شادی و شادکامی : درآمدی بر شادی از دیدگاه اسلام با رویکرد روانشناسی مثبت گرا

مشخصات کتاب

سرشناسه:خطیب، سیدمهدی، 1356 -

عنوان و نام پديدآور:شادی و شادکامی : درآمدی بر شادی از دیدگاه اسلام با رویکرد روانشناسی مثبت گرا/ سیدمهدی خطیب ؛ زیرنظر عباس پسندیده.

مشخصات نشر:قم : موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، سازمان چاپ و نشر، 1391.

مشخصات ظاهری:151ص.؛ 14×21 س م.

فروست:مطالعات حدیث و روانشناسی؛ 10.

شابک:35000 ریال 978-964-493-636-4 :

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

يادداشت:عنوان روی جلد: شادی و شادکامی از دیدگاه اسلام.

یادداشت:کتابنامه: ص. [147] - 150؛ همچنین به صورت زیرنویس.

عنوان روی جلد:شادی و شادکامی از دیدگاه اسلام.

عنوان دیگر:درآمدی بر شادی از دیدگاه اسلام با رویکرد روانشناسی مثبت گرا.

موضوع:شادی -- جنبه های مذهبی -- اسلام

موضوع:خوشبختی -- جنبه های مذهبی -- اسلام

موضوع:راه و رسم زندگی (اسلام)

شناسه افزوده:پسندیده، عباس، 1348 -، ناظر

شناسه افزوده:موسسه علمی فرهنگی دارالحدیث. سازمان چاپ و نشر

رده بندی کنگره:BP232/88/خ6ش2 1391

رده بندی دیویی:297/637

شماره کتابشناسی ملی:3007896

ص :1

اشاره

ص :2

شادی و شادکامی

درآمدی بر شادی از دیدگاه اسلام با رویکرد روانشناسی مثبت گرا

سیدمهدی خطیب ؛ زیرنظر عباس پسندیده.

ص :3

ص :4

فهرست مطالب

ص :5

فهرست مطالب

ص :6

فهرست مطالب

ص :7

فهرست مطالب

ص :8

فهرست مطالب

ص :9

فهرست مطالب

ص :10

فهرست مطالب

ص :11

فهرست مطالب

ص :12

مقدّمه

بخش مهمّى از آموزه هاى اسلامى،در بر دارندۀ پايه هاى روان شناختى خاصّ خودند.اگر موادّ علمى اين آموزه ها در پژوهش هاى دقيق،استخراج و سپس طبقه بندى شوند،مى توان به پايه گذارى دانشى مبتنى بر متون دينى اميدوار بود.تا پيش از اين،سخن گفتن از آموزه هاى اسلامى،موعظه به شمار مى رفت و پژوهش در آنها به نوعى،كار غير علمى قلمداد مى شد؛امّا رويكرد كلّى روان شناسى به دين و مذهب،و رويكرد روان شناسى مثبت گرا به آموزه هاى اخلاقى اديان،اين روند را تغيير داد و در سايۀ آن،دانش روان شناسى،قابليت يافت تا بُعد روان شناختى اديان را نيز درك كند.

گروه روان شناسى اسلامى«دار الحديث»،براساس رسالت خود (تبيين روان شناختى آموزه هاى اسلامى)،در صدد است كه معارف روان شناختى متون دينى (قرآن و حديث) را بدون كپى بردارى از تحقيقات روان شناختى استخراج و به جامعۀ علمى عرضه نمايد.در اين نوشتار،موضوع«شادى»با رويكردِ روان شناسى مثبت گرا و در چارچوب شادكامى،پژوهش گرديد تا جايگاه فرح و سرور،از ديدگاه اسلام و اثر آنها بر شادكامى و نيز عوامل آنها روشن گردد.پژوهشگر اين نوشتار،

ص:13

جناب حجّة الإسلام آقاى سيد مهدى خطيب،ضمن آن كه عالمانه و دقيق،به بحث پرداخته،تلاش نموده است تا روش بررسى خود را نيز تا حدودى بيان نمايد.

از پژوهشگر محترم و همچنين از جناب آقاى دكتر محمود گلزارى كه ارزيابى اين پژوهش را بر عهده داشته اند،صميمانه سپاس گزاريم.از عموم پژوهشگران و اساتيد محترم درخواست مى كنيم كه با ارائۀ نظارت و راه نمايى هاى خود،اين گروه را در انجام مسئوليتش يارى دهند.

گروه روان شناسى اسلامى

پژوهشكد اخلاق و علوم رفتارى

دار الحديث

ص:14

بخش اوّل: فرح از نگاه آيات و احاديث

اشاره

ص:15

ص:16

امروزه،با همۀ پيشرفت هايى كه انسان در عرصۀ فن آورى به دست آورده،امّا نتوانسته است خلأهاى روان شناختى را از اين طريق،پُر نمايد.اين تصوّر كه انسان با پيشرفت فن آورى،لحظه هايى آرام همراه با شادى و شادمانى خواهد داشت،به واقعيت نپيوسته استو آدمى،همواره تلاش مى كند،تا شادى و آرامش را به زندگى خود،بازگرداند.چه چيزى مى تواند زندگى را غرق در شادى كند؟آيا برخوردارى از سطح عالى تحصيلات،به اين امر كمك مى كند؟آيا ثروت،مى تواند گره كور اين مشكل را باز كند؟آيا موقعيت اجتماعى و مسائلى از اين قبيل،مى تواند موجبات شادى را در جوامع مختلف و در بستر خانواده،فراهم آورد؟آيا اصولاً هر آنچه باعث شادى مى گردد،مى تواند پيامد مثبت داشته باشد يا در بعضى مواقع،شادى هاى زودگذرى وجود دارند كه نه تنها پيامد مثبتى ندارند بلكه آثار منفى به بار مى آورند؟

تجربۀ شادى،يكى از رايج ترين روش هايى است كه مردم به واسطۀ آن،شادكامى را تعريف مى كنند،پژوهش ها نشان مى دهند كه«شادى»،يكى از سه مؤلّفۀ اصلى«شادكامى»،به همراه«رضايت از زندگى و«فقدان عواطف منفى»است.شادى،جنبۀ هيجانى شادكامى است و در مقابل،رضامندى،جنبۀ شناختى آن است. (1)

ص:17


1- (1) .روان شناسى شادى،ص 15.

آنچه در بخش اوّل اين كتاب،رهگيرى شده است،پاسخ به سؤالات ياد شده و پرداختن به مقولۀ شادى در قالب ماهيت شادى،پايدارى آن،و منابع و موانع شادى،است.بايد خاطر نشان ساخت كه اين پژوهش،صرفاً بر مبناى كليدواژۀ«فرح»در آموزه هاى دين،صورت گرفته است.

يك.شيوه نامه

پس از قرآن،حديث،دومين منبع و سندِ دين شناسى است و تكيه گاه عمدۀ عالمان دين به شمار مى رود و اساساً به هيچ روى،نمى توان علوم اسلامى را جداى از حديث،مطالعه نمود.عالمان و دين پژوهان هم بدون مدد جستن از حديث،نمى توانند به نظرگاه هاى عميق و همه جانبه،دست يابند. (1)

چارچوب مفاهيم در اين پژوهش،بر پايۀ آيات قرآن و احاديث،شكل گرفته است و براى رسيدن به برداشتى مناسب از منابع دينى،نيازمند شيوه نامه اى مدوّن،مشخّص و تعريف شده،خواهيم بود.

نخستين گام در شناخت هر يك از مفاهيم دينى،داشتن احاطۀ جامع به ديدگاه لغت شناسان است.جمع بندى لغوى،به گونه اى كه در روش تحقيق بخش دوم اين كتاب با عنوان«نشاط»خواهد آمد،شرط اساسى در دستيابى به ديدگاه لغويان است.در كنار ديدگاه لغويان،ديدگاه علماى اخلاق نيز مى تواند به مفاهيم ارزشى،معنا دهد و ما را به مفاهيم مورد نظر،نزديك كند؛امّا اين،بدان معنا نيست كه ما به حقيقت آن مفاهيم،دست يازيده ايم؛بلكه بدون ورود به منابع دينى،نمى توان به كشف ماهيت يك مفهوم،اميدوار بود.

ص:18


1- (1) .حديث پژوهى،ج 1،ص 73. [1]

استفاده از حديث و وارد شدن به منابع دين،همواره بايد با ضابطه اى مشخّص،همراه باشد و غوّاصى در اين بحر عميق،نيازمند شيوه اى مدوّن و مُتقن خواهد بود.در احاديث اسلامى،احاديث مُجمل و مبين،عامّ و خاص،مطلق و مقيد،و ناسخ و منسوخ،وجود دارد كه بايد بر اساس قواعد علم فقه الحديث،اين گونه احاديث،جمع بندى شوند و از نتايج جمع بندى شده،گزاره هاى روان شناختى،استخراج گردند.شيوه اى كه در اين جستار،از آن بهره گرفته شده،تشكيلِ«خانوادۀ حديث»است.

در اين شيوه،با موضوعْ محورى در احاديث،مى توان احاديث هم مضمون و مرتبط با يكديگر را از احاديث ناسخ و معارض،جدا نمود و بر اساس اصطلاحى نوساخته،آنها را«خانوادۀ حديث»ناميد.احاديث ناظر به يك موضوع-كه در بسيارى از موارد به يكديگر نيز ناظرند-،اجزاى موضوع و مفهوم ارائه شده توسّط امامان را،كه در واقع،مسئله اى واحد است و در نقل راويان و نويسندگان،تكّه تكّه شده است،در كنار هم مى نشانَد و به آنها جان مى بخشد.هر چه تعداد اين احاديث،به عدد واقعى خود،يعنى آنچه از معصومان(عليهم السلام) صادر شده-اگر چه همۀ آنها به ما نرسيده-،نزديك تر باشد و طبقه بندى و كشف ارتباطات مختلف آنها نسبت به هم دقيق تر باشد،به نگرش حقيقى و روح معنايى نهفته در پسْ زمينۀ احاديث،نزديك تر شده ايم.لذا منظور از تشكيل خانوادۀ حديث،يافتن احاديث مشابه،هم مضمون و ناظر به يك موضوعِ محورى و نيز فهم نسبت هاى آنها با يكديگر،براى كشف اين معناست. (1)

ص:19


1- (1) .روش فهم حديث،ص 152.

پس از شكل گيرى خانوادۀ حديث،طبقه بندى و دسته بندى احاديث،با رويكردى روان شناختى،مدّ نظر قرار مى گيرد.طبقه بندى در اين مقاله بر اساس ديدگاه مؤلّف بوده و هر پژوهشگرى،مى تواند،ايده اى متفاوت ارائه نمايد.

دو.واژه پژوهى

الف.فرح

اشاره

با توجّه به پژوهش لغوى بر روى واژۀ«فرح»،مجموعه اى از تعاريف زير به دست مى آيد،كه نخست،آنها را بيان مى كنيم ودر پايان،به جمع بندى آنها مى پردازيم.

ابن فارِس،مادّۀ«فرح»را داراى دو معناى كليدى مى داند:معناى اوّل:«الفرح:فرح،يفرح»،به نقيضِ اندوه مى گويند،آن چنان كه در آيۀ شريف: ذلِكُمْ بِما كُنْتُمْ تَفْرَحُونَ 1 بدين معنا آمده است.معناى كليدى ديگر آن،«الإفراح»،به معناى سنگينى است: «فرح:الفاء و الراء و الحاء،أصلان يدلّ أحدهما على خلاف الحزن و الآخر الإثقال». (1)

خليل نيز تعاريف خود را در قالب مصاديقى آورده و«فرح»را سنگينى و سرور،تعريف كرده است: «رجلٌ مُفرَح أثقله الدَّين». همچنين كسى كه زير بار قرض،پشتش خم شده است: «ما يسرّنى به مُفرحٌ و مفروح». (2)

راغب اصفهانى،معتقد است كه واژۀ«الفرح»،به معناى باز شدن دل و گشادگى خاطر،به وسيلۀ لذّت آنى و زودگذر بوده و بيشتر در لذّات بدنى است.

ص:20


1- (2) .معجم مقاييس اللّغة،ص 835. [1]
2- (3) .العين،ص 1381. [2]

وى،تمام آياتى كه واژۀ فرح را در خود جاى داده،بجز دو مورد،از اين مقوله مى داند.راغب،تنها آيات 58 سورۀ يونس: فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا و آيۀ 4 سورۀ روم: وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ را جزء مواردى دانسته كه شادى و شادمانى كردن براى آنها اجازه داده شده است.در مقابل،«رجلٌ مُفرح»،به كسى گفته مى شود كه زير بار بدهى،پشتش خم شده است.راغب نتيجه مى گيرد كه«إِفراح»،در جلب شادمانى و از بين بردن شادى،هر دو،به كار مى رود. (1)

زمخشرى نيز در أساس البلاغة،فرح را شادمانى و غم تعريف مى نمايد:

لك عندى فرحة؛أى بُشرى و تقول:أفرحتنى الدنيا،ثمّ أفرحتنى أى سرّتنى ثمّ غمّتنى. (2)

ابن منظور هم سبُكى دل را فرح مى داند:

الفرح:نقيض الحزن،و هو أَن يجد فى قلبه خفّة. (3)

طُرَيحى،بر اين باور است كه فرح،در سه معناى«سرور»،«رضا»و«أشَر و بَطَر»،استعمال گرديده و براى هر يك،مصاديقى را ذكر كرده است:

1.سرور:

«للصائم فرحتان يفرحهما؛ براى روزه دار،دو شادى است كه به آن دو،شاد مى شود». (4)

2.رضا:

«إنّ الله أشد فرحاً بتوبة عبده من رجل أضل راحلته و زاده فى ليلة ظَلماء وجدها». (5)

ص:21


1- (1) .مفردات ألفاظ القرآن،ج 3،ص 32.
2- (2) .أساس البلاغة،ص 468. [1]
3- (3) .لسان العرب،ج 5،ص 105. [2]
4- (4) .الكافى،ج 4،ص 65،ح 15. [3]
5- (5) .جوامع الجامع،ص 421.

الفرح،كنايه از رضايت و سرعتِ پذيرش و حُسنِ پاداش است.

3.أشر و بطر. «إذا رأيت الهلال فلا تفرح،أى لا تبطر،من الفرح الذى هو الأشر و البطر،و لكن أذكر ما أنعم الله عليك به؛ زمانى كه هلال ]ماه] را ديدى،شادى مكن؛يعنى ناسپاسى و شادى غيرعقلايى مكن و نعمت هايى را كه خداوند،به واسطۀ آن به تو عطا نموده است،به ياد آور». (1)

فيومى نيز در كتاب خود،المصباح المنير،به همين تقسيم بندى،پايبند است. (2)

جمع بندى

همان گونه كه در تعاريف ياد شده اشاره شد،فرح،نقطه مقابل حزن،به معناى سبُكى و باز شدن دل و انبساط خاطر است كه به واسطۀ لذّت هاى پايدار و ناپايدار به وجود مى آيد.

بين فرح و برخى واژگان ديگر،تفاوت هاى ظريفى وجود دارد كه بدان ها اشاره مى شود.

سُرور:انبساطى است كه به واسطۀ آن،غم واندوه از بين مى رود.

طَرَب:خارج شدن از حدّ اعتدال در سُرور است.

بَطَر:گذشتن از مرز طرب است.

اشَر:گذشتن از حدّ بَطَر است.

فرح:مطلقِ شادى است كه در تمام مراتب گفته شده،يافت مى شود.

ص:22


1- (1) .مجمع البحرين،ج 3،ص 1375. [1]
2- (2) .ر.ك:المصباح المنير.

نمودار 1-1 به تبيين جايگاه شادى (فرح) پرداخته است.

نمودار 1-1.تبيين جايگاه فرح

اين نمودار،بر اساس شدّت هيجانات و بروز آنها در رفتار فرد با رويكرد لغوى-روايى،ترسيم شده است.واژۀ«فرح»،در زبان فارسى به لغتِ«شادى»،نزديك تر از كليدواژۀ«سُرور»است.

ب.حُزن

اشاره

بنا بر پژوهش لغوى و همچنين مؤيدهاى روايى (حديثى)،فرح،نقيض حزن است:

الفَرَحُ وَ ضِدُّهُ الحُزنُ. (1)

لذا لازم است تا واژه پژوهى«حزن»نيز صورت پذيرد.ابن فارِس،در كتاب باارزش خود،معجم مقاييس اللّغة مى نويسد:واژۀ«حزن»،به معناى خشونت،درشتى و شدّت در هر چيز است و از همين رو،عرب،

ص:23


1- (1) .الكافى،ج 1،ص،21.

به زمين درشت و برآمده،«حَزَن»مى گويد؛امّا«حُزن»،استعمال معروف آن است:

حزن:أصل واحد و هو خشونة الشىء و شدّة فيه،فمن ذلك الحَزَن،و هو ما غلظ من الأرض و الحُزن معروف. (1)

راغب اصفهانى،«حزن»را«زمين سخت و سنگلاخ»و«سختى زمين»تعريف مى كند و اين تعريف را به خشونت در نفس و آنچه از غم و اندوه كه در دل و جان آدمى حاصل مى شود،توسعه مى دهد. (2)

مى توان گفت كه بيشتر لغت شناسان،علاوه بر آنچه بيان شد،حزن را نقيضِ فرح و به معناى اندوه مى دانند.

ابن منظور،حزن را اين گونه تعريف كرده است:

الحزن:نقيض الفرح،و هو خلاف السرور.

حزن،نقيض شادى و متضادّ سُرور است. (3)

طُرَيحى نيز آن را به معناى«اندوه شديد»،دانسته است:

الحزن:أشد الهمّ و ضد السُّرور. (4)

جمع بندى

حزن،نقطه مقابل فرح (شادى) است.اگر چه مادّۀ«حزن»،به معناى خشونت و درشتى و شدّت است؛امّا اين معنا،به شدّت و خشونت و درشتى در دل نيز تعميم يافته است.لذا در تعريف حزن،بايد گفت كه حزن،غم و اندوهى است كه در دل و جان آدمى،روى مى دهد و تعادل روانى انسان را به هم مى ريزد.

ص:24


1- (1) .معجم مقاييس اللّغة،ص 261. [1]
2- (2) .مفردات الفاظ القرآن،ج 1،ص 478.
3- (3) .لسان العرب،ج 2،ص 76.
4- (4) .مجمع البحرين،ج 1،ص 398. [2]

سه.ماهيّت شادى

هنگامى كه انسان،مطلوبى را در نظر دارد،اگر مطلوبش تحقّق پيدا كند،حالتى به نام«شادى»و«سُرور»به او دست مى دهد،و هرگاه مطلوب او تحقّق نيابد و يا مطلوبى كه در نظر دارد،از دستش برود،حالت ديگرى به نام«غم»و«اندوه»به وى دست خواهد داد. (1)

حالات ياد شده را احساسات و انفعالات مى گويند وسطحى ترين مراتب نفس را تشكيل مى دهند كه متأثّر از ساير شئون و خواسته هاى نفس است. (2)

اين گونه انفعالات نفسانى،به يكى از ابعاد وجودى انسان،اختصاص ندارد؛بلكه هر يك از خواسته هاى انسان را كه در نظر بگيريم،دستيابى به آن يا فقدانش،زمينۀ پيدايى شادى يا غم در روح انسان را فراهم مى نمايد.براى مثال،انسان به زندگى و سلامت خودش علاقه دارد.حال اگر كسى احساس كند كه زندگى و سلامت خود را از دست مى دهد،محزون و غمگين مى شود و برعكس،كسى كه بيمار است يا تهديد به مرگ مى شود،اگر سلامت خويش را باز يابد و يا متوجّه رفع خطر شود،مسرور و شادمان مى شود.همچنين انسان،«قدرت»را دوست مى دارد.حال اگر كسى احساس كند كه قدرت،از دستش مى رود و عاجز و ناتوان خواهد شد،اندوهگين مى شود و برعكس،اگر كسى قدرتى كه نداشته است،به دست آورد،«شادمان»خواهد شد.همچنين،انسانى كه به مال و فرزند علاقه دارد،با از دست دادن آنها،محزون و از دستيابى به آنها،شاد مى شوند. (3)

ص:25


1- (1) .اخلاق در قرآن،ص343.
2- (2) .همان،ص 63.
3- (3) .همان،ص344.

با نگاهى موشكافانه،مى توان به اين نتيجه دست يافت كه بُن مايۀ تمام آيات و رواياتى كه در آن،موضوع شادى مطرح شده،كليدواژۀ«داشته ها»است.داشته هاى انسان،بدون در نظر گرفتن جنبه هاى ارزشى و چگونگى اكتساب آنها،باعث شادى مى شود.

ممكن است كه شما،خانه اى يا ماشينى را خريدارى نماييد و از«داشتن»آن،شادمان شويد،يا به تحصيل علم بپردازيد و از«داشتن»علم و تحصيلات و مدرك آن،خوش حال شويد و يا از فرزنددار شدن،بى نهايتْ احساس شادى كنيد.به هر شكل،صرف«داشتن»،مى تواند شادى آور باشد؛البته فارغ از اين كه اين«داشته«هاى شادى آور،پيامدهاى منفى به همراه دارند يا خير.براى روشن شدن اين بُن مايه،ابتدا چند نمونه را ذكر مى كنيم و سپس به طبقه بندى آنها مى پردازيم.برخى آيات و احاديث،اشارۀ مستقيم به اين نكته دارند كه دارا بودن،فارغ از جنبۀ ارزشى آن،باعث شادى مى شود.

خداوند متعال،در آيۀ 32 سورۀ روم و آيۀ 53 سورۀ مؤمنون،گروه ها و دسته هايى را توصيف مى نمايد كه به سبب آنچه دارند،خوش حال اند:

مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ. (1)

از كسانى مباشيدكه دين خود را پراكنده ساختند و به ]دسته ها و] گروه هايى تقسيم شدند.هر گروهى به آنچه نزد آنهاست،خوش حال اند.(

فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُراً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ. (2)

ص:26


1- (1) .سورۀ روم،آيۀ 32. [1]
2- (2) .سورۀ مؤمنون،آيۀ 53. [2]

پس امر (دين) خود را فرقه فرقه كردند و هر فرقه اى،به روشى كه برگزيده بود،دل خوش بود.

امام على(ع)،در خطبه اى،داشته هاى اندك دنيوى و شاد شدن به واسطۀ آنها را مورد عتاب قرار مى دهد و مى فرمايد:

ما بالكم تفرحون باليسير من الدنيا تدركونه و لا يحزنكم الكثير من الآخرة تحرمونه. (1)

حال شما چگونه است كه به اندكى از دنيا كه آن را در يابيد،شادمان مى شويد؛ولى براى بسيارى از آخرت كه از آن محروم شويد،اندوهناك نمى گرديد؟!

در حديثى ديگر از آن حضرت،مؤمنان،به آنچه از فضل و رحمت پروردگار،نصيبشان خواهد شد،مردمانى شادمان،لقب مى گيرند:

فَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَة. (2)

از فضل و رحمتى كه به ايشان رسيده است،شادمان اند.

آيۀ 44 سورۀ انعام نيز به نعمت هايى اشاره مى نمايد كه داشتن آنها،باعث شادى مشركان شده است:

فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ.

هنگامى كه ]اندرزها،سودى نبخشيد و] آنچه را به آنان يادآورى شد،فراموش نمودند،درهاى همۀ نعمت ها را به روى آنها گشوديم تا ]كاملاً] خوش حال شدند و دل به آنها بستند.ناگهان،

ص:27


1- (1) .نهج البلاغة،خطبۀ 113. [1]
2- (2) .همان،خطبۀ 193. [2]

آنها را گرفتيم و در اين هنگام،همه مأيوس شدند.

يكى ديگر از داشته هايى كه فارغ از جنبۀ ارزشى آن،مى تواند شادى آور باشد،دانش است.خداوند متعال،در توصيف كافران مى فرمايد:كافران،آن گاه كه در مقابل فرستادگان خدا قرار گرفتند، به دانش و علم خود،مباهات و فخر كرده،از داشتن آن،شادمانى نمودند:

فَلَمّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ. (1)

پس آن گاه كه فرستادگان ما با دلايل ]و معجزات] روشن به سوى آنها آمدند،آن مردم،به دانش (عقايد باطل) خود،شاد و ]مغرور] شدند تا وعدۀ عذابى كه آن را مسخره مى كردند،همه را فراگرفت.

در آياتى ديگر نيز،نعمت ها،داشته هايى شمرده شده كه موجب شادى مى گردند.خداوند متعال مى فرمايد:

فَإِنْ أَعْرَضُوا فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً إِنْ عَلَيْكَ إِلاَّ الْبَلاغُ وَ إِنّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنّا رَحْمَةً فَرِحَ بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسانَ كَفُورٌ. (2)

پس اگر روى برتابند،ما تو را بر آنان،نگهبان نفرستاده ايم.بر عهدۀ تو،جز رسانيدن ]پيام] نيست،و ما چون رحمتى از جانب خود به انسان بچشانيم،بِدان،شاد و ]سرمست] گردد،و چون

ص:28


1- (1) .سورۀ غافر،آيۀ 83. [1]
2- (2) .سورۀ شورا،آيۀ 48.

به]سزاى] دستاورد پيشين آنها،به آنان بدى رسد،انسان،ناسپاسى مى كند.

وَ إِذا أَذَقْنَا النّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ إِذا هُمْ يَقْنَطُونَ. (1)

و چون به مردم،رحمتى بچشانيم،بِدان شاد مى گردند و چون به ]سزاى] آنچه دستاورد گذشتۀ آنان است،صدمه اى به ايشان برسد،به ناگاه،نوميد مى شوند.

پس با نگاهى كلّى به آيات و احاديثى كه ذكر شد،تعابيرى همچون بما لديهم،بما أوتوا،بما عندهم،بما أصاب،رحمة فرح بها،من الدنيا تدركونه و مواردى جز آن،به بيان همان نكته اى مى پردازد كه پيش تر متذكّر شديم و آن،اين است كه شادى (فرح)،با داشتن و دارا شدن،رابطه داشته و شادى،به وسيلۀ آن،حاصل مى گردد و تعابيرى همچون: تحرمونه،تصبهم سيئة و اخذناهم بغته ،نشان از احساس ناشادمانى و غم است كه با محروميت و نداشتن،در ارتباط است.

با وجود اين،مى توان اين گونه نتيجه گرفت كه در شادى و غم،دو مفهوم«وجدان»و«فقدان»و به عبارت ديگر،«دستيابى»و«از دست دادن»يا«حائز شدن»و«فاقد شدن»،نقشى اساسى ايفا مى كند.اين دو،مى توانند موجب حالتى نفسانى گردند كه از آن،تعبير به شادى و غم مى شود.

موضوع شايان ذكر،آن است كه مفهوم«فرح»،با هر يك از دو بُعد

ص:29


1- (1) .سورۀ روم،آيۀ 36. [1]

شادكامى،يعنى شادى-كه جنبۀ هيجانى شادكامى است-و رضامندى (بهره گيرى از امكانات)-كه جنبۀ شناختى (فكرى-عقلانى) آن است-،مطابقت مى كند.

چهار.پايدارى شادى

اشاره

شناسايى عواملى كه به شادمانى كمك مى كنند،آسان نيست.ادامه يافتن لذّت ها،گاهى ممكن است به شادمانى بينجامد؛امّا هميشه چنين نيست.براى مثال،لذّت كوتاه مدتِ سيگار كشيدن،ممكن است با خشنودى آنى،همراه باشد؛امّا به ناشادمانى بلندمدّت همراه با بيمارى هاى جسمى مى انجامد. (1)

مجموعۀ آيات و احاديث،ما را به دو مجموعه از آيات و احاديث،ره نمون مى سازد:بخشى از منابع موجود،به زودگذر و ناپايدار بودن شادى ها،اشاره دارند و بخشى ديگر،پايدار بودن برخى شادى ها را گوشزد مى كنند.امام على(ع) در خطبۀ 111 نهج البلاغة،به نكته اى اشاره مى فرمايد كه مؤيدى بر ناپايدار بودن برخى شادى هاست و تقسيم بندى شادى ها به پايدار و ناپايدار،الهام گرفته از چنين آموزه هايى است.امام على(ع) در بارۀ دنيا مى فرمايد:

أنّها حلوة خضرة...لا تدوم حبرتها و لا تؤمن فجعتها. (2)

به درستى كه آن (دنيا)،شيرين و سرسبز ]و نيكو منظر] است....شادى آن،هميشگى نيست و از مصيبت آن،ايمنى نيست.

ص:30


1- (1) .روان شناسى مثبت،ص56.
2- (2) .نهج البلاغة،خطبۀ 111. [1]

همان گونه كه احاديثْ اشاره دارند،چرب و شيرين دنيا،اگر چه موجب شادمانى مى گردد؛امّا اين شادمانى،دوامى نخواهد داشت.

از همين رو،منابع موجود در دو بخش،طبقه بندى شده است.اينك به بيان تفصيلى هر يك مى پردازيم.

الف.شادى هاى پايدار

بخشى از آموزه هاى دينى،اشاره هاى ظريف و دقيقى به مسئلۀ شادى در قالب شادى هاى پايدار دارند.شادى هايى كه در آن،از پيامدهاى ناگوار و منفى،خبرى نيست و ميزان ثبات آن در احوال و روحيات فرد،بيش از انواع ديگر شادى است.ديدگاه اسلام در بارۀ هيجانِ شادى،به واسطۀ تأكيدهاى فراوان،بر چنين شادى هايى متمركز است.اين نوع شادى،نشئت گرفته از سرچشمۀ«سامانه بزرگ اعتقادى»و«معنابخشى به زندگى»است كه به واسطۀ آن،پايدارى شادى،معنايى دقيق خواهد يافت.خداوند متعال،در آيۀ 58 سورۀ يونس مى فرمايد:

قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمّا يَجْمَعُونَ.

بگو:به فضل و رحمت خدا،بايد شادمانى كنند،كه اين،بهتر است از آنچه مى اندوزند.

امام على(ع)،روى گردانى از زَخارف دنيا را مايۀ شادى بزرگ مى داند:

ظَفِرَ بِفَرْحَةِ الْبُشْرَى مَنْ أَعْرَضَ عَنْ زَخَارِفِ الدُّنْيا. (1)

آن كه از زخارف دنيوى روى گردانَد،به شادى بزرگ،دست يافته است.

ص:31


1- (1) .غرر الحكم،ح 6052. [1]

در حديثى آمده است كه خداوند متعال،به عيسى(ع) پند داد:

يا عِيسَى! افْرَحْ بِالْحَسَنَةِ فَإِنَّهَا لِى رِضاً. (1)

اى عيسى! با كارهاى نيك مرا شاد ساز؛چرا كه خشنودى من،در آن كارهاست.

با توجّه به سياق اين گونه آيات و احاديث،مى توان پى برد كه توجّه و عنايت به اين بخش از شادى،مدّ نظر دين بوده است و آن را در زندگى دنيوى و اخروى انسان،سودمند مى داند،هر چند شادى هاى ديگرى نيز وجود دارند كه به واسطۀ نداشتن پايه هايى مستحكم،تكيه اى برآنها نشده است؛امّا مى توانند شادى آور باشد.

ب.شادى هاى ناپايدار

آيات و احاديث بسيارى نيز روى ديگر سكّه را نشان مى دهند و آن،شادى هايى است كه اگر چه در وهلۀ اوّل،ظاهراً به لحاظ ماهيت،تفاوتى با شادى هاى پايدار ندارند؛امّا با گذشت زمان،ورق بر مى گردد.اين گونه شادى ها،حالت هاى هيجانى زودگذر و بى ثباتى است كه برخى مواقع،مى توانند پيامدهاى منفى به دنبال داشته باشند.

امام على(ع) مى فرمايد:

لاتندمن على عفو و لا تبهجن بعقوبة. (2)

برگذشت،پشيمان مشو و بر مجازات ]و تنبيه]،شادمان مگرد.

اگر چه شادى و لذّت مجازات و انتقام،در ابتدا بسيار شيرين و دل پسند جلوه مى كند؛امّا اين شادمانى،پايدار نمى مانَد و نمى توان مشخّصۀ شادى پايدار را در آن،جستجو نمود.

ص:32


1- (1) .الكافى،ج 8،ص 138. [1]
2- (2) .غرر الحكم،ح 10319.

همرديف شدن شادى در روايات معصومان(عليهم السلام) با بسيارى از حالات هيجانى منفى ديگر،همچون نااميدى،ترديد،خودْ بزرگ بينى،خودشيفتگى و...كه موجب دورى انسان از شادى و شادكامى است،نشانه اى بر جنبه هايى از احساس شادى است كه در دين،تأييدى بر آن نمى توان يافت و آن،همان بُعد ناپايدار شادى است.امام صادق(ع) مى فرمايد:

اللّهم ما كان فى قلبى من شك أو ريبة أو جحود أو قنوط أو فرح أو مرح أو بذخ أو بطر أو فخر أو خيلاء أو رياء أو سمعة أو شقاق أو نفاق أو كبر أو فسوق أو عصيان أو عظمة أو شىء لا تحب،فأسئلك يا ربّ أن تبدّلنى مكانه إيماناً بوعدك. (1)

بار خدايا! از تو مى خواهم به جاى آنچه از شك يا ترديد يا انكار يا نااميدى يا شادى يا...كه در قلب من است،ايمان به وعدۀ خود را قرار دهى.

پنج.منابع شادى

الف.ثروت

موضوع«ثروت»،از دو جنبه قابل پيگيرى است:يك بُعد،داشتن امكانات اوّليه و معمول براى زندگى است،كه از آن،تلقّى ثروت مى شود بُعد ديگر آن،ثروت اندوزى پس از آن است.

براى روشن تر شدن اين بحث،مى توان عنوان كلّى ترى به مسئله داد و با عنوان«اقتصاد»به كند و كاو در آن پرداخت.اقتصاددانان،فراهم آمدن شادى و شادكامى در زندگى را در سايۀ ميزان ثروت انسان ها مى دانند.بسيارى از مردم،اين باور اقتصاددانان را پذيرفته اند؛امّا آيا

ص:33


1- (1) .إقبال الأعمال،ص10.

ثروت،باعث شادى مى شود؟چه مقدار پول و ثروت،مى تواند باعث شادى شود؟

هجوم مردم براى افتتاح حساب پس انداز در بانك ها براى بردن جوايزى همچون ماشين هاى مدل بالا و سكّه هاى طلا در آخرين مهلت قرعه كشى،مشاركت در سرمايه گذارى هاى مضاربه اى،خريد كالاهاى تبليغى داراى جوايز نفيس،همه و همه با هدف بهبود كيفيت زندگى و ارتقاى شادى و شادكامى،صورت مى پذيرد.

به هر حال،تحقيقات،اين اشتغالات ذهنى در بارۀ پول را به طور كامل،تأييد نمى كنند.كمپل و همكارانش در مطالعۀ كيفيت زندگى در امريكا دريافتند كه موقعيت اقتصادى،يازدهمين مورد از دوازده موردِ ممكن از منابع رضايت از زندگى است.كينگ و ناپا نيز در نتايج مطالعات خود،ميزان اثرگذارى ثروت در شادكامى را يكْ پنجم،برآورد كرده اند و آن را يكْ ششم مؤلّفه هاى تشكيل دهندۀ يك زندگى خوب دانسته اند.تأثير ثروت،موضوع بسيار مهمّى است كه مورد شك و ترديد،واقع شده است.

برخى مطالعات اوّليه،همبستگى كمى بين درآمد و شادى را گزارش نموده اند و در بعضى موارد،اصلاً ارتباطى قائل نشده اند.در واقع،هيچ افزايشى براى سلامت فردى در طول يك دوره افزايش چشمگير ثروت،براى بسيارى از كشورها وجود نداشته است. (1)

در آموزه هاى دينى،بسترهاى اوّليه براى اقتصاد خانواده و جامعه،تعريف شده است كه اگر چه موضوع بحث ما نيست،امّا اشاره اى گذرا،

ص:34


1- (1) .روان شناسى شادى،ص11.

به تبيين موضوع«ثروت»،كمك شايانى خواهد نمود.امام صادق(ع)،سه چيز را از نيازهاى عمومى جامعه مى داند:

ثَلاَثَةُ أَشْياءَ يحْتَاجُ النَّاسُ طُرّاً إِلَيهَا:الأَمْنُ وَ الْعَدْلُ وَ الْخِصْب. (1)

سه چيز است كه ]همۀ] مردم،به آن نيازمندند:امنيت،عدالت و رفاه ]و فراوانى.]

در روايت ديگرى،امام صادق(ع) به مفضَل فرموده است:

وَ اعْلَمْ يا مُفَضَّلُ! أَنَّ رَأْسَ مَعَاشِ الإِنْسَانِ وَ حَياتِهِ الْخُبْزُ وَ الْماء. (2)

بدان كه اساس معشيت در گذران زندگى انسان،نان و آب است.

به نيازهاى عمومى انسان و روايات ياد شده،مسئلۀ مسكن را نيز مى توان افزود.مسكن،از مواردى است كه براى تمام مردم،لازم و بايسته است.پيامبر اكرم نيز مانند ساير مردم مسكن و خانۀ شخصى داشت.اگر چه خانۀ همسران ايشان،بسيار محقّر بوده است؛ولى بى ترديد،داشتن مسكن،از مسائلى است كه نقش مهمّى در زندگى انسان،ايفا مى نمايد.ضرورت داشتن مسكن،تا آن جا مورد توجّه پيشوايان دين بوده است كه در برخى از احاديث،فروختن زمين،خانه و...،مورد نكوهش و مذمّت،قرار گرفته است،مگر در صورتى كه وقتى انسان،زمين،باغ يا خانه اى را مى فروشد،پول آن را در امور مشابه همان،صرف كند. (3)

به هر روى،اگر ما مسئلۀ ثروت را از دو جايگاه،مورد پژوهش قرار دهيم،يقيناً به نتايج ظريف ترى دست خواهيم يافت،همان گونه كه اسلام به اين مسئله،از دو زاويه،نظر انداخته است.بخش اوّل:نيازهاى

ص:35


1- (1) .تحف العقول،ص 236. [1]
2- (2) .بحار الأنوار،ج3،ص86. [2]
3- (3) .منابع مالى اهل بيت(عليهم السلام)،ص21.

ابتدايى،ضرورى و عمومى زندگى انسان است كه از آن،به ثروت،تعبير مى شود. (1)بخش دوم،مال اندوزى هاى فراتر از آن است كه با ثروت،رابطه اى تنگاتنگ دارد.هر يك از اين دو،در ارتباط با شادى و خشنودى،داراى آثارى است.در حديثى از امام صادق(ع) آمده است كه خداوند متعال به موسى(ع) چنين وحى نمود:

يا مُوسَى! لا تَفْرَحْ بِكثْرَةِ الْمالِ وَ لا تَدَعْ ذِكرِى عَلَى كلِّ حَالٍ فَإِنَّ كثْرَةَ الْمالِ تُنْسِى الذُّنُوبَ وَ إِنَّ تَرْك ذِكرِى يقْسِى الْقُلُوبَ. (2)

اى موسى! به ثروت بسيار،خشنود مشو و در هيچ حالتى،ياد مرا ترك مكن؛زيرا ثروت بسيار،گناهان را از ياد انسان مى برد و به ياد من نبودن،موجب سنگْ دلى مى شود.

در سورۀ قصص،دليل ستمكارى قارون،داشتن ثروت فراوان،ذكر شده است.اين ثروت اندوزى،باعث شد كه قارون،مسير و هدف زندگى خود را گم كند:

إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَيْهِمْ وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ. 3

قارون،از قوم موسى بود.پس بر آنان،ستم كرد.آن قدر از گنجينه ها به او داده بوديم كه ]حمل] كليدهاى آنها بر گروه نيرومندى،سنگين مى آمد،آن گاه كه قومش بدو گفتند:شادى مكن كه خدا،شادى كنندگان را دوست نمى دارد.

ص:36


1- (1) .براى توضيح بيشتر،ر.ك:«سعادت و شادكامى از ديدگاه اسلام»،حمزه عبدى.
2- (2) .الكافى،ج2،ص 974. [1]

پس از آن كه كافران،دستورهاى الهى را فراموش نمودند،بر اساس آيۀ 44 از سورۀ انعام،نعمت ها و ثروت هايى كه با آن،سرمست شدند،علّت نااميدى و عذاب آنها بود و خداوند متعال،به اين سبب،شادمانى را از ايشان،دريغ نمود:

فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ. 1

چون همۀ اندرزهايى را كه به آنها داده شده بود،فراموش كردند،همۀ درها را به رويشان گشوديم تا از آنچه مى يابند،شادمان گشتند.پس به ناگاه،آنها را فروگرفتيم و همگان،نوميد گرديدند.

داينر و اوشى،تأثير درآمد مالى بر خشنودى را در نوزده كشور،بر روى صد وپنجاه هزار نفر،مورد آزمايش قرار دادند.متوسّط همبستگى درآمد با خشنودى از درآمد،25 درصد و متوسّط همبستگى درآمد با خشنودى از زندگى،سيزده درصد بوده است.معمولاً همبستگى يك شاخص عينى با خشنودى،بيشتر از تأثير آن بر خشنودى به طور كلّى است.تأثير درآمد بر شادى،در پايين سطح مقياس درآمد،بسيار بيشتر است.همچنين،ارتباط بين خشنودى از زندگى و درآمد در كشورهاى فقيرتر،بسيار بيشتر است.احتمالاً اين نتايج،به خاطر نقش پول در نيازهاى ابتدايى زندگى،از قبيل غذا،مسكن و...است. (1)

به هر شكل،متوسّط درآمد جوامع،سطح انتظارات و وضعيت عمومى يك كشور،به لحاظ آموزش،بهداشت،امنيت و فاصلۀ طبقاتى،هر كدام مى توانند در نتايج تحقيقات،تأثيرگذار باشند.

ص:37


1- (2) .آرگايل،ص 75.

نتيجه آن كه مردم كشورهاى برخوردار از اقتصاد پيشرفته كه براى كسب پول،بيش از ساير آرمان ها،ارزش قائل هستند،از استاندارد زندگى برخوردار نبوده،كمتر از زندگى خود،راضى اند.اين،ممكن است بدان خاطر باشد كه فرآيند و بازده انباشت پول،پس از برآورده ساختن نيازهاى جسمانى،به تأمين نيازهاى اجتماعى و روانى-كه شادمانى را افزايش مى دهند-،نمى انجامد. (1)

ب.روابط اجتماعى

فارابى،بنيان گذار فلسفۀ سياسى در اسلام است و آثار وى،بيشتر در شرح و توضيح فلسفۀ ارسطو و افلاطون است.وى همانند ارسطو اعتقاد دارد كه انسان،طبعاً اجتماعى است و براى ادامۀ بقا به اجتماعى بودن،نياز دارد.از نظر وى،آنچه انسان را به تكاپو وا مى دارد و به زندگى گروهى مى كشانَد،نيازهاى طبيعى اوست.انسان ها،بدون يارى يكديگر،نمى توانند نيازهاى خود را برآورند و اين امر،جز از طريق روابط اجتماعى،امكان پذير نيست. (2)

روان شناسان اجتماعى،بر اين باورند كه رفتار اجتماعى،در خلأ،رُخ نمى دهد ومعلول علّت هاى متعدّدى است.از همين رو،روان شناسى اجتماعى،به دنبال شناخت عواملى است كه بر روابط ميانْ فردى،تأثير گذاشته،زمينۀ دل سردى،همبستگى،وابستگى و يا عشق را فراهم آورده است.از ره گذر همبستگى معنادار جامعه،به دليل روابط اجتماعى مناسب،پيامدهاى مطلوبى را براى آحاد آن مى توان متصوّر بود.

ص:38


1- (1) .روان شناسى مثبت،ص 74.
2- (2) .روان شناسى اجتماعى با نگرش به منابع اسلامى،ص 12.

بخش عمده اى از احاديث نيز به موضوع روابط اجتماعى،نگاهى عميق داشته،شادى بخشى را پيامد روابط اجتماعى سالم،همچون ديدار دوستان،مى داند.رسول گرامى اسلام مى فرمايد:

ثَلاَثٌ فَرَحَاتٌ لِلْمُؤْمِنِ فِى الدُّنْيا:لِقَاءُ الإِخْوَانِ،وَ تَفْطِيرُ الصَّائِمِ،وَ التَّهَجُّدُ مِنْ آخِرِ اللَّيل. (1)

براى مؤمن،سه شادى در دنيا وجود دارد:ديدار برادران،روزه گشودن روزه دار،و شب زنده دارى در پايان شب.

در برخى از آموزه هاى دين،روابط اجتماعى،با نوع دوستى و برآوردن نيازهاى ديگران،پيوند خورده و عاملى براى شادمانى پايدار،دانسته شده است.روابطى كه به همبستگى جامعه كمك نموده،موجب نشاط و شادمانى در جامعه گردد،از نگاه دين،شادى آفرين،تلقّى مى شود.

در حديثى آمده است:

إِنَّ للهِ عِبَاداً فِى الأَرْضِ يسْعَوْنَ فِى حَوَائِجِ النَّاسِ هُمُ الآمِنُونَ يوْمَ الْقِيامَةِ وَ مَنْ أَدْخَلَ عَلَى مُؤْمِنٍ سُرُوراً فَرَّحَ اللهُ قَلْبَهُ يوْمَ الْقِيامَةِ. (2)

همانا براى خدا در زمين،بندگانى است كه براى ]برآوردن] نيازهاى مردم،مى كوشند.اينها روز قيامت،در امان اند.و هر كه به مؤمنى،شادى رساند،خدا روز قيامت،دلش را شاد مى سازد.

شواهد نشان داده است كه برقرارى چند رابطۀ محدود و نزديك با ديگران،

ص:39


1- (1) .كتاب من لايحضره الفقيه،ج4،ص360.
2- (2) .الكافى،ج2،ص198. [1]

با شادمانى و سلامت ذهنى،همبستگى دارد.براى مثال،داينر وسليگمن در مطالعه اى دربارۀ شناسايى ده درصد از شادترين افراد يك گروه 222 نفرى از دانشجويان،دريافتند كه برجسته ترين ويژگى آنان،داشتن زندگى اجتماعى پُربار و رضايتمند است.اين دانشجويان،بخش قابل ملاحظه اى از وقت خود را در معاشرت با دوستان،صرف مى كردند و از لحاظ برقرارى دوستى و حفظ آن با دوستانشان،در گروه ممتاز،رتبه بندى شدند.روابط و دوستى هاى محدود،احتمالاً به سه دليل با شادمانى،همبسته است:

اوّل،اين كه افراد شاد،بيشتر به عنوان دوست و افراد قابل اعتماد،انتخاب مى شوند؛زيرا نسبت به افراد ديگر،جذّاب تر بوده،بيشتر به ديگران كمك مى كنند.

دوم،اين كه روابط و دوستى هاى محدود،نياز به محبّت را برآورده مى سازند.لذا موجب احساس شادى و رضايت مى شوند.

سوم،اين كه دوستى هاى نزديك،حمايت اجتماعى به بار مى آورند. (1)

ج.تغذيه

هر موجود زنده اى از جمله انسان،وقتى به غذا يا آب احتياج پيدا كرد،احساس گرسنگى و تشنگى مى كند.اين احساس،موجب فعّاليت هاى موجود زنده،در جهت رفع كمبود و كاهشِ احساسِ ايجاد شده مى گردد.بدين ترتيب،تحريك مناسب اين احساس در موجود زنده،ميل و كششى را ايجاد مى كند و در نتيجه،وى با رفتارى هدفدار،در جهت برطرف كردن

ص:40


1- (1) .روان شناسى مثبت،ص 66.

كمبود و برقرارى تعادل،اقدام مى نمايد. (1)

خوردن و آشاميدن نيز هم با انگيزۀ لذّت و هم با انگيزۀ بقا،سر و كار دارد.در قرآن كريم،آيات بسيارى در بارۀ خوردن و آشاميدن،آمده است كه همه به نحوى،در مقام گوشزد نمودن نعمت هاى الهى به انسان هستند و لذّتى را كه از آنها براى انسان حاصل مى شود،يادآورى مى نمايند. (2)در برخى روايات نيز به مسئلۀ تغذيه و جنبۀ شادى بخشى آن،توجّه شده است.در اين گونه روايات،گاهى تغذيه به همراه موقعيت معنوى،در شكل دهى لحظات شاد،دخيل است كه مى توان به لحظۀ افطار و روزه گشودن،اشاره نمود.در اين روايات،اگر چه موفّقيت معنوى،محور و پايۀ اين شادمانى است؛امّا از شادى و سرورى كه پيامد جنبۀ فيزيولوژيك آن است،نمى توان غافل بود.امام صادق(ع) مى فرمايد:

لِلصَّائِمِ فَرْحَتَانِ فَرْحَةٌ عِنْدَ إِفْطَارِهِ وَ فَرْحَةٌ عِنْدَ لِقَاءِ رَبِّهِ. (3)

براى روزه دار،دو شادى است:يك شادى،هنگام گشودن روزه اش و ديگرى،هنگام ديدار پروردگارش.

در روايتى ديگر از پيامبر خدا(ص) در سفارش خود به امام على(ع)،سه شادمانى مؤمن،چنين برشمرده شده است:

ياعَلِى! ثَلَاثٌ فَرَحَاتٌ لِلْمُؤْمِنِ فِى الدُّنْيا لُقِى الإِخْوَانِ وَ الإِفْطَارُ مِنَ الصِّيامِ وَ التَّهَجُّدُ مِنْ آخِرِ اللَّيلِ. (4)

ص:41


1- (1) .احساس و ادراك،ص 115.
2- (2) .ديدگاه هاى روان شناختى آية الله مصباح يزدى،ص 150.
3- (3) .الكافى،ج4،ص65. [1]
4- (4) .بحار الأنوار،ج66،ص371. [2]

اى على! براى مؤمن،سه شادى در اين دنيا وجود دارد:ديدار برادران،روزه گشودن و شب زنده دارى در پايان شب.

د.سياحت و تفريح

استراحت،آرامش و فعّاليت هاى مربوط به فراغت،همگى آثار كوتاه مدّت مثبتى بر شادمانى دارند.مردم در ايام تعطيل،خُلق مثبت بيشتر و تحريك پذيرى كمترى را گزارش مى كنند. (1)

برنامه هاى تفريحى،از شدّت تنش ها مى كاهد،تحمّل فشار را بيشتر مى كند و بر خُلق و خوى موافق مى افزايد. (2)

قرآن كريم،در توصيف لحظات فرح بخشى كه از طريق سير و سفر،استراحت،فراغت و تفريح حاصل مى شود،مى فرمايد:

هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتّى إِذا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَ جَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها رِيحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنْجَيْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشّاكِرِينَ. 3

اوست كه شما را در خشكى و در دريا،حركت مى دهد.تا آن گاه كه در كشتى ها هستند و باد موافق،به حركتشان مى آورد،شادمان اند.چون توفان،فرا رسد و موج،از هر سو بر آنها فرو ريزد،چنان مى پندارند كه در محاصرۀ موج قرار گرفته اند.خدا را از روى اخلاص عقيده مى خوانند كه:«اگر ما را از اين خطر بِرَهانى،از سپاس گزاران خواهيم بود».

ص:42


1- (1) .روان شناسى مثبت،ص 80.
2- (2) .غلبه بر خشم،ص 263.

اين گونه آيات،شادى را در نتيجۀ برخوردارى از نعمت هاى الهى مى دانند.انسان هاى قدردان و سپاس گزار،مى توانند،بهره كافى را از چنين موقعيت هايى ببرند و آن را به شادى پايدار،تبديل نمايند.در غير اين صورت،باعث زيان هاى فراوانى خواهد شد.

ه.دانش و تحصيلات

منابع مرتبط با تأثير سطح دانش بر شادمانى،در آموزه هاى دينى،محدود است؛امّا در اين نكته،ترديدى نيست كه دانش و تحصيلات،اگر در خدمت اهداف الهى و خدمت به بشر نباشد،شادى زودگذر به حساب مى آيد.خداوند متعال،در تبيين وضعيت آنان كه به واسطۀ دانش خود،از حقايق و واقعيات،چشم پوشى نموده،بدين سبب شادمان شدند،مى فرمايد:

فَلَمّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ. 1

و چون پيامبرانشان،دلايل آشكار برايشان آوردند،به آن مقدار ]مختصرى] از دانش كه نزدشان بود،خشنود شدند و ]سرانجام] آنچه به ريشخند مى گرفتند،آنان را فروگرفت.

با همۀ اين اوصاف،امروزه تأثير تحصيلات و چگونگى آن بر شادى،مورد تحقيق قرار گرفته است.تحقيقات،نشان دهندۀ همبستگى مثبت سطح تحصيلات با شادمانى بود.آنها در تحليل خود دريافتند كه تحصيلات،روى ميزان خوش بختى افراد،تأثير دارد. (1)

ص:43


1- (2) .روان شناسى مثبت،ص 79.

و.شادى بخشى به ديگران

اشاره

يكى ديگر از منابع شادى در روايات،شادى بخشيدن به ديگران است.

در تزريق هيجان هاى مثبتى همچون شادى به جامعه،مى توان انتظار شادمانى براى خود را نيز داشت.

1.شادى بخشى در كانون خانواده

پيامد اعمال شايستۀ والدين در نظام خانواده و ايجاد بستر و فضايى شاد و دلپذير در خانه،شادمانى و شادكامى دنيوى و اخروى است.اين نكته را مى توان در سيرۀ عملى معصومان(عليهم السلام) دنبال نمود.رسول گرامى اسلام،فرموده است:

مَن قَبَّلَ وَلدَهُ كتَبَ اللهُ عَزَّوجلَّ لَهُ حَسَنَةً،و مَن فَرَّحَهُ فَرَّحَهُ اللهُ يومَ القِيامَةِ. (1)

هر كه فرزند خود را ببوسد،خداوند عزّ وجلّ براى او يك كار نيك مى نويسد و هر كه فرزندش را شاد كند،خداوند در روز قيامت،او را شاد مى سازد.

اين بيان لطيف،در قالبى ديگر از پيامبر(ص) چنين روايت شده است:

إنّ الله-تبارك و تعالى-عَلَى الإناثِ أرأفُ مِنهُ عَلَى الذُّكورِ،و ما مِن رجُلٍ يدخِلُ فَرحَةً عَلَى امْرِأةٍ بَينَهُ و بَينَها حُرمَةٌ،إلّا فَرَّحَهُ اللهُ تعالى يومَ القِيامَةِ. (2)

خداوند-تبارك و تعالى-به زنان،مهربان تر از مردان است.هيچ مردى نيست كه زنى از مَحارم خود را خوش حال سازد،مگر اين كه خداوند متعال،در روز قيامت،او را شادمان گردانَد.

ص:44


1- (1) .الكافى،ج 6،ص 49. [1]
2- (2) .همان،ص 6. [2]

نگاه تربيتى به مقولۀ شادى در كانون خانواده،در بسيارى از روايات ديگر نيز مشاهده مى شود.پيامبر خدا(ص) مى فرمايد:

مَنْ دَخَلَ السُّوقَ فَاشْتَرَى تُحْفَةً فَحَمَلَهَا إِلَى عِيالِهِ كانَ كحَامِلِ صَدَقَةٍ إِلَى قَوْمٍ مَحَاوِيجَ وَ لْيبْدَأْ بِالإِنَاثِ قَبْلَ الذُّكورِ فَإِنَّ مَنْ فَرَّحَ ابْنَتَهُ فَكأَنَّمَا أَعْتَقَ رَقَبَةً مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِيل. (1)

هر كه به بازار برود و هديه اى براى خانوادۀ خود بياورد،همچون حامل صدقه براى مردم نيازمند است،و به دخترها،پيش از پسرانْ هديه بدهد؛زيرا هر كه دخترش را شاد كند،گويا بندۀ مؤمنى از فرزندان اسماعيل را در راه خدا،آزاد نموده است.

2.شادى بخشى به كودكان بى سرپرست

بخش ديگرى از احاديث،به وظايف شهروندان جامعه،در ايجاد فضاى شاد براى كودكان بدون سرپرست،پرداخته و نتيجۀ مسئوليت پذيرى آنان را شادى پايدار و جاودان،دانسته است.پيامبر(ص) در اين زمينه مى فرمايد:

إنّ فى الجَنَّةِ دارا يقالُ لَها دارُ الفَرَحِ،لا يدخُلُها إلّا مَن فَرَّحَ يتامَى المُؤمنينَ. (2)

در بهشت،سرايى است كه به آن،«شادى سرا»گفته مى شود و تنها كسى وارد آن مى شود كه يتيمان مؤمنان را شاد سازد.

ز.مسئوليت پذيرى يا مسئوليت گريزى؟

شكّى نيست كه انسان ها در قبال مسئلۀ تعهّد و مسئوليت پذيرى،تفاوت هايى دارند؛امّا برخى افراد،از قبول مسئوليت هاى اجتماعى،به كلّى سر باز زده،با شانه خالى كردن از مسئوليت خود،شادمان مى شوند و

ص:45


1- (1) .وسائل الشيعة،ج21،ص514. [1]
2- (2) .كنز العمّال،ح 6008.

احساس رضايت خاطر به آنها دست مى دهد.قرآن كريم،اين شادمانى را بر نمى تابد:

فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللّهِ وَ كَرِهُوا أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَ قالُوا لا تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ كانُوا يَفْقَهُونَ. 1

بر جاى ماندگان،به ]در خانه] نشستنِ خود پس از ]حركت كردن] پيامبر خدا،شادمان شدند و اين را كه با مال و جان خود،در راه خدا جهاد كنند،ناخوش داشتند و گفتند:«در اين گرما،بيرون نرويد».بگو:«اگر دريابند،آتش جهنّم،سوزان تر است»(.

در نبرد عقيدتى نيز،آنان كه خود را متعّهد به هيچ باور مثبتى نمى دانند،از مسئوليت هاى خود،سرپيچى نموده،شادمان مى شوند.خداوند متعال مى فرمايد:

إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا مِنْ قَبْلُ وَ يَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ. 2

اگر نيكى به تو برسد،آنان را بدحال مى سازد،و اگر پيشامد ناگوارى به تو برسد،مى گويند:«ما پيش از اين،تصميم خود را گرفته ايم»و شادمان،روى بر مى تابند.

ح.انتقام و تخريب يا بخشش و يارى؟

انسان ها ممكن است در لحظۀ انتقام گرفتن از ديگران يا تخريب آنان،به

ص:46

لذّتى برسند كه آنان را به گمان خودشان،شادمان نمايد؛امّا بى شك،لذّت و شادى حاصل از بخشش و يارى ديگران،دوچندان و پايدارتر است.در فرمان امير مؤمنان على(ع) به مالك اشتر،آمده است:

لا تندمن على عفو و لا تبهجن بعقوبة. (1)

هر گاه كسى را بخشودى،از كردۀ خود،پشيمان مشو و هر گاه كسى را كيفر دادى،از كردۀ خود،شادمان مباش.

على(ع)،در حديث ديگر مى فرمايد:

لاَ تَفْرَحَنَّ بِسَقْطَةِ غَيرِك فَإِنَّك لاَ تَدْرِى مَا يحْدِثُ بِك الزَّمَانُ. (2)

به افتادن غير خود،شاد مشو.پس به درستى كه آنچه را روزگار بر تو حادث مى سازد،نمى دانى.

ط.معنويت

اشاره

بى ترديد،شادى هاى معنوى،از جمله مواردى است كه دين اسلام،تأكيد خاصّى بر تقويت آنها دارد.معنويت،به زندگى فرد،معنا مى دهد و اهداف بلندى را برايش ترسيم مى نمايد.اعمال و باورهاى مذهبى،هر كدام نقش بسزايى در ارتقاى سطح شادى دارند.

آنچه در آموزه هاى دين با شادى هاى معنوى پيوند خورده است،دو بُعد باورها و آيين هاى مذهبى است.

1.باورهاى مذهبى
باور به رحمت و فضل پروردگار

باورها،نقشى انكارناپذير در جهت هدايت رفتار و هيجانات انسان دارند.

ص:47


1- (1) .غرر الحكم،ح 5057.
2- (2) .همان،ح 6842. [1]

اگر اين باورها در چارچوب آموزه هاى دينى باشند،تأثيرى دوچندان خواهند يافت.اليسون و همكاران وى،دريافتند كه باورها،مهم ترين منبع شادى هستند و رابطه با خداوند،از طريق تأثير بر باورها،نفوذ خود را ظاهر مى سازند. (1)

قرآن كريم،در اين زمينه،مؤمنان را به شاد شدن به فضل (لطف) و رحمت (مهر) خداوند،فرمان مى دهد:

قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمّا يَجْمَعُونَ. 2

بگو:«به فضل و رحمت خداست كه ]مؤمنان] بايد شاد شوند و اين،از هر چه گرد مى آورند،بهتر است.

در كنار باورها،اميد به منبعى پايدار،منجر به هيجاناتِ مثبتِ پايدار خواهد شد؛امّا اميد،هنگامى نيرومند است كه هدف هاى ارزشمندى را در برگيرد و با داشتن موانع چالش برانگيز،ولى بر طرف شدنى،احتمال دستيابى به آنها در ميانْ مدت،وجود داشته باشد.جايى كه مطمئن هستيم به هدف نخواهيم رسيد،نااميد مى شويم. (2)

امام على(ع) درتوصيف پرهيزگاران،به اين نكته اشاره مى فرمايد:

يبِيتُ حَذِراً وَ يصْبِحُ فَرِحاً حَذِراً لِمَا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَةِ وَ فَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَة. (3)

شب را هراسان به سر مى رساند و روز را شادمان،سپرى مى كند؛

ص:48


1- (1) .روان شناسى شادى،ص 261.
2- (3) .روان شناسى مثبت،ص 78.
3- (4) .نهج البلاغة،خطبۀ 193. [1]

هراسان،از غفلتى كه ورزيده است و شادمان،از بخشش و آمرزشى كه بدو رسيده است.

2.آيين هاى مذهبى
شب زنده دارى

پيامبر خدا(ص) به امام على(ع) فرمود:

يا عَلِى ثَلاَثٌ فَرَحَاتٌ لِلْمُؤْمِنِ فِى الدُّنْيا لُقِى الإِخْوَانِ وَ الإِفْطَارُ مِنَ الصِّيامِ وَ التَّهَجُّدُ مِنْ آخِرِ اللَّيلِ. (1)

اى على! مؤمن،در دنيا در سه وقت،خوش حال مى گردد،هنگام ديدار با برادران،هنگام روزه گشودن،و بيدار ماندن ]و عبادت] آخر شب.

امام صادق(ع) نيز فرموده است:

لِلصَّائِمِ فَرْحَتَانِ:فَرْحَةٌ عِنْدَ إِفْطَارِهِ وَ فَرْحَةٌ عِنْدَ لِقَاءِ رَبِّهِ. (2)

كسى كه روزه مى گيرد،در انتظار دو شادمانى به سر مى برد:يك شادمانى به هنگام روزه گشودن و يك شادمانى به هنگام ديدار پروردگارش.

نيكى و نيكوكارى

در حديثى از امام صادق(ع) آمده است كه خداوند متعال،عيسى بن مريم(ع)،چنين پند داد:

يا عِيسَى! افْرَحْ بِالْحَسَنَةِ فَإِنَّهَا لِى رِضًا. (3)

ص:49


1- (1) .بحار الأنوار،ج66،ص371. [1]
2- (2) .الكافى،ج4،ص65. [2]
3- (3) .مستدرك الوسائل،ج 1،ص 143. [3]

اى عيسى! با كارهاى نيكو،مرا شاد گردان،چرا كه خشنودى من در گرو آن كارهاست.

قرآن

همان گونه كه در مقالۀ نشاط،قرآن،مايۀ ايجاد نشاط دانسته شده است،در اين جا نيز،قرآن،يكى از بارزترين مصاديق شادى هاى معنوى است.در دعايى از پيامبر(ص) در اين باره،آمده است:

اللهمَّ نَوِّرْ بِكتَابك بَصَرِى وَ اشْرَحْ بِهِ صَدْرِى وَ فَرِّحْ بِهِ قَلْبِى. (1)

بار خدايا! ديدگانم را به قرآنت،روشن گردان و سينه ام را با آن،گشاده كن و دلم را به آن،شاد فرما.

شادى مؤمنانه

روايات بى شمارى،مؤمنان را به شادى در جهت سيره و اهداف معصومان(عليهم السلام)،فرا مى خواند.از امام رضا(ع) نقل شده كه به ابن شَبيب فرمود:

يا ابْنَ شَبِيبٍ! إِنْ سَرَّك أَنْ تَكونَ مَعَنَا فِى الدَّرَجَاتِ الْعُلَى مِنَ الْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ افْرَحْ لِفَرَحِنَا وَ عَلَيك بِوَلاَيتِنَا فَلَوْ أَنَّ رَجُلاً أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللهُ مَعَهُ يوْمَ الْقِيامَةِ. (2)

اى پسر شَبيب! اگر مى خواهى با ما در درجات بلند بهشت باشى،براى حزن ما،محزون باش و براى شادى ما،شاد باش و ملازم ولايت ما باش و اگر مردى،سنگى را ]هم] دوست داشته باشد،خدا،در روز قيامت،او را با آن سنگ،محشور مى كند.

ص:50


1- (1) .الكافى،ج2،ص577. [1]
2- (2) .وسائل الشيعة،ج 14،ص 503. [2]

جابر جُعفى مى گويد:به امام زين العابدين(ع) گفتم:اى پسر پيامبر خدا! مؤمن،چه حقّى بر برادر مؤمن خويش دارد؟فرمود:

يفْرَحُ لِفَرَحِهِ إِذَا فَرَحَ. (1)

اين كه از شادى او،شاد شود.

امام على(ع) مى فرمايد:

إِنَّ اللهَ-تَبَارَك وَ تَعَالَى-اطَّلَعَ إِلَى الأَرْضِ فَاخْتَارَنَا وَ اخْتَارَ لَنَا شِيعَةً ينْصُرُونَنَا وَ يفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ يحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا. (2)

خداوند-تبارك و تعالى-توجّهى به زمين نمود.پس ما را برگزيد و براى ما،پيروانى انتخاب نمود كه ما را يارى كنند،با شادى ما،شاد باشند و در غم ما،غمگين باشند.

ى.رهايى از دلبستگى هاى دنيوى

اگر چه انسان با دل بستن به دنيا،تصوّر مى كند كه شادى مضاعفى به دست آورده است؛امّا شادى پايدار،زمانى رُخ خواهد داد كه بتواند خود را از اين دلبستگى ها بِرَهاند.نمونه هاى فراوانى در احاديث وجود دارد كه افراد،با انبوهى از دلبستگى هاى دنيوى،خود را شادمان پنداشته اند؛امّا اگر به اين نكته واقف مى شدند كه تمام اين شادى ها،پشتوانه و داشته اى اندك دارد و اينان،خود را از داشته هاى بزرگ ترى محروم مى كنند،شادى را در جاى ديگرى جستجو مى نمودند.خداوند متعال،در آيات متعدّدى،به اين نكته اشاره نموده است و مى فرمايد:

اللّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَا الْحَياةُ

ص:51


1- (1) .همان.
2- (2) .بحار الأنوار،ج 44،ص 288. [1]

الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاّ مَتاعٌ. 1

خداوند،به هر كه بخواهد،روزىِ بسيار يا روزى اندك مى دهد،و مردم،به زندگى دنيا خشنودند،حال آنكه زندگى دنيا،در برابر زندگى آخرت،جز اندكْ متاعى نيست.

امام على(ع) در اين باره مى فرمايد:

مَا بَالُكمْ تَفْرَحُونَ بِالْيسِيرِ مِنَ الدُّنْيا تُدْرِكونَهُ وَ لاَ يحْزُنُكمُ الْكثِيرُ مِنَ الآخِرَةِ تُحْرَمُونَه. (1)

چگونه است حال شما كه به اندكى از دنيا كه دريابيد،شادمان مى گرديد؟! و بسيارى از آخرت كه از آن محروم ايد،شما را اندوهناك نمى گرداند؟!

نكته اى كه بايد متذكّر شد،آن است كه در تقابل واژه هاى«يسير»و«كثير»در روايت،اين نكته مشخّص مى شود كه داشته هاى دنيوى،كم و اندك اند.لذا نبايد صرفاً به خاطر آنها،خرسند شد.از اين روست كه در روايات بعدى،شاد شدن به واسطۀ دنيا،هلاكت و حماقت قلمداد شده است.امام على(ع) مى فرمايد:

هَلَك الْفَرِحُونَ بِالدُّنْيا يوْمَ الْقِيامَةِ وَ نَجَا الْمحْزُونُونَ بِهَا. (2)

شادمانان به دنيا،در روز قيامت،هلاك مى گردند و غمگينان به آن،رستگار مى شوند.

در روايت ديگرى،آن حضرت مى فرمايد:

ص:52


1- (2) .نهج البلاغة،خطبۀ 113. [1]
2- (3) .غرر الحكم،ح 2503. [2]

الْفَرَحُ بِالدُّنْيا حُمْق. (1)

شاد شدن از دنيا و رو آوردن به آن،كم خردى است.

در نقطۀ مقابل اين گروه،كسانى قرار دارند كه اگر چه از نعمت هاى اين دنيا بهره مى برند؛امّا هيچ گاه به آن،دل نمى بندند.اينان،معتقد به حسابرسى اند و به همين خاطر،به اندك دنيا،دلْ شاد نمى شوند.اين،همان نكته اى است كه در اين فرمودۀ امام على(ع) بدان اشاره شده است كه:

ظَفِرَ بِفَرْحَةِ الْبُشْرَى مَنْ أَعْرَضَ عَنْ زَخَارِفِ الدُّنْيا. (2)

به شادمانىِ مژده،پيروزى مى يابد،هر كه از زينت هاى دنيا،رو بگردانَد.

پس كسانى در اين دنيا،واقعاً شادمان اند كه بتوانند در عين بهره مندى از نعمت هاى بى شمارى كه خداوند به آنها عطا نموده،از زخارف دنيا،دل كَنْده،از وابستگى به آن،وا رَهَند.

شش.موانع شادى

ناسپاسى و قدرنشناسى

احتمالاً مهم ترين مانعى كه در مسير شادى و شادكامى قرار دارد،ناسپاسى و قدرناشناسى نعمت هاى خدادادى است.عصيان و ناسپاسى،استفادۀ نادرست و ناشايست از داشته ها و امكانات است.اين امر،موجب خواهد شد تا رضايت خاطر،از شخص،سلب شود و هيجان هاى مثبتى

ص:53


1- (1) .همان،ح 2515.
2- (2) .همان،ح 2670. [1]

همچون شادى،به وجود نيايد.در يكى از مناجات هاى امام زين العابدين(ع) با پروردگارش،آمده است:

كيفَ أَفْرَحُ وَ أَنَا الْعَاصِى؟! وَ كيفَ أَحْزَنُ وَ أَنْتَ الْكرِيمُ؟!...كيفَ أَفْرَحُ وَ قَدْ عَصَيتُك؟! وَ كيفَ أَحْزَنُ وَ قَدْ عَرَفْتُك؟! (1)

چگونه شادى نمايم،در حالى كه گنهكارم؟! و چگونه غمگين باشم،حال آن كه تو كريمى؟!...چگونه شادمان باشم،در حالى كه همانا تو را نافرمانى كردم؟! و چگونه غمگين باشم،حال آن كه واقعاً تو را مى شناسم؟!

ص:54


1- (1) .بحار الأنوار،ج91،ص138. [1]

بخش دوم: نشاط از نگاه آيات و احاديث

اشاره

ص:55

ص:56

مقدّمه

برخوردار بودن از زندگى بانشاط،آرزويى ديرينه در زندگى انسان هاست.وجود برخى مشكلات در زندگى و نداشتن راهكارى مناسب براى رفع آن،بسترِ زندگى كسالت آور،را فراهم مى آورد.امّا به واقع،اين گونه زندگى كردن،در شأنِ انسان هدف دار و باانگيزه نيست.پس چه بايد كرد؟چه راهكارهايى را بايد عملياتى نمود،تا بتوان روحيه اى بانشاط داشت؟چگونه بايد موانع را كنار زد،تا بتوان نشاط را به زندگى باز گردانْد؟

اين مقاله،سعى دارد موضوع نشاط را با توجّه به آموزه هاى دينى،مورد بررسى قرار دهد.همچنين عوامل،موانع و كاركردهاى نشاط در زندگى،مورد پژوهش قرار مى گيرد.نشاط،از موضوعات مرتبط با موضوع كلّى شادكامى ( happiness) است.شادكامى از فرمول ذيل برخوردار است:

شادكامى شادى + رضامندى-تنيدگى (1)

نشاط،نقش مهمّى را در زندگى انسان ها ايفا مى كند و به عنوان بخشى از شادى،داراى اثرى ويژه است.آنچه در پى مى آيد،پژوهشى در موضوعات«نشاط»و«كسل»است كه با عنوان كلّى«شادكامى»،بررسى شده است.

ص:57


1- (1) Happiness Joy + sat isfac tion stress..

ص:58

فصل اوّل:نشاط

يك:روش تحقيق

اشاره

با مطالعه و بررسى موضوع شادى در متون غربى،بايد به دنبال حلقۀ وصلى براى رسيدن به مفاهيم همگِن در منابع اسلامى بود.براى دستيابى به اين منظور،با پژوهش لغوى واژه هاى لاتين،يافتن معادل آنها در زبان عربى و پيدا نمودن معادل هاى دينى،مى توان زمينۀ اين كار را فراهم آورد.مراجعه به محقّقان اين فن و بهره گيرى از اطّلاعات شخصى،كمك شايانى به اين امر مى نمايد و پژوهشگر را به هدف،نزديك مى كند.آنچه در اين مقاله از اين ره گذر به دست خواهد آمد،رسيدن به معنا و مفهوم«نشاط»است.

شناخت دوسويۀ مفاهيم،لازمۀ مفهوم شناسى و امرى منطقى و روش مند است.به عبارت ديگر،پرداختن به موضوع نشاط،نيازمند شناخت مفاهيم مترادف و متضادّ آن است،تا بهتر بتوان تمام جوانب موضوع را مدّ نظر قرار داده،به نتيجه اى مطلوب رسيد.شناخت مفاهيم مترادف،امرى عقلانى است و قاعدۀ منطقى«تعرف الأشياء بأضدادها»،بر شناخت مفاهيم متضاد،تكيه دارد.از همين رو،پس از بررسى روايات باب«نشاط»،به رواياتى بر مى خوريم كه دايرۀ وسيع ترى را پيشِ روى

ص:59

ما قرار مى دهند.به روايتى كه مرحوم كلينى(رحمه الله) از امام صادق(ع) در ذكر«جنود عقل و جهل»آورده است،دقّت كنيد:

امام صادق(ع) مى فرمايد:

النَّشَاطُ وَ ضِدُّهُ الْكَسَل. (1)

نشاط [و چَستى]،در مقابل آن،تنبلى [و سستى] است.

با توجّه به اينكه نشاط و سستى،هر يك درست در نقطۀ مقابل ديگرى قرار دارند،وجود اين حديث و احاديثى از اين دست،ضرورت تفكيك اين دو مقوله و شناخت هر يك را نمايان مى سازد.در ابتداى امر،فقط ايندو مفهوم،مورد توجّه قرار گرفتند؛امّا با گذشت زمان و انجام گرفتن بخشى از تحقيق،ضرورت بررسى بعضى مفاهيم ديگر نيز به نظر رسيد،كه احاديث زير،دست مايۀ اين موضوع است.

امام على(ع) در حديثى،سستى را نتيجۀ اهمال دانسته،مى فرمايد:

مِنَ التَّوَانِى يتَوَلَّدُ الْكَسَل. (2)

از اهمال،سستى زاييده مى شود.

بر اين اساس،«تَوانى (اهمال)»،مقدّمۀ به وجود آمدن«كَسَل (سستى)»است و طبيعى است كه«توانى»،داراى ويژگى خاص و متفاوتى با سستى است كه«كسل»از آن به وجود مى آيد.از اين رو واژۀ«توانى»نيز به اين مفاهيم،افزوده شد.

تكرار همجوارى مفاهيم در بسيارى از احاديث،ما را بر آن داشت تا در بارۀ آن مفاهيم نيز پژوهش صورت گيرد،كه«ضَجْر»،از آن دسته مفاهيم است.

ص:60


1- (1) .الكافى،ج 1،ص 23. [1]
2- (2) .غررالحكم،ح 9284.

إِياكَ وَ الْكَسَلَ وَ الضَّجَرَ فَإِنَّكَ إِن كَسِلْت لَمْ تَعمَل. (1)

زنهار از سستى و بى حوصلگى؛زيرا اگر سستى بورزى،كار نمى كنى.

اين گونه روايات،ما را به دو دسته مفاهيم اوّليۀ زير،ره نمون ساخت:

الف.نِشاط،نَشرة.

ب.كَسَل،تَوانى،ضَجَر.

پژوهش هاى لغوى،دسته اى ديگر از مفاهيم را پيشِ روى ما قرار داد تا پژوهش به گونه اى جامع تر،دنبال شود.طبق اين رويكرد،مجموعه هاى ديگرى از مفاهيم،به اين جمع،افزوده شدند.براى مثال،به كليدواژۀ«كسل»،مفاهيمى همچون«مَلَل»،«سَئَم»و«فَتْرَة»،ملحق شد.طبيعى است كه همپوشى هاى معنايى بين برخى ازمفاهيم،آنها را در يك گروه قرار مى دهد.در نهايت،دو مجموعۀ زير به دست آمد:

مجموعۀ الف.نشاطْ ونَشْرة.

مجموعۀ ب.كَسَل،تَوانى،ضَجَر،مَلَل،سَئَم وفَتْرَة.

روايات مرتبط با هر يك از اين مفاهيم،در بخش هاى جداگانه،طبقه بندى شد،تا دو مرحلۀ اساسى روى هر مفهوم،صورت پذيرد:

الف.مفهوم شناسى
اشاره

در اين مرحله،پژوهشى لغوى بر روى مفاهيم،صورت مى گيرد.بايد متذكّر شدكه براى فهم معانى به كار رفته در احاديث،از دو شيوه،بهره گرفته مى شود:

ص:61


1- (1) .الكافى،ج 5،ص 85،ح 5. [1]
1.شيو تقليدى

در اين شيوه،با مراجعه به كتب لغت،معناى ارائه شده در بارۀ واژۀ مورد نظر را مى يابيم وبا اعتماد به درستى گفتۀ لغت دانان،همان استعمال را معناى اصلى كلمه،فرض مى كنيم.اين روش،در موارد بسيارى،موفّق،كارآمد و سودمند است.مزيت اساسى«شيوۀ تقليدى»،كوتاهى و سرعت آن در مقايسه با«روش اجتهادى»است واز اين رو،براى عموم افراد،قابل استفاده است وتنها مرحلۀ كاربردى آن،يافتن كلمۀ مورد نظر در كتاب هاى لغت و آشنايى داشتن با شيوه هاى چينش و ترتيب دادن آنهاست.

اين شيوه،از قرن دوم هجرى-كه سرآغاز پيدايش كتاب هاى لغت بوده است-،تا به امروز،به كار مى رود؛امّا شرط اساسى آن،مراجعه به كتاب هاى كهن و معتبر لغت است و كتب لغت معاصر،در اين حوزه،سودمند يا حدّاقل قابل استناد نيستند؛زيرا واژه هاى مورد بررسى ما در حدود دوازده تا چهارده قرن پيش،از زبان مبارك معصومان(عليهم السلام) صادر شده اند و بسيار محتمل است كه معناى اين كلمات درآن روزگار،با معناى ارائه شده توسّط لغت دانان معاصر،متفاوت باشد.بر اين اساس،آن دسته از كتب لغت در اين عرصه به كار مى آيند كه يا در عصر صدور احاديث،نوشته شده باشند و يا مؤلّفان آنها،عهده دار بيان سير تاريخى معناى كلمات باشند.

2.شيوه اجتهادى

نقصْ داشتن شيوۀ كار لغت دانان،از يك سو،ونياز ما به يافتن معناى اصلى واژه ها،از سوى ديگر،حديث پژوه را به پيمودن اجتهادى اين مسير،وامى دارد.شيوۀ لغويان،ارائۀ معناى استعمالى واژه است؛يعنى اين كه واژه،چه كاربردهايى داشته،براى چه منظورهايى به كار رفته و براى رساندن كدامين معانى،استخدام شده است.لغويان،در پى يافتن

ص:62

تمايز ميان معناى نخستينِ واژه با معانى ديگر نيستند وجدا سازى معناى حقيقى ومَجازى را بر نيز عهده نمى گيرند.از اين رو،قول لغوى را به تنهايى،حجّت نمى دانند و تنها در صورت همراهى با قرائن ديگر و حصول اطمينان،حجّيت آن را مى پذيرند.پس لازم است پژوهشگر براى كشف معناى اصلى،به طور مستقيم،به منابع در دسترس،مراجعه كند. (1)

ب.نسبت سنجى

در اين مرحله،تمام برداشت هاى لغوى،به احاديث،عرضه مى شوند تا نسبت آنها با احاديث،مشخّص گردد.از آنجا كه،برخى فقيهان،قول لغوى را به تنهايى،حجّت نمى دانند وتنها در صورت همراهى قرائن ديگر و حصول اطمينان،حجّيت آن را مى پذيرند، (2)به دست آوردن اين نسبت،لازم به نظر مى رسد.

امّا شيوه اى كه ما براى پژوهش لغوى برگزيده ايم،شيوۀ اجتهادى است.از روشى كه بر اجراى اين شيوه،حاكم است،به«حركت خوشه اى»تعبير مى كنيم.در اين روش،ابتدا به جمع بندى تك تكِ مفاهيم مى پردازيم.اين امر،مستلزم ريشه يابى هر واژه،به صورت جداگانه و از فرهنگ هاى معتبر لغت است.از هر كتاب لغت،يك معنا برداشت مى شود و معانى برداشتى از كتاب هاى لغت،در كنار هم قرار مى گيرند تا برداشت نهايى از آن مفهوم،صورت پذيرد و در نهايت،ارتباط بين برداشت هاى نهايى از هر مفهوم با مفهوم مترادف ديگر،مورد بررسى قرار گيرد.

در اين روش،هر يك از واژگان كليدى،توسّط فرهنگ هاى معتبر لغت،تعريف و تبيين مى شوند.يافتن تعاريف و مصاديق هر لغت،در روشن شدن معناى آن و تفاوت آن با مفاهيم مترادف،تأثير به سزايى دارد.

ص:63


1- (1) .«مبانى فهم حديث»،ص 16.
2- (2) .روش فهم حديث،ص 83.

اين تفاوت ها و تشابهات در نمونۀ مورد بررسى،نهايتاً ما را بدانجا رساند كه هر كدام را به عنوان بحثى مستقل و ضميمه،با دو بحث ابتدايى«كسل»و«نشاط»،مطرح كنيم.

نمودار«حركت خوشه اى»در پژوهش لغوى

ص:64

پس از گُذار از مرحلۀ پژوهش لغوى،اين سؤال پيشِ روى ما قرار مى گيرد كه:آيا اين مفاهيم مترادف،مى توانند يك بحث كلّى تلقّى شده،در كنار هم قرار گيرند،يا اين كه تعاريف ارائه شده از اين واژگان،ما را به سمت تفكيك مفاهيم،سوق خواهند داد تا در نهايت،هر كدام را به صورت بحثى مستقل،مطرح كنيم.

آنچه از مفهوم«نشاط»و واژۀ مترادف آن«نُشرة»برداشت مى شود،اين است كه با وجود آن كه«نُشرَة»،عاملى براى نشاط آفرينى و وسيلۀ رسيدن به نشاط است و خود،نشاط نيست،امّا با توجّه به آن كه به لحاظ ماهوى،دربارۀ«نُشرَة»،داده اى وجود ندارد،اين دو را ذيل يك عنوان آورده،از تفكيك آنها،خوددارى مى كنيم.

در مورد مفهوم«كَسَل»و واژگان هاى مترادف آن نيز به دليل آن كه اين مفاهيم،چه به لحاظ لغوى و چه به لحاظ روايى،به يكديگر بسيار نزديك اند و در جنبه هاى مختلف،همپوشى دارند،لذا با وجود آن كه تفاوت هاى معنايى ظريفى را بين اين مفاهيم مى توان يافت،با توجّه به نوع همپوشى هاى معنايى،اين مفاهيم نيز در قالب عنوان كلّى«كَسَل»مطرح شده اند.

مفهوم شناسى،لايۀ زيرين پژوهش هاى حديثى است.لذا پس از طى اين مرحله،زمان استقصاى روايات با رويكرد مورد نظر (روان شناسى)،فرا مى رسد.هر يك از مفاهيم دو مجموعۀ«نشاط»و«كسل»،داراى احاديث متعدّدى هستند كه به استقصاى آن،پرداخته مى شود.اين جمع آورى و احصاى روايات،بر اساس مفهوم و محتوا،صورت مى پذيرد.پس از استقصاى نسبتاً جامع احاديث،نوبت به طبقه بندى مى رسد.

طبقه بندى،از نگاه پژوهشگر و با رويكردى روان شناختى،صورت مى پذيرد،عنوان ها به فراخور محتواى احاديث،شكل مى گيرند و هر

ص:65

عنوان،مجموعه اى از احاديث را درون خود جاى مى دهد.در نهايت،از احاديث دسته بندى شده،به يك عنوان يا موضوع اصلى مى رسيم.براى مثال،روابط اجتماعى،از منابع نشاط است كه در ذيل احاديث مربوط به ديدار با دوستان و همنشينى و گفتگو با آنان،قرار گرفته است.

در اين قسمت،فقط در حدّ روايات موجود،به مسئله مى پردازيم.پژوهش در زمينۀ تأثير و تأثّرروابط اجتماعى و نشاط از يكديگر در ابعاد مختلف آن،از حوصلۀ اين جُستار،خارج است.تبيين هر حديث و مجموعه احاديث هر فصل،آخرين مرحله از اين پژوهش است كه در قالب بررسى موضوع«شادكامى»،بدان مى پردازيم.

مجموعۀ احاديث وارد شده در دو موضوع«نشاط»و«كسل»،مورد نقد و بررسى قرار مى گيرد.بررسى اجمالى هر يك از اين دو بخش،ما را به طبقه بندى و فصل بندى هاى در خور توجّهى،ره نمون مى سازد.مجموع روايات بخش نشاط،به همراه مفهوم مترادف آن (نَشرَة)،ضمن سرفصل هايى،ماهيت،عوامل،موانع و موقعيت هاى نشاط در زندگى را به ما ارائه مى دهند.

بخش دوم اين پژوهش،بررسى و طبقه بندى موضوع«سستى (كسل)»و مفاهيم مترادف آن است كه با همان نگرش روان شناختى،در سرفصل هايى،ماهيت،عوامل،پيامدها،نشانه شناسى و راه هاى درمان و پيشگيرى از سستى نيز به دست مى آيد.

لذا ابتدا مفهوم«نشاط»را مورد بررسى قرار مى دهيم و سپس به تبيين مفهوم مترادف آن،«نَشرَة»خواهيم پرداخت.پس از آن،واژۀ«كَسَل»و مفاهيم مترادف آن را به بحث خواهيم نشست.

ص:66

دو.كلّيات

الف.نشاط،از منظر لغت شناسان
اشاره

اوّلين گام در مفهوم شناسى،ارائۀ ديدگاه لغت شناسان است.لغت شناسان،براى اين واژه در كتاب هاى لغت،معانى متعدّدى آورده اند.«حركت»،«تفتُّح»،«طيب النفس للعمل»،«حلّالعقدة»،«خف»،«أسرع»و«ضدّ الكسل»،از جمله معانى اى است كه براى نشاط،آورده شده است.

خليل مى گويد كه«نشط»،آرامش خاطر براى انجام دادن كارهاست:

نشط الإنسان:طيب النفس للعمل ونحوه. (1)

ابن فارِس هم نشاط را چيزى مى داند كه در خود،حركت و اهتراز و گشايش،داشته باشد:

نشط:أصل صحيح يدلّ على اهتزاز وحركة.النشاط:وهو لما فيه من الحركة والاهتزاز و التفتّح. (2)

ابن اثير،مادّۀ«نشط»را،آن گاه كه در دو باب مختلف به كار گرفته شود،داراى دو معناى متناقض (گره خوردن و گِره گشودن) مى داند و مى گويد:

نشطت العقدة:إذا عقدتها و أنشطتها و أنتشطتها:إذا حلّلتها. (3)

و ابن منظور،بيشتر با استفاده از معانى روايى،دست به تعريف زده است و به گونه اى ماهيت آن را مشخّص كرده و آورده كه نشاط،نقطۀ مقابل كسل است.

ص:67


1- (1) .العين،ج 6،ص 237. [1]
2- (2) .معجم مقاييس اللّغة،ص 1026. [2]
3- (3) .النهاية،ج 5،ص 49. [3]

النشاط:ضدّ الكسل يكون فى الإنسان والدابه. (1)

سبُكى و سرعت هم معنايى است كه طريحى بدان اشاره نموده است:

نشط فى عمله:خف و أسرع. (2)

مصاديق و كاربردهاى ذكر شده براى نشاط در كتب لغت نيز مى تواند در شناخت مفهوم،تأثيرگذار باشد.خليل معتقد است:مادّۀ نشط،آن گاه كه به صورت اسم فاعل،محلّا به الف و لام باشد،به معناى گاو وحشى اى است كه به اين طرف و آن طرف مى رود:

الناشط:إسم للثور الوحشى وهو الخارج من أرض إلى أرض. (3)

ابن منظور هم كاربردهاى متعددى براى نشاط آورده است،همانند خارج شدن از مسير اصلى،آنگاه كه نشط با طريق به كار برده شود:

نشط الطريق:خرج من الطريق الأعظم يمنه أو يسره.

و نشط الدابه،به حيوان فربه گفته مى شود:

نشط الدابّة:سمن.

وى مى افزايد عرب،به باز شدن ريسمان،آن گاه كه كشيده شود،اصطلاحاً«إنشطت الحبل»مى گويد:

إنشطت الحبل:مددتها حتّى ينحل. (4)

و به حالتى كه دلَو از داخل چاه كشيده شود،«نشط»اطلاق مى گردد:

نَشط الدلو من البئر:نزعها و جذبها.

ص:68


1- (1) .لسان العرب،ج 7،ص 413. [1]
2- (2) .مجمع البحرين،ج 4،ص 276. [2]
3- (3) .العين،ج 6،ص 237. [3]
4- (4) .لسان العرب،ج 7،ص 413. [4]
جمع بندى

از ميان برداشت هاى لغوى،چند نكتۀ مشترك محورى را مى توان يافت:

محور اوّل.يكى از مؤلّفه هاى نشاط،تحرّك و تكاپوست.

محور دوم.نشاط،در خودْ شكفتن و گشايش به همراه دارد.

محور سوم.محصول و نتيجۀ دو محور ياد شده،انسباط و رضايت خاطر است.

لذا با استفاده از برداشت هاى لغوى،مى توان نتيجه گرفت كه:نشاط،آن تحرّك و پويايى اى است كه به واسطۀ انبساط نفس،به وجود مى آيد.

رابط«نشاط»و«نُشرة»

اينكه مفهوم«نشرة»،همان«نشاط»است يا خير،نيازمند تعاريفى است كه در كتب لغت،به آنها اشاره شده است.«عوذة»،«كاشف الداء»،«يزيل الداء»،«رقية»و«حرز»،تعاريفى هستند كه براى«نشرة»در كتب لغت،آمده است.

ابن فارِس،معتقد است كه مادّۀ«نشر»،بر گشودگى،تقسيم و پراكنده شدن چيزى دلالت مى كند:

نشر:أصل صحيح يدلّ على فتح شىء و تشعّبه. (1)

خليل،«نشرة»را تعويذ و افسونى مى داند كه براى معالجۀ مجنون،به كار گرفته مى شده است:

النشرة:عوذة علاج للمجنون،ينشَّر بها عنه تنشيراً. (2)

ص:69


1- (1) .معجم مقاييس اللّغة،ص 1028. [1]
2- (2) .العين،ج 6،ص 251. [2]

ابن اثير هم مى گويد:«نشرة»،نوعى تعويذ است كه به واسطۀ آن،كسى را كه گمان جن زدگى بر او مى رفته،معالجه مى كردند و دردهاى پنهانى او،به اين واسطه،بهبود مى يافت:

النشرة:بالضم،ضرب من الرقيّة و العلاج،يعالج به من كان يظن أن به مَسّاً من الجن،سمّيت نشرة لأنّها ينشر بها ما خامره من الداء:أى يكشف ويزال. (1)

طُرَيحى،اين واژه را نيز افسون،تعويذ و نگه دارنده از مرض ها و دردها مى داند:

فى الحديث«غَسل الرأس بالخَطمى نُشرة»،أى رُقية و حرز. (2)

تعاريفى كه لغت شناسان براى«نشرة»آورده اند،به كاربردهاى لغوى آن نيز اشاره دارد.

جمع بندى

از مجموع آنچه آمد،اين موارد،برداشت مى شود:

1.نُشره،همچون نشاط،حالتى هيجانى نيست؛بلكه وسيله و مقدّمه و راهى براى رسيدن به نشاط است،ولى نشاط،نتيجه اى است كه از اين امر،حاصل مى شود.

2.نُشره را مى توان منبع نشاط آفرينى برشمرد و با وجود تفاوت هاى ماهوى ميان نشره و نشاط،ارتباط آندو را به دست آورد.

در نهايت،اين گونه مى توان نتيجه گرفت كه:نشره،زمينه اى براى نشاط،حركت،باز شدن،دوباره جان گرفتن و زندگى است.

ص:70


1- (1) .النهاية،ج 5،ص 46. [1]
2- (2) .مجمع البحرين،ج 3،ص 493. [2]
نسبت سنجى

براى آنكه در تبيين برداشت ياد شده،بتوانيم به نتيجۀ مطلوبى برسيم،به بيان مؤيدات روايى آن مى پردازيم.

امام على(ع) مى فرمايد:

الطِّيبُ نُشْرَةٌ،وَ الْعَسَلُ نُشْرَةٌ،وَ الرُّكوبُ نُشْرَةٌ،وَ النَّظَرُ إِلَى الْخُضْرَةِ نُشْرَة. (1)

بوى خوش،عسل،سوارى و نگاه به سبزه،[مايۀ] نشاط است.

وجود اينگونه روايات كه تقريباً تمام روايات باب نشره را شامل مى شوند،مصداقى بودن موارد نشره را گوشزد مى نمايند و با وجود ارتباطى كه بين نشره و نشاط برقرار است،بايد هر دو را از عوامل به وجود آمدن نشاط دانست.

ب.نشاط،از منظر روان شناسان

يكى از واژگان بسيار نزديك به مفهوم شادكامى،كه در روان شناسى مثبت،مورد توجّه قرار گرفته،مفهوم نشاط است.رويكرد امروزۀ روان شناسى،ما را به كشف ماهيت،تجزيه،تحليل و تبيين اين مفهوم،هدايت مى كند.

آنچه مسلّم است،موضوعاتى همچون نشاط را بايد در بخشى از متون روان شناسى،جستجو نمود كه به احساسات و عواطف،مى پردازند.هيجانات،فصل قابل توجّهى ازمتون روان شناسى را شامل مى شود.براى آن كه جايگاه نشاط در روان شناسى،به درستى تبيين گردد،لازم است تا هيجانات،مورد بررسى قرار گيرند.

ص:71


1- (1) .نهج البلاغة،حكمت،400. [1]
ج.هيجانات چيستند؟
اشاره

هيجانات،پديده هايى چند وجهى اند.هيجانات تا اندازه اى حالت هاى عاطفى ذهنى هستند كه باعث مى شوند تا به شيوۀ خاصّى احساس كنيم و مثلاً خشمگين يا شاد شويم.هيجانات،پاسخ هاى زيستى نيز هستند؛واكنش هاى فيزيولوژيك كه بدن را براى عمل سازگارى آماده مى سازند.بدن ما هنگام هيجان زدگى،طورى فعّال مى شود كه با حالات غيرهيجانى فرق دارد؛افزايش ضربان قلب،عضلات درهم تنيده و تنفّس سريع را تجربه مى كنيم.هيجان ها،بيشتر كاركردى هستند،بسيار شبيه به گرسنگى كه كاركردى است.خشم،ما را براى جنگيدن با دشمن،آماده مى كند و ترس،ما را براى گريختن از خطر،آماده مى سازد.نهايت اين كه هيجانات،پديده هايى اجتماعى اند.هيجانات،حالت هاى متمايز چهره اى و بدنى توليد مى كنند كه تجربه هاى هيجانى درونى ما را به ديگران مى رسانند.

با توجّه به اين كه هيجانات مى توانند پديده هاى ذهنى،فيزيولوژيك،كاركردى و اجتماعى باشند،به نظر مى رسد كه مفهوم هيجان،تعريف صريح و روشنى نداشته باشد.هيجانات در تجربه روزمرّه،واضح به نظر مى رسند.هر كس مى داند كه احساس شادى و خشم چيست.به همين خاطر،امكان دارد شما بپرسيد:پس مشكل چيست؟مشكل،اين است:تا وقتى از كسى نخواسته اند كه هيجان را تعريف كند،مى داند هيجان چيست (1).براى رسيدن به تعريف هيجان،بايد به بيان مؤلّفه هاى هيجان پرداخت،تا بتوان تعريفى جامع از آن،ارائه داد.

ص:72


1- (1) .انگيزش و هيجان،ص 301.
1.مؤلّفه هاى هيجان

هر هيجان شديد،حدّ اقل شش مؤلّفه دارد:

اوّلين مؤلّفه كه غالباً آن را در مى يابيم و مى شناسيم،تجربۀ شخصى هيجان است؛يعنى حالات خُلقى يا احساسى كه با هيجان همراه اند.

واكنش هاى جسمانى،دومين مؤلّفۀ هيجان محسوب مى شوند.براى مثال،وقتى خشمگين مى شويد،ممكن است بى آن كه بخواهيد،بدنتان بلرزد يا صدايتان را بلند كنيد.

سومين مؤلّفه،مجموعه افكار و باورهايى است كه با هر هيجان معين،همراه هستند و ظاهراً به طور خودكار،در ذهن پيدا مى شوند.براى مثال،احساس شادى،غالباً همراه با انديشيدن در بارۀ علل آن است (موفّق شدم.توانستم به دانشگاه،راه بيابم).

چهارمين مؤلّفۀ تجربۀ هيجانى،تغيير جلوۀ چهره است.براى مثال،وقتى حالت انزجار به شما دست دهد،احتمالاً در حالى كه دهان،باز و پلك ها،نيمه بسته است،اخم مى كنيد.

پنجمين مؤلّفه،واكنش هاى كلّى به هيجان است.هيجان منفى،ممكن است كه ديدِ شما را نسبت به جهان،تيره كند.

ششمين مؤلّفه،پيدايش تمايل در دست زدن به اعمالى همسو با آن هيجان است؛يعنى سلسله رفتارهايى كه هنگام تجربۀ هيجانى رُخ مى دهند.براى نمونه،خشم،ممكن است كه به پرخاشگرى منجر شود.هر يك از اين مؤلّفه ها،به تنهايى گوياى حالت هيجانى نيست؛بلكه تركيبى از همۀ آنهاست كه هيجان معينى را به وجود مى آورد.علاوه بر اين،هر يك از اين مؤلّفه ها،ممكن است بر ديگر مؤلّفه ها تأثير بگذارند.با وجود اين،هيجان،وضعيت پيچيده اى در پاسخ به تجربه هاى داراى بارِ احساسى است. (1)

ص:73


1- (1) .زمينۀ روان شناسى هيلگارد،ص 397.
2.هيجانات مثبت و منفى

انسان،هميشه در مواجهه با دو گونه از هيجان قرار دارد:هيجانات مثبت و هيجانات منفى.هيجانات مثبت،از قبيل:شادمانى،خشنودى،علاقه مندى و دوست داشتن است و هيجانات منفى،همچون ترس،خشم،بيزارى و شرمسارى است.

اين كه هيجانات مثبت يا منفى،كدام يك نقش بيشترى را ايفا مى كنند،مسئله اى قابل بحث است و روان شناسان براى هر كدام،محاسنى بر شمرده اند.

3.برجستگى هاى هيجانات مثبت

فردريكسون، (1)معتقد است كه سهم هيجانات مثبت،بيش از هيجانات منفى است و محاسن هيجانات مثبت،امرى بديهى و به مراتب،بيشتر از هيجانات منفى است.وى مى گويد:هيجانات مثبت،فراتر از اين كه فقط احساس خوشى ايجاد كنند،پيامدهاى مفيدى نيز در بر دارند كه بدان ها اشاره مى شود:

-هيجانات مثبت،دايرۀ تفكّر و عمل آدمى را وسعت مى بخشند.

هيجانات مثبت،موجب گسترش شيوه هاى معمول تفكّر و زيستن شده،آدمى را به سوى آفرينندگى و كنجكاوى بيشتر يا پيوند بيشتر با ديگران سوق مى دهد.

-هيجانات مثبت،منابعى شخصى مى آفرينند.هر چند هيجانات،معمولاً ديرپا نيستند و كوتاه مدّت و زودگذرند؛ليكن مى توانند آثار درازمدّت و طولانى بر آدمى بگذارند.هيجانات مثبت،از راه گسترش

ص:74


1- (1) .Fredr ickson, B.

كوتاه مدّت تفكّر و اعمال،به كشف ديدگاه ها و كارها و پيوندهاى اجتماعى مى انجامد.

-هيجانات مثبت،در زمرۀ توان هاى سازگارى تكاملى هستند.

روان شناسان،غالباً هيجان ها را توان هاى سازگارى تكاملى به شمار مى آورند؛يعنى گرايش هايى كه براى نخستين انسان ها،فرصت زندگى را فراهم آوردند،تا بتوانند توليد مثل كنند و به اجداد ما تبديل شوند.لذا ارزش سازگارى هيجانات مثبت،در گستردن و ساختن است.

4.پيامدهاى مفيد هيجانات منفى

بسيارى از روان شناسان،تأكيد بيش از اندازه اى بر هيجانات منفى،از قبيل ترس،خشم،بيزارى و شرمسارى دارند.اينان،سهم بيشترى را براى هيجانات منفى نسبت به هيجان هاى مثبت،قائل اند.

كلور، (1)از كسانى است كه به بيان آثار مفيد هيجانات منفى پرداخته و ويژگى هايى را براى آن ها بر شمرده است:

-هيجانات منفى،ما را بر مى انگيزانند.

هر هيجان منفى،نقش مهمّى بازى مى كند.براى مثال،ترس و اضطراب،بى اندازه مفيد هستند.اگر ترس نبود،بى مهابا،همچون گربه اى بى تجربه،به وسط بزرگ راهى پر رفت و آمد مى دويديم،يا سگ هاى وحشى را بغل مى كرديم!

-احساسات منفى،به ما اطّلاعات مى دهند.

يكى از پيامدهاى احساسات منفى،اين است كه اطّلاع دهنده هستند و در واقع،خيلى بيشتر از احساسات مثبت،اطّلاع در بر دارند.هيجانات

ص:75


1- (1) .Clore, G.L.

منفى،هر كدام اطّلاعات خاصّى را انتقال مى دهند.غمگينى،نشانۀ فقدان است.ترس،نوعى تهديد است و خشم،خبر از وجود عملكردى مى دهد،كه سزاوار سرزنش است.

-هيجانات منفى،به يادگيرى يارى مى رسانند.

ما پيوسته موقعيت هايى را كه در آن هستيم،ارزيابى مى كنيم.نظريۀ هيجان،بر آن است كه اطّلاعات حاصل از اين قبيل ارزيابى ها،پسخوراندى از محيط مربوط و منابع مقابلۀ ما با آن را فراهم كند.احساسات منفى،بيانگر آن است كه ما مشكل داريم.اين هيجانات،اغلب ماشۀ افكار نظام مندى را براى حلّ هر مسئله اى مى چكانند (1).

د.جايگاه نشاط در روان شناسى

پس از تبيين هيجانات،سؤال اساسى تر،اين است كه جايگاه نشاط كجاست و چگونه بايد آن را در متون روان شناسى،جستجو كرد؟رويكرد روان شناسى مثبت كه بر افزايش شادمانى و سلامت،مطالعۀ علمى در بارۀ نقش نيرومندى هاى شخصى و سامانه هاى اجتماعى مثبت،در ارتقاى سلامت بهينه تأكيد دارد،زمينه اى مناسب براى ورود به بحث نشاط است.

سليگمن، (2)در كتاب خود،شادمانى اصيل،هيجان هاى مثبت را در سه مقوله:آنهايى كه با گذشته،حال و آينده پيوند دارند،طبقه بندى مى كند.هيجانات مثبت مرتبط با آينده،خوش بينى،اميد،اعتماد،ايمان و اعتقاد را شامل مى شود.رضامندى،خشنودى،غرور،آرامش خاطر،هيجانات

ص:76


1- (1) .زمينۀ روان شناسى هيلگارد،ص241.
2- (2) .Seligman, M.

مثبت عمده اى هستند كه با گذشته،پيوند دارند.در هيجانات مثبت حال،دو طبقه متمايز وجود دارد:لذّت هاى آنى و رضامندى هاى پايدارتر.لذّت ها هم لذّت هاى جسمانى و لذّت هاى عالى تر،همه را شامل مى شوند.لذّت هاى جسمانى،از طريق حواس حاصل مى شوند.احساس هايى كه از امور جنسى،عطرهاى خوش و چاشنى هاى خوش مزه بروز يابند،در اين مقوله قرار مى گيرند.بر عكس،لذّت هاى عالى تر از فعّاليت هاى پيچيده تر به دست مى آيند و احساس هايى مانند:ضعف،راحتى،سرخوشى و شادمانى را شامل مى شوند. (1)

اگر چه ما عنوان نشاط رابه طور كلّى و در اين قالب خاص در روان شناسى مثبت نداريم؛امّا موضوعات مرتبطى كه روان شناسى مثبت با موضوع نشاط دارد،زمينه را براى استفاده از موضوعات روان شناسى مثبت،فراهم مى آورد.با آن كه اين مقوله ها هر يك به طور مستقل،همپوشى كاملى با موضوع نشاط ندارند؛امّا برخى از آنها بسيار به موضوع نشاط نزديك بوده،همپوشى هاى نسبى دارند.لذا مؤلّفه هاى نشاط را در اين گونه موضوعات روان شناسانه،مى توان دنبال نمود.

ه.نشاط،از منظر احاديث

آموزه هاى دين،مطمئن ترين مسير براى رسيدن به اطّلاعات صحيح در مورد ماهيت انسان و پيچيدگى هاى اوست و منابع روايى،جنبه هاى مختلفى از حالات،احساسات و عواطف انسان را مورد بررسى قرار داده اند.يكى از اين جنبه ها،وجود حالتى همچون نشاط است.نشاط چيست؟چه عواملى از درون و برون،بر انسان تأثير مى گذارند تا شاهد

ص:77


1- (1) .روان شناسى مثبت،ص 32.

احساسى همچون نشاط باشيم؟چه چيز،تحرّك و تكاپو و انبساط خاطر را از ما مى گيرد و مانع به وجود آمدن نشاط مى گردد؟وجود منظومه اى از روايات،به اين گونه سؤالات،پاسخ خواهند داد.

با وجود زاويه نگاهى كه به اين مجموعه از روايات شده، دسته بندى ذيل به دست آمد،اگر چه هر پژوهشگرى،مى تواند ترتيب منطقى ديگرى را ارائه نمايد.مجموعاً هفتاد حديث،مورد بررسى قرار گرفت كه از اين مجموعه،در بخش اوّل،عوامل نشاط به عنوان مهم ترين منابع ايجاد نشاط،معرّفى شده اند.از مجموع 26 حديث،دسته بندى چندگانه اى براى اين عوامل به دست آمد.روابط اجتماعى،بهداشت،ورزش،تغذيه،لذّت هاى عينى و مسائل معنوى،از اين دسته عوامل اند.

بخش ديگرى كه از مجموع يازده حديث،شكل گرفته است،به موانع ايجاد نشاط مى پردازد،كه سستى،خواب طولانى بدون ياد خدا و گناه،از سرفصل هاى اين بخش است.

امّا كاربرد نشاط در زندگى ما،مجموعه اى شامل ده حديث را به خود اختصاص مى دهد كه در پنج محور:تلاوت قرآن،هدايت،عبادت و شب زنده دارى،جمع شده است.

و.ماهيّت نشاط

احساسات و انفعالات،سطحى ترين و آشكارترين مرتبه از مراتب نفس را تشكيل مى دهند؛يعنى اگر عميق ترين نقطۀ روح و نفس انسانى را،همان عميق ترين نقطۀ وحدت و بساطت نفس،تلقّى كنيم و از آن نقطۀ وحدت به سوى كثرت،و از اعماق پيچيده،به

ص:78

طرف ظواهر سطحى نفس،بالا بياييم،از مراتب مختلف نفس،خواهيم گذشت و نهايتاً به مرتبۀ سطحى و آشكار احساسات و انفعالات مى رسيم. (1)

انسان،آن گاه كه دوستى را ملاقات مى كند يا لحظاتى را به ورزش مى گذرانَد،حالتى انفعالى و احساسى در سطح نفس وى،پديد مى آيد كه نشاط،نام دارد.حالت هاى ديگرى از انفعال نيز مى تواند در سطح نفس،پديد بيايد.آدمى،وقتى چيزى را دوست داشت و براى رسيدن به آن تلاش كرد،امّا به خواست خود نرسيد،حالتى انفعالى در سطح نفس وى،پديد مى آيد كه«حزن و اندوه»،نام دارد و در مقابل،اگر به خواستۀ خود برسد،احساس و حالت ديگرى به وى دست مى دهد كه«شادى»نام دارد؛ولى اگر از اصل،خواسته اى نداشته باشد تا براى رسيدن به آن،به سعى و تلاش بپردازد،در اين صورت،نفس و روان چنين انسانى،از هر دو حالت غم و شادى،عارى است.حالات نام برده را احساسات و انفعالات مى گويند و سطحى ترين مراتب نفس را تشكيل مى دهند كه متأثّر از ساير شئون و خواسته هاى نفس است. (2)

ز.ارزش گذارى اخلاقى نشاط

آيا حالاتى همچون نشاط،قابليت ارزش گذارى اخلاقى دارند؟آيا مى توان به آنها بارِ ارزشى داد؟اصولاً احساسات و انفعالات،از نظر اخلاقى،ارزشى دارند؟

ص:79


1- (1) .اخلاق در قرآن،ج 2،ص 62.
2- (2) .همان،ص 63.

پاسخ،اين است كه اين گونه حالات،تا آن جا كه غير اختيارى باشند،از نظر اخلاقى،خنثا بوده،و هيچ بار ارزشى مثبت يا منفى ندارند.توضيح مطلب،اين كه:اين حالات تا آن جا كه انفعالى،طبيعى و جبرى است،فعل اخلاقى شمرده نمى شود،ارزش مثبت يا منفى ندارد و قابل ستايش يا نكوهش نيست؛ولى در ادامه،واكنش هايى كه انسان،به تناسب اين حالات،انجام مى دهد،اختيارى هستند و بنا بر اين،در دايرۀ اخلاق قرار مى گيرند كه داراى ارزش مثبت يا منفى،و قابل ستايش يا نكوهش اند.اين حالات،مانند ديگر حالات ادراكى،وقتى تحقّق مى يابند كه انسان،نسبت به مورد يا عامل خارجى آنها،آگاهى و توجّه پيدا كند.توجّه به اين عامل،گاهى به صورت دفعى و غير اختيارى حاصل مى شود،مثل كسى كه وقتى نگاهش به شير درنده اى بيفتد كه آمادۀ حمله به اوست،بى اختيار،از آن مى ترسد.گاهى هم توجّه به عامل خارجى،با اختيار خود انسان حاصل مى شود،مثل آن كه با انديشه و كاوش و تحليل اختيارى خود،از وجود عاملى تهديد كننده،آگاه مى شود.آگاهى از عامل خارجى غيراختيارى،خارج از حوزۀ اخلاق است؛ولى آگاهى از عوامل خارجى اختيارى،در حوزۀ اخلاق است و موضوع،ارزش اخلاقى و مورد ستايش يا نكوهش است؛چرا كه اين احساسات و انفعالات نفسانى،در حدوث و بقا و در تقويت و تضعيف و جهت يابى،هم اختيارى و زاييدۀ عوامل اختيارى اند و هم ويژۀ آثار عملى كه بر اين حالات،بار مى شود،و واكنش هايى كه تحت تأثير اين حالات انجام مى دهد،به صورت روشن ترى،اختيارى انسان اند. (1)

ص:80


1- (1) .همان،ص 347.

اين بحث،از آن جا مورد توجّه است كه عمدۀ روايات نشاط كه در صدد بيان جايگاه نشاط و نقش آن در زندگى امروزۀ بشر است،نگاهى ظريف،تيزبينانه و معنوى به اين جايگاه دارد و ما را بدان سمت،هدايت مى نمايد.

ح.تعريف نشاط

اينك با توجّه به سه حوزۀ لغوى،روايى و روان شناختى،نشاط را اين گونه مى توان تعريف نمود:نشاط،نوعى انبساط درونى است كه ابعاد جسمانى و روانى انسان را تحت تأثير خود قرار مى دهد.

سه.عوامل نشاط

اشاره

لحظه اى را تصوّر كنيد كه داراى تحرّك،تكاپو و جنب و جوشى هستيد كه برخاسته از انبساط خاطر شماست.از اين وضعيت،شادمانيد كه به ناگاه،دچار خمودگى و سستى مى شويد.چه منبعى موجب به وجود آمدن اين حالت نشاط آفرين مى شود؟چه عواملى باعث ايجاد اين حس در شما مى گردد؟چه مؤلّفه هايى دست به دست هم مى دهند تا در يك سوى پيوستار،نشاط شكل گيرد و در سوى ديگر،سستى و كسالت به وجود آيد؟

بخشى از احاديث،به بيان اين موضوع پرداخته اند كه به صورت مجموعه هايى كه در ذيل آمده است،مطرح مى گردند.

الف.روابط اجتماعى
اشاره

فارابى،بنيان گذار فلسفۀ سياسى در اسلام،معتقد است كه انسان،طبعاً اجتماعى است و اجتماعى بودن براى بقاى وى،ضرورى است.از

ص:81

نظر وى،آنچه انسان را به تكاپو مى اندازد و به زندگى گروهى مى كشانَد،نيازهاى طبيعى اوست.انسان ها،بدون يارى يكديگر،نمى توانند نيازهاى خود را برآورند و اين امر،جز از طريق روابط اجتماعى،امكان پذير نيست. (1)

در متون دينى،دو مؤلّفۀ«ديدار با دوستان»و«گفتگو با ديگران»،از عوامل ايجاد نشاط هستند كه در گروه روابط اجتماعى،قرار مى گيرند.به همين جهت،احاديث اين قسمت،خود به دو بخش تقسيم مى شوند:

1.ديدار دوستان

در اين احاديث،ديدار هر چند اندك دوستان،زمينه را براى به وجود آمدن نشاط،فراهم مى كند.امام باقر(ع) مى فرمايد:

مُلَاقَاةُالإخْوَانِ نُشْرَةٌ وَ تَلْقِيحٌ لِلْعَقْلِ وَ إِنْ كانَ نَزْراً قَلِيلاً. (2)

ديدار دوستان،[مايۀ] نشاط و پرورش دهندۀ خِرد است،اگر چه اندك باشد.

2.گفتگو با ديگران

در حديثى ديگر،گفتگو با ديگران،عامل ايجاد نشاط،شمرده شده است.امام صادق(ع) نيز مى فرمايد:

النُّشْرَةُ فِى عَشَرَةِ أَشْياءَ...وَ مُحَادَثَةِ الرِّجَالِ. (3)

نشاط،در ده چيز است:...و گفتگو با اهل نظر.

در روايات ياد شده،گفتگويى ساده و ديدارى هر چند اندك،نشاط آفرين دانسته شده است؛چرا كه در اين گونه روابط،ردّ و بدل شدن

ص:82


1- (1) .روان شناسى اجتماعى با نگرش به منابع اسلامى،ص 12.
2- (2) .الأمالى،طوسى،ص 94،ح 14. [1]
3- (3) .المحاسن،ص 14،ح 40. [2]

پاسخ هاى مثبت بين طرفين،نوعى پاداش محسوب شده،باعث تقويت رابطه و نهايتاً ايجاد خُلق مثبت مى گردد.عوامل روابط اجتماعى،احتمالاً از مهم ترين عوامل شادكامى و ديگر جنبه هاى سلامتاست.بودن با دوستان و كسانى كه دوستشان داريم،باعث ايجاد خُلق مثبت مى شود.اين عامل-كه منبع اصلى وقايع مثبت زندگى است-،براى فعّاليت درمانى خوشايند انتخاب مى شود. (1)امّا آيا هر رابطۀ اجتماعى اى باعث نشاط مى گردد؟

امروزه،در روابط اجتماعى،شاهد پديده اى با عنوان«مجاورت بدون صميميت»هستيم.انسان ها در كنار يكديگرند؛امّا محبّت و صميميتى در ميان آنان وجود ندارد.

انس با ديگران،يكى از نيازهاى جدّى بشر است.ما نه براى تأمين نيازهاى مادّى زندگى،بلكه براى تأمين نيازهاى عاطفى مان،نياز به انس گرفتن با ديگران داريم.بنا بر اين،اُنس و صميميت،يكى از عوامل مهم در رضامندى و شادكامى است. (2)

ب.بهداشت
اشاره

مسواك زدن،گرفتن شارب،از بين بردن موهاى زايد بدن و شُستن سر با خَطْمى،از مواردى است كه در اين حوزۀ روايى،جاى گرفته است.امام صادق(ع) آن گاه كه درصدد بيان بخشى از عوامل نشاط بر مى آيد،به مواردى از بهداشت فردى اشاره مى فرمايد.

1.مسواك زدن

دين مبين اسلام،اهمّيت فراوانى براى حوزۀ بهداشت،قائل شده است

ص:83


1- (1) .روان شناسى شادى،ص 341.
2- (2) .رضايت از زندگى،ص 187. [1]

آموزه هاى دينى،بهداشت دهان و دندان را امرى مهم و مسواك زدن را در فراهم آمدن آن،مؤثّر مى داند.مسواك زدن،بنا بر همين آموزه ها،دارى فوايد فراوانى،از جمله نشاط است.امام صادق(ع) مى فرمايد:

النُّشْرَةُ فِى عَشَرَةِ أَشْياءَ:...وَ السِّوَاك. (1)

نشاط،در ده چيز است:...و مسواك زدن.

2.گرفتن شارِب

آموزه هاى دينى،بلند گذاشتن شارِب را جايگاهى براى شيطان و پناهگاه او دانسته است.رسول گرامى اسلام مى فرمايد:

لا يطَوِّلَنَّ أَحَدُكمْ شَارِبَهُ،فَإِنَّ الشَّيطَانَ يتَّخِذُهُ مَخْبَأً يسْتَتِرُ بِهِ. (2)

مبادا كسى از شما،شارب خود را بلند كند؛زيرا شيطان،آن را مخفيگاه خود قرار مى دهد و در آن،پنهان مى شود.

اين گونه تعابير،نشان از اهمّيت قائل شدن دين اسلام براى مسئلۀ بهداشت دارد.در كنار اين گونه تعابير،راه پيشگيرى را در گرفتن شارب دانسته،آن را زمينه ساز نشاط مى داند.

در مجلسى در محضر امام صادق(ع)،سخن از گرفتن شارب به ميان آمد.امام(ع) فرمود:

نُشْرَةٌ وَ هُوَ مِنَ السُّنَّة. (3)

[اين عمل،باعث] نشاط است و از سنّت [پيامبر(ص)] است.

در اين حديث،هم جنبۀ معنوى و هم پيامد آن در تبيين گرفتن شارب،مدّ نظر قرار گرفته است.

ص:84


1- (1) .المحاسن،ص 14،ح 40. [1]
2- (2) .الكافى،ج 6،ص 488،ح 11. [2]
3- (3) .همان،ص 487،ح 8. [3]
3.زدودن موهاى زايد بدن

تعابيرى كه دربارۀ گرفتن شارِب و پيامدهاى آن در احاديث آمده،براى نوره كشيدن و زُدودن موهاى زايد بدن نيز به كار رفته است.امام على(ع)مى فرمايد:

النُّورَةَ نُشْرَةٌ وَ طَهُورٌ لِلْجَسَد. (1)

نوره كشيدن،نشاط آور و مايۀ پاكى بدن است.

امّا در نقطۀ مقابل،بلند گذاشتن موهاى بدن،كسالت آور و سستى زاست.امام كاظم(ع) مى فرمايد:

شَعْرُ الْجَسَدِ إِذَا طَالَ قَطَعَ مَاءَ الصُّلْبِ وَ أَرْخَى الْمفَاصِلَ وَ وَرَّثَ الضَّعْفَ وَ السِّل. (2)

موى بدن،آن گاه كه بلند گردد،آب پشت را قطع مى كند،مفاصل را سست مى نمايد و ضعف و سستى به بار مى آورَد.

4.شستن سر با خَطْمى

در احاديث دربارۀ عوامل ايجاد نشاط و مرتبط با حوزۀ بهداشت،به موردى ديگر،اشاره شده و آن،شستن سر با خَطمى (3)است.امام صادق(ع) مى فرمايد:

النُّشْرَةُ فِى عَشَرَةِ أَشْياءَ...وَ السِّوَاك وَ غَسْلِ الرَّأْسِ بِالْخِطْمِى فِى الحَمّامِ وَغَيْرِه. (4)

ص:85


1- (1) .الخصال،ص 611.
2- (2) .بحار الأنوار،ج 76،ص 91،ح 12. [1]
3- (3) .خَطْمى،گياهى است از تيرۀ پنيركيان،كه داراى گونه هاى دائمى و يك ساله است.برگ هايش،پهن و سِتبر و ريشه اش،دراز و دوكى شكل و آبدار است.گل و ريشۀ آن در پزشكى،كاربرد دارد (ر.ك.فرهنگ معين).
4- (4) .المحاسن،ص 14،ح 40. [2]

نشاط،در ده چيز است:...و شستن سر با خَطمى در حمّام و غير حمّام.

با تعريفى كه از نُشره ارائه شد،با اين عمل،دردهاى مخفى اى كه در نزد عموم مردم،گمان افسون زدگى در بارۀ آنها مى رفته،از بين مى رود و زمينۀ ايجاد نشاط را فراهم مى آورد.

ج.ورزش
اشاره

يكى از مسائلى كه اسلام بر آن تأكيد نموده و به آن اهمّيت داده،ورزش است.برخى از ورزش ها در متون حديثى ما ازعوامل نشاط،شمرده شده اند.پيداست كه اين گونه تحرّكات و تكاپوها،باعث پيدايش حالت نشاط مى گردد.تمرين هاى ورزشى،آسان ترين و قوى ترين راه ايجاد خُلق مثبت تحت شرايط تجربى است و تأثير آن،به قدرى واضح است كه تمرين ورزشى،گاهى«ضدّ افسردگى»توصيف شده است و در درمان افسردگى ها،مورد استفاده قرار مى گيرد.اثر آن هم تا حدودى به تأثير فيزيولوژيك يك ورزش بر ترشّح اندورفين ها و ايجاد احساس قدرت و كنترل،مربوط مى شود،در حالى كه به نظر مى رسد كه بدن،كار خودش را انجام مى دهد.ورزش،جنبۀ اجتماعى نيز دارد؛زيرا معمولاً همراه با ديگران،انجام مى شود. (1)احاديث مربوط به فعّاليت هاى ورزشى،در دو دسته جاى گرفته است:

1.پياده روى

امام صادق(ع) در بيان مهم ترين عوامل نشاط انگيزى،به قدم زدن و پياده روى اشاره مى فرمايد:

ص:86


1- (1) .روان شناسى شادى،ص 58.

النُّشْرَةُ فِى عَشَرَةِ أَشْياءَ...المَشْى. (1)

نشاط،در ده چيز است:...قدم زدن [و پياده روى].

محققان دريافتند كه ده دقيقه پياده روى سريع،منجر به كاهش خستگى،انرژى بيشتر و كاهش تنش در دو ساعت بعدى مى شود.مطالعات ديگر،نشان داد كه بعد از يك ساعت تمرين جسمانى،افراد در تنش،افسردگى،خشم و خستگى و آشفتگى،احساس كاهش مى كنند و براى بقيۀ روز و حتّى در بعضى موارد براى روز بعد،احساس قدرت بيشترى خواهند داشت. (2)

2.سوارى و سواركارى

ورزش،عزّت نفس را نه فقط هنگام بردن،بلكه با انجام تمرين در سطح معقولى از شايستگى،نگه مى دارد. (3)سواركارى نيز با توجّه به همين موضوع،داراى دو ويژگى ممتاز است:سرگرمى و نشاط آفرينى.رسول گرامى اسلام،سواركارى را محبوب ترين سرگرمى و تفريح مى داند:

أحبّ الله و إلى الله تعالى إجراء الخيل و الرَّمى. (4)

محبوب ترين سرگرمى [بندگان] نزد خداى متعال،اسب سوارى و تيراندازى است.

امام على(ع) در ضمن حديثى،به عوامل ايجاد انبساط خاطر و نشاط،اشاره نموده و از سوارى و سواركارى،ياد مى فرمايد:

ص:87


1- (1) .المحاسن،ص 14،ح 40. [1]
2- (2) .روان شناسى شادى،ص 186.
3- (3) .همان،ص 58.
4- (4) .كنز العمّال،ح 10812.

الرُّكوبُ نُشْرَةٌ. (1)

سوارى [و سواركارى،باعث] نشاط است.

پياده روى،شنا و سواركارى،مجموعه منابع ورزشى نشاط آفرين هستند كه در احاديث،بدان ها پرداخته شده است و ورزش هايى كه به تقويت جنبه هاى جسمانى و روحانى كمك نمايد،مورد تأكيد اسلام است.

د.لذّات عينى
1.لذّت خوردن و آشاميدن

خوردن و آشاميدن،از رايج ترين منابع لذّت هستند.اين دو،از منابعى هستند كه مبتنى بر نيازهاى زيست شناختى اند.در آموزه هاى دين،اهمّيت بسيارى به مسئلۀ تغذيه با رعايت تمام جوانب آن،داده شده است.

اگر بخواهيم خوردن و آشاميدن را منبعى براى نشاط بر شماريم،بايد به آموزه هاى دين در چگونگى به دست آوردن غذا،نحوه و اندازۀ خوردن غذا-كه در متون دينى به آنها پرداخته شده است-،توجّه نماييم.به هر شكل،با مدّ نظر قرار دادن نكات ياد شده،و با در نظر گرفتن اصل اعتدال،خوردن و آشاميدن،باعث ايجاد نشاط در انسان مى گردد:

النُّشْرَةُ فِى عَشَرَةِ أَشْياءَ...الأَكلِ وَ الشُّرْبِ. (2)

نشاط،در ده چيز است:...خوردن و آشاميدن.

حال اگر خوردن و آشاميدن،منجر به پُرخورى و شكمبارگى شود،

ص:88


1- (1) .نهج البلاغة،حكمت 400.
2- (2) .المحاسن،ص 14،ح 40. [1]

ديگر نشاط آفرينى در آن،معنايى نخواهد داشت و به سستى و كسالت بدنى،تبديل خواهد شد.امام على(ع) مى فرمايد:

من شبع عوقب فى الحال ثلاث عقوبات:يلقى الغطاء على قلبه،و النعاس على عينه،و الكسل على بدنه. (1)

كسى كه سير شود،سه پيامد فورى را خواهد ديد:پرده اى بر قلبش افكنده مى شود؛خواب،به چشمانش مى آيد؛و سستى بر بدنش عارض مى شود.

لذا همچنان كه پيش از اين متذّكر شديم،اصل اعتدال،پيش فرض اساسى نشاط به واسطۀ تغذيه است.امام كاظم(ع) مى فرمايد:

لو أنّ النّاس قصدوا فى الطعم لاعتدلت أبدانهم. (2)

اگر مردم در خوردن،اعتدال مى ورزيدند،بدن هايشان،سالم مى مانْد.

خوردن و آشاميدن،داراى مصاديقى در احاديث است كه به برخى از آنها اشاره مى شود:

-عسل

عسل،غذايى مقوّى است كه خداوند متعال،آن را مايۀ شفا (3)دانسته است و از مصاديق تغذيۀ سالمى است كه باعث انبساط خاطر و نشاط انسان مى گردد.امام على(ع) عسل را نشاط آفرين مى داند.

ص:89


1- (1) .شرح نهج البلاغة،ابن ابى الحديد،ج 20،ص 320 و 674. [1]
2- (2) .وسائل الشيعة،ج 16،ص 407،ج 8. [2]
3- (3) .)يخرج من بطونها شراب مختلف ألوانه فيه شفاء للناس( (سورۀ نحل،آيۀ 69). [3]

الْعَسَلُ نُشْرَة. (1)

عسل،[مايۀ] نشاط است.

ويژگى هاى منحصر به فرد اين غذا،پوشيده نيست و تحقيقات متعدّد پژوهشگران در دهه هاى اخير،مؤيد اين مطلب است.

-هَليم

در سفارش هاى اميرمؤمنان(ع) در مسئلۀ تغذيه،بر خوردن هليم (2)تأكيد شده است؛زيرا اين نوع غذا در زمرۀ غذاهاى نشاط آفرينى است كه باعث نشاط چهل روزه در عبادت مى گردد.امام على(ع) مى فرمايد:

عَلَيكمْ بِالْهَرِيسَةِ فَإِنَّهَا تُنْشِطُ لِلْعِبَادَةِ أَرْبَعِينَ يوْماً وَ هِى مِنَ الْمائِدَةِ الَّتِى أُنْزِلَتْ عَلَى رَسُولِ الله(ص). (3)

بر شما باد خوردن هليم؛زيرا نشاط چهل روزه در عبادت مى آورد،و آن،غذايى است كه بر پيامبر خدا(ص) نازل شده است.

-ريشۀ گياه اسپَند

گياه اسپَند، (4)داراى فوايد فراوان در ريشه و شاخۀ آن است.يكى از فوايد بارز آن،ايجاد نشاط است،چنان كه امام على(ع) مى فرمايد:

مَا مِنْ شَجَرَةِ حَرْمَلٍ إِلّا وَ مَعَهَا مَلَائِكةٌ يحْرُسُونَهَا حَتَّى تَصِلَ إِلَى مَنْ وَصَلَتْ

ص:90


1- (1) .نهج البلاغة،حكمت 400. [1]
2- (2) .هليم يا همان هريسه كه به غلط با املاى«حليم»نوشته مى شود،غذايى است كه از پختن گندم و گوشت و كوبيدن آنها به دست مى آيد (ر.ك:فرهنگ معين).
3- (3) .الكافى،ج 6،ص 319،ح 1. [2]
4- (4) .اِسپَند،دانه اى باشد كه به جهت چشم زخم،در آتش ريزند.حرمله،اسفند،سپند و سپنج،نام هاى ديگر آن است (ر.ك:لغت نامۀ دهخدا).

وَ فى أَصْلِ الْحَرْمَلِ نُشْرَةٌ وَ فِى فَرْعِهَا شِفَاءٌ مِنِ اثْنَينِ وَ سَبْعِينَ دَاءً. (1)

هيچ گياه اسپندى نيست،مگر اين كه همراهش فرشتگانى هستند كه از آن،حفاظت مى كنند تا به آن كه بايد،برسد.در ريشۀ گياه اسپند،خاصيت نشاط آفرينى است و در شاخه و برگ و ميوۀ آن،خاصيت شفادهى از هفتاد و دو درد است.

2.لذّت ديدارى

در احاديث باب لذّت هاى ديدارى،با دو گونه حديث،مواجه هستيم كه بخش اوّل،رابطه اى نزديك با روان شناسى رنگ ها دارد.

-رنگ سبز

رنگ ها در روحيه و خُلق انسان،تأثير به سزايى دارند.رنگ ها،حتّى مى توانند بر سيستم عصبى،تأثير بگذارند.رنگ ها،داراى آثار متفاوتى هستند،برخى نشاط آفرين و روح بخش اند كه رنگ سبز،از جملۀ اين رنگ هاست.امام على(ع) مى فرمايد:

النَّظَرُ إِلَى الْخُضْرَةِ نُشْرَة. (2)

نگريستن به سبزه،نشاط آفرين است.

لذّتى كه انسان،از نگاه به سبزه و رنگ سبز مى برد،باعث لحظاتى نشاط آفرين خواهد شد.

-رنگ زرد

لوچر، (3)معتقد است كه رنگ زردِ روشن،نشان دهندۀ اعمال خودبه خودى و بى اختيارى است و در كل،مظهر اعمالى است كه نيازى

ص:91


1- (1) .دعائم الإسلام،ج 2،ص 150 و 535. [1]
2- (2) .نهج البلاغة،حكمت400.
3- (3) .Luscher, M.

به محرّك خارجى ندارد و شامل ويژگى هاى:فعّال،غير عادى،وابستگى،برون فكنى،اشتياق و كنجكاوى مى شود و جنبه هاى مؤثّر عاطفى و روحى آن:تغيير پذيرى،اميدوارى،اصالت،نشاط و روح بخشى است. (1)

در حديثى،امام(ع) پوشيدن كفش زردرنگ را باعث سُرور دانسته است.سُرور،خود،يكى از عوامل نشاط است كه به تبيين آن،خواهيم پرداخت.امام باقر(ع) مى فرمايد:

مَنْ لَبِسَ نَعْلاً صَفْرَاءَ لَمْ يزَلْ ينْظُرُ فِى سُرُورٍ مَا دَامَتْ عَلَيهِ لأَنَّ اللهَ يقُولُ: صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النّاظِرِينَ 2. 3

هر كس كفش زرد بپوشد تا زمانى كه آن كفش را داشته باشد،شادمان خواهد بود؛چرا كه خداوند عزوجل مى فرمايد:)زردى پُررنگ،كه ديدنش بينندگان را شاد مى كند(.

رنگ ها،داراى آثار فيزيولوژى مخصوص به خود هستند.هيچ گاه رنگ زرد،با رنگ سياه،تأثير يكسانى ندارند و رنگ قرمز با رنگ آبى،داراى اثر تحريك كنندگى يكسان نيستند.تجربۀ انسان ها طى زمان طولانى در مورد تأثير روانى رنگ سرخ،نشان مى دهد كه اين رنگ،بر دستگاه عصبى،اثر تحريك كننده دارد.رنگ سرخ،بر سيستم عصبى،به خصوص بر اعصاب سمپاتيك،اثر تهييج كننده دارد.در حالى كه رنگ آبى به لحاظ روانى،بر دستگاه عصبى،اثر عكس مى گذارد،فشار خون را پايين مى آورد و تنفّس و ضربان قلب،هر دو

ص:92


1- (1) .روان شناسى رنگ ها،ص33.

كم مى شوند،رنگ آبى تيره،اثر آرام كننده اى بر سيستم پاراسمپاتيك انسان دارد. (1)

-نگريستن به زن زيبارو

قسمت ديگر روايات اين بخش،مربوط به حديثى است كه لذّت ديدارى را در نگاه به زن زيبارو و خوش سيما ديده است.لذّت نگاه،از منظر زيبايى هايى است كه در چهرۀ يك زن خوش سيما وجود دارد.توجّه به اين نكته،ضرورى به نظر مى رسد كه اين گونه نگاه ها،بايد در چارچوبى باشد كه دين اسلام،آن را تبيين نموده است.در غير اين صورت،همچون برخى لذّت هاى ناپايدار و هوس هاى نافرجام،پيامد منفى غفلت و دورى از ياد خدا را به بار خواهد آورد.

امام صادق(ع)،آن گاه كه عوامل نشاط را بر مى شمُرَد،مى فرمايد:

النُّشْرَةُ فِى عَشَرَةِ أَشْياءَ....وَ النَّظَرِ إِلَى الْمرْأَةِ الْحَسْنَاءِ. (2)

نشاط،در ده چيز است:....و نگاه كردن به زن زيبارو.

3.لذّت جنسى

برآوردن نيازهاى فيزيولوژيك بدن،شرط اساسى براى رسيدن به خودشكوفايى است.يكى از نيازهاى بدن،نياز جنسى است.اين نياز،بايد به گونه اى كه پيامدهاى منفى در بر نداشته باشد،ارضا شود.نياز جنسى،آن گاه كه در مسير خود و در قالب عمل زناشويى برآورده مى شود،باعث ايجاد نشاط مى گردد و انسان را از خمودگى به تحرّك بيشتر،وا مى دارد.امام صادق(ع) مى فرمايد:

ص:93


1- (1) .همان،ص 17.
2- (2) .المحاسن،ص 14،ح 40. [1]

النُّشْرَةُ فِى عَشَرَةِ أَشْياءَ....وَ الْجِمَاعِ. (1)

نشاط،در ده چيز است:....عمل زناشويى.

طبيعتاً فعّاليت جنسى،آن گاه موجب نشاط مى شود كه در مسير طبيعى خود،شكل گيرد؛وگر نه پيامدهاى منفى آن،دوباره انسان را به سستى و خمودگى خواهد كشانْد.

4.لذّت بويايى

يكى از عواملى كه در نشاط آفرينى دخيل است،لذّتى است كه انسان،از طريق حسّ بويايى به دست مى آورد؛چرا كه بوى خوش،مشام جان را مى پرورانَد.امام على(ع) مى فرمايد:

الطِّيبُ نُشْرَة. (2)

رايحۀ خوش،[موجب] نشاط است.

5.لذّت تماس با آب

در بسيارى از مواقع،بدن به واسطۀ تماس جسمى بدن با آب،حالتى خوشايند خواهد يافت كه موجب نشاط در فرد مى گردد.در ادامۀ حديث امام صادق(ع)،تن به آب زدن و شنا كردن،مورد توجّه قرار گرفته است:

النُّشْرَةُ فِى عَشَرَةِ أَشْياءَ....وَ الاِرْتِمَاسِ فِى الْماءِ. (3)

نشاط،در ده چيز است:....و فرو رفتن در آب.

ص:94


1- (1) .همان جا.
2- (2) .نهج البلاغة،حكمت 400. [1]
3- (3) .المحاسن،ص 14،ح 40. [2]

در احوال اميرمؤمنان(ع) نقل شده است كه ايشان،در شب هاى سرد،بدن خود را شستشو مى داد (غسل مى نمود) تا حالتى نشاط انگيز در خود ايجاد كند.امام(ع) اين حالت را براى نزديك شدن به محبوب و انجام آيين نماز شب،مى طلبيد:

رُوِىَ انّ مَولانا عَلياً(ع) كانَ يغتَسِلُ فِى اللّيالِى البارِدة طَلَباً لِلنَّشاطِ فِى صَلاةِ اللَيْلِ. (1)

ه.معنويّت
اشاره

دعا و استعانت از پروردگار،دوستى اهل بيت(عليهم السلام)،ياد خدا،وضو،نماز و درخواست بخشش از پروردگار،جنبه هاى بسيار زيبايى از مسائل معنوى است كه هر كدام،تأثيرى شگرف در پديد آمدن نشاط دارند.سليگمن،معقتد است كه دين،سامانۀ باور منسجمى را ايجاد مى كند كه باعث مى شود افراد در زندگى،انگيزه پيدا كنند و به آينده،اميدوار باشند.سامانۀ باورهاى دينى،به برخى از ما اين امكان را مى دهند كه به ناملايمات،فشارهاى روانى و فقدان هاى گريزناپذير-كه در روند چرخۀ زندگى رُخ مى دهند-،معنا بدهيم و به زندگى بعدى-كه در آن،اين گونه دشوارى ها وجود ندارد-،اميدوار و خوشبين باشيم. (2)

1.دعا و استعانت از پروردگار

آنچه از سيرۀ معصومان(عليهم السلام) به ما رسيده،بيانگر آن است كه ايشان،براى داشتن روحيه اى بانشاط،ازخداوند متعال،استعانت نموده و دست به دعا برداشته اند.امام على(ع) مى فرمايد:

ص:95


1- (1) .مستدرك الوسائل،ج 2،ص 521،ح 2618. [1]
2- (2) .روان شناسى مثبت،ص 69.

اللّهمَّ إِنِّى أَسْئَلُك أَىّ عَمَلٍ كانَ أَحَبَّ إِلَيك وَ أَقْرَبَ لَدَيك أَنْ تَسْتَعْمِلَنِى فِيهِ أَبَداً ثُمَّ لَقِّنِى أَشْرَفَ الأعْمَالِ عِنْدَك وَ آتِنِى فِيهِ قُوَّةً وَ صِدْقاً وَ جِدّاً وَ عَزْماً مِنْك وَ نَشَاطاً. (1)

بار الها! از تو مى خواهم مرا در عملى هميشه به كار گيرى كه نزدت،محبوب تر و در پيشگاهت،مقرّب تر است.آن گاه،مرا در حالى كه بهترين اعمال را در نزد تو انجام داده ام،ملاقات كنى و به من،نيرو و راستى و جدّيت و اراده و نشاط،عطا فرمايى.

2.عفو پروردگار

يكى از مواردى كه به صورت پايه اى و ريشه اى در به وجود آمدن نشاط،دخيل است.مسئلۀ بخشش از جانب پروردگار است.همان گونه كه گناهان مى توانند انسان را به سمت خمودى و كسالت،سوق دهند،پذيرش انسان در درگاه الهى،باعث نشاط انسان مى شود.مناجات پيامبر اكرم(ص) به اين مطلب،اشاره دارد:

إلهى! إلهى! إلهى! أسئلك راغباً و اقصدك سائلاً واقفاً بين يديك متضرّعاً إليك أن اقنطتنى ذنوبى نشطنى عفوك. (2)

بار الهاا! بار الها! بار الها! تو را با شوق مى خواهم و در پيشگاهت،در حال پريشانى،همچون گدايى،تو را مى طلبم.اگر گناهانم مرا نااميد كند،عفو تو،مرا بانشاط مى گردانَد.

3.ياد خدا،وضو،نماز

براى دستيابى به نشاط،سه مؤلّفۀ به هم پيوسته وجود دارد كه در صورت

ص:96


1- (1) .بحار الأنوار،ج 94،ص 238،ح 9. [1]
2- (2) .مصباح المتهجّد،ص 320. [2]

شكل گيرى آن،راه رسيدن به نشاط،هموار مى گردد.آن هنگام كه انسان از خواب،بيدار مى شود،احساس هاى مختلفى دارد.گاهى سرِحال و قِبراق است و گاهى بى حال و دل مُرده است.بايد از خودمان بپرسيم كه:چه عاملى باعث اين گونه حالت هاى مختلف مى شود؟

پيامبر خدا،در تبيين نشاط صبحگاهى،آن را برخاسته از سه عامل به هم پيوسته مى داند.ايشان مى فرمايد:آن هنگام كه انسان به خواب مى رود،شيطان،سه مانع در بيدار شدن او،قرار مى دهد و با برطرف شدن هر يك از اين موانع،فرد يك گام به سمت نشاط،قدم بر مى دارد.

پيامبر(ص) مى فرمايد:

يعقد الشيطان على قافية رأس أحدكم إذا هو نام ثلاث عقد.يضرب كلّ عقدة عليك ليل طويل فارقد فإنّ استيقظ فذكر الله انحلت عقدة فإنّ توضّأ انحلت عقدة فَإنّ صلّى انحلت عقدة،فاصبح نشيطاً طيب النفس وإلّا أصبح خبيث النفس كسلان. (1)

آن گاه كه انسان مى خوابد،شيطان،سه گِره در سر انسان،ايجاد مى كند و در طول خواب،ندا مى دهد كه:بر تو،شبى دراز گذشت.برخيز! اگر برخاست و ذكر خدا گفت،يك گِره،باز مى شود.اگر وضو گرفت،گِرهى ديگر گشوده مى شود و اگر نماز خوانْد،گره سوم باز مى شود كه در اين صورت،صبح را با نشاط و رضايت خاطر،آغاز مى كند؛و گر نه،صبح را كسالت آور و با خاطرى آشفته،آغاز خواهد كرد.

همان گونه كه ملاحظه مى شود،خواب طولانى،خود به خود،كسالت مى آورد؛ولى در مقابل آن،خواب مناسب و بيدارى به موقع و طى

ص:97


1- (1) .صحيح البخارى،ج 1،ص 383،ح 1091.

نمودن سه مرحلۀ ياد خدا،وضو و نماز،باعث مى شود كه ديگر از سستى،اثرى نباشد و فرد،بتواند روز را با نشاط،آغاز كند.

جمع بندى

همان گونه كه در فرمول ارائه شده از شادكامى،يادآورى شد،نشاط،جزئى از شادى است.آنچه ما به عنوان منابع نشاط برشمرديم،عناوين استقصا شده از مجموع روايات دربارۀ نشاط است؛امّا نكته جالب توجّه،آن است كه تقريباً عناوينى كه ما به عنوان منابع نشاط آورديم،با منابع شادكامى،يكى است و كليت موضوع،داراى اشتراكات فراوانى است.اين قالب،مى تواند منطبق بر عناوين ارائه شده از آموزه هاى دين باشد.اگر چه در جزئيات تفاوت هايى وجود دارد كه به آنها اشاره مى شود:

روان شناسان مثبت گرا،در ابتدا،دو عامل را در به وجود آمدن شادكامى،مؤثّر مى دانند:

يك.خصوصيات زندگى،از قبيل ثروت،اشتغال و ازدواج؛

دو.عوامل ذهنى،نظير چگونگى تصوّرات ما از آن شرايط،مثلاً مقايسه با ديگران و انطباق.

از آن جا كه شادى،يكى از ابعاد اصلى تجربۀ انسان،از جمله خُلق مثبت،به شمار مى رود،روان شناسى مثبت،بر اين باور است كه خُلق مثبت را مى توان به واسطۀ انواعى از فعّاليت ها القا كرد و اين امكان وجود دارد كه با درمان يا داروها،شادى را افزايش داد.

شادى،از وقايع مثبتِ زندگى،بسيار تأثير مى پذيرد و اين موضوع،اساس روش هاى شادى درمانى را تشكيل مى دهد.چنين وقايع مثبتى را مى توان در شيوۀ تغيير يافتۀ زندگى،بنا نهاد. (1)

ص:98


1- (1) .روان شناسى شادى،ص 336.

با همۀ اين اوصاف،فهرست رايج ترين منابع شادى از ديدگاه روان شناسى مثبت،عبارت اند از:خوردن،فعّاليت هاى اجتماعى و جنسى،موفّقيت و تأييد اجتماعى،استفاده از مهارت هايى چون:موسيقى و ديگر هنرها،مذهب،محيط،طبيعت،استراحت و آرامش.

براى روشن شدن اين بحث،به بيان تطبيقى عناوينى كه با يكديگر همپوشى دارند،مى پردازيم:

روابط اجتماعى،بزرگ ترين علّت شادكامى و ديگر جنبه هاى سلامت است. (1)در آموزه هاى دينى نيز روابط اجتماعى،نقشى اساسى در ايجاد نشاط،ايفا مى كند.دايرۀ روابط اجتماعى در ايجاد شادكامى،دوستان و فرزندان،تا عشق هاى رمانتيك را فرا گرفته است؛امّا در آموزه هاى دين،ديدار دوستان و گفتگوى با آنان،مهم دانسته شده است و هر يك از مؤلّفه هاى ديگر،نياز به تحقيق و كشف رابطۀ آن دارد.

تمرين هاى ورزشى،آسان ترين و قوى ترين راه ايجاد خُلق مثبت تحت شرايط تجربى است. (2)در آموزه هاى دينى نيز بخش عمده اى از نشاط،معطوف به تمرينات ورزشى است؛ورزش هايى كه عزّت نفس را بالا مى بَرَند،انسان را از تنيدگى،رهايى مى بخشد و مهارت هاى اجتماعى را افزايش مى دهد،ورزش هايى هستند كه دين مبين اسلام،به آنها توجّه نموده است.

خوردن،يكى از رايج ترين منابع لذّت و يكى از منابعى است كه مبتنى بر نيازهاى زيست شناختى است. (3)در متون دينى،اگر چه به تغذيه،

ص:99


1- (1) .همان،ص 341.
2- (2) .همان،ص 58.
3- (3) .همان جا.

اهميت داده شده است و منبع نشاط،قلمداد گرديده است؛امّا چگونگى فراهم آمدن غذا،كميت و كيفيت آن،مسئله اى اساسى تر شمرده مى شود و آن گونه كه روان شناسان مثبت،حتّى مصرف داروها و الكل را نيز در فراهم آمدن شادكامى،مؤثّر مى دانند،دين اسلام،آن را گذرا و مقطعى دانسته و پيامدهاى منفى و درازمدّت آن را بيشتر مدّنظر،قرار داده است.

آرگايل مى گويد:داروها،مى توانند خُلق مثبت،ايجاد كنند و خُلق منفى را مرتفع سازند كه الكل و پروزاك،از نمونه هاى آشناى اين گونه داروها به شمار مى روند. (1)وى،به اين نكته توجّه نكرده است كه الكل و امثال آن،فقط مى توانند حالتى زودگذر بر جاى بگذارند و در نهايت،خُلق منفى نصيب انسان نمايند.خُلق-كه حالت هيجانى نسبتاً بادوامى است-،نه تنها به واسطۀ داروها و الكل ايجاد نمى شود؛بلكه تنها حالتى زودگذر از هيجان را متوجّه انسان خواهند ساخت و در پسِ آن،پيامدهاى منفى بسيارى را بر جاى خواهند گذارد.

فعّاليت هاى جنسى و اجتماعى،رايج ترين منابع هيجانات مثبت،به شمار مى روند. (2)اين عوامل كه در اين مقاله با عنوان«لذّت جنسى»از آنها نام برده شده،زمانى مى توانند منبعى براى شادكامى باشند كه در قالب پيوند زناشويى،صورت پذيرند.در غير اين صورت،بر خلاف نظريۀ روان شناسان مثبت كه هر رابطۀ جنسى اى را در جهت شادكامى،سازگار قلمداد مى كنند،بايد منتظر پيامدهاى منفى آنها بود.

ص:100


1- (1) .همان،ص 59.
2- (2) .همان،ص 58.

عامل لذّت ديدارى-،كه در آموزه هاى دينى،بخشى از احاديث ما را در بر گرفته است-،با عامل محيط و طبيعت،همخوانى دارد.پژوهش روان شناسى محيطى،نشان مى دهد كه مردم،بيشتر از موقعيت هايى كه سبزه،آب و چشم انداز عميق دارد،لذّت مى برند. (1)اين،همان چيزى است كه در عمدۀ روايات در زمينۀ لذّات ديدارى به آنها پرداخته شده است.

مذهب،در روان شناسى مثبت،داراى جايگاهى ويژه است.سليگمن،بر اين باور است كه مردم مى توانند با دين،به زندگى معنا دهند. (2)بخش عظيمى از آموزه هاى دينى ما نيز معطوف به مسائل معنوى در ايجاد نشاط است.باور ما اين است كه مذهب و مسائل معنوى،عميق ترين و پايدارترين منبع ايجاد نشاط اند.

چهار:موانع نشاط

آدمى،هميشه در آرزوى داشتن لحظاتى مملو از تحرّك و نشاط است؛امّا گاهى بر خلاف ميلش،نه تنها نشاط خود را از دست مى دهد،بلكه خاستگاه بى نشاطى خود را نيز نمى داند،تا در صدد رفع آن برآيد.آموزه هاى دين،موانعى را براى نشاط،گوشزد مى كند كه با برطرف كردن آنها مى توان زمينه را براى به وجود آمدن نشاط،فراهم آورد.

همان گونه كه قبلاً هم يادآورى شد،نشاط،نقطۀ مقابل سستى و اهمالكارى است.با وجود اين گونه احاديث،كه در آنها،معصومان(عليهم السلام) نشاط را در مقابل كَسَل قرار داده اند،مى توان نتيجه گرفت:يكى از عواملى كه مانع بروز نشاط مى شود،سستى و كسالت است.امام زين العابدين(ع) در مناجات خود به خداوند متعال،عرضه مى دارد:

ص:101


1- (1) .همان،ص 61.
2- (2) .همان،ص 69.

رَبَّنا وَ امْنُنْ عَلَينَا بِالنَّشَاطِ وَ أَعِذْنَا مِنَ الْفَشَلِ وَ الْكسَل. (1)

پروردگارا! با نشاط بر ما منّت گذار و ما را از سستى و كسالت،پناه ده.

در اين حديث كه نشاط،موهبتى الهى دانسته شده است،نقطه مقابلى دارد كه حضرت،از آن به پروردگار،پناه مى برد و آن،چيزى جز سستى و كسالت نيست.پُرواضح است كه با وجود اين تقابل،عوامل كسالت،دقيقاً همان موانع نشاط هستند.از اين رو،براى پيگيرى اين بخش،خواننده را به مطالعه فصل«پيامدهاى سستى»از همين كتاب،ارجاع مى دهيم.

پنج:كاربرد نشاط در زندگى

اشاره

نشاط،از ويژگى هاى مؤمنان (2)و پرهيزگاران (3)شمرده شده است و موهبتى الهى (4)محسوب مى شود.لذا بايد به گونه اى در زندگى هزينه شود كه زمينه را براى رسيدن به سعادت اخروى، (5)فراهم آورد.موقعيت نشاط

ص:102


1- (1) .امام صادق(ع):«النشاط و ضدّه الكسل؛نشاط،ضدّ سستى است»(بحار الأنوار، ج 94،ص 125،ح 19). [1]
2- (2) .از امام على(ع)،در بيان ويژگى هاى مؤمن:«تراه بعيداً كسله،دائماً نشاطه»(الكافى، ج 2،ص 230،ح 1). [2]
3- (3) .نهج البلاغة،خطبۀ 193.
4- (4) .امام باقر(ع)،از امام زين العابدين(ع):«ربّنا..وامنن علينا بالنشاط»(بحار الأنوار، ج 94،ص 125،ح 19).
5- (5) .امام على(ع) در بارۀ اين سخن خداوند متعال كه:)لاتنس نصيبك من الدنيا(«لا تنس صحّتك و قوّتك و فراغك و شبابك و نشاطك ان تطلب بها الآخرة»( الأمالى،صدوق،ج 10،ص 190). [3]

و كاربرد آن،در زندگى انسان،از اهمّيت خاصّى برخوردار بوده،نكته اى متفاوت از عوامل نشاط را در خود،جاى داده است.لذا همان گونه كه قبلاً بيان شد،نشاط،در فرمول شادكامى،همان شادى است و بايد به گونه اى در مسير شادكامى به كار گرفته شود كه بدان منجر شود.براى تبيين بهتر نشاط و موقعيت آن،به طرح احاديث دربارۀ آن مى پردازيم:

الف.هدايت

يكى از مسيرهاى به كارگيرى نشاط در زندگى امروز بشر،نشاط در هدايت است.پيدا نمودن مسير حق و دست يافتن به صراط مستقيم،راهى است كه نشاط بايد در آن،هزينه شود.امام على(ع) آن گاه كه پرهيزگاران را توصيف مى كند،يكى از ويژگى هاى آنان را داشتن نشاط مى داند،آن هم نشاطى در مسير هدايت.آن حضرت مى فرمايد:

فَمِنْ عَلاَمَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّك تَرَى لَهُ قُوَّةً فِى دِينٍ....وَ نَشَاطاً فِى هُدىً. (1)

از نشانه هاى پرهيزگاران،آن است كه همانا تو در وجود او،نيرويى در دينش...و نشاطى در مسير هدايتش مى بينى.

ب.عبادت
اشاره

دعاهاى معصومان(عليهم السلام) مؤيدى است تا يكى ديگر از جايگاه هاى نشاط،مشخّص گردد.امام كاظم(ع) مى فرمايد:

اللهمَّ اقْضِ لِى فِى الأَرْبِعَاءِ أَرْبَعاً اجْعَلْ قُوَّتِى فِى طَاعَتِك وَ نَشَاطِى فِى عِبَادَتِك (2).

ص:103


1- (1) .نهج البلاغة،خطبۀ 193. [1]
2- (2) .البلد الأمين،ص 123. [2]

بار خدايا! در روز چهارشنبه،چهار چيز را برايم بر آور:[نيرو و] توانم را در پيروى از خود،و نشاطم را در پرستش خود،قرار ده.

امام سجّاد(ع) مى فرمايد:

اللّهم ربّ العالمين و أحكم الحاكمين و أرحم الراحمين،أسئلك من الشهادة أقسطها و من العبادة أنشطها و من الزيادة أبسطها. (1)

اى خداوند پروردگار جهانيان و راسخ ترينِ حاكمان و مهربان ترينِ مهربانان! عادل ترين گواهى دادن و بانشاطترين عبادت و گسترده ترين افزونى را از تو مى خواهم.

در اين گونه احاديث،نشاط،معطوف به عبادت است و ائمّه معصوم(عليهم السلام) براى عبادت در درگاه پروردگار،طلب نشاط نموده اند.

1.شب زنده دارى

جايگاه ديگر نشاط-كه زيرمجموعۀ نشاط در عبادت است-،نشاط در شب زنده دارى است.نشاط كه زمينه ساز و وسيله اى براى تقرّب به خداوند متعال است،آن گاه در جايگاه خود به كار گرفته شده است كه انسان،بخشى از شب را در راز و نياز و عبادت پروردگار،صبح كند.رسول اكرم(ص) مى فرمايد:

إنّ فى حبّ أهل بيتى عشرون خصلة عشر منها فى الدنيا و عشر منها فى الآخرة أمّا اللّتى فى الدنيا...النشاط فى قيام اللّيل. (2)

همانا در دوستى با اهل بيت من،بيست ويژگى است كه ده ويژگى از آن،در دنيا و ده ويژگى از آن،در آخرتْ ظاهر مى شود.امّا از

ص:104


1- (1) .بحار الأنوار،ج 94،ص 155،ح 22. [1]
2- (2) .الخصال،ج 2،ص 515،ح 1.

ويژگى هاى دنيوى آن،نشاط در شب زنده دارى است.

چنان كه پيش از اين آمد،در احوال اميرمؤمنان(ع) نقل شده است كه در شب هاى سرد،بدن خود را شستشو مى داد (غسل مى كرد) تا حالت نشاط در ايشان به وجود آيد و آن حضرت اين حالت نشاط را براى نزديك شدن به محبوب و نماز شب مى خواست.

2.تلاوت قرآن

آنچه پيداست،اين كه تلاوت قرآن و عمل به فرمان هاى آن،نيازمند به كارگيرى مؤلّفه هايى است تا انسان را بتواند در زمرۀ حاملان قرآن،قرار دهد.يكى از مؤلّفه هايى كه ما را بدان سمت خواهد برد،نشاط در خواندن قرآن است.امام صادق(ع) مى فرمايد:

اللهمَّ ارْزُقْنَا حَلاَوَةً فِى تِلاَوَتِهِ وَ نَشَاطاً فِى قِيامِهِ وَ وَجِلاً فِى تَرْتِيلِهِ وَ قُوَّةً فِى اسْتِعْمَالِهِ فِى آنَاءِ اللَّيلِ وَ أَطْرَافِ النَّهَار. (1)

بار الها! شيرينى تلاوت قرآن و نشاط در قيام به آن و ترس در ترتيل اين كتاب و توان به كارگيرى آن را در كرانه هاى شب و اطراف روز،روزى من قرار ده.

امام صادق(ع) يكى از جايگاه هاى نشاط در زندگى انسان ها را نشاطى مى داند كه در به پا داشتن تلاوت كتاب خدا،معجزۀ جاويد پيامبر خاتم،صورت پذيرد.

جمع بندى

نتيجه آن كه جايگاه نشاط در روايات اهل بيت(عليهم السلام) در يك قالب كلّى،قابل جمع است و آن،اين كه نشاط دنيوى را بايد براى مطالبه آخرت به كار

ص:105


1- (1) .الكافى،ج 2،ص 574،ح 1. [1]

گرفت.امام على(ع) در تفسير آيۀ شريف وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيا 1 مى فرمايد:

لاَ تَنْسَ صِحَّتَك وَ قُوَّتَك وَ فَرَاغَك وَ شَبَابَك وَ نَشَاطَك أَنْ تَطْلُبَ بِهَا الآخِرَةَ. (1)

تن درستى،نيرو،فراغت،جوانى و نشاطت را فراموش مكن تا با آن،بهره هاى دنيوى و آخرت را مطالبه كنى.

نشاط،سهم دنيوى ماست كه بايد براى نيل به سعادت اخروى،از آن بهره گرفت.

با پايان يافتن مباحث مربوط به نشاط،اينك اين سؤال پيشِ روى ماست كه:آيا تبيين نشاط،به تنهايى مى تواند تمام جوانب بحث را برايمان روشن سازد؟

همان طور كه پيش از اين،متذكّر شديم،نقطه مقابل نشاط،سسستى و اهمالكارى است.لذا به خاطر آن كه شناخت كامل يك مفهوم،مبتنى بر شناخت مفاهيم متضاد آن است،درصدد تبيين مفهوم«كَسَل»و مفاهيم مترادف آن بر مى آييم.

ص:106


1- (2) .الأمالى،صدوق،ص 190،ح 10. [1]

فصل دوم:سستى

يك.كلّيات

الف.كسل،از منظر لغت شناسان
اشاره

آنچه در كتب لغت،در مورد مفهوم كسل ديده مى شود،اتّفاق اهل لغت بر دو نكتۀ اساسى دربارۀ اين واژه است.ابتدا اينكه اين واژه،داراى يك معناى كليدى مشترك است و آن،كاهلى كردن،سنگينى و اقدام نكردن نسبت به انجام گرفتن كارى يا اتمام آن است.ديگر آنكه اين كاهلى كردن،آنجايى معناى كسل مى دهد كه كاهلى كردن و عمل نكردن در آن امر،سزاوار نباشد.

خليل،ابن فارِس و ابن منظور،هر سه،كسل را سنگينى نسبت به انجام گرفتن كار يا كاهلى نمودن نسبت به انجام دادن آن مى دانند:

كسل:التثاقل عن الشىء أو القعود عن إتمامه. (1)

ص:107


1- (1) .العين،ج 5،ص 310؛معجم مقاييس اللّغة،ص 925؛ [1]لسان العرب،ج 11، ص 587. [2]

نكته اى كه در تعريف طُرَيحى آمده،آن است كه«كسل»را سنگينى نسبت به آنچه در آن كاهلى كردن شايسته نباشد،مى داند:

كسل:التثاقل عن الأمر،الحديث:«أعوذ بك من الكسل»:التثاقل عمّا لا ينبغى التثاقل. (1)

نگاهى به كاربردهاى لغوى،در تبيين حالت كسل،به ما كمك مى كند.

ابن فارِس،«الكسل«و«الإكسال»را در مورد مردى مى داند كه با همسرش درآميزد و به اوج شهوت نرسد:

الكسل و الإكسال:أن يخالط الرجل أهله و لا ينزل. (2)

خليل،«إمرأة مكسال»را زنى مى داند كه گمان نمى رود جايگاهش را ترك كند.

إمرأة مكسال:لا تكاد تبرّح مجلسها. (3)

ابن منظور،چلّۀ كمان پنبه بافى را،آن گاه كه كشيده شود،«الكسل»مى خواند.

الكسل:وترقوس النداف اذا نزع منها. (4)

نسبت سنجى

در احاديث نيز ماهيت كسل،با عنوانى همچون كاهلى كردن و سستى نسبت به كار و عمل،گره خورده است.امام صادق(ع) مى فرمايد:

ص:108


1- (1) .مجمع البحرين،ج 5،ص 462. [1]
2- (2) .معجم مقاييس اللّغة،ص 925. [2]
3- (3) .العين،ج 5،ص310. [3]
4- (4) .لسان العرب،ج 11،ص 587. [4]

عَدُوُّ الْعَمَلِ الْكسَل. (1)

دشمن كار،سستى است.

امام على(ع) مى فرمايد:

بالعَمَلِ يحْصل الثَّوابُ لا بِالكَسَل. (2)

پاداش،با كار،حاصل مى شود و با سستى به دست نمى آيد.

ب.تعريف كسل

كسل،در كتب لغت،داراى معناى كليدى مشتركى است و آن،كاهلى كردن،سنگينى و اقدام نكردن نسبت به انجام كار يا اتمام آن است.از آن جا كه داده هاى روايى در جهت تعريف اين واژه نداريم،همان تعريف لغوى را مدّ نظر قرار مى دهيم.با وجود اين،«سستى،در انجام دادن كارهاى زندگى كه اهمالكارى در آنها،شايسته نيست»،را كسل گويند.

ج.رابط كسل و چند مفهوم ديگر
اشاره

شناخت مفاهيم مترادف و متضاد در مفهوم شناسى،مسئله اى پايه اى محسوب مى گردد.در اين قسمت،به بررسى مفاهيم مترادف و متضاد با«كسل»مى پردازيم.

1.«نَشاط»و«كَسَل»

يكى از راه هاى شناخت ماهيت يك مفهوم،شناخت ضدّ آن است.اگر به احاديث نگاه كنيم،در مى يابيم كه نشاط،به واسطۀ مفهوم متضادّ

ص:109


1- (1) .الكافى،ج 5،ص 85،ح 1. [1]
2- (2) .غرر الحكم،ح 4295.

آن،تبيين شده است.امام صادق(ع) مى فرمايد:

النَّشَاطُ وَ ضِدَّهُ الْكسَلَ. (1)

نشاط،ضدّ سستى است.

امام(ع) در اين حديث-در صدد برشمردن لشكريان عقل و جهل است-،نشاط را جزء لشكر عقل،و سستى را در نقطۀ مقابل آن و در زمرۀ لشكريان جهل،قرار مى دهد.رابطۀ اين دو نيز،ضدّين است؛دو صفت كه با هم در موضوعى واحد،جمع نمى شوند و با تعريف و تبيين

ص:110


1- (1) .سماعة بن مهران مى گويد:نزد امام صادق(ع) بودم و نزد او،جماعتى از دوستانش بودند.از عقل و جهل،سخن به ميان آمد.امام صادق(ع) فرمود:«عقل و لشكرش،و جهل و لشكرش را بشناسيد تا هدايت شويد». سماعة گفت:فدايت شوم! ما چيزى را نمى شناسيم،مگر آنچه را كه تو به ما بشناسانى.فرمود:«همانا خداى تعالى،عقل را-كه اوّل مخلوق،از عالم ارواح است-از طرف راست عرش،از نور خود آفريد.پس به او گفت:رو برگردان.او رو برگردانيد.پس از آن،به او گفت:روى بياور.روى آورد.خداى متعال فرمود: تو را آفريده اى بزرگ آفريدم و بر جميع مخلوقات خود،كرامت دادم.پس از آن،جهل را از درياى شور تلخ تاريك آفريد.پس به او گفت:پشت كن.پشت نمود.سپس گفت:روى آور.روى نياورد.به او فرمود:سركشى كردى.پس او را دور نمود. آن گاه براى عقل،75 لشكر قرار داد.چون جهل،اين اكرام عقل را از خداوند،مشاهده كرد و اعطاى حق را ديد،عداوت با عقل را در نهاد خود گرفت.پس جهل گفت:اى پروردگار! اين،آفريده اى است مثل من.او را آفريدى،تكريمش كردى و قوتّش دادى و من،ضدّ اويم.براى من،توانايى اى بر او نيست.به من نيز لشكرى مثل آنچه به او دادى،عطا كن.فرمود:آرى.پس اگر بعد از اين،گناه كردى،تو و لشكرت را از رحمت خود،خارج خواهم كرد.گفت:راضى شدم.پس به او 75 لشكر،عطا فرمود»(الكافى،ج 1،ص 23). [1]

هر يك،بخش مهمّى از ماهيت طرف ديگر،روشن مى گردد.اين دو،در واقع،دو روى يك سكّه اند.

2.«كَسَل»و«فَترَة»
اشاره

در مفهوم شناسى،شناخت مفاهيم مترادف،موضوعى اساسى و پذيرفته شده است.برخى از واژگان مترادف،به واسطۀ پژوهش هاى لغوى به دست آمده-كه فتره نيز از اين موارد است.-مورد بررسى قرار مى گيرد.ابن فارِس،«فتر»را ضعف در هر چيز مى داند.

فتر:أصل صحيح يدلّ على ضعف فى الشىء. (1)

امّا خليل،با تعبيرى ديگر،به همان معنا اشاره دارد.وى،«فتر»را آرامش بعد از تندى و نرمى بعد از شدّت مى خواند و نهايتاً فترۀ جسمى را ضعف جسمى تعبير مى كند:

فتر فتوراً:سكن عن حدته ولأنَ بعد شدّته،يجد فى جسده فترة،أى ضعفاً. (2)

ابن اثير،در كاربردهاى فتره،«إفتر الرجل»را اين گونه معنا مى كند:پلك هاى مرد،سست شد و نگاهش،شكسته شد:

إفتر الرجل مفتر:إذا ضعفت جفونة و انكسر طرفة. (3)

ابن منظور،فتره را شكستگى و سستى دانسته،فترت جسمى را نرمى مفاصل مى داند:

ص:111


1- (1) .معجم مقاييس اللّغة،ص 804. [1]
2- (2) .العين،ج 8،ص 114. [2]
3- (3) .النهاية،ج 3،ص 366. [3]

الفترة:الانكسار و الضعف.فتر جسمه:لانت مفاصله وضعف.فتّر:أى أقام وسكن.الفتر:الضعف. (1)

فتره،در دو بُعد جسمى و عملى،ترسيم شده است:

يجد فى جسده فترة،أى ضعفاً. (2)

الفترة:من فتر عن عمله،إذا أسكن فيه. (3)

كاربردهاى فتره،درلغت نيز ما را بر معناى برداشت شده،ره نمون مى سازد.ابن اثير،معتقد است كه عرب،به چشم كم سو،فاتر مى گويد و«الفتر»به ما بين سرانگشت ابهام تا سرانگشت سبّابه كه باز نگه داشته شود،اطلاق مى شود.به همين جهت،دورۀ زمانى مبعوث شدن يك پيامبر تا پيامبر ديگر،«فترت»نام گرفته است:

طرف فاتر:ليس بحاد النظر.الفتر:مقدار ما بين طرف الإبهام وطرف المشيرة.فترت الشىء:شبرته.الفترة:ما بين كلّ رسول إلى رسول. (4)

ابن منظور،سردى آبى را كه رو به گرم شدن مى رود،«فتر الماء»خوانده است:

فتر الماء:إذا انقطع عمّا كان عليه من البرد إلى السخونة. (5)

آنچه از مجموع تعاريف اين واژه در كتب لغت برداشت مى شود،اين است كه فتره،آن سكون و بى حالى اى است كه بعد از حدّت و شدّت،در كار به وجود مى آيد و نهايتاً،منجر به ضعف و شكستگى مى گردد.

ص:112


1- (1) .لسان العرب،ج 5،ص 43. [1]
2- (2) .العين،ج 8،ص 114. [2]
3- (3) .مجمع البحرين،ج 3،ص 433. [3]
4- (4) .العين،ج 8،ص 114. [4]
5- (5) .لسان العرب،ج 5،ص 43.
نسبت سنجى

عمدۀ احاديث باب«فَتْرَة»،مربوط به فرشتگان است.اين دسته از احاديث،گوياى آن است كه آنها در عمل،فترت (سستى و ضعف) ندارند و به گونه اى تمام اين احاديث،مؤيد برداشت لغوى ما هستند كه سستى و ضعف در كار فرشتگان (تسبيح پروردگار)،وجود ندارد.

در چند حديث معدود،فترت (سستى) براى انسان،تعريف شده است.معنايى كه قبلاً براى فترت گفته شد،در بارۀ اين دسته از احاديث نيز صادق است.

3.«كَسَل»و«ضَجَر»

اگر چه واژه«ضَجَر»به واسطۀ پژوهش هاى لغوى در كنار ساير واژگان قرار نگرفت؛امّا همجوارى اين واژه با مفهوم كسل در بسيارى از احاديث،ما را بر آن داشت تا رابطۀ اين واژه را با مفهوم كسل بيابيم.

نكتۀ ظريفى كه در«ضجر»ديده مى شود و در ساير واژگان مترادف آن وجود ندارد،اندوهى است كه زمينۀ ابراز آن،بيانى است.جمعى از لغت شناسان،روى مادّۀ«ضجر»،اتّفاق نظر دارند.از اين ميان،برخى چون ابن فارِس و خليل،ضجر را اندوهى مى دانند كه به زبان آورده شود و صيغۀ مبالغه«ضجر»كه همراه با ناقه به كار گرفته شده،به شتر آوازه خوان و بى قرار،اطلاق مى شود.

ضجر:أصل صحيح يدلّ على اغتمام بكلام. (1)

الضَجَر:اغتمام فيه كلام،ناقة ضجور:كثيرة الرغاء. (2)

ص:113


1- (1) .معجم مقاييس اللّغة،ص 610.
2- (2) .العين،ج 6،ص 42. [1]

ابن منظور و طُرَيحى،ضجر را دل تنگى و تنگى،معنا كرده اند:

الضجر:القلق من الغم.تضجر:تبرم،مكان ضَجر و ضَجِر:أى ضيق. (1)

ضجر:يقال:ضجر من الشىء فهو ضجر،أى اغتمّ و قلق منه و هو ضجور للمبالغة. (2)

اندوه كلامى،نگرانى و آشفتگى و تحت فشار بودن معانى است كه در كتب لغت در تعريف ضجر،آورده شده است.

نگاهى به كاربردهاى ضجر،در فرهنگ هاى لغت،به برداشت ما كمك مى كند.ابن فارِس،به تعدادى از اين كاربردها اشاره كرده است.براى نمونه در مورد حيوان،به معناى بسيار آوازه خوان است.

ضجر البعير:كثر رغاؤه.

در مورد انسان،به معناى دل تنگى است.

فلان ضجر:ضيق النفس.

و در مورد جا و مكان،به معناى تنگى و كمبود جا،آمده است:

مكان ضجر:ضيق. (3)

نهايتاً در تعريف واژۀ ضَجَر،بايد گفت:ضَجَر،به آشفتگى،ناآرامى و فشارهاى زندگى گفته مى شود كه فرد براى فرار از آن ها،به ساز و كار دفاعى از طريق تظاهر بيانى روى مى آورد.

4.«كسل»و«تَوانى»
اشاره

اشتراكات معنايى بين«تَوانى»و«كَسَل»،از جمله ضعف و سستى را

ص:114


1- (1) .لسان العرب،ج 4،ص 481. [1]
2- (2) .مجمع البحرين،ج3،ص 371. [2]
3- (3) .لسان العرب،ج 5،ص 43. [3]

به راحتى مى توان پيدا نمود؛امّا آنچه باعث شده كه به دنبال رابطۀ اين دو باشيم،احاديثى هستند كه توانى را مقدّمه كَسَل مى دانند.از اين رو،توانى را هم مى توان به جمع مفاهيم مرتبط،افزود.

ابن فارِس،«توانى»را به ضعف و سختى حمل كرده است:

ونى،يدلّ على ضعف و الوانى:الضعيف والونى:التعب. (1)

خليل،ابن اثير و ابن منظور،در آوردن معناى سستى براى«توانى»،مشترك هستند:

الوانى:الفترة فى العمل و منه التوانى. (2)

ونى:إذا فتر و قصّر. (3)

الونا:الفترة فى الأعمال و الأمور و التوانى و الونا:ضعف البدن. (4)

طُرَيحى هم با استفاده از معانى اى كه متقدّمان علم لغت آورده اند،مقدارى به معنا بسط داده و آن را به رفق (مدارا) و مهلت دادن و عجله نورزيدن،تعريف كرده است:

توانى فى الأمر:ترفّق و تمهّل فيه و لم يعجّل. (5)

مادّۀ«ونى»،به طور مطلق بر فترة،ضعف،تعب،قصور،رفق و عجله نورزيدن،دلالت دارد.

دو ويژگى مشترك اين معانى،ضعف وسستى است.كاربردهاى لغوى اين مادّه،در كلام ابن منظور،اين گونه آمده است كه عرب،به نسيمى

ص:115


1- (1) .معجم مقاييس اللغة،ص 1106. [1]
2- (2) .العين،ج 8،ص 402. [2]
3- (3) .النهاية،ج 5،ص 200. [3]
4- (4) .لسان العرب،ج 15،ص 415. [4]
5- (5) .مجمع البحرين،ج 1،ص 465. [5]

كه آرام و ملايم بوزد،«النسيم الوانى»مى گويد:

النسيم الوانى:الضعيف الهبوب.

زنى كه به آهستگى بنشيند و برخيزد،«إمرأة وناة»خوانده مى شود:

إمرأة وناة:حليمة بطيئة القيام.

و سستى عقل را«الونوة»مى گويند:

الونوة:الاسترخاء فى العقل. (1)

با اين بيان،توانى،سستى و ضعفى است كه در انجام دادن عمل،مشاهده شود.

نسبت سنجى

در احاديث نيز،همين دو بُعد،نمود مى يابند.به احاديثى كه بردو محور ضعف،عقل و ضعف اراده مى چرخند،توجّه كنيد.امام على(ع) در اين زمينه مى فرمايد:

التوانى سجيّة النوكى. (2)

اهمالكارى،ويژگى سبُك سران است.

امام على(ع) در حديث ديگرى مى فرمايد:

ضادّوا التوانى بالعزم. (3)

با اراده [و تصميم]،با سستى [و اهمال] مقابله كنيد.

رابطۀ توانى با كَسَل،رابطۀ تقديمى است.اين نكته،از اين حديث نقل

ص:116


1- (1) .لسان العرب،ج 15،ص 415. [1]
2- (2) .غرر الحكم،ح 436.
3- (3) .همان،ح 5927.

شده از امام على(ع) برداشت مى شود كه:

من التوانى يتولّد الكسل. (1)

تنبلى [و سستى]،زاييدۀ اهمالكارى است.

5.«كَسَل»و«سَئَم»
اشاره

آنچه از مادّۀ«سَئَم»به دست مى آيد،اتّفاق اهل لغت بر معناى اين مادّه است.خليل،ابن اثير و طُرَيحى،بر معناى يكسانى از«سئم»،اشتراك نظر دارند و آن،ملالت است:

سئمت الشىء سآمة:مَللته. (2)

السآمة:الملل والضجر. (3)

السآمة:الملالة،وزناً و معناً. (4)

نسبت سنجى

امّا در بُعد روايى،«سئم»،همانند واژۀ فتره،بيشتر در مورد فرشتگان و عبادت آنها به كار رفته است:

...لا يسأمون من عبادتك. (5)

[فرشتگان،] از عبادتت،ملول نمى شوند.

با اين وصف،تعريف سئم،تعريف ملل نيز هست،كه در ادامه روشن مى گردد.

ص:117


1- (1) .همان،ح 9284.
2- (2) .العين،ج7،ص 324. [1]
3- (3) .النهاية،ج 2،ص 296.
4- (4) .مجمع البحرين،ج 6،ص 82. [2]
5- (5) .نهج البلاغة،خطبۀ 171.
6.«كسل»و«مَلَل»
اشاره

ارتباط معنايى نزديك بين«مَلَل»و«سِئَم»و ارتباط اين دو با«كَسَل»در پژوهش هاى لغوى،باعث شد تا اين دو واژه نيز مورد بررسى قرار گيرند.

اعراض،سِئَم،ضَجَر،فتور و برم،معانى اى هستند كه براى واژۀ مَلَل،در كتب لغت،آورده شده است؛امّا نقطۀ اشتراك آن،در لغت و حديث،شاخصۀ كثرت است.به رابطۀ زير،دقّت كنيد:

اعراض---ملال---كثرت

خليل،ملال را ملول شدن از چيزى و روى گردانى از آن مى داند:

الملل و الملال:أن تمل شيئاً و تعرض عنه. (1)

راغب،معتقد است:به سستى اى كه به واسطۀ بسيار انجام دادن چيزى بر انسان عارض شود و به خستگى و درماندگى انجامد،ملال مى گويند.وى،ملال را با اعراض و ضَجر،يكى دانسته است:

الملال:فتور يعرض للإنسان من كثرة مزاولة شىء فيوجب الكلال،مللت الشىء:أعرضت عنه أى ضجرت. (2)

نتيجه آن كه ملال،بى حوصلگى،سستى و بى حالى اى است كه به واسطۀ زياده روى در ابعاد مختلف زندگى،صورت مى پذيرد».

نسبت سنجى

ويژگى مشترك كثرت براى مفاهيم مورد نظر را به آسانى در احاديث نيز مى توان به عنوان شاخص،پيدا نمود.توجّه به سه حديث زير از امام

ص:118


1- (1) .العين،ج 8،ص 324. [1]
2- (2) .مفردات ألفاظ القرآن،ج 4،ص 241. [2]

على(ع)،ما را به اين شاخصه،خواهد رساند:

كثْرَةُ الزِّيارَةِ تُورِثُ الْملاَلَةَ. (1)

ديدار بسيار [همديگر]،ملالت به بار مى آورد.

كثرة الكلام تمل السمع. (2)

زياده گويى،شنونده را ملول مى كند.

كثرة الهذرتمل الجليس. (3)

زياده گويى در كلامى كه بدان اعتنا نشود،همنشين را ملول مى كند.

به روشنى پيداست كه ويژگى كثرت در به وجود آمدن ملالت،نقشى اساسى دارد و در بررسى روايات،مى توان به طبقه بندى آن ها پرداخت.

د.سستى،از منظر احاديث

گسترۀ وسيع احاديث مرتبط با موضوع سستى و وجود كليد واژه هاى هم معنا،ما را به سمت دسته بندى هاى در خور توجّهى،هدايت مى كند.

در بخش ابتدايى،به عوامل سستى پرداخته شده است.از مجموع حدود سى حديث،دسته بندى نُه گانه اى صورت گرفت.پُرخورى و سيرى،بلندى موى بدن،وسوسه هاى شيطان،زياده گويى،روى گردانى قلب،موقعيت خوشايند،كم كارى و اهمالكارى،توانى و پشيمانى،موضوعات دسته بندى شدۀ اين بخش هستند.

در بخش ديگرى از متون روايى،پيامدهاى سستى مورد توجّه قرار

ص:119


1- (1) .تحف العقول،ص 72. [1]
2- (2) .غرر الحكم،ح 7081.
3- (3) .همان،ح 7116.

گرفته است.سه دسته عوامل فردى،اجتماعى و اعتقادى،پيامدهاى بارز سستى هستند كه هر كدام،شاخصه هايى را در درون خود دارند.بررسى مجموع چهل حديث،ما را به اين جمع بندى رسانده است.

نشانه شناسى،موضوع بسيار مهمّى در مشكلات روانى است.حدوداً ده حديث،در اين زمينه وجود دارد كه نشانه هاى سه گانۀ تأخير در كار،سبُك سرى و پيوستارِ نشانگان را به ما ارائه مى دهد.

نهايت،اين كه راه هاى پيشگيرى و درمان نيز سرفصلى است كه از مجموع حدوداً بيست حديث،جمع بندى شده است.عزم،اراده و تصميم،توجّه به انگيزه ها و اهداف،شكيبايى،وضو،استعانت از خدا و استعاذه به او،راه هاى پنجگانۀ پيشگيرى و درمان هستند.

شايان ذكر است كه اين جمع بندى و دسته بندى ها،صرفاً بر اساس ديدگاه نگارنده است و هر پژوهشگر ديگرى مى تواند ساختارى متفاوت،ارائه دهد.

دو:عوامل سستى

اشاره

ريشه يابى و يافتن عوامل سستى،زمينۀ درمان اين نوع آسيب روانى را آسان مى كند.بخشى از احاديث،به عوامل سستى پرداخته اند:

الف.پُرخورى و سيرى

يكى از مسائلى كه بر سستى و كسالت بدنى،تأثير مستقيم دارند،سيرى است.رعايت اصل تعادل (1)در غذا خوردن،موجب سالم ماندن بدن مى گردد.عدم رعايت اين اصل،موجب پيامدهايى منفى همچون:

ص:120


1- (1) .امام كاظم(ع):«لو أنّ الناس قصدوا فى العلم لاعتدلت أبدانهم؛اگر مردم،در خوردنْ اعتدال داشتند،بدن هايشان سالم مى ماند»(وسائل الشيعة،ج 16،ص 407،ح 8).

قساوت قلب،سستى در نماز و تباهى بدن خواهد شد.امام على(ع) مى فرمايد:

إِياكمْ وَ الْبِطْنَةَ فَإِنَّهَا مَقْسَاةٌ لِلْقَلْبِ مَكسَلَةٌ عَنِ الصَّلاَةِ مَفْسَدَةٌ لِلْجَسَدِ. (1)

از شكمْ پُرى بپرهيزيد.به درستى كه آن،محلّ سختى دل،جايگاه كاهلى نماز و جاى فاسد شدن بدن است.

امام(ع) در اين جا به عامل كسالت،يعنى پُرخورى،اشاره نموده،تأثير مستقيم آن را در نماز و سستى در آن مى داند.ايشان،در جاى ديگرى مى فرمايد:

من شبع عوقب فى الحال ثلاث عقوبات:يلقى الغطاء مع قلبه،و النعاس على عينه،و الكسل على بدنه. (2)

كسى كه سير شود،سه پيامد فورى را خواهد ديد:پرده اى بر قلبش افكنده مى شود،خواب به چشمانش مى آيد،و سستى بر بدنش عارض مى شود.

پيامد فورى و سه جانبۀ سيرى در اين حديث،پرده افكندن بر قلب،خواب به چشم ها آمدن و سستى بدنى است.ملاحظه مى شود كه اين سستى،جنبۀ فيزيولوژيك دارد.به همين جهت،در سفارش هاى اسلام در بارۀ غذا خوردن،آمده است:قبل از آن كه سير شويد،از سرِ سفره،برخيزيد. (3)

ب.بلندى موى بدن

همان گونه كه در بخش عوامل نشاط،به موضوع بهداشت فردى و از جمله بهداشت مو،اشاره شد،درست در نقطه مقابل آن،بلندى موى

ص:121


1- (1) .غرر الحكم،ح 2743. [1]
2- (2) .شرح نهج البلاغۀ،ابن ابى الحديد،ج 20،ص 320،ح 674. [2]
3- (3) .«كل و أنت تشتهى،و امسك و أنت تشتهى»(طب النبى،ص 2).

بدن،پيامدهايى همچون سستى و ضعف،خواهد داشت.امام كاظم(ع) مى فرمايد:

شَعْرُ الْجَسَدِ إِذَا طَالَ قَطَعَ مَاءَ الصُّلْبِ وَ أَرْخَى الْمفَاصِلَ وَ وَرَّثَ الضَّعْف. (1)

موى بدن،آن گاه كه بلند گردد،آب پشت را قطع مى كند،مفاصل را سست مى نمايد و ضعف [وسستى] به بار مى آورد.

سه پيامد ياد شده كه هر يك به گونه اى،در سيستم بدن،ضعف به بار خواهد آورد،به خاطر بلند گذاشتن موى بدن است.تقابلى منطقى بين موى بلند گذاشتن و برطرف نمودن موهاى زايد بدن،وجود دارد،همان گونه كه از بين بردن موهاى زايد بدن،موجب نشاط مى گردد، (2)بلند گذاشتن آن هم باعث سستى مى گردد.

ج.خواب طولانى بدون ياد خدا

نياز به خواب،مسئله اى غيرقابل انكار است.خواب،توان و نيروى انسان را براى مقابله با مشكلات،افزايش مى دهد و انسان را آمادۀ كار و تلاش مضاعف مى كند؛امّا چه خوابى،نشاط را از انسان مى گيرد؟!

رسول گرامى اسلام،با دسته بندى خواب به سه مرحله،عبور از هر مرحله را برداشتن گامى به سوى نشاط مى داند.گِره هاى هر مرحله كه توسّط شيطان زده شده است،با ياد خدا و وضو و نماز،باز مى شود؛امّا اگر همين خواب طولانى،اثرى از ياد خدا نداشته باشد،ديگر فرد هنگام

ص:122


1- (1) .بحار الأنوار،ج 76،ص 91،ح 12. [1]
2- (2) .امام صادق(ع):«النورة نشرة و طهور للجسد؛نوره كشيدن (زدودن موهاى زايد بدن)،نشاط آور و مايۀ پاكى بدن است»( الخصال،ص611). [2]

بيدار شدن،نه تنها انسان بانشاطى نخواهد بود،بلكه برعكس،اين خواب طولانى بدون ياد خدا،منجر به سستى وى نيز خواهد شد.رسول اكرم مى فرمايد:

يعقد الشيطان على قافية رأس أحدكم إذا هو نام ثلاث عقد،يضرب كلّ عقدة:عليك ليل طويل فارقد فإن استيقظ فذكر الله انحلت عقدة و إن توضأ انحلت عقدة فإن صلّى انحلت عقدة نشيطاً طيب النفس و إلّا أصبح خبيث النفس كسلان. (1)

آن گاه كه انسان مى خوابد،شيطان سه گره در سر او،ايجاد مى كند و در طول خواب ندا مى دهد كه:بر تو شبى دراز گذشت،برخيز! اگر برخاست و ذكر خدا گفت،يك گره،باز مى شود.اگر وضو گرفت،گره ديگرى گشوده مى شود و اگر نماز خواند،گره سوم باز مى شود كه در اين صورت،صبح را با نشاط و رضايت خاطر،آغاز مى كند؛وگرنه،صبح را كسالت آور و با خاطرى آشفته،آغاز خواهد كرد.

لذا در اين جا خواب طولانى بدون ياد خدا و وسوسه هاى شيطان نيز مى تواند عاملى براى به وجود آمدن سستى باشد.

د.روى گردانى قلب

در آيات و احاديث،امورى به قلب نسبت داده مى شود كه آنها را مى توان از جمله احساسات و انفعالات باطنى قلب دانست.ترس و حسرت و رعب و...،از آن جمله اند.

قلب كه مركز عواطف،دوستى،دشمنى و...است،صفت ديگرى را نيز

ص:123


1- (1) .صحيح البخارى،ج1،ص 383،ح 1091.

به خود مى گيرد و آن،روى آورى و روى گردانى است.امام رضا(ع) مى فرمايد:

إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالاً وَ إِدْبَاراً وَ نَشَاطاً وَ فُتُوراً فَإِذَا أَقْبَلَتْ بَصُرتْ وَ فَهِمَتْ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ كلَّتْ وَ مَلَّتْ فَخُذُوهَا عِنْدَ إِقْبَالِهَا وَ نَشَاطِهَا وَ اتْرُكوهَا عِنْدَ إِدْبَارِهَا وَ فُتُورِهَا. (1)

همانا براى دل ها،روى آورى و روى گردانى،و نشاط و سستى است.آن گاه كه روى آورَد،بينا و فهميده مى گردد و آن زمان كه روى گردانَد،ملول [و دلْ مرده] گردد.پس هنگام روى آوردن و نشاطش،آن را بگيريد و هنگام روى گردانى و سستى،آن را رها كنيد.

همان گونه كه از حديث برداشت مى شود،اِدبار،هم سنخ با فتور بوده،در مقابل نشاط و اقبال،قرار گرفته است و عاملى براى سستى،ملالت و دلْ مُردگى شمرده شده است.

ه.موقعيّت خوشايند

انسان،با قرار گرفتن در موقعيت هاى متفاوت،واكنش هاى مختلفى را از خود نشان مى دهد.در سختى ها و مشكلات،به گونه اى عمل مى كند و در آسايش و راحتى ها،به گونه اى ديگر.يكى از موقعيت هايى كه انسان،از تلاش قبلى خود،دست بر مى دارد و به سستى و تنبلى،رو مى آورد،موقعيت خوشايندى است كه بعد از سختى،حاصل مى گردد.فرد با رسيدن به موقعيت خوشايند،انگيزه هاى درونى اش رنگ مى بازد و از تلاش قبلى خود،دست بر مى دارد.امام رضا(ع)،اين وضعيت را در

ص:124


1- (1) .أعلام الدين،ص 307. [1]

يادكردِ دعا و جايگاه آن،تبيين نموده است.امام رضا(ع) مى فرمايد:جدّم امام باقر(ع)،پيوسته مى فرمود:

ينْبَغِى لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يكونَ دُعَاؤُهُ فِى الرَّخَاءِ نَحْواً مِنْ دُعَائِهِ فِى الشِّدَّةِ لَيسَ إِذَا أُعْطِى فَتَرَ فَلاَ تَمَلَّ الدُّعَاءَ فَإِنَّهُ مِنَ اللهِ(عز و جل) بِمَكان. (1)

سزاوار است كه دعاى مؤمن در آسايش،همانند دعايش در سختى هايش باشد،نه اين كه زمانى كه به او اعطا شد،سست گردد.پس،از دعا كردن،ملول [و سست] مشو؛چرا كه دعا در پيشگاه خداوند متعال،داراى جايگاهى [رفيع] است.

پس كاملاً واضح است كه تلاش،خودْ در اين جا موضوعيت دارد و بدين معنا نيست كه اگر به پاداش و موقعيتى خوشايند دست يابيم،به روزمرّگى رو آورده،دچار ملالت و سستى شويم.

و.اهمالكارى

در برخى احاديث،«توانى»،عامل ايجاد سستى دانسته شده است.«توانى»كوتاهى كردن و اهمالكارى در انجام دادن كارها و به كار بستن تصميم هاى زندگى است.كوتاهى و اهمالكارى،مقدّمه اى براى پديد آمدن سستى است.امام على(ع) مى فرمايد:

مِنَ التَّوَانِى يتَوَلَّدُ الْكسَل. (2)

از اهمالكارى،سستى به وجود مى آيد.

اهمال و كوتاهى افراد در به انجام رساندن امور زندگى،باعث گران

ص:125


1- (1) .الكافى،ج 2،ص 488،ح 1. [1]
2- (2) .غرر الحكم،ح 9284.

آمدن آن امور و دشوار شدن انجام كارها مى شود.اليس (1)و جيمزنال، (2)در كتاب معروف خود،روان شناسى اهمالكارى مى گويند:حدس ما اين است كه 95 درصد مردم،به اين آسيب اجتماعى مبتلا هستند.آنها بر اين باورند كه اهمالكارى،از نوعى بيمارى،سرچشمه مى گيرد. (3)

كوتاهى و كم كارى در كارها و مسئوليت ها،باعث مى شود كه ناخودآگاه،زمينۀ فترت و سستى در كار به وجود آيد و لحظه به لحظه،اين مشكل،حادتر شود.امام على(ع) مى فرمايد:

من يقصّر فى العمل يزدد فتره. (4)

كسى كه در كارش كوتاهى كند،سستى را بيشتر مى كند.

امام على(ع)،اهمالكارى را ويژگى سبُك سران مى داند.آن حضرت مى فرمايد:

التَّوَانِى سَجِيةُ النَّوْكى. (5)

اهمالكارى،خصلت سبُك سران است.

افراد سبُك سر و نادان،در انجام دادن مسئوليت ها،سستى نشان مى دهند و اهمالكارى و سهل انگارى،آنان را از رسيدن به موفّقيت ها باز مى دارد.

همبستگى زيبايى بين صفت بارز شخصيتى افراد سبُك سر (نادانى)،با سستى وجود دارد.اهمالكارى،خصلت سبُك سران و مقدّمۀ سستى و كسالت است و سستى،آن چنان كه در گذشته تبيين شد،در لشكر جهل،

ص:126


1- (1) .Ellis, A.
2- (2) .Jamesnal, W.
3- (3) .روان شناسى اهمالكارى،ص 9.
4- (4) .غرر الحكم،ح 7991.
5- (5) .همان،ح 436.

قرار مى گيرد.نادانى،فصل مشترك آغاز و انجام اين پيوستار است.

ز.پشيمانى

آنچه مشخّص است،يكى از منابع ايجاد سستى،«توانى»است.توانى،همان طور كه پيش از اين توضيح داده شد،به معناى كوتاهى و اهمالكارى است كه در انجام امور زندگى،شكل مى گيرد.امّا بروز همين حالت نيز خود،معلول علّتى است كه حديثى از امام باقر(ع)،ما را به آن،ره نمون مى سازد.امام باقر(ع) ما را از ضعف نشان دادن و كوتاهى كردن،بر حذر داشته،مى فرمايد:

إِياك وَ التَّوَانِى فِيمَا لاَ عُذْرَ لَك فِيهِ فَإِلَيهِ يلْجَأُ النَّادِمُونَ. (1)

زنهار از اهمالكارى و كوتاهى در آنچه برايت،عذرى نيست؛چرا كه پشيمان ها بدان پناه مى برند.

امام(ع) علّت اين تحذير را وجود ساز و كارى مى داند كه فرد پشيمان،در آن،سستى را پناهگاه خود و تنها راه فرار از آسيب هاى موجود مى داند.فرد پشيمان،به ضعف و كوتاهى پناه مى بَرَد و آن را تنها راه فرار از مسؤليت هايى مى داند كه ناگزير از انجام دادن آن است.اين زنجيره،بستر نامناسبى را در زمينه هاى مختلف وظايف فردى،اجتماعى و معنوى،شكل خواهد داد.

ح.گناه

انسان،آن گاه كه مبتلا به نافرمانى در پيشگاه خداوند متعال مى شود،به دنبال گذشت و عفو پروردگار است،تا نشاط درونى خود را باز يابد

ص:127


1- (1) .تحف العقول،ص 285

و اگر اين زمينه به وجود نيايد،آثار گناهان،او را به نقطۀ مقابل نشاط خواهند بُرد كه چيزى جز سستى و كسالت نخواهد بود.در يكى از مناجات هاى رسول اكرم،آمده است:

إلهى،إلهى،إلهى! أسئلك راغباً واقصدك سائلاً واقفاً بين يديك متضرّعاً إليك أن أقنطتنى ذنوبى نشطنى عفوك. (1)

بار خدايا،بار خدايا،بار خدايا! از تو با شوق مى خواهم و در پيشگاهت،در حال پريشانى،همچون گدايى،تو را قصد مى كنم.اگر گناهانم مرا نااميد كنند،عفو تو،مرا بانشاط مى گردانَد.

گناهان،يأس و نوميدى را در انسان رشد مى دهند و به تبع آن،سستى و خمودى را در درون انسان،نهادينه مى كنند و مانع به وجود آمدن نشاط مى شوند؛امّا وجود عاملى همچون عفو پروردگار،اين زمينه را از بين مى برد و مى تواند اين مانع را از پيشِ روى بردارد.

سه:پيامدهاى سستى

اشاره

شكل گيرى سستى،به منزلۀ آسيبى روانى،باعث پيامدهاى منفى در وجود انسان خواهد شد.اين پيامدها،از جنبه هاى مختلف،قابل بررسى است.مجموعه روايات مربوط به اين پيامدها،موارد مختلفى را بيان نموده اند.كه مى توان در چند گروه،آنها را طبقه بندى نمود كه در ادامه به آنها خواهيم پرداخت.

الف.پيامدهاى فردى
اشاره

پيامدهاى فردى سستى خودْ،چندين مورد است كه در زير به آنها اشاره مى شود.

ص:128


1- (1) .مصباح المتهجّد،ص 320. [1]
1.ناكامى در رسيدن به آرزوها

آن گاه كه انسان،شور و نشاط و تكاپوى خود را از دست مى دهد،رسيدن به اهداف،آرزويى دور و دراز و دست نيافتنى جلوه مى كند و فرد را از تلاش در جهت رسيدن به آرزوها و اهدافش،باز مى دارد و اگر اين حالت ادامه يابد،ديگر هيچ گاه به آرزوهايش نخواهد رسيد.امام على(ع) مى فرمايد:

مَنْ دَامَ كسَلُهُ خَابَ أَمَلُه. (1)

كسى كه پيوسته سستى كند،در رسيدن به آرزوهايش،ناكام خواهد مانْد.

2.ناكامى در موفّقيت

انسان ها در مسير زندگى،به دنبال بالا رفتن از پلّه هاى ترقّى هستند و تمام تلاش خود را مصروف رسيدن به پيروزى ها و موفّقيت هاى شيرين زندگى مى كنند؛امّا گاهى نمودار رو به رشد موفّقيت فرد،سقوط كرده،سير نزولى پيدا مى كند.يكى از عواملى كه مسير موفّقيت فرد را تحت الشعاع خود قرار مى دهد،سستى و تنبلى است.امام على(ع) مى فرمايد:

آفَةُ النُّجْحِ الْكسَلُ. (2)

آفت پيروزى [و موفّقيت]،تنبلى است.

فردى كه روحيۀ تلاش ورزى و جنب و جوش خود را از دست مى دهد،دچار مشكلى به نام سستى شده است كه او را از دستيابى به موفّقيت،دور خواهد كرد.

ص:129


1- (1) .غرر الحكم،ح 7907.
2- (2) .همان،ح 3968.
3.بروز امور ناخوشايند

انسان،هميشه دوست دارد كه زندگى او،توأم با شادمانى و شادكامى باشد؛امّا اين امر،گاه به دلايلى محقّق نمى شود و امور ناخوشايند در زندگى،ريشه مى دوانند و شادى و نشاط را به غم و سستى تبديل مى كنند.خويشتن بينى و سستى در كار،دو عاملى هستند كه با هم موجب بروز ناخوشايندى ها در زندگى مى شوند.عامل درونى خويشتن بينى و عامل بيرونى سستى در كار،باعث مى شوند تا انسان در ناخوشايندى ها گرفتار آيند.امّا كنار گذاشتن اين دو نيز متقابلاً مى تواند امور ناپسند را كنار زند،آن گونه كه امام على(ع) مى فرمايد:

من ترك العجب و التوانى،لم ينزل به مكروه. (1)

هر كه خودبينى و سهل انگارى را كنار بگذارد،ناپسندى به او نمى رسد.

امروزه نيز روان شناسى مثبت،به دنبال اين است كه چگونه مى توان به سمت شادمانى،شادكامى و رضايتمندى حركت كرد و موانع را از ميان برداشت.پيامدهايى همچون بروز ناخوشايندى،مى توانند مؤلّفه هايى مهم در اين زمينه باشند.

4.از بين رفتن فرصت

زندگى مردان و زنان موفّق،مرهون برنامه ريزى دقيق و استفاده از فرصت هاست؛امّا اگر به جاى چنين تدبيرى،سستى و سهل انگارى پيشۀ چنين افرادى مى گشت،ديگر فرصتى براى ثبت لحظه هاى طلايى در زندگى خويش نمى يافتند.امام على(ع)،اهمالكارى و كوتاهى را از دست

ص:130


1- (1) .همان،ح 8805.

دادن همه چيز دانسته،مايۀ تباهى لحظه لحظۀ زندگى مى داند.ايشان مى فرمايد:

التَّوَانِى فَوْت. (1)

كوتاهى [در كار]،موجب از دست دادن است.

امام(ع) در حديث ديگرى فرموده است:

التَوَانِى إِضَاعَة. (2)

اهمالكارى،ضايع كننده[ى عمر و فرصت] است.

5.پشيمانى

سستى و اهمال در انجام دادن وظايف و مسئوليت هاى فردى و اجتماعى،در وهلۀ اوّل با سرپوش گذاشتن و غفلت،امكان دارد كه در ظاهر،پيامدى نداشته باشد؛ولى آن گاه كه جزء جدايى ناپذير زندگى فرد گرديد،باعث غرقه شدن در سيلاب پشيمانى مى گردد و پشيمانى،وجود شخص را فرا مى گيرد.امام على(ع) مى فرمايد:

مَنْ أَطَاعَ التَّوَانِى أحَاطَتْ بِهِ النَّدَامَة. (3)

هر كه از سستى فرمان بَرَد،پشيمانى،او را در ميان مى گيرد.

6.نابود شدن

سستى و اهمال،به خودى خود،داراى پيامدهايى بود كه گفتيم؛امّا در مواردى،وجود اين مؤلّفه و پيوند با شاخصه اى ديگر نيز مى تواند زمينه ساز پيامدهاى منفى باشد.امام على(ع)،هلاكت را معلول پيوند دو

ص:131


1- (1) .همان،ح 10623.
2- (2) .الدعوات،ص 113،ح 255.
3- (3) .غرر الحكم،ح 10631.

مؤلّفۀ اهمالكارى و ناتوانى مى داند و مى فرمايد:

فِى التَّوَانِى وَ الْعَجْزِ أُنْتِجَتِ الْهَلَكة. (1)

اهمالكارى و ناتوانى،هلاكت به بار مى آورد.

هر دو مؤلّفه،به يك سمت در حركت اند و آن،«نرسيدن به هدف»است:يكى،نخواستن است و ديگرى،نتوانستن؛و حال كه با هم گِره خورده اند،جز شكست و هلاكت،ره به جايى نبرده اند.

ب.پيامدهاى اجتماعى
سربارِ اجتماع شدن

يكى از پيامدهاى ناگوارى كه سستى در عرصۀ اجتماعى به بار مى آورد،متّكى نبودن فرد به خود در ادارۀ امور زندگى است،تا جايى كه فرد،ابتدا در محيط خانواده،سربارِ اهل خانه و سپس،سربارِ اجتماع خواهد شد.امام صادق(ع)،در نامه اى به يكى از اصحاب خود،او را اين گونه مورد خطاب قرار داده است:

لاَ تَكسَلْ عَنْ مَعِيشَتِك فَتَكونَ كلّاً عَلَى غَيرِك،أوْ قَالَ:عَلَى أَهْلِك. (2)

در امور معيشتى،سستى موَرز،تا سربار ديگران (/خانواده ات) نباشى.

سستى در امور معيشت،هم انسان را سربار جامعه اى كوچك،همچون خانواده،و هم سربار جامعه اى بزرگ تر،همچون اجتماع،خواهد نمود.اين سستى،مى تواند حتّى در روابط سالم خانوادگى،تأثير منفى بگذارد.

ص:132


1- (1) .الكافى،ج 5،ص 86،ح 8.
2- (2) .همان،ح 9. [1]
ج.پيامدهاى اقتصادى
اشاره

برخى احاديث،پيامدهاى اقتصادى سستى و اهمالكارى را مطرح نموده اند.بررسى اين احاديث،نشان مى دهد كه اين مجموعه،خود،داراى زيرمجموعه هايى است كه مورد بررسى قرار مى گيرد.

1.فقر

انسانى كه سستى و تنبلى،وجود او را فرا گرفته و عجز و ناتوانى در حلّ مشكلات،گريبانگير او شده است،دچار فقر خواهد شد.امام على(ع)،فقر را معلول پيوند دو عامل سستى و ناتوانى مى داند.آن حضرت مى فرمايد:

إِنَّ الْأَشْياءَ لَمَّا ازْدَوَجَتْ ازْدَوَجَ الْكسَلُ وَ الْعَجْزُ فَنُتِجَا بَينَهُمَا الْفَقْرَ. (1)

آن گاه كه اشيا با يكديگر جفت شوند،سستى و ناتوانى به هم پيوند مى خورند و از آنها،فقر متولّد مى شود.

در حديثى ديگر،رسول گرامى اسلام،فقر را معلول پيوند دو عامل سستى و كوتاهى در انجام كار مى داند:

خلق الله عزوجل التوانى و الكسل،فزوّجهما،فولد بينهما الفاقة. (2)

خداوند عزوجل،كوتاهى كردن و سستى را آفريد،سپس آنها را با هم پيوند داد و از آن دو،فقر متولّد شد.

آن چنان كه ملاحظه شد،سستى،عامل ثابت در هر دو حديث است كه فقر به بار مى آورد.

ص:133


1- (1) .همان،ح 8. [1]
2- (2) .الفردوس،ج 2،ص 188،ح 2940.
2.تن به كار ندادن

كار،زيربناى امور اقتصادى است.رشد اقتصادى،در سايۀ تلاش و كار،امكان پذير است؛امّا اگر كار و تلاش،تحت الشعاع سستى و تنبلى قرار گيرد،ديگر اجتماع،تن به كار نمى دهد و شاخص هاى كار و تلاش و توليد،نزول مى يابند.امام كاظم(ع)،در حديثى به اين نكته اشاره كرده و فرموده است:

إيّاك و الكسل و الضجر.فإنّك إن كسلت لم تعمل. (1)

زنهار از سستى و بى حوصلگى؛زيرا اگر سستى بورزى،كارى انجام نمى شود.

3.محروميت از مواهب دنيا

يكى از پيامدهاى سستى،نرسيدن به خير در دنياست كه ريشۀ اقتصادى دارد.هر گاه انسان در مواجهه با مسائلى كه معيشتِ دنياى او را تأمين يا تكميل مى كند،دچار سستى و كسالت شود،ديگر در دنياى كار و تلاش،روى خير و سعادت را نخواهد ديد.امام باقر(ع) مى فرمايد:

لا خير فى الكسل...إذا كسل عمّا يصلحه بمعيشة دنياه فليس فيه خير لأمر دنياه. (2)

در سستى [و تنبلى]،خيرى نيست...؛زيرا اگر كسى در اصلاح معيشت دنيايش تنبلى ورزد،در كار دنيايش به خيرى نمى رسد.

ص:134


1- (1) .الكافى،ج 5،ص 85،ح 5. [1]
2- (2) .تنبيه الخواطر،ج 1،ص 303. [2]
د.پيامدهاى معنوى
اشاره

بخش ديگرى از پيامدهاى سستى،پيامدهاى معنوى اند.در احاديث اين بخش نيز موارد متفاوتى بيان شده كه بايد از يكديگر تفكيك شده،طبقه بندى شوند.موارد زير،از جملۀ اين پيامدهاست:

1.دست نيافتن به پاداش الهى

كار و تلاش،زمينه ساز دريافت پاداش است؛امّا سستى،كسالت و رخوت،مسير دريافت پاداش را تغيير مى دهد.امام على(ع) مى فرمايد:

بالعمل يحصل الثواب لا بالكسل. (1)

با كار،پاداش به دست مى آيد،نه با سستى.

سستى و تنبلى،دشمن كار است.امام صادق(ع) مى فرمايد:

عَدُوُّ الْعَمَلِ الْكسَلُ. (2)

دشمن كار،سستى است.

براى رسيدن به پاداش الهى،بايد تلاش كرد؛چرا كه:بهشت را به بها مى دهند،نه به بهانه.

2.ناتوانى در انجام دادن دستورهاى الهى

سستى در انجام دادن امور دنيوى،به مراتب،سستى شديدترى را در انجام دادن امور اخروى براى فرد به دنبال خواهد داشت و نشاط در امور دنيوى،زمينه اى براى نشاط داشتن در به انجام رساندن امور آخرتى است.

ص:135


1- (1) .غرر الحكم،ح 4295. [1]
2- (2) .الكافى،ج 5،ص 85،ح 1. [2]

امام باقر(ع) مى فرمايد:

مَنْ كسِلَ عَنْ أَمْرِ دُنْياهُ فَهُوَ عَنْ أَمْرِ آخِرَتِهِ أَكسَلُ. (1)

هر كه در كار دنيايش تنبل باشد،در كار آخرتش،تنبل تر است.

كسيكه در انجام دادن امور دنيوى كاهلى مى كند،به مراتب،اداى فرائض الهى،براى او گران تر خواهد آمد.

3.ادا نكردن حقوق الهى

توصيۀ اولياى دين بر دورى از سستى،نكتۀ جالب توجّهى است كه دراحاديث متعدّدى،از آن سخن به ميان آمده است.در اين گونه احاديث،پيامدهاى منفى ادا نكردن حقوق الهى،مطرح شده است.امام على(ع) مى فرمايد:

إِياكمْ وَ الْكسَلَ،فَإِنَّ مَنْ كسِلَ لَمْ يؤَدِّ حَقَّ اللهِ(عز و جل). (2)

از سستى بپرهيزيد؛زيرا كسى كه سستى كند،حقّ خداى عزوجل را نمى گزارد.

لقمان حكيم،در سفارش به فرزندش مى گويد:

إِياك وَ الْكسَلَ وَ الضَّجَرَ،فَإِنَّهُمَا مِفْتَاحُ كلِّ شَرٍّ فإِنَّك إِذا كسِلْتَ لَمْ تُؤَدِّ فرضاً و لا حَقّاً وَ إِذا ضَجِرْتَ لَمْ تَصْبِرْ عَلَى حَقّاً. (3)

زنهار از سستى و بى حوصلگى؛زيرا اگر سستى بورزى،هيچ واجب و حقّى را نخواهى گزارد،و اگر بى حوصله باشى،بر حق،شكيبايى نخواهى نمود.

ص:136


1- (1) .همان،ح 4. [1]
2- (2) .الخصال،ص 620،ح 10.
3- (3) .أعلام الدين،ص 93. [2]

در هر دو حديث،سستى،موجب ادا نكردن حقوق الهى و به جا نياوردن تكاليف و فرائض حق خواهد شد و دلْ مُردگى در پى خواهد داشت.

4.خير نديدن در آخرت

سستى در انجام دادن فرائض الهى،همچون سستى در طهارت و نماز،و سستى در اتمام ركوع و طهارت،باعث مى شود كه در امر آخرت،خيرى به فرد سستْ كردار نرسد.امام صادق(ع) مى فرمايد:

مَنْ كسِلَ عَنْ طَهُورِهِ وَ صَلاَتِهِ فَلَيسَ فِيهِ خَيرٌ لأِمْرِ آخِرَتِهِ وَ مَنْ كسِلَ عَمَّا يصْلِحُ بِهِ أَمْرَ مَعِيشَتِهِ فَلَيسَ فِيهِ خَيرٌ لأِمْرِ دُنْياهُ. (1)

هر كس در كار پاكى و نماز خود،تنبل باشد،در او [اميد و] خيرى براى كار آخرتش وجود ندارد.هر كس در كار معيشت خود،تنبل باشد،در او خيرى براى كار دنيايش نيست.

امام باقر(ع) نيز مى فرمايد:

لا خير فى الكسل إذا كسل الرجل أنْ يتمّ ركوعه و طهوره،فليس فيه خير لأَمر آخرته. (2)

در سستى و تنبلى،خيرى نيست.آن گاه كه شخص در به پايان رساندن ركوع و طهارتش سستى ورزد،در كار آخرتش خيرى نمى بيند.

ه.بهره نبردن از دنيا و آخرت
اشاره

هر چند در دين مبين اسلام،دنيا،كشتزارى براى آخرت، (3)معرّفى شده است و نتيجۀ،كار دنيا در آخرت،ديده خواهد شد،با وجود اين،

ص:137


1- (1) .الكافى،ج 5،ص 85،ح 3. [1]
2- (2) .تنبيه الخواطر،ج 1،ص 303. [2]
3- (3) .عوالى اللآلى،ج 1،ص 267،ح 66.

سستى در اين دنيا،نه تنها دنياى انسان را تباه خواهد كرد،بلكه از رسيدن به جايگاهى مناسب در آخرت نيز محروم خواهد ماند.امام باقر(ع) مى فرمايد:

الْكسَلُ يضُرُّ بِالدِّينِ وَ الدُّنْيا. (1)

سستى،به دين و دنيا،ضرر مى زند.

همچنين امام صادق(ع) مى فرمايد:

إِياك وَ الْكسَلَ وَ الضَّجَرَ،فَإِنَّهُمَا يمْنَعَانِك مِنْ حَظِّك مِنَ الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ. (2)

از سستى و بى حوصلگى بپرهيزيد؛زيرا اين دو خصلت،تو را از بهرۀ دنيا و آخرت،باز مى دارند.

دفع نعمت

نعمت هاى ظاهرى و باطنى كه از سوى پروردگار متعال به ما عطا شده،قابل احصا نيستند.در احاديث،دلايل متعدّدى بر پايدارى و ناپايدارى نعمت ها،ذكر شده است؛امّا آنچه باعث متوقّف ماندن ورود نعمت ها شده،سستى است.امام على(ع) مى فرمايد:

لكلّ نعمة مفتاح و مغلاق،مفتاحها الصبر و مغلاقها الكسل. (3)

براى هر نعمت،گشاينده وقفلى است:گشايندۀ هر نعمت،شكيبايى،و قفل آن،سستى است.

چهار.نشانه شناسى

اشاره

يكى از موضوعات مهمّى كه در حيطۀ مشكلات و بيمارى هاى

ص:138


1- (1) .بحار الأنوار،ج 78،ص 180،ح 64.
2- (2) .الكافى،ج 5،ص 85،ح 2. [1]
3- (3) .شرح نهج البلاغۀ،ابن ابى الحديد،ج 20،ص 322،ح 692. [2]

روان شناختى،بدان پرداخته مى شود،مسئلۀ نشانه شناسى است.

نشانه ها در متون روايى،محدود،ولى قابل توجّه اند.تك نشانه ها،گوياى حالت فرد در آن موقعيت است و نشانگانى كه پيوستارى اند،مى توانند فرآيند«كسل»تا عدم موفّقيت قطعى را ترسيم كنند.در نشانگان پيوستارى،ظهور هر نشانه،علامتى بر ظهور نشانۀ ديگر،خواهد بود.در متون حديثى،چندين نشانه براى كسانى كه گرفتار حالت سستى شده اند،آمده است كه به آنها اشاره مى شود:

الف.تأخير در كار

يكى از نشانه هاى بارز براى كسانى كه دچار حالت سستى شده اند،به موقع انجام ندادن وظايف و مسئوليت هايى است كه به آنها سپرده مى شود.نداشتن ارادۀ قوى بر انجام دادن كار و توجّه نداشتن به اهدافِ فراروى،فرد را هر آن،از رسيدن به نتيجۀ مورد نظر،دور مى كند.همين امر،باعث مى شود كه فرد،امور مرتبط با حيطۀ وظايف حرفه اى و شغلى خود را با تأخير انجام دهد.امام على(ع) مى فرمايد:

تأخير العمل عنوان الكسل. (1)

عقب انداختن كار،نشانۀ سستى است.

سستى كه دشمن تمام عيار تلاش و كار است،اوّلين حربۀ خود را در به تأخير انداختن كارها به كار مى گيرد و از اين تلاش،دست بر نمى دارد تا فرد را از رسيدن به موفّقيت،باز دارد.

ب.نشانگان پيوستارى

در مجموعه نشانه هاى سستى و خمودگى،بين چند نشانه،پيوستگى وجود دارد كه با بروز هر نشانه،نشانه اى ديگر،پديدار مى گردد و در نهايت،

ص:139


1- (1) .غرر الحكم،ح 4471.

پيوستارى از نشانگان را به ما ارائه مى دهد.در حديثى از رسول خدا(ص) در تبيين اين نشانگان،چهار نشانه،پيوسته آمده است.رسول خدا(ص) مى فرمايد:

أَمَّا عَلاَمَةُ الْكسْلَانِ فَأَرْبَعَةٌ:يتَوَانَى حَتَّى يفَرِّطَ،وَ يتَفَرَّطُ حَتَّى يضيعَ،وَ يضَيعُ حَتَّى يأْثِمَ وَ يضْجَرَ. (1)

نشانۀ فرد سست كردار،چهار چيز است:چندان اهمال مى كند كه به تفريط [ كُنْدى] مى گرايد،و چندان كُنْدى مى كند كه [اصل كار را] فرو مى گذارد،و چندان،فروگذار مى كند كه دلْ مرده مى شود،و چنان دلْ مرده مى گردد كه گنهكار مى شود.

همين حديث،به گونه اى ديگر و با حذف يكى از نشانگان چهارگانه-كه ضَجَر و دلْ مردگى باشد-،در متون روايى آمده است.رسول خدا(ص) مى فرمايد:

لِلْكسْلَانِ ثَلاَثُ عَلاَمَاتٍ:يتَوَانَى حَتَّى يفَرِّطَ،وَ يفَرِّطُ حَتَّى يضيعَ،وَ يضيعُ حَتَّى يأْثِمَ. (2)

براى سستْ كردار،سه نشانه است:چندان اهمال مى كند كه به تفريط [و كُنْدى] مى گرايد،و چندان كُنْدى مى كند كه [اصل كار را] فرو مى گذارد،و چندان فروگذار مى كند كه گنهكار مى شود.

آنچه از اين دو حديث،برداشت مى شود،اين است كه اوّلين نشانۀ نوظهور در اين پيوستار،«توانى»است.توانى،به معناى كوتاهى و اهمالكارى در انجام دادن كارها و تصميم هاى زندگى است.اين حالت تا آن جا پيش مى رود كه فرد،دچار كُنْدى و تفريط در انجام امور شده،

ص:140


1- (1) .تحف العقول،ص 22.
2- (2) .همان،ص 10.

چندان تفريط مى كند كه ديگر كار را انجام نمى دهد و انجام ندادن كار،او را به سمت«ضَجَر (گناه)»،سوق مى دهد.

ضجر،ناآرامى و آشفتگى اى است كه فرد براى فرار از آن،به ساز و كارى دفاعى،همچون تظاهر بيانى،پناه مى برد.تداوم اين حالت،بى گمان،او را به سمت گناه،خواهد برد و آخرين مرحلۀ نشانگان،به انجام گناه مى انجامد.

ج.غفلت از ياد خدا

خداوند متعال،انسان ها را از نعمت هاى بى شمار خود،برخوردار نموده است.انسان ها نيز در قبال اين نعمت ها،ناسپاس يا شكرگزارند.انسانى كه از نعمت سلامت تن و روانْ برخوردار است و به هيچ عملى مشغول نيست،امّا از ياد خدا،غافل است،بنا بر آموزه هاى دينى،سستْ كردارترينِ مردم است و نشانۀ چنين انسانى،غفلت زبانى از ياد خداست.رسول خدا(ص) مى فرمايد:

أَكسَلُ النَّاسِ عَبْدٌ صَحِيحٌ فَارِغٌ لاَ يذْكرُ اللهَ بِشَفَةٍ وَ لاَ بِلِسَان. (1)

سستْ كردارترينِ مردم،انسان سالم فارغ البالى است كه [تنها] با لب و دهان،ياد خدا نمى كند.

توجّه نداشتن به فرصت ها و گذران بيهودۀ لحظه هاى زندگى،پيامد سستى است كه با نشانۀ بارزى،همچون غفلت از ياد خدا،همراه مى گردد.

پنج.راه هاى پيشگيرى از سستى و درمان آن

اشاره

سستى و كسالت،از جمله آسيب هاى روانى اند كه تداوم آنها،موجب عادت كردن به سستى و كسالت مى شود.پس از بررسى عوامل،پيامدها

ص:141


1- (1) .عدّة الداعى،ص 34،ح 10. [1]

و نشانگان سستى و كسالت،اين بحث مطرح مى گردد كه:چگونه مى توان از به وجود آمدن حالت سستى،جلوگيرى نمود و مانع به وجود آمدن آن شد؟و يا در صورت بروز آن،چه كنيم تا اين حالت،تداوم نيابد و به مشكلى حادتر،تبديل نشود و بتوان به درمان آن پرداخت؟

در متون روايى،به چند نكته اشاره شده است كه به تبيين آنها خواهيم پرداخت:

الف.عزم،اراده،تصميم

يكى از راه هاى اساسى در پيشگيرى از حالت سستى و درمان آن،عزم و تصميم جدّى بر انتخاب مسيرى در زندگى،غير از وضعيت موجود است.با اين كار،شيوۀ زندگى نيز تحت تأثير قرار خواهد گرفت.امام على(ع) در حديثى مى فرمايد:

ضادّوا التَّوانىَ بالعَزمِ. (1)

با اراده،به جنگ تنبلى برويد.

بايد ريشۀ سستى را خشكانْد.آن جا كه انسان،ارادۀ خود را ضعيف مى پندارد،بايد به مقابله با آن برخيزد تا زمينۀ شكل گيرى سستى به وجود نيايد.

مَزلو، (2)از روان شناسان انسان گرا،معتقد است:هستى درون شخصيت يا«خود»،تا حدودى از راه كشف و ابراز استعدادهايى كه در فرد نهادينه شده،رشد مى يابد و بقيۀ آن،نتيجۀ خلّاقيت فرد است.وى مى گويد:هر فرد،در مقام يك انسان،عاملى اصلى به يقين رسيدن خود است. (3)

ص:142


1- (1) .غرر الحكم،ح 5927.
2- (2) .Maslow, A.
3- (3) .انگيزش و شخصيت،ص23.

امام على(ع) در حديثى ديگر،درمان سستى را با گرفتن تصميم و پايدارى بر آن ميسّر مى داند.ايشان مى فرمايد:

يا أَيهَا الإِنْسَانُ مَا جَرَّأَك عَلَى ذَنْبِك...وَ كيفَ لاَ يوقِظُك خَوْفُ بَياتِ نِقْمَةٍ وَ قَدْ تَوَرَّطْتَ بِمَعَاصِيهِ مَدَارِجَ سَطَوَاتِهِ فَتَدَاوَ مِنْ دَاءِ الْفَتْرَةِ فِى قَلْبِك بِعَزِيمَة. (1)

اى انسان! چه چيزى تو را در گناهى كه مرتكب مى شوى،جسور كرده است؟!...چرا بيم شبيخون زدن مصيبتى،تو را بيدار نمى كند،در حالى كه با گناهانى كه در درگاه خداوند مرتكب شده اى،خود را در مراتب غضب هاى او،به هلاك انداخته اى؟پس با يك تصميم،بيمارى سستى و بى خيالى خودت را كه در دلت راه يافته است،مداوا كن.

عزم و اراده به همراه پايدارى،از درمان هاى ريشه اى سستى خواهد بود.

ب.توجّه به هدف و پاداش

اين كه انسان در زندگى روزمرّه،به دنبال چه هدفى است و با چه انگيزه اى مى خواهد به سامان دادن امور زندگى بپردازد،مسئله اى اساسى است.نداشتن انگيزه ها و اهداف مناسب در زندگى،انسان را با مشكل مواجه مى سازد.پاداش مناسب،مى تواند انگيزه ها را بازيابى كند.امام صادق(ع) در پاسخ شخصى كه ره نمودى خواسته بود،فرمود:

إِنْ كانَ الثَّوَابُ مِنَ اللهِ فَالْكسَلُ لِمَاذَا؟

اگر خداوند [در برابر كارها] پاداش مى دهد،ديگر سستى چرا؟

در حديثى ديگر،به پاداش و جايگاه آن،توجّهى ويژه شده است.

ص:143


1- (1) .نهج البلاغة،خطبۀ 223. [1]

امام رضا(ع)،در حديثى از جدّش امام باقر(ع)نقل كرده كه فرمود:

ينْبَغِى لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يكونَ دُعَاؤُهُ فِى الرَّخَاءِ نَحْواً مِنْ دُعَائِهِ فِى الشِّدَّةِ لَيسَ إِذَا أُعْطِى فَتَرَ فَلاَ تَمَلَّ الدُّعَاءَ فَإِنَّهُ مِنَ اللهِ عزوجل بِمَكان (1) .

سزاوار است كه دعاى مؤمن در هنگام آسايش،همانند دعايش در هنگام سختى هايش باشد،نه اين كه وقتى به او اعطا شد،سست گردد.پس،از دعا،ملول و سست،مشو؛چرا كه دعا در پيشگاه خداوند متعال،داراى جايگاهى [والا] است.

در اين حديث،دعا و دريافت پاداش به واسطۀ آن،مورد توجّه قرار گرفته است و امام(ع)،توجّه به آن را مورد تأكيد قرار مى دهد.

ج.شكيبايى

شكيبايى،عاملى باز دارنده از ايجاد سستى و تنبلى است.شكيبايى،در تنگناها و مشكلات،مصيبت ها و مخاطرات،مانع به وجود آمدن سستى مى گردد.صبر،اگر جزئى از صفات بارز شخصيتى فرد شده باشد،در برابر بروز حالت سستى و كسلى،مانع ايجاد مى كند و از پيشرفت آن،جلوگيرى مى نمايد.رسول گرامى اسلام،نشانۀ فرد شكيبا را در سه چيز مى داند:

عَلاَمَةُ الصَّابِرِ فِى ثَلاَثٍ:أَوَّلُهَا أَنْ لاَ يكسَلَ،وَ الثَّانِيةُ أَنْ لاَ يضْجَرَ،وَ الثَّالِثَةُ أَنْ لاَ يشْكوَ مِنْ رَبِّهِ عزوجل لأِنَّهُ إِذَا كسِلَ فَقَدْ ضَيعَ الْحُقُوقَ وَ إِذَا ضَجِرَ لَمْ يؤَدِّ الشُّكرَ وَ إِذَا شَكا مِنْ رَبِّهِ عزوجل فَقَدْ عَصَاهُ. (2)

نشانۀ فرد شكيبا،سه چيز است:اوّل،آن كه سستى نمى ورزد؛دوم،آن كه افسرده [و دل تنگ] نمى شود؛سوم آن كه از پروردگار

ص:144


1- (1) .الكافى،ج 2،ص 488،ح 1. [1]
2- (2) .علل الشرائع،ج 1،ص 498. [2]

خود،شِكوه نمى كند؛زيرا اگر تنبل باشد،حق را فرو مى گذارد،و اگر افسرده [و دل تنگ] باشد،شكر نمى گذارد،و اگر از پروردگارش شكايت كند،او را نافرمانى كرده است.

د.وضو گرفتن

بين وضو گرفتن و درمان سستى،رابطه اى است كه آن را بايد در فرموده اى كه به امام رضا(ع) منسوب است،جستجو نمود:

فَإِنْ قَالَ [قائل] فَلِمَ أُمِرُوا بِالْوُضُوءِ وَ بُدِئَ بِهِ قِيلَ لأِنْ يكونَ الْعَبْدُ طَاهِراً إِذَا قَامَ بَينَ يدَى الْجَبَّارِ عِنْدَ مُنَاجَاتِهِ إِياهُ مُطِيعاً لَهُ فِيمَا أَمَرَهُ نَقِياً مِنَ الأَدْنَاسِ وَ النَّجَاسَةِ مَعَ مَا فِيهِ مِنْ ذَهَابِ الْكسَلِ وَ طَرْدِ النُّعَاسِ وَ تَزْكيةِ الْفُؤَادِ لِلْقِيامِ بَينَ يدَى الْجَبّار. (1)

اگر شخصى پرسيد كه:«چرا فرمان به وضو داده شده است؟»،به او پاسخ داده مى شود:به خاطر اين كه بنده،در پيشگاه خداوند متعال و هنگام مناجات با او،پاكيزه باشد،مطيع اوامرش باشد،از كثيفى ها و نجاسات،پاكيزه باشد.علاوه بر اين،وضو،باعث از بين رفتن [كسالت و] سستى و دور شدن خواب مى شود و دل،آن گاه كه در پيشگاه خداوند جبّار،ايستاده است،تزكيه مى گردد.

همان گونه كه در متن اين حديث،به برخى از حكمت هاى وضو اشاره شده است،از ميان رفتن سستى و تنبلى،يكى از حكمت هاى آن است.وضو،باعث مى گردد كه سستى از وجود انسان،رَخت بربندد و با وجود لذّت تماس بدنى با آب،نشاط،وجود فرد را فرا گيرد،همان گونه كه در احوال امام على(ع) آمده است كه ايشان در شب هاى سرد،به وسيلۀ

ص:145


1- (1) .عيون أخبار الرضا(ع)،ج 2،ص 104،ح 1. [1]

شستشوى خود با آب،طلب نشاط مى كرد:

رُوِىَ أنّ مَولانا عَلياً(ع) كانَ يغتَسِلُ فِى اللّيالِى البارِدة طَلَباً لِلنَّشاطِ فِى صَلاةِ اللّيْلِ. (1)

روايت شده كه سرورمان على(ع) در شب هاى سرد [تن] خود را مى شست تا براى نماز شب،نشاط يابد.

ه.استعانت از خدا و استعاذه به او

رويكرد ائمّه(عليهم السلام) در هنگام دعا،درخواست از خداوند و استعاذه به پروردگار است كه در موارد متعدّد و مكرّر،نقل شده است كه اولياى دين(عليهم السلام)،از سستى و ناتوانى به خداى متعال،پناه برده اند.اَنَس بن مالك،نقل مى كند كه رسول اكرم،پيوسته مى فرمود:

اللهمَّ إِنِّى أَعُوذُ بِك مِنَ العجز وَ الْكسَلِ وَ الْجُبْنِ وَ الْهَرَمِ. (2)

بار خدايا! من از ناتوانى و سستى و ترس و پيرى،به تو پناه مى برم.

و امام زين العابدين(ع) در هر روز از روزهاى ماه رمضان،از خداوند،اين گونه مى خواست:

اللهمَّ أَذْهِبْ عَنِّى فِيهِ النُّعَاسَ وَ الْكَسَلَ وَ السَّأْمَةَ وَ الْفَتْرَةَ. (3)

بار خدايا! مرا از آنچه در آن،خواب و سستى و ملالت و ضعف است،دور كن.

همانگونه كه از احاديثْ برداشت مى شود،لايه هايى از سستى و كسالت به واسطۀ دعا و استعانت از خداوند متعال و پناه بردن به منبع لايزال الهى،برداشته مى شود.

ص:146


1- (1) .مستدرك الوسائل،ج 2،ص 521،ح 2618. [1]
2- (2) .صحيح البخارى،ج 5،ص 2341،ح 6006.
3- (3) .الكافى،ج 4،ص 75،ح 7. [2]

كتاب نامه

-قرآن كريم

1.احساس و ادراك،ايروانى،محمود و خداپناهى،محمد كريم،تهران،سمت،1371ش.

2.اخلاق در قرآن،مصباح يزدى،محمدتقى،تحقيق و نگارش،محمد حسين اسكندرى،قم:مؤسسۀ آموزشى و پژوهشى امام خمينى،1376ش.

3.اساس البلاغة،الزمخشرى،محمود بن عمر،قاهره،احياء معاجم العربيه،1372ق.

4.اُسد الغابة،ابن اثير،على بن محمد الجزرى،بيروت:دارالمعرفه،1418ق.

5.اعلام الدين،ديلمى،حسن بن محمد،قم:آل البيت(عليهم السلام)،1408ق،اوّل.

6.الأمالى،شيخ صدوق محمد بن على بن بابويه القمى،قم:مؤسسه البعثه،1417ق،اوّل.

7.انگيزش و شخصيت،مزلو،آبراهام،ترجمه رضوانى،مشهد:آستان قدس رضوى،1367ش.

8.انگيزش و هيجان،خداپناهى،محمد كريم،تهران،سمت،1379ش.

9.انگيزش و هيجان،ريو،جان مارشال،ترجمه يحيى سيد محمدى،تهران:ويرايش،1376ش.

ص:147

10.بحار الانوار،مجلسى،محمد باقر بن محمد تقى،تهران:المكتبة الاسلاميه،1388ق.

11.البلد الامين و الدرع الحصين،كفعمى،ابراهيم بن على عاملى،بيروت،الاعلمى للمطبوعات،1418ق،اول.

12.تحف العقول،ابن شعبه حرانى،حسن بن على،تحقيق على اكبرغفارى،قم:مؤسسة النشرالاسلامى،1404ق،دوم.

13.التعريفات،جرجانى،على بن محمد،بيروت:دار الكتب العربى،1416 ق.

14.تفسير نور الثقلين،حويزى،عبد على بن جمعه،قم:اسماعيليان،1412ق،اول.

15.تنبيه الخواطر،ورام،مسعود بن عيسى،بيروت:مؤسسه الاعلمى،1376ق.

16.التوحيد،شيخ صدوق،محمد بن على بن بابويه القمى،قم:مؤسسة النشر الاسلامى،1398ق.

17.الجعفريات(الاشعثيات)،ابن اشعث كوفى،حسين بن محمد،تهران:دارالكتب الاسلاميه،1376ق.

18.جوامع الجامع،طبرسى،فضل بن حسن،تهران:دانشگاه تهران،1377ش،اوّل.

19.الخصال،شيخ صدوق،محمّد بن على بن حسين،تحقيق على اكبر غفارى،قم:مؤسسه النشر الاسلامى،1362.

20.دعائم الاسلام،ابن حيون،نعمان بن محمد مغربى،قم:آل البيت(عليهم السلام)،1385ق،دوم.

21.الدعوات،قطب راوندى،سعيد بن هبه الله،قم،مدرسه امام مهدى،1407ق،اوّل.

22.ديدگاه هاى روان شناختى حضرت آيت الله مصباح يزدى،شجاعى،محمد صادق،قم:موسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى،1386ش.

23.رضايت از زندگى،پسنديده،عباس،قم:دار الحديث،1384ش.

ص:148

24.روان شناسى اجتماعى با نگرش به منابع اسلامى،آذربايجانى،مسعود،و ديگران،قم:پژوهشگاه حوزه و دانشگاه،1382ش.

25.روان شناسى اهمالكارى،اليس،آلبرت و جيمزنال،ويليام،ترجه محمد على فرجاد،تهران:رشد،1387.

26.روان شناسى و رنگ ها،لوچر،ماكس،ترجمه منيرو روانى پور،تهران:فتحى،1368ش.

27.روان شناسى شادى،آرگايل،مايكل،ترجمه مسعود گوهرى و ديگران،اصفهان:جهاد دانشگاهى،1382،اوّل.

28.روان شناسى مثبت،كار،آلان،ترجمه حسن پاشا شريفى و جعفر نجفى زند،تهران:سخن،1385،اوّل.

29.روش فهم حديث،مسعودى،عبد الهادى،تهران:سمت،1384ش.

30.زمينه روان شناسى هيلگارد،اتكينسون،ريتا ال و ديگران،ترجمه محمد نقى براهنى و ديگران،تهران:رشد،1384ش.

31.شرح نهج البلاغة،ابن أبى الحديد،عبدالحميد بن هبة الله،تحقيق ابوالفضل ابراهيم،قاهره:داراحياء الكتب العربيه،1387ق،اوّل.

32.صحيح البخارى(الجامع الصحيح)،بخارى،ابوعبدالله محمد بن اسماعيل بن ابراهيم،بمبئى،بى نا،1270ق.

33.الصحيفة السجّادية،على بن الحسين(ع)،تحقيق:كاظم مدير شانه چى،مشهد:مجمع البحوث الاسلامية،1413 ق.

34.طبّ النبى(ص)،مستغفرى،جعفر بن محمد،نجف:الحيدريه،1385ق،اوّل.

35.الطبقات الكبرى،ابن سعد،محمدبن سعد،بيروت:داراحياء التراث العربى،1417 ق.

ص:149

36.عدة الداعى،ابن فهد حلى،احمد بن محمد،قم:دارالكتب الاسلاميه،1407ق،اوّل.

37.علل الشرائع،شيخ صدوق محمد بن على بن بابويه القمى،بيروت:داراحياء التراث،1408ق،اوّل.

38.عوالى اللآلى،ابن ابى جمهور،محمد بن زين الدين،قم:دار سيد الشهداء للنشر،1405ق،اوّل.

39.العين،فراهيدى،خليل بن احمد،قم:دارالهجره،بى تا.

40.عيون اخبار الرضا(ع)،ابن بابويه،محمد بن على،تهران:نشر جهان،1378ق،اول.

41.غرر الحكم،آمدى،عبد الواحد بن محمد،ترجمه و شرح خوانسارى،تهران:دانشگاه تهران،1373ش.

42.الفردوس،ديلمى،شيرويه بن شهردار،بيروت:دار الكتب الاسلاميه،بى تا.

43.الفروق اللغوية،عسكرى،حسن بن عبدالله،قم:مؤسسه النشر الاسلامى،1412ق،اوّل.

44.فرهنگ معين،معين،محمّد،تهران:آدانا،1384ش.

45.قرب الاسناد،حميرى،عبدالله بن جعفر،تحقيق مؤسسه آل البيت(عليهم السلام)،قم:مؤسسه آل البيت(عليهم السلام)،1413ق،اوّل.

46.الكافى،كلينى،محمّد بن يعقوب،تصحيح:على اكبر الغفارى،تهران:دارالكتب الاسلامية،1388 ق،سوم.

47.كنز العمال،متقى الهندى،على بن حسام الدين،بيروت:مؤسسه الرساله،1409ق،اوّل.

48.لسان العرب،ابن منظور،محمّد بن مكرم،بيروت:دارصادر،1410 ق،اوّل.

ص:150

49.لغت نامۀ دهخدا،دهخدا،على اكبر،تهران:دانشگاه تهران،1372ش،اوّل.

50.مبانى فهم حديث،مسعودى،عبد الهادى،قم:بى جا،1385.

51.مجمع البحرين،طريحى،فخرالدين بن محمّد،تهران:مؤسسه البعثه،1414ق.

52.مجمع البيان فى تفسيرالقرآن،طبرسى،فضل بن حسن،تحقيق جمعى از محققان بيروت:مؤسسه الاعلمى،1415ق.

53.مجموعه آثار شهيد مطهرى،مطهرى،مرتضى،تهران:صدرا،1419ق.

54.المحاسن،برقى،احمد بن محمّد بن خالد،قم:دارالكتب الاسلاميه،1371ق،اوّل.

55.المستدرك على الصحيحين،حاكم النيسابورى،محمّد بن عبدالله،تحقيق:مصطفى عبدالقادر عطا بيروت،دارالكتب العلمية،1411 ق،اوّل.

56.مستدرك الوسائل،نورى،حسين بن محمّد تقى،قم:مؤسسه آل البيت(عليهم السلام)،1408ق،دوم.

57.مسند احمد بن حنبل،ابن حنبل،احمد بن محمّد،بيروت:دارصادر،بى تا.

58.مسند الشهاب،قضاعى،محمّدبن سلامه،تحقيق حمدى عبد المجيد السلفى،بيروت:مؤسسه الرساله،1405 ق.

59.مشكاة الانوار،طبرسى،على بن حسن،تحقيق:مهدى هوشمند،قم:دارالحديث،1418ق.

60.مصباح المتهجد،طوسى،محمّد بن الحسن،بيروت:فقه الشيعه،1411ق،اوّل.

61.مصباح المنير،فيومى،احمدبن محمّد المقرى،قم:موسسه دارالهجره،1414ق.

62.معجم المقاييس اللغة،ابن فارس،احمد،قم:مكتب الاعلام الاسلامى،1404ق.

63.مفردات الفاظ القرآن،راغب اصفهانى،حسين بن محمّد،تحقيق:صفوان عدنان داوودى،دمشق:دارالقلم،1412ق،اوّل.

64.كتاب من لا يحضره الفقيه،شيخ صدوق،محمّد بن على بن الحسين،قم:مؤسسه النشر الاسلامى،1404ق،دوم.

65.منابع مالى اهل بيت(عليهم السلام)،عليدوست خراسانى،نورالله،تهران:دفتر نشر فرهنگ اسلامى،1379ش.

66.الميزان فى تفسير القرآن،طباطبايى،محمّد حسين،قم:اسماعيليان،1394 ق،سوم.

67.ميزان الحكمه،محمدى رى شهرى،محمّد،ترجمه:حميد رضا شيخى،قم:دار الحديث،1377ش.

68.نظريه هاى شخصيت،كارور،چارلز،مشهد:آستان قدس رضوى.معاونت فرهنگى،1375.

69.النهايه،ابن اثير،مبارك بن محمد،قاهره:مكتبه الاسلاميه،1383ق.

70.نهج البلاغة،شريف الرضى،محمد بن الحسين،قم،هجرت،1414ق،اول.

71.وسائل الشيعة،حرّعاملى،محمدبن حسن،قم:مؤسسة آل البيت(عليهم السلام)،1414 ق،دوم.

ص:151

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109