در سایه سار آفتاب 9 : پنجره ی فولاد

مشخصات کتاب

سرشناسه:غفورزاده، محمدجواد، 1322 -

عنوان و نام پديدآور:در سایه سار آفتاب 9 : پنجره ی فولاد/ محمد جواد غفورزاده (شفق) ؛ تهیه و تدوین اداره امور فرهنگی آستان قدس رضوی.

مشخصات نشر:مشهد: انتشارات قدس رضوی، 1390.

مشخصات ظاهری:135 ص.

شابک:978-964-2784-06-6

يادداشت:چاپ قبلی: آستان قدس رضوی، موسسه چاپ و انتشارات، 1385(29ص).

يادداشت:چاپ دوم.

موضوع:علی بن موسی (ع)، امام هشتم، 153؟ - 203ق. -- شعر

موضوع:شعر مذهبی -- قرن 14

موضوع:شعر فارسی -- قرن 14

شناسه افزوده:آستان قدس رضوی. اداره امور فرهنگی

شناسه افزوده:موسسه انتشاراتی قدس رضوی

رده بندی کنگره:PIR8152 /ف834 پ9 1390

رده بندی دیویی:8فا1/62

شماره کتابشناسی ملی:3007216

ص: 1

اشاره

ص: 2

پنجره فولاد

سراينده: محمدجواد غفورزاده (شفق)

ص: 3

ص: 4

فهرست

اشاره 7

مقدمه 8

قطعه اي از بهشت 9

پروانه شدن10

ضامن آهو27

پنجره ی فولاد 28

پنجره و كبوتر 39

قصد زیارت40

خورشيد ولايت53

باغ بلور54

زيارت 65

دل بی قرار 66

همسايه 87

هفت شهر عشق 88

اشک بدرقهشهادت 110

يا علي بن موسي الرضا 123

زیارت 124

ص: 5

ص: 6

اشاره:

شعر شيعه سرشار از شور و شعور است، شعري كه تار و پود آن شرح شوريدگي هاي لبريز از شهودي الهي و ديني است. در واژه واژه ي آن مي توان دلدادگي هاي فراتر از دايره عقل مآل انديش و حسابگر را ديد و در همان حال خردورزي و عقلانيتي بارور از ناب ترين چشمه هاي وحي و سنت را يافت.

اين شعر روزي از حنجره سرخ فرزدق در كنار كعبه مي تراود. روزي در كام ابوالاسود دئلي گل مي كند و گاهي بر زبان حسان بن ثابت جريان مي يابد و مهر تأييد پيامبر آفتاب را دريافت مي كند:

«لا تزال مويدا بروح القدس ما نصرتنا بلسانك»

«همواره در پناه روح القدس باشي كه با زبان خود ياري ما كردي»

اين شعر زماني در زبان كميت مي شكفد، گاهي در گلوي سيد حميري و روزي در كام دعبل با چكامه بلند «تأييد» خود و سپس در حنجره شاعران پارسي گوي و عربي گوي گل مي كند و عطر آسماني عشق به خاندان نبوت را در سرزمين هاي اسلامي مي پراكند. اما به راستي كدامين قلم را ياراي آن است كه اين اقيانوس عاشقي را در ظرف واژگون بگنجاند و كدامين دست مي تواند خامه به تقدير و سپاس از ستايندگان آفتاب بچرخاند؟ اداره امور فرهنگي آستان قدس رضوي با درك اين ضرورت كه فرهنگ، بدون آميختن با هنر نهادينه نمي شود و نيز با توجه به اين واقعيت كه نسل امروز ما به اندازه پيشينيان و شايد بيشتر از آنان به شعر توجه و عنايت دارد بر آن شد، از شاعران اهل بيت (علیهم السلام) درخواست كنند براي خاندان نبوت (علیهم السلام) آثاري تازه و نو بيافرينند و خوشبختانه اين خواهش با اقبال آن بزرگواران مواجه گرديد. ما ضمن سپاس از اين استادان فرهيخته مجموعه اشعار ايشان را به خوانندگان محترم و زائران و عاشقان ارجمند حضرت شمس الشموس (علیه السلام) تقديم مي كنيم.

آستان قدس رضوي

معاونت تبليغات و ارتباطات اسلامي

اداره امور فرهنگي

ص: 7

مقدمه:

آغاز زيارت تو دل باختن استدر روزگاري كه سيماي دلنشين مهرباني و عشق در سايه ي برج هاي آهن و سيمان، غبار فراموشي و گرد كدورت گرفته اند، ساعتي درنگ بر لب جويي كه در آن زلال عشق و ايمان جاريست عنايتي است خداوندي! و اين خود بهانه اي مي شود تا از دنياي پرهياهوي امروز به آغوش آرامش بي نهايتي كه سماع قدسيان نوازشگر پريشاني هايت باشند سفر كني و طعم شيرين ارادت را در زلال كلمات حس كني و آن گاه شكوه بودن را در سايه ي مهرباني به تماشا خواهي نشست و از باران زيبايي و نشاط سرشار خواهي شد.

اين غوغاي شكننده اي كه روزگار زمخت ما به راه انداخت - كه مهارش محال مي نماياند - و دغدغه هاي باطلي كه فراهم آورده، جز در ساحل امني كه سرود امواج آن زمزمه ي رستگاري است، آرام نخواهد شد.

بيت بيت سروده هاي اين دفتر، دست هايي است كه در روزگار نامهربان، به ضريح مهرباني خورده اند و سرشار از حرف هايي به زبان بي زباني اند كه هيچ زباني را ياراي تفسير عظمت و شكوه اين بارگاه نيست!

انسي كه استاد «شفق» با زمزمه ي قدسيان گرفته، ناگسستني است و در بندبند سروده هايش طراوتي آسماني جاري است كه اگر مخاطب شعر «شفق» باشي بي آن كه خود بخواهي از اين طراوت سرشار خواهي شد.

در صنعت شعر، قالب رباعي و دوبيتي جزء تاثيرگذارترين و پرطرفدارترين و به مراتب دقيق ترين قالب هاي شعري است كه شاعر بايد نهايت هنرمندي را در دو بيت خلاصه كند و پيام خود را با قامتي رسا در دو بيت آشكار نمايد.

بي ترديد، هشت فصل اين مجموعه، هر يك سرشار شوري است كه پيوندي ناگسستني با هم دارند و زمزمه ي شيرين كلمات آن، چونان نسيم دلكشي است كه نگراني ها را كوچ مي دهد و حضور عاشقانه ي اشياء را تجسم مي كند. باشد كه اين خود فصلي براي شكوفايي باغ هاي خاموش زندگي مان باشد و بهانه اي شود براي عاشقانه زيستن و در سايه سار معرفت و ايمان، بالنده شدن كه اين خود سعادتي است بزرگ! كوتاه سخن اين كه:

ما در پي تعظيم و طوافيم اما

آغاز زيارت تو دل باختن است

ص: 8

قطعه اي از بهشت

ص: 9

پروانه شدن

گلزار بهشت است غمي نيست در اين جا

حق را به جز اين در حرمي نيست در اين جا

فرمود نبي 2: روضه اي از باغ بهشت است

در سايه ي گل، خار غمي نيست در اين جا

در اين حرم عقده گشا مي شكفد گل

چون غنچه، دل سر به همي نيست در اين جا

اين صحن و سرا مطلع خورشيد وجود است

پيداست كه گرد عدي نيست در اين جا

از خود به خدا مي رسد اين جا دل عارف

اي همسفران! پيچ و خمي نيست در اين جا

پوشيده شد از بال ملك اين حرم قدس

زنهار! كه جاي قدمي نيست در اين جا

آن دم كه دلت قفل ببندد به ضريحش

شيرين تر از آن لحظه، دمي نيست در اين جا

سوگند به آيينه ي جودش به جوادش

جانسوزتر از اين قسمي نيست در اين جا

اين بارگه از شمع هدايت متجلي است

پروانه شدن كار كمي نيست در اين جا

ما گرچه «شفق»! منزلت خار نداريم

گلزار بهشت است، غمي نيست در اين جا

ص: 10

*****

خورشيد كه بوسه بر رخ خاور زد

در سينه دلش مثل پرستو پر زد

با رنگ طلا نوشت بر صفحه ي صبح

از دامن «نجمه»، «نجم ثاقب» سر زد

ص: 11

*****

پيغام سپيده و سحر مي آيد

خورشيد، زپشت ابر در مي آيد

دل ها متوجه خراسان هستند

چون قبله ي هفتم از سفر مي آيد

ص: 12

*****

آن روز كه احساس طراوت كرديم

از شهد لبش كسب حلاوت كرديم

در حسن جميل حضرت شمس شموس

آيات جمال را تلاوت كرديم

ص: 13

*****چون قطره، كه محو گشته در اقيانوس

ماييم و شكوه جلوه ي شمس شموس

وقت است كه موسي و حواريونش

بار سفر از «طور» ببندند به توس

ص: 14

*****

اينجا حرم است، حجت هشتم را

تكرار كن آيه ي «قل اللهم» را

يك پرچم سبز، با تكان دادن دست

دعوت به بهشت مي كند مردم را

ص: 15

*****

در توس گلي خدا سرشت آمده است

راضي به قضا و سرنوشت آمده است

بگذار قدم در اين حرم با دل پاك

اين تربت عشق از بهشت آمده است

ص: 16

*****

در توس، دلم هيچ زمان خسته نبود

آغوش بهشت، لحظه اي بسته نبود

مشهد به كدام جلوه دل خوش مي كرد

گر منظر اين گنبد و گلدسته نبود؟!

ص: 17

*****

در توس، كه قبله ي خداجويان است

ما بين دو كوه، روضه ي رضوان است

«از خاتم انبيا 2 در اين جاست تني»

«از سيد اوصيا در اين جا جان» است(1)

ص: 18


1- سنائي غزنوي.

*****

در توس، بيا كه نور ايزد اين جاست

دنبال «نود» چه مي روي؟ «صد» اين جاست

يك دل نه، هزار دل بياور كه يكي

«از معجزه هاي شرع احمد» اين جاست(1)

ص: 19


1- همان.

*****

در توس تجلي بهار است، بهار

بي آن كه تفاوتي كند ليل و نهار

هر گوشه ي اين حرم در آيينه ي نور

انگار كه حرف مي زند با زوار

ص: 20

*****

هركس كه شود پاك سرشت، از اين جاست

تعيين مسير سرنوشت، از اين جاست

اي دل! به هزار راه و بيراهه مرو

گر مرد رهي، راه بهشت از اين جاست

ص: 21

*****

اين روضه كه چلچراغ جان و دل ماست

هم شهر شهادت است و هم كوي رضاست

اينجا حرم پاك «اَطيعُوا الله» است

سوگند به قرآن كه «اُوليِ الاَمْر» اين جاست

ص: 22

*****

ديدم دل خسته، در به در مي گردد

دنبال بهانه ي سفر مي گردد

برگشتم وخاك توس را بوسيدم

هر چيز به اصل خويش بر مي گردد

ص: 23

*****

زنجير دلم را به خراسان بستند

اين رشته ي الفت است بر جان بستند

ذرات وجودم، همه در «عالم ذر»با مشهد آفتاب پيمان بستند

ص: 24

*****

يارب! به رضا كه ناصبورم نكني

بي بهره از اين چشمه ي نورم نكني

نزديك ترين راه بهشت از اين جاست

از مشهد آفتاب دورم نكني

ص: 25

*****

پيوسته به توس، ميهمان مي آيد

دل ها به سوي قبله ي جان مي آيد

هر روز غروب در خراسان خورشيد

از بدرقه ي مسافران مي آيد

ص: 26

ضامن آهو

ص: 27

پنجره ي فولاد

دلا بكوش، كه با عشق آشنات كنند

چو عاشقان، به غم دوست مبتلات كنند

هميشه دست دعا، سوي آسمان بردار

كه در زمين خراسان، زغم رهات كنند

دعا كن اي دل مسكين! كه چون كبوترها

سفير نامه بر روضه ي رضات كنند

ستارگان، همه شب در طواف اين خورشيد

نظر به سجده و تسبيح كاينات كنند

صف نماز ببندند، آهوان در دشت

سحر كه گوش به «قد قامَتِ الصَّلاتْ» كنند

اگر به حرمت اين قبله آشنا باشند

مجاوران حرم، ترك سيئّات كنند

تو چون حباب، فراموش مي كني خود را

به جرعه نوشي اين بزم اگر صدات كنند

اگر چو آينه هاي حرم، شكسته دلي

فرشتگان مقرب همه دعات كنند

حواله ي دل ما را نوشته اند اين جا

مباد آن كه به جاي دگر برات كنند

چو گردباد، در اين شهر در به در گردي

خدا نكرده از اين در اگر جدات كنند

غبارروبي اين روضه، اشك مي خواهدبرو كه چشم تو را چشمه ي فرات كنند

كنار پنجره اش، آب مي شود فولاد

خدا كند به دل ما هم التفات كنند

ص: 28

به عشق حضرت شمس الشموس باز «شفق»!

بخوان قصيده كه چاووش كربلات كنند

ص: 29

*****

چشم تو نوازشگر و مهرافروز است

در عمق نگاه تو غمي جان سوز است

يك روز به دست تو نگاهش را دوخت

«زيبايي چشم آهو» از آن روز است

ص: 30

*****

در توس، امام آسمان سير شماست

صد فوج فرشته زائرش غير شماست

حيرت مكن از ضامن آهو بودن

او ضامن رستگاري و خير شماست

ص: 31

*****

در توس، به جز زمزمه ي ياهو نيستيك آيه به غير «لَيس الِاّ هُو» نيست

تو ضامن آهويي و در سينه ي ما

يك دل كه به بي گناهي آهو نيست

ص: 32

*****

اي مهر تو دلنواز پيوسته ي ما!

بگشا گره از كار فرو بسته ي ما

يك جلوه ي مهرباني ات ما را بس

اي ضامن آهوي دل خسته ي ما

ص: 33

*****

اي سايه ي لطف تو پناه آهو

ترتيب اثر داده به آه آهو

آيات عنايت تو را مي خوانيم

از چشم كبوتر، از نگاه آهو

ص: 34

*****

آهسته قدم در حرم او بردار

در هر قدمي بهره ي نيكو بردار

اي دوست مگر تو كمتر از صيادي؟

«آهو» گنه است، دست از آهو بردار

ص: 35

*****

هرچند كه از ما، نظرت برگشته است

آيينه ي خاطرت مكدر گشته است

دل، چشم ضمانت از تو دارد، انگار

آهو بره اي در اين حرم سرگشته است

ص: 36

*****

اي نور به وحي متصل! ادركني

اي از كرمت همه خجل! ادركني

هرچند تو را ضامن آهو خوانند

اي ضامن صد قافله دل! ادركني

ص: 37

ص: 38

پنجره و كبوتر

ص: 39

قصد زيارت

به يك نگاه تو، تطهير مي شود، دل من

به يك كرشمه، نمك گير مي شود، دل من

مرا بس است طواف ضريح تو، هرگاه

شكسته بسته ي تقصير مي شود دل من

قسم به صبح جمال تو، پشت پنجره ات

دخيل ناله ي شبگير مي شود دل من

سرشك حاجت هركس كه مي چكد برخاك

كنار پنجره، تصوير مي شود دل من

شميم ضامن آهو، اگر به من برسد

خداي را، جگر شير مي شود دل من

به چشم آينه هاي حرم كه مي نگرم

هزار مرتبه تكثير مي شود دل من

به روي آب نماهاي صحن تو چون موج

به عشق و عاطفه درگير مي شود دل من

به شوق آن كه به پابوس زائرت برسد

به جاي اشك سرازير مي شود دل من

خدا نكرده، اگر از تو رو بگردانم

اسير بازي تقدير مي شود دل من!

چگونه قصد زيارت كنم براي وداع

مگر زديدن تو سير مي شود دل من؟!«خدا مرا به فراق تو مبتلا نكند

من و جدايي از اين آستان؟! خدا نكند!»

ص: 40

*****

اي راحت روح بيقراران، يادت

تسبيح فرشتگان، مبارك بادت

خواهم زخدا باز نگردد هرگز

قفل دلم از پنجره ي فولادت

ص: 41

*****

جان، در حرمت، شوق نشستن دارد

دل، مي شكند، شور شكستن دارد

چون پنجه ي آفتاب، بر پنجره ات

هر روز دخيل اشك، بستن دارد

ص: 42

*****

جمعي، به كبوتران دل خسته خوشند

با پنجره و ضريح و گلدسته خوشند

در حضرت خورشيد، ولي اهل نظر

چون آينه در حضور، پيوسته خوشند

ص: 43

*****

هرچند در اين حرم دل از كف دادي

بي تاب تر از پنجره ي فولادي

دست تو، به دامن ضريحش نرسيد

«اي اشك، تو هم زچشم من افتادي!»

ص: 44

*****

جز توس، كه قبله گاه عرفان زاد است

هرجا كه روي به ناكجا آباد است

كاري كه گره زمشكلت باز كند

پيوند تو با پنجره ي فولاد است

ص: 45

*****

بر پنجره، قفل بسته ام را ديدم

آرامش روح خسته ام را ديدم

در آينه هاي حرم از بارش اشك

تصوير دل شكسته ام را ديدم

ص: 46

*****

اي كاش، به مهرت آشناتر باشم

وزعطر ولايتت معطر باشم

هرچند شكسته بالم، اي شمس شموس!بگذار در اين حرم كبوتر باشم

ص: 47

*****

در عشق، اگر چه ذره واريم همه

با شمس شموس، هم جواريم همه

عمري است كبوتر حريمش هستيم

اين است اگر اميدواريم همه

ص: 48

*****

ما آينه ايم و روبه رويت هستيم

مدهوش شميم رنگ و بويت هستيم

از ما كرمت را مكن امروز دريغ

عمري است كه «يا كريم» كويت هستيم

ص: 49

*****

دستي به ضريح مهرباني زده ام

قفلي به لب از غم نهاني زده ام

خرسندم از اين كه چون كبوتر، با دوست

حرفي به زبان بي زباني زده ام

ص: 50

*****غم ها، نگران حس و حالم بودند

شفاف تر از اشك زلالم بودند

حرف از «حرم و كبوتر و پرواز» است

اي كاش دو دست من دو بالم بودند

ص: 51

ص: 52

خورشيد ولايت

ص: 53

باغ بلور

اي آن كه حريم تو پر از آيه ي نور است

نوميدي و درگاه تو؟! از عشق به دور است

اين جاست تجلي كده ي شمس هدايت

يا مهبط انوار خداوند غفور است؟

اي شاهد تكريم تو آيينه ي قرآن

تفسير كرامات تو انجيل و زبور است

از فرط تجلاي تو در اين حرم قدس

خورشيد زهر آينه در حال ظهور است

برگرد ضريحت، اثر بال ملايك

بر صحن و رواقت، اثر بوسه ي حور است

بر دامن زوار تو جاري است در اين جا

اشكي كه درخشنده تر از باغ بلور است

اي پنجره ي پاك تو، در پنجه ي اخلاص

درياب دلي را كه تمناي حضور است

اي خاك كف پاي تو سرچشمه ي خورشيد

هرجا كه «قدمگاه» تو شد وادي طور است

تا محو تماشاي تو شد «صبح نشابور»

«فيروزه» به زيبايي لبخند غرور است

توحيد و تولاي تو آميخته باهم

پيداست كه اين گفته ي پيغمبر نور است

از شوق همآغوشي تو شهر شهادت

سرشار شكوفايي و شيدايي و شور است

اي وصف تو گسترده تر از دامنه ي عشق

ديباچه ي اوصاف تو در دست مرور است

ص: 54

آن كس كه دلش از تپش عشق تو خالي است

از شرم شود آب اگر سنگ صبور است

اي روح شفاعت، كرمي كن كه به محشر

يك گوشه ي چشم تو، مرا برگ عبور است

گفتم به غم عشق تو دلجوي «شفق» باش

اين آينه، يا جاي تو يا جاي سرور است

ص: 55

*****

ايوان تو، روي شانه ي خورشيد است

گلدسته ي تو نشانه ي خورشيد است

چشمش كه به گنبد تو روشن شد، ماه

دريافت كه خانه، خانه ي خورشيد است

ص: 56

*****

در عشق تو، اشك، حجت كامل ماست

در موج حوادث اين حرم، ساحل ماست

وقتي به دلم نگاه كردم، ديدم

آيينه ي خورشيد ولايت، دل ماست

ص: 57

*****

آن روز كه دادند به دستم، دل را

بر ديده نهادم و شكستم، دل را

از سر به دو صد بهانه بازش كردم

بر «حصن ولايت» تو بستم دل را

ص: 58

*****

اي شمس شموس! عشق و اميد تويي

آن جلوه كه از خدا توان ديد تويي

بردار حجاب از آن رخ ماه و بگوي

«يك شرط زشرط هاي توحيد» تويي(1)

ص: 59


1- سنائي غزنوي.

*****

خورشيد بر ايوان تو، اي پاك سرشت!

جز «سلسله الذهب» حديثي ننوشت

گفتي «انا من شروطها» يعني، نيست

جز عشق و محبت تو راهي به بهشت

ص: 60

*****

احساس و اميد را تجسم اين جاست

سرچشمه اي از اشك تبسم اين جاست

سوگند، به هفت آيه ي سوره ي حمد

آيينه ي آفتاب هشتم اين جاست

ص: 61

*****

آنان كه ز رمز عشق طرفي بستند

صد تاج گل از حديث و حرفي بستند

با «سلسله الذهب» از آن غنچه ي لب

بر صفحه ي دل نقش شگرفي بستند

ص: 62

*****

دل، هشت دليل و هشت آيت دارد

تا تكيه به خورشيد ولايت دارد

در نزد خدا «راضيه مرضيه» كيست؟

آن كس كه «رضا»(علیه السلام) از او رضايت دارد

ص: 63

ص: 64

زيارت

ص: 65

دل بي قرار

قرار ما، حرم توس يا امام رضا (علیه السلام)

اميد ما، كرم توست يا امام رضا (علیه السلام)

خوشا به حال دل عاشقي، كه در همه حال

كبوتر حرم توست يا امام رضا (علیه السلام)

قسم به قبله ي هفتم، كه كعبه ي فقرا

حريم محترم توست يا امام رضا (علیه السلام)

تو بوستان هميشه بهاري و خورشيد

گل سپيده دم توست يا امام رضا (علیه السلام)

به عجز خم نشود، منت از ملك نكشد

سري كه در قدم توست يا امام رضا (علیه السلام)

خط امان بنويسد براي اهل نظر

قلم اگر قلم توست يا امام رضا (علیه السلام)

ضريح سبز تو اي از مدينه دور، هنوز

طلايه دار غم توست يا امام رضا (علیه السلام)

دلش قرار ندارد «شفق» كه مي گويد:

قرار ما حرم توست يا امام رضا (علیه السلام)

ص: 66

*****

در توس، به جز تو آسمان جاهي نيست

خورشيد جمال بهتر از ماهي نيست

با عشق تو مي كند دلم «طي الارض»

از كوي تو تا عرش خدا راهي نيست

ص: 67

*****

يك طايفه، از جمال ماهش گفتند

يك قوم، زجذبه ي نگاهش گفتند

پاكيزه دلان مثل «سنايي» با ما

«از حرمت زائران راهش» گفتند

ص: 68

*****

هر قبله نما، كه عاشق روي رضاست (علیه السلام)

انگشت اشاره اي به ابروي رضاست (علیه السلام)

اي فاقد استطاعت «حج البيت»

حج فقرا زيارت كوي رضاست (علیه السلام)

ص: 69

*****

خواهي كه شود مشكلت آسان اي دوست!

از غم نشود دلت هراسان اي دوست

احرام سفر ببند زيرا گفتند:

«دين را حرمي است در خراسان» اي دوست(1)

ص: 70


1- سنائي غزنوي.

*****

از جوش مَلَك در اين حرم هنگامه ست

اين جاست كه هر فرشته، گلگون جامه ست

تا اذن دخول از تو بگيرد آهم

هر قطره ي اشك من زيارت نامه ست

ص: 71

*****

تا ماه رخ تو را تجسم كردند

از شوق، ستاره ها تبسم كردند

آنان كه نبردند نصيب از مهرت

در حال سجود، قبله را گم كردند

ص: 72

*****

از آن كه خليل، آينه دار تو شد

موساي كليم، محو انوار تو شد

عيسي نفس، ولي خدا مي داند

هركس كه «شفا» گرفت، «بيمار» تو شد

ص: 73

*****

لب تشنه، به سرچشمه ي نور آمده ايم

با يك دل مشتاق حضور آمده ايم

نزديك ترين راه بهشت از اين جاست

اي شمس غريب! از ره دور آمده ايم

ص: 74

*****

دل در حرم تو، خويش را گم كرده است

يعني عوض گريه، تبسم كرده است

موساي كليم نيست اين دل، اما

بي واسطه با شما تكلم كرده است

ص: 75

*****

عاشق، كارش به عشق پرداختن است

در شعله ي غم، سوختن و ساختن است

ما در پي تعظيم و طوافيم - اما

آغاز زيارت تو دل باختن است

ص: 76

*****

اين جا كه تجلي كده ي عصمت اوست

ايمان و اميد مي دود در رگ و پوست

گفتي: به زيارت امام آمده اي

در سينه نهاده اي دلت را اي دوست؟

ص: 77

*****

اين جا حرم است، خويش را مَحْرم كن

پيوند دل و ضريح را محكم كن

يا آن كه زياد كن تب و تابت را

يا فاصله ي ضريح و لب را كم كن

ص: 78

*****

چون فيض حضور را فراهم كردند

گل هاي چمن وداع با، غم كردند

اينجاست همان حرم كه قدسي نفسان

مانند هلال ماه، سر خم كردند

ص: 79

*****

جرم و گنهم زبرگ و باران بيش است

بي توشه و زادم و سفر، در پيش است

جز محضر «ثامن الحجج» روي نياز

آرد به كجا دلي كه مهرانديش است؟

ص: 80

*****

بودم پي آفتاب، ديدم اين جاست

در ظلمت شب، صبح سپيدم اين جاست

روي از حرم رضا (علیه السلام) كجا برتابم؟

درمانده ام، آخرين اميدم اين جاست

ص: 81

*****

اي قوم! كه دل به هشتمين گل بستيد

گر زائر و گر مجاور او هستيد

در جلب رضاي حضرتش سعي كنيد

وقتي به محبان رضا پيوستيد

ص: 82

*****

لب تشنه، به سرچشمه ي نور آمده ايم

با شوق، به خلوت حضور آمده ايم

نزديك ترين راه بهشت از اينجاست

اي شمس شموس! از ره دور آمده ايم

ص: 83

*****

زنهار! به هيچ خانه اي، در نزني

جز كوي رضا (علیه السلام)، در حرمي پر نزني

شايد كه فرشته اي است در حال طواف

هرگز سَرِپايي به كبوتر نزني

ص: 84

*****

مولاي رئوف ماست، احسان، كارش

كارش همه عاطفه است با زوارش

از معرفتش گلي به دست آوردي؟

اي آن كه سه جا مي طلبي ديداريش…؟!

ص: 85

ص: 86

همسايه

ص: 87

هفت شهر عشق

در اين حرم، كه ميان كبوتران، يله اي

چه شد كه دل نسپردي به يار يك دله اي؟

از اين حرم به خدا مي توان رسيد اما

به شرط داشتن زاد راه و راحله اي

شينده اي كسي از هفت شهر عشق گذشت

كنار قبله ي هفتم تو در چه مرحله اي؟!

چرا دخيل نبستي ضريح سبزش را

اگر كه حلقه به گوش حديث سلسله اي؟

به نام حجت هشتم در اين بهارستان

ببند نامه ي حاجت به بال چلچله اي

نگاه كن كه چه گفتند در مقام «رضا (علیه السلام)»

«كميت» و «دعبل» اگر يافتند از او صله اي

چو آفتاب بخوان در طواف گنبد او

زيارتي و دعايي، نماز نافله اي

به پاي بوسي زوار درگهش بشتاب

كه بر سرت بنشيند، غبار قافله اي

بكوش، تا نرود از كف تو فيض سؤال

كه پيش آينه پوشيده نيست مسئله اي

پناه داده به خاري چو من در اين گلشن

خداي داده به اين گل چه صبر و حوصله اي؟!

من از زيارت اين روضه غافلم هرچند

«زخانه نيست مرا تا بهشت فاصله اي»(1)

ص: 88


1- هاشم شكوهي.

به جرم اين همه كفران نعمت وتقصير!

خدا كند نكند از مجاوران گله اي

چه مي شود كه «شفق» را بهل كني اي ماه

تو نور منعكس از «آيه ي مباهله اي»

ص: 89

*****

از مشرق آرزو، صدايم كن

با حضرت عشق، آشنايم كن

وقتي به ولاي دوست تسليم شدم

همسايه ي روضه ي رضايم كن

ص: 90

*****

حسن تو، به وصل آرزومندم كرد

سوداي محبت تو دربندم كرد

خاكم به سر، آبرو ندارم - اما

همسايگي تو آبرومندم كرد

ص: 91

*****

اي ماه! نگاه كن كه ما سر مستيم

شب پنجره ستاره را هم بستيم

ما، منّت از آفتاب، هرگز نكشيم

همسايه ي «خورشيد ولايت» هستيم

ص: 92

*****

دامن زگلابِ اشكِ نم نم، تر كن

خود را به حريم عشق محرم تر كن

تا چند سلام مي دهي از ره دور

نزديك بيا، فاصله را كمتر كن

ص: 93

*****

از توس، رهي به كهكشانم بدهيد

رخصت به دو چشم خون فشانم بدهيد

از باب «لِيَطمَئِنَ قَلبي» گاهي

يك گوشه ي ابرويي نشانم بدهيد

ص: 94

*****

گر كار خدا پسند نتوانم كرد

در عشق تو چون و چند نتوانم كرد

در حق تو بس كه كرده ام كوتاهي

خجلت زده سر، بلند نتوانم كرد

ص: 95

*****

دلتنگم اگر رو به تو آوردم من

چون برگ خزان شكسته و زردم من

اي نيم نگاه تو جهان را صدقه

لطفي، نظري، تصدقت گردم من!

ص: 96

*****

هرچند كه دل خسته و درد آلودم

با نفس، خودم را به نبرد آلودم

صد شكر كه خاك پاي زوار رضا (علیه السلام)

چون آينه، كرده است گرد آلودم

ص: 97

*****

اي ديده گرفتار تو، دل، بسته ي تو

محتاج تو، مسكين توأم، خسته ي تو

چون خار، زمين بوس همين درگاهم

اي دسته گل بهشت، گلدسته ي تو

ص: 98

*****

ما سايه نشين چتر رايات توايم

سرگرم نماز عهد و آيات توايم

خوبان كه از الطاف تو برخوردارند

ماييم كه محتاج عنايات توايم

ص: 99

*****

از مهر منور رضا، دم زده ايم

گل بر سر توحيد مجسم زده ايم

داريم همه چشم شفاعت از او

با آن كه قدم به راه او كم زده ايم

ص: 100

*****

آن روضه ي جنت كه نبي گفت اين است

اين گل كده، باغ عترت ياسين است

چون باد، در اين چمن سبك سير مباش

تكليف «مجاوران گل» سنگين است!!

ص: 101

*****

دارد دل من، جلوه ي طور از خورشيد

شيدايي از آفتاب، نور از خورشيد

عمري است كه در بارگه شمس شموس

همسايه خورشيدم و دور از خورشيد!!

ص: 102

*****

اي شمس شموس! اي خدا را آيه

اندوختم از ولاي تو سرمايه

فردا چه كنم اگر بپرسند، چرا

رنگي نگرفته ايد ازين همسايه؟!

ص: 103

*****

خورشيد، كه بست سوي ما بارش را

بخشيد به ما صفاي گلزارش را

مردم! به خدا كسي نمي آزارد

همسايه ي ديوار به ديوارش را

ص: 104

*****

تا انس به معصيت گرفتاري ماست

تأثير كجا به ناله و زاري ماست

كو گوش دلي كه بشنود صبح و غروب

«گلبانگ نقاره» بانگ بيداري ماست؟

ص: 105

*****

اي آن كه حديث عشق، كم مي خواني

صد آيه زايثار و كرم مي خواني

يك بال شكسته را نكردي مرهم

خود را تو «كبوتر حرم» مي خواني؟!

ص: 106

*****

يك قوم، كنار چشمه منزل دارند

يك طايفه، حال موج و ساحل دارند

خوش وقت كساني، كه درين روضه ي پاك

آيين «غبارروبي» دل دارند

ص: 107

ص: 108

شهادت

ص: 109

اشك بدرقه

يا بر سر زانو بگذاريم سرم را

يا آن كه بخوانيد به بالين، پسرم را

شب تا به سحر منتظرم بال نسيمي

از من برساند به مدينه خبرم را

كي باور من بود كه از آن حرم پاك

يك روز جدا گردم و بندم نظرم را

مجبور به توديع حرم بودم و ناچار

بر دامن اندوه نشاندم پسرم را

هنگام خداحافظي از شهر، عزيزان

شستند به خوناب جگر رهگذرم را

گفتم همه در بدرقه ام اشك ببارند

شايد كه نبينند از آن پس اثرم را

دامانم از اين منظره پر اشك شد اما

گفتم كه نبيند پسرم، چشم ترم را

با كس نتوان گفت، وليعهدي مأمون

خون كرده دلم را و شكسته كمرم را

من سر به وليعهدي دونان نسپارم

بگذارم اگر بر سر اين كار سرم را

تهمت ز چه بنديد به انگور؟ كه خون كرد

هم صحبتي دشمن ديرين، جگرم را

آفاق همه زير پر رأفت من بود

افسوس بدين جرم شكستند پرم را

آن قوم كه در سايه ام آرام گرفتند

دادند به تاراج خزان، برگ و برم را

ص: 110

بشتاب به ديدار من اي گل! كه به بويت

تسكين دهم آلام دل در به درم را

روزم سپري شد به غم، اما گذراندم

با ياد تو هر لحظه ي شام و سحرم را

ص: 111

*****

هر لحظه كرامتي مكرر كردي

آفاق وجود را معطر كردي

ابر آمد و شرمگين به پاي تو گريست

هنگام دعا، همين كه لب تر كردي

ص: 112

*****

در پيرهني سپيد، بر مي گردد

با مشعلي از اميد، بر مي گردد

خورشيد پياده مي رود سمت غروب

وقتي ز نماز عيد بر مي گردد!!

ص: 113

*****

يك لحظه به فكر هستي خويش نبود

دنيا طلب و عافيت انديش نبود

هجرت زمدينه، بود بدرود حيات

انگور، به جز بهانه اي بيش نبود

ص: 114

*****

پرسيد: كه بضعه ي نبي چون گرديد؟

گفتند: كه از زهر، جگر خون گرديد

افسوس كه اين وَلّي پابند به عهد

مسموم وليعهدي مأمون گرديد!

ص: 115

*****

ماهي، كه عجب تر است از «كهف و رقيم»

جبريل بر آستان او هست مقيم

از سرّ شهادتش مپرسيد، او را

كشتند به يك دليل «المُلكُ عقيم»!

ص: 116

*****

مأمون صفتي، به طبع دهر آغشته است

سرچشمه ي آشتي، به قهر آغشته است

«يك پاره ي پيكر نبي» گر باشد

صد خوشه ي انگور به زهر آغشته است!

ص: 117

*****

آيين ستم هميشه در گردون هست

چون قامت شمشير كه غرق خون هست

خورشيد رخي مثل «رضا»(علیه السلام) نيست ولي

صد شب پره، دل سنگ تر از «مأمون» هست

ص: 118

*****

پيوسته دم از مشي و مرامش زده اند

پرچم همه جا به احترامش زده اند

صد بار، به او زدند خنجر از پشت

يك بار، اگر سكه به نامش زده اند!

ص: 119

*****

گفتي كه ولاي اوست ره توشه ي من

از خرمن فيض او ببين خوشه ي من

پاسخ به نبي چه مي دهي گر پرسيد

اين قوم چه كرد با جگر گوشه ي من؟!

ص: 120

*****

محبوب خدا هست و حبيب است «رضا (علیه السلام)»

چون عطر بهشت، دلفريب است «رضا (علیه السلام)»

نشناخت كسي قدر «رضا (علیه السلام)» را افسوس

در مشهد خويش هم غريب است «رضا (علیه السلام)»!

ص: 121

ص: 122

يا علي بن موسي الرضا

ص: 123

زيارت

«دوباره آمده ام، تا دوباره در بزنم»(1)

كبوترانه در اين آستانه، پر بزنم

به نااميدي از اين در نمي روم هرگز

اگر جواب نگيرم، دوباره در بزنم

خدا مرا به حقيقت ولي شناس كند

كه حلقه بر در اين خانه بيشتر بزنم

سواد نامه ي من، رنگ صبح خواهد شد

شبي كه بوسه بر اين چشمه ي سحر بزنم

به ياد غربت تو، عهد كرده ام با خود

كه لاله باشم و صد داغ بر جگر بزنم

خداي را، كمي اي زائران! درنگ كنيد

كه خاك پاي شما را به چشم تر بزنم

به من هر آنچه كه بخشيده اند توفيق است

مباد آن كه دم از دولت هنر بزنم!

اگر چه خارم و نسبت به گل ندارم، باز

خوشم كه گاه گداري به باغ سربزنم

اگر شميمي از اين بوستان به من برسد

معاشران! به خدا تاج گل به سر بزنم

من آشناي همين درگهم، خدا نكند!

كه رو به غير كنم، يا دري دگر بزنم

صفاي تربيت باغبان حرامم باد

كه در مجاورت گل، دم از سفر بزنم

ص: 124


1- جمشيد فتحي پور.

اگرچه غرق گناهم سفينه ام اينجاست

مراد و قبله ام اينجا مدينه ام اينجاست

ص: 125

*****

فرياد دل شكسته ام را بپذير

بي تابي جان خسته ام را بپذير

اخلاص ندارم، اي سراپا توحيد!

احساس شكسته بسته ام را بپذير

ص: 126

*****

اي حضرت خورشيد بلاگردانت

اي ماه و ستاره عاشق و حيرانت

در توس شدي مقيم، تا سر بزند

«و الصُّبحِ اِذا تَنَفّسَ» از ايوانت

ص: 127

*****صبح است، بگو سپيده، كم ناز كند

يك لحظه در بهشت را باز كند

لبخند بزن، تا سفرش را خورشيد

از مشرق لب هاي تو آغاز كند

ص: 128

*****

ديروز، اثر به اشك و آهم دادند

امروز، در اين حرم پناهم دادند

فردا، به تمام عاشقان خواهم گفت:

در «حصن ولايت» تو، را هم دادند

ص: 129

*****

كس با دلم از عشق تو، محرم تر نيست

پاداش زيارتت ز حج، كمتر نيست

در زير رواق آسمان، هيچ دژي

از «حصن ولايت» تو محكم تر نيست

ص: 130

*****

دل، داشت، تمناي نگاهي به بهشت

گاهي به تو فكر كرد، گاهي به بهشت

دل غافل از اين بود كه بايد ببرد

از «حصن ولايت» تو راهي به بهشت

ص: 131

*****

ما حنجره ي عشق خروشان توايم

از سلسله ي خانه به دوشان توايم

در حلقه ي معصيت اسيريم ولي

«چون ماه نو از حلقه به گوشان توايم»

ص: 132

*****

ياد از من بي پناه كي خواهي كرد؟

دلجويي خاك راه، كي خواهي كرد؟

چون سايه ي آرزو به خاك افتادم

زير قدمت نگاه، كي خواهي كرد؟

ص: 133

*****

حسنت، به هزار جلوه آراسته است

زيبايي ات از رونق مه كاسته است

من آنچه دل تو خواست، هرگز نشدم

اما تو، هماني كه دلم خواسته است

ص: 134

*****

اي باغ بهشت، رشحه اي از كرمت

عاشق ترم از كبوتران حرمت

بالاي سرم، ناز تو را كردم نقش

يعني سر من، فداي خاك قدمت

ص: 135

مجموعه شعر در سایه سار آفتاب:

سلام بر خورشید

اشک لطف می کند

زیارتنامه عروج

ناگهانی از ملکوت

رؤیای هشتم

کوچه های اجابت/دفتر اول

کوچه های اجابت/دفتر دوم

کوچه های اجابت/دفتر سوم

پنجره فولاد

آسمان زیر ابرها

یک کاروان آهو

ص: 136

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109