رسالت عاشورایی : ده درس و سخنرانی ویژه مبلغان

مشخصات کتاب

سرشناسه : صافی گلپایگانی، لطف الله ، ‫1298 -

Safi Gulpaygan, Lutfullah

عنوان و نام پديدآور : رسالت عاشورایی (ده درس و سخنرانی ویژه مبلغان)/ صافی گلپایگانی.

وضعيت ويراست : ویراست 3.

مشخصات نشر : قم: دفتر تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی ‫، 1395.

مشخصات ظاهری : ‫128 ص.

شابک : ‫ ‮ 978-600-7854-24-2 : ‫50000 ریال

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

یادداشت : کتابنامه

موضوع : حسین بن علی (ع)، امام سوم، 4 - 61ق -- مقاله ها و خطابه ها

موضوع : Hosayn ibn Ali, Imam III, 625 - 680 -- Adresses , essays , lectures

موضوع : حسین بن علی (ع)، امام سوم، 4 - 61ق -- احادیث

موضوع : Hosayn ibn Ali, Imam III, 625 - 680 -- Hadiths

موضوع : ‫واقعه کربلا، 61ق -- مقاله ها و خطابه ها

موضوع : Karbala, Battle of, Karbala, Iraq, 680 -- Addresses, essays, lectures

موضوع : عاشورا -- مقاله ها و خطابه ها

موضوع : Tenth of Muharram -- Addresses, essays, lectures

شناسه افزوده : دفتر تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی

رده بندی کنگره : ‫ BP41/5 ‫ /ص24ر5 1395

رده بندی دیویی : ‫ 297/9534

شماره کتابشناسی ملی : 4336693

وضعيت ركورد : فیپا

ص:1

اشاره

ص :1

رسالت عاشورايى (ده درس و سخنرانى ويژه مبلغان)

صافى گلپايگانى.

***

دفتر تنظيم و نشر آثار

حضرت آية الله العظمى صافى گلپايگانى مد ظله الشريف

نام كتاب:..... رسالت عاشورايى (ده درس و سخنرانى ويژه مبلّغان)

مؤلّف:..... حضرت آيت الله العظمى لطف الله صافى گلپايگانى مد ظله الوارف

چاپ اول (ويراست سوم، سوم كتاب):..... ذى القعده 1437 / تابستان 1395

شمارگان:..... 3000

بها:..... 5000 تومان

شابك:..... 2-24-7854-600-978

سايت الكترونيك:..... www.saafi.net

پست الكترونيك:..... saafi@saafi.net

آدرس پستى:..... قم / انقلاب 6 / پلاك 181

تلفن:..... 37755543 (025)

ص:2

فهرست مطالب

فرازى از زيارت عاشورا..... 9

سخن ناشر..... 10

رسالت عاشورايى مبلّغان..... 13

اهميت تبليغ در ماه محرّم..... 15

نكاتى كه در مورد تبليغ بايد بدانيم..... 16

1 - مخاطبان را به اين مطالب حياتى هشدار دهيد..... 16

2 - اقليم هاى تبليغى را بشناسيد..... 19

3 - با جوانان ارتباط صميمى برقرار كنيد..... 19

درس هاى عاشورايى..... 21

درس معرفت..... 23

احاديث:..... 23

شاگردان مكتب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله..... 24

امام حسين عليه السلام، چراغ اسلام..... 25

امام حسين عليه السلام، شمع بزم عالمان..... 28

درس عبادت..... 31

ص:3

احاديث:..... 31

امام حسين عليه السلام، عابدترين بندگان..... 33

درس سخاوت..... 35

احاديث:..... 35

مولاى نيازمندان..... 36

قرضت را ادا مى كنم..... 36

درس حُسن معاشرت..... 37

احاديث:..... 37

عذرپذيرى امام حسين عليه السلام..... 38

ادب نسبت به برادر..... 38

جواب نيكى به بهتر..... 39

درس عدالت خواهى..... 41

احاديث:..... 41

امام عدالت خواه..... 41

درس زهد..... 45

احاديث در مذمّت دنيا:..... 45

نگاه امام حسين عليه السلام به دنيا..... 46

درس تواضع..... 51

احاديث:..... 51

ص:4

از افتادگى تا عزّت..... 52

آثار تواضع بر دوش حضرت..... 53

درس شجاعت..... 55

احاديث..... 55

شجاعت راستين..... 56

معيار بقاى امّت ها..... 56

در رزمگاه امام حسين عليه السلام..... 57

درس عزم و اراده..... 61

احاديث:..... 61

عظمت در تصميم..... 61

عزم حسينى..... 64

عظمت در مردانگى..... 65

درس صبر..... 69

احاديث..... 69

مرد صبر..... 70

صبر در جهاد..... 70

صبر بر بلا..... 73

صبر در هنگامه غضب..... 74

فقه عزادارى..... 79

مقاتل معتبر..... 81

ص:5

مجلس عزادارى به صورت تئاتر..... 81

خواندن روضه بى سند..... 81

خصوصيات مدّاح..... 82

مدّاحى با ريتم موسيقى و غنا..... 82

صداى زنان نوحه خوان..... 82

تقليد صداى حيوانات در عزادارى..... 83

برهنه شدن هنگام سينه زنى..... 83

پابرهنه رفتن در عزادارى..... 83

گريبان چاك زدن..... 84

هروله..... 84

پوشيدن لباس مشكى در عزادارى..... 84

تعزيه خوانى..... 85

آلات موسيقى در عزادارى..... 85

نماز ظهر عاشورا..... 85

دسته هاى عزا و سدّ معبر..... 85

استفاده از عَلَم..... 86

نخل گردانى..... 86

شمع روشن كردن در شام غريبان..... 86

تصاوير منسوب به ائمّه عليهم السلام..... 87

مصرف هدايا و نذورات در غير مورد..... 87

زنجيرهاى تيغ دار..... 87

خراشيدن صورت..... 87

ص:6

اشعار عاشورايى..... 89

سلطان عشق..... 91

انقلاب محرّم..... 93

خطاب به مردم كوفه..... 95

روز عاشورا..... 97

كشته راه خدا..... 98

مصيبت هاى عاشورايى..... 101

مصيبت اول..... 103

مصيبت دوم..... 104

مصيبت سوم..... 105

مصيبت چهارم..... 107

مصيبت پنجم..... 107

مصيبت ششم..... 108

مصيبت هفتم..... 109

مصيبت هشتم..... 110

مصيبت نهم..... 111

مصيبت دهم..... 112

كتاب نامه..... 115

آثار حضرت آيت الله العظمى صافى گلپايگانى مد ظله الوارف در يك نگاه..... 123

ص:7

ص:8

فرازى از زيارت عاشورا

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا أبَا عَبْدِ اللّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خِيَرَةَ اللّهِ وَابْنَ خِيَرَتِهِ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، وَابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ثَارَ اللّهِ وَابْنَ ثَارِهِ، وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، السَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ، عَلَيْكُمْ مِنِّي جَمِيعاً سَلامُ اللّهِ أَبَداً مَا بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ، يَا أَبَا عَبْدِ اللّهِ، لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَجَلَّتْ وَعَظُمَتِ الْمُصِيبَةُ بِكَ عَلَيْنَا، وَعَلَى جَمِيعِ أَهْلِ الإِسْلامِ وَجَلَّتْ وَعَظُمَتْ مُصِيبَتُكَ فِي السَّمَاوَاتِ وَعَلَى جَمِيعِ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ، فَلَعَنَ اللّهُ امَّةً أَسَّسَتْ أَسَاسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ، وَلَعَنَ اللّهُ امَّةً دَفَعَتْكُمْ عَنْ مَقَامِكُمْ، وَأَزَالَتْكُمْ عَنْ مَرَاتِبِكُمُ الَّتِي رَتَّبَكُمُ اللّهُ فِيهَا، وَلَعَنَ اللّهُ امَّةً قَتَلَتْكُمْ، وَلَعَنَ اللّهُ الْمُمَهِّدِينَ لَهُمْ بِالتَّمْكينِ مِنْ قِتَالِكُمْ، بَرِئْتُ إِلَى اللّهِ وَإِلَيْكُمْ مِنْهُمْ وَمِنْ أَشْيَاعِهِمْ وَأَتْبَاعِهِمْ وَأَوْلِيَائِهِم، يَا أَبَا عَبْدِ اللّهِ، إِنِّي سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ إِلى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَلَعَنَ اللّهُ آلَ زِيَادٍ وَآلَ مَرْوَانَ، وَلَعَنَ اللّهُ بَنِي امَيَّةَ قَاطِبَةً، وَلَعَنَ اللّهُ ابْنَ مَرْجَانَةَ، وَلَعَنَ اللّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ، وَلَعَنَ اللّهُ شِمْراً، وَلَعَنَ اللّهُ امَّةً أَسْرَجَتْ وَأَلْجَمَتْ وَتَنَقَّبَتْ لِقِتَالِكَ، بِأَبِي أَنْتَ وَاُمِّي لَقَدْ عَظُمَ مُصَابِي بِكَ، فَأَسْأَلُ اللّهَ الَّذِي أَكْرَمَ مَقَامَكَ وَأَكْرَمَنِى بِكَ أَنْ يَرْزُقَنِي طَلَبَ ثَارِكَ مَعَ إِمَامٍ مَنْصُورٍ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ، صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي عِنْدَكَ وَجِيهاً بِالْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ.

ص:9

سخن ناشر

وسعت و عمق نفوذ حماسه پايدار عاشورا - كه خود نشانگر معجزه بودن اين حادثه عظيم است -، به تعبير والاى مرجع عالى قدر حضرت آيت الله العظمى صافى گلپايگانى مد ظله العالى، آن را تبديل به يك دانشگاه عظيم نموده است:

«به راستى چه دانشگاهى مانند اين دانشگاه، به اين وسعت در طول قرون و مرور اعصار، دانشجو داشته است ؟ دانشجويانى، مانند شيخ مفيدها و شيخ طوسى ها و ده ها هزار نخبه برجسته و ممتاز و هزاران شهيد كه به حضور خود در اين مكتب، افتخار مى نمايند و همه از بركات اين دانشگاه، بهره مند و از خوان نعمت گسترده امام حسين عليه السلام برخوردارند».

در اين دانشگاه بزرگ، بايد معارف مكتب حسينى عليه السلام و رسالت هاى عاشورايى تعليم داده شود و شعار عزّت مدارى سيّدالشهدا عليه السلام:

«هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ»، تبيين گردد.

از ديرباز تاكنون، طلاب حوزه مباركه قم، در فرصت هاى تبليغى، مثل محرّم و صفر، براى تبليغ اين معارف و مطالب حياتى به شهرها و

ص:10

روستاهاى مختلف مى روند و با استعانت از آثار معتبر و مهمّى كه پيرامون اين واقعه بزرگ به زيور طبع آراسته شده است، اين مكتب را ترويج و تبليغ مى نمايند.

رسالت عاشورايى كه برگرفته از آثار ارزشمند مرجع عالى قدر حضرت آيت الله العظمى صافى گلپايگانى مد ظله العالى و نيز والد معظّمشان رحمه اللّه مى باشد در همين راستا، گردآورى شده است، اميد است مرضى حضرت بقية اللّه عليه السلام قرار گيرد.

دفتر تنظيم و نشر آثار حضرت آيت الله العظمى صافى گلپايگانى مد ظله العالى

ص:11

ص:12

رسالت عاشورايى مبلّغان

اشاره

ص:13

ص:14

اهميت تبليغ در ماه محرّم

حوزه علميه كهنسال قم، در اين دوره جديد كه از سال 1340 هجرى قمرى به همّت مرحوم آيت الله العظمى حائرى يزدى قدس سره بازگشايى شد، در كنار برنامه هاى تحصيلى، علمى و تحقيقى و تربيت اساتيد بزرگ، علما، آيات، مراجع، مؤلّفان، گويندگان، وعّاظ و مبلّغان لايق، موضوع تبليغ و نشر معارف دين و آثار و احاديث اهل بيت عليهم السلام و آشناكردن جوامع شهرى و روستايى و خلاصه، همه جامعه را با احكام اسلام نيز نصب العين قرار داد، و در اين راه، با استفاده از مكتب حسينى و علاقه باطنى و پاك مردم به ذكر مصائب اهل بيت عليهم السلام، به خصوص واقعه جانسوز كربلا بهره ها گرفت و علاوه بر ماه مبارك رمضان و فرصت هاى ديگر در ماه محرّم، در پرتو بيان مصائب آن حضرت و مقاصد نهضت بى نظير كربلا، اين مدرسه الهى هدايت و ارشاد، در طول بيش از هشتاد سال كه از عمر با بركت آن مى گذرد، خدمات تبليغى خود را ادامه داده است و در برابر انحرافات، كج روى ها، كج فهمى ها، بدعت ها و اختناقى، مثل اختناق رضاخانى، ايستادگى ها نموده و مواضع و مقاومت اين حوزه در ابطال باطل و حفظ عقايد جامعه همواره مؤثّر و كارساز بوده است.

ص:15

نكاتى كه در مورد تبليغ بايد بدانيم

اشاره

حقير، مناسب ديدم بعضى نكات را كه شايد ازنظر خود آقايان و بسيارى از ديگران پنهان نباشد، تذكراً به عرض برسانم:

1 - مخاطبان را به اين مطالب حياتى هشدار دهيد

«اوضاع و احوال چنان پيش آمده است كه رويارويى تازه اى بين اسلام و كفر را نشان مى دهد؛ انقلاب اسلامى ايران، احياى تفكر اسلامى، گرايش مسلمانان به استقلال اسلامى و بازگشت به مجد و عظمت ديرين و خلاصه، بيدارى و هشيارى فراگير به خصوص در طبقه جوان و تحصيل كرده و موارد ديگر، موجب شده كه دشمنان اسلام، كه تقريباً پس از جنگ جهانى اول بر كشورهاى پهناور اسلامى؛ مستقيم يا غيرمستقيم مسلّط شده و آنها را با تشكيل حكومت هاى دست نشانده زير نفوذ خود قرار داده بودند، از قطع نفوذ و سلطه خود بيمناك شوند، و از اين رو در مقام معارضه و كوبيدن مسلمانان و صداى اسلام خواهى برآمده و با تبليغات گسترده و وسايل گوناگون ظاهرى و سرّى، سياسى و اقتصادى و حتّى توسل به نيروى نظامى، با تمام توان عمل مى كنند.

بايد مسلمانان را به استقامت، صبر، پايدارى و اميدوارى به نصرت خدا و غلبه بر اعدا، تشويق و ترغيب نمود.

غرب گرايى و پيروى از عادات و رفتار غربى ها و تقليد از آنها حتّى در لباس و امور به ظاهر كوچك تا برسد به امور مهم، مانند ترويج

ص:16

اختلاط زن و مرد، عنوان ها و شعارهايى، مثل رفع تبعيض از زنان يا به بهانه آزادى بيان و آزادى مطلق، بعضى احكام شرع را زير سؤال بردن و ترويج موسيقى، نوازندگى، ملاهى، تشويق فراوان به اصطلاح خودشان از هنرمندان بى اعتنا به شرع و تنازل از شعارهاى اسلامى، همه حركت به سوى تغيير هويّت اسلامى يا تضعيف آن مى باشد.

بايد به مسلمان ها هشدار داده شود كه به خطرات اين گرايش هاى غرب مآبانه كه متأسّفانه گسترده مى شود، توجه داشته باشند و هويّت اسلامى شان را از جان خود هم عزيزتر بدانند و در همه جا و در همه مواضع به آن ملتزم و متعهّد باشند و به آن افتخار كنند؛ به اسلام، به قرآن، به تشيّع، به ولايت ائمّه عليهم السلام افتخار كنند و تمدّن و اخلاق اسلامى را برتر از هر تمدّن، اخلاق و مدنيتى بدانند».(1)

راه امام حسين عليه السلام، راه قرآن و راه عمل به احكام و راه افتخار به اسلاميّت و توحيد و ايمان به خداست، راه شرق و غرب و يمين و يسار نيست. راه افتخار به دوران هاى كفر و بت پرستى يا آتش پرستى و شرك يزدان و اهرمن و استكبار فرعون و نمرود و جمشيد نيست. راه امام حسين عليه السلام، راه ترويج فساد و نوازندگى و معاصى و ملاهى و فخر به اين برنامه ها نيست. راه امام حسين عليه السلام، راه تجمّل پرستى و اسراف و علوّ و گردن كشى و استحقار مردم نيست. اعلام امام حسين عليه السلام و ابلاغش، ابلاغ قرآنى، مساوات زن و مرد در ارزش هاى حقيقى است:

ص:17


1- پيام به مناسبت حلول محرّم الحرام، 1423 ه -. ق.

إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصّادِقِينَ وَ الصّادِقاتِ وَ الصّابِرِينَ وَ الصّابِراتِ وَ الْخاشِعِينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصّائِمِينَ وَ الصّائِماتِ وَ الْحافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذّاكِرِينَ اللّهَ كَثِيراً وَ الذّاكِراتِ أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً (1)

در جامعه اى كه در راه امام حسين عليه السلام است، اين امور، ارزش و افتخار است و زنان با مردان در اين ارزش ها بايد هم طراز و بلكه مسابقه داشته باشند و مختلطشدن آنها با بيگانگان در مجالس و محافل، در دانشگاه و مدارس، در محلّ كار و مديريت ها و مشاغلى كه در ارتباط مستمرّ با بيگانگان است، با شأن و پارسايى و تربيت اسلامى زن مسلمان سازگار نيست و غرب زدگى حاكى از ضعف هويّت و شخصيّت است. بايد در اين ماه محرّم و صفر، آقايان فضلا وعلما و اساتيد و خطبا در سخنرانى ها و مواعظ و منبرها كه دارند مردم را به اين مطالب حياتى توجّه دهند.

ص:18


1- احزاب، 35. «به يقين، مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان باايمان و زنان باايمان، مردان مطيع فرمان خدا و زنان مطيع فرمان خدا، مردان راست گو و زنان راست گو، مردان صابر و شكيبا و زنان صابر و شكيبا، مردان باخشوع و زنان باخشوع، مردان انفاق كننده و زنان انفاق كننده، مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردان پاك دامن و زنان پاك دامن و مردانى كه بسيار به ياد خدا هستند و زنانى كه بسيار به ياد خدا هستند، خداوند براى همه آنان مغفرت و پاداش عظيمى فراهم ساخته است».

2 - اقليم هاى تبليغى را بشناسيد

بديهى است در سخنرانى ها و منابر و مطالب، حديث شريف و پرمعناى:

«حَدِّثُوا النَّاسَ بِمَا يَعْرِفُونَ وَامْسِكُوا عَمَّا يُنْكِرونَ».(1)

دستورالعمل است و مقتضاى بلاغت در كلام و تكلّم به مقتضاى حال نيز همين است، و برنامه انبيا عليهم السلام در تبليغ نيز همين بوده و مناسب اين است كه در هر منطقه و ناحيه اى بررسى فرموده و نقاط ضعف دينى و مذهبى را - اگر در آنجا وجود دارد - شناسايى نماييد و به نحو شايسته در سخنرانى ها رفع آن نقاط ضعف را در نظر داشته باشيد.

3 - با جوانان ارتباط صميمى برقرار كنيد

با جوانان و نوجوانان عزيز به ويژه دانش آموزان و دانشجويان، ارتباط برقرار نماييد و به گرمى از آنها استقبال و پذيرايى كنيد و با حوصله به پرسش ها و مطالب آنان گوش فرا داده و پاسخ دهيد.(2)

ص:19


1- نعمانى، الغيبه، ص 41؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 77. «براى مردم چيزهايى را كه مى شناسند بگوييد و از گفتن چيزهايى كه منكر مى شوند، خوددارى كنيد».
2- پيام به مناسبت حلول محرّم الحرام، 1420 ه -. ق.

ص:20

درس هاى عاشورايى

اشاره

ص:21

ص:22

درس معرفت

احاديث:

قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه عليه و آله: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ؛ أَلا وَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْمِ».(1)

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام: «أَيُّهَا النَّاسُ اعْلَمُوا أَنَّ كَمَالَ الدِّينِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَالْعَمَلُ بِهِ وَإِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ أَوْجَبُ عَلَيْكُمْ مِنْ طَلَبِ الْمَالِ، إِنَّ الْمَالَ مَقْسُومٌ بَيْنَكُمْ مَضْمُونٌ لَكُمْ قَدْ قَسَمَهُ عَادِلٌ بَيْنَكُمْ وَضَمِنَهُ سَيَفِي لَكُمْ وَالْعِلْمُ مَخْزُونٌ عَلَيْكُمْ عِنْدَ أَهْلِهِ قَدْ أُمِرْتُمْ بِطَلَبِهِ مِنْهُمْ فَاطْلُبُوهُ».(2)

ص:23


1- صفار، بصائرالدرجات، ص 22؛ كلينى، الكافى، ج 1، ص 30؛ حرعاملى، الفصول المهمه، ج 1، ص 462؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 1، ص 172. «طلب دانش بر هر مسلمانى واجب است، آگاه باشيد كه خدا كسانى را كه طلب دانش كنند دوست دارد».
2- ابن شعبه حرانى، تحف العقول، ص 199؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 1، ص 175. «اى مردم، بدانيد كامل شدن دين با دانش آموختن و به كار گرفتن آن است. دانش آموختن براى شما از طلب مال واجب تر است؛ مال تقسيم شده است و ضمانت گرديده و شخص عادلى آن را بين شما تقسيم نموده و ضمانت كرده است و به زودى به آن وفا مى كند ولى علم و دانش پيش دانشمندان نهاده شده است و امر شده ايد علم را از آنان طلب كنيد پس آن را طلب نماييد».

قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: «تَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ يَتَفَقَّهْ مِنْكُمْ فِي الدِّينِ فَهُوَ أَعْرَابِيٌّ إِنَّ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ : لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ ».(1)

قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: «عَلَيْكُمْ بِالتَّفَقُّهِ فِي دِينِ اللّه وَلا تَكُونُوا أَعْرَاباً فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ يَتَفَقَّهْ فِي دِينِ اللّهِ، لَمْ يَنْظُرِ اللّهُ إِلَيْهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَمْ يُزَكِّ لَهُ عَمَلاً».(2)

قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: «لَوَدِدْتُ أَنَّ أَصْحَابِي ضُرِبَتْ رُءُوسُهُمْ بِالسِّيَاطِ حَتَّى يَتَفَقَّهُوا».(3)

شاگردان مكتب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله

احاديث معتبر بر اين مطلب دلالت دارند كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله، على عليه السلام و فرزندانش را به دانش هايى مخصوص گردانيد. كتابى به خطّ على عليه السلام و املاى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله همواره در اين خاندان مورد استناد و

ص:24


1- برقي، المحاسن، ج 1، ص 229؛ كليني، الكافي، ج 1، ص 31. «بصيرت و آگاهى در دين پيدا كنيد كه هركس از شما در دين بينش نداشته باشد اعرابى و بيابانى است. خداوند در قرآن فرموده: بايد بينش در دين پيدا كنيد و هرگاه به سوى قوم خود برگشتيد آنان را هشدار داده (و از كارهاى ناشايست بترسانيد) شايد آنان از كارهاى ناشايست پرهيز كنند و بترسند».
2- كليني، الكافي، ج 1، ص 31. «بر شما باد كسب بينش و آگاهى در دين خدا، و اينكه دور از تمدّن و فرهنگ (اعرابى) نباشيد؛ زيرا هركس در دين خدا بصيرت و آگاهى نداشته باشد خداوند در روز قيامت به او نظر رحمت نمى كند و عملش را پاكيزه نمى شمارد».
3- كليني، الكافي، ج 1، ص 31. «هرآينه دوست دارم با تازيانه بر سر اصحابم بزنند تا بينش و آگاهى در دين به دست آورند».

مراجعه بوده است؛ درحقيقت، تبليغات و تعليمات امامان عليهم السلام و سيره و روش آنها مكمّل و متمّم هدف پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله در تربيت جامعه و هدايت بشر مى باشد.

بر اساس حديثِ متواتر و مشهور ثقلين،(1) پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله جميع امّت را به اين بزرگواران ارجاع داده است. با وجود اين حديث شريف، صلاحيت علمى اهل بيت پيغمبر عليهم السلام، ظاهر و آشكار مى گردد.

علاوه بر اينها روايات بسيار ديگرى از طرق اهل سنّت دلالت دارند بر آنكه در بين تربيت شدگان مكتب نبوّت، على عليه السلام بيشتر از همه صحابه، از تابش انوار نبوّت استفاده كرد؛ او بعد از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مرجع عموم در مسائل مشكل علمى مى باشد و علوم شرعيه همه به آن سرور منتهى مى شود.

بعد از على عليه السلام، منصب الهى امامت و رهبرى علمى و دينى با فرزندانش حضرت امام حسن مجتبى و حضرت امام حسين، سيّدالشهدا عليهما السلام بود. آنها ملجأ و پناه مردم در مسائل اسلامى، علوم تفسير و احكام شرعى بودند؛ سخنشان قاطع و مقبول، و روششان سرمشق و ميزان بود.

امام حسين عليه السلام، چراغ اسلام

هرچه بيشتر در حالات سيّدالشهدا عليه السلام دقيق شويم اين رمز بر ما آشكارتر مى شود كه در امر دين، بصيرتى خارق العاده و بينشى غيبى، راهنماى آن حضرت عليه السلام بوده است.

ص:25


1- كوفى، مناقب الامام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 2، ص 98، 105، 112، 114؛ طبرانى، المعجم الكبير، ج 5، ص 167؛ طبرسى، الاحتجاج، ج 1، ص 216-217؛ ابن حجر هيتمى، الصواعق المحرقه، ص 150 149.

علم و دانش آن بزرگوار از احتجاجات او با دشمنان اهل بيت، به خصوص معاويه و مروان، از نامه هايى كه به معاويه مرقوم فرموده، از خطبه هايى كه به مناسبت هاى مختلف انشا نموده اند و از دعاى عرفه، و دعاهاى ديگرى كه از آن حضرت عليه السلام در كتاب هاى شيعه و سنّى نقل است، ظاهر و آشكار مى گردد.

نافع بن ازرق، رهبر فرقه ازارقه خوارج به امام حسين عليه السلام عرض كرد:

خدايى را كه مى پرستى براى من توصيف كن!.

امام حسين عليه السلام فرمود:

«يَا نَافِعُ إِنَّ مَنْ وَضَعَ دينَهُ عَلَى الْقِيَاسِ لَمْ يَزَلِ الدَّهرَ فِي الإِلْتِبَاسِ مَائِلاً نَاكِباً عَنِ الْمِنْهَاجِ ظَاعِناً بِالإِعْوِجَاجِ ضَالّاً عَنِ السَّبِيلِ قَائِلاً غَيْرَ الْجَمِيلِ يَا ابْنَ الأَزْرَقِ أَصِفُ إِلَهِي بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ وَأَعْرِفُهُ بِمَا عَرَفَ بِهِ نَفْسَهُ، لا يُدْرَكُ بِالْحَواسِّ وَلا يُقَاسُ بِالنَّاسِ، قَرِيبٌ غَيْرُ مُلْتَصِقٍ، وَبَعِيدٌ غَيْرُ مُسْتَقْصِي، يُوَحَّدُ، وَلا يُبَعَّضُ، مَعْرُوفٌ بِالآيَاتِ، مَوْصُوفٌ بِالْعَلامَاتِ، لا إِلهَ إِلا هُوَ الْكَبِيرُ الْمُتَعَالُ»؛

«اى نافع! هركس دين خود را بر اساس قياس بنا نهد در تمام عمر در اشتباه خواهد شد و از راه منحرف مى شود، به اعوجاج و كژى روى كند، گمراه گردد و سخنان نازيبا گويد. اى پسر ازرق! من خدايم را وصف مى كنم به آنچه او خود را وصف فرموده است. او به

ص:26

حواس ادراك نشود و به مردم قياس نگردد. نزديك است امّا به چيزى چسبيده نيست، دور است امّا دورى نجسته (دورى و نزديكى خداوند مانند دورى و نزديكى موجودات ديگر نيست. دورى و نزديكى او با حواس مادّى قابل درك نمى باشد). او يگانه است و تبعيض، تجزيه و تركيب در او راه ندارند، و به نشانه ها شناخته شده و به علامت ها وصف گرديده است؛ غير از خداوند بزرگ و بلندمرتبه، خدايى نيست».

ابن ازرق گريست و گفت:

يَا حُسَيْنُ مَاأَحْسَنَ كَلامَكَ؛

چقدر نيكو است كلام تو!

امام حسين عليه السلام فرمود: «به من رسيده كه تو بر پدر و برادرم و بر من گواهى به كفر مى دهى!».

ابن ازرق گفت: أَمَا وَاللّهِ يَا حُسَيْنُ لَئِنْ كَانَ ذَلك لَقَدْ كُنْتُمْ مَنَارَ الإِسْلامِ وَنُجُومَ الأَحْكَامِ.

اى حسين عليه السلام اگر اين ناسزا از من صادر شده، به خدا سوگند! به يقين، شما چراغ اسلام و ستارگان احكام خداييد.(1) يعنى مردم بايد از انوار علوم و معارف شما روشنى بجويند و در تاريكى ها به ستاره هاى وجود شما هدايت گردند.

ص:27


1- ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، ج 14، ص 184؛ همو، ترجمۀ ريحانة الرسول صلّى اللّه عليه و آله الامام الحسين عليه السلام، ص 225؛ علايلى، سموالمعنى، ص 148.

امام حسين عليه السلام، شمع بزم عالمان

ابن كثير در البداية و النهايه آورده است: امام حسين عليه السلام و ابن زبير از مدينه به سوى مكه بيرون شدند و در مكه اقامت گزيدند. امام حسين عليه السلام مورد توجه مردم قرار گرفت. آنها به سوى او مى آمدند در اطراف او مى نشستند و سخنش را مى شنيدند و از آنچه از او مى شنيدند سود مى جُستند وگفته هايش را ضبط كرده و مى نوشتند تا از او روايت كنند.(1)

علايلى در سموالمعني نگاشته است: مردم چنان شيفته معنويت و عظمت روح امام حسين عليه السلام بودند و چنان امام حسين عليه السلام محبوبيت داشت كه از همه كس و همه جا منصرف و منقطع شده و به سوى او مى شتافتند. كسى جز امام حسين عليه السلام نبود كه اين همه مريد و ارادتمند داشته باشد؛ گويى مردم در وجود امام حسين عليه السلام حقيقت ديگرى از عالم ابداع الهى را تماشا مى كردند. چون امام حسين عليه السلام سخن مى گفت مثل آن بود كه زبان عالم غيب باز شده و آنها را از رموز و اسرار پنهان وحقايق نهان آگاه مى سازد؛ و زمانى كه خاموش مى شد، سكوتش به گونه اى متفاوت آنها را از حقايق ديگر باخبر مى ساخت؛ زيرا پاره اى از حقايق را جز با خاموشى عميق نمى توان اظهار كرد؛ مثل نقطه و فاصله اى كه در ميان سطرها، كلمه ها و جمله ها مى گذارند و همان نقطۀ خالى از نوشته، مانند نوشته هاى كتاب،

ص:28


1- ابن كثير، البداية و النهايه، ج 8، ص 162؛ ر. ك: علايلى، سموالمعنى، ص 99-100.

معنايى مى دهد كه جز با آن نقطه با هيچ نوشته اى آن معنا را نمى توان بيان كرد.(1)

كلام فوق نشان از واقعيتى انكارناپذير از محبوبيت علمى امام حسين عليه السلام در ميان مردم دارد. باآنكه مردم در فشار حكومت بوده و جاسوسان و كارآگاهان همه جا در تعقيب آنها بودند تا كسى با امام حسين عليه السلام رابطه نداشته باشند، امّا قدرت سرنيزه و زور نظامى چگونه مى تواند مردم را از خودشان، دلشان و ضميرشان جدا كند؟ قدرت، هر ميزان كه باشد نمى تواند بر شعور بشر مسلّط شود و سرنيزه هر قدر كه كارى و نافذ باشد به باطن انسان و معنويت او نفوذ نمى كند.

علايلى در ادامه آورده است: حسين عليه السلام كثير الحديث و الروايه بود، آن زمان بااينكه تعداد بسيارى از اصحاب پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله نقل حديث مى كردند، امّا مردم همه آنها را ترك كرده و به مجلس حسين عليه السلام مى آمدند. پس از اين، علايلى احاديثى از آن حضرت عليه السلام نقل مى كند.(2)

اخبارى كه از امام حسين عليه السلام نقل شده حاكى از علم و ذوق سرشار، قوّت فطانت، استعداد و قريحه و استحكام منطق اوست. اين اخبار بيش از آن است كه قابل شمارش باشد. آن حضرت عليه السلام به گونه اى در مسائل علميه با جودت ذهن و حدّت خاطر اظهارنظر مى كرد و فتوا مى داد كه موجب تحيّر مردم مى شد، تا حدّى كه عبدالله بن عمر در حقّ او گفت:

ص:29


1- علايلى، سموالمعنى، ص 100.
2- علايلى، سموالمعنى، ص 100-102.

إِنَّهُ يَغُرُّ الْعِلْمَ غَرّاً.(1)

همچنان كه مرغ، جوجه خود را با منقار خود غذا مى دهد، امام حسين عليه السلام نيز در بيت نبوّت و ولايت از سرانگشت علوم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله غذا خورد، و از سينه معارف اسلام شير مكيد و رشد و نموّ يافت.

ص:30


1- علايلى، سموالمعنى، ص 148.

درس عبادت

احاديث:

قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: «فِي التَّوْرَاةِ مَكْتُوبٌ: يَا ابْنَ آدَمَ! تَفَرَّغْ لِعِبَادَتِي أَمْلأُ قَلْبَكَ غِنًى وَلا أَكِلُكَ إِلَى طَلَبِكَ وَعَلَيَّ أَنْ أَسُدَّ فَاقَتَكَ وَأَمْلأَ قَلْبَكَ خَوْفاً مِنِّي وَإِنْ لا تَفَرَّغْ لِعِبَادَتِي أَمْلأُ قَلْبَكَ شُغُلاً بِالدُّنْيَا ثُمَّ لا أَسُدَّ فَاقَتَكَ وَأَكِلُكَ إِلَى طَلَبِكَ».(1)

قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: «قَالَ اللّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى يَا عِبَادِيَ الصِّدِّيقِينَ! تَنَعَّمُوا بِعِبَادَتِي فِي الدُّنْيَا فَإِنَّكُمْ تَتَنَعَّمُونَ بِهَا فِي الآخِرَةِ».(2)

قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه عليه و آله: «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَأَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَبَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ، وَتَفَرَّغَ لَهَا

ص:31


1- كلينى، الكافى، ج 2، ص 83. «در تورات نوشته شده است: اى فرزند آدم تمام توجّهت به عبادت و بندگى من باشد، آنگاه دلت را با بى نيازى پر كنم و تو را به جستجو و طلبت وانگذارم و بر عهده مى گيرم كه نيازمندى تو را چاره كنم و دلت را از ترس من پر مى كنم و اگر توجّهت به عبادت من نباشد دلت را با مشغول شدن به دنيا پر مى كنم و فقر تو را چاره نمى كنم و به طلبت وامى گذارم».
2- كلينى، الكافى، ج 2، ص 83. «خداوند فرمود: اى بندگان صديق و حقيقى من با عبادتم در دنيا متنعّم شويد همانا در آخرت با آن متنعّم خواهيد شد».

فَهُوَ لا يُبَالِي عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْيَا عَلَى عُسْرٍ أَمْ عَلَى يُسْرٍ».(1)

قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: «إِنَّ الْعُبَّادَ ثَلاثَةٌ: قَوْمٌ عَبَدُوا اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ خَوْفاً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَقَوْمٌ عَبَدُوا اللّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى طَلَبَ الثَّوَابِ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الأُجَرَاءِ وَقَوْمٌ عَبَدُوا اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ حُبّاً لَهُ فَتِلْكَ عِبَادَةُ الأَحْرَارِ وَهِيَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ».(2)

قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه عليه و آله: «مَا أَقْبَحَ الْفَقْرَ بَعْدَ الْغِنَى، وَأَقْبَحَ الْخَطِيئَةَ بَعْدَ الْمَسْكَنَةِ، وَأَقْبَحُ مِنْ ذَلِكَ الْعَابِدُ للهِ ثُمَّ يَدَعُ عِبَادَتَهُ».(3)

قَالَ السَّجَّادُ عليه السلام: «مَنْ عَمِلَ بِمَا افْتَرَضَ اللّهُ عَلَيْهِ، فَهُوَ مِنْ أَعْبَدِ النَّاسِ».(4)

ص:32


1- كلينى، الكافى، ج 2، ص 84. «برترين مردم كسى است كه عاشق عبادت باشد پس آن را در بر بگيرد و در قلبش آن را دوست بدارد و با بدنش انجام دهد و براى آن فارغ باشد و تمام توجهش به عبادت باشد و به سختى و آسانى دنيا اهميت ندهد».
2- كلينى، الكافى، ج 2، ص 84. «عبادت كنندگان سه دسته هستنند: گروهى از روى ترس خدا را عبادت مى كنند، اين عبادت بردگان است؛ عدّه اى خدا را براى ثواب عبادت مى كنند، اين عبادت اجيرشدگان است و گروهى از روى حبّ و علاقه عبادت مى كنند، اين عبادت، عبادت آزادمردان است كه بهترين نوع عبادت است».
3- كلينى، الكافى، ج 2، ص 84. «چقدر زشت است فقر بعد از بى نيازى، گناه و جنايت بعد از ندارى و بدبختى و زشت تر از آن كسى است كه عبادتش را از خدا رها كند».
4- كلينى، الكافى، ج 2، ص 84. «هركس به وظايفى كه خدا برايش واجب كرده عمل كند او از عابدترين مردم است».

امام حسين عليه السلام، عابدترين بندگان

ابن عبدالبر و ابن اثير از مصعب زبيرى روايت كرده اند كه مى گفت:

«حسين بافضيلت و متمسّك به دين بود و نماز و روزه و حجّ او بسيار بود».(1) عبدالله بن زبير در وصف عبادت او گفت: «حسين در شب، بيدار و در روز، روزه دار بود».(2)

عقّاد مى گويد: «علاوه بر نمازهاى پنج گانه، نمازهاى ديگر نيز به جا مى آورد و علاوه بر روزه ماه رمضان، در ماه هاى ديگر هم روزهايى را روزه مى گرفت، و در هيچ سال حجّ خانه خدا از او فوت نشد مگر آن كه ناچار به ترك شده باشد».(3)

در شبانه روز، هزار ركعت نماز به جاى مى آورد، و بيست وپنج مرتبه پياده حجّ گذارد(4) و اين دليل كمال عبادت و خضوع او به درگاه خداست. روزى از روزها، ركن كعبه را گرفته بود و بدين گونه دعا و اظهار بندگى و ذلّت به درگاه خداى عزيز مى كرد و او را مدح و ثنا و ستايش مى نمود:

«إِلَهِي نَعَّمْتَنِي فَلَمْ تَجِدْنِي شَاكِراً، وَابْتَلَيْتَنِي فَلَمْ تَجِدْنِي صَابِراً، فَلا أَنْتَ سَلَبْتَ النِّعْمَةَ بِتَرْكِ الشُّكْرِ،

ص:33


1- ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج 1، ص 397؛ ابن اثير جزرى، اسدالغابه، ج 2، ص 20.
2- عقّاد، ابوالشهداء، ص 145.
3- عقّاد، ابوالشهداء، ص 145.
4- يعقوبى، تاريخ، ج 2، ص 226؛ سبط ابن جوزى، تذكرة الخواص، ص 211؛ ابى الفداء، تاريخ، ج 1، ص 191.

وَ لا (أَنْتَ) أَدَمْتَ الشِّدَّةَ بِتَرْكِ الصَّبْرِ، إِلَهِي مَا يَكُونُ مِنَ الْكَرِيمِ إِلا الْكَرَمُ»؛(1)

«خدايا! مرا نعمت بخشيدى و مرا شكرگزار نيافتى، به بلا گرفتارم نمودى و با ترك شكرم، نعمتت را از من نگرفتى و سلب نكردى و با ترك صبرم شدّت بلا را ادامه ندادى. پروردگارا! از كريم غير از كرم صورت نپذيرد».

اگر كسى بخواهد حال دعا و پرستش و مسكنت آن امام مجاهد مظلوم را در درگاه خدا بداند كافى است كه به همان دعاى معروف عرفه رجوع نمايد.(2)

ص:34


1- مجلسى، بحارالانوار، ج 69، ص 197-198؛ مرعشى نجفى، شرح احقاق الحق، ج 11، ص 595؛ ج 19، ص 420421؛ ج 27، ص 203.
2- ابن طاووس، اقبال الاعمال، ج 2، ص 7487؛ كفعمى، المصباح، ص 671-681؛ همو، البلدالامين، ص 251258؛ مجلسى، زادالمعاد، ص 173182.

درس سخاوت

احاديث:

قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه عليه و آله: «اَلسَّخَاءُ شَجَرَةٌ فِي الْجَنَّةِ أَغْصَانُهَا فِي الدُّنْيَا، مَنْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْهَا قَادَهُ ذَلِكَ الْغُصْنُ إِلَى الْجَنَّةِ وَالْبُخْلُ شَجَرَةٌ فِي النَّارِ أَغْصَانُهَا فِي الدُّنْيَا، مَنْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْهَا قَادَهُ ذَلِكَ الْغُصْنُ إِلَى النَّارِ».(1)

قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه عليه و آله لِعَدِيِّ بْنِ حَاتِمِ طَيٍّ: «دُفِعَ عَنْ أَبِيكَ الْعَذَابُ الشَّدِيدُ لِسَخَاوَةِ نَفْسِهِ».(2)

قَالَ الرِّضَا عليه السلام: «إِيَّاكَ وَالسَّخِيَّ فَإِنَّ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ يَأْخُذُ بِيَدِهِ».(3)

ص:35


1- حميرى قمى، قرب الاسناد، ص 117؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 70، ص 303. «سخاوت درختى است در بهشت كه شاخه هاى آن در دنياست. هركس به شاخه اى از آن درآويزد، او را به بهشت برد؛ و بخل درختى است در جهنّم كه شاخه هاى آن در دنياست هركس به شاخه اى از آن درآويزد، او را وارد جهنّم نمايد».
2- مجلسى، بحارالانوار، ج 68، ص 345. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به عدى بن حاتم طايى فرمودند: «عذاب سخت پدرت برداشته شد به خاطر سخاوتى كه داشت».
3- ابن بابويه، فقه الرضا عليه السلام، ص 363؛ مفيد، الاختصاص، ص 253؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 68، ص 355. «مبادا آدم باسخاوت را نكوهش كنى، كه خدا دست او را مى گيرد».

مولاى نيازمندان

امام حسين عليه السلام، نماز را به جاى آورد و بيرون آمد. اعرابى تنگدستى را مشاهده نمود، برگشت و قنبر را صدا زد.

قنبر گفت: لَبَّيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ.

فرمود: «از پول مخارج ما چقدر مانده است ؟».

عرض كرد: دويست درهم كه فرمودى در بين اهل بيت، قِسمت كنم.

فرمود: «آن را بياور! كسى آمده كه از آنها به آن پول سزاوارتر است». سپس آن پول را گرفت، بيرون آمد و به اعرابى داد.(1)

قرضت را ادا مى كنم

روزى آن حضرت عليه السلام براى عيادت و احوالپرسى اسامة بن زيد به منزل او رفت.

اسامه ناله مى كرد و از غمناكى خود مى گفت.

فرمود: «برادر چه غمى دارى ؟».

عرض كرد: «قرضى دارم كه شصت هزار درهم است».

امام حسين عليه السلام فرمود: «آن بر عهده من است».

اسامه گفت: «مى ترسم بميرم و قرضم ادا نشده باشد».

فرمود: «نمى ميرى تا من آن را ادا كنم».

ايشان آن قرض را پيش از مرگ او ادا كرد.(2)

ص:36


1- ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، ج 14، ص 185، علايلى، سمو المعنى، ص 151.
2- ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 65؛ محدّث نورى، مستدرك الوسائل، ج 13، ص 436؛ علايلى، سمو المعنى، ص 151-152.

درس حُسن معاشرت

احاديث:

قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: «يَا شِيعَةَ آلِ مُحَمَّدٍ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يَمْلِكْ نَفْسَهُ عِنْدَ غَضَبِهِ، وَمَنْ لَمْ يُحْسِنْ صُحْبَةَ مَنْ صَحِبَهُ، وَمُخَالَقَةَ مَنْ خَالَقَهُ، وَمُرَافَقَةَ مَنْ رَافَقَهُ، وَمُجَاوَرَةَ مَنْ جَاوَرَهُ، وَمُمَالَحَةَ مَنْ مَالَحَهُ».(1)

قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام فِي قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ : إِنّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ

، «كَانَ يُوَسِّعُ الْمَجْلِسَ، وَيَسْتَقْرِضُ لِلْمُحْتَاجِ، وَيُعِينُ الضَّعِيفَ».(2)

قَالَ البَاقِرُ عليه السلام: «عَظِّمُوا أَصْحَابَكُمْ وَ وَقِّرُوهُمْ، وَ لا

ص:37


1- كلينى، الكافى، ج 2، ص 637. امام صادق عليه السلام فرمود: «اى پيروان آل محمد بدانيد از ما نيست كسى كه هنگام خشمگين شدنش بر خودش مسلّط نشود و همنشينى كسى را كه با او همنشينى مى كند نيكو ندارد و كسى كه با او خوش رفتارى كند با او مهربانى نكند و دوست كسى را كه با او رفاقت و دوستى كند با دوستى جوابش را ندهد و همسايگى همسايه را احترام نگذارد و حقّ همسايگى را رعايت نكند، و حقّ نمك و هم كاسگى را رعايت نكند».
2- كلينى، الكافى، ج 2، ص 637؛ حرعاملى، وسائل الشيعه، ج 12، ص 14. امام صادق عليه السلام درباره قول خداوند «ما تو را از نيكوكاران مى بينيم»، فرمود: «او در مجلس جا مى داد و براى فرد نيازمند قرض مى داد و براى ضعيف و ناتوان يارى مى كرد».

يَتَهَجَّمْ بَعْضُكُمْ عَلَى بَعْضٍ، وَلا تُضَارُّوا، وَلا تَحَاسَدُوا، وَإِيَّاكُمْ وَالْبُخْلَ، كُونُوا عِبَادَ اللّهِ الْمُخْلَصِينَ».(1)

عذرپذيرى امام حسين عليه السلام

امام حسين عليه السلام در آداب اجتماعى و حسن معاشرت با دور و نزديك، بلندپايه و بى نظير بود. خصال آن حضرت عليه السلام، سرشار از عفو و گذشت است.

جمال الدّين محمد زرندى حنفى مدنى روايت كرده كه از حضرت زين العابدين عليه السلام از پدرش امام حسين عليه السلام نقل مى كند كه فرمود: «اگر مردى به من دشنام دهد در اين گوش (و به گوش راستش اشاره فرمود) و عذر بياورد در گوش ديگرم، عذر او را مى پذيرم؛ زيرا اميرالمؤمنين عليه السلام از جدّم پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله براى من نقل فرمود:

«لا يَرِدُ الْحَوْضَ مَنْ لَمْ يَقْبَلِ الْعُذْرَ مِنْ مُحِقٍّ أَوْ مُبْطِلٍ»؛

«وارد حوض (كوثر) نمى شود كسى كه عذر را نپذيرد؛ خواه عذرآورنده حقّ باشد يا باطل».(2)

ادب نسبت به برادر

امام حسين عليه السلام با فرزندان، بانوان، خويشان و اهل بيت خود در نهايت ادب، محبّت، رحمت، مهربانى، انس و مودّت برخورد مى كرد.

ص:38


1- حرعاملى، وسائل الشيعه، ج 14، ص 15؛ همو، الفصول المهمه، ج 3، ص 355. «ياران و دوستان خود را بزرگ و گرامى بداريد و يكى بر ديگرى پرخاش و حمله نكند، به همديگر ضرر و زيان نرسانيد و بر همديگر حسد و رشك نورزيد، از بخل دورى كنيد تا بندگان خالص خدا شويد».
2- زرندى، نظم دررالسمطين، ص 209.

ابن قتيبه روايت مى كند كه مردى خدمت امام حسن عليه السلام آمد، و از آن حضرت عليه السلام درخواست چيزى كرد.

حضرت فرمود: «سؤال، شايسته نيست مگر براى وام سنگين يا فقرِ خواركننده و يا ديه و تاوانى كه ادانكردن آن سبب رسوايى شود».

عرض كرد: نيامدم به خدمت شما مگر براى يكى از آنها.

حضرت، فرمان داد تا صد دينار به او دادند.

سپس آن مرد خدمت امام حسين عليه السلام رفت و از آن حضرت عليه السلام نيز سؤال كرد، امام حسين عليه السلام هم همان سخن برادرش را به او فرمود و همان پاسخ را شنيد؛ سپس پرسيد: «برادرم به تو چقدر داد؟».

عرض كرد: صد دينار.

امام حسين عليه السلام نودونه دينار به او عطا كرد؛ زيرا نخواست با برادرش برابرى كرده باشد.(1)

جواب نيكى به بهتر

ياقوت مستعصمى از انَس روايت مى كند كه در خدمت امام حسين عليه السلام بودم؛ كنيزكى دسته گلى براى آن حضرت آورد. امام حسين عليه السلام فرمود:

«أَنْتِ حُرَّةٌ لِوَجْهِ اللّهِ تَعَالَى».

«تو براى خدا آزادى».

گفتم: كنيزكى يك دسته گل برايت آورده و تو او را آزاد مى كنى ؟ فرمود:

«اين چنين خدا به ما ادب آموخته است؛ زيرا مى فرمايد:

ص:39


1- علايلى، سموالمعنى، ص 152.

وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها (1)

«هرگاه كسى شما را ستايش كند، شما نيز بايد در مقابل به ستايشى بهتر از آن، يا مانند آن، پاسخ دهيد. و نيكوتر از اين دسته گل، آزادساختن او بود».(2)

ص:40


1- نساء، 86.
2- اربلى، كشف الغمه، ج 2، ص 241 240؛ ابن صباغ مالكى، الفصول المهمه، ج 2، ص 786؛ علايلى، سموالمعنى، ص 159؛ عقّاد، ابوالشهداء، ص 145.

درس عدالت خواهى

احاديث:

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام: «كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً».(1)

قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه عليه و آله: «الْعَدْلُ جُنَّةٌ وَاقِيَةٌ وَ جُنَّةٌ بَاقِيَةٌ».(2)

قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: «الْعَامِلُ بِالظُّلْمِ وَ الْمُعِينُ لَهُ وَ الرَّاضِي بِهِ شُرَكَاءُ، ثَلاثَتُهُمْ».(3)

امام عدالت خواه

يكى از داستان هايى كه گواه بر شدّت علاقه امام حسين عليه السلام به دفاع از مظلومين و حمايت از بيچارگان بى پناه مى باشد، داستان ارينب دختر

ص:41


1- نهج البلاغه، نامه 47 (ج 3، ص 76)؛ فتال نيشابورى، روضة الواعظين، ص 136؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 42، ص 256. «دشمن ستم كننده و يار ستمديده باشيد».
2- ابن ابى جمهور احسائى، عوالى اللئالى، ج 1، ص 293؛ مجلسى، بحار الانوار، ج 74، ص 165. «عدل و داد سپر نگه دارنده و بهشت جاودان است».
3- كلينى، الكافى، ج 2، ص 333؛ حرعاملى، وسائل الشيعه، ج 11، ص 345؛ ج 12، ص 128. «كسى كه جرم مى كنند و كسى كه كمك مى كند و كسى كه راضى به جرم است هر سه باهم شريكند».

اسحاق و همسر عبدالله بن سلام است. يزيد كه به اصطلاح، شاهزاده و وليعهد معاويه بود و تمام اسباب شهوت رانى، ازجمله پول، مقام، زور، كنيزكان ماهرو و زن هاى رقّاصه و خواننده خودفروش در اختيارش بودند، بااين وجود، باز چشم طمع به بانوى شوهردارى دوخت كه بايد او و پدرش معاويه پاسدار عصمت و عفّت او باشند. يزيد همچون اراذل و شهوت پرستانى كه در وفور عيش و نوشِ حكومت، تربيت مى شوند ناآرام شد، امّا از آنجا كه آن زن، نجيب، پاك دامن و عفيفه بود دسترسى به او از راه فريب و منحرف ساختن وى ازطريق پارسايى محال مى نمود.

معاويه ناپاك، كه خود را اميرالمؤمنين مى خواند، براى خواهش نفس و شهوت يزيد دست به نيرنگ بسيار عجيب و بى سابقه اى زد. او مرد بدبخت را از زن عفيفه و زيبايش جدا نمود و مقدّمات كاميابى يزيد از آن زن را فراهم ساخت.

امّا امام حسين عليه السلام با غيرت و جوانمردى در مقابل اين تصميم زشت و شيطانى معاويه ايستاد، و نقشه او را نقش برآب كرد. امام حسين عليه السلام غيرت و حميّت هاشمى و علاقه خود به حفظ نواميس مسلمين را نشان داد و مانع از رسيدن يزيد به هوس ناپاك و شريرش گرديد.

افتراقى را كه معاويه با نيرنگ ايجاد كرد، به اتصال مبدّل نمود، و آن ستم بزرگ را از عبدالله بن سلام و همسرش دفع گردانيد. اين

ص:42

داستان در تاريخ مفاخر آل على عليه السلام و مظالم بنى اميّه جاودان باقى مانده است.(1)

ص:43


1- در بعضى از خصوصيات اين داستان مانند بعضى اعلام اختلافاتى بين مصادر آن ديده مى شود. آنچه كه ما اجمال آن را نقل كرديم موافق است با نقل شبراوى در الاتحاف (ص 201-212) و ابن قتيبه در الامامة و السياسه (ج 1، ص 166-173). ر. ك: علايلى، سموالمعنى، ص 156-159.

ص:44

درس زهد

احاديث در مذمّت دنيا:

قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: «جُعِلَ الْخَيْرُ كُلُّهُ فِي بَيْتٍ وَجُعِلَ مِفْتَاحُهُ الزُّهْدُ فِي الدُّنْيَا».(1)

قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: «إِذَا تَخَلَّى الْمُؤْمِنُ مِنَ الدُّنْيَا سَمَا وَوَجَدَ حَلاوَةَ حُبِّ اللّهِ».(2)

قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: «مَرَّ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه عليه و آله بِجَدْيٍ أَسَكَّ مُلْقًى عَلَى مَزْبَلَةٍ مَيْتاً. فَقَالَ لأَصْحَابِهِ كَمْ يُسَاوِي هَذَا؟ فَقَالُوا لَعَلَّهُ لَوْ كَانَ حَيّاً لَمْ يُسَاوِ دِرْهَماً. فَقَالَ النَّبِيُّ: وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَلدُّنْيَا أَهْوَنُ عَلَى اللّهِ مِنْ هَذَا الْجَدْيِ عَلَى أَهْلِهِ».(3)

ص:45


1- كلينى، الكافى، ج 2، ص 128؛ طبرسى، مشكاة الانوار، ص 462. «تمامى خيرات در خانه اى قرار داده شده و كليد آن بى اعتنايى به دنيا قرار داده شده است».
2- كلينى، الكافى، ج 2، ص 130؛ حرعاملى، وسائل الشيعه، ج 11، ص 313. «هرگاه مؤمن از دنيا دل بكند، بالا رفته و شيرينى دوستى خدا را مى يابد».
3- كلينى، الكافى، ج 2، ص 129؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 70، ص 55. «رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله از كنار بزغاله اى بى گوش مرده كه در زباله گاهى انداخته بودند گذشت. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به اصحابش فرمود: اين بزغاله به چند مى ارزد؟ گفتند: اگر زنده بود شايد به يك درهمى مى ارزيد. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: سوگند به خدايى كه جانم در دست اوست البتّه دنيا ناچيزتر است نزد خدا از اين بزغاله پيش صاحبش».

نگاه امام حسين عليه السلام به دنيا

بهترين نشانه زهد كامل و خوارشمردن دنيا، همان فداكارى و گذشت سيّدالشهدا عليه السلام از جان خود، جوانان، برادران، اصحاب و ياران و تن دادن به آن همه مصيبت و بلا بود.

اگر دنيا و مال و نعمت هاى دنيوى در نظر كسى بى قدر و ارزش نباشد نمى تواند اين گونه در راه حقّ و يارى دين خدا و بزرگداشت هدف عالى خود پايدارى و استقامت ورزد تا به حدّى كه بدن قطعه قطعۀ عزيزانش را ببيند، صداى ناله كودكانش را از زحمت تشنگى بشنود، گريه زن و فرزند، دل پر مهر و عاطفه او را به درد آورد و بر پيكرش آن همه زخم هاى كارى وارد آيد امّا در يارى دين خدا ثابت و پارجا بماند، در مقابل باطل، نرمش نشان ندهد و چون كوه در برابر تمام اين مصائب استوار بماند.

آرى! به امام حسين عليه السلام پيشنهاد كردند كه با يزيد از در مسامحه و سازش در آيد و به نحوى كه در عرف اهل دنيا خلاف شأن و شرف او شمرده نشود با او كنار بيايد و در عوض، خود، خاندان، فاميل و خويشانش از دنيا متمتّع و بهره مند شوند؛ امّا امام حسين عليه السلام كسى نبود كه براى زندگى دنيا و خوشگذرانى، مصالح اسلامى را ناديده انگاشته و با گرفتن حقّالسّكوت، برقرارى آن دستگاه فاسد و سراسر ظلم و كفر را

ص:46

امضا نمايد و در اداى تكليف و وظيفه مهمّى كه از سوى خدا عهده دار شده، مسامحه و كوتاهى نمايد.

امام حسين عليه السلام پسر كسى است كه فرمود: «اگر خورشيد را در دست راست، و ماه را در دست چپم بگذارند كه دست از دعوت بردارم، برنخواهم داشت».(1)

او پسر كسى است كه مى گفت: «دنياى شما نزد من از آب بينى يك بز زكامى خوارتر است».(2)

علايلى مى نويسد: حسين عليه السلام در اين جانب، بزرگ و يگانه بود. زندگى دنيا را خوار مى شمرد و از مرگ بيم و هراسى نداشت. جز به برهان پروردگارش، كه همه چيز را فداى آن مى كرد، به هيچ چيز توجه نداشت. از اين جهت سزاوار است مانند شاعر هندى، معين الدين اجميرى، او را دومين بناكنندۀ كاخ اسلام بعد از جدّش، و مجدّد بناى توحيد و يكتاپرستى بناميم.(3)

و نيز علايلى مى نويسد: حسين عليه السلام به كلّ وجود و تمام هستى اش از دنيا رو گردانده بود.(4)

پس امام حسين عليه السلام مانند پدرش، رئيس و سيّد زهّاد بود. پدر مى گفت:

ص:47


1- ابن اسحاق، سيره، ج 2، ص 135؛ ابن هشام، السيرة النبويه، ج 1، ص 172؛ طبرى، تاريخ، ج 2، ص 67؛ ابن كثير، البداية و النهايه، ج 3، ص 56.
2- . نهج البلاغه، خطبه 3 (ج 1، ص 37)؛ مفيد، الارشاد، ج 1، ص 289؛ طوسى، الامالى، ص 374.
3- . علايلى، سموالمعنى، ص 119 (نقل به معنا).
4- علايلى، سموالمعنى، ص 102.

«وَ اللّهِ لابْنِ أَبي طَالِبٍ آنَسٌ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْي امِّهِ»؛(1)

«به خدا سوگند! انس فرزند ابى طالب نسبت به مرگ از انس طفل به پستان مادرش بيشتر است».

«وَمَا كُنْتُ إِلا كَقَارِبٍ وَرَدَ وَطَالِبٍ وَجَدَ»؛(2)

«و من دربارۀ مرگ نيستم جز مانند جويندۀ آب در شب كه ناگاه آن را بيابد و يا كسى كه گمشدۀ خود را پيدا كند».

پسر مى گفت:

«إِنِّي لا أَرَى الْمَوْتَ إِلا سَعَادَةً، وَلا الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلّا بَرَماً»؛(3)

«به راستى كه مرگ را جز سعادت و زندگى با ستمكاران را جز دلتنگى و گرفتگى دل نمى بينم».

ابن شهرآشوب در جمله اى در مورد زهد آن حضرت گويد كه به او گفته شد: بيم تو از پروردگارت به چه ميزان بزرگ است ؟

ص:48


1- نهج البلاغه، خطبه 5 (ج 1، ص 41)؛ ابن طلحه شافعى، مطالب السؤول، ص 288؛ علامه حلى، كشف اليقين، ص 180.
2- نهج البلاغه، نامه 23 (ج 3، ص 21).
3- طبرى، تاريخ، ج 4، ص 305؛ طبرانى، المعجم الكبير، ج 3، ص 115؛ ابن شعبه حرانى، تحف العقول، ص 245.

فرمود:

«لا يَأْمَنُ يَوْمَ الْقِيامَةِ إِلا مَنْ خَافَ اللّهَ فِي الدُّنْيَا»؛(1)

«در امان نيست كسى در روز قيامت، مگر آن كس كه در دنيا از خدا بترسد».

ص:49


1- ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 69.

ص:50

درس تواضع

احاديث:

قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: «إِنَّ فِي السَّمَاءِ مَلَكَيْنِ مُوَكَّلَيْنِ بِالْعِبَادِ فَمَنْ تَوَاضَعَ للهِ رَفَعَاهُ وَمَنْ تَكَبَّرَ وَضَعَاهُ».(1)

قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: «مِنَ التَّوَاضُعِ أَنْ تَرْضَى بِالْمَجْلِسِ دُونَ الْمَجْلِسِ وَأَنْ تُسَلِّمَ عَلَى مَنْ تَلْقَى وَأَنْ تَتْرُكَ الْمِرَاءَ وَإِنْ كُنْتَ مُحِقّاً وَأَنْ لا تُحِبَّ أَنْ تُحْمَدَ عَلَى التَّقْوَى».(2)

قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: «فِيمَا أَوْحَى اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَى دَاوُدَ عليه السلام: يَا دَاوُدُ كَمَا أَنَّ أَقْرَبَ النَّاسِ مِنَ اللّه الْمُتَوَاضِعُونَ كَذَلِكَ أَبْعَدُ النَّاسِ مِنَ اللّهِ الْمُتَكَبِّرُونَ».(3)

ص:51


1- كلينى، الكافى، ج 2، ص 122؛ طبرسى، مشكاة الانوار، ص 401. «در آسمان دو فرشته گمارده شده هستند هركس بر خدا تواضع و فروتنى كند او را بالامى برند و هركس تكبّر كند او را به زير مى آورند».
2- كلينى، الكافى، ج 2، ص 122-123؛ حرعاملى، وسائل الشيعه، ج 8، ص 447. «از تواضع است اينكه به هر كجاى مجلس خشنود باشى و به هركس رسيدى سلام كنى و جر و بحث و جدل را ترك كنى، هرچند حق با شما باشد و اينكه دوست نداشته باشى تو را بر تقوا ستايش كنند».
3- كلينى، الكافى، ج 2، ص 123-124؛ حرعاملى، وسائل الشيعه، ج 11، ص 216. «خداوند درضمن كلماتى كه به حضرت داوود عليه السلام وحى كرد فرمود: اى داوود، همان گونه كه نزديك ترين مردم به خدا متواضعان هستند، دورترين مردم از خدا متكبّران هستند».

از افتادگى تا عزّت

هرچه معرفت، خداشناسى، توحيد، علم و حكمت انسان بيشتر شود، تواضع و فروتنى او زيادتر مى گردد.

تكبر بشر، ناشى از جهل، نادانى، غفلت و خودپسندى است. در آيات كريمه و احاديث از تكبر به شدّت مذمّت، و از تواضع، مدح و ستايش شده است.

امام حسين عليه السلام در نزد مردم بسيار محترم بود. زمانى كه او و برادرش، امام حسن مجتبى پياده به حجّ مى شتافتند تمام رجال و شيوخ صحابه كه همراه آنها بودند به احترامشان از مراكب پايين آمده و پياده راه مى پيمودند.

احترام امام حسين عليه السلام در ميان مردم نه براى آن بود كه او كاخ مجلّل داشت يا مركَب هاى سوارى او گران قيمت بودند يا غلامان و سربازانى پيشاپيش يا دنبال مركَب او مى رفتند يا آنكه مسجد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله را براى او خلوت مى نمودند و راه ها را در موقع آمدوشد وى بر مردم مى بستند، نه! براى هيچ يك از اينها نبود. امام حسين عليه السلام با مردم زندگى مى كرد و جدايى از آنها را نمى پذيرفت. زندگى او مالامال از سادگى بود. همه ساله پياده به حجّ مى رفت و با مردم نشست و برخاست، و آمدوشد مى نمود؛ با فقرا معاشرت مى كرد، در نماز جماعت، حاضر مى شد، به عيادت بيماران مى شتافت، در تشييع جنازه ها شركت مى جست و در مسجد جدّش پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله با دوستان و اصحاب مى نشست. او دعوت فقرا را مى پذيرفت و آنها را ميهمان مى نمود، خودش براى محتاجان، بينوايان، بيوه زنان و يتيمان، نان و غذا مى برد.

ص:52

آثار تواضع بر دوش حضرت

وقتى سپاهيان ستم پيشه و سنگدل كوفه بدن مطهّر ايشان را عريان بر خاك افكندند، بر شانه مباركش نشان از برداشتن بار ديدند، از علّت آن جويا شدند، حضرت سجاد عليه السلام فرمود: «اثر انبان هايى است كه در مدينه به دوش مبارك بر مى گرفت و به خانه هاى فقرا، ايتام و بيوه زنان مى برد».(1)

ص:53


1- ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 66؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 44، ص 190.

ص:54

درس شجاعت

احاديث

قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: «إِنَّ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ خَصَّ الأَنْبِيَاءَ بِمَكَارِمِ الأَخْلاقِ فَمَنْ كَانَتْ فِيهِ فَلْيَحْمَدِ اللّهَ عَلَى ذَلِكَ وَمَنْ لَمْ تَكُنْ فِيهِ فَلْيَتَضَرَّعْ إِلَى اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَلْيَسْأَلْهُ إِيَّاهَا. قَالَ: قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَمَا هُنَّ؟ قَالَ: هُنَّ الْوَرَعُ وَالْقَنَاعَةُ وَالصَّبْرُ وَالشُّكْرُ وَالْحِلْمُ وَالْحَيَاءُ وَالسَّخَاءُ وَالشَّجَاعَةُ وَالْغَيْرَةُ وَالْبِرُّ وَصِدقُ الْحَدِيثِ وَأَدَاءُ الأَمَانَةِ».(1)

قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه عليه و آله: «أُعْطِينَا أَهْلَ الْبَيْتِ سَبْعَةً لَمْ يُعْطَهُنَّ أَحَدٌ قَبْلَنَا وَلا يُعْطَاهَا أَحَدٌ بَعْدَنَا: الصَّبَاحَةَ وَالْفَصَاحَةَ وَالسَّمَاحَةَ وَالشَّجَاعَةَ وَالْحِلْمَ وَالْعِلْمَ وَالْمَحَبَّةَ مِنَ النِّسَاءِ».(2)

ص:55


1- كلينى، الكافى، ج 2، ص 56؛ طبرسى، مشكاة الانوار، ص 419. «همانا خداوند پيامبران را به مكارم اخلاق اختصاص داد. هركس در او مكارم اخلاق بود بايد خدا را برآن سپاس گويد؛ و هركس مكارم اخلاق را دارا نبود با تضرّع آن را از خدا بخواهد». گفتم فدايت شوم چيستند مكارم اخلاق ؟ فرمود: «ورع، قناعت، صبر، شكر، حلم، حيا، سخاوت، شجاعت، غيرت، نيكى، راست گويى و اداى امانت».
2- محدّث نورى، مستدرك الوسائل، ج 14، ص 157. «به ما اهل بيت عليه السلام هفت چيز عطا شده كه به احدى قبل و بعد از ما عطا نشده است: صباحت، فصاحت، سماحت، شجاعت، حلم، دانش و محبّت زنان».

شجاعت راستين

شجاعت، يكى از فضايل برجسته امام حسين عليه السلام مى باشد. شجاعت اين قهرمان تاريخ، حالتى است نفسانى و روحى كه حدّ وسط بين تهوّر و جبن است، هركس واجد آن باشد داراى ضبط نفس خاصى است و عوامل ترس، جبن، كندى، سستى و فتور، و اسباب تندى، بى باكى، گستاخى و جسارت بر چنين شخصى مسلّط نمى شود. اين صفت اگر زورِ بازو، قدرت جسمى و هر قوّه و قدرت ديگر را رهبرى كند، آن قدرت، مظهر شجاعت خواهد شد در غير اين صورت سبب سرزنش و ملامت مى گردد.

اين صفت از شريف ترين صفات فاضله است. ظهور استعدادهاى كمال آفرين بشر و فعليت قواى كامله در او به اين صفت وابسته مى باشد.

معيار بقاى امّت ها

هر ملّتى كه افراد آن از شجاعت روحى و اخلاقى بهره مند نباشند رهسپار ديار نيستى خواهد شد و به زودى تحت تسلط بيگانگان قرار خواهد گرفت.

وجود و بقاى امّت ها و عزّت و سربلندى آنها وابسته به ميزان بهره مندى آنها از شجاعت است.

محافظه كارى، احتياطات بيجا، عوام فريبى، ترس از انتقاد، جلوگيرى از آزادى ديگران، اختناق افكار، تندروى ها، جسارت هاى جنون آميز، باختن روحيه و ناشكيبى، ستمگرى و وطن فروشى، خيانت به ملّت و

ص:56

پيشه كردن سياست محافظه كارانه در امور و راضى شدن به بى شرفى و بى آبرويى، همه كاشف از نداشتن صفت شجاعت است.

چنانچه ضبط نفس، خويشتن دارى، صراحت لهجه، مقاومت در برابر ناملايمات و سختى هاى روزگار، بيم نداشتن از انتقاد و احترام به آزادى ديگران، ناشى از ملكه شجاعت مى باشد.

تمام مظاهر اين شجاعت در امام حسين عليه السلام تجلّى يافته بود. روح و جسم او مركز نمايش عالى ترين مرتبه شجاعت بود تا جايى كه «شجاعة الحسينيه» ضرب المثل گشت.

در رزمگاه امام حسين عليه السلام

وقتى امام حسين عليه السلام به قصد كوفه حركت كرد، ابن زياد از شنيدن اين خبر، ناراحت و نگران گرديد. او بيست هزار نفر را براى نبرد با حضرت فرستاد و به آنها امر كرد تا براى يزيد از آن حضرت بيعت بگيرند و اگر بيعت نكرد او را بكشند. وقتى به او پيشنهاد بيعت شد، نپذيرفت و به جدّ و پدرش تأسّى نمود و به تحمّل ظلم و زور و ننگ و عار، راضى نگشت؛ شجاعت هاشميه را آشكار كرد و بااينكه خود، اهل بيت، عزيزان، كسان و اصحابش را محاصره كرده و هدف نيزه و تير قرار دادند، در جهاد، ثابت قدم ماند و با شهامت عالى بدون اضطراب و با قوّت قلب در چنين موقعيت خطيرى پايدارى نمود و ندا سر داد:

«يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ! مَا رَأَيْتُ أَغْدَرَ مِنْكُمْ قُبْحاً لَكُمْ،

ص:57

وَتَعْساً لَكُمُ الْوَيْلُ ثُمَّ الْوَيْلُ. اسْتَصْرَخْتُمُونَا فَأَتَيْنَاكُمْ، وَأَسْرَعْتُمْ إِلَى بَيْعَتِنَا سُرْعَةَ الذُّبَابِ وَلَمَّا أَتَيْنَاكُمْ تَهَافَتُّمْ تَهَافُتَ الْفَرَاشِ، وَسَلَلْتُمْ عَلَيْنا سُيُوفَ أَعْدَائِنَا مِنْ غَيْرِ عَدْلٍ أَفْشَوْهُ فِيكُمْ، وَلا ذَنْبٍ مِنَّا كَانَ إِلَيْكُمْ أَلا لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمينَ».

ثُمَّ حَمَلَ عَلَيْهِمْ، وَسَيْفُهُ مُصَلَّتٌ فِي يَدِهِ وَ هُوَ يُنْشِدُ:

أَنَا ابْنُ عَلِيِّ الْحِبْرِ مِنْ آلِ هَاشِم كَفَانِي بِهَذَا مَفْخَراً حِينَ أَفْخُرُ(1)

«اى مردم كوفه! عهدشكن تر از شما نديده ام؛ زشتى، هلاكت، نابودى و شقاوت بر شما باد كه به ما استغاثه كرديد، و ما را به يارى خود خوانديد، ما دعوت شما را پذيرفتيم و شما به سوى بيعت ما مانند مگس، شتاب گرفتيد! اكنون كه به سوى شما آمديم مانند پروانه سبك فرو ريختيد، و به سوى شرّ و بدى رو كرديد و شمشيرهاى دشمنان ما را به روى ما كشيديد بى آنكه آنها عدل و دادى در ميان شما فاش كنند، و از ما گناهى نسبت به شما صادر شده باشد. آگاه باشيد كه لعنت خدا بر ستم كاران است!».

پس بر آن مردم غدار با شمشيرِ از نيام كشيده حمله مى كرد و مى فرمود:

«من فرزند على آن مرد عالم صالح هستم از آل هاشم و در مقام مفاخره، اين افتخار براى من بس است».

ص:58


1- شبراوى، الاتحاف، ص 61 60؛ نيز ر. ك: طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 24؛ ابن طلحه شافعى، مطالب السؤول، ص 383 (با اختلاف در تعابير).

او همواره جهاد مى كرد تا بسيارى از شجاعان سپاه كوفه را به خاك هلاكت انداخت و در درياى جنگ فرو مى رفت و از مرگ، انديشه نمى كرد.(1)

ابن ابى الحديد مى نويسد: كيست در شجاعت مانند حسين بن على كه در ميدان كربلا گفتند: ما شجاع تر از او كسى را نديديم درحالى كه انبوه مردم بر او حمله ور شده، و از برادران، اهل و ياران جدا شده باشد، مانند شير رزمنده، سواران را درهم مى شكست و چه گمان مى برى به مردى كه راضى به پستى نشد، و دست در دست آنها نگذارد تا كشته شد.(2)

ص:59


1- شبراوى، الاتحاف، ص 61.
2- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 274-275.

ص:60

درس عزم و اراده

احاديث:

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام: «أَصْلُ الْعَزْمِ الْحَزْمُ وَثَمَرَتُهُ الظَّفَر».(1)

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام: «مِنَ الْحَزْمِ قُوَّةُ الْعَزْمِ».(2)

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام: «لا تَعْزِمْ عَلَى مَا لَمْ تَسْتَبِنِ الرُّشْدَ فِيهِ».(3)

عظمت در تصميم

عظمت در تصميم به معناى عزم راسخ داشتن به انجام و پايان كار، به طورى كه هيچ گاه و به هيچ گونه از عزم خود باز نگردد، و در تصميم خود سستى نورزد؛ از آغاز كار، ملاحظه پايان و عاقبت آن را بنمايد و هشيارانه تصميم بگيرد.

ص:61


1- آمدى، تصنيف غررالحكم، ص 476. «اصل و ريشه اراده و عزم، احتياط و محكم كارى است و ميوه اش پيروزى مى باشد».
2- آمدى، تصنيف غررالحكم، ص 476. «نيرومندى اراده از محكم كارى و احتياط است».
3- آمدى، تصنيف غررالحكم، ص 476. «براى چيزى كه درستى آن براى تو روشن نشده است تصميم نگير».

اكنون بخوانيد كه امام حسين عليه السلام چگونه با پيش بينى پايان كار، وارد ميدان شد و سخنان او چگونه از شعور خطيرش برمى خاست. آن گاه كه عزم خروج از مكه و سفر به عراق را داشت اين خطبه را خواند:

«اَلْحَمْدُ للّهِ، وَمَا شَاءَ اللّهُ وَلا حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلا بِاللهِ، وَ صَلَّى اللّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَسَلَّمْ. خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَةِ عَلَى جِيْدِ الْفَتَاةِ، وَمَا أَوْلَهَنِي إِلَى أَسْلافِي اشْتِيَاقَ يَعْقُوبَ إِلَى يُوسُفَ، وَخِيرَ لِي مَصْرَعٌ أَنَا لاقِيهِ كَأَنِّي بِأَوْصَالِي تَقَطَّعُهَا عُسْلانُ الْفَلَوَاتِ بَيْنَ النَّوَاوِيسِ وَكَرْبَلاءَ فَيَمْلأَنَّ مِنِّي أَكْرَاشاً جَوْفاً، وَأَجْرِبَةً سَغْباً لا مَحِيصَ عَنْ يَوْمٍ خُطَّ بِالْقَلَمِ، رِضَا اللّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ نَصْبِرُ عَلَى بَلائِهِ، وَيُوَفِّينَا اجُورَ الصَّابِرِينَ، لَنْ تَشْذَ عَنْ رَسُولِ اللّهِ لُحْمَتُهُ وَهِيَ مَجْمُوعَةٌ لَهُ فِي حَظِيرَةِ الْقُدْسِ تَقِرُّ بِهِمْ عَيْنُهُ وَتُنْجِزُ لَهُمْ وَعْدَهُ أَلا فَمَنْ كَانَ فِينَا بَاذِلاً مُهْجَتَهُ، مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنِّي رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللّهُ تَعَالَى».(1)

«سپاس براى خداست و آنچه خواست اوست مى شود و نيرويى جز به خدا نيست و درود خدا بر پيغمبرش. مرگ، بر فرزندان آدم نوشته شده و آنها را احاطه كرده، مانند گردن بند بر گردن دختر جوان. من بسيار

ص:62


1- مجلسى، بحارالانوار، ج 44، ص 366-367؛ بحرانى اصفهانى، عوالم العلوم، ص 216-217؛ علايلى، سموالمعنى، ص 115.

مشتاق به ديدار گذشتگان خويشم همان گونه كه يعقوب مشتاق ديدار يوسف بود. براى من قتلگاهى است كه من آن را خواهم ديد. گويا مى بينم كه در ميان نواويس و كربلا، گرگان بيابان، رگ هاى مرا پاره مى كنند تا شكم هاى گرسنه خود را سير نمايد. از چنان روزى كه با قلم قضا نوشته شده گريزى نيست، رضاى خدا رضاى ما خاندان است. بر بلاى او صبر مى كنيم تا به ما مزد صابران عطا فرمايد. هرگز پاره تن پيغمبر از او جدا نشود، بلكه با او در حظيره قدس در يك جا باشد، چشمش به پاره هاى تنش روشن شود و به واسطۀ ايشان به وعده خود وفا كند. آگاه باشيد! هركس از ريختن خون خويش در راه ما دريغ ندارد، و دل به شهادت و لقاى خدا مى نهد با ما كوچ كند كه من بامداد كوچ خواهم كرد. ان شاء اللّه تعالى».

اين بود منطق امام حسين عليه السلام، و سخنان شورانگيز و قاطع او در برابر كسانى كه وى را از تصميمى كه داشت باز مى داشتند.

بسا اشخاصى كه هدف و مقصد بزرگى را در نظر مى گيرند و برنامه هايى عالى اعلام مى كنند، امّا در ميانه راه، آن گاه كه در برابر خطر قرار گرفتند برنامه را فراموش مى كنند يا هنگامى كه مال، اعتبار و مقامى به آنها پيشنهاد كردند مال و مقام يا شهوت رانى، آنها را ذليل و بيچاره ساخته و از هدف خود چشم پوشى مى نمايند؛ اين افراد از

ص:63

هدف خود دست مى كشند. اينان علاوه بر آنكه در ميدان فضيلت، سهمى نصيبشان نمى شود دامنشان به عيب و ننگ، آلوده مى گردد و اگر از آغاز سخنى نمى گفتند و برنامه اى اعلام نمى كردند شرافت و ايمانشان كمتر زيان مى ديد.

عزم حسينى

امام حسين عليه السلام در اينجا نيز مانند جدّ و پدرش از تمام كسانى كه براى حقّ و به نام عدل قيام كردند برنده ميدان بود، و وقتى با همه نوع خطرى مواجه شد و هرگونه اسبابى كه ديگران را ناچار به تسليم مى ساخت فراهم گشت، فرمود:

«لا وَاللّهِ لا اعْطِيكُمْ بِيَدِي إِعْطَاءَ الذَّلِيلِ، وَلا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِيدِ يَا عِبَادَ اللّهِ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ. أَعُوذُ بِرَبِّي وَرَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مَتَكَبِّرٍ لاَ يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ»؛(1)

«نه، به خدا سوگند! به خوارى دست در دست شما نمى گذارم و چون بندگان از جهاد فرار نمى كنم. اى بندگان خدا! من پناه مى برم به پروردگار خودم و پروردگار شما از اينكه مرا سنگ باران كنيد، و پناه مى برم به خدا از هر متكبرى كه ايمان به روز قيامت ندارد».

ص:64


1- طبرى، تاريخ، ج 4، ص 323؛ مفيد، الارشاد، ج 2، ص 98؛ طبرسى، اعلام الورى، ج 1، ص 459؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 45، ص 7؛ علايلى، سموالمعنى، ص 117.

و نيز فرمود:

«ثُمَّ، (أَيْمُ اللّهِ)، لا تَلْبِثُونَ بَعْدَهَا إِلا كَرَيْثِ مَا يُرْكَبُ الْفَرَسُ حَتَّى تَدُورَ بِكُمْ دَوْرَ الرَّحَى، وَتَقْلُقُونَ بِكُمْ قَلَقَ الْمِحْوَرِ عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَى أَبِي عَنْ جَدِّي. «فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ، وَشُرَكَائَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلا تُنْظِرُونَ. إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ»؛(1)

«به خدا سوگند! بعد از من درنگ مكنيد مگر به مقدارى كه كسى بر اسب نشيند، تا روزگار بر شما چون آسياب گردد و چون محور، مضطرب شويد؛ عهدى است كه پدرم از جدّم مرا به آن خبر داده است. پس شما كار خود را فراهم كنيد و همكارانتان را گرد آوريد و بر من بتازيد و مرا مهلت ندهيد، من بر خدايى كه پروردگار من و شماست توكّل كرده ام، هيچ جنبنده اى نيست مگر آنكه ناصيه او به دست خداست، به درستى كه پروردگار من بر صراط مستقيم است».

عظمت در مردانگى

در اين عظمت نيز امام حسين عليه السلام مقامى عجيب و سخت شگفت انگيز

ص:65


1- اشاره به آيه 71 سوره يونس و آيه 56 سوره هود؛ ابن نما حلى، مثيرالاحزان، ص 41 40؛ ابن طاووس، اللهوف، ص 60 59.

داشت و مردانگى در وجود او به حدّ اكمل نمايش يافت. شايد برجسته ترين موارد ظهور مردانگى آن حضرت، زمانى بود كه سپاه كفرپيشه، او و اصحابش را تيرباران نمودند. امام حسين عليه السلام برخاست نگاهى به آن تيرها و نگاهى به اصحاب كرد؛ سپس فرمود:

«قُومُوا رَحِمَكُمُ اللّهُ إِلَى الْمَوْتِ الَّذِي لابُدَّ مِنْهُ فَإِنَّ هَذِهِ السَّهَامَ رُسُلُ الْقَوْمِ إِلَيْكُمْ»؛

«برخيزيد! خدا شما را رحمت كند، و از مرگى كه چاره اى از آن نيست پيشواز نماييد، اينك اين تيرها فرستاده هاى اين مردم به سوى شمايند».

فَاقْتَتَلُوا سَاعَةً مِنَ النَّهَارِ حَمْلَةً وَحَمْلَةً حَتَّى قُتِلَ مِنْ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ عليه السلام جَمَاعَةٌ.

قَالَ: فَعِنْدَهَا ضَرَبَ الْحُسَيْنُ عليه السلام بِيَدِهِ إِلَى لِحْيَتِهِ وَجَعَلَ يَقُولُ:

اصحاب برخاستند و ساعتى را با آنها نبرد كردند تا جمعى از آنان به شهادت رسيدند. در اين هنگام امام حسين عليه السلام، دست بر محاسن شريف زد و فرمود:

«إِشْتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلَى الْيَهُودِ إِذْ جَعَلُوا لَهُ وَلَداً، وَاشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَى النَّصَارَى إِذْ جَعَلُوهُ ثَالِثَ ثَلاَثَةٍ، وَاشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَى الْمَجُوسِ إِذْ عَبَدُوا الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دُونَهُ، وَاشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَى قَوْمٍ اتَّفَقَتْ كَلِمَتُهُمْ عَلَى قَتْلِ ابْنِ

ص:66

بِنْتِ نَبِيِّهِمْ، أَمَا وَاللّهِ لا اجيبُهُمْ إِلَى شَيْءٍ مِمَّا يُرِيدُونَ حَتَّى ألْقَى اللّهَ وَأَنَا مُخَضَّبٌ بِدَمِي».(1)

«خشم خدا بر يهود شدّت يافت وقتى براى او فرزندى قرار دادند، و غضب خدا بر نصارا سخت شد وقتى او را ثالث ثلاثه خواندند، و غضب خدا بر مجوس سخت شد وقتى آفتاب و ماه را به جاى خدا پرستيدند، و خشم خدا شدّت يافت بر قومى كه هم كلام و متّفق براى كشتن پسر دختر پيغمبر خودشان شدند، به خدا آنها را به آنچه مى خواهند جواب نمى دهم تا اينكه خدا را ملاقات كنم درحالى كه به خون خود خضاب شده باشم».

جمله اى كه از مردانگى امام حسين عليه السلام هراس انگيز است اين است كه فرمود:

«قُومُوا رَحِمَكُمُ اللّهُ إِلَى الْمَوْتِ...

أَمَا وَاللّهِ لا اجِيبُهُمْ».

اين دو جمله با كمال وضوح، مردانگى امام حسين عليه السلام را آشكار مى سازد كه در چنان موقف مهيب و وحشتناكى هيچ گونه بيم و هراس، شكست و خودباختگى بر وجود او مستولى نگشت؛ اصحاب را به استقبال از مرگ دعوت فرمود مانند آنكه آنها را بر خوان لذيذترين غذاها بخواند.

ص:67


1- ابن طاوس، اللهوف، ص 60-61؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 45، ص 12؛ بحرانى اصفهانى، عوالم العلوم، ص 255؛ علايلى، سموالمعنى، ص 118.

و به حقّ هم آن مرگى كه امام حسين عليه السلام به آن دعوت مى كرد، لذّت بخش بود؛ زيرا او مى خواست با باطل نبرد كند و برهان خداوند كه مبدأ او بود، در پيش چشمانش ترسيم شود و صداى خدا را كه صداى ضمير و وجدان پاك و ايمان سرشارش بود مى شنيد و جز اين كلمات چيزى ديگر نمى ديد: خدا، پيغمبر خدا، قرآن (كتاب خدا).

ص:68

درس صبر

احاديث

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام: «اَلصَّبْرُ صَبْرَانِ؛ صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ حَسَنٌ جَمِيلٌ وَ أَحْسَنُ مِنْ ذَلِكَ الصَّبْرُ عِنْدَ مَا حَرَّمَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَيْكَ».(1)

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام: «اَلصَّبْرُ مِنَ الإِيمَانِ كَالرَّأسِ مِنَ الْجَسَدِ وَلا خَيْرَ فِي جَسَدٍ لا رَأْسَ مَعَهُ، لا خَيْرَ فِي إِيمَانٍ لا صَبْرَ مَعَهُ».(2)

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام: «اِطْرَحْ عَنْكَ وَارِدَاتِ الْهُمُومِ بِعَزَائِمِ الصَّبْرِ، وَحُسْنِ اليَقِينِ».(3)

ص:69


1- كلينى، الكافى، ج 2، ص 90؛ ابن شعبه حرانى، تحف العقول، ص 216. طبرسى، مشكاة الانوار، ص 58. «صبر بر دو گونه است: صبر بر مصيبت كه نيكو و زيبا است و نيكوتر از آن صبركردن در مقابل چيزهايى است كه خدا آنها را بر تو حرام كرده است».
2- نهج البلاغه، حكمت 82 (ج 4، ص 18)؛ سيّد رضى، خصائص الائمه، ص 94. «صبر نسبت به ايمان به منزلۀ سر نسبت به بدن است همان طور كه بدن بدون سر فايده اى ندارد، ايمان بدون صبر نيز فايده ندارد».
3- نهج البلاغه، نامه 31 (ج 3، ص 55)؛ ابن شعبه حرانى، تحف العقول، ص 83؛ ابن طاووس، كشف المحجه، ص 169. «با صبر و حسن يقين جلوى ورود غصّه ها را بگير و آنها را برطرف كن».

مرد صبر

امام حسين عليه السلام در مقام صبر، امتحانى داد كه دوست و دشمن از عظمت آن در شگفتى ماندند و حتّى فرشتگان آسمان نيز از آن صبر و شكيبايى در تعجّب فرو رفتند.

برحسب فقره زيارت ناحيه مقدّسه:

«وَقَدْ عَجَبَتْ مِنْ صَبْرِكَ مَلائِكَةُ السَّمَاوَاتِ»؛(1)

«از صبر تو فرشتگان آسمان ها شگفت زده شدند».

ظهور اين فضيلت از آن حضرت به نوعى شد كه سخن از صبر و خويشتن دارى آن امام شهيد، توضيح واضحات است. بااين حال، از جهت فايده اخلاقى، چند قسم از اقسام عالى صبر را بيان مى كنيم و سپس موقف عظيم و بى نظير آن حضرت را در هريك نشان مى دهيم:

صبر در جهاد

صبر در جهاد اين است كه مجاهد راه خدا به واسطۀ ايجاد جراحات و زخم اسلحه، پشت به ميدان نكند و از زخم هاى كارى، پريشان خاطر نشود و روحيه اش از يورش و حمله دسته جمعى قواى مسلّح دشمن ضعيف نگردد.

يكى از علل فتوحات مسلمانان در صدر اسلام اين بود كه مسلمين

ص:70


1- مشهدى، المزار، ص 504؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 98، ص 240. «از صبر تو ملائكه آسمان ها شگفت زده شدند».

براى كسب ثواب و فوز به قرب خدا در ميدان هاى نبرد، آسوده خاطر و با اطمينان، صابرانه جهاد مى كردند. قرآن اين مردم را مدح نموده، و از صبر آنان تمجيد كرده است:

وَ الصّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ .(1)

و در آيه اى ديگر مى فرمايد:

كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ وَ اللّهُ مَعَ الصّابِرِينَ .(2)

اين افتخار، در ميدان هاى جهاد اسلامى در درجه نخست، نصيب على عليه السلام و خاندان پاكش بود. آنان در هيچ يك از جنگ ها، از جهاد، روى نگرداندند. على عليه السلام در جنگ بدر، حنين، احزاب و غزوات ديگر شركت داشت. او در نهايت صبر و تحمّل، ثابت قدم بود به طورى كه در جنگ احد، نود جراحت بر بدنش وارد شد امّا همچنان مى جنگيد و از پيغمبر و اسلام مردانه و صادقانه دفاع مى نمود.(3) برادر آن حضرت، جعفر بن ابى طالب در جنگ موته بيش از هفتاد زخم شمشير و نيزه بر بدنش وارد شد.(4) آن مجاهد راه خدا، پرچم اسلام را نگاه داشت تا

ص:71


1- بقره، 177. «در برابر سختى ها و زيان ها و هنگام جنگ استقامت مى ورزند».
2- بقره، 249. «چه بسيارگروه هاى كوچك كه به خواست خدا، بر گروهاى بزرگ پيروز شدند و خداوند با صابران است».
3- قمى، تفسير، ج 1، ص 116؛ مجلسى، بحارالانوار؛ ج 20، ص 54؛ ج 108، ص 279.
4- ابن كثير، البداية و النهايه، ج 4، ص 279-280.

دست هايش را قطع كردند و همچنان ثبات ورزيد تا او را برحسب بعضى تواريخ، به دو نيمه ساختند.(1)

امام حسين عليه السلام به روايت ابن اثيرجزرى(2) و مسعودى(3) و نقل عقّاد(4) ، سى وسه طعن نيزه و سى وچهار زخم شمشير و خنجر برداشت كه اين شصت وهفت زخم به غير از زخم تيرها بود.

عقّاد نقل مى كند: مجموع جراحاتى كه اثر آن در لباس امام حسين عليه السلام هويدا بود، صدوبيست جراحت بود؛(5) حتّى از بعضى روايات استفاده مى شود كه مجموع جراحات وارده از شمشير، تير، نيزه و سنگ بر آن بدن عزيز خدا بيش از سيصدوده جراحت بوده است و تمام اين زخم ها از پيش رو و سينه مطهّر بر آن حضرت رسيده بود.(6)

امام حسين عليه السلام با اين كثرت جراحات، باز هم جنگ مى كرد و رجز مى خواند و تا ممكن بود سواره و سپس پياده به سپاه دشمن مردانه حمله مى كرد؛ حتّى آن وقتى كه بر زمين مى افتاد با كمك شمشير برمى خاست و آن مردمى كه ننگ عالم انسانيت شدند را از خود دور مى گرداند و دفاع مى كرد و صبر مى نمود.

ص:72


1- ابن هشام، السيرة النبويه، ج 3، ص 833؛ ابن كثير، السيرة النبويه، ج 3، ص 464 462.
2- ابن اثيرجزرى، الكامل فى التاريخ، ج 4، ص 79.
3- مسعودى، مروج الذهب، ج 3، ص 62.
4- عقّاد، ابوالشهداء، ص 250.
5- عقّاد، ابوالشهداء، ص 250.
6- معتمدالدوله، قمقام زخّار، ج 2، ص 468؛ عقّاد، ابوالشهداء، ص 188.

صبر بر بلا

اين نوع صبر، از صبر بر جراحات و آلام بدنى به مراتب دشوارتر و طاقت فرساتر است. امّا امام حسين عليه السلام، كه صبر و شكيبايى اش از كوه هاى عالم بيشتر بود، در داغ مرگ جوانان و برادران و مصيبت بهترين اصحاب و ياران كه همه را با لب تشنه در پيش رويش به فجيع ترين وضعيتى به شهادت مى رساندند و بدنشان را پاره پاره مى كردند، صبرى كرد كه از آغاز عالم تابه حال، چنان صبرى از كسى آشكار نشده است.

آغوش آن امام، قتلگاه طفل شش ماهه اش گرديد.

برادرزاده سيّد شهيدان كربلا در آغوش آن امام مظلوم به شهادت رسيد.

كودك خردسال ديگرش را كه لرزان از خيمه بيرون آمده بود با ضربت عمود، تشنه كام كشتند.

او در تمام اين مصيبات جانكاه، صبر كرد؛ حتّى كودكى را كه شمشير دشمن دستش را قطع كرده بود مانند مردان دنياديده امر به صبر مى كرد و مى فرمود:

«يَا ابْنَ أَخِي! إِصْبِرْ عَلَى مَا نَزَلَ بِكَ، وَاحْتَسِبْ فِي ذَلِكَ الخَيْرَ».(1)

«اى برادرزاده من! صبر كن بر آنچه كه بر تو (از بلاها و مصيبت ها) وارد شده و اينها را خير حساب كن».

ص:73


1- طبرى، تاريخ، ج 4، ص 344؛ مفيد، الارشاد، ج 2، ص 110؛ ابن نما حلى، مثيرالاحزان، ص 56؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 45، ص 54.

امام حسين عليه السلام اهل بيتش را در معرض اسيرى مى ديد و بااينكه اين مصيبت براى او كه مجسّمه غيرت و مردانگى بود، بسيار سخت و جانگداز مى نمود، صبر فرمود و آنها را به صبر، وقار، خاموشى و خويشتن دارى سفارش مى كرد و به رحمت خدا مژده داده و مى فرمود:

«وَرَحْمَةُ اللّهِ ونُصْرَتُهُ لا تُفَارِقُكُمْ فِي الدُّنْيَا وَلا فِى الآخِرَةِ»؛(1)

صبر در هنگامه غضب

پيامبر اعظم صلّى اللّه عليه و آله در روايتى مى فرمايند: «نيرومند كسى است كه به هنگام خشم، مالك خويش گردد».(2)

امام حسين عليه السلام هرگز تحت تأثير خشم و غضب، كارى را انجام نداد؛ او به هنگام غضب، بر خود مسلّط بود و اگر تمام عوامل خشم فراهم مى شد، آن حضرت از طريق اعتدال و ميانه روى و راه صواب به قدر چشم برهم زدنى بيرون نمى شد.

علايلى مى نويسد: غلامى از غلامان حضرت، آب بر دست مباركش مى ريخت؛ ظرف آب از دست غلام در طشت افتاد، آب طشت بر روى مقدّس ايشان پاشيد. غلام عرض كرد: اى آقاى من! «وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ ».

ص:74


1- سپهر، ناسخ التواريخ، ج 6، جزء 2، ص 360. «رحمت و يارى خدا در دنيا وآخرت از شما جدا نشود».
2- احمد بن حنبل، مسند، ج 2، ص 236؛ ابن شعبه حرانى، تحف العقول، ص 47؛ فتال نشابورى، روضة الواعظين، ص 380.

فرمود: «خشمم را فرو خوردم». غلام گفت: «وَ الْعافِينَ عَنِ النّاسِ ». فرمود: «تو را عفو نمودم». عرض كرد: «وَ اللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ».

فرمود:

«اِذْهَبْ فَاَنْتَ حُرٌّ لِوَجْهِ اللّهِ الْكَرِيمِ»؛(1)

«برو كه تو در راه خدا آزادى».!

يكى از نمايش هاى حُسن خلق و كَرَم آن حضرت كه نشان مى دهد آن امام شهيد در برابر عوامل غضب، خشم و كينه، كمال قدرت و ايستادگى را داشت، سيراب كردن لشكر حرّ است.

وقتى لشكر حرّ در گرمگاه روز رسيدند و حضرت، تشنگى را مشاهده كرد فرمان داد تا به آنها و اسب هايشان آب بياشامند. برحسب امر امام عليه السلام، تمام سپاه دشمن را از مرد و مركَب، سيراب كردند و بر پاها و شكم چهارپايانشان آب پاشيدند.

على بن طعان محاربى گفت: من پس از همه رسيدم؛ آن بحر كَرَم و نورِ ديده ساقى كوثر مرا به آن حال ديد؛ به زبان مبارك و در نهايت لطف و مرحمت به لغت حجاز فرمود:

«اَنْخِ الرَّاوِيَةَ»؛

«شتر را بخوابان».

من معناى كلام امام را ندانستم، امام دانست كه نفهميدم پس فرمود:

«يَا بْنَ اخِي انْخِ الْجَمَلَ»؛

«برادرزاده، شتر را بخوابان».

ص:75


1- مجلسى، بحارالانوار، ج 44، ص 195.

من شتر را خوابانيدم. سپس فرمود:

«إِخْنِثِ السِّقَاءَ»؛

«دهانه مشك را برگردان و آب بنوش!».

من نتوانستم. امام پيش آمد و دهانه مشك را به دست مبارك پيچيد تا آب نوشيدم.(1)

از نمونه هاى ديگر صبر آن حضرت، امتناع او از شروع جنگ بود. بااينكه مى دانست آن لشكر كفرپيشه به هيچ وجه بر او و عزيزانش رحم نمى كنند و بااينكه از آنها رفتارها و حركاتى سر مى زد كه صبر بر آن اعمال نكوهيده، دشوار بود، آن حضرت، حجّت را بر آنها تمام ساخت و نه خود و نه اصحابش دست به اسلحه نبردند.

چون نامه ابن زياد به حرّ رسيد و در آن دستور داده بود كه حرّ بر امام حسين عليه السلام كار را تنگ بگيرد و ايشان را در بيابانى بى آب و سبزه فرود آورد، زهير بن قين به امام عليه السلام عرض كرد: «به خدا قسم! آن سپاهى كه پس از اينها بيايند بسى بيشتر باشند، اجازه بده تا هم اكنون با اين گروه نبرد كنيم». آن حضرت عليه السلام فرمود: «من ابتدا جنگ را شروع نمى كنم».(2)

همچنين وقتى آب را بر روى امام و اصحابش بسته بودند و همه لشكريان آن حضرت از زن و مرد، كوچك و بزرگ، جوان و پير، بيمار و

ص:76


1- مفيد، الارشاد، ج 2، ص 78؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 44، ص 376؛ معتمدالدوله، قمقام زخّار، ص 350.
2- ابن داوود، دينورى، الاخبارالطوال، ص 251-252؛ مفيد، الارشاد، ج 2، ص 83-84؛ عقّاد، ابوالشهداء، ص 188.

سالم، حتّى اسب ها و مراكب، تشنه بودند و صيحه تشنه كامان همواره به گوش امام مى رسيد، ايشان از شروع جنگ، خوددارى فرمود.

حتّى زمانى كه جرثومه شرارت و خباثت، شمر ملعون روز عاشورا به خيام طاهره نزديك شد و در پيرامون خيمه هاى جلالت و عظمت مى گرديد تا نقطه اى را كه از آنجا مى توان به خيام و لشكرگاه امام، حمله كرد معيّن سازد، خندقى را ديد كه آتش در آن افروخته اند؛ بانگ برداشت و به امام جسارت كرد. مسلم بن عوسجه كه در تيراندازى مهارت داشت اجازه خواست شمر را با تير بزند و زمين را از لوث وجود خبيث آن دشمن خدا پاك سازد. حضرت اجازه نفرمود؛ زيرا از شروع كردن جنگ كراهت داشت؛(1) مثل اينكه مى خواست جنگش با آنها صورت دفاع داشته باشد.

ص:77


1- مفيد، الارشاد، ج 2، ص 96؛ طبرسى، اعلام الورى، ج 1، ص 458؛ ابن جوزى، المنتظم، ج 5، ص 339؛ معتمدالدوله، قمقام زخّار، ج 1، ص 390؛ عقّاد، ابوالشهداء، ص 237.

ص:78

فقه عزادارى

اشاره

ص:79

ص:80

مقاتل معتبر

س. مقاتل معتبر اعم از فارسى و عربى ازنظر حضرت عالى كدام اند؟

ج. مقاتل معتبر، متعدّد است، مثل نفس المهموم و ابصارالعين و مقتل مقرم و قمقام زخار و مقتل بحارالانوار.

مجلس عزادارى به صورت تئاتر

س. اخيراً مطرح مى شود كه مجالس عزادارى خصوصاً عزاى سيّدالشهدا عليه السلام از صورت سنّتى و روضه خوانى و استماع آن خارج بشود و به صورت نمايشى و تئاترى تبديل گردد، بلكه به اين مطلب اصرار مى ورزند. نظر مباركتان را بيان فرماييد.

ج. اقامه عزاى آن بزرگوار بايد با ذكر مصائب از كتب صحيحه معتبره توسّط ذاكرين و علماى محترم با حفظ شئون اهل بيت عليهم السلام باشد و به صورت تئاتر درآوردن معمولاً خالى از لوازم فاسده و غيرشرعى نيست.

خواندن روضه بى سند

س. خواندن روضه بى اساس يا مشكوك توسّط مدّاح و يا سخنران، چه حكمى دارد؟

ص:81

ج. خواندن روضه بى اساس، جايز نيست، و خواندن چيزى كه احتمال صحّت آن را مى دهد اگر به صورت احتمال باشد، اشكال ندارد.

خصوصيات مدّاح

س. به نظر حضرت عالى، يك مدّاح اهل بيت عليهم السلام چه خصوصياتى بايد داشته باشد؟

ج. مدّاحى اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام، چنانچه براى خدا باشد عبادت است و اجر عظيم دارد و به همين جهت مدّاح بايد اهل تقوا و مقيّد باشد اشعارى كه مى خواند خلاف واقع و دروغ نباشد و اين عبادات را تا مى تواند به قصد قربت انجام دهد تا از مثوبات آن برخوردار شود؛ هرچند گرفتن مزد در برابر آن اشكال ندارد.

مدّاحى با ريتم موسيقى و غنا

س. آيا مدّاحى كه با ريتم موسيقى و به صورت غنا خوانده شود، حرام است ؟

ج. بلى، حرام است.

صداى زنان نوحه خوان

س. در برخى مواردِ مرثيه خوانى و يا مدّاحى زنان در مجالس زنانه، صداى آنان به گوش مردان مى رسد، آيا اين عمل جايز است ؟

ص:82

ج. اگر صداى آنان موجب لذّت بردن مردان و تحريك شهوت گردد، جايز نيست.

تقليد صداى حيوانات در عزادارى

س. در برخى از جلسات مذهبى و عزادارى، براى اظهار نهايت تذلّل در برابر اهل بيت عليهم السلام، عدّه اى صداى حيوانات، مانند سگ از خود در مى آورند، حكم شرعى آن را بيان فرماييد؟

ج. چون در انظار، موهن است، سزاوار است اظهار ارادت و ولايت خود را در صورت هاى جالب و تحسين آميز انجام دهند.

برهنه شدن هنگام سينه زنى

س. آيا سينه زنى به صورتى كه از كمر به بالا برهنه شوند، در عزادارى سيّدالشهدا عليه السلام جايز است ؟

ج. اگر مستلزم نگاه نامحرم نباشد، اشكال ندارد.

پابرهنه رفتن در عزادارى

س. بعضى عزاداران به خود گِل مى مالند و با پاى برهنه راه مى روند، اين نحوه عزادارى چه حكمى دارد؟

ج. اين گونه امور كه در محلّى طبق مرسوم آن محلّ به وسيله آن، اظهار حزن و عزا نسبت به سالار شهيدان عليه السلام بنمايند، چنانچه ضرر معتدٌّبه براى جسم و جان نداشته باشد، مانعى ندارد.

ص:83

گريبان چاك زدن

س. حكم چاك زدن گريبان و بر سروصورت زدن در مصيبت امام حسين عليه السلام چيست ؟

ج. بر سروصورت زدن و گريبان چاك زدن در مصيبت آن بزرگوار، مانعى ندارد.

هروله

س. «هروله» در جلسات عزادارى چه حكمى دارد؟

ج. گاه مى شود كه اشخاص مصيبت زده از شدّت تأثر از جا برمى خيزند و مى روند و مى آيند و خود را مى زنند و فرياد مى كنند؛ اگر كسى در مصيبت حضرت سيّدالشهدا عليه السلام كه اعظم مصائب است، واقعاً چنين حالى پيدا كند، يا مثل تباكى چنين حالى را دارد نمى توان اين حالات را اهانت دانست. در اين موارد سليقه ها مختلف است؛ به حسب ازمنه و امكنه فرق پيدا مى كند و عرف عام را بايد ملاك دانست. آنچه لازم است اين است كه همه بر حفظ و شكوه و عظمت و حقيقت و وقار قدس و ملكوتى اين برنامه و نشان دادن كمال حزن و اندوه خود اهتمام نمايند.

پوشيدن لباس مشكى در عزادارى

س. آيا كراهتى كه در پوشيدن مشكى وجود دارد، لباس عزاى امام حسين عليه السلام را هم شامل مى شود؟

ج. پوشيدن لباس سياه در عزاى امام حسين عليه السلام مطلوب است.

ص:84

تعزيه خوانى

س. نظرتان راجع به تعزيه خوانى چيست ؟

ج. تعزيه و شبيه خوانى، اگر مشتمل بر آلات لهو، از قبيل طبل و شيپور و سنج نباشد و اشعار دروغ و غنا نخوانند و مرد، لباس زنان را نپوشد، اشكال ندارد.

آلات موسيقى در عزادارى

س. استفاده از آلات موسيقى، مثل طبل، سنج، نى، ارگ و مانند آنها در خلال عزادارى چه حكمى دارد؟

ج. جايز نيست.

نماز ظهر عاشورا

س. در ظهر عاشورا، عزاداران براى شور و اظهار حزن، آماده مى شوند و ازطرفى وقت نماز ظهر مى شود؛ وظيفه مؤمنين چيست ؟

ج. در اين موارد، بايد جمع بين اغراض و كسب فضائل نمود؛ هم برنامه اى را كه به صورت عزادارى براى حضرت سيّدالشهدا عليه السلام انجام مى شود، انجام دهيد و هم نماز ظهر را در اول وقت به جا آوريد.

دسته هاى عزا و سدّ معبر

س. راه اندازى دسته هاى عزادارى در كوچه و خيابان كه باعث ترافيك مى شود، چه حكمى دارد؟

ج. در حدّ متعارف ايّام عزادارى، اشكال ندارد.

ص:85

استفاده از عَلَم

س. استفاده از عَلَم چه حكمى دارد؟

ج. در مراسم عزادارى سالار شهيدان حضرت ابى عبداللّه الحسين عليه السلام، استفاده از عَلَم كه تعظيم شعائر محسوب مى شود به شرط اينكه مشتمل بر مجسّمه ذى روح كه حرام است نباشد، اشكال ندارد؛ بلكه مطلوب است.

نخل گردانى

س. در ايّام عاشورا ضريح مانندى به نام نخل را به اسم و رسم عزادارى ملبّس به البسه و اقمشه فاخره مى كنند، با عنايت به فتواى مرحوم حضرت آيت الله العظمى بروجردى كه فرموده اند: «عزادارى در ايّام عاشورا برحسب متعارف بلاد مختلف است وآنچه در هر بلدى مصداق عزادارى است مانعى ندارد»، نظر حضرت عالى در اين باره چيست ؟

ج. آنچه استاد عظيم الشأن ما - اعلى اللّه مقامه - در پاسخ سؤال مذكور فرموده اند مورد تأييد اينجانب است.

شمع روشن كردن در شام غريبان

س. آيا شمع روشن كردن در شام غريبان سيّدالشهداء عليه السلام از مصاديق بدعت نمى باشد؟

ج. اشكال ندارد.

ص:86

تصاوير منسوب به ائمّه عليهم السلام

س. حكم خريد، فروش، چاپ، توليد و يا استفاده از عكس ها و پوسترهايى كه از چهرۀ ائمّه معصومين عليهم السلام تهيه شده است، چگونه است ؟

ج. عكس ها و پوسترهاى مذكور، مستند صحيحى ندارند؛ خوب است از اين عمل خوددارى شود و مؤمنان به جاى آن، احاديث اهل بيت عليهم السلام را با خطّى زيبا بنويسند و آن را در منازل خود نصب نمايند.

مصرف هدايا و نذورات در غير مورد

س. آيا وجوهى را كه براى منظورى خاص در عزادارى هديه شده است مى توان در موارد ديگرى غير از آن، در عزادارى مصرف نمود، مثل پولى كه براى غذا و اطعام داده شده ولى به مصرف خريد لوازم برسد؟

ج. صرف وجوهى كه مصرفشان مورد خاص است، در غير آن مورد، جايز نيست، و موجب ضمان است.

زنجيرهاى تيغ دار

س. استفاده از زنجيرهايى كه داراى تيغ هستند، چه حكمى دارد؟

ج. اگر استفاده از زنجيرهاى مزبور، باعث ضرر بدنى قابل توجهى گردد، جايز نيست.

خراشيدن صورت

س. برخى در جلسات سينه زنى و عزادارى معصومين عليهم السلام در حال

ص:87

عزادارى صورت خود را خراش انداخته و به صورتشان خون جارى مى شود؛ عزادارى به اين شكل چه حكمى دارد؟

ج. معلوم نيست كه اين كارها به عنوان ابراز شدّت تألّم بر مصائب اهل بيت عليهم السلام و عزادارى براى آن بزرگواران وهن باشد. بلى، اگر موجب ضرر قابل اعتنا شود، جايز نيست.

ص:88

اشعار عاشورايى

اشاره

ص:89

ص:90

سلطان عشق

هلال ماه محرّم ز نو هويدا شد بيا كه رايت سلطان عشق بر پا شد

بيا كه رايت سلطان عشق بر پا شد بيا كه آيت فتح و ظفر هويدا شد

[درآ به مكتب حرّيت و فداكارى بيا كه دين ز قيام حسين احيا شد

شعار باطل و شرك و فساد شد محكوم بيا كه جلوه توحيد، عالم آرا شد

اگر كه حامى حقّى و يار قرآنى بيا كه پرچم دين و جهاد برپا شد

به ملك غيرت و جانبازى و اراده و عزم شهيد كرب و بلا، قهرمان دنيا شد

به دشت ماريه از همّت بلند حسين كتاب همّت و ايمان و صبر معنا شد

[حسين عدل و شهامت، حسين آزادى فداى دين خدا در هجوم اعدا شد

ص:91

بزرگ تر سند افتخار انسان ها به خون پاك حسين شهيد امضا شد

مرام نامه آزادى و حقوق بشر از آن مجاهده بى نظير انشا شد

در اين جهاد مقدّس، حسين شد پيروز يزيد ننگ بشر گشت و خوار و رسوا شد

[يزيد كيست ؟ هر آن كس كه ضدّآزادى است هرآن كه دشمن قرآن و آل طه شد

فداى رهبر لب تشنه اى كه در ره دين غريب و بى كس و تنها به سوى هيجا شد

دريغ و درد كه در كربلا ز ظلم خسان جدا سر از تن پاك عزيز زهرا شد

به زير سمّ ستوران فتاد جسم حسين خيام محترم اهل بيت يغما شد

نگشت تابع ظالم، كه ظلم را كوبيد اگرچه رنج و بلايش فزون ز احصا شد

[بنال «لطفى صافى» كه روز عاشورا ز خون پاك شهيدان چو عيد اضحى شد

ص:92

انقلاب محرّم

محرّم است و جهان پر ز انقلاب شده است به شيون و غم و اندوه شيخ و شاب شده است

ز بانگ شور برانگيز القيام و جهاد قلوب اهل ستم اندر اضطراب شده است

ز مكتب كَرَم و نهضت و عزاى حسين الى الأبد به سوى خلق، فتح باب شده است

به مُلك عزّت نفس و ثبات و قوّت دين شهيد كرب و بلا، مالك الرّقاب شده است

براى اهل بيت پيمبر كنار شطّ فرات ز جور فرقه كفّار، قحط آب شده است

پيمبر است غمين و على عزادار است به روضه، حضرت زهرا در التهاب شده است

مگر حسين ز ميدان دوباره بهر وداع به سوى خيمه گه زينب و رباب شده است

دريغ و درد كه از سنگ كينه دشمن ز خون، محاسن نورانيش خضاب شده است

مگر كه حضرت عبّاس باز از پى آب براى تشنه لبان پاى در ركاب شده است

ص:93

مگر كه اصغر بى شير خسته مظلوم به ضرب تير ستم پيشگان به خواب شده است

مگر يگانه شبيه نبى، على اكبر به عزم يارى دين، باز بر عقاب شده است

ز ظلم دشمن دين گرچه روز عاشورا ز رحم و عدل و شرف، چهره درحجاب شده است

ز قتل سبط پيمبر اگر به ظاهر حال يزيد پست فرومايه، كامياب شده است

به رغم آل معاويه و يزيد پليد كه كيدشان همه بر باد و در تباب شده است

ربوده است دل خلق را، قيام حسين جهان، مسخّر آل ابوتراب شده است

نصيب شيعه آل است روضه رضوان نصيب ناصبيان، لعنت و عذاب شده است

اساس حقّ و حقيقت هميشه آباد است بناى ظلم به هر بوم و بر خراب شده است

ظهور جوهر ايمان و استقامت شخص رهين عزم وى و صبر در صعاب شده است

خموش «لطفى صافى» كه در عزاى حسين قلوب اهل ولا از الَم كباب شده است

ص:94

خطاب به مردم كوفه

خاكتان بر سر كه فرزند پيمبر كشته ايد نور چشم حضرت زهرا و حيدر كشته ايد

[شخص ايمان، روح قرآن، سرور آزادگان خامس آل عبا محبوب داور كشته ايد

دين و وجدان و شرف، انصاف و رحم و معرفت پاسدار پرچم اللّه اكبر كشته ايد

دُرّ درياى ولايت، شمس تابان كمال حامى مستضعف و محروم و مضطرّ كشته ايد

اى گروه بى حميّت مردم پيمان شكن نور حقّ كز آن جهان مى بُد منوّر كشته ايد

از گلستان رسالت، بوستان مرتضى ارغوان و لادن و نسرين و عبهر كشته ايد

مقتداى رادمردان سيّد خوبان حسين حضرت عبّاس آن مير غضنفر كشته ايد

چون على اكبر آن زيبا جوان بى همال شبه پيغمبر كمالات مصوّر كشته ايد

[نوجوان نورس و پيران عالى مرتبت كودك شش ماهه اى مانند اصغر كشته ايد

ص:95

تا ز خود سازيد راضى پور هند نابكار شافعان عرصه فرداى محشر كشته ايد

[قهرمانان فضيلت، ياوران دين حقّ پيش چشم همسران و مام و خواهر كشته ايد

قاريان و زاهدان و صالحان روزگار فاتحان جبهه و محراب و منبر كشته ايد

[مرگ بادا بر شما، نفرين و نفرت بر شما لعن بى حدّ بر شما، ننگ و مذلّت بر شما

ص:96

روز عاشورا

باز صبح روز عاشورا رسيد شورش روز قيامت شد پديد

باز شد بر روى خلق از خاص و عام مكتب ايمان و ايثار و قيام

مكتب تسليم و تفويض و رضا مكتب صبر و گذشت از ماسِوا

مكتب قرب و عروج و ارتقا بينش و آگاهى و فوز لقا

روز عاشورا بُوَد روز خدا روز احرار است و روز اوليا

روز احمد، روز زهرا و على است روز فخر هر نبى و هر ولى است

روز عبّاس و على اكبر است روز جانبازان راه داور است

جلوه اش هر دم بود در ازدياد روز حقّ است و نخواهد شد زِ ياد

نور آن هرگز نخواهد شد خموش منبع شور و قيام است و خروش

پرچم دين ز آن بود در اهتزاز امّت اسلام از آن سرفراز

شور و شوق شيعيان از كربلاست نفى استكبارشان از كربلاست

شيعه يعنى شوق، يعنى انتظار شيعه يعنى ملّت امّيدوار

شيعه حزب الله و قوم رستگار آهنين عزم و قوى و استوار

ملّت توحيد و ايمان متين پيروان رهبران راستين

حقّپرست و حقّنهاد و حقّمرام مرتضى را از دل و از جان غلام

دشمن تبعيض و ظلم و قلدرى جهل و استضعاف و زور و خودسرى

شيعه، يعنى پيرو راه حسين رهروان غزوه بدر و حنين

شيرمردان جهاد و اجتهاد پاك بازان ره خير و سداد

يار مظلومان و خصم ظالمان هم طراز فرقه كرّوبيان

ص:97

كشته راه خدا

من حسين سرجدايم كشته راه خدايم

شافع روز جزايم خامس آل عبايم

من حسين حقّپرستم من خدا را عين و دستم

بر همان عهد الستم تا ابد بر جاى هستم

من حسين سرجدايم كشته راه خدايم

من حسينم من حسينم افتخار عالمينم

آفتاب مشرقينم عرش حقّ را زيب و زينم

من حسين سرجدايم كشته راه خدايم

من حسين كربلايم ميهمان اشقيايم

من غريب نينوايم كشته تيغ جفايم

من حسين سرجدايم كشته راه خدايم

نور عين مصطفايم يادگار مرتضايم

زادۀ خيرالنسايم قبلۀ اهل وفايم

من حسين سرجدايم كشتۀ راه خدايم

بحر موّاج كمالم مهر تابان جلالم

سرخوش از جام وصالم يوسف مصر جمالم

من حسين سرجدايم كشتۀ راه خدايم

درّ بحر اصطفايم معدن جود و سخايم

ص:98

لنگر أرض و سمايم مرد ميدان بلايم

من حسين سرجدايم كشته راه خدايم

محو ذات كبريايم غرقۀ بحر فنايم

شاهد بزم لقايم سيّد اهل ابايم

من حسين سرجدايم كشتۀ راه خدايم

سبط خيرالمرسلينم رهبر دنيا و دينم

دشمن مستكبرينم قهرمان ماء و طينم

من حسين سرجدايم كشتۀ راه خدايم

شِبل شير كردگارم قدرت پروردگارم

دين و ايمان را مدارم سومين هشت و چارم

من حسين سرجدايم كشتۀ راه خدايم

پاى تا سر افتخارم مركز مجد و وقارم

عرش حقّ را گوشوارم دين حقّ را جان نثارم

من حسين سرجدايم كشته راه خدايم

عالم علم كتابم مقتداى شيخ و شابم

شافع يوم الحسابم هادى راه صوابم

من حسين سرجدايم كشته راه خدايم

رونق شرع مبينم خسرو ملك يقينم

خاتم دين را نگينم فخر و عزّت آفرينم

من حسين سرجدايم كشته راه خدايم

ص:99

من صراط مستقيمم محور دين قويمم

عِدل قرآن كريمم من همان ذبح عظيمم

من حسين سرجدايم كشته راه خدايم

داغ ياران و جوانان گرچه سوزاند دل و جان

ليك اندر راه يزدان من گرفتم جمله آسان

من حسين سرجدايم كشته راه خدايم

دادم اندر راه داور كودك شش ماهه اصغر

هم على شبه پيمبر هم ابوالفضل غضنفر

من حسين سرجدايم كشته راه خدايم

پيكرم گر غرق خون شد زخم تن از حدّ برون شد

عزّتم از آن فزون شد دشمنم خوار و زبون شد

من حسين سرجدايم كشته راه خدايم

مكتب سرخ شهادت عزم و ايثار و شهامت

دين و صبر و استقامت زنده كردم تا قيامت

من حسين سرجدايم كشته راه خدايم

ص:100

مصيبت هاى عاشورايى

اشاره

(از مرحوم حضرت آيت اللّه آخوند ملا محمدجواد صافى گلپايگانى رحمه الله)

ص:101

ص:102

اشاره: مرحوم حضرت آيت الله آخوند ملا محمدجواد صافى، والد گران قدر مرجع عالى قدر كه داراى تأليفات متعدّدى هستند، در اثر ارزشمند خود به نام نفايس العرفان در پايان هر فصلى، با توسل به حضرت اباعبداللّه الحسين عليه السلام آن فصل را به پايان رسانده است. مصيبت هايى كه در اين بخش مى آيد از همين اثر ارزشمند انتخاب شده است. اشعار اين بخش نيز، سرودۀ آن فقيه صمدانى مى باشد.

مصيبت اول

آن وقتى كه هر دو دست مبارك ابى الفضل العباس قطع شده بود و تير كين بر ديده حقّبينش نشسته و بدن اطهرش مانند خانه زنبور از كثرت زخم سنان و تير، سوراخ سوراخ گشته و آبى كه براى اطفال حمل مى نمود بر زمين ريخته بود: آيِساً مِنَ الحَيَاةِ وَقَرِيباً إِلَى الْمَمَاةِ بود كه ملعونى با عمودى از آهن رسيد.

چون ديد، عباس، دستى ندارد و توانايى دفاع در وجود مباركش نيست، از خدا و رسول شرم نكرده و بر مظلومى آن جناب ترحّم ننمود و چنان عمود را - به قوّت هرچه تمام تر - بر فرق مباركش زد كه مغز سرش بر شانه مبارك ريخت.

ص:103

چو دشت بلا از غمش تار شد كشيد آه و از زين نگون سار شد

ور افتاد با سينه چاك چاك به سر باد خاكم، ز زين روى خاك

نَادَى: يَا أَخَاه! أَدْرِكْ أَخَاكَ الْعَبَّاسَ. چون امام حسين عليه السلام ناله برادر را شنيد: آهى از جگر كشيد و فرياد برآورد:

«اَلآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَانْقَطَعَ رَجَائِي وَقَلَّتْ حِيلَتِي». وَأَتَى زَيْنَبُ، فَنَادَتْ: «وَاعَبَّاسَاهُ!».(1)

مصيبت دوم

همه شنيده و مى دانيد كه در روز عاشورا، چند تن را سنگ باران كردند. يكى قاسم بن الحسن است كه بدن لطيف و نازكش را سنگ باران كردند، و هدف تير و تيغ و سنگ ساختند، و بر بى كسى و غريبى و كوچكى و تشنگى و يتيمى او ترحّم ننمودند.

آه آه. وا اسَفاه! در بحارالانوار است كه حميد بن مسلم گويد: جوانى را ديدم چون يك پاره ماه كه يك بند نعلين او گسيخته و لشكر از هر طرف چون گرگان با او درآويخته و به هر طرفى كه حمله مى كرد، لشكر چو گوسفند از نهيب شير شجاعان، فرارى مى شدند. عمر بن سعد ازدى گفت: بر من گناه اين مردم كه اگر فرصتى يابم او را نكشم. پس فرصتى به دست آورد و از عقب قاسم تاخت، و چنان شمشيرى بر فرق مباركش نواخت كه تا پيشانى شكافت.

لشكر، اطرافش را گرفتند و بدن از گل نازك ترش را معرض تير و تيغ و سنگ ساختند. چون قاسم از اسب درغلطيد فرياد كرد: يَا عَمَّاهُ! أَدْرِكْنِي.

ص:104


1- مجلسى، بحارالانوار، ج 45، ص 42.

امام حسين عليه السلام چون شير غاضب به جانب او روان شد. وقتى رسيد كه آن ملعون مى خواست سر قاسم را جدا كند. شمشيرى حواله او نمود، دست آن ملعون قطع شد.

از لشكر استمداد نمود، قوم او اطراف امام حسين عليه السلام را گرفتند. در اين زدوخورد و جنگ، بدن قاسم در زير سمّ اسبان با خاك و خون يكسان گشت. وقتى لشكر از حملات فرزند حيدر صفدر متفرّق شدند، امام حسين عليه السلام به بالين قاسم آمد كه هنوز كمى جان در تن او باقى بود و پاهاى خود را بر زمين مى ساييد؛ فَبَكَى الْحَسَيْنُ عليه السلام وَقَالَ:

«وَاللّهِ يَعِزُّ عَلَى عَمِّكَ أَنْ تَدْعُوهُ فَلا يُجِيبُكَ أَوْ يُجِيبُكَ فَلا يُعِينُكَ أَوْ يُعِينُكَ فَلا يُغْنِي عَنْكَ».

مصيبت سوم

صديقۀ صغرى فرمود:

لَيَتَ السَّمَاءَ طُبِقَتْ عَلَى الأَرْضِ وَلَيْتَ الْجِبَالَ تَدْكَدَكَتْ عَلَى السَّهْلِ(1)

اين، وقتى بود كه امام حسين عليه السلام از اسب به روى خاك در افتاد و تن مباركش در خاك و خون آغشته بود. عبداللّه بن الحسن كه نگران بود و عمّ اكرم خود در آن حال مى ديد، بى تابانه و مُدهشانه به جانب آن جناب دويد. امام حسين عليه السلام فرمود:

«يَا اخْتَاه! أَحْبِسِيهِ»؛ «اى خواهر! عبداللّه را نگاه دار كه در اين بيابان بلاانگيز نيايد و خود را هدف تير و تيغ نسازد».

ص:105


1- ابن طاووس، اللهوف، ص 73؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 45، ص 54. «اى كاش آسمان بر زمين مى چسبيد و اى كاش كوه ها بر دشت ها خرد مى شد».

زينب او را گرفت و هرچند در منع او شدّت كرد، به جايى نرسيد.

فَقَالَ عَبْدُ اللّهِ: لا وَاللّهِ! لا أُفَارِقُ عَمِّيِ. قوّت كرد و خود را از چنگ زينب رها ساخت و دوان دوان خود را به امام حسين عليه السلام رسانيد.

در اين وقت ابن كعب - عليه اللّعنه - خواست تيغ خود را بر امام حسين عليه السلام فرود آورد.

فَقَالَ لَهُ: وَيْلَكَ يَا بْنَ الْخَبِيثَة! أَ تَقْتُلُ عَمِّي؛ عبداللّه گفت: اى پسر زانيه! آيا مى خواهى عمّ مرا بكشى.

دست كوچك خود را وقايه و سپر عمّ بزرگوار نمود. شمشير آن ملعون، دست مباركش را قطع نمود، چنان كه با پوست آويخته گشت. پس فرياد برداشت كه يا امّاه! امام حسين عليه السلام او را گرفت و بر سينه خود چسبانيد، وَقَالَ:

«يَا ابْنَ أَخِي! اصْبِرْ عَلَى مَا نَزَلَ بِكَ وَاحْتَسِبْ فِي ذَلِكَ الْخَيْر فَإِنَّ اللّهَ يَلْحَقُكَ بِآبَائِكَ الصَّالِحِينَ».(1)

در همين وقت، حرمله ملعون همچنانى كه عبدالله در كنار امام حسين عليه السلام بود خدنگى به سوى او روانه كرد و آن تير بر مقتل عبدالله آمده و درگذشت.

پس آن سان ظالمى تيرى رها كرد كه اندر مقتل شه زاده جا كرد

ندانم شاه را چون گشت احوال كه اينجا، عقل مات و نطق شد لال

چرا صافى نشد زين درد و ماتم بسيط خاك، جاى چرخ اعظم ؟

ص:106


1- طبرى، تاريخ، ج 4، ص 344؛ مفيد، الارشاد، ج 2، ص 110؛ ابن نما حلى، مثيرالاحزان، ص 55-56.

مصيبت چهارم

وقتى كه امام حسين عليه السلام، پسر ناكام خود را ديد كه با بدن پاره پاره و فرق شكافته و لب هاى خشكيده در ميان خاك و خون افتاده و مشغول جان دادن است، بى اختيار چنان صيحه بركشيد و فريادى برآورد كه دوست و دشمن به حال او گريستند.

پس خود را از اسب در انداخت وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّه؛ از شدّت بى تابى، روى مبارك بر عارض چون ماه على گذاشت و شمس و قمر را به هم تلاقى داد. راوى مى گويد: طولى نكشيد كه امام حسين عليه السلام روى خود را برداشت و خون فرق على بر روى مباركش جارى بود؛

يقين شد صافى آن سان حالت شاه كه اشكش شد بماهى آه بر ماه

مصيبت پنجم

امام حسين عليه السلام تا آن دم آخر، صابر و راضى به قضاى الهى بود و منسوب به آن جناب است كه به درگاه الهى عرض مى كرد:

تَرَكْتُ النَّاسَ طُرّاً فِي هَوَاكَا وَ أَيْتَمْتُ الْعِيَالَ لِكَيْ أَرَاكَا؛

رها كردم مردم را در هواى تو و دوستى تو اى خداى من، و اطفال خود را يتيم و كسانم و عيالم را در به در كردم براى ديدن رضا و رسيدن به وصل تو.

وَلَوُ قَطَعْتَنِي فِي الْحُبِّ إِرْباً لَمَا حَنَّ الْفُؤَادُ إِلَى هَوَاكَا؛

و اگر قطعه قطعه كنى مرا و ريزريز سازى، هرگز دل من به سوى غير تو

ص:107

نرود و درد دل خود را به جاى ديگر نگويد. و شايد اين كلمات را در وقتى فرموده باشد كه از روى زين به ضرب نيزه صالح بن وهب بر زمين افتاد.

جگر تفتيده با چشمان نمناك فتاد آن هيكل توحيد بر خاك

گُهر ريزان ز ديده لعل مى سُفت به شكر وصل در آن حال مى گفت

تَرَكْتُ النَّاسَ طُرّاً فِي هَوَاكَا وَ أَيْتَمْتُ الْعِيَالَ لِكَيْ أَرَاكَا

مصيبت ششم

آن وقتى كه بدن مبارك على بن الحسين از كثرت زخم و سيلان خون، سستى گرفته بود. ملعونى فرصتى به دست آورد. شمشيرى بر فرق همايونش فرود آورد كه به آن ضربت، زخمى گران يافت و ساير لشكر جرى شدند؛ از چهار طرف او را هدف و نشانۀ تير و شمشير ساختند، چنان كه يك باره توانايى از على برفت. ناچار دست در گردن اسب درآورد و فرو خفت، عنان اسب را رها كرد، اسب از اين سوى و آن سوى مى تاخت و به هر سوارى كه مى رسيد، زخمى بر بدن مباركش مى زدند. فَقَطَّعُوهُ بِسُيُوفِهِمْ إِرْباً إِرْباً؛ بدن مطهّرش را با شمشير، قطعه قطعه و پاره پاره كردند. پس از اسب افتاد؛ فَنَادَى: يَا أَبَتَاه! هَذَا جَدِّي رَسُولُ اللّهِ قَد سَقَانِي بِكَأْسِهِ الأَوْفَى.

چون امام حسين عليه السلام بانگ فرزند ناكام را شنيد، صيحه از پردۀ جگر بركشيد و فرمود:

«قَتَلَ اللّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ»؛(1)

گفت: اى جان پدر روحى فداك باد بر دنيا پس از مرگ تو خاك

ص:108


1- مجلسى، بحارالانوار، ج 45، ص 44؛ بحرانى اصفهانى، عوالم العلوم، ص 286-287.

مصيبت هفتم

امام حسين عليه السلام باآن همه مصيبات و شدائد و نوائب و دواهى - كه اگر بر كوه ها وارد شدى طاقت نمى آوردند و اجزاى وجودشان از يكديگر متلاشى و متفرّق مى شد -، صابر و راضى به قضاى الهى بود و مكرّر در مكرّر به خداى خود - درحالى كه لبش تشنه و شكمش گرسنه و زخمش بى شمار و دشمنان وجود مباركش را احاطه كرده و زخم از پس زخم بر بدن مباركش مى زدند - عرض مى كرد:

«صَبْراً عَلَى بَلائِكَ وَرِضاً بِقَضَائِكَ»؛ و نيز با زبان خشكيده و جگر سوخته، گاه گاهى طلب آب مى نمود و مى فرمود:

«وَاعَطَشَاه! وَاقِلَّةَ نَاصِرَاه! يَا قَوْمِ ! ِ اسْقُونِي شَرْبَةً مِنَ الْمَاءِ قَبْلَ طُلُوعِ رُوحِي مِنْ جَسَدِي»؛

«اى مردم بى مروّت! اى خلق بى حميّت! يك شربت آب به من دهيد پيش ازآنكه روح از بدنم مفارقت نمايد».

به سبط پيمبر خدا را ثوابى گذاريد منّت به يك جرعه آبى

شد از تيغ و خنجر دلم پاره پاره شده زخم هايم فزون از ستاره

شما را گر از قتل من نيست چاره دهيد آب، رحمى به حال خرابى

بده مهلت اى شمر تا مادر آيد رها كن مگر باب من بر سر آيد

ز خيمه به بالين من خواهر آيد مكن بى مروّت به قتلم شتابى

ص:109

مصيبت هشتم

منسوب به آن جناب است كه به درگاه الهى عرض مى كرد:

تَرَكْتُ النَّاسَ طُرّاً فِي هَوَاكَا وَأَيْتَمْتُ الْعِيَالَ لِكَيْ أَرَاكَا

وَلَوْ قَطَعْتَنِي فِي الْحُبِّ إِرْباً لَمَا حَنَّ الْفُؤَادُ إِلَى سِوَاكَا

نمودم ترك مردم را جميعاً در هواى تو يتيم و دربه در كردم عيال خود براى تو

نمايى پاره پاره گر مرا اندر ره عشقت دلم هرگز نخواهد رفت سوى ماسواى تو

آه آه! نمى دانم در چه وقت اين كلمات را مى فرمود؛ آيا آن زمانى كه تير سه شعبه در قلب مباركش نشست و خون مانند ناودان از آن جريان داشت و دست مبارك به زير خون مى داشت و بر سر و روى مبارك مى ماليد و مى فرمود:

«هَكَذَا أَكُونُ حَتَّى الْقَى جَدِّي رَسُولَ اللّهِ وَأَقُوُلَ قَتَلَنِي فُلانٌ وَفُلاَنٌ؟»(1) يا آن زمانى كه صالح بن وهب - عليه اللّعنه - چنان نيزه بر پهلوى مباركش زد كه از اسب در غلطيد و آسمان وجودش بر بسيط زمين قرار گرفت.

چو پهلو شد ز جنب الله پاره ز عين الله بر مه شد ستاره

شد اندر ذات حقّ چون باب ممسوس فتاد از صدر زين با آه و افسوس

ص:110


1- مجلسى، بحارالانوار، ج 45، ص 53.

مصيبت نهم

اگر در صحراى كربلا، هيچ زخمى به بدن مطهّر امام حسين عليه السلام نمى رسيد و سر مباركش را از بدن اطهرش جدا نمى كردند، فقط آن تيرى كه بر قلب مباركش آمد، در شهادت آن جناب كافى بود؛ آن وقتى كه بوالحتوف ملعون تيرى از كمان رها كرد و بر پيشانى مباركش نشست و به روايتى، سنگى چنان بر پيشانى مباركش زد كه درهم شكست.

ز كف، سنگين دلى، سنگى رها كرد به پيشانى وجه الله جا كرد

چو پيشانى وجه الله بشكست به عين الله، خون، راه نظر بست

پر از خون گشت روى شاه اطهر چو در روز احُد روى پيمبر

خون بر روى و موى مباركش جارى شد. براى آنكه خون از چهرۀ پاك خود پاك نمايد، دامن زره به يك سو كرد و پيراهن خود را بر كشيد، قلب مباركش چون آفتاب درخشان ظاهر گشت؛ فَأَتَاهُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ لَهُ ثَلاثَةُ شُعَبٍ؛(1)

چو دامان كرد بالا، شد نمايان دل پر نور، يعنى عرش رحمن

يكى تيرى سه پَر از شصت بدخواه رها گشت و نشست اندر دل شاه

ص:111


1- ابن طاووس، اللهوف، ص 71؛ امين عاملى، اعيان الشيعه، ج 1، ص 610؛ همو، لواعج الاشجان، ص 187.

چو آن تير از قفايش سر به در كرد دل پاك پيمبر را خبر كرد

ندانم رفت چون بر شاه مظلوم دل نازك كجا و تير مسموم

چرا صافى نشد زين درد و ماتم بسيط خاك، جاى چرخ اعظم ؟

مصيبت دهم

يكى از مصائب بزرگ امام حسين عليه السلام، وداع آخرين او با اهل بيت طاهره است. درست تصوّر فرما كه حالت آن حضرت و اهل بيت او در آن حال چگونه و چه بوده، درصورتى كه مى دانستند ديگر آن حضرت را نخواهند ديد مگر با سر بريده و تن در خاك و خون آغشته؛ نه يارى، نه مددكارى، همه غريب و بى كس و بى يار و يك بيابان دشمن قسّى القلب بى رحم.

قَالَتْ سَكِينَةُ: يَا أَبَتَاه! اسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ؛ سكينه عرض كرد: اى پدر بزرگوار! آيا تن به مرگ در داده اى ؟

فرمود:

«كَيْفَ لا يَسْتَسْلِمُ (لِلْمَوْتِ) مَنْ لا نَاصِرَ لَهُ وَلا مُعِينَ»؛(1)

«چگونه تن به مرگ در ندهد كسى كه يار و ياورى ندارد؟».

ص:112


1- مجلسى، بحارالانوار، ج 45، ص 47.

سكينه بر سر زد و بَناى ناله و نوحه را گذاشت.

امام حسين عليه السلام فرمود:

لا تُحْرِقِي قَلْبِي بِدَمْعِكِ حَسْرَةً مَادَامَ مِنِّي الرُّوحُ فِي جُثْمَانِي

فَإِذَا قُتِلْتُ فَأَنْتِ أَوْلَى بِالَّذِي تَأْتِينَهُ يَا خَيْرَةَ النِّسْوَانِ(1)

ص:113


1- ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 109110.

ص:114

كتاب نامه

1. قرآن كريم.

2. نهج البلاغه، الشريف الرضى، الامام على بن ابى طالب عليه السلام، تحقيق و شرح محمد عبده، بيروت، دار المعرفة، 1412 ق.

3. ابوالشهداء الحسين بن على عليه السلام، عقّاد، عبّاس محمود، تهران، المجمع العالمى للتقريب بين المذاهب الاسلامية، 1425 ق.

4. الاتحاف بحب الاشراف، شبراوى، عبدالله بن محمد، قم، الشريف الرضى، 1363 ش.

5. الاحتجاج، طبرسى، احمد بن على (م. 560 ق.)، النجف الاشرف، دار النعمان، 1386 ق.

6. الاخبارالطوال، ابن داوود دينورى، احمد (م. 282 ق.)، القاهرة، دار احياء الكتب العربية، 1960 م.

7. الاختصاص، مفيد، محمد بن محمد (م. 413 ق.)، قم، نشر اسلامى، 1414 ق.

8. الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، مفيد، محمد بن محمد (م. 413 ق.)، بيروت، دار المفيد، 1414 ق.

ص:115

9. الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، ابن عبدالبر، يوسف بن عبدالله قرطبى (م. 463 ق.)، بيروت، دار الجيل، 1412 ق.

10. اسدالغابة فى معرفة الصحابه، ابن اثير جزرى، على بن محمد (م. 630 ق.)، تهران، انتشارات اسماعيليان.

11. إعلام الورى بأعلام الهدى، طبرسى، فضل بن حسن (م. 548 ق.)، قم، مؤسسة آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، 1417 ق.

12. اعيان الشيعه، امين عاملى، سيدمحسن (م. 1371 ق.)، بيروت، دار التعارف، 1403 ق.

13. اقبال الاعمال، ابن طاووس، سيدعلى بن موسى (م. 664 ق.)، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1409 ق.

14. الامالى، طوسى، محمد بن حسن (م. 460 ق.)، قم، دار الثقافة، 1414 ق.

15. الامامة و السياسه، ابن قتيبه دينورى، عبدالله بن مسلم (م. 276 ق.)، قم، الشريف الرضى، 1413 ق.

16. بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار عليهم السلام، مجلسى، محمدباقر (م. 1111 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403 ق.

17. البداية و النهايه، ابن كثير، اسماعيل بن عمر (م. 774 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408 ق.

18. البلدالامين و الدرع الحصين، كفعمى، ابراهيم بن على (م. 905 ق.)، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1418 ق.

19. بصائرالدرجات فى فضائل آل محمد صلّى اللّه عليه و آله، صفار، محمد بن حسن (م. 290 ق.)، تهران، موسسة الاعلمى، 1404 ق.

ص:116

20. تاريخ الامم و الملوك، طبرى، محمد بن جرير (م. 310 ق.)، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1403 ق.

21. تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، على بن حسن (م. 571 ق.)، بيروت، دار الفكر، 1415 ق.

22. تاريخ اليعقوبى، يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب (م. 292 ق.)، بيروت، دار صادر.

23. تحف العقول عن آل الرسول عليهم السلام، ابن شعبه حرانى، حسن بن على (م. قرن 4)، قم، نشر اسلامى، 1404 ق.

24. تذكرة الخواص، سبط ابن جوزى، يوسف بن حسام الدين (م. 654 ق.)، قم، الشريف الرضى، 1418 ق.

25. ترجمة ريحانة الرسول صلّى اللّه عليه و آله الامام الحسين عليه السلام من تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، على بن حسن (م. 571 ق.)، قم، مجمع احياء الثقافة الاسلامية، 1414 ق.

26. تصنيف غررالحكم و دررالكلم، آمدى، عبدالواحد بن محمد (م. 510 ق.)، قم، انتشارات اسلامى، 1420 ق.

27. تفسيرالقمى، قمى، على بن ابراهيم (م. 307 ق.)، قم، دار الكتاب، 1404 ق.

28. تفصيل وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعه، حر عاملى، محمد بن حسن (م. 1104 ق.)، قم، مؤسسة آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، 1414 ق.

ص:117

29. خصائص الائمه عليهم السلام، سيد رضى، محمد بن حسين (م. 406 ق.)، مشهد، آستان قدس رضوى، 1406 ق.

30. روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، فتال نيشابورى، محمد بن حسن (م. 508 ق.)، قم، الشريف الرضى، 1375 ش.

31. زادالمعاد، مجلسى، محمد باقر (م. 1111 ق.) بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1423 ق.

32. سموالمعنى فى سموالذات أو اشعة من حياة الحسين عليه السلام، علائلى، عبدالله، مصر، مطبعة عيسى البابى الحلبى و شركاه، 1358 ق.

33. السير و المغازى (سيرة ابن اسحاق)، ابن اسحاق، محمد بن اسحاق (م. 151 ق.)، معهد الدراسات و الابحاث للتعريف.

34. السيرة النبويه، ابن كثير، اسماعيل بن عمر (م. 774 ق.)، بيروت، دار المعرفة، 1396 ق.

35. السيرة النبويه، ابن هشام، عبدالملك حميرى (م. 8-213 ق.)، القاهرة، مكتبة محمدعلى صبيح و اولاده، 1383 ق.

36. شرح احقاق الحق، مرعشى نجفى، سيدشهاب الدين (م. 1411 ق.)، قم، كتابخانه مرعشى نجفى، 1409 ق.

37. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، عزالدين (م. 656 ق.)، دار احياء الكتب العربية، 1378 ق.

38. الصواعق المحرقه، ابن حجر هيتمى، احمد (م. 947 ق.)، القاهرة، مكتبة القاهرة، 1385 ق.

39. عوالم العلوم و المعارف و الاحوال (الامام الحسين عليه السلام)، بحرانى

ص:118

اصفهانى، عبدالله بن نورالله (م. قرن 12)، قم، مؤسسه امام مهدى عليه السلام، 1425 ق.

40. عوالى اللئالى العزيزية فى الاحاديث الدينيه، ابن ابى جمهور احسائى، محمد بن على (م. 880 ق.)، قم، مطبعة سيدالشهداء، 1403 ق.

41. الغيبه، نعمانى، محمد بن ابراهيم (م. 360 ق.)، قم، انتشارات انوارالهدى، 1422 ق.

42. الفصول المهمة فى اصول الائمه، حر عاملى، محمد بن حسن (م. 1104 ق.)، مؤسسه معارف اسلامى امام رضا عليه السلام، 1418 ق.

43. الفصول المهمة فى معرفة الائمه عليهم السلام، ابن صباغ مالكى، على بن محمد (م. 855 ق.)، قم، دار الحديث، 1422 ق.

44. فقه الرضا عليه السلام، ابن بابويه، على بن حسين (م. 329 ق.)، مشهد، المؤتمر العالمى للامام الرضا عليه السلام، 1406 ق.

45. قرب الاسناد، حميرى قمى، عبدالله بن جعفر (م. 300 ق.)، قم، مؤسسة آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، 1413 ق.

46. قمقام زخّار و صمصام بتّار (در احوالات حضرت مولى الكونين ابى عبداللّه الحسين عليه السلام)، معتمدالدوله، فرهاد ميرزا (م. 1305 ق.)، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1377 ق.

47. الكافى، كلينى، محمد بن يعقوب (م. 329 ق.)، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1363 ش.

48. الكامل فى التاريخ، ابن اثير جزرى، على بن محمد (م. 630 ق.)،

ص:119

بيروت، دار صادر، 1386 ق.

49. كشف الغمة فى معرفة الائمه عليهم السلام، اربلى، على بن عيسى (م. 693 ق.)، بيروت، دار الاضواء، 1405 ق.

50. كشف المحجة لثمرة المهجه، ابن طاووس، سيدعلى بن موسى (م. 664 ق.)، النجف الاشرف، المطبعة الحيدرية، 1370 ق.

51. كشف اليقين فى فضائل اميرالمؤمنين عليه السلام، علامه حلى، حسن بن يوسف (م. 726 ق.)، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1411 ق.

52. لواعج الاشجان فى مقتل الحسين عليه السلام، امين عاملى، سيدمحسن (م. 1371 ق.)، قم، مكتبۀ بصيرتى، 1331 ش.

53. اللهوف فى قتلى الطفوف، ابن طاووس، سيدعلى بن موسى (م. 664 ق.)، قم، انتشارات انوارالهدى، 1417 ق.

54. مثيرالاحزان، ابن نما حلى، محمد بن جعفر (م. 645 ق.)، النجف الاشرف، المطبعة الحيدرية، 1369 ق.

55. المحاسن، برقى، احمد بن محمد (م. 274 ق.)، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1370 ش.

56. المختصر فى اخبار البشر (تاريخ ابى الفداء)، ابى الفداء، عمادالدين اسماعيل (م. 732 ق.)، بيروت، دار المعرفه.

57. مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودى، على بن حسين (م. 345 ق.)، قم، دار الهجرة، 1409 ق.

58. المزارالكبير، مشهدى، محمد بن جعفر (م. 610 ق.)، قم، نشر اسلامى، 1419 ق.

ص:120

59. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، محدّث نورى، ميرزاحسين (م. 1320 ق.)، بيروت، مؤسسة آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، 1408 ق.

60. مسند احمد بن حنبل، احمد بن حنبل، شيبانى (م. 241 ق.)، بيروت، دار صادر.

61. مشكاة الانوار فى غررالاخبار، طبرسى، على بن حسن (م. قرن 7)، انتشارات دار الحديث، 1418 ق.

62. المصباح، كفعمى، ابراهيم بن على (م. 905 ق.)، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1403 ق.

63. مطالب السؤول فى مناقب آل الرسول صلّى اللّه عليه و آله، ابن طلحه شافعى، محمد بن طلحه (م. 652 ق.).

64. المعجم الكبير، طبرانى، سليمان بن احمد (م. 360 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1404 ق.

65. مناقب الامام اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام، كوفى، محمد بن سليمان (م. قرن 3)، قم، مجمع احياء الثقافة الاسلامية، 1412 ق.

66. مناقب آل ابى طالب، ابن شهرآشوب، محمد بن على (م. 588 ق.)، قم، انتشارات علامه، 1379 ق.

67. المنتظم فى تاريخ الامم و الملوك، ابن جوزى، عبدالرحمن بن على (م. 597 ق.)، بيروت، دار الكتب العملية، 1412 ق.

68. ناسخ التواريخ دراحوالات حضرت سيدالشهداء عليه السلام، سپهر، ميرزا محمدتقى، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1343 ش.

ص:121

69. نظم دررالسمطين فى فضائل المصطفى و المرتضى و البتول و السبطين عليهم السلام، زرندى، محمد بن يوسف (م. 750 ق.)، اصفهان، مكتبة الامام اميرالمؤمنين عليه السلام العامة، 1377 ق.

ص:122

آثار حضرت آيت الله العظمى صافى گلپايگانى مدظله الوارف در يك نگاه

رديف..... نام كتاب..... زبان..... ترجمه

قرآن و تفسير

1..... تفسير آيه فطرت..... فارسى..... ---

2..... القرآن مصون عن التحريف..... عربى..... ---

3..... تفسير آية التطهير..... عربى..... ---

4..... تفسير آية الانذار..... عربى..... ---

5..... پيام هاى قرآنى..... فارسى..... ---

حديث

6..... منتخب الاثر فى الامام الثانى عشر عليه السلام در 3 جلد..... عربى..... اردو/انگليسى فارسى

7..... غيبة المنتظر..... عربى..... ---

8..... قبس من فضائل اميرالمؤمنين عليه السلام (مئة و عشر حديث من كتب العامة)..... عربى..... فارسى

9..... پرتوى از فضائل اميرالمؤمنين عليه السلام در حديث.......... فارسى

10..... احاديث الائمة الاثنى عشر، اسنادها و الفاظها..... عربى..... ---

11..... احاديث الفضائل..... عربى..... ---

فقه

12..... توضيح المسائل..... فارسى..... ---

13..... منتخب الاحكام..... فارسى..... ---

14..... احكام نوجوانان..... فارسى..... انگليسى

15..... جامع الاحكام در 2 جلد..... فارسى..... ---

16..... استفتائات قضايى..... فارسى..... ---

ص:123

17..... استفتائات پزشكى..... فارسى..... ---

18..... مناسك حجّ..... فارسى..... عربى

19..... مناسك عمره مفرده..... فارسى..... عربى

20..... هزار سؤال پيرامون حجّ..... فارسى..... ---

21..... پاسخ كوتاه به 300 پرسش در 2 جلد..... فارسى..... آذرى

22..... احكام خمس..... فارسى..... ---

23..... اعتبار قصد قربت در وقف..... فارسى..... ---

24..... رساله در احكام ثانويه..... فارسى..... ---

25..... فقه الحجّ در 4 جلد..... عربى..... ---

26..... هداية العباد در 2 جلد..... عربى..... ---

27..... هداية السائل..... عربى..... ---

28..... حواشى على العروة الوثقى..... عربى..... ---

29..... القول الفاخر فى صلاة المسافر..... عربى..... ---

30..... فقه الخمس..... عربى..... ---

31..... أوقات الصلوة..... عربى..... ---

32..... التعزير (احكامه و ملحقاته)..... عربى..... ---

33..... ضرورة وجود الحكومة..... عربى..... فارسى

34..... رسالة فى معاملات المستحدثة..... عربى..... ---

35..... التداعى فى مال من دون بينة و لا يد..... عربى..... ---

36..... رسالة فى المال المعيّن المشتبه ملكيته..... عربى..... ---

37..... حكم نكول المدعى عليه عن اليمين..... عربى..... ---

38..... ارث الزوجة..... عربى..... ---

39..... مع الشيخ جادالحق فى ارث العصبة..... عربى..... ---

40..... حول ديات ظريف ابن ناصح..... عربى..... ---

41..... بحث حول الاستسقام بالازلام (مشروعية الاستخارة)..... عربى..... ---

42..... الرسائل الخمس..... عربى..... ---

43..... الشعائر الحسينية..... عربى..... ---

ص:124

44..... آنچه هر مسلمان بايد بداند.......... آذرى

45..... الرسائل الفقهيه من فقه الاماميه..... عربى..... ---

46..... الاتقان فى احكام الخلل و النقصان..... عربى..... ---

اصول فقه

47..... بيان الاصول در 3 جلد..... عربى..... ---

48..... رسالة فى الشهرة..... عربى..... ---

49..... رسالة فى حكم الاقل و الاكثر فى الشبهة الحكمية..... عربى..... ---

50..... رسالة فى الشروط..... عربى..... ---

عقايد و كلام

51..... عرض دين..... فارسى..... ---

52..... به سوى آفريدگار..... فارسى..... ---

53..... الهيات در نهج البلاغه..... فارسى..... ---

54..... معارف دين در 3 جلد..... فارسى..... ---

55..... پيرامون روز تاريخى غدير..... فارسى..... ---

56..... نداى اسلام از اروپا..... فارسى..... ---

57..... صبح صادق..... فارسى..... ---

58..... نگرشى بر فلسفه و عرفان..... فارسى..... ---

59..... نيايش در عرفات..... فارسى..... ---

60..... سفرنامه حجّ..... فارسى..... ---

61..... شهيد آگاه..... فارسى..... ---

62..... امامت و مهدويت..... فارسى..... ---

63..... نويد امن و امان/ 1..... فارسى..... ---

64..... فروغ ولايت در دعاى ندبه/ 2..... فارسى..... عربى

65..... ولايت تكوينى و ولايت تشريعى/ 3..... فارسى..... ---

66..... معرفت حجّت خدا/ 4..... فارسى..... ---

67..... عقيده نجات بخش/ 5..... فارسى..... ---

68..... نظام امامت و رهبرى/ 6..... فارسى..... ---

69..... اصالت مهدويت/ 7..... فارسى..... عربى

70..... پيرامون معرفت امام/ 8..... فارسى..... ---

ص:125

71..... پاسخ به ده پرسش/ 9..... فارسى..... آذرى

72..... انتظار، عامل مقاومت و حركت/ 10..... فارسى..... ---

73..... وابستگى جهان به امام زمان/ 11..... فارسى..... ---

74..... تجلّى توحيد در نظام امامت/ 12..... فارسى..... ---

75..... باورداشت مهدويت/ 13..... فارسى..... ---

76..... به سوى دولت كريمه/ 14..... فارسى..... انگليسى

77..... گفتمان مهدويت/ 15..... فارسى..... عربى

78..... پيام هاى مهدوى/ 16..... فارسى..... ---

79..... توضيحات پيرامون كتاب عقيده مهدويت در تشيّع اماميه..... فارسى..... انگليسى

80..... گفتمان عاشورايى..... فارسى..... ---

81..... مقالات كلامى..... فارسى..... ---

82..... صراط مستقيم..... فارسى..... ---

83..... الى هدى كتاب الله..... عربى..... ---

84..... ايران تسمع فتجيب..... عربى..... ---

85..... رسالة حول عصمة الانبياء و الائمة..... عربى..... ---

86..... تعليقات على رسالة الجبر و القدر..... عربى..... ---

87..... لمحات فى الكتاب و الحديث و المذهب..... عربى..... ---

88..... صوت الحق و دعوة الصدق..... عربى..... ---

89..... رد اكذوبة خطبة الامام على عليه السلام، على الزهراء عليها السلام..... عربى..... ---

90..... مع الخطيب فى خطوطه العريضة..... عربى..... اردو/ فرانسه

91..... رسالة فى البداء..... عربى..... ---

92..... جلاء البصر لمن يتولى الائمة الاثنى عشر عليهم السلام..... عربى..... ---

93..... حديث افتراق المسلمين على ثلاث و سبعين فرقة..... عربى..... ---

94..... من لهذا العالم ؟..... عربى..... ---

95..... بين العلمين، الشيخ الصدوق و الشيخ المفيد..... عربى..... ---

96..... داورى ميان شيخ صدوق و شيخ مفيد..... فارسى..... ---

97..... مقدّمات مفصّلة على «مقتضب الاثر» و «مكيال المكارم» و «منتقى الجمان»..... عربى..... ---

ص:126

98..... امان الامّة من الضلال و الاختلاف..... عربى..... ---

99..... البكاء على الامام الحسين عليه السلام..... عربى..... ---

100..... النقود اللطيفة على الكتاب المسمى بالاخبار الدخيلة..... عربى..... ---

101..... پيام غدير..... فارسى..... ---

تربيتى

102..... بهار بندگى..... فارسى..... ---

103..... عالى ترين مكتب تربيت و اخلاق يا ماه مبارك رمضان..... فارسى..... ---

104..... راه اصلاح (امر به معروف و نهى از منكر)..... فارسى..... ---

105..... با جوانان..... فارسى..... ---

تاريخ

106..... سيرحوزه هاى علمى شيعه..... فارسى..... ---

107..... رمضان در تاريخ (حوادث تاريخى)..... فارسى..... ---

سيره

108..... پرتوى از عظمت امام حسين عليه السلام..... فارسى..... ---

109..... آينه جمال..... فارسى..... ---

110..... از نگاه آفتاب..... فارسى..... ---

111..... اشك و عبرت..... فارسى..... ---

تراجم

112..... زندگانى آيت الله آخوند، ملا محمدجواد صافى گلپايگانى..... فارسى..... ---

113..... زندگانى جابر بن حيّان..... فارسى..... ---

114..... زندگانى بوداسف..... فارسى..... ---

115..... فخر دوران..... فارسى..... ---

شعر

116..... ديوان اشعار..... فارسى..... ---

117..... بزم حضور..... فارسى..... ---

118..... آفتاب مشرقين..... فارسى..... ---

119..... صحيفة المؤمن..... فارسى..... ---

120..... سبطالمصطفى..... فارسى..... ---

ص:127

121..... در آرزوى وصال..... فارسى..... ---

مقاله ها و خطابه ها

122..... حديث بيدارى (مجموعه پيام ها)..... فارسى..... ---

123..... شب پرگان و آفتاب..... فارسى..... ---

124..... شب عاشورا..... فارسى..... ---

125..... صبح عاشورا..... فارسى..... ---

126..... با عاشوراييان..... فارسى..... ---

127..... رسالت عاشورايى..... فارسى..... ---

ص:128

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109