حضرت رباب علیهاالسلام الگوی صبر و وفا

مشخصات کتاب

سرشناسه:آقابابایی، مهدی، 1362 -

عنوان و نام پديدآور:حضرت رباب علیه السلام الگوی صبر و وفا/ مهدی آقابابایی.

مشخصات نشر:اصفهان: نورالحیات، 1400.

مشخصات ظاهری:87ص. .م س 21/5×14/5 ؛

شابک:978-622-96734-7-8

وضعیت فهرست نویسی:فیپا

یادداشت:کتابنامه: ص. 84.

موضوع:رباب بنت امرا القیس، - 62ق.

موضوع:رباب بنت امرا القیس، - 62ق. -- شعر

موضوع:داستان های مذهبی -- قرن 14 -- مجموعه ها

Religious fiction -- 20th century -- Collections

شعر فارسی -- قرن 14 -- مجموعه ها

Persian poetry -- 20th century -- Collections

شعر مذهبی فارسی -- قرن 14 -- مجموعه ها

Religious poetry, Persian -- 20th century -- Collections

رده بندی کنگره:297/979

رده بندی دیویی:BP52/2

شماره کتابشناسی ملی:8567398

اطلاعات رکورد کتابشناسی:فیپا

حضرت رباب (علیها السلام) الگوی صبر و وفا

نویسنده : مهدی آقابابایی

ناشر دیجیتالی : مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،1400

خیراندیش دیجیتالی کتاب : علیرضا باقرپور

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

ص: 3

اهدا:

به وجود مقدّس منجی عالم بشریت حضرت بقیت الله الاعظم امام زمان .

به وجودمقدّس مولی الموحدین، امیرالمؤمنین علی علیه السلام

وجود مقدّسۀ محور آل کساء ، بی بی دوسرا صدیقۀ طاهره، فاطمه زهرا علیهاالسلام

به وجود مقدّس سالار شهیدان، حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السلام

و به وجود مقدسّۀ مادر داغدیدۀ علی اصغر علیه السلام ، حضرت رباب علیهاالسلام بانویی که :

وفادار به امام زمانش بود.

بانویی که: بعد از شهادت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام هرگز زیر سایه و سقف نرفت و از فرط اندوه و غصه از دنیا رفت .

بانویی که: خانه اش را در مدینه خراب نمودند .

و وجود مقدّسۀ عقیلۀ بنی هاشم حضرت زینب کبری علیهاالسلام

ص: 4

فهرست

مقدمه...6

پیشگفتار... 7

فصل اول: زندگانی حضرت رباب علیهاالسلام... 9

نسب حضرت رباب علیهاالسلام... 11

پدر حضرت رباب علیهاالسلام... 11

مادر رباب علیهاالسلام... 12

ویژگی های شخصیتی. 12

رباب علیهاالسلام زن شاعره بود...13

ازدواج با حضرت امام حسین علیه السلام.... 15

علاقه امام حسین علیه السلام به رباب علیهاالسلام... 19

اشعار امام حسین علیه السلام برای حضرت رباب علیهاالسلام... 19

دو بیت شعر...20

محبت بانو رباب علیهاالسلام به امام حسین علیه السلام.... 25

حضرت رباب علیهاالسلام از زنان راوی حدیث...28

فرزندان حضرت امام حسین و بانو رباب علیهاالسلام...28

1: حضرت سکینه علیهاالسلام... 28

اقوال علما، بزرگان و نویسندگان درباره حضرت سکینه علیهاالسلام... 29

حضرت سکینه علیهاالسلام بانویی محدثه...30

وفات حضرت سکینه علیهاالسلام... 31

2: حضرت علی اصغر علیه السلام.... 31

ولادت حضرت علی اصغر علیه السلام.... 31

حضور در کربلا...33

خروش و استغاثه از خیمه مادر علی اصغر علیه السلام بلند شد...33

ص: 5

وقتی که امام حسین علیه السلام آن طفل را به خیمه برگرداند...34

اوج صبوری حضرت رباب علیهاالسلام در واقعه کربلا...35

بریدن سر حضرت علی اصغر علیه السلام مقابل چشمان بانوان...38

گریۀ حضرت رباب علیهاالسلام در خرابه...38

عزاداری یا اقامت در کنار قبر امام حسین علیه السلام.... 41

عزاداری عجیب رباب علیهاالسلام... 42

درد دل حضرت رباب علیهاالسلام در کنار مزار حضرت علی اصغر علیه السلام.... 45

زندگی رباب علیهاالسلام پس از امام حسین علیه السلام.... 46

تخریب خانۀ رباب علیهاالسلام در مدینه. 46

وفات حضرت رباب علیهاالسلام... 47

گفتاری از غلام رباب علیهاالسلام درباره امام حسین علیه السلام.... 48

فصل دوم: حضرت رباب علیهاالسلام در آئینۀ شعر 49

آیینه و آب. 50

گهواره های خالی. 51

بی قرار در آفتاب. 52

سخت است این غم. 65

طفل کفن پوش رباب. 67

زخمه های آفتاب. 68

چهارپاره. 78

سپید. 79

دو بیتی ها 80

تک بیتی. 81

منابع. 84

ص: 6

مقدمه

گر چه تاریخ دقیقِ وفات شهادت گونۀ حضرت رباب علیهاالسلام ، ثبت نگردیده، ولی مؤمنین علاقه مند به خاندان اهل البیت علیهم السلام به پاس احترام آن بانوی فداکار هر ساله روز 21 ماه رجب المرجب را به عنوان گرامی داشت آن بزرگوار، خطبا و وعاظ در وصف او، مداحان و شعراء با مرثیه سرایی و عموم شیفتگان حضرت در سراسر عالم به عزای او می پردازند و چه بسا از این مسیر به خاطر آبرومندی ایشان به درگاه خداوند متعال دردهای خود را درمان ، گرفتاری های خود را برطرف و حاجت روا می شوند.

از آن جایی که تعداد کُتب نوشته شده در مورد زندگانی و شخصیت حضرت رباب علیهاالسلام انگشت شمار می باشد. بنابر نذری که یکی از محبان اهل البیت علیهم السلام در این زمینه داشت تصمیم به تهیۀ نوشته ای در این زمینه گرفته شد که جناب حجت الاسلام آقای مهدی آقابابایی زید عزه توفیق این کار را پیدا کردند و به این صورت در اختیار عزیزان مطالعه کننده قرار گرفت. امید که همۀ ما مشمول عنایات خاصۀ حضرات معصومین علیهم السلام مخصوصاً حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام قرار گرفته و فردای قیامت به شفاعتشان نائل گردیم.

سید مجید نبوی

1400/4/25

ص: 7

پیشگفتار

مخدّره رباب علیهاالسلام ، مادر حضرت علی اصغر علیه السلام و سکینه علیهاالسلام، یکی از زن هایی است که در تاریخ بشریت وفاداری و علاقه خود را به شوهر خود ثابت کرد. این بانوی بزرگوار نسبت به حضرت اباعبداللّه علیه السلام معرفت و محبتی خاص داشت و همسری وفادار و نیکو برای آن حضرت بود. اشعار و مرثیه های بانو رباب علیهاالسلام در مصیبت اباعبدالله علیه السلام بیان گر عظمت شخصیت و معرفت او به سیدالشهداست. این بزرگوار در تمام مراحل زندگی امام حسین علیه السلام همراه ، یار و یاور آن حضرت علیه السلام بود.

دلیلِ بر وفاداریِ این بانو همین بس که، همراه امام زمان خویش با فرزندان خود از مدینه منوّره خارج و تمام سختی راه و رنج منزل را تحمل نمود و پس از مشاهده مظلومیت شوهر خویش و کشته شدن یاران امام علیه السلام مخصوصاً مشاهدۀ تیر خوردن علی اصغر علیه السلام ، همراه عقیلۀ بنی هاشم حضرت زینب کبری علیهاالسلام به اسارت رفت، این همه وفاداری حاکی از آن است که این زن از مقام و منزلتی خاص برخوردار است.

پس از بازگشت به مدینه، مجلس عزاداری امام حسین علیه السلام را بر پا کرد و تا یک سال بعد از واقعه کربلا که حیات داشت، همواره عزادار بود. و زنان نزد او جمع می شدند و آنان آنقدر می گریستند که چشمانشان مانند کاسۀ خون می شد. وی سرانجام، یک سال پس از شهادت امام حسین علیه السلام دارفانی را وداع گفت و به مولای خود ملحق شد.

حوزه علمیّه اصفهان

مهدی آقابابایی

رمضان المبارک 1442 قمری / بهار 1400 شمسی

ص: 8

فصل اول: زندگانی حضرت رباب علیهاالسلام

اشاره

ص: 9

ص: 10

نسب حضرت رباب علیهاالسلام

رباب دختر امرؤالقیس بن عدی است. پدرش از اعراب شام و نصرانی بود و در خلافت عمر مسلمان شد. از مادر رباب نیز با نام هند الهنود دختر ربیع بن مسعود بن مصاد بن حصن بن کعب یاد شده است.(1)

پدر حضرت رباب علیهاالسلام

رباب، بنت امرؤالقیس بن عدی بن جابر بن کعب بن علی بن برة بن ثعلبة بن عمران بن الحاف بن قضاعة.(2)

مرحوم فرهاد میرزا در کتاب «قمقام زخار» روایت کرده است که: عوف بن خارجه مزی گفت: در زمان خلافت عمر بن خطاب نزد وی بودم. در این هنگام، مردی نزد عمر آمد و خواست مسلمان شود. عمر نام او را پرسید. او گفت: من مسیحی هستم و نامم امرؤالقیس کلبی است. عمر او را شناخت و علّت اسلام آوردنش را پرسید.

امرؤالقیس گفت: آمده ام به اسلام مشرف شوم و آداب آن را بیاموزم. بعد از این کلام که مسلمان شد و حکومت مسلمانان «قضاعه» که در شام بودند به او داده شد.

امرؤ القیس پدر حضرت رباب علیهاالسلام غیر از «امرؤا القیس بن عابس کندی» از شعرای معروف جاهلیت، صاحب قصیدۀ معروف از معلقات سبعه است. او هشتاد سال پیش از بعثت از دنیا رفته است.(3).

ص: 11


1- . اعیان الشیعه، ج 6، ص 449.
2- . ریاحین الشریعه، ج3، ص 313؛ ناسخ التواریخ در احوالات سیدالشهدا علیه السلام ، ج4، ص 251.
3- . منتخب التواریخ، ص 243.

مادر رباب علیهاالسلام

هند الهنود، دختر ربیع بن مسعود بن مروان بن حصن بن کعب بن علیم بن کلیب است.(1)

مادر هندالهنود میسون دختر عَمرو بن ثعلبة بن حصین بن ضمضم است و مادر میسون، دختر اَوس بن حارثة بن لام طائی است.(2)

در هر حال خانوادۀ حضرت رباب علیهاالسلام از اشراف و بزرگان عرب بوده و در نزد امام مقام و منزلتی شایسته داشته اند.(3)

ویژگی های شخصیتی

شواهد تاریخی، گواهی روشن بر این است که، حضرت رباب، بانویی فرهیخته، عالمه و فاضله بوده که در نزد حضرت سیدالشهدا علیه السلام جایگاهی والا داشته است.

صفدی در «الوافی بالوفیات» چنین می نگارد:

کانت الرباب من أفضل النّساء و أجملهنَّ و خیارهُنَّ ؛ حضرت رباب علیهاالسلام از بافضیلت ترین، زیباترین و بهترین زنان بوده است. (4)

ابن عساکر در «تاریخ دمشق» آورده است:

ص: 12


1- . ریاحین الشریعه، ج3، ص 312 ؛ ناسخ التواریخ در احوالات سیدالشهدا علیه السلام ، ج4، ص 251.
2- . مقاتل الطالبین، ص59؛ ابصارالعین، ص 24؛ رجال الطوسی، ص102؛ تاریخ طبری، ج4، ص 359.
3- . منتخب التواریخ، ص 243؛ قمقام زخار، ص 499.
4- . الوافی بالوفیات، الصفدی، ج 14، ص 75.

کانت من أجمل النّساء و أعقلهُنَّ ؛ حضرت رباب از زیباترین و عاقل ترین زنان بوده است.(1)

سید محسن أمین در «أعیان الشیعه» أوصاف حضرت رباب علیهاالسلام را این گونه بیان می کند: کانت من خیار النّساء، جمالاً و أدباً و عقلاً ؛ حضرت رباب علیهاالسلام از بهترین زنان از حیث زیبایی، ادب و عقلانیت بوده است.(2)

هشام کلبی درباره ایشان می گوید:

و کانَتِ الرُّبابُ خیارِ النّساء و أفضلهنّ؛ رباب از بهترین و فاضل ترین زنان بود. (3)

حضرت رباب علیهاالسلام از بهترین زنان در عقل و ادب بوده و پدر ایشان از اشراف و خانواده های بزرگ عرب به شمار می رفته است.(4)

رباب علیهاالسلام زن شاعره بود

یکی از ویژگی های مهمی که انسان گاهی صاحب آن می شود و باعث امتیاز بر همنوع خود می شود، هنر شعر و شاعری است.

واضح است مسأله مهم در کسب این هنر، داشتن استعداد ذاتی است، چنانچه انسان هر چه بر قواعد و اوزان شعری واقف و آگاه باشد، ولی استعداد درونی نداشته باشد، قادر به شعر گفتن نیست. حضرت رباب علیهاالسلام ،

ص: 13


1- . تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج 73، ص 9.
2- . اعیان الشیعه، ج 6، ص 449 .
3- . سحاب رحمت، ص 538.
4- . قمقام زخار، ص 499 ؛ منتخب التواریخ ،ص 243؛ اعیان الشیعه، ج6، ص 449.

این بانوی با وفا یکی از امتیازاتی که دارد این است که، او یک زن شاعره است. چنانچه صاحب کتاب «اعلام زرکلی» به این خصوصیت اشاره کرده و می نویسد:

«رباب دختر امرء القیس کلبی شاعره می باشد».(1)و شاهد بر این مدعا همان اشعاری است که این مخدره در مرثیه سالار شهیدان علیه السلام سروده است:

ان الذی کان نورا یستضاءُ به***بکربلاء قتیلاً غیر مدفون

بی گمان کسی که نوری بود که به او روشنایی جویند در کربلا کشته شد و بی دفن مانده است.

سبط النبی جزاک الله صالحة ***عنّا و جُنّبت خُسران الموازین

ای نوۀ پیامبر صلی الله علیه و آله ، خداوند تو را از ما جزای نیک دهد و از خسران میزان به دور باشی.

قد کنت لی جبلاً صعباً الودُ به***و کنت تصحبنا بالرحم و الدین

برای من کوهی سخت و استوار بودی که به آن پناه می بردم و با ما از روی مهربانی و دین هم صحبت بودی.

مَن للیتامی و مَن للسائلین***یقی و یاوی الیه کل مسکین

کیست که یتیمان را سرپرستی کند و نگهبان سائلان و حاجتمندان کیست؟ و کیست هر مسکینی به او پناه ببرد. (2)

ص: 14


1- . اعلام زرکلی، ج3، ص 36.
2- . ناسخ التواریخ، ج4 ، ص 253؛ قمقام زخار، ص 500؛ منتهی الآمال، ج1، ص 829.

از این اشعار به خوبی استفاده می شود که رباب علیهاالسلام مادر حضرت علی اصغر علیه السلام تسلط خوبی در ارائه شعر گفتن داشته است.

ازدواج با حضرت امام حسین علیه السلام

ابن عساکر در کتاب «تاریخ مدینة دمشق»، ماجرای ازدواج امام با ایشان را بدین صورت نقل کرده است:

در زمان عمر، امرءِ القیس به مسجد آمد و اسلام آورد. وقتی از مجلس به سمت منزل خود بیرون رفت، حضرت علی علیه السلام نیز با حسنین علیهاالسلام از مسجد بیرون آمدند. حضرت به او فرمود: من علی بن ابی طالب پسر عموی پیامبرم و این دو، فرزندان من هستند. می خواهیم با تو پیوند خویشاوندی برقرار کنیم. او هم دخترش محیاه را به حضرت علی علیه السلام تزویج نمود؛ دخترش سلمی را به امام حسن علیه السلام و رباب علیهاالسلام را به امام حسین علیه السلام تزویج کرد.(1)

بنابراین در همان سال 14 یا 16 هجری - که تاریخ اسلام آوردن امرؤالقیس است - رباب علیهاالسلام به ازدواج حضرت سیدالشهدا علیه السلام درآمد؛

ص: 15


1- . تاریخ دمشق، ج 69، ص 119؛ البدایة و ا لنهایة، ج8، ص 229؛ انساب الاشراف، ج2، ص 416؛ الاصابة، ج 1، ص 354-355؛ قمقام زخار، ص499؛ ابصار العین، ص 24؛ معالی السبطین، ج1، ص 417؛ ینابیع المودة، ج2، ص 387؛ سحاب رحمت، ص 532؛ الاغانی، ج14، ص 164؛ ریاحین الشریعه، ج3، ص 314. در کربلا چه گذشت ترجمه نفس المهموم، ص 724. شیخ عباس قمی در کتابش «نفس المهموم» می نویسد: گفته اند امیرالمؤمنین علیه السلام دو فرزندش حسن و حسین علیهاالسلام را نزد امرؤالقیس برد و فرمود: یا عم، من علی بن ابیطالب پسر عم و داماد پیامبرم ... ایشان از کلمۀ گفته اند استفاده نموده است.

چنان که مشهور بین مورخان نیز همین است. ایشان نخستین زنی است که به حباله نکاح حضرت سیدالشهدا علیه السلام درآمده است.(1)

داستان ازدواج

علامه مقرم قدس سره پس از ذکر داستان ازدواج می نویسد:

علمای رجال نیز درباره «مجاهد» توقف کرده و عده ای از آنان روایاتش را مردود می دانند؛ همچنین «محمد بن هشام سائب کلبی» نیز نزد علمای شیعه، مجهول الحال بوده و حتی علمای اهل سنت نیز بر و اعتقاد نمی ورزند. بنابراین ماجرایی که «مجاهد» و «محمد بن هشام بن سائب کلبی» دربارۀ ازدواج حضرت امام حسین علیه السلام با بانو رباب علیهاالسلام گفته کذب محض و افترایی آشکار است.

آری! این قضیه هیچ بویی از واقعیت ندارد چرا که هیچ یک از افراد عادی به فردی نصرانی که تازه اسلام آورده و به سلک مسلمین پیوسته اظهار وصلت نمی کند، چه رسد به امیرالمؤمنین علیه السلام که جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله است و به امر خدای تعالی زعیم تمامی بشر بعد ازمقام رسالت است؟ حاشا که سرور مؤمنان مقهور شهوت بوده و در بند غرایز نفسانی که منفور عام و خاص است، باشد.

از دیگر مواردی که خدشه بر این حکایت وارد می کند، معلوم نبودن رضایت دختران و نیز مشخص نکردن مهر آنهاست؛ زیرا در شریعت مقدس اسلام رضایت زن و داشتن مقدار مهریه لازم است.

ص: 16


1- . ریاحین الشریعه، ج3، ص 315.

ما طائفه امامیه معتقدیم:خدای تعالی به امام که صاحب منصب ولایت عامه است چنان علم واسعی عطا فرموده که جایی برای شهادت دشمنان باقی نمی گذارد و عقاید پیروان خود را ثبات می بخشند. به این ترتیب امیرالمؤمنین علیه السلام یقین داشت اگر این دختران برای او و پسرانش مقدّر شده باشند، با تأخیر ازدواج تا فرصتی مناسب، فرد دیگری پیشنهاد همسری به آنان نخواهد داد.

لکن کینه توزی ها در صدد شکستن حریم ولیّ خدا بر آمد و بر سیّد اوصیا تهمت هایی بستند تا آیندگان را بفریبند و آنان را از امام خود جدا کنند. در این تلاش به اغراض پلید خود رسیدند و آنانکه «باب علم رسول» را نمی شناختند این تهمت ها را باور و بر تجسم خلق و خوی محمدی بدگمان گردیدند.

اشکال دیگر این حکایت این است که، باید بگوییم: بانو رباب علیهاالسلام بیش از 20 سال با امام حسین علیه السلام زندگی کرده؛ زیرا به استناد آن، وی در خلافت عمر به ازدواج امام علیه السلام در آمد، و عمر در سال 25 هجری کشته شد. و ولادت سیکنه خاتون علیهاالسلام در سال 47 بوده است. – بنابراین در کربلا حداقل 13 سال داشته- زندگانی رباب علیهاالسلام با امام حسین علیه السلام در این مدت طولانی به حسب معمول بعید بوده و مخصوصاً اگر ازدواج اوائل خلافت عمر صورت گرفته باشد. علاوه بر این، ابن کثیر می گوید: پدر بانو رباب علیهاالسلام «انیف» نام داشته و ذکری نیز ازا این داستان به میان نیاورده است.(1)

ص: 17


1- . بدایه ، ج 8 ، ص 217.

از مجموع این سخنان چنین بر می آید که هیچ دلیل قاطعی بر صحت داستان مذکور وجود ندارد و به هر حال رباب علیهاالسلام از بهترین زنان و با فضیلت ترین ایشان بوده، او همراه امام حسین علیه السلام به کربلا وارد شد و پس از به خون غلطیدن عزیزانش به کوفه و شام رفته و سپس به همراه حرم به مدینه بازگشت و در زیر آفتاب می نشست و شب و روز می گریست. تا آن که یکسال پس از شهادت مولایش دق کرد و در گذشت.(1)

اما اینکه او در راه بازگشت از شام به مدینه، نزد قبر امام حسین علیه السلام اقامت نموده و شب و روز می گریست، درست نیست؛ چرا که عقیله بنی هاشم، زینب کبری علیهاالسلام متکفل حفاظت از اهل حرم بود. ممکن نبود او را در آن بیابان سوزان رها کند در حالی که هیچ غمخوار و دلسوزی نداشت، زنی بی سرپرست و تنها که همه عزیزانش را از دست داده بود.

در آن یکسالی که پس از اباعبدالله علیه السلام زیست، پیشنهاد ازدواج اشراف و بزرگان را رد کرد و فرمود: پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله کسی را پدر شوهر نمی گیرم.(2)

آری، او حق داشت؛ زیرا هیچ کس را همتای سرور جوانان اهل بهشت نمی یافت. و چه کسی در عظمت و جلالت به پای علی مرتضی علیه السلام می رسید، که نسبتش به پیامبرصلی الله علیه و آله چون نسبت هارون به موسی علیه السلام بود.

در روایتی از قول «امامه» رسول خداصلی الله علیه و آله درباره تعداد همسران امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که: «سزاوار نیست همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام بعد از ایشان ازدواج مجدد نمایند». به همین سبب تمامی

ص: 18


1- . الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج4، ص 36.
2- . تذکرة الخواص، ص 150؛ الاغانی،ج14، ص 158.

همسران و کنیزان امیرالمؤمنین علیه السلام به این حدیث عمل نموده و پس از ایشان به عقد کسی در نیامدند.»(1)

علاقه امام حسین علیه السلام به رباب علیهاالسلام

میزان و ژرفای مقامات هر کس را می توان در کلام بزرگان به ویژه ائمه اطهار علیهم السلام دریافت. همچنین می توان از تعابیری که از قول سیدالشهدا علیه السلام دربارۀ ایشان وارد شده، اوج مقام این بانوی بزرگوار را کشف کرد.

بر اهل فضل روشن است که حبّ و بغض امام علیه السلام، جنبۀ شخصی یا احساسی ندارد، بلکه بغض امام معصوم، نسبت به یک شخص، اوج خباثت شخص و حبّ امام علیه السلام نسبت به شخصی اوج مقامات معنوی و عظمت روحی آن شخص را بیان می کند. امام حسین علیه السلام ، رباب علیهاالسلام را بسیار دوست می داشت.(2)

اشعار امام حسین علیه السلام برای حضرت رباب علیهاالسلام

شواهدِ تاریخی نیز گویای این مطلب هستند که، وجود مقدّس سیدالشهدا علیه السلام علاقه ای شدید به حضرت رباب علیهاالسلام داشت و گاه این علاقه را در غالب چنین اشعاری بیان می کرد:

کان الحسین یحبّها [الرّباب] حُبّاً شدیداً... ؛(3)

ص: 19


1- . مجموعه آثار علامه سید عبدالرزاق مقرم، زندگانی حضرت علی اکبر، حضرت سکینه و حضرت مسلم بن عقیل علیهم السلام،ص 209-206.
2- . البدایة و النهایة، ج8، ص228.
3- . تذکرة الخواص، 265.

أحبّ الحسین زوجته الرّباب حباً شدیداً و کان بهما معجباً یقول فیها الشعر؛(1)

کَأنَّ الَّیلَ مَوصُولٌ بِلَیلٍ***إذا زارَت سُکَینَةُ وَ الرُّبابُ؛(2)

از جمله شواهد، شعری است که حضرت سیدالشهدا علیه السلام در زمانی که حضرت رباب و سکینه علیهاالسلام برای دیدن خویشان خود از حضرت دور بودند می نگاشت: «گویا شب به شب متصل است زمانی که سکینه و رباب به دیدن کسی بروند.»(3)

باید توجه داشت که چنین تعابیری از زبان امام معصوم علیه السلام صادر می شود و همان دقت و ظرافتی که در برداشت های فقهی و اعتقادی از کلام معصوم متصور است، در دیگر شئون کلام نیز اعمال می شود و این تعبیر، حاکی از اوج اتصال روحی آن حضرت به رباب است که قهراً از عظمت روحی و اوج مقام معنوی این بانوی والا مقام حکایت دارد.

دو بیت شعر

همچنین در وصف حضرت رباب و سکینه علیهاالسلام، آمده است که سیدالشهدا علیه السلام چنین می فرمود:

لَعَمْرُک اِنِّنی لَاُحِبُّ داراً***تَحُلُّ بها سکینةُ و الربابُ

اُحبِّهما وَ اَبْدُلُ جُلَّ مالی***وَ لَیْسَ لِلاَئمی فیها عِتابُ

ص: 20


1- . البدایة و النهایة، ج 8، ص 209.
2- . منتخب التواریخ، ص 243؛ سحاب رحمت، ص 539.
3- . کنایه از این که روزی برایم وجود ندارد و همه اش مانند شب تاریک می گذرد.

قسم به جان تو خانه ای را دوست می دارم که در آن سکینه و رباب علیهاالسلام وجود داشته باشد، آنان را دوست می دارم و بیشترین مالم را به آنان می بخشم و این امر هیچ نوع شماتت و عتاب ندارد.(1)

در پاسخ باید گفت: این مطلب، هیچ محذور شرعی ندارد؛ بلکه دارای مؤیّدات شرعی نیز هست و برای معرفی شخصیت آن بانوی بزرگوار است. هنگامی که بسیاری از کتب معتبر، با سند صحیح این مطلب را نقل کرده اند با استبعادهای ذهنی نمی توان حقایق تاریخی را انکار کرد. به عنوان نمونه، می توان به موارد بسیاری اشاره کرد که پیامبر صلی الله علیه و آله محبت خود را به دخترش فاطمه زهرا علیهاالسلام اظهار می کرد.

باید گفت این مطلب از امام حسین علیه السلام نه تنها عرفاً نامناسب نیست، بلکه درسی به پیروانش برای استحکام خانواده در میان آنهاست.

لاتحرقی قلبی بدمعک حسرة***مادام منی الروح فی الجثمانی

فاذا قتلت فانت اولی بالذی ***تبکینه یا خیرة النسوان(2)

ص: 21


1- . مقاتل الطالبین، ص 59؛ منتخب التواریخ ، ص 243؛ قمقام زخار، ص 499؛ بحارالانوار، ج 45، ص47 ؛ اعیان الشیعه، ج 3، ص 492؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ج 1، ص 355؛ المعارف، ص 213؛ انساب الاشراف، ص 195- 196؛ البدایة و النهایة، ج8، ص 228؛ ینابیع المودة ، ج3، ص 9؛ تاریخ طبری، ج 11، ص 520؛ در کربلا چه گذشت ترجمه نفس المهموم، ص724؛ تذکرة الخواص، ص 238؛ ابصار العین، ص 24 و ص 88 ؛ لواعج الاشجان فی مقتل الحسین علیه السلام ، ص 170- 171؛ المجدی فی انساب الطالبیین، ص 92؛ مقاتل الطالبین، ص 59.
2- . دخترم! تا زمانی که جان در بدن دارم مرا با اشک حسرت بار خود مسوزان؛ ای بهترین زنان! آن گاه که من کشته شدم، او برای گریه سزاوارتر است.

گفتنی است این تعابیر از امام معصوم صادر شده و چگونگی تحلیل این اشعار با شعرهای عاشقانۀ متعارف از دیگران، قابل مقایسه نیست. از این رو باید به این مسئله توجه داشت که ذکر این اشعار در این باره برای تبیین اوج مقام روحانی و اتصال معنوی حضرت سیدالشهدا علیه السلام با حضرت رباب علیهاالسلام است.

با اشاره به آن چه از صحبت های امام حسین علیه السلام نقل شده و در تاریخ آمده است، می توان گفت: از این سخنان به خوبی فهمیده می شود که امام حسین علیه السلام ، رباب را به عنوان محرم دل و رفیق خود در کربلا به همراه داشت.

ابوالفرج اصفهانی، گناه تهمت دیگری را که ساخته باید به دوش بکشد. گویی از دروغ ها و تهمت هایی که برای حضرت سکینه خاتون علیهاالسلام بافته هنوز خشنود نشده این بار تهمتی بزرگ را به ساحت قدسی پدر بزرگوار آن عفیفه متوجه نموده که با عصمت و مقام شامخ امامت سازگار نیست.

از راویان ناشناس که علمای رجال از آنان نامی نمی شناسند نقل کرده، سکینه خاتون گفت: عمویم امام حسن مجتبی علیه السلام پدرم را به خاطر مادرم رباب علیهاالسلام سرزنش کرد، پدرم در پاسخ به ایشان این دو بیت را فرمود:

لَعَمْرُک اِنِّنی لَاُحِبُّ دارا***تَحُلُّ بها سکینةُ و الربابُ

اُحبِّهما وَ اَبْدُلُ جُلَّ مالی***وَ لَیْسَ لِلاَئمی فیها عِتابُ

قسم به جان تو! خانه ای را دوست می دارم که در آن سکینه و رباب وجود داشته باشد، آنان را دوست می دارم و بیشترین مالم را به آنان می

ص: 22

بخشم و این امر هیچ نوع شماتت و عتاب ندارد.(به سرزنش ملامتگران اعتنایی ندارم)

ابن جریر طبری در کتاب «المنتخب» بیت سومی را هم به آن افزوده است:

و لست لهم و ان عتبوا مطیعا***حیاتی او یغیبنی التراب

اگر ملامتگران از من سرزنش کنند، من تا زنده ام هرگز از آنها پیروی نمی کنم ، تا اینکه خاک مرا در زیر خود پنهان کند.

اینها همه ناشی از جهل به مقام و شأن امامت و چشم پوشی از منزلت عصمت است. به اعتقاد ما، امام از جانب خدای تعالی منصوب می شود و هیچ گناه و حتی اشتباه و ترک اولی از او صادر نمی شود تا موجب ملامت از جانب معصومی نظیر خود گردد.

امام مجتبی علیه السلام هرگز کسی را به خاطر محبت به همسر محبوبش مورد ملامت قرار نداده، مگر آنکه از حدود احکام شرع پا را فراتر نهاده باشد و چنین امری در مورد بانو رباب علیهاالسلام همسر امام حسین علیه السلام متصوّر نیست. بر فرض دروغِ صاحبِ اغانی راست باشد و عتابی هم بوده، حضرت سیدالشهدا علیه السلام بس بزرگوارتر و مؤدب تر از آن است که به امام زمان و امام امت با دو بیت شعر پاسخ دهد.

مزید بر آن وقار، غیرت و عظمت امامت است که از نبوت مشتق شده چگونه ممکن است اما همسر و دخترش را با ابیاتی مدح کند که با طبع ساربانان و مطرب ها دمساز است و آوازه خوانان در محافل فسق و فجور خود آنها را زمزمه می کنند؟! گفتن این اراجیف از دشمنان بعید نیست، اینان سخنی بس زشت تر و تهمتی بزرگتر به خامس آل عبا علیهم السلام نسبت داده اند.

ص: 23

از جمله ابن حجر عسقلانی گوید:چون امام حسن علیه السلام تصمیم بر صلح گرفت با عبدالله بن جعفر مشورت نمود. عبدالله مخالفتی نکرد به برادر خود امام حسین علیه السلام فرمود: «برادر نظری درباره صلح دارم دوست دارم بپذیری.»

امام حسین علیه السلام فرمود: «من تو را به خدا پناه می دهم مبادا کاری کنی که موجب تکذیب پدرمان علی علیه السلام و تصدیق معاویه شود.»

امام حسن علیه السلام در پاسخ فرمودند:

«به خدا سوگند! هر کاری را اراده نمودم مخالفت کردی، به خدا سوگند! بر آن بودم تو را در خانه ای قرار دهم و درب آن را به رویت ببندم تا کارم را به پایان برم.»

این بود اهانت ابن حجر، و افسوس که ساده اندیشان مخالفت امام حسین علیه السلام را نشانه شجاعت و مناعت او دانسته اند، این بیچارگان نمی دانند که امام حسین علیه السلام معصوم است و به امام وقت هرگز آن گونه پاسخ نمی گوید و می داند آنچه امام وقت انجام می دهد بر اساس حکمت و مصلحت واقعی و مورد رضایت پروردگار است که در صحیفۀ مخصوص به امام وقت عمل به آن تصریح شده است.

مگر همین امام حسین علیه السلام نیست که در پاسخ جابر بن عبدالله انصاری آنگاه که گفت:آیا تو نیز مانند برادرت امام حسین علیه السلام صلح نمی کنی؟

فرمود: برادرم به امر خدا و رسولش عمل کرد و من نیز به امر خدا و رسولش عمل می کنم.

آیا منطقی است بپذیریم، آگاهی و آشنایی عبدالله بن جعفر به شرایط زمانه از امام حسین علیه السلام بیشتر بوده؟!

ص: 24

ابن شهر آشوب می گوید: امام حسین علیه السلام در محضر برادرش به احترام او هیچ گاه سخن نمی گفت.(1)

همچین محمد حنفیه در حضور برادرش امام حسین علیه السلام اظهار نظر نمی کرد.

طبرسی می گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:

مَا مَشَى الْحُسَيْنُ بَيْنَ يَدَيِ الْحَسَنِ علیه السلام قَطُّ وَ لَا بَدَرَهُ بِمَنْطِقٍ إِذَا اجْتَمَعَا تَعْظِيماً لَهُ ؛ و هرگز و هیچ گاه امام حسین علیه السلام برای تعظیم و احترام امام حسن علیه السلام در برابرش راه نرفت و هرگز در سخن گفتن و اظهار نظر بر او سبقت نگرفت.»(2)

آیا عقل می پذیرد با توجه به این ادب الهی، امام حسین علیه السلام با نظر برادرش که حجت و خلیفه خداوند است مخالفت کند در حالی که می داند او جز به مصلحت و رضایت خداوند عمل نمی کند بلکه مطابق آنچه در صحیفه اش آمده عمل می کند.(3)

محبت بانو رباب علیهاالسلام به امام حسین علیه السلام

حضرت رباب علیهاالسلام بانویی بامعرفت بود و امام حسین علیه السلام عظمت خاصی در قلب او داشت. در این باره چند فراز تاریخی وجود دارد:

الف) هنگامی که حضرت رباب علیهاالسلام به مدینه بازگشت، عده ای از بزرگان و اشراف قریش از او خواستگاری کردند؛ ولی ایشان نپذیرفت و فرمود:

ص: 25


1- . مناقب، ج 2، ص 143، چاپ ایران.
2- . مشکاة الانوار، ص 170؛ مستدرک الوسائل، ج8 ، ص 393.
3- . مجموعه آثار علامه مقرم، زندگانی حضرت سکینه علیهاالسلام ، ص 198-195.

لایَکُون لی حمو بَعدَ رَسُولِ الله صلی الله علیه و آله ؛ بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله هرگز پدر شوهری نمی گیرم.(1)

ب) اشعاری که رباب پس از کربلا برای همسرش امام حسین علیه السلام سروده، نشانه ای از اوج محبت اوست؛ آن جا که گفته است:

إنّ الذی کانَ نوراً یُستَضاءُ به***فی کَربلاء قتیل غیرُ مَدفونِ

سِبطُ النبی جَزاکَ اللّه صالِحة***عَنّا و جُنّبتَ خُسرانَ المَوازین

قَد کنتَ لی جَبَلاً صَعباً ألوذُ بِهِ***وکنتَ تَصحَبُنا بِالرَّحمِ وَالدّینِ

مَن لِلیتامى ومَن لِلسّائِلینَ ومَن***یغنی ویأوی إلَیهِ کلُّ مِسکینِ

وَاللّهِ لا أبتَغی صِهراً بِصِهرِکمُ***حَتّى اُغیبَ بَینَ الرَّملِ وَالطّینِ(2)

انشای این گونه اشعار، حاکی از اوج معرفت و سرسپردگی شاعر نسبت به مقام ولایت است؛ گویی این ارادت و دلبستگی به ولیّ خدا در ذرات کالبد او رسوخ کرده باشد.

ص: 26


1- . سحاب رحمت، ص538.
2- . همانا شخصی که همواره مانند نور به دیگران روشنایی می بخشد، در کربلا کشته شد و دفنش نیز نکردند. فرزند پیامبر! خداوند از ما جزای نیکو به تو عطا کند و از خسران در میزان ها دور باشی. تو برای من مانند کوهی استوار بودی که به آن پناه می بردم و همیشه با مهربانی و موازین شرعی با ما رفتار می نمودی. بعد از تو چه کسی به فریاد یتیمان و نیازمندان برسد و بیچارگان به چه کسی پناه برند؟ به خدا قسم! هرگز بعد از شما پدر شوهری نخواهم داشت تا این که میان خاک ها و ریگ ها پنهان شوم و از دنیا بروم. قمقام زخار، ص 500؛ منتخب التواریخ، ص 243؛ در کربلا چه گذشت ترجمه نفس المهموم، ص 528؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص 622؛ ریاحین الشریعه، ج 3، ص316 ؛ منتهی الآمال،ج1 ، ص 829.

ج) در احوالات حضرت رباب علیهاالسلام در مجلس عبیدالله بن زیاد، این گونه بیان کرده اند که چون نگاه حضرت رباب به سر مقدس امام حسین علیه السلام افتاد، بی تاب شد. سر را در بغل گرفت و بوسید و در کنار خود نهاد و نوحه سرایی کرد و این اشعار را خواند:

وا حُسَیناهُ فَلا نَسیتُ حُسَیناً***اَقصَدَتهُ اَسِنَّةُ الاَعداءِ

غادَرُوهُ بِکَربَلا صَریعاً***لا سَقَی الله جانِبیَ الکَربَلاء(1)

رباب علیهاالسلام با سرودن همین دو بیت شعر، رویداد کربلا را تبیین کرد و راه تحریف را بر دشمنان بست.

حضرت رباب علیهاالسلام هر چند این دو بیت شعر را در قالب مرثیه و نوحه برای امام حسین علیه السلام سروده است، ولی در واقع تمام اهداف تبلیغی خویش را در آن ریخته، و تاریخ نهضت حسینی را از هرگونه تحریف مصون داشته است! زیرا؛ در این اشعار به مظلومیت امام حسین علیه السلام و غم های فراموش نشدنی او پرداخته، و کیفیت قتل و شهادت را بیان داشته، که با نیزه و ابزار قتل، وی را کشته اند. و قاتل را مشخص ساخته که دشمنان آن حضرت بوده اند. و از کلمه «غادروا» که به معنای «رها کردند و ترک گفتند» استفاده نموده و می رساند که به جنازۀ حسین علیه السلام

ص: 27


1- . وای حسین! من هرگز فراموش نمی کنم حسین را! آیا نیزه های دشمن او را نشانه رفت؟ او را در حالی که روی زمین افتاد بود رها کردند. خداوند اطراف کربلا را آب ننوشاند [و از باران محرومشان کند]. قمقام زخار، ص 393؛ منتهی الآمال، ج1، ص 856؛ تذکرة الخواص، ص 233؛ مقتل الحسین علیه السلام ، ص424- 425؛ لواعج الاشجان،ص 170- 171؛ اعیان الشیعه، ج1، ص 622؛ دانش نامه امام حسین علیه السلام ، ج1، ص293-292.

احترام نکردند و نماز نگذاردند و کفن نکردند، بلکه بدون دفن بدن او را به روی زمین انداختند و ....

حضرت رباب علیهاالسلام از زنان راوی حدیث

علامه مامقانی او را در زمرۀ زنان راوی نام برده و می نویسد: نسبت به روایات او نهایت اعتماد وجود دارد.(1)

عمر رضا کحاله می نویسد: از شاعران عرب و از برترین و برگزیده ترین زنان زمان خویش بود.(2)

حضرت رباب علیهاالسلام از امام حسین علیه السلام روایت کرده است.(3)

فرزندان حضرت امام حسین و بانو رباب علیهاالسلام

اشاره

بانو رباب علیهاالسلام دو فرزند از امام حسین علیه السلام داشت؛ یکی سکینه و دیگری عبداللّه (علی اصغر علیه السلام) که در روز عاشورا، در حالی که کودکی بیش نبود، در آغوش پدرش به شهادت رسید.(4)

1: حضرت سکینه علیهاالسلام

اشاره

نام سکینه دختر امام حسین علیه السلام آمنه و به قولی امینه بود.(5)

ص: 28


1- . تنقیح المقال، ج 3 ، ص 78.
2- . زنان عاشورایی ، ص 119 به نقل از: اعلام النساء ، ص ج1، ص 439.
3- . محدثات شیعه، ص 176.
4- . الارشاد، ج2، ص 135 .
5- . سحاب رحمت، ص 863.
اقوال علما، بزرگان و نویسندگان درباره حضرت سکینه علیهاالسلام

عمر رضا کحاله می نویسد: سکینه بانویی جلیل القدر، با نجابت و داراری مقام و منزلتی بلند بود.(1)

بنت الشاطی می گوید: به حق که خانم سکینه علیهاالسلام به سبب اصل و نسب عالی و شرافت و منزلت بالایش صاحب عزت بی انتها و آشکاری است.(2)

مورخ شهیر، غیاث الدین در کتاب «حبیب السیر» چنین نگاشته است:

حضرت سکینه بنت الحسین علیهاالسلام، به جمال ظاهری و کمال باطنی و حُسن خلق و جودت طبع موصوف بود، بنابراین او را «عقیلة القریش» می گفته اند.(3)

سکینه بانویی شجاع بود و دربرابر لعن بنی امیه سکوت نمی کرد. عمر رضا کحاله می نویسد: دختر عثمان بن عفان در برابر سکینه گفت: من دختر شهید هستم. سیکنه علیهاالسلام سکوت کرد. ناگاه مؤذنی گفت: اشهد ان محمداً رسول الله. سکینه علیهاالسلام گفت: این پدر من است یا تو؟

آن زن گفت: هرگز به شما فخر نخواهم فروخت.(4)

سکینه علیهاالسلام بانویی شجاع و با هیبت و عظمت بود و کسی جرأت توهین به او را نداشت.(5)

ص: 29


1- . زنان عاشورایی، ص 40، به نقل از: اعلام النساء، ج2، ص 202.
2- . همان، ص 41 .
3- . شهزاده علی اصغر علیه السلام، ص 44.
4- . ریاحین الشریعه، ج3، ص 360؛ زنان عاشورایی، ص 41.
5- . زنان عاشورایی، ص 41 به نقل از : محدثات شیعه، ص 213-212.

سکینه بانویی فصیح و بلیغ بود و از بهترین شعرای زمان خویش به شمار می آمد و مقامی رفیع داشت.(1)

حضرت سکینه علیهاالسلام بانویی محدثه

سکینه دختر بزرگوار حسین بن علی علیهاالسلام از پدرش امام حسین علیه السلام و ام کلثوم بنت علی علیهاالسلام روایت کرده است. از سکینه نیز فائد مدنی مولی عبیدالله ابن ابی رافع اهل کوفه و فاطمه بنت علی بن الحسین علیهم السلام روایت کرده اند.(2)

ابن عساکر به سند خود از فائد مولی عبیدالله بن ابی رافع نقل می کند که: سکینه بنت الحسین بن علی علیهم السلام از پدرش برای من نقل کرد: رسول خداصلی الله علیه و آله فرمود: (روز قیامت) حاملان قرآن شناخته شدگان اهل بهشتند.(3)

علامه مجلسی قدس سره به اسناد خویش از بکر بن احنف، از فاطمه بنت علی بن موسی الرضا علیه السلام و او از فاطمه و زینب و ام کلثوم بنات موسی بن جعفر و آنها از فاطمه بنت جعفر بن محمد و او از فاطمه بنت محمد بن علی و او از فاطمه بنت علی بن الحسین و او از فاطمه و سکینه دختران امام حسین علیه السلام و آنها از ام کلثوم بنت علی و او از فاطمه بنت رسول الله صلی الله علیه و آله از رسول خداصلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

ص: 30


1- . اعیان الشیعه، ج3، ص 492؛ محدثات شیعه، ص 210؛ زنان عاشورایی، ص 121.
2- . محدثات شیعه، ص 213؛ الاعلام،ج3، ص 106.
3- . زنان عاشورایی، ص 120 به نقل از : تاریخ مدینه دمشق،ص 155.

شبانگاه که به معراج برده شدم، وارد بهشت گردیدم و به قصری از جواهر سفید بلورین برخورد کردم، دری داشت که با دُرّ یاقوت تزئین شده بود و بر در پرده ای بود، سرم را بالا بردم، بر در نوشته شده بود: «لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی ولی القوم؛ خدایی جز الله نیست، محمد رسول خدا و علی وصی قوم است.» و نیز نوشته بود: «بخ بخٍ، من مثل شیعة علی؛ خوشا به حال کسانی که شیعه علی علیه السلام هستند.»(1)

وفات حضرت سکینه علیهاالسلام

حضرت سکینه علیهاالسلام دختر امام حسین علیه السلام 56 سال پس از واقعه کربلا، در شب پنجم ربیع الاول سال 117 هجری در مدینه وفات کرد.(2)

مرحوم سپهر گوید: در سال وفات سکینه علیهاالسلام ، اهل سِیَر همگان اتفاق دارند که در سال 117 هجری بود.(3)

2: حضرت علی اصغر علیه السلام

ولادت حضرت علی اصغر علیه السلام

آقاي علي اکبر تبريزي - ساکن تهران که مورد اعتماد است - نقل مي کرد که در يکي از سفرهاي خود به مشهد مقدّس در حرم مولا علي

ص: 31


1- . بحارالانوار، ج 65، ص 75؛ محدثات شیعه، ص213.
2- . قلائد النحور، ج ربیع الاول، ص 26؛ فیض العلام، ص 206؛ مستدرک سفینه البحار، ج 4، ص 67؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 8، ص 580؛ ریاحین الشریعه، ج 3، ص 280؛ تقویم شیعه، ص 75.
3- . سحاب رحمت، ص 868، به نقل از ناسخ التواریخ، ج4ف ص251.

بن موسی الرضا علیه السلام صحن پایین پا، با تعدادي از رفقا نشسته بوديم، من از حضرت رضا علیه السلام درخواست نمودم که چيزي به من بدهند که تا به حال به احدي عطا نکرده اند، و خير آن به همه برسد. رفقايم خنديدند و گفتند: ادعاي بزرگي کرده اي؟

گفتم: أولاً؛ چيز بدي نخواسته ام. ثانياً: چيزي خواستم که خيرش به همه برسد.

شروع به توسل نموديم در اين حال سيّد جلیل القدر و بسيار زيبا و نوراني تشريف آوردند و به آرامي پيش من نشستند، مرا به اسم صدا زدند و فرمودند: علي اکبر، شب نهم ماه رجب که تولد حضرت علي اصغر علیه السلام است جشن بگير که خيرش به همه مي رسد، و هیچ کس از اين قضيه خبر ندارد؛ و آن چنان در من تصرف کرده بود که غافل بودم، اسم مرا از کجا مي دانند، و از کجا درخواست مرا خبر دادند، بعد از چند لحظه تشريف بردند، آن وقت من به خود آمدم که اين آقا که بود؟ اسم مرا از کجا مي دانست! حاجت مرا خبر داد. به رفقا گفتم: آقا جواب مرا دادند؛ و شروع به گريه کردم و از خود بي خود شدم و حال عجیبي به من دست داده بود.

چون شب تولد آن شاهزاده فرا رسید، مجلس جشني در منزل گرفتم. همان شب همسرم حضرت زهرا علیهاالسلام را در خواب ديد که گويا از ايشان تشکر کرده و فرمودند:

دلی شکسته تراز من در آن زمانه نبود***در اين زمان دل فرزند من (مهدي) شکسته تراست

و فرمودند: اين جمله را قاب بگيريد.(1)

ص: 32


1- . سحاب رحمت، ص 536- 535.
حضور در کربلا

بر اساس شواهد نقل شده، رباب علیهاالسلام در کربلا حضور داشت و همراه اسیران به شام رفت. گفته شده است که او شهادت علی اصغر علیه السلام در آغوش پدر را نظاره گر بود.(1)

ابن کثیر دمشقی می گوید:

او در کربلا همراه حسین علیه السلام بود و هنگامی که حسین علیه السلام کشته شد، بسیار بی تابی می کرد.(2)

دوری از لذایذ دنیوی نیز بخشی دیگر از اموری است که در سیره حضرت رباب علیهاالسلام به چشم می خورد.(3)

خروش و استغاثه از خیمه مادر علی اصغر علیه السلام بلند شد

پس از استغاثه اباعبدالله الحسین علیه السلام در روز عاشورا، صدای شیون و زاری از خیام حرم بلند شد، هر کدام از اهل حرم آمدند و با امام خویش صحبت نمودند و دردِ دل می گفتند ناگاه خروش و غوغا از خیمه مادر علی اصغر علیه السلام بلند شد. سالار شهیدان پرسیدند: چه خبر شده است؟ چه اتفاق تازه ای رخ داده است؟

عرض کردند: ای مولای جن و انس از بی آبی؛ شیر در پستان مادر علی اصغر خشکیده و از بی شیری علی اصغر جان می دهد.

ص: 33


1- . ابصارالعین، ص 223.
2- . البدایه و النهایه، ج8 ، ص 229.
3- . دانش نامه امام حسین علیه السلام، ج 1، ص 292-293.

امام علیه السلام فرمود: بیاورید آن طفل را تا بلکه قطره ای آبی از برای او حاصل کنم، مادر علی اصغر علیه السلام قنداقه فرزندش را روی دست گرفت و به امام حسین علیه السلام سپرد.

پس از اینکه قوم بی رحم طفل معصوم را شهید نمودند حضرت سیدالشهدا علیه السلام آن طفل را به روی دست گرفته و عنان ذوالجناح را به سوی خیمه برگردانید و فریاد زد که: ای مادر علی اصغر بیا فرزند شهیدت را از من بگیر، در آن حال اهل حرم از خیام بیرون ریختند. مادر علی اصغر علیه السلام طفل معصوم خود را از امام گرفته و به روی سینه می چسباند و با زبان حال می گفت:

زمهد سینه مادر ملول گردیدی***بگاهواره آغوش حوریان رفتی(1)

وقتی که امام حسین علیه السلام آن طفل را به خیمه برگرداند

در تذکرة الشهدا نقل شده است: پس آن مظلوم ، آن کشتۀ بی گناه را به سینۀ خود چسباند و به سوی خیمه ها آورد در حالی که خون آن طفل بر سینۀ امام جاری بود.

پس فرمود: ای زینب! ای ام کلثوم! ای لیلا! ای رباب مادر این طفل! این طفل ار از من بگیرید که او را از شربت کوثر سیراب کردند.

زنان حرم به یکباره از خیمه ها بیرون دویدند... پس آن طفل را دیدند که روی سینۀ امام علیه السلام با گلوی پاره ، جان از قالبش بیرون آمده.

او را گرفتند و در خیمه بردند و اطرافش را گرفته، چنان زار زار گریستند و خروشیدند که سکان صوامع ملکوت به خروش آمدند.

ص: 34


1- . غنچه خونین، ص 27 به نقل از : مرحوم جوهری، طوفان البکاء، ص 151-150

امام نیز در آن حال زار زار می گریست و این اشعار را می خواند:

یا رب لا تترکنی وحیدا***قد اکثروا العصیان و الجحودا

قد صیرونا بینهم عبیدا***یرضون فی فعالهم یزیدا

اما اخی فقد مضی شهیدا***معفّراً بدمه وحیدا

فی وسط قاع مفردا بعیدا***وافت بالمرصاد لن تحیدا(1)

ولی آنچه که دل را می سوزاند این مطلب است، وقتی حضرت امام حسین علیه السلام طفل را به رباب علیهاالسلام داد، مادرش چه حالی داشت؟ رباب قنداقه را گرفت و به سینه چسبانید و لب بر حلقوم خونین او نهاد.(2)

اوج صبوری حضرت رباب علیهاالسلام در واقعه کربلا

ابوخليق را پيش مختار بردند. مختار از او پرسيد: ای ملعون! در کربلا هیچ گاه دلت به حال آقای ما حسين علیه السلام سوخت؟

گفت: بلی ای امير! يک مرتبه آن قدر دلم سوخت که مرگ خود را از خدا خواستم تا آن حالت حضرت را نبينم.

گفت: بگو ببينم چه وقت بود؟

ص: 35


1- . امواج البکاء، بسطامی، ص 277. يعني اي پروردگار من مرا تنها مگذار پس در حقيقت تو مي بيني كافران و اهل نكار را كه ما را بين خودشان بمانند بنده و عبيد گردانيده و در كردار خودشان يزيد را راضي و خوشنود مي نمايند. اما برادر من از دنيا گذشت به حالت شهادت در حالتي كه بدنش به خون آغشته شده بود و يكه و تنها در ميان بيابان دور از ساير شهيدان افتاده بود و تو در كمين ستمكاران و جباراني كه هرگز متمايل از آن نمي شوي.
2- . غنچه خونین ص 28 به نقل از: انوارالمجالس، ارجستانی، ص 313-312.

گفت: امير! هنگامی که سيدالشهداء علیه السلام طفل کشتۀ خود را زير عبا گرفت، و از ميدان برگشت، رو به خيمه ها کرد. من تماشا می کردم، ديدم زنی مجلله، چادر به سر و نقاب به صورت، بيرون خيمه ايستاده، گويا مادر آن طفل بود که انتظار بچه اش به سر می برد.

همین که امام علیه السلام چشمش به مادر افتاد که منتظر ايستاده، برگشت مقداری صبر کرده، دوباره رو به خيمه آورد. باز خجالت کشيده، برگشت. تا سه مرتبه امام رو به خيام رفت و برگشت؛ و از مادر علی اصغر خجالت کشيد. چون آن حالت حسين علیه السلام را ديدم جگرم کباب شد.

مختار گفت: ای ملعون، آخر چه شد؟

گفت: امير! بالاخره امام از مرکب پياده شد، طفل را روی زمين نهاد، و با غلاف شمشير قبری حفر نمود، بر آن طفل نماز خواند و او را به خاک سپرد و برگشت.

مختار از شنيدن اين گفتار صيحه ای کشيد، افتاد و غش کرد. بعد از به هوش آمدن، گريبان دريد و بر سر و سينه زد و فرمود: اين حالتِ آخرِ امام حسين علیه السلام دلم را از همه بيشتر سوزانيد که نخواست بعد به بدن اين طفل کسی آزار برساند، يا سرش را ببرند، و يا در زير سم اسب ها پايمال شود.

ابوخليق گفت: ای امير! به خدا قسم نگذاشتند بدن آن طفل صحيح و سالم بماند. روز يازدهم سر هر سروری را به سرداری دادند که جهت افتخار بر نيزه کند و به کوفه نزد ابن زياد برد و جايزه بگيرد.

به ابو ایوب غنوی - که سرکردۀ بيل داران بود - سری از شهداء نرسيد، لذا به بيل داران دستور داد تا زمين کربلا را زير و رو کردند، و

ص: 36

جسد آن طفل را يافتند، و بیرون آورده سرش را بريدند، و بر سر نيزه زدند و به کوفه آوردند.

ابوخليق گويد: خودم در حضور ابن زياد بودم که سر حسين علیه السلام با سر علی اصغر علیه السلام هر دو در ميان يک طشت بود، و نيز سایر سرها در ميان طبق ها و سپرها در حضور نهاده بود، و دائماً صورت حسين علیه السلام محاذی صورت علی اصغر علیه السلام بود....(1)

صدرالدین واعظ قزوینی در این باره می گوید:

امام حسین علیه السلام قنداقۀ علی اصغر را به خون آغشته کرد و سپس آن را دفن نمود.(2)

در شب یازدهم محرم، حضرت زینب علیهاالسلام شام غریبانی داشت؛ از یک سو برادران و فرزندان و خاندان خود را می دید که با پیکرهای آغشته به خون بر روی زمین گرم کربلا افتاده اند و از سوی دیگر، شاهد صدای ضجه و شیون کودکان و زنان داغ دار بود که همگی در غم از دست دادن عزیزانشان مویه سر داده بودند. از سویی دیگر نیز به خیمۀ نیم سوختۀ امام سجاد علیه السلام می نگریست که حضرت با تنی تب دار در درون آن افتاده بود.

سکینه سراغ پدر را می گرفت؛ رباب علیهاالسلام به فکر اصغر خود در خیمه ای نیم سوخته لالایی می خواند، امّا کوفیان حتی گهوارۀ خالی علی اصغر را نیز برای رباب نگذاشته بودند و آن را به غارت برده بودند.

در شب یازدهم، کودکان امام حسین علیه السلام همگی در درون خیمه ای نیم سوخته جمع شده و به یاد طفل شش ماهۀ رباب بودند. رقیه به یاد

ص: 37


1- . سحاب رحمت، ص 542.
2- . ریاض القدس، ج2 ، ص 103.

برادرنازنینش اشک می ریخت. او به یاد خنده های شیرین علی اصغر علیه السلام می افتاد و از دل، شیون و زاری می کرد. او به یاد شب گذشته می افتاد که چگونه علی اصغر علیه السلام با لبانی تشنه درون گهواره به خواب فرو رفته بود که ناگاه از پشت خیمۀ نیم سوخته صدای گریه و شیونی جان سوز بلند شد.

زینب علیهاالسلام با شتاب از خیمه بیرون دوید. دید رباب گریه می کند و اشک می ریزد. زینب علیهاالسلام خطاب به رباب علیهاالسلام فرمود: ای بانو! ما باید به خاطر کودکان و بچه ها آرامش خود را حفظ کنیم.

رباب علیهاالسلام عرض کرد: امروز عصر به ما آب دادند. سینۀ من پر از شیر شده، اما علی اصغر تشنه لب کجاست که از این شیر بیاشامد؟!(1)

رباب خسته دل باور ندارد***که دارد شیر لیک اصغر ندارد

(محمد علی صاعد اصفهانی)

بریدن سر حضرت علی اصغر علیه السلام مقابل چشمان بانوان

روز یازدهم محرم در وقت جدا کردن سرها، ظالمی آمد و قبر آن طفل شش ماهه را نبش کرد، قنداقه اش را بیرون آورد و جلوی چشم بانوان حرم و شیون و زاری آنان، سر مقدّس حضرت علی اصغر علیه السلام را برید.(2)

گریۀ حضرت رباب علیهاالسلام در خرابه

در کتاب «مفتاح» و «مناقب الائمه» و «نوادر الاعجاز، احمد بن ابی داوود» از محمد بن مسلم نقل کرده است که:

ص: 38


1- . سحاب رحمت، ص 637.
2- . 200 داستان از فضائل، مصائب و کرامات حضرت علی اصغر علیه السلام ، ص 140؛ فرات اشک، ص 163به نقل از: جامع النورین سبزواری، مجلس 28.

روزی از روزها آهویی از صحرا داخل دمشق شده و با بی اعتنایی از هر کوی و برزن می گذشت، گویی که به دنبال مطلوب خویش می گشت. مردم با دیدن آهو جمع شدند، و سر و صدا کردند، اما آهو هیچ توجهی به آنان نداشت، به راه خود ادامه داد تا اینکه به در خرابه ای رسید که حضرت زین العابدین علیه السلام در دوران اسارت در شام در آن جا سکنی داشتند.

هنگامی که نگاه آهو به رخسار مبارک امام سجاد علیه السلام افتاد، همهمه ای کرده و شروع به گریستن نمود، مثل اینکه می خواست مطلب مهمی را به عرض امام سجاد علیه السلام برساند.

حضرت زین العابدین علیه السلام بعد از شنیدن تقاضای آهو از خرابه بیرون آمد، دست عنایت بر صورتش کشید ، و قطرات اشک بر صورتش جاری شد.

اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به امام می نگریستند و گریه می کردند، ولی کسی از جریان مطلع نبود. آهو به سویی به راه افتاد، و امام علیه السلام نیز به دنبال او حرکت کرد تا اینکه به در خانۀ مرد صیادی رسیدند. حضرت امام سجاد علیه السلام صیاد را احضار کرد و فرمود: «دیروز بچۀ این آهو را صید کرده ای و می خواهی او را به کسی بدهی. من از شما می خواهم که این عطای ما را بگیر، و گفتۀ ما را بپذیری».

در این هنگام دست مبارک خود را به زمین زد، مشتی خاک به دامان مرد صیاد ریخت، در همان دم تمامی آن خاک تبدیل به دُرّ شاهوار شد.

حاضران همگی شگفت زده شدند، سپس حضرت به سمت و سوی خرابه آمد. هنگامی که مادر و بچه به هم رسیدند، یکدیگر را بوئیدند. بره

ص: 39

آهو زانو به زمین زده، شیر مادرش را می مکید و قطرات شیر از گوشۀ لبانش می چکید.

در این لحظه بود که صدای نالۀ جانسوزی از درون خرابه به آسمان بلند شد. امام چهارم علیه السلام علت گریه را پرسیدند؟

عرض کردند: «مادر حضرت علی اصغر علیه السلام شیر خوردن بچه آهو را مشاهده کرد، به یاد طفل شیرخوار خود حضرت علی اصغر علیه السلام افتاد، به همین خاطر فریاد برآورده، می گوید:

«ای فرزند! مگر مادر نداشتی که تو را مانند این بره آهو سیراب کند».

گویی که به زبان حال می گفت:

شهزاده اصغر ای ماه منظر***قربان جانت، ای جان مادر

زین بچه آهو زین مهربانی***افتاده در دل، سوز نهانی

کاین نوع کشتن کافی نبوده***آخر بریدند از پیکرت سر

ای جان مادر، آخر ز آهو***نبوده ای تو در رتبه کم تر

آخر کجایی ای نور دیده***آب از برایت گشته میسّر

حضرت امام زین العابدین علیه السلام آهو را با بره آزاد کرد، آهو به خواستۀ خود رسیده بود، اما آثار غم و اندوه از رخسارش پدیدار بود. آهو یک نگاه به آسمان کرد، یک نگاه به خرابه و با این حال اشک از چشمانش سرازیر بود. نه طاقت ایستادن داشت و نه تاب رفتن.

اهالی شام با دیدن این صحنه، شروع به گریه و شیون کردند، صدای گریۀ مردم شام تمامی شهر را فرا گرفت، یزید با شنیدن سر و صدا سؤال کرد که چه شده؟ موضوع را برای او شرح دادند. او مرد صیاد را احضار کرد، او را تهدید کرد و گفت: این چه شورش است که به راه انداخته ای؟

ص: 40

مرد صیاد گفت: شورش را کسی به پا کرده است که اهل بیت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را در خرابه جای داده است! مردم معجزات آنان را می بینند، و به سویشان می روند.

یزید از این پاسخ ناراحت شد، فرمان داد که مرد صیاد را بکشند. می گویند که امام سجاد علیه السلام دعا کرد، و مرد صیاد زنده شد و سی سال زندگانی کرد.»(1)

عزاداری یا اقامت در کنار قبر امام حسین علیه السلام

صاحب «معالی السبطین» می نویسد:

بانو رباب از حضرت امام سجاد علیه السلام اجازه گرفت که برای اقامۀ عزا برای ابی عبدالله علیه السلام در کربلا بماند. سفارش او را به بنی اسد کردند و آن مخدره یک سال کنار قبر ابی عبدالله علیه السلام اقامت نمود و گریه و ندبه می کرد و شب ها پیش زنان بنی اسد می آمد و روزها سر قبر ابی عبدالله علیه السلام می رفت ، و در آفتاب داغ می نشست و گریه می کرد و اجازه نداد برایش سایبان بزنند و می فرمود: ابی عبدالله علیه السلام را در برابر تابش خورشید به شهادت رساندند.(2)

بنابر نقل برخی کتاب های تاریخی، رباب پس از بازگشت از شام، به مدت یک سال به تنهایی بر سر قبر امام حسین علیه السلام ماند و عزاداری کرد

ص: 41


1- . 200 داستان از فضائل، مصائب و کرامات حضرت علی اصغر علیه السلام ، ص 149-146، به نقل از: بحرالمصائب، ج4، ص 345.
2- . مروری بر مقتل سیدالشهدا علیه السلام ، ص 127 به نقل از معالی السبطین، ج2، ص 188-187، مجلس 4.

و سپس به مدینه بازگشت و در حالی که از شهادت آن حضرت بسیار ناراحت و غمگین بود، از دنیا رفت.(1)

در ماندن این بانوی مکرمه در کربلا، جای هیچ گونه استبعادی نیست؛ زیرا در آن روزگار، چنین کاری به ویژه نزد زن های باوفا معمول بوده است، همان گونه که حضرت فاطمه علیهاالسلام پس از وفات همسرش حسن مثنی فرزند امام حسن مجتبی علیه السلام تا یک سال در کنار قبرش چادر زد و عزاداری کرد.(2)

این سخن را شیخ مفید و بسیاری از دیگر عالمان شیعی نیز نقل کرده اند؛ امّا شیخ کلینی از امام صادق علیه السلام نقل می کند که آن بانو برای امام حسین علیه السلام یک سال عزاداری کرد، نه یک سال اقامت، و سپس از دنیا رفت.

برخی نویسندگان از این روایت استفاده کرده اند که رباب مجلس عزا را در مدینه برپا کرده است نه بر سر مزار امام حسین علیه السلام. افزون بر این، در منابع تاریخی آمده است که امام سجاد علیه السلام اجازه نمی داد رباب یک سال در آن سرزمین تنها بماند. خود آن بانو نیز به چنین کاری اقدام نمی کرد.

عزاداری عجیب رباب علیهاالسلام

امام صادق علیه السلام فرمود:

ص: 42


1- . الکامل فی التاریخ ، ج 4، ص 88.
2- . نفس المهموم، ج 1، ص256.

لَمَّا قُتِلَ الْحُسَینُ علیه السلام أَقَامَتِ امْرَأَتُهُ الْکلْبِیةُ عَلَیهِ مَأْتَماً وَ بَکتْ وَ بَکینَ النِّسَاءُ وَ الْخَدَمُ حَتَّی جَفَّتْ دُمُوعُهُنَّ وَ ذَهَبَتْ فَبَینَا هِی کذَلِک إِذَا رَأَتْ جَارِیةً مِنْ جَوَارِیهَا تَبْکی وَ دُمُوعُهَا تَسِیلُ فَدَعَتْهَا فَقَالَتْ لَهَا مَا لَک أَنْتِ مِنْ بَینِنَا تَسِیلُ دُمُوعُک قَالَتْ إِنِّی لَمَّا أَصَابَنِی الْجَهْدُ شَرِبْتُ شَرْبَةَ سَوِیقٍ قَالَ فَأَمَرَتْ بِالطَّعَامِ وَ الْأَسْوِقَةِ فَأَکلَتْ وَ شَرِبَتْ وَ أَطْعَمَتْ وَ سَقَتْ وَ قَالَتْ إِنَّمَا نُرِیدُ بِذَلِک أَنْ نَتَقَوَّی عَلَی الْبُکاءِ عَلَی الْحُسَینِ علیه السلام ؛ هنگامی که امام حسین علیه السلام شهید شد، همسرش از قبیلۀ کلبی برایش مجلس ماتم و عزا گرفت و خودش همراه زنان و خادم ها می گریستند، تا آن که اشک چشمانشان خشک شد. روزی دید یکی از زنان خدمتکار گریه می کند، در حالی که اشک هایش جاری است. به او گفت: چرا در بین ما تنها اشک تو جاری است؟

پاسخ داد: من مقداری سویق خورده ام. او وقتی این مطلب را شنید، دستور داد طعام و سویق بیاورند. همگی خوردند و گفت: با این کار می خواهیم قدرت گریه بر امام حسین علیه السلام پیدا کنیم.(1)

این امور را نمی توان صرف بروز عواطف دانست؛ اگرچه خالی از آن هم نیست. چنین نوعی از اقامۀ عزا، در جامعه و اتفاقات پیرامون آن، اثری شگرف دارد و حضرت رباب بار رسالت بعد از کربلا را با جان و دل به دوش کشیده است.

در روایتی این گونه نقل شده است:

ص: 43


1- . اصول کافی، ج1، ص466، باب مولد الحسین بن علی علیهاالسلام ، ح9.

وَ أُهْدِیَ إِلَی اَلْکَلْبِیَّةِ جُونٌ لِتَسْتَعِینَ بِهَا عَلَی مَأْتَمِ اَلْحُسَیْنِ. فَلَمَّا رَأَتِ اَلْجُونَ قَالَتْ: مَا هَذِهِ؟ قَالُوا هَدِیَّةٌ أَهْدَاهَا فُلاَنٌ لِتَسْتَعِینِی بِهَا عَلَی مَأْتَمِ اَلْحسین علیه السلام ، فَقَالَتْ: لَسْنَا فِی عُرْسٍ فَمَا نَصْنَعُ بِهَا؟ ثُمَّ أَمَرَتْ بِهِنَّ، فَأُخْرِجْنَ مِنَ اَلدَّارِ، فَلَمَّا خَرَجْنَ مِنَ اَلدَّارِ لَمْ یُحَسَّ لَهُنَّ حِسٌّ کَأَنَّمَا طِرْنَ بَیْنَ اَلسَّمَاءِ وَ اَلْأَرْضِ، وَ لَمْ یُرَ لَهُنَّ بَعْدَ خُرُوجِهِنَّ مِنَ اَلدَّارِ أَثَرٌ؛ روزی نزد حضرت رباب، ظرف عطر یا مرغ بریانی آوردند تا به وسیله آن در عزای امام حسین علیه السلام استعانت بجوید. هنگامی که چشم حضرت رباب علیهاالسلام به آن ظرف افتاد، فرمود: این چیست؟

عرضه داشتند: هدیه ای است که فلانی فرستاده تا شما به وسیله آن در عزای امام حسین علیه السلام استعانت بجویید.

فرمود: ما که مشغول عروسی نیستیم! اینها به درد ما نمی خورد. سپس به آن بانوان دستور داد آنها از خانه خارج شوند. وقتی خارج شدند، اثری از آنها احساس نشد، گویی در میان آسمان و زمین پرواز کردند و هنگامی که خارج شدند اثری به جای ننهادند.(1)

خوانندگان محترم توجه داشته باشند همین که در مجلسی از خوردن غذای لذیذ خودداری می کرد چه مطلبی را می رساند؟ آیا این مخدره با خوردن غذای لذیذ مخالف است. خیر؟ بلکه با این حرکت همگان را متوجه حماسه عاشورا و ظلم و جنایت بنی امیه لعنة الله علیهم می کرد.

ص: 44


1- . ریاحین الشریعه، ج3، ص316؛ بحارالانوار، ج 45، باب 39؛ اصول کافی، ج 2، ص 368، ح9.

درد دل حضرت رباب علیهاالسلام در کنار مزار حضرت علی اصغر علیه السلام

سید بن طاووس روایت کرده است که:

هنگامی که اهل بیت از شام به مدینه می رفتند، به عراق رسیدند، به راهنمای کاروان گفتند: ما را از راه کربلا عبور بده!

راهنمای قافله آن ها را به کربلا برد، هنگامی که به تربت مبارک حضرت سیدالشهدا علیه السلامرسیدند، دیدند که جابر بن عبدالله انصاری همراه با عده ای از بنی هاشم و خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله به آن جا آمده و مشغول زیارت هستند، آن ها بعد از ملاقات با یکدیگر، شروع به سوگواری و عزاداری و نوحه و ماتم نمودند، به گونه ای که زنان قبایل اطراف نیز جمع شده و مجلس عزایی بر پا کردند.(1)

آیا حال حضرت رباب علیهاالسلام در این لحظه چه بود؟ مادری که پس از طی دوران اسارت اینک بر سر مزار فرزند شیرخوارش آمده چه حالی داشت؟ به طور حتم حضرت رباب نیز در گوشه ای مزار پاک و مطهّر فرزند بی گناه و معصومش را در آغوش کشیده بود، و با او اینگونه زمزمه می کرد:

فرزند شیرخوارم! ای کاش در روز عاشورا بیشتر تاب آورده بودی.

فرزند بی گناهم! من تا عمر دارم و نفس می کشم به یاد عطش و تشنگی تو و پدر مظلومت عزاداری خواهم کرد.

بی گناه کودک شیرخوارم! نبودی که ببینی که پس از گذشت ساعاتی از شهادت تو، آب که مهریۀ جدۀ تو حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام بود، آزاد گردید.

کودک شیرخوارم! در آخرین لحظات در آغوش پدر چه شد که پس از آن همه گریه و بی تابی ، ناگاه لب به خنده گشودی و خندیدی؟

ص: 45


1- . 200 داستان از فضائل، مصائب و کرامات حضرت علی اصغر علیه السلام ، ص 151.

آیا جدت رسول خدا صلی الله علیه و آله تو را نیز همانند برادرت علی اکبر علیه السلام سیراب کرد؟

آیا تو نیز با لبانی سیر از دنیا رفتی؟ شیرخواره اصغرم!(1)

زندگی رباب علیهاالسلام پس از امام حسین علیه السلام

حضرت رباب علیهاالسلام بعد از شهادت امام حسین علیه السلام یک سال بیشتر زنده نماند و در سال 62 هجری از دنیا رفت. آن حضرت این مدت را در کمال ناراحتی و اندوه زیست و هرگز از آفتاب به زیر سقف یا سایه نرفت تا این که بدنش فرسوده شد و از فرط اندوه و غصه از دنیا رفت.(2)

گویا وی پس از آن که به چشم خود بدن مطهر امام حسین علیه السلام را برهنه در مقابل آفتاب دید، با خود عهد کرد در سایه زندگی نکند.(3)

تخریب خانۀ رباب علیهاالسلام در مدینه

یزید دست خود را به ترکۀ حسین علیه السلام دراز نکرد مگر اینکه سعید بن عاص که والی مدینه بود وقتی که خبر شهادت امام حسین علیه السلام را شنید، خانۀ امیرالمؤمنین علی علیه السلام و خانه عقیل و خانه زوجۀ امام حسین علیه السلام مادر سکینه علیهاالسلام (رباب علیهاالسلام) را در مدینه ویران کرد.(4)

ص: 46


1- . همان، ص 152-151.
2- . قمقام زخار، ص 500؛ منتخب التواریخ، ص 243؛ اعیان الشیعه، ج 6، ص 449؛ الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 88؛ البدایة و النهایة، ج 8، ص 229؛ در کربلا چه گذشت، ص 726؛ تذکرة الخواص، ص 238؛ لواعج الاشجان فی مقتل الحسین علیه السلام ، ص 171.
3- . منتهی الآمال، ج1 ، ص 856.
4- . غنچۀ خونین، ص 30 به نقل از: ابن فندق بیهقی در لباب الانساب.؛ اولین اربعین سیدالشهدا علیه السلام ، ص 691.

طبق آنچه که در تواریخ آمده خانه های سایر بنی هاشم را نیز در مدینه ویران ساخته و با خاک یکسان کرد.(1)

وفات حضرت رباب علیهاالسلام

روز وفات حضرت رباب علیهاالسلام مشخص نیست، ولی قدر مسلّم تا یک سال بعد از شهادت حضرت سیدالشهدا علیه السلام حیات داشت.(2)

حضرت رباب علیهاالسلام پس از بازگشت به مدینه، در آن جا مجلس عزا برپا می ساخت و زنان نزد او جمع می شدند. آنان آن قدر می گریستند که چشمانشان مانند کاسۀ خون می شد.(3)

سید محسن امین نیز سال وفات رباب علیهاالسلام را 62 هجری - یعنی یک سال پس از عاشورا - ذکر کرده است.(4)

محلاتی و خراسانی می نویسند: ظاهراً در مدینه منوره وفات نموده و در آنجادفن شده است.(5)

شیعیان و محبین حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام هر سال 21 ماه رجب را به عنوان سالگرد رحلت یا شهادت همسر باوفای امام حسین علیه السلام ، حضرت رباب علیهاالسلام به عزاداری و سوگواری می پردازند.

ص: 47


1- . غنچۀ خونین، ص 30.
2- . ریاحین الشریعه، ج3 ، ص 313.
3- . معالی السبطین، ج2، ص198؛ وسیلة الدارین فی انصار الحسین علیه السلام ،موسوی زنجانی، ص 405؛موسوعه امام حسین علیه السلام ، جمعی از محققان، ج3، ص 827.
4- . اعیان الشیعه، ج 6، ص 449 ؛ اعلام زرکلی، ج3، ص 36.
5- . ریاحین الشریعه، ج3، ص 313؛ منتخب التواریخ، ص 343.

گفتاری از غلام رباب علیهاالسلام درباره امام حسین علیه السلام

عقبة بن سمعان، غلام رباب علیهاالسلام بود که به دست ابن سعد دست گیر شد و سپس آزاد گردید.(1)

ابن عدیم او را از اسیران واقعۀ کربلا می داند.(2)

عقبه که ناقه امام را عقال می کرد، در کربلا اسیر شد و گفت: من بنده ام و از خود اختیاری نداشتم. او را رها کردند. بعد از و اقعه عاشورا می گفت: دروغ می گویند که امام حسین علیه السلام فرمود: «دست از من بردارید تا به بلاد کفر یا ثغری از ثغور مسلمین بروم یا نزد یزید بروم و دست در دست یزید بگذرام». من از ابتدا تا شهادت آن حضرت همراه او بودم و همه سخنان او را می شنیدم . هرگز امام علیه السلام چنین سخنی نفرمود؛ بلکه فرمود:«سر راه مرا واگذارید تا به این سرزمین پهناور بروم» که این سخن را هم از آن حضرت قبول نکردند.(3)

ص: 48


1- . چهره ها در حماسه کربلا، ص 169.
2- . همان، ص 169. به گفته برخی از دانشمندان، عقبه در کربلا به شهادت رسید و در زیارت امام حسین علیهاالسلام نیز از او یاد شده است. معجم رجال الحدیث، ج 11، ص 154؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 5، ص 248.
3- . شهزاده علی اصغر علیه السلام ، ص 40.

فصل دوم: حضرت رباب علیهاالسلام در آئینۀ شعر

اشاره

ص: 49

ص: 50

آیینه و آب

نسیم صبح! بگو چشمه گلاب، كجاست؟

صفای آینه و روشنای آب، كجاست؟

بنفشه ها همه از باغ لاله می پرسند:

كه بی قرارترین روح انقلاب، كجاست؟

شمیمِ باغ رسالت، عروسِ گلشن وحی

كه شد ز صحبت معصوم، كامیاب، كجاست؟

كسی كه با نفس قدسی حسین آمیخت

به هم نشینی زهرا شد انتخاب، كجاست؟

كسی كه بر سر سجاده خلوص و یقین

دعای نیمه شبش بود مستجاب، كجاست؟

كسی كه همسفر كاروان بیداری

نرفت شب همه شب، چشم او به خواب، كجاست؟

كسی كه دید به چشمش خزان گل ها را

ولی هر آینه آورد صبر و تاب، كجاست؟

كسی كه غنچه شش ماهه اش، به شوق وصال

شده ست با گِل خورشید هم ركاب، كجاست؟

كسی كه کودک او را گرفته اند از شیر

و داده اند به او شور و التهاب ، کجاست؟

ز گاهواره اصغر، پس از سلام نماز

بپرس نغمه لالایی رباب، كجاست؟

ص: 51

كسی كه مصحف سی پاره را تماشا كرد

به شوق بوسه به شیرازه كتاب، كجاست؟

كسی كه سوخت و بعد از غروب عاشورا

گرفت بر سر خود چتر آفتاب، كجاست؟

كسی كه درس صبوری گرفت از زینب

كسی كه خانه صبرش نشد خراب، كجاست؟

اسیر خسته دلی کز نگاه خصم گرفت

به روی چهره اش از آستین حجاب، کجاست؟

خدا كند كه بگویند روز رستاخیز

«شفق» كه داشت به لب این سرود ناب، كجاست؟

محمدجواد غفورزاده «شفق»

منبع سلام بر حسین مرثیه با شکوه

گهواره های خالی

ای آفتابِ طالع و ای ماهِ در حجاب!

ای بدرِ نور یافته در ظلِّ آفتاب!

ای مهد شاعرانگیِ خاندان وحی!

ای منظر حسینی! ای حُسن انتخاب!

پیشانی تو، آینۀ صبح راستین

پیش زلالی دل تو، آب ها سراب!

لالایی ات کجاست؟ که بی تاب مانده اند،

گهواره های خالی و مهتاب های خواب!

لالایی ات چه خوانده؟ که بعد از هزار سال

ص: 52

نامت شده ضِمانِ دعاهای مستجاب

نامت چه شربتی است؟ که در جان هر که ریخت

چون چشمۀ گلاب که جوشانده از گل، آب

در قلبش انقلابی انگیخت، بی حَسیب

در هستی اش فُتوحی انداخت، بی حساب

سرباز کوچک تو؛ علی اصغرِ تو را،

نامیده ام جواب سؤالات بی جواب

اما تو را و بغض فرو خوردۀ تو را

با لال مانی ام چه بنامم؟ سرود ناب

این بار، در فضای حسینۀ دلم

پیچیده عطر نام تو، یا حضرت رباب!

محمدجواد شاهمرادی

منبع لیالی مجنون

بی قرار در آفتاب

لختی بیا به سایه این نخل ها رباب!

سخت است بی قرار نشستن در آفتاب!

لختی بیا و خاطره ها را مرور کن

ای راوی حماسه، مرا غرق نور کن

مهمان سفره های فراهم نمی شوی؟

عیسی شده ست طفل تو، مریم نمی شوی؟

بانو! بیا که سایه بیفتد به پای تو

تلخ است اگر چه سایه نشینی برای تو

ص: 53

بانو بیا! بیا و ز جانسوزها بگو

از مکه و مدینه، از آن روزها بگو

آن روزها که مژده باران رسیده بود

از کوفه نامه های فراوان رسیده بود

آن نامه ها که از تب کوفه نوشته بود

از باغ های سبز و شکوفه نوشته بود

یادت که هست آن سحر نغمه ساز را؟

راه عراق رفتن و ترک حجاز را؟

آن روز مشرق از گلِ باور طلایه داشت

همواره آفتاب بر آفاق سایه داشت

هم دوش آفتاب شدی، پابه پای نور

آن ماه پاره، داشت در آغوش تو حضور

رفتید تا به مرز شهادت قدم نهید

در سرزمین سبز شهادت قدم نهید

رفتید تا مسافر عهد ازل شوید

مضمون شوید شعر خدا را، غزل شوید

امّا امان ز حیله گرگانِ روزگار

هر سو جفا به جای وفا بود آشکار

خود را میان دشت بلا واگذاشتید

باشد! شما به کوفه که دعوت نداشتید!

خیمه در آن زمان، غزل انتظار بود

مضمون آب بر کلماتش، سوار بود

ص: 54

به به ز همتی که به احساس زنده شد!

مشکی که با سِقایَتِ عباس زنده شد!

تكبیر گفت و ذائقه خیمه شد خنك

حتی گلوی حمزه و كوهِ اُحُد خنك

سیراب کرد مشک حرم را و بازگشت

آن تشنه سرفرازترین سرفراز گشت

چشمش به غیر خیمه نمی دید در مسیر

اما امان نداد به او هجمه های تیر!

جسمش به روی خاک پر از مُشک و نافه شد

ای باغ لاله! حسرت و داغی اضافه شد

هاجر! به سعیِ خیمه به خیمه مکن شتاب

پایان پذیر نیست تماشای این سراب

این خاطرات، چنگِ غم آهنگ می زند

این خاطرات قلب تو را چنگ می زند

لختی بیا به سایه این نخل ها رباب!

سخت است بی قرار نشستن در آفتاب!

این گریه های بی حدِ كودك برای چیست؟

این گریه ها، ز جنس تقاضای آب نیست!

این بار گریه، حاصل عشق است و شوق و شور

رفتن ز مرز حادثه تا قله های نور

«ساقی! حدیث سرو و گل و لاله می رود»

«این طفل، یک شبه ره صد ساله می رود»

ص: 55

این بار، گوش بر سخن هیچ کس مکن

گهواره را برای شهادت قفس مکن

مَسپُر به نیل، آسیه پیدا نمی شود!

با این ردیف، قافیه پیدا نمی شود!

این طفل را فقط پی اهدای جان فِرِست

این هدیه را فقط به سوی آسمان فِرِست

باید که شعرِ فتح بخواند، قبول کن!

حیف است او به خیمه بماند، قبول کن!

برخیز ای رباب، دلت را مجاب کن

قنداقه را به دست پدر ده، شتاب کن

بشتاب كه درنگ در این كارها جفاست

حتی زره به قامت این طفل، نارساست!

وقت وداعِ همسفر آمد، نگاه کن

هنگام بوسه پدر آمد، نگاه کن

دشمن به غیر کینه، مقابل نشد، نشد

در این میانه، حرمله، کاهل نشد، نشد

«ساقی! حدیث سرو و گل و لاله می رود»

«این طفل، یک شبه ره صد ساله می رود»

این بار، گوش بر سخن هیچ کس مکن

گهواره را برای شهادت قفس مکن

مَسپُر به نیل، آسیه پیدا نمی شود!

با این ردیف، قافیه پیدا نمی شود!

ص: 56

این طفل را فقط پی اهدای جان فِرِست

این هدیه را فقط به سوی آسمان فِرِست

باید که شعرِ فتح بخواند، قبول کن!

حیف است او به خیمه بماند، قبول کن!

برخیز ای رباب، دلت را مجاب کن

قنداقه را به دست پدر ده، شتاب کن

بشتاب كه درنگ در این كارها جفاست

حتی زره به قامت این طفل، نارساست!

وقت وداعِ همسفر آمد، نگاه کن

هنگام بوسه پدر آمد، نگاه کن

دشمن به غیر کینه، مقابل نشد، نشد

در این میانه، حرمله، کاهل نشد، نشد

حنجر شد از سه شعبه مُشبّک، ضریح شد

بخشید جان به حادثه، از بس مسیح شد

پر جوش شد ز لاله، کران تا کرانِ دشت

خاموش شد صدای چکاوک میانِ دشت

کوفه، سکوت پیشه تر از خارزار شد

لبریز از کسالت سنگ مزار شد

گل را نصیبِ صاعقه کردند کوفیان

«از آب هم مضایقه کردند کوفیان»...

آنان که حرص، قوتِ شب و روزشان شده ست!

مُلكِ دو روزه آشِ دهن سوزشان شده ست

ص: 57

این خون، شروع دردِ فراگیرشان شود!

این ناله، عن قریب كه پاگیرشان شود!

بانو! جهانیان به فدای غریبی ات

آری، ورق ورق شده قرآن جیبی ات

كم مانده بود عالم از این داغ جان دهد

ای مادرِ شهید خدا صبرتان دهد!

می دانم از دل تو شكوفید این امید

آقا سرش سلامت، اگر طفل شد شهید!

امّا كسی نمانده به آقا توان دهد!

یا رب مباد از پسِ این داغ جان دهد!

حالا به پشتِ خیمه پدر ایستاده است

مشغولِ دفنِ پیكر خورشید زاده است

لبریز ابر می شود و تار، آسمان

در خاك دفن می شود انگار، آسمان

بهتر كه دفن بود تن طفل تو رباب

بوسه نزد سه روز بر این پیكر آفتاب

بهتر كه دفن بود و پی بوریا نرفت

این پاره تن به زیر سُم اسب ها نرفت

بهتر كه دفن بود و چو رازی كتوم شد

این نامه، محرمانه شد و مُهر و موم شد...

لختی بیا به سایه این نخل ها رباب!

سخت است بی قرار نشستن در آفتاب!

ص: 58

از خاطر تو آن غم شیرین نرفته است

آب خوش از گلوی تو پایین نرفته است!

زمزم به چشم و زمزمه در سینه تا به کی؟!

آه از جدایی دل و آیینه تا به کی؟!

تا کی کتاب خاطره ها را ورق زدن؟!

در هر غروب، باده ز جام شفق زدن؟!

کمتر ببین به خواب، دل و جان خسته را

کابوس های ماهی و تُنگ شکسته را

بس کن رباب! شعله به جان ها گذاشتی

قدری خیال کن که علی را نداشتی!

بس کن رباب! پشت زمین و زمان شکست

با ناله های تو، دلِ هفت آسمان شکست

بس کن در آسمان، دلِ دیدن نمانده است

در هیچ ذره تابِ شنیدن نمانده است

بس کن که سوخت در تب و داغِ تو آفتاب

از هُرم لحظه های تو آتش گرفت آب

بگذار از این حکایت خون بار بگذریم

نفرین به هر چه حرمله! بگذار بگذریم

امّا ازین گذشته تماشا کن ای رباب

حالا حسین مانده و این خیل بی حساب!

تنها به سمت معرکه باید سفر کند

زینب کجاست دختر او را خبر کند؟

ص: 59

این لاله لاله باغ مگر وانهادنی ست؟

این شرحه شرحه داغ مگر شرح دادنی ست؟

آه ای رباب، جان من این دل، دلِ تو نیست؟

این جان كه هست در كفِ قاتل، دلِ تو نیست؟

این باغ لاله چیست به گودال قتلگاه؟

آیا حسین بود؟ نكردیم اشتباه؟

آه ای رباب، قاتلِ خودسر چه می كند؟

با جای بوسه های پیمبر چه می كند؟!

حالا چه عاشقانه محاسن كند خضاب

سبط رسول، تشنه میان دو نهر آب!

كم كم سکوت، ساحلِ فریاد می شود

آبِ فرات بر همه آزاد می شود

آبی ولی منوش كه غیر از سراب نیست!

زَهْر است این به كام تو، باور كن آب نیست!

این آب، شیر می شود و سنگ می شود

یعنی دلت برای علی، تنگ می شود!

آن وقت هی به سینه خود چنگ می زنی

یا زخمه زخمه شعله در آهنگ می زنی

آن وقت باز طفل تو فانوس می شود

در شعله زار داغِ تو، ققنوس می شود

این پرده های سوخته حَنجر رباب!

نی در نواست، ناله زنید از پی جواب!

ص: 60

لختی بیا به سایه این نخل ها رباب!

سخت است بی قرار نشستن در آفتاب!

مهمانِ سفره های فراهم نمی شوی؟

عیسی شده ست طفل تو، مریم نمی شوی؟

غمگین مباش، آخر این ماجرا خوش است

پایان شب به میمنت «والضّحی» خوش است

آید به انتقام کسی از تبارتان

«عَجّل عَلی ظُهورکَ یا صاحبَ الزمان»

جواد محمدزمانی

کتاب دلواپسی های اویس

نشر جمهوری / سال1392

شکسته پشت غم از بار غصه های رباب

از آن زمان که شنیده است ماجرای رباب

به سوز سینه گهواره داغِ غم زده است

شرار زخم دلِ خون لای لای رباب

و تار صوتی آتش گرفته میفهمد

که آمده چه بلایی سر صدای رباب

برای کودکش آنقدر آه و ناله نکرد

که چشم مشک , پر از اشک شد , بجای رباب

به جان گریه ششماهه روی دست حسین

کسی نریخته اشکی مگر به پای رباب

قنوت صبر گرفته برای حلق علی

ص: 61

خدا کند به اجابت رسد دعای رباب

میان هلهلۀ چنگ و های و هوی رباب

سه شعبه زخمه زدو ناله شد نوای رباب

و ناگهان پرو بال فرشته ها تر شد

به خون کشتۀ مظلوم کربلای رباب

«رقیه» آمده از یک فرشته می پرسد

پیام تسلیت آورده ای برای رباب؟

و فکر می کنم آب فرات گِل شده است

که ریخته به سرش خاک در عزای رباب

خدا به داد دل خاطرات او برسد

چه می کشند خیالات انزوای رباب

کمان حرمله پشتش شکست با تیرِ

هزار شعله آهِ نهادِ نای رباب

مصطفی متولی

خدا کند برسد خیمه تاب داشته باشد

برای مادر اصغر جواب داشته باشد

گمان نمی کنم از این به بعد مادر تنها

بدون کودک و گهواره خواب داشته باشد

عمود خیمه او را به حالتی بگذارید

که روز دور و برش آفتاب داشته باشد

به خیمه ای ببریدش رباب را که در آنجا

نه شیر خواره ببیند نه آب داشته باشد

ص: 62

گذشت و اقعه آنجا رسیده ایم که باید

غزل زمان بیانش حجاب داشته باشد

یزید بود ولیکن رباب فکر نمی کرد

که ظرف داخل دستش شراب داشته باشد

علی زمانیان

برای بستن دستش طناب لازم نیست

یکی به تیر بگوید شتاب لازم نیست

تمام دشت پر از عطر و بوی این غنچه است

معطر است زمین پس گلاب لازم نیست

برای حنجر خشکیده آب میخواهم

ولی گلوی بریده که آب لازم نیست

بگو به تیر سه شعبه جواب میخواهم

بگو به تیر سه شعبه جواب لازم نیست

خبر رسیده برای علی شش ماهه

وان یکاد نخواد رباب لازم نیست

به روی نیزه سرش را به آه میبندند

برای بستن این سر طناب لازم نیست

علی اصغر شش ماهه تا روی نیزه است

ستاره هست دگر آفتاب لازم نیست

برای کشتن مادر غم پسر کافی است

به تیر حرمله با این شتاب لازم نیست

محمد رضا ناصری

ص: 63

با روضه خطبه خواند به لحن محن رباب

زینب ترین روایت یک شیرزن رباب

رویم ندیده روی سپیدم نموده ای

با توست روی فاطمه در این سخن رباب

یکسال گرچه سوخته ای زیر آفتاب

در سایه ات نشسته بهشت عدن رباب

با اینکه کربلا وطنش شد پس از حسین

دیگر نماند بعد پسر در وطن رباب

در مجلسی که مرثیه خوانش رقیه است

زینب خطیب میشود و سینه زن رباب

در راه شام خیره به گهواره ی فراق

گاهی سکینه است ولی عمدتا رباب

بر نیزه رفته است ولی بی کفن که نیست

قنداقه شد به قامت طفلت کفن رباب

قربان سوز آذری روضه های تو

“سولموش علیِّ اصغره لای لای دیَن رباب”

بس کن عروس فاطمه از دست میروی

تازه عروس را چه به لطمه زدن رباب

ابوالفضل عصمت پرست

رباب است و خروش و خسته حالی

به دامن اشک و جای طفل خالی

اگر گهواره را پس داده بودند

ص: 64

دلش خوش بود با طفل خیالی

*****

نمودی بر پدر یاری عزیزم

از او کردی طرفداری عزیزم

الهی مادرت دورت بگرده

چه قبر کوچکی داری عزیزم

*****

فدای چشم تو که نیمه بازه

بگو با داغ تو مادر چه سازه

اگر چه گوش تا گوشت بُریدند

رقیه با تو در راز و نیازه

*****

تو رفتی و شدم درمونده اصغر

لباسات پیش مادر مونده اصغر

پدر در وقت دفنت جای تلقین

برا تو لای لایی خونده اصغر

*****

به پشت خیمه ای مولا خجل رفت

به همراهش دل صد خسته دل رفت

الهی بیش از این زنده نمونم

تموم آرزوهام زیر گل رفت

*****

ص: 65

پس از عباس دشمن بی حیا شد

دگر نزدیکتر بر خیمه ها شد

چنان تیر سه شعبه داشت سرعت

سر اصغر به یک بوسه جدا شد

*****

در دشت بلا تیر و سنان می بارد

گویی که فلک خون به زمین می کارد

ای کاش کسی ز حرمله می پرسید

نوزاد ، گلو ، تیر ، چه نسبت دارد

علی انسانی

سخت است این غم

سقفی به غیر از آسمان بر سر نداری

تو سایه بر سر داشتی دیگر نداری

خورشید بر نی بود؟ حق داری بسوزی

دیدی به جز او سایه ای بر سر نداری

برگشته ای؟ این را کسی باور نمی کرد

برگشته ای؟ این را خودت باور نداری

می خواهی از بغض گلوگیرت بگویی

از لای لایی واژه ای بهتر نداری

هر بار یاد غربت مولا می افتی

می سوزی و دیگر علی اصغر نداری

هر شب در این گهواره طفلی بی قرار است

ص: 66

«سخت است این غم، سخت تر از هر نداری»

ما پای این گهواره عمری گریه کردیم

یک وقت دست از لای لایی برنداری

حسن بیاتانی

چه آتشی ست که در حرف حرف آب نشسته

که روضه خوانده که بر گونه ها گلاب نشسته؟

صدای آه بلند است گوشه گوشۀ تکیه

چه ناله هاست که در روضۀ رباب نشسته

کدام سو بدود چشم های خستۀ این زن

که در مسیر نگاهش فقط سراب نشسته

«چه کرده اند که زیر عبا می آوری اش؟ آه!

چه کرده اند که در چشم هاش خواب نشسته؟

چه دیر می گذرد! کو صدای گریۀ اصغر؟»

میان خیمه زنی غرق اضطراب نشسته

کشیده روی سرش باز چادر عربی را

درست مثل سؤالی که بی جواب نشسته

کسی نگفت در آن سرزمین چه دیده که یک سال

رباب یکسره در زیر آفتاب نشسته

فائزه زرافشان

منبع آشیان آسمان

ص: 67

طفل کفن پوش رباب

از لشکر کوفه این خبر می آید

زخم است و دوباره بر جگر می آید

این بار هدف کیست؟ پدر یا که پسر؟

تیر است و به قصد سه نفر می آید!

پرسید پدر؟ پسر؟ هدف آخر کیست؟

انگار که دل توی دل مادر نیست

ای تیر! به غیر زخم بر جان رباب،

حرفِ درگوشی تو با اصغر چیست

می رفت به سمت لشکر بی خبران

می گفت رباب، مادرانه، نگران:

خورشید! متاب بر گلوی پسرم

می ترسم چشمی بزند زخم بر آن...

رفتی و نگاه مادرت دنبالت

لبخند خبر می دهد از احوالت

آغوش به روی مرگ واکرده ای و،

تیر است که آمده به استقبالت

::

شب هایم مهتاب ندارد دیگر

مادر، بی تو خواب ندارد دیگر

گهواره خالی از تو آغوش من است

گهواره تو تاب ندارد دیگر

ص: 68

*****

گفتند بر او داغ مجسم بزنند

یک تیر ولی سه زخم توام بزنند

حتی گهواره علی را بردند

تا تیر به قلب مادرش هم بزنند

*****

حالا من و، اشک و، شب مهتابی و او

لالایی خواب و، تب بی خوابی و او

گهواره کودک مرا پس بدهید

من باشم و، تنهایی و، بی تابی و او

*****

شش ماهه ام! ای طفل کفن پوش رباب!

جایت خالی ست توی آغوش رباب

در من انگار، کودکی می گرید

هر روز صدای توست در گوش رباب...

سید مهدی حسینی

زخمه های آفتاب

بعد از آن غروب تلخ، جان زخمی رباب

بی تو خو گرفته با زخمه های آفتاب

تا همیشه تا ابد، یاد من نمی رود

بر سرم دمی که گشت هفت آسمان خراب...

هفت آسمان درنگ، مات این دو سوی جنگ

ص: 69

این غریب بی سپاه، و آن سپاه بی حساب

هفت آسمان عطش، دست مشک ها تهی

پای گاهواره ای، یک نفر در التهاب

هفت آسمان سکوت، وین صدای پر طنین

مادری که «لای لای»، کودکی که «آب آب»...

هفت آسمان سوال؛ حرف حق و هلهله؟!

آی تیر حرمله! وای، وای از این جواب!...

هفت آسمان خروش، اشک زن چه بی درنگ

می رود به کارزار، مرد او چه باشتاب...

آن طرف به سوی او، سنگ می زند عدو

این طرف به روی خویش، چنگ می زند رباب

گوشه گوشه خاک و خون، چشمه چشمه خون و خاک

بی تو تاب و صبر کو؟ ای مرا تو صبر و تاب!...

هفت پرده «واحسین» می چکد ز دیده ام

چون گذر کنم از این هفت خوان اضطراب؟

این تن تو روی خاک، آن سر تو روی نی

ای قیامتت به پا! کو جزا و کو عذاب؟

دیدمت که مانده ای، تشنه لب، لب فرات

ای فدای رفتنت! بعد از این نه من، نه آب!

با سر تو هم سفر، کاروان غربتت

سوی شهر شوم شام، مثل تشنه در سراب

عاشقانه هر دلی، با سری به گفت و گو

ص: 70

در میانه این منم، با سر تو در خطاب

نغمه ات حسین من! جان دهد رباب را

باز با دلم بخوان، آیه ای از این کتاب

من کنار قتلگاه، خوانده ام به خطّ خون

آیه ای مقطّعه؛ حا و سین و یا و نون

مجتبی احمدی

منبع درختان بی تاب

روزی که گشت همسر شاه جهان، رباب

تبدیل شد به بانوی هفت آسمان، رباب

در ظل نور حضرت ارباب جا گرفت

انداخت سایه بر سر کون و مکان، رباب

در محضر حسین، پس از کسب آبرو

بخشید آبرو به زمین و زمان ، رباب

با اینکه ظاهراً متعلق به فرش بود

تشریف برد در حرم عرشیان، رباب

هر کس حسین داشت حیاتش دوام یافت

پس منطقی ست گر بشود جاودان، رباب

در خاک جستجوی مزارش درست نیست

جایی که راه یافته در «لامکان»، رباب

می خواست طرز عاشقیش را نشان دهد

مثل مزار فاطمه شد بی نشان، رباب

در هیئتی که زینب کبراست پیر آن

ص: 71

واعظ شده ست ام بنین، روضه خوان رباب

هر جا بساط روضه شش ماهه شد علم

زهرا میهمان و شده میزبان، ر باب

شرمنده کرد مادر موسی و نیل را

وقتی که داد ظهر عطش امتحان، رباب

حسرت به دل گذاشت و نشد مرهمی نهد

بر جای زخم آن همه تیغ و سنان، رباب

بعد از حسین سوخته در زیر آفتاب

هرگز نخواست بر سرخود سایبان، رباب

بعد از شهید تشنه لب و شیر خواره اش

از آب تر نشد گلویش آنچنان، رباب

درلحظه ای به قدر چهل سال پیر شد

تا دید وضع آن گلوی خون فشان، رباب

ارباب را فراق علمدار اگر شکست

شد از کمان حرمله ای قد کمان، رباب

در راه شام ذکر «علی لای لای» داشت

کاتش کشید بر جگر کاروان، رباب

بیداریش که جای خودش، گاه بین خواب

می داد دست های خودش را تکان، رباب

با آن بلا که بر سرش آورد بین طشت

دلگیر شد الی الابد از خیزران ، رباب

محمد قاسمی

ص: 72

پرپر شد و برگ و برش بیرون نیامد

پرپر زد و بال و پرش بیرون نیامد

کلاً بهانه بود آب و اینکه این شیر

از سینه های مادرش بیرون نیامد...

می خواست تا میدان رَوَد فردا نگویند

دیدی ربابه حیدرش بیرون نیامد

مانند لیلا هم ربابه لشکری داشت

اصلاً که گفته لشگرش بیرون نیامد؟

مانند سقا بچه اش خیلی جگر داشت

با تیغ و شمشیر اصغرش بیرون نیامد

وقتی به میدان زد کم آوردند پیش اش

یک جنگجو دور و برش بیرون نیامد

با گریه لرزه بر سپاه کوفه انداخت

حتی رَجَز از منبرش بیرون نیامد

تا که بگوید بچه اش نذر حسین است

اشکی زچشمان ترش بیرون نیامد

شرمندگی شاه را تا که نبیند

از خیمه حتی آخرش بیرون ینامد

طفل رضیع اش گوش تا گوشش جدا شد

تیر سه پر از حنجرش بیرون نیامد ...

رضا قربانی

ص: 73

بیهوش شده این همه تابش ندهید

بوسه به لب خشک و کبابش ندهید

زینب نکند رباب شرمنده شود

بی شیر شده ... دست ربابش ندهید

این حاجی شش ماهه خودش خورشید است

بی پرده نشان آفتابش ندهید

باید که به دستان خودم عرش رود

ای جن و ملک پا به رکابش ندهید

این ماهیِ لب تشنه خودش می میرد

آبش بدهید یا که آبش ندهید

ساکت بشوید مادرش می فهمد

با سوت و کف و خنده عذابش ندهید

رضا قربانی

با زبان، لعل لب خشک مدار نکند

جگر سوخته را آب مداوا نکند

خواهش آب نمودم، ز شما تیر آمد

هیچ کس با گل نشکفته چنین تا نکند

من دعا می کنم از سوز جگر تا هرگز

مردی از مردم نامرد تمنا نکند

حرف آب آمد و طفلم به تلظّی افتاد

صید اینگونه کسی ماهی دریا نکند

پشت هر خیمه من ای کاش چهل صورت قبر

ص: 74

کنده بودم که کسی قبر تو پیدا نکند

بیم دارم برسد سر زده از راه رباب

زودتر خاک بریزم که تماشا نکند

به علی اصغرم آقا بگو از قول رباب

که زبی شیری من شکوه به زهرا نکند

سعید خرازی

طفل نخورده آب کمی در حرم بخواب

لاله گلم، عزیز دلم، اصغرم بخواب

شرمنده ام که شیر ندارم ... به سینه ام

ناخن مکش تو خاک مکن بر سرم بخواب

آرام که نمی شوی ای میوۀ دلم

خیمه به خیمه هر چه تو را می برم، بخواب

نزدیک به سه روز و سه شب می شود علی

پلکم به هم نیامده مادر، برم بخواب

لاله گلم، ببین که شبیه تو تشنه ام

آتش مزن به جان من ای مادرم، بخواب

من خواب دیده ام که سرت روی نیزه بود

خواب و خیال بود نشد باورم، بخواب

رضا رسول زاده

نیمه جانست مرا تا که نثارش باشم

سوگواره سر بر نیزه سوارش باشم

سایه روی سرم بود که رفت از سر من

ص: 75

بگذارید که چون سایه کنارش باشم

شمر نگذاشت کنار بدنش گریه کنم

بگذارید کنون شمع مزارش باشم

غصه خون کرد دل فاطمه را بگذ ارید

تا نفس هست مرا مونس و یارش باشم

لالۀ فاطمه لب تشنه به خاک است اینجا

بگذارید ز جان ابر بهارش باشم

صحبت از تشنگی و سایه نشینی مکنید

مهلتی تا که دمی آینه دارش باشم

به مدینه مبریدم به چه دلخوش دارم

بگذارید که بی صبر و قرارش باشم

اصغر کوچک من خفته به گهوارۀ خاک

بگذارید که ماه شب تارش باشم

علیرضا شریف

بر سینه مزن چنگ که تأثیر ندارد

زیرا زعظش مادر تو شیر ندارد

در خواب تو دیدم که به خون می تپی اما

گفتم به خودم خواب تو تعبیر ندارد

رفتی تو به همراه پدر آب بنوشی

یک جرعۀ آب این همه تأخیر ندارد

با او ز چه رو جنگ عداوت بنمایید

این کودک شش ماه که شمشیر ندارد

ص: 76

گویید به گلچین که حیا کن تو ز بلبل

گلبرگ گلوی پسرم تیر ندارد

بر آیۀ یاس گلوی سورۀ اصغر

یک بوسۀ نی این همه تکبیر ندارد

نیزه مزن ای دشمن بی شرم به خاکش

این مصحف پرپر شده تفسیر ندارد

محسن قاسمی

به پای تشنگی ات اشک آب می ریزد

درون سینه غمی بی حساب می ریزد

تو روی نیزه و زینب کنار تو می دید

که خون تازه ز ، رد طناب می ریزد

به حسب قافیه رفته ست شعر خستۀ من

در آن دقیقه که قلب رباب می ریزد

همیشه حالت شرمندگیت پیش رباب

درون سینه من اضطراب می ریزد

رسید روضه به جایی که ناخود آگاه از

میان مرثیۀ او حجاب می ریزد

کسی که فکر نمی کرد بین مجلس شام

یزید روی سر تو شراب می ریزد

سید محسن علوی

بس کن رباب نیمه ای از شب گذشته است

دیگر بخواب نیمه ای از شب گذشته است

ص: 77

کم خیره شو به نیزه، علی را نشان نده

گهواره نیست دست خودت را تکان نده

با دست های بسته مزن چنگ بر رخت

با ناخن شکسته مزن چنگ بر رخت

بس کن رباب حرمله بیدار می شود

سهمت دوباره خنده انظار می شود

ترسم که نیزه دار کمی جابجا شود

از روی نیزه رأس عزیزت رها شود

یک شب ندیده ایم که بی غم نیامده

دیدی هنوز زخم گلو هم نیامده

گرچه امید چشم ترت ناامید شد

بس کن رباب یک شبه مویت سپید شد

پیراهنی که تازه خریدی نشان مده

گهواره نسیت دست خودت را تکان مده

با خنده خواب رفته تماشا نمی کند

مادر نگفته است و زبان وا نمی کند

بس کن رباب زخم گلو را نشان مده

قنداقه نیست دست خودت را تکان مده

دیگر زیادت این غم سنگین نمی رود

آب خوش از گلوی تو پایین نمی رود

بس کن زگریه حال تو بهتر نمی شود

این گریه ها برای تو اصغر نمی شود

حسن لطفی

ص: 78

چهارپاره

هر لحظه از خدا طلب مرگ می کنی

وقتی که دشمنت بلدِ راه میشود

ته ماندۀ نفس زدنِ صبح تا غروب

صرف کشیدن دو سه تا آه می شود

*****

در موج اشک های خودت غرق می شوی

با این همه مصیبت و داغی که دیده ای

نسبت به گام قبلی خود پیرتر شدی

کم کم به شانه های رقیه رسیده ای

*****

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست

شاید سریعتر بشود انکسار تو

حالا که چند قطره فقط آب خورده ای

حالا که شیر هست ولی شیرخوار تو

*****

حالت شبیه محتضر رو به قبله است

درد سری شده به سلامت رساندنت

از بعد دیدن سر اصغر به نیزه ها

تغییر کرده لهجۀ لالایی خواندنت

*****

دلتنگ گریه های کسی می شوی که او

ص: 79

آرام سر سپرده به آغوش نیزه ها

«این گریه ها برای تو اصغر نمی شود»

لایی لایی تو پر شده در گوش نیزه ها

نوید اسماعیل زاده

سپید

با خودم فکر می کنم اصلاً چرا باید

رباب، با آب هم قافیه باشد

روضه خوان ها زیادی شلوعش میکنن

حرمله آن قدر هم که می گویند تیرانداز ماهری نبود

هدف های روشنی داشت

تنها تو بودی که خوب فهمیدی

استخوانی که در گلوی علی بود سه شعبه داشت

شش ماه علی بودن را طاقت آوردی

خون تو جاذبه زمین را بی اعتبار کرد

حالا پدرت یک قدم می رود

بر می گردد

می رود...

با غلاف شمشیر برایت از خاک گهواره ای بسازد

تا دیگر صدای سم اسب های وحشی از خواب بیدارت نکند

رباب می رسد از راه با نگاه

با یک جمله کوتاه

آقا خودتان که سالمید انشاء الله...

سیّد حمید رضا برقعی

ص: 80

دو بیتی ها

بی تابم و باز حرف صبر آمده است

تو رفتی و آه .. تازه ابر آمده است

انگار به کشتنِ تو راضی نشده

با نیزه برای نبشِ قبر آمده است

محمد رسولی

بعد از علی اصغر خود زیرِ آفتاب

کارش شده است گریه و زاری و التهاب

بد جور آرزو به دلش ماند که کودکش

یک مرتبه صداش کند: مادرم، رباب...

رضا قربانی

یک باغ پر از غنچه که پرپر کردند

نامردیِ خود جمله برابر کردند

در پیش دو چشم پر زخوناب رباب

دعوا سرِگهوارۀ اصغر کردند

حمید حسن بیات لو

ببین مادر زگریه آب رفته

که از جسم و تن من تاب رفته

به نیزه د ار گفتم بچه داری؟

کمی آرام تازه خواب رفته

حسن لطفی

کجا خفتی کجا گنجینۀ من؟

بیا بیرون ز خاک آئینه من

از آن لحظه که قدری آب خوردم

کمی شیر آمده در سینۀ من

سید محمد بابا میری

من خود به دلِ خاک سپردم بدنش را

یادم نرود گریه و ناخن زدنش را

آن تیر که زد حرملۀ خیر ندیده

نگذاشت ببینم به زبان آمدنش را

شاعر؟

ص: 81

بین گل ها ، علیِ من تک بود

علیِ اصغر من کودک بود

کشته شد لیک به خود می گویم

کاش این نیزه کمی کوچک بود

شاعر؟

وقتی که شیر از سینۀ من می گرفتی

من تازه طعم مادری را می چشیدم

انگار دنیا را به من دادند یکجا

وقتی صدای خنده ات را می شنیدم

شاعر؟

دلم را می نوازی با سرت آه ...

مرا آرام سازی با سرت آه ...

ز بس شیرین زبانی حرمله هم

شده سرگرم بازی با سرت آه ...

محمد ناصری

تک بیتی

سفت بستیدش به روی نیزه ها بازش کنید

دردش آمد این زبان بسته کمی نازش کنید

علی صالحی

آهسته گویمت نکند بشنود رباب

گهواره را شلوغی بازار دیده اند

شاعر؟

قَسَمَت می دهم به جانِ رباب

علی اصغر بگیر دست مرا

شاعر؟

ص: 82

من با رباب هر دویمان گریه می کنیم

او بر کبودیِ رویِ تو من به مویِ تو ..

رسول ملکی

دور تا دورم نشستند و نگاهم می کنند

این قدر ناخن نکش دارم خجالت می کشم

علی اکبر لطیفیان

تا فرصت است کودک خود را بغل گیر

چیزی نمانده است که بی اصغرت کنند

رضا قربانی

«الف» قامت ارباب که بر می داری

این رباب است که می ماندو تنهایی او

شاعر؟

نوحه حضرت علي اصغر، زبان حال رباب

اي نور دلم اصغر - شمع محفلم اصغر - نشکفته گلم اصغر

رفتي از برم، کودک مه پاره خداحافظ

رفتي از حرم، زينت گهواره خداحافظ

اي کودک عطشانم آرام دل و جانم بنگر چه پريشانم

رفتي از برم، کودک مه پاره خداحافظ

رفتي از حرم، زينت گهواره خداحافظ

اي ماه شبم اصغر اي تشنه لبم اصغر بين در تعبم اصغر

رفتي از برم، کودک مه پاره خداحافظ

رفتي از حرم، زينت گهواره خداحافظ

ص: 83

اي رضيع بي شيرم کرده غم تو پيرم از داغ تو مي ميرم

رفتي از برم، کودک مه پاره خداحافظ

رفتي از حرم، زينت گهواره خداحافظ

با تو آمدم اصغر از ديار پيغمبر بي تو چون روم ديگر

رفتي از برم، کودک مه پاره خداحافظ

رفتي از حرم، زينت گهواره خداحافظ

عليرضا مهرپرور

کتاب خزان در بهاران

ص: 84

منابع

ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر. 1399ق.

ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن ، تذکرةالخواص، قم، چاپ حسین تقی زاده ، 1426ق.

ابن عساکر، ابوالقاسم علی بن حسن بن هبة الله شافعی دمشقی (بی تا)، تاریخ دمشق، بیروت، دارالفکر.

ابن قتیبه، عبدالله، المعارف، به کوشش: ثروت عکاشه، قاهره، بی نا. 1960 م.

ابن کثیر، ابو الفداء عمادالدین اسماعیل ، البدایة و النهایة، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، 1413ق.

اسماعیلی یزدی، عباس ، سحاب رحمت، قم، مسجد مقدس جمکران.

اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، تحقیق: سید احمد صقر، قم، شریف رضی. 1372ش.

امین، سید محسن، اعیان الشیعه،

بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1403ق.

امین، سید محسن، ، لواعج الاشجان فی مقتل الحسین علیه السلام ، تحقیق: سیدحسن امین، بیروت، دارالامیر، 1996م.

انصاریان، حسین، مروری بر مقتل سیدالشهدا علیه السلام ، ویرایش و تحقیق: مجید شرفخانی، مرکز نشر دارالعرفان، چاپ ششم، تابستان 1393.

برّی ، جوهره در نسب و شرح احوال علی و آل او، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، 1361ش.

بلاذری، انساب الاشراف، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1394ق.

ص: 85

پورامینی، محمدباقر، چهره های در حماسه کربلا، انتشارات بوستان کتاب، چاپ هفتم، 1394ش.

جمعی از محققان (بی تا)، موسوعه امام حسین علیه السلام، دفتر انتشارات کمک آموزشی.

حائری، سیدعبدالمجید (بی تا)، ذخیرةالدارین، چاپ نجف اشرف.

حائری، شیخ محمدمهدی (بی تا)، معالی السبطین، بیروت، مؤسسة النعمان.

الحسون، محمد و مشکور، ام علی، اعلام النساء المؤمنات،انتشارات اسوه، المطبعه، الطبعه الاولی، 1411ق.

حسینی میانجی، سیدبشیر، شهراده علی اصغر علیه السلام ، مؤسسه انتشارات حضور، قم، چاپ اول، 1386ش.

خراسانی، محمدهاشم (بی تا)، منتخب التواریخ، کتاب فروشی محمد حسن علمی.

رسولی محلاتی، سیدهاشم، زندگانی امام حسین علیه السلام، انتشارات علمیه اسلامیه، 1412ق.

زجاجی کاشانی، مجید، غنچه خونین، انتشارات مرسل، چاپ سوم، زمستان 1380.

سماوی، محمد بن طاهر، ابصارالعین فی انصار الحسین علیه السلام ، نجف اشرف، چاپخانه حیدریه، 1341ق.

الصفدی، صلاح الدین خلیل بن أیبک (بی تا)، الوافی بالوفیات، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

طبری، ابی جعفر محمد بن جریر (بی تا)، تاریخ طبری، تحقیق: محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار احیاءالتراث العربی.

ص: 86

طوسی، محمد بن حسن، رجال الطوسی، تحقیق جواد قیومی اصفهانی ، قم: جامعه مدرسین، 1415ق.

عزیزی، عباس، 200 داستان از فضائل، مصائب و کرامات حضرت علی اصغر علیه السلام، انتشارات صلاة، چاپ اول، 1385ش.

عسقلانی، ابن حجر، الاصابة فی تمیز الصحابة، بی جا، بی نا، 1415ق.

عمادزاده (بی تا )، زندگی قمربنی هاشم و حضرت علی اکبر و حضرت علی اصغر، تهران، کتاب فروشی اسلامیه.

غروی نائینی، نهلا، محدثات شیعه، انتشارات دانشگاه تربیت مدرس ، تهران، چاپ اول، 1375ش.

ملانوروز علی، معروف به فاضل بسطامی، امواج البکاء، تصحیح و تحقیق: مجتبی خورشیدی، انتشارات طوبای محبت، چاپ دوم، 1392ش.

فرهاد میرزا، قمقام زخّار و صمصام بتّار، تلخیص و ترجمه: غلامحسین انصاری، شرکت چاپ و نشر بین الملل، چاپ دوم، بهار 1391ش.

قمی، عباس ، منتهی الامال، انتشارات هجرت، چاپ یازدهم، بی تا.

قمی، عباس، در کربلا چه گذشت ترجمه نفس المهموم، مترجم: شیخ محمدباقر کمره ای ، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ شانزدهم، تابستان 1382ش.

القندوزی الحنفی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، منشورات دارالکتب العراقیه، 1385ق.

کحاله، عمر رضا، اعلام النساء فی عالمی العرب و الاسلام، مؤسسۀ الرساله، بیروت، 1397ق.

کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه.

ص: 87

مجلسی، محمدباقر ، بحارالانوار، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، 1403ق.

محلاتی، ذبیح الله، ریاحین الشریعه، دارالکتب الاسلامیه، بی تا.

محمدی ری شهری، محمد، دانش نامه امام حسین علیه السلام بر پایه قرآن و حدیث، ترجمه: عبدالهادی مسعودی، قم، مؤسسه علمی و فرهنگی دارالحدیث. 1388ش.

مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1388ش.

موسوی زنجانی، ابراهیم، وسیلة الدارین فی انصار الحسین علیه السلام، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بی تا.

موسوی مقرم، سید عبدالرزاق، مجموعه آثار علامه مقرم، حضرت علی اکبر، حضرت سکینه، حضرت مسلم بن عقیل علیهم السلام، مترجم: لولاور، پرویز، ناشر: آرام دل، تهران، چاپ سوم، 1388ش.

موسوی مقرم، سیدعبدالرزاق، مقتل الحسین علیه السلام (ترجمه)، انتشارات جهان. (1366 ش).

نیشابوری، عبدالحسین، تقویم شیعه، انتشارات دلیل ما، قم، چاپ سوم، زمستان 1383ش.

واعظ قزوینی، صدرالدین (بی تا)، ریاض القدس، چاپ سنگی.

یزدان پناه قره تپه، زهره، زنان عاشورایی، نقش زنان در نهضت امام حسین علیه السلام، ناشر: هلال، تهران، چاپ سوم، 1385ش.

ص: 88

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109