ولایت و امامت گلچین سخنرانی های حرم مطهر رضوی

مشخصات کتاب

سرشناسه : حسن زاده، جعفر، 1364 -

عنوان و نام پديدآور : ولایت و امامت گلچین سخنرانی های حرم مطهر رضوی / به کوشش: جعفر حسن زاده؛ تهيه و توليد ادارۀ توليدات فرهنگى آستان قدس رضوی؛ ویراستار محتوایی و زبانی جواد نشاطی زاده؛ ارزیاب علمی جواد محدثی.

مشخصات نشر : مشهد: آستان قدس رضوی، معاونت تبلیغات اسلامی، 1398 .

مشخصات ظاهری : 136 ص .

شابک: 9- 685244 - 622 - 978

وضعیت فهرست نویسی: فیپا

یادداشت : کتابنامه.

عنوان دیگر : گلچین سخنرانی های حرم مطهر رضوی.

موضوع : ولایت

موضوع : Sainthood

موضوع : امامت

موضوع : Imamat

شناسۀ افزوده : نشاطی زاده، جواد، 1357 - ویراستار.

شناسۀ افزوده : آستان قدس رضوی. معاونت تبلیغات اسلامی

شناسۀ افزوده : Astan Qods Razavi . The Islamic Propagation Department

شناسۀ افزوده : آستان قدس رضوی. ادارۀ توليدات فرهنگى

رده بندی کنگره : BP233/8

رده بندی دیویی : 297/45

شمارۀ کتاب شناسی ملی: 6077799

عنوان: مشکاة / دفتر هفتم/ ولایت و امامت

منتخب سخنرانی های ایرادشده در حرم مطهر رضوی با موضوع امامت و ولایت به کوشش: جعفر حسن زاده

تهیه و تولید: ادارۀ تولیدات فرهنگی آستان قدس رضوی

ارزیاب علمی: حجت الاسلام والمسلمین جواد محدثی

طراح جلد: سیدحسن موسی زاده

صفحه آرا: امین کوثری

ناشر: زائر رضوی

چاپخانه: مؤسسۀ چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی

شمارگان: 2000

شابک: 9- 685244 - 622 - 978

قیمت: 150000 ریال

نشانی: مشهد، حرم مطهر، صحن جامع رضوی، ضلع غربی، بین باب الهادی (علیه السلام) و صحن غدیر، مدیریت فرهنگی

کدپستی: 351 - 91735 تلفن: 32002567 - 051

سامانۀ پیامکی دریافت پیشنهادها و انتقادها: 3000802222

حق چاپ محفوظ است.

ص:1

اشاره

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

دعای مطالعه

«اَللّهُمَّ اَخْرِجْنى مِنْ ظُلُماتِ الْوَهْمِ وَ اَكْرِمْنِى بِنُورِ الْفَهْمِ اَللّهُمَّ افْتَحْ عَلَيْنا اَبْوابَ رَحْمَتِکَ وَ انْشُرْ عَلَيْنا خَزائِنَ عُلُومِکَ بِرَحْمَتِکَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمِينَ.»(1) (خدايا، مرا از تاريكی های وهم خارج كن و به نور فهم گرامی ام بدار. خدايا، درهاى رحمتت را به روى ما بگشا و خزانه هاى علومت را برایمان باز كن؛ به مهربانی ات، اى مهربان ترينِ مهربانان!)

ص: 2


1- عباس قمی، مفاتیح الجنان، دعای مطالعه.

تقدیم به:

تقدیم به ارواح قدسیِ ائمۀ معصومین (علیهم السلام) ، به ویژه مولا و مقتدای زمان، حضرت بقیةالله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ؛ شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس؛ مدافعان مظلوم حرم اهل بیت و زائران آستان ملکوتیِ امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) !

ص: 3

مشکات، دفتر هفتم

ولایت و امامت

گُلچین سخنرانی های حرم مطهر رضوی با موضوع ولایت و امامت

ص: 4

فهرست

سخن ناشر ........... 10

بخش اوّل

امامت و رهبری 11

حاکمیت برای خداست ........ 12

امت؛ تداوم جریان وحی ........ 13

انتخاب الهی ......... 13

لزوم بودنِ مفسّر بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ....... 14

رهبران علی الاطلاق... 15

رهبری سیاسی و رهبری مرامی............ 16

گزینۀ رهبری با دلیل عقلی..... 17

شروط رهبری در نگاه اهلِ سنّت.......... 18

علم امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مقایسه با علم خلفا........ 19

شجاعت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) ........... 21

ولایت؛ افضل ستون های اسلام .......... 22

حیاتی بودن موضوع ولایت..... 23

تعبیری ساده از ولایت ......... 23

بی ارزش بودن عبادتِ بدون ولایت....... 24

انسان کامل و برنامۀ خدا...... 25

قرآن و دوازده امام... 26

ولایت؛ دغدغۀ همیشگیِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ... 28

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و سابقۀ تعیین جانشین..... 29

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) ؛ پیشوای هدایت... 31

ص: 5

نعمت های ویژۀ الهی در قرآن ............ 32

حدیث دوازده خلیفه ........... 32

اهل بیت (علیهم السلام) ؛ بهترین مروّج سیرۀ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) .... 34

زندگی با امام (علیه السلام) ... 34

لزوم وجود فقها ...... 36

بخش دوّم

واقعۀ غدیرِخم 37

خلاصۀ واقعۀ غدیرِخم......... 38

دو نگاه به واقعۀ غدیر.......... 41

اعتراض به امر خداوند!........ 43

معنای امر خدا....... 44

اهل سنت و کلمۀ «ولیّ»....... 45

معنای واقعیِ کلمۀ مولا ....... 46

منظور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دوستی نبود ......... 47

منظور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از کلمۀ مولا ......... 48

استدلال ساده ........ 50

بخش سوم

ویژگی ها و امتیازهای ائمه (علیهم السلام) 51

معرفت به امام (علیه السلام) ............ 52

امتیازات اهل بیت (علیهم السلام) در حدیث امام صادق (علیه السلام) ... 53

ویژگی های امام از دیدگاه امام رضا (علیه السلام) ............ 54

یَدُالله......55

عَیْنُ الله ... 55

ائمۀ اطهار (علیهم السلام) ؛ مصداق بابُ الله......... 56

ص: 6

صراط مستقیم ...... 57

نیاز به راهنما ........ 58

انوار الهی............ 59

معرفت به نورانیت ائمۀ اطهار (علیهم السلام) ....... 59

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در شب معراج ..... 60

نزول آیۀ تطهیر ....... 61

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مباهله با مسیحیان نجران.......... 62

شأن نزول آیۀ ولایت........... 63

جواب قاطع امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به معاویه ...... 65

علم ائمۀ اطهار (علیهم السلام) ........... 66

علوم ائمۀ اطهار (علیهم السلام) و وضعیت آن زمان ........... 67

وسعت علم امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) ....... 68

گوشه ای از علم غیب امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) ........ 70

گوشه ای از علم غیب امام رضا (علیه السلام) ....... 71

ویژگی های ائمۀ اطهار (علیهم السلام) .... 73

ائمۀ اطهار (علیهم السلام) و جلوگیری از انحرافات............ 74

پرهیز از تحریک مخالفان...... 75

ائمۀ اطهار (علیهم السلام) و جلوگیری از غلوّ........ 76

مراجع عظام و مواجهه با غلوّ ............ 76

کوتاهی در حق ائمۀ اطهار (علیهم السلام) .......... 77

خلفای مطلق الهی... 78

مقام خلیفةاللهی .... 78

زیارت مطلقۀ امام حسین (علیه السلام) و امام شناسی ........ 79

شفای بیماری بَرَص توسط امام هادی (علیه السلام) .......... 80

ص: 7

بخش چهارم

ولایت پذیری و ولایت مداری 83

ولایت خدا؛ ولایت طاغوت..... 84

منظور از طاغوت..... 84

صاحبانِ ولایت...... 85

ولایتِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ...... 86

داوری و حکمیّت ائمۀ اطهار (علیهم السلام) ........ 87

لزوم اطاعت از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمۀ اطهار (علیهم السلام) .... 88

همراه با صادقین .... 89

ولایت مداری ......... 90

اقلیّت یا اکثریّت؟! ... 91

حدیث نورانیِ سلسلةالذّهب ... 92

روایت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و پذیرش ولایت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) ... 93

اهل بیت (علیهم السلام) ؛ راه رسیدن به خدا ........ 93

سنّت ولایت مداری ............ 95

ایمان به ولیّ خدا و اجابت دعا........... 96

ولایت مداری در عمل .......... 97

صراط محبت خدا ... 98

محبت و اطاعت..... 99

ولایت مداری حضرت عباس (علیه السلام) ......... 100

ابن بشّار و ایمان به امامتِ امام رضا (علیه السلام) ............ 101

چهار شرط آمرزیده شدن........ 101

ولایت ائمۀ اطهار (علیهم السلام) و عاقبت به خیری........... 103

دعایی در زمان غیبت ......... 104

برکات رفتن به وادیِ ولایت... 105

ص: 8

ماجرای تنور آتش و تبعیت از امام....... 108

پیروی از ولیّ و دوری عذاب... 109

جنگ احُد و اطاعت نکردن از ولیّ........ 110

علت سختیِ پذیرش ولایت.... 111

وفاداری به امامت ... 112

تمسک به اهل بیت (علیهم السلام) و قرآن کریم.... 113

مَثَل علی (علیه السلام) ؛ مَثَل «قُلْ هُوَ اللهُ احَدٌ» .... 114

شیطان و دوری از ولایت....... 115

ولایت؛ از زبان تا عمل ......... 115

عبد در طاعت ....... 116

توصیۀ امام رضا (علیه السلام) به بزنطی ........... 117

یاری کردن ولایت ... 118

ولایت با اطاعت ..... 120

شرط رسیدن به ولایت......... 120

تقویت اعتقادات فرزندان...... 121

تلاش برای کسب معرفت و فهمِ دین... 122

بهترین ولایت مداران تاریخ ... 123

شعری در مدح امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) ... 124

کتابنامه ........... 125

ص: 9

سخن ناشر

زیارت قبور مطهر امامان معصوم (علیهم السلام) جایگاه ویژه ای در فرهنگ تشیع دارد و در روایات فراوانی که از معصومین (علیهم السلام) به ما رسیده است، اهمیت و آثار و برکات این سفر معنوی به خوبی تبیین شده است. با توجه به اینکه زیارت فرایند ارتباطیِ دوسویه است، نوع نگاه و نگرش زائر به زیارت شونده می تواند در نتیجۀ عمل تأثیر بسزایی داشته باشد؛ بنابراین باید قبل از زیارت، با مطالعۀ شخصیت و جایگاه و اوصاف معصومان (علیهم السلام) شناخت خود را دربارۀ آ نها بیشتر و عمیقتر کنیم تا بتوانیم ارتباط مؤثرتر و مستحکم تری با این بزرگواران برقرار کنیم. آنچه در روایات با عنوان «زیارت با معرفت » بدان توصیه و تأکید شده است، گویای همین واقعیت است.

در این راستا، شاید فهم دقیق و عمیق ولایت، مهمترین موضوع معرفتی زائر در برابر امام معصوم باشد. اگر مفهوم مولابودنِ امام و عبدبودن زائر به درستی تبیین و تفهیم شود و زائر، سرسپرده به این آستان ملکوتی قدم گذارد، خدا می داند این سفر معنوی چه آثاری در اعماق روح و سراسر زندگی او باقی خواهد گذاشت. همان آثاری که بُعد معنوی آن در کلام مبارک معصوم (علیه السلام) فراتر از ثواب یک میلیون سفر حج بیان شده است.

معاونت تبلیغات اسلامی آستان قدس رضوی در راستای معرفت بخشی به زائران گرامی و تبیین معارف دینی، گزیده ای منقح و منسجم از سخنرانی های انجام شده در حرم مطهر رضوی، در موضوعات گوناگون را در قالب مجموعه کتابی با نام «مشکات » تقدیم حضور علاقه مندان و زائران آستان مقدس حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضا (علیه السلام) کرده است.

دفتر هفتم از مجموعۀ مشکات با عنوان «امامت و ولایت »، به موضوع مهم و کلیدی «ولایت » پرداخته و سعی کرده است زوایا و ابعاد مختلف این موضوع را از نگاه علما و اندیشمندان مختلفی که توفیق ارائۀ سخن در حرم مطهر رضوی داشته اند، بررسی و تبیین کند. امید است که حاصل کار رضایت و عنایت ولی نعمتان، حضرت انیس النفوس، سلطان سریر ارتضا، امام علی بن موسی الرضا (علیه آلاف تحیه والثنا) را در پی داشته باشد.

انتشارات زائر رضوی

معاونت تبلیغات اسلامی آستان قدس رضوی

ص: 10

بخش اوّل: امامت و رهبری

اشاره

ص: 11

حاکمیت برای خداست

در چند آیه از قرآن داریم: {اِنِ الْحُكْمُ اِلّا لِلهِ}(1) (حكم و فرمان، تنها از آنِ خداست!)

براساس مبانی اعتقادیِ توحیدی مان، هر حاکمیتی غیر از حاکمیت «الله» محکوم است. حاکمیت فقط مخصوص خداست؛ چون توحید به این معنا نیست که بگوییم: «خدا یکی است و دو تا نیست.» این، توحیدی است که به بچۀ پنج ساله مان یاد می دهیم؛ اما واقعیت توحید، یکتاپرستی حق و یکتاشناسی حق است.

یکتاپرستی حق به این است که مبدأ خلقت فقط خداست، مبدأ رزق فقط خداست، مبدأ قدرت فقط خداست، مبدأ امید و اتکای انسان فقط خداست.

هیچ کس نباید جز به خداوند، به کسی دیگر امیدوار باشد؛ چون مبدأ حاکمیت و سلطه، فقط خداست. هر سلطه و حاکمیتی غیر از سلطه و حاکمیت خدا بر بشر نامشروع است. هیچ انسانی تحتِ هیچ عنوانی نباید ولایت و کفالت انسان دیگر را به دست گیرد. در این چند اصل، اگر شما برای هرکسی در کنار خدا مبدائیت قائل شوید، مشرک هستید! اگر بگویید مبدأ خلقت یا مبدأ رزق وروزی، غیر از خدا عامل دیگری هم دارد، این شرک به خداست. اگر هم بگویید جریانی یا عنصری یا شخصی [مستقلاً] در کنار خدا حاکمیت و سلطه دارد، این هم شرک به خداست.

بنابراین اگر حاکمیت مخصوص خداست، پس مظهر اجرایی حاکمیت، باید به وسیلۀ خدا مشخص شود. بشر با خداوند رابطۀ مستقیم ندارد. انسان ها و جوامع با خدا به طور ملموس مرتبط نیستند که حاکمیت و مدیریت و سلطۀ خدا در زندگیِ اجتماعی شان پیاده شود؛ ازاین رو برای حاکمیت خدا در میان بشر، مظهری اجرایی لازم است.

آیت الله علم الهدی، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 1آبان1392

ص: 12


1- انعام، 57؛ یوسف، 40و67؛ البته دربارۀ توحید در حاکمیت، در چندین آیۀ دیگر از قرآن کریم نیز سخن به میان آمده است؛ ازجمله: قصص، 70و88.

امامت؛ تداوم جریان وحی

موضوع امامت که به عنوان جریانِ حاکمیت و مدیریت امت بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مطرح است، درحقیقت مبنای قرآنی دارد؛(1) چون در اسلام، هر حکومتی غیر از حکومت «الله» محکوم است و بشر نمی تواند حاکم و مدیری غیر از خدا داشته باشد.

اصل اختلاف ما با سایر مذاهب اسلامی این است: آیا در مدیریت و حاکمیتِ امّت اسلام بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ، جریان وحی باید تداوم داشته باشد یا پس از رحلت آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) نباید ادامه یابد؟!

تا زمانی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) زنده بودند، حاکم امت چه کسی بود؟ مدیر امت چه کسی بود؟ آیا غیر از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یعنی غیر از [حاکمِ] نصب شده از طرف خدا، امت اسلام حاکم دیگری داشت؟

اگر تا زمانی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) زنده بودند، حاکم و مدیر امت اسلام باید از طرف خدا انتخاب می شد، بعد از آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) هم، مدیریت و حکومت جامعه و امت اسلام باید به دست فردی باشد که ازطرف خدا تعیین می شود، نه ازطرف مردم.

آیت الله علم الهدی، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 14مهر1392

انتخاب الهی

شیعه معتقد است وصی و جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را خداوند انتخاب و پیامبر معرفی می کند. مردم توان انتخاب وصی و جانشین پیامبر را ندارند و خدا باید این انتخاب را انجام دهد. برای این مهم، دو دلیل عرض می کنم که مرحوم

ص: 13


1- این مطلب که امامت به عنوان منصبی الهی، پیوسته در میان بشر ادامه خواهد داشت، از آیات قرآن کریم نیز استنباط می شود. یکی از آن آیات، آیۀ مربوط به امامت حضرت ابراهیم (علیه السلام) است. پس ازآنکه خداوند، مقام امامت را به آن حضرت اعطا می کند، حضرت ابراهیم (علیه السلام) آن را برای برخی از فرزندانشان درخواست می کنند که خداوند در پاسخ می فرماید: {لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ} (بقره، 124)؛ یعنی امامت عهدی الهی بوده و نصیب ظالمان از ذرّیة ابراهیم نخواهد شد و تنها به آن دسته از فرزندان آن حضرت اختصاص می یابد که از هرگونه ظلم پیراسته باشند؛ بنابراین، تا هنگامی که ذرّیة حضرت ابراهیم (علیه السلام) در دنیا باقی هستند، منصب امامت در بین امامان معصوم (علیه السلام) از ذرّیۀ او ادامه خواهد یافت.

علامه حلی بیان کرده و از روایت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم استفاده کرده اند.(1) چرا مردم توان [و شایستگی] انتخاب وصی و جانشینِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را ندارند؟دلیل

اول: مردم ظاهر افراد را می بینند و از باطنشان اطلاع ندارند. چه بسا، کسی در ظاهر آدم خوبی باشد؛ اما در باطن این گونه نباشد. منافقین کسانی اند که در ظاهر خوب اند و بین مسلمانان زندگی می کنند؛ ولی باطناً با دیگران مرتبط هستند. قرآن کریم می فرماید: {... وَ اِذا خَلَوْا اِلَی شَياطِينِهِمْ قالُوا اِنَّا مَعَکُمْ...} (2)

(...و هنگامی که با شیاطین خود خلوت می کنند، می گویند: ‘ما با شما هستیم... .’)

کسی باید جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد که هم ظاهرش خوب باشد، هم باطنش. ظاهر و باطن اشخاص را کسی جز خداوند نمی داند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم اگر از باطن افراد خبر می دهند، به کمک خدا و به علم خدایی شان خبر می دهند؛ وگرنه پیامبر هم در جایگاه یک انسان، خبر ندارند.

دلیل

دوم: ممکن است کسی الان خوب باشد؛ ولی از کجا معلوم تا آخر عمرش هم خوب بماند؟! از صدر اسلام تا کنون، چقدر آدم خوب داشته ایم که در آخر، عاقبت به خیر نشده اند!. [پس] کسی باید در جایگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بنشیند که هم ظاهرش و هم باطنش درست باشد و هم الآن آدم خوبی باشد و هم در آینده.

حجت الاسلام والمسلمین وحیدی، دارالهدایه، 21آذر1383

لزومِ بودنِ مفسّر بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

مردم در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) معارف اسلام و مسائل سیاسی و اقتصادی و اجتماعی خود و به طورکلی هر سؤالی را که پیش می آمد، از آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) می پرسیدند.

ص: 14


1- نک: حسن بن يوسف بن على بن مطهر حلّى (علامه حلی)، الباب الحادی العشر للعلامة الحلّی، ص186 و الألفين، ص225تا230 و كشف المراد فی شرح تجريد الاعتقاد، ص362تا365.
2- بقره، 14.

مفسّر معصوم قرآن، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند. بعد از ایشان، مبیّن و مفسّر معصوم قرآن کیست؟ دین را از چه کسی یاد بگیریم؟ بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) راه ورسم و سنّت ایشان را از چه کسی فرا بگیریم؟ هرکسی به هرراهی می رود، می گوید: «راه من همان راهپیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است!» به راستی کدام یک از این راه ها درست است؟! شیعه معتقد است آنچه اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) می گویند؛ ]چون[ آن ها راه ورسم جدّشان را بهتر می دانند و جدّشان هم چنین سفارش کرده اند که بعد از آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) ، پیرو عترتشان باشیم.(1)

رهبران علی الاطلاق

واقعۀ غدیر ازنظرِ ما [شیعیان] برای این بود که مشخص شود مردم بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باید دنبال چه کسی باشند. فقط هم بحث خلافت مطرح نیست: خلافت یکی از امور آن است.

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فقط به عنوان حاکم تعیین نشده اند. رهبر علی الاطلاق مسلمانان هستند. خُب با وجود کسی که معصوم است، طبعاً حکومت و مدیریت جامعه به غیرِمعصوم نمی رسد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) 13 سال در مکه بودند و حکومتی نداشتند؛ اما پیامبر بودند و کار [رسالت] خودشان را انجام می دادند. اهل بیت (علیهم السلام) هم از دید ما همان طور هستند؛ یعنی رهبر مطلق جامعۀ اسلامی. اگر حکومت دستشان بود، حکومت را هم اداره می کردند؛ مثل آن پنج سالی که امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) حکومت ظاهری دستشان بود(2)

یا آن شش ماه حکومت امام حسن (علیه السلام) .(3)

حجت الاسلام والمسلمین

توحیدی، بنیاد پژوهش های اسلامی، آبان1392

ص: 15


1- نک: محمدبن یعقوب کلینی رازی، الاصول من الکافی، ج1، ص209.
2- عباس قمی، منتهی الآمال، ج1، ص278؛ محمدبن جریربن رستم طبری آملی مازندرانی، تاریخ الطبری (تاریخ الاُمم و الملوک)، ج5، ص152و153.
3- فضل بن حسن طبرسی، اِعلام الوری باَعلام الهدی، ج1، ص402.

رهبریِ سیاسی و رهبریِ مرامی

(1)

ما در رهبری امت اسلام دو شأن داریم: «رهبریِ سیاسی و رهبریِ مرامی.»

اساس اعتقادی ما دربارۀ نبوّت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این است که رهبریِ سیاسی، آمیخته با رهبریِ مرامی است و در جریان وحی و نبوت، بین آن ها جدایی وجود ندارد؛ پس بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم، جامعه باید در امتزاج و به هم آمیختگیِ رهبریِ مرامی و سیاسیمدیریت شود. شما در هیچ یک از مذاهب اسلامی [این مطلب] را پیدا نمی کنید که بگویند خلفایی که بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در نتیجۀ سقیفۀ بنی ساعده در رأس امت قرار گرفتند(2) و رهبری سیاسی را به دست آوردند، رهبریِ مرامی امت را هم دارا بودند! کسی این طور مدعی نشده است. فقط ما [شیعیان] هستیم که می گوییم بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رهبری سیاسی و مرامی باید با امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) باشد؛ پس اگر بخواهیم رهبری امت در جریان وحی تداوم پیدا کند، بعد از نبوت، امامت است؛ چون در عرصۀ امامت، رهبری مرامی و رهبری سیاسی با هم آمیخته اند و در خارج از موضوع امامت، از هم جدا هستند.

آیا سگ باز و شراب خواری نابکار مثل یزیدبن معاویه یا عیّاشی ناپاک مثل هارون الرشید یا فردی پلید و ناپاک مثل یزیدبن عبدالملک که در حوض شراب با معشوقه اش برقصد و شراب خواری کند، می توانند رهبر امت اسلام باشند؟! پس رهبری مرامی اسلام باید با رهبری سیاسی آمیخته باشد.

آیت الله علم الهدی، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 1آبان1392

ص: 16


1- رهبری مرامی درحقیقت همان امامت به معنای خاص است؛ یعنی داشتن قدرت کاملِ تفسیر قرآن و سنّت و آگاهی موثّق به آن ها و نیز قدرت اجتهاد یا توانایی استنباط احکام و تطبیق نظم اجتماعی اسلام بر جامعۀ اسلامی. مرامی بودن حکومت مستلزم آن است که حاکم در امر به کاربستن تعالیم دین در اداره و رهبری کشور، سرآمد همه مسلمانان باشد؛ یعنی زبردست ترین فقیه سیاسی باشد؛ ازاین رو امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرموده اند: «شایسته ترین فرد برای تصدی حکومت، تواناترین مردم و داناترین آن ها به دستورات خدا دربارۀ حکومت است!» (علی بن ابی طالب (علیه السلام) ، نهج البلاغه، خطبۀ 173). برای آگاهی بیشتر نک: جلال الدین فارسی، انقلاب تکاملیِ اسلام، ص136.
2- نک: عبدالحمیدبن هبة الله بن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه لاِبن ابی الحدید، ج6، ص5تا10.

گزینۀ رهبری با دلیل عقلی

در تمام دنیا... اگر بناست انتخابی صورت گیرد، با وجود اصلح، دنبال صالح نمی روند، تا چه رسد به فاسق. با وجود اعلم، دنبال عالِم نمی روند، تا چه رسد به جاهل. با وجود اشجع، دنبال شجاع نمی روند، تا چه رسد به ترسو. همواره، فطرت بشری اقتضا می کرد برای انتخاب حاکم و رهبر، از فردی گزینش شود که در جامعه از شاخصه های برتر برخوردار است. آیا این قضیه، ریشه ای در قرآن و سنّت دارد یا نه؟ آیا قرآن به این امرِ فطری و بشری تصریح کرده است؟ قرآن کریم در سورۀ مبارکۀ یونس، آیۀ 35 به صراحت می فرماید: {اَفَمَن يَهْدِی اِلَى الْحَقِّ اَحَقُّ اَن يُتَّبَعَ اَمَّنْ لَا يَهِدِّی اِلّا اَنْ يُهْدَی فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ.}(پس آيا كسى كه به سوى حق هدایت مى كند، برای پيروى سزاوارتر است يا كسى كه خود هدایت نمى یابد، مگر آنكه هدايتش کنند؟! شما را چه شده است؟! چگونه داورى می كنيد؟!)

البته [در این زمینه] آیات فراوانی وجود دارد؛ مانند:{هَلْ يَسْتَوِی الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ}(1) (آيا كسانى كه مى دانند و كسانى كه نمى دانند، يكسان اند؟)

{هَلْ يَسْتَوِی الْاَعْمَى وَ الْبَصِيرُ اَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّورُ}(2) (آيا نابينا و بينا يكسان اند يا تاريکی ها و روشنايى برابرند؟)

پس این مسئله ریشه در آیات الهی دارد. در ماجرای حضرت یوسف (علیه السلام) وقتی عزیز مصر می خواهد ایشان را متصدی امور اقتصادی کشور کند، می فرماید: {قالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزائِنِ الْاَرْضِ اِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ}(3) ([يوسف] گفت: «مرا بر خزانه هاى اين سرزمين بگمار كه من نگهبانى دانا هستم.»)

[طبق این آیه، یوسف (علیه السلام) ] هم متخصص اند و هم متعهد؛ بنابراین محور بر پایۀ شایسته سالاری است.

ص: 17


1- زمر، 9.
2- رعد، 16.
3- یوسف، 55.

در سنّت هم روایات متعددی داریم که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خیلی صریح و واضح بیان فرموده اند اگر بخواهیم در جامعه ای رهبر انتخاب کنیم، با وجود اصلح سراغ صالح نباید رفت، چه رسد به ناصالح!

«باقلانی» از علمای بزرگ کلامی اهل سنّت است. وی در کتابش آورده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند: «مَنْ تَقَدَّمَ عَلَی قَوْمٍ مِنَ الْمُسْلِمینَ وَ هُوَ یَرَی اَنَّ فِیهِمْ مَنْ هُوَ اَفْضَلُ مِنْهُ فَقَدْ خانَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْمُسْلِمِینَ»(1) (هرکس بر گروهی از مسلمانان پیشی گیرد، درحالی که می داند شخصی شایسته تر از او در میان آنان وجود دارد، به خدا و پیامبر او و مسلمانان خیانت کرده است.»

روایات متعددی در این باب هست. حاکم نیشابوری [از علمای بزرگ اهل سنّت] از ابن عباس نقل کرده اند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «مَنِ اسْتَعْمَلَ رَجُلاً مِنْ عِصابَةٍ وَ فِيهِمْ مَنْ هُوَ اَرْضَى لِلّهِ مِنْهُ فَقَدْ خانَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْمُؤمِنِينَ»(2) (هركه مردى را از قومى برگزيند، درحالى كه در ميان آنان، شخصی شايسته تر و نزديک تر به خدا وجود داشته باشد، به خدا و پيامبر او و مؤمنان خيانت کرده است.»

شروط رهبری در نگاه اهلِ سنّت

اهل سنّت در کتاب های کلامی و تاریخی شان برای امام و جانشین و خلیفه شروطی گذاشته اند که اگر کسی بخواهد جانشینی را معیّن کند، آن جانشین باید حداقل سه شرط را داشته باشد؛ وگرنه زیبندۀ منصب خلافت نیست:1. عالم و مجتهد باشد: یعنی به احکام الهی تسلط کامل داشته باشد تا چنانچه مردم مسائل دینی خود را سؤال کردند، پاسخ گوی نیازهای آن ها باشد. اگر هجمه یا شبهاتی متوجه جهان اسلام شد، در صیانت از کیان اسلامی

ص: 18


1- محمدبن طیب باقلانی مالکی، تمهيد الاوائل فی تلخيص الدلائل، ص474و486.
2- علی بن حسام الدین قادری شاذلی هندی برهانفوری (متّقی هندی)، كنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج6، ص25؛ محمدبن عبدالله حاکم نیشابوری، مستدرک على الصحيحين، ج4، ص104، حدیث 7023.

و دفاع از فرهنگ اسلامی، توانایی علمی داشته باشد. عضدالدین ایجی و سیّد جرجانی، از بزرگان اهل سنت، در این موضوع که شرط اول امام، عالم بودن درحدّ اجتهاد و صاحب نظربودن به منظور پاسخ گویی به نیازهای مردم در راستای دفاع از فرهنگ اسلامی است، ادعای اجماع دارند.(1)

2. شجاع باشد: یعنی بتواند در هنگام ضرورت از سرزمین اسلامی دفاع کند و در برابر هجمۀ دشمن پیشاپیش سپاه اسلام بجنگد و دستور جنگ و دفاع صادر کند؛ چون اگر رهبر ترسو باشد، [دشمنان] در مدتی کوتاه، از شرق و غرب و شمال و جنوب به سرزمین اسلامی طمع می کنند.

3. عادل باشد: یعنی اولاً ظلم نکند و ثانیاً ظلم ظالمان را از سر مظلومان دفع کند. اگر حاکم اسلامی عادل نباشد و خود مرتکب فسق شود یا با فاسقان و مستبدان همدست شود، لیاقت ادارۀ جامعۀ اسلامی را ندارد.(2)

علم امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مقایسه با علم خلفا

ما می خواهیم در محور عِلم، امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را با سه خلیفه مقایسه کنیم و ببینیم خود اهل سنت در این مقایسه چه قضاوتی می کنند! [در تبیین این موضوع]، اصلاً از کتب روایی شیعه هم سخنی نمی گوییم.

اولین کلامی که تمام بزرگان اهل سنت در باب علم و آگاهی و تسلط امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به معارف اسلامی بیان کرده اند، این حدیثِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است که فرمودند: «اَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ و عَلیٌّ بابُها فَمَنْ اَرادَ الْعِلْمَ فَلْیَأْتِهِ مِنْ بابِهِ»(3) (من شهر علم هستم و علی درب آن است؛ پس هرکس علم می خواهد، از درب آن وارد شود.»

ابن حجر عَسقلانی از استوانه های عِلم رجال اهل سنت، در کتاب

ص: 19


1- عبدالرحمن بن احمد عضدالدین ایجی، شرح المواقف، ج8، ص349.
2- نک: عبدالرحمن بن احمد عضدالدین ایجی، شرح المواقف، ج8، ص349تا353.
3- عبيدالله بن عبدالله بن حسكان قرشى نيشابورى (ابوحذاء)، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج1، ص432؛ در برخی از نسخه های روایی نیز به جای تعبیر «فَلْیَأْتِهِ مِنْ بابِهِ»، عبارت «فَلْیَأْتِ الْبابِ» آمده است (محمدبن علی بن شهرآشوب سَرَوی مازندرانی، مناقب آل ابی طالب، ج2، ص34).

لسان المیزان صحت این روایت را تأیید کرده است.(1)

حاکم نیشابوری نیز در کتاب مستدرک گفته است: «این روایت صحیح است.»(2) متقی هندی هم در کنز العمّال قائل به صحّت این روایت است.(3)

ابن عبّاس می گوید: «...ما عِلْمِی وَ عِلْمُ اَصْحابِ مُحَمَّدٍ فِی عِلْمِ عَلِیٍّ اِلَّا كَقَطْرَةٍ فِی سَبْعَةِ اَبْحُرٍ.»(4) (عِلم من و علم تمام صحابۀ محمد در مقایسه با علم علی، همانند قطره ای است در برابر هفت دریا!»

این سخن عایشه است: «عَلِیٌّ اَعْلَمُ النّاسِ بِالسُّنَّةِ»(5)

(علی آگاه ترین انسان ها به سنت ]پیامبر[ است.)

در نقلی دیگر از سعیدبن مصیّب آمده است: «لَمْ یَکُنْ اَحَدٌ مِنَ الصَّحابَةِ یَقُولُ سَلُونِی اِلّا عَلِیِّ بْنِ اَبِی طالِبِ»(6)

(هیچ یک از اصحاب [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ] جرأت نکرد بگوید: ‘از من سؤال کنید’، غیر از علی بن ابی طالب.)

نووی، شارح صحیحِ مسلم و از استوانه های اهل سنت گفته است: «در طول عمر علی بن ابی طالب بعد از پیامبر، تمام صحابه به علمِ علی نیاز داشتند؛ ولی تاریخ ثبت نکرده است که علی بن ابی طالب حتی یک بار، از دیگر صحابه مسئله ای [در زمینۀ فقه و عقاید و...] را بپرسد!»(7)

خلیفۀ دوّم، عُمربن خطّاب، بارها گفته است: «لَوْ لا عَلِیٌّ لَهَلَکَ عُمَرٌ.»(8) (اگر علی نبود، عمر هلاک می شد.)

ص: 20


1- احمدبن علی بن کنانی عسقلانی (ابن حجر عسقلانی)، لسان المیزان، ج1، ص432و433.
2- محمدبن عبدالله حاکم نیشابوری، مستدرک على الصحيحين، ج3، ص137.
3- علی بن حسام الدین قادری شاذلی هندی برهانفوری (متّقی هندی)، كنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج13، ص429.
4- محمدبن علی بن شهرآشوب سَرَوی مازندرانی، مناقب آل ابی طالب، ج2، ص30؛ سلیمان بن ابراهیم قندوزی، ینابیع المودة لذوی القربی، ج1، ص215، با اندکی تفاوت در واژه ها.
5- نعمان بن محمدبن حیّون تمیمی مغربی (ابن حیون)، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، ج2، ص310؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج40، ص179.
6- محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج30، ص670.
7- یحیی بن شرف النووی، تهذيب الاَسماء و اللغات، ج1، ص449و450.
8- محمدبن عمر تَیْمیِّ بَکْریِّ طبرستانی رازی (فخر رازی)، تفسير الفخر الرازی (المشتهر بالتفسیر الكبير)، ج21، ص23؛ عبدالحمیدبن هبة الله بن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه لاِبن ابی الحدید، ج1، ص18و ج12، ص179؛ عبدالله بن مسلم بن قَتَيْبه (ابن قتیبه)، تأويل مختلف الحديث، ص152؛ سلیمان بن ابراهیم قندوزی، ینابیع المودة لذوی القربی، ج1، ص216و ج2 ، ص172و ج3، ص147؛ سيدهاشم بن سليمان بحرانى، البرهان فی تفسیر القرآن، ج1، ص374.

در روایتی دیگر از سعیدبن مسیَّب چنین آمده است: «كانَ عُمَرُ يَتَعَوَّذُ بِاللهِ مِنْ مُعْضِلَةٍ لَيْسَ لَها اَبُو الْحَسَنِ.»(1)

(عمر همیشه می گفت: «خدایا، به تو پناه می برم از مشکلی که جای ابوالحسن [علی] برای [حل] آن نباشد!»)

اینک از برادران اهل سنت می پرسیم: «در رابطه با عِلم ابوبکر و عُمر و عثمان چه [مستنداتی] دارید؟»

ابن تیمیه، تئوریسین تفکر ضالّۀ وهابیّت، وقتی به امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می رسد، چقدر ظالمانه و غیرِمنصفانه قضاوت می کند! او می گوید: «این سخنِ علامه حلّی که می گوید: ‘ابن عباس شاگرد علی بوده’، سخن باطلی است...!»(2)

و در جایی دیگر چنین نقل می کند: «وَ الْمَعْرُوفُ اَنَّ عَلِيّاً اَخَذَ الْعِلْمَ عَنْ اَبِی بَكْرٍ...»(3)

(مشهور این است که علی علمش را از ابوبکر گرفته است!)

باید این وهابی ها را سوگند بدهیم که آیا واقعاً این حرف های ابنتیمیه را قبول دارند؟! ای کاش ابن تیمیه می گفت که مثلاً علم خلیفۀ اول در چه زمینه ای است. در مسائل خداشناسی، معاد یا تفسیر؟! ای کاش حداقل نمونه ای را بیان می کرد!این کار ابن تیمیه، دیگر واقعاً نهایتِ ظلم به امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است.

شجاعت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)

دربارۀ شجاعت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) ، خلیفۀ دوّم، عمربن خطاب، گفته است: «وَ اللهِ لَوْ لا سَيْفُهُ لَما قامَ عَمُودُ الْاِسْلامِ.»(4) (به خدا قسم! اگر شمشیر علی نبود، پرچم اسلام برافراشته نمی شد.)

در جنگ خندق، ابوبکر رفت و بعد برگشت! عُمر رفت و برگشت! نوبت به امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) رسید، رفت و عمروبن عبدُوَد را به هلاکت رساند.

ص: 21


1- یحیی بن حسن بن حسین اسدی حلی (ابن بطریق)، عمدة عيون صحاح الاخبار فی مناقب امام الابرار، ص257.
2- احمدبن عبدالحليم بن تیمیه حنبلی دمشقی (ابن تیمیه)، منهاج السنّة النبویة، ج7 ، ص513.
3- احمدبن عبدالحليم بن تیمیه حنبلی دمشقی (ابن تیمیه)، منهاج السنّة النبویة، ج5، ص513.
4- عبدالحمیدبن هبة الله بن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید، ج12، ص82، به نقل از: کتاب امالی ابوبکر الانباری؛ حسن بن يوسف بن على بن مطهر حلى (علامه حلی)، نهج الحقّ و كشف الصدق، ص251.

حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) [هنگام عزیمت علی (علیه السلام) برای جنگ با عمروبن عبدود، یکی از جنگاوران معروف عرب] فرمودند: «بَرَزَ الْاِيمانُ كُلُّهُ اِلَى الْكُفْرِ(1)

كُلِّهِ.ِ»(2)

(تمام ایمان در برابر تمام کفر قرار گرفت.) همچنین آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) ارزش ضربت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در جنگ خندق را چنین توصیف فرمودند: «ضَرْبَةُ عَلِیٍّ يوْمَ الْخَنْدَقِ اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ اُمَّتِی اِلَی یَوْمَ الْقِیامَةِ.»(3) ([ارزش] ضربۀ علی [به ابن عبدود] در روز خندق از [ارزش] عبادت امت من تا روز قیامت برتر است.)

آیت الله حسینی قزوینی، تالار دانشگاه علوم اسلامی رضوی، 1مهر1386

ولایت؛ افضل ستون های اسلام

بر اساس نقلی از زُراره، امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «بُنِیَ الْاِسْلامُ عَلَى خَمْسَةِ اَشْياءَ عَلَى الصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوَلايَةِ.» (اسلام بر پنج چيز بنا نهاده شده است: نماز، زکات، حج، روزه و ولايت.) زراره گفت: «فَاَیُّ ذَلِکَ اَفْضَلُ.» (کدامِ این ها برتر است؟)امام باقر (علیه السلام)

فرمودند: «اَلْوَلايَةُ اَفْضَلُهُنَّ لِاَنَّها مِفْتاحُهُنَّ وَ الْوالِی هُوَ الدَّلِيلُ عَلَيْهِنَّ... .»(4)

(ولايت برتر است؛ چون کليد آن ها و والی و راهنمای به آن هاست... .»

بنابر این حدیث، یکی از ارکان دین، ولایت است؛ اما به راستی ولایت چقدر در زندگی ما وجود دارد؟ آیا همان قدر که به نماز و روزۀ ماه رمضان توجّه می کنیم، به حج توجّه می کنیم، به ولایت هم توجه کرده ایم؟!

ص: 22


1- در برخی منابع روایی، به جای کلمۀ «الکفر»، کلمۀ «الشرک» آمده است (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج20، ص215و273؛ سلیمان بن ابراهیم قندوزی، ینابیع المودة لذوی القربی، ج1، ص281و284).
2- محمدبن على بن ابراهيم احسایى (ابن ابى جمهور)، عوالی اللآلی العزيزية فى الاحاديث الدينية، ج4، ص88؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج39، ص1؛ برای آگاهی بیشتر نک: علی بن حسام الدین قادری شاذلی هندی برهانفوری (متّقی هندی)، كنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج6، ص158؛ محمدبن موسی دمیری، حیاة الحیوان الکبری، ج1، ص387.
3- محمدبن عبدالله حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص34، با اندکی تفاوت در واژه ها؛ نورالله حسینی مرعشی شوشتری (قاضی نورالله شوشتری)، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج6، ص5.
4- احمدبن محمد بن خالد برقى، المحاسن، ج 1، ص286؛ محمدبن یعقوب کلینی رازی، الاصول من الكافی، ج 2، ص18.

حیاتی بودن موضوع ولایت

چرا باید موضوع ولایت، حیاتی و مهم باشد؟! رمزِ آن این است: آن شخص سَلَفی که در سوریه به راحتی آدم می کُشد، «لااِله اِلّا الله» می گوید! آن کسی هم که قبر حُجربن عَدی را نبش و به آن جسارت کرده است،(1)

نماز می خواند! [بنابراین انجام اعمال عبادی، همچون نمازخواندن و ذکرگفتن] اگر با ولایت همراه نباشد، اثر ندارد. چرا؟ چون توحیدی از من و شما پذیرفته می شود که از مسیر خودش باشد.

...[برای روشن ترشدن مطلب مثالی می زنم:] اگر کسی بگوید: «من خدا را قبول دارم؛ اما می خواهم خودم به خدا برسم و کاری به علی و اولاد علی (علیهم السلام) ندارم»، مثل فرزند کوچک خانواده ای است که پدرش قصد دارد یک ماه به سفر برود و به او می گوید: «در نبودِ من، هرچه برادر بزرگت بگوید، حرف من است» و او بگوید: «بابا! هرچه بگویی، گوش می دَهم؛ اما زیرِبار حرف برادر بزرگ ترم نمی روم!» عزیزان، این فرزند از نگاه شما چه طور آدمی است؟ آیا می توان گفت که او مطیع پدرش است؟!

حجت الاسلام والمسلمین

سیدحمید میرباقری، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 27مهر1392

تعبیری ساده از ولایت

تعبیری که می شود از ولایت ارائه کرد تا ملموس باشد، این است: ما خیلی وقت ها عاشق اهل بیت (علیهم السلام) هستیم، دوست دار اهل بیت (علیهم السلام) هستیم؛ اما متأسفانه آن گونه که باید، به ولایتشان نرسیده ایم! بین این دوست داشتن و ولایت فرق است. ولایت چیست؟ دوست داشتن چیست؟

ص: 23


1- حُجْربن عَدِی بن جَبَله کندی، صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و از یاران خاص امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و از بزرگان کوفه بوده است. در زهد و تقوا و عبادت، سرآمد مردم روزگار خود بود، تاجایی که به نقل اهل تاریخ و حدیث، او را «حجرالخیر» می خواندند. وی در جنگ های مختلف ازجمله جمل و صفین و نهروان نقش بسزایی داشت و سرانجام در راه دفاع از ولایت و مخالفت با دستور حاکم کوفه مبنی بر لعن و سبّ امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) توسط معاویه به شهادت رسید. البته قبل از شهادت، به حجر و شش نفر دیگر از یارانش فرصت داده شد تا با اظهار لعن و نفرین بر علی (علیه السلام) و تبرّی از او، جان خود را نجات دهند؛ اما آنان شهادت را به جان خریدند. به دستور معاویه، آن ها را در همان منطقۀ مرج عذراء، مکانی نزدیک دمشق در سوریه، به خاک سپردند (محمدبن عبدالله حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص534تا534). مزار و قبر حجر در 12اردیبهشت1392 توسط گرو های تکفیری تخریب شد.

گاهی اوقات، یک بچۀ سه چهارساله خیلی مادر و پدرش را دوست دارد؛ اما هرچه والدینش می گویند در کوچه و خیابان دستش را به آن ها بدهد؛ وگرنه می افتد، گوش نمی دهد! این بچه بااینکه والدینش را دوست دارد، دستش را به آن ها نمی دهد و مدام بالا و پایین می پرد و این طرف وآن طرف می دود. در همین لحظاتی که دستش را به پدر و مادر نداده است، ممکن است یا زمین بخورد یا خدای ناکرده تصادف کند؛ اما وقتی دستش را در دست پدر و مادر می گذارد، اگر اتفاق ناگواری برایش پیش آید، از او مراقبت می کنند؛ مثلاً تا بخواهد زمین بخورد، پدر نگهش می دارد. معنای ولایت همین است: یعنی من دستم را در دست امام (علیه السلام) بگذارم، نه فقط دوست داشتنیِ عادی. این دوست داشتن خوب است؛ اما چیزی که ما را به ساحل نجات می رساند، این است که دستمان در دست امامان معصوم (علیهم السلام) قرار بگیرد [تا در همۀ مراحل، محافظ و نگهدارمان باشند].

حجت الاسلام والمسلمین

سیدحمید میرباقری، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 13دی1392

بی ارزش بودن عبادتِ بدون ولایت

به روایتی از ابوحمزۀ ثمالی توجه کنید: روزی امام سجاد (علیه السلام) به ابوحمزه فرمودند: «اَیُّ الْبِقاعِ اَفْضَلُ.» (کدام یک از سرزمین ها برای عبادت برتر است؟) عرض کرد: «اللهُ

وَ رَسُولُهُ وَ ابْنُ رَسُولِهِ اَعْلَمُ.» (خدا و پیامبرش و پسر پیامبرش می دانند.)

سیدالساجدین (علیه السلام) فرمودند:اِنَّ اَفْضَلَ الْبِقاعِ ما بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقامِ وَ لَوْ اَنَّ رَجُلاً عُمِّرَ ما عُمِّرَ نُوحٌ فِی قَوْمِهِ اَلْفَ سَنَةٍ اِلّا خَمْسِينَ عاماً يَصُومُ النَّهارَ وَ يَقُومُ اللَّيْلَ فِی ذَلِکَ الْمَكانِ وَ لَقِیَ اللهَ بِغَيْرِ وَلايَتِنا لَمْ يَنْفَعْهُ شَيْئاً.(1)

ص: 24


1- احمدبن محمد بن خالد برقى، المحاسن، ج 1، ص91؛ محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص204؛ محمدبن حسن طوسی، الامالی، ص132.

بهترین قطعۀ روی زمین، فاصلۀ میان رکن و مقام است و چنانچه مردی به اندازۀ عمر حضرت نوح (علیه السلام) در میان قومش عمر کند، یعنی نهصدوپنجاه سال و در آن مکان [یعنی میان رکن و مقام]، روز را روزه بدارد و شب را به عبادت برخیزد و در همان حال، خدا را ملاقات کند، درحالی که ولایت ما را نداشته باشد، بهره ای از عبادت خویش نخواهد برد!)

چرا؟! چون اسلام با ولایت و امامت تحقق پیدا می کند.

حجت الاسلام والمسلمین

سیدآبادی، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 3خرداد1394

انسان کامل و برنامۀ خدا

اساساً خدای متعال انسان ها را برای بندگی خلق کرده است؛ چنانکه می فرماید: {وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاِنْسَ اِلّا لِيَعْبُدُونِ}(1) و تا خدا را نشناسیم، نمی توانیم او را بندگی کنیم. از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) خطاب به یاران خویش فرمودند: «اَيُّهَا النّاسُ اِنَّ اللهَ جَلَّ ذِكْرُهُ ما خَلَقَ الْعِبادَ اِلّا لِيَعْرِفُوهُ فَاِذا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَاِذا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبادَتِهِ عَنْ عِبادَةِ مَنْ سِواهُ.» (ای مردم! همانا خداوند جلّ ذِكْرُهُ، بندگانش را جز برای این نيافريده است كه او را بشناسند و هنگامى كه او را شناختند، عبادتش كنند و زمانى كه او را عبادت كردند، از پرستش غير او بى نياز شوند.) مردى عرضه داشت: «يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ بِاَبِی اَنْتَ وَ اُمِّی فَما مَعْرِفَةُ اللهِ.» (اى پسر رسول خدا، پدر و مادرم به فداى تو! معرفت و شناخت خدا چيست؟» حضرت فرمودند: «قالَ مَعْرِفَةُ اَهْلِ كُلِّ زَمانٍ اِمامَهُمُ الَّذِی يَجِبُ عَلَيْهِمْ طاعَتُهُ.»(2) (آن است كه اهل هر عصر و زمانى، امامى را كه اطاعتش بر آن ها واجب است، بشناسند.)عزیزان من! بدانیم خدا برنامه دارد. خدا از خلق [و آفرینش] ما، مقصد و

ص: 25


1- ذاریات، 56.
2- محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ج 1، ص9.

مقصود داشته است. ما باید برنامۀ خدا را از چه کسی بگیریم و آن را از کجا پیدا کنیم؟ خدا که با تک تک آدم هایش ارتباط ندارد! ما به وسیلۀ دعا با خدا ارتباط داریم؛ اما ارتباط خدا با خلایق برای القای برنامه هایش، از طریق انسان هایی ویژه و برتر و کامل برقرار شده است. به آن ها عصمت هم داده است تا [مطلبی را] کم و زیاد نکنند، چیزی را یادشان نرود، از وضعیت محیط تأثیری نپذیرند، پیام خدا را غلیظ و رقیق نکنند و نیز دربارۀ القای پیام خدا مصلحت اندیشی نکنند: این ها معصوم اند.

خدا را این طور بشناسیم که برای خلقت ما برنامه داشته است، انبیای خودش را قرار داده است و بعد از ختم نبوّت که دیگر نیاز به پیام و دین و آیینی جدید نیست و دیگر قرار نیست وحی نازل شود، باید مردم با همین قانون نامه و برنامه رهبری و هدایت شوند. خُب، اگر قرآن برای هدایت بشر کافی بود، [مثل] آن ها که شعار می دادند: «حَسْبُنا کِتابُ اللهِ»(1)

الان این وضع و اوضاع جوامع اسلامی نبود؛ پس قرآن به تنهایی کافی نیست.

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عترت خودشان را معرفی کرده اند: جانشینان خودشان.(2) این یعنی خدا برنامه دارد و برنامه هایش را توسط انسان های کامل به بشریت ابلاغ می کند. این انسان های کامل، انبیا بوده اند. نوبت به خاتم انبیا (صلی الله علیه و آله و سلم) که رسید، قرار شد آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) این بزرگ راهِ رسالت و نبوّت را به بزرگ راه ولایت و امامت متصل کنند تا مردم راه را گم نکنند.

حجت الاسلام والمسلمین اسکندری، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 9دی1396

قرآن و دوازده امام

ابوبصیر خدمت امام جعفر صادق (علیه السلام) رسید و عرض کرد: «بعضی می گویند: ‘چرا اسم امیرالمؤمنین و اهل بیتش (علیهم السلام) در قرآن نیامده است؟’»

ص: 26


1- محمدبن محمدبن نعمان عکبری بغدادی (شیخ مفید)، کتاب الامالی، ص36.
2- نک: «انِّی تارِکٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی اَهْلَ بَيْتِی...» (علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج2، ص345؛ احمدبن علی طبرسی، الاحتجاج، ج1، ص149).

حضرت فرمودند:

به آن ها بگو که آيۀ نماز بر پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و خداوند به سه ركعت و چهار ركعت بودنِ آن تصریح نکرد؛ تا اينكه نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) آن را براى مردم تفسیر كرد و آيۀ زكات بر آن حضرت نازل شد و تصریح نشد كه به هر چهل درهم، يک درهم زكات تعلق می گیرد؛ تا اينكه خود رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را براى مردم شرح داد و حج نازل شد و به مردم گفته نشد: «هفت دور طواف كنید»؛ تا اينكه خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برایشان تفسیر کرد... .(1)

پس روش قرآن این نیست [که به اسامی اهل بیت (علیهم السلام) یا چگونگی انجام اعمال عبادی تصریح کرده باشد]. قرآن می فرماید: {وَ اَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ}(2) (نماز را برپا دارید و زکات بپردازید.) دیگر نمی فرماید نماز چیست و چند رکعت است! حتی مقدار زکات را هم مشخص نکرده است. قرآن می فرماید: {وَ لِلهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ}(3) (و براى خدا، حج آن خانه برعهدۀ مردم است.) ولی معنای حج و چگونگی طواف آن نیز در قرآن نیامده است.

[بنابراین رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این بود که حقیقت و تأویل آیات الهی را برای مردم تفسیر کرده و به آن ها تعلیم دهد؛] چنانکه فرمودند: «صَلُّوا کَما رَاَیْتُمُونِی اُصَلِّی»(4) (نماز بخوانید؛ همان گونه که می بینید من نماز می خوانم.)

[با این توضیح] خداوند به بندگان خود فرموده است:{وَ ما آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا}(5) (آنچه را رسول برای شما آورده است، بگیرید [و اجرا کنید] و از آنچه شما را نهی کرده است، خودداری کنید.)

ابوبصیر در ادامۀ روایت بالا به نقل از امام صادق (علیه السلام) آورده است که آیۀ

ص: 27


1- محمدبن یعقوب کلینی رازی، الاصول من الکافی، ج1، ص286و287؛ سيدهاشم بن سليمان بحرانى، البرهان فی تفسیر القرآن، ج2، ص105و443.
2- بقره، 43و83و110؛ نساء، 77؛ نور، 56؛ مذمّل، 20.
3- آل عمران، 97.
4- محمدباقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، ج 12، ص111.
5- حشر، 7.

اولی الامر دربارۀ علی و حسن و حسین (علیهم السلام) نازل شده است.(1)

بر اساس روایتی دیگر، جابربن یزید جوفی از جابربن عبدالله انصاری شنید که می گفت:

پس از نزول آیۀ {يا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اَطِيعُوا اللهَ وَ اَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الْاَمْرِ مِنْكُمْ}(2) از پیامبر پرسیدم: «{اُولِی الْاَمْرِ} چه کسانی هستند؟» فرمودند: «آن ها جانشينان من و ائمۀ مسلمانان پس از من هستند که اولینشان علی بن ابی طالب و سپس حسن و حسین و علی بن حسین هستند و نیز محمدبن علی که در تورات بهباقرالعلوم معروف است و تو ای جابر، فرزندم محمد را درک خواهی کرد. هرگاه او را دیدی، سلام مرا به او برسان... .»(3)

بعد هم نام بقیۀ امامان را [تا امام دوازدهم] بیان فرمودند.

حجت الاسلام والمسلمین

محمدی، بنیاد پژوهش های اسلامی، 20دی1391

ولایت؛ دغدغۀ همیشگیِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

اگر دوران رسالت 23 سالۀ نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را خوب و تحلیلگرانه بنگرید، می بینید در طول این 23 سال، مهم ترین دغدغۀ رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مسئلۀ ولایت و امامت بعد از خویش بوده است. وقتی آیۀ شریفۀ {وَ اَنذِرْ عَشِيرَتَکَ الْاَقْرَبِينَ}(4) نازل شد و پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) موظف به اعلان رسالت شدند، آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) در جلسۀ حساس و سرنوشت سازی که با حضور حدود 40 نفر از سران و بزرگان قریش در مکه تشکیل دادند، سه مطلب اساسی را بیان فرمودند. مطلب اول اینکه مردم از بت پرستی دست بردارند و

ص: 28


1- محمدبن یعقوب کلینی رازی، الاصول من الکافی، ج1، ص286؛ سيدهاشم بن سليمان بحرانى، البرهان فی تفسیر القرآن، ج2، ص105و443.
2- نساء، 59.
3- محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین و اتمام النعمة، ج1، ص253؛ محمدبن علی بن شهرآشوب سروی مازندرانی، مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص282.
4- (خويشاوندان نزديكت را انذار كن) (شعراء، 214).

در برابر خدای یگانه تسلیم شوند و دوم اینکه به رسالت ایشان ایمان بیاورند. سومین مطلب هم این بود که پرسیدند: «وَ مَنْ يُواخِينِی وَ يُوازِرُنِی وَ يَكُونُ وَلِيِّی وَ وَصِيِّی بَعْدِی وَ خَلِيفَتِی فِی اَهْلِی وَ يَقْضِی دَيْنِی.» (چه کسی از شما حاضر است با من برادری کرده و یاری ام کند و بعد از من، وصی و جانشین من در خانواده ام باشد و دِیْن مرا ادا کند؟)

رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سه بار این سخن را تکرار کردند و هربار، جز علی بن ابی طالب (علیه السلام) کسی به ندای آن حضرت، لبیک نگفت. در مرتبۀ سوم، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با اشاره به امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرمودند: «تو خواهی بود.» سپس در برابر بزرگان قریش اعلام کردند: «هَذا اَخِی وَ وارِثِی وَ وَصِيِّی وَ وَزِيرِی وَ خَلِيفَتِی فِيكُمْ بَعْدِی.»(1)

همان طور که گفتیم، در اولین جلسۀ عمومی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که برای اعلان توحید و رسالت برگزار شد، بحث ولایت مطرح شد و پس از آن هم، در هر فرصت مناسبی که پیش می آید، آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) موضوع ولایت و جانشینی را مطرح می کردند.

آیت الله حسینی قزوینی، مدرسۀ پریزاد، 5اسفند1383

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و سابقۀ تعیین جانشین

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با حساسیتی که به امت اسلام و دین اسلام و مسئلۀ رهبریِ بعد از خودشان داشتند، نمی توانستند [دربارۀ آیندۀ اسلام و مسلمین] بی اعتنا باشند. ایشان هروقت می خواستند دو روز، بیست روز، یک ماه و...، برای جنگ یا حج از مدینه خارج شوند، یک نفر را جای خودشان می گذاشتند که کارها را اداره کند. [حال سؤال اینجاست: پیامبری

ص: 29


1- نک: عبيدالله بن عبدالله بن حسكان قرشى نيشابورى (ابوحذاء)، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج1، ص432؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج7، ص322و323؛ سيدهاشم بن سليمان بحرانى، البرهان فی تفسیر القرآن، ج4، ص186؛ یحیی بن حسن بن حسین اسدی حلّی (ابن بطریق)، عمدة عيون صحاح الاخبار فی مناقب امام الابرار، ص87؛ عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی، الدر المنثور فی التفسير بالمأثور، ج5، ص97.

که برای چند روزی که در مدینه نبودند، شخصی را معیّن می کردند که به جای ایشان به کارها رسیدگی کند تا خودشان برگردند، مگر می شود وقتی که متوجه می شوند نزدیک است از دنیا بروند و دیگر بین امت اسلام نباشند، در برابر این امر بی تفاوت باشند و کسی را معیّن نکنند که به جای ایشان کارها را اداره کند و راهشان را در بین امت اسلام ادامه دهد؟! این با سیرۀ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) جور در نمی آید که تکلیف رهبریِ بعد از خودشان را روشن نکنند و بگویند مردم یک نفر را برای این کار معیّن کنند!

♦♦♦♦♦

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) [دربارۀ رهبری و امامتِ امت پس از خودشان] خیلی زمینه سازی کرده اند. [بر اساس روایتی از ام سلمه، روزی این بانو به همراه عایشه] خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیدند. عده ای نزد آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند و دربارۀ جانشین ایشان سؤال می کردند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در جواب آن ها فرمودند: «اگر اکنون او را معرفی کنم، از اطرافش متفرق می شوید؛ همچنان که بنی اسرائیل از اطراف هارون بن عمران [جانشینِ حضرت موسی (علیه السلام) ] متفرق شدند.» ام سلمه گفته است:

وقتی آن ها رفتند، خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیدم و گفتم: «مَنْ كُنْتَ يا رَسُولَ اللهِ مُسْتَخْلِفاً عَلَيْهِمْ.» (ای رسول خدا! [اگر شما از دنیا بروید] چه کسی بر ایشان [یعنی امت] جانشین است [تا آن ها را رهبری و هدایت کند]؟» فرمودند: «خاصِفَ النَّعْلِ... .» (کسی که دارد کفش مرا پینه می زند...!)

وقتی ام سلمه و عایشه از نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خارج شدند، فقط یک نفر را درحال پینه دوزیِ کفش دیدند و آن شخص، علی بن ابی طالب (علیه السلام) بودند.(1)

حجت الاسلام والمسلمین سیدمحمود علوی، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 26آبان1390

ص: 30


1- عبدالحمیدبن هبة الله بن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید، ج6، ص218؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج32، ص170؛ نک: علی بن محمد خزاز رازی (خزاز قمی)، كفاية الاثر فی النص على الائمة الاثنی عشر، ص88، با تفاوت در تعابیر.

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) ؛ پیشوای هدایت

در کتاب مسند احمد بن حنبل، پیشوای برادران اهل سنت حنبلی، از شخصی به نام زیدبن یُثَیع از امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نقل شده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «وَ اِنْ تُؤَمِّرُوا عَلِيّاً وَ لا اُراكُمْ فاعِلِينَ تَجِدُوهُ هادِياً مَهْدِيّاً يَأْخُذُ بِكُمُ الطَّرِيقَ الْمُسْتَقِيمَ.»(1)

(و اگر علی را امیر خودتان قرار دهید و من نمی بینم که شما چنین کاری انجام دهید، او را هدایت گر و هدایت شده خواهید یافت که شما را در مسیر مستقیم نگه می دارد. )

در کتاب تاریخ بغداد، نوشتۀ یکی دیگر از علمای اهل سنت به نام خطیب بغدادی، به نقل از حذیفه آمده است که پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «اِنْ وَلَّيْتُمُوها عَلِيّاً وَجَدْتُمُوهُ هادِياً مَهْدِيّاً يَسْلُکُ بِكُمْ عَلَى الطَّرِيقِ الْمُسْتَقِيمِ.»(2) (اگر علی را متولی و سرپرست امر خلافت قرار دهید، او را هدایت کننده و هدایت شده ای خواهید یافت که شما را به راه راست می برد.)

در برخی از کتاب های مهم حدیثی اهل سنت، از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این طور روایت شده است: «اِنْ تَسْتَخْلِفُوهُ [عَلِیّاً] وَ لَنْ تَفْعَلُوا ذلِکَ يَسْلُکُ بِكُمُ الطَّرِيقِ و تَجِدُوهُ هادِياً مَهْدِيّاً»(3)

(گر او [یعنی علی (علیه السلام) ] را امیر و خلیفۀ خود قرار دهید که هرگز چنین نخواهید کرد، شما را به راه [راست] سیر می دهد و او را هدایت گر و هدایت شده می یابید.)

با عقل آدم سازگار نیست که خداوند دربارۀ موضوع رهبریِ امتِ اسلام بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بی تفاوت باشد! با حرف های خدا در قرآن و حرف های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و روش عملی آن حضرت هم جور در نمی آید!

حجت الاسلام والمسلمین سیدمحمود علوی، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 26آبان1390

ص: 31


1- احمدبن محمدبن حنبل شیبانی مروزی بغدادی (ابن حنبل)، مسند الامام احمد بن حنبل، ج2، ص214و215؛ نورالله حسینی مرعشی شوشتری (قاضی نورالله شوشتری)، الصوارم المهرقة فی نقد الصواعق المحرقة، ص196.
2- احمدبن على بن ثابت (خطیب بغدادی)، تاريخ بغداد اَوْ تاريخ مدينة السلام، ج11، ص48.
3- علی بن حسام الدین قادری شاذلی هندی برهانفوری (متّقی هندی)، كنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج11، ص630؛ نک: يوسف بن حاتم شامى عاملى، الدر النظيم فی مناقب الائمة اللهاميم، ص329.

نعمت های ویژۀ الهی در قرآن

پروردگار متعال نعمت های بسیاری به بشریت عنایت فرموده است که شمردنی نیست. در سورۀ مبارکۀ «الرحمن» به برخی از این نعمت ها اشاره شده است؛ البته خداوند متعال دربارۀ هیچ نعمتی بر بشریت منّت نگذاشته است؛ اما چند نعمت توأم با منّت است:

1. نعمت رسالت: {لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ اِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ اَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ اِن كانُواْ مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِينٍ}(1) (یقیناً خدا بر مؤمنان منت نهاد [و نعمت بزرگى بخشید] هنگامى كه در میان آن ها، پیامبرى از خودشان برانگیخت كه آیات او را بر آن ها بخواند و پاکشان كند و به آن ها كتاب و حكمت بیاموزد؛ هرچند پیش از آن، در گمراهى آشكارى بودند.)

2. نعمت امامت: {وَ نُريدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْاَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ}(2) (ما مى خواهیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روى زمین قرار دهیم!)

تفاوت بین {مَنَّ} و {نَمُنَّ} تفاوت فعل ماضی با مضارع مستقبل است. فعل مستقبل افادۀ استمرار می کند؛ [یعنی فعل مضارع مستقبل را وقتی در عبارات به کار می برند که بخواهند تداوم امری را نشان دهند]؛ پس آنچه مربوط به امامت است، خداوند اراده کرده است که مستمراً تداوم داشته باشد؛ [یعنی] تا زمین و زمان هست، جریان امامت هم هست.

حجت الاسلام والمسلمین

رئیسی، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 2آبان1392

حدیث دوازده خلیفه

در نزد اهل سنت، صحیح بخاری و صحیح مُسلم بهترین و صحیح ترین

ص: 32


1- آل عمران، 164.
2- قصص، 5.

کتاب هایی است که به آن رجوع می کنند. در این دو کتاب، 9 یا 10 حدیث به این مضمون آورده شده است که: «لا يَزالُ الْاِسْلامُ عَزِيزًا اِلَى اثْنَیْ عَشَرَ خَلِيفَةً... كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ.»(1) (اسلام به دوازده خليفه عزيز خواهد بود... همگی از قريش هستند.)

ما سؤال می کنیم: «این دوازده خلیفه ای که اسلام را عزت بخشیدند و عظمت آفریدند، چه کسانی هستند؟» از چهار خلیفۀ اول [به زعم اهل سنت] که بگذریم، بعدی ها چه کسانی هستند؟ بعد از خلفا، اُموی ها آمدند که از نظر روایات، شجرۀ خبیثه [و ملعونه] هستند.(2) بعد از اموی ها، عباسیان آمدند که آن ها هم بدتر از اموی ها بودند. این دوازده خلیفه ای که بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مایۀ عزت اسلام اند، چه کسانی هستند؟ بعد از علی بن ابی طالب (علیه السلام) ]که به زعم دیگران، خلیفۀ چهارم اند[ نمی توانند هشت خلیفۀ دیگر را معرفی کنند که عزت اسلام با آن ها باشد. آیا یزیدبن معاویه مایۀ عزت اسلام شد یا مروان بن حَکَم یا عبدالملک بن مروان؟!

اکنون بیاییم عباسیان را بررسی کنیم: مهدیِ عباسی به قدری آدم کشت که لقب سفّاک گرفت. آیا منصور دوانقی مایۀ عزت اسلام است که برخی از علوی ها را در میان آجرهای دیوار گذاشت و کُشت!(3) پس این دوازده خلیفه چه کسانی هستند؟ ما شیعیان می گوییم این دوازده خلیفه که واقعاً مایۀ عزت ]و حفظ[ اسلام هستند، از امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) تا امام دوازدهم، یعنی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند.

آیت الله العظمی

سبحانی، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 20مرداد1394

ص: 33


1- مسلم بن حجاج قُشَیری نیشابوری، صحیح مسلم، ج4، ص1154و1155؛ محمدبن اسماعيل بخاری جعفی، صحیح بخاری، ج9، ص81؛ البته در این دو کتاب و برخی دیگر از منابع اهل سنت، تعابیر مشابهی نیز وجود دارد، ازجمله: «اِنَّ هذَا الْاَمْرَ لا يَنْقَضِی حَتَّى يَمْضِیَ فِيهِمِ اثْنا عَشَرَ خَلِيفَةً»، «لا يَزالُ اَمْرُ النّاسِ ماضِياً ما وَلِيَهُمُ اثْنا عَشَرَ رَجُلاً کُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» و «لا يَزالُ هذَا الدِّينُ عَزِيزاً مَنِيعاً اِلَى اثْنَیْ عَشَرَ خَلِيفَةً»، «لا يَزالُ الدِّينُ قائِماً حَتَّى تَقُومَ السّاعَةُ اَوْ يَكُونَ عَلَيْكُمُ اثْنا عَشَرَ خَلِيفَةً كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» و «يَكُونُ اثْنا عَشَرَ اَمِيراً... كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ».
2- نک: عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی، الدر المنثور فی التفسير بالمأثور، ج4، ص191؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البيان فی تفسير القرآن، ج6، ص654.
3- علی بن محمدبن اثیر جزری شیبانی، الکامل فى التاریخ، ج5، ص526؛ محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا، ج1، ص111.

اهل بیت (علیهم السلام) ؛ بهترین مروّج سیرۀ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

خداوند در قرآن کریم می فرماید: {لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُو اللهَ وَ الْیَوْمَ الآخِرَ}(1) (مسلماً براى شما در زندگى، رسول خدا سرمشق نیكویى است: براى کسی كه به رحمت خدا و روز رستاخیز امید دارد.»طبق این آیۀ قرآن ما می خواهیم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را اسوۀ خود قرار دهیم. سراغ چه کسی برویم؟ آیا این نیست که اهل بیت (علیهم السلام) [بهتر] می توانند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را معرفی کنند؟! ضرب المثلی در عربی است که می گوید: «اَهْلُ الْبَيْتِ اَدْرى بِما فِی الْبَيْتِ!» (اهل خانه به آنچه در خانه است، آگاه ترند!»

تقریباً همۀ منابعی که ]دربارۀ سیرۀ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) [ تدوین شده است، مربوط به دو قرن بعد از زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. تازه بیش از صد سال هم نوشتن احادیث غدغن بوده است و حالا نشسته اند و سیرۀ پیامبر را تدوین کرده اند! چه منابعی مثل سیرۀ ابن اسحاق و ابن هشام و سیرۀ طبری که این ها در قرن سوّم به بعد، نوشته شده است و چه صِحاح و منابع دیگری که تدوین شده است [، هیچ کدام نمی توانند آن گونه که شایسته است، سیرۀ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تبیین کند].

حجت الاسلام والمسلمین

محمدی، بنیاد پژوهش های اسلامی، 20دی1391

زندگی با امام (علیه السلام)

در روایات سفارش کرده اند که مواظب باشید هرگز بدون امام زندگی نکنید؛ چنان که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند: «مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِيتَةً جاهِلِيَّةً.»(2) (هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است.)

مرگ جاهلی تابع حیات جاهلی است؛ یعنی اگر کسی با مرگ جاهلی

ص: 34


1- احزاب، 21.
2- رجب بن محمدبن رجب حافظ برسی، مشارق انوار اليقين فی اسرار اميرالمؤمنين (علیه السلام) ، ص203؛ محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص409.

مُرد، معنایش این است که در زندگی هم جاهلانه به حیات جاهلی تداوم داده است. اگر امام نباشد، زندگی معنادار نیست. اگر ولایت نباشد، زندگی معنادار نیست. معنای زندگی و اثر زندگی برای انسان، وقتی محقق می شود که انسان فرمان بردار ولیّ خدا باشد.

بعضی محضر وجود مقدسِ حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا (علیه السلام) رسیده و می گفتند: «اِنْ حَدَثَ حَدَثٌ فَاِلَى مَنْ.» (اگر حادثه اى پيش آید، به سوی چه کسی برویم [و امام بعدی چه کسی خواهد بود]؟) حضرت می فرمودند: «اِلَى ابْنِی مُحَمَّدٍ.» ([براى امر امامت، بعد از من بايد] به پسرم محمد رجوع شود.) گاهی سؤال کننده، سن امام جواد (علیه السلام) را کم می شمرد. امام رضا (علیه السلام) می فرمودند: «اِنَّ اللهَ تَعالَى بَعَثَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ (علیه السلام) ثابِتاً بِاِقامَةِ شَرِيعَتِهِ فِی دُونِ [دور] السِّنِّ الَّذِی اُقِيمَ فِيهِ اَبُوجَعْفَرٍ ثابِتاً عَلَىشَرِيعَتِهِ.»(1) (همانا خدا حضرت عيسى بن مريم (علیه السلام) را براى مقام پيغمبرى برانگيخت؛ درصورتى كه سنّ آن حضرت از ابوجعفر [امام جواد (علیه السلام) ] که برای امر امامت انتخاب شده است، كمتر بود.)

[به طورکلی اهل بیت (علیهم السلام) امامِ پس از خود را معرفی می کردند] تا سلسلۀ امامت و نخِ تسبیح ولایت و امامت هرگز پاره نشود: این سلسلۀ امامت از امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) تا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ، به سلسلۀ نبوت متصل می شود و سلسلۀ نبوّت، آدم را به توحید خدای عزّ و جل متصل می کند؛ این سبب هدایت و سبب اثرگذاری در زندگی ما می شود، درست مانند دانه های تسبیح که وقتی در نخِ تسبیح می غلتند، زمینۀ تسبیح گویی را برای مسبّح [تسبیح کننده] فراهم می کنند.

حجت الاسلام والمسلمین سیدابوالفضل طباطبایی، صحن جامع رضوی، 2مرداد1395

ص: 35


1- نک: على بن حسين بن على بن عبدالله هذلى (مسعودی)، اثبات الوصية للامام علی بن ابی طالب، ص220؛ علی بن محمد خزاز رازی (خزاز قمی)، كفاية الاثر فی النص على الائمة الاثنی عشر، ص277و278.

لزوم وجود فقها

مجموعۀ دین چنین است که خداوند، اهل بیت (علیهم السلام) را آیات و حجت های خویش قرار داده است تا مردم رها نباشند و راه را گم نکنند؛ اما در عصر غیبت تکلیف چه می شود؟ امام (علیه السلام) غائب اند و اگرچه فیضشان به عالم می رسد، ما به ایشان دسترسی نداریم و مدعی هم زیاد هست. حال باید چه کنیم؟ لطف خدا شامل حال بندگان مؤمن و صالحش شده است؛ چراکه در عصر غیبت، شبیه ترین انسان ها به امام معصوم (علیه السلام) عده ای از فقها هستند که واجد شرایط عصمت اند.

روایتی نورانی از امام حسن عسکری (علیه السلام) به نقل از امام صادق (علیه السلام) بیان شده است که آن حضرت (علیه السلام) فرموده اند: «فَاَمّا مَنْ کانَ مِنَ الْفُقَهاءِ صائِناً لِنَفْسِهِ حافِظاً لِدِينِهِ مُخالِفاً لِهَواهُ مُطِيعاً لِاَمْرِ مَوْلاهُ فَلِلْعَوامِّ اَنْ يُقَلِّدُوهُ.»(1)

(و اما هرکس از فقیهان كه نفس خویش را [از شهوات و لذات] حفظ کند، نگهبان دين خود باشد، با هواهای نفسانی اش به مخالفت برخیزد و مطيع امر مولايش باشد، بر عوام لازم است كه از او تقليد كنند.) در توقیعِ امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خطاب به یکی از نوابشان نیز به کلیت این مهم اشاره شده است.(2)بنابراین در برابر آن دسته از فقیهان و اسلام شناسان و عالمانی که اهل صیانت نفس باشند و دلشان برای تحقق اوامر الهی بسوزد، نه برای شهرت و جاه طلبی یا حزب و دارودستۀ خودشان، باید بقیه مأموم شوند. این ها شبیه ترین انسان ها به معصومین (علیهم السلام) هستند.

ص: 36


1- منسوب به حسن بن علی (علیه السلام) ، التفسير المنسوب الى الامام الحسن العسكری (علیه السلام) ، ص300؛ احمدبن علی طبرسی، الاحتجاج، ج 2، ص458.
2- نک: محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص484.

بخش دوّم: واقعۀ غدیرِخم

اشاره

ص: 37

خلاصۀ واقعۀ غدیرِخُم

واقعۀ غدیر در حجةالوداع صورت گرفت. جبرائیل همراه با آیه ای بر پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد که گویا عتاب آمیز است: {يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنزِلَ اِلَيْکَ مِن رَّبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللهُ يَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ اِنَّ اللهَ لا يَهْدِی الْقَوْمَ الْكافِرِينَ}(1) (ای رسول، آنچه ازطرف پروردگارت بر تو نازل شده است، [کاملاً] ابلاغ کن و اگر چنین نکنی، رسالت او را ابلاغ نکرده ای و خداوند تو را از [خطرهای احتمالی از سوی] مردم حفظ خواهد کرد؛ به درستی که خدا گروه ستمکاران را هدایت نمی کند.)

پس از نزول این آیه [در سال دهم هجری] پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به منطقۀ غدیر نزدیک شدند. عرب به گودی یا گودالی که در بیابان وجود دارد و آب باران در آن جمع می شود، غدیر می گوید.(2) چون محل انجام این واقعه، نزدیکِ روستای خُم بود، به واقعۀ غدیر خم معروف شد.

پیامبر با درک اهمیت این آیه، همان جا توقف کردند و افرادی را فرستادند تا آن هایی را که جلوتر رفته بودند، بازگردانند و آن هایی را که عقب افتاده بوداند، به کاروان ملحق کنند؛(3) سپس از جهاز شتران برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) منبری ساخته شد. ایشان بالای منبر رفتند و سخنان بلیغی ایراد فرمودند. این سخنرانی خیلی مهم بود: برای مردم خیلی مهم بود که بدانند چه شده است که در آن وضعیتِ دشوار و هوایی که لحظه به لحظه داغ تر می شد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن ها را جمع کرده بودند! چه مطلب مهمی را می خواستند بیان کنند؟! ایشان سخن را این گونه آغاز کردند:

اَلْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی عَلا فِی تَوَحُّدِهِ وَ دَنا فِی تَفَرُّدِهِ وَ جَلَّ فِی سُلْطانِهِ

ص: 38


1- مائده، 67.
2- احمدبن فارس بن زكريا (ابن فارس)، معجم مقاييس اللغة، ج4، ص413؛ البته غدیر معانی دیگری نیز دارد، ازجمله: «آبگیر» (لغت نامۀ دهخدا، واژۀ غدیر)؛ «قطعه ای از آب» (اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح (تاج اللغة و صحاح العربیة)، ج2، ص766)؛ همچنین به عقیدۀ برخی لغویون عرب، علت نام گذاری آن به غدیر، به اعتبار آب وهوای آن منطقه بوده است (فخرالدین محمد طریحی، مجمع البحرین، ج6، ص59).
3- نک: احمدبن شعيب بن علی خراسانی نسایی، السنن الكبرى، ج5، ص135.

وَ عَظُمَ فِی اَرْكانِهِ وَ اَحاطَ بِكُلِّ شَیْ ءٍ عِلْماً وَ هُوَ فِی مَكانِهِ وَ قَهَرَ جَمِيعَ الْخَلْقِ بِقُدْرَتِهِ وَ بُرْهانِهِ مَجِيداً لَمْ يَزَلْ مَحْمُوداً... .(1)

حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که در یگانگیِ خویش بلندمرتبه و در وحدانیتش بی همتا و در سلطنتش پرجلال و در ارکان آفرینشِ خود، بزرگ و عظیم است و علم او بر همه چيز احاطه دارد؛ درحالی کهدر مکان خود است و به وسیلۀ قدرت و برهان خود، بر همۀ خلق سلطه و سیطره دارد و همواره ستوده بوده است و خواهد بود و مجد و بزرگی او را پایانی نیست... .

بعد از آن، این مقدمات را فرمودند:

يا اَيُّهَا النّاسُ وَ اللهِ ما مِنْ شَیْ ءٍ يُقَرِّبُكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ وَ يُباعِدُكُمْ مِنَ النّارِ اِلّا وَ قَدْ اَمَرْتُكُمْ بِهِ وَ ما مِنْ شَیْ ءٍ يُقَرِّبُكُمْ مِنَ النّارِ وَ يُباعِدُكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ اِلّا وَ قَدْ نَهَيْتُكُمْ عَنْهُ... .(2)

ای مردم! به خدا سوگند، نیست چیزی که شما را به بهشت نزدیک و از آتش [جهنم] دور کند؛ مگر آنکه شما را به آن فرمان دادم و نیست چیزی که شما را به آتش نزدیک و از بهشت دور کند؛ مگر آنکه شما را از آن نهی کردم و باز داشتم... .

سپس حضرت فرمودند: «من به سوی خدا دعوت شده ام و به زودی دعوت حق را لبیک می گویم» و چنین ادامه دادند: «اِنِّی مُخَلِّفٌ فِيكُمْ مَا اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا اَبَداً كِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی اَهْلَ بَيْتِی.»(3) (من چیزی را در میان شما باقی می گذارم که اگر بِدان متمسک شوید، هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتِ خودم، [یعنی] اهل بیتم.)

ص: 39


1- احمدبن علی طبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص58.
2- محمدبن حسن حرّ عاملی، تفصيل وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة، ج17، ص45؛ محمدبن یعقوب کلینی رازی، الاصول من الكافی، ج 2، ص74.
3- محمدبن محمدبن نعمان عکبری بغدادی (شیخ مفید)، الارشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج1، ص176؛ نک: محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص237.

بعد فرمودند: «يا اَيُّهَا النّاسُ مَنْ وَلِيُّكُمْ وَ اَوْلَى بِكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ.» (اى مردم! ولىِّ شما و سزاوارتر از شما به خودتان كيست؟» گفتند:

«اللهُ وَ رَسُولُهُ.» (خدا و رسولش.) پس فرمودند: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ.»(1)

(هركه من مولاى او هستم، على مولاى اوست.) آنگاه در حق یاوران امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) دعا و در حق دشمنان ایشان نفرین کردند: «اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ.»(2)

(خدايا دوست او را دوست بدار و دشمن او را دشمن.) [پیامبر (علیه السلام) سه مرتبه این مطلب را تکرار فرمودند.]

پس از آن، حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) از جمعیت حاضر بیعت گرفتند. نقل شده است سه شبانه روز آنجا ماندند تا از مردم بیعت بگیرند، حتی از زنان. بااینکه قبل از اسلام، زنان در امور اجتماعی دخالت نداشتند، در اینجا آمدند و بیعت کردند.(3)[مردم دسته دسته می آمدند و به امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) تبریک می گفتند.] عمربن خطاب نیز نزد حضرت آمد و گفت: «بَخْ بَخْ يَا ابْنَ اَبِی طالِبٍ اَصْبَحْتَ مَوْلایَ وَ مَوْلَى كُلِّ مُسْلِمٍ.»(4) (به به! گوارایت باد اى پسر ابى طالب! صبح کردی؛ درحالی که مولاى من و مولاى هر مسلمانی شدی.)

بعضی از شعرا هم واقعۀ غدیر خم را به صورت قصیده ای در آوردند؛ مثلاً حَسّان بن ثابت قصیدۀ مفصلی دارد که در بخشی از آن چنین سروده است:

«فَقالَ لَهُ قُمْ يا عَلِیُّ فَاِنَّنِی***رَضِيتُکَ مِنْ بَعْدِی اِماماً وَ هادِياً»

ص: 40


1- در برخی دیگر از منابع روایی شیعه، به جای عبارت «فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ»، تعبیر «فَهَذا عَلِیٌّ مَوْلاهُ» بیان شده است (محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عيون اخبار الرضا، ج 2، ص59؛ محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص276).
2- محمدبن یعقوب کلینی رازی، الاصول من الكافی، ج 1، ص295؛ محمدمحسن بن مرتضی کاشانی (فیض کاشانی)، الوافی، ج2، ص317.
3- محمدبن محمدبن نعمان عکبری بغدادی (شیخ مفید)، الارشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج1، ص176؛ در روایات آمده است که در صدر اسلام، وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می خواستند از زنان بیعت بگیرند: «دَعا بِاِناءٍ فَمَلَاَهُ ثُمَّ غَمَسَ يَدَهُ فِی الْاِناءِ ثُمَّ اَخْرَجَها فَاَمَرَهُنَّ اَنْ يُدْخِلْنَ اَيْدِيَهُنَّ فَيَغْمِسْنَ فِيهِ» (ظرفی را طلب کرده و درونش، مقداری آب می ریختند؛ سپس دست راستِ خود را در آن فرو می بردند و به هر زنی که می خواست بیعت کند، می فرمودند دست خود را همانند ایشان در آب فرو بَرَد) (محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کتابُ من لا یحضره الفقیه، ج2، ص469).
4- 4. احمدبن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد اَو مدینة السلام، ج8، ص290؛ محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، امالی الصدوق، ص2؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج37، ص193؛ محمدبن محمدبن نعمان عکبری بغدادی (شیخ مفید)، الارشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج1، ص177؛ البته در سند شیخ مفید (رحمة الله) ، به جای تعبیر «كُلِّ مُسْلِمٍ»، تعبیر «كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ» آمده است.

(پس [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ] به او فرمود: «اى على برخيز كه من بعد از خودم، تو را براى امامت و هدایت پسندیدم.»)

«فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذا وَلِيُّهُ***فَكُ-ونُوا لَهُ اَنْص-ارَ صِدْقٍ مُوالِياً»(1)

(پس هركه من مولای اويم، اين على مولای اوست؛ پس براى او ياران باوفا و دوستدار باشيد.)

حجت الاسلام والمسلمین

سیدمرتضی حسینی، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 28آبان1389

دو نگاه به واقعۀ غدیر

اشاره

به واقعۀ غدیر دو نگاه وجود دارد: نگاه تاریخی و نگاه فکری.

1. نگاه تاریخی؛ نگاه تمام پیروان اسلام به واقعۀ غدیر

در سال دهم هجرت، در مراجعت از حجة الوداع، در نقطه ای خاص که نقطۀ جدایی و افتراق افراد و همراهیان و بدرقه کنندگان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، در وسط روز و زیر آفتاب گرم و سوزانِ بیابان که به قول سبط ابن جوزی، از علما و اندیشمندان بزرگ عامّه و اهل سنت، صدوبیست هزار انسان در آن روز، از همۀ اطراف و اکناف قلمرو اسلام حضور داشتند،(2)

وجود مقدس رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مردم را متوقف کردند و در خطبۀ غرّای غدیریه، ضمن بیان فضایل و نکاتی در عظمت مولا امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) مقام ولایت آن حضرت (علیه السلام) را با جملۀ قطعی و شفاف و صریحِ «مَنْ

كُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذا عَلِیٌّ مَوْلاهُ»(3) برای مردم تبیین و به جهان اسلام اعلان فرمودند.

این نگاهِ حادثه ای و تاریخی، نگاهی است که پیروان مذاهب اسلامی به واقعۀ غدیر دارند. در بین تمام پیروان اسلام، شخصی منکر واقعۀ غدیر به عنوان جریانی تاریخی در سال دهم هجرت در مراجعت رسول الله از حجة الوداع، آن هم در 18 ذی الحجة نیست.(4)

ص: 41


1- محمدبن محمدبن نعمان عکبری بغدادی (شیخ مفید)، الارشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج1، ص177.
2- یوسف بن قزاوغلی بن عبدالله ترکی بغدادی (سبط ابن جوزی)، تذکرة الخواص، ص37.
3- محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عيون اخبار الرضا، ج 2، ص59؛ محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص276.
4- على بن موسى بن جعفربن طاووس (سیدبن طاووس)، الاقبال بالاعمال الحسنة فيما يعمل مرة فی السنة، ج2، ص279.

2.نگاه فکری؛ نگاه شیعه به واقعۀ غدیر

ازنظر ما [شیعیان] غدیر فقط یک واقعۀ تاریخی نیست؛ بلکه جریانی است در زندگانی سیاسی امت اسلام که ثابت و قطعی بوده و به آن باور داشته و معتقدیم که در حوزۀ سیاست و حکومت اسلامی هم، باید همین جریان حاکم باشد.

ما به غدیر فقط نگاه حادثه ای و تاریخی نداریم؛ بلکه نگاه فکری [هم] داریم. منشأ نگاه فکری ما به غدیر، هم آیات قرآن کریم است و هم اعتقادمان به مسئلۀ وحی و نبوت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) . ذات مقدس پروردگار در آیۀ 36 سورۀ مبارکۀ احزاب فرموده است: {وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ اِذا قَضَى اللهُ وَ رَسُولُهُ اَمْرًا اَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ اَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِیناً} (هیچ مرد و زن باایمانى حق ندارد هنگامى كه خدا و پیامبرش امرى

را لازم بدانند، اختیارى [در برابر فرمان خدا] داشته باشد و هركه از خدا و رسولش نافرمانى كند، به گمراهى آشكارى گرفتار شده است!)

وجود مقدس رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در جریان غدیر به مسلمانان ابلاغ کردند که فرمان خداوند به من این است: {يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنزِلَ اِلَيْکَ مِن رَّبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ...}(1) (اى رسول، آنچه ازطرف پروردگارت بر تو نازل شده است، [كاملاً به مردم] برسان و اگر این کار را نكنى، رسالت او را انجام نداده اى!) یعنی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باید حاکمیت علی (علیه السلام) را اعلام می کردند. مسئلۀ حاکمیت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و جریانِ امامت و ولایت در تداوم نبوت، جریانی است که هم خدا دربارۀ آن تصمیم گرفته و هم پیامبر به پیروی ]از دستور[ خداوند، [در زمینۀ تحقق آن] حرکت کرده اند؛ پس مردم در مواجهه با موضوع نظام و حاکمیت، بعد ازتصمیم خدا و رسول او دیگر اختیاری ندارند و دقیقاً باید تصمیم آن ها اجرا شود. آنچه بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در انحراف رهبریِ امت اسلام از مسیر غدیر انجام

ص: 42


1- مائده، 67.

گرفت، درحقیقت مخالفت قطعی با این آیۀ شریفۀ قرآن بود که طبق آن، از همۀ مردم دربرابر تصمیم گیری خدا و حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) سلب اختیار شد؛ ولی درعین حال، برخلاف این آیۀ شریفه، مردم امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را کنار گذاشتند و وارد عرصۀ اختیاریِ خودشان شدند!

اعتراض به امر خداوند!

بعد از واقعۀ غدیر خم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه بازگشتند [و خبر جانشینی امیرالمؤمنین (علیه السلام) به سرعت در همۀ شهرها و سرزمین های دور و نزدیک پخش شد]. رئیس یکی از قبایل بزرگ عرب به نام حارث بن نُعمان فِهْری(1)

هم از افراد قبیله اش که شاهد واقعۀ غدیر بودند، شنید که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در غدیر خم، علی (علیه السلام) را به عنوان رهبر و زمامدار بعد از خودشان نصب کرده اند. او خیلی ناراحت شد. از جا حرکت کرد و سوار بر ناقه اش به مدینه آمد و یکسره به مسجد رفت. ناقه اش را جلوی درب مسجد بست و وارد شد. رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) با اصحاب نشسته بودند. او با جسارت تمام، به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عتاب کرد و گفت:

ای محمد! به ما دستور دادی که به یگانگی خدا و رسالت تو شهادت دهیم، دادیم. دستور دادی که نماز پنج گانه بخوانیم، خواندیم. دستور دادی زکات بدهیم و روزه بگیریم، انجام دادیم...؛ به این مقدار راضی نشده ای که اینک بازوی پسرعمت را گرفته و بلند کرده ای تا بعد از خودت او را به عنوان رئیس بر ما مسلط کنی؟! سخنِ «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ» را از خودت گفتی یا از جانب خداوند؟

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با کمال خون سردی فرمودند: «وَ الَّذِی نَفْسِی بِيَدِهِ وَ لا اِلهَ اِلّا هُوَ

ص: 43


1- در برخی منابع روایی، نام این شخص، عمربن عُتْبَه از قبیلۀ بنی مخزوم بیان شده است (نک: محمدبن محمدبن حيدر شعيرى، جامع الاخبار، ص12).

اِنَّهُ مِنْ اَمْرِ اللهِ.» (به آن خدایى كه جانم در دست اوست و جز او معبودى نيست، این امر فقط از جانب خداست.)وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این جمله را فرمودند، حارث بن نُعمان دستانش را به طرف آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا، اگر آنچه پیامبر تو می گوید، حق است [و علی (علیه السلام) بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رئیس و رهبر ماست، همین الان] سنگی از آسمان بر ما فرود بیاور یا عذابی دردناک بفرست!» این را گفت و به طرف ناقه اش راه افتاد. هنوز به مرکبش نرسیده بود که خداوند سنگی کوچک از آسمان به سرش زد: کنار شترش افتاد و جان داد و به دَرَک رفت. بلافاصله این آیه بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد: {سَاَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ}(1)و(2) (تقاضاكننده اى تقاضاى عذابى كرد كه واقع شد!)

مرحوم علامه امینی(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب شریف الغدیر، با بیان مدارک و اسناد بسیار از کتاب های تفسیریِ عامه و اهل سنت، داستان حارث بن نُعمان را در شأن نزول آیۀ اول سورۀ مبارکۀ معارج نقل کرده اند.(3)

معنای امر خدا

{اَمْرُ اللهِ(4)} یعنی چه؟ این را خداوند در سورۀ مبارکۀ یس معنا کرده است. ذات مقدس پروردگار فرموده است: {اِنَّما اَمْرُهُ اِذا اَرادَ شَیْئاً اَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ}(5) (فرمان او چنین است كه هرگاه چیزى را اراده كند، تنها به آن مى گوید: «موجود باش!»؛ پس بى درنگ موجود مى شود!)

امر خدا این است که وقتی چیزی را اراده می کند، بلافاصله به وجود می آید؛ یعنی امر خدا خلقت خداست، امر خدا تکوین خداست. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

ص: 44


1- معارج، 1.
2- احمدبن محمد ثعلبى نيشابورى، الکشف و البیان المعروف تفسیر الثعلبی، ج10، ص35؛ یحیی بن حسن بن حسین اسدی حلّی (ابن بطریق)، عمدة عيون صحاح الاخبار فی مناقب امام الابرار، ص110؛ على بن موسى بن جعفر بن طاووس (سیدبن طاووس)، الطرائف فى معرفة المذاهب، ج1، ص152و153.
3- نک: عبدالحسین امینی، موسوعة الغدير فی الكتاب و السنة و الادب، ج1، ص460تا470.
4- این واژه، شانزده بار در قرآن کریم به کار رفته است؛ ازجمله:هود،43؛ نساء، 47؛ توبه، 48و106؛ هود، 73، رعد، 11و... .
5- یس، 82.

نفرمودند: «خدا به من فرموده است که علی را جای خودم بگذارم»؛ بلکه فرمودند: «این امری از جانب خداست؛ یعنی خدا علی (علیه السلام) را برای این مقام ساخته است.»

آیت الله علم الهدی، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 1آبان1392

اهل سنت و کلمۀ «ولیّ»

دیدگاه اهل سنت در رابطه با واقعۀ غدیر چیست؟ آیا می گویند غدیر وجود نداشته است؟ ازنظر عموم اهل سنت این مطلب درست است و این واقعه اتفاق افتاده است. این جمله را هم قبول دارند که [پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ] فرموده اند: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ»؛(1) فقط در تفسیر اینکه مقصود حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) از واژۀ مولا چه بوده است، آن ها می گویند مقصود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) «دوستی» بوده است؛ یعنی هرکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را دوست دارد، باید علی (علیه السلام) را هم دوست داشته باشد! آن ها این مطالب را قبول دارند و حضرت علی (علیه السلام) را دوست دارند و ایشان را خلیفه هم می دانند. اما امامیه [شیعه] معتقدند مقصود، بحثِ دوستی نیست! معنای دیگر مولا و ولیّ، سرپرست و رهبر جامعه است؛ همان طور که خلیفۀ دوّم گفت: «اَنا وَلِیُّ رَسُولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) وَ وَلِیُّ اَبِی بَكْرٍ.»(2) (من جانشين رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و جانشین ابوبكر هستم.) اینجا معنای مولا و ولیّ، رهبر جامعه است!

به راستی، وقتی که واژه ای دو یا چند معنا دارد، از کجا می فهمیم مقصود گوینده چیست؟ طبیعی است که از قرائن و جمله های قبل و بعدش و قرائن حالیه و وضعیت و فضایی که این جمله در آن فضا صادر شده است، به خوبی

ص: 45


1- در منابع روایی و کتاب های تفسیریِ علمای بزرگ اهل سنت، بارها به واقعۀ غدیر خم و این حدیث اشاره شده است: یوسف بن قزاوغلی بن عبدالله ترکی بغدادی (سبط ابن جوزی)، تذکرة الخواص، ص35و37؛ محمدبن یزیدبن ماجه ربعی قزوینی (ابن ماجه)، سنن ابن ماجه، ج1، ص88؛ محمدبن عبدالله حاکم نیشابوری، مستدرک على الصحيحين، ج3، ص118و119و126؛ سلیمان احمد طبرانی، المعجم الکبیر، ج4، ص173؛ احمدبن محمدبن حنبل (ابن حنبل)، مسند الامام احمد بن حنبل، ج2، ص269 و ج5، ص180و ج38، ص32و33؛ احمدبن علی بن کنانی عسقلانی (ابن حجر عسقلانی)، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج7، ص74 و... .
2- مسلم بن حجاج قُشَیری نیشابوری، صحیح مسلم، ج3، ص1106.

فهمیده می شود.

حجت الاسلام والمسلمین

توحیدی، بنیاد پژوهش های اسلامی، 1آبان1392

معنای واقعیِ کلمۀ مولا

بعضی از غیرِشیعیان گفته اند که شاید منظور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از کلمۀ مولا، همان دوستی بوده است؛ یعنی فرموده اند: «هرکه من دوست اویم، علی هم دوست اوست!»اولاً کلماتی با لفظ مشترک و معانی مختلف، در هر زبانی وجود دارد. در زبان فارسی هم هست؛ ولی به کاربردن این کلمات، موجب ابهام در کلام نیست؛ چراکه باتوجه به قرینۀ هر کلمه در جمله، می توان معنای دقیق آن را مشخص کرد؛ مثلاً در فارسی کلمۀ باز، هم به معنای بازکردن و گشودن چیزی است، هم به معنای پرندۀ شکاری و هم به معنای دوباره انجام دادن کاری.

وقتی یکی می گوید: «این درب را باز کن!» آیا معنای جمله مبهم است؟ [معلوم است که ابهامی ندارد؛ چون] قرینۀ بازکردن در اینجا درب است که مشخص است. کلمۀ شیر نیز چندین معنا دارد: شیری که آدم را می خورد، شیری که آدم آن را می نوشد و دیگری هم شیر آب؛ پس قرائن این کلمات در جمله، مرادِ استفاده از آن ها را می رساند.

[ثانیاً] آیا پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله و سلم) در هوای داغ، مردم را جمع می کنند که بگویند: «مردم! علی را دوست داشته باشید؟!» یعنی قصدشان بیان نکته ای عاطفی بوده یا نه، موضوع مهم تری وجود داشته است؟

اینکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل از بیان هر مطلبی، از رحلت خود صحبت کرده بودند،(1) مشخص می کند که مراد چیست! اینکه پرسیدند: «ای مردم، ولیّ شما و سزاوارتر از شما به خودتان کیست؟» و مردم پاسخ دادند: «خدا

ص: 46


1- محمدبن محمدبن نعمان عکبری بغدادی (شیخ مفید)، الارشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج1، ص176.

و رسولش»(1)

به آیه ای اشاره دارد که می فرماید: {اَلنَّبِیُّ اَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ}(2) (پیامبر به مؤمنان از خودِ آن ها سزاوارتر است.) یعنی درحقیقت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خواستند به مردم بگویند همان ولایتی که ایشان دارند، برای علی (علیه السلام) هم هست و بعد فرمودند: «هرکه من مولای اویم، پس این علی مولای اوست.»

جدا از این، [اگر معنای دوستی را بپذیریم،] دوستی که بیعت نمی خواهد! پس چرا بیعت گرفتند؟! بعضی ها می گویند: «چرا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کلمۀ ‘مَوْلا’ را به کار بردند که عده ای بگویند به معنای دوستی است و عده ای بگویند معنای ولایت دارد؟!» ]اتفاقاً[ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از بهترین کلام استفاده کردند. هیچ کلامی جای واژۀ «مَوْلا» را نمی گرفت؛ حتی اگر به جای این کلمه، کلمۀ «امام» هم گفته می شد، معانیِ مشترک فراوانی داشت. ]بنابراین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) [ همان کلمه ای را به کار بردند که قرآن به کار برده است.

حجت الاسلام والمسلمین

سیدمرتضی حسینی، رواق امام خمینی، 28آبان1389

منظور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دوستی نبود

آیا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن هوای گرم، مردم را معطل کردند که بگویند حضرت علی (علیه السلام) را دوست داشته باشند؟ همین؟! [اگر منظور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این بوده است، آیا] مسلمانان نگفته اند:

یا رسول الله! ما که این را می دانستیم، تمام مسلمانان باید همدیگر را دوست داشته باشند. اسلام آمده است تا بین همه اخوت ایجاد کند. این که حرفِ جدیدی نیست! [قرآن می فرماید:] {اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ اِخْوَةٌ}(3) (درحقیقت مؤمنان برادر یكدیگرند.) نیز

ص: 47


1- محمدبن یعقوب کلینی رازی، الاصول من الكافی، ج 1، ص295؛ محمدمحسن بن مرتضی کاشانی (فیض کاشانی)، الوافی، ج2، ص317.
2- احزاب، 6.
3- حجرات، 10.

فرموده است: {وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ اَوْلِیاءُ بَعْضٍ}(1) (و مردان و زنان باایمان، ولیّ [و یار و یاور] یكدیگرند.) در ارتباط با اهل بیت (علیهم السلام) هم که فرموده است: {قُلْ لا اَسْاَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْرًا اِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى}(2) (بگو: «من در ازای رسالتم هیچ پاداشى از شما درخواست نمى كنم، جز دوست داشتن نزدیكانم [اهل بیتم].) در زمینۀ محبت اهل بیت (علیهم السلام) هم که سخنان فراوانی فرموده اید. دربارۀ امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) هم، همان سال اول که به مدینه آمدید، اعلام کردید علی برادر شماست(3)

[؛ پس دیگر چه نیازی به ابلاغ و اعلان این مطلب بود؟]!

بعد هم حتماً رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) باید فرموده باشند: «علت اینکه شما را نگه داشتم، این است که شنیده ام چندنفر از علی بدگویی کرده اند، همین!»

شیعیان می گویند نسبت دادن چنین کاری به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کاری است غیرِعُقَلایی و شاید جنبۀ وهن و اهانت هم پیدا کند.

اتفاقاً مدتی قبل که برخی کتا ب های مهم لغت را مطالعه می کردم، دیدم اگر در این ها برای واژۀ «ولی» معنای دوست هم نوشته شده است، با این تعبیر است:«اَلْوَلِی: اَلتّابِعُ الْمُحِبّ.»(4) (ولیّ یعنی پیروی کردن از روی دوستی و محبت.) پس چنین دوستی و محبتی، حتماً مستلزم پیروی کردن است.

حجت الاسلام والمسلمین

توحیدی، بنیاد پژوهش های اسلامی، 1آبان1392

منظور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از کلمۀ مولا

شیعه معتقد است هم خداوند متعال امام را مشخص کرده و هم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آن امام مشخص شده توسط خدا را به مردم معرفی

ص: 48


1- توبه، 71.
2- شورا، 23.
3- نعمان بن محمدبن حیّون تمیمی مغربی (ابن حیون)، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، ج2، ص178.
4- محمدبن مکرم بن احمد بن منظور انصاری مصری (ابن منظور)، لسان العرب، ج15، ص411.

کرده است. یکی از علمای اهل سنت، سیوطی است که تفسیری دارد به نام الدّر المنثور. در آن کتاب، حدیثی از ابوهُریره نقل شده است. ابوهریره از کسانی است که حدیث نقل می کند و اهل سنت هم قبولش دارند. او در این حدیث می گوید:

وقتی در روز غدیر خم که [مصادف با] هجدهم ذی الحجه بود، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ‘مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ’، این آیه نازل شد: {اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِيتُ لَكُمُ الاِسْلامَ دِيناً...}(1) (امروز دين شما را كامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دینتان پذيرفتم.)(2)

برادرانِ اهل سنت معتقدند مولایی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز غدیر فرموده اند، به معنای دوست است. ما نزدیک به 20 علامت و نشانه داریم که این «مولا» که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز غدیر فرموده اند، به معنای رهبر و امام و جانشینِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است.

احمدبن حنبل

پیشوای مذهب حنبلی در کتاب خویش نقل کرده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «عَلِیُّ مِنِّی وَ اَنا مِنْهُ.» (علی از من است و من از او هستم.) بعد هم حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند: «وَ هُوَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِن بَعْدِی»(3) (و بعد از من، علی ولیّ هر مؤمن است.) اگر [ولی] به معنای دوست باشد، امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم می توانستند دوست هر مؤمنی باشند. چرا [به صراحت فرموده اند که] دوست هر مؤمنی بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ؟! این کلمۀ «بَعْدِی»، یعنی بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ، نشان می دهد که «ولی» و «مولا» در اینجا به معنای خلافت و رهبری و جانشینی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است.

بعد از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خلیفۀ اول گفت: «اَنا وَلِیُّ رَسُولِ اللهِ بَعْدَهُ.»(4)

ص: 49


1- مائده، 3.
2- نک: عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی، الدر المنثور فی التفسير بالمأثور، ج2، ص257تا259.
3- احمدبن محمدبن حنبل (ابن حنبل)، مسند الامام احمد بن حنبل، ج33، ص154.
4- 4. مسلم بن حجاج قُشَیری نیشابوری، صحیح مسلم، ج3، ص1377؛ احمدبن محمدبن حنبل (ابن حنبل)، مسند الامام احمد بن حنبل، ج1، ص483.

(من ولیّ و جانشین رسول خدا بعد از او هستم.) در اینجا هیچ کس نگفت که منظورِ خلیفۀ اول، این است که او، دوست پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ [بلکه] همه این معنا را استنباط کردند که او بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ، رهبر و خلیفۀ امت است. چطور در کلامِ خلیفۀ اول از کلمۀ «وَلیّ» معنای رهبر برداشت می شود؛ اما از کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارۀ علی (علیه السلام) معنای دوست؟!

حجت الاسلام والمسلمین سیدمحمود علوی، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 26آبان1390

استدلال ساده

یکی از علمای قم می فرمودند:

شما [اهل سنت] می گویید: «پیامبر خدا خلیفۀ بعد از خودش را معین نکردند.» باشد، ما هم قبول می کنیم. شما می گویید: «پیامبر [جانشینشان را] تعیین نکردند، سکوت کردند، [این کار را] به امت واگذار کردند.» باشد، [ما هم قبول می کنیم.] امت چه کردند؟ امت اجماع کردند و خلیفۀ اول را انتخاب کردند... .

می پذیریم که این آقا را مردم به اجماع انتخاب کردند؛ پس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) [این امر را] واگذار کردند به امت و خلیفۀ اول انتخاب شد. بحث استدلال و منطق است و دعوا با کسی نداریم. سؤال؟ خلیفۀ دوم چطور انتخاب شد؟! همه می دانید روزی که ابوبکر می خواست از دنیا برود، در بستر بیماری، خلیفۀ بعد از خودش را تعیین کرد!(1) چرا مدل عوض شد؟! مگر بنا نشد امت اجماع کنند؟! پس چرا شما خلیفه تعیین کردی؟! چطور شما به فکر امت بودی؛ ولی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در فکر امت نبودند!

حجت الاسلام والمسلمین حسینی قمی، صحن جامع رضوی، 6شهریور1397

ص: 50


1- علی بن حسام الدین قادری شاذلی هندی برهانفوری (متّقی هندی)، كنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج5، ص675تا679؛ عمربن شبّة بن عبيدة بن زيد نُميرى (ابن شبّة)، تاريخ المدينة المنورة، ج2، ص670و671.

بخش سوم: ویژگی ها و امتیازهای ائمه (علیهم السلام)

اشاره

ص: 51

معرفت به امام (علیه السلام)

ما [باید] امام (علیه السلام) را در دو حوزه و جایگاه، خوب بشناسیم:

1. حوزۀ تکوین: بدانیم در این عالم و نظام خلقت، جایگاه امام کجاست! امام (علیه السلام) انسانِ کامل روی زمین هستند و وجود ایشان مجرای همۀ فیوضات الهی در عالم هستی است.

دعای عدیله از دعاهایی است که توصیه شده است مخصوصاً هنگام جان دادن بر بالین محتضر خوانده شود: یعنی آنجایی که ممکن است مؤمن از راهِ ایمان و اعتقادش عدول کند؛ چون وساوس شیطانی تا لحظه ای که انسان نفس می کِشد، برای او وجود دارد.(1) یکی از عبارات این دعا که دربارۀ امام و حجت الهی است، این است: «وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْاَرْضُ وَ السَّماءِ.»(2)

(و زمین و آسمان به برکت وجود او برقرارند.)

امام مدار حرکت است، خلیفۀ الهی است، مجرای فیض است، انسان کامل روی زمین است.

2. حوزۀ نظام زندگی اجتماعی: نظام زندگی دینی، نظام امت و امامت است. همان طورکه امام در عالَم تکوین مدار است، در عالم تشریع هم مدار حرکت است؛ یعنی زندگی اجتماعی باید بر این مدار شکل بگیرد. به طورکلی همۀ آنچه جامعۀ دینی در نظام زندگی دینی و تشریعی انجام می دهد، از عبادات و معاملات گرفته تا همۀ روابط فردی و انسانیِ دیگر، بر مدار امامت و ولایت معنا می دهد. امام رضا (علیه السلام) فرموده اند:

اِنَّ الْاِمامَةَ زِمامُ الدِّينِ وَ نِظامُ الْمُسْلِمِينَ وَ صَلاحُ الدُّنْيا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِينَ اِنَّ الْاِمامَةَ اُسُّ الْاِسْلامِ النّامِی وَ فَرْعُهُ السّامِی بِالْاِمامِ تَمامُ الصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ وَ الصِّيامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهادِ وَ تَوْفِيرُ الْفَیْ ءِ(3)

وَ الصَّدَقاتِ وَ اِمْضاءُ

ص: 52


1- عباس قمی، مفاتیح الجنان، ص145، ذیل دعای عدیله.
2- محمدباقر مجلسی، زاد المعاد - مفتاح الجنان، ص423، دعای عدیله؛ عباس قمی، مفاتیح الجنان، ص143.
3- فى ء به غنائمى گفته می شود كه بدون جنگ و خون ريزى به دست مسلمانان مى افتد.

الْحُدُودِ وَ الْاَحْكامِ وَ مَنْعُ الثُّغُورِ وَ الْاَطْرافِ.(1)

همانا امامت، زمام دين و نظام مسلمين و صلاح دنيا و عزّت مؤمنين است. امامت ريشۀ اسلام و شاخۀ پربركت آن است. با امام، نماز و زكات و روزه و حجّ و جهاد به کمال می رسد و غنائم و صدقات فراوان می شود و حدود و احكام اجرا شده و مرزها و اطراف، حراست و نگهداری می شوند.این همان مداری است که باید جامعه براساسِ آن شکل بگیرد و درحقیقت، چنین معرفتی است که انسان را از گمراهی نجات می دهد.

حجت الاسلام والمسلمین

سیدآبادی، صحن جامع رضوی، 14تیر1390

امتیازات اهل بیت (علیهم السلام) در حدیث امام صادق (علیه السلام)

در کتاب اصول کافی مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) روایتی نقل شده است از وجود مبارک امام صادق (علیه السلام) ، دربابِ مقامات و امتیازاتی که خداوند متعال به اهل بیت (علیهم السلام) کرامت فرموده است. امام صادق (علیه السلام) فرموده اند:

اِنَّ اللهَ خَلَقَنا فَاَحْسَنَ خَلْقَنا وَ صَوَّرَنا فَاَحْسَنَ صُوَرَنا وَ جَعَلَنا عَيْنَهُ فِی عِبادِهِ وَ لِسانَهُ النّاطِقَ فِی خَلْقِهِ وَ يَدَهُ الْمَبْسُوطَةَ عَلَى عِبادِهِ بِالرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ وَجْهَهُ الَّذِی يُؤْتَى مِنْهُ وَ بابَهُ الَّذِی يَدُلُّ عَلَيْهِ... .(2)

خداوند ما را آفرید و نیکو آفرید و به تصویر در آورد و به زیبایی به تصویر کشید و ما را چشم خود در میان بندگانش و زبان گویای خود در میان مخلوقاتش و دستِ گشودۀ خود بر بندگانش با مهربانی و رحمت قرار داد و چهرۀ خویش قرار داد که به وسیلۀ آن به او راه پیدا شود و باب خود قرار داد که بر او دلالت می کند و... .

این حدیث چندین مقام و امتیازِ اهل بیت (علیهم السلام) را بیان می کند.

حجت الاسلام والمسلمین سیدحمید میرباقری، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 26مهر1392

ص: 53


1- 4. محمدبن یعقوب کلینی رازی، الاصول من الكافی، ج 1، ص200.
2- محمدبن یعقوب کلینی رازی، الاصول من الكافی، ج 1، ص144.

ویژگی های امام از دیدگاه امام رضا (علیه السلام)

در کتاب شریف عیون اخبار الرضا نوشتۀ مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه)، از وجودِ مبارک امام رضا (علیه السلام) روایتی مفصل دربارۀ ویژگی های امام معصوم (علیه السلام) نقل شده است. حجت خدا، امام معصوم (علیه السلام) ، چه خصایصی دارد؟ حضرت [در بخشی از این روایت] فرموده اند: «اَلْاِمامُ الْبَدْرُ الْمُنِيرُ وَ السِّراجُ الزّاهِرُ وَ النُّورُ السّاطِعُ وَ النَّجْمُ الْهادِی فِی غَياهِبِ الدُّجَى وَ الْبِيدِ الْقِفارِ وَ لُجَجِ الْبِحارِ.» (امام ماه درخشان و چراغ روشن و نور خیره کننده و ستارۀ هدایت گر در شب های تاریک و ظلمانی و بيابان هاى بى آب وعلف و درياهاى ژرف است.)

«اَلْاِمامُ الْماءُ الْعَذْبُ عَلَى الظَّمَإِ.» (امام (علیه السلام) آب خوش گوار براى تشنگان است.) در واقع، امام (علیه السلام) آب گوارایی است که به دست انسان تشنه می دهند؛ به شرطی که احساس تشنگی کنیم. بسیاری از اوقات ما در مقابل امام، این احساس تشنگی را نداریم.

«وَ الدّالُّ عَلَى الْهُدَى وَ الْمُنْجِی مِنَ الرَّدَى.» (و راهنمای به سمت هدایت و نجات بخش از مهلکه هاست.)

«وَ الْاِمامُ النّارُ عَلَى الْيَفاعِ.» (و امام [برای گم شدگان، چون] آتشی بر بلندی هاست.) [یعنی] با علامتِ این آتش، شما راه را پیدا می کنید.

«اَلْحارُّ لِمَنِ اصْطَلَى بِهِ.» (هرکس را که به آن نزدیک شود، گرم می کند.) این قسمت از روایت، کنایه از این است که اگر من، از وجود امام معصوم (علیه السلام) گرم نشده ام، به سبب این است که خودم را به امام معصوم (علیه السلام) نزدیک نکرده ام.

«وَ الدَّلِيلُ فِی الْمَهالِکِ مَنْ فارَقَهُ فَهالِکَ.»(1) (و راهنما در مهلکه هاست: هرکس از او جدا شود، هلاک می شود.)

حجت الاسلام والمسلمین سیدحمید میرباقری، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 3دی1393

ص: 54


1- محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عيون اخبار الرضا، ج 1، ص218؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 25، ص120.

یَدُ الله

از مقاماتی که خدا به اهل بیت (علیهم السلام) داده است، یَدُالله بودن است. خدا اهل بیت (علیهم السلام) را دست رأفت و رحمت خودش قرار داده است. «یَد» کنایه از قدرت است. خدا فیضش را از طریق آن بزرگواران (علیهم السلام) به من و شما رسانده است.اگر خدا خیر و برکتی به من و شما می دهد، واسطۀ فیضش اهل بیت (علیهم السلام) هستند. امروز دست قدرتِ الهی برای رساندن رحمت و رأفت الهی به ما امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند. در دعا می خوانیم: «وَ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى.»(1)

(به برکت وجود او [امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ] موجودات روزی داده می شوند.)

عَیْنُ الله

یکی از مقامات اهل بیت (علیهم السلام) عین الله بودن است: «اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا عَيْنَ اللهِ فِی خَلْقِهِ.»(2) (سلام بر تو ای دیدۀ خدا بر مخلوقاتش.) خدای متعال آن ها [یعنی اهل بیت (علیهم السلام) ] را حاضر و ناظر بر تمامی اعمال ریز و درشت من و شما قرار داده است.

موسی بن سیّار [در راه خراسان] خدمت امام رضا (علیه السلام) بود. وقتی وارد شهر طوس شدند، دیدند جنازه ای را تشییع می کنند. امام رضا (علیه السلام) فوراً از مرکب خود پیاده شدند و شانۀ مبارکشان را زیرِ جنازه قرار دادند... سپس تا کنار قبر، جنازه را همراهی کردند. وقتی جنازه بر زمین قرار داده شد، حضرت (علیه السلام) جلو رفتند و با مشاهدۀ میّت، دستِ مبارکشان را روی سینۀ او گذاشته و فرمودند: «فلانی، تو را به بهشت بشارت می دهم: از اين ساعت، ديگر ترسى بر تو نيست!» حضرت (علیه السلام) که برگشتند، موسی بن سیّار عرض کرد: «فدایت شوم! مگر این شخص را می شناختید که این گونه به تشییع او رفتید؟

ص: 55


1- محمدباقر مجلسی، زاد المعاد - مفتاح الجنان، ص423؛ عباس قمی، مفاتیح الجنان، ص143، دعای عدیله.
2- على بن موسى بن جعفربن طاووس (سیدبن طاووس)، جمال الاسبوع بكمال العمل المشروع، ص37، زیارت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در روز جمعه.

به خدا قسم، این اولین بار است که شما به این مکان تشریف آورده اید!» امام رضا (علیه السلام) فرمودند: «اَ ما عَلِمْتَ اَنّا مَعاشِرَ الْاَئِمَّةِ تُعْرَضُ عَلَيْنا اَعْمالُ شِيعَتِنا صَباحاً وَ مَساءً فَما كانَ مِنَ التَّقْصِيرِ فِی اَعْمالِهِمْ سَاَلْنَا اللهَ تَعالَى الصَّفْحَ لِصاحِبِهِ وَ ما كانَ مِنَ الْعُلُوِّ سَاَلْنَا اللهَ الشُّكْرَ لِصاحِبِهِ.»(1)

(آیا نمی دانی که اعمال شیعیانمان صبح و شام، بر ما اهل بیت عرضه می شود؟! پس اگر كوتاهى داشته باشند، از خدا درخواست می كنيم از صاحبش بگذرد و هركار نيکی هم كه داشته باشند، از پروردگار تقاضا می كنيم پاداششان را بدهد.)

بنابراین، همۀ اعمالمان در محضر اهل بیت (علیهم السلام) حاضر است: هم کارهای خوبمان، مثل نمازِ شب خواندن و دستگیری از نیازمندان و هم کارهای بدمان، مثل نگاه به نامحرم و ارتزاق از لقمۀ حرام.

ائمۀ اطهار (علیهم السلام) ؛ مصداق بابُ الله

[در دعا امام (علیه السلام) را چنین خطاب می کنیم:] «اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا بابَ اللهِ الَّذِی لا يُؤْتَى اِلّا مِنْهُ.»(2)

(سلام بر تو اى باب خدا كه كسى به خدا نمى رسد، مگر از آن.)

شاید کسی بگوید: «مگر خدا به اهل بیت (علیهم السلام) محتاج است که این ها باید درب خدا باشند؟ نمی شود از راهی دیگر به خدا رسید؟!» جواب این است که خدا محتاج نیست. خداوند خالق اهل بیت (علیهم السلام) است. آن ها بندگان خوب خدا هستند و نیازی به اینکه واسطه باشند، ندارند؛ اما مشیّت و خواست خدا به این تعلق گرفته است؛ همچنان که در بسیاری از امور زندگیِ دنیا، قصه همین گونه است؛ مثلاً وقتی بیمار می شویم، آیا ]فقط[ می گوییم: «خدایا شفا بده» و کار دیگری نمی کنیم؟ خدا راه درمان را از طریق طبیب قرار داده است: باید نزد طبیب برویم و به نسخۀ او عمل کنیم تا خدا شفایمان

ص: 56


1- محمدبن علی بن شهرآشوب سَرَوی مازندرانی، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص341.
2- محمدبن جعفربن على مشهدى حائرى (ابن مشهدی)، المزار الكبير، ص586.

دهد. [ممکن است با خود بگوییم که] آیا خدا نمی توانست با اشاره ما را خوب کند؟ بله، این طور هم می توانست خوبمان کند؛ اما مسیر انجام هر امری، ازطریق [مراجعه به] متخصصِ همان کار است.

بنابراین رسیدن به معرفت و بندگی، از مسیری میسر می شود که خدا تعیین فرموده است؛ به عبارت دیگر انسان در دنیا و در مواجهه با موضوعاتی که به آن ها نادان است، همواره نیاز دارد به عالم و متخصص مراجعه کند. در موضوع رسیدن به خدا هم همین است. راه های آسمانی و رسیدن به خدا، به مراتب از کار پزشک و تعمیرکار ماشین و... دشوارتر است؛ بنابراین خدا راه آن را ]ازطریق[ اهل بیت (علیهم السلام) قرار داده است.

حجت الاسلام والمسلمین

سیدحمید میرباقری، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 26مهر1392

صراط مستقیم

چطور می توانیم [معنای] «لا اِلَهَ اِلَّا اللهِ» را بفهمیم؟ راه درست برای رسیدن ما به خدای متعال، این است که به همۀ دین عمل کنیم. انبیا (علیهم السلام) آمدند تا ما را به همین نکته برسانند. کار این وجودهای مقدس که از عالم بالا به عالم دنیا آمدند، این بوده است که دست ما را بگیرند و ببرند به قلعۀ توحید و ما را به امنیت برسانند؛ بنابراین [برای] رسیدن به توحید، باید به همۀ حرف هایشان گوش کرد و به هراندازه ای که انسان در عمل به قول و دستورات معصومان (علیه السلام) کوتاهی می کند، به همان اندازه عقب می ماند. به تعبیردیگر، راه رسیدن به توحید، تبعیت از امامان معصوم (علیه السلام) است. [امام صادق (علیه السلام) ] در ذیل سورۀ حمد [در بیان معنای {الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ}] فرموده اند: «هُوَ الطَّرِيقُ اِلَى مَعْرِفَةِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُما صِراطانِ صِراطٌ فِی الدُّنْيا وَ صِراطٌ فِی الآخِرَةِ وَ اَمَّا الصِّراطُ الَّذِی فِی الدُّنْيا فَهُوَ الْاِمامُ الْمُفْتَرَضُ الطّاعَةِ... .»(1) (راهى است به سوى شناختن خداى عزّ و جل و صراط دوگونه است: صراط

ص: 57


1- محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، معانی الاخبار، ص32.

در دنيا و صراط در آخرت و اما صراط دنيا، امام است كه اطاعت از او واجب است... .)

...بنابر آنچه گفتیم، راه رسیدن به توحید، امام است؛ ولایتِ امام است. توسل به امام، راه رسیدن به خداست و این، یعنی به همۀ حرف های آن ها گوش کردن. انسان به هر حرف امام (علیه السلام) که گوش می دهد، در واقع به ایشان متوسل شده است. هر توسل به امام، راهی است به سوی امام و این راه، ما را به خدا می رساند. اگر امام معصوم (علیه السلام) فرموده اند دو رکعت نماز بخوانیم و ما به عنوان اطاعت از امام آن نماز را می خوانیم، این راهی است که ما را به امام وصل می کند...؛ پس توسل یعنی حرف گوش کردن و این، تنها راه اتصال به امام است.

حجت الاسلام والمسلمین سیدمحمدمهدی میرباقری، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 27آبان1388

نیاز به راهنما

بر اساس نقلی از ابوحمزۀ ثمالی] امام باقر (علیه السلام) به او فرمودند: «يا اَباحَمْزَةَ يَخْرُجُ اَحَدُكُمْ فَراسِخَ فَيَطْلُبُ لِنَفْسِهِ دَلِيلاً وَ اَنْتَ بِطُرُقِ السَّماءِ اَجْهَلُ مِنْکَ بِطُرُقِ الْاَرْضِ فَاطْلُبْ لِنَفْسِکَ دَلِيلاً.»(1) (اى اباحمزه، يكى از شما چون بخواهد چند فرسخ سفر کند، رای خودش راهنما می طلبد و تو به راه هاى آسمان، نادان تر از راه هاى زمين هستی؛ پس براى خويش راهنمایى جست وجو کن(.

راه های آسمانی چیست؟ همان هدایت الهی و رسیدن به خداست. متأسفانه هستند کسانی که می گویند برای رسیدن به خدا به راهنما نیاز ندارند! ازاین روست که این همه گروه های انحرافی در مکتب دینی ما ایجاد شده است. این ها در توحید منحرف شده اند، در معارف ناب الهی به انحراف کشیده شده اند. به طورکلی، هر انسانی که راهنما نداشته باشد و خودش

ص: 58


1- محمدبن یعقوب کلینی رازی، الاصول من الكافی، ج 1، ص184.

بخواهد [به سوی خدا] برود، به هلاکت خواهد رسید.

حجت الاسلام والمسلمین

سیدحمید میرباقری، رواق امام خمینی، 26مهر1392

انوار الهی

[در زیارت جامعۀ کبیره آمده است:] «خَلَقَكُمُ اللهُ اَنْواراً» (خداوند متعال شما [اهل بیت (علیهم السلام) ] را به صورت نورهایی آفرید)؛ یعنی خلقتِ اصلی ایشان، همان خلقتِ نورانی شان است.

«فَجَعَلَكُمْ

بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِکُمْ... .»(1) (پس شما را [بعد از آن] بر گِرد عرش خویش قرار داد تا اينكه به واسطۀ شما، بر ما منت نهاد.)

[در اینجا] نمی خواهم کلمۀ عرش را معنا کنم؛ چون هم در روایات به طور مفصّل معنا شده و هم در آیات قرآن آمده است. شاید عرش، محل استقرار حاکمیتِ حضرت حق بر دستگاه خلقت است که همۀ فرامین الهی از آنجا بر عالم جاری می شود؛ یعنی محلادارۀ همۀ عالم است. خدای متعال بر ما منّت گذاشت و آن هایی را که حقایق نورانی بودند و جایشان در عالم دنیا نبود، [بلکه]در عالم بالا بود، تنزّل داد [تا ما از وجودشان بهره مند شویم].

حجت الاسلام والمسلمین سیدمحمدمهدی میرباقری، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 27آبان1388

معرفت به نورانیت ائمۀ اطهار (علیهم السلام)

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرموده اند: «مَعْرِفَتِی بِالنُّورانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَعْرِفَةُ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْرِفَتِی بِالنُّورانِيَّةِ... .»(2) (شناختِ من به نورانیت، شناخت خداوند عزّوجلّ و شناخت خداوند عزّوجلّ به نورانیت، شناخت من است... .)

ص: 59


1- محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کتابُ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص613؛ عباس قمی، مفاتیح الجنان، ص826، زیارت جامعۀ کبیره.
2- سيدمحمدبن على بن حسين علوى، المناقب، ص68؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 26، ص1و2.

[به تعبیری دیگر، حضرت فرموده اند:] «اگر مقام نورانیت من را درک کنید و بدانید که من تجلّی علم و قدرت خدا و جلوۀ عظمت خدا هستم، خدا را شناخته اید. اگر هم خدا را بشناسید، به مقام نورانیت من می رسید. این بابِ معرفت خداست.»

به راستی، چرا خدا این همه دربارۀ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و عترت طاهرینش سفارش کرده است؟ چون همگی آن ها باب معرفتِ خدا هستند. در اذن دخول به حرم امام رضا (علیه السلام) [و دیگر ائمه (علیهم السلام) ] می خوانیم: «اَللَّهُمَّ اِنِّی اَعْتَقِدُ حُرْمَةَ صاحِبِ هذَا الْمَشْهَدِ الشَّرِيفِ فِي غَيْبَتِهِ كَما اَعْتَقِدُها فِی حَضْرَتِهِ... .» (خدایا، من معتقدم که احترام صاحب این بقعۀ شریف در زمان غیبتش مثل حضورش است.)

این ها صاحب مقام نورانیت اند. نور که مرگ ندارد! خدای قادر و متعال این انسان های کامل را آیت الله یعنی نشانۀ خودش قرار داده است. ما باید در هر نوبت از زیارتمان، اتصالمان به خداوند بیشتر و باورمان به معاد قوی تر و یقینمان به توحید عمیق تر شود.

حجت الاسلام والمسلمین اسکندری، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 9دی1396

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در شب معراج

خوارزمی که از شخصیت های پرآوازۀ اهل سنت است و کتاب های متعددی دارد، از عبدالله بن عُمر [فرزند خلیفۀ دوّم] چنین نقل کرده است:

سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ وَ سُئِلَ بِاَیِّ لُغَةٍ خاطَبَکَ رَبُّکَ لَيْلَةَ الْمِعْراجِ قالَ خاطَبَنِی بِلُغَةِ عَلِیِّ بْنِ اَبِی طالِبٍ فَاَلْهَمَنِی اَنْ قُلْتُ يا رَبِّ خاطَبْتَنِی اَنْتَ اَمْ عَلِیٌّ فَقالَ يا اَحْمَدُ اَنا شَیْ ءٌ لا كَالْاَشْياءِ لا اُقاسُ بِالنّاسِ وَ لا اُوصَفُ بِالشُّبُهاتِ خَلَقْتُکَ مِنْ نُورِی وَ خَلَقْتُ عَلِيّاً مِنْ نُورِکَ فَاطَّلَعْتُ عَلَى سَرائِرِ قَلْبِکَ فَلَمْ اَجِدْ فِی قَلْبِکَ اَحَبَّ اِلَيْکَ مِنْ

ص: 60

عَلِیِّ بْنِ اَبِی طالِبٍ فَخاطَبْتُکَ بِلِسانِهِ كَما يَطْمَئِنَّ قَلْبُکَ.(1)

شنیدم از رسول خدا که [از ایشان] سؤال شد: «خداوند در شب معراج چگونه و با چه زبانی شما را مخاطب قرار داد؟» پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «خداوند مرا با صدای علی بن ابی طالب مخاطب قرار داد و سپس به من الهام کرد که پرسیدم: ‘پروردگارا! تو با من حرف زدی یا علی؟‘!» خداوند فرمود: «ای احمد! من با هیچ چیز قیاس نشده و با چیزهای شبیهِ اشیا هم، وصف نمی شوم. تو را از نور خودم و علی را از نور تو خلق کردم و دانستم که در قلب تو محبوب تر از علی وجود ندارد؛ پس با زبان علی با تو حرف زدم تا قلبت آرامش پیدا کند.

آیت الله حسینی قزوینی، تالار دانشگاه رضوی، 27شهریور1386

نزول آیۀ تطهیر

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عبای خودشان را روی خمسۀ طیبه کشیدند: روی سر مبارک خودشان، امیرالمؤمنین، فاطمۀ زهرا، امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) و جبرائیل امین این آیه را بر پیامبر اسلام نازل کرد: {اِنَّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً}(2) (خداوند فقط مى خواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور كند و كاملاً شما را پاک سازد.)

این آیه ]از آیاتی است که [بر عصمت اهل بیت (علیهم السلام) دلالت می کند. نزول این آیه در خانۀ امّ سلمه اتفاق افتاده است و وقتی دید که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین حرکتی را انجام دادند، به ایشان عرض کرد: «ای رسول خدا! من هم [با شما]هستم؟» پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در جواب فرمودند: «تو بر راه درستی [؛ اگرچه از

ص: 61


1- اخطب خوارزم، موفق بن احمد، المناقب، ص37؛ على بن موسى بن جعفربن طاووس (سیدبن طاووس)، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ج 1، ص155.
2- احزاب، 33.

اهلِ کسا نیستی].»(1)

این حادثه، حادثۀ بسیار مهمی است و ما که پیرو مکتب عصمت و طهارت هستیم، فقه و معارف خودمان را از کسانی می گیریم که خدای متعال، عصمت آن ها را تضمین کرده است.

حجت الاسلام والمسلمین

مهدوی نیا، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 26مهر1393

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مباهله با مسیحیان نجران

در سال دهم هجری قمری، نصارای نجران آمدند خدمتِ وجود مقدس پیامبر خاتم، محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) و دربارۀ مسیحیت و حضرت عیسی (علیه السلام) صحبت و بحث کردند. کار به جایی رسید که این آیۀ کریمه نازل شد:

{فَمَنْ حاجَّکَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ اَبْناءَنا وَ اَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَى الْكاذِبِينَ}(2)[ای محمد] پس هركس در اين [باره] پس از علمی كه برایت [حاصل] آمده است، با تو محاجّه [یعنی جنگ و جدل] كند، بگو: «بياييد تا پسران ما و پسران شما و زنان ما و زنان شما و خودمان و خودتان را فرا خوانيم؛ سپس مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغ گويان قرار دهيم.»

پس از نزول این آیه، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن ها فرمودند: «خداوند به من خبر داده است كه پس از مباهله، هركس بر باطل است، عذاب بر او نازل می شود تا به این وسيله، حق از باطل جدا شود.»

...نصارای نجران برای مشورت، یک روز مهلت خواستند. بزرگ نصارا گفت:

ص: 62


1- فرات بن ابراهيم بن فرات كوفى، تفسير فرات الكوفی، ص332.
2- آل عمران، 61: این آیه به آیۀ مباهله و ابتهال نیز معروف است.

نگاه کنید ببینید که پیامبر مسلمانان، فردا چه کسانی را با خودش می آورد؟ اگر با اصحاب و یارانش آمد، با او مباهله کنید و بدانید غالب و پیروز هستید؛ اما اگر دیدید فرزندان و خاندان خودش را آورده است، از مباهلۀ با او بپرهیزید و بدانید اگر دعا کند، مستجاب می شود و اگر نفرین کند، به بلای حتمیِ الهی مبتلا می شوید.

]فردای آن روز[ دیدند پیامبر مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) دست امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را گرفته اند و به همراه حضرت فاطمه (علیها السلام) و دو آقازادۀ عزیزشان، امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) ، برای مباهله حاضر شدند.(1)

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای {اَنْفُسَنا} امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و برای {نِساءَنا} فاطمۀ زهرا (علیها السلام) و برای {اَبْناءَنا} امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) را انتخاب کردند.(2) مسیحیان تا این صحنه را دیدند، احساس کردند که الان عذاب بر آنان نازل می شود و حتماً اگر مباهله کنند، شکست می خورند؛ ازاین رو تقاضا کردند که در پناه اسلام جزیه دهند و وارد مباهله با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت ایشان (علیهم السلام) نشوند!(3)

حجت الاسلام والمسلمین

مهدوی نیا، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 26مهر1393

شأن نزول آیۀ ولایت

آیۀ 55 سورۀ مبارکۀ مائده روشن ترین آیه برای ولایت و امامت آقا امیرالمؤمنین (علیه السلام) است که فرموده است: {اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ} (ولىّ [و سرپرست] شما فقط خدا و پيامبر او و كسانى اند كه ايمان آورده اند: كسانى كه نماز را برپا مى دارند و درحال ركوع، زكات مى دهند.)

ص: 63


1- محمدبن محمدبن نعمان عکبری بغدادی (شیخ مفید)، الارشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج 1، ص167و168.
2- سیدهاشم بن سلیمان بحرانی، البرهان فی تفسير القرآن، ج1، ص631؛ فرات بن ابراهيم بن فرات كوفى، تفسير فرات الكوفی، ص87.
3- محمدبن محمدبن نعمان عکبری بغدادی (شیخ مفید)، الارشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج 1، ص167و168.

این آیه زمانی نازل شد که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه بودند. حضرت از خانه بیرون آمدند و به اطرافیان فرمودند که همراه ایشان به مسجد بروند. معمولاً مسلمانان قبل از شروعِ نماز جماعت به مسجد می آمدند و نمازهای مستحبی یا قضا می خواندند تا پیامبر بیایند و نماز جماعت شروع شود. جلوی درب مسجد که رسیدند، دیدند فقیری از داخل مسجد بیرون می آید. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حضور مردم، از این فقیر سه سؤال کردند:

يا سائِلُ اَ ما اَعْطاکَ اَحَدٌ شَيْئاً قالَ نَعَمْ هَذَا الْخاتَمَ قالَ مَنْ اَعْطاكَهُ قالَ اَعْطانِيهِ ذلِکَ الرَّجُلُ الَّذِی يُصَلِّی قالَ عَلَى اَیِّ حالٍ اَعْطاکَ قالَ كانَ راكِعاً.

«ای سائل، آیا کسی چیزی به تو اعطا کرد؟» فقیر [انگشتری را که گرفته بود، نشان داد و] گفت: «بله، این انگشتر را.» پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «چه کسی این را اعطا کرد؟» [فقیر رویَش را برگرداند و با اشاره به حضرت علی (علیه السلام) که کنار ستون نماز می خواندند،] گفت: «آن آقایی که درحال نماز خواندن است.» رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسیدند: «در چه حالی به تو عطا کرد؟» فقیر گفت: «درحال رکوع.»

[بعد از این سخنان] رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دیدند همۀ این آیه با وجود مبارک و مقدس امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) تطبیق می کند: «فَكَبَّرَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ كَبَّرَ اَهْلُ الْمَسْجِدِ فَقالَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) عَلِیُّ بْنُ اَبِی طالِبٍ وَلِيُّكُمْ بَعْدِی.»(1) (پس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) [از خوش حالی، جلوی درب مسجد، با صدای بلند] الله اکبر گفتند و اهل مسجد هم تکبیر گفتند؛ بعد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «علی بن ابی طالب سرپرست شما بعد از من است.»)

آیه کاملاً روشن است و اگر جز این آیه، هیچ دلیلی بر ولایت

ص: 64


1- محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، امالی الصدوق، ص124.

امیرالمؤمنین (علیه السلام)

نداشتیم، باز هم همین کافی بود.(1)

امیرالمؤمنین

علی (علیه السلام) در رکوع انگشترشان را به فقیر دادند، نه با این انگیزه که خداوند آیه ای برایشان نازل کند یا فضیلتی بر ایشان اضافه شود یا چیزی به دست بیاورند، نه! نیت آن حضرت (علیه السلام) خالص و برای رضای خدا بود.

حجت الاسلام والمسلمین

عبدوس، حسینیۀ امام رضا (علیه السلام) ، 1اسفند1394

جواب قاطع امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به معاویه

معاویه در جنگ صفین به امیرالمؤمنین (علیه السلام) نامه ای نوشت و در آن، فضایلی را برای خودش بیان کرد! مضمون نامۀ او این بود: «من فضایل بسیاری دارم. پدر من [ابوسفیان] از بزرگانِ جاهلیت بود و من نیز فرمانروای مسلمانان هستم. من با پیامبر، رابطۀ خویشاوندی داشته و به واسطۀ خواهرم که مادر مؤمنین است، من دایی مؤمنین هستم و نیز کاتب قرآنم... .»

امیرالمؤمنین (علیه السلام) پس از خواندن نامه فرمود: «آیا این پسر ‘آكِلَةِ الْاَكْبَادِ’(2) [یعنی] هِندِ جگرخوار است که این گونه فخرفروشی می کند؟!» سپس در جواب او شعری نوشتند که:

مُحَمَّدٌ النَّبِیُّ اَخِی وَ صِنْوِی***وَ حَمْزَةُ سَيِّدُ الشُّهَداءِ عَمِّی

وَ جَعْفَرٌ الَّذِی يُمْسِی وَ يُضْحِی***يَطِيرُ مَعَ الْمَلائِكَةِ ابْنُ اُمِّی

وَ بِنْتُ مُحَمَّدٍ سَكَنِی وَ عِرْسِی***مَسُوطٌ لَحْمُها بِدَمِی وَ لَحْمِی

وَ سِبْطا اَحْمَدَ وَلَدایَ مِنْها***فَاَيُّكُمْ لَهُ سَهْمٌ كَسَهْمِی

ص: 65


1- توضیح گردآورنده: در کتاب المیزان فی تفسیر القرآن علامه طباطبایی نقل شده است که تعدادی از یهودیانِ تازه مسلمان خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده و عرض کردند: «بعد از شما، وصیّ شما و سرپرست ما کیست؟» در آن هنگام بود که آیۀ 55 سورۀ مائده نازل شد؛ پس همگی به سمت مسجد حرکت کردند و جلوی مسجد با فقیری روبه رو شدند و فهمیدند حضرت علی (علیه السلام) در رکوعِ نماز به آن فقیر، انگشتری بخشیده اند. آنجا بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهلِ مسجد تکبیر گفتند؛ سپس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «بعد از من، علی سرپرست شماست.» مردم گفتند: «خشنودیم که الله پروردگار ماست و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیامبر و علی بن ابیطالب (علیه السلام) ولیّ و سرپرست ما.» در این هنگام، آیۀ 56 سورۀ مائده نازل شد: {وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَاِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْغالِبُونَ} (و هركس خدا و پيامبر او و كسانى را كه ايمان آورده اند، ولىّ بداند [پيروز است؛ چراكه] حزب خدا همان پيروزمندان اند.) (نک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج6، ص16).
2- «آكِلَةِ الْاَكْبادِ» به معنای جگرخوار است و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هند، دختر عتبة بن ربیعةبن عبدشمس و مادر معاویه را به خاطر به دندان گرفتن جگر حضرت حمزه (علیه السلام) پس از جنگ اُحد، به این اسم نامیدند (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج30، ص296).

سَبَقْتُكُمْ اِلَى الْاِسْلامِ طُرّاً***غُلاماً ما بَلَغْتُ اَوانَ حُلُمِی

وَ صَلَّيْتُ الصَّلاةَ وَ كُنْتُ طِفْلاً ***مُقِرّاً بِالنَّبِیِّ فِی بِطْنِ اُمِّی

وَ اَوْجَبَ لِی وَلايَتَهُ عَلَيْكُمْ***رَسُولُ اللهِ يَوْمَ غَدِيرِ خُمِ

فَوَيْلٌ ثُ-مَّ وَيْ-لٌ ثُ-مَّ وَيْ-لٌ***لِمَنْ يَلْقَى الْاِلَهَ غَداً بِظُلْمِی(1)

محمد پیامبر خدا و برادر مهربان من است و حمزه، سرور شهیدان، عموی من. و جعفر، آن که روز و شب با ملائکه در پرواز است، پسر مادر من [و برادر من] است. دختر پیامبر باعث سکون دل و همسر من است. گوشت او با خون و گوشت من آمیخته است. و دو نوۀ پیامبر، فرزندان من و فاطمه اند. کدام یک از شما مثل من، چنین بهره ای دارید؟!

بر همۀ شما در اسلام آوردن سبقت گرفتم؛ درحالی که نوجوانی بودم که هنوز به حدّ بلوغ نرسيده بودم.

و من در کودکی با پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز خواندم و درحالی که در شکم مادرم بودم، به نبوت نبی اقرار کردم. و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز غدیر خم، به امر خدا، ولایتم را بر شما واجب کرد. پس وای به حال کسی و وای به حال کسی و وای به حال کسی که فردای قیامت، خدا را ملاقات کند؛ درحالی که به من ظلم کرده باشد!

[نقل شده است که معاویه پس از خواندن نامه، دستور داد نامه را از اهلِ شام مخفی نگه دارند تا کسی به امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) متمایل نشود.]

حجت الاسلام والمسلمین سیدمرتضی حسینی، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 28آبان1389

علم ائمۀ اطهار (علیهم السلام)

علم امام (علیه السلام) از مباحثی است که متکلمین شیعه و اندیشمندان فرقه های مختلف اسلامی همواره به آن توجه کرده اند. نگاهی که ما [شیعیان] به

ص: 66


1- احمدبن علی طبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص180و181.

امامت داریم، این است که امام معصوم (علیه السلام) را انسان کامل می دانیم: کسی که به مقام خلیفة اللهی رسیده است و برای رسالتی که بر دوشش هست، یعنی هدایت و تربیت انسان ها به سوی خداوند متعال، هم دارای عصمت است و هم دارای علم کامل.

امام [به اذن خداوند] به همۀ نیازهای انسان ها دربارۀ دنیا و آخرت آن ها، علم کامل دارد: هم دربارۀ امور زندگی فردی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادیِ انسان ها و هم دربارۀ اموری که برای ادامۀ حیات انسان در عوالم بعدی نیاز است. انسان برای بقا خلق شده است، نه فنا. انسان خلق شده است تا حیات خود را در عالم برزخ و عوالم بعدی ادامه دهد؛ به همین دلیل، علومی که امام دارد، با تمام مراحلِ سیر کمالِ انسان مرتبط است. به نقل از امام صادق (علیه السلام) در روایات، علومی که ائمه (علیهم السلام) اراده کنند و نیاز داشته باشند، خدای متعال به آن ها می آموزد.(1)

حجت الاسلام والمسلمین

اسکندری، تالار دانشگاه علوم اسلامی رضوی، 16شهریور1390

علوم ائمۀ اطهار (علیهم السلام) و وضعیت آن زمان

مشهور است جابربن حیان که علم شیمی را وضع کرد، شاگرد امام صادق (علیه السلام) بوده و مبانی این علم را از ایشان فرا گرفته است(2)

یا در روایتی آمده است که روزی حضرت باقر (علیه السلام) در مسجد مدینه مشغول تدریس علم جغرافیا و هیئت بودند و امام صادق (علیه السلام) هم که کودک بودند، در محضر درس پدر حضور داشتند. خلیفۀ وقت [ولیدبن عبدالملک برای بازدیدِ مسجد] می آید و می بیند که آن ها گوشه ای از مسجد، بحث می کنند... . او پس از گفت وگویی کوتاه با امام باقر (علیه السلام) چشمش به امام صادق (علیه السلام) می افتد و ازحضور این طفل خردسال

ص: 67


1- محمدبن یعقوب کلینی رازی، الاصول من الکافی، ج1، ص258.
2- محمدبن اسحاق بن ندیم (ابن ندیم)، الفهرست، ص499؛ على بن موسى بن جعفربن طاووس (سیدبن طاووس)، فرج المهموم فی تاريخ علماء النجوم، ص146؛ احمدبن محمدبن خلکان (ابن خلکان)، وفيات الاعيان و اَنباء اَبناء الزمان، ج1، ص327؛ البته در مهم ترین منابع رجالی شیعی، ازقبیل رجال النجاشی و رجال الطوسی که هردو در قرن پنجم تألیف شده است، در میان اصحابِ امام صادق (علیه السلام) هیچ اسمی از جابربن حیان نیامده است.

در این محفل علمی تعجب می کند. بعد گفت وگویی بین او و امام صادق (علیه السلام) رخ می دهد که در همین فضاست و حتی ارتباط چندانی هم به مباحث دینی ندارد. در پایان آن گفت وگو، ولیدبن عبدالملک اظهار می کند که در آینده، امام صادق (علیه السلام) یکی از بزرگ ترین دانشمندان جهان خواهد شد.(1)

اهل بیت (علیهم السلام) در زمینه های مختلف، حرف های بسیاری برای گفتن داشته اند؛ اما به اقتضای زمان حیاتشان نتوانسته اند همۀ آن موضوعات را بگویند یا شاید مخاطبی برای بیان آن ها نداشته اند.

در روایات داریم که وقتی وجود مبارک آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور کنند، در مسجد کوفه و سهله و اطراف آن، اطرافیان خود را با معارف عمیق قرآن آشنا می کنند.(2) علتش این است که فهم این علوم، به رشد عقلی نیازمند است.

اگر انسان ها قابلیت هایی برای فهم این علوم داشته باشند، آن وقت اهل بیت (علیهم السلام) قطعاً بیان می کنند؛ اما مسلّماً علومی مثل مباحث توحیدی و عبادی و اخلاقی، در اولویت اصلی بوده و اهل بیت (علیهم السلام) به آن پرداخته اند؛ وگرنه به همۀ انسان ها و مسیر عبودیت و بندگی خدا آسیبی جدی وارد می آمد.

دکتر امیرحسین بانکی پور، تالار دانشگاه علوم اسلامی رضوی، 16شهریور1390

وسعت علم امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)

وقتی که سلیمان نبی (علیه السلام) خواستند تختِ ملکۀ سبا را احضار کنند، به کسانی که در حضور و خدمتشان بودند، از انس و جن، فرمودند: {يا اَيُّهَا الْمَلَأُ اَيُّكُمْ يَأْتِينِی بِعَرْشِها قَبْلَ اَنْ يَأْتُونِی مُسْلِمِينَ} )ای بزرگان! کدام یک از شما تخت او [بلقیس] را برای من می آورَد؛ پیش از آنکه

ص: 68


1- مرکز مطالعات اسلامی استراسبورگ، مغز متفکر شیعه؛ امام صادق (علیه السلام) ، ص48و49.
2- نک: حسین نوری طبرسی (محدث نوری)، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 3، ص369؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج52، ص364.

به حال تسلیم نزد من آیند؟)قرآن کریم با تعبیری لطیف فرموده است: {قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ اَنَاْ آتِيکَ بِهِ قَبْلَ اَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ اِنّی عَلَيْهِ لَقَوِیٌّ اَمِينٌ} (عفریتی از جن گفت: «من آن را نزد تو می آورم؛ پیش از آنکه از جایگاه [قضاوت] خود برخیزی و من بر انجام آن توانا و امینم.»)

شخص دیگری هم داوطلب شد. او کسی نبود جز آصف بن برخیا، وزیر و جانشین حضرت سلیمان (علیه السلام) : {قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ اَنا آتِيکَ بِهِ قَبْلَ اَنْ يَرْتَدَّ اِلَيْکَ طَرْفُکَ... .}(1) (کسی که دانشی از کتاب [الهی] داشت، گفت: «پیش از آنکه چشم بَرهم زنی، آن را نزد تو خواهم آورد!»)

قرآن کریم در معرفی این شخص می فرماید: {عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ...}؛ یعنی کسی که مقداری از کتاب علم الهی و اسرار آفرینش را می دانست، گفت: «قبل از اینکه پلک چشمت برگردد، تخت حاضر است.»

حالا این جمله را بگذارید کنار این آیه از قرآن کریم که می فرماید: {وَ يَقُولُ الَّذينَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفَی بِاللهِ شَهيداً بَيْنِی وَ بَيْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ»(2) (و کسانی که کافر شدند، می گویند: «تو پیامبر نیستی!» بگو: «کافی است که خداوند و کسی که علم کتاب نزد اوست، میان من و شما گواه باشد.»)

[عزیزان من! طبق آنچه بیان کردیم،] اگر اندکی از علم کتاب همراه شاهد سلیمان بود، همۀ علم کتاب نزد شاهد ماست. همۀ قرآن، تورات، انجیل، زبور و هرچه که نازل شده و نشده است و در سرّ الهی است، همه در سینۀ آن حضرت است و ایشان امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) هستند.(3)

جای جای قرآن کریم با تعابیر گوناگون، سخن از امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)

ص: 69


1- نمل، 38و39و40.
2- رعد، 43.
3- نک: محمدبن محمدرضا قمی مشهدی، تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج6، ص483؛ سیدهاشم بن سلیمان بحرانی، البرهان فی تفسير القرآن، ج 3، ص 273و274.

است.

حجت الاسلام والمسلمین

حاج علی اکبری، مسجد گوهرشاد، 11فروردین1396

گوشه ای از علم غیب امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)

علامه مجلسی (رحمة الله) از شخصی به نام وشاء چنین نقل کرده اند که امیرالمؤمنین (علیه السلام) روزی به او فرمودند: «برو به فلان مسجد در فلان محلۀ کوفه. زن و مردی باهم دعوا می کنند. آن ها را نزد من بیاور.» او رفت و گفت: «بیایید که امیرالمؤمنین (علیه السلام) با شما کار دارند.» وقتی آمدند محضر مبارک امیرالمؤمنین (علیه السلام) ، حضرت فرمودند: «به هم چه می گفتید؟» مرد گفت: «من این خانم را به عقد خودم در آوردم. مهریه هم برایش تعیین کردم؛ اما نمی دانم چه شد که شب عروسی و زفاف، به شدّت به او نفرت پیدا کردم! نمی توانم او را به عنوان همسر بپذیرم.» حضرت (علیه السلام) فرمودند: «می دانی چرا؟ چون این زن بر تو حرام است!» در بین حضاری که نشسته بودند، همهمه ای افتاد. حضرت به آن زن رو کردند و فرمودند: «ای خانم، من را می شناسی؟» گفت: «بله، اسمتان را شنیده ام؛ اما خودتان را ندیده بودم.» امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرمودند:

آیا تو فلانی، دختر فلانی، از فلان قبیله نیستی؟ یادت هست در ایام جوانی، بدون اطلاع خانواده ات ازدواج موقت کردی؟ ازطریق آن ازدواج، صاحب فرزندی شدی و از ترس خانواده و خویشانت، این موضوع را مخفی کردی؛ سپس بچه که به دنیا آمد، برای اینکه خجالت نکشی، او را به بیابانی بردی تا رهایش کنی؛ اما عاطفۀ مادری ات اجازه نمی داد که او را تنها بگذاری. به هرحال، از ترس و خجالت برگشتی [به سمت او] و در همین زمان، چند سگ حمله کردند و تو فرار کردی. یکی از سگ ها رفت نزدیک بچه ات و تو از ترس اینکه آسیبی به او نرسد، سنگی را برداشتی و پرتاب کردی تا

ص: 70

سگ را برانی؛ اما سنگ به پیشانی فرزندت اصابت کرد.

زن همۀ مطالب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را تأیید کرد. حضرت در ادامه فرمودند:

وقتی صدای گریۀ فرزندت را شنیدی، فقط گفتی: «خدایا، امانتم را به تو سپردم. او را حفظ کن، ای حافظ امانات... !» اکنون این جوانی که می خواستی با او ازدواج کنی، همان فرزندی است که در بیابان گذاشتی و رفتی. تو نمی توانی با او ازدواج کنی!(1)پس اهل بیت (علیهم السلام) عَیْنُ الله هستند، یعنی چشم خدا در میان مردم. یکی از شاهدان اعمالِ خوب و بد ما، وجودِ مبارک امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند. جوانان عزیز! چقدر خوب است انسان برای شرمنده نبودن در قیامت [و در پیشگاه خدا و اهل بیت (علیهم السلام) ]، به ناموس مردم نگاه نکند یا فلان حرفِ خلاف را نزند؛ چون امام (علیه السلام) شاهد است.

حجت الاسلام والمسلمین

سیدحمید میرباقری، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 26مهر1392

گوشه ای از علم غیب امام رضا (علیه السلام)

حسن بن علی وشّاء در کار تجارت پارچه بود. او این طور تعریف کرده است:

یک بار برای تجارت به سمت خراسان می رفتم. شب هنگام وارد مرو شدم؛ درحالی که واقفی مذهب(2) بودم. اتاقی برای استراحت گرفتم. [هنوز دقایقی نگذشته بود که] دیدم در می زنند. غلام سیاهی پشتِ در بود. به قیافه اش می خورد که اهلِ مدینه باشد. غلام گفت: «آقا و مولایم می فرماید: ‘یکی از دوستانمان از دنیا رفته است. پارچه ای نزد شماست که می خواهم با آن، او را کفن کنم.’» گفتم: «آقای تو کیست؟» گفت: «علی بن موسی الرضا (علیه السلام) .»

ص: 71


1- محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج40، ص218؛ محمدبن علی بن شهرآشوب سَرَوی مازندرانی، مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص266.
2- واقفیه یا واقفه یا ممطوره، گروهی از شیعیان بودند که بر امامت امام کاظم (علیه السلام) توقف کردند و از اعتراف به امامت امام رضا (علیه السلام) سرباز زدند. آن ها معتقد بودند که امام کاظم (علیه السلام) کسی را به امامت تعیین نکرده اند و ایشان مهدی موعود و آخرین امام اند که روزی برمی گردند.

گفتم: «من همۀ پارچه های خودم را فروخته ام و دیگر پارچه ای ندارم.» غلام رفت و دوباره برگشت و حرفش را تکرار کرد و من اظهار بی اطلاعی کردم. برای بار سوم برگشت و گفت: «[آقای من می فرماید:] پارچه در میان فلان بقچه قرار دارد [. آن را به ما بده].»با خود گفتم اگر حرفش درست باشد، دلیلی بر امامت اوست. غلام خود را فرستادم تا بقچه را بیاورد. همین که آن را گشودم، پارچۀ سیاهی را دیدم که دخترم به من داده و گفته بود: «پدرجان! این پارچه را بفروش و به جایش از خراسان برای من، سنگ [یا انگشتر] فیروزه و چادر بخر» و من فراموش کرده بودم. پارچه را به غلام دادم تا ببرد. بهایش را هم نگرفتم. غلام رفت و ساعتی بعد برگشت و گفت: «مولای من می فرماید: ‘این پارچه مال تو نیست که نمی خواهی پولش را بگیری. این پارچه را فلان دخترت به تو داده تا با فروشش، برای او فیروزه و چادر بخری. پولش را بگیر...!’»

از این ماجرا خیلی تعجب کردم و با خود گفتم: «به خدا قسم، مسائلی را که در آن ها شک دارم، می نویسم و او را به وسیلۀ همان پرسش هایی که از پدرش موسی بن جعفر (علیه السلام) می پرسیدم، امتحان خواهم کرد! [اگر بتواند پاسخ دهد، معلوم می شود که حق با او بوده و امامِ بعدی است.] سؤالات را نوشتم و آمدم جلوی خانۀ امام رضا (علیه السلام) . دیدم که مردم و فرماندهان و مسئولین می رفتند و می آمدند... . مدتی طول کشید. معلوم بود که به این راحتی نوبت من نمی رسد. مأیوس شدم و قصد رفتن کردم. همین که بلند شدم تا بروم، دیدم آقایی از پشتِ سر می گوید: «پسرِ دختر الیاس کجاست؟» [اسم پدربزرگ من را صدا زد.] گفتم: «من اینجا

ص: 72

هستم.» ایشان طومار و کاغذ تاشده ای را از جیبشان درآورده و فرمودند: «این جوابِ پرسش های تو و تفسیرشان است!»

[نامه را باز کردم و دیدم حضرت رضا (علیه السلام) تمام پرسش های من را پاسخ داده اند؛ بدون اینکه از ایشان سؤال کنم!] گفتم: «خدا و پیامبرش را بر خود شاهد و گواه می گیرم که تو حجت خدایی و استغفار و توبه می کنم [از اینکه ایشان را تا به امروز نشناخته و به امامتش اقرار نکرده بودم!]»(1)

حجت الاسلام والمسلمین سیدحمید میرباقری، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 4دی1393

ویژگی های ائمۀ اطهار (علیهم السلام)

قرآن کریم می فرماید: {وَ جَعَلْناهُمْ اَئِمَّةً يَهْدُونَ بِاَمْرِنا وَ اَوْحَيْنا اِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ اِقامَ الصَّلاةِ وَ اِيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدِينَ}(2) (و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به امر ما [مردم] هدايت می کردند و انجامِ كارهاى نيک و برپاداشتن نماز و دادن زكات را به آن ها وحى كرديم و فقط ما را عبادت می کردند.)

براساس این آیه، امام معصوم (علیه السلام) پنج ویژگی دارد:

1. اولین ویژگی امام (علیه السلام) این است که به امر خدا هدایت می کند تا مردم موحد باشند، دین دار باشند، منحرف نباشند؛ بنابراین هدایت مهم ترین کار امام است.

2. تمام خوبی ها و امور خیر در وجود امام (علیه السلام) قرار دارد. شما در زیارت جامعۀ کبیره می خوانید: «اِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ اَوَّلَهُ وَ اَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ.»(3) (اگر سخن از خير به ميان آيد، شما سرآغاز و اصل و فرع و معدن آن هستید.)

ص: 73


1- محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج49، ص69، به نقل از: حسین بن عبدالوهاب (ابن عبدالوهاب)، عیون المعجزات، ص108و109.
2- انبیا، 73.
3- محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کتابُ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص616؛ محمدبن حسن طوسی (شیخ الطائفة)، تهذيب الاحكام، ج 6، ص100.

ازاین رو در زیارت نامۀ ائمه (علیه السلام) چنین عرضه می داریم که امام (علیه السلام) منشأ تمام امور خیر بوده و از ایشان، شر و زشتی صادر نمی شود؛ چراکه معصوم هستند.

3. پیشوایان ما آمدند تا نماز برپا شود. نماز به عنوان عبادتِ مشترکِ تمام ادیان الهی است که اولیا و انبیا و ائمه (علیهم السلام) به آن دعوت کرده اند؛ ازاین رو در منابع دینی و قرآنی هم داریم که فراگیرشدن نماز در رئوس برنامه های امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. در سورۀ مبارکۀ حج آمده است: {اَلَّذِينَ اِنْ مَكَّنّاهُمْ فِی الْاَرْضِ اَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ اَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَةُ الْاُمُورِ}(1) (همان كسانى كه چون در زمين به آنان توانايى دهيم، نماز را برپا مى دارند و زكات مى دهند و به كارهاى پسنديده امر کرده و از كارهاى ناپسند باز می دارند و عاقبت همۀ كارها از آنِ خداست.)

4. ائمۀ اطهار (علیهم السلام) آمدند تا مردم ازنظر اقتصادی، مالشان پاک باشد: زکات بدهند و مالشان با زکات دادن حلال باشد.5. آن ها عبد محض خدا هستند. تمام وجودشان عبادت است. خداوند در قرآن کریم هرجا بخواهد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را مدح و ثنا کند، به اسم عبد خطاب می کند. وقتی می خواهد بگوید که او را به معراج بردیم، نمی گوید: «رَسُولُ اللهِ» یا به اسمشان اشاره نمی کند؛ بلکه آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) را به نام عبد، یعنی بنده خطاب می کند.(2)

ائمۀ اطهار (علیهم السلام) و جلوگیری از انحرافات

انحراف همیشه در جامعه هست و اقسامی دارد: انحراف عقیدتی، انحراف اخلاقی، انحراف اجتماعی، انحراف اقتصادی، انحراف سیاسی، انحراف خانوادگی و... .

بعضی ها در اعتقادات و باورهایشان انحراف دارند، بعضی ها در اخلاق و

ص: 74


1- حج، 4.
2- نک: اسراء، 1.

تعامل با دیگران مشکل دارند، بعضی ها در خانواده و بعضی ها نیز در مباحث اقتصادی دچار اشکالاتی هستند. یکی از کارهای امام معصوم (علیه السلام) ، اصلاح امور و جلوگیری از انحراف است. در زیارت نامة امام رضا (علیه السلام) می خوانیم: «اَشْهَدُ اَنَّکَ الْاِمامُ الْهادِی وَ الْوَلِیُّ الْمُرْشِدُ.»(1)

(شهادت می دهم که تو امامِ هدایت کننده و ولیّ ارشادکننده هستی.)

پرهیز از تحریک مخالفان

در روایتی، امام رضا (علیه السلام) به ابن ابی محمود فرموده اند: «اِنَّ مُخالِفِينا وَضَعُوا اَخْباراً فِی فَضائِ-لِنا وَ جَعَلُوها عَلَى ثَلاثَةِ اَقْسامٍ اَحَدُهَا الْغُلُوُّ وَ ثانِيهَا التَّقْصِيرُ فِی اَمْرِنا وَ ثالِثُهَا التَّصْرِيحُ بِمَثالِبِ اَعْدائِنا.» (همانا مخالفان ما اخباری در فضایل ما جعل كرده اند و آن اخبار بر سه قسم است:1. غلوّ؛ 2. كوتاهى در حقّ ما؛ 3. تصريح به بدى هاى دشمنانمان و دشنام آن ها.)

اینکه عده ای بیایند میان جمع، در مقابل دیگران، دشمنان ]اهل بیت (علیهم السلام) [ را با حرف های ناپسند نقد کنند [کار پسندیده ای نیست]! گاهی شما می خواهید افرادی را نقد کنید؛ ازاین رو اشکال عملکرد و کارشان را می گویید [که ایرادی ندارد]؛ اما گاهی به اسم عیدالزهرا و به اسم شادی اهل بیت (علیهم السلام) ، حرف های ناپسندی می زنند که باعث برخورد با شیعه می شود... .

بعد از بیان اقسامِ اخبار جعلی، به آثارش اشاره می کنم. [در ادامۀ این روایت] امام رضا (علیه السلام) فرمودند:

فَاِذا سَمِعَ النّاسُ الْغُلُوَّ فِينا كَفَّرُوا شِيعَتَنا... وَ اِذا سَمِعُوا التَّقْصِيرَ اعْتَقَدُوهُ فِينا وَ اِذا سَمِعُوا مَثالِبَ اَعْدائِنا بِاَسْمائِهِمْ ثَلَبُونا بِاَسْمائِنا.(2)

پس مردم وقتی اخبار غلو را دربارۀ ما می شنوند، شیعیان ما را تکفیر

ص: 75


1- محمدبن محمدبن نعمان عکبری بغدادی (شیخ مفید)، المقنعة، ص481؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 99، ص16.
2- محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عيون اخبار الرضا، ج 1، ص304.

می کنند... و هنگامی که کوتاهی در حق ما را می شنوند، به آن معتقد می شوند و هنگامی که بدی های دشمنان ما و دشنام به آن ها را با نام آن ها می شنوند، نام ما را می آورند و به ما ناسزا می گويند!

ائمۀ اطهار (علیهم السلام) و جلوگیری از غلوّ

کسانی هستند که در محبت اهل بیت (علیهم السلام) غلوّ می کنند. عده ای از آن ها می گفتند: «علی خدای ماست! [نَعُوذُ بِاللهِ]» یا می گویند: «حسین خدای من است! [نَعُوذُ بِاللهِ]» این کفر است و جایز نیست. خلاف توحید و اعتقاد ماست.(1)کسی نزد امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) آمد و آن حضرت را خدا خطاب کرد. حضرت فرمودند: «[این حرف ها را نزنید.] دربارۀ ما غلوّ نکنید! ما بندۀ خدا هستیم.»(2)

ائمۀ اطهار (علیهم السلام) هم وقتی با خدا کار دارند، دعا می کنند، نماز می خوانند، حاجاتشان را مطرح می کنند. چنین نیست که بخواهید ربوبیّت و نبوت یا الوهیّت را به آن ها نسبت دهید، حتی در شعر یا مداحی.

مراجع عظام و برخورد با غلوّ

من در حالات یکی از علما و مراجع بزرگ شیعه خواندم که روزی ایشان وارد حرم علی بن موسی الرضا (علیه السلام) شدند و شخص موجهی را دیدند که خم شده و دارد مقابل حرم سجده می کند! [نزدیکش رفتند و گفتند:] «تو انسان موجه و شناخته شده ای هستی! دیگران تو را [می شناسند و کوچک ترین

ص: 76


1- ائمۀ اطهار (علیهم السلام) و نیز علما و فقهای بزرگوار ما با شدیدترین وجه، غلو را مردود دانسته و غالیان را نکوهش و تکفیر کرده اند؛ ازجمله: محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج25، ص345و346؛ محمدبن محمدبن نعمان عکبری بغدادی (شیخ مفید)، تصحیح الاعتقاد بصواب الانتقاد، ص109؛ محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عيون اخبار الرضا، ج2، ص219.
2- محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ج2، ص614؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج25، ص270.

رفتارت را] می بینند. [مگر نمی دانی که] سجده برای غیرِخدا جایز نیست! چرا کاری می کنی که بعضی ها برداشت منفی کنند که شاید تو داری برای امام رضا (علیه السلام) سجده می کنی؟!»

عتبه بوسیِ حرم های مطهر امامان معصوم (علیهم السلام) مستحب است. سجده برای خدا در حرم منعی ندارد؛ اما سجده برای صاحب این حرم های مطهر را منع کرده اند؛ چون این کار باعث می شود بعضی ها برداشتِ شِرک کنند.

یک وقت، خودِ خداوند اجازه می دهد که ملائکه به حضرت آدم (علیه السلام) سجده کنند: این اِذن الهی است. آن عالم بزرگوار از این موضوع خوف داشت که بعضی اعمال شیعیان، باعث وَهْن دین و سُستی دین باشد. متأسفانه الان [به واسطۀ تکنولوژی و فضای مجازی] تصاویر زود پخش و منتشر می شود؛ ازاین رو نباید انسان کاری کند که شیعه و ائمه (علیهم السلام) در مذاق مردم و مخالفان و دیگران منفی جلوه کنند.

کوتاهی در حق ائمۀ اطهار (علیهم السلام)

علم امام معصوم (علیه السلام) لدنّی است: به اِذن خدا علم غیب می دانند، به اذن خدا کرامت دارند، به اذن خدا شفا می دهند، به اذن خدا نزد خدا واسطه می شوند و... . حالا کسی می آید و این ]مقامات[ را منکر می شود!

متأسفانه کتاب هایی هم نوشته یا ترجمه کرده اند که چاپ شده است و گاهی در آن ها [مقام و منزلت] ائمه (علیهم السلام) را در حدّ یک عالِم تحصیل کرده پایین آورده اند! این هم تقصیر [و کوتاهی] است. همان طور که غلوّ [زیاده روی] خطرناک است، تقصیر هم خطرناک است. زیارت جامعۀ کبیره، شناسنامۀ اهل بیت (علیهم السلام) است. ما در این زیارت، ائمه (علیهم السلام) را واسطۀ فیض می دانیم.

حجت الاسلام والمسلمین

رفیعی، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 7مهر1390

ص: 77

خلفای مطلق الهی

چه کسی غیر از اهل بیت (علیهم السلام) می تواند حق بندگی خدا را رعایت کند؟ وقتی ائمه (علیهم السلام) عبدِ مطلق خدای متعال شدند، در موقعیتی قرار می گیرند که به تعبیر [این فراز از] دعای ماه رجب که می فرماید: «لا فَرْقَ بَيْنَکَ وَ بَيْنَها اِلّا اَنَّهُمْ عِبادُکَ وَ خَلْقُکَ»(1)

هیچ فرقی بین امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و خدای متعال نیست، هیچ فرقی بین امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و خدای متعال نیست، هیچ فرقی بین امام رضا (علیه السلام) و خدای متعال نیست، [هیچ فرقی بین امامان معصوم (علیهم السلام) و خدای متعال نیست]؛ جز اینکه خدای متعال، خالق و معبود است و اهل بیت (علیهم السلام) عبد و مخلوق... .[ممکن است با خود بگویید] وقتی که آن قدر فاصله زیاد است که یکی عبد است و یکی معبود، یکی خالق است و یکی مخلوق، پس معنای این «لا فَرْقَ» چیست؟ [در جواب می گوییم] فرقش همانی است که در زیارت جامعۀ کبیره می خوانیم: امام (علیه السلام) عبدی است که خلیفۀ مطلق خداست. خلافت مطلقه دارد.(2)

امام (علیه السلام) در موقعیتی قرار دارد که تمام امور عالمِ خلقت، به اِذن خداوند در اختیار اوست؛ ازاین رو شما اگر از امام [حاجتی] بخواهید، گویا از خدا خواسته اید.

حجت الاسلام والمسلمین

سیدمحمدمهدی میرباقری، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 17خرداد1398

مقام خلیفةاللهی

شما در زیارت نامۀ ائمه (علیهم السلام) این جمله را بارها تکرار می کنید: «اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا خَلِيفَةَ اللهِ.»(3)

(سلام بر تو ای خلیفۀ خدا.) این جمله یعنی چه؟ معمولاً خلیفه را جانشین معنا می کنند. این دربارۀ انسان ها درست است؛ ولی دربارۀ خداوند

ص: 78


1- محمدبن حسن طوسی (شیخ الطائفة)، مصباح المتهجّد، ج 2، ص803؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 95، ص393.
2- نک: محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عيون اخبار الرضا، ج2، ص274؛ عباس قمی، مفاتیح الجنان، زیارت جامعۀ کبیره.
3- محمدبن یعقوب کلینی رازی، الاصول من الکافی، ج4، ص570.

غلط است. جانشینی برای این است که اگر یکی نبود، در غیابش دیگری به عنوان جانشین کارهای او را پیگیری کند. انسان ممکن است نباشد؛ اما خدایی که همیشه زنده است، جانشین [برایش] معنا ندارد. پس «خَلِیفَةُالله» یعنی چه؟ یعنی ای آقایی که مظهر وجود خدا در میان خلق خدایی، تو مظهر علم خدایی، تو مظهر قدرت خدایی، تو مظهر رحمت خدایی.

بنده و شما اگر بخواهیم با کسی حرف بزنیم و او هم با ما حرف بزند، می شنویم و جوابش را هم می دهیم؛ اما اگر هم زمان هزار نفر بخواهند با ما حرف بزنند، آیا می توانیم حرف همۀ آن ها را بشنویم و جواب هر هزار نفر را هم بدهیم؟! [معلوم است که نه!] چنین کاری امکان ندارد. حال از شما سؤال می کنم: اگر یک نفر با خدا حرف بزند یا همۀ مخلوقات با او حرف بزنند، مگر برای خدا فرقیمی کند؟ قطعاً نه. در تعقیبات نماز می خوانیم: «يا مَنْ لا يَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ.ٍ»(1) (ای کسی [خدایی] که شنیدن مطلبی او را از شنیدن مطلبی دیگر، باز نمی دارد!)

چون خداوند این گونه است، خلیفۀ خدا هم باید همین طور باشد؛ چون او مظهر وجود خداست؛ ازاین رو می بینید در آنِ واحد، هزاران نفر با وجود نازنین امام رضا (علیه السلام) صحبت می کنند. حضرت [به اذن خداوند متعال] سخن همه را می شنوند و توان پاسخ دادن به همه را نیز دارند.

حجت الاسلام والمسلمین

وحیدی، دارالهدایه، 21آذر1383

زیارت مطلقۀ امام حسین (علیه السلام) و امام شناسی

شیخ صدوق (رحمة الله) وقتی می خواهد زیارت مطلقۀ امام حسین (علیه السلام) را نقل کند، می گوید: «زیارت های بسیاری برای امام حسین (علیه السلام) نقل شده است؛ ولی من این زیارت را انتخاب کردم؛ زیرا: ‘اَصَحُّ الزِّیاراتِ عِنْدِی مِنْ طَرِیقِ الرِّوایةِ وَ فِیها

ص: 79


1- محمدباقر مجلسی، زاد المعاد - مفتاح الجنان، ص442، دعای جوشن کبیر؛ محمدبن محمدبن نعمان عکبری بغدادی (شیخ مفید)، کتاب الامالی، ص92.

بَلاغٌ وَ کِفایَةٌ’.»(1) [بنا بر گفتۀ این بزرگوار، این زیارت، از صحیح ترین زیارات است و هرچه گفتنی است، در این زیارت گفته شده و آنچه از معارف در این زیارت آمده است، کافی است.]

مضامین

این زیارت، همه چیز را بیان کرده است و من تقاضا دارم حتماً آن را بخوانید. در فقرات این زیارت آمده است: «وَ بِكُمْ فَتَحَ اللهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ اللهُ وَ بِكُمْ يَمْحُو ما يَشاءُ... .» (و خداوند به وسیلۀ شما می گشاید و افتتاح می کند و به وسیلۀ شما ختم می کند و به وسیلۀ شما آنچه بخواهد، محو می كند... .)

اوج

این زیارت اینجاست: «اِرادَةُ الرَّبِّ فِی مَقادِيرِ اُمُورِهِ تَهْبِطُ اِلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُمْ.»(2)

(خواست و ارادۀ پروردگار در تقدیرات امورش به سوى شما فرود مى آيد و از خانه هاى شما صادر مى شود.)اگر امام شناسیِ ما این طور باشد، هم در دنیا موفق هستیم و هم در آخرت؛ وگرنه [نگاه و اعتقاد ما] به امام (علیه السلام) به عنوان شخصیتی در حدّ مراجع تقلید یا کمی بالاتر، به درد نمی خورد.

آیت الله حسینی قزوینی، تالار دانشگاه علوم اسلامی رضوی، 27شهریور1386

شفای بیماری بَرَص توسط امام هادی (علیه السلام)

بر اساس نقلی از ابوهاشم جعفری، در سامرا [فرد] شیعه ای بود که بیماری برص داشت. [روزی] نزد یکی از دوستان امام هادی (علیه السلام) [به نام ابوعلی فِهری] آمده و از وضعیت جسمی اش شکایت کرد. او گفت: «نزد امام هادی (علیه السلام) برو و از حضرت بخواه برایت دعا کنند. امیدوارم خداوند به برکت دعای ایشان، شفایت دهد!» آن شخص سرِ راه امام هادی (علیه السلام) نشست تا ایشان را ملاقات کرده و تقاضا کند که برایش دعا کنند. وقتی حضرت (علیه السلام) از خانۀ متوکل برمی گشتند، برخاست تا نزد ایشان برود. هنوز چندقدمی مانده بود

ص: 80


1- محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کتابُ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص598.
2- محمدبن یعقوب کلینی رازی، الاصول من الكافی، ج 4، ص576؛ جعفربن محمدبن قولویه قمی (ابن قولویه)، كامل الزيارات، ص199.

به امام هادی (علیه السلام) برسد که حضرت از همان فاصله، با دستشان به او اشاره کرده و سه مرتبه فرمودند: «خداوند به تو عافیت دهد!»

این مرد شب به خانه آمد و خوابید. صبح که بلند شد، هیچ اثری از بیماری بَرص در پوستش نبود.(1)

حجت الاسلام والمسلمین

سیدحمید میرباقری، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 28مهر1392

ص: 81


1- نک: سعیدبن هبة الله راوندی (قطب الدین راوندی)، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص399.

ص: 82

بخش چهارم: ولایت پذیری و ولایت مداری

اشاره

ص: 83

ولایت خدا؛ ولایت طاغوت

همۀ ما می دانیم که انسانِ بی ولایت وجود ندارد. همۀ انسان ها زیر چتر ولایت هستند. ولایت بر دو نوع است: ولایت خدا و ولایت طاغوت. خداوند در قرآن کریم فرموده است:

{اَللهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا اَوْلِیاؤُهُمُ الطّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ اِلَى الظُّلُماتِ اُولَئِکَ اَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ}(1)

خداوند ولیّ و سرپرست کسانی است که ایمان آورده اند: آن ها را از ظلمت ها به سوی نور بیرون می برد و کسانی که کافر شدند، اولیای آن ها طاغوت ها هستند که آن ها را از نور به سوی ظلمت ها بیرون می برند: آن ها اهل آتش اند که همیشه در آن خواهند ماند.

حواسمان باشد که حتماً لازم نیست طاغوت، فرعون و نمرود باشد؛ حتماً لازم نیست صدامِ ملعون باشد. به تعبیر قرآن، هرآنچه غیرِخداست و غیر آن هایی که خدا اجازه داده است، طاغوت است. بدانید خدا آن گروهی که ولایت الهی را پذیرفتند، از ظلمتِ جهل، اضطراب، ظلمت، ناامنی و... نجات می دهد و به وادیِ نورِ آرامش و نورِ رحمت و نورِ ولایت رهنمون می سازد.

منظور از طاغوت

وقتی می گوییم طاغوت، بعضی ها فقط فرعون و نمرود به ذهنشان می رسد یا فقط یزید و معاویه و ابوسفیان و... را طاغوت می دانند. نه! متأسفانه خیلی از انسان ها هم گاهی وقت ها برای همدیگر طاغوت می شوند؛ مثلاً اگر قرار باشد مردی به زنش بگوید باید فلان کار را انجام دهد و این بایدها در راستای بایدهای الهی نباشد، این مرد طاغوتِ این زن است.

بدانید گروهی که ولایت الهی را پذیرفته اند، خداوند آن ها را از ظلمت جهل، اضطراب، ظلمت ناامنی و... نجات می دهد و به وادی نورِ آرامش، نورِ رحمت و نورِ ولایت رهنمون می سازد.

ص: 84


1- بقره، 257.

این

بایدهاونبایدهایی که خودمان درست کرده ایم، مثل مجالس عروسی و تفریح ها و پوشش ها [به شیوه های ناپسند] و... که برایمان کلی هم گرفتاری در پی دارد، بایدهاونبایدهای دین نیست. هرکس بخواهد ما را به انجام آن ها اجبار کند، می شود طاغوت! طاغوت، یعنی کسی که امروَنهی او الهی نباشد. ما مطیع کسانی هستیم که امروَنهی آن ها الهی است.

صاحبانِ ولایت

1. خداوند: اولین وجود نازنینی که امروَنهی او برای ما لازم الاجراست، حضرت حق تعالی است. خدا دربارۀ هرچه بگوید: «باید»، یعنی آن را واجب کرده است و دربارۀ هرچه بگوید: «نباید»، یعنی حرام است. اگر مردم این بایدهاونبایدها را انجام دهند، ولایت الهیه را پذیرفته اند. ولایت یعنی پذیرش بایدهاونبایدها.

2. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) : چون دستور خداوند در قرآن این است که هرچه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است، باید اطاعت شود: {وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا.}(1) (آنچه پيامبر برایتان آورد، بپذیرید و از آنچه شما را نهى كرد، خوددارى كنيد.)

3. امیرالمؤمنین (علیه السلام) و اولاد معصوم ایشان (علیهم السلام) .

4. فقهای عظام [در عصر غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ]: امام صادق (علیه السلام) در روایتی فرموده اند: «و اما هرکس از فقیهان كه نفس خویش را [از شهوات و لذات] حفظ کند، نگهبان دين خود باشد، با هواهای نفسانی اش به مخالفت برخیزد و مطيع امر مولايش باشد، بر عوام لازم است كه از او تقليد كنند.»(2)

می بینید که در عصر غیبت، ما را رها نکرده اند. همچنان که بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ما را رها نکردند و برایمان ولیّ گذاشتند، در عصر غیبت هم،

ص: 85


1- حشر، 7.
2- حسن بن علی (علیه السلام) ، التفسير المنسوب الى الامام الحسن العسكری (علیه السلام) ، ص300؛ احمدبن علی طبرسی، الاحتجاج، ج 2، ص458.

فقهای عظام ولیّ مردم هستند و در رأس آن ها ولایت فقیه است. آیا ]امروزه[ زندگی ما با بایدهاونبایدهای مراجع تقلید تنظیم می شود؟!

5. پدر خانواده و شوهر: در حوزۀ خانواده، خداوند برای پدر نسبت به فرزندان و همچنین برای شوهر نسبت به همسرش جایگاه ولایت قائل شده است؛ البته ولایتِ شوهر و پدر باید در راستای بایدهاونبایدهای الهی باشد. قرآن می فرماید: {و اِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بِی ما لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما}(1) (و اگر آن دو

[مشرک باشند و] تلاش كنند كه براى من همتایى قائل شوى كه به آن علم ندارى، از آن ها پیروى نكن!)

اگر پدرت هم که ولیّ توست، خواست تو را به گناه دستور دهد، مثلاً بگوید حجاب نداشته باشی یا نماز نخوانی، حق نداری از او اطاعت کنی؛ چون در آن حالت، این پدر بر تو ولایت ندارد.

حجت الاسلام والمسلمین

ماندگاری، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 9مرداد1394

ولایتِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)

خداوند متعال حقِ ولایت را به پیامبرش عنایت فرموده است. به تعبیر فقها و علمای عظیم الشأن، ازجمله امام راحل (رحمة الله) ، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان حیاتشان سه مسئولیت در جامعه داشتند:

1. رسالت و پیامبری: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) احکام و معارف دین را از طریق وحی از خداوند دریافت و سپس این آموزه های وحیانی را، هم به مردم ابلاغ می کند و هم به آن ها آموزش می دهد.

2. مقام قضاوت: حل وفصل مشکلات مردم و دعاوی و اختلافات مسئولیت دیگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود؛ چنان که قرآن کریم فرموده است: {وَ مَا كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ اِذا قَضَى اللهُ وَ رَسُولُهُ اَمْراً اَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ

ص: 86


1- عنکبوت، 8.

اَمْرِهِمْ}(1) (هیچ مرد و زن باایمانى حق ندارد هنگامی كه خدا و پیامبرش امرى را لازم بدانند، [در برابر فرمان خدا] اختیارى داشته باشد.)

3. حکومت و رهبری جامعه: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) زمامِ حکومت و امور سیاسی اجتماعی را در اختیار داشتند. این طور نبوده است که فقط آموزه های دینی را ابلاغ کنند؛ نه! آنجایی که لازم است، باید از حدود و ثغور کشور اسلامی دفاع می کردند. ترتیب دادن قوای نظامی دفاعی و ایجاد نظام سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و رهبری و مدیریت جامعه [هم از دیگر وظایف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود].

حجت الاسلام والمسلمین شریعتی تبار، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 12بهمن1394

داوری و حکمیّت ائمۀ اطهار (علیهم السلام)

خداوند فرموده است: {فَلَا وَ رَبِّکَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوکَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِی اَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً}(2) (به پروردگارت سوگند که آن ها مؤمن نخواهند بود؛ مگر اینکه در اختلاف های خود، تو را به داوری طلبند؛ سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند.)

[به عبارتی دیگر] اگر پیامبر قضاوتی کرد، نپرسند: «چرا؟» و در دلشان نگویند: «چرا این طور فرمود؟!» فصل الخطاب در دوران حضور، با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام (علیه السلام) است، در دوران غیبت هم با ولیّ فقیه و مرجع تقلید. در مسائل شرعی که هیچ، در مسائل سیاسی و اجتماعی هم این گونه است. اگر می گویند کلام رهبری و ولیّ فقیه فصل الخطاب است، این فقط جنبۀ اجتماعی و حزبی و سیاسی ندارد؛ بلکه به معنای یک اصل اعتقادی است؛ به همین دلیل اگر داوری کرد، نباید بگوییم: «به نظر ما، رهبر و ولیّ فقیه در

ص: 87


1- احزاب، 36.
2- نساء، 65.

این موضوع اشتباه کرده است!» ولیّ فقیه و مرجع تقلید معصوم نیست؛ اما امام صادق (علیه السلام) فرموده اند: «...فَاِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ قاضِياً فَتَحاكَمُوا اِلَيْهِ.»(1) ... پس حكم را نزد او برده و قضاوتش را بپذيريد. به درستی که من او را بر شما داور قرار دادم.)شرط اول در ولایت مداری، ایمان به ولایت و صاحبِ ولایت است. اگر ایمان نباشد، اعتقاد و باور نباشد، هر جا به نفعمان است، می گوییم: «حرفش درست است» و هرجا به نفعمان نیست، می گوییم: «درست نمی گوید»!

حجت الاسلام والمسلمین سیدابوالفضل طباطبایی، صحن جامع رضوی، 3مرداد1395

لزوم اطاعت از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمۀ اطهار (علیهم السلام)

{یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اَطِیعُوا اللهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الْاَمْرِ مِنْکُمْ}(2) (اى كسانى كه ایمان آورده اید، از خدا و پیامبر و اولی الامرتان [یعنی اوصیای الهی] اطاعت كنید.)

در این آیۀ کریمه چند نکته مطرح است:

1. فعل {اَطِیعُوا} تکرار شده است؛ درحالی که یک بار نیز کافی بود. چرا {اَطِیعُوا} تکرار شده است؟ چرا سه بار تكرار نشده است؟ {اَطِیعُوا اللهَ} در واقع امر عقلی است؛ یعنی عقل انسان می فهمد که باید از خدا اطاعت کرد؛ اما {اَطِیعُوا الرَّسُولَ} یعنی اطاعت از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دیگر حرف عقل نیست؛ [بنابراین] فعل تکرار می شود: اولین {اَطِیعُوا} می شود امر ارشادی؛ اما اولین امری که خدا می کند، این است که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم اطاعت کنید. این اطاعت می شود امر مولوی.(3)

2. اصولاً آنچه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند، به دو دسته تقسیم می شود: دستۀ

ص: 88


1- محمدبن یعقوب کلینی رازی، الاصول من الکافی، ج7، ص412.
2- نساء، 59.
3- برای آگاهی بیشتر دربارۀ مفهوم «امر ارشادی» و «امر مولوی»، نک: «https://hawzah.net/fa/Question/View/64184».

اول، مباحثی است که حرف خداست؛ مثلاً ما از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده ایم: {اَقِيمُوا الصَّلاةَ(1)} (نماز را برپا دارید.) اینجا، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) امر خدا را ابلاغ کرده اند. دسته دوّم، اوامر و نواهیِ خاصِّ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است که دیگر امروَنهی نیست و آن حضرت به عنوان حاکم و اداره کنندۀ جامعۀ اسلامی، خود می توانند اعلانِ جنگ یا اعلانِ صلح کنند و کسی را به عنوان فرمانده انتخاب یا کسی را از سمتش عزل کنند و... .از این آیه، عصمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اولی الامر [یعنی ائمۀ اطهار (علیهم السلام) ] به وضوح روشن می شود؛ اما عزیزانِ اهل سنّت باز آن را قبول نداشته و اشکال می گیرند که این موضوع، موجب تعجب انسان است.

پیامبر و اولی الامر حتماً باید معصوم باشند؛ چون در غیر این صورت، این آیه اجراشدنی نیست.

حجت الاسلام والمسلمین

محمدی، بنیاد پژوهش های اسلامی، 20دی1391

همراه با صادقین

خداوند در سورۀ مبارکۀ توبه فرموده است: {یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ}(2) (اى كسانى كه ایمان آورده اید، از [مخالفت با فرمان] خدا بپرهیزید و با راست گویان باشید!)

فخر رازی [صاحب تفسیر کبیر] وقتی به این آیه می رسد، می گوید: «صادقین باید حتماً معصوم باشند.»(3)

وقتی خداوند به طور مطلق می فرماید: {کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ}، این معیّت و همراهی، مطلقاً اقتضا می کند که صادقین معصوم باشند؛ وگرنه با کسی که گاهی وقت ها صادق نیست، نمی شود همراه شد؛ بنابراین صادقین حتماً باید معصوم باشند. ازاین به بعد ]فخر رازی[ می گوید: «صادقین همۀ

ص: 89


1- این عبارت، عیناً دوازده بار در قرآن کریم به کار رفته است (بقره، 43و83و110؛ نساء، 77و103؛ انعام، 72؛ یونس، 87؛ حج، 78؛ نور، 56؛ روم، 31؛ مجادله، 113؛ مزمل، 20).
2- توبه، 119.
3- محمدبن عمر فخر رازی، تفسير الفخر الرازی (المشتهر بالتفسیر الكبير)، ج16، ص226.

امت است!»(1) ما نفهمیدیم امتی که تک تک آن ها معصوم نیستند، چطور وقتی جمع می شوند، معصوم می شوند؟!

اولاً، وقتی تک تک مردم احتمالِ خطا دارند، مسلّماً باهم که جمع شوند، احتمال خطایشان هم بیشتر می شود؛ پس عصمت از کجا می آید؟! ثانیاً {کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ} دو گروه هستند: یک گروه، صادقین و یک گروه هم امت که باید با صادقین باشند. نمی شود که امت خودشان با خودشان باشند؛ این ]حرف[ لغو است!

حجت الاسلام والمسلمین

محمدی، بنیاد پژوهش های اسلامی، 20دی1391

ولایت مداری

ولایت مداری یعنی پیاده کردنِ آنچه امام معصوم (علیه السلام) و شخص صاحبِ ولایت، ازسوی خدا در زمین برای مردم پیاده می کند. زندگی ما متأثر از اماممان است. نمی توانیم بگوییم زندگی ما جدای از امام (علیه السلام) و جدای از ولایت است. ولایت در زندگی ما اثر دارد و باید ولایت مدار باشیم؛ اما چگونه؟ فقط با شعار و حرف یا در مقام عمل؟!

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند: «اِنَّ اَبْغَضَ النّاسِ اِلَى اللهِ مَنْ يَقْتَدِی بِسُنَّةِ اِمامٍ وَ لا يَقْتَدِی بِاَعْمالِهِ.»(2)

(همانا مبغوض ترين مردم در پيشگاه الهى، كسی است كه به سنّت امامی اقتدا مى كند؛ ولى از اعمال او پيروى نمى كند.) چنین شخصی به زبان می گوید که ولایت مدار است؛ اما در عمل این گونه نیست.

[طبق آنچه گفتیم،] اولین مرحله از فهمِ معنای ولایت، ولایت مداری است و سپس، عمل کردن به آن. انسان نباید در جامعه، بدون رهبر و ولیّ باشد. باید رهبرش را انتخاب کند؛ حالا این رهبر، یا امام و رهبرِ هدایت است که اگر دنبالش بروی، مسیرش به بهشت برین ختم می شود(3)

یا امام «نار»

ص: 90


1- محمدبن عمر فخر رازی، تفسير الفخر الرازی (المشتهر بالتفسیر الكبير)، ج16، ص227.
2- محمدبن یعقوب کلینی رازی، الاصول من الکافی، ج8، ص234.
3- نک: سجده، 24؛ انبیاء، 73.

است که اگر دنبالش بروی، جایت در دوزخ است.(1)

دنبال چه کسی باید حرکت کرد؟!

حجت الاسلام والمسلمین سیدابوالفضل طباطبایی، صحن جامع رضوی، 2مرداد1395

اقلیّت یا اکثریّت؟!

بعضی افراد ملاک و میزان حقانیت را کثرت تعداد یا معیار ناحق بودن را اقلّ اعداد می دانند! بعضی از همین ها سؤال می پرسند که: «اگر شیعه برحق است، پس چرا در طول تاریخ در اقلیت قرار داشته است؟»

ما به این سؤال، جوابی نقض می دهیم: اولاً، اگر اکثریت ملاک باشد، امروزه تعداد پیروان آیین مسیحیت از همۀ ادیان بیشتر است؛ پس آیا حقانیت با مسیحیان است؟! ثانیاً، شیعه در مقایسه با چهار مذهب [اهل سنت] در اقلیت نیست. ثالثاً، امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرموده اند: «يا مَعْشَرَ النّاسِ لا تَسْتَوْحِشُوا فِی طَرِيقِ الْهُدَى لِ-قِلَّةِ اَهْلِهِ.»(2)

«ای گروه مردم، در مسیر هدایت [و حقانیت] از کم بودن نفراتتان نترسید.» رابعاً، در چندین آیه از قرآن کریم آمده است: {وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّكُورُ}(3) (و عدۀ کمی از بندگانم، شکرگزارند.) بنابراین [براساس استدلال عده ای] چون بندگان شاکر کم هستند، این ها باطلند؟! ازطرفی، در آیاتی دیگر از قرآن کریم آمده است:

{«وَ لَكِنَّ اَكْثَرَ النّاسِ لا يَشْكُرُونَ}(4) (ولی بیشتر مردم شکرگزار نیستند.)

{وَ لَكِنَّ اَكْثَرَ النّاسِ لا يُؤْمِنُونَ}(5) (ولی بیشتر مردم ایمان نمی آورند.)

{وَ اَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ}(6) (و بیشترشان فاسق هستند.)

{اَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ}(7) (بیشترشان نمی اندیشند.)

ص: 91


1- نک: قصص، 41؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج24، ص156.
2- ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی اصفهانی، الغارات، ج 2، ص584؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج34، ص359.
3- سبأ، 13.
4- بقره، 243؛ یوسف، 38؛ غافر، 61.
5- غافر، 59؛ رعد، 1؛ هود، 17.
6- آل عمران، 110
7- حجرات، 4؛ مائده، 103؛ عنکبوت، 103.

[بنابر مطالب پیش گفته] ملاک در حقانیت، نه اقلیت است و نه اکثریت. هر انسان یا طایفه ای، اگر عقایدش با قرآن و سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مطابق بود، حق است و اگر هم خوانی نداشت، باطل است...؛ بنابراین اگر تمام مردم کرۀ زمین برخلافِ جهت خدا حرکت کنند، باطل هستند.

آیت الله حسینی قزوینی، تالار دانشگاه علوم اسلامی رضوی، 27شهریور1386

حدیث نورانیِ سلسلةالذّهب

حدیث سلسلة الذهب را ثامن الحجج، علی بن موسی الرضا (علیه السلام) ، با سلسله اسنادی از پدرانشان تا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و بعد از جبرائیل (علیه السلام) ، در نیشابور بیان کردند. براساس این حدیث نورانی، خداوند متعال فرموده است: «لا اِلَهَ اِلَّا اللهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی اَمِنَ مِنْ عَذابِی.» («لا اِلَهَ اِلَّا اللهُ» قلعه و پناهگاه من است؛ پس هرکس داخل قلعۀ من شود، از عذابِ من ایمن است.) اما دست یابی به این امان شرط دارد. [امام رضا (علیه السلام) پس از بیان این سخن خداوند،] پردۀ کجاوه ای را که در آن نشسته بودند، کنار زدند و بعد از آنکه موکبشان چند قدم برداشت، جمله ای اضافه کردند و با صدای بلند فرمودند: «بِشُرُوطِها وَ اَنا مِنْ شُرُوطِها.»(1)

پس شروط «لا اله الّا الله» پذیرش [ولایت و امامت] پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دوازده امام معصوم (علیهم السلام) است.

مقصود، فقط گفتن لفظ «لا اله الّا الله» با زبان نیست. درحقیقت، کسی که با اعتقاد واقعی، «لا اِلَهَ اِلَّا اللهُ» را می گوید، دیگر بندۀ پول نیست، بندۀ غضب و شهوت و... نیست؛ بلکه فقط بندۀ «الله» است.

حجت الاسلام والمسلمین

سیدمرتضی حسینی، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 28آبان1389

ص: 92


1- محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عيون اخبار الرضا، ج 2، ص135؛ محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، معانی الاخبار، ص371.

روایت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و پذیرش ولایت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)

خداوند فرموده است: {وَ مَن يُسْلِمْ وَجْهَهُ اِلَى اللهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَ اِلَى اللهِ عاقِبَةُ الْاُمُورِ}(1) (و هركس خود را تسليم خدا كند، درحالى كه نيكوكار باشد، قطعاً به دستگیرۀ محکمی چنگ زده است و عاقبت همۀ کارها به سوی خداست.) در تفسیر البرهان ذیل این آیه، [از امام رضا (علیه السلام) نقل شده است که] پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «بعد از من فتنه ای تاریک و ظلمانی خواهد بود و تنها کسانی از آن رهایی می یابند که به عروةالوثقی چنگ بزنند.» فردی عرضه داشت: «وَ ما الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى.»(عروةالوثقی [دستاویز محکم] چیست؟) فرمودند:«وَلايَةُ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ.» (ولایت سید اوصیا.) پرسید: «سید اوصیا کیست؟» فرمودند: «اميرالمؤمنين (علیه السلام) .» ]دوباره [ سؤال کرد: «وَ مَنْ اَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ؟» (امیرالمؤمنین کیست؟) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «مَوْلَى الْمُسْلِمِينَ وَ اِمامُهُمْ بَعْدِی.» (مولای مسلمانان و امام آن ها بعد از من.) او پرسید: «يا رَسُولَ اللهِ وَ مَنْ مَوْلَى الْمُسْلِمِينَ وَ اِمامُهُمْ بَعْدَکَ؟» (ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ، مولای مسلمانان و امام آن ها بعد از شما کیست؟) حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «اَخِی عَلِیُّ بْنُ اَبِی طالِبٍ.»(2)

(برادرم علی بن ابی طالب (علیه السلام) .)

حجت الاسلام والمسلمین

حسینی اراکی، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 9تیر1393

اهل بیت (علیهم السلام) ؛ راه رسیدن به خدا

امام صادق (علیه السلام) فرموده اند:

اِنَّ اللهَ لَوْ شاءَ لَعَرَّفَ الْعِبادَ نَفْسَهُ وَ لَكِنْ جَعَلَنا اَبْوابَهُ وَ صِراطَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِی يُؤْتَى مِنْهُ فَمَنْ عَدَلَ عَنْ وَلايَتِنا اَوْ فَضَّلَ عَلَيْنا

ص: 93


1- لقمان، 22.
2- محمدبن احمد بن على قمى (ابن شاذان قمی)، مائة منقبة من مناقب اميرالمؤمنين و الائمة (علیهم السلام) ، ص149؛ سیدهاشم بن سلیمان بحرانی، البرهان فی تفسير القرآن، ج4، ص380؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار ، ج 36، ص20.

غَيْرَنا فَاِنَّهُمْ {عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ}(1).(2)

به راستى خداوند اگر مى خواست، می توانست بى واسطه خود را به بندگان بشناسانَد؛ ولى ما را باب و صراط و راه خود و آن سویى مقرر كرده است كه از آن بايد روى به او داشت؛ پس هركه از ولايت ما رو برتابد يا ديگرى را بر ما برترى دهد، محققاً آن ها از این راه منحرف اند.

اگر خدا می خواست، می توانست بشر را طوری خلق کند که اصلاً نیازی به [حضور] انبیا و اولیا نباشد؛ اما این کار را نکرد. بعضی ها وقتی می خواهند بزرگی را معرفی کنند، حرف های غلط و نادرستی می زنند؛ مثلاً می گویند: «ایشان عارف و واصل بلاواسطه است!» ما عارف بلاواسطه نداریم. [هرکس در هر درجه ای از عرفان هم که باشد،] باید ازطریق اهل بیت (علیهم السلام) بیاید. کسی که ائمۀ اطهار (علیهم السلام) را رها کند، راه به خدا نمی بَرَد.کسی که به محضر امام هشتم (علیه السلام) می رسد و ایشان را به عنوان امام «مُفْتَرَضُ الطّاعَةِ»(3) زیارت می کند، با کسی که ایشان را فقط در حدّ یک عالِم می بیند، یکسان نیست!

آن هایی که از اهل بیت (علیهم السلام) دور شدند، رفتند سراغ سرچشمه های کدِر که به درد خوردن و آشامیدن نمی خورد؛ اما آن هایی که سراغ اهل بیت (علیهم السلام) آمدند، [درحقیقت] سراغ چشمه های پاک آمدند.

حجت الاسلام والمسلمین

کازرونی، حسینیۀ امام رضا، 7آبان1393

ص: 94


1- مؤمنون، 74.
2- محمدبن حسن بن فروخ صفار قمی، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ، ج 1، ص497.
3- محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عيون اخبار الرضا، ج2، ص259.

سنّت ولایت مداری

امام رضا (علیه السلام) فرموده اند: «رَحِمَ اللهُ عَبْداً اَحْيا اَمْرَنا... .»(1) (خدا رحمت کند بنده ای را که امر ما را زنده کند.) هدیه از این بهتر که دعای امام رضا (علیه السلام) پشتوانۀ زندگی من و شما باشد؟! اگر زندگی من و شما به طور مداوم احیای امرِ ولایت اهل بیت (علیهم السلام) باشد، عاقبت به خیر هم می شویم؛ چون خداوند فرموده است: {يا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اِنْ تَنصُرُوا اللهَ يَنصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ اَقْدامَكُمْ}(2) (ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر خدا را یاری کنید، شما را یاری می کند و قدم هایتان را استوار می سازد.)

[این آیه از ما می خواهد] خدا را یاری کنیم. [اما چگونه؟] خُب معنای یاریِ خدا چیست؟ یعنی ولایتِ خدا را یاری کنیم.

سنّت ولایت مداری خیلی در جامعۀ ما به چشم می خورد. [مثالی ساده می زنم تا معنای ولایت مداری کاملاً روشن شود.] با این ادبیاتی که برایتان می گویم، می توانید این موضوع را به بچه هایتان هم بگویید: برای بچه های مهدکودک یا کلاس اوّل، حرف مربی یا معلم، مثل وحی مُنزل است. معنا و مفهومش این است که آن ها مربی و معلمشان را ولیّ خود می دانند؛ بنابراین، هرچه او بگوید، گوش می دهند و می دانند که دانایی و آگاهی او بسیار بیشتر از خودشان است. بر همین اساس، اگر قرار است ما به مقصد بندگیِ خدا برسیم، جادۀ آن ولایت است که اسمش در قرآن، صراط مستقیم است.(3)حالا پیامبر این سنّت را برای چه آوردند؟ برای اینکه بگویند بحث ولایت مداری در زندگی هایمان موج می زند: بازی هایمان با محوریت مربّی است، فیلم و سریال ها با محوریت کارگردان است، مسافرتمان با محوریت مدیر کاروان است و... . این ها همه ولایت مداریِ بشری است؛ یعنی آدم ها

ص: 95


1- محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عيون اخبار الرضا، ج 1، ص307.
2- محمد، 7.
3- نک: محمدبن علی بن شهرآشوب سَرَوی مازندرانی، مناقب آل ابی طالب، ج3، ص74، ذیل تفسیر {صِراطَ الْمُسْتَقِیم}.

برای ما انتخاب کرده اند؛ بنابراین بیایید زندگی هایمان را با هدایت کسانی پیش ببریم که خدا آن ها را برای ما انتخاب کرده است.

حجت الاسلام والمسلمین

ماندگاری، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 12دی1392

ایمان به ولیّ خدا و اجابت دعا

در روایتی به نقل از محمدبن مسلم، امام باقر یا امام صادق (علیهما السلام) فرموده اند:

... در زمان بنی اسرائیل هرکس می خواست از خدا چیزی طلب کند، چهل شب مشغول مناجات و دعا و استغاثه به حضرت حق می شد؛ سپس بعد از آن چله نشینی و ریاضت، درخواستش را عرضه و خدا دعایش را اجابت می کرد؛ اما یک بار این رسم شکسته شد و فردی که چهل شب التماس و دعا کرد، حاجتش برآورده نشد! پس نزد عیسی بن مریم (علیه السلام) آمد و از حال خود شکایت کرد و از آن حضرت خواست که برایش دعا کنند. حضرت عیسی (علیه السلام) [فرمودند باید علت را از خدا بپرسند؛ ازاین رو] تطهیر کردند و نماز خواندند و از خدا [راز بنده اش را] پرسیدند . خدا در پاسخ به حضرت عیسی (علیه السلام) این چنین وحی فرمود: «اِنَّ عَبْدِی اَتانِی مِنْ غَيْرِ الْبابِ الَّذِی اُوتَى مِنْهُ اِنَّهُ دَعانِی وَ فِی قَلْبِهِ شَکٌّ مِنْکَ...»(1) (اين بندۀ من از درى كه بايد، وارد نشده است. همانا او مرا مى خوانَد؛ درحالى که در قلبش به تو شک دارد [که آیا عیسی (علیه السلام) پیغمبر خداست یا نه؟]... .)

[در ادامۀ روایت، شخص از حضرت عیسی (علیه السلام) می خواهد که برایش دعا کنند تا شک او برطرف شود.]...خدا اراده کرده است هم در قوس صعود و هم در قوس نزول، نه چیزی از بنده اش بپذیرد و نه چیزی به بنده اش عنایت کند، مگر ازطریق

ص: 96


1- محمدبن یعقوب کلینی رازی، الاصول من الكافی، ج 2، ص400؛ محمدبن محمدبن نعمان عکبری بغدادی (شیخ مفید)، کتاب الامالی، ص2.

صاحبِ ولایت و امام معصوم (علیه السلام) در روی زمین.

در زیارت جامعۀ کبیره می خوانیم که هرچه خدا به ما می دهد، به سبب وجود این ذوات مقدسه است. اگر شما عمل صالح انجام دهید و نماز بخوانید و روزه بگیرید و این ها را به درگاه حضرت حق بفرستید، می فرماید: «تا پای نامۀ عملتان، امضای حجت من در روی زمین نباشد، هیچ کدام پذیرفتنی نیست!»

حجت الاسلام والمسلمین

سیدابوالفضل طباطبایی، صحن جامع رضوی، 2مرداد1395

ولایت مداری در عمل

زمانی ما ولایت مدار می شویم که نه فقط با زبان، بلکه در عمل هم مدعی ولایت مداری بوده و به شروط ولایت مداری عامل باشیم. اگر ما تابع و پیروِ علی بن ابی طالب (علیه السلام) و امام رضا (علیه السلام) هستیم و در دوران غیبت، دنبال جانشینان حضرات معصومین (علیهم السلام) حرکت می کنیم، زمانی می توانیم بر ادعایمان پافشاری کنیم که به شروط ولایت مداری عمل کرده باشیم. اولین شرط ولایت مداری، ایمان به ولایت است. هستند افرادی که در کنار حرم امام رضا (علیه السلام) می خواهند امام رضا (علیه السلام) را امتحان کنند! این ها مؤمن نیستند... . اینکه افرادی بخواهند امام معصوم (علیه السلام) را امتحان کند، نشانۀ این است که به این اصل اعتقادی و باور دینی [یعنی ایمان به ولایت] مؤمن نیستند.

[قرآن می فرماید:] ای مؤمنان! {آمَنُوا...}؛ یعنی اگرچه مؤمن هستیم، ایمان بیاوریم: هم ایمان به الله و هم ایمان به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و ولی الله (علیه السلام) ؛ یعنی به ولایت و صاحبِ ولایت مؤمن باشیم. باور و اعتقاد داشته باشیم و بدانیم در قوس صعود و قوس نزول، هرچه هست، در اختیار ولیّ خدا در روی زمین است.

ص: 97

[عزیزان من!] چه خوب است زیارت جامعۀ کبیره را که از ناحیۀ وجود مقدس امام هادی (علیه السلام) صادر شده و ازطریق ابراهیم نخعی به ما رسیده است، بخوانیم. این زیارت، یک دوره درس ایمان و اعتقاد به ولایت و امامت است.

حجت الاسلام والمسلمین سیدابوالفضل طباطبایی، صحن جامع رضوی، 3مرداد1395

صراط محبت خدا

ما برای این به خانۀ دنیا آمده ایم که به معرفت و محبت خدای متعال برسیم. همۀ فقرها و نیازهای ما هم وسایل رسیدنمان به خداست. این نیازها مانع رسیدن به خدا نیست؛ بلکه اسباب رسیدن به خداست. نکته ای بسیار مهم وجود دارد و آن هم اینکه خدای متعال در این دنیا برای رسیدن به معرفت و محبت، صراطی قرار داده است که اگر در آن صراط حرکت کردیم، همۀ این امکانات، می شود وسیلۀ رسیدن به خدا و ما را به خدا می رساند؛ یعنی غذاخوردنمان، خوابیدنمان، استراحتمان، شغلمان، همسرمان، خوراکمان، فرزندمان و...، همه بوی خدا می دهد، {صِبْغَةَ اللهِ(1)} دارد، رنگ محبت خدا دارد و ما را به خدا می رساند و اگر از آن صراط بیرون رفتیم، همۀ این ها می شود مانع ما، حجاب ما و همه چیز بوی دنیا می دهد و [درنتیجه] انسان از خدا دور می شود.

طبق روایتی [روش و سیرۀ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در نوشيدن، چنين بود كه هر وعدۀ نوشيدن را در سه جرعه تقسيم و در هر جرعه، نام و حمد الهى را بر زبان جارى مى کردند؛ بنابراین] اگر کسی آب بیاشامد و آن را سه قسمت کند [و قبل از هربار نوشیدن]، {بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ} بگوید و خدا را حمد کند، خدا او را می بخشد.(2) [بنابراین] با یک لیوان آب خوردن هم انسان می تواند از مغفرت الهی بهره مند شود.

ص: 98


1- بقره، 138.
2- نک: فضل بن حسن طبرسی، مکارم الاخلاق، ص31؛ نعمان بن محمدبن حیّون تمیمی مغربی (ابن حیّون)، دعائم الاسلام، ج2، ص130؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج16، ص246و472.

امام (علیه السلام) «مَعْدِنَ الرَّحْمَةِ»(1)

و «اَلرَّحْمَةُ الْمَوْصُولَةُ»(2)

است؛ ازاین رو آن هایی که به امام (علیه السلام) رسیده اند، هم به نور هدایت رسیده اند و هم به رحمت خدا. اگر کسی می خواهد به امام (علیه السلام) برسد، باید در همۀ عمر حواسش را جمع کند. اگر لحظه ای غفلت کند، از امام (علیه السلام) دور می شود و سقوط می کند؛ چنان که بودند اولیای الهی ای که با لحظه ای ترکِ اُولی، هبوط کردند.

وادیِ صراط مستقیم، نعمت است. اگر کسی در این وادی قدم گذاشت، به محبت خدا و معرفت الله و رحمت می رسد و هدایت می شود...؛ ولی وادیِ ولایت امام، وادیِ باعظمتی است: اولاً کسی را مجبور نمی کنند که وارد شود؛ چون این [وادی مانند] دنیا نیست که به همه بدهند؛ بلکه باید التماس کنیم و امتحان دهیم تا جرعه جرعه نصیبمان شود. ثانیاً اینجا جای غفلت نیست و خدا در این وادی، نه از ترکِ اُولی می گذرد و نه از مکروهش: اگر خدای ناکرده، انسان کاری کند که [مصداقِ] وهن به امام باشد، خدای متعال نمی بخشد و سخت گیری می کند.

در وادی ولایتِ امام بودن، نجات است؛ ولی شرطش همین است. مسیر دشواری است؛ البته، هم آسان است و هم دشوار: [این وادی] آن قدر شیرین است که اگر کسی در آن افتاد، شیرینی هایش دشواری هایش را هموار می کند و آن ها را حس نخواهد کرد. بر اساس روایتی [از امام باقر (علیه السلام) ] اصحاب امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا [درد و] تیزی شمشیر را درک نمی کردند،(3) به سبب محبتی که از امام حسین (علیه السلام) و خدا در دلشان [به وجود] آمده بود!

حجت الاسلام والمسلمین سیدمحمدمهدی میرباقری، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 27شهریور1396

ص: 99


1- محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کتابُ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص610؛ عباس قمی، مفاتیح الجنان، زیارت جامعۀ کبیره.
2- محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کتابُ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص613؛ عباس قمی، مفاتیح الجنان، زیارت جامعۀ کبیره.
3- نک: سعیدبن هبة الله قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص848.

محبت و اطاعت

خدا ان شاءالله به همۀ ما طهارت باطنی عطا فرماید تا این ها [یعنی حضرات معصومین (علیهم السلام) ] را بشناسیم. خدا را شکر می کنیم که محبت این بزرگواران (علیهم السلام) را در قلب های ما قرار داده است. محبت، اکسیر اعظم است. چقدر باید سجدۀ شکر کنیم که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را دوست داریم، اباعبدالله (علیه السلام) را دوست داریم، قمربنی هاشم [حضرت عباس (علیه السلام) ] و حضرت مجتبی (علیه السلام) وحضرت رضا (علیه السلام) و... را دوست داریم! همین محبت، کلید فهم است؛ اما نباید در حد محبت بماند. [امام صادق (علیه السلام) فرموده اند:] «اِنَّ الْمُحِبَّ لِمَنْ يُحِبُّ مُطِيعٌ.»(1)

(به درستی که محب، مطيع كسى است كه او را دوست دارد.) بنابراین اگر واقعاً [امامان معصوم (علیهم السلام) را] دوست داریم، باید از ایشان اطاعت کنیم.

حجت الاسلام والمسلمین فاطمی نیا، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 7اسفند1387

ولایت مداری حضرت عباس (علیه السلام)

حضرت عباس (علیه السلام) الگوی ولایت مداری هستند. امام صادق (علیه السلام) فرموده اند: «کانَ عَمُّنَا العَبّاسُ بنُ عَلِیٍّ نافِذَ البَصِیرَةِ صُلْبَ الْاِیمانِ جاهَدَ مَعَ اَبِی عَبدِاللهِ و اَبْلَى بَلاءً حَسَناً و مَضَى شَهِیداً.»(2) (عموى ما عبّاس بینشى ژرف و ایمانى راسخ داشت. همراه با ابی عبدالله جهاد کرد و آزمایشی نیکو داد و به شهادت رسید.)

در زیارت نامۀ این بزرگوار هم می خوانیم: «اَشْهَدُ اَنَّکَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْكُلْ وَ اَنَّکَ مَضَيْتَ عَلَى بَصِيرَةٍ مِنْ اَمْرِکَ.»(3) (شهادت مى دهم كه تو سستى نورزيدى و باز نايستادى و با آگاهى از كارَت از دنيا رفتى.)

ص: 100


1- علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج1، ص100.
2- سهل بن عبدالله بخاری، سرّ السلسلة العلویة، ص89؛ محمدبن طاهر سماوی، ابصار العین فی انصار الحسین (علیه السلام) ، ص57؛ نعمان بن محمدبن حیّون تمیمی مغربی (ابن حیّون)، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، ج3، ص184، پاورقی.
3- جعفربن محمدبن قولویه قمی (ابن قولویه)، كامل الزيارات، ص257؛ عباس قمی، مفاتیح الجنان، زیارت حضرت عباس (علیه السلام) .

درسی که جوانان ما باید از حضرت عباس (علیه السلام) بگیرند، این است: ایمان و بصیرت نافذ و بندگیِ خدا.

حجت الاسلام والمسلمین

سیدآبادی، صحن جامع رضوی، 14تیر1390

ابن بشّار و ایمان به امامتِ امام رضا (علیه السلام)

شخصی است به نام حسین بن بشّار واسطی مدائنی. او سه امام، یعنی امام کاظم و امام رضا و امام جواد (علیهم السلام) را درک کرده است. در مقطع انتقال امامت به امام رضا (علیه السلام) وقفه ای به وجود آمد؛ یعنی عده ای تا زمان حیات دنیایی امام هفتم، معتقد [به امامت] بودند؛ ولی در زمان امام هشتم، در این امر متوقف شدند و شدند اهلِ وقف یا واقفی ها.

حسین بن بشّار [نیز از کسانی بود که] در این مقطع دچار تردید شد که آیا امام هشتم، امام بعدی ند یا نه؟! او به شهادت حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) مطمئن نبود؛ یعنی باور نمی کرد ایشان از دنیا رفته باشند و نوبت به امام بعدی رسیده باشد! در همین حالتِ تردید، خدمت امام هشتم (علیه السلام) در مدینه رسید. نزد آن حضرت (علیه السلام) نشست. هنوز حرفش را نزده بود که ایشان بدون اینکه از او سؤالی کنند، فرمودند: «اِنْ اَرَدْتَ اَنْ يَنْظُرَ اللهُ اِلَيْکَ مِنْ غَيْرِ حِجابٍ وَ تَنْظُرَ اِلَى اللهِ مِنْ غَيْرِ حِجابٍ فَوالِ آلَ مُحَمَّدٍ وَ والِ وَلِیَّ الْاَمْرِ مِنْهُمْ... .»(1) (اگر می خواهى خداوند، بدونِ پرده تو را ببيند و تو نيز خدا را بى پرده ببينى، آل محمّد و امام از اين خانواده را دوست بدار... .)

یعنی اگر دودمان پیامبر (علیهم السلام) را دوست داشته باشیم [و یاری شان کنیم] این عمل ما را به اوجی می رساند که هیچ عملی در عالَم، این نیرو را ندارد. با شنیدن سخن امام رضا (علیه السلام) شک حسین بن بشّار برطرف شد؛ ازاین رو به آن حضرت (علیه السلام) ایمان آورد و جزو اهلِ وقف (واقفی ها) قرار نگرفت.

حجت الاسلام والمسلمین

کازرونی، حسینیۀ امام رضا (علیه السلام) ، 7آبان1393

ص: 101


1- محمدبن عمر کِشّی، اختیار معرفة الرجال المعروف به رجال الکِشّی، ج2، ص764؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج48، ص262.

چهار شرط آمرزیده شدن

خداوند در سورۀ مبارکۀ طه فرموده است: {وَ اِنِّی لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدَى}(1) (و من هرکه را توبه کند و ایمان آورَد و عمل صالح انجام دهد، سپس هدایت شود، می آمرزم.) اگر این چهار ویژگی در زندگی انسان به وجود آید، او مشمول آمرزش الهی است؛ یعنی عاقبت به خیر و سعادتمند می شود. این چهار ویژگی چیست؟

1.{ لِمَن تابَ} (کسی که توبه کند. ) یعنی کسی که از راه اشتباه برگردد.

2.{ آمَنَ} ([به خدا] ایمان بیاورد.)

3.{ عَمِلَ صالِحاً} (عمل صالح انجام دهد.)

4. {ثُمَّ اهْتَدَى} (سپس راه را پیدا کند.)

سه شرط اول مشروط به این چهارمی است. این راه چیست؟ در روایات و تفاسیر، راجع به {ثُمَّ اهْتَدَى} از اهل بیت (علیهم السلام) سؤال شده و آن ها پاسخ داده اند. در روایتی، وجود مبارک خاتم الانبیا محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند: «یا عَلِیُّ... وَ لَقَدْ ضَلَّ مَنْ ضَلَّ عَنْکَ وَ لَنْ يُهْدَى اِلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ لَمْ يَهْتَدِ اِلَيْکَ وَ اِلَى وَلايَتِکَ.»(2)

(یا علی،... هر كه از [ولایت] تو گمراه است، گمراه است و هر كه راهى به سوی تو و ولايت تو ندارد، راهى به خدای عزّوجل ندارد.)

[طبق این روایت] کسانی می توانند به سمت خدا هدایت شوند که ابتدا سراغ امیرالمؤمنین (علیه السلام) رفته باشند؛ یعنی کسانی مشمول آمرزش الهی می شوند که مسیرشان مسیر ولایت باشد. اگر انسان از جادۀ ولایت آمد، به مقصد می رسد؛ وگرنه گمراه می شود. براساس روایتی دیگر [در همین باب]، کسی از امام صادق (علیه السلام) سؤال کرد: «فَما هذَا الْهُدَى بَعْدَ التَّوْبَةِ وَ الْاِيمانِ وَ الْعَمَلِ الصّالِ-حِ قالَ» (معنی این هدایتِ بعد از توبه و ایمان و عمل صالح چیست؟)

ص: 102


1- طه، 82.
2- محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، امالی الصدوق، ص495، عبيدالله بن عبدالله بن حسکان قرشی نیشابوری (ابوحذاء)، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج1، ص352.

حضرت (علیه السلام) فرمودند: «مَعْرِفَةُ الْاَئِمَّةِ وَ اللهِ اِمامٍ [بَعْدَ اِمامٍ]... .»(1) (معرفت ائمّه [طاهرین] و به خدا قسم، [هر] امام [بعد از امام دیگر] است.)

حجت الاسلام والمسلمین سیدحمید میرباقری، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 27مهر1392

ولایت ائمۀ اطهار (علیهم السلام) و عاقبت به خیری

اگر کسی می خواهد عاقبت به خیر شود، باید وجود خودش را با ولایت ائمه (علیهم السلام) گره بزند. این ارتباط و توسل، سبب حُسنِ عاقبت می شود. کتابی است به نام قاموس الرجال نوشتۀ علامه شیخ محمدتقی شوشتری که به عزیزان روحانی توصیه می کنم مطالعه اش کنند. در آن کتاب، نوشته شده است: «كان عَلِیُ بْنُ مَهْزِيارَ نَصْرانِيّاً فَهَداهُ اللهِ.»(2)

(علی بن مهزیار مسیحی بود. خدا او را هدایت کرد.)

علی بن مهزیار از ابتدا مسلمان نبود؛ اما به امامت و ولایت گره خورد. خدا می داند وقتی آدم، سرنوشت او را می خواند، آه می کشد!

کار علی بن مهزیار به جایی رسید که امام جواد (علیه السلام) برای این بزرگوار هفت نامه نوشتند که [در اینجا فقط بخشی از] یک نامه را عرض می کنم. خیلی جالب است! امام زمان (علیه السلام) بعد از {بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ} فرموده اند:

يا عَلِیُّ اَحْسَنَ اللهُ جَزاکَ وَ اَسْكَنَکَ جَنَّتَهُ وَ مَنَعَکَ مِنَ الْخِزْیِ فِی الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ وَ حَشَرَکَ اللهُ مَعَنا يَا عَلِیُّ قَدْ بَلَوْتُکَ وَ خَبَرْتُکَ فِی النَّصِيحَةِ وَ الطَّاعَةِ وَ الْخِدْمَةِ وَ التَّوْقِيرِ وَ الْقِيامِ بِما يَجِبُ عَلَيْکَ فَلَوْ قُلْتَ اِنِّی لَمْ اَرَ مِثْلَکَ لَرَجَوْتُ اَنْ اَكُونَ صادِقاً فَجَزاکَ اللهُ جَنّاتِ {الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً}(3) فَما خَفِیَ عَلَى مَقامِکَ وَ لا خِدْمَتِکَ فِی الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ فِی اللَّيْلِ وَ النَّهارِ فَاَسْاَلُ اللهَ اِذا جَمَعَ الْخَلائِقَ لِلْقِيَامَةِ اَنْ

ص: 103


1- محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، فضائل الشيعة، ص27.
2- محمدتقی شوشتری، قاموس الرجال، ج7، ص584؛ محمدبن حسن طوسى (شيخ الطائفة)، الاستبصار فيما اختلف من الاخبار، ص338.
3- کهف، 107.

يَحْبُوَکَ بِرَحْمَةٍ تُغْتَبَطُ بِها اِنَّهُ سَمِيعُ الدُّعاءِ.(1)

ای علی، خداوند پاداشت را نیکو قرار داده، در بهشتش ساکنت کند، از خواری در دنیا و آخرت تو را محافظت فرماید و با ما محشورت سازد! ای علی، تو را در پنددادن و فرمان بَری و خدمتگزاری و احترام گذاردن و انجام آنچه بر تو واجب است، آزمایش کردم و اگر بگویم همانند تو را ندیده ام، امیدوارم که سخن درستی گفته باشم؛ پس خداوند سکونت در بهشت های فردوس را به تو پاداش دهد، مقام و منزلت و نیز خدمتگزاری ات در سرما و گرما در شب و روز، نزد من پنهان نیست. از خداوند درخواست می کنم که هنگامی که مردم را برای [برپایی] قیامت جمع می کند، تو را چنان مشمول رحمت خود قرار دهد و دوستت بدارد که موجب غبطۀ دیگران شوی! به درستی که او شنوندۀ دعاست [و آن را مستجاب می کند].

یک نفر که در ابتدای زندگی اش مسیحی بوده است، در پایان زندگی اش این طور شد؛ پس اولین عامل حُسن عاقبت، ارتباط با ولایت است.

حجت الاسلام والمسلمین

عبدوس، حسینیۀ امام رضا (علیه السلام) ، 14اسفند1392

دعایی در زمان غیبت

زرارة بن اعین از امام صادق (علیه السلام) سؤال کرد: «ای پسر رسول خدا، اگر ما زمان غیبت را درک کردیم، چه کنیم؟» حضرت (علیه السلام) فرمودند این دعا را پیوسته بخوانند:

اَللهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ اَعْرِفْ نَبِيَّکَ اَللهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَکَ اَللهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ

ص: 104


1- محمدبن حسن طوسى (شيخ الطائفة)، كتاب الغيبة، ص349.

عَنْ دِينِی.(1)

پروردگارا، خودت را به من بشناسان؛ زیرا اگر خودت را به من نشناسانی، پیامبرت را نخواهم شناخت. پروردگارا، پیامبر خود را به من بشناسان؛ زیرا اگر رسول خود را به من نشناسانی، حجتت را نخواهم شناخت. پروردگارا، حجت خود را به من بشناسان؛ زیرا اگر حجت خود را به من نشناسانی، در دین خود گمراه خواهم شد.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیثی متواتر که هم شیعه و هم سنی نقل کرده اند، فرموده اند: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِيتَةً جاهِلِيَّةً.»(2) (کسی که مُرد و امام زمانش را نشناخت، [انگار] به مرگ جاهلیت مرده است.)

اگر کسی به توحید و نبوت اعتقاد باشد، اما ولایت را نپذیرفته باشد، به حقیقت توحید نرسیده است؛ بنابراین آن گونه نبود که مردم زمان جاهلیت، خدا را قبول نداشته باشند؛ اما چرا کارشان به شرک و بت پرستی رسید؟ [جواب معلوم است؛] چون ولایت نداشتند. [ممکن است بپرسید که] چه ربطی به ولایت دارد؟ ربطش این است که در روایات و ادعیه، از ولایت به چراغ تعبیر شده است. در زیارتِ امام رضا (علیه السلام) عرض می کنیم: «اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا نُورَ اللهِ فِی ظُلُماتِ الْاَرْضِ.»(3) (سلام بر تو ای نور خداوند در تاریکی های زمین.) یعنی در ظلمت ها که انسان راه را گم می کند و شاید هم در چاه بیفتد، آن نوری که نمی گذارد ما از راه خدا جدا شویم، نور ولایت است.

حجت الاسلام والمسلمین

سیدحمید میرباقری، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 13دی1392

ص: 105


1- محمد بن یعقوب کلینی رازی، الاصول من الكافی، ج 1، ص337.
2- محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص409؛ احمدبن محمدبن حنبل (ابن حنبل)، مسند الامام احمد بن حنبل، ج28، ص88.
3- جعفربن محمدبن قولویه قمی (ابن قولویه)، كامل الزيارات، ص312؛ محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کتابُ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص604.

برکات رفتن به وادیِ ولایت

روز قیامت، درجات هر انسان به اندازه ای است که از قرآن بهره برده است. به تعبیری دیگر، درجات بهشت [هم تراز] با آیات قرآن است. همچنین درجات قرآن، [هم تراز با] درجات ولایتِ امام است و به اندازه ای که انسان به معرفتِ امام رسیده باشد، نزد خداونددرجه دارد؛ پس اگر انسان در دنیا به امام رسید و وارد وادی ولایتِ امام شد، سِیر او در وادی معرفت و محبت خدا شروع می شود و به هر اندازه که در این وادی قدم بردارد، به همان اندازه به معرفت و محبت خدای متعال می رسد.

اگر خدای متعال ما را خلق کرده است تا به امام برسیم و با امام به سمت خدا حرکت کنیم، معنایش باز همان روایتی است که فریقین نقل کرده اند. شیعه و سنّی این [روایت] را چنین نقل کرده اند که حضرت [رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) ] فرمودند: «مَثَلُ اَهْلِ بَيْتِی كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَها نَجا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرِق.»(1) (مَثَل خاندان من، مانند كشتى نوح است كه هركس بر آن سوار شد، نجات يافت و كسى كه از آن تخلّف ورزيد، غرق شد.)

در داستان کشتی نوح در قرآن کریم چنین آمده است:

{يا بُنَیَّ ارْكَبْ مَعَنا وَ لا تَكُنْ مَعَ الْكافِرِينَ * قالَ سَآوِی اِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِی مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ اَمْرِ اللهِ اِلّا مَنْ رَحِمَ وَ حالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ}(2)

[نوح به پسرش فرمود:] «اى پسرم، با ما سوار شو و با كافران نباش.» * گفت: «به زودى به كوهى پناه مى جويم كه مرا از آب، در امان نگاه مى دارد.» [نوح] گفت: «امروز در برابر فرمان خدا هيچ نگاهدارنده اى نيست؛ مگر كسى كه [خدا به او] رحم كند» و موج، ميان آن دو حايل شد و [پسر] از غرق شدگان شد.

ص: 106


1- محمدبن محمدبن حيدر شعيرى، جامع الاخبار، ص182.
2- هود، 42و43.

[پسر نوح] سوار کشتی نشد و غرق شد. این معنایش همین است که در این دنیا فقط یک وادی، وادیِ بندگی و صراط مستقیم است و بقیه اش وادی شیطنت و ضلالت و جهنم است. آن وادیِ صراط مستقیم که در آن، همه چیز رنگ خدا می گیرد، وادی ولایت ائمه (علیهم السلام) است.

اگر این محبت آمد، دشواری های راه هم آسان می شود. راه، راه دشواری است؛ مثل وسط آتش رفتن است؛ اما وقتی رفتی وسط آتش، گلستان می شود!

مالک اشتر کنار امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) ایستاد و موقعی که قرآن ها را بر نیزه کردند، فریب نخورد. استوار ایستاد. دشمن را تعقیب کرد. به یک قدمی خیمۀ معاویه رسید و چیزی نمانده بود که لانۀ فتنه را جمع کند. نزدیک بود خیمه را بگیرد و جنگی که چند ماه طول کشیده و هزاران شهید و مجروح داشت، با پیروزی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) تمام شود. همین وقت، حضرت علی (علیه السلام) پیغام دادندکه مالک برگردد. تردید نکرد. شک نکرد. اگر تردید می کرد که مالک نبود! می دانست هرچه امیرالمؤمنین (علیه السلام) می گویند، درست است؛ پس اگر بگویند بجنگد، باید بجنگد و اگر بگویند باید از یک قدمیِ خیمۀ معاویه برگردد، باید برگردد.

امتحان اصحاب سیدالشهداء (علیه السلام) در شب عاشورا از داخل شدن در آتش سخت تر نبود؟! خدا می داند سخت تر بود. حضرت بیعتشان را برداشتند و به همه اجازه دادند از آنجا بروند! [اما] آن ها کنار امامشان ماندند و بعد هم آن طور از حضرت دفاع کردند!(1)

اگر انسان وارد وادیِ ولایت امام شد، سختی دارد: هم ورودش به این وادی سخت است و هم ماندنش در آن؛ ولی وقتی به این وادی وارد شدی و در آن ماندی، به همۀ خیرات رسیده ای.

حجت الاسلام والمسلمین سیدمحمدمهدی میرباقری، رواق امام خمینی (رحمة الله) ،

27شهریور1396

ص: 107


1- لوط بن یحیی بن سعیدبن مِخنف ازدی کوفی (ابومخنف کوفی)، وقعة الطف، ص197؛ محمدبن جریربن رستم طبرى آملى مازندرانى، تاریخ الطبری (تاریخ الاُمم و الملوک)، ج5، ص418؛ محمدبن محمدبن نعمان عکبری بغدادی (شیخ مفید)، الارشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص91.

ماجرای تنور آتش و تبعیت از امام

طبق نقلی از مأمون رقّی، روزی سهل بن حسن خراسانى، محضر حضرت صادق (علیه السلام) رسید. سلام كرد و نشست؛ سپس عرض كرد: «يابن رسول الله! چقدر شما رئوف و مهربان هستيد! شما امام هستيد. وقتی صدهزار شمشيرزن داريد، چرا از حق خود دفاع نمى كنيد؟!» حضرت (علیه السلام) فرمودند: «بنشين ای مرد خراسانى! خدا حق تو را در نظر داشته باشد!» بعد به كنيزى به نام حنيفه فرمودند تنور را بيفروزد. تنور افروخته شد. وقتی کاملاً گداخته و قسمت بالاى آن سفيد شد، به مرد خراسانى فرمودند: «برخیز و داخل تنور شو.» مرد خراسانى شروع به التماس کرد: «مولای من! مرا با آتش عذاب نکنید [و از جرم من درگذرید].»

در همين موقع، هارون مكّى درحالی که لنگه كفش خود را به انگشت گرفته بود، وارد خانه شد و سلام کرد. امام (علیه السلام) به او فرمود: «کفش هایت را بينداز و برو داخل تنور بنشين.» هارون کفش هایش را انداخت و به سرعت داخل تنور نشست.

امام صادق (علیه السلام) با مرد خراسانى دربارۀ وقایع خراسان مشغول صحبت شدند...؛ سپس فرمودند: «خراسانى! برو ببين در تنور چه خبر است؟» او کنار تنور رفت و ديد [هارون بن مکّی] چهارزانو در تنور نشسته است. او از تنور خارج شد و به آن ها سلام كرد. امام صادق (علیه السلام) به سهل فرمودند: «از اين ها در خراسان چند نفر پيدا مى شود؟» عرض كرد: «به خدا قسم، يک نفر هم نيست!»امام (علیه السلام) حرف سهل را تأیید کرده و تکرار فرمودند: «نه به خدا! حتی يک نفر هم پيدا نمى شود. ما زمانى كه پنج نفر ياور نداشته باشيم، قيام نخواهيم كرد. خودمان موقعيت مناسب را بهتر می دانيم.»(1)

به امر امام صادق (علیه السلام) چرا آتش او را نسوزاند؟ چون او مؤمن به ولایت بود

ص: 108


1- نک: محمدبن علی بن شهرآشوب سَروی مازندرانی، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص237؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج47، ص123.

و امام را به عنوان ولیّ خدا قبول داشت. آنچه خدا اراده کرده است به بشر واگذارد، به این حجت خدا روی زمین واگذار کرده است. در بعضی منابع دینی داریم که: «اَلْمُؤْمِنُ کَالْجَبَلِ الرّاسِخِ.»(1)

(مؤمن مانند کوه استوار است.) هرگز دیده اید کوه بلرزد؟ مگر زمین بلرزد؛ وگرنه کوه ثابت است. کوه ها میخ های زمین اند،(2)

ستون های نگه دارندۀ زمین هستند. چرا مؤمن را به کوه راسخ تشبیه کرده اند؟ چون انسان مؤمن، ایمان دارد، هرگز لرزان نیست. در دلش نمی گوید: «شاید باشد، شاید نباشد»! این شایدوبایدها نشانۀ مستقرنبودن ایمان در دل های ماست. شرط ولایت مداری این است که در همۀ مواقع و در مواجهه با همۀ مسائل مؤمن باشیم... .

اگر امام حکمی صادر کرد، آیا حکم امام را می پذیرم یا نمی پذیرم؟ ما هنگامی یار امام (علیه السلام) هستیم که اگر اناری را نصف کرده و فرمودند نصفش حلال است و نصفش حرام،(3) دیگر نپرسیم: «آقا، این دو که به هم چسبیده بودند؛ پس چرا این طور شد؟!» البته پرسیدن و سؤال کردن درصورتی که سؤال استفهامی یا تفقّهی باشد، عیب نیست... . [بنابراین شرط اصلی ولایت مداری این است:] مؤمن به ولایت بودن، چه در دوران حضور امام (علیه السلام) و چه در دوران غیبتشان.

حجت الاسلام والمسلمین سیدابوالفضل طباطبایی، صحن جامع رضوی، 3مرداد1395

پیروی از ولیّ و دوری عذاب

می دانید عذاب چیست؟ این است که از انسانیّت ساقط شویم، منحرف شویم! اگر ما با ولایت باشیم، خدا ما را از عذاب نجات می دهد؛ چنان که

ص: 109


1- این عبارت در برخی کتاب ها و مقالات به عنوان روایتی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام صادق (علیه السلام) و نیز از امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در نهج البلاغه نقل شده است؛ اما در منابع روایی معتبر وجود ندارد. البته در برخی زیارات منسوب به امیرالمؤمنین (علیه السلام) و بیان اوصاف ایشان چنین عرضه می داریم: «کُنْتَ کَالْجَبَلِ الرّاسِخِ لا تُحَرِّکُهُ الْعَواصِفِ.» (تو مانند کوهی هستی که بادهای سخت و تندبادها آن را حرکت نمی دهد) (محمدبن علی بن شهر آشوب سَرَوی مازندرانی، مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص347) .
2- محمودبن عمر زمخشرى، اساس البلاغة، ص664.
3- نک: محمدبن عمر کِشّی، اختیار معرفة الرجال المعروف به رجال الکِشّی، ج2، ص518.

فرموده است: {وَ لَمّا جاءَ اَمْرُنا نَجَّيْنا هُودًا وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنّا وَ نَجَّيْناهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِيظٍ}(1) (و هنگامى كه فرمان ما فرا رسید، هود و كسانى را كه با او ایمان آورده بودند، به رحمت خود نجات دادیم و آن ها را از عذاب شَدید رهایى بخشیدیم!)

انحراف عذاب است. «اَمِنَ مِنْ عَذابِی»؛ یعنی آرامش. وقتی امام حسین (علیه السلام) در گودی قتلگاه بودند یا زینب کبری (علیها السلام) طناب اسارت در دست داشتند، آرامش خود را از دست ندادند؛ ولی امروز متأسفانه بعضی ها دارند منحرف می شوند: گاهی وقت ها بایدهاونبایدهای دشمنان خدا برایشان از بایدهاونبایدهای الهی مهم تر می شود! [مثلاً] وقتی رهبر معظم انقلاب(دام عزه العالی) امری را به عنوان خط قرمز مشخص می کنند، یعنی نباید انجام شود؛ ولی متأسفانه گاهی وقت ها این ها رعایت نمی شود. اگر ما بایدهاونبایدهای الهی را رعایت کنیم، با دشمنان هم می توانیم مذاکره کنیم و هیچ اشکالی ندارد. امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) هم رئیس هیئت مذاکره کنندگانِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در واقعۀ صلح حدیبیه بودند!

حجت الاسلام والمسلمین

ماندگاری، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 9مرداد1394

جنگ اُحُد و اطاعت نکردن از ولیّ

جنگ اُحد سه مرحله داشت: مرحلۀ اوّل، پیروزی سپاه اسلام بود؛ مرحلۀ دوم، شکست سپاه اسلام بود؛ مرحلۀ سوم هم جنگ روانی بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیروز شدند.

در مرحله دوّم معروف است که سپاه اسلام شکست خورد؛ اما علت این شکست چه بود؟ پنجاه نفر قرار بود تنگه ای را که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده بودند، حفظ کنند؛ اما آن ها برای به دست آوردن غنیمت، آنجا را رها کردند و دشمن، سپاه اسلام را دور زد [و از سمت همان تنگه به مسلمانان حمله

ص: 110


1- 5. هود، 58.

کرد] و متأسفانه با به شهادت رساندن حضرت حمزه (علیه السلام) لطمه ای بر پیکر اسلام وارد کرد.(1)

حجت الاسلام والمسلمین

ماندگاری، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 9مرداد1394

علت سختیِ پذیرش ولایت

چرا پذیرشِ ولایت برای بعضی آن قدر نگران کننده و سخت است؟ قطعاً به علت عظمت ذات خودِ موضوع ولایت است.

پیامبر عزیز اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در خطبۀ غدیر اشاره ای کوتاه و سریع به علت این امر کرده و رد شدند. ایشان فرمودند: «به شما که نگاه می کنم، اقلیتی متّقی می بینم و اکثریتی منافق.»(2) یعنی هنوز ایمان کاملی در آن ها نبوده است که حق را بپذیرند. با ایمانِ نصفه نیمه، می شود نماز و روزه را پذیرفت؛ اما نمی شود به ولایت رسید. تقوای کامل می خواهد تا این موضوع را بپذیرند. برای محکم کاری، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تا دوسه روزِ بعد هم، سایبانی زدند و با امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در آن سرزمین ماندند که اگر احیاناً کسی دیر رسیده باشد، بیعت کند. هفتاد روز بعد، پیامبر عزیز (صلی الله علیه و آله و سلم) ، مسلمانان را تنها گذاشتند و رفتند. آیا می شود باور کرد 120هزار نفر، طی هفتاد روز، حافظه شان را از دست داده باشند؟! مگر ممکن است آن هایی که شعرهای عربِ جاهلیت را مادرزادی حفظ بودند، واقعۀ به این بزرگی را فراموش کرده باشند؟! نه.

این امت کسانی بودند که پدرانشان در ایام کودکی از مادران خود شنیده بودند: «بچه ها، وقتی دیدید پیامبر وضو می گیرند، بدوید و دست هایتان را زیر دست ایشان بگیرید. آب وضوی این آقا تبرک است!»(3)

آن وقت، چه کار کردند که فرزندانشان حدود 50 سالِ بعد، دست هایشان را به خون پسر

ص: 111


1- توضیح گردآورنده: شکست مسلمانان در جنگ اُحد به سبب اطاعت نکردن از فرمان رهبر امت اسلامی، یعنی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ، اتفاق افتاد.
2- احمدبن على طبرسى، الاحتجاج، ج1، ص59.
3- فضل بن حسن طبرسی، اِعلام الوری باَعلام الهدی، ج1، ص221؛ محمدبن اسماعيل بخاری جعفی، صحیح بخاری، ج4، ص192.

همان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آغشته کردند و آرزوی پاداش ازطرف خدا داشتند؟! آیا می شود جامعه به اینجا کشیده شود؟ بله، چون پذیرشِ ولایت، سخت ترین دستور دین است و جز با تقوا و بصیرت امکان ندارد کسی به آن برسد.

حجت الاسلام والمسلمین

مهدوی ارفع، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 2دی1392

وفاداری به امامت

خداوند حضرت ابراهیم (علیه السلام) را چندین بار امتحان کرد؛ ازجمله با گذشتن از همسر و فرزند و گذشتن از مال و وطن. آن حضرت (علیه السلام) هر امتحانی را که گذراندند، یک درجه ارتقا یافتند: اوّل شدند «عبدالله»، بعد شدند «نبی الله»، بعد شدند «رسول الله»، بعد شدند «خلیل الله» و آخرش هم شدند «امام». بالاترین مقامی که حضرت ابراهیم (علیه السلام) به آن نائل آمدند، مقام امامت بود. قرآن دراین باره فرموده است:

{وَ اِذِ ابْتَلَى اِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فاتَمَّهُنَّ قالَ اِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماماً قالَ وَ مِن ذُرِّيَّتِی قالَ لا يَنالُ عَهْدِی الظّالِمِينَ}(1)

و [به خاطر آورید] هنگامی که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونی آزمود. او به خوبی از عهدۀ این آزمایش ها برآمد. [خداوند به او] فرمود: «من تو را امامِ مردم قرار دادم!» [ابراهیم (علیه السلام) ] عرض کرد: «و از دودمان من [نیز امامانی قرار بده]!» خداوند فرمود: «پیمان من به ستمکاران نمی رسد! [و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایستۀ این مقام اند.]

در این آیه، خداوند فرموده است: {عَهْدِی}؛ یعنی مقام امامت، عهد خداست. این رهبری و امامت، مسئولیت و رسالتی است که به آدم های ظالم نمی دهند. در جای دیگر فرموده است: {اُوفُوا بِعَهْدِی}(2) (به عهد من وفا

ص: 112


1- بقره، 124.
2- بقره، 40.

کنید)؛ یعنی به امامت وفا کنید؛ یعنی به کسی که خدا فرموده است امام باشد، وفادار باشید و وقتی که در غدیر خُم با امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بیعت کردید، بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سراغ فرد دیگری نروید!

حجت الاسلام والمسلمین

قرائتی، صحن جامع رضوی، 5تیر1394

تمسک به اهل بیت (علیهم السلام) و قرآن کریم

در برخی از کتب اهل سنت روایتی بدین مضمون آمده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند:

اِنِّی تارِکٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتِي اَهْلَ بَيْتِی ما اِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی اَبَداً وَ لَنْ يَفْتَرِقا حَتَّى يَرِدا عَلَیَّ الْحَوْضَ.(1)

من دو چیز گران بها را در بین شما باقی می گذارم: کتاب خدا و عترتِ خودم، [یعنی] اهل بیتم را. تا زمانی که به آن دو متمسک شوید، هرگز بعد از من، گمراه نخواهید شد و این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض کوثر به من وارد شوند.

ما از اهل سنت سؤال می کنیم: شما کجا به اهل بیت (علیهم السلام) متمسک شُدید؟ همین کتاب صحیح بخاری که از نظر شما بعد از قرآن، اَصحُّ الکتب است، از امام صادق، موسی بن جعفر، امام هادی یا امام عسکری (علیهم السلام) چند روایت دارد؟! هیچ! درحالی که محمدبن اسماعیل بخاری، معاصر امام هادی و امام عسکری (علیهما السلام) بوده است. از حضرت زهرا (علیها السلام) چند روایت نقل کرده است؟ فقط یک روایت؛ ولی از عایشه ]دختر ابوبکر[ حدود سیصد روایت آورده است! از امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) که آن ها به عنوان خلیفۀ چهارم قبول دارند، در سراسر کتاب صحیح بخاری، 29 روایت نقل شده است؛ ولی از

ص: 113


1- نک: علی بن حسام الدین قادری شاذلی هندی برهانفوری (متّقی هندی)، كنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج1، ص187؛ محمدبن عبدالله حاکم نیشابوری، مستدرک على الصحيحين، ج3، ص118.

ابوهریره 464 روایت! ابوهریره فقط یک سال و شش ماه با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است؛ درحالی که علی (علیه السلام) از لحظۀ طفولیت تا لحظۀ آخر کنار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است.

آیت الله حسینی قزوینی، تالار دانشگاه علوم اسلامی رضوی، 27شهریور1386

مَثَل علی (علیه السلام) ؛ مَثَل {قُلْ هُوَ اللهُ اَحَدٌ}

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در روایتی خطاب به امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرموده اند:

يا اَبَا الْحَسَنِ مَثَلُکَ فِی اُمَّتِی مَثَلُ {قُلْ هُوَ اللهُ اَحَدٌ}(1) فَمَنْ قَرَأَها مَرَّةً قَرَأَ ثُلُثَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ قَرَأَها مَرَّتَيْنِ فَقَدْ قَرَأَ ثُلُثَیِ الْقُرْآنِ وَ مَنْ قَرَأَها ثَلاثاً فَقَدْ خَتَمَ الْقُرْآنَ فَمَنْ اَحَبَّکَ بِلِسانِهِ فَقَدْ كَمَلَ لَهُ ثُلُثُ الْاِيمانِ وَ مَنْ اَحَبَّکَ بِلِسانِهِ وَ قَلْبِهِ فَقَدْ كَمَلَ ثُلُثَا الْاِيمانِ وَ مَنْ اَحَبَّکَ بِلِسانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ نَصَرَکَ بِيَدِهِ فَقَدِ اسْتَكْمَلَ الْاِيمانِ... .(2)

ای اباالحسن، مَثَل تو در میان امت من، مَثَل {قُلْ هُوَ اللهُ اَحَدٌ} است که هرکس آن را یک بار بخواند، یک سوم قرآن را خوانده است و هرکس آن را دو بار بخواند، دوسوم قرآن را خوانده است و هرکس آن را سه بار بخواند، به درستی که تمام قرآن را خوانده است. [همچنین] هرکه تو را فقط با زبانش دوست داشته باشد، یک سوم ایمانش کامل شده است و هرکه تو را با زبان و قلبش دوست داشته باشد، دوسوم ایمانش کامل شده است و هرکه زبانی و قلبی دوستت داشته باشد و به یاری تو نیز برخیزد، ایمانش به کمال رسیده است... .

کسی که عاشق و دلدادۀ امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) است، باید در زندگی اش نیز محبت امیرالمؤمنین (علیه السلام) جلوه داشته باشد؛ وگرنه در عالم، خیلی ها دوستدار

ص: 114


1- اخلاص، 1.
2- محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، امالی الصدوق، ص34؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 22، ص318.

امام علی (علیه السلام) بوده و هستند.

حجت الاسلام والمسلمین

رئیسی، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 2آبان1392

شیطان و دوری از ولایت

شیطان شش هزار سال عبادت و بندگی کرد؛(1)

اما چرا مطرود و رانده شد؟ چرا این عبادت ها فایده نداشت؟ چون به خدا عرضه داشت: «من خودت را قبول دارم؛ اما به آدم سجده نمی کنم، چون از او برترم! او از خاک است و من از آتش.»(2)

شیطان درحقیقت امر خدا را زیر پا گذاشت؛ ازاین رو از بهشت بیرونش کردند.

قصۀ ولایت نیز همین است. خداوند راه رسیدن به خود را [ولایت] پیامبر و آلِ پیامبر معرفی کرده است.(3) روز غدیر و ]حتی[ غیر از آن نیز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با دستور خداوند، امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را معرفی کردند. حالا اگر کسی بگوید که خدا را قبول دارد، پیامبرش را هم قبول دارد؛ اما قبول ندارد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به دستور خدا گفته اند دنباله رو این آقا، یعنی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) باشید، قطعاً پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را هم قبول ندارد. بنابراین انکار ولایت، به انکار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و درنهایت، به انکار خدا بر می گردد؛ برای همین است که این موضوع این قدر حیاتی و مهم است.

حجت الاسلام والمسلمین

سیدحمید میرباقری، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 27مهر1392

ولایت؛ از زبان تا عمل

آیا همین که به ولایت شهادت دادیم، دیگر تمام است؟ این یک مرحله از پذیرفتن ولایت است. تبلور ولایتِ حقیقی اهل بیت (علیهم السلام) در تبعیت از این بزرگواران است. مگر می شود مثلاً من به امام رضا (علیه السلام) بگویم: «آقاجان، من

ص: 115


1- علی بن ابی طالب (علیه السلام) ، نهج البلاغة، خطبۀ 192 (خطبۀ قاصعه)؛ البته به فرمودۀ امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در این خطبه، معلوم نیست این تعداد سالِ عبادت، به شمار سال هاى دنیایى است یا اخروى [که هر روز آن، خود هزار سال است]!
2- نک: اعراف، 12.
3- نک: ابراهيم بن فرات بن ابراهيم كوفى، تفسیر فرات الکوفی، ص201، ذیل تفسیر آیۀ 108 سورۀ مبارکۀ یوسف.

قبولتان دارم؛ اما به دستورات شما عمل نمی کنم» یا بگویم: «یا امام رضا (علیه السلام) ، دیگر به حجاب ما، دروغ گویی ما، گناهان ما و... کاری نداشته باشید»؟!اگر ولایت و این مسیر را پذیرفتم، باید به تمام تابلوها و هشدارهای این جاده توجه کنم. شما که از شهری دیگر به مشهد می آیید، در مسیر باید به تابلوهایی که وجود دارد، توجه کنید تا به مقصد برسید؛ وگرنه هرلحظه، انسان در معرض سقوط ]یا حادثه ای دیگر[ است. هرکس در مسیر ولایت قرار گرفت، اما به تابلوها و هشدارها توجه نکرد، به مرورِزمان، رگ ولایتش قطع و از مسیر جدا می شود؛ بنابراین معنای حقیقیِ ولایت، تبعیت است. امام رضا (علیه السلام) فرموده اند: «مَنْ كانَ مِنّا لَمْ يُطِعِ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَيْسَ مِنّا.»(1) (هرکس با ما باشد و خدای عزّ و جل را اطاعت نکند، از ما نیست!)

حجت الاسلام والمسلمین

سیدحمید میرباقری، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 27مهر1392

عبد در طاعت

هیچ گاه ما ائمۀ اطهار (علیهم السلام) را عبادت نمی کنیم. خود وجود مقدس ثامن الحجج (علیه السلام) به شدت این حرف اشتباه را رد کرده اند و به اسحاق بن عباس فرموده اند:

...به من خبر رسيده كه مردم مى گويند ما عقيده داريم همۀ مردم بنده هاى ما هستند! نه، سوگند به آن خويشى و قرابتى كه با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دارم، من هرگز چنين چيزى نگفته ام و از هیچ کدام از پدرانم هم نشنیده ام و از احدی از آن ها خبر ندارم که چنین گفته باشد؛ ولی ما می گوییم:«مردم در مقام طاعت، بندۀ ما و در دین، یاور ما هستند؛ پس این مطلب را حاضران به غایبان برسانند.»(2)

ص: 116


1- محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عيون اخبار الرضا، ج 2، ص232.
2- محمدبن یعقوب کلینی رازی، الاصول من الكافی، ج 1، ص187؛ محمدبن محمدبن نعمان عکبری بغدادی (شیخ مفید)، کتاب الامالی، ص253.

در برخی دعاها و اذن دخول زیارات اهل بیت (علیهم السلام) می خوانیم: «عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدُکَ وَ ابْنُ اَمَتُکَ.»(1) روزی در بقیع بودم. یکی از وهابیون آمد کتاب را از من گرفت و گفت: «عَبدُکَ و... ؟!»

گفتم: «قرآن خوانده ای؟ [آیا] احکام عبید و اماء در قرآن [یعنی احکام بردگان و کنیزان] معنایش این است که بنده، مولای خودش را می پرستد؟! این عبد در اطاعت است، نه عبد در عبادت!»اختیار با خود آدم است که می خواهد عبد باشد یا نباشد. اگر عبد امام رضا (علیه السلام) نشد، عبد نَفْسش می شود، عبد شیطان می شود. راه دیگری وجود ندارد. اگر مطیع در مقابل ولیّ الله نبودیم، مطیع شیطان می شویم؛ چنان که خداوند فرموده است: {وَ الَّذِينَ كَفَرُوا اَوْلِياؤُهُمُ الطّاغُوتُ...}(2)

آن هایی که به وادیِ ولایت و توحید راه پیدا می کنند، از فرمان شیطان در امان هستند.

حجت الاسلام والمسلمین

سیدمحمدمهدی میرباقری، حسینیۀ امام رضا (علیه السلام) ، 15فروردین1395

توصیۀ امام رضا (علیه السلام) به بزنطی

احمدبن ابی نصر بزنطی از اصحاب امام رضا (علیه السلام) به شمار می آید. امام روزی خادمشان را به همراه مرکبی نزد ابی نصر بزنطی فرستادند و او را به خانه شان دعوت کردند. احمد آمد. بعد از به جاآوردن نماز مغرب و عشا، ساعتی با امام گفت وگو کرد؛ سپس شام خوردند. هنگام شب بود. امام رضا (علیه السلام) از احمد خواستند که شب را همان جا بخوابد و به اهلِ خانه فرمودند همان تشک و لحاف و متکای حضرت (علیه السلام) را برای احمد بیاورند... .»

احمد از این همه لطف امام (علیه السلام) خیلی خوش حال شد و با خودش گفت مثل اینکه آدم خوبی است که امام رضا (علیه السلام) این طور تحویلش می گیرند...!

ص: 117


1- (بندۀ تو هستم و فرزند بنده ات و فرزند کنیزت...) (محمدباقر مجلسی، زاد المعاد - مفتاح الجنان، ص455و499و508و519).
2- بقره، 257.

در همین لحظات، امام رضا (علیه السلام) او را صدا زدند. رفت خدمت امام (علیه السلام) . حضرت دست های احمد را در دست گرفتند و فرمودند:

امیرالمؤمنین (علیه السلام) به دیدار و عیادت صعصعة بن سوهان رفتند [که از اصحاب خاص آن حضرت (علیه السلام) بود]. وقتی می خواستند از جا بلند شوند و تشریف ببرند، [رو کردند به صعصعه و] فرمودند: «ای صعصعة بن صوحان، مبادا به اینکه من به عیادتت آمدم، فخر بفروشی!» مراقب خودت باش! مثل اینکه این حالت برای تو هم پیش آمد... تو را به خدا می سپارم...!(1)امام رضا (علیه السلام) این واقعه را برای احمدبن ابی نصر تعریف کردند تا فکر او هم به سوی فخرفروشی نرود! احمد هم فهمید که حضرت به او تذکر دادند؛ برای اینکه فکر نکند چون در خانۀ امام رضا (علیه السلام) خوابیده است، دیگر تمام است! نه! اگر نماز ما ترک شود، بیچاره هستیم. دروغ بگوییم، بیچاره ایم. لقمۀ حرام در زندگی مان بیاید، وَلو به خانۀ امام هم دعوت باشیم، باز هم بیچارگی است! یعنی باید عمل خویش را نگاه کنیم و ببینیم برای قیامت خود چه کرده ایم! پس انداز داریم یا نه؟!

حجت الاسلام والمسلمین

سیدحمید میرباقری، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 27مهر1392

یاری کردن ولایت

شیعه بودن الزامات و شروطی دارد. عده ای خدمت امام رضا (علیه السلام) آمده و عرض کردند: «اگر ممکن است، ما خُمس ندهیم!» امام رضا (علیه السلام) فرمودند: «وَ اِنَّ الْخُمُسَ عَوْنُنا عَلى دِينِنا وَ عَلى عِيالاتِنا وَ عَلى مَوالِينا... .» (همانا خمس کمکی است به ما برای [اهداف] دین ما و خانواده ها و دوستانمان.)

امام رضا (علیه السلام) خمس را عامل تقویت دین دانسته اند... . این نیست که بعضی ها بگویند خودمان تشخیص می دهیم، خودمان هزینه می کنیم.

ص: 118


1- نک: محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج49، ص269؛ محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عيون اخبار الرضا، ج 2، ص212و213، با تفاوت در عبارات.

بعد [در ادامۀ حدیث] فرموده اند: «فَاِنَّ اِخْراجَهُ مِفْتاحُ رِزْقِكُمْ وَ تَمْحِيصُ ذُنُوبِكُمْ.»(1) (زيرا پرداخت خمس، كليدِ روزى شما و مايۀ پاک شدن گناهانتان است.)

خداوند در قرآن به رسولش حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: {خُذْ مِنْ اَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ اِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ}(2) (از اموال آن ها صدقه اى [به عنوان زكات] بگیر تا به وسیلۀ آن، آن ها را پاک سازى و پرورش دهى و [هنگام گرفتن زكات] برای آن ها دعا كن كه دعاى تو، مایۀ آرامش آن هاست و خداوند شنوا و داناست!»

امام رضا (علیه السلام)

اجازه نمی دادند کسی ادعای تشیّع کند و درعین حال بگوید خُمس نمی دهد! ادعای تشیع کند؛ اما به واجبات بی توجه باشد! ایشان می فرمودند:شِيعَتُنَا

الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يَحُجُّونَ الْبَيْتَ الْحَرامَ وَ يَصُومُونَ شَهْرَ رَمَضانَ وَ يُوالُونَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ يَتَبَرَّءُونَ مِنْ اَعْدائِهِمْ [مِنْ اَعْدائِنا] اُولَئِکَ اَهْلُ الْاِيمانِ وَ التُّقَى وَ اَهْلُ الْوَرَعِ وَ التَّقْوَى... .(3)

شیعیان ما کسانی هستند که نماز را برپا می دارند، زکات می دهند، حج خانۀ خدا را به جا می آورند، ماه رمضان روزه می گیرند و دوستدار اهل بیت هستند و از دشمنانشان [از دشمنانمان] تبرّی می جویند. آن ها اهل ایمان و تقوا و ورع و پرهیزکاری اند... .

کسی فکر نکند اگر پیرو امام رضا (علیه السلام) است، مجوّز گناه کردن و ترک واجبات را دارد! ولایت و دوستی اهل بیت (علیهم السلام) همراه با عمل به سخنان ایشان، معنا می یابد.

حجت الاسلام والمسلمین

رفیعی، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 7مهر1390

ص: 119


1- محمدبن یعقوب کلینی رازی، الاصول من الكافی، ج 1، ص548.
2- توبه، 103.
3- محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، صفات الشيعة، ص4؛ محمدبن حسن حرّ عاملی، تفصیل وسائل الشيعة الی تحصیل مسائل الشریعة، ج 1، ص24، با اندکی تفاوت در واژه ها.

ولایت با اطاعت

از زمان امام صادق (علیه السلام) تفکری در عده ای ایجاد شده بود که معتقد بودند صِرف شیعه بودن و داشتن ولایت اهل بیت (علیهم السلام) برای رفتن به بهشت کافی است! ائمه (علیهم السلام) این نکته را تذکر دادند. امام صادق (علیه السلام) در آخرین ساعات حیات دنیایی خود، در بستر فرمودند: «شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد، نمی رسد.»(1)

[این روایت نشان می دهد] ایشان می خواستند جلوی همین تفکر را بگیرند.

در روایتی دیگر امام باقر (علیه السلام) فرموده اند: «مَنْ كانَ لِلهِ مُطِيعاً فَهُوَ لَنا وَلِیٌّ وَ مَنْ كانَ لِلهِ عاصِياً فَهُوَ لَنا عَدُوٌّ وَ لا تُنالُ وَلايَتُنا اِلّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ.»(2)

(هرکس مطیع خدا باشد، دوست ما و هرکس نافرمانی خدا کند، دشمن ماست و کسی به دوستی و ولایت ما نمی رسد، جز با عمل کردن و پرهیزکاری.)

حجت الاسلام والمسلمین

رفیعی، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 7مهر1390

شرط رسیدن به ولایت

جابربن یزید جُعفی چندین سال از محضر امام باقر (علیه السلام) بهره برد. او آن قدر اوج گرفت که از اصحابِ سِرّ حضرت شد. روایات بسیاری در علوم مختلف در سینه اش قرار داشت. مردم کوفه به امام باقر (علیه السلام) نامه نوشتند که شاگرد خود، یعنی جابربن یزید جُعفی را به وطنش بفرستند تا از جانب آن حضرت (علیه السلام) آن ها را ارشاد کند. امام قبول کردند. جابر هنگام خداحافظی، خدمت امام باقر (علیه السلام) رفت و عرضه داشت: «ای پسر رسول خدا، وقت رفتن است. امری ندارید؟» امام باقر (علیه السلام) از جابر خواستند برود و شیعیان را در کوفه جمع کند و پیغام حضرت (علیه السلام) را به آن ها برساند و بگوید: «يَكْتَفِی مَنِ اتَّخَذَ التَّشَيُّعَ اَنْ يَقُولَ بِحُبِّنا اَهْلَ الْبَيْتِ» (آيا برای كسی كه تشيّع را برمی گزيند، همين كه بگويد

ص: 120


1- محمدبن یعقوب کلینی رازی، الاصول من الكافی، ج3، ص270.
2- محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، امالی الصدوق، ص626؛ محمدبن یعقوب کلینی رازی، الاصول من الكافی، ج 2، ص75.

ما اهل بيت را دوست دارد، كافی است؟) سپس خود امام (علیه السلام) پاسخ دادند:

فَوَ اللهِ مَا شِيعَتُنا اِلّا مَنِ اتَّقَى اللهَ وَ اَطاعَهُ وَ ما كَانُوا يُعْرَفُونَ اِلّا بِالتَّواضُعِ وَ التَّخَشُّعِ وَ اَداءِ الْاَمانَةِ وَ كَثْرَةِ ذِكْرِ اللهِ وَ الصَّوْمِ وَ الصَّلاةِ وَ الْبِرِّ بِالْوالِدَيْنِ وَ التَّعَهُّدِ لِلْجِيرانِ مِنَ الْفُقَراءِ وَ اَهْلِ الْمَسْكَنَةِ وَ الْغارِمِينَ وَ الْاَيْتامِ وَ صِدْقِ الْحَدِيثِ وَ تِلاوَةِ الْقُرْآنِ وَ كَفِّ الْاَلْسُنِ عَنِ النّاسِ اِلّا مِنْ خَيْرٍ وَ كانُوا اُمَناءَ عَشائِرِهِمْ فِي الْاَشْياء... .(1)

به خدا سوگند، شيعۀ ما نيست جز كسی كه از خدا بترسد و تقوای الهی پيشه كند و گوش به فرمان های الهی بدهد و از خداوند اطاعت کند و شيعيان جز به تواضع و خشوع و افتادگی، ادای امانت و امانت داری، ذكرفراوان و زيادیِ ياد خداوند، روزه، نماز، نيكی به پدر و مادر، تعهد و رسيدگی به همسايگان فقير و مسكين و بدهكار و يتيمان، صداقت و راست گويی، تلاوت قرآن و خواندن كتاب خدا و بازداشتن زبان از مردم جز در امور خير، شناخته نمی شوند! آنان امينان خويشاوندان و ملت خود هستند.

این پیغام امام (علیه السلام) به من و شماست که با عمل و تقوا می توانیم به ولایت اهل بیت (علیهم السلام) برسیم؛ یعنی باید گناه را از زندگی مان بیرون کنیم تا حرام به آن راه پیدا نکند.

حجت الاسلام والمسلمین

حسینی اراکی، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 23تیر1393

تقویت اعتقادات فرزندان

امروزه بچه های ما به شدت به تقویت اعقاداتشان نیاز دارند؛ چراکه دشمن، روی اعتقادات فرزندان ما دست گذاشته است. اگر ایمان و اعتقادات بچه های ما هر روز تقویت شود، دشمن خودش را هم بکشد، نمی تواند آن ها را از ما بگیرد. خدا نیاورَد آن روز را که اعتقادات متزلزل شود.

ص: 121


1- محمدبن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، صفات الشيعة، ص11.

امیرالمؤمنین

علی (علیه السلام) فرموده اند: «اَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ.»(1) (سرآغاز دین، شناخت معرفت اوست.)

در دورانی که محصل بودیم، یکی از چیزهایی که به ما یاد دادند، زیارت جامعۀ کبیره بود. این زیارت، یک دوره امام شناسی است، یک دوره اعتقادیات است.

حجت الاسلام والمسلمین

سیدحمید میرباقری، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 28مهر1392

تلاش برای کسب معرفت و فهمِ دین

امام کاظم (علیه السلام) فرموده اند: «تَفَقَّهُوا فِی دِينِ اللهِ فَاِنَّ الْفِقْهَ مِفْتاحُ الْبَصِيرَةِ.»(2)

(در دین خدا تحقیق و تفقّه کنید؛ چون فقه [یعنی شناخت احکام] کلید بینایی و بصیرت شماست.) یعنی در این صورت، دیگر کلاه سرمان نمی رود و به راحتی دینمان را از ما نمی گیرند.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند: «اُفٍّ لِكُلِّ مُسْلِمٍ لا يَجْعَلُ فِی كُلِّ جُمْعَةٍ يَوْماً يَتَفَقَّهُ فِيهِ اَمْرَ دِي-نِهِ وَ يَسْأَلُ عَنْ دِينِهِ... .»(3) (اُف برمسمانی که در هر هفته، روزی را برای فهمیدن امر دین و پرسیدن مسائل دینی اش قرار ندهد...!) [در این روایت] مسلمانی که برای همۀ کارهایش برنامه دارد، اما برای مسائل دینی اش متأسفانه زمان و برنامه نمی گذارد [ازسوی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مؤاخذه شده است]!

امام صادق (علیه السلام) هم دربارۀ ویژگی یاران امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فرموده اند: «رِجالٌ كَاَنَّ قُلُوبَهُمْ زُبَرُ الْحَدِيدِ لا يَشُوبُها شَکٌّ فِی ذاتِ اللهِ اَشَدُّ مِنَ الْحَجَرِ.»(4) (مردانی که گویی دل هایشان پاره های آهن است. در ذات خداوند، ذره ای شک [به دل های آنان] راه

ص: 122


1- علی بن ابی طالب (علیه السلام) ، نهج البلاغة، خطبۀ 1؛ احمدبن علی طبرسی، الاحتجاج، ج1، ص199.
2- حسن بن على بن شعبه حرّانی، تحف العقول عن آل الرسول=، ص410.
3- احمد بن محمدبن خالد برقی، المحاسن، ج1، ص225.
4- محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج52، ص308.

پیدا نمی کند: از سنگ سخت تر و محکم ترند.

چرا گاهی ما با یک شبهه از پا در می آییم و مثل برف و یخ آب می شویم؟! چون [روی اعتقادات خود] کار نکرده ایم. یکی از برکات زیارت امام رضا (علیه السلام) و دقت در عبارات زیارت جامعۀ کبیره این است که اعتقادات ما را تقویت می کند.

حجت الاسلام والمسلمین

سیدحمید میرباقری، رواق امام خمینی (رحمة الله) ، 28مهر1392

بهترین ولایت مداران تاریخ

سرآمدِ ولایت مداران تاریخ بشریت چند نفرند: یکی حضرت ابوالفضل العباس بن علی، قمربنی هاشم، باب الحوائج الی الله هستند. این بزرگوار (علیه السلام) دست در دستِ صاحب ولایت گذاشتند و عَلَم ولایت را که به دست گرفتند، حتی وقتی که همۀ بدنشان قطعه قطعه شد، دست از این عَلَم برنداشتند. سرآمدِ دیگر ولایت مدارانِ عالم، بی بی زینب کبری (علیها السلام) هستند. این خواهر وقتی که دست در دستِ برادرشان گذاشتند، دیگر جدا نشدند؛ حتی از سرِ بریدۀ برادر هم جدا نشدند و لبانشان را هم بر رگ های بریدۀ آن حضرت (علیه السلام) گذاشتند! وقتی هم که برگشتند کنار قبر برادرشان، باز هم جدا نشدند. اما سرآمدِ همۀ این ولایت مداران، بی بیِ دوعالم، حضرت فاطمۀ زهرا (علیها السلام) هستند که وقتی دست در دست ولیّ اعظم خدا، امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) گذاشتند، هرچه با تازیانه و غلافِ شمشیر بر دست و بازوی این بانو زدند، دست از علی (علیه السلام) برنداشتند!(1) «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلّا بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظِيمِ.»

حجت الاسلام والمسلمین سیدابوالفضل طباطبایی، صحن جامع رضوی، 2مرداد1395

ص: 123


1- نک: سليم بن قيس هلالى کوفی، کتاب سلیم بن قیس هلالی، ج2، ص584تا588.

شعری در مدح امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)

شعری در مدح امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) (1)

کیست

حیدر؟ بندۀ پاک خدا***کیست حیدر؟ جانشین مصطفی

همسر

و همراه زهرای بتول***هم برادر، هم پسرعمّ رسول

کیست

حیدر؟ آن که فانی در خداست***روی ماهش قبلۀ اهلِ ولاست

در

خشوع و بندگی نام­آور است***انبیا و اولیا را سَروَر است

کیست حیدر؟ یاور مستضعفان***روشنی بخشِ طریق عارفان

کیست

حیدر؟ معنیِ صوم و صلاة***ذکر او رمز عبور از مشکلاتکیست حیدر؟ مظهر عدل و یقین***کیست حیدر؟ آیۀ اکمال دین(2)

کیست حیدر؟ مرد میدان نبرد ***کوه صبر و هم نشین رنج و درد

فاتح بدر و حُنین و خیبر است***حافظ جان و تن پیغمبر است

دست از بازار این دنیا کشید***جای پیغمبر به بستر آرمید(3)

همره قرآن و قرآن با علی ست(4)

***نور حق در چهرۀ او منجلی­ست

{هَلْ اَتَی} و «عادیات» و «مؤمنون»***معنیِ «السّابِقُونَ السّابِقُون»(5)

هم امیر و هم وصیّ و هم ولیّ***نیست غیر از ساقی کوثر «علی»

هرچه

گویم وصف او، ای دل کم است***مدح او کار خدای عالَم است

شکرِ حق ازاین همه لطف و عطا***شد امام من علیّ مرتضی

هرچه باشم من، گدای این درم***خادم حلقه به گوشِ حیدرم

کاش مدحم را کند از من قبول***جان احمد، جان زهرای بتول!

ص: 124


1- سرودۀ جعفر حسن زاده، گردآورندۀ کتاب.
2- نک: مائده، 3.
3- اشاره به ماجرای لیلة المبیت که در منابع دینی بیان شده است (بقره، 207؛ محمدبن حسن طوسى (شیخ الطائفة)، الامالی، ص465تا467).
4- اشاره به این روایت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمودند: «عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِی» (محمدبن حسن طوسى (شیخ الطائفة)، الامالی، ص479).
5- واقعه، 10.

کتابنامه

1. قرآن کریم.

2. ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمیدبن هبة الله، شرح نهج البلاغه لاِبن ابی الحدید، به تحقیق محمد ابوالفضل ابراهيم، ج1و6و12، چ1، قم: کتابخانۀ عمومی آيت الله مرعشی نجفی (رحمة الله) ، 1404ق.

3. ابن ابى جمهور، محمدبن على بن ابراهيم احسایى، عوالی اللآلی العزيزية فى الاحاديث الدينية، ج4، چ1، قم: دار سيدالشهداء للنشر، 1405ق.

4. ابن اثیر، علی بن محمدبن اثیر جزری شیبانی، الکامل فى التاریخ، ج5، چ1، بیروت: دار صادر، 1385ق.

5. ابن بطریق، یحیی بن حسن بن حسین اسدی حلّی، عمدة عيون صحاح الاخبار فی مناقب امام الابرار، چ1، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، 1407ق، به نقل از: کتابخانۀ مدرسۀ فقاهت.

6. ابن تیمیه، احمدبن عبدالحليم بن تیمیه حنبلی دمشقی، منهاج السنّة النبویة فی نقض كلام الشيعة القدرية، به تحقیق محمد رشاد سالم، ج5و7، چ1، بی جا: جامعة الامام محمد بن سعود الاسلامية، 1406ق.

7. ابن حجر عسقلانی، احمدبن علی کنانی عسقلانی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، به تحقیق محب الدين خطيب، ج7، بيروت: دار المعرفة، 1379ق، به نقل از: کتابخانۀ مدرسۀ فقاهت.

8. ابن حجر عسقلانی، احمدبن علی کنانی عسقلانی، لسان المیزان، ج1، چ3، بیروت: مؤسسة الاعلمی، 1406ق.

9. ابن حنبل، احمدبن محمد، مسند الامام احمد بن حنبل، به تحقیق شعيب الارنووط و عادل مرشد و دیگران، ج2و5و28و33، چ1، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1421ق، به نقل از: کتابخانۀ مدرسۀ فقاهت.

ص: 125

10. ابن حیّون، نعمان بن محمدبن حیّون تمیمی مغربی (قاضی نعمان)، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، به تحقیق سیدمحمد حسینی جلالی، ج2و3، چ1، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، 1409ق.

11. ابن خلکان، احمدبن محمدبن ابوبکربن خلکان، وفيات الاعيان و اَنباء اَبناء الزمان، به تحقیق احسان عباس، ج1، چ1، قم: الشریف الرضی، 1364ش، به نقل از: کتابخانۀ دیجیتال نور.

12. ابن شاذان قمی، محمدبن احمد بن على قمى، مائة منقبة من مناقب اميرالمؤمنين علی بن ابی طالب و الائمة من ولده (علیهم السلام) من طریق العامة (فضائل ابن شاذان)، چ1، قم: مدرسة الامام المهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ، 1407ق.

13. ابن شبّة، عمربن شبّة بن عبيدة بن زيد نُميرى بصری، تاريخ المدينة المنورة، به تحقیق فهیم محمد شلتوت، ج2، چ1، قم: دار الفکر، 1410ق، به نقل از: کتابخانۀ دیجیتال نور.

14. ابن شعبه حرّانى، حسن بن على بن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول (صلی الله علیه و آله و سلم) ، به تحقیق و تصحیح على اكبر غفارى، چ2، قم: جامعۀ مدرسين حوزۀ علمیۀ قم، 1404ق.

15. ابن طاووس، على بن موسى بن جعفربن طاووس (سیدبن طاووس)، الاقبال بالاعمال الحسنة فيما يعمل مرة فی السنة، به تحقیق و تصحیح جواد قیومی اصفهانی، ج2، چ1، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1376ش.

16. ابن طاووس، على بن موسى بن جعفربن طاووس (سیدبن طاووس)، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، به تحقیق علی عاشور، ج 1، چ1، قم: خیام، 1400ق.17. ابن طاووس، على بن موسى بن جعفربن طاووس (سیدبن طاووس)، جمال الاسبوع بكمال العمل المشروع، چ1، قم: دار الرضى، 1330ق.

18. ابن طاووس، على بن موسى بن جعفربن طاووس (سیدبن طاووس)،

ص: 126

فرج المهموم فی تاريخ علماء النجوم (معرفة نهج الحلال من علم النجوم)، چ1، قم: دار الذخائر، 1368ق، به نقل از: کتابخانۀ مدرسۀ فقاهت.

19. ابن عبدالوهاب، حسین بن عبدالوهاب، عیون المعجزات، چ1، قم: داوری، بی تا، به نقل از: کتابخانۀ دیجیتال نور.

20. ابن فارس، احمدبن فارس بن زكريا، معجم مقاییس اللغة، به تحقیق و تصحیح عبدالسلام محمد هارون، ج4، چ1، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1404ق.

21. ابن قَتَیْبه، عبدالله بن مسلم بن قَتَيْبه، تأويل مختلف الحديث، بیروت: دار الکتتب العلمیة، بی تا، به نقل از: کتابخانۀ دیجیتال نور.

22. ابن قولویه، جعفربن محمدبن قولویه قمی، کامل الزیارات، به تحقیق و تصحیح عبدالحسین امینی، چ1، نجف: دار المرتضویة، 1356ش.

23. ابن ماجه، محمدبن یزیدبن ماجه ربعی قزوینی، سنن ابن ماجه، به تحقیق شعیب ارنووط و دیگران، ج1،چ1، بیروت: دار الرسالة العالمية، 1430ق، به نقل از: کتابخانۀ دیجیتال نور.

24. ابن مشهدی، محمدبن جعفربن على مشهدى حائرى، المزار الكبير، به تحقیق و تصحیح جواد قيومى اصفهانى، چ1، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعۀ مدرسين حوزۀ علميۀ قم، 1419ق.

25. ابن منظور، محمدبن مکرم بن احمد بن منظور انصاری مصری، لسان العرب، به تحقیق و تصحیح جمال الدین میردامادی، ج15، چ3، بیروت: دار الفکر، 1414ق.

26. ابن ندیم، محمدبن اسحاق، الفهرست، چ1، بیروت: دار المعرفة، بی تا، به نقل از: کتابخانۀ دیجیتال نور.

27. ابومِخنف کوفی، لوط بن یحیی بن سعیدبن مِخنف ازدی کوفی، وقعة الطف، به تحقیق محمدهادى يوسفى غروى، چ3، قم:

ص: 127

جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، 1417ق.

28. اخطب خوارزم، موفق بن احمد، المناقب، به تحقیق مالک المحمودی، چ2، قم: مؤسسۀ نشر اسلامی، 1411ق، به نقل از: کتابخانۀ مدرسۀ فقاهت.

29. امینی، عبدالحسین، موسوعة الغدير فی الكتاب و السنة و الادب، ج1، چ5، قم: مؤسسۀ دائرةالمعارف فقه اسلامی، 1430ق، به نقل از: کتابخانۀ دیجیتال نور.

30. ایجی، عبدالرحمن بن احمد، شرح المواقف، به شرح سیدشریف جرجانی، ج8، چ1، قم: الشریف الرضی، 1325ق.

31. باقلانی مالکی، محمدبن طیب، تمهيد الاوائل فی تلخيص الدلائل، به تحقیق احمد حیدر، چ1،بيروت: مؤسسة الكتاب الثقافية، 1407ق، به نقل از: کتابخانۀ دیجیتال نور.

32. بخاری جعفی، محمدبن اسماعيل، صحیح بخاری، به تحقیق محمد زهيربن ناصر الناصر، ج4و9، چ1، دمشق: دار طوق النجاة، 1422ق، به نقل از: کتابخانۀ مدرسۀ فقاهت.

33. بخاری، سهل بن عبدالله، سرّ السلسلة العلویة، قم: الشریف الرضی، 1413ق، به نقل از: کتابخانۀ مدرسۀ فقاهت.

34. برقی، احمد بن محمدبن خالد، المحاسن، به تحقیق و تصحیح جلال الدین محدث، ج1، چ2، قم: دار الکتب الاسلامیة، 1371ق.35. ثعلبى نيشابورى، احمدبن محمد، الکشف و البیان المعروف تفسیر الثعلبی، به تحقیق ابی محمد بن عاشور، ج10، چ1، بیروت: دار اِحیاء التّراث العربی، 1422ق.

36. ثقفی کوفی اصفهانی، ابراهیم بن محمد، الغارات، به تحقیق جلال الدین محدث، ج2، چ1، تهران: انجمن آثار ملی، 1395ق.

37. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح (تاج اللغة و صحاح العربیة)،

ص: 128

به تحقیق و تصحیح احمد عبدالغفور عطار، ج2، چ1، بیروت: دار العلم للملایین، 1410ق.

38. حافظ برسی، رجب بن محمدبن رجب، مشارق انوار اليقين فی اسرار اميرالمؤمنين (علیه السلام) ، به تحقیق و تصحیح علی عاشور، چ1، بیروت: اعلمی، 1422ق.

39. حاکم حسکانی، عبيدالله بن عبدالله بن حسکان قرشی نیشابوری(ابوحذاء)، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، به تحقیق و تصحیح محمدباقر محمودی، ج1، چ1، تهران: مجمع بیداری فرهنگ اسلامی وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1411ق.

40. حاکم نیشابوری، محمدبن عبدالله، مستدرک على الصحيحين، به تصحیح مصطفی عبدالقادر عطا، ج3و4، چ1، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1411ق، به نقل از: کتابخانۀ دیجیتال نور.

41. حرّ عاملی، محمدبن حسن، تفصيل وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة، ج1و17، چ1، قم: مؤسسة آل البيت (علیهم السلام) ، 1409ق.

42. خزاز رازی، علی بن محمد، كفاية الاثر فی النص على الائمة الاثنی عشر، به تحقیق عبداللطیف حسینی کوه کمری، چ1، قم: بیدار، 1404ق.

43. خطیب بغدادی، احمدبن على بن ثابت، تاريخ بغداد اَوْ تاريخ مدينة السلام، به تحقيق مصطفى عبدالقادر عطا، ج8و11، چ1، بیروت: دار الکتب العلمية، 1417ق، به نقل از: کتابخانۀ دیجیتال نور.

44. دمیری، محمدبن موسی، حیاة الحیوان الکبری، به تحقیق احمد حسن بسج، ج1، چ2، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1424ق، به نقل از: کتابخانۀ دیجیتال نور.

45. زمخشرى، محمودبن عمر، اساس البلاغة، چ1، بیروت: دار صادر، 1979م.

ص: 129

46. سبط ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی بن عبدالله ترکی بغدادی، تذکرة الخواص، قم: الشریف الرضی، 1376ش، به نقل از: کتابخانۀ دیجیتال نور.

47. سماوی، محمد بن طاهر، اِبصار العین فی انصار الحسین (علیه السلام) ، به تحقیق محمدجعفر طبسی، چ1، قم: مرکز الدراسات الاسلامية لممثلية الولی الفقية فی حرس الثورة الاسلامية، 1419ق، به نقل از: کتابخانۀ دیجیتال نور.

48. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر، الدر المنثور فی التفسير بالمأثور، ج2و4و5، چ1، قم: کتابخانۀ عمومی آیت الله مرعشی نجفی (رحمة الله) ، 1404ق، به نقل از: کتابخانۀ دیجیتال نور.

49. سيدهاشم بن سليمان بحرانى، البرهان فی تفسیر القرآن، ج1و2و3و4، چ1، قم: مؤسسۀ بعثت، 1374ش.

50. شامى عاملى، يوسف بن حاتم، الدر النظيم فی مناقب الائمة اللهاميم، چ1، قم: مؤسسۀ نشر اسلامی وابسته به جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، 1420ق.

51. شعيرى، محمدبن محمدبن حيدر، جامع الاخبار، چ1، نجف: مطبعة حيدرية، بی تا.

52. شوشتری (قاضی نورالله شوشتری)، نورالله حسینی مرعشی، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج6، چ1، قم: کتابخانۀ عمومی آیت الله مرعشی نجفی (رحمة الله) ، 1409ق.53. شوشتری (قاضی نورالله شوشتری)، نورالله حسینی مرعشی، الصوارم المهرقة فی نقد الصواعق المحرقة، چ1، تهران: مطبة النهضة، 1367ق.

54. شوشتری، محمدتقی، قاموس الرجال، ج7، چ2، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعۀ مدرسين حوزۀ علميۀ قم، 1410ق.

ص: 130

55. صدوق (شیخ صدوق)، محمدبن علی بن بابویه قمی، امالی الصدوق، چ6، تهران: کتابچی، 1376ش.

56. صدوق (شیخ صدوق)، محمدبن علی بن بابویه قمی، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ترجمۀ محمدرضا انصارى محلاتى، چ1، قم: نسیم کوثر، 1372ش.

57. صدوق (شیخ صدوق)، محمدبن علی بن بابویه قمی، صفات الشیعة، چ1، تهران: اعلمی، 1362ش.

58. صدوق (شیخ صدوق)، محمدبن علی بن بابویه قمی، علل الشرایع، ج 1، چ1، قم: كتاب فروشى داورى، 1385ش.

59. صدوق (شیخ صدوق)، محمدبن علی بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا، به تحقیق و تصحیح مهدی لاجوردی، ج1و2، چ1، تهران: نشر جهان، 1378ق.

60. صدوق (شیخ صدوق)، محمدبن علی بن بابویه قمی، فضائل الشیعة، چ1، تهران: اعلمی، بی تا.

61. صدوق (شیخ صدوق)، محمدبن علی بن بابویه قمی، کتابُ من لا یحضره الفقیه، به تحقیق و تصحیح علی اکبر غفاری، ج2، چ2، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعۀ مدرسين حوزۀ علميۀ قم، 1413ق.

62. صدوق (شیخ صدوق)، محمدبن علی بن بابویه قمی، کمال الدین و تمام النعمة، به تحقیق و تصحیح علی اکبر غفاری، ج1و2، چ2، تهران: اسلامیه، 1395ق.

63. صدوق (شیخ صدوق)، محمدبن علی بن بابویه قمی، معانی الاخبار، به تحقیق و تصحیح علی اکبر غفاری، چ1، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، 1403ق.

64. صفار قمی، محمدبن حسن بن فروخ، بصائر الدرجات فی فضائل

ص: 131

آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ، به تحقیق و تصحیح محسن کوچه باغی تبریزی، ج1، چ2، قم: کتابخانۀ عمومی آيةالله مرعشی نجفی (رحمة الله) ، 1404ق.

65. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج6، چ2، قم: اسماعیلیان، 1390ق.

66. طبرانی، سلیمان احمد، المعجم الکبیر، به تحقیق حمدی عبدالمجید سلفی، ج4، چ2، قاهره: مکتبة ابن تیمیه، 1405ق.

67. طبرسی، فضل بن حسن، اِعلام الوری باَعلام الهدی، ج1، چ1، قم: مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لاِحیاء التراث، 1417ق.

68. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البيان فی تفسير القرآن، به تصحیح هاشم رسولی و فضل الله یزدی طباطبایی، ج6و7، چ2، بیروت: دار المعرفة، 1408ق، به نقل از: کتابخانۀ دیجیتال نور.

69. طبرسی، فضل بن حسن، مکارم الاخلاق، چ4، قم: شریف رضی، 1412ق.

70. طبرسى،احمدبن على، الاحتجاج، به تحقیق و تصحیح سیدمحمدباقر خرسان، ج1و2، چ1، مشهد: مرتضى، 1403ق.

71. طبرى آملى مازندرانى، محمّدبن جريربن رستم، تاریخ الطبری (تاریخ الاُمم و الملوک)، به تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج5، چ2، بيروت: دار التراث، 1387ق.

72. طريحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرين، به تحقیق و تصحیح احمد حسینی اشکوری، ج6، چ3، تهران: مرتضوی، 1375ش.73. طوسی (شیخ الطائفة)، محمدبن حسن، الاستبصار فيما اختلف من الاخبار، به تحقیق و تصحیح سیدحسن موسوى خرسان، چ1، تهران: دار الکتب الاسلامیة، 1390ق.

74. طوسی (شیخ الطائفة)، محمدبن حسن، تهذیب الاحکام، به تحقیق و تصحیح سیدحسن موسوی خرسان، ج6، چ4، تهران: دار الكتب

ص: 132

الاسلامية، 1407ق.

75. طوسی (شیخ الطائفة)، محمدبن حسن، مصباح المتهجّد، ج2، چ1، بیروت: مؤسسۀ فقه الشیعة، 1411ق.

76. طوسى (شیخ الطائفة)، محمدبن حسن، الامالی، چ1، قم: دار الثقافة، 1414.

77. علامه حلی، حسن بن يوسف بن على بن مطهر حلى، الالفين فی امامة مولانا اميرالمؤمنين علی بن ابی طالب (علیه السلام) ، چ2، قم: دار الهجرة، 1094ق.

78. علامه حلی، حسن بن يوسف بن على بن مطهر حلى، الباب الحادی العشر للعلامة الحلی، به تحقیق مهدی محقق، چ2، مشهد: مؤسسۀ چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، 1370ش.

79. علامه حلی، حسن بن يوسف بن على بن مطهر حلى، كشف المراد فی شرح تجريد الاعتقاد، به تصحیح حسن حسن زادۀ آملی، چ4، قم: مؤسسۀ نشر اسلامی وابسته به جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، 1413ق.

80. علامه حلی، حسن بن يوسف بن على بن مطهر حلى، نهج الحقّ و كشف الصدق، چ1، بیروت: دار الكتاب اللبنانی، 1982م.

81. علوى، سيدمحمدبن على بن حسين، المناقب، به تحقیق و تصحیح حسين موسوى بروجردى، چ1، قم: دلیل ما، 1428ق.

82. علی بن ابی طالب (علیه السلام) ، نهج البلاغه، به کوشش محمدبن حسین موسوی بغدادی الشریف الرضی (سید رضی)، به تحقیق و تصحیح صبحی صالح، چ1، قم: هجرت، 1414ق.

83. فارسی، جلال الدین، انقلاب تکاملی اسلام، تهران: شرکت انتشاراتی علمی و فرهنگی وزارت آموزش وپرورش، 1361ش، به نقل از کتابخانۀ دیجیتال نور.

84. فخر رازی، محمدبن عمر تِیْمیّ بَکْریّ رازی، تفسير الفخر الرازی

ص: 133

(المشتهر بالتفسیر الكبير)، ج16و21، چ1، بیروت: دار الفکر، 1423ق.

85. فیض کاشانی، محمدمحسن بن مرتضی، الوافی، ج2، چ1، اصفهان: كتابخانۀ امام اميرالمؤمنين على (علیه السلام) ، 1406ق.

86. قرشى نيشابورى (ابوحذاء)، عبيدالله بن عبدالله بن حسكان، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، به تحقیق و تصحیح محمدباقر محمودى، ج1، چ1، تهران: مؤسسۀ فرهنگ اسلامی وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1411ق.

87. قُشَیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج3و4، چ2، بيروت: دار ابن حزم، 1419ق، به نقل از: کتابخانۀ دیجیتال نور.

88. قطب الدين راوندى، سعيدبن هبةالله راوندی، الخرائج و الجرائح، ج1و2، چ1، قم: مؤسسۀ امام مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ، 1409ق.

89. قمی مشهدی، محمدبن محمدرضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج6، چ1، تهران: وزارت ارشاد، 1368ش.

90. قمی، عباس، کلیات مفاتیح الجنان، به تصحیح اسماعیل پزشکیان نژاد، ترجمۀ مهدی الهی قمشه ای، چ2، تهران: پزشکیان نژاد و پسران، 1387ش.

91. قمی، عباس، منتهی الآمال، به تصحیح محمدرضا انصاری و محمد ترابیان فردوسی، ج1، چ17، قم: هجرت، 1386ش.

92. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، به تحقیق و تصحیح طيّب موسوى جزایرى، ج1و2، چ3، قم: دار الکتاب، 1404ق.93. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة لذوی القربی، به تحقیق علی بن جمال اشرف حسینی، ج1، چ2، قم: دار الاسوة، 1422ق، به نقل از: کتابخانۀ دیجیتال نور.

94. کِشّی، محمدبن عمر، اختیار معرفة الرجال المعروف به رجال الکِشّی (مع تعليقات الميرداماد)، به تحقیق و تصحیح مهدی رجایی، ج2،

ص: 134

چ1، قم: مؤسسة آل البيت (علیهم السلام) لاِحیاء التراث، 1363ش.

95. کلینی رازی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، به تحقیق و تصحیح على اكبر غفارى و محمد آخوندى، ج1و2و3و4و7و8، چ4، تهران: دار الکتب الاسلامیة، 1407ق.

96. كوفى، فرات بن ابراهيم بن فرات، تفسير فرات الكوفی، به تحقیق و تصحیح محمدکاظم، چ1، تهران: مؤسسۀ چاپ و نشر وزارت ارشاد اسلامی، 1410ق.

97. متّقی هندی، علی بن حسام الدین قادری شاذلی هندی برهانفوری، كنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، به تصحیح بکری حیانی و صفوه سقا، ج5و6، چاپ قدیم، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1409ق، به نقل از: کتابخانۀ دیجیتال نور.

98. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج16و20و22و24و25و26و30و32و34 و36و37و39و40و47و48و49و52و95و99، چ2، بیروت: دار اِحیاء التّراث العربی، 1403ق.

99. مجلسی، محمدباقر، زاد المعاد - مفتاح الجنان، به تحقیق و تصحیح علاءالدین اعلمی، چ1، بیروت: موسسة الاعلمی للمطبوعات، 1423ق.

100. مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، به تحقیق و تصحیح هاشم رسولى محلاتى، ج 12، چ2، تهران: دار الكتب الاسلامية، 1404ق.

101. مرکز مطالعات اسلامی استراسبورگ، مغز متفکر شیعه؛ امام صادق (علیه السلام) ، ترجمۀ ذبیح الله منصوری، چ2، تهران: بدرقۀ جاویدان، 1386ش.

102. مسعودی، على بن حسين بن على بن عبداللّه هذلى، اثبات الوصية للامام علی بن ابی طالب، چ3، قم: انصاریان، 1426ق.

103. مفید (شیخ مفید)، محمدبن محمدبن نعمان عکبری بغدادی، الارشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج1و2، چ1، قم: كنگرۀ شيخ

ص: 135

مفيد (رحمة الله) ، 1413ق.

104. مفید (شیخ مفید)، محمدبن محمدبن نعمان عکبری بغدادی، المقنعة، چ1، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، 1413ق.

105. مفید (شیخ مفید)، محمدبن محمدبن نعمان عکبری بغدادی، تصحیح الاعتقاد بصواب الانتقاد او شرح عقائد الصدوق، قم: الشریف الرضی، 1363ش، به نقل از: کتابخانۀ دیجیتال نور.

106. مفید (شیخ مفید)، محمدبن محمدبن نعمان عکبری بغدادی، کتاب الامالی، به تحقیق و تصحیح حسين استادولى و على اكبر غفارى، چ1، قم: كنگرۀ شيخ مفيد (رحمة الله) ، 1413ق.

107. منسوب به امام حسن بن علی (علیه السلام) ، التفسير المنسوب الى الامام الحسن العسكری (علیه السلام) ، چ1، قم: مدرسة الامام المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ، 1409ق.108. نسایی، احمدبن شعيب بن علی خراسانی، السنن الكبرى، به تحقیق سیدکسروی حسن و عبدالغفار سلیمان بنداری، ج5، چ1، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1411ق.

109. نوری طبرسی (محدث نوری)، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج3، چ1، قم: مؤسسة آل البيت (علیهم السلام) ، 1408ق.

110. نووی، یحیی بن شرف، تهذيب الاسماء و اللغات، به تحقیق علی محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، ج1، چ1، بیروت: دار النفایس، 1426ق، به نقل از: کتابخانۀ دیجیتال نور.

111. هلالی کوفی، سلیم بن قیس، كتاب سليم بن قيس هلالی، به تحقیق و تصحیح محمد انصارى زنجانى خوئينى، ج2، چ1، قم: الهادی، 1405ق.

ص: 136

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109