الاولی فی معنی المولی : استجلاء و تثقیف در معنای مولی در حدیث غدیر به نقل محدثین شیعه و اهل تسنن

مشخصات کتاب

سرشناسه:کرم پور بهشت آبادی، محمدباقر، 1360-

عنوان و نام پديدآور:الاولی فی معنی المولی: استجلاء و تثقیف در معنای مولی در حدیث غدیر به نقل محدثین شیعه و اهل تسنن/ محمدباقر کرم پوربهشت آبادی؛ اعداد و تنظیم عده ای از طلاب و محققین حوزه علمیه مقدسه قم.

مشخصات نشر:قم: خورشید علم، 1399.

مشخصات ظاهری:112ص.؛ 21/5×14/5س م.

شابک:100000 ریال 978-600-96888-2-1:

وضعیت فهرست نویسی:فیپا

یادداشت:کتابنامه : ص. 108 - 112 ؛ همچنین به صورت زیرنویس.

عنوان دیگر:استجلاء و تثقیف در معنای مولی در حدیث غدیر به نقل محدثین شیعه و اهل تسنن.

موضوع:احادیث خاص (غدیر) -- نقد و تفسیر

موضوع:*Hadiths, Special (Ghadir) -- Criticism and interpretation

موضوع:علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق -- اثبات خلافت

موضوع:Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- *Proof of caliphate

موضوع:علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق -- اثبات خلافت -- احادیث

موضوع:Ali ibn Abi-talib, Imam I, 600-661 -- *Proof of caliphate -- Hadiths

موضوع:غدیر خم -- احادیث

موضوع:Ghadir -- Hadiths

موضوع:قیم و مولی علیه -- احادیث

موضوع:Guardian and ward -- Hadiths

شناسه افزوده:حوزه علمیه قم

شناسه افزوده:Hozeh Elmiyeh Qom

رده بندی کنگره:BP223/5

رده بندی دیویی:297/452

شماره کتابشناسی ملی:7434727

وضعيت ركورد:فیپا

ص: 1

اشاره

كيفيت سلام بر امام زمان عليه السلام

در زيارت سرداب

سلام الله و بركاته

وتحياته و صلواته

على مولاي صاحب الزمان

صاحب الضياء و النور

و الدين المأثور

واللواء المشهور

و الكتاب المنشور

و صاحب الدهور و العصور (1)

اين جهدمبارك تكريم مقام شامخ علماي جليل و مجاهدين نبيل

مير حامدحسين هندي دام علاء

صاحب كتاب عبقات الانوار في مناقب الائمه الاطهار عليهم السلام

شيخ الحجه عبدالحسين اميني رحمه الله

است كه مدافعين حريم ولايت اهل بيت عليهم السلام، سيوف الله مسلول، مشيدين

دين مبين و قامعين بدع ملحدين بودند؛

ص: 2


1- بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج 99 ؛ ص84

الأولي في معني المولي

استجلاء و تثقيف

در معناي كلمه مولي

در حديث غدير

به نقل شيعه و اهل تسنن

محمدباقر كرم پور بهشت آبادي

اعداد و تنظيم؛

عده اي از طلاب و محققين حوزه علميه مقدسه قم

ص: 3

مؤلف؛...کرم پور بهشت آبادی، محمدباقر. 1360.

حروف چینی کامپیوتری...:انتشارات خورشید علم - قم

ناشر ... : انتشارات خورشید علم - قم

چاپ اول...:1399

تیراژ ...:500 جلد

شابک...:978-600-96888-2-1

سرشناسه: کرم پور بهشت آبادی، محمدباقر. 1360. عده ای از طلاب و محققين؛

عنوان و نام پدید آور : الأولى في معنى المولی - استجلاء و تثقيف در معنای مولی در حدیث غدیر به نقل شیعه و اهل تسنن؛

مؤلف؛ کرم پور بهشت آبادی، محمدباقر. 1360.

مشخصات نشر : قم - نشر خورشید علم

مشخصات ظاهری : 114 ص.

شابک:978-600-96888-2-1

موضوع: حدیث - حدیث شناسی؛

موضوع: حدیث شیعه؛ حدیث غدیر؛ حدیث اهل تسنن؛

شماره کتابشناسی ملی؛ 7434727

تلفن پخش؛09945310697-09170241826

ص: 4

فهرست مطالب

مقدمه:كلام در معني ولي؛...7

مثقف اول؛سياق اخبار:...10

مثقف دوم؛سايرمصاديق وارد شده در لسان شرع به لفظ مولي و تاييد اهل لغت:...13

مثقف سوم؛كلام قاضي شهيد بر تواتر حديث به اكابر علماي عامه:...17

مثقف چهارم؛كلام مجلسي در بحار به نقل شيخ صدوق؛...27

مثقف پنجم؛اخباري كه علاوه بر ولي كلمه امام دارد؛...35

مثقف ششم؛كلام طبرسي؛ در ذيل شريفه انما وليكم الله؛...36

مثقف هفتم؛دفع اشكال و دخل مقدر؛ چرا شريفه به صيغه جمع و الذين آمنوا است و مرادش مفرد و تنهااميرالمومنين عليه السلام است؛...42

مثقف هشتم؛كلام لسان العرب و لغويون در لغت ولي؛...46

مثقف نهم؛نقل قندوزي شافعي در ينابيع الموده به نقل از احمد و سنن ترمذي؛...53

مثقف دهم؛هفده نفر ناقلين حديث غدير با استشهاد؛ استشهاد اميرالمومنين علي عليه السلام به حديث غدير؛...55

مثقف يازدهم؛ناقلين به غير استشهاد؛...60

مثقف دوازدهم؛پانصد و هفتاد طريق از طبري در مسترشد در كتاب ولايت - صد و پنجاه

طريق از ابن عقده در كتاب موالاه به نقل قندوزي سني؛....61

مثقف سيزدهم؛محدثين و مصادر نقل حديث غدير؛بيش ازشصت نفر از سيصد نفر...63

** نقل ابن عقده در مولات؛...72

** نقل حاكم حسكاني؛...72

ص: 5

** نقل مير سيد علي همداني در موده القربي؛...73

** نقل فحول علمای اهل تسنن؛(بيش ازبيست نفر ديگر)...76

** نقل قاضي روز بهان؛...78

** نقل سيوطي در الدر المنثور؛...79

مثقف چهاردهم؛تمسك به شريفه ديگر؛ آيه اكمال دين و نقل مفسرين و محدثين؛ بيش از ده نفر...80

** نقل ابن جوزي؛ وجوه ده گانه...84

**نقل ابوالفرج اصفهاني؛ادعاي نص صريح بر امامت اميرالمومنين عليه السلام...85

** نقل شافعي در مطالب السئول؛...86

مناشده واحتجاج اميرالمومنين عليه السلام به حديث غدير؛ بيش ازده نفر از محدثين عامه نقل كردند...89

نقل قاضي شهيد سيزده نفر و هفده نفر؛...92

سيزده نفر و هفده نفر از قندوزي در ينابيع الموده...94

تجليه جليه؛قائلين ازاهل تسنن بر معني اولويت؛ بيش از ده نفر...97

نقل ميرسيد علي همداني صاحب موده القربي و ديگران؛...100

** نقل ابن ماجه و ديگران؛...101

** نقل خطيب بغدادي؛...102

مصادر ومنايع منابعي كه براي رجوع مغتنم است؛...108

ص: 6

بسم الله الرحمن الرحيم

مقدمه؛ كلام در معني ولي؛

اين مطلب تلخيص و مقدمه اي براي ورود به كلام مستدل و تفصيلي است لكن در اين مقال براي استفاده عموم به همين مقدار كه براي اهل انصاف و تحقيق مكفي است، كفايت مي شود؛

ادامه كلام در معني ولي:

قال الله تعالي في فرقانه:

إِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُون (1)

و نقل الطَبْرسي في الاحتجاج عن مولانا و سيدنا اميرالمومومنين عليه في تفسير الشريفه ... ثم قال قيل لأمير المؤمنين عليه السلام من خير خلق الله بعد أئمة الهدى و مصابيح الدجى؟ قال العلماء إذا صلحوا قيل فمن شرار خلق الله بعد إبليس و فرعون و نمرود و بعد

ص: 7


1- البقرة : 159

المتسمين بأسمائكم و المتلقبين بألقابكم- و الآخذين لأمكنتكم والمتأمرين في ممالككم-؟ قال العلماء إذا فسدوا هم المظهرون للأباطيل الكاتمون للحقائق و فيهم قال الله عز و جل أولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون إلا الذين تابوا الآية... (1)

همان گونه كه ذكر شد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به تعبيرات متعدد و كرارا و تكرار به الفاظ ولي و ولايت و وصايت و وزارت و اخوت و خلافت و...... به تصريح بر جانشيني اميرالمومنين عليه السلام تاكيد فرموده و آن چه صاحب الغدير رحمه الله بيان فرموده حجت را بر هر فرد از اهل انصاف تمام كرده لكن آن چه توجه به آن لازم است اين كه خدشه در اراده از معني لفظ و ما اراد و نيز در شذوذ كيف اراد كه معاندين دارند از تواتر مضامين اين معناي خلافت ثابت است و نيز اگر در اين معني شبهه اي است غير از قرائن و شواهد بر اولي بودن در تصرف است؛

ص: 8


1- بقره – آيه 159

در اصول ثابت و بر اهل فن روشن و واضح است ابتدا بايد كلمه اي كه مورد مناقشه است واگذار به خود شرع نمود كه شرع در اين باره چه فرموده و اگر شرعي مسكوت گذاشته باشد كه در اين فرض مسكوت نيست و به احاديث و اخبار مكرر اين معني را تنقيح فرموده اند سراغ عرف متشرع و بعد سراغ لغت مي روند كه لغت و اهل آن نبايد از فهم عرفي زمان شارع دور بوده باشند چون بين تدوين لغت نامه و نص اهل لغت و بيان شارع نوعا فاصله زياد بوده است لكن باز در خود شرع بيان كافي وجود دارد كه خود عامه نقل كرده و فهم عرف مصاديق كثيره دارد و اگر هم نوبت به لغت برسيد در لغت هم اين معني هست كما اين كه خود عامه دارند و قرائن و شواهد بر اين معني كه شرع و بعد عرف و سپس لغت نيز بر صحه گذاشتند از منابع و مصادر عامه وارد شده است كه هيچ منصفي رد نمي كند:

ضمن اين كه نكته مهمي كه ذكرش لازم است شرع مقدس گاهي در لغت و لفظ معنايي را بيان مي كند كه دال بر اراده معني از لفظ

ص: 9

است و اين غير از تاويل و تفسير و تاويل آيات و يا برخي اخبار خاص است كه اگر آن ها نيز ضميه شود غناي مطلب را افزون تر مي كند لكن اگر كسي خود نخواهد آبي بنوشد دريا چه قصور و تقصير دارد؟

غير از سياق حديث غدير كه فقرات مختلف بر خلافت دال است و نيز اكمال دين و تعبير به عصمت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از تحركات مردم قرائني است كه امر مهمي بايد بيان شود:

مثقف اول؛ سياق اخبار:

..... فقال يا رسول الله بينهم لي قال؛

علي أخي و وصيي و وارثي - و وزيري - و خليفتي في أمتي و ولي كل مؤمن بعدي و أحد عشر إماما من ولده أولهم ابني حسن ثم ابني حسين ثم تسعة من ولد الحسين واحدا بعد واحد هم مع القرآن و القرآن معهم لا يفارقونه و لا يفارقهم حتى يردوا علي الحوض

ص: 10

فرموده علي بن ابي طالب عليه السلام برادر و وصي و وارث و وزير و خليفه من در امتم و ولي كل مومن: وصايت و خلافت و وزارت و اخوت در رديف ولايت براي تبيين كدام شئونات است:

قرينه الست اولي بالمومنين من انفسهم: اگر ولايت به معني دوستي و محبت است نه ولاء سرپرستي: اولي بالمومنين من انفسهم چه معني دارد:

كساني كه قائلند ولي به معني دوست است آيا عقلايي است كه خاتم انبياء صلي الله عليه و آله و سلم بگويد: اي مردم: آيا من بيشتر از شما مومنان دوست شما نيستم: اين تعبير با كلماتي كه به نص كتاب كريم وحي منزل است مي سازد؟

و من انفسهم قرينه است بر غير و اين كه ولي به معنايي مشير است كه قائم به دو فرد است كه با ساير معاني كه براي ولي گفتند جز اولويت بر تصرف نمي سازد: بعد از آن تفريع شده و فاء آورده است:

ص: 11

شريفه انما وليكم الله- دلالت بر ولايتش ثايت است خدا دوست مومنين است و محب مومنين است – مراد آيه را مفسرين عامه گفته اند مراد اميرالمومنين عليه السلام است لكن شما ولي را غير از اولي به تصرف مي دانيد:

مولاي كافرين: و ان الكافرين لا مولي لهم يعني كافران محب و دوست ندارند اين معنا عقلايي است؟

در سوره (47) محمد صلي الله عليه و آله و سلم آمده : 11 ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْكافِرينَ لا مَوْلى لَهُم:

كافرين مولي ندارند يعني كافرين سرپرست و ولي ندارند زيرا به مباني دين ملتزم نيستند يا كافرين مولي ندارند چون ولي به معني دوست و محب است يعني كافرين دوست ندارند- در حالي كه كافرين اين همه دوست دارند – آيا مي توان در كلمات كتاب و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم تصرف كرد تا عبارتي را تغيير داد:

ص: 12

مثقف دوم؛ ساير مصاديق وارد شده در لسان شرع به لفظ مولي:

كلام قاضي در احقاق الحق كه در اين راه نيز شهيد شدند:(1)

در صحيح بخاري: روى الحديث في صحاح القوم كالبخاري و رواه أحمد بن حنبل إمامهم في مسنده بطرق متعددة على الوجه الذي ذكره المصنف، و كذا رواه الثعلبي في تفسيره و ابن المغازلي الشافعي عند ذكر أحوال محمد بن جرير الطبري الشافعي اني رأيت كتابا جمع فيه أحاديث غدير خم في مجلدين ضخمين و كتابا جمع فيه طرق حديث الطير و نقل عن أبي المعالي الجويني أنه كان يتعجب و يقول: شاهدت مجلدا ببغداد في يد صحاف فيه روايات هذا الخبر مكتوبا عليه المجلدة الثامنة و العشرون من طرق من كنت مولاه فعلي مولاه و يتلوه المجلدة التاسعة و العشرون و أثبت الشيخ ابن الجوزي الشافعي في رسالته الموسومة بأسنى

ص: 13


1- إحقاق الحق و إزهاق الباطل ؛ ج 2 ؛ ص485

المطالب في مناقب علي بن أبي طالب عليهما السلام تواتر هذا الحديث من طرق كثيرة

** تبريك عمر بن الخطاب در روز غدير:

قاضي شهيد نقل مي كند:

و أجمع الجماهير على متن الحديث من خطبته صلوات الله عليه في يوم غدير باتفاق الجميع و هو يقول: من كنت مولاه فعلي مولاه فقال عمر: بخ بخ لك يا أبا الحسن لقد أصبحت مولاي و مولى كل مؤمن و مؤمنة

كه عمر بعد از خطبه غدير به اميرالمومنين عليه السلام عرض كرد؛ مبارك باد بر تو يا ابالحسن؛ صبح كردي در حالي كه مولاي هر مرد و زن مومن و مومنه هستي؛

و آيا براي سرپرستي و خلافت بر مومنان و مومنات به كسي تبريك مي گويند يا براي دوستي؛

ص: 14

**انكار حارث بن نعمان: نقل ديگر از كلام قاضي: در احقاق الحق نقل فرموده:(1)

فلما رواه الثعلبي قدوة مفسري أهل السنة في شأن نزول قوله تعالى سأل سائل بعذاب واقع الآية (2)من أنه لما كان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بغدير خم نادى الناس فاجتمعوا فأخذ بيد علي عليه السلام فقال: من كنت مولاه فعلي مولاه فشاع ذلك و طار في البلاد فبلغ الحارث بن نعمان الفهري فأتى نحو النبي صلى الله عليه و آله و سلم على ناقته حتى أتى الأبطح فنزل عن ناقته فأناخها و عقلها، ثم أتى النبي صلى الله عليه و آله و سلم و هو في ملاء من أصحابه فقال يا محمد أمرتنا عن الله أن تشهد أن لا إله إلا الله و أنك رسول الله ففعلناه و أمرتنا أن نصلي خمسا فقبلناه و أمرتنا أن نصوم شهر رمضان فقبلناه و أمرتنا أن نحج البيت فقبلناه ثم لم ترض بهذا حتى رفعت بضبعي ابن عمك و

ص: 15


1- إحقاق الحق و إزهاق الباطل ؛ ج 2 ؛ ص492
2- المعارج. الآية 1.

فضلته علينا و قلت: من كنت مولاه فعلي مولاه أ هذا شي ء منك أم من الله، فقال النبي صلى الله عليه و آله و سلم و الذي لا إله إلا هو انه من الله، فولى الحارث بن نعمان يريد راحلته و هو يقول:

اللهم إن كان ما يقول محمد حقا فأمطر علينا حجارة من السماء أو ائتنا بعذاب أليم فما وصل إليها حتى رماه الله بحجر فسقط على هامته و خرج من دبره فقتله، و أنزل الله تعالى:

سأل سائل بعذاب واقع للكافرين ليس له دافع من الله ذي المعارج (1) انتهى

كه مشهور است حارث بن نعمان منكر و معرض شد كه كلام پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم كه فرمود من كنت مولاه فعلي مولاه از طرف خداوند باشد و از خداوند درخواست كرد اگر از خداوند است سنگي از آسمان بر سر وي فرود آيد و اين آيه نازل شد و سنگي براي عذاب بر وي فرود آمد و هلاك شد؛

ص: 16


1- المعارج. الآية 1.

مثقف سوم؛ كلام قاضي شهيد بر تواتر حديث به اكابر علماي عامه:

فبعد تواتر الحديث كما اعترف به أكابر أهل السنة و وضوح حجته و صراحة مدلوله على ما قررنا و فهمه فصحاء قريش يكون ارتكاب القدح و المنع عليه أو تأويله على وجه ينقبض عنه العقل السليم ناشيا عن اعوجاج الفطرة و سوء الاستعداد و التورط في العصبية و العناد

كه فرمود تاويل و تغيير در معني كلام ناشي از كجي فطرت و فرورفتن در معصيت است و حق هم همين است؛

** آن چه در نهايه نقل شده است: (1)درمعني ولا: (ولا)-: فى أسماء اللّه تعالى «الْوَلِيُ»* هو النّاصر. و قيل: الْمُتَوَلِّي لأمور العالم و الخلائق القائم بها. و من أسمائه عز و جل «الْوَالِي» و هو مالك

ص: 17


1- النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج 5، ص: 227 و 228

الأشياء جميعها، المتصرّف فيها. و كأنّ الْوِلَايَةُ تشعر بالتّدبير و القدرة و الفعل، و ما لم يجتمع ذلك فيها لم ينطلق عليه اسم الْوَالِي.

(ه) و فيه «أنه نهى عن بيع الْوِلَاءِ و هبته يعنى ولاء العتق، و هو إذا مات المعتق ورثه معتقه، أو ورثة معتقه، كانت العرب تبيعه و تهبه فنهى عنه، لأنّ الْوِلَاءَ كالنّسب، فلا يزول بالإزالة. كه ولايت بر عتق از مراتب پائين تر ولايت و تصرف است:

و منه الحديث «الْوِلَاءُ للكبر» أى الأعلى فالأعلى من ورثة المعتق.

(س) و منه الحديث «من تَوَلَّى قوما بغير إذن مَوَالِيهِ» أى اتّخذهم أَوْلِيَاءَ له» ظاهره

أنا ابن عتّاب و سيفى الولول

يوهم أنه شرط، و ليس شرطا، لأنّه لا يجوز له إذا أذنوا أن يوالى غيرهم، و إنّما هو بمعنى التّوكيد لتحريمه، و التّنبيه على بطلانه، و الإرشاد إلى السّبب فيه، لأنه إذا استأذن أوليائه فى موالاة غيرهم منعوه فيمتنع. و المعنى: إن سوّلت له نفسه ذلك فليستأذنهم، فإنّهم يمنعونه. و قد تكرر فى الحديث.

ص: 18

و منه

حديث الزكاة «مَوْلَى القوم منهم» الظّاهر من المذاهب و المشهور أن موالى بنى هاشم و المطّلب لا يحرم عليهم أخذ الزّكاة؛ لانتفاء النّسب الذى به حرم على بنى هاشم و المطّلب. و فى مذهب الشافعى على وجه أنه يحرم على الموالى أخذها، لهذا الحديث.

و وجه الجمع بين الحديث و نفى التّحريم أنه إنّما قال هذا القول تنزيها لهم، و بعثا على التّشبّه بسادتهم و الاستنان بسنّتهم فى اجتناب مال الصّدقة الّتى هى أوساخ النّاس.

و قد تكرر ذكر «المولى» فى الحديث، و هو اسم يقع على جماعة كثيرة، فهو الرّبّ، و المالك، و السّيّد، و المنعم، و المعتق، و النّاصر، و المحبّ، و التّابع، و الجار، و ابن العمّ، و الحليف، و العقيد، و الصّهر، و العبد، و المعتق، و المنعم عليه. و أكثرها قد جاءت فى الحديث، فيضاف كلّ واحد إلى ما يقتضيه الحديث الوارد فيه. و كلّ من ولى أمرا أو قام به فهو مولاه و وليّه. – هر كس متولي امري شود و آن را اقامه نمايد مولي و ولي بر آن امر است و توليت از

ص: 19

اين ولايت است مثلا – اولويت نسبت به يك فرد ديگر براي تصرف در شيء ديگر و يا اقامه امري - و قد تختلف مصادر هذه الأسماء. فَالْوَلَايَةُ بالفتح، فى النّسب و النّصرة و المعتق. و الْوِلَايَةُ بالكسر، فى الإمارة. و الولاء، المعتق و الموالاة من وَالَى القوم.

** كلام شافعي: (ه س) و منه الحديث «من كنت مولاه فعليّ مولاه» يحمل على أكثر الأسماء المذكورة. قال الشّافعى: يعنى بذلك وَلَاءَ الإسلام، كقوله تعالى: ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْكافِرِينَ لا مَوْلى لَهُمْ.

كه اين قول شافعي حجت كامل است مخصوصا اين كه معاني شرعيه بايد از خود شرع معني شوند و وي با تمسك به آيه مي گويد؛ مراد ولاي اسلام است؛

آيا مي توان گفت كه خداوند ولي المومنين است يعني خداوند دوست مومنين است يا خداوند سرپرست اهل ايمان است؛

**كلام عمر بن خطاب: و قول عمر لعلىٍ «أصبحت مَوْلَى كلّ مؤمن» أى وَلِيَ كلّ مؤمن.

ص: 20

و قيل: سبب ذلك أنّ أسامة قال لعلىّ: لست مولاى، إنّما مولاى رسول اللّه صلى الله عليه و -آله - و سلم، فقال صلى الله عليه و -آله - و سلم: «من كنت مولاه فعليّ مولاه».

(ه) و منه الحديث «أيّما امرأة نكحت بغير إذن مولاها فنكاحها باطل» و فى رواية «وليّها» أى متولّى أمرها.

و منه الحديث «مزينة و جهينة و أسلم و غفار موالى اللّه و رسوله». موالي نيز كسي بر آن ها ولايتي دارد و مولي بر موالي تصرف دارد لكن معني ولايت تام و خلافت كامل همان وصايت است:

و الحديث الآخر «أسألك غناى و غنى مولاى».

و الحديث الآخر «من أسلم على يده رجل فهو مولاه» أى يرثه كما يرث من أعتقه.

و منه الحديث «أنه سئل عن رجل مشرك يسلم على يد رجل من المسلمين فقال: هو أَوْلَى الناس بمحياه و مماته» - كه اولويت بر تصرف است غير از ملك - أى أحقّ به من غيره. ذهب قوم إلى

ص: 21

العمل بهذا الحديث، و اشترط آخرون أن يضيف إلى الإسلام على يده المعاقدة و الموالاة. و ذهب أكثر الفقهاء إلى خلاف ذلك، و جعلوا هذا الحديث بمعنى البرّ و الصّلة و رعى الذّمام. و منهم من ضعّف الحديث.

** قرابت؛ (ه) و منه الحديث «ألحقوا المال بالفرائض، فما أبقت السّهام فَلِأَوْلَى رجل ذكر» أى أدنى و أقرب فى النّسب إلى الموروث. پس قرابت در نسب و قرب در مقام و مُقام را هم مي رساند

و منه حديث أنس «قام عبد اللّه بن حذافة فقال: من أبى؟ فقال رسول اللّه صلى الله عليه و -آله - و سلم: أبوك حذافة، و سكت رسول اللّه صلى الله عليه و -آله - و سلم ثم قال: أَوْلَى لكم و الذى نفسى بيده» أى قرب منكم ما تكرهون، و هى كلمة تلهّف، يقولها الرجل إذا أفلت من عظيمة. و قيل: هى كلمة تهدّد و وعيد. قال الأصمعى: معناه: قاربه ما يهلكه.

ص: 22

(س) و منه: حديث ابن الحنفيّة «كان إذا مات بعض ولده قال: أولى لى، كدت أن أكون السّواد المخترم» شبّه كاد بعسى، فأدخل فى خبرها أن. ( كه در روايات آمده است در وقت ديدن جنازه بخواند؛ الحمدلله الذي لم يجلني من السواد المخترم(1))

و فى حديث عمر «لا يعطى من المغانم شي ء حتى تقسم، إلّا لراع أو دليل غير مُولِيهِ، قلت: ما موليه؟ قال: محابيه» أى غير معطيه شيئا لا يستحقّه، و كلّ من أعطيته ابتداء من غير مكافأة فقد أوليته.

و فى حديث عمّار «قال له عمر فى شأن التّيمّم: كلّا، و اللّه لَنُوَلِّيَنَّكَ ما تولّيت» أى نكل إليك ما قلت، و نردّ إليك ما ولّيته نفسك، و رضيت لها به.

** (ه) و فيه «أنه سئل عن الإبل، فقال: أعنان الشياطين، لا تقبل إلا مُوَلِّيَةً، و لا تدبر إلّا مولّية، و لا يأتى نفعها إلا من جانبها الأشأم»

ص: 23


1- كافي شريف – ج 3 - ص 167

أى إن من شأنها إذا أقبلت على صاحبها أن يتعقّب إقبالها الإدبار، و إذا أدبرت أن يكون إدبارها ذهابا و فناء مستأصلا. و قد ولّى الشي ء و تولّى، إذا ذهب هاربا و مدبرا، و تولّى عنه، إذا أعرض.

عبس و تولي و به معني روآوردن يا اعراض هم آمده است: يعني ازاضداد است تولي عنه يعني روي گرداند؛ مثل اين كه در دعاي افتتاح وارد شده است؛ انك تدعوني فاولي عنك؛ تو مرا مي خواني و من از تو روي بر مي گردانم؛

(س) و فى حديث مطرّف الباهلىّ «تسقيه الْأَوْلِيَةُ» هى جمع وَلِىٍ، و هو المطر الذى يجى ء بعد الوسمىّ، سمّى به، لأنه يَلِيهِ: أى يقرب منه و يجى ء بعده. قرابت

** در المحيط نيز به اين معني اشاره كرده (1)– و روشن است كه لفظ مشترك معنوي باشد اولي است تا مشترك لفظي باشد – در ماده ولي لفظ مولي گفته به معني اولي است اعني اولي بكم – و قوام اولويت و ولايت به اقلا دو فرد يا دو نسبت است:

ص: 24


1- المحيط في اللغة ؛ ج 10 ؛ ص380

و المولى: ابن العم. و تكون بمعنى الأولى؛ كقوله عز ذكره: هي مولاكم (1) أي هي أولى بكم.

حتي در لسان روات و مورخين بوده و ولي را به معني ولايت و سرپرستي و امتداد خلافت گرفته اند – ولايت در مقابل عزل: در الفائق در ماده عدو گفته: (2)

و اگر مقابل عزل است يا عزل و نصب از امور جعليه هستند يا امور تكويني؛ آيا تعيين هستند يا تعين؛

آيا مي توان گفت رهبر اسلام به ديگران بگويد از امروز فلان دوست شما و فلان دشمن شماست؛ بلكه هر كس با مباني اسلام موافق است دوست و مخالف باشد دشمن است؛ اين در دوستي؛ اما عزل و نصب به يد مولي است كه او عزل يا نصب كند يعني ولايت بدهد يا ولايت بگيرد؛

ص: 25


1- سورة الحديد، آية رقم: 15.
2- الفايق في غريب الحديث ؛ ج 2 ؛ ص338

[عدو]: عمر - لما عزل حبيب بن مسلمة عن حمص، و ولى عبد الله بن قرط، ..... – ولي را مقابل عزل گرفته خود مقابله قرينه است:

أي الأجانب؛ قال:

إذا كنت في قوم

عدى لست منهم

فكل ما علفت من خبيث و طيب

و باز زمخشري در الفائق نقل كرده: (1)

و كان معاوية قد استعمل الضحاك على الكوفة بعد زياد، فلما ولى مروان صار الضحاك مع ابن الزبير، فقاتل مروان يوم المرج؛ مرج راهط؛ فقتله مروان. ولي مروان علي الكوفه: ولايت بر اهل كوفه و بر بلاد مثل كوفه: و فيروز آبادي در قاموس نيز قريب بيست معني گفته است:

مروان والي شد يعني حاكم و سرپرست شد يا اين كه مروان با مردم كوفه دوست شد؛

ص: 26


1- الفايق في غريب الحديث ؛ ج 2 ؛ ص239

مثقف چهارم؛ كلام مجلسي در بحار به نقل شيخ صدوق

** مثقف چهارم؛ كلام مجلسي در بحار به نقل شيخ صدوق؛(1)

قال الصدوق رحمه الله في كتاب معاني الأخبار بعد نقل الأخبار في معنى من كنت مولاه فعلي مولاه نحن نستدل على أن النبي صلي الله عليه و آله و سلم قد نص على علي بن أبي طالب عليه السلام و استخلفه و أوجب فرض طاعته على الخلق بالأخبار الصحيحة و هي قسمان قسم قد جامعنا عليه خصومنا في نقله و خالفونا في تأويله و قسم قد خالفونا في نقله فالذي يجب علينا فيما وافقونا في نقله أن نريهم بتقسيم الكلام و رده إلى مشهور اللغات و الاستعمال المعروف أن معناه هو ما ذهبنا إليه من النص و الاستخلاف دون ما ذهبوهم إليه من خلاف ذلك؛ كه فرمود دو دسته اخبار صحيحه غدير و ولايت را نقل كردند؛ قسم اول كه در نقل با ما شريك هستند يعني مخالفين شيعه نيز نقل كردند؛

ص: 27


1- بحار الأنوار ؛ ج 37 ؛ ص224

قسم دوم در نقل با ما اختلاف دارند لكن بايد با همان نقل هايي كه با ما موافق هستند به آنان جواب دهيم؛

** ادامه كلام مجلسي بر نقل فريقين؛

إنا و مخالفينا قد روينا عن النبي صلي الله عليه و آله و سلم أنه قام يوم غدير خم و قد جمع المسلمين فقال أيها الناس أ لست أولى بالمؤمنين من أنفسهم فقالوا اللهم بلى قال صلي الله عليه و آله و سلم فمن كنت مولاه فعلي مولاه فقال

اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله

ثم نظرنا في معنى قول النبي صلي الله عليه و آله و سلم؛

أ لست أولى بالمؤمنين من أنفسهم ثم في معنى قوله صلي الله عليه و آله و سلم فمن كنت مولاه فعلي مولاه فوجدنا ذلك ينقسم في اللغة على وجوه لا يعلم في اللغة غيرها أنا ذاكرها إن شاء الله تعالى ..

ص: 28

كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هم نص بر ولايت فرمودند؛

هم براي ناصر علي بن ابي طالب عليه السلام دعاي نصرت كردند و براي دشمن علي بن ابي طالب عليه السلام دعاي و نفرين بر هلاكت و نابودي؛

پس اگر در معناي ولي اختلاف داريد باز اين معني ثابت است و خودتان نقل كرديد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود خداوند هر كس علي عليه السلام را ياري كرد ياري كن و هر كس با اودشمني كرد دشمنش باش؛

آيا قبول داريد ياري علي عليه السلام مطلوب پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم و دشمني با علي عليه السلام موجب نفرين پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم است؛

مگر نفرمود؛

اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله

ص: 29

پس شما چرا در خلافت و در سقيفه و در آتش زدن خانه اش و در صيفن و جمل و نهروان علي عليه السلام را ياري نكرديد تا مشمول دعاي رحمت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم شويد؛

و چرا با او دشمني كرديد و خود را مشمول نفرين پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم نموديد؛

مگر نفرمود؛

اللهم اخذل من خذله؛

آيا شمشير كشيدن بر روي علي بن ابي طالب عليهماالسلام در سقيفه و آتش زدن خانه و با آن كيفيت كذايي - كه در بحث جيش اسامه و شهادت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و شهادت حضرت محسن بن علي عليهما السلام ذكر شد و در شهادت حضرت فاطمه سلام الله عليها خواهد آمد - او را به مسجد بردن و صفين و جمل و نهروان بر عليه ايشان مصداق خذلان هست يا نيست؛

ص: 30

اگر بگوئيد نيست كه هيچ كس منكر وقوع اين مصايب نيست كه خودتان نقل كرديد؛

و هيچ منصفي منكر نيست كه اين امور از مصاديق خذلان هستند؛

اگر هست، چرا كرديد و همه افرادي كه اين امور و مصايب را به وجود آورده مشمول نفرين رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و همه دشمن ايشان هستند و مخالفت عملي با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نمودند؛

** تتمه كلام مجلسي عليه الرحمه؛

علامه در اين مقام معاني متعدد و وجوهي را ذكر فرمودند كه مغتنم است؛ وجوهي كه علامه مجلسي فرموده است؛

يحتمل أن يكون المولى مالك الرق كما يملك المولى عبده؛ به معناي مالك رق و صاحب غلام و برده و كنيز يعني صاحب

ص: 31

اختيار؛ و يحتمل أن يكون المولى العاقبة قال الله عز و جل مأواكم النار هي مولاكم (1) أي عاقبتكم

البته عاقبت يعني آن چه منتهي است؛

و يحتمل أن يكون المولى ما يلي الشي ء مثل خلفه و قدامه قال الشاعر.

فغدت كلا الفرجين تحسب أنه.

مولى المخالفة خلفها و أمامها.

كه خلف و جانشين باز به معنا ولوازم معني مولي به معني سرپرست نزديك است همان گونه كه عاقبت به لوازم معناي مولي به معني اولي به تصرف نزديك است؛

**بيان مجلسي در مقام؛

معاني بيان شده هيچ كدام بر ولي صادق نيست و لغو است؛

آيا مي توان گفت كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بگويد هر كس من پسر عموي او هستم علي عليه السلام پسر عموي اوست؛

ص: 32


1- سورة الحديد: 15.

و لم نجد أيضا شيئا من هذه الأوجه يجوز أن يكون النبي صلي الله عليه و آله و سلم عناه بقوله فمن كنت مولاه فعلي مولاه لأنه لا يجوز أن يقول من كنت ابن عمه فعلي ابن عمه لأن ذلك معروف معلوم و تكريره على المسلمين عبث بلا فائدة

زيرا اين امري عبث و بي فائده و تكرار مكررات و بي فائده است؛

ضمن اين كه ما فضايل ديگر و عبارات و الفاظ ديگر و معاني ديگري كه متصور است و امكان دارد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي خواستند بيان نمايند و همه را بيان نموده متذكر مي شويم ان شاء الله؛

يعني اگر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي خواستند جانشيني علي بن ابي طالب عليهماالسلام را بيان كنند با چه لفظي بيان مي كردند؛

به هر لفظي كه به ذهن برسد و هر معنايي بخواهيد روايت است كه از طريق فريقين نقل شده و منحصر در روز غدير نيست گرچه حديث غدير تام است؛

ص: 33

** بيان ديگر مجلسي؛

و ربما وكل علم المعنى إلى العقول أن يتأمل الكلام و لا أعلم عبارة عن معنى فرض الطاعة أوكد من قول النبي صلي الله عليه و آله وسلم؛

أ لست أولى بالمؤمنين من أنفسهم ثم قوله فمن كنت مولاه فعلي مولاه لأنه كلام مرتب على إقرار المسلمين للنبي صلي الله عليه و آله و سلم يعني الطاعة و أنه أولى بهم من أنفسهم ثم قال فمن كنت أولى به من نفسه فعلي أولى به من نفسه لأن معنى فمن كنت مولاه هو فمن كنت أولى به من نفسه

اين كه رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم اقرار گرفتند بر اين كه آيا من اولي از شما نيستم و سپس بر اولي بودن علي بن ابي طالب عليهماالسلام اقرار گرفتند دال بر اطاعت و التزام گرفتن از مردم بر ولايت است؛

به عبارتي صدر روايت ذيل آن را معني مي كند و اين امري بديهي و قرينه اي روشن و واضح است؛

ص: 34

مثقف پنجم؛ اخباري كه علاوه بر ولي كلمه امام دارد؛

يعني خود عامه نقل كردند كه هر كس من ولي او هستم علي عليه السلام ولي اوست و هر كس من امام او هستم علي عليه السلام امام اوست؛

روشن است كه معني ولي را قرينه امام كه همراه آن ذكر و وارد شده بيان مي كند؛

ضمن اين كه لفظ امام اوفي به غرض است؛

قاضي شهيد در احقاق الحق نقل مي كند؛(1)

روى عنهما القوم: منهم العلامة الامرتسرى في «أرجح المطالب» (ص 162 ط لاهور):

قال: عن سلمان الفارسى و أبى ذر الغفاري، قالا: قال رسول الله صلى الله عليه و -آله - و سلم:

من كنت وليه، فعلي وليه و من كنت إمامه فعلى إمامه

أخرجه السيد على الهمداني في «مودة القربى».

ص: 35


1- القسم السادس ما رواه سلمان و ابو ذر

كه سلمان و ابوذر از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نقل كردند كه فرمود؛ هر كس من ولي و سرپرست او هستم علي عليه السلام ولي و سرپرست اوست و هر كس من امام او هستم علي عليه السلام امام اوست؛

مثقف ششم؛ کلام طبرسی؛ در ذیل شریفه انما ولیکم الله؛

كلام طبرسي؛ در قاموس قرآن شريف آمده است؛ در ذيل شريفه انما وليكم الله؛

طبرسى در ذيل اللَّهُ وَلِيُ الَّذِينَ آمَنُوا بقره: 257. فرموده:

ولّى از «ولى» است بمعنى نزديكى بدون فاصله و او كسى است كه بتدبير امور از ديگرى احقّ و سزاوارتر است.

به رئيس قوم والى گويند كه بتدبير و امر و نهى امور نزديك و مباشر است.

به آقا مولى گويند كه به امر بنده سرپرستى و مباشرت مي كند به بنده مولى گويند كه با اطاعت مباشر امر مولى است و از آنست ولىّ يتيم كه مباشر مال يتيم و اداره اوست.

ص: 36

در مصباح از ابن فارس نقل كرده:

هر كه كار كسى را اداره كند ولّى آنكار است.

اللَّهُ وَلِيُ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ ... بقره:257. خدا يار كسانى است كه ايمان آورده اند، آنها را از تاريكيها بسوى نور ايمان خارج ميكند.

وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍ وَ لا نَصِيرٍ بقره: 107. شما را جز خدا سرپرست و يارى نيست. از نصير روشن ميشود كه «ولىّ» بمعنى متولّى امر است أَوْ لا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ بقره: 282. يا اگر نمي تواند مطلب را املال كند و توضيح دهد ولى او املاء نمايد.

جمع ولّى اولياء است بمعانى فوق كه گفته شد وَ الَّذِينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ انفال: 72.

آنانكه در نزد خود جا دادند و يارى كردند آنها بعضى اولياء بعضى اند لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ آل عمران: 28.

ص: 37

مؤمنان كافران را در جاى برادران مؤمن خود دوست و يار نگيرند.

إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ مائده:

55. يعنى سرپرست و مدير شما فقط خدا و رسول و آنانند كه نماز ميخوانند و در حال ركوع زكوة ميدهند قيد وَ هُمْ راكِعُونَ الَّذِينَ يُقِيمُونَ ... را مقيد كرده است يعنى هر نمازگزار و زكوة بده ولّى شما نيست بلكه نمازگزارانى كه زكوة را در حال ركوع ميدهند.

از طرف ديگر بايد آيه راجع بيك قضيّه واقع شده باشد و گر نه هر كس ميتواند در حال ركوع احسانى بكند و بگويد ولىّ مسلمين هستم. و آنگهى بايد مراد از «وَلِيُّكُمُ» مدير امور و سرپرست باشد و گر نه همه نماز خوانان و زكوة دهندگان يار و دوست مسلمانان اند و احتياج بقيد «وَ هُمْ راكِعُونَ» ندارد. از اينجا است كه اهل انصاف از خود آيه خواهند دانست كه آن عموم نيست

ص: 38

بلكه حكايت از يك واقعه خصوصى دارد و لفظ إِنَّما ولايت غيرخدا و رسول و الَّذِينَ ... را نفى ميكند زيرا إِنَّما نصّ در تخصيص است.

در مجمع البيان نقل فرموده: روزى عبد اللّه بن عباس در كنار زمزم نشسته و بلفظ «قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله» بمردم حديث ميخواند. مردى كه روى خود را پوشيده بود در آنجا حاضر شد هر چه ابن عباس «قال رسول اللّه» ميگفت آنمرد نيز ميگفت. ابن عباس گفت:

تو را بخدا تو كيستى؟ مرد صورت خويش را باز كرد و گفت: مردم هر كه مرا شناخته هيچ و گر نه خودم را معرفى ميكنم، من جندب بن جناده بدرى ابو ذر غفارى هستم، با اين دو گوشم از رسول خدا شنيدم و گر نه كر شوند و با اين دو چشم ديدم و گر نه كور باشند ميفرمود:

«عَلِيٌّ قَائِدُ الْبَرَرَةِ وَ قَاتِلُ الْكَفَرَةِ وَ مَنْصُورٌ مَنْ نَصَرَهُ وَ مَخْذُولٌ مَنْ خَذَلَهُ».

ص: 39

بدانيد روزى با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نماز ظهر خواندم سائلى در مسجد چيزى خواست باو چيزى ندادند، دست به آسمان برداشت كه خدايا گواه باش من در مسجد رسول خدا اظهار حاجت كردم كسى چيزى بمن نداد، على عليه السّلام آنوقت در ركوع نماز بود با انگشت كوچك دست راست كه بآن انگشتر مي كرد به سائل اشاره نمود، سائل آنرا از انگشت على عليه السّلام گرفت، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در نماز اين عمل را ميديد، چون از نماز فارغ شد سر به آسمان كرد و گفت: خدايا برادرم موسى از تو خواست و گفت: رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي. وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي ... وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي. هارُونَ! أَخِي. اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي. وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي در جوابش قرآن ناطق نازل فرمودى كه سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَ نَجْعَلُ لَكُما سُلْطاناً فَلا يَصِلُونَ إِلَيْكُما خدايا منهم برگزيده و پيامبر تو محمد، سينه مرا فراخ گردان. كارم را آسان كن. براى من وزيرى و يارى از اهل من معيّن كن على برادرم را، با او مرا تقويت فرما.

ص: 40

ابو ذر گويد: بخدا قسم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله سخن خويش را تمام نكرد تا جبرئيل نازل شد و گفت: اى محمد بخوان. فرمود چه بخوانم؟ گفت بخوان: إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا ...

سپس طبرسى فرموده: اين خبر را ثعلبى با اين سند بعينه نقل كرده و ابو بكر رازى در كتاب احكام القرآن بنقل مغربى و رمّانى و طبرسى روايت كرده اند: اين آيه در حق على عليه السّلام نازل شد آنگاه كه در حال ركوع انگشتر خويش را بسائل بخشيد. مجاهد و سدّى نيز چنين گفته اند و آن از امام باقر و امام صادق عليهما السّلام و جميع علماء اهل بيت عليهم السّلام نقل شده است.

نگارنده - قاموس - گويد:

علامه امينى رحمه- اللّه در جلد دوم الغدير ص 52- 53 آنرا از تفسير ثعلبى، تفسير طبرى، اسباب النزول واحدى، تفسير فخر رازى، تفسير خازن، تفسير نيشابورى، فصول المهمّه ابن صبّاغ، صواعق ابن حجر، نور الابصار شبلنجى و ده دوازده كتاب ديگر

ص: 41

كه همه از كتب مشهور اهل سنّت اند نقل كرده است طالبان تفصيل بآنجا رجوع كنند و در المراجعات مراجعه چهلم مرحوم شرف الدين عاملى آنرا بطور تفصيل از منابع اصيل نقل كرده و عبد المجيد سليم رئيس الازهر در مقابل آن اسناد خاضع شده است.(1)

مثقف هفتم؛ دفع اشكال و دخل مقدر؛ چرا شريفه به صيغه جمع و الذين آمنوا است و مرادش مفرد و تنها اميرالمومنين عليه السلام است؛

البته توجه بايد داشت كه خطابات و بيان شارع به انواع مختلف است و لفظ جمع و اراده مفرد مكرر واقع مي شود لكن آن جايي كه مصداق تعيين شده و نيز مفسرين و محدثين نقل كردند كه مراد از آيه كدام است نوبت به استظهار افراد نمي رسد؛

شريفه در مقام بيان اصل حكم است؛ لكن وقتي مصداقش در خارج معلوم و واضح شد چاره اي از انطباق حكم عام بر مصداق

ص: 42


1- قاموس قرآن، ج 7، ص: 248

خاص نيست و اين عناوين از باب وصف و مشير به فرد خاص است مثل اين كه در همان حديث خاصف النعل آمده است؛

كه اين خود وافي به غرض است؛ آيا در معناي خلافت هم ترديد هست؛ و اين كه ذكر شد به عبارات و الفاظ مختلف جانشيني و وصايت و خلافت و ولايت و وزارت و امامت وارد شده است كه شان خاص اميرالمومنين علي بن ابي طالب عليهما السلام است؛

مثلا طبري در مسترشد نقل مي كند؛

290 و روى محمد بن محمد بن جميل، قال: حدثنا جرير، عن الأعمش عن أبي الضحى عن مسروق.(1)

عن عائشة، أنها قالت: يا رسول الله، من الخليفة من بعدك؟ قال:

خاصف النعل، قالت: من خاصف النعل؟ قال: انظري، فنظرت فإذا علي بن أبي طالب، قالت: يا رسول الله ذاك علي بن أبي طالب، قال هو ذاك.

ص: 43


1- المسترشد ... ؛ ص622

طبري در مسترشد نقل مي كند؛

عائشه نقل مي كند؛ از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم پرسيدم ؛ خليفه بعد از شما چه كسي است؛

فرمود؛

آن كس كه در حال وصله زدن به كفش است؛ گفتم چه كسي كفش وصله مي زند؛

فرمود؛ نگاه كن ببين؛

نگاه كردم ديدم علي بن ابي طالب عليه السلام است؛

عائشه گويد عرض كردم يا رسول الله – صلي الله عليه و آله و سلم – ايشان علي بن ابي طالب عليه السلام است فرمود بله علي بن ابي طالب عليهما السلام است؛

اين حديث را اولا عائشه نقل مي كند كه خصومت و دشمني اش با اميرالمومنين علي عليه السلام– مثل جنگ جمل- واضح است؛

دوما رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم اشاره و نشانه و وصفي را بيان فرمود كه به يك عنوان اشاره دارد؛

ص: 44

يعني با اين خصوصيت و وصف مراد خود را بيان فرمود و منظور اين نيست كه هر كس كفش خود را وصله بزند خليفه است يا هر كس در ركوع تصدق نمايد ولي خداست؛

بلكه مطلوب شخص علي بن ابي طالب عليهماالسلام است ولي با اين خصوصيت و وصف ايشان را توصيف و به اين وصف، مراد خود را بيان مي فرمايد؛

و در اصول هم ذكر شد كه بعض قيود قيد قوام موضوع نيستند مثل اين كه مولي مي فرمايد؛

اكرم هذا العالم الجالس؛

اين عالم را كه نشسته است اكرام كن؛ نشسته بودن فقط خصوصيت و وصف و حالت است نه اين كه موضوع باشد و چون اين فرد نشسته است اكرامش لازم است بلكه اكرام به خاطر عالم بودن است؛ اما كدام عالم؛ عالمي كه نشسته است؛

ص: 45

مثقف هشتم؛ كلام لسان العرب و لغويون در لغت ولي

** مثقف هشتم؛ كلام لسان العرب و لغويون در لغت ولي؛(1)

ولي: في أَسماء اللَّه تعالى: الْوَلِيُ* هو الناصِرُ، و قيل: الُمَتَوَلِّي لأُمور العالم و الخلائق القائمُ بها، و من أَسمائه عز و جل: الوالي، و هو مالِكُ الأَشياء جميعها المُتَصَرِّفُ فيها. قال ابن الأَثير: و كأَن الوِلاية تُشعر بالتَّدْبير و القُدرة و الفِعل، و ما لم يجتمع ذلك فيها لم ينطلق عليه اسم الوالي

و نيز تمسك به اين حديث مي كند كه خيلي واضح است؛

في الحديث: أَنه سئل عن رجل مُشْرِك يُسْلِم على يد رجل من المسلمين، فقال: هو أَولى الناس بمَحْياه و مماته.

أَي أَحَقُّ به من غيره،

و نيز در جاي ديگر نقل مي كند؛

روي أَن النبي، صلى الله عليه و -آله - و سلم، قال:

مَنْ تَوَلَّاني فلْيَتَوَلَّ عَلِيًّا.

ص: 46


1- لسان العرب ج 15 406

معناه مَنْ نَصَرَني فليَنْصُرْه. و قال الفراء في قوله تعالى: فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ، أَي توليتم أُمور الناس، و الخطاب لقريش، قال الزجاج: و قرى ءَ إِنْ تُوُلِّيتُمْ، أَي وَلِيَكُمْ بنو هاشم. و يقال: تَوَلَّاكَ اللَّهُ أَي وَلِيكَ اللَّهُ، و يكون بمعنى نَصَرَك اللَّه. و

قوله، صلى الله عليه و -آله - و سلم: اللهم والِ مَن والاه.

أَي أَحْبِبْ مَنْ أَحَبَّه و انْصُرْ من نصره ... (1)

كه اين ها به معني نصرت و ياري باشد از لوازم ولايت است؛

و باز در جاي ديگر نقل مي كند؛

قول عُمر لعليّ، رضي اللَّهُ تعالى عنهما: أَصْبَحْتَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِنٍ.

أَي وَليَ كلِّ مؤمن، و قيل: سبب ذلك

أَنَّ أُسامةَ قال لعليّ، رضي اللَّه عنه: لستَ مَوْلايَ، إِنما مولايَ رسولُ اللَّه، صلى الله عليه و -آله - و سلم، فقال: صلى الله عليه و -آله - و سلم: من كنت مَوْلاهُ فعليّ مَولاه.

ص: 47


1- لسان العرب، ج 15، ص: 409

كه هم شهادت عمر است و هم تاكيد بر اسامه؛

** كلام مجمع البحرين؛

و شهادت بر ولايت امير المومنين عليه السلام به نقل از مخالف و موالف؛

واگر مطلب ثابت و مشهور نبود به شعر شعراء وارد نمي شد و اين دال بر تواتر و شهرت است؛

و السلطان وَلِيُ أمر الرعية، و منه قول الكميت في حق عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام

وَ نِعْمَ وَلِيُ الْأَمْرِ بَعْدَ وَلِيِّهِ

وَ مُنْتَجَعُ التَّقْوَى وَ نِعْمَ الْمُقَرَّبُ

قَوْلُهُ تَعَالَى: إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ [5/ 55] نَزَلَتْ فِي حَقِّ عَلِيٍّ (عليه السلام) عِنْدَ الْمُخَالِفِ وَ الْمُؤَالِفِ حِينَ سَأَلَهُ سَائِلٌ وَ هُوَ رَاكِعٌ فِي صَلَاتِهِ فَأَوْمَأَ إِلَيْهِ بِخِنْصِرِهِ الْيُمْنَى فَأَخَذَ السَّائِلُ الْخَاتَمَ مِنْ خِنْصِرِهِ، وَ رَوَاهُ الثَّعْلَبِيُّ فِي تَفْسِيرِهِ (1)

ص: 48


1- مجمع البحرين، ج 1، ص: 456

و نقل كرده كه ثعلبي در تفسير خود نيز نقل كرده است؛

** كلام فيومي در مصباح كه شرح فقهي لغوي رافع كبير است؛(1)

و (الْمَوْلَى) النَّاصِرُ

به معني نصرت؛ كه از لوازم ولايت است؛ (الْوَلِيُ) فَعِيلٌ بِمَعْنَى فَاعِلٍ مِنْ (وَلِيَهُ) إِذَا قَامَ بِهِ وَ مِنْهُ «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا» و الْجَمْعُ (أَوْلِيَاءُ) قَالَ ابْنُ فَارِسٍ وَ كُلُّ مَنْ وَلِىَ أَمْرَ أَحَدٍ فَهُوَ (وَلِيُّه)

ولي فعيل به معني فاعل است مثل الله ولي الذين آمنوا... و گفته كه ابن فارس گويد هر كس متولي امر احدي شود ولي آن فرد است؛

** نقل قاضي شهيد در احقاق الحق؛

در نقل حديث غدير از عامه؛(2) [الخامسة و الثلاثون قوله تعالى: اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم] – به ادعاي جمهور؛ قال المصنف رفع الله درجته؛ الخامسة و الثلاثون قوله تعالى: اليوم

ص: 49


1- المصباح المنير ج 2 672
2- إحقاق الحق و إزهاق الباطل ؛ ج 3 ؛ ص320

أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم إلخ الآية... روى الجمهور عن أبي سعيد الخدري قال: إن النبي صلى الله عليه و آله دعى الناس إلى علي عليه السلام في غدير خم و أمر بما تحت الشجرة من الشوك، فقم، فدعا عليا صلى الله عليه و آله فأخذ بضبعيه فرفعهما حتى نظر الناس إلى بياض إبطى رسول الله صلى الله عليه و آله و علي عليه السلام ثم لم يتفرقوا حتى نزلت هذه الآية:

اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الإسلام دينا فقال رسول الله صلى الله عليه و آله الله أكبر على إكمال الدين و إتمام النعمة و رضاء الرب برسالتي، و الولاية لعلي بن أبي طالب عليه السلام بعدي، ثم قال:

من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله

و در هامش معدودي از افرادي كه نقل كردند اين آيه سوره مائده در شان ولايه علي عليه السلام است را نقل كرده است؛

رواه عدة من أعلام القوم و نحن نشير إلى بعض منهم فنقول:

ص: 50

«منهم» العلامة ابن كثير في تفسيره (ج 2 ص 14 ط مصطفى محمد بمصر) روى ابن مردويه من طريق أبي هارون العبدى عنأبي سعيد الخدري أنها نزلت على رسول الله صلى الله عليه و -آله - و سلم يوم غدير خم حين قال لعلى: من كنت مولاه فعلى مولاه ثم رواه عن أبي هريرة «و منهم» العلامة الخوارزمي في المقتل (ص 47 ط النجف) أخبرنى سيد الحفاظ فيما كتب إلى من همدان أخبرنى الرئيس أبو الفتح كتابة، أخبرنى عبد الله بن إسحاق البغوي، أخبرنى الحسن بن على الغنوي أخبرنى محمد بن عمران الزارع أخبرنى قيس بن حفص، حدثني على بن الحسين العبدى عن أبي هارون العبدى عن أبي سعيد الخدري أن النبي صلي الله عليه و آله و سلم: دعا الناس إلى على في غدير خم أمر بما كانت الشجرة من شوك فقم فذلك يوم الخميس ثم دعا الناس إلى على فأخذ بضبعه ثم رفعه حتى نظر الناس إلى بياض إبطيه، ثم لم يتفرقا حتى نزلت هذه الآية: اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الإسلام دينا، فقال رسول الله صلى الله عليه و -آله -

ص: 51

و سلم الله أكبر على إكمال الدين و إتمام النعمة و رضا الرب برسالتي و الولاية لعلى ثم قال:

- كه فرموده رضايت پروردگار متعال در رسالت من و ولايت علي عليه السلام است؛ -

اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله، فقال حسان بن ثابت الحديث «و منهم» صاحب كتاب ترجمان القرآن (ص 822 كما في الفلك) روى عن ابن مردويه و ابن عساكر عن أبي سعيد الخدري قال: لما بلغ النبي صلى الله عليه و -آله - و سلم حكم الولاية لعلى نزلت قوله تعالى:

اليوم أكملت لكم دينكم و روى ابن مردويه و الخطيب و ابن عساكر عن أبي هريرة مثله و روى ابن جرير عن ابن عباس «و منهم» صاحب كتاب أرجح المطالب (ص 73 كما في الفلك) روى نزول الآية في ولاية على «و منهم» الديلمي (كما في الفلك) روى نزول الآية في ولاية على «و منهم» أبو نعيم. (كما في الفلك) روى نزول الآية في ولاية على

ص: 52

«و منهم» ابن المغازلي (كما في الفلك) روى نزول الآية في ولاية على- عليه السلام–

مثقف نهم؛ نقل قندوزي شافعي در ينابيع الموده به نقل از احمد و سنن ترمذي

** مثقف نهم؛ نقل قندوزي شافعي در ينابيع الموده به نقل از احمد و سنن ترمذي؛(1)

(2) أحمد بن حنبل في مسنده: قال: حدثنا عفان، قال: حدثنا حماد بن سلمة، عن زيد بن علي بن ثابت عن البراء بن عازب، قال: كنا مع رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم في سفره فنزلنا بغدير خم و نودي فينا الصلاة جامعة، [و كسح لرسول الله صلى الله عليه و آله و سلم تحت شجرتين] فصلى الظهر و أخذ بيد علي [رضي الله عنه] فقال:

أ لستم تعلمون أني أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟

قالوا: بلى.

ص: 53


1- ينابيع المودة لذوي القربى ؛ ج 1 ؛ ص97
2- مسند أحمد 4/ 281.

قال: أ لستم تعلمون أني أولى بكل مؤمن من نفسه؟

قالوا: بلى.

آخذا بيد علي فقال لهم: من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه.

قال: فلقيه عمر - بن الخطاب - فقال [له]:

هنيئا لك يا ابن أبي طالب أصبحت [و أمسيت] مولى كل مؤمن و مؤمنة.(1)

أيضا أخرج الثعلبي هذا الحديث بلفظه عن البراء

و نقل ديگر ينابيع؛(2) به نقل مشكات از زيد بن ارقم؛

(3) و في مشكاة المصابيح: عن زيد بن أرقم: إن النبي صلى الله عليه و آله و سلم قال: من كنت مولاه فعلي مولاه. (رواه أحمد و الترمذي).

ص: 54


1- ينابيع المودة لذوي القربى ؛ ج 1 ؛ ص97
2- ينابيع المودة لذوي القربى ؛ ج 1 ؛ ص102
3- مشكاة المصابيح 3/ 1720 حديث 6082. مسند أحمد 5/ 372.

مثقف دهم؛هفده نفر ( يا هيجده نفر يا عدد ديگر ذكر شده است؛ )ناقلين حديث غدير با استشهاد؛ استشهاد اميرالمومنين علي عليه السلام به حديث غدير؛

به نقل علماي مخالف به نقل از مسند احمد؛

فصل: استشهاد علي الناس في حديث يوم الغدير- (1) في مسند أحمد بن حنبل: بسنده عن سعيد بن جبير عن ابن عباس (رضي الله عنهما) قال: جمع علي رضي الله عنه الناس في رحبة مسجد الكوفة فقال: أنشد الله كل امرئ مسلم سمع رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول يوم غدير خم ما سمع لقام.

فقام سبعة عشر رجلا و قالوا: إن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم حين أخذ بيدك قال للناس: أ تعلمون أني أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟

ص: 55


1- مسند أحمد 4/ 370( عن أبي الطفيل).

قالوا: نعم.

قال: من كنت مولاه فهذا علي مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه.

** نقل به طريق ديگر؛

(1) أيضا أحمد بن حنبل أخرج في مسنده: عن عبد الملك عن أبي عبد الرحمن عن زادان – زاذان - عن أبي عمر(2) قال:

سمعت عليا في الرحبة [و هو] ينشد الناس [من شهد رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يوم غدير خم و هو يقول ما قال]، فقام ثلاثة عشر [رجلا] فشهدوا أنهم سمعوا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول: من كنت مولاه فهذا علي مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه.

ص: 56


1- ( 28) مسند أحمد 1/ 84 و 4/ 370. المناقب للخوارزمي: 156- 157 حديث 185 و 186. المناقب لابن المغازلي: 20 حديث 27. مجمع الزوائد 9/ 107.
2- ( 2) في المصدر:« عن زادان بن عمر». – راذان و زاذان هر دو آمده و نيز ذاذان نيز در احقاق الحق ذكر شده است؛

أيضا عبد الله بن أحمد في زيادات المسند بسنده عن أبي الطفيل أخرج هذا حديث الاستشهاد.

أيضا ابن المغازلي و موفق بن أحمد أخرجا هذا حديث الاستشهاد..

(1) أحمد في مسنده: عن يحيى بن آدم عن حبش بن الحارث بن لقيط عن رباح ابن الحارث قال:

جاء رهط الى علي (كرم الله وجهه) بالرحبة فقالوا له: السلام عليك يا مولانا.

قال: كيف أكون مولاكم و أنتم قوم عرب؟

قالوا: سمعنا من رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول يوم غدير خم: من كنت مولاه فهذا علي مولاه.

قال رباح: فلما [مضوا] اتبعتهم و سألت من هم (2)؟ قالوا: هم نفر من الأنصار فيهم أبي أيوب الأنصاري.

ص: 57


1- مسند أحمد 5/ 419. المناقب لابن المغازلي: 22 حديث 30.
2- ( 1) في المصدر:« هؤلاء».

أيضا ابن المغازلي أخرج هذا الحديث.

(1) و في كتاب «الاصابة» للشيخ ابن حجر العسقلاني الشافعي رحمه الله في ترجمة «أبو قدامة الأنصاري»: ذكره أبو العباس أحمد بن محمد بن سعيد بن عقدة في كتاب «الموالاة» الذي جمع فيه طرق حديث «من كنت مولاه فعلي مولاه» [فأخرج فيه من] طريق [محمد بن كثير عن قطر] عن أبي الطفيل قال:

كنا عند علي رضي الله عنه في الكوفة فقال: أنشد الله من شهد يوم غدير خم قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: من كنت مولاه فعلي مولاه فليقم و يشهد. فقام سبعة عشر رجلا فشهدوا كلهم أن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم قال ذلك.

و طريق آخر عن يعلى بن مرة.

و طريق آخر عن أبي اسحاق قال: حدثني من لا أحصي.

ص: 58


1- الاصابة 1/ 577 ترجمة 2971؛ و 3/ 542 ترجمة 8644؛ 4/ 159 ترجمة 926؛ و 1/ 567 ترجمة 2906؛ و 1/ 304 ترجمة 1567؛ و 1/ 567 ترجمة 2906؛ و 2/ 257 ترجمة 4422؛ و 4/ 80 ترجمة 578؛ و 2/ 408 ترجمة 5154؛ و 1/ 372 ترجمة 1946؛ و 2/ 257 ترجمة 4421. حلية الأولياء 1/ 355.

طريق ديگر بر اين هفده نفر در استشهاد؛

و طريق آخر عن ذر بن حبيش قال: في رحبة مسجد الكوفة أنشد الناس علي (كرم الله وجهه) فقام سبعة عشر رجلا و شهدوا أن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم قال: من كنت مولاه فعلي مولاه.

منهم قيس بن ثابت،

و حبيب بن بديل ابن ورقاء،

و زيد بن شراحيل الأنصاري،

و عامر بن ليلى الغفاري،

و عبد الرحمن بن مدلج،

و أبو أيوب الأنصاري،

و أبو زينب الأنصاري،

و أبو قدامة الأنصاري،

و عبد الرحمن بن عبد ربه،

ص: 59

و ناجي بن عمرو الخزاعي.(1)

مثقف يازدهم؛ ناقلين به غير استشهاد؛

و أما الذين أخبروا حديث «من كنت مولاه فعلي مولاه» بغير استشهاد علي (كرم الله وجهه):

حبة بن جوين البجلي، و حذيفة بن أسيد، و عامر بن ليلى بن ضمرة، و عبد الله ابن ياميل، قالوا:

لما كان يوم غدير خم دعا النبي صلى الله عليه و آله و سلم الصلاة جامعة، فاخذ بيد علي فرفعه حتى نظرنا بياض ابطيه فقال:

من كنت مولاه فعلي مولاه.(2)

** نقل قندوزي از ترمذي؛(3) و ابن ماجه در سنن خود؛

(4) الترمذي: بسنده عن زيد بن أرقم:

ص: 60


1- ينابيع المودة لذوي القربى، ج 1، ص: 109
2- ينابيع المودة لذوي القربى، ج 1، ص: 109
3- ينابيع المودة لذوي القربى، ج 1، ص: 114
4- سنن الترمذي 5/ 260 حديث 3962..

إن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم قال لعلي و فاطمة و الحسن و الحسين: أنا حرب لمن حاربتم و سلم لمن سالمتم.

أيضا أخرجه ابن ماجة بعينه عن زيد بن أرقم.

مثقف دوازدهم؛ پانصد و هفتاد طريق از طبري در مسترشد در كتاب ولايت

و في المناقب: أخرج محمد بن جرير الطبري- صاحب التاريخ(1)- خبر غدير خم من خمسة و سبعين طريقا و أفرد له كتابا سماه «كتاب الولاية».

** صد و پنجاه طريق از ابن عقده در كتاب موالاه به نقل قندوزي سني؛

أيضا أخرج خبر غدير خم أبو العباس أحمد بن محمد بن سعيد بن عقدة و أفرد له كتابا و سماه «الموالاة» و طرقه من مائة و خمسة طريق.

ص: 61


1- ظاهرا ايشان طبري صاحب مسترشد است نه صاحب تاريخ – گرچه بين محمد بن جرير صاحب دلائل الامامه با محمد بن جرير صاحب مسترشد هم يحتمل ميز باشد چون طبقه ان ها فرق دارد؛

حكى العلامة علي بن موسى، و علي بن محمد أبي المعالي الجويني الملقب بامام الحرمين أستاذ أبي حامد الغزالي رحمهما الله يتعجب و يقول:

رأيت مجلدا في بغداد في يد صحاف فيه روايات خبر غدير خم مكتوبا عليه؛ «المجلدة الثامنة و العشرون من طرق قوله صلى الله عليه و آله و سلم: من كنت مولاه فعلي مولاه و يتلوه المجلدة التاسعة و العشرون».

و روى حديث الثقلين أمير المؤمنين علي، و الحسن بن علي عليهما السلام، و جابر بن عبد الله الأنصاري، و ابن عباس، و زيد بن أرقم، و أبو سعيد الخدري، و أبو ذر، و زيد بن ثابت، و حذيفة بن اليمان، و حذيفة بن أسيد، و جبير بن مطعم، و سلمان الفارسي (رضي الله عنهم).

أيضا رواه الأئمة من أهل البيت عن آبائهم عن جدهم أمير المؤمنين علي عليهم السلام، و عن جابر، و أبي ذر، و أبي سعيد الخدري (رضي الله عنهم).

ص: 62

و لنورد ما في «جواهر العقدين» للشريف السمهودي المصري العلامة في بلاد مصر و الحجاز مصنف «تاريخ المدينة المنورة النبوية» على صاحبها آلاف آلاف التحية و التصلية:

الرابع: ذكر حثه صلى الله عليه و آله و سلم الأمة على التمسك بعده بكتاب ربهم و أهل بيت نبيهم.

مثقف سيزدهم؛ مصادر نقل حديث غدير؛

و اين ها معدود و مختصر و فهرستي از مصادر است؛

و در دیگر مواردی که در شان و فضيلت اهل بیت عليهم السلام مي توان از قرآن مجيد و فرقان حميد بيان نمود، واقعه غدیر خم است که شان نزول قرآن قسمتی از قرآن است چنان چه علمایي كه خود را اهل سنت مي نامند و اهل سنت ما هستيم، نيز بیان نموده اند، همانند:

1- امام فخر رازی درتفسیر كبیر مفاتیح الغیب

2- امام احمد ثعلبی در تفسیر کشف البیان

3- جلال الدین سیوطی در تفسیر در المنثور

ص: 63

4- ابو الحسن علی ابن احمد واحدی نیشابوری در اسباب النزول

5- محمد بن جریر طبری در تفسیر کبیر

6-حافظ ابو نعیم اصفهانی در کتاب ما نزل من القرآن فی علی عليه السلام- و در حلیة الاولیاء كتاب ديگرش؛

7- محمد بن اسماعیل بخاری در جلد اول تاریخ خود

8- مسلم بن حجاج نیشابوری در جلد دوم صحیح

9- ابی داود سجستانی در سنن

10- محمد بن عیسی ترمذی در سنن

11- حافظ ابن عقده در کتاب الولایة – غير از كتاب ولايت طبري و كتاب موالات ابوالعباش احمد بن عقده

12- ابن کثیر شافعی دمشقی در تاریخ خود.

13- اما ائمة الحدیث احمد بن حنبل ( رئیس الحنابله) در جلد چهارم مسند.

14- ابو حامد محمد بن محمد الغزالی در سر العالیمن.

15- ابن عبد البر در استیعاب

ص: 64

16- محمد بن طلحه شافعی در مطالب السئول

17- ابن مغازلی فقیه شافعی در مناقب

18- نورالدین صباغ مالکی در فصول المهمه

19- حسین بن مسعودی بغوی در مصابیح السنة

20- ابو الموید موفق بن احمد خطیب خوارزمی در مناقب

21- مجد الدین بن اثیر محمد بن محمد شیبانی در جامع الاصول

22- حافظ ابو عبد الرحمن احمبن علی نسائی در خصائص العلوی و سنن.

23- سلیمان بلخی حنفی در باب 4 ینابیع المودة

24- شهاب الدین احمد بن حجر مکی در صوائق محرقه- و کتاب المنح المکيه (شرح قصيده الهمزيه في مدائح النبويه صلي الله عليه و آله و سلم) - و مخصوصا در باب اول صوائق با کمال تعصبی که داشت گوید انه حدیث صحیح لامریة فیه و قد اخرجه جماعته کالترمذی و النسائی و احمد و طرقه کثیره جدا

كه منبع هفتصد و بيست طريقش در قبل ذكر شد؛

ص: 65

25- محمد بن یزید حافظ ابن ماجه قزوینی در سنن

26- حافظ ابو عبدالله محمد بن عبدالله حاکم نیشابوری در مستدرک

27 - حافظ سلیمان بن احمد طبرانی در اوساط.

28- ابن اثیر جزری در اسد الغابه

29 - یوسف سبط ابن جوزی در تذکرة خواص الامة

30- ابو عمر احمد بن عبد ربه در عقدالفرید

31- علامه سمهودی در جواهر العقدین

32 - ابن تیمه احمد بن عبدالحلیم در منهاج السنه

33- ابن حجر عسقلانی در فتح الباری – شرح صحيح بخاري - و تهذیب التهذیب

34 - ابو القاسم محمد بن عمر جارالله زمخشری در ربیع الابرار

35 - ابو سعید سجستانی در کتاب الدرایة فی حدیث الولایة

36 - عبیدالله بن عبد الله حسکانی در دعاة الهدی الی اداء حق الموالات

ص: 66

37- رزین بن معاویه بن عمار عيدری اندلسي سرقسطي در جمع بین الصحاح السته

38 - امام فخر رازی در کتاب الاربعین- گوید تمام امت براین حدیث شریف اجماع نموده اند؛

39- مقبلی در احادیث المتواتره

40- سیوطی در تاریخ الخلفاء

41 - میر سید علی همدانی در مودة القربی

42- ابوالفتح نظيري در خصائص العلوی

43- خواجه پارسای بخاری

44- جمال الدین شیرازی در کتاب الاربعین

45- عبد الرئوف المناوی در فیض القدیر فی شرح جامع الصغیر

46- محمد بن یوسف گنجی شافعی در باب 1 کفایت الطالب

47- یحیی بن شرف النووی در کتاب تهذیب الاسماء و اللغات

49- قاضی فضل الله بن روزبهان – بسيار متعصب - در ابطال الباطل

ص: 67

50- شمس الدین محمد بن احمد شربینی در سراج المنیر

51- ابو الفتح شهرستانی شافعی در ملل و نحل

52- حافظ ابو بکر خطیب بغدادی در تاریخ خود

53- حافظ ابن عسکر ابو القاسم دمشقی در تاریخ کبیر

54- ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه

55- علاء الدین سمنانی در عروةالوثقی

56 - ابن خلدون در مقدمه تاریخ خود

57- مولی علی متقی هندی در کنز العمال

58 شمس الدین ابو الخیر دمشقی در اسنی المطالب

59-سید شرف حنفی جرجانی در شرح مواقف

60- نظام الدین نیشابور در تفسیر غرائب القرآن

و نيز طبری و ابن عقده و حداد.

و خلاصه زیاده از سیصد نفر از اکابر علمای اهل سنت بطرق مختلف حدیث غدیر خم و نزول آیات تبلیغ و اکمال و مناشده و احتجاجات و غیره را مسندا از زیاده از صد نفر از صحابه رسول

ص: 68

الله(صلي الله عليه و آله و سلم) نقل نموده اند که اگر خواهان تمام روات و اسامی آن ها باشید خود یک کتاب مجزا خواهد شد.

كه در روز هیجدهم ذی الحجة الوداع سال دهم هجرت زمان برگشتن از مکه معظمه و سفر حجه الوداع (رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم ) تمامی اصحاب را در بیابانی جمع نمود که آن جا را غدیر خم می گفتند، حتی جلو رفتگان قافله را به امر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم برگرداندند و عقب ماندگان هم رسیدند که؛

به سند شیعه و اکثر علماء و مورخین بزرگ اهل سنت هفتاد هزار نفر و بسند بعض علمای اهل سنت از قبیل امام ثعبلی در تفسیرش و سبط ابن جوزی در تذکره خواص الامه فی معرفة الائمه و دیگران یکصد و بیست هزار نفر حاضر در غدیر خم بودند.

رسول خدا خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله بالای منبری که برای آن حضرت مرتب نمودند تشریف برد؛

ص: 69

خبطه بسیار طولانی قرائت فرمود که غالب آن خطبه در مدایح و فضایل مولانا امیر المومنین علی (عليه السلام) بود و غالب آیاتی که در باره علی عليه السلام نازل شده قرائت و تجدید نمودند و جامعه امت را به خوبی متوجه مقام مقدس ولایت امیر المومنین (عليه السلام) نموده آن گاه فرمودند؛

معاشر الناس الست اولی بکم من انفسکم قالوا بلی قال من کنت مولاه فهذا علی مولاه

ای جماعت مردم ایا من اولی به تصرف از شما در نفس های شما نیستم؟

(اشاره به آیه شریفه؛ النبی اولی بالمومنین من انفسهم) عرض کردند چرا؛ فرمود هر کس را من مولای او هستم ( یعنی اولی به تصرف در امر او هستم ) پس این علی (عليه السلام) مولای اوست (یعنی اولی به تصرف در امر او می باشد)

آن گاه دست ها را برداشت و دعا کرد

ص: 70

اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و خذل من خذله

خداوندا دوست بدار کسی که علی عليه السلام را دوست بدارد و دشمن بدار کسی که علی عليه السلام را دشمن بدارد یاری کن کسی که علی عليه السلام را یاری کند و واگذار کسی که علی عليه السلام را واگذارد.

سپس امر فرمود خیمه ای بر پا کردند و امیر المومنین عليه السلام را امر فرمود در خیمه بنشیند و به تمام امت که حاضر بودند امر فرمود بروید و با علی عليه السلام بیعت کنید زیرا که من از جانب پروردگار مامورم که از شما برای علی عليه السلام بیعت بگیرم؛

** اولين بيعت كنندگان؛

اول من بایع ذلک الیوم علیا کان عمر ثم ابابکر ثم عثمان ثم طلحه ثم زبیر و کانوا یبایعون ثلاثه ایام متواترة

اول کسی که آن روز بیعت کرد عمر و پس از آن ابابکر و عثمان و طلحه و زبیر بودند و این پنج نفر هر سه روز که پیغمبر خدا صلي

ص: 71

الله عليه و آله و سلم در آن بیابان توقف فرمود متوالیا بیعت نمودند).

نقل ابن عقده در موالات؛

حافظ ابو العباس احمد بن محمد بن سعید بن عبد الرحمن الکوفی معروف به این عقده متوفی سال 333 قمری در کتاب الموالات – كتاب الولايه از طبري است - این حدیث شریف را به یکصد و بیست و پنج طریق از صد و بیست و پنج تن از صحابه با تحقیقات بلیغه نقل نموده است.

كه قاضي شهيد شوشتري در احقاق الحق صد و پنجاه طريق از ابن عقده نقل مي كند و ما در قبل ذكر كرديم؛

ساير نقل ها از كتب عامه؛

نقل حاكم حسكاني؛

و ابو حداد حافظ ابو القاسم حسکانی متوفی 492 در کتاب الولایة مشروحا واقعه غدیر را با نزول آیات نقل نموده است .

ص: 72

خلاصه همگی علما و محقیقن فضلاء اهل سنت و اجماعا تمام علمای شیعه با سلسله روات از رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل نموده اند که در آن روز (18 ذی حجه) سال حجةالوداع رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) علی(عليه السلام) را به ولایت نصب نمود.

تا جائی که خلیفه عمر بن خطاب از همه اصحاب بیشتر خوشحالی می نمود!؟ و دست آن حضرت را گرفت و گفت

بخ بخ لک یا علی اصبحت مولای و مولی کل مومن و مومنة

بخ بخ (اسم فعل است برای مدح و اظهار رضایت به چیزی گفته می شود و تکرارش برای مبالغه است در رضای به آن چیز که در نظر است ) و لذا عمر گفت: بخ بخ (به به) یا علی – عليه السلام - صبح کردی در حالی که آقای من و آقای هر مومن و مومنه شدی.

نقل مير سيد علي همداني در موده القربي؛

ص: 73

از جمله امور مسلمه است که این حدیث شریف از متواترات است نزد فرقین و مخصوصا میر سید علی همدانی فقیه شافعی که از مضلاء و موثقین فقها و علماء خودتان در قرن هشتم هجری بوده در مودت پنجم از کتاب مودة القربی نوشته است که جمعیت بسیاری از صحابه در مکان های مختلفی از عمر بن خطاب نقل نموده اند که گفت نصب رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) علیا علما

یعنی نصب نمود رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) علی عليه السلام را در باره دوستان و دشمنان؛

سپس فرمود؛

اللهم انت شهیدی علیهم

خدایا تو گواه منی بر ایشان (یعنی ابلاغ رسالت نمودم)

در آن حال جوان زیبائی با حسن صورت و بوی خوش پهلوی من نشسته بود به من گفت؛

لقد عقد رسول الله عقدا لا یحله الا المنافق فاحذر ان تحله

ص: 74

عهد بست پیغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم عهدی محکم که نقض این عهد نمی کند مگر منافق پس حذر کن عمر که تو ناقض و باز کننده این گره محکم نباشی (یعنی اگر نقض این عهد نمودی در سلسله منافقین خواهی بود)

من به رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) عرض کردم وقتی شما در باره علی عليه السلام سخن می راندید پهلوی من جوان خوش رو و خوشبویي نشسته بود و با من چنین گفت؛

رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم فرمود

انه لیس من ولد ادم لکنه جبریل اراد ان یوکد علیکم ما قلته فی علی (عليه السلام)

یعنی: او از اولاد آدم نبوده بلکه جبرئیل امین عليه السلام بود که به این صورت جلوه گر شده بود تا آن چه بر شما در باره (علی عليه السلام) گفتم، تاکید نماید

در شان نزول آیه مربوطه به این حدیث می توان اشاره کرد به آیه شریفه که می فرماید:

ص: 75

(یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک فان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس)

(ای پیامبر آن چه از خدا بر تو نازل شد به خلق برسان که اگر نرسانی تبلیغ رسالت و اداء وظیفه نکرده ای و خدا تو را از شر و آزار مردمان محفوظ خواهد داشت)

نقل فحول علمای اهل تسنن (بیش از بیست نفر دیگر)

از قبیل:جلال الدین سیوطی در جلد دوم در المنثور

حافظ بن ابی حاتم رازی در تفسیر غدیر و حافظ ابو جعفر طبری در کتاب الولایة

حافظ ابو عبدالله محالی در امالی

و حافظ ابوبکر شیرازی در ما نزل من القرآن فی امیر المومنین عليه السلام

حافظ ابو سعید سجستانی در کتاب الولایة و حافظ ابن مردویه در تفسیر آيه

و حافظ ابو القاسم حسکانی در شواهد التنزیل

ص: 76

ابوالفتح نظيري در خصائص العلوی

معین الدین میبدی در شرح دیوان

قاضی شوکانی در جلد سوم فتح القدیر

سید جمال الدین شیرازی در اربعین

بدر الدین حنفی در جلد هشتم عمدة القاری فی شرح صحیح البخاری

امام اصحاب حدیث احمد ثعلبی در تفسیر کشف البیان

امام فخر رازی در جلد سیم تفسیر کبیر

حافظ ابو نعیم اصفهانی در ما نزل من القرآن فی علی عليه السلام

ابراهیم بن محمد حموینی در فرائد السمطین

نظام الدین نیشابوری در جلد ششم تفسیر خود

سید شهاب الدین آلوسی بغدادی در جلد دوم روح المعانی

نورالدین صباغ مالکی در فصول المهمه

علی بن احمد واحدی در اسباب النزول

محمد بن طلحه شافعی در مطالب السئول

ص: 77

میر سید علی همدانی شافعی در مودت پنجم از موده القربی

شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 39 ینابیع المودة

قریب سی تن از اعلام علمای اهل سنت در معتبرترین کتب و تفاسیر خود نوشته اند که این آيه شریفه در شان امیر المومنین علی (عليه السلام) روز غدیر خم نازل گردید

حتی قاضی روزبهان با همه عناد و لجاجت و تعصبی

که دارد نوشته است؛ (فقد ثبت هذا فی الصحاح)

یعنی پس بتحقیق ثابت شده است؛ این قضیه در صحاح معتبره ما که چون این آیه نارل شد رسول خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) دست علی را گرفت و فرمود؛ من کنت مولاه فهذا علی مولاه

نقل قاضي روز بهان؛

و عجب آن که همان قاضی روزبهان در کشف الغمه خبر غریبی از زرین بن عبدالله نقل نموده که گفت ما در زمان رسول خدا (صلي الله عليه و آله وسلم) این آيه را چنین قرائت می کردیم

ص: 78

یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک ان علیا مولی المومنین فان لم تفعل بلغت رسالته

ای پیغمبر آن چه از خدا بر تو نازل شد به خلق برسان (که آن عبارت است از این که علی علیه السلام اولی به تصرف در امور مومنین است) پس اگر نرسانی(ولایت علی عليه السلام را) تبلیغ رسالت و اداء وظیفه نکرده ای.

نقل سيوطي در الدر المنثور؛

و نیز سیوطی در درالمنثور از ابن مردویه - و ابن عساکر و ابن ابی حاتم از ابو سعید خدری و عبدالله بن مسعود (یکی از کاتبین وحی و محدثين اصلي مدينه) و قاضی شوکانی در تفسیر فتح القدیر نقل نموده اند که ما در زمان رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) همین قسم آيه را می خواندیم؛

لذا پس از تاکید کردن و بشارت، تهدید و انذار نمودن در این آیه شريفه که می فرماید اگر این امر را تبلیغ ننمائی و به مردم نرسانی هیچ رسالت خود را تبلیغ ننموده ای صراحتا معلوم می شود که

ص: 79

آن امر مهم عظیمی که مامور ابلاغ آن گردیده تالی تلو مقام رسالت بوده است و قطعا آن امر امامت و وصایت و اولی به تصرف بودن است که حافظ و نگهبان دین و احکام است بعد از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم).

مثقف چهاردهم؛ تمسك به شريفه ديگر؛ اكمال دين و نقل مفسرين و محدثين؛بیش از ده نفر

و آيه دیگری که شاهد و مصدق کلام است آيه شریفه؛

الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم السلام دینا

امروز کامل گردانیدم برای شما دین شما را و تمام کردم بر شما نعمت خود را و اختیار کردم برای شما اسلام را دینی پاکیزه)

البته اکابر و اعاظم از علمای اهل سنت و موثقین آن ها از جمله اعلام زير اين آيه را نقل نمودند كه در شان علي بن ابي طالب عليهما السلام است :

جلال الدین سیوطی در جلد دوم در المنثور و در جلد اول اتقان

ص: 80

و امام المفسرین ثعلبی در کشف البیان

حافظ ابو نعیم اصفهانی در مانزل من القرآن فی علی عليه السلام

ابوالفتح نظيري در خصائص العلوی

ابن کثیر شامی در جلد دوم تفسیر خود از طریق حافظ ابن مردویه و محمد بن جریر طبری عالم مفسر مورخ قرن سیم هجری در تفسیر کتاب الولایة – كه پانصد و هفتاد طريق براي حديث غدير در اين كتاب طبري نقل كرده است؛ البته طبري ها اقلا سه يا چهار نفرند و احتمال اشتراك هست؛ كه دو تا شيعي و يكي صاحب تاريخ سني است و ما در مباحث فوائد رجال ذكر كرديم؛

حافظ ابو القاسم حسکانی در شواهد التنزیل

سبط ابن جوزی در تذکرة خواص الامة

ابو الاسحاق حموینی در باب دوازدهم فرائد السمطین

ابو سعید سجستانی در کتاب الولایة

خطیب بغدادی در جلد هشتم تاریخ بغداد

ص: 81

ابن مغازلی فقیه شافعی در مناقب

ابوالموید موفق بن احمد خوارزمی در فصل چهاردهم مناقب و در فصل چهارم مقتل الحسین عليه السلام

نوشته اند که که چون در روز غدیر خم رسول اکرم (صلي الله عليه و آله وسلم ) به حکم خداوند متعال علی (عليه السلام) را به مردم معرفی و نصب به ولایت نمود و آن چه بدان مامور بود رسانید در شان علی عليه السلام و آن قدر علی (عليه السلام) را بالای دست بلند نمود که دو زیر بغلش نمودار شد آن گاه امر فرمود به امت که

سلموا علی علی بامرةالمومنین

سلام کنید به علی به امارت مومنین ) و امت همگی اذعان بان نمودند هنوز از هم جدا نشده بودند که آیه شریفه مذکوره نازل گردید

(الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم السلام دینا)

ص: 82

مثل اين كه در زيارت امام زمان عليه السلام مي خوانيم؛ سلام مخلص لك في الولايه؛ يعني به عنوان ولي خدا و امام بر حضرت سلام مي دهيم و هم سلام است و هم اعتقاد به منصب امامت و ولايت و خلافت؛

خاتم الانبیاء (صلي الله عليه و آله وسلم) از نزول این آیه بسیار مسرور شد يعني با اين بيان بر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ثابت شد كه رسالتش را به اتمام رسانده و ماموريت خود را به انجام رسانده است؛

لذا توجه به حاضرین نموده و فرمود؛

الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمة و رضا الرب برسالتی و الولایه لعلی ابن ابی طالب بعدی

خدای بزگ که دین را کامل و نعمت را تمام نمود راضی شد به رسالت و پیغمبری من و ولایت برای علی عليه السلام بعد از من)

ص: 83

كه در قبل هم ذكر شد مشابه اين حديث كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود رضايت خداوند در رسالت من و ولايت علي عليه السلام است؛

امام حسکانی و امام احمد حنبل مشروحا قضیه را نقل نموده اند.

نقل ابن جوزي؛ وجوه ده گانه

سبط ابن جوزی در باب دوم تذکرة خواص الامه از برای کلمه مولی ده وجه و معنی ذکر نموده آن گاه در آخر آن جملات گوید؛

هیچ یک از این ده معنی مطابقت با کلام رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نمی نماید

(والمراد من الحدیث الطاعة المحضة المخصوصة فتعین وجه العاشر و هو الاولی و معناه من کنت مولی به من نفسه فعلی اولی به

مراد از حدیث طاعت محضه مخصوصه است پس متعین وجه و معنای دهم است و آن اولی به تصرف بودن است و معنی چنین

ص: 84

شود کسی را که من اولی به تصرف به او هستم از نفس او؛ پس علی(عليه السلام) اولی بتصرف به او می باشد)

و اين بيان مشابه همان بياني است كه مجلسي به نقل صدوق در معاني الاخبار نقل كرده و نيز مصباح المنير فيومي و لسان العرب و مجمع البحرين و ديگران هم گفتند و ذكر شد؛

نقل ابوالفرج اصفهاني؛ ادعاي نص صريح بر امامت اميرالمومنين عليه السلام؛

حافظ ابو الفرج یحیی بن سعید ثقفی اصفهانی در کتاب مرج البحرین که روایت نموده است این حدیث را به اسناد خودش از مشایخ خود

گفته است که؛

پیغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) گرفت دست علی(عليه السلام) را و فرمود

(من کنت ولیه و اولی به من نفسه فعلی اولی به

کسی را که من ولی و اولی باو بتصرف باو هستم از نفس او پس علی اولی به تصرف به او می باشد)

ص: 85

آن گاه سبط ابن جوزی گوید؛

(و دل علیه ایضا قوله علیه السلام الست اولی بالمومنین من انفسهم و هذا نص صریح فی اثبات امامة و قبول طاعته انتهی قوله

جمله الست اولی بامومنین من انفسهم که در ابتداء کلام خود فرمود دلیل دیگر است بر این که کلمه مولی به معنی اولی بتصرف است و این خود نص صریح است در اثبات امامت و قبول اطاعت علی علیه السلام.)

كه در قبل هم ذكر شد كه صدر حديث قرينه بر ذيل آن و مبين معناي آن است؛

نقل شافعي در مطالب السئول؛

و نیز محمد بن طلحه شافعی در مطالب السئول اواسط فصل پنجم از باب اول گوید؛

از برای کلمه مولی معانی متعدده می باشد از قبیل اولی به تصرف و ناصر و وارث و صدیق و سید؛

ص: 86

آن گاه گوید این حدیث شریف از اسرار آيه مباهله است چه آن که خداوند علی علیه السلام را به منزله نفس پیامبر صلي الله عليه و آله و سلم خوانده و بین نفس پیامبر صلي الله عليه و آله و سلم و نفس علی (علیه السلام) جدائی نبوده و جمع نموده است آن دو را با هم به ضمیر مضاف به سوی رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم؛

(اثبت رسول الله لنفس علی بهذا الحدیث ما هو ثابت لنفسه علی المومنین عموما فانه(صلي الله عليه و آله و سلم) اولی بامومنین و ناصر المومنین و سید المومنین

كه بعض اهل لغت هم به معناي ناصر گرفته اند و از لوازم ولي و ولايت است

و ضمن اين كه اين منابع و مصادر و نقل محدثين است كه بر كلام اهل لغت مقدم است زيرا لفظ بايد در خود بيان شرع معني و قرائنش پيدا شود اگر چه بعد از آن سراغ اهل لغت مي روند و در

ص: 87

اين مقام لغت هم موافق است و لغتي كه متاثر از شرع باشد في الواقع معني شرعي يا متاثر از آن است و ارزش لغوي ندارد؛

و کل معنی امکن اثباته مما دل علیه لفظ المولی لرسول الله فقد جعله لعلی و هی مرتبة سامیة و منزلة سامعة و درجة علیة و مکانة رفیعة خصصه بهادون غیره فلهذا صار ذلک الیوم عید و موسم سرور لاولیائه انتهی بیانه

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای نفس علی علیه السلام به این حدیث و لفظ مولی ثابت نمود هر چیزی را که ثابت است بر نفس خودش بر مومنین؛ پس به درستی که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اولی به تصرف در امور مومنین است و یاور مومنین است و سید و آقای مؤمنین است و هر معنی که امکان دارد اثبات او از چیزی که دلالت دارد بر او لفظ مولی برای رسول الله صلی الله علیه و آله قرار داد؛

آن معني در این حدیث شریف و گفتار لطیف برای اميرالمومنين علی بن ابی طالب علیهما السلام نيز خواهد بود؛

ص: 88

و این مرتبه سامیه و منزلت عالیه و درجه و مکان بلندی است برای اميرالمومنين عليه السلام که تخصیص داده است او را پیغمبر صلي الله عليه و آله و سلم منحصرا به این خصوصيت؛ برای همین معنی خاص؛

فلذا آن روز (غدیر) عید و موسم سرور و شادمانی گردید برای مواليان اميرالمومنين عليه السلام).

مناشده و احتجاج و استشهاد به حديث غدير؛ بیش از ده نفر از محدثین عامه نقل کردند

همچنین طبق تواریخ آمده که امیرالمومنین علی بن ابي طالب (عليهما السلام) در دفاع از حق خویش مکرر با این حدیث محاجه می فرمودند، مخصوصا در جلسات شوری استشهاد به آن می کرد چنانچه علمای اهل سنت ثبت و ضبط نموده اند:

مثل؛

خطیب خوارزمی در مناقب و ابراهیم بن محمد حموینی در باب 58 فرائد و حافظ ابن عقده در کتاب الموالاه و ابن ابی حاتم دمشقی در در النظیم – در المنتظم از ابن طلحه نصيبي و در النظيم

ص: 89

از ابن ابي حاتم دمشقي است - و ابن ابی الحدید در جلد دوم شرح نهج البلاغه مفصلا نقل نموده اند بالاخص در رحبه که سی نفر از اصحاب به آن شهادت دادند.

چنان چه امام احمد حنبل در جزء اول و در جزء چهارم مسند و ابن اثیر جزری در جلد سوم و جلد پنجم اسد الغابه و ابن قتیبه در معارف و محمد بن یوسف گنجی شافعی در کفایه الطالب و ابن ابی الحدید در جلد اول شرح نهج البلاغه و حافظ ابو نعیم اصفهانی در جلد پنجم حلیةالاولیاء و ابن حجر عسقلانی در جلد دوم اصابه - و محب الدین طبری در ذخائر العقبی - و امام ابو عبد الرحمن نسائی در خصائص العلوی و علامه سمهودی در جواهر العقدین- و شمس الدین جزری در اسنی المطالب و سلیمان بلخی حنفی در باب 4 ینابیع المودة و حافظ ابن عقده در کتاب الموالاه و دیگران از اکابر علمای اهل سنت احتجاج علی (عليه السلام) را در رحبه کوفه با مسلمانان نقل نموده اند که اميرالمومنين عليه السلام در مقابل مردم ایستاد فرمود؛

ص: 90

سوگند می دهم شما را هر کس در غدیر خم از رسول خدا به گوش خود درباره من چیزی شنیده برخیزد و گواهی دهد - که در خبر رحبه دارد سيزده نفر و در برخي اخبار ديگر هفده نفر برخاستند و در خبر راذان دارد دوازده نفر - و گفتند ما در روز غدیر خم دیدیم که رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) دست علی(عليه السلام) را گرفت و به مردم فرمود؛

(اتعلمون انی اولی با لمومنین من انفسهم قالوا نعم قال من کنت مولاه فهذا علی مولاه الخ....

آیا می دانید که من سزاوارترم به مومنان از خود انها گفتند اری فرمود هر کس من مولای او هستم این علی(عليه السلام) مولای اوست)

سه تن از آن جمعیت شهادت ندادند که یکی از آن ها انس بن مالک بود که گفت پیری مرا گرفته و فراموش نمودم؛

اميرالمومنين عليه السلام نفرینشان نمود و مخصوصا در باره انس فرمود؛

ص: 91

اگر دروغ می گوئی خداوند تو را به پیسی و برص مبتلا کند که عمامه آن را نپوشاند پس انس از جای بر نخاست مگر آن که بدنش مبروص و پیس شد ( در بعض اخبار دارد کور و پیس شد).

و اسنادش؛ كه در استشهاد قبل بعض آن ها ذكر شد؛ خبر دوازده و سيزده و هفده نفر؛

نقل قاضي شهيد

نقل قاضي شهيد؛ (1) و منها حديث زاذان بن أبى عمر؛ دوازده نفر؛ رواه جماعة من أعلام العامة في كتبهم: منهم

العلامة الشيخ أبو الفداء عماد الدين اسماعيل بن عمر بن كثير ابن ضوء بن كثير بن زرع القرشي الشافعي الدمشقي المولود سنة 701 و المتوفى سنة 774 في كتابه «السيرة النبوية» (ج 4 ص 418 ط دار الاحياء في بيروت) قال:

ص: 92


1- إحقاق الحق و إزهاق الباطل ؛ ج 21 ؛ ص97

و قال الامام أحمد: حدثنا ابن نمير، حدثنا عبد الملك، عن أبي عبد الرحيم الكندي، عن زاذان أبي عمر، قال: سمعت عليا بالرحبة و هو ينشد الناس: من شهد رسول الله صلى الله عليه و -آله - و سلم يوم غدير خم و هو يقول ما قال؟

قال: فقام اثنا عشر رجلا فشهدوا انهم سمعوا من رسول الله صلى الله عليه و -آله - و سلم و هو يقول: من كنت مولاه فعلي مولاه.

و منهم؛ نقل سيزده نفر؛

العلامة الشيخ حسام الدين المردي الحنفي في «آل محمد» (ص 455 نسخة مكتبة السيد الاشكورى) قال:

أخرج الامام أحمد بن حنبل في مسنده عن عبد الملك، عن أبي عبد الرحمن، عن زاذان بن أبي عمر قال: سمعت عليا في الرحبة ينشد الناس، فقام ثلاثة عشر فشهدوا أنهم سمعوا رسول الله صلى الله عليه و -آله - و سلم يقول: من كنت مولاه فهذا علي مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.

رحبه مسجد كوفه است؛

ص: 93

نقل سيزده نفر و هفده نفر از قندوزي در ينابيع الموده

** نقل سيزده نفر و هفده نفر از قندوزي در ينابيع الموده؛(1)

(2) أيضا أحمد بن حنبل أخرج في مسنده:

عن عبد الملك عن أبي عبد الرحمن عن زادان عن أبي عمر قال:

سمعت عليا في الرحبة [و هو] ينشد الناس [من شهد رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يوم غدير خم و هو يقول ما قال]، فقام ثلاثة عشر [رجلا] فشهدوا أنهم سمعوا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول:

من كنت مولاه فهذا علي مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه.

و طريق ديگر؛(3)

كه هفده نفر است؛ و طريق آخر عن ذر بن حبيش قال: في رحبة مسجد الكوفة أنشد الناس علي (كرم الله وجهه) فقام سبعة عشر رجلا و شهدوا أن رسول الله صلى الله عليه

ص: 94


1- ينابيع المودة لذوي القربى ؛ ج 1 ؛ ص107
2- مسند أحمد 1/ 84 و 4/ 370. المناقب للخوارزمي: 156- 157 حديث 185 و 186. المناقب لابن المغازلي: 20 حديث 27. مجمع الزوائد 9/ 107.
3- ينابيع المودة لذوي القربى ؛ ج 1 ؛ ص108

و آله و سلم قال: من كنت مولاه فعلي مولاه. منهم قيس بن ثابت، و حبيب بن بديل ابن ورقاء، و زيد بن شراحيل الأنصاري، و عامر بن ليلى الغفاري، و عبد الرحمن بن مدلج، و أبو أيوب الأنصاري، و أبو زينب الأنصاري، و أبو قدامة الأنصاري، و عبد الرحمن بن عبد ربه، و ناجي بن عمرو الخزاعي. كه اسامي را در قبل ذكر كردم؛

و دیگر این که خود حدیث اثبات مرام می کند که مراد از مولی اولی به تصرف می باشد.

زیرا در خطبه غدیریه و حدیث است که رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) قبل از بیان مطلب فرمود

(الست اولی بکم من انفسکم) یعنی آیا من اولی به تصرف نیستم به شما از نفس های شما – از خودتان - (اشاره به آیه سوره احزاب است که می فرماید

النبی اولی بالمومنین من انفسهم

ص: 95

پیغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) سزاوارتر و اولی به تصرف است به مومنین از نفس های ایشان)

و در حدیث صحیح هم در کتب معتبره فريقین وارد است که رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود

ما من مومن الا انا اولی به فی الدنیا و الاخرة

نیست هیچ مومنی مگر آن که من اولی به تصرف هستم به او در دنیا و آخرت؛

همگی گفتند بلی شما اولی به تصرفی از ما به نفس های ما

بعد از آن فرمود

(من کنت مولی فهذا علی مولاه)

پس سیاق کلام می رساند که مراد از مولی همان اولویت است که رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) به امت داشته است و بعد از ايشان براي اميرالمومنين عليه السلام ثابت است و بعد از اميرالمومنين عليه السلام براي يازده فرزندشان عليهم السلام كه نص از خود اهل سنت ادعايي بر آن هست و ذكر كرديم؛

ص: 96

تجليه جليه؛ قائلين از اهل تسنن بر معني اولويت؛

و در کتب معتبره اهل تسنن بسیار وارد شده است اين اولويت مذكور از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم؛ مانند؛

سبط ابن جوزی در تذکرة خواص الامه

امام احمد حنبل و زهری و حافظ ابوبکر بیهقی و ابو الفتح اسعد بن ابی الفضایل بن خلف العجلی فی کتابه الموجز فی فضائل الخلفاء الاربعه

خطیب خوارزمی در فصل چهاردهم مناقب

محمد بن یوسف گنجی شافعی در باب اول کفایت الطالب

شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 4 ینابیع المودة نقلا از مسند احمد و مشکوة المصابیح و سنن ابن ماجه و حلیة الاولیاء حافظ ابو نعیم اصفهانی و مناقب ابن مغازلی شافعی و کتاب الموالات ابن عقده و دیگران از علمای اهل سنت به مختصر اختلافی در الفاظ و طریق گفتار - حدیث غدیر را نقل نموده اند که در تمامی آن ها جمله (الست اولی بکم من انفسکم) موجود است

ص: 97

و برای تیمن تبرک ترجمه حدیثی که امام اصحاب حدیث احمد حنیل (امام حنابله) در جلد چهارم مسند نقل نموده مسندا از براء بن عازب نقل می نمائیم که گويد:

همراه با رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در سفری بودیم تا به غدیر رسیدیم؛

رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در میان جمعیت ندا داد الصلوة جامعه؛

عادت و رسم چنین بود که هر گاه پیش آمد مهمی روی می داد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم امر می فرمود ندا می کردند الصلوة جامعه و امت جمع می شدند؛

بعد از ادای نماز آن امر مهم را ابلاغ می فرمودند؛

آن گاه میان دو درخت را برای پیغمیر صلي الله عليه و آله و سلم اختصاص دادند پس از اداء نماز دست علی عليه السلام را گرفت مقابل جمعیت و فرمود

ص: 98

الستم تعلمون انی اولی بالمومنین من انفسهم قالوا بلی قال الستم تعلمون انی اولی بکل مومن من نفسه قالوا بلی قال من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، فلقیه عمر بن الخطاب بعد ذلک فقال له هنیئنا لک یا بن ابی طالب اصبحت و امسیت مولی کل مومن و مومنة

آيا شما نیستید که می دانید من اولی به تصرف به مومنین هستم از نفس های ایشان گفتند بلی یا رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم؛

فرمود آیا شما نیستید که می دانید من اولی به تصرف هستم به هر مومنی از نفس او

گفتند بلی ( آن گاه که اقرار از آن ها گرفت) فرمود هر کس را من اولی به تصرف در نفس او هستم، پس علی همان اولویت را دارد ( آن گاه دعا کرد)

خدایا دوست بدار کسی که علی را دوست بدارد و دشمن بدار کسی که علی را دشمن بدارد

ص: 99

پس عمر بن الخطاب ملاقات نمود علی علیه السلام را بعد از این بیانات و گفت؛

گوارا باد تو را پسر ابی طالب صبح و شب نمودی در حالی که مولای هر مومن و مومنه شدی.

نقل مير سيد علي همداني صاحب موده القربي و ديگران؛

و نیز میر سید علی همدانی شافعی در مودة پنجم از مودة القربی و سلیمان بلخی در ینابیع و حافظ ابو نعیم در حلیه الاولياء به مختصر تفاوتی در الفاظ همین حدیث را ضبظ نموده اند و مخصوصا حافظ ابو الفتح که ابن صباغ هم در فصول المهمه از او نقل نموده به این عبارات آورده که خاتم الانبیاء (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود؛

(ایها الناس ان الله تبارک و تعالی مولای و انا اولی بکم من انفسکم الا و من کنت مولاه فعلی مولاه)

ای مردم خدای تبارک و تعالی مولای من است و من اولی به تصرف هستم به شما از نفس های شما و بدانید که هر کس را من

ص: 100

اولی به تصرف در نفس او هستم پس علی علیه السلام همان اولویت را دارد)

نقل ابن ماجه و ديگران؛

و نیز ابن ماجه قزوینی در سنن و امام ابو عبد الرحمن نسائی در احادیث 81و 83و83و93و95 این قرینه را نقل نموده اند و در حدیث 84 از زید بن ارقم به این عبارت نقل نموده که رسول اکرم (صلي الله عليه و آله وسلم) ضمن خطبه فرمود (الستم تعلمون انی اولی بکل مومن و مومنة من نفسه قالوا بلی نشهد انت اولی بکل مومن من نفسه قال فانی من کنت مولاه فهذا مولاه واخذ بید علی(عليه السلام)

آیا نمي دانید که من اولی بتصرف هستم به هر مومن و مومنه از نفس او؛ همگی گفتند بلی شهادت مي دهيم که شما اولی بتصرفی به هر مومن از نفس او؛ سپس فرمود هر کس را من اولی بتصرف در نفس او هستم پس این علی علیه السلام اولی بتصرف در او می باشد و گرفت دست علی را (تا همه دیدند).

ص: 101

نقل خطيب بغدادي و بيش از ده نفر از اهل تسنن بر اشعار حسان بن ثابت؛

و نیز ابوبکر احمد ابن علی خطیب بغدادی متوفی سال 462 هجری در جلد هشتم تاریخ بغداد حدیث مفصلی از ابوهریره نقل نموده که هر کس روز هیجدهم ذی الحجة الحرام (یوم الغدیر) روزه بگیرد ثواب شصت ماه روزه گرفتن برای او خواهد بود

سپس حدیث غدیر مذکور را با ذکر همان قرینه نقل نموده است.

و دیگر اين که اشعار حسان بن ثابت انصاری است که درحضور رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در همان مجلس که علی عليه السلام را به ولایت نصب و معرفی نمود با اجازه خود رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم انشاد نمود که سبط ابن جوزی و دیگران می نویسند؛ وقتي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم این اشعار را شنید چناچه در عدد القويه نيز نقل شده، فرمود:

(یا حسان لاتزال مویدا بروح القدوس ما نصرتنا او نافحت بلسانک)

ص: 102

ای حسان مادامی که به ما اهل بیت-عليهم السلام-یاری نمودی به مدحی یا کلمه نيكويي، موید به روح القدوس می باشی (یعنی این اشعار تو امروز از نفحه روح القدوس بوده است) و دليل و مؤيد اين معني بيشتر از اين مقدار است؛

چنانچه حافظ ابن مردویه احمد بن موسی مفسر و محدث معروف قرن جهارم هجری متوفی سال 352 قمری در مناقب و صدرالائمه موفق بن احمد خوارزمی در مناقب و در فصل چهارم مقتل الحسین (عليه السلام) و جلال الدین سیوطی در رسالة الازهار فیما عقده الشعراء و حافظ ابو سعید خرگوشی در شرف المصطفی(صلي الله عليه و آله و سلم) و حافظ ابوالفتح نظیری در خصائص العلویه و حافظ جمال الدین زرندی در نظم در السمطین و حافظ ابو نعیم در ما نزل من القرآن فی علی عليه السلام و ابراهیم بن محمد حموینی در باب 12 فرائد السمطین و حافظ ابوسعید سجستانی در کتاب الولایه و یوسف سبط ابن جوزی در تذکرة خواص الامه و محمد بن یوسف گنجی شافعی در باب اول

ص: 103

کفایت الطالب و دیگران از علماء و مورخین خودتان از ابی سعید خدری نقل می نماید که؛

در روز غدیر خم بعد از خطبه و شرح قضایا که مختصرا ذکر شد و نصب امیرالمومنین (عليه السلام) حسان بن ثابت عرض کرد

(اتاذن لی ان اقول ابیاتا قال صلی الله علیه و سلم؛ قل ببرکة الله

یعنی آيا اذن می دهید که ابیاتی در این باب بگویم

رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند بگو به برکت خداوند- یعنی به لطف و عنایت پروردگار متعال- پس بالای زمین بلندی رفت و ارتجالا شروع به گفتن این ابیات نمود:

ینادیهم یوم الغدیر نبیهم

بخم فاسمع بالرسول منادیا

وقال فمن مولاکم و ولیکم

فقالواولمیبدوا هناک التعامیا

الهک مولانا و انت ولینا

و لم تلف منا فی الولایةعاصیا

فقال له قم یا علی فاننی

رضیتک من بعدی اماما و هادیا

فمن کنت مولا فهذا ولیه

فکوا نوا له انصار صدق موالیا

هناک دعا اللهم وال ولیه

و کن للذی عادی علیا معادیا

ص: 104

یعنی:

روز غدیر خم نبی اکرم صلي الله عليه و آله وسلم ندا می کرد امت را و آن ها شنيدند ندای منادی آن حضرت را فرمود کیست مولی و ولی شما (یعنی اولی به تصرف در امور شما )

گفتند؛ خدا مولای ما و تو ولی مائی واحدی انکار و عصیان این معنی ندارد

پس به علی عليه السلام فرمود بر خیز یا علی؛

به درستی که راضی شدم بعد از من تو هادی و امام خلق باشی پس هر کس را من ولی و اولی به تصرف در امر او می باشم، این علی ولی و اولی بتصرف در امر او می باشد پس تمام شما امت علی را یار صدق و راستی مانند غلامان باشید؛

سپس دعا کرد خدایا دوست دار دوست او را و دشمن باش آن کس را که دشمن علی عليه السلام می باشد.

این اشعار از واضح ترین دلائل است که نشان می دهد در همان موقع روز اصحاب از لفظ مولی درک نکردند مگر امامت و

ص: 105

خلافت را برای علی (عليه السلام) و اگر مولی به معنی امام و هادی و اولی به تصرف نبود قطعا بایستی رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم وقتي که شنید حسان ضمن اشعار گفت

رضیتک من بعدی اماما و هادیا

بفرماید حسان اشتباه کردی و مقصود مرا نفهمیدی زیرا هدف و مقصد من از این بیان امام و هادی و اولی به تصرف تالی تلو مقام نبوت نبوده است بلکه مرادم فقط محب و ناصر بوده است؛

گذشته از آن که تکذیب ننمودند با جملات لا تزال مویدا بروح القدوس تصدیق آن را نمودند

به علاوه ضمن خطبه با کمال وضوح بیان امامت و خلافت علي عليه السلام را نمودند-لازم است مراجعه شود به خطبه ولایت که رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) در روز غدیر بیان نموده که ابو جعفر محمد بن جریر طبری متوفی سال 310 هجری در کتاب الولایه تمام را نقل نموده که فرمود:

ص: 106

(اسمعوا و اطیعوا فان الله مولاکم و علی امامکم - ثم الامامة فی ولدی من صلبه الی یوم القیامة- معاشر الناس هذا اخی و وصیی و واعی علمی و خلیفتی علی من امن بی و علی تفسیر کتاب ربی؛ بشنوید و اطاعت نمائید - پس به درستی که خدای عزوجل مولای شما و علی امام بر شما می باشد - پس امامت تا قیامت در اولاد من است از صلب اميرالمومنين علی بن ابي طالب علیهما السلام)

و الحمدلله علي كل حال اولا و اخرا و ظاهرا و باطنا

و قال عليه السلام رحم الله من احيي امرنا

و دعا له اللهم وال من والاه و عاد من عاداه

و قال صلي الله عليه و آله و سلم

فليبغ الحاضر الغائب

ص: 107

منابع و مصادري كه استناد داده شده و براي رجوع مغتنم است؛

قرآن كريم – الكافي؛ شيخ كليني - بحار الأنوار؛ علامه مجلسي - طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج [على أهل اللجاج]- قندوزى، سليمان بن ابراهيم، ينابيع المودة لذوي القربى- صاحب بن عباد، إسماعيل بن عباد، المحيط في اللغة - زمخشرى، محمود بن عمر، الفائق في غريب الحديث - طبرى آملى كبير، محمد بن جرير بن رستم، المسترشد في إمامة عليّ بن أبي طالب عليه السلام - فيومى، أحمد بن محمد، المصباح المنير في غريب الشرح الكبير للرافعي - قرشى بنايى، على اكبر، قاموس قرآن – مطالب السئول؛ محمد بن طلعه شافعي - صحيح بخاري - رساله الموسومة بأسنى المطالب في مناقب علي بن أبي طالب عليهما السلام؛ الشيخ ابن الجوزي الشافعي - النهاية في غريب الحديث و الأثر؛ مبارك بن محمد مشهور به ابن اثير جزري 606 - السيد على الهمداني؛ «مودة القربى»- لسان العرب ؛ جمال الدين ابن منظور 630 - مجمع البحرين؛ فخرالدين بن محمد طريحي 1085 – ينابيع الموده لذوي القربي؛ شيخ سليمان قندوزي حنفي- مشكاة المصابيح؛ خطيب ولي الله تبريزي - «الاصابة»؛ شيخ ابن حجر العسقلاني الشافعي - «الموالاة»؛ أبوالعباس أحمد بن محمد بن سعيد بن عقدة – الولايه؛ طبري صاحب مسترشد -«جواهر العقدين» للشريف السمهودي المصري- تفسیر كبیر مفاتیح

ص: 108

الغیب؛ امام فخر رازی- تفسیر کشف البیان؛ امام احمد ثعلبی- تفسیر در المنثور؛ جلال الدین سیوطی - اسباب النزول؛ ابو الحسن علی ابن احمد واحدی نیشابوری- تفسیر کبیر؛ محمد بن جریر طبری- ما نزل من القرآن فی علی عليه السلام؛ حافظ ابو نعیم اصفهانی - حلیة الاولیاء كتاب ديگر حافظ ابو نعیم اصفهانی- تاریخ محمد بن اسماعیل بخاری - صحیح مسلم؛ مسلم بن حجاج نیشابوری – سنن ابي دواود؛ ابی داود سجستانی – سنن ترمذي؛ محمد بن عیسی ترمذی [کتاب الولایة ؛ حافظ ابن عقده – غير از كتاب ولايت طبري و كتاب موالاه ابوالعباش احمد بن عقده است] – تاریخ؛ ابن کثیر شافعی دمشقی - مسند احمد؛ احمد بن حنبل (رئیس الحنابله) - سر العالیمن؛ ابو حامد محمد بن محمد الغزالی- استیعاب؛ ابن عبد البر – مناقب؛ ابن مغازلی فقیه شافعی- فصول المهمه؛ نورالدین صباغ مالکی- مصابیح السنة؛ حسین بن مسعودی بغوی - مناقب خوارزمي؛ ابو الموید موفق بن احمد خطیب خوارزمی - جامع الاصول؛ مجد الدین بن اثیر محمد بن محمد شیبانی- خصائص العلویو نيز سنن؛ حافظ ابو عبد الرحمن احمبن علی نسائی – الصوائق المحرقه؛ شهاب الدین احمد بن حجر مکی - المنح المكيه في شرح الهمزيه؛ القصيده الهمزيه في المدائح النبويه صلي الله عليه و آله و سلم؛ شهاب الدین احمد بن حجر مکی كناني – سنن ابن ماجه؛ محمد بن یزید حافظ ابن ماجه

ص: 109

قزوینی- مستدرک حاکم نیشابوری؛ حافظ ابو عبدالله محمد بن عبدالله - اوساط تابعين؛ حافظ سلیمان بن احمد طبرانی - اسد الغابه؛ ابن اثیر جزری - تذکرة خواص الامة؛ یوسف سبط ابن جوزی – عقدالفرید؛ ابو عمر احمد بن عبد ربه- جواهر العقدین؛ علامه سمهودی - منهاج السنه؛ ابن تیمه احمد بن عبدالحلیم - فتح الباری شرح صحيح بخاري- و تهذیب التهذیب؛ ابن حجر عسقلانی - ربیع الابرار؛ ابو القاسم محمد بن عمر جارالله زمخشری - ابو سعید سجستانی در کتاب الدرایة فی حدیث الولایة - دعاة الهدی الی اداء حق الموالات؛ عبیدالله بن عبد الله حسکانی - جمع بین الصحاح السته؛ رزین بن معاویه العبدری – الاربعین في اصول الدين؛ امام فخر رازی - احادیث المتواتره؛ صالح بن مهدي بن علي بن عبدالله مقبلی 1108 - تاریخ الخلفاء؛ سیوطی - مودة القربی؛ میر سید علی همدانی -خصائص العلوی؛ ابوالفتح نظيری -خواجه پارسای بخاری؛ ابوالفنح محمد بن محمد بن محمود حافظي بخاري( ظاهرا در فصل الخطاب يا تفسير) - الاربعین؛ جمال الدین شیرازی- فیض القدیر فی شرح جامع الصغیر- عبد الرئوف المناوی- کفایت الطالب؛ محمد بن یوسف گنجی شافعي- تهذیب الاسماء و اللغات؛ یحیی بن شرف النووی - در ابطال الباطل؛ قاضی فضل الله بن روزبهان- سراج المنیر؛ شمس الدین محمد بن احمد شربینی- ملل و نحل؛ ابو الفتح شهرستانی شافعی – تاريخ؛ حافظ ابو بکر خطیب بغدادی - تاریخ کبیر؛ حافظ ابن عسکر ابو

ص: 110

القاسم دمشقی – عروةالوثقی؛ علاء الدین سمنانی- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی - تاریخ ابن خلدون - مولی علی متقی هندی ؛ کنز العمال-شمس الدین ابو الخیر دمشقی؛ اسنی المطالب-سید شرف حنفی جرجانی؛ شرح مواقف-نظام الدین نیشابوري؛ تفسیر غرائب القرآن-ابو حداد حافظ ابو القاسم حسکانی متوفی 492 ؛ الولایة - جلال الدین سیوطی؛ در المنثور - حافظ بن ابی حاتم رازی؛ تفسیر غدیر و حافظ ابو جعفر طبری؛ کتاب الولایة - حافظ ابو عبدالله محالی؛ امالی- حافظ ابوبکر شیرازی؛ نزل من القرآن فی امیر المومنین عليه السلام-حافظ ابو سعید سجستانی؛الولایة ( و حافظ ابن مردویه در تفسیر آيه) - حافظ ابو القاسم حسکانی در شواهد التنزیل- معین الدین میبدی؛ شرح دیوان - قاضی شوکانی؛ فتح القدیر- عمدة القاری فی شرح صحیح البخاری؛ بدر الدین حنفی- امام اصحاب حدیث احمد ثعلبی؛ تفسیر کشف البیان - ابراهیم بن محمد حموینی؛ فرائد السمطین - نظام الدین نیشابوری؛ تفسیر - سید شهاب الدین آلوسی بغدادی؛ روح المعانی - علی بن احمد واحدی؛ اسباب النزول - امام المفسرین ثعلبی؛ کشف البیان - ابن کثیر شامی؛ تفسیر [از طریق حافظ ابن مردویه و محمد بن جریر طبری عالم مفسر مورخ قرن سیم هجری در تفسیر کتاب الولایة]– ابو الاسحق حموینی؛ فرائد سمطین- ابو سعید سجستانی ؛ الولایة- خطیب بغدادی؛

ص: 111

تاریخ بغداد - مناقب ابن مغازلی؛ ابن مغازلی فقیه شافعی - ابوالموید موفق بن احمد خوارزمی در فصل چهاردهم مناقب و در فصل چهارم مقتل الحسین عليه السلام - حافظ ابو الفرج یحیی بن سعید ثقفی اصفهانی؛ مرج البحرین- ابن ابی حاتم دمشقی در در النظیم – در المنتظم از ابن طلحه نصيبي و در النظيم از ابن ابي حاتم دمشقي است - امام احمد حنبل؛ مسند احمد- ابن حجرعسقلانی؛ الاصابه - محب الدین طبری؛ ذخائر العقبی - و امام ابو عبد الرحمن نسائی در خصائص العلوی و علامه سمهودی در جواهر العقدین- و شمس الدین جزری در اسنی المطالب -العلامة الشيخ أبو الفداء عماد الدين اسماعيل بن عمر بن كثير ابن ضوء بن كثير بن زرع القرشي الشافعي الدمشقي المولود سنة 701 و المتوفى سنة 774 في كتابه «السيرة النبوية» صلي الله عليه و آله و سلم - ابو الفتح اسعد بن ابی الفضایل بن خلف العجلی؛ الموجز فی فضائل الخلفاء الاربعه - جلال الدین سیوطی در رسالة الازهار فیما عقده الشعراء - حافظ ابو سعید خرگوشی؛ شرف المصطفی- حافظ جمال الدین زرندی؛ نظم در السمطین- مجمع الزوائد علي الهيثمي؛

ص: 112

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109