حدیث خوبان

مشخصات کتاب

سرشناسه:صافی گلپایگانی، لطف الله، 1298 -

Safi Gulpaygan, Lutfullah

عنوان و نام پديدآور:حدیث خوبان [کتاب]/صافی گلپایگانی.

مشخصات نشر:قم: دفتر تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی، 1395.

مشخصات ظاهری:160ص.؛ .م س21/5،14/5

شابک:70000ریال:978-600-7854-46-4

وضعیت فهرست نویسی:فیپا

یادداشت:کتابنامه .

یادداشت:نمایه.

موضوع:علی بن موسی (ع)، امام هشتم، 153؟ - 203ق. -- احادیث

موضوع:Ali ibn Musa, Imam VIII -- Hadiths

موضوع:احادیث شیعه -- قرن 14

موضوع:Hadith (Shiites) -- Texts -- 20th century

موضوع:اسلام -- پرسش ها و پاسخ ها

موضوع:Islam -- Catechisms

موضوع:جوانان مسلمان

موضوع:Muslim youth

شناسه افزوده:دفتر تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی

رده بندی کنگره:BP47/2 /ص2ح4 1395

رده بندی دیویی:297/957

شماره کتابشناسی ملی:4605387

ص: 1

اشاره

حدیث خوبان

حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی

ص: 2

تصویر

ص: 3

ص: 4

فهرست مطالب

سخن ناشر. 13

فصل اول: احادیث... 15

حدیث اول: ایمان.. 17

اشاره. 17

شرح حدیث... 17

* معنای ایمان... 18

* سه چیز، خلاصه ایمان... 21

1. معرفت قلبی... 21

2. اقرار به زبان... 24

3. عمل به ارکان... 24

* هر عضوی ایمان مخصوص به خود دارد.. 26

حدیث دوم: احیای امر اهل بیت(علیهم السلام)...... 28

شر ح حدیث... 28

* احیای امر، به حفظ و نشر معارف است.... 29

* نقش بی بدیل محدّثین در نشر معارف... 29

* تشویق اهل بیت(علیهم السلام) به حفظ و نشر احادیث.... 30

* نیاز به حدیث در همه مسائل... 30

* ظلم تاریخی نسبت به نقل احادیث.... 31

ص: 5

* اهل بیت(علیهم السلام) حافظان دین از تحریف.... 32

* نقش محدّثان در نجات مردم در عصر غیبت کبری... 34

* خطر کم رنگ شدن محوریت کتاب و سنت.... 36

* نقل روایات اهل بیت(علیهم السلام) میزان و ملاک منزلت افراد.. 37

* زیبایی بی نظیر کلام اهل بیت(علیهم السلام)....... 37

* یک دنیا پند و هدایت سعادت بخش در احادیث.... 40

* شأن راوی حدیث اهل بیت(علیهم السلام)....... 41

حدیث سوم: دلیل حدوث عالم.. 43

شرح حدیث... 43

* محال بودن معرفت ذات خداوند.. 44

* آموختن ادب مقال درباره معرفت خدا 45

* کمال معرفت، درک عجز از درک خدا 46

* آسان بودن معرفت اجمالی خدا 46

حدیث چهارم: رابطه توحید و ولایت... 50

شرح حدیث... 50

* استقبال همگان از سفر امام رضا7 به خراسان... 51

* سؤال حکیمانه دلیل بر معرفت سؤال کننده. 52

* ارزش حدیث سلسلة الذّهب.... 55

* عظمت بی اندازه کلمه «لا إله إلا الله».. 56

* فوائد ذکر «لا إله إلا اللّه».. 58

* شناخت خداوند از طریق امام(علیه السلام)....... 59

ص: 6

فصل دوم: نامه ها 61

نامه اول: عجز بشریت از درک عظمت های آفرینش الهی.. 63

اشاره. 63

یادداشت... 63

* پیام امیرمؤمنان(علیه السلام) را به گوش جان بشنویم.. 64

* عجز بشر ازدرک همه اسرار آفرینش..... 65

* آموختن ادب مقال از امیرمؤمنان علی(علیه السلام)....... 65

نامه دوم: تقدیر ازآموزگار متعهد.. 67

اشاره. 67

نامه. 67

* دوری کردن مردم متمدّن از خرافات... 68

* مقاومت احیاگران خرافات، مایه شرمساری است.... 68

* خطّ بطلان اسلام بر عادات زشت و خرافات... 69

* آموزگار متعهّد، خیانت به اندیشه شاگردان را نمی پذیرد.. 70

نامه سوم: نگاهی نو به یک نامه بعد از بیست سال.. 71

اشاره. 71

* نامه هایتان پر از اخلاق و صفا و معنویت بود.. 72

* پایبندی بر همان عهد دوران کودکی... 73

* دوران جوانی، دوران پیکار با نفس..... 73

* مدد گرفتن از خدا در مسیر جهاد اکبر.. 74

* پرهیزاز برنامه های بی فایده. 74

ص: 7

* خوشحال کردن قلب امام زمان(علیه السلام)....... 75

نامه چهارم: اهمیت پایبندی به ظواهر اسلامی.. 76

اشاره. 76

متن نامه. 76

* طنین بانگ الله اکبر.. 76

* بزرگ شمردن کارهای به ظاهر کوچک اسلامی... 77

* افتخار به هویت دینی... 78

* شعار اصیل اسلامی «بسم اللّه الرحمن الرحیم».. 79

فصل سوم: پرسش و پاسخ.. 81

پرسش اول: بزرگ ترین کتاب معرفت... 83

پاسخ.. 83

* این کتاب با صفحات بی شمار را بخوانید.. 83

* آیا بزرگ ترین کتاب، بی نویسنده است؟. 84

* خدا ظاهرتر از هر چیز.. 86

پرسش دوم: فلسفه آفرینش انسان.. 88

پاسخ.. 91

* خداوند تنها دانایِ همه امور. 91

* سؤالات خارج از حدّ خویش را رها کنید.. 92

* آیات قرآن کامل ترین جواب... 92

* از اقیانوس های جهالت خویشتن غافل نشویم.. 94

* سخن گفتن با خدا را از امیرمؤمنان علی(علیه السلام) بیاموزیم.. 95

ص: 8

* طرح سؤالات سنجیده و حکیمانه.. 96

پرسش سوم: امکان اطّلاع بر اسرار الهی.. 97

پاسخ.. 98

* اسرار بی شمار الهی... 99

* با هزاران میلیون ها سال اندیشه، باز هم جاهلیم.. 99

* همه چیز عالم براساس تدبیر و حکمت الهی... 101

* زبان حالمان این گونه باشد.. 102

پرسش چهارم: عدل الهی.. 104

پاسخ.. 105

* درس گرفتن از مصائب و گرفتاری ها. 105

* نظام الهی، نظامی بدون نقص..... 106

* راه هدایت را نرویم، حقّ اعتراض نداریم.. 107

* روش مقابله با مشکلات و سختی ها. 108

پرسش پنجم: ملاقات با امام زمان(علیه السلام)...... 110

پاسخ.. 110

* ایمان و عمل صالح را اصل بدانید.. 110

* برخی حضورها، محرومیّت محسوب می شود.. 111

* راه تقرّب به حضرت ولیّ عصر(علیه السلام)....... 112

پرسش ششم: انتظار خداوند از يک نوجوان.. 113

پاسخ.. 113

ص: 9

* پیروی راستین برای

دین... 113

* رعایت حقوق همگان... 114

* متوقف نشدن در هی-چ درجه ای از علم آموزی... 114

* هر کدامتان افتخارآفرین باشید.. 114

* جدی گرفتن جهاد اکبر.. 115

* عضوی مفید بودن برای جامعه.. 115

* مدد گرفتن از خداوند.. 115

پرسش هفتم: تکلیف در ادامه راه. 117

اشاره. 117

پاسخ.. 117

* قدردانی از نعمت اسلام و ایمان... 118

* مکتب اسلام زنده ترین مکتب.... 118

* عرضه کردن آگاهی و رشد انسانی و اسلامی در انظار جهانیان... 119

* استقامت در ادای وظیفه.. 119

* مسئولیت همگانی... 119

پرسش هشتم: را هکارهای ایجاد تفاهم بین زن و شوهر. 121

پاسخ.. 121

* نمونه خانواده اسلامی... 123

* قانون شرع حافظ نظام خانواده. 124

* مراعات حقوق متقابل... 124

پرسش نهم: سربازیِ اجباری، و نیروهای مسلّح بانوان.. 126

ص: 10

پاسخ.. 128

* اهمیت دفاع از کیان اسلام.. 128

* تأکید قرآن بر آمادگی کامل دفاعی و نظامی... 129

* اهمیت حفظ کرامت بانوان... 130

* مردها، پیش قدم عرصه جنگ و دفاع.. 130

* جلوگیری از ترویج غرب گرایی در مسائل بانوان... 131

* علما، دلسوزان اسلام.. 131

پرسش دهم: نقش زن در خانواده. 133

پاسخ.. 134

* دوری از تشریفات در ازدواج... 134

* آرامش با وجود همسر.. 134

* وظیفه زن مسلمان... 135

پرسش یازدهم: چگونگی معاشرت با دیگران.. 137

پاسخ.. 137

* معارف قرآن و روایات بالاترین هدایت.... 138

* این فقرات دعای مکارم الاخلاق را بخوانید.. 139

* استفاده از تمام فرصت برای تحصیل علم.. 140

* تلاش برای کسب کمالات حقیقی... 140

پرسش دوازدهم: بهترین شغل برای زن.. 142

پاسخ.. 142

* پایگاه ارزنده زن در اسلام.. 143

ص: 11

* واقع نگری در مسائل زنان... 143

* شایسته سالاری... 144

* خانه داری شایسته ترین کار برای زن... 145

کتاب نامه. 147

آثار حضرت آيت الله العظمى صافى گلپايگانی مدظله الوارف در يک نگاه. 151

ص: 12

سخن ناشر

بسم الله الرّحمن الرّحيم

مجموعه پیش رو، بخش اندکی از نامه های جوانان به مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی(مدظله الوارف) می باشد که معظم له، علی رغم استفتائات زیاد و اشتغالات علمی فراوان، به پرسش های جوانان عزیز پاسخ گفته اند که در این کتاب گردآوری شده، و به نام «حدیث خوبان» تقدیم می شود، همچنین در ابتدای این اثر، چند حدیث شریف رضوی(علیه السلام) و شرح معظم له بر آنها می آید.

این مجموعه، توسط دفتر تنظیم و نشر آثار معظم له، گردآوری و فهرست بندی شده است، و در اختیار علاقمندان قرار می گیرد، باشد که مورد رضایت قطب عالم امکان حضرت بقیة الله الاعظم (ارواح العالمین له الفداء) قرار بگیرد ان شاءالله.

دفتر تنظیم و نشر آثار معظّم له

جمادی الاولی 1438 هجری قمری

ص: 13

ص: 14

فصل اول احادیث

اشاره

ص: 15

ص: 16

حدیث اول: ایمان

اشاره

مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی(مدظله الوارف)، در ماه ذي القعدة الحرام 1412 هجري قمري، هنگام تشرّف به مشهد مقدّس، برخی از احادیث رضوی(علیه السلام) را توضیح و شرح داده اند که در این فصل می آید:

شرح حدیث

اشاره

در کتاب شريف عيون اخبار الرضا(علیه السلام) شيخ اجلّ عروة الاسلام صدوق(علیه السلام) به سندهاي متعدّد از حضرت رضا(علیه السلام) روايت نموده است که آن حضرت از پدران بزرگوارش، يکي پس از ديگري، تا حضرت اميرالمؤمنين(علیه السلام) روايت فرموده است که فرمود:

«قَالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَيهِ وَآلِه: الْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ، وَإِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ، وَعَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ»؛

ص: 17

«ایمان، شناخت قلبی، و اقرار به زبان، و عمل به اعضا و جوارح است».(1)

معنای ایمان

راجع به معناي ايمان، ظاهر اين است که معناي لغوي اصلي آن، معنائي قلبي و باطني است، که همان باور و اعتقاد قلبي و اطمينان نفس و عدم احتمال خلاف و اذعان و تصديق به حقّ ّبودن چيزي است.

به اين لحاظ، گاه ايمان به چيزي، موجب زوال خوف و رفع نگراني مي شود، و گاه موجب خوف و بيم و نگراني مي گردد، چنان که در مورد ايمان و ياد خدا مي فرمايد:

﴿اَلّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ﴾؛(2)

ص: 18


1- . صدوق، عيون اخبار الرضا(علیه السلام)؛ ج1، ص226، ب22، ح1. لازم به تذکّر است که اين حديث از احاديث مشهور و معتبره است، علاوه بر آنکه در کتب معتبره شيعه اهل بيت(علیهم السلام) به سندهاي متعدّد روايت شده است، در کتاب هاي عامّه نيز از حضرت رضا(علیه السلام) به سندي که اشرف الاسناد است از حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم)روايت شده است که ازجمله به حديث شماره 6250، و شماره 8575 معجم الاوسط (طبراني، ج6، ص226؛ ج8، ص262)، و حديث شماره 3094 الجامع الصغیر (سیوطی، ج1،ص478) و حدیث شماره 9742، الجامع الکبیر، اشاره مي کنيم، و از بعض آنها در فضيلت اسناد اين حديث نقل است: «لَوْ قُرِئَ هَذَا الْإِسْنَادُ عَلَی مَجْنُونٍ لَبَرِئَ». ابن ماجه قزوینی، سنن، ج1، ص26؛ زرندی، معارج الوصول؛ ص157.
2- . «کسانی که ایمان آورده اند و دل هایشان با یاد خداوند آرامش می یابد. آگاه باشید که فقط با یاد خداوند دل ها آرام می گیرد». رعد، 28.

و گاه به عکس، موجب احساس خشيت هم مي گردد، چنان که مي فرمايد:

﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾؛(1)

و یا آیة: ﴿إِنَّمَا يَخْشَي اللّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾؛(2)

و موجب آرامش جان، و امان و زوال خوف و بيم باشد، و در قرآن مجيد در مواردي به همين، ايمان قلبي اطلاق شده مثل:

﴿إنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾؛(3)

و گاه اطلاق شده و از آن، اعتقاد و اقرار به لسان و عمل به اعضا اراده شده و آن در صورتي است که از آن قصد مدح شده باشد، مثل:

﴿وَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ أُولَئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ﴾؛(4)

زيرا بديهي است مؤمنيني که صديق هستند، مؤمناني هستند که اعتقاد قلبي و اقرار به لسان و عمل صالح داشته باشند؛ و گاه بر نفس اقرار به لسان اطلاق شده، مثل:

﴿يَا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا﴾؛(5)

و گاه بر عمل به ارکان و افعال اطلاق شده، مثل:

ص: 19


1- . «همانا مؤمنان کسانی هستند که هنگامی که نام خداوند برده شود دل هایشان ترسان می شود». انفال، 2.
2- . «از بین بندگان، از خداوند نمی ترسند مگر علما و دانشمندان». فاطر، 28.
3- . «همانا کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند». کهف، 107.
4- . «کسانی که ایمان به خدا و فرستاده های او آوردند همانا آنان راستگویان اند». حدید، 19.
5- . «ای کسانی که ایمان آورده اید». بقره، 153.

﴿وَ مَا كَانَ اللّهُ لِيُضيعَ إِيمَانَكُمْ﴾؛(1)

بنابر تفسير ايمان به نماز، و در احاديث و روايات نيز همين اطلاقات وجود دارد و برحسب بعضي روايات، هر عضوي بايد ايمان خاصّ خود را داشته باشد: ايمان زبان، ايمان چشم، ايمان گوش و سایر اعضا، همان اعمال صالحي است که از آنها صادر مي شود؛ حتّي در بعضي روايات بر برداشتن خار و خاشاک، و چيزهاي آزاردهنده از سر راه مسلمانان، اطلاق ايمان شده است.(2)

بعد از اين، ممکن است گفته شود اقرار به لسان و عمل به اعضا، منفکّ از ايمان نيست، و چنان با هم هستند که اگر هر کدام نباشند، آن ديگری را نيز نمي توان موجود دانست.

هرچند اقرار به لسان، و عمل به ارکان، اثر اعتقاد و ايمان قلبي هستند، ولي اگر نباشند، نبود معلول نشانه عدم علّت است؛ و از سوي ديگر اقرار به لسان و عمل به ارکان مطلقاً دليل بر وجود ايمان نيست، چون وجود آنها اعمّ از وجود ايمان قلبي است؛ لذا مي فرمايد:

﴿قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا﴾.(3)

ص: 20


1- . «خدا نمي خواهد کاري کند که ايمان شما تباه شود». بقره، 143.
2- . کلینی، الکافی، ج2، ص188؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج12،ص120؛ ج16، ص349.
3- . «اعراب (بیابان نشین ها) گفتند ما ایمان آوردیم. بگو شما ایمان نیاورده اید، بلکه بگویید اسلام آوردیم». حجرات، 14.

تسليم ظاهري و اقرار لساني اسلام است، ولي ايمان نيست.

پس از بيان اين مقدّمه مختصر، راجع به حديث شريف عرض مي کنيم که مراد از ايمان، ايماني است که در مثل آيه:

﴿وَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ﴾؛(1)

مراد است؛ يعني شرح ايمان مؤمنين حقيقي و صدّيقين و کساني است که ايمان از دست و زبان و اعضای آنها ظاهر است.

سه چیز، خلاصه ایمان
اشاره

معناي دیگری که از ايمان استفاده مي شود اين که ايماني که حقيقي و منشأ آثار و موجب نجات و رستگاري، و ترتّب احکام بر آن است در اين سه چيز خلاصه شود:

1. معرفت قلبی

معرفت به قلب و شناخت باطني و قلبي که شخص در باطن و وجدان خود، به عقايد حقّه ايمان داشته و آنها را باور کرده باشد که البتّه مراتب آن از جهت قوّت و ضعف يقين، متفاوت است، و کامل ترين آن، مرتبه ايمان حضرت رسول اکرم(صلی الله دعلیه و آله و سلم)، و ائمّه طاهرين(علیهم السلام) است که آثار آن در مواضع و مواقف بزرگي که برايشان پيش آمد ظاهر گشت، و همان گونه که اميرالمؤمنين(علیه السلام) فرمود:

ص: 21


1- . حدید، 19.

«لَوْ کُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيناً»؛(1)

يقين آنان، عالي ترين مراتب يقين است که برحسب بعض روايات، از ايمان و يقين همگان سنگين تر است که اگر ايمان همه را با هم، با ايمان مثل علي(علیه السلام) بسنجند، ايمان علي(علیه السلام) از همه، بيشتر و محکم تر است. اين ايمان است که در آيات متعدّد قرآن آثار آن بيان شده است، مثل اين آيه کريمه:

﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّٰهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾؛(2)

و اين آيه:

﴿الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ﴾؛(3)

و مثل اين آيه:

﴿لَا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ الله وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ الله عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ

ص: 22


1- . «اگر پرده ها کنار روند و بیفتند، بر يقين من افزوده نمى شود». ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج7، ص 253؛ ج10، ص142؛ ج11، ص 179، 202؛ ج13، ص8.
2- . «مؤمنان، فقط كسانى هستند كه وقتى ياد خدا شود دل هايشان ترسان مى شود، و هنگامى كه آيات او بر آنان خوانده شود به ايمانشان مى افزايد، و بر پروردگارشان توكّل مى كنند». انفال، 2.
3- . «آنان که به غیب ایمان می آورند». بقره، 3.

أُولَئِكَ حِزْبُ الله أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللّٰهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾.(1)

مظاهر اين ايمان در تاريخ اسلام و صحابه پيغمبر امثال بلال و ياسر و سميّه و ابودجانه و صحابه اميرالمؤمنين، و سایر ائمّه و شخصيّت هاي مجاهد مسلمان در ادوار مختلف بسيار است، که از بارزترين آن مظاهر و در رديف اوّل، شهدای کربلا در آن موقف وحشتناک که دل شيردلان جهان را متزلزل مي سازد از خود، آن ايمان محکم و ثابت را نشان دادند و همان طور که شاعر مي گويد:

لَبِسُوا الْقُلُوبَ عَلَی الدُّرُوعِ وَ أَقْبَلُوا***يَتَهَافَتُونَ عَلَی ذَهَ-ابِ الْأَنْفُسِ(2)

صحنة کربلا و فداکاري هاي سيّدالشّهداء(علیه السلام) و يارانش، مشحون به ايمان به حقّ و يقين به عالم غيب بود. همه مواضع آنها و رفتار و گفتارشان، نماينده قوّت ايمان و صبر و استقامت و اعتقاد به خدا و پيغمبر بود.

ص: 23


1- . «گروهى را كه به خدا و روز قيامت ايمان دارند، نمى يابى كه با كسانى كه با خدا و پيامبرش دشمنى دارند، دوستى برقرار كنند گرچه پدرانشان يا فرزاندانشان يا برادرانشان يا خويشانشان باشند. اينانند كه خدا ايمان را در دل هايشان پايدار كرده، و به روحى از جانب خود نيرومندشان ساخته، و آنان را به بهشت هايى كه از زيرِ [درختانِ] آن نهرها جارى است درمى آورد، در آنجا جاودانه اند؛ خدا از آنان خشنود است و آنان هم از خدا خشنودند. اينان حزب خدايند، آگاه باش كه يقيناً حزب خداوند پيروزند». مجادله، 22.
2- . «قلب ها را بر روي زره نهاده بودند،گويي براي مرگ از يکديگر پيشي مي گيرند». ابن عنبه حسینی، عمدة الطالب، ص357.

اخلاق کريمه، مثل زهد و پارسایي و عفّت و کظم غيظ و ضبط نفس و توکّل و رضا به قضا و تسليم و تفويض امور و کارها به خدا و تواضع و نوع دوستي و نوع پروري و سایر صفات محموده، يا از اساس ناشي از ايمان مي باشند، و يا سبب کمال و قوّت و فعليّت آنها مي شود.

2. اقرار به زبان

اقرار به زبان: علاوه بر اينکه، اقرار به زبان و اعلان ايمان بر همه واجب است، حکم به اسلام شخص کافر و معامله مسلمان با او و هم رديف شدن با مسلمانان در حقوق اسلامي، توقّف بر گفتن شهادتين و اقرار به زبان دارد، و مادام که اقرارکننده آن را انکار و يا يکي از ضروريّات را به تفصيلي که در فقه بيان شده انکار نکرده باشد، مسلمان شناخته مي شود، و با اقرار به ولايت به معناي اخصّ، مؤمن شمرده مي شود. البته اين اقرار به زبان، بدون معرفت و تصديق قلبي، ايمان واقعي نيست.

3. عمل به ارکان

عمل به ارکان: رابطه ايمان با عمل، و عمل با ايمان، رابطه علّت و معلول است، و ايماني که مطلقاً با عمل توأم نباشد، واقعيت و حقيقت ندارد.

عمل، ظهور و تحقّق خارجي ايمان است، و قرآن مجيد در موارد بسيار، ايمان را با عمل صالح ذکر نموده است که از آنها

ص: 24

استفاده می شود ايمان بدون عمل، مثمر ثمري نيست؛ ازجمله در اين آيات:

﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ﴾؛(1)

و ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً﴾.(2)

نکته اي که بايد متذکّر بود اين است که گرچه در اصل، ايمان محرّک و باعث شخص مؤمن به عمل طبق مقتضاي آن است، مع ذلک عمل صالح به خصوص عبادات و دعا و انجام فرائض و ترک محرّمات نيز موجب قوّت ايمان و بيداري وجدان و نورانيّت باطن مي شود، چنان که تفکّر و تأمّل در آفرينش و عظمت قدرت حق تعالي و معرفت نفس و معرفت بر آيات و کلمات خدا از ذرّه ها و اتم ها تا کهکشان ها و بزرگ تر و وسيع تر از آنها، و کوچک ترين مخلوقات زنده که با چشم هاي مسلّح و ميکروسکوپ هاي دقيق و ريزبين هم مشکل ديده مي شوند يا اصلاً رؤيت نمي شوند، تا حيوانات و جنبندگان عجيب درياها و جنگل ها و حيوانات اهلي تا انسان، همه موجب قوّت ايمان و کمال يقين مي گردد.

ص: 25


1- . «مسلّماً كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، بهترين مخلوقات اند». بیّنه، 7.
2- . «از مرد و زن، هركس كار شايسته انجام دهد درحالى كه مؤمن باشد، مسلّماً او را به زندگى پاك و پاكيزه اى زنده مى داريم». نحل، 97.
هر عضوی ایمان مخصوص به خود دارد

برحسب بعض روايات معتبر، ايمان هر عضو وظيفه اي است که شخص به مناسبت آن عضو به عهده دارد،(1)

مثلاً ايمان زبان، راستگویي و همان اقرار به شهادتين و عقايد حقّه و خواندن نماز و دعا و قرائت قرآن و سخن حق گفتن و ترک غيبت و سخن چيني و پرهيز از شهادت دروغ و تهمت و افترا به مردم و افشای اسرار و عيوب پنهان بندگان خدا و تکاليف ديگر است.

ايمان دست، دستگيري از مردم، نوشتن قرآن و احاديث شريفه و سخنان سودمند، و دفاع از جان خود و ناموس و اسلام و جامعه، و ترک دزدي و آزار مردم و وظايف ديگر است.

همچنين چشم، وظيفه ايماني اش، نظر نکردن به حرام و نظر به قرآن مجيد و نظر به صورت عالم و صورت مؤمن و نظر عبرت به دنيا و مناظر؛ و همچنين گوش، وظيفه اش شنيدن آيات و احکام و مواعظ و پرهيز از شنيدن غيبت و غنا و صداي آلات لهو، از قبيل تار؛ و همچنين همه اعضا هر کدام، ايمانشان عمل به وظايف و تکاليفي است که يا به صورت واجب، انجام آنها خواسته شده و يا به صورت حرام، ترک آنها را خدا خواسته است.

ايمان در همه اعضا به اين صورت پراکنده است و مراتب ايمان مردم به حسب اين اعمال متفاوت است.

ص: 26


1- . کلینی، الکافی، ج2، ص33 – 39؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج15، ص164- 167.

ايمان در بعضي از مردم، همه اعضايشان را مسخّر کرده، و بعضي به واسطه ضعف اصل ايمانشان نتوانسته اند بعضی از اعضايشان را به ايمان برسانند، مثلاً با دست به مال مردم خيانت نمي کنند، ولي با چشم به نامحرم نگاه مي کنند؛ از غيبت پرهيز مي نمايند، ولي از موسيقي و غنا اجتناب نمي کنند.

اين تفاوت ها به واسطه تفاوت مراتب ايمان است چنان که از بعض روايات استفاده مي شود: ايمان بر هفت سهم است؛ بعضي يک سهم، بعضي دو سهم و بعضي بيشتر است و بعضي داراي تمام هفت سهم مي باشند.(1)

از خداوند متعال مي خواهيم به ما توفيق تحصيل ايمان کامل عطا فرمايد.

ص: 27


1- . کلینی، الکافی، ج2، ص42؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج16، ص160، 164.

حدیث دوم: احیای امر اهل بیت(علیهم السلام)

شرح حدیث

اشاره

در کتاب شريف عيون اخبار الرضا(علیه السلام) محدّث جليل صدوق (رضوان الله تعالي عليه) روايت مي کند از عبدالسّلام بن صالح هروي قال(علیه السلام): «رَحِمَ اللهُ عَبداً أَحْيَا أَمْرَنَا»؛ فَقُلْتُ لَهُ: وَکَيْفَ يُحْيی أَمْرَکُمْ؟ قَالَ: «يَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَيُعَلِّمُهَا النَّاسَ، فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ کَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا»؛(1)

«خدا رحمت کند بنده اي را که امر ما را زنده مي نمايد». عبدالسّلام می گوید: من گفتم: چگونه امر شما را زنده نمايد؟

فرمود: «علوم ما را فرا بگيرد و آنها را به مردم بياموزد که اگر مردم، محاسن و زيبایي هاي کلام ما را بدانند از ما پيروي مي کنند».

ص: 28


1- . صدوق، عيون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج1، ص307، ب28، ح69. مخفي نماند که اگرچه در سند حديث، استناد و اسناد آن به حضرت رضا(علیه السلام) در نسخه اي از عيون که ما از آن نقل کرده ايم صريحاً ذکر نشده است، امّا به قرائن قطعي و ازجمله بودن راوي عبدالسّلام بن صالح، مسلّم است که حديث از حضرت امام رضا(علیه السلام) روايت شده است، علاوه بر اين برحسب روايت بحار الانوار، (مجلسی، ج2، ص30)، نظير سند اين است: «قال سمعت أبا الحسن علیّ بن موسی الرضا(علیه السلام) یقول». بنابراین هر توهّمی رفع می شود.

پيرامون اين حديث شريف به دو نکته اشاره مي شود:

احیای امر، به حفظ و نشر معارف است

اهمّيّت نقل احاديث و بيان معارف و رساندن کلمات و علوم ائمّه طاهرين(علیهم السلام) به مردم که در اين صورت از آن تعبير به احيای امر آنها شده است، احيای امر آنها، احيای راه و روش، و شأن و دعوت و هدايت آنها است، که بايد زنده بماند، و زنده ماندن آن، به يادگرفتن سخنان و علوم و معارف ايشان، و ضبط و حفظ و ثبت در کتاب، و نشر و رساندن آن، به ديگران است.

درواقع، روايت حديث، ادامه کار و مأموريّت آن بزرگواران، و استمرار هدايت ايشان است.

نقش بی بدیل محدّثین در نشر معارف

اگر حفظ حديث و نقل روايات و زحمات محدّثين نبود، این علوم بی پایان ائمّه(علیه السلام) در رشته های گوناگون حیات ظاهری و معنوی و دنیوی و اخروی باقی نمی ماند، و امروز به صورت بزرگ ترین و عالی ترین ثروت ها و ذخایر علم و معرفت و کتاب های مدوّن و مکتوب، مثل کافی و استبصار و تهذیب و کتاب من لایحضره الفقیه، و بالأخره بحار الانوار، در اختیار ما قرار نداشت.

نقش محدّثین پس از ائمّه(علیهم السلام) در حفظ آثار وحی و رسالت پیامبر عظیم الشّأن خدا حضرت خاتم الأنبیاء(صلی الله علیه و آله و سلم)بیش از نقش هر قشر و صنفی است.

ص: 29

تشویق اهل بیت(علیهم السلام) به حفظ و نشر احادیث

تشویق و توصیه به حفظ حدیث، و روایت و رساندن آن به دیگران، مورد عنایت خاصّ رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)بوده، و همان حدیث معروف در تأکید آن حضرت بر ضبط حدیث و روایت آن کافی است، که فرمود:

«نَضَّرَ اللهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِي فَوَعَاهَا وَبَلَّغَهَا مَنْ لَمْ یَسْمَعهَا فَکَمْ مِنْ حَامِلِ فِقْهٍ غَیْرُ فَقِیهٍ وَکَمْ مِنْ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ»؛(1)

یعنی «خداوند با طراوت و شاداب و سرزنده قرار دهد بنده ای را که سخن و گفتار مرا بشنود، و آن را به خاطر خود بسپارد و به کسی که آن را نشنیده است، برساند. پس بسا حمل کنندة فقهی که خود فقیه نیست، و بسا حمل کننده و رسانندة فقه به کسی که او از او فقیه تر است».

نیاز به حدیث در همه مسائل

خلاصه، در حلّ مسائل شرعی و اسلامی، از اعتقادی و عملی و خداشناسی صحیح، و معرفت پیغمبر و امام، و احکام شرع و نظامات اسلام، در سیاست و اخلاق و مالیات و اقتصاد، همه مسلمانان محتاج به حدیث هستند، و مدیون محدّثین و بزرگاني

ص: 30


1- . مجلسی، بحار الانوار، ج2، ص148؛ ح 22.

هستند که حفظ آثار ائمّه(علیهم السلام) را وجهه همّت قرار داده که گاه براي شنيدن يک حديث، سفرها و راه هاي دور و دراز را طيّ مي کردند، و عشق آنها به جمع آوري معارف اهل بيت(علیهم السلام) موجب شد که در دوران هایي که نقل احاديث و علوم اهل بيت(علیهم السلام) و اخذ آن، با خطرات بسيار بزرگ و حبس و شکنجه و قتل مواجه بود، اين بزرگان فداکار، با استقبال از آن خطرات وحشتناک، وظيفه بسيار سنگين و حسّاس خود را در حفظ و روايت حديث ادا کردند.

ظلم تاریخی نسبت به نقل احادیث

تاريخ علم حديث نشان مي دهد که پس از رحلت پيغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)نظامات حاکم نخست با صورتي بسيار مرموز و زير پوشش «حَسبُنا کتابُ الله»(1) و تعظيم از قرآن، نقل حديث را ممنوع کردند، و يا اينکه در مصادره اموال حضرت فاطمه زهرا÷ حديث موضوعي را دست آويز قرار دادند.

نقل احاديث را کاملاً زير نظر گرفتند که از مسير سياستي که دارند خارج نشود، و کار به جایي رسيد که در زمان معاويه، حتّي مثل ابن عبّاس در نقل حديث آزاد نبود، و چنان که در کتب رجال عامّه نقل مي نمايند، مثل حسن بصري که روايات مرسله اي از

ص: 31


1- . کتاب خدا ما را بس است. بخاری، صحيح، ج5، ص 137 - 138؛ مسلم نیشابوری، صحيح، ج5، ص76.

پيغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)دارد، مي گويد: همه را به واسطه علي بن ابي طالب(علیه السلام) روايت دارم، ولي از ترس سياست بني اميّه از بردن نام علي(علیه السلام) خودداري مي کرد.

اهل بیت(علیهم السلام) حافظان دین از تحریف

در اينجا نمي خواهيم از سير حديث، يا از لحاظ اثر سياست هاي حکّام، خصوصاً بني اميّه، و بني عبّاس سخن بگویيم، و مواضع مؤثّر ائمّه دين را در احيای سنّت پيغمبر(صلی الله دعلیه و آله و سلم)، و تلاش اصحاب و شاگردان آن بزرگواران را شرح دهيم؛ فقط مي خواهيم اشاره کنيم که مجاهدات ائمّه(علیهم السلام) و حاملان علوم آنها تا امروز، سبب شده که اين علوم بيکران که به وسيله صدها کتاب و اصل و جامع حديث، جمع آوري و حفظ شده، در دسترس ما و نسل هاي آينده مسلمانان قرار بگيرد.

شاگردان و روات حديث از ائمّه(علیهم السلام) که به تفاوت اوضاع و احوال از آنها نقل حديث داشته اند، در مثل يک بخش از حيات امام جعفر صادق(علیه السلام) تا چهار هزار نفر شمرده شده اند(1) که مي توان گفت حتماً بيشتر از اين رقم بوده اند.

ائمّه(علیهم السلام) همه شاگرداني تربيت کرده، و علوم اسلامي را از

ص: 32


1- . كتاب اسماء الذين رووا عن الصادق، تأليف ابوالعبّاس احمد بن محمّد كوفى مشهور به ابن عقده. ر.ک: علامه حلی، خلاصة الاقوال، ص322؛ محدث قمی، الکنی و الالقاب، ج1، ص358.

تفسير قرآن و فقه و غيرها به آنها تعليم مي دادند، و رشته حديث از آن بزرگواران هيچ وقت منقطع نشده است و چنان که تاريخ نشان مي دهد يگانه چيزي که دين را از تحريف و تغيير مصون داشته و در برابر بدعت ها مقاومت کرده، و بطلان آنها را آشکار نموده، بعد از قرآن مجيد، احاديث اهل بيت(علیهم السلام) بوده است.

به طور مثال، بعد از رحلت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)هرچه از عصر آن حضرت، مسلمانان دورتر شدند، دست تصرّف نظامات و حکومت ها، و جيره خواران درباري آنها در احکام بيشتر مي شد، تا حدّي که در همان ابتدای عصر صحابه، گفته مي شد همه چيز از آنچه در عصر پيغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)بود عوض شده است.

در برابر اين وضع، همين که براي امام باقر و امام صادق(علیه السلام) فرصت اظهار حقائق، و بيان احکام فراهم شد، چنان وارد ميدان شدند که همه تحريفات، انکارها، و شبهه ها برطرف شد که حتّي امثال ديصاني و ابن ابي العوجاء از ملاحده، به حقّ اعتراف نمودند.

در عصر مأمون که براي مقاصد سياسي خاصّ، و معارضه با قرآن و علوم اهل بيت(علیهم السلام)، کتاب هاي فلسفه، ترجمه و نشر مي شد، و مأمون، آن را تأييد و ترويج مي کرد، افکار ديني به واسطه برخورد با اصطلاحات جديد متشنّج و متزلزل گرديد، ولي ظهور شخصيت حضرت رضا(علیه السلام) به آن صورتي که جهان اسلام را تحت تأثير قرار داد، و مباحثات و احتجاجات آن حضرت با علمای فِرَق و اهل الحاد، عقايد اسلامي را پابرجا و استوار ساخت.

ص: 33

نقش محدّثان در نجات مردم در عصر غیبت کبری

پس از عصر ائمّه(علیهم السلام) همواره حاملان حديث بودند که مي توانستند سره را از ناسره، و بدعت را از سنّت تشخيص دهند، و مردم را از گمراهي هايي که در نتيجه غور در فلسفه، و گرايش به عرفان مصطلح، و مکتب هاي الحادي مطرح مي گرديد نجات دهند، و بالأخره تا اين اواخر، يعني عصر صفويّه - که در آن رسميت تشيّع تجديد گرديد - اعلان مي شد به واسطه عوامل خاصّي که بعد از سلطنت شاه طهماسب اوّل پيش آمد، رفته رفته گرايش به فلسفه، و افکار صوفيانه و مشارب غير شرعي قوّت گرفت، تا حدي که در اصفهان، خانقاه ها برپا شده، و مثل عالم جليل آقاحسين خوانساري را به جاي القاب اسلامي، به عقل حادي عشر مي خواندند، و نهايت ظهور علوم اهل بيت(علیهم السلام) آن بود که محقّق داماد در قالب اصطلاحات فلسفي مطرح مي کرد، و خلاصه، زبان اهل بيت(علیهم السلام)، و احاديث آنها، در غربت افتاده بود، که به إذن الله تعالي شخصيتي، مثل علامه مجلسي(رحمة الله)ظاهر شد، و حديث را دوباره چنان احيا و مطرح کرد که احاديث اهل بيت(علیهم السلام) را نه فقط در مدارس و در معرض توجّه و دقّت علما قرار داد، بلکه شايد خانه اي در بلاد ايران نماند که از خواندن کتاب بهره داشته باشد، مگر آنکه احاديث اهل بيت(علیهم السلام) به صورتي و زير عنوانی، در آن وارد شد.

ص: 34

خانقاه هاي اصفهان، همه تعطيل شد و افکار صوفيانه از ميان رفت و زبان حديث و استدلال به ظواهر قرآن و احاديث و زبان ائمّه معصومين(علیهم السلام)، زبان علما و حوزه ها شد.

بدون شکّ، بايد گفت: ظهور علامه مجلسي در آن عصر، موجب بازگشت تشيّع به عصر ائمّه(علیهم السلام) و اصحاب آنها، امثال زرارة بن اعين ها، و محمّد بن مسلم ها، و صاحبان اصول گرديد.

نمي خواهم بگويم عصر قبل از آن، همانند عصر ائمّه(علیهم السلام) نبود، ولي اين را هم نمي توانم بگويم که همانند عصر آنان بود، زيرا اصطلاحات و الفاظ اسلامي کم و بيش عوض شده بود و بحث درس و تأليف و تصنيف چنان که بايد، بر محور کتاب و سنّت و احاديث اهل بيت(علیهم السلام) دور نمي زد.

هر طور بود و هر گونه بود، به ظاهر اگر مجلسي(علیهم السلام) ظهور نکرده بود، و وضع حوزه ها به آن گونه که داشت، جلو مي رفت، شريعت ارسطویي و اسلام ابن سينایي و صدرايي و ابن عربي پابرجا مي شد، و خدا مي داند که باب تأويل و توجيه آيات و احاديث، و حمل آنها با تکلّف بر بياني خاصّ تا کجا گسترده مي گشت!

اين علامة مجلسي بود که حوزه ها را به معارف اصيل دين، و تشيّع بازگرداند، و قرآن و سنّت را مافوق همه مکتب ها قرار داد. شکر الله سعيه وجزاه الله عن هذا الدّين والکتاب والسنّة خير جزاء المحسنين.

ص: 35

خطر کم رنگ شدن محوریت کتاب و سنت

امروز هم، خطر کم رنگ شدن محور بودن کتاب و سنّت در حوزه هاي شيعه رو به خودنمایي است.

ما عقيده داريم که در کتاب و سنّت همه آنچه بيانش لازم باشد در مسائل اعتقادي و ماوراء طبيعت و عالم مادّه، بيان شده است و نيازي به گدایي نشستن بر در مکتب هاي ديگر نداريم، و در اصل، براي هدايت همگان و دعوت همه به حقائق و عالم غيب، همين کتاب و سنّت کافي است، و به علم صحيح فقط از طريق اهل بيت وحي و رسالت مي توان دست يافت که حضرت باقر(علیه السلام) به سلمة بن کهيل و حکم بن عتيبه، فرمود:

«شَرِّقَا وَغَرِّبَا لَنْ تَجِدَا عِلْماً صَحيحاً إلّا شَيْئاً يَخْرُجُ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ».(1)

همه علم، نزد آنها است و ما و همه امّت، و همه مردم وظيفه داريم به آنها رجوع کنيم و مراجعه به غير آنها در مسائل الهي؛ خواه فلاسفه به اختلاف مشارب و مسالکي که در اين مسائل دارند باشد، و خواه مدّعيان اشراق و شهود و عرفاني که مدّعي حصول آن از اين طريق شده اند باشند، همه غير مطمئن، و متضمّن گمراهي و خطرات بسيار است.

ص: 36


1- . «به شرق و غرب بروید. هیچ علم صحیحی پیدا نخواهید کرد مگر اینکه از نزد ما اهل بیت صادر شده باشد». مجلسی، بحار الانوار، ج2، ص92.

در مسائل عقيدتي و مربوط به عالم غيب، قول فصل، فقط کتاب و حديث معتبر است، و بيش از آنچه در احاديث و قرآن کريم بيان شده است، کسي مکلّف به غور و بحث در اين مسائل نيست که نه به جاي مطمئنّي منتهي مي شود، و نه براي سير إلي الله مفيد مي باشد.

آن-چ-ه ن-ه از ش-رع بر آرد علم***ور منم آن حرف، در آن کش قلم

بنابراين بايد ما در معارف عقيدتي، و برنامه هاي اخلاقي، و نظامات حياتي و فردي و اجتماعي، تنها بر محور کتاب و حديث بگرديم.

نقل روایات اهل بیت(علیهم السلام) میزان و ملاک منزلت افراد

چنان که بايد منزلت و مرتبت افراد را در علوم حقيقي که به مجموع آن علوم اسلامي و دين مي گویيم، از مقدار روايت آنها از ائمّه(علیهم السلام)، و آگاهي از احاديث و علوم ايشان بدانيم که فرمودند: «إعْرِفُوا مَنَازِلَ شِيعَتِنَا عَلَی قَدْرِ رِوَايَتِهِم عَنَّا وَ فَهْمِهِمْ مِنَّا»؛(1)

«منزلت دوستان و پیروان ما را، به قدر روايتشان از ما و آگاهیشان دربارة ما بشناسيد».

زیبایی بی نظیر کلام اهل بیت(علیهم السلام)

زيبایي و نيکویي، و دل پسندي سخنان اهل بيت(علیهم السلام) است که

ص: 37


1- . مجلسی، بحار الانوار، ج2، ص148.

اگر مردم به آن آشنا و آگاه شوند، به آنان گرويده، و از ايشان پيروي و متابعت مي نمايند.

البتّه فصاحت و بلاغت کلام که کلام خالي از تعقيد، و کلمات وحشي، و دور از اذهان باشد، و رسا و به مقتضاي حال گفته شده باشد، امتيازي است که سخنان آن بزرگواران، به آن آراسته است، و مخصوصاً خطبه هایي که در مناسبات و فرصت هاي مهمّ انشاء فرموده اند، در اين جهت، بي نظير است.

هم شخص پيغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)در فصاحت و بلاغت بي نظير بود که فرمودند:

«أَنَا أَفْصَحُ مَنْ نَطَقَ بِالضَّادِ بَيْدَ أَنّي مِنْ قُرَيْشٍ»؛(1)

و هم اميرالمؤمنين(علیه السلام) و حضرت زهراء(علیه السلام) و حضرت امامين همامين حسنين و سایر ائمه(علیه السلام) و خواتين مکرّمه اين خاندان، مثل حضرت زينب÷ همه در فصاحت و بلاغت کلام، در مقام اوّل قرار داشتند، و مقام اوّل مخصوص آنها بود، چنان که اميرالمؤمنين(علیه السلام) در اين کلام فصاحت بنيان مي فرمايد:

«وَإِنَّا لَأُمَرَاءُ الْكَلَامِ وَفِينَا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ وَعَلَيْنَا تَهَدَّلَتْ غُصُونُهُ»؛(2)

ما فرمانروايان کلام هستيم، يعني بر کلام، حاکم و مسلّطيم

ص: 38


1- . جزائرى، نور البراهين، ج1، ص120.
2- . نهج البلاغه، خطبه 233.

(به عکس برخي که کلام بر آنها حاکم و مسلّط است)، يا زمام سخن را به دست داريم، و چنان که مي خواهيم و شايسته و سزاوار است، آن را رهبري مي نماييم ريشه هاي آن و شاخه هاي آن را.

صدها خطبه، هزارها کلمات قصار و مواعظ، سخنان جامع و دعاهایي که از آن خاندان، از برکت حفظ روات و ضبط احاديث به يادگار مانده است، همه پس از کتاب خدا، در اوج فصاحت قرار دارد که نمونه بارز آن، نهج البلاغه و کلام حضرت مولا(علیه السلام) است که به حقّ در توصيف آن:

«کَلَامُهُ دُونَ کَلَامِ الْ-خَالِقِ وَفَوْقَ کَلَامِ الْ-مَخْلُوقينَ»؛(1)

گفته شده، و بزرگ ترين فصحای اعصار در برابر آن فروتني و خضوع خود، و عظمت آن را اظهار کرده اند، و همچنين صحيفه سجاديه که به انجيل اهل بيت، و زبور آل محمّد(علیهم السلام) ناميده شده است.

اين زيبایي ها و جاذبه هاي لفظي و ادبي قرآن و کلام رسول خدا(صلی الله دعلیه و آله و سلم)، و ائمّه طاهرين(علیهم السلام) البتّه بسيار مهمّ است، و هميشه سخن شناسان هر عصر و زماني مجذوب آن بوده و خواهند بود، امّا ظاهراً در اين حديث، اين سخن امام هشتم(علیه السلام) که مي فرمايد:

«فَإنَّ النَّاسَ لَو عَلِمُوا مَحَاسِنَ کَلامِنا لَاتَّبَعُونَا»؛

ص: 39


1- . ابن ابی الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 24.

نظر به مضامين سخنان ايشان و محاسن معاني آنها دارد، زيرا آنچه موجب پيروي مردم و عمل به گفتار آنان است، پيام هاي حيات بخش گفته ها، و سخنان ايشان است.

یک دنیا پند و هدایت سعادت بخش در احادیث

احاديث شريفه، مشحون است از حکمت ها و پندها، و هدايت ها و ارشادات علمي و عملي، که جامع سعادت دنيا و آخرت، و متضمّن صلاح جسم و روح، و فرد و جامعه، و رستگاري همه است که نمونه اي از آن را در کتاب هایي، مثل تحف العقول، غرر الحکم، مکارم الاخلاق و نزهة الناظر هرکس مي تواند مطالعه نمايد.

بسياري از اين احاديث، درضمن يک جمله کوتاه، عالي ترين حکمت ها، و دستورالعمل ها را در اختيار بشر قرار مي دهند.

اين احاديث نشان مي دهند که آن بزرگواران، معماران حقيقي بنياد خير و سعادت بشر، و طبيبان واقعي ارواح و مربّيان آگاه جوامع انساني هستند و راهنمایي هايشان، همه مقبول عقل سليم و مطابق فطرت است.

اين تعاليم و اين سخنان و هدايت ها، اگر در دسترس بشر قرار بگيرد، و انسان هایي که به حقيقت و صداقت راه جوي سعادت طلبند از آن آگاه شوند، همه، آنها را مي پذيرند، و از آن پيروي مي کنند، زيرا خواسته فطرت را عرضه مي نمايند، مانند تشنه اي که جوياي آب است.

ص: 40

فطرت بشريت، جوياي اين تعاليم و ارشادات است، و هيچ دليلي بر درستي اين تعاليم و حقانيت آنها، بهتر از خود آنها نيست:

يوس--ف کنع--انيم روي چ--و ماهم گواست***هي--چ ک-س از آفتاب، خطّ گ-واهي نخواست

س--رو بلن--دم تو را راس--ت نش--اني دهم***خ-وب ت-ر از ق-د س-رو چيست نشاني راس-ت

اي گ-ل گ-ل زارها! چي-س-ت نش--ان ش--م-ا؟***بوي که در مغزهاست، رنگ که در چشم هاست

شأن راوی حدیث اهل بیت(علیهم السلام)

از اين جهت در اين روايت امام رضا(علیه السلام)، احيای امر خودشان را، يادگرفتن و تعلّم سخنان آن بزرگواران، و ياد دادن آنها به مردم مي دانند، و اين کاري است که حافظان احاديث شريفه، و روايت کنندگان سخنان اهل بيت(علیهم السلام) آن را انجام مي دهند و اجر و فضيلت فراوان دارد تا آنجا که شأن و مقام يک نفر روايت کننده حديث از ائمّه(علیهم السلام) افضل و بالاتر از شأن هزارها عابد مي شود.(1)

بر مبناي ايمان به اين حقايق و فضايل بوده است، که در گذشته، جلسات روايت حديث و نقل و استماع و ضبط آن در بين شيعه بسيار بوده است، و در قرن دوم و سوم، و چهارم

ص: 41


1- . صفار، بصائر الدرجات، ص7 - 8؛ کلینی، الکافی، ج1، ص33؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج27، ص77 - 78.

هجري، مثل شهر قم مرکز و مجمع محدّثين بسيار مي شود، و اصناف مختلف و صاحبان پيشه هاي گوناگون در اين حلقه هاي روايت حديث حاضر شده و با قرائت يا سماع احاديث از شيوخ، احاديث را به طور مسند فرا مي گرفتند.

همچنين در عصر امام صادق(علیه السلام) در مسجد کوفه چهارصد نفر حلقه ی نقل حديث از آن حضرت داشته، و همه «عن جعفر بن محمد الصادق(علیه السلام)» مي گفتند.

امّيد است نسل حاضر و حوزه هاي علميّه، در امر اهل بيت(علیهم السلام)، و نشر و تبليغ مکتب انسان ساز آنان، مشمول اين دعای حضرت امام رضا(علیه السلام) باشند.

ص: 42

حدیث سوم: دلیل حدوث عالم

شرح حدیث

اشاره

در کتاب شریف عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، صدوق(رحمة الله)به سند خود از حسين بن خالد روايت کرده است: مردي به حضرت رضا(علیه السلام) وارد شد؛

فَقَالَ لَهُ: يَابْنَ رَسُولِ اللهِ مَا الدَّليلُ عَلَي حُدُوثِ الْعَالَم؟ فقَالَ:

«أَنْتَ لَ-مْ تَکُنْ ثُمَّ کُنْتَ وَقَدْ عَلِمْتَ أنَّكَ لَ-مْ تُکَوِّنْ نَفْسَكَ وَلَا کَوَّنَكَ مَنْ هُوَ مِثْلُكَ»؛(1)

از آن حضرت پرسيد: دليل بر حدوث عالم چيست؟

حضرت در جواب او فرمودند: «تو دليل بر حدوث عالم هستي، زيرا نبودي و پس از نبودن، بود گرديدي، و تو خود مي داني که تو خودت را بود نکردي (نيافريدي - وجود ندادي) و نه آن که مثل تو است تو را بود کرده، و تحقّق و وجود داده است».

ص: 43


1- . صدوق، عيون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج1، ص134، باب11، ح32 .
محال بودن معرفت ذات خداوند

در اينکه معرفت ذات و حقيقت باري تعالي محال است شکّي نيست، و احدي حتّي پيامبران خدا را به آن راهي نيست، و موجب انقلاب محاط به محيط، و محيط به محاط است:

نه ادراک بر ک-نه ذات-ش رس-د***نه فکرت به غور ص-فاتش رسد

نه بر کنه ذاتش رسد دست فهم***نه بر اوج وصفش پَرَد مرغ وهم

«کُلَّمَا مَيَّزْتُمُوهُ بِأَوْهَامِکُمْ في أَدَقِّ مَعَانيهِ فَهُوَ مَخْلُوقٌ مَصْنُوعٌ مِثْلُکُمْ مَرْدُودٌ إِلَيْکُمْ وَلَعَلَّ النَّمْلَ الصِّغَارَ تَتَوَهَّمُ أَنَّ لِلهِ تَعَالَی زَبَانِيَتَيْنِ فَإنَّ ذَلِكَ کَمَالُ-ها وَأَنَّ عَدَمَهُما نُقْصَانٌ لِ-مَنْ لَا يَتَّصِفُ بِهِمَا وَهَکَذَا حَالُ الْعُقَلَاءِ فيمَا يَصِفُونَ اللهَ تَعَالَی».(1)

در ذات الهي هرچه بشر فکر کند فکرش به جایي منتهي نمي شود، و افزون بر آنچه انبياء و قرآن مجيد و احاديث شريفه از صفات الهي و اسماء الحسناي او فرموده اند، هرچه ديگران از

ص: 44


1- . «هر آنچه که شما آن را در اوهام خودتان در دقیق ترین معانی اش بازشناسی می کنید، مخلوق و مصنوعی است مثل خودتان که به خودتان باز می گردد. چه بسا مورچه ریز، خیال می کند که همانا برای خداوند متعال نیز دو تا شاخک است، چراکه شاخک داشتن کمال خودش است و خیال می کند که شاخک نداشتن نقصان است برای آن که شاخک ندارد. حالِ عقلاء نیز در توصیف خداوند متعال همین گونه است». مجلسی، بحار الانوار، ج 66، ص293.

حکما و عقلا گفته و بگويند تصوّر خودشان است، و خدا اجمل و اکبر و اعظم از آن است.

آموختن ادب مقال درباره معرفت خدا

جایي که رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)عرض مي کند:

«لَا اُحْصِي ثَنَاءً عَلَيْكَ؛ أَنْتَ كَمَا أَثْنَيْتَ عَلَى نَفْسِكَ»؛(1)

«مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ؛ ومَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ»؛(2)

حال ديگران معلوم است، و چه نيکو است در اين معني، اين اشعار ابن ابي الحديد:

وَالله لَا مُوسَى وَلَا عيسَى***الْ-مَسيحُ وَلَا مُحَمَّدٌ

عَلِمُوا وَلَا جِبْريلُ وَهُوَ***إلَى مَحَلِّ الْقُدْسِ يَصْعَدُ

كَلَّا وَلَا النَّفْسُ الْبَسيطَةُ لَا،***وَلَا الْعَقْلُ الْ-مُجَرَّدُ

مِنْ كُنْهِ ذَاتِكَ غَيْرَ أَنَّكَ***وَاحِدِىُّ الذَّاتِ سَرْمَدٌ

فَلْتَخْسَ-أِ الْ-حُكَمَاءُ عَنْ حَرَمٍ***لَهُ الْأَفْلَاكُ سُجَّدٌ

مَنْ أَنْتَ يَا رَسْطُو وَمَنْ***أَفْلَاطُ قَبْلَكَ يَا مُبَلَّدُ

وَمَنْ ابْنُ سِينَا حِينَ قَرَّر*** مَا بَنَيْتَ لَهُ وَشَيَّدَ

هَلْ أَنْتُمُ إِلَّا الْفَرَاشُ***رَأَى الشَّهَابَ وَقَدْ تَوَقَّدَ

ص: 45


1- . «نمی دانم ستایشی برای تو؛ تو همان طور هستی که خود را ستایش می کردی». مجلسی، بحار الانوار، ج90، ص 159.
2- . «آن گونه که باید، عبادت تو را نکردم، و آن گونه که شایسته است تو را نشناختم». مجلسی، بحار الانوار، ج68، ص23.

فَ-دَنَا فَأَحْرَقَ نَفْسَهُ وَ لَوِ***اهْتَدَى رُشْداً لَأَبْعَدَ(1)

کمال معرفت، درک عجز از درک خدا

در اين مرحله، کمال معرفت و خداشناسي به درک عجز از درک او است. آنچه براي بشر از درک عظمت و جلال و عزّت و علم و قدرت الهي ميسّر است، فقط از راه نظر در عظمت آفرينش و آثار قدرت و علم و حکمت او و شناخت صفات ثبوتي و سلبي او فراهم مي شود، که در همه اشيا، آثار قدرت و حکمت او را مي بيند، و همه را به ستايش و تسبيح او مي يابد؛ برگ درختان و قطرات باران و همه چيز، نشان و آيه او است.

آسان بودن معرفت اجمالی خدا

با اينکه براي مخلوق، معرفت ذات خالق تعالي شأنه ممکن نيست،

ص: 46


1- . سوگند به خدا نه موسی و نه عیسی مسیح و نه محمد و نه جبرئیل، آن که تا جایگاه قدس و پاکی بالا می رود، نه هرگز، و نه نفس بسیط و نه عقل مجرد، هیچ کدام از کنه و اصل ذات تو چیزی ندانستند جز این را که تو ذات یگانه و بی همتا و همیشگی هستی. حکما و دانشمندان باید از حرمی که افلاک و آسمان ها بر آن سجده کنانند دور شوند. کیستی تو ای ارسطو و کیست افلاطون که جلوتر از تو بود ای کودن؟ و کیست ابن سینا وقتی بنایی را بالا برد و محکم کرد که تو برایش بنا کردی؟ آیا شما جز پروانه هستید که آذرخش را دید درحالی که برافروخته شده بود، پس به آن نزدیک شده و خود را سوزاند؟ و اگر او به هوشیاری و خردمندی دست یافته بود البته از آتش دوری می کرد. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج13، ص50.

و سخن گفتن از حقيقت ذات و صفات ذاتيه او ممنوع است، لیکن معرفت اجمالي خدا بسيار آسان است؛ در قرآن کريم مي فرمايد:

﴿أَ فِي اللّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ﴾؛(1)

«آيا در خدایي که خالق آسمان ها و زمين است شک است؟»

که چون استفهام انکاري است معنایش اين است که در خدا شک نيست.

همچنان که در وجود باني براي بنا، و صانع براي صنعت، و مخترع براي اختراع شکّ نيست، در وجود خداوند متعال و خالق آسمان و زمين، شکّ نيست.

در آيه شريفه مي فرمايد:

﴿أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ﴾؛(2)

آيا اشيا و پديده ها خودبه خود پيدا شده و بدون خالق خلق شده اند يا اينکه خودشان خالق و پديدآورنده هستند؟! بديهي است پاسخ اين است که نه خودبه خود پيدا شده و نه خود، خود را آفريده اند. پس بايد خالقي از غير خودشان داشته باشند که مثل آنها پديده نباشد، و اين پرسش در او چون پديده نيست مورد نداشته باشد.

و به عبارت ديگر، امام(علیه السلام) در اين بيان، خطاب به سؤال کننده به چهار مطلب اشاره فرموده است:

ص: 47


1- . ابراهیم، 10.
2- . طور، 35.

يکي اشاره به نبود هر پديده اي که در اين عالم است قبل از خلقت آنها، از انسان و حيوان و درخت و سنگ و کوه و زمين و آسمان که همه در اين نظر علي السّواء و برابرند؛ همه پديده اند و نبوده اند.

دوّم به وجود و حدوث همه بعد از عدم.

سوّم به اينکه اين کاينات، مسبوق به عدم، خودشان، خود را نيافريده اند، چنان که تو خودت را نيافريده اي.

و چهارم به اينکه کائنات مسبوق به عدم و نيز تو، خود و ديگران را نيافريده اند، زيرا همه در اين عجز و ناتواني از پديدآوردن خود که (محال و غير معقول است)، و پديدآوردن ديگران (که آن به جهتي ديگر و بالوجدان غير معقول است)، همه مساوي و برابرند، و کسب وجود آنها از يکديگر، مثل کسب گدايان، مال و منال از يکديگر، و کسب عقل از ديوانه، و علم از جاهل، و قدرت از عاجز است.

علم بشر هم هرچه پيش رفته و ذرّات و اتم و ژن ها و کهکشان ها و بيشتر و برتر از آنها را هرچه کشف کرده، هيچ از اين سلسله کائنات را جاعل و فاعل آن نيافته و نخواهد يافت:

گ-دایي را گ--دایي ميهم-ان ش-د

گ-دا به-رگ-دا جوي-اي ن-ان ش-د

زمسكينان كو، يك ن-ان طلب كرد

ك-في نان از پي مهم-ان طلب كرد

نشدكارش از آن بيمايگان راستنشد

كارش از آن بيمايگان راست

كه نتوان حاجت إلا از غني خواست

ص: 48

گ-دايان گ-ر ك-م و گر بيش باشند

هم-ه بيم--ايه و دروي-ش ب-اشند

چ-ه در وح-دت چ-ه ان-در لاتناهي

ده--د امك-ان به نف-ي خود گواهي

زه--ي در وحدت و جود و غنایيش

جه-ان از ت-و غنيّ و بي تو درويش

بنابراين مطلب بسيار روشن و بديهي است که اگر عقل بشر جايز مي داند که بنایي که نبوده و فعلي که واقع نشده و صنعتي که انجام نشده، خودبه خود موجود شده و واقع گردد، مي تواند جايز بداند که اين همه کائنات بي شمار نيز خود موجود شده باشند.

ص: 49

حدیث چهارم: رابطه توحید و ولایت

شرح حدیث

اشاره

در کتاب شریف عيون اخبار الرضا7 آمده است:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَی بْنِ الْ-مُتَوَکِّلِ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْ-حُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَر الْأَسَديُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْ-حُسَينِ الصَّوْليُّ قَالَ: حَدَّثَنَا يُوسُفُ بْنُ عَقيلٍ عَنْ إسْحَاقَ بْنِ رَاهَوَيْهَ قَالَ: لَ-مَّا وَافیَ أبُو الْ-حَسَنِ الرِّضَا عَلَيْهِ السَّلَامُ نيسَابُورَ، وَأَرَادَ أَنْ يَخْرُجَ مِنْهَا إلی الْ-مَأْمُونِ اجْتَمَعَ عَلَيْهِ أَصْحَابُ الْ-حَديثِ، فَقَالُوا لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ الله تَرْحَلُ عَنَّا وَ لَا تُحَدِّثُنَا بِحَديثٍ فَنَسْتَفيدَهُ مِنْكَ؟ وَکَانَ قَدْ قَعَدَ في الْعمَّ-ارِيَّةِ، فَأَطْلَعَ رَأْسَهُ وَقَالَ: «سَمِعْتُ أَبي مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ يَقُولُ: سَمِعْتُ أَبي جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ يَقُولُ: سَمِعْتُ أَبي مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ يَقُولُ: سَمِعتُ أَبي عَليَّ بْنَ الْ-حُسَيْنِ يَقُولُ: سَمِعْتُ أَبي الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ يَقُولُ: سَمِعْتُ أَبِي أَميرَ المُؤْمِنينَ عَلِيَِّ بْنَ أَبي طَالِبٍ عَلَيهِمُ السَّلَامُ يَقُولُ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ صَلَّی الله عَلَيْهِ وَآلِهِ يَقُولُ: سَمِعْتُ جِبْرَئيلَ

ص: 50

یَقولُ:سَمِعْتُ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ يَقُولُ: لَا إلَهَ إِلَّا الله حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابي». قَالَ: فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا: «بِشُرُوطِهَا وَأَنَا مِنْ شُرُوطِهَا».(1)

استقبال همگان از سفر امام رضا(علیه السلام) به خراسان

در سفر حضرت رضا7 به خراسان که به حکم و الزام مأمون بر آن حضرت تحميل گرديد در بين راه، به هر شهر و روستایی که امام7وارد مي شد، شيعيان و دوستان اهل بيت(علیهم السلام) و مشتاقان زيارت آن امام همام با شور و شوق و وجد و نشاط بسيار، از آن حضرت استقبال و پذيرایي کرده، و مقدم امام را گرامي داشته، و احساسات ولایي خود را اظهار مي نمودند و عهد ولايت خود را با خاندان رسالت، تجديد و تازه مي کردند، و نيشابور يکي از شهرهاي بين راه امام(علیه السلام) بود.

اين شهر، از شهرهاي بزرگ و مرکزي خراسان به شمار مي رفت و موقعيت علمي و سياسي و اقتصادي و اجتماعي آن مهمّ و کم نظير بود، و علما و دانشمندان بزرگ و محدّثان معروف و نامدار در آن زندگي مي کردند. شهري اينچنين براي استقبال امام(علیه السلام) که حتي مأمون اعلام کرده بود در بين تمام مسلمانان و در ميان بني هاشم از آل ابي طالب و بني عبّاس، کسي از او

ص: 51


1- . صدوق، عيون اخبار الرضا7، ج2، ص135، باب37، ح4؛ صدوق، الامالي، ص306؛ مجلسي، بحار الانوار، ج3، ص7؛ ج49، ص123.

شايسته تر و لايق تر براي خلافت امّت اسلام نيست،(1)

آماده شد، و همگان به استقبال بيرون رفته، و براي کسب اين فخر و سرافرازي که موکب امام(علیه السلام) را استقبال کرده و در ميان انبوه جمعيت استقبال کنندگان شرفياب شده اند، در انتظار ورود امام7، دقيقه و ثانيه شماري مي نمود.

امام(علیه السلام) با آن جلال ملکوتي و ابهت و عظمت معنوي، شهر نيشابور را مزيّن فرمود.

چنان که نقل مي نمايند: درحالي که امام(علیه السلام) در عماري نشسته، و روي زيباي دل آرا و جمال همايون حق نمايش از مردم پنهان بود، آن خلق بي شمار که آرزوي زيارت سيماي دلرباي امام(علیه السلام) را داشتند، از هر طرف هجوم آورده، و شعار و تکبير و صلوات سر مي دادند.

سؤال حکیمانه دلیل بر معرفت سؤال کننده

از آن ميان، دو نفر از پيشوايان و حافظان احاديث رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)پيش آمدند، و به تعبير:

«فَعَرَضَ لَهُ الْإِمَامَانِ الْ-حَافِظَانِ لِلْأَحَاديثِ النَّبَوِيَّةِ أَبُو زُرْعَةَ وَمُحَمَّدُ بْنُ أَسْلَمَ الطُّوسِيُّ»؛

اين دو شخصيّت بزرگ و پيشواي علم و حديث، به امام(علیه السلام) چنين خطاب کرده و درخواست و تقاضا نمودند:

ص: 52


1- . طبری، تاریخ، ج7، ص139؛ ابن جوزی، المنتظم، ج10، ص94؛ ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ج6، ص326.

«أَيُّهَا السُّلَالَةُ الطَّاهِرَةُ الرَّضِيَّةُ، أَيُّهَا الْ-خُلَاصَةُ الزَّاكِيَةُ النَّبَوِيَّةُ بِحَقِّ آبَائِكَ الْأَطْهَرينَ وَأسْلَافِكَ الْأَكْرَمينَ إِلَّا أَرَيْتَنَا وَجْهَكَ الْ-مُبَارَكَ الْ-مَيْمُونَ، وَرَوَيْتَ لَنَا حَديثاً عَنْ آبَائِكَ عَنْ جَدِّكَ نَذكُرُكَ بِهِ».(1)

آري، در روايات است که:

«حُسْنُ السُّؤَالِ نِصْفُ الْعِلْمِ».(2)

سؤال و درخواست اشخاص از مقامات و بزرگان، دليل معرفت و شخصيت سؤال کننده و نصف تعلّم و دانشجویي است.

اين دو شخصيّت، در اين موقف بزرگ و مقام، از امام سؤالي نمودند که امام(علیه السلام)، آنها و مردم را به روايت و حديثي از رسول خدا(علیه السلام) سرافراز فرمايد.

ما هرچه بينديشيم، سؤالي از اين جامع تر و پرمعني تر در اين فرصت طلایي که براي خلق نيشابور فراهم شده بود، نبود.

هيچ سؤالي مربوط به حوائج دنيا، برکت مال و تندرستي و طول عمر و مقام با اين سؤال برابري نمي کند، خصوصاً که انتخاب موضوع را به خود امام(علیه السلام) موکول نمودند.

ص: 53


1- . «ای آن که از نسل پاک و راضی به رضای خدا هستی، ای خلاصة پاکان شجرة نبوّت، تو را به حقّ پدران پاک و پاکیزه و گذشتگان بزرگوارت قسم می دهیم که چهره مبارکتان را به ما بنمایی، و حدیثی از طریق پدران بزرگوار از جدّ خویش برای ما روایت فرما تا تو را همواره بدان یاد کنیم». مجلسی، بحار الانوار، ج49، ص126 - 127.
2- . «نیکو پرسیدن، نیمی از علم است». مجلسي، بحار الانوار، ج1، ص224، ب7، ح14؛ ج101، ص73، ب1، ح21.

سؤال از حديثي نمودند که در طول ازمنه و اعصار و تا دنيا هست، افتخار نقل آن براي مردم باقي باشد، و زبان به زبان، و قرن به قرن، و قلم به قلم، آن را بگويند و بشنوند، و بنويسند و بخوانند.

به دنبال اين سؤال آگاهانه و معرفت جويانه بود که امام(علیه السلام) در مقام پاسخ برآمده و مرکبي را که بر آن سوار بود متوقّف نمود، و پرده از جمال مبارک برداشت، و چشم مسلمانان را به ديدار طلعت مبارک و باميمنت روشن فرمود، باز هم به عبارت: «فَاسْتَوْقَفَ الْبَغْلَةَ وَرَفَعَ الْ-مِظَلَّةَ وَأَقَرَّ عُيُونَ الْ-مُسْلِمينَ بِطَلْعَتِهِ الْ-مُبَارَکَةِ الْ-مَيْمُونَةِ»؛(1)

خلايق که چشمشان به جمال جهان آراي امام(علیه السلام) افتاد، همه از خود بي خود شده، همان حالي که براي بانوان مصري به هنگام ديدار جمال حضرت يوسف(علیه السلام) دست داد، خود را فراموش و زبان حالشان:

﴿مَا هَذَا بَشَراً إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ﴾(2)

بود. از اين رو، صداي شوق و وجد و شادي آنها بلند، و فرياد تکبير و تهليلشان فضا را پر کرده، گروهي از شوق گريه مي کردند، گروهي رکاب امام(علیه السلام) يا مرکب او را مي بوسيدند، گروهي محو تماشاي جمال آقا بودند، و صداي شوق و فرياد و شور و نشاط آنها مانع بود که امام(علیه السلام) آنها را به روايت حديث سرافراز فرمايد.

ص: 54


1- . مجلسی، بحار الانوار، ج 49، ص 127.
2- . «این بشر نیست؛ این فرد غیر از فرشته ای بزرگوار نمی تواند باشد». یوسف، 31.

عبارت در بيان و شرح اين موقف به اين گونه است:

«... إِلَی أَنِ انْتَصَفَ النَّهَارُ جَرَتِ الدُّمُوعُ کَالْأَنْهَارِ وَصَاحَتِ الْأَئِمَّةُ وَالْقُضَاةُ: مَعَاشِرَ النَّاسِ إسْمَعُوا وَعُوا وَلَا تُؤْذُوا رَسُولَ الله في عِتْرَتِهِ وَأَنْصِتُوا»؛(1)

مردم، همچنان تا روز به نيمه رسيد، گريه مي کردند، و اشکشان مثل نهرها جاري تا پيشوايان و قضاة علما بر آنها صيحه زدند که اي گروه هاي مردمي! بشنويد، و نگهداريد، و ضبط کنيد، و با به زحمت انداختن امام(علیه السلام)، پيامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)را اذيّت نکنيد؛ ساکت شويد.

وقتي آن جمعيّت بي شمار ساکت شدند، و براي شنيدن و نوشتن حديث از آن زبان و لسان خدایي آماده شدند، امام(علیه السلام) شروع به املای حديث فرمود، و مستمليان هم مي گرفتند، و به مستمليان ديگر منتقل مي کردند و در نتيجه به همه مردم مي رساندند.

ارزش حدیث سلسلة الذّهب

هرچند اين حديث شريف، از لحاظ سند به سلسلة الذّهب معروف شده، ولي اهل معرفت مي دانند که چيزي از مواد گران بهاي دنيا اگرچه هزاران برابر طلا و جواهرات ارزش داشته باشد با آن برابر نمي شود تا بتوان اين سند را به آن تشبيه کرد.

اگر همه دنيا را در يک کفه ترازو بگذارند، و سند اين حديث يا

ص: 55


1- . مجلسی، بحار الانوار، ج 49، ص 127.

لفظ آن را در کفه ديگر بگذارند، در جنب سنگيني اين حديث، پر کاهي هم محسوب نمي شود، و اصلاً تشبيهِ صورت و حقيقت به مجاز، و معقول به محسوس، اگر هم کسي يا در موردي شود از تنگي قافيه است، و إلا به گفته مرحوم آيت الله پدرم اعلي الله مقامه:(1)

لعل و مرجان را چه کس گفته است بهتر از خزف***ج-ان عل--وي را چه ک--س سنجید با نقش جدار

عظمت بی اندازه کلمه «لا إله إلا الله»

امّا از لحاظ متن و مضمون و معني، مشتمل بر کلمه توحيد و شأن و جلالت قدر و آثار و برکات آن است؛ کلمه اي که دعوت رسول اعظم خدا، رسول توحيد و يکتاپرستي از آن شروع، و بر آن استمرار و ادامه يافت.

کلمه اي که سعادت دنيا و آخرت بشر، و عزّت و کرامت او در گرو آن، و ايمان به معني و التزام به عمل به آن است.

کلمه اي با اشتمال بر يک معناي سلبي و منفي، و يک معناي جليل ايجابي و ثبوتي؛ مشتمل بر طرد شرک و مباني تمام عقايد خرافي و گمراهي هاي اعتقادي و اخلاق رذيله، و متضمّن توحيد و اساس عقايد سليمه، و تمام هدايت هاي انبيا و و اصول اخلاق عاليه و فضايل کامله.

ص: 56


1- . مرحوم آیت الله العظمی آخوند ملامحمّدجواد صافی+ که در نزدیک ضریح مطهّر حضرت معصومه÷ مدفون می باشند.

کلمه توحيد، کلمه اي که همه نژادها و همه اصناف، و اهالي همه کشورها و شهرها و روستاها را برابر و مساوي نموده، و امتيازات و افتخارات موهوم را، لغو و بي اثر و بي اعتبار کرده است.

کلمه توحيد و عقيده به توحيد، یعنی عقيده به اينکه خدا، خالق آسمان ها و زمين، و آفريننده تمام ممکنات بزرگ و هزارها و بيشتر، بزرگ تر از آفتاب و بزرگ تر از آن، و کوچک و کوچک و هزاران مرتبه کوچک تر از ذرّه، و روزي دهنده همه، واحد، و يکتا و بي همتا و بي شبيه و نظير، و بي شريک و يار و وزير است.

توحيد، يعني عقيده اي که امروز در بين اديان رايجه به قول پروفسور گوستاولوبون: «تاج افتخاري است که تنها بر سر دين اسلام است».(1)

اين کلمه توحيد «لَا إلهَ إلّا الله»، کلمه اسلام، کلمه خدا، کلمه عالم امکان، کلمه بحر و برّ و زمين و آسمان و درخت و گياه و فرشته و انسان و حيوان، و صداي هر جماد و نبات و قطرات آب درياها و باران ها و اتم ها و همه و همه است:

﴿وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ﴾.(2)

اگر در آن مشهد عظيم که در نيشابور برپا شد، کلامي بليغ تر و

ص: 57


1- . لوبون، تمدّن اسلام و عرب، ص 143.
2- . «هیچ چیزی نیست مگر آنکه تسبیح خداوند می کند، اما شما تسبیح آنها را درک نمی کنید». اسراء، 44.

سخني رساتر و حديثي پرفائده تر و جامع تر از اين حديث بود، امام(علیه السلام) آن را مي فرمود.

امام(علیه السلام) هم توحيد و يکتاشناسي و يکتاپرستي را به مردم درس داد، و هم آنها را به آنچه بِدان توحيد، اکمال و اتمام و مبيّن و تفسير تعريف مي شود، يعني ولايت خودش و سایر ائمّه طاهرين(علیهم السلام) هدايت فرمود.

فوائد ذکر «لا إله إلا اللّه»

از اين جمله نوراني و پر از هدايت استفاده مي شود که حصن و قلعه اي که بشر اگر در آن داخل شود از عذاب خدا در امان مي باشد، منحصر به همين قلعه توحيد، و حصن کلمه طيّبه «لَا إلَهَ إلَّا الله» است.

حصني است که از آن محکم تر، حصني نيست. اگر انسان در آن جاي گزيند از کمند حوادث زمان و آفات دوران، مصون مي ماند؛ هيچ حادثه اي و هيچ پيش آمد و مصيبتي او را از پاي در نمي آورد، و مسخّر هيچ قوّه و قدرتي جز قدرت حقيقي و لايزال الهي نمي شود.

کسي که ورد زبانش:

«لَا إِلَهَ إلَّا الله، وَاللهُ أَکْبَرُ، وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ، وَاُفَوِّضُ أَمْري إلَی اللهِ، وَحَسْبُنَا اللهُ، وَنِعْمَ الْوَکيلُ، وَتَوَکَّلْتُ عَلَی اللهِ»؛

ص: 58

و اين شعارهاي توحيدي و يکتاشناسي باشد، خود را از کائنات، بي نياز و قهرمان ميدان حيات مي داند، وجودش سرشار از اميد به خدا و رحمت خدا است، مغلوب شدائد و سختي ها نمي شود، بلکه بر هر رنج و شدّت غالب مي شود:

موحّ-د چه در پ-اي ريزي زرش***چه شمشير هندي نهي بر سرش

ام-يد و ه-راسش نب-اشد ز کس***ب-ر اين اس-ت بنياد توحيد و بس

خلاصه، توحيد و ايمان به خداي يگانه در همه ابعاد حيات موحّد، ظهور مي يابد؛ در قلب و باطنش استوار و ثابت محکم مي گردد، و در افعال و اقوال و رفتار و کردارش ظاهر مي شود.

همه را از او و وابسته به او و فقير و نيازمند به او مي داند؛

هُوَ الْعَليمُ الْقَديرُ وَهُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْ-مَتينِ.

همه صفات جلال و جمال و اکمال را بالذّات مختصّ به او مي شناسد. اين گوينده «لا إله إلا الله» از عذاب در امان است.

شناخت خداوند از طریق امام(علیه السلام)

بديهي است مجرّد تلفّظ به اين کلمه طيّبه، و شهادت بر رسالت، موجب ترتّب احکام شرعي خاصّ است، امّا آثار معنوي و امان از آتش در صورتي بر آن مترتّب مي شود که توأم با آگاهي و معرفت و بصيرت و شناخت صحيح باشد، و لذا چون اين

ص: 59

آگاهي و معرفت، بدون معرفت و ولايت امام(علیه السلام) محقّق نخواهد شد، و از کمبودها و انحرافات مصون نمي شود، فرمود:

«بِشُرُوطِهَا وَأنَا مِنْ شُرُوطِهَا»؛

بايد خدا را از طريق امام(علیه السلام) که طريق به سوي خدا است شناخت، و هيچ راه ديگري، مصون از اشتباه و خطا نيست:

قطع اين مرحله بي همرهي خضر مکن***ظل--مات است بترس از خطر گمراهي

خطر قول به تجسّم، و قول به تعطيل، و قول به جبر، و قول به تعدّد قدما و قول به وحدت وجود و اقوال و گفته هاي باطل ديگر همه در پيش است که فقط با تمسّک به قرآن و عترت (ثقلين) مي توان از اين خطرات نجات يافت.

ص: 60

فصل دوم: نامه ها

اشاره

ص: 61

ص: 62

نامه اول: عجز بشریت از درک عظمت های آفرینش الهی

اشاره

امروز سه شنبه 29 رمضان المبارک 1437 در اخباری که می خواندم به خبری جالب برخوردم که در آن آمده بود: «فضاپیمایی پس از پنج سال و نزدیک به 1.8 میلیارد مایل در سفر، دیروز دوشنبه 14 تیرماه در مدار سیّاره مشتری قرار گرفت، و واقعه ای بی نظیر برای بشریّت را رقم زده و چشم همه جهانیان را به خود خیره نمود.

کارشناسان این برنامه اعلام کرده بودند که این همه رنج و تلاش را برای این متحمّل شدند که اسراری از سیّاره مشتری را بفهمند؛ بفهمند که مثلاً در مشتری چه اسراری پنهان است؟ و کشف کنند که داخل بزرگ ترین سیّاره منظومه شمسی چیست؟ و بفهمند که این سیّاره چه زوایای پنهانی دارد، و صدها و هزاران سؤال و کشف جدید دیگر».

یادداشت

اشاره

وقتی این خبر را خواندم، بی اختیار یاد کلام نورانی و

ص: 63

معرفت افزای امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام) افتادم که چه رسا و بلیغ فرمود:

«سُبْحَانَكَ مَا أَعْظَمَ شَأْنَكَ، سُبْحَانَكَ مَا أَعْظَمَ مَا نَرَى مِنْ خَلْقِكَ، وَمَا أَصْغَرَ کُلَّ عَظِيمَةٍ فِي جَنْبِ قُدْرَتِكَ، وَمَا أَهْوَلَ مَا نَرَى مِنْ مَلَکُوتِكَ، وَمَا أَحْقَرَ ذَلِكَ فِيمَا غَابَ عَنَّا مِنْ سُلْطَانِكَ، وَمَا أَسْبَغَ نِعَمَكَ فِي الدُّنْيَا، وَمَا أَصْغَرَهَا فِي نِعَمِ الْآخِرَة».(1)

پیام امیرمؤمنان(علیه السلام) را به گوش جان بشنویم

آری، بیان بینش افزای امیرالمؤمنین، باب علم پیامبر گرامی اسلام، و پیشوای سخن، حدود 1400 سال پیش، این پیام را به گوش بشریت رسانده بود که:

بشریت در سير و عروج به مقامات علم و معرفت که بی نهايت و بی پايان است، اگرچه نابغه علم و دانش باشد، اعتراف می کند به اینکه در عالم دنيا، چقدر عجائب و شگفتی های مرئی و نامرئی هست که او از تصوّر آنها عاجز بوده، و به مرور زمان و پيشرفت رشد علمی، به بخشی اندک از آن راه می یابد، و در خلال این تحقیقات جان فرسا به این دست می یابد که برخی از حقايق، از دسترس فهم، و درک او، برون است.

ص: 64


1- . نهج البلاغه، خطبه 109 .
عجز بشر ازدرک همه اسرار آفرینش

بشر، اگر میلیاردها میلیارد سال، با سرمایه های هنگفت، و نیروهای فراوان، و تکنولوژی های عظیم، در عالم آفرینش، جستجو و تحقیق کند، باز هم جز به گوشه ای اندک از اسرار آفرینش الهی دست پیدا نخواهد کرد، و در مقابل آنچه از آفرینش نمی داند، خود را ذرّه ای کمتر از اتم در مقابل بزرگ ترین سیّارات می بیند، و لسان حالش این است که:

دل گ-رچ-ه در اين باديه بسيار شتافت

يک موی ندانست و بسی موی شکافت

ان-در دل من ه-زار خ-ورشيد بت-اف-ت

و آخ--ر به کم---ال ذرّه ای راه ني--افت

آموختن ادب مقال از امیرمؤمنان علی(علیه السلام)

پس، بايد ادب مقال، و سخن گفتن در اين ميدان را، از حضرت اميرالمؤمنين علی(علیه السلام) فرا بگيريم، و همه با هم، عجز خود را از درک اسرار الهی آفرینش با ندای:

«سُبْحَانَكَ مَا أَعْظَمَ مَا نَرَى مِنْ خَلْقِكَ...»؛(1)

اعلام نماییم، و شکر خدایی را که به انسان نيروی تسخير اين کائنات را اعطا کرده است، به جا بياوريم، و از کوتاهی هايی که در

ص: 65


1- . نهج البلاغه، خطبه 109.

کسب معارف داريم، به درگاه او عذرخواه باشيم.

لطف الله صافی

29 رمضان المبارک 1437ق

مشهد مقدّس

ص: 66

نامه دوم:تقدیر ازآموزگار متعهد

اشاره

در 7 صفر المظفّر سال 1426 هجری قمری برابر با 27 اسفندماه 1383، معظّم له در واکنش به کار بزرگ معلّم یکی از نوادگانشان در بیان و روشن ساختن انحراف درس هفدهم فارسي دوّم دبستان (بخوانيم) که درباره تمجید از برخی عادات و رسوم جاهلی بود، نامه تقدیر و تشکّری نوشتند که در پی می آید:

نامه

اشاره

آقاي آموزگار خوب و متعهّد؛

سلام علیکم ورحمة الله

نوة اينجانب علي فقيهي رضائي براي من گفت که آموزگار، اين درس را که متضمّن تشويق به برگزاري مراسم آن چناني چهارشنبه سوري به عنوان جشن، و همچنين سفره هفت سين و سيزده به در است، که به ما داد، آن را بي معني و لغو دانست، و به دانش آموزان درواقع، زشتي آن را اعلام نمود که نبايد به آنها پايبند بود.

ص: 67

دوری کردن مردم متمدّن از خرافات

آموزگار عزیز و محترم

شما به هر لفظ و بياني که اين نکته را براي دانش آموزان يادآور شده ايد، قابل تقدير است. اين گونه عادات اگر هم روزگاري در اثر جهل و ناداني، برنامه و رسم بوده است، بايد مردم پيشرفته و مترقّي و ملّتي، مثل ايران، پيوند خود را با آن قطع نمايد، و آنها را مربوط به دوران هایي بداند که سایر ملل هم، کم وبيش گرفتار عادات جاهلانه، و زشت و لغو و زيان بخش بوده اند، مثلاً عرب ها قبل از اسلام، دختران خود را زنده به گور مي کردند، که بسا يک نفر، چند دختر دوست داشتني خود را با قساوت، زنده به گور نموده بود، و همچنين در مصر، همه ساله - مثل به قول تهيّه کنندگان فارسي دوّم: جشن چهارشنبه سوري- جشن عروس نيل داشتند، و طيّ مراسم مفصّل و برنامه هاي رقص و آواز، زيباترين دخترها را انتخاب مي کردند، و بعد از سه روز جشن، آن دختر را که عروس درياي نيل نامگذاري کرده بودند، با ساز و آواز در رود نيل مي انداختند تا نيل با عروسش هم آغوش شود، و آب آن کم نشود.

مقاومت احیاگران خرافات، مایه شرمساری است

همان گونه که مي بينيد احياگرهاي رسم خرافاتي چهارشنبه سوري دست از آن برنمي دارند، و متأسّفانه در يک کتاب درسي رسمي که ميليون ها کودک دانش آموز بايد از آن درس بگيرند، و فهم و عقل و شعور بياموزند، آن را درس

ص: 68

مي دهند، و اسباب شرمساري براي ملّت بزرگ و مسلمان ايران، فراهم مي نمايند، مصري ها هم به آساني حاضر به دست برداشتن از اين برنامه عروس نيل نبودند.

وقتي اسلام در آنجا وارد شد، و بنا شد که اين عادت، مثل عادات زشت ديگر، متروک و تعطيل شود، خرافات پرست ها يا ملّي گراها راضي نمي شدند، و عاقبت در اثر اصرار آنها، تا سه سال، برنامه عروس نيل به طور مصنوعي، و با مجسّمه عروس برگزار شد.

خطّ بطلان اسلام بر عادات زشت و خرافات

اسلام، همان طور که در عربستان، بر آن عادات نکوهيده که از آن جمله زنده به گور کردن دختران بود، به شدّت مبارزه کرد، و در قرآن در مثل آيات کريمه:

﴿وَ إِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ * بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ﴾؛(1)

و یا آیات:

﴿وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَهُوَ كَظِيمٌ * يَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ أَلَا سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ﴾؛(2)

ص: 69


1- . «و هنگامی که درباره دختر زنده به گور شده بپرسند که به كدامين گناه كشته شده است؟». تکویر، 8 - 9.
2- . «هرگاه يكى از آنان به تولد دختر مژده داده می شد، چهره اش سياه مى گردید، درحالى كه خشم و اندوه خود را فرو مى خورد؛ از بدى آنچه که به او بشارت داده شده بود، از قبيلة خود روى مى پوشاند. آيا او را با خوارى نگاه دارد يا در خاك پنهانش كند. هان که چه بد داورى مى كردند». نحل، 58 – 59.

آن را محکوم نمود، عادت عروس نيل را در مصر بر انداخت.

و در ايران نيز بر بدترين عادات و افتخارات زشت که نشانه جهل و ناداني است- خط بطلان کشيد و شايسته ملّت آگاه و بزرگي، مثل ايران نبود که گرفتار اين عادات باشد، و به افسانه هاي هفت خوان، و ضحّاک مار بر دوش فخر کند.

آموزگار متعهّد، خیانت به اندیشه شاگردان را نمی پذیرد

حاصل سخن اين است که اين آگاهي و اين استقلال فکر ستودني است که حاضر نمي شوید به دانش آموز و شاگرد خيانت کنید و از کودکي، انديشه او را تاريک و به انحراف بکشانید.

شما برعکس تهيه کننده آن درس و اداره نگارش، و بلکه وزارت محترم آموزش وپرورش، سزاوار تحسين و جايزه هستید. حقير مي دانم که اکثريت قريب به اتفاق معلّمان در همه مقاطع ابتدایي، راهنمایی و دبيرستاني، همين درک و فهم و روشن بيني و تعهّد را دارند. خداوند متعال ما را، و همه ملّت مسلمان ايران را حقّ شناس اين معلّمان قرار دهد.

والسلام

ص: 70

نامه سوم:نگاهی نو به یک نامه بعد از بیست سال

اشاره

اشاره

دیروز در بین اوراقی که از سال های قبل کنار گذاشته بودم، به پاکتی برخوردم که تعداد زیاد برگه های موجود در آن، توجّه مرا به خود جلب کرد. وقتی نامه های داخل آن را مشاهده کردم، دیدم نامه هایی است از دانش آموزان کلاس پنجم ابتدایی روستای عبدالتاجدین کنگاور، از مناطق محروم آن خطّه که با ارشاد معلّم متدین و متعهّد خود، تحت عنوان نامه ای به اینجانب حدود بیست سال قبل نوشته بودند.

چند نامه را مرور کردم، و عطر صفا و صمیمیت و معنویت، و تعهّد و دین داری را از آن نامه ها دوباره استشمام نمودم. با اینکه در همان زمان، از معلّم متدیّن و بااخلاق آنها، و نیز دانش آموزان عزیز آن مدرسه تشکّر کرده بودم، و به عرض مبارکشان رسانده بودم، که حقیر قابل این حرف ها نیستم، لیکن پس از گذشت این مدّت، مناسب دیدم محبّت آن معلّم عزیز، و دانش آموزان متدیّن، را یادآوری کنم. لذا نامه ذیل را خطاب به آن عزیزان تقدیم می دارم:

ص: 71

استاد عزیز و جوانان محترم (کلاس پنجم ابتدایی سال1374) روستای عبدالتاجدین کنگاور؛

السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته

* نامه هایتان پر از اخلاق و صفا و معنویت بود

دیروز به مناسبتی نامه های شما عزیزان را که حدود بیست سال قبل به حقیر نوشته بودید، دوباره مطالعه کردم. از تک تک نوشته های شما چیزی جز اخلاق، صفا، صمیمیت، امید به آینده، اراده خدمت به اسلام و اشتیاق به علم آموزی، همراه با تهذیب نفس، ندیدم.

به راستی به حال شما غبطه خوردم که در نهایت پاکی و طهارت روح، چگونه نوشته هایتان از اشتیاق به علم آموزی، و اینکه بتوانید در آینده به اسلام عزیز و مردم کشور خدمت کنید، حکایت می کرد.

نوشته بودید با راهنمایی معلّم عزیزتان، نماز را یاد گرفته اید و همیشه نماز می خوانید.

گفته بودید هر روز برای سلامتی حضرت بقیة الله الاعظم (ارواح العالمین له الفداء) دعای فرج می خوانید. از احترام خویش به پدر و مادر نوشته بودید و اینکه می خواهید درس بخوانید تا دانشمند شوید و در خدمت اسلام و مسلمانان باشید، و بسیاری دیگر از فضایل انسانی را ذکر کردید که گفته بودید در آن سنّ و سال، به آنها متخلّق هستید.

ص: 72

* پایبندی بر همان عهد دوران کودکی

اکنون که حدود بیست سال از نامه های شما می گذرد، و پای به عرصه مهمّ و خطیر جوانی گذارده اید، می دانم که ان شاءالله هنوز بر عهد آن دوران و وعده هایی که به خداوند متعال و پیامبر بزرگوار، و اهل بیت طاهرینش(علیهم السلام)، و نیز به معلّم عزیز، و خودتان داده بودید، پایبند و استوارید.

می دانم که در کسوت جوانی، هنوز اشتیاق به علم آموزی و خدمت به اسلام، در صدر آمال و آرزوهای شماست.

می دانم که احترام به پدر و مادر، سرلوحه برنامه زندگانی تان است. مطمئنم که هنوز یاد امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را در دل هایتان زنده نگه می دارید، و یقین دارم که آینده از آن شماست.

* دوران جوانی، دوران پیکار با نفس

بدانید دوران جواني، دوره و ميدان جهاد، و پيكار با آمال نفسانی است. البته همه كس نمی توانند حريف نفس امّاره شوند، فقط پهلوانان حقيقي ميتوانند در اين ميدان، اظهار وجود نموده، و مدال قهرماني بگيرند.

شما عزیزان من و هر جوان دیگری، چه بخواهید و چه نخواهید، باید اين زورآزمايي و امتحان بسيار سخت و بزرگ را بگذرانيد.

ص: 73

* مدد گرفتن از خدا در مسیر جهاد اکبر

در مسیر این امتحان، ياد خدا را هرگز فراموش نكنيد، و از او استمداد کنید كه خود وعده فرمود:

﴿وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾؛(1)

«كساني كه در راه خدا جهاد مينمايند، البته آنان را به راه درست هدایت می کنیم».

و این را نیز بدانيد كه همه در انتظار شما هستند. خداوند متعال، از شما سعي و مجاهدت در علم آموزی و تهذیب نفس ميخواهد. اسلام و پيامبر بزرگوار آن، در انتظار تحقيقات علمي و درخشش های علمی و دینی شمایند.

اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) به خصوص حضرت بقيّةالله الاعظم امام عصر (ارواح العالمين له الفداء)، از شما انتظارهای بسیاری دارند.

* پرهیزاز برنامه های بی فایده

تلاش کنید چنان باشيد كه از معرفت، و بينش بيشتر و آگاهي زيادتر، لذّت ببريد؛ اوقات خود را به معاشرت هاي بيهوده، و برنامه هایی که كمالي از آن، نه براي روح و نه براي جسم حاصل نميشود، تلف نكنيد. قدر فرصت درخشان جوانی را بدانید، و لحظه ای از کسب و تحصیل كمالات حقيقي، غافل نشوید.

ص: 74


1- . عنکبوت، 69.
* خوشحال کردن قلب امام زمان(علیه السلام)

به مولانا المهدي حضرت حجّت(علیه السلام) متوسّل باشيد، و بدانيد كه وجود مقدّس آن حضرت، از موفقيت هایي كه نصيب شما ميشود، بيشتر مسرور و خوشحال ميگردند، چراکه همه فرزندان روحاني آن حضرت هستيد، و آن حضرت بيش از هر پدري، توفيقات فرزندان را در علم، عمل و كسب كمال، مسألت و آرزو دارد.

اينجانب ضمن تقدیر و تشکّر مجدد از محبّتی که نسبت به حقیر در آن دوران نشان دادید، براي همه شما به خصوص معلّم عزیزتان دعا ميكنم، و توفيقات بیشتر شما جوانان برومند و متدیّن را، از خداوند متعال مسألت دارم. ان شاءالله موفّق و مؤید باشید.

لطف الله صافی

23 ذی القعده 1437ق

ص: 75

نامه چهارم:اهمیت پایبندی به ظواهر اسلامی

اشاره

متن ذیل، نامه معظّم له به یکی از شخصیت های مهمّ است که در نامه رسمی خود به جای شعار اسلامی «بسم الله الرحمن الرحیم»، از عبارت «به نام خدا» استفاده کرده است. لازم به ذکر است که ابتدا و انتهای نامه به دلیل وجود اسامی اشخاص و نهادها حذف شده است.

متن نامه

*طنین بانگ الله اکبر

شعارهاي اصيل و مقدّسي که از برکت انقلاب اسلامي، و جنبش مقدّس مردم مسلمان ايران، براي تجديد حيات و استقلال اسلامي، دوباره مطرح و برقرار شد، اگرچه بعضی از آنها به ظاهر، لفظ و اسم و تغيير لباس و بعضی ظواهر بود، امّا حکایت از جوهر، و قداست حقيقت اين حرکت انقلابي، و درک و شعور بالاي اين جامعه شريف و عزيز داشت، و نشانگر مقاومت محکم

ص: 76

و استوار اين مردم، در برابر سياست هاي استعماري بود، که با وجود اعمال خشن ترين روش هاي سرکوبگر رضاخاني براي پايمال کردن شعائر اسلام، و استقلال اين کشورِ حضرت صاحب الزمان (ارواح العالمين له الفداء) در زير آن کشتارها، و حکومت سرنيزه، و زور و قلدري آن شخص خشن و ظالم، همچنان پايدار باقي ماند، و سياست هايي را که از حدود يک صد سال پيش، بيگانگان با انواع دسائس و توطئه ها، پي ريزي و اعمال کردند، خنثي نمود، و از ميان آن همه تاريکي ها و خودباختگي ها، و مزدوري هاي سران دولت هاي رضاخان و پسرش، اين جامعه، سر به استقلال بلند نگاه داشت، و از برکت آن، بانگ تکبير- که در جهان رو به خاموشي گذارده بود- در عالم، طنين انداز شد.

* بزرگ شمردن کارهای به ظاهر کوچک اسلامی

اين ايران مسلمان و مردم آن بودند که سر بلند کرده، و به دنيا اعلام کردند: ما زنده ايم، و نمرده ايم، و مستقلّيم، و استحقار نشده ايم، و اسلام زنده است، و بر دل هاي حدود يک ميليارد و نيم مسلمان، حاکم، و حتّي شعارهايي، مثل به دور انداختن کلاه شاپو، و کراوات - اگرچه به ظاهر، بسيار کوچک جلوه داشت - در معني و مفهوم، بزرگ و ارزشمند بود.

آن روز که نمايندگان اين مملکت، بدون کراوات در مجالس بين المللي حضور يافتند، براي ما، روز عيد و استقلال بود. معناي

ص: 77

آن حضور، اين بود که ما به دنيا اعلام مي کنيم که ما، خودمان را بازيافته ايم، و دوراني که بيگانه، استضعاف و استحقار مي کرد، منقضي شد.

* افتخار به هویت دینی

اگر قدرت هاي استکباري، حدود يک قرن و بيشتر است براي تغیير هويّت ما به وسيله ايادي مزدور خود، عمل کردند، و حتّي با زور سرنيزه براي اينکه هويّت ما را معدوم کنند، و ما را در فساد، هضم نمايند، لباس ما را عوض کردند، همه را نقش برآب کردیم؛ و با کمال استقلال، بدون اين نشان و رمز و علامت، در دنيا ظاهر شده، و اعلام موجوديت مي کنيم، و همه آن تلاش ها را - که شرحش محتاج به نوشتن کتاب ها است - محکوم، و بي اثر می نماییم.

فرهنگ اسلام و شعائر اسلامی را احيا مي کنيم، و از هويت خود، از ظاهر، از صورت و داشتن محاسن، از لباس، و از حجاب دست بر نمی داریم.

ديگر، بيگانگان نبايد توقّع داشته باشند که نمايندگان ما در مجالس رسمي با آنها، و به سلامتي آنها جام شراب بنوشند، يا در مجالس رقص و اختلاط زن و مرد، با آنها هم فرهنگ باشند.

ما به جاي کف زدن براي تصويب و تأييد، و نیز براي تحسين و تقدیر، تکبير مي گوييم، يعني اگرچه استعلا و استکبار نداريم، امّا

ص: 78

هيچ استکبار و استعلایي را نمي پذيريم. خودمان هم بر خودمان، و مسئولان مان بر ديگران، استعلا و استکبار نخواهیم داشت.

* شعار اصیل اسلامی «بسم اللّه الرحمن الرحیم»

يکي از اين شعارهاي اصلي، شعار «بسم الله الرحمن الرحيم» بود، که دوباره احيا شد، و همه جا رايج گرديد؛ بدون آن، هيچ نامه و سخنراني و سمينار و مراسم و برنامه ای، افتتاح و آغاز نمي شد.

اين شعار، هويّت و استقلال اسلامي ما را نشان مي دهد، و ترنّم به آن، در مجامع بين المللي، افتخارانگيز و بامعني است.

اين شعار، نبايد کم رنگ شود، البته (به نام خدا) هم مقدّس است. نام خدا به هر زبان و هر لغتی گفته شود، قداست دارد، امّا تبديل شعار قرآني «بسم الله الرحمن الرحيم»، به جمله (به نام خدا) قابل قبول نيست. امیدوارم این نکات مهمّ مورد توجّه قرار گیرد.

26 جمادی الثانیه 1424ق

لطف الله صافی

ص: 79

ص: 80

فصل سوم: پرسش و پاسخ

اشاره

ص: 81

ص: 82

پرسش اول:بزرگ ترین کتاب معرفت

اشاره

مرجع و دانشمند عالیقدر آیت الله العظمی صافی؛

با سلام

بنده علي رغم نُه ماه تحقيق، هنوز دليلي بر وجود خداوند نيافته ام. در کتاب هاي مختلفي هم دنبال دليل گشته ام. دلايل وجود خدا در کتاب ها، انگشت شمارند، و بنده در قبول آنها با اشکالات و تعارضات جدّي روبرو هستم، به طوري که تاکنون هر دليلي که يافته ام بررسي کرده ام، و حتّی يک دليل قانع کننده نيز نيافته ام.

لطفاً راهنمايي بفرمایيد مثلاً کدام کتاب را بخوانم؟ به طورمثال خود شما براساس چه دليلي به وجود خدا اعتقاد داريد؟

پاسخ

اشاره

علیكم السلام ورحمة الله

با آرزوی خشنودی و شادکامی برای شما

* این کتاب با صفحات بی شمار را بخوانید

کتاب بزرگی را به شما عرض می کنم، و خواهش دارم که آن را به دقّت مطالعه کنید.

ص: 83

کتابی که صفحاتش بی شمار است؛ نه هزار صفحه، و نه یک میلیون و میلیارد و میلیاردها صفحه، بلکه بیش از اینها، امّا تعداد کلمات و سطرها و جمله هایش که حاوی مطالب است، و فصل ها و باب هایی که در رشته های علوم و شرح نظامات و ارتباطات مسائل به یکدیگر می باشد، به قدری زیاد است که همه اگر بنشینند و بخوانند، به بخش کمی از آن مطلع می شوند.

همه علوم در آن نگاشته شده، و با انسجام و ربط تمام، انسان از خواندن آن سیر نمی شود. در هر فصل آن، علمی، مثل ریاضیات یا علم پزشکی با شعبه های مختلف که هر کدام فنی شده؛ پوست، استخوان، خون، گوش، چشم، حلق و بینی، زبان، و قلب، و مغز و ... یا علم هیئت، نبات شناسی، معدن شناسی، حیوان شناسی، زمین و زمان، دریا، کوه، صحرا، ماه، آفتاب، منظومه ها و کهکشان ها همه در این کتاب، شرح و تفسیر دارد.

از ذرّه تا مجرّه، کوچک و بزرگ، در عین حال که هر بخش آن را که می خوانند در آن ربط و تناسب می بینند؛ هرچند از تفسیر بخش های دیگر بی اطّلاع، و به بیشتر فصل های این کتاب جاهل اند؛ امّا در همان بخش، مطالب و کلمات و حروف آن، همه را منظّم و به هم مربوط و پیوسته می یابند، و متمّم و مکمّل هم می بینند.

* آیا بزرگ ترین کتاب، بی نویسنده است؟

آیا شما بالوجدان این کتاب را بی نویسنده و بی کاتب گمان می کنید؟!

ص: 84

شما که کتاب موش و گربه و خاله سوسکه را هم بی کاتب و بی شاعر نمی دانید؛ هرچند شاعر و نویسنده اش را نمی شناسید، نسبت به این کتاب بزرگ چه نظری می دهید؟

این همه میلیاردها و صدهزارمیلیارد کلمه و جمله را خودبه خود و به هم پیوسته می گویید، یا آن را دلیل عقل و شعور و وجود مؤلف می دانید؟

البته رسیدن به دانش همه این کتاب و فصل های آن از عهده شما خارج است چنان که گیاه شناس از علم حیوان شناسی بی اطلاع است، امّا می فهمید که همه جا نظم است، همه جا عقل و شعور است، و پیوستگی و جمله بندی ها و اشعار و الفاظ خودبه خود آراسته نشده اند، و معنی دارند.

آیا می توانید بگویید کسی نمی تواند نویسنده ای برای این کتاب ثابت کند، و من نمی توانم آن را اثبات کنم؟ آیا همه به این حرف نمی خندند؟ ممکن است باز هم بگویید که من ثابت نمی دانم، امّا باید به فکر درمان خودتان بیفتید.

شما که یک بنا و ساختمان کوچک، یک بیت شعر و یک نامه را بی بانی، بی شاعر و بی نویسنده نمی گویید، و بانی آن، و شاعر و نویسنده را هرچند هرچه کاوش کنید نمی شناسید، ثابت می دانید، چگونه می گویید نویسنده این کتاب بزرگ را ثابت نمی دانید؟از عالمی که ما در آن زندگی می کنیم، و زمینی که ما بر روی آن هستیم، و منظومه ای با کهکشان ها و همه اجزا در کمال نظم و

ص: 85

ارتباط علی الدوام، این کتاب، بزرگ تر، و ربط و مناسبت اعضای آن کامل تر از هرچه تصوّر کنید است، و هر مقدار سواد خواندن این کتاب عالم را داشته باشید، در همه اجزای آن، عقل و تدبّر و صانع و خالق می بینید.

جا دارد به جای اینكه بگویید: «نُه ماه»، یعنی یك زمان اندك، كه در مقابل ازمنه و اعصار اصلاً به حساب نمی آید، فكر كرده ام (و خیال می كنید فكر كرده اید) و خدا برایم ثابت نشد، بگویید: هرچه فكر كردم، و نُه میلیون سال هم اگر فكر كنم، فکرم مرا به خدا، به صانع، به مدیریت عقل و شعور، و خودبه خود نبودن این تنظیمات هدایت می کند، و حرف دیگری نیست، بلکه احتمال انکار خدا برایم مثل محالات است.

* خدا ظاهرتر از هر چیز

برادر عزیز!

چیزی از خدا ظاهرتر نیست. خدا همه جا به چشم عقل دیده می شود، و خلاصه اینکه بشر، حداقل خود را بر سر دوراهی می بیند: یک راه این است که همین وجود خودش با این تناسب چشم، گوش، معده، پوست، مو، انگشت، استخوان و غیرها که هر کدام نبود وجود ناقص بود و کمبود داشت، خودش و مادهبی شعور، آن را به وجود آورده، یا عقل و شعور و مدبّر و صانع و حکیمی بزرگ آن را آفریده است.

ص: 86

این نقش عجیب را کسی کشیده است، یا خودش، یا طبیعت بی عقل و شعور آن را به وجود آورده است!

حال شما و هرکسی دیگر، کدام را اختیار می کنید؟

قرآن کریم در همه آیات متعددی که مردم را به تفکّر و به خودآگاهی دعوت می کند همین پرسش را دارد که ظاهراً جواب همه عقلا و حکما مثبت بوده، و هیچ عاقلی پیدا نشده که به طور جزمی جواب منفی بدهد:

﴿وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللّهُ﴾.(1)

ص: 87


1- . لقمان، 25. «و اگر از آنها بپرسی چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده است، بی تردید می گویند خدا آنها را آفریده است».

پرسش دوم:فلسفه آفرینش انسان

اشاره

دانشمند فرزانه و فقیه گرانقدر؛

با سلام و درود

استاد، خواهش می کنم متن را کامل، و بادقّت بخوانید، و جواب بدهید چراکه هیچ کسی را مناسب تر از شما پیدا نکردم. نمی دانم چه بگویم مثل همیشه کلّی حرف در سرم می چرخد، امّا نمی توانم بگویم.

خدایا چرا؟ همین اوّل می گویم که می دانم بزرگی، قادری، خالقی، عالمی و ...، قبول هم دارم و منّتی هم ندارم که اینها را قبول دارم، چون دلیلی ندارم که قبول نداشته باشم. اوّل هم معذرت خواهی می کنم که این طور حرف می زنم. خدایا چرا من اینجا هستم؟ حالا جایش هم به کنار، اصلاً چرا هستم؟ نمی خواهم ناشکری کنم، و حواسم هست که اوّل نعمتی که به ما دادی حیات است، و باید از تو تشکر کنم، من هم یک دنیا بلکه اندازه ارزش حیات، و بالاتر، اندازه خودت، از تو ممنونم، امّا سؤال من هنوز هست که چرا من اینجایم؟ آمدم غذا بخورم، بزرگ شوم، درس بخوانم، سر کار بروم، ازدواج کنم، بچّه دار

ص: 88

شوم، آنها را بزرگ کنم، خودم خوشبخت بشوم، آنها را خوشبخت کنم؟ بازم بگویم، مثلاً انفاق کنم، ایثار کنم؟ اصلاً آخرش اینکه لیاقت داشته باشم که آخرین حدّ ایثار را انجام بدهم و شهید شوم؟ که چه؟ قراره چه چیزی اتّفاق بیفتد؟ اگر از آن طرف لغزیدم و افتادم چی؟ قرار است عذاب شوم و از تو دور گردم؟ به خودت قسم، نمی فهمم آخر خوشبختی هایی که به من وعده دادی که برسم به رضایت تو، و یا بالاتر به خودت، امّا مگر جایی هست که از تو دور باشم؟ تازه مگر همان اوّل پیش تو نبودم؟ چرا دورم کردی، و من را این طور آفریدی که حالا این همه باید دردسر بکشم که پیش تو بیایم؟

امشب شب جمعه است. شبی که یکی از بهترین ما انسان ها با تو با بهترین جمله های ممکن حرف زده است، و چقدر دلم برایش تنگ شده است. حدود هزار و چهارصد سال است که از او فاصله گرفتیم. از حرف های آن عزیز کمک می گیرم. در یکی از جمله هایش می فرماید:

«إِلَهِي وَ سَیّدِي وَمَوْلاَيَ وَرَبِّي صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَکَیفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِكَ».(1)

این عزیز از فراقی ناله می کند که من نمی فهمم. مگر غیر تو هم جایی را می شود تصوّر کرد که من احساس فراق داشته باشم.

ص: 89


1- . طوسي، مصباح المتهجد، ج2، ص847؛ ابن طاووس، اقبال الاعمال، ج2، ص708؛ محدّث قمي، مفاتیح الجنان (دعای کمیل).

اگر بگویم منظور جا نبوده، پس باید منظور عروج به درجات عالی صفات تو بوده، که اگر این هم باشد، باز هم با بی ادبی باید بگویم: که چی بشود؟ مگر کنار تو نیستم؟ مگر چیزی با ارزش تر از کنار تو بودن هست؟ این همه دستگاه و موجود آفریدی که ما بیاییم و طبق گفته خودت:

﴿وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾؛(1)

واقعاً می ارزید؟ تو که کمبود عبادت نداشتی. این همه ملائک مشغول عبادت تو بودند. این را آنها هم گفتند. امّا به آنها جواب دادی:

﴿إنّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾؛(2)

چه امر مهمّی بوده است که این همه برنامه ریختی، و اجرا کردی؟

شاید می خواستی به همه قبلی های ما با چهارده معصوم، قدرت خودت را نشان بدهی؟ اینکه چطور با وجود شهوت و حقّ انتخاب خیر و شر، باز هم آن طور با تو عشق بازی می کنند، و حتی در خون خودشان می گویند:

«إلَهي رِضاً بِرِضَاكَ وَتَسْلیماً لِأَمْرِكَ لَا مَعْبُودَ سِوَاكَ».

این توجیه خوبی است، امّا یک سؤال اساسی تر دارم: چه لزومی داشت که اینها را بخواهی به بعضی ها نشان بدهی؟ اصلاً یک سؤال دیگر اینکه همه و همه مخلوق تو هستیم و بس. جایگاه تو اجلّ از

ص: 90


1- . «و جن و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند». ذاریات، 56.
2- . «من چیزی را می دانم که شما نمی دانید». بقره، 30.

این بحث ها نیست که چرا یکی به یکی دیگر سجده می کند یا نه؟ تو که می دانستی سجده نمی کند؟ چه لزومی داشت که بعضی ها ببینند یا یکی به کبر خودش پی ببرد یا رسوا شود؟

با عقل ناقصی که خودت به من دادی می گویم: آن چیست که ملائکه خاص تو نمی دانستند، و ما هم نمی دانیم؟ و بالأخره هم آخرین عزیز تو می آید و دنیا را طوری می کند که تو از اول می خواستی. بعدش چه؟ بعدِ این داستان طولانی چند هزار ساله، قراره چه اتّفاقی بیفتد؟ خدایا چرا؟ چرا ما را آفریدی؟ چرا با این داستان؟ اصلاً چرا این داستان؟ من و این داستان اگر نبودیم چه می شد؟

پاسخ

اشاره

علیکم السلام ورحمة الله

آقای گرامی، نامه شما را مطالعه کردم. از آن، ایمان شما به خداوند تعالی، و درک بعضی معانی عرفانی استفاده می شود.

* خداوند تنها دانایِ همه امور

آنچه که برای شما سؤال برانگیز شده، از نوع سؤال ملائکه از خداوند متعال است:

﴿أَتَجْعَلُ فيهَا مَنْ يُفْسِدُ فيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاءَ﴾؛

و جواب صحیح و تمام، همان:

ص: 91

﴿إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴾؛(1)

است.

* سؤالات خارج از حدّ خویش را رها کنید

پرسش های شما اگر پیرامون مسائل جهان، انسان و شناخت خواص آنها باشد که جهان را بشناسیم، کائنات غیرقابل شمار آن، و روابط آنها با یکدیگر و کیفیت استفاده از منافع آنها را یاد بگیریم، و خودمان را بشناسیم که چگونه می توانیم بهتر از این مواهب و نعمت های الهی استفاده کنیم، بسیار مفید و سودمند است.

به جای سؤالاتی که خارج از حدّ ما است از آنچه در اختیار ماست؛ از زمین، آسمان، کوه، معدن، دریا، نبات، جماد، حیوان و ساختمان وجود خودمان و خواص همه اشیا سؤال کنیم؛ پرسش هایی که نتیجه آن تکمیل علم پزشکی، داروسازی، صنعت هواپیماسازی، کشاورزی، عوالم کیهانی، و سؤال از اموری که حیات بشری و زندگی را راحت تر می سازد، همه، بجا و لازم است.

این سؤالاتی که شما دارید از روز ازل تا به حال و تا قیامت باقی است. صرف وقت در طرح آنها، ضایع کردن عمر، و فرصت است.

* آیات قرآن کامل ترین جواب

کامل ترین و عالی ترین جواب در قرآن مجید این آیه است:

ص: 92


1- . «آيا در روی زمین، كسى را مى گذاری كه در آن فساد می کند، و خون ها می ریزد ... فرمود: من چيزى را مى دانم كه شما نمی دانید». بقره، 30.

﴿الَّذي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَي ءٍ قَديرٌ وَ أَنَّ اللّٰهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عِلْماً﴾.(1)

در سیر انسان و عروج او به مقامات علم و معرفت و خداشناسی که بی نهایت و بی پایان است، بشر اگرچه نابغه علم و دانش باشد باید حدّ خود را بداند، و در محدوده فهم و استکمال کمالات ممکن، سیر و حرکت کند، و فراموش نکند که

پشه کی داند که این باغ از کی است؟

در بهاران زاد و مرگش در دی است!

لذا فرمودند:

«تَفَكَّرُوا فِي آلَاءِ اللهِ»؛(2)

«در نعمت های خداوند تفکّر کنید».

بپرسید، سؤال کنید. کاوش و تحقیق نمایید که آن، هم به بصیرت شما می افزاید، و هم حیات شما را شاداب می سازد.

مثال این نوع سؤال، این است که از بالای یک درخت تنومند با شاخه های سر به فلک کشیده، یک برگ کوچک آن، که از شناخت خودش ناتوان است از تاریخ پیدایش درخت، فایده آن، عدد برگ های آن، و چگونگی تولید میوه و سایر خصوصیات آن

ص: 93


1- . «خدا، همان كسى است كه هفت آسمان و همانند آنها هفت زمين را آفريد. فرمان خدا در ميان آنها فرود مى آيد تا بدانيد كه خدا بر هر چيزى تواناست، و به راستى دانش وى هر چيزى را در بر گرفته است». طلاق، 12.
2- . مجلسي، بحار الانوار، ج68، ص322، ب80، ح3.

سؤال کند، جوابش این است: تو خود را شناخته ای و می شناسی؟ و خلاصه، پرسش از اسرار کائنات، و سرّ خلقت اصل عالم و همه عوالم، نه در شأن برگ درخت است، و نه در شأن خود درخت. خود برگ و درخت، در شمار درختان چه محسوب می شوند؟ همه می گویند: حدّ خودت را نگهدار. تو در برابر یک وزش نسیم ضعیف، تحمّل نداری، و اصل درخت با یک باد، ریشه کن می شود و در عالم گم می گردد.

*از اقیانوس های جهالت خویشتن غافل نشویم

حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)به درگاه حق تعالی عرض می کند:

«مَا عَرَفْنَاكَ حَقَ مَعْرِفَتِكَ»؛(1)

و «لَا أُحْصِی ثَنَاءً عَلَیكَ أَنْتَ كَمَا أَثْنَیْتَ عَلَى نَفْسِكَ».(2)

از یکی از دانشمندان درباره خدا پرسیدند یا از مقوله پرسش های شما سؤال کردند، جوابی قریب به این مضمون داد: «اگر مىتوانستم براى سخن گفتن با میكروب ها وسیلهاى اختراع كنم، و با میكروب كوچكى كه بر سر مویى از موهاى سر یك انسان نشسته است، گفت وگو مىكردم، و از او مىپرسیدم كه خودش را در چه مكانى مىبیند تا جایش را براى من تعریف كند، او جواب مىداد كه من اینك بر فراز درخت تنومند بزرگى قرار دارم كه بسیار محكم و استوار

ص: 94


1- . مجلسي، بحار الانوار، ج68، ص23، ب61، ح1.
2- . مجلسي، بحار الانوار، ج68، ص23، ب61، ح1.

است، و در ارتفاع و بلندى، شاخسارهاى آن سر به فلك كشیده است.

اگر كسى بخواهد آن میكروب را آگاه كند كه آنچه تو بر آن نشستهاى، یك درخت تنومند سر به فلك كشیده نیست، و یك درخت كوچك و یك نهال هم نیست، بلكه یك تار مو از مجموعه انبوه موهاى سر یك انسان است، و تازه سر انسان یكى از اعضاى بدن اوست، و هزاران میلیون انسان در عالم وجود دارند، و میلیاردها انسان در طول قرون بودهاند و رفتهاند، آیا آن میكروب مىتواند اندام و هیكل یك انسان و خصائص و صفات و اعضا و حواس او را تصوّر كند؟! هرگز نمىتواند.

پس من كه نسبت به خداى بزرگ به مراتب از این میكروب كوچكترم، و نسبت كوچكىِ خودم را هرچه با او بسنجم باز هم كوچكترم، چگونه مىتوانم به خدایى كه به همه چیز محیط است، خدایى كه قدرتش بىپایان، و عظمتش بىكران، و بىمنتهاست، احاطه پیدا كنم؟ و یا از او گله کنم و به جای تسبیح و تحمید و بی توجه به اقیانوس های جهالت و نادانی خودم، با او چون و چرا کنم؟».

* سخن گفتن با خدا را از امیرمؤمنان علی(علیه السلام) بیاموزیم

باید ادب سخن گفتن در این عرصه را از حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرابگیریم:

«سُبْحَانَكَ مَا أَعْظَمَ شَأْنَكَ، سُبْحَانَكَ مَا أَعْظَمَ مَا نَرَى مِنْ

ص: 95

خَلْقِكَ، وَمَا أَصْغَرَ كُلَّ عَظِیمَةٍ فِي جَنْبِ قُدْرَتِكَ، وَمَا أَهْوَلَ مَا نَرَى مِنْ مَلَكُوتِكَ، وَمَا أَحْقَرَ ذَلِكَ فِیمَا غَابَ عَنَّا مِنْ سُلْطَانِكَ، وَمَا أَسْبَغَ نِعَمَكَ فِی الدُّنْیا، وَمَا أَصْغَرَهَا فِی نِعَمِ الْآخِرَة».(1)

* طرح سؤالات سنجیده و حکیمانه

و به این کلام بزرگ وحیانی و ولایی توجّه کنیم:

«حُسْنُ السُّؤَالِ نِصْفُ الْعِلْمِ»؛(2)

سؤالات خود را سنجیده و حکیمانه مطرح کنیم، تا جواب های آن درهای علم و معرفت را به روی ما بگشاید.

اشیا و کائنات را بشناسیم، و آنها را مسخّر فکر و اراده خود سازیم، و سپاسِ خدایی را که به انسان نیروی تسخیر کائنات اعطا کرده است به جا بیاوریم. در پایان، مجدداً ایمان شما و معذرت خواهی هایی را که درضمن بیان مطالب به درگاه خدا کرده اید می ستایم، و برای خودم و شما، توفیق تفکّر و تعقّل در آیات الهی را مسألت می نمایم.

ص: 96


1- 1. «منزّهی از هر عیب، چه بزرگ است شأن تو؛ منزهی چه عظیم است آنچه از مخلوقاتت که می بینیم، و چه کوچک است هر عظمتی در مقابل قدرت تو، و چه دهشت آور است آنچه از ملکوت تو مشاهده می نماییم و چه اندازه حقیر است آنچه دیده می شود در برابر آنچه از سلطنت تو برای ما ناپیداست، و چه گسترده و فراوان است نعمت هایت در این دنیا، و چقدر کوچک است در برابر نعمت های آخرتت». نهج البلاغه، خطبه 109 .
2- . «نیکو پرسش کردن، نصف علم و دانش است». مجلسي، بحار الانوار، ج1، ص224، ب7، ح14؛ ج101، ص73، ب1، ح21.

پرسش سوم:امکان اطّلاع بر اسرار الهی

اشاره

استاد عزیز و مرجع فرزانه؛

با سلام

در متن ذیل، داستانکی در مورد تعامل آدمی با خالق آمده است:

«(مناجات گنجشک با خدا)؛ گنجشک با خدا قهر بود... روزها گذشت، و گنجشک با خدا هیچ نگفت. فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند، و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید. من، تنها گوشی هستم که غصّه هایش را می شنود، و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه می دارد ...، و سرانجام، گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست.

فرشتگان، چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت، و خدا لب به سخن گشود: با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست.

گنجشک گفت: لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود، و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقّرم کجای دنیا را گرفته بود؟ و سنگینی بغضی راه کلامش را بست…

سکوتی در عرش طنین انداخت، فرشتگان همه سر به زیر

ص: 97

انداختند. خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی. گنجشک، خیره در خداییِ خدا مانده بود. خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبّتم از تو دور کردم، و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی!

اشک، در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه، درونش فرو ریخت… های های گریه هایش، ملکوت خدا را پر کرد».

برخی نکات (از جمله هم کلامی خدا با انسان) آن را شرک آمیز و تا حدودی قرین به گناه نشان می دهد، از سوی دیگر محتوای کلّی داستان، بر مدار اصل کلّی حکمت باری تعالی در اداره جهان می چرخد. همچنین برخی جملات، از نظر بنده بسیار به مضامین ادعیه و احادیث نزدیک می باشند. بفرمایید آیا مطالعه و استفاده از این قبیل متون جایز است؟ آیا ممکن است برخی نکات پنهان در این قبیل متون، نهایتاً به انحراف ما منجر گردد؟

پاسخ

اشاره

علیکم السلام ورحمة الله

نامه شما را مطالعه کردم. بدانید بهترین مَثَل ها برای فهم معارف معنوی، همان است که در قرآن کریم و روایات ائمه معصومین (صلوات الله علیهم) آمده است که از هرگونه نارسایی، و شبهه ای منزّه است.

ص: 98

* اسرار بی شمار الهی

بلی، امثال این داستان، اشاره ای است به اسرار افعال الهی، و کارهای خدا که بی شمار و بی شمار است، و حتّی شمار اسرار یک کار و یک پدیده و مخلوق او، در توان هیچ شمارشگر اگرچه همه حسابگران را در اختیار داشته باشد، نیست، و نسبت به همه، مضمون این شعر جاری است:

پشه چون داند که این باغ از کی است

و چگونه است، و عدد اشجارش، و برگ درخت هایش چند است، و عجایب و غرائبی که در این باغ، و پیدایش آن، و نموّ و رشد آن، و میوه ها و شکوفه های زیبای آن، و اختلاف رنگ ها، و جلوه های کوچک و بزرگش همه حیرت افزا است؛ این

پشه چون داند که این باغ از کی است

در به-اران زاد و مرگش در دی است

آری، پشه و هر مخلوق کوچک تر از پشه، و بزرگ تر از کوه ها، و کهکشان ها، و هر انسان، با آن درک و اندیشه که در یک دم، برّ و بحر، و زمین و آسمان را می پیماید، هرچه بفهمد و بفهمد، عقلش بیشتر حیران بماند، می فهمد که این همه فهمیدن هایش، قدر قطره ای بیش از اقیانوس بی کران نیست.

* با هزاران میلیون ها سال اندیشه، باز هم جاهلیم

اگر صد سال نه، صدهزار سال نه، صدها هزار میلیون سال هم

ص: 99

عمر کند، و اندیشه نماید، باز افق های وسیع بی حدّ و مرز را جلوی خود می بیند، و مثل همان پشه است که در بهاران زایَد، و در زمستان بمیرد. این پشه، و این انسان صاحب عقل و خِرَدی که کائنات به یک نظر، زیر پرواز فکر و اندیشه او است، هرچه می فهمد و می فهمد، جلوی چشم خود را عالَم ها و عالَم ها از مجهولات می بیند، که به هر کدام آگاه می شود، آثار صُنع و تدبیر، و حساب، و نظم می بیند؛ نه می تواند سرآغاز رشته سیر کائنات را تصوّر نماید که چند میلیون سال، یا چند هزار میلیون سال بوده، و نه انتهای راه را.

داستانی می گویند قریب به این مضمون که: مَلکی از ملائکه در سیر و گردش خود به مزرعه ای رسید که کشاورزی در آنجا، کنار رودخانه، کشاورزی می کرد.

از او پرسید: این رودخانه از چه زمانی در اینجا ظاهر شده است؟

گفت: همیشه بوده و بی آغاز است.

پس از مثلاً چند هزار سال بیشتر، از آنجا که گذشت، دید کوه بزرگ و بلندی سر به فلک کشیده است، و در دامنه آن، شبانی گوسفندانی را می چرانید. از او تاریخ پیدایش کوه را پرسید، او هم گفت: همیشه بوده و کسی تاریخ آن را نمی داند، قدیمِ قدیم است.

بعد از مدّتی دراز، و زمانی بسیار طولانی باز از آنجا گذشت، و شهر بزرگی را دید، با اهالی بسیار. از یکی پرسید: این شهر و آبادانی در اینجا از چه تاریخی است؟ از او هم جواب شنید که

ص: 100

تاریخ آن نامعلوم است، و تا آنجا که اطّلاع دارم سابقه شهر بودن آن را می دانم. این مثال ها نشان می دهد که عالم خلقت و آفرینش الهی، وسیع تر از آن است که همه جوانب و اطراف آن را، اندیشه فراگیرد، یا انسان بر همه اسرار، و عجائب، و غرائب آن، حتّی در بخش های کوچک آن، و بلکه بخش به ظاهر بسیار کوچک، مثل خود انسان پی ببرد.

* همه چیز عالم براساس تدبیر و حکمت الهی

اجمالاً می فهمد که تدبیر و حکمت است، نظم است، حساب است، علم و شعور و خلق و آفرینش است:

﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾؛(1)

«هر زمان در كارى است».

فراتر از آن تاریخ هایی که نوشتم، بوده، و هست، و خواهد بود. آن گنجشک که در اثر نادانی از خدا قهر کرده بود، زیر نظر تدبیر، و حکمت، و ربّانیت ربّ العالمین، قرار دارد، و آن ماهی کوچکی که در عمیق ترین نقطه دریا زندگی می کند، و آن ژن، و آن مخلوقات ریز ریز لا یُری، و حیوانات و پرندگان، و فرشتگان و جبرئیل، و همه و همه، تحت فرمان الهی و مسخّر او هستند:

﴿لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ﴾.(2)

ص: 101


1- . الرّحمن، 29.
2- . «نه خورشيد را سزاوار است كه به ماه رسد، و نه شب را سزد که بر روز پيشى جويد». یس، 40.
* زبان حالمان این گونه باشد

انسان، در این فضای قدرت غیر متناهی، حقّ قهر کردن با خدا را ندارد، و باید، همه را جلوه قدرت او، و تجلّی حکمت کامل او ببیند که به زبان حال، بلکه به زبان قال، تسبیح او می گویند:

﴿وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾؛(1)

همه، او را تنزیه می گویند، و همه فقیر و محتاج اویند.

چه خوب گفته است:

به ذکرش هرچه بینی در خروش است

دل-ی داند دری-ن م-عنی که گوش است

نه بل-بل بر گُل-ش تسبیح خوانی است

که هر خاری به تسبیحش زبانی است

و یا اینکه:

گ-ر اهل مع-رفتی هرچه بنگ-ری خ-وب-ست

که هرچه دوست کند همچو دوست محبوبست

ک--دام ب--رگ درخ-ت است اگ-ر ن-ظ-ر داری

که س--رّ صُن-ع ال-هی در آن ن-ه محج--وبست

و یا آن شاعر می گوید:

أَیَاعَجَباً کَیْفَ یَعْصِی الْإِلَهَ***أَمْ کَیْفَ یَجْحَدُهُ الْ-جَاحِدُ

وَلله فِي کُ-لِّ تَحْ--ریکِهِ***وَ فِ-ی کُ-لِّ تَسْکینِهِ شَاهِدٌ

ص: 102


1- . «هيچ چيز نيست مگر اينكه او را به ستايشش تسبيح کند». اسراء، 44.

وَ فِ--ي کُ-لِّ شَیْءٍ لَهُ آیَةٌ*** تَدُلُّ عَلَی أَنَّهُ وَاحِدٌ(1)

و چقدر لذّت بخش است ترنّم به این عبارات لذیذ، و نشاط انگیز:

«سُبْحَانَكَ مَا أَعْظَمَ شَأْنَكَ، سُبْحَانَكَ مَا أَعْظَمَ مَا نَرَى مِنْ خَلْقِكَ، وَمَا أصْغَرَ كُلَّ عَظِيمَةٍ فِي جَنْبِ قُدْرَتِكَ، وَمَا أَهْوَلَ مَا نَرَى مِنْ مَلَكُوتِكَ، وَمَا أَحْقَرَ ذلِكَ فِيَما غَابَ عَنَّا مِنْ سُلْطَانِكَ، وَمَا أَسْبَغَ نِعَمَكَ فِي الدُّنْيَا، وَمَا أَصْغَرَهَا فِي نِعَمِ الْآخِرَةِ».(2)

19 رمضان المبارک 1430ق

لطف الله صافی

ص: 103


1- . شگفتا که چگونه کسی خدا را معصیت می کند و یا چگونه کسی او را انکار می کند درحالی که برای خداوند در هر حرکت دادنش و هر ساکن ساختنش گواهی وجود دارد، و در هر چیزی برای او یک نشانه ای است که دلالت می کند که او یکتا است. ثعلبی، الکشف و البیان، ج10، ص167؛ خطیب بغدادي، تاریخ بغداد، ج6، ص251؛ طبرسی، مجمع البیان، ج10، ص316.
2- 1. «منزّهی از هر عیب، چه بزرگ است شأن تو؛ منزهی چه عظیم است آنچه از مخلوقاتت که می بینیم، و چه کوچک است هر عظمتی در مقابل قدرت تو، و چه دهشت آور است آنچه از ملکوت تو مشاهده می نماییم و چه اندازه حقیر است آنچه دیده می شود در برابر آنچه از سلطنت تو برای ما ناپیداست، و چه گسترده و فراوان است نعمت هایت در این دنیا، و چقدر کوچک است در برابر نعمت های آخرتت». نهج البلاغه، خطبه 109.

پرسش چهارم:عدل الهی

اشاره

مرجع عزیز آیت الله العظمی صافی؛

با سلام

هیچ گونه غرض، سوء نیّت، تخریب یا هدف شیطانی در این نامه نمی باشد، و متأسّفانه منطق عجیب و ناجوانمردانه روزگار، این گونه دل و ذهن و فکر مرا به هم ریخته، و هیچ گونه جواب و دلیل قانع کننده ای برایش پیدا نمی کنم.

متأسّفانه خانواده من، غرق در مصائب و مشکلات هستند، و مادر و خواهرهایم در یک خانه مخروبه زندگی می کنند.

خواهر دوّمم که با یکی از فامیل ها نامزد کرده بود، بعد از مدّت ها مشخص شد که آن آقا معتاد و بیکار است. انسان کجا باور نماید عدالت خدا را؟

نمونه دیگر خود من که در 25 سالگی با وام بانکی، خانه خود را خریدم، و آماده ازدواج بودم که یکباره همه چیز واژگون شد، و آن قدر مشکلات برای ما پیش آمد تا به زور در 37 سالگی ازدواج کردم. این هم، چشمه ای دیگر از عدالت و رحمانیت خدا!

جالب است، خدا با این وضعیّت ذهنی و روحی، عقل انسان را

ص: 104

تمام و کمال می گیرد، آبروی او را می برد، بیش از توانش به او تکلیف می کند، کار و زندگی و آینده انسان را تخریب می کند، پس چگونه باید به ستار العیوبی، ارحم الراحمین و دیگر اقوال او اعتماد کرد؟ چقدر از امام رضا(علیه السلام) کمک خواستم؟ آخر چرا باید این قدر به این امامان به اصطلاح رئوف، و کریم، و هزاران القاب رنگارنگ التماس کنی تا یک گوشه چشمی به تو نگاه کند؟ چقدر آیات و دعا خواندیم؟ چقدر به ما گفتند طلسم و جادو شده اید؟ چقدر گفتند جن در خانه قدیمی محلّ زندگی شماست. آیا به راستی، خدایی که خود را صاحب این همه عظمت می داند، از اوّل نمی توانست ما را خلق نکند تا این قدر از طریق روزگار ما را دست بیاندازد؟

پاسخ

اشاره

علیکم السلام ورحمة الله

تو چون می کنی اختر خویش را بَد

مدار از فلک چشم نیک اختری را

* درس گرفتن از مصائب و گرفتاری ها

آقای محترم! نامه پُر از گله و شکایت شما را مطالعه کردم، که حکیمانه و آگاهانه نبود.

پیرامون گله هایی که اظهار نموده اید، مخصوصاً به خداوند

ص: 105

متعال، خالق این زمین، آسمان، آفتاب نورانی، ماه و ستارگان زیبا، پرندگان، باغ و صحرا، گل های رنگارنگ، و این همه جمال و کمال که سراسر عالم را گرفته، و این همه نیروهای عظیم که در وجود خود شما، و به شما عطا کرده، اعتراض گونه سخن گفته اید.

اگر بخواهیم برای نوشتن پاسخ بنشینیم و بنویسیم، چند کتاب خواهد شد.

* نظام الهی، نظامی بدون نقص

شما متأسّفانه نتوانسته اید از این پیش آمد ها، و بدرفتاری های کسان و خویشاوندان، یا گرفتاری ها و مصائب، و سختی ها، و گرم و سردها، و تنگی ها و گشایش ها، درس بگیرید، و خودتان، و دنیا، و این عالم طبیعت را بشناسید، و از عالم طبیعت، توقّع غیر آنچه هست دارید.

اگر می شناختید که دنیا، دار همین اوضاع به ظاهر ناهمگون است، و با همه اگر برخورد آگاهانه شود، بر کمال و بینش انسان می افزایند، و تفسیر و تعبیر صحیح دارند.

آدم باید در بین کشاکش این فشارها، و نابسامانی های ظاهری، ساخته شود؛ معرفت پیدا کند، و اشتباهات یا خطاهای خود، و یا دیگران را به حساب خدا ننویسد.

خدا آن طور که باید، جهان را، و خود بنده و شما را آفرید. این

ص: 106

همه نعمت ها را به ما عطا کرده؛ در جسم ما، چشم، گوش، زبان، عقل، هوش و این نظامات اعضای ظاهر و باطن، چیزی کم نگذاشته؛ شما را چنان آفریده که از نعمت های بی شمار استفاده کنید، عقل و شعور داده که خطا را از صواب تمییز می دهید.

در عالم، کمبودی نیست، و کسی با خدا حرفی ندارد:

ه-ر چی-ز که هست آنچنان می باید***و آن چیز که آنچنان نمی باید، نیست

این همه هدایت های وحیانی، و این همه هشدارها را اگر من یا شما نشنویم، یا دیگران نشنوند، و از خط برون بروند، به هم ظلم کنند و حقّ هم را ضایع کنند، ایراد و اعتراض به آنها است، به آنها که سوء استفاده می نمایند.

* راه هدایت را نرویم، حقّ اعتراض نداریم

این دنیا، دار اختیار است. شخص بیدار و بامعرفت، در برابر همه ناملائمات، می ایستد، شکست نمی خورد، و صبر و تحمّل و استقامت از خود، نشان می دهد.

حضرت سیّدالشهداء(علیه السلام)، و کسانی که راه درست را یافته و می روند، مغلوب نمی شوند، و مغلوب نشدند.

شما، یا من، یا هرکس که زیاده خواهی دارد، راهی را که قرآن کریم، و هدایت های ائمه(علیهم السلام) به ما نشان دادند، اگر نرویم چه اعتراضی به خدا داریم:

ص: 107

چندین چ-راغ دارد و بی-راهه می رود

بگذار ت-ا بیف-تد و بیند سزای خویش

چاه است و راه و دیده بینا و آفتاب

تا هرکسی نگاه کند پیش پای خویش

* روش مقابله با مشکلات و سختی ها

در این دنیا، فقر و بیماری، و انواع سختی ها هست، توانگری و صحّت بدن هم هست. باید با عقل، در برابر همه حوادث خوب و بد، عکس العمل نشان داد، و کوتاهی خودمان را به دیگران، و به خداوند نسبت ندهیم، و صبر و پایداری، و قدرت روحی داشته باشیم.

اگر عالم، همه مصیبت بار برای من شود، من ایستاده ام. با توکّل به خدا و خوش بینی و امّیدوار و با اعتماد به خدا، به جلو گام برمی دارم، و می دانم که در برابر این ناملایمات هم، اگر صبر کنم و شکر نعمت های بی شماری که دارم به جا آورم، با یاد خدا دلم آرام می گیرد:

﴿أَلَا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾.(1)

تحمّل سختی ها هم اجر دارد. آنها هم که ظلم می نمایند، به کیفر و مجازات خود می رسند.

مطالب و حوادث را حکیمانه بررسی کنید. رحمانیت، رحیمیت

ص: 108


1- . «آگاه باشید كه با ياد خدا، دل ها آرامش مى يابد». رعد، 28.

و رأفت و مهربانی خدا را زیر سؤال نبرید، و بدانید كه داروی همه دردها، توکّل و اعتماد به خدا است؛

﴿وَعَلَى الله فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾.(1)

ص: 109


1- . «و اگر مؤمن هستيد به خداوند توكّل كنيد». مائده، 23.

پرسش پنجم:ملاقات با امام زمان(علیه السلام)

اشاره

مرجع مهدوی و بزرگوار آیت الله العظمی صافی؛

با عرض سلام

طاعات و عباداتتان مقبول درگاه حق. چون حضرتعالی در بحث مهدویت، به عنوان یک دانشمند برتر شناخته شده اید، یك دستورالعمل جامع برای ملاقات با امام زمان(علیه السلام) می خواستم. بی صبرانه منتظر جواب هستم.

پاسخ

اشاره

علیکم السلام و رحمة الله

* ایمان و عمل صالح را اصل بدانید

آنچه برحسب آیات متعدّد قرآن مجید، از افراد مورد انتظار است، ایمان و عمل صالح است.

قال الله تعالی:

﴿وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ كُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قَالُوا هَذَا الَّذِي رُزِقْنَا

ص: 110

مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشَابِهاً وَ لَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾.(1)

در عصر غیبت، و عصر حضور، آنچه که اصل است، همین دو است: ایمان، و عمل صالح.

* برخی حضورها، محرومیّت محسوب می شود

بسیار بسیار کسانی در عصر رسالت، عصر شخص رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)بوده اند، که همه روزه به دیدار آن حضرت نائل می شدند، ولی از آن حضرت دور، و از نعمت ایمان، محروم بودند.

منافقینی که در قرآن کریم از آنها به شدّت مذمّت شده است، در مدینه، در محضر آن حضرت در مسجد، و در نماز جماعت، با آن حضرت بودند، ولی این حضور، برای آنها، دوری و محرومیت بود:

آن که او روی به بهبود نداشت

دی--دن روی نبی سود نداشت

از سوی دیگر، کسانی بودند که مثل اویس قرنی، از نعمت حضور به ظاهر محروم بود، ولی بر بسیاری از آنان که در کنار پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)بودند، شرف و افتخار داشت.

ص: 111


1- . «ای پیامبر به كسانى كه ايمان آورده، و كارهاى شايسته انجام داده اند، مژده بده كه ايشان را باغ هايى است كه از زير درختان آنها، جوي ها روان است. هرگاه ميوه اى از آن درختان، روزى ايشان شود مى گويند اين همان است كه پيش از اين نيز روزى ما بوده، و مانند آن نعمت ها به ايشان داده می شود، و در آنجا همسرانى پاكيزه خواهند داشت، و آنها در آنجا جاودانه هستند. بقره، 25.
* راه تقرّب به حضرت ولیّ عصر(علیه السلام)

حاصل اینکه اگرچه اشتیاق به زیارت قطب عالم امکان، و عزیز دوران، و خلیفه یزدان، حضرت بقیّة الله الأعظم (ارواح العالمین له الفداء) آرزوی هر مؤمن مخلصی است، و به اظهار این اشتیاق افتخار می کنیم، و به امید آن وصال حقیقی زنده ایم، باید فراموش نکنیم یگانه چیزی که سبب خشنودی بیشتر آن حضرت از شیعیان است، مواظبت بر انجام تکالیف شرعی، انجام واجبات، و ترک محرّمات، اعلای کلمه اسلام، احیای امر آن حضرت، حفظ هویّت اسلامی، و امر به معروف و نهی از منکر است.

راه تقرّب به آن حضرت، و جلب عنایات خاصّه ایشان، پاسداری از دین، حراست از احکام شرع، مبارزه با معاصی، و ملاهی، و مناهی، و توجّه به حال ضعفا و محرومین و ترویج معارف اسلام است.

این امور که باشد، شخص در حال حضور، و وصال حقیقی، و مشمول عنایات آن حضرت است. ان شاءالله موفّق باشید.

ص: 112

پرسش ششم:انتظار خداوند از يک نوجوان

اشاره

مرجع عزیزم حضرت آیت الله العظمی صافی؛

سلام علیکم

من تازه به سنّ نوجوانی پا گذاشته ام. می خواستم بدانم به نظر حضرتعالي، انتظار خداوند از يك نوجوان چيست تا ان شاءالله بتوانم بنده خوبی برای او باشم؟

پاسخ

اشاره

نوجوان عزیز و محترم؛

علیکم السلام و رحمة الله

* پیروی راستین برای دین

به نظر حقیر، یک نوجوان، بايد عقايد خود را به توحيد، نبوّت، امامت، معاد و به كتاب ها و پيامبران گذشته و ملائكه، با دلايل هر چند مختصر و درعين حال قوي و محكم، در ذهن خود حاضر كند و سعي نماید كه به حول و قوّه الهي، براي خداوند متعال، بنده اي صالح، و براي پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم)پيروي راستين، و براي ائمه طاهرين (صلوات الله عليهم) به خصوص

ص: 113

صاحب الأمر حضرت مهدي (ارواح العالمين له الفداء)، شيعه اي مخلص، و سربازي حقيقي، و براي اسلام و قرآن، پاسداري امين باشد.

* رعایت حقوق همگان

براي همه مؤمنان و مؤمنات، برادر يا خواهري غم خوار و مهربان باشد، و حقوق همگان، مخصوصاً حق پدر و مادر، و اساتيد و علما را رعايت كند، و كوتاه سخن آنكه خود را به اخلاق كريمه اسلامي آراسته سازد، و در نيكي به خلق، و قضاي حوائج مردم، اهتمام نمايد.

* متوقف نشدن در هی-چ درجه ای از علم آموزی

در علم و عمل، و كسب معرفت و دانش، هرچه پيش مي رود، و به هر مقام و درجه اي كه مي رسد، در آن درجه متوقّف نشود، و به كمال بيشتر و مقامات بالاتر نظر داشته باشد.

از نعمت ها و امكاناتي كه براي ترقّي دارد، حدّاكثر استفاده را بنمايد. قدر و ارزش عمر و فرصت ها و حتي دقايق زندگي را بداند، مبادا بيهوده تلف شود.

* هر کدامتان افتخارآفرین باشید

هريك از نوجوانان عزيز، چنان بدانند كه بايد شخص خودشان، و باز هم شخص خودشان، براي اسلام و براي امّت اسلام،

ص: 114

افتخارآفرين باشند، و موجب عزّت و عظمت گردند. اوقات خود را به بطالت، سستي، غفلت و خداي نخواسته، اشتغال به مناهي و ملاهي ضايع نسازند.

* جدی گرفتن جهاد اکبر

در جهاد با نفس، و هواهاي نفساني كه جهاد اكبر است كوتاهي نكنند، و سعي كنند بر غرايز خود مسلّط باشند. خود را به هيچ چيز، و به هيچ كس، و به هيچ قيمت، جز به خدا، و به ثواب الهی نفروشند.

* عضوی مفید بودن برای جامعه

تلاش كنند كه در هر رشته و شغلي كه انتخاب مي كنند، براي جامعه، عضوي مفيد و امين باشد؛ چنان بدانند كه همه به سعي و تحصيل و تلاش وي نيازمندند، و او بايد به سهم خودش، اين نيازمندي ها را برطرف نمايد.

* مدد گرفتن از خداوند

خدا را هيچ گاه فراموش نكنند، و از ياد خدا و دعا و عبادت، به خصوص نماز و توسّل به ائمّه هدي(علیهم السلام)، و زيارت مشاهد مشرّفه نيرو بگيرند، و به سوي سعادت و كمال پيش بروند، و به لطف و كمك و مدد خداوند، اميدوار باشد كه در قرآن مجيد مي فرمايد:

ص: 115

﴿وَالَّذينَ جَاهَدُوا فينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ﴾.(1)

خداوند متعال شما، و همه نوجوانان عزيز را از ياران و سربازان واقعي حضرت بقية الله الأعظم (ارواح العالمين له الفداء) قرار دهد.

ص: 116


1- . «و كسانی كه در راه ما كوشيده اند، به يقين آنها را به راه های خود راهنمایی می کنیم، و همانا، خدا با نيكوكاران است». عنکبوت، 69.

پرسش هفتم:تکلیف در ادامه راه

اشاره

نامه ذیل در پاسخ به درخواست توصیه و نصیحت عدّه ای از جانبازان دفاع مقدّس از حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی، نوشته شده است:

پاسخ

اشاره

چهارده قرن پيش، بانگ جان بخش کلمه (لا إله إلا الله)، اعلام آزادي، و مساوات، و محکوم بودن استضعاف، و لغو امتيازات پوچ را از شبه جزيره عربستان به گوش جهانيان رسانيد، و در کالبد مرده انسانيت که بيماري هاي گوناگونِ جهل، فقر، استبداد، استکبار، قوانين ظالمانه، نابرابري ها و تعصبات و فردپرستي آن را از پاي درآورده بود، جان تازه دميد.

مسلمانان ايران، با انقلاب اسلامي خود، مسئوليت يکي از بزرگ ترين آزمايش ها را در تاريخ اسلام به عهده گرفته اند، که اگر دقّت شود مسئوليت آنان در شرايط فعلي، کمتر از مسئوليت مسلمانان و مجاهدان آغاز طلوع آفتاب رسالت اسلام نيست.

ص: 117

خداوند متعال، چنين خواست که دعوت الهي اسلام، از ايران به دنيا برسد، و ملّت مسلمان ايران، و پيروان مکتب اهل بيت(علیهم السلام)، پرچم توحيد اسلام را، به اهتزاز درآورده، و جهان را به دعوت قرآن، و ايدئولوژي هاي اسلام، رهنمون گردند.

بر عهده ملّت ايران است که شايستگي و لياقت خود را در اين رسالتي که به عهده آنها آمده است نشان بدهند، و جامعه نمونه اسلام را به مردم دنيا که تشنه آزادي واقعي، و حق و عدل و برابري و برادري هستند عرضه بدارند، و کوچک ترين و کم ترين مسامحه در اين تکليف در وضع موجود، خيانت به اسلام مي باشد.

* قدردانی از نعمت اسلام و ایمان

ما همه بايد از نعمت اسلام و ايمان، امتنان داشته باشيم، و سپاسگزاري کنيم که ما را به چنين افتخاري تاريخي، و درهم شکستن دژهاي ظلم و استبداد نايل کرد، و ايران ما را، سرافراز ساخت.

* مکتب اسلام زنده ترین مکتب

ما يک مکتب زنده و متحرّک و انقلابي داريم که آن، مکتب اسلام، مکتب قرآن، مکتب محمّد و علي(علیهم السلام)، مکتب فاطمه و زينب‘، مکتب شهادت حسين(علیه السلام)، مکتب جهاد و مبارزه امامان اهل بيت(علیهم السلام) است.

ص: 118

* عرضه کردن آگاهی و رشد انسانی و اسلامی در انظار جهانیان

برادران عزيز و خواهران گرامي، اکنون وقت عرض شايستگي، و نشان دادن آگاهي و رشد انساني و اسلامي است.

کاري که شما ملّت بزرگ ایران انجام دادید، بسيار بزرگ و عظيم بود، و شما را در انظار دنيا، بسيار باعظمت ساخت.

دشمنان شما مي خواهند اين افتخار و سربلندي تاريخي را از شما بگيرند، و به اين فتح و پيروزي که در تاريخ ايران نظير ندارد، ضربه وارد کنند.

* استقامت در ادای وظیفه

بايد پاي حرفي که زده ايم، و به دنيا ابلاغ کرده ايم بايستيم، و راهي را که رفته ايم برويم، و براي فداکاري صميمانه تر از پيش آماده باشيم، و همکاري کنيم تا امّت نمونه اي را که خدا خواسته است بسازيم، و نگذاريم که اين فرصت تاريخي خداي نخواسته از بين برود.

* مسئولیت همگانی

اکنون وظايف ما از قبل، بيشتر و مهمتر است؛ کشاورز مسئوليت دارد؛ صنعتگر مسئوليت دارد؛ کارگر مسئوليت دارد؛ معلّم و استاد و دانشجو مسئولند؛ زن مسئول است؛ مرد مسئول است؛ علما و خطبا و نويسندگان و کارمندان لشکري و کشوري و قواي انتظامي و همه و همه مسئولند.

ص: 119

همه بايد، با نقش سازنده و جلوه دهنده، روح توحيد و عدل اسلام را نشان بدهند، و با کار و عمل، دِين خود را به اسلام، و به جامعه، و به آنان که در راه انقلاب اسلامي خون خود را نثار کردند ادا کنند.

ص: 120

پرسش هشتم:را هکارهای ایجاد تفاهم بین زن و شوهر

اشاره

من دانشجوي رشته كارداني حسابداري هستم. به رشته طرّاحي علاقه وافر دارم. جديداً به عقد آقایي درآمدهام. سؤال من اين است آيا ايشان حقّ دارد بر تمام امور من، نظارت و كنترل داشته باشد، يا فقط در مواردي خاصّ؟ موقعيّتي در دانشكده پيش آمده كه من ميتوانم طرّاحي را ادامه دهم. ايشان اين كلاس را براي من ممنوع كردهاند. آيا من ميتوانم باز هم به دنبال اين رشته بروم يا نه؟ از اين موارد زياد در زندگی ما پيش ميآيد. ميخواستم بدانم با وجود اينكه هنوز در خانه پدرم هستم، مسئوليت من به گردن پدرم است يا همسرم؟ درضمن، آيا گذشته من ربطي به او دارد و باید هرچه بوده را به او بگویم؟ ما هر دو ميخواهيم براساس قوانين شرعي و اسلامي پيش برويم. درضمن ايشان جواني پاك و سالم از هر نظر هستند و من ايشان را هديهاي از جانب خدا ميدانم.

پاسخ

اشاره

نامه شما رسيد، در جواب شما عرض ميکنم:

يكي از آيات بزرگ الهي و شگفتي ها و ظرافت هايي كه در عالم

ص: 121

آفرينش، به خصوص انسان، تماشايي و عبرتانگيز و بينش آفرين است، زوجيّت و همسر و همدم و انيس و مونس بودن زن و مرد با يكديگر است، كه واقعاً الآن كه اين نوشته را مينويسم، واژهاي كه تعبير از اين زوجيّت و با هم شدن و باهم بودن و يكي شدن اين دو جنس را بنمايد، ندارم.

قرآن مجيد ميفرمايد:

﴿هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَ اَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ﴾.(1)

بانوان براي شوهران لباس، و شوهران براي ايشان لباس ميباشند.

و در آيه ديگر، پيرامون اين رابطه ميفرمايد:

﴿وَ مِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجَاً لِتَسْكُنُوا اِلَيْهَا وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً﴾؛(2)

يعني همدم، مونس، غمخوار، متّحد، مشترك المنافع و موافق، همدل، نه معارض و نه جدا از هم و نه مستقلّ از هم، بلكه متّحد، اتّحادي كه بين هيچ دو نفري برقرار نميشود.

حقيقت زوجيّت اين معاني مقدّس و آرامبخش است. اين است كه از دو جنس مخالف يك واحدِ به تمام معنا موافق، ساخته ميشود، و اسلام به اين جهت، به ازدواج و تقويت و تكميل،

ص: 122


1- . «آنها لباس شما هستند و شما لباس آنها هستید (هر دو زينت هم، و سبب حفظ يكديگريد)». بقره، 187.
2- . «و از نشانه های خداوند این است که از خودتان همسرانی برایتان آفرید تا مایه آرامش شما شوند و میان شما دوستی و مهربانی قرار داد». روم، 21.

بسيار اهمّيّت داده است، و در اكثريت زنان و شوهران مسلمان، اين روحيه، و اين تجلّي و يگانگي و اتّحاد را، اگرچه بالطّبع فراهم است، فراهمتر ميسازد، و اهتمام بر اين است كه بنياد قويم و مستحكم، از آسيب و تعرّض مصون بماند، و زن و مرد در دل به آن وفادار باشند.

* نمونه خانواده اسلامی

حقير در همين زندگي خود، زنان و مرداني را ديدهام كه در اين جهتِ باهم شدن و از هم بودن، نمونه بودند و چنان بودند كه گويي هر يك از راز دل ديگري خبر داشت، و همان را انجام ميداد، و همان را ميگفت كه ديگري ميگفت؛ شخصيّتشان در هم ذوب شده بود، اگر او در بيرون خانه بود، و ديگري در درون خانه، هر دو با هم بودند، و در رنج و غم و شادي و گشايش، شريك يكديگر بودند. نه اين خود را از او طلبكار ميدانست، و نه او به اين ادّعايي داشت.

اين مردسالاري تحميلي، كه در زمان ما مبارزه با آن را مطرح مينمايند، و از آن براي جداكردن زن از شوهر، و آنها را دو واحد، در مقابل هم قرار دادن استفاده ميكنند، اصلاً وجود نداشت؛ و اخلاق اسلامي در محيط خانه، و بر روابط با هم حاكم بوده است.

غرض از اين بيانات اين است كه شما برحسب آنچه نوشتهايد،

ص: 123

همسرِ از هر جهت پاك و سالم داريد، كه او را هديهاي از طرف خدا ميشماريد، مسأله غير قابل حلّ، بين خودتان نخواهيد داشت؛ اين صفا و وفا و خوش بيني كه به هم داريد، همه امور را بر وفق دلخواه قرار ميدهد، شما خاطرخواه او، و او هم خاطرخواه شما خواهد بود.

* قانون شرع حافظ نظام خانواده

البتّه در نظامات شرعي، براي اينكه اگر در بين زن ها و شوهرها، افرادي پيدا شدند كه به واسطه بعضي جهات و عذرهاي ناصحيح يا بهانههاي غلط به اين اتّحاد و يگانگي نرسيدند، قانون بر آنها حاكم شود و آنها را منظّم سازد، براي هر يك از زن و شوهر نسبت به هم حقوقي مقرّر شده است كه برحسب آن، نظام خانواده و زوجيّت باز هم محفوظ بماند و در سايه اين حقوق و قانون با هم همزيستي داشته باشند؛ برحسب اين حقوق، هيچ زن و مردي موظّف نيستند كه از گذشتههاي خوب و بد و سوابق زندگي خود يكديگر را مطّلع سازند، بايد هرچه ميگويند و عمل ميكنند، همه موجب قوّت اتّحاد و خوشبيني آنها به يكديگر باشد.

* مراعات حقوق متقابل

مسأله اينكه تا در خانه پدر هستيد بايد چگونه باشيد، اين جزئيات را با توافق با هم و ملاحظه خير و صلاح يكديگر، درحالي كه يك

ص: 124

واحد هستيد، حلّ نماييد؛ نه او جمود بر حقّي كه دارد، داشته باشد، و نه شما در موضوعي كه در بين است، اصرار كنيد.

مرد بايد دستور:

«اَلْ-مُؤْمِنُ يَأْكُلُ بِشَهْوَةِ أَهْلِهِ وَالْ-مُنَافِقُ يَأْكُلُ أَهْلُهُ بِشَهْوَتِهِ»؛(1)

را در رابطه با زن رعايت كند. زن هم بايد خود را موظّف بداند كه اخلاقاً و حقّاً و شرعاً، رضايت شوهر را فراهم نمايد.

امّيد است با اين توضيحات، اين روابط گرمي كه بين شما و همسرتان بحمدالله برقرار است، بيش ازپيش گرم تر شود، و زندگي سعادتمندانه و خوب تر و خوب تر را در پيش روي داشته باشيد.

أَلَّفَ اللهُ بَيْنَكُمَا وَطَيِّبَ اللهُ نَسْلَكُمَا.(2)

ص: 125


1- . «مؤمن طعامی را می خورد که خانواده اش می خواهند و منافق خانواده اش را مجبور به خوردن غذای دلخواه خود می کند». کلیني، الکافی، ج4، ص12، باب كفاية العيال والتوسّع عليهِم، ح 6.
2- . خداوند میان شما انس و الفت و مهربانی برقرار کند و نسل و فرزندان شما را پاکیزه گرداند.

پرسش نهم:سربازیِ اجباری، و نیروهای مسلّح بانوان

اشاره

مرجع عالیقدر و زعیم گرانقدر تشیّع؛

سلام علیکم؛

برایم دو شبهه پیش آمده که خواهشمند است جواب آن را مرقوم فرمایید:

1. آنچه روشن است اينکه در منابع ديني، هيچ مستمسک و مستندي براي نظام اجباري سربازي نمي بينيم، نه در کتاب و سنّت، و نه در عصر بعد از پیامبر(صلی الله دعلیه و آله و سلم)، و باور بسياري اين است که اجبار انسان هاي آزاده به سربازي، مغاير با اصل آزادي و کرامت انسان است که خداوند آن را آزاد آفريده است، و نعمت اختيار را به او مرحمت کرده است، و هيچ کس و هيچ نظامي حقّ ندارد اين آزادي را سلب کند، و اختيار را از او بگيرد. در کشور ما، نظام اجباري سربازي که از بقايا و آثار دوران حکومت هاي خودکامه و استبدادي پادشاهان است، هنوز به قوت خود باقي است، و جوانان ايراني با اکراه، چاره اي جز پذيرش اين اجبار ندارند.

شايسته بود در نظام اسلامي و مردم سالار جمهوري اسلامي ايران در اين امر، تجديد اساسي کنند، و اين اجبار برداشته شود،

ص: 126

و همچون بسياري از کشورها، خدمت در نيروهاي مسلّح در تمام سطوح آن، به صورت اختياري، و پرداخت حقّ الزحمه با انتخاب آزاد افراد جامعه صورت بگیرد.

2. پرسش ديگر، به کار گرفتن زنان و بانوان در نيروهاي مسلّح است، که دغدغه هاي بسياري را با خود به همراه دارد. در صدر اسلام به ويژه حيات طيّبه پيامبر اسلام(صلی الله دعلیه و آله و سلم)، و با وجود جمعيت کم مسلمانان، آن حضرت هيچ گاه از زنان مسلمان نخواستند، و به آنان اجازه ندادند که مسلّح شوند، و به ميدان معرکه بيايند، البته حضور زنان پشت جبهه جهت تدارکات و کمک و امداد سابقه دارد، از روايات صحيح ثابت است که زنان عصر رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)اجازه شرکت در جهاد را خواستند که آن حضرت اجازه ندادند، و فرمودند:

«جِهَادُکُنَّ الْ-حَجُّ».(1)

امّا امروزه در کشور ما، زنان در نيروهاي مسلّح استخدام مي شوند و گاه در شبکه هاي تلويزيوني شاهد پخش تمرين ها و رژه نظامي آنها هستيم.

درحالي که تجربه کشورهايي که پيش از کشور ما اقدام به جذب زنان در نيروهاي مسلح کرده اند، تجربه درس آموز و

ص: 127


1- . احمد بن حنبل، مسند، ج6، ص71، 165 - 166؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج8، ص72؛ بیهقي، السنن الکبری، ج4، ص326؛ ج9، ص21.

تکان دهنده اي است، و از فساد و ناهنجاري هاي بسياري حکايت دارد، به طورمثال به وضعيت بسيار تأسف بار زنان در نيروهاي مسلّح آمريکا مي توان اشاره کرد که صداي بسياري از کارشناسان و صاحب نظران خود آمريکا را نيز در آورده است، و مخالفان بسياري دارد.

پاسخ

اشاره

علیکم السلام ورحمة الله

* اهمیت دفاع از کیان اسلام

1. در مورد اجبار بر فراگیری فنون رزمی و دفاعی، و الزام بر تعلیم و تعلّم آن، مسأله مربوط به اهمیّت دفاع از کیان و حفظ بیضه اسلام می شود، مخصوصاً در زمان ما که کفّار همه گونه آمادگی رزمی در اختیار دارند، و کم وبیش، مسلمانان و حکومت ها و حکّام را استضعاف نموده، و خود را مالک الرّقاب دنیا می دانند، و برای مسلمانان - امّتی که آن اعصار قدرت، قوّت و استقلال را در گذشته داشته است - اعتبار شایان و درخور آنها قائل نیستند، تا حدّی که در قلب عالم اسلام، یکی از مقدّس ترین مناطق اسلامی، یعنی بیت المقدس، و فلسطین را غصب نموده اند، و در برابر چشم حکّام اسلام، مخصوصاً دولت های عربی، مسلمانان را استذلال، و آثار اسلامی آن را محو و تخریب می نمایند.

ص: 128

در این شرایط رقّت بار، که هر مسلمان غیرت مندی را در سوگ و مصیبت قرار داده است، و وطن اسلامی ما را تجزیه كرده اند، كه حتّی در یك منطقه كوچك - كه جمعیّت آن از چند میلیون تجاوز نمی كند - چند حاكم و دولت تشكیل شده است، و وحدت سیاسی، مبدّل به تفرقه كامل شده است، یادگرفتن و آموختن همه فنون نظامی و تجدید عزّت و استقلال دیرین، از اهمّ واجبات است.

* تأکید قرآن بر آمادگی کامل دفاعی و نظامی

قرآن کریم هم بر آن با بیان بلیغ و أکید وحی:

﴿وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ﴾؛(1)

ما را به آن هشدار داده است.

به حکم این آیه کریمه که از محکمات آیات قرآنیه است، مسلمانان باید آمادگی کامل داشته و در فنون پیچیده رزمی، دارای مهارت کامل باشند.

باید مسلمانان در دفاع از حیثیات مقدّسه خود و عزّت، شوکت و قدرت اسلام چنان باشند که کفّار، از آنها در هراس، و همان گونه که در صدر اسلام برای حضور در غزوات پیش گام

ص: 129


1- . «و تا می توانید و هرچه در توان داريد از نيروی نظامی و اسب هاى پرورش یافته و آماده برای آنها مهیّا كنيد تا با آن، دشمن خدا و دشمن خودتان را بترسانيد». انفال، 60.

بودند، امروز هم همان حضور را داشته باشند؛ البتّه کیفیّات و ضوابط انجام این حضور و تکلیف باید کارشناسانه و براساس تعالیم اسلام اجرا شود.

حاصل اینکه این موضوع را نمی توان زیر سؤال برد، چون با حفظ وجود و هویّت اسلامی جامعه، و عزّت دین، به طور مستقیم ارتباط دارد.

* اهمیت حفظ کرامت بانوان

2. در مورد دوّم، سؤال بجا است. کرامت بانوان و حفظ عفاف و حجاب آنها را نمی توان با هیچ امر دیگری عوض کرد. اصالت صیانت عفاف و حشمت بانوان و به خطر نیفتادن موقعیّت آنان در اسلام، اهمیّت بالا و ممتازی دارد.

* مردها، پیش قدم عرصه جنگ و دفاع

در عرصه جنگ و دفاع، باید مردها پیش قدم باشند، و آنها مکلّف هستند. در صدر اسلام، که برخلاف عصر ما، نقش نفرات و افراد، بسیار مهمّ بود، و در برابر نفرات و عِدّه و عُدّه کفار، نفرات مسلمان مرد قلیل بود، زن ها از جهاد و دفاع و اعمال شمشیر و سلاح معاف بودند، و اگر در بعضی موارد با لشکر اسلام همراهی می کردند، زنانی بودند که به عنوان پشت جبهه از فنونی، مثل شکسته بندی و پرستاری مطّلع بودند. در این مورد و

ص: 130

مسائل دیگر مربوط به اسلام، البتّه باید احکام اسلام رعایت شود، و نباید بانوان لباس رزم بپوشند، و مثل مردها از آنها، سان ببینند.

* جلوگیری از ترویج غرب گرایی در مسائل بانوان

اوضاعی که در جوامع اسلامی رو به نمایش و ظهور است، با احکام اسلام تطبیق ندارد. در مسائل مربوط به بانوان، غرب گرایی، و اختلاط بی بندوبار زن و مرد، نباید ترویج شود. زن ها نباید در عرصه هایی که حضورشان از شأن آنها می کاهد، و وجود آنها را سبک می سازد، وارد شوند. حفظ بنیاد خانواده، امنیّت اخلاقی جامعه، و مصالح مهمّ دیگر، همه فقط در گروِ عمل به دستورات اسلام است. زن، نباید از نفرات رزمی محسوب گردد، و لباس نظامی بپوشد، و تحت اوامر مرد اجنبی قرار گیرد که صورت غرب مآبی و بی اعتنایی به مسأله حجاب و عفاف درآید که خطرناک، و غیرشرعی است.

امروز در جنگ ها، بیشتر به آلات و ادوات نیاز است، و تکثیر نفرات از مردها هم مورد لزوم نیست، و بانوان را در این عرصه ها نباید وارد نمود و سنّت های اسلامی و آیات قرآنی در مورد حفظ حیثیات بانوان، باید محفوظ بماند و بعضی کیفیّات اگر عمل شود، مورد قبول شرع نمی باشد.

* علما، دلسوزان اسلام

آنچه که اینجانب هم متذکّر می شوم و همه علمای اسلام باید به

ص: 131

آن توجّه کنند و می دانم که همه و هر کدام بر استقلال اسلامی جامعه، و التزام به تعالیم و سنّت ملتزم می باشند و همین نگرانی را دارند، این است که غرب گرایی و ترک سنّت های اسلامی در بیشتر کشورها و جوامع ما رواج یافته و روزبه روز بر رواج آن افزوده می شود.

اختلاط زن و مرد بیگانه، روزبه روز در نهادهای دولتی بیشتر می شود و کسی هم استنکار نمی کند؛ در کشور اسلامی بزرگی، مثل بنگلادش، مدیریّت و ریاست بر همه شئون به آنها واگذار می شود. در پاکستان نیز همین برنامه هست. در کشورهای اسلامی، مثل اینکه از کشورهای غربی، وارد کردن زن ها در امور دولتی رایج تر می شود، و مثل اینکه در اسلام و قرآن و سنّت، حرفی از روابط زن و مرد گفته نشده است. ملاهی و مناهی همه جا هست. وقتی آن مفتی مشهور که نامش را نمی برم علناً با همسران امیر مصافحه می نماید، از دیگران چه انتظاری باید داشت؟

درهرحال، همه علما و دلسوزان اسلام باید با این نقاط ضعف و خطر تغییر هویّت و متروك شدن احكام و گرایش لائیكی مبارزه نمایند.

15 ذی الحجة الحرام 1433ق

لطف الله صافی

ص: 132

پرسش دهم:نقش زن در خانواده

اشاره

مرجع بزرگوارم آیت الله العظمی صافی؛

سلام علیکم

مدّتي است قصد ازدواج دارم، ولي نگرانيﻫﺎيي مانع از آن ﻣﻰشود كه با اطمينان و اعتماد لازم، پاي در اين مسير بگذارم. با خانمي آشنا شدهﺍم كه به لحاظ سطح تحصيلات و خانواده، هم كفو به نظر ﻣﻰرسيم، شروطي ازجمله مهريه بالايي را عنوان كرده كه قابل قبول نيست. امروزه اصلاً دختري با مهريه كم پيدا نمي شود.

متأسفانه، دختران امروز نسبت به روابط و اقتدار هرچند مثبت و سازنده پدران خود در گذشته، معترض هستند، و مخالف شكل گيري فضايي قدرتمند، سالم و سازنده براي همسرانشان در زندگي آينده هستند.

سؤال بنده اين است كه اگر روزي در جامعه به دلايل مختلفي، ازجمله ضعف ايمان، و فرهنگ اجتماعي و سياسي، مردسالاري و زورگويي حاكم بوده است، راه جلوگيري از سوء استفاده دختران نسل امروز از وقايع گذشته چيست؟ و چگونه ﻣﻰتوان با رعايت حقوق و حدود شرعي و انساني، مانع از حاكم شدن زن سالاري و

ص: 133

زورگويي زن شد؟ آيا در زندگي مشترك، نبايد اصل بر شراكت و مسؤليت پذيري در همه امور زندگي از غم و شادي، كار و تفريح و ... باشد؟

پاسخ

اشاره

علیکم السلام ورحمة الله

فرزند عزيزم! نامه شما را به دقّت از نظر گذراندم.

* دوری از تشریفات در ازدواج

در اين نامه اشاره كرده ايد كه به ندرت مي توان دختري را يافت كه با مهريه كم به ازدواج حاضر شود، و حال آنكه اين طور نيست.

چه بسا دختران باعفاف و باحجابي كه از خانواده اي اصيل نيز مي باشند، و هم خود و خويشاوندانشان، شهرت به خير و خوبي دارند كه هنوز رو به مهريه هاي سنگين نياورده اند، و همراه با تديّني كه دارند، كم توقّع مي باشند.

انتظار اين است كه شما ازدواج با تشريفات و رسوم كنوني را، از ذهن خود خارج نماييد، و با انتخاب صحيح از چنين خانواده هايي، زندگي آينده خود را ترسيم نماييد.

* آرامش با وجود همسر

نكته ديگر در نامه شما اين است كه شما شديداً در نبرد با زن

ص: 134

به ميدان بحث آمده ايد، و حال آنكه، از ديد قرآن - كه كلام الهي است- زن وسيله سكون، و آرامش مرد است:

﴿وَ مِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيهَا﴾.(1)

و كم نيست عدد بانواني كه آن قدر غم شوهر را مي خورند، و شوهر را بر خود مقدّم مي دارند و در محيط خانه، روابط صميمي و گرمي با شوهر دارند، که محور تمام حركات دروني خانه مي شوند، و هيچ دنبال زياده خواهي نيستند، و چه بسا گرفتاري هاي دروني خانه را تا آخر عمر بابركتشان، براي احدي افشا و آشكار ننموده اند، و سپاس خدا، اکنون هم اکثريت قريب به اتفاق خانم ها به همين اخلاق عالي آراسته اند.

* وظیفه زن مسلمان

فرزند عزيزم! البته نامه شما حاوي نكاتي هم بود كه بايد به آن پرداخت. بدانید هرچه از اسلام فاصله بگيريم، از نور فاصله گرفته ايم، و با اين جدايي، به فضاي تاريك جهالت قدم گذاشته ايم، و زندگي را براي خود سخت مي نماييم.

در سايه اسلام، زن بايد خانه دار، شوهردار، و مربّي خوب براي فرزندان خود باشد، نه اينكه به دنبال تمهيداتي براي جذب درميدان كار باشد، و در محيط آموزشي مختلط، به تحصيل، و در

ص: 135


1- . «و از نشانه های خداوند آن است که برای شما، از خودتان همسرانی قرار داد که در کنار آنها آرامش بگیرید». روم، 21.

محيط تجاري و اداري - كه اختلاط زن و مرد اجتناب ناپذير است - وارد شود، و امروز اين نحوه اختلاط، ويرانگر است، و چه بسا به سستي بنيان خانواده ها منجرّ خواهد شد.

ص: 136

پرسش یازدهم:چگونگی معاشرت با دیگران

اشاره

مرجع عاليقدر تشيّع حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني؛

سلام عليكم

قبل از هر چيز، اميدوارم خداوند متعال به شما طول عمر و صحّت و سلامت عنايت فرمايد. ان شاءالله. حقير مدّتي پيش كه به حوزه آمدم و دروس خود را شروع كردم، تصمیم گرفتم با نیکان و علما، مجالست و معاشرت داشته باشم. لذا به شما که خيلي دوستتان دارم نامه نوشتم تا اولاً با دست خط مباركتان مرا نصحيت بفرمایيد. ثانیاً درباره آداب معاشرت در اجتماع و امرار معاش و اشتغال در کنار دروس حوزه، و ورزش توصيه هایی بفرمایيد.

ارادتمند شما،

سیدمحمّد

22/10/1382

پاسخ

اشاره

السّلام عليكم ورحمة الله

نامه مشحون به عواطف پاك و احساسات ديني تابناك، وا صل

ص: 137

شد. هديه هاي عظيمه جليله را كه در عالم وجود، اجلّ و اكبر و اعظم الهدايا مي باشد (قرآن كريم و اسماء الله الحسني) با تقدير و تعظيم بي پايان، بر سر و ديده نهادم. اميد است خداوند متعال روح و باطن ما را با دعوت قرآن كريم، و حقايق و معارف عالي و الهي آن آشنا و ابواب بينش و فهم اسماء الحسني را بر روي ما بگشايد، و از بحار بيكران علومي كه در هر دو نفهته است، و اگر قطره اي از آن، نصیب كسي شود، وجودش سرشار از معرفت و آگاهي مي گردد، به ما نيز عطا فرمايد.

ان شاء الله تعالي زير سایه عنايات حضرت بقيّة الله الأعظم (ارواح العالمين له الفداء) به مقامات ارجمند علمي و عملي نايل گردید، و از تلامذه، و شاگردان، و متعلّمان خوب و موفّق اهل بيت(علیهم السلام) باشيد كه فرمودند:

«نَحْنُ الْعُلَمَاءُ وَشيعَتُنا الْ-مُتَعَلِّمُونَ»؛(1)

«ما (اهل بیت(علیهم السلام)) دانشمندانیم، و شیعه ما شاگردان ما هستند».

* معارف قرآن و روایات بالاترین هدایت

سؤال از آداب معاشرت كرده ايد، بايد بدانيم كه اين باب وسيعي است كه در قرآن، و احاديث، راجع به آن، بهترين راهنمايي ها موجود است، كه اگر بخواهم به عنوان نمونه از آن

ص: 138


1- . فیض کاشانی، الوافي، ج1، ص13.

آيات يا رواياتي بنگارم، هرچه مي انديشم، اين تعاليم، همه نمونه است و همه ممتاز.

خودتان به قرآن مجيد، آياتي كه در زمينه اخلاق، و معاشرت با مردم، و دور و نزديك مي باشد، و به روايات، مخصوصاً نهج البلاغه، به خطبه همامیه، به وصيت امام(علیه السلام) به فرزند عزيزش امام مجتبي(علیه السلام)، و سایر خطبه ها و نامه ها و حکمت هاي آن، و به ادعيه، مثل صحيفه سجاديه، مانند دعای مكارم الاخلاق مراجعه كنيد، و در معاني و تعليمات و پيام هایي كه در آنها است تأمل نماييد؛ هرچه بخواهيد در آنها هست، و از آن هدايت ها، بالاتر و جامع تر در هيچ جاي ديگر نخواهيم يافت.

﴿اَلْحَمْدُ لِلّٰه الَّذِي هَدَانَا لِهَذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللّٰهُ﴾.(1)

* این فقرات دعای مکارم الاخلاق را بخوانید

فقط اين چند جمله از دعای مكارم الاخلاق را زينت بخش نامه مي نمايم:

«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَسَدِّدْنِی لِأَنْ اُعَارِضَ مَنْ غَشَّنِي بِالنُّصْحِ وَأَجْزِيَ مَنْ هَجَرَنِي بِالْبِرِّ، وَاُثِیبَ مَنْ حَرَمَنِي بِالْبَذْلِ، وَاُکَافِئَ مَنْ قَطَعَنِي بِالصِّلَةِ، وَاُخَالِفَ مَنِ

ص: 139


1- . «ستايش خدايى را كه ما را به اين راه هدايت نمود، و اگر خدا ما را راهنمایی نمی کرد، ما خود هدايت نمى يافتيم». اعراف، 43.

اغْتَابَنِي إِلَی حُسْنِ الذِّکْرِ».(1)«بارالها! بر محمد و خاندان او درود فرست و مرا به راه صواب تأیید کن تا با کسی که فریبم داده و به من خیانت نموده است با لطف و خیرخواهی مقابله نمایم».

مرا موفّق بدار تا عمل آن کس را که مرا ترک گفته و از من دوری جسته با خوبی و نیکوکاری تلافی نمایم. موفّقم بدار تا کسی که مرا محروم نموده، از بذل و بخشش برخوردار سازم، و عمل کسی را که از من بریده و قطع رحم نموده، با صله و پیوند تلافی نمایم. موفّقم بدار تا برخلاف روش آن کس که از من غیبت نموده و به بدی یادم کرده است، قدم بردارم و او را به خوبی و نیکی یاد کنم.

* استفاده از تمام فرصت برای تحصیل علم

امّا راجع به اشتغال به كسب در كنار تحصيل و كسب علم، به نظر مي رسد اگر بتوانيد اگرچه با قناعت باشد، در اين فرصت كه داريد نيرو و استعداد خود را در تحصيل علم صرف كنيد، سزاوارتر است.

ص: 140


1- . صحیفه سجادیه، دعای مکارم الاخلاق.
* تلاش برای کسب کمالات حقیقی

راجع به ورزش هم انواع و اقسام دارد. به طوركلي همان ورزش هایي را كه جنبه عمومي دارد، مثل راه پيمايي و غيره درحدّ نياز خوب است، ولی ورزش را، كار و شغل قراردادن، و براي مسابقات عمر را صرف آن نمودن، بهاي مناسبي براي عمر، و وقت انسان نيست.

انسان، بايد سعي و تلاش را براي كسب کمالات حقيقي، و ورزش هاي واقعي و فضايل ملكوتي قرار دهد، مخصوصاً شرف سيادت، و انتساب به اهل بيت(علیهم السلام) را كه به آن مشرّفيد، عزيز و گرامي بداريد. اميد است موفّق باشيد، و حقير را از دعا فراموش ننماييد.

والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته

ص: 141

پرسش دوازدهم:بهترین شغل برای زن

اشاره

محضر مرجع گرانقدر و پدر معنوی ام؛

باسلام و احترام

زنی هستم که جهت مشغول شدن به کار، با همسرم، دائماً جرّ و بحث می کنم؛ او می گوید لازم نیست سر کار بروی، و من می گویم چه اشکال دارد که یک زن سر کار برود. هیچ وقت این مسأله بین ما حل نشده است. البته مسأله فقهی که بدون اجازه او نمی توانم بروم را می دانم، فقط می خواهیم بفهمیم آیا اسلام، واقعاً برای زن، کار بیرون در منزل را عیب دانسته است یا نه؟ منتظر جواب شما هستم.

پاسخ

اشاره

دخترم، نامه شما را، این پدرِ گرم و سرد روزگار چشیده، مطالعه کرد. دعا می کنم که ان شاءالله خداوند متعال، توفیق کسب بینش و معرفت صحیح را به شما عطا نماید، و در مراحل مختلف زندگی، موفّق و مؤیّد باشید، و کانون خانواده تان هر روز صمیمی تر از پیش باشد. جهت پاسخ به سؤالی که کرده اید، چاره ای نیست که مقدّمتاً عرض کنم:

ص: 142

* پایگاه ارزنده زن در اسلام

يكي از مسائلي كه پيرامون آن بررسي بسيار شده، مسأله نقش زن در اجتماع بشري است. تا قبل از اسلام، موقعیت زن به طور شايسته، شناخته شده نبود، و درباره او نظراتی اظهار مي شد كه تنها چيزي كه در آن، مورد توجّه نبود، شأن انساني و ارزنده زن بود.

پس از انقلاب عظيم اسلام، زن قدر و احترام خاصّ يافت، و پايگاه ارزنده اش در اجتماع معلوم شد؛ استقلالش، شخصيّتش، حقوقش، تكاليفش و مسئوليّت هايش، همه روشن گرديد.

متأسّفانه از اين انتقال زن از گذشته اي كه قبل از اسلام داشت، به موقعيت و ارزشي كه از اسلام يافت، بعض مللي كه آزادي زن را از اسلام اقتباس كردند، به طور صحيح استفاده ننمودند؛ و به اسم آزادي زن، او را مانند جنس مصرفي به بازار آوردند، و ننگين ترين معاملات را روي آن انجام داده، و او را وادار کردند كه در مجامع رقص، و مغازه ها و فروشگاه ها و به نام سكرتر، حتّي در سازمان ملل و براي مقاصد سياسي، و هزار و يك مقصد پليد ديگر، خودفروشي كند كه شرح اين مفاسد و رسوايي ها و اهانت هايي كه در دنياي معاصر به اسم آزادي، به شرف و حيثيت و اعتبار زن مي شود، يك كتاب بزرگ مي گردد.

* واقع نگری در مسائل زنان

پس از اين مقدّمه كه غرض از ذكر آن اين بود كه با نظر

ص: 143

واقع بينانه بايد مسائل زن را بررسي كرد، و نقطه نظرهاي اسلام را كه از سوي خدا و خالق زن مي باشد بايد در نظر گرفت، و تبليغات مغرضان و نظرهاي آلوده به شهوات را كنار گذاشت، در جواب اين پرسش كه آیا براي یک زن شایسته است شغل بیرون از منزل داشته باشد، عرض مي كنم:

* شایسته سالاری

اگر فقط منافع، و سود مادّي و اقتصادي معيار باشد، كه همه چيز و همه شايستگي را از دريچه بازده اقتصادي آن ببينيم، هر كاري كه بازده مادّي آن بيشتر باشد، آن کار براي هر يك از مرد و زن، شايسته تر است، اگرچه هزاران خيانت و جنايت در آن باشد، و اگرچه شرف انسانيّت در آن پایمال شود.

امّا اگر معيارِ شايستگي، ضوابطي عالي تر از اين ضابطه باشد، و براي انسان، كرامتي در نظر گرفته شود، و زن را داراي آن ارزش هاي انساني بدانيم، و اجتماعي را كه بدون همكاري صميمانه زن و مرد، و رابطه همانندي:

﴿هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُم لِبَاسٌ لَهُنَّ﴾؛(1)

برپا نخواهد شد، در نظر بگيريم، بايد بگوييم زندگي انساني

ص: 144


1- . «آنها لباس شما هستند و شما لباس آنها (هر دو زينت هم و سبب حفظ يكديگريد)». بقره، 187.

بدون همكاري مرد و زن، سعادتمندانه و قابل اعتماد، و آرام بخش نخواهد بود.

سهم هر يك از اين دو در تحقّق هدف هاي مدني، و اجتماعي و ترقّي جامعه بسيار مهمّ است كه هر كدام نباشند و سهم خود را ايفا نكنند، جامعه نمي تواند به سير خود ادامه دهد، بلكه به سوي انقراض و زوال خواهد رفت.

با قطع نظر از مسأله توالد و تناسل و بقای نوع، اگر زن و مرد بخواهند موضع خود را رها كنند، و مثلاً تمام كارها و مشاغل سبك و سنگين را براساس تساوي كامل توزيع نمايند، كه نقش خاصّ زن و مرد در اجتماع ظاهر نباشد، و شايستگي هايي كه هر يك از اين دو براي بعضی مشاغل دارند در نظر گرفته نشود، مسلّم چرخ اجتماع چنانكه بايد گردش نخواهد كرد، بلكه گرفتار ركود و توقّف خواهد شد.

* خانه داری شایسته ترین کار برای زن

به نظر اينجانب، شايسته ترين كار براي نوع زن كه عالي ترين مظاهر همكاري زن و مرد است، اين است كه زن به كارهاي داخل منزل و تربيت اولاد و خانه داري بپردازد، و مرد به كارهاي خارج، و در خارج از منزل انجام وظيفه نمايد؛ البته اين به آن معني نيست كه زن شغل مناسب ديگر را نبايد يا نمي تواند عهده دار شود يا اينكه بر زن، خانه داري واجب است، بلكه غرض

ص: 145

اين است كه مصلحت اجتماع بر اين است كه اصل در مشاغل زن، اين باشد، و تدبير امور داخل منزل در متن مشاغل زن، اصالت داشته باشد، و همه احترام شغل او و اعتبار و اصالت و ارزش آن را بشناسند، و تقدّس و افتخاري كه براي زن خانه دار است محفوظ باشد.

ص: 146

کتاب نامه

1. القرآن الكريم.

2. نهج البلاغه، الامام علي بن ابي طالب(علیه السلام)، تحقیق و شرح صبحی صالح، قم، دار الهجرة، 1414ق.

3. اقبال الاعمال، ابن طاووس، سیدعلی بن موسی (م.664ق.)، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1409ق.

4. بحار الانوار، مجلسي، محمد باقر (م.1111ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربي، 1403ق.

5. بصائر الدرجات في فضائل آل محمد(صلی الله دعلیه و آله و سلم)، صفار، محمد بن حسن (م.290ق.)، قم، کتابخانه مرعشی نجفي، 1404ق.

6. تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر (م.310ق.)، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1403ق.

7. تاریخ بغداد، خطیب بغدادي، احمد بن علی (م.463ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1417ق.

8. تمدن اسلام و عرب، لوبون، گوستاو (م.1931م.)، ترجمة سیدمحمدتقی فخر داعلی گیلانی، تهران، بنگاه مطبوعاتی علی اکبر علمی، 1334ش.

9. الجامع الصغیر فی احادیث البشیر النذیر، سیوطی، جلال الدین (م. 911ق.)، بیروت، دارالفکر، 1401ق.

10. الجامع الکبیر، سیوطی، جلال الدین (م. 911ق.).

ص: 147

12. خلاصة الاقوال في معرفة الرجال، علامه حلّي، حسن بن یوسف (م.726ق.)، قم، مؤسسة نشر الفقاهة، 1417ق.

13. سنن ابن ماجة، ابن ماجة القزوینی، محمد بن یزید (م. 273ق.)، بیروت، دارالفکر.

14. السنن الکبری، بیهقي، احمد بن حسین (م.458ق.)، بیروت، دار الفکر، 1416ق.

15. شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، عزّ الدین (م.656ق.)، دار احیاء التراث العربی.

16. صحیح البخاري، بخاري، محمد بن اسماعیل (م.256ق.)، بیروت، دار الفکر، 1401ق.

17. صحیح مسلم، مسلم نیشابوري، مسلم بن حجاج (م.261ق.)، بیروت، دار الفکر.

18. الصحیفة السجّادیة، الامام علي بن الحسین‘، قم، دفتر نشر الهادي، 1376ش.

19. الطبقات الکبری، ابن سعد، محمد بن سعد (م.230ق.)، بیروت، دار صادر.

20. عمدة الطالب فی انساب آل أبی طالب، ابن عنبه حسینی، احمد بن علی (م.828ق.)، النجف الاشرف، المطبعة الحیدریة، 1380ق.

21. عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، صدوق، محمد بن علی (م.381ق.).

ص: 148

22. الکافي، کلینی، محمد بن یعقوب (م.329ق.)، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1363ش.

23. الکامل في التاریخ، ابن اثیر جزري، علی بن محمد (م.630ق.)، بیروت، دار صادر، 1385ق.

24. الکشف و البیان في تفسیر القرآن (تفسیر ثعلبي)، ثعلبي، احمد بن محمد (م.427ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربي، 1422ق.

25. الکني و الالقاب، محدّث قمّي، عباس (م.1359ق.)، تهران، مکتبة الصدر.

26. مجمع البیان في تفسیر القرآن، طبرسی، فضل بن حسن (م.548ق.)، بیروت، مؤسسة الاعلمي، 1415ق.

27. مسند احمد بن حنبل، احمد بن حنبل (م.241ق.)، بیروت، دار صادر.

28. مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، طوسی، محمد بن حسن (م.460ق.)، بیروت، مؤسسة فقه الشیعة، 1411ق.

29. معارج الوصول الی معرفة آل الرسول(صلی الله دعلیه و آله و سلم)، زرندي، محمد بن یوسف (م.750ق.).

30. المعجم الاوسط، طبرانی، سلیمان بن احمد (م.360ق.)، دار الحرمین، 1415ق.

31. المنتظم في تاریخ الامم و الملوک، ابن جوزي، عبدالرحمن بن علی (م.597ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1412ق.

ص: 149

33. نور البراهین، جزائري، سیدنعمت الله (م.1112ق.).

34. الوافي، فیض کاشانی، محسن بن مرتضی (م.1091ق.)، اصفهان، کتابخانه امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)، 1406ق.

35. وسائل الشیعة، حر عاملي، محمد بن حسن (م.1104ق.)، قم، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام) لاحیاء التراث، 1414ق.

ص: 150

آثار حضرت آيت الله العظمى صافى گلپايگانی مدظله الوارف در يک نگاه

تصویر

ص: 151

تصویر

ص: 152

تصویر

ص: 153

تصویر

ص: 154

تصویر

ص: 155

تصویر

ص: 156

تصویر

ص: 157

تصویر

ص: 158

تصویر

ص: 159

تصویر

ص: 160

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109