آينه جمال: نگرشى بر مكارم اخلاق حضرت أباعبدالله الحسين عليه السلام

مشخصات کتاب

سرشناسه: صافى گلپايگانى، لطف الله.

عنوان و نام پديدآور: آينه جمال: نگرشى بر مكارم اخلاق حضرت أباعبدالله الحسين عليه السلام / صافى گلپايگانى.

مشخصات نشر: قم: دفتر تنظيم و نشر آثار حضرت آيت الله العظمى صافى گلپايگانى، 1393.

وضعيت ويراست: ويراست 3.

مشخصات ظاهرى: 73 ص

شابك: 1-21-7854-600-35000978: ريال.

وضعيت فهرست نويسى: فيپا.

يادداشت: چاپ چهارم.

يادداشت: كتابنامه.

موضوع: حسين بن على عليهما السلام امام سوم، 4-61 ق -- اخلاق.

موضوع: حسين بن على عليهما السلام امام سوم، 4-61 ق -- فضايل.

موضوع: حسين بن على عليهما السلام امام سوم، 4-61 ق -- احاديث.

شناسه افزوده: دفتر تنظيم و نشر آثار حضرت آيت الله العظمى صافى گلپايگانى.

رده بندى كنگره: 9 1395 آ 225 ص/ 41/4 BP

رده بندى ديويى: 297/953

شماره كتابشناسى ملّى: 4336698

خیراندیش دیجیتالی : بیادبود مرحوم حاج سید مصطفی سید حنایی

دفتر تنظيم و نشر آثار

* نام كتاب: آينه جمال (نگرشى بر مكارم اخلاق حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام)

* مؤلف: حضرت آيت الله العظمى لطف الله صافى گلپايگانى مدظله الوارف

* به كوشش: محمدصادق منتظرى / احمد كريمى

* چاپ اول (ويراست سوم، چهارم كتاب): ذى القعده 1437 /تابستان 1395

* شمارگان: 3000

* بها: 3500 تومان

* شابك: 1-21-7854-600-978

* سايت الكترونيك: www.saafi.net

* پست الكترونيك: saafi@saafi.net

* آدرس پستى: قم / انقلاب 6 / پلاك 181

* تلفن: 37755543 (025)

ص :1

اشاره

آينه جمال

نگرشى بر مكارم اخلاق حضرت أباعبدالله الحسين عليه السلام

صافى گلپايگانى

ص:2

فهرست مطالب

سخن ناشر 7

فصل اول: جمال آدمى 9

برترى انسان 9

برنامۀ پيامبر صلى الله عليه و آله 10

رمز بقاى حسين عليه السلام 12

چرا او را ياد كنيم ؟! 13

فصل دوم: خورشيد انديشه 15

شاگردان مكتب پيامبر صلى الله عليه و آله 15

حسين عليه السلام چراغ اسلام 16

حسين عليه السلام، شمع بزم عالمان 18

فصل سوم: بر سجّاده نياز 21

روح عبادت 21

فصل چهارم: باران سخاوت 23

ص:3

مولاى نيازمندان 23

قرضت را ادا مى كنم 23

فصل پنجم: يك آسمان كرم 25

مرام نامۀ حسين عليه السلام 25

فصل ششم: پرچم عدالت خواهى 29

امام عدالت خواه 29

فصل هفتم: به رنگ سادگى 33

نگاه به دنيا 33

فصل هشتم: بر قلّه تواضع 37

از افتادگى تا عزّت 37

فصل نهم: قهرمان تاريخ 39

در معناى شجاعت 39

شجاعت راستين 40

معيار بقاى امّت ها 40

در رزمگاه حسين عليه السلام 41

فصل دهم: روح پرشكوه 45

عظمت در تصميم 45

عزم حسينى 48

ص:4

عظمت در مردانگى 49

فصل يازدهم: كوه صبر 53

جايگاه صبر 53

مرد صبر 55

صبر در جهاد 56

صبر بر بلا 58

صبر در هنگامه غضب 60

صبر بر تشنگى 64

صبر در بندگى 65

كتاب نامه 67

آثار حضرت آيت الله العظمى صافى گلپايگانى مدظله الوارف در يك نگاه 75

ص:5

ص:6

سخن ناشر

جمال حسين عليه السلام، آينۀ تمام نماى مكرمت هاى اخلاقى است و ياد سيدالشّهدا، مرور درس هاى اخلاق و معنويت است.

اكنون قرن هاست خورشيد حيات طيبۀ حسين عليه السلام، كه تجلّى جمال الهى است در افق حركت جامعۀ بشرى نورافشانى مى كند و كاروان كمال و تعالى، قافله سالارى همچون حسين عليه السلام دارد.

معرفت حسين عليه السلام و فضائل و مكارم اخلاق آن امام خوبى ها، درس جاودانۀ چگونه زيستن و چگونه بودن است.

معرفت حسين عليه السلام، معرفت به انسانيت و اخلاق و بزرگى و كرامت نفس است.

كتاب آينۀ جمال، مرورى است اجمالى بر جلوه هايى از مكارم اخلاق مولاى خوبان و امام شهيدان حضرت حسين بن على عليه السلام؛ جلوه هايى كه بايسته است در نگرش به حيات آن امام همام مورد توجه ويژه قرار گيرد.

آينۀ جمال نشان مى دهد كه شخصيت رفيع حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام، چگونه مجموعه اى از صفات ممتاز انسان كامل و برگزيدۀ پروردگار بوده است و حيات طيبۀ آن عصارۀ خوبى ها، تصويرى از

ص:7

كرامت، شجاعت، صبر، عدالت، سخاوت و در يك كلام عظمت را به نمايش مى گذارد.

و اينك پرتوى از آينۀ جمال خورشيد هدايت حسين عليه السلام، در مقابل ماست.

كافى است تا پنجرۀ دل را بگشاييم...

مركز تنظيم و نشر آثار

حضرت آيت الله العظمى صافى گلپايگانى مدظله العالى

ص:8

فصل اول: جمال آدمى

برترى انسان

مسلّم است كه ارزش واقعى انسان ها به علم، كمالات، فضايل و صفات اخلاقى است. افراد بشر هرچند از جهت جسم، ظاهر، لباس، مكان، مال، مقام و اين گونه موارد با هم تفاوت هايى دارند امّا اين تفاوت ها سبب امتياز آنها بر يكديگر نيست؛ آنچه سبب امتياز حقيقى است، علم، فضيلت، اخلاق و رفتار نيك است.

فضيلت آدميان در بهره گيرى از لذائذ حيوانى و برخوردارى از آنچه بين انسان و ساير حيوانات مشترك است نمى باشد؛ بلكه كمال آدمى وابسته به امتيازات او از حيوانات است. هرچه بهرۀ او از اين امتيازات بيشتر باشد، فاصله اش از عالم حيوانى زيادتر، و جلوه و نمايش انسانى او بيشتر مى شود.

انسان فطرتاً شيفتۀ اخلاق پسنديده است؛ او صاحبان مكارم اخلاق

ص:9

را دوست مى دارد و تحت تأثير مناظر حسّاس اخلاقى قرار مى گيرد.

در تمام قرون و اعصار، عدالت، طهارت نفس، امانت، صداقت، استقامت، ثبات قدم، شجاعت، صراحت لهجه، صبر و حلم، وفاى به عهد، تواضع، رحم، احسان، اغماض و گذشت، فداكارى و ايثار، آزادى خواهى و خدمت به همنوع، و ساير صفات حميده، محبوب بشر بوده است. هرچه شكل دنيا عوض شود و ظواهر زندگى تغيير كند در اين احساس بشرى و احترام او به نيكوكاران و نيكوخويان، تغييرى حاصل نخواهد شد. چنانچه صفاتى مانند، حسد، تكبّر، نفاق، ظلم و بى رحمى، خيانت، دروغ، كينه توزى و خودبينى، هميشه مورد تنفّر بوده و نامطبوع مى باشد. علم اخلاق بر اساس همين توجّه فطرى انسان و درك باطنى او به وجود آمده است.

برنامۀ پيامبر صلى الله عليه و آله

قرآن مجيد برنامۀ كار و دعوت پيغمبر صلى الله عليه و آله را در سه قسمت خلاصه مى كند:

- تلاوت آيات خدا.

- تزكيه و تربيت نفوس.

- تعليم كتاب و حكمت.(1)

در حديث معروف، پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

ص:10


1- (1) 1. جمعه، 2.

«إِنَّمَا بُعِثْتُ لاُتَمِّمَ مَكَارِمَ الأَخْلاقِ»؛(1)

«همانا برانگيخته گرديدم تا مكارم اخلاق را به سر حدّ كمال برسانم».

شخص پيامبر صلى الله عليه و آله به تمام اخلاق فاضله و صفات ممتاز آراسته و در

ص:11


1- (1) ابن سلامه قضاعى، مسندالشهاب، ج 2، ص 192-193؛ بيهقى، السنن الكبرى، ج 10، ص 192؛ ابن عبدالبر، الاستذكار، ج 8، ص 576؛ طبرسى، مكارم الاخلاق، ص 8؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 16، ص 210؛ ج 68، ص 382. اگر مسلمانان با داشتن تعاليم پرارزش اخلاقى و برنامه هاى جامع آسمانى، در سياهى فساد اخلاق گرفتار شوند جاى بسى تأسّف است و به تقليد از مسيحى ها و ملل مغرب زمين، كه فاقد مدنيت اخلاقى مى باشند، از صفات ممتاز اسلامى و آداب پسنديده كه موجب مباهات ملل اسلام بود دست شسته و به بى عفّتى، بى غيرتى و هتك شرف، منحرف ساختن جوانان و بانوان و آميزش دادن آنها با بيگانگان، ميگسارى، قمار، رقص و توسعۀ فساد افتخار كنند و مجلّات و مطبوعاتى داشته باشند كه اين روش هاى ناپسند را ترويج و با انتشار داستان ها و سرگذشت هاى شهوت انگيز و عكس هاى قبيح، آتش غرايز حيوانى جوانان را روشن سازند. وضعيت فعلى مسلمين و ضعف كنونى شان به علّت ملتزم نبودن آنها به احكام اسلام، بيرون شدن امور از برنامه هاى شرعى و جهل به معارف عاليه و اهداف اسلامى و ضعف آنها در علوم تجربى و صنعت است. مسلمانان بايد با تكميل صنايع و علوم جديد، خود را از بيگانگان بى نياز كرده و پول هايى را كه صرف تقليد از روش هاى نكوهيده و آداب زشت غربى ها مى نمايند صرف ترقّى علم و صنعت كنند تا هم كشورهاى اسلامى در شاهراه ترقّى به سرعت، گام بردارند و هم از فساد اخلاق و آفات تمدّن جديد محفوظ و مصون بمانند.

حسن اخلاق، يگانه نمونۀ كمال بشرى و به تصديق دوست و دشمن مثل اعلا، و سرآمد تمام مردم بود.(1)

استقامت، شجاعت، پايدارى و مناعت از هيچ كس قابل تحقّق نيست مگر آنكه در نواحى ديگر اخلاق نيز عظيم، برجسته و ممتاز باشد. ايمان و معرفت، يقين و بصيرت، توكّل و اعتماد بر خدا، زهد و صبر بايد به حدّ اعلا و وفور در شخص، وجود داشته باشد تا بتواند مظهر آن آيات عظيم و عجيب، خويشتن دارى، صبر و استقامت گردد.

رمز بقاى حسين عليه السلام

علايلى مى نويسد: در آنچه از اخبار و تاريخ حسين عليه السلام نزد ماست مى بينيم كه وى كمال مواظبت را در تأسّى به خويش داشت به طورى كه از همۀ جهات و نواحى، نمونۀ كامل پيغمبر صلى الله عليه و آله بود.

ص:12


1- (1) اكنون دنيا در آتش نكبت اخلاقى غربى ها مى سوزد و اضطراب فكرى و آشفتگى روحى، ميلياردها انسان را درمانده كرده و هيچ كس از طغيان ناگهانى حرص و آز صاحبان سلاح هاى ويران كننده در امان نيست و هر روز از سوء اخلاق و مظالم آنها مطالبى مى شنويم و مى خوانيم كه انسان از نقل آن شرمنده مى شود. آرى! مسلمان ها بايد در فضايل، كرامت نفس، پاك دامنى، عفّت و امانت، ملّتى نمونه باشند و با تمسّك به كلمۀ توحيد و اتّحاد و همبستگى اسلامى، از قوى ترين ملل دنيا به شمار روند و نبايد حركتى كنند كه اجتماع آنها به يك اجتماع مسيحى و اجتماع دوران هاى جاهليت شبيه تر باشد تا به يك اجتماع عالى و درخشان اسلامى.

كسى كه همه حالات و سكون، حركت، فكر و تأمّلاتش الهى بود، مى بينيم كه در جهاد، فداكارانه شمشير مى زد و ازخودگذشته بود؛ هيچ كار و تكليفى او را از وظيفه و تكليف ديگر باز نمى داشت.(1)

ما اگر حسين عليه السلام را در بين بزرگان و صاحبان شخصيت و عظمت، مقدّم مى داريم فقط به اين دليل نيست كه مرد عظيمى را مقدّم داشته ايم؛ بلكه عظيمى را مقدّم مى داريم كه هر باعظمتى در برابر عظمت او در حال كُرنش است و شخصى را برترى مى دهيم كه از هر شخصيتى بالاتر است و مردى را مقدّم مى داريم كه فوق تمام رجال تاريخ در اجتماع آنهاست و اين تقديم، هيچ كار تازه و بديعى نيست؛ زيرا مردان تاريخ، عُمر خود را در تحصيل مجد و بزرگوارى زمين به پايان رساندند، امّا حسين عليه السلام جان خود را در راه تحصيل مجد آسمان فدا كرد و چنين كسى بالاتر و برتر از همه است.

چرا او را ياد كنيم ؟!

مردى كه از عظمتِ نبوّتِ محمد صلى الله عليه و آله، عظمت مردانگى على عليه السلام و عظمت فضيلت فاطمه عليها السلام به وجود آمده، نمونۀ عظمت انسانى و نشانۀ آشكار بزرگى اخلاق است، پس ياد او و ذكر حالات او تنها ياد و ذكر يك مرد بزرگ نيست؛ بلكه ياد و تذكار انسانيت جاويدان است. اخبار

ص:13


1- (1) علايلى، سموالمعنى، ص 102.

و تاريخ او تاريخ يك قهرمان فضيلت بشرى نيست، بلكه تاريخ قهرمانى بى مانند است.

عقّاد مى نويسد: «بنى اميه بعد از شهادت سيدالشّهدا عليه السلام به مدّت شصت سال، حسين و پدرش را بر فراز منابر سبّ مى كردند امّا يك نفر از آنها نتوانست نسبت به مقام ورع، پارسايى، پرهيزكارى و مراعات او از احكام دين جسارتى بنمايد و او را به كوچك ترين گناهى كه ممكن است در آشكار يا پنهان از آدمى صادر شود متّهم سازد.

آنها مى خواستند كه در مورد حسين عليه السلام غير از خروج بر حكومتشان چيزى گفته شود يا عيبى در او بجويند اما زبان خودشان و زبان مزدورانشان را از اينكه عيبى را به حسين عليه السلام نسبت بدهند، كوتاه ديدند».(1)

و باز عقّاد آورده است: «كربلا امروز حرمى است كه مسلمانان، آن را براى عبرت و يادبود و غيرمسلمين براى مشاهده و تماشا، زيارت مى كنند امّا حقّ اين است كه كربلا بايد زيارتگاه كسى باشد كه براى نوع بشر نصيبى از قدس و فضيلت مى شناسد؛ زيرا ما هيچ بقعه اى از بقاع زمين را نمى شناسيم كه نام آن با فضايل و مناقبى توأم باشد كه آن فضايل و مناقب لازم تر از فضايلى است كه با اسم كربلا بعد از شهادت حسين عليه السلام مقرون گرديد».

ص:14


1- (1) عقاد، ابوالشّهداء، ص 136.

فصل دوم: خورشيد انديشه

شاگردان مكتب پيامبر صلى الله عليه و آله

احاديث معتبر بر اين مطلب دلالت دارند كه پيغمبر صلى الله عليه و آله، على عليه السلام و فرزندانش را به دانش هايى مخصوص گردانيد. كتابى به خط على عليه السلام و املاى پيغمبر صلى الله عليه و آله همواره در اين خاندان مورد استناد و مراجعه بوده است، درحقيقت، تبليغات و تعليمات امامان عليهم السلام و سيره و روش آنها مكمّل و متمّم هدف پيغمبر صلى الله عليه و آله در تربيت جامعه و هدايت بشر مى باشد.

بر اساس حديثِ متواتر و مشهور ثقلين(1) ، پيغمبر صلى الله عليه و آله جميع امّت را به اين بزرگواران ارجاع داده است. باوجود اين حديث شريف، صلاحيت علمى اهل بيت پيغمبر صلى الله عليه و آله ظاهر و آشكار مى گردد.

ص:15


1- (1) كوفى، مناقب الامام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 2، ص 98، 105، 112، 114؛ طبرسى، الاحتجاج، ج 1، ص 216-217.

علاوه بر اينها روايات بسيار ديگرى از طرق اهل سنّت دلالت دارند بر آنكه در بين تربيت شدگان مكتب نبوّت، على عليه السلام بيشتر از همۀ صحابه، از تابش انوار نبوّت استفاده كرد؛ او بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله مرجع عموم در مسائل مشكل علمى مى باشد و علوم شرعيه همه به آن سرور منتهى مى شود.

بعد از على عليه السلام منصب الهى امامت و رهبرى علمى و دينى با فرزندانش حضرت امام حسن مجتبى و حضرت امام حسين، سيدالشّهدا عليهما السلام بود. آنها ملجأ و پناه مردم در مسائل اسلامى، علوم تفسير و احكام شرعى بودند؛ سخنشان قاطع و مقبول، و روششان سرمشق و ميزان بود.

حسين عليه السلام چراغ اسلام

هرچه بيشتر در حالات سيدالشّهدا عليه السلام دقيق شويم اين رمز بر ما آشكارتر مى شود كه در امر دين بصيرتى خارق العاده و بينشى غيبى راهنماى آن حضرت بوده است.

علم و دانش آن بزرگوار از احتجاجات او با دشمنان اهل بيت، به خصوص معاويه و مروان، از نامه هايى كه به معاويه مرقوم فرموده، از خطبه هايى كه به مناسبت هاى مختلف انشا نموده اند و از دعاى عرفه، و دعاهاى ديگرى كه از آن حضرت در كتاب هاى شيعه و سنّى نقل است، ظاهر و آشكار مى گردد.

نافع بن ازرق، رهبر فرقۀ ازارقه خوارج به امام حسين عليه السلام عرض كرد: خدايى را كه مى پرستى براى من توصيف كن!.

ص:16

امام حسين عليه السلام فرمود:

«يَا نَافِعُ إِنَّ مَنْ وَضَعَ دِينَهُ عَلَى الْقِيَاسِ لَمْ يَزَلِ الدَّهْرُ فِي الإِلْتِبَاسِ مَائِلاً نَاكِباً عَنِ الْمِنْهاجِ ظَاعِناً بِالإِعْوِجَاجِ ضَالّاً عَنِ السَّبيلِ قَائِلاً غَيْرَ الْجَمِيلِ يَا ابْنَ الأَزْرَقِ أَصِفُ إِلَهي بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ وَأَعْرِفُهُ بِمَا عَرَفَ بِهِ نَفْسَهُ لا يُدْرَكُ بِالْحَوَاسِّ، وَلا يُقَاسُ بِالنَّاسِ قَرِيبٌ غَيْرُ مُلْتَصِقٍ، وَبَعيدٌ غَيْرُ مُسْتَقْصِي يُوَحَّدُ وَلا يُبَعَّضُ، مَعْرُوفٌ بِالآيَاتِ مَوْصُوفٌ بِالْعَلامَاتِ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْكَبِيرُ الْمُتَعَالُ»؛

«اى نافع! هركس دين خود را بر قياس بسازد همواره در اشتباه است و در راه به صورت افتد، به اعوجاج و كژى كوچ كند، گمراه گردد و سخنان نازيبا گويد. اى پسر ازرق! من خدايم را وصف مى كنم به آنچه او خود را وصف فرموده است. او به حواس ادراك نشود و به مردم قياس نگردد. نزديك است امّا به چيزى چسبيده نيست، دور است امّا دورى نجسته (دورى و نزديكى خداوند مانند دورى و نزديكى موجودات ديگر نيست. دورى و نزديكى او با حواسّ مادّى قابل درك نمى باشد). او يگانه است و تبعيض، تجزيه و تركيب در او راه ندارند، و به نشانه ها شناخته شده و به علامت ها وصف گرديده است؛ غير از خداوند بزرگ و بلندمرتبه، خدايى نيست».

ص:17

ابن ازرق گريست و گفت:

مَا أَحْسَنَ كَلامَكَ؛ چقدر نيكو است كلام تو!.

حسين عليه السلام فرمود: «به من رسيده كه تو بر پدر و برادرم و بر من گواهى به كفر مى دهى!»

ابن ازرق گفت: أَمَا وَاللهِ يَا حُسَيْنُ لَئِنْ كَانَ ذَلِكَ لَقَدْ كُنْتُمْ مَنَارَ الإِسْلاَمِ وَنُجُومَ الأَحْكَامِ؛(1) يا حسين! اگر اين ناسزا از من صادر شده، به خدا سوگند! به يقين، شما چراغ اسلام و ستارگان احكام خداييد. يعنى مردم بايد از انوار علوم و معارف شما روشنى بجويند و در تاريكى ها به ستاره هاى وجود شما هدايت گردند.

حسين عليه السلام، شمع بزم عالمان

ابن كثير در البداية و النهايه خود آورده است: حسين عليه السلام و ابن زبير از مدينه به سوى مكّه بيرون شدند و در مكّه اقامت گزيدند. حسين عليه السلام مورد توجّه مردم قرار گرفت. آنها به سوى او مى آمدند در اطراف او مى نشستند و سخنش را مى شنيدند و از آنچه از او مى شنيدند سود مى جُستند وگفته هايش را ضبط كرده و مى نوشتند تا از او روايت كنند.(2)

علايلى در سموالمعنى نگاشته است: مردم چنان شيفتۀ معنويت و

ص:18


1- (1) ابن عساكر، تاريخ مدينۀ دمشق، ج 14، ص 184؛ همو، ترجمۀ ريحانة الرسول صلى الله عليه و آله الامام الحسين عليه السلام، ص 225؛ علايلى، سموالمعنى، ص 148.
2- (2) ابن كثير، البداية و النهايه، ج 8، ص 162، علايلى، سموالمعنى، ص 99-100.

عظمت روح حسين عليه السلام بودند و چنان حسين عليه السلام محبوبيت داشت كه از همه كس و همه جا منصرف و منقطع شده و به سوى او مى شتافتند. كسى جز حسين عليه السلام نبود كه اين همه مريد و ارادتمند داشته باشد؛ گويى مردم در وجود حسين عليه السلام حقيقت ديگرى از عالم ابداع الهى را تماشا مى كردند. چون حسين عليه السلام سخن مى گفت مثل آن بود كه زبان عالم غيب باز شده و آنها را از رموز و اسرار پنهان و حقايق نهان آگاه مى ساخت و زمانى كه خاموش مى شد سكوتش به گونه اى متفاوت آنها را از حقايق ديگر باخبر مى ساخت؛ زيرا پاره اى از حقايق را جز با خاموشى عميق نمى توان اظهار كرد؛ مثل نقطه و فاصله اى كه در ميان سطرها، كلمه ها و جمله ها مى گذارند و همان نقطۀ خالى از نوشته، مانند نوشته هاى كتاب، معنايى مى دهد كه جز با آن نقطه با هيچ نوشته اى آن معنا را نمى توان بيان كرد.(1)

كلام فوق نشان از واقعيتى انكارناپذير از محبوبيت علمى حسين عليه السلام در ميان مردم دارد. باآنكه مردم در فشار حكومت بوده و جاسوسان و كارآگاهان همه جا در تعقيب آنها بودند تا كسى با حسين عليه السلام رابطه نداشته باشند، امّا قدرت سرنيزه و زور نظامى چگونه مى تواند مردم را از خودشان، دلشان و ضميرشان جدا كند؟ قدرت، هر ميزان كه باشد نمى تواند بر شعور بشر مسلّط شود و سرنيزه هر قدر كه كارى و نافذ باشد به باطن انسان و معنويت او نفوذ نمى كند.

ص:19


1- (1) علايلى، سموالمعنى، ص 100.

علايلى در ادامه آورده است: حسين عليه السلام كثير الحديث و الروايه بود، آن زمان بااينكه تعداد بسيارى از اصحاب پيغمبر صلى الله عليه و آله نقل حديث مى كردند، امّا مردم همۀ آنها را ترك كرده و به مجلس حسين عليه السلام مى آمدند. پس از اين، علايلى احاديثى از آن حضرت نقل مى كند.(1)

اخبارى كه از حسين عليه السلام نقل شده حاكى از علم و ذوق سرشار، قوّت فطانت، استعداد و قريحه و استحكام منطق اوست. اين اخبار بيش از آن است كه قابل شمارش باشد. آن حضرت به گونه اى در مسائل علميه با جودت ذهن و حدّت خاطر اظهارنظر مى كرد و فتوا مى داد كه موجب تحير مردم مى شد، تا حدّى كه عبدالله بن عمر در حقّ او گفت: إِنَّهُ يَغُرُّ الْعِلْمَ غَرّاً؛(2)

همچنان كه مرغ، جوجۀ خود را با منقار خود غذا مى دهد، حسين عليه السلام نيز در بيت نبوّت و ولايت از سرانگشت علوم رسول خدا صلى الله عليه و آله غذا خورد، و از سينۀ معارف اسلام شير مكيد و رشد و نموّ يافت.

ص:20


1- (1) علايلى، سموالمعنى، ص 100-102.
2- (2) علايلى، سموالمعنى، ص 148. نظير اين كلمه را يزيد در شأن حضرت امام زين العابدين عليه السلام گفت؛ وقتى به او پيشنهاد كردند كه درخواست آن حضرت را بپذيرد، و اجازه دهد به منبر برود، يزيد اجازه نداد و گفت: اگر به منبر برود ما را رسوا مى سازد. به او گفتند: از اين نوجوان در چنين حال چه بر خواهد آمد؟. گفت: شما از كار اين خاندان بى خبريد: هَذَا مِنْ أَهْلِ بَيتٍ قَدْ زُقُّوا الْعِلْمَ زقّاً. مجلسى، بحارالانوار، ج 45، ص 137-138؛ بحرانى اصفهانى، عوالم العلوم، ص 438؛ محدث قمى، نفس المهموم، ص 465؛ مرعشى نجفى، شرح احقاق الحق، ج 12، ص 128.

فصل سوم: بر سجّاده نياز

روح عبادت

ابن عبدالبر و ابن اثير از مصعب زبيرى روايت كرده اند كه مى گفت:

حسين بافضيلت و متمسّك به دين بود و نماز و روزه و حجّ او بسيار بود.(1) عبدالله بن زبير در وصف عبادت او گفت: حسين در شب بيدار و در روز، روزه دار بود.

عقّاد مى گويد: علاوه بر نمازهاى پنج گانه، نمازهاى ديگر نيز به جا مى آورد و علاوه بر روزه ماه رمضان، در ماه هاى ديگر هم روزهايى را روزه مى گرفت، و در هيچ سال حجّ خانه خدا از او فوت نشد مگر آنكه ناچار به ترك شده باشد.(2)

در شبانه روز هزار ركعت نماز به جا مى آورد، و بيست وپنج مرتبه پياده

ص:21


1- (1) ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج 1، ص 397؛ ابن اثيرجزرى، اسدالغابه، ج 2، ص 20.
2- (2) عقاد، ابوالشّهداء، ص 145.

حجّ گذارد(1) و اين دليل كمال عبادت و خضوع او به درگاه خداست. روزى از روزها، ركن كعبه را گرفته بود و بدين گونه دعا و اظهار بندگى و ذلّت به درگاه خداى عزيز مى كرد و او را مدح و ثنا و ستايش مى نمود:

«إِلَهِي أَنْعَمْتَنِي فَلَمْ تَجِدْنِي شَاكِراً وَابْتَلَيْتَنِي فَلَمْ تَجِدْنِي صَابِراً فَلا أَنْتَ سَلَبْتَ النِّعْمَةَ بِتَرْكِ الشُّكْرِ، وَلا أَنْتَ أَدَمْتَ الشِّدَّةَ بِتَرْكِ الصَّبْرِ إِلَهِي مَا يَكُونُ مِنَ الْكَرِيمِ إِلا الْكَرَم»؛(2)

«خدايا! مرا نعمت بخشيدى و شكر مرا نيافتى، به بلا گرفتارم نمودى و صبر مرا دريافت نكردى، با ترك شكرم نعمتت را از من دريغ نورزيدى و با ترك صبرم شدّت بلا را بيشتر ننمودى. پروردگارا! از كريم غير از كرم نسزد».

اگر كسى بخواهد حال دعا و پرستش و مسكنت آن امام مجاهد مظلوم را در درگاه خدا بداند كافى است كه به دعاى معروف عرفه رجوع نمايد.(3)

ص:22


1- (1) يعقوبى، تاريخ، ج 2، ص 226؛ ابن اثيرجزرى، اسدالغابه، ج 2، ص 20؛ سبط ابن جوزى، تذكرة الخواص، ص 211؛ ابى الفداء، تاريخ، ج 1، ص 191.
2- (2) مجلسى، بحارالانوار، ج 69، ص 197-198؛ مرعشى نجفى، شرح احقاق الحق، ج 11، ص 595؛ ج 19، ص 420-421؛ ج 27، ص 203.
3- (3) ابن طاووس، اقبال الاعمال، ج 2، ص 74-87؛ كفعمى، المصباح، ص 671-681؛ همو، البلدالامين، ص 251-258؛ مجلسى، زادالمعاد، ص 173-182.

فصل چهارم: باران سخاوت

مولاى نيازمندان

حسين عليه السلام، نماز را به جا آورد و بيرون آمد. اعرابى تنگدستى را مشاهده نمود، برگشت و قنبر را صدا زد.

قنبر گفت: لَبَّيْكَ يَااْبنَ رَسُولِ اللهِ.

فرمود: «از پول مخارج ما چقدر مانده است ؟».

عرض كرد: دويست درهم كه فرموديد در بين اهل بيت، قِسمت كنم.

فرمود: «آن را بياور! كسى آمده كه از آنها به آن پول سزاوارتر است». سپس آن پول را گرفت، بيرون آمد و به اعرابى داد.(1)

قرضت را ادا مى كنم

روزى آن حضرت براى عيادت و احوالپرسى اسامة بن زيد به منزل او رفت. اسامه ناله مى كرد و از غمناكى خود مى گفت.

ص:23


1- (1) ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، ج 14، ص 185؛ علايلى، سموالمعنى، ص 151.

فرمود: «برادر چه غمى دارى ؟».

عرض كرد: قرضى دارم كه شصت هزار درهم است.

حسين عليه السلام فرمود: «آن بر عهدۀ من است».

اسامه گفت: مى ترسم بميرم و قرضم ادا نشده باشد.

فرمود: «نمى ميرى تا من آن را ادا كنم».

ايشان آن قرض را پيش از مرگ او ادا كرد.(1)

ص:24


1- (1) ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 65؛ محدث نورى، مستدرك الوسائل، ج 13، ص 436؛ علايلى، سموالمعنى، ص 151-152. بيهقى در المحاسن والمساوى، ج 1، ص 64، اين حكايت را به نام حضرت امام حسن عليه السلام ياد كرده و در همين صفحه حكايتى از خود اين دو برادر بزرگوار روايت كرده كه هريك صدوپنچاه هزار درهم به يك نفر عطا كردند.

فصل پنجم: يك آسمان كرم

مرام نامۀ حسين عليه السلام

حسين عليه السلام در آداب اجتماعى و حسن معاشرت با دور و نزديك، بلندپايه و بى نظير بود. خصال آن حضرت سرشار از عفو و گذشت است.

جمال الدّين محمد زرندى حنفى مدنى روايت كرده كه از حضرت زين العابدين عليه السلام از پدرش حسين عليه السلام نقل مى كند كه فرمود: «اگر مردى به من دشنام دهد در اين گوش (و به گوش راستش اشاره فرمود) و عذر بياورد در گوش ديگرم، عذر او را مى پذيرم؛ زيرا اميرالمؤمنين عليه السلام از جدم پيغمبر صلى الله عليه و آله براى من نقل فرمود:

«لا يَرِدُ الْحَوْضَ مَنْ لَمْ يَقْبَلِ الْعُذْرَ مِنْ مُحِقٍّ أَوْ مُبْطِلٍ»؛(1)

«وارد حوض (كوثر) نمى شود كسى كه عذر را نپذيرد، خواه عذرآور حقّ بگويد يا باطل».

ص:25


1- (1) زرندى، نظم دررالسمطين، ص 209.

حسين عليه السلام با فرزندان، بانوان، خويشان و اهل بيت خود در نهايت ادب، محبّت، رحمت، مهربانى، انس و مودّت برخورد مى كرد.

ابن قتيبه روايت مى كند كه مردى خدمت امام حسن عليه السلام آمد، و از آن حضرت درخواست چيزى كرد.

حضرت فرمود: «سؤال، شايسته نيست مگر براى وام سنگين يا فقرِ خواركننده و يا ديه و تاوانى كه ادانكردن آن سبب رسوايى شود».

عرض كرد: نيامدم به خدمت شما مگر براى يكى از آنها.

حضرت، فرمان داد صد دينار به او دادند.

سپس آن مرد خدمت حسين عليه السلام رفت و از آن حضرت نيز سؤال كرد، حسين عليه السلام هم همان سخن برادرش را به او فرمود و همان پاسخ را شنيد؛ سپس پرسيد: «برادرم به تو چقدر داد؟».

عرض كرد: صد دينار.

حسين عليه السلام نودونه دينار به او عطا كرد؛ زيرا نخواست با برادرش برابرى كرده باشد.(1)

ياقوت مستعصمى از انَس روايت مى كند كه در خدمت حسين عليه السلام بودم؛ كنيزكى دسته گلى براى آن حضرت آورد. حسين عليه السلام فرمود:

«أَنْتِ حُرَّةٌ لِوَجْهِ اللهِ تَعَالَى»؛

«تو براى خدا آزادى».

ص:26


1- (1) علايلى، سموالمعنى، ص 152.

گفتم: كنيزكى يك دسته گل برايت آورده و تو او را آزاد مى كنى ؟. فرمود: «اين چنين خدا به ما ادب آموخته است؛ زيرا مى فرمايد:

وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها؛1

«هرگاه كسى شما را ستايش كند، شما نيز بايد در مقابل به ستايشى بهتر از آن، يا مانند آن، پاسخ دهيد».

و نيكوتر از اين دسته گل، آزادساختن او بود.(1)

ص:27


1- (2) اربلى، كشف الغمه، ج 2، ص 240-241؛ ابن صباغ مالكى، الفصول المهمه، ج 2، ص 768؛ علايلى، سموالمعنى، ص 159؛ عقاد، ابوالشّهداء، ص 145.

ص:28

فصل ششم: پرچم عدالت خواهى

امام عدالت خواه

خاندان على عليه السلام در عدالت و حمايت از مظلوم، همانندى در عالم ندارند. حكاياتى كه از عدل على عليه السلام در كتاب هاى تاريخ نگاشته شده، نشان مى دهد كه او دلباختۀ حقّ و فانى در عدالت بود. او به فرزندانش وصيت فرمود:

«كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَلِلْمَظْلُومِ عَوْناً»؛(1)

«دشمن ستمگر و يار ستمديده باشيد».

حسين عليه السلام فرزند آن پدر و وارث همان صفات مى باشد. از ستم هايى كه بنى اميه و عمّال آنها به مردم مى نمودند بيش از هركس رنج مى كشيد و به شدّت ناراحت مى شد. قيام او، قيام عليه ظلم، بيداد و ستمگرى، و نهضت او نهضت نجات بخش ستمديدگان و مظلومين بود.

ص:29


1- (1) نهج البلاغه، نامه 47 (ج 3، ص 76)؛ فتال نيشابورى، روضة الواعظين، ص 136؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 42، ص 256.

يكى از داستان هايى كه گواه بر شدّت علاقه حسين عليه السلام به دفاع از مظلومين و حمايت از بيچارگان بى پناه مى باشد، داستان ارينب دختر اسحاق و همسر عبدالله بن سلام است. يزيد كه به اصطلاح، شاهزاده و وليعهد معاويه بود و تمام اسباب شهوت رانى، ازجمله پول، مقام، زور، كنيزكان ماهرو و زن هاى رقّاصه و خوانندۀ خودفروش در اختيارش بودند؛ بااين وجود، باز چشم طمع به بانوى شوهردارى دوخت كه بايد او و پدرش معاويه پاسدار عصمت و عفّت او باشند.

يزيد همچون اراذل و شهوت پرستانى كه در وفور عيش ونوشِ حكومت، تربيت مى شوند ناآرام شد، امّا از آنجا كه آن زن، نجيب، پاك دامن و عفيفه بود، دسترسى به او از راه فريب و منحرف ساختن وى ازطريق پارسايى محال مى نمود. معاويۀ ناپاك، كه خود را اميرالمؤمنين مى خواند، براى خواهش نفس و شهوت يزيد دست به نيرنگ بسيار عجيب و بى سابقه اى زد. او مرد بدبخت را از زن عفيفه و زيبايش جدا نمود و مقدّمات كاميابى يزيد از آن زن را فراهم ساخت.

امّا حسين عليه السلام با غيرت و جوانمردى در مقابل اين تصميم زشت و شيطانى معاويه ايستاد، و نقشۀ او را نقش برآب كرد. حسين عليه السلام غيرت و حميت هاشمى و علاقۀ خود به حفظ نواميس مسلمين را نشان داد و مانع از رسيدن يزيد به هوس ناپاك و شريرش گرديد. افتراقى را كه

ص:30

معاويه با نيرنگ ايجاد كرد، به اتّصال مبدّل نمود، و آن ستم بزرگ را از عبدالله بن سلام و همسرش دفع گردانيد. اين داستان در تاريخ مفاخر آل على عليه السلام و مظالم بنى اميه جاودان باقى مانده است.(1)

ص:31


1- (1) در بعضى از خصوصيات اين داستان مانند بعضى اعلام اختلافاتى بين مصادر آن ديده مى شود. آنچه كه ما اجمال آن را نقل كرديم موافق است با نقل شبراوى در الاتحاف (ص 201-210) و ابن قتيبه دينورى در الامامة و السياسه (ج 1، ص 166-173) ر. ك: علايلى، سموالمعنى، ص 156-159.

ص:32

فصل هفتم: به رنگ سادگى

نگاه به دنيا

بهترين نشانۀ زهد كامل و خوارشمردن دنيا، همان فداكارى و گذشت سيدالشّهدا عليه السلام از جان خود، جوانان، برادران، اصحاب و ياران و تن دادن به آن همه مصيبت و بلا بود.

اگر دنيا و مال و نعمت هاى دنيوى در نظر كسى بى قدر و ارزش نباشد نمى تواند اين گونه در راه حقّ و يارى دين خدا و بزرگداشت هدف عالى خود پايدارى و استقامت ورزد تا به حدّى كه بدن قطعه قطعۀ عزيزانش را ببيند، صداى نالۀ كودكانش را از زحمت تشنگى بشنود، گريۀ زن و فرزند، دل پرمهر و عاطفه او را به درد آورد و بر پيكرش آن همه زخم هاى كارى وارد آيد امّا در يارى دين خدا ثابت و پابرجا بماند، در مقابل باطل، نرمش نشان ندهد و چون كوه در برابر تمام اين مصائب استوار بماند.

ص:33

آرى! به حسين عليه السلام پيشنهاد كردند كه با يزيد از در مسامحه و سازش درآيد و به نحوى كه در عرف اهل دنيا خلاف شأن و شرف او شمرده نشود با او كنار بيايد و در عوض، خود، خاندان، فاميل و خويشانش از دنيا متمتّع و بهره مند شوند؛ امّا حسين عليه السلام كسى نبود كه براى زندگى دنيا و خوش گذرانى، مصالح اسلامى را ناديده انگاشته و با گرفتن حقّالسّكوت، برقرارى آن دستگاه فاسد و سراسر ظلم و كفر را امضا نمايد و در اداى تكليف و وظيفۀ مهمّى كه از سوى خدا عهده دار شده، مسامحه و كوتاهى نمايد.

حسين عليه السلام پسر كسى است كه فرمود: «اگر خورشيد را در دست راست، و ماه را در دست چپم بگذارند كه دست از دعوت بردارم، برنخواهم داشت».(1)

او پسر كسى است كه مى گفت: «دنياى شما نزد من از آب بينى يك بز زكامى خوارتر است».(2)

علايلى مى نويسد: حسين عليه السلام در اين ناحيه، بزرگ و يگانه بود. زندگى دنيا را خوار مى شمرد و از مرگ بيم و هراسى نداشت. جز به برهان پروردگارش، كه همه چيز را فداى آن مى كرد، به هيچ چيز توجه نداشت. از اين جهت سزاوار است مانند شاعر هندى، معين الدين

ص:34


1- (1) ابن اسحاق، سيره، ج 2، ص 135؛ ابن هشام، السيرة النبويه، ج 1، ص 172؛ طبرى، تاريخ، ج 2، ص 67؛ ابن كثير، البداية و النهايه، ج 3، ص 56.
2- (2) نهج البلاغه، خطبۀ 3 (ج 1، ص 37)؛ مفيد، الارشاد، ج 2، ص 289؛ طوسى، الامالى، ص 374.

اجميرى، او را دوّمين بناكنندۀ كاخ اسلام بعد از جدّش، و مجدِّد بناى توحيد و يكتاپرستى بناميم.(1)

و نيز علايلى مى نويسد: «حسين عليه السلام به كلّ وجود و تمام هستى اش از دنيا رو گردانده بود».(2) پس حسين عليه السلام مانند پدرش، رئيس و سيد زهّاد بود. پدر مى گفت:

«وَالله ِلإِبْنِ أَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ امِّهِ»؛(3)

«به خدا سوگند! انس فرزند ابى طالب نسبت به مرگ از انس طفل به سينۀ مادرش بيشتر است».

«وَمَا أَنَا إِلا كَقَارِبٍ وَرَدَ أَوْ طَالِبٍ وَجَدَ»؛(4)

پسر مى گفت:

«إِنِّي لا أَرَي الْمَوْتَ إِلا سَعَادَةً، وَلا الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلا بَرَماً»؛(5)

ص:35


1- (1) علايلى، سموالمعنى، ص 119، نقل به معنا.
2- (2) علايلى، سموالمعنى، ص 102، نقل به معنا.
3- (3) نهج البلاغه، خطبه 5 (ج 1، ص 41)؛ ابن طلحه شافعى، مطالب السؤول، ص 288؛ علامه حلى، كشف اليقين، ص 180.
4- (4) نهج البلاغه، نامه 23 (ج 3، ص 21). «و من دربارۀ مرگ نيستم جز مانند تشنه كامى كه در پى آب است يا طلب كننده اى كه مى يابد».
5- (5) طبرى، تاريخ، ج 4، ص 305؛ طبرانى، المعجم الكبير، ج 3، ص 115؛ ابن شعبه حرانى، تحف العقول، ص 245.

«به راستى كه مرگ را جز سعادت و زندگى با ستمكاران را جز زحمت و هلاكت، نمى بينم».

ابن شهرآشوب در جمله اى در مورد زهد آن حضرت گويد، كه به او گفته شد: بيم تو از پروردگارت به چه ميزان بزرگ است ؟ فرمود:

«لا يَأْمَنُ يَوْمَ الْقِيامَةِ إِلا مَنْ خَافَ اللهُ فِي الدُّنْيَا»(1) ؛

«در امان نيست كسى در روز قيامت، مگر آن كس كه در دنيا از خدا بترسد».

ص:36


1- (1) ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 69.

فصل هشتم: بر قلّه تواضع

از افتادگى تا عزّت

هرچه معرفت، خداشناسى، توحيد، علم و حكمت انسان بيشتر شود، تواضع و فروتنى او زيادتر مى گردد. تكبّر بشر ناشى از جهل، نادانى، غفلت و خودپسندى است. در آيات كريمه و احاديث از تكبّر به شدّت مذمّت، و از تواضع، مدح و ستايش شده است.

حسين عليه السلام در نزد مردم بسيار محترم بود. زمانى كه او و برادرش، حسن مجتبى عليهما السلام پياده به حجّ مى شتافتند تمام رجال و شيوخ صحابه كه همراه آنها بودند به احترامشان از مراكب پايين آمده و پياده راه مى پيمودند. احترام حسين عليه السلام در ميان مردم نه براى آن بود كه او كاخ مجلّل داشت يا مركَب هاى سوارى او گران قيمت بودند يا غلامان و سربازانى پيشاپيش يا دنبال مركَب او مى رفتند يا آنكه مسجد پيغمبر صلى الله عليه و آله را براى او خلوت مى نمودند و راه ها را در موقع آمدوشد وى

ص:37

بر مردم مى بستند، نه! براى هيچ يك از اينها نبود. حسين عليه السلام با مردم زندگى مى كرد و جدايى از آنها را نمى پذيرفت. زندگى او مالامال از سادگى بود. همه ساله پياده به حجّ مى رفت و با مردم نشست و برخاست، و آمدوشد مى نمود؛ با فقرا معاشرت مى كرد، در نماز جماعت، حاضر مى شد، به عيادت بيماران مى شتافت، در تشييع جنازه ها شركت مى جست و در مسجد جدّش پيغمبر با دوستان و اصحاب مى نشست. او دعوت فقرا را مى پذيرفت و آنها را ميهمان مى نمود، خودش براى محتاجان، بينوايان، بيوه زنان و يتيمان، نان و غذا مى برد.

وقتى سپاهيان ستم پيشه و سنگدل كوفه بدن مطهّر ايشان را عريان بر خاك افكندند، بر شانۀ مباركش نشان از برداشتن بار ديدند، از علّت آن جويا شدند، حضرت سجاد عليه السلام فرمود: «اثر انبان هايى است كه در مدينه به دوش مبارك بر مى گرفت و به خانه هاى فقرا، ايتام و بيوه زنان مى برد».(1)

ص:38


1- (1) ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 66؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 44، ص 90.

فصل نهم: قهرمان تاريخ

در معناى شجاعت

شايد بعضى گمان كنند كه شجاعت حسين عليه السلام در زور بازو، قدرت و قوّت بدنى، و علم آن حضرت به آيين جنگ و نبرد و به خاك انداختن دليران و دلاوران خلاصه مى شود و بزرگ ترين نمايش هاى شجاعت آن حضرت را حملاتى بدانند كه يك تنه به سپاه دشمن مى نمود و طومار آنها را درهم مى پيچيد. دشمنان، زمانى كه ديدند حريف آن زور و بازو نمى شوند از اطراف، پيكر پاكش را هدف سنگ و تير قرار دادند و اگرچه آن سيد مظلومان را شهيد كردند و سر انورش را شمر يا سنان يا خولى از بدن جدا ساخت امّا كسى ادعا نكرد كه من به زور بازوى شخصى خود، آن حضرت را كشتم؛ كثرت زخم، جراحات بسيار، تشنگى و خون ريزى فوق العاده، آن امام مجاهد را (به ظاهر) از پا در آورد كه آن دشمنان خدا به قتلش دلير شدند، وگرنه كسى نبود كه بتواند با نبرد و زور بازو آن يادگار حيدر كرّار را به قتل برساند. اين زور بازو، نيروى جسمانى و حملات دليرانه نمايشى از نمايش هاى شجاعت است.

ص:39

شجاعت راستين

شجاعت، يكى از فضايل برجستۀ حسين عليه السلام مى باشد. شجاعت اين قهرمان تاريخ، حالتى است نفسانى و روحى كه حدّ وسط بين تهوّر و جبن است، هركس واجد آن باشد داراى ضبط نفس خاصّى است و عوامل ترس، جبن، كندى، سستى و فتور، و اسباب تندى، بى باكى، گستاخى و جسارت بر چنين شخصى مسلّط نمى شود. اين صفت اگر زورِ بازو، قدرت جسمى و هر قوّه و قدرت ديگر را رهبرى كند، آن قدرت، مظهر شجاعت خواهد شد، در غير اين صورت سبب سرزنش و ملامت مى گردد.

اين صفت از شريف ترين صفات فاضله است. ظهور استعدادهاى كمال آفرين بشر و فعليت قواى كامله در او به اين صفت وابسته مى باشد.

معيار بقاى امّت ها

هر ملّتى كه افراد آن از شجاعت روحى و اخلاقى بهره مند نباشند رهسپار ديار نيستى خواهد شد و به زودى تحت تسلّط بيگانگان قرار خواهد گرفت.

وجود و بقاى امّت ها و عزّت و سربلندى آنها وابسته به ميزان بهره مندى آنها از شجاعت است.

محافظه كارى، احتياطات بيجا، عوام فريبى، ترس از انتقاد، جلوگيرى از آزادى ديگران، اختناق افكار، تندروى ها، جسارت هاى جنون آميز، باختن روحيه و ناشكيبى، ستمگرى و وطن فروشى، خيانت به ملّت و پيشه كردن سياست محافظه كارانه در امور و راضى شدن به بى شرفى و بى آبرويى، همه كاشف از نداشتن صفت شجاعت است.

ص:40

چنانچه ضبط نفس، خويشتن دارى، صراحت لهجه، مقاومت در برابر ناملايمات و سختى هاى روزگار، بيم نداشتن از انتقاد و احترام به آزادى ديگران، ناشى از ملكۀ شجاعت مى باشد.

تمام مظاهر اين شجاعت در حسين عليه السلام تجلّى يافته بود. روح و جسم او مركز نمايش عالى ترين مرتبۀ شجاعت بود تا جايى كه «شجاعة الحسينيه» ضرب المثل گشت.

در رزمگاه حسين عليه السلام

وقتى حسين عليه السلام به قصد كوفه حركت كرد، ابن زياد از شنيدن اين خبر، ناراحت و نگران گرديد. او بيست هزار نفر را براى نبرد با حضرت فرستاد و به آنها امر كرد تا براى يزيد از آن حضرت بيعت بگيرند و اگر بيعت نكرد او را بكشند. وقتى به او پيشنهاد بيعت شد، نپذيرفت و به جدّ و پدرش تأسّى نمود و به تحمّل ظلم و زور و ننگ و عار، راضى نگشت؛ شجاعت هاشميه را آشكار كرد و بااينكه خود، اهل بيت، عزيزان، كسان و اصحابش را محاصره كرده و هدف نيزه و تير قرار دادند، در جهاد، ثابت قدم ماند و با شهامت عالى بدون اضطراب و با قوّت قلب در چنين موقعيت خطيرى پايدارى نمود و ندا سر داد:

«يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ مَا رَأَيْتُ أَغْدَرَ مِنْكُمْ قُبْحاً لَكُمْ، وَتَعْساً لَكُمْ، الْوَيْلُ ثُمَّ الْوَيْلُ. اسْتَصْرَخْتُمُونَا

ص:41

فَأَتَيْنَاكُمْ، وَأَسْرَعْتُمْ إِلَى بَيْعَتِنَا سُرْعَةَ الذُّبَابِ وَلَمَّا أَتَيْنَاكُمْ تَهَافَتُّمْ تَهَافُتَ الْفَرَاشِ، وَسَلَلْتُمْ عَلَيْنَا سُيُوفَ أَعْدَائِنَا مِنْ غَيْرِ عَدْلٍ أَفْشَوْهُ فِيكُمْ، وَلاذَنْبٍ مِنَّا كَانَ إِلَيْكُمْ الا لَعْنَةُ اللهِ عَلَى الظَّالِمِينَ».

ثُمَّ حَمَلَ عَلَيْهِمْ وَسَيْفُهُ مُصَلَّتٌ فِي يَدِهِ وَهُوَ يُنْشِدُ:

أَنَا ابْنُ عَلِيٍ الْحِبْرِ مِنْ آلِ هَاشِمٍ كَفَانِي بِهَذَا مَفْخَراً حِي --- نَ أَفْخَرُ؛(1)

«اى مردم كوفه! عهدشكن تر از شما نديده ام؛ زشتى، هلاكت، نابودى و شقاوت بر شما باد كه به ما استغاثه كرديد و ما را به يارى خود خوانديد، ما دعوت شما را پذيرفتيم و شما به سوى بيعت ما مانند مگس، شتاب گرفتيد! اكنون كه به سوى شما آمديم مانند پروانه سبك فرو ريختيد، و به سوى شر و بدى رو كرديد و شمشيرهاى دشمنان ما را به روى ما كشيديد بى آنكه آنها عدل و دادى در ميان شما فاش كنند، و از ما گناهى نسبت به شما صادر شده باشد. آگاه باشيد كه لعنت خدا بر ستمكاران است»!

ص:42


1- (1) طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 24؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 110؛ ابن طلحه شافعى، مطالب السؤول، ص 383؛ شبراوى، الاتحاف، ص 60-61.

پس بر آن مردم غدّار با شمشيرِ از نيام كشيده حمله مى كرد و مى فرمود:

«من فرزند على آن مرد عالم صالح هستم از آل هاشم و در مقام مفاخره، اين افتخار براى من بس است».(1)

ص:43


1- (1) ر. ك: مجلسى، بحارالانوار، ج 45، ص 49؛ بحرانى اصفهانى، عوالم العلوم، ص 291. بقيۀ ابيات كه سزاواراست هريك از دوستان اهل بيت عليهم السلام آن را حفظ باشند اين است: وَجَدِّي رَسُولُ اللهِ اكْرَمُ مَنْ مَشَى وَنَحْنُ سِرَاجُ اللهِ فِي الْخَلْقِ نَزْهَرُ وَفَاطِمُ امِّي مِنْ سُلالَةِ أَحْمَد وَعَمِّي يُدْعى ذُوالجَناحَيْنِ جَعْفَرُ وَفينَا كِتَابُ اللهِ انْزِلَ صَادِقاً وَفينَا الْهُدَى وَالْوَحيُ بِالْخَيْرِ تَذْكَرُ وَنَحْنُ أَمَانُ اللهِ لِلنَّاسِ كُلِّهِمْ نَسِرُّ بِهَذَا فِي الأَنَامِ وَنَجْهَرُ وَنَحْنُ وُلاةُ الْحَوضِ نَسْقِي وُلاتَنَا بِكَأْسِ رَسُولِ اللهِ مَا لَيْسَ يُنْكَرُ وَشِيعَتُنَا فِي النَّاسِ اكْرَمُ شِيعَةٍ وَمُبْغِضُنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُخْسَرُ - و جدّ من رسول خدا گرامى ترين افراد است و ما چراغ هاى خداونديم كه در ميان خلق مى درخشيم. - فاطمه، مادر من، دختر احمد (رسول خدا) و عموى من جعفر است كه به ذوالجناحين (صاحب دو بال) معروف است. - دربارۀ ما كتاب خدا به حقيقت نازل شده و هدايت و وحى در خانوادۀ ما به خوبى ياد مى شود. - و ماييم امان خداوند براى همه مردم و اين مطلب را پنهان و آشكارا در بين مردم بازگو مى كنيم. - ماييم اختيارداران حوض كوثر كه دوستان خود را سيراب مى كنيم با جام رسول خدا، اين مطلب جاى انكار نيست. - شيعيان ما در بين مردم گرامى ترين پيروان هستند و دشمنان ما روز قيامت، زيان خواهند ديد.

او همواره جهاد مى كرد تا بسيارى از شجاعان سپاه كوفه را به خاك هلاكت انداخت و در درياى جنگ فرو مى رفت و از مرگ، انديشه نمى كرد.(1)

ابن ابى الحديد مى نويسد: كيست در شجاعت مانند حسين بن على عليه السلام كه در ميدان كربلا گفتند: ما شجاع تر از او كسى را نديديم؛ درحالى كه انبوه مردم بر او حمله ور شده، و از برادران، اهل و ياران جدا شده باشد، مانند شير رزمنده، سواران را درهم مى شكست و چه گمان مى برى به مردى كه راضى به پستى نشد، و دست در دست آنها نگذارد تا كشته شد».(2)

ص:44


1- (1) شبراوى، الاتحاف، ص 61.
2- (2) ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه ج 15، ص 247.

فصل دهم: روح پرشكوه

عظمت در تصميم

عظمت در تصميم به معناى عزم راسخ داشتن به انجام و پايان كار، به طورى كه هيچ گاه و به هيچ گونه از عزم خود باز نگردد، و در تصميم خود سستى نورزد؛ از آغاز كار، ملاحظۀ پايان و عاقبت آن را بنمايد و هشيارانه تصميم بگيرد.

اكنون بخوانيد كه حسين عليه السلام چگونه با پيش بينى پايان كار، وارد ميدان شد و سخنان او چگونه از شعور خطيرش برمى خاست. آنگاه كه عزم خروج از مكه و سفر به عراق را داشت اين خطبه را خواند:

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ، وَمَا شَاءَ اللهُ وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا بِاللهِ، وَصَلَّى اللهُ عَلَى رَسُولِهِ وَسَلَّمَ. خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاةِ، وَمَا أَوْلَهَنِي إِلَى أَسْلافِي اشْتِيَاقَ يَعْقُوبَ إِلَى يُوسُفَ، وَخِيرَ لِي مَصْرَعٌ

ص:45

أَنَا لاقِيهِ كَأَنِّي بِأَوْصَالِي تَقَطَّعُهَا عُسْلانُ الْفَلَوَاتِ بَيْنَ النَّوَاوِيسِ وَ كَرْبَلا فَيَملأَنَّ مِنِّي أَكْرَاشاً جَوْفاً، وَأَجْرِبَةً سَغْباً لا مَحِيصَ عَنْ يَوْمٍ خُطَّ بِالْقَلَمِ رِضَى اللهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ نَصْبِرُ عَلَى بَلائِهِ، وَيُوَفِّيْنَا اجُورَ الصَّابِرينَ لَنْ تَشْذَ عَنْ رَسُولِ اللهِ لُحْمَتُهُ وَهِي مَجْمُوعَةٌ لَهُ في حَظِيرَةِ الْقُدْسِ تَقِرُّ بِهِمْ عَيْنُهُ وَتُنَجِّزُ لَهُمْ وَعْدَهُ أَلا فَمَنْ كَانَ فِينَا بَاذِلاً مُهْجَتَهُ، وَمُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنِّي رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللهُ تَعَالَى»؛(1)

«سپاس براى خداست و آنچه خواست اوست مى شود و نيرويى جز به خدا نيست و درود خدا بر پيغمبرش.

مرگ بر فرزندان آدم نوشته شده و آنها را احاطه كرده، مانند گردن بند بر گردن دختر جوان. من بسيار مشتاق به ديدار گذشتگان خويشم، همان گونه كه يعقوب مشتاق ديدار يوسف بود. براى من قتلگاهى است كه من آن را خواهم ديد. گويا مى بينم كه در ميان نواويس و كربلا، گرگان بيابان، رگ هاى مرا پاره مى كنند تا شكم هاى گرسنۀ خود را سير نمايند. از

ص:46


1- (1) مجلسى، بحارالانوار، ج 44، ص 366-367؛ بحرانى اصفهانى، عوالم العلوم، ص 216-217؛ علايلى، سموالمعنى، ص 115.

چنان روزى كه با قلم قضا نوشته شده گريزى نيست، رضاى خدا رضاى ما خاندان است. بر بلاى او صبر مى كنيم تا به ما مزد صابران عطا فرمايد. هرگز پارۀ تن پيغمبر از او جدا نشود، بلكه با او در حظيرۀ قدس در يك جا باشد، چشمش به پاره هاى تنش روشن شود و به واسطۀ ايشان به وعدۀ خود وفا كند.

آگاه باشيد! هركس از ريختن خون خويش در راه ما دريغ ندارد، و دل به شهادت و لقاى خدا مى نهد با ما كوچ كند كه من بامداد كوچ خواهم كرد. ان شاء الله تعالى».

اين بود منطق حسين عليه السلام، و سخنان شورانگيز و قاطع او در برابر كسانى كه وى را از تصميمى كه داشت باز مى داشتند.

بسا اشخاصى كه هدف و مقصد بزرگى را در نظر مى گيرند و برنامه هايى عالى اعلام مى كنند، امّا در ميانۀ راه، آن گاه كه در برابر خطر قرار گرفتند برنامه را فراموش مى كنند يا هنگامى كه مال، اعتبار و مقامى به آنها پيشنهاد كردند، مال و مقام يا شهوت رانى آنها را ذليل و بيچاره ساخته و از هدف خود چشم پوشى مى نمايند. اينان علاوه بر آنكه در ميدان فضيلت، سهمى نصيبشان نمى شود دامنشان به عيب و ننگ، آلوده مى گردد و اگر از آغاز سخنى نمى گفتند و برنامه اى اعلام نمى كردند شرافت و ايمانشان كمتر زيان مى ديد.

ص:47

عزم حسينى

حسين عليه السلام در اينجا نيز مانند جدّ و پدرش از تمام كسانى كه براى حقّ و به نام عدل قيام كردند برندۀ ميدان بود، و وقتى با همه نوع خطرى مواجه شد و گونه اسبابى كه ديگران را ناچار به تسليم مى ساخت فراهم گشت، فرمود:

«لا وَاللهِ لا اعْطيِكُمْ بِيَدِي إِعْطَاءَ الذَّلِيلِ، وَلا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِيدِ. ثُمَّ نَادى يَا عِبَادَ اللهِ إِنِّي عُذْتُ بِرَبّي وَرَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مَتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ»؛(1)

«نه، به خدا سوگند! به خوارى دست در دست شما نمى گذارم و چون بندگان از جهاد فرار نمى كنم. اى بندگان خدا! من پناه مى برم به پروردگار خودم و پروردگار شما از هر متكبّرى كه ايمان به روز قيامت ندارد».

و نيز فرمود:

«ثُمَّ أَيْمُ اللهِ لا تَلْبِثُونَ بَعْدَهَا إِلا كَرَيْثِ مَا يُرْكَبُ الْفَرَسُ حَتَّى تَدُورَ بِكُمْ دَوْرَ الرَّحَى، وَتَقْلُقَ بِكُمْ قَلَقَ الْمِحْوَرِ عَهْدٌ عَهَدَهُ إِلَيَّ أَبِي عَنْ جَدِّي فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ، وَشُرَكَائَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً

ص:48


1- (1) طبرى، تاريخ، ج 4، ص 323؛ مفيد، الارشاد، ج 2، ص 98؛ طبرسى، اعلام الورى، ج 1، ص 459؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 45، ص 7؛ علايلى، سموالمعنى، ص 117.

ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلا تُنْظِرُونَ، إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ»؛(1)

«به خدا سوگند! بعد از من درنگ نمى كنيد مگر به مقدارى كه كسى بر اسب نشيند، تا روزگار بر شما چون آسياب گردد و چون محور، مضطرب شويد؛ عهدى است كه پدرم از جدّم مرا به آن خبر داده است. پس شما كار خود را فراهم كنيد و همكارانتان را گرد آوريد و بر من بتازيد و مرا مهلت ندهيد، من بر خدايى كه پروردگار من و شماست توكّل كرده ام، هيچ جنبنده اى نيست مگر آنكه ناصيۀ او به دست خداست، به درستى كه پروردگار من بر صراط مستقيم است».

عظمت در مردانگى

در اين عظمت نيز حسين عليه السلام مقامى عجيب و سخت شگفت انگيز داشت و مردانگى در وجود او به حدّ اكمل نمايش يافت. شايد برجسته ترين موارد ظهور مردانگى آن حضرت، زمانى بود كه سپاه

ص:49


1- (1) ابن نما حلى، مثيرالاحزان، ص 40-41؛ ابن طاووس، اللهوف، ص 59-60. قسمتى از خطبۀ امام شهيد عليه السلام در روز عاشوراست كه در كتب معتبرۀ مقاتل ذكر شده است. رجوع كنيد به: محدث قمى، نفس المهموم، ص 262.

كفرپيشه، او و اصحابش را تيرباران نمودند. حسين عليه السلام برخاست نگاهى به آن تيرها و نگاهى به اصحاب كرد؛ سپس فرمود:

«قُومُوا رَحِمَكُمُ اللهُ إِلَى الْمَوْتِ الَّذِي لابُدَّ مِنْهُ فَإِنَّ هَذِهِ السَّهَامَ رُسُلُ الْقَوْمِ إِلَيْكُمْ»؛

«برخيزيد! خدا شما را رحمت كند، و از مرگى كه چاره اى از آن نيست پيشواز نماييد، اينك اين تيرها فرستاده هاى اين مردم به سوى شمايند».

اصحاب برخاستند و ساعتى را با آنها نبرد كردند تا جمعى از آنان به شهادت رسيدند. در اين هنگام حسين عليه السلام، دست بر محاسن شريف زد و فرمود:

«اِشْتَدَّ غَضَبُ اللهِ عَلَى الْيَهُودِ إِذْ جَعَلُوا لَهُ وَلَداً، وَاشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَى النَّصَارَى إِذْ جَعَلُوهُ ثَالِثَ ثَلاثَةٍ، وَاشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَى الْمَجُوسِ إِذْ عَبَدُوا الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دُونَهُ، وَاشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَى قَوْمٍ اتَّفَقَتْ كَلِمَتُهُمْ عَلَى قَتْلِ ابْنِ بِنْتِ نَبِيِّهِمْ أَمَا وَاللهِ لا اجِيبُهُمْ إِلَى شَيْءٍ مِمَّا يُرِيدُونَ حَتَّى الْقَى اللهَ وَأَنَا مُخَضَّبٌ بِدَمِي»؛(1)

«خشم خدا بر يهود شدّت يافت وقتى براى او فرزندى

ص:50


1- (1) ابن طاووس، اللهوف، ص 60-61؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 45، ص 12؛ بحرانى اصفهانى، عوالم العلوم، ص 255؛ علايلى، سموالمعنى، ص 118.

قرار دادند و غضب خدا بر نصارا سخت شد وقتى او را ثالث ثلاثه خواندند و غضب خدا بر مجوس سخت شد وقتى آفتاب و ماه را به جاى خدا پرستيدند و خشم خدا شدّت يافت بر قومى كه هم كلام و متّفق براى كشتن پسر دختر پيغمبر خودشان شدند. به خدا آنها را به آنچه مى خواهند جواب نمى دهم تا اينكه خدا را ملاقات كنم درحالى كه به خون خود خضاب شده باشم».

جمله اى كه از مردانگى حسين هراس انگيز است اين است كه فرمود:

«قُومُوا رَحِمَكُمُ اللهُ إِلَى الْمَوْتِ».

و ديگر اينكه فرمود:

«أَمَا وَاللهِ لا اجِيبُهُمْ...».

اين دو جمله با كمال وضوح، مردانگى حسين عليه السلام را آشكار مى سازد كه در چنان موقف مهيب و وحشتناكى هيچ گونه بيم و هراس، شكست و خودباختگى بر وجود او مستولى نگشت؛ اصحاب را به استقبال از مرگ دعوت فرمود مانند آنكه آنها را بر خوان لذيذترين غذاها بخواند.

و به حقّ هم آن مرگى كه حسين عليه السلام به آن دعوت مى كرد، لذّت بخش بود؛ زيرا او مى خواست با باطل نبرد كند و برهان خداوند كه مبدأ او بود، در پيش چشمانش ترسيم شود و صداى خدا را كه صداى ضمير

ص:51

و وجدان پاك و ايمان سرشارش بود مى شنيد و جز اين كلمات چيزى ديگر نمى ديد: خدا، پيغمبر خدا، قرآن (كتاب خدا).

اين نوشتار، مجال آن را ندارد كه پيرامون شجاعت روحى و بدنى حسين عليه السلام، سخن راند پس بهتر اين است كه به همين مقدار قناعت كرده و خوانندگان گرامى را به مطالعۀ كتاب هاى مقتل و تفكّر در تاريخ زندگى آن حضرت دعوت كنيم.

ص:52

فصل يازدهم: كوه صبر

جايگاه صبر

اين صفت از اصول اخلاقى حميده و ملكات پسنديده است و آيات شريفه و احاديث در فضيلت آن بسيار گفته اند، بيش از هفتاد موضع در قرآن از صبر سخن مى گويد:

إِنَّما يُوَفَّى الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ1

وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ2

وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرِينَ3

ص:53

روايات بسيارى نيز دربارۀ صبر وارد شده است و ازجمله روايات، اين حديث معروف و معتبر است:

«اَلصَّبْرُ مِنَ الإِيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَلا خَيْرَ فِي جَسَدٍ لا رَأْسَ لَهُ، وَلا خَيْرَ فِي إِيمَانٍ لا صَبْرَ مَعَهُ»؛(1)

از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نيز روايت است:

«اِطْرَحْ عَنْكَ وَارِدَاتِ الْهُمُومِ بِعَزَائِمِ الصَّبْرِ، وَحُسْنِ اليَقِينِ»؛(2)

«غم هايى كه بر تو وارد مى شود را با عزم بر شكيبايى و يقين شايسته، از خود دور ساز».

و امام حسن مجتبى عليه السلام فرمود:

«آزمايش كرديم، و آزمايش كنندگان آزمايش كردند، نديديم چيزى را كه وجودش سودمندتر و عدمش زيان بارتر از صبر، باشد. با صبر همۀ امور مداوا مى گردد، و صبر به غير خود مداوا نمى شود».(3)

ص:54


1- (1) نهج البلاغه، حكمت 82 (ج 4، ص 18)؛ سيد رضى، خصائص الائمه عليهم السلام، ص 94. «نسبت صبر به ايمان مانند سر به بدن است؛ در بدن بى سر، خيرى نيست و در ايمانى كه صبرى با آن نيست نيز خيرى نيست».
2- (2) نهج البلاغه، نامه 31 (ج 3، ص 55)؛ ابن شعبه حرانى، تحف العقول، ص 83؛ ابن طاووس، كشف المحجه، ص 169.
3- (3) ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 319؛ مرعشى نجفى، شرح احقاق الحق، ج 11، ص 240.

راغب مى گويد: الصَّبْرُ حَبْسُ النّفْسِ عَلَي مَا يقْتَضِيهِ الْعَقْلُ وَالشَّرْعُ أَوْ عَمَّا يقْتَضِيانِ حَبْسَهَا عَنْهُ(1) ؛ صبر، واداركردن نفس است برطبق فرمان عقل و شرع، يا حبس و بازداشتن نفس است از آنچه عقل و شرع بازداشتن نفس را از آن لازم مى شمارند.

مرد صبر

حسين عليه السلام در مقام صبر، امتحانى داد كه دوست و دشمن از عظمت آن در شگفتى ماندند و حتّى فرشتگان آسمان نيز از آن صبر و شكيبايى در تعجّب فرو رفتند.

برحسب فقرۀ زيارت ناحيۀ مقدّسه:

«وَقَدْ عَجَبَتْ مِنْ صَبْرِكَ مَلائِكَةُ السَّمَاوَاتِ»؛(2)

«و به راستى از صبر تو، فرشتگان آسمان ها شگفت زده شدند».

ظهور اين فضيلت از آن حضرت به نوعى شد كه سخن از صبر و خويشتن دارى آن امام شهيد، توضيح واضحات است. بااين حال، از جهت فايدۀ اخلاقى چند قسم از اقسام عالى صبر را بيان مى كنيم و سپس موقف عظيم و بى نظير آن حضرت را در هريك نشان مى دهيم.

ص:55


1- (1) راغب اصفهانى، مفردات، ص 273.
2- (2) مشهدى، المزار، ص 504؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 98، ص 240.

صبر در جهاد

صبر در جهاد اين است كه مجاهد راه خدا به واسطۀ ايجاد جراحات و زخم اسلحه، پشت به ميدان نكند و از زخم هاى كارى، پريشان خاطر نشود و روحيه اش از يورش و حملۀ دسته جمعى قواى مسلّح دشمن ضعيف نگردد.

يكى از علل فتوحات مسلمانان در صدر اسلام اين بود كه مسلمين براى كسب ثواب و فوز به قرب خدا در ميدان هاى نبرد، آسوده خاطر و با اطمينان، صابرانه جهاد مى كردند. قرآن اين مردم را مدح نموده، و از صبر آنان تمجيد كرده است:

وَ الصّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ؛1

و در آيه اى ديگر مى فرمايد:

كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ وَ اللّهُ مَعَ الصّابِرِينَ؛2

اين افتخار در ميدان هاى جهاد اسلامى در درجۀ نخست نصيب على عليه السلام و خاندان پاكش بود. آنان در هيچ يك از جنگ ها از جهاد،

ص:56

روى نگرداندند. على عليه السلام در جنگ بدر، حنين، احزاب و غزوات ديگر شركت داشت. او در نهايت صبر و تحمّل، ثابت قدم بود به طورى كه در جنگ احد، نود جراحت بر بدنش وارد شد امّا همچنان مى جنگيد و از پيغمبر صلى الله عليه و آله و اسلام مردانه و صادقانه دفاع مى نمود.(1) برادر آن حضرت، جعفر بن ابى طالب در جنگ موته بيش از هفتاد زخم شمشير و نيزه بر بدنش وارد شد.(2) آن مجاهد راه خدا، پرچم اسلام را نگاه داشت تا دست هايش را قطع كردند و همچنان ثبات ورزيد تا او را برحسب بعضى تواريخ، به دو نيمه ساختند.(3)

حسين عليه السلام به روايت ابن اثير(4) و مسعودى(5) و نقل عقّاد،(6) سى وسه طعن نيزه و سى وچهار زخم شمشير و خنجر برداشت كه اين شصت وهفت زخم به غير از زخم تيرها بود.

عقّاد نقل مى كند: مجموع جراحاتى كه اثر آن در لباس امام حسين عليه السلام هويدا بود صدوبيست جراحت بود؛(7) حتّى از بعضى روايات استفاده

ص:57


1- (1) قمى، تفسير، ج 1، ص 116؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 20، ص 54؛ ج 108، ص 279.
2- (2) ابن كثير، البداية و النهايه، ج 4، ص 279-280.
3- (3) ابن هشام، السيرة النبويه، ج 3، ص 833؛ ابن كثير، البداية و النهايه، ج 4، ص 279؛ همو، السيرة النبويه، ج 3، ص 462.
4- (4) ابن اثير جزرى، الكامل فى التاريخ، ج 4، ص 79.
5- (5) مسعودى، مروج الذهب، ج 3، ص 62.
6- (6) عقاد، ابوالشّهداء، ص 250.
7- (7) عقاد، ابوالشّهداء، ص 250.

مى شود كه مجموع جراحات وارده از شمشير، تير، نيزه و سنگ بر آن بدن عزيز خدا بيش از سيصدوده جراحت بوده است و تمام اين زخم ها از پيش رو و سينۀ مطهّر بر آن حضرت رسيده بود.(1)

حسين عليه السلام با اين كثرت جراحات باز هم جنگ مى كرد و رجز مى خواند و تا ممكن بود سواره و سپس پياده به سپاه دشمن مردانه حمله مى كرد؛ حتّى آن وقتى كه بر زمين مى افتاد با كمك شمشير برمى خاست و آن مردمى كه ننگ عالم انسانيت شدند را از خود دور مى گرداند و دفاع مى كرد و صبر مى نمود.

صبر بر بلا

اين نوع صبر از صبر بر ج - راحات و آلام ب -- دنى به مرات - ب دش - وارتر و طاقت فرساتر است. امام حسين عليه السلام، كه صبر و شكيبايى اش از كوه هاى عالم بيشتر بود در داغ م - رگ جوانان و برادران، و مصيبت بهترين اصحاب و ياران كه همه را با لب ت - شنه در پ - يش روي - ش به فجي - ع ترين وضعيتى به شهادت مى رساندند و بدنشان را پاره پاره مى كردند، صبرى كرد كه از آغاز عالم تابه حال، چنان صبرى از كسى آشكار نشده است.

آغوش آن امام عليه السلام، قتلگاه طفل شش ماهه اش گرديد.

ص:58


1- (1) . معتمدالدوله، قمقام زخّار، ج 2، ص 468.

برادرزادۀ سيد شهيدان كربلا در آغوش آن امام مظلوم عليه السلام به شهادت رسيد.

كودك خردسال ديگرش را كه لرزان از خيمه بيرون آمده بود با ضربت عمود، تشنه كام كشتند.

او در تمام اين مصيبت هاى جانكاه، صبر كرد؛ حتّى كودكى را كه شمشير دشمن دستش را قطع كرده بود مانند مردان دنياديده امر به صبر مى كرد و مى فرمود:

«يَا ابْنَ أَخِي اصْبِرْ عَلَى مَا نَزَلَ بِكَ، وَاحْتَسِبْ فِي ذَلِكَ الْخَيْرَ»؛(1)

«اى برادرزادۀ من! صبركن بر آنچه كه بر تو (از بلاها و مصيبت ها) وارد شده و اينها را خير حساب كن!».

حسين عليه السلام اهل بيتش را در معرض اسيرى مى ديد و با اينكه اين مصيبت براى او، كه مجسّمۀ غيرت و مردانگى بود بسيار سخت و جانگداز مى نمود، صبر فرمود و آنها را به صبر، وقار، خاموشى و خويشتن دارى سفارش مى كرد و به رحمت خدا مژده داده و مى فرمود:

ص:59


1- (1) مفيد، الارشاد، ج 2، ص 110؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 45، ص 54؛ طبرى، تاريخ، ج 4، ص 344؛ ابن حاتم عاملى، الدرالنظيم، ص 577-558؛ ابن نما حلى، مثيرالاحزان، ص 56؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 45، ص 54؛ بحرانى اصفهانى، عوالم العلوم، ص 296.

«وَرَحْمَةُ اللهِ وَنُصْرَتُهُ لا تُفَارِقُكُمْ فِي الدُّنْيَا وَلا فِي الآخِرَةِ»؛(1)

صبر در هنگامه غضب

پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله در روايتى مى فرمايد: «نيرومند كسى است كه به هنگام خشم، مالك خويش گردد».(2)

حسين عليه السلام هرگز تحت تأثير خشم و غضب، كارى را انجام نداد؛ او به هنگام غضب برخود مسلّط بود و اگر تمام عوامل خشم فراهم مى شد، آن حضرت از طريق اعتدال و ميانه روى و راه صواب به قدر چشم برهم زدنى بيرون نمى شد.

علايلى مى نويسد: «غلامى از غلامان حضرت، آب بر دست مباركش مى ريخت؛ ظرف آب از دست غلام در طشت افتاد، آب طشت بر روى مقدّس ايشان پاشيد. غلام عرض كرد: اى آقاى من!«وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ». فرمود: «خشمم را فرو خوردم». غلام گفت:«وَ الْعافِينَ عَنِ النّاسِ». فرمود: «تو را عفو نمودم». عرض كرد:«وَ اللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ».3

ص:60


1- (1) سپهر، ناسخ التواريخ، ج 6، جزء 2، ص 360. «رحمت و يارى خداوند در دنيا و آخرت از شما جدا نمى گردد».
2- (2) احمد بن حنبل، مسند، ج 2، ص 236؛ ابن شعبه حرانى، تحف العقول، ص 47؛ فتال نيشابورى، روضة الواعظين، ص 380.

فرمود:

«فَاَنْتَ حُرٌّ لِوَجْهِ اللهِ»؛(1)

«برو كه تو در راه خدا آزادى!».

يكى از نمايش هاى حُسن خلق و كَرَم آن حضرت كه نشان مى دهد آن امام شهيد عليه السلام در برابر عوامل غضب، خشم و كينه، كمال قدرت و ايستادگى را داشت، سيراب كردن لشكر حرّ است. وقتى كه لشكر حرّ در گرمگاه روز رسيدند و حضرت، تشنگى را مشاهده كرد فرمان داد تا به آنها و اسب هايشان آب بدهند. برحسب امر امام عليه السلام، تمام سپاه دشمن را از مرد و مركَب، سيراب كردند و بر پاها و شكم چهارپايانشان آب پاشيدند.

على بن طعان محاربى گفت: «من پس از همه رسيدم؛ آن بحر كَرَم و نورِ ديدۀ ساقى كوثر مرا به آن حال ديد؛ به زبان مبارك و در نهايت لطف و مرحمت به لغت حجاز فرمود:

«أَنْخِ الرَّاوِيَةَ»؛

«شتر را بخوابان».

من معناى كلام امام را ندانستم، امام دانست كه نفهميدم پس فرمود:

«يَا ابْنَ أَخِي أَنْخِ الْجَمَلَ»؛

«برادرزاده! شتر را بخوابان».

ص:61


1- (1) مجلسى، بحارالانوار، ج 44، ص 195.

من شتر را خوابانيدم. سپس فرمود:

«اِخْنِثِ السِّقَاءَ»؛

«دهانه مشك را بر گردان و آب بنوش!».

من نتوانستم. امام پيش آمد و دهانۀ مشك را به دست مبارك پيچيد تا آب نوشيدم.(1)

از نمونه هاى ديگر صبر آن حضرت، امتناع او از شروع جنگ بود. بااينكه مى دانست آن لشكر كفرپيشه به هيچ وجه بر او و عزيزانش رحم نمى كنند و بااينكه از آنها رفتارها و حركاتى سر مى زد كه صبر بر آن اعمال نكوهيده، دشوار بود آن حضرت، حجّت را بر آنها تمام ساخت و نه خود و نه اصحابش دست به اسلحه نبردند.

چون نامۀ ابن زياد به حرّ رسيد و در آن دستور داده بود كه حرّ بر حسين عليه السلام كار را تنگ بگيرد و ايشان را در بيابانى بى آب و سبزه فرود آورد زهير بن قين به امام عليه السلام عرض كرد: «به خدا قسم! آن سپاهى كه پس از اينها بيايند بسى بيشتر باشند، اجازه بده تا هم اكنون با اين گروه نبرد كنيم».

آن حضرت فرمود: «من ابتدا جنگ را شروع نمى كنم».(2)

همچنين وقتى آب را بر روى امام عليه السلام و اصحابش بسته بودند و

ص:62


1- (1) مفيد، الارشاد، ج 2، ص 78؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 44، ص 376؛ معتمدالدوله، قمقام زخّار، ج 1، ص 350.
2- (2) ابن داوود دينورى، الاخبارالطوال، ص 251-252؛ مفيد، الارشاد، ج 2، ص 83-84؛ عقاد، ابوالشّهداء، ص 188.

همۀ لشكريان آن حضرت از زن و مرد، كوچك و بزرگ، جوان و پير، بيمار و سالم، حتّى اسب ها و مراكب، تشنه بودند و صيحۀ تشنه كامان همواره به گوش امام عليه السلام مى رسيد، ايشان از شروع جنگ، خوددارى فرمود.

حتّى زمانى كه جرثومۀ شرارت و خباثت، شمر ملعون روز عاشورا به خيام طاهره نزديك شد و در پيرامون خيمه هاى جلالت و عظمت مى گرديد تا نقطه اى را كه از آنجا مى توان به خيام و لشكرگاه امام عليه السلام، حمله كرد معين سازد، خندقى را ديد كه آتش در آن افروخته اند؛ بانگ برداشت و به امام عليه السلام جسارت كرد. مسلم بن عوسجه كه در تيراندازى مهارت داشت اجازه خواست شمر را با تير بزند و زمين را از لوث وجود خبيث آن دشمن خدا پاك سازد. حضرت اجازه نفرمود؛ زيرا از شروع كردن جنگ كراهت داشت؛(1) مثل اينكه مى خواست جنگش با آنها صورت دفاع داشته باشد.

يكى ديگر از نمونه هاى گذشت، عفو و صبر آن حضرت، كه دليل بر عزم محكم، قوّت تصميم و بلندى همّت ايشان است، قبول توبۀ حرّ و آن همه ملاطفت و محبّتى است كه نسبت به او از آن معدن صبر، حلم، عفو و بخشش صادر شد.

ص:63


1- (1) مفيد، الارشاد، ج 2، ص 96؛ طبرسى، اعلام الورى، ج 1، ص 458؛ ابن جوزى، المنتظم، ج 5، ص 339؛ معتمدالدوله، قمقام زخّار، ج 1، ص 390؛ عقاد، ابوالشّهداء، ص 172.

صبر و گذشت امام عليه السلام نسبت به حرّ مصداق بارزى از مفادّ سخن پروردگار است كه فرمود:

وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ؛1

صبر بر تشنگى

اين نوع شكيبايى سخت دشوار است، به خصوص اگر تشنگى در نهايت شدّت باشد. تسليم نشدن به دشمن با زحمت تشنگى، علامت تصميم و عزم راسخ و فوق العاده است. شايد در تاريخ موردى نباشد كه آب را بر روى طرف مقابل بسته باشند و او از تسليم خوددارى كرده باشد.

برحسب تواريخ و كتاب هاى معتبر مقتل، از روز هفتم محرّم آب را بر روى آن حضرت و خاندان و اصحابش بستند. از آن روز تا روز عاشورا اگر هم يكى دو مرتبه به وسيلۀ حفر چاه و كوشش حضرت عباس، قمر بنى هاشم، آبى تهيه شد، بالطّبع سالمندان و بزرگان از آن استفاده نمى كردند و فقط اطفال و خردسالان و مراكب زبان بسته را يكى دو وعده با آن سيراب كردند؛ بنابراين داستان تشنگى امام عليه السلام فوق العاده غم انگيز و شكيبايى آن حضرت بر رنج تشنگى تحيرآميز است.

كسانى كه گرماى عراق را ديده اند مى دانند كه تحمّل چند ساعت

ص:64

تشنگى در آنجا طاقت فرساست. زحمت جهاد در آفتاب سوزان، كثرت جراحات و ريزش خون، همه باعث شدّت تشنگى است امّا آن امام تشنه كام بر اين رنج عظيم، صبر فرمود و تسليم آن ناكسان نگرديد.

صَلَّى اللهُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللهِ.

صبر در بندگى

كاملاً آشكار است كه ظهور تمام اقسام صبر از آن حضرت، به منظور اطاعت فرمان خدا بود، و ايشان براى امتثال امر خدا از آن همه بلا و مصيبت استقبال كرد و پيشنهادهايى كه دوستان يا دشمنان به او دادند مبنى بر اينكه با يزيد بيعت كند يا به نحوى با وى به سازش و سكوت، رفتار نمايد را نپذيرفت و ردّ كرد.

آرى! شخصيت عظيم، مناقب و كرامت هاى اخلاقى حضرت سيدالشّهدا عليه السلام در هر ناحيه به حدّى وسيع است كه با بسط مقال يا تأليف كتاب هاى مستقلّ هم نمى توان جمال آن آفتاب حقيقت و خُلق و خوى آن آينۀ راستى را نشان داد؛ ازاين رو ناچار به ايجاز و اختصار پرداختيم و به طور جامع و مختصر مى گوييم كه آن حضرت در علم، معرفت، حلم، فصاحت، بلاغت و خلق و خوى، سرآمد تمامى مخلوقات بود.

ص:65

ص:66

كتاب نامه

1. قرآن كريم.

2. نهج البلاغه، الامام على بن ابى طالب عليه السلام، تحقيق و شرح محمد عبده، بيروت، دار المعرفة، 1412 ق.

3. ابوالشهداء الحسين بن على عليهما السلام، عباس محمود، تهران، المجمع العالمى للتقريب بين المذاهب الاسلامية، 1425 ق.

4. الاتحاف بحب الاشراف، شبراوى، عبدالله بن محمد، قم، منشورات الرضى، 1363 ش.

5. الاحتجاج، طبرسى، احمد بن على (م. 560 ق.)، النجف الاشرف، دار النعمان، 1386 ق.

6. الاخبارالطوال، ابن داوود دينورى، احمد (م. 282 ق.) القاهرة، دار احياء الكتب العربى، 1960 م.

7. الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، مفيد، محمد بن محمد (م. 413 ق.)، بيروت، دار المفيد، 1414 ق.

8. الاستذكار، ابن عبدالبر، يوسف بن عبدالله قرطبى (م. 463 ق.)، بيروت، دار الكتب العلمية، 2000 م.

ص:67

9. الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، ابن عبدالبر، يوسف بن عبدالله قرطبى (م. 463 ق.)، بيروت، دار الجيل، 1412 ق.

10. اسدالغابة فى معرفة الصحابه، ابن اثير جزرى، على بن محمد (م. 630 ق.)، تهران، انتشارات اسماعليان.

11. إعلام الورى بأعلام الهدى، طبرسى، فضل بن حسن (م. 548 ق.)، قم، مؤسسة آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، 1417 ق.

12. اقبال الاعمال، ابن طاووس، سيدعلى بن موسى (م. 664 ق.)، قم، مكتب الاعلام الاسلامى، 1414 ق.

13. الامالى، طوسى، محمد بن حسن (م. 460 ق.)، قم، دار الثقافة، 1414 ق.

14. الامامة و السياسه، ابن قتيبه دينورى، عبدالله بن مسلم (م. 276 ق.)، مؤسسة الحلبى و شركاه.

15. بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار عليهم السلام، مجلسى، محمدباقر (م. 1111 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403 ق.

16. البداية و النهايه، ابن كثير، اسماعيل بن عمر (م. 774 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408 ق.

17. البلدالامين و الدرع الحصين، كفعمى، ابراهيم بن على (م. 905 ق.)، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1418 ق.

18. تاريخ الامم و الملوك، طبرى، محمد بن جرير (م. 310 ق.)، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1403 ق.

ص:68

19. تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، على بن حسن (م. 571 ق.)، بيروت، دار الفكر، 1415 ق.

20. تاريخ اليعقوبى، يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب (م. 292 ق.)، بيروت، دار صادر.

21. تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه و آله، ابن شعبه حرانى، حسن بن على (م. قرن 4)، قم، نشر اسلامى، 1404 ق.

22. تذكرة الخواص، سبط ابن جوزى، يوسف بن حسام الدين (م. 654 ق.)، قم، الشريف الرضى، 1418 ق.

23. ترجمة ريحانة رسول الله صلى الله عليه و آله الامام الحسين عليه السلام، ابن عساكر، على بن حسن (م. 571 ق.)، قم، مجمع احياء الثقافة الاسلاميه، 1414 ق.

24. تفسيرالقمى، قمى، على بن ابراهيم (م. 610 ق.)، قم، دار الكتاب، 1404 ق.

25. خصائص الائمه عليهم السلام، سيد رضى، محمد بن حسين (م. 406 ق.)، مشهد، آستان قدس رضوى، 1406 ق.

26. الدرالنظيم فى مناقب الائمة اللهاميم، ابن حاتم عاملى، يوسف بن حاتم (م. 664 ق.)، قم، نشر اسلامى، 1420 ق.

27. روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، فتال نيشابورى، محمد بن حسن (م. 508 ق.)، قم، الشريف الرضى، 1375 ق.

ص:69

28. زادالمعاد، مجلسى، محمد باقر (م. 1111 ق.)، بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1423 ق.

29. سموالمعنى فى سموالذات أو اشعة من حياة الحسين عليه السلام، علايلى، عبدالله، مصر، مطبعة عيسى البابى الحلبى و شركاه، 1358 ق.

30. السنن الكبرى، بيهقى، احمد بن حسين (م. 458 ق.)،، بيروت، دار الفكر، 1416 ق.

31. السيرة النبويه، ابن هشام، عبدالملك حميرى (م. 8-213 ق.)، القاهرة، مكتبة محمدعلى صبيح و اولاده، 1383 ق.

32. السير و المغازى (سيرة ابن اسحاق)، ابن اسحاق، محمد بن اسحاق (م. 151 ق.)، القاهرة، مكتبة محمدعلى صبيح و اولاده، 1383 ق.

33. السيرة النبويه، ابن كثير، اسماعيل بن عمر (م. 307 ق.)، بيروت، دار المعرفة، 1396 ق.

34. شرح احقاق الحق، مرعشى نجفى، سيدشهاب الدين (م. 1411 ق.)، قم، كتابخانه مرعشى نجفى، 1409 ق.

35. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، عزالدين (م. 656 ق.)، دار احياء الكتب العربية، 1378 ق.

36. عوالم العلوم و المعارف و الاحوال (الامام الحسين عليه السلام)، بحرانى اصفهانى، عبدالله بن نورالله (م. قرن 12)، قم، مدرسة الامام المهدى عليه السلام، 1407 ق.

ص:70

37. الفصول المهمة فى معرفة الائمة عليهم السلام، ابن صباغ مالكى، على بن محمد (م. 855 ق)، قم، انتشارات دار الحديث، 1422 ق.

38. قمقام زخّار و صمصام بتار در احوالات مولى الكونين ابى عبدالله الحسين عليه السلام، معتمدالدوله، فرهاد ميرزا، (م. 1305 ق.)، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1377 ق.

39. الكامل فى التاريخ، ابن اثير جزرى، على بن محمد (م. 630 ق.)، بيروت، دار صادر، 1386 ق.

40. كشف الغمة فى معرفة الائمه عليهم السلام، اربلى، على بن عيسى (م. 693 ق.)، بيروت، دار الاضواء، 1405 ق.

41. كشف المحجة لثمرة المهجه، ابن طاووس، سيدعلى بن موسى (م. 664 ق.)، النجف الاشرف، المطبعة الحيدريه، 1370 ق.

42. كشف اليقين فى فضائل اميرالمؤمنين عليه السلام، علامه حلى، حسن بن يوسف (م. 726 ق.)، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1411 ق.

43. اللهوف فى قتلى الطفوف، ابن طاووس، سيدعلى بن موسى (م. 664 ق.)، قم، انتشارات انوارالهدى، 1417 ق.

44. مثيرالاحزان، ابن نما حلى، محمد بن جعفر (م. 645 ق.)، النجف الاشرف، المطبعة الحيدرية، 1369 ق.

45. المحاسن و المساوى، بيهقى، ابراهيم بن محمد (م. قرن 4)، بيروت، المكتبة العصرية، 1432 ق.

ص:71

46. المختصر فى اخبار البشر (تاريخ ابى الفداء)، ابى الفداء، عمادالدين اسماعيل (م. 732 ق.) بيروت، دار المعرفه.

47. مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودى، على بن حسين (م. 345 ق.)، قم، دار الهجرة، 1409 ق.

48. المزارالكبير، مشهدى، محمد بن جعفر (م. 610 ق.)، قم، نشر اسلامى، 1419 ق.

49. مستدرك الوسائل و مستنبطالمسائل، محدث نورى، ميرزا حسين (م. 1420 ق.)، بيروت، مؤسسة آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، 1408 ق.

50. مسند احمد بن حنبل، احمد بن حنبل، شيبانى (م. 241 ق)، بيروت، دار صادر.

51. مسندالشهاب، ابن سلامه قضاعى، محمد بن سلامة (م. 454 ق.)، بيروت، مؤسسة الرساله، 1405 ق.

52. المصباح، كفعمى، ابراهيم بن على (م. 905 ق.)، قم الشريف الرضى، 1405 ق.

53. مطالب السؤول فى مناقب آل الرسول صلى الله عليه و آله، ابن طلحه شافعى، محمد بن طلحه (م. 652 ق.).

54. المعجم الكبير، طبرانى، سليمان بن احمد (م. 360 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1404 ق.

ص:72

55. مفردات الفاظالقرآن، راغب اصفهانى، حسين بن محمد (م. 502 ق.)، نشر الكتاب، 1404 ق.

56. مكارم الاخلاق، طبرسى، حسن بن فضل (م. 554 ق.)، الشريف الرضى، 1392 ق.

57. مناقب الامام اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام، كوفى، محمد بن سليمان (م. قرن 3)، قم، مجمع احياء الثقافة الاسلامية، 1412 ق.

58. مناقب آل ابى طالب، ابن شهرآشوب، محمد بن على (م. 588 ق.)، قم، انتشارات علامه، 1379 ق.

59. المنتظم فى تاريخ الامم و الملوك، ابن جوزى، عبدالرحمن بن على (م. 597 ق.)، بيروت، دار الكتب العلمية، 1412 ق.

60. ناسخ التواريخ در احوالات حضرت سيدالشهداء عليه السلام، سپهر، ميرزا محمدتقى، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1343 ش.

61. نظم دررالسمطين فى فضائل المصطفى و المرتضى و البتول و السبطين عليهم السلام، زرندى، محمد بن يوسف (م. 750 ق.)، اصفهان، مكتبة الامام اميرالمؤمنين عليه السلام العامة، 1377 ق.

62. نفس المهموم فى مصيبة سيدنا الحسين عليه السلام المظلوم، محدث قمى، عباس (م. 1319 ق)، قم، انتشارات دليل ما، 1389 ش.

ص:73

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109