درجه خود] به آنچه در نزد مردم است، چشم نمی دوزد و روزهای خود را به بطالت نمی گذراند. پس این اولین درجه تقوا است. خداوند متعال می فرماید: این سرای آخرت را تنها برای کسانی قرار می دهیم که اراده برتری جویی و فساد در زمین را ندارند و عاقبت برای پرهیزگاران است .»

آری ای عزیز بزرگوار، بدان و آگاه باش که از نظر اسلام تمام اوقاتي كه در غير عبادت خداي مي گذرد، ضايع شده تلقي شده است. امام علي(ع) صرف عمر درغير عبادت و اطاعت را تضييع عمر مي داند ومي فرمايند: عمرخود را ازضايع شدن در غير عبادت وطاعت خداي حفظ كن. احفظ عمرك من التضييع له في غير العباده والطّاعات.(1) البته پر واضح است كه عبادت مخصوص نماز و روزه و مانند آن نيست و از اين نظر تمامي كارهاي انسان در صورتي كه در مسير قرب الهي برنامه ريزي شود، به عنوان عبادت تلقي مي گردد. در مجموع ای بنده خدا:

گر شود یکدم خداوند جهان * از نظر پنهان و از دیده نهان

می شود دنیا و مافیهای آن * چون سرابی که شود، از دور عیان

ای عزیز با خدا، قدرت بدان * چون تویی والاتر از، هفت آسمان

می توانی از ملک، برتر شوی * چون نبی و هم امام، در لا مکان

یا شوی پست تر ز حیوانات دون * در سرای زندگی، در هر زمان

ص: 167


1- همان، ص76

پس تو کن، خود، راه خود را انتخاب * چون که مسئولی، در این کون و مکان

راه حق، راه نبی است و امام * روح حق، در کالبد توست ای جوان

جان تو، باشد سراسر شور و حال * چون وجودت بوده یک آتش فشان

گر کنی، راه خدا را انتخاب * می شوی آرام و شاد در دو جهان

روح آرامی که اندر اين زمین * می برد از یاد تو، درد و فغان

بر تو بادا، انتخابی، نیک و شاد * در ضمیری که بود، دار و الامان

لطف حق، بر این حقیر، باشد مدام * در رهی که، راه حق باشد در آن

از جمله فرصتهای خاص برای انجام رکوع و سجده و کلا عبادت؛ ایام اعتکاف، نماز جمعه، ماه مبارک رمضان مخصوصا شبهای قدر... است. آری ای بنده خوب خدا، فقط در باره شب قدر باید گفت: شب قدر، پاک ترین سرود آفرینش است که خداوند در جان انسان ها دمیده است. قدر، بهترین فرصت هجرت است که در تقدیر انسان آمده و لحظه طلایی مغفرت است که لب های نازک و معصوم گل ها را به حسرت کشانده است. لیالی قدر هنگام بزم است و عطا و زمان عشق است و دعا. شب قدر در حقیقت شب نزول قرآن و فرود ملائک بر زمین است، بنابراین عبادت و بندگی در این ایام از عبادت در هزار ماه برتر شمرده شده است، چراکه در این شب مقدرات یک ساله انسان ها مشخص می شود. به همین دلیل شب زنده داری، تلاوت قرآن و دعای جوشن کبیر، مناجات، عبادت و گذاشتن قرآن بر سر در این شب های پرفضیلت توصیه و تأکید شده است. لذا عاقل با بصیرت لحظه لحظه فرصت های عبادی بویژه عبادات ماه پر خیر و برکت رمضان

ص: 168

مخصوصا اعمال شبهای قدر را بدون هر گونه کسالت و بی حالی با تمام وجود شکار می کند... در خصوص شب قدر و ... باید گفت:

شب قدر است اگر قدرش بدانی * برای فهم آن رمزش بخوانی

شب تقدیر عالم بهر سالی * برای جن و انس در دار فانی

شب والا ز هر دید و نگاهی * برای درک آن کوش تا توانی

شب عشق و صفا تا صبح فانی * برای آدمی در زندگانی

شب احیا و هم شب زنده داری * برای محو هر عیب نهانی

شب آمرزش است بر هر گناهی * برای عاقبت با هر زبانی

شب تسبیح و تمجید و ثنایی * برای خالق است با هر بیانی

شب قرآن وعترت چون بهاری * برای پیر خسته یا جوانی

شب آرامش است و سر فرازی * برای جان پاک بی هر گمانی

شب رحمت بود بهر تعالی * برای روح و جان در هر مکانی

شب برتر ز ده ها سال کاری * برای این حقیر و هر که دانی

و نیزدر فرصتی دیگر آمده است:

ص: 169

شب قدر است اگر قدرش بدانی * برای روح و جان نامش بخوانی

شب رحمت بود در زندگانی * برای توبه در دنیای فانی

شب استغفر است و عشق غایی * برای مغفرت در هر مکانی

شب خواست دعا با هر بیانی * برای اهل دل اندر نهانی

شب اشک است وشوق وسر فرازی * برای چشم هر پیر و جوانی

شب تقدیر جان آن چنانی * برای روز و ماه و سال فانی

شب محبوب جانهای فراری * برای وصل جان ارغوانی

شب عشق و نیاز و با وفایی * برای این حقیر با هر توانی

و یا در باره ارزش ماه مبارک رمضان باید گفت:

آن ماه كه وصفش همی در رمضان است * در جام الست گو که آن در رمضان است

آن ماه كه دادش همان داد نهان است * بي شك همان ماه خدا در رمضان است

آن ماه كه خوابش همه ذکر زبان است * در مسلخ عشق گو همان در رمضان است

آن ماه كه قدرش به شب قدری عيان است * در واديّ ايمان بگو در رمضان است

ص: 170

آن ماه كه رحمتش هميشه فوران است * بر هر كه شود روزه اندر رمضان است

آن ماه كه ابليس به دور از تن و جان است * از شرّ و شرور، گشته جدا در رمضان است

آن ماه كه آرامشي بر روح و روان است * تسكين قلوب، گو همه جا دررمضان است

آن ماه كه تسبيح همه پير و جوان است * ذكرش همه جا، داد درون در رمضان است

آن ماه كه درك يك شبش فوق توان است * آمرزش يار، آن به آن در رمضان است

آن ماه كه قدرش چو هزار ماه زمان است * بر هر كه، كه خواهد همان در رمضان است

آن ماه كه تدبير جهان در جريان است * تقدير همه، قدر به قدر در رمضان است

آن ماه كه هر لحظه آن رمز امان است * آسايش هر جا، همه در رمضان است

آن ماه كه حجّت خدا فوق مكان است * ناظر همه جا، امام عصر در رمضان است

آن ماه كه مهمان خدا خلق جهان است * گويد حقير، راه خدا در رمضان است

و نیز در خصوص اهمیت روز جمعه و ارزش نماز جمعه و اعمال آن باید اعتراف کرد که:

روز جمعه در همه عصر و زمان * عيد هر مومن بود در هر مكان

لحظه لحظه مي دهد جان را شفا * با عمل وفق مفاتيح الجنان

ص: 171

چون كه آدابش همي خواند تو را * سوي آن آرامشي كه بي گمان

داد خاموش درون است هر كجا * بهر احياي وجود و روح و جان

ندبه و همراه آن چندين دعا * ديد و بازديد هم بود جزئي از آن

غسل آن باشد عزيزم پر بها * پاك و گرداند ز عيب هاي نهان

گر نماز جمعه را آري به جا * از ثوابش مي بري بهره چنان

آن ثوابي كه بدون هر صدا * همچو حج انبيا آرد امان

از تمام سود دنيا در سرا * بهره اش والاتر است بهر روان

هر كه را خواند خدا با آن ندا * سوي جمعه و نمازش پر توان

دان كه باشد لايق خان هدا * از چنين فرصت برد بار گران

بعد آن كن گردش اندر آن فضا * تا كه بيني لطف يار را در جهان

آن بصيري كه به دور از هر خطا * با ولايت مي رود سوي همان

ارزشش والا بود نزد خدا * گر چه باشد پير نالان يا جوان

چون به تكليفش نموده اقتدا * مي شود فارغ ز هر حزن و فغان

ص: 172

روز موعود و قیام است و وفا * از ظهور و منجی دارد صد نشان

قدر اين روز عظيم و با صفا * بوده برتر از زمين و آسمان

گفته هاي اين حقير بهر شما * داد خاموش درون است و عيان

21. عاقبت به خیری و طلب رهايي از عذاب:

”يَطْلُبُونَ إِلَي اللهِ تَعالَي فِي فَكَاكِ رِقَابِهِمْ“، از خداوند متعال آزادي خويش را (از عذاب) طلب مي كنند.(1)امام علي(عليه السلام) در نامه اي به امام حسن (عليه السلام) چنين نوشته اند: ”وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَبْرِكَ فَقَدْ جَعَلَكَ اللهُ حُرّاً.“(2) و بنده غير خودت نباش، در حالي كه خدا تو را آزاد قرار داده است. رسول گرامي اسلام چنين مي فرمايند: ”اي مردم، روان هاي شما و نفس هاي شما در گرو اعمال شماست، پس با استغفار و توبه رهايشان كنيد.“(3)

آنچه موجب رهایی از عذاب الهی می شود عاقبت به خیری است. عاقبت به خیری یعنی اتصال به فیض و رحمت بی نهایت حق تعالی و رسیدن به نقطه ای از قرب الهی كه رضایت و خشنودی خدا از انسان و انسان از خدا را به دنبال داشته باشد. رسول گرامي اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند: «لَا يَزَالُ الْمُؤْمِنُ خَائِفاً مِنْ سُوءِ الْعَاقِبَةِ لَا يَتَيَقَّنُ الْوُصُولَ إِلَى رِضْوَانِ اللَّهِ حَتَّى يَكُونَ وَقْتُ نَزْعِ رُوحِهِ وَ ظُهُورِ مَلَكِ الْمَوْتِ لَه (4) مؤمن پيوسته از سوء عاقبت خود بيمناك است و يقين ندارد كه آيا مقام خشنودى و رضاى خدا را دريافت خواهد كرد يا نه تا هنگام مرگ و آمدن ملك الموت»

اگر انسان زندگي و نيت و رفتار خود را خدامحور کند و براي نزديک شدن به خدا زندگي کند, حتما عاقبت او نيز خدايي و نيک خواهد شد, زيرا هر کسي همانگونه مي ميرد, که

ص: 173


1- امام علي (عليه السلام), نهج البلاغه، نامه 31.
2- امام علي (عليه السلام), نهج البلاغه
3- حر عاملي، حسن، وسائل الشيعه، ج4، ص351.
4- مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار(ط- بيروت)،ج24،ص26،دار احیاءالتراث العربی، بیروت،1403.

زندگي مي کند. بنابراین مي توان گفت: بدون شک هيچ عملي مانند انجام واجبات الهي و عمل به تکاليف خدايي در حسن عاقبت و رهایی از عذاب موثر نمي باشد؛ همان طوري که مهمترين عامل در بد عاقبتي ارتکاب محرمات الهي و انجام گناهان است.

بزرگترین عامل عاقبت به خیری این است که انسان جلوی گناهان را در زندگی خویش بگیرد. چرا که اصلی ترین عامل بدبختی و عاقبت به شرّی گناهان است. قرآن کریم می فرماید: «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُن (1) آخر سرانجام كار آنان كه بسيار به اعمال زشت و كردار بد پرداختند اين شد كه آيات خدا را تكذيب و تمسخر كردند (زيرا معصيت، دل را تاريك كند و چون بسيار شود به ظلمت كفر انجامد)» به این جهت در قرآن کریم اصلی ترین عامل عاقبت به خیری و رهایی از عذاب را تقوا می داند: «وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى (2) عاقبت(نیک) از آن (اهل) تقواست»، «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين (3)عاقبت و پایان کار از آن پروا پیشگان است.»

در خصوص رعايت تقوا آن چه لازم است اين است كه انسان دائما در حال مراقبه از نفس خويش باشد و لحظه اى زمام نفس را به دست شيطان ندهد. بنابراين یکی از راهها براى عاقبت به خير شدن و رهایی از عذاب مراقبت دائم از نفس خويش است. در واقع مطمئن ترين راه ، ايمان و عمل صالح است. خداوند در سوره العصر مى فرمايد: به عصر قسم كه انسان ها همه در زيانند. مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند و يكديگر را به حق سفارش كرده و يكديگر را به شكيبايى و استقامت توصيه نموده اند.

در حديثى از اميرالمؤمنين على عليه السلاموارد شده:«إِنَّكُمْ إِنِ اغْتَنَمْتُمْ صَالِحَ الْأَعْمَالِ نِلْتُمْ مِنَ الْآخِرَةِ نِهَايَةَ الْآمَال (4) تحقيقا چنين است كه اگر شما اعمال صالح را مغتنم بشماريد به آن غايت بلند آرزوهاى اخروى خواهيد رسيد.»

ص: 174


1- روم/10.
2- طه/132.
3- قصص/83.
4- ليثى واسطى، على بن محمد،عيون الحكم و المواعظ (لليثي)،ص174،درا الحدیث،قم،1376ش.

انفاق در راه خدا باعث عاقبت به خیری و تثبیت ایمان می شود: وَ مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَها ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصير، و (كار) كسانى كه اموال خود را براى خشنودى خدا، و تثبيت (ملكات انسانى در) روح خود، انفاق مى كنند، همچون باغى است كه در نقطه بلندى باشد، و باران هاى درشت به آن برسد، (و از هواى آزاد و نور آفتاب، به حد كافى بهره گيرد،) و ميوه خود را دو چندان دهد (كه هميشه شاداب و با طراوت است.) و خداوند به آنچه انجام مى دهيد، بيناست.(1)

عمل به مواعظ الهی نیز باعث عاقبت به خیری و تثبیت ایمان می شود: وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ بِهِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبيتاً، و اگر اندرزهايى را كه به آنان داده مى شد انجام مى دادند، براى آنها بهتر بود و موجب تقويت ايمان آنها مى شد.(2)طبیعی است هرچه ایمان بیشتر تقویت شود ریشه دارتر شده و به آسانی ضعیف نمی شود.

زهد در دنیا عامل عاقبت به خیری است: امام صادق علیه السلام: هر كه دل از دنيا برگيرد خداوند چشمه هاى حكمت را در قلبش جاى دهد و بر زبانش جارى سازد درد و درمان دنيا را به او باز نمايد و سرانجام سالم به سراى جاودانش برد.(3)

تعظیم حقوق الهی باعث عاقبت به خیری است: امام حسن عسكرى عليه السّلام از پدرانش عليهم السّلام روايت مي كنند كه امام صادق عليه السّلام به مردى نوشتند اگر ميخواهى كارهايت به نيكى انجام گيرد و پايان زندگيت خير باشد تا هنگام مرگ حق خدا را مراعات كن نعمت هاى خداوند را در راه معصيت خرج نكن، به حلم خداوند مغرور نباش، به دوستان و طرفداران ما نيكى نما، لازم نيست بدانى او راست مي گويد يا دروغ، تو طبق نيت خود كار كن و او را به دروغش واگذار.(4) برخورداری از خصلتهای خداپسندانه

ص: 175


1- بقره/265.
2- نساء/66.
3- تحف العقول ص 58.
4- بحارالانوار ج 70 ص 351.

باعث عاقبت به خیری است: .... خصلتهائى كه خدا و رسولش آنها را دوست مي دارد. مانند:- نسبت به اهل و عيالت سخت غيرتمندى. - سخاوتمندی. - خوش خلقى. - راستگوئى. - شجاعت دارى....(1)

ارتباط با اهل بیت (علیهم السلام)، احترام به والدین، از ديگر عوامل مؤثر در عاقبت بخيري و رهایی از عذاب است. توبه را نیز می توان از دسته این عوامل دانست. ممکن است کسي در طول عمر خود دراثر غفلت و ناداني گناه کرده باشد و قبل از مرگ بيدار گشته توبه کند و راه خود را به سوي خدا اصلاح نمايد و عاقبت به خير گردد و بر عکس ممکن است کسي يک عمر در راه دين باشد و در نهايت در اثر مثلا نافرماني نسبت به امام زمان خويش پايش بلغزد و از مسير، منحرف و عاقبت اش بد باشد. مانند فضيل عياض که يک عمر نافرماني خداوند را کرد، با توبه اي خالصانه يک باره دگرگون شده و مسير خود را کاملا تغيير داد.

رسول گرامی خدا فرموده اند: «مؤمن پیوسته از سوء عاقبت خود بیمناک است و یقین ندارد که آیا مقام خشنودى و رضاى خدا را دریافت خواهد کرد یا نه تا هنگام مرگ و آمدن ملک الموت.»(2)عاقبت به خیرى همان تامین سعادت آخرت است و هر کارى که انسان خالصانه براى سعادت آخرت انجام دهد تامین کننده آن می باشد. بطور خلاصه می توان گفت: بدون شک هیچ عملی مانند انجام واجبات الهی و عمل به تکالیف خدایی در حسن عاقبت موثر نمی باشد؛ همان طوری که مهمترین عامل در بد عاقبتی ارتکاب محرمات الهی و انجام گناهان است. در ادامه به بیانی دیگر توجه جنابعالی به مهمترین عوامل عاقبت بخیری معطوف می گردد:

1- ایمان: ایمان اولین و اساسى ترین و محکم ترین ریسمان نجات است و مطمئن ترین ضامن عاقبت به خیرى مى باشد. از امام صادق(علیه السلام) است که درباره این کلام

ص: 176


1- خصال ج 1 ص 282.
2- بحار الأنوار ج 24 ص 26

الهى «فقد استمسک بالعروه الوثقى» فرمودند: عروة الوثقى همان ایمان به یگانگى خداوند بى شریک مى باشد»(1)

2- تقوا: خداوند متعال در چندین آیه قرآن به صراحت عاقبت بخیری را از آن متقین دانسته است. چرا که انسان متقی، عقلش سرجاست و شهوت و غضب، پول و ریاست و ... عقلش را زائل نکرده است و چون عقلش درست کار می کند، عاقبت اندیش است و عاقبت اندیشی اش در نهایت وی را عاقبت بخیر می کند.

«تقوا» یعنى، قدرت کنترل نفس به گونه اى که محرمات را ترک کرده و به واجبات عمل نماید. براى تقویت تقوا باید در دو بعد نظرى و عملى اقدام نمود. در «بعد نظرى» با تقویت مبانى عقیدتى، به ساختمان و چهارچوب عقاید استحکام بخشید و سپس با عمل، در راسخ تر شدن آنها کوشید. آنچه در «بعد عملى» لازم است به آن توجه نمود این است که در گام اول استوارى بر انجام واجبات و ترک گناهان و در گام دوم پالودن( پاک سازی) نفس از رذایل اخلاقی و آراستن به فضایل و بیرون راندن حب دنیا و تعلقات دنیوى از ژرفاى ضمیر می باشد. براى تقویت تقوا، عمل به سفارش هاى همین کتاب توصیه مى شود.

در خصوص رعایت تقوا آن چه لازم است این است که انسان دائما در حال مراقبه از نفس خویش باشد و لحظه اى زمام نفس را به دست شیطان ندهد. بنابراین بهترین راه براى عاقبت به خیر شدن مراقبت دائم از نفس خویش است. یا به عبارت دیگر مطمئن ترین راه و روش، ایمان و عمل صالح است. خداوند در سوره العصر مى فرماید: «به عصر قسم که انسان ها همه در زیانند. مگر کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند و یکدیگر را به حق سفارش کرده و یکدیگر را به شکیبایى و استقامت توصیه نموده اند». در حدیثى از امیرالمؤمنین على(علیه السلام) وارد شده: « تحقیقا چنین است که اگر شما اعمال صالح را مغتنم شمرید به آن غایت بلند آرزوهاى اخروى خواهید رسید»(2)

ص: 177


1- اصول کافى، ج 2، ص 14
2- الغرر والدرر، باب العمل، به نقل از سرالاسراء، استاد على سعادت پرور، ج 2، ص 209

3- توبه: از دیگر عوامل مؤثر در عاقبت بخیری، «توبه» است. ممکن است کسی در طول عمر خود دراثر غفلت و نادانی گناه کرده باشد و قبل از مرگ بیدار گشته توبه کند و راه خود را به سوی خدا اصلاح نماید و عاقبت به خیر گردد و بر عکس ممکن است کسی یک عمر در راه دین باشد و در نهایت در اثر مثلا نافرمانی نسبت به امام زمان خویش پایش بلغزد و از مسیر، منحرف و عاقبت اش بد باشد. رسول ترک، بخاطر احترامی که به اهل بیت و مخصوصا امام حسین(ع) می گذاشت با همه ی آلودگی که داشت، نجات یافت و موفق به توبه ای حقیقی شد.

4- اخلاص در عمل: از «اخلاص» به اکسیر اعظم تعبیر شده است. یعنی یک عمل به ظاهر کوچک همراه با اخلاص از کوهی از عمل بدون اخلاص با ارزش تر است. اخلاص به عمل انسان بها و قیمت می دهد. عمری عبادت بدون اخلاص، پشیزی ارزش ندارد. بندگی، امری مستمر و ادامه دار است و به یک روز و یک ماه و یک سال خاتمه نمی یابد. اگر در این میان لغزشی صورت گیرد انسان زمین می خورد. آدمی هر قدر که مراحل بندگی را بپیماید، شیطان نیز با حیله های قوی تر وارد می شود و هیچ گاه انسان از این دشمن قسم خورده به طور کامل راحت نمی گردد. البته اگر مؤمنی به درجه مخل-َصین برسد دیگر شیطان را به او راهی نیست. «قال رب بما اغویتنی لازینن لهم فی الارض و لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین؛(1)ابلیس گفت: پ-روردگ-ارا! به خاطر این که مرا گمراه ساختى (و این انسان زمینه بدبختى مرا فراهم ساخت) من نعمتهاى مادى روى زمین را در نظر آنهازینت مى دهم (و انسانها را به آن مشغول مى دارم) و سرانجام همه را گمراه خواهم ساخت مگر آن بندگان خالص شده تو. لذا باید سعی کرد هر کاری را فقط برای رضای خداوند انجام داد. چرا که:

دان ریا حبط عمل آرد به بار * می کند عمل را خوار و زار

ص: 178


1- سوره مبارکه حجر، 39و40

در چنین حالی عزیز با خدا * با بصیرت گیر خلوص از کردگار

آدم مخلص شود از غیر رها * دون هر نوع شیطنت با هر شعار

گر که می خواهی شوی دور از خطا * از همه غیر خدا کن تو فرار

در حدیث قدسی آمد این ندا * گر عمل باشد تماما بهر یار

می پذیرد خالق از جنس شما * آن عمل را با خلوصی زرنگار

ذرّه ای گر همرهش گردد ریا * اصل آن بر باد و گردد چون غبار

اندر این دنیای دون و بی وفا * کن عمل را بهر آن پروردگار

غیر از این آرد هزار و یک بلا * در جهان و اندر آن دار قرار

داد خاموش درون بی هر صدا * از تو می خواهد خلوصی پایدار

این بود خواست درون تا ماورا * بهر مخلص بوده بی شک افتخار

پس حقیر گوید بدون هر ادا * با خلوصت کن عمل را ماندگار

حال نظر حضرتعالی به مهمترين عوامل سوء عاقبت جلب می شود:

1. حب دنيا: «دنيازدگي» يا «فريب از مظاهر دنياي دون» از عوامل اصلي سوء عاقبت است. چنانكه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و اله) فرمود: « حب دنيا اساس هر خطا، و كليد هر گناه و سبب نابودي و ضايع شدن هر خوبي و حسنه اي است»(1)عشق به دنيا، بدترين

ص: 179


1- إرشاد القلوب، ج 1، ص: 21

بيماري هاست، زيرا كه باعث غفلت از آخرت مى شود. بهترين راه علاج دنيا زدگي، «يادآوري مداوم مرگ و آخرت» است زيرا: «ذكر الموت يهوّن اسباب الدّنيا؛ ياد مرگ اسباب دنيا داري را خوار مى گرداند»(1)

«شريح قاضي» از جمله کساني بود که عاقبت در برابر اربابِ زر و زورِ دنيا و زورمندانِ زرمدار، كرنش كرده و براي دو روزه مردار دنيا به آن نزديك شده و لذا در حساس ترين برهه تاريخ اسلام، بدترين تصميم ممكن را گرفت و ننگ ابدي را به جان خريد و روند تاريخ را به سبب آلودگي خود به دنيا عوض كرد. «بلعم بن باعورا» - از علماء بني اسرائيل و معاصر حضرت موسي (عليه السلام) - نخست در صف مؤمنان و حاملان آيات و علوم الهى بود، امّا با وسوسه شيطان و طاغوت زمان يعني فرعون، منحرف شد. وي پيرو آئين ابراهيم و صاحب كرامت بود؛ چنانكه مردم از اطراف و اكناف به نزد او مي آمدند تا درباره آنان پيشگويي کند و براي برکت يافتن دارايي و زندگي آنها دعا نمايد.(2)وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوين؛ و بر آنها بخوان سرگذشت آن كس را (بلعم باعورا) كه آيات خود را به او داديم (اسم اعظم يا استجابت دعا) ولى سرانجام خود را از آن تهى ساخت و شيطان در پى او افتاد و از گمراهان شد». امام باقر (عليه السلام) درباره اين آيه مي فرمايند: «اصل آيه، درباره بلعم است. سپس خداوند آن را مَثَل قرار داده براى مردمى كه اهل قبله هستند (مومن مي باشند) ولي هوا و هوس خود را بر هدايت الهى مقدم مى شمارند»(3)

امام رضا (عليه السلام) نيز فرمودن: بَلعَم فرزند باعور، اسم اعظم الهى را مى دانست و دعايش مستجاب مى شد، ولى به دربار فرعون جذب شد و با آنكه در ابتداى كار، مبلّغ حضرت موسى (عليه السلام) بود، ولى سرانجام بر عليه موسى و ياران او اقدام كرده و بد

ص: 180


1- شرح آقا جمال الدين خوانسارى بر غرر الحكم، ج 4 ، ص : 31
2- مرکز فرهنگ و معارف، اعلام قرآن از دايرة المعارف قرآن، ص 160
3- تفسير مجمع البيان، طبرسي، ج 10، ص115

عاقبت شد.(1) قرآن سرانجام اين عابد مستجاب الدعوة را چنين بازگو مي كند: «وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون؛ و اگر مى خواستيم، (مقام) او (بلعم باعورا) را با اين آيات (و علوم و دانش ها) بالا مى برديم (اما اجبار، بر خلاف سنّت ماست؛ پس او را به حال خود رها كرديم) و او به پستى گراييد و از هواى نفس پيروى كرد. مَثَل او همچون سگي (هار) است كه اگر به او حمله كنى، دهانش را باز و زبانش را بيرون مى آورد و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همين كار را مى كند (گويى چنان تشنه دنياپرستى است كه هرگز سيراب نمى شود). اين مَثَل گروهى است كه آيات ما را تكذيب كردند؛ اين داستانها را (براى آنها) بازگو كن، شايد بينديشند (و بيدار شوند)».(2)

2. گناه، عامل غلبه سياهي بر سپيدي قلب: روايت از امام صادق «صلوات الله عليه» است «قال: اِذا اَذنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ في قَلبِه نُکتَةٌ سَوداء»(3) آنگاه که شخص گناه مرتکب مي شود در دل او نقطه اي سياه حادث مي شود؛ اولش اين است؛ يک نقطه سياه؛ «فَاِن تابَ اِنمَحَت» اگر پشيمان شد، توبه کرد، لطف الهي اين است که آن سياهي را و تاريکي را خدا محو مي کند؛ «وَ اِن زادَ» اگر نعوذ بالله متنبه نشد و بر گناه افزود، «زادت»؛ آن نکته سوداء توسعه پيدا مي کند «حَتّي تَغلِبَ عَلي قَلبِه» گناه بر روي گناه، گناه بر روي گناه، هر چه گناه بر روي گناه بيايد اين سياهي و تاريکي توسعه پيدا مي کند تا اين که غلبه مي کند بر دل. آن وقت است که دیگر نمی تواند حقیقت را درک کند و وفق کلام خدا می شود مثل حیوان«کل انعام» بلکه پست تر«بلهم اضل» فردی این چنین بصورت حتم و یقین توفیق عاقبت به خیری نصیبش نخواهد شد...

ص: 181


1- تفسير نور الثقلين، ذيل آيه 176
2- اعراف: 176
3- اصول کافی ج:3، ص:373، رواية:13

پس اینطور نیست که خداوند بی حساب و کتاب؛ عده ای را از عذاب دور و عاقبت به خیر سازد، بلکه بستگی کامل به نوع عمل دارد، بنابراین، عاقبت به خیری تماما در اختیار و اراده خود انسان بوده و باید با تلاش و تحمل مشقت (هائی که رعایت مسائل اخلاقی و اطاعت و بندگی خدا به دنبال دارد) آن را به دست آورد. لذا براي عاقبت به خير شدن و رهایی از عذاب بايد به خدا پناه برد و ضمن عمل به دين, تحت ولايت خدا و اولياي او زندگي کرد؛ حضرت علي (عليه السلام) مي فرمايند: «أَعْقَلُ النَّاسِ أَنْظَرُهُمْ فِي الْعَوَاقِبِ(1)

عاقل ترين مردم (کسي است که) دور انديشي بيشتري نسبت به عاقبت كارهايش داشته باشد.» در نتیجه وقتی همة كارها رنگ خدایی داشته باشد و جهت جلب رضایت حق تعالی و با توكل و استعانت جستن از او انجام گیرد و همچنین داشتن ایمان پاك و خالص، رعایت تقوا و انجام عمل صالح؛ سبب عاقبت به خیری و رهایی از عذاب می شود.

22. حلم و بردباری:

”وَ أَمَّا النَّهَارُ فَحُلَمَاءٌ عُلَمَاءٌ،...“ و اما در روز آن ها دانشمنداني بردبارند. ”وَ عِلْماً فِي حِلْمٍ“و علمي همراه با حلم دارند. «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»(2)و زمانی که جاهلان، به آنان خطاب - جاهلانه - کنند با سلام و بیان خوش جواب دهند. توضيح اينكه هر صبح و بامداد كه خورشيد عالمتاب، از جانب مشرق نمايان و صحنه ى گيتى را روشن مى كند و نويد زندگى جديد به موجودات مى بخشد، آنان حركت و جنبش بعد از آرامش در شب را آغاز مى كنند، اين حركت داراى انگيزه ى عميقى است كه از درون هر موجود ذى حيات مى جوشد و بر پايه ى غريزه ى حب بقا استوار است و انسان هم كه از ساير موجودات، در وجود اين خصيصه، امتيازى ندارد پا به پا و همدوش با آنها، به تلاش و كوشش همت مى گمارد، با اين تفاوت كه آنها محكوم به حكم غرايزند، ولى انسان بر دوراهى عقل و غرايز اين راه را طى مى كند.

طبيعى است، اين حركتها و جنبشها كه براى ادامه ى حيات و گذراندن زندگى صورت مى گيرد، از نوعى مسابقه و اصطكاك خالى نخواهد بود، هر كس براى دستيابى به خواسته

ص: 182


1- تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد،تصنيف غرر الحكم و درر الكلم،ص52،
2- سورة فرقان، آیة 63٫

اش تلاش مى كند. آن هم تلاش بى وقفه، خواه با حق ديگران ايجاد تزاحم نمايد و خواه از خواسته ى ديگران ممانعت كند يا نه، در اينجاست كه جو تاريكى از هواها، سركشى ها، غارتگرى ها و دهها عامل ديگر، چهره ى روشن جهان را تاريك و نظم صحيح زندگى را به بى نظمى مى كشاند. گروهى قدرت خود را، پيشاپيش برنامه ى زندگى قرار داده، ظالمانه مى تازند و كمترين رحمى در دل آنها وجود ندارد و ضرب و جرح، غارت و بيدادگرى، ويژه ى برنامه ى آنها مى باشد.

در مقابل، افراد ديگرى كه فاقد قدرت مقابله گرى و حتى نيروى دفاعى هستند، فرياد مظلومانه را از دل برمى كشند و از ستمها و بيدادگريها مى نالند.

تنها كسانى كه مى كوشند، عدالت به معناى واقعى خود را، در جامعه به وجود آورند پرواپيشگان و خيرخواهان جامعه مى باشند. آنها مى كوشند كه خطرهاى بنيان برانداز اجتماع را دفع نمايند. اگر ببينند مظلومى ناله مى كند، يا مال ربوده اى كه از گرفتن مالش مايوس است فرياد مى كشد، يا حريصى كه از دستبرد به دارايى ديگران ابايى و پروايى ندارد و يا صاحب قدرتى كه براى نفوذ و تداوم قدرتش، جنايتها مرتكب مى شود، نمى توانند بى تفاوت باشند و در كنار اينها و مانند اينها بدون توجه بگذرند، بنابراين به اقدام موثر دست مى زنند و اين اقدام بايد با وسايل لازم همراه باشد و آن وسايل: حلم و بردبارى، از يكسو و تعلم و دانش در سوى ديگر است چرا كه اگر طرف مقابل، با خشنونت برخورد كند، او با حلم، خشونت او را برطرف نمايد و اگر فرد ناآگاه است، او را با دانش خويش آگاه سازد و اگر حسن عمل و نيكوكارى و تقواى عملى، درد جامعه را درمان مى كند، به جاى خود تقوا را به كار گيرند و اجتماع فاقد فضيلت را به كمال رهبرى نمايند، تا مدينه ى فاضله ى اخلاق، در جامعه شكل بگيرد و اين حلقه ى اتصال پرواپيشگان با اجتماع است.

اما فضيلت نفسانى آنها، قطع نظر از مسائل اجتماعى، اين است كه پرواپيشگان از ساير افراد، فى حد نفسه، امتيازاتى دارند، از باب مثال آنان بردبارند، با اينكه به ندرت در اجتماع،

ص: 183

افراد حليم ديده مى شوند. دانشمندند و به علوم الهى و فهم احكام و چگونگى عمل به آنها آگاهند، در حالى كه اجتماع كمتر به علوم الهى توجه دارند.(1)

به بیانی از هر گونه خشم با حلم و علم پرهیز می کنند. ( و الکاظمين الغيظ ).(2) کظم در لغت به معنى بستن سر مشکى است که از آب پر شده باشد، و بطور کنايه در مورد کسانى که از خشم و غضب پر مى شوند و از اعمال آن خوددارى مى نمايند بکار ميرود. غيظ به معنى شدت غضب و حالت برافروختگى و هيجان فوق العاده روحى است، که بعد از مشاهده ناملايمات به انسان دست مى دهد. حالت خشم و غضب از خطرناکترين حالات است و اگر جلوى آن رها شود، در شکل يک نوع جنون و ديوانگى و از دست دادن هر نوع کنترل اعصاب خود - نمائى مى کند، و بسيارى از جنايات و تصميمهاى خطرناکى که انسان يک عمر بايد کفاره و جريمه آن را بپردازد در چنين حالى انجام مى شود، و به همين جهت در آيه فوق یکی از صفات برجسته پرهيزکاران را فرو بردن خشم معرفى کرده است.

پيغمبر اکرم مى فرمايند: «من کظم غيظا و هو قادر على انفاذه ملأه الله امنا و ايمانا؛ آن کس که خشم خود را فرو ببرد با اينکه قدرت بر اعمال آن دارد خداوند دل او را از آرامش و ايمان پر مى کند». اين حديث مى رساند که فرو بردن خشم اثر فوق العاده اى در تکامل معنوى انسان و تقويت روح ايمان دارد.

( و العافين عن الناس ).(3) فرو بردن خشم بسيار خوب است اما به تنهائى کافى نيست زيرا ممکن است کينه و عداوت را از قلب انسان ريشه کن نکند، در اين حال براى پايان دادن به - حالت عداوت بايد کظم غيظ توام با عفو و بخشش گردد، به همين جهت بدنبال صفت عالى خويشتن دارى و فرو بردن خشم، مسئله عفو و گذشت را بيان نموده، البته منظور گذشت و عفو از کسانى است که شايسته آنند نه دشمنان خون آشامى که گذشت و عفو باعث جرأت و جسارت بيشتر آنها مى شود.

ص: 184


1- تفسیر نهج البلاغه محمد دشتی ؛ 288 – 289
2- سوره آل عمران/ 133 تا 136
3- همان

امام صادق (عليه السلام) در مورد حلم و علم به عنوان بصري فرمود: ”پس كسي كه به تو گفت: اگر يك حرف زدي ده تا مي شنوي، به او بگو: اگر ده تا گفتي يكي نمي شنوي. و كسي كه ترا دشنام داد، به او بگو اگر راست مي گويي و صادقي در آنچه به من نسبت مي دهي، پس از خدا مي خواهم مرا ببخشد، و اگر كاذبي در آن چه مي گويي، پس از خدا مي خواهم ترا ببخشد، و كسي كه به تو وعده ي فحش در كلام داد، پس تو او را به نصيحت و رعايت او وعده ده. پس آنچه به آن جاهلي از علماء سؤال كن، و بپرهيز از آن كه سؤال كني از آن ها از روي اعتراض و آزمايش، و بپرهيز از اين كه به رأي خود عمل كني و احتياط را در جميع راه ها أخذ كن.“(1)امام صادق (عليه السلام) فرمودند:”بر تو باد كه حلم را پيشه ي خود سازي كه ركن علم است.“(2) رسول اكرم (صلوات الله عليه و آله) فرمودند: ”خداوند هرگز كسي را به سبب جهل عزيز نكرد و كسي را هم به سبب حلم و بردباري ذليل نكرد.“(3) پيامبر گرامي فرمودند: ”علم مايه ي حيات اسلام و ستون ايمان است.“(4)

صدر المتالهين، محمد ابراهيم شيرازى معروف به ملاصدرا مى گويد: حلم، متانت در كار است و يكى از شاخه ها و فروع ميانه بين غضب و سخت گيرى و سفاهت و بى ثباتى است، يعنى نه تندخويى و سخت گيرى و نه اضطراب و بى ثباتى "آنگاه كه مى گويد:" فلانى سفاهت در راى دارد، يعنى داراى استقامت و ثبات نيست و مضطرب است بنابراين از فروع افراط در خشم است، در مقابل حلم و بردبارى كه از شعبه هاى ميانه روى و اعتدال است. ناگفته نماند كه اطلاق حلم، در جايى صحيح است كه شخص، در مقابل خواسته اش بدون پرخاش و اضطراب، ثابت قدم باشد كه با شجاعت چندان فاصله اى ندارد، زيرا گفته اند شجاعت مفهوم عامى است كه يك نوع آن حلم و طمانينه ى نفس است.

ص: 185


1- مجلسي, بحار، ج 1، ص 226-224.
2- همان، ج 71، ص414
3- مهدي نراقي, جامع السعادات، ج 1، ص289.
4- كراجكي، كنز العمال، جلد10، ص181.

امام زين العابدين عليه السلام فرمودند: بى گمان مرا به شگفت مى آورد، مردى كه در حال غضب و خشم، حلم و بردباريش او را دريابد "تا از عواقب تندخويى و آفت خشم محفوظ بماند".(1)سعيد بن يسار گويد: امام صادق عليه السلام فرمودند: زمانى كه بين دو تن نزاع و درگيرى آغاز شود دو فرشته، در صحنه ى نبرد آن دو حضور يافته و به سفيه و پرخاشگر مى گويند: گفتى و گفتى "كنايه از سخنان نامربوط" تو خود به سخنانت سزاوارترى و به آنچه كه گفتى مجازات خواهى شد، آنگاه به حليم و بردبار از آن دو، مى گويند: آفرين بر تو كه بر اعصابت مسلط شدى و خويشتن دارى نمودى و بردبارى را نشان دادى، خداوند تو را بيامرزد، اگر با تحمل و بردبارى، درگيرى را خاتمه دهى، سپس "امام عليه السلام" فرمود: اگر حليم، بردبارى را كنار گذاشت و طرف را جواب گفت آن دو فرشته، صحنه را ترك مى كنند "چرا كه در اين حال بردبارى وجود ندارد، تا فرشتگان وى را تمجيد نمايند".(2)

23. اهل خیر و انفاق:

کار خیر باشد وزین و پر بها * ارزشش والا بود نزد خدا

دان که کار خیر درون این جهان * می برد بالا تو را تا ماورا

پس عزیزم قدر آن را خوب بدان * چون ندارد مثل و مانند در فضا

آنچه باشد ماندگار در هر زمان * بوده کار خیر و نیک در هر کجا

داد خاموش نهان و هم عیان * از تو خواهد کار خیر بی هر صدا

کار خیر تو بدون هر گمان * تا ابد باقی و باقی ها فنا

ص: 186


1- سیری در نهج البلاغه ؛ 95
2- همان؛ ص 96

گر که گشتی لایقش تا آن کران * می بری حظّ و کنند بر تو دعا

خوش بر احوالت که چون پیغمبران * اهل خیر گشتی و مال کردی رها

می شوی جاوید و پر نام و نشان * عاقبت گردی رها از هر بلا

پس نما خود را مهیّا بهر آن * چون که توفیق خواهد و لطف و صفا

دان که این توفیق همی آرد امان * بهر خیّر در تمام این سرا

هر که را توفیق این کار گران * کی شود حاصل درون این قوا

گر همی خواهی شوی در هر مکان * اهل کار خیر و هم اهل ثنا

کن مهیّای همان روح و روان * با عبور از نفس دون و هر خطا

این حقیر گوید به خیرّ از نهان * ماندگاری نزد حق با صد ندا

متقین اهل خیر و انفاق و نيكوكاری هستند: ”وَ أَمَّا النَّهَارُ... أَبْرَارٌّ أَتْقِياءٌ“ و در روزها ... اهل تقوا نيكوكاراني خود نگه دار هستند. در آيات 16 و 17 سوره آل عمران آمده است که آنها در راه خدا انفاق مي كنند نه تنها از اموال ، بلكه از تمام مواهب مادي و معنوي كه در اختيار دارند به نيازمندان مي بخشند. «و ممّا رزقناهم ينفقون» انفاق كردن يعنی خرج كردن از مال، و بديهی است كه مراد از اين خرج كردن، آن خرجی نيست كه انسان برای خودش می كند، چون خرج كردن برای خود را هر انسانی می كند و بی تقواها بيشترش را برای خورد و خوراك و لذت و شهوترانی خودشان خرج می كنند. پس مقصود آن نيست، بلكه مقصود انفاق در راه خداست. يعنی در راه هدفهای والا و در راه آرمانهای الهی خرج كردن بسيار

ص: 187

مهم است!(1) چه موقعى که در راحتى و وسعتند و چه زمانى که در پريشانى و محروميتند '' ( الذين ينفقون فى السراء و الضراء )(2). آنها با اين عمل ثابت مى کنند که روح کمک بديگران و نيکوکارى در جان آنها نفوذ کرده است و بهمين دليل تحت هر شرائطى اقدام به اينکار مى کنند، روشن است که انفاق در حال وسعت به تنهائى نشانه نفوذ کامل صفت عالى سخاوت در اعماق روح انسان نيست، اما آنها که در همه حال اقدام به کمک و بخشش مى کنند نشان ميدهند که اين صفت در آنها ريشه دار است. جالب توجه اينکه در اين آیه نخستين صفت برجسته پرهيزکاران انفاق ذکر شده، زيرا اين صفت نقطه مقابل صفات رباخواران و استثمارگران مي باشد، به علاوه گذشت از مال و ثروت آنهم در حال خوشى و تنگدستى روشنترين نشانه مقام تقوا است. ( و الله يحب المحسنين ).(3) در اينجا اشاره به مرحله عاليتر از عفو شده که همچون يک سلسله مراتب تکاملى پشت سر هم قرار گرفته اند و آن اين است که انسان با عفو و گذشت کينه را از دل خود بشويد و حتی با نيکى کردن در برابر بدى ريشه دشمنى را در دل طرف نيز بسوزاند و قلب او را نسبت به خويش مهربان گرداند؛ بطوريکه در آينده چنان صحنه اى تکرار نشود. در هر حال ای عزیز اهل انفاق:

گر كه اكرامي كني از عمق جان * لطف حق با تو بود در اين جهان

چون فقير و مستمند و هم يتيم * بهر روح تو بوند چون نردبان

تا كه با آن تو همي بالا روي * با همان ايثار و تكريم در نهان

آن كه باشد بي نياز در اين جهاد * ذات حق بوده و آن باشد عيان

ص: 188


1- بیانات رهبری در جلسه هشتم تفسیر سوره بقره 1370/07/24
2- سوره آل عمران/ 133 تا 136
3- همان

پس تو داري خود نياز اي با صفا * در درون اين جهان و هم جنان

مستمندان را تو گر كردي كمك * اين همان خواست درون است و روان

دون منّت تو بگير دست فقير * تا كه كار تو كند دل را جوان

گر چنين كردي تو در دنياي دون * ياورت باشد خدا در هر مكان

اين همان توفيق يار است در سرا * بهر جان هايي كه پاك است بي گمان

قدر اكرام را بدان تو اي عزيز * چون به آن داري نياز تو همچنان

كار تو باشد چو كاري نيك و خوب * ارزشش والا بود در هر زمان

اين حقير گويد به آن دوست كريم * لطف حق باشد به تو يك ارمغان

24. خوف از خدا:

از خوف خداوند لاغر اندامند: ”قَدْ بَرَأَهُمُ الْخَوْفُ بَرِيءٌ الْقِدَاحِ“ خوف، بدن هاي آنان را مانند چوبه ي تير تراشيده و لاغر ساخته است. رسول گرامي فرمودند: ”كسي كه از خدا بترسد، هر چيزي از او مي ترسد و كسي كه از غير خدا بترسد، خدا او را از هر چيزي مي ترساند.“(1) قرآن كريم مي فرمايد: ”وَ اَمَا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَي النَّفْسَ عَنِ الْهَوَي، فَاِنَّ الْجَنَّهُ هِيَ الْمَأْوَي“(2) و اما كسي كه از مقام پروردگارش ترسيد و نفس را از پيروي هوا باز داشت، همانا جايگاه او بهشت است.

برای رسیدن به ملکه ورع و پرهیز از محرمات و خوف از خدا ، انسان پيوسته و دائما باید به محاسبه نفس خویش بپردازد. چنان چه امام صادق علیه السلام برای ورع، يازده اصل و

ص: 189


1- ابن ابي الحديد معتزلي، شرح نهج البلاغه، ج10، ص146، همراه با تلخيص
2- سوره ي مباركه نازعات، آيه42-41.

پايه ذكر كرده اند، و اولين آن را محاسبه نفس بیان نموده اند: «اَصْلُ الْوَرَعِ دَوَامُ مُحَاسَبَةِ النَّفْسِ(1) اصل و ریشه ورع،دوام محاسبه نمودن نفس است.» اصل محاسبه که یکی از ملزومات اخلاقی و از راه های مهم مبارزه با نفس اماره قلمداد می گردد، اساس تهذیب و تصفیه باطن است. انسان تا محاسبه نفس نکند، به عیوب خود پی نمی برد، و تا به عیوب خویش آگاه نشود، در صدد اصلاح نفس بر نخواهد آمد. لذا امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در فرمایشی فرمودند: «ثَمَرَةُ الْمُحَاسَبَةِ إِصْلَاحُ النَّفْس (2) میوه و نتیجه حساب گری، اصلاح نفس است» امام صادق (علیه السلام) در بیانی طریقه محاسبه نفس را بیان فرموده اند:«يا ابنَ جندب، حَقٌّ على كُلِّ مُسْلِم يَعْرِفُنا أنْ يَعرِضَ عَمَلَهُ في كلِّ يوم و لَيْلَة على نَفْسِهِ فَيَكُونُ محاسِبَ نَفْسِهِ، فَاِنْ رَأى حَسَنةً إِسْتَزادَ مِنْها و إنْ رَأى سَيِّئَةً اسْتَغْفَرَ مِنْها لِئَلاّ يُخُزى يَومَ القيمةِ(3) اى پسر جندب، بر هر مسلمانى كه ما را مى شناسد، لازم است كه در هر روز و شب، اعمالش را بر خود عرضه بدارد و از نفس خود حساب بكشد؛ اگر كار خوبى در آنها يافت، بر آن بيفزايد و اگر كار زشتى يافت، طلب بخشايش نمايد تا در قيامت دچار رسوايى نگردد.»

طبق اين روايت، انسان بايد در محاسبه نفس خود توجه داشته باشد، که اگر كار خوبى انجام داده، و از عهده وظایف خویش برآمده، آن را لطفی از جانب خدا بداند، و از او توفيق بخواهد كه آن امور را بيش تر انجام دهد، و اگر هم لغزش و خطایی در اعمال خود مشاهده نماید، از خوف خدا در صدد توبه و تدارک بر آید. مثلا، اگر عمل واجبی از او فوت شده، قضا نمايد يا اگر حقى از كسى ضايع ساخته، ادا كند و يا چنان چه كار زشت ديگرى انجام داده، آن را جبران نمايد. و یک جریمه سنگینی هم برای آن خطاها در نظر بگیرد تا دیگر مجددا تکرار نگردد. این کنترل نفس، اگر هر شب قبل از خواب باشد، در یک خلوت چند

ص: 190


1- .نورى، حسين بن محمد تقى، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل،ج11،ص271، : مؤسسة آل البيت عليهم السلام،قم،1408 ق
2- تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد،غرر الحكم و درر الكلم،ص329،دار الكتاب الإسلامي،قم،1410 ق
3- ابن شعبه حرانى، حسن بن على،تحف العقول،ص301،: جامعه مدرسين،قم،1404 / 1363 ق

دقیقه ای و مرور نمودن اعمال روزانه، به این معنایی که عرض شد، برای خوف از خدا بسیار موثر است.

25. سلامت روح و جسم:

ظاهر پرهيزگاران این گونه است: ”يَنْظُرُ إِلَيْهِمُ النَّاظِرُ فَيَحْسَبَهُمْ مَرْضَي وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ وَ يَقُولُ: قَدْ خُولِطُوا وَ قَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌّ عَظيِمٌ“ بيننده وقتي به قيافه پرهيزگاران نگاه مي كند، آن ها را مريض مي پندارد، ولي هيچ مرضي در وجود آن ها نيست وآن بيننده گويد: آن ها ديوانه شده اند، در حالي كه انديشه اي بس بزرگ آنان را به اين وضع در آورده.“ امام علي (عليه السلام) سيماي شيعه را چنين توصيف كردند: ” زردي صورت از شب زنده داري، كم سويي چشم از شدت گريه، پشت خميدگي از ايستادن، فرو رفتگي شكم از روزه، خشكيدگي لبان از دعا دارند و بر آن ها گرد و غبار خشوع نشسته است و آنان از خاشعين هستند.“(1)

توضیح بیشتر اینکه آثار خوف، به يك تعبير و آتش عشق به تعبير ديگر، چنان در چهره ى آنان نمايان است كه فكر هر بيننده را به وحشت كشيده و گمان مى برد كه اينان رنجور و بيمارند. اما علت اين عوارض در آنها، بيمارى نيست، بلكه علت چيز ديگرى است. شب زنده دارى مداوم و روزه دارى طولانى و بى وقفه، عدم تمايل به غذا، استراحت، تفكر و انديشه در سرنوشت خويش، آنها را بيمار مى نماياند و بيننده آنها را بيمار مى پندارد. اين رنجها، زحمتها، مواظبت، مراقبت نفس سكوت عميق آميخته با تفكر، چنان از ابعاد جسم آدمى، مى كاهد كه گويا هميشه، در بستر بيمارى بوده است.

داورى ديگر، در نظر بيننده ى ظاهربين نسبت به پرواپيشه گان، اين است كه چون مى بيند، رفتار پرواپيشگان برخلاف رفتار عامه ى مردم، در مقطع حساسى قرار گرفته و گاهى چنان با ملاء اعلا، ارتباط يافته كه گويا در اين دنيا نيستند، نه سخن آنها سخن مردم و نه رفتار آنها رفتار مردم است. كار پرواپيشگان براى عامه ى مردم قابل فهم نبوده است. آنها به راهى و اينان به راهى ديگر مى روند، از اينرو مى گويند آنان ديوانه اند، اما آنها ديوانه

ص: 191


1- خوئي، شرح نهج البلاغه، ج10، ص130

نيستند و چنان تيزبين و متفكرند كه هر موجودى را، اثر صنع خداوند و شانى از شئون خالق مى دانند. از همه دل بريده و به حق دل بسته اند. زبانشان ترجمان دل آنهاست، 'رب هب لنا كمال الانقطاع اليك': پروردگارا كمال انقطاع به خود را به ما ببخش، نشانگر اين است كه اين تعداد مردم، غير از مردم دنيا مى باشند.

علت داورى ناآگاهانه و ناعادلانه، اين است كه فكر هر فرد، در محدوده ى جامعه و حركت اجتماع موجود خواهد بود، فى المثل مردمى كه روزانه با برد و باخت، در بازار آشفته ى دنيا داد و ستد مى كنند و كالاى خود را به مزايده و يا مناقصه مى گذارند و هر يك مقصدى را در پيش گرفته و در آن جهت تلاش مى كند و اگر فرضا با مانع شرعى، يا عقلى روبه رو شود، ناديده گرفته و همچنان هدف را تعقيب مى نمايد، اگر هدف جمع آورى مال باشد، حلال و حرام مطرح نبوده و خوشبختى را، در جمع مال مى داند و اگر هدف قدرت و رياست باشد، در همين راه قدم مى گذارد، گرچه در اين بين، حق مظلومى پايمال شود. اگر ببيند كسى، در اين خط نيست... بى تامل، به جنون وى حكم مى كند و از اين بالاتر او را استهزا و مسخره مى كند، چرا كه خود را عاقل و او را ديوانه مى پندارد... به هر حال على عليه السلام پاسخ افراد این مسلك را در جمله اى كوتاه و لقد خالطهم امر عظيم خلاصه نموده است.(1)

26. پرهیز از عجب:

به اعمال كم و زياد خود قانع نیستند: ”لَا يَرْضُونَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَليِل، وَ لَا يَسْتَكْثِرُونَ الْكَثيِرَ فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ وَ مِنْ اَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ“ پرهيزگاران از اعمال كم خود راضي نيستند و اعمال زياد خود را نيز زياد نمي بينند. آنان خويش را متهم مي سازند و از اعمال خود ترسناكند. توضیح اینکه آنها چون مى دانند عبادت خدا چه ثمراتى دارد و چه غاياتى با آن همراه است، هرگز به عمل اندك خشنود نمى گردند، زيرا كه مى دانند، آزادى از عذاب و تشرف به دخول بهشت و رضوان الهى و تقرب به خدا كه بزرگترين لذتها و اشرف غايات است، در گرو تداوم عبادت و ستايش پروردگار است.

ص: 192


1- ده گفتار ؛ 33 – 35 (با کمی تغییر)

و از سوى ديگر، كثرت اعمال در هر حد كه باشد، اگر چه به انتهاى فزونى رسيده باشد، باز هم با مقايسه با اجر و پاداشى كه در بين است، ناچيز خواهد بود، از اينرو عمل بسيار را نيز، كثير نمى پندارند، زيرا كه كم كارى و پركارى، به موازات يكديگر، نقصانى را در بر دارند. نقص كم كارى در اين است كه با فرصت كوتاه، نمى توان به هدف مامول، راه يافت و نقص پركارى، با لحاظ كفايت، موجب ركود وقفه گرديده و عجب در آن رخنه مى كند كه در اين صورت، ذات عمل بدون لحاظ هر چيز در معرض خطر قرار مى گيرد، زيرا عجب و خودبينى كه تنها در استكثار عمل، راه پيدا مى كند، موجب تسلط شيطان بر آدمى خواهد بود. امام صادق عليه السلام فرمود: ابليس گفت: زمانى كه به سه چيز فرزند آدم تمكن يابم، از هر عملى كه انجام دهد، باك ندارم! چرا كه مى دانم كه عملش، به مرتبه ى قبول نخواهد رسيد، در آن وقت كه بر فزونى عملش، تكيه كند و آن را بسيار شمارد و گناهان را فراموش نمايد و خودبينى و عجب بر دل او راه يابد.

موسى بن عمران على نبينا و آله و عليه السلام از شيطان پرسيد، آن گناهى كه تو بر آدميان تسلط مى يابى كدام است؟ گفت: زمانى كه به خود ببالد و عملش را به فزونى، توصيف كند و گناهان را در برابر عمل بسيارش ناچيز شمارد. به هر حال پرواپيشگان به عمل اندك، خوشدل و خشنودند، زيرا اين خشنودى در برابر آن همه پاداش و اجر، مفهوم قابل ملاحظه اى ندارد و اگر اعمال نيكوى بسيار، از آنها سرزند به بسيارى آن تظاهر نمى كنند و بسيارش را بسيار نمى شمارند. به عبارت ديگر، زمانى كه پرواپيشگان به غايت اعمال، توجه نموده و راز عبوديت و تقرب به حق را در آنجا مى بينند، از تصور عملكرد اندك بازمى مانند، به اين دليل كه نهايت، در اين راه مفروض نيست و هر اندازه در اين اقيانوس پهناور، شناور شوند، رسيدن به ساحل گرچه غير ممكن نيست اما استبعاد دارد و از سويى ديگر، مى بينيم يك عمل كه از انسان سر مى زند، مسبوق به وجود نعمتهايى است، تا توفيق به انجام يافته باشد. صحت، معرفت، توجه و هدايت، همه براى شكل گرفتن عمل تلفيق يافته اند، تا انديشه ى عمل را به صورت و تحقق آن بكشاند و ناگفته پيداست كه هر نعمتى، شكرى لازم دارد از اينرو وجود يك عمل كه اين همه نعمت را، به همراه

ص: 193

دارد و شكرانه ى اين نعمتها كه موجب تكثير عمل خواهد بود، با قلت عمل، موافقت نخواهد داشت و بر فرض كه پاداشى، در بين نباشد، شكرانه ى اين همه نعمتها، موجب ازدياد خواهد بود، با اينكه انعام الهى، هماره بندگان را در بر گرفته است. و از اينجا علت عدم كثير شمردن عمل نيز، روشن شد زيرا كه اين كثرتها در برابر يك وحدت "فناء فى الله" قطره اى در برابر درياى مواج بيش نيست.(1)

در واقع منشاء عجب حب نفس است که حضرت امام (قدس سره) در این زمینه فرموده است:«بدان كه رذيله عجب از حب نفس پيدا شود، چون كه انسان مفطور به حب نفس است و سر منشأ تمام خطاهاى انسانى و رذايل اخلاقى حب نفس است. و از اين جهت است كه انسان اعمال كوچك خودش به نظرش بزرگ آيد و خود را به واسطه آن از خوبان و خاصان درگاه حق شمارد، و خود را به واسطه اعمال ناقابل مستحق ثناء و مستوجب مدح داند، بلكه قبايح اعمالش گاهى در نظرش نيكو جلوه كند، اگر از غير اعمال بهتر و بزرگتر از اعمال خود ديد، چندان اهميت نمى دهد و هميشه انسان كارهاى خوب مردم را تأويل به يک مرتبه از بدى مى كند، و كارهاى زشت و ناهنجار خود را تأويل به

يک مرتبه از خوبى مى كند. نسبت به خلق خدا بدبين است؛ ولى نسبت به خودش خوش بين»(2)

خلاصه اینکه یکی از بهترین راه های مقابله با عجب این است که انسان همه نعمتها را از خدا بداند و با کمی توجه به آن؛ این مساله برای انسان حل خواهد شد و خیلی سخت هم نیست و همین که انسان اقدام کند برای از بین بردن این رذیله اخلاقی و بی تفاوت نباشد، همین امر خیلی مهم است. به بیانی در انجام اعمال يا موفّق به فراواني آن هستند و يا اين كه اهل تقوا عمل كم ولي با خلوص انجام مي دهند. در صورت اوّل آن همه كرده را زياد نمي بينند كه هر چه باشد در برابر نعمت فراوان الهي هيچ است واگر به كم بسنده كرد به آن نيز رضايت نمي دهند. امام باقر (عليه السلام) مي فرمايند: ”سه چيز شكننده كمر

ص: 194


1- ده گفتار ؛ 24-25(با کمی تغییر)
2- خمینی، سید روح الله، چهل حدیث، ص 72، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى.

است: مردي كه عمل خود را كثير شمارد و گناه خود را فراموش كند، و عُجب او را گرفته از عمل خود خوشنود باشد.“(1)مع الوصف:

ای خداوندی که هستی در درون قلب ما * از همه غم های عالم جان ما را کن رها

یا بده اعمالی از سنخ خلوص و هم دعا * تا شویم آسوده از هر نوع مصیبت بی خطا

گر چنین کردی نمی دانم چه گویم ای خدا * از برای لطف بی پایان تو در این سرا

من همی دانم که نیستم لایقت ای باصفا * با زبان بی زبانی می کنم شکر تو را

گر پذیری شکر من از لطف تو باشد خدا * با چنین حالی بدون شک شوم اهل ولا

شکر تو خواهد برای خود ز من شکری جدا * دان که آن شکر هم عزیز شکر دگر خواهد ز ما

بهر هر شکری در این عالم شوی اهل وفا * آن وفایی که دهد آرامش اندر هر کجا

آن که گیرد فاصله از شکر تو بی هر صدا * می کند بر روح و جان خود همی ظلم و جفا

چون که این شکردرخودش دارد هزار ویک ندا * هر ندا داد خموش است از درون تا ماورا

هر که را شکرش دهی گردد جدا از ماسوا * این همان لطف تو باشد بهر جان در هر فضا

منّت شکر در ره جان فوق چون است و چرا * شامل هرکس شود آن افتخاری است پربها

پس حقیر گوید عزیزم روز و شبها تو نما * بندگی ی و شکر حق را در فضایی بی ریا

ص: 195


1- خوئي، شرح نهج البلاغه، ج12، ص132-3.

27. پرهیز از ستايش مردم:

از ستايش مردم ترس دارند: ”اِذَا زُكِيَ أَحَدَهُمْ خَافَ مِمَّا يُقَالْ لَهُ، فَيَقُولُ: أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْ غَيْرِي وَ رَبِّي أَعْلَمٌ مِنِّي بِنَفْسِي، اَللَّهُمَّ لَاتُؤَاخِذْنِي بِمَا يَقُولُونَ وَ اجْعَلْنِي أَفْضَلَ مِمَّا يَظُنُّونَ وَ اغْفِرْلِي مَا لَا يَعْلَمُونَ“ هر گاه يكي از آنان ستوده شود، از آن چه به او گفته مي شود به هراس مي افتد و مي گويد: من از ديگران به خود آگاه ترم و پروردگارم به نفس من از خود من آگاه تر است. خدايا، مرا به آن چه مي گويند مگير و مؤاخذه مكن و مرا بهتر از آن چه گمان مي كنند قرار ده و از آن چه بر من از اعمالم نمي دانند بگذر.

اين كه مدح ديگران را خوش ندارد به خاطر شناخت دقيقي است كه از خود دارد. لذا از اين گفتار، مى ترسد و مى گويد: من به خود از ديگران آگاه ترم "علت اين خوف و هراس، اين است كه مبادا بر اثر خشنودى و رضاى نفس، از تزكيه ى ديگران، خودبزرگ بينى و نازيدن به خويش در نفس وى به وجود آيد و موجب هلاكت او گردد". توضیح اینکه غريزه ى حب ذات و خويشتن خواهى، از غرايز پرجوش انسان و هر موجود زنده اى است كه در جهت جلب منافع و دفع ضرر كه لازمه ى اين غريزه است، در حركت مى باشد، بازتاب وجود اين غريزه، در مفهوم گسترده اش، از تمجيد خرسند بودن و از مذمت و سرزنش، بد آمدن خواهد بود، چرا كه تمجيد و تعريف كردن از كسى، با نوعى منفعت براى فرد تمجيد شده همراه است كه موجب خرسندى او مى گردد و از كسب شخصيت و مقام، بهره مند مى گردد و متقابلا از مذمت و بدگويى كه با نوعى مضرت همراه و موجب تنقيص شخصيت و انحطاط مقام است زيان مى بيند، گرچه اعمال غريزى، متوجه به هدف نيست و با اعمال اختيارى همين فرق را دارند، اما در اينكه اعمال غريزى، همانند اعمال اختيارى، بى نتيجه نيست يكسان خواهند بود.

بنابراين نتيجه ى اعمال غريزى، جلب منفعت و دفع مضرت است كه به گونه اى، با حفظ شخصيت و دفع مضرت، از شخصيت در ارتباط است، جلب تزكيه و رفع تنقيص، بدون ترديد، بى نتيجه نخواهند بود، اما پرواپيشگان به خاطر زيانى كه در تزكيه وجود دارد، از جلب چنين منفعتى چشم مى پوشند و زبان حال و مقال آنها، اين است كه ما را به تزكيه

ص: 196

ى ديگران نيازى نيست، زيرا، به خودمان از ديگران آگاهتريم. ناگفته نماند كه غرايز با اخلاق، اين تفاوت دارند كه در اخلاق اعتياد لازم است، اما در غرايز چنين نيست. از اينكه بگذريم، درباره ى مدح و ستايش و مذمت و سرزنش بحثى است كه آيا اساسا نبايد كسى را مدح نمود گرچه استحقاق آن را داشته باشد؟ و نبايد كسى را سرزنش كرد اگر چه او سزاوار توبيخ باشد؟ يا اينكه مدح به مورد و مذمت بجا به موازات يكديگر لازم است؟

بديهى است كه ستودن اعمال ديگران، در حد شايستگى و به ويژه اگر موجب تشويق و گستردگى اعمال خوب شود مورد تاييد شرع و عقل خواهد بود.

و همچنين در مورد مذمت از رفتار ناشايست افراد و مخصوصا اگر موجب جلوگيرى از چگونگى عمل بد و زشت و از بين بردن آن باشد، باز هم مورد تاييد شرع و عقل مى باشد. اما اگر مذمت، به خاطر عيب جويى و اشاره به نقاط ضعف اشخاص، يا كوبيدن آنها و انتقام باشد، شرعا و عقلا مذموم است.

همچنين در مورد مدح، اگر موجب طغيان ممدوح و يا چاپلوسى و تملق مدح كننده، گردد، حتما پسنديده نيست، اما با يك قدم بالاتر، مدح و مذمت گاهى رنگ عبادت به خود مى گيرد و آن در جايى است كه با بدگويى، شوكت ظالمان شكسته شود و موجب انزجار عموم جامعه از آنها در رفتارشان باشد و متقابلا ثناگوى افراد، در صورتى كه موجب اعلاى كلمه ى حق و تشويق به رفتار پسنديده افراد سوق قلوب و توجه عموم به آنها باشد، بدون ترديد اين ثناگويى عبادت و بلكه بزرگترين عبادات، محسوب مى شود.

مداحان پيامبر و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام در بيانات خويش و به ويژه در قالب شعر كه اثر ارزنده ترى دارد از سويى، زبان به مذمت دشمنان آنها گشوده و موقعيت آنان را تحقير مى نمودند و از سويى ديگر، با بيان مقامات و فضايل آل بيت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و كشف حقايق پنهان از ديده ها شده و مردم را به در خانه ى اهل البيت: هدايت نموده و موجب تنوير افكار عموم مى گرديدند و مورد تشويق و احترام آل بيت عليه السلام قرار مى گرفتند و، آنان را دعا مى كردند. سيدحميرى، كميت، فرزدق، ابونواس و دعبل بن على خزاعى، از اين گروه مداحان بودند. آنان به رغم آن همه

ص: 197

تهديدها و اذيتهايى كه از حكومت امويان و عباسيان مى ديدند، لحظه اى از مبارزه، دست نكشيده و ضربات محكم و كوبنده را در قالب شعر، به پيكر حكومت آنها مى زدند و در اين راستا، به رضاى حق و مغفرت الهى "آنهم از لسان اهل بيت عصمت و طهارت" واصل مى شدند.(1) امام علي (عليه السلام) مي فرمايند: ”كسي كه خود را شناخت، خدايش را

شناخته.“(2) در هر حال نباید به حرف مردم توجه کرد؛ آنچه مهم است انجام تکلیف است. بنابرای ای عزیز بزرگوار:

راه مولا را برو با حرف ناب * حرف مردم مي كند دل را خراب

كن عزيزم حرف مردم را رها * آنچه تكليف است ادا كن اي جناب

خاصّ در راه سعادت هم كمال * راه همسر داري و حفظ حجاب

بهر يك موضوع دهند صدها ندا * هم خطا و اشتباه و هم ثواب

آن كه با مركب همي كرد امتحان * تا كه بهر اين سوال گيرد جواب

رو به فرزند كرد و گفت اي با حساب * با تو گويم من شب و روز يك خطاب

مي شود با حرف مردم رفت به چاه(3) * يا كه پايانش بود همچون سراب

عبرتي شد بهر فرزند اين سوال * چون كه كردند هر كدام دل را كباب

پس عزيزم عبرتي گير از خواص * در مسير زندگي با آن كتاب

ص: 198


1- سیری در نهج البلاغه ؛ 98 – 99
2- آمدي, غرر الحكم و درر الكلم، و نيز محمد محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، جلد6 ، ص142.
3- بی رسن در چاه مردم می­شوی

تا ابد گويم به تو من يك پيام * حرف مردم آخرش باشد عذاب

گفت امان از حرف مردم اي جوان * چون كه قلب و جان كند بي شك مذاب

حرف افرادي كند دل را جماد * گر چه بي مغز است و باشد چون حباب

از براي اين ضعيفان كن دعا * تا شوند اصلاح و چون دردانه ناب(1)

چون حقير کن حرف مردم را رها * چون كند روح و روانت را خضاب

28. وساوس شیطانی و نیرومندی در عمل به وظايف:

قوّت در دين دارند: ”فَمِنْ عَلَامَاتِ أَحَدِهِمْ إِنَّكَ تَرَي لَهُ قُوَّهْ فِي ديِنٍ“ و نشانه هاي هر يك از آن ها اين است كه مي بيني در دين نيرومندند. در روايتي از امام صادق (عليه السلام) سؤال شد كه منظور از قوّت در آيات مربوط به بني اسرائيل چيست؟ قوّت در بدن يا قوّت در قلب ها؟ حضرت فرمودند: ”هر دو.“ بنابر اين، قوّت در دين شامل قوّت جسماني و روحاني، در عمل به وظايف اعتقادي، شرعي، اخلاقي و عرفاني است.

در این راستا جنابعالی هم همانند سایر انسانها در طول زندگی، وساوس شیطان را برای ایجاد ضعف در عمل به وظايف تجربه می کنی. گاهی اوقات با پناه بردن به خداوند و سرمایه تقوا، از گناه رهایی یافته و در عمل به وظايف جدّی هستی و گاهی اوقات هم مرتکب غفلت شده و در دام او گرفتار می شوی. غیر از معصومین و اولیاءالله که شیطان بر آنها غلبه ای ندارد، هیچکس نمی تواند ادعا کند که در طول عمرش فریب نخورده و گرفتار شیطان و هوای نفسش نشده. بنابراین از اینکه گاهی گرفتار شده ای، ناامید نباش. اصولا باب توبه به همین جهت بر روی انسان گشوده شده است.

ص: 199


1- تا شوند اصلاح و گردند ناب ناب

علامه طباطبائی (ره) در این مورد می فرماید: «خداوند متعال حال انسان را از نظر دعوت شدن و هدايت پذيرفتنش تحليل كرده، و ديده كه انسان از نظر پذيرفتن هدايت او، و رسيدنش به كمال و كرامت و سعادتى كه بايد در زندگى آخرتيش نزد خداى سبحان داشته باشد، سعادتى كه برايش حياتى و واجب بوده و در سير اختيارى به سوى پروردگارش بى نياز از آن نيست،... خداى تعالى مى دانست كه بشر اگر به حال خود واگذار گشته، دستگيرى نشود، در پرتگاه شقاوت و خطر سقوط دورى از خدا و در كنج مسكنت قرار مى گيرد،...خداى تعالى چون بر اين علم داشت، و مى دانست كه نزديك شدن بشر به منزلگاه كرامت و استقرارش در مستقر سعادت، موقوف بر اين است كه از آنچه او را به خطرهاى نامبرده مى افكند منصرف شود، و اگر هم مبتلا بدان شده، از آن دل بر كند، و بسوى پروردگارش رجوع كند، به همين جهت خداى سبحان باب توبه را فتح نمود.»(1)

بنابراین از توبه کردن نباید ناامید شده یا ترسید. توبه کردن ترسناک نیست؛ گناه روی گناه است که وحشتناک می شود، و ویرانگر سعادت انسان خواهد بود. این حدیث قدسی مخصوص گنهکاران است که خداوند می فرماید: «لو عَلِمَ المُدبِرونَ کَیفَ اشتیاقی بِهِم لَماتوا شَوقاً؛ اگر گناهکاران،که با گناه کردن به من پشت کردند، می دانستند که چقدر دوست شان دارم و مشتاق آنان هستم، هر آینه از شوق جان می سپردند.»(2)ناامیدی از درگاه الهی و بازگشت به سوی او نیز خودش یکی دیگر از وسوسه ها و القائات شیطان است که می تواند به منزله تیرخلاص عمل کرده و انسان را به کلی از بازگشت به سمت خداوند رویگردان کند. در حالیکه خداوند نمی خواهد انسان در هیچ حالی و در هیچ سطحی از زندگی اش نسبت به او و رحمتش ناامید باشد. پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند: «در عقب هر گناهی، عبادت کن تا آن را محو کند.(3)

ص: 200


1- برگرفته از ترجمه تفسیر المیزان، ج4،
2- شیخ محمد بهاری، تذکره المتقین ، ص101
3- محجة البیضاء، ج 7، ص 19

ترديد نکن هرگاه توبه مي کني، وسوسه هاي شيطان بيش تر و کنترل آن ها سخت مي شود. حقیقت آن است که طبق آيات قرآن، شيطان دشمن قسم خورده انسان است و هیچگاه اجازه نمی دهد بنده مومن راه صلاح و درست را به راحتی به خط پایان برساند. لذا نبايد انتظار داشته باشي به راحتي دست از سرت بردارد. در هر لباسي که باشي و در هر کجا که باشي، شيطان در کمين نشسته است. کار او فقط وسوسه کردن و زينت دادن به گناهان يا دشوار نشان دادن امور نيک و انجام فرائض است. براي در امان ماندن از او بايد به خداوند قاهر پناه ببري.

قرآن مي فرمايد: "وَإِمَّا يَنزَغَنَّکَ مِن َ الشَّيْطَ-َن ِ نَزْغ ٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّه ِ إِنَّه ُو سَمِيع ٌ عَلِيم؛(1)

اگر از شيطان وسوسه اي به تو رسد، به خدا پناه ببر زيرا او شنواي داناست. پس زياد زير لب زمزمه کن: اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. یکی از راههایی که می توان به کمک آن ازکمند شیطان رها شد، تقویت ایمان است. همانگونه معرفت و شناخت باعث پيدايش ايمان مي شود، در تقويت و تکميل ايمان نيز نقش کليدي دارد. ليکن افزايش ايمان و تحکيم پايه هاي آن افزون بر بالا بردن معرفت و شناخت، نيازمند امور ديگري نيز است. از جمله: باور قلبي به اين که خداوند همواره ناظر و حاضر است(2)، به ياد مرگ و آخرت بودن(3)، باور اين که واجبات ديني براي کمال و ترقي و جهت رسيدن به نعمت هاي بي پايان خدا مقرر شده و محرّمات به خاطر نجات از بدبختي ممنوع گرديده است، پرهيز از مجالست و هم نشيني با اهل دنيا(4) و دور از معنويت، محاسبه نفس، بهره گيري از قرآن كريم و انس با آن، بهره گيري از ائمه هدي (ع) و توسل به آن ها، و ....

بديهي است که براي تقويت ايمانت بايد اين امور را در خود تقويت نمايي. اینها به شماکمک خواهد کرد تا از روزمره گی در امور دینی به دور بمانی و به کمالات معنوی

ص: 201


1- اعراف، آيه 200.
2- علق، آيه14.
3- زلزال، آيه 7 و 8 .
4- نجم، آيه 29.

برسی. در کنار تقویت ایمان لازم است اراده خویش را نیز تقویت نمایی. مي داني مهم ترين ابزار در ترک معصيت و فرار از دام شيطان، اراده قوي در ترک اعمال زشت و ناپسند است. لذا فردي که مي خواهد ترك گناه كند و توبه واقعي كند، مهم ترين کاري که بايد انجام دهد، اين است که اراده و اعتماد به نفس خود را تقويت نمايد تا در مقابل طوفان وسوسه هاي شيطاني تاب بياورد. ارائه هر راهکاري براي رهايي از گناه نیز، متوقف بر خواست و اراده قطعي فرد است. بهترين اذکار و قوي ترين راهکارها، بدون خواست واقعي روي کاغذ باقي مي ماند. لذا عوامل مختلفي از جمله : تمرکز بخشيدن به فعاليت هاي گوناگون، توجه به عبادات به ويژه نماز، تلقين مثبت و... در تقويت اراده مؤثر است.

واضح است که تمام اینها بدین معنا نیست که انسان می تواند به راحتی مرتکب گناه شده و بعد از آن توبه کند و پاک شود. توفیق توبه واقعی به این راحتی به دست نمی آید و هر توبه ای هم توبه واقعی نیست تا تمام گناهان انسان را پاک کرده یا تبدیل به حسنات کند. ای بسا گناهانی که روح انسان را به قدری کدر و سنگین کند که بعد از آن هرگز موفق به توبه نشود. در روایت آمده است که گاهی خداوند از یک گناه، چنان بر انسان خشمگین می شود که سوگند می خورد بعد از این گناه، هرگز به او توفیق توبه را نخواهد داد.

ترک کردن گناه یک امر سخت ولی ممکن و شدنی است. شاهد این ادعا، تمام اولیاءالله و بزرگانی هستند که بدون داشتنِ مقام عصمت، هرگز حتی فکر گناه را هم در سر نمی پروراندند. اگر قرار است انسان به جائی برسد که دیگرانی رسیده اند، بهترین روش اینست که از آنها الگو برداری کرده و دقت کنی که چطور و با چه عملکردی به این هدف دست پیدا کرده اند. مهمترین سلاح بندگان مخلَص خداوند، علم آنهاست. پس تصمیم شما مبنی بر مطالعه بهتر و عمیقتر در مفاهیم دینی بسیار عالی و مفید است. به شرطی که این علم، با عمل همراه شود. علم به خودی خود، هرگز تضمین کننده عمل نیست. در طول تاریخ افراد بسیاری با علم و حتی یقینِ قطعی نسبت به خداوند، او را انکار می کردند. قرآن کریم

ص: 202

در مورد قوم فرعون می فرماید: «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا ...؛ و با آنكه دلهايشان بدان يقين داشت، از روى ظلم و تكبر آن را انكار كردند...»(1)

علم با عمل کردن است که تبدیل به باور می شود و انسان را به مقام مخلَصین می رساند. مخلَصینی که شیطان به آنها دسترسی ندارد. مخلَصین باور دارند به اینکه عمل به اوامر خداوند به طور قطعی به نفع خود آنهاست و نافرمانی او، غیر از ضرر و خسران مبین چیزی نیست. آنها به معنای واقعی کلمه، ارزش وجودی خودشان را می دانند و باور دارند که از دست دادنِ سرمایه عمر، به کمتر از بهشت و لقاءالله، خسارت محض است. مخلَصین می دانند که خداوند همواره شاهد و ناظر بر امور آنهاست و لحظه ای غافل از حضور او نیستند. یقینِ قطعی دارند به «لاموثر فی الوجود الا الله»، پس هیچ تغییر و تبدیلی را در زندگی شان شر ندانسته و باور دارند که اگر به وظیفه و تکلیفشان عمل کنند، در وعده پروردگارشان شکی نیست و حزن و اندوهی برایشان باقی نخواهد ماند. مخلَصین نسبت به ماهیت گناهان عالمند و می دانند که جز رجس و پلیدی نیست، پس هرگز حاضر نمی شوند خودشان را به خبث و رجس گناهان آلوده کرده و اندکی از سعادت ابدیشان دور شوند. مخلَصین دشمنیِ شیطان را به راستی باور کرده اند و وسوسه های او هیچ تغییری در روح و جانشان ایجاد نمی کند. حتی شیطان هم می داند که در مورد آنها راه به جائی نخواهد برد. «قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ؛ إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ؛ [شيطان] گفت: به عزتت سوگند همه آنها را گمراه خواهم كرد؛ مگر از ميان آنان، آن بندگانت را كه اخلاص يافته اند.»(2)

پس در مجموع، برای توبه قطعی و دوری دائمی از وساوس شیطان و نیرومندی در عمل به وظايف ، تلاش کن که اولا مبانی فکری و اعتقادی خود را تقویت کرده و ثانیا به هر چیزی که یاد می گیری، عمل کنی تا کم کم در ذهن و جانت رسوخ کرده و به صورت باور قطعی درآید.

ص: 203


1- سوره نمل، آیه 14
2- سوره ص، آیات 82 و 83

29. نرم خویی:

نرم خو و آرام اند: ”وَ حَزْماً فِي ليِنٍ“ در قرآن آمده: ”(پيروان پيامبر) بر كافران، بسيار قوي دل وسخت؛ و با يكديگر بسيار مشفق و مهربانند.“(1) در آيه اي ديگر آمده: ”بگوييد به او گفتني نرم“(2) خداوند در قرآن پيامبر را چنين مورد خطاب قرار داده: ”لَوْ كُنْتَ فَظّاً غَليِظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَرَمِكَ“(3)اگر با غلظت و شدت بودي از گرد تو پراكنده مي شدند. در راستای بحث نرمخویی؛ محبت و مهرباني به افراد مخصوصا همسر يكي از راه كارهاي اساسي در شيريني و شادكامي زندگي زناشويي و يكي از آموزه هاي اخلاقي اسلام است. اين شاه كليد خوشبختي دوجانبه بوده و هم زن و هم مرد موظفند به آن ملتزم باشند. ولي بايد گفت زن عاطفي تر، احساسي تر و لطيف تر از مرد است. از اين رو، نياز زن به محبت و مهرباني، بيش از مرد مي باشد. ترحم و مهرباني به همسر همراه با نرمخویی، اكسيري كم نظير است و تأثيري كه در نزديكي دل ها و در ايجاد صميميت دارد، عجيب است. اين تأثير شگرف به اين دليل است كه انسان ذاتاً تشنة دوستي و محبت است و يكي از نيازهاي رواني انسان تعلق و دوستي مي باشد. محبت همراه با نرمخویی، انگيزه بسياري از تلاش ها و زحمت هاي طاقت فرساي زندگي است.

بنابر این ای عزیز نرمخو و اهل محبت، نخستین اصلی که باید مورد توجه قرار گیرد، اصل محبت است. آنچه پیوند میان افراد مخصوصا زوجین را استوار نگه می­دارد، محبت است؛ به همین دلیل، خداوند این نیاز ضروری را به زوجین در آغاز پیوند زناشویی ارزانی می­دارد. در فرهنگ قرآن، زن به عنوان مظهر جمال الهی در چهرة انسان نقش آفرینی می کند.(4) قرآن شریف، آرامش و آسایش زن و مرد را در قالب یک راهکار اخلاقی و عاطفی، بسیار زیبا بیان می کند. می فرماید: «و از نشانه های او این

ص: 204


1- سوره مباركه فتح، آيه29.
2- سوره مباركه طه، آيه45
3- سوره مباركه آل عمران، آيه159
4- جوادی آملی، عبدالله، زن در آیینة جلال و جمال، نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم، 1371، ص 37.

است که همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، و در میانتان مودت و رحمت قرار داد. در این نشانه هایی است برای گروهی که تفکّر می کنند.»(1) این آیه شریفه در بر دارنده نکات مهمی در خصوص خانواده است که عبارت­اند از:

الف. خلقت همسر برای انسان آیه خداوند بر بشریت است. ب. انسان در کنار همسر به آرامش می­رسد. ج. خداوند میان زوجین مودت و محبت ایجاد نموده است.تاکید خداوند بر «آیه» بودن خانواده و کارکردهای آن در آغاز و پایان آیه، تعبیری ویژه است که نظیر آن در قرآن کمتر دیده می­شود. مودت و محبت میان زن و شوهر به درجه­ای است که آنان را نزدیک­ترین به یکدیگر ساخته است. منشأ گرایش مرد به زن و آرمیدن مرد در سایة انس به زن همانا مودتّ و رحمت است که خداوند بین آن ها قرار داد و این مودتّ الهی و رحمت خدایی غیر از گرایش غریزه ی نر و ماده است که در حیوان ها هم موجود است. این همان محبّت الهی است.(2) «محبت،زیباترین جلوه ی ایمان است، محبت، متعالی ترین رفتارهاست، محبت، پاسخی به گرانقدرترین نیاز فطری انسان است، و در یک کلام، محبت آمیزه ای از گذشت و ایثار، شجاعت و صداقت، حق شناسی و عدالت، صبوری و همدلی و احساس است.»(3) که اگر همراه با نرمخویی باشد در پرتو آن آرامش و آسایش زیبا به دست می آید. قرآن شریف، می فرماید: هُنّ لباسٌ لَکم وَ اَنتم لباسٌ لَهُنَّ((4) یعنی «آنان لباس شما هستند و شما لباس آنانید.» درسایه ی لباس محبّت و تفاهم است که آسایش و آرامش خانواده بدست می آید و ساختار و نظام خانواده مستحکم می شود. پوشانیدن عیب های همدیگر، محرم راز همدیگر بودن،مصون داشتن همدیگر از آفت ها و آلودگی ها،آرام جان

ص: 205


1- روم:21
2- جوادی آملی، عبد الله، زن در آیینة جلال و جمال، نشر فرهنگی رجاء، ص 5040. افروز، غلامعلی، همسران برتر،ص 32.
3- افروز، غلامعلی، همسران برتر،ص 32.
4- بقره:187.

همدیگر بودن، تنوع بخشیدن به زندگی همدیگر، متناسب بودن در ابعاد مختلف زندگی، نزدیکترین همراه و همراز هم بودن،(1) و... همة این ها از این تشبیه بسیار دل انگیز و دلنواز قرآنی بدست می آید... از تعبیر و تشبیه به کار رفته در این آیه راجع به زن و مرد نکات قابل توجهی استفاده می­شود: انسان نمی­تواند بدون لباس زندگی نماید؛ لباس انسان را از سرما و گرما محافظت می­کند؛ لباس وسیله زینت انسان است؛ لباس موجب پوشیده ماندن عیوب انسان است؛ لباس نزدیک­ترین چیز به انسان است؛ از این جهت که میان لباس بر تن و خود تن چیز دیگری فاصله نمی­شود. آری! مرد برای زن و زن برای مرد به منزله لباس است. انسان بدون همسر نمی­تواند درست زندگی نماید؛ همسر از انسان در برابر ناملایمات روزگار حمایت می­نماید؛ موجب آراستگی انسان است؛ عیوب وی را می­پوشاند و از هر چیز و هر کس به وی و نیازهایش نزدیک­ترین است. روشن است که اگر مودت و محبت همراه با نرمخویی میان زوجین نباشد، همسر مزاحم انسان است، نه لباس وی.

برخي از روان شناسان مانند آبرهام مزلو و كوينيگ، نياز به محبت و تعلق پذيري را از نيازهاي اساسي و از نيازهاي روان شناختي تلقي كرده اند و اعتقاد دارند كه ارضاي اين نيازها در آرامش رواني و سلامت رواني افراد تأثير اساسي دارد. (2)

از منظر اسلام، اساس و شالودة زندگي خانوادگي بر محبت همراه با نرمخویی استوار است. بر همين اساس، مي توان ادعا كرد كه نيرومند ترين عامل دوام و رشد زندگي زناشوئي، عاطفه و محبت همراه با نرمخویی است و بهترين عامل براي استحكام و بقاي آن، برانگيختن عواطف متقابل همسران، نسبت به يكديگر است. از اين رو، در آموزه هاي ديني فراوان توصيه شده است تا همسران نسبت به همديگر اظهار محبت و مهرباني كنند و اين محبت خود را آشكار سازند. پيامبر گرامي اسلام حضرت

ص: 206


1- افروز، غلامعلی، همسران برتر، همان، صص 46 - 60 و 179.
2- Koenig H، Hand Book of Religion and mental health، pp. 283 – 294

محمد(ص)مي فرمايند: "با زنان مهرباني كنيد و دل هايشان را به دست آوريد تا با شما همراهي كنند و هرگز آنان را مجبور و خشمگين نكنيد"(1)

بین زوجین می شود مهری به پا * با همان لطف خدا در ماسوا

هر دو زوج باید که پاسدارش شوند * با بروز مهربانی از قفا

لازمة شادابي و نشاط رواني زن و مرد، به ويژه زن، اين است كه خود را محبوب همسر خويش ببيند و از عشق و علاقة او به خود مطمئن باشد. همين اعتماد و اطمينان، امنيت خاطر زن را تأمين مي كند و به آرامش رواني او مي افزايد.... حمايت و مهرباني قلبي مرد، آن قدر براي زن ارزش دارد كه زندگي زناشويي بدون آن براي زن قابل تحمل نبوده و هرگز احساس خوشبختي نمي كند. (با كمي تغير) (2)

زن اگر از عواطف همسري ارضا شود، عالي ترين احساسات خود را نثار شوهر مي كند و بيش ترين فداكاري را در زندگي زناشوئي به خرج مي دهد. بنابراين، مهم ترين وظيفة اخلاقي و انساني مرد اين است كه همسر خود را از همان آغاز زندگي، از محبّتي كه به او دارد آگاه سازد و پيوسته با نثار محبت و انجام كارهايي كه نشان از علاقه و عشق او به همسر است، نهال زندگي زناشويي را سيراب و سرسبز سازد. چرا كه زن نياز دارد حرف هاي پرمهر و محبت را به طور مداوم همراه با نرمخویی از همسرش بشنود و يكي شدن واقعي با همسر را در سكوتي لذت بخش تجربه كند. براي زن، عشق به معناي علاقة دائمي و در سطح عالي است. به همين دليل، مي خواهد هميشه در كنار شوهرش باشد. (با كمي تغير)(3)

ص: 207


1- مستدرک الوسايل، ج 14، ص 252.
2- مجتبي حيدري، دينداري و رضامندي خانوادگي، ص 103
3- پل تورينر، راز تفاهم در زندگي زناشويي، ترجمة ناصر فرجي، ص 102

البته اي عزيز بزرگوار، زن نيز بايد به شوهر خود عشق بورزد و از اظهار محبت به او دريغ نكند و علاقة خود را همراه با نرمخویی و محبت به گونه هاي مختلف بيان، و از خدمات مرد و تلاش او قدرداني كند و با برجسته كردن فداكاري هاي مرد، به او توجه كند. ابراز علاقة زن به شوهر، افزون بر جلب رضايت و عواطف شوهر، موجب افزايش انگيزه مرد براي تلاش و تأمين آسايش خانواده مي گردد. همچنين موجب رضايت خاطر مرد از زندگي و احساس ارزشمندي در خانواده مي گردد. امام صادق(ع) در اين باره مي فرمايند: "زن بايد با اظهار علاقه و با دلربايي و آرايش در برابر شوهر، به گونه اي عمل كند كه رضايت و خوشنودي شوهر جلب شود" (1) بنابراین از احادیث استفاده می شود که زندگی مشترک باید از عشق و محبّت همراه با نرمخویی سرشار باشد و زن و شوهر، دو یار، دو غمخوار و دو دوست باشند. منارعه، مجادله، مشاجره، بگو مگو و... خواست شیطان است. محبت و عشق و دوستی، دستور خداست و این دوستی را باید به هر شکل ممکن بروز دهند و از هر نوع عشوه گری و عشق بازی نسبت به یکدیگر دریغ نکنند. بر زبان آوردن جمله های عاشقانه، مانند: دوستت دارم، فدایت شوم، می میرم برایت، یک موی تو را به دیگران نمی دهم و... برای استحکام اساس خانواده سودمند است. همچنین باید ازهر گونه تند خویی و رفتار یا گفتار ناراحت کننده که عامل سردی زندگی است، خودداری شود.

آنکه بر همسر کند مهر و وفا * روح وی گردد رها از هر جفا

داد خاموش درون خواند تو را * سوی خواست همسرت در این سرا

در خصوص اهميت خانواده و همسرداری در زندگي ي مشترك مطالبي توسط مولف در پنج جلد به صورت نثر در «1493» صفحه و یک جلد بصورت نظم تحت عنوان"منظومه

ص: 208


1- مجلسي، بحارالانوار، ج 75، ص 237.

همسرداری" در «241» صفحه؛ منتشر شده كه خواندن كتابهای مورد نظر براي همه همسراني كه طالب زناشویی موفق، آرامش واقعی و سعادت حقیقی هستند؛ خالي از لطف نخواهد بود. کتب مزبور در اپلیکیشن "طاقچه" قابل رویت و دسترسی می باشد.

30. داشتن ایمان کامل:

ايماني آميخته با يقين دارند: ”وَ ايِمَاناً فِي يَقيِنٍ“ و ايماني كه آميخته با يقين است. مؤمن اعتقاد جازم نسبت به اصول دین و فروع دین دارد، مثلاً ممکن نیست انسان اعتقاد قطعی به روز حساب داشته باشد، و همواره آن روز را در خاطر داشته و بیاد آن باشد در عین حال پاره ای گناهان را مرتکب شود (و بالاخرة هم یوقنون) چنین کسی بصورت حتم و یقین مرتکب گناه نمی شود. در آيات 16 و 17 سوره آل عمران آمده آنان با تمام دل و جان متوجه پروردگار خويش اند و ايمان ، قلب آنها را روشن ساخته ، و به همين دليل در برابر اعمال خويش به شدت احساس مسئوليت مي كنند و مي فرمايد: ( الَّذينَ يَقُلولُنَ رَبَّنا إِنَّنا آمَنّا فَاغْفِرْلَنا ذُنُوبَنا وَقِنا عَذابَ النّار ) همان كساني كه مي گويند :« پروردگارا ما ايمان آورديم ، گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش نگاهدار» مؤمن کسی است که اعتقاد قلبی به دستورات خداوند داشته باشد و به آن ها عمل کند. در این صورت است که محبوب خداوند تعالی می گردد و زندگی نیکو و سعادت مندی خواهد داشت« و من یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ ءٍ قَدْراً»(1)هرکس تقوای الهی پیشه کند (خدا ترس و پرهیزگار باشد) خداوند راه بیرون شدن (از گناهان و بلا و حوادث سخت عالم) را بر او می گشاید. و از جایی که گمان نبرد به او روزی عطا کند و هرکه (در هر امری) بر خدا توکل کند خدا او را کفایت خواهد کرد که خدا امرش (بر همه عالم) نافذ و رواست و بر هر چیز قدر و اندازه ای مقرر داشته است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) می فرمایند:” يقين همه ايمان است.“(2)

امام علي (عليه السلام) مي فرمايند: ”فردي از شما طعم ايمان را نمي چشد تا اينكه علم و يقين پيدا كند كه آن چه به او مي رسد خطا نبوده و آن چه خطا

ص: 209


1- سورة طلاق، آیات 2و3٫
2- محمد مهدي نراقي، جامع السعادات، ج 1، ص119

بوده به او نمي رسد.“(1) در ضمن ایمان به پیامبر اسلام و پیامبران پیشین و ایمان به غیب نیز از لوازم ایمان کامل است. که در خصوص هر یک بصورت مختصر مطالبی مطرح می شود: «و الذين يؤمنون بما انزل اليك و ما انزل من قبلك» و آنان كه به هر آنچه بر تو فرو فرستاده شده است ايمان می آورند و به هر آنچه پيش از تو. يعنی يكی از نشانه ها يا از عناصر و اركان تشكيل دهنده ی آن تقوايی كه مايه هدايت و مايه ی نورانيت انسانی است، همين است كه ايمان می آورند به وحی و وحی را قبول می كند.

پس اصل ايمان به وحی در تشكيل ایمان کامل در انسان يك عنصر لازمی است! ممكن است كسی به خدا ايمان داشته باشد، لكن به وحی ايمان نداشته باشد، اين كافی نيست، لذا در قرآن در موارد عديده اطاعت پيغمبر پس از اطاعت خدا ذكر شده «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول»(2) خدا و پيامبر را اطاعت كنيد. در حالی كه شما پيرو پيغمبر هستيد می گوئيد: معلوم است من وقتی خدا را اطاعت كردم پيغمبر را هم اطاعت كرده ام. بله شما اين جور هستيد، چون به پيغمبر (يعنی به وحی) اعتقاد داريد، اما اگر كسی به وحی اعتقاد نداشته باشد آن وقت ديگر اطاعت از پيغمبر وجود ندارد....

و اما: «الذين يؤمنون بالغيب». يعنی آن كسانی كه ايمان به غيب می آورند، ايمان به غيب در قرآن جاهای متعددی خشيت به غيب و توجه به غيب ذكر شده، مثلاً در يك جا، «و خشی الرحمان بالغيب»(3) و از اين قبيل آيات آمده و غيب يعنی آنچه كه پنهان از حواس آدمی است و تمام عالم وجود به غيب و شهادت تقسيم می شود و شهادت يعنی آن عالم مشهود، آنچه كه شما می بينيد آنچه كه شما می شنويد، آنچه كه شما حس می كنيد اين شهادت است و ماورای اين شهادت، عالم ادامه دارد، وجود به آنچه آدمی می بيند؛ محدود نمی شود. بلكه وجود در نواحی و مناطقی كه احساس آدمی قادر به درك آن نيست ادامه دارد، يعنی غيب عالم و اين مرز جهان بينی ها و بينش های الهی با بينش های مادی است.

ص: 210


1- سيد عبد الله شبر، اخلاق، ص270
2- نسا / 59
3- یس 11

بينش مادی می گويد: من آنچه را كه می بينم وجود دارد و هست. اما آنچه را من نبينم او نيست. البته ممكن است چيزی را كه امروز نمی بيند فردا ببيند. اين بينش مادی تنگ نظرانه، خود خواهانه و موجب محدوديت است، شما چه دليلی داريد كه آنچه را نمی بينيد بگوئيد نيست؟ وقتی حكم می كنيد به هست يا به نيست بايد با بينش خودتان به او رسيده باشيد! شما وقتی می گوئيد هست بايد ثابت بكنيد كه هست! و وقتی می گوئيد كه نيست چگونه ثابت می كنيد كه نيست؟ مادی هيچ دليلی بر نبود عالم غيب ندارد. او می گويد من عالم غيب را نمی بينم و از آن خبر ندارم؛ آنوقت با اين كه می گويد من خبر ندارم، در عين حال بطور قاطع می گويد نيست!!

اينجا اولين سؤالی كه بايد از او بشود اينست كه: تو وقتی خودت می گويی من از او خبر ندارم پس چگونه می گويی نيست؟ ولذا در قرآن نسبت به ماديون و ملحدين و دهريون: آن كسانی كه ماورای جهان ماده را انكار می كنند تعبیرات مختلف از جمله اين تعبير بكار رفته: «ان هم الا يظنون»(1) با گمان حرف می زنند. مولف در کتاب بحرانهای معرفتی مکاتب و فلاسفه غرب ... بصورت موردی و مفصل در بیش از پانصد صفحه بصورت علمی افکار آنها مخصوصا فلاسفه غرب و ایسم های مختلف را نقد نموده است.

31. علاقه داشتن به علم:

علاقه مند به كسب علم هستند: ”وَ حِرْصاً فِي عِلْمٍ“ و علاقه اي شديد به كسب علم و دانش دارند. چرا که:

از پرتو علم،هرچه تراود خوش است * وز جانب حق، هرچه ببارد خوش است

آهنگ نهان، کرده به پا رزم گهي را * جانا ز نهان، هرچه برآيد خوش است

آری ای عزیز بزرگوار، دانش و آگاهي خوراك روح و جان انسان مومن و متقی است. انسان به هيچ چيزي در زندگي خود به اندازه علم و دانش نياز ندارد. علم و معرفت جایگاه و ارزش بسیار والایی در دین انسان ساز اسلام دارد. اسلام، علم را اساس همه ارزش ها،

ص: 211


1- جاثیه 24

پیروزی ها و موفقیت ها و جهل را زمینه همه مفاسد فردی و اجتماعی، عصیان ها و طغیان ها می داند و از انسان می خواهد که در تمام زمینه های زندگی خویش مبنای علمی را رعایت کند و بدون علم، عمل نکند. امام علی علیه السلام می فرمایند: «دانش، بهترین فضیلت است.» و در جای دیگری می فرمایند: «دانش، برترین هدایت است... و بهترین همدم است.» پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز می فرمایند: «گفت وگوی علمی در میان بندگان، دل های مرده را حیات می بخشد» بهترين دوران كسب دانش ايام جواني است، زيرا به هر ميزان كه آدمي پير مي شود قدرت فراگيري اش كاهش مي يابد. رس-ول خ-دا (ص) فرموده اند: كسى كه درجوانى دانش بياموزد، مانند نقشى است كه بر سنگ كنده باشند. من تعلم في شبابه كان بمنزله الرسم في الحجر.(1) امام صادق عليه السلام فرموده اند: دوس-ت ن-دارم ، ج-وانى از شما مسلمانان را ببينم مگر آنكه روز او به يكى از دوحالت آغاز شود؛ يا دانشمند باشد يا دانشجو، اگر چنين نكرد ( ودر نادانى به سر برد) در اداى وظيفه كوتاهى ك-رده و ك-وتاهى دراداى وظيفه از بين بردن جوانى است . از بين بردن جوانى گناه است و اگر م-رت-ك-ب گ-ناه شود، درعذاب الهى مسكن خواهد گزيد...

غفلت از کوتاهی عمر و فراموش کردن مرگ، سبب تضییع وقت گران بهای انسان ها می شود. عده ای در تحصیل علم، امروز و فردا می کنند و به کوتاهی فرصت ها بی توجه اند. در اندیشه آنان، گذشت عمر و تلف شدن فرصت ها مفهومی ندارد. امام علی علیه السلام می فرمایند: «بپرهیزید از غفلت و فریب خوردن به مهلت. پس به درستی که غفلت، کردارها را فاسد می کند و اجل ها، امیدها را می برند» ابوریحان بیرونی، از عالمان برجسته مسلمان در قرن چهارم و پنجم ه .ق و معاصر ابن سینا بود. او در علم طب و ریاضی و... سرآمد دانشمندان زمان خود گردید و یافته های علمی بسیاری از خود بر جای گذاشت. یکی از اسباب موفقیت او، وقت شناسی و توجه به اوقات عمر خود بود. شگفت

ص: 212


1- بحار الانوار، ج1، ص222

اینکه وقتی در حال احتضار بود، یکی از شاگردانش برای احوال پرسی به بالینش آمد. ابوریحان همان لحظه از شاگردش درباره یکی از مسائل ریاضی پرسید، شاگرد گفت: آیا تو در این حال از مسائل ریاضی سخن می گویی؟ ابوریحان پاسخ داد: اگر با دانستن این مسئله از دنیا بروم، برایم بهتر است از آنکه با ناآگاهی از دنیا بروم. شاگردش می گوید: مسئله را تشریح کردم و سپس او را وداع گفتم. هنوز چند قدمی نرفته بودم که صدای شیون و ناله را از منزلش شنیدم.

امام صادق (عليه السلام) مي فرمايند: ”كسي كه راهي را براي كسب علم برود، خداوند راهي از آن راه را به بهشت باز مي كند.“(1) امام علي (عليه السلام) از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نقل كردند: ” زماني كه قيامت بر پا شود، خون شهداء، با قلم و دست خط دانشمندان سنجيده مي شود و سرانجام قلم علماء بر خون شهداء تقدّم مي يابد.“(2)

رسول خدا (صلي الله عليه وآله) در بياني فرمودند: ” فضيلت دانشمند بر عابد، مانند ماه شب چهارده بر ستارگان است.“(3) و نيز امام صادق (عليه السلام) فرمودند: ”يك ركعت نماز دانشمند بهتر از هفتاد هزار ركعت نماز عابد است.“(4)

حال آیا منظور از علم در آیه زیر همان علمی است که در دانشگاه ، مدرسه و یا حوزه فرا گرفته می شود؟! ( امن هُوَ قَانِتٌ آنَاء اللَّیْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَیَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ(5)مراد از اين علم - هر چند بصورت مطلق ذكر شده است - اما با توجه به بخش نخستين آيه و نيز آيه قبل از آن، علمي است كه انسان را در رسيدن به خدا و تكاملش ياري رساند والا ساير علوم اگر در اين راستا نباشد - ولو علوم حوزوي- فاني است. مرحوم علامه طباطبايي مي فرمايد: در اين آيه شريفه علم داشتن و نداشتن هر دو مطلق آمده، و نفرموده، علم به چه چيز، و ليكن

ص: 213


1- كليني, كافي، ج 1، ص34
2- مجلسي, بحار، ج 2، ص16
3- مجلسي, بحار، ج 2، ص18
4- مجلسي, بحار، ج 2، ص19
5- زمر آیه 9

مراد از آن بر حسب مورد آيه، علم به خداست، چون علم به خداست كه آدمي را به كمال مي رساند و نافع به حقيقت معناي كلمه است، و نيز نداشتنش ضرر مي رساند، و اما علوم ديگر مانند مال هستند ، كه تنها در زندگي دنيا بدرد مي خورد و با فناي دنيا فاني مي گردد.

انما يتذكر اولوا الالباب - يعني از اين تذكر تنها كساني متذكر مي شوند كه صاحبان عقلند، و اين جمله در مقام تعليل مساوي نبودن دو طايفه است، مي فرمايد : اينكه گفتيم مساوي نيستند ، علتش آن است كه اولي به حقايق امور متذكر مي شود و دومي نمي شود ، پس برابر نيستند ، بلكه آنها كه علم دارند بر ديگران رجحان دارند.(1)

مفسران تفسیر نمونه نيز بر اين باورند كه علم در اين آيه به معناي علمي است كه انسان را به خدا دعوت مي كند:"علم در اين آيه و آيات ديگر قرآن به معنى دانستن يك مشت اصطلاحات يا روابط مادى در ميان اشياء، و به اصطلاح علوم رسمى نيست، بلكه منظور از آن معرفت و آگاهى خاصى است كه انسان را به قنوت يعنى اطاعت پروردگار، و ترس از دادگاه او و اميد به رحمت خدا دعوت مى كند، اين است حقيقت علم ، و علوم رسمى نيز اگر در خدمت چنين معرفتى باشد علم است، و اگر مايه غرور و غفلت و ظلم و فساد در ارض شود و از آن كيفيت و حالى حاصل نشود قيل و قالى بيش نيست . "(2)

حقيقتا بايد مراقبت نمود تا عمري كه براي كسب علوم در دانشگاهها و حوزه ها و ساير مراكز علمي مصروف مي شود، در راستاي افزايش عبوديت و نزديكي انسان به خداي متعال باشد و گرنه نه تنها قرب نمي آورد؛ بلكه موجبات ظلمت نفساني را فراهم مي نمايد.

مع الوصف اهل تقوا همانطور که در این کتاب آمده است به کسب علوم نافع علاقه مند هستند. علومی که زمینه خوشبختی واقعی و سعادت حقیقی آدمی را در دنیا و آخرت فراهم نماید. علوم مزبور دارای صفات، علامات و آدابی می باشد. امام صادق علیه السلام درباره آیه(إنما یخشی الله من عباده العلماء - از بندگان خداوند تنها دانشمندان از او می هراسند(3)

ص: 214


1- الميزان ، ج 17 ، ص 371
2- تفسير نمونه ، ج 19، ص 396
3- فاطر آیه 28

- می فرمایند: منظور خداوند از علماء کسانی هستند که رفتار آنها گفتارشان را تایید می کند و هر که رفتار او غیر گفتارش باشد پس عالم نیست.(1)و نیز حضرتش می فرمایند: به طلب علم برآیید و آنرا با حلم و وقار زینت خود سازید و بر آن کس که به او علم می آموزید و از او علم چیزی را فرا می گیرید تواضع به خرج دهید و عالم ستمگر مباشید که باطل شما بر حقتان غلبه خواهد کرد.(2)و امام رضا علیه السلام فرمودند:بردباری و سکوت از علامات دانش است.(3)و نیز صادق آل محمد صل الله علیه و آله از علی علیه السلام نقل می کنند که ایشان فرمودند: آیا به شما نگویم که دانشمند واقعی کیست؟ آنکه مردم را از رحمت خدا مایوس نسازد و آنها را نیز از عذاب خدا ایمن نگرداند و به آنها رخصت ارتکاب معاصی را ندهد و قرآن را به خاطر رغبت به چیز دیگر ترک نکند، همانا در دانشی که همراه با فهم و تفکر نباشد خیری نیست.همانا در قرائتی که همراه با تدّبر نباشد خیری نیست. همانا در عبادتی که همراه تأمل نباشد خیری نیست. همانا در عملی که همراه تقوی نباشد خیری نیست.(4)

از امام صادق علیه السلام نقل است که فرمود:طالبان علم سه گونه اند،پس آنها را با علامات و صفاتشان بشناسید: گروهی علم را برای جهل و نزاع می جویند و گروهی دیگر برای گردن کشی و ظلم و فریب و گروه آخر برای اندیشه و تعقل. پس آنکه علم را برای جهل و نزاع برگزیده فردیست مردم آزار و اهل قیل و قال،که در مجالس مردم پای علم و سخن از بردباری را وسط می کشند تا به آزار اهل مجلس بپردازند. چنین فردی در معنای خشوع حیران است و از تقوا به دور، پس خدا بر بینی چنین کسی بکوبد و استخوان سینه اش را خُرد کند. و انکه علم را برای گردن کشی و فریب برگزیده فردی دو رو و متملق است که به وسیله علم بر یاران خود برتری می جوید ولی در مقابل اغنیاء تواضع نشان می

ص: 215


1- الکافی/ج1/ص36
2- همان
3- همان
4- همان

دهد، به چرب شیرین آنها راغب است و از دین خود گریزان. پس خداوند بصیرت را از چنین فردی باز گیرد و آثار او را از میان آثار علماء محو سازد. و آنکه علم را برای فهم و اندیشه می خواهد فردی است گرفته و محزون و شب بیدار و سر در گریبان، در ظلمت شب بر می خیزد و در حالی که از عاقبت خود بیم دارد و جایگاه خود را می داند و اهل زمانه را می شناسد و از مورد اعتماد ترین دوستان خود وحشت دارد، به تهجد و دعا می پردازد، پس خداوند ارکان وجود او را محکم کند و در روز قیامت امنیت را به او اعطاء نماید.(1)

و پیامبر اسلام صل الله علیه و آله می فرمایند: عالمان دو گروه اند: گروهی که علم خود را به کار گرفته و پس نجات یافته و گروهی که علم خود را واگذارد و هلاک شدند و اهل جهنم از بوی بد عالمی که علم خود را ترک کرده اذیت می شوند و پشیمان ترین کس در اهل جهنم،کسی است که بنده ای را به خدا فراخواند و خدا آن بنده را بپذیرد و آن بنده اطاعت خدا را به جای آورد و خدا او را وارد بهشت کند؛ ولی خدا دعوت کننده را به خاطر ترک علم و پیروی از هوی و درازی آرزو وارد آتش کند. همانا پیروی از هوی، راه حق را سد می کند و درازی آرزو، آخرت را از یاد می برد.(2)و نیز رسول خدا صل الله علیه و آله فرمودند: دو طمعکار هرگز سیر نمی شوند: طالب دنیا و طالب علم. پس هر که بر آنچه خدا حلالش کرده قناعت کند، سالم خواهد ماند و هر که بیش از آن را اراده کند هلاک خواهد شد؛ مگر آنکه توبه کند و بازگردد و هر که علم را از اهل آن بگیرد و به آن عمل کند نجات یابد و هر که از علم، دنیا را اراده کند، همان دنیا بهره او خواهد بود.(3)

و امام سجاد علیه السلام می فرمایند: در انجیل نوشته شده: علم آنچه را نمی شناسید، مجویید و به علم خود عمل کنید. چرا که اگر به علم، عمل نشود موجب ازدیاد کفر صاحب

ص: 216


1- الکافی/جلد1/ص49
2- همان/ج 1/ص44
3- همان/ج 1/ص46

خود و دوری او از خدا خواهد شد.(1) قسمت دوم این حدیث شریف(چرا که اگر به علم،عمل نشود موجب ازدیاد کفر صاحب خود و دوری او از خدا خواهد شد.)گویای مقصود حدیث می باشد. توضیح اینکه در باب مسأله علم آموزی دو راه بیشتر وجود ندارد:

1- سراغ علم و معارف نرویم و اصطلاحا بگوئیم چون نمی دانیم مسئولیتی نداریم،که در این صورت علاوه بر اینکه وجودی ناقص و روحی آلوده به نافرمانی ها خواهیم داشت،به خاطر مقصِر بودن نیز مورد عقاب الهی قرار خواهیم گرفت.

2-دنبال علم و معرفت باشیم و به مقتضای آن عمل کنیم،که اگر عمل نکنیم به قسمت دوم حدیث که در بالا ذکر شد مبتلا می شویم. لذا حضرت علیه السلام در واقع می خواهند بفرمایند که علم را با عمل قرین کن تا گرفتار نشوی،و همان قدر که علم برایت ارزش دارد، عمل کردن هم برایت ارزش داشته باشد. در مجموع باید اذعان و اعتراف کرد که علاقه به علم و کسب آن اگر با نیت الهی انجام شود عنوان عبادت را به خود می گیرد. اگر چه مکاتب مادی و فلاسفه غرب پس از رنانس با یک بحران معرفتی نسبت به علم و کم و کیف آن دچار شده و در نهایت تاسف منکر علوم ماورایی و معنوی گشته و همه چیز را در علوم مادی و تجربی خلاصه کرده اند.

توضیح بیشتر اینکه بحران مزبور در جاهلیت نوین در اثر برداشتهای غلط و تصورات ناقص ایسم های مختلف؛ مسیر بشریت و آنچه فریاد خاموش فطرت طالب آن است را به انحراف دردناکی کشانده است... البته قبل از طرح کم و کیف بحران مورد نظر؛ در خصوص جایگاه علم و علوم طبیعی و تجربی در اسلام باید گفت: نگرش قرآن به طبیعت، جهان، پیدایش و استمرار حیات در آن که در آیات بسیاری نمایان است، در بسترسازی علوم طبیعی و تجربی مسلمانان مؤثر بوده است. آنان با عبادت دانستن تعلیم و تجربه در عرصه های گوناگون، در رشد و توسعه علم کوشیده اند. لذا کمتر کسی در میان نویسندگان غربی، خواسته یا توانسته است که گنجینه علمی و تجربی مسلمانان را نادیده انگارد و سهم آنان را در آنچه اکنون به نام تمدن مغرب زمین و نوآوریهای آن خوانده می شود، به فراموشی

ص: 217


1- همان/ج 1/ ص45

سپارد. پس از سده های دراز که از دانش ستیزی کلیسا می گذشت، مسلمانان، توجه به طبیعت و کوشش در استخدام آن، و تکاپوی پیوسته در حوزه فن آوری را سبب شدند. «راسل»، درباره «ابن سینا» می نویسد: «از سده دوازدهم یا هفدهم، آثار او [ابن سینا] به عنوان راهنمای طب در اروپا به کار می رفت» او از کتابی که «خوارزمی» درباره جبر نوشته، به عنوان یک اثر آموزشی در غرب تا سده شانزدهم، یاد می کند.(1)

در کتاب «سیر تکامل ذهن جدید»، که یکی از استادان دانشگاه «کلمبیا»، در سال 1954، به چاپ رسانده است، از «هرمان راندال»، گفتاری را ذکر می کند که به روشنی از زمینه سازان مسلمان در عرصه علم و تجربه حکایت دارد: «مسلمین، در سده دهم میلادی، در اسپانیا تمدنی پدید آوردند که در آن تمدن، علوم از صورت عقاید مبهم عمومی درآمده بود و با صنایع و فنون زندگی عملی انطباق یافته بود. روی هم رفته مسلمین در قرون وسطی، نماینده همان نوع تفکر علمی و زندگی صنعتی بودند که امروزه به مردم آلمان نسبت می دهیم. مسلمین برخلاف یونانیان، از آزمایشگاه و آزمایش کردن بیزار نبودند و در رشته های طب و مکانیک، و در حقیقت در همه فنون، به نظر می رسد که به حکم طبیعت خود، علوم را به خدمت بلاواسطه زندگی بشر گماشته اند، نه این که علوم را به عنوان غایتی برای خود - بدون ارتباط با زندگی - بگیرند. آنچه را ما دوست داریم روحیه "فرانسیس بیکن" بنامیم، اروپاییان از مسلمین به ارث برده اند، که عبارت است از گسترش دادن مرزهای قلمرو بشر در طبیعت»(2) اما بر خلاف نظر اسلام؛ فلاسفه و اندیشمندان غرب، نتنها به علم و علوم تجربی به عنوان عبادت نگاه نکردند؛ بلکه از آن به عنوان اهرم و ابزاری بر علیه دین و معنویت استفاده کردند. لذا باید ضمن اظهار ناراحتی و

ص: 218


1- تاریخ فلسفه غرب، برتراند راسل، ترجمه نجف دریا بندری، ص 213.
2- سیر تکامل ذهن جدید، به نقل از دانش مسلمین، ص 123.

تاسف؛ عنوان شود که از ديگر عوامل بروز بحران هاي معاصر سيطره علم مداري (scienticism) بر انديشه بسياري از دانشمندان علوم تجربي است .

علم مداري كه مي توان آن را فرزند خلف تطبيق تفكر تجربه گرايانه در حوزه دانش هاي تجربي دانست؛ به معناي اعتقاد به اين مطلب است كه علم تجربي يگانه راهنماي قابل اعتماد بشر به سوي حقيقت مي باشد. اگر چه رشد علمي غرب امروز، قابل انكار نيست، حكمت يا فلسفه نزد گذشتگان، شامل همه علوم بود و به دو گونه تقسيم مي شد: نظري و عملي. فلسفة نظري بر علم الهي كه همان علم اعلي است، علم رياضي كه همان علم اوسط، و علم طبيعي [فيزيك] كه همان علم اسفل است، بخش پذير بود (1)اما امروزه مشاهده مي كني كه جاي اينها عوض شده است؛ طبيعيات يا فيزيك، علم اعلي شده است؛ چرا كه اسباب سلطه بر طبيعت را فراهم مي آورد، رياضيات نيز به ابزاري براي فيزيك و شيمي و... درآمده است. آنچه در اين اوضاع، در حاشيه مانده، فلسفه به معناي الهی و متافیزیکی آن است كه در دوران متأخر به شديدترين حملات دچار شده است. پوزيتيويست ها آن را بي معنا دانند، اگزيستانسياليست ها در حل معضلات كنوني بشر ناتوانش مي پنداند و پست مدرن ها آن را اسير و در بندِ «مطلق»ها مي خوانند. آنچه امروز يكه تاز ميدان است علم و دانش است و بديهي است كه آنچه در مقام علم از آن ياد مي شود چيزي است كه با خود قدرت و تسلط را به ارمغان آورد. ازهمين روست كه ليوتار مي نويسد: مي توان تصور كرد كه در آينده، دولت هاي ملي بر سر كنترل اطلاعات با هم خواهند جنگيد، همان طور كه در گذشته بر سر كنترل قلمرو، و پس از آن بر سر كنترل دستيابي به مواد خام و نيروي كار ارزان و استثمار آنها مي جنگيدند. زمينه و عرصة جديد، از يك سو به سوي راهبردهاي صنعتي و تجاري، و از سوي ديگر به روي راهبردهاي سياسي و نظامي گشوده مي شود.(2)

ص: 219


1- صليبا، 1414ق، ج 2، ص160
2- ليوتار، 1380، ص 64

آری با نگاهي به تاريخ گذشته غرب و وضعيت عصر نهضت علمي در مي يابي كه با آغاز دوره رنسانس و تثبيت عصر روشنگري در قرون هيجده تا اوايل قرن بيستم، روي آوري به علم در غرب، فرايندي بود كه در تقابل با دين، طي مي شد و غرض عمده در اقبال به علم، تخريب و تضعيف دين بود. دانشمندان غربی مي خواستند بگويند كه دين نمي تواند باعث رشد و تعالي آدمي گردد و امر سعادت و موفقيت انسان، منحصراً بسته به علم و پيروي از آن است. «اگوست كنت» كه بنيان گذار مكتب پوزيتيويسم است (مكتب پوزيتيويسم مكتبي است كه تأكيد بر علم يا روش علمي، به عنوان تنها منبع دانش دارد و دشمن دين و فلسفه سنتي خصوصاً متافيزيك استکه در ادامه مطرح خواهد شد)، طرد دين سنتي و متافيزيك و ايمان به علم از سوي او نقش مؤثري بر روي تفكرات بعدي گذاشت.(1) «كارل ماركس» دين را زاييده اقتصاد و توهم محض مي دانست. توهمي كه آثار مخرب دارد.(2) نظريه تكامل داروين بيشترين نقش را در قرن بيستم در تضعيف دين داشته است. «فرويد» دين را دشمن علم مي دانست و قائل بود: «از سه قدرتي كه ممكن است سرزمين علم را مورد تهديد قرار دهند، (هنر، فلسفه و دين) دين به تنهايي جدي ترين دشمن است»(3) «لاگرانژ» و «لاپلاس» متذكر شدند كه اختلالات در منظومه شمسي هرگز از مقدار مشخص تجاوز نمي كند و هر دو ميليون سال خود را تكرار مي كند و نيازي به دخالت خداوند نيست كه سيارات منظومه شمسي را نگه دارد و فواصل آنها را از خورشيد حفظ كند بنابراين كم كم اين مطلب جا افتاد كه رخنه در معلومات علمي نبايد با توسل به خداوند پر شود.»(4)«هيوم» معتقد بود كه تنها معرفت قابل اطمينان بشري آن

ص: 220


1- گلشني، مهدي، علم و دين در آستانه قرن بيست و يكم، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، چاپ اول، 1379، ص11.
2- همان.
3- همان، ص18.
4- نامه علم و دين، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، سال اول، شماره اول، پاييز و زمستان 1376، ص5

است كه از طريق حواس كسب شده باشد وي منكر عليت بود و بنابراين برهان علت اولي را طرد كرد و به برهان نظم نيز حمله نمود.(1)

در هر حال غلبه علم مداري، اين تفكر را به صورت يك اصل ثابت درآورد كه علم قادر به توضيح هر شيء يا حادثه ­اي بر اساس قوانين است و نيازي به دخالت خداوند نيست. آري علم گرايي و حسّ پرستي به جايي رسيد كه كشف هر پديده علمي را يك ضربه بر پيكر دين محسوب مي کرد و رسيدن به يك موفقيت علمي القاء و تثبيت اين مطلب بود كه دين بايد طرد گردد. لذا اكثر متفكران عصر مدرن، به ويژه پوزيتيويست ها، به علم اعتقاد استوار پیدا کردند و در پي آن بودند كه از طريق علم به يقين دست يابند. آری از جمله آفت هاي دنياي مدرن و تكنولوژيك، علم زدگي است. امروز روان شناسي و علوم اجتماعي را همانند فيزيك، شيمي و زيست شناسي می دانند. واژة علم به معناي امروزي آن، به آن دسته از كوشش هايي اطلاق مي شود كه بر پاية اصول فيزيكي، شيميايي و زيست شناختي صورت مي گيرند. اين واژه در اوايل قرن نوزدهم رواج يافت و از اوايل قرن بيستم براي توصيف و تبيين تلاش هايي كه روان شناسان، جامعه شناسان و انسان شناسان نيز انجام مي دهند به كار گرفته شد.(2) و بشر نيز همانند گياهان، سيارات و قطعات يخ، موضوع علمي شد.(3) بديهي است كه وقتي روان شناسي، علم، به مفهومي كه گذشت، شد، ديگر در آن جايي براي ذهن و حالات دروني و آزادي و نظاير آن نخواهد ماند. نمونة افراطي چنين نگرشي را مي توان در كار رفتارگرايان مشاهده كرد. براي مثال، واتسون كه متأثر از پوزيتيويسم قرن بيستم بود فقط به امور شنيدني و ديدني و لمس كردني قايل بود و به اموري مانند هشياري و ذهن و روح كاري نداشت، درنتيجه روان شناسي وي، علم رفتاري بود كه به انسان به مثابة يك ماشين نگاه مي كرد.(4) تفكري كه اكنون در علوم

ص: 221


1- همان، ص9
2- پستمن، 1385، ص233
3- همان، ص 248
4- شولتز، 1387، ص287

اجتماعي، مبني بر عدم پيشرفت اين علم همانند فيزيك وجود دارد، اين است كه علوم اجتماعيِ امروز، مثل فيزيك پيش از نيوتن است و دانشمندان اين علوم در انتظار مجموعه قوانين نيوتني دربارة ذهن و جامعه اند!. (1)

امروزه كه روزگار سلطه و سيطرة علم است، همه چيز را بايد با ملاك و معيار علمي سنجيد؛ هر چيزي كه با علم سازگار باشد پذيرفتني است؛ وگرنه با زدن برچسب غير علمي، به حاشيه رانده مي شود. براي مثال، از فلسفة ذهن معاصر، مي توان به نظرية ماترياليسم حذف گراي چرچلند اشاره كرد كه معتقد است، مفاهيم روان شناسي عاميانة ما، (مانند آرزوها، احساسات، استدلال ها و...)، بايد با مفاهيم علميِ دقيقِ روان شناسي جاي گزين شوند و در سير پيشرفت علم، همين روان شناسي علمي نيز با نظريات بنيادي ترِ نوروفيزيولوژي جاي گزين خواهد شد و سرانجام اثبات خواهد شد كه آگاهي و حالات ذهني ديگر، چيزي جز حالتي مغزي نيست.(2) چنان كه

ملاحظه مي شود، بر اساس چنين نظري، حتی بچث جذاب تربیت مغزها که در غرب مطرح است با همین رویکرد مادی و دنیایی دنبال می شود. لذا چيزي به نام روح مجرد و فطرت الهی، كه زماني همة هويت اصلي انسان را تشكيل مي داد، وجود ندارد. بديهي است با چنين نگرشي به انسان، هيچ جايي براي امور متعالي و معنوي وجود نخواهد داشت.

اما از نظر منتقدي چون نيچه، قدرت طلبي خصيصة بنيادين انسان، و دانش تجلي اين قدرت طلبي است. پس از او نيز متفكران پست مدرن ادعا كردند كه علم برخلاف ادعايش؛ فقط پيام آور زور و تمركز و قدرت است. ليوتار، متفكر پست مدرن، علم را فراروايتي همانند فراروايت هاي ديگر شمرد كه هيچ گونه مشروعيتي ندارد. وي ادعا كرد كه دانش اكنون به صورت كالايي براي مبادله درآمده و خريد و فروش مي شود و اعتبار و صلاحيت براي تحليل امور و پديده ها ندارد. فوكو نيز با مطرح كردن پيوند زوج دانش - قدرت، دانش را ابزاري در دست قدرت ناميد.

ص: 222


1- سرل، 1382، ص142-143
2- (Velmans, 2000, p. 34)

ولی جريان فكري ای كه پس از رنسانس در جهان غرب به موازات عقل گرايي، نضج گرفت و سرانجام از رقيب خود (يعني عقل گرايي) پيش افتاد، تجربه گرايي (Empiricism) بود. تجربه گرائی گرایشی است که در آن «عقل» در ادراکات بشری کنار زده شده و اصالت از آن «حس» دانسته می شود و ادراکات هم اعم است از اینکه، فقط با «حس ظاهری» باشد یا فقط با «حس باطنی» یا با « هر دو» اگر اصالت در تصورات و تصدیقات به «حس ظاهری» داده شود در این صورت منجر به «تجربه گرائی محض» شده که نتیجه ای جز شکاکیت در پی نخواهد داشت.

هر چند كه تجربه گرايي در تاريخ فلسفه سابقه اي طولاني داشته است. ولی جريان تجربه گرايي نوين، با تأكيدات بديع فرانسيس بيكن (1561-1626) بر لزوم به كار گيري استقرا – به جاي استدلال قياسي – آغاز شد و سپس صورت هاي نوين آن در فلسفه هاي جان لاك (1632-1704) ،جرج بركلي (1685-1753) و ديويد هيوم (1711-1776) عرضه گرديد. از میان این شخصیت ها، «هیوم» تجربه گرای محض بود و به نتیجه آن هم ملتزم شد و سرانجام سر از شکاکیت در آورد و «لاک»، ادراکات حسی را اعم از ظاهری و باطنی می دانست و « بارکلی» هم فقط حواس باطنی را در ادراکات معتبر می شمرد.در جريان عقل گرايي و تجربه گرايي، به رغم مخالفت هاي اساسي، در يك مطلب هم داستان اند و آن اينك: هر گونه شناخت فراعقلي و فرا حسي را به ديده ترديد مي نگرند و ارزش و اعتباري براي معارف وحياني و شناخت هاي شهودی انسان در نظر نمي گيرند.

از طرفی نهضت اومانیسم در غرب معتقد است «انسان» محور و مدار همه چیز است و باید توانمندی و کامیابی و عظمت انسان، کانون همه توجهات باشد، از طرف دیگر علوم تجربی در جهت افزایش سلطه و بهره مندی بشر بر طبیعت توسعه یافت و عالمان تجربی به جای شناخت حقیقت هستی و انسان، بر گسترش تسلط انسان بر تغییر طبیعت و محیط و انسان متمرکز شدند، و در نتیجه روش تجربی و استقرائی برای شناخت ابعاد گوناگون وجود انسانی مورد استفاده قرار گرفت و انسان بعنوان موجودی از موجودات طبیعت که

ص: 223

قابل شناخت تجربی است، مورد توجه قرار گرفت.(1) از قرن نوزدهم علوم تجربی به گونه ای شکوفایی یافت که باعث ایجاد غرور علمی در میان دانشمندان تجربی شد و گمان کردند که در سایه علم تجربی می توانند تمام معماهای هستی را حل کنند. تا آنجا که راسل مدعی شد؛ اگر از چیزی نتوان آگاهی تجربی داشت، نمی توان از آن هیچ گونه آگاهی داشت.(2) البته اگر چه اكثر متفكران عصر مدرن، به ويژه پوزيتيويست ها، به علم اعتقاد استوار داشتند و در پي آن بودند كه از طريق علم به يقين دست يابند. اما از نظر منتقدي چون نيچه، قدرت طلبي خصيصة بنيادين انسان، و دانشْ تجلي اين قدرت طلبي است. پس از او نيز متفكران پست مدرن ادعا كردند كه علم برخلاف توانش، ادعاي حاكميت و توجيه و تحليل همة امور و پديده ها را دارد؛ در حالي كه فقط پيام آور زور و تمركز و قدرت است. ليوتار، متفكر پست مدرن، علم را فراروايتي همانند فراروايت هاي ديگر شمرد كه هيچ گونه مشروعيتي ندارد. وي ادعا كرد كه دانش اكنون به صورت كالايي براي مبادله درآمده و خريد و فروش مي شود و اعتبار و صلاحيت براي تحليل امور و پديده ها ندارد. فوكو نيز با مطرح كردن پيوند زوج «دانش - قدرت» دانش را ابزاري در دست قدرت ناميد.

بلی ای صاحب حواس پنج­گانه، در مجموع همه ایسم های مادی و تجربه­گرا(3) معتقد هستند که تجربه حسی تنها راه کسب شناخت و معرفت بشری بوده و تمام دانش بشری از این نگرش سرچشمه می­گیرد. بنابراین اعتقاد؛ آموزه­های دینی و امور ماوراء طبیعت قابل پذیرش نمی­باشد، چراکه از طریق علوم تجربی و تجربه حسی صحت و سقم آن­ها قابل تحقیق،بررسی وشناخت نمی­باشد.برخلاف زمزمه بی صدای دل که می گوید:

زجام جم تو را جويم، ز عشق گُل تو را بويم * تو گو اينک چه گويم من، به غير از تو که را بويم

ص: 224


1- واعظی، احمد، انسان از دیدگاه اسلام، تهران، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، 1377، ص6-7 .(با کمی تغییر)
2- بهاری، شهریار، انسان شناسی نظری، تهران، نشر دلیل، 1367، ص34
3- (Empiricism)

الا اي مهوشِ وحشي،بگو از آنچه بشکستي * که طاق من تمام است و زآن وادي تو را بويم

اگر روزگاري سخن از آموختن علم براي علم و عمل بود، امروز چنين امري اعتبار خود را از دست داده است. دنياي امروز، دنيايي است كه در آن همه چيز از ديدگاه كاربرد و استفاده نگريسته مي شود، آنچه به كار آيد و بتواند در عمل سودمند باشد، محترم است؛ وگرنه بايد فراموش شود. اين نگرش تا بدان جا پيش مي رود كه حتي به دين نيز با چنين باوري مي نگرند! ويليام جيمز، فيلسوف پراگماتيست آمريكايي، بر اساس مبناي پراگماتيستي خود درست، خوب و سودمند را از هم متمايز نمي داند. او انديشه اي را درست مي داند كه نتايج خوب و سودمند دارد و به عكس.(1) آری رهیافت و فرآیند طبیعی این نگرش که زائیده اندیشه های فلاسفه غرب و ایسم های مادی می باشد؛ این است که دین و معنویت از طرفی از هر نوع سود دهی مادی محروم است و از طرفی چون هیچ جایگاه و پایگاه شناختی در علوم تجربی ندارد؛ قابل قبول نخواهد بود و با این دیدگاه برفطرت آدمی و برآنچه فریاد خاموش درون بدنبال آن است ضربه سختی زده است؛ بگونه­ای که جبران آن برای بشریت امکان پذیر نمی­باشد. اگر چه فریاد خاموش درون و فطرت آدمی چیز دیگری را دنبال می کند! لطفا خوب گوش کن:

جانا ز نهان، نسیم عشق، آید از او * بر جام جهان، نهیب عشق، آید از او

فریاد دلم، ز جان، چو گوید به حقیر * در بی خبری، خبر ز عشق، آید از او

از طرفی دیگر از آن­جا که بهره­ برداری از علوم تجربی در قلمرو انسانیت انسان است. لذا این علوم نیز بر انسان شناسی مبتنی است. طبق یافته­های دانشمندان علوم پزشکی بسیاری از بیماری­های جسمی انسان در اثر مشکلات روحی او ایجاد یا تشدید می شود و

ص: 225


1- نقيب زاده، 1387ب، ص 236

از این جهت ارتباط عمیقی بین روح و جسم انسان برقرار است. لذا در علومی مانند روان پزشکی، شناخت درد و درمان و معالجه انسان بدون معرفت درست میسر نیست، چراکه بیماری­هایی در انسان یافت می­شود که در هیچ حیوانی دیده نمی­شود، از جمله بیماری­ای که قرآن از آن به مرض در قلب تعبیر می­کند. برای علاج چنین موجودی که به تعبیر قرآن به دلیل مریض بودن قلب با شنیدن صدای نامحرم تحریک می­شود و به طمع می­افتد، باید راه درمان را به گونه­ای پیمود که بدن چنین انسانی در خدمت روح ملکوتی او قرار گیرد. لذا اگر کسی حقیقت انسان را جان اوکه موجودی ملکوتی است بداند و آن را هم بر اساس هستی شناسی توحیدی بشناسد و چنین هستی شناسی توحیدی را هم در سایه معرفت خدا شکل دهد، در معالجه انسان هرگز او را با حیوانات یکسان نمی­بیند. البته اموری که فقط به طبیعت و جسم انسان باز می­گردد از این بحث خارج خواهد بود.(1)

در اندیشه غربی، علم و تخصص سراغ حقایق نمی رود، چرا که معتقدند ابزاری ندارند تا «حقایق» را بشناسند، بلکه آنچه دارند، ابزار شناخت «واقعیات» موجود است. ان---دیش--ه های پ---وزیتی----ویسم، پلورالیسم، اومانیسم و لیب-----رالیسم و هرمنوتیک بر این اساس ایجاد شده اند. پوپر می گوید علم یقین آور نیست، چون واقعیات نمی توانند یقین آور باشند و نفوذ ابزار آزمایشگاهی و برد آن محدود است؛ لذا خطاپذیر است. چرا که محدود شدن به واقعیات، انسان را دچار تضاد و دوگانگی در رفتار می کند. به عنوان مثال حقوق بشر را برای خود به نوعی و برای دیگران به گونه ای دیگر تعریف می کنند؛ چراکه واقعیات به آنها می گوید که نباید حقوق بشر را در همه جا یک جور معنی کنند؛ زیرا منافع ایشان به خطر می افتد.

علّامه طباطبائی درباره ی عدم کفایت علم و پیشرفت مادی برای تأمین نیازهای معنوی و روحی بشر می نویسد: پیشرفت انسان در یک قسمت از معلومات، کافی برای قسمت دیگر نیست و مجهولات دیگر انسان را حل نمی نماید. درست است که علوم طبیعی

ص: 226


1- جوادی­آملی، 1382، 23-22

چراغی است روشن که بخشی از مجهولات را از تاریکی در آورده و برای انسان معلوم می سازد. ولی چراغی است که برای رفع هر تاریکی سودی نمی بخشد... و در نهایت، علومی که از طبیعت بحث می نماید، اصلاً از مسائل ماوراء الطبیعه و مطالب معنوی و روحی بیگانه بوده و توانایی بررسی این گونه مقاصدی که انسان با نهاد خدادادی خود خواستار کشف آنهاست، را ندارد.(1)

آری غربی ها در قالب ایسم های مادی هرقدر در مادیات و علوم تجربی پیشرفت نموده اند، مشکلات انسانی شان بیشتر شده است. زیرا نیازهای لازم برای حیات انسانی بشر را نتوانسته اند فراهم کنند. البته مشکلات ابزاری را حل می کنند؛ مثلاً دانش تغذیه را می دانند، اما راه رسیدن به کمالات انسانی را نمی دانند. مبنای این نوع نگاه به علم که غربی ها دارند، حاصل معرفت شناسی ادراکات حسی است. روش شناسی غربی ها برای شناخت انسان ابزاری جز حواس ظاهری برای معرفت شناسی نیست. لذا تمام علوم نیز بر بدیهیات حسی مبتنی و مبنای شناخت غربی ها می شود. شانی که در زمین قرار دارد، ذهن است. عالم ذهن چون در محدوده ماده حرکت می کند، نمی تواند به زیبایی ها و ارزش های مطلق برسد. نمی تواند به یقینیات برسد. ذهن، شان ناسوتی عقل است که اسم آن عقل جزوی یا عقل حسی یا عقل منفعت طلب یا عقل معاش یا عقل زیستی است؛ ولی عقل دارای شان ملکوتی نیز می باشد که غرب از آن بی خبر است.

شهید مطهّری درباره ی عدم کفایت علم بدون دین در تأمین سعادت و کمال بشر می نویسد: برای بشریت، هیچ چیز گران تر و مشئوم تر از «جدایی دین و دانش»

نیست. این جدایی تعادل اجتماعی بشری را از بین می برد. هم دنیای قدیم و هم دنیای جدید دچار بی تعادلی شده و تعادل خود را از دست داده است. زمانی مردم گرایش دینی خود را جدا از علم جست و جو می کردند. این بیماری عمده ی دنیای قدیم بود بیماری عمده ی دنیا این است که عده ای در جست و جوی علم منهای دین هستند. اکثر انحرافات و بدبختی ها یی

ص: 227


1- معنویت تشیع، سید محمّد حسین طباطبائی، (قم، 1354)، ص 56.

که بشر امروز را تهدید می کند ناشی از این است که علم را جدا از ایمان می خواهد.(1) هربرت آرمسترانگ، صاحب نظر آمریکایی، می گوید: علوم جدید در نشان دادن هدف زندگی انسان و راه انسانیت، مطلقاً ناتوان است و نمی تواند معنا و مفهوم درست و ارزشمندی برای زندگی بشری ارائه کند. دانش نوین ارزش های راستین را نمی شناسد؛ دانش نوین راه صلح و سلامت و آسایش را به درستی تشخیص نمی دهد.(2)

دستاورد بشری جز نشان دادن واقعیات، کار دیگری انجام نمی دهد، اما دستاورد وحیانی انسان را به حقایق می رساند. به ارزش ها، زیبایی ها و یقینیات می رساند. محدوده دستاوردهای وحیانی بی کرانه است؛ ولی دستاورد بشری بسیار محدود است. دستگاه فکری اسلام به گونه ای است که پا را از واقعیات فراتر می گذارد و اطلاعات را به حقایق و ارزش ها و یقینیات متصل نموده و نور و بصیرت تولید می کند. این نور و بصیرت از دیدگاه اسلام «علم» نام دارد و دارنده آن «عالم» است.(3) از طرفی بشریت باید به صورت علمی و با استفاده از همه دانش ها و تخصص های بشری در اداره امور مختلف جامعه الهی نقش داشته باشد. بنابراین باید گفته شود که دینی بودن انسان تضمینی است برای علمی بودن وی؛ نه نقطه مقابل یا در تعارض با آن، چرا که بر اساس احکام و دسنورات الهی همه امور مربوط به فرد و جامعه باید طبق اصول و ظوابط عقلی و علمی انجام شود. حتی در مسائل بسیار جزئی بر رعایت اصول علمی و محکم کاری سفارش و توصیه جدی شده است.

به هر حال در نظام مدیریت الهی به همان اندازه که بر رعایت ارزش های انسانی و احکام الهی در روابط اجتماعی تاکید می شود بر رعایت اصول و ارزشهای علمی در همه عرصه ها تاکید می گردد. آری ای عزیز اهل علم و اندیشه، در پاسخ به كساني كه

ص: 228


1- مرتضی مطهّری، انسان و ایمان (تهران، صدرا، 1370)، ص 200
2- علی اکبر کسمایی، جهان امروز و فردا (تهران، بی جا، بی تا)، ص 211
3- چیستی علم از دیدگاه اسلام و غرب در گفت و گو با دکتر مرتضی زاهدی، روزنامه ایران، شماره 4776 به تاریخ 5/2/90، صفحه 22(با کمی تغییر)

معتقدند در عصر علم و تكنيك، دین توان اداره جامعه و انسان را ندارد، بايد گفت: اين افراد نه علم و حوزه فعاليت آن را شناخته و نه نسبت به فقه و وسعت عملكرد آن، معرفت دارند و نه در خصوص سعادت بشر و نيازهاي واقعي فطرت اطلاع كافي وكامل دارند.بنابراین:

بگو آن جاهل عالم نما را * که تو گم کرده ای راه ولا را

چرا كه بصورت مستدل مي توان اثبات كرد كه:اولاً ساختار وجودي فطرت به گونه ايي است كه پيشرفت علم و تكنيك در طول زمان در نوع نيازهاي وي، جهت سعادتمند شدن تغيير ايجاد نخواهد كرد. ثانياً علم و فقه هيچ گونه تعارضي با هم نداشته و نفوذ و اقتدار فقه، به صورت علمي بر تمام ابعاد وجودي فرد و اجتماع حاكميّت پيدا مي كند. بطوريكه با تمام وجود مي توان گفت كه دین، در هيچ لحظه اي از زمان و در هيچ نقطه اي از مكان، انسان و جامعه را رها نكرده و براي رفع نيازهاي درون و برون آدم، از قبل از تولد تا پس از مرگ، برنامه داشته و تحت هيچ عنوان در حوزه مديريت مزبور، انسان با بن بست رو برو نخواهد شد.

مع الوصف نظر اسلام دربارة علم اين است كه «از قديم ترين زماني كه كتب اسلامي تدوين شده در رديف ساير دستورهاي اسلامي مثل نماز و روزه بابي هم تحت عنوان «باب وجوب طلب العلم» (و باب فضل العلم)(1) باز شده و علم بعنوان يكي از فرائض شناخته شده است.»(2) بر هيچ پژوهشگر منصفي پوشيده نيست كه علم و فراگيري آن در دين اسلام داراي مرتبة والايي است كه با مراجعه به بسياري از آيات و روايات مي توان به اين حقيقت دست يافت. خداوند تبارك و تعالي علم و معرفت را سبب اصلي خلقت عالم قرار داده و اين خود بزرگترين دليل بر منزلت و جلالت علم است.(3) و آدم به خاطر مقام

ص: 229


1- كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، تهران، دارالكتب الاسلامية، ج1.
2- مطهري، مرتضي، بيست گفتار، قم، انتشارات ملا صدرا، ص216
3- طلاق/12.

علم و دانش شايستگي پيدا كرد تا مسجود ملائك گردد.(1) در لسان روايت نيز علم و دانش پژوهي بسان ستاره اي درخشان خود نمايي مي كند، از باب نمونه آن جا كه رسول اكرم - صلّي الله عليه و آله - مي فرمايند: يادگيري دانش بر هر مرد و زن مسلمان واجب است و همانا خداوند دانش پژوهان را دوست دارد.(2)

لذا هر علمي كه متضمن فائده و اثري باشد و آن فائده و اثر را اسلام به رسميت بشناسد؛ يعني آن اثر را اثر خوب و مفيد بداند، آن علم از نظر اسلام خوب و مورد توصيه و تشويق است.» (3)اسلام در اثر تشويق مسلمين به علم و ترويج نشاط حياتي، روح معاضدت و همکاري و تعامل و تساهل را جانشين تعصبات دنياي باستاني كرد و در مقابل رهبانيت كليسا، كه ترك و انزوا را توجيه مي كرد. با توصية مسلمين به «راه و سط» توسعه و تكامل صنعت و علم انساني را تسهيل كرد.(4) از سوي ديگر «قرآن مسائلي را به عنوان مطالعه و تفكر پيشنهاد مي كند، اين موضوعات همانهاست كه نتيجه مطالعه آن ها همين علوم طبيعي و رياضي و زيستي و تاريخي و غيره است كه امروز در دنيا مي بينيم»(5) اسلام در بدو ظهور خود با قرائت و خواندن و تعليم ظهور كرد.(6) ظهور اسلام، ظهور يك جهان بيني ويژه و نوين و يك تفكر نو و تازه بود... اسلام در واقع دعوت به يك عقيده، دعوت به يك انديشه است(7)... از اينرو قرآن كريم همواره دعوت به تعقل و انديشيدن مي كند و از اصل تقليد در انديشه و عقيده پرهيز مي دهد. در حوزه اسلام از همان آغاز، روحية جويايي علم و منش عقلي تقويت گشت و اين هم راه را براي پيدايش علوم و قواعد و زباني كه بتوان با آن مسائل و مباحث انديشه اي را در ميان نهاد، باز كرد.(8)

ص: 230


1- بقره/30-33.
2- كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، دفتر نشر فرهنگ اهلبيت، ج1، ص35
3- همان، ص219
4- حكيمي، محمد رضا، دانش مسلمين، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص7.
5- مطهري، مرتضي، بيست گفتار، قم، انتشارات ملا صدرا، ص220
6- علق/1-5.
7- نهج البلاغه، حكمت 125.
8- دانش مسلمين، همان، ص3.و4.

در نگرش اسلامي، علم، همان نورانيت وهدايت است و دانشمندان را به فضيلت و شرافت و تقويت ايمان و اعتقاد به يگانگي خدا ميكشاند.(1) دربارۀ تناسب شریعت مقدس اسلام با دانش بشری، باید گفت که هیچ آیین و مسلکی به این اندازه هماهنگی با علم نیست و برای این ادّعا، همین دلیل بس که از یک سو در کلمات بزرگان آن دین توصیه به تحصیل علم شده است و دوری مسافت و صغر سن ومسائل دیگر را، در عداد موانع تحصیل نمی پذیرند و برای هر فرد مسلمان تحصیل علم را ضروری قلمداد می کنند،و از سوی دیگر در کلام ربوبی برای علم و تحصیل آن ارزش فراوانی قائل شده است و فرموده اند: «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون»(2)«آیا آنان که می دانند با آنان که نمی دانند برابرند.»

بنابراین در فرهنگ اسلامی، تحصیل علم و دانش، نردبان اصلی تکامل است. بر این اساس است که فرمود: «علم گمشدۀ مومن است، هرکجا آن را پیدا کند، آن را اخذ می کند»حتی در نظر اسلام دانش حدّ مشخصی ندارد و مسلمانان باید هر روز بر معلومات خود بیافزایند. کلام الهی شاهد بر این مطلب است که می فرمایند: «و ما اوتیتم من العلم الاّ قلیلاً»(3)به این معنا که آنچه از علم به شما رسیده است، بسیار اندک است تا در تحصیل علم بکوشند.

آری ای عزیز، سفارش به كسب علم و آگاهي به ويژه علوم تجربي و طبيعي، مكرر در قرآن و روايات آمده است، علم در جهان اسلام، همزاد دين بوده است و رشتههاي مختلف علمي، تدريس ميشده است، علم و دين مكمّل، هم سخن و هماهنگ يكديگر پيش ميرفتند، نمونههاي فراواني از سازگاري آموزههاي قرآني با دست آوردهاي علمي وجود

ص: 231


1- خسرو پناه، عبدالحسين، كلام جديد، نشر مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه، ص336.
2- سوره مبارکه زمر / آیه 9
3- سوره مبارکه اسراء / 85 «آنچه از علم و دانش به شما اعطا شده است بسیار قلیل است.»

دارد، مانند حركت زمين و خورشيد و حركت كوهها، لقاح و زوجيت گياهان.(1)

تاريخ زندگاني انبياء گذشته نيز شاهدي است گويا كه دين هيچ وقت با دانش فني و صنعت مخالف نبوده؛ بلكه خود انبياء از اين دانش بهرهمند بودند و از آن استفاده و امرار معاش ميكردند و به ديگران تعليم ميدادند. تأثير تأكيدات اسلام به علم و فراگيري آن سبب شد كه در اواخر قرن اول هجري، نهضت علمي مهمي در بين مسلمين ايجاد شود و شوق وصف ناپذيري به كسب علوم ايجاد شود. اين عشق به تحصيل علوم كه در خميرمايه هر فرد مسلمان وجود داشت باعث پيشرفت هاي سريعي در علوم مختلف از قبيل طب، فيزيك، شيمي، رياضيات، نجوم و غيره شد. و در اين ميان دانشمندان بزرگي از مسلمانان پا به ميدان علم و فرهنگ گذاشته و تاريخ علم را مديون خود كردند.(2) گوستالوبون فرانسوي مي گويد: تا مدت پانصد سال مدارس اروپا روي كتب و مصنفات مسلمين داير بود و همانها بودند كه اروپا را از لحاظ علم و عمل و اخلاق تربيت كرده و داخل در طريق تمدن نمودند.(3) اما برخی معتقد اند كه دین، باعث توقف اكتشافات علمي و پيشرفت فنون شده و از طرفي گمان مي كنند كه ترقي و پيشرفت علم، از هر جهت زمينه سعادت بشر را تضمين مي نمايد. لذا خيلي راحت، منكر كار آمد بودن دین، در شرايط فعلي شده و با اين ديدگاه خطرناك، زير لواي علم، تجدد و ترقي، وحشتناكترين ضربه را بر پيكر بشريت وارد كرده و مي كنند.به بیانی خطاب به نگرشهای اینچنینی باید گفت:

از ولایت گر شوی روزی جدا * می شوی خوار و ذلیل و بی بها

پس عزیزم قدر خود را خوب بدان * با علوم نافعی چون اولیا

ص: 232


1- همان، ص345
2- ر.ك: صرفي، محمد تقي، تمدن اسلام از زبان بيگانگان، دفتر نشر برگزيده، چاپ اول، 1374، ص7-8
3- تمدن اسلام و غرب، همان، ص751-754 به نقل از: علل پيشرفت اسلام و انحطاط مسلمين، ص20

اگر همۀ مشكلات خود را از علم جويا شوي، يعني اميد به پيشرفت هاي دانش و فن را ببندي، درواقع نداي آنچه در خفاست به گوش شما نخواهد رسيد و شما صداي ماشين را نداي الهي تلقي خواهي كرد. اين بيان تنها معنايش اين نيست كه بايد به هستي شناسي روي آورد و علوم تجربي را فراموش كرد، بلكه بايد ارتباط پديدارها را با وجود مطلق فراموش نكرد و ظهور هستي را نيز بي وجود پديدارها ناميسر دانست... . نجات انسان از اين سرگرداني جز با توسل به علم الهی وجود شناسي اصيل ميسر نيست.(1) اين نگرش با اميدواري به نجات انسان از طريق اهداف غايي تربيت ديني، كه همان تسهيل سير صعودي و استكمالي آدمي (دستيابي به قرب الهي) است، ميسور است.(2) نكتة اخير مبين اين است كه چون انسان كمال طلب است، اهدافش با ويژگي كمال طلبي انسان همخواني دارد. به عبارتي، نامتناهي بودن هدف غايي، با كمال مطلق جويي و حقيقت وجود انسان سازگار است. چرا كه فرياد خاموش بشريّت، به دنبال چيزي جز پيروي از دین و فقه نخواهد بود و علم بشري اگر چه توانسته «اتم» را بشكافد و در كره ماه و مريخ جولان دهد. ولي بايد اعتراف كرد كه هرگز نتوانسته به فرياد بي صداي نياز كه از تاروپود انسان بلند است پاسخ جامع و كامل دهد.

در خاتم این بحث باید گفت در دنيايي كه به دين از چنين منظر مادی و تجربی نگريسته مي شود، ناگفته پيداست كه وضع علم چگونه خواهد بود. امروزه این علم که توسط ایسم های مختلف تبیین شده؛ در نهایت تاسف به ابزاري سود رسان و منفعت آفرین در دست حكومت های استکباری تبديل شده است كه از آن براي اعمال قدرت و نفوذ خود و به بند كشيدن ملل ضعيف بهره مي جويند. اين سخن منسوب به اميرمؤمنان(ع) كه رهبر معظم انقلاب بسيار به آن استناد مي فرمایند: «العلمُ سلطانٌ، من وَجده صالَ به ومن لم يَجده صيل عليه»(3) امروزه به طور كامل نمود يافته است. اگر

ص: 233


1- محمود نوالي، نگرش اگزيستانسياليستي (مجموعه مقالات)، ص 220.
2- علي رضا عرفي، درآمدي بر تعليم و تربيت اسلامي: اهداف تربيت از ديدگاه اسلام، ص 30.
3- محمدي ري شهري، 1376، ص60

روزگاري، قدرت نظامي ملاك برتري و تفوق قومي بر قوم ديگر بود، امروزه اين ملاك جاي خود را به علم داده است و قدرت نظامي فقط بخشي از قدرت افسارگسيختة علم شده است. اگر چه باید با تمام وجود و بدون هر گونه تعصب به جهانیان اعلام کرد که پيشرفت و تكامل آدمي در گرو علوم تجربی و وابسته به شكافتن «اتم» و در كره ماه و مريخ عمارت ساختن نيست، بلكه اين امور تنها تغييراتي در احساسات آدمي ايجاد مي نمايد. در حاليكه آرامش حقیقی و سعادت واقعي هنگامي مهيا مي شود كه آدمي خود را از تنگناي علوم مادي و لذائذ حیواني،كه ایسم هاي مختلف به دنبال آن هستند، رها و با افكار عالي تر و علوم جامع تر كه دین و حکومت اسلامی با مديريت الهي ارائه گر آن مي باشد؛ همراه نمايد.(1)

32. دور انديشی و هدفمندی انسان:

”وَ حَزْماً فِي ليِنٍ“ نرم خو و دور انديش اند. این عبارت همان جمله بند 29 می باشد که بخاطر اهمیّت دور اندیشی و هدفمندی بصورت مستقل آمده است. مخصوصا بحث هدفمند بودن انسان در جاهلیت نوین در عصر حاضر؛ نیاز به شرح و بسط بیشتر دارد که در ادامه توجه جنابعالی به قسمتی از یکی از کتاهای مولف تحت عنوان «بحرانهای معرفتی مکاتب و فلاسفه غرب...» با کمی تغییر معطوف می گردد:

فطرت آدم، بود در هر زمان * مثل اول، در همه کون و مکان

مشترک باشد نیازش، در بصر * از اذل تا انتها، از هر نظر

درک خوبی از هدف در زندگی * شد نیاز آدمی در بندگی

گر هدف گردد مشخص، بر بشر * می کند با جان و دل، سویش سفر

ص: 234


1- بابایی خورزوقی، علی، بحرانهای معرفتی مکاتب و فلاسفه غرب...ص181

تا کند آینده را، پر شور و حال * در مسیری که رود، بي قیل و قال

فهم عالم در نهاد این جهان * پرتو افشانی کند در باغ جان

راه راست زندگی از عمق جان * می برد بالا تو را در آسمان

در درونت آن سرشت آشنا * می زند هر دم صدا، جانم بیا

میل نیکی در تو باشد، کن نگاه * زشتی و پستی کند، جان را تباه

پس درونت می رود، دنبال خوب * از بدی بیزار و نفست در غروب

با کمال میل، نما جان را فدا * غیر حق را کن برون ، از هر کجا

می­کند فریاد قلبت بی صدا * عاشقم من بر دو عالم ای خدا

روح من باشد ،چو یک آتشفشان * می کند قلبم مذاب، در دو جهان

جامعه پر می شود از عدل و داد * روح آدم پر کشد با ذکر و یاد

رشد و هم بالندگی در این جهان * می برد جان را به سوی عرشیان

اضطراب و دلهره، در هر زمان * می زند آتش به جان و دل، بدان

کشف راه زندگی در عصر ما * راه حق است و رهایی از فنا

چونکه وجدان و درون، خواند تو را * سوی محبوبی که باشد آن، خدا

ص: 235

عقل تو غوغا کند در جان و سر * بهر عقبایی که بوده در بصر

عاقل عاشق، رود با پای جان * جانب حقّی، که هستش در نهان

تا سعادت را کند خود اختیار * با خلوصی که بود یک افتخار

این بود راه رهایی از درون * در سرایی که برد جان را برون

عاقبت خواند تو را سوی بقا * جایگاه روح ناب، در آن سرا

آخرت باشد سرایی جاودان * بر تمام انس و جن این جهان

در یکی از ابیات مثنوی مذکور آمده است که "گر هدف گردد مشخص، بر بشر - می کند با جان و دل، سویش سفر" آری اگر واقعا با دور اندیشی؛ هدف حقیقی برای انسان به درستی ترسیم و تصوّر درست نسبت به عالم هستی ایجاد گردد؛ بدون تردید فریاد خاموش درون هر انسانی با تمام وجود به سوی آن حرکت خواهد کرد. و این همان حقیقتی است که متاسفانه ایسم های مادی بر خلاف ابیات فوق؛ از فهم و ارائه آن عاجز هستند. قرآن ضمن تأکید بر دور اندیشی، آینده نگری و هدفمند بودن آفرینش و حرکت تاریخ، با یورش به پندار پوچی که آفرینش جهان، انسان و روند تاریخ را بیهوده و بازیچه می پندارد، سنت یاد شده را بدین صورت انعکاس می بخشد: «وَ ما خَلَقْنا السَّماءَ وَ الأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبینَ ... بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَاِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمّا تَصِفُونَ»(1) و ما آسمان و زمین را و آنچه میان آن دو پدید آمده است، به بازیچه و بیهوده نیافریدیم. اگر می خواستیم بازیچه ای بگیریم، بی تردید آن را از نزد خود می گرفتیم؛ بلکه ما حق را بر سر باطل و بیداد می کوبیم، پس آن را درهم می شکند و نابود

ص: 236


1- سوره انبیاء، آیات 16 - 18.

می سازد و باطل و بیداد نابود شدنی است؛ اما وای بر شما بیدادگران از آنچه وصف می کنید!

مع الوصف می توان اعتراف کرد که دور اندیشی و داشتن هدف درست و حقیقی و شناخت و معرفت صحیح نسبت به کمّ و کیف آن از جمله بحران های معرفتی بشر در جهان غرب است. هدف درست و واقعی همان دور اندیشی است که فطرت پاک بشری و فریاد خاموش درون آدمی؛ تشنه احصاء و تصاحب آن است. ولی در نهایت تاسف ایسم های مختلف بخاطر شناخت ضعیف و تصور ناقص نسبت به انسان؛ نه تنها از فهم و درک هدف درست و حقیقی عاجزند. بلکه در برابر بسترها و زمینه های معرفت واقعی نسبت به شناخت کم و کیف ابعاد و چارچوب الهی اهداف متعالی انسان با تصوری ناقص؛ ایستاده و بدتر از آن اینکه اهداف ناچیز، مادی و دنیایی را با استفاده ابزاری از عقل و علم در اختیار بشر گذاشته اند. و با ترویج القائات کاذب و نادرست که منجر به انحراف و خارج شدن انسان از هدف اصلی فطرت می شود؛ بالاترین ظلم و جنایت را در حق نفس خود و بشریت روا نموده اند. تاسف بارتر اینکه در اوج جاهلیت و بی معرفتی تازه خود را بدون هر گونه دور اندیشی با این اهداف غیر واقعی و کاذب، متمدن فرض می کنند.

آری ای عزیز دور اندیش و هدفمند، بخاطر اینکه حقیقت خوب برایت مشخص گردد لطفا به این دیدگاهها با دقت و تامل لازم نگاه کن!!! در غرب دیدگاههای گوناگونی دربارة هدف از زندگی انسان وجود دارد. از نظر اپیکور، هدف نخستین و نهایی زندگی انسان دستیابی به لذت است و حتی از نظر او، سعادت نیز جز از طریق لذتجویی امکانپذیر نیست...(1) طرفداران مکتب رواقی هدف از زندگی انسان را در ابتدا شناخت طبیعت و زندگی بر وفق آن دانسته و ...(2) از نظر نیچه، هدف زندگی پرداختن به تن و زندگی زمینی است. او می گوید: انسان آن هنگام انسان است که به حیوانیت او توجه شود. از نظر او، پیش از آنکه از انسان، انتظار تفکر و تعقل داشته باشیم، باید به جنبه حیوانیت و نیازهای

ص: 237


1- نصری، 1377، ص158
2- همان، ص 328

غریزی او توجه کنیم و مهمتر آنکه، عقل و نطق نیز باید در خدمت حیوانیت بشر و ارضای نیازهای حیوانی او باشد. با توجه به آنکه، در تفکر غالب مغرب زمین در مورد هدف زندگی انسان اختلافنظر بسیاری وجود دارد. اما در اوضاع فعلی تفکر غالب بر غرب، تفکر اومانیستی، سکولاریستی و این دنیایی بودن است. براساس این تفکر، هدف از زندگی انسان، لذت، ثروت، قدرت و استفاده از متاع و مزایای طبیعی و مادی است.(1) هابز به گونه ای بدتر و فروید.... آری ای عزیز بزرگوار، متاسفانه در انديشة مدرنيسم، انسان هنگامي رستگار است كه از رفاه هرچه بيشتر در اين جهان برخوردار باشد. اين رويكرد لذت گرا بر همة بخش هاي مدرنيسم حاكم است. اين ويژگي مدرنيسم، در رويكرد ليبراليستي آن ريشه دارد؛ زيرا ليبراليسم در عرصة سعادت بشري كاملاً فردگرا و لذت جو و در پي فراهم آوردن رفاه فردي است. از نظر جان لاك كه از پيشوايان ليبراليسم به شمار مي رود، سعادت به معناي تام كلمه عبارت است از حداكثر لذتي كه به دست آوردن آن از ما ساخته باشد.

توضیح اینکه یکی از پیامدهای مدرنیته مواجهه ی بشر متجدّد و مدرن با بحران های فکری و روحی و افتادن در دام «نیهیلیسم» است. «نیهیلیسم» به معنای پوچ انگاری و غایت زدایی از کل نظام هستی، به ویژه بی هدف انگاشتن انسان و انکار هرگونه ارزش مطلق اخلاقی است. نیهیلیسم در واقع، حاصل یک بحران هستی شناختی (انتولوژیک) و اخلاقی است. نیهیلیسم بحران دنیایی است که در آن فلسفه ی اخلاق متزلزل شده و جنبه های معنوی حیات انکار شده است. «نیهیلیسم هسته ی قدرتمند تاریخ متافیزیک غربی و در واقع، منطق درونی آن است»؛ در حالی که پیش از عصر روشنگری متافیزیک ارزش های متعالی را می آفرید، ولی مدرنیته به نفی همان ارزش های متعالی و متافیزیکی روی آورد. به قول داستایوفسکی در دنیای جدید «هر کاری برای بشر مجاز شمرده

ص: 238


1- واثق، 1390

می شود»(1) نیهیلیسم به تدریج، عقل بشری را جایگزین وحی الهی کرد و در مراحل بعد، این عقلِ سود انگار و ابزاری در خدمت منافع و غرایز بشری قرار گرفت.

به هر حال، دنیای مدرن، دنیایی است که نیهیلیسم (پوچ گرایی) وجه باطن آن است و دنیایی که بی حضور و دخالت خدا اداره می شود. بازتاب تفکر نیهیلیستی غرب به نفی تدریجی همه ی اعتقادات انجامید. تفکر علمی غرب بر پایه ی نفی انگاره های الهی از جوهر طبیعت، با ویژگی خودکاری (اتوماسیون) خودافزایی، جهان روایی، خودمختاری و یگانه انگاری (مونیسم) و با حرکت نزولی خود به پیش می رود. سرود خوانان انحطاط و پیام آوران غروب خدایان در غرب کم نیستند. بیش از همه در همان غرب، کسانی مانند نیچه و ها یدگر از نیهیلیسم پنهان در نفس ایده ی پیشرفت خبر دادند. انسان امروز دیگر به ادعاهای فیلسوفان عقلگرا و روشنگری اعتماد ندارد، و دیگر عقل نقّاد مدرن از ادعای توانایی نقد خود، دست کشیده است..(2)

انسان مدرن با هجوم تجدّد و جدایی عقل از نور، به کمبود فضیلت و انحطاط اخلاقی مبتلا شده است و مدرنیته را مظهر خیانت به الهام و مکاشفه و یک بن بست تاریخی و فلسفی می داند، و بر این باور است که بشریت با رویگردانی از خدامحوری، بحران کنونی را برای خویش به وجود آورده است، و راه رستگاری را از طریق نیهیلیسم نیچه ای یا علم گرایی مادی، جست و جو می کند. انسان امروزی نمی فهمد که عقل گرایی قابلیت واکنش او را نسبت به سمبل ها و افکار فوق طبیعی و متافیزیکی از میان برده است و او را در برابر جهان زیرزمینی روانی، عاجز ساخته است.(3)

ریشه ی این بحران را باید در تقدّس خردگرایی و انسان گرایی عصر نوزایی جست. انسان امروز خود را موجودِ مطلقی می انگارد که اختیارات او بر اختیارات خدا تفوّق دارند و

ص: 239


1- بابک احمدی، ص 45 / ص 72.
2- داریوش شایگان، پیشین، ص 51 / ص 52.
3- کارل یونگ، انسان و سمبل ها یش، ترجمه ی ابوطالب صارمی (تهران، امیر کبیر، 1352)،ص 141.

همین انسان گرایی افراطی او را از منابع قدسی و معنوی دور می سازد و راه نجات از بحران را بر او بسته است. نگرش علم پرستارانه به انسان و طبیعت، ریشه های معنوی زندگی بشر را خشکانده است. انسان متجدّد با ویران کردن طبیعت، با نگاه خشک علمی و صرفاً مادی و آمیخته به حرص و آز، بر آن است تا کل سنّت دینی را نفی کند.(1) یونگ علل بسیاری از مشکلات فکری و روحی ومعنوی جهان امروز را در فراموش کردن هدف واقعی خلقت و پشت کردن بشر به دین می بیند. به باور او، بشر مدرن اگر چه خود را تا حدّی از قید خرافات رها کرده، اما در دام خطرناک از دست دادن ارزش های اصیل اخلاقی و دینی؛ گرفتار کرده است.

مع الوصف بر خلاف نظر ایسم های مادی؛ با تأمل و دقت در انديشه متفکران الهی از جمله انبیاء می توان این نتیجه را گرفت که آنان تعليم و تربيت را مرتبط با هدف و فلسفه حيات مورد توجه قرار داده اند. اديان الهی همواره زيربناي تعليم و تربيت را با نگاه به غايت از حيات و زندگي آدمي پي ريزي نموده اند. بزرگان و رهبران اديان، چون جهان هستي براي آنان عظمت و شکوه داشته، تربيت و تعليم را به عنوان جزئي از هستي مطرح مي کردند و براي آن ارزش والا قائل بودند. در صورتي که در جهان معاصر به دليل روابط مادي انسان با طبيعت، سؤال از هدف زندگي بي اهميت شده است؛ در اثر اين سوء فهم برخي متفکران مادي انديش به دنبال دگرگون شدن چهره حيات به وسيله انقلاب در امور اقتصادي و اسير شدن انسان متجدد در روابط و زندگي ماشيني؛ در نهایت تاسف پوچي حيات برتر و معقول و تربيت ديني و انساني را نتيجه گرفته اند.

در هر حال واژه «هدف»، در لغت به معنای هر چیز بلند و برافراشته و کوه مانندی است که هر آن مقابل دیدگان انسان نمایان است و لحظه ای از آن غفلت نمی شود(2) و در تعریف اصطلاحی هدف، سخن ها گفته اند؛ مانند: «هدف، آن چیزی است که برای رسیدن

ص: 240


1- کارل یونگ، روان شناسی و دین، ترجمه ی فؤاد روحانی (تهران، امیر کبیر، 1370)، ص 53.
2- دهخدا، 1377، 15

به آن تلاش و کوشش می شود»(1) یا «هدف، عبارت است از آن حقیقت مطلوب که اشتیاق وصول به آن، محرّک انسان است به انجام کارها و انتخاب وسیله هایی که آن حقیقت را قابل وصول می نماید»(2)

هر کس زندگی را از دریچه ای می بیند و به باور هر کس رسیدن به یک دسته از آرزوها و اهداف و یا فراهم شدن شرایط و موقعیتهای مختلف موجبات دلپذیر بودن زندگی او را فراهم می سازد. با اینکه بیم افراد مختلف در مورد اینکه چه چیز زندگی آنها را شیرین تر و مطبوع تر خواهد ساخت تفاوتهای فردی وجود دارد. اما یکسری اصول کلی نیز وجود دارند که می توانند به عنوان اصول کلی در آفزینش و خلق یک زندگی سعادتمند مورد کاربرد قرار گیرند که در ادامه مطرح خواهد شد. اما در پاسخ به این پرسش ابتدا باید به چند نكته توجه فرمایی: اول آنكه، معنای هدف باید مشخص شود. «هدف برای هر امر و هر راه، نقطه ای است كه آن راه و امر، به آن ختم می شود» دقّت كافی در این نكته، شما را از خطاهای بسیاری ایمنی می بخشد. در طول تاریخ بشر، این خطاها بر سر راه كسانی قرار گرفته است كه به معنای صحیح «هدف» نیندیشیده و یا آن را نیافته اند. از این رو، به غلط آنچه را كه لازمه زندگی و یا از اجزاء حیات دنیوی بشر بوده و در مواردی ایده آل برای بخشی از زندگی به حساب می آمده، هدف برای كل حیات تلقّی نموده اند؛ و با توجه به چگونگی این تلقی و انتخاب، دچار زیان در زندگی یا شكست های روحی شده اند. در این باب، می توان به كسانی اشاره كرد كه بهره مندی از لذت ها و شهوت ها را هدف دانسته اند؛ در حالی كه این تصور غلطی است؛ چرا كه آنچه جزء زندگی است نمی تواند هدف زندگی باشد. برای چنین افرادی پس از پایان زندگی، یعنی حیات دنیوی، رسیدن به هدف، هیچ تصویری ندارد. بنابراین، باید «زندگی» و «هدف از زندگی» از یكدیگر متمایز شوند و آنچه داخل در محدوده زندگی است، هدف زندگی تلقی نشود. به هر صورت، هنگام پرداختن به پرسش از هدف زندگی، باید مافوق حیات طبیعی قرار گیری؛ تا سراغ آن را در

ص: 241


1- انوری، 1381، 8: 8318
2- جعفری، 1376، 1: 80

حیات طبیعی محض و شئون آن نگیری. در نهایت تاسف باید متوجه باشی که انسان امروز با پیروی از ایسم های مختلف؛ بیشتر به زندگی مادی و دنیوی خود و رفاه طلبی و تنعّم طلبی روی آورده است، و جهان دیگر و دیگر حقایق برتر از این عالم مادی و دنیوی را بکلی نفی کرده و نادیده می انگارد و هیچ نمی خواهد بداند که ماورای این دنیای مادی، معنا و حقیقتی متعالی نیز وجود دارد. انسان امروز هدف واقعی زندگی خود را گم کرده است و در دنیای خود ساخته با آرزوها و آرمان های مادی؛ در اسارت امیال نفسانی خود، محصور شده است.

مع الوصف ای عزیز هدفمند، در مرحله بعد باید هدف را به درستی درک کرده و بشناسی. روشن است كه متفكران و اندیشمندان بسیاری در همه جوامع با توجه به مكاتب گوناگون در طول تاریخ، هدف های متفاوتی برای زندگی ترسیم و ارائه كرده اند. امّا این بدان معنا نیست كه همه این نظرها درست و همه این هدف ها صحیح شناخته و به دیگران شناسانده شده باشد. ضدیّت و یا تناقض بسیاری از این هدفها، نشانگر صحت این مدعا است. بیان یك مثال قدری از اهمیت این نكته پرده بر می دارد. فرض كن بیماری داری كه نیاز فوری به دارویی خاص دارد. از طرفی، شما می دانی كه این دارو تنها در یك داروخانه عرضه می شود؛ امّا شما این داروخانه را نمی شناسی. اكنون درمی یابی كه دانستن نام یا مشخصات این داروخانه از طرفی و یافتن آدرس آن از طرف دیگر؛ تا چه حد ضروری و جدی است. یعنی، همان قدر كه دانستن نام و مشخصات داروخانه برای یافتن دارو مهم است، این كه شما از كدام خیابان و به چه شكلی بروی تا به آن داروخانه برسی، اهمیت خواهد داشت. بدون شك اگر نام و آدرس و چگونگی رفتن به داروخانه به صورت اشتباه در اختیار شما قرار گیرد، لطمه ای جانسوز و جبران ناپذیر برای شما در پی خواهد آورد. در اولین قدم از جستجو، برای یافتن هدف زندگی و راه رسیدن به آن، پای انسان به زنگ خطری برخورد می كند كه هر چند تكان دهنده است، اما برای هوشیاری و دقت بیشتر سودمند خواهد بود. آن زنگ خطر با زبان خود به بشریت چنین می گوید: «تنها یك بار این راه را خواهی رفت و یك بار زندگی را تجربه خواهی كرد» این اخطار و گوش زد

ص: 242

مهم و جدّی، شما را بر آن می دارد كه با دقتی متناسب با اهمیت موضوع و موشكافی بسیار، به كاوش بپردازی و ضریب اطمینان بالایی برای یافته خود دست و پا كنی.

با توجه به نكات مذكور متوجه خواهی شد كه شناخت هدف زندگی، كار آسانی نیست تا در توان کسی كه خود برای اولین و آخرین بار از این راه می گذرد، بگنجد. گویی باید دستی از آستین غیب برآید و با انگشت اشاره ای، هدف و سمت و سوی آن را به انسان بنماید. در این خصوص باید اذعان و اعترف کرد که این دست برآمده و در تعیین هدف و چگونگی رسیدن به آن، بر بشریت اتمام حجّت كرده است. خداوند مهربان كه دوست دارد انسان سعادتمند و نیك فرجام شود و برناتوانی او در این باب، علیم است؛ حكیمانه و مشفقانه در حالی كه به همه جهان هستی احاطه داشته و رمز و راز آن را از آغاز تا انجام می داند؛ هدف زندگی و راه رسیدن به آن را به خوبی و پله پله به بشریت می آموزد؛ حال ای عزیز بزرگوار با استفاده از آیات قرآنی یعنی سخن خداوند توجه جنابعالی به این كامل ترین و مطمئن ترین تعلیم معطوف می گردد. خداوند متعال در آیات گوناگون این حقیقت را برایت بازگفته است كه همه جهان هستی و از جمله انسان به عالم بالا بازخواهند گشت و فرجام تمامی امور و پایان زندگی به سوی خداوند و از آنِ اوست:«وَ إِلَی اللّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ؛ و فرجام كارها به سوی اوست»(1)«وَ لِلّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ؛ و فرجام همه كارها از آنِ خداست»(2)«وَ إِلَی اللّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ؛ و

[همه] كارها به سوی خدا بازگردانده می شود»(3)«اللّهُ یَبْدَوءُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ؛ خدای متعال خلق را آغاز می كند و سپس خلق را برگشت می دهد، سپس [شما انسانها ]به سوی خدای متعال برگشت داده می شوید»(4)

ص: 243


1- لقمان / 22
2- حج / 41
3- آل عمران / 109
4- روم / 11

بر این اساس هدف، غایت، فرجام و آرمانی كه اسلام برای بشر تصویر كرده است، فقط خداست و بس. آدمی با جدا شدن از اصل و حقیقت خویش كه همان «روح خدا» است، دوباره به سوی خداوند در حركت است و در واقع تمامی جهان به سوی آن هدف در سیلان و جریانند و شما چه بخواهی، چه نخواهی، چه بدانی و چه ندانی رو به سوی آن هدف و غایت داری. هدفی كه ماوراء زندگی و عالم مادی بلكه محیط بر عوالم بالاتر است. «إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»(1) بنابراین، هدف از زیستن آدمی در این دنیا، بازگشت آگاهانه و با معرفت اوست به اصل خویش؛ و این عبارت است از حركت و صعود و بازگشت به سوی خداوند.

به بیان دیگر، انسان باید تلاش كند تا به حقیقت اصلی خود نائل شده، در موطن حقیقی یعنی قرب حضرت حق فایز گردد. اما چگونگی رسیدن به این هدف و كیفیت این بازگشت را نیز خداوند متعال خود روشن ساخته است. حضرت حق، رسالت تبیین این چگونگی را بر دوش برترین انسان ها یعنی انبیاء قرار داده است و در واقع در پرتو پیروی از ایشان و عمل به هدایت ها، ارشادات و تعالیم آنان است كه آدمی می تواند به اصل خود یعنی حقیقت انسانیت و روح خدا كه هدف اصلی، اصیل و اساسی زندگی اوست، دست یازد. آیات قرآن(2) با لحن خاصی این حقیقت را مطرح می كنند كه پیامبران آمده اند تا با دستگیری انسان، او را از تاریكی هایی كه به واسطه تنزلش از موطن اصلی خود، در آن افتاده است، خارج ساخته و او را به سوی نور كه همان حقیقت انسان و «روح خدا»بودن اوست، ببرند. بعثت انبیا برای دعوت به سوی حضرت حق است و آنان همچون چراغی تابناك، روشنگر راه آدمی در رسیدن به مقصود و هدف زندگی اند.

ناگفته نماند كه قرآن كریم، ایمان و عمل صالح را دو ركن اساسی و دو ره توشه مهم برای رسیدن به هدف حقیقی و اصلی انسان در زندگی تلقی كرده است. از میان آیات بسیار، تنها به یک نمونه اشاره می شود: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا

ص: 244


1- بقره/ 156
2- طلاق / 10 - 11

الصّالِحاتِ وَ...؛ واقعا انسان دستخوش زیان است، مگر كسانی كه ایمان آورده و كارهای شایسته كرده اند»(1)

ابیات زیر شرحی است بر آیه مزبور:

روز و شب جسمت در این دور و زمان * فربه گشته با هزار و یک نشان

چهره زیبا و آن قد فلان * می شود زشت و شود فانی چنان

پست و ثروت در فضای هر مکان * می کند روح و روانت را خزان

جسم تو صد سال پیش اندر جهان * خاک ناچیزی همی بودش همان

گو به من صد سال دیگر جسم و جان * بیش از آن خاک نخست آرد ضمان

بهر چه گشتی تو خلق در این زمان * آمدی تا که شوی پوچ چون کتان

دان هدف از خلقتت بی هر گمان * بوده برتر زانچه بارد از دهان

بعد از عمری در درون این جهان * می شوی خوار و ضعیف و ناتوان

این بود پایان کار جسم و جان * اندر این دنیای دون با صد فغان

آنچه اصل است در زمین و آسمان * بهر تو باشد همان روح و روان

داد خاموش درون بی هر زبان * با تو دارد یک سخن با این بیان

ص: 245


1- عصر / 2 - 3

انّ الانسان لفی خسر از نهان * گوید انسان در زیان است چون بدان(1)

گر شود پاک و جدا از غافلان * با همان ایمان و اعمال گران

می شود دور از زیان در کهکشان * با صبوری بر کسان و ناکسان

خوش به حال آن که با ذکر و اذان * راه حق را طی کند تا آن کران

پس عزیزم کن تن و جان وقف آن * تا شوی آرام و گیری صد امان

گر چنین کردی شوی تو همچنان * شاد و خرسند در درون و هم عیان

عمر تو گردد چو زرّی در فشان * تا ابد آید به کار بی هر گمان

بندگی آرد مدالی زر نشان * بهر هر کس گر چه باشد او شبان

وقف حق کن عمر خود ازعمق جان * تا شوی راحت ز شرّ این و آن

خوش به حال مومنان و صالحان * چون که در دنیا و هم باغ جنان

می برند حظّی فزون تر از بیان * از تمام لحظه ها خرد و کلان

این حقیر گوید به هر پیر و جوان * طول عمر محدود و قدرش خوب بدان

بنابراین، بر اساس آیات قرآن در راستای ابیات غزل مزبور چند امر با دور اندیشی باید برایت روشن شده باشد: اول: هدف زندگی خارج از آن و در پایان راه آن قرار دارد، نه در

ص: 246


1- ابیات این غزل شرحی است بر سوره عصر

متن آن. دوم: هدف زندگی رسیدن و بازگشت به حقیقت اصلی خود یعنی «حقیقت انسان» و «روح خدا» است. سوم: خداوند چگونگی و كیفیت رسیدن به این هدف را توسط انبیاء الهی برای بشر روشن ساخته است. خداوند در كنار عقل كه حجت درونی است و در راه رسیدن به هدف زندگی انسان را به كلیاتی رهنمون می كند انبیا و كتب آسمانی را به منظور راهنمایی و معرفی جزئیات این راه و مسیر، فرستاده است. چهارم: ایمان و عمل صالح دو ركن اصلی و مهم برای نیل به هدف حقیقی زندگی تلقی شده است.

آری ای عزیز بزرگوار با توجه به تعاریف و مطالب مزبور؛ مهمترین اهداف زندگی خود را مشخص و برای رسیدن به آنها تلاش کن. وقتی هدف دار باشی، انرژی بیشتری برای انجام کار پیدا می کنی، احساس اعتماد به نفس و خلاقیت بیشتری خواهی داشت، انگیزه بیشتری برای شروع کار داشته و به ادامه کار بیشتر مصمم خواهی شد. بیشتر افراد هنگام بروز مشکل به مرور زندگی خود می پردازند و سعی در یافتن مفهومی برای زندگی خود می کنند. بنابراین جستجو جهت یافتن معنا و هدف در زندگی می تواند نیروی بالقوه ای درفرد برای مبارزه با جهل فراهم آورد. فردی که در زندگی خود هدفی ندارد، امید به زندگی هم ندارد. فردی که هدف و برنامه ای برای زندگی نداشته باشد، هیچ تلاشی برای رسیدن به آن انجام نداده و هیچ برنامه ریزی برای آینده خود ندارد و زندگی برای او به اتمام رسیده است و دچار یاس و ناامیدی می شود. اگرفردی 90سال سن داشته باشد و هدفی برای زندگی داشته باشد بیشتر از جوانی که هدف ندارد، به زندگی امیدوار خواهد بود. به دلیل اینکه هدف نداشتن باعث ناامیدی وفرسودگی فرد می شود. آری ای عزیز علاوه بر هدفهای معمول؛ هدف در مديريت رحمانی تعالي روح و روان بني آدم بوده به گونه اي كه جامع ترين پاسخ را به عالي ترين نياز انسان مي دهد. يعني به صورت كامل به فرياد خاموش درون پاسخ داده و در هيچ لحظه اي از حيات، انسان را رها نخواهد كرد و

ص: 247

زمينه حصول آرامش و سعادت را براي آحاد مردم فراهم خواهد كرد. پیام مديريت رحمانی به بشریت این است که:

بود اندر برت روح الهی * ندایت می­دهد اندر چه راهی

تو را ناید که خواهی کار فانی * سعادت باشد اندر کار باقی

دارو های ضد افسردگی و هزار و یک چیز دیگر، در درمان خمودگی شما بی تاثیر نیستند؛ اما آنچه می تواند زندگی شما را برای همیشه دگرگون کرده و شما را از مصرف چنین ترکیباتی بی نیاز کند، داشتن یک هدف مقدس در زندگی است. شادی حقیقی، با آمدن چنین هدفی، به زندگی شما می آید. هدفی که موجب می شود درجا نزنید و هر لحظه از زندگی تان، با لحظه قبل تفاوت داشته باشد. همین است که باعث می شود قدم برداشتن به جلو، به یک اتفاق عادی در زندگی شما تبدیل شود. اما در کنار اصل هدفمندی زندگی، لازم است که انسان در زندگی دارای «هدف الهی» نیز باشد؛ زیرا انتخاب هدف به ارزش ها و باورها بستگى دارد. اگر انسان براساس آیه «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون»(1) که هدف خلقت انسان را بندگى خداوند می داند، دارای جهان بینی الهی باشد، قطعاً در نوع هدف های او در زندگی تأثیر می گذارد و در تمام امور زندگی، اهدافی خواهد داشت که بر محور عبودیت و بندگی خداوند است و جنبه الهی دارد؛ بنابراین كسى كه ماديات براى او ارزش است، رسيدن به ماديات هدف او خواهد بود و كسى كه مقام و مدرك تحصيلى عالى برايش ارزش داشته باشد، رسيدن به آن، مقصود او خواهد بود. افرادى كه هدف الهى و جهان بينى توحيدى دارند و براى آفرينش انسان و جهان، به هدفى منطقى باور دارند، این مهارت را پیدا می کنند که اهداف الهی براى زندگى خود در

ص: 248


1- ذاریات/56

نظر بگيرند و رفتار خود را در همان مسير قرار دهند. قرآن در راستای اصل هدفمندی زندگی، يكى از ويژگی ها و مهارت های مؤمنان را پرهيز از كارهاى لغو و بيهوده می داند و می فرمايد: «و آنها كه از لغو و بيهودگى روى گردانند»(1) بر مبناى اين آيه شريفه، همه افكار، گفتار و كردار مؤمن، هدفدار و اين اهداف نيز خردمندانه و در جهت تأمين زندگى مادى يا معنوى فرد يا جامعه تنظيم شده و جملگى در راستاى هدف نهايى- كه قرب الى الله است- قرار گرفته است.

از نظر قرآن کریم، هدف نهایی آفرینش انسان سعادت و رستگاری است که از طریق قرب به خدا حاصل می شود و هدفی بالاتر از آن وجود ندارد. اين هدف، تکامل فطرت و رسیدن به غایت نهایی ذات انسانی اوست. در آیات قرآن آزمایش(2) و عبادت (3)به عنوان علّت آفرینش انسان شناخته شده است. در عین حال، آفرینش بسیاری از مظاهر خلقت مانند آنچه در زمین است، برای او تعریف شده است.(4) از این امر می توان نتیجه گرفت که غایت حکیمانه ای که خداوند در مسیر خلقت عالم در نظر گرفته، تکامل انسان و رسیدن او به درجات والای وجودی و در نهایت، بهره مندی او از این کمالات و رشد و پیشرفت آدمی در دنیا و آخرت است.این همان معرفتی است که فطرت بشری و فریاد خاموش درون تشنه آن است. و در نهایت تاسف ایسم های مختلف نه تنها از فهم و درک آن عاجزند. بلکه در برابر بسترها و زمینه های معرفت واقعی نسبت به شناخت و معرفی اهداف حقیقی بشریت ایستاده اند.(5)

33. استفاده از فرصتها و میانه روی در زندگی:

ميانه رو هستند: ”وَ قَصْداً فِي الْغِنَاءِ“و ميانه روي در غناء و بي نيازي. قرآن كريم مي فرمايد: ”اسراف كنندگان اصحاب

ص: 249


1- مؤمنون، آیه 3
2- ملک، آیه 2
3- ذاریات، آیه 56
4- بقره، آیه 29
5- بابایی خورزوقی، علی، بحرانهای معرفتی مکاتب و فلاسفه غرب...ص297(با کمی تغییر)

آتش هستند.“(1) و در آيه اي ديگر آمده: “تبذير كنندگان همواره برادر شياطين هستند.“(2) امام حسن عسكري (عليه السلام) مي فرمايند: ”براي ميانه روي حد و مقداري است كه اگر شخص زياده بر آن كند، بخيل است.“(3)

از همه مهمتر میانه روی در استفاده از فرصت ها و لحظات ناب عمر می باشد. آری ای عزیز بزرگوار، یکی از اموری که توجه به آن می تواند سعادت انسان را در دو دنیا تامین کند میانه روی در استفاده از فرصت ها و لحظات ناب عمر است. چرا که هیچ سرمایه ای برتر و بهتر از عمر نیست و چنانچه این سرمایه از دست برود چیزی جایگزین آن نخواهد بود. در اموزه های اسلام با روایاتی برخورد می کنی که ساعات روز مره را برای انسان به سه یا چهار قسمت تقسیم کرده اند و برای هر قسمتی فعالیتی را ذکر کرده اند که این قبیل روایات نشان دهنده ی اهمیت میانه روی در برنامه ریزیهای زندگی است. بخشی از ساعات زندگی برای کار و تلاش و بخشی برای عبادت و بخشی دیگر برای لذت های مشروع در نظر گرفته شده است.

می بینی که در این نوع برنامه ریزی حتی برای تفریحات سالم هم زمانی مد نظر گرفته شده است و همین امر اهمیت این موضوع را می رساند که لازم است شما هم برای همه ی فعالیتهای خود اعم از مادّی و معنوی با برنامه میانه رو باشی. یعنی نه اسراف و نه تبذیر، نه افراط و نه تفریط. بنابراین به شما توصیه می شود با استفاده بهینه و درست از طیبات همواره ميانه روي در غناء و بي نيازي را مدّ نظر داشته باش مخصوصا با برنامه ریزی دقیق در زندگی به دنبال مدیریت زمان باش و برای تمام کارهای خود ساعت و وقتی در نظر بگیر تا بتوانی با مدد گرفتن از این برنامه در مسیر بندگی ثابت قدم تر باشی.

به بیانی با توجه به شخصیت و خصوصیات روحی و جسمی خود و همچنین نوع شغل و میزان امکانات و در نظر گرفتن توانایی خود در پی یک برنامه ریزی کامل باش و تلاش

ص: 250


1- سوره مباركه غافر، آيه43.
2- سوره مباركه اسراء، آيه27.
3- مجلسي, بحار، ج 6، ص407.

کن جزئی ترین امور زندگی را نیز در برنامه ی خود مد نظر بگیری؛ برنامه ی شما باید به گونه ای باشد که هم برای امور مادی و امرار معاش و کسب و کار ساعاتی معین شود و هم برای انجام امور معنوی؛ لذا با در نظر گرفتن میانه روی در امور مختلف ... به دور از هر گونه اسراف و تبذیر در برنامه ی خود می توانی کم کم پای میانه رویی را در زندگی خود باز نمایی.

از طرفی این طرز تفکر که برنامه ریزی برای انجام کار خیر را منحصر در افراد سالخورده بدانی؛ تفکری نادرست است. چرا که انسان باید از لحظات جوانی برای انجام کار خیر بهره ببرد. زیرا در روزگار جوانی نیرو و انرژی و شوق انسان به سمت کار خیر بیشتر است بنابراین جوان امروز باید خود را به انجام کار خیر عادت دهد. در ضمن توجه داشته باش که کار خیر معنایی عام و گسترده دارد و شامل هر نوع کمک و دستگیری و یاری و دلجویی از دیگران می شود بنابراین گاهی کمک کردن کمک مالی است و گاهی زبانی و جانی گاهی با قلم و گاهی با قدم و ...

نکته ی مهم دیگر این که شما باید سراغ لحظه های زندگی بروی نه این که منتظر بمانی تا شاید فرصت ها به سراغ شما بیایند. هنر انسان این است که لحظه لحظه ی زندگیش را با نظم در کارها شکار کند. تفکر در این امر که سعادت ما بسته به میزان استفاده ی ما از لحظه هاست و تدبر در این مساله که وظیفه ی ما تعبد است و از اجزاء تعبد هم می تواند استفاده بهینه و درست از طیبات و ميانه روي در غناء و بي نيازي باشد. داشتن اراده ای قوی در این مسیر بدین معنا که هیچ امری نتواند شما را از برنامه ی اصلی خود دور کند نیز عامل موثر دیگری در پیشبرد این هدف است.

در این مسیر از فریب شیطان نیز غافل نباش که کار شیطان تسویف ( سوف سوف کردن ) است شیطان کار را به آینده می سپارد و امروز و فردا می کند لذا باید توجه توجه داشته باشی که هر کاری را در ساعت و وقت معین خود انجام دهی و امروز و فردا نکنی. لذا با در نظر گرفتن میانه روی در اهداف کوتاه مدت و بلند مدت به کار خود جهت و به خود انگیزه بده. مهمترین وظیفه ی شما تشخیص وظیفه در هر لحظه و عمل به وظیفه

ص: 251

است وقتی در هر لحظه مسئولیت و وظیفه ی خود را بدانی و به آن عمل نمایی؛ می توان گفت از لحظه ها بهترین استفاده را کرده ای.

فرصت ديگري كه بايد قدر آن را بدانی و با میانه روی و مديريت صحيح از آن بهترين بهره را ببری فرصت غنا و ثروت است و به فرمايش اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) لازم است تا در آن هنگام رعايت حال تنگدستان را نموده و با احسان به ايشان در واقع توشه فراوان براي روز تنگدستي آخرت خود ذخيره نمایی. امام علي (عليه السلام) مي فرمايند: «و اذا وجدت من اهل الفاقه من يحمل لك زادك الي يوم القيامه فيوافيك به غداً حيث تحتاج اليه فاغتنمه و حمله اياه و اكثر من تزويده و انت قادر عليه فلعلك تطلبه فلا تجده و اغتنم من استقرضك في حال غناك ليجعل قضاءه لك في يوم عسرتك» و اگر مستمندي يافتي كه توشه ات را تا به قيامت برد، و فردا كه بدان نيازمندي تو را به كمال پس دهد، او را غنيمت شمار .... و غنيمت دان آن را كه در حال بي نيازيت از تو وام خواهد تا در روز تنگدستي ات بپردازد. از آنجا که در صفت "میانه روی در پوشش" بصورت مفصل در ارتباط با میانه روی بحث شده است؛ لذا از اطاله کلام در این خصوص پرهیز می شود.

34. فروتنی و خشوع در بندگی:

در عبادت خاشع هستند: ”وَ خُشُوعاً فِي عِبَادَهِ“و خشوع و تواضعي در عبادت. در آيات 16 و 17 سوره آل عمران آمده است، آن ها خاضع وفروتن هستند و در طريق بندگي و عبوديت خدا بر اين كار مداومت دارند . « وَ الْقانِتينَ » از رسول اكرم (صلوات الله عليه و آله) پرسيده شد: ”خشوع چيست؟“ فرمودند: ” فروتني در نماز و اين كه بنده با تمام قلب خود به سوي پروردگار عزّ و جل روي آورد.“(1) در تفسير مجمع البيان آمده: ”(مؤمنين) خاضع و متواضع اند، چشم هاي خود را از مواضع سجده ي خود بر نمي دارند و توجه به راست و چپ خود ندارند.“(2) امام علي (عليه السلام) مي

ص: 252


1- نوري، ميرزا حسين، مستدرك الوسائل، ج 1، ص10.
2- خوئي، شرح نهج البلاغه، ج 12، ص137.

فرمايند: ”بر تو باد به تواضع، چرا كه تواضع از بزرگ ترين عبادات است.“(1) فروتنی و شكستن نفس از مهمترین فضایل انسانی است كه نیروهای مومن موصوف به چنین اخلاقی می باشند. انسان متقی علاوه بر اینكه در مقابل خدا خاشع و فروتن است در برابر مردم متواضع می باشد.

فروتنى و تواضع باعث استمرار روابط عاطفى و افزايش محبت مى گردد؛ زيرا با افراد متواضع مى توان به راحتى ارتباط برقرار كرد و اين رابطه دلپذير نيز خواهد بود. تواضع همچنين باعث دوستى و مودت بيشتر در ميان انسانها مى گردد و اين امر در تعاملات بسيار نقش آفرين است. حضرت على(ع) مى فرمايند: "دوستى و محبت ثمره تواضع و فروتنى است" آن حضرت همچنين فرمودند: "سه چيز باعث محبت و دوستى مى گردد: خوش خويى، مداراى نيكو و تواضع" از طرفی، همه افراد مخصوصا همسران کاستی هایی دارند و روابط متقابل این کاستی ها را سریع تر از هر چیز دیگری در دنیا ، آشکار می کنند. یکی از پایه های ساختن یک زندگی سالم ، قبول این اصل است که شما کامل نیستی و ممکن است گاهی اشتباهی کنی و نیازمند بخشش طرف مقابل باشی. حس برتری نسبت به طرف مقابل شما را از پیشرفت در زندگی باز می دارد. از طرفی در خصوص فضیلت عفو و گذشت به عنوان یک اصل از نظر شرع، عقل، کتاب و سنّت جاى تردید نیست؛ پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در حدیثى مى فرماید:

« هنگامى که روز قیامت مى شود. ندا دهنده اى صدا مى زند: هر کس اجر او بر خداست، وارد بهشت شود، گفته مى شود : چه کسى اجرش بر خداست؟ در پاسخ مى گویند: کسانى که مردم را عفو کردند، آن ها بدون حساب داخل بهشت مى شوند».(2)

امّا بدین معنا نیست که استثنایى نداشته باشد، بلکه مواردى پیش مى آید که عفو و گذشت سبب جرأت فرد خطاکار مى شود. در این صورت باید از عفو و گذشت صرف نظر کرد. به عکس العمل عادلانه پرداخت. البته عکس العمل نباید با حرام باشد. على علیه السلام می

ص: 253


1- مجلسي, بحار، ج 75، ص119.
2- علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت ، 1404 هجرى قمری، ج64، ص 266 .

فرمایند:« عفو و گذشت افراد لئیم و پست را فاسد مى کند، به همان اندازه که افراد با فضیلت را اصلاح مى نماید».(1)

كن تواضع تا تواني بهر يار * تا شوي محبوب قلبها اي نگار

چون كه دوستي و محبّت در سرا * بوده محصول تواضع بي شعار

35. زیبایی، آراستگی و رنگ الهی:

آراسته اند در حالی که نادرند: ”وَ تَجَمُّلاً فِي فَاق“ و جمالي در حالت فقر و تنگ دستي. خداوند در قرآن درباره ي اصحاب صفّه چنين مي فرمايد:” از فرط عفاف چنان احوالشان بر مردم متشبه شود كه هر كس بر حال آنان آگاه نباشد آن ها را غني و بي نياز مي پندارد، اما آنان را از سيمايشان مي شناسي، هرگز با اصرار چيزي از مردم نمي خواهند.“(2)

نکته ای که لازم است به ان توجه کنی این است که در آموزه های اسلام برای همه چیزملاک ومعیار مشخص شده است. زیبایی نیز از مقوله هایی است که مورد توجه دین قرار گرفته است وملاک ومعیار زیبایی در دین نیز به خوبی تبیین شده است به گونه ای که نگاه شما را از توجه به ظواهر به عمق بواطن معطوف می دارد. از نظر اسلام هرچه که باعث تقرب به خداوند شود زیباست. جمال وزیبایی دو گونه است جمال ظاهری که با چشم سرقابل رویت است وجمال باطنی که با چشم دل می توان

درک نمود. اصولاً از نظر اسلام هر برتري اگر در كنارش ايمان، عقل و وجدان باشد ارزش پيدا مي كند. زیبایی نیز در کنار ایمان ارزشمند است. لازم است توجه کنی که ملاک ارزش وبرتری در اسلام مسائل زودگذر وزیبایی ظاهری نیست. اگر چه به اين امور هم بي توجه نيست. البته این

ص: 254


1- همان ، ج 74، ص 421 .
2- سوره مباركه بقره، آيه 273

اشتباه امروزه بین مردم جامعه نیز وجود دارد؛ به گونه ای که صرفا به ظاهر توجه کرده و زیبایی بدون ایمان را بر ظاهری متوسط (از نظر زیبایی) اما با ایمان ترجیح می دهند.

بنابراین شما باید با تغییر نگاه خود نسبت به این مسائل سعی کنی تا ضد ارزش ها و ارزش ها جایگاه واقعی خود را بیابند. توجه کنی که زیبایی های ظاهری ماندگار نیستند. در حالی که زیبایی های نهاد و سیرت انسان، پایدار و بادوام هستند. انسان فطرتا زیبایی خواه است وگرایش به زیبایی دارد؛ اما باید بدانی که از بین زیبایی ها، زیبایی باطن که با ایمان وعمل صالح تجلی می یابد بیشتر از زیبایی ظاهری ارامش می آورد و آرامش حاصل از آن نیز با دوام تر می باشد. مع الوصف شاید شما با توجه به ظاهر زیبای افراد به آرامشی تلقینی دست یابی که چه بسا کاذب نیز می باشد. اما با دریافت زیبایی معنوی ودرک آن؛ لذت این نوع زیبایی بیشتر وماندگارتر خواهدبود. چرا که با فطرت انسان موافق تر است و در این حالت است که دیگر توجهی به زیبایی ظاهری نمی کنی. اگر انسان از بصیرت برخوردار باشد؛ زیبایی باطن را می بیند و آن را درک کرده و از آن لذت می برد. اما اگرکسی بصیرت لازم برای دیدن زیبایی باطنی را نداشته باشد به زیبایی های ظاهری بسنده می کند وازآنها لذت می برد...در خصوص انتخاب همسر هم باید این مهم همواره مدّ نظر باشد. چرا که:

ظاهر و زیبایی بر قلب شما * در مسیر عاشقی دارند ندا

خلق و ایمان بوده برتر ای هما * وفق حرف معصوم و صنع خدا

همسران مومن اندر هر کجا * می برند بالا تو را تا ماورا

فرد بی ایمان کند بر خود جفا * زندگی را می کند دور از صفا

دان که زیبایی بسی باشد بلا * می کند عشق تو را از سر جدا

ص: 255

عاشق زیبایی در هر ماجرا * می کند آرامش خود را فدا

گر چه زیبایی همی آرد رضا * با خدا گردد فراتر از طلا

همسر زیبا بدون هر خطا * با همان ایمان شود اهل وفا

سیرت زیبا اساس است در قوا * صورت زیبا شود بی شک فنا

این حقیر گوید که همسر در دو جا * با ولایت می شود از غم رها

و اما در راستای آراستگی و رنگ الهی پیدا کردن باید گفت: آنکه بزرگان اخلاق و عرفان توصیه نموده اند که به هر کار مباح خویش نیز رنگ الهی دهید، برخواسته از همان اشاره خداوند عالمیان در بیان غایت آفرینش است که حق سبحانه و تعالی در قرآن کریم فرمود: «َمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»(1) یعنی جنّ و انس را نیافریدیم مگر برای این که مرا پرستش کنند.

اگر به راستی خلق آدمی را با غرضی جز عبادت نیافریده اند پس باید حیات و ممات او مملو از توجه به خصائص الهی و اوصاف ربوبی شود به گونه ای که خواب و خور و شهوت و معیشت و همه زندگی روزمره خود را به قصد تقویت قرب و تشدید بندگی قرار دهد و پرنده بال شکسته روح را با گشت و گزار در باغستان دنیا، پرّان و خروشان و خواهان آسمان قرار دهد.

آری آنکه گفته اند «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» به اشتباه شنیده اند! چون ندای منادی حق آن بود که: «خواهی نشوی رسوا همرنگ خدایت شو». همرنگی با خدا مضمون همان آیه کریمه است که حق سبحانه و تعالی فرمود: «صِبغَةَ اللهِ وَ مَن اَحسَنُ مِنَ اللهِ صَبغَة وَ نَحنُ لَهُ عابِدُونَ»(2) یعنی رنگ خدائي (بپذيرند) و چه رنگي از رنگ خدائي بهتر

ص: 256


1- ذاریات/56
2- بقره/138

است ؟ و ما تنها عبادت او را مي كنيم. و چه زیبا که خداوند در ذیل همین آیه رنگ خدایی را با جمله «و نحن له عابدون» تفسیر نموده است. یعنی که اگر در پی رنگ خدایی؛ به همه زندگی خویش رنگ عبادت ده و هر فعلی را برای بندگی حق اختیار کن.

اگر شما هر کاری را به این نیت انجام دهی که زمینه لازم برای معرفت و عبادت خداوند فراهم شود در این صورت تمامی کارهای مباحی که انجام می دهی الهی و مستحب به شمار خواهد آمد. یعنی مثلا غذا را به نیت تداوم سلامتی و نشاط جسمانی برای کسب معرفت خداوند تناول کن. درکلاسهای دانشگاهی برای خدمت به خلق خداوند شرکت کن. حتی تخلی را برای تداوم سلامتی مورد نیاز جهت عبادت حق انجام ده و...

36. زحمت برای خود و آسایش برای دیگران:

«نَفْسُهُ مِنْهُ فِي عَنَاءٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ». خود را در سختى قرار مى دهد امّا مردم از دستش در آسايشند. نفس خود را به سختی می اندازد، او را به انجام واجبات و مستحبّات وا می دارد ولو برای نفسش سخت باشد. نفسش را از خواسته های نامشروعش محروم می کند و همان طور که قبلاً امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند: «إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فِيمَا تَكْرَهُ لَمْ يُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِيمَا تُحِبّ/ هرگاه نفس او در انجام وظائفى كه خوش ندارد سركشى كند او هم از آن چه دوست دارد محرومش مى سازد»، و همه این ها بدان خاطر است که می داند نفس، «أمّارةٌ بالسّوء» است یعنی دائماً دستور به بدی می دهد و با صاحب خود آشکارا دشمنی می نماید. لذا با مخالفتی که با هوای نفس خود دارد، موجبات راحتی و آسایش دیگران را فراهم می کند، زیرا اذیّت و آزار مردم از خواسته های شیطان و نفس است و انسان متّقی وقتی بر نفس خود غالب گشت و از فرمان او اطاعت نکرد، دیگران از شرّ او ایمن هستند و از ناحیه او در آسایش خواهند بود.(1) رسول اکرم صلّی الله علیه و آله در فضیلت ستم نکردن به مردم می فرمایند: «أَفْضَلُ الْجِهَادِ مَنْ أَصْبَحَ لَا يَهُمُّ بِظُلْمِ أَحَدٍ». با فضیلت ترین

ص: 257


1- برگرفته از: شرح نهج البلاغة (السيد عباس الموسوي) ج 3 ص 367/ منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (الخوئي) ج 12 ص 157.

جهاد آن است که انسان صبح کند در حالی که اهتمام به ظلم کردن نسبت به احدی نداشته باشد.(1)

وجه دیگری که می توان از کلام امام علیه السّلام استفاده نمود آن است که انسان با تقوا، برای گره گشائی از دیگران و آسایش و رفاه حال مردم حاضر است خود را به سختی و مشقّت بیندازد. او در مدرسه اهل بیت علیهم السّلام درس فداکاری و خدمت به خلق را به خوبی آموخته و از امامان خود آن را الگو برداری نموده است. امیر المؤمنین علی علیه السّلام می فرمایند: از رسول خدا صلّی الله علیه و آله شنیدم که فرمودند: «الْخَلْقُ عِيَالُ اللَّهِ فَأَحَبُّ الْخَلْقِ إِلَى اللَّهِ مَنْ نَفَعَ عِيَالَ اللَّهِ وَ أَدْخَلَ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ سُرُوراً». خلق خدا عیال و نان خور او هستند پس محبوب ترین خلق نزد خدا کسی است که به عیال خدا سود برساند و خانواده ای را شاد کند.(2) متّقین در میدان رضوان و قُرب پروردگار با خدمت هر چه بیشتر به عیال الله و بندگان خدا، گوی سبقت را از دیگران ربوده و بیش از همه محبوب خدا شده اند. در فضیلت خدمت به خلق همین بس که پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمودند: «خَصْلَتَانِ وَ لَيْسَ فَوْقَهُمَا خَيْرٌ مِنْهُمَا الْإِيمَانُ بِاللَّهِ وَ النَّفْعُ لِعِبَادِ اللَّهِ قَالَ وَ خَصْلَتَانِ لَيْسَ فَوْقَهُمَا شَرٌّ الشِّرْكُ بِاللَّهِ وَ الْإِضْرَارُ لِعِبَادِ اللَّهِ». دو خصلت است که بالاتر از آن دو خیری نیست: 1- ایمان به خدا 2- و سود رساندن به بندگان خدا، فرمودند: و دو خصلت است که بالاتر از آن دو شرّی نیست: 1- شرک به خدا و ضرر رساندن به بندگان خدا.(3) همچنین فرمودند: «خَیرُ النّاسِ أنفَعُهُم لِلنّاسِ». بهترین مردم، نافع ترین آن ها برای مردم است.(4)

37. به دنبال رزق و مال حلال بودن:

طالب مال حلال هستند: ”َو طَلَباً فِي حَلَالٍ“ و طلب كردن مال حلال را. قرآن كريم مي فرمايد: ”بخوريد حلال و طيب از آن چه در زمين است.“(5) پيامبر اكرم (صلوات الله عليه) مي فرمايند: ”عبادت هفتاد جزء دارد و

ص: 258


1- المحاسن ج 1 ص 292.
2- مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ج 12 ص 388.
3- همان ص 390.
4- همان ص 391.
5- سوره مباركه بقره،آيه 168

افضل آن طلب روزي حلال است.“(1) پيامبر (صلي الله عليه و آله) مي فرمايند: ”كسي كه چهل روز روزي حلال بخورد، خداوند قلب او را نوراني مي گرداند.“(2) موسى بن بکر نقل می کند که امام کاظم (علیه السلام) به من فرمود: «مَنْ طَلَبَ هَذَا الرِّزْقَ مِنْ حِلِّهِ لِیَعُودَ بِهِ عَلَى نَفْسِهِ وَ عِیَالِهِ کَانَ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّه(3) کسی که در پی روزی حلال برود تا از آن، خود و خانواده اش را بهره مند سازد ؛ پاداش او در پیشگاه الهی مانند پاداش رزمنده ای است که در راه خدا جهاد می کند.»

از تشابهی که در این روایت شریف به کار رفته است،یکی اهمیت و دیگری دشواری فراوان کسب روزی حلال فهمیده می شود. همانگونه که اگر جهاد نباشد جامعه اسلامی در خطر نابودی است؛ اگر کسب روزی حلال نباشد بساط یک زندگی پاک دینی در آستانه برچیدگی است. و نیز همانگونه که سخت ترین و پرخطرترین کار، جنگ و نبرد تن به تن در جهاد است به همان میزان، کسب روزی حلال، سخت است و دشوار. بنابراین نباید انتظار داشت که در راه کسب حلال، سختی و مشقت وجود نداشته باشد. نکته دیکر اینکه تلاش برای کسب حلال، عبادتی همتای جهاد در راه خداست و در ثواب و اجر، مانند آن است؛ از این رو امام کاظم علیه السلام آن را به جهاد در راه خدا تشبیه کرده است.

همچنین با توجه به اینکه عفت و پاکدامنی از لوازم تقوا و در زمره اعمال صالح به شمار می آید، در قرآن کریم، این آیات شریفه آمده است: الف:«وَ كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالاً طَيِّباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُون(4) هر چيز حلال و پاكيزه كه خدا روزى شما كرده از آن بخوريد، و بپرهيزيد از (مخالفت) آن خدايى كه به او گرويده ايد» ب:«فَكُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَيِّباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ(5) پس، از آنچه غنيمت گرفتيد، كه حلال و پاكيزه است، مصرف كنيد و از خداوند پروا كنيد، همانا خداوند، آمرزنده و مهربان است» در این دو

ص: 259


1- قمي، عباس، سفينه البحار، ج1، ماده ي « حلل».
2- سفينه البحار، جلد1، ماده ي « حلل».
3- کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج5، ص93، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1407ق
4- مائده/9.
5- انفال/69.

آیه شریفه خوردن از غذای حلال، مقدم بر تقوای الهی شده است. گویا عفت و پاکدامنی داشتن که از لوازم تقوا است بدون ارتزاق از لقمه حلال ممکن نیست،و لقمه حلال است که یکی از علل حفظ عفت و پاک دامنی به شمار می آید.

و نیز در سوره مومنون آمده است: «يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ عَليم(1) اى رسولان، از غذاهاى پاكيزه (حلال) تناول كنيد و به نيكوكارى و اعمال صالح پردازيد كه من به هر چه مى كنيد آگاهم.» در آیه شریفه، ارتزاق از غذای طیب و پاک، مقدم بر عمل صالح شده است، و با توجه به اینکه عفت و پاکدامنی جزو اعمال صالح می باشد، آیه شریفه بیانگر این معناست که گویا حفظ عفت و پاکدامنی بدون ارتزاق از حلال ممکن نیست.

البته بیان این نکته در خصوص رزق حرام خالی از لطف نیست که تأثیر لقمه حرام و محیط نامساعد و فساد انگیز در حدّ زمینه و شرط است نه علّت تامه؛ یعنى زمینه را براى برخى گرایش هاى ناروا در انسان و نسل او فراهم مى کند، نه آن که از انسان سلب اختیار کند. چه بسا فرزندى که از پدر و مادر کافر به وجود مى آید، ولى چون با اختیار و فطرت خویش، یا تحت تربیت و تاثیر یک معلم و یا دوست، به سوى کمال حرکت مى کند. راه خیر را در پیش مى گیرد.

در ضمن امامان معصوم (ع ) گناه را سبب كم شدن روزي انسان و از عوامل فقر مي دانند دسته اي از اين روايات از گناهان خاص مانند دروغ , خيانت , گسستن پيوندهاي خويشاوندي , اسراف و ستم نام برده اند.(2)و بعضي ديگر به طور كلي گناه را موجب زوال نعمت دانسته اند.(3)در مقابل بسياري از روايت ها نعمت خداوند و وسعت روزي را به ايمان و تقوا و كردار نيكي چون خوش اخلاقي , امانت داري , دعا و صدقه وابسته ساخته اند.

ص: 260


1- مومنون/51.
2- ميزان الحكمه , ج 2, ص 996
3- همان , ص 994

حال آیا رزق در تربیت فرزند(دوران انعقاد نطفه و بارداری) تاثیرگذار است؟ همانطور که می دانی عوامل گوناگونی در وجود انسان تاثیرگذار است که بعضی از این عوامل مربوط به قبل از تولد وبرخی حین انعقاد نطفه وبعضی بعد از تولد می باشد.یکی از مهمترین عوامل، رزق ویا همان تغذیه ای است که مادر وپدر استفاده می نمایند که در صورت حلال بودن تاثیر ویژه ودر غیر این صورت نیز تاثیر نامطلوبی خواهد داشت. مواد غذایی مصرف شده توسط مادر وپدر قبل از تولد فرزند می تواند سرچشمه لطافت ویا کدورت باشد. لذا یکی از دلایلی که توصیه شده است در انتخاب همسر ملاک ومعیار الهی ،در نظر بگیری وکسی را انتخاب نمایی که از ایمان واخلاق الهی برخوردار باشد همین تاثیرگذاری روی فرزند است. چون زن و شوهر هر دو در ساختار جسمی و روحی فرزند تأثیر دارند، وبسيارى از ويژگى هاى ظاهرى و روانى والدين از طریق وراثت به كودكان منتقل مى شود. لذا اسلام در مورد انتخاب همسر، حساسیت ظریف و فوق العاده ای را نشان داده است. با توجه به تاثیرپذیری زیادی که جنین، از مادر دارد لازم است به دوران بارداری توجه ویژه ای شود. خیلی از عوارضی که برای کودک پیش می آید نتیجه ی تاثیر پذیری از عاملیست که در دوران جنینی بر روی او اثر داشته است. مادر فقط بدن و جسم طفل را پرورش نمى دهد، بلكه صفات اخلاقى بسيارى از مادر به فرزند سرايت مى كند.

داشتن مراقبت های معنوی نیز قبل از انعقاد نطفه وحین انعقاد،از سفارش های اسلام می باشد وبه همین دلیل حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم قبل از انعقاد نطفه حضرت زهرا سلام الله علیها به امر خداوند چهل روز به خانه نیامدند و در غار حراء به عبادت و روزه داری مشغول شدند. بعد از انعقاد نطفه نیز توصیه های اسلام متوقف نمی شود و برای دوران بارداری وشیردهی نیز سفارش های لازم را ارائه می دهد. البته در هر دوره ای والدین هر دو موثر هستند؛ منتها در بعضی شرایط تاثیر یکی از والدین پررنگ تر است مثلا در تاثیر رزق بر کودک چون پدر نقش پررنگ تری در تامین رزق خانواده دارد لازم است بیشتر به این امر توجه نماید و مادر چون در دوران بارداری وشیردهی به کودک نزدیک تر است لازم است با دقت زیاد این دوران را پشت سر بگذارد. دین مبین اسلام حتی بر نوع

ص: 261

تغذیه مادر در دوران بارداری هم توجه دارد. اشاره به نوع خوراکی ها وزمان استفاده از آنها در روایت دلیل اهمیت این دوران است.

علاوه بر غذا نیز رفتار و اخلاق و اعمالی که پدر یا مادر به آن خو گرفته اند نیز می تواند تا حدودی تاثیر گذار باشد. مادری که از خلق نیکو برخوردار باشد و روح بزرگ و با عظمتی داشته باشد و پدری که از اخلاق حسنه برخوردار باشد واز رذائل بدور باشد؛ خواه ناخواه می توانند در ایجاد نطفه ای پاک وطاهر موثر باشند. البته میزان تاثیرگذاری بستگی به میزان ملکه شدن صفات اخلاقی در انسان دارد. اگر رفتاری در وجود پدر ومادر ملکه شود وبه آن خو گرفته باشند در فرزند نیز اثر خواهد داشت. البته چنانچه انسان نسبت به انجام اعمال انجام شده قبل از ازدواج استغفار نماید و بر توبه خود باقی بماند تا حدودی از آثار آن اعمال رهایی خواهد یافت. ضمن این که لازم است در هنگام انعقاد نطفه و در زمان بارداری موارد لازم را در خوراک ورفتار وگفتار رعایت نماید تا کوتاهی های قبل از ازدواج را به این ترتیب جبران نماید.

38. شادابی و نشاط:

جانا ز نهان، نسیم عشق، آید از او * بر جام جهان،نهیب عشق، آید از او

فریاد دلم، ز جان، چو گوید به حقیر * درشادی جان، خبر زعشق، آیداز او

”وَ نِشَاطاً فِي هُدَي“ در مسير حق، نشاط و سرور دارند.”فَبِذَلِكَ فَلْيَفْرَحُوا“(1)بي شك، بايد انسان فرح و خوشي او به طاعت خداوند باشد. البته در راستای شادابی و نشاط در مسير حق، گرمى تبسم و نشاط آورى آن، باعث رفع كينه ها شده و روابط انسانى را تعادل مى بخشد. وقتى مى خندي، همه چيز به نفع جسم و روح پيش مى رود. حتى

ص: 262


1- سوره مباركه یونس، آيه58

زمانى كه انسان غمگين است، بهترين كار اين است كه در برخورد با ديگران، خود را شاد نشان دهد. (مضمون حديث)"(1) لبخند، كينه ها را زايل مى كند، دل ها را به همديگر پيوند مى دهد، و باعث انبساط و نشاط درونى مى گردد و در زندگى، اميد و آرامش مى آفريند. خنده و گشاده رويى، دام دوستى و موجب انس با ديگران و الفت با افراد مى گردد. (مضمون حديث)(2) همچنين خنده باعث سلامتى بدن، رفع فشار روانى و موجب شادابى مى گردد. (مضمون حديث)(3) پژوهش هاى علمى نشان مى دهد كه خنديدن به آرامش و استراحت بدن، آرامش قلب، پايين آمدن فشار خون، كاهش فشار روانى، تقويت دستگاه ايمنى بدن، ايجاد خلّاقيت و كارآيى بيشتر، كمك مى كند. شادى باعث احساس مثبت از زندگى، سلامتى روان، شيرينى روابط و نيز موجب خنثي شدن عواطف منفى بين افراد مخصوصا همسران مى گردد.

می شود روزی روي سوي عيال * با لب خندان و دور از هر ملال

عشق خود را گر كني تقديم او * با سكينه مي روي سوي كمال

البته ای عزیز بزرگوار، شادی و نشاط حقیقی و شناخت و معرفت صحیح نسبت به کمّ و کیف آن از جمله بحران های معرفتی بشر در جهان غرب است. شادی و نشاط واقعی و درست همان چیزی است که فطرت پاک بشری و فریاد خاموش درون آدمی؛ تشنه استفاده و بهره مندی درست از آن است. ولی در نهایت تاسف ایسم های مختلف نه تنها از فهم و درک شادی و نشاط درست عاجزند. بلکه در برابر بسترها و زمینه های معرفت واقعی نسبت به شناخت کم و کیف ابعاد و چارچوب واقعی و الهی آن ایستاده اند. و با

ص: 263


1- اصول كافى، ج 2، ص 226
2- بحارالانوار، ج 74، ص 167"غررالحكم و دررالكلم، ج 1، ص 191
3- "اصول كافى، ج 5، ص 336"

ترویج شادیهای کاذب، غلط و نامشروع که منجر به بی بند و باری و خارج شدن انسان از مسیر انسانیت می شود؛ بالاترین ظلم و جنایت را در حق نفس خود و بشریت روا نموده اند. تاسف بارتر اینکه در اوج بی معرفتی تازه خود را با شادیهای کاذب، متمدن و مدرن فرض می کند. در همین راستا برخی این شبه را مطرح می کنند که دین و معنویت با شادی و نشاط ناسازگار است؟! یا می گویند رهبر الهی که براساس دین، زمام امور را به دست گرفته می تواند مانع بزرگي بر سر راه شادی و نشاط بشر باشد؟!!

در خصوص این بحران و شبهه ابتدا باید گفت که يكى از واژه ها و كلمات جذاب، دلنشين، همه پسند و پرطرفدار، واژه شادى و نشاط است. كمتر كسى را مى توان يافت كه به اين مفهوم، رغبت و علاقه اى نشان ندهد. همه افراد سالم و بهنجار به طور فطرى و زيستى، علاقه مند به حالات مطلوب، مطبوع، خوشايند و شادى آفرين هستند. توجه با این امر در حکومت اسلامی به اندازه اى بديهى و روشن است كه نيازمند هيچ دليل و برهانى نيست و جای هیچ گونه شبهه ای را ایجاد نمی کند. چرا که:

دين اسلام دين شاديّ و نشاط * بهر فطرت در درون و هم حيات

مي كند آرام همي روح و روان * با حلالي كه شود نور بساط

آری ای اهل شادی و نشاط، شادمانى و نشاط از عنصرهاى مفيد و باارزش در حکومت ولایی براى زندگى آحاد بشر است، به گونه اى كه در آموزه هاى روان شناختى دينى مورد توجه ويژه قرار گرفته و به آن عنايت خاصى شده است. بگونه ای که برخوردارى جامعه از آرامش، شادی و اميدوار به آینده ای روشن؛ از ويژگى هاى حکومت الهی شمرده شده است. در پرتو شادى و نشاط است كه زندگى دنيايى، طراوت و پويايى ويژه اى پيدا مى كند، و روح اميد و پيشرفت در انسان دميده مى شود. وجود شادى و نشاط

ص: 264

در تمام عرصه هاى زندگى و تعاملات لازم و ضرورى است؛ بنابر اين بايد چشم دل از خواب غفلت بيدار شود و با ديدي باز خطاب به نفس گفته شود كه:

چشم دل ديده گشا تا نبرد خواب مرا * داد خاموش درون داد بزن تا به خدا

با همان ديده شوم شاد در اين صحن و سرا * اضطراب و استرس هر يك شونداز من جدا

به بياني اي عزيز، در دنیای پراضطراب امروز، شادی و نشاط حقیقی نعمتی است که بسیاری از انسانها آرزوی آن را دارند. اما برای رسیدن به آن تنها آرزو کافی نیست بلکه باید قدم پیش نهاد و کاری کرد. در این راستا بدان و هوشیار باش که اسلام، دينى جامع، پويا، سرزنده و هماهنگ با فطرت انسان هاست. در تعاليم آسمانى حکومت اسلامی و آموزه هاى حيات بخش آن، به تمام نيازهاى طبيعى و فطرى انسان ها، عنايت و توجه شده و مسير كمال، سعادت و كاميابى در دنيا و اخرت ترسيم گرديده است. يكى از آموزه ها و دستورات اسلامى كه البته مربوط به حوزه(ابعاد) روان شناختى انسان هاست، توصيه به شادى هاى مثبت، سازنده، نشاط آور و هدفمند است و پرهیز از استرس و اضطراب است. آری بشر امروز با اینکه به پیشرفت های محیر العقول علمی رسیده است و همه گونه وسایل رفاه و آسایش را در اختیار دارد، ولی با این حال، دچار اضطراب و دلهره و ناامنی است و برای جبران ناراحتی های روحی خود، به مواد مخدّر و انواع قرص های آرام بخش و فرح بخش، و برای تسکین آلام روحی خود، به انواع مکاتب روان کاوی پناه می برد و این امر حاکی از آن است که نیاز بشر به دین، نیازی فطری و جاودانه است:

قدرت دين خدا بر نفس و جان * مي كند غوغا درون اين جهان

ص: 265

استرس و اضطراب بي هر گمان * وفق دين گردد مداوا در روان

حضرت على عليه السلام درباره اهميت شادى و شادكامى در زندگى مى فرمايند: "اين دل ها و روان ها همانند بدن ها خسته و بى نشاط مى شوند و نياز به استراحت دارند، پس براى آنها نكته هاى زيبا و نشاط انگيز فراهم كنيد."(1) امام موسى بن جعفر عليه السلام نيز در روايتى فرمودند: "اوقات خود را به چهار قسمت تقسيم كنيد:. . . و ساعتى براى شادى ها و لذت هاى حلال. از اين ساعت(لذت هاى حلال)، انرژى و نشاط بگيريد براى انجام سه مرحله قبلى." (2) در اين روايت ضمن توصيه به شادى، نشاط و تفريح در زندگى، به تأثير آن به ديگر ابعاد زندگى نيز اشاره شده است. شادى، بهجت و انبساط روحى و نيز نشاط و اميد به ارمغان مى آورد. حضرت على عليه السلام در اين باره مى فرمايند: "شادمانى، مايه انبساط روح و مايه وجد و نشاط مى شود. " (3)بنابر این:

گر روي در راه معنا هر زمان * می شوی آرامه، اندر دو جهان

روح آرامی که بی شک در زمین * می برد از یاد تو ، درد و فغان

مع الوصف ای عزیز بزرگوار، در حکومت اسلامی و آموزه هاى دينى علاوه بر توصيه به داشتن شادى هاى مطلوب و متعادل، به شاد كردن مؤمنان نيز سفارش شده است. همچنين نشاط و سرحالى از صفات مؤمنان قلمداد گرديده است. پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله فرمودند: "هر كس مؤمنى را شاد كند مرا شاد كرده و هر كس مرا شاد و

ص: 266


1- نهج البلاغه فيض، كلمات قصار 188، ص 1176
2- بحارالانوار، ج 75، ص 321
3- ميزان الحكمة، ج 4، ص 436

مسرور كند، خدا را مسرور كرده است. " (1) حضرت على عليه السلام نيز در خطبه «همام»، يكى از ويژگى هاى مؤمن را نشاط و فعاليت و زنده دلى مى داند و مى فرمايد: "از علامات متقين... نشاط و سرحالى و شادمانى در هدايت است."(2) همچنين امام باقر عليه السلام در اين باره مى فرمايند: "نزد خداوند عبادتى محبوب تر از شاد كردن مؤمنان نيست. "(3) البته طبیعی است که حکومت ولایی و الهی با شادیهای کاذب و زیان آور که با سعادت و خوشیختی بشر بصورت فطری ناسازگار است مخالف است. آری:

گر كه باشي شاد و در دنياي دون * مي شوي آرام و گردي چون ستون

با طراوت مي شوي و با نشاط * حزن و اندوه مي شود در تو زبون

دين اسلام بهر هر روح و روان * شاد و شادي بخش با صدها فنون

از غم و افسردگي و اضطراب * مي رهاند جان و دل را از درون

دان كه شادي جزء دين است در زمين * محكم و بي خدشه است همچون بتون

شاديّ و هر نوع نشاط خوب و نيك * از صفات مومن است اندر متون

يا كني گر مومني را شاد شاد * از ثوابش مي بري بهره كنون

واژه جذّاب و پر عشق و سرور * واژه شادي بود در جان و خون

آنچه بر فطرت بود مطلوب و خوب * جام شادي و نشاط است در عيون

ص: 267


1- وسائل الشيعة، ج 16، ص 349
2- نهج البلاغه، ترجمه محمّد دشتى، ص 404
3- وسائل الشيعة، ج 16، ص 349

بهر مومن در درون اين سرا * كي بود خوفي و لا هم يحزنون

در تمام لحظه هاي اين جهان * آنچه بارد بر وجود مومنون

از همه خوب و بد و هر نوع شرور * نعمت است و لذّتش گردد فزون

چون كه هستي مومن و اهل خدا * مي شوي شاد و رها از هر جنون

گر كه خواهي تو شوي خوشبخت و شاد * راه قرآن را برو در هر شئون

اين حقير گويد به هر اهل شعور * کام شادی مي كند غم را برون

به بیانی باید گفت:

می شود روزی در این دنیای شاد * شادیهای ما رود روزی به باد

خنده و شادی ی جسم گردد فنا * با همان شادي ي روح آييم به ياد(1)

39. پرهیز از حرص و طمع:

از طمع دورند: ”وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ“ و دوري و اجتناب از طمع. امام علي (عليه السلام) مي فرمايند: ”بيش ترين زمين خوردن عقل ها زير برق هاي طمع هاست.“(2)

و ”ثمره و ميوه طمع، ذلت در دنيا و شقاوت در آخرت است.“(3)

پيامبر گرامي (صلوات الله عليه و آله) مي فرمايند: ”بپرهيز از اين كه طمع را مثل موي بدن جزء

ص: 268


1- بابایی خورزوقی، علی، بحرانهای معرفتی مکاتب و فلاسفه غرب...ص221(با کمی تغییر)
2- مجلسي, بحار، ج 73، ص170.
3- آمدي، غرر الحكم و درر الكلم.

وجودت كني، زيرا شدت حرص قلب را آشفته مي سازد و بر قلب ها مهر دوستي دنيا را مي زند، و آن كليد هر پليدي و منشأ هر گناهي و سبب نابودي هر حسنه و ثوابي است.“

40. ترس از پذیرش عمل صالح:

با وجود اعمال صالح، خوف دارند: ”يَعْمُلَ الْاَعْمَالُ الصَالِحَهَ وَ هُوَ عَلَي وَجَلٍ“ او اعمال صالح انجام مي دهد در حالي كه خائف و ترس ناك است. چون پذیرش اعمال صالح به دست خداوند متعال است، شخص متّقی خوف دارد که مبادا از او نپذیرند. قرآن كريم مي فرمايد: ”كساني كه اعمال صالح انجام مي دهند و قلوب آنها خائف است.“(1) شخصي از امام صادق (عليه السلام) مي پرسد: ”چه چيزي در وصيت لقمان بود؟“ امام فرمودند: ”امور عجيبه اي، و عجيب تر از همه اين كه، به فرزندش گفت: بترس از خداي عزو جل، ترسي كه اگر نيكي انس و جن را آورده باشي،عذابت كند و اميد به خدا داشته باش، اميدي كه اگر گناهان انس و جن را آورده باشي، ترا رحم كند.“(2)

البته «انما يتقبل الله من المتقين؛ خداوند (عمل صالح را) فقط از پروا پيشگان مي پذيرد»(3) مطابق اين آيه شريفه، تقوا مايه قبولي اعمال است و بدون آن هيچ عملي مورد قبول واقع نمي شود، چنانکه حصر «انما» مفيد همين معناست. سرش آن است که عملي مورد قبول واقع مي شود که رنگ خدايي به خود بگيرد و خصوصيت وجه اللهي پيدا کند: «کل من عليها فان و يبقي وجه ربک ذو الجلال و الاکرام»(4)

اميرالمومنين (ع) فرمودند: «هيچ عملي آن گاه که از پشتوانه تقوا برخوردار باشد، کم نخواهد بود؛ زيرا مورد قبول خداي بزرگ قرار مي گيرد. چگونه مي توان مقبول خداي بزرگ را کم دانست؟.» قرآن كريم از اموري به عنوان محور كرامت ياد كرده كه معروف ترين، بلكه اساسي ترين آنها تقواست . مطابق آيه شريفه: “ان اكرمكم عندالله

ص: 269


1- سوره مباركه مؤمنون، آيه60.
2- العروسي الحويزي، عبد علي بن جمعه، تفسير نور الثقلين، ج 3، ص
3- مائده/27
4- الرحمن/26و27

اتقاكم؛ گرامي ترين شما نزد خدا، با تقواترين شماست ” (حجرات/13)، معيار كرامت نزد خدا، تقواست و هر چه تقوا بيشتر باشد، كرامت هم نزد خدا افزون تر است. خداوند در سوره فجر، توجيه نارواي برخي افراد درباره كرامت انسان را مطرح نموده و توهم ناصواب آنان را ابطال مي كند و مي فرمايد: “فاما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فاكرمه و نعمه فيقول ربي اكرمن و اما اذا ما ابتلاه فقدر عليه رزقه فيقول ربي اهانن كلا..”(فجر/17-15) بعضي توانگري را مايه كرامت پنداشته و قهرا تهيدستي و فقر را مانع آن مي دانند، لكن اين توهم باطلي است، اين نعمتها مايه كرامت انسان نيست، نه تنها مال و ثروت، بلكه هر نعمتي نظير جاه، مقام و اولاد و... او را به كرامت نمي رساند، همچنان كه اين گونه امور مايه اهانت و دنائت انسان نيز نخواهد بود.

قرآن كريم، تقوا را موجب پوشش سيئات و اجر عظيم الهي: “و من يتق الله يكفر عنه سيئاته و يعظم له اجرا” (طلاق/5) و وسيله بهره مندي از معيت خاصه الهي:ان الله مع الذين اتقوا و الذين هم محسنون نحل/128)، دانسته و درآيه 197 سوره بقره، از تقوا و پرهيزكاري، با عنوان “بهترين توشه” يا به تعبير دقيق تر، “تنها توشه آخرت”ياد كرده است: “و تزودوا فان خير الزاد التقوي”. از حضرت علي (ع) روايت شده است: “لا خير في شيء من ازوادها الا التقوي؛ هيچ خيري در توشه هاي دنيا نيست، مگر توشه تقوا” حضرت كه از هر فرصتي براي توصيه به تقوا استفاده مي فرمایند، هنگام بازگشت از نبرد صفين، با قبرستان متروكه اي در بيرون شهر كوفه مواجه شد، ايستاد و به سخن گفتن با مردگان پرداخت و خطاب به آنان گفت: “اگر از ما بپرسيد نزد شما چه خبرهاي تازه اي وجود دارد؟ خواهيم گفت: پس از شما، در خانه هايتان سكنا گزيدند و اموالتان تقسيم گرديد. حال شما بگوييد چه خبر تازه اي داريد؟” حضرت رو به اصحابش كرد و فرمود: “اگر به آنها اجازه سخن گفتن داده مي شد به شما خبر مي دادند كه تنها توشه، تقواست” در بيان ديگر، حضرت دنيا را محل جمع آوري توشه آخرت، دانسته و فرمودند: “و استظهروا بزاد التقوي؛ با توشه تقوا كمر خويش را ببنديد و به آن پشت گرم باشيد” ؛ همچنين فرمودند: “شما را توصيه مي كنم به تقوا كه توشه اي به مقصد رساننده و پناهگاهي نجات دهنده است”

ص: 270

در ضمن نکته ای که انسان را در مسیر تقوا و پرهیزگاری تهدید می کند و باید بصورت جدّی مدّ نظر باشد جریان توجیه کردن است. در واقع هیچ گناهى به سنگینى «توجیه گناه» نیست. چون فرد گنهکار، غالباً در فکر توبه کردن از عملش می باشد، ولى توجیه گر گناه، مدام در فکر سرپوش گذاشتن رو گناهش است، که این کار باعث می شود او در گناه راسخ تر و جرى تر شود.

می دانید قرآن درباره این عمل می فرماید که : «بل الانسان علی نفسه بصیره و لو ألقی معاذیره؛ بلکه انسان، خودش بر وضع خود آگاه است، هر چند در ظاهر برای خود، عذرهایی بتراشد.»(1)قرآن در اینجا می گوید که: انسان بر اعمال خودش بصیر و اگاه است. یعنی خودش می داند چه کار کرده است. مشرکان عرب هم برای این که گناه شرک خود را توجیه کنند، متوسل به رسم نیاکان مى شدند و مى گفتند: «إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّه وَ إِنّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ؛ ما پدران خود را بر آئینى یافتیم و به آثار آنان اقتدا مى کنیم!»(2)یا افراد جاهل دیگر برای توجیه کردن گناه ربا این طوری می گفتند که. «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا-بیع مثل ربا است»(3) یا در قیامت، افراد ظالم و مجرم دنبال توجیه گناه خود می گردند و به بزرگان خود می گویند که : « اگر شما نبودید ما این همه گناه نمى کردیم. «لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ»(4)

و آیات زیاد دیگری وجود دارد که به بیماری توجیه گناه اشاره می کند. خدا نکند کسی به این بیماری مبتلا شود، که خیلی راحت و به زبان خودمانی اینگونه گناهان خود را توجیه می کند:

1_غیبت… تو روشم میگم.2_تهمت… همه میگن! 3_دروغ… مصلحتى! 4_رشوه… شیرینى! 5_ظلم… حقشه! 6_مال حرام… پیش سه هزار میلیارد هیچه. 7_ربا…

ص: 271


1- قیامت:14 و 15
2- سوره زخرف، آیه 23٫
3- بقره /275
4- سبا/31

همه میخورن! 8_نگاه به نامحرم… یه نظر حلاله! 9_مجلس حرام… یک شب که هزار شب نمیشه! 10_بخل… اگه خدا میخواست بهش میداد!. 11_بی حجابی… دلم پاکه در ادامه رفتارهایی را خواهی دید که انسان های بسیار موفق در وجودشان پرورش می دهند. شما چند تا از این 10 مورد را دارید؟

هیچ کس برای انسان معمولی بودن برنامه ریزی نمی کند. معمولی بودن هنگامی پیش می آید که شما برنامه ای نداری. اگر می خواهی موفق باشی، رفتارهایی که شما را به موفقیت می رسانند در پیش بگیر، و به گونه ای برنامه ریزی نما که صفات متقین که فریاد خاموش درونت طالب و مشتاق آنها است جزء افکار و رفتارت در زندگی روزانه شوند. این ها صفاتی است که در ذات شما نهاده شده و همیشه هم وجود داشته است. آن ها را با معرفت و بصیرت و با توکل بر خداوند منان در وجودت تقویت فرما.

بنا بر آیات قرآن مقام و جايگاه پرهيزکاري چگونه است؟

اشاره

خداوند متعال ، در آيات فراوانى از قرآن كريم مقام و جايگاه پارسايان را به تناسب ، ترسيم كرده است كه توجه جنابعالی به برخى از آن ها معطوف مى شود:

1-هم سنگ صديقين محبوب خدایند:

در اين آيه، علاوه بر اينکه خداي متعال صفات متقين را بر مي شمارد، آنها را هم سنگ صديقين و محسنين و صابرين معرفي مي کند. «آنها به عهد خود وفا مي کنند، هرگاه عهد بندند بر آن استوار مي مانند.» و از اين جهت است که محبوب خدايند. «بلي من اوفي بعهده و اتقي فان الله يحب المتقين»(1) "متقين "، دوستان خدايند و خداوند آن ها را دوست دارد . "إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ "(2)خداوند پرهيزگاران را دوست دارد

2- آماده بودن بهشت:

در بهشت و باغ ها و در كنار چشمه ساران بهشت جاى دارند . "إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِى جَنَّ-ت وَعُيُون "(3) بى گمان ، پرهيزگاران در باغ ها و چشمه

ص: 272


1- سوره آل عمران، آيه 76.
2- سوره توبه ،آیه 4
3- سوره حجر ،آیه 45

سارانند. در جاي ديگر، ضمن اينکه به بيان آماده بودن بهشت، براي ورود متقين پرداخته شده، به دنبال آن صفت پرهيرگاران را بيان مي دارد و مي فرمايد: «الذين ينفقون في السراء و الضراء و الکاظمين الغيظ و العافين عن الناس و الله يحب المحسنين.»(1)همانا که، در فراخي و تنگي انفاق مي کنند و خشم خود را فرو مي برند و از مردم در مي گذرند و خداوند محسنين را دوست دارد.

3-توان استقامت در مقابل وسوسه شيطان:

آنها حتي در مقابل وسوسه شيطان هم مقاومت از خود نشان مي دهند: «الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذکروا فإذا هم مبصرون»(2)«در حقيقت کساني که از خدا پروا دارند، چون وسوسه اي از جانب شيطان بديشان رسد، خدا را به نگاه به ياد آورند و بينا شوند.» آنها توانايي تمييز حق و باطل را دارند و هيچ گاه به دنبال باطل نمي روند، زيرا خداوند به آنها، فرقان عنايت فرموده است: «ان تتقوا الله يجعل لکم فرقانا»(3) خدا دلهاي آنها را آزمايش کرده، تا پرهيزگار شده اند: «ان الذين يغضون اصواتهم عند رسول الله اولئک الذين امتحن الله قلوبهم للتقوي لهم مغفره و اجر عظيم.»(4)

4-. سرانجام نيک:

إِنَّ الأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَ-قِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ....(5)زمين از آنِ خداست آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد مى دهد ; و فرجام ]نيك[ براى پرهيزگاران است"متقين " رستگار و عاقبت به خير هستند."إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازًا "(6) مسلماً پرهيزگاران را رستگارى است.«و العاقبه للمتقن»(7)

ص: 273


1- سوره آل عمران، آيه 134
2- سوره اعراف، آيه 201
3- سوره انفال، آيه 29
4- سوره حجرات، آيه 3
5- اعراف ،آیه 128
6- سوره نبأ ، آیه 31
7- اعراف128،

«و العاقبه للتقوي» «و الآخره عند ربک للمتقين»(1)

در برخي از آيات قرآن، اين فرجام نيک به صورت نجات از جهنم معرفي شده است: «خداوند پرهيزکاران را با رستگاري و کاميابيشان رهايي مي بخشد، (به گونه اي که) نه بدي به آنها مي رسد و نه اندوهگين مي شوند»(2)در برخي ديگر از آيات، آن عاقبت نيک به عنوان رسيدن به بهشت و نعمتهاي بي زوال آن تبيين شده است: «پرهيزکاران بازگشت و سرانجامي نيکو دارند. بهشت هاي جاودان که درهايش به روي آنان گشو تقوا و عاقبت به خيري "يا ايها الذين امنوا اتقوا الله حق تقاته و لا تموتن إلا وَ أَنتم مسلمون"؛ ... تقوا نقش زيربنايي دارد براي جميع فضايل انساني، مقامات معنويه، منتهاي رضاي الهي است، آخرين درخواست خداوندي از انسان و بالاخره اثرگذاري بر جميع ابعاد وجودي انسان در تمام نشئات. .. ما در آيات متعدد در قرآن داريم كه حتي..يك نوع انحصار و اختصاص هم از آن فهميده مي شود و آن .. رابطه بين عاقبت و تقواست.

5- کرامت انسان نزد خدا:

«ان اکرمکم عندالله اتقاکم؛ گرامي ترين شما نزد خدا با تقواترين شماست.(3) از امير المومنين علي (ع) نيز روايت شده: «هيچ کرامتي همانند تقوا نيست.»

6- استوارترين بنيان:

«ا فمن اسس بنيانه علي تقوي من الله و رضوان خير ام من اسس بنيانه علي شفا جرف هار فانهار به في نار جهنم؛ آيا کسي که بنيان خود را بر اساس تقوا و رضاي الهي بنا نهاده بهتر است يا کسي که اساس خود را بر پرتگاه بي بنيادي بنا کرده که ناگهان در آتش دوزخ فرو مي ريزد؟»(4) در بيان حضرت علي (ع) آمده است: «بنيان تقوا چنان استوار و مستحکم است که چيزي آن را نابود نمي کند و زراعتي که بذر آن بر سرزمين تقوا پاشيده شود و از آن آب خورد، هرگز تشنه نمي ماند.»

ص: 274


1- طه132- زخرف35 .
2- زمر/61
3- حجرات/13
4- توبه/109

7 -گشايش امور و وسعت روزي:

«من يتق الله يجعل له من امره يسرا؛ هر کس که تقواي الهي را پيشه خود سازد، خداوند کار را براي او آسان مي گرداند»(1) و «و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب؛ کسي که تقواي الهي را پيشه خود سازد، خداوند راه خارج شدن از مشکلات را براي او قرار مي دهد و از جايي که گمان ندارد به او روزي مي دهد»(2) پيامبر اکرم (ص) هنگام تلاوت اين آيه کريمه مي فرمود: «تقوا و پرهيزکاري موجب مي شود خداوند براي انسان پرهيزکار راه خلاص از شبهه هاي دنيا و نجات از دشواري هاي مرگ و سختي هاي قيامت قرار دهد.» حضرت علي (ع) نيز در شرح اين آيه شريفه، تقوا را مايه گشايش و نجات از فتنه ها و نورانيتي در تاريکي ها معرفي کرده است و در بدرقه قهرمان ديار ربذه فرمود: «اي ابوذر، آگر آسمانها و زمين نسبت به کسي به هم بسته شوند ولي او تقوا پيشه کند، خداوند براي وي گشايشي ايجاد مي کند.»

8- پشتوانه قبولي اعمال:

هر يك از عبادات از جايگاه ويژه اي در معارف اسلامي برخوردار است. به عنوان نمونه، نماز، ستون خيمه دين است. روزه، سپر آتش جهنم است. زكات، زايل كننده گناهان است. امر به معروف و نهي از منكر، كه تمام اعمال نيك بندگان و حتي جهاد در راه خدا در برابر آن دو، به اندازه نم دهان در مقابل دريايي پهناور است. با همه اين اهميتي كه اين عبادات و ساير عبادتها دارد، هيچ فقيهي فتوا به وجوب يا استحباب خاص نسبت به توصيه به نماز، روزه، جهاد، امر به معروف و نهي از منكر، زكات و ... در خطبه هاي نماز جمعه كه همايش هفتگي مسلمانان است نداده است، در حالي كه توصيه به “تقوا” را در يك خطبه يا هر دو خطبه واجب دانسته اند. سر آن در بيان امام متقيان (ع) آمده است كه فرمودند: “تقوا و پروا پيشگي، رئيس اخلاق (و ريشه آنها) است” بدين ترتيب توصيه به تقوا، در واقع توصيه به نماز، روزه، حج، زكات، امر به معروف و نهي از منكر و خلاصه توصيه به انجام همه واجبات و ترك جميع محرمات است، چنانكه

ص: 275


1- طلاق4
2- طلاق2/3

حضرت علي (ع) هنگامي كه شريح بن هاني را به فرماندهي لشكر نصب كرد؛ تمام اخلاق فرماندهي (مانند: صبر، متانت، بردباري، وقار، انصاف، عدالت و ...) را در يك توصيه جمع كرد و فرمود: “اتق الله في كل صباح و مساء؛ در هر صبح و شب، (يعني هميشه) از خدا پروا داشته باش”

9- پاداش های دنیوی و اخروی:

آنها که در دنيا پرهيزگاري را پيشه خود ساختند، تقوي الهي را رعايت کردند، به طوري که وصفشان گذشت، آنها از جمله کساني هستند که خداوند آنها را دوست دارد و مورد محبت و مودت خداوند متعال قرار گرفته اند. کسي که خداوند او را دوست بدارد، از موهبت هاي دنيوي و اخروي بسياري بهره مند مي گردد. چنانچه قرآن صراحتاً مي فرمايد: «و ان للمتقين لحسن مأب»(1)«براي نيکوکاران و پرهيزگاران، بازگشت نيکويي است.» پاداش آنها، «جنات عدن مفتحه لهم ابواب»است.(2) آنها حتي زحمت گشودن درها را هم ندارند، گويي بهشت در انتظار آنهاست، و هنگامي که چشمش به آنها مي افتد، آغوش باز مي کند و آنها را به درون دعوت مي کند. «ان المتقين في جنات و نهر في مقعد صدق عند مليک مقتدر»پرهيزگاران در ميان باغها و نهرهاي بهشتي و فضاي گسترده و فيض وسيع خداوند جاي دارند.(3)آنها در جايگاه صدق و حق راستي نزد خداوند مالک قرار دارند.

جايگاه متقين دو ويژگي دارد که همه امتيازات در آن جمع است: نخست آنکه آنجا جايگاه صدق است و هيچ گونه باطلي در آن راه ندارد ، سراسر حق است و تمام وعده هاي خداوند درباره بهشت در آنجا عينيت پيدا مي کند و صدق آنها آشکار مي شود. ديگر اينکه: در جوار قرب خداوند است همان چيزي که آرزوي آنهاست و هر گونه نعمت و موهبتي در قبضه قدرت و در فرمان حکومت و مالکيت اوست، و به همين دليل در پذيرايي اين مهمانان گرامي فرو گذار نخواهد کرد و تنها خودش مي داند چه مواهبي براي آنها آماده

ص: 276


1- سوره ص، آيه 49.
2- سوره ص، آيه 50.
3- سوره قمر، آيه 54 و 55

ساخته است.«للذين اتقوا عند ربهم جناب تجري من تحتها الانهار خالدين فيها و ازواج مطهره و رضوان من الله» «براي کساني که تقوا پيشه کرده اند، نزد پروردگارشان باغ هايي است که از زير آنها نهرها روان است و در آن جاودانند و همسراني پاکيزه دارند و خشنودي خداوند را دارند.»(1)

چه موهبتي از اين بالاتر، که انسان علاوه بر اين همه پاداش که خداوند براي او مقرر داشته است، بتواند به رضوان و خشنودي خداوند دست يابد. اين خشنودي همان اشاره اي است، که فرموده: «والاخره خيرلمن اتقي» خداوند سلام مخصوص بر متقين دارد. زماني که مي فرمايد: «ان المتقين في جنات و عيون ادخلوها بسلام ءامنين ونزعنا ما في صدرهم من غل اخوانا علي سررمتقابلين لا يمسهم فيها نصب وما هم منها بمخرجين» بي گمان پرهيزگاران در باغ ها و چشمه سارانند به آنان گويند: به سلامت و ايمني در آنجا داخل شويد و آنچه کينه در سينه هاي آنان است بر مي کنيم، برادرانه بر تختهايي روبروي يکديگر نشسته اند. نه رنجي به آنان مي رسد و نه از آنجا بيرون رانده مي شوند.(2) آري! اين بخشي از پاداشي است که خداوند به کسي که او را دوست دارد عطا مي کند.

نتيجه گيري

نتيجه اي كه مي توان از خطبه متقين كه يكي از فرازهاي بلند عرفاني و تربيتي نهج البلاغه است گرفت عبارت است از اينكه طبق فرموده ي امام علي (ع) پرهيزكاران چه در شب و چه در روز در همه ي حالت خداوند را در مقابل خود در مي يابند و به كارهاي نيك و پسنديده اي كه خداوند آنان را حلال كرده مشغولند و تمام فعاليت هاي آنان فقط براي كسب رضا وخشنودي خداوند است و آرزويي جز تقرب به درگاه الهي ندارند و آن را از خداوند در همه ي لحظات در خواست مي كنند. در اين خطبه بيش از صد مورد از صفات پرهيزكاران توسط امام علي (ع) ذكر شده است كه اگر همّام آهي نمي كشيد و مي گذاشت امام سخن خود را خود به پايان برند معلوم نبود كه چه تعداد از ويژگيهاي متقين بر مي

ص: 277


1- سوره آل عمران، آيه 15.
2- سوره نساء، آيه 77.

شمرند كه اين نشان از اهميت آن دارد. نتيجه ديگري كه مي توان از اين خطبه گهر بار امام علي (ع) دريافت نمود اين است كه اين صفات متقين گويي صفات خود امامان معصوم اند كه اندكي از آن را امام (ع) بر شمرد و ديگر افراد به تناسب ظرفيت وجودي خود مي توانند اين صفات را داشته باشند و جزء افراد صالح و پرهيزگار قرار بگيرند ومورد عنايت الهي واقع شوند.

خداوند در قرآن مجید فرموده: بزرگوارترین شما پرهیزگارترین شماست به همین خاطر بزرگان و پیشوایان دین این صفات را به انسان یادآوری کرده اند و شناخت صفات متقین همواره مورد توجه مسلمانان بوده است . علی (ع) که خود سرحلقه پارسایان و در سلوک و تقرب به مرتبه ارجمند و غایت نائل آمده بود توانسته در این خطبه از اوصاف پارسایان که بندگان خوب خداوند هستند پرده برداردو با این رازگشایی و پرده برداری پایه های اخلاق اسلامی را بنا نهاده است. در خاتمه توجه حضرتعالی به آثار تقوی از زبان مولای متقیان معطوف می گردد:

- اَلتَّقوی تُعِزُّ؛ پایبندی به تقوا انسان را عزیز می کند.

- اَلتَّقوی ظاهِرُه شَرَفُ الدّنیا و باطِنُه شَرَفُ الاخرة؛ ظاهر تقوا ارجمندی در دنیا و باطن و حقیقت آن والامقامی و ارجمندی در آخرت است.

- بِالتَّقوی تَزکوا الاعمال؛ با تقوا و پارسایی رفتارها پاکیزه می شود.

- اِنَّ التَّقوَی اللّهِ عِمادُ الدّین و عِمادُ الیَقینِ وَ انّها لَمِفتاحُ صَلاحٍ و مِصباحُ نَجاحٍ؛ تقوای الهی پایه دین و یقین و کلید درستی و شایستگی و چراغ پیروزی و کامیابی است.

- مَعَ الوَرعِ یُثمِرُ العَمَل؛ با پرهیزگاری کارها به بار می نشیند.

- مَن تَوَرّع حَسُنت عِبادَتُه؛ هر که تقوا پیشه کند عبادتش نیکو می شود.

در مجموع آنچه كه مي توان به عنوان يافته و محصول مطالب این کتاب ياد كرد آرزوهای ارزشمند افراد متقی است که به نوعی در قصیده زیر آمده است. لطفا ملاحظه فرما( البته بهتر است با آهنگ خوانده شود):

ص: 278

خوش دارم، تا که شود، وجود من وقف خدا * تار و پود من شود فدای آن ،عشق خدا

خوش دارم،فدا کنم، هستی خود را بی صدا * تا برند با پای جان قلب مرا ،پیش خدا

خوش دارم،که شوق حق، درون من کند ندا * بی صدا و با صدا، صدا زند ،لطف خدا

خوش دارم،تا که شود روز و شبم همچو گدا * آن گدای بی نوا که می برد ، نام خدا

خوش دارم،رها کنم پست و مقام را بی ریّا * با خلوصی که کند کار مرا ،صرف خدا

خوش دارم،که شرّ و زشتی نیاید به جان ما * قلب ما شود مهیّا تا شود، مال خدا

خوش دارم،دعای حقّ مادران در همه جا * مستجاب شود برای من و ما، نزد خدا

خوش دارم،معلّم عزیز و پر سوز و صفا * منقلب کند رهم، تا که روم راه خدا

خوش دارم،که فطرت پاک درون آدما * داد خاموش برون را بکند، داد خدا

خوش دارم،که انتظار شود درون ما به پا * وارث زمین شویم احیا کنیم،حکم خدا

خوش دارم،شبهه های ولایتی شود روا * تا که با جان برویم در ره مولا و خدا

خوش دارم،بسیجی باآن همه ی صدق وصفا * تابع محض ولیّ گردد و عاشق خدا

خوش دارم،ولیّ حق فرمانده کل قوا * در غیاب یار شود حجّت بر،خلق خدا

خوش دارم،نوجوان دلیر و هم بی ادّعا * داد خاموش درون را بشنود،از ناخدا

ص: 279

خوش دارم، دختران عفیف وخوب و با حیا * در ره فطرت خود روند زیر چتر خدا

خوش دارم،مرد و زن غیور و با شور و نوا * راه حق را هی روند با آن همه پند خدا

خوش دارم،همسرا در کون و مکان دو سرا * عاشق و تسکین هم باشند در آن ،بزم خدا

خوش دارم،خانه و خانواده در ملک فتی * محکم و بی حرف و نقل همی کنند ، شکر خدا

خوش دارم، رایانه وار عمل کنند بی هر صدا * همسرانی که همیشه می روند، راه خدا

خوش دارم،کاسب و قصّاب و تمام حرفه ها * کسب حق پیشه و آن کیل درست ، کیل خدا

خوش دارم،که صهیونیست رها کند قدس ما را * با قیام مردم مظلوم آن ، شهر خدا

خوش دارم،که سکولار کمی کند از خود حیا * با حقیقت مانوس و گوید همی ،حرف خدا

خوش دارم،که لیبرال با دست خود کند رها * نظم پوشالی را و رود کمی ،سوی خدا

خوش دارم،که ملحدین با فطرت های بی صدا * پرده ها زنند کنار و بشوند اهل خدا

خوش دارم،که کافری رود از این صحن و سرا * آدمی پاک و شود از همه ی غیر خدا

خوش دارم،غرب وهمان شیطان پر مکر و بلا * در جهان رسوا شود با قدرت و اذن خدا

خوش دارم،مستکبر ظالم و پست و پر خطا * درعیان شود ذلیل، چون که بوده ، ضد خدا

خوش دارم،محروم و مستضعف کل این سرا * حاکم بر سرنوشت و وارث ارض خدا

ص: 280

خوش دارم،نظم نوین به اذن حق گردد به پا * در سرایی که بود مامنی بر، اهل خدا

خوش دارم،مهدی ی موعود با پیام انبیّا * در جهان ظاهر و حاکم بکند، دین خدا

خوش دارم،دروغ و حرف بد رود از دل ما * جای آن صدق و صفا برون کند،خشم خدا

خوش دارم، کینه وخشم بنده ها شود دوا * تا که دوستی ها شود سر شار از، یاد خدا

خوش دارم،حرص و حسدشود رها از سر ما * در فضایی که بود فضای دوستی ی خدا

خوش دارم،غیبت و هر تهمتی در بین ما ها * جان ما رها کند تا که شویم ،عین خدا

خوش دارم،هر نوع گناهی که زند بر جان ما * پست و بی ارزش شود در راه زیبای خدا

خوش دارم،رها کنیم غیر خدا را همه جا * تا شویم جدا ز بند دد و دیو ، بهر خدا

خوش دارم،پول حرام که هست همیشه بی بها * ذات هیچ کس را نگیرد که برد ،مهر خدا

خوش دارم، فریب دنیا نخوریم با صد ادا * مومن و مخلص و هم غنی شویم ،شکر خدا

خوش دارم، که دین ناب احمدی و کربلا * با حقیر شود عجین با لطف و منّت خدا

ص: 281

منابع

• قرآن­کریم

• نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی.

• المظفر، محمدرضا، اصول الفقه، المجلد الاول، بی­جا: نشر دانش اسلامی ، 1405ق.

• آشوری، داریوش، فرهنگ علوم انسانی، تهران: نشرمرکز، 1381.

• اعرافی، علیرضا و همکاران، اهداف تربیت از دیدگاه اسلام، تهران: انتشارات سمت. 1385

• آمدی، عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم، بیروت: مؤسسة­الاعلمی للمطبوعات، 1407ق.

• امین­زاده، محمدرضا، انسان در اسلام، قم: در راه حق، 1372.

• آوردی؛ أعلام النبوه (للماوردی)، نشر دار و مکتبه الهلال، بیروت، 1409 ق، چاپ اول.

• اوزمن، هوارد آ و سموئل ام. كراور، مباني فلسفي تعليم و تربيت، ترجمه غلامرضا متقي فر و ديگران، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) 1379

• آیتی، عبد المحمد(1379): ترجمه نهج البلاغه، تهران دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

• انصاری قمی، محمد علی(1344): خورشید روشن(شرح مختصر وصایای امام علی علیه السّلام به امام حسن علیه السّلام).

• بابایی، علی، معنا درمانی... ، انتشارات برترین اندیشه، چاپ دوم(1395)

• بابایی، علی، دیوان حقیر، انتشارات برترین اندیشه، چاپ اول (1389) چاپ دوم 94 انتشارات دارخوین

• بابایی، علی، تنها راه سعادت در پرتو بهترین نوع مدیریت و ولایت، انتشارات برترین اندیشه، چاپ اول (1389) چاپ دوم 94 انتشارات دارخوین

• بابایی، علی، سالم ترین پیام برای سعادت بشر، انتشارات دارخوین، چاپ دوم 1397

• بابایی، علی، مقصد نهایی بشر، انتشارات دارخوین، چاپ دوم 1397

• بابایی، علی، بحرانهای معرفتی مکاتب و فلاسفه غرب در حوزه های انسان شناسی، انتشارات

دارخوین، چاپ دوم 1398

• پاکتچی، احمد، «اخلاق دینی»، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج7، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی حیان، 1375ش.

• تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، تصحیح . تحقیق مصطفی درايتى، قم: دفتر تبليغات اسلامی، 1366ش.

• دشتی محمد ( 1386 ) , تفسیر نهج البلاغه , چاپ دوم , انتشارات سنبله , مشهد

• جمعی از نویسندگان، کتابشناخت اخلاق اسلامی، قم: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1385ش.

• شجاعی سید مهدی ( 1382 ) ، شرح خطبه متقین ، چاپ سوم ، انتشارات راه علم ، تهران

• صدوق، محمد بن علی، الأمالی، تهران: كتابچى،1376ش.

• صدوق، محمد بن علی، الخصال، تصحیح علی اکبر غفاری، بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1410ق/1990م.

• ضیا آبادی سید محمد رضا ( 1374 ) , شب مردان خدا , چاپ هفتم , انتشارات مرکز چاپ و نشر بنیاد بعثت , چاپ هفتم , تهران )

ص: 282

• عزیزی، عباس ( 1378 ) , فضایل و آثار نماز شب , چاپ ششم , انتشارات نبوغ , قم

• علی قلی، محمد مهدی ( 1376 ) , سجاده عشق , چاپ دوم , انتشارات ستاد اقامه نماز , قم

• غرویان، محسن، فلسفه اخلاق، قم: مرکز تحقیقات اسلامی نمایندگی ولی فقیه در سپاه، 1379ش.

• کاشانی، فتح الله ( 1387 ) , ترجمه و شرح نهج البلاغه , جلددوم , چاپ اول , انتشارات راه علم , تهران

• کلینی،محمد بن يعقوب، الکافی، مصحح على اكبر غفارى و محمد آخوندى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1403ق.

• محمد رشید رضا، تفسیر القرآن الحکیم (تفسیر المنار)، الهیئه المصریه العامه للکتاب،1990 م.

• مجله الامه الوسط، السنه الاولی2009 م شماره اول، الاتحاد العالمی لعلماء المسلمین، بیروت.

• مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء، چاپ دوم، 1403ق.

• مصباح يزدى، محمدتقى، فلسفه اخلاق، تحقيق و نگارش: احمدحسين شريفی، قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، چاپ سوم، 1394ش.

• معلمی، حسن، فلسفه اخلاق، قم: مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ اول، 1384ش،

• مطهری، استاد مطهری ( 1381 ) , سیری در نهج البلاغه , جلد 1 , چاپ بیست و هفتم , انتشارات صدرا , تهران

• مطهری، استاد مرتضی ( 1381 ) , ده گفتار , چاپ هجدهم , انتشارات صدرا , قم

• مکارم شیرازی آیت الله ( 1384 ) , تفسیر نمونه , جلد دوم , چاپ چهل و یکم , انتشارات دارالکتب الاسلامیه , تهران

• مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، ج1، قم: امام علی بن ابیطالب (ع)، 1387ش.

• موسوی بجنوردی، سیدمحمود، بررسی نقش اخلاق در فقه و حقوق(1)و(2)»، بازتاب اندیشه، ش83، 1385ش.

• نوری طبرسی، میرزاحسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، بیروت: آل البیت(ع)، چاپ دوم، 1408ق.

• هادی،اصغر، «مکارم الاخلاق(پژوهش پیرامون روایت تتمیم مکارم اخلاق و روایات همانند)»، اخلاق، ش5و6، 1385ش.

ص: 283

کتابهای زیر تا کنون از این شاعر و مولف چاپ و منتشر شده است:

1) جزء سی قران بصورت منظوم، ، انتشارات برترین اندیشه، چاپ اول(1389)

2) دیوان حقیر، انتشارات برترین اندیشه، چاپ اول (1388) چاپ دوم 94 انتشارات دارخوین

3) تنها راه سعادت در پرتو بهترین نوع مدیریت و ولایت، انتشارات برترین اندیشه، چاپ اول (1389) چاپ دوم 94 انتشارات دارخوین

4) بهترین روش زناشویی، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین (1394).

5) منظومه همسرداری، چاپ دوم ، اصفهان، انتشارات دارخوین(1394)

6) بهترین راه انتخاب همسر ، چاپ دوم ، اصفهان، انتشارات دارخوین (1394).

7) بهترین روش برای دوران خوب نامزدی، چاپ دوم ، اصفهان، انتشارات دارخوین (1394).

8) تنها راه خوشبختی در همسرداری، چاپ دوم ، اصفهان، انتشارات دارخوین (1394).

9) ارزشمندترین لحظه ها استفاده از فرصتها، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1396)

10) معنا درمانی(درمان افسردگی و.. بدون استفاده ازداروهای شیمیایی)چاپ دوم،اصفهان، انتشارات دارخوین (1395)

11) عطر یاد، انتشارات برترین اندیشه، چاپ اول(1385)

12) نه گفتار، انتشارات برترین اندیشه، چاپ اول(1389)

13) فطرت و کمال انسانی ، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1396)

14) پرستش، کاملترین پاسخ به عالیترین نیاز، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1396)

15) سالمترین پیام برای سعادت واقعی بشر ، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین (1396)

16) مقصد نهایی انسان، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1396)

17) نقش عجیب مذهب در ایجاد آرامش همسران، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین (1394)

18) بصیرت افزایی رمز و راز ولایت مداری وسعادت، چاپ اول،اصفهان، انتشارات دارخوین (1395)

19) بحرانهای مکاتب و فلاسفه غرب در حوزه های انسان شناسی، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین (1397)

20) غزلیات حقیر، چاپ اول، اصفهان، انتشارات دارخوین(1397)

21) قرآن، تنها کتاب نجات بخش، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1398)

22) حجاب، فریاد خاموش فطرت، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1398)

23) نقش حجاب در بهداشت روانی، چاپ دوم، اصفهان، انتشارات دارخوین(1398)

24) نامه ای بی نظیر برای فرزندم، چاپ اول، اصفهان، انتشارات دارخوین(1398)

همچنین دهها مقاله در مجلات تخصصی دانشگاهی و روزنامه های داخلی و بین المللی منتشر کرده است.

ص: 284

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109