راه اصلاح يا امر به معروف و نهى از منكر

مشخصات کتاب

سرشناسه: صافى گلپايگانى، لطف الله

عنوان و نام پديدآور: راه اصلاح يا امر به معروف و نهى از منكر / لطف الله صافى گلپايگانى

مشخصات نشر: قم: دفتر تنظيم و نشر آثار حضرت آيت الله العظمى صافى گلپايگانى مدظله العالى، 1394.

مشخصات ظاهرى: 136 ص

شابك: 6-00-7854-600-978، 50000 ريال

وضعيت فهرست نويسى: فيپاى مختصر

شماره كتابشناسى ملّى: 3849779

دفتر تنظيم و نشر آثار

نام كتاب:... راه اصلاح يا امر به معروف و نهى از منكر

مؤلف:... حضرت آيت الله العظمى لطف الله صافى گلپايگانى مدظله الوارف

چاپ دوم ناشر، ويراست جديد (ششم كتاب):... شعبان المعظم 1436 / بهار 1394

شمارگان:... 3000

بها: 5000 تومان

شابك: 6-00-7854-600-978

سايت الكترونيك: www.saafi.net

پست الكترونيك: saafi@!saafi.net

آدرس پستى: قم / انقلاب 6 / شماره 181

تلفن: 37723380 (025)

ص :1

اشاره

راه اصلاح يا امر به معروف و نهى از منكر

لطف الله صافى گلپايگانى

ص:2

فهرست مطالب

سخن ناشر 5

مقدمه 7

ضرورت امر به معروف و نهى از منكر 13

راه شناختن معروف و منكر 19

جايگاه امر به معروف و نهى از منكر در اسلام 24

رستگارى در گرو نظارت همگان 25

ملاك امتياز امت اسلامى 26

همگانى بودن اين فريضه 26

وسايل امر به معروف و نهى از منكر 33

فوايد امر به معروف و نهى از منكر 39

ضررهاى ترك امر به معروف و نهى از منكر 41

آداب امر به معروف و نهى از منكر 45

خلوص در امر به معروف و نهى از منكر 51

چه كسى بايد امر به معروف و نهى از منكر نمايد؟ 54

ويژگى هاى آمران به معروف و ناهيان از منكر 55

چه كسى را بايد امر به معروف و نهى از منكر نمود؟ 61

ص:3

لزوم همكارى در امر به معروف و نهى از منكر 63

بزرگان جامعه و امر به معروف و نهى از منكر 67

اولياى خانواده ها و امر به معروف و نهى از منكر 76

علل بى اعتنايى به امر به معروف و نهى از منكر 84

اول: ضعف ايمان 85

دوم: طمع 86

سوم: ترس نابجا 87

چهارم: ناشكيبايى 87

پنجم: يأس و نوميدى از حصول مقصود 89

ششم: شفقت و مهربانى 93

احكام شرعى امر به معروف و نهى از منكر 96

شرايط امر به معروف و نهى از منكر 97

مراتب امر به معروف و نهى از منكر 99

برخى انواع معروف و منكر ازنظر دين اسلام 101

پاره اى از اخلاق حسنه و اعمال صالحه 110

برخى از انواع منكر و گناهان و اخلاق ذميمه 114

حبّ فى الله وبغض فى الله 118

كتاب نامه 133

آثار حضرت آيت الله العظمى صافى گلپايگانى مدظله الوارف در يك نگاه 137

ص:4

سخن ناشر

يكى از فرايضى كه همواره در اسلام مورد تأكيد بوده است و عمل به آن موجب بقاى جامعه و سلامت آن دانسته شده فريضه مهم امر به معروف و نهى از منكر است.

گستره شمول امر به معروف و نهى از منكر در مباحث نظرى اسلام تا حدى است كه هر سه ساحت دين يعنى فقه و احكام، كلام و عقايد، و بالاخره اخلاق و تربيت را در برمى گيرد و علاوه بر متون و نصوص دينى، عالمان فراوانى درباره ابعاد مختلف آن از ديدگاه هاى گوناگون ابراز نظر كرده اند و كتب فراوانى در اين زمينه نگارش يافته است.

حضرت آيت الله العظمى صافى كه خود از مراجع بيدار و آگاه تشيع است و مواضع محكم او در دفاع از دين و نفى بدع بر تارك صفحات تاريخ حيات طيبه علمى و عملى اش مى درخشد و سلامت و سعادت جامعه دينى و حفظ كيان و نواميس شيعى و ارتقاى آگاهى هاى دينى همگان و به ويژه جوانان و بانوان، همواره از دغدغه هاى مهم و اساسى شان بوده است كتاب « راه اصلاح يا امر به معروف و نهى از منكر» را در ايام جوانى و با هدف بيدارى جامعه و مقابله با ريشه هاى فساد و تباهى به رشته تحرير در آورد.

ص:5

نگارش چنين كتابى در شرايط سخت و اسف بار آن زمان (رجب المرجب 1369 هجرى قمرى، ارديبهشت 1329 هجرى شمسى) حاكى از عشق به ترويج آرمان هاى انسان ساز اسلام عزيز و نيز شجاعت و ثبات قدم مؤلف است. برخى شواهد مورد ذكر در كتاب، كه ممكن است اكنون موضوعيتى نداشته باشد، ناظر به وضعيت مبتذل فرهنگى آن دوران است.

دفتر تنظيم و نشر آثار حضرت آيت الله العظمى صافى گلپايگانى مدظله الشريف به دليل اهميت موضوعات مطرح شده در كتاب و همچنين شيوايى اثر و بيان دلسوزانه و دردمندانه اى كه در سطور كتاب منعكس است اقدام به بازنشر آن با اندك اصلاحات ويرايشى مى نمايد.

بنا به اطلاعات موجود، اين كتاب حداقل يك بار قبل از انقلاب اسلامى توسط چاپخانه علميه و سه بار پس از آن توسط دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين منتشر گرديده است.

دفتر تنظيم و نشر آثار

حضرت آية الله العظمي صافي گلپايگانى مدظله الشريف

ص:6

مقدمه

بسم الله الرّحمن الرّحيم

الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ، وَالصَّلَاةُ وَالسَّلامُ عَلَى سَيِّدِ رُسُلِهِ وَخَاتَمِ أنْبِيَائِهِ أَبِي الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّيِّبينَ الطَّاهِرينَ الْمَعْصُومِينَ، وَاللَّعْنُ عَلَى أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِينَ.

قَالَ اللهُ تَعَالَي:

(وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)؛1

«و بايد از شما مسلمانان برخى (كه دانا و باتقواترند)، خلق را به خير و صلاح دعوت كنند و مردم را به نيكوكارى امر كرده، از بدكارى نهى كنند و آنانند رستگاران».

وَ قَالَ اللهُ تَعَالَي:

(الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ

ص:7

إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ )؛1

«آنان كه پيروى كنند از رسول و پيغمبر امّى كه در تورات و انجيلى كه در دست آنهاست [نام او را] نگاشته مى يابند، [او] آنها را امر به نيكويى و نهى از زشتى خواهد كرد و بر آنان هر طعام پاكيزه را حلال و هر پليد و منفور را حرام مى گرداند و احكام پر رنج و مشقتى را كه چون زنجير بر گردن خود نهاده اند بر مى دارد. پس آنان كه به او گرويدند و از او حرمت و عزّت نگاه داشتند و ياريش كردند و نورى كه بر او نازل شد پيرو شدند آن گروه به حقيقت رستگاران عالم اند».

هر مسلمانى اهميت امر به معروف و نهى از منكر را مى داند و اگر به آيات كريمه قرآن مجيد و اخبار و احاديث مرويه از پيغمبر اكرم و اوصياى بزرگوار آن حضرت - صلوات الله عليهم اجمعين - رجوع نمايد، درجه ترغيب و تأكيد خداوند متعال و اولياى اسلام را درباره اين دو واجب بزرگ، مى فهمد.

ما، در اين مقدمه از بيان آثار و نتايج عظيمه اين وظيفه دينى و اخلاقى در هدايت جامعه به راه نيكبختى و حصول ثواب و عنايات الهيّه و اجراى قواعد و مقررات مفيدۀ اسلامى و نگه دارى رسوم عدالت و مساوات و تهذيب اخلاق و بسط علم و فرهنگ و ايجاد

ص:8

يگانگى و اتحاد و تعظيم از تشخّصات و شعائر دينى و ملى و دفاع از حقوق همه افراد و حمايت از ضعفا و مظلومين و بينوايان و مبارزه با فحشا و منكرات و جلوگيرى از ستم ستمكاران و تعديات و حق كشي ها و بالاخره انواع مصائب و آلامى كه امروز نوع بشر به آنها مبتلا و گرفتار است، بى نياز هستيم. فقط مى خواهيم خوانندگان اين اوراق را به مسئوليت بزرگى كه اولاً در پيشگاه عدل و حساب الهى، و ثانياً در برابر وجدان پاك خود، ثالثاً در مقابل تاريخ و جامعه انسانيت و نسل آينده دارند، متوجه نماييم تا با كمال دقت، اين رساله را مطالعه نموده ميان خود و خدا به حساب اين واجب بزرگ و معامله اى كه بسيارى از ما مسلمانان امروزه با آن مى نماييم، رسيدگى فرمايند.

مى خواهيم از آنهايى كه از خدا مى ترسند و نداى وجدان پاك انسانيت را مى شنوند بپرسيم كه مسئول اين گناهان و معصيت هايى كه متداول شده و زشتى و قبح پاره اى از آنها از ميان رفته، كيست و آن كسانى كه به طور كلى امر به معروف و نهى از منكر را ترك نموده اند، عذرشان چيست؟

اهل اطلاع و بصيرت مى دانند كه يكى از بزرگ ترين علل انحطاط و عقب ماندن ما مسلمانان امروزه از كاروان ترقى و تمدن، و رواج بازار فساد و اخلاق سيّئه و بيگانه پرستى - كه در ميان ملل اسلامى بى سابقه است - ترك امر به معروف و نهى از منكر و فقدان شجاعت اخلاقى و صراحت لهجه است.

ص:9

امروز هم اگر بخواهيم مانند اسلاف و گذشتگان خود به كمال مجد و شرف برسيم و طورى زندگى كنيم كه دست دشمنان از سر ما كوتاه و از اين بى نظمي ها و هرج ومرج ها نجات يابيم، بايد با تمام خلوص نيت در مقام رفع موانع و معايب برآمده، امر به معروف و نهى از منكر نماييم.

معلوم است كه تعليمات اسلامى بهترين و كامل ترين تعاليم آسمانى است و ممكن نيست كه جامع تر از آن به فكر هيچ مشرّع و قانونگذارى برسد، اما اين تعليمات وقتى سودمند خواهد بود كه توسط امر به معروف و نهى از منكر اجراى آن ضمانت گردد.

اسلام نه فقط به تمام افراد حق داده است كه در اجراى قواعد و تعاليم اسلامى نظارت كنند، بلكه آن را از وظايف حتمى هر فرد دانسته و پيروان خود را در ترك اين وظيفه مورد بازخواست و مؤاخذه قرار مى دهد و با حفظ اين اصل بزرگ، مى خواهد عالي ترين مجتمع بشرى را تشكيل دهد.

اين كانون هاى بدبختى و اين مؤسسات قمار و ربا و اين گناهان كوچك و بزرگ در جوامع مسلمين ثمره مسامحه در اداى اين وظيفه است.

اين ظلم و ستم و انواع تقلّب ها و خيانت ها و پشت هم اندازي ها و جلو آمدن اشخاص نالايق و روى كار آمدن مردمان منفعت پرست و فاسدالاخلاق و تكثير جرائم و جنايات، معلول اجرا نشدن حدود اسلامى است. اگر دست دزد را مى بريدند، يا ميخواران و مرتكبين اعمال زشت ديگر را مطابق موازين اسلامى به كيفر مى رساندند، هرگز

ص:10

براى جلوگيرى از اين مفاسد محتاج به صرف اين مخارج هنگفت و اين تشكيلات عريض و طويل بى فايده نمى شدند.

البته توجه به اين موضوع و اعمال نظارت و مواظبت در اجراى احكام و تكاليف و رعايت آداب حسنه، محتاج به حصول يك مرحله از رشد و فهم است و تا سطح معارف و معلومات جامعه به حدّ كافى ترقى نكند نبايد انتظار داشت كه همه و هركس در امر به معروف و نهى از منكر ساعى و كوشا باشد، ولى نمى توان اين جهت را عذر مقبولى شمرد و خود را در كوتاهى و غفلتى كه نسبت به اداى اين وظيفه روا داشته ايم بى تقصير و معذور بدانيم.

در خاتمه اين نكته را هم يادآور مى شويم كه غرض از نگارش اين رساله اين نيست كه بعضى مردمان نادان بى اطلاع از آداب و اخلاق حسنه و مسائل امر به معروف و نهى از منكر به نام امر به معروف و نهى از منكر، هياهو و جاروجنجال برپا كرده براى يك موضوع كوچك، مفاسد بزرگ توليد كنند؛ زيرا علاوه بر آنكه امر به معروفى كه چنين اشخاصى بنمايند سودى نخواهد داشت، ممكن است به واسطه سوء اخلاق و بى نزاكتى و درشتى و خشونت هاى بى موردى كه از اين گونه افراد در بسيارى از موارد صادر مى شود، شريعت سَمحۀ سَهلۀ اسلامى كه مبنى بر مهربانى و حسن ادب است و بهترين روش اخلاقى را به جامعه ياد مى دهد، به صورت ديگر معرفى گرديده و وضع آنها و ناداني هايى كه به اين اسم مرتكب مى شوند، موجبات تنفّر

ص:11

و انزجار مردم را فراهم كند. پس، از اين دسته تقاضا داريم كه با مطالعه كتاب هايى كه راجع به امر به معروف نوشته شده قبلاً اين نقاط ضعف و نواقص اخلاقى را مرتفع ساخته و آداب و احكام شرعى آن را فرا گيرند. و از كسانى كه ملتفت و آگاه هستند خواهشمنديم كه در اداى اين وظيفه بزرگ، مسامحه نكرده موجبات سربلندى و افتخار خود و جامعه مسلمين را فراهم فرمايند.

ص:12

ضرورت امر به معروف و نهى از منكر

انسان، مخلوق تك بعدى نيست تا تنها به يك چيز و يك كار و يك جا و يك نقطه متوجه باشد؛ زيرا وجودش مركّب از رقايق و غرايز و اجزاى چندى است كه هر يك او را به سويى مى خوانند؛ مثلاً در انسان، هم غريزه ميل به غذا هست، و هم ميل به رياست، و هم ميل به راحتى و آسايش، و هم ميل به نيكوكارى و عبادت، و هم تمايلات ديگر. همين اختلاف خواهش ها و غرائز است كه بشر را با اشكالات بسيار روبرو نموده و حوايج او را نامحدود ساخته است. و همين ها هستند كه او را وادار به كار و كوشش و تحصيل كمال و رفع حوايج مى كند. اگر انسان اينها را نمى داشت انسان نمى بود. و اگر اين غرائز مختلف نبود، اين عزّت و امتياز و آقايى در ميان مخلوقات، نصيب او نمى شد.

حقيقت آدمى و گوهر ذات او را خداوند از رقايق مختلف آفريده و اين اختلاف ميل و خواهش هاى ما، راجع به همان اختلاف مواد حقيقت انسانيت است. خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد:

( إِنّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيراً )؛1

ص:13

«ما انسان را از آب نطفه مختلط خلق كرديم و او را بينا و شنوا قرار داديم».

و درعين حال روش هماهنگ ساختن اين قوا و تنظيم و تعديل و راه حفظ اعتدال و استفاده از آنها را هم به ما آموخته است كه:

( إِنّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً )؛

«ما او را به سوى راه راست هدايت نموديم، حال بخواهد شكرگزار باشد و يا خواهد كفران كند».

در باطن بشر تا به مرحله كاملى از رشد و نبوغ نرسيده باشد قواى ملكوتى و عقلانى با قواى شهوى و غضبيه پيوسته در جنگ و پيكارند. جنود عقل هميشه در برابر سپاه جهل و شيطنت، ايستادگى و صف آرايى مى كنند و هر يك مى خواهند متصرف در وجود او شوند و احساسات گوناگون او را همواره تحريك و تهييج مى نمايند. انسان وقتى سعادتمند خواهد بود و از اين اضطرابات درونى راحت مى شود كه بتواند اين عواطف را مرتب و هماهنگ نموده و هر يك را در جا و محل خود صرف نمايد.

ايمان به خدا بهترين وسيله اى است كه مى تواند جلو جنبش هاى نفس انسان بايستد و او را از افراط و تفريط نجات دهد. ايمان به خدا انسان را شاد و خوشحال نموده و از سرگردانى و تحيّر رهايى داده، طمأنينه قلب به او مى بخشد. چنانچه در قرآن مجيد مى فرمايد:

ص:14

(أَلا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ )؛

هيچ وسيله ديگر نمى تواند در اين نتيجه، جاى ايمان قرار بگيرد. قدرت ايمان در خاموش كردن آتش شهوت و غضب و جلوگيرى از مفاسد و جرايم و جنايات، بيش از تمام وسايلى است كه بشر براى اين منظور به آنها متوسّل شده است. اگر ايمان به خدا نباشد، بيشتر مردم به شرّ و فساد مايل شده و از رعايت آداب و حدود، سرباز مى زنند.

روح ايمان در باطن هر مخلوقى هست و هر آفريده در ذات خود تسليم خدا و متوجه به درگاه اوست. انسان هم فطرتاً داراى اين توجه است و مى فهمد كه خودش، خودش را نيافريده و به اين عالم نياورده و به جز فقر و احتياج ذاتى، داراى چيزى نيست، نه تنها خودش اين طور است، پدر و مادر و اجداد و خويشانش و همه افراد بشر از شاه و گدا و بالاخره تمام مخلوقات از كرات عظيم، خورشيد و ستارگان، تا ذرات كوچك به همين حال اند. نه خودشان از خود، هستى و وجودى دارند و نه مى توانند به ديگرى وجود و هستى بدهند. آفريننده و خالق و نگه دارنده همه خداست كه وجود همه موجودات از اوست و همه را او آفريده و مالك و صاحب اختيار همه است، دانا و تواناست؛ زيرا به مخلوقات، دانايى و توانايى داده و جامع جميع صفات كماليه است و از هر عيب و نقص مبرّا است. پس آدمى بالفطره با مبدأ آفرينش و عالم غيب آشنا و مربوط است، ولى بايد اين آشنايى را كامل كرد و اين التفات

ص:15

و شعور را تقويت نمود. بايد به بشر فهماند كه خدا همواره حاضر و ناظر اعمال و رفتار اوست و هيچ عمل خير و شرّى از دايره علم و دانايى او پنهان نيست. و همان خداست كه بهترين راه و روش زندگى را به انسان ياد داده و به هر كار نيكى هدايت فرموده است. و چون همه افراد از حيث ايمان در يك درجه و مرتبه نيستند و ميزان تأثير و تسلط بر نفوس يكسان نيست، بايد هركس مراقب و مواظب خود باشد و با ملاحظه، قدم بردارد و هواى نفس را كوچك و حقير نشمارد.

با تمام اين مطالب كمتر كسى است كه بتواند طورى زندگى كند كه لغزش و خطايى از او صادر نشود. غالب مردم به واسطه ضعف ايمان و اينكه نتوانسته اند كاملاً بر خويش تسلّط يابند از معصيت و خطا مصون نمى مانند؛ زيرا نقاط ضعف در انسان زياد و نواقص او بسيار است، لذا بايد به وسيله امر به معروف و نهى از منكر اين گونه افراد را ملتفت معايب اعمالشان ساخت تا متنبّه و پشيمان شوند و خط سير خود را عوض كنند.

پاره اى ديگر هم يا اصلاً بى ايمان اند و فطرت پاك انسانيت را از دست داده اند، و يا آن قدر ايمان آنها بى ثمر است كه به رعايت آداب و قوانين، مقيد نيستند و ملاحظه و حسابى در كارها ندارند. اين طايفه را هم توسط امر به معروف و نهى از منكر بايد محدود نمود و وادارشان ساخت كه از آداب و حدود و قواعد، تبعيت و احترام نمايند.

اگر از امر به معروف و نهى از منكر خوددارى شود رفته رفته دامنه

ص:16

گناهان و معاصى توسعه پيدا كرده، رشته زندگى اجتماعى بشر از هم گسيخته خواهد شد و مفاسد و معايب بزرگ توليد مى گردد.

همان طور كه اگر يكى از اعضاى پيكر فرد از انجام كار خود باز ماند، ساير اعضا نيز در انجام وظيفه در رنج و تعب مى افتند، و اگر عضو مريض معالجه نشود، بسا همان يك عضو، تمام پيكر را از پاى در مى آورد، فردى هم كه براى جامعه به منزله يك عضو است، اگر فاسد شد و وظيفه خود را انجام نداد براى تمام جامعه خطرناك خواهد بود و تمام افراد جامعه حق دارند به او اعتراض كنند و اصلاح او را بخواهند.

چنانچه در روايتى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله منقول است كه جامعه را مَثَل به طايفه اى زد كه سوار كشتى شوند و براى هر يك از آنها جا و مكانى معين كنند و يكى از آنها با تبرى جاى خود را سوراخ سازد و ديگران او را از اين كار باز دارند و او در جواب گويد: من در جاى خود تصرف مى كنم و آن را سوراخ مى سازم، به شما كارى نيست! اگر ديگران اين عذر را از او بپذيرند و بگذارند تا كشتى را سوراخ كند، آب در آن وارد شود و همه غرق شوند، و اگر عذر او را نپذيرفتند و او را از اين كار منع نمودند، هم خودشان و هم آن شخص نجات يابد.

«ِإنَّ قَوْماً رَكِبُوا سَفِينَةً فَاقْتَسَمُوا فَصَارَ لِكُلِّ رَجُلٍ مِنْهُمْ مَوْضِعٌ فَنَقَرَ رَجُلٌ مِنْهُمْ مَوْضِعَهُ بِفَأْسٍ فَقَالوُا لَهُ: مَا تَصْنَعُ؟

قَالَ: هُوَ مَكَانِي

ص:17

أَصْنَعُ فِيهِ مَا شِئْتُ! فَإِنْ أَخَذُوا عَلَى يَدِهِ نَجَا وَنَجَوْا، وَإِنْ تَرَكُوا هَلَكَ وَهَلَكُوا».(1)

امر به معروف و نهى از منكر محيط را براى تربيت افراد صحيح و لايق، مساعد مى كند و مادام كه بشر به وجود افراد صالح محتاج است، به امر به معروف و نهى از منكر هم محتاج است. همچنين زمينه هاى فساد را از ميان مى برد و كانون هاى فحشا و منكرات را ريشه كن مى سازد. پس انسان تا در اين جهان طبيعت زندگى مى كند هيچ گاه از امر به معروف و نهى از منكر بى نياز نيست.

بشر باآنكه توانسته است اسرارى را از عالم طبيعت كشف كند و اين همه قواى عظيم را تسخير اراده خود سازد و توانسته است اين همه در ناحيه ظاهر و ماديات پيش برود و هر روز هم با استعداد خدادادى به كشف قوّه مجهوله ديگر موفق مى شود، نمى تواند خود را از تعليمات آسمانى و امر به معروف و نهى از منكر و دعاۀ اصلاح و رجال روحانى و مواعظ و نصايح، بى نياز شمارد و هرچه دانايى و توانايى او روزافزون شود، احتياج او به اين مطالب بيشتر خواهد شد.

ص:18


1- ابن مبارك، مسند، ص 42؛ احمد بن حنبل، مسند، ج 4، ص 270؛ بخارى، صحيح، ج 3، ص 164؛ ثعلبى، تفسير، ج 3، ص 123؛ ورام بن ابى فراس، تنبيه الخواطر، ج 2، ص 294. «گروهى سوار كشتى شدند و كشتى را ميان خود تقسيم كردند. براى هركدام جايى رسيد. يكى از آنها جاى خود را با تبر سوراخ مى كرد، به او گفتند: چه كار مى كنى؟ گفت: اينجا سهم من است، هرچه بخواهم در آن انجام مى دهم. اگر دست او را بگيرند و نگذارند اين كار را بكند، هم خودشان و هم او نجات مى يابد؛ و اگر او را به حال خود واگذارند، هم او و هم ايشان هلاك مى شوند».

راه شناختن معروف و منكر

همان طور كه در نهادِ انسان ميل به ترقّى و نيكوكارى و اعمال صالحه مانند پرستش خدا و راستى و وفا و شكر منعم و ترحّم و عدالت و اعانت فقرا و اجتناب از كارهاى زشت و اعمال سيّئه مانند: كفر نعمت و نادرستى و دروغ و بي وفايى و ستم و حق كشى آفريده شده، در وجود او قوه ديگرى است كه با آن خوبى را از بدى و صلاح را از فساد و خير را از شر و حق را از باطل تمييز مى دهد. اما ضعف و ناتمامى و محدوديت انسان كه همه قواى او را احاطه كرده اين قوه را نيز بى نصيب نگذارده و دايره ادراكات بشر را تنگ و محدود نموده است و او را با تمام معلوماتى كه تحصيل كرده و يا بعداً تحصيل مى نمايد، در برابر مجهولات بي شمارى كه تصور بسيارى از آنها هم براى او محال است، قرار داده است. انسان بايد براى كم كردن اين مجهولات قدم هاى بزرگ بردارد و تا آنجايى كه فكر و حواس او به او اجازه مى دهد سعى و كوشش نمايد و درعين حال معترف باشد كه او بسيار حقير و كوچك، و جهان خلقت بسيار عظيم و بزرگ است و معلومات او هر چقدر هم باشد، متناهى و مطالب مجهول نامتناهى است. خداوند متعال در قرآن مجيد مى فرمايد:

ص:19

(وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللّهِ)

«اگر هر درختى از درخت هاى روى زمين قلم شود و درياى محيط، مركب گردد و هفت دريا بر آن افزوده شود كه كلمات (و مخلوقات) خدا نوشته شود، كلمات الهى تمام نگردد».

انسان هرچند فكرش عالى باشد، از عهده تنظيم يك برنامه عملى صحيح و عادلانه و تشريع تعاليم جامع و مفيدى كه از هر جهت عالم بشريت را اداره نمايد برنخواهد آمد، و نخواهد توانست تنها به كمك خرد و انديشه خود، نيكي ها را از بدي ها و معروف را از منكر تشخيص دهد، مصالح و مفاسد همه امور را ادراك نمايد. بشر هرچه در قوه فهم و ادراك، كامل و برجسته شود از فهم بسيارى از حقايق اظهار عجز مى كند. از حضرت باقرالعلوم عليه السلام مروى است كه فرمود:

«يَا ابْنَ آدَمَ! لَوْ أَكَلَ قَلْبَكَ طَائِرٌ لَمْ يُشْبِعْهُ، وَبَصَرُكَ لَوْ وُضِعَ عَلَيْهِ خَرْقُ إِبْرَةٍ لَغَطَّاهُ، تُريدُ أَنْ تَعْرِفَ بِهِمَا مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»؛(1)

«اى فرزند آدم! هرگاه پرنده اى دل تو را بخورد او را سير نمى سازد و اگر سرِ سوزنى روى چشم تو گذاشته شود آن را

ص:20


1- (2) كليني، الكافي، ج 1، ص 93، ح 8 (باب النهي عن الكلام في الكيفية)؛ صدوق، التوحيد، ص 455، ح 5؛ فيض كاشاني، الوافي، ج 1، ص 374.

مى پوشاند (و كور مى شوى)، آيا با اين چشم و دل مى خواهى ملكوت آسمان ها و زمين را بشناسى؟».

زمين در جنب اين نه طاق خضرا چو خشخاشي بود بر روي دريا

تو خود بنگر از اين خشخاش چندي سزد گر بر بروت خود بخندي

چه بسا از مسائلى كه درك انسان از فهم آنها قاصر، و چه بسا مطالبى كه اصلاً قوّه فهم آن به او داده نشده است كه:

(وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاّ قَلِيلاً)

امروزه كه دنياى علم اين همه ترقى نموده و نيروى دانش و فكر بشر اين همه مجهولات را معلوم ساخته است، باز هم مسلم است كه معلومات انسان اگرچه ميليون ها سال ديگر از عمر او بگذرد در مقابل مجهولاتش حقير و ناچيز است. و اگر ما به غير از اين حواس و راه هاى ارتباطى كه با اين عالم داريم حواس ديگرى مى داشتيم محققاً بر اسرار بيشترى اطلاع پيدا مى كرديم. لذا قرآن مجيد نسبت به شخص اول عالم (يعنى پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله خطاب مى فرمايد كه:

(وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً)

از اين مطالب هم كه بگذريم بيشتر افراد به واسطه نظريات و مقاصد شخصى كه دارند و در اثر آنكه تحت تأثير عوامل بسيارى مانند خواهش هاى نفسانى و تربيت خانوادگى و محيط قرار گرفته اند، در

ص:21

بسيارى از نظريات و آرايى كه اظهار مى دارند متّهم اند. پس نمى توان ميزان تميز خير و شرّ، حقّ و باطل و خوب و بد را به طور كلى «عقل» دانست. خصوصاً كه افراد در درجات استعداد و فهم و شعور و ادراك متفاوت اند و بسيار اتفاق مى افتد كه چيزى را كه يك عقل آن را خوب و معروف تشخيص داده، عقل ديگر در خوبى آن ترديد مى كند، بلكه يك نفر در يك موقع يك عملى را خوب تشخيص مى دهد درحالي كه در موقع ديگر آن را بد و منكر شناخته بود. قضاوت ما راجع به اعمال و رفتار ديگران با قضاوتى كه در كردار و روش خود و كسان خود مى نماييم يكسان نيست.

در اينجا است كه به يك نكته از نكات و حكمتى از حكم بعث رسول و انزال كتب برمى خوريم و كمال احتياج جامعه انسانيت را به معلمين الهى و راهبران آسمانى كه در روشنايى وحى و الهام مصالح و مفاسد هر چيزى را مى بينند و منكر را از معروف جدا مى كنند احساس مى كنيم و مى فهميم كه همان طور كه چشم ظاهر انسان در رؤيت اجسام و ديدن مبصرات به كمك يك نور خارجى مانند نور چراغ يا نور آفتاب محتاج است، چشم باطن يعنى عقل و هوش هم در درك مصالح و مفاسد بسيارى از امور به يك نور و روشنايى خارجى احتياج دارد.

اينجا است كه به درجه تأثير دعوت پيغمبران عليهم السلام در اصلاح امور و نشان دادن مصالح و مفاسد اعمال و كارها و تميز حق از باطل آشنا مى شويم.

ص:22

درحالي كه قوانين و آداب و مقرراتى كه ساخته فكر ناقص بشر است هرگز اين نتيجه را نخواهند داشت.

مراجعه به احكام و تعاليم دين مقدس اسلام و تكاليف واجب، حرام، مكروه و مستحب و خلاصه همه وظايفى كه براى يك نفر مسلمان معين شده ما را از تقديم هر توضيحى در اين خصوص بى نياز مى سازد، زيرا هر باانصافى پس از دقت در تعاليم اسلامى شهادت مى دهد كه ميزان تشخيص معروف از منكر و حق از باطل، فقط دين اسلام است كه به تمام نيكي ها امر و از همه بدي ها نهى نموده است. از حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود:

«

مَا مِنْ شَيْءٍ يُقَرِّبُكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ وَيُبَاعِدُكُمْ مِنَ النَّارِ إِلا وَقَدْ أَمَرْتُكُمْ بِهِ وَمَا مِنْ شَيْءٍ يُقَرِّبُكُمْ مِنَ النَّارِ وَيُبَاعِدُكُم مِنَ الْجَنَّةِ إِلا وَقَد نَهَيْتُكُمْ عَنْهُ»؛(1)

«چيزى نيست كه شما را به بهشت نزديك كند و از دوزخ دور كند مگر اينكه شما را به انجام آن فرمان دادم و چيزى نيست كه شما را به دوزخ نزديك كند و از بهشت دور كند مگر اينكه شما را از انجام آن بر حذر داشتم».

ص:23


1- كليني، الكافي، ج 2، ص 74، ح 2 (باب الطاعة والتّقوي)؛ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 12، ص 27.

جايگاه امر به معروف و نهى از منكر در اسلام

اشاره

در ميان تكاليف و فرايض اخلاقى كم تكليفى مانند امر به معروف و نهى از منكر مؤثر در اصلاح امم و تكامل طوايف است. زنده ترين ملت ها آن ملتى است كه موقعيت امر به معروف و نهى از منكر در ميان آنها محفوظتر و محترم تر باشد. ميزان رشد و بلوغ هر طايفه از درجه توجه و عنايتشان به امر به معروف و نهى از منكر معلوم مى شود.

دين اسلام كه جامعه را به هر مصلحت و كار نيك فرمان داده و از هر مفسده و كار زشت، نهى فرموده، شأن امر به معروف و نهى از منكر را بسيار بزرگ شمرده و راجع به آن انواع تأكيدات و ترغيبات نموده و انتظام تمام تشكيلات اجتماعى و سياسى و حفظ شوكت و عظمت مسلمانان را به آن موقوف كرده است.

تا موقعى كه مسلمانان در امر به معروف و نهى از منكر و برطرف ساختن معايب و مفاسد، بذل همت مى نمودند و حدود و رسوم و قواعد عالى اسلامى در بين آنها پابرجا بود و ضعيف و قوى يكسان و يكنواخت از حقوق خود استفاده مى كردند و يك شخص عادى قدرت داشت كه از يك امير مقتدر حق خود را بگيرد و فقير بينوا با ثروتمند

ص:24

متشخص برابر بود و پادشاهان و زمامداران بزرگ، سخت ترين سخنانى را كه به نام موعظه و امر به معروف به آنها مى گفتند مى شنيدند (و كسى آن را خلاف احترام مقام سلطنت و امارت آنان نمى شمرد)، تجاهر به فسق و فجور و معاصى در جامعه نبود.

البته ذكر تمام آيات قرآن كريم و اخبار و احاديث شريف كه در موضوع امر به معروف و نهى از منكر و تنبيه غافل و تعليم جاهل و دفاع از حق وارد شده است ما را از وضع اختصارى كه در اين رساله در نظر داريم خارج مى نمايد، ولى براى آنكه معلوم شود مسامحه و كوتاهى در انجام اين وظيفه ما را از چه مصالح و فوايد بزرگى محروم و به چه مصائب و مفاسدى مبتلا مى سازد به ذكر بعض از آيات قناعت نموده و براى اطلاع بيشتر، خوانندگان محترم را به مطالعه كتب مفصله حديث مانند الكافى، وسائل الشيعه، بحارالانوار و غيره سفارش مى كنيم.

رستگارى در گرو نظارت همگان

خداوند متعال مى فرمايند:

(وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)؛

«بايد از شما جماعتى باشند كه مردم را دعوت به خير كنند و به نيكى امر، و از بدى نهى نمايند و چنين مردمى رستگاراند».

ص:25

ملاك امتياز امت اسلامى

( كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ )؛

«شما (مسلمانان حقيقى) بهترين امّتى هستيد كه در جهان پديد آمده ايد، [چرا كه] به خوبى، امر مى كنيد و از بدى باز مى داريد و به خدا ايمان داريد».

همگانى بودن اين فريضه

(وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطِيعُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ)؛2

«مردان مؤمن و زنان مؤمنه بعضى از ايشان يار و ناصر بعضى ديگرند؛ امر مى كنند به معروف و نهى مى كنند از منكر و برپا مى دارند نماز را، و اداى زكات مى كنند و خدا و رسول را اطاعت مى نمايند، ايشان اند كه به زودى مشمول رحمت الهى مى شوند، به درستي كه خداوند، عزيز و حكيم است».

و در وصف مهاجرين مى فرمايد:

ص:26

( الَّذِينَ إِنْ مَكَّنّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ )؛

«(مهاجرين) آن چنان كسانى هستند كه اگر آنها را در زمين تمكين داديم، اقامه كنند نماز را و اداى زكات كنند و امر به معروف و نهى از منكر نمايند».

در كتاب وسائل الشيعه از حضرت ثامن الحجج عليه السلام روايت نموده كه فرمود:

«

لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلَتَنْهُنَّ عَنِ المنُكَرِ أَوْ لَيَسْتَعْمِلَنَّ عَلَيْكُمْ شِرَارُكُمْ فَيَدْعُو خِيَارُكُمْ فَلا يُسْتَجَابُ لَهُمْ »؛(1)

«البته امر به معروف و نهى از منكر كنيد، وگر نه، بَدانتان بر شما مسلّط گردند و نيكانتان دعا كنند و دعايشان مستجاب نمى شود».

و از حضرت ابي عبدالله عليه السلام روايت كرده كه فرمود:

«إِنَّ رَجُلاً مِنْ خَثْعَمٍ جَاءَ إِلَى رَسُولِ اللهِ صلي الله عليه و آله فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ! أَخْبِرْنِي مَا أفْضَلُ الإِسْلامِ؟

قَالَ: الإِيمَانُ بِاللهِ.

قَالَ: ثُمَّ مَاذَا؟

قَالَ: صِلَةُ الرَّحِمِ.

قَالَ: ثُمَّ مَاذَا؟

قَالَ: الأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيُ عَنِ الْمُنْكَرِ.

ص:27


1- (2) حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 11، ص 394.

قَالَ: فَقَالَ الرَّجُلُ: فَأَخْبِرْنِي أَيُّ الأَعْمَالِ أَبْغَضُ إِلَى اللهِ؟

قَالَ: الشِّرْكُ بِاللهِ.

قَالَ: ثُمَّ مَاذَا؟

قَالَ: قَطِيعَةُ الرَّحِمِ.

قَالَ: ثُمَّ مَاذَا؟

قَالَ: الأَمْرُ بِالْمُنْكَرِ وَالنَّهْيُ عَنِ الْمَعْرُوفِ»؛(1)

«مردى از قبيله خثعم حضور پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله شرفياب شد و پرسيد كه برترين مراتب اسلام چيست؟

حضرت فرمود: ايمان به خدا.

عرض كرد: بعد از آن، چه چيز است؟

فرمود: صله رحم.

عرض كرد: بعد از آن، چه چيز است؟

فرمود: امر به معروف و نهى از منكر.

پس از آن سؤال نمود: چه عملى پيش خدا مبغوض ترين اعمال است؟

فرمود: شرك به خدا.

عرض كرد: بعد از آن، چه عملى است؟

فرمود: قطع رحم.

پرسيد: بعد از آن؟

فرمود: امر به منكر و نهى از معروف».

ص:28


1- حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 11، ص 396.

و از حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله نقل نموده كه فرمود:

«إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ لَيُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعِيفَ الَّذِي لا دِينَ لَهُ».

فَقِيلَ: وَمَا الْمُؤْمنُ الضَّعِيفُ الَّذِي لا دَينَ لَهُ؟

قَالَ: «الَّذِي لا يَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ»؛(1)

«خداوند [با عزت و جلال] دشمن مى دارد مؤمن ضعيفى را كه دينى براى او نيست. پس [به آن حضرت] عرض شد: مؤمن ضعيفى كه دينى براى او نيست چه كسى است؟ فرمود: كسى كه نهى از منكر نكند».

و از حضرت ابي عبدالله عليه السلام روايت نموده كه فرمود:

«قَالَ النَّبيُ صلي الله عليه و آله: كَيْفَ بِكُمْ إِذَا فَسَدَتْ نِسَاؤُكُمْ وَفَسَقَ شَبابُكُمْ وَلَمْ تَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَلَمْ تَنْهَوا عَنِ الْمُنْكَرِ؟

فَقِيلَ لَهُ: وَيَكُونُ ذَلِكَ يَا رَسُولَ اللهِ؟

فَقَالَ: نَعَمْ وَشَرٌّ مِنْ ذَلِكَ، كَيْفَ بِكُمْ إِذَا أَمَرْتُمْ بِالْمُنْكَرِ وَنَهَيْتُم عَنِ الْمَعْرُوفِ؟

فَقِيلَ لَهُ: يَا رَسُولَ اللهِ وَيَكُونُ ذَلِكَ؟

قَالَ: نَعَمْ وَشَرٌّ مِنْ ذَلِكَ، كَيْفَ بِكُمْ إِذَا رَأَيْتُمُ الْمَعْرُوفَ مُنْكَراً وَالمْنُْكَرُ مَعْرُوفاً؟»؛(2)

«پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: چه حالى خواهيد داشت زمانى كه

ص:29


1- حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 11، ص 397.
2- حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 11، ص 396-397.

زنانتان فاسد و جوانانتان فاسق شوند و حال آنكه شما امر به معروف و نهى از منكر نكرده ايد.

پس [به ايشان] عرض شد: يا رسول الله! آيا چنين چيزى خواهد شد؟

فرمود: [بلى و] بدتر از اين خواهد شد؛ آن موقعى كه به بدى و زشتى امر كنيد و از خوبى و كار پسنديده نهى نماييد.

پس عرض شد: آيا چنين چيزى مى شود؟

فرمود: [آرى و] بدتر از اين [نيز] خواهد شد؛ آن هنگامى كه كار خوب و پسنديده را بد و كار زشت را خوب ببينيد».

و به نقل از شيخ مفيد از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام روايت كرده كه فرمود:

«مَنْ تَرَكَ إِنْكَارَ الْمُنْكَرِ بقَلْبِهِ وَلِسَانِهِ وَيَدِهِ فَهُوَ مَيِّتٌ بَيْنَ الأَحْيَاءِ»؛(1)

«هركس انكار منكر را ترك كند، به توسط دل و زبان و دستش، مرده اى است در ميان زندگان! (ترك نهى از منكر نشانه مرگ و نيستى و فعل آن علامت حيات و زندگى است)».

و به نقل از ابن ادريس رحمه الله از حضرت ابي جعفر عليه السلام روايت كرده كه فرمود:

«قالَ: مَنْ مَشَى إِلَى سُلْطَانٍ جَائِرٍ فَأَمَرَهُ بِتَقْوَى اللهِ وَوَعَظَهُ وَخَوَّفَهُ كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ الثَّقَلَيْنِ: الْجِنِّ وَالإِنْسِ وَمِثْلُ أعْمالِهِم»؛(2)

«هركس به سوى پادشاه ستمكارى برود و او را به پرهيزكارى امر

ص:30


1- حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 11، ص 404.
2- (2) حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 11، ص 406.

كند و پند دهد و بترساند، از براى اوست مثل اجر ثقلين؛ جنّ و انس و مثل اجر عمل هاى ايشان».

و از شيخ الطائفه رحمه الله نقل نموده كه مرسلاً از حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود:

«

لا يَزَالُ أُمَّتِي بِخَيْرٍ مَا أَمَرْوا بِالْمَعروف ِوَنَهَوا عَنِ الْمُنكرِ وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ، فَإِذَا لَمْ يَفْعَلُوا ذَلِكَ نُزِعَتْ مِنْهُمُ الْبَرَكَاتُ وَسُلِّطَ بَعْضُهُم عَلَى بَعْضٍ وَلَمْ يَكُنْ لَهُمْ نَاصِرٌ فِي الأَرضِ وَلا فِي السَّمَاءِ »؛(1)

«[پيوسته] امّت من كارشان خوب خواهد بود مادام كه امر به معروف و نهى از منكر كنند و يكديگر را بر نيكى يارى و مساعدت كنند، پس وقتي كه اين كارها را انجام ندهند، بركت ها از ايشان گرفته مى شود، و بعضى از ايشان بر بعضى مسلّط شوند و برايشان ياورى در آسمان و زمين نباشد».

و در نهج البلاغه از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام روايت نموده است كه در ضمن بياناتى راجع به امر به معروف و نهى از منكر فرمود:

«

وَمَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلِّهَا وَالْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللهِ عِنْدَ الأَمْرِ بِِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيِ عَنِ الْمُنكَرِ إِلا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ»؛(2)

«تمام اعمال خير و نيك و [حتى] جهاد در راه خدا، در پيش امر به معروف و نهى از منكر نيست مگر مانند آب دهن انداختن در پيش درياى بزرگ».

ص:31


1- حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 11، ص 398.
2- (2) نهج البلاغه، ترجمه فيض لاسلام، حكمت 366، ج 6، ص 1263.

و علامه قدس سره در كتاب تذكرة الفقهاء از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده است كه فرمود:

«مَا قُدِّسَتْ أُمَّةٌ لَمْ تُأْخَذْ لِضَعِيفِها مِنْ قَوِيِّهَا بِحَقّهِ غَيْرِ مُضَيّعٍ»؛(1)

«خوشبخت و سعادتمند نمى شود امتى كه حق ضعيفان خود را از نيرومندهايشان نگيرند».

ص:32


1- علامه حلي، تذكرة الفقهاء، ج 1، ص 458.

وسايل امر به معروف و نهى از منكر

منظور از امر به معروف و نهى از منكر، سوق مردم به نيكوكارى و خوددارى از كارهاى زشت و منكرات و اعمال نظارت در اجراى حدود و مقررات است و چون به حسب موارد، اشخاص، امكنه و ازمنه براى اين مقصود از وسايل مختلفه مى شود استفاده كرد و نمى توان يك وسيله معينى را ذكر نمود، بايد همه افراد به نوبه خود و درخور تمكّن و استعداد و وسايلى كه در دسترس آنهاست اين وظيفه را نصب العين قرار دهند، و آن كسانى كه متمكّن از بذل مال هستند به وسيله صرف مال و انفاق، و آنهايى كه قدرت نطق و خطابه دارند توسط سخنراني ها، و اشخاصى كه نويسنده و صاحب قلم اند به وسيله انتشار رساله ها و كتاب ها و بيانيه ها و روزنامه و مجلّه و حتى نامه هاى خصوصى، و كسانى كه نفوذ كلمه و رياست دارند با استفاده از نفوذ و رياست خود و به طور كلى كوچك و بزرگ از هر راه و وسيله صحيح و معقول و دنياپسند، بايد اين مقصود عالى را تأمين نمايند.

در دنياى فعلى وسايل تبليغ و انتشار آراء و عقايد و افكار، بسيار ترقّى كرده و يكى از بزرگ ترين اركان زندگى اجتماعى گرديده است موضوع تبليغات و انتشارت، مورد توجه عموم ملل قرار گرفته و

ص:33

روزبه روز بر توسعه تشكيلات آن مى افزايند؛ با تبليغات مى جنگند، تجارت و كسب مى كنند، استعمار مى كنند، خراب مى كنند، آباد مى كنند، اخلاق را فاسد مى كنند و يا سطح آداب و اخلاق و فرهنگ و تربيت را بالا مى برند. هيچ وسيله اى براى نيل به مقاصد، آسان تر و مفيدتر از وسايل امروزى كه جهان را مانند يك مجلس و يك اطاق درس قرار داده نيست.

بيشتر مفاسد جامعه نتيجه انتشار انديشه هاى زهرآگين و قلم هاى منحرف است و تا وضع بعضى از مطبوعات و سخنراني ها دوام داشته باشد، بازار فساد و خيانت و ستم رواج خواهد داشت؛ مقالات برانگيزنده احساسات شهوانى و داستان هاى عشقى و انتشار عكس زن هاى لخت و برهنه، جز دعوت به نابكارى و فساد معنى ديگرى ندارد، و كسى هم نيست بپرسد آقاى روزنامه نويس! چرا حيثيت روزنامه نگارى و قلم را به اين پايه از ابتذال و رسوايى مى رسانى؟ و با دشمنان اسلام و بيگانگان همكارى مى كنى؟ و در بردن شرافت و عزّت و آبروى قوم خود كوشش مى نمايى؟ چرا به جاى مدافعه از حقوق مردم و تشويق آنان به تكميل علوم و فرا گرفتن صنايع مفيد و تهذيب اخلاق و ايجاد حس تعاون و همكارى و برادرى، با نوشتن اين مطالب مردم را از راه منحرف و از كاروان ترقى بازمى دارى؟

عيب مهم تر آن است كه اين گونه مطبوعات و نويسندگان را بعضى مقامات خارجى يا داخلى كه به جز استعمار و نيل به منافع پليد مادى و

ص:34

اشغال ميز... يا كرسى... نظرى ندارند، تأييد و حمايت مى نمايند و اگر هم مذاكره اصلاح قلم و بيان در ميان آيد به جاى جلوگيرى از اين قلم هاى ناپاك، از مطبوعات آزادي خواه باايمان و زبان هاى گويندگان صالح جلوگيرى مى شود و آنها را كه بلندگوى دشمنان اسلام اند آزاد مى گذارند تا هرچه مى خواهند با دين، با استقلال، با اخلاق جوانان و دختران معصوم ما بنمايند و اينها را در فشار مى گذارند تا از ميدان بيرون روند.

در اين مفاسد، بدبختانه اكثر برنامه هاى راديو و موسيقى آن هم دست كمى از اين قلم هاى مسموم ندارد، بلكه خطر آن براى فاسد ساختن جامعه و توسعه اخلاق زشت به مراتب بيشتر است و يكى از بزرگ ترين واجبات، توجه اولياى خانواده ها به حفظ افراد عائله از اين مفاسد و اصلاح همين وسايل انتشارات و تبليغات است.

اين حالِ يك قسم نشريات و مطبوعات است كه به نام آشنا كردن مردم با تمدن جديد و مدنيت هاى زنده دنيا، به خرابى و پايين آوردن سطح بصيرت و بينش و معرفت و اخلاق و ترويج فساد و منكرات و كمك به اجانب مشغول اند. درحالي كه نه فقط مردم را به آداب حسنه و هزاران نعمت ها و سعادت هايى كه ملل زنده و متمدن دنيا داراى آن هستند راهنمايى نمى كنند و به علوم و دانش هاى آنها آشنا نمى سازند، بلكه مقصود دشمنان اسلام را انجام داده مردم را دعوت به خيانت و وطن فروشى و بى غيرتى و اختلاف و نفاق كرده از راه انسانيت و اسلاميت منحرف مى سازند.

ص:35

يك قسم ديگر هم نشريات و كتاب هايى است كه مدتى است در بسيارى از كشورهاى شرق ازطرف صاحبان مسلك ها و مذهب هاى تازه اى كه هر روز اختراع مى شود و با پول اجانب و سرمايه و تحريك بيگانگان اداره مى شوند انتشار مى يابد. درحقيقت همان هايى كه آن دسته اول را اداره مى كنند ارباب اين طبقه هم هستند هر دو از يك فاميل اند و هر دو نوكر و كاسه ليس اجنبى. از قبيل اين اشخاص را - كه فاقد هر صلاحيت و شايستگى هستند و به جز زشت كارى و عيّاشى و حشر با سگ و خرس و رقص با فواحش و سرمايه دارى افتخارى ندارند - براى راهزنى و ايجاد اختلاف و انداختن سنگ تفرقه در ميان مسلمانان مى گمارند.

حتى گاهى در گوشه و كنار، عناصر پليد و اشخاص كثيفى ديده مى شوند كه اگرچه خيلى فرومايه و حقيرند، ولى دشمنان اسلام همين ها را وسيله اجراى مقاصد خود قرار داده هر وقت بتوانند توسط آنان القاى اختلاف مى نمايند و براى نگاه دارى اين گونه اشخاص و انتشار كُتب ضالّه كه به نام آنها منتشر مى شود و يك نفر هم خريدار ندارد، در سال مبالغ زياد صرف مى نمايند.

امّا خوشبختانه امروز بسيارى از مسلمين از اين دسايس و تحريكات و سياست ها تا حدّى مطّلع شده و بيدار گشته اند و اين مردم را شناخته و كمتر كسى به اين حرف ها توجه مى كند. و هرچه مسلمانان با اصول اسلام و معارف دينى آشناتر مى شوند از نتيجه سوء اين تحريكات، بهتر

ص:36

بر كنار خواهند ماند. از اين جهت هركسى بايد متوجه باشد كه به نوشته ها و كتاب هايى كه به نام دين و اسلام منتشر مى شود، اگر خود اهل علم و اطلاع نيست بى مراجعه به علماى اعلام و اهل اطلاع، ترتيب اثر ندهد و آن را اصل و ملاك عمل قرار ندهد و به محض آنكه قسمتى از كتاب را با ذوق خود يا بعض موازين اسلامى موافق يافت، به آن عمل و اعتماد ننمايند؛ زيرا ممكن است يك كتاب مفصّل و يك سلسله مطالب صحيحه را براى يك اشتباه كارى كه بعدها بزرگ مى شود، بنويسند. و هم بسيارى از نويسندگان بااينكه به عقيده خود خواسته اند خدمتى انجام دهند براى آنكه اطلاعات كافى از مبانى اسلام و احاديث و روايات و علوم دينى ندارند، دچار اشتباهات بسيار مى شوند.

اين موضوع را، چون خيلى با وضع اين رساله ارتباط ندارد، بيشتر از اين تعقيب نمى كنيم. فعلاً غرض اين است كه زبان و قلم مقام مهمى را در دنيا حائز هستند و براى امر به معروف و نهى از منكر بهترين وسيله به شمار مى روند.

راجع به گفتن سخنان سودمند و مطالب نافعه به حال جامعه در دين مقدّس اسلام تأكيد بسيار شده است؛ ازجمله در كتاب وسائل الشيعه از سكونى نقل نموده كه حضرت ابي عبدالله عليه السلام فرموده:

«قَالَ رَسُولُ اللهِ صلي الله عليه و آله: وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مَا انْفِقَ مِنْ نَفَقَةٍ أَحَبَّ مِنْ قَوْلِ الْخَيْرِ»؛(1)

ص:37


1- حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 11، ص 397.

«رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: سوگند به آن خدايى كه جانم به دست اوست مردم انفاق نكرده اند چيزى را كه محبوب تر باشد از قول خير و گفتار نيك».

و همچنين از حضرت ابي عبدالله عليه السلام روايت نموده است كه فرمود:

«لا يَتَكَلَّمُ الرَّجُلُ بِكَلِمَةِ حَقٍّ يُؤْخَذُ بِهَا إِلا كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ أَخَذَ بِهَا، وَلا يَتَكَلَّمُ بِكَلِمَةِ ضَلالٍ يُؤْخَذُ بِهَا إِلا كَانَ عَلَيْهِ مِثْلُ وِزْرِ مَنْ أَخَذَ بِهَا»؛(1)

«كسى به كلمه حقّى تكلّم نمى كند كه آن كلمه به كار بسته شود مگر آنكه از براى او باشد مثل اجر كسى كه آن را به كار مى بندد و كسى به كلمه باطلى تكلم نمى كند كه به آن عمل شود مگر آنكه بر گوينده آن مثل گناه كسى كه به آن عمل نمايد، مى باشد».

ص:38


1- حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 11، ص 437.

فوايد امر به معروف و نهى از منكر

هركسى مطابق وسعت دايره اطلاعات و ميزان معلوماتى كه دارد، فوايد امر به معروف و نهى از منكر را دريافته و مى فهمد. اگر بخواهيم همه ثمرات اخروى و دنيوى آن مانند تقرّب به درگاه الهى، و آمرزش گناهان، و اجر و ثواب فراوان، نظارت در اجراى حدود و قوانين، حمايت از حقوق ضعفا و بينوايان، نگاه دارى بيچارگان و افتادگان، تهذيب اخلاق و بسط و توسعه علم و فرهنگ، پيشرفت صنايع و اختراعات، تأسيس سازمان هاى خيريّه و عام المنفعه، عمران بلاد و شهرستان ها، تأمين عدالت اجتماعى و خدمات نوعى، نيكوكارى و احياى حسّ تعاون و همكارى، سعى در قضاى حوائج و انتظام امور كسب و معاملات، دادرسى به ستمديدگان و منع زمامداران و ارباب مناصب و مشاغل از تجبّر و ستمكارى و تضييع حقوق افراد و جلوگيرى از فحشا و منكرات و صدها فايده ديگر را در اينجا احصا نموده، و در اطراف هر يك توضيحاتى بدهيم، از مقصود دور مى شويم، لذا به ذكر قسمتى از حديث شريفى كه از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت شده قناعت مى كنيم.

شيخ كلينى رحمه الله در كتاب الكافي درضمن حديثى از امام پنجم حضرت باقرالعلوم عليه السلام روايت نموده است كه فرمود:

ص:39

«إِنَّ الأَمْرَ بِالْمَعرُوفِ وَالنَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ سَبِيلُ الأَنْبيَاءِ، وَمِنْهَاجُ الصُّلَحَاءِ، فَرِيضَةٌ عَظِيمَةٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ وَتَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ، وَتَحِلُّ الْمَكَاسِبُ، وَتُرَدُّ الْمَظالِمُ، وَتُعْمَرُ الأَرْضُ وَيُنْتَصَفُ مِنَ الأَعْدَاءِ وَيَسْتَقِيمُ الأَمْرُ»؛(1)

«امر به معروف و نهى از منكر، راه پيغمبران و روش صالحان و شايستگان است. واجب بزرگى است كه به سبب آن واجبات ديگر به پا داشته مى شود و راه ها امن، و كسب ها حلال مى گردد و اموال و حقوقى كه به ستم و غصب گرفته شده به صاحبانش ردّ مى شود و زمين، معمور و آباد مى گردد و از دشمنان انتقام گرفته مى شود و كارها راست و مستقيم مى گردد».

ص:40


1- كليني، الكافي، ج 5، ص 56 (باب الامر بالمعروف والنهي عن المنكر)؛ طوسي، تهذيب الاحكام، ج 6، ص 181.

ضررهاى ترك امر به معروف و نهى از منكر

حكومتِ عدالت در هر قوم و حصول نعمت امنيت و آسايش، و بالاخره سعادت افراد و اقوام، به ميزان احترام آنها از حقّ و مواظبت آنان در حق گذارى است. اگر اين صفت در ميان مردم قوى و زنده باشد و همه قولاً و عملاً از حقّ طرف دارى و حمايت كنند، نه حقّ كسى پايمال مى گردد، و نه از كسى كارى برخلاف حقّ صادر مى شود، و حق بر همه چيز و همه كس مقدّم مى گردد.

در اين جهت دين اسلام از آنچه لازمه تأكيد است دريغ نفرموده و به مسلمانان دستور داده است كه حق را بالاتر از هر چيز بدانند و در رعايت آن و حق گذارى و طرف دارى از حقّ، خدا را در نظر گرفته حتّى ملاحظه سود و زيان شخصى خود را هم ننمايند.

خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد:

( قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ )؛

ص:41

«بگو اگر شما پدران، فرزندان، برادران، زنان، عشيره، دودمان و مال هايى كه جمع و ذخيره نموده ايد، و تجارتى كه از كساد آن مى ترسيد و خانه هايى كه اختيار كرده ايد، آنها را بيشتر دوست داريد از خدا و پيغمبر او و جهاد در راه او، پس منتظر فرمان خدا، (يعنى عذاب او) باشيد؛ و خداوند مردم فاسق را هدايت نمى كند».

در اين آيه شريفه خداوند نسبت به كسانى كه راجع به امور اجتماعى و اداى تكليف و تحصيل خشنودى خدا و پيغمبر، بى قيد و سهل انگارى مى كنند و منافع شخصى دنيوى را بر مصالح نوعى و اخروى ترجيح مى دهند، شديدترين تهديدات را فرموده است.

مراقبت در اداى وظيفه امر به معروف هم مربوط به همين حس احترام از حق و پشتيبانى از حق گذاران است. اگر حاكم بر قلوب و نفوس مردم «حق» باشد، نسبت به امر به معروف و نهى از منكر توجه و اعتنا خواهند داشت. و اگر از حاكميت و نفوذ آن در قلوب جامعه كاسته شود، به همان حدّ به شأن امر به معروف بى اعتنايى مى شود. و هرگاه حق و عدالت در ميان قومى مورد رعايت نباشد، از تمام فوايدى كه در امر به معروف و نهى از منكر است بى نصيب و به ضدّ آن مبتلا شده، عوض حقّ، باطل، و به جاى راستى و امانت، دروغ و خيانت، و عوض علم و معرفت، نادانى و جهالت، و به جاى عدل و

ص:42

داد، ستم و بيدادگرى، و عوض طهارت و عفّت و تقوا، ناپاكى و فسق و فجور رواج خواهد يافت.

اهل فساد و ستمكارى، گستاخ و بى شرم گرديده، همّت ها پست و رغبت ها در تحصيل علوم، كمالات و اعمال حسنه از ميان مى رود.

اهل خير و نيكوكارى كم مى شوند و در عوض، اشرار و ستمكاران بسيار مى گردند و - همان طور كه در اخبار وعده داده شده، اشخاص نالايق و بَدمنش بر جامعه مسلط مى شوند - و درهاى بركت هاى آسمان و زمين مسدود و از معاشرت ها و كسب ها و عبادات و طاعات و مواعظ و پندها و كوشش ها، خير و بركت برداشته خواهد شد.

بر چنين مردمى هر دشمنى غالب و به آسانى آنان را استعباد و استثمار نموده، حيثيت و قوميت آنها را پايمال هوس و منفعت خود مى كند. چنين قومى به جاى آنكه ديگران را استخدام كنند، مستخدم بيگانگان مى شوند.

شايد بعضى گمان كنند كه اگر در ميان اهل معاصى خود را حفظ كنند، يا از حقوق خود دفاع نمايند، كفايت مى كند و بيش از اين مسئوليتى ندارند، و حال اينكه اين اشخاص شرعاً و عقلاً مسئول اند.

در كتب اخبار به اين مضمون رسيده است كه خداوند به حضرت شعيب عليه السلام وحى فرمود: «از قوم تو صدهزار نفر را هلاك مى كنم؛ چهل هزار از بَدان و اشرار ايشان و شصت هزار نفر از نيكان و اخيار آنها!».

ص:43

شعيب عليه السلام عرض كرد: خدايا اشرار به جاى خود عذاب مى بينند، ولى اخيار به چه سبب هلاك مى گردند؟

خطاب شد: «براى آنكه مداهنه نمودند با گناهكاران و براى غضب من غضب نكردند».(1)

ص:44


1- كليني، الكافي، ج 5، ص 56، ح 1؛ طوسي، تهذيب الاحكام، ج 6، ص 181؛ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 11، ص 416؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 12، ص 386؛ ج 14، ص 161؛ ج 97، ص 81، 93.

آداب امر به معروف و نهى از منكر

مقصود از آداب، آن چيزهايى است كه رعايت آنها در حصول غرض و گرفتن نتيجه، مؤثّر است مانند: لينت و نرمى كلام و اجتناب از درشتى و خشونت و استعمال الفاظ توهين آميز و رعايت نزاكت و خوش خلقى و احترام اشخاص؛ مگر در مواردى كه گرفتن نتيجه، بى خشونت و درشتى ميسر نباشد.

مقصود از امر به معروف و نهى از منكر انجام يك وظيفه اخلاقى و نوع پرورى است و به اين جهت بايد تا امكان دارد طورى اداى اين وظيفه را نمود كه باعث آزردگى و رنجش خاطر طرف نشود و او را در مقام لجاجت نيندازد.

چو كاري بر آيد به لطف و خوشي چه حاجت به تندى وگردن كشي

خداوند به حضرت موسى و هارون كه براى دعوت فرعون مأمورشان ساخت دستور داد كه او را با كلام ليّن و نرم بخوانند:

( فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً )؛1

ص:45

در بحارالانوار از كتاب مصباح الشّريعه روايتى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود:

«امركننده به معروف بايد دانا به حلال و حرام باشد و از آنچه راجع به خود اوست فراغت يافته باشد، نصيحت كننده مردم باشد و با آنها مهربانى و مدارا نمايد، با لطف و بيان خوش، آنان را دعوت كند. آگاه به تفاوت اخلاق مردم باشد تا با هركسى مطابق اخلاق و عادات او رفتار كند. دانا به مكر نفس و مكايد شيطان باشد و در آنچه كه از مردم به او مى رسد از اذيت و ابتلا، صبر نمايد و در مقام مكافات و تلافى برنيايد و از آنها شكايت نكند و آمرانه و حاكمانه امر به معروف ننمايد و از براى خود، با كسى درشتى و خشونت نكند، بلكه با نيت پاك براى خدا امر به معروف كند و از او يارى بخواهد و اگر نافرمانى او را نمودند و جفا بر او روا داشتند، صبر نمايد و اگر از او پذيرفتند از آنها تشكّر كند كار خود را به خدا واگذار كند و عيب خود را ببيند».(1)

يكى از آدابى كه رعايت آن بسيار لازم است اين است كه جز در مورد ضرورت عيب كسى را در پيش ديگران نگويد و تا ممكن است عيوب مردم را بپوشاند و آنها را در خلوت به عيبشان آگاه سازد.

ص:46


1- مجلسي، بحارالانوار، ج 97، ص 83-84، ح 52 (باب وجوب الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر وفضلهما).

يكى ديگر از آداب مهمّه اين است كه: امركننده به معروف، تارك آن و نهي كننده از منكر، عامل به آن نباشد تا سخن او در دل ها اثر كند.

در نهج البلاغه از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام روايت شده است كه فرمود:

«مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَعَلَيْهِ أَنْ يَبْدَأَ بِتَعلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ وَلِيَكُنْ تَأْديبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبهِ بِلِسَانِهِ، وَمُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَمُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالإِجْلالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَمُؤَدِّبِهِمْ»؛(1)

«كسى كه خود را پيشواى مردم قرار دهد بايد پيش از آنكه به تعليم ديگران مشغول شود خود را تعليم دهد، و بايد با رفتار خود به مردم ادب بياموزد، پيش از آنكه با زبان آنها را ادب كند و كسى كه خود را تعليم مى دهد و ادب مى كند سزاوار است به احترام و تجليل از كسى كه تعليم دهنده مردم و ادب آموز ايشان است».

و نيز در كتاب مذكور از آن حضرت نقل شده كه فرمود:

«لَعَنَ اللهُ الآمِرِينَ بِالْمَعْروفِ التَّارِكينَ لَهُ، وَالنَّاهِينَ عَنِ الْمُنْكَرِ الْعَامِلِينَ بِهِ»؛(2)

«خدا لعنت كند امركنندگان به معروفى را كه آن را ترك مى كنند و نهي كنندگان از منكر را كه به آن عمل ميكنند».

يكى از بزرگ ترين عوامل موفقيت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله به شهادت تاريخ

ص:47


1- نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، حكمت 70، ج 6، ص 1117.
2- نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، خطبه 129، ج 2، ص 403.

در كار هدايت مردم، ايمان محكم و پايدار آن حضرت به آنچه ازطرف خدا بر او وحى مى گرديد بود(1) كه مى فرمود:

«اگر آفتاب را در دست راستم و ماه را در دست چپم گذارند كه از دعوتم دست بردارم، نمى پذيرم».(2)

در تمام تعاليم اسلامى، خود آن بزرگوار و اهل بيتش پيش قدم بودند و رفتار و اخلاق آن حضرت مردم را شيفته و دلباخته اسلام مى ساخت.

آن كس كه امر به معروف و نهى از منكر مى كند و خود به خلاف گفته خود رفتار مى نمايد، نتيجه مهمّى نخواهد گرفت و زحماتش بيشتر به هدر مى رود.

وغير تقي يأمر النّاس بالتّقي طبيب يداوي النّاس وهو مريض(3)

و

خشك ابري كه بود ز آب تهي نايد از او صفت آب دهي(4)

در قرآن مجيد راجع به حضرت شعيب پيغمبر - على نبينا وآله وعليه السلام - آمده است كه به قوم خويش مى فرمود:

ص:48


1- اشاره به آيه: (آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ). بقره، 285.
2- قمي، تفسير، ج 2، ص 228؛ طبري، تاريخ، ج 2، ص 67؛ ابن كثير، البداية و النهايه، ج 3، ص 56؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 18، ص 182.
3- وَ هُوَ سَقيم.
4- شعر از ابوعثمان الحبرى است.

(وَ ما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ)؛

معنى آيه شريفه بنا بر بعضى تفاسير، اين است كه حضرت شعيب عليه السلام مى فرمود:

«من نمى خواهم با شما در آنچه كه از آن نهى مى كنم مخالفت نمايم».

و در سوره فصلت مى فرمايد:

(وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ)؛

«چه كسى قول و گفته اش بهتر است از آنكه مى خواند به سوى خدا و عمل صالح و گويد من از مسلمين ام».

و از كسانى كه به موعظه و دعوت خود عمل نمى كنند خداوند متعال آنان را مذمّت نموده و مى فرمايد:

( أَ تَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ )؛3

«آيا امر مى كنيد مردم را به برّ و نيكى، و خود را فراموش مى نماييد».

بااينكه اين مطالب را بايد كاملاً در نظر گرفت، امّا كسى هم حق ندارد كه از امر به معروف به اسم اينكه من خود به آن عمل نمى كنم خوددارى نمايد؛ زيرا امر به معروف تكليفى است كه مستقلاً در عهده انسان است و بايد آن را ادا نمايد.

در اخبار رسيده است كه:

ص:49

«مُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَإِنْ لَمْ تَعْمَلُوا بِهِ كُلِّهِ»؛(1)

و همچنين كسى حقّ ندارد از شنيدن مواعظ و نصايح به اين دليل كه گوينده و واعظ، عمل به گفته خود نمى كند و كردارش را مانند گفتار نساخته، سر بتابد و به اعتراض پردازد، زيرا در پيشگاه شرع و وجدان، اين عذر از او پذيرفته نيست.

از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«خُذِ الْحِكْمَةَ أَنَّى كَانَتْ فَإِنَّ الْحِكْمَةَ تَكُونُ فِي صَدْرِ الْمُنافِقِ فَتَلَجْلَجُ فِي صَدْرِهِ حَتَّي تَخْرُجَ فَتَسْكُنَ إِلَى صَوَاحِبِهَا فِي صَدْرِ الْمُؤْمِنِ»؛(2)

«حكمت را هر جا كه باشد فراگير پس همانا حكمت در سينۀ منافق مضطرب مى شود، تا از آن بيرون آمده و در دل مؤمن كه صاحب آن است، قرار بگيرد».

مرد بايد كه گيرد اندر گوش ور نوشته است پند بر ديوار

باطل است آنچه مدّعي گويد خفته را خفته كي كند بيدار

ص:50


1- حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 11، ص 420. «امر به معروف كنيد گرچه به همۀ آن عمل نكنيد».
2- نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، حكمت 76، ج 6، ص 1122.

خلوص در امر به معروف و نهى از منكر

اخلاص و نيّت بى شائبه، روح هر عمل خير و كار نيك است و هرچه خلوص نيّت بيشتر باشد درجه عمل بلندتر خواهد بود. و چون مقصود از امر به معروف و نهى از منكر اصلاح، هدايت و اجراى حدود و حمايت از حقوق ضعفا و فقرا و تهذيب اخلاق و ترويج ملكات فاضله و پارسايى و پرهيزكارى است، بايد كسانى كه براى اصلاح و راهنمايى و تكميل جامعه اقدام مى نمايند همواره اين جهت را فراموش نكرده براى تحصيل رضاى خدا بگويند، و براى خدا بنويسند، و براى خدا دعوت كنند، و از روى كمال محبت و مهربانى و دلسوزى و عشق و علاقه، افرادى را كه در اثر طغيان آتش شهوات و يا جهل و نادانى و يا خشم و غضب و جهات ديگر، آلوده به معاصى و خطا مى شوند، راهنمايى نمايند.

اگر كسانى كه امر به معروف و نهى از منكر مى كنند از اين كار مقاصد ديگر داشته باشند مثل آنكه بخواهند آن را وسيله نيل به مقام و رتبه و جاه و مال دنيا قرار دهند، علاوه بر آنكه غالباً از اين مقاصد محروم مى شوند، زحمات ديگران را هم بى اثر مى سازند. و برعكس اگر نيت ها خالص گرديد، اقدامات، بابركت و مفيد خواهد شد. كسانى

ص:51

كه نيتشان خير و صلاح باشد در انجام وظيفه كوتاهى نكرده با كمال قوّت و قدرت به تكليف خود رفتار و به وظيفه خود عمل مى كنند. چنانچه از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام روايت شده است كه فرمود:

«مَنْ أَحَدَّ سِنَانَ الْغَضَبِ للهِ قَوِيَ عَلى قَتْلِ أَشِدَّاءِ الْباطِلِ»؛(1)

«كسي كه سرنيزۀ خشم را براى خدا تيز نمايد، براى كشتن كسانى كه شدّت در پيروى از باطل دارند، نيرومند مى شود».

دين اسلام در خصوص پاكى نيت و اخلاق در اعمال صالحه و كارهاى نيك، سفارش بسيار نموده و مهم ترين ملاك خوبى عمل را خلوص نيت شمرده است، چنانچه از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود:

«إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنّيَاتِ»؛(2)

«همانا عمل ها بستگى به نيت ها دارد».

در قرآن مجيد در آيات بسيار، مردم را دعوت مى كند كه در قيام ها و نهضت ها و در انفاقات و عبادات و در همه اقوال و افعال فقط رضاى خدا را بخواهند. در سوره انعام مى فرمايد:

(قُلْ إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ)؛

«بگو به درستي كه نماز من و عبادت من و زندگى و مرگم براى خدايى است كه پروردگار عالميان است».

ص:52


1- نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، حكمت 165، ج 6، ص 1169.
2- طوسي، تهذيب الاحكام، ج 1، ص 83. «همانا عمل ها بستگى به نيت ها دارد».

و در مقابل، با ريا و رياكاران و كسانى كه اعمال صالحه و دين و ايمان را وسيله رسيدن به مقامات و مناصب دنيوى و مال و جاه قرار مى دهند، به شدّت مبارزه كرده است حتّى آن را در حدّ شرك به خدا قرار داده اند. پس كسى كه مى خواهد در امر به معروف و نهى از منكر موفق شود بايد صدق نيت و اخلاص را عامل مؤثر حصول مقصود بداند و آن را وسيله اعمال غرض هاى شخصى و خداى نخواسته اهانت به بندگان خدا قرار ندهد و بداند كه خداوند از راز دل او هم آگاه است:

( يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ )؛

ص:53

چه كسى بايد امر به معروف و نهى از منكر نمايد؟

اشاره

امر به معروف و نهى از منكر وظيفه اشخاص يا طبقه معينى نيست، با حصول شرائط، هركسى بايد اين وظيفه را انجام دهد دين اسلام در اين خصوص نه تنها همه افراد را آزاد گذارده و به هر مسلمانى اجازه مى دهد كه در اجراى مقررات اسلامى نظارت كند و ديگران را در ترك وظيفه مؤاخذه نمايد، بلكه بر همه افراد واجب نموده كه به نيكى امر و از بدى نهى نمايند و همه را در اداى اين تكليف مسئول مى شمارد، چنان كه از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود:

«كُلُّكُمْ رَاعٍ وَكُلُّكُمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعيَّتِهِ»؛(1)

«همۀ شما گرداننده و دارنده رعيت هستيد و همگى نسبت به رعيّت خود مسئوليد».

و شايد به همين ملاحظه باشد كه در قرآن مجيد راجع به وصيّت به حق و وصيت به صبر صيغه تفاعل آورده شده است:

(وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ)؛

ص:54


1- سبزواري، جامع الاخبار، ص 119؛ ديلمي، ارشادالقلوب، ج 1، ص 184؛ ابن ابى جمهور احسائي، عوالى اللئالي، ج 1، ص 129، 364؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 72، ص 38، ح 36.

ويژگى هاى آمران به معروف و ناهيان از منكر

بلى، البته كسى كه امر به معروف و نهى از منكر مى كند بايد داراى صلاحيت اخلاقى و علمى باشد، يعنى حال تحمل و بردبارى و صبر داشته باشد و به خوبى كارى كه به آن امر مى كند و زشتى آنچه از آن نهى مى نمايد عالم و دانا باشد، ولى مقصود اين است كه اين وظيفه فقط در عهده طبقه و جمعيت خاصّى مانند علما و روحانيون نيست، بلكه هركسى با تحقّق شرايطى كه بعداً - ان شاءالله تعالى - ذكر خواهد شد مكلّف است در اصلاح جامعه و امر به معروف و نهى از منكر جديت و كوشش داشته باشد و منتظر اقدام ديگران نباشد، زيرا به طوري كه از آيات شريف و احاديث و اخبار، استفاده مى شود امر به معروف بر عهده عموم گذارده شده و هر مسلمانى با تحقّق شرايط، در ترك آن مسئول است.

و از اينجا معلوم مى گردد كه آن كسانى كه در امر به معروف و تكاليفى كه از اين قبيل است كوتاهى نموده و به انتظار نتيجه اقدام علما مى نشينند و خود را معاف مى شمارند، و يا اشخاصى كه صرفاً به اهل علم اعتراض مى نمايند كه در امر به معروف و نهى از منكر و تبليغات و نشر آيات و احاديث و مبارزه با فقر معنوى و انحطاط اخلاقى و دعوت مردم به حقايق و سوق آنان به اخلاق فاضله اسلامى و هدايت جامعه كوتاهى دارند اشتباه مى كنند؛ زيرا اولاً - چنانچه گفتيم - امر به معروف يكى از تكاليفى است كه هر مسلمانى از عالم و

ص:55

ناطق، واعظ و نويسنده، كاسب و كارمند، كارگر و كشاورز، غنى و فقير، شاه و گدا بايد آن را انجام دهد و هيچ كس نبايد به انتظار ديگران باشد مگر آنكه بعضى از شرايطى كه بعداً ذكر مى شود موجود نباشد. و ثانياً در ميان تمام طبقات كه بعضى از آنها شايد اصلاً توجهى به اين وظيفه نكنند، يا اگر توجه داشته باشند عده آنها بسيار كم است، باز هم اين طبقه، يعنى طبقه علماى اعلام و گويندگان و نويسندگان مذهبى با موانع بسيار و مزاحمات بي شمارى كه دارند بيش از ساير طبقات در امر به معروف و هدايت جامعه اهتمام دارند و بايد اين مقدار از آثار اسلامى و اخلاقى را كه در ميان جامعه است نتيجه اقدامات و زحمات و تأليفات و تصنيفات و تبليغات همين آقايان دانست. در تمام نواحى از شهرهاى بزرگ تا قصبات و قراء كوچك دورافتاده هرچه دعوت به حق پرستى و درستى و پاك دامنى و ديانت و صداقت و صلح و صفا و ساير ملكات فاضله مى شود، از ناحيه همين طبقه است.

صحيح است كه در دنياى كنونى و وضع انحطاط اخلاقيات و در مقابل اين همه مظاهر عالم ماده و ظواهر فريبنده، بايد بيش از هر موقع مردم را به طرف حقايق خواند و از اين صورت سازي ها و ظاهربازي ها منصرف ساخت. و صحيح است كه امروزه دشمنان اسلام با انواع وسايل تبليغاتى خويش و اعمال دسيسه هاى گوناگون در بى ثمر ساختن زحمات علما و كساد كردن بازار علوم و معارف اسلامى و دور نگه داشتن مردم از علما، كمال جدّيت را دارند، اما به همين علت

ص:56

و علل ديگر همراهى و همكارى ديگران با اهل علم بيش از هر موقع ضرورت دارد.

امروز اگرچه در اثر بى اعتنايى ما مسلمانان به قول بعضى: روحانيت ما به حسب ظاهر داراى يك سازمان و تشكيلات مرتبى نيست و فاقد بسيارى از وسايل و اسباب ظاهرى است، ولى از هر تشكيلات مرتب و منظمى كه در اين جامعه وجود دارد بهتر انجام وظيفه مى كند و بيشتر به مردم خدمت مى نمايد. كارهايى را كه بعضى مردم فداكار و مراجع بزرگ اين طايفه انجام مى دهند در دنياى امروز با تأسيس وزارتخانه هاى عريض و وسيع و مخارج زياد، نمى توان اداره كرد. تا كسى وارد نباشد و اطلاع كامل نداشته باشد نمى تواند بفهمد كه ابتلائات فكرى و مشاغل يك نفر عالم دينى كه بايد همه كارهاى خود را با حساب و ميزان صحيح و دقيق شرع مطابق نمايد، چقدر زياد است و يك نفر مرجع تقليدى كه بايد حوائج دينى ميليون ها مردم را مرتفع سازد تا چه حدّ در فشار و زحمت است. بايد لااقل در روز دو مجلس تدريس كه در آن علما و دانشمندان بزرگ و جمع كثيرى از فضلا و طلاب حاضر مى شوند داشته باشد كه خود اين كار (كه محتاج به مطالعه و فكر و مراجعه به آيات و كتاب هاى اخبار و احاديث و كتب فقهيه و نظريات علما و دانشمندان بزرگ و دقت و تأمّل كافى در اطراف آن است) براى گرفتن همه اوقات شخص - اگر بخواهد به طور

ص:57

عادى و متعارف كار نمايد - كافى است و يكى از كارهاى بسيار دشوار و خسته كننده به شمار مى رود.

بايد به سؤالات و استفتائات مختلفه اى كه ازطرف اين همه مردم مسلمان مى شود و هر يك در يك موضوع و راجع به يك باب است جواب بدهد كه براى تحصيل اطمينان و مواظبت در صحت بيان حكم خدا و آنكه مبادا برخلاف واقع چيزى گفته شود، ممكن است در يك شبانه روز محتاج مراجعه به جميع ابواب فقه و بسيارى از كُتب اخبار و احاديث و غيره گردد.

بايد نامه ها و تلگراف هاى بسيارى را كه در موضوعات مختلف مذهبى و دينى هر روز از بلاد و شهرستان هاى كشورهاى اسلامى مى رسد شخصاً بخواند و درباره آنها دستور لازم بدهد.

بايد در جهات راجع به تعظيم شعائر اسلامى و حفظ شئون دينى و جلوگيرى از مداخله نااهلان و رفع شكوك و شبهاتى كه ازطرف معاندين براى مشوش ساختن اذهان، القا مى شود همواره مراقبت و مواظبت كند.

بايد اداره حوزه علميه و رفع حوايج طلاب را تكفّل نمايد بااينكه در وضعيت كنونى و عدم توجه كامل عامّه مردم، از كارهاى خيلى دشوار و موجب ناراحتى فكر و خيال است، زيرا فراهم ساختن وجه و رسانيدن كمك مختصر معاش به آقايان طلاب كه اغلب با فراهم بودن وسيله از لذايذ مادى چشم پوشى نموده و به يك زندگى و معاش

ص:58

بسيار مختصر و محدود قناعت نموده اند مخصوصاً در اين دوره ما، كار آسانى نيست. و براى يك نفر زمامدار عالي مقام روحانى كه بايد يك حوزه سه هزار نفرى، بلكه چندين حوزه علميه را به كار و تحصيل مشغول سازد و آنها را تشويق و ترغيب نموده و موانع ترقّى آنها را مرتفع سازد بسيار فكر و غصه توليد مى كند.

بايد كارهاى ديگرى را - كه اكنون در مقام تعداد آنها نيستيم - مانند ملاقات ها و پذيرفتن اشخاص از هر طبقه و رفع حوايج ارباب احتياج و غيره را هم انجام دهد.

تمام اين كارها را يك نفر مرجع تقليد، انجام مى دهد و خواب راحت را از خود سلب مى كند تا به اسلام خدمت كند و مردم را به راه خدا بدارد و حضرت بقية الله ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف را از خود خشنود سازد كه حقيقتاً اگر كمك و مدد آن حضرت نباشد انجام اين امور غير مقدور است.

و از همه اين امور دشوارتر براى يك نفر مرجع، لطمات و صدماتى است كه ازطرف معاندين و مخربين به اسلام و جامعه مسلمين وارد مى شود كه بايد در مقام دفع و رفع برآيد.

نه فقط يك نفر مرجع اين طور است، ساير علماى شهرستان ها و ناطقين و مبلّغين و حتّى يك آخوند ده كوچك به حسب خود وظايفى را انجام مى دهد و يك عمر با صحّت عمل و درستى، خدمتگذارى مى كند كه كسان ديگر با حقوق و مواجب بسيار انجام نمى دهند.

بارى، غرض اين است كه اين آقايانى كه به اهل علم اعتراض دارند

ص:59

و آنها را در امر به معروف مسامحه كار مى دانند و منتظرند كه بدون همكارى آنها اهل علم نتايج مهمى از اقدامات خود بگيرند، در اشتباه اند. اينها خودشان آن قدر مضايقه دارند كه از يك معصيت هاى بى لذت مانند تراشيدن ريش و يا انگشتر طلا در دست كردن (براى مرد) و يا استعمال ظروف طلا و نقره، چشم پوشى نمى كنند، آن وقت به اين وآن اعتراض دارند و غصه اسلام و مسلمانى را مى خورند.

البته نمى خواهم عرض كنم كه كسى حقّ اعتراض به اهل علم را ندارد، زيرا اين فصل را براى همين جهت باز كرديم كه معلوم شود هركس حقّ امر به معروف دارد و در فصل آينده معلوم مى شود كه همه كس را از عالم و جاهل بايد امر به معروف و نهى از منكر كرد.

ص:60

چه كسى را بايد امر به معروف و نهى از منكر نمود؟

اشاره

اجراى امر به معروف و نهى از منكر را نبايد درباره بعضى اشخاص يا طبقات، موقوف ساخت و فقط در حق ضعفا و طبقات پايين اجتماع معمول داشت؛ زيرا معنى اين حرف آزاد گذاردن و مطلق العنان ساختن اقويا و صاحبان نفوذ در نيل به مطامع شخصيه و مقاصد نفسانيه و تجاوز و ستم در حق زيردستان و بيچارگان است و مفسده آن اگر از مفسده مطلق العنانى عموم بيشتر نباشد از آن كمتر نيست، لذا دين مقدس اسلام به هركس اجازه داده است كه امر به معروف و نهى از منكر نمايد و در آن رعايت مناصب و مراتب ظاهريه و امتيازات و افتخارات خيالى را لغو نموده است.

مرئوس نسبت به رئيس، سرباز نسبت به سرلشكر، مأمور نسبت به امير، فقير نسبت به غنى، كوچك نسبت به بزرگ، رعيت نسبت به پادشاه حق دارد كه امر به معروف نمايد و اداى تكاليف و اطاعت از دستورات و قوانين را مطالبه نمايد مگر آنكه بر آن مفسده مترتّب شود يا شرايط ديگرى كه در احكام و مسائل امر به معروف ياد خواهيم كرد موجود نباشد كه در آن صورت خوددارى از امر به معروف جايز و بلكه در بعضى موارد واجب است.

ص:61

در تواريخ اسلامى مكرر به مواردى برمى خوريم كه مى بينيم افراد عادى، رجال و امرا و پادشاهان را امر به معروف و نصيحت مى نمودند و آنان هم با كمال مسرّت مى پذيرفتند و در بسيارى از مواقع به طورى باشدت آنها را موعظه مى كردند و از كارهاى زشت باز مى داشتند كه فرد، غرق تأثّر و گريه مى گرديد و درعين حال آن را يك امر عادى و معمولى تلقى مى نمودند و كسى آن را اهانت و بى ادبى به مقام آنها نمى شمرد و بلكه آن را فاضل ترين مجاهدات مى شناختند.

از حضرت رسول صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود:

«

أَفْضَلُ الْجِهَادِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ »؛(1)

«برترين جهادها سخن حقّ و عدالتى است كه در نزد پيشواى ستمكارى گفته شود».

نيز از آن حضرت منقول است كه فرمود:

«

خَيْرُ إِخْوَانِكُمْ مَنْ أَهْدَى إِلَيْكُمْ عُيُوبَكُمْ »؛(2)

«بهترين برادران شما كسى است كه عيب هاى شما را به شما هديه كند».

در كتاب وسائل الشيعه از حضرت امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود:

«قَالَ أَمِيرُ الْمُؤمِنينَ عليه السلام إِنَّ اللهَ لا يُعَذِّبُ الْعَامَّةَ بِذَنْبِ الْخَاصَّةِ، إِذَا

ص:62


1- (1) كليني، الكافي، ج 5، ص 60، ح 16 (باب الامر بالمعروف و النهي عن المنكر)؛ صدوق، الخصال، ص 6؛ طوسي، تهذيب الاحكام، ج 6، ص 178؛ فتال نيشابوري، روضة الواعظين، ص 6.
2- (2) نهج الفصاحه، ص 316؛ ورام بن ابى فراس، تنبيه الخواطر، ج 2، ص 123.

عَمِلَتِ الْخَاصَّةُ بِالْمُنْكَرِ سِرّاً مِنْ غَيْرِ أَنْ تَعْلَمَ الْعَامَّةُ فَإِذَا عَمِلَتِ الْخَاصَّةُ بِالْمُنْكَرِ جِهَاراً فَلَمْ تُغَيِّرْ ذَلِكَ الْعَامّةُ اسْتَوجَبَ الفَريقَانِ الْعُقوبَةَ مِنَ اللهِ عزَّ وَجَلَّ»؛(1)

«اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: خداوند عامّه مردم را به گناهانى كه خواص و سران جامعه و زمامداران امور و مصادر كارها پنهانى و مخفيانه مرتكب مى شوند، عذاب نمى كند اما اگر سران و بزرگان جامعه و خواص قومى، پردۀ محرمات را پاره كنند و علناً مرتكب معاصى شوند و عامّه از آنها جلوگيرى ننمايند (البته با تمكّن و قدرت) هر دو گروه مستوجب عقاب خدا مى شوند».

لزوم همكارى در امر به معروف و نهى از منكر

امر به معروف و نهى از منكر يكى از تكاليف اجتماعى است كه در بعضى موارد با همت و اقدام يك نفر انجام مى پذيرد و در بعضى مواقع، موقوف به قيام چند نفر، بلكه محتاج به اقدام و همكارى يك جمعيت و امّت است. پس نمى توان اقدام يك نفر را در همه موارد كافى شمرد و از ديگران تكليف را ساقط دانست؛ زيرا اوّلا: همكارى و هم صدا شدن ديگران با آن كس كه امر به معروف و نهى از منكر مى كند، باعث كمال تأثير و حصول مقصود است. اگر هزار نفر در يك

ص:63


1- (1) حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 11، ص 407.

موضوع موافق يكديگر اظهارنظر كنند از حيث اثر با نظرى كه يك نفر اظهار نمايد يكسان نيست.

و ثانياً: بيانات اشخاص و طرز اداى مطالب و سليقه هايى كه در اين موارد اعمال مى شود در تأثير، تفاوت دارد. بسيار اتفاق افتاده كه شخصى از مواعظ و نصايح طولانى يك نفر متنبّه نشده، ولى با يك كلمه كه از ديگرى شنيده فوراً متنبّه و بيدار گرديده است.

و ثالثاً: در مورد بعضى از منكرات كه ميان جامعه رايج مى شود يا بعضى از فرايض و واجباتى كه ترك آن متداول مى گردد و همچنين نسبت به بعضى اشخاص كه بايد امر به معروف و نهى از منكر شوند، جز با كمك و همكارى افراد و هم صدا شدن جمعيت بسيار، موفقيت حاصل نمى شود، لذا حضرت موسى عليه السلام وقتى مأمور به دعوت فرعون گرديد از خدا درخواست نمود كه برادرش را در كار رسالت و پيغمبرى با او شريك سازد و خداوند درخواست او را پذيرفت و به خطاب:

( قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى )؛1

مشرفش ساخت.

و همچنين حضرت عيسى عليه السلام براى كمك و يارى دو نفرى كه براى تبليغ به انطاكيه فرستاده بود و تكذيبشان كردند، شخص ديگرى را روانه ساخت چنانچه در قرآن كريم مى فرمايد:

ص:64

( فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ )؛1

مخصوصاً همراهى و همكارى كسانى كه در ميان جامعه داراى شخصيت و وزن علمى و مقام و نفوذ هستند در پيشرفت مقصد مشروع آمر به معروف و ناهى از منكر دخالت بسيار دارد؛ زيرا مرتكبين معاصى وقتى ببينند جامعه به آنها با ديده تنفّر نگاه مى كند و كار آنها را زشت و خلاف شرافت و انسانيت تشخيص مى دهد، يا كسانى كه داراى مقامات و يا اطلاعات و معلوماتى هستند عمل او را تقبيح مى نمايند، بيشتر راه منحرفى را كه در پيش گرفته اند ترك مى كنند.

تاريخ پيغمبران و اوليا و رجال مصلح به ما نشان مى دهد كه هرچه همكار و هم آواز آنها بيشتر مى شد، موفقيت آنها در كار تبليغ و رساندن احكام و هدايت و ارشاد سريع تر مى گرديد.

شايد علت آنكه در آيه شريفه از امركنندگان به معروف و نهي كنندگان از منكر و دعوت كننده به سوى خير، تعبير به امّت شده است:

(وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ)؛2

اشاره به همين نكته باشد؛ زيرا مراد از «امت»، قومى هستند كه براى يك كار اجتماع داشته باشند و داراى يك هدف و يك منظور خاصى بوده، بعضى از آنها به بعضى ديگر اقتدا نمايند، برخلاف لفظ «قوم» كه اين معنى از آن استفاده نمى شود و شايد وجه تعبير به امّت در آيه كريمه:

ص:65

(وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ)؛1

هم همين باشد.

پس تأثير امر به معروف و نهى از منكر، غالباً محتاج به همكارى و تعاون است. اگر چنانچه آمرين به معروف را تنها گذارند، موفقيت لازم به دست نخواهد آمد.

ص:66

بزرگان جامعه و امر به معروف و نهى از منكر

كارهايى را كه بشر براى رسيدن به نتايجى انجام مى دهد يا از كارهايى است كه شخصيت فاعل و انجام دهنده در رسيدن به نتيجه، دخالتى ندارد و هركس آن كار را انجام دهد به آن نتيجه نايل مى شود، و يا از كارهايى است كه شخصيت فاعل و انجام دهنده، در حصول نتيجه يا كمال آن مؤثّر و دخيل است؛ مانند امر به معروف و نهى از منكر كه شخصيت اشخاص و تعينات آنها در حصول كمال موفقيت و تماميت فايده و نتيجه آن بسيار مؤثّر است.

اگر مالك يك ده، كشاورزان ده، يا صاحب يك كارخانه، كارگران كارخانه و يا يك عالم روحانى و يك شخص متنفذ در محيط نفوذ خود، يا يك رئيس اداره، كارمندان اداره و يك افسر، نفراتى را كه تحت سرپرستى او هستند و يا يك نفر رئيس دولت، بلكه بالاتر، يك نفر پادشاه تمام افراد كشورى را كه بر آنها پادشاهى مى كند امر به معروف و نهى از منكر نموده دعوت به خير و اصلاح و درستى نمايد با امر به معروفى كه يك فرد عادى مى نمايد از حيث اثر تفاوت بسيار دارد به هر قدر كه يك كارگر كارخانه با رئيس آن و يك رعيّت ده با مالك ده، يك نفر سرباز با يك سپهبد و يك فرد عادى با يك عالم

ص:67

عالي مقام روحانى متنفّذ و يك پادشاه مقتدر، به حسب ظاهر فرق دارند، به همان اندازه تأثير كلام و نفوذ كلمه آنان در دل ها فرق مى كند.

مردم اگرچه داراى عقل و ذكاوت اند و مى توانند خوبى و بدى هر چيزى را تشخيص دهند، اما بيشتر مقهور امور حسّى و تسليم مظاهر مادى و افتخارات و اعتبارات ظاهرى اين وآن هستند و بيشتر به بزرگان و سران جامعه نگاه مى كنند. اخلاق و عادات و كارهاى يك ملت زيادتر موافق اخلاق و عادات و روش بزرگان و زمامداران و رؤساى قوم است در هر جامعه فساد از بالا شروع و به طبقات پايين مى رسد: «ماهى از سر گنده گردد نى ز دُم».

وقتى فساد و اختلال و تجاوز از قوانين و نابكارى و فحشا در ميان بزرگان ملت و زمامداران رايج شد، ديگران هم به راه آنها مى روند و از روش آنها سرمشق مى گيرند.

چونكه ربّالبيت دف گيرد به كف بيت و ما في البيت رقاصي كنند

بدبخت ترين مردم آن كسانى هستند كه فسّاق و فجّار و نابكاران و ستمكاران بر آنها فرمانروا باشند. از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مروى است كه فرمود:

«

إِذَا سَادَ الْقَوْمَ فَاسِقُهُمْ وَكَانَ زَعِيمُ الْقَوْمِ أَذَلَّهُمْ وَاُكْرِمَ الرَّجُلُ الفَاسِقُ فَلْيُنْتَظَرِ الْبَلاء ُ»؛(1)

«هرگاه فاسق قوم، بزرگى و آقايى يافت و فرومايه ترين ايشان،

ص:68


1- (1) ابن شعبه حراني، تحف العقول، ص 36؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 74، ص 139.

زمامدار و سرپرست شود و نابكاران، مورد اكرام و احترام شوند، پس بايد آن جامعه منتظر بلا شود».

از اين جهات بايد بزرگان قوم و مصادر كارها و صاحبان قدرت و نفوذ و به طور كلى هركس كه ديگرى از كار او تقليد و از سخن او پيروى مى نمايد، اولاً در تعديل روش خود اهتمام نموده، سرمشق ايمان و امانت و درستكارى و حيا، عفت و عدالت و نوع پرورى براى ديگران گردند.

و ثانياً: در امر به معروف مسامحه ننموده و از تمام وسايلى كه دارند براى اصلاح امور و ترويج اعمال صالحه و ريشه كن كردن معاصى و فساد استفاده نموده، زيردستان خود را راهنمايى كنند. ولى درعين حال زيردستان هم نبايد مسامحه زبردستان و ارباب مكنت و قدرت را عذر خود شمرده در امر به معروف و نهى از منكر به انتظار آنها بنشينند؛ زيرا غالب اين طبقه به نوعى سرگرم امور مادى و دنيا هستند كه از انجام تكاليف غفلت دارند.

در آيات قرآنى و اخبار و احاديث شريفه يكى از بزرگ ترين عوامل اصلاح همه شئون اجتماعى و رواج اخلاق و اعمال حسنه، صلاحيت بزرگان و زعما شمرده شده است كه فعلاً از ذكر همه آن اخبار و احاديث به واسطه كمى فرصت و ضيق مجال، معذوريم و فقط به نقل مفاد روايتى كه در بحارالانوار از كتاب تحف العقول روايت نموده است از حضرت اميرالمؤمنين و از حضرت سيّدالشهداء كه

ص:69

به طوري كه از مضامين روايت استفاده مى شود مخاطب امام عليه السلام بزرگان و رجال اسلامى بوده اند - اكتفا مى كنيم:

«اى مردم! عبرت بگيريد به چيزى كه خداوند اولياى خود را به آن وعظ نموده و آن سرزنش و توبيخ اوست نسبت به احبار يهود و نصارى كه فرمود:

( لَوْ لا يَنْهاهُمُ الرَّبّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ )؛1

«چرا نهى نمى كنند ايشان را، يعنى اهل كتاب را احبار و دانشمندان آنها از سخن گناه و ناروا».

و فرمود:

( لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى لِسانِ داوُدَ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ )؛2

«آن كسانى كه كافر شدند از بني اسرائيل بر زبان داوود و عيسى بن مريم لعن شدند براى آنكه مرتكب عصيان و تجاوز گرديدند و از كار زشت يكديگر را باز نداشتند و هرآينه بد بود كارهايى كه مرتكب مى شدند».

خدا آنها را به عيب نسبت نداد مگر براى آنكه از ظلمه و ستمكاران كارهاى زشت و فساد و منكرات را مى ديدند و آنها را براى رغبتى كه به دنيايشان داشتند و منافعى كه از آنها

ص:70

مى بردند و رعب و بيم نهى از منكر نمى كردند و حال آنكه خداوند مى فرمايد:

( فَلا تَخْشَوُا النّاسَ وَ اخْشَوْنِ (1

«از مردم نترسيد و از من بترسيد».

و هم فرموده خداست كه:

(وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ)؛2

«مؤمنين و مؤمنات ياوران و اولياى يكديگرند، امر به معروف و نهى از منكر مى كنند».

«خدا از آن جهت امر به معروف و نهى از منكر را نخست نام برد كه اگر اين فريضه ادا و برپا داشته شود، همۀ واجبات كوچك و بزرگ آسان و دشوار برپا مى شوند؛ زيرا امر به معروف و نهى از منكر، دعوت به اسلام و ردّ مظالم و مخالفت با ستمكاران است با آن فيء و غنيمت ها عادلانه تقسيم مى گردد و صدقات و ماليات هاى اسلامى از موارد معينه گرفته مى شود و در موارد لازمه صرف و خرج مى گردد و از حيف وميل بيت المال مسلمين جلوگيرى مى شود.

شما اى گروهى كه در دانش مشهور و به نيكوكارى مذكور و به

ص:71

خيرخواهى مردم معروفيد! خدا در دل مردم، مهابت و احترام شما را قرار داده است كه اشراف و بزرگان از شما بيمناك و حساب مى برند و ضعفا از شما تكريم مى نمايند و كسانى كه شما را بر آنها امتيازى نيست و نه حقى بر آنها داريد شما را بر خود مقدم مى دارند و شما را واسطه قضاى حوايج خود قرار مى دهند. شماييد كه در راه ها به هيئت و روش پادشاهان و عزّت بزرگان راه مى رويد. (شماييد كه مردم تعظيم و احترامشان مى كنند و شما را جلو مى اندازند). آيا اين همه مناصب و شئون و احترامات و تكريماتى را كه به دست آورده ايد جز براى اين است كه شما را طرف داران و برپادارنده حقوقى كه ازطرف خدا معين شده گمان مى كنند، باآنكه شما در خيلى از حقوق خدا و وظايفى كه در حفظ مقررات و حفظ نواميس و قواعد الهيه داريد كوتاهى مى كنيد.

شما به حقّ پيشوايان و امامان خود استخفاف مى نماييد و حقّ ضعفا را پايمال و ضايع مى كنيد، ولى اگر به گمان خود حقى داشته باشيد آن را مطالبه مى كنيد، شما نه مالى بذل مى نماييد و نه مردمى هستيد كه در راه خدا فداكارى و جانبازى و گذشت داشته باشيد. نه در راه خدا و حمايت از حق با كسى خصومت و دشمنى مى كنيد و با وجود اين تمنّاى بهشت خدا و همجوارى با پيغمبران خدا و نجات از عذاب داريد؟!

ص:72

من از آن مى ترسم كه برخلاف اين آرزو به نقمتى از نقمات و عذابى از عذاب ها گرفتار شويد. براى آنكه شما از موقعيت خود سوءاستفاده مى كنيد شما به نام دين و به نام خدا (و به نام انتظام امور جامعه و اصلاح احوال خلق) بر مردم آقايى و سرورى و برترى و فضيلت يافته ايد، در حالى كه مى بينيد عهدهاى خدا (را كه عبارت از واجبات و محرّمات و تكاليف شرعى باشد) نقض شده است، تكان نمى خوريد و مضطرب نمى شويد، درحالي كه نسبت به عهدهاى پدرانتان اگر نقض شود و حرمت آن را نگاه ندارند متغيّر شده بر خود مى لرزيد.

دستورات و عهدهاى پيغمبر حقير و پست گرديده است. شما مى بينيد كه بيچارگان و عَجَزه و ناتوانان در ميان شما بى سرپرست مانده و بر آنها رحمى نمى شود. نه در شغل و منصب و منزلتى كه داريد وظيفه خود را انجام مى دهيد، و نه در كارهاى زشت، كسى را ملامت و سرزنش مى كنيد. با ظلمه و ستمكاران با مدارا و مسامحه زندگى مى نماييد.

تمام اين مفاسد براى آن است كه شما از نهى از منكر غفلت كرده ايد. شما از همه مردم از جهت مصيبت بزرگ تريد، براى آنكه از شما مقامى كه حق علما و دانشمندان است انتزاع شده است با آنكه بايد جريان كارها و اجراى احكام به دست علما باشد كه امناى خدايند، بر حلال و حرام او اين حق و منزلت

ص:73

سلب نشده، مگر براى تفرقه و اختلاف و عدم اتفاق شما بر حقّ.

شماييد كه اگر بر رنج و اذيت، صبر و شكيبايى مى داشتيد و متحمل مئونه در راه خدا مى شديد كارها را به دست مى گرفتيد و مرجع و مصدر امور مى گشتيد، ولى ستمكاران را در كارها تسلط داديد و مناصب را به آنها تسليم و واگذار كرديد تا آنكه آنها مطابق شهوات و نظريات پست خود رفتار نمايند. آنها را تسلط داديد براى فرار و گريزى كه از مرگ داريد و براى علاقه اى كه به اين زندگى زايل و فانى داريد. پس ضعفا را به دست ظلم آنها سپرديد تا انواع مصيبات و فشارها بر آنها وارد شود و آنها را با هر چوب كه بخواهند برانند و مانند جبّاران و زمامداران خدانشناس بى مانع و دافعى در روى زمين به ميل خويش رفتار نموده در هر شهر و ناحيه دست ظلم آنها دراز باشد و بندگان خدا را استخدام و استعباد كنند.

همانا در شگفتم و چگونه نگريم و تعجّب نكنم و حال آنكه روى زمين را ستمكاران و خائنين و ولات و فرمانروايان و فرمانداران نامهربان گرفته اند، خدا حاكم و قاضى است در آنچه كه در ميان ما آشكار شده و در آن منازعه داريم.

خدايا! تو مى دانى كه آنچه مى گوييم و مى كنيم نه براى رغبت و طمع به سلطنت و پادشاهى است و نه براى داد گرفتن از دشمنان، بلكه مى خواهيم بلاد و شهرستان ها اصلاح و معمور

ص:74

گردد و معالم دين تو اظهار شود و مظلومين و ستمديدگان در ضمان امان زندگى كنند و سنن و احكام و فرايض تو عملى گردد.

شما اى مردم! اگر ما را يارى نكنيد و انصاف ندهيد، ستمكارها بر شما مسلط مى گردند و در خاموش كردن نور پيغمبر اقدام مى نمايند».

«

وَحَسْبُنَا اللهُ وَعَلَيْهِ تَوَكَّلْنَا وَاِلَيْهِ أَنَبْنَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ»؛(1)

ص:75


1- (1) مجلسي، بحارالانوار، ج 97، ص 79-81، ح 37 (باب وجوب الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر).

اولياى خانواده ها و امر به معروف و نهى از منكر

بى شبهه محيطى كه انسان در آن زندگى مى كند در صفات، اخلاق، رفتار و روش و خلاصه تكوين شخصيت او مؤثر است. سطح فكر و احساسات هركس بيشتر متناسب با محيطى است كه در آن بزرگ شده و پرورش يافته است. آن كسى كه در محيط ايمان و خداپرستى و پارسايى تربيت شده و هرچه ديده مردان متّقى و پرهيزكار و درستكار و مظاهر امانت و صداقت و فضيلت ديده است با شخصى كه در يك محيط آلوده و فاسد، پرورش يافته حتماً مثل هم نيستند.

عادات و روحيات يك نفر بيابان گرد بى علم و اطلاع مانند يك نفر شهرى متمدن نيست. فرزندانى كه از نعمت تربيت پدران خداپرست و دانشمند و بااخلاق و مادران پارسا و باايمان و عفت و طهارت برخوردارند، با فرزند يك مرد فاسق و بى ايمان و يك زن خيابان گرد بى عفّت و تقوا بسيار تفاوت دارند.

آن كسى كه معاشرت و همنشينى او با نيكان و صلحا و اهل معرفت است و قسمتى از عمر خود را در مجالس موعظه و مساجد و تلاوت قرآن و ادعيه و قرائت كتاب هاى مفيد دينى و اخلاقى مانند معراج

ص:76

و مصباح الفلاح(1) و مطالعه تاريخ احوال بزرگان دنيا و دقت در سير تحولات اوضاع ملل و امم گذرانده باشد، هيچ گاه طرف نسبت با كسى كه با اراذل و اشرار و اهل شرب خمر و قمار و ترياكي ها و چاقوكش ها مجالست دارد و به جز با محفل طرب و سينما و تئاتر و تماشاخانه و مناظر مهيّج شهوت و داستان هاى عشقى و نغمات موسيقى و خيانت و روزنامه ها و مجلات و از اين قبيل آشنايى ندارد، نيست.

البته، نبايد انكار نمود كه گاهى اشخاصى پيدا مى شوند كه علاوه بر آنكه تحت نفوذ و تأثير محيط واقع نمى شوند، فوق آن قرار گرفته و شخصيت و روحيه آنها به قدرى بزرگ و تواناست كه محيط را عوض مى نمايد، يا اينكه كسانى هستند كه به واسطه پاره اى جهات، تأثير محيط در آنها كمتر وسعى دارند كه با حفظ فطرت و نورانيت ضمير خود، حساب اعمال و اخلاق خود را با ميزان و ترازوى عقل و شرع در يك فضايى كه مصون از مداخلات اين عالم مادى باشد، بنمايند. اما اين اشخاص در جامعه عدّه انگشت شمار و معدودى بيش نيستند. اكثريت افراد تابع وضع محيط و روش عمومى و رويه عامّه هستند وقتى ببينند ديگران به نيكى و راستى و درستى اقبال دارند آنها هم نيكوكارى را پيشه مى سازند. و اگر ببينند سايرين در مقام دغل و خيانت و ستم و جمع منافع هستند به آنها متمايل مى شوند.

ص:77


1- (1) 1. اثر عالم ربانى و دانشمند فقيد مجاهد، حضرت آيت الله آخوند ملا محمدجواد صافى قدس سره.

ازاين رو براى تهذيب و اصلاح افراد يكى از بهترين راه ها موافق ساختن محيط است.

در شريعت مقدس اسلام، همان گونه كه با كمال شدّت با بى ايمانى و اعمال زشت و اخلاق رذيله مبارزه شده است و به سوى خير و نيكى دعوت مى شود، در اصلاح محيط هم اهتمام شده است؛ مثلاً نه تنها خواندن نوشته هايى كه موجب فساد اخلاق و تهييج شهوات و دعوت به خيانت و جنايت و بى نظمى است منع گرديده، بلكه نوشتن و طبع و نشر و خريدوفروش اين گونه كتاب ها و نوشته ها را ممنوع فرموده اند. و نه فقط قمار و مي خوارگى و زنا و اين قبيل اعمال زشت حرام شده، بلكه ساختن مى و آلات قماربازى و خريد و فروش آنها و تأسيس اماكن فحشا و بى عفّتى و معاشرت هاى نامشروع مردان و بانوان را تحريم كرده است. نابود كردن و شكستن آلات لهوولعب و قمار بر همه كس واجب گرديده و براى مجالست ها و معاشرت ها آداب و قواعد خاصى معيّن شده است. راجع به تأسيس مجالس وعظ و سخنراني هاى مفيد و توسعه مدارس و بسط علم و فرهنگ و تعليم احكام و آداب و ياد گرفتن و ياد دادن قرآن مجيد و احاديث و اخبار ترغيب بسيار شده است و تعظيم از شعائر مذهبى و حفظ ظواهر و حضور در جماعات و مساجد و مجالس علمى و اخلاقى را از وظايف هر فرد قرار داده اند، تا در نتيجه، احساسات حسنه مردم زنده و افراد

ص:78

متمايل به خيرات و متوجه به خدا گردند و البته در چنين جامعه اى امر به معروف و نهى از منكر به طور سهل و بى پيرايه انجام مى شود.

انسان در زندگى محيطهاى مختلفى را مى بيند مانند محيط خانه، بازار، مدرسه، شهر، كشور و بالاخره در دنياى كنونى محيط همه جهان بايد هر يك از اين محيطها را براى ترقى و كمال او مساعد ساخت، مثلاً محيط مدرسه را با استخدام آموزگاران كاردان، باتجربه، عالم، خداپرست و علاقه مند و برنامه صحيح و اساسى بايد براى تكامل و تربيت افراد مهيا ساخت. محيط اداره را با سپردن مشاغل حسّاس به اشخاص صحيح العمل و درستكار و جدّى و تشويق مردمان امين و طرد خيانتكاران مساعد نمود.

يكى از بزرگ ترين محيطها، بلكه اولين محيطى كه بشر در اين دنيا آن را مى بيند و آن را به منزله مدرسه ابتدايى يا اطاق اول زندگى او در عالم دنيا بايد شمرد «خانه» است كه مقدمه سعادت و زمينه نيكبختى و تعالى و ترقّى يا مايه بدبختى و انحطاط و فساد اخلاق، بيشتر از آنجا آغاز مى شود. چگونگى تربيت خانوادگى و احساسات و صفات و اخلاق و اعمال اولياى خانواده، ساير افراد را تحت تأثير قرار مى دهد. كه اگر مراحل بعدى مانند مدرسه و جامعه او را تغيير ندهد و عوض نكند، همان تربيت اوليه پدر و مادر كار خود را خواهد نمود.

پس يكى از بزرگ ترين وظايف كسانى كه علاقه مند به اصلاح و

ص:79

ترقى افراد خانواده خود هستند، مراقبت در اخلاق و رفتار آنها و وضع خانه و منزل است.

اولاً: رفتار خود را طورى قرار دهند كه براى ساير افراد خانواده سرمشق نيكوكارى و حسن عمل باشند.

ثانياً: از گذاردن وسايل معاصى در دسترس اهل خانه، خوددارى كنند؛ زيرا با فراهم بودن وسيله، نگه دارى از فساد و رفتار ناروا دشوار مى شود.

ملحد گرسنه و خانه خالي و طعام(1) عقل باور نكند كز رمضان انديشد

و در عوض وسايل تكميل قواى معنوى و ملكات فاضله را براى آنها فراهم سازند. معلوم است در خانه اى كه سفره شراب و بساط قمار انداخته مى شود، يا نقشه ظلم و ستم و قانون شكنى در آنجا طرح گردد، و در عوض تلاوت قرآن و تشكيل مجالس موعظه و درس اخلاق، صداى آلات طرب و موسيقى بلند كنند يا مجالس لهو يا ميهماني هاى خانوادگى به وضعى كه اكنون در ميان بعض مردم بى غيرت شايع است برپا كنند، اخلاق افراد آن متناسب با همين وضعيت مى شود.

ثالثاً: اگر از كسان و بستگان خود رفتار زشت و گناهى ديدند آنها را نهى از منكر كنند و اعمال و اخلاق آنان را تحت نظر مستقيم خود بگيرند تا هم وظيفه شرعى و اخلاقى خويش را انجام داده و هم نيكبختى آنان را تأمين نمايند. خداوند متعال مى فرمايد:

ص:80


1- (1) اين ملحد گرسنه در خانه خالى بر خوان....

( يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ )؛1

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد نگاه داريد خودتان و كسان و فاميل خود را از آتشى كه هيزم آن مردم و سنگ است و فرشتگان غلاظ و شداد كه خدا را در فرمانى كه به آنها بدهد مخالفت نمى كنند و به فرمان او رفتار مى نمايند بر آن گماشته شده است».

و در سوره مريم در مدح اسماعيل صادق الوعد - كه يكى از پيغمبران است - مى فرمايد:

(وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ)؛2

«كسان و بستگان خود را امر به نماز و اداى زكات مى كرد».

در كتب احاديث روايت كرده اند كه از حضرت ابي عبدالله عليه السلام از آيه) قُوا أَنْفُسَكُمْ (سؤال شد كه چگونه اهل خويش را نگاه دارى كنيم؟

فرمود: «آنها را امر به معروف و نهى از منكر نماييد».(1)

به موجب آيات كريمه و اخبار و روايات، يكى از تكاليف هر مسلمانى، اهتمام در حسن اخلاق و ادب و تربيت خانواده است.

ص:81


1- (3) كوفي اهوازي، الزهد، ص 17؛ قمي، تفسير، ج 2، ص 377؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 97، ص 74.

مخصوصاً در اين عصر كه افكار و اخلاق به واسطه نزديكى ملل و اقوام به يكديگر دائماً در معرض تغيير و تحوّل است و با به كار بردن انواع وسايل براى تخريب مبانى مذهبى و اسلامى و تضعيف عقايد حق و تبديل احساسات و عواطف پاك مسلمانان و محو حيثيات و استقلال آنان ازطرف بيگانگان اهتمام مى شود، و يگانه راه وصول به اين مقصود را آموزش وپرورش اطفال و جوانان شناخته اند، و مى كوشند كه وضع تعليم وتربيت را طورى قرار دهند كه ايمان به خدا و اعتماد به نفس و حس طرف دارى از حق، صراحت لهجه و شجاعت اخلاقى و عفت و پاك دامنى و پارسايى و پرهيزكارى كه از خصايص بارز مسلمانان است از آنها سلب و در عوض مردمانى نادان و ضعيف الاراده و سست عنصر و تنبل بار آورند تا به جاى علم و دانش و صنعت و اخلاق، محصول چندين سال مدرسه ديدن و دبستان و دبيرستان طى كردن براى آنها از دست دادن حسّ اعتماد به نفس و نادانى و مي خوارگى و شهوترانى و صفات پست ديگر و تحمل ظلم و ستم و قبول نوكرى و خدمتكارى اجانب گردد تا آنها را بر سر هر كارى گماردند در اطاعت اوامر دشمنان سعادت جامعه و مسلمانان و تضييع حقوق بيچارگان و ايجاد هرج ومرج و هزاران معايب ديگر، مهيا و آماده باشند.

بايد اولياى اطفال و خانواده ها بيش ازپيش متوجه وضع معاشرت ها و رفتار تمام كسان خود مخصوصاً فرزندانشان باشند و وضع اخلاقى و

ص:82

ايمانى و علمى آموزگاران و معلمين فرزندان خود را كاملا مورد دقت و اهميت قرار دهند و نگذارند پسران و دختران آنها فاسد و آلوده بار آيند و كارى نكنند كه به جاى آنكه فرزندان آنها صالح و امين و رشيد و دانشمند و خدمتگزار شوند، مردمانى خيانتكار، وطن فروش و نابكار از كار بيرون آيند.

ص:83

علل بى اعتنايى به امر به معروف و نهى از منكر

اشاره

وقتى كمال اهتمام و تأكيد دين اسلام را راجع به امر به معروف و نهى از منكر در قرآن مجيد و احاديث شريفه مطالعه مى كنيم و به مصلحت و فايده قيام به اين واجب دينى و اخلاقى متوجه مى شويم و ازطرفى كوتاهى و مسامحه اغلب افراد را در انجام اين وظيفه مى بينيم، حق داريم كه از علت اين تقصير و بى اعتنايى، تفحص و جستجو نماييم و بپرسيم:

چگونه است كه با آنكه بسيارى از مصالح و فوايد اداى اين تكليف و زيان هاى ترك آن را همه مى دانيم از مسامحه و كوتاهى درباره آن نمى پرهيزيم؟

چرا باآنكه كسان و بستگان خود را گرفتار فقر اخلاقى و انواع آلودگي هايى كه ضرر آن به مراتب از ضرر هر مرض و آفت و فقر مادّى بيشتر است مى بينيم و به جاى آنكه در مقام راهنمايى و نجات آنان از اين مهالك و زيان ها برآييم، سكوت و خاموشى اختيار مى كنيم؟

چگونه است كه اگر كسى داراى مال و مقامى باشد از بى ادبي ها و كارهاى نامشروع و گناهانى كه مرتكب مى شود چشم پوشى مى گردد و كسى آنها را مؤاخذه نمى كند درحالي كه از يك فرد عادى گاهى در ترك اولى هم بازخواست مى شود؟

ص:84

علل اين بى قيدى بسيار است كه اهم آن را بيان مى نماييم:

اول: ضعف ايمان

ضعف ايمان به خدا، علة العلل اين بى اعتنايى و بيشتر بدبختى هايى است كه گريبان گير بشر مى شود. ضعف ايمان قدرت و شجاعت اخلاقى را از انسان سلب كرده و او را تحت نفوذ و مرعوبيت از قدرت هاى موهومه و اعتبارات ظاهريه، خوار و زبون مى سازد. بدترين نقطه ضعف انسان كه با وجود آن او را از هيچ عمل زشت و ارتكاب خلاف وظيفه نمى توان مصون دانست، بى ايمانى و بى دينى است.

تاريخ را ورق بزنيد و به پرونده هاى جرايم و جنايات مراجعه فرماييد تا بفهميد ضحاك ها، چنگيزها، يزيدها، حجّاج ها و ساير ديكتاتورها و جبّاران و همچنين خيانتكاران و وطن فروش ها و بيگانه پرست ها و دزدها و آدمكش ها و بى ناموس ها و عيّاش ها و ميليونرها و اغنياى بى رحم و چاقوكش ها و جيب برها و... از چه دسته و طايفه اى هستند.

بى ايمانى به خدا، انسان را نسبت به مخلوق ضعيف، متملق مى سازد تا براى خوشامد اشخاص چاپلوسى كند و از اداى تكليف خوددارى نمايد.

بى ايمانى صفت استقامت و ضبط نفس و شهامت او را مى كشد.

ايمان نيرويى است كه انسان را توانا و قوي الاراده مى سازد. مؤمن از هيچ چيز مانند خلاف وظيفه و معصيت خدا نمى پرهيزد. چنانچه از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله روايت است كه به ابوذر فرمود:

ص:85

«

إِنَّ الْمُؤمِنَ لَيَرَى ذَنْبَهُ كَأَنَّهُ صَخْرَةٌ يَخَافُ أَنْ تَقَعَ عَلَيْه وَإِنَّ الْكافِرَ يَرَى ذَنْبَهُ كَأَنَّهُ ذُبَابٌ مَرَّ عَلَى أَنْفِهِ »؛(1)

«مؤمن گناه خود را مانند سنگ بزرگى مى بيند كه مى ترسد بر سر او بيفتد، و كافر و بى ايمان گناه خود را مانند مگسى مى بيند كه بر بينى او بگذرد و بنشيند».

آن كس كه ايمان به خدا دارد و اعتمادش به اوست از كائنات در مقام انجام تكليف انديشه نمى كند مانند پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله كه در برابر لجوج ترين و سخت دل ترين مردم مثل اعراب جاهليت، قيام نمود و چنان مردمى را كه از راه علم و ايمان و عدالت و رحم و انسانيت بركنار بودند، به راه دانش و معرفت و ترحّم و برادرى و ايمان به خدا وارد كرد.

دوم: طمع

از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در مذمّت طمع مروى است كه فرمود:

«

أَكْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطامِعِ »؛(2)

«طمع» يكى از نقاط ضعف در انسان است. بسيارى از مردم باآنكه آگاه و

ص:86


1- (1) طوسي، الامالي، ص 527؛ طبرسي، مكارم الاخلاق، ص 460 (في موعظة رسول الله صلي الله عليه و آله لأبي ذر)؛ ديلمي، اعلام الدين، ص 191؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 74، ص 77.
2- (2) نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، حكمت 210، ج 6، ص 1184؛ ليثي واسطي، عيون الحكم، ص 116؛ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 11، ص 322. «بيشترين شكست و زمين خوردن عقل ها در هنگام بروز طمع ورزى ها است».

ملتفت هستند و خسارت ترك امر به معروف و نهى از منكر را مى فهمند، براى طمعى كه به مال يا استفاده از مقام اشخاص دارند به خيال آنكه اگر فلان شخص را امر به معروف كنند از مال او يا رياست او بى بهره مى مانند، در اداى اين وظيفه سهل انگارى روا داشته و بسا كه در حضور آنها معصيت ها واقع شود كه چون خوى زشت طمع، آنان را فاقد حريت و آزادمنشى و صراحت لهجه كرده از نهى از منكر خوددارى مى كنند.

سوم: ترس نابجا

بعداً عرض خواهد شد در جايى كه مفسده توليد گردد، ترك امر به معروف و نهى از منكر جايز است كه موارد آن را اشخاص روشن ضمير و آشنا به اوضاع و احوال اشخاص ملتفت مى گردند. اما عده اى را براى آنكه رشد و بلوغ اخلاقى ندارند بيم و ترس بيجا غالباً از اداى اين تكليف باز مى دارد و در پيش خودشان براى يك امر به معروف و نهى از منكر ساده و سهل كه به هيچ مانع و محذورى برخورد نمى كند، محاذير و موانع بسيارى فرض نموده و خود را به خيال خويش، معذور مى سازند. حتى گاهى اين مردم ترسو به ديگران هم كه امر به معروف و نهى از منكر مى كنند اعتراض مى نمايند و آنها را احساساتى و بى فكر مى شمارند!

چهارم: ناشكيبايى

يكى ديگر از عوامل بي اعتنايى به امر به معروف و نهى از منكر،

ص:87

«نداشتن قوه تحمّل و بردبارى و مدارا كردن با مردم و استقامت و پشتكار است».

اين گونه اشخاص نمى توانند دنبال مقصود بروند و اولين پيشامد و ابتلا آنها را خسته و دماغشان را افسرده مى سازد. مخصوصاً در امر به معروف و نهى از منكر، غالباً انسان گرفتار استهزاء و تمسخر، بلكه اذيت و آزار جهّال و نادانان مى شود و اگر خويشتن دار و قوي الاراده نباشد، ممكن است در قدم اول خود را از دست بدهد و عقب نشينى كند.

در قرآن كريم خداوند متعال حالات پيغمبران و انبيايى را كه به استهزاء و مسخره قوم گرفتار شدند ولى موقعيت و مقام خود را حفظ نموده و از دعوت خود تعقيب كردند بيان فرموده است تا مسلمانان بدانند اين استهزائات و تمسخرات تازگى نداشته و پيوسته نادانان با مصلحين و پيغمبران و اولياى خدا همين معامله را داشته اند.

بهترين سرمشق براى يك مسلمان در اين موضوع، تاريخ پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله است؛ زيرا آن حضرت در اذيت و استهزاء و گستاخي هاى قوم، صبر و تحمل را به نهايت رسانيد. انواع صدمات و اهانت ها و بى ادبي ها كه به آن بزرگوار مى شد(1) او را به قدر سرمويى از راه و رويه اى كه داشت منحرف نمى ساخت. با كمال خوش رويى، خوش خلقى، و خوش برخوردى تمام، آن بى ادبي ها را

ص:88


1- (1) طبق نقلى خود آن حضرت فرمود: «مَا اوذِيَ نَبِيٌّ مِثْلَ مَا اوذِيتُ» . ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 43؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 39، ص 56.

به حكم:) ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ((1) دفع مى فرمود و از خيرخواهى و نيكى درباره آنها دريغ نمى كرد. هيچ وقت در كار دعوت و هدايت خلق، اظهار سستى و خستگى نفرمود، حتى از آن كسانى كه به او ايمان آورده بودند چون نسبت به آداب اسلامى آشنا نبودند، بى ادبي ها مى ديد و مؤاخذه نمى نمود و با نرمى و مهربانى به آنها ادب، اخلاق و انسانيت مى آموخت.

امروزه بسيارى از ما به محض آنكه با كوچك ترين مكروه و خلاف طبع و ناملايمى برخورد كنيم خود را از اداى تكاليف معاف مى شماريم و نيروى شكيبايى ما به قدرى ضعيف است كه در برابر يك خلاف ميل و مكروه طبعى، حالت مقاومت و صبر نداريم.

از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام روايت شده است كه درضمن بياناتى فرمود:

«

الصَّبْرُ مِنَ الإِيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَلا خَيْرَ فِي جَسَدٍ لا رَأْسَ مَعَهُ وَلا فِي إِيمَانٍ لا صَبْرَ مَعَهُ »؛(2)

«جايگاه صبر از ايمان به منزله سر است از تن و در تنى كه سر ندارد خيرى نيست و در ايمانى كه با او صبر نيست، خيرى نيست».

پنجم: يأس و نوميدى از حصول مقصود

بسيارى از مردم وقتى كثرت اهل معصيت و طغيان و قوه و قدرت و

ص:89


1- (1) فصلت، 34. «بدى را با آنچه خود نيكوتر است دفع كن».
2- (2) نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، حكمت 79، ج 6، ص 1123؛ سيد رضي، خصائص الائمه عليهم السلام، ص 94؛ فتال نيشابوري، روضة الواعظين، ص 423.

تظاهرات و رونق بازار آنها را مى بينند، گمان مى كنند با امر به معروف و نهى از منكر مخصوصاً با نداشتن همكار، نمى توان كارى انجام داد و مردم را عوض نمود؛ مثلاً چگونه مى شود با بى حجابى چند هزار نفر زن در مثل شهر تهران مبارزه كرد باآنكه بسيارى از آنها به كسانى كه در رأس امور كشور اسلامى جعفرى هستند، انتساب دارند؟

يا چطور مى شود از اين اختلاط و معاشرت هاى زنان اجنبى با مردان اجنبى و ميهماني هاى فاميلى كه در ميان طبقه به قول خودشان متنوّر و متجدّد، مرسوم شده، جلوگيرى نمود؟

چگونه مى شود مردم را از شنيدن نغمات نامشروع و آوازهاى غنا و ساز و غيره باآنكه راديوى كشور از پخش آن خوددارى ندارد، باز داشت؟

چگونه بايد استعمال مسكرات و ترياك را موقوف ساخت، درحالي كه عوض برچيدن ميكده ها و مؤسسات و شركت هاى مى فروشى، ماليات براى آنها معين مى كنند؟!

چطور مى شود مردم را از شرّ مأمورين خائن و رشوه خوارى كه حقوق ضعفا و فقرا را حيف وميل مى كنند و بيت المال كشور را به جيب مى زنند، خلاص ساخت؟

چگونه بايد دادگسترى را بر يك اساس منظمى كه شايسته يك كشور اسلامى است قرار داد تا حيثيات مقام قضا و داورى را يك مشت مردم بى علم، بى لياقت، فاسق و فاقد صلاحيت، آلوده ننمايند؟

چطور بايد با اين اختلاف طبقاتى و اين سرمايه داران و ثروتمندان و

ص:90

ملاكين بى رحم و نامسلمانى كه پيدا شده اند، مبارزه كرد و اموال نامشروع آنها را در تأسيس مؤسسات خيريه و كمك به بينوايان و ضعفا و اداى حقوق شرعى به كار گرفت و چگونه و چگونه و چگونه...؟

پاسخ اين سخنان اين است كه اين مطالب، همه مولود همان روحيّه يأس و نوميدى است وگرنه با تمام اين فسادها مبارزه ميسّر است و مى توان به همه اين اوضاع زشت خاتمه داد و تمام تشكيلات و سازمان ها با تشويق مردم درستكار و صالح و امر به معروف و نهى از منكر از وضع فعلى نجات داد؛ زيرا اين طور كه بعضى تصور مى كنند كه فساد در همه شئون اجتماعى رخنه كرده و همه افراد را خراب نموده، نيست. در تمام طبقات، اكثريت مردم صحيح و يا كسانى هستند كه قابل اصلاح اند.

اگر جمعى زنان زمام گسيخته در اثر تربيت فاسد خانوادگى و هوس رانى و يا تبليغات و تحريكات بيگانگان و دشمنان اسلام و مسلمانان و يا فشار زندگى اقتصادى و خوددارى اغنيا و توانگران از اداى وظايف خود، متمايل به بى عفتى و بى حجابى باشند و با وضع زننده در حاشيه خيابان هاى تهران ديده شوند كه متاع عفت و عصمت خود را در معرض فنا و آلايش گذارده و باعث تهييج شهوات هزاران جوان معصوم مى گردند و اين همه فساد و آدم كشي ها و بى عفّتى هايى را - كه در اين مملكت بى سابقه است - درست مى كنند در مقابل، تمام

ص:91

زن هاى پاك دامن و مسلمان اين مملكت كه اكثريت را تشكيل مى دهند به حجاب و عفت و پوشش، افتخار مى كنند.

اگر يك دسته از خانم ها براى همين معاشرت هايى كه با مردان بيگانه دارند از سقط جنين ها و خيانت به همسرهاى خويش و به هم زدن نظم زندگى خانوادگى، باك ندارند و خود را از لذت و حظّ زندگى با شوهر و فرزند و خانه دارى محروم ساخته اند، در عوض چندين ميليون خانم هاى نجيب و عفيف در اين كشور هستند كه يك عمر با صداقت، صميميت و فداكارى با شوهر خود زندگى كرده و يك خانواده بزرگ را نگاه دارى مى نمايند.

اگر نغمات موسيقى و ساز و آواز هست، هزاران مسجد و منبر و مجالس وعظ و سخنراني هاى اخلاقى و دينى هم وجود دارد كه تعداد آنها از كثرت با اين مجالس لهوولعب، قابل مقايسه نيست. اگر رشوه خوار و خائن در كارمندان دولت يا مؤسسات ديگر وجود دارد، افراد صالح و درستكار هم هستند كه چرخ هاى بسيارى از تشكيلات جامعه به دست همان ها در گردش است.

پس با اين همه همراه و همكار واقعى و موافقى كه داريم، جا ندارد كه از تأثير امر به معروف نااميد شويم و از انجام وظيفه، خود را معاف بدانيم.

طرف داران حق و عدالت اگر در عِدّه و عُدّه و قدرت قوّه كم هم باشند، عاقبت پيروزى و ظفر نصيب آنها خواهد شد:

ص:92

( كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ )؛1

مگر تظاهرات اهل معصيت و باطل، موجب سقوط تكليف مى گردد؟ مگر شدت و اصرار آنها نور خدا را خاموش مى سازد؟

(وَ يَأْبَى اللّهُ إِلاّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ)؛2

مگر نه حضرت رسول صلى الله عليه و آله يك تنه شروع به دعوت فرمود و در برابر يك دنيا جهل و انحراف و شرك و ستم، پرچم توحيد را بلند نمود و خدا هم به مدلول آيه كريمه:

(إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ يَنْصُرْكُمْ)؛3

او را يارى كرد و كلمه او را بلند نمود.

ششم: شفقت و مهربانى

گاهى علاقه و مهربانى انسان نسبت به شخصى - خصوصاً اگر خويش و نزديك او باشد و به ويژه اگر فرزند او باشد - او را از مؤاخذه و تأديب و تربيت و اظهار حقّ بر ضرر او باز مى دارد.

يكى از وظايف مسلمانى اين است كه در اجراى قانون و مقررات، يا اداى شهادت يا امر به معروف، ميان خودى و بيگانه فرق و تفاوتى نگذارند؛ چنانچه در قرآن مجيد مى فرمايد:

ص:93

( يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَ لَوْ عَلى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ )؛1

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد، همگى برپادارندگان عدالت و قسط باشيد و براى خدا گواهى و شهادت دهيد اگرچه بر ضرر خودتان يا پدر و مادر يا نزديكانتان باشد».

و در آيه ديگر مى فرمايد:

(الزّانِيَةُ وَ الزّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ)؛2

«زن زناكار و مرد زناكار را به هر يك صد تازيانه بزنيد و در دين خدا (يعنى اجراى حدود و مجازات هاى شرعى)، مراعات رأفت ننماييد اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد».

در كتاب هاى تاريخ است كه در سال فتح مكّه (سال ششم هجرت) در ايّام توقّف پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فاطمه مخزوميه دختر اسود بن عبدالأسد، برادرزاده سلمة بن عبدالأسد - كه از اشراف قبيله بنى مخزوم به شمار مى رفت -، دزدى نمود و در موقع سرقت دستگير شد. چون او را به حضور پيغمبر صلى الله عليه و آله آوردند، رسول اكرم فرمان داد تا دست او را قطع كنند. خويشاوندان او اسامة بن زيد را برانگيختند تا نزد پيغمبر از او

ص:94

شفاعت كند. وقتى اسامه زبان به شفاعت گشود و تقاضاى عفو او را كرد، رنگ و چهره پيغمبر صلى الله عليه و آله تغيير كرد و اسامه را توبيخ نمود و فرمود:

«

لا يُشْفَعُ فِي حَدٍّ فَإِنَّ الْحُدُودَ إِذا انْتَهَتْ إِلَىَّ فَلَيْسَ لَهَا مَتْرَكٌ»؛

«در مورد حد، شفاعت پذيرفته نيست. همانا حدود، هرگاه به دست من رسيد و نزد من ثابت شد، راه صرف نظر نخواهد داشت».

اسامه، نادم و پشيمان گرديد و از پيغمبر صلى الله عليه و آله تقاضا كرد كه براى او استغفار نمايد. پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: امم گذشته و پيشينيان از آن جهت نابود شدند كه چون از بزرگان ايشان يك نفر مرتكب دزدى مى گشت او را رها مى كردند و كيفر نمى دادند و چون ضعيفى اين گناه را مى نمود، او را به كيفر گناهش مى رساندند. سوگند بدان خدايى كه جان محمّد در دست اوست اگر فاطمه دختر محمّد، دزدى كند فرمان دهم تا دست او را قطع كنند! پس از آن فرمود تا دست فاطمه مخزوميه را بريدند و بر او ترحّم فرمود و او را عطا مرحمت كرد.

فاطمه عرض كرد: آيا توبه من مقبول است؟

فرمود: از گناه خويش، مانند روزى هستى كه از مادر تولد يافتى.(1)

ص:95


1- (1) احمد بن حنبل، مسند، ج 6، ص 162؛ دارمي، سنن، ج 2، ص 173؛ بخاري، صحيح، ج 4، ص 150-151؛ ج 5، ص 97؛ ج 8، ص 16؛ مسلم نيشابوري، صحيح، ج 5، ص 114.

احكام شرعى امر به معروف و نهى از منكر

اشاره

پيش از اين تذكر داديم كه بايد كسانى كه امر به معروف و نهى از منكر مى كنند، مسائل و احكام شرعى آن را بدانند تا آن كه مرتكب اشتباه نشده و برخلاف تكليف شرعى خود، رفتارى ننمايند. و هرگاه كسى بى اطلاع از احكام و آداب شرعى آن، امر به معروف نمايد علاوه بر آنكه بيشتر اقدامات او بيجا و بى مورد واقع مى شود، ممكن است ناداني ها و كارهاى ناروايى كه به نام امر به معروف و نهى از منكر مرتكب مى شود، باعث توليد مفاسد و زيان هاى بسيار گردد. از اين جهت از خوانندگان محترم تقاضا مى شود كه در اين فصل دقت بيشتر فرموده مراقبت كنند كه آلت دست و وسيله اجراى مقاصد پست مغرضين و مفسدين و مردمان فتنه جو نشده در حدود وظايف و تكاليف شرعى خود در امر به معروف و نهى از منكر ساعى باشند.

و چون شايد پاره اى از خوانندگان عزيز نسبت به مسائل و احكام امر به معروف آگاهى كامل نداشته باشند، محض اطلاع و مزيد بصيرت آنان بعضى از احكام شرعى امر به معروف و نهى از منكر را درضمن چند فرع، مطابق فتواى حضرت مستطاب استادنا الأكبر آية الله

ص:96

العظمى آقاى حاج آقاحسين طباطبائى بروجردى - متّع الله المسلمين بطول بقائه - ذكر مى نماييم.(1) و(2):

فرع اوّل: امر به معروف و نهى از منكر، واجب كفايى است كه اگر يك نفر هم آن را انجام دهد از ديگران ساقط مى شود و اگر هيچ كس اقدام نكرد، همه در ترك آن مسئول و معاقب هستند.

فرع دوّم: امر به معروف و نهى از منكر واجب نمى شود مگر آنكه شرايطى كه ذكر مى گردد موجود باشد:

شرايط امر به معروف و نهى از منكر

اوّل: آنكه امركننده به معروف و نهي كننده از منكر، علم داشته باشد، يعنى بداند كه آن فعل منكر است يا معروف، حرام است يا واجب، تا در غلط و اشتباه نيفتد و امر به منكر و نهى از معروف ننمايد و امر به مستحبات و نهى از مكروهات را كه مستحب است با امر به واجبات و

ص:97


1- (1) مرحوم آيت الله العظمى بروجردى، جامع معقول و منقول از شخصيت هاى كم نظير عصر حاضر به شمار مى روند. ايشان در سال 1292 هجرى قمرى، در بروجرد متولد شده و پس از طى مدارج علمى در علوم اسلامى در آنجا و اصفهان و نجف، به قم هجرت نموده و در آنجا همراه با زعامت و رهبرى شيعيان جهان، شاگردان بزرگى را تربيت نمودند و در سال 1380 هجرى قمرى دعوت حق را لبّيك گفتند. والسّلام عليه يوم ولد، ويوم مات، ويوم يبعث حيّاً وحشره الله مع أجداده الطاهرين. ر. ك: اعيان الشيعه، مصفي المقال، نقباءالبشر، ماضي النجف وحاضرها، لغت نامه دهخدا و مصادر ديگر.
2- (2) اين فروع پس از طرح در محضر مرحوم آيۀ الله العظمى بروجردى قدس سره توسط مؤلّف، در اين كتاب آمده است.

نهى از محرّمات كه واجب است اشتباه نكند.(1)

دوّم: آنكه احتمال تأثير بدهد، پس با علم به عدم تأثير، واجب نيست. و همچنين است هرگاه احتمال تأثير نزد عقلا مورد اعتنا نباشد كه در اين صورت هم وجوب معلوم نيست.

سوّم: آنكه تارك واجب يا فاعل حرام اصرار بر آن داشته باشد. پس با علم به امتناع و ترك اصرار، واجب نيست و در صورت ظهور قرينه اى كه موجب اطمينان باشد بر امتناع و ترك اصرار، عدم وجوب بعيد نيست. و تصميم گرفتن شخص به ارتكاب منكر و ظهور اين معنى كافى است در وجوب امر به معروف و نهى از منكر اگرچه مقصودش ارتكاب آن يك دفعه باشد و اصرار بر تكرار آن نداشته باشد.

چهارم: آنكه امر به معروف و نهى از منكر متضمّن مفسده و ضررى به خود آمر و يا مال او يا يكى از مسلمان ها نباشد، ولى شرطيت اين معنى به صورت مطلق معلوم نيست. بعيد نيست به اختلاف مراتب منكر و مراتب ضرر مختلف شود.

فرع سوّم: صدور منكر بايد به طريق معتبر شرعى احراز شود. پس احتمال و مجرد ظنّ كافى نيست و تفحّص و جستجو از احوال مردم

ص:98


1- (1) مسعدۀ بن صدقه گفته است: نزد امام صادق عليه السلام بودم از آن حضرت پرسيدند آيا امر به معروف و نهى از منكر بر همگان واجب است؟ فرمود: نه. دليل خواستند، فرمود: «إِنَّمَا هُوَ عَلَى الْقَوِيِ الْمُطَاعِ، الْعَالِمِ بِالْمَعْرُوفِ مِنَ الْمُنْكَرِ، لا عَلَى الضَّعِيفِ الَّذِي لا يُهْتَدَي سَبِيلاً ». كليني، الكافي، ج 5، ص 59؛ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 11، ص 400.

به نام امر به معروف و نهى از منكر لازم نيست، بلكه در بعضى موارد حرام است.

فرع چهارم: منكر بودن فعل در پيش فاعل بايد محرز باشد، پس در مسائل خلاف اگر احتمال داده شود فعلى نزد فاعل آن منكر نباشد، واجب نيست و همچنين است اگر احتمال جهل او را به حكم يا به موضوع دهد. بلى از باب ارشاد و تعليم جاهل و تنبيه غافل بايد او را متذكر سازند نه از باب امر به معروف و نهى از منكر.

فرع پنجم: براى امر به معروف و نهى از منكر سه مرتبه(1) است:

مراتب امر به معروف و نهى از منكر

اوّل: انكار قلبى است به طوري كه مأمور و منهى به آن ملتفت شود مانند كناره گيرى و ترك معاشرت و مجالست و اظهار كراهت، مثل روى درهم كشيدن و اظهار تنفر از اهل معاصى.

دوّم: منع كردن به زبان است، ابتدا به نصيحت و موعظه و كلام ليّن و اگر مفيد نشد، به تهديد و تهويل و اگر مؤثر نگشت، به درشتى و خشونت وگرنه به دشنام از قبيل لفظ جاهل و نادان و مثل آن.

سوّم: منع كردن است به دست كه پس از آنكه از تأثير منع لسانى مأيوس شد، با دست نهى از منكر كند با رعايت «الأيسر فالأيسر» مثل آنكه ابتدا او را نگاه دارد كه مرتكب معصيت نشود و اگر فايده نكرد

ص:99


1- (1) علامه حلي، المنتهي الوصول، ج 2، ص 993.

او را بزند به شرط آنكه سبب جراحت و قتل نشود. و هرگاه تأثير آن در حقّ كسى موقوف به رساندن جراحت يا قتل باشد جايز نيست مگر با اذن فقيه جامع الشّرايط در زمان غيبت.

فرع ششم: در هر مورد كه امر به معروف و نهى از منكر بدون ايذاء و اهانت ميسّر مى شود، ايذا و اهانت حرام است و در امر به مستحب و نهى از مكروه، ايذا و اهانت مطلقاً جايز نيست.

ص:100

برخى انواع معروف و منكر ازنظر دين اسلام

تمام تعاليم اسلامى اگرچه داراى يك روح است و به دور يك هسته و نقطه مركزى كه توحيد خالص و بى شائبه و ايمان به خداى يگانه است دور مى زند، متوجه سه جهت است: اصلاح عقايد، اصلاح اخلاق و معنويات، اصلاح اعمال و كردار.

در موضوع اصلاح عقايد، نظر اسلام اين است كه واقعاً بشر، موحّد و معتقد به خدا گردد و از شرك و پرستش غير خدا هر چيز و هركس باشد نجات يافته و عقايدى پيدا كند كه همان عقايد، مؤثر در وجود و متصرّف در امور او باشد و بفهمد كه همه بنده يك خدا هستند، همه را يك خدا آفريده و همه را همان خدا، روزى مى دهد و همان خدا مى ميراند و پس از مرگ در هنگام معين زنده مى كند و مالك همه و صاحب اختيار همه و برپادارنده و خالق همه اوست. خدا مى بخشد و خدا مى ستاند و خدا گناهان را مى آمرزد و به هر كارى توانا و به هر چيز و هر مطلب آگاه و داناست و از باطن و نيت هركس با خبر است:

( يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ )؛1

ص:101

علم و قدرت و همه صفات كماليه او نامحدود و بى انتهاست. تمام كائنات در قبضه قدرت او هستند و هيچ يك از خود مالك نفع و ضررى نيستند. خدا هميشه بوده و هميشه خواهد بود:

( هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ )؛1

بايد چنين خدايى را پرستش كنند و از اعمال و كارهاى خود رضا و خشنودى او را بخواهند، جز به درگاه او به درگاه ديگرى اظهار عبوديت و بندگى و پرستش روا نيست. حكومت و پادشاهى مختص اوست و مخلوقات از شاه و گدا و سفيد و سياه به او محتاج هستند. او از همه بى نياز و غنى بالذّات است. هركس تقوايش بيشتر و عملش صالح تر باشد به درگاه او مقرّب تر است:

( قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ )؛2

«بگو اى اهل كتاب بياييد از آن كلمه حقّ كه ميان ما و شما يكسان است پيروى كنيم كه به جز خداى يكتا هيچ كس را نپرستيم و چيزى را شريك او قرار ندهيم و برخى، برخى را به جاى خدا تعظيم نكنيم».

ص:102

( فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً )؛1

«و هركس به لقاى او اميدوار است بايد نيكوكار شود و هرگز در پرستش خدا احدى را به او شريك نگرداند».

( إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاكُمْ )؛2

«بزرگوارترين شما نزد خدا، باتقواترين شما است».

و همچنين اسلام مى خواهد به بشر بفهماند كه مسئول سعادت و شقاوت او، خود اوست و هركس در گرو عملى است كه انجام مى دهد و ميوه درختى را كه بكارد مى چيند و آثار كارها و اعمالش را مى بيند و همه اعمالش مضبوط و محفوظ است كه:

(وَ عِنْدَنا كِتابٌ حَفِيظٌ)؛3

زندگى انسان منحصر به اين زندگى محدود و پر از ملالت، محنت و رنج و غم دنيا نيست، بلكه يك جهان ديگر و يك زندگى عالي تر و جاودان در پيش دارد كه سعادت و شقاوت او در آن جهان با اعمال و رفتارش در اين جهان پيوستگى و ارتباط دارد و هركس در آن عالم كه عالم آخرت نام دارد و خداوند خلق اولين و آخرين را در آن محشور مى سازد به پاداش يا كيفر كارهايش مى رسد.

ص:103

راجع به پيغمبران خدا عليهم السلام، اسلام مى خواهد مردم را معتقد به حقانيت همه آنها از آدم تا حضرت خاتم الانبيا صلى الله عليه و آله بنمايد. در قرآن مجيد مى فرمايد:

( قُلْ آمَنّا بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عِيسى وَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ )؛1

«بگو اى پيغمبر! به خداى عالم و كتاب و شريعتى كه به خود ما نازل شده و آنچه به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندانش نازل شد و آنچه به موسى و عيسى و پيامبران ديگر از جانب پروردگارشان آمد به همه ايمان آورده ايم فرقى ميان هيچ يك از پيغمبران خدا نمى گذاريم؛ زيرا مطيع فرمان خدا هستيم».

و همچنين به آنچه ازطرف خدا نازل شده مانند ولايت ائمّه اثناعشر عليهم السلام و ثواب و عقاب، بهشت و جهنّم، صراط و ميزان عقيده مند مى سازد.

امّا در قسمت اخلاق، مقصودش اين است كه انسان را از تحت تسلّط و نفوذ عادات زشت و اخلاق ذميمه كه بزرگ ترين مانع پيشرفت و سد راه ترقّى و كمال است، نجات دهد و به اخلاقى نيكو كه مناسب مقام انسانيت است آراسته سازد و به آزادى روحى و حقيقى و حريت

ص:104

ضمير، راهبرى نمايد و حدّ وسطى را كه افراط و تفريط در آن نباشد به او بياموزد و به عدالت و ميانه روى دعوتش نمايد:

( إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ )؛1

( اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى )؛2

و خلاصه بشر را به جميع مكارم اخلاق به طور واضح و روشن هدايت مى كند و به قدرى پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله به شأن اخلاق اهميت داده است كه مى فرمايد:

«

إِنَّمَا بُعِثْتُ لاُِتَمِّمَ مَكَارِمَ الأَََخْلَاقِ »؛(1)

«همانا من براى تكميل كردن اخلاق نيكو و پسنديده برانگيخته شدم».

و امّا در قسمت اعمال و كردار، هدف اسلام اين است كه اعمال و كارهايى كه از انسان سر مى زند، ملايم با كمال و ترقى او باشد و اخلاق او را تحسين و تقويت نمايد و از كارهايى كه با كمال و ترقى واقعى او موافق نيست و باعث تقويت يا تكوين و پيدايش ملكات رذيله مى شود، دور بماند.

براى كسانى كه بخواهند از اين مطلب كاملا مطلع و آگاه گردند و

ص:105


1- (3) ابن سلامه قضاعي، مسندالشهاب، ج 2، ص 192-193؛ بيهقي، السنن الكبري، ج 10، ص 192؛ ابن عبدالبر، التمهيد، ج 16، ص 254؛ طبرسي، مكارم الاخلاق، ص 8؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 16، ص 210؛ ج 68، ص 382.

بدانند كه اسلام مى خواهد افراد را چگونه تربيت كند و جامعه را چطور بسازد، بهترين راه، مراجعه به آيات قرآنيه و احاديث و اخبار و دستورات و مقرراتى است كه در دين حنيف اسلام راجع به همه كارها و امور زندگى داده شده است.

و همچنين مطالعه تاريخ احوال پيغمبر اكرم و ائمّه طاهرين عليهم السلام و رجال بزرگ اسلامى است.

تعداد كتاب هايى كه علما و فقها و فلاسفه و ارباب علم اخلاق و روانشناسان و محدّثين و مورخين و اهل اطلاع راجع به تعاليم اسلامى نوشته و در دسترس مطالعه عموم و حكومت افكار گذارده اند بيش از آن است كه بتوان احصا نمود.

تغييرات و اختلافات ازمنه و امكنه و تبديلات مظاهر عالم ماده و عوض شدن سبك و روش زندگى بشر و پيشرفت او در تكميل وسايل معيشت و حل مشكلات و كشف اسرار عالم طبيعت، احتياج او را به اين تعليمات سلب نمى كند و اكنون كه هزار و سيصد و شصت و نه سال(1) از هجرت حضرت خاتم الانبيا صلى الله عليه و آله مى گذرد، تفاوتى در جنبه احتياج او به اين تعاليم عاليه حاصل نگشته و بلكه حاجت او از روز اول و آغاز ظهور اسلام به مراتب شديدتر و بيشتر شده است.

يك روز بود كه بشر مى توانست تنها زندگى كند و يا جامعه خاصى

ص:106


1- (1) زمان تأليف كتاب.

پديد آورد و با جمعيت هاى ديگر اصلاً رابطه و آشنايى و تفاهم نداشته باشد، ولى امروز اين حرف ها از ميان رفته است و همه مردم دنيا مانند يك جامعه و ساكنين يك شهرستان هستند و در نفع و ضرر با هم شريكند و منافع آنها در تماس و اصطكاك است. يگانه تعاليمى كه مى شود با آن اين همه مردم را كه از نژادهاى مختلف تشكيل شده اند به هم نزديك و مربوط ساخت و مانند يك جامعه زنده قرار داد كه در ميان آنها آشنايى و تفاهم صحيح و منطق عادلانه برقرار گردد تا در نتيجه همه از هم كمك بگيرند و غمخوار هم و تابع يك هدف و يك نقطه شوند و انديشه و قدرت خود را صرف اذيت يكديگر و خراب كردن شهرها و بيچاره ساختن افراد نكنند، قواعد دين اسلام است.

مرور قرون و طول ازمنه و خضوع و تسليم بزرگان عالم و فلاسفه و علما و صاحبان عقول كبيره در برابر اين تعليمات آسمانى، اين حقيقت را روشن ساخته است كه جامع تر از اين احكام تصور نخواهد شد. چنانچه ظهور عجز رجال و دانشمندان و مردان و زمامداران بزرگ عصر حاضر در اصلاح امور جامعه و اداره عالم و برقرار كردن صلح و آشتى و محبت و صفا ميان بنى آدم و قصور آنها از وضع قوانين و قواعدى كه براى تعيين مصالح و منافع ملل و امم و جلوگيرى از ستم و حق كشى وافى و كافى باشد، بهترين شاهد است كه بشر را با قوانين و مقرراتى كه ساخته فكر خود اوست، اداره نمى توان كرد و كسى براى آن ارج و احترامى قائل نمى شود.

ما، در اين موضوعات نمى توانيم حق مطلب را در اين رساله كه

ص:107

به منظور ديگر نگاشته ايم ادا كنيم. مقصود اشاره و جلب توجه خوانندگان محترم به اين مطالب است و اينكه بدانيم راستى ما در برابر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و اولياى اسلام و خدمتگزاران عالم ديانت و حضرت ولى عصر، امام زمان - ارواح العالمين له الفداء - بايد سرافكنده و خجل باشيم. و اعتراف كنيم كه بسيارى از ما با اعمال و اخلاق و كارهايى كه داريم به اسلام و جامعه بشريت خيانت مى كنيم.

ما اگر بى كم و زياد دستورات دينى را به كار مى بستيم و سليقه ها و نظريات خود را در آن وارد نمى نموديم و جمال نورانى اسلام را به دنيا نشان مى داديم، علاوه بر آنكه جامعه خود را سربلند و نيكبخت مى نموديم باعث مى شديم كه ديگران هم از روش ما سرمشق گرفته به دين مبين اسلام بگروند. ما بايد التزامات دينى و اخلاقى خود را محكم و استوار سازيم و حقايق اسلامى و علوم و معارف قرآنى را در اين دنيايى كه وسيله تبليغ از هر زمان فراهم تر است به جهانيان بفهمانيم.

براى تكميل مطلب و روشن شدن ذهن بعضى از خوانندگان محترم و كسانى كه مواظب اداى فريضه امر به معروف و نهى از منكر هستند. به طور اجمال بعضى از اخلاق و كارهاى نيك و واجبات و مستحباتى را كه شرع مقدّس به آنها دستور داده و ترغيب و تحريص فرموده است، نام مى بريم و سپس به بعضى از منكرات و اخلاق و كارهاى زشتى كه هر مسلمانى موظف است از آنها اجتناب و پرهيز نمايد،

ص:108

اشاره مى كنيم و از خداوند توفيق علم و عمل به دستورات مذهبى و امر به معروف و نهى از منكر را براى عموم خواستاريم.

ص:109

پاره اى از اخلاق حسنه و اعمال صالحه

1. ايمان به خدا

2. ايمان به پيغمبران

3. ولايت و محبت اهل بيت پيغمبر صلى الله عليه و آله

4. نماز

5. روزه

6. زكات

7. خمس

8. حج

9. جهاد

10. احسان و نيكى به پدر و مادر

11. صله رحم

12. تحصيل علم و دانش

13. وفاى به عهد

14. صدق و راستى

15. اداى امانت

16. عفت و پاك دامنى

ص:110

17. تواضع و فروتنى

18. حيا

19. صبر

20. جوانمردى

21. كرم

22. ايثار

23. تقوا

24. عدالت

25. نوع پرورى

26. دوست داشتن بندگان خدا

27. خوبى معاشرت با مردم

28. خوش سلوكى با اهل و عيال

29. تربيت اولاد

30. اعانت و يارى مظلومين و ستمديدگان

31. نگه دارى راز و سرّ مردم

32. نگاه دارى يتيمان

33. كفالت بيوه زنان و عَجَزَه و ناتوانان

34. پرستارى و عيادت بيماران

35. مواسات با فقيران

36. رحم آوردن بر ضعيفان

ص:111

37. احترام كردن از پيران

38. تشويق و توقير نيكان و خدمتگزاران

39. سپردن مشاغل اجتماعى به اهل لياقت و شايستگان

40. سير كردن گرسنگان

41. سيراب كردن تشنگان

42. سوار كردن پيادگان

43. همكارى با اخيار و نيكان

44. تحصيل روزى حلال و تهيه شغل و كسب و كار

45. توسعه دادن بر اهل و عيال

46. ياد گرفتن صنعت هايى كه براى جامعه لازم است

47. اقتصاد و ميانه روى در مخارج زناشويى و ازدواج

48. نظافت و پاكيزگى و رعايت بهداشت

49. قرض دادن

50. حوايج بندگان خدا را برآوردن

51. انواع خيرات و مبرّات از قبيل تأسيس دارالمساكين، و دارالايتام، و دارالعَجَزه و بيمارستان و درمانگاه

52. سعى در آسان كردن زندگى بر مردم

53. كوشش در بسط و توسعه علم و فرهنگ و بالا بردن سطح علم و اخلاق جامعه

54. تهيّه كار براى اشخاص بيكار

ص:112

55. اصلاح ذاتُالبَين

56. حضور در مساجد و جماعات و مجامع دينى و علمى و تعظيم از شعائر مذهبى

57. دفع شرّ از مسلمانان

58. آماده بودن براى دفاع از حدود و مرزهاى كشور اسلامى

59. تسليم بودن در برابر مقررات و احكام الهى

60. هدايت و راهنمايى و نصيحت و خيرخواهى مردم

61. عفو و گذشت و امر به معروف و نهى از منكر.

ص:113

برخى از انواع منكر و گناهان و اخلاق ذميمه

1. شرك به خدا

2. قتل نفس و آدم كشى بى مجوّز شرعى

3. رنجاندن پدر و مادر

4. قطع رحم

5. ظلم و ستمكارى

6. خيانت

7. دروغ

8. نفاق و دورويى

9. تكبّر

10. حسد

11. غيبت

12. حبّ جاه و رياست

13. حبّ دنيا

14. رياكارى

15. سوء خلق

16. زنا و لواط و هر نوع اعمال شهوت از راه نامشروع

ص:114

17. نسبت زنا و بى عفتى به كسى دادن

18. كينه مسلمانى را در دل گرفتن

19. ايجاد اختلاف و پراكندگى ميان جامعه

20. خوددارى از اداى شهادت

21. قسم دروغ ياد كردن

22. شهادت دروغ دادن

23. حقوق مردم را ضايع ساختن

24. عجب و خودبينى

25. كم فروشى

26. دزدى

27. رباخوارى

28. شرب خمر و هر چيز مست كننده

29. قماربازى

30. تبذير و اسراف مال

31. همكارى با اجانب و بيگانگان و دشمنان اسلام

32. گرويدن به ظلمه و ستمكاران

33. يارى و اعانت ظالم

34. بدعت نهادن

35. خوددارى از اداى حقوق مردم با تمكّن

36. دشنام و ناسزا به مردم گفتن

ص:115

37. مداخلات و تصرفات نامشروع در موقوفات

38. ساحرى و شعبده بازى و جادوگرى

39. مسلمانى را مسخره كردن

40. كسى را بى جهت خوار و خفيف و سبك نمودن

41. رشوه گرفتن و رشوه دادن

42. به ناحق ميان مردم قضا و حكومت كردن

43. سوء استفاده از شغل و مقام خود نمودن

44. راه ها و شوارع را تنگ كردن

45. بى قيدى به مصالح اجتماعى

46. راهزنى و مخلّ امنيت و آسايش جامعه شدن

47. سخن چينى و نمّامى

48. فرار از جهاد

49. غش و تلبيس و تقلّب و كلاهبردارى

50. حقّنشناسى

51. مال حرام خوردن

52. خوردن گوشت خوك و مردار و هر حيوان حرام گوشت و حيوانى كه نام خدا در موقع ذبح آن برده نشده باشد

53. بيكارى و ولگردى

54. دخالت و تصرف عدوانى در اموال غيّب و قصّر و محجورين

55. كسب هاى حرام مانند فروختن و ساختن مى و آلات قمار و

ص:116

لهوولعب مثل نرد و شطرنج و ورق هاى قماربازى و تار و ساز و غيره

56. استعمال ظروف طلا و نقره

57. بى حجابى زنان

58. معاشرت هاى نامشروع مردان و بانوان همچنان كه در اين عصر در بين بعضى مرسوم شده

59. اذيت همسايه

60. نقض عهد و شكستن پيمان

61. مقام و منصبى را با فقدان صلاحيت عهده دار شدن

62. مال يتيم خوردن

63. از رحمت خدا نوميد بودن

64. نماز يا يكى ديگر از واجبات را ترك كردن

65. اشتغال به ملاهى و لهوولعب و استماع غنا و اصوات آلات طرب

66. فساد و اغتشاش و آشوب برپا كردن

67. راز كسى را فاش كردن

68. تفحص و جستجو از عيب مردم نمودن

69. آبروى مردم را ريختن و ترك امر به معروف و نهى از منكر.

ص:117

حبّ فى الله وبغض فى الله

يكى از امور مهمّه كه با پيشرفت مقصد و حصول فايده اى كه از امر به معروف و نهى از منكر در نظر گرفته شده است، ارتباط و تأثير بسيار دارد «حبّ فى الله وبغض فى الله» است.

حبّ و بغض و دوستى و قهر، يكى از مسائل بزرگ زندگى انسان به شمار مى رود و با تمام مسائل زندگى او مربوط است. كردار و رفتار و به طور كلى همه اعمال بشر و كوشش هاى او مولود حبّ يا بغض و عشق و علاقه، و يا دشمنى و عداوت است. انسان چيزهايى را دوست مى دارد و به اشخاصى علاقه مند است و از چيزهايى هم متنفّر است. نمى تواند هم اين طور نباشد؛ زيرا هرچه دارد از عشق و علاقه و محبت دارد و از هركس خير و منفعتى به او رسيده است منشأش محبت بوده. خودش هم به هرچه موافق با طبع و منافعش باشد علاقه مند است، و با هرچه مانع منافع و كمال و منافر با طبع اوست دشمن است. حيات و بقايش را خداوند با محبت و عشق مربوط ساخته است، پس مسئله حبّ و بغض و دوستي ها و دشمني هاى بشر داراى كمال اهميت است و اگر تحت يك ترتيب منظم درآيد، در ساير مسائل هم ترتيب و اعتدال و انتظام آسان مى شود. بايد در حبّ و

ص:118

بغض روشى پيدا كرد كه همه افراد را هماهنگ و با هم نزديك و همكار سازد. بايد پايه محبت ها را با روح و معنويت نمود كه همه وقت به فرياد انسان برسد و درد بشر را درمان كند و او را نسبت به فقرا و افتادگان و زيردستان مترحّم و مهربان سازد. دوستي هايى كه پايه آنها امور دنيوى و منافع مادى باشد، پايدار نمى ماند و مردم از آن حظّ و لذت نمى برند؛ زيرا تا وقتى منافع شخصى آنها تأمين گردد، با هم دوستى مى كنند و وقتى آن منافع از ميان رفت، رشته مودّت آنها گسيخته مى شود، بلكه به عداوت و دشمنى تبديل مى گردد.

اگر نظريات كوچك و مطالب دنيايى منشأ قهر و مهر شود، بازار منازعات و اختلافات رايج مى گردد و قواى بشرى و نيروى خداداد او كه بايد در راه ترقّى و كمال او صرف گردد، تجزيه و تقسيم شده در راه هاى ضد و نقيض هم به كار مى افتد و وحدت اجتماعى آنها از ميان مى رود و هركس براى خودش مى شود نه براى همه.

برعكس، اگر مبانى دوستي ها و دشمني ها را امور معنوى و روحانى قرار دهند و بشر از مهر و قهر خود حقايق عالي تر و مقاصد بلندترى را منظور سازد و عواطف خود را تا حدى كه ميسر است از چنگال تصرفات عالم طبيعت و متاع و حُطام دنيا نجات دهد، همه از هم خير مى بينند و همه به نفع يكديگر زحمت مى كشند و رنج خود و راحت ياران مى طلبند. نه فقيرشان درمانده مى شود، و نه توانگرشان بى رحم و بى انصاف مى گردد، و نه مريضشان بى دوا و غذا و بى پرستار مى ماند، و

ص:119

نه حقّ كسى پايمال مى گردد، و نه خيانتكار در ميان آنها پا مى گيرد، و نه زمامدارانشان متكبّر و جبّار مى شوند، و نه مردم امين و درستكار در جامعه آنها عقب مى مانند و نه كسى با بيگانگان و اشرار و مفسدين همكارى مى كند. همه به هم مربوط و به يكديگر پيوسته مى شوند مانند يك پيكر و اعضاى يك بدن مى شوند كه اگر به يك عضو درد و الَم و صدمه برسد، ساير اعضا در بى خوابى و رنج با آن عضو شريك اند. در احاديث آمده است:

عَنْ أبى جَعْفَرٍ عليه السلام: أَنَّهُ قَالَ: «اَلْمُؤْمِنُونَ فِى تَبَارِّهِمْ وَتَرَاحُمِهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ كَمَثَلِ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَكَى تَدَاعَى لَهُ سَائِرُهُ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى»؛(1)

حضرت امام باقر عليه السلام فرمود: «انسان هاى مؤمن در نيكويى و مهربانى و شفقت به يكديگر، همانند يك تن هستند كه اگر عضوى به درد آيد، اعضاى ديگر با بى خوابى و تب دارى، با آن عضو همدردى مى كنند».(2)

در چنين جامعه اى است كه حس استقلال و حرّيت به معنى واقعى

ص:120


1- (1) كوفي اهوازي، المؤمن، ص 39؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 71، ص 234، ح 30، ص 274، ح 19؛ محدث نوري، مستدرك الوسائل، ج 12، ص 424.
2- (2) سعدى در شعر زير به همين مضمون اشاره كرده است: بني آدم اعض -- اي يكدي -- گرند كه در آفرينش ز يك گوهرند چون عضوي به درآورد روزگار دگ - ر عض -- وها را نماند قرار گنج حكمت، ج 1، ص 156.

خود وجود دارد و فقرا و ضعفا در استفاده از نعمت آزادى و استقلال با اغنيا و اقويا برابرى دارند و همه در صف واحد قرار مى گيرند. در قرآن مجيد مى فرمايد:

( قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ )؛1

براى به وجود آوردن يك جامعه محكم و پايدار، يگانه راه، متحد ساختن هدف ها و مقصدها و نيت هاى افراد آن جامعه است و براى حصول يك چنين وحدت و يگانگى معنوى و اجتماعى، راه هايى مانند وحدت زبان و نژاد و وطن گفته مى شود كه هيچ كدام براى تأمين اين منظور وافى نيستند.

و ثانياً: اين حرف ها نمى تواند آن قدرها در قلب مردم نفوذ كند كه يك جامعه را به راه بيندازد. تنها راه وصول به اين مقصود، دين صحيح و ايمان به خداست كه محبوب و مقصود حقيقى بشر است اگر همه در اعمال و رفتار و دوستي ها و دشمني ها رضاى او را بخواهند و از عذاب او بپرهيزند، از معايب و مفاسد اخلاقى و اجتماعى مصون مى مانند.

ص:121

عقيده توحيدى كه اسلام، بشر را به آن دعوت مى كند، موجد اين وحدت و يگانگى است و موحّد را در هر حال از شرك و اختلاف و جدايى و اعتنا به امتيازات لغو و باطل دور مى سازد چنانچه از حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود:

«أَيُّهَا النَّاسُ! إِنَّ رَبَّكُمْ وَاحِدٌ وَإِنَّ أَبَاكُمْ وَاحِدٌ كُلُّكُمْ لآدَمَ وَآدَمُ مِنْ تُرَابٍ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقَيكُمْ وَلَيْسَ لِعَرَبِيٍ عَلَى عَجَميٍّ فَضْلٌ إِلا بِالتَّقْوَي»؛(1)

«هان اى مردم! پروردگار شما يكى است و پدر شما نيز يكى است و همۀ شما به آدم برمى گرديد و آدم از خاك است. همانا گرامي ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما است و عرب بر عجم هيچ برترى ندارد مگر با پرهيزكارى».

در همه تكاليف و تعليمات اسلام، حفظ و تقويت عقيده توحيد و توجه به خداى يگانه ملاحظه شده است در مورد حبّ و بغض و دوستى و دشمنى كه بشر بالطبع و بالفطره از آن ناگزير است پيروان خود را به خدا متوجه مى كند و دستور مى دهد كه براى خدا و در راه او دوستى و دشمنى نمايند؛ با دوستان خدا دوست و با دشمنان او دشمن باشند. در قرآن مجيد مى فرمايد:

ص:122


1- (1) ابن شعبه حراني، تحف العقول، ص 34؛ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 128؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 73، ص 350.

( لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ )؛1

«نمى يابى تو قومى را كه ايمان به خدا و روز جزا مى آورند كه دوستى نمايند با كسى كه در مقام دشمنى و خصومت با خدا و پيغمبر اوست هرچند بوده باشند اين گونه اشخاص كه با خدا و پيغمبرش دشمن اند، پدران ايشان با فرزندان ايشان يا برادران ايشان يا عشيره و فاميل ايشان، اين مردم اند كه خدا در دل هاشان ايمان را ثبت و نوشته است».

در كتاب وسائل الشيعه از حضرت ابي عبدالله عليه السلام روايت است كه فرمود:

«قَالَ رَسولُ الله صلي الله عليه و آله لأَصْحابِهِ: أَيُّ عُرَى الإِيمَانِ أَوْثَقُ؟

فَقَالوُا: اللهُ وَرَسُولُه أَعْلَمُ. وَقَالَ بَعْضُهُمْ: الصَّلاةُ. وَقَالَ بَعْضُهُمْ: الزَّكاةُ. وَقَالَ بَعْضُهُمْ الصَّوْمُ. وَقَالَ بَعْضُهُمْ: الْحَجُّ وَالْعُمْرَةُ. وَقَالَ بَعْضُهُمْ الجِْهَادُ. فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلَّى الله علَيْهِ وَآلِهِ: لِكُلِّ مَا قُلْتُمْ فَضْلٌ وَلَيْسَ بِهِ وَلَكِنَّ أَوْثَقَ عُرَى الْإِيَمانِ الْحُبُّ فِي اللهِ وَالْبُغضُ فِي اللهِ وَتَوَالي أَوْلِِيَاءِ الله وَالتَّبَرِّي مِنْ أَعْدَاءِ اللهِ»؛(1)

«پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله به اصحابش فرمود: كدام يك از دستگيره هاى ايمان محكم تر است؟ عرض كردند: خدا و رسول او داناترند، و بعضى گفتند: نماز،

ص:123


1- (2) حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 11، ص 439.

بعضى گفتند: زكات، بعضى گفتند: روزه، بعضى گفتند: حج و عمره، بعضى گفتند: جهاد. پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: هريك از آنچه كه شما گفتيد داراى فضيلت است، اما آن محكم ترين دستگيره هاى ايمان، حبّ و دوستى در راه خدا و بغض و دشمنى در راه خدا و محبت و تولاى اولياى خدا و تبرى و بيزارى از دشمنان خداست».

و در كتاب مذكور از فضيل بن يسار نقل شده است كه گفت:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ عليه السلام عَنِ الْحُبِّ وَالْبُغْضِ أَ مِنَ الإِيمَانِ هُوَ؟

فَقالَ: «

وَهَلِ الإِيمَانُ إِلا الْحُبُّ وَالْبُغْضُ »؛(1)

از حضرت ابي عبدالله عليه السلام پرسيدم آيا حبّ و بغض از ايمان است؟

در جواب فرمود: «مگر ايمان غير از حبّ و بغض است!».

از اين قبيل اخبار و احاديث بسيار است كه از همين مختصرى كه از آنها نقل شده، اهميت حبّ فى الله و بغض فى الله معلوم مى گردد.

اگر كسانى كه به اسلام و مسلمين و مصالح عام علاقه مند هستند در انجام همين يك وظيفه بزرگ كوتاهى نكنند و حبّ فى الله و بغض فى الله را در همه كارها دخالت دهند و با ارباب معاصى، دوستى و مجالست و معامله و معاشرت نكنند و براى آنها قدر و شخصيتى قايل نشوند يقيناً تأديب و متنبّه مى شوند. اگر از ستمكاران احترام ننمايند و

ص:124


1- (1) حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 11، ص 435.

به آنها كمك ندهند و از آنان تبرّى و بيزارى جويند، ستمكارى رايج نمى گردد و كسى به ظلم و ستم افتخار نمى نمايد. اگر جامعه به آنهايى كه به نماز و روزه و زكات و ساير واجبات و بلكه مستحبات مانند نماز جماعت و غيره بى اعتنايى مى كنند، ارج و اهميت نمى داد، كسى در اداى فرايض مسامحه نمى نمود و نماز جماعت و مجالس دينى بيش از اينها شوكت و عظمت مى يافت. اگر با نيكان و اخيار در هر شغل و كار كه باشند دوستى مى نمودند و از آنها تشويق و قدردانى مى كردند، اشرار و بدكاران روى كار نمى آمدند.

حقيقتاً اين اصل بزرگ، يعنى «حبّ فى الله» و «بغض فى الله» امروز در ميان ما مسلمانان چندان مورد احترام نيست. براى از ميان رفتن يك جامعه همين بس است كه افرادش در دوستي ها و دشمني ها پاى منافع شخصى را در ميان آورند و تصديق و تمجيد و انتقاد آنها روى اين نظريات كودكانه قرار بگيرد.

اهل بصيرت و اطلاع مى دانند كه علّت عمده تجزيه ممالك اسلامى و تفرقه كنونى مسلمانان و تسلط بيگانگان، دوستي ها و همكاري هاى بعضى از مسلمين با اجانب است كه براى رسيدن به منفعت هاى خصوصى، باب دوستى و مخالطت را با آنها باز نمودند و با آنها در خراب كردن و اضمحلال شوكت مسلمانان، همراهى نمودند و نقشه هاى شوم آنها را اجرا نموده و مى نمايند. خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد:

ص:125

( يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ )؛1

امروزه بيشتر حكومت هاى اسلامى و امور تجارت و بازرگانى و فلاحت و كشاورزى و همه شئون حياتى آنها به دست همين عناصر پليد و بيگانه پرست تحت نظارت اجانب درآمده است كه حتّى در رفع كوچك ترين حوايج زندگى بايد دست احتياج به جانب ديگران دراز كنيم و ضروريات زندگى خود را بايد از كشورهاى بيگانه تهيه نماييم. اينها با وسايلى كه در دست دارند ملل اسلامى را در حال ركود و عقب ماندگى نگاه مى دارند تا نتوانند با دنياى حاضر هماهنگى نموده با هدايت تعليمات آسمانى قرآن مجيد، موقعيت سابق خود را در جهان به دست آورند. براى آنكه نگذارند مردم بيدار و هوشيار شده در مقام چاره جويى برآيند با تبليغات خود آنها را به كارهايى كه غير از خسارت فايده ندارد، سرگرم مى كنند.

اگر عوض اين همه اهتمامى كه در تبعيت از ظواهر و بعضى عادات زشت و ترويج اعمال ناپسنديده پاره اى از نادانان ملل غرب مى نمايند، در فرا گرفتن علوم و دانش هايى كه آنها به آن دست يافته اند مختصر توجهى مى نموديم، يقيناً امروز بيش از اينها در دنيا جلو رفته بوديم. خدا مى داند كه سالى چه مبلغ پول مسلمانان از راه خريدارى اشياى لوكس و غير ضرورى و بى فايده از جيبشان خارج مى شود! و ماهانه

ص:126

جوانان بوالهوس، و اغنياى نادان چه مبلغ صرف تجملات بيهوده و زنانه كاري ها و تهيه انواع بي عاري ها مى نمايند و اگر اين پول ها را جمع نمايند مى توانند با مبلغ كمى از آن، مدارس مهم و بيمارستان هاى بزرگ - كه تا چند قرن براى جامعه مفيد باشد - تأسيس نمايند، يا كارخانه هايى كه در آن هزاران مردم بيكار و گرسنه به كسب و كار و ارتزاق مشغول شوند ايجاد نمايند.

بارى، غرض اين است كه دوستى نمودن با دشمنان خدا و اهل معصيت، زيان ها و مفسده ها دارد. «حبّ فى الله» و «بغض فى الله» يكى از صفاتى است كه عقلاً و شرعاً ممدوح و مستحسن است و براى حفظ قوميت و استقلال و شخصيت هر طايفه كمتر وسيله اى به مرتبه آن مى رسد. هرچه در يك جامعه اين صفت قوي تر باشد، دست تجاوزات و مداخلات دشمنان از سرشان كوتاه تر خواهد بود، ولى متأسفانه امروزه پاره اى از مسلمانان عوض آنكه اين مطلب را مراعات كنند و به حكم محكم:

( أَشِدّاءُ عَلَى الْكُفّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ )؛1

در مقابل كفّار و دشمنانى كه در مقام از بين بردن آنها و يا فاسد كردن اخلاقشان هستند، شدت و قوت و استحكام داشته باشند و در ميان خودشان با هم دوست و مهربان باشند، بى شرمانه با باز كردن باب

ص:127

مخالطت و همكارى با كفّار، كليد كشورهاى اسلامى را به دست آنها مى سپارند و به جاى آنكه ديگران را استخدام نمايند، مستخدم بيگانگان و وسيله اجراى مقاصد نامشروع آنها مى شوند. ديانت و مليت و سعادت خود و جامعه خود را براى خاطر آنها به قيمت پايينى در معرض فروش مى گذارند و مسلمانان را به اسم دعوت به تمدن موهوم و آزادى دروغى، به فساد و فحشا و لهوولعب و خيانت ترغيب مى نمايند و تقليد كوركورانه از اجانب و دشمنان اسلام را سرمشق خود قرار داده هر منكر و عمل زشتى را با وسايلى كه دارند رواج مى دهند.

مى روند در كشورهاى مسيحى در لابه لاى مطبوعات و روزنامه هاى آنها گردش مى كنند يك كار زشت و منكرى را كه يك نفر نادان در يك گوشه اى مرتكب شده پيدا مى كنند و به فكر ترويج آن مى افتند و با آب وتاب بسيار آن را روى صفحات كاغذپاره هايى كه به دست جوانان مسلمان مى دهند مى آورند.

آيا طبع و نقل زناشويى خانم هاى... با حيوانات، و طلاق گرفتن فلان خانم از شوهرش براى خاطر ازدواج با سگ يا بوزينه (كه شايد اصلاً دروغ و مجعول باشد) براى آن پسر و دختر ايرانى كه غير از تقوا و پاك دامنى، سرمايه اى ندارد، غير از دعوت به فساد معنايى دارد؟

آيا از انتشار عكس فلان پسر يا دخترى كه با خرج خود يا با پول و دسترنج كشاورزان فقير به خارج رفته، در حال رقص با خرس آن را افتخار معرفى كردن و نظاير اين مطالب كه قلم از نوشتن آن خجل و

ص:128

شرمسار است، غير از ترويج منكرات و منحرف ساختن جوانان ساده لوح چه نتيجه اى دارد؟ كسى نمى فهمد كه ترقى و كمال و با دنيا جلو رفتن و با ملل عالم مربوط شدن و علوم و صنايع عصر را فرا گرفتن چه ارتباطى به اين حرف ها دارد؟

إِذَا كَانَ الْغُرَابُ دَلِيلَ قَوْمٍ سَيَهْدِيهِمْ سَبِيلَ الهَالِكِينَا

در بعضى كتب اخبار است كه خداوند وحى فرستاد به سوى پيغمبرى از پيغمبران خود كه به مؤمنين بگو نپوشند لباس دشمنان مرا و نخورند غذاى دشمنان مرا و نروند به راه هاى دشمنان من، پس مى شوند از دشمنان من، چنانچه ايشان دشمنان من هستند.(1)

اى عقلاى قوم! و اى زمامداران علاقه مند! و اى كسانى كه اين مطالب را درك كرده و مى فهميد! تا آب از سر نگذشته براى اين مردم فكرى بكنيد.

نگذاريد بيش از اين افراط در لهوولعب و زشت كارى رايج شود.

نگذاريد بيش از اين ميل طبيعى افراد را به لهوولعب و ميگسارى و رقص و قمار و بى عفتى ترغيب نمايند.

نگذاريد صفحه شرافت و حياى جامعه شما لكه دار شود.

نگذاريد جوانان شما عوض تحصيل و ترقى و كوشش و جهد، با

ص:129


1- (1) صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 252؛ راوندي، النوادر، ص 232؛ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 3، ص 279؛ ج 11، ص 111.

بى ايمانى و تنبلى و بى عفتى و معاشقه سروكار پيدا كنند و بانوان را در فساد با خود همدست نمايند.

نگذاريد نظام انساب و نسل و نظام اجتماع را مردمان بوالهوس شهوتران، بازيچه دست خود قرار دهند.

نگذاريد پايه زندگى خانواده شما با اداره رفتن خانم ها دستخوش ويرانى و انهدام شود.

با اين همه مردهاى بيكار كه پشت درِ وزارتخانه ها ريخته اند، چه حاجتى به استخدام خانم ها داريم تا با استخدام آنها به اسم ماشين نويس و غيره ادارات را مركز معاشقه و توالد و تناسل هاى نامشروع قرار دهند و پول هايى را كه بايد صرف اصلاح احوال بندگان خدا و رفع فقر و گرسنگى و پريشانى شود در اين راه ها خرج كنند و كار را به جايى برسانند كه يكى از آقايان نمايندگان مجلس در جلسه علنى راجع به يكى از سازمان ها اعتراض نمايد و بگويد كه: در روزنامه اى خواندم كه يك معروفه اى را كه در كافه «نينا» خدمت مى كرده در آن سازمان با ماهى هزار تومان حقوق استخدام كرده اند.

بياييد به اين شنايع و زشتي ها خاتمه دهيد و خانم ها را به خانه هاشان برگردانيد و آنها را در اداره امور خانه و تربيت فرزند و وظايف خاصه خودشان بگماريد و از دخالت در كارهاى مردها معافشان سازيد و سعادت آنها را پايمال هوي وهوس ننماييد.

شما را به خدا در اين چند ساله كه راه اين معاشرت ها را به روى

ص:130

زن ها باز كرديد و آنها را براى ميل نفسانى و تقليد از مسيحى ها، خيابان گرد و بى حجاب كرديد، غير از تكثير اعمال زشت و رسوايى چه فايده اى برديم!؟ يك روز بود كه ما مسلمان ها افتخار داشتيم كه در تمام جامعه چهارصد ميليونى ما يك خانمى كه سقط جنين نمايد وجود ندارد، در ميان جمعيت ما از بركت تعاليم اسلام يك نفر ولدالزّنا يافت نمى شود. امروز هم اين وضعيت را مى بينيم كه بعضى عاشقان ظواهر غرب، مى خواهند همه اين افتخارات و اخلاق فاضله را نابود كنند.

اولياى مقدس اسلام از اين اوضاع به ما خبر دادند و ما آن را يكى از معجزات آنها مى شماريم از آن جمله روايتى است كه اصبغ بن نباته از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل فرموده كه:

«قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ تَظْهَرُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ وَاقْتِرَابِ السَّاعَةِ وَهُوَ شَرُّ الأَزْمِنَةِ نِسْوَةٌ كَاشِفَاتٌ عَارِيَاتٌ مُتَبَرِّجَاتٌ مِنَ الدِّينِ خَارِجَاتٌ فِي الْفِتَنِ دَاخِلاتٌ مَائِلاتٌ إِلَى الشَّهَوَاتِ مُسْرِعَاتٌ إِلَى اللَّذَّاتِ مُسْتَحِلاتٌ لِلْمُحَرَّمَاتِ فِي جَهَنَّمَ خَالِدَاتٌ»؛(1)

«در آخرالزمان و هنگام نزديك شدن قيامت - كه بدترين زمان هاست - زن هايى پيدا مى شوند بى حجاب و برهنه كه زينت خود را براى نامحرم ها نشان مى دهند و از دين خدا خارج

ص:131


1- (1) صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 390؛ ر. ك: طبرسي، مكارم الاخلاق، ص 201؛ حر عاملي، وسائل الشيعه، 14، ص 19.

باشند و در فتنه ها داخل مى شوند، و به شهوات ها ميل كنند، و به سوى لذت ها مى شتابند، حرام ها را حلال شمارند! چنين زنانى در جهنّم هميشگى هستند».

خوانندگان محترم در همين جا اين بحث را خاتمه مى دهيم و از شما معذرت مى خواهيم.

تصديق دارم كه چون غالب مطالب كتاب درضمن چند روز از ايام تعطيل دهه عاشوراى سال 1369 هجرى قمرى نوشته شد و فرصت و مجال كافى براى مطالعات و مراجعات لازم را نداشتم، به طور شايسته از عهده اداى حق مطلب برنيامده ام، بنابراين هرگاه به اشتباه و خطايى برخورديد با تصحيح آن بر اين ناچيز منّت گذاريد و زبان به ملامتم نگشاييد.

من خجلم از عمل خام خويش تو به ملامت نكنم سينه ريش

در روش زمره آزادگان نيست روا طعنه بر افتادگان

رجب المرجب 1369 ق

لطف الله صافى گلپايگانى

ص:132

كتاب نامه

1. قرآن كريم.

2. نهج البلاغه، الامام علي بن ابى طالب عليه السلام، الشريف الرضي، تحقيق و ترجمه فيض الاسلام، تهران، مؤسسه نشر تأليفات فيض الاسلام، 1379 ش.

3. ارشاد القلوب، ديلمي، حسن بن محمد (م. 841 ق.)، قم، الشريف الرضي، 1412 ق.

4. اعلام الدين في صفات المؤمنين، ديلمي، قم، مؤسسة آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، 1408 ق.

5. الامالي، طوسي، محمد بن حسن (م. 460 ق.)، قم، دار الثقافة، 1414 ق.

6. بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار عليهم السلام، مجلسي، محمدباقر (م. 1111 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403 ق.

7. البداية و النهايه، ابن كثير، اسماعيل بن عمر (م. 774 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408 ق.

8. تاريخ الامم و الملوك، طبري، محمد بن جرير (م. 310 ق.)، بيروت، مؤسسة الاعلمي، 1403 ق.

9. تحف العقول عن آل الرسول صلي الله عليه و آله، ابن شعبه حراني، حسن بن علي (م. قرن 4)، قم، نشر اسلامي، 1404 ق.

10. تذكرة الفقهاء، علامه حلي، حسن بن يوسف (م. 726 ق.)، المكتبة المرتضويه.

ص:133

11. تفسيرالقمي، قمي، علي بن ابراهيم (م. 307 ق.)، قم، دار الكتاب، 1404 ق.

12. التمهيد، ابن عبدالبر، يوسف بن عبدالله قرطبي (م. 463 ق.)، مغرب، وزارة عموم الاوقاف و الشؤون الاسلامية، 1387 ق.

13. تنبيه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعه ورام)، ورام بن ابى فراس، مسعود بن ورام (م. 605 ق.)، قم، مكتبة الفقيه، 1410 ق

14. التوحيد، صدوق، محمد بن علي (م. 381 ق.)، قم، نشر اسلامي، 1398 ق.

15. تهذيب الاحكام، طوسي، محمد بن حسن (م. 460 ق.)، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1364 ش.

16. جامع الاخبار، سبزواري، محمد بن محمد (م. 679 ق.)، قم، الشريف الرضي، 1405 ق.

17. خصائص الائمه عليهم السلام، سيد رضي، محمد بن حسين (م. 406 ق.)، مشهد، آستان قدس رضوي، 1406 ق.

18. الخصال، صدوق، محمد بن علي (م. 381 ق.)، قم، نشر اسلامي، 1403 ق.

19. روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، فتال نيشابوري، محمد بن حسن (م. 508 ق.)، قم، الشريف الرضي، 1375 ش.

20. الزهد، كوفي اهوازي، حسين بن سعيد (م. قرن 3)، قم، المطبعة العلمية، 1399 ق.

21. سنن الدارمي، دارمي، عبدالله بن رحمن (م. 255 ق.)، دمشق، مطبعة الاعتدال، 1349 ق.

ص:134

22. السنن الكبري، بيهقي، احمد بن حسين (م. 458 ق.)، بيروت، دار الفكر، 1416 ق.

23. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، عزالدين (م. 656 ق.)، دار احياء الكتب العربية، 1378 ق.

24. صحيح البخاري، بخاري، محمد بن اسماعيل (م. 256 ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401 ق.

25. صحيح مسلم، مسلم نيشابوري، مسلم بن حجاج (م. 261 ق.)، بيروت، دار الفكر.

26. عوالى اللئالي العزيزية في الاحاديث الدينيه، ابن ابى جمهور احسائي، محمد بن علي (م. 880 ق.)، قم، مطبعة سيدالشهداء، 1403 ق.

27. عيون الحكم و المواعظ، ليثي واسطي، علي بن محمد (م. قرن 6)، قم، انتشارات دار الحديث، 1376 ش.

28. الكافي، كليني، محمد بن يعقوب (م. 329 ق.)، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1363 ش.

29. الكشف و البيان في تفسير القرآن (تفسير ثعلبي)، ثعلبي، احمد بن ابراهيم (م. 427 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1422 ق.

30. مستدرك الوسائل و مستنبطالمسائل، محدث نوري، ميرزاحسين (م. 1320 ق.)، بيروت، مؤسسة آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، 1408 ق.

31. مسند احمد بن حنبل، احمد بن حنبل، شيباني (م. 241 ق.)، بيروت، دار صادر.

ص:135

32. مسندالشهاب، ابن سلامه قضاعي، محمد بن سلامة (م. 454 ق.)، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1405 ق.

33. مسند عبدالله بن مبارك، ابن مبارك، عبدالله (م. 181 ق.)، بيروت، دار الكتب العلمية، 1411 ق.

34. مكارم الاخلاق، طبرسي، حسن بن فضل (م. 554 ق.)، الشريف الرضي، 1392 ق.

35. من لا يحضره الفقيه، صدوق، محمد بن علي (م. 381 ق.)، قم، نشر اسلامي، 1404 ق.

36. مناقب آل ابى طالب، ابن شهرآشوب، محمد بن علي (م. 588 ق.)، النجف الاشرف، المكتبة الحيدرية، 1376 ق.

37. المنتهى الوصول، علامه حلي، حسن بن يوسف (م. 726 ق.).

38. المؤمن، كوفي اهوازي، حسين بن سعيد (م. قرن 3)، قم، مؤسسة الامام المهدي عليه السلام، 1404 ق.

39. النوادر، راوندي، سيدفضل الله بن علي (م. 571 ق.)، قم، انتشارات دار الحديث، 1377 ش.

40. نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلي الله عليه و آله)، گردآوري و ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، انتشارات دنياي دانش، 1382 ش.

41. الوافي، فيض كاشاني، محسن بن مرتضي (م. 1091 ق.)، اصفهان، كتابخانه امام اميرالمؤمنين علي عليه السلام، 1406 ق.

42. وسائل الشيعه، حر عاملي، محمد بن حسن (م. 1104 ق.)،

43. بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403 ق.

ص:136

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109