فضائل و مصائب حضرت زهرا علیهاالسلام

مشخصات کتاب

سرشناسه:روحانی، سیدمحمدصادق، 1303 -

عنوان و نام پديدآور:فضائل و مصائب حضرت زهرا علیهاالسلام/ سیدمحمدصادق روحانی.

مشخصات نشر:قم: مهر امیرالمومنین (ع)، 1392.

مشخصات ظاهری:110 ص.

فروست:مجموعه پرسش و پاسخ اعتقادی؛ 1.

شابک:35000 ریال: 978-964-159-081-1

يادداشت:چاپ چهارم.

يادداشت:عنوان دیگر: :فضائل و مصائب حضرت زهرا علیها السلام از مجموعه استفتائات حضرت آیت الله العظمی سیدمحمدصادق روحانی مد ظله العالی.

عنوان دیگر:از مجموعه استفتائات حضرت آیت الله العظمی سیدمحمدصادق روحانی مد ظله العالی.

موضوع:فاطمه زهرا (س)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق.

موضوع:فاطمه زهرا (س)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق. -- فضایل -- پرسش ها و پاسخ ها

موضوع:فاطمه زهرا (س)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق. -- مصائب -- پرسش ها و پاسخ ها

رده بندی کنگره:BP27/2/ر863ف6 1392

رده بندی دیویی:297/973

شماره کتابشناسی ملی:3457594

ص :1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص :2

فضائل و مصائب حضرت زهرا علیهاالسلام

سیدمحمدصادق روحانی

ضرت آیت الله العظمی سیدمحمدصادق روحانی مد ظله العالی

ص :3

ص :4

فهرست موضوعات

ص :5

فهرست موضوعات

ص :6

فهرست موضوعات

ص :7

فهرست موضوعات

ص :8

بخش اول: پرسش ها و پاسخ هاپيرامون فضيلت هاى حضرت فاطمه (عليها السلام)

اشاره

ص:9

ص:10

1. تفسير روايت

«لَوْلاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلاكَ» چيست؟

س. تفسير اين حديث شريف چيست كه مى فرمايد:

«يا أَحْمَدُ! لَوْلاكَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاكَ، وَ لَوْلا عَلِىٌّ لَما خَلَقْتُكَ، وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُكُما»;(1) هان اى احمد! اگر تو نبودى، جهان را نمى آفريدم و اگر على نبود، تو را، و اگر فاطمه نبود، من شما دو نفر را نمى آفريدم.

ج: باسمه جلت اسمائه

«أللّهُمَّ صَلِّ عَلى فاطِمَة وَ أَبِيْها وَ بَعْلِها وَ بَنِيْها وَ السِّرِ الْمُسْتِوْدِعِ فِيْها»;(2) من در سخنان همه علماى شيعه و بسيارى از

ص:11


1- الجنّة العاصمة، ص 149 با اندك تفاوت در واژه ها; ضياء العالمين، ص 187 وكشف اللئالى عن جابر بسند وثيق وفى ذيله ثم قال جابر هذا من الاسرار التى امرنا رسول الله (صلى الله عليه وآله) بكتمانه الا عن اهله؟ وملتقى البحرين، ص 14، ومجمع البحرين.
2- بار خدايا! درود بفرست بر فاطمه و پدر او، و بر همسرش و دو فرزند او، و بر راز به امانت سپرده شده در وجود نازنين او.

دانشمندان أهل سنّت و جماعت بسيار پژوهش نمودم و دريافتم كه سرمايه و موادّ اصلى دنياى وجود ظاهرى صدّيقه طاهره حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) از موادّ اين جهان خاكى و فناپذير نيست، بلكه بخش مادى و ظاهرى آن وجود گرانمايه، از بهشت پرطراوت و زيباى خدا و از بلندترين درختان و برترين ميوه هاى آن است.

امّا روح ارجمند آن بانوى بزرگ نيز كه از سوى خداوند حكيم متناسب و هماهنگ با اين جسم مبارك برگزيده شده، از رازها و اسرار الهى است كه ما حقيقت آن را درنمى يابيم و نمى شناسيم. تنها چيزى كه ما در اين مورد درمى يابيم، همان چيزى است كه بهوسيله روايات، رسيده و بيانگر آن است كه روح تابناك حضرت فاطمه (عليها السلام) از فروغ عظمت و شكوه خدا آفريده شده است.

چنين مفهوم و سخنى را برخى از كتاب هاى روايى از جمله كتاب «معانى الْأخبار صدوق» از امام صادق و او نيز از نياى گرانقدرش سالار پيامبران خدا آورده است كه فرمود:

«خُلِقَ نِورُ فاطِمَة قَبْلَ أنْ يُخْلقَ الْأرْضُ وَ السَّماءُ...»;(1) نور وجود فاطمه پيش از آفرينش آسمان و زمين آفريده شد!

برخى از مردم پرسيدند: اى پيامبر خدا! آيا گوهر وجود فاطمه (عليها السلام) از انسانها نيست؟

ص:12


1- صدوق، معانى الْأخبار، ص 396.

پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: فاطمه حوريه اى است در سيماى انسان، و خدا او را پيش از آفرينش آدم و عالم و ديگر ارواح انسانها... از فروغ تابناك خود آفريد.

«فاطِمَةُ حَوْراءٌ إنْسِيّة خَلَقَهَااللهُ عزَّ وَ جَلَّ مِن نُورِهِ قَبْلَ أنْ يُخْلَقَ آدَم...».(1)

با اين بيان، با نگرش به محتواى اين حديث شريف قدسى كه در بسيارى از مجموعه هاى روايى آمده است، اين معمّا حل مى شود كه:

«لَوْلاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلاكَ، وَ لَوْلا عَلِىٌّ لَما خَلَقْتُكَ، وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُكُما»; اگر تو نبودى، جهان را نمى آفريدم و اگر على نبود، تو را، و اگر فاطمه نبود، شما را پديد نمى آوردم، يعنى چه؟

و نيز روشن مى گردد كه چرا در روز رستاخيز به هنگام ورود فاطمه (عليها السلام) به بهشت پرطراوت و زيباى خدا، پيامبران از آدم گرفته تا ديگران به زيارت او مى شتابند، و حتى سالار پيامبران خدا حضرت محمّد (صلى الله عليه وآله) به ديدار دخت فرزانه خويش مى رود.

و نيز روشن مى شود كه چرا پيامبر (صلى الله عليه وآله) پس از برانگيخته شدن مردم و پايان حسابرسى از آنان، نخستين كسى است كه به سوى بهشت خدا مى رود و تنها يك گروه از او پيشى مى گيرد كه آن گروه ارجمند نيز گروه فاطمه (عليها السلام) است.

ص:13


1- صدوق، معانى الأخبار، ص 396.

2. مشكل فلسفى در روايت

«وَلَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُكُما»

س. در كتاب «عوالم فاطمة الزّهراء (عليها السلام)» به نقل از كتاب «مجمع النّورين» فاضل مرندى و نيز از كتاب «ضياء العالمين» علّامه نباطى فتونى نياى بزرگ تر مرحوم صاحب جواهر از طرف مادر، حديث شريف

«لَوْلاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلاكَ» به اين صورت آمده است:

«لَوْلاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلاكَ، وَ لَوْلا عَلِىٌّ لَما خَلَقْتُكَ، وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُكُما»; اگر تو نبودى، جهان را نمى آفريدم و اگر على نبود، تو را، و اگر فاطمه نبود، شما را پديد نمى آوردم.

و اينك پرسش اين است كه:

الف. آيا در اين روايت، مشكل فلسفى، نظير لزوم

«تقدّمُ الشّىء عَلى نفسه» يا مشكل ديگر فلسفى نيست؟

ب. آيا اين روايت از نظر فلسفى و از ديدگاه عقلى مورد پذيرش است؟

ج. خلاصه اين كه آيا اين روايت را مى توان به صورت منطقى تفسير و تحليل نمود؟ اين پرسش بدان جهت است كه برخى چنين پنداشته اند كه اين روايت با برخى باورها و عقايد مسلّم دينى ناسازگار است و ادّعا نموده اند كه همه علماى ما، گوينده و معتقد به اين روايت را در اين مورد در اشتباه و بيراهه مى پندارند.

ج: باسمه جلت اسمائه

الف. حقيقت اين است كه مشكل و محذور، تنها در علّت آفرينش و ايجاد ممكن است و نه در هدف نهايى آفرينش; با

ص:14

اين بيان، اگر از آن حضرت به صورت مسامحه به هدف نهايى نيز تعبير گردد، اشكال مورد اشاره پيش نمى آيد. البته طرح كامل اين بحث، فرصت و مجال گسترده اى مى طلبد.

ب. اشكال و محذور فلسفى مورد اشاره تنها در علّت موجبه است، و امّا برابر ظاهر روايت كه پيشوايان معصوم هدف نهايى از آفرينش جهان باشند، در اين صورت موردى براى اشكال و توهّم يادشده نمى ماند.

ج. پس از آن كه پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله) نه تنها برترين پديده آفرينش كه والاترين انسان شناخته شد، و پس از آن كه آن حضرت سبب نيك بختى بشريت و عامل نائل آمدن بندگان كمالجوى خدا به جايگاه والاى انسانى و كمالات معنوى و زندگى جاودانه عنوان يافت، و با عنايت به اين نكته ظريف كه درخشش آن وجود گرانمايه و پايندگى و پويندگى راه و رسم مترقى او نيز در گرو وجود ارجمند على و فاطمه و فرزندان معصوم آن دو وجود ارجمند (عليهم السلام) است، در آن صورت دورترين و نهايى ترين هدف آفرينش جهان و جهانيان براى انديشمندان ژرف نگر قابل درك و دريافت است.

بهويژه كه به جايگاه والاى على (عليه السلام) در قرآن بنگريم كه مى فرمايد: «بَلِّغْ ماأُنْزِلَ إلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ مِنْ وِلاَيةِ عَلِىٍّ وَ إنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ...»; اى پيامبر! آنچه از جانب پروردگارت در مورد ولايت على (عليه السلام) به سوى تو فروفرستاده شده است، آن را به مردم برسان; و اگر] چنين [نكنى پيام او را نرسانده اى; و

ص:15

] در اين راه هيچ نگرانى به دل راه مده كه [خدا تو را از] گزند [مردم نگاه مى دارد، چراكه خدا گروه كفرگرا را راه نمى نمايد.(1)

و نيز در مورد مقام پرفراز فاطمه (عليها السلام) بينديشيم و به ياد داشته باشيم كه پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله) او را نه در جايگاه دخت سرفراز خود، بلكه در مقام والاى مادر گرانقدر پدر مى خواند و از او به عنوان «أمّ أَبِيْها» تعبير و تجليل مى فرمود.

با اين بيان و اين نكته ها، براى ما اين پندار برخى روشن نشد كه دليل ناسازگارى اين حديث با باورهاى استوار دينى در كجاست؟ و نيز در اشتباه و بيراهه پنداشتن كسى كه اين حديث را باور دارد، براى ما سخنى قابل فهم و معنا به نظر نمى رسد.

3. پرسش هايى پيرامون حديث

«وَلَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُكُما»

س 1. آيا از ديدگاه شما درستى اين حديث قدسى ثابت است كه مى فرمايد:

«يا أَحْمَدُ! لَوْلاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلاكَ، وَ لَوْلا عَلِىٌّ لَما خَلَقْتُكَ، وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُكُما جَمِيْعاً»;(2) اى احمد! اگر تو نبودى، جهان را نمى آفريدم و اگر على نبود، تو را، و اگر فاطمه نبود، همه شما را پديد نمى آوردم؟

س 2. تفسير و توجيه درست اين روايت چگونه است؟

س 3. يكى از دانشمندان در مورد اين حديث چنين گفته است:

در اين حديث، گويى علّت از نظر رتبه يا وجود يا هردو، بر معلول مقدّم

ص:16


1- مائده: آيه 67.
2- الجنّة العاصمة، ص 149 با اندك تفاوت در واژه ها.

است; پس، اعتبار جزء دوم از نصّ اگر صحيح باشد، باعث تقدّم پديده و همزمان و در يك لحظه باعث تأخر آن بر معلول خود مى شود، و روشن است كه تقدم پديده بر وجود خود، به طور قطع باطل است.

افزون بر آن، اگر اين حديث به طور كامل درست شمرده شود، موجب تسلسل نزولى مى گردد، كه سخنى است باطل و نادرست; و اگر كسى در انديشه شكستن اين حلقه تسلسل در آيد، به يك «دور» آشكار - كه در بطلان آن ترديدى نيست - برخورد مى كند. اينك تفسير و ارشاد شما در اين مورد چيست؟

ج: باسمه جلت اسمائه

1. فراز نخست روايت كه مى فرمايد:

«لَوْلاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلاكَ» در بسيارى از كتابهاى حديثى ما رهروان مذهب اهل بيت و نيز كتاب هاى اهل سنّت آمده است.

«قندوزى حنفى» اين حديث را آورده و «عجلونى» معناى آن را درست شمرده است.

اما فراز دوّم حديث، در كتاب وحيد بهبهانى آمده است.

اما فراز سوّم حديث، در كتاب مجمع النّورين به نقل از بحرالمعارف آمده است.

2. روايت مورد بحث به خاطر روشنى معنا و مفهوم، نياز به توجيه ندارد، چراكه معناى حديث اين است كه: وجود ارزشمند اين پنج وجود مقدّس، ميوه و رهاورد همه پديده هاى هستى است، و آنان در حقيقت، هدف و غرض نهايى آفرينش افلاك هستند.

ص:17

3. گرچه برابر دقّت عقلى و آموزه هاى درست دينى، پديدآورنده و هستى بخشِ ناچيزترين ذرّات تا بزرگ ترين كهكشانها، تنها خداى يكتاست، امّا در اين حقيقت جاى گفتگو نيست كه قانون جهان شمول «علّيت» در نظام هستى، اصلى است كه خِرد انسان آن را اثبات نموده، و از ضروريات عقلى مى شمارد، و همه بحث هاى عقلى و علمى نيز بر آن بنياد مى گردد.

افزون بر اين، قرآن شريف اين قانون جهان شمول عقلى و علمى را تصديق مى كند، و انسان نيز به طور طبيعى و فطرى اين اصل را درك و دريافت مى دارد كه هر پديده مادى، علّتى دارد كه آن علّت، به ظاهر باعث پيدايش آن شده است، امّا پديدآورنده هستى، تنها خداى يكتا و

بى همتاست، و ذات پاك اوست كه اين قانون جهان شمول را بر كران تاكران هستى حاكم ساخته و جريان آفرينش و تدبير جهان و جهانيان را با سلسله اى از علل و اسباب مقرر فرموده است; چراكه: «

أَبِى اللهُ أنْ يُجْرِى الْأمُورَ إلّا بِأسْبابِها.»

و در كتاب منظومه، به اين اصل نظر دارد كه مى گويد:

در منطق انسان توحيدگرا، هستى بخش يا بخشنده اصلى وجود، همان آفريدگار و تدبيرگر شئون هستى است، و سلسله علل و اسباب و قوانين طبيعى نيز آفريده و فرمانبردار آن علت العلل هستند، امّا انسان ماديگرا بخشنده حركت يا سلسله

ص:18

علل و اسباب و قوانين طبيعى را آفريدگار مى داند.

با اين بيان، قانون عليت درست است، اما در ايجاد و پديدآوردن، و نه هدف آفرينش و يا علّت نهايى ديدن، وگرنه علت از معلول متأخر خواهد شد كه باطل است. پس، اشكال فلسفى «تقدّمُ الشّىء عَلى نفسه» در حديث مورد بحث پيش نمى آيد.

4. چرا حضرت فاطمه (عليها السلام) «أمّ أبِيْها» لقب يافت؟

س. چرا پيامبر گرامى، دخترش فاطمه (عليها السلام) را «أمّ أبِيْها» خواند؟ آيا اطلاق اين لقب به آن بزرگ بانوى دانش و كمال، نشانگر راز و جايگاه ويژه اى است؟

ج: باسمه جلت اسمائه

شمارى از علماى اهل سنّت و در صدر آنان، صاحب «كفاية الطّالب» تصريح نموده اند كه پيامبر خدا از دخترش فاطمه (عليها السلام) به «أُمّ أبِيْها» تعبير مى فرمود، و در نتيجه در بسيارى از كتاب هاى تاريخى، اين تعبير از پيامبر (صلى الله عليه وآله) در مورد دخترش فاطمه (عليها السلام) آمده است، امّا چرا و راز آن چيست؟

از واژه «أُمّ» و نحوه استفاده آن در ادبيات و فرهنگ عرب، چنين دريافت مى شود كه در عرب، هر انجام رسان و گردآورنده كار بزرگ يا پيشگام در آن كه پيروان و رهروانى داشته باشد را «أُمّ» مى نامند; به همين جهت است كه به كاسه و پوششى كه

ص:19

مغز را در خود گرفته «أُمّالرَّأس»، و به پرچمى كه لشكرى زير آن گرد آمده اند

«أماً» مى گويند.

در قرآن نيز «أُمّ الْكتاب» براى لوح محفوظ به كار رفته است كه مى فرمايد: «وَ عِنْدَهُ أُمّ الْكتاب».(1)

و نيز بر آيات محكم «أُمّ الْكتاب» اطلاق شده است كه مى فرمايد: «هُنَّ أُمّ الْكِتاب»(2)

بنابراين، از تعبير پيامبر (صلى الله عليه وآله) در مورد دخترش حضرت فاطمه (عليها السلام) كه او را «أُمّ أبِيْها» مى خواند، باتوجّه به مقام والاى معنوى آن حضرت - كه آخرينِ فرستادگان خدا و سالار و برترين پيامبران و جلوه گاه كامل پيام و پيامبرى به سوى همه بشريت است، و به گواهى روشن قرآن از روى شيفتگى و هواى دل سخن نمى گويد، بلكه هماره سنجيده و حكيمانه سخن مى گويد (3)- چنين دريافت مى شود كه آن بزرگوار با اين تعبير در مورد آن بانوى بزرگ، در حقيقت بر آن است كه دريايى پهناور بلكه اقيانوسى بى كرانه از فضيلت ها را با اين تعبير براى ما گرد آورَد و عالَمى بزرگ از مكارم اخلاقى و انسانى را كه در وجود ارجمند حضرت فاطمه (عليها السلام) موج مى زند، به ما نشان دهد، تا دنيايى از ارزش ها و گنجينه هايى از افتخارات بزرگ، كه رسالت نبوى را آراسته و پايه هاى آن را برپا ساخته و امامت و

ص:20


1- رعد، آيه 39.
2- آل عمران، آيه 7.
3- نجم، آيه هاى 3-4.

ولايت راستين را بنيان و استوار نموده است، در برابر ديدگان ما جلوه گر شود.

با اين بيان، تعبير پرمعناى «أُمّ أبِيْها»، به روشنى جايگاهى پُرشكوه و عظمتى بى نظير را براى آن بانوى معنويت و كمال ترسيم مى كند.

5. حضرت فاطمه (عليها السلام) و پوشاندن چهره مبارك

س 1. آيا اين سخن برخى درست است كه حضرت فاطمه (عليها السلام) چهره و دو دست خود را به صورت كامل مى پوشاند؟

س 2. اگر پاسخ مثبت است، با اين كه خدا در قرآن چنين كارى را براى ما واجب نساخته است، چرا آن دو بانوى بزرگ، چهره و دو دست خويشتن را نيز به صورت كامل مى پوشاندند؟

ج: باسمه جلت اسمائه

1. هيچ فرد شايسته كردارى با بزرگ بانوى اسلام حضرت فاطمه (عليها السلام) درخور مقايسه نيست،(1) چراكه او سالاربانوان در كران تاكران هستى است، و به نظر مى رسد كه اين گونه پوشش و وقار آن حضرت، با دلايل قطعى به اثبات رسيده است.

2. امّا در مورد اين گونه پوشش در قرآن، نخست آن كه قرآن به گونه اى نسبت به آشكار ساختن زينت و زيبايى، هشدار و به

ص:21


1- لايقاسُ بِآلِ مُحَمَّد مِنْ هذِهِ الْأُمَّةِ أحَدٌ... نهج البلاغه، خ 2.

فرونهادن ديدگان فرمان مى دهد.(1)

دوّم آن كه، بسيارى از احكام در قرآن نيست، و در سخنان پيشوايان معصوم آمده است و آن نصوص چنين پوششى را براى آن دو بانوى بزرگ اسلام بيان مى كند.

و سوم آن كه هيچ كس ترديد نمى كند كه پوشش و وقار ظاهرى و برخاسته از پاك انديشى و پاكى باطنى و اخلاقى، در زندگى انسان سدّى در برابر بسيارى از تباهى ها و زشتى ها است، با اين وصف آيا مى توان چنين پنداشت كه سروران بانوان گيتى اين جهت را رعايت نمى كنند؟

ص:22


1- «وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلاَ يبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيوبِهِنَّ وَلاَ يبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِى إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِى أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ بَنِى أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيمَانُهُنَّ أَوْ التَّابِعِينَ غَيرِ أُوْلِى الاِْرْبَةِ مِنْ الرِّجَالِ أَوْ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلاَ يضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيعْلَمَ مَا يخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللهِ جَمِيعاً أَيهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ *» نور/ آيه 31. و به زنان با ايمان بگو: ديدگان خود را] از هر نگاه ناروا [فروبندند و پاكدامنى ورزند و زيورهاى خود را جز آنچه خود هويداست آشكار نسازند، و بايد روسرى خود را برگردن و سينه خود زنند و زيورهاى خود را جز براى شوهرانشان يا پدرانشان يا پدران شوهرانشان يا پسرانشان يا پسران شوهرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان يا پسران خواهرانشان يا زنان] هم دين [خود يا كنيزانشان يا خدمتكاران مرد] نما [كه] از زن [بى نيازند،] و [يا كودكانى كه بر اندام هاى جنسى زنان آگاهى نيافته اند آشكار نسازند، و پاهاى خود را] به زمين [نكوبند تا آنچه از زيورهايشان نهان مى دارند دانسته شود. اى ايمان آوردگان! همگى به سوى خدا روى به آوريد، باشد كه رستگار گرديد.

6. حضرت فاطمه (عليها السلام) و عوارض زنانه

س. آيا حضرت فاطمه (عليها السلام) نيز همانند ديگر بانوان خون مى ديد؟

ج: باسمه جلت اسمائه

با پژوهش در نصوص، چنين دريافتم كه آن بزرگوار خون حيض و نفاس نديد، و در اين مورد جايى براى ترديد نمى بينم.

7. حضرت فاطمه (عليها السلام) و روايات ديدار سلمان

س. در برخى از منابع حديثى، رواياتى هست كه از اشتياق حضرت فاطمه (عليها السلام) براى ديدار سلمان يا برخى از چهره هاى وزين و بافضيلت در صدر اسلام سخن مى گويد، و من به عنوان يك شيعه، اين ها را نمى پذيرم، جز آن كه عالم و فقيهى بزرگ برايم شرح دهد.

ج: باسمه جلت اسمائه

1. من در سخنان همه علماى شيعه و بسيارى از دانشمندان أهل سنّت پژوهش نمودم و دريافتم كه سرمايه و موادّ اصلى دنياى وجود حضرت فاطمه (عليها السلام) از بهشت پرطراوت و زيباى خدا و از برترين ميوه ها و درختان آن است، و روح ارجمند آن بانوى بزرگ نيز كه از سوى خداى حكيم متناسب با اين جسم مبارك برگزيده شده، از رازها و اسرار الهى است كه ما حقيقت آن را نمى شناسيم. تنها چيزى كه ما در اين مورد درمى يابيم، همان چيزى است كه بهوسيله روايات اسلامى رسيده، و بيانگر آن است كه روح تابناك حضرت فاطمه (عليها السلام) از فروغ عظمت و

ص:23

شكوه خدا آفريده شده است، و به همين جهت پيامبر خدا فرمود:

«فاطِمَةُ حَوْراءٌ إنْسِيَّةٌ...»(1) حضرت فاطمه (عليها السلام) حوريه اى است در سيماى انسان; بنا بر اين رواياتِ مورد نظر و پرسش، به باور من از مجعولات است. والله العالم.

8. هماهنگى ميان آزردن حضرت فاطمه (عليها السلام) و حرمت آنچه باعث آزار او گردد

س. آيا اين پندار درست است كه حضرت فاطمه (عليها السلام) از گفتار يا رفتارى كه از جانب خدا تحريم نشده است، احساس ناراحتى و آزار نمايد؟

ج: باسمه جلت اسمائه

از مقام والاى آن حضرت بسى دور است كه از گفتار يا رفتارى روا و شايسته در مورد خود ناخشنود گردد; چراكه بدون ترديد او كسى است كه به آنچه خدا خشنود گردد، خشنود مى شود و از ناخشنودى خدا ناخشنود مى شود و بس.

9. آيا آنچه باعث آزار حضرت فاطمه (عليها السلام) گردد حرام است؟

س. در كتاب نكاح آيت الله العظمى خويى قدّس سرّه چنين مى خوانيم:

«... بلكه حتى اگر فرض گردد كه نكاح اميرمؤمنان (عليه السلام) باعث آزردن آن

ص:24


1- اين روايت با اندك تفاوت به اين صورت نيز آمده است كه پيامبر مى فرمود: «اِبْنَتى فاطِمَةٌ حَوْراءٌ آدَميةٌ!» دخترم، حضرت فاطمه حوريه اى است در سيماى آدميان. الصّواعق المحرقة/ ص 96; أسعاف الرّاغبين/ ص 173.

حضرت گردد، اين كار حرام نيست; چراكه در جاى خود بحث نموديم كه هيچ دليلى بر حرمت كارى مباح كه باعث آزرده شدن انسانى با ايمان گردد، نداريم، و موضوع مورد بحث از همين قبيل است; چراكه ازدواج دوّم در جاى خود كارى است مباح و روا و مجرد پندار آزرده شدن حضرت فاطمه (عليها السلام) از آن، اقتضاى حرمت آن را نمى نمايد.»

اينك پرسش ما اين است كه آيا اين سخن از مرحوم آيت الله العظمى خويى است؟

ج: باسمه جلت اسمائه

اطمينان دارم كه جمله «مجرد تأذى فاطمه (عليها السلام) لا يقتضى حرمته»، به طور قطع سخن آيت الله خويى قدّس سرّه نيست; چراكه روايت رسيده از پيامبر از مسلّمات است كه فرمود:

«فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّى يُرِيْبُنِى ما رابَها وَ يُؤْذِيْنِى ما آذاها»;(1) فاطمه پاره تن من است، آن چه او را ناراحت كند، مرا ناراحت مى سازد و آن كه او را بيازارد، مرا آزرده است.

از نكاتى كه بر اين اطمينان گواهى مى دهد، استدلال پيش از اين سخن است كه مى گويد: هيچ دليلى بر حرمت كارى مباح كه باعث آزرده شدن انسان مؤمن گردد، نداريم، چراكه در اين مورد نكاح مجدّد باعث آزرده شدن حضرت فاطمه (عليها السلام) به عنوان بانويى با ايمان نيست، بلكه دليل حرمت در اين مورد، آزرده شدن حضرت فاطمه (عليها السلام) به عنوان پاره اى از وجود

ص:25


1- مسند احمد، ج 4، ص 328; خصائص نسائى، ص 35.

ارجمند پيامبر خداست كه بارها فرمود:

«فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّى، فَمَنْ أَغْضَبَها فَقَدْ أَغْضَبَنى»;(1) پس، نيك بينديش و تدبّر كن.

10. جواز شفاخواستن از حضرت فاطمه (عليها السلام)

س. اگر در دعاى خويش بگويم: ياعلى! و يا بگويم: بارخدايا به حق حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) مرا شفا عنايت فرما; آيا اين دعا و سخن درست است؟

ج: باسمه جلت اسمائه

هيچ مانعى در اين دو اسلوب از سخن و دعا وجود ندارد، زيرا همان گونه كه روى آوردن به بارگاه خدا در طلب حاجت ها و خواسته ها، كارى درست و بدون اشكال است، توسّل به محمّد و آل محمّد (عليهم السلام) و روى آوردن بهوجود نورانى پيشوايان معصوم (عليهم السلام) نيز براى طلب حوائج، خواسته ها و واسطه قرار دادن آنان در بارگاه خدا كارى درست است; چون خود ذات بى همتاى خدا آنان را واسطه فيض و رحمت خويش بر مخلوق قرار داده و مقام ولايت بر ناچيزترين ذرّات تا بزرگ ترين كهكشانها را به آنان ارزانى داشته تا به اذن خدا بر پناه دادن به همه مخلوقات و برآوردن نيازها و خواسته هاى آنها توانايى

ص:26


1- فاطمه پاره وجود من است; پس، هر كس او را به خشم آورد مرا خشمگين ساخته است. خصائص نسايى، ص 35; صحيح بخارى، ج 5، ص 21.

داشته باشند.(1)

درك و دريافت اين حقيقت ظريف، مسأله اى است كه همه نصوص شريف، ما را به سوى آن ارشاد و راهنمايى مى كند. از آن جمله روايتى از امام صادق (عليه السلام) در چگونگى نماز استغاثه به حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) است كه در آن بيان شريف مى فرمايد:

«ثُمَّ اسْجُد و قُل مئة مَرَّة: يا مَوْلاتِى يا فاطمة أَغِيْثِينِى»;(2) سپس سجده كن و صد مرتبه با واسطه قراردادن حضرت فاطمه (عليها السلام) در پيشگاه خدا بگو: اى سرور من! اى فاطمه زهرا! پناهم بده.

و نيز آمده است كه يكى از ياران امام صادق (عليه السلام) به آن حضرت گفت:

«إنِّى اخْترعتُ دُعاءً» من جمله اى براى دعا و نيايش با خدا ساخته ام، كه آن بزرگوار فرمود: اختراع خودت را رها كن و هنگامى كه گرفتارى بر تو فرود آمد به سوى پيامبر خدا پناه ببر... تا آنجايى كه مى فرمايد: در توّسل به پيامبر خدا و واسطه قرار دادن او در بارگاه خدا، محاسن خود را به دست چپ بگير و گريه كن و يا سيما و هيئت گريه كننده را به خود بگير و بگو:

«يامُحَمّد! يا رَسُولَالله أشْكُو إلَى اللهِ وَ إلَيْكَ حاجَتِى»;(3) گفتنى است كه روايات در اين مورد و اين معنا به راستى فراوان است.

ص:27


1- آل عمران، آيه 49.
2- مستدرك الوسائل، باب 22 از ابواب بقية الصلوات المندوبة، ح 3.
3- وسائل الشّيعة، باب 28 از ابواب بقية الصلوات المندوبة، ح 5.

11. استغاثه به حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام)

س. در نماز استغاثه به حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) آمده است كه: نمازگزار سجده مى كند و مى گويد:

«يا فاطِمة أغيثِينِى » در اين مورد، ناصبى ها به اتهام زدن پرداخته اند كه گويى ما به حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) يا به امامان نور (عليهم السلام) سجده مى كنيم!

ما پاسخ اين اتهام ناروا و زدودن اين شبهه نابجا را به بيان روشنگر شما واگذار مى كنيم تا با پاسخ روشن خود، مكر كينه توزان را بر طرف سازيد.

ج: باسمه جلت اسمائه

سجده نمودن، تنها براى خداست، و استغاثه به بانوى دوعالم حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) تنها به خاطر آن است كه او نيز همانند امامان معصوم (عليهم السلام) داراى ولايت تكوينى است; و منظور از چنين ولايتى نيز عبارت است از قدرت بر تصرّف در امور و شئون جهان هستى به صورت ايجابى و يا سلبى و يا فرمانبردار بودن عالم طبيعت از آنان در پرتو قدرت و خواست خدا و در طول قدرت و فرمانروايى او، و نه به صورت مستقل و جداگانه و در عرض آن.

به بيان ديگر، همان گونه كه خداى حكيم قدرت انجام كارهاى اختيارى و انتخابى را به ما داده است، به پيشوايان معصوم (عليهم السلام) اين توانايى و فرمانروايى را داده است تا در امور و شئون عالم طبيعت به هر صورتى كه بخواهند تصرّف كنند، و هنگامى كه اين

ص:28

قدرت بر تصرّف در امور و شئون عالم طبيعت از آنان سلب گردد و يا از سوى آفريدگار و تدبيرگر هستى به آنان افاضه نشود، ديگر قدرت و فرمانروايى در امور و شئون جهان طبيعت را نخواهند داشت. از اين مطلب آشكار مى گردد كه استغاثه به بانوى دوعالم حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) مستلزم شرك نيست و پندار شرك و ناسازگارى با توحيد در اين مورد، پندارى سست و بى اساس است.

12. برترين اعمال در آخرين ساعت روز جمعه

س. ما را به انجام كدام يك از نمازها و دعاها در آخرين ساعت عصر جمعه - كه برترين ساعت دعا و مناجات است - راهنمايى مى كنيد؟

ج: باسمه جلت اسمائه

به دعاى سمات و دعاى ندبه و نماز جعفر طيار و استغاثه به حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام).

13. نماز استغاثه به حضرت زهرا (عليها السلام) يا دروازه برآمدن حوائج

س. دعاى طلب سلامت و عافيت خواهى از بارگاه خدا چيست؟

ج: باسمه جلت اسمائه

در اين مورد دعاى عهد نيكوست، و نماز استغاثه به صدّيقه طاهره فاطمه زهرا (عليها السلام) تجربه شده است. نماز استغاثه به پرچمدار عاشورا حضرت قمر بنى هاشم، جناب عبّاس بن

ص:29

على (عليهما السلام) نيز همين گونه است.

14. مقام علمى حضرت زهرا (عليها السلام)

س. دوست دارم از جايگاه علمى حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) و وزن و اندازه دانش او آگاه گردم. مى دانم كه او سالار بانوان گيتى است و داراى همان جايگاه علمى است كه به پدرش محمّد (صلى الله عليه وآله) ارزانى شد، امّا اينك در جستجوى روايتى هستم كه بيانگر اين مطلب باشد; زيرا نمى دانم چرا آن حضرت با آن كه به بركت علم و دانش خود مى دانست كه از «فدك» ارث نمى برد، آن را مطالبه كرد؟

و نيز چرا ابوبكر ايشان را از حق خودش محروم ساخت؟

ج: باسمه جلت اسمائه

در كتاب عيون المعجزات از جناب سلمان و از عمّار در حديثى آمده است كه: حضرت فاطمه (عليها السلام) اميرمؤمنان را ندا داد و گفت:

«يا عَلى، أدن لِأحدّثك بِما كان وَ بِما هُوَ كائِن وَ بِما لَمْ يَكُن إلى يَوْم القيامَةِ حِيْنَ تَقومُ النّاس»;(1) على جان! نزديك بيا تا از رخدادهاى گذشته و حال و آينده و آنچه تا روز رستاخيز رخ خواهد داد، به شما خبر دهم!

و نيز در همين كتاب عيون المعجزات، ضمن حديثى از خود آن حضرت آمده است كه:

ص:30


1- بحار الْأنوار، ج 43، ص 8.

«وَ أَنَا مِن ذلِكَ النّور أعْلمُ ما كان وَ ما يَكُون وَ ما لَمْ يَكُن إلى يَوم القيامَةِ حِيْنَ تَقومُ النّاس»(1)

و من از همان فروغ محمّدى هستم، و رخدادهاى گذشته و حال و آينده و آنچه را تا روز رستاخيز رخ خواهد داد، مى دانم.

اين روايت را مرحوم صدوق در كتاب هاى خويش نظير عيون و علل الشّرايع و معانى الْأخبار و... آورده است.

افزون بر آنچه آمد، رواياتى به اين مضمون از پيشوايان معصوم (عليهم السلام) رسيده است كه گواه و اثبات اين حقيقت هستند; نظير اين روايت كه:

«أنَّ الْأئِمَّةَ حُجَجُ اللهِ عَلى خَلْقِهِ وَ فاطمةُ

حُجة الله عَلَيْهِم»(2) پيشوايان اهل بيت (عليهم السلام) حجّت ها و

ص:31


1- بحارالانوار، ج 43، ص 8.
2- از پيامبر آورده اند كه در اين مورد فرمود: انَّ اللهَ جَعَلَ عَلِياً وَ زَوْجَتَهُ وَ أبْنائَهُ حُجَجُ الله عِلى خَلقهِ وَ هُم أبْوابُ الْعِلْمِ فِى أُمَّتِى، مَن اهْتَدى بِهم هُدى إلى صَراط مُسٌتَقيم. خداى فرزانه على و همتاى ارجمند او و فرزندانش را حجّت هاى خويش بر مردم برگزيد; آنان دروازه هاى دانش در ميان امّت من هستند; از اين رو هر كس به آنان تمسّك جويد، به راه راست راه يافته است. عوالم العلوم/ ج 11 / ص 78. و نيز از اميرمؤمنان است كه خطاب به خود آن بانوى بزرگ فرمود: مَعاذَ اللهِ! أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللهِ، وَ أَبَرُّ وَ أَتْقى وَ أَكْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنَ اللهِ مِنْ أَنْ أُوَبِّخَكِ بِمُخالِفَتِى! وَ قَدْ عَزَّ عَلَىّ مُفارِقَتُكِ وَ فَقْدُكِ. الّا أَنَّهُ أَمْرٌ لابُدَّ مِنْهُ. وَاللهِ لَقَدْ جَدَّدْتِ عَلَىَّ مُصِيبَةَ رَسُولِاللهِ، وَ قَدْ عَظُمَتْ وَفاتُكِ وَ فَقْدُكِ فَإِنّا لِللهِ وَ إَنّا اليهِ راجِعُونَ. پناه بر خدا! به خداى سوگند كه تو داناتر و نيكوكارتر و پرواپيشه تر و گرامى تر و خداترس تر از آن هستى كه من وجود گرانمايه ات را جز آنچه گفتى بنگرم و يا ميان من و تو جايى براى ناسازگارى باشد و من به خاطر آن، تو را مورد نقد و سرزنش قرار بدهم; پناه بر خدا! فاطمه جان! جدايى تو بسى بر من گران است، امّا چه مى توان كرد؟ اين قانون آفرينش است و از آن گريزى نيست. به خداى سوگند كه با شهادت جانسوزت مصيبت سهمگين رحلت پيامبر را بر من تجديد مى كنى. حقيقت اين است كه فراق تو در اين شرايط، از رحلت پيامبر نيز بر من سهمگين تر خواهد بود! بنابراين بايد از اين مصيبت فاجعه بار به خدا پناه برد كه اين مصيبتى است كه از آن نمى توان آرامش دل يافت و سوگ بزرگى است كه جايگزين نخواهد داشت. جلاء العيون شُبّر/ ج 1 / ص 217; بحار/ ج 43 / ص 187. و نيز از امام باقر آورده اند كه فرمود: لمّا ولدت فاطمة اوحى الله الى ملك فأنطق به لسان محمّد (صلى الله عليه وآله) فسمّاها فاطمة، ثمّ قال: انّى فطمتك بالعلم. بحارالانوار/ ج 43 / ص 65. هنگامى كه حضرت فاطمه ولادت يافت، خدا به يكى از فرشتگان دستور داد كه واژه مقدّس فاطمه را بر زبان محمّد (صلى الله عليه وآله) جارى سازد; آن گاه خدا به او پيام داد كه: من دانش و معنويت را جانشين غذاى مادّى براى تو ساختم. آن گاه امام باقر (عليه السلام) فرمود: والله لقد فطمها اللهُ بالعلم. به خداى سوگند كه آفريدگارش او را از علم و دانش سرشار ساخت. بحار/ ج 43 / ص 13. و نيز نظير اين روايت از امام عسكرى كه فرمود: نَحْنُ حُجَجُ اللهِ عَلى خَلْقِهِ وَ فاطمةُ حُجةٌ عَلينا. ما حجّت ها و برگزيدگان خدا بر آفريدگانش مى باشيم، و حضرت فاطمه، حجّت راستين و پُرشكوه خدا بر ما مى باشد. تفسير أطيب البيان/ ج 13 / ص 236. و نيز از امام مهدى (عج) كه مرقوم فرمود: وَ فِى إبْنَةِ رَسُولِ اللهِ لِى أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ. براى من، در وجود نازنين دخت والاى پيامبر خدا، سرمشق و الگويى نيكوست. بحارالانوار/ ج 53 / ص 180; غيبت طوسى/ ص 173.

برگزيدگان خدا بر آفريدگانش هستند و فاطمه، حجّت راستين و پُرشكوه خدا بر آنان است.

و يا بسان اين حديث كه مى فرمايد: فاطمه (عليها السلام) پاره اى از وجود پيامبر (صلى الله عليه وآله) است; از اين رو خدا به خشنودى او خشنود و به

ص:32

خشم او خشمگين مى گردد.(1)

روشن است كه اين ملازمت و هماهنگى خشنودى و خشم خدا با او، نيازمند علم و دانش به همه چيزهايى است كه خدا را خشنود و يا خشمگين مى كند، و باز در شكوه دانش و خِرد و جايگاه والاى علمى حضرت فاطمه (عليها السلام) همين بس كه چنين حجم عظيمى از دانش و معنويت، از راه آموزش هاى عادى و شناخته شده به دست نخواهد آمد.

و اما موضوع خشم و آزردگى وجود گران قدر حضرت زهرا (عليها السلام)، به دليل غصب خلافت شرعى اميرمؤمنان بود، و جريان غصب فدك نيز در جهت تضعيف اقتصادى آن بزرگوار و در تنگنا قرادادن او دنبال شد، زيرا آن حضرت در آن شرايط بحران زا نخستين منتقد و بزرگ ترين مخالف جريان خلافت غاصب و

ص:33


1- از پيامبر آورده اند كه در وصف حضرت فاطمه (عليها السلام) فرمود: «مَنْ عَرَفَ هذِهِ فَقَدْ عَرَفَها وَ مَنْ لَمْيعْرِفْها، فَهِىَ بَضْعَةٌ مِنّى، هِىَ قَلْبِى وَ رُوحِى الَّتِى بَينَ جَنْبَىَّ، فَمَنْ آذاها فَقَدْ آذانِى» هر كس اين بانوى سرفراز را مى شناسد كه مى شناسد، و هر كس نمى شناسد بداند كه او پاره وجود و روح من است; پس، هر كه او را بيازارد مرا آزرده است. نورالْأبصار/ ص 49; الفصول المهمّة/ ص 150; نزهة المجالس/ ج 2 / ص 228. و مى فرمود: «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّى، فَمَنْ أَغْضَبَها فَقَدْ أَغْضَبَنى» فاطمه پاره وجود من است; پس، هر كس او را به خشم آورد مرا خشمگين ساخته است. خصائص نسائى/ ص 35; صحيح بخارى/ ج 5 / ص 21.

زورمدار بود، و نيز مى دانيم كه حضرت زهرا (عليها السلام) پس از آن كه غاصبان در جريان سقيفه، شأن نزول و داستان فرود آيه قُربى بر پيامبر و آن گاه فراخواندن دخترش فاطمه و اعطاى فدك به او را انكار نمودند، از راه ارث پدرى، آن را مطالبه كرد، چون موضوع دفاع از حق و بازپس گرفتن آن از غاصب و ظالم، نه تنها يك عمل شرعى و اخلاقى كه گاه لازم و واجب است، هم چنان كه بر غاصب نيز بازگرداندن حقوق ديگران واجب است.

15. مُصحف حضرت فاطمه (عليها السلام); شامل رويدادهايى است كه اتفاق مى افتد

س. شب شهادت سالار بانوان گيتى حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) در يك مجلس مذهبى از سخنران آن، مطلبى در مورد قرآن حضرت فاطمه (عليها السلام) شنيدم، و چون من به راستى چيزى در مورد اين قرآن نمى دانم، تقاضا مى كنم مرا آگاه بفرمائيد.

ج: باسمه جلت اسمائه

از معصوم (عليه السلام) در مورد مُصحف سالار بانوان حضرت فاطمه (عليها السلام) سؤال شد، در پاسخ فرمود: حضرت فاطمه (عليها السلام) پس از رحلت جانسوز پيامبر هفتادوپنج روز در اين جهان زيست در حالى كه اندوهى بزرگ از غروب خورشيد رسالت بر گستره قلب نازنين

ص:34

او نشست. به همين جهت فرشته وحى در آن مدّت، گاه و بى گاه به ديدارش مى آمد و براى آرامش خاطر بخشيدن به او درآن سوگ جانسوز، تسليت مى گفت و از شرايط و جايگاه والاى پدرش در آن سرا او را آگاه مى ساخت، و نيز ازرويدادهاى سختى خبر مى داد

كه براى نسل ارجمندش در راه بود، و او به اميرمؤمنان مى گفت و آن حضرت آن ها را مى نوشت، در نهايت، مُصحف حضرت فاطمه (عليها السلام) از اين نوشته ها تشكيل شد.

در روايت ديگرى از امام صادق (عليه السلام) آمده است كه فرمود: مُصحف حضرت فاطمه (عليها السلام) نوشته اى است همانند قرآن، اما به خداى سوگند كه حرفى از قرآن شما در آن نيست. در آن نوشته چيزى از حلال و حرام نيست، بلكه در آن علم و آگاهى از هر رويدادى است كه روى خواهد داد. و اين نوشته اينك نزد امام عصر (عليه السلام) است.(1)

ص:35


1- در روايات بسيارى از پيشوايان راستين آمده است كه: مُصحف حضرت فاطمه (عليها السلام) نزد امامان اهل بيت (عليهم السلام) است; براى نمونه: در كتاب «صافى» به روايت از «بصائر الدّرجات» آمده است كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: فاطمه (عليها السلام) «مُصحفى» را به يادگار نهاد كه نزد پيشوايان اهل بيت است. آن «مُصحف» نه قرآن خدا، امّا سخنى از پيام اوست كه بر فاطمه (عليها السلام) فرو فرستاده و پيامبر، آن را املا نموده و اميرمؤمنان آن را نوشته است. بصائر الدّرجات، ص 156، ح 14.

16. مُصحف حضرت زهرا (عليها السلام); وحى خداوند بر ايشان است

س. نظر شما در مورد سخن كسى كه با اشاره به مُصحف حضرت فاطمه (عليها السلام) مى گويد: آن حضرت نخستين كسى است كه در تاريخ اسلام دست به تأليف و نگارش زد و مُصحف را نوشت، چيست؟

آن گاه در اين مورد مى افزايد: واژه مُصحف از صُحف به معنى اوراق است و در اينجا منظور همان ورق هايى است كه حضرت فاطمه (عليها السلام) هر آنچه از مقررات شرعى، پند، اندرز، سفارش ها و توصيه ها از زبان پيامبر (صلى الله عليه وآله) مى شنيد را در آنها مى نوشت، و آن اوراق به صورت كتابى شد و آن كتاب نزد ما مردم نيست، بلكه نزد پيشوايان اهل بيت (عليهم السلام) است; با عنايت به اين مطلب كه شمارى از روايات معتبر در كافى و بصائر الدّرجات اشاره دارد كه مُصحف حضرت فاطمه (عليها السلام) از كلام فرشته وحى به حضرت زهرا (عليها السلام) است و آن مفاهيم و محتوا به املاى اميرمؤمنان است، نه سخن پيامبر در مورد مقررات دينى و پند و اندرز و سفارش هاى ايشان كه به قلم حضرت فاطمه (عليها السلام) آمده باشد، نظر شما در اين موردچيست؟

ج: باسمه جلت اسمائه

مُصحف مورد اشاره، نه از املاى اميرمؤمنان است، و نه احكام شرعى و نه پند و اندرز و سفارش هاى پيامبر به قلم حضرت فاطمه (عليها السلام); بلكه مُصحف حضرت فاطمه (عليها السلام)، پرتويى از وحى و الهام خدا بر آن حضرت است، و اميرمؤمنان نگارنده چيزى بود كه بر حضرت فاطمه (عليها السلام) وحى و الهام مى شد، و آن نوشته اينك نزد وجود گرامى امام عصر (عليه السلام) است.

ص:36

17. معناى حديث

«نَحْنُ حُجَةُاللهِ عَلى خَلْقِهِ وَ فاطِمةُ حُجَّةٌ عَليَنا»

س الف. در روايتى از پيشوايان اهل بيت (عليهم السلام) آمده است كه:

«نَحْنُ حُجَةُ اللهِ عَلى خَلْقِهِ وَ فاطِمَةُ حُجَّةُاللهِ عَليَنا»;(1) ما حجّت خدا بر آفريدگانش هستيم، و فاطمه، حجّت خدا بر ما. به نظر شما معنى «حُجَّة» و منظور از آن چيست؟

ب. آيا معناى حديث اين نيست كه حضرت زهرا (عليها السلام) به دلالت اين حديث كه حجَّت خدا بر فرزندان معصوم (عليهم السلام) خويش است، از آنان برتر است؟

ج: باسمه جلت اسمائه

الف. به نظر مى رسد كه منظور از كلمه «حُجَّت»، معناى لغوى آن، يعنى دليل و راهنما است. منظور از آن، چيزى است كه به آن استدلال و به وسيله آن رهنمود داده مى شود. با اين بيان معناى حديث اين مى شود كه: خدا بر مردم به وسيله عبادت و فرمانبردارى و تسليم در برابر مقرراتش به مرحله اى كه پيشوايان أهل بيت (عليهم السلام) رسيده اند استدلال مى كند و بر اهل بيت (عليهم السلام) نيز در صورتى كه لازم آيد، به آن جايگاه پرفرازى كه مادر گران قدرشان حضرت فاطمه (عليها السلام) اوج گرفته است

ص:37


1- اين روايت از امام عسكرى به اين صورت آمده است كه فرمود: نَحْنُ حُجَجُ اللهِ عَلى خَلْقِهِ وَ فاطمةُ حُجةٌ عَلينا. ما حجّت ها و برگزيدگان خدا بر آفريدگانش مى باشيم، و فاطمه، حجّت راستين و پُرشكوه خدا بر ما مى باشد. تفسير أطيب البيان/ ج 13 / ص 236. مترجم.

استدلال مى كنند. والله العالم.

ب. پاسخ اين پرسش از سخنى كه گذشت دريافت مى گردد، چراكه در اين بيان منظور شأنيت و شايستگى احتجاج و استدلال است، و نه فعليت آن. آرى، اگر از سوى آنان در كارى كوتاهى گردد، به وسيله او استدلال مى شود، امّا هرگز نه از سوى آنان در انجام وظايف كوتاهى مى گردد و نه نيازى به احتجاج و استدلال پيدا مى شود.

و اين بيان تنها نشانگر جايگاه پرفرازى است كه آن حضرت به وسيله عبادت خالصانه خدا و فرمانبردارى از او و تسليم در برابر مقررات خدا به آن، اوج گرفته است، و اگر فعليت هم اراده شود، به نوعى نشانگر برترى او از يك جنبه و جهت است و نه برترى مطلق او بر آنان.

18. پرسش هايى پيرامون برخى فرازهاى «حديث كسا»

س. در سايه ترديد و ترديدافكنى در سند حديث معروف كسا در منتخب و عوالم، اين پرسش ها مطرح است:

1. آيا در مورد تصحيح سند و توثيق راويان آن انديشيده ايد؟

2. نظرتان در مورد دلالت حديث چيست؟

3. چرا خدا در پاسخ پرسش جبرئيل جريان را از حضرت فاطمه (عليها السلام) آغاز مى كند و او را مدار و محور پاسخ قرار مى دهد و با آن كه پيامبر برترين موجودات است، از او آغاز نمى كند؟

ص:38

4. راز اجازه خواستن جبرئيل از پيامبر (صلى الله عليه وآله) براى ورود به كسا، پس از اجازه گرفتن از خدا چيست؟

ج: باسمه جلت اسمائه

1. سند حديث كه از «صاحب عوالم العلوم قدّس سرّه» آغاز و به صحابى بزرگوار، «جابربن عبدالله رضوان الله عليه» پايان مى پذيرد، در نهايت اعتبار است و در ميان راويان آن، كسى كه در امانت و ثقه بودن آن بتوان اندك چون و چرا و گفتگو نمود، جز «قاسم بن يحيى» كسى به چشم نمى خورد، كه او هم به نظر ما مورد توثيق و اعتماد است; چراكه جناب «بزنطى» - كه جز از افراد ثقه و مورد اعتماد روايت نمى كند - از او روايت نموده است.

با اين بيان با صرف نظر از نقل روايت از او به وسيله «بزنطى» نيز، خودِ درستى و صحّت سند براى جناب «بزنطى» براى معتبر بودن او و آن روايت كافى است و نيازى به نگرش به احوال راويانِ پس از او نيست; چراكه جناب «بزنطى» از كسانى است كه علماى ما در نقل حديث بر صحيح شمردن روايتى كه از او نقل شده است، اجماع نموده اند; پس، حديث شريف كسا از نظر سند بدون خدشه و اشكال، از احاديث صحيح به شمار مى رود.

2. افزون بر آن، مضمون و محتواى حديث شريف به راستى عالى و سرشار از فضيلت ها و كمالات محمّد و آل محمّد (عليهم السلام) است، كه اين مضامين و مفاهيم در روايات بى شمار و معتبرى وارد شده است; بنا بر اين، در محتوا و مضامين حديث شريف و

ص:39

دلالت آن، چيزى براى ترديد به نظر نمى رسد.

3. شايد نكته اين كه حديث از صدّيقه طاهره (عليها السلام) آغاز مى گردد، آن باشد كه وجود ارجمند او، محور و مدار و رشته گردآورنده ميان نور رسالت و امامت آسمانى است; زيرا از روايات بيانگر «عالم انوار» چنين دريافت مى گردد كه دو نور پرشرافت رسالت و امامت، از آغاز آفرينش، يك نور بود و در وجود پاكان روزگاران از نسلى به نسل ديگر انتقال يافت تا به وجود پرشرافت جناب عبدالمطلّبرسيد، و در آنجا بود كه خدا آن فروغ مبارك را به دو بخش تقسيم نمود. بخشى از آن فروغ كه نور رسالت و نبوّت بود در وجود جناب عبدالله قرار گرفت و بخش ديگر كه نور امامت آسمانى بود در وجود ارجمند ابوطالب، و اين دو فروغ تابناك از هم جدا بود تا بار ديگر در وجود نورانى صدّيقه طاهره فاطمه زهرا (عليها السلام) به هم پيوست و وجود ارجمند حضرت فاطمه (عليها السلام) قرارگاه و ديدارگاه آن دو نور شد و آن حضرت به ديدارگاه دو نور رسالت و امامت و نقطه پيوند و گردآمدن دو درياى بى كران فضيلت و جلوگاه دو مقام والاى نبوت و ولايت آسمانى عنوان يافت; و به همين جهت هم، حديث شريف كسا به نام بلند و پرشكوه او آغاز مى شود و نام ارجمند ايشان پيش از آمدن نام هر يك از آن انوار الهى به صورت جداگانه آورده مى شود، تا آن دو نور رسالت و امامت محور باشند و دو نور وجود امام حسن و حسين (عليهما السلام) بر گرد آن بگردند.

ص:40

4. شايد راز اجازه خواستن فرشته وحى از پيامبر بدون واسطه، پس از اجازه گرفتن از خدا براى حضور در كسا به همراه محمّد و آل محمّد (عليهم السلام) اين باشد كه حقيقت پرشكوه و شرافتى كه در زير آن كسا و درون آن بود مقام پرفراز و جايگاه بلندى بود كه جز محمّد و آل محمّد (عليهم السلام) به آن نايل نيامد، و آنچه در وجود فرشته وحى با آن عظمت و مقام والايش مى گذشت، نايل آمدن به آن مرتبه رفيع بود و به همين جهت هم براى كسب يقين به رسيدن به آن مقام و جايگاه، پس از اجازه گرفتن از خدا براى حضور در كسا به همراه محمّد و آل محمّد (عليهم السلام) بار ديگر از پيامبر (صلى الله عليه وآله) اجازه گرفت.

و نيز محتمل است كه اذن و اجازه خدا، به صورت طولى و در گرو اجازه خواستن از پيامبرش بود، و به همين جهت هم بر فرشته وحى لازم شد تا پس از اجازه گرفتن از خدا، از پيامبر (صلى الله عليه وآله) او نيز اجازه بخواهد، چراكه اذن خدا در گرو اذن پيامبر (صلى الله عليه وآله) او و مشروط بر آن بود.

19. حضرت زهرا (عليها السلام) و داستان مباهله

س. در داستان مباهله مى خوانيم كه پيامبر گرامى به فرمان خدا(1) وجود

ص:41


1- در اين مورد قرآن مى فرمايد: «فَمَنْ حاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَالْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ ابْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ...» اى پيامبر! اينك، پس از دانشى كه در مورد مسيح به تو رسيد، هر كس درباره او با تو به ستيزه پرداخت، بگو: بياييد ما پسرانمان را فراخوانيم و شما نيز پسرانتان را، ما زنانمان را و شما نيز زنانتان را، ما خودمان را و شما نيز خودتان را; آن گاه «مباهله» كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم. آل عمران/ آيه هاى 61/59. اين آيات روشنگر، از رخدادى بزرگ - كه از هنگام رخ دادن آن تا كنون در ميان مردم مسلمان از شهرت بسيارى برخوردار است - سخن دارد. تمام مفسران و محدّثان - جز شمارى چند - بر اين باورند كه اين آيه، هنگامى بر پيامبر فرود آمد كه ميان او و مسيحيان «نجران» گفتگويى درباره مسيح (عليه السلام) به ميان آمد; چراكه اسقف بزرگ آنان، مسيح را پسر خدا مى پنداشت و با اين آيه مخالفت ميورزيد كه: «اِنَّ مَثَلَ عيسى عِنْدَ اللهِ كَمَثَلِ آدَم خَلَقَهُ مِنْ تُراب...» بى ترديد وصف آفرينش عيسى، نزد خدا همانند وصف آفرينش آدم است. خدا او را از خاك آفريد و به او فرمود: «موجود باش! پس وجود يافت.» به همين جهت پيامبر (صلى الله عليه وآله) به فرمان خدا براى نشان دادن راستى دعوت خود، آنان را به مباهله فراخوند و در ساعت مقرر دست در دست عزيزترين هايش به ميعادگاه آمد و دست به دعا بر داشت و از على، فاطمه، حسن و حسين (عليهم السلام) خواست تا آمين بگويند. هيئت «نجران» با تماشاى چهره هاى پرمعنويت آنان، از تصميم خويش پشيمان شد و درخواست صلح و مسالمت داد. محدّثان و مفسران بر آنند كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) در جريان «مباهله»، از ميان همه مردان و زنان و كودكان، تنها على، فاطمه، حسن و حسين (عليهم السلام) را به همراه برد، و با آن كه همسران و عمّه هاى او و ديگر زنان لايق هاشمى و مهاجر و انصار بودند; همين تنها بردن حضرت فاطمه (عليها السلام) با وجود تعبير آيه به «نِسائَنا وَ نِسائَكُمْ»، نشانگر آن است كه تنها حضرت فاطمه (عليها السلام) سراپا شايسته حضور در «مباهله» بود، و اين امتياز از اوست كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) تنها او را برگزيد. پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: اگر خدا در روى زمين بندگانى برتر از على، فاطمه، حسن و حسين داشت، به من دستور مى داد كه با آنان به «مباهله» بروم، امّا چون نبود، دستور آمد كه با اينان بروم، و اين سند برترى آنان است. ينابيع المودّة/ ص 244.

ارجمند حضرت فاطمه (عليها السلام) و همسرش اميرمؤمنان و دو نورديده اش

ص:42

حسن و حسين (عليهم السلام) را به مباهله فراخواند و به

آنان فرمود: هنگامى كه من دعا كردم، شما آمين بگوييد; پرسش اين است كه چرا پيامبر (صلى الله عليه وآله) آنان را به اين كار فرمان داد؟

حقيقت اين است كه ما از يك اهل علم شنيديم كه راز اين كار و اين فرمان را چنين توجيه مى نمود:

معنى اين كار و اين فرمان آن است كه: منِ رسول خدا با اين وصف و مقام كه خاتم پيامبران هستم، دعايم از نظر مقتضى برآورده است و خواسته ام از بارگاه خدا تضمين شده است، امّا شرط فعليت يافتن آن اقتضا و تحقق آن دعا، نَفَس پاك صدّيقه طاهره (عليها السلام) است كه بايد آن وجود پاك با دست گشودن به سوى آسمان و آمين گفتن خود، شرط اين فعليت و تحقق را فراهم آورد. اين شرط را وحى الهى چنين مقرر فرمود و سيره و سنّت پيامبر (صلى الله عليه وآله) بر آن جارى شد; امّا در اين مقام، جاى اين بحث است كه اگر اين توجيه را بپذيريم، معنايش اين است كه شرط پذيرفته شدن خواسته و دعاى پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله)، آمين صدّيقه طاهره (عليها السلام) است، و مى دانيم كه اثرگذارى مقتضى در گرو شرط آن است، و در مقام مباهله نيز، شرط بر آمدن خواسته و پذيرفته شدن دعاى پيامبر (صلى الله عليه وآله) در داستان مباهله با مسيحيان نجران نيز در گرو بالارفتن دست هاى مبارك چهار وجود مقدس ديگر، يعنى على و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) است، در غير اين صورت دعاى پيامبر (صلى الله عليه وآله) تحقق نمى يابد; آيا توجيه اين عالم به اينجا نمى انجامد؟

ص:43

ج: باسمه جلت اسمائه

در روايات مورد اعتماد و كلمات علماى بزرگ، وجوه ديگرى نيز براى همراه بردن حضرت فاطمه و فرزندانش (عليهم السلام) به مباهله بيان شده است; براى نمونه در روايتى مورد اعتماد از امام رضا (عليه السلام) آمده است كه در پاسخ پرسش مأمون - كه از برترين فضيلت اميرمؤمنان (عليه السلام) در قرآن مى پرسيد - فرمود:

«آيَةُ المباهِلَة تَدُّلُّ عَلى ذلِك...»; برترين فضيلت اميرمؤمنان (عليه السلام) در قرآن شريف آيه مباركه مباهله است.

و نيز يكى از بزرگ ترينِ علماى دين در پاسخ اين پرسش كه در آيه مباهله، قراردادن زنان و فرزندان در كنار پيامبر به چه معنا و مفهوم است؟ چنين پاسخ داده است:

اين سبك از قراردادن زنان و فرزندان در كنار نفس نفيس پيامبر (صلى الله عليه وآله)، تأكيد بر اعتماد و اطمينان قلبى پيامبر (صلى الله عليه وآله) بر حقانيت موضع و يقين داشتن او به درستى دعوتش مى باشد; چراكه وقتى كسى جرئت مى كند تا افزون بر خطرنمودن در كارى به بهاى جان شيرين خود، عزيزترين ها و محبوب ترين ها و پاره هاى جگرش را نيز در راه

هدف خويش در معرض خطر قرار دهد، اقدام به اين كار بزرگ و پرخطر، از سويى نشانگر درستى دعوت و صداقت او در گفتار است، و از سوى ديگر نشان دهنده اعتماد او به نابودى طرف مقابل و خاندان و عزيزان او در صورت حق ستيزى است; و او با اين ايمان و يقين به همراه عزيزترين هايش به مباهله برمى خيزد تا هدف خود را تحقق

ص:44

بخشد و دشمن اصلاح ستيز را يا به راه درست آورد و يا به همراه عزيزانش به بوته هلاكت و نابودى بسپارد.

20. سالار بانوان گيتى حضرت مريم است يا حضرت زهرا (عليها السلام)

س. خدا در قرآن شريف به صراحت آيه مباركه، حضرت مريم، دختر عمران را «سَيِّدةُ نِساءِ الْعالَميْن» ناميده است، با اين وصف چگونه ما بگوييم كه حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) سالار بانوان گيتى يا «سَيِّدةُ نِساءِ الْعالَميْن» است؟ آيا اين سخن با صراحت قرآن شريف ناسازگار نيست؟

افزون بر اين، ما به برخى از روايات رسيده از پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله) استدلال مى كنيم كه مى فرمايد: «إنَّ مَرْيَم سَيِّدةُ نِساءِ عالَمِها» امّا آيا اين سخن با بيان قرآن ناسازگار به نظر نمى رسد كه مى فرمايد:

«وَإِذْ قَالَتْ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ *»;(1) و هنگامى را] به ياد آور [كه فرشتگان گفتند: اى مريم! به يقين خدا تو را برگزيده و پاك] و پاكيزه ات [ساخته و تو را بر زنان گيتى برترى بخشيده است؟

درجه اعتبار اين احاديث با وجود آيه شريف چيست؟

ج: باسمه جلت اسمائه

در قرآن كريم عبارت «سَيِّدةُ نِساءِ الْعالَميْن» نيامده، بلكه اين جمله در روايات و تفاسير آمده است. قرآن در مورد حضرت

ص:45


1- آل عمران/ آيه 42.

مريم مى فرمايد:

«وَإِذْ قَالَتْ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ *»;(1) و هنگامى را] به ياد آور [كه فرشتگان گفتند: اى مريم! به يقين خدا تو را برگزيده و پاك] و پاكيزه [ساخته و تو را بر زنان گيتى برترى بخشيده است.

در تفسير اين آيه آمده است كه: گزينش مريمِ پاك از جانب خدا، گزينش از ميان بانوان و دختران معاصر و روزگار مريم بر مادرى مسيح و به دنيا آوردن آن پيامبر بزرگ، به صورت باكره و بدون دست زدن بشرى بر آن دختر پاك و پاكيزه بود; امّا روايات رسيده در وصف و ستايش «سَيِّدةُ نِساءِ الْعالَميْن»، نشانگر هماهنگى و انطباق آنها با وجود ارجمند حضرت فاطمه (عليها السلام) به صورت اطلاق است و نه مقيد به برترين بانوى روزگار خود بودن، كه وصف حضرت مريم (عليها السلام) مادر مسيح است.

با اين بيان، كمترين مخالفتى ميان اين بيان و آيه شريفه وجود ندارد، بهويژه اگر بر اين باور باشيم كه بيان مفاهيم و معارف و آموزه هاى قرآن و تأويل آن از حقوق اختصاصى خاندان عصمت است، درست همانگونه كه در قرآن به صراحت چنين آمده است: «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ»(2) امّا

ص:46


1- آل عمران/ آيه 42.
2- «هُوَ الَّذِى أَنْزَلَ عَلَيكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ زَيغٌ فَيتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللهُ وَالرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ يقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُوا الاَْلْبَابِ» اوست آن كسى كه اين كتاب را بر تو فروفرستاد. برخى از آن، آيات محكم است] و پيام آن روشن [، كه آن ها بنياد كتاب است، و] برخى [ديگر متشابه است] و تأويل پذير [. امّا كسانى كه در دل هايشان كژى است، از] آيات [آن، آنچه را متشابه است پى مى گيرند تا فتنه جويى كنند و درپى تأويلِ] دلخواه [آن بر آيند، با آن كه تأويل آن را جز خدا و فرورفتگان در دانش، كسى نمى داند;] و آنان هم [مى گويند: ما به] همه [آن ايمان آورديم. سراسر] آن [از نزد پروردگار ماست; و جز خِردمندان كسى به خود نمى آيد. آل عمران/ آيه 7.

كسانى كه در دل هايشان كژى است، از] آيات [آن، آنچه را متشابه است پى مى گيرند تا فتنه جويى كنند و درپى تأويلِ] دلخواه [آن بر آيند، با آن كه تأويل قرآن را جز خدا و فرورفتگان در دانش، كسى نمى داند....

گفتنى است كه «ألرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ» يا فرورفتگان در دانش، به امامان اهل بيت (عليهم السلام) تفسير شده است.

21. مقام سيادت و سرورى حضرت مريم و حضرت زهرا (عليهما السلام)

س. برخى مى گويند كه حضرت فاطمه (عليها السلام)، سالار بانوان گيتى نيست، چراكه اين فضيلت به بيان قرآن شريف، به حضرت مريم اختصاص يافته است كه مى فرمايد:

«وَإِذْ قَالَتْ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ»;(1) و هنگامى را به ياد آور كه فرشتگان گفتند: اى مريم!

ص:47


1- آل عمران/ آيه 42.

به يقين خدا تو را برگزيده و پاكيزه ساخته و تو را بر زنان گيتى برترى بخشيده است.

با اين بيان، آن رواياتى كه دلالت بر برترى صدّيقه طاهره فاطمه (عليها السلام) دارد در برابر اين آيه مباركه تاب ايستادگى ندارد; آيا اين سخن درست است؟

ج: باسمه جلت اسمائه

به هنگام تعارض و رويارويى ميان آيه و حديث، بايد به سراغ مرجّحات رفت و در آن مورد جستجو نمود و عالمانه و فنّى تصميم گرفت و انتخاب نمود، امّا هنگامى كه روايات، تفسيرگر آيه باشد، در آن صورت بايد بر معناى آن ملتزم گرديد، چراكه نپذيرفتن سخن معصوم (عليه السلام) در حقيقت نپذيرفتن كتاب خداست.

آيه مورد بحث بدون روايت، داراى دو وجه و دو احتمال است:

الف. يكى احتمال گزينش مريم (عليها السلام) به عنوان برترين بانوى روزگار خويش;

ب. و ديگر احتمال گزينش مريم (عليها السلام) به عنوان برترين بانوى روزگاران; هردو احتمال ممكن است، امّا هنگامى كه به راستى روايتى از جانب پيشوايى معصوم (عليه السلام) در تفسير آيه شريفه برسد و منظور و مفهوم آيه شريفه را به صورت روشنى بيان كند، و به هر پژوهشگر و انسان حقجو توضيح دهد كه حضرت فاطمه (عليها السلام) پاره وجود پيامبر برگزيده خداست، و در پيشگاه خدا و رسول او داراى جايگاهى است كه خدا به خشنودى او خشنود مى گردد و به

ص:48

خشم او خشمگين، و اوست كه سالار بانوان عالم در همه عصرها و نسل هاست، در آن صورت ديگر جايى براى اين سخن نمى ماند كه: آيه شريفه بر روايت يا روايات مقدّم است.

22. مَهريه حضرت زهرا (عليها السلام)

س. آيا ممكن است در مورد مَهريه اى كه حضرت فاطمه (عليها السلام) از اميرمؤمنان خواست، آگاهى بدهيد، و روشنگرى بفرماييد كه آيا ازدواج آن حضرت با على (عليه السلام) به تصميم پيامبر (صلى الله عليه وآله) و يك تكليف الهى بود، يا با هماهنگى پيامبر (عليه السلام) با حضرت فاطمه (عليها السلام) و همراه با انتخاب و اختيار او؟

ج: باسمه جلت اسمائه مرحوم كلينى(1) در كتاب شريف كافى آورده است كه پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله) به حضرت فاطمه (عليها السلام) فرمود: دخترم! ازدواج تو، نه از سوى من و در زمين انجام گرفت، بلكه از سوى خدا و در آسمان ها انجام شد و مهريه تو نيز تا آسمان ها و زمين برپاست، يك پنجم اين جهان است.

و نيز در روايت ديگرى در اين مورد آمده است كه

ص:49


1- مرحوم «محمّد بن يعقوب رازى»، مشهور به «ثقة الاِسلام كلينى»، صاحب كتاب كافى از دانشمندان نامدار مذهب اهل بيت (عليهم السلام) است، كه در سال 329 از هجرت در بغداد جهان را بدرود گفت و قبرش در بازار بغداد است.

اميرمؤمنان (عليه السلام) زره خود را به پانصد درهم فروخت و بهاى آن را به حضرت فاطمه (عليها السلام) تقديم نمود.

23. فرمان خدا به ازدواج حضرت زهرا (عليها السلام)

س. ازدواج حضرت فاطمه (عليها السلام) با اميرمؤمنان (عليه السلام) برابر خواست و فرمان خدا بود، زيرا ازدواج نور با نور بود، آيا ازدواج مردم عادى نيز به تقدير و قضاى الهى انجام مى پذيرد و كار ازدواج در حقيقت به دست خداست و اختيار انديشه و تصميم و انتخاب رايج زن و مرد، اختيارى ظاهرى و پندارى است يا انتخاب و اختيارى واقعى است و آنان تصميم ساز و تصميم گيرنده اند؟

ج: باسمه جلت اسمائه

در اين حقيقت، همه سرنوشت مشتركى دارند كه از كران تا كران هستى، هر چيز و هر كارى برابر فرمان تكوينى و اندازه گيرى خدا، يا «قضا و قدر الهى» - كه نفى كننده اختيار انسان نيست - صورت مى گيرد، امّا ظاهر روايات بيانگر آن است كه ازدواج اين دو نور پرفروغ رسالت و امامت، با فرمان خدا به پيامبرش انجام پذيرفت; وگرنه فرمان استحبابى ازدواج كه جهانشمول است براى همه آمده است.

روشن است كه ازدواج در شرايط عادى براى انسان، مستحب مؤكد است، امّا انجام ازدواج برابر فرمان تكوينى و اندازه گيرى

ص:50

خدا، يا «قضا و قدر الهى» چنان نيست كه از انسان سلب اراده و اختيار نمايد و او را مجبور به آن سازد. بهترين دليل اين سخن، نداى وجدان هر انسان و تلاش هر فرد و خانواده اى براى گزينش بهتر در اين مورد است.

24. فروغ معنوى حضرت زهرا (عليها السلام)

س. بخشى از روايات رسيده در فضائل و كمالات معنوى حضرت فاطمه (عليها السلام) بيانگر آن است كه آفرينش نور آن حضرت پيش از آفرينش آسمان و زمين بوده است; نظر شما درباره شخصى كه پيرامون اين روايات دستخوش ترديد شود، چيست؟ البته با عنايت به اين نكته كه سخت گيرى در سند برخى از روايات، نظير روايت «سدير صيرفى» - كه مرحوم شيخ صدوق آن را در معانى الْأخبار آورده است - آن را از دايره اعتبار خارج نمى كند.(1)

ج: باسمه جلت اسمائه

من از ديرزمان به روايات اهل بيت (عليهم السلام) در اين موضوع مراجعه كرده و روايات معتبرى ديده ام كه بر اين حقيقت دلالت و راهنمايى مى كند; پس، كسى كه در اين موضوع ترديد دارد اگر به روايات مراجعه نمايد و باز هم در همان حالت ترديد باقى بماند، من نه او را تكفير مى كنم و نه مورد طعن و عيبجويى قرار

ص:51


1- معانى الْأخبار/ ص 396 باب المعانى/ ح 53.

مى دهم، بلكه مى گويم دين تو براى خودت و دين من هم از آنِ من; امّا اگر بدون مراجعه به روايات، در اين موضوع ترديد ورزد، بايد خود را به يك عالم ژرف نگر دينى معرفى كند تا در بهبود حال او تدبيرى بينديشند.

25. حضرت زهرا (عليها السلام) يك بانوى عادى نيست

س. فردى در مورد شخصيت و كمالات معنوى حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) و حضرت زينب (عليها السلام) و حضرت خديجه (عليها السلام) و حضرت مريم و حضرت آسيه همسر توحيدگرا و حق طلب فرعون، چنين مى گويد:

... و هنگامى كه بعضى از مردم از برخى خصوصيات غير عادى و فراطبيعى در شخصيت اين بانوان نامدار تاريخ بشر سخن مى گويند، ما در وجود آنان خصوصيتى جز ظرفيت گسترده طبيعى و شرايط مطلوب و فضاى مساعدى نمى يابيم كه به آنان، چنان امكان رشد و بالندگى روانى و عقلى و التزام

عملى به منطق و منش نيك و آراستگى به ارزش ها و معيارهاى والايى داده است كه توانستند مايه ها و استعدادهاى طبيعى خود را در راه بالندگى و شكوفايى، متوازن و هماهنگ سازند و در ميدان زندگى پيشرفت نمايند; بر اين اساس لزومى ندارد كه به وجود ويژگى هاى فراطبيعى و غيبى در وجود و شخصيت آنان معتقد شد، چراكه در مقام اثبات نمى توان براى چنين ويژگى هايى به قطع و يقين رسيد...

نظر شما در مورد گوينده اين سخن كه گويى مقام معنوى اين بانوان بزرگ

ص:52

و تاريخ ساز را ناديده گرفته و رشد و شكوفايى شگفت انگيز آنان را رهاورد تلاش و كوشش بسيار و وجود شرايط مطلوب و امكانات طبيعى براى رشد و اوج مى بيند، چيست؟

ج: باسمه جلت اسمائه

هرگز مادر ارجمند امامان معصوم (عليهم السلام) يا «أمُّ الْأئِمَّة» حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) را نمى توان با ديگر زنان روزگاران گرچه اهل دانش و فرهنگ و رشد و معنويت باشند، مقايسه نمود; چراكه آن حضرت از نظر منشأ آفرينش چنان بود كه خدا به پيامبر معصوم خويش با آن نيايش و عبادت و معنويت، باز هم فرمان داد تا چهل روز به نيايش و عبادت و رياضت معنوى بپردازد، آن گاه از بهشت زيبا براى او ميوه آمد تا بخورد، تا وجود زمينى فاطمه (عليها السلام) از آن ميوه هاى بهشتى پديد آيد، و هنوز ديده به جهان نگشوده با مادرش سخن گويد! و پس از ولادت، چنان در راه كمال و جمال اوج گيرد كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) بر دست او بوسه زند و آن وجود ارجمند را «أمُّ أبِيْها» خطاب نمايد!

چنين وجود مباركى بدون ترديد داراى امتيازات ويژه اى است; و هم اوست كه جبرئيل برايش، وحى و پيام الهى را مى آورد و او محدّثه مى شود.

زنان نامدار و بامعنويت ديگر، نظير حضرت زينب (عليها السلام) نيز ممكن است در پرتو انديشه بلند و دانش و بينش عميق و منش و عملكرد شايسته خود، به مقامات والاى معنوى برسند; چنان كه

ص:53

علّامه مامقانى در مورد عقيله بنى هاشم حضرت زينب (عليها السلام) چنين مى نويسد: من در مورد شخصيت والاى حضرت زينب (عليها السلام)، نه مى توانم بگويم كه او داراى مقام والاى عصمت است، و نه مى توانم اين ويژگى بزرگ و باشكوه را از او نفى كنم.

با اين بيان، بانوان بزرگ و بامعنويتى چون حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) و حضرت زينب (عليها السلام) و حضرت خديجه (عليها السلام) و حضرت مريم (عليها السلام) افزون بر همه كمالات و امتيازات عادى، داراى ويژگى فراطبيعى بودند و نمى توان آنان را با ساير بانوان، حتى اگر از نوابغ و خوبان و شايستگان روزگار باشند، مقايسه نمود.(1)

26. رابطه ميان شب قدر و حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام)

س. چه رابطه اى ميان شب مبارك قدر و شخصيت با معنويت صدّيقه طاهره، حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) وجود دارد؟

ج: باسمه جلت اسمائه

در تفسير صافى ذيل آيه هاى آغازين سوره مباركه دخان مى فرمايد:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * حم * وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ * إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَة مُبَارَكَة إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ * فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْر حَكِيم»(2) به نام خداوند مهرگستر مهربان حا، ميم. سوگند به اين كتاب

ص:54


1- لايقاسُ بِآلِ مُحَمَّد مِنْ هذِهِ الْأُمَّةِ أحَدٌ،... نهج البلاغه/ خ 2.
2- دخان/ آيه هاى 4-1.

روشنگر، كه ما آن را در شبى خجسته فرو فرستاديم، چراكه ما بيم دهنده ايم. در آن شب، هر كار استوارى مشخص مى گردد.

در ذيل اين آيات آورده اند كه: مردى مسيحى از امام كاظم (عليه السلام) از باطن اين آيات پرسيد، آن حضرت فرمود: امّا منظور از «حم»، وجود ارجمند محمّد (صلى الله عليه وآله) است، و منظور از «وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ» يا كتاب روشنگر، اميرمؤمنان (عليه السلام) است، و منظور از «لَيْلَة مُبَارَكَة» يا كلمه شب، وجود مبارك حضرت فاطمه (عليها السلام) است، و امّا اين سخن كه: «فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْر حَكِيم» در آن شب، هر كار استوارى مشخص مى گردد، به اين حقيقت اشاره دارد كه از آن بانوى بزرگ، خير و بركت بسيارى به جهان و جهانيان خواهد رسيد; أمّا حم * فَهُوَ مُحَمَّد (صلى الله عليه وآله)، وَ أمَّا الْكِتَابُ الْمُبِين فَهُوَ أمِيْرالْمؤمنين علىّ (عليه السلام)، وَ أمَّا اللَّيْلَة، فَفاطمة (عليها السلام)، وَ أمَّا قَوْلهُ فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْر حَكِيم يَقُول يَخْرجُ منْها خَيْرٌ كثيرٌ...

كوتاه سخن آن كه، همانگونه كه شب پربركت قدر، براى مردم مايه رحمت و بركت است، وجود گران قدر مادر امامان معصوم (عليهم السلام)، حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) نيز مايه خير و رحمت بسيارى براى جهان و جهانيان است.

27. دعاى مخصوص حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام)

س. دعايى است مشهور و معروف كه چنين است:

«أللّهُمَّ إنِّى أَسْئَلُكَ بِحَقِّ فاطِمَة وَ أَبِيْها وَ بَعْلِها وَ بَنِيْها وَ السِّرِ الْمُسْتِوْدِعِ فِيْها

ص:55

أنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ أنْ تَفْعَلَ بِى ما أنْتَ أهْلُهُ وَ لا تَفْعَلَ بِى ما أنَا أهْلُهُ بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمِين»(1)

آيا خواندن اين دعا در قنوت جائز است؟

ج: باسمه جلت اسمائه

اگر به عنوان ورود خوانده شود، جائز نيست; امّا به عنوان مطلق دعا و نيايش باخدا، نه تنها جائز كه نيكوست.

28. اثر سازنده ختم «أللّهُمَّ صَلِّ عَلى فاطِمَة (عليها السلام)...» بر جنين

س. من در روايات و دروس و سخنرانى ها و كتابهاى مهم، بسيار جستجو نمودم تا از دعاها و مفاهيم و دستورات دينى، چيزهايى بيابم كه انجام و رعايت آنها از آغاز تشكيل جنين تا مراحل مختلف تربيت كودك و نوجوان، در فرزندان انسان اثر نيك مى گذارد و آنان را به راه هدايت و ايمان و پيروى از مذهب اهل بيت (عليهم السلام) راهنمايى مى كند، امّا چيزى كه نظر و خواسته مرا تأمين كند نيافتم; از آنجايى كه من بسيار در اين انديشه ام و دوست دارم كه فرزندم - كه اينك در مرحله جنين است - در آينده انسانى دانشمند و حافظ قرآن و خدمتگزار امام حسين (عليه السلام) تربيت شود، از

ص:56


1- بارخدايا! از تو خاضعانه مى خواهم كه به حق فاطمه و پدر او و همسرش و دو فرزندش و راز به امانت سپرده شده در وجود نازنين او، كه درود بفرستى بر محمّد و خاندان محمّد و به رحمت و مهر خودت با من چنان رفتار كنى كه خود شايسته آن هستى و چنان رفتار نكنى كه من شايسته آن هستم اى مهربان ترين مهربانان!

شما - كه خدا وجود مباركتان را حفظ نمايد - تقاضا دارم مرا به منابع و مصادر و نوشته هايى در اين جهت راهنمايى فرماييد كه براى رسيدن به اين آرزو از كدام دعاها و اذكار استفاده كنم؟

ج: باسمه جلت اسمائه

در اين مورد خواندن با اخلاص دعاى عهد و زيارت عاشورا در هر روز، اثر دارد; و از ختم هاى مؤثر نيز آن است كه با طهارت و اخلاص و در جايى دور از چشم ديگران، 530 مرتبه اين دعا را زمزمه كنيد كه:

«أللّهُمَّ صَلِّ عَلى فاطِمَة وَ أَبِيْها وَ بَعْلِها وَ بَنِيْها وَ السِّرِ الْمُسْتِوْدِعِ فِيْها بِعَدَد ما أَحاطَ بِهِ عِلْمُك»; بارخدايا! درود و سلام بفرست بر وجود گرامى حضرت فاطمه و بر پدر گران قدر او و همسر ارجمند او و دو فرزندش و بر راز به امانت سپرده شده در وجود نازنين او، به شمار آنچه علم و دانش بى كران تو آن را فراگرفته است.

29. شهادت در اذان به مقام سيادت و سرورى حضرت فاطمه (عليها السلام)

س. آيا نمازگزار هنگام اذان و اقامه، افزون بر شهادتها و گواهى هاى سه گانه، مى تواند به قصد رجاء و تقرّب به خدا، نه به قصد ورود و جزء بودن آن، شهادت بر مقام سيادت و سرورى حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) را

ص:57

نيز اضافه كند يا نه؟ به عنوان مثال، پس از شهادت بر يكتايى خدا و رسالت محمّد (عليها السلام) چنين بگويد:

... أشْهَدُ أنَّ عَلِياً أميرالمؤمنين و أنَّ فاطِمَة سَيِّدةُ نِساء الْعالَمِينَ وَ أوْلادهَا الْمَعْصُومِينَ حُجَجُ الله...؟

ج: باسمه جلت اسمائه

هيچ اشكال و ايرادى در رُجحان گواهى به ولايت اميرمؤمنان (عليه السلام) در اذان و اقامه نيست، بلكه از شعائر مذهب شيعه است كه سزاوار نيست كسى آن را ترك كند; امّا گواهى به ولايت فرزندان معصوم (عليهم السلام) آن حضرت به قصد ذكر و ياد خدا نيكوست، و نه به قصد ورود; همين گونه است گواهى به اين حقيقت كه حضرت فاطمه (عليها السلام) آراسته به ويژگى عصمت، و سرور بانوان دو عالم است.

30. برترى تسبيح حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) بر نافله

س. كدام يك از اين دو كار بزرگ عبادى و معنوى، از نظر ثواب و پاداش برتر است، انجام نماز نافله مغرب و عشاء يا پرداختن به تسبيح حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام)؟

ج: باسمه جلت اسمائه

تسبيح حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) از نظر ثواب و پاداش برتر است; چراكه در حديثى معتبر از امام باقر (عليه السلام) آورده اند

ص:58

كه فرمود:

«ما عُبِدَاللهُ بِشَىء مِنَ الَّتمْجِيْدِ أَفْضَل مِنْ تَسْبِيْحِ فاطِمَة، وَلَوْ كانَ شَىءٌ أَفْضَل مِنْهُ لَنَحِلَهُ رَسولُاللهِ فاطِمَةَ»; خداى فرزانه به وسيله چيزى برتر از تسبيحات حضرت فاطمه (عليها السلام) پرستش نشده است. اگر شيوه اى براى پرستش خدا برتر از اين بود، پيامبر آن را به دخت گرانمايه اش ارمغان مى داد.(1)

و در روايتى ديگر از امام صادق (عليه السلام) آورده اند كه فرمود: تسبيح حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) هر روز پس از نماز، از هزار ركعت نماز برايم محبوب تر است.

و نيز فرمود: هر كس باتسبيح حضرت فاطمه (عليها السلام)، خدا را خالصانه ستايش نمايد، به راستى او را فراوان ياد كرده است.

گفتنى است كه روايات بيانگر برترى ثواب و پاداش تسبيح حضرت فاطمه (عليها السلام) بسيار است.

31. برترى پرداختن به تسبيح حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) پس از نماز

س. پس از سلام نماز جماعت، كدام يك از اين دو كار عبادى و معنوى، از نظر ثواب و پاداش برتر است، نخست فرستادن صلوات بر محمّد و آل محمّد (عليهم السلام) و بعد پرداختن به تسبيح حضرت زهرا (عليها السلام)؟ يا نخست

ص:59


1- بحار/ ج 43 / ص 64; سفينة البحار/ ج 1 / ص 593.

پرداختن به تسبيح حضرت زهرا (عليها السلام) و آن گاه فرستادن صلوات بر محمّد و آل محمّد (عليهم السلام)؟

ج: باسمه جلت اسمائه

در حديثى معتبر از امام صادق (عليه السلام) آورده اند كه فرمود: نمازگزار آگاه و بامعنويت پس از سلام نماز، مطلقا تسبيح حضرت زهرا (عليها السلام) را بر هر كارى، حتى بر فرستادن صلوات بر محمّد و آل محمّد (عليهم السلام) مقدم مى دارد.

32. حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) تنها دختر پيامبر

س. در مورد شمار دختران پيامبر، ميان تاريخ نگاران و محدّثان بحث و گفتگوست، كه آيا حضرت زينب، رقيه و أُم كلثوم نيز دختران آن حضرت هستند يا دختران خديجه و يا دختران هاله، خواهر خديجه (عليها السلام) هستند و آن بانوى بزرگ، به خاطر منش و اخلاق نيكو و امكانات بسيار، آنان را همچون فرزندان خود زير بال محبت مادى و معنوى خود گرفت و اداره نمود و در سايه بلندپايه پيامبر بزرگ اسلام (صلى الله عليه وآله) تربيت كرد؟

رواياتى با سند صحيح و معتبر رسيده است كه: چون رقيه دختر پيامبر (صلى الله عليه وآله) از دنيا رفت، آن حضرت فرمود: به گذشتگان صالح و نيكوكردارمان بپيوند...(1)

و در كتاب كافى با سلسله سند خود از محمّد بن يحيى، و از احمد بن

ص:60


1- كافى/ ج 3 / ص 241.

محمّد، و از بكير، و از زراره و او نيز از امام صادق (عليه السلام) آورده است كه فرمود: حضرت فاطمه (عليها السلام) به اميرمؤمنان (عليه السلام) وصيت كرد كه پس از او با دختر خواهرش ازدواج نمايد و آن حضرت نيز چنين كرد.(1)

و نيز در مقنعه شيخ مفيد و تهذيب شيخ طوسى در دعاى روزهاى ماه رمضان در صلوات بر پيامبر (صلى الله عليه وآله) و امامان نور، از قول پيشوايان اهل بيت (عليهم السلام) چنين آمده است:

أللّهُمَّ صَلِّ عَلى رقيّة بِنْت نَبِيَّك وَ الْعَن مَن آذى نَبِيَّك فِيْها، أللّهُمَّ صَلِّ عَلى أم كُلثُوم بِنْت نَبِيَّك وَ الْعَنْ مَن آذى نَبِيَّك فِيْها...»; بارخدايا درود فرست بر رقيه دختر پيامبرت و بر كسى كه پيامبرت را در رفتار با او آزرد، لعنت فرست. بارخدايا درود فرست بر أُم كلثوم دختر پيامبرت و كسى كه پيامبرت را در مورد او آزرد، لعنت كن.

و نيز برخى از روايات و دعاها نشانگر آن است كه آنها دختران پيامبر (صلى الله عليه وآله) بودند و نه دختران حضرت خديجه و يا هاله; اينك نظر شما چيست؟

ج: باسمه جلت اسمائه

من در اين مورد پژوهش و تحقيق نموده ام و همچون گروهى از علماى پيشين، نظير مرحوم سيد مرتضى بر اين باورم كه حضرت خديجه (عليها السلام) به هنگام ازدواج با پيامبر خدا، دوشيزه بود و به هنگام عقد، 40 ساله نبود بلكه 24 ساله بود; بنا بر اين،

ص:61


1- كافى/ ج 5 / ص 555.

بى ترديد آنان دختران خواهر حضرت خديجه (عليها السلام) بودند، نه دختران او و پيامبر (صلى الله عليه وآله).

33. پاكيزه و دورداشتن حضرت زهرا (عليها السلام) از كار مكروه

س. روايتى در مسند حضرت فاطمه آمده است كه گويى آن حضرت چنين فرمود:

«مَرَّ بِى رَسُولُاللهِ وَ أَنَا مُضْطَجَعَةٌ مُتَصَبَّحَةٌ، فَحَرَّكَنِى بِرِجْلِهِ وَ قالَ: يابُنَيَّةُ! قُوْمِى فَاشْهَدِى رِزْقَ رَبِّكِ وَ لاتَكُونِى مِنَ الْغافِلِيْنَ، فَإِنَّاللهَ يُقَسِّمُ أَرْزاقَ النّاسِ ما بَيْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلى طُلُوعِ الشَّمْسِ»;(1) در خواب صبحگاهى بودم، كه پيامبر خدا بر من گذر نمود، و مرا اندكى با پاى مبارك خودش تكان داد و فرمود: دخترم! برخيز و گواه رزق و روزى پروردگارت باش و از غفلت زدگان مباش، چراكه خداى بنده نواز رزق و روزى مردم را ميان طلوع فجر تا طلوع خورشيد تقسيم مى كند.

آيا به نظر مبارك شما اين روايت درست است؟

ج: باسمه جلت اسمائه

من به روايتى كه تنها از طريق أهل سنّت آمده باشد، به دلايلى كه در جاى خود بحث شده است، اعتماد نمى كنم، و اين روايت از آن نمونه است كه تنها از طريق آنان رسيده است.

افزون بر آن، از نظر معنا و دلالت نيز مشكل دارد، چراكه از

ص:62


1- سيوطى/ مسند فاطمة الزّهراء/ ص 220.

سويى از خواب سحرگاهى حضرت فاطمه (عليها السلام) سخن دارد كه بدون عُذر كارى است مكروه; و نيز از نوعى توبيخ پيامبر از خواب او در آن ساعت خبر مى دهد، كه اينها با ويژگى عصمت آن بانوى نمونه ناسازگار است; والله العالم.

34. مقايسه مقام حضرت زهرا و امامان (عليهم السلام)

س. آيا مقام حضرت زهرا (عليها السلام) بيشتر است يا امام حسن و ديگر امامان (عليهم السلام)؟

ج: باسمه جلت اسمائه

در چند روايت آمده است كه ائمه (عليهم السلام) حجت بر خلق خداى تعالى مى باشند و حضرت فاطمه (عليها السلام) حجت بر آنان است. پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله) دست فاطمه زهرا (عليها السلام) را مى بوسيد و در وقت آمدن او به مجلس تمام قد مى ايستاد;

] ايشان [اين احترامات را - كه قطعاً الهى بوده - بر حضرت امير (عليه السلام) نكردند و مع ذلك من در اين مسئله نظر قطعى ندارم.

35. آيا روايتى با مضمون روح القدس حضرت فاطمه صحت دارد؟

س. آيا روايتى با مضمون (روح القدس حضرت فاطمه) صحت دارد؟

ج: باسمه جلت اسمائه علماء شيعه عموماً و سنى ها اكثراً فرموده اند اصل ماده بدن

ص:63

صديقه طاهره، حضرت فاطمه زهراء (عليها السلام) از ماده اين عالم نيست بلكه از بهشت و از عالى ترين ميوه هاى بهشتى است، و اما روح مناسب با اين بدن را كه خداى تعالى براى ايشان اختيار فرموده است از اسرار الهى است و ما قادر به فهميدن آن از روايات - آن روح ها از نور عظمت الله تعالى خلق شده است - نيستيم. پيغمبر (صلى الله عليه وآله) در روايتى فرموده است خدا نور حضرت فاطمه (عليها السلام) را قبل از خلق زمين و آسمان و قبل از خلق آدم (عليه السلام) از نور خودش خلق نمود.

36. اثبات سيلى خوردن حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) و ماندن ميان در و ديوار

س. آيا اين مطلب كه به حضرت فاطمه (عليها السلام) سيلى زده شده و ايشان ميان در و ديوار مانده است اثبات شده است؟

ج: باسمه جلت اسمائه

روايات و تاريخ به حدى است كه شك باقى نمى ماند، بخصوص روايات وارده از طرف مخالفين

37. چرا پيامبر دست حضرت فاطمه (عليها السلام) را مى بوسيد؟

س. چرا پيامبر اسلام حضرت فاطمه را نور چشم خود مى دانست، او را بزرگ مى داشت و دست او را مى بوسيد با اينكه فرزندان ديگرى هم داشت؟

ص:64

ج: باسمه جلت اسمائه

چون ماده جسد حضرت زهراء (عليها السلام) از ماده اين عالم نبود بلكه از بهشت و از ميوه هاى آن بود همانگونه كه شيعه و سنى نقل كرده اند. و اما روح متناسب با آن بدن از اسرار است كه ما آن را نمى فهميم و فقط از اخبار چنين مى فهميم كه روح آن حضرت از نور عظمت خداى تعالى است. در معانى الاخبار صدوق نقل كرده است: قال رسول الله (صلى الله عليه وآله) خلق نور حضرت فاطمه قبل آن تخلق الارض والسماء فقال بعض الناس يا بنى الله فليست هى النسيه فقال (صلى الله عليه وآله) حضرت فاطمه حوراء انسيه خلقها الله عزوجل من نوره قبل آن يخلق آدم الحديث.

38. حكم عالمى كه عصمت حضرت زهرا (عليها السلام) را انكار كند

س. حكم عالمى كه يكى از ضروريات مذهب، همانند عصمت امامان نور (عليهم السلام) يا نسبت سهودادن به آنان در غير تبليغ دين، يا انكار عصمت حضرت فاطمه (عليها السلام) يا ويژگى بتول بودن او را انكار كند، چيست؟

ج: باسمه جلت اسمائه

اگر انكاركننده عصمت حضرت فاطمه (عليها السلام) يا منكر صفت بتول بودن او، از علماى آگاه از مدارك شرعى باشد كه احتمال شبهه در مورد او نمى رود; من به مسلمانى او حكم نمى كنم، چراكه اين حقيقت پس از مراجعه درست به مدارك دينى از واضحات است.

ص:65

39. حجاب حضرت زهرا (عليها السلام)

س. آيا مردم با ايمان و تقوا يا اهل بهشت، بانوى دو عالم حضرت زهرا (عليها السلام) را مى بينند؟ همين مردم با ايمان و اهل بهشت، آيا در عالم خواب مى توانند آن بانوى بزرگ را ببينند و در سيماى پرمعنويت او بنگرند؟

روايات رسيده در مورد حضرت فاطمه (عليها السلام) نشانگر آن است كه هنگام عبور آن حضرت از ميان مردم، فرمان خدا بر فروبستن ديدگان صادر مى شود، و اگر إن شاءالله اهل بهشت باشيم موضوع برايمان آشكار مى گردد.

امّا كسى كه آن بانو را در خواب ببيند، از روايات چنين دريافت مى گردد كه نمى تواند بر سيماى پرفروغ او بنگرد.

40. حضور حضرت فاطمه (عليها السلام) در شهادتگاه امام حسين (عليه السلام)

س. نظر شما در مورد روايات رسيده كه از حضور حضرت پيامبر و حضرت زهرا (عليها السلام) در كنار بدن نازنين امام حسين (عليه السلام) پس از شهادتش سخن مى گويد، چيست؟

ج: باسمه جلت اسمائه

در اين مورد اگر تنها يك روايت ضعيف هم مى بود و دلالت مى نمود، من بر حضور آنان كنار آن نازنين بدن، يقين داشتم تا چه رسد به اين همه روايت كه در اين مورد رسيده است.

ص:66

41. بوسيدن دست حضرت فاطمه (عليها السلام) توسط پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)

س. آيا بوسيدن دست حضرت فاطمه (عليها السلام) توسط پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) سنديت دارد و آيا اسناد آن صحيح مى باشند؟

ج: باسمه جلت اسمائه

بوسيدن رسول خدا (صلى الله عليه وآله) دستِ سيد النساء حضرت فاطمه الزهراء (عليها السلام) را شيخ طوسى در امالى ج 2 و بحارالانوار ج 43 و از عامه هم حاكم نيشابورى نقل كرده و آن را صحيح دانسته اند.

ص:67

ص:68

بخش دوم: پرسش ها و پاسخ ها پيرامون مظلوميت و شهادت حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام)

اشاره

ص:69

ص:70

42. ترتيب رنج هايى كه بر حضرت زهرا (عليها السلام) فرود آمد

(*) س. مى دانيم كه پس از رحلت جانسوز پيامبر (صلى الله عليه وآله)، رنج ها و مصيبت هايى جانكاه، همچون غصب خلافت، مصادره فدك، شكستن دنده و آزردن پهلو بر دخترش حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) از سوى غاصبان وارد آمد، اينك پرسش اين است كه ترتيب اين رويدادهاى غمبار چگونه بود و حضور و خطبه معروف آن بانوى بزرگ در مسجد پيامبر (صلى الله عليه وآله) پس از فرود كدامين مصيبت بود؟

ج: باسمه جلت اسمائه

نخست خلافت غصب شد، آن گاه فدك را گرفتند و پس از آن، شكستن دنده و آزردن پهلو پيش آمد و خطبه معروف حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) در مسجد پدرش پيامبر (صلى الله عليه وآله) پس از اين زنجيره رنج ها و مصيبت ها بود.

43. داستان فدك

(*) س. داستان فدك چيست؟

ج: باسمه جلت اسمائه

روايات رسيده از طريق شيعه و أهل سنّت بر اين موضوع

ص:71

راهنماست كه هنگام فرود آيه «فَآتِ ذَالْقُرْبى حَقَّهُ»(1) ، پيامبر (صلى الله عليه وآله) دخترش حضرت فاطمه (عليها السلام) را فراخواند و فدك را - كه بخش بهتر سرزمين هاى خيبر بود و برخى از يهود، به او واگذار نمودند و به فرمان خدا، ملك خالص او گرديد - به آن حضرت بخشيد.(2)

ص:72


1- روم/ آيه 38.
2- «فَآتِ ذَالْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ» روم/ آيه 38. پس حقّ خويشاوند و بينوا و در راه مانده را بده... در اين آيه، خدا به پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمان مى دهد كه حق نزديكانش را به آنان بدهد; اينك بايد ديد، نزديكان او كيانند و «حقِّ» آنان چيست؟ روشن است كه منظور از نزديكان پيامبر (صلى الله عليه وآله) در اين گونه آيات، عبارتند از: على، فاطمه، حسن و حسين (عليهم السلام); با اين بيان پيام صريح قرآن اين است كه: اى پيامبر، حقوق اين چهره هاى ارجمند را - كه نزديك ترين خويشانت هستند - به آنان بده. در اين مورد آورده اند كه: با فرود اين آيه، پيامبر (صلى الله عليه وآله) «فدك» را به فاطمه (عليها السلام) وانهاد تا به هر صورتى كه مى خواهد آن را اداره كند و از آن بهرهور گردد. از امام باقر و صادق (عليهما السلام) نيز، اين موضوع روايت شده است. به همين جهت اين حقيقت در ميان بزرگان شيعه، مشهور است. افزون بر دانشمندان شيعه، بسيارى از محدّثان اهل سنت نيز اين روايت را در مهم ترين منابع خويش آورده و بر درستى آن گواهى كرده اند; براى نمونه: 1. در «كنز العمّال» و مختصر آن - كه در حاشيه «مسند احمد بن حنبل» چاپ شده، ضمن عنوان «صله رحم» از كتاب «اخلاق» - از «خدرى» آورده است كه: با فرود آيه «فَآتِ ذَالْقُرْبى حَقَّهُ»، پيامبر (صلى الله عليه وآله) خطاب به دخت فرزانه اش فرمود: «يا فاطِمَةُ لَكِ فَدَك!» فاطمه جان! «فدك» از اين پس از آنِ تو خواهد بود. 2. «حاكم» در تاريخ خود، و «سيوطى» در «الدّر المنثور» آورده اند كه: پس از فرود آيه: «فَآتِ ذَالْقُرْبى حَقَّهُ»، پيامبر (صلى الله عليه وآله)، دخترش فاطمه (عليها السلام) را خواست و «فدك» را به فرمان خدا به او بخشيد. الدّر المنثور/ ج 4 / ص 177. 3. «ابن ابى الحديد» در «شرح نهج البلاغه» بر آن است كه اين روايت، از راه هاى گوناگون ديگر نيز روايت شده است كه: وقتى آيه «فَآتِ ذَالْقُرْبى حَقَّهُ»، فرود آمد، پيامبر (صلى الله عليه وآله)، فاطمه (عليها السلام) را فراخواند و «فدك» را به او بخشيد.

پس از رحلت پيامبر (صلى الله عليه وآله) خليفه آن را غصب كرد و كارگزار حضرت زهرا (عليها السلام) را از آنجا بيرون راند، و آن حضرت براى دفاع از حق و مبارزه با غصب و ظلم، با بهترين روش آن را مطالبه نمود، امّا خليفه حق او را انكار و گواهانش را نپذيرفت. آن حضرت از راه ارث وارد شد و حق خويشتن را خواست و استدلال ها نمود، امّا خليفه باز هم فدك را به او نداد.

44. گستره فدك

(*) س. همانگونه كه مى دانيد، «فدك» بخشش پيامبر (صلى الله عليه وآله) به دخترش حضرت زهرا (عليها السلام) بود، به همين جهت از حضرتعالى اين پرسش را دارم كه اين سرزمين مبارك از نظر جغرافياى جهان نما از كجا آغاز مى شود؟ تا كجا امتداد مى يابد؟ و مساحت آن چه قدر است؟

ج: باسمه جلت اسمائه

همان گونه كه «ياقوت حموى» در «معجم البلدان» آورده است، «فدك» دهكده اى در سرزمين حجاز بود و ميان آن و مدينه به باور برخى، دو يا سه روز راه بود. اين دهكده نزديك خيبر بود و اينك موجود است و نزد مردم مدينه معروف و شناخته شده است، امّا با نهايت تأسف رها شده است!

ص:73

در برخى از روايات رسيده، گستره حقيقى آن، از سويى تا عدن و سمرقند و از سوى ديگر تا آفريقا و سيف البحر امتداد مى يابد. اين روايات نشانگر آن است كه آنچه از اهل بيت (عليهم السلام) غصب شده است، نه بوستان و دهكده فدك بلكه گستره خلافت و امامت علمى و معنوى و اخلاقى و مديريت بر مسلمانان و سرزمين هاى اسلامى است.

با اين بيان از نظر اين دسته از روايات، همه زمين و زمان حكم فدك را دارد، و كسى كه در ادّعاى خود راستگوست و بر آن است كه دست غصب و ستم را از فدك بردارد و آن را به صاحبانش برگرداند، بر اوست كه دست سلطه و سيطره اش را از كران تاكران زمين بردارد و مردم را آزاد بگذارد، چراكه بازگرداندن آنچه غصب شده است جز با بازگرداندن كامل آن انجام نمى پذيرد.

45. داستان فدك داستانى عقيدتى است يا يك رويداد تاريخى؟

(*) س. به نظر شما داستان غم انگيز فدك حضرت زهرا (عليها السلام) داستانى عقيدتى است يا تاريخى؟

ج: باسمه جلت اسمائه

به نظر ما داستان فدك يك موضوع و داستان عقيدتى است; چراكه بر اثر رويدادهاى غم انگيزِ پس از رحلت پيامبر (صلى الله عليه وآله) و غصب خلافت، دفاع از ولايت و امامت آسمانى اميرمؤمنان (عليه السلام)

ص:74

بر آن بنياد و آميخته شده است.

46. فدك در خلافت اميرمؤمنان (عليه السلام)

(*) س. اميرمؤمنان (عليه السلام) در دوران خلافت خويش در مورد فدك چگونه رفتار نمود؟

ج: باسمه جلت اسمائه

برخى از سخنان اميرمؤمنان (عليه السلام) در اين مورد نشانگر آن است كه «فدك» در دوران خلافت آن حضرت تصرّف گرديد و در دست او بود، كه مى فرمايد:

«بَلَى كَانَتْ فِي أَيْدِينَا فَدَكٌ مِنْ كُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ فَشَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْم وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْم آخَرِينَ وَ نِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ; وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَك وَ غَيْرِ فَدَك وَ النَّفْسُ مَظَانُّهَا فِي غَد جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِي ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا وَ تَغِيبُ أَخْبَارُهَا وَ حُفْرَةٌ لَوْ زِيدَ فِي فُسْحَتِهَا وَ أَوْسَعَتْ يَدَا حَافِرِهَا لَأَضْغَطَهَا الْحَجَرُ وَ الْمَدَرُ وَ سَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَرَاكِمُ...»;(1) آرى، از تمامى آن چه آسمان نيلگون بر آن سايه افكنده است، تنها «فدك» در دست ما بود كه گروهى بر آن بخل ورزيدند و گروهى ديگر كريمانه از آن گذشتند و سخاوتمندانه چشم پوشيدند. راستى كه خدا بهترين داور است...

به باور برخى از اين سخن، به ظاهر چنين دريافت مى گردد كه

ص:75


1- نهج البلاغه/ نامه 41.

«فدك» در دوران خلافت آن حضرت پس گرفته شد، امّا به نظر ما چنين دريافتى بعيد به نظر مى رسد، بهويژه كه اين عبارت نهج البلاغه در زمان خلافت آن حضرت به صيغه ماضى به قلم آمده، و نشانگر آن است كه در مورد رويدادهاى گذشته «فدك» سخن مى گويد.

به هر حال شواهد تاريخى در مورد چگونگى برخورد آن حضرت با «فدك» در آن زمان راهگشا نيست، و روشن نمى كند كه آن را به صاحبان اصلى اش - كه ورثه حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) بودند - بازگرداندند و يا فرصت پرداخت به آن را نداشتند و آن را در همان شرايطى كه بود رها كردند.

47. اعتراض حضرت زهرا (عليها السلام) به حضرت على (عليه السلام) يا آگاه نمودن مردم از اوضاع

(*) س. آيا سخنان حضرت زهرا (عليها السلام) خطاب به حضرت على (عليه السلام) كه فرمودند:

«يا بن أبي طالب اشتملت شملة الجنين وقعدت حجرة الضنّين، نقضت قادمة الجدل فخانك ريش الأعزل، هذا ابن أبي قحافة يبتزّني نحلتي وبلغة ابني، ويلاه في كل شارق ويلاه في كل غارب، مات العمد ووهن العضد... إلى آخره» نوعى اعتراض و تعدى به مقام امامت محسوب نمى شود؟

ج: باسمه جلت اسمائه

هيچ ترديدى نيست در اينكه حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) با اذن حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) از منزل به سوى مسجد خارج شدند و آن خطبه بسيار مهم را در دفاع از حريم ولايت و امامت ايراد

ص:76

نمودند. ايشان، بعد از آنكه امام على (عليه السلام) با شيخين مخالفت نمود و حوادثى كه بعد از آنها اتفاق افتاد، فقط در جهت بيان حق و دفاع از آن، و اقامه حجت و دليل به دستور حضرت على (عليه السلام) از منزل خارج شدند و امام (عليه السلام) از همه برنامه ايشان آگاه بودند زيرا آنها هر دو انسان معصومند و تكاليف خود را در هر مقامى بهتر مى دانند.

بنابراين حضرت فاطمه (عليها السلام) سربازى است كه با دستور فرمانده رفت و مأموريتش را با دلايل و براهين كامل و روشن به خوبى انجام داد و آنگاه كه برگشت با امام (عليه السلام) گفتگوى خاصى انجام داد كه از حوزه سخنان زناشوئى خارج بود زيرا كه ايشان از يك مجاهدت و انجام وظيفه بسيار سنگين جهادى برگشته بود لذا با امام (عليه السلام) با زبان سرباز جهادگر سخن گفت و نگفت: اى عموزاده، يا اباالحسن، بلكه گفت: اى پسر ابوطالب! همانند جنين در شكم مادر، زانوهايت را بغل گرفتى و به حدى فانى فى ذات الله شدى كه گويا دنيائى نيست و غير خدا و اسلام چيزى را نمى بينى، و اين فناء فى الله را به اختيار و اراده خود اختيار نموده اى نه با قصور و تقصير، و اين لباس بى اعتنائى به دنيا و زخارف آن است كه به تن كرده اى و لذا «لايأخذك فى الله لومة لائم»، در صورتى كه براى خدا انجام داده اصلا به فكر دنيا نيستى يعنى تمامى آزار و اذيت ها را در راه خشنودى خدا به جان خريده اى و اين چنين گوشه نشين و چون يك فرد متهم واقع شده اى و اين اگرچه خطاب به امام (عليه السلام) است ولى مقصود

ص:77

آگاهى دادن به مردم است چرا كه اين وضعيت را براى آن حضرت

پيش آوردند و روح دين را از كالبدش جدا كردند; ولى بايد دقت كرد كه حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در ارتباط با اين توطئه بسيار خطرناك و خطرساز مسيرى را برگزيده بودند كه اساس دين و سنت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) را از شر آن نگهدارى كنند و هيچ توجهى به زرق و برق و رياست دنيا نداشتند تا به خاطر آن دست به شمشير ببرند چونكه حضرت در مقام فناء در ذات خدا چنان اوج گرفته كه فقط خدا را مى بيند و خود را تسليم كامل اراده او نموده و هرچه را خداى متعال از او خواسته با تمام وجودش به آن رضا مى داد و پوشيدن همين لباس تقوا و تسليم به معناى دست كشيدن از زرق و برق دنيايى كه در آن حب مقام و جاه و رياست وجود دارد مى باشد. ايشان در انديشه چنين مسائلى نبودند تا به خاطر آنها دست به هر كارى بزنند بلكه حضرت مقام بسيار رفيع و والائى دارند كه فقط خداى متعال از آن آگاه است و چنان قدرت و شجاعتى داشتند كه مى توانستند تمام مخالفين را از سر راه خود بردارند، ولى امام (عليه السلام) بنده خدا بود و به فرمانش عمل مى كرد: (لايسبقونه بالقول وهم بامره يعْملون) امامان معصوم (عليهم السلام) در گفتار از خدا پيشى نمى گيرند و در هر حال به فرمان او عمل مى كنند; يك روز به تنهايى در جنگ بدر و احد و... از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) دفاع مى كند و تمامى پهلوانان نامدار دشمن را درهم مى كوبد و روزى در برابر توطئه ها صبر و شكيبائى مى كند و اين همان تسليم و رضا به

ص:78

خواسته خداى متعال است. و انتخاب گوشه منزل يك كار ساده اى نبود بلكه او حجت خدا است، در هر كارش هدفى مقدس و نورانى وجود دارد كه مى خواست دست آوردهاى رسالت را حفظ كند و جامعه بشرى را با آن آشنا سازد و لذا در جايگاه مقام الهى خويش كوتاه نيامد و مسئوليت بسيار سخت و دشوار خود را به خوبى انجام داد و هر پيشامدى در منظر و نگاهش چون بر طبق حكمت الهى بود از آن استقبال مى كرد اگرچه دلخراش و كمرشكن بود و خلاصه مثال «همچون جنين در شكم مادر زانوانت را بغل كرده اى» به اين معناست كه فانى فى الله مى باشى و اصلا متوجه مسائل دنيا مانند رياست، حكومت و... نيستى، مانند كودكى كه از مسائل خارج از شكم مادر بى خبر است و كسى كه براى رضاى خدا - با اينكه قدرت بر انجام هر كارى دارد - تحمل اذيت بكند و آن كار را انجام ندهد در نظر مردم متهم محسوب مى شود، اين نتيجه كارى است كه براى خدا نموده تا عين فناء فى ذات الله باشد و اين لباس فناء فى ذات الله را اراده و اختيار نموده نه براى قصور يا تقصير، اين همان لباس بى اعتنائى به دنيا و كافران است و براى همين «لا تأخذ فى الله لومة لائم».

48. جبران ضعف برخى از روايات غير فقهى با شهرت عملى

(*) س. در ميان فقهاى مذهب اهل بيت (عليهم السلام) روشن است كه شهرت عملى، جبران كننده ضعف سند روايت است، بر اين باور اگر روايتى از نظر سند

ص:79

ضعيف باشد، امّا پيشينيان اصحاب ما به آن

عمل نموده باشند، خود عمل آنان به دلالت آن حديث، ضعف سند آن را جبران مى كند، چراكه بسا آنان كه به زمان صدور نزديك بودند، قرائن و شواهدى بر درستى آن ديده اند و مورد اعتماد آنان قرار گرفته كه اين قرائن و شواهدِ درستى سند در گذر زمان به متأخرين نرسيده است و اگر مى رسيد باعث اعتماد بر صدور آن مى گرديد. حال آيا اين سبك و مبنا را مى توان بر غير روايات فقهى نيز گسترش داد؟ براى نمونه: همين موضوع فاجعه بار شكستن دنده و پهلوى حضرت زهرا (عليها السلام) در داستان غم انگيز يورش به خانه او، به صورتى از سوى پيشينيان اصحاب پذيرفته شده و با آن رفتار سنجيده اى گرديده كه با اندك دقّت باعث اعتماد به صدور آن مى گردد. پس، هنگامى كه در جبران ضعف سند روايت، سبك برخورد و پذيرش آن از سوى پيشينيان اصحاب، باعث جبران آن مى گردد، اين ملاك در اين رويداد غمبار و نظير آن نيز جريان مى يابد; با اين توضيح كه روايت فاجعه بار شكستن دنده و پهلوى حضرت زهرا (عليها السلام) تنها نمونه است و پرسش ما از سبك و روش است; نظر شما در اين مورد چيست؟

ج: باسمه جلت اسمائه

درست است، اين دليل، روايات غيرفقهى را هم شامل مى شود، امّا بايد به خاطر داشت كه شهرت داراى اقسامى است:

1. شهرت روايى،

2. شهرت عملى،

3. و شهرت فتوايى.

ص:80

امّا شهرت روايى، عبارت از اسباب ترجيح يكى از دو روايت رسيده در موضوعى، بر ديگرى است.

امّا شهرت عملى، عبارت از استناد مشهور به روايتى در صدور فتواست، و اين شهرت عملى از مميزات حجّت از عدم حجّت است.

اما شهرت فتوايى، نه جبران كننده ضعف سند روايت است و نه از اسباب ترجيح; با اين بيان اگر مورد سؤال از قبيل شهرت عملى باشد نكته مورد نظر شما درست است، و اين ملاك در غير روايات فقهى نيز جريان مى يابد، و گر نه اثرى در عمل پيشينيان اصحاب بر جبران ضعف سند حديث نيست و ضعف سند آن را جبران نخواهد كرد. در اين مورد بيشتر دقت كنيد.

49. اميرمؤمنان به هنگام هجوم به حضرت فاطمه (عليها السلام)

(*) س. موضوعى ذهن مرا به خود معطوف مى دارد و تحمّل آن برايم طاقت فرساست، و آن موضوع اين است كه: از سويى غيرت و شهامت اهل بيت (عليهم السلام) را در حق طلبى و دفاع از حق و عدالت، به ويژه پدر شهيدان امام حسين روحى له الفداء مى بينم كه وصف ناپذير است; آن حضرت را هنگام شهادت فرزندش على اكبر مى نگرم كه پيكر پاك او را بر روى ريگ هاى تفتيده كربلا مى گذارد و به سوى خواهرش عقيله بنى هاشم حضرت زينب روحى لهَا الفداء مى رود تا مباد خطرى متوجه حرمت و كرامت او گردد، با ديدن اين روحيه بلند و پرشكوه، با اين پرسش روبه رو

ص:81

مى شوم كه هنگام يورش طغيانگران بر سالار و سرورمان حضرت فاطمه زهرا روحى لهَا الفداء، اميرمؤمنان (عليه السلام) كجا بود؟ و موضع آن نمونه جوانمردى و شهامت در برابر اين جنايت زشت و دهشتناك چگونه بود؟ و دلايل ما پيرامون اين موضع چيست؟

ج: باسمه جلت اسمائه

لازم است پيش از پاسخ به اين پرسش به نكته اى مهم اشاره كنم كه: ما به اين خاطر كه رهروان مذهب اهل بيت (عليهم السلام) هستيم، به تسليم در برابر آموزه ها و امر و نهى آنان فرمان يافته ايم، گرچه حقيقت فرمان يا هشدارى از آنان براى ما روشن نباشد; چراكه بسا در اين موارد راز و حكمتى باشد كه ما از آن آگاهى نيافته ايم.(1)

ص:82


1- براى نمونه به اين روايت در اين مورد بنگريد. مردى به حضور امام حسن (عليه السلام) آمد و گفت: اى فرزند پيامبر! من از شيعيان و رهروان راه پرافتخار شما هستم! آن حضرت در ترسيم معيار شيعه بودن، چنين فرمود: «يا عَبْدَاللهِ! إنْ كُنْتَ لَنا فِى أوامِرِنا وَزَواجِرِنا مُطيعاً فَقَدْ صَدَقْتَ، وَ إنْ كُنْتَ بِخِلافِ ذلِكَ فَلا تَزِدْ فِى ذُنُوبِكَ بَدَعْواكَ مَرْتَبَةً شَرِيفَةً لَسْتَ مِن اهْلِها; لاتَقُلْ أنَا مِنْ شِيعَتِكُمْ، ولكِن قُلْ أنَا مِنْ مُوالِيكُمْ وَ مُحِبِّيكُمْ وَ مُعادِى أعْدائِكُمْ، وَ أنْتَ فِى خَير وَ إلى خَير;» اى بنده خدا! اگر در انجام فرمان ها و دورى گزيدن از هشدارهاى خدا، قانون گرا و درست رفتار هستى، آنچه در مورد شيعه بودن خويش مى گويى، درست مى گويى; امّا اگر اين گونه نمى انديشى و رفتار نمى كنى و در انديشه و منش وعمل، رهرو راه ما نيستى، با اين ادّعاى گزاف بر گناهان خويش ميفزاى; چراكه شيعه و رهرو ما خاندان پيامبر بودن، مقام پُرفرازى است، و تو با گفتار بدون منش و عملكرد عادلانه و زيبا، هر گز در خور آن نخواهى بود; پس مگو من شيعه شما خاندان پيامبر هستم، بلكه بگو: من از دوستداران و هواخواهان شما و از مخالفان دشمنان شما هستم كه در اين صورت، تو در خير و نيكى به سر مى برى و در مسير نيك انديشى قرار خواهى گرفت. مجموعه ورّام/ ص 113 / چاپ مؤسسه حيدرى.

از پيشوايان اهل بيت (عليهم السلام) اين روايت رسيده است كه:

«إنَّ أمْرَنا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لا يَحْتَمِلُهُ إلّا مَلَكٌ مِقرَّبٌ، أَوْنَبِىٌّ مُرْسَلٌ، أَوْ عَبْدٌ امْتَحَنَاللهُ قَلْبَةُ لِلْإيْمانِ...»;(1) بى ترديد كار و راه ما دشوار و دشوارى آور است و جز فرشته مقرّب يا پيامبر فرستاده شده يا بنده اى كه خدا قلب او را به ايمان آزموده است، كسى بار مسئوليت آن را نمى تواند به دوش كشد....

امّا موضع اميرمؤمنان (عليه السلام) در اين داستان غم انگيز و فاجعه بار; آرى، درست است كه اميرمؤمنان (عليه السلام) سالار همه غيرتمندان و حق طلبان روزگاران است، امّا اگر شرايط روزگار و ماندگارى دين و آيين چنان بطلبد كه آن حضرت بر هر بيدادى در حقّ خود و خاندانش شكيب ورزد، آيا باز هم مى تواند دست به شمشير شجاعت و مقاومت ببرد؟ بهويژه كه از برادرش رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در اين مورد آينده نگرى و اخبارى درباره رويدادهاى تلخ پس از رحلت آن بزرگوار نزد اوست، و پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) آن حضرت را در برابر آن رويدادهاى تلخ آگاه ساخته و به شكيب و بردبارى فرمان داده است، و همان تجاوزكاران نيز از اين اخبار و احاديث آگاهى داشتند و به همين جهت هم گستاخى تهاجم به خانه او را

ص:83


1- خصال صدوق/ ص 290. گفتنى است كه در برخى نسخه ها به جاى واژه «أمْرَنا»، «حَدِيثَنا» آمده است كه تفاوتى در معنا نمى بينيم.

در خود يافته اند و بر بيدادى زشت و ظالمانه دست مى يازند; آيا اميرمؤمنان (عليه السلام) در اين شرايط مى تواند فرمان شكيبايى پيامبر (صلى الله عليه وآله) را فراموش كند و با تكيه بر دليرى و توانايى اش پاسخ آنان را با شمشير عدالت بدهد؟

روشن است كه هرگز; به برخى از روايات رسيده در اين مورد بنگريد.

از جمله آن روايات، اين است كه «سُليم بن قيس» در كتاب خويش چنين آورده است:

«ثُمَّ أَقْبَلَ (صلى الله عليه وآله) إبْنَتَهُ فَقالَ (صلى الله عليه وآله): أنْتِ أَوَّلُ مَنْ يلحقنِى مِنْ أَهْلِ بيْتِى وَ أنْتِ سَيِّدةُ نِساءِ أهْلِ الْجَنَّة، وَ سَترِيْنَ بَعْدِى ظُلْماً وَ غَيْظاً حَتّى تُضْربِى وَ يُكْسَرُ ضِلعٌ مِنْ أضْلاعِكَ! لَعَنَ اللهُ قاتِلكِ...»;(1) آن گاه پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) روى به سوى دخترش حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) نمود و با اندوهى جانكاه فرمود: فاطمه جان! تو نخستين فرد از خاندانم هستى كه به من خواهد پيوست. دخترم! تو سالار بانوان بهشت هستى و با اينوصف پس از من ظلم و دشمنى سختى خواهى ديد، تا جايى كه تو را كتك مى زنند و يكى از دنده هايت شكسته مى شود! خداى قاتل تو را لعنت كند...

در ادامه روايت آورده است كه سپس آن حضرت رو به اميرمؤمنان (عليه السلام) نمود و فرمود:

ص:84


1- كتاب سليم بن قيس/ 427; احتجاج طبرسى/ ج 1 / ص 111; الغيبة/ ص 193.

«وَ أمّا أنْتَ يا أَبَالْحَسَن! فَإنَّ الْأُمَّة تَغْدِرُ بِكِ فَإنْ وَجَدْتَ أعْواناً فَجاهِدْهُم، وَ إلّا فَكَف يَدَكَ، وَاحْقِنْ دَمَكَ، فَإنَّ الشَّهادَةَ مِنْ وَرائِكَ...»;(1) امّا تو اى أبالحسن! پس از من جامعه و امّت نسبت به تو مكر و عهدشكنى مى كند، در آن شرايط دشوار اگر يارانى استوار و كافى يافتى، بر ضدّ فريب و بيداد جهاد كن، وگرنه دست نگاهدار و خون خود را حفظ نما، و بدان كه شهادت بر سر راه توست و فرجام كارت شهادت در راه خداست.

و نيز در منابع مختلف در شرح رويداد تلخ يورش بر خانه حضرت فاطمه (عليها السلام) چنين آمده است: على (عليها السلام) در يورش سپاه استبداد به خانه اش، دليرانه از جاى جست و كمربند «عمر» را گرفت و او را چنان بر زمين كوبيد كه بينى و گردنش به شدّت درد گرفت و آن حضرت تصميم گرفت تا او را به كيفر تجاوزگرى و شرارتش بكشد، كه ناگاه سخن پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) و سفارش او را به ياد آورد، و ناگاه «عمر» را رها كرد و خروشيد كه:

«وَ الَّذِى أَكْرَمَ مُحَمَّداً بِالنُّبُوَّةِ يَابْنَ صَهّاك! لَولا كِتابٌ مِنَاللهِ سَبَقَ، وَ عَهدهُ إلى رَسُولِاللهِ لَعَلِمْتَ أَنَّكَ لاتَدْخُلُ بَيْتِى...»;(2) هان اى پسر صهّاك! به آن خدايى كه محمّد (صلى الله عليه وآله) را به رسالت گرامى داشت، اگر خواست و نوشته حكيمانه خدا بر اين رويداد پيشى

نگرفته بود و عهد او با پيامبرش نبود، تو خوب

ص:85


1- همان.
2- بيت الأحزان/ ص 110; بحار/ ج 28 / ص 266; تفسير قمّى/ ج 2 / ص 159.

مى دانستى كه جرئت نداشتى اين گونه زورمدارانه به خانه من در آيى....

50. شكيبايى اميرمؤمنان به خاطر مصالح دين

(*) س. ما بر اين عقيده هستيم كه پس از عهدشكنى جريان سقيفه و رقم خوردن رويدادهاى فاجعه بار پس از آن و يورش به خانه صدّيقه طاهره فاطمه (عليها السلام) و خود آن بانوى بزرگ، اميرمؤمنان به يك مبارزه فكرى و فرهنگى و اجتماعى و سياسى هوشمندانه و شجاعانه، براى نجات دين و جامعه دست زد و پس از اتمام حجّت، به خاطر سفارش پيامبر (صلى الله عليه وآله) و رعايت مصالح دين و پرهيز از فروپاشى جامعه، به ناگزير به شكيبى تلخ و سكوتى مظلومانه چونان خارى در چشم و استخوانى در گلو تن داد،(1) امّا اگر كسى اين حقيقت را نپذيرد كه سكوت شكوهمند آن حضرت پس از آن اعتراض و مبارزه و اتمام حجّت، تنها براى مصلحت دين و آيين و وحدت امّت بود، پاسخ كوبنده در اين مورد چيست؟

ج: باسمه جلت اسمائه

اگر كسى بپرسد كه آيا خورشيد فروزان است يانه؟ و ديگرى

ص:86


1- أَمَا وَاللهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ وَ إِنَّهُ لَيعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّى مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى، ينْحَدِرُ عَنِّى السَّيلُ وَ لَا يرْقَى إِلَى الطَّيرُ، فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً، وَ طَوَيتُ عَنْهَا كَشْحاً، وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِى بَينَ أَنْ أَصُولَ بِيد جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْية عَمْياءَ، يهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ، وَ يشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ، وَ يكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى يلْقَى رَبَّهُ! فَرَأَيتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى، فَصَبَرْتُ وَ فِى الْعَينِ قَذًى وَ فِى الْحَلْقِ شَجًا، أَرَى تُرَاثِى نَهْباً... نهج البلاغه/ خ 6.

پاسخ دهد كه: آرى، و آن گاه بگويد: دليل اين فروزش خورشيد چيست؟ و او به آرامى و متانت پاسخ دهد كه: نور خورشيد، دليل فروغ آن است، و نفر اول اگر باز هم بگويد: نور و فروزش آن مرا قانع نمى كند، آيا آن بنده خدا مى تواند دليل ديگرى بر اين پرسشگر حق ستيز و لجباز بياورد؟

به باور رهروان راه اهل بيت (عليهم السلام)، پيامبر بزرگ اسلام (صلى الله عليه وآله) در واپسين روزهاى زندگى، اميرمؤمنان (عليه السلام) را از رويدادهاى دهشتناك و غمبار پس از رحلت خود باخبر ساخت و به آن بزرگوار فرمان شكيبايى و بردبارى داد، و اين فرمان شكيبايى نيز به خاطر مصالح دين خدا و كيان جامعه نوبنياد اسلامى بود و رفتار اميرمؤمنان (عليه السلام) نيز در اين راستا بود و بس.(1)

51. هنگامه خطبه درخشان حضرت فاطمه (عليها السلام)

(*) س. ما در مورد تاريخ و هنگامه خطبه درخشان حضرت فاطمه (عليها السلام) پرسشى داريم كه پاسخ درستى براى آن نيافته ايم، اين موضوع باعث

ص:87


1- از آن حضرت روايت شده است كه ضمن تأييد اين مطلب، خطاب به عُمر چنين هشدار داد: «يا بْنَ السَّوداء! أَمّا حَقّى فَقَدْ تَرَكْتُهُ مَخافَةَ أَنْ يرْتَدَّ النّاسُ عَنْ دِينِهِمْ، وَ امّا قَبْرُ فاطِمَة فَوَالَّذى نَفْسُ عَلَىٍّ بِيدِهِ، لَئِنْ رُمْتَ وَ أَصْحابُكَ شَيئاً مِنْ ذلِكَ لَأَسْقِينَّ الْأَرْضَ مِنْ دِمائِكُمْ...» اى بى ريشه و تبار! اگر ديدى از حقوق پايمال شده خويش با كرامت گذشتم، بدان جهت بود كه از دين گريزى مردم، به خاطر عملكرد زشت و ظالمانه شما ترسيدم، نه از شما، امّا در مورد آرامگاه فاطمه ام چنين نخواهد شد. به خدايى كه جان على در كف قدرت اوست! اگر تو و ياران تجاوزكارت بخواهيد آن را نبش كنيد، زمين را از خون پليدتان سيراب خواهم ساخت. بحار الأنوار/ ج 43 / ص 171.

برخى شبهه ها در مورد مظلوميت صدّيقه طاهره حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) مى گردد; بهويژه كه مخالفان مذهب اهل بيت (عليهم السلام) در تلاش ظالمانه هستند تا در مورد مظلوميت ها و رنج هاى حضرت فاطمه (عليها السلام) ترديدافكنى نمايند.

سؤال اين است كه: آيا تاريخ سخنرانى و هنگامه خطبه درخشان حضرت فاطمه (عليها السلام) در مسجد پيامبر (صلى الله عليه وآله)، پيش از هجوم سپاه استبداد به خانه آن بانوى بزرگ بود يا پس از آن؟ اگر پس از آن بود آيا دليل نقلى قاطعى در اين مورد داريم؟

در صورتى كه پاسخ، آرى باشد، از نتيجه اين پاسخ، دو اشكال ديگر پديدار مى شود:

الف. چرا آن حضرت در خطبه درخشانش - كه همه حقايق را بر كوير دل ها باراند - از هجوم به خود و خانه اش و نيز شكستن دنده اش چيزى نفرمود؟

ب. چگونه آن بانوى بزرگ با آن دنده و پهلوى آسيب ديده و با آن دل شكسته و داغدار، توانست بر روى پاى خود ايستاده و آن گونه با قامت برافراشته و روحيه توانا به مسجد برود و در برابر آن جمعيت انبوه و آن شرايط پراختناق حكومت كودتا، آن خطبه درخشان را بخواند و توفانى در دل ها پديد آورد؟

به نظر مى رسد قرائن خارج از خطبه صدّيقه طاهره فاطمه زهرا (عليها السلام) و نيز قرائنى كه از درون آن دريافت مى گردد، نشانگر آن است كه آن خطبه

ص:88

نورافشان و حكيمانه پس از گرفتن بيعت زورمدارانه از اميرمؤمنان (عليه السلام) بوده است، اگر به نظر شما دلائلى هست كه نشانگر آن مى باشد كه خطبه آن بانوى بزرگ دانش و معنويت پس از يورش به خانه اش بوده، آن دلايل كدام است؟

ج: باسمه جلت اسمائه

حقيقت اين است كه حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) دو خطبه درخشان و روشنگر و پربار داشته است:

الف. خطبه نخست، خطبه اى است طولانى و جامع، كه در مسجد پيامبر (صلى الله عليه وآله) بيان شده است، و خطبه دوّم خطبه اى است كه در خانه اش در برابر انبوه زنان مهاجر و انصار بيان گرديده، كه گويى چند روز پيش از شهادت جانسوزش به عيادت او رفته بودند.

از منابع متعدد تاريخى و روايى آشكار مى گردد كه يورش به خانه آن بانوى بزرگ، سه بار بوده است، و آن جنايت بزرگ تر در يورش سوّم روى داد كه باعث بيمارى و بسترى شدن آن حضرت شد و سرانجام به شهادت جانسوزش انجاميد! و خطبه درخشان آن حضرت در مسجد پيامبر (صلى الله عليه وآله) پيش از يورش سوّم و آن رويداد زشت تر و ظالمانه تر بود.

ب. با بيان قبل، پاسخ اشكال دوم هم داده شد; مى ماند مسئله شكستگى دنده و... و آزردگى بازو و پهلو، كه آن را اميرمؤمنان (عليه السلام) هنگام مراسم غسل پيكر پاك او دريافت و

ص:89

همانسان كه روايات به حقيقت تصريح دارد، پس از شهادت حضرت آشكار شد و سر زبانها افتاد.

اما چرا آن حضرت در خطبه روشنگر و توفنده اش با زنان مدينه به يورش برخانه خويش و رويدادهاى ظالمانه مربوط به خودش نپرداخت، چون آن بانوى درايت از حق پذيرى و هدايت آن گروه خودكامه و نيز فرصت طلبان و بى تفاوت ها مأيوس بود; درست همان گونه كه در آغاز سخن نورانى اش به صراحت آن را بيان كرد و چنين فرمود:

«أَصْبَحْتُ - وَاللهِ - عائِفَةً لِدُنْياكُنَّ، قالِيَةً لِرِجالِكُنَّ، لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ وَ شَنَأْتُهُمْ بَعْدَ أنْ سَبَرْتُهُمْ، فَقُبْحاً لِفُلُولِالْحَدِّ، وَ اللَّعْبِ بَعْدَ الْجِدِّ، وَ قَرْعِ الصَّفاةِ، وَ صَدْعِ الْقَناةِ، وَ خَطَلِ الْآراءِ، وَ زَلَلِ الْأَهْواءِ، وَ بِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخَطَاللهُ عَلَيْهِمْ وَ فِى الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ *» لاجَرَمَ لَقَدْ قَلَّدَتْهُمْ رِبْقَتَها، وَ حَمَّلْتُهُمْ أَوْقَتَها، وَ شَنَنْتُ عَلَيْهِمْ عارَها...»;(1) به خداى سوگند! در

حالى شب را به سپيده آوردم كه از دنياى شما بيزار، و به مردنمايان شما، به خاطر عملكردشان خشمگين هستم. آنان را در فراز و نشيب هاى زندگى آزمودم، و به دور افكندم و امتحان نمودم و خشمگين شدم. راستى چه زشت است كندى شمشيرها در برابر بيداد! و چه ناپسند است به شوخى گرفتن سرنوشت دين و جامعه پس از تلاش و جديت در راه آن! و چه ناگوار است سر بر

ص:90


1- احتجاج طبرسى/ ج 1 / ص 286.

سنگ خارا زدن و كار بى حاصل نمودن، و آن گاه شكاف برداشتن نيزه ها و تسليم شدن در برابر بيداد! و چه دردناك است تباهى عقيده، و انحراف انديشه و تزلزل اراده ها! و چه بد چيزى براى خود از پيش فرستادند كه خدا بر آنان خشم گرفت و در عذاب او ماندگار خواهند بود.

آرى، من شرايط را چنين نامطلوب و ظالمانه نگريستم و مسئوليت آن را به گردن خودشان افكندم، و بار گران گناه آن را بر دوش آنان نهادم، و رهاورد شوم و عار و ننگ آن را بر عهده خودشان قرار دادم. پس بينى آنان بريده و زخم خورده باد و هماره از رحمت خدا دور باشند.

52. شكستگى دنده و پهلوى حضرت فاطمه (عليها السلام) در هجوم بيدادگران

(*) س. ما را به نصوصى معتبر در مورد شكستن دنده و پهلوى حضرت فاطمه (عليها السلام) راهنمايى فرماييد.

ج: باسمه جلت اسمائه

كسى كه سخنان تاريخ نگاران مسلمان و روايات رسيده در مورد رويدادهاى تلخ پس از رحلت پيامبر (صلى الله عليه وآله) را پى گيرى كند، فكر نمى كنم در اين مورد دستخوش ترديد گردد. اينك به برخى از آنچه در اين مورد آمده است مى نگريم:

ص:91

1. مرحوم «كلينى»(1) به سند صحيح از امام كاظم (عليه السلام) در باب مولد حضرت فاطمه (عليها السلام) حديث دوّم، چنين آورده است:

«إنَّ فاطمه صِدِّيْقَةٌ شَهِيدة»; فاطمه (عليها السلام) صديقه شهيد است.

و مرحوم مجلسى در «مرآة العقول» پس از توصيف خبر فوق به درستى و صحيح بودن، در شرح اصول كافى چنين مى نويسد:

بى ترديد اين خبر دلالت بر اين دارد كه حضرت فاطمه (عليها السلام)، شهيد راه حق است; و اين از اخبارِ متواتر است، و سبب آن هم اين است كه پس از غصب خلافت و انحصار قدرت از سوى جريان سقيفه، قنفذ درب خانه حضرت فاطمه (عليها السلام) را چنان بر شكم آن بانوى بزرگ زد كه پهلوى آن حضرت شكست و بر اثر آن، فرزندش را كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) محسن ناميده بود، ناخواسته از دست داد و دستخوش بيمارى گرديد و سرانجام به شهادت رسيد.(2)

آن گاه مرحوم مجلسى به بيان رواياتى از علماى شيعه و اهل سنّت مى پردازد كه اين موضوع را تأييد مى كند. از آن جمله روايتى است طولانى از «سليم بن قيس هلالى» كه فرازى از آن چنين است:

حضرت فاطمه (عليها السلام) شهيد راه خداست، و سبب آن هم اين است

ص:92


1- مرحوم «محمّد بن يعقوب رازى»، مشهور به «ثقة الْإسلام كلينى»، صاحب كتاب كافى از دانشمندان نامدار مذهب اهل بيت (عليهم السلام) است، كه در سال 329 از هجرت در بغداد جهان را بدرود گفت و اينك قبرش در بازار بغداد است.
2- اصول كافى/ ج 5 / ص 315.

كه پس از غصب خلافت به وسيله جريان سقيفه، قنفذ برده عمر حضرت فاطمه (عليها السلام) را زد و به شدت هُل داد و در نتيجه آن جنايت، دنده اى از پهلوى آن حضرت شكست و بر اثر آن، جنين خود را افكند، و دستخوش بيمارى گرديد و به شهادت رسيد.(1)

2. و نيز از جمله آن روايات بسيار، اين روايت طولانى است كه مرحوم صدوق، از ابن عبّاس و او از پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) آورده است كه فرازى از آن چنين است:

... و هنگامى كه فاطمه ام را مى بينم، به ياد مى آورم آن ظلم و بيدادى را كه پس از رحلت من در حق او انجام مى شود، گويى مى نگرم كه زور و ذلّت از سوى ظالمان بر خانه او واردشده، حرمت او درهم شكسته، حقوق او غصب گرديده، از ارث خود بازداشته شده، و پهلويش را

مى شكنند و فرزندش را به دنيا نيامده، مى كشند! و او نداى دادخواهى سرمى دهد و مى گويد: وامحمّداه! امّا كسى به دادخواهى و نداى مظلوميت او پاسخ مثبت نمى دهد! و او از ظلم و شرارت استبداد پناه و دادرس مى جويد، اما كسى به او پناه نمى دهد و دادش را از بيدادگران نمى ستاند.(2)

3. و نيز از جمله آن روايات بسيار، زيارتنامه حضرت فاطمه (عليها السلام)

ص:93


1- همان.
2- صدوق/ متوفى 381 هجرى/ أمالى/ ج مجلس 24 / ص 100-99.

است كه مرحوم سيدبن طاووس در كتاب «اقبال الْأعمال» آن را آورده است، كه فرازى از آن چنين است:

وَ صَلِّ عَلىَ الْبَتُولِ الطّاهِرَة... تا مى فرمايد:

الْمَغْصُوبِ حقُّها، و الْمَمْنُوعِ إرْثُها أَلْمَكْسُور ضِلْعُها...;(1) و درود بفرست بر فاطمه بتول، همان بانوى پاك و پاك منش و پاك روش...، همان بانويى كه حقوق او غصب شد، و از ميراث پدرى بازداشته شد، و در فشار بيدادگران دنده اش شكست...

اما روايات بيانگر برافروختن آتش بر درب خانه حضرت فاطمه (عليها السلام)، فشردن آن حضرت ميان در و ديوار، اسقاط جنين او - كه ملازم با شكسته شدن دنده و پهلوى اوست - بسى فراوان است. اين روايات را علماى شيعه و اهل سنّت آورده اند.

در اين رابطه به كتاب مرحوم شيخ الطّائفه ابوجعفر طوسى در تلخيص شافى بنگريد كه چنين مى نويسد: شيعه و علماى شيعه بر اين رويداد غمبار اتفاق نظر دارند كه حضرت فاطمه (عليها السلام)، هدف بيداد «عمر» قرار گرفت و غلام او چنان ظالمانه بر شكم دختر پيامبر (صلى الله عليه وآله) زد كه جنين او را - كه محسن ناميده شده بود - ساقط نمود و به شهادت رساند.

ص:94


1- ... و نيز چنين آمده است: «السَّلامُ عَلَيكِ يا سَيدَةَ نِساءِ الْعالَمِينَ! السَّلامُ عَلَيكِ يا والِدَةَ الْحُجَجِ عَلَى النّاسِ أَجْمَعينَ! السَّلامُ عَلَيكِ أَيتُهَا الْمَظْلُومَةُ، الْمَمْنُوعَةُ حَقُّها! أَللّهُمَّ صِلِّ عَلى أَمَتِكَ وَ ابْنَةِ نَبِيكَ وَ زَوْجَةِ وَصِىِّ نَبِيكَ، صَلاةً تَزْلِفُها فَوْقَ زُلْفى عِبادِكَ الْمُكَرَّمِينَ مِنْ أَهْلِ السَّماواتِ وَ الْأَرَضِينَ.» اقبال/ ص 152. براى او چند زيارتنامه ديگر از امامان نور (عليهم السلام) رسيده، كه در كتاب هاى دعا و زيارات آمده است.

آرى، روايت بيانگر اين واقعيت تلخ، و آوردن هيزم براى به آتش كشيدن خانه حضرت فاطمه (عليها السلام) كه گروهى از دوستداران اهل بيت در آن پناه جسته بودند، در ميان

رهروان مذهب اهل بيت (عليهم السلام) مشهور و معروف است... تا مى نويسد: البته ما اين روايت را از طريق علماى اهل سنّت از جمله «بلاذرى» آورديم، و روايات علماى شيعه در اين مورد بسيار است و هيچ اختلافى هم در ميان آنان در اين مورد نيست.(1)

مسعودى، مؤلف كتاب معروف «مروج الذّهب» در كتاب ديگر خودش، به نام «اثبات الوصيّة» چنين مى نويسد:

«پس، طرفداران خليفه به سوى منزل اميرمؤمنان (عليه السلام) روى آوردند و بر آن خانه يورش بردند و با به آتش كشيدن درب خانه، آن حضرت را زورمدارانه از خانه اش بيرون آوردند، و سرور بانوان بهشت، حضرت فاطمه (عليها السلام) را ميان در و ديوار فشردند تا فرزندش محسن را سقط نمود...(2)(3)

ص:95


1- تلخيص شافى/ ج 3 / ص 76.
2- عباس عموى پيامبر (صلى الله عليه وآله) از اميرمؤمنان (عليه السلام) پرسيد: چرا عمر از حقوق كارگزارانش، به عنوان ماليات كاست، امّا از حقوق و مزاياى «قُنفذ» چيزى نكاست و آن را به طور كامل پرداخت، آن حضرت بر گرد خويش نظاره كرد، و در حالى كه جام ديدگانش لبريز از اشك گرديد و فروباريد، در پاسخ او فرمود: «شَكَّرَ لَهُ ضَرْبَةً ضَرَبَها فاطِمَةَ بِالسَّوطِ، فَماتَتْ وَ فِى عَضُدِها أَثَرُهُ كَأَنَّهُ الدُّمْلُج» پرداخت كامل حقوق «قنفذ» براى قدرشناسى از او به خاطر تازيانه هاى بيدادى بود كه بر پيكر حضرت فاطمه نواخت; به گونه اى كه وقتى دخت محبوب پيامبر جهان را بدرود گفت، اثر آن تازيانه بيداد در بازوى او بسان بازوبند نمايان بود. كتاب سُليم بن قيس/ص 134.
3- اثبات الوصية/ ص 122.

53. شكستن پهلو و دنده را جز نادان و حق ناپذير انكار نمى كند

(*) س. آيا دنده و پهلوى بانوى بزرگ اسلام حضرت فاطمه (عليها السلام) در هجوم به خانه اش شكست؟ افرادى هستند كه مى گويند: در آن زمان ورودى خانه ها با تكّه اى از قماش و همانند آن پوشيده مى شد و در و ديوارى به سبك امروز نبود تا دختر پيامبر ميان آن پناه گيرد و فشرده شود!

ج: باسمه جلت اسمائه

ظلم و بيدادى كه در حق دختر پيامبر حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) انجام شد، از امورى است كه به وسيله نصوص معتبر و فراوان ثابت شده است، و جز آدم نادان و حق ستيز كسى نمى تواند آن را انكار نمايد.

54. مصيبت شكستن پهلوى حضرت زهرا (عليها السلام) موضوعى عقيدتى است

(*) س. آيا داستان شكسته شدن دنده و پهلوى بانوى بزرگ اسلام حضرت فاطمه (عليها السلام) در هجوم به خانه اش، يك داستان تاريخى و بدون رابطه با باورهاى مذهب شيعه و اهل بيت (عليهم السلام) است يا يك بحث عقيدتى مى باشد؟

ج: باسمه جلت اسمائه

ظلم و بيدادى كه در حق دختر پيامبر حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) رفت، از هجوم به خانه تا مصادره مال و شكستن دنده و پهلوى

ص:96

آن بانوى بزرگ، همه و همه به خاطر عدالت خواهى و ظلم ناپذيرى و دفاع از حق و امام معصوم (عليه السلام) بود، كه فرازهاى مختلف خطبه درخشان آن حضرت گواه روشن و روشنگر اين حقيقت است; با اين بيان چگونه اين جهاد و دفاع بزرگ بانوى اسلام حضرت فاطمه (عليها السلام) مى تواند از نظريه امامت آسمانى اميرمؤمنان (عليه السلام) جدا باشد؟ و اگر در ارتباط با آن باشد - كه برابر اسناد فراوان چنين است - در آن صورت دفاع شجاعانه و تلاش خستگى ناپذير و نابرابر او، اصلى است كه شيعه را از ديگران ممتاز مى سازد، پس، اگر چنين است، چگونه مى تواند ربطى به باور و عقيده ما نداشته باشد و تنها يك داستان غمبار تاريخى شمرده شود؟!

55. با تازيانه زدن حضرت زهرا (عليها السلام)

(*) س. آيا بزرگ بانوى اسلام حضرت فاطمه (عليها السلام) را بدون واسطه و با دست زدند يا با تازيانه؟

ج: باسمه جلت اسمائه

نصوص و مدارك معتبرى كه در اين مورد رسيده، نشانگر آن است كه تازيانه را به كار گرفتند.

56. تكذيب به زنجيركشيدن اميرمؤمنان

(*) س. در نگاه به رويدادهاى دردناك پس از رحلت پيامبر (صلى الله عليه وآله)، به برخى از روايات برخوردم، و ديدم اين روايات بيانگر آن است كه: وقتى

ص:97

اميرمؤمنان (عليه السلام) با ابوبكر بيعت نكرد، و

براى اجبار او به بيعت، به خانه اش هجوم بردند، آن حضرت را چون شيرى به زنجير كشيدند!! به باور برخى اين موضوع با تهديد «عمر» به اين كه خانه را به آتش خواهد كشيد، ناسازگار است، درجه درستى اين روايات چه قدر است؟

به علاوه، نظر شما در مورد اين رويداد و ثبت آن در تاريخ چيست؟

پرسش ديگر آن است كه امام على (عليه السلام) در آن هنگام كه حرمت حريم او و حريم رسول الله (صلى الله عليه وآله) به وسيله سپاه استبداد شكست، در چه شرايطى بود و چه مى كرد؟ اگر آن حضرت براى پرهيز از پراكندگى و فروپاشى امّت، ناگزير صبر و شكيبايى به سفارش پيامبر (صلى الله عليه وآله) بود، چگونه آن خداوندگار شهامت و غيرت توانست در برابر شكسته شدن دنده و پهلوى فاطمه (عليها السلام) سكوت كند؟

و نيز خواندم كه به هنگام يورش به خانه اميرمؤمنان (عليه السلام)، حضرت فاطمه (عليها السلام) به پسر و دخترى به نام محسن و محسنه باردار بود، و به هنگام فشرده شدن دختر ارجمند پيامبر (صلى الله عليه وآله) ميان در و ديوار و شكسته شدن دنده و پهلويش، آن دو، كشته شدند! آيا اين خبر دردناك صحيح است؟

ج: باسمه جلت اسمائه

جريان زنجير و به زنجير كشيدن اميرمؤمنان (عليه السلام)، سخن معتبرى نيست.

و نيز به هنگام فشرده شدن حضرت فاطمه (عليها السلام) ميان در و ديوار، امام على (عليه السلام) حاضر نبود.

به راز سكوت آن بزرگوار نيز اشاره رفت، امّا كشتن جنين او،

ص:98

محسن درست است، و وجود دخترى به نام محسنه و كشته شدن او، به ظاهر حقيقت ندارد.

57. مفهوم شهادت در حديث

«فاطِمَة (عليها السلام) صِدِّيْقَةٌ شَهِيْدةٌ»

(*) س. برخى از تفسير و تحليل ها پيرامون حديث

«إنَّ فاطِمَة (عليها السلام) صِدِّيْقَةٌ شَهِيْدةٌ» را خواندم و ديدم اگر بر آن باشيم كه از واژه «شَهِيْدةٌ» در اين روايت، معنى فقهى آن را بگيريم، كه نادرستى آن روشن است; چراكه شهيد با احكام ويژه اش در فقه، كسى است كه در ميدان نبرد كشته شود، امّا اگر بر آن باشيم كه از واژه ى «شَهِيْدةٌ» معناى تشبيهى و همانندى در پاداش را بگيريم، زن نيز اگر در حال عادت ماهانه و به دنياآودن فرزند از دنيا برود، در اين معنا و پاداش آن مشترك است، و در نتيجه افتخار و عظمتى براى حضرت زهرا (عليها السلام) نيست كه در اين رديف قرار گيرد و گفته شود كه:

«إنَّ فاطِمَة (عليها السلام) صِدِّيْقَةٌ شَهِيْدةٌ»; بنا براين، تنها اين معنا مى ماند كه منظور از معنى واژه ى «شَهِيْدةٌ» همان معناى برتر و مرتبه والايى باشد كه سرور بانوان دو عالم در رديف پيامبران و صدِّيقين و

شهيدان و گواهانى قرار گيرد كه گواه و الگوى مردم هستند، امّا دريافت اين مفهوم از واژه «شهيد» با استدلال به اين حديث ممكن نيست، چراكه واژه شهيد و شهيده در معنا و مفهوم اعمّ از مدّعاست.

ج: باسمه جلت اسمائه

شهيد به معنى كسى است كه در راه دفاع از حق به وسيله

ص:99

شمشير يا سلاح و يا وسيله ديگرى كه بر او بزنند، كشته شود. چنين كسى اگر در ميدان نبرد كشته شد، حكمى از احكام فقه به او اختصاص دارد و آن عدم نياز به غسل است.

و با اينوصف، آيا كسى مى تواند چنين پندارد كه اميرمومنان (عليه السلام) به خاطر آن كه در ميدان نبرد كشته نشد، شهيدنيست؟

اما استناد مرگ حضرت فاطمه (عليها السلام) به زدن آن حضرت با تازيانه و فشردن ميان در و ديوار، واقعيت غمبارى است كه روايات رسيده در اين مورد بسيار است. در اين باره به «كامل الزّيارات» و به خبر «حمّاد بن عثمان» از امام صادق (عليه السلام) بنگريد كه مى گويد: در سفر معراج پيامبر (صلى الله عليه وآله)، به هنگام گزارش از آينده امّت، به آن حضرت گفته شد: امّا دخترت زهرا (عليها السلام)، پس از رحلت تو، مورد ستم قرار خواهد گرفت. او را در حالى كه باردار است، خواهند زد و او جنين خود را بر اثر آن ضربات ظالمانه خواهد افكند و به شهادت خواهد رسيد! «وَ امّا إبْنَتُكَ فاطِمَة فَتُظْلَم وَ هِىَ....».(1)

58. زنده داشتن روز شهادت حضرت زهرا (عليها السلام) به روايت چهل روز

س. نظر شما در اين مورد چيست كه بنا به برخى از روايات، سالروز شهادت حضرت فاطمه (عليها السلام) را چهل روز پس از رحلت پيامبر (صلى الله عليه وآله) قرار دهيم و در زنده ساختن و بزرگداشت اين روز بكوشيم؟ وظيفه شيعه آل

ص:100


1- كامل الزِّيارات/ ص 333.

محمّد (عليهم السلام) در برابر اين مناسبت چيست؟

ج: باسمه جلت اسمائه

منطق پيشوايان دين اين است كه رهروان راه اهل بيت (عليهم السلام) از فزونى سرشت آنان آفريده شده اند، و به همين جهت، در اندوه آنان اندوهگين مى شوند و در سرور و شادى آنان شادمان مى گردند; و به مقتضاى اين بيان روشنگر، تلاش در زنده و پرشكوه داشتن هر روزى كه به نظر مى رسد روز شهادت جانسوز حضرت فاطمه (عليها السلام) باشد، كارى پسنديده و تلاشى زيبنده است و يكى از آن روزها، روز اربعين پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) مى باشد.

59. اهميت كتاب سليم بن قيس

(*) نظر شما در مورد كتاب «سليم بن قيس هلالى» از نظر سند و دلالت متن آن - كه پاره اى از علما در برخى اسناد و يا دلالت برخى از روايات آن مناقشه مى كنند - چيست؟ به نظر مى رسد مهم ترين مناقشه همان است كه از سوى مرحوم آيت الله العظمى خويى «قدّس سرّه» در اين مورد صورت گرفته است، و ما دوست داريم ديدگاه شما را در اين مورد بدانيم.

ج: باسمه جلت اسمائه

مرحوم آيت الله العظمى خويى «قدّس سرّه» گرچه بر كتاب «سليم بن قيس هلالى»، اشكال هايى وارد نموده، اما بسيارى از اشكال ها را نيز از آن كتاب برطرف ساخته است.

ص:101

آن بزرگوار در آن كتاب در چيزى مناقشه كرده است كه سستى و نادرستى آن روشن است، و با اين كار خودش، سستى و بى بنيانى ايرادهاى ديگر را نشان داده و با اين روش عالمانه خود، به آن كتاب سود رسانده است.

مرحوم مجلسى نيز نسبت به كتاب «سليم بن قيس هلالى» گامى سودبخش برداشته كه هيچ كس پس از ملاحظه كار آن بزرگوار در مورد آن كتاب، ديگر به ترديد و تزلزل نمى افتد. او روايتى از امام صادق (عليه السلام) آورده است كه مى فرمايد: هركس از شيعيان ما كتاب «سليم بن قيس هلالى» را نزد خود نداشته باشد، در حقيقت چيزى از امر و اسرار ما نزد او نيست، و چيزى از اسرار ما را نمى داند; چراكه اين كتاب حروف ابجد يا فشرده معلومات شيعه و اخبار و اسرار آنان است!

مرحوم علّامه مامقانى نيز در كتاب رجال خود، چيزى در اين مورد مى نويسد كه باعث اطمينان انسان مى گردد كه همين كتابى كه اينك در دست ما مى باشد، به اتفاق آراء، همان كتاب «سليم بن قيس هلالى» است.

بر آنچه آمد، اين نكته را نيز بيفزاى كه موضوع شكستن پهلو و دنده بزرگ بانوى اسلام، موضوعى است كه روايات بسيارى در ثبوت آن در پاسخ به پرسش هاى گذشته آورديم، پس، به آنها بازگرد و نيك بنگر.

ص:102

60. حكم كسى كه مظلوميت حضرت فاطمه (عليها السلام) را انكار كند

(*) س. از دوستان اهل بيت رسول خدا (عليهم السلام)، كسى كه رنج ها و مصائب و مظلوميت سرور و سالار ما صدّيقه طاهره فاطمة الزّهراء (عليها السلام) و جنايت هايى را كه از سوى ظالمان و غاصبان در حق او رفت، انكار كند، حكمش چيست؟ وظيفه دوستان اهل بيت (عليهم السلام) در برابر چنين شخصى چيست؟

ج: باسمه جلت اسمائه

كسى كه رنج و مظلوميت حضرت فاطمه (عليها السلام) و جنايت هاى تكاندهنده اى را كه در حق او روا شد، انكار كند، يا نا آگاه است، يا از دوستان اهل بيت (عليهم السلام) است امّا نمى تواند باور كند كه پليدى برخى تا آنجا مى رسد كه چنين جنايت هاى حيرت آورى را در حق صدّيقه طاهره (عليها السلام) روا دارند!

امّا برابر روايات رسيده از طريق هردو گروه از مسلمانان، يعنى شيعه و اهل سنّت اين ظلم ها و جنايت ها اثبات مى گردد، پس، انكار كننده اين بيداد و خشونت دهشتناك، يا بايد حق ستيزباشد، يا ناآگاه و يا دستخوش اشتباه شده و مى پندارد كه اعتراف به اين جنايت ها باعث تفرقه و پراكندگى ميان مسلمانان مى گردد، و تفرقه و پراكندگى در اين زمان باعث ضعف اسلام و مسلمانان مى شود. به هر حال وظيفه اسلامى و انسانى دوستان اهل بيت (عليهم السلام) در اين مورد آشكار است.

ص:103

61. انكار رنج ها و مصائب حضرت فاطمه (عليها السلام) و خروج از مذهب

(*) س. آيا مى توان كسى را كه مى گويد حضرت فاطمه (عليها السلام) به شهادت نرسيده است، خارج از مذهب به شمار آورد؟

ج: باسمه جلت اسمائه

چنين گفتارى گاه از موضع انكار و حق ستيزى در برابر روايات رسيده از امامان معصوم (عليهم السلام) سرچشمه مى گيرد، و گاه از نادانى و ناآگاهى و بى اطلاعى از رويدادهاى تاريخى و روايات رسيده; و اين دو باهم فرق مى كند; بنا براين، اگر از نوع دوم باشد، باعث خروج از

مذهب نمى گردد، برخلاف قسم نخست كه روايات رسيده از امامان معصوم را عامداً انكار مى نمايند.

62. سن شهادت حضرت زهرا (عليها السلام)

(*) س. حضرت زهراء (عليها السلام) در چه سنى به شهادت رسيدند؟

ج: باسمه جلت اسمائه

مرحوم كلينى و ابن شهر آشوب نوشته اند كه آن حضرت پنج سال بعد از مبعث متولد شده است و همين امر بين اصحاب ما مشهور است، و از امام باقر (عليه السلام) روايت شده است. اما مشهور بين اهل سنت اين است كه آن حضرت پنج سال قبل از مبعث متولد شده است، و ظاهراً اين كلام اهل سنت از روى اشتباهى در روايت آنها بين كلمه «قبل» و «بعد» مى باشد. بنابراين سن مبارك ايشان حين شهادت همانگونه كه معروف بين شيعه است هجده سال بوده است.

ص:104

63. صحت و سقم مصيبت هاى وارده به حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام)

س. بعضى در كتاب هاى خود نوشته اند: «بعضى از مصيبت ها و تظلم ها كه براى سيده زهراء مرضيه (عليها السلام) بر منبرها خوانده مى شود، از قبيل احراق باب، كسر ضلع، شهادت محسن و شبانه روز گريه و آه و فغان كردن، بعيد به نظر مى رسد و بعدها براى مصالح سياسى و براى ايجاد انقلاب بر عليه بنى اميه و بنى عباس توسط شيعيان افراطى ايجاد شده است كه در اين زمان گفتن اين مطالب موجب تفرقه بين مسلمين و باعث ضعف قدرت مسلمين مى باشد».

لطفا در اين رابطه بيان فرماييد كه به طور كلى، تظلم هايى كه براى حضرت زهراء (عليها السلام) خوانده مى شود صحت دارد يا فقط شهرت است؟

ج: باسمه جلت اسمائه

بسيارى از اين مطالبى كه نقل كرده اند از مسلمات است; به راستى قبول آنها مايه شگفتى و بسيار سخت است كه شقاوت افرادى به مرحله غير تصورى برسد كه چنين اعمالى از آنها، نسبت به چنين شخصيتى كه هرچه در عظمت او بگوييم كم گفته ايم سر بزند.

آيا آن اعمال موجب تفرقه نشده است ولى نقل آن اتفاقات - آن هم در بين دوستان - موجب تفرقه است؟ خداوند به همه قدرى انصاف بدهد.

ص:105

64. دليل پنهان بودن قبر حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام)

(*) س. به نظر شما دليل پنهان بودن قبر دختر گرامى پيامبر اسلام حضرت فاطمه زهراء (عليها السلام) چه مى باشد؟

ج: باسمه جلت اسمائه

دليل پنهان بودن قبر ايشان روشن تر از آن است كه نيازى به بيان داشته باشد، زيرا پنهان بودن مزار دختر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در حالى كه قبور افرادى كه از لحاظ مقام از ايشان پايين تر هستند، مشخص مى باشد در نزد هر شخصى كه به زيارت مدينه منوره مى رود و يا تاريخ را مطالعه مى كند ايجاد پرسش مى نمايد; و جواب اين پرسش را تنها مى توان در پژواك فريادهاى حضرتش در طول تاريخ جستجو نمود.

ص:106

اعلاميه آيت الله روحانى در سالروز شهادت حضرت فاطمه (عليها السلام)

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم * السَّلامُ عَلَى الصِّدِّيْقَةِ الشَّهِيْدة * السَّلامُ عَلَى مُحْسِنِها الشَّهِيْد * السَّلامُ عَلَى ضِلْعِها الْكَسِير * السَّلامُ عَلَى جَنْبِهَا الْجَرِيْح * السَّلامُ عَلَى عييْنِهَا الدّامِيَة * السَّلامُ عَلَى صَدْرِهَا النّازِف»; سلام بر صدّيقه شهيد (عليها السلام)! * سلام بر محسن شهيد او! * سلام بر دنده شكسته فاطمه (عليها السلام) در راه حق و عدالت! * سلام بر پهلوى زخم خورده فاطمه (عليها السلام)! * سلام بر چشمان خونگرفته او! * و سلام بر سينه خونچكان فاطمه (عليها السلام)!

در اين روزهاى جانسوز و غمبار، سالروز شهادت حزن انگيز آن هديه بزرگ خدا به پيامبر، حضرت فاطمه (عليها السلام) - كه جان جهانيان به فداى خاك پاى او باد - تجديد مى گردد، و در آستانه آن

روز، دردها و رنج ها تازه مى شود، و ابرها از طنين نداى مظلوميت او به لرزه درآمده و فرشتگان از بزرگى فاجعه، گريان و نالان گشته، و قلب نازنين صاحب الزّمان از غم

ص:107

جانگداز اين مصيبت پاره پاره مى شود!

آرى، سالروز شهادت صدّيقه طاهره، حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) است; شهادتى غمبار كه خدا اراده فرمود تا آن گاه كه دنياخواران دين ستيز براى غصب و غارت، يورش بردند و بر نابودى نداى حق و عدالت و خاموش ساختن آن، توطئه ها چيدند، ميزانى دقيق و عادلانه ميان حق و باطل و جداسازنده عدالت از فريب و ستم گردد.

شهادت جانسوز بزرگ بانوى تاريخ بشر، صدّيقه طاهره، حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) در آن شرايط دشوار، آن هم با انواع دردها و رنج ها، همچون به آتش كشيدن خانه، شكستن پهلو و دنده، كشتن جنين، زدن و آزردن بازو و پهلو، نواختن سيلى بر چهره و ديده، فشردن ريحانه ارجمند پيامبر (صلى الله عليه وآله) ميان در و ديوار، مجروح ساختن سينه، و هتك حجاب آن حضرت رخ داد تا به صورت غريوى ماندگار و فريادى جاودانه در كران تا كران تاريخ براى رسواساختن غاصبان و ظالمان طنين انداز باشد.

آرى! در يك جمله مى توانيم بگوييم كه شهادت صدّيقه طاهره، حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام)، از سويى مشعل نورافشان دوستى اهل بيت (عليهم السلام) و از سوى ديگر آتش پرشراره دشمنى با آن خاندان است; بر اين باور، هر كس راه درست را گم كرده و نمى داند حقيقت و عدالتِ درخور پيروى و اقتدا كجاست، پيام و رسالت شهادت جانسوز حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) آن است كه دست او را بگيرد و وى را به شاهراه امامت آسمانى اميرمؤمنان (عليه السلام) راه نمايد و از بيراهه غاصبان و ظالمان دورش سازد.

بر اين اساس است كه ما همه مسلمانان را در كران تاكران گيتى به مطالعه و پژوهش در رنج ها و مصائب آن بزرگ بانوى ستمديده، در منابع و مصادر و كتاب هاى خودشان فرامى خوانيم، تا سنگينى حجم آن رويداد سهمگين و بزرگى آن مصيبت ها را بشناسند، و از انگيزه ها و اسباب آن بجويند تا به آن بخش از حقيقت كه بر آنان نهان مانده است، راه يابند; همچنان كه فرزندان حضرت زهرا (عليها السلام) و شيعيان او را فرا مى خوانيم و بر آنان تأكيد و اصرار ميورزيم كه تلاش خود را به

زنده داشتن اين رويداد بزرگ و اين مصيبت سهمگين چندين و چند برابر سازند; چراكه اين رويداد غمبار، جداسازنده رهرو مذهب اهل بيت (عليهم السلام) و شيعه آنان از ديگران است; بلكه اگر بگوييم اين رويداد عظيم، علّت ماندگارى و راز جاودانگى امامت آسمانى

ص:108

اميرمؤمنان (عليه السلام) و عترت پاك او در گذر زمان است، مبالغه اى نكرده ايم. امّا هان اى فرزندان حضرت زهرا (عليها السلام)! و اى شيعيان آن بانوى بزرگ! از تلاش هاى فريبكارانه اى كه در انديشه نديده انگاشتن و به حاشيه راندن اين روز و رويداد بزرگ و هدف والاى آن و افشاندن بذر ترديد در آن است، برحذر باشيد; چراكه نقشه نديده انگاشتن و به حاشيه راندن اين روز بزرگ و اين رويداد عظيم و هدف والاى آن، نيرنگ خطيرى است كه اگر موفق گردد، به زودى اثرى بسيار خطرناك بر اساسى ترين رويدادهاى تاريخ اسلام و مسلمانان در ارتباط با مرجعيت دينى و خلافت الهى و امامت آسمانى پس از رحلت

ص:109

سالار پيامبران و آخرين فرستادگان خدا بر جاى مى نهد.

در پايان، گرم ترين تسليت هاى خود را به ساحت مقدس ولىّ الله الْأعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفداء تقديم مى داريم و از خداى بزرگ مى خواهيم كه ما را زير پرچم و فرمان او از خونخواهان مادر والايش صدّيقه شهيد قرار دهد; «وَإنّا للهِ وَ إنّا إلَْيهِ راجِعُون».

محمّد صادق حسينى روحانى

ص:110

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109