صبح صادق: درس هايى از عظمت حضرت خاتم الانبيا صلي الله عليه و آله و حضرت امام صادق عليه السلام و اهداف رسالت اسلام

مشخصات کتاب

سرشناسه: صافى گلپايگانى، لطف الله.

عنوان و نام پديدآور: صبح صادق: درس هايى از عظمت حضرت خاتم الانبيا صلي الله عليه و آله و حضرت امام صادق عليه السلام و اهداف رسالت اسلام / صافى گلپايگانى.

مشخصات نشر: قم: دفتر تنظيم و نشر آثار حضرت آيت الله العظمى حاج شيخ لطف الله صافى گلپايگانى، 1394.

وضعيت ويراست: ويراست 2.

مشخصات ظاهرى: 87 ص.

شابك: 0-02-7854-600-978

وضعيت فهرست نويسى فيپا.

يادداشت: كتابنامه.

يادداشت: نمايه.

موضوع: محمد صلي الله عليه و آله، پيامبر اسلام، 53 قبل از هجرت - 11 ق

موضوع:. جعفر بن محمد عليهما السلام، امام ششم، 83-148 ق.

موضوع: اسلام - مقاله ها و خطابه ها.

رده بندى كنگره: 2 1394 ص 22 ص/ 22/9 BP

رده بندى ديويى: 4184747

شماره كتابشناسى ملّى: 297/93

دفتر تنظيم و نشر آثار

نام كتاب: صبح صادق

مؤلف: حضرت آيت الله العظمي لطف الله صافي گلپايگانى مدظله العالى

ويراست دوم، چاپ اول (سوم ناشر): جمادى الاولى 1437 / زمستان 1394

شمارگان: 3000

بها: 3500 تومان

شابك: 0-02-7854-600-978

سايت الكترونيك: www.saafi.net

پست الكترونيك: saafi

saafi.net

آدرس پستي: قم / انقلاب 6 / پلاك 181

تلفن: 37723380 (025)

ص :1

اشاره

صبح صادق

درس هايى از عظمت حضرت خاتم الانبيا صلي الله عليه و آله و حضرت امام صادق عليه السلام و اهداف رسالت اسلام

صافى گلپايگانى

ص:2

فهرست مطالب

سخن ناشر 5

مقدمه 7

هديه اول: درس هايى از عظمت حضرت خاتم الانبيا صلى الله عليه و آله 11

1. عظمت در رسالت و دعوت 14

2. عظمت در اراده و تصميم 25

3. عظمت در زهد و بى اعتنايى به دنيا 29

4. عظمت در رعايت مساوات و برابرى انسانى با مردم 31

5. عظمت در اصلاحات بنيادى اجتماعى 33

6. عظمت در تشريع قوانين و احكام و شرايع 35

7. عظمت در علوم و معارف 37

هديه دوم: سيرى در زندگى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و مواقف امام صادق عليه السلام 41

فصل اوّل: دوران رضاع و صباوت و كودكى 44

فصل دوم: دوران بعد از كودكى تا بعثت 44

ص:3

فصل سوم: از بعثت تا هجرت به مدينه 47

فصل چهارم: از هجرت تا وفات 52

موقف حساس و بلند علمى حضرت امام صادق عليه السلام 58

فايده بزرگداشت روزهاى تاريخى اسلام 62

توصيه هايى به مسلمانان خارج از كشور 63

هديه سوم: هدف هاى رسالت اسلام 67

1. ايمان به خداى يگانه 69

2. ايمان به پيغمبران خدا و نبوت 71

3. ابلاغ و اجراى حقوق انسان 72

4. برقرارى نظام اقتصادى سالم 75

5. همگانى كردن حق علم آموزى 77

6. تهذيب عقل از خرافات 78

7. ايجاد جامعه جهانى 79

8. اقامه قسط و عدل 80

9. تأمين سعادت دنيا و آخرت 80

10. تأسيس مدينه فاضله انسانى 81

كتاب نامه 85

آثار حضرت آيت الله العظمى صافى گلپايگانى مد ظله الوارف در يك نگاه 91

ص:4

سخن ناشر

صبح صادق مجموعه اى ارزشمند از سه مقاله پربار و خواندنى است كه به شكلى اجمالى و جذاب به بازخوانى و مرور درس هايى از عظمت حضرت خاتم الانبيا صلى الله عليه و آله و نيز حضرت امام صادق عليه السلام مى پردازد. كتاب در پايان، با بيان اهداف والاى رسالت اسلام، دعوت آن حضرت را فراخوانى جاويد و همگانى براى تمامى اعصار مى داند و عمل به دستورات اسلام و قرآن را ضامن سعادت واقعى مى داند.

از آنجا كه مؤلّف محترم، در زمان نگارش اثر در لندن به سر مى برده اند هر سه فصل كتاب را به برادران و خواهران مسلمان مقيم انگليس هديه نموده اند. با توجه به اينكه مخاطب اصلى صبح صادق، قشرهاى جوان و دانشجويان عزيز مى باشند و از سويى كتاب با تأكيد فراوان بر حفظ و بهينه سازى هويت دينى و بازگشت به سنّت هاى انسان ساز اسلام عزيز و بر اساس روش زندگى عالى ترين الگوهاى انسان، نگاشته شده است، دفتر تنظيم و نشر آثار حضرت آيت الله العظمى صافى گلپايگانى مدظله العالى اقدام به بازنشر آن نمود.

ص:5

اين كتاب براى اولين بار در 1355 هجرى شمسى از سوى مجمع جهانى اسلامى لندن و تحت عنوان نداى اسلام از اروپا انتشار يافت.

اكنون ويرايش جديد اين اثر ارزشمند را، تقديم علاقه مندان مى نمايد.

ص:6

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم

برادران و خواهران مسلمان مقيم انگلستان

السلام عليكم و رحمة الله و بركاته

خداوند متعال به همه شما تندرستى و خير و سعادت و رستگارى عطا فرمايد و به تبليغ رسالت اسلام كه بهترين خدمت به بشريت است و عمل به تعاليم عاليه آن موفّق سازد. حقير از اينكه موفّق به زيارت مسلمانانى متعهّد و ملتزم و كوشا و متحرّك و علاقه مند به تعظيم شعائر و حفظ سنن اسلامى شده و خدمات شما را به اسلام مى بينم افتخار دارم.

شركت در مجمع جهانى اسلامى و نماز جماعت و اجتماع پرشور و پرمعناى شما مردم مسلمان مخصوصاً جوانان و دانشجويان عزيز و ديدن نتايج ارزنده تلاش ها و كوشش هايى كه براى تأسيس مجمع جهانى اسلامى شده است واقعاً لذّت بخش بود.

چنانچه خلوص نيت شركت كنندگان در جلسات مجمع جهانى اسلامى و عشق و علاقه زن و مرد مسلمان و خدماتى كه همگى به رهبرى حجت الاسلام و المسلمين آقاى مصباح زاده دامت بركاته به اسلام و مسلمين و

ص:7

معرّفى تشيع - كه اسلام پاك و خالص است - مى نماييد سزاوار تحسين و تقدير است و اين مجمع اسلامى و اين اجتماعات و اين همكارى ها و تبليغات در قلب اروپا موجب سرافرازى و مباهات است و تأسيس آن اقدام خداپسندانه اى است كه در جهت تأسّى به پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و اهتمام آن حضرت به هدايت بشر قرار دارد و سبب رضاى خداوند متعال و مسرّت خاطر انور حضرت ولى عصر عج الله تعالى فرجه الشريف است و حقاً جهانى بودن رسالت اسلام اقتضا دارد كه اين گونه مجامع گسترده تر و هرچه كامل تر در تمام شهرهاى بزرگ اروپا و امريكا و خاور دور و غيره تشكيل شود تا نداى جان بخش توحيدى اسلام به گوش جهانيان برسد.

بديهى است تقدير از اين مجمع و از خدمات برادران و خواهران مسلمان مفهومش اين نيست كه آنچه لازم است انجام شده و ديگر وظيفه اى باقى نيست، زيرا بايد مراكز تبليغى ديگران و هزارها كليسايى كه مجهز به تمام وسايل مادى هستند و جديت و قدرت و امكانات آنها را در نظر گرفت و نيز اينكه اين مجمع در چنين محيطى عهده دار تبليغات و اداى رسالت اسلام شده است. پس اين قدم هرچند بسيار مهم و وسيع باشد قدم اول بوده و هنوز در ابتداى راه، گام بر مى داريم.

بايد با كوشش و مساعى، عموم مسلمانان، اهل هر كشور و ملّت كه باشند، متّحد و يك صدا و هماهنگ كار كنند و براى توسعه اين مجمع از هر جهت، مادّى و معنوى در خارج و داخل هركس به سهم خود از

ص:8

كمك و يارى مضايقه ننمايد، تا اين مؤسسه در خور شأن و مقام خود به فعاليت هاى اسلامى ادامه داده، تشكيلات خود را در رشته هاى مختلف ارشاد و تبليغ و پرورش افكار توسعه دهد و بر آبرو و عزّت و شرف مسلمانان بيفزايد. ان شاءالله تعالى.

از خداوند متعال براى همه شما موفقّيت بيشتر و سعادت و ترقّى و خير دنيا و آخرت مسئلت مى نمايم و به مقتضاى:

«مَنْ لَمْ يَشْكُرِ المُنْعِمَ مِنَ المَخْلُوقِينَ لَمْ يَشْكُرِ الله عَزَّ وَجَلّ »(1)در درجه اوّل از مرجع عالى قدر حضرت مستطاب آيت الله العظمى آقاى گلپايگانى دام ظلّه بنيان گذار و مؤسّس مجمع جهانى اسلامى لندن و مساجد و مجامع و مؤسسات اسلامى ديگر و سپس از دانشمند معظّم حضرت آقاى مصباح زاده كه خدمات و زحماتشان در تأسيس اين مجمع و احياى اسلام در اين كشور بسيار قيمتى و درخشان است تقدير و تشكر مى نمايم.

«اَللَّهُمَّ أَنْتَ المُجَازي لِأَهْلِ الْبِّرِ وَالجِهَادِ فَأَجِزْهُمْ خَيْرَ جَزَاءِ المُحسِنِينَ وَالمُجَاهِدِينَ ».(2)

ص:9


1- (1) . صدوق، عيون اخبارالرضا عليه السلام، ج 2، ص 24؛ حر عاملى، وسائل الشيعه، ج 15، ص 313؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 68، ص 44. «كسى كه شكرگذارى ولى نعمت خود از خلق خدا را نكند، از خداوند عزّوجلّ شكرگزارى نكرده است».
2- (2) . «پروردگارا تو پاداش دهنده نيكوكاران و مجاهدان هستى، پس بهترين پاداشى كه شايسته نيكوكاران و مجاهدان راهت هست به آنان عطا فرما».

براى اينكه از اين سفر يادگارى از خود به جاى گذارده باشم به مناسبت ايام سوگوارى ماه صفر و رحلت حضرت خاتم الانبيا صلى الله عليه و آله و عيد سعيد ميلاد آن حضرت در هفدهم ربيع المولود مقالاتى با حال شدّت كسالت و بيمارى و نداشتن وسيله اى جز قلم و كاغذ نوشتم و به عنوان هديه حضور برادران و خواهران محترم مسلمان، تقديم مى دارم. اميد است اگر در آن نواقص و كوتاهى هايى باشد با قلم مهر، اصلاح فرمايند.

وما توفيقى إلّا بالله

لندن/ 17 ربيع الاول 1397

17 اسفند 1355 هجرى شمسى

لطف الله صافى

ص:10

هديه اول: درس هايى از عظمت حضرت خاتم الانبيا صلي الله عليه و آله

اشاره

ص:11

ص:12

بسم الله الرّحمن الرّحيم

) لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللّهَ كَثِيراً (1

به خواست خداوند متعال سخن ما در اين مقاله تحت عنوان: «درس هايى از عظمت حضرت خاتم الانبيا صلى الله عليه و آله» خواهد بود.

وجود مقدس حضرت محمّد بن عبدالله صلى الله عليه و آله جامع انواع عظمت هاى انسانى و بزرگوارى هاى يك فرد بى نظير و بى مانند بشرى بود كه شرح هر يك از آن عظمت ها در اين مقاله امكان ندارد و اجمالاً اگر انبيا و پيغمبران را به لقب قهرمانان خواندن مناسب شأن رفيعشان بود بايد آن حضرت را چنانچه موّرخ شهير انگلستان «توماس كارلايل» در بين تمام پيغمبران يگانه قهرمان خوانده، در همه عظمت ها قهرمان يگانه و موفّق و بى نظير بخوانيم.

ص:13

در اين مقاله فقط مى خواهيم با چند رشته از عظمت هاى آن حضرت آشنا شويم و از هر يك براى سازندگى شخصيت خود درس و سرمشق بگيريم.

1. عظمت در رسالت و دعوت

در بين دعوت كسانى كه در تاريخ بشر براى اصلاحات اجتماعى يا انقلاب هاى بنيادى قيام كرده اند. دعوتى عالى تر و رسالتى انقلابى تر و جامع تر از رسالت پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله نبوده است.

بديهى است درك عظمت اين رسالت محتاج به بررسى هاى زيادى است كه به طور فهرست به بعضى از آنها اشاره مى شود:

1. بررسى اوضاع اخلاقى و دينى جوامع بشرى در عصر ظهور آن حضرت.

2. بررسى اوضاع علمى و فرهنگى.

3. بررسى اوضاع اجتماعى ملل و امم.

4. بررسى اوضاع سياسى و رژيم هاى حاكم بر جوامع انسانى.

5. بررسى وضع بانوان در سراسر دنيا و به خصوص در جزيرة العرب.

6. بررسى وضع بردگان و غلامان.

7. بررسى اوضاع اقتصادى و نظامات مالى.

8. بررسى عادات و قواعد و رسوم.

9. بررسى نظامات جنگى.

10. بررسى ارزش حقوق انسان در آن زمان.

ص:14

و بررسى هاى ديگر كه فعلاً در اين مقاله مجال بسط و تفصيل آن نيست و همه منتهى به اين مى شود كه دنيا در تمام اين شئون، وضع بسيار غيرانسانى و اسف انگيزى داشت كه اگر رسالت حضرت محمّد صلى الله عليه و آله به كمك بشريت نيامده و از او دستگيرى نكرده بود و سير ارتجاعى بشر از آن عصر به بعد همچنان ادامه مى يافت دنيا از علم و فضايل و حقوق و آزادى و آنچه بعد از آن حضرت به ظهور پيوسته محروم مى ماند.

اساس عظمت دعوت پيغمبر اسلام، دعوت به توحيد و يكتاپرستى است كه در كلمه طيبه «لا اله الا الله» خلاصه مى شود. كلمه اى كه از آن ارزنده تر و آزادى بخش تر و روشن تر و نجات دهنده تر نيست. كلمه اى كه در آن تمام برابرى ها و برادرى ها و الغاى امتيازات پوچ و موهوم نهفته است. كلمه اى است كه به گفته «گوستاولوبون» دانشمند مشهور فرانسوى در كتاب تمدن اسلام و عرب در بين اديان تاج افتخارى است كه فقط بر سر اسلام قرار دارد.(1)

كلمه اى كه استثمار و استضعاف را محكوم و ريشه كن مى سازد و هر اطاعتى را كه در اطاعت خدا و قانون خدا درج نباشد ناروا و غيرمجاز قرار مى دهد. كلمه كه اعلان آزادى بشر و حقوق انسان ها است. كلمه اى كه مستبدّان را به زانو در آورد و اعلان جنگ داد

ص:15


1- (1) . لوبون، تمدن اسلام و عرب، ص 143.

و بشريت را عليه آنها بسيج كرد. آرى حكم مخصوص خدا است و غير از او كسى كه سزاوار پرستش باشد نيست. همه بايد شعارشان كلمه «لا اله الا الله» باشد. شعارى كه يك فرد عادى را با بزرگ ترين امپراطورى هاى عالم برابر مى سازد و شعارى كه هركس آن را فهميد و درك كرد خود را با كسرى و قيصر مساوى و برابر و بلكه در ارزش انسانى برتر يافت.

راجع به اين شعار و اين كلمه و معانى گسترده آن كه شامل تمام شئون حياتى انسان مى شود سخن حتى در يك كتاب بزرگ به پايان نمى رسد و اين جانب در رساله اى به نام «رساله توحيديه» ابعادى از عقيده توحيد را كه با آزادى بشر و استقلال انسان ها و تهذيب افكار از عقايد موهوم و خرافى ارتباط دارد، شرح داده ام.

پايه ديگر دعوت اسلام، برابرى و مساوات است كه آن هم رشته اى از معنى كلمه توحيد است. در قرآن مى فرمايد:

) تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ (؛1

«بياييد به سوى كلمه اى كه مساوى و برابر ميان ما و شما است: اينكه نپرستيم مگر خدا را و شريكى براى او قرار

ص:16

ندهيم و بعضى از ما بعضى ديگر را سواى خدا ارباب و صاحب اختيار خود نگيرد».

پايه سوم دعوت اسلام، دعوت به برادرى و همكارى و اخوت همگانى است كه در آن رنگ و نژاد و فاصله هاى ديگر محو شود و تمام بشر را بتواند با هم برادر سازد؛ كه قرآن مى فرمايد:

) وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً (؛1

«همه به ريسمان خدا چنگ بزنيد و متفرّق و جدا نشويد و نعمت خدا را بر خودتان ياد كنيد آن هنگام كه با هم دشمن بوديد و خدا ميان دل هاى شما الفت و پيوند داد پس به لطف او برادر شديد».

پايه چهارم رسالت اسلام، دعوت به عدالت و حكم به عدل و احسان و نيكى است كه در قرآن مى فرمايد:

) إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ (؛2

«خدا به عدل و احسان امر مى كند».

) اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى (؛3

«عدالت ورزيد كه به پرهيزكارى نزديك تر است».

ص:17

) وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ (؛1

«وقتى ميان مردم حكم كرديد، به عدل حكم كنيد».

پايه پنجم، دعوت به الغاى امتيازات نژادى و قبيله اى و هر امتياز ديگر كه مانع تشكيل جامعه بزرگ و برادرى جهانى است. در قرآن مى فرمايد:

) إِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاكُمْ (؛2

«ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد (اينها ملاك امتياز نيست)؛ گرامى ترين شما نزد خداوند با تقواترين شما است».

پايه ششم، دعوت به سعى و عمل و كار و كوشش است. چنانچه در قرآن مى فرمايد:

) وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاّ ما سَعى (؛3

«و اينكه براى انسان بهره اى جز سعى و كوشش او نيست».

پايه هفتم، دعوت به برابرى زن و مرد در ارزش هاى واقعى انسانى است. چنانچه مى فرمايد:

ص:18

) مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (؛1

«هركس از مرد و زن كه عمل صالح كند و مؤمن باشد او را به حياتى پاك زندگى مى دهيم و نيكوتر از آنچه عمل كردند به آنها پاداش مى دهيم».

و در سوره احزاب مى فرمايد:

) إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصّادِقِينَ وَ الصّادِقاتِ وَ الصّابِرِينَ وَ الصّابِراتِ وَ الْخاشِعِينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصّائِمِينَ وَ الصّائِماتِ وَ الْحافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذّاكِرِينَ اللّهَ كَثِيراً وَ الذّاكِراتِ أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً (؛2

«به يقين، مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان باايمان و زنان باايمان، مردان مطيع فرمان خدا و زنان مطيع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و شكيبا و زنان صابر و شكيبا، مردان باخشوع و زنان باخشوع، مردان انفاق كننده و زنان انفاق كننده، مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردان پاكدامن و زنان پاكدامن و مردانى كه بسيار به ياد خدا

ص:19

هستند و زنانى كه بسيار ياد خدا مى كنند، خداوند براى همه آنان مغفرت و پاداش عظيمى فراهم ساخته است».

كه حاصل معنى اين است كه در اين فضايل ده گانه اسلام: ايمان، عبادت خدا، راستى، صبر و شكيبايى، خشوع و ترس از خدا، صدقه و احسان و نيكى، روزه دارى و عفت و پاكدامنى، بسيار به ياد خدا بودن براى مرد و زن آمرزش و مغفرت و مزد بزرگ آماده است كه در اين ميدان مسابقه در ارزش هاى حقيقى انسانى زن و مرد طبق تعاليم اسلام شركت نمايند و هركس گوى سبقت را بربايد به خدا نزديك تر و از كمال انسانى بهره مندتر است. اينها علاوه بر حقوق مالى و مدنى است كه اسلام به زن عطا كرده و به او استقلال و شخصيت داده است كه انسانى تر از آن در هيچ مكتبى نيست.

پايه هشتم، اين است كه عقل و فهم بشر را مخاطب قرار داده و مرد م را به تعقّل و تفكّر مأمور مى سازد و از آنها مى خواهد كه به حكومت عقل گردن نهند و حق را از باطل تشخيص دهند. در قرآن مجيد مى فرمايد:

) إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِأُولِي الْأَلْبابِ (؛1

«در اين مثال تذكرى است براى خردمندان (از ناپايدارى دنيا)»

) فَبَشِّرْ عِبادِ * اَلَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ ؛2

ص:20

«پس بندگان مرا بشارت ده! همان كسانى كه سخنان را مى شنوند و از نيكوترين آنها پيروى مى كنند آنان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده، و آنها خردمندانند».

پايه نهم، اين است كه بشر را به علم و دانش و بينش تشويق مى نمايد و مقام علم را بالا برده و مافوق تمام مقامات قرار داده است و در آيات متعدّد قرآن مجيد خدا علم و دانش و دانشمندان را ستوده و به آن تشويق و امر فرمود و نام علما را در رديف نام خود و فرشتگان ياد كرده است.(1)

ص:21


1- (1) . در اين جا مناسب است به منزلت بزرگ و مقام عالى و ارزنده و مسئوليت بزرگى كه دانشجويان عزيز دارند توجه شود. دانشجويان، شما مى دانيد كه جامعه مسلمان از جهت راهنمايى هاى انسانى و تعاليم اعتقادى و اخلاقى و اجتماعى و سياسى و ارشاد به تمام اصول واقعى و سازنده يك جامعه به تمام معنا زنده و متحرّك و مترقّى است و ضعيف نيست و به تصديق دانشمندان بزرگ در هر عصر و زمان تعاليم اسلام پيشرو و انسان سازترين تعاليم و برنامه ها است. ضعفى كه مسلمانان پيدا كرده اند در ناحيه علوم مادّى و تجربى است كه جوامع اسلامى به دانشمندان و محققان و متخصصان در رشته ها و شُعب متعدّد اين علوم احتياج دارند و اين شما دانشجويانيد كه وظيفه داريد متعهدانه اين ضعف را برطرف نماييد و اين خلأ بزرگ را پر كنيد. درس بخوانيد و كوشش كنيد و تحقيق نماييد براى اينكه آينده جامعه اسلام به علم شما و به ابتكار شما و به تحقيق شما مباهات كند؛ براى اينكه شخصيت علمى شما باعث عزّت مسلمين و احتياج ديگران به مسلمانان باشد؛ هيچ حد و مرزى براى تحقيق و بررسى قائل نباشيد و هرچه مى توانيد جلو برويد. چرا بايد جوايز علمى نصيب ديگران شود و چرا بايد هميشه نظرات و تئورى هاى ديگران در دانشگاه هاى دنيا تدريس شود؟ تا چند قرن پيش، مسلمانان با تقدّم علمى در همه جا شهرت و معروفيت داشتند و دانشمندان

پايه دهم، اين است كه تعليماتش همه مطابق فطرت است و تحميل بر فطرت بشر نيست؛ خواسته هاى واقعى بشر را بر مى آورد، و غرائز او را رعايت و ملاحظه نموده است؛ به هرچه نيكو و فطرت پسند است فرمان داده و از هرچه وجدان و فطرت پاك از آن متنفر است نهى كرده است. در قرآن مجيد مى فرمايد:

) فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ (؛1

«به پا دار روى خود را از براى دين حنيف و خالص. فطرت خدا است كه مردم را بر آن سرشته است تبديلى در آفرينش خدا نيست اين است دين قيم و استوار ولى بيشتر مردم نمى دانند».

ص:22

پايه يازدهم، اين است كه دعوت اسلامى، افراد مسلمان را متعهّد و مسئول مى نمايد كه در حسن جريان امور و اجراى احكام و برنامه ها و نظامات اسلامى و تأمين مصالح عمومى مداخله و نظارت نمايند و جامعه رستگار را چنان جامعه اى مى داند كه اين اصل در آن اجرا مى شود و اين اصل در دو عبارت كوتاه و پرمعنى خلاصه مى شود: «امربه معروف و نهى ازمنكر».

در قرآن مجيد مى فرمايد:

) وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (؛1

«بايد از شما گروهى باشند كه به سوى خير و نيكى دعوت كنند و امربه معروف و خوبى بنمايند و از منكر و كار زشت باز بدارند و ايشان همان رستگاران اند».

و به قدرى اين اصل نظارت مردم بر اجرا قوانين بزرگ است كه على عليه السلام مى فرمايد:

«مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَالْجِهَادُ فِي سَبِيلِ الله عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيِ عَنْ الْمُنْكَرِ إِلَّا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ ».(1)

ص:23


1- (2) . نهج البلاغه، حكمت 374 (ج 4، ص 89)؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 97، ص 89. «تمام كارهاى نيك و جهاد در راه خدا در جنب امربه معروف و نهى ازمنكر چيزى نيست جز به مانند انداختن آب دهان در درياى پهناور».

پايه دوازدهم، دعوت اسلام به صلح و سازش و گذشت و اغماض و عفو و مقابله كردن با بدى به نيكى و پاداش دادن سفاهت و جهالت به مهر و محبّت و يارى و اعانت است در قرآن مجيد مى فرمايد:

) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً (؛1

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد همگان در سازش وارد شويد».

و نيز مى فرمايد:

) وَ لا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ (؛2

«خوبى و بدى برابر نيستند. بدى را به آن طور كه نيكوتر است برگردان تا آن كسى كه ميان تو و او دشمنى است مثل دوست خويشاوند گردد».

و پايه هاى ديگر راجع به عالم غيب و امور مالى و اقتصادى و سياسى و اخلاقى و عفت عمومى و آداب و فضايل و تعاون و خيرخواهى و رعايت اعتدال در كارها و امور انسانى ديگر كه همه از قرآن مجيد و سيره پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين و ساير ائمه طاهرين عليهم السلام استفاده مى شود و شايسته است كه شخص مسلمان حداقل آيات مربوط به اين پايه ها را كه در هر مجمع انسانى عالى ترين اصول شمرده مى شود حفظ نمايد.

ص:24

2. عظمت در اراده و تصميم

دومين عظمت از عظمت هاى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله عظمت در اراده و تصميم است انجام كارهاى بزرگ و قيام و انقلاب محتاج به اراده قوى و عزم راسخ و تصميم محكم و استوار است. هرچه كارى كه شخص مى خواهد انجام بدهد عظيم تر باشد تصميم بزرگ تر و قوى تر مى خواهد. بسيارى از مردم هستند كه سخن از كار بزرگ و عمل خطيرى به ميان مى آورند و به ظاهر خود را مصمّم بر انجام آن كار نشان مى دهند اما در وسط كار تطميعات مالى و يا شهوانى يا جاه و مقام يا تهديدات و سختى ها و دشوارى ها و مصائب آنها را از كار منصرف و تصميم شان را ضعيف و باطل مى نمايد.

پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله به حق در ميان مردان بزرگ تاريخ در تصميم، عظيم و يگانه بود. وقتى مأموريت رسالت جهانى در غار حرا به عهده او واگذار شد، وقتى مبارزه با تمام گردن كشان و استثمارگران دنيا و مذاهب باطله و منسوخه و عادات سخيفه و زورمندان وحشى و غارت گران و آدم كشان و الغاى رسوم شرك و بت پرستى از جانب خداى جهان به او پيشنهاد شد بدون درنگ پذيرفت و از غار حرا براى انجام آن قيام و انقلاب بزرگ و تاريخى قدم بيرون گذارد و مأموريتى را كه احدى جرئت اظهار آن را در برابر يك نفر نداشت مصمّمانه به دوش گرفت و در مكه مركز بت ها و بت پرست ها و كسانى كه فخر و

ص:25

افتخارشان آدم كشى و قتل و غارت بود، اعلان كرد و بدون خوف و بيم فرياد:

«قولوا لا اله الا الله تفلحوا»(1)را بلند فرمود.(2)

در اينجا شخص بايد تاريخ را مطالعه كند تا از زبان گوياى آن، مصائب و دشوارى ها و زحمات و رنج هايى را كه به پيغمبر در راه اعلام عقيده توحيد و ابلاغ احكام اسلام رسيد، بشنود.

فشارها و رنج هايى كه پيغمبر ديد هر يك از آنها براى اينكه يك مرد مصمّم را از كار خود باز دارد كافى بود؛ او را اذيت مى كردند توهين مى نمودند سنگ باران مى كردند دروغگو و ساحر و مجنون مى خواندند كسانى را كه به او ايمان مى آوردند مورد شكنجه و تعذيبات سخت قرار مى دادند. سه سال او را و كسان و يارانش را در شعب ابى طالب

ص:26


1- (1) . «بگوييد خدايى جز خداى يكتا نيست تا رستگار شويد».
2- (2) . ابن ابى شيبه كوفى، المصنف، ج 8، ص 422؛ حاكم نيشابورى، المستدرك، ج 2، ص 612؛ بيهقى، السنن الكبرى، ج 6، ص 21؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب (ع) ، ج 1، ص 51؛ هيثمى، مجمع الزوائد، ج 6، ص 22؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 18، ص 202؛ طارق محاربى نقل مى كند رسول خدا صلى الله عليه و آله را در بازار ذوالمجاز - كه در دوره جاهلى هشت روز، در يك فرسنگى عرفات برپا مى شده است - ديدم كه روجامه اى بر تن داشت و مى گفت: اى مردم! بگوييد پروردگارى جز خداوند نيست تا رستگار شويد. ابولهب هم پشت سر ايشان حركت مى كرد و بر او سنگ مى زد آن چنان كه پاشنه ها و ساق هاى او خون آلود شده بود و مى گفت: اى مردم از او فرمان مبريد چون او دروغگو است.

كه درّه اى بود محصور ساخته و با آنها قطع رابطه كردند. ولى محمّد صلى الله عليه و آله در تصميم خود باقى ماند، متزلزل نشد؛ عقب ننشست؛ به آينده اطمينان داشت و اميدوار و خوش بين بود كه بر تمام اين موانع و شدائد پيروز مى شود. وقتى ديدند تهديد و شكنجه و قطع مواد خوراكى و قطع رابطه، كارى انجام نمى دهد و محمّد صلى الله عليه و آله را در رسالتش سست نمى سازد از راه تطميع جلو آمدند. به ابوطالب گفتند پيشنهاد مى دهيم اگر محمّد صلى الله عليه و آله مال مى خواهد به قدرى مال به او بدهيم كه از همه ما ثروتمندتر شود و اگر زن زيبايى مى خواهد زيباترين دوشيزگان را به ازدواج او در مى آوريم و اگر رياست و حكومت مى خواهد او را بر خود حاكم و رئيس قرار مى دهيم، خلاصه هرچه بخواهد در اختيار او مى گذاريم و اين انقلاب دينى و اجتماعى را كه شروع كرده است تعقيب ننمايد.

وقتى ابوطالب پيشنهاد آنها را به عرض برادرزاده عزيزش رساند و فراهم شدن تمام شئون دنيايى و لذائذ مادى را به او خبر داد و تاريخ را با اين پيشنهاد بر سر دو راهى قرار داد چه جواب شنيد؟ لحظه خطيرى بود كه هر كلمه اى بر زبان محمّد صلى الله عليه و آله جارى مى شد در سرنوشت تاريخ، اثر مى گذاشت. اگر ابوطالب، جواب مثبت مى شنيد بت ها باقى مى ماند و زنده به گور كردن دخترها ادامه مى يافت، رباخوارى، ظلم و ستم و استضعاف رژيم هاى فاسد و سلب حقوق

ص:27

ضعفا، همه آزاد مى شد و محمّد صلى الله عليه و آله هم با گرفتن حق السكوت در خانه مى نشست و به عيش و لذت رانى سرگرم مى شد و ازنظر سران بت پرست ها عزّت و احترامش فوق العاده مى گشت.

اما محمّد صلى الله عليه و آله مأموريتش خدايى بود و تصميمش آسمانى. او بدون ترديد و بدون درنگ به عمويش فرمود: «اگر آفتاب را در دست راست من و ماه را در دست چپم بگذارند كه از دعوت خود دست بردارم قبول نخواهم كرد».(1)

آرى! دنيا و آنچه در آن است از زر و زيور و مال و ثروت و مقام و رياست در چشم مرد حقّ و بنده حقّ پشيزى ارزش ندارد و مرد خدا را فريب نمى دهد.

تاريخ زندگى پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله در همه حالات نمايشگر تصميم و عزم راسخ و پايدارى و استقامت او است.

در جنگ ُ احُد كه آن چشم زخم بزرگ به سپاه اسلام رسيد محمّد صلى الله عليه و آله فقط خدا را مى خواند. در جنگ بدر كه قريش و لشكر كفر با ساز و برگ و عِدّه و عُدّه كافى آمده بودند و به ظاهر برحسب قواى مادى فتح خود و شكست مسلمانان را قطعى مى دانستند به درگاه خدا عرض مى كرد:

ص:28


1- (1) . طبرى، تاريخ، ج 2، ص 67؛ ابن اثير جزرى، الكامل فى التاريخ، ج 2، ص 64؛ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 53-54؛ ابن كثير، البداية و النهايه، ج 3، ص 62-63.

«اَللَّهُمَّ إِنْ تُهْلِكْ هَذِهِ الْعِصَابَةَ مِنْ أَهْلِ الْإسْلَامِ لَا تُعْبَد فِي الْأَرْضِ »(1)همه جا و در هر ايستگاه عظمت تصميمش نمايان و درخشان بود و در هيچ كجا سست نشد.

3. عظمت در زهد و بى اعتنايى به دنيا

در اين عظمت، پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله نمونه و يگانه و سرآمد تمام زهّاد بود.

از نشانه هاى زهد آن حضرت اين بود كه در آن وقتى كه در اوج عظمت ظاهرى و قدرت مادى قرار گرفته بود با دست خود نعلين خود را مى دوخت و لباس خود را وصله مى كرد و از تجمّلات دنيا پرهيز داشت و اگر زيورى از زيورهاى دنيا را در خانه مى ديد مى فرمود: «آن را از نظر من پنهان كنيد؛ مبادا كه به ديدنش مشغول شوم و به ياد دنيا افتم».(2)

بسيار اتفاق مى افتاد كه روزها و بلكه ماه مى گذشت و در خانه آن حضرت غذايى طبخ نمى شد و فقرا و مستمندان را بر خودش و فاطمه عزيزش و حسن و حسينش مقدم مى داشت.

ص:29


1- (1) . طبرى، تاريخ، ج 2، ص 134، 149؛ ابن جوزى، المنتظم، ج 3، ص 113؛ ابن اثير جزرى، الكامل فى التاريخ، ج 2، ص 125. «بار خدايا اگر اين گروه از اهل اسلام را هلاك سازى، هيچ كس در روى زمين تو را نخواهد پرستيد».
2- (2) . نهج البلاغه، خطبه 160 (ج 2، ص 59-60).

در آن عصر محروم ترين طبقات كه از هر جهت حالشان تأسف انگيز بود و مورد استضعاف بودند و تحميلات طاقت فرسا به آنها مى شد غلامان و بردگان بودند كه افتادگان اجتماع بودند. پيامبر عزيز اسلام صلى الله عليه و آله كه رسالت و دعوتش در جهت كمك به آنها و آزاد كردن آنها و حفظ حقوقشان قرار داشت و در قرآن مجيد درباره آنها به طور مؤكّد سفارش شده و برنامه اى براى آزادى آنها مقرر شده است، در منظر خارجى و خوراك و پوشاك و نشست و برخاست مانند غلامان بود.(1) غذايش از غذاى غلامان خوردنى تر و لذيذتر نبود و لباسش از لباس آنها بهتر نبود و مانند آنها مى نشست. پول و درهم ذخيره نمى فرمود آن قدر روى حصير نشسته بود كه بر بدنش اثر گذاشته بود.

پيغمبران ديگر مانند عيسى بن مريم عليه السلام هم زاهد بودند. اما تفاوت عيسى مسيح عليه السلام با پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله اين است كه عيسى عليه السلام مال و مقامى در اختيار نداشت ولى پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله قبل از اينكه به رسالت مبعوث شود و در آغاز بعثت ثروت سرشار خديجه عليها السلام را در اختيار داشت و در سال هاى پايان عمر تمام شبه جزيره عربستان را؛ اما

ص:30


1- (1) . پيرامون تلاش جدّى و پيگير اسلام در جهت ارزش دادن به بردگان و آزادى هرچه بيشتر آنان مى توان به آيات ذيل مراجعه نمود: بقره، 177، 221؛ نساء، 25، 92؛ توبه، 60؛ نحل، 71؛ نور، 32-33؛ روم، 28؛ بلد، 12-13.

همچنان زاهد و بى اعتنا به دنيا بود. به جوع و گرسنگى عادت داشت و روزه بسيار مى گرفت.

4. عظمت در رعايت مساوات و برابرى انسانى با مردم

در اين عظمت پيغمبر عظيم الشأن اسلام صلى الله عليه و آله، يگانه معلّم مساوات و برابرى بود علاوه بر آنكه به وسيله وحى الهى و آيات قرآن مجيد برابرى و مساوات انسان ها را اعلام داشت عملاً نيز آن را به مردم تعليم داد.

مجالس او بالا و پايين نداشت و از چگونگى نشستن آن حضرت و اصحابش پيغمبر شناخته نمى شد تا كسى بگويد آن كه مقدّم بر همه و بالاى مجلس نشسته است پيغمبر است؛ يا اينكه اغنيا و اقويا به او نزديك تر بنشينند. اين حرف ها كه هنوز هم در دنياى به اصطلاح متمدّن هوادار دارد در مجلس پيغمبر و مكتب تربيتى او وجود نداشت. فقير و غنى و شاه و گدا همه از چشم پيغمبر يكسان بودند.

در جنگ بدر كه مركب و اسب و شتر مسلمان ها كم بود و مطابق نفرات مركب نداشتند و مراكب را بين نفرات به طور متعادل تقسيم كردند به هر دو يا سه نفر يك مركب رسيد. كه به تناوب سوار و پياده شوند. ازجمله به پيغمبر صلى الله عليه و آله و دو نفر ديگر كه يك نفر از آنها على عليه السلام بود يك مركب رسيد هر وقت نوبت پياده رفتن پيغمبر صلى الله عليه و آله و فرمانده كل قوا مى شد على عليه السلام و نفر ديگر مى گفتند: يا رسول الله! شما سوار باشيد؛ پياده نشويد، ما پياده مى آييم. اما پيغمبر صلى الله عليه و آله قبول

ص:31

نمى فرمود و پياده مى شد و قريب به اين مضمون مى گفت: «نه شما از من در پياده رفتن تواناتريد و نه احتياج من به اجر و ثواب و رحمت خدا از شما كمتر است».(1)

در يكى از غزوات و جنگ ها مى خواستند گوسفندى را ذبح و طبخ نمايند هركدام از اصحاب كارى را عهده دار شدند. پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: «من هم هيزم جمع مى كنم». گفتند: ما شما را از كار بى نياز مى سازيم. فرمود: «نمى خواهم بر شما امتياز داشته باشم».(2)

مى فرمود:

«كُلُّكُمْ لِآدَمَ وَآدَمُ مِنْ تُرَابٍ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقَاكُمْ وَلَيْسَ لِعَرَبِيٍّ عَلَى عَجَمِيٍّ فَضْلٌ إِلَّا بِالتَّقْوَى»؛(3) «اَلنَّاسُ سَوَاءٌ كَأَسْنَانِ المَشْطِ»؛(4)همه مردم با هم برابرند؛ كسى را بر كسى برترى نيست.

ص:32


1- (1) . حاكم نيشابورى، المستدرك، ج 2، ص 91؛ بيهقى، دلائل النبوه، ج 3، ص 39؛ ذهبى، تاريخ الاسلام، ج 2، ص 79-80؛ مقريزى، امتاع الاسماع، ج 2، ص 207.
2- (2) . طبرسى، مكارم الاخلاق، ص 251-252؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 73، ص 273.
3- (3) . ابن شعبه حرانى، تحف العقول، ص 34؛ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 128؛ مجلسى، بحارالانوار، ج 73، ص 350. «همه شما از آدم هستيد و آدم از خاك است، گرامى ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست و نيست براى عرب فضيلت و برترى بر عجم مگر به پرهيزكارى».
4- (4) . يعقوبى، تاريخ، ج 2، ص 100؛ قاضى عبدالجبار اسدآبادى، تثبيت دلائل النبوه، ج 2، ص 553. «مردمان مساوى اند مانند دندانه هاى شانه».

5. عظمت در اصلاحات بنيادى اجتماعى

در تاريخ رهبران اصلاحات و انقلاب هاى بزرگ، احدى نيست كه مانند پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله در مدتى كوتاه اين همه انقلاب فكرى و عملى و اجتماعى به وجود آورده باشد. منفلوطى مى گويد: مردى خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كرد: يا رسول الله! ما نمى دانيم با چه زبانى از شما تقدير و تشكر نماييم. شما بر ما حقوق و منّت هاى بزرگ داريد ما را از زير بار سنگين عادات زشت و غل ها و زنجيرهايى كه خود را به آن گرفتار كرده بوديم نجات دادى. سپس داستان دختر هفت ساله اش را كه زنده به گور كرده بود به عرض رسانيد و گفت: فراموش نمى كنم وقتى مى خواستم دختر زيبا و شيرين زبانم را زنده به گور كنم و خاك بر رويش بريزم دامنم را گرفته بود و التماس مى كرد و مى گفت پدر چرا با من اين گونه رفتار مى كنى ؟ اما هرچه گفت و التماس نمود و گريه و زارى كرد نتوانست مرا از آن عمل و جنايت بزرگ و ننگين باز دارد و من با دست خود، دختر شيرين زبان هفت ساله ام را زنده به گور كردم. تو اى پيغمبر! بر ما منّت ها دارى كه ما را از اين عادات پليد و غير انسانى نجات دادى.

تولستوى مى گويد: شك نيست كه محمّد از بزرگ ترين رجال و مردانى است كه به اجتماع خدمات بزرگ كردند. همين قدر در فخر او بس است كه امتى را به نور حق هدايت كرد و از خون ريزى و

ص:33

زنده به گور كردن دختران و قربانى كردن انسان ها بازداشت و مردى مانند او سزاوار احترام و اكرام است.

پيغمبر صلى الله عليه و آله از دنيا نرفته بود كه آيين بت پرستى در شبه جزيره عربستان از بين رفت و از بت ها اثرى نماند و خداپرستى و نماز و روزه و زكات و ساير فرايض و برنامه هاى اسلام عملى شد و رباخوارى موقوف گرديد. مى نوشى و مى گسارى كه بسيار رواج داشت به محض نزول آيه تحريم خمر، متروك گرديد و يك نفر لب به شراب نگذارد و قطره اى از آن يافت نمى شد. در روز اعلام تحريم خَمر تمام خُمره هاى شراب را خود مردم روى زمين ريختند. قماربازى موقوف شد. زنان و دختران عزّت يافتند و به حقوق واقعى يك انسان نايل شدند. بردگان، احترام انسانى پيدا كردند، از ظلم و تحميلات مصونيت يافتند و برنامه هاى آزادى آنها با سرعت شروع شد. معاملات و بازرگانى ها بر اساس صحيح قرار گرفت. از بى عفتى ها و ناپاكى ها و زنا و رفيق گرفتن هاى زن ها و كارهاى نكوهيده ديگر اثرى باقى نماند. تكبر و استبداد، ننگ و عار گشت و تواضع و فروتنى افتخار شد. قوانين و مقررات ارث و ازدواج و طلاق و جهاد و صلح و وصيت و هبه و رهن و مزارعه و مساقات و احياى موات و قضا و شهادات و غيره اجرا شد و ديگر حقوق مالى ايتام پايمال نمى شد. ديگر بانوان جزء متروكات مرد شمرده نشدند و با طلاق هاى مكرر و نامحدود و

ص:34

رجوع هاى پى درپى بلاتكليف و سرگردان نشدند. فقرا و زيردستان اجتماع در مجتمع انسانى اسلام در صف اغنيا قرار گرفتند و بلكه بر اساس صلاحيت و شايستگى بر اغنيا، امارت مى يافتند.

شرح عظمت پيغمبر صلى الله عليه و آله در اصلاحات بنيادى اجتماعى و انقلاب بى توقف و هر زمان و هر مكانى اسلام، بسيار طولانى است و الحقّ كه تاريخ، احدى از رجال اصلاح و انقلاب را در اين همه رشته هاى گوناگون مادى و معنوى و روحى و جسمى و فردى و اجتماعى - در اين مدت كوتاه - مانند آن حضرت موفق و پيروز، نشان نمى دهد.

6. عظمت در تشريع قوانين و احكام و شرايع

در بين مشرّعين بزرگ و قانونگذاران، توفيقى كه نصيب پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله شد نصيب احدى نشده است.

علاوه بر آنكه قوانينى كه قانونگذاران و مجالس بزرگ مقننه باآن همه عرض و طول وضع مى نمايند جامع و كامل و خالى از عيوب و نواقص نيست و موسمى و موقّت است و پس از مدّت كوتاهى به تجديدنظر و اصلاح و بلكه الغاى آن محتاج مى شوند قانونگذارى كه بتواند در مدت بيست و سه سال با اشتغالات خطير گوناگون - كه هر يك براى اينكه تمام وقت شخص را بگيرد و او ضمن پرداختن به امور نماز، روزه، حج، دعا، معاملات، تجارت، اقتصاد، كشاورزى، دامدارى، باغدارى، همسردارى، فرزنددارى، ارث، سياست، داورى،

ص:35

حلّ و فصل دعاوى و اختلافات، كيفر و مجازات و اخلاق و آداب حتى آداب غذا خوردن، لباس پوشيدن، خوابيدن، راه رفتن، نشستن، بيماردارى و بهداشت و احكام اموات و غيره با گفتار و عمل، هزاران هزار مواد جامع و كامل و قانون و برنامه زندگى به بشريت عرضه كند - غير از پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله روى صفحه تاريخ و دنيا ظاهر نشده است. هركس اين موضوع را باور نمى كند مى تواند شخصاً قوانين اسلام را بررسى نمايد و مى تواند به نتايج تحقيقات محققان منصف غير مسلمان رجوع نمايد.

اهميت اين موضوع وقتى بيشتر ظاهر مى شود كه به قانونگذارى ها و همكارى ها و همفكرى ها و مطالعات و مباحثات دامنه دارى كه پيرامون يك مادّه قانونى مى شود و بالاخره به مجالس مقننه ارجاع مى گردد و تحت شورها و بررسى واقع مى شود توجه نماييم.

آيا اين عظمت نيست كه شخصى بدون مشاور و معاون و بدون سابقه مطالعات قانونى و ديدن دانشكده هاى حقوق و بدون سابقه بررسى هاى بهداشتى و اجتماعى و تجارب قضايى و مالى و غيره در تمام جهات و حقوق مردم، قوانينى عرضه بدارد كه هنوز پس از چهارده قرن، زنده و انسانى ترين قانون اجتماع و اصول و مواد آن مورد تصديق و حمايت حقوقدانان جهان و به عقيده اهل تحقيق و انصاف، يگانه راه حل مشكلات كنونى بشريت باشد؟

ص:36

واقعا اين عظمت حيرت انگيز است و دليل بر روحى الهى و رسالتى آسمانى است.

7. عظمت در علوم و معارف

اسلام، دين علم است؛ دين معارف است. يكى از عظمت هاى حضرت رسول اعظم صلى الله عليه و آله اين است كه معارفى كه در قسمت الهيات و خداشناسى و مبدأ و معاد و رشته هاى ديگر عرضه داشته استوارترين و منطقى ترين معارف است.

مسلّم است كه پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله درس نخوانده بود و اصلاً شبه جزيره عربستان محل درس نبود و اگر كسى هم مى توانست چند كلمه اى بنويسد چيزى نبود و او را از علوم و معارف بهره مند نمى كرد؛ مانند ميليون ها افرادى كه سواد خواندن و نوشتن دارند اما از حقايق و معارف بهره اى ندارند. اين علومى كه از پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله ظاهر شده و در كتاب آسمانى او شرح و بيان گرديده است با سال ها تحصيل در دانشگاه هاى الهيات و تحقيق در رشته هاى مختلف فلسفه و حقوق و علوم فراهم نمى شود.

صحيح ترين و محكم ترين عقايد را در قسمت الهيات و فلسفه نظرى و در قسمت اخلاق و حكمت عملى در اختيار بشر گذارد. و در رشته هاى مختلف علوم كه بسيارى از آن سال ها و قرن ها بعد كشف و بر بشر معلوم شده مثل جنين شناسى، نبات شناسى، معرفت اعضا،

ص:37

كيهان شناسى، عدد ستارگان، مسئله تسخير فضا، طرز جلوگيرى از بيمارى هاى مسرى و موجودات ذره بينى و...، آن قدر در قرآن مجيد و احاديث شريفه بيانات و مطالب ارزنده موجود است كه شرحش را در كتاب هايى كه دانشمندان مطلع در اين موضوع نوشته اند بايد خواند و بهتر اين است كه در اين موضوع چون هرچه كلام را مبسوط كنيم باز هم مختصر گفته ايم به دو شعر حافظ شيرازى اكتفا مى نماييم:

ستاره اى بدرخشيد و ماه مجلس شد دل رميده ما را انيس و مونس شد

نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

ج

در اينجا براى اينكه مقاله طولانى نشود سخن را كوتاه مى كنيم و از بيان ساير نواحى عظمت رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مانند عظمت استقامت و شجاعت و تقوا و عبادت و صداقت و امانت و عفو و گذشت و خلق عظيم و معجزات آن حضرت و عظمت هاى قرآن مجيد كه معجزه جاودان و دليل صحّت نبوّت تمام انبيا است صرف نظر مى نماييم. در جايى كه بيگانگان زبان به تعظيم و اعتراف بگشايند و شاعر دانشمند مسيحى در قصيده اى كه در مدح پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله مى سرايد مى گويد.

ص:38

إنّي مَسيِحىٌ أَهَّلَ مُحَمَّدا وَ أرَاهُ فِي سفز الْعُلا عُنْوَاناً

من مسيحى هستم و محمّد را تجليل مى كنم و او را سرآغاز كتاب علو و بلندى مقام مى دانم.

و دكتر شبلى شميل طبيعى در قصيده اى كه عظمت هاى آن حضرت را ستوده است بگويد:

مِنْ دُونِهِ الأَ بْطَال فِي كُلِّ الْوَرَى مِنْ حَاضِرٍ أَوْ غَائِبٍ أَوْ آتٍ

تمام مردان بزرگ دنيا و قهرمانان گذشته و حال و آينده مقامشان و شأنشان و شخصيتشان مادون مقام اعلاى محمّد است.

معلوم است كه مسلمانان بايد چقدر حق شناس زحمات و هدايت ها و راهنمايى هاى آن حضرت باشند.

اميد است در اين عصر، مسلمانان آگاه و فداكار، خصوصاً نسل جوان، رسالت اسلام را به مردم دنيا برسانند و تمام نقاط را به انوار هدايت آن متصل سازند و اعصار طلايى ايمان و عمل را متعهدانه تجديد نمايند.

وآخر دعوانا أن الحمد لله ربّ العالمين

ص:39

ص:40

هديه دوم: سيرى در زندگى پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و مواقف امام صادق عليه السلام

اشاره

ص:41

ص:42

بسم الله الرّحمن الرّحيم

) وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ .1

در اين بخش، به طور اختصار به موضوعات ذيل مى پردازيم(1):

1. زندگى حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله.

2. موقف حساس و بلند علمى حضرت امام صادق عليه السلام در تاريخ علوم و معارف اسلام.

3. فايده بزرگداشت روزهاى تاريخى اسلامى و بعضى تذكرات پيرامون موضوع اوّل زندگى رسول اكرم صلى الله عليه و آله.

حضرت محمّد بن عبدالله بن عبدالمطّلب بن هاشم در عام الفيل سال 571 ميلادى متولّد و دنيا را به نور جمال خود منوّر و روشن ساخت.

ص:43


1- (2) . به عنوان تقديم هديه اى ديگر، حضور برادران و خواهران محترم مسلمان مقيم انگليس.

زندگى آن حضرت را مى توان در چهار فصل يا چهار قسمت مطالعه و بررسى كرد.

فصل اوّل: دوران رضاع و صباوت و كودكى

در اين دوره چنانچه تواريخ معتبر شرح مى دهند امورى از آن حضرت ديده مى شد كه نشانه آينده اى بزرگ و درخشان بود، و خير و بركت در قبيله حليمه كه دايه و مرضعه آن حضرت بود ظاهر گشت. تا سن هشت سالگى كفالت و خدمتگزارى پيغمبر با جدش عبدالمطلب بود، پس از آن برحسب وصيت عبدالمطلب به عمويش ابوطالب واگذار شد، و ابوطالب تا زنده بود از خدمت و حمايت آن حضرت كوتاهى نكرد.

فصل دوم: دوران بعد از كودكى تا بعثت

در اين دوره آن حضرت به اخلاق كريمه و عفّت و پاكدامنى، تواضع، جود و بخشش، و بزرگوارى و مخصوصاً صداقت و امانت معروف و مشهور شد تا حدّى كه او را محمّد امين لقب دادند، و در هنگام اختلاف قبايل بزرگ عرب بر سر نصب حجرالاسود كه نزديك بود آتش جنگ بزرگى شعله ور شود همگان آن حضرت را به حكميت و داورى قبول كردند، با تدبير حضرت، آن اختلاف بزرگ مرتفع، و تمام قبايل راضى و خشنود شدند، در اين دوره هرگز از آن حضرت كار لغو و شركت در عمل لهوى ديده نشد. مردم را به ضيافت، و ميهمانى دعوت مى فرمود، و يتيمان را كفالت و پرستارى مى كرد. به

ص:44

بينوايان و درماندگان و افتادگان كمك مى نمود و مظلومين را يارى مى كرد و در حلف الفضول آن پيمان مقدسى كه به ابتكار بنى هاشم مخصوصاً زبير عموى پيغمبر براى جلوگيرى از تجاوز و ظلم در خانه عبدالله بن جدعان بسته شد صميمانه شركت فرمود، و بعدها نيز آن پيمان و ياد آن همكارى را گرامى مى داشت.(1) در سن بيست و پنج

ص:45


1- (1) . پس از بازگشت قريش از جنگ «فجار» در ماه ذى القعده، جمعى در خانه «عبدالله بن جدعان» بعد از شستن دستان خود در آب زمزم هم پيمان شدند كه براى يارى هر ستمديده در مكه و گرفتن حق وى اقدام كنند. هم پيمانان عبارت بودند از «بنى هاشم»، «بنى مطّلب بن عبدمناف»، «بنى زهرة بن كلاب»، «بنى تيم بن مرّه» و «بنواسد بن عبدالعزى». علت اين پيمان اين بود كه مردى از زبيد وارد «مكّه» شد و متاعى در دست داشت. «عاص بن وائل» آن را خريد، ولى مبلغى را كه متعهّد شده بود در عوض آن بپردازد، نپرداخت. مشاجره ميان آنان درگرفت، مرد زبيدى از احلاف (هم پيمانان) كمك خواست. احلاف را لعقة الدّم مى خواندند، زيرا هنگامى كه هم پيمان شدند، دستان خود را در خون فرو بردند. آنان عبارت بودند از: عبدالدار، مخزوم، جمح، سهم و عدى بن كعب. احلاف از كمك به مرد زبيدى خوددارى كردند و او را از خود راندند. زبيدى بر فراز كوه ابوقبيس ايستاد و فرياد كمك خواهى سر داد. «زبير بن عبدالمطلب» و عده اى ديگر در خانه «عبدالله بن جدعان» انجمن نمودند و باهم پيمان بسته و هم قسم شدند تا آن جا كه امكانات موجود اجازه مى دهد، حقوق مظلوم را از ستمگر بگيرند. بعد از اتمام مراسم به سوى «عاص بن وائل» آمده و متاع را از وى گرفته و به صاحبش بازگرداند. نام اين پيمان حلف الفضول يعنى پيمان فضل ها گذاشته شد زيرا در گذشته ميان «جرهمى ها» پيمانى به نام «حلف الفضول» وجود داشت و اساس آن دفاع از حقوق افتادگان بود. بنيان گذاران آن پيمان، كسانى بودند كه نام همه آنان، از ماده «فضل» مشتق بوده است. نام هاى آنان عبارت بود از: «فضل بن فضاله»، «فضل بن الحارث» و «فضل بن وداعة» و چون پيمانى كه «زبير بن عبدالمطلب» و عدّه اى ديگر در خانه «عبدالله بن جدعان» باهم بسته بودند ازنظر هدف (دفاع از حقوق مظلوم) با «حلف الفضول» يكى بود، نام اين اتّحاد را نيز «پيمان فضول» ناميدند. رسول گرامى صلى الله عليه و آله در اين پيمان كه حيات مظلومان را بيمه مى كرد، شركت نمود و درباره عظمت اين پيمان، فرموده است: «در خانه عبدالله بن

ص:46

سالگى با خديجه عليها السلام كه از بانوان سرشناس و داراى ثروت زياد و به عقل و درايت موصوف بود، و چهل سال از عمرش گذشته بود ازدواج كرد، و اموال و ثروت بسيار او را كه صادقانه تحت اختيار آن حضرت گذارد در راه رفاه مردم، و دستگيرى از ضعفا، و فقيران انفاق كرد و با آن ثروت سرشار دلش به تجمل و خوشگذرانى مايل نشد.

فصل سوم: از بعثت تا هجرت به مدينه

در اين دوره به رسالت از جانب خداى يگانه به سوى بشريت مبعوث و برانگيخته شد و بزرگ ترين و سنگين ترين مسئوليت ها را به عهده گرفت و با نداى «قولوا لا اله الّا الله تفلحوا» دعوت خود را آغاز فرمود و بطلان رسوم شرك و بت پرستى و عادات باطله و تبعيضات گوناگون و استثمار و استعباد و استضعاف را اعلان كرد.

مدّتى گذشت و پيغمبر صلى الله عليه و آله در ميان استهزا و اذيت و آزار قوم به دعوت مى پرداخت و جز على بن ابى طالب عليه السلام - كه سنّش در ابتداى بعثت از ده سال بيشتر نبود - و نيز همسر باوفا و خردمندش - كه با روشن بينى خاصّ و سوابق درخشانى كه از اخلاق كريمه پيغمبر صلى الله عليه و آله داشت حقيقت دعوت و آسمانى بودن رسالت شوهر گرامى اش را درك مى كرد - امّتى نداشت؛ اما پيغمبر صلى الله عليه و آله مصرّانه با پشتكار عجيب دعوت را تعقيب مى فرمود.

ص:47

على عليه السلام و خديجه عليها السلام او را يارى مى كردند على عليه السلام در خارج خانه و خديجه عليها السلام در داخل خانه.(1)

در اينجا دو حكايت تاريخى از آغاز دعوت كه از آنها هم استقامت و پايدارى پيغمبر معلوم مى شود و هم ريشه و سابقه مذهب تشيع كه اسلام خالص است نشان داده مى شود به عرض مى رسد:

حكايت اوّل: عفيف كندى (قريب به اين مضمون) مى گويد: سالى براى تجارت و بازرگانى به مكه رفتم. با عباس عموى پيغمبر صلى الله عليه و آله روابط تجارى داشتم. در مسجدالحرام بوديم كه هنگام زوال آفتاب، مردى را ديدم. آمد و نگاهى به آفتاب كرد و ايستاد. پسرى در طرف راست او و زنى هم پشت سرش ايستاد، و برنامه اى [عبادى] انجام دادند. من تعجّب كردم. از عباس پرسيدم: اين چه برنامه بى سابقه اى است كه من تاكنون در اينجا نديده بودم ؟ گفت: آن مرد، برادرزاده من محمّد است و آن پسر، برادرزاده ديگرم على بن ابى طالب است. آن زن، خديجه همسر محمّد است؛ محمّد خود را پيغمبر و فرستاده خدا مى داند و غير از اين دو نفر هم امّتى ندارد.

عفيف كندى كه سال ها بعد اسلام آورد تأسف مى خورد و مى گفت: كاش همان وقت ايمان آورده بودم و سوّمين نفر مؤمنين به پيغمبر بودم.(2)

ص:48


1- (1) 1. راجع به خديجه عليها السلام و نقش او در اعلاى كلمه اسلام مراجعه شود به كتاب رمضان در تاريخ، تأليف نگارنده.
2- (2) . ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج 8، ص 17-18؛ ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج 3، ص 1243؛ ابن اثير جزرى، اسدالغابه، ج 3، ص 414-415؛ ابن حجر عسقلانى، الاصابه، ج 4، ص 425-426.

حكايت دوّم: در سال سوّم بعثت آيه:) وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ ((1)نازل گرديد و پيغمبر صلى الله عليه و آله مأمور شد خويشاوندان خود را به اسلام، دعوت كند. چهل نفر از خويشاوندانش را به ميهمانى دعوت كرد و به على عليه السلام دستور داد غذايى فراهم نمايد. على عليه السلام شير و گوشتى كه يك نفر يا سه نفر را بيشتر سير نمى كرد فراهم نمود. ولى همه آن چهل تن را سير و سيراب ساخت و پيغمبر صلى الله عليه و آله به آنها ابلاغ كرد كه من از جانب خدا پيغمبرم و مأمورم شما را دعوت كنم؛ هركدام از شما در ايمان به من پيشى بگيرد و مرا يارى كند وزير و خليفه من خواهد بود. كسى جواب نداد و بعضى سخنان ناروا و درشت گفتند؛ فقط از ميان آن جمع، على عليه السلام برخاست و گفت: «من مؤمنم و من تو را يارى مى كنم». و دست در دست پيغمبر صلى الله عليه و آله گذارد و سه بار اين ابلاغ را پيغمبر صلى الله عليه و آله تكرار كرد و در هر سه بار غير از على عليه السلام كسى به پيغمبر صلى الله عليه و آله جواب مثبت نداد و پيغمبر صلى الله عليه و آله دست در دست على عليه السلام گذارد و فرمود: «تو وزير من و خليفه من هستى». ميهمانان متفرق شدند، و به ابوطالب كه در اين مراسم پسرش خليفه محمّد صلى الله عليه و آله شد مى خنديدند.

آرى! براى آنها باوركردنى نبود كه اين دعوت جلو برود و محمّد صلى الله عليه و آله با يارى و همكارى على عليه السلام در اين دعوت جهانى موفّق گردد ولى خدا بر هر كارى قادر و توانا است. اين واقعه تاريخى را كه

ص:49


1- (1) . شعراء، 214. «و خويشاوندان نزديكت را انذار كن».

متضّمن اعلام خلافت على عليه السلام است بسيارى از مورخين معروف مانند طبرى(1) و از معاصرين جوده السحّاره، و محمد حسين هيكل، و حتى كارلايل مسيحى انگليسى در كتاب قهرمانان نقل كرده اند.

در اين دوره، پيغمبر صلى الله عليه و آله و كسانى كه به آن حضرت ايمان مى آوردند سخت مورد اذيت و آزار نادانان و سفها و حسودان و آنان كه دعوت اسلام را مضّر به منافع شخصى و جاه پرستى خود مى دانستند قرار گرفتند، و با شكنجه ها و تعذيبات بدنى شديد، گروندگان به حق را شكنجه و تعذيب مى كردند، سه سال بنى هاشم، و مؤمنين به محمّد صلى الله عليه و آله را در شعب ابى طالب محصور و با آنها قطع رابطه كردند و فروش نان و آرد و اشياى ديگر را به آنها ممنوع ساختند. در اين مدت سه سال صبر و امتحان مسلمانان شديد شد، و از تنگدستى و گرسنگى سخت در فشار افتادند، و ابوطالب آن حامى مخلص و مؤمن واقعى پيغمبر به زحمت مى توانست به وسيله بعضى دوستانش به طور محرمانه به مقدارى كه اين گروه تلف نشوند اندكى آرد و طعام فراهم كند.

شب ها فرزند دلبندش على عليه السلام را در بستر پيغمبر صلى الله عليه و آله مى خواباند،

ص:50


1- (1) . طبري، تاريخ، ج 2، ص 62-64؛ ابن مردويه اصفهانى، مناقب على بن أبى طالب عليه السلام، ص 287-291؛ ابن عساكر، تاريخ مدينه دمشق، ج 42، ص 47-48؛ طبرسى، إعلام الورى، ج 1، ص 322-323؛ ابن اثير جزرى، الكامل في التاريخ، ج 2، ص 62؛ ابن كثير، البداية و النهايه، ج 3، ص 39؛ حلبى، السيرة الحلبيه،، ج 1، ص 406.

مبادا كه به آن حضرت سوء قصدى شود تا آنكه دوران محصوريت در شعب نيز به اذن خدا تمام شد، و بعضى از قريش با پيمان قطع رابطه مخالفت كردند، و پيمان نامه آنها نيز به وضع معجزه آميزى از بين رفت، و پيغمبر صلى الله عليه و آله به وحى خدا از آن خبر داد.

در اين دوره سوره هاى مكّى قرآن كه مشتمل بر وعد و وعيد و بشارت و انذار و دعوت به روش عقايد حقّ از مبدأ و معاد، و اخبار و سرگذشت انبياى گذشته و مطالب مهمّ ديگر بود نازل شد، و در اين دوره بود كه دو حامى بزرگ پيغمبر صلى الله عليه و آله جناب ابوطالب(1) و امّالمؤمنين خديجه عليها السلام از دنيا رحلت كردند و سال وفات آنها عام الحزن ناميده شد، و رسول خدا صلى الله عليه و آله در اثر فوت ابوطالب ناچار به هجرت به طائف شد كه در آنجا نيز بت پرست ها كارشكنى كرده و حضرت را سنگ باران نمودند، و پس از اسلامِ عداس مسيحى به شرحى كه در تواريخ است(2) به مكّه مراجعت كردند و خداوند متعال، مقدّمات دوران چهارم زندگى پيغمبر صلى الله عليه و آله را فراهم ساخت.

ص:51


1- (1) 1. راجع به ايمان ابوطالب و خدمات بزرگ او مراجعه شود به كتاب رمضان در تاريخ، تأليف نگارنده.
2- (2) . ابن هشام، السيرة النبويه، ج 1، ص 419-21؛ بيهقى، دلائل النبوه، ج 1، ص 415-416؛ ابن جوزى، المنتظم، ج 3، ص 14؛ ابن اثير جزرى، الكامل في التاريخ، ج 2، ص 92؛ ذهبى، تاريخ الاسلام، ج 1، ص 283؛ ابن حجر عسقلانى، الإصابه، ج 4، ص 385-386؛ مقريزى، إمتاع الأسماع، ج 8، ص 307؛ حلبى، السيرة الحلبيه، ج 1، ص 500؛

فصل چهارم: از هجرت تا وفات

اشاره

صداى دعوت پيغمبر صلى الله عليه و آله در جزيرة العرب پيچيد و مردمان متفكّر و انديشمند به آن مايل شدند و روزبه روز على رغم كارشكنى هاى سران بت پرستان و ابوجهل ها و ابوسفيان ها دعوت اسلام در قلوب وارد مى شد، و مردمى كه از آن مى گريختند به آن مايل مى شدند، و روزبه روز بر وسعت دايره اسلام افزون مى گشت. و بالاخره با آمدن سران يثرب كه به نام مدينة الرسول و مدينه معروف شد خدا مقدّمات هجرت پيغمبر صلى الله عليه و آله را به مدينه فراهم كرد. و آن حضرت در وقتى كه مشركين و دشمنان اسلام، تصميم قطعى گرفته بودند كه با يك هجوم عمومى آن حضرت را بكشند در شبى كه بنا بود اين تصميم عملى شود به امر خدا على عليه السلام را در بستر خود خواباند و از مكّه به مدينه هجرت فرمود، و على عليه السلام شجاعانه، و فداكارانه در جاى پيغمبر صلى الله عليه و آله خوابيد و در شأن او اين آيه نازل شد:

) وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ (1

در اين دوره، حكومت اسلامى به زمامدارى شخص پيغمبر صلى الله عليه و آله تأسيس شد، ايشان به پادشاهان بزرگ نامه نوشت و آنها را به اسلام دعوت كرد، و بيشتر احكام مربوط به اداره اجتماع و سياست، و امور

ص:52

مالى، و نظام جهاد و دادگسترى و امر به معروف و نهى از منكر و قوانين عائله و زناشويى و ازدواج و طلاق و حدود و روزه ماه رمضان و تحريم ربا و شراب و قمار و ازدواج با محارم و دستورات اخلاقى و انسانى و غيره درضمن اشتغالات عمده و بزرگى كه پيغمبر داشت نازل گرديد و ابلاغ و اجرا شد و در اين دوره حدود و شخصيت اسلامى جامعه اسلامى مشخص گرديد، برادرى و اخوّت اسلامى پى ريزى و برقرار شد، عالى ترين نظام مالى و اجتماعى و سياسى كه در همه جاى دنيا بى سابقه بود به وجود آمد، رژيم هاى استبدادى و استضعاف و حكومت فردى و بشرپرستى محكوم شد و جهاد با كفار نه به منظور فتح شهرها و كشورگشايى بلكه به منظور آزاد كردن ملل از يوغ حكومت هاى استعمارگر و اعلان حقوق بشر و مساوات همگانى و تأسيس حكومت جهانى اسلام آغاز شد. پيغمبر صلى الله عليه و آله در تمام غزوات، شركت مى فرمود، و رهبرى و فرماندهى قوا را شخصاً به عهده مى گرفت، و در سريه ها كه خود شركت نداشت يك نفر را به فرماندهى معين مى كرد. غزوه بدر كه با آن قوّت و قدرت ايمان مسلمانان ظاهر گرديد(1) و غزوه احد و احزاب از غزوات مهم و معروف اين دوره است؛ در اين غزوات بسيارى از مسلمانان از بوته

ص:53


1- (1) 1. راجع به فلسفه جهاد و اسرار آن و غزوه بدر مراجع شود به كتاب رمضان در تاريخ، تأليف نگارنده.

امتحان، پاك و بى غلّوغش بيرون آمدند، و نشان دادند كه مى توانند با فداكارى، رسالت اسلام را به عالميان برسانند و بزرگ ترين سرباز فداكار اين جنگ ها كه فتح مسلمين در هر جنگ از بركت فداكارى و جانبازى او بود على بن ابى طالب عليه السلام بود كه در غزوه بدر يك تنه از تمام سپاه اسلام مجاهدات و فداكارى هايش بيشتر شد و بيشتر تلفاتى كه به سپاه دشمن رسيد به دست او انجام شد. در جنگ ُ احد نيز على عليه السلام بود كه فداكارانه ايستاد و استقامت كرد، تا كسانى كه گريخته بودند برگشتند، و در جنگ احزاب بود كه پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«ضَرْبَةُ عَلِيٍّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ أَعْمَالِ أُمَّتِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ».(1)در اين دوره، مقررّات اسلامى اجرا شد، نماز جمعه و جماعت رسماً و با شركت عموم مسلمانان برقرار مى گشت و مسجد قُبا و مدينه ساخته شد، و در اين دوره بود كه مكّه فتح شد و در سراسر شبه جزيره عربستان حكومت حق و عدالت اسلام استقرار يافت، و پيامبر صلى الله عليه و آله در

ص:54


1- (1) . قندوزى، ينابيع الموده، ج 1، ص 412. «ضربه على در روز خندق برتر از اعمال امت من است تا روز قيامت»!. توضيح: اين مضمون با عبارات ديگرى در كتب بزرگان شيعه و سنّى نقل شده است. مثلاً آمده است: «لَمُبَارَزَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ لِعَمْرِو بْنِ عَبْدِ وُدٍّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عَمَلِ أُمَّتِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ». حاكم نيشابورى، المستدرك، ج 3، ص 32؛ خطيب بغدادى، تاريخ بغداد، ج 13، ص 19؛ حاكم حسكانى، شواهدالتنزيل، ج 2، ص 14؛ خوارزمى، المناقب، ص 107، ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 2 ص 327.

حجّة الوداع مناسك آموزنده حج را به مردم تعليم فرمود، و در آن خطبه تاريخى، امتيازات نژادى و ملى را الغا كرد و در غدير خم به امر خدا على عليه السلام را به ولايت و جانشينى خود منصوب و معين فرمود.

حوادث اين ادوار چهارگانه حيات پيغمبر صلى الله عليه و آله به طور مفصّل در تواريخ بزرگ و مبسوط شرح داده شده است كه دقّت در آن، انسان را به حقيقت اسلام آگاه، و در برابر شخصيت رسول اعظم صلى الله عليه و آله، خاضع مى سازد.

پيغمبر صلى الله عليه و آله در مدت بيست و سه سال دوران رسالت كارهاى بزرگى انجام داد كه هركدام به قول گوستاولوبون فرانسوى اگر امكانات فراهم باشد، و شخص رهبر از هر جهت صالح باشد حداقل محتاج به يك قرن فرصت است.

عمر رسالت پيغمبر صلى الله عليه و آله كوتاه بود امّا عرض آن بسيار عريض بود يعنى از جهت چگونگى و فايده و بهره براى انسانيت از بيست و سه مليون عمر مليون ها بشر بيشتر ارزش داشت.

آرى! معيار ارزش عمر و زندگى بشر طول و درازمدتى آن نيست؛ معيار آن چگونگى گذشت عمر، و فايده آن براى جامعه است كه بسا مى شود در يك سال يا يك ماه يا يك روز و يك ساعت براى يك فرد انسان توفيقى حاصل شود كه تمام ارزش زندگى هشتاد و نود ساله آن در ارزش همان يك روز و يك ساعت، خلاصه مى شود.

از اين جهت، تعيين ارزش عمر و خدمات پيغمبر صلى الله عليه و آله به بشريت، با

ص:55

محاسبه عادّى، ممكن نيست و واقعاً بيست و سه سال عمر رسالت آن حضرت از مليون ها سال بيشتر ارزش دارد.

حتى براى روزهاى زندگى آن حضرت نمى توان قيمت، معين كرد.

آن روزى كه عقيده توحيد را اعلان و شرك را باطل شمرد.

آن روزى كه آيين صلح، صفا، برادرى و برابرى همگانى و حقوق انسان را به عالم عرضه داشت.

آن روزى كه بانوان را از آن وضع بسيار اسفناك و غير انسانى نجات داد و حقوق و ارزش هاى يك انسان كامل عيار به آنها اعطا كرد.

آن روزى كه رسم زنده به گور كردن دختران و قربانى نمودن آنها را الغا كرد.

آن روزى كه تبعيضات نژادى و قبيله اى را لغو نمود و فرمود براى سفيدپوست فضيلتى بر سياه پوست نيست.

آن روزى كه درضمن مقرّرات متعدّد، آزادى بردگان و پايان دادن به دوران برده فروشى را پيشنهاد كرد و رعايت حقوق انسانى آنها را واجب فرمود.

آن روزى كه رباخوارى و استثمار فقرا و ضعفا را ممنوع ساخت.

آن روزى كه قمار و شراب را تحريم كرد.

آن روزى كه قانون تعاون عمومى و همكارى هاى انسانى را در خدمت به بشريت اعلام نمود.

ص:56

آن روزى كه احسان به پدر و مادر و احترام و رعايت حقوق آنها را با مؤكدترين و لطيف ترين بيانات واجب گردانيد.

آن روزى كه صله رحم و رعايت حق خويشاوند و همسايه را به مردم ابلاغ كرد.

آن روزى كه تحصيل علم و دانش و فراگرفتن صنايع را وظيفه همگان قرار داد و احترام به معلّم و استاد و دانشمندان را توصيه فرمود.

آن روزى كه به عدل و داد فرمان داد و عالى ترين موازين علمى و قضايى و دادگسترى و استوارترين نظام حقوقى را به بشر تعليم فرمود، و از خون ريزى و آدم كُشى و تجاوز به حقوق ديگران و ظلم و ستم اكيداً منع كرد.

خلاصه، براى روزها و ساعات مختلف درخشان زندگى پيغمبر صلى الله عليه و آله كه هر يك از جهتى درخشندگى دارد نمى توان قيمت معين كرد و خدمات او را با خدمات خدمت گزاران ديگر نمى توان مقايسه كرد. به تصديق برخى فلاسفه، بزرگ ترين عمل ممكن براى خدمات بشر تا اين زمان، قرآن و خدمات محمّد صلى الله عليه و آله است؛ به طور مثال، نمونه كوچكى را عرض مى كنم.

حكومت آمريكا زمانى كه مى خواست مى گسارى را منع كند چهارده سال شديدترين مبارزات را انجام داد، و بيش از شصت مليون دلار صرف تبليغات نمود و صفحات مطبوعاتى كه در زيان هاى شراب

ص:57

انتشار داد به دَه ميليون رسيد، و دويست و پنجاه ميليون دلار براى اجراى قانون منع مسكرات صرف كرد و سه هزار نفر را اعدام و پانصد و سى و دو هزار و سيصد و سى و پنج نفر را زندانى و شانزده ميليون دلار جريمه گرفت، و بيش از چهارصد ميليون دلار اموال را مصادره كرد؛ با تمام اينها شكست خورد و دنبال كار را رها كرد امّا پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله با قدرت قانون الهى تحريم شراب، چهارده قرن است كه ميلياردها نفر از افراد بشر را از خسارت و زيان هاى شراب مصونيت بخشيده است.

موقف حساس و بلند علمى حضرت امام صادق عليه السلام

در اين موضوع نيز بايد راه اختصار را پيش بگيريم چون مشروح آن در يك سخنرانى و يك مقاله و ده و صد مقاله و سخنرانى هم امكان ندارد. اخيراً يكى از دانشمندان به نام استاد اسد حيدر كتابى پيرامون شخصيت امام جعفر صادق عليه السلام و علوم و فضايل آن حضرت نوشته است كه تا جلد پنجم آن به نظر حقير رسيده است، هم چنين دانشمندان ديگر مانند استاد ابوزهره استاد جامع الازهر در اين موضوع، كتاب ها نوشته اند و در هزارها كتاب و مصادر و مآخذ اسلامى به مقامات بلند علمى، و آراى آن حضرت در رشته هاى مختلف علوم به طور تفصيل يا اجمال اشاره شده است.

ص:58

امام جعفر صادق عليه السلام مدرسه اى افتتاح فرمود كه تا آن عصر در اسلام بى سابقه بود، و پس از آن عصر نيز نظير آن ديده نشد.

شاگردان آن حضرت، رشته هاى مختلف علم، مانند كلام، مناظره، الهيات، فقه، تفسير، حديث، ادب، علوم طبيعى، شيمى، منافع الاعضا و رشته هاى ديگر را از مكتب آن حضرت فرا مى گرفتند. و اين مكتب آن حضرت بود كه بزرگ ترين علماى علوم قرآن و فقه و كلام و شيمى و غيره را به دنيا تحويل داد و افرادى مانند محمد بن مسلم، زراره، هشام، ابان بن تغلب، ابوحنيفه، مالك بن انس هم از شاگردان آن حضرت بودند. ابن عقده كه از مشاهير علماى اسلام است و در علم رجال، متبحر است چهار هزار نفر از شاگردان حضرت امام صادق عليه السلام را به نام در يك كتاب جمع آورى كرده، و از هركدام در يك موضوع علمى و اسلامى از آن حضرت كلام و حديثى نقل كرده است. وقتى در مسجد كوفه احصاء شد چهارصد نفر از آن حضرت نقل علم و حديث مى كردند. كتاب توحيد مفضل، و رساله اهليلجه، و مباحثات آن حضرت با رؤسا و سران زنادقه و ملاحده، و ماديين همه موجود است و اطلاع و علم وسيع آن حضرت را از طب و تشريح و خواص اشياء ثابت مى كند.

فقه شيعه كه متضمن هزارها مادّه قانونى و تعليمى، و برنامه عملى و اخلاقى اسلام است در بيشتر و بلكه تقريباً در تمام موارد مديون علوم بى پايان امام صادق عليه السلام است.

ص:59

در مثل احكام حج كه يكى از بزرگ ترين فرائض اسلام و متضمّن فلسفه هاى عالى و باارج است دنياى اسلام از درياى علوم امام صادق عليه السلام مستفيض است و به قول ابوحنيفه همه عائله امام جعفر صادق اند،(1) و حديثى در صحيح مسلم از كتب اهل سنّت از آن حضرت روايت شده است كه مأخذ حدود چهارصد مادّه راجع به احكام حجّ است(2) كه اهل سنّت از آن پيروى مى نمايند.

براى هركس تاريخ را مطالعه كند قطع حاصل مى شود كه امام صادق عليه السلام از علوم غيب آگاه بوده است؛ حتى ابن خلدون كه از فلاسفه مشهور و علماى علم الاجتماع است بااينكه به واسطه دورى منطقه و وضع سياسى محيط از علوم و فضايل اهل بيت عليهم السلام اطّلاع كافى نداشته است در فصلى كه در كتاب خود راجع به امكان اطلاع بشر بر علم غيب بحث مى كند از امام صادق عليه السلام نام مى برد و مى گويد (قريب به اين مضمون): عجيب نيست شخصى مثل جعفر بن محمد با آن مقام و منزلت و صفاى باطن از علم غيب با اطلاع باشد.(3)

منصور خليفه عباسى بااينكه وجود امام جعفر صادق عليه السلام را منافى با مقاصد سياسى خود مى دانست و از توسعه مكتب آن حضرت

ص:60


1- (1) . صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 519.
2- (2) . مسلم نيشابورى، صحيح، ج 4، ص 38-43.
3- (3) . ابن خلدون، تاريخ «مقدمه»، ج 1، ص 334.

جلوگيرى مى كرد، بنا به نقل يعقوبى موّرخ،(1) آن حضرت را عالم اهل بيت و از وارثان علم كتاب و برگزيدگان خدا و كسانى كه خدا در اين آيه ياد كرده است مى دانست:

) ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا (.2

نكته اى كه در اينجا تذكرش لازم است اين است كه علت اينكه حضرت امام صادق عليه السلام در بين ائمه عليهم السلام در اين حدّ موفق به نشر علوم اسلام و معارف قرآن گرديد كه حتى به اين مناسبت مذهب شيعه كه همان اسلام خالص است به نام آن حضرت معروف و جعفرى ناميده شد اين بود كه اوضاع و احوال سياسى زمان آن حضرت اين فرصت را به ايشان داد؛ زيرا عصر آن حضرت، عصر ضعف بنى اميه و قيام مردم عليه حكومت آنها بود و حكومت بنى عباس هم اگرچه تأسيس شد اما در آغاز كار، قدرت اعمال سياست روى مدارس و مجالس علمى و معارف اسلامى نداشت، و براى عشاق علمى و دانش پژوهان آزادى، فرصتى پيدا شد كه بتوانند عميقانه علوم اسلام را بررسى و مطالعه كنند؛ از اين جهت از اطراف و اكناف براى كسب علم از حضرت امام صادق عليه السلام به آن حضرت روى آوردند و حضرت در اين

ص:61


1- (1) . يعقوبى، تاريخ، ج 2، ص 383.

فرصت توانستند معارف اسلام و حقايقى را كه تا آن زمان مخفى مانده بود آشكار و در اختيار مردم بگذارند.

مع ذلك از ساير ائمه عليهم السلام نيز علوم بسيار و احاديث باقى مانده است و مثل نهج البلاغه و صحيفه سجاديه از ممتازترين ثروت هاى علمى اسلامى به شمار مى رود.

فايده بزرگداشت روزهاى تاريخى اسلام

و اما موضوع سوم يعنى فايده بزرگداشت روزهاى تاريخى اسلام و بعضى تذكرات و بزرگداشت اين روزها، علاوه بر آنكه تعظيم شعائر و اظهار حيات و وجود و شخصيت است و علاوه بر آنكه تجليل و تقدير و حق شناسى است، و فطرت بشر به آن مايل و علاقه مند است سبب معرفت و آشنايى به سوابق تاريخى و حقيقت دين و تعاليم اسلام مى گردد و موجب مى شود كه مسلمانان در راه راست اسلام، ثابت بمانند و از زندگى رهبران دين، درس و سرمشق بگيرند؛ خدا را بشناسند و به خود ببالند و در برابر بيگانگان و آداب و رسوم آنها خودباخته نگردند، و با اميدوارى به سوى جلو گام بردارند. براى پيشرفت اسلام، فعّالانه بكوشند. بفهمند كه اسلام دين ابديت و جاودانى و جهانى است و آينده دنيا را اسلام اداره خواهد كرد و راهى بهتر از اسلام به بشريت عرضه نشده و نخواهد شد.

مسلمانان با بزرگداشت اين روزها و تذكر تاريخ رجال اسلامى بايد

ص:62

به مسئوليت هاى بزرگى كه دارند متوجه شوند كه چرا ما از آن مسلمان هاى بااخلاص صدر اسلام و آن پاك مردان و پاك زنانى كه آن همه فداكارى كردند درس نگيريم و در راه دين مجاهدت نكنيم ؟

توصيه هايى به مسلمانان خارج از كشور

شما مسلمانانى كه در انگليس هستيد امكاناتى داريد كه مسلمانان عصر پيغمبر صلى الله عليه و آله و امام صادق عليه السلام نداشتند. شما مى توانيد تبليغ كنيد. نشريه انتشار دهيد. اسلام را به ديگران و در بين خودتان بشناسانيد.(1) با هم همكارى كنيد، و دين را يارى نماييد ديگران را به اين جلسات دينى دعوت كنيد و فرائض اسلامى را متعهّدانه انجام دهيد. از كمى جمعيت يا فراهم نبودن وسايل و امكاناتى كه براى بيگانگان هست باك نداشته باشيد؛ خداوند در قرآن مى فرمايد:

) كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ (2

مردها به على عليه السلام و زن ها به خديجه و فاطمه زهرا عليهما السلام اقتدا كنند. تبليغ اسلام و شركت دادن دوستان خود را در جلسات دينى جزو برنامه كار خود قرار دهيد. خداوند متعال شما را يارى مى كند.

ص:63


1- (1) . اكنون خدا خواسته است و نعمتى و فرصتى در اختيار شما گذارده است؛ درب اين مجمع اسلامى به روى شما باز است و از شما و براى شما است؛ مرد فداكارى - حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ عباس مصباح زاده - در اينجا آمده و به عشق خدمت به اسلام و خدمت به شما در اينجا اقامت گزيده و احساس مسئوليت كرده است.

حقير از اينكه در شما جنبش و جوشش و حركت مى بينم بسيار تقدير مى كنم و مثل اين توفيقى را كه در بعضى از شما از زن و مرد مى بينم آرزو مى كنم؛ فقط لشكر خدا و گروه خدا باشيد؛ مبادا به خاطر سليقه هاى شخصى در همكارى با يكديگر سست و دلسرد شويد و از هم جدا گرديد! اين نكته مهم را هم متوجه باشيد كه پشتيبانى شما از اسلام و التزام شما به احكام اسلام در اين منطقه سبب دلگرمى و قوّت قلب مسلمانان كشورهاى اسلامى مى شود وقتى يك پسر يا دختر غرب زده ببيند آقا يا خانمى كه سال ها در انگلستان بوده است مسلمان مانده است و رنگش عوض نشده و سنن اسلامى را حفظ كرده است او نيز از آنها سرمشق مى گيرد.

اهل هر منطقه و هر كشور هستيد برادرانه به هم دست اتحاد بدهيد و نشان دهيد كه اسلام مرز ندارد و اسلام، مافوق زبان، نژاد، وطن و مليت است و غير از اسلام و خارج از دايره احكام و برنامه هاى آن چيزى نيست. همه را به خداوند متعال مى سپارم.

) رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلْإِيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ (1

ص:64

هديه سوم: هدف هاى رسالت اسلام

اشاره

ص:65

ص:66

بسم الله الرّحمن الرّحيم ) هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ كَفى بِاللّهِ شَهِيداً (1

موضوع سخن در اين مقاله، هدف هاى رسالت اسلام است.

هدف هاى رسالت اسلام كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله براى حصول آن منتهاى كوشش و مجاهده را فرمود و مسلمانان نيز بايد در هر عصر و زمان براى حصول اين هدف ها و تكميل انقلاب مقدس اسلام هميشه قدم به پيش و ساعى و مصمم باشند هدف هايى است انسانى و بنيادى كه نياز بشريت به آنها روزبه روز ظاهرتر و پيشرفت علم و صنعت و ارتباطات، امكان حصول آنها را بيشتر كرده است. به طور اختصار به چند نمونه از اين هدف ها اشاره مى نماييم.

1. ايمان به خداى يگانه

ايمان به خداى يكتاى يگانه و آمرزنده و خطابخش و بخشنده و مهربان و كارساز و پوزش پذير، خدايى كه از هرچيز به انسان نزديك تر

ص:67

است و ارتباط با او در هر حال و در هر زمان و در هر مكان مستقيماً و بدون واسطه احدى آرام بخش روح و محكم ترين نقطه اتّكا و اعتماد و عامل نشاط، اميدوارى به آينده و خوش بينى و مانع از يأس و نااميدى و اضطراب و افسردگى و انتحار و خودكشى، قوّت دهنده قلب و تنظيم دهنده كار غرائز و احساسات و عواطف است. نقش سازنده ايمان به خدا در ساختن شخصيت انسان و پرورش اراده و رهبرى انديشه، مؤثرتر از نقش هر عالم سازنده و تربيتى ديگر است. ايمان در باطن انسان هم يك قوّه برانگيزنده و جهش بخش و تحرّك آور و موجد شوق و رغبت به كار و عمل و ترقّى و تكامل است و هم قوّه اى بازدارنده و كنترل كننده است كه او را از سوء استفاده از غرائز و افراط و تفريط باز مى دارد. تيرگى هايى كه در اثر عوامل مادّى و كار زياد و ضعف و بيمارى و غصه و اندوه، دل انسان را تاريك مى سازد با ايمان و توجه به خدا برطرف مى شود و با ياد خدا دل را روشن مى كند.

ايمان به خدا به شخص، بينش و بصيرت مى دهد و زندگى را با هدف و نتيجه معرفى مى نمايد و از سرگردانى و تحيرى كه يك نفر ملحد و خدانشناس دارد نجات مى دهد.

در قرآن مجيد آيات بسيارى راجع به ايمان و مؤمنين و اوصاف و نشانه هاى مردان مؤمن و زنان مؤمنه نازل شده است كه بررسى و

ص:68

دقت در معانى و مقاصد آنها شخص را به حقايقى ارزنده و عالى در اين موضوع آشنا مى سازد و قدر مسلّم اينكه بدون ظهور آثار ايمان در اعمال و رفتار و سلوك انسان و بدون تعهد و التزام به عمل به شرايط و لوازم ايمان نبايد انتظار داشت كه ايمانِ اسمى، كارى را اصلاح نمايد.(1)

2. ايمان به پيغمبران خدا و نبوت

ايمان به پيغمبران خدا و نبوت آنها است؛ اسلام، نبوت همه پيغمبران خدا را تأييد كرده و از خدمات و كوشش هاى هر يك از آنان در راه هدايت انسان ها تقدير كرده است و به پيروانش دستور مى دهد كه بگوييد:

) آمَنّا بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ

ص:69


1- (1) . پيرامون نشانه هاى ايمان به آيات ذيل مراجعه نماييد: بقره، 121؛ مائده، 55، 57، 94؛ انعام، 118؛ اعراف، 157؛ انفال، 1-4، 41؛ توبه، 16-18، 44؛ يونس، 84؛ مؤمنون، 109؛ نور، 51-52؛ شعراء، 227؛ نمل، 81؛ سجده، 15؛ فصّلت، 8؛ شورى، 36؛ حجرات، 15؛ حديد، 28؛ مجادله، 4؛ تغابن، 13. درباره لزوم و آثار همراهى ايمان و عمل، به آيات ذيل مى توان مراجعه كرد: بقره، 228؛ مائده، 69، 93؛ اعراف، 42؛ رعد، 29؛ كهف، 88، 107، 110؛ انبياء، 94؛ حج، 23؛ نور، 55؛ عنكبوت، 7، 58؛ روم، 15، 45؛ لقمان، 8؛ سجده، 19؛ سبأ، 37؛ ص، 24، 28؛ غافر، 40؛ فصّلت، 8؛ شورى، 22، 26؛ جاثيه، 21؛ محمد، 2، 12؛ تغابن، 9؛ طلاق، 11؛ بروج، 11؛ تين، 6؛ بينه، 7.

وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عِيسى وَ ما أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (1

كه خلاصه، مفادش اين است كه ما به خدا و آنچه بر خودمان به وسيله حضرت محمد صلى الله عليه و آله نازل شده و آنچه به تمام پيغمبران از ابراهيم و موسى و عيسى و ديگران نازل شده ايمان داريم و ميان پيغمبران جدايى نمى اندازيم چون همه، مردم را به خدا مى خواندند و از جانب خدا براى راهنمايى بشر مأموريت داشتند؛ نهايت اين است كه مكتب انبيا مانند مدرسه اى است كه كلاس هاى متعدّد داشته باشد به ترتيب و به تدريج افتتاح و تكميل شده است تا به رسالت حضرت خاتم الانبيا صلى الله عليه و آله به آخرين مرتبه كمال رسيد و پيامبرى به وجود آن حضرت ختم و پايان يافت.

3. ابلاغ و اجراى حقوق انسان

ابلاغ و اجراى حقوق انسان به طورى كه افراد در شرايط متساوى داراى حقوق متساوى باشند و ثروتمند و فقير، زورمند و بى زور،

ص:70

رئيس و مرئوس و تابع و متبوع، فرقى و امتيازى نداشته باشند و همه آزاد و بدون وحشت و نگرانى از كسى و مقامى زندگى كنند. در اين جهت منشى و مجرى حقيقى و واقعى حقوق بشر، اسلام و قرآن و حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله است.

اين اميرالمؤمنين على عليه السلام شاگرد يگانه مكتب پيغمبر صلى الله عليه و آله و وزير و يار و ياور آن حضرت بود كه در آن زمانى كه به حسب ظاهر، زمامدار امور مسلمين بود مى فرمود: «با من چنان كه با سركشان سخن مى گويند سخن مگوييد، و آنچه را در برابر مردم خشمگين پنهان مى كنند از من پنهان مداريد، و با مدارا و چاپلوسى با من معاشرت ننماييد، و گمان نكنيد كه شنيدن سخن حق بر من سنگين است، و مپنداريد كه تعظيم نابجاى خود را از شما درخواست دارم،... زيرا من و شما بندگانى در اختيار پروردگارى هستيم كه جز او پروردگارى نيست».(1)

و هم او بود كه اجازه نمى داد درحالى كه سوار بود كسى با او پياده و در خدمت او باشد؛ مى فرمود: «اين براى زمامدار فتنه است؛ يعنى باد در بينى او مى اندازد و او را از ديگران متوقّع تواضع و احترام مى نمايد».(2)

ص:71


1- (1) . نهج البلاغه، خطبه 216 (ج 3، ص 201).
2- (2) . نهج البلاغه، حكمت 322 (ج 4، ص 77).

و هم او بود كه برحسب منقول مى فرمود: «هركس مى خواهد نگاه به مردى از اهل آتش كند نگاه كند به شخص نشسته اى كه گروهى به احترام او ايستاده باشند».(1)

و هم على عليه السلام بود كه در عهدنامه مالك اشتر تمام حقوق انسان و روابط افراد را با حكومت به نحوى كه دنيا هنوز هم به آن نرسيده است بيان فرمود.(2)

جورج جرداق مسيحى نويسنده كتاب الامام على صوت العدالة الانسانيه در فصلى از اين كتاب راجع به اين عهدنامه بحث كرده است و مواد بيست و هشت گانه اعلاميه حقوق بشر را نوشته و در برابر هر مادّه اى از آن جمله اى از اين عهدنامه را راجع به آن مادّه قرار داده است؛ سپس مى گويد (قريب به اين مضمون): اين مواد اعلاميه حقوق بشر است و اين تعليمات و دستورات على است كه وقتى ملاحظه كنيم مى بينيم جمله هايى كه على انشاء فرموده با توجه به اين امتيازات كامل تر و تمام تر است:

1. اين اعلاميه را در عصر ما پس از اينكه دنيا چهارده قرن جلو آمده و حوادث مهم و پيشرفت علم و انقلاب بزرگ و تحولات عميق در فكر بشر به وجود آورده است نوشته اند درحالى كه على عليه السلام در چهارده

ص:72


1- (1) . مجلسى، بحارالانوار، ج 70، ص 206؛ همو، مرآة العقول، ج 10، ص 198.
2- (2) . نهج البلاغه، نامه 53 (ج 3، ص 82-111).

قرن پيش اين مواد را با رساترين بيان در اختيار بشر گذارد و اين حقوق را اعلام كرد.

2. اين اعلاميه را پس از اينكه پيرامون مواد و حتى الفاظ آن، علماى بزرگ حقوق و متخصصان بررسى ها و مطالعات كردند و مجالس شور و تبادل نظر تشكيل دادند نوشتند ولى على عليه السلام خودش بدون شور و مشورت با كسى و بدون مطالعه اى وقتى مالك را به استاندارى مصر تعيين فرمود اين عهدنامه را براى برنامه كار و تعيين حدود عمل اختيارات او مرقوم فرمود.

3. كسانى كه اين اعلاميه را نوشتند و به دنيا اعلام كردند با تبليغات راديو و مطبوعات مِنّت ها بر سر بشر گذاردند كه ما اين حقوق را به شما اعطا كرديم ولى على عليه السلام به هيچ كسى مِنّتى نگذارد و اين حقوق را اعطايى خود نمى دانست؛ چه آنكه بشر به حكم خدا و هدايت اسلام اين حقوق را دارا است.

4. برقرارى نظام اقتصادى سالم

از هدف هاى رسالت اسلام، برقرارى معاش منظم براى همگان است. اين كار در درجه اول با ايجاد و تهيه ديدن كار و شغل و در درجه بعد، با پرداخت حقوق و مخارج معاش از بيت المال عملى مى گردد. شايد بعضى وقتى مى شنوند يا مى بينند كه مثلاً در انگلستان به بيكاران

ص:73

و كسانى كه كار و شغلشان را از دست مى دهند حقوق كافى مى دهند تعجب كنند و بى اطلاع باشند كه اسلام اين قانون را از چهارده قرن پيش مقرر فرموده است و حكومت هاى اسلامى را موظف كرده است مخارج سالانه هر محتاجى را از بيت المال به طور مناسب و آبرومند بپردازد و اين همان دستور اسلام است كه جامعه مسلمانان معاصر به گونه اى باشد كه همه بيكارها و محتاج ها در زير پوشش آن زندگى كنند اما نوعاً به آن عمل نمى شود و بيگانگان به آن عمل مى كنند و اين همان چيزى است كه على عليه السلام از آن بر مسلمانان مى ترسيد و بيمناك بود و در وقتى كه وصيت مى فرمود مسلمانان را از آن بر حذر مى داشت مى فرمود:

«اَللهَ اللهَ فِي الْقُرْآنِ لَا يَسْبِقْكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُمْ »؛(1)«بترسيد از خدا! بترسيد از خدا! در مورد قرآن مبادا كه ديگران در عمل به آن از شما پيشى گيرند».

ما امروز همان را كه على عليه السلام از آن مى ترسيد مى بينيم؛ هر كار نيك و هر برنامه صحيح و منظمى كه هر كجاى دنيا باشد اسلام آن را كافى تر و جامع تر به بشريت عرضه كرده است؛ تمام عناصرى كه موجب زنده بودن و زنده ماندن قانون است به تصديق دانشمندان در قوانين اسلام موجود است.

ص:74


1- (1) . نهج البلاغه، نامه 47 (ج 3، ص 77).

5. همگانى كردن حق علم آموزى

همگانى كردن حق تحصيل علم و دانش و آن را از اختصاص طبقات به اصطلاح بالاى اجتماع بيرون آوردن. اسلام به همه حق داد و همه را به علم و دانش و تفكّر و تعقّل و به كار انداختن نيروى فكر و انديشه، تشويق فرمود و ارزش هركس و هر جامعه را به مقدار بهره او از علم و دانش شناخت. پيش از اسلام، طبقات پايين اجتماع در كشورهاى بزرگ از تحصيل، محروم بودند و اسلام همه را در كسب علم آزاد كرد؛ به طورى كه بعد از اسلام يك نهضت بزرگ و وسيع علمى برپا شد و بيشتر علما و دانشمندان از طبقه پايين اجتماع برخاستند.

در اسلام، تحصيل علم و درس دادن شغل مقدّسى است كه تا اين اواخر، معلّمان و اساتيد از گرفتن حقوق در برابر تعليم علم، ابا داشتند و عمل خود را شريف تر از آن مى دانستند كه با منافع مادّى مبادله كنند و هم اكنون در حوزه هاى علميه اسلامى شيعه همين برنامه برقرار است و تعليم و تحصيل علم را به عنوان يك وظيفه مقدّس دينى انجام مى دهند و آن را به پول و مزد مادّى نمى فروشند.

البته بيت المال در صورت احتياج اين افراد بايد تأمين معاش آنها را بنمايد و ماهانه لازم را به آنها بدهد و اين مسئله اى است كه در هر

ص:75

حال و نسبت به همه وظيفه بيت المال است و مسئله مزد گرفتن براى تعليم و حقّالتدريس دريافت داشتن مسئله ديگر است.

6. تهذيب عقل از خرافات

از هدف هاى اسلام پاك ساختن و تهذيب عقل و فكر بشر از خرافات و عقايد باطل و نامعقول و خردناپسند است كه در اين مورد، اسلام يگانه دينى است كه پاك و منزّه از خرافات باقى مانده است و دينى است كه دين حق را در هر عصر و زمان پاك و منزّه از خرافات معرفى كرده است.

دين ابراهيم و موسى و عيسى را هم به همان واقعيت معقول و خردپسندى كه داشته اند معرفى كرده و از خرافات گوناگون يهوديت و مسيحيت كنونى تنزيه كرده است؛ شرح اين مسئله محتاج به مطالعه كتاب هايى است كه براى راهنمايى يهود و نصارا نوشته شده است. غرض اين است كه عقايد خرافى در گذشته و حال، افق فكر بشر را تاريك كرده است. در عصر ظهور اسلام، بت پرستى كه مظهر بسيار منكر و زشت و ناهنجارى است و عقايد خرافى ديگر علاوه بر شبه جزيره عربستان، در كشورهاى ديگر نيز رايج بود؛ به عنوان نمونه در مصر معتقد بودند كه همه ساله براى وفور آب نيل بايد دخترى را كه به نام عروس نيل ناميده مى شد در نيل بيندازند و در وقت معينى

ص:76

دختر زيبايى را انتخاب مى كردند و پس از سه شبانه روز مراسم عروسى و تشريفات بزم و سُرور، روز سوم دختر بيچاره را در آب مى انداختند و غرق مى كردند. توحيد اسلام در ابعاد گسترده اى كه دارد عقايد خرافى را از بين مى برد و دين خالص و صحيح و موافق فطرت را به بشريت عرضه مى كند.

7. ايجاد جامعه جهانى

يكى ديگر از هدف هاى اسلام كه دنيا به آن رو مى رود به وجود آوردن يك جامعه جهانى و نظام واحد است كه همه اقوام و ملل در آن بگنجد و برترى ملّتى بر ملّتى و استثمار قومى از قومى از بين برود. تمام ذخاير نعمت ها به طور عادلانه بين انسان ها توزيع شود و امكانات ترقّى و پيشرفت براى همه به طور متساوى فراهم شود و تمام افراد بر اساس عضويت در يك جامعه بلكه يك خانواده با هم معامله و معاشرت و ارتباط مالى و اجتماعى و سياسى پيدا كنند و چنانچه در قرآن مى فرمايد:

) إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ (1

جهانيان، امت واحده شوند.

ص:77

عقيده به توحيد و يگانگى خدا، خودبهخود، اين فكر جامعه جهانى را ايجاد مى كند و اعتقاد به يكى بودن خداى همه، اصالت وجود جامعه متعدّد و تفرقه هاى موجود را طرد و نفى مى نمايد، لذا ملاحظه مى شود كه در انتخاب اسم اسلام براى اين دين جهانى چه عنايت و لطفى به كار رفته است تا عنوان و اسمى باشد كه به سوى تفرقه و اختلاف و انتساب به شخص يا طايفه يا ملّتى ندهد و به همه قابل تعلّق باشد و لفظى باشد كه مفهومش دين حق و حقيقت دين باشد.

8. اقامه قسط و عدل

هدف ديگر، اقامه قسط و عدل و برقرارى نظم عادلانه در بين مردم به وسيله قرار دادن امر مردم در پاك ترين دست ها و امين ترين افراد و انتخاب افراد عادل و صالح براى امور اجتماعى و كارهاى مربوط به عموم است. اهميت اين مسئله وقتى معلوم مى شود كه شخص، برنامه امّت و رهبرى امّت و همچنين برنامه قضاوت و دادگسترى و ساير امور اجتماعى و مالى اسلامى را مطالعه كند و آيات و رواياتى را كه در اين امور، مسئوليت افراد را سخت شمرده اند به دقت بررسى نمايد.

9. تأمين سعادت دنيا و آخرت

تأمين سعادت دنيا و آخرت به وسيله تعاليم اعتقادى و اخلاقى و

ص:78

عملى به طورى كه همه افراد حتى ناقص الاعضا و ناتوان خود را سعادتمند بشناسند و بدانند كه زندگى در صورت پيروى از برنامه هاى اسلامى، متضمن هيچ گونه خسارت و ضرر حقيقى نيست و اگر بعضى ضررها و زحمات دنيوى در اينجا تدارك نشود در آخرت همه جبران و تدارك مى شود و بلاعوض نمى ماند و بالاخره خداوند متعال با هيچ كس به خلاف عدل رفتار نمى نمايد. اين عقيده از جنبه علمى و ايمانى شخص را خوش بين و راضى و خشنود مى سازد كه در اين دنيا هرچه متاعب ببيند چون چشمداشت به ثواب عقبى دارد با حُسن استقبال بپذيرد و از جنبه واقعى و خارجى آن هم معلوم است خوشبختى افراد صالح تأمين است.

10. تأسيس مدينه فاضله انسانى

خلاصه و به طوركلى از مجموعه برنامه هاى اعتقادى و علمى و اخلاقى اسلام استفاده مى شود كه هدف اسلام، تأسيس يك مدينه فاضله انسانيت است كه همه چيز در حدّ اعتدال و از افراط و تفريط بر كنار باشد و افرادش همه مانند عضو يك بدن، همكار و هم درد، و هركدام به وظيفه خود عمل كنند و در اجراى حق و عدالت در بين خود نظارت نمايند. اسلام با هدف هايى كه به برخى از آنها اشاره شد در صفحه تاريخ انسانيت جلوه كرد و به زودى پيشرفت نمود و دل ها

ص:79

را فتح كرد و جوامع بزرگى كه به علم و فضيلت اشتهار يافتند برپا كرد و بزرگ ترين كتابخانه و مدرسه ها را به وجود آورد. نوابغ بزرگ علم و فلسفه را به دنيا تحويل داد و كشورهايى مانند ايران، پاكستان، هند، بنگلادش، اندونزى، تايلند، فيليپين، مصر، اتيوپى، اريتره، سودان، الجزاير، مراكش، افغانستان، تركيه، حجاز، يمن، سوريه، عراق، ليبى، فلسطين، لبنان، اردن، مسقط، عمان، سومالى، تانزانيا، ساحل عاج، نيجريه، نيجريا، كويت، قفقاز، تركستان، يوگسلاوى، آلبانى، مالزى، چين، تايوان و نقاط ديگر را زير چتر هدايت و ارشاد خود گرفت و اگر سياست جاه طلبانى كه زمام امور را به دست گرفتند خصوصاً بنى اميه و بنى عباس، رژيم حكومتى اسلام را به ارتجاع نكشانده بود و ملل دنيا را مأيوس نساخته بودند اسلام در سراسر جهان استقرار يافته بود.

مع ذلك و على رغم ضدّيت هايى كه با اسلام مى شود و تبليغات دروغ و بى اساسى كه عليه آن مى شود و بااينكه در داخل قلمرو اسلام، جوامع متعدّدى كه با روح اسلامى مخالف است به وجود آمده اما اين دين همچنان زنده و استوار و برجا و برقرار است و براى اداره امور انسانيت برتر و جامع تر از آن نيست و زمينه يك بيدارى كامل و گردهمايى دينى در مسلمانان موجود است و اميدوارى به جوانان مسلمان خصوصاً طبقه تحصيل كرده كه آينده اسلام به دست آنها

ص:80

سپرده مى شود باقى است. روزبه روز در دنياى معاصر قوّت تعاليم اسلام و زنده بودن آن آشكارتر مى شود و ثابت مى گردد كه اين دين هرگز نخواهد مرد و هميشه جاودان و زنده و برقرار است.

ما مسلمان ها هستيم كه از زن و مرد بايد احساس مسئوليت كنيم و اين دين را به دنيا عرضه بداريم. خودمان متعهّدانه و ملتزمانه به آن عمل كنيم و ديگران را به آن تبليغ نماييم.(1)

بدانيد كه از كارهاى بسيار نيك و پسنديده كه موجب رضاى خداوند متعال مى شود اين است كه انسان، شخص گمراهى را راهنمايى كند؛ از خدابيگانه اى را با خدا آشنا سازد و گنه كارى را به توبه و بازگشت به خدا تشويق نمايد كه حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود:

ص:81


1- (1) . آقايان و بانوان محترم! شركت شما در اين جشن كه به عنوان بزرگداشت روز ولادت حضرت ختمى مرتبت محمّد مصطفى صلى الله عليه و آله و حضرت امام صادق عليه السلام تشكيل شده مورد تقدير و تشكر است و به همه خير مقدم عرض مى شود. اما تذكراً عرض مى كنم به شركت خودتان در اين جلسات اكتفا نفرماييد؛ برادران و خواهران مسلمان و شيعه در اين شهر و نواحى بسيارند كه هنوز توفيق شركت در جلسات مذهبى مجمع اسلامى را حاصل نكرده اند؛ از آنها دعوت كنيد در اين جلسات حضور يابند تا اين مجالس با شكوه تر برگزار شود و از نتايج معنوى و راهنمايى هاى اسلامى آن بهره مند شوند و در فضاى دين و پايگاه ايمان و اخلاق و مركز خداپرستى پرواز ملكوتى نموده و به معارج بلند روحانى و منازل قرب الهى نايل شوند.

«لَأَنْ يَهْدِيَ اللهُ عَلَى يَدَيْكَ رَجُلاً خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ وَ غَرَبَت»؛(1)«اگر خدا يك نفر را به دست تو هدايت كند بهتر است براى تو از تمام آنچه آفتاب بر آن طلوع و غروب كرده است».

خدا يار و مدد كار شما باد.

و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته

لطف الله صافى

ص:82


1- (1) . كلينى، الكافى، ج 5، ص 28؛ طوسى، تهذيب الاحكام، ج 6، ص 141.

كتاب نامه

1. قرآن كريم.

2. نهج البلاغه، الامام على بن ابى طالب عليه السلام، الشريف الرضى، تحقيق و شرح محمد عبده، بيروت، دار المعرفة، 1412 ق.

3. الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، ابن عبدالبر، يوسف بن عبدالله قرطبى (م. 463 ق.)، بيروت، دار الجيل، 1412 ق.

4. اسدالغابة فى معرفة الصحابه، ابن اثير جزرى، (م. 630 ق.)، بيروت، دار الكتاب العربى.

5. الاصابة فى تمييزالصحابه، ابن حجر عسقلانى، احمد بن على (م. 852 ق.)، بيروت، دار الكتب العلمية، 1415 ق.

6. اعلام الورى باعلام الهدى، طبرسى، فضل بن حسن (م. 548 ق.)، قم، مؤسسة آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، 1417 ق.

7. امتاع الاسماع بما للنبى من الاحوال و الاموال و الحفدة و المتاع، مقريزى، احمد بن على (م. 845 ق.)، بيروت، دار الكتب العلمية، 1420 ق.

8. بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار عليهم السلام، مجلسى، محمدباقر، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403 ق.

ص:83

9. البداية و النهايه، ابن كثير، اسماعيل بن عمر (م. 774 ق.)، بيروت، دار الفكر، 1408 ق.

10. پرتوى از عظمت امام حسين عليه السلام، صافى گلپايگانى، لطف الله، قم، دفتر تنظيم و نشر آثار حضرت آيت الله العظمى صافى گلپايگانى مدظله الشريف، 1394 ش.

11. تاريخ ابن خلدون (مقدمه)، ابن خلدون، عبدالرحمن (م. 808 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى.

12. تاريخ بغداد، خطيب بغدادى، احمد بن على (م. 463 ق.)، بيروت، دار الكتب العلمية، 1417 ق.

13. تاريخ مدينه دمشق، ابن عساكر، على بن حسن (م. 571 ق.)، بيروت، دارالفكر، 1415 ق.

14. تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الاعلام، ذهبى، محمد بن احمد (م. 748 ق.)، بيروت، دار الكتاب العربى، 1407 ق.

15. تاريخ الامم و الملوك، طبرى، محمد بن جرير (م. 310 ق.) بيروت، مؤسسة الاعلمى، 1403 ق.

16. تاريخ اليعقوبى، يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب، (م. 292 ق.)، قم، مؤسسه فرهنگ اهل بيت عليهم السلام.

17. تثبيت دلائل النبوه، قاضى عبدالجبار اسدآبادى، عبدالجبار بن احمد (م. 415 ق.)، قاهرة، دار المصطفى.

ص:84

18. تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه و آله، ابن شعبه حرانى، حسن بن على (م. قرن 4)، قم، نشر اسلامى، 1404 ق.

19. تمدن اسلام و عرب، لوبون، گوستاو (م. 1931 م.)، ترجمه سيدمحمدتقى فخر داعى گيلانى، بنگاه مطبوعاتى على اكبر علمى، 1334 ش.

20. تهذيب الاحكام، طوسى، محمد بن حسن (م. 460 ق.)، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1364 ش.

21. دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشريعه، بيهقى، احمد بن حسين (م. 458 ق.)، بيروت، دار الكتب العلمية، 1405 ق.

22. السنن الكبرى، بيهقى، احمد بن حسين (م. 458 ق.)، بيروت، دار الفكر، 1416 ق.

23. السيرة النبويه، ابن كثير، اسماعيل بن عمر (م. 774 ق.)، بيروت، دار المعرفة، 1396 ق.

24. السيرة الحلبيه (انسان العيون فى سيرة الامين المامون)، حلبى، على بن برهان (م. 1044 ق.)، بيروت، دار الكتب العلمية، 1427 ق.

25. السيرة النبويه، ابن هشام، عبدالملك حميرى (م. 8-213 ق.)، بيروت، دار المعرفة.

26. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد (م. 656 ق.)، دار احياء الكتب العربية، 1378 ق.

ص:85

27. شواهدالتنزيل، حاكم حسكانى، عبيدالله بن عبدالله (م. 506 ق.)، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1411 ق.

28. صحيح مسلم، مسلم نيشابورى، مسلم بن حجاج (م. 261 ق.)، بيروت، دار الفكر.

29. الطبقات الكبرى، ابن سعد، محمد بن سعد (م. 230 ق.)، بيروت، دار صادر.

30. عيون اخبارالرضا عليه السلام، صدوق، محمد بن على (م. 381 ق.)، تهران، انتشارات نشر جهان، 1378 ق.

31. الكافى، كلينى، محمد بن يعقوب (م. 329 ق.)، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1363 ق.

32. الكامل فى التاريخ، ابن اثير جزرى، على بن محمد (م. 630 ق.)، بيروت، دار صادر، 1386 ق.

33. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، هيثمى، على بن ابى بكر (م. 807 ق.) بيروت، دار الكتب العلمية، 1408 ق.

34. مرآة العقول فى شرح اخبار آل الرسول صلى الله عليه و آله، مجلسى، محمد باقر (م. 1111 ق.)، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1404 ق.

35. مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودى، على بن حسين (م. 345 ق.)، قم، دار الهجرة، 1409 ق.

36. المستدرك على الصحيحين، حاكم نيشابورى، محمد بن عبدالله (م. 405 ق.)، بيروت، دار المعرفة.

ص:86

37. المصنف فى الاحاديث و الآثار، ابن ابى شيبه كوفى، عبدالله بن محمد (م. 235 ق.)، بيروت، دار الفكر، 1409 ق.

38. مكارم الاخلاق، طبرسى، حسن بن فضل (م. 554 ق.)، الشريف الرضى، 1392 ق.

39. من لا يحضره الفقيه، صدوق، محمد بن على (م. 381 ق.)، قم، نشر اسلامى، 1404 ق.

40. مناقب آل ابى طالب، ابن شهرآشوب، محمد بن على (م. 588 ق.)، النجف الاشرف، المكتبة الحيدرية، 1376 ق.

41. مناقب على بن ابى طالب عليه السلام، ابن مردويه اصفهانى، احمد بن موسى (م. 410 ق.)، قم، انتشارات دار الحديث، 1424 ق.

42. المناقب، خوارزمى، موفق بن احمد (م. 568 ق.)، قم، نشر اسلامى، 1411 ق.

43. المنتظم فى تاريخ الامم و الملوك، ابن جوزى، عبدالرحمن بن على (م. 597 ق.)، بيروت، دار الكتب العلمية، 1412 ق.

44. وسائل الشيعه، حر عاملى، محمد بن حسن (م. 1104 ق.)، قم، مؤسسة آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، 1414 ق.

45. ينابيع المودة لذوى القربى، قندوزى، سليمان بن ابراهيم (م. 1294 ق.)، دار الاسوة، 1416 ق.

ص:87

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109