نسیم منبر : 9 منبر آماده برای طلاّب و مبلّغین

مشخصات کتاب

نسیم منبر : 9 منبر آماده برای طلاّب و مبلّغین

محمّدصادق ملکوتی

زبان: فارسی

ص: 1

اشاره

ص: 2

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیْمِ

ص: 3

اى خداى پاك و بى انباز و يار *** دست گير و جُرم ما را در گذار

هم دعا از تو، اجابت هم زتو *** ايمنى از تو، مهابت هم زتو

گر خطا گفتيم اصلاحش تو كن *** مُصلحى تو اى تو سلطان سخن

كيميا دارى كه تبديلش كن *** گرچه جوى خون بود نيلش كنى

ص: 4

فهرست مطالب

مقدّمه. 13

1

ویژگی های دین.. 17

اشاره 17

تعریف دین.. 18

ضرورت دین.. 18

آیا علم می تواند جای دین را بگیرد؟ 20

ویژگی های دین.. 22

1- فطری بودن. 22

فطرت در بخش اعتقادات.. 22

فطری بودن دین از نگاه قرآن. 23

فطری بودن دین از نگاه فلاسفه. 23

ص: 5

یک نمونه قرآنی.. 24

فطرت ادراکی و احساسی.. 25

فطر ی ودن دین از نگاه روانشناسان. 27

فطری بودن دین از نگاه جامعه شناسان. 29

یک سؤال مهم و جواب آن. 29

فطرت در بخش دستورات.. 30

2- کامل بودن. 32

راز پویایی اسلام. 34

3- آسان بودن. 34

قواعد فقهی.. 35

1- قاعدۀ طهارت.. 35

2- قاعدۀ حلیت.. 36

3- قاعدۀ لاحرج. 36

4- قاعدۀ لاضرر 37

2

عوامل موفّقیت پیامبر صلّی الله علیه وآله 39

اشاره 39

روند پیشرفت اسلام. 40

پیشرفت فرهنگی اسلام. 43

ص: 6

عوامل موفّقیت پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله 44

1- قرآن عظیم. 44

مبارزات دشمنان برعلیه قرآن. 44

قانون گذاران قانون شکن! 47

2- شخصیت رسول اکرم صلّی الله علیه وآله 48

3

ویژگی های امام علیه السّلام 55

اشاره 55

تعریف امامت.. 56

ویژگی های امام علیه السّلام 58

1- عصمت.. 58

دلایل عصمت امام از قرآن. 58

روایت جابر. 58

2- علم کامل. 62

مناظره امام جواد علیه السّلام با یحیی بن اکثم. 63

3- عدالت.. 65

4- اخلاق والا. 67

برخورد بزرگوارانۀ امام سجّاد علیه السلام 67

5- شجاعت.. 68

ص: 7

شجاعت بی مثال حضرت علی علیه السّلام 68

شجاعت حضرت امام حسین علیه السّلام 70

شجاعت امام زین العابدین علیه السّلام 71

4

وظایف و مسؤولیت های ما در برابر اهل بیت علیهم السّلام 75

اشاره 75

وظایف ما در برابر اهل بیت علیهم السّلام 76

1- معرفت و شناخت.. 76

ارزش حضور در مجلس عالم. 77

2- محبّت و دوستی.. 77

ارزش محبّت اهل بیت علیهم السّلام 78

تو فقیر نیستی! 80

راه محبت.. 81

3- اطاعت.. 81

أولواالأمر کیانند؟ 82

4- نُصرت و یاری.. 83

1- یاری علمی.. 83

2- یاری عملی.. 84

3- یاری مالی.. 88

ص: 8

برخی از احکام خمس... 88

5- تربیت اهل بیتی فرزندان. 89

5

زیارت حضرت امام حسین علیه السّلام 91

اشاره 91

فلسفۀ زیارت.. 92

بخش اول. 94

احادیث.. 94

بخش دوم. 97

1- اخلاص... 97

یک نمونه از اخلاص پس از عمل. 99

2- تقوا 99

درخت بهشتی و آتش... 100

رؤیای صادقانه. 101

6

انسان همانیست که میخواهد باشد 103

اشاره 103

روایت اول. 105

ص: 9

روایت دوم. 106

سخن چینی.. 107

حرام خواری.. 108

سرگذشت فقیهی که بدعاقبت شد. 109

حرام خواری، علت دوزخ رفتن.. 110

رباخواری.. 111

حکم جور 113

عُجب.. 114

همسایه آزاری.. 116

سعایت کردن. 117

سخن پایانی.. 118

7

پنج ستون بنای اسلام. 121

اشاره 121

برپاداشتن نماز 121

1- چرا باید نماز خواند؟ 122

2- عقوبت ترک نماز 122

3- کیفر سبک شمردن نماز 123

4- اهمّیت حضور قلب.. 124

ص: 10

5- طمأنینه در نماز 125

پرداخت زکات.. 126

1- حکمت زکات.. 126

2- کیفر منع زکات.. 127

روزۀ ماه رمضان. 127

حکمت روزه 127

حجّ خانۀ خدا 130

غوغای شیاطین! 131

کیفر ترک حج. 132

یهودی! یهودی! یهودی! 134

ولایت اهل بیت علیهم السّلام 135

زبانم لال اگر از رسول خدا نشنیده باشم. 136

8

پنج دستور پروردگار عالم به یکی از انبیاء 139

اشاره 139

فروخوردن خشم. 141

پنهان داشتن عمل صالح. 142

قبول نصیحت.. 143

نصیحت راهزن به غزالی.. 143

ص: 11

برآوردن نیاز نیازمند. 145

غیبت.. 146

9

سه خصلت پسندیده. 149

اشاره 149

کم گویی.. 150

کم خوری.. 152

راز تندرستی.. 153

کم خوابی.. 154

آداب خوابیدن. 155

حقایقی از زبان سلمان فارسی رحمة الله علیه 155

زیاد نخوابید. 157

فهرست منابع. 159

ص: 12

مقدّمه

قرآن کریم:

وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَی اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ = چه کسی خوش گفتارتر است از آن کس که دعوت به سوی خدا می کند و عمل صالح انجام می دهد و می گوید: «من از مسلمانانم»؟!(1)

تبلیغ دین در اسلام از جایگاه بلندی برخوردار بوده و اهمّیت ویژه ای دارد. در اهمّیت تبلیغ همین بس که اوّلین مبلّغان، پیامبران بزرگ الهی بوده اند و خداوند (جلّ جلاله) در آیات متعدّدی از قرآن عظیم، پیامبربزرگوارش حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) را عهده دار «بلاغ»(2)

و «بشارت و انذار»(3)

معرفی نموده است.

ص: 13


1- 1. فصّلت: 33
2- 2. آل عمران: 20، مائده: 92 و 99، رعد: 40 و...
3- 3. بقره: 119، سبأ: 28 و فاطر: 24 و...

پیامبر بزرگ اسلام (صلّی الله علیه و آله) نیز این وظیفه مهم را بر عهده بهترین یاران خود قرار میداد و ورزیده ترین آنها - همچون حضرت علی (علیه السّلام)، ابوذر غفاری (رحمة الله علیه)، مصعب بن عمیر (رحمة الله علیه) و ... - را برای پیام رسانی دین به گوشه های کشور اسلامی می فرستاد.

راز اهمّیت تبلیغ، در اهتمام اسلام به سعادت انسانها خوابیده است، زیرا روشن است تبلیغ، راهنمایی مردم به دین و دستورات نجات بخش آن، و فراهم کنندۀ سعادت افراد در دنیا و آخرت است.

مبلّغان گرامی باید بدانند وظیفه ای که بر عهده دارند، وظیفه مقدّسی است که همواره پیامبران و بزرگان عهده دار آن بوده اند و این وظیفه به همان میزان که اهمّیت و قداست دارد، مسؤولیت آن نیز سنگین است، و برای انجام دادن آن به صورت درست، به اخلاص، توانایی علمی و آشنایی با مهارتهای تبلیغی ضرورت است.

کتابی که هم اکنون مورد مطالعۀ خواننده قرار دارد، نتیجه تلاش نویسندۀ حقیر، در زمینۀ آماده ساختن چند منبر با موضوعات مختلفاعتقادی، اخلاقی، تاریخی و...(1) برای طلاب و مبلّغان دینی می باشد که

ص: 14


1- 1. با توجه به اهمّیت مباحث اعتقادی و نقش عمده آن در اصلاح اخلاق و رفتار، توجه بیشتر گویندگان مذهبی به منبرها و مطالب اعتقادی ضروری به نظر می رسد، اگرچه «منبر» بیشتر جایگاه تبیین مباحث اخلاقی است.

کوشش شده چند منبر آماده و روان با موضوعات و مطالب مفید و دسته بندی های مناسب، تهیه و در اختیار طُلّاب گرامی و مبلّغان دینی قرار داده شود.

باشد که قدمی در راستای تبلیغ معارف اسلام بر داشته باشیم و این تلاش مختصر مورد پسند پروردگار عالم قرار گیرد!

بر خود لازم می بینم از دوستان ارجمند و اساتید گرانقدری که با پیشنهادهای ارزنده و مطالب ارزشمند خود در تکمیل این اثر با ما همکاری نمودند، صمیمانه سپاسگزاری نمایم.

روشن است که مخاطب نهایی این کتاب، عموم مردم بوده و مطالب آن، جهت ارائه به عموم، در اختیار طُلّاب و مبلّغان قرار داده می شود، بنا بر این استفاده از این کتاب، ویژۀ طُلّاب و مبلّغین نیست و همگان می توانند آن را مطالعه نموده و از مطالب آن بهره ببرند إن شاء الله.

و من الله التّوفیق

محمّدصادق ملکوتی

1400/4/13 ه. ش

24 ذی القعدة 1442 ه. ق

ص: 15

ص: 16

1- ویژگی های دین

اشاره

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم، بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین، والصّلوة والسّلام علی سیّد الأنبیاء و خاتم المرسلین، حبیبنا و حبیب إله العالمین، أبی القاسم المصطفی محمّد، و علی آله الطّیبین، الطّاهرین المعصومین، ولاسیّما بقیّة الله فی الأرضین، أرواحنا له الفداء و أرواح العالمین.

اشاره

موضوع بحث، ویژگیهای دین است؛ میخواهم برخی از ویژگیهای مهم دین را محضر شما تقدیم کنم، تا شناخت بیشتری از دین بدست آورده و در پرتو این بحث، برخی از نگاههای نادرست مان را نسبت به دین اصلاح نماییم.امّا پیش از ورود به بحث، لازم است «دین» را تعریف نموده و قدری در مورد ضرورت آن، سخن بگوییم:

ص: 17

تعریف دین

«دین» در لغت به معنای اطاعت و جزاء آمده و در اصطلاح عبارت است از: باور به وجود آفریننده ای برای جهان و دستورات عملی متناسب با این باور.(1)

ضرورت دین

همچنانکه میدانید زندگی انسان اجتماعی است و از طرفی: روشن است که زندگی در اجتماع باید در پرتو قانون باشد و بدون قانون، زندگی اجتماعی دچار هرج و مرج میشود.

حال، این قانون اگر ساخته فکر بشر باشد، چند اشکال عمده خواهد داشت:

1- انسانها براثر غریزه خودخواهی، منافع شخصی، قومی، حزبی، نژادی، و غیره را در وضع قانون دخالت داده و نمی توانند یک قانون عادلانه وضع کنند.

بارزترین نمونه قانون بشری، «اعلامیه جهانی حقوق بشر» است که پس از جنگ جهانی دوم تصویب شده و به گفته محققان: استعمار در آن، غیر قانونى شمرده نشده و حتّی تلویحًا به رسمیت شناخته شده و حق استقلال

ص: 18


1- 1. آموزش عقاید، آیت الله مصباح یزدی (رحمة الله علیه)، ص 11.

ملّتها نادیده گرفته شده است، زیرا در آن زمان دولت هاى بزرگِ تصویب کننده، کشورهایی را در دنیا تحت استعمار داشته اند!

2- علم انسان ناقص است، و ممکن است که خوب را بد یا بد را خوب، نفع را ضرر و یا ضرر را نفع تلقّی کند و طبق آن قانون وضع کند.

3- انسان به نیازهای همه افراد بشر در سراسر جهان، علم ندارد و نمی تواند قانون جامعی وضع نماید.

4- قانون بشری فقط می تواند بر بیرون و عملکرد افراد نظارت کند، و نمی تواند درون را نظارت و اصلاح کند، و بدون اصلاح درون اصلاح شدن بیرون سخت یا ناممکن است.

5- گذشته از همۀ اینها: قانون بشری ضمانت اجرایی ندارد.

اما اگر این قانون از طرف خداوند باشد:

1- خداوند در حق بندگانش هیچ تبعیضی روا نمی دارد، و قانونش کاملًا عادلانه خواهد بود.

2- علم خداوند کامل است و خیر و شر و نفع و ضرر را کاملًا می شناسد.

3- خداوند به نیازهای همه افراد بشر در سراسر جهان عالم است و میتواند قانون جامعی وضع کند.

ص: 19

4- قانون خدایی می تواند بر درون ما هم نظارت کند و از طریق درون بیرون را اصلاح کند.

5- قانون الهی ضمانت اجرایی دارد و آن، وجود خداوند و پاداش و کیفر (بهشت و جهنّم) است.

پس یگانه قانونی که میتواند عادلانه، کامل، جامع، اصلاح کننده و عملی باشد، قانون الهی است و این قانون همان مجموعه ای است از باورها و دستورات که به نام دین یاد میشود.

پس ضرورت دین در زندگی روشن شد.

آیا علم می تواند جای دین را بگیرد؟

برخی از علم زدگان می کوشند علم را به عنوان جایگزین دین معرفی کنند و در این راه بسیار هیاهو دارند!

اما آیا علم میتواند جای دین را بگیرد؟

حقیقت این است که علم نمی تواند جای دین را بگیرد، زیرا: علم به منزله چراغ است که تنها راه را روشن میکند، اما به انسان جهت نمیدهد - شما وقتی چراغ پیش پای تان روشن کنید، میتوانید با این چراغ راه مسجدرا در پیش گیرید یا راه میخانه را، و چراغ لزومًا شما را به طرف مسجد

ص: 20

هدایت نمی کند - و این دین است که به انسان جهت میدهد و او را به راه درست رهبری میکند.

به عبارت دیگر:

نیمی از شخصیت ما را عقل و خرد تشکیل میدهد و نیمی را غرائز و امیال، لذا ما به همان اندازه که نیاز به علم داریم، نیاز به دین داریم، که توسط علم، خرد ما تکامل یابد و توسط دین غرائز درونی ما به سوی هدف صحیحی رهبری شوند، به همین جهت است که پیامبران هم معلّم بودند و هم مربّی.(1)

پس وجود دین در کنار علم ضروری است، زیرا دین غرایز سرکش انسان را کنترل میکند و علم مِنهای دین، نتیجه اش بیشتر از چیزی که امروز از غرب مشاهده میکنیم نخواهد بود که: با علم «بمب اتم» می سازند و آن را بر سر زنان و کودکان بی گناه می ریزند! سلاحهای پیشرفته تولید میکنند و برای فروش آن بین کشورهای اسلامی جنگ انداخته یا بر آتش جنگهای موجود میدمند...

اینها همه از برکات علمِ بدون دین است.

اما بحث امروز ما:

ص: 21


1- 1. تفسیر نمونه، آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی، ج1، ص 524.

ویژگیهای دین

اشاره

دین دارای امتیازات مهم و ویژگی های ارزشمند زیادی است که پرداختن به همه آنها در حد یک - و حتّی چند - جلسه نیست و بنده در این جلسه، تنها سه ویژگی از ویژگی های مهم دین را محضر شما تقدیم می کنم، ولی قبل از آن باید یادآوری کنم که منظور ما از دین، دین درست و - به اصطلاح - حق است، که به باور ما اکنون منحصر در دین مقدّس اسلام است.

1- فطری بودن

اشاره

یکی از ویژگی های مهم دین، فطری بودن آن است.

فطری بودن دین به این معنی است که دین مطابق و هماهنگ با فطرت انسان است و فطرت انسان آن را می پذیرد.

فطری بودن دین در قسمت اعتقادات، توضیحی دارد و در قسمت دستورات، توضیحی دیگر.

اما در قسمت اعتقادات:

فطرت در بخش اعتقادات

فطری بودن دین در بخش اعتقادات به این معنی است که هر انسانی ذاتًا به دین معتقد بوده و از درون به وجود خداوند (جلّ جلاله) باور دارد.

ص: 22

می خواهم این مطلب را هم از نظر قرآن برای شما بیان کنم، هم از نظر فلاسفه، هم از دید روانشناسان و هم از نگاه جامعه شناسان.

اما از نگاه قرآن:

فطری بودن دین از نگاه قرآن

در سوره مبارکه روم آیه 30 می فرماید: فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ؛ پس روی خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن، این آیین، سرشت الهی است که انسانها را بر آن آفریده، دگرگونی در آفرینش الهی نیست، این است آیین استوار، ولی اکثر مردم نمی دانند.

اما از نظر فلاسفه:

فطری بودن دین از نگاه فلاسفه

فلاسفه میگویند:

اگر نوزادی را که تازه از مادر متولد شده است، از مادرش جدا نمایند و او را در یک غاری به دور از اجتماع قرار داده و در آن غار بزرگش کنند؛بطوری که هیچ سخنی از خدا و دین به گوش او نرسد، وقتی آن طفل بزرگ میشود، از درون متوجّه پروردگار بوده و وجود مقدّس او را احساس میکند.

ص: 23

این حس در وجود هر انسانی هست، اما بسیاری از انسانها براثر گرفتارشدن به امور دنیوی و غرق شدن در مادیات موقّتا آن را فراموش می کنند، و در حقیقت روی آن را گرد و غبار غفلت می پوشاند، اما همین انسانها نیز اگر تکانی بخورند و گرد و غبار غفلت شان فرو ریزد، دوباره خداوند را به یاد می آورند و آن حس فراموش شده شان زنده میشود. این اتفاق زمانی رخ می دهد که انسان به مشکلّی گرفتار شود و تمام راه های طبیعی را جهت حل آن مشکل برود، اما به نتیجه نرسد و در نهایت از اسباب و وسایل مادی کاملًا ناامید شود.

این حقیقتی است که شاید در زندگی مان بارها آن را تجربه کرده ایم.

تصور کنید فرزند کوچک شما که خیلی دوستش دارید، روی تخت بیمارستان قرار گرفته و داکتران جوابش کرده اند، یعنی امید شما از اسباب و وسایل ظاهری کاملًا قطع شده است، در همین جا است که پرده غفلت از روی فطرت انسان کنار می رود و احساس وجود خداوند (جلّ جلاله) در انسان زنده میشود و نور امیدی در قلب او شروع به تابیدن میکند.

یک نمونه قرآنی

بارزترین نمونه این حقیقت، داستان فرعون است. او که یک عمر با حضرت موسی (علیه السّلام) بر سر مسأله خدا دعوا کرد و هیچگاه حاضر نشد به وجود مقدّس پروردگار اقرار کند، اما وقتی در امواج کوه پیکر دریای

ص: 24

نیل گیر آمد، متوجّه پروردگار عالم شده و از آن وجود باعظمت کمک خواست.

قرآن این ماجرا را اینگونه بیان نموده است:

وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْیًا وَعَدْوًا حتّی إِذَا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنتُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ(1)؛

یعنی: بنی اسرائیل را از دریا عبور دادیم، و فرعون و لشکریانش از سرِ ظلم و تجاوز، به دنبال آنها رفتند، تا زمانی که غرقاب دامن او را گرفت، آنگاه گفت: ایمان آوردم که هیچ معبودی، جز کسی که بنی اسرائیل به او ایمان آورده اند، وجود ندارد و من از مسلمین هستم.

این است که فلاسفه میگویند: باور به وجود خداوند، در فطرت هر انسانی هست.

فطرت ادراکی و احساسی

شهیدمطهّری (رحمة الله علیه) می فرمایند:فطرت در انسان هم به صورت ادراکی موجود است و هم به صورت احساسی؛ فطرت ادراکی یعنی انسان از درون وجود خداوند (جلّ جلاله) را درک و دریافت می کند، و فطرت احساسی یعنی انسان به سوی خداوند (جلّ

ص: 25


1- 1. یونس، 90.

جلاله) کشیده میشود؛ او را دوست دارد، می خواهد با او ارتباط برقرار کند و او را پرستش کند.(1)

فیلسوف و عارف بزرگ، ملّاهادی سبزواری (رحمة الله علیه) در این شعر از فطرت سخن گفته است:

شورش عشق تو در هيچ سري نيست که نيست

منظر روي تو زيب نظري نيست که نيست

نيست يک مرغ دلي کش نفکندي به قفس

تير بيداد تو تا پر به پري نيست که نيست

نه همين از غم او سينۀ ما صد چاک است

داغ او لاله صفت بر جگري نيست که نيست

موسي اي نيست که دعوي أنا الحق شنود

ورنه اين زمزمه اندر شجري نيست که نيست چشم ما ديده خفّاش بود ورنه تو را

پرتو حسن به ديوار و دري نيست که نيست

ص: 26


1- 1. مجموعه آثار شهیدمطهّری (رحمة الله علیه)، ج 3، فطرت، ص 614.

گوش اسرارشنو نیست وگرنه اسرار(1)

برش از عالم معنی خبری نیست که نیست.

اما از دید روانشناسان:

فطری بودن دین از نگاه روانشناسان

روانشناسان می گویند: در وجود انسان چهار حس اصیل موجود است:

1- حسّ زیبایی

هر انسانی ذاتًا زیبایی را دوست دارد، و زیبایی به خودی خود برای انسان ارزشمند است.

فلسفه وجودی خانه چیست؟ این است که انسان را از سرما، گرما، دزد، حشرات و غیره حفظ کند، اما می بینیم انسانها چقدر مصرف میکنند برای زیبایی منازل شان!

فلسفه لباس این است که انسان را بپوشاند و او را از سرما، گرما و چشم مردم محافظت نماید، اما می بینیم که مردم زیباترین لباس ها را برای خودانتخاب می کنند! این ها همه به این معنی است که انسان طبعًا زیبایی را دوست دارد.

ص: 27


1- 1. تخلّص شاعر

2- حسّ نیکی

هر انسانی طبیعتًا کار نیک را دوست دارد، شما می خواهید از جاده بگذرید؛ می بینید نابینایی منتظر ایستاده، تا کَسی پیدا شود و او را از جاده عبور دهد، ممکن است شما عجله هم داشته باشید، اما دست او را می گیرید و او را از جاده می گذرانید، و از این کار تان لذت هم می برید. این به آن معنا است که انسان ذاتًا کار خیر و نیکی را دوست دارد.

3- حسّ دانایی

به این معنی که هر انسان ذاتًا دانش و دانایی را دوست دارد و هرچیزی را می خواهد بداند. سِرّ پیشرفت علوم و دانش ها در بین بشر همین حس بوده است.

گاهی اتفاق می افتد که دو نفر بین خودشان صحبت می کنند، ما با آن که میدانیم صحبتی که آن دونفر دارند، مخصوص آنها بوده و به ما ربطی ندارد، امّا در عین حال گوشهای مان را تیز میکنیم تا سخنان آنان را بشنویم! این بدان معنی است که انسان فطرتًا کنجکاو است و هرچیزی را می خواهد بداند.گذشته از اینکه برخی ها علم می آموزند، تا به مقام و مرتبۀ ظاهری یا مال و ثروت دنیوی برسند، علم به خودی خود نیز برای انسان مطلوبیت دارد

ص: 28

و می تواند برای انسان هدف باشد. به همین جهت است که برخی از افراد تا آخرین روزهای عمرشان مشغول کسب دانش و مطالعه اند.

4- حسّ مذهبی

وجود این حس به این معنی است که هر انسانی طبیعتًا وجود خداوند را حس می کند و میل به پرستش او دارد.

به همین جهت است که همه انسانها به گونه ای پرستش دارند؛ برخی از انسانها خدای واقعی را پیدا کرده و او را می پرستند، اما برخی دیگر در پیدا نمودن او اشتباه نموده و کس یا چیز دیگری را به جای او می پرستند.

اما از نگاه جامعه شناسان:

فطری بودن دین از نگاه جامعه شناسان

دانشمندان جامعه شناس و مورّخان بزرگ میگویند:

هيچ عصر و زمانى را نمى يابيم كه دین و مذهب در ميان بشر نبوده باشد، بلكه در هر عصر و زمان و در هر نقطه ای از دنيا شكلى از مذهب و پرستش وجود داشته است.

یک سؤال مهم و جواب آن

شاید بگویید:

ص: 29

ممکن است حس مذهبی در انسان، براثر عادت باشد، یعنی انسانهای گذشته به خداوند باور نموده و او را پرستیده اند و این باور و پرستش آنان، نسل به نسل به انسانهای دیگر انتقال یافته است، پس اعتقاد به خداوند برخاسته از فطرت نیست بلکه عادت است.

جواب:

عادات متغیرند، به این معنی که عادتی در زمانی هست، اما در زمان دیگر نیست، در بین مردمی هست اما در بین مردم دیگر نیست؛ شما نمی توانید یک عادتی را پیدا کنید که در همه زمانها بین همه مردم دنیا بوده باشد، اما دین و باور به وجود خداوند، در بین همه مردم دنیا در همه دوره ها بوده و دوره ای را نمی توان یافت که باور دینی در بین مردم نبوده باشد، و همچنین مردمی را نمیتوان در تاریخ پیدا کرد که پرستش در بین آنان نبوده باشد. پس دین و پرستش فطری است نه عادت.

این، مسأله فطری بودن دین در بخش اعتقادات؛ اما فطری بودن دین در بخش دستورات:

فطرت در بخش دستورات

با یک نگاهی به احکام و دستورات اسلامی، می بینیم دستورات دین مطابق با فطرت انسان بوده و مورد پذیرش فطرت او می باشد. و این البتّه یکی از معجزات اسلام و مخصوصا قرآن است که دستورات آن تا جایی که

ص: 30

عقل انسان درک می کند، مطابق با فطرت انسان بوده و وجدان او آن را پذیرا است.

من در اینجا چندنمونه از دستورات اسلام را ذکر میکنم؛ این دستورات را بر وجدان خود عرضه میکنیم تا ببینیم چقدر فطرت و وجدان مان آنها را قبول دارند:

1- عدالت و امانت

یکی از دستورات اسلام، رعایت عدالت و ادای امانت است؛ قرآن می فرماید:

إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَی أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُم بِهِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ سَمِیعًا بَصِیرًا(1)؛

خداوند به شما فرمان می دهد که امانتها را به صاحبانش بدهید و هنگامی که میان مردم داوری می کنید، به عدالت داوری کنید، خداوند اندرزهای خوبی به شما می دهد، خداوند، شنوا و بیناست.

2- امر به نیکی ها و نهی از زشتی ها

در جای دیگر، خداوند به کارهای شایسته دستور داده و از انجام کارهای ناشایست نهی می کند:

ص: 31


1- 1. نساء، 58.

إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَی وَیَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ(1)؛ خداوند به عدل و احسان فرمان می دهد و (همچنین) به بخشش به نزدیکان، و از فحشا و منکر و ستم، نهی می کند، خداوند به شما اندرز می دهد، شاید متذکّر شوید.

3- مقابله به مثل در برابر متجاوز

قرآن در ارتباط با برخورد با متجاوز، زیباترین و پذیرفتنی ترین دستور را دارد، زیرا می فرماید:

فَمَنِ اعْتَدَی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَی عَلَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ(2)؛ و هرکس به شما تجاوز کرد، همانند تجاوز وی بر او تجاوز کنید و (اما زیاده روی نکنید) از خدا بپرهیزید، و بدانید خدا با پرهیزگاران است.

2- کامل بودن

اشاره

دومین ویژگی دین، کامل بودن آن است. منظور از کامل بودن دین این است که دین در همه دوره ها پاسخ گوی همه نیازهای بشر است، و در هیچ بخشی، از پیشرفت زندگی بشر و نیازهای زمان عقب نمی ماند.

ص: 32


1- 1. نحل، 90.
2- 2. بقره، 194.

برخی ها می گویند: اسلام دین خوبی است اما این دین هزار و چهارصد سال پیش، برای مردم وحشی یا نیمه وحشی عربستان نازل شده و به درد این زمان و مردم کنونی دنیا نمی خورد!

این حرف، ناشی از عدم شناخت صحیح از دین است؛ درست است که این دین، هزار و چهارصد سال پیش و در میان مردم آن زمان نازل شده است، اما تنها برای آن مردم و آن زمان نازل نشده است؛ خداوندی که علمش نامحدود است، این دین را با درنظر گرفتن نیاز همه انسان ها از هزار و چهارصد سال پیش تا روز قیامت، برای آنها نازل نموده است. بنابراین این دین، تا قیامت پاسخ گوی نیازهای بشر است.

به عنوان نمونه، از بخش احکام اسلام به دو مورد اشاره میکنیم:

1- احکام پزشکی

در عصر پیامبر (صلّی الله علیه وآله) و معصومین (علیهم السّلام)، مسألۀ پزشکی و وسایل آن، در حد ابتدایی و خیلی ساده بود، و مسایل و وسایلی که امروز در دنیای پزشکی می بینیم، در آن زمان به فکر کسی هم خطورنمی کرد، اما با پیدا شدن این مسایل، احکام اسلامی آنها نیز از متون دینی پیدا شد، و امروز در اسلام احکامی به عنوان احکام پزشکی داریم.

ص: 33

2- احکام بانکی

در دوران نزول اسلام، مسأله ای به نام بانک و بانکداری وجود نداشت و چنین حساب پیچیده ای در فکر بشر هم خطور نکرده بود، اما با پیشرفت علم و پیدا شدن حساب پیچیده بانک و بانکداری، احکام آن نیز از متن دستورات اسلامی استخراج گردید، و برخی از فقهای بزرگوار ما کتابهای مستقلی در مورد بانک و بانکداری نوشته اند.

پس اسلام هیچ گاه از پیشرفت علم و دانش عقب نمانده و پا به پای علم و دانش ترقی و رشد میکند.

راز پویایی اسلام

سِرّ مطلب چیست که هرچه علم پیشرفت می کند، دین هم پا بپای علم پیشرفت می کند و هیچگاهی دین از علم عقب نمی ماند؟

سِرّ مطلب این است که در اسلام، قواعد و احکام کلّی ای وجود دارد، که حکم هر موضوع جدید از آن قواعد و احکام کلّی بدست می آید.

3- آسان بودن

اشاره

یکی دیگر از ویژگی های دین، آسان بودن عمل به آن است. برخی ها از دین فاصله می گیرند، زیرا فکر می کنند عمل به دین سخت است، در حالیکه اینگونه نیست و اگر کسی بخواهد به دین عمل کند، عمل کردن به آن، واقعا آسان است.

ص: 34

در این جا چندنمونه از قواعد فقهی را خدمت شما تقدیم می کنم تا بدانیم که به کاربستن دستورات دین چقدر آسان است:

قواعد فقهی
1- قاعدۀ طهارت

یکی از قواعد مسلم فقهی، طهارت است، به این معنی که اسلام می گوید: تمام اشیاء در عالم پاک است جز تعداد محدودی از اشیاء که به نام نجاسات یاد می شوند و چیزی که با نجاسات برخورد کند.

اسلام می گوید: تا زمانی که به نجس بودن چیزی یقین نکرده اید، برای شما پاک است و بدون مانعی میتوانید از آن استفاده کنید.

اگر لباس شما قبلاً پاک بوده و بعداً شک کردید که آیا نجس شده یا خیر؟ پاک است و جستجو لازم نیست.

پای تان را آب کشیده اید، میخواهید با پای تر وارد خانه کسی شوید، از نظر اسلام لازم نیست از صاحب خانه بپرسید که آیا فرش شما پاک استیا نه؟ و اگر این سوال سبب اذیت صاحب خانه می شود، شاید حرام هم باشد.

همین طور در مسأله خوردنی ها و آشامیدنی ها.

ص: 35

2- قاعدۀ حلیت

اسلام میگوید: هرچیزی و هرکاری برای شما حلال است تا آنکه دلیل قطعی بر حرام بودن آن بیابید.

اگر در خانه کسی مهمان می شوید، تا زمانی که به حرمت آن غذایی که پیش شما گذاشته یقین ندارید، برشما لازم و - گاهی حتّی - جایز نیست که از حلال یا حرام بودن آن بپرسید.

3- قاعدۀ لاحرج

این قاعده می گوید: هرانسانی تا آن زمان مکلّف است که گرفتار حرج

و مشقت شدید نگردد، و اگر گرفتار مشقت می شود، حکم اسلام از او برداشته می شود و دیگر مکلّف نیست.

کسی که پیر شده و روزه گرفتن برای او حرج دارد، روزه بر او واجب نیست.کسی که مریض است و توان نمازخواندن به صورت ایستاده را ندارد، اسلام می گوید: نمازت را نشسته بخوان! نشسته هم نمیتوانی بخوانی، خوابیده بخوان...

ص: 36

4- قاعدۀ لاضرر

هرانسانی در اسلام تا وقتی مکلّف است که مبتلا به ضرر نشود، اگر حکمی برای او متضمن ضرر باشد - ضرر معتنابه جانی یا مالی - او دیگر به آن حکم مکلّف نیست.

دکتر به کسی میگوید: روزه برای شما ضرر دارد، او دیگر مکلّف به گرفتن روزه نیست و اگر بگیرد نیز بیهوده است.

کسی که آب برایش ضرر دارد، نباید از آب استفاده کند و وضو بگیرد یا غسل نماید، بلکه باید از خاک استفاده نموده و تیمم کند.

با در نظرگرفتن این قواعد - و البتّه از این دست قواعد در فقه زیاد است - می فهمیم که عمل کردن به دین آسان بوده و متدین بودن برای هر کسی ممکن است.

ص: 37

ص: 38

2- عوامل موفّقیت پیامبر صلّی الله علیه وآله

اشاره

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم، بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین، والصّلوة والسّلام علی سیّد الأنبیاء و خاتم المرسلین، حبیبنا و حبیب إله العالمین، أبی القاسم المصطفی محمّد، و علی آله الطّیبین، الطّاهرین المعصومین، ولاسیّما بقیّة الله فی الأرضین، أرواحنا له الفداء و أرواح العالمین.

اشاره

عفیف کندی می گوید:

در روزگار جاهلیت، وارد مکه شدم، میزبانم عباس بن عبد المطلب بود، روزی ما دو نفر در کنار کعبه بودیم، ناگهان دیدم مردی آمد در برابر کعبهایستاد، بعد پسری را دیدم که آمد در طرف راست او ایستاد؛ چیزی نگذشت زنی را دیدم که آمد و پشت سر آن دونفر قرار گرفت، دیدم که آن پسر و این زن به پیروی از آن مرد، نماز می خواندند. من تا هنوز چنین منظره ای را

ص: 39

ندیده بودم، حس کنجکاوی ام مرا واداشت تا موضوع را از عباس بپرسم، عباس گفت:

آن مرد محمّدبن عبدالله است که ادّعای نبّوت دارد و آن پسر، فرزند عمویش علی و زنی که پشت آن ها است، همسر محمّد خدیجه است. بعد گفت: به خدا سوگند، روی زمین کسی پیرو این آیین نیست، جز همین سه نفر.(1)

این ماجرا در سالهای اول بعثت اتفاق افتاده است.

پیامبر بزرگوار اسلام (صلّی الله علیه وآله) سیزده سال در مکه حضور داشت، براثر موانع زیادی که برسر راه تبلیغ اسلام وجود داشت، حضرت به موفّقیتی که باید، دست نیافت، تا آنکه پیامبر (صلّی الله علیه وآله) به مدینه هجرت نمود، در مدینه کار حضرت بالا گرفت و هر روز بر تعداد مسلمانان افزوده شد.

شما روند پیشرفت اسلام و سیر صعودی آمار مسلمانان را ببینید:

روند پیشرفت اسلام

در سال دوم هجرت، جنگ بدر رخ داد، در این جنگ پیامبر اسلام با 313 نفر وارد میدان شد.

ص: 40


1- 1. فروغ ابدیت، آیت الله جعفر سبحانی، ج 1، ص 243؛ به نقل از: اسد الغابه ابن اثیر و: الاصابه ابن حجر.

در سال سوم هجرت جنگ احد روی داد، تعداد مسلمانانی که در این جنگ شرکت نمودند، 700 نفر بود.

در سال پنجم جنگ خندق رخ داد، تعداد مسلمانان 3000 نفر بود.

در سال ششم، سفر عمره واقع شد که منجر به صلح حدیبیه گردید، در این سفر 1400 نفر پیامبر (صلّی الله علیه وآله) را همراهی می کردند.

سال هفتم عمرة القضاء انجام شد با 2000 نفر.

سال هشتم پیامبر (صلّی الله علیه وآله) با ده هزار نفر وارد مکه شد و آن را فتح کرد، پس از فتح مکه هنوز مسلمانان به مدینه برنگشته بودند که جنگ حنین رخ داد، پیامبر (صلّی الله علیه وآله) با نیروی دوازده هزار نفری رهسپار حنین گردید.

در سال نهم جنگ تبوک واقع شد، تعداد لشکریان اسلام در این جنگ 30000 نفر بود و بالاخره در سال دهم، پیامبر (صلّی الله علیه وآله) با یکصد هزار حاجی آخرین حجّ خودش (حجّة الوداع) را انجام داد.(1)

شما ایّام اول بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را در نظر بگیرید؛ که تنها پیامبر (صلّی الله علیه وآله) بود، حضرت علی (علیه السّلام) بود و حضرت خدیجه (سلام الله علیها)؛ اما پس از بیست و سه سال تعداد

ص: 41


1- 1. آمارهای فوق، از فروغ ابدیت گرفته شده است.

مسلمانان به اندازه ای است که یکصد هزار نفر با حضرت پیامبر (صلّی الله علیه وآله) حج به جا می آورند.

پس از رحلت حضرت پیامبر (صلّی الله علیه وآله) نیز اسلام همچنان در حال پیشروی بود و به گفتۀ مورّخان: از ظهور آن، بیش از یک قرن نگذشته بود که بر نصف جهان نورافشانی میکرد.

گوستاولوبون، مورّخ مشهور فرانسوی در کتاب معروفش «تمدّن اسلام و عرب» می نویسد:

قرن اول هجرت که سپری می شد، پرچم اسلام از هند تا اقیانوس اطلس و از قفقاز تا خلیج فارس همه جا در اهتزاز بود، و اسپانیا که یکی از ممالک بزرگ اروپا بود بدست مسلمین افتاد.(1)

در عصر هارون الرشید آنچنان قلمرو حکومت اسلام گسترش یافته بود که می گویند: هارون الرشید به ابرهای آسمان خطاب میکرد و میگفت: بروید ببارید! اما هرکجا ببارید در قلمرو حکومت من می بارید!

البتّه باید توجّه داشت که پیشرفت اسلام، منحصر در پیشرفت جغرافیایی (از نظر توسعه یافتن قلمرو حکومت اسلامی) و آماری (از نظر

ص: 42


1- 1. تمدّن اسلام و عرب، ترجمه سیدهاشم حسینی، ص 165.

بالارفتن روزافزون آمار مسلمانان) نبود، بلکه اسلام در همۀ عرصه ها پیشرفت داشت؛ در عرصه های سیاسی، نظامی، اقتصادی و مخصوصاً فرهنگی.

پیشرفت فرهنگی اسلام

اسلام از نظر فرهنگی پیشرفت بی مانندی داشت، بگونه ای که در کمتر از یک قرن مسلمانان تمدّنی را ساختند که به گواهی دانشمندان غیر اسلامی تمدّن کنونی غرب زاییده آن است.

با توجّه به پیشرفت بی نظیری که اسلام داشت، می توان گفت که پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله) در هدف خودش موفّق ترین انسان بوده است، به همین جهت است که دانشمند آمریکایی (مایکل اچ هارت) در کتاب معروفش: «مؤثرترین صدفرد تاریخ» اسم مبارک حضرت محمّد (صلّی الله علیه وآله) را به عنوان اولین شخص تأثیرگذار جهان ذکر می کند، و پس از پیامبر (صلّی الله علیه و آله) نیوتن و سپس حضرت مسیح (علیه السّلام) را ذکر نموده است.

حال ببینیم عوامل موفّقیت بی نظیر پیامبر (صلّی الله علیه وآله) چه بوده است؟

ص: 43

عوامل موفّقیت پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله

اشاره

شهیدمطهّری (رحمة الله علیه) چند عامل را به عنوان عوامل موفّقیت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) ذکر میکند(1):

1- قرآن عظیم

اشاره

قرآن جاذبه و کشش فوق العاده ای داشت، به گونه ای که توجّه هرشنونده ای را به خود جلب میکرد و سبب گرویدن بسیاری از افراد به اسلام می شد.

مبارزات دشمنان برعلیه قرآن

تأثیر قرآن در افراد چنان قوی بود که دشمنان اسلام قرآن را جادوی پیامبر (صلّی الله علیه وآله) می نامیدند.

روزی ابوجهل از ولید بن مغیره مخزومی که ذوق ادبی سرشاری داشت و شاعران اشعارشان را بر او عرضه می کردند، پرسید که این کلامی که«محمّد» (صلّی الله علیه و آله) می خواند چیست؟ ولید گفت: بگذارید سخنان او را بشنوم.

نزد رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) رفت و از او خواست که آیاتی از قرآن را برایش بخواند، پیامبر (صلّی الله علیه و آله) آیات اوّل از سوره «حم سجده» را بر او خواند تا رسید به آن جا که می فرماید: فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ

ص: 44


1- 1. مجموعه آثار شهیدمطهّری (رحمة الله علیه)، ج 16، سیری در سیرۀ نبوی، ص 173.

أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ(1)؛ پس اگر روی برتافتند بگو شما را از صاعقه ای چون صاعقۀ عاد و ثمود بیم می دهم.

این کلام آنچنان بر او تأثیر گذاشت که به خانه اش رفت و نزد قریش باز نگشت، آنان فکر کردند او دین محمّد (صلّی الله علیه و آله) را پذیرفته است.

ابوجهل نزد او رفت و گفت: آیا به آیین محمّد (صلّی الله علیه و آله) گراییده ای؟ گفت: نه، اما سخنی از او شنیدم که بدن را می لرزاند! ابوجهل گفت: آیا کلامش شعر است؟ گفت: نه.

- آیا خطابه است؟

- نه.

- آیا سخن کاهنانه است؟

- نه.

گفت: پس چیست؟ گفت: بگذار تا در باره آن بیاندیشم. فردا پیش او رفتند و گفتند: در مورد کلام محمّد (صلّی الله علیه و آله) چه می گویی؟ گفت: بگویید سحر است، چرا که دل مردم را می رباید.(2)یکی دیگر از نقشه هایی که جهت مقابله با قرآن کشیدند این بود که: «نضر بن حارث» را که از افراد هوشمند قریش بود و قسمتی از عمر خود را در حیره و عراق گذرانده بود و از اخبار شاهان ایران و دلاوران آن سرزمین اطلاعاتی داشت، برای مبارزه با قرآن برگزیدند و به او گفتند تا برسر کوچه و بازار بنشیند و با نقل سرگذشت شاهان ایران، مردم را دورخود جمع کند.

نضر بن حارث برای آن که توجّه مردم را به خود جلب نماید، می گفت:

مردم! سخنان من با گفته های «محمّد» چه فرق دارد؟ او داستان مردمی را برای شما می خواند که گرفتار قهر و خشم الهی شدند؛ اما من سرگذشت کسانی را بیان می کنم که غرق نعمت اند و سالیان درازی است که در روی زمین حکومت می کنند.

این نقشه به قدری احمقانه بود که چندروز بیشتر، ادامه پیدا نکرد و همه از شنیدن سخنان او خسته شده و از دورش پراکنده شدند.(3)

ص: 45


1- 1. فصّلت، 13.
2- 2. بحارالآنوار، ج 17، ص 211.
3- 1. فروغ ابدیت، ج 1، ص 330؛ به نقل از: سیرۀ ابن هشام، 1، 300.

یکی دیگر از مبارزاتی که برعلیه قرآن به راه انداختند، تحریم گوش دادن به قرآن بود.

قرآن از این مبارزه منفی چنین حکایت میکند:

ص: 46

وَقَالَ الّذین کَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ(1)؛

کافران گفتند: به این قرآن گوش فرا ندهید، و به هنگام تلاوت آن جنجال کنید، شاید پیروز شوید.

قانون گذاران قانون شکن!

همان کسانی که مردم را از شنیدن قرآن باز می داشتند و هر کس را که از این قانون، تخلف می ورزید مجرم می شمردند، پس از چندروز خودشان در شمار قانون شکنان قرار گرفتند و قانونی را که خودشان تصویب کرده بودند، شکستند.

ابو سفیان، ابو جهل و اخنس بن شریق، شبی بدون اطلاع یک دیگر از خانه های خود بیرون آمده و خود را کنار خانه پیامبر (صلّی الله علیه وآله) رساندند و هر کدام در گوشه ای پنهان شدند تا به صدای قرآن پیامبر (صلّی الله علیه وآله) - که در نماز شبش با صدای دلنشینی تلاوت میکرد - گوش بدهند.

هر سه نفر بدون اطلاع از یک دیگر تا صبح دور خانه پیامبر (صلّی الله علیه وآله) ماندند و به قرآن گوش دادند و با دمیدن سپیده صبح راه خانه های خودشان را در پیش گرفتند، اما هر سه نفر در نیمه راه به هم رسیدند و فهمیدند که همه، شب را در کنار خانه پیامبر (صلّی الله علیه وآله) بوده اند،

ص: 47


1- 1. فصّلت، 26.

یک دیگر را سرزنش کردند و گفتند اگر دیگران از کار ما آگاه شوند، درباره ما چه خواهند گفت؟

شب دوم نیز همان ماجرا تکرار شد و هنگام مراجعت دوباره همدیگر را دیدند و خودشان را ملامت نمودند و تصمیم گرفتند که دیگر این کار را انجام ندهند، ولی جذبه قرآن شب سوم نیز آنان را به دور خانه پیامبر (صلّی الله علیه وآله) کشید، در بازگشت باز هم یک دیگر را ملاقات نمودند و اقرار کردند که در برابر جذبه قرآن تاب مقاومت ندارند، ولی این بار باهم پیمان بستند که برای همیشه این کار را ترک کنند.(1)

2- شخصیت رسول اکرم صلّی الله علیه وآله

مخصوصا:

1. رهبری و مدیریت آن حضرت

پیامبر بزرگوار اسلام (صلّی الله علیه وآله) در تمام مسائل، بهترین نوع رهبری و مدیریت را داشت، به عنوان مثال نحوه مدیریت حضرت را در فتح مکه ببینید:

پیامبر (صلّی الله علیه وآله) با ده هزار نفر تا نزدیکی مکه آمده اند اما مردم مکه هنوز از اوضاع بی خبرند! پیامبر اکرم برای آنکه مکه را بدون خونریزی فتح کند، دستور داد لشکریان او بر قله ها و کوه های اطراف مکه

ص: 48


1- 1. فروغ ابدیت، ج 1، ص 333؛ به نقل از: سیرۀ ابن هشام، 1، 337.

بالا شده و هر فرد آتشی روشن کند تا مردم مکه متوجّه فزونی تعداد سپاه اسلام گردیده و از فکر مقاومت منصرف شوند.

نقشۀ پیامبر (صلّی الله علیه وآله) عملی شد و تأثیر مطلوب خودش را گذاشت، ابوسفیان چنان وحشت کرده بود که شبانه با وساطت عباس عموی پیامبر (صلّی الله علیه وآله) جهت امان گرفتن برای مردم مکه به محضر پیامبر (صلّی الله علیه وآله) رسید، پیامبر اسلام دستور داد شب او را نگهدارند و فردا بیاورند.

فردای آن شب پیامبر (صلّی الله علیه وآله) تاکتیک دیگری برای مرعوب ساختن ابوسفیان به کار برد: دستور داد او را در نقطه ای نگهدارند، تا واحدهای ارتش اسلام از جلو او رد شوند و او عظمت سپاه اسلام را ببیند.

طبق فرمان پیامبر (صلّی الله علیه و آله) او را در تنگنای درّه ای نگهداشتند و ارتش اسلام در واحدهای مختلف هزارنفری و چندصدنفری از جلو او رد شدند و هر دسته ای وقتی در برابر ابوسفیان می رسید، سه بار با صدای بلند تکبیر میگفتند. آخرین گروهی که از جلو ابوسفیان رد شد یک لشکر پنج هزار نفری بود که تا دندان مسلّح بود و سراسر بدن آنان را سازوبرگ جنگی پوشانده بود و پیامبر (صلّی الله علیه وآله) نیز در بین همین لشکر حضور داشت.

ص: 49

پیامبر (صلّی الله علیه وآله) به ابوسفیان دستور داد تا به مکه برگشته و از طرف او به کسانی که به محیط مسجد الحرام پناهنده شوند، یا سلاح برزمین بگذارند و بیطرفی اختیار کنند یا درِ خانه های خود را ببندند، یا به خانه ابوسفیان پناه ببرند امان دهد!

ابوسفیان نیز این پیام را به مردم مکه رساند و مکه بدون جنگ و خونریزی – جز یک مورد درگیری که منجر به کشته و متواری شدن دشمنان گردید – تسلیم پیامبر (صلّی الله علیه وآله) شد.(1)

2- سیره اخلاقی آن حضرت؛

آن اخلاقی که قرآن از آن به عظمت یاد نموده و خطاب به پیامبر (صلّی الله علیه وآله) میفرماید: وَ إِنًّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ(2)؛ تو ای پیامبر اخلاق بزرگ و برجسته ای داری.

باید توجه داشت که این کلام، کلام قرآن است، قرآنی که براساس حق، سخن می گوید و سر مویی از حق و حقیقت انحراف ندارد.

اکنون به نمونه ای از آن خلق عظیم گوش دهید:

مردم مکه در طول سیزده سالی که پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله) در مکه حضور داشت، از هیچ گونه ستمی بر او و یارانش دریغ نورزیدند؛ و

ص: 50


1- 1. برگرفته بااختصار از: همان، ج 2، ص 323-333.
2- 2. قلم، 4.

همچنان بعد از آن که حضرت به مدینه هجرت نمود، مزاحمت های زیادی برای او (صلّی الله علیه وآله) ایجاد کرده و دردسرهای بزرگی برایش ساختند، بارها لشکر کشیدند و بهترین یاران او را کشتند، مانند عموی بزرگوارش حمزه، که اگر پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله) می خواست پس از فتح مکه از مردم مکه انتقام بگیرد، تنها شهادت عموی بزرگوارش حضرت حمزه به عنوان دلیل کافی بود، اما پیامبر از آنها پرسید: نظر شما در مورد من چیست؟ گفتند: ما در مورد شما نظر نیک داریم؛ تو برادر بزرگوار و پسر عموی ما هستی!

پیامبر (صلّی الله علیه وآله) به آنان فرمود:

من نیز امروز همان جمله ای را به شما می گویم که برادرم یوسف به برادران ستمگر خود گفت: لا تثریب علیکم الیوم یغفر الله لکم و هو أرحم الرّاحمین(1)؛ امروز بر شما ملامتی نیست، خدا گناهان شما را می آمرزد و او ارحم الرّاحمین است.(2)

پیامبر مهر و رحمت در فتح مکه عفو عمومی اعلام نموده و فرمود:

شما مردم هموطنان بسیار بدی برایم بودید؛ رسالتم را تکذیب نمودید، مرا از شهر و دیارم راندید و از خانه ام بیرون ساختید، مرا آزردید و به این

ص: 51


1- 1. یوسف، 92.
2- 2. بحارالأنوار، ج 21، ص 132.

هم راضی نشدید تا آنکه در سرزمینم - جایی که به آن پناهنده شدم - به سراغم آمدید و با من جنگیدید، ولی با این همه، شما را می بخشم؛ إذهبوا فأنتم الطلقاء؛ بروید دنبال زندگی خود که همه آزادید!(1)

کفّار سنگدلی که در برابر شقّ القمر تسلیم نشدند، در برابر اخلاق پیامبر (صلّی الله علیه وآله) به زانو در آمدند و پس از اعلام عفو، مردم مکه - مطابق تعبیر روایت - مثل آنکه از قبرها برانگیخته میشوند، از خانه های شان خارج و در اسلام داخل می شدند، و شاید خانه ای در مکه باقی نماند که اهل آن مسلمان یا متمایل به اسلام نگردیده باشد!

به همین جهت است که در جنگ حنین که به فاصله کوتاهی پس از فتح مکه - و هنوز ارتش اسلام به مدینه برنگشته - روی داد، دوهزار جنگجو از جوانان قریش بر تعداد ارتش ده هزار نفری اسلام افزوده شد و پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله) با 12000 جنگجو وارد منطقه حنین گردید.

كريم السّجايا جميل الشّيم *** نبيّ البرايا شفيع الأمم

امام رُسُل، پيشواي سبيل *** امين خدا، مهبط جبرئيل

كليمي كه چرخ فلك طور اوست *** همه نورها پرتو نور اوست

ص: 52


1- 1. همان، ج 21، ص 106.

يتيمي كه ناكرده قرآن درست *** كتب خانۀ چند ملّت بشست

چو عزمش برآهخت شمشير بيم *** به مُعجز ميان قمر زد دو نيم

چو صيتش در افواه دنيا فتاد *** تزلزل در ايوان كسري فتاد

به لا قامت لات بشكست خُرد *** به اعزاز دين آب عُزّي ببُرد

نه از لات و عُزّي برآورد گرد *** كه تورات و انجيل منسوخ كرد

چه نعت پسنديده گويم تو را؟ *** عليك السّلام اي نبيّ الوري.(1)

ص: 53


1- 1. سعدی شیرازی

ص: 54

3- ویژگی های امام علیه السّلام

اشاره

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم، بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین، والصّلوة والسّلام علی سیّد الأنبیاء و خاتم المرسلین، حبیبنا و حبیب إله العالمین، أبی القاسم المصطفی محمّد، و علی آله الطّیبین، الطّاهرین المعصومین، ولاسیّما بقیّة الله فی الأرضین، أرواحنا له الفداء و أرواح العالمین.

اشاره

امام (علیه السّلام) به عنوان انسان کامل، پس از پیامبر (صلّی الله علیه وآله) جامع همه کمالات معنوی و صفات شایسته انسانی - آنهم در بالاترین درجه اش - می باشد، زیرا امام، بعد از پیامبر (صلّی الله علیه وآله) مربّی امت بوده و قرار است جامعه را به اوج قلّه کمال برساند، پس خود او باید قبلا واجد کمالات بوده و به اوج قلّه کمال رسیده باشد، و اگر چنین نباشد، برخی از انسانهای بااستعداد، از او پیشی خواهند گرفت.

ص: 55

اما بنده در این جلسه فقط میخواهم به برخی از بارزترین و برجسته ترین صفات امام (علیه السّلام) اشاره کنم تا باشد که معرفت ما نسبت به امام (علیه السّلام) بیشتر گردد.

ولی قبل از آن، باید قدری در مورد اصل امامت، سخن بگوییم و مفهوم امامت را روشن کنیم.

تعریف امامت

«امام» یعنی پیشوا و رهبر؛

«امام» از نظر اهل سنّت کسی است که پس از پیامبر (صلّی الله علیه وآله)، رهبری جامعه و ریاست حکومت اسلامی را بر عهده دارد.

پس «امامت» از نگاه اهل سنّت، یعنی رهبری جامعه اسلامی؛ منتهی رهبری در امور دنیایی مردم و به عبارت دیگر: حکومت، و «امام» یعنی رهبر و حاکم اسلامی.

اما «امام» از نگاه شیعه کسی است که علاوه بر «رهبری جامعه اسلامی» دارای مقام «ولایت» است؛ ولایت تشریعی و ولایت تکوینی.

منظور از «ولایت تشریعی» این است که: امام مانند پیامبر (صلّی الله علیه وآله) منبع تشریع دین است؛ یعنی آنچه از دین که در قرآن مجید یا کلام رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) بیان نشده، توسّط امام بیان می شود،

ص: 56

با این تفاوت که پیامبر (صلّی الله علیه وآله)، دین را توسّط وحی دریافت و به مردم ابلاغ میکند، ولی امام قسمتی از دین را توسّط تعلیم قبلی پیامبر (صلّی الله علیه وآله)، و قسمت دیگر را توسّط الهام از جانب خداوند (جلّ جلاله)، دریافت و برای مردم بیان میکند.

اما «ولایت تکوینی» این است که: همانطوری که پیامبر (صلّی الله علیه وآله) میتواند در عالم تکوین تصرّف کند - چنانچه بسیاری از معجزات پیامبران از طریق تصرّف در عالم تکوین صورت گرفته است(1) - امام نیز قدرت تصرّف در عالم تکوین را دارد و می تواند به اذن پروردگار در عالم خلقت تصرّف کند، مثلاً مریضان غیر قابل علاج را شفا بخشد و حتّی مرده را زنده کند.

پس امام از نگاه شیعه یعنی: «رئیس حکومت اسلامی، منبع تشریع دین و مسلّط بر عالم».

شیعه بنابر تفسیری که از امام دارد، معتقد است که امامت منحصر در دوازده نفر است و امامت دوازده امام (علیهم السّلام) را از منابع شیعه و سنّی به اثبات میرسانند، که در جای خود بحث شده است.

اما این بحث:

ص: 57


1- 1. ر ک: تفسیر نمونه، ج 2، ص 649.

ویژگی های امام علیه السّلام

1- عصمت

اشاره

یکی از ویژگی های مهم امام، عصمت است. منظور از عصمت، مصؤونیت از گناه، خطا، سهو و نسیان می باشد، اما هدف ما در این بحث، بیشتر جنبه مصؤونیت از گناه می باشد.

دلایل عصمت امام از قرآن

دلایلی که بر عصمت امام (علیه السّلام) اقامه نموده اند، برخی عقلی و برخی نقلی اند، اما من در این بحث، تنها از دلایل نقلی، سه آیه از قرآن را محضر شما تقدیم میکنم:

1- آیۀ اولی الأمر: یَا أَیُّهَا الّذین آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنکُمْ(1)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا، پیامبر خدا و از اولی الأمر اطاعت کنید.

روایت جابر

جابر بن عبدالله انصاری (رحمة الله علیه) میگوید:

از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) راجع به آیه «یَا أَیُّهَا الّذین آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنکُمْ» پرسیدم؛ عرض کردم: ای

ص: 58


1- 1. نساء، 59.

رسول خدا! ما خدا و رسولش را شناختیم، اما اولی الأمر را نشناختیم؛ منظور از اولی الامر چه کسانی اند؟

رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:

ای جابر! آنها جانشینان من و پیشوایان مسلمانان بعد از من هستند؛ اول آنها علی بن ابی طالب است، بعد از او حسن، بعد حسین، بعد علی بن الحسین، پس از او محمّد بن علی که در تورات معروف به باقر است و تو او را خواهی دید؛ وقتی او را ملاقات کردی، سلام مرا به او برسان. پس از او جعفر بن محمّد، بعد موسی بن جعفر، بعد علی بن موسی، سپس محمّد بن علی، بعد علی بن محمّد، بعد حسن بن علی، پس از او کسی که هم نام و هم کنیه من است، حجّة الله در زمین و بقیّة اللَّه در بین بندگانش؛ آن کسی که خداوند به دست او شرق و غرب زمین را فتح می کند. او کسی است که از شیعه خود پنهان میشود، به گونه ای که کسی در اعتقاد به امامت او ثابت نمی ماند، مگر کسی که خداوند قلبش را به ایمان آزموده است.(1)

اطاعتی که در آیه اولی الأمر به آن دستور داده شده است، به اصطلاح اصولیین، مطلق است و هیچ قیدی با آن نیامده است، و به حکم این اطلاق، اطاعت از اولی الأمر در همه دستورات واجب است و این به معنی عصمت آنان

ص: 59


1- 1. بحارالأنوار، ج 23، ص 289.

است، زیرا اگر معصوم نباشند، اطاعت از آنها در همه دستورات درست نخواهد بود.

2: آیه تطهیر: إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا(1)؛ خداوند می خواهد رجس و ناپاکی را از شما اهل بیت (علیهم السّلام) دور نموده و شما را از هر نوع پلیدی پاک گرداند.

محققان می گویند: بیش از هفتاد روایت - که بیشتر آنها از طریق اهل سنت نقل شده - بر نزول آیه تطهیر در مورد پنج تن آل عبا وارد گردیده است.(2)

اما در عین حال، برخی از علماء متعصب اهل سنت، اصرار دارند این آیه را در مورد زنان پیامبر (صلّی الله علیه وآله) تفسیر کنند! در حالی که این آیه نمی تواند در مورد زنان پیامبر (صلّی الله علیه وآله) نازل شده باشد، زیرا خطابی که در این آیه به کار رفته است (ضمیر «کُم» در: «عنکُم»)، به جمع مذکر است، و در لغت عرب، به کار بردن ضمیر جمع مذکر، در مورد جمع زنان اشتباه بوده و هیچ توجیهی نمی تواند داشته باشد.

گذشته از این: تاریخ مسلّم، نزول این آیه را در مورد زنان پیامبر (صلّی الله علیه وآله) تأیید نمی کند، زیرا برخی از زنان پیامبر (صلّی الله علیه وآله)

ص: 60


1- 1. أحزاب، 33
2- 2. آموزش عقائد، آیت الله مصباح یزدی (رحمة الله علیه)، ص 320.

هم در زمان حیات او و هم پس از رحلت آن حضرت، خطاهای بزرگی را مرتکب شدند که با عصمت قابل جمع نیستند.

3- آیۀ «وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ...»

وقتی خداوند، حضرت ابراهیم (علیه السّلام) را با امتحانات سختی - که معروف است: رفتن در آتش نمرود، گذاشتن هاجر و فرزندش اسماعیل در صحرای خشک و سوزان مکه و قربانی کردن اسماعیل (علیه السّلام) - آزمود، و حضرت ابراهیم (علیه السّلام) از آن امتحانات سرافراز بیرون شد، خداوند (جلّ جلاله) مقام امامت را علاوه بر مقام نبوت که داشت به او عطا نمود، حضرت ابراهیم (علیه السّلام) مقام امامت را برای نسل خودش نیز درخواست نمود، اما خداوند در جواب حضرت ابراهیم (علیه السّلام) فرمود: مقام امامت به انسانهای ستمکار نمی رسد.

خداوند این حقیقت را در سوره مبارکه بقره چنین بیان فرموده:

وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ(1) = و هنگامی که پروردگار ابراهیم، او را با دستوراتی آزمود، و او به طور کامل از عهده آنها برآمد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم. ابراهیم گفت: از دودمان

ص: 61


1- 1. بقره، 124.

من (نیز امامانی قرار بده) خداوند فرمود: پیمان من - یعنی مقام امامت - به ستمکاران نمی رسد.

«ظلم» در فرهنگ قرآن، اعم از ظلم بر غیر و ظلم بر نفس است، پس «ظالم» در این آیه یعنی کسی که بر خویشتن ستم میکند - که ما میگوییم: گنهکار - یا بر غیر ستم میکند.

پس طبق این آیه امامت مخصوص انسانهای پاک و معصوم است و وقتی ما امام را به عنوان امام می شناسیم حتماً عصمت او را نیز باید قبول داشته باشیم.

2- علم کامل

اشاره

دومین ویژگی از ویژگی های امام، علم سرشار او است. امام (علیه السّلام) پس از پیامبر (صلّی الله علیه وآله) عالم ترین و داناترین امت بوده و پاسخگوی همه پرسش های مردم است.

حضرت علی (علیه السّلام) فرموده اند:

إنّ رسول الله صلّی الله علیه و آله علّمنی ألف باب من الحلال والحرام و ممّا کان و ممّا یکون إلی یوم القیامة کلّ باب منها یفتح ألف باب، فذالک ألفُ ألفِ باب، حتّی علم المنایا و البلایا و فصل الخطاب(1)؛ یعنی رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) هزار باب از حلال و حرام و از آنچه در گذشته بوده و

ص: 62


1- 1. میزان الحکمة، ج 1، ص 285 (1 / 23 / 181)

در آینده خواهد بود تا قیامت، به من آموخت که از هر بابی هزار باب دیگر باز می شود، که می شود: هزارهزار (یک میلیون) باب، تا جایی که علم مرگ ومیرها و بلاها و فصل الخطاب (کلامی که حق و باطل را جدا و دعوا را خاتمه بخشد) را فراگرفتم.

علاوه بر این، ما معتقدیم امام دارای علم لدنی بوده و از طریق الهام، همه چیز را می داند، همانطور که پیامبر (صلّی الله علیه وآله) از طریق وحی به هرچیز عالم است. امامت امام جواد (علیه السّلام) و امام هادی (علیه السّلام) در هشت سالگی و امامت امام زمان (عجّل الله فرجه الشّریف) در پنج سالگی با همین علم لدنی، توجیه می شود.

در این قسمت به داستان مناظره حضرت امام جواد (علیه السّلام) با یحیی بن اکثم، یکی از عالمان بزرگ آن زمان توجّه کنید تا بدانید امام از چه توان علمی برخوردار است.

مناظره امام جواد علیه السّلام با یحیی بن اکثم

وقتی مأمون تصمیم گرفت دختر خود ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (علیه السّلام) درآورد، خویشاوندان نزدیک او پیش مأمون آمدند و به او گفتند: تو را به خدا سوگند، این خلافت را که خداوند به ما داده، از خاندان ما خارج نکن و این عزت را از ما مگیر. تو خود اختلاف بین ما و اولاد علی بن ابی طالب را می دانی.

ص: 63

مأمون به آن ها گفت: ساکت باشید! حرف هیچ یک از شما را درباره او نمی پذیرم. گفتند: می خواهی دختر خود را به پسربچه ای بدهی که هنوز معلومات دینی ندارد و بین واجب و مستحب فرق نمی گذارد و خوب را از بد تمیز نمی دهد؟ - در آن موقع امام جواد (علیه السّلام) ده یا یازده سال داشت - اگر صبر کنی تا ادب بیاموزد و قرآن را یاد بگیرد و بین واجب و مستحب فرق بگذارد بهتر خواهد بود. مأمون به آن ها گفت: به خدا قسم او از شما داناتر است و بهتر از شما خدا و پیامبر را می شناسد و بین واجب و مستحب فرق می گذارد و کتاب خدا را از شما بهتر می خواند و به آن آگاه است. او را آزمایش کنید، اگر حرف شما صحیح بود نظرتان را می پذیرم، اگر حرف من درست بود، خواهید دانست که او از شما بهتر است.

آن ها از نزد مأمون خارج شدند و پیکی به دنبال یحیی بن اکثم فرستادند، به یحیی وعده هایی دادند و از او خواستند تا سؤالی برای حضرت جواد (علیه السّلام) ترتیب دهد که حضرت نتواند پاسخ آن را بدهد.

مجلس آماده شد و همه حضور یافتند، امام جواد (علیه السّلام) نیز حضور داشت، عباسیان رو به مأمون کرده و گفتند: اگر اجازه می فرمایید یحیی بن اکثم از ابا جعفر (علیه السّلام) مسأله ای را بپرسد. مأمون به یحیی گفت: از ابا جعفر مسأله ای فقهی بپرس تا بفهمیم اطلاعات فقهی او چگونه است.

ص: 64

یحیی - از حکم فقهی پیچیده ای از امام سؤال نمود تا بزعم خود حضرت را گیر بیندازد - به امام جواد (علیه السّلام) گفت: آقا! بفرمایید حکم شخص محرمی که شکاری را کشته باشد چیست؟ امام جواد (علیه السّلام) فرمود: صید را در حلّ کشته یا در حرم؟ عالم بوده یا جاهل؟ عمدا کشته یا به اشتباه؟ عبد بوده یا آزاد؟ صغیر بوده یا کبیر؟ بار اول او بوده یا برای چندمین بار این کار را کرده؟ صید پرنده بود یا غیر پرنده؟ از شکارهای کوچک بوده یا بزرگ؟ اصرار بر این کار دارد یا پشیمان است؟ شب در آشیانه او را گرفته یا در روز؟ احرام او برای حج بوده یا عمره؟

یحیی بن اکثم از فروعی که امام جواد (علیه السّلام) برای مسأله ذکر نمود حیران شد و نتوانست چیزی بگوید. حاضرین نیز از جواب امام جواد (علیه السّلام) تعجب کردند... .(1)

3- عدالت

امام (علیه السّلام) در دوران حکومت خودش، عادل ترین حاکم است.

حضرت علی (علیه السّلام) در خطبه 224 نهج البلاغه می فرماید:

و الله لأن أبيت علي حسك السّعدان مسهّدا أو أجرّ في الأغلال مصفّدا أحبّ إليّ من أن ألقي الله و رسوله يوم القيامة ظالما لبعض العباد و غاصبا لشي ء من الحطام؛ یعنی به به خدا قسم اگر شب را به بیداری روی خار

ص: 65


1- 1. بحارالأنوار، ج 10، ص 381.

سعدان به روز آرم، و باقرار داشتن غلها و زنجیرها به بدنم روی زمین کشیده شوم، پیش من محبوبتر است از اینکه خدا و رسولش را در روز قیامت ملاقات کنم در حالی که به بعضی از بندگان ستم نموده، و چیزی از مال بی ارزش دنیا را غصب کرده باشم!

امام در ادامه خطبه به ماجرای معروف «آهن گداخته» اشاره نموده و می فرماید:

برادرم عقیل را در اوج فقر دیدم که یک من گندم از بیت المال از من درخواست می کرد، و کودکانش را با موهای غبار آلود و رنگهای تیره میدیدم که گویا صورتشان را با نیل سیاه کرده بودند، عقیل به درخواستش اصرار می کرد، من به گفتارش توجّه می کردم و او خیال می کرد که من دینم را به او فروخته، و از راه و روشم دست بر میدارم و به خواسته او تن می دهم، در این هنگام آهنی را گداخته و به بدن او نزدیک کردم تا مایه عبرتش شود، ناگهان از حرارت آن آهن ناله ای زد، و نزدیک بود از آن آهن گداخته بسوزد، به او گفتم: مادران داغدار بر تو بگریند ای عقیل، آیا تو در برابر آهن پاره ای که انسانی آن را به شوخی و بازی بر افروخته ناله می زنی، ولی مرا به جانب آتشی که خداوند قهار به جهت خشم خود افروخته می کشانی؟(1)

ص: 66


1- 1. نهج البلاغة، ص 326.

4- اخلاق والا

اشاره

امام، وارث معنوی پیامبر (صلّی الله علیه وآله) و دارای همان خلق عظیم پیامبر (صلّی الله علیه وآله) است.

از اخلاق والای امام، تنها به یک نمونه تاریخی اشاره میکنم:

برخورد بزرگوارانۀ امام سجّاد علیه السلام

هشام بن اسماعیل، پدرزن عبدالملک بن مروان در دوران خلافت او، حاکم مدینه بود، در حق مردم مدینه و مخصوصاً امام سجّاد (علیه السّلام) و علویون ستم زیاد نموده بود. وقتی عبدالملک مرد و پسرش ولید به خلافت رسید، ولید جهت جلب توجّه مردم تغییراتی در حکومت آورد، از جمله هشام را از حکومت مدینه عزل نموده و دستور داد او را جلو مردم نگهدارند، تا هرکسی از او آزار دیده بیاید و دادش را بستاند!

او را پیش خانه مروان نگهداشتند، مردم دسته دسته می آمدند و فحش ها و توهین ها نثار هشام میکردند. هشام بیشترین نگرانی را از جانب امام سجّاد (علیه السّلام) و علویون داشت، زیرا در حق آنان بیشترین ظلم را روا داشته بود، اما امام سجّاد (علیه السّلام) به نزدیکانش فرموده بود: عادت ما نیست که لگد به افتاده بزنیم و از دشمن مان پس از آن که زمین خورد، انتقام بستانیم!

ص: 67

وقتی امام سجّاد (علیه السّلام) روبروی هشام قرار گرفت با صدای بلند به او سلام نموده و با او برخورد نیک نمود.

هشام وقتی این بزرگواری را از امام (علیه السّلام) دید، با صدای بلند گفت: اَللهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ(1)؛ خداوند داناتر است که رسالتش را در کدام خانواده قرار دهد.(2)

5- شجاعت

اشاره

امام (علیه السّلام) شجاع ترین مردمان است و ترس در وجود او راه ندارد.

شجاعت بی مثال حضرت علی علیه السّلام

در جنگ احد، پیش از آن که جنگ آغاز گردد، مشرکین نه نفر از مردان قبیله بنی عبدالدار را که به شجاعت معروف بودند، به عنوان پرچمدار انتخاب نمودند، تا اگر یکی از آن ها به زمین افتاد، دیگری به جای او پرچم را از زمین بردارد، اما هر نه پرچمدار یکی پس از دیگری به دست توانای حضرت علی (علیه السّلام) کشته شدند، پس از کشته شدن نهمین پرچمدار، غلام حبشی به نام صوأب، با هیکلّی وحشت آور در حالی که از شدت خشم دهانش کف

ص: 68


1- 1. أنعام، 124.
2- 2، بحارالأنوار، ج 46، ص 55 و 94.

آورده و چشمانش سرخ شده بود پرچم را بدست گرفته و وارد میدان شد، اما او نیز توسّط حضرت علی (علیه السّلام) کشته شد.

تا آنکه دشمنان روحیه هایشان را باخته و از میدان جنگ پا به فرار گذاشتند. با فرار دشمنان، مسلمانان به جمع آوری غنائم مشغول شدند، برخی از لشکریان دشمن از این فرصت استفاده کرده، از پشت سر بر مسلمانان حمله کردند، مسلمانان در این حمله کاملًا غافلگیر شدند و پس از مختصر نبرد پراکنده، شکست خوردند و پا به فرار گذاشتند، تنها حضرت علی (علیه السّلام) با سه تن دیگر (حضرت حمزه، ابودجانه و ام عمارة) در میدان باقی ماندند و از وجود مقدّس پیامبر (صلّی الله علیه وآله) دفاع کردند، و حملات مکرر دشمنان را دفع نمودند.

یک دسته پنجاه نفری از دشمنان، تشکیل شده و چندبار بر پیامبر (صلّی الله علیه وآله) حمله آوردند، اما هربار که حمله کردند، حضرت علی (علیه السّلام) در برابر آنان به مقاومت پرداخت و از وجود نازنین رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) دفاع نمود، سرانجام با کشتن چندین تن از آنان، آن ها را متفرق نمود.

ص: 69

حضرت علی (علیه السّلام) در این ماجرا آنچنان شجاعت از خود نشان داد که ندایی بین آسمان و زمین شنیده شد: لافتی إلّا علی و لا سیف إلّا ذوالفقار؛ یعنی امروز جوانی جز علی، و شمشیری جز ذوالفقار نیست.(1)

شجاعت حضرت امام حسین علیه السّلام

شما شرایط حضرت امام حسین (علیه السّلام) را در روز عاشورا در نظر بگیرید: از طرفی همه یارانش به شهادت رسیده اند، حتّی طفل شش ماهه اش هم روی دستش پرپر شده است، از طرفی زنان و بچه ها بی سرپرست مانده و در معرض اسارت قرار گرفته اند، از طرفی تشنگی شدید بر او مستولی شده است، به گونه ای که زمین و آسمان پیش چشمش غبارآلود دیده می شود، اما امام آنچنان جنگ جانانه نموده است که به نقل تاریخ، پس از حادثه عاشورا مردم جنگ های امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را فراموش کردند و در هر مجلسی سخن از جنگ ها و شجاعت های حضرت امام حسین (علیه السّلام) در روز عاشورا بود.

امام در آنروز چنان شجاعتی از خود نشان داده که شاعر گفته است:

سماواتیان پرده برداشتند

به نظاره، گردن برافراشتند

ص: 70


1- 1. برگرفته بااختصار از: فروغ ابدیت، ج 2، ص 49-61.

سماواتیان محو و حیران همه

سرانگشت حیرت به دندان همه

که یارب چه زور و چه بازوست این

مگر با قدر همترازوست این

عجب صف شکن پهلوان یلی است

به نیروی مردی بسان علی است

ولی حیف کاین تشنه لب بی کس است

غریب است و بی یار و بی مونس است

دریغا ندارد علی اکبری

ندارد علمداری و لشکری!

شجاعت امام زین العابدین علیه السّلام

وقتی اهل بیت را به صورت اسیر بر عبیدالله بن زیاد وارد نمودند، پس از گفتگویی که بین عبیدالله و حضرت زینب (سلام الله علیها) رخ داد، عبيدالله متوجّه علی بن الحسين (علیه السّلام) شد و گفت: اين كيست؟ گفتند: علی بن الحسين است. ابن زياد گفت: مگر خدا علی بن الحسين را نكشت؟!

ص: 71

امام سجّاد (علیه السّلام) فرمود: من برادری داشتم كه نام او نيز علی بن الحسين بود و مردم در کربلا او را كشتند. عبيدالله گفت: بلكه خدا او را كشت! امام سجّاد (علیه السّلام) این آیه را قرائت نمود: اَللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا(1)؛ یعنی خدا، جانها را به هنگام مرگشان می گيرد. ابن زياد از پاسخ امام خشمگين شد و گفت: در جواب من با جسارت سخن مي گويي؟ بعد رو به اطرافیان نموده و گفت: او را ببرید و گردن بزنيد! حضرت زينب (سلام الله علیها) امام سجّاد (عليه السّلام) را در آغوش كشيد و گفت: اي پسر زياد! آنچه خون از ما ريختی، تو را بس است، بخدا از او جدا نخواهم شد، اگر می خواهی او را بکشی مرا نيز با او بكش! ابن زياد به حضرت زينب و علي بن الحسين (علیه السّلام) نگاه کرد و گفت: عَجبًا لِلرّحم؛ خويشاوندی شگفت انگيز است! بخدا سوگند كه اين زن دوست دارد با برادر زاده اش كشته شود، اما گمان مي كنم كه اين جوان به همين بيماري بمیرد!

امام سجّاد (علیه السّلام) به عمه اش زينب (سلام الله علیها) روی كرد و گفت: عمه جان! بگذار تا من با او صحبت كنم. آنگاه به ابن زياد گفت: أبالقتل تهدّدني يابن زياد؟! أما علمت أنّ القتل لنا عادة و كرامتنا الشّهادة؛ آیا مرا از مرگ مي ترساني ای پسر زیاد؟! - خطاب «پسر زیاد» به عبیدالله، که همه او را «امیر» صدا میزدند، خود نشانه شجاعت و قوت قلب امام (علیه

ص: 72


1- 1. زمر، 42.

السّلام) است - مگر نمی داني كه كشته شدن عادت ماست و شهادت در راه خدا برای ما كرامت است؟.(1)

تو به خلق و خوي اعجاز پيمبر مي كني

گر بخواهي در اسارت كار حيدر مي كني

با دو دست بستة خود فتح خيبر مي كني

شام را در چشم دشمن، صبح محشر مي كني

دست تقدير تو دست اقتدار حيدر است

بلكه هر انگشت تو يك ذوالفقار حيدر است

كربلا و كوفه و شام بلا رام تو بود

دشمن بيدادگر را وحشت از نام تو بود

تو ميان سلسله نه، خصم در دام تو بود

فتح آل مصطفي از خطبۀ شام تو بود

ص: 73


1- 1. بحارالأنوار، ج 45، ص 117.

چارده قرن است مسجد مي كشد از دل خروش

مي رسد بانگ انا ابن مكّه ات دائم به گوش.(1)

ص: 74


1- 1. میثم

4- وظایف و مسؤولیت های ما در برابر اهل بیت علیهم السّلام

اشاره

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم، بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین، والصّلوة والسّلام علی سیّد الأنبیاء و خاتم المرسلین، حبیبنا و حبیب إله العالمین، أبی القاسم المصطفی محمّد، و علی آله الطّیبین، الطّاهرین المعصومین، ولاسیّما بقیّة الله فی الأرضین، أرواحنا له الفداء و أرواح العالمین.

اشاره

ما به عنوان شیعه و پیروان اهل بیت (علیهم السّلام) در برابر اهل بیت (علیهم السّلام) وظایف و مسئولیت هایی داریم که این وظایف و مسؤولیت ها را عقل یا شرع برای ما مشخّص میکند و بنده در این جلسه میخواهم به برخی از این وظایف و مسئولیت ها اشاره کنم:

ص: 75

وظایف ما در برابر اهل بیت علیهم السّلام

1- معرفت و شناخت

اشاره

اولین وظیفه ای که ما در برابر اهل بیت (علیهم السّلام) داریم، معرفت و شناخت اهل بیت (علیهم السّلام) است؛ ما باید اهل بیت (علیهم السّلام) را بشناسیم!

البتّه منظور از شناخت، شناخت شناسنامه ای نیست، که امام (علیه السّلام) را با نام خود، پدر و مادر، و تاریخ تولّد و شهادتش بشناسیم؛ اینها معلومات ابتدایی است که در یک حدّی برای هرکسی که خود را پیرو اهل بیت (علیهم السّلام) میداند حاصل است. بلکه منظور، شناخت امام (علیه السّلام) است با آن مقام و جایگاه معنوی ای که در دین دارد.

برای شناخت اهل بیت (علیهم السّلام) نیز، راههایی وجود دارد و من حداقل دو راه را پیشنهاد میکنم:

1- مطالعه سیره و روش زندگانی اهل بیت (علیهم السّلام)

2- شرکت در مجالسی که به نام و یاد اهل بیت (علیهم السّلام) برگذار میشود و علماء و دانشمندان دینی در آن به سخن می پردازند. که در روایات ما به حضور در مجلس عالم بسیار سفارش شده است.

ص: 76

ارزش حضور در مجلس عالم

مردی از انصار به حضور پیامبر (صلّی الله علیه وآله) آمد و گفت: ای رسول خدا! اگر جنازه ای برای تشییع حاضر باشد و مجلس عالمی نیز آماده باشد، شما کدام یک را بیشتر دوست دارید که من حاضر شوم؟

رسول الله (صلّی الله علیه وآله) فرمود: اگر کسانی باشند که جنازه را تشییع و دفن کنند، در مجلس عالم حاضر شو؛ که حضور در مجلس عالم برتر است از هزار تشییع جنازه، هزار عیادت بیمار، هزار شب شب زنده داری، هزار روز روزه گرفتن، هزار درهم صدقه دادن، هزار حجّ مستحب و هزار جهاد مستحب که با مال و جان خود در راه خدا جهاد کنی! این ها کجا قابل مقایسه با محضر عالم است؟ مگر نمی دانی که خداوند با علم و دانش پرستش و اطاعت می شود و خیر دنیا و آخرت با علم است و شر دنیا و آخرت با نادانی؟.(1)

2- محبّت و دوستی

اشاره

دومین وظیفه ای که در برابر اهل بیت (علیهم السّلام) داریم، محبت و دوستی اهل بیت (علیهم السّلام) است؛ ما شرعًا وظیفه داریم که اهل بیت (علیهم السّلام) را دوست داشته باشیم و حق نداریم در برابر آن بزرگواران بی تفاوت بوده و احساسی نداشته باشیم!

پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله) می فرمایند:

ص: 77


1- 1. بحارالأنوار، ج 1، ص 204.

لا یؤمن أحدکم حتّی أکون أحبّ إلیه من نفسه، و أهلی أحبّ إلیه من أهله، و عترتی أحبّ إلیه من عترته، و ذرّیتی أحبّ إلیه من ذرّیته(1)؛ هیچ یک از شما ایمان ندارد، مگر آن که مرا از خودش بیشتر دوست داشته باشد و خانواده مرا از خانواده خودش و خاندان مرا از خاندان خودش و نسل مرا از نسل خودش.

رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) در کلام دیگری فرموده اند:

لا تزول قدما عبد یوم القیامة حتّی یسأل عن أربع؛ روز قیامت، بنده قدم از جای بر نمیدارد تا آن که از چهار چیز پرسیده شود: عن عمره فیما أفناه؛ از عمرش؛ که در چه راهی صرف کرده است؟ و [عن] شبابه فیما أبلاه؛ از جوانیش؛ که در چه راهی به سر آورده است؟ و عن ماله من أین اکتسبه و فیما أنفقه؛ از مالش؛ که از کجا آورده و در کجا خرج کرده است؟ و عن حبّنا أهل البیت(2)؛ و از دوستی ما خاندان.

ارزش محبّت اهل بیت علیهم السّلام

امام صادق (علیه السّلام) میفرمایند:

ص: 78


1- 1. میزان الحکمة، ج 2، ص 456 (2 / 94 / 685)
2- 2. بحارالأنوار، ج 68، ص 180.

إنّ فوق کلّ عبادة عبادة، و حبّنا أهل البیت أفضل عبادة(1)؛ بالاتر از هر عبادت، عبادتی است و دوست داشتن ما خاندان، برترین عبادت است.

پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) فرموده اند:

من مات علی حبّ آل محمّد مات شهیدا؛ هرکس با دوستی اهل بیت محمّد (صلّی الله علیه و آله) بمیرد، شهید مرده است. ألا و من مات علی حبّ آل محمّد مات مغفوراله؛ آگاه باشید هرکس با دوستی اهل بیت محمّد (صلّی الله علیه و آله) از دنیا برود، آمرزیده شده از دنیا رفته است. ألا و من مات علی حبّ آل محمّد مات تائبا؛ آگاه باشید هرکس با دوستی اهل بیت محمّد (صلّی الله علیه و آله) از دنیا برود، توبه کننده از دنیا رفته است. ألا و من مات علی حبّ آل محمّد مات مؤمنا مستکمل الإیمان؛ آگاه باشید هرکس با دوستی اهل بیت محمّد (صلّی الله علیه و آله) از دنیا برود، مؤمن و با ایمان کامل از دنیا رفته است. ألا و من مات علی حبّ آل محمّد بشّره ملک الموت بالجنّة ثم منکر و نکیر؛ آگاه باشید هرکس با دوستی خاندان محمّد (صلّی الله علیه و آله) بمیرد، ملک الموت و سپس منکر و نکیر به او مژده بهشت می دهند. ألا و من مات علی حبّ آل محمّد یزفّ إلی الجنّة کما تزفّ العروس إلی بیت زوجها؛ آگاه باشید هرکس با دوستی خاندان محمّد (صلّی الله علیه و آله) بمیرد، مانند عروسی که به خانه شوهرش برده می شود به بهشت برده می شود. ألا و من مات علی حبّ آل محمّد فتح له فی قبره

ص: 79


1- 1. میزان الحکمة، ج 7، ص 17 (7 / 331 / 2456)

بابان إلی الجنّة؛ آگاه باشید هرکس با دوستی خاندان محمّد (صلّی الله علیه و آله) بمیرد، دو در برای او در قبرش به سوی بهشت گشوده می شود. ألا و من مات علی حبّ آل محمّد جعل الله قبره مزار ملائکة الرّحمة(1)؛ آگاه باشید هرکس با دوستی خاندان محمّد (صلّی الله علیه و آله) بمیرد، خداوند قبر او را زیارتگاه فرشتگان رحمت قرار می دهد... .

تو فقیر نیستی!

مردی خدمت امام صادق (علیه السّلام) آمد و از فقر و ناداری شکوه کرد. حضرت فرمود: تو فقیر نیستی! مرد عرض کرد: آقا! به خدا قسم خوراک شب خود را هم ندارم، و نمونه هایی از ناداری خود را برای امام بیان کرد، اما حضرت صادق (علیه السّلام) پیوسته سخن او را تکذیب می کرد و می فرمود: تو فقیر نیستی! تا آن جا که به او فرمود: به من بگو اگر صد دینار به تو بدهند تا از ما بیزاری جویی آیا چنین میکنی؟ عرض کرد: نه! حضرت پیوسته مبلغ را بالا می برد تا به هزار دینار رسانید و آن مرد هر بار سوگند می خورد که این کار را نخواهد کرد.

حضرت به او فرمود: کسی که چنین کالای ارزشمندی دارد که آن را با این قیمت نمی فروشد، آیا نادار است؟(2)

ص: 80


1- 1. بحارالأنوار، ج 23، ص 233.
2- 2. میزان الحکمۀ، ج 8، ص525 (8 / 397 / 3068)
راه محبت

اگرچه محبت، خود غیر اختیاری بوده و ایجاد یا از بین بردن آن در محدوده قدرت ما نیست؛ اما مقدمات آن اختیاری است و ما میتوانیم با ایجاد مقدمات محبت، آن را به وجود آوریم. و مقدمه آن هم معرفت است، زیرا انسان ذاتًا خوبی ها و زیبایی ها را دوست دارد و اهل بیت (علیهم السّلام) سراسر خوبی و زیبایی اند، امکان ندارد که کسی اهل بیت (علیهم السّلام) را بشناسد اما آنها را دوست نداشته باشد؛ مگر اینکه منافق، زاده زنا یا حیض باشد! که پیامبر (صلّی الله علیه وآله) فرموده است:

من لم یحبّ عترتی فهو لإحدی ثلاث: إمّا منافق، و إمّا لزنیة، و إمّا امرؤ حملت به امّه فی غیر طهر(1)؛ آن که خاندان مرا دوست ندارد، یا منافق است، یا زنا زاده و یا از نطفه حیض.

3- اطاعت

اشاره

سومین وظیفه ای که در قبال اهل بیت (علیهم السّلام) داریم، اطاعت و فرمانبرداری، و به عبارت دیگر تبعیت و پیروی از آنان است.

خداوند تبارک و تعالی این وظیفه را در قرآن چنین بیان نموده است:

ص: 81


1- 1. همان، ج 2، ص 458 (2 / 94 / 686)

یَا أَیُّهَا الّذین آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنکُمْ(1)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و پیشوایان خود را.

أولواالأمر کیانند؟

جابر بن عبدالله انصاری (رحمة الله علیه) میگوید:

از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) راجع به آیه « یَا أَیُّهَا الّذین آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنکُمْ» پرسیدم؛ عرض کردم: ای رسول خدا (صلّی الله علیه وآله)! ما خدا و رسولش را شناختیم، اما اولی الأمر را نشناختیم؛ منظور از اولی الامر چه کسانی اند؟

رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:

ای جابر! آنها جانشینان من و پیشوایان مسلمانان بعد از من هستند؛ اول آنها علی بن ابی طالب است، بعد از او حسن، بعد حسین، بعد علی بن الحسین، پس از او محمّد بن علی که در تورات معروف به باقر است و تو او را خواهی دید؛ وقتی او را ملاقات کردی، سلام مرا به او برسان. پس از او جعفر بن محمّد، بعد موسی بن جعفر، بعد علی بن موسی، سپس محمّد بن علی، بعد علی بن محمّد، بعد حسن بن علی، پس از او کسی که هم نام و هم کنیه من است، حجّة الله در زمین و بقیّة اللَّه در بین بندگانش؛ آن کسی

ص: 82


1- 1. نساء، 59.

که خداوند به دست او شرق و غرب زمین را فتح می کند؛ او کسی است که از شیعه خود پنهان میشود، به گونه ای که کسی در اعتقاد به امامت او ثابت نمی ماند، مگر کسی که خداوند قلبش را به ایمان آزموده است.(1)

البتّه معلوم است که اکنون دوران غیبت امام (علیه السّلام) است و ما مستقیماً به امام معصوم دسترسی نداریم، اما امام معصوم نمایندگانی دارد، که اطاعت از آنان به منزله اطاعت از خود امام (علیه السّلام) است و ما وظیفه داریم از آنها - که همان فقهای جامع الشرایط اند - پیروی کنیم.

4- نُصرت و یاری

اشاره

چهارمین وظیفه ما در برابر اهل بیت (علیهم السّلام) نصرت و یاری کردن اهل بیت (علیهم السّلام) است.

یاری اهل بیت (علیهم السّلام) هم بر سه نوع است:

1- یاری علمی

کسی از ما که می تواند با قلم یا زبانش اهل بیت (علیهم السّلام) را یاری کند، پس باید یاری کند!

شما علامه امینی (رحمة الله علیه) را در نظر بگیرید: نزدیک به چهل سال تحقیق نمود، به کشورهای مختلف اسلامی جهت تحقیقش سفر کرد، ده هزار کتاب را مطالعه نموده و سرانجام کتاب ارزشمند «الغدیر» را در یازده

ص: 83


1- 1. بحارالأنوار، ج 23، ص 289.

جلد نوشت و خلافت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را از کتب اهل تسنّن به اثبات رسانید.(1)

این یک نمونه از یاری علمی اهل بیت (علیهم السّلام) است.

البتّه ما اگر نمی توانیم در حدّ علامه امینی کار کنیم، ولی به اندازه توان خود باید اهل بیت (علیهم السّلام) را یاری رسانیم.

2- یاری عملی

حضرت علی (علیه السّلام) در نامه 45 نهج البلاغه به عثمان بن حنیف انصاری(2)

نوشته است:

ألا و إنّ إمامكم قد اكتفي من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه ألا و إنّكم لا تقدرون علي ذلك و لكن أعينوني بورع و اجتهاد و عفّة و سداد؛ یعنی آگاه باشید که پیشوای شما از تمام دنیایش به دو جامه کهنه، و از خوراکش به دو قرص نان قناعت نموده. آگاه باشید که شما توان این کار را ندارید، ولی مرا با ورع، کوشش در عبادت، پاکدامنی و درستی یاری کنید.(3)

پس یاری عملی اهل بیت (علیهم السّلام) با این امور ممکن است:

ص: 84


1- 1. علامه امینی جرعه نوش غدیر، مهدی لطفی، ص 50 و 122.
2- 2. عثمان از جانب امام (علیه السّلام) والی بصره بود، و امام شنید که او در مجلسی شرکت کرده که اغنیاء و ثروتمندان در آن دعوت بوده و فقرا و مستمندان در آن راه نداشته اند، امام نامه بلندی به عثمان نوشته و کار او را نکوهش میکند.
3- 3. نهج البلاغه، ص 394.

1- ورع

ورع چیست؟

مطابق آنچه از روایات استفاده می شود: بعضی از کارها به صورت آشکار حلالند، و بعضی دیگر به صورت روشن حرام، اما برخی از امور مشتبهند؛ حلال یا حرام بودن آن روشن نیست، اجتناب از این امور، ورع است.(1)

پس ورع درجه ای است بالاتر از تقوا، زیرا تقوا اجتناب از حرام آشکار است، و ورع اجتناب از کاری است که حلال یا حرام بودن آن روشن نیست و احتمال حرام بودن آن می رود.

پیامبر اکرم می فرمایند:

الآخذ بالشّبهات یستحلّ الخمر بالنّبیذ، و السّحت بالهدیة، و البخس بالزّکاة(2)؛

کسی که به شبهات عمل می کند (ورع ندارد) شراب را به نام نبیذ، رشوه را به نام هدیه و باج را به نام زکات، حلال می شمارد.

یک نمونه دیگر از کار کسانی که ورع ندارند:

بعضی از افراد دروغ می گویند؛ بعد نامش را میگذارند دروغ مصلحتی، در حالیکه دروغ مصلحتی نیست؛ بلکه دروغ منفعتی است! دروغ مصلحتی

ص: 85


1- 1. ر ک: میزان الحکمة، ج 13، ص 122 (13 / 537 / 3999)
2- 2. همان، ج 13، ص 122 (13 / 537 / 3999)

دروغی است که با آن مال، جان یا آبروی کسی حفظ میگردد، نه آنکه هرکجا منفعت ما اقتضاء نمود دروغ گفته و بعد نامش را بگذاریم: دروغ مصلحتی.

2- اجتهاد (کوشش) (در طاعت)

روزی حضرت باقر (علیه السّلام) خدمت پدر بزرگوارش حضرت سجاد (علیه السّلام) رسید، دید از کثرت عبادت به حالی رسیده که هیچ کس نرسیده. رنگش از بیخوابی زرد و چشمهایش از گریه سرخ شده! پیشانی اش پینه بسته و دو ساق پایش از ایستادن در نماز ورم کرده است.

حضرت باقر (علیه السّلام) می فرماید: وقتی پدرم را به آن حالت دیدم، نتوانستم خود را نگه دارم! از آن حال پدرم به گریه افتادم، در آن موقع پدرم به فکر فرو رفته بود، لحظاتی بعد متوجّه من شده و فرمود: پسرم! یکی از این صحیفه ها را که در آن عبادت علی بن ابی طالب علیه السّلام است، به من بده! صحیفه را تقدیمش کردم، مقداری خواند و از ناراحتی روی زمین گذاشت و فرمود: چه کسی میتواند مانند علی بن ابی طالب (علیه السّلام) خدا را پرستش کند؟!(1)

ما که خود را پیرو امام سجّاد (علیه السّلام) میدانیم، ببینیم چه قدر در عبادت خداوند کوشش داریم؟

ص: 86


1- 1. بحارالأنوار، ج 46، ص 75.

3- عفت و پاکدامنی

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) میفرمایند:

أکثر ما تلج به امّتی النّار الأجوفان: البطن و الفرج(1)؛

بیشترین چیزی که امّت من به سبب آن داخل جهنم میشوند، دوچیز میان تهی، یعنی شکم و دامن است.

در روزگاری که شیاطین جنّی و انسی، عفّت و حیای جامعه اسلامی را نشانه گرفته و برای از بین بردن آن همدست شده اند، و زمینه های فساد و انحراف از در و دیوار می بارد، ضرورت حفظ عفّت و پاکدامنی بیشتر از همیشه احساس میشود، و یقینًا در چنین شرایط و اوضاع یکی از بزرگترین و سخت ترین عبادت ها حفظ عفّت و پاکدامنی است. چنانچه حضرت علی (علیه السّلام) فرموده اند: أفضل العبادة العفاف(2)؛ برترین عبادت، عفّت ورزی است.

برای حفظ عفّت و پاکدامنی، بهترین راه، دوری از زمینه های گناه و فساد است، زیرا اگر انسان در محیط گناه قرار گیرد، حفظ عفّت بسیار سخت خواهد بود، شاید به نسبت همین سختی است که حضرت علی (علیه السّلام) فرموده است: ما المجاهد الشّهید فی سبیل الله بأعظم أجرا ممن قدر فعفّ، لکاد العفیف أن یکون ملکاً من الملائکة(3)؛ اجر مجاهد شهید در راه خدا،

ص: 87


1- 1. میزان الحکمة، ج 7، ص 452 (7 / 360 / 2711)
2- 2. همان، ج 7، ص 450 (7 / 360 / 2710)
3- 3. همان، ج 7، ص 450 (7 / 360 / 2710)

بالاتر از پاداش کسی نیست که قدرت بر گناه پیدا کند اما عفّت و پاکدامنی پیشه کند. شخص عفیف نزدیک است که فرشته ای از فرشتگان باشد.

4- سداد (درستی) (در گفتار و کردار)

فرد مسلمان بنا بر درستی دینش، باید درستکارترین افراد باشد، ولی باید اعتراف نمود که درستی و درستکاری در بین ما کم است!

3- یاری مالی
اشاره

که بارزترین نمونۀ آن، خمس است، که متأسفانه این واجب مهمّ الهی در بین ما خیلی کمرنگ شده است! بنده برخی از احکام خمس را برای شما بیان میکنم تا اهمّیت این واجب الهی و ضرورت آن تا حدّی درک شود.

برخی از احکام خمس

فقهاء فرموده اند:

1- وقتی به مال انسان خمس تعلق می گیرد، تا زمانی که خمس آن را نپرداخته است، حق تصرف در آن را ندارد (یعنی تصرف در آن حرام بوده و هربار استفاده از آن عقوبت دارد)، حتّی اگر قصد پرداخت آن را داشته باشد.(1)

ص: 88


1- 1. توضیح المسائل مراجع (سیزده مرجع)، ج 2، ص 32، مسأله 1790.

2- اگر با عین پولی که خمس آن را نداده است، ملکی [مثلّا: خانه] بخرد، تصرف او در آن حرام و نمازش درآن باطل است.(1)

3- و همچنین اگر با لباس [یا روی فرشی] که با پول کذایی خریده شده است نماز بخواند.(2)

4- اگر بخواهد پول حرام یا پولی که خمس آن را نداده است، به حمامی بدهد، غسل او باطل است.(3)

5- تربیت اهل بیتی فرزندان

پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله) فرموده است:

أدّبوا أولادکم علی ثلاث خصال: حبّ نبیکم، و حبّ اهل بیته، و قراءة القرآن(4)؛ فرزندان خود را بر سه خصلت تربیت کنید: دوست داشتن پیامبرتان، دوست داشتن اهل بیت او و خواندن قرآن.

امام باقر (علیه السّلام) می فرماید:

ما کودکان خود را وقتی پنج ساله شدند به خواندن نماز امر می کنیم و شما کودکانتان را وقتی هفت ساله شدند، به خواندن نماز امر کنید. ما

ص: 89


1- 1. همان، ج 1، ص 485، مسأله 873.
2- 2. همان، ج 1، ص 458، مسأله 820.
3- 3. همان، ج 1، ص 224، مسأله 383.
4- 4. میزان الحکمۀ، ج 13، ص 506 (13 / 555 / 4149)

کودکانمان را وقتی به سن هفت سالگی رسیدند دستور می دهیم تا هر مقدار از روز را که می توانند روزه بگیرند؛ نصف روز یا کمتر و یا بیشتر، و هر گاه تشنگی و گرسنگی بر آنان غالب شد افطار کنند، تا آن که به روزه گرفتن عادت کنند و توان آن را پیدا کنند، و شما نیز وقتی کودکانتان نه ساله شدند به آنان دستور دهید تا هر مقدار از روز را که می توانند روزه بگیرند و هرگاه تشنگی بر آنان غلبه کرد روزه شان را افطار کنند.(1)

پدران گرامی! به فرزندان بزرگتر تان توصیه کنید که در مجلس اهل بیت (علیهم السّلام) شرکت کنند، و دست فرزندان کوچک تر تان را گرفته با خود به مجلس اهل بیت (علیهم السّلام) بیاورید، تا به مجلس اهل بیت (علیهم السّلام) عادت کنند و آشنا با اهل بیت (علیهم السّلام) بار بیایند.

مادران ارجمند! به دختران بزرگتر تان توصیه کنید که در مجلس اهل بیت (علیهم السّلام) حضور پیدا کنند و دست دختران کوچکتر تان را گرفته با خود بیاورید تا آن ها اهل بیتی بزرگ شوند! ما و شما شرعًا در قبال فرزندان مان مسؤولیت داریم، باید آنها را مؤدب به آداب دینی بار آورده و اهل بیتی تربیت کنیم.

ص: 90


1- 1. همان، ج 13، ص 507 (13 / 555 / 4149)

5- زیارت حضرت امام حسین علیه السّلام

اشاره

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم، بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین، والصّلوة والسّلام علی سیّد الأنبیاء و خاتم المرسلین، حبیبنا و حبیب إله العالمین، أبی القاسم المصطفی محمّد، و علی آله الطّیبین، الطّاهرین المعصومین، ولاسیّما بقیّة الله فی الأرضین، أرواحنا له الفداء و أرواح العالمین.

اشاره

یکی از اعمال مستحب که در روایات پیامبر (صلّی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السّلام) بسیار مورد توجّه و تأکید واقع شده است، زیارت قبرهای مطهّر هریک از معصومین (علیهم السّلام) و از میان همه مخصوصاً قبر حضرت امام حسین (علیه السّلام) است.

ص: 91

بحث امروز بنده در مورد زیارت قبر مطهّر حضرت امام حسین (علیه السّلام) است، ولی پیش از ورود به بحث، لازم است اشاره ای به فلسفه زیارت داشته باشیم:

فلسفۀ زیارت

زیارت بزرگان دینی قبل از همه، تعظیم و بزرگداشت و احترام گذاشتن به آنان است و می دانید که بزرگداشت بزرگان و احترام گذاردن به آنان از امور فطری است؛ انسان ها فطرتًا بزرگان شان را بزرگ شمرده و به آنان احترام میگذارند.

اسلام که در تمام مسائل با فطرت انسان هماهنگ است و دستوری برخلاف آن ندارد، در این مسأله نیز با فطرت موافقت نموده و تعظیم بزرگان و احترام به آنان را صحّه نهاده، بلکه لازم شمرده است.

پس زیارت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السّلام)، بزرگداشت و احترام گذاشتن به آنان است، و از آنجا که از نگاه اسلام بزرگان دینی زنده و مردۀ شان تفاوتی ندارد، زیارت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السّلام) پس از شهادت، مانند زیارت نمودن آنها در زمان حیات شان است، آنها همانگونه که در زندگی میدیدند، پس از مرگ نیز زیارت کنندگان خود را می بینند.

ص: 92

در زیارت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) به حضرت عرض میکنیم: أشهد أنّک تسمع کلامی و تشهد مقامی؛ یعنی گواهی می دهم که شما سخن مرا می شنوید و جایگاهم را می بینید!فلسفه دیگر زیارت، تجدید عهد و اعلان وفاداری به آن بزرگواران است؛ ما با زیارت نمودن پیامبر (صلّی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السّلام) در حقیقت به آنان اعلان حمایت نموده و از دشمنان شان بیزاری می جوییم، چنانچه در زیارت عاشورا به حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) عرض میکنیم: إنّی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم؛ یعنی من با دوستان شما در آشتی و با دشمنان شما در جنگم!

همچنین با زیارت نمودن بزرگان دینی، خاطرات آنها برای ما تجدید شده و اهداف والای آنان در یاد ما زنده می شود و آنگاه اراده ما در جهت محقّق نمودن آن اهداف مقدّس قویتر می شود، مثلاً با زیارت حضرت سیدالشهداء (علیه السّلام) خاطرات مبارزه آن حضرت با ظالمان برای ما تجدید شده و اراده ما در جهت ظلم ستیزی و ایستادگی در برابر ظالمان قویتر از پیش می گردد.

باید این نکته را نیز در نظر داشت که: ما از طریق زیارت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السّلام) با آن بزرگواران، و از طریق آنان که بندگان مورد پسند پروردگارند، با خداوند (جلّ جلاله) پیوند برقرار می کنیم و به خدا نزدیک می شویم، لذا زیارت آنان عبادت به شمار می رود. و

ص: 93

چون حضرت امام حسین (علیه السّلام) در مسیر جلب رضای پروردگار عالم بیشترین فداکاری را انجام داده است، از طریق پیوند با آن حضرت، بیشتر باپروردگار عالم پیوند می خوریم؛ اگرچه ما، بین اهل بیت (علیهم السّلام) تفاوتی نمی گذاریم و همه را «نور واحد» می دانیم.

پس از روشن شدن فلسفه زیارت به بحث مان میپردازیم و بحثم را در ارتباط با زیارت حضرت امام حسین (علیه السّلام) در دو قسمت تقدیم محضر شما می کنم؛ بخش اول، در حقیقت، بخش بشارت و مژده است و بخش دوم بخش انذار و هشدار.

بخش اول

اشاره

در این بخش چندحدیث ارزشمند را از کتاب شریف «کامل الزّیارات» نقل میکنم که این احادیث همه از وجود مقدّس حضرت امام صادق (علیه السّلام) در این کتاب روایت شده است.

احادیث

حدیث 1: ليس نبيّ في السّماوات و الأرض إلّا يسألون الله تعالى أن يأذن لهم في زيارة الحسين (عليه السّلام) ففوج ينزل و فوج يصعد(1)= هیچ پيغمبرى در آسمان ها و زمين نیست، مگر آنكه از خداوند متعال درخواست می کنند كه به آن ها اذن داده شود تا حضرت حسين (علیه السّلام) را زيارت

ص: 94


1- 1. کامل الزیارات، باب 38، حدیث 1، ص 364.

كنند، پس گروهی از آسمان نازل شده و به زيارت حضرت می آیند و گروهى پس از زيارت به آسمان می روند.حدیث 2: ليس من ملك في السّماوات و الأرض إلا و هم يسألون الله عزّ و جلّ أن يأذن لهم في زيارة قبر الحسين (عليه السّلام) ففوج ينزل و فوج يعرج(1)

= هيچ فرشته اى در آسمان ها نيست مگر آنكه از خداوند عزوجل در خواست میکند که به او اذن دهد كه قبر حضرت حسين (علیه السّلام) را زيارت كند، پس فوجى از آسمان به زير آمده و به زيارت می پردازند و فوجى از زيارت برگشته و به آسمان بالا مى روند.

حدیث 3: قبر الحسين بن علي (علیهماالسّلام) عشرون ذراعا في عشرين ذراعا مكسّرا روضة من رياض الجنة و فيه [و منه] معراج الملائكة إلى السّماء و ليس من ملك مقرّب و لا نبيّ مرسل إلّا و هو يسأل الله أن يزوره ففوج يهبط و فوج يصعد(2)= مساحت قبر حسين بن على (علیهما السلام) بيست ذراع در بيست ذراع بوده و باغى است از باغ هاى بهشت و از آنجا فرشتگان به آسمان عروج مى كنند و هيچ فرشته مقرب و نبى مرسلى نيست مگر آنكه از خدا طلب زيارت آن حضرت را مى كند، لذا پیوسته گروهى از آسمان به زمين آمده حضرت را زيارت میکنند و گروه دیگر پس از زيارت از زمين به آسمان مى روند.

ص: 95


1- 1. همان، باب 39، حدیث 1، ص 371.
2- 2. همان، باب 38، حدیث 3، ص 367.

حدیث 4: أربعة آلاف ملك عند قبر الحسين (عليه السّلام) شعث غبر يبكونه إلى يوم القيامة رئيسهم ملك يقال له منصور و لا يزوره زائر إلاّاستقبلوه و لا يودّعه مودّع إلّا شيّعوه و لا يمرض إلاّ عادوه و لا يموت إلّا صلّوا عليه [و على جنازته] و استغفروا له بعد موته(1) = چهارهزار فرشته در اطراف قبر حضرت حسين (علیه السّلام) بوده كه جملگى ژوليده و گرفته و حزين مى باشند و تا روز قيامت بر آن حضرت مى گريند، رئيس آنان فرشته اى است كه به او منصور گفته مى شود، هيچ زائرى به زيارت آن حضرت نمى رود مگر آنكه اين فرشتگان به استقبالش مى روند و هيچ وداع كننده اى با قبر آن حضرت وداع نمی کند مگر آنكه اين فرشتگان همراهی اش مى كنند و مريض نمى شود مگر آنكه عیادتش می کنند و نمى ميرد مگر آنكه بر جنازه اش نماز خوانده و از خدا برایش طلب آمرزش مى كنند.

حدیث5 : ما من أحد يوم القيامة إلّا و هو يتمنّى أنه من زوّار الحسين لما يرى ممّا يصنع بزوّار الحسين (عليه السّلام) من كرامتهم على الله تعالى(2) = احدی نيست در روز قيامت مگر آنكه آرزو مى كند از زوار امام حسين (علیه السّلام) باشد زيرا مشاهده مى كند که با ايشان چه معامله اى شده و چه كرامتى حق تعالى در باره آنها مى فرمايد.

ص: 96


1- 1. همان، باب 41، حدیث 1، ص 386.
2- 2. همان، باب 50، حدیث 1، ص 441.

حدیث 6: إن أيّام زائري الحسين (عليه السّلام) لا تحسب من أعمارهم و لا تعدّ من آجالهم(1) = ايام زيارت حضرت امام حسين (علیه السّلام) جزء عمر زائر شمرده نشده و از اجل شان محسوب نمى گردد.

حدیث 7: مروا شيعتنا بزيارة قبر الحسين (عليه السّلام) فإن إتيانه يزيد في الرّزق و يمدّ في العمر و يدفع مدافع السّوء و إتيانه مفترض على كلّ مؤمن يقرّ للحسين بالإمامة من الله(2) = شيعيان ما را به زيارت قبر حضرت حسین (علیه السّلام) امر كنيد چون زيارت آن حضرت رزق و روزى را زياد کرده، عمر را طولانى میکند و امورى كه بدى و شر را جلب مى كنند دفع مى نمايد. و زيارت آن حضرت بر هر مؤمنى كه اقرار به امامت حضرتش از طرف حق تعالى دارد واجب و لازم است.

بخش دوم

اشاره

در این بخش به دو شرط از شرایط مهم زیارت اشاره میکنیم:

1- اخلاص

اشاره

یکی از شرایط قبول هر عمل و مخصوصاً زیارت، اخلاص در نیت است، اخلاص هم پیش از عمل لازم است، هم در حین انجام عمل و هم بعد از آن.

ص: 97


1- 1. همان، باب 51، حدیث 1، ص 444.
2- 2. همان، باب 61، حدیث 1، ص 493.

اخلاص پیش از زیارت امام حسین (علیه السّلام) به این است که انگیزه ای که انسان را به زیارت وا می دارد، انگیزه درستی باشد، نه اموری چون شهرت طلبی، ریا، رقابت، و...

اخلاص در حین زیارت یعنی اینکه در سراسر انجام این عمل ارزشمند، نیت انسان پاک بوده و از ریا و خودنمایی و دیگر انگیزه های نامطلوب خالی باشد.

و منظور از اخلاص پس از انجام زیارت، که مهم تر از اخلاص در دو مرحله قبلی است، این است که انسان پس از انجام زیارت، با عملی که انجام داده خودنمایی نکند، وگرنه ثواب زیارت او از بین رفته و نابود میشود.

امام باقر (علیه السّلام) فرمودند:

الإبقاء علی العمل أشدّ من العمل؛ یعنی نگهداری عمل، از خود عمل سخت تر است. راوی پرسید: منظور از نگهداری عمل چیست؟ امام فرمود: یصل الرّجل بصلة و ینفق نفقة لله وحده لا شریک له فکتب له سرا، ثم یذکرها فتمحی فتکتب له علانیة، ثم یذکرها فتمحی و تکتب له ریاء(1)؛ یعنی: شخص برای خداوند یگانه، بخشش و انفاقی می کند و این عمل، برای او عمل پنهانی نوشته می شود، اما بعدا کارش را به زبان می آورد که در نتیجۀ آن، ثواب نهانی - که بیشتر است - پاک می شود و برایش ثواب عمل آشکار

ص: 98


1- 1. میزان الحکمة، ج 4، 338 (4 / 176 / 1422)

می نویسند، بار دیگر آن را به زبان می آورد، که در این بار عملش پاک می شود و عمل ریایی نوشته می شود.

یک نمونه از اخلاص پس از عمل

محدث قمی (رحمة الله علیه) به فرزند شان گفته است:

وقتی کتاب منازل الآخرة را تألیف کردم، این کتاب به دست شیخ عبدالرزّاق - که همیشه قبل از ظهر در صحن مطهّر حضرت معصومه مسئله می گفت - رسیده بود. مرحوم پدرم کربلایی محمّدرضا از علاقه مندان او بود. شیخ عبدالرزّاق روزها کتاب «منازل الآخرة» را باز می کرد و برای شنوندگان می خواند.

یک روز پدرم به خانه آمد و گفت: شیخ عباس! ای کاش مثل این مسئله گو می شدی و می توانستی منبر بروی و این کتاب را بخوانی. چند بار خواستم بگویم آن کتاب از تألیفات من است؛ اما هر بار خودداری کردم و چیزی نگفتم، فقط عرض کردم: دعا کنید خداوند توفیقی به من مرحمت فرماید.(1)

2- تقوا

اشاره

دومین شرط از شرایط قبول عمل، تقوی است.

ص: 99


1- 1. هزار و یک حکایت اخلاقی، محمّدحسین محمّدی، ج 1، ص 151؛ به نقل از: حدیث اخلاص محدث قمی / 55 و: سیمای فرزانگان 3 / 154.

زائر امام حسین (علیه السّلام) باید عملش را توأم با تقوی نموده و در هرسه مرحله ای که ذکر شد: قبل از عمل، هنگام عمل و پس از آن رعایت تقوا را کند.

تقوی قبل از عمل مثل این که: آن مالی که زائر امام حسین (علیه السّلام) به عنوان خرج سفر تهیه کرده است، مال حلال بوده و از حقوق خدا (جلّ جلاله) و مردم پاک بوده باشد.

تقوا حین انجام زیارت هم که مشخص است: انسان بکوشد در طول زیارت، گناه و خلافی از او سر نزند و این عمل پاک را با ناپاکی همراه نکند.

و مهم تر از همه، تقوا پس از انجام عمل است، زیرا برخی از گناهان اعمال خیر انسان را نابود می کنند.

درخت بهشتی و آتش

پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:

هر کس بگوید «سبحان الله» خداوند به سبب آن، یک درخت در بهشت برایش می نشاند، و هر کس بگوید «الحمد لله» خداوند به سبب آن، یک درخت دیگر در بهشت برایش می نشاند، و هر کس بگوید «لا إله إلّا الله» خداوند به سبب آن، درخت دیگری در بهشت برایش می نشاند، و هر کس بگوید «الله أکبر» خداوند به سبب آن، درخت دیگری در بهشت برایش می نشاند.

ص: 100

مردی از قریش گفت: ای پیامبر خدا! پس ما درختهای زیادی در بهشت داریم! فرمود: درست است، اما مبادا آتشی بفرستید و همه آنها را بسوزانید؛ زیرا خداوند عزوجل می فرماید: «یَا أَیُّهَا الّذین آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَکُمْ(1)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا اطاعت کنید و از پیامبر اطاعت کنید و کارهای خود را از بین نبرید».(2)

رؤیای صادقانه

شهید دستغیب (رحمة الله علیه) در کتاب پندآموز «داستانهای شگفت» مینویسد:

در سفر حج با مؤمن متقی «ملّا علی کازرونی» که یکی از نیکان بوده و مکاشفات درستی داشت، دیدار داشتم، برایم نقل نمود که شبی در عالم رؤ یا باغ وسیعی را مشاهده کردم که چشم آخرش را نمیدید، در وسط آن باغ قصر باشکوهی دیدم، از یکی از دربانان پرسیدم این قصر مال کیست؟ گفت: این قصر متعلق به «حبیب نجّار شیرازی» است که دوست بنده بود. در عالم خواب غبطه مقام او را می خوردم، ناگاه آتشی از آسمان بر آن باغ نازل گردید و تمام آن بستان با قصر به یکباره آتش گرفت و از بین رفت. از وحشت آن منظره، از خواب بیدار شدم، دانستم که گناهی از حبیب نجار سر زده که موجب از بین رفتن پاداش اعمال او شده است.

ص: 101


1- 1. محمّد، 33.
2- 2. میزان الحکمة، ج 2، ص 292 (2 / 79 / 567)

فردا به ملاقاتش رفتم و گفتم: شب گذشته چه عملی از تو سر زده؟ گفت هیچ! او را قسم دادم و گفتم رازی است که باید کشف شود. سرانجام اعتراف نموده و گفت: شب گذشته با مادرم گفتگو کردم و بالاخره کار به کتک زدن کشید و مادرم را زدم!

خواب خود را برایش نقل کردم و گفتم: مادرت را اذیت کردی و چنین مقامی را از دست دادی!(1)

ص: 102


1- 1. داستانهای شگفت، آیت الله دستغیب (رحمة الله علیه)، ص 86.

6- انسان همانیست که میخواهد باشد

اشاره

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم، بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین، والصّلوة والسّلام علی سیّد الأنبیاء و خاتم المرسلین، حبیبنا و حبیب إله العالمین، أبی القاسم المصطفی محمّد، و علی آله الطّیبین، الطّاهرین المعصومین، ولاسیّما بقیّة الله فی الأرضین، أرواحنا له الفداء و أرواح العالمین.

اشاره

شهیدمطهّری (رحمة الله علیه) در مورد انسان تعبیری دارند، که برگرفته از آیات قرآن و روایات اهل بیت (علیهم السّلام) است؛ می فرمایند:

«در طبیعت، هرچیزی همان چیزی است که آفریده شده است، جز انسان؛ که انسان همانی است که میخواهد باشد».(1)

ص: 103


1- 1. مجموعۀ آثار شهیدمطهّری (رحمة الله علیه)، ج 22، فلسفۀ اخلاق، ص 445.

منظور شهیدمطهّری (رحمة الله علیه) از این سخن آن است که: شما هر موجودی غیر از انسان را در نظر بگیرید، همان موجودی است که آفریده شده و دارای همان طبیعتی است که خداوند (جلّ جلاله) او را با آن طبیعت آفریده است، به عنوان مثال از میان حیوانات شما الاغ را در نظر بگیرید: یک الاغ فقط طبیعت الاغی دارد، اما طبیعت غیر از این طبیعت را ندارد، همین طور یک گاو فقط طبیعت گاوی دارد، و طبیعت غیر از طبیعت گاوی ندارد، و از میان جمادات سنگ را در نظر بگیرید: یک سنگ فقط طبیعت سنگی دارد، و طبیعتی غیر از آن ندارد.

از بین موجودات و مخلوقات پروردگار عالم، این انسان است که طبیعت ثابت و معینی ندارد بلکه دارای همان طبیعتی است که میخواهد داشته باشد؛ کسی که میخواهد طبیعت انسانی داشته باشد، انسان است، اما کسی که نمی خواهد طبیعت انسانی داشته باشد، انسان نیست، بلکه مطابق طبیعتی که با نحوه اندیشه و عملکرد خودش، برای خود انتخاب می کند، حیوانی از حیوانات است.

در این جلسه میخواهم همین فرمایش شهیدمطهّری (رحمة الله علیه) را برای شما دوستان شرح بدهم، و در شرح آن دوتا روایت را با توضیحات لازم خدمت شما به عرض میرسانم.

ص: 104

روایت اول

روایت اول، روایتی است مربوط به حضرت امام صادق (علیه السّلام) از ابوبصیر.

ابوبصیر می گوید:

در ایّام حج، خدمت امام صادق (علیه السّلام) بودم. هنگام طواف به جمعیتی که دور خانه خدا می چرخیدند نگاه نمودم و به امام صادق (علیه السّلام) عرض کردم: آقا! آیا خداوند این جمعیت را می آمرزد؟ امام صادق (علیه السّلام) فرمود: این جمعیتی که دور خانه خدا می بینی، همه انسان نیستند؛ بسیاری از آنها میمون و خوکند!

عرض کردم: آنها را به من نشان بده! حضرت دست بر چشم من کشید و کلماتی بر زبان جاری کرد، ناگهان دیدم بسیاری از آنها میمون و خوکند! از دیدن این صحنه وحشت کردم، امام دوباره دست بر چشم من کشیدند و به حالت طبیعی برگشتم... .(1)

ص: 105


1- 1. بحارالأنوار، ج 47، ص 79.

روایت دوم

روایت دوم روایتی است نسبتا مفصل، از پیامبر بزرگوار اسلام (صلّی الله علیه وآله) و راوی آن براء بن عازب است از یاران رسول خدا (صلّی الله علیه وآله).

براء میگوید:

معاذ بن جبل نزدیک رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) نشسته بود، در منزل ابی ایوب انصاری؛ از پیامبر (صلّی الله علیه وآله) معنی این آیه را پرسید: یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا؛ یعنی: روزی که در صور دمیده می شود و شما دسته دسته به محشر می آیید. حضرت فرمود: یا معاذ! سألت عن عظیم من الأمر؛ ای معاذ! از مطلب بزرگی پرسیدی! سپس پیامبر فرمود: تحشر عشرة أصناف من أمّتی أشتاتا قد میّزهم الله تعالی من المسلمین و بدّل صورهم؛ روز قیامت ده صنف از امت من به صورت پراکنده محشور می شوند که خداوند، آنان را از مسلمانان جدا کرده و صورتهای آنان را تغییر داده است.

فبعضهم علی صورة القردة؛ برخی به صورت بوزینه محشور می شوند، و بعضهم علی صورة الخنازیر؛ برخی به صورت خوک، و بعضهم منکّسون أرجلهم من فوق و وجوههم من تحت ثمّ یسحبون علیها؛ برخی از آنان وارونه؛ به گونه ای که پاهای شان به طرف بالا و صورتهای شان به طرف پایین است و به صورت روی زمین کشیده می شوند، و بعضهم عمی یتردّدون؛

ص: 106

برخی کورند و تردد می کنند، و بعضهم بکم لا یعقلون؛ برخی لال بوده و سخن نمی گویند، و بعضهم یمضغون ألسنتهم یسیل القیح من أفواههم لعابا یتقذرّهم أهل الجمع؛ برخی زبانهایشان را می جوند و چرک از دهان شان به صورت لعاب جاری می شود که اهل محشر آنان را پلید می شمرند، و بعضهم مقطّعة أیدیهم و أرجلهم؛ برخی دست و پای شان بریده، و بعضهم مصلّبون علی جذوع من نار؛ برخی بر تنه هایی از آتش به دار آویخته شده، و بعضهم أشدّ نتنا من الجیف؛ برخی بدبوتر از مردارند، وبعضهم یلبسون جبابا سابغة من قطران لازقة بجلودهم؛ و برخی پوستین هایی که از قطران (ماده روغنی) برآن ریخته شده برتن دارند که به پوست های شان چسبیده است.

سپس پیامبر (صلّی الله علیه وآله) علّت اینکه این افراد به صورت های گوناگون محشور می شوند را ذکر نموده و فرمودند:

فأمّا الّذین علی صورة القردة فالقتّات من الناس؛ آنان که به صورت بوزینه محشور می شوند، سخن چینان اند.

سخن چینی

امام صادق (علیه السّلام) می فرمایند:

إنّ من أکبر السّحر النّمیمة؛ به تحقیق، از بزرگترین جادو، سخن چینی است.

ص: 107

امام (علیه السّلام) در این حدیث نورانی، سخن چینی را از اقسام سحر شمرده است، زیرا سخن چین با سخن چینی همان کارهایی را می کند که جادوگر با جادوگری انجام می دهد! مثلاً این کارها:

- ادامه روایت: -

یُفرَّق بها بین المتحابّین؛ با سخن چینی بین دوستان جدایی افکنده می شود، و یُجلَب العداوة علی المتصافیین؛ بین یاران همدل دشمنی انداخته می شود، و یُسفَک بها الدّماء؛ با سخن چینی خون ها ریخته می شود، و یُهدَم بها الدُّوْر؛ با سخن چینی خانه ها ویران میشود، و یُکشَف بها السّتور؛ با سخن چینی پرده ها دریده می شود، و النّمّام أشرّ من وطئ علی الأرض بقدم(1)؛ سخن چین بدترین کسی است که بر زمین قدم نهاده است.

***

و أما الّذین علی صورة الخنازیر فأهل السحت؛ آنان که به صورت خوک هستند، حرام خواران اند.

حرام خواری

حرام خواری و لقمۀ حرام در سرنوشت انسان، تأثیرات بسیار بدی دارد و در یک کلام: انسان را بدبخت میکند.

ص: 108


1- 1. میزان الحکمة، ج 12، ص 416 (12 / 522 / 3895)

روز عاشورا، حضرت امام حسین (علیه السّلام) در برابر لشکر دشمن به خطابه ایستاد و شروع نمود به نصیحت کردن، اما آنان به سخنان امام گوش نمی دادند، امام با نگاهی به عمق زندگی آلوده آنان، علت گوش فراندادن آنان به سخن حق را اینگونه بیان نمود:

و كلّكم عاص لأمري غير مستمع قولي، فقد ملئت بطونكم من الحرام و طبع علي قلوبكم، ويلكم الا تنصتون! الا تسمعون(1)؛ شما از دستور من سر باز مي زنيد و سخن مرا گوش نمي دهيد چرا كه شكمهاي شما از مال حرام پر شده و بر دلهاي شما مهر شقاوت نهاده شده است، واي بر شما! آيا خاموش نمي شويد و گوش نمي دهيد؟!

سرگذشت فقیهی که بدعاقبت شد

شریک بن عبد الله نخعی، از فقهای معروف قرن دوم هجری، به علم و تقوا معروف بود. مهدی بن منصور، خلیفه عباسی، علاقه فراوان داشت که منصب قضاوت را به او واگذار کند؛ ولی شریک بن عبد الله برای آن که خود را از دستگاه ظلم دور نگاه دارد، زیر بار نمی رفت. همچنین خلیفه علاقه مند بود که «شریک» را معلم خصوصی فرزندان خود قرار دهد تا به آن ها علم حدیث بیاموزد. شریک این کار را نیز قبول نمی کرد و به همان زندگی آزاد و فقیرانه ای که داشت، قانع بود.

ص: 109


1- 1. فرهنگ سخنان امام حسین (علیه السّلام)، ص 477.

روزی خلیفه او را طلبید و به او گفت: باید امروز یکی از این سه کار را قبول کنی: یا عهده دار منصب «قضاوت» بشوی یا کار تعلیم و تربیت فرزندانم را برعهده بگیری یا آن که همین امروز با ما باشی و بر سر سفره ما بنشینی. شریک گرچه پذیرفتن هریک از این سه کار را دشوار می دید؛ ولی با خود فکر کرد و گفت: حالا که ناچارم، سومی بر من آسان تر است.

به دستور خلیفه لذیذترین غذاها را برای شریک تهیه کردند و سر سفره آوردند. شریک که تا آن وقت چنین غذاهایی نه خورده و نه دیده بود، با اشتهای کامل خورد. سرآشپز آهسته بیخ گوش خلیفه گفت: پس از خوردن این غذا، دیگر این مرد روی رستگاری را نخواهد دید.

طولی نکشید که شریک، هم عهده دار تعلیم فرزندان خلیفه شد و هم منصب قضاوت را قبول کرد و برایش از بیت المال مقرری معین شد. روزی با متصدی پرداخت حقوق بر سر دریافت حقوق بگومگو کرد. متصدی به او گفت: تو که گندم به ما نفروخته ای که این قدر سماجت می کنی؟ شریک گفت: به خدا از گندم با ارزش تر به شما فروخته ام، من دینم را فروخته ام!(1)

حرام خواری، علت دوزخ رفتن

پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) فرموده است:

ص: 110


1- 1. مجموعه آثار شهیدمطهّری (رحمة الله علیه)، ج 18، داستان راستان، ج 1، ص 254؛ به نقل از: مروج الذهب: 2، حالات مهدی عبّاسی.

لیجیئنّ أقوام یوم القیامة لهم من الحسنات کجبال تهامة فیؤمر بهم إلی النّار فقیل یا نبیّ الله أ مصلّون قال کانوا یصلّون و یصومون و یأخذون وهنا من اللّیل لکنّهم کانوا إذا لاح لهم شی ء من الدّنیا وثبوا علیه(1)؛ روز قیامت گروه هایی در محشر می آیند که مانند کوه های تهامه (= یکی از نامهای مکه) اعمال نیک دارند، ولی در عین حال فرمان ورود آنان به دوزخ صادر می شود. سؤال شد: آیا آنها نماز می خواندند؟ فرمود: بلی؛ نماز می خواندند، روزه می گرفتند و پاسی از شب را نیز عبادت می کردند، ولی مشکل آنان این بود که - رعایت حلال و حرام مالی را نداشتند و - اگر از دنیا چیزی در دستشان قرار می گرفت، با ولع و حرص آن را می گرفتند.

***

و أما المنکّسون علی رءوسهم فأکلة الرّبا؛ آنان که بر سر خود وارونه شده اند، خورندگان ربا هستند.

رباخواری

رباخواری یکی از گناهان کبیره و بلکه در ردیف بزرگترین گناهان کبیره قرار دارد. خداوند (جلّ جلاله) در قرآن، شدیدترین تعبیر را در مورد ربا به کار برده است، تعبیری که در مورد هیچ گناهی جز رباخواری به کار نرفته است. در سوره مبارکه بقره می فرماید:

ص: 111


1- 1. بحارالأنوار، ج 67، ص 286.

یَا أَیُّهَا الّذین آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَذَرُوا مَا بَقِیَ مِنَ الرِّبَا إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! از نا فرمانی خدا بپرهیزید، و آنچه را از ربا باقی مانده، رها کنید. اگر ایمان دارید، فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ - تعبیر مورد نظر، همین قسمت از آیه است، میفرماید: - اگر چنین نمی کنید، بدانید خدا و رسولش، به شما اعلان جنگ می کنند، وَإِن تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِکُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ(1)؛ و اگر توبه کنید، سرمایه هایتان، از آن شماست و در نتیجه نه ستم می کنید، و نه بر شما ستم می شود.

در توصیه هایی که پیامبر بزرگ اسلام (صلّی الله علیه وآله) به حضرت علی (علیه السّلام) دارند، می فرمایند:

یا علیّ! الرّبا سبعون جزءا فأیسرها مثل أن ینکح الرّجل أمّه فی بیت الله الحرام؛ ای علی! ربا هفتاد جزء دارد، ساده ترین جزء آن، مثل آن است که کسی در خانه خدا با مادر خود نزدیکی کند! یا علیّ! درهم ربا أعظم من سبعین زنیة کلّها بذات محرم فی بیت الله الحرام(2)؛ ای علی! یک درهم ربا نزد خداوند، بزرگتر از هفتاد بار زنا کردن با محرم است در خانه خدا.

***

ص: 112


1- 1. بقره، 278-279.
2- 2. بحارالأنوار، ج 100، ص 119.

و العُمْی الجائرون فی الحکم؛ کوران در قیامت ظالمان در حکم اند.

حکم جور

امام صادق علیه السّلام فرمودند:

حضرت علی (علیه السّلام) گرفتار درد چشم شده بود، پیامبر (صلّی الله علیه وآله) به عیادتش رفت و به او فرمود: ای علی! ناشکیبایی می کنی یا از درد می نالی؟ عرض کرد: ای رسول خدا! هرگز دردی به این سختی ندیده بودم. پیامبر (صلّی الله علیه وآله) فرمود: ای علی! زمانی که ملک الموت برای گرفتن جان گنهکار فرود آید، سیخی آتشین با خود می آورد و به وسیله آن جان او را می گیرد و دوزخ فریاد می کشد!

علی (علیه السّلام) راست نشست و عرض کرد: ای رسول خدا! سخن خود را برایم تکرار کنید؛ زیرا از شدت درد متوجّه نشدم چه فرمودید. آیا این عذاب به کسی از امت شما هم می رسد؟ پیامبر (صلّی الله علیه وآله) فرمود: بله؛ این عذاب به سه گروه از امت من هم می رسد: حُکّاما جائرین، و آکل مال الیتیم، و شاهد الزّور؛ قاضیان حق کش و خورنده مال یتیم و شهادت دهنده به دروغ.(1)

***

ص: 113


1- 1. میزان الحکمة، ج 9، ص 475 (9 / 443 / 3306)

و الصّمّ البکم المعجبون بأعمالهم؛ کر و لالان کسانی هستند که به اعمال خود عُجب می کردند.

عُجب

عبادت، آفاتی دارد که آن را از بین می برند! یکی از آفت های عبادت، عجب است؛ عجب یعنی خودبینی و خوشنودی از عبادت خود.

مطابق آنچه از روایات بدست می آید، اگر انسانی گناه کند اما از گناه خودش ناراحت باشد، بهتر است از کسی که کار نیک انجام دهد، اما به آن خوش باشد. حضرت امام علی (علیه السّلام) می فرماید:

سیّئة تسوؤک خیر عند الله من حسنة تعجبک(1)؛ گناهی که بر اثر آن ناراحت شوی، نزد خدا بهتر از کار نیکی است که تو را دچار خودپسندی کند.

امام صادق (علیه السّلام) فرمودند:

دو مرد وارد مسجد می شوند یکی از آن دو عابد است و دیگری فاسق، اما هنگامی که از مسجد بیرون می روند آن فاسق به صدّیق (مؤمن راستین) تبدیل شده است و آن عابد به فاسق. علتش آن است که وقتی عابد وارد مسجد می شود، به عبادت خود می نازد و همه فکرش در این باره است. اما

ص: 114


1- 1. نهج البلاغة، حکمت 46، ص 452.

فاسق در اندیشه پشیمانی از بد کرداری خویش بوده و برای گناهان خود از خداوند طلب آمرزش می کند.(1)

امام رضا (علیه السّلام) فرموده:

مردی از بنی اسرائیل خداوند تبارک و تعالی را چهل سال عبادت کرد، اما عبادتش پذیرفته نشد. به خودش گفت: عیب از خود توست و کسی جز خودت مقصر نیست. پس خدای تبارک و تعالی به او وحی فرمود که این نکوهش تو خودت را، برتر از عبادت چهل سال تو بود.(2)

***

والّذین یمضغون بألسنتهم فالعلماء و القضّاة الّذین خالفت أعمالهم أقوالهم؛ کسانی که زبان خود را می جوند، علماء و قاضیانی هستند که اعمالشان با اقوالشان مخالفت دارد.

***

و المقطّعة أیدیهم و أرجلهم الّذین یؤذون الجیران؛ دست و پا بریدگان محشر کسانی هستند که همسایه شان را می آزارند.

ص: 115


1- 1. میزان الحکمة، ج 7، ص 51 (7 / 333 / 2478)
2- 2. همان، ج 7، ص 52 (7 / 333 / 2478)

همسایه آزاری

مردی از انصار خدمت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) آمد و عرض کرد: من خانه ای در فلان محل خریده ام و نزدیکترین همسایه ام آدمی است که امید خیری از او ندارم و از شرش نیز خاطرجمع نیستم.

رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) به علی (علیه السّلام)، سلمان، اباذر و [راوی می گوید:] چهارمی شاید مقداد باشد، دستور داد که با صدای بلند در مسجد فریاد زنند که هرکس همسایه اش از آزار او آسوده نباشد، ایمان ندارد، آنان نیز در مسجد سه بار فرمایش حضرت را با صدای بلند به مردم اعلان کردند.

سپس حضرت فرمود که اعلام کنند:

«هر چهل خانه از پیش رو و پشت سر و از طرف راست و چپ همسایه محسوب می شود».(1)

***

و المصلّبون علی جذوع من نار فالسّعاة بالنّاس إلی السّلطان؛ کسانی که بر تنه هایی از آتش به دار آویخته می شوند، سخن چینان مردم به سمت سلطان هستند.

ص: 116


1- 1. بحارالأنوار، ج 71، ص 151.

سعایت کردن

رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرموده است:

من سعی بأخیه إلی سلطان أحبط الله تعالی عمله کلّه، و إن وصل إلیه مکروه أو أذی جعله الله تعالی مع هامان فی درجة فی النّار(1)؛ هر که از برادر خود نزد سلطانی سعایت کند، خداوند متعال همه اعمال او را بر باد دهد و اگر به شخصی که از او سعایت کرده است ناراحتی یا گزندی رسد خدای متعال سعایت کننده را با هامان در یک درجه از آتش قرار دهد.

***

والّذین هم أشدّ نتنا من الجیف فالّذین یتمتّعون بالشّهوات و اللّذّات و یمنعون حقّ الله فی أموالهم؛ کسانی که از مردار بدبوترند کسانی هستند که به شهوات و لذّات - حرام - متمتع می شوند و از حق خدا در اموالشان منع می کنند.

***

و الّذین یلبسون الجباب فأهل التّجبّر و الخیلاء(2)؛ کسانی که پوستین های از قطران می پوشند، اهل زورگویی و خود پسندی هستند.

ص: 117


1- 1. میزان الحکمة، ج 12، ص 410 (12 / 522 / 3894)
2- 2. بحارالأنوار، ج 7، ص 89.

سخن پایانی

شاید بگویید: بین این حدیث و بحث امروز ما چه ارتباطی وجود دارد؟ بحث ما این بود که انسانها در دنیا دارای طبیعت و صورتی اند که برای خود انتخاب میکنند؛ اما این حدیث، صورت انسانها را در روز قیامت بیان میکند.

جواب این است که: مطابق آنچه از آیات و روایات بدست می آید، آخرت تجسم دنیا است و روز قیامت انسانها به همان صورتی مجسم میشوند که در دنیا داشته اند.

قرآن کریم می فرماید: یَوْمَ تُبْلَی السَّرَائِرُ(1)؛ در آن روز (روز قیامت) که اسرار نهان انسان آشکار می شود.

پیامبر بزرگوار اسلام (صلّی الله علیه وآله) نیز فرموده اند: کما تعیشون تموتون، و کماتموتون تبعثون و کما تبعثون تحشرون(2)؛ یعنی شما همانگونه که زندگی میکنید، می میرید و همان گونه که می میرید مبعوث و محشور می شوید.

پس کسانی که در قیامت به صورتهایی غیر از صورت انسانی و طبیعی محشور میشوند، در دنیا همان صورتها را دارند، منتهی از نظر باطنی، نه

ص: 118


1- 1. طارق، 9.
2- 2. عوالی اللّئالی العزیزیة فی الأحادیث الدّینیة، ابن ابی جمهور، ج4، ص 72.

ظاهری. و به عبارت دیگر: از نظر ساختمان روحی نه جسمی؛ زیرا چگونگی ساختمان روحی هر کسی، بستگی به افکار و اعمال او دارد.

ص: 119

ص: 120

7- پنج ستون بنای اسلام

اشاره

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم، بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین، والصّلوة والسّلام علی سیّد الأنبیاء و خاتم المرسلین، حبیبنا و حبیب إله العالمین، أبی القاسم المصطفی محمّد، و علی آله الطّیبین، الطّاهرین المعصومین، ولاسیّما بقیّة الله فی الأرضین، أرواحنا له الفداء و أرواح العالمین.

اشاره

امام باقر (علیه السّلام) فرموده اند:

بنی الإسلام علی خمسة دعائم؛ اسلام بر پنج ستون بنا نهاده شده است:

1- إقام الصّلاة؛ برپاداشتن نماز

برپاداشتن نماز

اشاره

در ارتباط با نماز به چند مطلب اشاره میکنم:

ص: 121

1- چرا باید نماز خواند؟

در مورد نماز، اولین سؤالی که مطرح است، این است که فلسفه نماز خواندن چیست؟ ما چرا باید نماز بخوانیم؟

بهترین جواب برای این سؤال، فرمایش حضرت امام رضا (علیه السّلام) است، که می فرماید: لئلّا ینسی العبد سیّده و مدبّره و خالقه فیبطر و یطغی و یکون فی ذکره لربّه و قیامه بین یدیه زاجرا له عن المعاصی و مانعا من أنواع الفساد(1)؛ [نماز را باید خواند] تا آنکه بنده مولای خود، مدبر امور و آفریننده اش را فراموش نکند؛ که اگر فراموش کند، گردنکشی پیشه نموده و طغیان می کند، و یاد بنده از پروردگار و ایستادنش در پیشگاه خداوند، بنده را از گناهان باز داشته و از انواع فساد جلوگیری می کند.

یکی از علل جلوگیری کردن نماز از فحشاء و منکرات این است که نماز انسان را هم به یاد مبدء می اندازد (وجود مقدّس پروردگار) و هم به یاد معاد (قیامت و دادگاه عدل الهی) و یاد خدا و قیامت اثر عمیقی در کنترل انسان از گناه دارد.

2- عقوبت ترک نماز

پیامبر بزرگوار اسلام می فرمایند:

ص: 122


1- 1. میزان الحکمة، ج 6، ص 284 (6 / 299 / 2241)

من ترک الصّلاة لا یرجو ثوابها و لا یخاف عقابها، فلا ابالی أن یموت یهودیا أو نصرانیا أو مجوسیا(1)؛ هر که از روی بی اعتنایی به ثواب نماز و نترسیدن از کیفر ترک آن، نماز نخواند، برای من مهم نیست که موقع مرگش یهودی بمیرد یا نصرانی یا مجوسی!

3- کیفر سبک شمردن نماز

از روایات معصومین (علیه السّلام) به دست می آید که اگر کسی نماز را سبک شمارد، از شفاعت پیامبر و اهل بیت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) محروم خواهد بود.

رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) میفرماید: لا ینال شفاعتی من استخفّ بصلاته و لا یرد علیّ الحوض لا والله(2)؛ کسی که نمازش را سبگ بشمارد، به شفاعت من نمیرسد، و به خدا سوگند بر حوض کوثر نیز بر من وارد نمیشود.

ابوبصیر میگوید: پس از شهادت امام صادق (علیه السّلام) نزد امّ حمیده - همسر بزرگوار امام صادق (علیه السّلام) - جهت عرض تسلیت رفتم، امّ حمیده گریه کرد و من هم گریستم، سپس امّ حمیده به من گفت:

ص: 123


1- 1. همان، ج 6، ص 319 (6 / 299 / 2269)
2- 2. بحارالأنوار، ج 81، ص 241.

ای ابامحمّد! هنگام مرگ امام صادق (علیه السّلام) اتّفاق مهمّی افتاد؛ امام هنگام مرگ، به ما دستور داد تا تمام خویشاوندانش را جمع کنیم. وقتی همه خویشاوندان حضرت نزد او جمع شدند، امام رو به آنها کرده فرمودند: إنّ شفاعتنا لا تنال مستخفّا بالصّلاۀ؛ شفاعت ما (اهل بیت) به کسی که نماز را سبک شمارد نخواهد رسید.(1)

4- اهمّیت حضور قلب

با توجّه به حکمت و فلسفه ای که در آیات و روایات برای خواندن نماز، ذکر شده است، یعنی یاد خداوند (جلّ جلاله)، پس باید انسان موقع خواندن نماز، حضور قلب داشته باشد و توجّهش به خداوند باشد، به همین جهت بزرگان فرموده اند: روح نماز حضور قلب است و نماز بی حضور قلب مانند کالبدی بدون روح است. و نیز فرموده اند: قبول نماز به اندازه حضور قلب انسان است.

و چون حقیقت و روح نماز، حضور قلب است، شیطان هم بیشترین تلاشش را در جهت از بین بردن آن نموده و هنگام نماز فکر انسان را مشغول میکند، و راه بدست آوردن حضور قلب نیز پایداری و تمرین حضور قلب است تا کم کم تبدیل به عادت شود.

ص: 124


1- 1. همان، ج 80، ص 19.

5- طمأنینه در نماز

یکی از مسایلی که از طرف برخی از نمازگزاران، در نماز مراعات نمیگردد، مسأله طمأنینه و آرامش بدن در رکوع و سجود است، در حالی که طمأنینه یکی از واجبات نماز بوده و رعایت آن در سراسر نماز، مخصوصاً در رکوع و سجود الزامی است.

فقهاء می فرمایند:

وقتی نمازگزار به رکوع می رود، باید اول بدنش آرام بگیرد، بعد از آن که بدن او آرام گرفت، شروع کند به ذکر رکوع، در هنگام خواندن ذکر رکوع نیز باید بدنش آرام باشد، و پس از آنکه ذکر رکوع کاملًا تمام شد سر از رکوع بردارد. اگر کسی پیش از آن که به حد رکوع برسد، یا پیش از آرام گرفتن بدن، ذکر رکوع را شروع کند، نمازش باطل است، همچنان اگر در هنگام ذکر رکوع آرامش نداشته باشد، یا هنوز ذکر رکوع کاملًا تمام نشده سر از رکوع بردارد، نماز او باطل است.

و هم چنین بعد از تمام شدن ذکر رکوع، باید راست بایستد تا بدنش آرام گیرد، سپس به سجده رود. و اگر پیش از ایستادن یا آرام گرفتن بدن به سجده رود نمازش باطل است.(1)

ص: 125


1- 1. ر ک: توضیح المسائل مراجع (سیزده مرجع)، ج 1، مسائل 1030، 1032، 1033 و 1040.

در مورد سجده نیز همین گونه فتوا داده اند.(1)

امام باقر (علیه السّلام) می فرماید:

پیامبر (صلّی الله علیه وآله) در مسجد نشسته بود، مردی وارد شد و به نماز ایستاد، اما رکوع و سجودش را کامل به جا نیاورد. پیامبر (صلّی الله علیه و آله) فرمود: نقر کنقر الغراب لئن مات هذا و هکذا صلاته لیموتنّ علی غیر دینی(2)؛ مانند کلاغ منقار بر زمین زد؛ اگر این مرد بمیرد و نمازش به همین گونه باشد، حتما بر غیر دین من خواهد مرد!

***

2: و ایتاء الزّکاة؛ پرداخت زکات

پرداخت زکات

اشاره

در مورد زکات فقط به دو موضوع اشاره میکنم:

1- حکمت زکات

امام صادق (علیه السّلام) در بیان حکمت زکات میفرمایند: إنّما وضعت الزّکاة اختبارا للأغنیاء و معونة للفقراء، و لو أنّ النّاس أدّوا زکاة أموالهم ما بقی مسلم فقیرا محتاجا، و لاستغنی بما فرض الله عزّ و جلّ له(3)؛ زکات به

ص: 126


1- 1. ر ک: همان، ج 1، مسائل 1050، 1051، 1056.
2- 2. کافی، ج 3، ص 268.
3- 3. میزان الحکمة، ج 5، ص 14 (5 / 203 / 1578)

منظور آزمودن ثروتمندان و کمک به فقیران وضع شده است. اگر مردم زکات اموال خود را می پرداختند، هیچ مسلمانی نیازمند نمی ماند و به سبب آنچه خداوند (جلّ جلاله) برای او واجب کرده است بی نیاز می شد.

2- کیفر منع زکات

امام صادق (علیه السّلام) می فرمایند:

من منع قیراطا من الزّکاة فلیمت إن شاء یهودیا و إن شاء نصرانیا(1)؛ یعنی هرکس قیراطی از زکات را نپردازد، پس یا یهودی بمیرد و یا نصرانی - و مسلمان نمی میرد - .

***

3: و صوم شهر رمضان؛ روزۀ ماه رمضان

روزۀ ماه رمضان

حکمت روزه

در ارتباط با روزه ماه رمضان نیز اولین سؤالی که مطرح است، این است که ما چرا باید هرسال سی روز روزه بگیریم و خود را از خوردن و آشامیدن و برخی از لذتهای حلال محروم کنیم؟ فلسفه روزه چیست؟

ص: 127


1- 1. همان، ج 5، ص 19 (5 / 203 / 1582)

جواب این سوال را بنده هم از قرآن خدمت شما عرض میکنم و هم از روایات.

اما از قرآن:

قرآن عظیم الشّأن میفرماید:

یَا أَیُّهَا الّذین آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَی الّذین مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ(1)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! روزه بر شما واجب شده، همان گونه که بر کسانی که قبل از شما بودند واجب شد، تا به تقوا برسید.

پس فلسفه روزه تقوای الهی است، روزه بر ما واجب شده است تا با آن به تقوای الهی برسیم.

سؤال: انسان چگونه توسّط روزه به تقوا میرسد؟

جواب: کسی که روزه میگیرد، به نسبت آن که یکی از دستورات مهم پروردگار را اطاعت نموده و یکی از تکلیف های سخت الهی را انجام می دهد، ارتباطش با خدا قوی تر می گردد، و همین ارتباط قوی جلو او را از مخالفت و نافرمانی پروردگار میگیرد و در نتیجه: یک ماه روزه در حقیقت تمرینی میشود برای تقوا و ترک گناه.

ص: 128


1- 1. بقره، 183.

به همین جهت است که به گزارش نهادهای مربوطه، در ماه مبارک رمضان، در کشورهای اسلامی، آمار جرم ها و جنایت ها در حد زیادی پایین می آید.

دیگر اینکه: در مدت سی روز، که انسان روزه می گیرد، هر لحظه، دلش میخواهد غذا بخورد، آب بیاشامد و دیگر مفطرات را انجام دهد، اما انسان در مدت این سی روز پیوسته در برابر خواسته های نفس ایستادگی می کند، و این در واقع تمرینی است برای تقویت اراده و از طرفی بیشتر گناهان شخص مؤمن از ناحیه ضعف اراده است، پس روزه سبب تقویت اراده و آن سبب دست یافتن انسان بر تقوا است.

اما حکمت روزه از روایات:

حضرت پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله) در یک جمله کوتاه اما عمیق و پرمعنی میفرمایند: صوموا تصحّوا(1)؛ یعنی روزه بگیرید تا صحتمند و سالم بمانید!

سؤال: روزه چگونه سبب صحتمندی انسان میشود؟

جواب: انسان در طول سال که می خورد و می آشامد، چربی های زائدی در بدن او ذخیره میشوند که محل پرورش یافتن انواع میکروب ها و سبب

ص: 129


1- 1. همان، ج 6، ص 392 (6 / 308 / 2320)

بیماری های گوناگون اند، و این یک ماه روزه گرفتن، سبب می شود که آن چربی های زائد آب شده و از بین بروند و سلامت انسان تأمین گردد.

بعلاوه: روزه گرفتن، یک استراحت خوبی برای دستگاه گوارشی است و با توجّه به اینکه این دستگاه از حساسترین دستگاه های بدن بوده و از طرفی در تمام سال به طور دائم مشغول کار است، این استراحت برایش بسیار ضروری است.(1)

این است که پیامبر بزرگ اسلام (صلّی الله علیه وآله) در هزار و چهارصد سال پیش فرموده اند: صوموا تصحّوا؛ روزه بگیرید تا صحتمند و سالم بمانید!

***

4: و حجّ بیت الحرام؛ حجّ خانه خدا

حجّ خانۀ خدا

اشاره

خداوند حکیم با این آیه حجّ را بر افراد مستطیع واجب فرموده است:

وَلِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حجّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ(2)؛ یعنی برای خدا بر مردم واجب است که حجّ خانه او کنند، البتّه آنها که توانایی رفتن به سوی آن را دارند، و هر کس کفر ورزد

ص: 130


1- 1. تفسیر نمونه، ج 1، ص 711.
2- 2. آل عمران، 97.

(و حجّ را ترک کند، به خود ضرر رسانده) و خداوند از همه جهانیان، بی نیاز است.

غوغای شیاطین!

متأسفانه گاهی در ایام حج، شبهه ای از طرف عدّه ای از اشخاص مغرض در ارتباط با مسأله «حج» ایجاد شده و برخی از دوستان ناآگاه را تحت تاثیر قرار می دهد! و آن شبهه این است که می گویند: چرا حج؟! چرا رفتن به عربستان و صرف هزینه برای انجام مراسم حج؟؛ حاجی! حج تو در کشور توست، حج تو در شهر تو و کوچه توست؛ حَجّت را همین جا انجام بده؛ یعنی هزینۀ حج را صرف فقرا و نیازمندان کن! و چه بسا به این شعر هم تمسُّک میکنند:

دل بدست آور که حج اکبر است *** از هزاران کعبه یک دل بهتر است.

جواب این است که؛

اینها چرا در غیر از ایام حج به فکر فقرا نیستند؛ چرا وقتی صدها هزار افغانی را در مراسم عروسی شان به سالن های عروسی میدهند، به فکر فقرا نیستند؟؛ چرا وقتی ده ها هزار افغانی را در شب عروسی شان به یک آوازخوان میدهند، به فکر فقرا نیستند؟؛ چرا وقتی خانه های مُجلّل و بلندمنزل میسازند، به یاد فقرا نیستند؟؛ چرا وقتی سفرهای تفریحی برای خود و خانوادۀ شان ترتیب می دهند به یاد فقرا نیستند؟!

ص: 131

مگر اسلام فقرا را فراموش کرده است؟! مگر اسلام زکات را برای فقرا قرار نداده است؟؛ که بفرموده امام صادق (علیه السلام): اگر مردم زکات اموال شان را بپردازند، نیازمندی در جامعه باقی نمی ماند!

این که با وجود زکات میگویند: حج هم باید صرف فقرا گردد، مثل آن است که کسی بگوید، بودجه وزارت داخله یا خارجه را بگیرید به وزارت صحّت بدهید تا به مریضان رسیدگی شود! در حالی که وزارت صحّت خودش بودجه دارد و نیازی به تعطیل وزارت های دیگر نیست!

به این نکته نیز باید توجّه داشت که این شبهه بیشتر از طرف کسانی در جامعه ایجاد یا گسترش داده می شود که به گواهی تجربه، خودشان اهل کمک به فقرا نبوده و اصلاً باوری به این مسأله ندارند! بعد میشوند دایه دلسوزتر از مادر و اشک تمساحانه برای فقرا می ریزند!

کارهای خیر و مخصوصاً خیر مالی در جامعه همیشه به دست حاجی ها، کربلایی ها و متدیّنین انجام میشود و کسانی که به ادّعای روشنفکری و ادّعاهای دیگر بر احکام ناب اسلامی خُرده می گیرند، اهل کارهای خیر و کمک به فقیران و مستمندان نبوده و بزرگترین هنر آنان شعارهای توخالی و دروغین است!.

اما در ارتباط با شعر معروف «دل بدست آور که حج اکبر است *** از هزاران کعبه یک دل بهتر است» باید گفت: این شعر و اشعاری از این دست،

ص: 132

مانند: «عبادت به جز خدمت خلق نیست *** به تسبیح و سجّاده و دلق نیست» یا: «مَی بخور مسجد بسوزان، مردم آزاری مکن» متأسفانه با ضروریات دین و دستورات واضح اسلام، در تضاد بوده و سبب گمراهی بسیاری از ناآگاهان گردیده و حربه ای در دست دشمنان مغرض و کینه توز واقع شده است!

حقیقت این است که دشمنان اسلام از «حج» می ترسند، زیرا آنان دانسته اند که: «حج» مایه عظمت و شکوه اسلام و قوّت و اتّحاد مسلمین است و هرسال خون تازه ای در رگهای مسلمانان جهان جاری می سازد. لذا از هر وسیله ای برای کوبیدن آن بهره میگیرند!

به هرحال؛ این غوغاها واقعیت های دینی را تغییر نداده و سبب تغییریافتن احکام اسلام نمی شود؛ ترک حج از گناهان بزرگی است که در آیه ذکرشده از آن تعبیر به «کفر» شده است (وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ) و در روایات معصومین (علیهم السّلام) هشدارهای مهمی در ارتباط با آن داده شده است.

کیفر ترک حج

امام صادق (علیه السّلام) می فرماید:

من مات ولم یحجّ حجّة الأسلام، ولم تمنعه من ذلک حاجة تجحف به، أو مرض لا یطیق الحجّ من أجله، أو سلطان یمنعه، فلیمت إن شاء یهودیا و

ص: 133

إن شاء نصرانیا(1)؛ هر کس بمیرد و حجّ واجب اسلام را انجام نداده باشد، اگر به سبب فقر شدید، یا بیماری باز داردنده ازحج و یا ممانعت قدرتمندی از حج خود داردی نکرده باشد، باید یهودی بمیرد اگر خواهد و یا نصرانی!

یهودی! یهودی! یهودی!

شهید آیت الله دستغیب (رحمة الله علیه) در کتاب «داستانهای شگفت» می نویسد:

مرحوم حاج عبدالعلی مشکسار نقل نمود که یک روز صبح در مسجد آقا احمد، مرحوم عالم ربانی آقای حاج سید عبدالباقی (اعلی الله مقامه) پس از نماز جماعت به منبر رفت و من حاضر بودم، فرمود امروز میخواهم چیزی را که خودم دیده ام برای موعظه شما نقل کنم:

رفیقی داشتم از مؤمنین، مریض شد، به عیادتش رفتم، چون او را در حال سکرات مرگ دیدم نزدش نشستم و سوره یس و الصّافات را تلاوت کردم، اهل او از حجره بیرون رفتند و من تنها نزدش ماندم، پس او را کلمه توحید و ولایت تلقین میکردم، اما هرچه اصرار میکردم نمیگفت، با اینکه میتوانست حرف بزند و شعور داشت، سرانجام با خشم و غضب متوجّه من شده و سه مرتبه گفت: یهودی! یهودی! یهودی! من بر سر خودم زدم و از حجره بیرون شدم و اهلش نزد او رفتند، در خانه که رسیدم صدای شیون و

ص: 134


1- 1. میزان الحکمة، ج 2. ص 494 (2 / 98 / 706)

ناله بلند شد، معلوم شد که مرده است. پس از تحقیق و جستجو، یرایم معلوم شد که آن بدبخت چند سال بوده که واجب الحجّ بوده و به این واجب مهم الهی اعتنایی ننموده تا اینکه یهودی از دنیا رفت.(1)

***

5: و الولایة لنا أهل البیت(2)؛

ولایت ما اهل بیت

ولایت اهل بیت علیهم السّلام

اشاره

رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرموده اند:

إنّما مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح؛ من رکبها نجا، و من تخلّف عنها غرق(3)؛ همانا مثل خاندان من در میان شما به کشتی نوح می ماند که هر که بر آن سوار شد نجات یافت و هر که از آن بازماند غرق شد.

زبانم لال اگر از رسول خدا نشنیده باشم

أبومسلم گفته است:

به همراه حسن بصری و أنس بن مالک به سمت خانه اُمّ سلمه خارج شدیم تا به در منزل اُمّ سلمه رسیدیم، أنس جلوی در نشست و من با حسن بصری داخل منزل شدیم. حسن بصری به اُمّ سلمه سلام کرد، اُمّ سلمه به او

ص: 135


1- 1. داستانهای شگفت، ص 94.
2- 2. بحارالأنوار، ج 27، ص 103.
3- 3. همان، ج 23، ص 123.

جواب داد و گفت: پسرم کیستی؟ گفت: من حسن بصری هستم، اُمّ سلمه گفت: برای چه آمده ای؟ گفت: آمده ام تا با من از حدیثی سخن گویی که درباره علی بن ابی طالب (علیه السّلام) از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) شنیدی.

اُمّ سلمه گفت: به خدا سوگند با تو از حدیثی خواهم گفت که گوش هایم آن را از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) شنید وگرنه کر شوند و چشمانم دید وگرنه کور شوند و قلبم آن را در خود جا داد وگرنه خداوند بر آن مهر زند و اگر از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) نشنیده باشم زبانم لال گردد! از پیامبر (صلّی الله علیه وآله) شنیدم که به علی بن ابی طالب (علیه السّلام) فرمود: «ای علی! هر بنده ای در روز قیامت خدا را ملاقات نماید، در حالی که منکر ولایت تو باشد، مانند این است که خداوند را با عبادت بت ها یا شرک ملاقات کرده باشد».(1)

بُن اسلام باشد پنج نزد حق تعالايش

كه با اين پنج هر مؤمن شود تكميل كالايش

ص: 136


1- 1. همان، ج 42، ص 142.

هر آنكو دعوي دين مي كند اين پنج را بايد

نماز و روزه و حجّ و زكوة است و تولاّيش

ولايت چيست مهر مرتضي و حبّ اولادش

ندارد بهره از دين هر كه نبود مهر مولايش

مرا غير از علي بعد از پيمبر نيست مولايي

كه در قرآن ولي الله خوانده حق تعالايش

الا يا اهل عالم من كسي را دست حق دانم

كه شد مُهر نبوّت در حرم جاي كف پايش

بتي كو سرنگون شد در حرم با دست آن مولا

به گوش جان شنيدم يا علي مي بود آوايش.(1)

ص: 137


1- 1. میثم

ص: 138

8- پنج دستور پروردگار عالم به یکی از انبیاء

اشاره

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم، بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین، والصّلوة والسّلام علی سیّد الأنبیاء و خاتم المرسلین، حبیبنا و حبیب إله العالمین، أبی القاسم المصطفی محمّد، و علی آله الطّیبین، الطّاهرین المعصومین، ولاسیّما بقیّة الله فی الأرضین، أرواحنا له الفداء و أرواح العالمین.

اشاره

مرحوم شیخ صدوق (رحمة الله علیه) در کتاب ارزشمند «خصال»، باب خمسه، حدیث زیبا و آموزنده ای را از حضرت امام رضا (علیه السّلام) نقل نموده است که حضرت فرموده اند:

أوحی الله عزّ و جلّ إلی نبیّ من أنبیائه إذا أصبحت فأوّل شیء یستقبلک فکله و الثّانی فاکتمه و الثّالث فاقبله و الرّابع فلا تؤیسه و الخامس فاهرب منه؛ یعنی خداوند به یکی از پیامبرانش وحی کرد که چون

ص: 139

صبح کردی اولین چیزی را که با آن برخورد نمودی بخور، دومی را پنهان کن، سومی را بپذیر، چهارمی را ناامید مکن و از پنجمی فرار کن.

آن پیامبر بزرگوار الهی چون صبح کرد، به راه افتاد، در مسیری که میرفت اولین بار با کوه سیاه بزرگی رو به رو شد، با خود گفت: پروردگارم به من دستور داده که این کوه بزرگ را بخورم، اما چگونه می توانم آن را بخورم؟! بعد با خودش گفت: پروردگارم مرا به چیزی که توانایی آن را ندارم فرمان نمی دهد، پس به سوی کوه رفت تا آن را بخورد، هر چه به آن کوه نزدیکتر شد کوه کوچک تر شد تا وقتی به آن رسید آن را به اندازه لقمه ای یافت و خورد و دید که آن لقمه گواراترین چیزی بود که تا به حال خورده است.

دوباره به راه افتاد. این بار با تشتی رو به رو شد، با خود گفت: پروردگارم به من فرمان داده که آن را پنهان سازم، پس حفره ای کند و تشت را داخل آن قرار داد و رویش خاک ریخت و به راه خود ادامه داد، ولی دید که تشت از زیر خاک بیرون آمد، با خود گفت: من آنچه را که پروردگارم فرمان داده بود انجام دادم و دیگر تکلّیفی ندارم، و به راه افتاد، ناگهان پرنده ای را دید که بازی او را دنبال می کند، پرنده در اطراف او دور زد و او گفت: پروردگارم فرمان داده که این پرنده را بپذیرم، پس آستین خود را باز کرد و پرنده را در آستین خود جای داد، باز به او گفت: من چندروز است که به دنبال این پرنده هستم، اکنون تو او را از من گرفتی! با خود گفت: پروردگارم به من فرمان داده که این باز را ناامید نکنم پس قطعه ای از ران خود را برید و به

ص: 140

آن باز داد، دوباره به راه خود ادامه داد تا گوشت مردار گندیده و کرم افتاده ای را دید، با خود گفت: پروردگارم به من فرمان داده که از این بگریزم پس از آن گریخت و برگشت.

در خواب به او گفته شد: تو آنچه را که به آن مأمور بودی انجام دادی، آیا میدانی چیزهایی که دیدی چه بود؟ گفت: نمیدانم! به او گفته شد: آن کوه غضب بود، وقتی بنده ای خشم می کند خودش را نمی بیند و از شدت غضب ارزش خود را نمی داند، پس اگر خودش را در برابر خشم نبازد، و ارزش خود را بداند و خشم او فروکش کند، سرانجام آن همان لقمه گوارایی می شود که تو خوردی.

فروخوردن خشم

بله دوستان! این یک واقعیت است که وقتی انسان خشمگین میشود، خشم را در برابر خود مانند کوهی، بزرگ می بیند و خودش را در برابر آن عاجز، اما اگر قدر و منزلت خود را به یاد آورد، و اعتماد به نفسش را از دست ندهد، و تصمیم بگیرد تا خشمش را فروخورد، هر لحظه ای که میگذرد، خشم او کم و کمتر میشود تا آنکه مانند لقمه کوچکی میشود که انسان براحتی میتواند آن را بخورد، و وقتی آن را خورد، می بیند شیرین ترین چیزی بوده که تا به حال خورده است.

***

ص: 141

و اما تشت، همان عمل صالح است که وقتی بنده آن را پنهان کند خداوند آشکارش می سازد تا بنده نیکوکار را با آن زینت بخشد (و این، البتّه پاداش دنیوی اوست) و خداوند ثواب آخرت را نیز برای او ذخیره میکند.

پنهان داشتن عمل صالح

مطابق آنچه از آیات و روایات استفاده می شود، بهتر است انسان عمل خیر را مخفیانه انجام دهد، و سپس آن را برزبان هم نیاورد، زیرا اگر انسان عمل خیر خود را به زبان آورد، از ارزش آن کاسته میشود.

امام باقر (علیه السّلام) فرمودند:

الإبقاء علی العمل أشدّ من العمل؛ یعنی نگهداری عمل، از خود عمل سخت تر است. راوی پرسید: منظور از نگهداری عمل چیست؟ امام فرمود: یصل الرّجل بصلة و ینفق نفقة لله وحده لا شریک له فکتب له سرّا، ثم یذکرها فتمحی فتکتب له علانیة، ثم یذکرها فتمحی و تکتب له ریاء(1)؛ یعنی: شخص برای خداوند یگانه، بخشش و انفاقی می کند و این عمل، برای او عمل پنهانی نوشته می شود، اما بعدا کارش را به زبان می آورد که در نتیجه آن، ثواب نهانی - که بیشتر است - پاک می شود و برایش ثواب عمل آشکار می نویسند، بار دیگر آن را به زبان می آورد، که در این بار عملش پاک می شود و عمل ریایی نوشته می شود.

ص: 142


1- 1. میزان الحکمة، ج 4، ص 339 (4 / 176 / 1422)

پس بهتر است ما عمل نیک را مخفیانه انجام دهیم، اما خداوند آن عمل را مخفی نگه نمی دارد، بلکه آن را به نحوی برای دیگران آشکار می کند.

به گفته سعدی:

هر سحر از عشق دمی میزنم *** روز دیگر می شنوم برمَلا

و این، البتّه گوشه ای از پاداش دنیوی شخص است و پاداش اخروی او محفوظ است.

***

و اما پرنده، کسی است که نصیحتی به تو می گوید، پس او رابپذیر و نصیحتش را قبول کن!

قبول نصیحت

انسان باید نصیحت نصیحت کننده را پذیرا باشد، اگرچه نصیحت کننده، کسی باشد که از نظر سن یا از جهت مقام و رتبه از او پایین تر است!

نصیحت راهزن به غزالی

غزالی دانشمند شهیر اسلامی، به نیشابور و گرگان رفته و سال ها از محضر اساتید بزرگ کسب فضل کرد و برای آن که معلوماتش فراموش نشود، آنها را مرتب می نوشت و جزوه می کرد، و جزوه هایش را که محصول سالها زحمتش بود، مثل جان شیرین دوست میداشت.

ص: 143

بعد از سالها تحصیل علم، جزوه هایش را مرتب نموده در توبره ای پیچید و با قافله ای به طرف وطنش حرکت کرد. از قضا قافله در راه با عده ای راهزن برخورد کرد، دزدان جلوی قافله را گرفتند و آنچه مال یافت می شد، همه را جمع کردند، تا آنکه نوبت به غزالی رسید، همین که دست دزدان به طرف توبره دراز شد، غزالی شروع کرد به التماس کردن و گفت: غیر از این توبره، هر چه دارم ببرید اما آن را به من واگذارید.

دزد پرسید: اینها به چه درد تو می خورد؟ غزالی گفت: اینها ثمرۀ چندین سال تحصیل من است. اگر اینها را از من بگیرید، معلوماتم تباه می شود و سالها زحمتم هدر می رود! دزد گفت: علمی که جایش در توبره و قابل دزدیدن باشد علم نیست، برو فکری به حال خود بکن!

این گفتۀ عامیانه، غزالی را تکان داد، او که تا آن روز فقط طوطی وار از استاد می شنید و در دفتر ضبط می کرد، بعد از آن به فکر افتاد مغز خود را پرورش دهد و مطالب مفید را در ذهن خود ثبت نماید.

غزالی گفته است: من بهترین پندها را که راهنمای زندگی فکری من شد، از زبان یک دزد راهزن شنیدم!(1)

باطل است آنچه مُدّعی گوید *** خفته را خفته کی کند بیدار؟

ص: 144


1- 1. مجموعه آثار شهیدمطهّری (رحمة الله علیه)، ج 18، داستان راستان، ج 1، ص 233؛ به نقل از: غزالی نامه، ص 116.

مرد باید که گیرد اندر گوش *** ور نوشته است پند بر دیوار

پس نباید دربرابر نصیحت تکبر به خرج داد! البتّه به این مطلب نیز باید توجّه داشت که نصیحت باید نصیحت باشد؛ یعنی سخنی از سر خیرخواهی، و باید با لحن دوستانه صورت گیرد، نه بصورت طعنه، تحقیر، تمسخر و... این چنین نصیحت را باید پذیرفت!

***

و اما باز، مردی است که حاجتی به تو دارد او را نومید مکن.

برآوردن نیاز نیازمند

امام صادق (علیه السّلام) می فرماید:

ما قضی مسلم لمسلم حاجة إلّا ناداه الله تبارک و تعالی: علیّ ثوابک، و لا أرضی لک بدون الجنّة(1)؛ هرگاه مسلمانی نیاز مسلمانی را برآورد، خداوند تبارک و تعالی او را ندا دهد که: پاداش تو به عهده من است، و من به کمتر از بهشت برای تو راضی نمی شوم.

***

و اما گوشت گندیده غیبت است، از آن فرار کن.(2)

ص: 145


1- 1. میزان الحکمة، ج 3، ص 249 (3 / 132 / 965)
2- 2. الخصال، شیخ صدوق (رحمة الله علیه)، ج 1، ص 388.

غیبت

در مورد غیبت، سخن زیاد گفته شده، بنده فقط یک حدیث از پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله) محضر شما به عرض میرسانم:

یؤتی بأحد یوم القیامة یوقف بین یدی الله و یدفع إلیه کتابه فلا یری حسناته، فیقول: إلهی، لیس هذا کتابی! فإنی لا أری فیها طاعتی؟! فیقال له: إنّ ربّک لا یضل و لا ینسی، ذهب عملک باغتیاب الناس. ثم یؤتی بآخر و یدفع إلیه کتابه فیری فیه طاعات کثیرة، فیقول: إلهی، ما هذا کتابی! فإنّی ما عملت هذه الطّاعات! فیقال: لأنّ فلانا اغتابک فدفعت حسناته إلیک(1)؛ روز قیامت فردی را می آورند و او را در پیشگاه خدا نگه می دارند و نامه اش را به او می دهند، اما اعمال نیک خود را در آن نمی بیند. عرض می کند: الهی! این نامه من نیست! زیرا من در آن کارهای نیکم را نمی بینم! به او گفته می شود: پروردگار تو نه خطا می کند و نه فراموش، عمل تو به سبب غیبت کردن از مردم بر باد رفت. سپس مرد دیگری را می آورند و نامه اش را به او می دهند، در آن نامه، اعمال نیک بسیاری را مشاهده می کند، عرض می کند: الهی! این نامه من نیست! زیرا من این کارها را به جا نیاورده ام! گفته می شود: فلانی از تو غیبت کرد و من اعمال خیر او را به تو دادم.

شخصی به یکی از حکماء گفت: فلان شخص غیبت تو را کرد. حکیم طبقی خرما برای غیبت کننده فرستاد و پیغام داد که به من خبر داده اند

ص: 146


1- 1. بحارالأنوار، ج 72، ص 258.

که تو مقداری از اعمال خیر خود را به من اهدا کرده ای، من هم خواستم محبت تو را جبران کنم؛ اما معذورم که نمی توانم به طور کامل هدیۀ تو را جبران نمایم!(1)

خواهى كه خوار مى نشوى اى عزيز من

هرگز به ذمّ كس نزنى پيش كس نفس

و آن كس كه شهره گشت به بدگفتِ ديگران

كس را به صحبتش نبود در جهان هوس.(2)

ص: 147


1- 1. هزار و یک حکایت اخلاقی، ج 1، ص 105؛ به نقل از: المحجّة البیضاء، 5، 274.
2- 2. ابن يمين فريومدى

ص: 148

9- سه خصلت پسندیده

اشاره

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم، بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین، والصّلوة والسّلام علی سیّد الأنبیاء و خاتم المرسلین، حبیبنا و حبیب إله العالمین، أبی القاسم المصطفی محمّد، و علی آله الطّیبین، الطّاهرین المعصومین، ولاسیّما بقیّة الله فی الأرضین، أرواحنا له الفداء و أرواح العالمین.

اشاره

حضرت علی (علیه السّلام) در کلام ارزشمندی به سه خصلت نیکو اشاره نموده و فرموده اند:

ص: 149

إذا أراد الله سبحانه صلاح عبد ألهمه قلّة الکلام و قلّة الطعام و قلّة المنام(1)؛ یعنی هرگاه خداوند خیر و نیکی کسی را بخواهد، به او سه چیز را نصیب میکند: 1- کم گویی 2- کم خوری 3- کم خوابی.

کم گویی

اولین چیزی که حضرت علی (علیه السّلام) به عنوان خیر و صلاح بنده، ذکر نموده اند، کم گویی است؛ قلّة الکلام.

حضرت علی (علیه السّلام) در سخن حکیمانۀ دیگری، کم گویی را نشانۀ کمال عقل دانسته و فرموده است:

إذا تمّ العقل نقص الکلام(2)؛ هرگاه عقل کسی کامل گردد، سخن گفتن او کم میشود.

و در کلام دیگری دوتا فایده مهم برای کم گویی ذکر نموده است، می فرماید:

قلّة الکلام تستر العیوب؛ کمگویی عیب های انسان را می پوشاند، شاید به این جهت که: انسان وقتی سخن می گوید، با سخنان خود، شخصیت، افکار و نیات درونی خودش را به مخاطب خود نشان داده و حتّی کارهایی را که در گذشته انجام داده است بر زبان می آورد، بدیهی است انسانی که در عقل،

ص: 150


1- 1. غررالحکم و دررالکلم، حکمت 4106، ص 334.
2- 2. نهج البلاغة، حکمت 71، ص 454.

اندیشه و کارهایش عیب و نقصی داشته باشد عیب او توسّط سخن گفتن برای دیگران آشکار میشود.

به گفتۀ مولوی:آدمی مخفی است در زیر زبان *** اين زبان پرده است بر درگاه جان

- ادامه روایت: -

و تقلّل الذّنوب(1)؛کم گویی گناهان انسان را کم میکند، زیرا بیشترین گناهانی که انسان انجام می دهد از ناحیه زبان است؛ گناهان بزرگی از قبیل: دروغ گفتن، سوگند دروغ، غیبت، تهمت، عیب جویی، شماتت، طعن، لعن، دشنام، قذف و دیگر گناهان بزرگ که روزانه معمولا از انسان سر می زند. کسی که بتواند زبان خودش را نگهدارد، تا حد زیادی از گناه مصؤون خواهد ماند، لذا امام باقر (علیه السّلام) می فرماید: ما من شیئ أحقّ بطول السّجن من اللّسان(2)؛ هیچ چیزی بیشتر از زبان مستحق زندانی شدن طولانی مدت نیست.

شخصی خدمت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) رسید و درخواست موعظه و نصیحت کرد. حضرت فرمود: زبانت را حفظ کن! عرض کرد: نصیحت دیگری بفرمایید! فرمود: زبانت را حفظ کن! برای بار سوم تقاضای نصیحت

ص: 151


1- 1. غررالحکم و دررالکلم، حکمت 6691، ص 555.
2- 2. میزان الحکمة، ج 10، ص 268 (10 / 472 / 3513)

کرد. حضرت فرمود: زبانت را حفظ کن! وای بر تو! جز محصولات زبان آیا چیز دیگری مردم را به صورت در آتش می افکند؟(1)کسی تلاش می کرد تا به الاغی سخن گفتن بیاموزد، حکیمی او را دیده و گفت: به جای آنکه میکوشی به حیوان سخن گفتن یاد دهی، بکوش که از او خاموشی را یاد بگیری.

کم خوری

دومین خصلت نیکویی که حضرت علی (علیه السّلام) به آن اشاره نموده است، کم خوری است؛ قلّة الطعام

پیامبر بزرگوار اسلام در سخنی چند ضرر معنوی برای پرخوری بیان نموده اند؛

فرموده: پرخوری سبب سه چیز است: قساوت قلب، تنبلی در عبادت و کرشدن گوش از شنیدن موعظه.(2)

حضرت علی (علیه السّلام) به اثر صحی کم خوری اشاره نموده و میفرماید:

ص: 152


1- 1. بحارالأنوار، ج 68، ص 303.
2- 2. همان، ج 100، ص 27.

من قلّ طعامه قلّت آلامه(1)؛ هرکس خوراکش کم باشد، دردها و بیماری هایش کم تر است.پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز در این زمینه فرمایش مفیدی دارند؛ میفرماید:

کل و أنت تشتهی و أمسک و أنت تشتهی(2)؛ یعنی زمانی غذا بخور که اشتها یافته ای (یعنی:گرسنه شده ای) و زمانی دست از غذاخوردن بکش که هنوز اشتها داری (یعنی: کاملًا سیر نشده ای).

راز تندرستی

سعدی در گلستان می گوید:

یکی از پادشاهان عجم، طبیب حاذقی خدمت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرستاد، تا اگر حضرت، یا یکی از یاران مریض شد، معالجه نماید، یک سال در محضر پیامبر (صلّی الله علیه و آله) بود، اما مریضی پیش او نیامد.

روزی خدمت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) شرفیاب شد و عرض کرد: مدت یک سال است که در خدمت شمایم، اما مریضی به من مراجعه نکرده است!

ص: 153


1- 1. غررالحکم و دررالکلم، حکمت 9078، ص 727.
2- 2. بحارالأنوار، ج 59، ص 290.

پیامبر (صلّی الله علیه و آله) فرمود: روش اصحاب من این است که تا گرسنه نشوند غذا نمی خورند و هنوز از غذا کاملًا سیر نشده، دست از خوردن می کشند.آن طبیبِ حکیم گفت: «راز تندرستی همین است» و از خدمت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) مرخّص شد.

سخن آنگه کند حکیم آغاز *** یا سرانگشت سوی لقمه دراز

که ز ناگفتنش خلل زاید *** یا ز ناخوردنش به جان آید

لاجرم حکمتش بود گفتار *** خوردنش تندرستی آرد بار.(1)

کم خوابی

سومین خصلت شایسته در کلام مبارک حضرت علی (علیه السّلام) کم خوابی است؛ قلة المنام.

اسلام دین جامعی است که برای همه ابعاد زندگی برنامه دارد، حتّی برای خوابیدن.

ص: 154


1- 1. گلستان سعدی، باب 3، حکایت 4، ص 118.

آداب خوابیدن

اسلام برای خوابیدن آدابی بیان کرده، مثل اینکه: انسان وقتی میخوابد، با وضو بخوابد، که اگر کسی با وضو بخوابد بستر خواب او برای او حکم مسجد (محل عبادت) را پیدا می کند.

حقایقی از زبان سلمان فارسی رحمة الله علیه

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) روزی به اصحابش فرمود: کدام یک از شما هر روز روزه می گیرد؟ سلمان فارسی (رحمة الله علیه) گفت: من ای رسول خدا. پیامبر فرمود: کدام یک از شما هر شب به عبادت بر می خیزد؟ سلمان گفت: من یا رسول الله. پیامبر فرمود: کدام یک از شما هر روز یک ختم قرآن می کند؟ سلمان گفت: من یا رسول الله.

یکی از اصحاب پیامبر خشمگین شد و گفت: یا رسول الله! این مرد عجمی می خواهد بر ما فخر فروشی کند، من دیده ام که او بیشتر روزها روزه نیست و بیشتر شب را می خوابد و بیشتر روز را قرآن نمیخواند. پیامبر به او فرمود: ساکت باش، تو را با مثل لقمان حکیم چه کار؟ از او بپرس تا به تو جواب دهد.

آن مرد خطاب به سلمان گفت: آیا همیشه روزه هستی؟ سلمان گفت: بله. مرد گفت: ولی من بیشتر روزها تو را در حال غذا خوردن دیده ام. سلمان گفت: من سه روز از هر ماه را روزه می گیرم و ماه شعبان را به ماه رمضان وصل می کنم، با این عمل گویا همه سال را روزه بوده ام، مگر نه اینکه خداوند

ص: 155

متعال فرموده است: مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا(1)؛ هرکس کار نیکی انجام دهد ده برابر آن پاداش خواهد داشت. مرد گفت: با آن که تو بیشتر شب را می خوابی پس چرا می گویی که شب زنده داری؟ سلمان گفت: پیامبرفرمود: هر کسی با طهارت بخوابد مثل آن است که تمام شب را به عبادت گذرانده است و من هرگز بی طهارت نمیخوابم. مرد گفت: چرا ادعا می کنی که هر روز یک ختم قرآن می کنی، در حالیکه خیلی از اوقات از تلاوت ساکت هستی. سلمان گفت: از پیامبر شنیدم که به علی (علیه السّلام) فرمود: ای علی! تو مثل سوره توحید هستی. هر که یک بار سوره «قل هو الله احد» را بخواند مثل آن است که یک ثلث قرآن را خوانده است و هر که دوبار آن را بخواند مثل آن است که دو ثلث قرآن را خوانده و هر که سه بار آن را بخواند مانند آن است که یک ختم قرآن کرده است. همین گونه هر کس تو را تنها با زبان دوست بدارد یک ثلث ایمانش کامل شده و هر کس با دل و زبانش دوست بدارد دو ثلث ایمانش کامل شده و هر کس با دل و زبان تو را دوست بدارد و با دستش هم یاریت کند تمام ایمان را به دست آورده است. یا علی! سوگند به خدایی که مرا به حق آفرید اگر اهل زمین همانند اهل آسمان تو را دوست داشتند حتّی یک نفر هم در آتش دوزخ عذاب نمی دید. ای مرد! من «قل هو الله أحد» را روزی سه بار قرائت می کنم. و طبق این دلایل آنچه گفتم درست است.(2)

ص: 156


1- 1. أنعام، 160.
2- 2. بحارالأنوار، ج 22، ص 317.

دومین ادبی که برای خوابیدن وارد شده این است که انسان بر پهلوی راست بخوابد و دست راست را زیر صورت بگذارد؛ و بر پهلوی چپ یا رو نخوابد.

زیاد نخوابید

پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه و آله):

أیّاکم و کثرة النّوم فإنّ کثرة النّوم تدع صاحبه فقیرا یوم القیامة(1)؛ زیاد نخوابید، زیرا خواب زیاد صاحبش را در روز قیامت دست خالی می گذارد.

امام باقر (علیه السّلام) می فرماید:

حضرت موسی (علیه السّلام) در مناجاتش با پروردگار از او پرسید: أیّ عبادک أبغض الیک؟ خدایا! کدام بنده ات نزد تو مبغوض تر است؟ خداوند در جواب فرمود: جیفة باللّیل و بطّال بالنّهار(2)؛ کسی که شب مانند مرداری بیفتد و روزش را به بیکاری گذراند.

البتّه ضررهای دنیوی پرخوابی که روشن است: بدون شک هیچ کسی از زیادخوابیدن به جایی نرسیده است؛ همه کسانی که به جایگاهی رسیده اند - چه از نظر علم یا ثروت یا مقام - رنج بیخوابی های زیادی را کشیده اند، شبها تا دیر وقت نخوابیده و صبح زودتر از خواب برخاسته اند. به فرمودۀ

ص: 157


1- 1. میزان الحکمة، ج 12، ص 492 (12 / 526 / 3917)
2- 2. بحارالأنوار، ج 13. ص 354.

قرآن: وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی(1)؛ انسان جز به نتیجه تلاشش نمی رسد. و به گفتۀ سعدی:نابرده رنج گنج میسّر نمی شود *** مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد.

پایان

ص: 158


1- 1. نجم، 39.

فهرست منابع

* قرآن کریم

* نهج البلاغة، انتشارات سادات رضوی - قم، چاپ اول / تابستان 1387

* غررالحکم و دررالکلم، عبدالواحد آمُدی (رحمة الله علیه)، مؤسسۀ انتشاراتی امام عصر (عجّل الله فرجه الشّریف) - قم، چاپ چهارم / 1386

* فروع کافی، شیخ کلینی (رحمة الله علیه)، جلد 3، دارالأضواء - بیروت، چاپ سوم / 1405 ه - 1985 م

* بحارالأنوار، علّامه مجلسی (رحمة الله علیه)، دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة الثالثة / 1403 ه - 1983 م، جلد 7، 10، 17، 21، 22، 23، 27، 42، 45، 46، 47، 59، 67، 68، 71، 72، 80، 81، 100

ص: 159

* میزان الحکمة، محمّد محمّدی ری شهری، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث - قم، چاپ دوازدهم / 1390، جلد 1، 2، 3، 4، 5، 6، 7، 8، 9، 10، 12، 13

* الخصال، شیخ صدوق (رحمة الله علیه)، ج 1، اندیشه هادی - قم، چاپ اول / 1385

* تمدّن اسلام و عرب، دکتر گوستاولوبون فرانسوی، ترجمه سیدهاشم حسینی، انتشارات کتابفروشی اسلامیه - تهران، چاپ دوم، 1354

* داستانهای شگفت، شهید آیت الله دستغیب (رحمة الله علیه)، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرّسین حوزه علمیه قم، چاپ سیزدهم / 1388

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109