نهج الولایه: شرح خطبه غدیریه مولا امیرالمومنین علی علیه السلام

مشخصات کتاب

سرشناسه : ارفع، کاظم،1333-

عنوان و نام پديدآور : نهج الولایه: شرح خطبه غدیریه مولا امیرالمومنین علی علیه السلام/ کاظم ارفع.

مشخصات نشر : تهران : پیام عدالت ، 1385.

مشخصات ظاهری : 174ص.

شابک : 9647633645

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

عنوان دیگر : شرح خطبه، غدیریه مولا امیرالمومنین علی علیه السلام.

موضوع : علی بن ابی طالب(ع)، امام اول، 23قبل از هجرت -- 40ق. -- اثبات خلافت.

موضوع : غدیرخم، خطبه

رده بندی کنگره : BP223/5/الف4ن9 1385

رده بندی دیویی : 297/452

شماره کتابشناسی ملی : م 84-21597

ص :1

اشاره

نهج الولایه

شرح خطبه غدیریه مولا امیرالمومنین علی علیه السلام

کاظم ارفع.

ص :2

فهرست مطالب

پيش سخن 7

حمد و ستايش 13

لاهوتيت،ربانيّت و فردانيت خداوند 16

حمد خدا راه وصول به رحمت اوست 22

مراتب حمد 23

جايگاه اخلاص 24

سه اسم نيك خدا،الخالق،البارئ،المصوّر 26

هيچ چيزى مثل او نيست 30

مقام بندگى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله 32

خليفة اللّه 36

خلق عظيم نبوى 39

صلوات بر محمد و آل محمّد 42

علوّ مقام جانشينان بر حق پيامبر صلّى اللّه عليه و آله 45

ائمه عليهم السّلام دعوت كنندگان به حق 49

خلقت ائمه عليهم السّلام قبل از خلقت مخلوقات 53

ائمه عليهم السّلام حجج الى هستند 56

امامان عليهم السّلام مترجمان ارادۀ پروردگارند 58

شفاعت به اذن خدا 61

امامان عليهم السّلام مجريان احكام خدا و رسول هستند 65

عقول راه گشاى معرفت به حجج الهى 69

جمعه و غدير دو عيد بزرگ 73

ص:3

ارتباط نزديك معرفت خدا و رسول و امام 79

صراحت آيه تبليغ در بارۀ غديرخم 83

رسوايى منافقين پس از غدير 87

در روز غدير دين كامل شد 92

غدير روز تكميل كلام پروردگار 97

بيزارى از بدعت گذاران در دين 99

سلوك در صراط مستقيم 103

روز بزرگ غدير خم 106

روز امتياز دادن بين نيك و بد 113

روز ساكنان عالم قدس 115

روز آزمايش امت 117

روز بروز كينه هاى منافقين 120

روز اقامه نص براى خواص 121

روز اوصياء پيامبران 123

روز امان از آتش 125

پيروى از خدا و رسول و اولى الامر 129

پرهيز از فريب خلق 134

آيا مى دانيد استكبار به چه معنا است؟138

منم صراط مستقيم 147

منم تقسيم كننده بهشت و دوزخ 149

غفلت كليد همه زشتى ها 152

استفاده از فرصت ها 156

رعايت حقوق خانواده 158

حفظ وحدت در پرتو غدير 162

ثواب مضاعف كار نيك در روز غدير 164

اظهار نشاط و شادى در روز غديرخم 165

سفارش مولا در بارۀ طبقۀ ضعيف و محروم جامعه 166

فضيلت فراوان روزه دارى در روز غدير 168

لزوم نشر و تبليغ غدير 172

ص:4

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

الحمد للّه الّذى اكرمنا بهذا اليوم و جعلنا من الموفين بولاية امير المؤمنين علىّ بن ابيطالب و اولاده المعصومين عليهم السّلام.

ص:5

ص:6

پيش سخن

غدير را بايد زنده نگه داشت و بايد در تمام ايّام سال در مجالس و محافل از حادثه غدير و آنچه از غدير نشأت مى گيرد،سخن گفت و نبايد گذاشت در هيچ عصر و زمانى غدير از ياد مردم برود.

هركس كه پيرو مكتب ولايت و امامت مى باشد موظّف است كه اين جلوه گاه تاريخ،يعنى روز غديرخم و روز نصب خلافت بلا فصل امير المؤمنين على عليه السّلام را پى درپى و به شيوه هاى گوناگون مطرح كند،و ابعاد وجود و شخصيت امير المؤمنين على عليه السّلام را براى تمامى طبقات جامعه معرفى نمايد.

اعتقاد ما بر اين است كه اگر مسئله غدير بين تمام گروه هاى مسلمين آن طور كه سزاوار است شناسانده شود راه گمراهى و انحراف بسته خواهد شد.

و البته غدير يكى از ده ها مواردى است كه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله خيلى صريح و روشن به معرفى جانشين خويش اقدام نموده،زيرا كه آن بزرگوار در مدت بيست و سه سال رسالت خويش به مناسبت هاى گوناگون به اين مهم پرداخته است.

ص:7

اولين بارى كه بدان اشاره كرد موقعى بود كه خداوند تبارك و تعالى به او مأموريت داد تا خويشان نزديك خود را به اسلام دعوت كند.

صريحا به ايشان فرمود:

هريك از شما در پذيرفتن دعوت من سبقت گيرد،وزير و جانشين و وصى من است.

امير المؤمنين على عليه السّلام سبقت گرفت و اسلام را پذيرفت.مولا امير المؤمنين عليه السّلام خود مى فرمايد:من كه از همه كوچك تر بودم عرض كردم:انا يا نبىّ اللّه أكون وزيرك عليه فأخذ برقبتى ثمّ قال انّ هذأ أخى و وصيّى و خليفتى فيكم فاسمعوا له و اطيعوا قال فقام القوم يضحكون و يقولون لأبى طالب قد أمرك ان تسمع لابنك و تطيع» (1)

من وزير تو مى شوم،پيغمبر دستش را به گردن من گذاشته فرمود:اين شخص برادر و وصى و جانشين من مى باشد،بايد حرفش را بشنويد و از او اطاعت كنيد.مردم خنديدند و به ابى طالب مى گفتند:ترا أمر كرد از پسرت اطاعت كنى.

مى توان ادعا كرد كه به طور مسلم در تمام مواردى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به معرفى شخصيت امير المؤمنين على عليه السّلام و فرزندان معصومش اهتمام داشته،همگى به فرمان حضرت حق و تأييد خداوند بوده است.

رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ضمن آنكه نام وصى و جانشين بدون فاصله خود را بارها و بارها مشخص فرمود،همچنين نام شريف يازده فرزند و امام معصوم را نيز به زبان برده و امامت آن بزرگواران را تثبيت نموده است.

و از مسائل مورد قبول فريقين آن است كه بعد از اصول سه گانه دين،

ص:8


1- .تاريخ طبرى،ج 2،ص 63.

يعنى توحيد و نبوت و معاد،ديگر هيچ موضوعى به اندازۀ امامت و ولايت اهل بيت عليهم السّلام آيه و روايت درباره اش نازل نشده است.با مراجعه به كتب اهل سنّت و اعترافات آنها اين ادعا به خوبى روشن مى گردد.

اينك برگرديم به زنده ترين مورد نصب خلافت امير المؤمنين على عليه السّلام كه در روز غديرخم و در حج آخر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رخ داد.

مسافران حج براى آخرين بار با پيامبر خويش موفق به انجام مناسك حج شدند.خداوند تبارك و تعالى بار ديگر پيامبرش را به سفارش و تأكيد بر اطاعت و پيروى امت از امير المؤمنين على عليه السّلام فرمان داد: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» اى رسول ما آنچه را كه به تو نازل كرديم ابلاغ كن و به دنبال آن فرمود: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ» (1)اگر چنين نكنى تلاش هاى رسالت به بار نخواهد نشست و خداوند تو را از دست مردم حفظ خواهد نمود.

پس از اين فرمان،رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله همسفران،را در يك نقطه جمع كرد و دستور داد پيش رفتگان برگردند و آنهايى كه بازمانده اند به ايشان ملحق شوند.

آنگاه با گرفتن بازوى امير المؤمنين على عليه السّلام و بلندكردن دست آن گرامى،او را به عنوان جانشين خويش معرفى نمود.توضيح بيانات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و عكس العمل مردم در آن روز بزرگ در متن كتاب آمده است.

خطبۀ غديريه امير المؤمنين على عليه السّلام كه موضوع كتاب حاضر است، شامل بيانات قاطع و گوياى صاحب غدير دربارۀ حادثه گرانقدر غدير

ص:9


1- .مائده،67.

است كه حقير با لطف و عنايات پروردگار و مدد خود مولا روحى له الفداء به شرح مختصر آن پرداختم.نام كتاب را«نهج الولاية»انتخاب كردم،زيرا كه سيد و سرور ما در اين خطبه با كلمات گهربار خود يك دوره درس ولايت و امامت داده و هرانسان با صفا و دور از غرض و مرض را به صراط مستقيم حق دلالت و راهنمايى نموده است.خطبۀ غديريه مولا امير المؤمنين عليه السّلام در كتاب شريف«مصباح المتهجّد»شيخ طوسى(ره)صفحه 752 و كتاب ارزشمند«بحار الانوار»مرحوم مجلسى(ره)جلد 97،صفحه 112 به نقل از كتاب«مصباح الزائر» آورده شده است.

«قال السّيد بن طاووس فى كتاب مصباح الزّائر:و ممّا روّيناه و حذفنا إسناده إختصارا انّ الفيّاض بن محمّد بن الطّوسى حدّث بطوس سنة تسع و خمسين و مأتين و قد بلغ التّسعين انّه شهد ابا الحسن على بن موسى الرّضا عليه السّلام فى يوم غدير و بحضرته جماعة من خاصّته...و هو يذكر فضل اليوم و قديم فكان من قوله عليه السّلام:

حدّثنى الهادى أبى قال:حدّثنى جدّى الصّادق عليه السّلام قال:حدّثنى الباقر قال حدّثنى سيّد العابدين عليه السّلام قال إنّ الحسين قال:اتّفق فى بعض سنين امير المؤمنين عليه السّلام الجمعة و الغدير،فصعد المنبر على خمس ساعات من نهار ذلك اليوم،فحمد اللّه و أثنى عليه حمدا لم يسمع بمثله و اثنى عليه ما لم يتوجّه إليه غيره،فكان ممّا حفظ من ذلك».

ص:10

سيد بن طاووس در كتاب«مصباح الزائر»نقل مى كند(از جهت اختصار راويان و إسنادش را حذف كرديم)كه فياض بن محمد طوسى در سال دويست و پنجاه و نه هجرى قمرى كه سنش به نود سال مى رسيد و درك زمان امام هشتم على بن موسى الرضا عليه السّلام را كرده بود گفت:در روز غديرخم با عده اى از خواص در محضر آن گرامى بوديم.امام رضا عليه السّلام از فضيلت و ارزش روز غديرخم سخن مى گفت و از جمله بيانات حضرت اين بود:

پدرم از جدم امام صادق،از امام باقر،از سيد العابدين،از امام حسين عليه السّلام روايت نموده اند كه حضرت سيد الشهداء عليه السّلام فرمود:

در يكى از سال ها كه روز جمعه و روز غديرخم باهم تلاقى كرده بود امير المؤمنين على عليه السّلام بالاى منبر رفت.در حالى كه پنج ساعت از روز گذشته بود.

نخست حمد و ثناى پروردگار را به جاى آورد كه كسى چنين حمد و ستايشى را نشنيده بود و آنچه از خطبۀ آن حضرت باقى مانده اين است:

خوانندگان عزيز و بزرگوار انشاء اللّه با نهايت دقت و علاقه به مطالعه اين خطبه بلند و با ارزش و شرح آن خواهند پرداخت و اين كوچك را از دعاى خير فراموش نخواهند نمود.

و السّلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته سيد كاظم ارفع

ص:11

ص:12

حمدو ستايش

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

«الحمد للّه الّذى جعل الحمد من غير حاجة منه إلى حامديه»

«حمد و سپاس اختصاص به پروردگارى دارد كه خود نيازمند حمد بندگانش نيست».

الف و لام الحمد،الف و لام جنس است و لام للّه،لام اختصاص مى باشد،بنابراين حقيقت حمد با تمام انواع آن مختص به خداوند تبارك و تعالى است كه مستجمع جميع كمالات مى باشد.

حالا اگر تمامى بندگان از حمد باريتعالى سرباز زنند حضرت او محتاج و نيازمند به حمد آنان نيست،بلكه اين نياز و احتياج مخلوقات است كه او را حمد كنند تا به سودى و منفعتى در دنيا و آخرت نايل گردند.

همين كه خداوند متعال اجازه داده تا بندگان لب به ستايش او بگشايند خود فضل و كرم حضرت حق است و الا كجا بنده مى تواند شكر يك نعمت الهى را تا پايان عمر آن طور كه سزاوار است به جا آورد.ما بايد حمد او را به جا آوريم تا نعمتمان تبديل به نقمت نشود.از همان بزرگوار

ص:13

روايت شده«انّ للّه فى كلّ نعمة حقّا فمن ادّاه زاده منها،و من قصّر فيه خاطر بزوال نعمته» (1)محققا خداى تعالى را در هرنعمتى حق سپاسى است پس هركه آن را به جا آورد،خدا از آن نعمت او را فراوان دهد و هركه از به جا آوردن آن حق كوتاهى كند،خدا آن نعمت را در خطر نابودى و زوال قرار مى دهد.

به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله عرض شد:«و لم سمّيت محمّدا؟قال:سمّانى اللّه محمّدا،و شقّ إسمى من اسمه هو المحمود و انا محمّد و امّتى الحامدون». (2)

به چه جهت نام شما را محمّد گذاردند؟فرمود:خداوند مرا محمّد ناميد و او اسم مرا از اسم خود جدا كرد،چرا كه او محمود و من محمد و امت من از حمدكنندگان مى باشند.

«وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ.» (3)هركه شكر منعم كند،بر خودش سپاس مى دارد و سودش نصيب خودش مى گردد و هركه كفران كند،خداوند بى نياز و ستوده است.به هر تقدير همان طور كه پيامبر عظيم الشأن صلّى اللّه عليه و آله فرمودند امتش از حامدون هستند،يعنى نشانه امت پيامبر بودن حمد و ستايش پروردگار است.

بنابراين بايد در هرشرايطى كه هستيم خواه خوش و يا ناخوش ذكر حمد از زبانمان نيفتد و همچنان خدا را شاكر باشيم.

در احوالات همان بزرگوار مى خوانيم كه«كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله اذا و رد عليه امر يسّره قال:الحمد للّه على هذه النّعمة،

ص:14


1- .نهج البلاغه حكم و مواعظ،236.
2- .بحار،ج 9،ص 290.
3- .لقمان12/.

و اذا ورد عليه امر يغتمّ به قال الحمد للّه على كلّ حال». (1)

هروقت خبر مسرت آميزى برايش مى آوردند و نعمتى به او رو مى كرد مى گفت:«الحمد للّه على هذه النّعمه»و هرگاه غم و غصه اى بر آن بزرگوار وارد مى شد مى گفت:«الحمد للّه على كلّ حال».

ص:15


1- .كافى،ج 2،ص 47.

لاهوتيت،ربانيت و فردانيت خداوند

«طريقا من طرق الاعتراف بلا هويّته و صمدانيّته و فردانيّته و سببا إلى المزيد من رحمته»

«حمد پروردگار يكى از راه هاى اعتراف به لاهوتيت و صمدانيت و ربانيّت و فردانيت اوست و عامل ازدياد رحمت حضرت حق خواهد شد».

حمدكننده در واقع به چيزى اعتراف مى كند كه مستجمع جميع صفات كماليه است و آن واحديتى كه از آن تعبير به وجود جامع مى شود اسم جلاله حضرت حق يعنى«اللّه»است.

خداوند تبارك و تعالى برحسب روايت معتبر كه از رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله نقل شده داراى نود و نه اسم است:«انّ للّه تبارك و تعالى تسعة و تسعين إسما مائة إلاّ واحدا من احصاها دخل الجنّة» (1)

براى خداوند تبارك و تعالى نود و نه اسم،يعنى صد منهاى يك اسم است هركه آنها را شمارش كند داخل بهشت خواهد شد.

بنابراين كسى كه از روى اخلاص مى گويد«الحمد للّه»اعتراف به

ص:16


1- .توحيد صدوق،ص 149.

لاهوتيت پروردگار مى كند به واحدى كه نود و نه صفات كمال را در ذات خويش دارد.

صمدانيّت:لفظ صمد داراى معانى گوناگون است،مردى به امام جواد عليه السّلام عرض كرد معناى صمد چيست؟فرمود:

«السّيّد المصمود اليه فى القليل و الكثير». (1)

سيد مطاع و بزرگى كه ملجأ و مقصود حوايج كوچك و بزرگ است.

اهل بصره براى امام حسين عليه السّلام نامه نوشتند و از حضرت خواستند كه صمد را براى آنها معنا كند،امام عليه السّلام در پاسخ آنها نوشت:در قرآن فرو نرويد و به مجادله و ستيز در آيات آن اقدام نكنيد و بدون علم و آگاهى دربارۀ آن سخن نگوييد،زيرا كه از جدم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه فرمود هركسى دربارۀ قرآن چيزى را بدون علم بگويد جايگاهش در آتش است و خداوند سبحان خود «الصَّمَدُ» را در سورۀ توحيد تفسير كرده و فرموده «اللّهُ أَحَدٌ، اَللّهُ الصَّمَدُ» و سپس در تفسير الصمد فرموده است:

«لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ». (2)

بنابراين طبق بيان امام حسين عليه السّلام تفسير الصمد،لم يلد و لم يولد است و صمديت پروردگار ايجاب مى كند كه نفى فرزند داشتن و فرزند كسى بودن از او بشود و نتيجه اى كه گرفته مى شود اثبات وحدانيت خداوند تبارك و تعالى در ذات و صفات و افعال اوست.

جمع بين كلام امام حسين عليه السّلام و حضرت جواد عليه السّلام به اين است كه صمدانيت پروردگار كه حكايت از يكتايى ذات و صفات و افعال او

ص:17


1- .كافى،ج 1،ص 123.
2- .أسماء الحسنى،ص 32،به نقل از بحار،ج 3،ص 223.

مى كند و او را از هرنوع احتياج به ممكن الوجود مبرّا مى نمايد بيانگر اين واقعيت است كه حضرت حق ملجأ و پناه موجودات است.

با كمى دقت به جهان اطراف خويش متوجه اين معنا مى شويم كه تمام كائنات و آنچه در كرات آسمانى و كهكشان ها موجود است و آنچه در زمين و بالاخره هرچه نام هستى به خود گرفته محتاج اويند و همه مثل حلقه هاى زنجير به يك نقطه اظهار عجز و نياز مى كنند. «يا أَيُّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ» (1)اى مردم شما به خدا محتاجيد و خدا همو بى نياز و ستوده است.بعضى معتقدند الاحد و الصمد،اسم اعظم خداى سبحان هستند و مداومت بر اين دو اسم بعد از نمازهاى پنجگانه موجب ظهور سرّ توحيد و انكشاف تجلّى صمدانى است.

ربانيّت:راغب در«مفردات»آورده كه«الرّب فى الاصل التّربية و هو إنشاء الشّيئ مالا فمالا إلى حدّ التّمام».ربّ در اصل به معناى تربيت كردن مى آيد و تربيت هرچيزى به اين است كه وى را به منتهاى كمال لايق آن برسانند.

لفظ رب براى غير خدا به طور مستعار اطلاق مى شود،زيرا ربّ را به غير اللّه گفتن مطلقا جايز نيست،به اين جهت كه تنها او مربى و متكفّل مصلحت موجودات است.

«قُلْ أَ غَيْرَ اللّهِ أَبْغِي رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ» . (2)

بگو چگونه جز خداى يكتا رب بجويم كه او ربّ همه چيز است.

آرى مقام ربوبيت مختص به ذات لا يزال الهى است و هركس

ص:18


1- .فاطر15/.
2- .انعام164/.

مدعى چنين مقامى شود.كذّاب و نيرنگباز است.

امير المؤمنين على عليه السّلام در تبيين ربانيّت پروردگار مى فرمايد:

«مالك الجماعات من كلّ مخلوق و خالقهم و سايق ارزاقهم من حيث يعلمون و من حيث لا يعلمون يقلّب الحيوانات فى قدرته و يغذوها من رزقه و يحوطها بكنفه و يدبّر كلا منها بمصلحته». (1)

مالك جميع موجودات و خالق و روزى رسان به سوى آنهاست، چه آن روزى و رزقى كه به آن آگاه هستند و چه آن مواردى كه از آن بى خبرند،اوست كه با قدرت خويش حيوانات را به صورت هاى مختلف خلق مى كند و همه را با روزى خود تغذيه مى نمايد و همه آنها را زير لواى خويش دارد و تدبير امور آنها را طبق مصلحت خويش به عهده دارد.

از اينجا ارتباط بين حمد و اعتراف به ربانيت پروردگار روشن مى گردد.چرا كه عبد وقتى مشغول حمد است،در واقع در حال اذعان و اعتراف به ربانيت خداى خويش است و شايد به همين جهت اغلب موارد حمد همراه با رب آمده،مثل اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ.

رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله را كه دربارۀ ارتباط نزديك بين حمد و ربوبيّت باريتعالى مى فرمايد:«بنده اى از بندگان خدا مى گويد:يا ربّ لك الحمد كما يتبغى لجلال وجهك و عظيم سلطانك»،اى ربّ من حمد مخصوص تو است همان طور كه جلال وجه تو و عظمت سلطنت تو ايجاب مى كند.ملائكه كاتب نمى دانند ثواب اين مناجات و شكر را چه

ص:19


1- .تفسير صافى،ص 20.

بنويسند،بنابراين به سوى حق تعالى باز مى گردند و عرض مى كنند پروردگارا بنده اى صحبتى كرده كه نمى دانيم چگونه بنويسيم؟خطاب مى رسد:«و هو اعلم بما قال عبده»،خداوند بهتر مى داند كه بنده اش چه مى گويد،حالا شما بگوييد بنده ام چه گفته؟عرض مى كنند پروردگارا،او مى گويد:اى ربّ من حمد مخصوص تو است،همان طور كه جلال وجه تو و عظمت سلطنت تو ايجاب مى كند.خداوند مى فرمايد:«اكتباها كما قال عبدى حتّى يلقانى فأجز به منها»چيزى را كه بندۀ من مى گويد بنويسيد تا اينكه در روزى كه به لقاء من نائل شد پاداش مناجاتش را خواهم داد. (1)

فردانيت:فرديت پروردگار به اين معناست كه در الوهيت و ربوبيت و تمام صفات كمال منفرد است و هيچ موجودى نمى تواند در برابر عظمت و كبريايى او عرض اندام و ابراز وجود كند.

و نيز فرد است،زيرا هستى از وجود او نشأت مى گيرد و همه موجودات ترشح فيض او و جلوه اى از جلوات اويند.

و باز فرد است زيرا كه انقسام و تجزيه به ذاتش راه ندارد و در ازل و ابد يكتايى مطلق است.

امير المؤمنين على عليه السّلام در اين باره،به درگاه الهى عرضه مى داشت:

«اللّهمّ و هذا مقام من افردك بالتّوحيد الّذى هو لك و لم ير مستحقّا لهذه المحامد و الممادح غيرك». (2)

بار پروردگارا اينجا(كه من به تعظيم و توحيد مشغولم)جاى كسى

ص:20


1- .فى ظلال القرآن،ج 1،ص 15.
2- .نهج البلاغه،خطبۀ 90-184.

است كه تو را فرد دانسته كه اين يكتايى خاص تو است و براى اين سپاسگزارى ها و ثناها كسى را غير از تو مستحق و سزاوار نديده.

همان گرامى در جاى ديگر فرموده است:«وقتى مى خواهد قيامت برپا شود تمام موجودات از بين مى روند و خدا مى ماند و بس،تك و تنها، هيچ موجودى با خدا نيست و همان طور كه قبلا خداوند عالم را ايجاد فرموده تنها بوده و چيزى با او نبوده است بعدا هم تنها خواهد بود و چيزى با او نخواهد بود». (1)

«و سببا الى المزيد من رحمته»يكى از ثمرات حمد الهى ازدياد نعمت و رحمت پروردگار است. «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ» (2)اگر شكر كنيد زيادتر مى دهم و اگر كفران كنيد عذاب من بسيار سخت است.

ص:21


1- .نهج البلاغه،خطبۀ 90-184.
2- .ابراهيم7/.

حمد خدا راه وصول به رحمت اوست

اشاره

«و محجّة للطّالب من فضله و كمّن فى ابطان اللّفظ حقيقة الاعتراف له بانّه المنعم على كلّ حمد باللّفظ و إن عظم»:

«و حمد پروردگار نيز،راه گشايى است براى كسى كه طالب فضل و كرم اوست و باطن لفظ حمد حقيقت اعتراف به حضرت اوست،چرا كه بتحقيق اوست منعم با هرلفظى كه حمد شود در عين حالى كه بس بزرگ است».

لفظ حمد اولين كلام صادر شده از آدم و آخرين كلام اهل ايمان در هنگام ورود به بهشت است. «وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» . (1)

حمد پروردگار كارگشا و بازكننده گره هاى كور زندگى است.لفظ حمد شروع خوبى براى برقرارى ارتباط با معبود و جلب رضايت اوست.

در اغلب خطبه هاى پيامبر و اهل بيت گرامش صلوات اللّه عليهم اجمعين، كلمه شريف حمد در صدر بياناتشان قرار دارد و اين اشاره به همين واقعيت است كه حمد كليد باب گفتگو و عرض ادب به ساحت خداوندى

ص:22


1- .يونس10/.

است.

رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله مى فرمودند:«كلّ أمر ذى بال لا يبدأ فيه بحمد اللّه فهو اقطع» (1)هركار پسنديده اى كه با حمد پروردگار شروع نشود ناقص خواهد بود.

امير المؤمنين عليه السّلام به خداى خويش عرض مى كرد:

«الحمد للّه الّذى جعل الحمد مفتاحا لذكره و سببا للمزيد من فضله». (2)

حمد مخصوص خداوندى است كه حمد را كليد ذكر و ياد خويش نمود و آن را وسيله اى براى ازدياد فضلش قرار داد.

مراتب حمد

نكته قابل توجه آنكه چون حمد براى غير خدا جايز نيست بنابراين بازگشت هرنوع حمد در هرلفظ به خداوند است.

چنانكه همان بزرگوار مى فرمود:«لا يحمد حامد الاّ ربّه». (3)هيچ حمدكننده اى حمد نمى كند مگر پروردگار خود را.

و نيز همان گرامى در روز جمعه خطبه اى ايراد فرمود كه نخست گفت:«الحمد للّه احقّ من خشى و حمد». (4)حمد مخصوص خداوندى است كه سزاوارترين كس است براى خوف و خشيت از او و سپاس بر نعماتش.

ص:23


1- .درّ المنشور سيوطى،ج 1،ص 10.
2- .شرح ابن ابى الحديد،ج 9،ص 209.
3- .بحار،ج 70،ص 12.
4- .همان.

جايگاه اخلاص

«و اشهد ان لا اله الاّ اللّه وحده لا شريك له شهادة نزعت عن اخلاص الطّوىّ و نطق اللّسان بها عبارة عن صدق خفىّ»:

«و شهادت مى دهم به اينكه خدايى نيست جز اللّه،شريك و مثل ندارد،شهادتى كه از اخلاصى ريشه دار نشأت گرفته و زبان عبارتى را مى گويد(لا اله الاّ اللّه)كه حكايت از صداقت باطن مى نمايد».

كلمه(لا اله الاّ اللّه)كه به معناى نفى هرنوع اله غير از اللّه است كلمۀ اخلاص است و هركس بدين گونه همراه با نيت و گفتار،عمل نيز داشته باشد يعنى واقعا به غير خدا متمسك نگردد،بى گمان خلوص برايش محقق خواهد شد.

مرحوم محدث قمى در«سفينة البحار»مى نويسد:«الخالص فى اللّغة كلّما صفى و تخلّص و لم يمتزج بغيره و العمل الخالص فى العرف ما تجرّد قصد التّقرّب فيه عن جميع الشّوائب».

خالص در لغت هرچيز تصفيه شده را گويند كه با چيزهاى ديگر آميخته و ممزوج نشده باشد و در عرف عمل خالص را به چيزى گويند

ص:24

كه به قصد تقرّب به خدا و دور از هرشائبه ريا انجام گيرد.

از مسائلى كه در بحث توحيد مطرح است توحيد افعالى است يعنى در ملك وجود نمى تواند شريكى براى پروردگار باشد و تحت عنوان«لا مؤثّر فى الوجود الاّ اللّه»همه چيز مستند به ارادۀ پروردگار است.

اخلاص ما هم آن وقت مصداق خارجى پيدا مى كند كه وقتى مى گوييم «اشهد ان لا اله الاّ اللّه»باور داشته باشيم كه خداى واحد موثر در همه كائنات و حوادث روزگار است و اين اعتقاد بايد در رفتار و كردار ما معلوم شود و خود را نشان دهد.به صرف اينكه مدعى توحيد و وحدانيت باريتعالى شويم،اما در مقام عمل دل به غير او بنديم و گاهى حتى عبادات را كه بايد مختص او باشد براى غير او به جا آوريم بى ترديد از گردونه اخلاص بيرون خواهيم بود.

گرچه كار را براى خداكردن دشوار است ولى با مقدارى تمرين و مقاومت رفته رفته در انسان ملكه خواهد شد و بالاخره لذت اخلاص به كام جان خواهد رسيد.

امير المؤمنين على عليه السّلام مى فرمودند:

«تصفية العمل اشدّ من العمل و تخليص النّيّة عن الفساد اشدّ على العالمين من طول الجهاد». (1)

پاكسازى عمل از خود عمل دشوارتر است و نيز خالص نمودن نيّت از هرنوع فساد سخت تر از يك جهاد طولانى براى اهل عمل است.

ص:25


1- .بحار،ج 77،ص 288.

سه اسم نيك خدا،الخالق،البارئ،المصور

«انّه الخالق البارئ المصوّر له الاسماء الحسنى»:

«بتحقيق او خدايى است كه خالق و ممتازكننده مخلوقات و صورتگر است و نام هاى نيكو از آن اوست».

قرآن شريف در چهار مورد اسماء الحسنى را با لام اختصاص به ذات مقدس پروردگار نسبت داده است.

مصداق اتم و اكمل ظهور و نمايندگى اسماء الحسنى،چهارده معصوم عليهم السّلام هستند همان طور كه صادق آل محمد عليهم السّلام فرمود:«نحن و اللّه الاسماء الحسنى الّتى لا يقبل اللّه من العباد عملا الاّ بمعرفتنا». (1)

قسم به خدا ماييم آن اسماء الحسنى كه خداوند متعال عملى را از بندگان خويش قبول نمى كند مگر به سبب معرفت ما.

در بيان حديث عرض مى شود كه چون اسم دلالت بر مسمى مى كند و به قدر دلالت معنى را نشان مى دهد و ائمه طاهرين عليهم السّلام«ادلاّء على اللّه» هستند،يعنى به وجود آنها حق ظاهر گشته و ايشان نماينده و مظهر اتم

ص:26


1- .اصول كافى،ج 1،ص 143.

اوصاف اويند پس براى معرفت حق تعالى و شناخت اوصاف و اسماء او بايد از طريق اهل بيت عليهم السّلام وارد شد.

بريد عجلى مى گويد از امام باقر عليه السّلام شنيدم كه مى فرمود:«بنا عبد اللّه و بنا عرف اللّه و بنا وحّد اللّه تبارك و تعالى» (1)راه عبادت نمودن و معرفت پروردگار و يكتا شمردن او منحصر است به طريق هدايت و راهنمايى ما.

در زيارت جامعه كبيره مى خوانيم:

«السّلام على محالّ معرفة اللّه و مساكن بركة اللّه و معادن حكمة اللّه و حفظة سرّ اللّه».

درود و سلام بر اهل بيت عصمت و طهارت كه پايگاه معرفت و جايگاه بركات الهى و مخازن حكمت ها و حافظين اسرار اويند.

آرى بهترين وسيله براى مشاهده اسماء الحسنى امامان معصومند كه باطنشان گنجينۀ اسرار علم لدنى و ظاهرشان محل بروز كمالات خداوند تبارك و تعالى است.

به هرتقدير از آن نود و نه اسم حضرت امير المؤمنين على عليه السّلام به سه صفت حق تعالى يعنى الخالق،البارئ،المصوّر اشاره فرمودند.الخالق:

اصل خلق به معناى تقدير و اندازه گيرى است ولى در مورد ابداع و ايجاد اشياء نيز استعمال شده است.

اَللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» (2)،به دلالت آيه «بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» خلق آسمان ها و زمين به معناى ابداع و ايجاد آنهاست.

ص:27


1- .كافى،ج 1،ص 145.
2- .ابراهيم32/.

گاهى خلق به ايجاد چيزى از چيز ديگر نيز اطلاق مى گردد مثل:

«خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ» (1)توصيف خالق به غير از خداوند تبارك و تعالى به همان معناى هستى بخش جايز نيست،ولى به اذن حق تعالى و با گرفتن فيض از جانب او خلق به معناى تصرف در تكوين و ولايت تكوينى امكان پذير است چنانكه مى فرمايد: «فَتَبارَكَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ» .يعنى صحيح است كه به اذن خدا او را خالق توصيف كرد.

دربارۀ حضرت عيسى عليه السّلام آمده كه: «أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ» (2)به درستى كه من خلق مى كنم براى شما از گل مثل صورت مرغى.

ترديدى نيست كه نوع خلقت عيسى عليه السّلام ابداع و ايجاد نبوده،بلكه از گل،صورت مرغى را ساخته،سپس از مبدأ فيّاض افاضه روح بروى شده و به هيئت طير درآمده است.

البارئ:علامۀ طباطبايى(ره)مى گويد:الخالق هو الموجد للاشياء عن تقدير و البارئ المنشئ للاشياء ممتازا بعضها من بعض»كلمه «خالق»به معناى كسى است كه اشيايى را به اندازه گيرى پديدآورده باشد و كلمه«بارى»به معناى همان كس است اما از اين نظر كه اشياء پديد آورده را از يكديگر ممتاز نموده است.

المصور:همان عزيز در معناى المصّور مى گويد:«المعطى لها صورا يمتاز بها بعضها من بعض و الاسماء الثّلاثة يتضمّن معنى الايجاد باعتبارات مختلفة و بينها ترتّب فالتّصوير فرع البرء و البرء فرع الخلق و هو ظاهر». (3)

كلمه مصوّر به معناى كسى است كه پديد آورده هاى خود را طورى

ص:28


1- .نحل 4.
2- .آل عمران49/.
3- .الميزان،ج 19،ص 256.

صورتگرى كرده باشد كه به يكديگر مشتبه نشوند بنابراين كلمات سه گانه متضمّن معناى ايجاد هستند اما به اعتبارات مختلف بين آنها ترتيب هست،زيرا كه تصوير فرع متمايزكردن مخلوقات از يكديگر است و اين نيز فرع خلق و آفريدن مى باشد.

ص:29

هيچ چيزى مثل او نيست

«ليس كمثله شيئ اذ كان الشّيئ من مشيّته فكان لا يشبهه مكوّنه»:

«هيچ چيزى مثل او نيست زيرا كه هرچيزى از اراده و مشيّت پروردگار تحقق مى يابد،بنابراين هيچ چيز با تكوين دهنده و آفريننده اش شباهتى ندارد.

اكثر متكلّمين مى گويند كه«شىء»اسم مشترك است يعنى هم براى خدا استعمال مى شود و هم براى غير خدا و هم براى خدا و هم بر موجود و هم بر معدوم اطلاق مى گردد.

اينكه خداوند مى فرمايد: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ» اشاره به يكتايى و بى مثال و نظير بودن خويش است.چرا كه هيچ چيز به او شباهت ندارد و جايز نيست هيچ كس و هيچ چيزى را همانند او بدانيم، او فرد در معبوديّت است و در كل كائنات نمونۀ دومى ندارد.

صدر المتألهين در اين باره مى گويد:راه ديگر اثبات يگانگى خدا در خدايى و فرمانروايى اش اين است كه يگانگى و يكپارچگى جهان دليل يگانگى خداى فرمانرواى جهان است،اين همان راهى است كه معلم

ص:30

مشائيين ارسطاطاليس رفته و در كتاب الهى به آن اشاره شده است. (1)

در جاى ديگر مى گويد:بنابراين دايرۀ هستى را دائره اى است يكتا كه حدود آن و قوس هاى آن به يكديگر پيوسته و در كثرت آن وحدتى پديد آورده و برهانى راستين بر يكتايى پديد آورنده و پردازندۀ آن و كاردانى و توانايى و بزرگوارى و مهربانى است و چون سراى هستى يكى است سازندۀ آن هم جز يكى نتواند بود.

بلى وقتى مكوّن و سازندۀ شيئ خداوند تبارك و تعالى است بنابراين ليس كمثله شيئ و همه اشياء آثار اويند.ما مى گوييم كه نم زايش يم و درياست و از آن لطيف تر بوى عطر گل زايش گل معطّر است و خداوند چنين نيست كه مخلوقات زايش او باشند «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ»

و فى كلّ شيئ له آية تدلّ على انّه واحد

هرگياهى كه از زمين رويد وحده لا شريك له گويد

ص:31


1- .اسفار،ج 6،ص 94.

مقام بندگى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم

«و اشهد انّ محمّدا عبده و رسوله استخلصه فى القدم على سائر الامم على علم منه انفرد عن التّشاكل و التّماثل من أبناء الجنس».

«و شهادت مى دهم به اينكه حضرت محمد بنده خدا و رسول اوست و او را از روز ازل بر ساير امت ها انتخاب كرد و علمى به او عنايت كرد كه منحصر به آن گرامى بود و مشابه و مماثلش در جنس آدم وجود نداشت».

مقام عبوديت و بندگى برتر از مقام رسالت است،به همين جهت امير المؤمنين على عليه السّلام شهادت بر عبد بودن پيامبر را بر شهادت بر رسالت آن حضرت مقدّم قرار داد،چنانكه در تشهد نيز چنين واجب شده است.

همو در جاى ديگر به خداى خويش عرض مى كند:«كفابى فخرا ان تكون لى ربّا و كفابى عزّا ان اكون لك عبدا».

پروردگارا مرا همين افتخار بس كه تو پروردگارم باشى و همين عزّت مرا بس كه بنده و عبد تو باشم.

براى عبوديت مراتبى است تا جايى كه عبد خود را فانى فى اللّه مى بيند

ص:32

و از خود چيزى نمى بيند «عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلى شَيْءٍ» . (1)

اصولا فلسفۀ آفرينش بندگى و عبادت حضرت باريتعالى است، «ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ» . (2)

و اين بندگى و عبادت آن وقت محقق مى گردد كه فقط منحصر به باريتعالى باشد.

امام محمد باقر عليه السّلام مى فرمود:«لا يكون العبد عابدا للّه حقّ عبادته حتّى ينقطع عن الخلق كلّهم إليه فحينئذ يقول:«هذا خالص لى فيقبله بكرمه». (3)

عبد مى تواند حق عبادت و بندگى پروردگار را به جا آورد مگر اينكه از همه مخلوقات منقطع شود.در اين صورت به او گفته مى شود«اين بندۀ خالص من است و حضرت پروردگار به لطف و كرمش از او قبول مى كند».

«على علم منه انفرد»:

برترى پيامبر اسلام حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله بر سايرين از واضحات است.

او در جميع جهات و از جمله علم و آگاهى به كائنات از همه انبياء و ملائكه و تمامى مخلوقات برتر است و در دستگاه آفرينش مخلوقى كامل تر و بالاتر از او آفريده نشده است.

به نص صريح قرآن خداوند تبارك و تعالى از پيامبران عهد و پيمان گرفته كه به نبوت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله اقرار كنند.

«قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ إِصْرِي،قالُوا أَقْرَرْنا قالَ

ص:33


1- .نحل75/.
2- .الذّاريات56/.
3- .بحار،ج 70،ص 111.

فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشّاهِدِينَ». (1)

پروردگار فرمود:آيا اقرار كرديد(به پيامبرى رسول اسلام)و عهد من از امت خود گرفتيد،گفتند اقرار كرديم،حق تعالى فرمود:پس گواهى دهيد و من با شماها از جملۀ گواهانيم.

علمى كه خداوند به رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله تفضّل فرموده به دليل آن كه بعد از او پيامبرى تا قيامت وجود ندارد كامل ترين علوم و جوابگوى تمامى نيازهاى امت ها در جميع قرون و اعصار است.

اين كه آن گرامى رسول اللّه و خاتم النبيين است خود گواه بر اين حقيقت است كه اولا دستگاه نبوت به او ختم شده و اعتبار انبياء به وجود او ثابت گرديد،زيرا اگر قرآن و فرمايش هاى آن حضرت نبود،هيچ دليلى بر نبوت پيامبران گذشته نداشتيم و ساحت مقدس انبياء عليه السّلام از نسبت هاى ناروايى كه در كتب عهد عتيق و جديد به آنها داده اند منزه و مبرا نمى بود. «وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ». (2)

و كلمه پروردگارت تمام شد در حالتى كه راست و در حد اعتدال بود،تبديل كنندۀ براى كلمات او نيست و او شنوا و داناست.

«هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ». (3)

اوست آن خدايى كه پيغمبرش(حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله)را با هدايت و دين حق فرستاد براى اينكه ظاهر گرداند و ظفر دهد اين دين را بر همه دين ها،اگرچه مشركان كراهت داشته باشند.اين ظهور بر

ص:34


1- .آل عمران81/.
2- .انعام115/.
3- .توبه33/.

اديان در تمام زمينه هاست و از جمله علم و آگاهى منحصر به فرد آن بزرگوار بر گذشته و حال و آينده است.

امير المؤمنين على عليه السّلام مى فرمودند:

«انّ العلم الّذى هبط به آدم و جميع ما فضّلت به النبيّون إلى محمّد خاتم النبيين فى عترة محمّد صلّى اللّه عليه و آله». (1)

به تحقيق علمى كه خداوند بر آدم عنايت كرد و جميع فضايلى كه از پيامبران به حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله منتقل شد در عترت حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله موجود است.

و در يك كلام اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله وارث و حامل علم جميع انبياء و خصوصا وجود مبارك رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى باشند.

امام محمد باقر عليه السّلام فرمودند:لن تجد علما صحيحا الاّ شيئا يخرج من عندنا أهل البيت». (2)

علم صحيح را نخواهى يافت مگر آنچه را كه از طريق و نزد ما اهل بيت استخراج شده باشد.

ص:35


1- .بحار،ج 2،ص 92.
2- .بحار،ج 2،ص 100.

خليفة الله

«و انتجبه آمرا و ناهيا عنه أقامه فى سائر عالمه فى الاداء مقامه اذ كان لا تدركه الابصار و لا تحويه خواطر الافكار و لا تمثّله غوامض الظّنن فى الاسرار،لا اله هو الملك الجبّار»:

«و او را برگزيد تا از ناحيه خود امركننده و نهى كننده باشد.رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله را كه در عالم جانشين و خليفه خود قرار داده زيرا كه ذات خداوندى را ديدگان نبينند و در خواطر افكار نگنجد و مثل و همانند در گمان هاى پيچيده و نهان ندارد،نيست خدايى جز او كه فرمانروايى مقتدر است».

دو نكته مهم در عبارت فوق به چشم مى خورد،يكى مسئله آمر و ناهى بودن پيامبر و ديگرى موضوع خليفة اللّهى آن حضرت است.

«و انتجبه آمرا و ناهيا عنه»:

بايد توجه داشت كه رسالت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله كه از مجموعه اى اوامر و نواهى تشكيل شده بود و آنها در يك سلسله آداب اخلاقى و عبادات محصور نبودند،بلكه در بارۀ فرهنگ،اقتصاد،سياست،حقوق،قضاء و معاملات و حتى بهداشت و امور تغذيه تحت عنوان واجب و مستحب و

ص:36

حرام و مكروه پيام و دستور العمل ارائه داد.

قرآن كريم كه كتاب هدايت و معجزۀ آن بزرگوار است گاهى اوامر الهى را توسط پيامبرش ابلاغ مى دارد از قبيل: «أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ». (1)«وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ». (2)«حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ» (3)، «وَ أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا». (4)

و اما مقام خليفة اللّهى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله: «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» (5)و ياد كن زمانى را كه پروردگار تو به ملائكه فرمود من در زمين جانشين قرار مى دهم.

جعل خليفه دو نوع است:يكى جعل تكوينى و ديگرى جعل تشريعى است،آيه شريفه بر هردو جعل دلالت دارد،يعنى خلق كنم كسى را كه لياقت دارد جانشين و خليفه من بر روى زمين باشد.

و اگر در آيه كلمه «فِي الْأَرْضِ» آمده،اختصاص بر خلافت بر روى زمين ندارد،چون كسى روى زمين نبود كه براى او خليفه معين شود بلكه مراد جعل خليفه از زمين،يعنى از خاك است.

مقام خليفة اللّهى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به معناى ولايت كليّه بر جميع مخلوقات و وجوب اطاعت او در جميع اوامر و نواهى است و اين تعميم ندارد كه هر شخص نالايق بتواند بدين منصب نايل شود.خليفة اللّه بايد از تمامى گناهان و لغزش ها معصوم باشد و حتى از سهو و نسيان و شك و شبهه معصوم باشد و به همه مصالح و مفاسد امور آگاه باشد و خلاصه كليه صفاتى كه لازمۀ قابليت خليفة اللّهى است دارا باشد.

ص:37


1- .بقره43/.
2- .آل عمران97/.
3- .نساء23/.
4- .بقره275/.
5- .بقره30/.

نكته بسيار مهم و قابل توجه آنكه جاعل خلافت بايد همان كسى باشد كه منصب خلافت را اعطاء مى كند،يعنى خليفه خدا بايد از طرف خدا به خلافت نصب شده باشد چنانكه آيات قرآن گواه اين حقيقت است.

«اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ» (1)خدا داناتر است كه كجا رسالت خود را قرار دهد.

در خطاب به حضرت ابراهيم عليه السّلام مى فرمايد: «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً» (2)ما ترا براى مردم امام قرار داديم.

و به حضرت داود عليه السّلام مى فرمايد: «يا داوُدُ إِنّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً» (3)،اى داود ما ترا خليفه قرار داديم.

از آيات فوق اين نتيجه به دست مى آيد كه خليفة اللّه و جانشين پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را نمى توان با رأى مردم انتخاب كرد،بلكه بايد منصوب از جانب پروردگار باشد.

ص:38


1- .انعام124/.
2- .بقره118/.
3- .ص25/.

خلق عظيم نبوى

«و قرن الاعتراف بنبوّته بالاعتراف بلا هوتيّته و اختصّه من تكرمته بمالم يلحقه فيه احد من بريّته فهو أهل ذلك بخاصّته و خلّته اذ لا يختصّ من يشوبه التّغيير و لا يخالل من يلحقه التّظنين»:

«خداوند تبارك و تعالى،اعتراف به نبوت آن گرامى را قرين اعتراف به لاهوتيت خويش قرار داد.و از جانب فضل و كرمش چيزى به آن حضرت اختصاص داد كه به احدى از بندگانش نداده است،زيرا كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله سزاوار چنين امتياز و لباسى بود كه بر قامتش پوشانده شود و كسى كه اهل تغيير و تحول و گمان و شك است لايق چنين منصبى نيست».

بخش نخست كلام مولا امير المؤمنين على عليه السّلام به دليل صريح و قاطع قرآن روشن و واضح است زيرا كه انكار نبوت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مساوى با انكار توحيد و نمونه اى از كفر و الحاد است.

«وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ». 1

ص:39

«وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ». (1)

و كسى كه طلب كند و اختيار نمايد دينى غير از دين اسلام(يهود، نصارى،مجوس،شرك و امثال آن)پس از او پذيرفته نخواهد شد و در جهان آخرت جزو زيانكاران است.

از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه انكار دين حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله كفر است و زيان بزرگ در دنياى ديگر را در پى دارد.يكى از كراماتى كه خداوند متعال به رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله عنايت نموده تا سبب امتياز آن حضرت گردد«خلق عظيم»و صفات برجسته آن گرامى است.

مردى از امير المؤمنين على عليه السّلام درخواست كرد اخلاق نبى مكرّم را برايش بشمارد فرمود:تو نعمت هاى دنيا را بشمار تا من نيز اخلاق آن جناب را برايت بشمارم،عرض كرد چگونه ممكن است نعمت هاى دنيا را إحصاء كرد با اينكه خداوند در قرآن مى فرمايد: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللّهِ لا تُحْصُوها»، (2)اگر نعمت هاى خدا را بشماريد نمى توانيد به پايان رسانيد.

امير المؤمنين عليه السّلام فرمود:خداوند تمام نعمت هاى دنيا را قليل و كم مى داند در اين آيه كه مى فرمايد: «قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ» (3)بگو متاع دنيا اندك است.

ولى اخلاق پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را در اين آيه عظيم شمرده چنانچه مى فرمايد: «إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» (4)ترا خويى بسيار بزرگ است.اينك تو چيزى كه قليل است نمى توانى بشمارى،من چگونه چيزى كه عظيم و بزرگ است شمارش كنم!ولى همين قدر بدان اخلاق نيكوى تمام

ص:


1- .آل عمران85/.
2- .نساء77/.
3- .نساء77/.
4- .قلم4/.

پيامبران به وسيلۀ رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله كامل شد.

هريك از پيامبران مظهر يكى از اخلاق پسنديده بودند چون نوبت به آن حضرت رسيد تمام اخلاق پسنديده را جمع كرد ازاين رو فرمود:

«انّى بعثت لاتمّم،مكارم الاخلاق» (1)من برانگيخته شدم تا اخلاق نيكو را تمام كنم.

امتياز ديگر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله معجزۀ بزرگ«قرآن»است.معجزۀ حضرت موسى عليه السّلام يعنى عصايى كه اژدها مى شد و يد و بيضا بعد از مرگ آن پيامبر همراه او دفن شد و باقى نماند.معجزۀ حضرت عيسى عليه السّلام كه شفابخشى مرض پيسى و برص و مرده زنده كردن بود نيز به پايان رسيد.

ولى معجزۀ بى مثال و قدرتمند رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يعنى«قرآن»تا انتهاى دنيا پايدار و ماندنى است.كه تاكنون كسى نتوانسته مثل آن و يا سوره اى مثل آن را بياورد.

ص:41


1- .وقايع الايام،ج 3،ص 45.

صلوات بر محمد و آل محمد

«و امر بالصّلوة عليه مزيدا فى تكرمته و طريقا للدّاعى إلى اجابته فصلّى اللّه عليه و كرّم و شرّف و عظّم مزيدا لا يلحقه التّنفيد و لا ينقطع على التّأييد»:

پروردگار امر فرمودند،تا بر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله درود فرستاده شود و اين به خاطر كرامت بيشتر حضرت حق بر اوست و وسيله استجابت دعاست بنابراين درود خدا بر او باد و خداوند كرامت و شرافت و عظمت را بر او افزود تا ملحق به نيستى نگردد و تأييد آن گرامى قطع نشود.

«إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً». (1)

خداوند متعال و ملائكه بر پيامبر صلوات مى فرستند اى اهل ايمان بر او صلوات و سلام بفرستيد و تسليم امر او باشيد.

همان طور مولا اشاره فرمودند صلوات بر حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله فرمان خداست و وسيله اى مى باشد براى استجابت دعا.بنابراين نبايد در هر

ص:42


1- .احزاب56/.

شرايطى ذكر صلوات را ترك كنيم.خصوصا مواقعى كه به دعا مشغول هستيم زيرا كه صلوات بر محمد و آلش موجب استجابت دعا مى گردد.

همان گرامى در اين باره فرموده است كه:«اذا كانت لك الى اللّه سبحانه حاجة فابدأ بمسألة الصّلوة على رسوله صلّى اللّه عليه و آله ثمّ سل حاجتك فانّ اللّه اكرم من ان يسأل حاجتين احديهما و يمنع الاخرى». (1)

هرگاه از پيشگاه پروردگار تقاضاى حاجتى داشتى درخواست خود را با درود بر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آغاز كن و سپس حاجت خود را بخواه،زيرا خداوند بزرگوارتر از اين است كه دو حاجت از او بخواهند و او يكى از آن دو(صلوات)را بپذيرد و ديگرى را نپذيرد.امام صادق عليه السّلام مى فرمود:

«كلّ دعاء يدعى اللّه عزّ و جلّ به محجوب عن السّماء حتّى يصلّى على محمّد و آل محمّد». (2)

هردعايى كه به سبب آن خداوند عزّ و جلّ خوانده شود در حجاب است و از بالا رفتن ممنوع است و مستجاب نمى گردد تا آنگاه كه بر محمد و آل محمد درود و صلوات عرضه شود.

ناگفته نماند صلواتى كه در آن آل محمد ذكر نشود ابتر و ناقص است و كسانى كه از فرستادن صلوات بر آل محمد بخل مى ورزند بى شك مورد ملامت پيشوايان دين قرار مى گيرند.

يك بار امام صادق عليه السّلام از مردى كه در خانه حضرت بود شنيد كه مى گويد:«اللّهمّ صلّ على محمّد»امام عليه السّلام به او فرمود:«يا عبد اللّه

ص:43


1- .نهج البلاغه حكم و مواعظ،353.
2- .كافى،ج 2،ص 493-495.

لا تبترها لا تظلمنا حقّنا قل«اللّهمّ صلّ على محمّد و اهل بيته». (1)

اى بنده خدا صلوات را ناقص نفرست و در حق ما ظلم روا مدار و بگو:«درود بر محمد و اهل بيت او».

شخص رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله مى فرمودند:«الصّلوة علىّ و على اهل بيتى تذهب بالنّفاق». (2)

صلوات بر من و بر اهل بيت من سبب نابودى نفاق مى گردد.

ص:44


1- .كافى،ج 2،ص 493-495.
2- .همان.

علو مقام جانشينان بر حق پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم

و أنّ اللّه تعالى اختصّ لنفسه بعد نبيّة صلّى اللّه عليه و آله من بريّته خاصّة علاّهم بتعليته و سمابهم إلى رتبته».

«و خداوند تبارك و تعالى بعد از پيامبر خويش صلّى اللّه عليه و آله بعضى از بندگان نيك خود را براى خويش اختصاص داد و با علوّ مقام خويش ايشان را مقامى عالى و رتبه اى بلندمرتبه عنايت كرد».

وجود مقدس امير المؤمنين على عليه السّلام اولين بريّه و خير البريّه بعد از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله است كه متأسفانه حدود بيست و پنج سال حقش ضايع شد و با آن همه دلايل و براهين واضح و روشن كه در اثبات خلافت و جانشينى او بعد از پيامبر وجود داشت،ديديم كه چه شد!!

«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ». (1)

«كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند،آنها خودشان بهترين مخلوقند.»

ابن عساكر از جابر بن عبد اللّه انصارى نقل مى كند كه گفت ما در محضر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بوديم،حضرت على عليه السّلام در مقابل پيامبر صلّى اللّه عليه و آله قرار گرفت.

رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فرمود:«و الّذى نفسى بيده انّ هذا و شيعته لهم

ص:45


1- .بيّنه7/.

الفائزون يوم القيامة و نزلت «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ فكان اصحاب النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اذا اقبل عليّا قالوا:جاء خير البريّة». (1)

قسم به آن خدايى كه جانم در دست اوست اين مرد و شيعيانش در روز قيامت از رستگارانند و اين آيه نازل شد «إِنَّ الَّذِينَ تا آخر آيه» اصحاب پيامبر هروقت على عليه السّلام برشان وارد مى شد مى گفتند:

«خير البريّه»آمد.

ابن شهر آشوب از شعبى نقل مى كند كه مردى به محضر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله شرفياب شد و عرض كرد:يا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله به من چيزى را بياموز كه سود ببرم؟فرمود:كار نيك انجام بده كه براى دنيا و آخرت تو فايده دارد.در اين هنگام امير المؤمنين على عليه السّلام وارد شد و گفت:يا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فاطمه عليها السّلام شما را مى خواند.فرمود:بله:آن مرد گفت اين شخص كه بود؟ فرمود:«هذا من الّذين انزل اللّه فيهم «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ» اين همان كسى است كه در شأنش اين آيه نازل شده«كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند آنها خودشان بهترين مخلوقند». (2)

بلى همان طور كه مولا فرمودند:«اختصّ لنفسه بعد نبيّه صلّى اللّه عليه و آله من بريّته خاصّة علاّهم بتعليته و سمابهم الى رتبته».

اراده پروردگار بر اين تعلق گرفت كه ائمه اطهار عليهم السّلام را مقامى بس بلند و عالى عنايت نمايد و از آنجايى كه جعل ولايت مطلقه اختصاص به ذات مقدس حق تعالى دارد بنابراين غير از چهارده معصوم كه منصوبين و

ص:46


1- .درّ المنشور،سيوطى،ج 6،ص 379.
2- .مناقب،ج 3،ص 68.

انتخاب شدگان حضرت حق هستند،كسى را سزا نيست كه ادعاى ولايت و سرپرستى امت كند.

«النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» (1)پيامبر ولايتش بر مؤمنين بيشتر است از ولايت خود آنها بر نفوس خود.

البته مؤمنين اختيار جان و مال و عرض خود را دارند،همان طور كه فرموده اند«النّاس مسلّطون على اموالهم و انفسهم»مردم بر اموال و جان خويش مسلط اند و لكن ولايت كليه بر جان و مال مؤمنين بر رسول خدا ثابت است كه هرچه امر كند اطاعتش واجب است كه اطاعت از او، اطاعت از خداوند تبارك و تعالى است،ائمه عليهم السّلام نيز چنين ولايتى را دارند چنانچه در غديرخم و در خطبۀ غديريه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ابتدا از مردم اقرار گرفت كه:«الست اولى بالمؤمنين من انفسهم قالوا بلى يا رسول اللّه.فقال:من كنت مولاه فهذا علىّ مولاه». (2)

آيا من بر مؤمنين بيشتر از خودشان بر نفوسشان ولايت ندارم.عرض كردند،آرى اى رسول خدا سپس فرمود:پس هركس من بر او امير و مولايم،على نيز بر او امير و مولاست.

اين آيه و حادثه غدير ولايت كليّه بعد از رسول خدا را براى ائمه عليهم السّلام ثابت مى نمايد كه اولى الامر هستند.

در حديثى ديگر آمده كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمودند:«اليس اللّه اولى بى من نفسى يأمرونى و ينهانى مالى على اللّه امر و لا نهى؟قالوا بلى يا رسول اللّه؟قال:من كان اللّه و انا مولاه فهذا علىّ مولاه يأمركم و ينهاكم مالكم عليه من امر و لا نهى،اللّهمّ وال من والاه و عاد من

ص:47


1- .احزاب6/.
2- .الغدير،ج 1،ص 234.

عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله اللّهمّ انت شهيد عليهم انّى قد بلّغت و نصحت». (1)

اى مردم آيا خداوند بر من اولى نيست كه به من امر و نهى فرموده و من بر خدا امر و نهى ندارم؟گفتند:آرى يا رسول اللّه؟فرمود:هر كس خداوند و من مولاى او هستيم پس اين على مولاى اوست.به شما امر و نهى مى كند.ولى شما حق امر و نهى به او را نداريد.پروردگارا دوست بدار دوستان على را و دشمن بدار دشمنانش را،يارى كن يارى كنندگان او را،ذليل كن خواركنندگان او را.پروردگارا تو شاهدى بر اين مردم كه من حق را به آنها ابلاغ كرده؛نصيحتشان نمودم.به هرتقدير رتبه و مقام والاى ائمه عليهم السّلام قابل توصيف نيست و وجود مبارك رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله آنچه گفتنى است دربارۀ آن گراميان فرموده اند.

يك بار خطاب به امير المؤمنين على عليه السّلام فرمودند:«يا علىّ و الّذى نفسى بيده لو لا ان تقول طوائف من امّتى فيك ما قالت النّصارى فى عيسى بن مريم لقلت اليوم مقالا لا تمرّ بملاء من المسلمين الاّ اخذوا التّراب من تحت قدميك للبركة». (2)

يا على عليه السّلام قسم به ذات پاك خداوندى كه جانم به دست قدرت اوست،اگر نبود خوف اين كه بگويند گروهى از امت آنچه كه مسيحيان راجع به عيسى عليه السّلام گفتند(يعنى اگر خوف اين نبود كه ترا خدا بدانند)هر آينه مى گفتم امروز در شأن تو سخنى را كه به هيچ گروه از مسلمانان عبور نكنى،مگر اينكه خاك زير پاى ترا براى تبرك بردارند.

ص:48


1- .الغدير،ج 1،ص 387.
2- .ينابيع الموّده،ص 85.

ائمه عليهم السلام دعوت كنندگان به حق

«و جعلهم الدّعاة بالحقّ إليه و الادلاّء بالأرشاد عليه لقرن قرن و زمن زمن»:

«خداوند تبارك و تعالى امامان معصوم عليهم السّلام را داعيان بر حق به سوى خويش قرار داد و هركدام از آنها را در يك زمان جهت دلالت مردم به هدايت و ارشاد معين نمود».

در زيارت جامعه كبيره مى خوانيم كه:«السّلام على الدّعاة الى اللّه و الادلاء على مرضات اللّه»بيان مولا امير المؤمنين عليه السّلام تقريبا همين مضمون است.

نظر به اينكه اين بزرگواران از مقام عصمت برخوردارند و هوى را زير پا گذارده اند لذا در قدرت آنهاست كه صرفا مردم را بدون هيچ لغزش و اشتباهى به سوى خداوند متعال دعوت كنند و در ارشاد و راهنمايى خلق هيچ گاه به خطا نروند.

اگر ما عصمت را در چهار بخش تقسيم كنيم،اين گراميان واجد همه چهار قسمت آن هستند.

1-عصمت در گرفتن مأموريت،يعنى امرى را كه به آنها محوّل شده

ص:49

خوب درك مى كنند.

2-عصمت در تحفّظ،يعنى در مرور زمان فرمان خدا را از ياد نمى برند.

3-عصمت در ابلاغ،يعنى بدون حذف حتى يك حرف و يا كلمه از دستورات الهى آنچه را در قلب و ذهن خويش دارند به مردم مى رسانند.

4-و بالاخره عصمت از گناه و هرنوع لغزش.

پس با توجه به مراتب فوق كسانى كه از عصمت برخوردار نيستند توان دعوت و دلالت افراد به سوى حق را ندارند،بلكه آنها خود محتاج به ارشاد و هدايت مى باشند.

«أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاّ أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ». (1)

آيا كسى كه به سوى حق هدايت مى كند،شايسته تر است كه پيرويش كنند،يا كسى كه هدايت نمى كند مگر هدايت شود،شما را چه شده چگونه قضاوت مى كنيد.

از امام محمد باقر عليه السّلام روايت شده كه فرمود:«فامّا من يهدى الى الحقّ فهو محمّد و آل محمّد عليهم السّلام من بعده و امّا من لا يهدى فهو من خالف من قريش و غيرهم اهل بيته من بعده». (2)

اما كسى كه هدايت به سوى حق مى كند محمد و آل محمد عليهم السّلام هستند و اما كسى كه هدايت نمى كند مخالفين اهل بيت از طايفه قريش و دنباله روهاى آنها مى باشند.

و در بيانى ديگر امام رضا عليه السّلام علت برترى و فضيلت آن عزيزان را در

ص:50


1- .يونس35/.
2- .تفسير صافى،ص 246.

ارشاد و هدايت مردم در ذيل همان آيه چنين فرموده:

«انّ الامام و الانبياء و الائمّة يوفّقهم اللّه و يؤتيهم من مخزون علمه و حكمه ما لا يؤتيه غيرهم فوق علم اهل زمانهم.» (1)

امام و انبياء و ائمه كسانى هستند كه خداوند آنها را موفق به توفيقاتى نمود و از خزانۀ خود علم و حكمتى را به ايشان تفضّل نموده كه به احدى از اهل زمان آنها نداده است.

نكته ديگر،جمله«لقرن قرن و زمن زمن»است.يعنى هيچ گاه زمين از حجت خدا خالى نيست و تا قيامت سيطرۀ ولايت تكوينى و تشريعى امامان معصوم عليهم السّلام ادامه دارد.

كلينى رضوان اللّه تعالى عليه در چند مورد احاديثى از امام صادق عليه السّلام نقل مى كند كه همگى گواه بر اين حقيقت است كه زمين بدون حجت خدا نمى ماند.

1-«انّ الارض لا تخلو الاّ و فيها امام».

زمين بدون امام نخواهد بود.

2-«ما زالت الارض الاّ و للّه فيها الحجّة،يعرف الحلال و الحرام يدعو النّاس الى سبيل اللّه».

از عمر زمين زمانى نگذشته مگر آنكه از جانب پروردگار حجتى در آن وجود داشت،حجتى كه آشنايى به حلال و حرام داشته باشد و مردم را به راه خداوند دعوت نمايد.

3-«انّ اللّه أجلّ و اعظم من ان يترك الارض بغير امام عادل».

ص:51


1- .تفسير برهان،ج 2،ص 185.

خداوند أجلّ و أعظم از آن است كه زمين را بدون امام عادل به حال خود بگذارد.

4-«لو بقيت الارض بغير امام لساخت».

اگر زمين بدون امام بماند.نابود خواهد شد.

5-«لو لم يبق فى الارض الاّ اثنان لكان احدهما الحجّة». (1)

اگر روى زمين فقط دو نفر باقى مانده باشند يكى بر ديگرى حجت است.

ص:52


1- .كافى،ج 1،ص 178.

خلقت ائمه عليهم السلام قبل از خلقت مخلوقات

«أنشأهم فى القدم قبل كلّ مذرو و مبروّ أنوارا أنطقها بتحميده،و ألهمها شكره و تمجيده»:

«خداوند متعال نور اهل بيت عليهم السّلام را قبل از خلقت همه مخلوقاتش خلق فرمود،در حالى كه زبان حمد و ثناى خويش براى ايشان گشود و شكر و تمجيد خويش را به آنها الهام كرد».

در زيارت جامعه كبيره عرض مى كنيم كه:«و انّ ارواحكم و نوركم و طينتكم واحدة طابت و طهرت بعضها من بعض خلقكم اللّه انوارا فجعلكم بعرشه محدقين».

ارواح و انوار و طينت شما خاندان عصمت و طهارت همه يك حقيقت و يك گوهر است،آن ذرات پاكيزه و طاهر عين يكديگرند، خداوند شما را نور آفريد و در عرش خود ساكن نمود.

اينكه انوار طيّبه اهل بيت عليهم السّلام پيش از خلقت ساير مخلوقات خلق شده جاى ترديد نيست،زيرا آن قدر روايات به شكل تواتر به ما رسيده كه جاى هيچ گونه انكار باقى نمى گذارد.

مفضل از امام صادق عليه السّلام سؤال مى كند:«ما كنتم قبل ان يخلق اللّه

ص:53

السّموات و الارضين؟قال:كنّا أنوارا حول العرش نسبّح اللّه و نقدّسه حتّى خلق اللّه سبحانه الملائكة». (1)

شما قبل از اينكه خداوند تبارك و تعالى آسمان ها و زمين ها را خلق كند كجا بوديد؟امام عليه السّلام فرمود:ما انوارى بوديم در اطراف عرش الهى و مشغول تسبيح و تقديس پروردگار،تا اينكه خداوند سبحان فرشته ها را خلق كرد.

سلمان فارسى نقل مى كند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود:«يا سلمان، خلقنى اللّه من صفاء نوره فدعانى فاطعته،فخلق من نورى عليّا فدعاه فاطاعه،فخلق من نورى و نور علىّ فاطمة،فدعاها فاطاعته، فخلق منّى و من نور علىّ و من نور فاطمة الحسن و الحسين،فدعا هما فأطاعاه،ثمّ خلق من نور الحسين تسعة ائمّة فدعاهم فاطاعوه قبل أن يخلق اللّه سماء مبنيّة،او ارضا مدحيّة،أو هواء أو ماء،او ملكا او بشرا،و كنّا بعلمه انوارا نسبّحه و نسمع له و نطيع» (2)

اى سلمان خداوند تبارك و تعالى مرا از صفاى نور خويش آفريد، سپس مرا خواند اطاعتش كردم.و از نور من على را خلق كرد و او را خواند اطاعت پروردگار كرد و از نور من و على فاطمه را آفريد سپس او را خواند فاطمه اطاعت حق تعالى نمود آنگاه از نور من و على و فاطمه، حسن و حسين را خلق كرد و آن دو را خواند اجابتش نمودند و بعد از نور حسين نور نه امام بعد از او را خلق نمود،همگى آنها را خواند اطاعتش كردند.قبل از آنكه خداوند آسمان را بنا كند و زمين را گسترش دهد يا اينكه هوا و آب و فرشته و بشر را بيافريند ما به علم پروردگار

ص:54


1- .بحار،ج 57،ص 170.
2- .بحار،ج 57،ص 167.

انوارى بوديم كه حضرت حق را تسبيح مى گفتيم و گفتارش را گوش مى داديم و اطاعت مى كرديم.

در زيارت وارث خطاب به حضرت سيد الشهداء عليه السّلام عرض مى كنيم:

«اشهد انّك كنت نورا فى الاصلاب الشامخة و الارحام المطّهرة»، شهادت مى دهم كه تو نورى بودى در صلب هاى عالى پدران و ارحام پاك مادران.

ص:55

ائمه عليهم السلام حجج الهى هستند

«و جعلها الحجج على كلّ معترف له بملكة الرّبوبيّة و سلطان العبوديّة و استنطق بها الخرسات بانواع اللّغات بخوعا له فانّه فاطر الارضين و السّموات.»:

«و اين ذوات مقدسه را حجّت ها قرار داد بر هركه به مالكيت پروردگار و سلطنت حضرت معبود معترف است و زبان هاى بسته را گويا كرد به انواع لغات،تا ذكر و تسبيح خداوند را از روى فروتنى و خضوع بگويند چرا كه او پديدآورندۀ زمين ها و آسمان هاست».

فاطر از فطر به معناى شق است.در اولين آيۀ سورۀ انفطار پروردگار مى فرمايد: «إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ» زمانى كه آسمان از هم پاره و گسيخته شود.

شايد وجه تسميه ذات شريف پروردگار به«الفاطر»اين است كه خداوند تبارك و تعالى موجودات را از عدم و نيستى به جهان هستى آورد و پردۀ ظلمت عدم را پاره كرد و بر هرمخلوقى به قدر استحقاقش لباس هستى پوشانيد.

ص:56

راغب اصفهانى در«مفردات»مى گويد:«فطر اللّه الخلق و هو ايجاد الشّيئ و ابداعه».وقتى گفته مى شود«فطر اللّه الخلق*يعنى خداوند خلق را ايجاد و ابداع نمود.

لطفى كه در نام شريف الفاطر نهفته اعتقادى است كه به طور فطرى بين انسان با خداى فاطر موجود است.در آيۀ «إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» (1)حضرت ابراهيم عليه السّلام احتجاج و استدلال مى كند به «فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» تا شايد فطرت هاى خواب و غبار گرفته مشركين را بيدار كند و بفهماند كه اعتقاد به ذات اقدس اللّه در اعماق جان شما نهفته است.

در علم منطق فطرى به قضايايى گفته مى شود كه دليل آنها همراه آنهاست.بنابراين اگر انسان فطرت اصلى خويش را از دست نداده باشد و تحت تأثير محيط فاسد و تربيت غلط قرار نگيرد از صميم قلب متوجه آفريدگار خويش خواهد شد.شرك و بت پرستى و گرايش به الحاد و بى دينى نتيجه آلوده شدن فطرت است.امام صادق عليه السّلام مى فرمودند:«كلّ مولود يولد على الفطرة حتّى يكون ابواه يهوّانه و ينّصّرانه». (2)

هرنوزادى براساس خداشناسى و توحيد متولد مى شود تا اينكه دامن پدر و مادر و تربيت غلط او را از ساختمان اصلى خويش منحرف نموده، يهودى و يا نصرانى تحويل جامعه دهند.

پس ارتباط فطرت با خداى فاطر ارتباطى نزديك و صميمى است.

ص:57


1- .انعام79/.
2- .بحار،ج 2،ص 67.

امامان عليهم السلام مترجمان اراده پروردگارند

«أشهدهم خلقه و ولاّهم ما شاء من أمره،جعلهم تراجم مشيّته و ألسن ارادته عبيدا لا يسبقونه بالقول و هم بأمره يعملون»:

«خداوند متعال ائمه عليهم السّلام را شاهد بر خلق خود قرار داد و ولايت آنچه را كه خواست خودش بود به ايشان داد.آنها را مترجم مشيت و زبان ارادۀ خويش نمود.بندگانى كه به گفتار از خدا سبقت نگيرند و به فرمان او كار كنند.

امير المؤمنين عليه السّلام در واقع به تفسير و تأويل آيۀ شريفه «لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ» (1)پرداخته كه منظور امامان معصوم هستند چرا كه هيچ از امر و فرمان خداوند تبارك و تعالى تخطّى نمى كنند و آنچه را كه اراده حضرت آن بدان تعلق گرفته همان را انجام مى دهند.

در همان سورۀ مباركه خداوند در شأن اين بزرگواران چنين فرموده:

«وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ» (2)و آنها را پيشوا قرار داديم كه به فرمان ما رهبرى كنند و انجام كارهاى نيك را به آنها وحى كرديم.

ص:58


1- .انبياء73/.
2- .انبياء73/.

در كتاب شريف«كافى»و«عيون اخبار الرضا»از امام هشتم عليه السّلام در حديثى راجع به امامت آمده است كه آن گرامى فرمود:«خداوند تبارك و تعالى ابراهيم عليه السّلام را اكرام كرد به اينكه او را امام قرار داد و امامت را در ذريّه او يعنى اهل صفوت و طهارت از ايشان واقع گرداند و فرمود: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ» و امامت همچنان در ذريّۀ او ماند و هريك از ديگرى ارث مى برد و همچنان قرن به قرن و دست به دست بگشت تا رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آن را ارث برد.و خداوند در اين باره فرمود: «إِنَّ أَوْلَى النّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ» (1)سزاوارترين مردم نسبت به ابراهيم آنهايى هستند كه از او تبعيّت مى كنند و اين پيامبر و كسانى كه ايمان آورده اند و خداوند ولى مؤمنين است.

آنگاه امام رضا عليه السّلام ادامه دادند كه پس مسألۀ امامت مقام خاصى است كه خدا به هركه بخواهد روزى مى كند.

بعد از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله على عليه السّلام به امر خداى عز و جل متقبل آن شد و به همان رسم در ميان فرزندان آن جناب،البته فرزندان پاكش كه خدا به آنان علم و ايمان داده بود بگرديد كه تا روز بعث در بين فرزندان آن حضرت هست چون بعد از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ديگر پيغمبرى نخواهد بود». (2)

در حديثى ديگر امام صادق عليه السّلام مى فرمودند:«انّ الائمّة فى كتاب اللّه عزّ و جلّ امامان قال اللّه تبارك و تعالى«و جعلناهم ائمّة يهدون بامرنا لا بامر النّاس يقدمون ما امر اللّه قبل امرهم و حكم اللّه قبل

ص:59


1- .آل عمران68/.
2- .الميزان،ج 14،ص 337.

حكمهم» (1)

ائمه در كتاب خدا امامان مى باشند چنانكه پروردگار مى فرمايد «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» قرار داديم ايشان را ائمه كه به امر ما هدايت مى كنند،نه به امر مردم و همواره امر خدا و حكم خدا را بر امر و حكم مردم مقدم مى دارند.

استفاده ديگرى كه از كلام امير المؤمنين على عليه السّلام و آيات مربوطه مى شود محكوميت غلات و تندروها دربارۀ ائمه است كه عقايد افراطى دارند مثل آنكه مقام الوهيّت براى امير المؤمنين عليه السّلام و يا امام حسين عليه السّلام قائلند.

در عبارت «لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ» نهايت اطاعت و بندگى امامان معصوم و پيشوايان دينى در پيشگاه پروردگار نهفته و جاى هيچ گونه ابهامى باقى نگذاشته است.

ص:60


1- .تفسير صافى،ص 355.

شفاعت به اذن خداوند

«يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضى وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ» :

«آنچه پيش رو و آنچه پشت سرشان هست خداوند مى داند و شفاعت جز براى آنكه خدا رضايت دهد،نمى كنند و ايشان از ترس وى لرزانند.

اين قسمت از خطبۀ حضرت دقيقا آيۀ بيست و هشتم از سورۀ مباركۀ انبياء مى باشد كه آن گرامى بدان استناد فرموده و آن به دو مسأله مهم يكى علم و احاطه الهى و ديگر موضوع شفاعت اشاره دارد.

علم الهى بر تمامى كائنات و كليات و جزئيات جهان هستى است و به عبارت ديگر آنچه در زمين و آسمان از جماد و نبات و انسان و جنّ و حيوان و فرشته وجود دارد،اعمال و افعال بشر،افكار و اسرار نهان و آشكار بشر در احاطۀ علمى پروردگار قرار دارند.

آن بزرگوار در جاى ديگر مى فرمايد:«يعلم عجيج الوحوش فى الفلوات و معاصى العباد فى الخلوات و اختلاف النيّنان فى البحار

ص:61

الغامرات و تلاطم الماء بالرّياح العاصفات» (1)

خداوند به آواز و نالۀ حيوانات وحشى در بيابان ها و به گناهان پنهانى بندگان خود در خلوت ها آگاه است.خداوند به آمد و شد ماهى ها در درياهاى بزرگ و به تلاطم امواج آب ها كه بر اثر وزش بادهاى سخت پديد مى آيد عالم و خبير است.

موضوع شفاعت در قسمت ديگر متن مورد بحث حتمى و واقعى تلقى شده و خيلى صريح و روشن به شفاعت شافعين با رضايت پروردگار اشاره گرديده است.

تفاوت شفاعت در دنيا با قيامت آن است كه در دنيا اذن از حاكم و فرمانروا لازم نيست تا از كسى شفاعت شود ولى در قيامت بدون اذن پروردگار و رضايت باريتعالى شفاعت محقق نمى گردد.

«مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ» (2)كيست كه قادر باشد در پيشگاه پروردگار بدون اذن او كسى را شفاعت كند؟!

«يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاً» (3)روز قيامت شفاعت احدى سودى ندارد مگر آن كس كه خداوند رحمان به وى اجازۀ شفاعت داده و به گفتۀ او راضى باشد.البته لازمه اينكه كسى برايش از طريق اهل بيت عليهم السّلام و محمد و آل شفاعت شود اين است كه اعتقاد به شفاعت داشته باشد.بنابراين كسانى كه در اين دنيا شفاعت را باور ندارند از شفاعت محرومند.

رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله چنين فرمود:«من لم يؤمن بشفاعتى فلا انا له اللّه

ص:62


1- .نهج البلاغه،خطبۀ 189.
2- .بقره189/.
3- .طه109/.

شفاعتى». (1)

كسى كه به شفاعت من ايمان نياورد خداوند او را به شفاعت من نائل نسازد.

روايات فراوانى داريم كه ائمه عليهم السّلام و حضرت زهرا عليها السّلام و علماء و شهداء و مؤمنين و فرشتگان به اذن پروردگار براى افرادى كه صلاحيت دارند شفاعت مى كنند.

يك بار پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به حضرت زهرا عليها السّلام فرمود:«فاذا كان يوم القيامة تشفعين انت للنّساء و انا اشفع للرّجال» (2)وقتى روز قيامت فرا مى رسد تو از زنان و من از مردان شفاعت مى كنيم.

معاوية بن وهب از امام صادق عليه السّلام دربارۀ اين آيه سؤال كرد: «لا يَتَكَلَّمُونَ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً». (3)

در قيامت احدى را قدرت تكلّم نيست مگر كسى را كه خدا اجازه داده باشد و سخن براستى و صواب گويد.امام عليه السّلام فرمود:به خدا قسم ماييم كه از طرف خداوند مأذون و مجازيم،ماييم كه سخن به صواب مى گوييم،سائل گفت چه مى گوييد؟فرمود:«تمّجد ربّنا و نصلّى على نبيّنا و نشفع لشيعتنا فلا يردّنا ربّنا». (4)

خدا را ستايش مى كنيم،درود به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى فرستيم و براى شيعيان خود شفاعت مى نماييم و پروردگار شفاعت ما را رد نمى كند.

نكته اى كه در عبارت «وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضى» قابل توجه است اينكه شرط شمول شفاعت توحيد و ايمانى است كه مورد رضايت

ص:63


1- .بحار،ج 3،ص 299.
2- .بحار،ج 10،ص 167.
3- .نباء38/.
4- .بحار،ج 3،ص 301.

خداوند است.يعنى از نظر اعتقادى در تمامى ابعادش انكار و الحادى وجود نداشته باشد.به عنوان مثال كسانى كه ولايت و امامت شافعين را در دنيا قبول ندارند و ارتباط اعتقادى خود را با اين بزرگواران قطع كرده اند، بى شك از شفاعت آن گراميان محرومند.

ص:64

امامان عليهم السلام مجريان احكام خدا و رسول هستند

«يحكمون باحكامه و يستنّون بسنّته و يعتمدون حدوده و يؤدّون فرضه»:

«امامانى كه به احكام پروردگار حكم مى كنند و سنت و روش حضرت حق را پياده مى نمايند و به حدود خداوند اعتماد دارند و واجباتش را بجا مى آورند».

از ويژگى هاى ائمه عليهم السّلام اين بود كه از خدا و رسول در اجراى احكام سبقت نمى گرفتند و دقيقا همان سنن الهى و سنت پيامبر را دنبال مى كردند،بر خلاف مكتب خلفاء كه رسما با سنن خدا و رسول در افتادند و گاهى حلال را حرام و حرام را حلال نمودند و حتى در زمان حيات رسول صلّى اللّه عليه و آله از نوشتن وصيت ايشان دربارۀ آينده اسلام و مسلمين ممانعت كردند.

هدف پيامبر از وصيت آن بود كه امّت بعد از وى گرفتار گمراهى و انحراف نشوند،ولى متأسفانه با كمال وقاحت و بى ادبى از تحقق وصيت آن بزرگوار جلوگيرى نمودند.

مصيبت آنقدر بزرگ بود كه مثل ابن عباس گريه ها كردند و گفتند:

ص:65

«يوم الخميس و ما يوم الخميس»روز پنجشنبه چه روز پنجشنبه اى! سؤال شد در روز پنجشنبه چه اتفاقى افتاده كه ياد آن تو را به گريه انداخته؟گفت:وقتى بيمارى بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مستولى شد امر فرمود:

«ايتونى بدوات و بياض اكتب لكم كتابا لا تضلوّا بعدى فقال عمر دعوا الرّجل فانّه ليهجر حسبنا كتاب اللّه». (1)

دوات و سفيدى براى من بياوريد تا براى شما بنويسم چيزى را كه بعد از من گمراه نشويد.در اين هنگام عمر گفت واگذاريد اين مرد را زيرا كه او هذيان مى گويد،كتاب خدا ما را بس است.اصحاب حاضر در مجلس دو دسته شدند بعضى طرفدار عمر يعنى گفتار او را تأييد كردند و جمعى طرفدار رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و به گونه اى به هم ريختند و داد و فرياد به راه انداختند كه پيامبر عظيم الشأن سنبل اخلاق و حلم متغيّر شد و فرمود:

«قوموا عنّى و لا ينبغى عندى التّنازع»برخيزيد از پيش من زيرا سزاوار نيست كه در نزد من جنگ و نزاع كنيد.

بلى بعد از رحلت آن حضرت نيز به كلمات و احاديث آن بزرگوار تاختند و از بين بردند و نوشتن احاديث پيامبر بكلى قدغن شد و اگر در جايى حديث مكتوب كشف و يا از كسى گرفته مى شد آن را ضبط كرده و مى سوزاندند.

عايشه مى گويد يك شب تا صبح پدرم را مضطرب ديدم،همان شبى كه پانصد حديث را جمع كرده بود و در اختيارم گذاشته بود،هنگام صبح گفت:احاديث را بياور،پس همه آنها را آتش زد!! (2)

ص:66


1- .صحيح بخارى،ج 1،ص 39و شرح ابن الحديد،ج 2،ص 20.
2- .شيعه در اسلام،نقل از كنز العمال،ج 5،ص 237،و طبقات ابن سعد،ج 5،ص 140.

عمر به همه شهرها نوشت نزد هركس حديث هست بايد نابودش كند.

محمد بن ابى بكر مى گويد:در زمان عمر احاديث زياد شد وقتى به نزدش آوردند دستور داد آنها را سوزاندند.

اين ممنوعيت از زمان خلفاء راشدين تا زمان خلافت عمر بن عبد العزيز خليفۀ اموى استمرار داشت.

مرحوم سيد شرف الدين جبل عاملى در كتاب ارزشمند«النّص و الاجتهاد»به تمام موارد نقض سنت الهى و نبوى اشاره فرموده است.اما اهل بيت پيامبر عليهم السّلام بر خلاف آنها از همان آغاز در مقام حفظ و ضبط و نشر احاديث و به طور كلى سنت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بودند.

زيد بن على عليه السّلام مى گويد:امير المؤمنين عليه السّلام فرمودند:«خواب به چشمانم راه نمى يافت مگر اينكه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آنچه را كه جبرئيل در آن روز از موارد حلال و حرام و سنّت يا هرگونه امر و نهى و آنكه اينها دربارۀ چه چيزى و يا چه كسى نازل شده است به من تعليم مى فرمود.

به زيد گفته شد:وقتى كه اين دو از يكديگر دور مى افتادند و فاصلۀ مكانى مانع ديدارشان مى گرديد چگونه چنين امرى امكان داشت؟زيد پاسخ داد:پيامبر،روزهايى را كه ديدار حاصل نمى گرديد به خاطر مى سپرد و هنگامى كه امام به حضور حضرتش مى رسيد مى فرمود:«يا علىّ نزل علىّ فى يوم كذا و كذا و فى يوم كذا و كذا حتّى يعدها عليه الى آخر اليوم الّذى وافى فيه فاخبره بذلك»اى على،در فلان زمان فلان مطلب آمده و در فلان روز چنين مطالبى بر من نازل شده است،بدينسان ادامه مى داد تا به روزى مى رسيد كه امير المؤمنين عليه السّلام به

ص:67

زيارتش نائل مى شد و او را از آن اخبار مطلع مى ساخت» (1)

امير المؤمنين على عليه السّلام در حفظ سنت پيامبر به فرزندش اين گونه سفارش مى فرمايد:«پسرم،رسول خدا به من امر فرموده است كه تو را وصى خود گردانم و كتاب ها و اسلحه ام را به تو تحويل دهم،همان طور كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مرا وصى خود قرار داد و كتاب ها و اسلحه اش را به من سپرد.

و نيز فرمان داده است تا به تو دستور دهم كه چون مرگت فرا رسد آنها را به برادرت حسين عليه السّلام تحويل دهى.

سپس امير المؤمنين روى به جانب حسين عليه السّلام كرد و فرمود:رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تو را نيز فرمان داده است كه آنها را به اين پسر خويش«على بن الحسين عليه السّلام»تحويل دهى.سپس دست على بن الحسين عليه السّلام را گرفت و فرمود:رسول خدا تو را نيز فرمان داده است تا آنها را به پسرت محمد تحويل دهى و از جانب رسول خدا و من به او سلام برسان.» (2)

ص:68


1- .بصائر الدّرجات،ص 217.
2- .كافى،ج 1،ص 297.

عقول راهگشاى معرفت به حجج الهى

«و لم يدع الخلق فى بهم صما و لا فى عمياء بكما بل جعل لهم عقولا مازجت شواهدهم و تفرّقت فى هياكلهم و حقّقّها فى نفوسهم و استعبد لها حواسّهم فقرّ ربها على اسماء و نواظر و افكار و خواطر الزمهم بها حجّته و أراهم بها محجّته و انطقهم عمّا شهد بألسن ذربة بما قام فيها من قدرته و حكمته و بيّن عندهم بها ليهلك من هلك عن بيّنة و يحيى من حىّ عن بيّنة و انّ اللّه لسميع عليم بصير شاهد خبير»:

«خداوند تبارك و تعالى خلق را كر و كور و لال رها نكرد بلكه براى ايشان عقولى قرار داد كه در وجودشان ممزوج و از هياكلشان جدا نمود.آن عقول را حقيقتى در جانهايشان مستقر فرمود و آنها را غير قابل درك و لمس با حواس نمود.و نيز عقول را بر گوش ها و ديده ها و افكار و خواطر مسلط نمود.پروردگار بندگان خود را به توسط عقل ها ملزم كرد تا حجتش را بشناسند و طريق و راهش را ببينند و همچنين بندگانش را گوياى گفتارى محكم نمود تا اعتراف به قدرت و حكمتش نمايند و حقايق را

ص:69

براى آنها بيان نمود و اتمام حجت كرد.

تا هركه هلاك مى شود به دليلى هلاك شود و هركه زنده مى ماند به دليلى زنده بماند كه خداوند شنوا و آگاه و بينا و شاهد و دقيق است».

عقل يعنى درك خوبى و بدى و احكام عقلى يعنى احكامى كه عقل ادراك خوبى يا بدى آنها را مى نمايد،مثل خوبى احسان و بدى ظلم.

براى عقل اطلاقاتى است،گاهى مقابل جهل است و گاهى مقابل حمق و نفهمى و گاهى مقابل جنون و ديوانگى و گاهى به معنى جوهر و مجرد است.

راغب در«مفردات»مى گويد:«العقل يقال للقوّة المتهيّئة لعقول العلم و يقال للعلم الّذى يستفيده الانسان بتلك القوّة عقل و لهذا قال امير المؤمنين عليه السّلام«العقل عقلان،مطبوع و مسموع،و لا ينفع مسموع اذا لم يك مطبوع كما لا ينفع ضوء الشّمس و ضوء العين ممنوع»عقل به قوه اى در انسان گفته مى شود كه آماده است براى قبول و پذيرش علم.و لذا به علمى كه بشر به كمك آن قوّه بهره مى برد عقل مى گويند.

به همين علت امير المؤمنين على عليه السّلام مى فرمود:عقل دو نوع است، طبيعى و مسموع،زمانى كه عقل طبيعى نباشد شنيدنى ها نفعى به انسان نمى رسانند،همان طور كه نور خورشيد براى كسى كه نور چشم ندارد فايده ندارد.راغب در ادامه گفتارش دو روايت از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل مى كند كه تأييد اين دو نوع عقل مى باشد.

در بارۀ عقل مطبوع«ما خلق اللّه خلقا اكرم عليه من العقل»

ص:70

خداوند متعال مخلوقى با ارزشمندتر از عقل نيافريد.

و دربارۀ عقل مسموع«ما كسب احد شيئا افضل من عقل يهديه الى هدى او يردّه عن ردى».

كسى چيزى را به دست نمى آورد كه بهتر از عقلى باشد كه او را به سوى هدايت رهنمون باشد و يا از گمراهى و ضلالت رهايى اش بخشد». (1)

اصولا هركجا كفار و منحرفين به بى عقلى و عدم تعقلشان مذمت شدند منظور،نوع دوم عقل يعنى مسموع و اكتسابى بوده است. «صُمٌّ، بُكْمٌ،عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ» (2)كر و كور و لال هستند و ايشان عقل ندارند.

اينكه امير المؤمنين عليه السّلام در خطبۀ مورد بحث از عقول انسان ها سخن به ميان مى آورد و از اتمام حجت و راهنمايى هايى كه توسط انبياء و ائمه عليهم السّلام انجام مى گيرد تذكر مى دهد و بعد نتيجه مى گيرد «لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ» (3)تا هركه هلاك شود و هركه زنده مى ماند به دليلى هلاك شود و زنده بماند.تمام بدين منظور است كه مردم عقل مسموع را به كار بيندازند تا راه مستقيم را طى كنند چرا كه عقل حجت باطنى بشر است.

امام كاظم عليه السّلام مى فرمودند:«انّ للّه على النّاس حجّتين:حجّة ظاهرة و حجّة باطنة فامّا الظّاهرة فالرّسل و الانبياء و الائمّة،و امّا الباطنة فالعقول». (4)

از جانب پروردگار براى مردم دو حجت وجود دارد:يكى حجت ظاهرى و آشكار و ديگرى حجت باطنى و پنهان.حجت ظاهرى

ص:71


1- .مفردات راغب،ص 341.
2- .بقره18/.
3- .انفال42/.
4- .كافى،ج 1،ص 16.

حضرت حق،رسولان و انبياء،و ائمه عليهم السّلام هستند و حجت باطنى عقولند.

نتيجه آنكه با بكارگيرى عقل مسموع مى توان خط هدايت و سعادت دنيا و آخرت را از انبياء و ائمه عليهم السّلام گرفت و كسى نمى تواند بدون پيروى از مكتب اولياء خدا به چنين نيكبختى نايل گردد.

«و انتم نور الاخيار و هداة الابرار و حجج الجبّار بكم فتح اللّه و بكم يختم».

در فرازى از جامعه كبيره عرض مى كنيم اى اهل بيت عصمت و طهارت شماييد نور قلب خوبان عالم و هدايت كنندگان نكوكاران جهان و حجت هاى خداوند مقتدر؛خداوند به شما عالم را افتتاح نمود و به شما نيز كتاب آفرينش را ختم خواهد كرد.

ص:72

جمعه و غدير دو عيد بزرگ

«ثمّ انّ اللّه تعالى جمع لكم معشر المؤمنين فى هذا اليوم عيدين عظيمين كبيرين لا يقوم احدهما الاّ بصاحره ليكمل عندكم جميل صنيعته،و يقفكم على طريق رشده و يقفوبكم آثار المستضيئين بنور هدايته،و يشملكم منهاج قصده و يوفّر عليكم هنيئ رفده»:

«آنگاه خداوند تبارك و تعالى براى شما اهل ايمان دو عيد را در كنار هم قرار داد كه بسيار بزرگ و پرارزشند و هردو يعنى جمعه و غدير وابسته به هم مى باشند.با اين هدف كه صنعت زيباى حق نزد شما به كمال برسد و شما را به راه رشد و كمال ارشاد نمايد و نيز آثار كسانى را كه با نور هدايت خويش نورافشانى مى كنند به شما بشناساند و راهى كه مقصود حضرت بارى تعالى است و باعث فراوانى عطاى او مى شود شامل حالتان نمايد».

همان طور كه در مقدمه كتاب از نظرتان گذشت خطبه شريف امير المؤمنين على عليه السّلام در روز جمعه اى ايراد شده كه مصادف با غديرخم، عيد اللّه اكبر بوده است.

ص:73

امام عليه السّلام جمعه و غدير را تعبير به عيد فرمودند و هردو را از روزهاى بزرگ و پرارزش شمردند و لازم و ملزوم و متكّى به يكديگر دانستند.

دربارۀ فضيلت روز جمعه از ناحيه اهل بيت عليهم السّلام سفارشات فراوانى شده كه در مورد هيچ يك از روزها و شب ها سؤال نشده است.

مولا امير المؤمنين عليه السّلام در ادامه خطبه به بعضى از آثار و مواهب جمعه اشاره مى فرمايند.ولى دربارۀ عيد اللّه اكبر يعنى شب و روز غديرخم بايد عرض كنم بهترين راهنمايى را امامان عليهم السّلام فرموده اند.

فرات كوفى مى گويد:از امام صادق عليه السّلام پرسيدم:فدايت شوم،آيا مسلمانان عيدى برتر از عيد فطر و قربان و روز جمعه و روز عرفه دارند؟ فرمود:آرى عيدى دارند كه برتر و بزرگ تر و ارجمندترين آنها نزد پروردگار است،و آن روزى است كه خداوند در آن دين را كامل كرد و بر پيامبرش اين آيه را فرو فرستاد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» (1)امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام گردانيدم و اسلام را به عنوان دين براى شما پسنديدم.

گفتم آن چه روزى است فرمود:هر يك از پيامبران بنى اسرائيل كه مى خواست براى جانشين بعد از خود پيمان وصايت و پيشوايى برگيرد روزى كه بدين كار اقدام مى كرد آن را روز عيد قرار داد و آن روز غدير روزى است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله،على عليه السّلام را پيشواى مردم قرار داد و در بارۀ وى نازل شد آنچه(در شأن حضرتش)نازل شد و در آن روز دين را كامل كرد و نعمت را بر مؤمنان تمام گردانيد.

ص:74


1- .مائده3/.

فرات گويد:گفتم،آن روز چه عملى سزاوار است كه انجام دهيم؟ فرمود:آن،روز عبادت و نماز و شكرگزارى و ستايش خداى تعالى است و روز شادمانى به نعمت ولايت ماست كه خداوند به شما ارزانى داشته است،و من دوست مى دارم كه آن روز را روزه بگيريد.» (1)

«به امام صادق عليه السّلام گفته شد،آيا مؤمنان غير از عيد فطر و عيد قربان و روز جمعه عيد ديگرى هم دارند؟فرمود:آرى،آنان عيدى دارند كه بزرگ تر از اين است و آن روزى است كه امير المؤمنين عليه السّلام به امامت و ولايت منصوب شد و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ولايت او را برگردن مردان و زنان در غديرخم استوار كرد.

گفته شد:آن چه روزى است؟فرمود:روزها متفاوت هستند سپس فرمود:آن روز هجدهم ذيحجه است و عمل در آن روز با عمل در هشتاد ماه برابرى مى كند و سزاوار است كه در آن روز خداى عزّ و جلّ بسيار ياد شود و بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله درود بسيار فرستاده شود و مرد بر خانوادۀ خود گشايش دهد.» (2)

رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمودند:

«يوم غدير خمّ افضل اعياد امّتى و هو اليوم الّذى امرنى اللّه تعالى ذكره فيه بنصب اخى علىّ بن ابى طالب عليه السّلام علما لامّتى يهتدون به من بعدى و هو اليوم الّذى اكمل اللّه فيه الدّين و أتمّ على امّتى فيه النّعمة و رضى لهم الاسلام دينا». (3)

ص:75


1- .تفسير فرات كوفى،ص 171.
2- .ثواب الاعمال،ص 99.
3- .امالى صندوق،ص 109.

روز غدير برترين عيدهاى امّت من است و آن روزى است كه خداى تعالى مرا فرمان داده است كه در آن روز برادرم على بن ابى طالب عليه السّلام را به پيشوايى امّتم منصوب كنم.تا پس از من به وسيلۀ او هدايت يابند و آن روزى است كه خداوند دين را كامل كرد و نعمت را بر امّتم تمام ساخت و اسلام را به عنوان دين آنان پسنديد.

«فجعل الجمعة مجمعا ندب اليه لتطهير ما كان قبله و غسل ما كان او قعته مكاسب السّوء من مثله الى مثله و ذكرى للمؤمنين و تبيان خشية المتّقين و وهب ثواب الاعمال فيه أضعاف ما وهب لاهل طاعته فى الايّام قبله و جعله لا يتمّ الاّ بالايتمار لما أمر به،و الانتهاء عمّا نهى عنه و البخوع بطاعته فيما حثّ عليه و ندب اليه».

«خداوند جمعه را زمان اجتماعى قرار داد كه بندگانش به سوى او ندبه و انابه كنند تا از اعمال گذشته خويش پاكيزه شده و از اعمال و رفتار زشت خود تطهير شوند.

جمعه روز تذكر براى اهل ايمان و بيان خشيت حضرت حق براى اهل تقوى است و خداوند ثواب اعمال را در اين روز چند برابر روزهاى ديگر هفته مى نمايد و آن ثواب را كامل نمى كند مگر به طاعت انجام آنچه را كه بدان امر فرموده و پرهيز از آنچه در آن نهى نموده و آن روز را روز سر فرود آوردن به طاعت خود و ندبه به درگاهش قرار داد.

ص:76

رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى فرمودند:«خلق اللّه آدم فى يوم الجمعة» (1)خداوند آدم را در روز جمعه خلق نمود.

امام صادق عليه السّلام فرمود:«انّ اللّه تبارك و تعالى نفخ فى آدم روحه بعد زوال الشّمس من يوم الجمعة». (2)

خداوند تبارك و تعالى از روح خود در آدم دميد در روز جمعه بعد از زوال خورشيد،همو فرمود:«عيد المسلمين كان يوم الجمعة» (3)عيد مسلمانان در روز جمعه است«خلق اللّه الانبياء و الاوصياء يوم الجمعة» (4)خداوند پيامبران و اوصياء آنها را در روز جمعه آفريد.

«ولد امير المؤمنين علىّ عليه السّلام يوم الجمعة» (5)،امير المؤمنين على عليه السّلام در روز جمعه متولد شد.

«المولود فى سيّد الايّام يوم الجمعة» (6)،على عليه السّلام مولود بهترين روزها يعنى روز جمعه است.

«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ.... نزلت يوم الجمعة» (7)،آيه شريفه غدير (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ) در روز جمعه نازل گرديد.

«انّ عليّا عليه السّلام قتل بالكوفة يوم الجمعة» (8)،على بن ابى طالب عليه السّلام در شهر كوفه در روز جمعه به شهادت رسيد.

«يخرج قائمنا اهل البيت يوم الجمعة» (9)،قائم ما اهل بيت در روز جمعه قيام مى كند.

«يوم غدير...كان يوم الجمعة» (10)،عيد غدير خم روز جمعه بوده

ص:77


1- .بحار،ج 11،14،35 و 37.
2- .همان كتاب.
3- .همان كتاب.
4- .همان.
5- .همان كتاب.
6- .همان كتاب.
7- .همان كتاب.
8- .همان كتاب.
9- .همان كتاب.
10- .بحار،ج 37،38 و 59.

است.

«تطيّبوا باطيب طيبكم يوم الجمعة» (1)،به بهترين عطرهاى خود روز جمعه خود را معطّر سازيد.

«اخذ الشّارب و الاظافير يوم الجمعة» (2)،در روز جمعه شارب و ناخن را كوتاه بايد كرد.

پس توجه به اهميت و عظمت روز جمعه و تطهير و تغسيل ظاهرى در آن روز همان طور كه در خطبه امير المؤمنين على عليه السّلام آمده بود تطهير و تغسيل باطنى و پاكيزگى از گناهان و لغزش ها نيز لازم است.

هركس در بين هفته به خاطر معاشرت با همه نوع آدم و برخوردهاى اجتماعى و دادوستدهايى كه دارد بالاخره غبار گناه و معاصى بر چهرۀ جانش مى نشيند و روز جمعه روز غبارروبى و شستشوى روح و دل است از زنگارها.

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى فرمودند:«انّ هذه القلوب تصدأ كما يصدأ الحديد اذا اصابه الماء،قيل و ما جلاؤها،قال:كثرة ذكر الموت و تلاوة القرآن». (3)

دل ها مثل آهن در آن هنگام كه با آب ملاقات مى كند زنگ مى زند عرض شد مى توان زنگ دل را برطرف كرد؟فرمود:به زياد يادكردن مرگ و تلاوت قرآن.

ص:78


1- .همان كتاب.
2- .همان كتاب.
3- .كنز العمال،42130.

ارتباط نزديك معرفت خدا و رسول و امام

«و لا يقبل توحيده الاّ بالاعتراف لنبيّه صلّى اللّه عليه و آله بنبوّته و لا يقبل دينا الاّ بولاية من امر بولايته و لا تنتظم اسباب طاعته الاّ بالتّمسّك بعصمه و عصم اهل ولايته»:

«خداوند توحيد و معرف به خودش را نمى پذيرد مگر آنكه به نبوت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله اعتراف شود و نيز دين را از كسى قبول نمى كند مگر آنكه ولايت كسانى كه امر به پذيرش ولايتشان نموده را دارا باشد و اسباب طاعت پروردگار تنظيم نمى گردد مگر در پرتو تمسّك به حضرتش و اهل ولايت او».

ارتباط نزديك توحيد و نبوت و امامت در اين قسمت از خطبه مولا امير المؤمنين على عليه السّلام خيلى صريح و واضح است.

در بخش اول دعاء وارده در زمان غيبت حضرت بقية اللّه امام عصر روحى له الفداء چنين آمده:

«اللّهمّ عرّفنى نفسك فانّك ان لم تعرّفنى نفسك لم اعرف رسولك اللّهمّ عرّفنى رسولك فانّك ان لم تعرّفنى رسولك لم اعرف حجّتك،اللّهمّ عرّفنى حجّتك فانّك ان لم تعرّفنى

ص:79

حجتّك ظللت عن دينى،اللّهمّ لا تمتنى ميتة جاهليّة و لا تزغ قلبى بعد اذ هديتنى،اللّهمّ فكما هديتنى بولاية من فرضت طاعته علىّ من ولاة امرك بعد رسولك صلواتك عليه و آله حتّى واليت ولاة امرك:امير المؤمنين و الحسن و الحسين و عليّا و محمّدا و عليّا و الحسن و الحجّة القائم المهدىّ صلواتك عليهم اجمعين». (1)

پروردگارا!خودت را به من بشناسان كه اگر تو را نشناسم پيامبرت را نخواهم شناخت.خداوندا:پيامبرت را به من بشناسان كه اگر پيامبرت را نشناسم حجتت را نخواهم شناخت.

الها حجتت را به من بشناسان كه اگر حجتت را نشناسم گمراه در دينم خواهم شد.

پروردگارا!مرا به مرگ جاهليت نميران و دلم را پس از آنكه در مسير هدايتم كردى گرفتار زيغ و گمراهى نفرما!

خدايا:تو مرا به ولايت واليان أمرت و كسانى كه اطاعتش را واجب كرده اى هدايت فرمودى و من نيز توفيق يافتم و به ولايت ايشان اعتراف نمودم و آن سروران عبارتند از:امير المؤمنين و حسن و حسين و على و محمد و على و حسن و حضرت مهدى كه درود بر همگى آنها باد.

نكته ديگرى كه در اين بخش از خطبه مولا به چشم مى خورد چيزى است كه بخش عظيمى از جامعه اسلامى از آن غافلند و آن غفلت از ولايت و جداكردن آن از توحيد و نبوت است،در حالى كه امامت و

ص:80


1- .بحار،ج 95،ص 327.

ولايت باطن نبوت و نبوت مربوط به توحيد است.

اكثريت مسلمين كه مسيرشان را از اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مسألۀ امامت و ولايت تغيير دادند توجه ندارند كه موضوع خلافت و جانشين بلافصل رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله امرى انتخابى نيست،بلكه بر اساس نياز فطرى انسان ها و به امر و نصب پروردگار واقع شده است.

در دعاى شريف فوق رابطه عميق و غيرقابل انفكاك بين شناخت خدا و رسول و امام را ملاحظه فرموديد و در بخشى از دعا عرض كرديم كه «اللّهمّ لا تمتنى ميتة جاهليّة»خدايا ما را به مرگ جاهليت نميران كه اشاره به حديث ارزشمندى است كه رسول گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله فرمود:«من مات و لم يعرف امامه مات كميتة جاهليّة». (1)

هركس بميرد و امام زمانش را نشناسد مرگش مرگ جاهليت است.

همين بيان ما را وادار مى كند تا به كاوش در شناخت مقام ولايت و امامت اقدام كنيم به اين دليل كه هرسه معرفت مكمل يكديگرند.در مكتب تشيع ولايت و امامت يكى از اصول دين و امتداد توحيد و نبوت است و بر هرفرد مسلمان تكليف شرعى است كه دربارۀ اين اصل مهم اعتقادى تحقيق كند.

و گمان نبرد كه مسئله امامت يك حادثه تاريخى بود كه در گذشته اتفاق افتاده و حالا اگر كسى هم از تاريخ و حوادث گذشته بى اطلاع باشد به جايى برنمى خورد،بلكه موضوع ولايت اهل بيت عليهم السّلام چيزى است كه همواره تا قيامت ادامه دارد و زمين بدون وجود آنها برپا نخواهد بود.

امام صادق عليه السّلام مى فرمودند:«ما زالت الارض الاّ و للّه فيها الحجّة

ص:81


1- .كافى،ج 1،ص 377.

يعرف الحلال و الحرام و يدعوا النّاس الى سبيل اللّه». (1)هيچ وقت بر زمين نگذشته مگر آنكه حجتى از جانب پروردگار در آن وجود داشته تا حلال و حرام را معرفى كند و مردم را به سوى راه خدا دعوت نمايد.

در بيان حضرت على عليه السّلام بود كه«و لا يقبل دينا الاّ بولاية من امر بولايته»دين منهاى ولايت اهل ولايت مورد قبول نيست.

به عبارت ديگر دينى كه رهبرى اش با امير المؤمنين على عليه السّلام و فرزندان معصوم او نباشد،دين نيست.اگر چه در ظاهر نماز و روزه و حج داشته باشد.

رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله مى فرمودند:«لو انّ عبدا عبد اللّه بين الرّكن و المقام الف عام.ثمّ ألف عام و لم يكن يحبّنا اهل البيت لكبّه اللّه على منخره فى النّار» (2)

اگر بنده اى خداوند تبارك و تعالى را بين ركن و مقام هزار سال عبادت كند،و بار ديگر هزار سال عبادت كند ولى ما اهل بيت را دوست نداشته باشد،خداوند او را با صورت به آتش خواهند انداخت.

همان گمراهى فرمودند:«يا على اگر انسانى عبادت پروردگار را به اندازۀ نوح پيامبر بنمايد و به اندازۀ كوه احد طلا در راه خدا بدهد و آن قدر عمر كند كه هزار بار پاى پياده به حج برود و در پايان هم بين صفا و مروه مظلومانه كشته شود ولى ترا دوست نداشته باشد بوى بهشت را استشمام نخواهد كرد و وى را به بهشت راه نخواهند داد.

ص:82


1- .كافى،ج 1،ص 376.
2- .كافى،ج 1،ص 376.

صراحت آيه تبليغ درباره غدير خم

«فانزل على نبيّه صلّى اللّه عليه و آله فى يوم الدّوح ما بيّن به عن إرادته فى خلصائه و ذوى اجتبائه،و أمره بالبلاغ و ترك الحفل بأهل الزّيغ و النّفاق و ضمن له عصمته منهم».:

«آنگاه خداوند تبارك و تعالى در روز غديرخم بر پيامبرش حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله آيه اى نازل فرمود كه بيانگر ارادۀ قطعى و انتخاب مسلّم او بود و وى را امر نمود كه بدون هيچ ترس و نگرانى به مردم ابلاغ كند و از اهل نفاق و كسانى كه قلب زايغ و گمراه دارند واهمه اى نداشته باشد».

بيان فوق محققا اشاره به آيۀ شريفه بسيار معروف تبليغ است كه در روز غديرخم بر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله نازل شد و آن گرامى را مكلّف فرمود تا امير المؤمنين على عليه السّلام را براى بار ديگر در جمع همراهان به خلافت بعد از خود منصوب نمايد.

«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ،وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ» . 1

ص:83

«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ،وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ» . (1)

اى پيامبر:آنچه از پروردگارت به تو نازل شده(به خلق)برسان، اگر نكنى پيام وى را نرسانيده اى،خدا ترا از مردم حفظ مى كند كه خدا گروه كافران را هدايت نمى كند.

در تفسير عياشى ابى صالح،از ابن عباس و جابر بن عبد اللّه نقل مى كند كه آن دو گفتند:خداى تعالى پيامبر خود حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله را مأمور كرد تا على بن ابى طالب را به عنوان علميت در بين مردم نصب كرده مردم را به ولايت وى آگاهى دهد.

و از همين جهت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ترسيد مردم متهمش ساخته و زبان به طعنش گشوده بگويند:در بين مسلمانان على را نامزد اين منصب كرده است.و لذا خداى متعال اين آيه را فرو فرستاد «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ تا آخر آيه».«فقام رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بولايته يوم غديرخم» ناگزير رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در روز غديرخم به مسئله ولايت عهدى على عليه السّلام قيام نمود». (2)

«ابن عساكر شافعى به اسناد خود از ابى سعيد خدرى نقل مى كند كه:

اين آيۀ تبليغ به تحقيق«نزلت يوم غديرخم فى علىّ بن ابيطالب»در روز غديرخم در شأن على بن ابى طالب عليه السّلام نازل گرديد». (3)

از نكات جالب شأن نزول آيۀ تبليغ آن است كه اكثر مفسرين اهل تسنن اتفاق نظر دارند كه آيه جز حادثه غدير شأن نزول ديگرى ندارد و همگى وقتى به اين آيه مى رسند با كمى اختلاف مسئله خلافت و

ص:


1- .مائده67/.
2- .تفسير عيّاشى،ج 1،ص 331.
3- .درّ المنثور سيوطى،ج 2،ص 298.

ولايت حضرت امير المؤمنين على عليه السّلام را نقل مى نمايند.

ابو عبد اللّه فخر الدين رازى شافعى در تفسير خود مى گويد:«نزلت الآية فى فضل علىّ و لما نزلت هذه الاية اخذ بيده و قال من كنت مولاه فعلىّ مولاه،اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه،فلقية عمر فقال،هنيئا لك يابن ابى طالب!اصبحت مولاى و مولا كلّ مؤمن و مؤمنة و هو قول ابن عبّاس،و البّراء بن عازب و محمد بن على». (1)

اين آيه«تبليغ»در فضيلت على بن ابى طالب نازل شده و وقتى اين آيه نازل شد رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بازوى على عليه السّلام را گرفت و گفت«من كنت مولاه فعلىّ مولاه اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه»در اين هنگام عمر بن خطاب با على عليه السّلام ملاقات كرد و گفت:گوارا باد بر تو اى پسر ابى طالب؟ صبح كردى در حالى كه مولاى من و مولاى هرمرد و زن مؤمن گرديدى.

سپس فخر رازى مى گويد اين گفتۀ ابن عباس،براء ابن عازب و محمد بن على مى باشد.

ابى الجارود از امام محمد باقر عليه السّلام روايت مى كند كه فرمود:وقتى خداى تعالى آيه: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ تا آخر آيه»را بر نبىّ مكرّم خويش نازل فرمود:رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله دست على عليه السّلام را در دست گرفته آنگاه فرمود:

اى مردم هيچ كدام از انبياء قبل از من مبعوث نشدند مگر اينكه پس از مدتى زندگى دعوت خداى را اجابت كرده رخت به سراى ديگر كشيدند و من نيز در اين نزديكى ها پذيرفته آن دعوت خواهم شد و به سراى ديگر انتقال خواهم يافت.

اى مردم من به نوبۀ خود مسئولم و شما هم به نوبۀ خود مسئوليد.آن

ص:85


1- .تفسير فخر رازى،ج 3،ص 636.

روزى كه از شما بپرسند حال مرا،چه خواهيد گفت؟همگى عرض كردند:ما شهادت مى دهيم كه تو وظيفۀ تبليغى خود را انجام دادى.

خداوند با بهترين جزايى كه به مرسلين داده است جزايت دهد.آن حضرت به خداى خود عرض كرد:پروردگارا تو بر شهادت اينها شاهد باش،آنگاه روى به مردم كرده فرمود:اى گروه مسلمين كه در اينجا حضور داريد مى بايد غايبين را از اين حادثه مطلع كنيد كه من اينك به عموم مسلمين روى زمين و گروندگان به دين اسلام وصيت مى كنم به ولايت علىّ.«الا انّ ولاية علىّ ولايتى عهدا عهده الى ربّى و أمرنى ان ابلغكموه ثمّ قال:هل سمعتم؟ثلاث مرّات يقولها-فقال قائل:قد سمعنا يا رسول اللّه». (1)با خبر باشيد كه ولايت على،ولايت من است و اين عهدى است كه خداوند به من سپرده بود و به من دستور داده بود كه آن را به شما ابلاغ كنم،آنگاه سه مرتبه فرمود آيا همه شنيديد،در آن ميان يكى عرض كرد:آرى بخوبى شنيديم يا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله.

ص:86


1- .تفسير الميزان،ج 6،ص 55.

رسوايى منافقين پس از غدير

«و كشف من خبايا اهل الرّيب و ضمائر اهل الارتداد ما رمز فيه،فعقله المؤمن و المنافق فاعنّ معنّ و ثبت على الحقّ ثابت،و ازدادت جهالة المنافق و حميّة المارق و وقع العضّ على النّواجد و الغمز على السّواعد و نطق ناطق و نعق ناعق و نشق ناشق و استمرّ على ما رقيّته مارق و وقع الاذعان من طائفة باللّسان دون حقايق الايمان و من طائفة باللّسان و صدق الايمان»:

«حادثه غدير باطن ها را آشكار ساخت،لذا آنهايى كه اهل شك و ارتداد بودند آنچه در درون داشتند ظاهر ساختند،مؤمن پيمانى و بيعتى محكم بست ولى منافق اعراض كرد و منصرف گرديد.

مؤمن بر حق ثابت قدم ماند،ولى منافق بر جهالت و نادانى اش و بدعتگذاران و بى دينان بر تعصبشان افزوده شد و در نتيجه سستى ها بر افراد نيرومند و ناقصى ها بر اشخاص سعادتمند مسلط شدند و در اين راستا نطق ها نمودند و سروصدا به راه انداختند و بدعتگذاران و بى دينان به راه خود ادامه دادند و بالاخره طايفه اى

ص:87

به زبان اعتراف حقانيت ما كردند،ولى در باطن ايمان نياوردند و طايفه اى به زبان و قلب مؤمن شده و راه ما را انتخاب كردند».

آرى غدير افشاگر واقعيت ها و حقايق ايمان است بدين دليل كه تمامى كسانى كه با صاحب غدير يعنى امير المؤمنين على عليه السّلام دست بيعت دادند در مقابل آزمايش بزرگى قرار گرفتند،بعضى پايدار و باوفا ماندند و بعضى در اين آزمون رد شده و بيعت خود را با مرگ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله شكستند.و اين آزمايش تا قيام حضرت مهدى حجة ابن الحسن عليه السّلام ادامه دارد و هيچ مسلمانى را از آن گريز نيست.

به عبارت ديگر پذيرفتن و يا نپذيرفتن مسئله غدير تعيين كننده مرزهاى اعتقادى و تبيين كنندۀ صراط مستقيم دين و يا انحراف از آن است.

بعد از غدير بود كه خصومت هاى منافقين به عناوين مختلف بروز كرد و آنهايى كه اسلام را با انگيزه هاى سياسى و مادى پذيرفته بودند براى منزوى كردن وجود نازنين مولا امير المؤمنين على عليه السّلام اقدام كردند و بالاترين آنها داستان تجمع در سقيفه بنى ساعده است.بلواى سقيفه به اين صورت انجام گرفت،چون رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله رحلت نمود به امير المؤمنين على عليه السّلام وصيت كرده بود كه غير او غسل او را بر عهده نگيرد.

امير المؤمنين عليه السّلام پرسيد هنگام غسل چه كسى مرا كمك خواهد كرد؟ حضرت فرمود:جبرئيل همراه گروهى از ملائكه.

هنگام غسل على عليه السّلام او را شستشو مى داد و ملائكه آن حضرت را به هرطرف كه لازم بود مى گرداندند.

على عليه السّلام خواست پيراهن پيامبر را از تنش بيرون آورد كه ندايى چنين

ص:88

گفت:يا على،پيراهن را از تنش بيرون نكن.على عليه السّلام او را از زير پيراهن غسل داد سپس حنوط و كفن نمود و هنگام كفن كردن و حنوط پيراهن را از تنش درآورد.«براء عازب مى گويد:بعد از وفات پيامبر بيم آن داشتم كه قريش براى گرفتن خلافت از بنى هاشم دست به مخالفت بزنند.

هنگامى كه قريش آنچه خواستند انجام دادند و بالاخره با ابى بكر بيعت كردند.حالت فرزند مردۀ متحيرى به خود گرفته بودم اضافه بر آن غمى كه از وفات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به من دست داده بود خيره خيره و با ترديد بر وى مى نگريستم.از طرف ديگر بنى هاشم مشغول غسل و حنوط پيامبر بودند.

بين مردم و مسجد،متحير ايستاده بودم و منتظر بلندپايگان قريش بودم.در اين هنگام به فكر ابو بكر و عمر افتادم،ديرى نپاييد كه ناگهان ابو بكر و عمر و ابو عبيده را ديدم كه همراه اهل سقيفه پيش مى آيند.به هر كس مى رسيدند او را شناسايى كرده و با شناختن او دستش را(به عنوان بيعت)در ميان دست ابو بكر مى گذاردند.چه رغبت به اين كار داشت و چه نداشت.من به سرعت از ميان مردم بيرون آمدم تا خود را به مسجد رسانيدم و به سراغ بنى هاشم رفتم ولى در را از پشت بسته يافتم،با شدت در را زده و گفتم اى اهل خانه!؟فضل بن عباس خارج شد،گفتم مردم با ابو بكر بيعت كردند.فضل بن عباس گفت:دست هاى شما تا آخر روزگار بدان آلوده گشت». (1)

به هرحال هنوز جسد مطهر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دفن نشده بود و اهل بيت و عده اى از صحابه سرگرم لوازم سوگوارى تجهيزاتى بودند كه خبر يافتند عده اى ديگر در نهايت عجله و شتاب و بدون آنكه اهل بيت و خاندان

ص:89


1- .سليم بن قيس،ص 23.

پيامبر را در جريان بگذارند و يا با آنها مشورت كنند از پيش خود در قيافه اى خيرخواهانه براى مسلمانان خليفه تعيين نمودند.واقعا جاى شگفتى است كه چگونه مردم جريان غديرخم را به همين سرعت فراموش كردند و تمامى سفارشات و تأييدات رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را در اثبات خلافت بلافصل مولاى متقيان على عليه السّلام از ياد بردند.

بعد از ارتحال پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از حضرت زهرا عليها السّلام سؤال شد آيا پدر شما حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله قبل از وفات به امامت على عليه السّلام تصريح كرده است؟!

فاطمه عليها السّلام فرمود:«واعجباه انسيتم يوم غديرخمّ». (1)

عجبا آيا روز غديرخم را فراموش كرده ايد!!

ابن عباس مى گويد:در عصر حيات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به آن گرامى خبر رسيد كه گروهى از مردم قريش از نامگذارى على عليه السّلام به امير المؤمنين ناخشنودند.آن گرامى بر فراز منبر رفت و فرمود:«معاشر النّاس انّ اللّه عزّ و جلّ بعثنى اليكم رسولا و امرنى ان استخلف عليكم عليّا اميرا الا فمن كنت نبيّه فانّ عليّا اميره تأمير أمره اللّه عزّ و جلّ عليكم».

اى مردم همانا خداى صاحب عزّت و جلال مرا به پيامبرى شما برانگيخت و فرمانم داد كه على عليه السّلام را امير شما بگردانم آگاه باشيد كسى كه من پيامبر او هستم،على امير اوست و اين اميرى و زعامت را خداى عزّ و جلّ فرمان داده و مرا امر كرده است كه شما را به آن آگاه سازم تا سخن او را گوش فرا دهيد و چون به شما دستورى داد از او فرمانبرى كنيد و چون از چيزى شما را بازداشت از آن باز ايستيد.

هوشيار باشيد!مبادا كسى از شما در زنده بودن و پس از وفات من در

ص:90


1- .كفاية الاثر،ص 198.

زعامت بر او تقدّم جويد،زيرا كه خداى تبارك و تعالى او را امير شما گردانيده و امير المؤمنين نامش نهاده و كسى را پيش از او بدين اسم نناميده است.

مردم:من آنچه كه دربارۀ على عليه السّلام مأمور به ابلاغ آن بودم به شما رساندم.كسى كه در بارۀ او مرا پيروى كند به تحقيق كه خدا را پيروى كرده است و كسى كه دربارۀ او مرا نافرمانى كند نافرمانى خداى صاحب عزت و جلال را مرتكب شده است و عذرى نزد خداى عزيز و شكوهمند ندارد و راه او به همانجا پايان مى پذيرد كه خداى عزّ و جل در كتاب خود فرموده است: «وَ مَنْ يَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِيها». (1)

كسى كه خدا و پيامبرش را نافرمانى كند و از حدود او سركشى نمايد وى را وارد آتش مى سازد كه جاودانه در آن خواهد بود». (2)

ص:91


1- .نساء14/.
2- .امالى صدوق،ص 332.

در روز غدير دين كامل شد

«و كمّل اللّه دينه و اقرّ عين نبيّه صلّى اللّه عليه و آله و المؤمنين و المتابعين و كان قد شهده بعضكم و بلغ بعضكم»:

«خداوند تبارك و تعالى«در روز غديرخم»دينش را كامل نمود و چشمان پيامبرش و مؤمنين و متابعين را روشن كرد و بعضى شما در آن جمع غدير حاضر بوديد و بعضى از شما خبر آن حادثه را دريافت كرديد».

«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً». (1)

امروز دينتان را براى شما كامل كردم و نعمت خويش بر شما تمام كردم و اسلام را دين شما انتخاب نمودم.

ابى هارون عبدى از ابى سعيد خدرى روايت كرده كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روز غديرخم مردم را فراخواند و دستور داد خس و خاشاك زير درخت را بكلى جاروب كردند آنگاه مردم را به سوى على عليه السّلام دعوت كرد و

ص:92


1- .مائده3

بازويش را گرفت و بلندش كرد تا بدانجا كه مردم سپيدى زير بغلش را ديدند و هنوز متفرق نشده بودند كه اين آيه نازل شد «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ تا آخر آيه»آنگاه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله گفت:اللّه اكبر!كه خدا دين را كامل ساخت و نعمت را تمام كرد و پروردگار برسالت من و ولايت على عليه السّلام رضايت داد و سپس گفت:«اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله»بار پروردگارا هركه على را دوست دارد،دوستش دار و هركه او را دشمن است دشمن دار،هركه او را يارى كند يارى اش كن و هركه بخواهد او را براندازد او را برانداز.

حسان بن ثابت گفت:اى رسول خدا اجازه مى فرمايى كه شعرهايى بگويم؟فرمود:بگو كه خدا آن را به زبانت الهام مى كند.حسان بن ثابت برخاست و گفت:اى بزرگان قريش به دنبال بيانات رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در باب ولايت مى گويم كه:

يناديهم يوم الغدير نبيّهم بخمّ فاسمع بالرّسول مناديا

يقول:فمن مولاكم و وليّكم؟ فقالوا و لم يبدوا هناك التّعاديا

الهك مولانا و انت وليّنا و لم ترمنّا فى الولاية عاصيا

فقال له:قم يا على؟فانّنى رضيتك من بعدى اماما و هاديا

فمن كنت مولاه فهذا وليّه فكونوا له انصار صدق مواليا

هناك دعا:اللّهمّ؟وال وليّه و كن للّذى عادا عليّا معاديا

«در روز غدير پيغمبرشان ايشان را ندا كرد،در خم و چقدر خوب نداى پيغمبر را مى شنيدند،كه من مولا و ولى شما هستم،آرى،مردم خود را به كورى نزدند و گفتند:خداى تو مولاى ما و تو سرپرست مايى، و هرگز اين خلق از امر تو سرپيچى ندارند،آنگاه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله به على عليه السّلام

ص:93

فرمود:برخيز كه من،پسنديدم تو بعد از من امام و راهنما باشى،پس هر كس من مولايش بوده ام اين شخص سرپرست اوست پس شما ياران و دوستداران او باشيد،در اينجا دعا كرد كه خدايا دوست او را دوست دار و هركس را كه با على دشمنى ورزد،دشمن بدار.

در كتاب شريف«امالى»شيخ به سند خود از محمد بن جعفر بن محمد از پدرش حضرت صادق عليه السّلام از حضرت امير المؤمنين على عليه السّلام روايت مى كند كه فرمود:از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه مى فرمود:

«بناء الاسلام على خمس خصال:على الشّهادتين و القرينتين.

قيل له:امّا الشّهادتان فقد عرفنا فما القرينتان؟قال:الصّلوة و الزّكاة فانّه لا تقبل احداهما الاّ بالاخرى،و الصّيام و حجّ بيت اللّه من استطاع اليه سبيلا،و ختم ذلك بالولاية فانزل اللّه عزّ و جلّ:اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا». (1)

«اساس اسلام روى پنج خصلت استوار است:بر شهادتين و قرينتين.به حضرت عرض كردند:شهادتين را فهميديم،قرينتان چيست؟فرمود:نماز و زكات زيرا كه هيچ كدام از اين دو جز با ديگرى پذيرفته نمى شود و روزه و حج خانه خدا براى همۀ كسانى كه توانايى داشته باشند و خدا اينها را با ولايت ختم كرده و اين آيه را نازل فرموده: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ -تا آخر آيه».

از امام باقر و امام صادق عليهما السّلام روايت شده كه فرمودند:آيه تبليغ (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ)، در روز غديرخم نازل شد و نيز

ص:94


1- .تفسير الميزان،ج 5،ص 213.

آيۀ «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» در روز غدير نازل گرديد و آنگاه امام صادق عليه السّلام فرمود:«اى اليوم اكملت لكم دينكم باقامة حافظه،و اتممت عليكم نعمتى اى:بولايتنا،و رضيت لكم الاسلام دينا اى:

تسليم النّفس لامرنا». (1)

يعنى امروز كامل كردم دين شما را به برپاداشتن احكام آن و كامل كردم نعمتم را بر شما به ولايت اهل بيت خود و معناى اينكه اسلام را براى شما رضا دادم تسليم شدن نفس در برابر امر ما اهل بيت است.

مولا امير المؤمنين على عليه السّلام در يكى از خطبه هاى خود به نام خطبۀ وسيله مى فرمايد...رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله عازم حجة الوداع شد،تا اينكه به غديرخم رسيد.با دستور آن حضرت چيزى همانند منبر«از جهاز شتران» براى وى ساختند.سپس بر فراز آن رفت و دستم را گرفت و بالا برد تا بدانجا كه سپيدى زير بازوانش آشكار شد و با صداى بلند در آن اجتماع عظيم فرمود:كسى كه من مولاى اويم،على مولاى اوست.خدايا دوستداران او را دوست بدار و كسى كه با او دشمنى ورزد دشمن بدار و بدين گونه ولايت خدا بر ولايت من و دشمنى خدا بر دشمنى من قرار گرفت.

«و انزل اللّه عزّ و جلّ فى ذلك اليوم: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» فكانت ولايتى كمال الدّين و رضا الرّبّ جلّ ذكره». (2)

و در آن روز خداى صاحب عزّت و جلال اين آيه را فرو فرستاد:

«امروز دينتان را برايتان كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام ساختم

ص:95


1- .الغدير،ج 1،ص 234.
2- .كافى،ج 8،ص 27.

و اسلام را به عنوان دين برايتان پسنديدم»پس ولايت من موجب كمال دين و خشنودى پروردگار بلند مرتبه قرار گرفت.

ص:96

غدير روز تكميل كلام پروردگار

«و تمّت كلمة اللّه الحسنى الصّابرين و دمّر اللّه ما صنع فرعون و هامان و قارون و جنوده و ما كانوا يعرشون»:

«و تمام شد كلمۀ نيكوى پروردگار براى كسانى كه اهل صبرند و آنچه را فرعون و قارون و لشگريانش مى ساختند با بناهايى كه بالا مى بردند ويران كرديم».

اين قسمت از خطبه مولا بخشى از آيه 137 سورۀ اعراف است كه خداوند تبارك و تعالى فرموده است. «وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتِي بارَكْنا فِيها وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنى عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما كانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما كانُوا يَعْرِشُونَ».

و خاورها و باخترهاى آن سرزمين را كه بركت در آن نهاده بوديم،به گروهى كه خوار به شمار مى رفتند واگذاشتيم و كلمه نيكوى پروردگار تو دربارۀ پسران اسرائيل به پاداش صبرى كه كرده بودند انجام شد و آنچه را فرعون و قوم وى مى ساختند با بناهاى كه بالا مى بردند ويران كرديم.

ظاهر آن است كه مراد از ارض در آيه سرزمين شام و فلسطين است و

ص:97

تأييد اين نظر جمله «الَّتِي بارَكْنا فِيها» زيرا كه خداوند تبارك و تعالى هيچ سرزمينى را ارض مقدسه و با بركت ذكر نفرموده مگر نواحى فلسطين را و البته تعبير به كعبه مباركه هم شده است مثل: «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً». (1)

و دربارۀ سرزمين فلسطين مى فرمايد: «سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ». (2)

خداوند قوم بنى اسرائيل را قوم ضعيف خوانده و بعد با تمليك و در اختيار قرار دادن سرزمين فلسطين آنها را تقويت و تأييد كرده و دشمنانشان را يعنى فرعون و قومش را هلاك نموده و اينهمه به خاطر صبرى بوده كه از خود نشان دادند.

ص:98


1- .آل عمران96/.
2- .اسراء1/.

بيزارى از بدعت گذاران در دين

«و بقيت حثالة من الضلال لا يألون النّاس حبالا يقصدهم اللّه فى ديارهم و يمحو اللّه آثارهم و يبيد معالهم و يعقبهم عن قرب الحسرات و يلحقهم بمن بسط أكفّهم و مدّ أعناقهم و مكّنهم من دين اللّه و من حكمه حتّى غيّروه و سيأتى نصر اللّه على عدوّه لحينه و اللّه لطيف خبير»:

«و از آن طايفه عده اى پست و گمراه كه بجز گمراه كردن مردم كارى نمى كردند باقى ماندند.خداوند تبارك و تعالى هم آنها را در شهرهايشان گرفتار كرد و تمام آثارشان را محو نمود و آنها را به حسرت و اندوه مبتلا نمود و به آنها ملحق كرد كسى را كه دستشان را باز گذارد و سر بلندشان كرد و از نظر دين خدا متمكّن شوند تا اينكه آن دين را تبديل كردند و حكم خدا را تغيير دادند و بزودى يارى خدا شامل حال آن راهبر دين خواهد شد زيرا كه او لطيف و آگاه است».

بيان فوق در واقع يك مقايسه بين گمراهان عصر موسى عليه السّلام و عصر پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله است و اشاره به كسانى است كه بعد از متمكن شدن به

ص:99

دين مبين اسلام در مقام تغيير و تبديل احكام و فرامين آن برآمدند.

با نگاهى به تاريخ به خوبى مشاهده مى كنيم كه چگونه نصوص وارده دربارۀ عقايد و احكام را با سليقه و قياس و استحسان خويش عوض كردند و در دين خدا بدعت گذاردند.

در كتاب«صحيح بخارى»در كتاب الادب باب ما يجوز من الغضب و الشّدّة لامر اللّه عزّ و جلّ چنين آمده است:«حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله بوريايى براى نماز خواندن فراهم كرد.و هنگامى كه رفت بر آن نماز بخواند برخى از مردان از او پيروى كرده و مانند او نماز خواندند.يكى از شب ها كه مردم براى نماز آمدند،رسول خدا،معطل كرده و تشريف نياورد.پس مردم سر و صدا راه انداختند و با سنگ به در خانه كوبيدند.حضرت خشمگين شده و به آنان گفت:آن قدر رفت و آمد كرديد كه خيال كردم(اين نمازهاى مستحبى)بر شما واجب گردد.

پس بر شما باد به خواندن نماز مستحبى در خانه هايتان،زيرا بهترين نماز انسان نمازى است كه در منزل بخواند،مگر اينكه نماز واجب باشد!

و با كمال تأسف عمر بن خطاب با امر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مخالفت كرد و در ايام خلافتش مردم را براى نماز مستحبى گردهم آورد و در اين باره گفت:«همانا اين بدعت است،و چه بدعت خوبى است»و بيشتر اصحاب كه نظرش را مى پذيرفتند و تمام رفتار و گفتارش را مى پسنديدند،از او پيروى كردند،بجز على بن ابى طالب عليه السّلام و اهل بيت كه تنها به امر سرور و راهبرشان حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله عمل مى كردند و هرگز از آن روى برگردان نبودند.

مگر نه اين است كه خداوند تبارك و تعالى فرمودند:

ص:100

«ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ». (1)

هرچه پيامبر به شما دستور دهد بپذيريد و از هرچه نهى كند دست برداريد و تقواى الهى داشته باشيد و بدانيد كه عذاب خداوند سخت است.

رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله در نماز بر اموات پنج تكبير مى گفت،ولى خليفه دوم به نظرش رسيد كه بايد در نماز ميت چهار تكبير گفت،پس مردم را واداشت كه چهار تكبير بگويند.گروهى از بزرگان اهل تسنن تصريح به اين معنى كرده اند،و از جمله سيوطى به نقل از ابو هلال عسكرى در «تاريخ الخلفا»به آن اشاره كرده است.

«احمد بن حنبل از حديث زيد بن ارقم از عبد الاعلى روايت مى كند كه گفت:در نماز ميّت پشت سر زيد بن ارقم اقتدا كردم زيد پنج تكبير گفت:

عبد الرحمن بن ابى ليلى برخاست دست زيد را گرفت و گفت:فراموش كردى؟گفت نه!ولى من در پشت سر ابو القاسم(پيامبر)محبوبم نماز ميت گزاردم و حضرت پنج تكبير گفت:من هم آن را ترك نمى كنم». (2)

بدعتى ديگر در نماز از ناحيه خليفۀ سوّم واقع شد و آن خواندن نماز تمام در سفر بود.بخارى و مسلم از عبد الرحمن بن يزيد روايت مى كنند كه گفت:عثمان بن عفان در منى با ما نماز را چهار ركعت خواند.وقتى موضوع را به عبد اللّه مسعود خبر دادند گفت:انّا للّه و انّا اليه راجعون! سپس گفت من با پيامبر در منى دو ركعت خواندم و با ابو بكر نيز دو ركعت خواندم و با عمر هم در منى دو ركعت خواندم كاش از اين چهار

ص:101


1- .حشر7/.
2- .النّص و الاجتهاد،ص 260 و 396.

ركعت هم حظ مى بردم»

مسلم از چند طريق از زهرى از عروه از عايشه روايت مى كند كه نماز وقتى واجب شد دو ركعتى بود.نماز سفر به همين گونه ماند و نماز حضر كامل شد.زهرى مى گويد به عروه گفتم پس چرا عايشه در سفر تمام مى خواند؟عروه گفت:او اجتهاد مى كند چنانكه عثمان نيز اجتهاد نمود.» (1)

ص:102


1- .النّص و الاجتهاد،ص 260.

سلوك در صراط مستقيم

«و فى دون ما سمعتم كفاية و بلاغ فتأمّلوا رحمكم اللّه ما نديكم اللّه اليه و حثّكم عليه،و اقصدوا شرعه و اسلكو نهجه و لا تتّبعوا السّبل فتفرّق بكم عن سبيله.»:

«آنچه كه شنيديد براى شما كافى است و در آنها ابلاغ حقايق شد بنابراين در خصوص آن گفته ها دقت كنيد خداوند شما را بيامرزد دربارۀ آنچه كه بر شما ترغيب و تشويق نمود.

پس در شرع او جانب اعتدال را برگزينيد و راه هدايتش را سير كنيد و از پيروى راههاى گوناگون پرهيز كنيد كه در غير اين صورت گروه گروه و متفرق شده از راه مستقيم الهى منحرف خواهيد شد».

امير المؤمنين عليه السّلام در اين جملات هشدار مى دهند كه اگر گوش شنوا داشته باشيد و غرض خلاف در كارتان نباشد همين چند گفته ام براى ارشاد و هدايت شما به صراط مستقيم و اثبات حقانيت خويش كافى است.

جالب اينجاست كه با اين همه دلايل و بيانات بعضى مى گويند:اگر رسول خدا مى دانست كه امتش اين چنين در خلافت به اختلاف و نزاع

ص:103

مى افتند،پس چرا خليفه اى را براى خويش تعيين نفرمود؟!

مگر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بارها و بارها اشاره به جانشينى و وصايت و خلافت و وزارت امير المؤمنين على عليه السّلام نفرمود كه بارزترين آنها آخرين سفر حج آن گرامى بود و حضرت على بن ابى طالب عليه السّلام را به عنوان خليفه تعيين و نصب نمود و اصحابى را كه همراهش به حج رفته بودند بر آن امر به گواهى گرفت،زيرا مى دانست كه امت به او خيانت و پشت مى كنند و به قهقرا باز مى گردند.باز ممكن است بگويند چرا هيچ يك از اصحاب،اين مطلب را از پيامبر نپرسيد،با اينكه تمام مسايل را از او سؤال مى كردند؟! جواب اينكه مسلما از آن حضرت پرسيدند و او هم جواب داد:مثلا از اين آيه پرسيدند «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ». (1)ولى و سرپرست شما فقط خداوند است و رسولش و آنان كه ايمان آوردند و نماز بپا داشتند و در حال ركوع زكات پرداختند.

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پاسخ فرمودند:«اين على برادرم،وصيم و خليفه ام پس از من است». (2)

و حتى از ائمه دوازده گانه سؤال شد و رسول خدا يك يك نام شريف آنها را برد و در اين باره محدثين اهل سنت نيز بدان اشاره كرده اند.

رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمودند:«لا يزال الدّين قائما حتّى تقوم السّاعة او يكون عليكم اثنا عشر خليفة كلّهم من قريش». (3)دين همچنان برپاست تا روز قيامت و دوازده نفر بر شما خليفه خواهند بود و همه شان

ص:104


1- .مائده55/.
2- .تاريخ طبرى،ج 2،ص 319.
3- .صحيح بخارى،ج 8،ص 123.

از قريش اند.

و در تفسير اين آيۀ شريفه آمده است كه «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اللّهِ». (1)

شماره ماه ها نزد خدا دوازده ماه است در مكتوب خدا.داود بن كثير، از امام صادق عليه السّلام روايت كرده است كه فرمود:منظور از آن «عِدَّةَ الشُّهُورِ» دوازده ماه در مكتوب خدا اينها هستند:امير المؤمنين على بن ابى طالب،حسن بن على،حسين بن على،على بن الحسين،محمد بن على، جعفر بن محمد،موسى بن جعفر،على بن موسى،محمد بن على،على بن محمد،حسن بن على،امام حضرت مهدى عليهم السّلام». (2)

ص:105


1- .توبه36/.
2- .تفسير برهان،ج 2،ص 123.

روز بزرگ غدير خم

«انّ هذا يوم عظيم الشّأن فيه وقع الفرج و رفعت الدّرج و و ضحت الحجج و هو يوم الايضاح و الافصاح عن المقام الصّراح و يوم كمال الدّين و يوم العهد المعهود و يوم الشّاهد و المشهود و يوم تبيان العقود عن النّفاق و الجهود و يوم البيان عن حقايق الايمان و يوم دحر الشّيطان و يوم البرهان»:

«اين روز غدير روزى است بلندمرتبه،كه در آن گشايش روى داد و درجه ها بالا رفت و دلايل آشكار گشت.و آن روز آشكار ساختن مقام پيراسته(امامت و ولايت)است،روز كمال دين است،روز پيمان برگرفته شده(در عالم ذرّ)و روز شاهد و مشهود است،روز آشكارى پيمان ها از دو رويى و ناباورى است،روز بيان حقايق ايمان است،روز خوارى و زبونى شيطان است،روز دليل و برهان است.»

فيه وقع الفرج:براى امت اسلام تا قيامت در روز غدير فرج و گشايشى شد كه وصف شدنى نيست چرا كه پيروان راستين امير المؤمنين عليه السّلام و آنهايى كه بيعت خود را با او حفظ كردند همگى به

ص:106

نجات و رستگارى واقعى در دنيا و آخرت نايل گشتند.چه گشايشى بالاتر و بهتر از اينكه در روز غدير تكليف امت و سرنوشت معنوى و الهى آنها را روشن كرد و جاى هيچ گونه ابهام باقى نگذاشت،تا كسانى پيدا شوند و بگويند در چه زمانى و در چه موقع خلافت بلافصل امير المؤمنين على عليه السّلام عنوان گرديد؟!

اگر به قبول كنندگان امامت و ولايت مطلقه على عليه السّلام گروه ناجيه و رستگاران اطلاق مى شود حقا بجا و صحيح است چرا كه منكرين امامت آن گرامى گروهى هستند كه به هلاكت خواهند رسيد.

روايتى را فريقين با عبارات و الفاظ مختلفى نقل نموده اند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمودند:«ستفرق امّتى بعدى على ثلاث و سبعين فرقة» (1)

بزودى امت من بعد از من به هفتاد و سه فرقه متفرق مى شوند.چنانكه ملل و نحل نويسان اهل سنت نيز به اين تفرقه و جدايى از صراط مستقيم اهل بيت عليهم السّلام اعتراف دارند.

همان گرامى فرمود:«من احبّ ان يركب سفينة النّجاة و يستمسك بالعروة الوثقى و يعتصم بحبل اللّه المتين فليوال عليّا بعدى وليعاد عدوّه،و ليأتمّ بالائمّة الهداة من ولده،فانّهم خلفائى و اوصيايى و حجج اللّه على خلقه بعدى و سادات امّتى و قادات الاتقياء الى الجنّة،حزبهم حزبى و حزبى حزب اللّه و حزب اعدائهم حزب الشّيطان». (2)

هركس دوست دارد كه سوار كشتى نجات شود و به عروة الوثقى متمسك شود و به ريسمان محكم الهى چنگ زند،«على»را بعد از من

ص:107


1- .فرقه ناجيه،ص 835.
2- .فرقه ناجيه،ص 835.

دوست بدارد و دشمن او را دشمن بدارد و اقتداء كند به امامان هدايت كننده از اولاد على عليه السّلام زيرا كه آنها جانشينان و اوصياء من و حجت هاى خداوند بعد از من بر خلق مى باشند.ايشان سادات امت من هستند و پيشوايان پرهيزكارانند در راهنمايى به سوى بهشت.حزب آنها حزب من و حزب من حزب خداست و حزب دشمنان آنها حزب شيطان است.

و رفعت الدّرج:در روز غدير ترفيع مقام داده شد.مقامى كه شامل ولايت و امامت بعد از نبوت خاصه بود،مقامى كه از نبوت عامه والاتر و برتر است.گواه حضرت ابراهيم و مقام امامت اوست: «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظّالِمِينَ». (1)

و چون پروردگار ابراهيم او را به امورى مكلف كرد و آن را انجام داد.گفت:ترا امام مردم كنم.گفت و از فرزندان من،گفت:پيمان من به ستمكاران نمى رسد.

رفعت و بلندى اين مقام بر اهل معرفت پوشيده نيست،زيرا كه امام و صاحب ولايت مطلقه به كسى مى گويند كه امارت و حكومت بر امور مردم دارد و ولى امر مسلمين است،يعنى اطاعت امرش براى مولّى عليه يعنى جامعه و كسانى كه بر آنها ولايت دارد واجب است.امير المؤمنين على عليه السّلام در عهدنامۀ خود به مالك اشتر مى نويسد كه:«فانّك فوقهم و والى الامر عليك فوقك و اللّه فوق من ولاّك»به تحقيق از آنها برترى و كسى كه تو را به حكمرانى فرستاده از تو برتر است و خدا از كسى كه اين حكومت را به تو سپرده برتر است.به عبارتى ديگر:اى مالك تو

ص:108


1- .بقره124/.

ولى امر جامعه اى.امير المؤمنين ولى امر تو و خدا ولى امر امير المؤمنين است.بنابراين امامت و ولايت عبارت است از آن قدرت و حاكميت الهى كه به شخص امام عطا گرديده.

«أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»، (1)خداوند و پيامبر او و اولى الامر خويش را اطاعت كنيد.

از حضرت صادق عليه السّلام سؤال شد كه ستون اسلام را چه چيزهايى تشكيل مى دهد كه وقتى انسان به آنها معتقد شد و عمل كرد ديگر متضرر ضررى نشود؟

فرمود:شهادت به وحدانيت پروردگار و نبوت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و اقرار و ايمان به آنچه از جانب پروردگار دربارۀ«مسائل اعتقادى و احكام شرعيه»رسيده و ردكردن حقوق واجب(و از جمله)ولايتى كه خداوند بدان امر فرموده كه عبارت است از ولايت آل محمد صلوات اللّه و سلامه عليهم اجمعين.

همانا رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود:هركس بميرد و امام خود را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است و پروردگار مى فرمايد: «أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» اولى الامر اول على عليه السّلام بعد امام حسن و امام حسين و على بن الحسين و محمد بن على به ترتيب ادامه دارد زيرا كه زمين به صلاح نمى رسد مگر به وجود امام عليه السّلام». (2)

و وضحت الحجج:روز غدير روز آشكار شدن دلايل امامت است، چرا كه نبى مكرّم صلّى اللّه عليه و آله با بهترين شيوه در آن روز در مقام تثبيت و تنصيص مقام ولايت و امامت امير المؤمنين على عليه السّلام برآمد و با خطبۀ بلندى كه

ص:109


1- .نساء62/.
2- .تفسير صافى،ص 123.

قرائت فرمود ابعاد متعدّد شخصيت جانشين خود را به مسلمانان باز شناساند و خيلى واضح و آشكار خلافت بلافصل مولا را اثبات كرد.

حافظ ابو سعيد سجستانى به اسناد خود از طريق مختلف از ابن عباس نقل مى كند كه گفت:رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله مأمور شد به ابلاغ ولايت على عليه السّلام...

همين كه روز غديرخم شد حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله برخاست حمد و ثناى خدا نمود و فرمود:«الست اولى من انفسكم؟قالوا بلى يا رسول اللّه؟ قال صلّى اللّه عليه و آله:فمن كنت مولاه فعلىّ مولاه». (1)

آيا من سزاوارتر بر شما از خودتان نيستم؟گفتند آرى اى رسول خدا؟ فرمود:پس هركس من مولاى اويم،على نيز مولاى او خواهد بود.

و هو يوم الايضاح و الافصاح عن المقام الصّراح:غدير روزى است كه در بيانى فصيح و واضح حقانيت امامت و ولايت تصريح شد.

و يوم كمال الدّين:اين جمله هم اشاره است به آيه شريفه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» امروز دينتان را براى شما به كمال آوردم و نعمت خويش بر شما تمام كردم و مسلمانى را دين شما انتخاب كردم.

و يوم العهد المعهود و يوم الشّاهد و المشهود:و غدير همان روز است كه در روز الست بدان تعهّد داده شد و آن معهود به وقوع پيوست و شاهد و مشهود يعنى همه مردم حاضر در صحنۀ حج آخرين پيامبر صلّى اللّه عليه و آله، شاهد بر مشهود يعنى هنگامۀ نصب خلافت مولا امير المؤمنين على عليه السّلام بودند.

و يوم تبيان العقود عن النّفاق و الجحود و يوم البيان عن حقايق

ص:110


1- .الغدير،ج 1،ص 218.

الايمان و يوم دحر الشّيطان و يوم البرهان:بلى در روز غدير قرار داد الهى تبيين شد و از نفاق و انكار جدا گرديد و در آن روز حقايق ايمان بيان شد تا جايى كه شيطان زبون و ذليل شده و بر حقايق ولايت مطلقه مولا اقامۀ دليل گرديد.

در تفسير غريب القرآن از حافظ ابو عبيد الهروى نقل مى كند هنگامى كه روز غديرخم پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مأموريت خود را ابلاغ كرد در تمام شهرها عمل رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله شايع شد و همه با خبر شدند از جمله مردى به نام جابر بن نصر بن حارث بن كلده بود.وى نزد رسول خدا آمد و گفت:يا محمد ما را از جانب خدا امر كردى كه به لا اله الاّ اللّه و اينكه تو رسول اللّه هستى شهادت دهيم،به ما گفتى نماز و روزه و حج و زكوة را بجا آوريد،همه را قبول كرديم،اما ديگر ما راضى نيستيم كه پسر عموى خود را روى دست بگيرى و او را بر ما فضيلت بدهى و در حقش بگويى «من كنت مولاه فعلىّ مولاه»آيا اين كار را خودت كردى يا از جانب خدا دستور داشته اى؟رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فرمود:«و الّذى لا اله الاّ هو انّ هذا من اللّه»به آن خدايى كه جز او خدايى نيست اين كار از جانب خدا بوده.

جابر بن نصر در اين موقع مركب را برگرداند و در حالى كه رو برگردانيده بود مى گفت:«ان كان ما يقول محمّد حقّا فامطر علينا حجارة من السّماء او ائتنا بعذاب اليم»پروردگارا اگر آنچه را كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى گويد حق است بر ما سنگى از آسمان بفرست و يا عذاب دردناكى براى ما قرار بده.دعايش مستجاب شد خداوند سنگى بر مغزش فرستاد كه از پشتش در آمد و او را كشت و سپس اين آيه نازل شد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ، مِنَ اللّهِ ذِي الْمَعارِجِ». 1

ص:111

جابر بن نصر در اين موقع مركب را برگرداند و در حالى كه رو برگردانيده بود مى گفت:«ان كان ما يقول محمّد حقّا فامطر علينا حجارة من السّماء او ائتنا بعذاب اليم»پروردگارا اگر آنچه را كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى گويد حق است بر ما سنگى از آسمان بفرست و يا عذاب دردناكى براى ما قرار بده.دعايش مستجاب شد خداوند سنگى بر مغزش فرستاد كه از پشتش در آمد و او را كشت و سپس اين آيه نازل شد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ، مِنَ اللّهِ ذِي الْمَعارِجِ». (1)

خواهنده اى عذابى را از طرف خداى صاحب عروجگاه ها درخواست كرد،عذابى كه از كافران دفع نخواهد شد». (2)

ص:


1- .معارج3/-1.
2- .الغدير،ج 1،ص 239.

روز امتياز دادن بين نيك و بد

«هذا يوم الفصل الّذى كنتم توعدون:»

«غدير روز فصل و جدايى و امتياز بين نيك وبد است كه شما بدان وعده داده شديد».

غدير يوم الفصل است،بدان جهت كه خطوط عقيدتى اشخاص را مشخص مى كند و پيروان مكتب اهل بيت عليهم السّلام را از غير ممتاز مى نمايد.

اگر چه آياتى كه در قرآن اشارۀ به يوم الفصل دارد منظور قيامت و جهان آخرت است،ولى نام غدير را يوم الفصل گذاردن بى مناسبت نيست زيرا كه ارتباط تنگاتنگ بين نيكبختى و سعادت قيامت با قبول ولايت و خلافت بلافصل مولا امير المؤمنين على عليه السّلام كه در روز غدير به تثبيت رسيد وجود دارد.

كسانى كه جريان غديرخم را باور دارند خيلى چيزها را باور دارند كه ديگران ندارند و چه اقتباس بجا و زيبايى مولا از قرآن نموده،چرا كه واقعا غدير جدا كنندۀ حق از باطل و صراط مستقيم از راه هاى ديگر است.

امام صادق عليه السّلام فرمودند:«لما نزلت الولاية و كان من قول رسول

ص:113

اللّه صلّى اللّه عليه و آله بغديرخم:سلّموا على علىّ بأمره المؤمنين عليه السّلام فقالوا:أمن اللّه و رسوله؟فقال لهم:نعم حقّا من اللّه و رسوله،فقال:انّه امير المؤمنين و امام المتّقين و قائد الغرّ المحجّلين،يقعده اللّه يوم القيامه على الصّراط فيدخل اولياءه الجنّة و يدخل اعداءه النّار،و انزل اللّه عزّ و جلّ: «وَ لا تَنْقُضُوا الْأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكِيدِها». (1)

با فرود آمدن ولايت(دستور اعلان ولايت امير المؤمنين عليه السّلام)رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در غديرخم فرمود:به على عليه السّلام با خطاب امير المؤمنين سلام كنيد.

گفتند:آيا اين(دستور)از جانب خدا و پيامبرش است؟فرمود:آرى به حق از جانب خدا و پيامبرش است.سپس فرمود:او امير مؤمنان،امام پرهيزكاران و پيشواى پيشانى سپيدان است.روز قيامت خدا او را بر صراط مى نشاند و دوستانش را وارد بهشت مى كند و دشمنانش را وارد آتش(دوزخ)و خداوند صاحب عزّت و جلال اين آيه را فرو فرستاد:«و سوگندها را پس از استوارى آنها مشكنيد».

ص:114


1- .تفسير قمى،ج 1،ص 389.

روز ساكنان عالم قدس

«هذا يوم الملا الاعلى الّذى انتم عنه معرضون»:

«اين روز ساكنان عالم قدس است كه از آن روگردانيديد».

ملاء اشاره به جمعيت زياد است چنانچه خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ» (1)

و منظور از ملاء اعلى جمعيت زياد ملائكه در عالم بالاست.در قرآن مى خوانيم كه «لا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلى وَ يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جانِبٍ» (2)اين شياطين هرچه كوشش كنند براى استماع از ملائكه آسمان ها نمى توانند استماع كنند و نمى توانند گوش فرا دهند به سوى ملاء اعلى و پرتاب مى شوند از هرطرفى كه بخواهند بالا روند.آرى خداوند ملائكه اى را مقرر فرموده كه ملائكه حفظه اند تا از عروج شياطين جلوگيرى كنند.

توضيح اينكه امير المؤمنين على عليه السّلام با عنوان كردن ملاء اعلى به احتمال زياد خواستند بفرمايند كه آسمانيان بهتر از شما كه اهل زمين هستيد مسألۀ ولايت و امامت مرا فهميده و پذيرفته اند و لذا مى فرمايد امروز روز

ص:115


1- .بقره147/.
2- .صافّات4/.

ملاء اعلى است،ولى شما مردم از آن اعراض كرديد.

محمد بنابى نصر مى گويد:ما در محضر امام رضا عليه السّلام بوديم و مجلس مالامال از مردم بود.صحبت از روز غدير به ميان آمد و برخى از مردم آن را انكار ورزيدند.امام رضا عليه السّلام فرمود:پدرم از پدرش برايم روايت نمود كه:روز غدير در آسمان پر آوازه تر از زمين است-تا آنجا كه فرمود:اى فرزند ابى نصر،هرجا كه باشى روز غدير نزد بارگاه امير المؤمنين عليه السّلام حضور ياب،زيرا كه خداى تعالى(در آن روز)گناه شصت سال مرد و زن مؤمن و مسلمان را مى آمرزد و دو برابر آنچه را كه در ماه رمضان و شب قدر و شب(عيد)فطر(از عذاب دوزخ)رهايى بخشيده(از عذاب)مى رهاند.هردرهم كه در آن روز به برادران آگاهت به مقام امير المؤمنين عليه السّلام ببخشى برابر با هزار درهم است.

پس در اين روز بر برادرانت نيكى و احسان كن و هرمرد و زن مؤمنى را(تا مى توانى)شادمان ساز...به خدا سوگند كه اگر مردم فضيلت اين روز را به حقيقت آن مى دانستند،هرآينه فرشتگان هرروز ده مرتبه با ايشان مصافحه مى كردند و اگر بيم آن نداشتم كه سخن به درازا كشد از فضيلت اين روز(سخن مى گفتم)و از آنچه كه خداى صاحب عزّت و جلال به كسى كه(حقّ)آن را بشناسد بخشيده است بدان گونه ياد مى كردم كه به شماره نيايد». (1)

ص:116


1- .مصباح المتّجد،ص 680.

روز آزمايش امت

«هذا يوم الارشاد و يوم محنة العباد و يوم الدّليل على الرّوّاد»:

«امروز روز ارشاد و هدايت و روز آزمايش بندگان و روز راهنمايى طالبان هدايت است».

غدير بدين جهت روز ارشاد است كه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله طبق فرمان پروردگار جامع ترين حركت را براى راهنمايى امت در امر امامت و ولايت انجام داد و در آن روز شريف چيزى را فروگذار نكرد.

امام محمد باقر عليه السّلام مى فرمودند كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله سه روز از ابلاغ امر الهى درنگ نمود تا اينكه به جحفه رسيد و در آن جا نيز از بيم مردم دست او (على عليه السّلام را به عنوان امام بعد از خود)نگرفت.چون در جحفه روز غدير در مكانى به نام«مهيعه»فرود آمد ندا در داد:نماز بر پا مى شود،مردم جمع شدند و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود:چه كسى از شما بر شما سزاوارتر است؟ مردم با صداى بلند گفتند:خدا و پيامبرش.براى مرتبه دوم اين سخن را فرمود و آنان گفتند خدا و پيامبرش.در مرتبه سوم نيز چنين فرمود و آنان گفتند:خدا و پيامبرش.سپس دست على عليه السّلام را گرفت و فرمود كسى كه من

ص:117

مولاى او هستم،على مولاى اوست.خدايا دوست بدار كسى كه او را دوست مى دارد و دشمن بدار كسى را كه با او دشمنى مى ورزد،يارى نما كسى كه او را يارى مى كند،واگذار كسى را كه به يارى او نشتابد،زيرا او از من است و من از او هستم و منزلت او در برابر من همانند منزلت هارون نسبت به موسى است،جز آن كه پيمبرى بعد از من نيست». (1)

و يوم محنة العباد:روز آزمايش بندگان،خداوند تبارك و تعالى چنان امتحانى از امت كرد كه در تمام دوران تاريخ اسلام مثل آن واقع نشد با مسئله غدير و تثبيت خلافت و امامت مولاى متقيان على عليه السّلام آزمايش هاى الهى يكى پس از ديگرى انجام گرفت در هنگامۀ ارتحال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله به اوج خود رسيد و غير از تعدادى معدود و بسيار اندك همه گرفتار ترديد و ارتداد شدند و صاحب غدير را با همه اقتدار و روشنى حقانيتش خانه نشين كرده و با اجتماع در سقيفه بنى ساعده حق مسلم او را غصب كرده،در نتيجه اكثريت امت در آزمايش الهى نمرۀ منفى آوردند و تمامى سفارش ها و گفته هاى پيامبر خويش را در امر ولايت و امامت به فراموشى سپردند!!

و يوم الدّليل على الرّوّاد:روز راهنمايى طالبان هدايت،آرى طالبان هدايت يعنى همان عدۀ قليل كه مسير صراط مستقيم را طى كردند و از همان جمع كوچك هم اكنون در سطح جهان پرتو افشانى مى كنند و هر كجا حضور داشته باشند نور ولايتشان مشهود است و با برپايى جشن غدير و غديرها و عزادارى و سوگوارى عاشورا و عاشوراها اعلام حمايت از اول مظلوم عالم،حضرت على عليه السّلام و فرزندان معصومش مى نمايند تا

ص:118


1- .تفسير عياشى،ج 1،ص 33.

اينكه طالب دم مظلوم كربلا،يعنى حضرت بقية اللّه امام مهدى روحى له الفداء بيايد و بار ديگر غدير را إحياء كند و انتقام همه ظلم ها را كه بر محمد و آلش روا داشته شده از ستمگران و غاصبين حقوق اهل بيت عليهم السّلام بگيرد.

ص:119

روز بروز كينه هاى منافقين

«هذا يوم ابداء خفايا الصّدور،و مضمرات الأمور»:

«امروز:روز آشكار ساختن كينه هايى است كه در سينه ها نهفته و روز هويدا شدن امور ناپيداست».

همين كه مراسم باشكوه غدير برگزار شد و مردم متفرق شدند دشمنى ها و كينه توزى هاى منافقين آغاز شد و نمونه هاى عملى آن عبارت بود از نرفتن همراه جيش اسامه و مخالفت صريح با دستور رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و ممانعت از آوردن كاغذ و قلم براى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تا حقانيت ولايت روشن نگردد و گفتن«حسبنا كتاب اللّه»قرآن ما را بس است.و اجتماع در سقيفه و خليفه تراشى و آتش زدن در خانۀ حضرت زهرا عليها السّلام و شكستن پهلوى آن گرامى و كشته شدن حضرت محسن عليه السّلام و اجبار و اكراه امير المؤمنين براى بيعت با خليفه موردنظر خود و و و مواردى ديگر كه همگى حكايت از«ابداء خفايا الصّدور و مضمرات الأمور» مى نمود!!

ص:120

روز اقامه نص براى خواص

«هذا يوم النّصوص على اهل الخصوص».

«امروز:روز اقامه نص بر افراد خاص است يعنى آنهايى كه خصومت و دشمنى ندارند و دور از هرتعصّب حق را پذيرا هستند».

راستى چه نصّى روشن تر و واضح تر از غدير كه يك نمونه عينى و عملى در اثبات ولايت بود.نصّى كه همه مسلمين با اختلاف مذاهبشان آن را در تاريخ ثبت كرده اند،ولى مع الأسف گروهى از مسلمانان آن را از ياد برده اند و بى گمان اگر تمام مسلمانان به اين نص صريح ايمان داشتند،وحدت اسلامى مستحكمى ميانشان پديدار مى شد.

«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا» (1)،همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد.

امام محمد باقر عليه السّلام مى فرمودند:«انّ اللّه تبارك و تعالى علم انّهم سيفترقون بعد نبيّهم فيختلفون فنهاهم عن التّفرّق كما نهى من كان قبلهم فامرهم ان يجتمعوا على ولاية آل محمّد صلوات اللّه عليهم

ص:121


1- .آل عمران103/.

و لا يتفرّقوا». (1)

پروردگار تبارك و تعالى مى دانست كه مردم بعد از مرگ رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله متفرق مى شوند و گرفتار اختلاف خواهند شد بنابراين آنها را منع كرد از تفرق و جدايى،همان طور كه پيشينيان را نهى فرمود و آنگاه امت را امر فرمود كه همگى بر ولايت آل محمد صلوات اللّه عليهم اجمعين متحد شوند و تفرق را كنار بگذارند.

امام كاظم عليه السّلام فرمودند:«علىّ بن ابى طالب عليه السّلام حبل اللّه المتين است». 2

بنابراين براى حفظ وحدت و متحد شدن مسلمين بايد همگى به ولاى امير المؤمنين على عليه السّلام اعتصام جوييم.

ص:122


1- 1 و 2) .تفسير صافى،ص 88.

روز اوصياء پيامبران

«هذا يوم شيث هذا يوم ادريس هذا يوم يوشع،هذا يوم شمعون».

«در ميان اوصياء انبياء حضرت على عليه السّلام به چهار نفر اشاره مى فرمايد كه عبارتند از شيث و ادريس و يوشع و شمعون،يعنى غدير ادامۀ همان تعيين وصى براى پيامبران است.همان طور كه انبياء سلف وصى و جانشين مثل اين چهار نفر براى خود تعيين كردند پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله نيز براى خويش وصى و جانشين تعيين فرمود.

يك بار پيامبر عظيم الشأن به امير المؤمنين خطاب فرمود:«يا علىّ انت اخى و انا اخوك انا المصطفى للنّبوّة و انت المجتبى للامامة و انا صاحب التّنزيل و انت صاحب التّأويل و انا و انت ابوا هذه الامّة، يا علىّ انت وصيّى و خليفتى و وزيرى و وارثى و أبو ولدى شيعتك شيعتى و أنصارك أنصارى و اولياؤك اوليائى و اعداؤك اعدائى». (1)

ص:123


1- .امالى صدوق،ص 272.

اى على،تو برادر من و من برادر تو هستم.من برگزيده براى پيامبرى و تو برگزيده براى امامت هستى،من صاحب تنزيل و تو صاحب تأويل (قرآن)هستى.

من و تو دو پدر اين امتيم.اى على،تو وصى و جانشين و وزير و وارث و پدر فرزندانم هستى،شيعه تو شيعه من،ياران تو ياران من، دوستان تو دوستان من و دشمنانت دشمنان من هستند.

همان گرامى در وصف امير المؤمنين عليه السّلام فرمود:

«هيبت اسرافيل،رتبت ميكائيل،جلالت و عظمت جبرئيل،سلامت آدم،خوف و خشيت نوح،حزن يعقوب،حسن و جمال يوسف، مناجات موسى،صبر ايّوب،زهد يحيى،ورع و پرهيزكارى عيسى، حسب و اخلاق محمد(صلّى اللّه عليه و آله)همه در امير المؤمنين عليه السّلام جمع است.

خداوند نود صفت از صفات پيامبران را در على عليه السّلام قرار داده كه در احدى از بندگانش وجود ندارد». (1)

ص:124


1- .امام على بن ابى طالب عليه السّلام،ص 411.

روز امان از آتش

«هذا يوم الامن المأمون هذا يوم اظهار المصون من المكنون.هذا يوم ابلاء السّرائر،«فلم يزل عليه السّلام يقول هذا يوم هذا يوم»:

«امروز،روز گرفتن امان و روز ظاهركردن مكنونات قلبى و روز آشكاركردن اسرار باطن است،آنگاه راوى بزرگوار مى فرمايد:

امير المؤمنين عليه السّلام مكرر فرمود:هذا يوم،هذا يوم و از مواهب و اهميت روز غدير سخن گفت.»

در بيان فوق دو نكته مهم به چشم مى خورد:يكى مصونيت و امنيت دنيا و آخرت در پرتو ولايت و ديگر افشاكردن باطن افراد.خواه آنهايى كه به واقع در روز غدير با امير المؤمنين على عليه السّلام بيعت كردند و خواه آنها كه منافقانه با مسئله غدير برخورد نمودند و بالاخره نفاقشان ظاهر شد و در عمل نشان دادند لحظه اى به آن گرامى ايمان نداشتند و صرفا از ترس جوّ حاكم بر غدير با حضرتش بيعت كردند.

شك نيست كه روز غدير،روز امن و امنيت است و اين امنيت از بدو انعقاد نطفه و نقش والدين شروع مى شود تا صحنه قيامت و هنگامۀ

ص:125

رستاخيز!

طيب ولادت فرزندان و سلامت روح و روان آنها بستگى به ولايت آقا امير المؤمنين عليه السّلام دارد،همان طور كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمودند:«يا علىّ لا يحبّك الاّ طاهر الولادة و لا يبغضك الاّ خبيث الولادة». (1)

اى على:كسى كه ترا دوست مى دارد ولادتش پاكيزه است و كسى كه بغض ترا در دل دارد حتما ولادتش آلوده و خبيث است.

بنابراين لازمۀ مصونيت ولادت فرزندان از خبائث ولايت و محبت امير المؤمنين عليه السّلام است.

همان گرامى فرمودند:«يا علىّ من احبّنى و احبّك و احبّ الائمّة من ولدك فليحمد اللّه على طيب مولده». (2)

على جان:هركس مرا دوست بدارد و همچنين تو و امامان از نسل تو را دوست بدارد،خدا را به خاطر طيب ولادتش سپاسگزار باشد.

اعتقاد به غدير و اعتراف زبان و دل به امامت و خلافت بلافصل امير المؤمنين على عليه السّلام سبب امان ماندن اعمال و عبادات از بطلان و اضمحلال مى گردد.

محمد بن مسلم مى گويد به امام جعفر صادق عليه السّلام عرض كردم،بعضى از مردم را مشاهده مى كنيم جدّيت در عبادت دارند و با خشوع بندگى مى كنند ولى اقرار به ولايت ائمه عليهم السّلام ندارند و حق را نمى شناسند آيا اين عبادات و خشوع آنها را نفعى مى بخشد؟

امام عليه السّلام فرمود:محمد!مثل اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مثل همان خانواده اى است كه در بنى اسرائيل بودند.

ص:126


1- .ينابيع المودّه،ص 76.
2- .بحار،ج 27،ص 146.

هريك از آن خانواده كه چهل شب عبادت و كوشش مى كرد پس از آن دعايى كه مى نمود مستجاب مى شد.

يك نفر از همان خانواده چهل شب را به عبادت گذرانيد،بعد از آن دعا كرد ولى مستجاب نشد،خدمت حضرت عيسى عليه السّلام آمد از وضع خود شكايت كرد،عيسى عليه السّلام تطهير نموده نماز خواند،آنگاه از خداوند راجع به آن مرد درخواست كرد خطاب رسيد عيسى!اين بندۀ من از راه و درى كه نبايد وارد شود وارد شده او مرا مى خواند با اينكه در قلبش نسبت به نبوت تو شك وجود دارد،اگر آن قدر دعا كند كه گردنش قطع شود و انگشتانش از هم بپاشد دعايش را مستجاب نخواهم كرد.

عيسى عليه السّلام رو به او كرده و فرمود:تدعو ربّك و انت فى شكّ من نبيّه؟،«خداى خود را مى خوانى در حالى كه دربارۀ پيغمبرش شك دارى؟!»

عرض كرد:آنچه فرمودى واقعيت دارد از خدا بخواه اين شك را از دل من بزدايد.حضرت عيسى عليه السّلام دعا كرد خداوند او را بخشيد«و صار فى حدّ اهل بيته»به مقام ساير آن خانواده نايل شد». (1)

همان گرامى فرمود:«خيرى نيست مگر براى دو نفر،يكى كسى كه هر روز كار نيكى بر كارهاى نيكش بيفزايد و ديگر كسى كه جهت توبه از گناهانش تدارك ببيند و توبه هم براى او نيست؟قسم به خدا اگر آن قدر سجده كند كه گردنش قطع شود خداوند توبه اش را نمى پذيرد مگر به ولايت ما اهل بيت». (2)

رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در اين باره فرمودند:

ص:127


1- .كافى،ج 2،ص 400.
2- .وسايل،ج 11،ص 360.

«يا على:اگر انسانى عبادت پروردگار را به اندازۀ نوح پيامبر بنمايد و به اندازۀ كوه احد طلا در راه خدا بدهد و آن قدر عمر كند كه هزار بار پاى پياده به حج برود و در پايان هم بين صفا و مروه مظلومانه كشته شود ولى ترا دوست نداشته باشد بوى بهشت را استشمام نخواهد كرد و وى را به بهشت راه نخواهد داد». (1)

ص:128


1- .بمناقب خوارزمى،ص 28.

پيروى از خدا و رسول و اولى الامر

«فراقبوا اللّه عزّ و جلّ و اتّقوه و اسمعوا له و اطيعوه و احذروا المكر و لا تخادعوه و فتّشوا ضمائركم و لا تواربوه»:

«مراقب پروردگار صاحب عزّت باشيد و از او بترسيد و گفتارش را گوش فرا دهيد و اطاعتش كنيد.از مكر و نيرنگ پرهيز كنيد و به او خدعه نكنيد،مواظبت و نگهبانى باطن خود نماييد و براى خدا حيله بكار نبريد.»

مراقبه يكى از منازل سير و سلوك الى اللّه است.مراقبت يعنى متوجه و ملتفت اعمال خود بودن در جميع احوال تا از آنچه كه به آن عازم شده و عهد كرده تخلف نكند.

انسان چگونه از اجناس قيمتى و اشياء گرانبهاى خود مراقبت مى كند، همان گونه هم از ظرف لطيف دل مراقبت نمايد كه زنگار گناه و نفاق و خدعه نگيرد.

مولا در جمله«فراقبوا اللّه عزّ و جلّ»هشدار مى دهد كه مبادا گرفتار فريب و خدعه شويد و نعمت بزرگ ولايت را از دست بدهيد و همين طور توجه مى دهد كه مردم بدانند خداوند مطلع از جميع امور است

ص:129

و هرچه را انجام دهيم حتى فكر و انديشه ما را مى داند.

«إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ» (1)خداوند در كمينگاه ناظر بر اعمال است. «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللّهَ يَرى» (2)آيا نمى دانى كه خداوند ترا مى بيند.مردى حبشى در محضر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله حاضر شد و گفت گناه بسيار دارم آيا مى توانم توبه كنم و توبۀ من قبول مى شود؟رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود:آرى خداوند مى پذيرد.مرد حبشى گفت:در آن وقت كه گناه مى كردم خدا مرا مى ديد؟فرمود:آرى،او ناظر و شاهد بر تو بود،ناگهان مرد گنهكار آه بلندى كشيد و نعره اى زد و جان داد!!

به هرحال خدا را بايد چنان پرستش كرد كه معتقد بود او مراقب است همان طور كه خود فرمود: «إِنَّ اللّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً»، (3)مواظب باشيد كه خداوند مراقب شماست.

وقتى زليخا يوسف صديق و پاكدامن را به حرام دعوت كرد.او برخاست و روى آن بت را كه به خدايى قبول داشت پوشانيد.يوسف عليه السّلام فرمود تو از سنگى شرم دارى و من از آفريدگار هفت آسمان و زمين كه مى بيند شرم نكنم!!از دو جهت لازم است مراقبه را در نظر داشته باشيم، اول مراقبت دل از وساوس و تفكر در گناه.دوم مراقبت اعضاء و جوارح از ارتكاب گناه.به همين علت مولا امير المؤمنين عليه السّلام در فرازى از دعاى كميل به پروردگار عرضه مى دارد:

«قوّ على خدمتك جوارحى و اشدد على العزيمة جوانحى وهب لى الجدّ فى خشيتك و الدّوام فى الاتّصال بخدمتك»لطفى كن و به اعضاء و جوارحم در مقام بندگيت قوت بخش و دلم را عزم ثابت ده و

ص:130


1- .فجر14/.
2- .علق14/.
3- .نساء1/.

اركان وجودم را به خوف و خشيت سخت بنيان ساز و پيوسته مرا در خدمت حضرتت بدار.

و اسمعوا له و اطيعوه:اشاره به شنوايى كلام خدا و اطاعت فرمان او در تمام زمينه هاست و از جمله در امر ولايت و امامت كه در عرض اطاعت پروردگار است.

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً». (1)

شما كه ايمان داريد،خدا را فرمان بريد و پيغمبر و اولى الامر خويش را فرمان بريد،و چون در چيزى اختلاف كرديد اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد آن را به خدا و پيغمبر ارجاع كنيد كه اين بهتر و سرانجام آن خوبتر است.

حضرت سيد الشهداء حسين بن على عليهما السّلام در احتجاجش با معاويه در مسئله امامت مى فرمود:«فاطيعونا فانّ طاعتنا مفروضة،ان كانت بطاعة اللّه و رسوله مقرونة قال اللّه عزّ و جلّ: «أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَ الرَّسُولِ» و قال:و لو ردّوه الى الرّسول و الى اولى الامر منكم لعلمه الّذين يستنبطونه منهم و لو لا فضل اللّه عليكم و رحمته لا تّبعتم الشيطان الاّ قليلا». (2)

اطاعت ما كنيد كه اين اطاعت جزء فرائض و واجبات است و قرين به اطاعت خدا و رسول مى باشد. «أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ تا آخر

ص:131


1- .نساء59/.
2- .احتجاج طبرسى،ص 23.

آيه».آنگاه فرمود:اگر مسائل مورد اختلاف خود را به رسول خدا و اولى الامر ارجاع مى داديد متوجه واقعيات و حقايق مى شديد و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نباشد بجز عدۀ قليلى غالبا به سراغ شيطان خواهيد رفت.

و احذروا المكر و لا تخادعوه:يكى از صفات منافقين خدعه و نيرنگ به خداست همان طور كه در اول سورۀ مباركه بقره نزديك به سيزده آيه از نفاق و نيرنگ منافقين گفتگو شده است.

«يُخادِعُونَ اللّهَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ»، (1)با خدا و كسانى كه ايمان آورده اند خدعه مى كنند و حال آنكه خود را فريب مى دهند و نمى فهمند.

خدعه كردن بر خداوند تبارك و تعالى يعنى خدعه كردن در دين خدا و نيرنگ بر حاملان دين خدا كه ائمه اطهار عليهم السّلام مى باشند.

رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله مى فرمودند:«من كان مسلما فلا يمكر و لا يخدع، فانّى سمعت جبرئيل يقول:انّ المكر و الخديعة فى النّار». (2)

مسلمان راستين اهل مكر و خدعه نيست چرا كه از جبرئيل شنيدم كه مى گفت:مكر و خدعه كننده جايگاهش آتش است.شخص مكّار بايد از صولت و غضب پروردگار بيم داشته باشد زيرا كه خداوند مكر هر مكارى را بى اثر مى كند «وَ اللّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ».

مولا امير المؤمنين عليه السّلام فرمودند:«انّ المكر و الخديعة فى النّار فكونوا من اللّه عزّ و جلّ و من صولته على حذر» (3)مكر و نيرنگ

ص:132


1- .بقره9/.
2- .بحار،ج 75،ص 284.
3- .ميزان الحكمه،ج 9،ص 168.

جايگاهى جز آتش ندارد بنابراين از خداوند عزّ و جلّ و صولت و انتقام او بر حذر باشيد.

ص:133

پرهيز از فريب خلق

«و تقرّبوا الى اللّه بتوحيده و طاعة من امركم ان تطيعوه و لا تمسّكوا بعصم الكوافر و لا يجنح بكم الغىّ فتضلّوا عن سبيل الرّشاء باتّباع اولئك الّذين ضلّوا و اضلّوا قال اللّه عزّ من قائل فى طائفة ذكرهم بالذّمّ فى كتابه انّا اطعنا سادتنا و كبراءنا فأضلّونا السّبيل ربّنا آتهم ضعفين من العذاب و العنهم لعنا كبيرا و قال تعالى:و اذ يتحاجّون فى النّار فيقول الضّعفاء للّذين استكبروا انّا كنّا لكم تبعا فهل انتم مغنون عنّا من عذاب اللّه من شيئ قالوا لو هدينا اللّه لهديناكم.»:

«با توحيد و اعتقاد به يكتايى خداوند تبارك و تعالى به او تقرب جوييد و با اطاعت و پيروى از كسانى كه خداوند شما را امر به تبعيّت از آنها نموده به حضرت او نزديك شويد.به ريسمان هاى كافران تمسك نجوييد.مواظب باشيد بال هاى ظلم و تجاوز بر سر شما سايه نيفكند كه از راه خدا گمراه خواهيد شد.

خداوند دربارۀ گروهى كه آنها را در كتابش مذمت نموده چنين مى فرمايد:«گروه گمراه شده مى گويند:پروردگارا ما رهبران و بزرگان

ص:134

خويش را اطاعت كرديم و آنها ما را از راه بدر بردند،پروردگارا از اين عذاب دو برابرشان ده و لعنتشان كن لعنتى بزرگ» (1)

و نيز پروردگار مى فرمايد:«آندم كه در جهنم احتجاج كنند و ضعيفان به مستكبرين گويند:ما پيرو شما بوديم آيا سهمى از اين آتش از ما دفع توانيد كرد-پاسخ مى شنوند-اگر خدا ما را هدايت مى كرد ما نيز شما را هدايت مى كرديم». (2)

قاعده كلى اين است كه اگر ضعفاء و گمراهانى كه فريب مستكبرين را مى خورند و از صراط مستقيم الهى منحرف مى گردند در تمام مدت عمر حتى يك بار حق برايشان روشن شود ولى به خاطر تعصبات خشك و نفسانيات تن به حق ندهند و همچنان به گمراهى خويش ادامه دهند قطعا گرفتار عذاب خداوندى خواهند شد.آن روزى كه امام همام امير مؤمنان على عليه السّلام با بانگ رساى خويش مى فرمود:اطاعت كنيد كسانى را كه خداوند اطاعتشان را واجب كرده و بعد از آن بزرگوار تا به امروز هرامام معصوم و مؤمنان پيرو مكتب اهل بيت عليهم السّلام بدون وقفه راه رشد و فضيلت را از راه ضلال و تباهى براى مردم روشن نمودند ديگر چه جاى ابهام وجود دارد و اگر كسى به راه باطل برود شك نيست كه سزاوار عذاب الهى خواهد بود.

خوشبختانه اغلب احاديث و رواياتى كه در اثبات حقّانيّت مكتب ماست از علماء بزرگ اهل تسنّن و در كتاب هاى معروف خودشان به دست ما رسيده است.

به عنوان مثال حديث مشهور«سفينة نوح»از نود نفر دانشمند اسلامى

ص:135


1- .احزاب68/.
2- .مؤمن47/.

كه همگى از مشاهير علماء اهل تسنن بوده اند نقل شده. (1)

«مثل اهل بيتى كسفينة نوح من ركبها نجى و من تخلّف عنها غرق».

مثل اهل بيت من همانند كشتى نوح است هركس بر آن سوار شود نجات يابد و هركس تخلف ورزد غرق خواهد شد.

و يا حديث معروف«ثقلين»كه پيامبر در روزهاى آخر عمر خود بيان فرموده از حدود دويست نفر از علماى اهل تسنن نقل گرديده است. (2)

«انّى تارك فيكم الثّقلين كتاب اللّه و عترتى لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض».

من مى روم و دو چيز به رسم امانت نزد شما مى گذارم،يكى كتاب خدا و ديگرى عترتم.اين دو از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض كوثر با من ملاقات كنند.

و نيز حديث بسيار مشهور منزلت كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله خطاب به امير المؤمنين عليه السّلام فرمودند:از صد سند كه همگى از علماء اهل تسنن است روايت گرديده. (3)

«يا علىّ انت منّى بمنزلة هارون من موسى الاّ انّه لا نبىّ بعدى»

اى على تو نزد من به منزله هارون برادر موسى هستى،با اين تفاوت كه بعد از من پيامبرى نخواهد بود.

حالا با اين همه روايات كه در كتاب هاى ايشان موجود است چه جاى ابهام و بى خبرى!!

ص:136


1- .كتاب عبقات الانوار،مير حامد حسين.
2- .كتاب عبقات الانوار،مير حامد حسين.
3- .غاية المرام، سيد هاشم بحرانى.

«إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنّاهُ لِلنّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاّعِنُونَ». (1)

آنها كه كتمان مى كنند ادله و براهين روشنى را كه براى هدايت مردم فرستاديم پس از آنكه همۀ آنها را در كتاب براى مردم بيان كرديم و توضيح داديم،خداوند آنان را لعنت مى كند و لعنت كنندگان نيز آنها را لعن و نفرين مى كنند.

ص:137


1- .بقره159/.

آيا مى دانيد استكبار به چه معناست؟

«افتدرون الاستكبار ما هو؟هو ترك الطّاعة لمن أمروا بطاعته و التّرفّع على من ندبوا الى متابعته و القرآن ينطق من هذا عن كثير ان تدبّره متدبّر زجره و وعظه».

«آيا مى دانيد كه استكبار چيست؟استكبار يعنى ترك اطاعت كسى كه خداوند تبارك و تعالى فرمان به اطاعت كردن او را داده.

استكبار يعنى خود را بالاتر دانستن از كسى كه متابعتش مندوب است و قرآن گواه اين واقعيت است و در موارد زيادى بدان اشاره فرموده و اگر اهل تدبير و فكر به آن بينديشند بيدار شده و موعظه گردند».

در كلام مولا بود كه استكبار يعنى ترك اطاعت كسى كه خداوند اطاعتش را لازم نموده و فرمودند كه قرآن در موارد زيادى به اين مهم پرداخته است.

و اينك به دوازده مورد از آن نمونه آيات قرآنى اشاره مى كنيم:

1- «أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاّ أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ». 1

ص:138

1- «أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاّ أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ». (1)

آيا كسى كه به سوى حق هدايت مى كند،شايسته تر است كه پيرويش كنند يا كسى كه هدايت نمى كند مگر هدايت شود،شما را چه شد،چگونه قضاوت مى كنيد.

از امام محمد باقر عليه السّلام روايت شده كه فرمود:«فامّا من يهدى الى الحقّ فهو محمّد و آل محمّد عليهم السّلام من بعده و امّا من لا يهدى فهو من خالف من قريش و غيرهم اهل بيته من بعده». (2)

اما كسى كه هدايت به سوى حق مى كند محمد و آل محمد عليهم السّلام هستند و اما كسى كه هدايت نمى كند مخالفين اهل بيت از طايفۀ قريش و دنباله روهاى آنها هستند.

2- «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ». (3)

شما كه گرويده ايد به اسلام تمام در آييد و به دنبال شيطان مرويد كه او براى شما دشمنى آشكار است.

از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه منظور آيه ورود در ولايت على عليه السّلام است و همچنين از امام باقر و امام صادق عليهما السّلام نقل شده كه منظور از «ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً» ولايت على عليه السّلام و جانشينان بعد از امير المؤمنين عليهم السّلام است و خطوات الشيطان ولايت فلان و فلان مى باشد». (4)

3- «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ». (5)

ص:


1- .يونس35/.
2- .صافى246/.
3- .بقره208/.
4- .صافى/ص 62.
5- .بقره256/.

هركه به طغيانگر كافر شود و به خدا ايمان آورد،به دستاويز محكمى چنگ زده كه گسستنى نيست،خدا شنوا و داناست.

ابن عباس از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل مى كند كه آن گرامى فرمود:«من احبّ ان يتمسّك بالعروة الوثقى الّتى لا انفصام لها فليتمسّك بولاية اخى و وصيّى على بن ابيطالب فانّه لا يهلك من احبّه و تولاّه و لا ينجو من ابغضه و عاداه». (1)

هركه دوست دارد چنگ بزند به ريسمانى كه هرگز گسستنى نيست، بنابراين چنگ بزند به ولايت برادرم و وصيم على بن ابى طالب عليه السّلام زيرا كه دوست و علاقه مند به او هلاك نخواهد شد و دشمن و كسى كه بغض او را در دل دارد نجات نخواهد يافت.

4- «وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ». (2)

اين راه من مستقيم است،پس پيرو آن شويد و به راه هاى ديگر مرويد كه شما را از راه وى پراكنده كند.

رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله در خطبۀ غديريه مى فرمود:«اى مردم،همان طور كه خداوند يك سلسله اوامر و نواهى را به من داده همچنين به على بن ابى طالب اوامر و نواهى داده است.على عليه السّلام كاملا به امر و نهى آگاه است بنابراين بشنويد امر او را و تسليم او شويد و از وى اطاعت كنيد تا هدايت گرديد.از آنچه شما را تهى مى كند اجتناب نماييد تا در نتيجه ارشاد شويد و بر وفق مراد او عمل كنيد.و جز راه على بن ابى طالب عليه السّلام به راه هاى گوناگون نرويد.

ص:140


1- .معانى الاخبار،ص 368.
2- .انعام153/.

اى مردم:من صراط مستقيم خدا هستم كه در قرآن شما را امر به پيروى از آن نموده و بعد از من على و سپس امامان از نسل اويند كه شما را به سوى حق هدايت مى كنند سپس پيامبر گفت:«الحمد لله رب العالمين». (1)

5- «وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي هَدانا لِهذا وَ ما كُنّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللّهُ». (2)

ستايش خدايى را كه ما را به اين(نعمت)رهبرى كرد و اگر هدايت نكرده بود،راه نمى يافتيم.

از حضرت صادق عليه السّلام در تفسير اين آيه روايت شده كه فرمود:«اذا كان يوم القيامة دعى بالنّبى و بامير المؤمنين و بالائمّة عليهم السّلام فينصبون للنّاس فاذا رأيتهم شيعتهم قالوا الحمد للّه الّذى هدانا لهذا الايه». (3)

هنگامى كه قيامت بر پا مى شود رسول اللّه و امير المؤمنين و ائمه عليهم السّلام به صحنۀ قيامت دعوت مى شوند همينكه چشم شيعيان آن بزرگواران به آنها مى افتد همگى مى گويند:ستايش خدايى را كه ما را به اين(نعمت)رهبرى كرد.

6- «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ». (4)

شما كه ايمان داريد،خدا را اجابت كنيد و پيغمبر را نيز،چون شما را به چيزى كه زندگيتان مى دهد دعوت كند.

ص:141


1- .احتجاج،ج 1،ص 78.
2- .اعراف43/.
3- .صادفى،ص 193.
4- .انفال24/.

از امام محمد باقر عليه السّلام روايت شده كه منظور آيه:

«ولاية علىّ بن ابيطالب عليه السّلام فانّ اتّباعكم ايّاه و ولايته اجمع لامركم و ابقى للعدل فيكم». (1)

ولايت على بن ابى طالب عليه السّلام است،بدانيد نتيجه پيروى و تبعيّت از ولايت على بن ابى طالب عليه السّلام وحدت امور و حاكميّت عدالت مى باشد.

7- «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصّادِقِينَ،» (2)شما كه ايمان داريد از خدا بترسيد و قرين راستگويان باشيد.

«ابن ابى نصر مى گويد از امام رضا عليه السّلام در بيان اين آيه سؤال كردم فرمود:«الصّادقون هم الائمّة بطاعتهم»،«صادقون مقصود ائمه عليهم السّلام هستند كه بايد اطاعتشان كرد». (3)

8- «فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» (4)

پس هركه پيروى مى كند از من است و هركه عصيان من كند تو آمرزگار و رحيمى.

مالك بن عطيه از ابى حمزه نقل مى كند كه مى گفت سعد بن عبد الملك كه امام باقر عليه السّلام وى را سعد الخير مى ناميد و از فرزندان عبد العزيز بن مروان بود به محضر امام باقر عليه السّلام شرفياب شد در حالى كه مانند زنان گريه مى كرد.امام عليه السّلام به او فرمود:چه چيز باعث گريه كردن تو شده؟گفت:

«كيف لا ابكى و انا من الشّجرة الملعونة فى القرآن،فقال له:لست منهم انت اموىّ منّا اهل البيت اما سمعت قول اللّه عزّ و جلّ يحكى عن ابراهيم: «فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي». (5)

ص:142


1- .صافى218/.
2- .توبه119/.
3- .برهان،ج 2،ص 170.
4- .ابراهيم36/.
5- .اختصاص،ص 85.

چگونه نگريم و حال آنكه من از شجرۀ ملعونه كه در قرآن عنوان شده مى باشم!امام عليه السّلام فرمود تو از آنها نيستى تو اموى هستى كه از اهل بيت مى باشى آيا كلام خدا را كه از ابراهيم حكايت مى كند نشنيده اى كه «فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي» هركس پيروى من كند از من است.

9- «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» (1)قيامت روزى است كه هر گروهى را با پيشوايشان بخوانيم.

از فضيل روايت شده كه گفت از حضرت باقر عليه السّلام معناى آيه «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ را پرسيدم.فرمود:رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در آن روز با قوم خود و على عليه السّلام با قوم خود و حسن بن على با قوم خود و حسين بن على با قوم خود مى آيند و هركسى كه در عصر هرامامى از دنيا رفته آن روز با آن امام محشور مى گردد». (2)

10- «وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ،فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى» (3)هركه توجه خويش بى شائبه به سوى خدا كند و نيكوكار باشد به دستاويز محكمى چنگ زده است.

رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود:«الائمّة من ولد الحسين عليهم السّلام من اطاعهم فقد اطاع اللّه و من عصاهم فقد عصى اللّه هم العروة الوثقى و هم الوسيلة الى اللّه». (4)

هركس امامان از فرزندان حسين عليه السّلام را اطاعت كند به تحقيق اطاعت خدا را نموده و هركس از دستورات ايشان تخلّف نمايد بدون ترديد معصيت خدا كرده،زيرا كه ايشان عروة الوثقى و وسيله به سوى پروردگار

ص:143


1- .اسرى71/.
2- .تفسير عياشى،ج 2،ص 302.
3- .لقمان22/.
4- .برهان،ج 3،ص 279.

مى باشند.

11- «فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ»، (1)پس به خدا و پيغمبر او و اين نور كه نازل كرده ايم ايمان بياوريد كه خدا از اعمالى كه مى كنيد آگاه است.

«صفوان ابن يحيى از حسن بن محبوب از ابى ايوب از ابى خالد كابلى روايت نمود كه از امام محمد باقر عليه السّلام سؤال كردم كه تفسير كلام خدا «فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا» چيست؟فرمود:اى ابا خالد:سوگند به خدا كه منظور از نور،نور ائمه از آل محمد صلّى اللّه عليه و آله تا روز قيامت است.قسم به خدا ايشان همان نور الهى هستند كه نازل نموده، سوگند به خدا كه آنها نور خدا در آسمان ها و زمين مى باشند و سوگند به خدا اى ابا خالد نور امام در قلب بندگان مؤمن درخشنده تر از نور خورشيد در روز است،سوگند به خدا كه اينها دل هاى مؤمنين را نورانى مى كنند،البته خداوند نور اهل بيت را از هركه بخواهد محجوب مى دارد و دل هاى اين افراد را تاريك مى كند.

قسم به خدا اى ابا خالد تا كسى زمينۀ قلبش پاكيزه نباشد ما را دوست نخواهد داشت و زير بار ولايت ما نخواهد رفت و قلب كسى پاكيزه نمى شود مگر آنكه تسليم ولايت ما اهل بيت شود و هركسى تسليم ما شد خداوند او را از شدت حساب سلامت مى دارد و از فزع بزرگ روز قيامت در امان خواهد بود». (2)

12- «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ

ص:144


1- .تغابن8/.
2- .كافى،ج 1،ص 194.

اَلْبَرِيَّةِ»، (1)مسلما كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند آنها خودشان بهترين مخلوقند.

ابن عساكر از جابر بن عبد اللّه انصارى نقل مى كند كه گفت ما در محضر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بوديم.پيامبر فرمود:«و الّذى نفسى بيده انّ هذا و شيعته لهم الفائزون يوم القيامة و نزلت «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ فكان اصحاب النّبىّ صلىّ اللّه عليه و آله اذا أقبل علىّ فقالوا:جاء خير البريّة». (2)

قسم به آن خدايى كه جانم در دست اوست اين مرد و شيعيانش در روز قيامت رستگارانند و اين آيه نازل شد «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا تا آخر آيه» اصحاب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هروقت امير المؤمنين على عليه السّلام برشان وارد مى شد مى گفتند «خَيْرُ الْبَرِيَّةِ» آمد.

و اين بود چند نمونه از ده ها آياتى كه خداوند تبارك و تعالى در قرآن شريف تبعيّت و پيروى از امير المؤمنين و اولاد معصومينش را واجب و لازم نموده و راه آن گراميان را راه رستگارى و نيكبختى دنيا و آخرت شمرده است.

راستى مى توان باور كرد قرآنى كه بنا بر نص صريح خود نسبت به همه چيز صاحب نظر است(تبيانا لكلّ شيئ)دربارۀ مسئله بزرگ و با اهميت ولايت و تبعيّت از امامان والا مقام بى تفاوت و خاموش باشد؟!

حافظ ابو نعيم و احمد حنبل در مسند،محمد بن طلحه شافعى در مطالب السؤال،ابن عساكر و محدث شام در تاريخ خود،محمد بن يوسف گنجى شافعى در اول باب 62 كفايت الطالب،خواجه كلان

ص:145


1- .بيّنه7/.
2- .تفسير در المنشور سيوطى،ج 6،ص 379.

سليمان بلخى در باب 42 ينابيع الموده از طبرانى نقل مى نمايند كه ابن عباس گفت:

«نزّلت فى علىّ اكثر من ثلثمأة آية فى مدحه» (1)،زياده از سيصد آيه در قرآن در مدح امير المؤمنين على عليه السّلام نازل گرديده است.

در جاى ديگر ابن مغازلى در كتاب مناقب از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل مى كند كه فرمود:«انّ القرآن اربعة ارباع فربع فينا اهل البيت خاصّة و ربع حلال و ربع حرام و ربع فضائل و احكام و اللّه انزل فينا كرائم القرآن». (2)

قرآن در چهار بخش است:يك چهارم آن در خصوص ما اهل بيت مى باشد.يك بخش دربارۀ حلال و بخشى در حرام و يك قسمت هم دربارۀ اخلاق و احكام است.خداوند كرائم قرآن را در شأن ما نازل فرموده است.

ص:146


1- .شب هاى پيشاور،ص 818.
2- .تفسير برهان،ج 3،ص 37.

منم صراط مستقيم

«و اعلموا ايّها المؤمنون أنّ اللّه عزّ و جلّ قال: إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ (1)اتدرون ما سبيل اللّه و من سبيله و من صراط اللّه و من طريقه،انا صراط اللّه الّذى من لم يسلكه بطاعة اللّه فيه هوى به الى النّار و انا سبيله الّذى نصبنى للاتّباع بعد نبيّه صلّى اللّه عليه و آله»:

«بدانيد اى اهل ايمان كه خداوند صاحب عزّت و جلال فرمود:

بتحقيق كسانى را كه در راه او به صف كارزار مى كنند كه گويى بنايى استوارند دوست مى دارد.آيا مى دانيد سبيل اللّه چيست و چه كسى سبيل و صراط و راه خداست؟منم صراط خدا كه اگر كسى اطاعت خداوند را نكند و از اين راه سلوك ننمايد در آتش دوزخ خواهد افتاد.و منم آن راهى كه خداوند منصوبم كرده براى تبعيت و پيروى بعد از رسول خويش حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله».

خلاصه كلام مولا اين است:صراط اللّه،سبيل اللّه،طريق اللّه شخص

ص:147


1- .صف4/.

امير المؤمنين على عليه السّلام و امامان بعد از اويند و كسى كه از اين مسير منحرف شود جايگاهش آتش است.

مفضل بن عمر مى گويد از امام صادق عليه السّلام از معناى(صراط)پرسيدم، امام عليه السّلام فرمود:«هو الطّريق الى معرفة اللّه عزّ و جلّ و هما صراطان، صراط فى الدّنيا و صراط فى الآخرة و امّا الصّراط الّذى فى الدّنيا فهو الامام المفترض الطّاعة،من عرفه فى الدّنيا و اقتدى بهداه مرّ على الصّراط الّذى هو جسر جهنّم فى الاخرة و من لم يعرفه فى الدّنيا زلّت قدمه عن الصّراط فى الآخرة فتردى فى نار جهنّم». (1)

راه به سوى معرفت پروردگار است و آن دو صراط است:يكى صراط در دنيا و يكى در آخرت،اما صراط در دنيا امام واجب الاطاعه مى باشد.

كسى كه او را بشناسد و از راهنمايى او پيروى كند،در آخرت از صراطى كه پل دوزخ است عبور خواهد كرد و كسى كه او را در دنيا نشناسد،در آخرت پايش لغزيده و در آتش دوزخ هلاك مى گردد.

رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله خطاب به امير المؤمنين عليه السّلام مى فرمود:«يا علىّ انت حجّة اللّه،و انت باب اللّه و انت الطّريق الى اللّه و انت النّبأ العظيم و انت الصّراط المستقيم». (2)

اى على:تو هستى حجّت خدا،تو هستى باب اللّه و تو هستى راه به سوى پروردگار،و تو هستى خبر بزرگ و صراط مستقيم.

ص:148


1- .معانى الاخبار،ص 32.
2- .ينابيع الموده،ج 2،ص 496.

منم تقسيم كننده بهشت و دوزخ

«انا قسيم الجنّة و النّار و انا حجّة اللّه على الفجّار و نور الانوار»:

«منم تقسيم كننده بهشت و جهنم و منم حجت خدا بر فجّار و منم نوربخش تمامى نورها».

ولايت حضرت امير المؤمنين عليه السّلام عامل اصلى است براى رفتن به بهشت و محروميت از آن نيز عامل جدّى براى ورود به دوزخ است.پس وقتى گفته مى شود امير المؤمنين عليه السّلام قسيم الجنّة و النّار است،يعنى در همين دنيا قبل از برپا شدن قيامت هركه پيرو آن گرامى باشد در صف اهل بهشت و هركه از او جدا باشد در صف اهل دوزخ است.در نتيجه تقسيم بهشتيان و دوزخيان به وجود مبارك مولايمان انجام پذير است.

طبرانى از امير المؤمنين على عليه السّلام نقل مى كند كه فرمود:دوست من رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فرمود:

اى على:تو و شيعۀ تو بزودى بر خدا وارد خواهيد شد،در حالى كه خشنود و مورد رضايت خدا هستيد،و دشمنان تو(در روز قيامت)در حالى كه خشمگين و دست هايشان به گردنشان بسته است بر تو در آيند.

ص:149

آنگاه رسول خدا دست ها را بر گردن فراهم آورد تا به آنها كيفيّت به غل كشيدن را نشان دهد». (1)

و نور الانوار:خداوند تبارك و تعالى نور آسمان ها و زمين است و از آنجا كه ذات مقدس الهى هيچ چيز را بدون اسباب و وسيله انجام نمى دهد«تجرى الامور الاّ باسبابها»وجود مقدس حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و امير المؤمنين و فرزندان معصومش را نور الانوار يعنى مظهر و تبلور نور خود قرار داده است.

«اللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ،يَكادُ زَيْتُها يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ يَهْدِي اللّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ». (2)

خداوند نور آسمان ها و زمين است،مثال نورى،چون محفظه اى است كه در آن چراغى است و چراغ در شيشه اى است و شيشه گويى ستاره درخشانى است كه از درخت پر بركت زيتون كه نه خاورى است و نه باخترى افروخته شود كه نزديك است روغن آن روشن شود و گر چه آتش بدان نرسد كه نورى بالاى نورى است،خدا هركه را خواهد به نور خويش هدايت كند.

امام على بن موسى الرضا عليه السّلام مى فرمود:«يهدى اللّه لولايتنا من احبّ». (3)

ص:150


1- .تاريخ شيعه،ص 37.
2- .همان كتاب.
3- .مجمع البيان،ج 7،ص 142.

خداوند تبارك و تعالى هركه را دوست بدارد به سوى ولايت ما هدايت مى نمايد.

جابر بن عبد اللّه انصارى مى گويد:داخل مسجد كوفه شدم در حالى كه امير المؤمنين عليه السّلام مشغول نوشتن بود و مى خنديد،عرض كردم يا امير المؤمنين چه چيز باعث خندۀ شما شده؟فرمود:تعجب مى كنم از كسى كه اين آيه را مى خواند و از معرفت به آن محروم است!

عرض كردم كدام آيه يا امير المؤمنين؟فرمود: «اللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ» مشكات حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله است. «فِيها مِصْباحٌ» من هستم «الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ» حسن و حسين عليهما السّلام مى باشند «كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ» على بن الحسين عليه السّلام «يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ» محمد بن على عليه السّلام «زَيْتُونَةٍ» جعفر بن محمد عليه السّلام «لا شَرْقِيَّةٍ» موسى بن جعفر عليه السّلام «وَ لا غَرْبِيَّةٍ» على بن موسى عليه السّلام «يَكادُ زَيْتُها يُضِيءُ» محمد بن على عليه السّلام «وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ» على بن محمد عليه السّلام «نُورٌ عَلى نُورٍ» حسن بن على عليه السّلام «يَهْدِي اللّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ» حضرت قائم المهدى عليه السّلام مى باشند». (1)

ص:151


1- .تفسير برهان،ج 136.

غفلت كليد همه زشتى ها

«فانتبهوا عن رفدة الغفلة و باد روا بالعمل قبل حلول الاجل و سابقوا الى مغفرة من ربّكم قبل ان يضرب بالسّور بباطن الرّحمة و ظاهر العذاب فتنادون فلا يسمع نداؤكم و تضجّون فلا يحفل بضجيجكم و قبل ان تستغيثوا فلا تغاثوا.»:

«از آثار بد غفلت عبرت بگيريد و تلاش براى انجام اعمال صالحه كنيد قبل از آنكه مرگ فرا برسد و جهت كسب مغفرت پروردگار از يكديگر سبقت بگيريد،قبل از آنكه از شما سلب رحمت شود و عذاب برايتان ظاهر گردد آنگاه فرياد زنيد ولى كسى نيست كه پاسخ شما دهد و شيون نماييد و از شما رفع اندوه نگردد و بالاخره قبل از آنكه استغاثه كنيد و كسى نباشد شما را پناه دهد».

غفلت نقطه مركزى تمامى صفات ناپسند و گرايش هاى مادى است و در حكم قلب در بدن انسان است.هنگامى كه قلب بيمار شد ساير اعضاء بيمار و ملول است.پس لازم مى باشد كه نهايت مراقبت و دقت را دربارۀ رفع غفلت و بيرون آمدن از ظلمت و محجوبيت دل بنماييم.

براى توفيق يافتن به اين معنى لازم است كه دل را از غير خدا منقطع

ص:152

كرده و همواره ياد خدا و ياد مرگ را در نظر داشته باشيم.

براى انسان دو مرحله غفلت در زندگى واقع مى شود،يكى در مسائل مادى و جسمانى و ديگرى در مورد زندگى روحانى و الهى كه در هردو صورت خطرناك است و گاهى منجر به نابودى و هلاكت شخص غافل مى گردد.

خسارت هايى كه در اثر غفلت در امور مادى و دنيا اتفاق مى افتد قابل جبران و اصلاح پذير است،ولى ضررهاى معنوى و از دست دادن اعتقادات و دين و شرف و ولايت اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام غير قابل جبران و اصلاح است.بنابراين براى حفظ و حراست مراتب روحانى و وظايف بندگى پروردگار،بايد به ضررها و قبح و خسارت ناشى از غفلت نسبت به امور اعتقادى و معنوى بيشتر توجه شود.

همان گرامى در خطبه اى مى فرمود:«فاستدركوا بقيّة ايّامكم،و اصبروا لها انفسكم،فانّها قليل فى كثير الايّام الّتى تكون منكم فيها الغفلة و التّشاغل عن الموعظة». (1)

پس بقيه عمر خود را دريابيد و در روزهاى باقيماندۀ از عمر شكيبايى پيش گيريد،زيرا اين روزهاى باقيمانده كم است در مقابل روزهاى بسيارى كه از شما در غفلت و روگردانيدن از موعظه سپرى شد!!

بادرو بالعمل قبل حلول الاجل:بى عملى براى هركس كه باشد خسران و زيان است،خاصه براى دوستان و شيعيان مولا امير المؤمنين على عليه السّلام.

شخص بى عمل به كسى گفته مى شود كه دانستنى هاى خويش را به كار

ص:153


1- .نهج البلاغه،خطبۀ 85.

نبرده و از خوف و خشيت الهى كه لازمۀ اهل ايمان و معرفت است محروم و قلبى محجوب دارد.و به طور كلى بى عملى حكايت از آلودگى روح و روان انسان مى نمايد.

همان طور كه تن بيمار شد،ميل و اشتها به لذيذترين غذاها را ندارد، روح بيمار به گناهان و معاصى نيز حال عبادت و انجام اعمال صالحه را ندارد.

به هرحال قيامت و سعادت جاودانى آن متعلق به كسانى است كه اهل عمل و رفتار پسنديده باشند.

«وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ». (1)

خداوند به كسانى كه ايمان آورده اند و اعمال صالحه انجام داده اند وعده مغفرت و پاداشى بزرگ داده است.

بنابراين بايد براى جلب مغفرت و اجر عظيم پروردگار تلاش كرد و قبل از آنكه اجل فرا برسد و مهلت تمام شود كارى انجام داد.زيرا در غير اين صورت هرچه التماس و استغاثه كنيم كه «رَبِّ ارْجِعُونِ، لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ» (2)پروردگارا مرا بازگردان،شايد در مورد آنچه ترك كرده ام عملى شايسته كنم پاسخ داده مى شود كه «كَلاّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ». (3)

هرگز،اين كلمه اى است كه وى گوينده آن است،پيش رويشان برزخ است تا روزى كه برانگيخته شوند.

همان گرامى در خطبه اى ديگر مى فرمود:

ص:154


1- .مائده9/.
2- .مؤمنون99/ و 100.
3- .همان.

«فاعملوا و انتم فى نفس البقاء،و الصّحف منشورة،و التّوبة مبسوطة و المدبر يدعى و المسيئ يرجى.قبل ان يخمد العمل و ينقطع المهل و ينقضى الاجل و يسدّ باب التّوبة و تصعد الملائكة فأخذ امرء من نفسه لنفسه و اخذ من حىّ لميّت و من فان لباق». (1)

پس كار كنيد تا نفس بالا مى آيد و زنده هستيد و تا پرونده باز است و درب توبه بروى شما گشاده است و تا آنهايى كه با خداوند قهرند دعوت به درگاه رحمتش مى شوند و تا گنهكار اميد به بخشش دارد.قبل از آنكه نامه عمل بسته شود و مهلت به پايان برسد و مرگ فرا برسد و درب توبه را ببندند و ملائكه كاتب اعمال،بالا روند.

پس سزاوار است كه هركس دلش به حال خودش بسوزد و براى خويش قدمى بردارد و از براى مرگش در زمان حياتش كارى بكند و براى جهان باقى در دنياى فانى عملى شايسته ذخيره نمايد.

ص:155


1- .نهج البلاغه،خطبۀ 237.

استفاده از فرصت ها

«سارعوا الى الطّاعات قبل فوت الاوقات،فكأن قد جاءكم هادم اللّذّات فلا مناص نجاء و لا محيص تخليص».

«براى انجام طاعات الهى شتاب كنيد قبل از اينكه وقت فضيلت و انجام آنها تمام شود،مثل آنكه نابودكنندۀ لذات به سراغ شما آمده تا حدى كه راه نجات و خلاصى براى شما نيست.»

اگر كسى دورانديش و آينده نگر باشد و عواقب و نتايج گناهان و غفلت ها را بداند بى ترديد از فرصت ها استفاده كرده و تا سلامتى و نشاط دارد به انجام طاعات و عبادات پروردگار مى پردازد.ممكن است افرادى زنده و سرپا باشند،ولى به علت از دست دادن مثلا حافظه و يا بهم خوردن وضع اعصابشان ديگر قادر نباشند طاعت و بندگى حضرت حق را بجا آورند.

پس اى عزيزان چه خوب است تا قواى جسمانى و عقل به طور صحيح و كامل كار مى كنند فرصت هاى طلايى را از دست ندهيم و با شور و عشقى فراوان به هرواجب و طاعتى در وقت خودش عمل كنيم.و الا ناگهان در همان وقتى كه اشخاص در ناز نعمت و غرق در شهوات هستند

ص:156

اجل به سراغشان آمده و عيش آنها را كور مى كند و اجازه كوچكترين عمل و حتى گفتن يك استغفار را به آنها نمى دهد.

«فَلَمّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ». (1)

و همين كه آيه هايى را كه بدان پندشان داده بودند به فراموشى سپردند،درهاى همه چيز را بر آنها گشوديم و چون به اموال خويش شادمان شدند ناگهان بگرفتيمشان!

ص:157


1- .انعام44/.

رعايت حقوق خانواده

«عودوا رحمكم اللّه بعد انقضاء مجمعكم بالتّوسعة على عيالكم و البرّ باخوانكم و الشّكر للّه عزّ و جلّ على ما منحكم».

«پس از اينكه از اين جمع و از اين محفل خارج شديد در مقام توسعه به زندگى زن و فرزند خويش برآييد خداوند شما را بيامرزد و همچنين به برادران ايمانى خويش نيكى كنيد و خداوند را به خاطر تفضّلاتش شكر نماييد».

سه نكته مهم اخلاقى در اين قسمت از بيان مولا امير المؤمنين عليه السّلام به چشم مى خورد:

1-رعايت حقوق خانواده و توسعه رفاه و آسايش آنها در زندگى:

نبايد فراموش كرد كه اسلام در مقابل آن همه وظايف سنگين كه براى زن و يا براى فرزندان قرار داده يك نوع وظايف اقتصادى و معنوى بر دوش مرد،از قبيل تهيّه مسكن مناسب و خوراك و غذا و پوشاك تحت عنوان نفقه قرار داده و از همه بالاتر و مهم تر رفتار نيكو و رعايت نكات اخلاقى است.از بيانات اهل بيت عليهم السّلام استفاده مى شود كه مرد حق ندارد به خاطر برترى قدرت و نيرويى كه دارد بر زن سختگيرى نمايد.بلكه تشويق

ص:158

مى كنند كه مردان در بعضى كارهاى خانه به زنان خود كمك كنند و اصولا بهتر است زن و مردى كه باهم ازدواج كرده اند هرطور كه هست با اخلاق و رفتار يكديگر بسازند و چنانچه از هم ناراحتى ديدند از آن چشم پوشى كنند.

در اسلام خدمت به زن و فرزند و تحمل سختى ها براى آماده كردن وسايل آسايش آنها عبادت و از جمله شايسته ترين اعمال محسوب مى شود.

رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله خطاب به امير المؤمنين عليه السّلام مى فرمود:«يا علىّ لا يخدم العيال الاّ صدّيق او شهيد او رجل يريد اللّه به خير الدّنيا و لآخرة». (1)

اى على:هيچ كس به زن و فرزند خود خدمت نمى كند مگر آنكه در زمرۀ راستگويان و يا شهداست،يا مردى است كه خداوند خير دنيا و آخرت را براى او خواسته است.

همان گرامى فرمودند:«كسى كه داخل بازار شود و تحفه اى براى عيال خود خريدارى كند ثوابش برابر كسى است كه صدقه براى محتاجان و مستمندان برده و بايد زنان و دختران خانواده را بر مردان و پسران مقدّم داشت،زيرا هركه زن و يا دختر خويش را خشنود سازد چنان است كه برده اى از فرزندان اسماعيل را از بند اسارت آزاد كرده است». (2)

و امام صادق عليه السّلام فرمودند:«الكادّ على عياله كالمجاهد فى سبيل اللّه». (3)

ص:159


1- .جامع السعادات،ج 2،ص 140.
2- .امالى صدوق،ص 408.
3- .من لا يحضر الفقيه،ج 3،ص 204.

كسى كه براى تحصيل آسايش عيال تحمّل رنج و زحمت كند،مانند كسى است كه در راه خدا جهاد نمايد.

2-نيكى به برادران ايمانى:

برادرى به دو طريق محقق مى گردد،يكى توسط پدر و مادر جسمانى، ديگرى توسط ايمان و اعتقاد.اسلام به هردو نوع برادرى اهميت فوق العاده اى داده،ولى بيشترين سفارش را دربارۀ برادران ايمانى نموده است زيرا كه پدر آنها نور و مادرشان رحمت و مهربانى است.بنابراين دو برادر به خاطر ايمان و اعتقادات مشترك خويش باهم الفت يافته اند و اين محبت الهى بوده كه آنها را باهم مأنوس ساخته و اختلاف را از بين برده و يگانگى و وحدت به وجود آورده است.

همان بزرگوار مى فرمود:«اعجز النّاس من عجز عن اكتساب الاخوان». (1)

ناتوان ترين مردم كسى است كه از دوست يابى و بدست آوردن برادران دينى ناتوان باشد.

در جاى ديگر فرمود:«لا يكون الصّديق صديقا حتّى يحفظ اخاه ثلاث،فى نكبته و غيبته و وفاته». (2)

دوست نيست مگر آنكه در سه وقت برادر خود را رعايت كند در رنج و گرفتارى،در غيبت و نبودن او،و در هنگام وفات و بدرود زندگى.

3-شكر خداوند تبارك و تعالى:

يك بار خداوند به حضرت موسى عليه السّلام وحى فرستاد كه اى موسى «اشكرنى حقّ شكرى»مرا شكر كن آن هم شكر كامل.عرض كرد

ص:160


1- .نهج البلاغه،حكم و مواعظ،11و129.
2- .همان.

پروردگارا من چگونه مى توانم حق شكر تو را بجاى آورم،در حالى كه شكر هرنعمت خود نعمتى است جداگانه كه بايد شكرش را بجاى آورم و مى دانم كه توفيق شكر هم از جانب تو است.

خطاب رسيد اى موسى«الآن شكرتنى حين علمت انّ ذلك منّى» اينك شكر مرا بجاى آوردى زيرا كه دانستى كه اين توفيقات از جانب من است. (1)

ص:161


1- .كافى،ج 2،ص 98.

حفظ وحدت در پرتو غدير

«و اجمعوا يجمع اللّه شملكم و تبارّوا يصل اللّه الفتكم و تهادوا نعم اللّه كما منّاكم بالثّواب فيه على اضعاف الاعياد قبله و بعده الاّ فى مثله».

«باهم متحد شويد و جمع خود را گرم كنيد تا خداوند شما را مجتمع سازد،به هم نيكى و محبت كنيد تا پروردگار قلب هاى شما را به هم مهربان نمايد.

به نعمت هاى پروردگار هدايت شويد،همان طور كه پروردگار بر شما به ثواب در روز غديرخم منت گذارده،آن هم ثوابى چند برابر نسبت به اعياد قبل و بعد از غدير».

يعنى اجتماع مسلمين و اتحاد آنها تنها در پرتو اعتقاد به غدير ممكن است و خداوند لطف و عنايتش شامل كسانى مى شود كه با تمسك به غدير باهم متحد شده اند كه در غير اين صورت الفت و محبتى بين مسلمين برقرار نخواهد شد.

و نكته ديگر ثواب مضاعفى است كه در زنده نگهداشتن غدير و انجام عبادات در اين روز شريف شامل حال اهلش مى گردد.

ص:162

عمارة بن جوين عبدى گويد:روز هجدهم ذى حجّه به خدمت امام صادق عليه السّلام رسيدم...آن گرامى فرمود:در اين روز دو ركعت نماز وارد است كه در هرموقع روز مى توان آن را به جا آورد،و وقت فضيلت آن نزديك ظهر است.

و آن ساعتى است كه امير المؤمنين عليه السّلام در غديرخم به مقام ولايت و امامت منصوب شد و اين از آن روست كه در آن وقت مسلمانان به منزل غديرخم نزديك شده بودند.پس كسى كه در آن هنگام دو ركعت نماز گزارد و سپس به سجده رود و خداى عزّ و جل را صد مرتبه شكر كند و بعد از سر برداشتن از سجده اين دعا را بخواند«اللّهمّ انّى اسألك بانّ لك الحمد»تا آخر دعا سپس به سجده رود و صد مرتبه خدا را حمد كند و صد مرتبه خدا را شكر نمايد يقينا چنين كسى همانند كسى است كه در آن روز(روز غديرخم)حضور داشته و بر آن پيمان ولايت با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بيعت نموده باشد و هم درجه با راستگويان است.

كسى كه خدا و پيامبرش را در پذيرش ولايت مولايشان در آن روز تصديق كرده باشد همانند كسى است كه در ركاب رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و امير المؤمنين و حسن و حسين عليهم السّلام شهيد شده باشد و همانند كسى است كه به زير پرچم قائم عليه السّلام و در خيمۀ او از شريفان و نقيبان باشد». (1)

ص:163


1- .مستدرك الوسايل،ج 6،ص 275.

ثواب مضاعف كار نيك در روز غدير

«و البرّ فيه يثمر المال و يزيد فى العمر و التّعاطف فيه يقتضى رحمة اللّه و عطفه و هيّئوا لاخوانكم و عيالكم عن فضله بالجهد من جودكم و بما تناله القدرة من الستطاعتكم»:

«نيكى در روز غديرخم باعث توسعه روزى و طول عمر مى شود.

اظهار محبت و عاطفه در اين روز رحمت و عنايت پروردگار را همراه دارد.بنابراين به برادران دينى و زن و فرزند خويش تبريك و تهنيت بگوييد و از جود و سخاى خويش به اندازه استطاعت و قدرت خود كرم كنيد».

اصولا زندگى بدون محبت به يكديگر تلخ و بى رونق است و بدون نيكى بهم زندگى حيوانى مى باشد.بر همين اساس حضرت مولا امير المؤمنين عليه السّلام تأكيد دارند كه در احتياجات برادران ايمانى و خانواده خود خصوصا در روز غدير اقدام كنيد كه قطعا اثر خاصى دارد،يك آنكه الفت ها را بيشتر مى كند دو آنكه به غدير بها داده مى شود و مردم متوجه حساسيت اين روز شريف و تاريخى مى گردند.

ص:164

اظهار نشاط و شادى در روز غدير خم

«و اظهروا البشر فيما بينكم و السّرور فى ملاقاتكم»:

«نشاط و شادى خود را در روز غديرخم بين دوستانتان ظاهر كنيد و در ملاقات ها شاد و مسرور باشيد».

روز غدير روز شادمانى محمد و آل محمد و پيروان آن گراميان است و روز ديدوبازديد با دوستان مولا امير المؤمنين است چنانكه بحمد اللّه در كشور ما و بعضى نقاط ديگر جهان كه جمعى از شيعيان حضور داشته باشند رسم شده كه به ملاقات سادات و فرزندان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله مى روند و خاطره شيرين و با شكوه غدير را إحياء مى كنند.

همان بزرگوار در يك حديث طولانى به اين مهم اشاره فرموده است:

«اختار لنا شيعة ينصرو نناو يفرحون لفرحنا و يحزنون لحزننا و يبذلون اموالهم و انفسهم فينا». (1)

خداوند تبارك و تعالى براى ما شيعيانى انتخاب نمود كه ما را يارى كنند و در هنگام شادى ما شاد و در موقع حزن و اندوه ما اندوهناك باشند و از مال و جانشان در راه ما فدا كنند.

ص:165


1- .بحار،ج 10،ص 114.

سفارش مولا درباره طبقه ضعيف و محروم جامعه

«و الحمد للّه على ما منحكم و عودوا بالمزيد من الخير على اهل التّأميل لكم،و ساروا بكم ضعفاءكم فى مآكلكم و ما تناله القدرة من استطاعتكم و على حسب امكانكم فالدّرهم فيه بمائة ألف درهم و المزيد من اللّه عزّ و جلّ»:

«سپاس خدا را كه شما را قصد نمود و انتخاب كرد،شما زياد به اهلش خير برسانيد و در مواقع كشيدن و وزن كردن سهم ضعفاء و مستمندان به اندازه قدرت و امكان خويش اضافه منظور كنيد كه هريك درهم احسان شما برابر صد هزار درهم پاداش اخروى دارد و اضافه از آن هم از جانب پروردگار است»

شيوه امير المؤمنين عليه السّلام همواره بر اين بوده كه طبقه سفلى و دردمندان جامعه را سفارش كند و خود نيز چنين مى كرد و تا آنجايى كه ممكن بود حامى محرومان و مستضعفان و بى پناهان بود.در نامه معروف خويش به مالك اشتر چند بار سفارش طبقه ضعيف را مى نمايد:«ثمّ اللّه اللّه فى الطّبقه السّفلى من الّذين لا حيلة لهم من المساكين و المحتاجين...و اجعل لهم قسما من بيت مالك و قسما من غلات صوافى الاسلام

ص:166

فى كلّ بلد». (1)

پس از خدا بترس،از خدا بترس دربارۀ دستۀ زيردستان درمانده و بيمار و بى خبر و نيازمند و گرفتار در سختى و رنجورى و ناتوانى...و قسمتى از بيت المال را كه در دست دارى و قسمتى از غلات و بهره هايى كه از زمين هاى غنيمت اسلام به دست آمده در هرشهرى براى ايشان مقرر دار.

«ثم الطّبقة السّفلى من اهل الحاجة و المسكنة الّذين يحقّ رفدهم و معونتهم و فى اللّه لكلّ سعة». (2)

«پس از اين گروه محرومان كه نيازمند و بيچاره اند بخشش و كمك به آنها واجب و لازم است و نزد خدا براى هريك از طبقات گشايشى است».

از مجموع اين بيانات صريح مولا بخوبى بهره مى گيريم كه كمك و يارى محرومان جامعه و كوشش در خدمت به آنها در رديف محبوب ترين و مهم ترين عبادات است و جاى هيچ گونه كوتاهى وجود ندارد.

حضرت صادق عليه السّلام مى فرمود:

«ما من مؤمن يعين مؤمنا مظلوما الاّ كان افضل من صيام شهر و اعتكافه فى المسجد الحرام». (3)

«هرگاه مؤمنى برادر مظلوم و گرفتار خود را يارى كند براى او بهتر است از يك ماه روزه همراه با اعتكاف در مسجد الحرام».

ص:167


1- .نهج البلاغه،نامه 53.
2- .همان.
3- .بحار،ج 15،ص 123.

فضيلت فراوان روزه دارى در روز غدير

«و صوم هذا اليوم ممّا ندب اللّه تعالى اليه و جعل الجزاء العظيم كفالة عنه حتّى لو تعبّد له عبد من العبيد فى الشّبيبة من ابتداء الدّنيا الى تقضّيها صائما نهارها قائما ليلها اذا اخلص المخلص فى صومه لقصرت اليه ايّام الدّنيا عن كفاية و من أسعف اخاه مبتدئا و برّه راغبا فله فأجر من صام هذا اليوم و قام ليلته و من فطر مؤمنا فى ليلته فكأنّها فطر فئاما و فئاما يعدّها بيده عشرة.

فنهض ناهض فقال:يا امير المؤمنين عليه السّلام ما الفئام؟قال مائة الف نبىّ و صدّيق و شهيد،فكيف بمن تكفّل عددا من المؤمنين و المؤمنات فانا ضمينه على اللّه تعالى الامان من الكفر و الفقر،و من مات فى يومه او ليله أو بعده،إلى مثله من غير ارتكاب كبيرة فأجره على اللّه و من استدان لاخوانه و اعانهم فانا الضّامن على اللّه ان بقّاه قضاه و ان قبضه حمله عنه».

«خداوند تبارك و تعالى روزۀ روز غديرخم را از جمله روزه هاى

ص:168

مستحبى قرار داده و پاداش بزرگى براى آن منظور فرموده.

آن چنان پاداشى كه اگر بنده اى از بندگان او در سن پيرى از ابتداى دنيا تا انتهاى آن روزها را روزه بگيرد و شب ها را به عبادت بپردازد،ثواب آن برابرى نمى كند با روزۀ كسى كه از روى اخلاص در روز غديرخم موفق به اين مهم شده است.

حالا اگر كسى برادر ايمانى خود را پاكيزه و عفيف نگه دارد،و به او محبت و نيكى كند،ثواب روزه غدير و عبادت شب غدير را دارد و اگر كسى برادر مؤمن خود را افطارى دهد،مثل آن است كه فئام و فئام و فئام تا ده بار شمردند افطارى داده است.

در اين لحظه مردى بپا خواست و عرض كرد يا امير المؤمنين عليه السّلام«فئام» به چه معنى است؟فرمود:فئام يعنى صد هزار پيامبر و صديق و شهيد، حالا اگر كسى تكفّل تعدادى از مردان و زنان با ايمان را در افطارى دادن به عهده بگيرد من ضامن او نزد پروردگار مى شوم كه وى از كفر و فقر در امان باشد.

و اگر كسى در روز غدير يا شب آن و يا بعد از آن بميرد و چنين خدمتى به اهل ايمان كرده باشد البته گناه كبيره اى مرتكب نشده باشد،اجر او با خداوند متعال است.

و اگر به برادران ايمانى خويش بدهكار باشد و دينى به گردن داشته باشد من نزد پروردگار ضامن مى شوم كه دين او را بپردازم».

عمارّ بن حريز مى گويد:روز هجدهم ذى حجه خدمت امام صادق عليه السّلام رسيدم و ملاحظه كردم كه ايشان روزه دار هستند.آن حضرت فرمود:اين روزى بزرگ است كه خداوند حرمت آن را بر مؤمنان بزرگ شمرده،

ص:169

دين را براى آنان در آن روز كامل و نعمت را بر آنان تمام كرده و عهد و ميثاقى را كه از آنان برگرفته تجديد كرده است.گفته شد روزۀ اين روز چه ثوابى دارد؟فرمود:«انّه يوم عيد و فرح و سرور و يوم صوم شكرا للّه تعالى و انّ صومه يعدل ستّين شهرا من اشهر الحرم». (1)

اين روز عيد و شادمانى و سرور است و روز روزه گرفتن براى شكرگزارى خداى تعالى است و روزۀ آن با روزۀ شصت ماه از ماه هاى حرام برابرى مى كند.

همان گرامى در جاى ديگر مى فرمودند:«روزۀ روز غدير برابر با روزۀ تمامى عمر دنياست،و اين به فرض آن است كه انسانى در طول عمر دنيا زنده باشد و روزه گيرد(كه با روزۀ روز غدير)بهره مند از ثواب آن خواهد شد.و روزۀ آن نزد خداى صاحب عزّت و جلال در هرسال برابر با صد حج و صد عمرۀ نيكو و مقبول است.آن(روز غدير)عيد بزرگ خداست و خداى عزّ و جل هرگز هيچ پيامبرى را مبعوث نكرد مگر آنكه اين روز را عيد گرفت و حرمت آن را پاس داشت.

نام آن در آسمان روز عهد معهود و در زمين ميثاق مأخوذ و جمع شهود است...و چون همديگر را در اين روز ملاقات كنيد بگويند:

«الحمد للّه الّذى اكرمنا بهذا اليوم و جعلنا من الموفين بعهده الينا و ميثاقه الذّى واثقنا به من ولاية ولاة امره و القوّم بقسطه و لم يجعلنا من الجاحدين و المكذّبين بيوم الدّين». (2)

سپاس خداى را كه ما را به اين روز گرامى داشت و ما را از وفاداران به عهد و پيمانى كه با ما بسته است قرار داد و نيز ما را از وفاداران به ميثاقى

ص:170


1- .مصباح المتّهجد،ص 680.
2- .التهذيب،ج 3،ص 143.

كه دربارۀ ولايت واليان خود از ما گرفته است،همانان كه آيين داد و عدل او را برپا مى دارند،قرار داد و ما را از منكران و تكذيب كنندگان روز جزا قرار نداد.

ص:171

لزوم نشر و تبليغ غدير

«و اذا تلاقيتم فتصافحوا بالتّسليم،و تهانوا النّعمة فى هذا اليوم و ليبلّغ الحاضر الغائب،و الشّاهد البائن،و ليعد الغنىّ عن الفقير و القوىّ على الضّعيف امرنى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بذلك»:

«در برخورد با يكديگر(در اين روز غدير)دست يكديگر را بفشاريد و نعمت(بزرگ ولايت)را به هم تبريك بگوييد و حاضر به غايب و شاهد به دور مانده(از فضيلت اين روز)برساند و توانگر از تهيدست و توانا از ناتوان دستگيرى كند كه اينها را رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به من فرمان داده است».

حضرت امير المؤمنين على عليه السّلام غير از سفارش مصافحه و ديدوبازديد و تبريك به يكديگر در اين روز توصيه به تبليغ و نشر غدير را مى فرمايد و آن را توصيه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عنوان مى كند كه توصيه پيامبر،توصيه خداست.

بنابراين بايد هركس به قدر توانش دربارۀ رونق بخشيدن غدير و پر آوازه كردن آن تلاش كند صاحبان قلم با قلمشان،سخنوران با سخنانشان،ثروتمندان با ثروتشان و بالاخره همه دوستان اهل بيت دست

ص:172

به دست يكديگر داده،غدير را زنده نگه دارند،زيرا اگر غدير در جوامع اسلامى به طرز صحيح معرفى شود آنهايى كه مغرض و اهل كينه و تعصب نباشند به امر ولايت جذب شده و راه هدايت را سير خواهند كرد.

بر هرفرد شيعه لازم است كه از كلام مولايش الهام بگيرد و در شكوفا كردن دل ها به مهر و ولاى اهل بيت عليهم السّلام قدمى بردارد زيرا كه يادآورى و تبليغ در اين زمينه بى شك باطن ها را بيدار و فطرت ها را بارور مى سازد.

خصوصا در عصر ما كه محيط جوامع اسلامى گسترده تر شده و مسلمانان به يكديگر نزديك مى شوند إحياء و بازنگرى غدير بدون اهانت به هيچ يك از فرق و گروه هاى اسلامى بسيار ضرورى و مفيد است.

مسلما نقل مطالبى كه بيانگر اصالت شيعه و نشان دهندۀ حقّانيت آقا امير المؤمنين على عليه السّلام و فرزندان معصوم آن بزرگوار است كوچكترين مقصودى را در ايجاد تفرقه و شكاف بين مسلمين همراه ندارد.بلكه بر عكس باعث تقريب بين مسلمين خواهد شد،به اين دليل كه اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مورد احترام تمام فرق اسلامى مى باشند بجز عده معدودى وهّابى كه مورد نفرت شيعه و سنّى هستند.امروزه هزاران جوان مسلمان كه در جهان پهناور زندگى مى كنند تشنه يادگيرى مسائل اعتقادى و اصول مسلم اسلامند.بنابراين بر ما تكليف است كه با ذكر و ياد غدير و زنده نگهداشتن آن به نوعى رسالت هدايت نسل جوان را به عهده بگيريم.

«ثمّ اخذ صلوات اللّه عليه فى خطبة الجمعة و جعل صلاة جمعته صلاة عيده و انصرف بولده و شيعته الى منزل ابى محمّد الحسن بن علىّ عليه السّلام بما اعدّ له من طعامه و انصرف غنيّهم و فقيرهم برفده الى عياله».

ص:173

«سپس امام امير المؤمنين على عليه السّلام به خطبۀ نماز جمعه پرداخت و نماز جمعه اش را نماز عيد قرار داد و پس از پايان نماز با شيعيانش به خانه فرزندش امام حسن مجتبى عليه السّلام رفت كه او تدارك غذا و طعام ديده بود و غنى و فقير از آن طعام براى اهل و عيال خويش بردند».

الحمد للّه الّذى هدانا لهذا

ص:174

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109