علم مفاهیم شناسی در قرآن سری جدید جلد 78

مشخصات کتاب

نام کتاب: علم مفاهیم شناسی در قرآن سری جدید جلد 78

تحقیق و تالیف : رسول ملکیان اصفهانی - 1400 ش

ناشر دیجیتالی: مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان

ص: 1

1- قربانی

1- قربانی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

3 - آل عمران - 3 - 183 - 1،2،6،9،13،22،23،28

1 _ ارائه قربانی و سوخته شدن آن به آتشی از غیب ، عهدی الهی در پندار یهود ، برای ایمان به رسولان

الّذین قالوا انّ اللّه عهد الینا الّا نؤمن لرسول حتّی یاتینا بقربان تاکله النّار

2 _ در آتش سوختن قربانی پیامبر ( ص ) ، شرط یهود برای ایمان به آن حضرت

الّذین قالوا انّ اللّه . .. حتّی یاتینا بقربان تاکله النّار

<قربان> به معنای هر چیزی است که انسان به وسیله آن به خداوند تقرب جوید و قربانِ امّتهای گذشته، گاو، گوسفند و شتری بود که برای تقرّب به خدا ذبح می شد (تاج العروس).

6 _ سوختن قربانی در آتشی از غیب ، نشانه راستگویی مدعی رسالت از دیدگاه یهود

الّا نؤمن لرسول حتّی یاتینا بقربان تاکله النار

9 _ سوخته شدن قربانی به آتشی از غیب ، معجزه برخی انبیا و رسولان بنی اسرائیل

قال انّ اللّه عهد الینا . .. قد جاءکم رسل ... و بالّذی قلتم

13 _ یهود ، حتّی با مشاهده معجزه مورد درخواست خود ( سوختن قربانی در آتشی از غیب ) از پیامبران ، نه تنها به آنان ایمان نیاوردند ، بلکه آنان را کشتند .

قل قد جآءکم رسل من قبلی . .. و بالّذی قلتم فلم قتلتموهم

22 _ دروغ بودن ادعای یهود در مورد ایمان به پیامبر ( ص ) ، در صورت مشاهده معجزه درخواستی خود ( سوختن قربانی در آتشی از غیب )

قل قد جاءکم . .. فلم قتلتموهم ان کنتم صادقین

23 _ تکذیب عهد خداوند با یهود در مورد ایمان نیاوردن به پیامبر ( ص ) ، جز با ارائه قربانی که آتشی از غیب آن را بسوزاند .

انّ اللّه عهد الینا الّا نؤمن . .. فلم قتلتموهم ان کنتم صادقین

اگر ادعای یهود صحیح بود، باید پیامبر (ص) خواسته آنان را عملی می کرد، و نیز نباید از عهد، به <الّذی قلتم> (آنچه را گفتید)

ص: 1

تعبیر می کرد ; بلکه می فرمود: بالعهد الّذی عهد اللّه علیکم. چون اگر ادعای آنان حقیقت داشت، عهدی بود الهی ; نه گفتار آنان.

28 _ آتش گرفتن قربانی بنی اسرائیل ، علامت قبولی آن در پیشگاه خداوند

حتّی یاتینا بقربان تاکله النار

امام صادق (ع) فرمود: کانت بنواسرائیل اذا قربت القربان تخرج نار تأکل قربان مَنْ قُبلَ منه . .. .

_______________________________

کافی، ج 4، ص 335، ح 16 ; نورالثقلین، ج 1، ص 417، ح 462.

2- آداب قربانی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 37 - 6

6 - لزوم اظهار شکر و سپاس گزاری به پیشگاه خداوند ، در مراسم قربانی با شعار < اللّه أکبر علی ما هدانا > .

کذلک سخّر لکم لتکبّروا اللّه علی ما هدیکم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - کوثر - 108 - 2 - 9

9 - لزوم توجّه به ربوبیت خداوند ، هنگام قربانی کردن حیوانات

فصلّ لربّک وانحر

3- اجتناب از قربانی بت ها

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 90 - 16

16 _ لزوم پرهیز از حیوانات قربانی شده برای بتها

و الانصاب . .. رجس من عمل الشیطن فاجتنبوه

از رسول خدا(ص) در پاسخ سؤال از معنی انصاب در آیه فوق روایت شده: ما ذبحوا لآلتهم . .. .

_______________________________

کافی، ج 5، ص 123، ح 2; نورالثقلین، ج 1، ص 668، ح 340.

4- احکام قربانی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - انعام - 6 - 145 - 14

ص: 2

14 _ حرمت قربانی کردن برای غیر خدا (بتها)*

أو فسقا أهل لغیر الله به

از معانی مذکور درباره جمله <أهل لغیر الله>، <ما ذبح لأجل الأصنام> (آنچه که برای بتها ذبح می شود)، است ; چنانکه راغب به این معنی اشاره کرده است. و بدان جهت که این کار <فسق> نامیده شده، حرمت آن به دست می آید.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - کوثر - 108 - 2 - 18

18 - لزوم تأخیر قربانی از نماز عید ، در عید قربان *

فصلّ لربّک وانحر

تطبیق نماز و قربانی در آیه، بر نماز عید قربان و قربانی در آن، یکی از احتمالات موجود در این آیه است. عطف به <واو> گر چه بر ترتیب تصریح ندارد; ولی ترتیب ذکری می تواند بیانگر ترتیب واقعی باشد.

5- ارزش قربانی کفّاره

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 95 - 13

13 _ ارزش والاتر قربانی بر اطعام مساکین ، و اطعام مساکین بر روزه ، در کفاره صید .

فجزاء مثل ما قتل من النعم . .. او کفره طعام مسکین او عدل ذلک صیاماً

برداشت فوق از تقدیم ذکری قربانی بر اطعام و تقدیم اطعام بر روزه استفاده شده است.

6- استفاده از قربانی حج

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 33 - 1،3

1 - حج گزاران می توانند تا روز قربانی ، از دام هایی که برای قربانی کردن به همراه دارند ، استفاده کنند .

لکم فیها من_فع إلی أجل مسمًّی

ضمیر <فیها> به <شعائر> بازمی گردد. <منافع> جمع <منفعه> و به معنای بهره و سود است. <إلی أجل مسمَّی>;یعنی، تا زمانی مشخص. مقصود این است که شما می توانید تا روز قربانی از دام هایی که به منظور قربانی کردن در حج، به همراه می برید، استفاده کنید (بارتان را به وسیله آنها حمل کنید و آنها را سوار بشوید و از شیر آنها تغذیه کنید).

3 - ممنوعیت استفاده از دام های قربانی ، در پندار مشرکان عصر بعثت

لکم فیها من_فع إلی أجل مسمًّی

تصریح به جواز بهره برداری از دام های قربانی، نشان می دهد که اعتقاد عمومی پیش از نزول آیه، برخلاف آن بوده است.

ص: 3

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 36 - 4

4 - استفاده از شتران قربانی ( به جهت حمل بار ، سوارشدن و تغذیه از شیر آنها ) ، برای حاجیان مجاز است .

و البدن . .. لکم فیها خیر

مقصود از <لکم فیها خیر> با توجه به آیه 33 (لکم فیها منافع إلی أجل مسمّی)، این است که حاجیان می توانند تا روز قربانی، از شترانی که به رسم قربانی به همراه خود می برند، بهره گیری کنند (آنها را سوار شوند، یا با آنها بار حمل کنند و یا از شیر آنها تغذیه نمایند).

7- استفاده از گوشت قربانی حج

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 28 - 18

18 - استفاده از تمام گوشت قربانی ، جایز نیست .

فکلوا منها و أطعموا البائس الفقیر

<من> در <منها> تبعیضیه است. بنابراین <کلوا منها>; یعنی، <بخورید بخشی از آن را[نه همه آن را]>.

8- استفاده حاجیان از قربانی حج

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 28 - 16

16 - جواز استفاده حج گزاران از گوشت قربانی

فکلوا منها

9- اطعام از قربانی حج

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 36 - 12،18

12 - لزوم اطعام مستمندان از گوشت قربانی در حج ; چه خودشان درخواست کنند و چه روی درخواست کردن نداشته باشند .

فکلوا منها و أطعموا القانع و المعترّ

<قانع> به کسی گفته می شود که درخواست کمک می کند (سائل و گدا) و <معتر>; یعنی، نیازمندی که طالب کمک است; لکن روی سؤال کردن ندارد. بنابراین معنای جمله فوق چنین می شود: بخشی از گوشت قربانی را خودتان بخورید و بقیه آن را به نیازمندان بخورانید; چه نیازشان را بر زبان جاری کنند و چه بر زبان نیاورند.

ص: 4

18 - < عن أبی عبداللّه ( ع ) فی قول اللّه عزّوجلّ . . . < و أطعموا القانع و المعترّ > قال : القانع الذی یرضی بما أعطیته و لایسخط و لایکلح و لایلوی شدقه غضباً و المعترّ المارّ بک لتطعمه ;

از امام صادق(ع) درباره سخن خداوند عزّوجلّ. ..<وأطعموا القانع و المعترّ> فرمود: <قانع> کسی است که راضی می شود به آنچه که به او می دهی و نسبت به آن ناراحتی، ترش رویی و دهن کجی نمی کند و <معتر> رهگذری است که بر تو می گذرد تا او را اطعام کنی>.

10- اطعام فقرا از قربانی حج

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 28 - 17

17 - لزوم اطعام مستمندان تنگدست از گوشت قربانی در حج

و أطعموا البائس الفقیر

11- اهمیت ذبح قربانی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 34 - 9

9 - مراسم قربانی ، عبادت خدا و سپاس گزاری در برابر نعمت های او است .

جعلنا منسکًا . .. علی ما رزقهم من بهیمه الأنع_م

12- اهمیت قربانی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - کوثر - 108 - 2 - 14

14 - خداوند ، با یادآوری عطای ویژه خویش به پیامبر ( ص ) ، آن حضرت را آماده دریافت فرمان نماز و قربانی ساخت .

إنّا أعطین_ک الکوثر . فصلّ لربّک وانحر

13- اهمیت قربانی حج

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 2 - 8

8 _ اهمیت ویژه قربانی در مراسم حج *

ص: 5

و لاالهدی و لاالقلئد

ذکر قربانی با تفصیل آن (با نشان و بی نشان) از میان سایر مناسک حج، بیانگر اهمیت خاص آن است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 37 - 5

5 - مراسم قربانی در حج ، عرصه یاد کرد عظمت و کبریایی خداوند

کذلک سخّر لکم لتکبّروا اللّه

ضمیر <ها> در <سخرها> به <بُدن> (شتران قربانی) بازمی گردد. <تکبیر> (مصدر <تکبرون>) به معنای خدا را به بزرگی یاد کردن است. بنابراین معنای جمله یاد شده چنین می شود: <ما آن شتران درشت و عظیم الجثه را برای شما رام کردیم>، (شما به راحتی می توانید کارد را در حلقوم آنها فرو کنید، بدون این که کمترین آسیبی به شما برسد.) این کار برای آن است که شما به پاس این نعمت بزرگ (توفیق انجام دادن عبادت قربانی)، خدا را به بزرگی یاد کنید و یک صدا فریاد بزنید: <اللّه أکبر علی ما هدانا>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - فتح - 48 - 25 - 6

6- اهمیت قربانی ، در مناسک عبادی مسجدالحرام

و الهدیَ معکوفًا أن یبلغ محلّه

از این که خداوند، یکی از جرم های کافران را، جلوگیری از رسیدن قربانی به قربانگاه شمرده است، اهمیت آن در مناسک زیارت خانه خدا استفاده می شود.

14- اهمیت قربانی عمره

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - فتح - 48 - 25 - 7

7- قربانیِ حیوان در قربانگاه ، دارای اهمیتی ویژه در اعمال عبادی عمره

و الهدیَ معکوفًا أن یبلغ محلّه

15- باربری با قربانی حج

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 36 - 4

4 - استفاده از شتران قربانی ( به جهت حمل بار ، سوارشدن و تغذیه از شیر آنها ) ، برای حاجیان مجاز است .

و البدن . .. لکم فیها خیر

ص: 6

مقصود از <لکم فیها خیر> با توجه به آیه 33 (لکم فیها منافع إلی أجل مسمّی)، این است که حاجیان می توانند تا روز قربانی، از شترانی که به رسم قربانی به همراه خود می برند، بهره گیری کنند (آنها را سوار شوند، یا با آنها بار حمل کنند و یا از شیر آنها تغذیه نمایند).

16- پوست قربانی حج

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 28 - 23

23 - < عن صفوان بن یحیی الأرزق قال : قلت لأبی إبراهیم ( ع ) : الرجل یعطی الاضحیه من یسلخها بجلد ها قال : لابأس به ، إنّما قال اللّه عزّوجلّ < فکلوا منها و أطعموا > و الجلد لایؤکل و لایطعم ;

صفوان بن یحیی می گوید: به امام کاظم(ع) گفتم: شخص، قربانی را می دهد به کسی که آن را سلاّخی کند، در مقابل پوست آن _ که پوست را مزد خود بردارد _ [حکمش چیست؟] فرمود: مانعی ندارد; زیرا خدای عزّوجلّ فرموده است: <فکلوا منها و أطعموا> و پوست نه خورده می شود و نه (به وسیله آن) اطعام می شود>.

17- تأخیر قربانی حج

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 28 - 11

11 - جواز تأخیر انداختن قربانی ، از روز دهم به هر یک از روز های یازدهم ، دوازدهم و سیزدهم ذی حجه

و یذکروا اسم اللّه فی أیّام معلوم_ت . .. من بهیمه الأنع_م

18- تحریم گوشت قربانی در جاهلیت

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 28 - 14

14 - حرمت استفاده از گوشت قربانی ، پندار باطل عرب های جاهلی

فکلوا منها

تجویز استفاده از گوشت قربانی، ناظر به پندار باطل عرب های جاهلی است که استفاده از آن را حرام می دانستند.

19- تخییر در قربانی حج

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 7

11 - حج - 22 - 34 - 6

6 - جواز قربانی کردن به هر یک از شتر ، گاو و گوسفند

علی ما رزقهم من بهیمه الأنع_م

<أنعام> (جمع <نعم>) در اصل به معنای شتران است. لکن گاهی برای مجموع شتر، گاو و گوسفند به کار می رود. به اعتقاد همه مفسران، مقصود از <أنعام> در این جا، معنای دوم (مجموع شتر، گاو و گوسفند) است . گفتنی است که <بهیمه> به معنای چهارپا و اضافه آن به <أنعام> بیانیه است; یعنی، چهارپایی که عبارت است از شتر، گاو و گوسفند.

20- تعظیم قربانی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 32 - 9

9 - بزرگداشت دام های قربانی و حرمت نهادن به آنها ، نشانه تقوا و خداترسی است .

و من یعظّم شع_ئر اللّه فإنّها من تقوی القلوب

21- تعظیم قربانی حج

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 32 - 3

3 - بزرگداشت و رعایت حرمت دام های قربانی ( کوشش در حفظ و نگه داری آنها و پرهیز از سهل انگاری در حق آنها ) ، توصیه خدا به اهل ایمان

و من یعظّم شع_ئر اللّه

22- تکبیر هنگام قربانی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 37 - 6

6 - لزوم اظهار شکر و سپاس گزاری به پیشگاه خداوند ، در مراسم قربانی با شعار < اللّه أکبر علی ما هدانا > .

کذلک سخّر لکم لتکبّروا اللّه علی ما هدیکم

23- حرمت قربانی برای بتها

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 8

5 - انعام - 6 - 145 - 14

14 _ حرمت قربانی کردن برای غیر خدا (بتها)*

أو فسقا أهل لغیر الله به

از معانی مذکور درباره جمله <أهل لغیر الله>، <ما ذبح لأجل الأصنام> (آنچه که برای بتها ذبح می شود)، است ; چنانکه راغب به این معنی اشاره کرده است. و بدان جهت که این کار <فسق> نامیده شده، حرمت آن به دست می آید.

24- حقیقت قربانی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - کوثر - 108 - 2 - 12

12 - اهدای قربانی به پیشگاه پروردگار ، شکر نعمت های او است .

إنّا أعطین_ک الکوثر . .. وانحر

25- خباثت قربانی بت ها

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 173 - 3

3 - مردار ، خون ، گوشت خوک و حیوانی که برای بت ها ذبح شود ، یا به نام غیر خدا سر بریده شود ، از خوراکی های خبیث و پلید هستند .

کلوا من طیبت . .. إنما حرم علیکم المیته ... و ما أهل به لغیر اللّه

26- خوردن قربانی حج

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 36 - 10،13

10 - خوردن گوشت قربانی برای حاجیان مجاز است .

فإذا وجبت جنوبها فکلوا منها

<وجوب> (مصدر <وجبت>) به معنای سقوط و افتادن است. <جنوب> نیز جمع <جنب> و به معنای پهلو است; یعنی، وقتی شتران افتادند و به پهلو غلتیدند (جان دادند)، از گوشت آنها بخورید و به نیازمندان بخورانید. گفتنی است که عرب جاهلی، می پنداشتند قربانی مال خدایان است و کسی حق ندارد از آن استفاده کند. خداوند در این جا تذکر می دهد که این پندار، گمانی است غلط و مسلمانان نباید قربانی را به حال خود رها کنند به گمان این که اینها شعائر الهی اند و خوردن آنها هتک حرمت شعائر است; بلکه همین که قربانی جان داد، باید بخشی از آن را برای خود بردارند و بقیه را به نیازمندان بدهند.

ص: 9

13 - منع استفاده انحصاری حاجیان از گوشت قربانی و دریغ کردن از اطعام آن به نیازمندان

فکلوا منها

با توجه به کلمه <من> معنای جمله فوق چنین است: بخشی از آن را بخورید; (نه همه اش را).

27- دلایل اخلاص در قربانی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - کوثر - 108 - 2 - 10

10 - مالک و مدبّر بودن خداوند ، دلیل لزوم اخلاص و قصد قربت در قربانی کردن به درگاه او است .

فصلّ لربّک وانحر

28- ردّ قربانی قابیل

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 27 - 14،15،19،21،30

14 _ پذیرش قربانی هابیل و رد شدن قربانی قابیل ، عامل انگیزش قابیل به قتل برادرش هابیل

فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الاخر قال لاقتلنک

15 _ رد قربانی قابیل و پذیرش قربانی برادرش هابیل ، برانگیزنده احساس حسادت در وی نسبت به هابیل *

قال لاقتلنک

به نظر می رسد که پس از پذیرفته شدن قربانی هابیل، انگیزه ای برای تصمیم قابیل جز حسادت در کار نبوده و گویا روشنی این مسأله، موجب آن شده که در کلام به آن پرداخته نشود. برداشت فوق را فرمایش منقول از امام صادق(ع) تأیید می کند که فرمود: ... فقبل اللّه قربان هابیل فحسده قابیل فقتله ... .

_______________________________

تفسیر عیاشی، ج 1، ص 312، ح 83; نورالثقلین، ج 1، ص 610، ح 125.

19 _ هابیل پذیرفته نشدن قربانی برادرش قابیل را معلول بی تقوایی او دانست .

و لم یتقبل من الاخر قال لاقتلنک قال انما یتقبل اللّه من المتقین

21 _ مشروط بودن پذیرش اعمال نیک به تقوا ، پاسخ هابیل به اعتراض قابیل بر پذیرفته نشدن قربانی او

قال انما یتقبل اللّه من المتقین

30 _ فربه ترین گوسفند هابیل ، قربانی قبول شده وی به درگاه خدا و دسته ای از خوشه های گندم یا مانند آن ، قربانی قبول نشده قابیل

و اتل علیهم نبأ ابنی ءادم بالحق اذ قربا قرباناً

از امام سجاد(ع) درباره قربانی نمودن فرزندان آدم(ع) روایت شده: . .. قرب احدهما اسمن کبش کان فی صیانته و قرب الاخر ضغثا من سنبل فتقبل من صاحب الکبش و هو هابیل و لم یتقبل من الاخر ... .

_______________________________

ص: 10

تفسیر قمی، ج 1، ص 165; تفسیر برهان، ج 1، ص 459، ح 4.

29- زمینه قبول قربانی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 27 - 24

24 _ تقوای هابیل ، زمینه ساز پذیرفته شدن قربانی او از سوی خداوند

فتقبل من احدهما . .. قال انما یتقبل اللّه من المتقین

30- سواری با قربانی حج

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 36 - 4

4 - استفاده از شتران قربانی ( به جهت حمل بار ، سوارشدن و تغذیه از شیر آنها ) ، برای حاجیان مجاز است .

و البدن . .. لکم فیها خیر

مقصود از <لکم فیها خیر> با توجه به آیه 33 (لکم فیها منافع إلی أجل مسمّی)، این است که حاجیان می توانند تا روز قربانی، از شترانی که به رسم قربانی به همراه خود می برند، بهره گیری کنند (آنها را سوار شوند، یا با آنها بار حمل کنند و یا از شیر آنها تغذیه نمایند).

31- شتر قربانی حج

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 34 - 6

6 - جواز قربانی کردن به هر یک از شتر ، گاو و گوسفند

علی ما رزقهم من بهیمه الأنع_م

<أنعام> (جمع <نعم>) در اصل به معنای شتران است. لکن گاهی برای مجموع شتر، گاو و گوسفند به کار می رود. به اعتقاد همه مفسران، مقصود از <أنعام> در این جا، معنای دوم (مجموع شتر، گاو و گوسفند) است . گفتنی است که <بهیمه> به معنای چهارپا و اضافه آن به <أنعام> بیانیه است; یعنی، چهارپایی که عبارت است از شتر، گاو و گوسفند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 36 - 1،2،4،5

1 - شتران قربانی از شعائر دینی و الهی مراسم حج

ص: 11

و البدن جعلن_ها لکم من شع_ئر اللّه

<بدن> جمع <بدنه> است. <بدنه> نیز در لغت، به گاو و شتر درشت و چاق گفته می شود. در گذشته، کسانی که قصد داشتند در مراسم حج شرکت کنند، از قبل به دام هایی قربانی خوب می رسیدند تا چاق و فربه شوند. بدین جهت به گاو و شتر قربانی <بدنه> گفته می شد. گفتنی است که مراد از <بدن> در آیه یاد شده _ به قرینه <فإذا وجبت جنوبه> _ تنها شتران می باشد; یعنی، شترانی را که به رسم قربانی به همراه می برید، برای شما از شعائر دینی و الهی قرار دادیم.

2 - لزوم برگزیدن شتران درشت و چاق برای قربانی در حج

و البدن جعلن_ها لکم من شع_ئر اللّه

به کارگیری <بدن> _ که به معنای شتران فربه و چاق است _ به جای <إبل> _ که به مطلق شتر اطلاق می شود _ می تواند توصیه ای باشد به حج گزاران که شتران فربه و درشت را، برای قربانی برگزینند.

4 - استفاده از شتران قربانی ( به جهت حمل بار ، سوارشدن و تغذیه از شیر آنها ) ، برای حاجیان مجاز است .

و البدن . .. لکم فیها خیر

مقصود از <لکم فیها خیر> با توجه به آیه 33 (لکم فیها منافع إلی أجل مسمّی)، این است که حاجیان می توانند تا روز قربانی، از شترانی که به رسم قربانی به همراه خود می برند، بهره گیری کنند (آنها را سوار شوند، یا با آنها بار حمل کنند و یا از شیر آنها تغذیه نمایند).

5 - لزوم نشانه گذاری شترانی که حاجیان جهت قربانی به همراه خود می برند .

و البدن جعلن_ها لکم من شع_ئر اللّه

این سخن خدا که: <ما شتران قربانی را شعائر و نشانه های دینی قرار دادیم> می تواند دربردارنده این توصیه باشد که حاجیان نیز باید شتران را به منظور این که آنها از دیگر شتران ممتاز باشند، نشانه گذاری کنند.

32- شکر هنگام قربانی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 37 - 6

6 - لزوم اظهار شکر و سپاس گزاری به پیشگاه خداوند ، در مراسم قربانی با شعار < اللّه أکبر علی ما هدانا > .

کذلک سخّر لکم لتکبّروا اللّه علی ما هدیکم

33- شیر قربانی حج

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 36 - 4

4 - استفاده از شتران قربانی ( به جهت حمل بار ، سوارشدن و تغذیه از شیر آنها ) ، برای حاجیان مجاز است .

و البدن . .. لکم فیها خیر

مقصود از <لکم فیها خیر> با توجه به آیه 33 (لکم فیها منافع إلی أجل مسمّی)، این است که حاجیان می توانند تا روز قربانی، از

ص: 12

شترانی که به رسم قربانی به همراه خود می برند، بهره گیری کنند (آنها را سوار شوند، یا با آنها بار حمل کنند و یا از شیر آنها تغذیه نمایند).

34- عبادیت قربانی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 67 - 1

1 - قربانی کردن ، از مراسم عبادی در همه ادیان و شرایعت های الهی

لکلّ أُمّه جعلنا منسکًا هم ناسکوه

<منسک> مصدر میمی و مرداف با <نُسْک> است. <نُسک> به عمل ذبح کردن حیوان با قصد تقرب به خدا، گفته می شود.

35- عوامل قبول قربانی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 37 - 4

4 - خداوند ، عمل قربانی را ، در صورتی می پذیرد که برخاسته از روح تقوا و خداترسی باشد .

لن ینال اللّه لحومها . .. و ل_کن یناله التقوی منکم

36- فلسفه قربانی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 34 - 5

5 - ذکر نام خدا به هنگام ذبح یا نحر حیوان ، فلسفه تشریع قربانی برای امت ها

و لکلّ أُمّه جعلنا منسکًا لیذکروا اسم اللّه . .. الأنع_م

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 36 - 17

17 - شکر و سپاس گزاری به درگاه خداوند ، فلسفه تشریع قربانی

و البدن جعلن_ها لکم من شع_ئر اللّه . .. لعلّکم تشکرون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 37 - 13

ص: 13

13 - < عن أبی بصیر ، عن أبی عبد اللّه ( ع ) قال : قلت له : ما علّه الاُضحیه ؟ فقال إنّه یغفر لصاحبها عند أوّل قطره تقطر من دمها إلی الأرض ، و لیعلم اللّه تعالی من یتقیه بالغیب ، قال اللّه تعالی : < لن ینال اللّه لحومها و لادمائها و لکن یناله التقوی منکم > .

ابوبصیر می گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: علت قربانی کردن چیست؟ فرمود: با اولین قطره خونی که از قربانی ریخته می شود، گناهان قربانی کننده بخشوده می شود و دیگر این که معلوم می گردد چه کسی از خدای نادیده پروا دارد[ و به امر او عمل می کند]. خداوند می فرماید: <لن ینال اللّه لحومها و لا دمائها و ل_کن یناله التقوی منکم>».

37- فواید قربانی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 98 - 9

9 _ قربانی کردن و عمل به احکام آن موجب بهره مندی از مغفرت و رحمت الهی

و الهدی و القلئد . .. و إنّ اللّه غفور رحیم

38- فواید قربانی حج

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 97 - 7،10،11

7 _ ماه های حرام و قربانی های بی نشان و بانشان حج ، دارای نقشی خاص در قوام و برپایی جوامع

جعل اللّه الکعبه . ... قیماً للناس و الشهر الحرام و الهدی و القلئد

الشهر الحرام و ما بعد آن عطف بر <الکعبه> و در حقیقت آنها نیز مفعول اول برای <جعل> می باشند و مفعول دوم آن یعنی <قیماً للناس> به قرینه ماقبل حذف شده است.

10 _ نقش اساسی تر کعبه در قوام جامعه نسبت به ماه های حرام و قربانی حج

جعل اللّه الکعبه البیت الحرام قیماً للناس و الشهر الحرام و الهدی و القلئد

تقدیم ذکری کعبه و نیز حذف <قیماً للناس> نسبت به <الشهر الحرام . ..> اشاره به این دارد که نقش ماههای حرام و قربانی حج و ... در قوام جوامع بواسطه کعبه می باشد.

11 _ آگاهی انسان ها به علم گسترده خداوند ، از اهداف بیان نقش کعبه و ماه های حرام و قربانی در قوام جامعه

جعل اللّه . .. ذلک لتعلموا إنّ اللّه یعلم ما فی السموت و ما فی الارض

<ذلک> می تواند اشاره به بیان مطالب یاد شده باشد، یعنی خداوند فلسفه ایجاد کعبه و نیز احکام مربوط به آن را بیان کرد تا انسانها بدانند افعال خداوند و احکام او عالمانه و دارای اهدافی والاست و این را نشان و علامتی از علم گسترده خداوند بشمارند.

ص: 14

39- قبول قربانی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 27 - 9

9 _ تنها قربانی یکی از دو فرزند آدم ، مقبول درگاه خداوند قرار گرفت .

فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الاخر

40- قبول قربانی هابیل

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 27 - 10،14،15،24،30،32

10 _ هابیل سزاوار و شایسته بهره مندی از پاداش های الهی با پذیرفته شدن قربانی وی

فتقبل من احدهما

<تقبل> به پذیرفته شدنی اطلاق می گردد که مقتضی پاداش باشد. (مفردات راغب)

14 _ پذیرش قربانی هابیل و رد شدن قربانی قابیل ، عامل انگیزش قابیل به قتل برادرش هابیل

فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الاخر قال لاقتلنک

15 _ رد قربانی قابیل و پذیرش قربانی برادرش هابیل ، برانگیزنده احساس حسادت در وی نسبت به هابیل *

قال لاقتلنک

به نظر می رسد که پس از پذیرفته شدن قربانی هابیل، انگیزه ای برای تصمیم قابیل جز حسادت در کار نبوده و گویا روشنی این مسأله، موجب آن شده که در کلام به آن پرداخته نشود. برداشت فوق را فرمایش منقول از امام صادق(ع) تأیید می کند که فرمود: ... فقبل اللّه قربان هابیل فحسده قابیل فقتله ... .

_______________________________

تفسیر عیاشی، ج 1، ص 312، ح 83; نورالثقلین، ج 1، ص 610، ح 125.

24 _ تقوای هابیل ، زمینه ساز پذیرفته شدن قربانی او از سوی خداوند

فتقبل من احدهما . .. قال انما یتقبل اللّه من المتقین

30 _ فربه ترین گوسفند هابیل ، قربانی قبول شده وی به درگاه خدا و دسته ای از خوشه های گندم یا مانند آن ، قربانی قبول نشده قابیل

و اتل علیهم نبأ ابنی ءادم بالحق اذ قربا قرباناً

از امام سجاد(ع) درباره قربانی نمودن فرزندان آدم(ع) روایت شده: . .. قرب احدهما اسمن کبش کان فی صیانته و قرب الاخر ضغثا من سنبل فتقبل من صاحب الکبش و هو هابیل و لم یتقبل من الاخر ... .

_______________________________

تفسیر قمی، ج 1، ص 165; تفسیر برهان، ج 1، ص 459، ح 4.

32 _ در گرفتن آتش و به کام خود فروبردن قربانی هابیل ، نشانه پذیرفته شدن آن از سوی خداوند

فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الاخر

از امام باقر(ع) روایت شده: . .. فتقبل قربان هابیل و لم یتقبل قربان قابیل و هو قول اللّه عزوجل: <و اتل علیهم ...> و کان القربان

ص: 15

اذا قبل تاکله النار ... .

_______________________________

کمال الدین، ص 213، ح 2، ب 22; نورالثقلین، ج 1، ص 612، ح 131.

41- قداست قربانی حج

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 32 - 2

2 - دام های قربانی ( دام هایی که حاجیان برای قربانی کردن به همراه می برند ) ، از شعائر الهی و دارای حرمت و قداست در پیشگاه خداوند

و من یعظّم شع_ئر اللّه

<تعظیم> (مصدر <یعظّم>) به معنای بزرگ شمردن است <شعائر> جمع <شعیره> و <شعیره> به معنای علامت و نشانه است. مراد از <شعائر اللّه> به قرینه آیه بعد (لکم فیها منافع إلی أجل مسمَّی ثمّ محلها إلی البیت العتیق) دام هایی برای قربانی است که حج گزاران به همراه خود می بردند;یعنی، <هر کس دام های قربانی را _ که شعائر و نشانه های خدایند _ حرمت گذارد و بزرگ بشمارد...>. بنابراین، آیه یاد شده توصیه ای است از سوی خداوند به همه اهل ایمان _ چه مالک دام های قربانی باشند و چه نباشند _ که در حفظ و نگه داری آن دام ها بکوشند و از هرگونه سهل انگاری درباره آنها، اجتناب بورزند.

42- قربانی ابراهیم(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 107 - 1،3

1 - خداوند ، به جای قربانی اسماعیل ( ع ) ، قربانی دیگری پذیرفته و جان او را حفظ کرد .

و فدین_ه بذبح عظیم

<فدیه> و <فداء> (از ماده <فدینا>) به معنای قرار دادن چیزی به جای شیء دیگری به منظور دفع ضرر از آن شیء است.

3 - < علی بن الحسن بن علی بن الفضال عن أبیه قال : سألت أباالحسن علی بن موسی الرضا ( ع ) عن معنی قول النبیّ ( ص ) : أنا ابن الذبیحین قال : یعنی اسماعیل بن ابراهیم . . . فلمّا عزم علی ذبحه فداه اللّه بذبح عظیم ، بکبش أملح . . . و کان یرتع قبل ذلک فی ریاض الجنّه أربعین عاماً و ما خرج من رحم أنثی . . . ;

علی بن حسن بن علی بن فضال از پدرش نقل می کند که از امام رضا(ع) از سخن رسول خدا(ص) که فرمود: <من فرزند دو ذبیح هستم> پرسیدم، فرمود: [یکی از آن دو ]اسماعیل فرزند ابراهیم است . .. چون ابراهیم تصمیم به قربانی کردن اسماعیل گرفت، خداوند قربانی بزرگی را جایگزین اسماعیل کرد. آن قربانی قوچی به رنگ سیاه آمیخته با سفیدی (جو گندمی)... که چهل سال قبل از آن در باغ های بهشت به چرا مشغول بود و از مادری زاییده نشده بود...>.

ص: 16

43- قربانی بت

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 3 - 6،9،12،37

6 _ حرمت استفاده از حیوانی که بر آستان بت ها ذبح شود ، هر چند نام غیر خدا بر او برده نشود .

حرمت . .. و ما ذبح علی النصب

چون عنوان <ما ذبح . ..> عنوان مستقلی است در مقابل <ما اهل ...>، معلوم می شود که ذبح حیوان برای تقرب به بتها، اگر چه نام غیر خدا بر آن برده نشود، حرام است.

9 _ خوردن مردار ، خون و گوشت خوک ، بردن غیر نام خدا در ذبح ، قربانی برای بت ها و تقسیم گوشت حیوانات با قمار ، از اعمال مردم در جاهلیت

حرمت علیکم . .. و ما ذبح علی النصب و إن تستقسموا بالازلم

12 _ قسمت بندی گوشت به حکم قمار و استفاده از آن و خوردن گوشت حیوانی که به نام غیر خدا و یا بر آستان بت ها ذبح شود ، فسق است .

حرمت علیکم . .. و ما ذبح علی النصب و إن تستقسموا بالازلم ذلکم فسق

37 _ استفاده از حیوان قربانی شده بر آستان بت ها و گوشت های سهمبندی شده با تیر های قمار ، در حال اضطرار جایز است .

و ما ذبح علی النصب و إن تستقسموا بالازلم . .. فإنّ اللّه غفور رحیم

44- قربانی بت ها

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 173 - 4

4 - مشرکان ذبایحی را برای بت ها و به نام آنها قربانی می کردند .

و ما أهل به لغیر اللّه

آوردن فعل ماضی <أهل> حکایت از وقوع ذبح برای غیر خدا و به نام غیر او داشته و به ذبح حیوانات برای بتها و به نام آنها - که در جاهلیت مرسوم بوده - اشاره دارد.

45- قربانی برای غیرخدا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - نحل - 16 - 115 - 3

3- حرمت خوردن گوشت حیوان قربانی شده برای غیر خدا

حرّم علیکم . .. ما أهلّ لغیر الله به

برداشت فوق، بنابراین نکته است که مراد از <ما أهلّ . ..> قربانیهایی باشد که مشرکان برای بتها انجام می دادند.

ص: 17

46- قربانی بنی اسرائیل

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

3 - آل عمران - 3 - 183 - 28

28 _ آتش گرفتن قربانی بنی اسرائیل ، علامت قبولی آن در پیشگاه خداوند

حتّی یاتینا بقربان تاکله النار

امام صادق (ع) فرمود: کانت بنواسرائیل اذا قربت القربان تخرج نار تأکل قربان مَنْ قُبلَ منه . .. .

_______________________________

کافی، ج 4، ص 335، ح 16 ; نورالثقلین، ج 1، ص 417، ح 462.

47- قربانی حج

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 2 - 10

10 _ ماه های حرام ، قربانی های بی نشان و بانشان حج و نیز نشانه های قربانی ، از شعایر الهی

لاتحلوا شعر اللّه و لاالشهر الحرام و لاالهدی و لاالقلئد

بنابر اینکه امور یاد شده از باب ذکر خاص بعد از عام (شعر اللّه) باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 98 - 3،12

3 _ مخالفت با قربانی حج و احکام آن موجب عقاب شدید از سوی خداوند

و الشهر الحرام و الهدی و القلئد . .. اعلموا إنّ اللّه شدید العقاب

12 _ شکنندگان حرمت کعبه و ماه های حرام و اعراض کنندگان از حکم قربانی نباید از رحمت و مغفرت الهی مأیوس باشند .

جعل اللّه الکعبه البیت الحرام . .. إنّ اللّه شدید العقاب و إنّ اللّه غفور رحیم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 28 - 6،12

6 - قربانی کردن پس از حضور در عرفات و مشعر ، از مناسک واجب حج

و یذکروا اسم اللّه . .. علی ما رزقهم من بهیمه الأنع_م

12 - جواز قربانی کردن به هر یک از شتر ، گاو و گوسفند در مراسم حج

علی ما رزقهم من بهیمه الأنع_م

<أنعام> (جمع <نعم>) در اصل به معنای شتران است. لکن گاهی به مجموع شتر، گاو و گوسفند نیز گفته می شود. به اعتقاد همه مفسران مراد از <أنعام> در این جا معنای دوم (مجموع شتر، گاو و گوسفند) می باشد. گفتنی است که <بهیمه> به معنای چهارپا و اضافه آن به انعام اضافه بیانیه است; یعنی، چهارپایی که عبارت است از شتر، گاو و گوسفند.

ص: 18

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - فتح - 48 - 25 - 3

3- مسلمانان در جریان سفر حدیبیه ، مصمّم به زیارت خانه خدا و قربانی کردن هدی

و صدّوکم عن المسجد الحرام و الهدیَ معکوفًا أن یبلغ محلّه

48- قربانی حج در ادیان

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 34 - 3

3 - مراسم قربانی ، دارای زمان مشخص در هریک از ادیان آسمانی پیشین

و لکلّ أُمّه جعلنا منسکًا

49- قربانی در ادیان

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

3 - آل عمران - 3 - 183 - 7

7 _ تشریع قربانی در ادیان الهی

حتّی یاتینا بقربان تاکله النار

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 34 - 1

1 - تکلیف قربانی ، از احکام مشترک تمامی ادیان آسمانی

و لکلّ أُمّه جعلنا منسکًا

<مَنسک> مشتق از مصدر <نُسک> است. <نُسک>; یعنی، اظهار کردن طاعت و انقیاد خود به خدا، به وسیله قربانی کردن دام. بنابراین <منسک> در آیه یاد شده، می تواند مصدر میمی باشد; یعنی، ما برای هر امتی از امت های پیشین، عبادتی قرار دادیم که با قربانی کردن دام های خود به ما تقرب جویند. هم چنین می تواند اسم مکان باشد; یعنی، برای هر امتی محلی برای قربانی کردن قرار دادیم و نیز می تواند اسم زمان باشد; یعنی، برای هر امتی، زمانی برای انجام مراسم قربانی مشخص ساختیم برداشت فوق، بر پایه احتمال اول است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 67 - 1

1 - قربانی کردن ، از مراسم عبادی در همه ادیان و شرایعت های الهی

ص: 19

لکلّ أُمّه جعلنا منسکًا هم ناسکوه

<منسک> مصدر میمی و مرداف با <نُسْک> است. <نُسک> به عمل ذبح کردن حیوان با قصد تقرب به خدا، گفته می شود.

50- قربانی در امت های پیشین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 67 - 2

2 - هر امتی از امت های گذشته موظف بودند مراسم قربانی را ، آن گونه که از سوی خدا مقرر شده ، برگزار کنند .

لکلّ أُمّه جعلنا منسکًا هم ناسکوه

جمله <هم ناسکوه> در محل نصب و صفت است برای <منسکاً> و جمله فوق انشا در قالب اخبار است; یعنی، هر امتی موظف بود آن منسک را، آن گونه که ما مقرر کردیم، انجام دهد. گفتنی است که قید <هم ناسکوه> متضمن دستوری است از سوی خدا به پیامبر(ص) و بالتبع به مسلمانان که آنان نیز موظف اند منسک خود را، آن گونه که خدا مقرر کرده، انجام دهند.

51- قربانی در جاهلیت

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 30 - 12

12 - آمیختگی مراسم حج و قربانی ، با مظاهر شرک و بت پرستی در عصر جاهلیت

و أُحلّت لکم الأنع_م إلاّ ما یتلی علیکم فاجتنبوا الرجس من الأوث_ن

52- قربانی در حج

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

2 - بقره - 2 - 196 - 3،5،7،8،9،13،14،28،29،31

3 _ محصورِ از حج و عمره ، باید برای خروج از احرام ، چهارپایی ( گاو ، شتر یا گوسفند ) را که برای او میسور و آسان باشد ، قربانی کند .

فان أحصرتم فما استیسر من الهدی

محصور، مُحرِمی است که به خاطر مرض و یا منع دشمن، نتواند اعمال حج و یا عمره را به پایان رساند.

5 _ حرمت تراشیدن سر برای محصور ، قبل از رسیدن قربانی به قربانگاه

و لا تحلقوا رءوسکم حتی یبلغ الهدی مَحِلَّه

7 _ ذبح و یا نحر قربانی ، باید در مکان مخصوصِ خود باشد .

حتی یبلغ الهدی مَحلّه

ص: 20

8 _ مُحرمی که بیمار باشد و یا از ناحیه سَر در اذیّت است ، می تواند قبل از قربانی کردن ، سرش را بتراشد .

و لا تحلقوا رءوسکم . .. فمن کان منکم مریضاً

مراد از <مریض> به قرینه قسیمش (او به اذیً من رأسه)، مرضی است که مداوای آن در گرو تراشیدن سر است. و مراد از <به اذیً>، آزاری است که از غیر ناحیه مرض، همانند وجود حشرات، در موهای مُحرم باشد.

9 _ مرض ، موجب تخفیف در تکلیف

فمن کان منکم مریضاً او به اذیً من رأسه ففدیه

13 _ وجوب قربانی در حج تمتّع

فمن تمتّع . .. فما استیسر من الهدی

14 _ وجوب روزه به مدّت سه روز در حج و هفت روز پس از بازگشت ( ده روز کامل ) ، برای فاقد قربانی

فمن لم یجد فصیام ثلثه ایام فی الحج و سبعه . .. تلک عشره کامله

28 _ اقلّ قربانی ، یک گوسفند است .

فما استیسر من الهدی

امام رضا (ع): <فما استیسر من الهدی> یعنی شاه.

_______________________________

عیون اخبار الرضا (ع)، ج 2، ص 120، ح 1، نورالثقلین، ج 1، ص 185، ح 660.

29 _ کفاره تراشیدن سر قبل از قربانی ، سه روز روزه و یا صدقه به شش مسکین و یا قربانی کردن یک گوسفند است .

فمن کان منکم مریضاً . .. او صدقه او نسک

امام صادق (ع): . .. و جعل الصیام ثلاثه ایام و الصدقه علی ستّه مساکین لکل مسکین مدّین و النّسک شاه ...

_______________________________

کافی، ج 4، ص 358، ح 2 ; نورالثقلین، ج 1، ص 187، ح 664 و 666.

31 _ حد وجوب قربانی در حج ، سهل و میسور بودن آن است .

فمن تمتع . .. فما استیسر من الهدی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 29 - 1

1 - وجوب تقصیر و بیرون آمدن از احرام ، پس از انجام مراسم قربانی

و یذکروا اسم اللّه . .. ثمّ لیقضوا تفثهم

<قضاء> (مصدر <یقضون>) به معنای بریدن و جدا کردن است. <تفث>; یعنی، غبار و چرکی که بر بدن می نشیند. بنابراین <ثمّ لیقضوا تفثهم>;یعنی، حاجیان پس از انجام مراسم قربانی، با تراشیدن سر و گرفتن ناخن _ که به خاطر محرم بودن، نمی توانستند انجام دهند _ خود را تمیز کنند و این کنایه از بیرون شدن از احرام است.

53- قربانی فرزند

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - انعام - 6 - 140 - 3

ص: 21

3 _ کشتن فرزند (به عنوان قربانی) و تحریم روزیهای الهی، نشانه بارز زیانکاری است.

قد خسر الذین . .. و حرموا ما رزقهم الله

54- قربانی فرزند برای بتها

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - انعام - 6 - 137 - 1

1 _ فرزند کشی و قربانی برای شریکان پنداری خداوند، از سنتهای زشت مشرکان عصر جاهلیت بوده است.

ساء ما یحکمون. و کذلک زین لکثیر من المشرکین قتل أولدهم

در آیه شریفه تزیین کشتن فرزندان به <شرکاء> نسبت داده نشده، لذا محتمل است مراد قربانی کردن فرزندان برای بتها باشد، گر چه اعراب جاهلی به انگیزه های دیگری نیز، مانند فقر، عار از دختر داشتن و . .. فرزندان خود را می کشتند.

55- قربانی فرزند در جاهلیت

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - انعام - 6 - 140 - 1

1 _ کشتن فرزندان (به عنوان قربانی) و تحریم روزیهای خداوند از سنتهای مشرکان عصر جاهلیت

قد خسر الذین قتلوا أولدهم سفها بغیر علم

56- قربانی فرزندان آدم(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 27 - 11

11 _ هر یک از فرزندان آدم ، آگاه به پذیرش و یا رد قربانی خود و برادر خویش

قال لاقتلنک قال انما یتقبل اللّه من المتقین

جمله <انما یتقبل اللّه> و نیز تصمیم قابیل برای کشتن هابیل می رساند هر یک از آن دو متوجه پذیرش و رد قربانی خویش شدند. بسیاری از مفسران برآنند که قربانی هابیل با آتشی از غیب بسوخت. و سوختن قربانی نشانه پذیرش آن بوده است.

57- قربانی قابیل

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 27 - 1،3،4،6،7،9،31

ص: 22

1 _ داستان قربانی پسران حضرت آدم ( ع ) ( هابیل و قابیل ) ، داستانی پرفایده ، عبرت آموز و شایان ذکر

و اتل علیهم نبأ ابنی ءادم بالحق

آگاه نبودن قابیل از کیفیت دفن جسد هابیل، بیانگر این است که آنها از اولین انسانها بوده اند. بنابراین مراد از <آدم>، آدم ابوالبشر(ع) است و بنا به گفته مفسران، مقصود از فرزندان او، هابیل و قابیل هستند. گفتنی است که <نبأ> به خبری گفته می شود که دارای فایده بسیار باشد.

3 _ دو قربانی تقدیم شده از سوی هابیل و قابیل از یک نوع و از یک جنس بود . *

اذ قربا قرباناً

مفرد آوردن کلمه <قرباناً> _ علی رغم اینکه هر کدام جداگانه هدیه ای را قربانی کردند _ می تواند اشاره به این باشد که آن دو قربانی از یک جنس بوده است.

4 _ پیامبر ( ص ) موظف به نقل صحیح داستان قربانی هابیل و قابیل برای اهل کتاب

و اتل علیهم نبأ ابنی ءادم بالحق

با توجه به آیات پیشین که درباره اهل کتاب بود، معلوم می شود که مراد از ضمیر در <علیهم>، اهل کتاب هستند.

6 _ ماجرای قربانی هابیل و قابیل ، ماجرایی واقعی ، نه افسانه و سمبلیک

و اتل علیهم نبأ ابنی ءادم بالحق

در برداشت فوق <بالحق> توصیف <نبأ> گرفته شده است. یعنی داستان فرزندان آدم، داستانی واقعی است.

7 _ داستان قربانی فرزندان آدم ، به گونه ای که در قرآن بیان شده ، گزارشی واقعی و به دور از هرگونه باطل

و اتل علیهم نبأ ابنی ءادم بالحق

در برداشت فوق <بالحق> متعلق به <اتل> گرفته شده است.

9 _ تنها قربانی یکی از دو فرزند آدم ، مقبول درگاه خداوند قرار گرفت .

فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الاخر

31 _ فرمان حضرت آدم ( ع ) به هابیل و قابیل برای قربانی کردن به درگاه خدا

اذ قربا قرباناً

از امام باقر(ع) روایت شده: . .. ان آدم امر هابیل و قابیل ان یقربا قرباناً ... و هو قول اللّه عزوجل: <و اتل علیهم نبأ ابنی ءادم...>.

_______________________________

کافی، ج 8، ص 113، ح 92; تفسیر برهان، ج 1، ص 458، ح 1.

58- قربانی کعبه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 95 - 8

8 _ جریمه و سزای شکار در حال احرام و یا در حرم مکه ( شتر ، گاو و یا گوسفند ) باید به آستان کعبه تقدیم شود .

فجزاء مثل ما قتل . .. هدیاً بلغ الکعبه

ص: 23

59- قربانی کفّاره

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

2 - بقره - 2 - 196 - 10

10 _ روزه یا صدقه و یا قربانی ، فدیه ( کفاره ) تراشیدن سر قبل از قربانی ، برای مُحرِم معذور

فمن کان منکم . .. ففدیه من صیام او صدقه او نُسُک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 95 - 9،27

9 _ اطراف کعبه ، تنها مکان مجاز برای قربانی کردن کفاره صید

هدیاً بلغ الکعبه

برداشت فوق را فرمایش منقول از امام صادق(ع) تأیید می کند که فرمود: من وجب علیه هدی فی احرامه فله ان ینحره حیث شاء الا فداء الصید فان اللّه یقول <هدیاً بالغ الکعبه>.

_______________________________

کافی، ج 4، ص 384، ح 2; تفسیر برهان، ج 1، ص 504، ح 14.

27 _ کفّاره صید در حال احرام ، قربانی و در صورت ناتوانی از آن ، انفاق قیمت آن و در حال عدم تمکن از قیمت ، روزه می باشد .

فجزاء مثل ما قتل من النعم . .. او کفره طعام مسکین او عدل ذلک صیاماً

از امام صادع(ع) در توضیح آیه فوق روایت شده: من اصاب صیداَ وهو محرم فاصاب جزاء مثله من النعم اهداه و ان لم یجد هدیاَ کان علیه ان یتصدق بثمنه واما قوله < اوعدل ذلک صیاماَ > یعنی عدل الکفاره اذا لم یجد الفدیه ولم یجد الثمن.

دو روایت مدرک برداشت شماره 10 و 27 با هم معارض و حلّ تعارض بین آن دو موکول به اجتهاد است.

_______________________________

دعائم الاسلام، ج 1، ص 307; بحارالانوار، ج 99، ص 161، ح 65.

60- قربانی محمد(ص)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - کوثر - 108 - 2 - 11

11 - برگزیدن گران بهاترین حیوان اهلی ( شتر ) برای قربانی ، واکنشی بایسته از سوی پیامبر ( ص ) ، در سپاس گزاری از کوثر عطا شده به آن حضرت

إنّا أعطین_ک الکوثر . .. وانحر

61- قربانی مشرکان

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 173 - 4

ص: 24

4 - مشرکان ذبایحی را برای بت ها و به نام آنها قربانی می کردند .

و ما أهل به لغیر اللّه

آوردن فعل ماضی <أهل> حکایت از وقوع ذبح برای غیر خدا و به نام غیر او داشته و به ذبح حیوانات برای بتها و به نام آنها - که در جاهلیت مرسوم بوده - اشاره دارد.

62- قربانی هابیل

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 27 - 1،3،4،6،7،9،31

1 _ داستان قربانی پسران حضرت آدم ( ع ) ( هابیل و قابیل ) ، داستانی پرفایده ، عبرت آموز و شایان ذکر

و اتل علیهم نبأ ابنی ءادم بالحق

آگاه نبودن قابیل از کیفیت دفن جسد هابیل، بیانگر این است که آنها از اولین انسانها بوده اند. بنابراین مراد از <آدم>، آدم ابوالبشر(ع) است و بنا به گفته مفسران، مقصود از فرزندان او، هابیل و قابیل هستند. گفتنی است که <نبأ> به خبری گفته می شود که دارای فایده بسیار باشد.

3 _ دو قربانی تقدیم شده از سوی هابیل و قابیل از یک نوع و از یک جنس بود . *

اذ قربا قرباناً

مفرد آوردن کلمه <قرباناً> _ علی رغم اینکه هر کدام جداگانه هدیه ای را قربانی کردند _ می تواند اشاره به این باشد که آن دو قربانی از یک جنس بوده است.

4 _ پیامبر ( ص ) موظف به نقل صحیح داستان قربانی هابیل و قابیل برای اهل کتاب

و اتل علیهم نبأ ابنی ءادم بالحق

با توجه به آیات پیشین که درباره اهل کتاب بود، معلوم می شود که مراد از ضمیر در <علیهم>، اهل کتاب هستند.

6 _ ماجرای قربانی هابیل و قابیل ، ماجرایی واقعی ، نه افسانه و سمبلیک

و اتل علیهم نبأ ابنی ءادم بالحق

در برداشت فوق <بالحق> توصیف <نبأ> گرفته شده است. یعنی داستان فرزندان آدم، داستانی واقعی است.

7 _ داستان قربانی فرزندان آدم ، به گونه ای که در قرآن بیان شده ، گزارشی واقعی و به دور از هرگونه باطل

و اتل علیهم نبأ ابنی ءادم بالحق

در برداشت فوق <بالحق> متعلق به <اتل> گرفته شده است.

9 _ تنها قربانی یکی از دو فرزند آدم ، مقبول درگاه خداوند قرار گرفت .

فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الاخر

31 _ فرمان حضرت آدم ( ع ) به هابیل و قابیل برای قربانی کردن به درگاه خدا

اذ قربا قرباناً

از امام باقر(ع) روایت شده: . .. ان آدم امر هابیل و قابیل ان یقربا قرباناً ... و هو قول اللّه عزوجل: <و اتل علیهم نبأ ابنی ءادم...>.

_______________________________

کافی، ج 8، ص 113، ح 92; تفسیر برهان، ج 1، ص 458، ح 1.

ص: 25

63- کیفیت قربانی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 67 - 3

3 - مسلمانان ، موظف به انجام مراسم قربانی ، آن گونه که از سوی خدا مقرر شده است .

لکلّ أُمّه جعلنا منسکًا هم ناسکوه

64- گاو قربانی حج

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 34 - 6

6 - جواز قربانی کردن به هر یک از شتر ، گاو و گوسفند

علی ما رزقهم من بهیمه الأنع_م

<أنعام> (جمع <نعم>) در اصل به معنای شتران است. لکن گاهی برای مجموع شتر، گاو و گوسفند به کار می رود. به اعتقاد همه مفسران، مقصود از <أنعام> در این جا، معنای دوم (مجموع شتر، گاو و گوسفند) است . گفتنی است که <بهیمه> به معنای چهارپا و اضافه آن به <أنعام> بیانیه است; یعنی، چهارپایی که عبارت است از شتر، گاو و گوسفند.

65- گوسفند قربانی حج

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 34 - 6

6 - جواز قربانی کردن به هر یک از شتر ، گاو و گوسفند

علی ما رزقهم من بهیمه الأنع_م

<أنعام> (جمع <نعم>) در اصل به معنای شتران است. لکن گاهی برای مجموع شتر، گاو و گوسفند به کار می رود. به اعتقاد همه مفسران، مقصود از <أنعام> در این جا، معنای دوم (مجموع شتر، گاو و گوسفند) است . گفتنی است که <بهیمه> به معنای چهارپا و اضافه آن به <أنعام> بیانیه است; یعنی، چهارپایی که عبارت است از شتر، گاو و گوسفند.

66- گوشت قربانی حج

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 28 - 16،17

ص: 26

16 - جواز استفاده حج گزاران از گوشت قربانی

فکلوا منها

17 - لزوم اطعام مستمندان تنگدست از گوشت قربانی در حج

و أطعموا البائس الفقیر

67- گوشت قربانی در جاهلیت

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 36 - 11

11 - حرمت استفاده از گوشت قربانی ، پندار عرب عصر جاهلیت

فإذا وجبت جنوبها فکلوا منها

68- محل قربانی حج

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 95 - 9

9 _ اطراف کعبه ، تنها مکان مجاز برای قربانی کردن کفاره صید

هدیاً بلغ الکعبه

برداشت فوق را فرمایش منقول از امام صادق(ع) تأیید می کند که فرمود: من وجب علیه هدی فی احرامه فله ان ینحره حیث شاء الا فداء الصید فان اللّه یقول <هدیاً بالغ الکعبه>.

_______________________________

کافی، ج 4، ص 384، ح 2; تفسیر برهان، ج 1، ص 504، ح 14.

69- مشرکان صدر اسلام و قربانی مسلمانان

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 67 - 4

4 - مراسم قربانی مسلمانان ، مورد اعتراض ستیزه جویانه مشرکان صدراسلام

لکلّ أُمّه جعلنا منسکًا هم ناسکوه فلاین_زعنّک فی الأمر

<نزاع> (مصدر <ینازعون>) به معنای مخاصمه و ستیزه جویی است. ضمیر فاعل در <لاینازعنّک> به مشرکان بازمی گردد و <ال> در <فی الأمر>، عوض از مضاف الیه و به تقدیر <فی أمر المنسک> می باشد; یعنی، مشرکان در مسأله قربانی، نباید با تو به ستیزه جویی برخیزند.

ص: 27

70- ممانعت از قربانی حج

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - فتح - 48 - 25 - 1

1- مذمّت خداوند از کفر مشرکان ، و جلوگیری آنان از ورود مؤمنان به مسجدالحرام و قربانی کردن

هم الذین کفروا و صدّوکم عن المسجدالحرام و الهدیَ معکوفًا

71- منازعه درباره قربانی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 67 - 5

5 - خداوند ، مشرکان را از درگیری و ستیزه جویی با پیامبر ( ص ) در امر قربانی به شدت برحذر داشت .

فلاین_زعنّک فی الأمر

72- نحر شتر قربانی حج

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 36 - 8،9

8 - لزوم به صف کردن شتران قربانی و نحر هم زمان آنها ، همراه ذکر نام خدا

فاذکروا اسم اللّه علیها صوافّ

<صوافّ> جمع <صافه> حال از ضمیر <علیها> و از مصدر <صفّ> (گروهی را در کنار هم و در یک امتداد مستقیم به نظم در آوردن) مشتق شده است; یعنی، پس نام خدا را بر شتران (به هنگام نحر کردن آنها) در حالی که در امتداد مستقیم به نظم درآمدند ببرید.

9 - لزوم بستن دست ها و پا های شتران قربانی ، به هنگام نحر کردن آنها

فاذکروا اسم اللّه علیها صوافّ

با توجه به این که هنگام نحر کردن شتر برای این که بر اثر وارد شدن فشار کارد فرار نکند، ابتدا دستها و پاهایش را کنار هم قرار می دهند و دور آنها را طناب می پیچند و سپس آن را نحر می کنند <صوافّ> را می توان چنین معنا کرد: در حالی که دستها و پاهایشان را کنار هم قرار دادید و با طناب بستید آنها را نحر کنید.

73- نشانه گذاری قربانی حج

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 28

11 - حج - 22 - 32 - 4

4 - لزوم نشانه گذاری روی دام هایی که به منظور قربانی در مراسم حج ، برده می شود .

و من یعظّم شع_ئر اللّه

تسمیه دام های قربانی به <شعائر> می تواند دربردارنده توصیه ای باشد به صاحبان آنها که باید دام ها را نشانه گذاری کنند تا همگان بدانند که آنها مربوط به خدا هستند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 36 - 5

5 - لزوم نشانه گذاری شترانی که حاجیان جهت قربانی به همراه خود می برند .

و البدن جعلن_ها لکم من شع_ئر اللّه

این سخن خدا که: <ما شتران قربانی را شعائر و نشانه های دینی قرار دادیم> می تواند دربردارنده این توصیه باشد که حاجیان نیز باید شتران را به منظور این که آنها از دیگر شتران ممتاز باشند، نشانه گذاری کنند.

74- وقت ذبح قربانی حج

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 33 - 2

2 - مراسم قربانی ، دارای زمانی معین است .

لکم فیها من_فع إلی أجل مسمًّی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 34 - 3

3 - مراسم قربانی ، دارای زمان مشخص در هریک از ادیان آسمانی پیشین

و لکلّ أُمّه جعلنا منسکًا

75- وقت قربانی حج

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 28 - 9

9 - انجام تکلیف قربانی ، موقوف به زمانی خاص و معین ( دهم تا سیزدهم ذی حجه )

و یذکروا اسم اللّه فی أیّام معلوم_ت علی ما رزقهم من بهیمه الأنع_م

براساس روایاتی که از اهل بیت(ع) وارد شده است، مراد از <أیام معلومات>، ایام تشریق (دهم تاسیزدهم) ذی حجه است.

ص: 29

76- هتک قربانی حج

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 2 - 5،6

5 _ هتک حرمت ماه های حرام ، هَدْی ( قربانی بی نشان حج ) و قلائد ( قربانی با نشان حج ) ، حرام و گناه است .

لاتحلوا . .. و لاالشهر الحرام و لاالهدی و لاالقلئد

<قلائد> جمع قلاده به معنای گردنبند است و مراد از آن گوسفند، شتر و گاوی است که به منظور قربانی کردن در حج، علامتی را بر گردن آن می آویزند. و لفظ <الشهر الحرام> اگر چه مفرد است ولی مراد از آن جنس است. بنابراین شامل تمامی ماههای حرام می شود.

6 _ هتک حرمت علامت های ویژه قربانی حج ، حرام و گناه است .

و لاتحلوا . .. و لاالقلئد

بنابر اینکه مراد از <قلائد>، خود علامت باشد، نه حیوان دارای علامت.

ص: 30

2- قرض

1- آثار قرض به خدا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - تغابن - 64 - 17 - 7

7 - قرض به خداوند ( انفاق ) ، موجب جلب آمرزش او است .

إن تقرضوا اللّه قرضًا حسنًا . .. یغفر لکم

2- آداب قرض

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 12 - 17،18

17 _ قرض به خدا ( انفاق ) ، باید قرضی نیکو باشد .

و اقرضتم اللّه قرضاً حسناً

بنابر اینکه <قرضاً> مفعول مطلق باشد. در این صورت <حسناً> بیانگر چگونگی پرداخت انفاق است، یعنی انفاق را به نحو نیک پرداخت کنید. مثلا منّت نگذارید و ریا نکنید و ... .

18 _ قرض به خدا ( انفاق ) ، باید از چیز های نیک باشد .

و اقرضتم اللّه قرضاً حسناً

<قرض> وامی است که به دیگری پرداخت می شود. (لسان العرب). بر اساس این معنی، <قرضاً> مفعول به است و <حسناً> توصیف چیزی خواهد بود که مورد انفاق قرار می گیرد.

ص: 31

3- احکام قرض

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

3 - نساء - 4 - 29 - 18

18 _ گرفتن وام بدون توان بازپرداخت آن ، تصرف نابجا در اموال دیگران است .

لا تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل

امام صادق (ع) بعد از تلاوت آیه فوق فرمود: . .. و لا یستقرض علی ظهره الّا و عنده وفاء ... .

_______________________________

کافی، ج 5، ص 95، ح 2 ; تفسیر عیاشی، ج 1، ص 236، ح 101.

4- ارزش قرض به خدا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - حدید - 57 - 11 - 3

3 - قرض دادن به خداوند ، قرضی نیکو و با ارزش است .

من ذا الذی یقرض اللّه قرضًا حسنًا

وصف <حسناً> می تواند قید تخصیصی و یا قید توضیحی باشد. برداشت یاد شده بر پایه احتمال دوم است.

5- اهمیت قرض

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - ماعون - 107 - 7 - 7

7 - < قال أبوعبداللّه ( ع ) . . . قوله عزّوجلّ < و یمنعون الماعون > قال : هو القرض یُقْرِضُه و المعروف یصطنعه و متاع البیت یعیره و منه الزکاه ;

امام صادق(ع) [درباره] سخن خدای عزّوجلّ <و یمنعون الماعون> فرمود: ماعون، قرضی است که [انسان] به دیگری می دهد و کار نیکی است که [درباره دیگران ]انجام می دهد و وسایل خانه است که عاریه می دهد و از [مصادیق] ماعون، زکات است>.

6- پاداش اخروی قرض

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

2 - بقره - 2 - 245 - 16

16 _ پاداش الهی به انفاق کنندگان در دنیا و آخرت

فیضاعفه له اضعافاً . .. و الیه ترجعون

ص: 32

<الیه ترجعون>، اشاره به پاداش الهی است در آخرت; بنابراین <فیضاعفه> بیانگر پاداش الهی در دنیاست.

7- پاداش اخروی قرض به خدا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - حدید - 57 - 11 - 5،10

5 - خداوند ، در قبال وامی که مؤمنان به او می دهند ( انفاق در راه او ) ، دو پاداش می دهد : پاداشی در دنیا و پاداشی در آخرت .

من ذا الذی یقرض اللّه . .. فیض_عفه له و له أجر کریم

برداشت یاد شده بدان احتمال است که جمله <فیضاعفه له>، ناظر به پاداش دنیوی و جمله <و له أجر کریم> ناظر به پاداش اخروی باشد.

10 - خداوند ، در برابر قرض الحسنه ای که مؤمنان به او می دهند ، علاوه بر بازپس دادن چند برابر آن در دنیا ، پاداشی نفیس و گران سنگی نیز در آخرت به ایشان خواهد داد .

من ذا الذی یقرض اللّه . .. فیض_عفه له و له أجر کریم

واژه <کریم> در هر مقامی، معنایی متناسب با همان مقام دارد. در این جا به معنای عظیم، نفیس و گران سنگ است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - حدید - 57 - 12 - 1

1 - قیامت ، روز پاداش دهی خداوند به وام دهندگان خود ( کسانی که با انفاق در راه خدا به او قرض الحسنه دادند ) .

من ذا الذی یقرض اللّه . .. و له أجر کریم . یوم تری المؤمنین

<یوم> در <یوم تری>، مربوط به <له أجر کریم> در آیه پیش است; یعنی، خداوند، پاداش نفیس خود را به وام دهندگان خویش در روزی می دهد که. .. . گفتنی است که مراد از <یوم تری> روز قیامت است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - حدید - 57 - 18 - 7،11

7 - خداوند ، در قبال وامی که مؤمنان به او می دهند ( در راه او صدقه می دهند ) ، دو پاداش ( پاداشی در دنیا و پاداشی در آخرت ) عطا می کند .

و أقرضوا اللّه قرضًا حسنًا یض_عف لهم و لهم أجر کریم

برداشت یاد شده بدان احتمال است که جمله <فیضاعف لهم>، ناظر به پاداش دنیوی و جمله <و لهم أجر کریم> ناظر به پاداش اخروی باشد.

11 - خداوند ، در برابر قرض الحسنه که مؤمنان به او می دهند علاوه بر باز پس دادن چند برابر آن در دنیا پاداش نفیس و گران سنگی نیز در آخرت به ایشان عطا خواهد کرد .

إنّ المصّدّقین . .. و أقرضوا اللّه ... و لهم أجر کریم

واژه <کریم>، در هر مورد معنایی متناسب با همان جا دارد و در این جا به معنای عظیم، نفیس و گران سنگ است.

ص: 33

8- پاداش دنیوی قرض

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

2 - بقره - 2 - 245 - 16

16 _ پاداش الهی به انفاق کنندگان در دنیا و آخرت

فیضاعفه له اضعافاً . .. و الیه ترجعون

<الیه ترجعون>، اشاره به پاداش الهی است در آخرت; بنابراین <فیضاعفه> بیانگر پاداش الهی در دنیاست.

9- پاداش دنیوی قرض به خدا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - حدید - 57 - 11 - 5،10

5 - خداوند ، در قبال وامی که مؤمنان به او می دهند ( انفاق در راه او ) ، دو پاداش می دهد : پاداشی در دنیا و پاداشی در آخرت .

من ذا الذی یقرض اللّه . .. فیض_عفه له و له أجر کریم

برداشت یاد شده بدان احتمال است که جمله <فیضاعفه له>، ناظر به پاداش دنیوی و جمله <و له أجر کریم> ناظر به پاداش اخروی باشد.

10 - خداوند ، در برابر قرض الحسنه ای که مؤمنان به او می دهند ، علاوه بر بازپس دادن چند برابر آن در دنیا ، پاداشی نفیس و گران سنگی نیز در آخرت به ایشان خواهد داد .

من ذا الذی یقرض اللّه . .. فیض_عفه له و له أجر کریم

واژه <کریم> در هر مقامی، معنایی متناسب با همان مقام دارد. در این جا به معنای عظیم، نفیس و گران سنگ است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - حدید - 57 - 18 - 7،9،11

7 - خداوند ، در قبال وامی که مؤمنان به او می دهند ( در راه او صدقه می دهند ) ، دو پاداش ( پاداشی در دنیا و پاداشی در آخرت ) عطا می کند .

و أقرضوا اللّه قرضًا حسنًا یض_عف لهم و لهم أجر کریم

برداشت یاد شده بدان احتمال است که جمله <فیضاعف لهم>، ناظر به پاداش دنیوی و جمله <و لهم أجر کریم> ناظر به پاداش اخروی باشد.

9 - خداوند ، در دنیا _ حداقل _ دو برابر مقدار وامی که مؤمنان به او می دهند ( در راه او صدقه می پردازند ) ، به آنان بازمی گرداند .

و أقرضوا اللّه قرضًا حسنًا یض_عف لهم

<مضاعفه> (مصدر <یضاعف>) به دو چندان کردن و بالاتر از آن (چند و چندین برابر نمودن) اطلاق می شود (مفردات راغب).

11 - خداوند ، در برابر قرض الحسنه که مؤمنان به او می دهند علاوه بر باز پس دادن چند برابر آن در دنیا پاداش نفیس و گران

ص: 34

سنگی نیز در آخرت به ایشان عطا خواهد کرد .

إنّ المصّدّقین . .. و أقرضوا اللّه ... و لهم أجر کریم

واژه <کریم>، در هر مورد معنایی متناسب با همان جا دارد و در این جا به معنای عظیم، نفیس و گران سنگ است.

10- پاداش قرض

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

2 - بقره - 2 - 245 - 5

5 _ قرض دهندگان به خداوند با جان و مال ، از پاداش مُضاعف الهی بهره مندند .

من ذا الذی یقرض اللّه . .. فیضاعفه له اضعافاً کثیرهً

11- پاداش قرض به خدا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - حدید - 57 - 11 - 5،7

5 - خداوند ، در قبال وامی که مؤمنان به او می دهند ( انفاق در راه او ) ، دو پاداش می دهد : پاداشی در دنیا و پاداشی در آخرت .

من ذا الذی یقرض اللّه . .. فیض_عفه له و له أجر کریم

برداشت یاد شده بدان احتمال است که جمله <فیضاعفه له>، ناظر به پاداش دنیوی و جمله <و له أجر کریم> ناظر به پاداش اخروی باشد.

7 - خداوند ، در دنیا _ حداقل _ دو برابر مقدار وامی را که مؤمنان به او می دهند ( در راه او انفاق می کنند ) ، به آنان بازمی گرداند .

من ذا الذی یقرض اللّه . .. فیض_عفه له

<مضاعفه> (مصدر <یضاعف>) به دو چندان کردن و بالاتر از آن گفته می شود (مفردات راغب).

12- تشبیه به قرض الحسنه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - مزمل - 73 - 20 - 26

26 - انفاق و صدقه ، به منزله قرض و وام دادن به خداوند است .

و أقرضوا اللّه

ص: 35

13- دعوت به قرض الحسنه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - نساء - 4 - 114 - 12

12 _ گفتگوی محرمانه در مورد توصیه به قرض الحسنه ، کاری پسندیده و شایسته

لا خیر فی کثیر من نجویهم الا من امر بصدقه او معروف

امام صادق(ع) در مورد <معروف> در آیه فوق فرمود: یعنی بالمعروف القرض.

_______________________________

کافی، ج 4، ص 34، ح 3; نورالثقلین، ج 1، ص 549، ح 558.

14- شرایط قرض به خدا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - تغابن - 64 - 17 - 10

10 - قرض به خداوند ( انفاق ) ، باید بدون چشم داشت مادی از دیگران باشد .

إن تقرضوا اللّه قرضًا حسنًا . .. و اللّه شکور حلیم

خداوند برای انفاق، پاداش مضاعف و غفران خویش را مقرر فرموده و سپاسداری خود را یادآور شده است. از این مطلب می توان برداشت یاد شده را به دست آورد.

15- قرض با ارزش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - تغابن - 64 - 17 - 2

2 - قرض دادن به خدا ، قرضی نیکو و با ارزش در نزد او

إن تقرضوا اللّه قرضًا حسنًا

وصف <حسناً> می تواند توضیحی و یا تخصیصی باشد. برداشت یاد شده، برپایه احتمال اول است.

16- قرض به خدا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

2 - بقره - 2 - 245 - 1،2،3،5،12،13،15،16،17

1 _ پیکار در راه خدا ، قرض شایسته بندگان به او *

و قاتلوا . .. من ذا الذی یقرض اللّه قرضاً حسناً

ص: 36

2 _ تأمین تدارکات پیکار در راه خدا ، قرض شایسته مسلمانان به او

و قاتلوا . .. من ذا الذی یقرض اللّه قرضاً حسناً

3- انفاق در راه خدا ، قرض شایسته بندگان به او

من ذا الذی یقرض اللّه قرضاً حسناً

مراد از <قرض> در آیه شریفه، انفاق در راه خداوند است. بنابراین انفاق در راه خدا، همان قرض دادن به اوست.

5 _ قرض دهندگان به خداوند با جان و مال ، از پاداش مُضاعف الهی بهره مندند .

من ذا الذی یقرض اللّه . .. فیضاعفه له اضعافاً کثیرهً

12 _ ایمان به < قبض > و < بسط > الهی ، برانگیزنده آدمی به انفاق

و اللّه یقبض و یبصط

13 _ بقای آنچه به خداوند قرض داده می شود و بازگشت چندین برابر آن به آدمی

من ذا الّذی یقرض اللّه . .. فیضاعفه له اضعافاً کثیرهً

مُراد از ضمیر مفعولی در <یضاعفه> قرض است; یعنی آن مالی که قرض داده شود، چندین برابر شده و به او باز پس داده می شود; بنابراین باید آن مال باقی باشد.

15 _ ایمان به بازگشت و رجعت آدمی به سوی خداوند ، برانگیزاننده انسان ها به پیکار در راه او و انفاق

و قاتلوا فی سبیل اللّه . .. من ذا الّذی یقرض اللّه ... و الیه ترجعون

16 _ پاداش الهی به انفاق کنندگان در دنیا و آخرت

فیضاعفه له اضعافاً . .. و الیه ترجعون

<الیه ترجعون>، اشاره به پاداش الهی است در آخرت; بنابراین <فیضاعفه> بیانگر پاداش الهی در دنیاست.

17 _ صِله و کمک مالی به امام مسلمین ، از مصادیق قرض به خداوند است .

من ذا الّذی یقرض اللّه قرضاً

امام کاظم (ع) درباره آیه <من ذا الّذی . .. > فرمود: نزلت فی صله الإمام

_______________________________

کافی، ج 1، ص 537، ح 4 ; تفسیر عیاشی، ج 1، ص 131، ح 435.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 12 - 17،18،19

17 _ قرض به خدا ( انفاق ) ، باید قرضی نیکو باشد .

و اقرضتم اللّه قرضاً حسناً

بنابر اینکه <قرضاً> مفعول مطلق باشد. در این صورت <حسناً> بیانگر چگونگی پرداخت انفاق است، یعنی انفاق را به نحو نیک پرداخت کنید. مثلا منّت نگذارید و ریا نکنید و ... .

18 _ قرض به خدا ( انفاق ) ، باید از چیز های نیک باشد .

و اقرضتم اللّه قرضاً حسناً

<قرض> وامی است که به دیگری پرداخت می شود. (لسان العرب). بر اساس این معنی، <قرضاً> مفعول به است و <حسناً> توصیف چیزی خواهد بود که مورد انفاق قرار می گیرد.

19 _ انفاق در راه خدا ، قرض دادن به اوست .

ص: 37

و اقرضتم اللّه قرضاً حسناً

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - حدید - 57 - 11 - 1،2،9

1 - انفاق در راه خداوند ، قرض دادن به او است .

و ما لکم ألاّتنفقوا فی سبیل اللّه . .. من ذا الذی یقرض اللّه قرضًا حسنًا

خداوند در آیه قبل، آنانی را که از انفاق در راه او کوتاهی می کنند، مورد نکوهش قرار داده است. در این آیه نیز مؤمنان را فرامی خواند که با انفاق خویش، به خدا قرض بدهند.

2 - خداوند ، مردم را به قرض دادن به او ( انفاق کردن در راه او ) فرا می خواند .

من ذا الذی یقرض اللّه قرضًا حسنًا

9 - انفاق در راه جهاد ( تلاش برای رفع نیازمندی های جبهه و جنگ ) ، قرض الحسنه به خداوند است .

و ما لکم ألاّتنفقوا فی سبیل اللّه . .. یقرض اللّه قرضًا حسنًا

با توجه به ارتباط آیه شریفه با آیه قبل و با توجه به این که مراد از انفاق در آیه قبل، برطرف کردن نیاز جبهه و جنگ می باشد; مصداق مورد نظر از <قرض الحسنه> در این جا، انفاق در جبهه و جنگ است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - حدید - 57 - 18 - 4،5

4 - صدقه و انفاق در راه خداوند ، قرض دادن به او محسوب می شود .

إنّ المصّدّقین . .. و أقرضوا اللّه

جمله <و أقرضوا اللّه>، عطف تفسیری و بیانگر حقیقت صدقه و انفاق است. آن این که کسانی که با صدقات خود، احتیاج نیازمندان را برطرف می کنند، در واقع به خدا وام می دهند.

5 - وام دادن به خداوند ( صدقه و انفاق در راه او ) ، قرضی نیکو و بس با ارزش است .

و أقرضوا اللّه قرضًا حسنًا

وصف <حسناً>، می تواند قید توضیحی و یا قید تخصیصی باشد. برداشت یاد شده بر پایه احتمال اول است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - تغابن - 64 - 17 - 1،2،4

1 - انفاق در راه خداوند ، قرض دادن به او است .

إن تقرضوا اللّه قرضًا حسنًا

2 - قرض دادن به خدا ، قرضی نیکو و با ارزش در نزد او

إن تقرضوا اللّه قرضًا حسنًا

وصف <حسناً> می تواند توضیحی و یا تخصیصی باشد. برداشت یاد شده، برپایه احتمال اول است.

4 - قرض به خدا ( انفاق ) ، موجب بهره مندی از سود و پاداش مضاعف الهی است .

إن تقرضوا اللّه قرضًا حسنًا یض_عفه لکم

ص: 38

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - مزمل - 73 - 20 - 26،29

26 - انفاق و صدقه ، به منزله قرض و وام دادن به خداوند است .

و أقرضوا اللّه

29 - زکات ، قرض دادن به خداوند است .

و ءاتوا الزکوه و أقرضوا اللّه قرضًا حسنًا

مفسران احتمال هایی درباره قرض به خدا مطرح کرده اند; که یکی از آنها زکات است و مقصود این است که باید به بهترین وجهی پرداخت شود.

17- قرض نیکو

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - تغابن - 64 - 17 - 2

2 - قرض دادن به خدا ، قرضی نیکو و با ارزش در نزد او

إن تقرضوا اللّه قرضًا حسنًا

وصف <حسناً> می تواند توضیحی و یا تخصیصی باشد. برداشت یاد شده، برپایه احتمال اول است.

18- مراد از قرض به خدا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - حدید - 57 - 18 - 12

12 - < عن أبی عبداللّه ( ع ) قال إنّ اللّه عزّوجلّ . . .فرض فی أموال الأغنیاء حقوقاً غیر الزکاه فقال عزّوجلّ : < . . .أقرضوا اللّه قرضاً حسناً > و ه_ذا غیر الزکاه . . . ;

از امام صادق(ع) روایت شده که خدای عزّوجلّ . ..در اموال صاحبان ثروت، حقی غیر زکات واجب نموده... و فرموده است: <...أقرضوا اللّه قرضاً حسناً> و این <قرض حسن> غیر از زکات است...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - مزمل - 73 - 20 - 51

51 - < عن سَماعه قال : سألته عن قول اللّه : < و أقرضوا اللّه قرضاً حسناً > قال : هو غیرُ الزّکاه ;

سماعه می گوید: از امام(ع) درباره سخن خداوند: <و أقرضوا اللّه قرضاً حسناً> سؤال کردم; فرمود: این[_قرض حسن ]غیر از زکات است>.

ص: 39

19- قرض الحسنه

{قرض الحسنه}

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - حدید - 57 - 11 - 3

3 - قرض دادن به خداوند ، قرضی نیکو و با ارزش است .

من ذا الذی یقرض اللّه قرضًا حسنًا

وصف <حسناً> می تواند قید تخصیصی و یا قید توضیحی باشد. برداشت یاد شده بر پایه احتمال دوم است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - حدید - 57 - 18 - 5

5 - وام دادن به خداوند ( صدقه و انفاق در راه او ) ، قرضی نیکو و بس با ارزش است .

و أقرضوا اللّه قرضًا حسنًا

وصف <حسناً>، می تواند قید توضیحی و یا قید تخصیصی باشد. برداشت یاد شده بر پایه احتمال اول است.

20- تشبیه به قرض الحسنه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - مزمل - 73 - 20 - 26

26 - انفاق و صدقه ، به منزله قرض و وام دادن به خداوند است .

و أقرضوا اللّه

21- دعوت به قرض الحسنه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - نساء - 4 - 114 - 12

12 _ گفتگوی محرمانه در مورد توصیه به قرض الحسنه ، کاری پسندیده و شایسته

لا خیر فی کثیر من نجویهم الا من امر بصدقه او معروف

امام صادق(ع) در مورد <معروف> در آیه فوق فرمود: یعنی بالمعروف القرض.

_______________________________

کافی، ج 4، ص 34، ح 3; نورالثقلین، ج 1، ص 549، ح 558.

ص: 40

3- قرعه

1- احکام قرعه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

2 - آل عمران - 3 - 44 - 11

11 _ مشروعیت بهره گیری از قرعه ، در رفع اختلاف

اذ یلقون اقلامهم ایّهم یکفل مریم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 141 - 5

5 - قرعه ، راهی مشروع و مجاز برای گشودن مشکل غیرقابل حل از راه فکر و اندیشه

فساهم فکان من المدحضین

2- اصابت قرعه به یونس(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 141 - 3

3 - اصابت قرعه به نام یونس ( ع ) و مغلوبیت او در قرعه کشی

فساهم فکان من المدحضین

<مدحضین> (اسم مفعول از <ادحاض>) به معنای <ازلاق> (کسی را لغزاندن) است و در این جا کنایه از شکست و مغلوبیت در امر قرعه کشی می باشد.

ص: 41

3- جواز قرعه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

2 - آل عمران - 3 - 44 - 11

11 _ مشروعیت بهره گیری از قرعه ، در رفع اختلاف

اذ یلقون اقلامهم ایّهم یکفل مریم

4- حقانیت قرعه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 141 - 6

6 - < و قال الصادق ( ع ) : ما تقارع قوم ، ففوّضوا أمرهم إلی اللّه تعالی إلاّ خرج سهم المحق و قال : أیّ قضیه أعدل من القرعه إذ فوّض الأمر إلی اللّه ؟ ألیس اللّه تعالی یقول : < فساهم فکان من المدحضین > ;

امام صادق(ع) فرمود: هیچ قومی قرعه نزدند و امر خود را به خداوند تعالی واگذار نکردند; مگر این که سهم کسی که صاحب حق است از آن بیرون آمد. امام فرمود: چه قضیه ای به عدالت نزدیک تر از قرعه است، آن گاه که کار به خدا واگذار شود؟ آیا خداوند تعالی نفرموده است: <فساهم فکان من المدحضین>؟

5- قرعه در جاهلیت

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 90 - 17

17 _ حرمت تقسیم اشیا به وسیله تیر های قمار ، که نوعی قرعه کشی در عصر جاهلیت بوده است .

و الازلم رجس من عمل الشیطن فاجتنبوه

از رسول خدا(ص) در پاسخ سؤال از معنی <ازلام> در آیه فوق روایت شده: قد احهم التی یستقسمون بها.

_______________________________

کافی، ج 5، ص 123، ح 2; نورالثقلین، ج 1، ص 668، ح 340.

6- قرعه در قصه یونس(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 141 - 1،7

1 - قرعه کشی یونس ( ع ) و سرنشینان کشتی ، برای به دریا افکنده شدن یک نفر از جمعشان

فساهم فکان من المدحضین

ص: 42

<ساهم> به معنای <قارع> (قرعه افکند) می باشد.

7 - < عن أبی جعفر ( ع ) قال : . . .إستهموا فی یونس لمّا رکب مع القوم فوقفت السفینه فی اللجّه . . . فوقع السهم علی یونس ثلاث مرّات . . . ;

از امام باقر(ع) روایت شده که فرمود: . ..در مورد یونس(ع) قرعه انداختند، آن هنگام که به همراه قوم بر کشتی سوار شد و کشتی در آب های متراکم متوقف گردید، ...و قرعه سه مرتبه به نام یونس اصابت کرد...>.

7- موارد قرعه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

2 - آل عمران - 3 - 44 - 7،8،12،13

7 _ نزاع میان سران کنیسه در سرپرستی مریم ، و روی آوردن آنان به قرعه برای تعیین سرپرست

اذ یلقون اقلامهم ایّهم یکفل مریم . .. اذ یختصمون

8 _ شگفتی سرگذشت نزاع میان سران کنیسه ، در مورد سرپرستی مریم و توسل آنان به قرعه *

و ما کنت لدیهم اذ یلقون اقلامهم ایّهم یکفل مریم و ما کنت لدیهم اذ یختصمون

به نظر می رسد تکرار <ما کنت لدیهم>، اشاره به شگفتی جریان نزاع باشد.

12 _ انجام قرعه کشی بین شش نفر ، برای تعیین سرپرست مریم ( س )

وما کنت لدیهم اذ یلقون اقلامهم ایّهم یکفل مریم

امام باقر (ع): اول من سوهم علیه مریم بنت عمران و هو قول اللّه عزّ و جل <و ما کنت لدیهم اذ یلقون اقلامهم ایهم یکفل مریم> و السهام سته.

_______________________________

من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 51، ح 1، ب 38 ; خصال صدوق، ص 156، ح 198، باب الثلاثه.

13 _ قرعه کشی برای تعیین سرپرست مریم ، به هنگام درگذشت پدر وی

اذ یلقون اقلامهم ایّهم یکفل مریم

امام باقر (ع): . .. <اذ یلقون اقلامهم ایّهم یکفل مریم> حین أیتمت من ابیها.

_______________________________

تفسیر عیاشی، ج 1، ص 173، ح 47 ; بحار الانوار، ج 14، ص 192، ح 2.

ص: 43

4- قریش

1- آثار امنیت قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 4 - 9

9 - امنیت بخشیدن خداوند به قریش و از بین بردن ترس آنان ، عبادت او را بر آنان الزامی ساخت .

فلیعبدوا . .. الذی ... و ءامنهم من خوف

2- آثار تغذیه قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 4 - 2

2 - قریش ، به دلیل تأمین تغذیه شان از سوی خداوند ، ملزم به پرستش او بودند .

فلیعبدوا . .. الذی أطعمهم من جوع

3- آثار عبودیت قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 3 - 6

6 - سپاس قریش از خداوند در برابر نعمت امنیت ، به پذیرش بندگی او بود .

ألم تر کیف فعل ربّک بأصح_ب الفیل . .. فلیعبدوا

ص: 44

4- آثار قدرت قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - ق - 50 - 36 - 3

3 - توان مندی نسبی مشرکان قریش در محیط خویش ، زمینه ساز سرکشی و کفر آنان

أهلکنا قبلهم من قرن هم أشدّ منهم بطشًا

از این که خداوند به آنان یادآوری کرده که امت های نیرومندتر از ایشان هلاک شدند; استفاده می شود که مشرکان مکه بر ثروت و قدرت محلی خویش، تکیه داشته و ایمان نمی آوردند.

5- آثار کوچ تابستانی قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 4 - 3

3 - امنیت کعبه و کوچ زمستانی و تابستانی قریش ، زمینه دست یابی آنان به مواد خوراکی بود .

إیل_فهم رحله الشتاء و الصیف . فلیعبدوا ... الذی أطعمهم من جوع

6- آثار کوچ زمستانی قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 4 - 3

3 - امنیت کعبه و کوچ زمستانی و تابستانی قریش ، زمینه دست یابی آنان به مواد خوراکی بود .

إیل_فهم رحله الشتاء و الصیف . فلیعبدوا ... الذی أطعمهم من جوع

7- اتمام حجت بر قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 3 - 4

4 - فراهم آمدن زمینه مناسب از جانب خداوند ، برای کوچ های زمستانی و تابستانی قریش ، حجّتی کامل بر لزوم روی آوردن آنان به عبادت خداوند

لإیل_ف قریش . إیل_فهم رحله الشتاء و الصیف . فلیعبدوا

<لام> در <لایلاف> چه متعلق به سوره <فیل> باشد و چه به <فلیعبدوا> (در این آیه) برداشت یاد شده استفاده می شود.

ص: 45

8- استهزاهای قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - انعام - 6 - 66 - 4

4 _ قریش و مشرکان از سر استهزا، خواهان عملی شدن عذاب موعود بر خود به دست پیامبر(ص) بودند.

و کذّب به قومک . .. قل لست علیکم بوکیل

چنانچه مرجع ضمیر <به> در <کذب به> عذاب باشد، جمله <قل . .. > گویا پاسخی است به سؤال ضمنی مشرکان مبنی بر این که اگر عذاب واقع شدنی است باید پیامبر(ص) آن را عملی سازد. بنابراین جمله <قل لست ... > قرینه ای است بر مطرح شدن سؤال از ناحیه مشرکان.

9- استهزاهای کافران قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - حجر - 15 - 91 - 2

2- کفار قریش ، پس از نزول قرآن و ظهور اسلام ، آیات قرآن را به چند دسته تقسیم کرده و هر دسته را با تهمت و افترا و ترفند های گوناگون ، به استهزا گرفته و منکر شدند .

المقتسمین. الذین جعلوا القرءان عضین

برداشت فوق مبتنی بر این است که مقصود از این آیه و آیه قبل _ چنان که در شأن نزولها آمده است _ کفار قریش باشد که همگی (حدود 16 نفر) به شکلهای گوناگون به هلاکت رسیدند.

10- افتراهای کافران قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - حجر - 15 - 91 - 2

2- کفار قریش ، پس از نزول قرآن و ظهور اسلام ، آیات قرآن را به چند دسته تقسیم کرده و هر دسته را با تهمت و افترا و ترفند های گوناگون ، به استهزا گرفته و منکر شدند .

المقتسمین. الذین جعلوا القرءان عضین

برداشت فوق مبتنی بر این است که مقصود از این آیه و آیه قبل _ چنان که در شأن نزولها آمده است _ کفار قریش باشد که همگی (حدود 16 نفر) به شکلهای گوناگون به هلاکت رسیدند.

ص: 46

11- امکانات مادی قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - سبأ - 34 - 45 - 5

5 - مشرکان مکه ( قریش ) ، اندازه یک دهم برخورداری ملت های پیشین را نداشته اند .

و ما بلغوا معشار ما ءاتین_هم

<معشار> یک دهم چیزی را می گویند (مفردات راغب).

12- امنیت قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 2 - 2

2 - قریش ، نیازمند امنیت در مسیر ییلاق و قشلاق کردن خویش

لإیل_ف قریش . إیل_فهم رحله الشتاء و الصیف

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 3 - 6

6 - سپاس قریش از خداوند در برابر نعمت امنیت ، به پذیرش بندگی او بود .

ألم تر کیف فعل ربّک بأصح_ب الفیل . .. فلیعبدوا

13- بی احترامی قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - بلد - 90 - 2 - 7

7 - < عن ابراهیم بن ابی یحیی قال : سئل أبوعبداللّه ( ع ) عن قول اللّه تعالی < لااُقسم به_ذا البلد و أنت حلّ به_ذا البلد > قال إنّ قریشاً کانوا یُحرّمون البلد . . . فاستحلّوا من نبیّ اللّه ( ص ) الشتم و التکذیب فقال : لا أُقسم به_ذا البلد و أنت حلّ به_ذا البلد < إنّهم عظّموا البلد و استحلّوا ما حرّم اللّه تعالی ;

از ابراهیم بن ابی یحیی روایت شده که گفت: از امام صادق(ع) از سخن خدای تعالی <لا اُقسم به_ذا البلد . و أنت حلّ به_ذا البلد> سؤال شد، امام فرمود: قریش احترام شهر [مکه] را نگه می داشتند ... ولی ناسزاگویی و تکذیب پیامبرخدا(ص) را حلال شمردند[و حرمت مکه را درباره ایشان رعایت نکردند]. پس خدا فرمود: <لا اُقسم به_ذا البلد. و أنت حلّ به_ذا البلد> آنان برای این شهر عظمت قائل شدند، ولی حرام خدای تعالی را حلال شمردند>.

ص: 47

14- پشیمانی کافران قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 36 - 5

5 _ حسرت و ندامت کافران قریش بر نابودی داراییهایشان ، تنها نتیجه پرداخت هزینه مبارزاتی آنان علیه اسلام

ثم تکون علیهم حسره ثم یغلبون

چون هدف کافران از سرمایه گذاری اموال جلوگیری از گسترش اسلام بوده، معلوم می شود حسرت و ندامت آنان بدان جهت بوده است که اموالشان از دست رفته و به نتیجه مطلوب نرسیده اند. قابل ذکر است که جمله <ثم یغلبون> دلالت می کند که زمان ندامت آنان در دنیاست.

15- پیشنهاد قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - کافرون - 109 - 1 - 5

5 - < سأل [ الأحول ] أباعبداللّه ( ع ) عن ذلک فقال : کان سبب نزولها و تکرارها أنّ قریشاً قالت لرسول اللّه تَعْبد آلهتنا سنه و نعبد إل_هک سنه و تعبد آلهتنا سنه و نعبد إل_هک سنه فأجابهم اللّه بمثل ما قالوا ;

[ابوجعفر احول] از امام صادق(ع) درباره سبب تکرار آیات [در سوره کافرون] پرسید; امام فرمود: سبب نزول آن آیه ها و تکرار آن، این بود که قریش به رسول خدا(ص) گفتند: یک سال تو خدایان ما را عبادت کن و یک سال ما خدای تو را عبادت می کنیم. [دوباره ]تو یک سال خدایان ما را عبادت کن و ما یک سال خدای تو را عبادت می کنیم. خداوند نیز به آنان مانند سخنشان جواب داد>.

16- تاریخ قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 1 - 7

7 - نابودی اصحاب فیل ، مایه استحکام پیوند قریش با شهر مکه و باقی ماندنشان در آن *

لإیل_ف قریش

آیه بعد یا تفسیر این آیه است که در نتیجه <ایلافهم> در آن بدل خواهد بود و یا ذکر خاص بعد از عام است که در نتیجه، این آیه به الفتی دیگر نیز علاوه بر الفت با کوچ های تابستانی و زمستانی، نظر خواهد داشت. ارتباط آیه شریفه با سوره قبل می تواند بیانگر آن باشد که استمرار پیوند قریش با مکه، مصداق برجسته ای برای عموم <ایلاف قریش> است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 4 - 4

4 - شکست اصحاب فیل ، زمینه ساز گرفتار نشدن قریش ، به فقر اقتصادی و گرسنگی فراگیر و جان فرسا

ص: 48

ألم تر کیف فعل ربّک بأصح_ب الفیل . .. لإیل_ف قریش ... الذی أطعمهم من جوع

نکره بودن <جوع>، بر شدّت آن دلالت دارد.

17- تداوم زندگی قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 1 - 9

9 - استوار ماندن قریش بر نظام معیشتی دیرپای خویش ، نعمتی الهی و سزاوار سپاس

لإیل_ف قریش

چنانچه سوره <قریش> سوره ای مستقل باشد و با سوره <فیل> یک سوره تلقی نگردد; حرف <لام> در <لایلاف> متعلق به <فلیعبدوا> در آیه سوم خواهد بود. در آن صورت مفاد آیه این می شود که چون خداوند، نعمت ایلاف را به قریش عطا کرده است، باید او را بندگی کنند. گفتنی است که بندگی به پاس نعمت، شکرگزاری آن است.

18- تفضل به قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 1 - 6

6 - عنایت ویژه خداوند به قبیله قریش

لإیل_ف قریش

19- تکلیف قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 3 - 1

1 - قریش ، باید خود را به عبادت خداوند و بندگی نکردن غیر او ، ملزم می ساختند .

فلیعبدوا ربّ ه_ذا البیت

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 4 - 9

9 - امنیت بخشیدن خداوند به قریش و از بین بردن ترس آنان ، عبادت او را بر آنان الزامی ساخت .

فلیعبدوا . .. الذی ... و ءامنهم من خوف

ص: 49

20- توطئه اشراف قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - انعام - 6 - 123 - 7

7 _ سردمداران مجرم مکه، یکسره در صدد توطئه و مکر علیه مسلمانان صدر اسلام بودند.

و کذلک جعلنا فی کل قریه

چون این سوره مبارکه مکی است، تشبیه مذکور در آیه، تشبیه سردمداران مجرم در تمامی نقاط به سردمداران مجرم شهر <مکه> است. لذا بیانگر وضعیت و شرایط آن روزگار می باشد.

21- تهدید قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - انعام - 6 - 66 - 2

2 _ قوم و قبیله پیامبر، تهدید به عذاب از جانب خداوند را باور نکرده و آن را تکذیب کردند.

قل هو القادر علی أن یبعث علیکم عذابا . .. و کذّب به قومک

در آیه <قل هو القادر> وعیدهایی از جانب خداوند مطرح گردید. محتمل است مرجع ضمیر <کذب به> همان وعیدهای مطرح شده در آیه قبل باشد برداشت فوق بر این اساس استوار است.

22- تهدید مشرکان قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - روم - 30 - 9 - 13

13 - کافران قریش ، مورد تهدید شدید خداوند

أَوَلم یسیروا فی الأرض فینظروا . .. و عمروها أکثر ممّا عمروها و جاءتهم رسلهم بال

به قرینه این که سوره روم، مکی است، مراد از <أکثر ممّا عمروها> کافران قریش اند که در برابر پیامبر(ص) به مخالفت برخاستند.

23- تهمتهای کافران قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - حجر - 15 - 91 - 2

2- کفار قریش ، پس از نزول قرآن و ظهور اسلام ، آیات قرآن را به چند دسته تقسیم کرده و هر دسته را با تهمت و افترا و ترفند های گوناگون ، به استهزا گرفته و منکر شدند .

ص: 50

المقتسمین. الذین جعلوا القرءان عضین

برداشت فوق مبتنی بر این است که مقصود از این آیه و آیه قبل _ چنان که در شأن نزولها آمده است _ کفار قریش باشد که همگی (حدود 16 نفر) به شکلهای گوناگون به هلاکت رسیدند.

24- جهاد با مشرکان قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 7 - 1

1 _ مسلمانان صدر اسلام موظف به هجوم به کاروان تجاری مشرکان قریش و یا نبرد با سپاه مسلح آن بودند .

کما أخرجک ربک . .. إذ یعدکم اللّه إحدی الطائفتین ... و یرید اللّه أن یحق الحق بک

25- حاکمیت قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 1 - 4

4 - تسلّط قریش بر مکه پیش از اسلام *

لإیل_ف قریش

دفع مهاجمان به مکه، در صورتی امتنان بر قریش شمرده می شود که مکه در تصرف آنان باشد.

26- حسرت کافران قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 36 - 5

5 _ حسرت و ندامت کافران قریش بر نابودی داراییهایشان ، تنها نتیجه پرداخت هزینه مبارزاتی آنان علیه اسلام

ثم تکون علیهم حسره ثم یغلبون

چون هدف کافران از سرمایه گذاری اموال جلوگیری از گسترش اسلام بوده، معلوم می شود حسرت و ندامت آنان بدان جهت بوده است که اموالشان از دست رفته و به نتیجه مطلوب نرسیده اند. قابل ذکر است که جمله <ثم یغلبون> دلالت می کند که زمان ندامت آنان در دنیاست.

27- خواسته های قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 51

5 - انعام - 6 - 66 - 4

4 _ قریش و مشرکان از سر استهزا، خواهان عملی شدن عذاب موعود بر خود به دست پیامبر(ص) بودند.

و کذّب به قومک . .. قل لست علیکم بوکیل

چنانچه مرجع ضمیر <به> در <کذب به> عذاب باشد، جمله <قل . .. > گویا پاسخی است به سؤال ضمنی مشرکان مبنی بر این که اگر عذاب واقع شدنی است باید پیامبر(ص) آن را عملی سازد. بنابراین جمله <قل لست ... > قرینه ای است بر مطرح شدن سؤال از ناحیه مشرکان.

28- خودبرتربینی قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

2 - بقره - 2 - 199 - 7

7 _ فرمان الهی به امتیازطلبان قریش در حج ، مبنی بر استغفار از گناه امتیازطلبی *

ثم افیضوا من حیث افاض الناس و استغفروا اللّه

پس از ردّ امتیازطلبی (من حیث افاض الناس)، امر به استغفار، می تواند اشاره باشد که این عمل، گناه و استغفار از آن لازم است.

29- دشمنی قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - ابراهیم - 14 - 28 - 9

9- < عبدالرحمان بن کثیر قال : سألت أباعبدالله ( ع ) عن قول الله عزّوحلّ : < ألم تر إلی الذین بدّلوا نعمت الله کفراً > . . . ، قال : عنی بها قریشاً قاطبه الذین عادوا رسول الله ( ص ) و نصبوا له الحرب و جحدوا وصّیه وصّیه ;

عبدالرحمان بن کثیر گوید: از امام صادق(ع) در باره سخن خداوند _ عزّوجلّ _ <ألم تر إلی الذین بدّلوا نعمت الله کفراً> سؤال کردم، آن حضرت فرمود: از آیه تمام افراد قریش قصد شده است که با رسول خدا(ص) دشمنی کرده و در برابر او به جنگ برخاستند و جانشینی جانشین او را انکار کردند>.

30- دعای مشرکان قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 19 - 2

2 _ مشرکان قریش پیش از جنگ بدر با نیایش به درگاه خداوند ، خواهان پیروزی حامیان دین حق شدند .

إن تستفتحوا فقد جاءکم الفتح

جمله <إن تستفتحوا> اشاره دارد به دعای مشرکان پیش از جنگ بدر که آنان با پندار حقانیت خویش از خداوند خواستند تا

ص: 52

حامیان دین حق را در این نبرد پیروز گرداند.

31- دلایل تکلیف قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 3 - 3

3 - مالکیت خداوند بر کعبه و سیطره ربوبیت و تدبیر او بر آن ، برهان الزام قریش به عبادت او است .

فلیعبدوا ربّ ه_ذا البیت

32- دلایل عبودیت قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 3 - 4

4 - فراهم آمدن زمینه مناسب از جانب خداوند ، برای کوچ های زمستانی و تابستانی قریش ، حجّتی کامل بر لزوم روی آوردن آنان به عبادت خداوند

لإیل_ف قریش . إیل_فهم رحله الشتاء و الصیف . فلیعبدوا

<لام> در <لایلاف> چه متعلق به سوره <فیل> باشد و چه به <فلیعبدوا> (در این آیه) برداشت یاد شده استفاده می شود.

33- رسوم قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 1 - 2

2 - قریش ، به برنامه ای منظم در اداره زندگانی خود خو گرفته بودند .

لإیل_ف قریش

برای <ایلاف> معانی گوناگونی ذکر شده است; از جمله: الفت یافتن، الفت دادن (قاموس); مهیا و مجهز ساختن (تاج العروس); عهد بستن و امان گرفتن (نهایه ابن کثیر). برداشت یاد شده ناظر به معنای نخست (الفت یافتن) است. چیزی که قریش با آن الفت یافته بودند _ به قرینه آیه بعد _ کوچ تابستانی و زمستانی بوده است. این برداشت، با معنای <الفت دادن> نیز سازگار است. در آن صورت <اللّه> (فاعل <ایلاف>) در کلام ذکر نشده است و <قریش> و <رحله> مفعول اول و دوم می باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 2 - 1

1 - قریش ، طبق عادتی دیرینه ، در تابستان به مناطق خوش آب و هوا و در زمستان به نقاط گرمسیر مسافرت می کردند .

ص: 53

إیل_فهم رحله الشتاء و الصیف

<رحله> (پیمودن راه بر راحله و مرکب)، مفعول <ایلاف> و ضمیر <ایلافهم> فاعل آن است. مراد از آن انس گرفتن قریش به کوچ، در دو فصل است. آنان در زمستان به یمن و در تابستان به شام، سفرهای تجارتی انجام می دادند.

34- زمینه تغذیه قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 4 - 3

3 - امنیت کعبه و کوچ زمستانی و تابستانی قریش ، زمینه دست یابی آنان به مواد خوراکی بود .

إیل_فهم رحله الشتاء و الصیف . فلیعبدوا ... الذی أطعمهم من جوع

35- زمینه تکلیف قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 4 - 2

2 - قریش ، به دلیل تأمین تغذیه شان از سوی خداوند ، ملزم به پرستش او بودند .

فلیعبدوا . .. الذی أطعمهم من جوع

36- زمینه عصیان قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - ق - 50 - 36 - 3

3 - توان مندی نسبی مشرکان قریش در محیط خویش ، زمینه ساز سرکشی و کفر آنان

أهلکنا قبلهم من قرن هم أشدّ منهم بطشًا

از این که خداوند به آنان یادآوری کرده که امت های نیرومندتر از ایشان هلاک شدند; استفاده می شود که مشرکان مکه بر ثروت و قدرت محلی خویش، تکیه داشته و ایمان نمی آوردند.

37- زمینه کسب قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 1 - 8

8 - کعبه وسیله اتحاد ، امنیت ، اعتبار و تحصیل مال قریش

ص: 54

لإیل_ف قریش

اگر <ایلاف> در این آیه، عام و در آیه بعد خاص باشد; می توان گفت که در این آیه، ائتلاف قریش با یکدیگر نیز مورد نظر بوده است.

38- زمینه کفر قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - ق - 50 - 36 - 3

3 - توان مندی نسبی مشرکان قریش در محیط خویش ، زمینه ساز سرکشی و کفر آنان

أهلکنا قبلهم من قرن هم أشدّ منهم بطشًا

از این که خداوند به آنان یادآوری کرده که امت های نیرومندتر از ایشان هلاک شدند; استفاده می شود که مشرکان مکه بر ثروت و قدرت محلی خویش، تکیه داشته و ایمان نمی آوردند.

39- زمینه نابودی قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 1 - 3

3 - نظام زندگانی قریش و شیوه امرار معاش آنان _ در صورت پیروزی ابرهه _ از هم می پاشید .

لإیل_ف قریش

40- زمینه نجات قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 4 - 4

4 - شکست اصحاب فیل ، زمینه ساز گرفتار نشدن قریش ، به فقر اقتصادی و گرسنگی فراگیر و جان فرسا

ألم تر کیف فعل ربّک بأصح_ب الفیل . .. لإیل_ف قریش ... الذی أطعمهم من جوع

نکره بودن <جوع>، بر شدّت آن دلالت دارد.

41- سپاه مشرکان قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 7 - 3

ص: 55

3 _ سپاه مشرکان مکه مجهز به سلاح های جنگی و دارای برتری نظامی نسبت به مسلمانان

و تودون أن غیر ذات الشوکه تکون لکم

عدم تمایل مسلمانان به رویارویی با سپاه شرک و نیز جمله <کانما یساقون إلی الموت> در آیه قبل دلالت بر این دارد که مشرکان در جنگ بدر از نیروی نظامی برتری برخوردار بودند.

42- سکونت قریش در مکه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 1 - 7

7 - نابودی اصحاب فیل ، مایه استحکام پیوند قریش با شهر مکه و باقی ماندنشان در آن *

لإیل_ف قریش

آیه بعد یا تفسیر این آیه است که در نتیجه <ایلافهم> در آن بدل خواهد بود و یا ذکر خاص بعد از عام است که در نتیجه، این آیه به الفتی دیگر نیز علاوه بر الفت با کوچ های تابستانی و زمستانی، نظر خواهد داشت. ارتباط آیه شریفه با سوره قبل می تواند بیانگر آن باشد که استمرار پیوند قریش با مکه، مصداق برجسته ای برای عموم <ایلاف قریش> است.

43- سلطه جویی قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 26 - 3

3 _ کفار قریش برخوردار از روحیه زورمداری و سلطه جویی

أنتم قلیل مستضعفون . .. تخافون أن یتخطفکم الناس

چون آیه ناظر به حالات مسلمانان تا پیش از هجرت است، مصداق مورد نظر از <الناس>، مشرکان مکه و کفار قریش است.

44- شکرگزاری قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 3 - 6

6 - سپاس قریش از خداوند در برابر نعمت امنیت ، به پذیرش بندگی او بود .

ألم تر کیف فعل ربّک بأصح_ب الفیل . .. فلیعبدوا

ص: 56

45- شکست کافران قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 36 - 6،7،10

6 _ خداوند بی ثمر ماندن تلاش های حق ستیزانه کافران قریش را به مسلمانان صدر اسلام بشارت داد .

ثم تکون علیهم حسره ثم یغلبون

7 _ خداوند با خبری غیبی ، شکست کفار قریش را به مسلمانان صدر اسلام بشارت داد .

ثم یغلبون

10 _ آن گروه از کافران قریش که پس از شکست همچنان به کفرورزی خویش ادامه دادند ، از دوزخیان هستند .

و الذین کفروا إلی جهنم یحشرون

تکرار <الذین کفروا> پس از <ثم یغلبون> اشاره به این دارد که گروهی از کفار قریش پس از شکست و غلبه مسلمانان به کفر باقی خواهند ماند، آنان سزایشان جهنم است و گروهی اسلام را خواهند پذیرفت و اهل نجات خواهند بود.

46- شکست مشرکان قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 12 - 6

6 _ رعب و وحشت کافران در جنگ بدر ، از عوامل شکست آنان در آن جنگ

سألقی فی قلوب الذین کفروا الرعب

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 19 - 6

6 _ کافران شکست خورده در جنگ بدر ، مورد تهدید خداوند به چشیدن دوباره طعم شکست در صورت بازگشت به جنگ

و إن تعودوا نعد

47- ضعف مشرکان قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 7 - 2

2 _ کاروان تجاری قریش ، فاقد نیروی دفاعی مقاوم

غیر ذات الشوکه

<شوکه> به معنای خار درخت و بوته است و در آیه کنایه از سلاحهای جنگی است. بنابراین <غیر ذات الشوکه> یعنی گروهی نامسلح. و مقصود از آن کاروان تجاری قریش است که به سرکردگی ابوسفیان و همراه با چهل نفر از شام به سوی مکه در حرکت بودند.

ص: 57

48- ظلم کافران قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 26 - 3

3 _ کفار قریش برخوردار از روحیه زورمداری و سلطه جویی

أنتم قلیل مستضعفون . .. تخافون أن یتخطفکم الناس

چون آیه ناظر به حالات مسلمانان تا پیش از هجرت است، مصداق مورد نظر از <الناس>، مشرکان مکه و کفار قریش است.

49- عبودیت قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 3 - 1،3

1 - قریش ، باید خود را به عبادت خداوند و بندگی نکردن غیر او ، ملزم می ساختند .

فلیعبدوا ربّ ه_ذا البیت

3 - مالکیت خداوند بر کعبه و سیطره ربوبیت و تدبیر او بر آن ، برهان الزام قریش به عبادت او است .

فلیعبدوا ربّ ه_ذا البیت

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 4 - 9

9 - امنیت بخشیدن خداوند به قریش و از بین بردن ترس آنان ، عبادت او را بر آنان الزامی ساخت .

فلیعبدوا . .. الذی ... و ءامنهم من خوف

50- عذاب قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - انعام - 6 - 66 - 3

3 _ پیشگویی قرآن در مورد عملی شدن وعده های عذاب بر مشرکان مکه و قبیله پیامبر*

و کذّب به قومک و هو الحق

از معانی حق، <ثابت> و <واجب> است و در مورد آیه به دلیل اینکه خبر از وقوع حادثه ای در آینده است، یعنی چیزی که تثبیت شده و واقع خواهد شد. لذا اگر مرجع ضمیر <به>، <عذاب> در آیه قبل باشد، جمله <و هو الحق> تأکید بر وقوع حتمی آن در آینده خواهد بود. همان گونه که تاریخ نیز این نکته را به وضوح تأیید کرد.

ص: 58

51- عقیده قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

2 - بقره - 2 - 199 - 12

12 _ اعتقاد قریش به عدم لزوم کوچ کردن آنان از عرفات

ثم افیضوا من حیث افاض الناس

امام صادق (ع): اولئک قریش کانوا یقولون: نحن اولی الناس بالبیت و لا یفیضون الا من المزدلفه، فامرهم اللّه ان یفیضوا من عرفه

_______________________________

تفسیر عیاشی، ج 1، ص 96، ح 263 ; نورالثقلین، ج 1، ص 195، ح 710.

52- عوامل اتحاد قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 1 - 8

8 - کعبه وسیله اتحاد ، امنیت ، اعتبار و تحصیل مال قریش

لإیل_ف قریش

اگر <ایلاف> در این آیه، عام و در آیه بعد خاص باشد; می توان گفت که در این آیه، ائتلاف قریش با یکدیگر نیز مورد نظر بوده است.

53- عوامل امنیت قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 1 - 8

8 - کعبه وسیله اتحاد ، امنیت ، اعتبار و تحصیل مال قریش

لإیل_ف قریش

اگر <ایلاف> در این آیه، عام و در آیه بعد خاص باشد; می توان گفت که در این آیه، ائتلاف قریش با یکدیگر نیز مورد نظر بوده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 4 - 10،11

10 - امنیت قریش ، مرهون وجود کعبه و امنیت آن بود .

ربّ ه_ذا البیت . .. و ءامنهم من خوف

ص: 59

تعبیر <ربّ ه_ذا البیت> به جای <اللّه> _ پیش از توصیف خداوند به پدید آورنده امنیت _ نشانگر نقش کعبه در امنیت قریش است که قبایل عرب، آنها را اهل حرم دانسته و به آنان تعرض نمی کردند. ارتباط این سوره با سوره قبل، بیانگر نقش هلاکت اصحاب فیل، در پیدایش امنیت برای کعبه و در نتیجه برای قریش است.

11 - شکست اصحاب فیل ، ازمیان برنده زمینه تهاجم دیگران به مکه و برطرف سازنده ترس شدید قریش از دشمن

و ءامنهم من خوف

نکره بودن <خوف>، بر شدّت آن دلالت دارد.

54- عوامل رفع ترس قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 4 - 11

11 - شکست اصحاب فیل ، ازمیان برنده زمینه تهاجم دیگران به مکه و برطرف سازنده ترس شدید قریش از دشمن

و ءامنهم من خوف

نکره بودن <خوف>، بر شدّت آن دلالت دارد.

55- عوامل شکست مشرکان قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 17 - 1

1 _ امداد های الهی عامل اصلی و اساسی کشته شدن کافران در جنگ بدر و پیروزی اهل ایمان

فلم تقتلوهم و لکن اللّه قتلهم

جمله <فلم تقتلوهم . .. > متفرع بر آیاتی است که امدادهای الهی را در جنگ بدر برمی شمرد ; یعنی توجه به قضایای جنگ بدر و امدادهای الهی بیانگر این است که در حقیقت خداوند مشرکان را کشت و آنان را شکست داد.

56- عوامل قدرت قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 1 - 1

1 - خداوند ، با نابود کردن اصحاب فیل ، قریش را بر ادامه زندگانی طبق عادت دیرینه آنان ، توانمند ساخت .

لإیل_ف قریش

این سوره با سوره قبل، ارتباطی تنگاتنگ دارد تا حدی که برخی آن دو را یک سوره شمرده و برخی دیگر جداساختن آن را از سوره فیل در نماز جایز نمی دانند. بنابراین <لایلاف> علت <جعلهم کعصف مأکول> را بیان می کند; یعنی، خداوند سپاه ابرهه را نابود

ص: 60

ساخت تا قریش بتوانند به ایلاف خود ادامه دهند.

57- فیء به قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - حشر - 59 - 8 - 16

16 - < عن الصادق ( ع ) : . . .ثمّ قال [ اللّه تعالی ] : < للفقراء المهاجرین الذین اُخرجوا . . . > فجعلها اللّه لمن هاجر من قریش مع النبی ( ص ) . . . و أخرج . . . عنهم المهاجرین مع رسول اللّه من العرب لقوله < الذین اُخرجوا من دیارهم و أموالهم > لأنّ قریشاً کانت تأخذ دیار من هاجر منها و أموالهم و لم تکن العرب تفعل ذلک بمن هاجر منها . . . ;

از امام صادق(ع) روایت شده است: . ..خدا فرموده [اموالی که بدون جنگ به دست آمده ]از آنِ فقرای مهاجر است که از خانه ها و اموال خود اخراج شده اند.[بااین دستور ]خدا آن اموال را برای مهاجران قریش _ که در معیّت پیامبر(ص) بوده اند _ قرار داده و مهاجران عرب را که _ همراه آن حضرت بوده اند _ از [شمول حکم] آنان خارج کرده است; زیرا فرموده :<الذین اُخرجوا من دیارهم و أموالهم> قریش خانه ها و اموال مهاجران خود را تصاحب می کرده; ولی عرب با مهاجران خود این کار را نمی کرده [و اموال را برای خود آنان باقی می گذاشته است]>.

58- قتل مشرکان قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 17 - 1

1 _ امداد های الهی عامل اصلی و اساسی کشته شدن کافران در جنگ بدر و پیروزی اهل ایمان

فلم تقتلوهم و لکن اللّه قتلهم

جمله <فلم تقتلوهم . .. > متفرع بر آیاتی است که امدادهای الهی را در جنگ بدر برمی شمرد ; یعنی توجه به قضایای جنگ بدر و امدادهای الهی بیانگر این است که در حقیقت خداوند مشرکان را کشت و آنان را شکست داد.

59- قدرت نظامی قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 7 - 3

3 _ سپاه مشرکان مکه مجهز به سلاح های جنگی و دارای برتری نظامی نسبت به مسلمانان

و تودون أن غیر ذات الشوکه تکون لکم

عدم تمایل مسلمانان به رویارویی با سپاه شرک و نیز جمله <کانما یساقون إلی الموت> در آیه قبل دلالت بر این دارد که مشرکان در جنگ بدر از نیروی نظامی برتری برخوردار بودند.

ص: 61

60- قریش و عرفات

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

2 - بقره - 2 - 199 - 12

12 _ اعتقاد قریش به عدم لزوم کوچ کردن آنان از عرفات

ثم افیضوا من حیث افاض الناس

امام صادق (ع): اولئک قریش کانوا یقولون: نحن اولی الناس بالبیت و لا یفیضون الا من المزدلفه، فامرهم اللّه ان یفیضوا من عرفه

_______________________________

تفسیر عیاشی، ج 1، ص 96، ح 263 ; نورالثقلین، ج 1، ص 195، ح 710.

61- قریش و قرآن

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - انعام - 6 - 66 - 1

1 _ قبیله و قوم پیامبر (قریش) با وجود حقانیت قرآن و معارف و وعده های آن به تکذیب آن پرداختند.

و کذّب به قومک و هو الحق

در آیه 57 <قل إنی علی بینه> موضوع بحث <قرآن> بود و آیات بعد از آن نیز وعده های قرآن را مطرح ساخته است. بنابراین مرجع ضمیر <به> می تواند <قرآن> باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - حجر - 15 - 91 - 6

6- < عن أبی جعفر ( ع ) و أبی عبدالله ( ع ) عن قوله : < الذین جعلوا القرآن عضین > قال : هم قریش ;

از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) درباره سخن خداوند <الذین جعلوا القرآن عضین> روایت شده است که فرمودند: آنان قریش بودند>.

62- قریش و محمد(ص)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 114 - 24

24 - از امام صادق ( ع ) درباره آیه فوق روایت شده که : < انهم قریش حین منعوا رسول اللّه دخول مکه و المسجد الحرام ;

آنان قریش بودند آن هنگام که مانع ورود رسول خدا(ص) به مکه و مسجد الحرام شدند>.

ص: 62

63- قشلاق نشینی قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 2 - 1

1 - قریش ، طبق عادتی دیرینه ، در تابستان به مناطق خوش آب و هوا و در زمستان به نقاط گرمسیر مسافرت می کردند .

إیل_فهم رحله الشتاء و الصیف

<رحله> (پیمودن راه بر راحله و مرکب)، مفعول <ایلاف> و ضمیر <ایلافهم> فاعل آن است. مراد از آن انس گرفتن قریش به کوچ، در دو فصل است. آنان در زمستان به یمن و در تابستان به شام، سفرهای تجارتی انجام می دادند.

64- قمار در قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 188 - 14

14 - ابو عبیده حذّاء می گوید : < سألت أباعبداللّه عن قول اللّه عز و جل < و لاتأکلوا أمولکم بینکم بالبطل > فقال : کانت قریش تقامر الرجل بأهله و ماله فنهاهم اللّه عز و جل عن ذلک ;

از امام صادق(ع) از آیه <و لاتأکلوا أمولکم بینکم بالبطل> سؤال کردم، امام فرمود: قریش خانواده و مال خود را به قمار می گذاشتند پس خداوند آنان را از این عمل نهی فرمود>.

65- کاروان تجارتی قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 7 - 1،2،4،5

1 _ مسلمانان صدر اسلام موظف به هجوم به کاروان تجاری مشرکان قریش و یا نبرد با سپاه مسلح آن بودند .

کما أخرجک ربک . .. إذ یعدکم اللّه إحدی الطائفتین ... و یرید اللّه أن یحق الحق بک

2 _ کاروان تجاری قریش ، فاقد نیروی دفاعی مقاوم

غیر ذات الشوکه

<شوکه> به معنای خار درخت و بوته است و در آیه کنایه از سلاحهای جنگی است. بنابراین <غیر ذات الشوکه> یعنی گروهی نامسلح. و مقصود از آن کاروان تجاری قریش است که به سرکردگی ابوسفیان و همراه با چهل نفر از شام به سوی مکه در حرکت بودند.

4 _ پیروزی بر سپاه مشرکان قریش و یا تسلط بر کاروان تجاری آنان ، وعده خداوند به اهل ایمان

و إذ یعدکم اللّه إحدی الطائفتین

5 _ مسلمانان ، مشتاق رویارویی با کاروان تجاری قریش و ناخشنود از درگیری با سپاه مسلح آنان

ص: 63

و تودون أن غیر ذات الشوکه تکون لکم

66- کاروان تجاری قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 42 - 5،6

5 _ قافله تجاری قریش به هنگام استقرار سپاهیان بدر ، در مسیری پایینتر از سپاه اسلام در حرکت بودند .

و الرکب أسفل منکم

کلمه <رکب> جمع راکب و به معنای سواران است و مقصود از آن به گفته اهل تفسیر کاروان تجاری قریش است. تعبیر از کاروان تجاری به <سواران> می تواند اشاره به حرکت سریع آنان برای فرار از مسلمانان باشد.

6 _ مسیر حرکت قافله تجاری قریش نامعلوم برای مسلمانان و به دور از دسترسی آنان به هنگام حضورشان در منطقه بدر

و الرکب أسفل منکم

نکره آوردن کلمه <أسفل> در مقابل معرفه آوردن <العدوه>، می تواند مشعر به برداشت فوق باشد. ناآگاهی مسلمانان به جایگاه قافله، تمهیدی بوده است از جانب خدا برای <لیقضی اللّه>. یعنی اگر مسلمانان از مسیر حرکت تجاری قریش آگاه بودند به سوی آنان می شتافتند و در نتیجه جنگ بدر رخ نمی داد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 2 - 4

4 - هجوم اصحاب فیل به مکه ، کاروان های تجارتی قریش در تابستان و زمستان را با خطری جدّی مواجه ساخته بود .

إیل_فهم رحله الشتاء و الصیف

67- کافران قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 170 - 5

5 - < عن أبی جعفر ( ع ) فی قوله < و إن کانوا لیقولون . لو أنّ عندنا ذکراً من الأوّلین . لکنّا عباد اللّه المخلصین > فهم کفّار قریش کانوا یقولون : قاتل اللّه الیهود و النصاری کیف کذبوا أنبیاءهم ! أما و اللّه لو کان عندنا ذکراً من الأوّلین لکنّا عباد اللّه المخلصین یقول اللّه : < فکفروا به > حین جاءهم محمّد ( ص ) . . . ;

از امام باقر(ع) درباره سخن خداوند <و إن کانوا لیقولون لو أنّ عندنا ذکراً من الأوّلین لکنّا عباد اللّه المخلصین> روایت شده که فرمود: آنان کفار قریش بودند که می گفتند: نفرین بر یهود و نصارا! چگونه پیامبران خود را تکذیب کردند. به خدا قسم! اگر یکی از کتاب های آسمانی پیشینیان نزد ما بود، به آنها ایمان می آوردیم و از بندگان خالص خدا می شدیم; اما هنگامی که حضرت محمد(ص) بر آنان مبعوث شد به آن حضرت کفر ورزیدند>.

ص: 64

68- کافران قریش و اسلام

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 36 - 2،5

2 _ خداوند مسلمانان را از سرمایه گذاری های کلان کافران قریش برای هجوم به مسلمانان و جلوگیری از گسترش اسلام آگاه ساخت .

فسینفقونها ثم تکون علیهم حسره ثم یغلبون

جمع مضاف <امولهم> دلالت بر عموم دارد ; یعنی تمامی داراییهایشان و این اشاره به پرداخت هزینه های فراوان است. گفتنی است توجه به سیاق آیه مورد بحث و آیات قبل این سخن مفسران را تأیید می کند که آیه شریفه درباره کفار قریش نازل شده است.

5 _ حسرت و ندامت کافران قریش بر نابودی داراییهایشان ، تنها نتیجه پرداخت هزینه مبارزاتی آنان علیه اسلام

ثم تکون علیهم حسره ثم یغلبون

چون هدف کافران از سرمایه گذاری اموال جلوگیری از گسترش اسلام بوده، معلوم می شود حسرت و ندامت آنان بدان جهت بوده است که اموالشان از دست رفته و به نتیجه مطلوب نرسیده اند. قابل ذکر است که جمله <ثم یغلبون> دلالت می کند که زمان ندامت آنان در دنیاست.

69- کفر اشراف قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - انعام - 6 - 124 - 1

1 _ مجرمان سردمدار مکه از ایمان به رسالت پیامبر(ص) و آیات خدا به بهانه های واهی سر باز می زدند.

أکبر مجرمیها . .. قالوا لن نؤمن

70- کفر قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - انعام - 6 - 66 - 2

2 _ قوم و قبیله پیامبر، تهدید به عذاب از جانب خداوند را باور نکرده و آن را تکذیب کردند.

قل هو القادر علی أن یبعث علیکم عذابا . .. و کذّب به قومک

در آیه <قل هو القادر> وعیدهایی از جانب خداوند مطرح گردید. محتمل است مرجع ضمیر <کذب به> همان وعیدهای مطرح شده در آیه قبل باشد برداشت فوق بر این اساس استوار است.

ص: 65

71- کوچ تابستانی قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 2 - 1،2،3،5

1 - قریش ، طبق عادتی دیرینه ، در تابستان به مناطق خوش آب و هوا و در زمستان به نقاط گرمسیر مسافرت می کردند .

إیل_فهم رحله الشتاء و الصیف

<رحله> (پیمودن راه بر راحله و مرکب)، مفعول <ایلاف> و ضمیر <ایلافهم> فاعل آن است. مراد از آن انس گرفتن قریش به کوچ، در دو فصل است. آنان در زمستان به یمن و در تابستان به شام، سفرهای تجارتی انجام می دادند.

2 - قریش ، نیازمند امنیت در مسیر ییلاق و قشلاق کردن خویش

لإیل_ف قریش . إیل_فهم رحله الشتاء و الصیف

3 - امنیت راه های کوچ زمستانی و تابستانی قریش ، نعمتی الهی و سزاوار سپاس

إیل_فهم رحله الشتاء و الصیف

در برداشت یاد شده، سوره <قریش> مستقل از سوره <فیل> دانسته شده است. در این صورت، این آیه مانند آیه قبل، مربوط به <فلیعبدوا> در آیه بعد خواهد بود; یعنی، حال که این ایلاف تداوم یافته است، قریش باید خدا را بندگی کنند. گفتنی است که التزام به بندگی به پاس نعمت، شکرگزاری آن است.

5 - خداوند ، با از میان بردن سپاه ابرهه ، راه های کوچ زمستانی و تابستانی قریش را امنیت بخشید .

إیل_فهم رحله الشتاء و الصیف

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 3 - 4

4 - فراهم آمدن زمینه مناسب از جانب خداوند ، برای کوچ های زمستانی و تابستانی قریش ، حجّتی کامل بر لزوم روی آوردن آنان به عبادت خداوند

لإیل_ف قریش . إیل_فهم رحله الشتاء و الصیف . فلیعبدوا

<لام> در <لایلاف> چه متعلق به سوره <فیل> باشد و چه به <فلیعبدوا> (در این آیه) برداشت یاد شده استفاده می شود.

72- کوچ زمستانی قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 2 - 1،2،3،5

1 - قریش ، طبق عادتی دیرینه ، در تابستان به مناطق خوش آب و هوا و در زمستان به نقاط گرمسیر مسافرت می کردند .

إیل_فهم رحله الشتاء و الصیف

<رحله> (پیمودن راه بر راحله و مرکب)، مفعول <ایلاف> و ضمیر <ایلافهم> فاعل آن است. مراد از آن انس گرفتن قریش به کوچ، در دو فصل است. آنان در زمستان به یمن و در تابستان به شام، سفرهای تجارتی انجام می دادند.

ص: 66

2 - قریش ، نیازمند امنیت در مسیر ییلاق و قشلاق کردن خویش

لإیل_ف قریش . إیل_فهم رحله الشتاء و الصیف

3 - امنیت راه های کوچ زمستانی و تابستانی قریش ، نعمتی الهی و سزاوار سپاس

إیل_فهم رحله الشتاء و الصیف

در برداشت یاد شده، سوره <قریش> مستقل از سوره <فیل> دانسته شده است. در این صورت، این آیه مانند آیه قبل، مربوط به <فلیعبدوا> در آیه بعد خواهد بود; یعنی، حال که این ایلاف تداوم یافته است، قریش باید خدا را بندگی کنند. گفتنی است که التزام به بندگی به پاس نعمت، شکرگزاری آن است.

5 - خداوند ، با از میان بردن سپاه ابرهه ، راه های کوچ زمستانی و تابستانی قریش را امنیت بخشید .

إیل_فهم رحله الشتاء و الصیف

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 3 - 4

4 - فراهم آمدن زمینه مناسب از جانب خداوند ، برای کوچ های زمستانی و تابستانی قریش ، حجّتی کامل بر لزوم روی آوردن آنان به عبادت خداوند

لإیل_ف قریش . إیل_فهم رحله الشتاء و الصیف . فلیعبدوا

<لام> در <لایلاف> چه متعلق به سوره <فیل> باشد و چه به <فلیعبدوا> (در این آیه) برداشت یاد شده استفاده می شود.

73- کیفر کافران قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 36 - 10

10 _ آن گروه از کافران قریش که پس از شکست همچنان به کفرورزی خویش ادامه دادند ، از دوزخیان هستند .

و الذین کفروا إلی جهنم یحشرون

تکرار <الذین کفروا> پس از <ثم یغلبون> اشاره به این دارد که گروهی از کفار قریش پس از شکست و غلبه مسلمانان به کفر باقی خواهند ماند، آنان سزایشان جهنم است و گروهی اسلام را خواهند پذیرفت و اهل نجات خواهند بود.

74- گرسنگی قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 4 - 1

1 - خداوند ، قریش را از گرسنگی رهانید و مواد غذایی آنان را تأمین کرد .

الذی أطعمهم من جوع

حرف <من> یا تعلیلی است و یا بدلی; یعنی، به دلیل گرسنگی یا به جای آن. در هر دو صورت، بیانگر وجود زمینه گرسنگی در

ص: 67

قریش است; به گونه ای که اگر خداوند آنان را اطعام نمی کرد، راهی دیگر نداشتند.

75- مسلمانان و کاروان تجاری قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 42 - 6

6 _ مسیر حرکت قافله تجاری قریش نامعلوم برای مسلمانان و به دور از دسترسی آنان به هنگام حضورشان در منطقه بدر

و الرکب أسفل منکم

نکره آوردن کلمه <أسفل> در مقابل معرفه آوردن <العدوه>، می تواند مشعر به برداشت فوق باشد. ناآگاهی مسلمانان به جایگاه قافله، تمهیدی بوده است از جانب خدا برای <لیقضی اللّه>. یعنی اگر مسلمانان از مسیر حرکت تجاری قریش آگاه بودند به سوی آنان می شتافتند و در نتیجه جنگ بدر رخ نمی داد.

76- مسلمانان و مشرکان قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 7 - 5،6

5 _ مسلمانان ، مشتاق رویارویی با کاروان تجاری قریش و ناخشنود از درگیری با سپاه مسلح آنان

و تودون أن غیر ذات الشوکه تکون لکم

6 _ خداوند خواهان رویارویی مسلمانان با سپاه مسلح قریش و مشرکان مکه

تودون أن . .. و یرید اللّه أن یحق الحق بکلمته

از مقابله دو جمله <تودون . .. > و <یرید اللّه ... > به دست می آید که اراده خداوند بر خلاف خواسته مسلمانان در انتخاب یکی از دو گروه (کاروان تجاری و سپاه مسلح مشرکان) بوده است.

77- مشرکان قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

3 - آل عمران - 3 - 152 - 4،15

4 _ ضربات مرگبار مسلمانان پیکارگر در آغاز جنگ احد بر پیکره مشرکان قریش ، به اذن و اراده الهی

و لقد صدقکم اللّه وعده اذ تحسّونهم باذنه

15 _ دستیابی مسلمانان پیکارگر احد بر غنائم جنگی ، به دنبال شکست ابتدایی مشرکان قریش

من معد ما اریکم ما تحبّون

اگر چه مراد از <ما تحبّون> پیروزی بر دشمن است، و لکن در آیه شریفه می تواند لازمه آن، یعنی غنیمت نیز مراد باشد; به دلیل

ص: 68

<منکم من یرید الدّنیا>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

3 - آل عمران - 3 - 153 - 1

1 _ فرار پیکارگران احد از رویارویی با مشرکان قریش ، بی آنکه به فکر کسی باشند .

اذ تصعدون و لا تلون علی احد

کلمه <تصعدون> از <اصعاد>، به معنای دور شدن تا حد پنهان شدن از نظرهاست، و <لا تلون> از ماده <لیّ>، به معنای التفات و میل کردن است. یعنی از معرکه دور شدید و به کسی توجّه نمی کردید و تنها به فکر فرار از صحنه بودید.

78- مشرکان قریش در غزوه بدر

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 12 - 8

8 _ ملائکه مأمور در هم کوبیدن سر های کافران بدر و از کار انداختن پنجه های آنان بودند .

فاضربوا فوق الأعناق و اضربوا منهم کل بنان

<ال> در <الأعناق> جانشین مضاف إلیه (الکافرین) است و مراد از <فوق الأعناق> سرهای کافران است. بنابراین جمله <فاضربوا ... > یعنی سرهای کافران را مورد ضربات خویش قرار دهید. قابل ذکر است که مخاطب در این جمله، همان گونه که سیاق آیه بر آن دلالت دارد، فرشتگان هستند.

79- مکر اشراف قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - انعام - 6 - 123 - 7

7 _ سردمداران مجرم مکه، یکسره در صدد توطئه و مکر علیه مسلمانان صدر اسلام بودند.

و کذلک جعلنا فی کل قریه

چون این سوره مبارکه مکی است، تشبیه مذکور در آیه، تشبیه سردمداران مجرم در تمامی نقاط به سردمداران مجرم شهر <مکه> است. لذا بیانگر وضعیت و شرایط آن روزگار می باشد.

80- منشأ اتحاد قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 1 - 5

ص: 69

5 - خداوند ، با خنثی کردن توطئه اصحاب فیل ، قریش را از خطر از هم گسیختگی رهانید .

لإیل_ف قریش

81- منشأ امنیت قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 2 - 5

5 - خداوند ، با از میان بردن سپاه ابرهه ، راه های کوچ زمستانی و تابستانی قریش را امنیت بخشید .

إیل_فهم رحله الشتاء و الصیف

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 4 - 8،9

8 - خداوند ، قریش را در سفر و حضر ، از امنیت کامل برخوردار ساخته و هراس آنان را از میان برد .

و ءامنهم من خوف

به قرینه آیات پیشین، مراد امنیت در مراحل کوچ و نیز رفع خطر فیل داران و نظایر آنها، در شهر مکه است.

9 - امنیت بخشیدن خداوند به قریش و از بین بردن ترس آنان ، عبادت او را بر آنان الزامی ساخت .

فلیعبدوا . .. الذی ... و ءامنهم من خوف

82- منشأ تغذیه قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 4 - 1،2

1 - خداوند ، قریش را از گرسنگی رهانید و مواد غذایی آنان را تأمین کرد .

الذی أطعمهم من جوع

حرف <من> یا تعلیلی است و یا بدلی; یعنی، به دلیل گرسنگی یا به جای آن. در هر دو صورت، بیانگر وجود زمینه گرسنگی در قریش است; به گونه ای که اگر خداوند آنان را اطعام نمی کرد، راهی دیگر نداشتند.

2 - قریش ، به دلیل تأمین تغذیه شان از سوی خداوند ، ملزم به پرستش او بودند .

فلیعبدوا . .. الذی أطعمهم من جوع

83- منشأ رفع ترس قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 70

20 - قریش - 106 - 4 - 8

8 - خداوند ، قریش را در سفر و حضر ، از امنیت کامل برخوردار ساخته و هراس آنان را از میان برد .

و ءامنهم من خوف

به قرینه آیات پیشین، مراد امنیت در مراحل کوچ و نیز رفع خطر فیل داران و نظایر آنها، در شهر مکه است.

84- منشأ نجات قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 1 - 5

5 - خداوند ، با خنثی کردن توطئه اصحاب فیل ، قریش را از خطر از هم گسیختگی رهانید .

لإیل_ف قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 4 - 1

1 - خداوند ، قریش را از گرسنگی رهانید و مواد غذایی آنان را تأمین کرد .

الذی أطعمهم من جوع

حرف <من> یا تعلیلی است و یا بدلی; یعنی، به دلیل گرسنگی یا به جای آن. در هر دو صورت، بیانگر وجود زمینه گرسنگی در قریش است; به گونه ای که اگر خداوند آنان را اطعام نمی کرد، راهی دیگر نداشتند.

85- نجات قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 4 - 1

1 - خداوند ، قریش را از گرسنگی رهانید و مواد غذایی آنان را تأمین کرد .

الذی أطعمهم من جوع

حرف <من> یا تعلیلی است و یا بدلی; یعنی، به دلیل گرسنگی یا به جای آن. در هر دو صورت، بیانگر وجود زمینه گرسنگی در قریش است; به گونه ای که اگر خداوند آنان را اطعام نمی کرد، راهی دیگر نداشتند.

86- نظم زندگی قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 1 - 2

ص: 71

2 - قریش ، به برنامه ای منظم در اداره زندگانی خود خو گرفته بودند .

لإیل_ف قریش

برای <ایلاف> معانی گوناگونی ذکر شده است; از جمله: الفت یافتن، الفت دادن (قاموس); مهیا و مجهز ساختن (تاج العروس); عهد بستن و امان گرفتن (نهایه ابن کثیر). برداشت یاد شده ناظر به معنای نخست (الفت یافتن) است. چیزی که قریش با آن الفت یافته بودند _ به قرینه آیه بعد _ کوچ تابستانی و زمستانی بوده است. این برداشت، با معنای <الفت دادن> نیز سازگار است. در آن صورت <اللّه> (فاعل <ایلاف>) در کلام ذکر نشده است و <قریش> و <رحله> مفعول اول و دوم می باشد.

87- نعمتهای قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 1 - 9

9 - استوار ماندن قریش بر نظام معیشتی دیرپای خویش ، نعمتی الهی و سزاوار سپاس

لإیل_ف قریش

چنانچه سوره <قریش> سوره ای مستقل باشد و با سوره <فیل> یک سوره تلقی نگردد; حرف <لام> در <لایلاف> متعلق به <فلیعبدوا> در آیه سوم خواهد بود. در آن صورت مفاد آیه این می شود که چون خداوند، نعمت ایلاف را به قریش عطا کرده است، باید او را بندگی کنند. گفتنی است که بندگی به پاس نعمت، شکرگزاری آن است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 2 - 3

3 - امنیت راه های کوچ زمستانی و تابستانی قریش ، نعمتی الهی و سزاوار سپاس

إیل_فهم رحله الشتاء و الصیف

در برداشت یاد شده، سوره <قریش> مستقل از سوره <فیل> دانسته شده است. در این صورت، این آیه مانند آیه قبل، مربوط به <فلیعبدوا> در آیه بعد خواهد بود; یعنی، حال که این ایلاف تداوم یافته است، قریش باید خدا را بندگی کنند. گفتنی است که التزام به بندگی به پاس نعمت، شکرگزاری آن است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 3 - 6

6 - سپاس قریش از خداوند در برابر نعمت امنیت ، به پذیرش بندگی او بود .

ألم تر کیف فعل ربّک بأصح_ب الفیل . .. فلیعبدوا

88- نیازهای قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 72

20 - قریش - 106 - 2 - 2

2 - قریش ، نیازمند امنیت در مسیر ییلاق و قشلاق کردن خویش

لإیل_ف قریش . إیل_فهم رحله الشتاء و الصیف

89- هشدار به قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 51 - 6

6 - هشدار خداوند به اشرار قریش در قبال توطئه علیه پیامبر ( ص )

فانظر کیف کان ع_قبه مکرهم أنّا دمّرن_هم

با توجه به این که سوره نمل در مکه نازل شده، می توان گفت که آیه فوق از یک سو پیام دار حمایت خداوند از پیامبر(ص) و تقویت روحیه مؤمنان است و از سوی دیگر هشداری به سران مشرک مکه است که از سرنوشت ثمودیان عبرت بگیرند و از توطئه علیه پیامبر(ص) دست بردارند و یا به فکر توطئه علیه او نیفتند.

90- ییلاق نشینی قریش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - قریش - 106 - 2 - 1

1 - قریش ، طبق عادتی دیرینه ، در تابستان به مناطق خوش آب و هوا و در زمستان به نقاط گرمسیر مسافرت می کردند .

إیل_فهم رحله الشتاء و الصیف

<رحله> (پیمودن راه بر راحله و مرکب)، مفعول <ایلاف> و ضمیر <ایلافهم> فاعل آن است. مراد از آن انس گرفتن قریش به کوچ، در دو فصل است. آنان در زمستان به یمن و در تابستان به شام، سفرهای تجارتی انجام می دادند.

ص: 73

5- قساوت

1- آثار قساوت

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - انعام - 6 - 133 - 7

7 _ نیازمندی و قساوت دو عامل گرایش به ظلم و رعایت نکردن عدل است.

لکل درجت مما عملوا . .. و ربک الغنی ذو الرحمه

ذکر دو صفت غنا و رحمت، پس از بیان عدم ظلم خداوند در پاداش بندگان، بیانگر این است که ظلم برخاسته از نیاز و یا شقاوت و قساوت است که در مورد خدا این دو منتفی است.

2- آثار قساوت قلب

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 74 - 4

4 - قلب های بنی اسرائیل با سخت شدن ، از تراوش کمترین معرفتی ناتوان شد .

ثم قست قلوبکم . .. فهی کالحجاره أو أشد قسوه و إن من الحجاره

به مقتضای ارتباط <ثم قست . ..> با جمله <یریکم آیاته لعلکم تعقلون> سختی دل به نپذیرفتن معارف القاشده به آن، تفسیر شد و به مقتضای جمله <إن من الحجاره ...> سختی دل به تراوش نکردن معارف و حقایق تفسیر می شود; یعنی، قلب قسی نه از خارج متأثر می شود و نه از درون تراوشی دارد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 75 - 4

4 - قساوت و سخت دلی بنی اسرائیل و جامعه یهود ، از میان برنده زمینه های ایمان و گرایش به اسلام در آنان

ص: 74

ثم قست قلوبکم . .. أفتطمعون أن یؤمنوا لکم

حرف <فاء> در <أفتطمعون> قطع امید از ایمان آوردن بنی اسرائیل را نتیجه قساوت قلب ایشان - که در آیه قبل مطرح شد - می شمرد; یعنی، با پیدایش قساوت در قلب بنی اسرائیل، جای امیدی به ایمان آوردن آنان نیست.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

3 - آل عمران - 3 - 159 - 7

7 _ سنگدلی و خشونت رهبران ، موجب پراکندگی مردم از پیرامون آنان

و لو کنت فظّا غلیظ القلب لانفضّوا من حولک

<انفضّوا> از <فضّ> به معنای تفرّق و پراکندگی است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 13 - 12

12 _ سنگدلی بنی اسرائیل ، منشأ تحریف تورات

و جعلنا قلوبهم قسیه یحرفون الکلم عن مواضعه

جمله <یحرفون> جمله مفسره و بیانگر آثار قساوت قلب است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 83 - 8

8 _ استکبار و سخت دلی یهودیان و مشرکان موجب تأثرناپذیری آنان از قرآن

و إذا سمعوا ما أنزل إلی الرسول تری اعینهم تفیض من الدمع

بیان واکنش خاضعانه مسیحیان در برابر قرآن پس از توصیف آنان به فروتنی در آیه پیش گویای این است که دو گروه دیگر (یهودیان و مشرکان) به دلیل گردنفرازی و استکبار در برابر حق، از پذیرش قرآن سرباز زدند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - انعام - 6 - 43 - 4،5،12

4 _ سنگدلی، مانع تضرع به درگاه خداوند، حتی در شداید و سختیها

فلولا . .. و لکن قست قلوبهم

5 _ سنگدلی، موجب هدایت ناپذیری و اجابت نکردن دعوت انبیا

و لقد أرسلنا . .. فلولا إذ جاءهم بأسنا تضرعوا و لکن قست قلوبهم

12 _ قساوت دل زمینه ای مناسب برای القای تزیینات شیطان

و لکن قست قلوبهم و زین لهم الشیطن ما کانوا یعملون

جمله <زین لهم> می تواند از قبیل عطف مسبب بر سبب باشد ; یعنی تزیین شیطان پس از قساوت دل حاصل می گردد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 53 - 2

ص: 75

2 - یمار دلی و قساوت ، زمینه ای مناسب برای قرار گرفتن در دام فتنه ها و اغواگری های شیطان

لیجعل ما یلقی الشیط_ن فتنه . .. و القاسیه قلوبهم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

16 - زمر - 39 - 22 - 13،17

13 - قساوت قلب و سنگدلی ، مانع پذیرش حق و تابش نور الهی بر قلب ها

أفمن شرح اللّه صدره للإسل_م . .. فویل للق_سیه قلوبهم من ذکر اللّه

توصیف کافران به قساوت قلب و سنگدلی، در برابر مؤمنان _ که از نور هدایت الهی برخورداراند _ می تواند بیانگر این نکته باشد که قساوت قلب، مانع تابش نور هدایت الهی در قلب ها است.

17 - قساوت قلب و خدا فراموشی ، نشانه گمراهی سخت و آشکار

فویل للق_سیه قلوبهم من ذکر اللّه أُول_ئک فی ضل_ل مبین

3- آثار قساوت قلب اصحاب اخدود

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - بروج - 85 - 6 - 3

3 - اصحاب اخدود ، به دلیل حضور بی رحمانه خود در مراسم سوزاندن مؤمنان و نشستن و نظاره کردن آن ، گرفتار نفرین خداوند و سزاوار قتل و نابودی شدند .

قتل أصح_ب الأُخدود . .. إذ هم علیها قعود

کلمه <إذ>، ظرف برای <قتل> و بیانگر نقش آن لحظه در استحقاق نفرین است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - بروج - 85 - 7 - 11

11 - حضور بی رحمانه اصحاب اخدود برای سوزاندن و تماشای سوختن مؤمنان ، موجب گرفتاری آنان به نفرین خداوند بود .

قتل أصح_ب الأُخدود . .. إذ ... و هم علی ما یفعلون بالمؤمنین شهود

4- زمینه قساوت قلب

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 83 - 9

9 _ استکبار موجب سخت دلی و مانع تأثیرپذیری از قرآن

و انهم لایستکبرون. و إذا سمعوا ما أنزل إلی الرسول ... تفیض من الدمع

ص: 76

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 76 - 11

11 - ثروت فراوان و نخوت آفرین ، زمینه ساز سنگ دلی و بی رحمی است .

إذ قال له قومه لاتفرح

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - محمد - 47 - 22 - 4

4- ترک رهنمود ها و قوانین الهی ، زمینه تبدیل شدن انسان به عنصری فسادگر و بی عاطفه و نه صرفاً بی ایمان

فهل عسیتم إن تولّیتم أن تفسدوا فی الأرض و تقطّعوا أرحامکم

با توجه به متعدی آمدن واژه <تفسدوا>، استفاده می شود که روی گردانی از جهاد و سایر تکالیف دینی، صرفاً موجب فاسد شدن خود فرد نمی شود; بلکه او در نتیجه فساد شخصی، ناگزیر فسادگر نیز می گردد. جمله <تقطّعوا أرحامکم> بر بی عاطفه شدن متخلفان جهاد دلالت دارد.

5- زمینه قساوت قلب اهل کتاب

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - حدید - 57 - 16 - 21

21 - فسق پیشگی اهل کتاب و نافرمانی آنان از حق ، نتیجه بی تفاوتی دراز مدت آنان نسبت به تعالیم الهی و گرفتار شدن به قساوت قلب

فطال علیهم الأمد فقست قلوبهم و کثیر منهم ف_سقون

6- سرزنش قساوت قلب

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

3 - آل عمران - 3 - 159 - 8

8 _ ترغیب به خوش خُلقی و مدارا و نکوهش از سنگدلی و خشونت ، در برخورد های اجتماعی

و لو کنت فظّا غلیظ القلب لانفضّوا من حولک

7- ظلم قساوت قلب

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - انعام - 6 - 45 - 4

ص: 77

4 _ سنگدلی و تضرع نکردن به درگاه خداوند، حتی در دشواریها، ظلم است.

فلولا . .. تضرعوا و لکن قست قلوبهم ... فقطع دابر القوم الذین ظلموا

در آیه شریفه هدف از آمدن سختیها را تضرع و روی آوردن به خدا دانسته، و به دنبال آن گروهی را معرفی کرده که حتی در شدت و سختی منفعل نمی شوند، و سرانجام از این گروه با عنوان <ظالمان> یاد کرده است، بنابراین سنگدلی و تضرع نکردن آنان ظلم است.

8- عوامل قساوت قلب

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 74 - 3

3 - قساوت قلب بنی اسرائیل ، نتیجه لجاجت ها ، بهانه جویی ها و عصیانگری های آنان بود .

قالوا أتتخذنا هزواً . .. ثم قست قلوبکم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 13 - 6،13

6 _ سنگدلی ، از پیامد های لعن الهی *

لعنهم و جعلنا قلوبهم قسیه

تقدیم لعن بر قساوت، می تواند اشاره به تأثیر لعنت در قساوت قلب داشته باشد.

13 _ قساوت قلب و نفهمیدن حق ، آنگاه که پیامد گناه و کیفر آن باشد ، عذر نیست .

لعنهم و جعلنا قلوبهم قسیه

بنی اسرائیل گر چه به سبب ناتوانی از درک حقایق مرتکب تحریف شدند، ولی چون این ناتوانی ناشی از گناه خود آنان بوده است، مورد مذمت خداوند قرار گرفتند. بنابراین عجز از فهمیدن حق، اگر پیامد گناه باشد، نمی تواند عذر شمرده شود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 54 - 6

6 - علم ، مایه سلامت قلب و جان و جهل ، موجب قساوت و بیماردلی

لیجعل . .. فتنه للذین فی قلوبهم مرض ...و لیعلم الذین أُوتوا العلم أنّه الحقّ من

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - محمد - 47 - 2 - 16

16- گناه ، مایه تیرگی قلب و رخت بستن صلاح از فکر و اندیشه انسان *

کفّر عنهم سیّئاتهم و أصلح بالهم

میان سیّئات و عدم صلاح قلب، می تواند رابطه علّی و سببی باشد. از تقدم سیّئات استفاده می شود که عامل فساد فکر و اندیشه، گناهان است و با زدایش گناهان، اندیشه صلاح می یابد. این احتمال مبتنی است بر این که <بال> به معنای قلب باشد.

ص: 78

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - محمد - 47 - 16 - 11

11- هواپرستی ، مانع درک حقایق وحی و عامل مهر شدن قلب انسان به اراده خداوند *

أول_ئک الذین طبع اللّه علی قلوبهم واتّبعوا أهواءهم

جمله <واتّبعوا أهوائهم> می تواند بیانگر علت <طبع اللّه . ..> باشد; چه این که <طبع اللّه> می تواند بیانگر علت ناتوانی کافران و منافقان از درک پیام وحی به شمار آید.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - حدید - 57 - 16 - 16،22

16 - بی تفاوتی در برابر تذکار ها و رهنمود های قرآن در دراز مدت ، باعث قساوت قلب خواهد شد .

و لایکونوا کالذین . .. فطال علیهم الأمد فقست قلوبهم

خداوند، مسلمانان را از پیش گرفتن شیوه یهود و نصارا در مورد کتاب های آسمانی خود بر حذر داشته و تذکر می دهد که آنان با این کار به مرور زمان گرفتار قساوت قلب شدند; بنابراین مسلمانان نیز در خطر گرفتار شدن به آن خواهند شد.

22 - < عن أبی بصیر عن أبی جعفر ( ع ) قال : لم یزل بنو إسماعیل ولاه البیت [ و ] یقیمون للناس حجّهم و أمر دینهم . . . < فطال علیهم الأمد فقست قلوبهم > و أفسدوا و أحدثوا فی دینهم . . . ;

ابوبصیر از امام باقر(ع) روایت نموده که فرزندان اسماعیل(ع) _ بزرگی بعد از بزرگی دیگر _ متولیان خانه خدا بودند و حجّ و امور دینی مردم را برپا می داشتند. .. پس زمانی طولانی بر آنها گذشت و قلب های آنان قساوت پیدا کرد و به فساد آلوده شدند و در دینشان دست بردند...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - حشر - 59 - 21 - 3

3 - قلب های تأثیرناپذیر از آیات قرآن ، سخت تر و بی اساس از سنگ های کوه

لو أنزلنا ه_ذا القرءان . .. متصدّعًا من خشیه اللّه

9- عوامل قساوت قلب مسیحیان

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - حدید - 57 - 16 - 19

19 - قساوت قلب و سنگدلی یهود و نصارا ، نتیجه بی تفاوتی دراز مدت آنان در برابر تعالیم و رهنمود های کتاب آسمانی شان ( تورات و انجیل )

و لایکونوا کالذین أُوتوا الکت_ب من قبل فطال علیهم الأمد فقست قلوبهم

ص: 79

10- عوامل قساوت قلب یهود

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - حدید - 57 - 16 - 19

19 - قساوت قلب و سنگدلی یهود و نصارا ، نتیجه بی تفاوتی دراز مدت آنان در برابر تعالیم و رهنمود های کتاب آسمانی شان ( تورات و انجیل )

و لایکونوا کالذین أُوتوا الکت_ب من قبل فطال علیهم الأمد فقست قلوبهم

11- قساوت قلب

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

3 - آل عمران - 3 - 159 - 9

9 _ گرایش مردم به رهبران دینی ، در گرو مهربانی آنان و پرهیز از خشونت و سنگدلی

فبما رحمه من اللّه لنت لهم و لو کنت فظّا غلیظ القلب لانفضّوا من حولک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 13 - 5

5 _ لعن الهی ( دوری از رحمت خداوند ) و قساوت دل ، کیفر شکستن پیمان الهی

فبما نقضهم میثقهم لعنهم و جعلنا قلوبهم قسیه

12- قساوت قلب اصحاب اخدود

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - بروج - 85 - 6 - 2

2 - اصحاب اخدود ، از سوختن مؤمنان هیچ اضطرابی در خود احساس نکرده ، خاطری آرام داشتند .

إذ هم علیها قعود

نشستن هنگام تماشای سوختن مؤمنان، نشانگر آن است که برای تماشاگران، این حادثه اهمیت چندانی نداشت و آنان را برآشفته نمی ساخت.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - بروج - 85 - 7 - 4

4 - اصحاب اخدود ، مردمی سنگدل و بی عاطفه بودند .

و هم علی ما یفعلون بالمؤمنین شهود

حضور اصحاب اخدود در مراسم آدم سوزی برای شهود و نظاره آن صحنه، گویای قساوت قلب و بی رحمی آنان است.

ص: 80

13- قساوت قلب اکثریت رهبران شرک صدراسلام

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - یس - 36 - 10 - 1

1 - بیشتر سران شرک و کفر در صدراسلام ، به گونه ای بودند که انذار و اخطارِ پیامبر ( ص ) در آنان کارساز نبوده و ایمان نمی آوردند .

لقد حقّ القول علی أکثرهم . .. و سواء علیهم ءأنذرتهم أم لم تنذرهم لایؤمنون

14- قساوت قلب اکثریت رهبران کفر صدراسلام

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - یس - 36 - 10 - 1

1 - بیشتر سران شرک و کفر در صدراسلام ، به گونه ای بودند که انذار و اخطارِ پیامبر ( ص ) در آنان کارساز نبوده و ایمان نمی آوردند .

لقد حقّ القول علی أکثرهم . .. و سواء علیهم ءأنذرتهم أم لم تنذرهم لایؤمنون

15- قساوت قلب بنی اسرائیل

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 74 - 1،2،3،4،5،6،7

1 - قلب های بنی اسرائیل - علی رغم دریافت آیات و معجزه های فراوان - به سختی گرایید و از درک معارف و آیات الهی ناتوان شد .

لعلکم تعقلون. ثم قست قلوبکم من بعد ذلک

<قساوه> (مصدر قست) به معنای غلظت پیدا کردن و سخت شدن است. جمله <لعلکم تعقلون> بیان می دارد که: سخت شدن دلهای بنی اسرائیل در برابر فهم و درک آیات و معارف الهی است. <ذلک> اشاره به نعمتها و معجزاتی است که خداوند به بنی اسرائیل ارائه کرد و در آیات پیشین مطرح شد.

2 - قلب ها و دل های بنی اسرائیل در سختی و نفوذناپذیری همانند سنگ و از آن سخت تر شد .

فهی کالحجاره أو أشد قسوه

<حجاره> جمع حجر و به معنای سنگها و صخره هاست.

3 - قساوت قلب بنی اسرائیل ، نتیجه لجاجت ها ، بهانه جویی ها و عصیانگری های آنان بود .

قالوا أتتخذنا هزواً . .. ثم قست قلوبکم

ص: 81

4 - قلب های بنی اسرائیل با سخت شدن ، از تراوش کمترین معرفتی ناتوان شد .

ثم قست قلوبکم . .. فهی کالحجاره أو أشد قسوه و إن من الحجاره

به مقتضای ارتباط <ثم قست . ..> با جمله <یریکم آیاته لعلکم تعقلون> سختی دل به نپذیرفتن معارف القاشده به آن، تفسیر شد و به مقتضای جمله <إن من الحجاره ...> سختی دل به تراوش نکردن معارف و حقایق تفسیر می شود; یعنی، قلب قسی نه از خارج متأثر می شود و نه از درون تراوشی دارد.

5 - بیرون زدن و جاری شدن نهر های آب از برخی صخره ها ، شاهدی بر سختی قلب های سخت تر از سنگ بنی اسرائیل

أو أشد قسوه و إن من الحجاره لما یتفجر منه الأنهر

<تفجّر> (مصدر یتفجر) به معنای بیرون آمدن و جاری شدن است (اقتباس از مجمع البیان). جمله <إن من الحجاره> به منزله دلیل برای <أشد قسوه> می باشد. <لما> مرکب از لام تأکید و <ما>ی موصوله است و مراد از آن، سنگ می باشد. بنابراین <إن من الحجاره لما ...>; یعنی، برخی از سنگها همانا سنگی است که ... .

6 - شکاف برداشتن برخی سنگ ها و بیرون آمدن آب از آن ، نشانه سخت تر بودن قلب های بنی اسرائیل از سنگها

و إن منها لما یشقق فیخرج منه الماء

<تَشَقُق> (مصدر یشقق = یتشقق) به معنای شکاف برداشتن است. برخی از اهل لغت برآنند که <شق> به شکاف ریز که به روشنی معلوم نباشد، گفته می شود.

7 - سقوط سنگ ها بر اثر هراس و خشیت از خدا ، نشانه افزونتر بودن سختی دل های بنی اسرائیل از پاره سنگهاست .

و إن منها لما یهبط من خشیه اللّه

<من> در <من خشیه اللّه> تعلیلیه است. <هبوط> (مصدر یهبط) به معنای افتادن و سقوط کردن است. بنابراین جمله <إن منها ...>; یعنی، برخی سنگها همانا سنگی است که به علت ترس از خدا سقوط می کند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 75 - 4

4 - قساوت و سخت دلی بنی اسرائیل و جامعه یهود ، از میان برنده زمینه های ایمان و گرایش به اسلام در آنان

ثم قست قلوبکم . .. أفتطمعون أن یؤمنوا لکم

حرف <فاء> در <أفتطمعون> قطع امید از ایمان آوردن بنی اسرائیل را نتیجه قساوت قلب ایشان - که در آیه قبل مطرح شد - می شمرد; یعنی، با پیدایش قساوت در قلب بنی اسرائیل، جای امیدی به ایمان آوردن آنان نیست.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 13 - 4،12

4 _ گرفتاری بنی اسرائیل به لعن الهی و قساوت قلب ، کیفر پیمان شکنی آنان

فبما نقضهم میثقهم لعنهم و جعلنا قلوبهم قسیه

12 _ سنگدلی بنی اسرائیل ، منشأ تحریف تورات

و جعلنا قلوبهم قسیه یحرفون الکلم عن مواضعه

جمله <یحرفون> جمله مفسره و بیانگر آثار قساوت قلب است.

ص: 82

16- قساوت قلب قارون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 76 - 10

10 - قارون ، فردی سنگ دل و بی رحم بود .

إذ قال له قومه لاتفرح

از این که قارون علیه ملت و مردم هم نژاد خود دست به ظلم و تجاوز زد، می تواند به سنگ دلی و بی رحمی او پی برد.

17- قساوت قلب کافران

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 53 - 3

3 - جبهه کفر و شرک در طول تاریخ ، متشکل از انسان هایی بیمار دل و قسی القلب

و ما أرسلنا من قبلک من رسول . .. للذین فی قلوبهم مرض و القاسیه قلوبهم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

16 - زمر - 39 - 22 - 10،15

10 - وجود اختلاف اساسی انسان مؤمن حق پذیر و نرم دل با کافر حق ناپذیر و سنگدل ، از نظر شخصیت و سرنوشت

أفمن شرح اللّه صدره للإسل_م فهو علی نور من ربّه فویل للق_سیه قلوبهم

<من> در آیه شریفه، اسم موصول و مبتدا است و خبر آن _ به قرینه جمله بعدی (فویل للقاسیه قلوبهم. ..) _ جمله ای محذوف می باشد. تقدیر کلام چنین است: <أفمن شرح اللّه صدره للإسلام ... کمن قسا قلبه>. بنابراین می توان گفت: آیه شریفه درصدد مقایسه میان شخصیت دو انسان مؤمن و کافر و سرنوشت آنان در آینده است.

15 - کافران اسلام گریز ، دچار سنگدلی و قساوت قلب اند .

فویل للق_سیه قلوبهم من ذکر اللّه

18- قساوت قلب کافران صدراسلام

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - بروج - 85 - 10 - 11

11 - کافران صدراسلام ، مردمی سنگدل بودند که حتی بر زنان مؤمن نیز رحم نکردند .

فتنوا المؤمنین و المؤمن_ت

ص: 83

19- قساوت قلب مخالفان محمد(ص)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 53 - 5

5 - مخالفان پیامبر ( ص ) در صدراسلام ، مردمانی بودند بیمار دل ، قسی القلب و ستم پیشه .

لیجعل ما یلقی الشیط_ن . .. و إنّ الظ_لمین لفی شقاق بعید

20- قساوت قلب مسیحیان

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - حدید - 57 - 16 - 18

18 - یهود و نصارا ، مردمانی گرفتار قساوت قلب و سنگدلی

و لایکونوا کالذین أُوتوا الکت_ب . .. فقست قلوبهم

21- قساوت قلب مشرکان

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 83 - 8

8 _ استکبار و سخت دلی یهودیان و مشرکان موجب تأثرناپذیری آنان از قرآن

و إذا سمعوا ما أنزل إلی الرسول تری اعینهم تفیض من الدمع

بیان واکنش خاضعانه مسیحیان در برابر قرآن پس از توصیف آنان به فروتنی در آیه پیش گویای این است که دو گروه دیگر (یهودیان و مشرکان) به دلیل گردنفرازی و استکبار در برابر حق، از پذیرش قرآن سرباز زدند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - حج - 22 - 53 - 3

3 - جبهه کفر و شرک در طول تاریخ ، متشکل از انسان هایی بیمار دل و قسی القلب

و ما أرسلنا من قبلک من رسول . .. للذین فی قلوبهم مرض و القاسیه قلوبهم

22- قساوت قلب یهود

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 75 - 4

4 - قساوت و سخت دلی بنی اسرائیل و جامعه یهود ، از میان برنده زمینه های ایمان و گرایش به اسلام در آنان

ص: 84

ثم قست قلوبکم . .. أفتطمعون أن یؤمنوا لکم

حرف <فاء> در <أفتطمعون> قطع امید از ایمان آوردن بنی اسرائیل را نتیجه قساوت قلب ایشان - که در آیه قبل مطرح شد - می شمرد; یعنی، با پیدایش قساوت در قلب بنی اسرائیل، جای امیدی به ایمان آوردن آنان نیست.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 83 - 8

8 _ استکبار و سخت دلی یهودیان و مشرکان موجب تأثرناپذیری آنان از قرآن

و إذا سمعوا ما أنزل إلی الرسول تری اعینهم تفیض من الدمع

بیان واکنش خاضعانه مسیحیان در برابر قرآن پس از توصیف آنان به فروتنی در آیه پیش گویای این است که دو گروه دیگر (یهودیان و مشرکان) به دلیل گردنفرازی و استکبار در برابر حق، از پذیرش قرآن سرباز زدند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - حدید - 57 - 16 - 18

18 - یهود و نصارا ، مردمانی گرفتار قساوت قلب و سنگدلی

و لایکونوا کالذین أُوتوا الکت_ب . .. فقست قلوبهم

23- مراتب قساوت قلب

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 74 - 13

13 - قساوت و سخت دلی ، دارای مراحل و مراتبی مختلف است .

فهی کالحجاره أو أشد قسوه

کلمه <أو> در جمله فوق، می تواند برای تقسیم و تنویع باشد. بر این مبنا جمله <فهی کالحجاره ...> دلالت می کند که: برخی از قلبهای قسی همانند سنگ است و برخی سخت تر از سنگ.

24- موانع قساوت قلب

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 32 - 6

6 _ جلوگیری از پیامد سنگدلی های افسار گسیخته ، فلسفه وضع مجازات سنگین برای قتل و آدمکشی

من اجل ذلک کتبنا علی بنی اسرءیل انه من قتل . .. فکانما قتل الناس جمیعاً

ص: 85

25- نشانه های قساوت قلب

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 74 - 12

12 - درک نکردن و نپذیرفتن حقایق دینی و معارف الهی ، نشانه سخت شدن و قساوت پیدا کردن دلهاست .

یریکم ءایته لعلکم تعقلون. ثم قست قلوبکم من بعد ذلک

ص: 86

6- قصاص

1- آثار عفو از قصاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 45 - 12،13

12 _ چشمپوشی از قصاص در پی دارنده آمرزش گناهان صاحب حق

فمن تصدق به فهو کفاره له

13 _ چشمپوشی از حق قصاص ، موجب آمرزش گناه مجرم و سقوط حق قصاص *

فمن تصدق به فهو کفاره له

چنانچه ضمیر <له> به مجرم، که از مضمون کلام به دست می آید، برگردد جمله <فهو کفاره له> علاوه بر سقوط حق قصاص، به آمرزش گناه شخص مجرم نیز دلالت خواهد داشت.

2- آثار قصاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 179 - 1،2

1 - قانون قصاص و اجرای آن موجب حیات جامعه اسلامی است .

و لکم فی القصاص حیوه

2 - قصاص ، عاملی مهم و اساسی در بازداری مردم از ارتکاب قتل

و لکم فی القصاص حیوه . .. لعلکم تتقون

ص: 87

3- احکام قصاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 178 -

1،4،5،6،7،8،9،10،13،23،26،27

1 - قانون قصاص ( کشتن قاتل ) قانونی ثابت و لازم الاجرا در جامعه اسلامی است .

یایها الذین ءامنوا کتب علیکم القصاص فی القتلی

4 - قاتل باید خود را برای قانون قصاص تسلیم کند .

یایها الذین ءامنوا کتب علیکم القصاص

مخاطبان واقعی جمله <کتب علیکم> قاتلان هستند. بنابراین بر خود قاتل است که برای اجرای قانون قصاص، خویشتن را آماده کند و این به معنای لزوم تسلیم برای اجرای قصاص می باشد.

5 - انسان آزاد ( غیر برده ) در مقابل کشتن انسان آزاد و برده در مقابل کشتن برده ، قصاص می شوند .

الحر بالحر و العبد بالعبد

6 - زن در مقابل کشتن زن قصاص می شود .

و الأنثی بالأنثی

7 - عدم تساوی انسان آزاد با برده و زن با مرد در قانون قصاص

کتب علیکم القصاص فی القتلی الحر بالحر و العبد بالعبد و الأنثی بالأنثی

8 - اولیای مقتول می توانند قاتل را از قصاص عفو کنند .

فمن عفی له من أخیه شیء

مراد از <من> قاتل و مقصود از <أخیه> ولی مقتول می باشد. ضمیرهای <له> و <أخیه> به <من>، یعنی قاتل باز می گردد و <شیء> عبارت است از حق قصاص. بنابراین جمله <فمن عفی ...> چنین معنا می شود: پس آن قاتلی که از طرف ولی مقتول چیزی از حق قصاص بر او بخشیده شود ... .

9 - قصاص حقی است قابل گذشت نه حکمی غیر قابل اسقاط .

فمن عفی له من أخیه شیء

10 - حق قصاص حتی با عفو یکی از اولیای مقتول ساقط می شود .

فمن عفی له من أخیه شیء

مراد از <شیء> چنانچه گذشت حق قصاص است. نکره آوردن <شیء> اشاره به این دارد که: اگر بخشی از حق قصاص نیز مورد عفو قرار گیرد، قاتل قصاص نمی شود و این فرض در صورتی است که اولیای مقتول متعدد بوده و برخی از آنها قاتل را عفو کنند.

13 - قاتل در صورتی که از قصاص عفو شود ، باید به اولیای مقتول خون بها بپردازد .

فمن عفی له من أخیه شیء . .. و أداء إلیه بإحسن

23 - کسانی که به احکام قصاص و دیه ملتزم نباشند ، به عذاب الهی گرفتار خواهند شد .

فمن اعتدی بعد ذلک فله عذاب ألیم

<ذلک> می تواند اشاره به احکام یاد شده درباره قصاص و دیه باشد. بر این مبنا جمله <فمن اعتدی ...> گویای این است که: اگر کسی ملتزم به احکام مذکور نباشد و همانند روزگار جاهلیت عمل کند، گنهکار است و به عذاب الهی گرفتار خواهد شد.

26 - ولیّ مقتول اگر پس از عفو یا گرفتن دیه ، قاتل را بکشد ، باید کشته شود . *

فمن اعتدی بعد ذلک فله عذاب ألیم

جمله <فله عذاب ألیم> را می توان بیان واقعیتی دانست که تجاوزگر در دنیا یا آخرت به آن گرفتار خواهد شد و می توان آن را

ص: 88

حکمی کیفری و مجازاتی شمرد که جامعه اسلامی باید آن را اجرا کند. برداشت فوق بر اساس دومین احتمال است.

27 - قاتل ، در صورتی که از قصاص عفو شود و پس از آن دیگری را به قتل برساند ، باید کشته شود و مورد عفو قرار نگیرد .

کتب علیکم القصاص . .. فمن اعتدی بعد ذلک فله عذاب ألیم

برداشت فوق بر این اساس است که: مقصود از <من> در جمله فوق، قاتل باشد نه ولیّ مقتول. بر این مبنا <ذلک> به <عفو> - که از جمله <فمن عفی له> به دست می آید - اشاره دارد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 187 - 31

31 - احکام قصاص و وصیت ، حدود الهی است که هرگز نباید شکسته شود .

کتب علیکم القصاص . .. کتب علیکم ... الوصیه ... تلک حدود اللّه فلاتقربوها

مشارالیه <تلک> علاوه بر روزه و احکام آن، می تواند قصاص و وصیت و احکام آنها نیز باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 45 - 2،4،6،9،13

2 _ یهود وظیفه دار اجرای احکام و قوانین قصاص ( بیان شده در تورات ) در میان خویش

و کتبنا علیهم فیها ان النفس بالنفس . .. و الجروح قصاص

4 _ جان در برابر جان ، چشم در برابر چشم ، بینی در برابر بینی ، گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان ، قانون قصاص در تورات

و کتبنا علیهم . .. و العین بالعین و الأنف بالأنف و الاذن بالاذن و السن بالسن

6 _ احکام قصاص در تورات ، نور و مایه هدایت

فیها هدی و نور . .. و کتبنا علیهم فیها ان النفس بالنفس

توصیف تورات به اینکه در آن نور و هدایت است و سپس بیان اینکه احکام قصاص در تورات وجود دارد، دلالت می کند که آن احکام نور و مایه هدایت انسانهاست.

9 _ صاحبان حق قصاص ، مختار در گزینش قصاص و چشمپوشی از آن

فمن تصدق به فهو کفاره له

13 _ چشمپوشی از حق قصاص ، موجب آمرزش گناه مجرم و سقوط حق قصاص *

فمن تصدق به فهو کفاره له

چنانچه ضمیر <له> به مجرم، که از مضمون کلام به دست می آید، برگردد جمله <فهو کفاره له> علاوه بر سقوط حق قصاص، به آمرزش گناه شخص مجرم نیز دلالت خواهد داشت.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - اسراء - 17 - 33 - 8،10،11،18،20

8- تصمیم گیری درباره قاتل ، مخصوص اولیای مقتول است و باید در جهت منافع آنان باشد .

فقد جعلنا لولیّه سلط_نًا

برداشت فوق، با توجه به لام در <لولیّه> است که اختصاص و منفعت را افاده می کند.

ص: 89

10- زیاده روی اولیای مقتول ، در انتقام گیری از قاتل ، ممنوع و حرام است .

فلایسرف فی القتل

11- اولیای مقتول ، دارای حق قصاص و کشتن قاتل

جعلنا لولیّه سلط_نًا فلایسرف فی القتل

18- < عن أبی عبدالله ( ع ) قال : إذا اجتمعت العده علی قتل رجل واحد حکم الوالی أن یقتل أیّهم شاؤوا و لیس لهم أن یقتلوا أکثر من واحد إن الله عزّوجلّ یقول : < و من قتل مظلوماً فقد جعلنا لولیه سلطاناً فلایسرف فی القتل > ;

از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: هر گاه گروهی یک مرد را به قتل برسانند والی حکم می کند که هر کدام از قاتلین را که اولیای دم بخواهند بکُشند و آنان حق ندارند بیش از یک نفر را بکُشند. همانا خداوند _ عزّوجلّ _ می فرماید: و من قتل مظلوماً فقد جعلنا لولیژه سلطاناً فلایسرف فی القتل>.

20- < عن أبی العباس قال : سألت أباعبدالله ( ع ) عن رجلین قتلا رجلاً فقال : یخیّر ولیّه أن یقتل أیّهما شاء . . . و کذلک إن قتل رجل إمرأه إن قبلوا دیه المرأه فذاک ، و إن أبی أولیائها إلاّ قتل قاتلها غرموا نصف دیه الرجل و قتلوه و هو قول الله : < فقد جعلنا لولیّه سلطاناً فلایسرف فی القتل > ;

ابی العباس گفت: از امام صادق(ع) در باره دو مردی که یک مرد را کشته اند پرسیدم، حضرت در جواب فرمود: ولیّ مقتول مخیّر است هر کدام از قاتلان را که بخواهد بکُشد . .. و همچنین اگر مردی زنی را بکُشد، چنان چه[اولیای دم ]دیه زن را قبول کنند، پس حکم همان است و اگر اولیای زن دیه را نپذیرفتند [و راضی نشدند]مگر به کشتن قاتل، باید نصف دیه مرد را بدهند و سپس او را بکُشند و این سخن خداست: فقد جعلنا لولیّه سلطاناً فلایسرف فی القتل>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 74 - 9

9- قصاص قاتل و کشتن او به جرم قتل ، در شریعت موسی ( ع ) جائز بوده است .

أقتلت نفسًا زکیّه بغیر نفس

از مفهوم <بغیر نفس> استفاده می شود که اگر قتل نفس، از روی قصاص می بود، از نظر موسی(ع) قابل قبول بود و خضر مورد اعتراض موسی(ع) واقع نمی شد.

4- اختیارات اولیای مقتول در قصاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 178 - 8،10،11

8 - اولیای مقتول می توانند قاتل را از قصاص عفو کنند .

فمن عفی له من أخیه شیء

مراد از <من> قاتل و مقصود از <أخیه> ولی مقتول می باشد. ضمیرهای <له> و <أخیه> به <من>، یعنی قاتل باز می گردد و <شیء> عبارت است از حق قصاص. بنابراین جمله <فمن عفی ...> چنین معنا می شود: پس آن قاتلی که از طرف ولی مقتول چیزی از حق قصاص بر او بخشیده شود ... .

10 - حق قصاص حتی با عفو یکی از اولیای مقتول ساقط می شود .

ص: 90

فمن عفی له من أخیه شیء

مراد از <شیء> چنانچه گذشت حق قصاص است. نکره آوردن <شیء> اشاره به این دارد که: اگر بخشی از حق قصاص نیز مورد عفو قرار گیرد، قاتل قصاص نمی شود و این فرض در صورتی است که اولیای مقتول متعدد بوده و برخی از آنها قاتل را عفو کنند.

11 - ولیّ مقتول ، بهتر است قاتل را عفو کرده و از حق خویش ( قصاص ) درگذرد .

فمن عفی له من أخیه شیء

ترغیب ولیّ مقتول به گذشت از حق قصاص، از جمله اهدافی است که می توان از کاربرد کلمه <أخیه> به جای ولیّ مقتول استفاده کرد.

5- ارزش قصاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - نحل - 16 - 126 - 5

5- صبر و شکیبایی ، مفیدتر و ارزشمندتر از قصاص و مقابله به مثل است .

و إن عاقتبم فعاقبوا . .. و لئن صبرتم لهو خیر للص_برین

6- اصالت قصاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 179 - 6

6 - قانون قصاص اصل و عفو از آن ، تبصره آن است .

و لکم فی القصاص حیوه یأولی الألبب

7- اهمیت التزام به قصاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 178 - 23

23 - کسانی که به احکام قصاص و دیه ملتزم نباشند ، به عذاب الهی گرفتار خواهند شد .

فمن اعتدی بعد ذلک فله عذاب ألیم

<ذلک> می تواند اشاره به احکام یاد شده درباره قصاص و دیه باشد. بر این مبنا جمله <فمن اعتدی ...> گویای این است که: اگر کسی ملتزم به احکام مذکور نباشد و همانند روزگار جاهلیت عمل کند، گنهکار است و به عذاب الهی گرفتار خواهد شد.

ص: 91

8- اهمیت قصاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 178 - 1،3

1 - قانون قصاص ( کشتن قاتل ) قانونی ثابت و لازم الاجرا در جامعه اسلامی است .

یایها الذین ءامنوا کتب علیکم القصاص فی القتلی

3 - جامعه اسلامی وظیفه دار اجرای قانون قصاص است . *

یایها الذین ءامنوا کتب علیکم القصاص فی القتلی

بدیهی است که حق قصاص از آنِ اولیای مقتول می باشد و اجرای آن تنها در مورد قاتل است. بنابراین مخاطب قرار دادن همه مسلمانان برای بیان حقیقت مذکور، می تواند اشاره به این باشد که: همگان باید پی گیر استیفای آن بوده و شرایط اجرای آن را فراهم سازند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 187 - 31،34

31 - احکام قصاص و وصیت ، حدود الهی است که هرگز نباید شکسته شود .

کتب علیکم القصاص . .. کتب علیکم ... الوصیه ... تلک حدود اللّه فلاتقربوها

مشارالیه <تلک> علاوه بر روزه و احکام آن، می تواند قصاص و وصیت و احکام آنها نیز باشد.

34 - روزه و اعتکاف و احکام آن دو و نیز احکام قصاص و وصیت ، از آیات الهی است .

کذلک یبین اللّه ءایته للناس

9- تبدیل قصاص به دیه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 178 - 13،20،21

13 - قاتل در صورتی که از قصاص عفو شود ، باید به اولیای مقتول خون بها بپردازد .

فمن عفی له من أخیه شیء . .. و أداء إلیه بإحسن

20 - تجویز عفو از قصاص و تبدیل آن به دیه ، حکمی است رحمت آفرین برای جامعه اسلامی

ذلک تخفیف من ربکم و رحمه

21 - تخفیف قانون قصاص ( جواز تبدیل آن به دیه ) در جهت تدبیر امور جامعه اسلامی است .

ذلک تخفیف من ربکم

برداشت فوق از کلمه <رب> که به معنای مدبر و مربی است، استفاده شده است.

ص: 92

10- تبصره قانون قصاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 179 - 6

6 - قانون قصاص اصل و عفو از آن ، تبصره آن است .

و لکم فی القصاص حیوه یأولی الألبب

11- تخفیف در قصاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 178 - 20،21

20 - تجویز عفو از قصاص و تبدیل آن به دیه ، حکمی است رحمت آفرین برای جامعه اسلامی

ذلک تخفیف من ربکم و رحمه

21 - تخفیف قانون قصاص ( جواز تبدیل آن به دیه ) در جهت تدبیر امور جامعه اسلامی است .

ذلک تخفیف من ربکم

برداشت فوق از کلمه <رب> که به معنای مدبر و مربی است، استفاده شده است.

12- ترک قصاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 45 - 22

22 _ بی اعتنایی به قانون قصاص ، ستمگری است .

و کتبنا علیهم فیها . .. و من لم یحکم بما أنزل اللّه فأولئک هم الظلمون

13- تشریع احکام قصاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - اسراء - 17 - 33 - 16

16- تشریع حق قصاص و سلطه برای اولیای مقتول ، حمایت الهی از آنان است .

و من قتل مظلومًا فقد جعلنا لولیّه سلط_نًا . .. إنه کان منصورًا

برداشت فوق، بنابراین نکته است که ضمیر <إنه> به ولیّ مقتول باز گردد.

ص: 93

14- تفاوت جنسیتها در قصاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 178 - 7

7 - عدم تساوی انسان آزاد با برده و زن با مرد در قانون قصاص

کتب علیکم القصاص فی القتلی الحر بالحر و العبد بالعبد و الأنثی بالأنثی

15- حرمت افراط در قصاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - اسراء - 17 - 33 - 10

10- زیاده روی اولیای مقتول ، در انتقام گیری از قاتل ، ممنوع و حرام است .

فلایسرف فی القتل

16- حق قصاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 178 - 9،11

9 - قصاص حقی است قابل گذشت نه حکمی غیر قابل اسقاط .

فمن عفی له من أخیه شیء

11 - ولیّ مقتول ، بهتر است قاتل را عفو کرده و از حق خویش ( قصاص ) درگذرد .

فمن عفی له من أخیه شیء

ترغیب ولیّ مقتول به گذشت از حق قصاص، از جمله اهدافی است که می توان از کاربرد کلمه <أخیه> به جای ولیّ مقتول استفاده کرد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - اسراء - 17 - 33 - 11،16

11- اولیای مقتول ، دارای حق قصاص و کشتن قاتل

جعلنا لولیّه سلط_نًا فلایسرف فی القتل

16- تشریع حق قصاص و سلطه برای اولیای مقتول ، حمایت الهی از آنان است .

و من قتل مظلومًا فقد جعلنا لولیّه سلط_نًا . .. إنه کان منصورًا

برداشت فوق، بنابراین نکته است که ضمیر <إنه> به ولیّ مقتول باز گردد.

ص: 94

17- حقوق صاحب قصاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 45 - 9،25

9 _ صاحبان حق قصاص ، مختار در گزینش قصاص و چشمپوشی از آن

فمن تصدق به فهو کفاره له

25 _ آمرزش گناهان صاحب حق قصاص از جانب خداوند ، به اندازه گذشت وی از گناه جانی

فمن تصدق به فهو کفاره له

امام صادق(ع) در پاسخ سؤال از <فمن تصدق به فهو کفاره له> فرمود: یکفر عنه من ذنوبه بقدر ما عفا . .. .

_______________________________

کافی، ج 7، ص 358، ح 1; نورالثقلین، ج 1، ص 637، ح 226 و 227

18- سقوط حق قصاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 45 - 13

13 _ چشمپوشی از حق قصاص ، موجب آمرزش گناه مجرم و سقوط حق قصاص *

فمن تصدق به فهو کفاره له

چنانچه ضمیر <له> به مجرم، که از مضمون کلام به دست می آید، برگردد جمله <فهو کفاره له> علاوه بر سقوط حق قصاص، به آمرزش گناه شخص مجرم نیز دلالت خواهد داشت.

19- سقوط قصاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 178 - 9،10،11

9 - قصاص حقی است قابل گذشت نه حکمی غیر قابل اسقاط .

فمن عفی له من أخیه شیء

10 - حق قصاص حتی با عفو یکی از اولیای مقتول ساقط می شود .

فمن عفی له من أخیه شیء

مراد از <شیء> چنانچه گذشت حق قصاص است. نکره آوردن <شیء> اشاره به این دارد که: اگر بخشی از حق قصاص نیز مورد عفو قرار گیرد، قاتل قصاص نمی شود و این فرض در صورتی است که اولیای مقتول متعدد بوده و برخی از آنها قاتل را عفو کنند.

11 - ولیّ مقتول ، بهتر است قاتل را عفو کرده و از حق خویش ( قصاص ) درگذرد .

فمن عفی له من أخیه شیء

ترغیب ولیّ مقتول به گذشت از حق قصاص، از جمله اهدافی است که می توان از کاربرد کلمه <أخیه> به جای ولیّ مقتول

ص: 95

استفاده کرد.

20- شرایط قصاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 178 - 5،7

5 - انسان آزاد ( غیر برده ) در مقابل کشتن انسان آزاد و برده در مقابل کشتن برده ، قصاص می شوند .

الحر بالحر و العبد بالعبد

7 - عدم تساوی انسان آزاد با برده و زن با مرد در قانون قصاص

کتب علیکم القصاص فی القتلی الحر بالحر و العبد بالعبد و الأنثی بالأنثی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - نحل - 16 - 126 - 2

2- لزوم رعایت تساوی همه جانبه در قصاص و مقابله به مثل

و إن عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به

21- عدالت در قصاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - نحل - 16 - 126 - 2

2- لزوم رعایت تساوی همه جانبه در قصاص و مقابله به مثل

و إن عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - اسراء - 17 - 33 - 13

13- لزوم رعایت حق و عدل ، حتی در مورد متجاوزان به جان انسانها

جعلنا لولیّه سلط_نًا فلایسرف فی القتل

22- عفو از قصاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 178 - 8،9،10،11،13،16،18،20،27

ص: 96

8 - اولیای مقتول می توانند قاتل را از قصاص عفو کنند .

فمن عفی له من أخیه شیء

مراد از <من> قاتل و مقصود از <أخیه> ولی مقتول می باشد. ضمیرهای <له> و <أخیه> به <من>، یعنی قاتل باز می گردد و <شیء> عبارت است از حق قصاص. بنابراین جمله <فمن عفی ...> چنین معنا می شود: پس آن قاتلی که از طرف ولی مقتول چیزی از حق قصاص بر او بخشیده شود ... .

9 - قصاص حقی است قابل گذشت نه حکمی غیر قابل اسقاط .

فمن عفی له من أخیه شیء

10 - حق قصاص حتی با عفو یکی از اولیای مقتول ساقط می شود .

فمن عفی له من أخیه شیء

مراد از <شیء> چنانچه گذشت حق قصاص است. نکره آوردن <شیء> اشاره به این دارد که: اگر بخشی از حق قصاص نیز مورد عفو قرار گیرد، قاتل قصاص نمی شود و این فرض در صورتی است که اولیای مقتول متعدد بوده و برخی از آنها قاتل را عفو کنند.

11 - ولیّ مقتول ، بهتر است قاتل را عفو کرده و از حق خویش ( قصاص ) درگذرد .

فمن عفی له من أخیه شیء

ترغیب ولیّ مقتول به گذشت از حق قصاص، از جمله اهدافی است که می توان از کاربرد کلمه <أخیه> به جای ولیّ مقتول استفاده کرد.

13 - قاتل در صورتی که از قصاص عفو شود ، باید به اولیای مقتول خون بها بپردازد .

فمن عفی له من أخیه شیء . .. و أداء إلیه بإحسن

16 - گذشت از قصاص ، مظهر عواطف ایمانی و اخوت اسلامی است .

فمن عفی له من أخیه شیء

18 - اولیای مقتول در صورت گذشت از حق قصاص و مطالبه دیه از قاتل ، باید با وی به گونه ای پسندیده رفتار کنند .

فمن عفی له من أخیه شیء فاتباع بالمعروف

فاعل <اتباع> محتمل است ولی مقتول، و محتمل است قاتل باشد. برداشت فوق بر اساس احتمال اول است. بر این مبنا <فاتباع بالمعروف>; یعنی، اولیای مقتول باید به گونه ای پسندیده با قاتل رفتار کنند; وی را آزار ندهند; در گرفتن دیه بر او سخت نگیرند; و بیش از حد متعارف از او مطالبه نکنند و ... .

20 - تجویز عفو از قصاص و تبدیل آن به دیه ، حکمی است رحمت آفرین برای جامعه اسلامی

ذلک تخفیف من ربکم و رحمه

27 - قاتل ، در صورتی که از قصاص عفو شود و پس از آن دیگری را به قتل برساند ، باید کشته شود و مورد عفو قرار نگیرد .

کتب علیکم القصاص . .. فمن اعتدی بعد ذلک فله عذاب ألیم

برداشت فوق بر این اساس است که: مقصود از <من> در جمله فوق، قاتل باشد نه ولیّ مقتول. بر این مبنا <ذلک> به <عفو> - که از جمله <فمن عفی له> به دست می آید - اشاره دارد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 179 - 6

6 - قانون قصاص اصل و عفو از آن ، تبصره آن است .

و لکم فی القصاص حیوه یأولی الألبب

ص: 97

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 45 - 9،10،11،25

9 _ صاحبان حق قصاص ، مختار در گزینش قصاص و چشمپوشی از آن

فمن تصدق به فهو کفاره له

10 _ خودداری از قصاص مجرمان در پیشگاه خداوند پسندیده تر از پافشاری بر قصاص آنان است .

فمن تصدق به فهو کفاره له

وعده آمرزش گناهان به کسانی که از حق قصاص صرفنظر کنند، حاکی از عنایت ویژه خداوند به آنان است.

11 _ چشمپوشی از قصاص بدون دریافت بهایی در مقابل آن ، از مصادیق صدقه

فمن تصدق به فهو کفاره له

واژه <تصدق> به معنای عفو بدون عوض می باشد.

25 _ آمرزش گناهان صاحب حق قصاص از جانب خداوند ، به اندازه گذشت وی از گناه جانی

فمن تصدق به فهو کفاره له

امام صادق(ع) در پاسخ سؤال از <فمن تصدق به فهو کفاره له> فرمود: یکفر عنه من ذنوبه بقدر ما عفا . .. .

_______________________________

کافی، ج 7، ص 358، ح 1; نورالثقلین، ج 1، ص 637، ح 226 و 227

23- عمومیت قصاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 178 - 2

2 - قانون قصاص اختصاص به فرد و یا گروه خاصی ندارد .

یایها الذین ءامنوا کتب علیکم القصاص فی القتلی

<قتلی> (جمع قتیل) به معنای کشته شدگان است و <ال> در <القتلی> جنس است و مفید استغراق می باشد.

24- فلسفه قصاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 179 - 1،2،3،5،8

1 - قانون قصاص و اجرای آن موجب حیات جامعه اسلامی است .

و لکم فی القصاص حیوه

2 - قصاص ، عاملی مهم و اساسی در بازداری مردم از ارتکاب قتل

و لکم فی القصاص حیوه . .. لعلکم تتقون

3 - بهره مندان از خرد ناب ، توانا بر درک فلسفه قانون قصاص ( حیات جامعه )

ص: 98

و لکم فی القصاص حیوه یأولی الألبب

زندگی در پرتو قانون قصاص و اجرای آن، برای همه جامعه اسلامی است نه خصوص خردمندان. بنابراین مخاطب قرار دادن اولی الألباب (دارندگان خرد ناب) در بیان حقیقت مذکور، اشاره به این دارد که: درک آن حقیقت در خور خردی ناب است.

5 - گذشت از حق قصاص تا زمانی پسندیده است که حکمت قانون قصاص از میان نرود .

فمن عفی له . .. و لکم فی القصاص حیوه یأولی الألبب

طرح مسأله عفو از قصاص و مطالبه دیه و سپس بیان برترین حکمتهای اجتماعی برای قصاص; یعنی، تضمین حیات جامعه، می تواند اشاره به نکته ای باشد که در برداشت فوق آمده است.

8 - حضرت علی ( ع ) فرموده است : < فرض اللّه . . . القصاص حقناً للدماء . . . ;

خداوند . .. قصاص را تشریع کرده تا خونها محفوظ باشد ... >.

25- قصاص از موسی(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 33 - 3

3 - ترس موسی از کشته شدن به دست فرعونیان به تقاص قتل مرد قبطی

إنّی قتلت منهم نفسًا فأخاف أن یقتلون

26- قصاص برده

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 178 - 5،7

5 - انسان آزاد ( غیر برده ) در مقابل کشتن انسان آزاد و برده در مقابل کشتن برده ، قصاص می شوند .

الحر بالحر و العبد بالعبد

7 - عدم تساوی انسان آزاد با برده و زن با مرد در قانون قصاص

کتب علیکم القصاص فی القتلی الحر بالحر و العبد بالعبد و الأنثی بالأنثی

27- قصاص بینی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 45 - 4

4 _ جان در برابر جان ، چشم در برابر چشم ، بینی در برابر بینی ، گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان ، قانون قصاص در تورات

ص: 99

و کتبنا علیهم . .. و العین بالعین و الأنف بالأنف و الاذن بالاذن و السن بالسن

28- قصاص جان

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 45 - 4

4 _ جان در برابر جان ، چشم در برابر چشم ، بینی در برابر بینی ، گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان ، قانون قصاص در تورات

و کتبنا علیهم . .. و العین بالعین و الأنف بالأنف و الاذن بالاذن و السن بالسن

29- قصاص جراحت

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 45 - 5

5 _ قانون قصاص جراحت ها ، از جمله قوانین الهی در تورات

و الجروح قصاص

30- قصاص چشم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 45 - 4

4 _ جان در برابر جان ، چشم در برابر چشم ، بینی در برابر بینی ، گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان ، قانون قصاص در تورات

و کتبنا علیهم . .. و العین بالعین و الأنف بالأنف و الاذن بالاذن و السن بالسن

31- قصاص حر

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 178 - 5،7

5 - انسان آزاد ( غیر برده ) در مقابل کشتن انسان آزاد و برده در مقابل کشتن برده ، قصاص می شوند .

الحر بالحر و العبد بالعبد

7 - عدم تساوی انسان آزاد با برده و زن با مرد در قانون قصاص

ص: 100

کتب علیکم القصاص فی القتلی الحر بالحر و العبد بالعبد و الأنثی بالأنثی

32- قصاص حریم شکنی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 194 - 18

18 - از امام باقر ( ع ) در تفسیر < و الحرمات قصاص > روایت شده : < ان قریشاً فخرت برد ها رسول اللّه عام الحدیبیه محرماً فی ذی القعده عن البلد الحرام فادخله اللّه مکه فی العام المقبل فی ذی القعده فقضی عمرته و اقصّه بما حیل بینه و بینه یوم الحدیبیه ;

قریش افتخار می کرد که رسول خدا(ص) را در سال حدیبیه در ذی القعده در حال احرام از بلد حرام (مکه) منع کرد، پس خدا آن حضرت را سال آینده در ذی القعده وارد مکه کرد و عمره خود را انجام داد ]بدین گونه[ خداوند محرومیت پیغمبر را - که در روز حدیبیه از رفتن به مکه منع شده بود - قصاص و جبران کرد>.

33- قصاص در بنی اسرائیل

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 32 - 11

11 _ حکم قصاص نفس و قانون اعدام مفسدان ، از احکام الهی در آیین بنی اسرائیل

انه من قتل نفساً بغیر نفس او فساد فی الارض

34- قصاص در تورات

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 45 - 1،2،4،5،6،7

1 _ خداوند بیانگر قوانین قصاص برای یهود در تورات

و کتبنا علیهم فیها ان النفس . .. و الجروح قصاص

2 _ یهود وظیفه دار اجرای احکام و قوانین قصاص ( بیان شده در تورات ) در میان خویش

و کتبنا علیهم فیها ان النفس بالنفس . .. و الجروح قصاص

4 _ جان در برابر جان ، چشم در برابر چشم ، بینی در برابر بینی ، گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان ، قانون قصاص در تورات

و کتبنا علیهم . .. و العین بالعین و الأنف بالأنف و الاذن بالاذن و السن بالسن

5 _ قانون قصاص جراحت ها ، از جمله قوانین الهی در تورات

و الجروح قصاص

ص: 101

6 _ احکام قصاص در تورات ، نور و مایه هدایت

فیها هدی و نور . .. و کتبنا علیهم فیها ان النفس بالنفس

توصیف تورات به اینکه در آن نور و هدایت است و سپس بیان اینکه احکام قصاص در تورات وجود دارد، دلالت می کند که آن احکام نور و مایه هدایت انسانهاست.

7 _ برابری تمامی یهودیان با یکدیگر در برابر قانون قصاص بیان شده در تورات

و کتبنا علیهم فیها ان النفس بالنفس

<ال> در <النفس> و <العین> و . .. به معنای کل می باشد و بیانگر این است که تورات همه افراد یهود را در برابر قانون قصاص یکسان دانسته است. مؤید این معناست نزول آیه پس از شکایت بنی قریظه در پیشگاه پیامبر(ص) مبنی بر اینکه بنی نظیر افراد را در برابر قانون قصاص یکسان نمی دانند.

35- قصاص در مسیحیت

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 46 - 15

15 _ آیین یهودیان و مسیحیان ، دارای احکام و قوانین یکسان در قصاص *

و کتبنا علیهم فیها ان النفس بالنفس . .. مصدقاً لما بین یدیه من التوریه

توصیف تورات به نور و هدایت و سپس بیان احکام قصاص می رساند که آن احکام از مصادیق نور و هدایت است و چون انجیل بلافاصله به نور و هدایت توصیف شده، معلوم می شود آن احکام بر اهل انجیل نیز نوشته شده است. جمله <و قفینا علی ءاثرهم> و نیز کلمه <مصدقاً> این معنا را تأیید می کند.

36- قصاص در یهود

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 45 - 8

8 _ گروهی از یهودیان ، رویگردان از پذیرش قانون قصاص و برابری آن نسبت به تمامی یهودیان

و کیف یحکمونک و عندهم التوریه . .. و کتبنا علیهم فیها ان النفس بالنفس

مطرح ساختن قانون قصاص پس از بیان اعراض یهود از حکم تورات، حاکی از آن است که احکامی که آنان نپذیرفتند، قانون قصاص و برابری آن نسبت به همه افراد بوده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 46 - 15

15 _ آیین یهودیان و مسیحیان ، دارای احکام و قوانین یکسان در قصاص *

و کتبنا علیهم فیها ان النفس بالنفس . .. مصدقاً لما بین یدیه من التوریه

ص: 102

توصیف تورات به نور و هدایت و سپس بیان احکام قصاص می رساند که آن احکام از مصادیق نور و هدایت است و چون انجیل بلافاصله به نور و هدایت توصیف شده، معلوم می شود آن احکام بر اهل انجیل نیز نوشته شده است. جمله <و قفینا علی ءاثرهم> و نیز کلمه <مصدقاً> این معنا را تأیید می کند.

37- قصاص در یهودیت

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 74 - 9

9- قصاص قاتل و کشتن او به جرم قتل ، در شریعت موسی ( ع ) جائز بوده است .

أقتلت نفسًا زکیّه بغیر نفس

از مفهوم <بغیر نفس> استفاده می شود که اگر قتل نفس، از روی قصاص می بود، از نظر موسی(ع) قابل قبول بود و خضر مورد اعتراض موسی(ع) واقع نمی شد.

38- قصاص دندان

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 45 - 4

4 _ جان در برابر جان ، چشم در برابر چشم ، بینی در برابر بینی ، گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان ، قانون قصاص در تورات

و کتبنا علیهم . .. و العین بالعین و الأنف بالأنف و الاذن بالاذن و السن بالسن

39- قصاص زن

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 178 - 6،7

6 - زن در مقابل کشتن زن قصاص می شود .

و الأنثی بالأنثی

7 - عدم تساوی انسان آزاد با برده و زن با مرد در قانون قصاص

کتب علیکم القصاص فی القتلی الحر بالحر و العبد بالعبد و الأنثی بالأنثی

ص: 103

40- قصاص قاتل

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 178 - 4،27

4 - قاتل باید خود را برای قانون قصاص تسلیم کند .

یایها الذین ءامنوا کتب علیکم القصاص

مخاطبان واقعی جمله <کتب علیکم> قاتلان هستند. بنابراین بر خود قاتل است که برای اجرای قانون قصاص، خویشتن را آماده کند و این به معنای لزوم تسلیم برای اجرای قصاص می باشد.

27 - قاتل ، در صورتی که از قصاص عفو شود و پس از آن دیگری را به قتل برساند ، باید کشته شود و مورد عفو قرار نگیرد .

کتب علیکم القصاص . .. فمن اعتدی بعد ذلک فله عذاب ألیم

برداشت فوق بر این اساس است که: مقصود از <من> در جمله فوق، قاتل باشد نه ولیّ مقتول. بر این مبنا <ذلک> به <عفو> - که از جمله <فمن عفی له> به دست می آید - اشاره دارد.

41- قصاص قبل از جنایت

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

16 - شوری - 42 - 41 - 5

5 - قصاص قبل از جنایت ، امری ناروا و ممنوع است .

و لمن انتصر بعد ظلمه

قید <بعد ظلمه> می تواند اشاره به این داشته باشد که قبل از تحقق ظلم، هرگونه اقدام انتقام جویانه، مطرود است.

42- قصاص قتل عمد

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

3 - نساء - 4 - 93 - 7

7 _ توبه کشتن مؤمن ، از روی خشم و غضب و یا به انگیزه های دنیایی ، قصاص است .

و من یقتل مؤمنا متعمّداً

امام صادق (ع) درباره توبه در قتل عمدی مؤمن از روی غضب یا به انگیزه های دنیایی فرمود: . .. و ان کان قتله لغضب او لسبب شیء من امر الدنیا فانّ توبته ان یقاد منه ... .

_______________________________

کافی، ج 7، ص 276، ح 2 ; نورالثقلین، ج 1، ص 533، ح 490.

ص: 104

43- قصاص گوش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 45 - 4

4 _ جان در برابر جان ، چشم در برابر چشم ، بینی در برابر بینی ، گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان ، قانون قصاص در تورات

و کتبنا علیهم . .. و العین بالعین و الأنف بالأنف و الاذن بالاذن و السن بالسن

44- قصاص مجرمان

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 45 - 10

10 _ خودداری از قصاص مجرمان در پیشگاه خداوند پسندیده تر از پافشاری بر قصاص آنان است .

فمن تصدق به فهو کفاره له

وعده آمرزش گناهان به کسانی که از حق قصاص صرفنظر کنند، حاکی از عنایت ویژه خداوند به آنان است.

45- قصاص مرد

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 178 - 7

7 - عدم تساوی انسان آزاد با برده و زن با مرد در قانون قصاص

کتب علیکم القصاص فی القتلی الحر بالحر و العبد بالعبد و الأنثی بالأنثی

46- قصاص مفسدان

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 32 - 11

11 _ حکم قصاص نفس و قانون اعدام مفسدان ، از احکام الهی در آیین بنی اسرائیل

انه من قتل نفساً بغیر نفس او فساد فی الارض

ص: 105

47- قطعیت حکم قصاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 178 - 1

1 - قانون قصاص ( کشتن قاتل ) قانونی ثابت و لازم الاجرا در جامعه اسلامی است .

یایها الذین ءامنوا کتب علیکم القصاص فی القتلی

48- محدوده عفو از قصاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 179 - 5

5 - گذشت از حق قصاص تا زمانی پسندیده است که حکمت قانون قصاص از میان نرود .

فمن عفی له . .. و لکم فی القصاص حیوه یأولی الألبب

طرح مسأله عفو از قصاص و مطالبه دیه و سپس بیان برترین حکمتهای اجتماعی برای قصاص; یعنی، تضمین حیات جامعه، می تواند اشاره به نکته ای باشد که در برداشت فوق آمده است.

49- مساوات در قصاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 45 - 7،8

7 _ برابری تمامی یهودیان با یکدیگر در برابر قانون قصاص بیان شده در تورات

و کتبنا علیهم فیها ان النفس بالنفس

<ال> در <النفس> و <العین> و . .. به معنای کل می باشد و بیانگر این است که تورات همه افراد یهود را در برابر قانون قصاص یکسان دانسته است. مؤید این معناست نزول آیه پس از شکایت بنی قریظه در پیشگاه پیامبر(ص) مبنی بر اینکه بنی نظیر افراد را در برابر قانون قصاص یکسان نمی دانند.

8 _ گروهی از یهودیان ، رویگردان از پذیرش قانون قصاص و برابری آن نسبت به تمامی یهودیان

و کیف یحکمونک و عندهم التوریه . .. و کتبنا علیهم فیها ان النفس بالنفس

مطرح ساختن قانون قصاص پس از بیان اعراض یهود از حکم تورات، حاکی از آن است که احکامی که آنان نپذیرفتند، قانون قصاص و برابری آن نسبت به همه افراد بوده است.

50- مسؤول اجرای قصاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 106

1 - بقره - 2 - 178 - 3

3 - جامعه اسلامی وظیفه دار اجرای قانون قصاص است . *

یایها الذین ءامنوا کتب علیکم القصاص فی القتلی

بدیهی است که حق قصاص از آنِ اولیای مقتول می باشد و اجرای آن تنها در مورد قاتل است. بنابراین مخاطب قرار دادن همه مسلمانان برای بیان حقیقت مذکور، می تواند اشاره به این باشد که: همگان باید پی گیر استیفای آن بوده و شرایط اجرای آن را فراهم سازند.

51- مشروعیت قصاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - نحل - 16 - 126 - 4

4- قصاص و مقابله به مثل ، امری پذیرفته شده در اسلام

و إن عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به

52- مماثلت در قصاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 178 - 5،6

5 - انسان آزاد ( غیر برده ) در مقابل کشتن انسان آزاد و برده در مقابل کشتن برده ، قصاص می شوند .

الحر بالحر و العبد بالعبد

6 - زن در مقابل کشتن زن قصاص می شود .

و الأنثی بالأنثی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

16 - شوری - 42 - 40 - 5

5 - قصاص و مجازات بدی و خطا ، باید مطابق و مماثل با خطا باشد ; نه متفاوت با آن

و جزؤا سیّئه سیّئه مثلها

53- موارد قصاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 178 - 26

ص: 107

26 - ولیّ مقتول اگر پس از عفو یا گرفتن دیه ، قاتل را بکشد ، باید کشته شود . *

فمن اعتدی بعد ذلک فله عذاب ألیم

جمله <فله عذاب ألیم> را می توان بیان واقعیتی دانست که تجاوزگر در دنیا یا آخرت به آن گرفتار خواهد شد و می توان آن را حکمی کیفری و مجازاتی شمرد که جامعه اسلامی باید آن را اجرا کند. برداشت فوق بر اساس دومین احتمال است.

54- موانع افراط در قصاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - اسراء - 17 - 33 - 14

14- توجه ولی مقتول به حمایت خدا از او ، بازدارنده وی از زیاده روی و تجاوز در قصاص است .

جعلنا لولیّه سلط_نًا فلایسرف فی القتل إنه کان منصورًا

55- ویژگیهای قانون قصاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 178 - 1،2

1 - قانون قصاص ( کشتن قاتل ) قانونی ثابت و لازم الاجرا در جامعه اسلامی است .

یایها الذین ءامنوا کتب علیکم القصاص فی القتلی

2 - قانون قصاص اختصاص به فرد و یا گروه خاصی ندارد .

یایها الذین ءامنوا کتب علیکم القصاص فی القتلی

<قتلی> (جمع قتیل) به معنای کشته شدگان است و <ال> در <القتلی> جنس است و مفید استغراق می باشد.

ص: 108

7- قصه

1- آثار ابهام قصه اصحاب کهف

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 21 - 29

29- ابهام ماجرای اصحاب کهف ، برای برخی از بازدیدکنندگان ، دلیل اکتفای آنان به پیشنهاد ساختمان عادی و شرکت نکردن در تأسیس آن

فقالوا ابنوا علیهم بنی_نًا ربّهم أعلم بهم قال الذین غلبوا علی أمرهم لنتّخذنّ علی

به کار بردن ضمیر غائب در <ابنوا> و ضمیر متکلم در <لنتخذنّ> گویای دوگانگی گویندگان در ارائه پیشنهادها است: دسته نخست، آن را بر عهده دیگران نهادند و دسته دوم، خود را به بنای آن موظف ساختند. حرف <فاء> در <فقالوا> گویای این است که اختلاف حاضران در اهداف ساختمان، ناشی از نزاع آنان در باره حقیقت ماجرای اصحاب کهف است.

2- آثار تدبر در قصه ایوب(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 41 - 3

3 - تدبر در سرگذشت ایوب ( ع ) ، مایه تقویت نیروی صبر و شکیبایی در برابر مشکلات

و اذکر عبدنا أیوب إذ نادی ربّه أنّی مسّنی الشیط_ن بنصب و عذاب

ابتلای ایوب(ع) به مشکلات و رنج های طاقت فرسا و صبر و شکیبایی او، مهم ترین بخش سرگذشت آن حضرت است. بنابراین یادآوری آن، می تواند سبب دمیدن روح مقاومت و شکیبایی در انسان گرفتار گردد.

ص: 109

3- آثار ذکر قصه انبیا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - نازعات - 79 - 15 - 3

3 - یادآوری سرگذشت پیامبران گذشته ، مایه تقویت روحیه پیامبر ( ص ) در برابر مخالفان

هل ءاتیک حدیث موسی

بیان داستان موسی(ع)، پس از نقل مخالفت منکران معاد، به منظور آرامش بخشیدن به پیامبر(ص) در برابر مخالفت ها است.

4- آثار سوراخ کشتی قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 79 - 10

10- معیوب بودن کشتی حامل خضر و موسی ( ع ) ، عامل صرف نظر پادشاه غاصب از تصرّف و مصادره آن شد .

فأردت أن أعیبها و کان وراءهم ملک یأخذ کلّ سفینه غصبًا

5- آثار قصه اصحاب کهف

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 21 - 9،32

9- سرگذشت اصحاب کهف ، دلیل حقانیّت معاد و از میان برنده زمینه های تردید در آن

و کذلک أعثرنا علیهم لیعلموا . .. أنّ الساعه لاریب فیها

<ساعه> یعنی <پاره ای از وقت> و این که از قیامت به <ساعه> تعبیر می شود، به خاطر شباهت آن به پاره ای از وقت است; زیرا، حساب رسی در آن، به سرعت انجام می پذیرد (مفردات راغب).

32- برخی از منکران معاد _ به دلیل پی نبردن به زوایای سرگذشت اصحاب کهف _ آن را نشانه امکان معاد نیافتند و بر تردید سابق خویش باقی ماندند .

لیعلموا . .. أنّ الساعه لاریب فیها ... ربّهم أعلم بهم

چنان چه مشاهده اصحاب کهف برای همه بازدیدکنندگان، مایه تقویت ایمان به معاد شده بود، مناسبتی نداشت که بگویند: <ربّهم> بلکه می بایست تعبیر <ربّنا> را جایگزین آن سازند و نسبت به موضوع اصحاب کهف اظهار بی اطلاعی نکنند.

6- آثار قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 16 - 1

ص: 110

1 - خداوند ، مسلمانان را به خاطر تأثیرپذیری در برابر شایعه < افک > و عدم موضع گیری مناسب در برابر آن ، نکوهش کرد .

و لولا إذ سمعتموه قلتم . .. سبح_نک ه_ذا بهت_ن عظیم

7- آثار قصه ذبح اسماعیل(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 106 - 2

2 - آشکار شدن درجه ایمان و خلوص ابراهیم ( ع ) و اسماعیل ( ع ) در جریان قربانی

إنّ ه_ذا لهو البل_ؤا المبین

برداشت یاد شده از آن جا است که آزمایش مؤمنان برای نمایاندن درجه ایمان و اخلاص آنان است و ابراهیم(ع) و اسماعیل(ع) با سربلند بیرون آمدن از این آزمایش بزرگ الهی، خلوص خود را در بلندترین مرتبه نشان دادند.

8- آثار قصه لوط(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 133 - 2

2 - سرگذشت لوط پیامبر ، درس آموز و تسلی بخش پیامبراسلام و مؤمنان

و إنّ لوطًا لمن المرسلین

یادآوری سرگذشت لوط(ع) برای پیامبراسلام و مؤمنان در شرایط دشوار مکه، بیانگر مطلب یادشده است.

9- آثار مطالعه قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 100 - 31

31_ مطالعه سرگذشت یوسف ( ع ) ، زمینه باور و توجه به ربوبیّت خدا و علم و حکمت اوست .

إن ربی لطیف لما یشاء إنه هو العلیم الحکیم

10- آداب نقل قصه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - حجر - 15 - 75 - 7

7- رعایت ادب ، توجه به درس آموزی و دوری از بدآموزی در نقل داستان های مربوط به امور جنسی و فساد اخلاقی ، امری لازم و

ص: 111

بایسته

و نبّئهم عن ضیف إبرهیم . .. قال إن ه_ؤلاء ضیفی فلاتفضحون ... قال ه_ؤلاء بناتی إن

برداشت فوق با توجه به این نکته است که: خداوند داستان قوم لوط را _ که دچار انحراف جنسی و همجنس بازی بودند _ به گونه ای نقل فرموده است که نه تنها بدآموزی در آن وجود ندارد; بلکه آن را مایه پندگیری و درس آموزی و نشانه عظمت خداوند دانسته است.

11- آگاهی از قصه ابراهیم(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - حجر - 15 - 51 - 1

1- پیامبر ( ص ) وظیفه دار باخبر ساختن بندگان از ماجرای مهمانان حضرت ابراهیم ( فرشتگان )

و نبّئهم عن ضیف إبرهیم

12- آگاهی از قصه اصحاب کهف

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 26 - 10،15

10- ماجرای اصحاب کهف ، رازی است که دست یافتن بشر به زوایای آن ، جز با وحی ، ممکن نیست .

قل اللّه أعلم بما لبثوا له غیب السم_وت و الأرض

15- ولایت و نظارت یگانه خدا بر اصحاب کهف ، دلیل علم برتر الهی و عدم آگاهی دیگران به زوایای سرگذشت آنان است .

قل اللّه أعلم بما لبثوا . .. ما لهم من دونه من ولیّ

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 27 - 8

8- بها ندادن به آرای دیگران در سرگذشت اصحاب کهف ، رهنمود خداوند به پیامبرش ( ص ) بود .

قل اللّه أعلم بما لبثوا . .. واتل ما أُحی إلیک من کتاب ربّک

نکته یاد شده، بدان احتمال است که رهنمود الهی به تلاوت آیات وحی، در بردارنده این مفهوم باشد که سخن غیر وحی، از اتقان کافی برخوردار نیست و در جریانی تاریخی، مانند جریان اصحاب کهف، مطمئن ترین منبع، وحی است.

13- آیات خدا در قصه ابراهیم(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 112

9 - حجر - 15 - 75 - 2

2- سرگذشت ابراهیم ( ع ) و لوط ( ع ) و قوم او ، سرشار از نشانه های خداوند

قالوا لاتوجل إنا نبشرک بغ_لم علیم . .. و أمطرنا علیهم حجاره من سجّیل. إن فی ذلک

برداشت فوق مبتنی بر این است که <ذلک> اشاره به مجموعه داستانهای ابراهیم(ع) و لوط(ع) باشد.

14- آیات خدا در قصه قوم سبأ

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - سبأ - 34 - 19 - 12،13

12 - قصه مردم سبا و فروپاشی کامل آنان در پی کفران نعمت های الهی ، دربردارنده آیات خدا برای صبرپیشگان شکرگزار است .

إنّ فی ذلک لأی_ت لکلّ صبّار شکور

13 - ماجرای برخورداری اهل سبأ از نعمت های فراوان و امنیت و جاری شدن سیل در میان آنان و پراکندگی و متلاشی شدنشان ، آیات متعددی از خدا در خود دارد .

لقد کان لسبإ فی مسکنهم ءایه جنّتان . .. بلده طیبه و ربّ غفور ... فأرسلنا علیهم س

15- آیات خدا در قصه لوط(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - حجر - 15 - 75 - 2

2- سرگذشت ابراهیم ( ع ) و لوط ( ع ) و قوم او ، سرشار از نشانه های خداوند

قالوا لاتوجل إنا نبشرک بغ_لم علیم . .. و أمطرنا علیهم حجاره من سجّیل. إن فی ذلک

برداشت فوق مبتنی بر این است که <ذلک> اشاره به مجموعه داستانهای ابراهیم(ع) و لوط(ع) باشد.

16- آیات خدا در قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 7 - 6

6_ تنها جویندگان حقیقت و پژوهشگران وادی معرفت ، به نشانه های ربوبیت خدا و علم و حکمت او در داستان یوسف پی خواهند برد .

لقد کان فی یوسف و إخوته ءای_ت للسائلین

بدیهی است که داستان یوسف(ع) و برادرانش، حاوی آیات و نشانه هاست ، چه پرسشگری باشد یا نباشد. بنابراین حرف لام در <للسائلین> لام انتفاع است و <للسائلین> گویای این است که پرسشگران و محققان ، از آن داستان سود می برند.

ص: 113

17- ابهام قصه اصحاب کهف

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 21 - 28

28- گروهی از بازدیدکنندگان از اصحاب کهف ، ماجرای آنان را مبهم و خود را از تحلیل آن ناتوان دیدند .

فقالوا ابنوا علیهم بنی_نًا ربّهم أعلم بهم

جمله <ربّهم أعلم بهم> گویای این است که گویندگان آن، به حقیقت ماجرای اصحاب کهف، پی نبردند و علم آن را به خداوند احاله کردند.

18- احیای قصه اصحاب کهف

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 21 - 36

36- زنده نگه داشتن خاطره و سرگذشت اصحاب کهف ، از اهداف بنا کنندگان مسجد در فضای غار بود .

لنتّخذنّ علیهم مسجدًا

قید <علیهم> بیان گر این نکته است که بنای مسجد در آن مکان، برای یادبود اصحاب کهف پیشنهاد شده بود.

19- اخفای قصه نوح(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 49 - 2

2_ سرگذشت نوح ( ع ) و حادثه طوفان ، سرگذشتی مهم در تاریخ بشریت و مخفی مانده بر مردمان

تلک من أنباء الغیب

<تلک> اشاره به داستان نوح و قضایای رخ داده در روزگار آن حضرت دارد; یعنی: تلک الأنباء من أنباء الغیب.

20- ارزش قصه اصحاب کهف

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 13 - 3

3- نقل سرگذشت اصحاب کهف ، دارای هدفی با ارزش و سودمند

نحن نقصّ علیک نبأهم بالحقّ

ص: 114

<حقّ> به چیزی گفته می شود که به جا و حکیمانه باشد(مجمع البیان. ) و به حق بیان کردن داستان اصحاب کهف _ که مفاد <نقصّ علیک نبأهم بالحقّ> است _ اشاره به این معنا دارد که نقل آن داستان، مقصدی منطقی را تعقیب و غرض صحیح و ارزشمندی را دنبال می کند.

21- اضلالگری قصه سرایان

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 224 - 6

6 - < و سئل الصادق ( ع ) عن قول اللّه عزّوجلّ < و الشعراء یتّبعهم الغاوون > قال : هم القصّاص ;

از امام صادق(ع) درباره سخن خداوند عزّوجلّ <والشعراء. ..> سؤال شد، آن حضرت فرمود: آنان قصه سرایان هستند>.

22- اطمینان قاضی قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 26 - 12

12_ داور ماجرای یوسف و زلیخا ، به درستی داوری خویش و دلالت نحوه پارگی پیراهن بر کشف ماجرا ، اطمینان کامل داشت .

و شهد شاهد من أهلها إن کان قمیصه قُدّ من قُبل

مراد از شهادت در <شهد شاهد> اظهار نظر کردن، قضاوت کردن و . .. است. تعبیر کردن از اینها به شهادت دادن _ که دیدن و مشاهده کردن را می طلبد - برای رساندن این معناست که آن شخص، آن چنان به صحت داوری و نظر خویش اطمینان داشت که گویا شاهد ماجرا بوده است.

23- اعجاز قصه زکریا(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 10 - 14

14- در داستان زکریا ، معجزه ای ، وسیله اثبات اعجازی دیگر شد .

ءاتیک ألاّ تکلّم الناس

سکوت سه روزه زکریا خرق عادتی بود که صدق بشارت تولد یحیی را که خود امری خارق العاده بود، اثبات می کرد.

24- افشای توطئه گران قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 115

12 - نور - 24 - 14 - 3

3 - فضل و رحمت الهی و افشای چهره توطئه گران < افک > از سوی خدا ، مسلمانان صدراسلام را از خطر عذابی بزرگ نجات بخشید .

و لولا فضل اللّه علیکم و رحمته . .. لمسّکم فی ما أفضتم فیه عذاب عظیم

25- افشای قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 11 - 7،8

7 - خداوند ، توطئه بدخواهان و منافقان علیه پیامبر ( ص ) ( ماجرای افک ) را افشا کرد .

إنّ الذین جاءو بالإفک عصبه منکم لاتحسبوه شرًّا لکم بل هو خیر لکم

8 - توطئه < افک > ، در نهایت با افشا شدن نیت و انگیزه بدخواهان و برملا شدن چهره کریه آنان ، به نفع مسلمانان به پایان رسید .

إنّ الذین جاءو بالإفک . .. لاتحسبوه شرًّا لکم بل هو خیر لکم

26- انقیاد آتش قصه ابراهیم(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 69 - 1

1- آتش به فرمان خداوند ، بر ابراهیم ( ع ) سرد و سلامت ( مطبوع و بی آسیب ) گردید .

قلنا ی_نار کونی بردًا و سل_مًا علی إبرهیم

فرمان خداوند به سلامت شدن آتش بر ابراهیم(ع)، می تواند اشاره به این نکته باشد که نه تنها آتش باید بر آن حضرت سرد باشد و او را نسوزاند; بلکه سردی آن به گونه ای و به اندازه ای باشد که کاملاً مطبوع، دلپذیر و بی آسیب باشد.

27- انقیاد والدین نوجوان قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 80 - 2

2- پدر و مادر جوان مقتول ، به دست خضر ، افرادی مؤمن و به دور از سرکشی و عصیان بودند .

فخشینا أن یرهقهما طغی_نًا و کفرًا

<طغیان> یعنی <بی اندازه در معصیت پیش رفتن>. (مفردات راغب).

ص: 116

28- اوامر ملکه مورچگان قصه سلیمان(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 18 - 4

4 - دستور مورچه پیشوا به پنهان شدن مورچگان در لانه خود ، برای مصون ماندن از پایمال شدن توسط سلیمان و سپاهیانش

ادخلوا مس_کنکم لایحطمنّکم سلیم_ن و جنوده

<لا> در <لایحطمنّکم> ناهیه است. <حَطْم> (مصدر <یحطمنّ>) در اصل به معنای شکستن و در این جا معادل پایمال کردن است. تعبیرهای <ادخلوا> و <لایحطمنّکم> _ که به صورت امر و نهی آمده _ بیانگر نوعی ریاست است; به ویژه اگر تنکیر <نمله> برای تفخیم باشد.

29- اهالی شهر قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 77 - 4

4- هیچ یک از مردم شهر ، حاضر به میزبانی و اطعام موسی و خضر ( ع ) نشد .

استطعما أهلها فأبوا أن یضیّفوهما

<إباء> به معنای <امتناع و سرباز زدن> است.

30- اهداف قصه اصحاب کهف

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 13 - 3

3- نقل سرگذشت اصحاب کهف ، دارای هدفی با ارزش و سودمند

نحن نقصّ علیک نبأهم بالحقّ

<حقّ> به چیزی گفته می شود که به جا و حکیمانه باشد(مجمع البیان. ) و به حق بیان کردن داستان اصحاب کهف _ که مفاد <نقصّ علیک نبأهم بالحقّ> است _ اشاره به این معنا دارد که نقل آن داستان، مقصدی منطقی را تعقیب و غرض صحیح و ارزشمندی را دنبال می کند.

31- اهمیت بیان قصه ابراهیم(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - حجر - 15 - 51 - 1

ص: 117

1- پیامبر ( ص ) وظیفه دار باخبر ساختن بندگان از ماجرای مهمانان حضرت ابراهیم ( فرشتگان )

و نبّئهم عن ضیف إبرهیم

32- اهمیت ذکر قصه ایوب(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 41 - 1

1 - یادآوری سرگذشت ایوب ( ع ) ، توصیه خداوند به پیامبر ( ص )

و اذکر عبدنا أیّوب

33- اهمیت قصه آدم(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 34 - 16

16 - داستان سجده فرشتگان بر آدم ( ع ) و امتناع ابلیس از آن کار ، داستانی آموزنده و شایسته و بایسته همیشه به خاطر داشتن

و إذ قلنا للملئکه . .. و کان من الکفرین

<اذ> مفعول برای <اذکر> (فراگیر و همواره به خاطر داشته باش) است.

34- اهمیت قصه ابراهیم(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - حجر - 15 - 51 - 2

2- ماجرای مهمانان حضرت ابراهیم ( فرشتگان ) و اطلاع از آن ، امری مهم و بسیار سودمند

و نبّئهم عن ضیف إبرهیم

<نبأ> به خبر مهم و بسیار سودمند گفته می شود (مفردات راغب).

35- اهمیت قصه اصحاب کهف

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 21 - 22

22- داستان اصحاب کهف ، خاطره ای ماندگار و محور اظهار نظر های گوناگون میان ساکنان شهر آنان بوده است .

إذ یتن_زعون بینهم أمرهم

ص: 118

36- اهمیت قصه انطاکیه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - یس - 36 - 13 - 4

4 - داستان مردم < انطاکیه > ، داستانی مثال زدنی ، درس آموز و عبرت انگیز

و اضرب لهم مثلاً أصح_ب القریه

37- اهمیت قصه حبیب نجار

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - یس - 36 - 20 - 15

15 - داستان مؤمن انطاکیه ( حبیب نجار ) ، داستانی مثل زدنی و درس آموز

واضرب لهم مثلاً أصح_ب القریه . .. و جاء من أقصا المدینه رجل

برداشت یاد شده از آن جا است که آیات مربوط به حبیب نجار، به دنبال آیات مربوط به داستان مردم انطاکیه آمده و جزء آن می باشد.

38- اهمیت قصه داود(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 21 - 3

3 - ماجرای گروه شکایت کننده و متخاصم در نزد داوود ( ع ) ، داستانی مهم ، سازنده و مفید

و هل أتی_ک نبؤا الخصم

<نبأ> به خبر مهم و مفید و سازنده می گویند.

39- اهمیت قصه لقمان

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - لقمان - 31 - 12 - 3

3 - قصه لقمان حکیم ، قصه ای بس مهم است .

و لقد ءاتینا لقم_ن الحکمه

شروع قصه لقمان با لام قسم و حرف تأکید (قد)، حکایت از اهمیت آن می کند.

ص: 119

40- اهمیت قصه موسی(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 9 - 1

1 - سرگذشت حضرت موسی ( ع ) ، فصلی مهم و قابل تأمل و تأسی برای پیامبر ( ص ) بود .

و هل اتیک حدیث موسی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 10 - 8

8 - نمایان شدن آتش و فراهم آمدن خلوت گاهی برای اعطای رسالت به موسی ( ع ) ، حادثه ای با اهمیت و درخور توجه برای پیامبر ( ص ) بود .

هل اتیک حدیث موسی . إذ رءا نارًا

کلمه <إذ> ظرف است برای <حدیث> (در آیه قبل) و استفهام در آن آیه برای ترغیب پیامبر(ص) به توجه به آن ماجرا است.

41- اهمیت قصه نوح(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 49 - 2

2_ سرگذشت نوح ( ع ) و حادثه طوفان ، سرگذشتی مهم در تاریخ بشریت و مخفی مانده بر مردمان

تلک من أنباء الغیب

<تلک> اشاره به داستان نوح و قضایای رخ داده در روزگار آن حضرت دارد; یعنی: تلک الأنباء من أنباء الغیب.

42- اهمیت قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 102 - 2

2_ سرگذشت یوسف ( ع ) ، سرگذشتی مهم در تاریخ بشریّت و مخفی مانده بر مردمان تا پیش از بعثت پیامبر ( ص )

ذلک من أنباء الغیب

<ذلک> اشاره به داستان یوسف(ع) و قضایای رخ داده در روزگار آن حضرت است ; یعنی: <ذلک النبأ من أنباء الغیب>.

ص: 120

43- ایمان والدین نوجوان قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 80 - 2

2- پدر و مادر جوان مقتول ، به دست خضر ، افرادی مؤمن و به دور از سرکشی و عصیان بودند .

فخشینا أن یرهقهما طغی_نًا و کفرًا

<طغیان> یعنی <بی اندازه در معصیت پیش رفتن>. (مفردات راغب).

44- باروری نخل قصه مریم(س)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 25 - 3،7

3- بارورشدن و ثمردادن غیر طبیعی درخت خرما ، به تلاش مریم ( س ) و کشیدن و تکان دادن نخل وابسته بود .

و هزّی إلیک . .. تس_قط

فعل <تساقط> مجزوم است و عامل جزم آن شرط مقدر است; یعنی اگر درخت را تکان دهی و به سمت خود بکشی، برای تو خرما می ریزد.

7 - به بار نشستن فوری درخت خرما و نیرومندی مریم ( س ) برای تکان دادن آن ، از کرامات او بود .

و هزّی إلیک . .. تس_قط

45- بازسازی دیوار قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 77 - 9،10،11،20

9- خضر ( ع ) دیوار در حال سقوط را ترمیم و بازسازی کرد .

یرید أن ینقضّ فأقامه

10- ترمیم دیوار مشرفِ بر ویرانی ، به دست خضر ، در برابر دیدگان مردم شهر انجام گرفت . *

حتّی إذا أتیا أهل قریه . .. فأقامه

ورود بر اهل قریه و نیز وجود دیوار در متن شهر که از تعبیر <فوجدا فیها جداراً> استفاده می شود، ممکن است اشاره به این داشته باشد که مردم، ناظر رفتا خضر(ع) بوده اند.

11- خضر ( ع ) برای تعمیر دیوار و برپا داشتن آن ، از موسی ( ع ) کمک نطلبید .

فأقامه

مفرد آمدن <أقامه> ممکن است از آن جهت باشد که کار بازسازی دیوار، فقط به دست خضر(ع) صورت گرفته باشد; چه این که در موارد پیشین، <استطعما> به صورت تثنیه آمده و نقش هر دو را در طلب غذا نمایانده است.

20- < عن جعفربن محمد ( ع ) : . . . فوجدا فیها جداراً یرید أن ینقضّ ، فوضع الخضر یده علیه فأقامه ;

ص: 121

از امام صادق(ع) روایت شده: (خضر و موسی(ع)) دیواری را یافتند که می خواست بیفتد. خضر، دست خود را بر آن نهاد و آن را راست کرد>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 82 - 3

3- خضر ( ع ) با وجود حضور نداشتن مالکان دیوار در آبادی ، به ترمیم آن پرداخته بود . *

فکان لغل_مین یتیمین فی المدینه

احتمال می رود که به کار رفتن واژه <المدینه> در این آیه، به جای واژه <القریه> که در آیات قبل آمده بود، اشاره به این جهت باشد که آن دو یتیم در آن آبادی حضور نداشته، بلکه در شهری دیگر اقامت داشته اند و آن شهر _ چنان چه از حرف <ال> در <المدینه> استفاده می شود _ برای خضر و موسی(ع) شناخته شده بود.

46- بت شکنی قصه ابراهیم(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 59 - 1

1- پس از در هم شکسته شدن بت ها به وسیله ابراهیم ( ع ) ، بت پرستان به پرسوجو از یکدیگر در مورد شکننده آنها پرداختند .

فجعلهم جذذًا . .. قالوا من فعل ه_ذا ب_الهتنا

برداشت یاد شده مبتنی بر این است که <مَن> اسم استفهام باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 63 - 3

3- ابراهیم ( ع ) در یک شگرد عالمانه ، از بت پرستان خواست تا از خود بت ها در باره شکننده آنها پرسوجو کنند .

فس_لوهم إن کانوا ینطقون

ابراهیم(ع) با نسبت دادن شکستن بت ها به بت بزرگ و درخواست از بت پرستان به پرس و جو کردن از بت ها برای شناسایی بت شکن، شگردی عالمانه را در مبارزه با بت پرستی برگزید; زیرا بت پرستان از این طریق به آسانی به بطلان راه خویش پی بردند; چنان که آیه بعد (فرجعوا إلی أنفسهم. ..) گویای همین حقیقت است.

47- بشارت دهنده قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 96 - 16

16_ < عن أبی عبدالله ( ع ) قال : . . . < فلما أن جاء البشیر > و هو یهودا إبنه . . . ;

از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: . .. <فلما أن جاء البشیر> و آن بشیر ، یهودا فرزند یعقوب بود ...>.

ص: 122

48- بنیامین و قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 69 - 6

6_ تأسّف و اندوه بنیامین از رفتار گذشته برادرانش در ماجرای ناپدید شدن یوسف ( ع )

فلاتبتئس بما کانوا یعملون

49- بهترین قصه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 3 - 4

4_ داستان یوسف ( ع ) بهترین و زیباترین داستان

نحن نقصّ علیک أحسن القصص

50- بی خطری مار قصه موسی(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 31 - 6

6 - عصای اژد ها شده موسی ، نسبت به انسان ها بی آزار بود .

إنّک من الأمنین

تعبیر <من الآمنین> به جای <آمن> برای بیان این معنا است که نه تنها موسی(ع) از آسیب عصای اژدها شده در امان است; بلکه مردم نیز آسیبی از آن نخواهند دید.

51- بی گناهی نوجوانان قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 74 - 5

5- موسی ( ع ) نوجوان مقتول را ، فردی بی گناه دانست و خضر ( ع ) را به جهت کشتن وی ، به شدّت مورد اعتراض قرار داد .

قال أقتلت نفسًا زکیّه بغیر نفس لقد جئت شیئًا نکرًا

<زکاه> به معنای <طهارت> و <صلاح> و <نمو> و <برکت> و <مدح> آمده است. (لسان العرب) در آیه، مراد از <زکیه>، توصیف نوجوان به طهارت و پاکی از گناه است.

ص: 123

52- بیان قصه یوسف(ع) برای یعقوب(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 100 - 8

8_ یوسف ( ع ) پس از ورود خاندانش به مصر ، خلاصه ای از سرگذشت خویش و احسان های خداوند را درباره خود برای پدرش یعقوب ( ع ) بازگو کرد .

ی_أبت . .. قد أحسن بی إذ أخرجنی من السجن و جاء بکم من البدو

53- پادشاه مصر و قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 51 - 2

2_ پادشاه مصر داستان یوسف و زنان اشراف را ، ماجرایی بزرگ ارزیابی کرد و خود عهده دار بازجویی از زنان اشراف شد .

قال ما خطبکنّ إذ رودتنّ یوسف عن نفسه

<خطب> به معنای کار و امر بزرگ است. و مراد از آن در این جا داستان و ماجراست.

54- پدر مالک دیوار قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 82 - 5،6

5- خضر ( ع ) پدر مالکان دیوار را می شناخت و از نیکی و صلاح او در دوران زندگی اش با خبر بود .

و کان أبوهما ص_لحًا

6- صالح بودن پدر ، عامل حمایت خضر ( ع ) از منافع فرزندان یتیم او بود .

و أمّا الجدار فکان لغل_مین یتیمین . .. و کان أبوهما ص_لحًا

جمله <و کان أبوهما صالحاً> نشانِ علّت تعمیر دیوار است.

55- پرسش از قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 7 - 3

3_ پرسش مردم از پیامبر ( ص ) درباره سرگذشت یوسف ( ع )

ص: 124

لقد کان فی یوسف و إخوته ءای_ت للسائلین

56- تاریخ قصه اصحاب کهف

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 9 - 5

5- قبل از نزول قرآن نیز سرگذشت اصحاب کهف در بین مردم مطرح بوده است .

أم حسبت أنّ أصح_ب الکهف . .. کانوا من ءای_تنا عجبًا

سیاق و لحن آیه، حاکی از آن است که مردم عصر بعثت، از داستان اصحاب کهف، اطلاعاتی هر چند ناقص داشته اند و آن را از عجایب می شمردند.

57- تازگی خرمای قصه مریم(س)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 25 - 4

4- تازگی ، رسیده بودن و سلامت ظاهری ، از ویژگی های خرمای فرو ریخته بر مریم ( س ) بود .

تس_قط علیک رطبًا جنیًّا

<رطب> به خرمای تازه گفته می شود <جَنیّ> زمانی که صفت میوه ای باشد، بدان معنا است که میوه در وقت خود چیده شده است (معجم مقاییس اللغه).

58- تبیین قصه انبیا بر محمد(ص)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 45 - 6

6 - اقدام الهی به بیان معارف ، شرایع و سرگذشت پیامبران ، از طریق وحی کردن قرآن به پیامبر ( ص )

و ل_کنّا أنشأنا قرونًا فتطاول علیهم العمر

59- تبیین قصه اهل مدین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 45 - 7

7 - بیان سرگذشت اهل مدین از سوی پیامبر ( ص ) برای مردم _ با این که خود آن حضرت در میان مدینیان اقامت نداشت _

ص: 125

نشانه دیگری بر رسالت آن حضرت است .

و ما کنت ثاویًا فی أهل مدین تتلوا علیهم ءای_تنا

60- تبیین قصه ذوالقرنین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 83 - 5

5- خداوند به ارائه مطالبی درباره < ذی القرنین > به وسیله آیاتی از قرآن ، وعده حتمی داد .

قل سأتلوا علیکم منه ذکرًا

ضمیر در <منه> به <ذی القرنین> برمی گردد و <من> برای تبعیض است ; یعنی، بخشی از اخبار و حالات او. مراد از <ذکراً> به قرینه <سأتلوا> آیات قرآن است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 91 - 2

2- بازگویی سفر ذوالقرنین به شرق و غرب ، نمودی از احاطه علمی خداوند بر زوایای زندگی او بود .

کذلک و قد أحطنا بما لدیه خبرًا

واژه <کذلک> (این چنین بود) در این موارد، برای تشبیه چیزی به خود آن به کار می رود که گویای مبالغه در بی مانند بودن است ; یعنی، برای آن، نظیری جز خودش وجود ندارد. جمله حالیه <و قد أحطنا...> دلالت دارد که آنچه گفته شد، برخاسته از احاطه علمی خداوند بوده است.

61- تبیین قصه عیسی(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 16 - 1

1- توجه ویژه به آیات سرگذشت مریم و تشریح داستان تولد عیسی در قرآن ، وظیفه ای الهی بر عهده پیامبر ( ص )

واذکر فی الکت_ب مریم

<اذکر> خطاب به پیامبر(ص) است. آن حضرت بدون دستور خاص نیز آیات نازل شده را در قرآن بیان می کرد. هدف از تأکید بر ذکر این آیات، بیان اهمیت ماجرای بارداری مریم به عیسی و تأثیر عمیق آن در جامعه آن روز است.

62- تبیین قصه فرعون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 126

13 - قصص - 28 - 3 - 2،3

2 - بیان درست و به حق سرگذشت موسی ( ع ) و فرعون ، نمودی از روشنگری های قرآن

تلک ءای_ت الکت_ب المبین . نتلوا علیک من نبإِ موسی و فرعون بالحقّ

با توجه به ارتباط این آیه با آیه قبل، مطلب یاد شده به دست می آید.

3 - داستان موسی و فرعون ، تلاوت شده از سوی خدا بر پیامبر ( ص )

نتلوا علیک من نبإِ موسی و فرعون

63- تبیین قصه مریم(س)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 16 - 1

1- توجه ویژه به آیات سرگذشت مریم و تشریح داستان تولد عیسی در قرآن ، وظیفه ای الهی بر عهده پیامبر ( ص )

واذکر فی الکت_ب مریم

<اذکر> خطاب به پیامبر(ص) است. آن حضرت بدون دستور خاص نیز آیات نازل شده را در قرآن بیان می کرد. هدف از تأکید بر ذکر این آیات، بیان اهمیت ماجرای بارداری مریم به عیسی و تأثیر عمیق آن در جامعه آن روز است.

64- تبیین قصه موسی(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 3 - 2،3

2 - بیان درست و به حق سرگذشت موسی ( ع ) و فرعون ، نمودی از روشنگری های قرآن

تلک ءای_ت الکت_ب المبین . نتلوا علیک من نبإِ موسی و فرعون بالحقّ

با توجه به ارتباط این آیه با آیه قبل، مطلب یاد شده به دست می آید.

3 - داستان موسی و فرعون ، تلاوت شده از سوی خدا بر پیامبر ( ص )

نتلوا علیک من نبإِ موسی و فرعون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 44 - 3

3 - تبیین ماجرای نزول تورات بر موسی ( ع ) از سوی پیامبراسلام _ با این که خود ، نه در وادی طور بود و نه شاهد نزول _ گواهی است روشن بر رسالت الهی آن حضرت .

و ما کنت بجانب الغربیّ . .. و ما کنت من الش_هدین

ص: 127

65- تحریف قصه قابیل

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 27 - 8

8 _ آثار اهل کتاب مشتمل بر داستان قابیل و هابیل به گونه ای تحریف شده و آمیخته با باطل

بالحق

کلمه <بالحق> به قرینه آیات گذشته، که درباره اهل کتاب بود، می تواند اشاره به تحریفهایی باشد که در آثار اهل کتاب نسبت به فرزندان آدم وجود دارد.

66- تحریف قصه هابیل

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 27 - 8

8 _ آثار اهل کتاب مشتمل بر داستان قابیل و هابیل به گونه ای تحریف شده و آمیخته با باطل

بالحق

کلمه <بالحق> به قرینه آیات گذشته، که درباره اهل کتاب بود، می تواند اشاره به تحریفهایی باشد که در آثار اهل کتاب نسبت به فرزندان آدم وجود دارد.

67- تدبر در قصه اصحاب فیل

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - فیل - 105 - 1 - 7

7 - داستان اصحاب فیل و کیفر دیدن آنان ، حادثه ای عبرت آموز و شایسته تدبر

ألم تر کیف

68- تذکر قصه ابراهیم(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - ابراهیم - 14 - 35 - 1

1- زندگی حضرت ابراهیم ( ع ) و کیفیت و نوع دعایش ، درس آموز و شایسته یادآوری است .

و إذ قال إبرهیم ربّ اجعل ه_ذا البلد ءامنًا

<و إذ قال> متعلق به <اذکر> و یا <اذکروا> در تقدیر است. روشن است که تذکر به یادآوری داستان حضرت ابراهیم(ع) نشانگر اهمیت و درس آموزی آن است.

ص: 128

69- تذکر قصه موسی(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - ابراهیم - 14 - 6 - 1

1- پیامبر ( ص ) ، موظف به یادآوری سرگذشت موسی ( ع ) و قومش و به خاطر سپردن آن

و إذ قال موسی لقومه

برداشت فوق مبتنی بر این است که فعل <اذکر> قبل از <إذ> مقدر باشد. بنابراین، آیه خطاب به پیامبر(ص) و بیان وظیفهء آن حضرت است.

70- تذکر قصه هود

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - احقاف - 46 - 21 - 1

1- پیامبر ( ص ) مأمور یادکرد سرگذشت پیامبر قوم عاد و تلاش های وی در جهت انذار قومش

و اذکر أخا عاد إذ أنذر قومه

71- ترویج قصه های خرافی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - لقمان - 31 - 6 - 2،6،12

2 - برخی از کافران عصر پیامبر ، به منظور دور ساختن مردم از هدایت قرآنی ، داستان های بیهوده را فرامی گرفتند و ترویج می دادند .

و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضلّ عن سبیل اللّه

درباره این که <مراد از <من الناس> در این آیه و نیز <خرید حدیث لهو> چیست؟>، مفسران گفته اند، بعضی از کافرانِ مکه، به کشورهایی مانند ایران مسافرت می کردند و کتاب های افسانه می خریدند و یا می آموختند و آنها را به مکه منتقل می کردند و به منظور مبارزه با قرآن، رواج می دادند. لازم به ذکر است که مراد از <سبیل اللّه> در این آیه، به قرینه آیات آغاز سوره، می تواند قرآن باشد.

6 - جهل ، عامل رویکرد کافران مکه به خرید داستان های بی اساس بود .

و من الناس من یشتری لهو الحدیث . .. بغیر علم

<بغیر علم> متعلق به فعل <یشتری> است.

12 - از اهداف رواج دهندگان افسانه های باطل و خرافی در میان مردم ، به تمسخر گرفتن راه خدا است .

ص: 129

یشتری لهو الحدیث لیضلّ . .. و یتّخذها هزوًا

72- ترویج قصه های خرافی در مکه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - لقمان - 31 - 6 - 2

2 - برخی از کافران عصر پیامبر ، به منظور دور ساختن مردم از هدایت قرآنی ، داستان های بیهوده را فرامی گرفتند و ترویج می دادند .

و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضلّ عن سبیل اللّه

درباره این که <مراد از <من الناس> در این آیه و نیز <خرید حدیث لهو> چیست؟>، مفسران گفته اند، بعضی از کافرانِ مکه، به کشورهایی مانند ایران مسافرت می کردند و کتاب های افسانه می خریدند و یا می آموختند و آنها را به مکه منتقل می کردند و به منظور مبارزه با قرآن، رواج می دادند. لازم به ذکر است که مراد از <سبیل اللّه> در این آیه، به قرینه آیات آغاز سوره، می تواند قرآن باشد.

73- تشویق به تدبر در قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 7 - 2

2_ خداوند ، انسان ها را به تأمل در سرگذشت یوسف ( ع ) و برادرانش ترغیب کرده است .

لقد کان فی یوسف و إخوته ءای_ت للسائلین

حرف لام در <لقد> نشانه قسم مقدر و <قد> نیز برای تأکید است. هدف از تأکید و سوگند خداوند بر اینکه در داستان یوسف و برادرانش آیاتی برای پرسش کنندگان است ، ترغیب انسانها به تأمل در آن داستان می باشد.

74- تشویق به مطالعه قصه قوم ثمود

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - حاقه - 69 - 8 - 3

3 - ترغیب خداوند ، به مطالعه سرگذشت تکذیب گرانی همچون قوم عاد و ثمود و درس آموزی از آن

فهل تری لهم من باقیه

مطلب یاد شده، از تعبیر <فهل تری> استفاده می شود.

ص: 130

75- تشویق به مطالعه قصه قوم عاد

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - حاقه - 69 - 8 - 3

3 - ترغیب خداوند ، به مطالعه سرگذشت تکذیب گرانی همچون قوم عاد و ثمود و درس آموزی از آن

فهل تری لهم من باقیه

مطلب یاد شده، از تعبیر <فهل تری> استفاده می شود.

76- تعالیم قصه آدم(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 30 - 26

26 _ داستان خلقت و خلافت آدم ( ع ) و محاوره خدا و فرشتگان درباره او ، داستانی آموزنده و شایان دقت

و إذ قال ربک للملئکه . .. إنی أعلم ما لاتعلمون

کلمه <إذ> مفعول برای فعل مقدر <اذکر> می باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 34 - 16

16 - داستان سجده فرشتگان بر آدم ( ع ) و امتناع ابلیس از آن کار ، داستانی آموزنده و شایسته و بایسته همیشه به خاطر داشتن

و إذ قلنا للملئکه . .. و کان من الکفرین

<اذ> مفعول برای <اذکر> (فراگیر و همواره به خاطر داشته باش) است.

77- تعالیم قصه ابراهیم(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - ابراهیم - 14 - 35 - 1

1- زندگی حضرت ابراهیم ( ع ) و کیفیت و نوع دعایش ، درس آموز و شایسته یادآوری است .

و إذ قال إبرهیم ربّ اجعل ه_ذا البلد ءامنًا

<و إذ قال> متعلق به <اذکر> و یا <اذکروا> در تقدیر است. روشن است که تذکر به یادآوری داستان حضرت ابراهیم(ع) نشانگر اهمیت و درس آموزی آن است.

ص: 131

78- تعالیم قصه ایوب(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 43 - 13

13 - وجود بستر های گوناگون اندیشه و خردورزی در سرگذشت ایوب پیامبر

و اذکر عبدنا أیّوب إذ نادی . .. و وهبنا له أهله ... و ذکری لأُولی الألب_ب

از این که خداوند، بیدار شدن انسان ها از سرگذشت ایوب(ع) را به صاحبان خرد اختصاص داده است، می توان استفاده کرد که در این داستان زمینه های بسیاری برای اندیشیدن و خردورزی وجود دارد.

79- تعالیم قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 60 - 3

3- حقایقی آموزنده ، در سرگذشت ملاقات موسی ( ع ) و خضر ( ع ) وجود دارد .

و إذ قال موسی لفتیه لاأبرح

عالمی که موسی(ع) با او ملاقات کرده، بنابر آنچه که در روایات آمده است، حضرت خضر(ع) است و موسی(ع) نیز همان پیامبر معروف. گرچه در این موضوع آرای دیگری نیز اِبراز شده، ولی به گفته علامه طباطبایی (ره) به دلیل یاد فراوان از موسی(ع) در قرآن، اگر غیر او مراد بود، قرینه ای در قرآن ذکر می گردید تا رفع التباس شود.

80- تعالیم قصه موسی(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 60 - 3

3- حقایقی آموزنده ، در سرگذشت ملاقات موسی ( ع ) و خضر ( ع ) وجود دارد .

و إذ قال موسی لفتیه لاأبرح

عالمی که موسی(ع) با او ملاقات کرده، بنابر آنچه که در روایات آمده است، حضرت خضر(ع) است و موسی(ع) نیز همان پیامبر معروف. گرچه در این موضوع آرای دیگری نیز اِبراز شده، ولی به گفته علامه طباطبایی (ره) به دلیل یاد فراوان از موسی(ع) در قرآن، اگر غیر او مراد بود، قرینه ای در قرآن ذکر می گردید تا رفع التباس شود.

81- تعالیم قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 7 - 6

ص: 132

6_ تنها جویندگان حقیقت و پژوهشگران وادی معرفت ، به نشانه های ربوبیت خدا و علم و حکمت او در داستان یوسف پی خواهند برد .

لقد کان فی یوسف و إخوته ءای_ت للسائلین

بدیهی است که داستان یوسف(ع) و برادرانش، حاوی آیات و نشانه هاست ، چه پرسشگری باشد یا نباشد. بنابراین حرف لام در <للسائلین> لام انتفاع است و <للسائلین> گویای این است که پرسشگران و محققان ، از آن داستان سود می برند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 70 - 11،12

11_ < عن أبی عبدالله ( ع ) : التقیه من دین الله . . . لقد قال یوسف < أیّتها العیر إنکم لسارقون > والله ما کانوا سرقوا شیئاً . . . ;

از امام صادق(ع) روایت شده است: تقیه از دین خداست . .. به تحقیق یوسف گفت: <أیّتها العیر إنکم لسارقون> [ولی] به خدا سوگند چیزی را ندزدیده بودند ...>.

12_ < عن أبی عبدالله ( ع ) : قال رسول الله ( ص ) : لا کذب علی مصلح ثم تلا : < أیّتها العیر إنکم لسارقون > ثم قال : والله ما سرقوا و ما کذب . . . ;

از امام صادق(ع) روایت شده است: رسول خدا(ص) فرمود: دروغ برای کسی که قصد اصلاح دارد نیست. آن گاه این آیه را تلاوت فرمود: <أیّتها العیر إنکم لسارقون> ; سپس فرمود: به خدا سوگند کاروانیان دزدی نکرده بودند و [اعلام کننده نیز ]دروغ نگفت...>.

82- تعقل در قصه ایوب(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 43 - 13

13 - وجود بستر های گوناگون اندیشه و خردورزی در سرگذشت ایوب پیامبر

و اذکر عبدنا أیّوب إذ نادی . .. و وهبنا له أهله ... و ذکری لأُولی الألب_ب

از این که خداوند، بیدار شدن انسان ها از سرگذشت ایوب(ع) را به صاحبان خرد اختصاص داده است، می توان استفاده کرد که در این داستان زمینه های بسیاری برای اندیشیدن و خردورزی وجود دارد.

83- تفکر در قصه شعیب(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 190 - 1

1 - سرگذشت شعیب ( ع ) و مردم ایکه ، شایان اندیشه و دربردارنده درس عبرتی بزرگ برای دیگران

إنّ فی ذلک لأیه

کلمه <ذلک> به ماجرای میان شعیب(ع) و مردم ایکه اشاره دارد. <آیه> در این جا معادل <عبره> و نکره آمدن آن برای تفخیم است. بنابراین <إنّ فی ذلک لأیه>; یعنی، به راستی در این ماجرا، درس عبرتی بزرگ وجود دارد.

ص: 133

84- تفکر در قصه فرعونیان

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 67 - 1

1 - سرگذشت موسی و فرعونیان ، آیتی بزرگ ، شایان تفکر و عبرت آموز

إنّ فی ذلک لأیه

<ذلک> اشاره به ماجرای میان موسی(ع) و فرعون دارد. <آیه> نیز در این جا معادل <عبره> و نکره آمدن آن برای تفخیم است. بنابراین جمله <إنّ فی ذلک لأیه>; یعنی، به راستی در این ماجرا عبرتی بزرگ وجود دارد.

85- تفکر در قصه موسی(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 9 - 1

1 - سرگذشت حضرت موسی ( ع ) ، فصلی مهم و قابل تأمل و تأسی برای پیامبر ( ص ) بود .

و هل اتیک حدیث موسی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 67 - 1

1 - سرگذشت موسی و فرعونیان ، آیتی بزرگ ، شایان تفکر و عبرت آموز

إنّ فی ذلک لأیه

<ذلک> اشاره به ماجرای میان موسی(ع) و فرعون دارد. <آیه> نیز در این جا معادل <عبره> و نکره آمدن آن برای تفخیم است. بنابراین جمله <إنّ فی ذلک لأیه>; یعنی، به راستی در این ماجرا عبرتی بزرگ وجود دارد.

86- تکاندن نخل قصه مریم(س)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 25 - 1،7

1- عیسی ( ع ) ، در بدو تولد ، مادرش مریم ( س ) را به تکان دادن درخت خرما و استفاده از میوه آن راهنمایی کرد .

و هزّی إلیک بجذع النخله تس_قط علیک رطبًا جنیًّا

<هزّ> به معنای حرکت دادن به چپ و راست است و به قرینه <إلیک> در آن معنای <متمایل ساختن> نیز تضمین شده است. بنابراین <هزّی إلیک>، یعنی درخت را به جانب خود بکش و به چپ و راست تکان ده این راهنمایی چنان چه از آیه بعد پیدا

ص: 134

است، به منظور تأمین غذای مریم(س) بوده است.

7 - به بار نشستن فوری درخت خرما و نیرومندی مریم ( س ) برای تکان دادن آن ، از کرامات او بود .

و هزّی إلیک . .. تس_قط

87- تکلم ملکه مورچگان قصه سلیمان(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 19 - 24

24 - < عن جعفربن محمد ( ع ) قال : لما قالت النمله < یا أیّها النمل ادخلوا مساکنکم . . . > حملت الریح صوت النمله إلی سلیمان ( ع ) . . . ;

از امام باقر(ع) روایت شده که فرمود: هنگامی که آن مورچه [به سایر مورچگان] گفت: <یا أیّها النمل ادخلوا مساکنکم. ..> باد صدای آن مورچه را به سلیمان رسانید...>.

88- تنور قصه نوح(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 40 - 4،5،20،21

4_ جوشش شدید آب از تنوری خاص ، پس از فرمان الهی به نزول عذاب بر قوم نوح

حتّی إذا جاء أمرنا و فار التّنّور

<تّنّور> _ که در فارسی بدون تشدید تلفظ می شود _ جایی است که در آن نان پخته می شود. فوران (مصدر فار) به معنای بیرون آمدن و جوشش کردن است. اسناد جوشش به تنور همانند <جری المیزاب> حاکی از فوران شدید آب است. <ال> در <التّنّور> عهد ذهنی است و از آن تنوری خاص اراده شده است.

5_ جوشش آب از تنور ، علامت و سرآغازی برای حادثه طوفان نوح بود .

حتّی إذا جاء أمرنا و فار التّنّور قلنا احمل

20_ < عن أبی جعفر ( ع ) قال [ فی وصف مسجد الکوفه ] : . . . و منه فار التّنّور . . . ;

از امام باقر(ع) روایت شده است که [در وصف مسجد کوفه] فرمود: . .. از مسجد کوفه تنور فوران کرد ...>.

21_ < عن أبی عبدالله ( ع ) قال : جائت إمرءه نوح إلیه و هو یعمل السفینه فقالت له : إن التّنّور قد خرج منه ماء فقام إلیه مسرعاً حتی جعل الطبق علیه فختمه بخاتمه فقام الماء ، فلما فرغ نوح من السفینه جاء إلی خاتمه ففضّه و کشف الطبق ففار الماء ;

از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: همسر نوح درحالی که شوهرش مشغول ساختن کشتی بود، به نزد او آمد و گفت: تنور آب درآورده. نوح باسرعت بر سر تنور رفت و سرپوشی بر روی آن گذاشت و با مُهر خود آن را ممهور کرد. پس آب ایستاد. هنگامی که از ساختن کشتی فارغ شد مهر خود را شکست و سرپوش را کنار زد; پس آب فوران کرد>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 135

12 - مؤمنون - 23 - 27 - 6،7

6 - فوران آب از تنور ، نشان صدور فرمان خدا و شروع طوفان نوح ( ع ) بود .

فإذا جاء أمرنا و فار التّنّور

عبارت <فارالتّنّور>، عطف تفسیری است برای <جاء أمرنا>.

7 - تنوری که فوران آب از آن نشانه در رسیدن عذاب بر قوم نوح بود از پیش تعیین شده بود .

فإذا جاء أمرنا و فار التّنّور

<ال> در <التّنّور> برای عهد ذهنی است. بنابراین <التّنّور>; یعنی، آن تنور.

89- تهدید توطئه گران قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 11 - 13

13 - تهدید شدن توطئه گران < افک > ، به انتقام و کیفر به میزان نقش آنان در این گناه از سوی خداوند .

إنّ الذین جاءو بالإفک . .. لکلّ امری منهم ما اکتسب من الإثم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 23 - 8

8 - دستور قطع ارتباط با توطئه گران < افک > و تهدید آنان به عذاب بزرگ از سوی خداوند

إنّ الذین یرمون المحصن_ت . .. لهم عذاب عظیم

برداشت فوق، بر این اساس است که آیه یاد شده، از جمله آیات مربوط به ماجرای <افک> باشد.

90- تهدید طراح قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 11 - 16

16 - خداوند ، طراح و گرداننده اصلی ماجرای < افک > را به عذاب بزرگ تهدید کرد .

والذی تولّی کبره منهم له عذاب عظیم

<کبر> به معنای معظم شیء و قسمت عمده هر چیزی است و مرجع ضمیر <کبره>، <افک> است. بر این اساس معنای آیه چنین می شود: <کسی که متولی و عهده دار قسمت عمده ماجرای افک می باشد...> و مقصود از آن، عامل اصلی و طراح این ماجرا است.

ص: 136

91- ثمردهی نخل قصه مریم(س)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 25 - 3

3- بارورشدن و ثمردادن غیر طبیعی درخت خرما ، به تلاش مریم ( س ) و کشیدن و تکان دادن نخل وابسته بود .

و هزّی إلیک . .. تس_قط

فعل <تساقط> مجزوم است و عامل جزم آن شرط مقدر است; یعنی اگر درخت را تکان دهی و به سمت خود بکشی، برای تو خرما می ریزد.

92- جنس منازعان قصه داود(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 21 - 6

6 - < عن الرضا ( ع ) : . . .بعث اللّه عزّوجلّ إلی داود الملکین فتسوّرا المحراب . . . ;

از امام رضا(ع) روایت شده که خداوند عزّوجلّ دو فرشته را فرستاد تا از دیوار محراب داوود بالا رفتند و بر او وارد شدند. ..>.

93- جنسیت توطئه گران قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 11 - 14

14 - گردانندگان توطئه < افک > همگی از مردان بودند .

إنّ الذین جاءو بالإفک . ..لکلّ امری منهم ما اکتسب من الإثم

<مرء> در لغت هم به معنای انسان آمده و هم به معنای مرد; ولی به قرینه شأن نزول آیه شریفه، در این جا به معنای مرد است.

94- جهل به قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 102 - 2،5

2_ سرگذشت یوسف ( ع ) ، سرگذشتی مهم در تاریخ بشریّت و مخفی مانده بر مردمان تا پیش از بعثت پیامبر ( ص )

ذلک من أنباء الغیب

<ذلک> اشاره به داستان یوسف(ع) و قضایای رخ داده در روزگار آن حضرت است ; یعنی: <ذلک النبأ من أنباء الغیب>.

5_ پیامبر ( ص ) پیش از نزول قرآن ، از خصوصیات و حقایق داستان یوسف ( ع ) اطلاعی نداشت .

و ما کنت لدیهم إذ أجمعوا أمرهم

ص: 137

جمله <ما کنت لدیهم> (نزد آنان نبودی) کنایه از بی خبر بودن پیامبر(ص) از داستان یوسف(ع) است.

95- چاه قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 10 - 5

5_ چاه پیشنهاد شده از طرف لاوی جهت افکندن یوسف ( ع ) ، چاهی مشخص و مورد نظر بوده است .

ألقوه فی غی_بت الجب

ظاهر آن است که <ال> در <الجب> عهد ذهنی و اشاره به چاهی معهود می باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 19 - 1

1_ کاروانی در اطراف چاهی که یوسف ( ع ) در آن بود ، منزل گزیدند و مأمور تهیه آب را به سوی آن چاه روانه کردند .

و جاءت سیّاره فأرسلوا واردهم

<وارد> به کسی که برای تهیه آب بر سر چاه ، نهر و مانند آن می رود ، گفته می شود.

96- حسابرسی طراح قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 24 - 9

9 - تهدید شدن سازندگان < افک > به محاکمه ای سخت در قیامت و آشکار شدن توطئه های پنهانی آنان با شهادت غیر قابل انکار اعضا و جوارح خود آنها

إنّ الذین یرمون المحصن_ت . .. یوم تشهد علیهم ألسنتهم ... بما کانوا یعملون

برداشت یاد شده، بر این اساس است که این آیه از جمله آیات مربوط به ماجرای <افک> باشد.

97- حق طلبان و قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 7 - 6

6_ تنها جویندگان حقیقت و پژوهشگران وادی معرفت ، به نشانه های ربوبیت خدا و علم و حکمت او در داستان یوسف پی خواهند برد .

لقد کان فی یوسف و إخوته ءای_ت للسائلین

ص: 138

بدیهی است که داستان یوسف(ع) و برادرانش، حاوی آیات و نشانه هاست ، چه پرسشگری باشد یا نباشد. بنابراین حرف لام در <للسائلین> لام انتفاع است و <للسائلین> گویای این است که پرسشگران و محققان ، از آن داستان سود می برند.

98- حکمت خدا در قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 7 - 6

6_ تنها جویندگان حقیقت و پژوهشگران وادی معرفت ، به نشانه های ربوبیت خدا و علم و حکمت او در داستان یوسف پی خواهند برد .

لقد کان فی یوسف و إخوته ءای_ت للسائلین

بدیهی است که داستان یوسف(ع) و برادرانش، حاوی آیات و نشانه هاست ، چه پرسشگری باشد یا نباشد. بنابراین حرف لام در <للسائلین> لام انتفاع است و <للسائلین> گویای این است که پرسشگران و محققان ، از آن داستان سود می برند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 100 - 30

30_ سرگذشت یوسف ( ع ) ( خروج او از زندان ، پایان فراق او با بستگان و . . . ) بر اساس تدبیر عالمانه و حکیمانه خداوند رقم می خورد .

إن ربی لطیف لما یشاء إنه هو العلیم الحکیم

99- حیات ماهی قصه موسی(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 61 - 5،6

5- ماهیِ بی جانِ همراه موسی ( ع ) ، در مجمع البحرین زنده شده و در مسیری تونل مانند ، در آب دریا فرو رفت .

نسیا حوتهما فاتّخذ سبیله فی البحر سربًا

فاعل <اتخذ> ضمیری است که به <حوت> بازمی گردد. استناد فعل به ماهی ظهور در آن دارد که ماهی بی جان، جان دار شده است. <سرب> به معنای نفق و سوراخ (تونل) است و در آیه حال برای <سبیل> است; یعنی، راهی تونل مانند را در دریا در پیش گرفت.

6- < عن أبی عبداللّه ( ع ) قال : . . . أرسل ( أی موسی ) إلی یوشع إنّی قد ابتلیت فاصنع لنا زاداً وانطلق بنا ، و اشتری حوتاً . . .ثمّ شواه ثمّ حمله فی مکتل . . . فقطرت قطره من السماء فی المکتل فاضطرب الحوت ثمّ جعل یَثِبُ من المکتل إلی البحر قال : و هو قوله : < واتّخذ سبیله فی البحر سرباً > ;

از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: . .. موسی به یوشع پیام فرستاد: <من، در معرض آزمایش قرار گرفتم. برای ما توشه راه فراهم ساز و به همراه ما بیا!>. یوشع، یک ماهی خرید ... و آن را بریان کرد و در زنبیل نهاد... سپس قطره آبی از آسمان در زنبیل

ص: 139

چکید و ماهی به جنب وجوش آمد و از زنبیل به دریا پرید و این سخن خدا است که فرمود: واتّخذ سبیله فی البحر سرباً>.

100- خرابی دیوار قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 77 - 8

8- موسی و خضر ( ع ) در آبادی ، با دیواری مواجه شدند که در حال سقوط و خرابی بود .

فوجدا فیها جدارًا یرید أن ینقضّ

<إنقضاض> از ماده <قضض> به معنای <از هم پاشیدن> است (قاموس). به کار بردن فعل <یرید> که نوعاً در باره موجودات دارای اختیار به کار می رود، نوعی استعاره است; یعنی، به قدری دیوار در معرض افتادن بود که گویا خود بر خرابی و از هم پاشیدگی تصمیم گرفته است .

101- خشکی نخل قصه مریم(س)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 25 - 2

2- نخلی که مریم ( س ) در کنار آن وضع حمل نمود ، میوه نداشت .

و هزّی إلیک بجذع النخله تس_قط علیک رطبًا جنیًّا

جمله <تساقط علیک. ..> گویای امتنان بر مریم(س) است، نه خبر از اثر طبیعی تکان دادن درخت، چرا که این موضوع نیازی به راهنمایی نداشت; بنابراین، پس از تکان دادن درخت بود که خرمای آن پدیدار گشته و فرو می ریخت. اضافه شدن کلمه <جذع> به کلام و نیز اِسناد <تساقط> به <نخله>، خشک بودن درخت و خارق العاده بودن ریزش خرما را تأیید می کند.

102- خطر در کشتی قصه یونس(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 141 - 2

2 - وجود خطر برای کشتی حامل یونس ( ع ) و رفع آن ، با افکنده شدن یک نفر به دریا

إذ أبق إلی الفلک المشحون . فساهم فکان من المدحضین

103- خواسته های منازعان قصه داود(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 140

15 - ص - 38 - 22 - 6،10،11

6 - نزاع کنندگان و شاکیان ، از داوود خواستند که براساس حق و به دور از هرگونه افراط و ستمی درباره شان داوری کند .

فاحکم بیننا بالحقّ و لاتشطط

<شطط> در اصل به معنای تجاوز از حد و اندازه است و بیشترین کاربرد آن در معنای افراط، زیاده روی و ستم می باشد.

10 - نزاع کنندگان و شاکیان ، از داوود ( ع ) خواستار نمایاندن راه درست زندگی به آنان

و اهدنا إلی سواء الصرط

<سواء> در اصل به معنای وسط و میانه است. مقصود از آن در آیه شریفه، راه درست و میانه و به دور از افراط و تفریط در زندگی است.

11 - نزاع کنندگان و شاکیان ، از داوود ( ع ) خواستند که برای حل مشکلات و اختلافات اقتصادی آنها ، راه درست و میانه را به آنان بیاموزد .

و اهدنا إلی سواء الصرط

برداشت یاد شده براساس این دیدگاه است که درخواست هدایت به راه درست، ممکن است به موضوع مورد اختلافشان مربوط باشد که از موضوعات اقتصادی است.

104- خویشاوندی منازعان قصه داود(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 23 - 1

1 - وجود نسبت برادری میان دو فرد نزاع کننده و متخاصم در نزد داوود ( ع )

إنّ ه_ذا أخی

105- دعوای منازعان قصه داود(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 22 - 4،5

4 - نزاع کنندگان و شاکیان ، مسأله مورد اختلاف خود را نزد داوود ( ع ) مطرح کردند .

خصمان بغی بعضنا علی بعض

5 - نزاع کنندگان و شاکیان ، در حضور داوود ( ع ) مدعی متجاوز بودن یکی از آنان در حق دیگری بودند .

خصمان بغی بعضنا علی بعض

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 23 - 2،3،6

2 - طرح دعوا و نزاع در حضور داوود ( ع ) ، از سوی برادری که صاحب یک میش بود ، آغاز گردید .

ص: 141

إنّ ه_ذا أخی له تسع و تسعون نعجه

3 - طمع کردن برادر دارای 99 میش به تنها میش برادر خود ، ادعانامه برادر شاکی به حضور داوود ( ع )

و لی نعجه وحده فقال أکفلنیها

تعبیر <أکفلنیها> (کفالت آن را به من واگذار) کنایه از بخشش و هدیه کردن است; یعنی، این یک میش را به من هدیه کن.

6 - ادعای مالک تنها میش ، مبنی بر مغلوب شدنش در گفت وگو با برادر دارای 99 میش ، در گرفتن حق خود

و عزّنی فی الخطاب

<عزّنی فی الخطاب>; یعنی، او در گفتوگو با من، مرا مغلوب ساخت و من از عهده بحث با او برای گرفتن حقّم برنمی آیم و تو ای داوود مرا یاری کن.

106- ذکر قصه آدم(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - اسراء - 17 - 61 - 1

1- ماجرای سجده ملائکه در برابر آدم و نافرمانی ابلیس ، شایسته یاد و یادآوری است

و إذ قلنا للمل_ئکه اسجدوا لأدم فسجدوا إلاّ إبلیس

برداشت فوق، مبتنی بر این نکته است که <إذ> متعلق به <اذکر> و یا <اذکروا> مقدّر باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 50 - 1

1- سرگذشت سجده ملائکه در برابر آدم و تمرّد ابلیس ، عبرت آموز و شایان توجه است .

و إذ قلنا للمل_ئکه اسجدوا لأدم

<إذ> ظرف برای فعل مقدر مانند <اُذکر> است; یعنی: <یاد کن زمانی را که . ..>. فرمان خداوند به پیامبر(ص) و یا آحاد مردم در مورد یاد کردن داستان سجده برای آدم، گویای سازنده بودن این یادآوری و عبرت آموزی آن است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 116 - 1

1 - داستان سجده فرشتگان بر آدم و امتناع ابلیس ، سرگذشتی درخور توجه و درس آموزی

و إذ قلنا للمل_ئکه اسجدوا

<إذ> مفعول فعل محذوف است و به قرینه آیات مشابه، آن فعل <اذکر> (فراگیر و به خاطر داشته باش) می باشد.

107- ذکر قصه ابراهیم(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 142

10 - مریم - 19 - 41 - 1

1- پیامبراکرم ( ص ) وظیفه دار یاد کردن سرگذشت ابراهیم ( ع ) در قرآن

واذکر فی الکت_ب إبرهیم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 45 - 1

1 - یادآوری سرگذشت ابراهیم ، اسحاق و یعقوب ( علیهم السلام ) ، توصیه خداوند به پیامبر ( ص )

و اذکر عب_دنا إبرهیم و إسح_ق و یعقوب

108- ذکر قصه ادریس(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 56 - 1

1- خداوند ، پیامبر ( ص ) را به یادکردن سرگذشت ادریس ( ع ) در قرآن فرمان داد .

واذکر فی الکت_ب إدریس

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 85 - 2

2- سرگذشت اسماعیل ، ادریس و ذوالکفل ( ع ) و صبر و شکیبایی آنان ، درس آموز و شایسته یاد و یادآوری است .

و إسم_عیل . .. کلّ من الص_برین

برداشت یاد شده مبتنی براین است که نصب <اسماعیل> به وسیله عامل مقدری چون <أذکر> یا <أذکروا> باشد.

109- ذکر قصه اسحاق(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 45 - 1

1 - یادآوری سرگذشت ابراهیم ، اسحاق و یعقوب ( علیهم السلام ) ، توصیه خداوند به پیامبر ( ص )

و اذکر عب_دنا إبرهیم و إسح_ق و یعقوب

110- ذکر قصه اسماعیل صادق الوعد(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 143

10 - مریم - 19 - 54 - 1

1- پیامبراکرم ( ص ) مأمور یادکرد سرگذشت اسماعیل صادق الوعد در قرآن

واذکر فی الکت_ب إسم_عیل

درباره این که اسماعیل مذکور در این آیه، آیا فرزند ابراهیم(ع) است یا شخصی دیگر، بین مفسران دو نظر وجود دارد که هر کدام به ادله ای تمسک جسته اند. این نام در قرآن به صورت مطلق بر فرزند ابراهیم(ع) اطلاق شده و در این جا نیز قرینه جدی بر این که اسماعیل <صادق الوعد> شخص دیگری است وجود ندارد.

111- ذکر قصه اسماعیل(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 85 - 2

2- سرگذشت اسماعیل ، ادریس و ذوالکفل ( ع ) و صبر و شکیبایی آنان ، درس آموز و شایسته یاد و یادآوری است .

و إسم_عیل . .. کلّ من الص_برین

برداشت یاد شده مبتنی براین است که نصب <اسماعیل> به وسیله عامل مقدری چون <أذکر> یا <أذکروا> باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 48 - 1

1 - یادآوری سرگذشت اسماعیل ، الیسع و ذاالکفل ( علیهم السلام ) ، توصیه خداوند به پیامبر ( ص )

و اذکر إسم_عیل و الیسع و ذاالکفل

112- ذکر قصه الیسع(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 48 - 1

1 - یادآوری سرگذشت اسماعیل ، الیسع و ذاالکفل ( علیهم السلام ) ، توصیه خداوند به پیامبر ( ص )

و اذکر إسم_عیل و الیسع و ذاالکفل

113- ذکر قصه ایوب(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 83 - 1

1- سرگذشت ایوب ( ع ) و نیایش او با خدا ، درس آموز و سزاوار یاد ویادآوری است .

ص: 144

و أیّوب إذ نادی ربّه

برداشت یاد شده مبتنی براین است که نصب <أیّوب> به وسیله عامل مقدری، چون <أذکر> یا <أذکروا> باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 43 - 11

11 - بازگشت و دو چندان شدن خانواده ایوب ( ع ) ، مایه تذکر و بیداری صاحبان خرد ناب

و وهبنا له أهله . .. رحمه منّا و ذکری لأُولی الألب_ب

<لُب> به معنای عقل خالص و خرد ناب است (مفردات راغب).

114- ذکر قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 60 - 4

4- تلاش موسی ( ع ) برای یافتن خضر ( ع ) ، واقعه ای درخور یادآوری و توجّه است .

و إذ قال موسی لفتیه لاأبرح

<إذ> مفعول برای <اُذکر> در تقدیر است.

115- ذکر قصه داود(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 78 - 1

1- داستان داوود و سلیمان ، شایسته یاد و یادآوری است .

و داود و سلیم_ن إذ یحکمان فی الحرث

برداشت یاد شده مبتنی براین است که <داود> مفعولٌ به برای فعل مقدری، چون <اذکر> باشد (البته با حذف مضافی مانند <خبر>); یعنی، به یاد آور خبر داوود و سلیمان را.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 17 - 4

4 - توصیه خداوند به پیامبراسلام مبنی بر یادآوری سرگذشت داوود پیامبر ، در دوران سخت رسالت خود

واذکر عبدنا داود

ص: 145

116- ذکر قصه ذوالکفل(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 85 - 2

2- سرگذشت اسماعیل ، ادریس و ذوالکفل ( ع ) و صبر و شکیبایی آنان ، درس آموز و شایسته یاد و یادآوری است .

و إسم_عیل . .. کلّ من الص_برین

برداشت یاد شده مبتنی براین است که نصب <اسماعیل> به وسیله عامل مقدری چون <أذکر> یا <أذکروا> باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 48 - 1

1 - یادآوری سرگذشت اسماعیل ، الیسع و ذاالکفل ( علیهم السلام ) ، توصیه خداوند به پیامبر ( ص )

و اذکر إسم_عیل و الیسع و ذاالکفل

117- ذکر قصه زکریا(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 89 - 1

1- داستان زکریا و فرزند خواهی او ، درس آموز و شایسته یاد و یادآوری است .

و زکریّا إذ نادی

برداشت یاد شده مبتنی بر این است که نصب <زکریّا> به عامل مقدری چون <أذکر> یا <أذکروا> باشد.

118- ذکر قصه سلیمان(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 78 - 1

1- داستان داوود و سلیمان ، شایسته یاد و یادآوری است .

و داود و سلیم_ن إذ یحکمان فی الحرث

برداشت یاد شده مبتنی براین است که <داود> مفعولٌ به برای فعل مقدری، چون <اذکر> باشد (البته با حذف مضافی مانند <خبر>); یعنی، به یاد آور خبر داوود و سلیمان را.

119- ذکر قصه عیسی(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 146

10 - مریم - 19 - 16 - 1

1- توجه ویژه به آیات سرگذشت مریم و تشریح داستان تولد عیسی در قرآن ، وظیفه ای الهی بر عهده پیامبر ( ص )

واذکر فی الکت_ب مریم

<اذکر> خطاب به پیامبر(ص) است. آن حضرت بدون دستور خاص نیز آیات نازل شده را در قرآن بیان می کرد. هدف از تأکید بر ذکر این آیات، بیان اهمیت ماجرای بارداری مریم به عیسی و تأثیر عمیق آن در جامعه آن روز است.

120- ذکر قصه لوط(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 54 - 2

2 - رسالت لوط و مبارزات او با زشت کرداری های قومش ، شایان یاد و یادآوری

و لوطًا إذ قال لقومه

برداشت یاد شده بدان احتمال است که <لوطاً> مفعول <اذکر> باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - عنکبوت - 29 - 28 - 3

3 - سرگذشت لوط ( ع ) ، در مبارزه بر ضد فحشا ، پندآموز و شایسته یاد و یادآوری است .

و لوطًا إذ قال

<لوطاً> احتمال دارد که عطف به آیه چهارده باشد و احتمال دارد که مفعول فعل مقدّر <اذکر> باشد. بنابر احتمال دوم، نکته بالا قابل استفاده است.

121- ذکر قصه مریم(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 16 - 1

1- توجه ویژه به آیات سرگذشت مریم و تشریح داستان تولد عیسی در قرآن ، وظیفه ای الهی بر عهده پیامبر ( ص )

واذکر فی الکت_ب مریم

<اذکر> خطاب به پیامبر(ص) است. آن حضرت بدون دستور خاص نیز آیات نازل شده را در قرآن بیان می کرد. هدف از تأکید بر ذکر این آیات، بیان اهمیت ماجرای بارداری مریم به عیسی و تأثیر عمیق آن در جامعه آن روز است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 91 - 1

1- داستان حضرت مریم و پاک دامنی و فرزنددار شدن او ، درس آموز و شایسته یاد و یادآوری است .

ص: 147

و التی أحصنت فرجها فنفخنا فیها

برداشت یاد شده مبتنی بر این است که <التی> منصوب به عامل مقدری چون <أذکر> یا <أذکروا> باشد.

122- ذکر قصه موسی(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - ابراهیم - 14 - 6 - 1،2

1- پیامبر ( ص ) ، موظف به یادآوری سرگذشت موسی ( ع ) و قومش و به خاطر سپردن آن

و إذ قال موسی لقومه

برداشت فوق مبتنی بر این است که فعل <اذکر> قبل از <إذ> مقدر باشد. بنابراین، آیه خطاب به پیامبر(ص) و بیان وظیفهء آن حضرت است.

2- سرگذشت موسی ( ع ) و قومش ، درس آموز و شایسته به خاطر سپردن

و إذ قال موسی لقومه

اینکه خداوند پیامبر(ص) را موظف به یادآوری سرگذشت حضرت موسی(ع) کرده است، حکایت از اهمیت و سودمندی آن دارد و شایسته است انسانها آن را به خاطر بسپارند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 60 - 4

4- تلاش موسی ( ع ) برای یافتن خضر ( ع ) ، واقعه ای درخور یادآوری و توجّه است .

و إذ قال موسی لفتیه لاأبرح

<إذ> مفعول برای <اُذکر> در تقدیر است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 51 - 1

1- پیامبراکرم ( ص ) وظیفه دار یادکرد سرگذشت حضرت موسی در قرآن

واذکر فی الکت_ب موسی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 9 - 2

2 - تاریخ زندگی موسی ( ع ) و حوادث آن ، درس آموز و شایان توجه و تأمل برای رهبران و مبلغان دین است .

و هل اتیک حدیث موسی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 10 - 1

ص: 148

1 - سرگذشت مبارزه موسی ( ع ) با فرعونیان ، شایان توجه و درس آموزی

و إذ نادی ربّک موسی

واژه <إذ> در محل نصب و مفعول برای فعل محذوف است; یعنی، <واذکر إذ نادی. ..> فرمان الهی مبنی بر به خاطر آوردن سرگذشت موسی بیانگر حقیقت یاد شده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 7 - 1

1 - سرگذشت موسی و خانواده اش در وادی طور ، شایان ذکر و یادآوری

إذ قال موسی لأهله

<إذ> اسم زمان در محل نصب و مفعولٌ به برای فعل محذوف است; یعنی، <اذکر إذ قال موسی لأهله. ..; زمانی را که موسی به کسانش گفت... به یادآور>.

123- ذکر قصه نوح(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 76 - 2

2- داستان حضرت نوح ، داستانی درس آموز و شایسته یاد و یادآوری است .

و نوحًا إذ نادی

برداشت یاد شده مبتنی براین است که <نوحاً> مفعول برای فعل مقدر (هم چون <اذکر> یا <اذکروا>) باشد.

124- ذکر قصه یعقوب(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 45 - 1

1 - یادآوری سرگذشت ابراهیم ، اسحاق و یعقوب ( علیهم السلام ) ، توصیه خداوند به پیامبر ( ص )

و اذکر عب_دنا إبرهیم و إسح_ق و یعقوب

125- ذکر قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

16 - غافر - 40 - 34 - 1

1 - مؤمن آل فرعون برای بیدار کردن مردم و انصراف آنان از قتل موسی ( ع ) ، سرگذشت یوسف پیامبر رایادآور شد .

ص: 149

أتقتلون رجلاً . .. إنّی أخاف علیکم ... و لقد جاءکم یوسف

126- ذکر قصه یونس(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 87 - 1

1- ماجرای ذاالنون ( یونس ( ع ) ) ، درس آموز و شایسته یاد و یادآوری است .

و ذاالنون إذ ذهب

برداشت یاد شده مبتنی براین است که نصب <ذا النون> به وسیله عامل مقدری چون <أذکر> یا <أذکروا> باشد. گفتنی است که <النون> به معنای ماهی است و <ذاالنون> لقب برای یونس(ع) است; به این مناسبت که او مدتی در شکم ماهی قرار داشت.

127- ربوبیت خدا در قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 7 - 6

6_ تنها جویندگان حقیقت و پژوهشگران وادی معرفت ، به نشانه های ربوبیت خدا و علم و حکمت او در داستان یوسف پی خواهند برد .

لقد کان فی یوسف و إخوته ءای_ت للسائلین

بدیهی است که داستان یوسف(ع) و برادرانش، حاوی آیات و نشانه هاست ، چه پرسشگری باشد یا نباشد. بنابراین حرف لام در <للسائلین> لام انتفاع است و <للسائلین> گویای این است که پرسشگران و محققان ، از آن داستان سود می برند.

128- رنگ چشمه قصه ذوالقرنین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 86 - 2

2- ذوالقرنین ، با رسیدن به انت های خشکی های غرب ، آبی گل آلود و تیره رنگ را فراروی خویش دید .

حتّی إذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فی عین حمئه

<حمئه> یعنی دارای <حمأه> به <گل سیاه بدبو> گفته می شود. (کتاب العین)

129- روش نقل قصه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 150

18 - قمر - 54 - 17 - 6

6 - نقل داستان ها و واقعیت های تاریخی ، در قالبی آسان و ساده ، دارای تأثیری فزون تر در خاطره توده ها *

کذّبت قبلهم قوم نوح . .. و لقد یسّرنا القرءان

در صورتی که <لقد یسّرنا. ..> نظر به نقل داستان قوم نوح داشته باشد، مطلب بالا استفاده می شود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - قمر - 54 - 22 - 6

6 - نقل داستان های و واقعیت های تاریخی ، در قالبی ساده و آسان ، دارای تأثیری فزون تر در خاطر توده ها

کذّبت عاد . .. و لقد یسّرنا القرءان

در صورتی که <و لقد یسّرنا. ..> نظر به نقل داستان قوم عاد داشته باشد، مطلب بالا استفاده می شود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - قمر - 54 - 32 - 6

6 - نقل داستان ها و واقعیت های تاریخی ، در قالبی ساده و آسان ، دارای تأثیری فزون تر در خاطر توده ها

کذّبت ثمود بالنّذر . .. و لقد یسّرنا القرءان للذّکر فهل من مدّکر

برداشت یاد شده در صورتی است که <لقد یسّرنا. ..> نظر به نقل داستان قوم ثمود داشته باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - قمر - 54 - 40 - 6

6 - نقل داستان ها و واقعیت های تاریخی ، در قالبی ساده و آسان دارای تأثیری فزون تر در خاطر توده ها

کذّبت قوم لوط بالنّذر . .. و لقد یسّرنا القرءان للذّکر فهل من مدّکر

در صورتی که <لقد یسّرنا. ..> نظر به نقل داستان قوم لوط داشته باشد، مطلب بالا استفاده می شود.

130- زمینه فراموشی قصه انبیا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 45 - 4

4 - گذشت زمان و انقراض نسل های پیشین ، باعث از میان رفتن خاطرات پیامبران ، کتاب های آسمانی ، شرایع الهی و محروم شدن مردم عصر بعثت از آنها شد .

و ل_کنّا أنشأنا قرونًا فتطاول علیهم العمر

ص: 151

131- زیان کشتزار قصه داود(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 78 - 5

5- داوود و سلیمان ( ع ) ، در تطبیق و چگونگی پیاده کردن حکم خدا در باره خسارت مزرعه تلف شده به وسیله گوسفندان ، اختلاف نظر داشتند .

و داود و سلیم_ن إذ یحکمان فی الحرث إذ نفشت فیه غنم القوم و کنّا لحکمهم ش_هدین

نوع مفسران برآنند که <ففهّمناها> می رساند که خداوند نظر سلیمان را تأیید کرد. از سوی دیگر، جمله های <کنّا لحکمهم شاهدین> و <و کلاًّ آتینا حکماً و علماً> می فهماند که نظر هر دو براساس نظارت، حکم و علم الهی بوده است. جمع میان این دو سخن، به این است که بگوییم: اختلاف آن دو در حکم الهی نبود; بلکه در تطبیق و چگونگی پیاده کردن آن بود.

132- زیان کشتزار قصه سلیمان(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 78 - 5

5- داوود و سلیمان ( ع ) ، در تطبیق و چگونگی پیاده کردن حکم خدا در باره خسارت مزرعه تلف شده به وسیله گوسفندان ، اختلاف نظر داشتند .

و داود و سلیم_ن إذ یحکمان فی الحرث إذ نفشت فیه غنم القوم و کنّا لحکمهم ش_هدین

نوع مفسران برآنند که <ففهّمناها> می رساند که خداوند نظر سلیمان را تأیید کرد. از سوی دیگر، جمله های <کنّا لحکمهم شاهدین> و <و کلاًّ آتینا حکماً و علماً> می فهماند که نظر هر دو براساس نظارت، حکم و علم الهی بوده است. جمع میان این دو سخن، به این است که بگوییم: اختلاف آن دو در حکم الهی نبود; بلکه در تطبیق و چگونگی پیاده کردن آن بود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 79 - 1

1- حکم و داوری سلیمان ( ع ) در باره خسارت مزرعه تلف شده به وسیله گوسفندان ، با الهام خداوند بود .

ففهّمن_ها سلیم_ن

<فا> در <ففهّمنا> برای تعقیب است و ضمیر <ها> به حکومت (قضاوت) بازمی گردد; یعنی، در مشاوره و داوری داوود و سلیمان(ع) حکم واقعی را به سلیمان فهماندیم.

133- زیبایی قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 3 - 4،5

4_ داستان یوسف ( ع ) بهترین و زیباترین داستان

ص: 152

نحن نقصّ علیک أحسن القصص

5_ خداوند ، داستان یوسف را با بهترین و زیباترین بیان نقل کرده و گزارش داده است .

نحن نقصّ علیک أحسن القصص

134- سردی آتش قصه ابراهیم(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 69 - 1

1- آتش به فرمان خداوند ، بر ابراهیم ( ع ) سرد و سلامت ( مطبوع و بی آسیب ) گردید .

قلنا ی_نار کونی بردًا و سل_مًا علی إبرهیم

فرمان خداوند به سلامت شدن آتش بر ابراهیم(ع)، می تواند اشاره به این نکته باشد که نه تنها آتش باید بر آن حضرت سرد باشد و او را نسوزاند; بلکه سردی آن به گونه ای و به اندازه ای باشد که کاملاً مطبوع، دلپذیر و بی آسیب باشد.

135- سرزمین مورچگان قصه سلیمان(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 18 - 2

2 - قرار داشتن سرزمین مورچگان ، در منطقه ای پایین تر از منطقه اطراف آن

أتوا علی واد النمل

واژه <علی> برای استعلا به کار می رود. بنابراین <علی واد النمل> بیانگر این نکته است که منطقه اطراف سرزمین مورچگان مشرف بر آن بود و سرزمین مورچگان پایین تر از آن قرار داشت.

136- سرنوشت ماهی قصه موسی(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 63 - 4،5،6

4- همسفر موسی از بازگویی سرگذشت ماهی ، برای موسی ( ع ) ، در مدّت استراحت شان در مجمع البحرین ، غفلت کرد .

قال أرءیت إذ أوینا إلی الصخره فإنّی نسیت الحوت

<صخره> به معنای <تخته سنگ بزرگ> است. <أوینا إلی الصخره> یعنی: <برای استراحت، در کنار آن صخره، جای گرفته بودیم.>.

5- همسفر موسی ، در پی درخواست تهیه چاشت از جانب موسی ( ع ) ، ماجرای رفتن ماهی به دریا را به یادآورد .

ءاتنا غداءنا . .. قال أرءیت ... فإنّی نسیت الحوت

ص: 153

6- خدمت کار موسی ، غفلت خود را از یادآوری ماجرای ماهی به موسی ( ع ) ، ناشی از نفوذ شیطان در خود دانست .

و ما أنسنیه إلاّ الشیطن أن أذکره

137- سوراخ کشتی قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 71 - 4،5،6،8

4- خضر ( ع ) پس از سوار شدن بر کشتی ، در بدنه آن شکافی ایجاد کرد که سرنشنیان آن در خطر غرق شدن قرار گرفتند .

حتّی إذا رکبا فی السفینه خرقها

<خرق> به معنای <شکافتن و دریدن> است.

5- موسی ( ع ) از عملکرد خضر ( ع ) در شکافتن بدنه کشتی ، شگفت زده شد و به او اعتراض کرد .

قال أخرقتها لتغرق أهلها

6- اقدام خضر به سوراخ کردن کشتی ، دور از چشم سرنشینان کشتی بوده است .

خرقها قال أخرقتها لتغرق أهلها

روشن است که اگر سوراخ کردن کشتی، در دید مردم قرار داشت، خضر(ع)، مورد اعتراض آن ها قرار می گرفت و مانع او می شدند. از این که تنها، موسی(ع)اعتراض کرده، چنین بر می آید که این کار، از چشم دیگران به دور بوده است .

8- آسیب رساندن خضر ( ع ) به کشتی ، امری بس ناروا و غیرقابل توجیه در نظر موسی ( ع ) بود .

لقد جئت شیئًا إمرًا

<إمر> به معنای <منکَر عظیم> و نیز <منکَر عجیب> آمده است. (لسان العرب).

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 72 - 3

3- خضر ( ع ) با بیان آگاه نبودن موسی ( ع ) به راز معیوب ساختن کشتی ، پندار وی را در مورد انگیزه آن کار ، تخطئه کرد .

أخرقتها لتغرق أهلها . .. ألم أقل إنّک لن تستطیع معی صبرًا

138- شاکران و قصه قوم سبا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - سبأ - 34 - 19 - 12

12 - قصه مردم سبا و فروپاشی کامل آنان در پی کفران نعمت های الهی ، دربردارنده آیات خدا برای صبرپیشگان شکرگزار است .

إنّ فی ذلک لأی_ت لکلّ صبّار شکور

ص: 154

139- شدت آتش قصه ابراهیم(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 68 - 2

2- آتشی که ابراهیم ( ع ) در آن افکنده شد ، آتشی انبوه و شدید بود .

قالوا حرّقوه

<تحریق> (مصدر <حرّقوه>) و مبالغه در <حرق> (سوزاندن) است; یعنی، سوزاندن بسیار و شدید.

140- شرایط حُسن قصه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 111 - 4

4_ عبرت آموز بودن داستان ، از شرایط حسن آن داستان است .

نحن نقص علیک أحسن القصص . .. لقد کان فی قصصهم عبره

خداوند در مقدمه داستان یوسف(ع) بیان داشت که آن داستان نیکوترین داستان است و در پایان هدف از آن را عبرت و پند دانست. بنابراین حسن یک داستان از نظر قرآن به این است که مایه عبرت باشد.

141- شهر قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 77 - 2،5

2- موسی و خضر ( ع ) در مسیر حرکت و سفر خویش ، به یک آبادی رسیدند و با اهل آن ملاقات کردند .

فانطلقا حتّی إذا أتیا أهل قریه

در این که چه شهری در مسیر موسی و خضر(ع) قرار داشته، احتمالات گوناگونی ارائه شده است. از جمله آن ها شهر <ناصره> است که در ساحل دریا قرار داشته است این وجه را مجمع البیان از امام صادق (ع) روایت کرده است.

5- مردم شهری که موسی و خضر ( ع ) به آن وارد شدند ، مردمی دور از خوی مهمان دوستی و غریب نوازی ، دور بودند .

فأبوا أن یضیّفوهما

142- شیوع قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 11 - 5

5 - انتشار وسیع ماجرای < افک > ، در میان مسلمانان صدر اسلام

ص: 155

إنّ الذین جاءو بالإفک عصبه منکم لاتحسبوه شرًّا لکم بل هو خیر لکم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 14 - 8

8 - توطئه < افک > چنان تأثیر عمیقی داشت که مسلمانان را به خود مشغول کرده و تنها موضوع سخن هر مجلس و محفل گشته بود .

لمسّکم فی ما أفضتم فیه

مطلب یاد شده از به کارگیری واژه <افاضه> _ که به معنای سخن گفتن بسیار درباره موضوعی و انتشار آن است _ استفاده می شود. گفتنی است که خطاب در <مسّکم> و <أفضتم> به عموم مسلمانان است و این نشان می دهد که شایعه <افک>، در میان همه مسلمانان مدینه پیچیده بود و آنان را به خود مشغول کرده بود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 15 - 2،3

2 - ماجرای < افک > ، علی رغم این که مستقیماً هتک حریم پیامبر ( ص ) محسوب می شد ، مردم آن را ساده انگاشته و خوش باورانه به دامن زدن و گسترش آن پرداختند .

إذ تلقّونه بألسنتکم و تقولون بأفواهکم ما لیس به علم و تحسبونه هیّنًا

3 - ماجرای < افک > ، شایعه فراگیر و زبانزد عموم مردم شده بود .

إذ تلقّونه بألسنتکم و تقولون بأفواهکم

143- صابران و قصه قوم سبا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - سبأ - 34 - 19 - 12

12 - قصه مردم سبا و فروپاشی کامل آنان در پی کفران نعمت های الهی ، دربردارنده آیات خدا برای صبرپیشگان شکرگزار است .

إنّ فی ذلک لأی_ت لکلّ صبّار شکور

144- طراح قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 11 - 17

17 - طراح و گرداننده اصلی ماجرای < افک > یک تن بود .

والذی تولّی کبره منهم له عذاب عظیم

طبق نظر بیشتر مفسران، طراح و گرداننده اصلی ماجرای <افک>، فردی به نام عبداللّه بن ابی سلول بود (مجمع البیان).

ص: 156

145- طمع منازعان قصه داود(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 23 - 3

3 - طمع کردن برادر دارای 99 میش به تنها میش برادر خود ، ادعانامه برادر شاکی به حضور داوود ( ع )

و لی نعجه وحده فقال أکفلنیها

تعبیر <أکفلنیها> (کفالت آن را به من واگذار) کنایه از بخشش و هدیه کردن است; یعنی، این یک میش را به من هدیه کن.

146- ظلم پادشاه قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 79 - 7،8

7- در زمان وقوع داستان موسی و خضر ( ع ) ، حکومتی ستم گر و غاصب وجود داشته است .

و کان وراءهم ملک یأخذ کلّ سفینه غصبًا

<وراء> به هر مکان مستور و پوشیده ای گر چه روبه رو باشد، اطلاق می گردد. (قاموس) بنابراین، سلطان غاصب، یا پشت سر مساکین و در تعقیب کشتی داران بوده است و یا در پیش روی آنان بوده آن ها در مسیر خود با او برخورد می کردند.

8- مقارن با وقوع داستان موسی و خضر ( ع ) ، پادشاهی ، کلّیه کشتی های سالم را در آن منطقه ، مصادره می کرد .

و کان وراءهم ملک یأخذ کلّ سفینه غصبًا

مراد از <کلّ سفینه> _ به قرینه <أن أعیبها> <کلّ سفینه صالحه> بوده است.

147- عاقلان و قصه ایوب(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 43 - 11

11 - بازگشت و دو چندان شدن خانواده ایوب ( ع ) ، مایه تذکر و بیداری صاحبان خرد ناب

و وهبنا له أهله . .. رحمه منّا و ذکری لأُولی الألب_ب

<لُب> به معنای عقل خالص و خرد ناب است (مفردات راغب).

148- عبرت آموزی قصه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 157

8 - یوسف - 12 - 111 - 4

4_ عبرت آموز بودن داستان ، از شرایط حسن آن داستان است .

نحن نقص علیک أحسن القصص . .. لقد کان فی قصصهم عبره

خداوند در مقدمه داستان یوسف(ع) بیان داشت که آن داستان نیکوترین داستان است و در پایان هدف از آن را عبرت و پند دانست. بنابراین حسن یک داستان از نظر قرآن به این است که مایه عبرت باشد.

149- عبرت از قصه آدم(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - اعراف - 7 - 27 - 4

4 _ سرگذشت آدم و حوا و فریب خوردنشان از شیطان، درس عبرتی برای همه انسانها

لا یفتننکم الشیطن کما أخرج أبویکم من الجنه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 50 - 1

1- سرگذشت سجده ملائکه در برابر آدم و تمرّد ابلیس ، عبرت آموز و شایان توجه است .

و إذ قلنا للمل_ئکه اسجدوا لأدم

<إذ> ظرف برای فعل مقدر مانند <اُذکر> است; یعنی: <یاد کن زمانی را که . ..>. فرمان خداوند به پیامبر(ص) و یا آحاد مردم در مورد یاد کردن داستان سجده برای آدم، گویای سازنده بودن این یادآوری و عبرت آموزی آن است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 116 - 1

1 - داستان سجده فرشتگان بر آدم و امتناع ابلیس ، سرگذشتی درخور توجه و درس آموزی

و إذ قلنا للمل_ئکه اسجدوا

<إذ> مفعول فعل محذوف است و به قرینه آیات مشابه، آن فعل <اذکر> (فراگیر و به خاطر داشته باش) می باشد.

150- عبرت از قصه ابراهیم(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 41 - 3

3- زندگی ابراهیم ( ع ) و خصوصیات او ، سازنده و درس آموز است .

واذکر فی الکت_ب إبرهیم

ص: 158

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 69 - 2

2 - سرگذشت ابراهیم ، ماجرایی مهم و شایان درس آموزی

و اتل علیهم نبأ إبرهیم

<نبأ> به ماجرایی گفته می شود که دارای فایده ای بزرگ باشد (مفردات راغب).

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 103 - 1

1 - سرگذشت ابراهیم و قوم او ، نشانه الهی و درس عبرتی بزرگ برای همه انسان ها

و اتل علیهم نبأ إبرهیم . .. إنّ فی ذلک لأیه

به کارگیری اسم اشاره بعید (ذلک) و نکره آوردن <آیه>، بیانگر آن است که ماجرای میان ابراهیم(ع) و قومش، از رخدادهای بسیار مهم تاریخ و در بردارنده آموزه های گرانسنگی برای انسان ها است. گفتنی است که واژه <آیه> در این جا معادل <عبره> می باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 45 - 2

2 - سرگذشت ابراهیم ، اسحاق و یعقوب ( علیهم السلام ) ، درس آموز و سازنده برای پیامبر ( ص ) و مؤمنان

و اذکر عب_دنا إبرهیم و إسح_ق و یعقوب

توصیه خداوند به پیامبر(ص)، مبنی بر یادآوری سرگذشت حضرت ابراهیم(ع) و. .. می تواند به منظور درس آموزی و سازندگی باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - زخرف - 43 - 26 - 2

2 - داستان مبارزه حضرت ابراهیم ( ع ) با شرک و بت پرستی ، داستانی زنده و درس آموز برای همیشه تاریخ

و إذ قال إبرهیم

کلمه <إذ> در محل نصب و مفعول به برای فعل محذوف است; یعنی، <واذکر إذ قال. ..>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - ذاریات - 51 - 24 - 1

1 - سرگذشت ابراهیم ( ع ) و میهمانان گرامی او ، شایان شنیدن و درس آموزی

هل أتیک حدیث ضیف إبرهیم المکرمین

ص: 159

151- عبرت از قصه ادریس(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 56 - 2

2- زندگی ادریس ( ع ) و خصوصیات او ، سازنده و درس آموز است .

واذکر فی الکت_ب إدریس

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 85 - 2

2- سرگذشت اسماعیل ، ادریس و ذوالکفل ( ع ) و صبر و شکیبایی آنان ، درس آموز و شایسته یاد و یادآوری است .

و إسم_عیل . .. کلّ من الص_برین

برداشت یاد شده مبتنی براین است که نصب <اسماعیل> به وسیله عامل مقدری چون <أذکر> یا <أذکروا> باشد.

152- عبرت از قصه اسحاق(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 45 - 2

2 - سرگذشت ابراهیم ، اسحاق و یعقوب ( علیهم السلام ) ، درس آموز و سازنده برای پیامبر ( ص ) و مؤمنان

و اذکر عب_دنا إبرهیم و إسح_ق و یعقوب

توصیه خداوند به پیامبر(ص)، مبنی بر یادآوری سرگذشت حضرت ابراهیم(ع) و. .. می تواند به منظور درس آموزی و سازندگی باشد.

153- عبرت از قصه اسماعیل(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 85 - 2

2- سرگذشت اسماعیل ، ادریس و ذوالکفل ( ع ) و صبر و شکیبایی آنان ، درس آموز و شایسته یاد و یادآوری است .

و إسم_عیل . .. کلّ من الص_برین

برداشت یاد شده مبتنی براین است که نصب <اسماعیل> به وسیله عامل مقدری چون <أذکر> یا <أذکروا> باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 48 - 2

2 - سرگذشت اسماعیل ، الیسع و ذاالکفل ( علیهم السلام ) ، درس آموز و سازنده برای پیامبراسلام ( ص ) و مؤمنان

و اذکر إسم_عیل و الیسع و ذاالکفل

ص: 160

توصیه خدا به پیامبر(ص) مبنی بر یادآوری سرگذشت اسماعیل(ع) و. ..، می تواند به منظور درس آموزی و سازندگی باشد.

154- عبرت از قصه اصحاب فیل

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - فیل - 105 - 1 - 7

7 - داستان اصحاب فیل و کیفر دیدن آنان ، حادثه ای عبرت آموز و شایسته تدبر

ألم تر کیف

155- عبرت از قصه الیاس(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 123 - 2

2 - سرگذشت الیاس پیامبر ، درس آموز و تسلی بخش برای پیامبراسلام و مؤمنان

و إنّ إلیاس لمن المرسلین

برداشت یاد شده به خاطر این نکته است که یادآوری سرگذشت الیاس(ع) و قوم او برای پیامبر(ص) و مؤمنان _ که در شرایط سخت مکه قرار داشتند و با مخالفت های مشرکان روبه رو بودند _ در واقع به منظور درس آموزی و دلداری آنان بوده است.

156- عبرت از قصه الیسع(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 48 - 2

2 - سرگذشت اسماعیل ، الیسع و ذاالکفل ( علیهم السلام ) ، درس آموز و سازنده برای پیامبراسلام ( ص ) و مؤمنان

و اذکر إسم_عیل و الیسع و ذاالکفل

توصیه خدا به پیامبر(ص) مبنی بر یادآوری سرگذشت اسماعیل(ع) و. ..، می تواند به منظور درس آموزی و سازندگی باشد.

157- عبرت از قصه انبیا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 111 - 1،2

1_ داستان پیامبران و امت های ایشان حاوی پند و مایه عبرت است .

لقد کان فی قصصهم عبره

ص: 161

<قصص> به معنای داستان است. ضمیر در <قصصهم> به <رسل> و نیز امتهای ایشان _ که از <من نشاء> و <القوم المجرمین> در آیه قبل استفاده می شود _ برمی گردد.

2_ تنها خردمندان از سرگذشت های پندآموز پیامبران بهره می گیرند و عبرت می آموزند .

لقد کان فی قصصهم عبره لأولی الألب_ب

روشن است که داستان پیامبران برای همگان می تواند عبرت باشد. بنابراین اختصاص دادن آن به خردمندان ، برای رساندن این حقیقت است که ایشان از داستان پیامبران درس می گیرند و دیگران محرومند.

158- عبرت از قصه اهل انطاکیه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - یس - 36 - 13 - 4

4 - داستان مردم < انطاکیه > ، داستانی مثال زدنی ، درس آموز و عبرت انگیز

و اضرب لهم مثلاً أصح_ب القریه

159- عبرت از قصه اهل ایله

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 163 - 5

5 _ توجه دادن یهودیان به فرجام شوم مخالفت با فرمان های الهی ، هدف از پرسش پیامبر ( ص ) از یهودیان درباره مردم ایله

و سئلهم عن القریه التی کانت حاضره البحر

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 164 - 11

11 _ داستان مناظره دو گروه پرهیزکننده از صید ماهی در میان یهودیان ( موعظه گران و تارکان نهی از منکر ) داستانی آموزنده و شایان به یاد داشتن . *

إذ قالت أمه منهم لم تعظون . .. قالوا معذره إلی ربکم

برداشت فوق مبتنی بر این است که <إذ قالت . .. > متعلق به فعل محذوف <اذکر> باشد.

160- عبرت از قصه ایوب(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 83 - 1

ص: 162

1- سرگذشت ایوب ( ع ) و نیایش او با خدا ، درس آموز و سزاوار یاد ویادآوری است .

و أیّوب إذ نادی ربّه

برداشت یاد شده مبتنی براین است که نصب <أیّوب> به وسیله عامل مقدری، چون <أذکر> یا <أذکروا> باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 41 - 2

2 - سرگذشت ایوب ( ع ) درس آموز و سازنده برای پیامبر ( ص ) و مؤمنان

و اذکر عبدنا أیّوب

توصیه خداوند به پیامبر(ص)، مبنی بر یاد کردن سرگذشت ایوب(ع) می تواند به منظور درس آموزی و سازندگی باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 43 - 11

11 - بازگشت و دو چندان شدن خانواده ایوب ( ع ) ، مایه تذکر و بیداری صاحبان خرد ناب

و وهبنا له أهله . .. رحمه منّا و ذکری لأُولی الألب_ب

<لُب> به معنای عقل خالص و خرد ناب است (مفردات راغب).

161- عبرت از قصه حبیب نجار

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - یس - 36 - 20 - 15

15 - داستان مؤمن انطاکیه ( حبیب نجار ) ، داستانی مثل زدنی و درس آموز

واضرب لهم مثلاً أصح_ب القریه . .. و جاء من أقصا المدینه رجل

برداشت یاد شده از آن جا است که آیات مربوط به حبیب نجار، به دنبال آیات مربوط به داستان مردم انطاکیه آمده و جزء آن می باشد.

162- عبرت از قصه حوا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - اعراف - 7 - 27 - 4

4 _ سرگذشت آدم و حوا و فریب خوردنشان از شیطان، درس عبرتی برای همه انسانها

لا یفتننکم الشیطن کما أخرج أبویکم من الجنه

ص: 163

163- عبرت از قصه داود(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 21 - 2

2 - ماجرای گروه شکایت کننده و متخاصم در نزد داوود ( ع ) ، درس آموز برای پیامبراسلام ( ص )

و هل أتی_ک نبؤا الخصم

از تشویق شدن پیامبر(ص) به مطالعه در این ماجرا، برداشت یاد شده استفاده می شود.

164- عبرت از قصه ذوالکفل(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 85 - 2

2- سرگذشت اسماعیل ، ادریس و ذوالکفل ( ع ) و صبر و شکیبایی آنان ، درس آموز و شایسته یاد و یادآوری است .

و إسم_عیل . .. کلّ من الص_برین

برداشت یاد شده مبتنی براین است که نصب <اسماعیل> به وسیله عامل مقدری چون <أذکر> یا <أذکروا> باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 48 - 2

2 - سرگذشت اسماعیل ، الیسع و ذاالکفل ( علیهم السلام ) ، درس آموز و سازنده برای پیامبراسلام ( ص ) و مؤمنان

و اذکر إسم_عیل و الیسع و ذاالکفل

توصیه خدا به پیامبر(ص) مبنی بر یادآوری سرگذشت اسماعیل(ع) و. ..، می تواند به منظور درس آموزی و سازندگی باشد.

165- عبرت از قصه زکریا(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 89 - 1

1- داستان زکریا و فرزند خواهی او ، درس آموز و شایسته یاد و یادآوری است .

و زکریّا إذ نادی

برداشت یاد شده مبتنی بر این است که نصب <زکریّا> به عامل مقدری چون <أذکر> یا <أذکروا> باشد.

166- عبرت از قصه سلیمان(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 164

15 - ص - 38 - 31 - 3

3 - ماجرای سان دیدن سلیمان ( ع ) از اسب های خود ، ماجرایی آموزنده و مهم

إذ عرض علیه بالعشیّ الص_فن_ت الجیاد

از توصیه خداوند به پیامبر(ص) مبنی بر یادآوری داستان سان دیدن سلیمان(ع) از اسبان خود، برداشت یاد شده به دست می آید.

167- عبرت از قصه شعیب(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 190 - 1

1 - سرگذشت شعیب ( ع ) و مردم ایکه ، شایان اندیشه و دربردارنده درس عبرتی بزرگ برای دیگران

إنّ فی ذلک لأیه

کلمه <ذلک> به ماجرای میان شعیب(ع) و مردم ایکه اشاره دارد. <آیه> در این جا معادل <عبره> و نکره آمدن آن برای تفخیم است. بنابراین <إنّ فی ذلک لأیه>; یعنی، به راستی در این ماجرا، درس عبرتی بزرگ وجود دارد.

168- عبرت از قصه عیسی(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - زخرف - 43 - 57 - 6

6 - یادکرد داستان عیسی ( ع ) در قرآن ، اقدامی هدایتگرانه و مثلی درس آموز

و لمّا ضرب ابن مریم مثلاً

با توجه به کاربرد واژه <مَثَل> _ که داستان عیسی(ع) را به عنوان نمونه و سمبل ذکر کرده است _ برداشت بالا به دست می آید.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - صف - 61 - 6 - 3

3 - داستان رسالت عیسی ( ع ) و بر خورد بنی اسرائیل با آن حضرت ، دربردارنده درس های سازنده و عبرت آموز

و إذ قال عیسی ابن مریم . .. فلمّا جاءهم بالبیّن_ت قالوا ه_ذا سحر مبین

169- عبرت از قصه فرعون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 3 - 7

7 - داستان موسی و فرعون ، دربردارنده درس عبرت برای انسان های مؤمن و حق پذیر

ص: 165

نتلوا علیک من نبإِ موسی و فرعون بالحقّ لقوم یؤمنون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

16 - غافر - 40 - 24 - 11

11 - داستان فرعون ، هامان و قارون ، عبرت آموز و نمونه ای از سرگذشت انسان های بدفرجام و نابودشده

أَوَلم یسیروا فی الأرض فینظروا کیف کان ع_قبه الذین کانوا من قبلهم . .. فأخذهم ال

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - نازعات - 79 - 26 - 5

5 - شکست نهایی فرعون در مبارزه با موسی ( ع ) ، درس عبرتی برای مخالفان پیامبر ( ص ) و منکران معاد

إنّ فی ذلک لعبره لمن یخشی

نقل داستان موسی(ع) و فرعون _ پس از بیان شبهات منکران معاد و نیز خطاب به پیامبر(ص) با جمله <هل أتاک. ..> _ بیانگر این است که مراد از توصیف داستان مزبور به عبرت، تهدید منکران معاد و مخالفان پیامبر(ص) است که چه بسا آنان نیز در نهایت، همچون فرعون به عذاب الهی گرفتار شوند.

170- عبرت از قصه فرعونیان

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 67 - 1

1 - سرگذشت موسی و فرعونیان ، آیتی بزرگ ، شایان تفکر و عبرت آموز

إنّ فی ذلک لأیه

<ذلک> اشاره به ماجرای میان موسی(ع) و فرعون دارد. <آیه> نیز در این جا معادل <عبره> و نکره آمدن آن برای تفخیم است. بنابراین جمله <إنّ فی ذلک لأیه>; یعنی، به راستی در این ماجرا عبرتی بزرگ وجود دارد.

171- عبرت از قصه قارون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

16 - غافر - 40 - 24 - 11

11 - داستان فرعون ، هامان و قارون ، عبرت آموز و نمونه ای از سرگذشت انسان های بدفرجام و نابودشده

أَوَلم یسیروا فی الأرض فینظروا کیف کان ع_قبه الذین کانوا من قبلهم . .. فأخذهم ال

ص: 166

172- عبرت از قصه قوم ثمود

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - حاقه - 69 - 8 - 3

3 - ترغیب خداوند ، به مطالعه سرگذشت تکذیب گرانی همچون قوم عاد و ثمود و درس آموزی از آن

فهل تری لهم من باقیه

مطلب یاد شده، از تعبیر <فهل تری> استفاده می شود.

173- عبرت از قصه قوم عاد

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - حاقه - 69 - 8 - 3

3 - ترغیب خداوند ، به مطالعه سرگذشت تکذیب گرانی همچون قوم عاد و ثمود و درس آموزی از آن

فهل تری لهم من باقیه

مطلب یاد شده، از تعبیر <فهل تری> استفاده می شود.

174- عبرت از قصه قوم نوح

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - حاقه - 69 - 12 - 1

1 - غرق شدن قوم نوح و نجات مؤمنان ، ماجرایی درس آموز و پنددهنده

لنجعلها لکم تذکره

175- عبرت از قصه لوط(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 174 - 1

1 - نجات لوط ( ع ) و خاندانش _ به جز همسر وی _ و هلاکت قوم زشت کردارش ، آیتی بزرگ و عبرت آموز برای دیگران

إنّ فی ذلک لأیه

<ذلک> به جریان نجات لوط(ع) و کسان وی و نیز هلاکت قوم فساد پیشه اش اشاره دارد. <آیه> در این جا معادل <عبره> است و نکره آمدن آن برای بیان عظمت واقعه و درسی می باشد که در آن نهفته است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 167

14 - عنکبوت - 29 - 28 - 3

3 - سرگذشت لوط ( ع ) ، در مبارزه بر ضد فحشا ، پندآموز و شایسته یاد و یادآوری است .

و لوطًا إذ قال

<لوطاً> احتمال دارد که عطف به آیه چهارده باشد و احتمال دارد که مفعول فعل مقدّر <اذکر> باشد. بنابر احتمال دوم، نکته بالا قابل استفاده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 133 - 2

2 - سرگذشت لوط پیامبر ، درس آموز و تسلی بخش پیامبراسلام و مؤمنان

و إنّ لوطًا لمن المرسلین

یادآوری سرگذشت لوط(ع) برای پیامبراسلام و مؤمنان در شرایط دشوار مکه، بیانگر مطلب یادشده است.

176- عبرت از قصه مریم(س)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 91 - 1

1- داستان حضرت مریم و پاک دامنی و فرزنددار شدن او ، درس آموز و شایسته یاد و یادآوری است .

و التی أحصنت فرجها فنفخنا فیها

برداشت یاد شده مبتنی بر این است که <التی> منصوب به عامل مقدری چون <أذکر> یا <أذکروا> باشد.

177- عبرت از قصه موسی(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 51 - 2

2- تاریخ زندگی موسی ( ع ) و خصوصیات او ، درس آموز و سازنده است .

واذکر فی الکت_ب موسی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 9 - 2

2 - تاریخ زندگی موسی ( ع ) و حوادث آن ، درس آموز و شایان توجه و تأمل برای رهبران و مبلغان دین است .

و هل اتیک حدیث موسی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 168

13 - شعراء - 26 - 10 - 1

1 - سرگذشت مبارزه موسی ( ع ) با فرعونیان ، شایان توجه و درس آموزی

و إذ نادی ربّک موسی

واژه <إذ> در محل نصب و مفعول برای فعل محذوف است; یعنی، <واذکر إذ نادی. ..> فرمان الهی مبنی بر به خاطر آوردن سرگذشت موسی بیانگر حقیقت یاد شده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 67 - 1

1 - سرگذشت موسی و فرعونیان ، آیتی بزرگ ، شایان تفکر و عبرت آموز

إنّ فی ذلک لأیه

<ذلک> اشاره به ماجرای میان موسی(ع) و فرعون دارد. <آیه> نیز در این جا معادل <عبره> و نکره آمدن آن برای تفخیم است. بنابراین جمله <إنّ فی ذلک لأیه>; یعنی، به راستی در این ماجرا عبرتی بزرگ وجود دارد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 3 - 7

7 - داستان موسی و فرعون ، دربردارنده درس عبرت برای انسان های مؤمن و حق پذیر

نتلوا علیک من نبإِ موسی و فرعون بالحقّ لقوم یؤمنون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - ذاریات - 51 - 38 - 1

1 - سرگذشت موسی ( ع ) و رسالت او در هدایت فرعون ، آیتی الهی و درس آموز

و فی موسی إذ أرسلن_ه إلی فرعون

عبارت <و فی موسی> عطف بر جمله <ترکنا فیها آیه> است; یعنی، <و فی قصه موسی آیه>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - صف - 61 - 5 - 1

1 - داستان گفتوگوی موسی ( ع ) با قوم خویش و آزار های آنان نسبت به آن حضرت ، دربردارنده درس های سازنده و عبرت آموز

و إذ قال موسی لقومه ی_قوم لم تؤذوننی

فرمان الهی به یاد کرد گفتوگوی موسی(ع) با قومش و. ..، نشانه مشتمل بودن آن بر درس های سازنده برای امت اسلام است. ضمناً باید توجه داشت که کلمه <إذ> در <إذ قال>، مفعول برای فعل محذوف (اُذکر) است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - نازعات - 79 - 15 - 1،2

1 - سرگذشت موسی ( ع ) ، قابل دقت و مایه عبرت حتی برای پیامبر ( ص )

هل أتیک حدیث موسی

ص: 169

<حدیث>; یعنی، خبر. (لسان العرب)

2 - خداوند ، برانگیزاننده همگان به آگاهی از داستان موسی ( ع ) و عبرت گیری از آن

هل أتیک حدیث موسی

استفهام در <هل أتاک. ..> برای ترغیب به شنیدن پاسخ است. نقل داستان موسی(ع) در قرآن، نشانه آن است که گرچه ضمیر <هل أتاک> در خطاب به پیامبر(ص) به کار رفته است; ولی مراد گزارش سرگذشت موسی(ع) به تمام مردم است.

178- عبرت از قصه نوح(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 76 - 2

2- داستان حضرت نوح ، داستانی درس آموز و شایسته یاد و یادآوری است .

و نوحًا إذ نادی

برداشت یاد شده مبتنی براین است که <نوحاً> مفعول برای فعل مقدر (هم چون <اذکر> یا <اذکروا>) باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 121 - 1

1 - نجات نوح ( ع ) و پیروانش و هلاکت کفرپیشگان قوم وی ، آیتی بزرگ و عبرت آموز برای دیگران

إنّ فی ذلک لأیه و ما کان أکثرهم مؤمنین

<ذلک> به جریان نجات نوح(ع) و پیروان وی و نیز هلاکت قوم کفرپیشه وی اشاره دارد. <آیه> در این جا مرادف <عبره> می باشد و نکره آمدن آن بیانگر عظمت آن است.

179- عبرت از قصه هامان

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

16 - غافر - 40 - 24 - 11

11 - داستان فرعون ، هامان و قارون ، عبرت آموز و نمونه ای از سرگذشت انسان های بدفرجام و نابودشده

أَوَلم یسیروا فی الأرض فینظروا کیف کان ع_قبه الذین کانوا من قبلهم . .. فأخذهم ال

180- عبرت از قصه هود(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 139 - 5

ص: 170

5 - سرگذشت هود ( ع ) و قوم عاد ، آیتی بزرگ و عبرت آموز برای دیگران

فکذّبوه فأهلکن_هم إنّ فی ذلک لأیه

واژه <ذلک> اشاره دارد به: نصیحت های هود(ع) و هشدارهای وی به عادیان، تأثیر ناپذیری آنان، تکذیب رسالت او و سرانجام هلاکت آنان به اراده خداوند. گفتنی است که کلمه <آیه> در اصل، به معنای نشانه است و در این جا معنایی معادل <عبره> دارد و نکره آمدن آن برای تفخیم و بیانگر وجود مایه های بزرگ عبرت در داستان هود و عادیان است.

181- عبرت از قصه یعقوب(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 45 - 2

2 - سرگذشت ابراهیم ، اسحاق و یعقوب ( علیهم السلام ) ، درس آموز و سازنده برای پیامبر ( ص ) و مؤمنان

و اذکر عب_دنا إبرهیم و إسح_ق و یعقوب

توصیه خداوند به پیامبر(ص)، مبنی بر یادآوری سرگذشت حضرت ابراهیم(ع) و. .. می تواند به منظور درس آموزی و سازندگی باشد.

182- عبرت از قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 111 - 3

3_ سرگذشت یوسف ( ع ) و برادرانش سرگذشتی آموزنده و مایه عبرت است .

لقد کان فی قصصهم عبره

می توان گفت ضمیر در <قصصهم> به یوسف(ع) و برادران او و تمام کسانی که در داستان یوسف(ع) نظیر زلیخا نقش داشته اند باز می گردد. بر این اساس دلالت جمله <لقد کان...> بر برداشت فوق صریح تر و روشن تر است.

183- عبرت از قصه یونس(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 87 - 1

1- ماجرای ذاالنون ( یونس ( ع ) ) ، درس آموز و شایسته یاد و یادآوری است .

و ذاالنون إذ ذهب

برداشت یاد شده مبتنی براین است که نصب <ذا النون> به وسیله عامل مقدری چون <أذکر> یا <أذکروا> باشد. گفتنی است که <النون> به معنای ماهی است و <ذاالنون> لقب برای یونس(ع) است; به این مناسبت که او مدتی در شکم ماهی قرار داشت.

ص: 171

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 139 - 2

2 - سرگذشت یونس پیامبر ، درس آموز و تسلی بخش پیامبراسلام و ایمان آورندگان به آن حضرت

و إنّ یونس لمن المرسلین

برداشت بالا، به خاطر این نکته است که یادآوری سرگذشت یونس(ع) و قومش، برای پیامبر و مؤمنان _ که در شرایط سخت مکه قرار داشتند و با مخالفت های مشرکان روبه رو بودند _ در واقع به منظور درس آموزی و دلداری به آنان است.

184- عدالت قاضی قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 27 - 3

3_ داور ماجرای یوسف ( ع ) و زلیخا ، شخصی فرزانه ، کاردان و عادل بود .

و شهد شاهد . .. و هو من الص_دقین

پی بردن به حقیقت ماجرا با نحوه پارگی پیراهن ، دلالت بر هوشیاری و کاردانی داور دارد ، و از آن جایی که حق را ، علی رغم خویشی با زلیخا کتمان نکرد ، عدالت و حق پویی او به خوبی روشن می شود.

185- عذاب توطئه گران قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 23 - 8

8 - دستور قطع ارتباط با توطئه گران < افک > و تهدید آنان به عذاب بزرگ از سوی خداوند

إنّ الذین یرمون المحصن_ت . .. لهم عذاب عظیم

برداشت فوق، بر این اساس است که آیه یاد شده، از جمله آیات مربوط به ماجرای <افک> باشد.

186- عذاب طراح قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 11 - 16

16 - خداوند ، طراح و گرداننده اصلی ماجرای < افک > را به عذاب بزرگ تهدید کرد .

والذی تولّی کبره منهم له عذاب عظیم

<کبر> به معنای معظم شیء و قسمت عمده هر چیزی است و مرجع ضمیر <کبره>، <افک> است. بر این اساس معنای آیه

ص: 172

چنین می شود: <کسی که متولی و عهده دار قسمت عمده ماجرای افک می باشد...> و مقصود از آن، عامل اصلی و طراح این ماجرا است.

187- عزیز مصر و قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 26 - 7

7_ عزیز مصر در ماجرای یوسف ( ع ) و زلیخا ، پیشداوری نکرد و از تصمیم گیری عجولانه خودداری نمود .

قالت . .. قال هی رودتنی عن نفسی و شهد شاهد من أهلها

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 28 - 1،7،8،13

1_ عزیز مصر برای کشف حقیقت ماجرای یوسف و زلیخا ، شخصاً به بررسی و مشاهده پیراهن و نحوه پارگی آن پرداخت .

فلما رءا قمیصه قُدّ من دُبر

ظاهر این است که ضمیر در <رأی> به عزیزمصر برگردد.

7_ عزیز مصر ، به دام انداختن یوسف ( ع ) را برای کام جویی ، از مکر های زنانه زلیخا شمرد .

إنه من کیدکنّ

محتمل است ضمیر در <إنه> به حقیقتی که از جمله <غلّقت الأبواب . ..> استفاده می شود ، ارجاع داده شود. برداشت فوق ، بر اساس این احتمال است.

8_ عزیز مصر ، پیشدستی زلیخا در متهم ساختن یوسف ( ع ) و تعیین کیفر برای او را ، از مکر های زلیخا شمرد .

قالت ما جزاء من أراد بأهلک سوءًا . .. إنه من کیدکنّ

برداشت فوق، ناظر به این احتمال است که ضمیر در <إنه . ..> به معنایی که از <قالت ما جزاء ...> در آیه 25 استفاده می شود ، برگردد و آن معنا ، پیشدستی کردن زلیخا برای محقّ جلوه دادن خویش و گنه کار نشان دادن طرف مقابل است.

13_ عدالت و انصاف عزیز مصر ، در قضاوت و ابلاغ نظر خویش در ماجرای یوسف ( ع ) و زلیخا

فلما رءا قمیصه . .. قال إنه من کیدکنّ إن کیدکنّ عظیم

188- علم خدا در قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 7 - 6

6_ تنها جویندگان حقیقت و پژوهشگران وادی معرفت ، به نشانه های ربوبیت خدا و علم و حکمت او در داستان یوسف پی خواهند برد .

لقد کان فی یوسف و إخوته ءای_ت للسائلین

ص: 173

بدیهی است که داستان یوسف(ع) و برادرانش، حاوی آیات و نشانه هاست ، چه پرسشگری باشد یا نباشد. بنابراین حرف لام در <للسائلین> لام انتفاع است و <للسائلین> گویای این است که پرسشگران و محققان ، از آن داستان سود می برند.

189- غارتگری پادشاه قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 79 - 1

1- هدف خضر ( ع ) از اقدام به معیوب ساختن کشتی ، نجات دادن آن از غارت و مصادره سلطان غاصب بود .

أمّا السفینه . .. فأردت أن أعیبها ... یأخذ کلّ سفینه غصبًا

190- غفلت از تعالیم قصه اصحاب کهف

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 22 - 12

12- برخی مردم ، از پیام اصلی ماجرای اصحاب کهف ، غفلت کرده و به ابعاد فرعی و کم فائده آن می پردازند .

سیقولون ثل_ثه . .. قل ربّی أعلم بعدتهم

191- فرار ماهی قصه موسی(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 61 - 5،6

5- ماهیِ بی جانِ همراه موسی ( ع ) ، در مجمع البحرین زنده شده و در مسیری تونل مانند ، در آب دریا فرو رفت .

نسیا حوتهما فاتّخذ سبیله فی البحر سربًا

فاعل <اتخذ> ضمیری است که به <حوت> بازمی گردد. استناد فعل به ماهی ظهور در آن دارد که ماهی بی جان، جان دار شده است. <سرب> به معنای نفق و سوراخ (تونل) است و در آیه حال برای <سبیل> است; یعنی، راهی تونل مانند را در دریا در پیش گرفت.

6- < عن أبی عبداللّه ( ع ) قال : . . . أرسل ( أی موسی ) إلی یوشع إنّی قد ابتلیت فاصنع لنا زاداً وانطلق بنا ، و اشتری حوتاً . . .ثمّ شواه ثمّ حمله فی مکتل . . . فقطرت قطره من السماء فی المکتل فاضطرب الحوت ثمّ جعل یَثِبُ من المکتل إلی البحر قال : و هو قوله : < واتّخذ سبیله فی البحر سرباً > ;

از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: . .. موسی به یوشع پیام فرستاد: <من، در معرض آزمایش قرار گرفتم. برای ما توشه راه فراهم ساز و به همراه ما بیا!>. یوشع، یک ماهی خرید ... و آن را بریان کرد و در زنبیل نهاد... سپس قطره آبی از آسمان در زنبیل چکید و ماهی به جنب وجوش آمد و از زنبیل به دریا پرید و این سخن خدا است که فرمود: واتّخذ سبیله فی البحر سرباً>.

ص: 174

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 63 - 2،3،10،11

2- ماهیِ همراه موسی و یوشع ، در مجمع البحرین ، در آب دریا فرو غلتید و از دسترس آنان دور شد .

واتخذ سبیله فی البحر عجبًا

3- حرکت ماهی بی جان به سمت دریا و فرو رفتن در آن ، از چشم موسی ( ع ) پنهان مانده ، ولی خدمت کارِ وی آن را دیده بود .

أرءیت إذ أوینا إلی الصخره فإنّی نسیت الحوت . .. أن أذکره

<أن أذکره>، بدل برای ضمیر مفعولی در <ما أنسانیه> است و مفاد جمله این است که شیطان، ذکر ماجرای ماهی را برای تو، از یاد من برد. این گفته نشان می دهد که یوشع، ماجرای ماهی را می دانست، ولی موسی(ع) از آن خبر نداشت.

10- فرو غلتیدن ماهی و حرکت آن در آب _ در نظر همسفر موسی _ به گونه ای غیرعادی و عجیب بوده است .

واتخذ سبیله فی البحر عجبًا

11- < عن أبی جعفر ( ع ) و أبی عبداللّه ( ع ) قال : إنّه لما کان من أمر موسی الذی کان أعطی مکتل فیه حوت مملّح قیل له : ه_ذا یدلّک علی صاحبک عند عین مجمع البحرین . . . فانطلق الفتی یغسل الحوت فی العین فاضطرب الحوت فی یده حتّی خدشه فانفلت و نسیه الفتی ;

از امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) روایت شده: آن گاه که از کار موسی(ع) گذشت آنچه در زندگی او پیش آمد، زنبیلی به او داده شد که در آن یک ماهی نمک زده بود. به وی گفته شد: <این ماهی، تو را به صاحب ات، نزد چشمه ای در محل تلاقی دو دریا، راهنمایی می کند ... پس آن جوانی که همراه موسی(ع) بود، رفت که ماهی را در آن چشمه بشوید، ماهی در دست او به حرکت درآمد تا این که به او خراش وارد کرد و از چنگ او درآمد (و رفت) و جوان آن را فراموش کرد>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 64 - 1

1- مسأله ماهی و حرکت غیرعادی آن در آب ، نشانه ای برای جایگاه ملاقات موسی و خضر ( ع ) بود .

قال ذلک ما کنّا نبغ

<بغی> به معنای <طلب> است و <ذلک ما کنّا نبغ> یعنی: <آنچه پیوسته در طلب او بودیم، همان علامت و نشانه است. >. یاء <نبغی> _ در پایان سخن موسی(ع) _ به منظور تخفیف کلام، حذف شده است.

192- فرجام قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 11 - 8

8 - توطئه < افک > ، در نهایت با افشا شدن نیت و انگیزه بدخواهان و برملا شدن چهره کریه آنان ، به نفع مسلمانان به پایان رسید .

إنّ الذین جاءو بالإفک . .. لاتحسبوه شرًّا لکم بل هو خیر لکم

ص: 175

193- فضایل قاضی قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 27 - 3

3_ داور ماجرای یوسف ( ع ) و زلیخا ، شخصی فرزانه ، کاردان و عادل بود .

و شهد شاهد . .. و هو من الص_دقین

پی بردن به حقیقت ماجرا با نحوه پارگی پیراهن ، دلالت بر هوشیاری و کاردانی داور دارد ، و از آن جایی که حق را ، علی رغم خویشی با زلیخا کتمان نکرد ، عدالت و حق پویی او به خوبی روشن می شود.

194- فقر مالکان کشتی قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 79 - 2

2- کشتی سوراخ شده به دست خضر ( ع ) ، در مالکیت گروهی از محرومان بود و تنها وسیله ارتزاق آنان به شمار می آمد .

فکانت لمسکین یعملون فی البحر

195- فلسفه بازسازی دیوار قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 82 - 1،4،6

1- خضر ( ع ) علّت اقدام به بازسازی دیوار فرسوده را برای موسی ( ع ) تشریح کرد .

و أمّا الجدار . .. ما فعلته عن أمری

4- هدف خضر ( ع ) از ترمیم دیوار فرسوده ، محفوظ داشتن گنج نهاده شده در زیر آن برای دو یتیم ساکن در شهر بود .

و أمّا الجدار فکان لغل_مین یتیمین فی المدینه و کان تحته کنز لهما

6- صالح بودن پدر ، عامل حمایت خضر ( ع ) از منافع فرزندان یتیم او بود .

و أمّا الجدار فکان لغل_مین یتیمین . .. و کان أبوهما ص_لحًا

جمله <و کان أبوهما صالحاً> نشانِ علّت تعمیر دیوار است.

196- فلسفه بیان قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 176

8 - یوسف - 12 - 103 - 4

4_ خداوند با بیان مکر برادران یوسف علیه وی ، تسلّی دهنده پیامبر ( ص ) بر مخالفت مردمان با وی

إذ أجمعوا أمرهم و هم یمکرون. و ما أکثر الناس و لو حرصت بمؤمنین

برداشت فوق، مقتضای ارتباط میان <ما أکثر الناس . ..> با خصوص مکر برادران یوسف علیه وی (و هم یمکرون) است و به این نکته اشاره دارد که: ای پیامبر! آنان که فرزندان یعقوب پیامبر بودند با پدر و برادرشان آن گونه رفتار کردند، پس مبادا از ایمان نیاوردن مردم اندوهگین باشی و خود را مقصر پنداری چرا که عموم مردم حق ناپذیرند.

197- فلسفه ذکر قصه عیسی(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - زخرف - 43 - 57 - 6

6 - یادکرد داستان عیسی ( ع ) در قرآن ، اقدامی هدایتگرانه و مثلی درس آموز

و لمّا ضرب ابن مریم مثلاً

با توجه به کاربرد واژه <مَثَل> _ که داستان عیسی(ع) را به عنوان نمونه و سمبل ذکر کرده است _ برداشت بالا به دست می آید.

198- فلسفه ذکر قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 7 - 4

4_ پیدایش سؤالهایی درباره علم و حکمت خداوند و امتیازات یوسف ( ع ) ، باعث طرح داستان یوسف ( ع ) در قرآن

إن ربک علیم حکیم. لقد کان فی یوسف و إخوته ءای_ت للسائلین

199- فلسفه سوراخ کشتی قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 79 - 1،13

1- هدف خضر ( ع ) از اقدام به معیوب ساختن کشتی ، نجات دادن آن از غارت و مصادره سلطان غاصب بود .

أمّا السفینه . .. فأردت أن أعیبها ... یأخذ کلّ سفینه غصبًا

13- عملکرد خضر ( ع ) در مورد کشتی ، مصداقی از تقدیم اهم ، به هنگام مزاحمت آن با امری مهم است .

و أمّا السفینه فکانت لمسکین . .. یأخذ کلّ سفینه غصبًا

ص: 177

200- فلسفه قتل نوجوان قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 74 - 11

11- < عن أبی عبداللّه : . . . بینما العالم یمشی مع موسی إذا هم بغلام یلعب قال : < فوکزه العالم ، فقتله . فقال له موسی : < أقتلت نفساً زکیه بغیر نفس لقد جئت شیئاً نکراً ؟ > . قال : < فأدخل العالم یده فاقتلع کتفه فإذا علیه مکتوب : کافر مطبوع ;

از امام صادق(ع) روایت شده: . .. آن گاه که عالم (خضر) با موسی(ع) می رفت، ناگاه، به پسری برخوردند که بازی می کرد. امام فرمود: <پس آن عالم، مشتی بر وی زد و او را کشت. موسی(ع) به او گفت: <أقتلت نفساً زکیه بغیر نفس...؟>. امام فرمود: <پس آن عالم، دست برد و کتف پسر را بیرون آورد که بر آن نوشته شده بود <کافر مطبوع>.(کافری که مهر کفر بر او زده شده است)>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 80 - 1

1- هدف خضر ( ع ) از قتل نوجوان ، مصون داشتن پدر و مادر وی از کفر و طغیان بود .

و أمّا الغل_م . .. فخشینا أن یرهقهما طغی_نًا و کفرًا

<إرهاق> یعنی: <وادار ساختن کسی بر کاری که انجام آن برای او دشوار و طاقت فرسا است>. (قاموس).

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 81 - 1

1- هدف خضر ( ع ) از قتل نوجوان ، فراهم ساختن زمینه ای مناسب برای دستیابی پدر و مادر وی به فرزندی پاک تر و مهربان تر بود .

فأردنا أن یبدلهما ربّهما خیرًا منه زکوه و أقرب رحمًا

مراد از <زکاه> در آیه، طهارت و پاکی از گناه است و <رُحم> و <رحمت> به یک معنا است. گرچه خضر(ع) در این سخن، پاکی و مهربانی را برای نوجوان مقتول انکار نکرده است، ولی ممکن است به تناسب گفته موسی(ع) که نوجوان مقتول را <نفس زکیه> خواند، سخن خود را در قالب اسم تفضیل آورده است، لکن در حقیقت، نوجوان مقتول، یا فاقد رحمت و پاکی بوده و یا آینده او به گناه و بی رحمی می انجامید.

201- فلسفه قصه اصحاب کهف

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 9 - 6

6- تسلّی دادن به پیامبر ( ص ) و تسکین اندوه آن حضرت ، از اهداف بیان سرگذشت اصحاب کهف

أم حسبت أنّ أصح_ب الکهف و الرقیم کانوا من ءای_تنا عجبًا

<حسبت> خطاب به پیامبر(ص) است. سیاق آیات، اقتضا می کند که این آیه با آیات پیشین، به خصوص <لعلّک باخع نفسک> مرتبط باشد. از وجوه محتمل این است که یادآوری داستان اصحاب کهف و بیان ویژگی های آنان، ممکن است دارای این پیام باشد که مؤمنان حقیقی، گرچه اندک اند، ولی ارزشمند بوده و حضور آنان در برابر اکثریت کفرپیشه، مایه تسلّی خاطر است.

ص: 178

202- فلسفه قصه نوح(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 49 - 9

9_ از هدف های بیان سرگذشت نوح ( ع ) در قرآن ، ترغیب پیامبر ( ص ) و اهل ایمان به صبر و مقاومت است .

تلک من أنباء الغیب نوحیها إلیک . .. فاصبر إن الع_قبه للمتقین

خداوند، با تفریع جمله <إصبر. ..> به وسیله حرف <فاء> بر نقل داستان نوح(ع) ، به این نکته اشاره می کند که: مقصود از شرح ماجرای حضرت نوح (ع) ، قصه سرایی نیست; بلکه هدف از آن ، هدایت و تربیت مخاطبان قرآن می باشد.

203- فلسفه قصه های قرآن

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - انعام - 6 - 34 - 19

19 _ ذکر داستانهای انبیای پیشین در قرآن برای تسلی پیامبر(ص) و همچنین تأسی وی به آنان است.

و لقد کذبت . .. و لقد جاءک من نبإی المرسلین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 176 - 19

19 _ واداشتن آدمی به تفکر در فرجام و سرنوشت خویش ، از اهداف داستان های قرآن است .

فاقصص القصص لعلهم یتفکرون

204- فواید قصه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - ذاریات - 51 - 24 - 2

2 - لزوم استفاده از شیوه های مختلف تمثیلی و داستانی ، برای تفهیم حقایق به مردمان

إنّه لحقّ مثل ما أنّکم تنطقون . هل أتیک حدیث ضیف إبرهیم

برداشت یاد شده با توجه به این نکته است که خداوند در آیه قبل، از تمثیل و در این آیه از بیان سرگذشت میهمانان گرامی ابراهیم(ع) در جهت حقانیت وعده های خویش بهره جسته است.

ص: 179

205- فواید قصه ابراهیم(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - حجر - 15 - 51 - 2

2- ماجرای مهمانان حضرت ابراهیم ( فرشتگان ) و اطلاع از آن ، امری مهم و بسیار سودمند

و نبّئهم عن ضیف إبرهیم

<نبأ> به خبر مهم و بسیار سودمند گفته می شود (مفردات راغب).

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 49 - 4

4 - سرگذشت داوود ، سلیمان ، ایوب ، ابراهیم ، اسحاق ، یعقوب ، اسماعیل ، الیسع و ذاالکفل ( علیهم السلام ) ، مایه یاد و یادآوری انسان ها

و اذکر داود . .. سلیم_ن ... أیّوب ... إبرهیم و إسح_ق و یعقوب... إسم_عیل و الیسع

برداشت یاد شده از آن جا است که <ه_ذا> می تواند اشاره به مجموعه آیاتی باشد که درباره سرگذشت پیامبران یاد شده، سخن گفته است.

206- فواید قصه اسحاق(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 49 - 4

4 - سرگذشت داوود ، سلیمان ، ایوب ، ابراهیم ، اسحاق ، یعقوب ، اسماعیل ، الیسع و ذاالکفل ( علیهم السلام ) ، مایه یاد و یادآوری انسان ها

و اذکر داود . .. سلیم_ن ... أیّوب ... إبرهیم و إسح_ق و یعقوب... إسم_عیل و الیسع

برداشت یاد شده از آن جا است که <ه_ذا> می تواند اشاره به مجموعه آیاتی باشد که درباره سرگذشت پیامبران یاد شده، سخن گفته است.

207- فواید قصه اسماعیل(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 49 - 4

4 - سرگذشت داوود ، سلیمان ، ایوب ، ابراهیم ، اسحاق ، یعقوب ، اسماعیل ، الیسع و ذاالکفل ( علیهم السلام ) ، مایه یاد و یادآوری انسان ها

و اذکر داود . .. سلیم_ن ... أیّوب ... إبرهیم و إسح_ق و یعقوب... إسم_عیل و الیسع

برداشت یاد شده از آن جا است که <ه_ذا> می تواند اشاره به مجموعه آیاتی باشد که درباره سرگذشت پیامبران یاد شده، سخن

ص: 180

گفته است.

208- فواید قصه الیسع(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 49 - 4

4 - سرگذشت داوود ، سلیمان ، ایوب ، ابراهیم ، اسحاق ، یعقوب ، اسماعیل ، الیسع و ذاالکفل ( علیهم السلام ) ، مایه یاد و یادآوری انسان ها

و اذکر داود . .. سلیم_ن ... أیّوب ... إبرهیم و إسح_ق و یعقوب... إسم_عیل و الیسع

برداشت یاد شده از آن جا است که <ه_ذا> می تواند اشاره به مجموعه آیاتی باشد که درباره سرگذشت پیامبران یاد شده، سخن گفته است.

209- فواید قصه ایوب(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 49 - 4

4 - سرگذشت داوود ، سلیمان ، ایوب ، ابراهیم ، اسحاق ، یعقوب ، اسماعیل ، الیسع و ذاالکفل ( علیهم السلام ) ، مایه یاد و یادآوری انسان ها

و اذکر داود . .. سلیم_ن ... أیّوب ... إبرهیم و إسح_ق و یعقوب... إسم_عیل و الیسع

برداشت یاد شده از آن جا است که <ه_ذا> می تواند اشاره به مجموعه آیاتی باشد که درباره سرگذشت پیامبران یاد شده، سخن گفته است.

210- فواید قصه داود(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 49 - 4

4 - سرگذشت داوود ، سلیمان ، ایوب ، ابراهیم ، اسحاق ، یعقوب ، اسماعیل ، الیسع و ذاالکفل ( علیهم السلام ) ، مایه یاد و یادآوری انسان ها

و اذکر داود . .. سلیم_ن ... أیّوب ... إبرهیم و إسح_ق و یعقوب... إسم_عیل و الیسع

برداشت یاد شده از آن جا است که <ه_ذا> می تواند اشاره به مجموعه آیاتی باشد که درباره سرگذشت پیامبران یاد شده، سخن گفته است.

ص: 181

211- فواید قصه ذوالکفل(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 49 - 4

4 - سرگذشت داوود ، سلیمان ، ایوب ، ابراهیم ، اسحاق ، یعقوب ، اسماعیل ، الیسع و ذاالکفل ( علیهم السلام ) ، مایه یاد و یادآوری انسان ها

و اذکر داود . .. سلیم_ن ... أیّوب ... إبرهیم و إسح_ق و یعقوب... إسم_عیل و الیسع

برداشت یاد شده از آن جا است که <ه_ذا> می تواند اشاره به مجموعه آیاتی باشد که درباره سرگذشت پیامبران یاد شده، سخن گفته است.

212- فواید قصه سلیمان(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 49 - 4

4 - سرگذشت داوود ، سلیمان ، ایوب ، ابراهیم ، اسحاق ، یعقوب ، اسماعیل ، الیسع و ذاالکفل ( علیهم السلام ) ، مایه یاد و یادآوری انسان ها

و اذکر داود . .. سلیم_ن ... أیّوب ... إبرهیم و إسح_ق و یعقوب... إسم_عیل و الیسع

برداشت یاد شده از آن جا است که <ه_ذا> می تواند اشاره به مجموعه آیاتی باشد که درباره سرگذشت پیامبران یاد شده، سخن گفته است.

213- فواید قصه فرعون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 3 - 6

6 - داستان موسی و فرعون ، از فراز های بسیار مفید و شایان توجه تاریخ

نتلوا علیک من نبإِ موسی و فرعون

واژه <نبأ> در خبرهایی به کار می رود که دربردارنده فائده ای بزرگ و قابل توجّه باشد.

214- فواید قصه موسی(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 3 - 6

ص: 182

6 - داستان موسی و فرعون ، از فراز های بسیار مفید و شایان توجه تاریخ

نتلوا علیک من نبإِ موسی و فرعون

واژه <نبأ> در خبرهایی به کار می رود که دربردارنده فائده ای بزرگ و قابل توجّه باشد.

215- فواید قصه یعقوب(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 49 - 4

4 - سرگذشت داوود ، سلیمان ، ایوب ، ابراهیم ، اسحاق ، یعقوب ، اسماعیل ، الیسع و ذاالکفل ( علیهم السلام ) ، مایه یاد و یادآوری انسان ها

و اذکر داود . .. سلیم_ن ... أیّوب ... إبرهیم و إسح_ق و یعقوب... إسم_عیل و الیسع

برداشت یاد شده از آن جا است که <ه_ذا> می تواند اشاره به مجموعه آیاتی باشد که درباره سرگذشت پیامبران یاد شده، سخن گفته است.

216- قاضی قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 26 - 9،10،11

9_ داور ماجرای یوسف ( ع ) و زلیخا ، علی رغم خویشی او با زلیخا ، بی طرفی کامل را رعایت کرد ، و قضاوتی بر حق ارائه نمود .

و شهد شاهد من أهلها إن کان قمیصه قُدّ من قُبل

10_ داور ماجرای یوسف ( ع ) و زلیخا ، پیش از اظهار نظر خویش ، به پاره شدن پیراهن یوسف ( ع ) آگاه شد .

و شهد شاهد من أهلها إن کان قمیصه قُدّ

11_ داور ماجرای یوسف ( ع ) و زلیخا ، صداقت زلیخا و دروغ گویی یوسف ( ع ) را منوط به پاره شدن پیراهن یوسف ( ع ) از پیشِ رو دانست .

إن کان قمیصه قُدّ من قُبل فصدقت و هو من الکذبین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 27 - 1

1_ داور ماجرای یوسف ( ع ) و زلیخا ، کذب ادعای زلیخا و صداقت یوسف ( ع ) را منوط به پاره شدن پیراهن از پشتِ سر دانست .

و إن کان . .. و هو من الص_دقین

ص: 183

217- قتل نوجوان قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 74 - 4،11

4- خضر ( ع ) بی درنگ ، پس از مشاهده نوجوان ، او را به قتل رسانید .

حتّی إذا لقیا غل_مًا فقتله

ظاهر عطف به <فاء> در <فقتله> آن است که خضر(ع) بدون هیچ مقدمه ای، در پی برخورد با نوجوان، به کشتن او اقدام کرده است.

11- < عن أبی عبداللّه : . . . بینما العالم یمشی مع موسی إذا هم بغلام یلعب قال : < فوکزه العالم ، فقتله . فقال له موسی : < أقتلت نفساً زکیه بغیر نفس لقد جئت شیئاً نکراً ؟ > . قال : < فأدخل العالم یده فاقتلع کتفه فإذا علیه مکتوب : کافر مطبوع ;

از امام صادق(ع) روایت شده: . .. آن گاه که عالم (خضر) با موسی(ع) می رفت، ناگاه، به پسری برخوردند که بازی می کرد. امام فرمود: <پس آن عالم، مشتی بر وی زد و او را کشت. موسی(ع) به او گفت: <أقتلت نفساً زکیه بغیر نفس...؟>. امام فرمود: <پس آن عالم، دست برد و کتف پسر را بیرون آورد که بر آن نوشته شده بود <کافر مطبوع>.(کافری که مهر کفر بر او زده شده است)>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 75 - 4

4- خضر ( ع ) با اشاره به ناآگاهی موسی ( ع ) از انگیزه قتل نوجوان ، اعتراض وی را ناموجه دانست و آن را نشانه درستی شناخت خویش از کم طاقتی و بی صبری موسی ( ع ) خواند .

لقد جئت شیئًا نکرًا . قال ألم أقل لک إنّک لن تستطیع معی صبرًا

218- قرآن و قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 102 - 8،9

8_ جلسه توطئه و مکر برادران یوسف علیه او ، مخفی مانده ترین قسمت داستان یوسف ( ع ) تا پیش از نزول قرآن

إذ أجمعوا أمرهم و هم یمکرون

یاد کردن از این قسمت داستان یوسف (جلسه توطئه و مکر برادران علیه وی) پس از بیان اینکه داستان یوسف از اخبار غیبی است ، می تواند اشاره به این معنا باشد که این قسمت داستان از مخفی مانده ترین قسمتهای آن می باشد.

9_ بیان قرآن درباره مکر ها و توطئه های برادران یوسف ، زلیخا و هیأت حاکمه مصر علیه او ، دلیلی بس روشن بر وحی بودن و الهی بودن آن

ما کنت لدیهم إذ أجمعوا أمرهم و هم یمکرون

جمله <و ما کنت لدیهم. ..> به منزله تعلیل برای <ذلک من أنباء الغیب...> است.

ص: 184

219- قرعه در قصه یونس(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 141 - 1،7

1 - قرعه کشی یونس ( ع ) و سرنشینان کشتی ، برای به دریا افکنده شدن یک نفر از جمعشان

فساهم فکان من المدحضین

<ساهم> به معنای <قارع> (قرعه افکند) می باشد.

7 - < عن أبی جعفر ( ع ) قال : . . .إستهموا فی یونس لمّا رکب مع القوم فوقفت السفینه فی اللجّه . . . فوقع السهم علی یونس ثلاث مرّات . . . ;

از امام باقر(ع) روایت شده که فرمود: . ..در مورد یونس(ع) قرعه انداختند، آن هنگام که به همراه قوم بر کشتی سوار شد و کشتی در آب های متراکم متوقف گردید، ...و قرعه سه مرتبه به نام یونس اصابت کرد...>.

220- قصه آدم(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 31 - 1

1 - خداوند آدم ( ع ) را با استعداد فراگیری دانشهایی ویژه آفرید و تمامی حقایق و اسامی آنها را به وی آموخت .

و علّم ءادم الأسماء کلها

جمله <علّم آدم> عطف بر جمله ای مقدر است که به خاطر وضوحش در کلام آورده نشده است. آن جمله به قرینه <إنی جاعل ...> می تواند این گونه باشد: فخلق آدم جدیراً للخلافه و ...

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 33 - 1،2،5

1 - خداوند به آدم ( ع ) فرمان داد تا نام هر یک از حقایق هستی را برای فرشتگان بازگو کند .

قال یأدم أنبئهم بأسمائهم

2 - آدم ( ع ) ، نام های حقایق هستی را برای فرشتگان بیان کرد .

فلمّا أنبأهم بأسمائهم

5 - آدم ( ع ) ، آموزگار فرشتگان

یأدم أنبئهم بأسمائهم فلمّا أنبأهم بأسمائهم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 34 - 1،2،3

1 - خداوند پس از تعلیم حقایق هستی به آدم ( ع ) و اثبات لیاقت وی برای خلافت ، از فرشتگان خواست تا بر او سجده کنند .

و علّم ءادم الأسماء کلها . .. و إذ قلنا للملئکه اسجدوا لأدم

2 - همه فرشتگان پس از فرمان خدا ، بر آدم ( ع ) سجده کردند .

ص: 185

و إذ قلنا للملئکه اسجدوا لأدم فسجدوا

3 - ابلیس نیز همانند فرشتگان ، مأمور به سجده بر آدم ( ع ) بود .

فسجدوا إلا إبلیس أبی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 35 - 1،2،4،9

1 - خداوند ، به آدم ( ع ) و همسرش فرمان داد تا در بهشت سکونت کنند .

و قلنا یأدم اسکن أنت و زوجک الجنه

2 - سکونت آدم ( ع ) و همسرش در بهشت پس از سجده فرشتگان بر آدم ( ع ) بوده است .

و إذ قلنا للملئکه اسجدوا لأدم . .. و قلنا یأدم اسکن أنت و زوجک الجنه

4 - ازدواج آدم ( ع ) و حوا پیش از سکونتشان در بهشت

یأدم اسکن أنت و زوجک الجنه

9 - آدم ( ع ) و حوا در صورت نزدیک شدن به شجره منهیه ، در معرض ارتکاب نهی الهی قرار می گرفتند .

و لاتقربا هذه الشجره

چنانچه مراد از <لاتقربا> (نزدیک نشوید) نهی ازخوردن باشد، به کارگیری <لاتقربا> به جای <لا تاکلا> (نخورید) اشاره به این معنا دارد که: آدم(ع) و حوا در صورت نزدیک شدن به شجره ممنوعه در خطر ارتکاب نهی الهی قرار می گرفتند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 36 - 1،3،4،5،7،12،13،19

1 - شیطان با ترغیب آدم ( ع ) و حوا به بهره گیری از شجره منهیه ، آنان را به لغزش و نافرمانی خداوند کشانید .

فأزلّهما الشیطن عنها

<ازلال> (مصدر ازلّ) به معنای: لغزانیدن و به گناه واداشتن است. ضمیر در <عنها> می تواند به <الجنه> برگردد; یعنی، شیطان آدم(ع) و حوا را با واداشتن به لغزش و گناه از بهشت دور ساخت و نیز می تواند به <الشجره> برگردد; یعنی، شیطان، آدم(ع) و حوا را به گناه وادار کرد، گناهی که سرچشمه اش آن درخت ممنوعه بود. برداشت فوق بر اساس دومین احتمال است.

3 - شیطان و اغواگری های او سبب خروج آدم ( ع ) و حوا از بهشت شد .

فأخرجهما مما کانا فیه

4 - خداوند ، پس از سلب شایستگی آدم ( ع ) و حوا برای سکونت در بهشت ، آنان را به خروج از بهشت و فرود آمدن به زمین فرمان داد .

و قلنا اهبطوا

هبوط (مصدر اهبطوا) به معنای فرود آمدن است. مفعول <اهبطوا> به دلیل جمله بعد، <الأرض> می باشد.

5 - فاصله زمانی میان سکونت آدم ( ع ) و حوا در بهشت با لغزش آنان ، فاصله ای نسبتاً کوتاه و اندک بود .

و قلنا یأدم اسکن أنت و زوجک الجنه . .. فأزلّهما الشیطن عنها

عطف جمله <أزلهما . ..> بر آیه قبل به وسیله حرف <فا> می تواند اشاره به برداشت فوق باشد.

7 - شیطان در بهشتِ آدم ( ع ) و حوا ، حضور داشت .

فأزلهما الشیطن عنها

ص: 186

12 - خداوند در پی هبوط آدم ( ع ) و حوا ، دشمنی فرزندانشان را با یکدیگر ، به ایشان گوشزد کرد .

و قلنا اهبطوا بعضکم لبعض عدو

13 _ تناول آدم ( ع ) و حوا از شجره ممنوعه ، مایه سلب شایستگی نسل آنان برای سکونت در بهشت نخستین شد . *

قلنا اهبطوا

خداوند در بیان اخراج آدم(ع) و حوا از بهشت و استقرار آن دو در زمین، خطاب خویش را - بر خلاف مقتضای طبیعی کلام - متوجه نسل آنان نیز کرد; تا به این نکته اشاره کند که: تناول آدم(ع) و حوا از شجره منهیه در نسل ایشان نیز اثری به جای گذاشت که باعث شد آنان نیز، حیات خویش را در زمین سپری کنند.

19 _ از رسول خدا ( ص ) روایت شده که فرمود : < انما کان لبث آدم و حوا فی الجنه حتی خرجا من ها سبع ساعات من أیام الدنیا . . . ;

توقف آدم و حوا تا زمان خروجشان از بهشت هفت ساعت از روزهای دنیا بود . ..>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 37 - 1،2،3،4،11

1 - آدم ( ع ) ، از کرده خویش ( نافرمانی خدا ) پشیمان شد و در صدد توبه به درگاه خداوند برآمد .

فتلقی ءادم من ربّه کلمت

2 - خداوند کلمات پر ارزشی را به آدم ( ع ) تلقین کرد تا با توسل به آنها ، در پیشگاه خداوند توبه کند .

فتلقی ءادم من ربه کلمت

<تلقی> (مصدر تلقی) به معنای: گرفتن و دریافت کردن است و معنای جمله <فتلقی . ..> چنین می شود: آدم(ع) از جانب خداوند کلماتی را دریافت کرد. نکره آوردن <کلمات> دلالت بر عظمت و ارجمندی آن کلمات دارد.

3 - توبه آدم ( ع ) و دریافت کلمات از ناحیه خداوند ، پس از استقرارش در زمین بود . *

و لکم فی الأرض مستقر . .. فتلقی ءادم من ربه کلمت

برداشت فوق با عنایت به حرف <فاء> در <فتلقی . ..> - که برای ترتیب است - استفاده می شود.

4 - خداوند توبه آدم ( ع ) را پذیرفت ، گناهش را آمرزید و او را مشمول رحمت خویش قرار داد .

فتاب علیه إنه هو التواب الرحیم

11 - ابن عباس می گوید : < سألت رسول اللّه عن الکلمات التی تلقی ها آدم من ربه فتاب علیه قال : سأل بحق محمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین الا تبت علیّ فتاب علیه ;

از رسول خدا(ص) از کلماتی که آدم(ع) از طرف خدا دریافت داشت و توبه او را پذیرفت. سؤال کردم حضرت فرمود: خداوند را به حق محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین - علیهم السلام - خواند و گفت: توبه مرا بپذیر، پس خداوند توبه او را پذیرفت>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 38 - 4

4 - خداوند ، به هنگام خروج آدم ( ع ) و حوا از بهشت ، آنان و نسلشان را به بهره مند ساختن از هدایت ها و رهنمودهایی از جانب خودش ، بشارت داد .

فإما یأتینکم منی هدًی

<إما> مرکب از <إن> شرطیه و <ما>ی زایده است. شرطیه بودن جمله از یکسو و تأکید آن با <ما>ی زایده و نون تأکید در

ص: 187

<یأتینّ> از سوی دیگر، اقتضا می کند که جمله چنین معنا شود: اگر هدایتی از جانب من آمد که البته خواهد آمد ... .

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 27 - 31

31 _ فرمان حضرت آدم ( ع ) به هابیل و قابیل برای قربانی کردن به درگاه خدا

اذ قربا قرباناً

از امام باقر(ع) روایت شده: . .. ان آدم امر هابیل و قابیل ان یقربا قرباناً ... و هو قول اللّه عزوجل: <و اتل علیهم نبأ ابنی ءادم...>.

_______________________________

کافی، ج 8، ص 113، ح 92; تفسیر برهان، ج 1، ص 458، ح 1.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - اعراف - 7 - 11 - 9

9 _ ابلیس از سجده کردن بر آدم(ع) سرباز زد و از فرمان خدا تمرد کرد.

فسجدوا إلا إبلیس

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - اعراف - 7 - 19 - 1،2،3،4،5

1 _ خداوند به آدم(ع) و همسرش فرمان داد تا در بهشت سکونت گزینند.

و یأدم أسکن أنت و زوجک الجنه

2 _ خداوند تمام خوردنیهای بهشت را برای آدم و همسرش مباح کرد.

فکلا من حیث شئتما

3 _ خداوند، خوردن از درختی مخصوص را بر آدم و حوا تحریم کرد.

و لا تقربا هذه الشجره فتکونا من الظلمین

مراد از <لا تقربا . .. > به قرینه فراز قبل (فکلا ... ) و نیز (فلما ذاقا ... ) در آیه 22، نهی از خوردن بوده است نه مجرد نزدیک شدن.

4 _ خداوند هر گونه استفاده از شجره نهی شده را بر آدم و حوا ممنوع کرد. *

و لا تقربا هذه الشجره

نهی <لا تقربا> می تواند کنایه از حرمت هر گونه استفاده باشد.

5 _ هشدار خداوند به آدم و حوا که در صورت خوردن از شجره نهی شده از ستمکاران خواهند بود.

و لا تقربا هذه الشجره فتکونا من الظلمین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - اعراف - 7 - 20 - 1،3،4،5،7

1 _ ابلیس پس از سکونت آدم و همسرش در بهشت، در اندیشه فریبکاری و توطئه علیه ایشان برآمد.

فوسوس لهما الشیطن

هنگامی که پس از کلمه <وسوسه> حرف <لام> آورده شود، به معنای نقشه کشیدن و توطئه کردن است.

ص: 188

3 _ شرمگاه آدم و حوا مستور از دید یکدیگر پیش از خوردن از شجره نهی شده

لیبدی لهما ما وُری عنهما

4 _ شرمگاه آدم و حوا مستور بر خود آنان تا پیش از خوردن از شجره نهی شده

فوسوس لهما الشیطن لیبدی لهما ما وُری عنهما من سوءتهما

جمله <وری عنهما> می تواند دلالت کند بر این که شرمگاه آدم و حوا علاوه بر این که بر یکدیگر مستور بوده، برای خودشان نیز مخفی بوده است.

5 _ شیطان در وسوسه آدم و حوا، بازماندن آنها از فرشته شدن و جاودانگی را دلیل تحریم خوردن از شجره نهی شده معرفی کرد.

إلا أن تکونا ملکین أو تکونا من الخلدین

7 _ شیطان ایجاد کننده شبهه در ذهن آدم و حوا نسبت به تحریم شجره نهی شده بر آنان

ما نهیکما ربکما . .. أو تکونا من الخلدین

برخی جمله <ما نهاکما ربکما . .. > را چنین معنا کرده اند: این حرمت شامل شما نیست، مگر در صورتی که شما فرشته باشید و یا از جاودانان در بهشت، و شما نه فرشته اید و نه از جاودانان در بهشت. پس حرمتی بر شما نیست.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - اعراف - 7 - 21 - 2

2 _ آدم و همسرش حوا، بی اعتماد به شیطان در نخستین مراحل رویارویی با وی

و قاسمهما إنی لکما لمن النصحین

معمولاً سوگند یاد کردن در مواردی است که طرف مقابل حالت انکار و ناباوری از خود ابراز کند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - اعراف - 7 - 22 - 1،2،3،4،7،8،10،14،16،19،20

1 _ شیطان با فریبکاریها و سوگند دروغ، آدم و حوا را به پای درخت ممنوع کشاند تا از ثمره آن تناول کنند.

و قاسمهما . .. فدلیهما بغرور

<تدلیه>، مصدر <دلیّ>، به معنای فرستادن است، و مراد از آن نزدیک کردن آدم و حوا به شجره نهی شده برای خوردن از آن است. کلمه <غرور> می تواند مصدر و به معنای فریب دادن باشد و می تواند جمع غار (فریبنده) باشد، و مراد از آن سخنان دروغین و باطلی باشد که شیطان با سوگند به آدم و حوا القا کرد.

2 _ آدم و حوا پس از نزدیک شدن به شجره نهی شده از آن درخت تناول کردند.

فلما ذاقا الشجره

3 _ آدم و حوا حتی پس از سوگند ابلیس، نگران عواقب بهره گیری از شجره نهی شده

فلما ذاقا الشجره

کلمه <ذوق> که به معنای چشیدن است، می تواند اشاره به این نکته باشد که آدم و حوا با چشیدن از شجره نهی شده، و نخوردن از آن، در صدد امتحان برآمدند تا ببینند آیا اتفاق ناگواری رخ خواهد نمود.

4 _ شرمگاه آدم و حوا به مجرد چشیدن از شجره نهی شده برای آنان آشکار شد.

فلما ذاقا الشجره بدت لهما سوءتهما

7 _ سوگند، امری اطمینان بخش و زداینده شک و تردید برای آدم و حوا

ص: 189

و قاسمهما . .. فدلیهما بغرور

8 _ تلاش آدم و همسرش در پوشاندن شرمگاهشان با برگ درختهای بهشت

و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنه

کلمه <طفق> از افعال مقاربه، و به معنای <شروع کرد> است. قرار دادن قسمتی از دو یا چند چیز را بر یکدیگر و به هم دوختن آنها را خصف می گویند و چون <یخصفان> به <علی> متعدی شده، معنای نهادن نیز در آن تضمین شده است. یعنی آدم و حوا برگها را به یکدیگر متصل کردند و آنها را بر شرمگاه خویش نهادند.

10 _ آدم و حوا پس از چشیدن از شجره نهی شده از آن دور شدند و با آن فاصله گرفتند.

و نادیهما ربهما ألم أنهکما عن تلکما الشجره

برداشت فوق با توجه به کلمه <تلک>، که برای اشاره به دور است، استفاده شده است.

14 _ هشدار و تذکر پیشاپیش خداوند به آدم و حوا، در مورد دشمنی آشکار شیطان با آنان

و أقل لکما إن الشیطن لکما عدو مبین

16 _ آدم و حوا، علی رغم هشدار شدید خداوند به دشمنی شیطان با آنان، سخنان وی را پذیرفتند.

فدلیهما بغرور فلما ذاقا الشجره

19 _ عن أبی عبدالله(ع): . .. فلما أکلا (آدم و حوا) من الشجره طار الحلی و الحلل عن اجسادهما و بقیا عریانین ... .

از امام صادق(ع) روایت شده است: . .. چون آدم و حوا از آن درخت ممنوعه خوردند، زیور و پوشش آنها از بدنشان جدا شد و برهنه ماندند ... .

20 _ عن أبی عبدالله(ع) فی قوله: <بدت لهما سوءاتهما> قال: کانت سوءاتهما لا تبدو لهما یعنی کانت داخله.

از امام صادق(ع) درباره این جمله از آیه <بدت لهما سوءاتهما> روایت شده است: عورت آدم و حوا نمایان نبود، یعنی: داخل بدنشان قرار داشت (و بعد از خوردن از درخت ممنوعه پدیدار شد).

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - اعراف - 7 - 23 - 1،4،7

1 _ آدم و حوا پس از توبیخ خداوند بر تناول از شجره نهی شده، به خطای خویش پی بردند و بدان اعتراف کردند.

قالا ربنا ظلنا أنفسنا

4 _ آدم و حوا پس از اعتراف به لغزش خویش از خداوند خواستند تا گناهشان را بیامرزد و بر آنان ترحم کند.

قالا ربنا ظلنا أنفسنا و إن لم تغفر لنا و ترحمنا

7 _ آدم و حوا خویشتن را به سبب خطا و لغزش از زیانکاران شمردند.

إن لم تغفر لنا و ترحمنا لنکونن من الخسرین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - اعراف - 7 - 24 - 1،10

1 _ خداوند به آدم، حوا و شیطان فرمان داد تا از بهشت به زمین فروآیند.

قال اهبطوا بعضکم لبعض عدو

مفعول <اهبطوا> به قرینه <و لکم فی الأرض مستقر> کلمه <الأرض> است.

10 _ عن أبی عبدالله(ع) (فی قصه آدم و حوا): . .. قال الله لهما: اهبطا من سماواتی إلی الأرض فإنه لا یجاورنی فی جنتی عاص و لا

ص: 190

فی سماواتی ... .

از امام صادق(ع) (ضمن بیان داستان آدم و حوا) روایت شده است: خداوند به آدم و حوا فرمود: از آسمانهای من به زمین پائین روید ; زیرا گنهکار نه در بهشت و نه در آسمانهایم در حریم من قرار نمی گیرد . .. .

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - اعراف - 7 - 27 - 8،10

8 _ آدم و حوا دارای پوشش عورت، قبل از فریفته شدن به وسوسه های شیطان

ینزع عنهما لباسهما

10 _ شیطان، حتی به هنگام خروج آدم و حوا از بهشت، در صدد برهنه ساختن آنان بود. *

أخرج أبویکم من الجنه ینزع عنهما لباسهما

جمله <ینزع . .. > حال برای فاعل <أخرج> است. یعنی شیطان به هنگام خروج آدم و حوا نیز برای بیرون آوردن لباس آنان در تلاش بود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 189 - 7،9،10

7 _ حوا در پی آمیزش آدم با وی به باری سبک حامله شد .

فلما تغشیها حملت حملا خفیفا

<تغشی> یعنی <پوشانید> و در آیه کنایه از آمیزش است. ضمیر در <تغشی> به <نفس واحده> _ که مراد از آن آدم(ع) است _ برمی گردد.

9 _ آدم ( ع ) و حوا پس از سنگین شدن حوا بر اثر رشد جنینش ، به درگاه خدا به نیایش پرداختند .

فلما أثقلت دعوا اللّه ربهما

10 _ آدم ( ع ) و حوا با نیایش به درگاه خدا از وی خواستند تا فرزندی سالم و شایسته بقا به آنان عنایت کند .

دعوا اللّه ربهما لئن ءاتیتنا صلحاً لنکونن من الشکرین

صالح در لغت به کسی یا چیزی گفته می شود که فساد در آن نباشد. و مراد از آن به مناسبت مورد، فرزند سالم و مبرا از عیب و نقص است به گونه ای که استعداد زنده ماندن را دارا باشد. گفتنی است که جمله <فلما ءاتیهما صلحا ... > دلالت بر آن دارد که مراد از صالح، معنای متعارف در شرع (نیکوکار و پاکدامن) نیست.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 190 - 1،4

1 _ خداوند با پذیرش درخواست آدم ( ع ) و حوا ، فرزندی سالم و شایسته به آنان عطا کرد .

دعوا اللّه ربهما لئن . .. فلما ءاتیهما صلحاً

4 _ آدم ( ع ) و حوا با مؤثر پنداشتن غیر خدا در آفرینش و تأمین سلامت کودکانشان ، به شرک گراییدند .

فلما ءاتیهما صلحاً جعلا له شرکاء فیما ءاتیهما

برخی از مفسران به دلیل جمله <جعلا له شرکاء> (برای او شریک قرار دادند) بر این نظر هستند که مراد از نفس واحده و همسرش، آدم(ع) و حوا نیستند ; زیرا آنان منزه از شرکورزی می باشند، بلکه مراد مطلق پدران و مادران می باشند. برخی دیگر بر

ص: 191

این باورند که مراد از شرک در اینجا توجه به اسباب و علل طبیعی است، به گونه ای که با اخلاص کامل تنافی داشته ولی با اصل توحید ناسازگار نبوده و نسبت این معنا به آدم(ع) اشکالی ندارد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - اسراء - 17 - 61 - 2،3،14

2- فرمان خداوند به سجده همه فرشتگان بر آدم ( ع )

قلنا للمل_ئکه اسجدوا لأدم

3- همه فرشتگان جز ابلیس ، از امر الهی به سجده بر آدم ( ع ) اطاعت کردند .

قلنا للمل_ئکه اسجدوا لأدم فسجدوا إلاّ إبلیس

14- همه فرشتگان به جز ابلیس ، به فرمان الهی در برابر آدم ( ع ) خضوع کرده و او را مورد تکریم خویش قرار دادند .

و إذ قلنا للمل_ئکه اسجدوا لأدم فسجدوا إلاّ إبلیس

برداشت فوق، با توجه به ریشه لغوی <سجده> است که به معنای <خضوع> و <تذلل> می باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - اسراء - 17 - 62 - 1،2

1- تکریم آدم ( ع ) از سوی خدا ، مورد اعتراض ابلیس قرار گرفت .

قال أرءیتک ه_ذا الذی کرّمت علیّ

2- ابلیس ، از خداوند خواستار با خبر شدن از فلسفه بزرگداشت آدم ( ع ) و برتر دانستن او بر خود شد .

قال أرءیتک ه_ذا الذی کرّمت علیّ

عبارت <أرأیت> معمولاً در آغاز جمله و برای سؤال می آید و به معنای <أخبرنی> است; بنابراین مراد از آن این است که: خداوندا! به من اطلاع بده که چرا آدم را بر من برتری دادی؟

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 115 - 2،3،4

2 - خداوند ، در آغاز آفرینش انسان و روزگار پیش از عصر نزول قرآن ، باآدم ابوالبشر ، خواسته و توصیه ای را در میان گذاشته بود .

و کذلک أنزلن_ه . .. و لقد عهدنا إلی ءادم من قبل

و مراد از عهدی که خداوند با حضرت آدم(ع) کرده بود _ چنانچه از آیات دیگر قصه آدم(ع) استفاده می شود نخوردن از درخت ممنوع بوده است.

3 - آدم ( ع ) ، سفارش و عهد خداوند را نادیده گرفت و به آن عمل نکرد .

و لقد عهدنا إلی ءادم من قبل فنسی

مراد از <نسیان> به قرینه سخن شیطان به آدم (ما نهاکما ربّکما. .. اعراف / 20) فراموشی حقیقی نبوده است; بلکه لازمه آن (ترک عمل) اراده شده است.

4 - آدم ، فاقد عزم و اراده لازم برای به کار بستن توصیه های خداوند و توجه به آن بود .

و لقد عهدنا إلی ءادم . .. فنسی و لم نجد له عزمًا

ص: 192

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 116 - 3،4،8

3 - تمامی فرشتگان ، فرمان سجده برای آدم را گردن نهادند و بی درنگ در برابر او به سجده افتادند .

فسجدوا

حرف <فا> بر نبودن فاصله بین فرمان سجده و انجام آن دلالت دارد.

4 - ابلیس ، همچون فرشتگان ، مأمور به سجده در برابر آدم ( ع ) بود .

للمل_ئکه اسجدوا لأدم فسجدوا إلاّإبلیس

8 - آدم ( ع ) ، دارای مقام و جایگاهی برتر از ملائکه

و إذ قلنا للمل_ئکه اسجدوا لأدم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 117 - 1،4،5،7،9،10

1 - آدم ( ع ) و همسرش حوا ، در بهشت سکونت داشتند .

فقلنا . .. فلایخرجنّکما من الجنّه

<جنّه> به معنای باغ است و <الجنّه> در قرآن نوعاً به معنای بهشت به کار رفته است. گفتنی است که خروج آدم و حوا(ع) از بهشت خویش، نشانه آن است که آن بهشت، غیر از بهشت موعود بوده است.

4 - امتناع ابلیس از سجده در برابر آدم ، نشانگر دشمنی او با آدم و دیگرانسان ها است .

إلاّإبلیس أبی . فقلنا ی__َادم إنّ ه_ذا عدوّ لک و لزوجک

معرفی ابلیس پس از امتناع از سجده، به عنوان دشمن <آدم و حوا> نشانگر آن است که ترک سجده، علامت این دشمنی بوده است و دشمن شدن او با حوا، گویای این است که ابلیس پس از ماجرای سجده بر آدم، با جنس انسان، خصومت یافته است.

5 - بهشت مسکونی آدم و حوا ، جایگاهی آماده برای آسایش و راحتی و به دور از هرگونه مشقت و سختی

فلایخرجنّکما من الجنّه فتشقی

7 - هشدار خداوند به آدم ( ع ) و حوا در مورد دشمنی شیطان با آنان ، بدان جهت بود که آنان گرفتار رنج و سختی نشوند .

فلایخرجنّکما من الجنّه فتشقی

9 - آدم ( ع ) و حوا ، در بهشت مسکونی خود نیز به انجام تکالیف ، ملزم بوده اند .

فلایخرجنّکما

گرچه نهی در <فلایخرجنّ> متوجه ابلیس است; ولی خطاب آن به آدم(ع) و حوا، به معنای نهی آن دو از تأثیرپذیری از القائات او است.

10 - حوا در بهشت مسکونی خویش ، همسر آدم ( ع ) و تحت سرپرستی وی بود .

عدوّ لک و لزوجک فلایخرجنّکما

خداوند، رهنمودهای مربوط به حوا را، با آدم(ع) در میان گذاشته و او را به پرهیز هر دو از زمینه های خروج از بهشت فرمان داده است. این گونه خطاب را می توان نشانِ سرپرستی آدم(ع) قلمداد کرد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 193

11 - طه - 20 - 118 - 1،2

1 - آدم ( ع ) در بهشت خویش از نظر غذا و پوشاک تأمین بود .

إنّ لک ألاّتجوع فیها و لاتعری

تعبیر <إنّ لک. ..> وعده ای از جانب خداوند به آدم(ع) است و بیان خاصیت بهشت نمی باشد; زیرا خوردن از درخت ممنوع سبب شد که آدم(ع) در همین بهشت عریان شود و وعده <لاتعری> در حق او عملی نگردد.

2 - آدم ( ع ) و حوا در بهشت مسکونی خود نیازمند خوراک و پوشاک بودند .

إنّ لک ألاّتجوع فیها و لاتعری

اختصاص یافتن فعل ها به آدم(ع) شاید به این جهت باشد که اصل سخن خداوند متوجه آدم(ع) بوده است و تنها در مواردی افعال تثنیه آمده که چاره ای جز آن نبوده است. بنابراین، حوا نیز مانند آدم(ع) از نظر غذا و پوشاک تأمین بود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 119 - 1

1 - آدم ( ع ) در بهشت خویش ، از تشنگی و تحمل تابش آفتاب در امان و مصون بود .

و إنّک لاتظمؤا فیها و لاتضحی

<لاتضحی>; یعنی، روبه روی خورشید قرار نمی گیری و حرارت آن به تو نمی رسد (لسان العرب). این وصف با توجه به معنای لغوی <جنّه> _ که بستان پوشیده از درخت است _ به وجود سایه فراوان در سرای آدم(ع) اشاره دارد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 120 - 5،6،9،14

5 - گفت وگوی مستقیم شیطان با آدم

قال ی__َادم

6 - راهنمایی آدم به درخت جاودانگی و ملک و سلطنت همیشگی ، پوشش شیطان برای فریب آدم و حوا و وادار ساختن آنان به خوردن از میوه درخت ممنوع

هل أدّلک علی شجره الخلد و ملک لایبلی

مقصود از <شجره الخلد> درختی است که خوردن میوه آن موجب جاودانگی گردد. <ملک> به معنای مال و نیز سلطنت آمده است (قاموس). مراد از <ملک لایبلی> مالکیت و حاکمیتی است که زوال نپذیرد و فرسوده نگردد.

9 - آدم ( ع ) به سکونت جاودانه خویش در بهشت اطمینان نداشت .

إنّ لک ألاّتجوع . .. هل أدّلک علی شجره الخلد

خداوند، تأمین بودن آدم(ع) از نظر غذا، پوشاک، آب، و مسکن را به او خبر داد; ولی گویا آدم در عین تضمین این نعمت ها، نسبت به جاوید بودن خود در آن بهشت اطمینان نداشت. از همین رو وسوسه شیطان در او اثر کرد.

14 - آدم ( ع ) ، دارای محدودیت در استفاده از برخی میوه های درختان بهشت بود .

هل أدّلک علی شجره الخلد و ملک لایبلی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 121 - 1،2،3،4،5،8،9،10،12،16،17،19،21،23،24

ص: 194

1 - آدم و حوا ( ع ) ، با وسوسه شیطان از درخت ممنوع شده تناول کردند .

فوسوس إلیه الشیط_ن . .. فأکلا منها

2 - حوا در ماجرای تناول از درخت ممنوع ، موافق تصمیمات شوهرش آدم ، عمل می کرد .

فوسوس إلیه الشیط_ن . .. فأکلا منها

اقدام آدم به خوردن از درخت ممنوع، تحت تأثیر وسوسه های شیطان بود، ولی حوا چنین نبود(فوسوس إلیه شیطان). ممکن است اقدام حوا، در برابر عملکرد آدم تأثیرپذیر بوده است.

3 - تمایل آدم ( ع ) و طمع وی در مورد خلود و جاودانگی و ملک بی زوال ، او و همسرش را به تناول از درخت ممنوع شده واداشت .

هل أدّلک علی شجره الخلد . .. فأکلا منها

4 - آدم و حوا ( ع ) ، علی رغم هشدار شدید خداوند به دشمنی شیطان با آنان ، تحت تأثیر سخنان او قرار گرفتند .

إنّ ه_ذا عدوّ لک و لزوجک . .. فأکلا منها

5 - تأثیرپذیری آدم از وسوسه شیطان و تناول از درخت ممنوع ، نمودی از فراموش کاری آدم از عهد الهی بود .

و لقد عهدنا . .. فنسی ... فأکلا منها

بیان داستان آدم و حوا، و خوردن از درخت ممنوع و پی آمدهای آن، جملگی در توضیح نخستین آیه این مجموعه و بیان فراموش کاری آدم(ع) در مورد عهد الهی و نبودن عزم جدی در او است.

8 - عورت و شرمگاه آدم و حوا ، پیش از تناول از درخت ممنوع بر آنان پوشیده بود .

فأکلا منها فبدت لهما سوءتهما

<سوأه> به معنای عورت و شرم گاه است (لسان العرب) و <بدت لهما> ممکن است به این معنا باشد که عورت هر یک برای دیگری آشکار شد و ممکن است مراد این باشد که عورت آنان برای خودشان آشکار شد. بر مبنای دومین احتمال، عورت آدم و حوا قبل از خوردن میوه ممنوع، بر خود آنان نیز پوشیده بود.

9 - تناول از درخت منع شده ، موجب عریانی و آشکار شدن شرمگاه آدم و حوا گردید .

فأکلا منها فبدت لهما سوءتهما

10 - نافرمانی آدم و حوا ، مایه محرومیت آنان از وعده خداوند به تأمین پوشاک آنان در بهشت شد .

إنّ لک . .. لاتعری ... فبدت لهما سوءتهما

12 - آدم و حوا درپی مکشوف شدن عورت هایشان ، سعی در پوشاندن آن با برگ درختان داشتند .

فبدت لهما سوءتهما و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنّه

<طفقا>; یعنی، آغاز کردند و <خصف> هرگاه با <علی> متعدی شود، به معنای به هم دوختن چیزهایی و نهادن آن بر جایی خواهد بود; یعنی، آدم و حوا، برگ ها را به یکدیگر متصل کرده و آن را بر خود گرفتند.

16 - آدم ( ع ) با تناول از درخت ممنوع ، مرتکب معصیت پروردگار گردید .

فأکلا . .. و عصی ءادم ربّه

17 - آدم ( ع ) قبل از تناول از درخت منع شده ، فرمان ممنوعیت آن را از خداوند دریافت کرده بود .

فأکلا منها . .. و عصی ءادم ربّه

<عصیان> در صورتی تحقق می یاید که امر یا نهیی از جانب خداوند صادر شده باشد. بنابراین گرچه در این آیات به ممنوعیت تناول از درخت، تصریخ نشده است; ولی ذکر <عصیان>، شاهدی گویا بر صادر شدن نهی در مورد تناول از آن درخت است.

19 - آدم ( ع ) ، به جاودانگی و فرمان روایی ابدی در بهشت ، دست نیافت و در خواسته خویش ، ناکام ماند .

ص: 195

هل أدّلک علی شجره الخلد . .. فأکلا ... و عصی ءادم ربّه فغوی

<غوی>; یعنی، ناکام شد و راه را گم کرد (مصباح) گفتنی است مراد از ناکامی و گمراهی آدم _ به قرینه وسوسه ابلیس _ راه نیافتن او به آرزوهای القا شده از سوی شیطان است.

21 - آدم ، بر اثر نافرمانی خداوند و خوردن از درخت منع شده ، از رشد خویش بازماند .

فغوی

<غیّ> (مصدر <غوی>) نقطه مقابل رشد است (مقاییس اللغه).

23 - < عن أبی عبداللّه ( ع ) فی قوله : < بدت لهما سوأتهما > قال : کانت سوأتهما لاتبدو لهما ; یعنی ، کانت داخله ;

از امام صادق(ع) در باره سخن خدا <بدت لهما سوأتهما> روایت شده: عورت آن دو (آدم و همسرش) قبلاً برای آنان آشکار نبود، چون عورت آنان در داخل [پوست بدنشان ]بود>.

24 - < عن أبی عبداللّه ( ع ) ( فی حدیث ) : فلمّا أسکن اللّه عزّوجلّ آدم و زوجته الجنّه قال لهما : . . . و لاتقربا ه_ذه الشجره . . . فلمّا أکلا من الشجره طار الحلیّ و الحلل عن أجسادهما و بقیا عریانین ;

از امام صادق(ع) [ضمن حدیثی]روایت شده که فرمود: چون خداوند _ عزّوجلّ _ آدم و همسرش را در بهشت جای داد، به آنان گفت: . .. نزدیک این درخت نشوید ... و آنان چون از آن درخت خوردند، زیور و جامه ها از اندام آنان پرید و آنها عریان ماندند>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 122 - 1،2،3،5،6،7،8

1 - آدم ( ع ) درپی عصیان و تناول از درخت ممنوع ، از کرده خویش پشیمان شد و به درگاه خداوند توبه کرد .

ثمّ اجتب_ه ربّه فتاب علیه

<جبایه> (ریشه اصلی <إجتبی>); به معنای جمع آوری کردن و به دست آوردن است. و <إجتباء> به معنای اصطفاء (خالص چیزی را برگزیدن) و اختیار است (لسان العرب). بنابراین <إجتباه ربّه> یعنی، خداوند علاقه های آدم به این سو و آن سو را قطع کرد و همه را بای خود جمع کرد و وی را برای خود خالص گردانید. این تعبیر حاکی از انقطاع کامل آدم(ع) از غیر خدا و توبه حقیقی او است.

2 - خداوند ، برای تربیت و رشد آدم ، علاقه های غیر الهی را از او دور ساخت و وی را برای خود خالص گردانید .

ثمّ اجتب_ه ربّه فتاب علیه

3 - پذیرش دوباره آدم ( ع ) و برگزیدن او از سوی خداوند ، پس از گذشت مدتی از خطای تناول از درخت ممنوع صورت گرفت .

ثمّ اجتب_ه ربّه فتاب علیه

<ثمّ> برای تراخی است و می رساند که اجتبای الهی _ که همان موفق ساختن آدم(ع) به توبه و انقطاع از غیر خدا بود _ با تأخیر انجام پذیرفت.

5 - خداوند با عطوفت و مهربانی توبه آدم را پذیرفت و گناه او را بخشید .

ثمّ اجتب_ه ربّه فتاب علیه

<تاب>; یعنی، رجوع کرد و به دلیل حرف <علی> در آن معنای عطوفت و ترحم تضمین شده است; یعنی، خداوند در حالی به آدم توجه و عنایت کرد، که بر او عطوف و مهربان بود.

6 - انقطاع کامل آدم ( ع ) از غیر خدا و معطوف شدن تمام توجه او به خداوند ، زمینه ساز عنایت دوباره خداوند به آن حضرت بود .

اجتب_ه ربّه فتاب علیه

ص: 196

حرف <فا> گویای تفریع <تاب علیه> بر جمله قبل است که بر گردآمدن و جمع شدن همه علایق و وابستگی های آدم(ع) در توجه به خداوند دلالت داشت .

7 - آدم ( ع ) ، درپی برگزیدگی و آمرزیده شدن ، از هدایت الهی نیز برخوردار گردید .

ثمّ اجتب_ه ربّه فتاب علیه و هدی

8 - آدم ( ع ) ، پس از آمرزش گناهش ، راه رشد و تعالی خویش را بازیافت .

و هدی

در آیه قبل آمده بود که آدم(ع) در پی نافرمانی و عصیان، از رشد و کمال خویش بازماند (غوی). فعل <هدی> در این آیه دلالت می کند که خداوند آثار آن گمراهی را از میان برد و راه کمال و برگزیدگی را الهی را به او نشان داد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 123 - 1،2

1 - آدم ( ع ) و حوا ، در پی تناول از درخت منع شده ، صلاحیت سکونت در بهشت را از دست دادند .

فأکلا منها . .. قال اهبطا منها

<إهبطا> ممکن است خطاب به آدم (ع) و حوا و یا خطاب به آدم(ع) و ابلیس باشد در صورت دوم، حوا به خاطر این که در عصیان و پی آمد آن تابع آدم بوده، مورد خطاب قرار نگرفته است. در هر دو صورت برداشت یاد شده، به دست می آید.

2 - خداوند ، شیطان را به دلیل وسوسه گری و فریب دادن آدم ، از بهشت اخراج کرد و به فرود آمدن به زمین فرمان داد .

فوسوس إلیه الشیط_ن . .. قال اهبطا منها جمیعًا

برداشت یاد شده بر این مبنا است که مخاطب در <اهبطا> آدم و شیطان باشند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 70 - 1

1 - پیامبر ( ص ) ، مأمور به ابلاغ چگونگی آگاه شدنش از ملأ اعلی ( عالم فرشتگان ) و منشأ اطلاعات و اخبارش درباره آدم ( ع ) ، فرشتگان و . . .

ما کان لی من علم بالملأ الأعلی . .. إن یوحی إلیّ

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 73 - 1

1 - با صدور فرمان خداوند به فرشتگان برای سجده بر آدم ( ع ) ، بی درنگ همه آنها ، در برابر او به سجده درافتادند .

فقعوا له س_جدین . فسجد المل_ئکه کلّهم

221- قصه ابراهیم(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 124 - 1،4،6

ص: 197

1 - خداوند ، پیامبرش ابراهیم ( ع ) را با تکالیفی سنگین و دشوار بیازمود .

و إذ ابتلی إبرهیم ربه بکلمت

<ابتلاء> به معنای آزمودن است. تعبیر کردن از مواد آزمون به کلمات (سخنان) اشاره به این دارد که: آن مواد فرمانهایی بوده که ابراهیم باید آنها را امتثال می کرد و لذا کلمات در برداشت، به تکالیف تفسیر شد. نکره آوردن (کلمات) حکایت از عظمت آن دارد، که به مناسبت آزمون، از آن به دشواری و سنگینی تعبیر شد.

4 - ابراهیم ( ع ) ، همه آزمون های الهی را با موفقیت کامل به پایان رسانید .

و إذ ابتلی إبرهیم ربه بکلمت فاتمهن

<اتمام> (مصدر أتمَّ) به معنای انجام دادن کار به طور کامل است. بنابراین <أتمهن>; یعنی، ابراهیم(ع) آن تکالیف را به طور کامل به انجام رسانید.

6 - موفقیت ابراهیم ( ع ) در آزمون های الهی ، موجب شایستگی او برای مقام امامت شد .

فاتمهن قال إنی جاعلک للناس إماماً

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 125 - 17

17 - ابراهیم ( ع ) و اسماعیل ( ع ) ، از خدمتگزاران خانه خدا ( کعبه ) بودند .

عهدنا إلی إبرهیم و إسمعیل أن طهرا بیتی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 126 - 1،5،20

1 - تبدیل زمین های اطراف کعبه به شهری دارای امنیت ، درخواست ابراهیم ( ع ) از درگاه خداوند

و إذ قال إبرهیم رب اجعل هذا بلداً ءامناً

ظاهر آن است که مشارالیه <هذا> زمینهای اطراف کعبه باشد. بر این مبنا جمله <اجعل ...> حاکی از دو درخواست است: 1_ شهر شدن زمینهای اطراف کعبه; 2_ برقرار بودن امنیت در آن شهر. قابل ذکر است که کلمه <بلد> به معنای سرزمینِ دارای حدود و مشخصات و نیز به معنای شهر است. برداشت فوق بر اساس دومین احتمال می باشد.

5 - ابراهیم ( ع ) از خداوند خواست تا کافران مکه را از روزی های خویش بهره مند نسازد .

و ارزق . .. من ءامن منهم باللّه و الیوم الأخر

<من ءامن> به عنوان بدل برای <أهله> بیانگر مقصود ابراهیم(ع) از کلمه <أهله> است. آن حضرت با آوردن <من ءامن> اشاره به این معنا دارد که: خواهان اعطای ثمرات به کافران مکه نیست.

20 - دلجویی خداوند از ابراهیم ( ع ) به خاطر اجابت نکردن دعای او علیه کافران مکه

و ارزق . .. من ءامن منهم ... قال و من کفر فأمتعه قلیلا ثم أضطره إلی عذاب النار

از هدفهای بیان اندک بودن متاع دنیا و زمان بهره گیری از آن و نیز بیان فرجام شوم کفرپیشگان پس از رد کردن تقاضای ابراهیم علیه آنان، دلجویی از ابراهیم است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 127 - 1،3،4

ص: 198

1 - ابراهیم و اسماعیل ( ع ) ، برپا کنندگان دیوار های کعبه و سازنده آنها

و إذ یرفع إبرهیم القواعد من البیت و إسمعیل

قواعد (جمع قاعده) به معنای پایه هاست و در آیه به مناسبت <البیت> مراد از آن پایه های دیوار می باشد. بالا بردن پایه های دیوار (یرفع ابراهیم القواعد) به معنای ساختن دیوار بر پایه هاست.

3 - ابراهیم ( ع ) ، بناکننده اصلی کعبه و اسماعیل ( ع ) یاور او بود .

و إذ یرفع إبرهیم القواعد من البیت و إسمعیل

عطف کردن فاعلی بر فاعل دیگر، پس از آوردن فاعل نخست و متعلقات فعل - چنانچه در آیه شریفه این گونه است - می تواند اشاره به تفاوت آن دو فاعل در انجام کار باشد. بنابراین و به مناسبت مورد سخن از ساختن و بنا کردن است، می توان گفت: ابراهیم سازنده اصلی و اسماعیل یاور او بوده است.

4 - ابراهیم و اسماعیل ( ع ) ، با دعا به درگاه خدا خواستار پذیرفته شدن عملشان ( ساختن کعبه ) شدند .

ربنا تقبل منا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 128 - 1،3،8،10

1 - تسیلم خدا شدن ، از دعا های ابراهیم و اسماعیل ( ع ) به هنگام ساختن کعبه

و إذ یرفع إبرهیم القواعد . .. ربنا واجعلنا مسلمین لک

3 - علاقه ابراهیم و اسماعیل ( ع ) به ذریه خویش

من ذریتنا أمه مسلمه لک

8 - ابراهیم و اسماعیل ( ع ) به هنگام ساختن کعبه ، از خداوند خواستند تا چگونگی اعمال حج را به آنان بیاموزد .

ربنا . .. أرنا مناسکنا

برداشت فوق، مبتنی بر این است که مناسک - چنانچه برخی از اهل لغت و نیز برخی از مفسران گفته اند - به معنای اعمال حج باشد.

10 - ابراهیم و اسماعیل ( ع ) ، از خداوند خواستند تا توبه خود و فرزندانشان را بپذیرد .

و تب علینا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 131 - 2

2 - ابراهیم ( ع ) ، فرمان خدا را بدون هیچ تأخیری پذیرفت و تسلیم بودن خویش را در برابر خدا ، اعلام کرد .

قال أسلمت

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 132 - 1،2

1 - ابراهیم و یعقوب ( ع ) هر یک دارای پسرانی چند بودند .

و وصی بها إبرهیم بنیه و یعقوب یبنی

2 - ابراهیم ( ع ) ، پسرانش را به پیروی از آیین خویش ( تسلیم خدا بودن ) توصیه کرد .

ص: 199

و وصی بها إبرهیم بنیه

ضمیر <بها> می تواند به <مله إبراهیم> (در آیه 130) برگردد و نیز می تواند به جمله <أسلمت> در آیه قبل بازگردانده شود. گفتنی است بازگشت هر دو فرض به یک معناست; زیرا آئین ابراهیم همان تسلیم گشتن در برابر خداوند است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 135 - 8

8 - ابراهیم ( ع ) ، هرگز به شرک گرایش پیدا نکرد و از مشرکان نبود .

و ما کان من المشرکین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

2 - بقره - 2 - 266 - 5

5 _ داستان ابراهیم ( ع ) و نمرود و قصّه عُزیر و یا اِرمیای پیامبر و زنده شدن مرغان کوبیده شده و نیز تمامی احکام و مقررات انفاق ، از آیات الهی است .

الم تر . .. او کالذی مرّ ... فخذ اربعه من الطیر ... مثل الّذین ... کذلک یبیّن ال

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - انعام - 6 - 74 - 2،3،6

2 _ ابراهیم(ع) شخصیتی شناخته شده نزد مردم مکه، و مورد احترام آنان بود.

و إذ قال إبرهیم لأبیه ءازر

همان گونه که مفسرانی مانند فخر رازی و آلوسی گفته اند، چون حضرت ابراهیم(ع) برای مشرکان مکه مورد احترام و شناخته شده بود، خداوند از زبان آن حضرت برای ابطال پندارهای مشرکان مطالبی ذکر فرموده است.

3 _ آزر، پدر صلبی ابراهیم(ع) نبوده است.

إذ قال إبرهیم لأبیه ءازر

روش قرآن در آیات مختلف مشابه این آیه ذکر نام و نشان افراد نیست. لذا تصریح به اسم آزر به صورت عطف بیان بدان جهت می تواند باشد که مراد از <اب> را روشن نماید که پدر حقیقی ابراهیم(ع) نبوده، بلکه عمو و یا پدر خوانده وی بوده است.

6 _ تلاش ابراهیم(ع) با استفاده از احتجاج و اعتراض برای بازداشتن آزر از بت پرستی

و إذ قال إبرهیم لأبیه ءازر أتتخذ أصناما ءالهه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - انعام - 6 - 75 - 9

9 _ عن أبی عبدالله(ع): . .. نظر (ابراهیم) إلی الزهره فی السماء فقال: <هذا ربی> فلما افلت ... قال: <لا احب الآفلین> فلما نظر إلی المشرق رأی و قدر طلع القمر قال: <هذا ربی> ... فلما تحرک و زال قال: <لئن لم یهدنی ربی لأکونن من القوم الضالین> فلما اصبح و طلعت الشمس ... قال: <هذا ربی> ... فلما تحرکت و زالت کشف الله له عن السموات حتی رأی العرش و من علیه و اراه الله ملکوت السماوات و الأرض ... .

از امام صادق(ع) روایت شده است: . .. ابراهیم(ع) به ستاره زهره در آسمان نظر افکند و گفت: <این پروردگار من است> و هنگامی

ص: 200

که غروب کرد ... گفت: <غروب کنندگان را دوست ندارم> و هنگامی که به مشرق نگریست ماه را در حال بر آمدن دید گفت: <این پروردگار من است> ... چون به حرکت درآمد و محو شد، گفت: <اگر پروردگارم مرا هدایت نکند حتماً از گمراهان خواهم بود.> چون صبح شد و خورشید بر آمد ... گفت: <این پروردگار من است> ... وقتی که به حرکت در آمد و محو شد، خداوند برای او آسمانها را نمایان کرد تا اینکه عرش و ساکنان آن را مشاهده نمود و خدا ملکوت آسمانها و زمین را به او نمایاند ... .

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - انعام - 6 - 76 - 2،6،11

2 _ ابراهیم(ع) با تظاهر به ستاره پرستی و استدلال جدلی به ابطال عقیده شرک قوم خود پرداخت.

فلما جن علیه الّیل رءا کوکبا قال هذا ربی

جمله <فلما جن> تصریح بر <کذلک نری . .. > است. یعنی نتیجه ارائه ملکوت به ابراهیم(ع) آن شد که او بدین صورت به مبارزه با شرک بپردازد. بنابراین سخن ابراهیم(ع) تنها از سر مجادله و به برای ابطال باطل بوده است.

6 _ ابراهیم(ع) در برابر ستاره پرستان، با توجه به پنهان شدن ستارگان، پذیرفتن ربوبیت برای آنها را نامعقول اعلام کرد.

قال هذا ربی فلما أفل قال لا أحب الأفلین

<افول> به معنی پنهان شدن است.

11 _ عن الرضا(ع): إن إبراهیم(ع) وقع إلی ثلاثه اصناف، صنف یعبد الزهره . .. <فلما جن علیه اللیل> فرأی الزهره، قال <هذا ربی> علی الانکار و الاستخبار <فلما افل> الکوکب <قال لا احب الآفلین> لأن الافول من صفات المحدث لا من صفات القدم ... .

از امام رضا(ع) روایت شده است: . .. ابراهیم(ع) با سه گروه برخود کرد ; گروهی که ستاره زهره را می پرستیدند ... <چون شب، ابراهیم(ع) را فروگرفت> و ستاره زهره را دید، به عنوان استفهام انکاری گفت: <این پروردگار من است> و چون ستاره غروب کرد گفت: <غروب کنندگان را دوست ندارم> ; زیرا غروب کردن از صفات موجود حادث است نه قدیم ... .

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - انعام - 6 - 77 - 2،3،13

2 _ ابراهیم(ع) در مقام مجادله با تظاهر به ماه پرستی به ابطال آن پرداخت.

فلما رءا القمر بازغا قال هذا ربی فلما أفل

3 _ تظاهر ابراهیم(ع) به ماه پرستی و مجادله با ماه پرستان به هنگام تابندگی آن بوده است.

فلما رءا القمر بازغا قال هذا ربی

<بزوغ> به معنای طلوع و تابش است. (لسان العرب). راغب نیز در ماده <بزغ> و در شرح آیه مورد بحث گوید: <ای طالعا منتشر الضوء>. بنابراین سخن ابراهیم(ع) با ماه پرستان در اوایل و یا اواخر ماه نبوده، بلکه به هنگام تابش آن بوده است.

13 _ عن الرضا(ع): إن إبراهیم(ع) وقع إلی ثلاثه اصناف . .. صنف یعبد القمر ... <فلما رأی القمر بازغا قال هذا ربی> علی الانکار و الاستخبار ... .

از امام رضا(ع) روایت شده است: . .. ابراهیم(ع) با سه گروه برخورد کرد ... گروهی که ماه را می پرستیدند ... <پس آنگاه که ماه را تابان دید>، به عنوان استفهام انکاری گفت: <این پروردگار من است> ... .

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - انعام - 6 - 78 - 2،3،9،12

ص: 201

2 _ ابراهیم(ع) در مقام مجادله و برای ابطال عقاید شرک آمیز قوم خویش تظاهر به خورشیدپرستی کرد.

فلما رءا الشمس بازغه قال هذا ربی

3 _ بزرگتر بودن خورشید از ماه، بهانه ابراهیم(ع) برای عدول از ماه پرستی و تظاهر به پرستش خورشید

فلما رءا الشمس بازغه قال هذا ربی هذا أکبر

9 _ ابراهیم(ع) در پی ابطال مستدل عقاید شرک آمیز قوم خویش، به صراحت از معبودهای آنان بیزاری جست.

فلما رءا الشمس . .. إنی بریء مما تشرکون

چنانچه <ما> در <مما تشرکون> موصول باشد، مضمون جمله چنین است: <بریء من الذی تشرکون به>. یعنی از چیزهاییکه به آن شرک میورزید بیزارم.

12 _ عن الرضا(ع): إن إبراهیم(ع) وقع إلی ثلاثه اصناف . .. صنف یعبد الشمس ... <فلما> اصبح و <رأی الشمس بازغه قال هذا ربی هذا أکبر> من الزهره و القمر علی الانکار و الاستخبار ... <فلما افلت> قال للاصناف الثلاثه من عبده الزهره و القمر و الشمس <یا قوم إنی بریء مما تشرکون ... >.

از امام رضا(ع) روایت شده است: . .. ابراهیم(ع) با سه گروه برخورد کرد ... گروهی که خورشید را می پرستیدند ... پس چون صبحگاهان خورشید را تابان دید از روی انکار و استخبار گفت: این پروردگار من است این، از ستاره زهره و ماه بزرگتر است ... . پس هنگامی که غروب کرد به گروههای سه گانه پرستنده زهره، ماه و خورشید گفت: <ای قوم من، من از آنچه شما شریک خدا می دانید، بیزارم> ... .

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - انعام - 6 - 80 - 1،3،9،12

1 _ قوم ابراهیم به جای تسلیم در برابر توحید مستدل او، به احتجاج با او پرداختند.

و ما أنا من المشرکین. و حاجه قومه

3 _ اظهار شگفتی ابراهیم(ع) از لجاجت مردم بر شرک، علی رغم وجود دلایل واضح بر بطلان آن

و حاجه قومه قال أتحجونی فی الله

9 _ قوم ابراهیم در مقابله با ادله توحیدی آن حضرت، او را به آسیب دیدن از جانب بتها بیم دادند.

و لا أخاف ما تشرکون به

جمله <لا أخاف> _ که پاسخ حضرت ابراهیم(ع) به تهدید مشرکان است _ قرینه بر وقوع تهدید از جانب آنهاست.

12 _ ابراهیم(ع) با اعلام نهراسیدن از معبودهای مشرکان، بی پایگی منطق و تهدیدهای مشرکان را نشان داد.

و لا أخاف ما تشرکون به

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - انعام - 6 - 81 - 2

2 _ قوم ابراهیم او را به آسیب دیدن از جانب معبودهای خود تهدید می کردند.

و لاأخاف ما تشرکون به . .. و کیف أخاف ما أشرکتم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 69 - 1،3،4،7،8،11،16،17

ص: 202

1_ خداوند ، فرشتگانی چند برای بشارت دادن به حضرت ابراهیم ( ع ) به سوی او گسیل داشت .

و لقد جاءت رسلنا إبرهیم بالبشری

آیه 70 و نظایر آن، حاکی است که فرستادگان الهی فرشته بودند و بشارت مورد نظر به قرینه آیه 71، بشارت میلاد اسحاق و یعقوب بوده است.

3_ فرشتگان پیام آورِ بشارت ، به هنگام حضور در پیشگاه ابراهیم ( ع ) بر او سلام کردند .

قالوا سل_مًا

4_ ابراهیم ( ع ) ، سلام فرشتگان را پاسخ گفت و برای تدارک غذا از حضور آنان بیرون رفت .

قال سل_م فما لبث أن جاء بعجل حنیذ

7_ فرشتگانِ پیام آورِ بشارت ، به سیمای آدمیان بر ابراهیم ( ع ) وارد شدند .

قالوا سل_مًا قال سل_م فما لبث أن جاء بعجل حنیذ

از اینکه ابراهیم(ع) غذایی که انسانها از آن تناول می کنند برای فرشتگان آورد، معلوم می شود: آن حضرت، فرشتگان را به صورت و سیمای انسان دید و به ماهیت آنان پی نبرد.

8_ ابراهیم ( ع ) ، در فاصله ای کوتاه پس از آمدن فرشتگانِ بشارت ، گوساله ای بریان شده برای آنان آورد .

فما لبث أن جاء بعجل حنیذ

ضمیر در <لبث> به ابراهیم(ع) برمی گردد و <أن جاء> به تقدیر <فی> متعلق به <لبث> است. <عجل> به گوساله نر که بیش از یک ماه نداشته باشد، گفته می شود و <حنیذ> به معنای بریان شده است. بنابراین <فما لبث ...>; یعنی، ابراهیم(ع) در آوردن گوساله ای بریان شده درنگی نکرد.

11_ مباشرت حضرت ابراهیم ( ع ) در پذیرایی از میهمانان خویش

فما لبث أن جاء بعجل حنیذ

16_ < عن أبی عبدالله ( ع ) قال : إن الله تعالی بعث أربعه أملاک فی إهلاک قوم لوط : جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و کرّوبیل ( ع ) فمرّوا بابراهیم ( ع ) . . . و کان صاحب أضیاف فشوی لهم عجلاً سمیناً حتی أنضجه ثم قرّبه إلیهم . . . ;

از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: خدای تعالی برای هلاک کردن قوم لوط چهار فرشته فرستاد: جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و کرّوبیل. پس بر ابراهیم گذر کردند و ابراهیم مهمانپذیر و مهمان دوست بود. از این رو گوساله فربهی برایشان بر آتش نهاد تا آن را پخت و نزد آنان آورد ...>.

17_ < عن أبی جعفر ( ع ) قال : . . . قدم الله تعالی رسلاً إلی ابراهیم یبشرونه باسحاق . . . و ذلک قوله : < و لقد جاءت رسلنا ابراهیم بالبشری > ;

از امام باقر(ع) روایت شده است که فرمود: خداوند به سوی ابراهیم مأمورانی فرستاد که او را به [تولد ]اسحاق مژده دهند و این است سخن خداوند که فرمود: و لقد جاءت . ..>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 70 - 1،2،3،4،7،8،12

1_ فرشتگان وارد بر ابراهیم ( ع ) ، دست به غذا نبردند و از آن تناول نکردند .

فلما رءآ أیدیهم لاتصل إلیه

<لاتصل إلیه> (دستشان به سوی گوساله بریان شده نمی رسید) کنایه از آن است که از غذا تناول نمی کردند.

2_ خودداری فرشتگان از خوردن غذای ابراهیم ( ع ) ، موجب ناراحتی و ناخوشایندی او شد .

ص: 203

فلما رءآ أیدیهم لاتصل إلیه نکرهم

3_ ابراهیم ( ع ) ، از فرشتگان حاضر در خانه خویش ، احساس ترس و دلهره کرد .

و أوجس منهم خیفه

ایجاس (مصدر أوجس) به معنای احساس کردن است.

4_ خودداری فرشتگان از تناول غذا ، عامل ترس ابراهیم ( ع ) از آنان شد .

فلما رءآ أیدیهم لاتصل إلیه نکرهم و أوجس منهم خیفه

7_ فرشتگان مهمان بر ابراهیم ( ع ) ، با معرفی خود و مأموریتشان ، ترس و دلهره را از ابراهیم ( ع ) زدودند .

قالوا لاتخف إنا أُرسلنا إلی قوم لوط

8_ حضرت ابراهیم ( ع ) به ماهیت مهمانان خویش ( فرشته بودن آنان ) تا پیش از معرفی خودشان ، پی نبرده بود .

قالوا لاتخف إنا أُرسلنا إلی قوم لوط

12_ < عن أبی عبدالله ( ع ) قال : إن الله تعالی بعث أربعه أملاک . . . فمرّوا بابراهیم ( ع ) و هم معتمّون فسلّموا علیه فلم یعرفهم . . . فشوی لهم عجلاً سمیناً حتی أنضجه ثم قرّبه إلیهم فلما وضعه بین أیدیهم رأی أیدیهم لاتصل إلیه نکرهم و أوجس منهم خیفه فلما رأی ذلک جبرئیل حسر العمامه عن وجهه و عن رأسه فعرفه ابراهیم ( ع ) فقال أنت هو ؟ فقال : نعم . . . ;

از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: خدای تعالی چهار فرشته فرستاد آنان بر ابراهیم گذر کردند در حالی که دارای عمامه بودند [سر و صورت خود را با عمامه پوشانده بودند] پس بر او سلام کردند، او آنان را نشناخت. .. آن گاه برایشان گوساله فربهی بر آتش نهاد تا آن را پخت و نزد آنان آورد و هنگامی که ابراهیم(ع) دید دست فرشتگان به آن گوساله بریان نمی رسد، آنان را نشناخت و در دل احساس ترس نمود، چون جبرئیل چنین دید، عمامه را از سر و صورت خود کنار زد. پس ابراهیم او را شناخت و گفت: تو همانی گفت: آری>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 71 - 1،2،7،9،11،12،15

1_ همسر ابراهیم ( ساره ) در مجلس فرشتگان پیام آورِ بشارت حضور داشت .

و لقد جاءت رسلنا إبرهیم بالبشری . .. وامرأته قائمه فضحکت

2_ ابراهیم ( ع ) و فرشتگان حاضر در نزد او ، همگی نشسته بودند و ساره ایستاده بود .

وامرأته قائمه

7_ خداوند ، همسر ابراهیم را به دارا شدن فرزند پسری بشارت داد .

فبشّرن_ها بإسح_ق

9_ خداوند ، به ساره بشارت داد که اسحاق ، دارای فرزند پسری خواهد شد .

فبشّرن_ها بإسح_ق و من ورآء إسح_ق یعقوب

کلمه <یعقوب> عطف بر <اسحاق> است و عبارت <من وراء إسحاق> توصیفی برای <یعقوب> می باشد; یعنی: فبشرناها بیعقوب کائناً من وراء اسحاق.

11_ نوید تولد اسحاق و یعقوب به ابراهیم ( ع ) و همسرش ساره ، در جلسه پذیرایی ابراهیم از فرشتگان بیان شد .

فبشّرن_ها بإسح_ق و من ورآء إسح_ق یعقوب

12_ زمان آگاهی ابراهیم ( ع ) به دارا شدن فرزند و نوه ( اسحاق و یعقوب ) اندکی پیش از به هلاکت رسیدن قوم لوط بود .

إنا أُرسلنا إلی قوم لوط. وامرأته قائمه فضحکت فبشّرن_ها بإسح_ق

ص: 204

15_ < عن أبی جعفر ( ع ) [ فی قوله تعالی ] : < وامرأته قائمه > قال : إنما عنی ساره قائمه . . . < فضحکت > یعنی فعجبت من قولهم . . . ;

از امام باقر(ع) درباره قول خدای تعالی: <وامرأته قائمه> روایت شده است: مقصود ساره همسر ابراهیم(ع) است که ایستاده بود . .. و درباره <فضحکت> [روایت شده است]: یعنی ساره از سخن فرشتگان شگفت زده شد ...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 72 - 1،5

1_ ابراهیم ( ع ) و همسرش ساره ، هنگام بشارت فرشتگان به تولد اسحاق و یعقوب ، پیر و کهنسال بودند .

قالت ی_ویلتی ءألد و أنا عجوز و ه_ذا بعلی شیخًا

5_ گفتوگوی ساره ( همسر ابراهیم ) با فرشتگان

فبشّرن_ها بإسح_ق . .. قالت ی_ویلتی ءألد و أنا عجوز و ه_ذا بعلی شیخًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 74 - 1،2،3،5،6،10

1_ ترس و دلهره ابراهیم ( ع ) ، با پی بردن به ماهیت مهمانان خویش ( فرشته بودن آنان ) برطرف شد .

فلما ذهب عن إبرهیم الروع

<الروع> به معنای ترس و دلهره است و <ال> در آن عهد ذکری است و اشاره به ترسی دارد که به خاطر تناول نکردن فرشتگان از طعام ابراهیم(ع)، بر وی عارض شد.

2_ فرشتگان مهمان بر ابراهیم ( ع ) ، او را به دارا شدن فرزندی پسر ، بشارت دادند .

و جاءته البشری

<ال> در <البشری> عهد ذکری است و اشاره به بشارتی دارد که آیه 71 (فبشرناها) متضمن آن بود.

3_ ابراهیم ( ع ) ، پس از پی بردن به هدف فرشتگان ( نابودسازی قوم لوط ) ، با آنان به چون و چرا و جر و بحث پرداخت .

یج_دلنا فی قوم لوط

جمله <قد جاء أمر ربک> در آیه 76 می تواند قرینه ای بر این باشد که مراد از <یجادلنا>، <یجادل رسلنا> باشد.

5_ جدال و چون و چرای ابراهیم ( ع ) درباره قوم لوط ، پس از برطرف شدن ترس او و دریافت بشارت ( فرزنددار شدن ) بود .

فلما ذهب عن إبرهیم الروع و جاءته البشری یج_دلنا فی قوم لوط

6_ بشارت یافتن ابراهیم ( ع ) به فرزنددار شدن در سن کهولت ، او را به پذیرش شفاعتش درباره قوم لوط ( برطرف شدن عذاب از آنان ) امیدوار ساخت .

فلما . .. جاءته البشری یج_دلنا فی قوم لوط

برداشت فوق، مقتضای ترتب <یجادلنا . ..> بر <جاءته البشری> است.

10_ < عن أبی بصیر . . . قال أبوجعفر ( ع ) : فلما جاءت ابراهیم البشاره باسحاق و ذهب عنه الروع أقبل یناجی ربه فی قوم لوط و یسأله کشف البلاء عنهم . . . ;

از ابوبصیر نقل شده . .. که امام باقر(ع) فرمود: هنگامی که به ابراهیم بشارت اسحاق رسید و ترس او برطرف شد، درباره قوم لوط با پروردگار خود به نجوا سخن گفت و از خدا خواست تا بلا را از آن قوم برطرف سازد>.

ص: 205

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 76 - 7

7_ جر و بحث ابراهیم ( ع ) با فرشتگان و شفاعت او درباره قوم لوط ، پیش از اطلاع او بر قطعی شدن عذاب آنان بوده است .

یج_دلنا فی قوم لوط . .. ی_إبرهیم أعرض عن ه_ذا إنه قد جاء أمر ربک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 77 - 1

1_ فرشتگان پس از گفتوگو با ابراهیم ( ع ) ، به دیار قوم لوط رفتند و بر حضرت لوط ( ع ) وارد شدند .

و لما جاءت رسلنا لوطًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - ابراهیم - 14 - 37 - 20

20- < عن أبی الحسن موسی بن جعفر ( ع ) قال : إن إبراهیم ( ع ) لمّا أسکن اسماعیل ( ع ) و هاجر مکه . . . قال : < اللّهم إنی أسکنت من ذرّیتی بواد غیر ذی زرع عند بیتک المحرم . . . فاجعل أفئده من الناس تهوی إلیهم . . . > فأوحی الله إلی ابراهیم عن أصعد أباقبیس فناد فی الناس : یا معشر الخلائق إن الله یأمرکم بحج ه_ذا البیت الذی بمکه . . . فهناک . . . وجب الحج علی جمیع الخلائق . . . ;

از امام کاظم(ع) روایت شده است که فرمود: آن گاه که ابراهیم(ع)، اسماعیل و هاجر را در مکه اسکان داد . .. گفت: پروردگارا! <إنی أسکنت من ذرّیتی بواد غیر ذی رزع ...>. پس خداوند به او وحی کرد: بر بالای کوه ابوقبیس برو، پس در میان مردم ندا ده: ای مردمان! همانا خداوند شما را به حج این خانه ای که در مکه است امر کرده ... پس آن جا بود که حج بر تمام خلایق واجب شد>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - حجر - 15 - 52 - 1،3،4،8،9،11

1- مهمانان حضرت ابراهیم ( فرشتگان ) به هنگام ورود بر وی ، به او سلام و درود گفتند .

و نبّئهم عن ضیف إبرهیم . إذ دخلوا علیه فقالوا سل_مًا

3- ابراهیم ( ع ) و خانواده وی با مشاهده ورود مهمانان ( فرشتگان ) به محضر ایشان ، هراسناک و مضطرب شدند .

إذ دخلوا علیه . .. قال إنا منکم وجلون

با اینکه ملائکه بر شخص حضرت ابراهیم(ع) وارد شدند (دخلوا علیه) امّا آن حضرت هراس و اضطراب را به صورت جمع (إنا منکم وجلون) بیان کرده است و این نشان دهنده هراس خود او و خانواده اش می باشد. لازم به ذکر است که <وجل> به آن ترسی گفته می شود که سراپای وجود انسان را فراگیرد (مفردات راغب).

4- حضرت ابراهیم ( ع ) ترس و اضطراب خویش را که ناشی از حضور مهمانان ( فرشتگان ) در محضر او بود ، به آنان اظهار کرد .

إذ دخلوا علیه . .. قال إنا منکم وجلون

8- فرشتگان وارد شده بر حضرت ابراهیم ( ع ) ، در قالب و شکل انسان بوده و به عنوان مهمان وارد شدند .

و نبّئهم عن ضیف إبرهیم . إذ دخلوا علیه فقالوا سل_مًا قال إنا منکم وجلون

9- گفت و گوی مستقیم فرشتگان با حضرت ابراهیم ( ع )

فقالوا سل_مًا قال إنا منکم وجلون . قالوا لاتوجل

ص: 206

11- < . . . قال أبوجعفر ( ع ) : . . . بعث الله رسلاً إلی إبراهیم . . . فدخلوا علیه لیلاً ففزع منهم و خاف أن یکونوا سُرّاقاً ، قال : فلمّا أن رأته الرسل فزعاً وجلاً < قالوا سلاماً > . . . < قال إنا منکم وجلون قالوا لاتوجل . . . > . . . ;

از امام باقر(ع) روایت شده است که فرمود:. .. خداوند فرستادگانی را به سوی ابراهیم(ع) گسیل داشت ... پس شبانه بر او وارد شدند و او از آنان وحشت کرد و ترسید که دزد باشند. امام فرمود: پس چون فرستادگان آن حضرت را وحشت زده و هراسان دیدند، به او سلام کردند ... او [گفت]: قال إنا منکم وجلون...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - حجر - 15 - 53 - 1

1- مهمانان حضرت ابراهیم ( فرشتگان ) به او دلداری داده و از وی خواستند که از حضورشان مضطرب و هراسناک نشود .

قالوا لاتوجل إنا نبشّرک بغل_م علیم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - حجر - 15 - 54 - 1،4

1- ابراهیم ( ع ) از دریافت خبر فرزنددار شدنش در دوران پیری به شدت شگفت زده شد .

قال أبشّرتمونی علی أن مسّنی الکبر فبم تبشّرون

4- ابراهیم ( ع ) پس از دریافت خبر فرزنددار شدنش از فرشتگان ، خواستار توضیح و اطلاعات بیشتری از آنان شد .

فبم تبشّرون

برداشت فوق بر این اساس است که <با> در <فبم> برای ملابست باشد و استفهام در جمله <فبم تبشّرون> سؤال از چگونگی تحقق چنین بشارتی (فرزنددار شدن) باشد و نه تردید و سؤال از اصل فرزنددار شدن.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - حجر - 15 - 55 - 1

1- تأکید فرشتگان بر تحقق و عینیت یافتن بشارت پسردار شدن ابراهیم ( ع ) در دوران پیری

قالوا بشرن_ک بالحقّ

مقصود از <بالحق> در آیه فوق یا خبر مطابق با واقع است و یا به معنای این است که بشارت ما حقیقت دار است (مجمع البیان). در هر صورت گویای این نکته است که: آنچه بشارت داده شد، تحقق یافتنی است و به وقوع خواهد پیوست.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - حجر - 15 - 57 - 1،2،3

1- ابراهیم ( ع ) پس از شناخت مهمانانش ( فرشتگان ) از مأموریت اصلی و مهم آنان جویا شد .

قال فما خطبکم أیّها المرسلون

<خطب> به معنای امر مهم است.

2- بشارت به فرزنددار شدن ابراهیم ( ع ) کار فرعی و عذاب قوم لوط مأموریت اصلی و مهم فرشتگان بود .

إنا نبشّرک بغل_م . .. قال فما خطبکم أیّها المرسلون

از اینکه حضرت ابراهیم(ع) پس از شناخت فرشتگان و دریافت بشارت فرزنددار شدن از مأموریت اصلی و مهم آنان سؤال کرد (فما

ص: 207

خطبکم . ..) و این مأموریت طبق آیه بعد عذاب قوم لوط بود.

3- ابراهیم ( ع ) پیش از اظهار فرشتگان از مأموریت خودشان برای عذاب قوم لوط ، از آن آگاه نبود .

قال فما خطبکم أیّها المرسلون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - حجر - 15 - 58 - 1

1- در پی جویا شدن ابراهیم ( ع ) از مأموریت اصلی مأموران الهی ( فرشتگان ) آنان هلاکت قوم تبهکار ( قوم لوط ) را مأموریت اصلی خویش معرفی کردند .

قال فما خطبکم أیّها المرسلون . قالوا إنا أُرسلنا إلی قوم مجرمین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - نحل - 16 - 120 - 2

2- ابراهیم ( ع ) در آغاز پیامبریش ، تنها موحد و عبادتگر عصر خویش بود .

إن إبرهیم کان أُمّه قانتًا لله

برداشت فوق، بر این اساس است که اطلاق <أُمه> به ابراهیم(ع) از آن جهت باشد که <امت موحد> در عصر او منحصر به شخص وی بوده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 42 - 1،3،4،11

1- حضرت ابراهیم ( ع ) ، به خاطر بت پرستی آزر با او به بحث و گفت وگو پرداخت .

إذ قال لأبیه ی_أبت لِمَ تعبد ما لایسمع و لایبصر و لایغنی عنک شیئًا

چنانچه در سوره انعام آمده است، نام مخاطب ابراهیم(ع) <آزر> بوده است.

3- برخورد منطقی و استدلالی حضرت ابراهیم با انحراف عقیدتی و شرک آزر

لِمَ تعبد ما لایسمع و لایبصر

4- گفت وگوی ابراهیم ( ع ) با آزر ، در زمان نبوت آن حضرت بوده است . *

إنّه کان صدّیقًا نبیًّا . إذ قال لأبیه

در باره <إذ قال . ..> چندین احتمال ادبی وجود دارد. 1_ بدل برای <ابراهیم> باشد که دراین صورت حکم مفعولٌ به برای <اذکر> در آیه قبل را دارد. 2_ ظرف برای <کان> و یا <نبیّاً> باشد. برداشت فوق بر احتمال دوم مبتنی است.

11- مناظرات ابراهیم ( ع ) با آزر در مورد نفی بت پرستی ، بسیار مهم و شایسته یادآوری و بزرگداشت است .

واذکر فی الکت_ب إبرهیم . .. إذ قال لأبیه ... ما لایسمع و لایبصر و لایغنی عنک شیئ

<إذ> در <إذ قال> بدل از ابراهیم و در حقیقت مفعول برای <اذکر> است. بیان نحوه استدلال ابراهیم(ع) و مواد به کار رفته در قیاس های آن، گویای آن است که این مجموعه دارای ارزش و سزاوار یادکرد است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 43 - 4،5،6

ص: 208

4- حضرت ابراهیم ( ع ) ، آزر را به رهاساختن شرک و پیروی از وی فرا خواند .

ی_أبت إنّی قد جاءنی من العلم ما لم یأتک فاتّبعنی

5- ابراهیم ( ع ) ، پیش از مناظره اش با آزر ، موحدی هدایت یافته و آگاه بود .

ی_أبت إنّی قد جاءنی من العلم ما لم یأتک فاتّبعنی أهدک صرطًا سویًّا

6- راهنمایی ها و هدایت های حضرت ابراهیم ( ع ) به آزر ، همراه با لطف و مهربانی بوده است .

ی_أبت . .. فاتّبعنی أهدک صرطًا سویًّا

خطاب <یا أبت> حاکی از اظهار شفقت ابراهیم(ع) به آزر است. علاوه بر این که او آزر را جاهل نخواند و بر محدودیت آگاهی خود نیز تصریح کرد (من العلم); این روش، سرشار از عطوفت به مخاطب است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 44 - 1

1- حضرت ابراهیم ( ع ) ، آزر را از پرستش شیطان برحذر داشت .

ی_أبت لاتعبد الشیط_ن

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 45 - 1،2،8

1- ابراهیم ( ع ) در اندرز خود به آزر ، عذاب سخت الهی را در کمین پرستشگران بت ها خواند و وی را به آن هشدار داد .

إنّی أخاف أن یمسّک عذاب من الرحمن

نکره آوردن <عذاب> بر عظمت آن دلالت دارد. و <مسّ> (مصدر <یمسک>) _ چنانچه در مفردات راغب آمده است _ در باره هرگونه آزاری که به انسان برسد، استعمال می شود.

2- حضرت ابراهیم ( ع ) برای هدایت آزر به توحید و نجات وی از عذاب الهی ، تلاشی دلسوزانه داشت .

ی_أبت إنّی أخاف أن یمسّک عذاب من الرحمن

8- حضرت ابراهیم ( ع ) با برخوردی عاطفی و مؤدبانه سعی در ارشاد و هدایت آزر داشت .

ی_أبت إنّی أخاف أن یمسّک عذاب من الرحمن

خطاب <یاأبت> گویای عطوفت ابراهیم(ع) است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 46 - 1،2،3،4،5،6،9

1- اظهار شگفتی و ناباوری نسبت به عقاید توحیدی حضرت ابراهیم ( ع ) ، پاسخ آزر به منطق توحیدی و بت ستیزی آن حضرت بود .

قال أراغب أنت عن ءالهتی ی_أبرهیم

همزه در <أراغب> برای استفهام توبیخی است که تعجب نیز از آن فهمیده می شود.

2- آزر ، پیش از دعوت شدن به توحید از سوی ابراهیم ( ع ) ، از عقاید توحید آن حضرت بی خبر بود .

قال أراغب أنت عن ءالهتی

اظهار شگفتی و ناباوری آزر از عقاید توحیدی ابراهیم(ع)، دال براین است که تا پیش از آن آزر او را در عقاید، همراه خود می دیده

ص: 209

و به همین خاطر است که پس از اظهارات حضرت ابراهیم(ع)، وی دچار شگفتی و ناباوری می شود.

3- آزر ، ابراهیم ( ع ) را _ در صورت دست نکشیدن از بت ستیزی _ به سنگسارکردن تهدید کرد .

لئن لم تنته لأرجمنّک

<رجم> که در اصل به معنای کشتن به وسیله سنگسار بوده است، به هریک از انواع کشتن نیز اطلاق می گردد. این لغت، به معنای ناسزا گفتن نیز آمده است (لسان العرب). در آیه، همه این معانی محتمل است و برداشت یادشده براساس اصل معنای آن است.

4- آزر ، با سوگند بر سنگسارکردن ابراهیم ( ع ) ، در صورت ادامه مبارزه با بت پرستی ، او را برای مدتی طولانی از خانه اش بیرون کرد .

واهجرنی ملیًّا

<ملیّاً> به معنای مدت طولانی است (لسان العرب).

5- آزر با حضرت ابراهیم ( ع ) و عقاید توحیدی او ، علی رغم دعوت منطقی ، مستدل و عاطفی آن حضرت ، برخوردی خشن و غیر منطقی داشت .

لئن لم تنته لأرجمنّک

در کلام آزر هیچ استدلال و پاسخی وجود ندارد. تنها وجهه شاخص سخن او ارعاب و تهدید است و حتی در خطاب به او هم کمترین عطوفتی نظیر <یابنیّ> در پاسخ <یاأبت> به کار نبرد.

6- آزر با تهدید ابراهیم ( ع ) به سنگسار کردن و نیز دور ساختن او از خود ، در صدد تحمیل عقیده خویش بر ابراهیم ( ع ) و بازداشتن او از توحید بود .

لئن لم تنته لأرجمنّک واهجرنی ملیًّا

9- حضرت ابراهیم ( ع ) در خانه آزر و تحت سرپرستی او زندگی می کرد .

واهجرنی ملیًّا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 47 - 1،3،4

1- ابراهیم ( ع ) پس از برخورد خشن و غیر منطقی آزر ، به بحث و گفت وگو با او در باره توحید و شرک پایان داد .

قال سل_م علیک

از موارد کاربرد <سلام علیک> جایی است که طرف بحث می خواهد به بحث پایان دهد و دیگر آن را ادامه ندهد، مانند آنچه در آیه <إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً> آمده است. در گفت وگوی حضرت ابراهیم(ع) با آزر نیز ظاهراً <سلام> از همین نوع باشد.

3- حضرت ابراهیم ( ع ) پس از پایان گفتوگو با آزر ، به او وعده داد که آمرزش گناه شرک او را به زودی از خداوند خواهد خواست .

قال سل_م علیک سأستغفر لک ربّی

ابراهیم(ع) به قرینه <أخاف> در آیات قبل، آزر را مشرکی که قابل بخشش نباشد و به تعبیر برخی آیات <دشمن خدا> نمی دانست; بنابراین به بخشش گناه شرک او امیدوار بود، لذا نه عذاب او را قطعی دانست و نه به او وعده مغفرت حتمی داد، بلکه با اطمینان به مهرورزی خداوند به او، اظهار امیدواری کرد که استغفارش تأثیر بخشد.

4- ابراهیم ( ع ) به هدایت شدن آزر ، در عین اصرار و تعصب او بر بت پرستی امیدوار بود .

سأستغفر لک ربّی

ص: 210

ممکن است مراد ابراهیم(ع) از طلب مغفرت، طلب مقدمات مغفرت (ترک بت پرستی) باشد، زیرا آن حضرت از هدایت یافتن آزر ناامید نشده بود و لذا سعی در رام کردن او از طریق برانگیختن احساسات وی داشت.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 48 - 1،2،5

1- ابراهیم ( ع ) ، زندگی در میان هم کیشان آزر را هم سان زندگی در خانه او ، مانعی در راه خداپرستی خویش دیده و از همه آنها کناره گیری کرد .

و أعتزلکم و ما تدعون من دون اللّه

2- حضرت ابراهیم ( ع ) در پاسخ به تهدید های آزر ، تصمیم خود را بر دوری گزیدن از بت پرستان و بت ها ، اعلام کرد .

و أعتزلکم و ما تدعون من دون اللّه

5- ابراهیم ( ع ) ، هجرت از محیط شرک و بت پرستی را جهت حراست از عقیده توحیدی خود و عبادت پروردگار یگانه برگزید .

و أعتزلکم و ما تدعون من دون اللّه و أدعوا ربّی

از جمله معانی <دعاء> عبادت است. دراین آیه نیز <أدعوا> به قرینه <لِمَ تعبد> در آیات قبل می تواند به معنای <عبادت می کنم> باشد. براین مبنا ابراهیم، هجرت خود را برای میسرشدن عبادت خداوند دانسته است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 49 - 1،6

1- حضرت ابراهیم ( ع ) از محیط شرک و بت پرستی هجرت کرد و از بت پرستان و معبود های آنان کناره گیری کرد .

فلمّا أعتزلهم و مایعبدون من دون اللّه وهبنا له إسح_ق و یعقوب

6- تولد یعقوب در زمان حیات حضرت ابراهیم ( ع ) بوده است .

وهبنا له إسح_ق و یعقوب

بر حسب ظاهر، صدق هبه زمانی است که دریافت کننده در قید حیات باشد. با توجه به این که یعقوب نیز در این آیه موهبت به ابراهیم(ع) دانسته شده، چنین برمی آید که او نیز در زمان حیات ابراهیم متولد شده باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 52 - 1،2،3

1- ابراهیم ( ع ) در حضور پدر و قومش ، بت پرستی را زیر سؤال برد و آشکارا با آن به مخالفت برخاست .

إذ قال لأبیه و قومه ما ه_ذه التماثیل

استفهام در <ما ه_ذه التماثیل. ..> سؤال از حقیقت بت ها است، نه نام آنها. و از آن جایی که ابراهیم(ع) از حقیقت آنها آگاه بود و نیازی به سؤال نداشت، استفهام ایشان به منظور زیر سؤال بردن و محکوم کردن بت پرستی و نوعی اظهار مخالفت با آن بوده است.

2- حضرت ابراهیم ( ع ) بت و بت پرستی را به شدت تحقیر کرد و پدر و قومش را به خاطر این کار مورد سرزنش قرار داد .

إذ قال لأبیه و قومه ما ه_ذه التماثیل

اشاره کردن به بت ها با اسم اشاره نزدیک (ه_ذه) و نیز تعبیر <تماثیل> (صورت ها و مجسمه های بی جان)، حاکی از تحقیر بت و بت پرستی به وسیله ابراهیم(ع) است. گفتنی است استفهام در <ما ه_ذه...> _ به قرینه مقام _ توبیخی است.

3- ابراهیم ( ع ) ، از پدر و قومش در باره علت تقدیس و عبادتشان در برابر مجسمه های بی جان ، توضیح خواست .

ص: 211

إذ قال لأبیه و قومه ما ه_ذه التماثیل التی أنتم لها ع_کفون

از پاسخ قوم ابراهیم، که کارشان را به خاطر پیروی از اجداد خود معرفی کردند (قالوا وجدنا آبائنا لها عابدین)، به دست می آید که سؤال ابراهیم(ع) مربوط به علت و چرایی تقدیس و عبادتشان در برابر بت ها بوده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 54 - 2

2- مخالفت قاطع و صریح ابراهیم ( ع ) با شرک و تقلید کورکورانه پدر و قوم خویش

إذ قال لأبیه و قومه . .. لقد کنتم أنتم و ءاباؤکم فی ضل_ل مبین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 55 - 1

1- قوم ابراهیم نسبت به حق بودن سخن ابراهیم ( ع ) و جدی بودن او در نفی شرک و بت پرستی ، تردید داشته و آن را بعید می دانستند .

قالوا أجئتنا بالحقّ أم أنت من اللّ_عبین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 56 - 5

5- برخورد و مبارزه ابراهیم ( ع ) با بت پرستان و مشرکان ، متکی بر استدلال و برهان بود .

قال ما ه_ذه التماثیل . .. قال بل ربّکم ... فطرهنّ

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 57 - 1،3،7

1- سوگند مؤکد ابراهیم ( ع ) بر حیله و تدبیر کردن ، برای ضربه زدن به بت ها در غیاب بت پرستان

و تاللّه لأکیدنّ أصن_مکم بعد أن تولّوا مدبرین

<کید> به معنای حیله و تدبیری پنهانی برای ضربه زدن به غیر است.

3- تصمیم ابراهیم ( ع ) بر نابودی بت و بت پرستی ، پس از یک سلسله کار فرهنگی و فکری او برای هدایت و اصلاح اندیشه مردمان بود .

لقد کنتم . .. فی ضل_ل مبین ... ربّکم ربّ السموت ... و تاللّه لأکیدنّ أصن_مکم بعد

برداشت یاد شده به خاطر این نکته است که حضرت ابراهیم(ع) در آغاز مخالفت با بت پرستی، پدر و قومش را مخاطب قرار داد و یک سلسله دلایل روشن بر اثبات توحید و نفی شرک به آنان ارائه کرد. سپس در مرحله دوم تهدید نمود که بت ها را نابود خواهد کرد و در نهایت به تهدید خود عمل کرد و همه بت ها را نابود ساخت.

7- < عن أبی جعفر ( ع ) : . . . فلمّا تولّوا عنه مدبرین إلی عید لهم دخل إبراهیم ( ع ) إلی آلهتهم بقدوم فکسرها إلاّ کبیراً لهم ;

از امام باقر(ع) روایت شده: چون نمرودیان از ابراهیم(ع) دور شدند و به طرف محل جشن ویژه خود رفتند، آن حضرت با تیشه داخل بتخانه شد و غیر از بت بزرگ، همه بت ها را شکست. ..>.

ص: 212

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 58 - 1،2،5،6

1- حضرت ابراهیم ( ع ) در غیاب مردم و دور شدن آنان از بت ها ، به شکستن بت ها پرداخت .

بعد أن تولّوا مدبرین . فجعلهم جذذًا

<جذاذ> فعال به معنای مفعول و از ماده <جذّ> (قطع و شکستن) است. <فا> در <فجعلهم> _ به اصطلاح اهل ادب _ فصیحه و حاکی از تقدیر جمله ای است و تقدیر آن چنین است: <فولّوا فأتی إبراهیم الأصنام فجعلهم جذاذاً; مردم به بت ها پشت کردند، پس ابراهیم نزد بت ها آمد و آنها را شکست>.

2- ابراهیم ( ع ) تمامی بت ها را در هم شکست و تنها بت بزرگ را سالم باقی گذاشت .

فجعلهم جذذًا إلاّکبیرًا

5- باقی ماندن بت بزرگ به وسیله ابراهیم ( ع ) ، برای مراجعه بت پرستان به آن و درک عجز بت ها بود .

فجعلهم جذذًا إلاّکبیرًا لهم لعلّهم إلیه یرجعون

6 _ اقدام ابراهیم ( ع ) به شکستن بت ها و سالم باقی گذاشتن بت بزرگ ، تدبیری از سوی آن حضرت برای جلب نظر مردم و توجه دادن آنان به بطلان بت پرستی بود .

و تاللّه لأکیدنّ أصن_مکم . .. فجعلهم جذذًا إلاّکبیرًا لهم لعلّهم إلیه یرجعون

<فاء> در <فجعلهم> یا برای ترتیب است و یا برای تعقیب. در هر دو صورت گویای این است که عمل حضرت ابراهیم(ع) مصداق همان حیله و تدبیری بود که بر آن سوگند یاد کرده بود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 59 - 1،2،3،7

1- پس از در هم شکسته شدن بت ها به وسیله ابراهیم ( ع ) ، بت پرستان به پرسوجو از یکدیگر در مورد شکننده آنها پرداختند .

فجعلهم جذذًا . .. قالوا من فعل ه_ذا ب_الهتنا

برداشت یاد شده مبتنی بر این است که <مَن> اسم استفهام باشد.

2- ابراهیم ( ع ) ، در نبود مردم ، بت ها را در هم شکست و هیچ کس از آن با خبر نشد .

قالوا من فعل ه_ذا ب_الهتنا

پرسوجوی بت پرستان از یکدیگر در باره شکننده بت ها و نیز پاسخ برخی از از آنان به این که ابراهیم(ع) از بت ها بدگویی می کرد، (فتی یذکرهم) _ به جای این که بگویند: ما دیدیم چه کسی شکسته است _ گویای برداشت یاد شده است.

3- قوم ابراهیم ، پس از مشاهده در هم شکسته شدن بت ها ، به عجز و ناتوانی آنها پی بردند .

إلاّکبیرًا . .. إلیه یرجعون . قالوا من فعل ه_ذا ب_الهتنا

از این که قوم ابراهیم، بت ها را مورد سؤال قرار ندادند و به دنبال عاملی غیر از آنها بودند، می توان برداشت یاد شده را به دست آورد. به ویژه اگر ضمیر در <إلیه> به <کبیراً> (بت بزرگ) بازگردد.

7- حضرت ابراهیم ( ع ) به خاطر شکستن بت ها ، در پندار قومش ظالم و ستمگر بود .

قالوا من فعل ه_ذا ب_الهتنا إنّه لمن الظ_لمین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 60 - 1،2،3

ص: 213

1- ابراهیم ( ع ) در نظر قوم خود ، مظنون به شکستن بت ها بود .

قالوا سمعنا فتًی یذکرهم یقال له إبرهیم

2- ابراهیم ( ع ) در دوران جوانی ، بت ها را در هم شکست و مبارزه با بت پرستی را آغاز کرد .

قالوا سمعنا فتًی یذکرهم

3- ابراهیم ( ع ) تصمیم خود بر حیله و چاره اندیشی علیه بت ها را با برخی از بت پرستان در میان گذاشته بود .

ما ه_ذه التماثیل . .. قالوا سمعنا فتًی یذکرهم

از این که بت پرستان گفتند: <شنیده ایم که ابراهیم از بت ها بدگویی می کند>، استفاده می شود که آنان این سخنان را مستقیماً از وی نشنیده اند و از سویی دیگر گروهی بودند که مستقیماً سخنان تهدیدآمیز ابراهیم(ع) را شنیده و برای گروه دیگر نقل کرده بودند. دو آیه پیش (تاللّه لأکیدنّ أصنامکم بعد أن تولّوا...) _ که خطاب <أصنامکم> برای مخاطب حاضر است _ مؤید همین برداشت است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 61 - 1،2،3

1- بت پرستان ، خواهان احضار ابراهیم ( ع ) و بازجویی علنی از وی برای کشف شکننده بت ها

قالوا فأتوا به علی أعین الناس

2- بت پرستان ، حضرت ابراهیم ( ع ) را به منظور گواهی دادن مردم به مجرم بودن او در شکستن بت ها ، احضار کردند .

فأتوا به . .. لعلّهم یشهدون

3- بت پرستان ، حضرت ابراهیم ( ع ) را به منظور نشان دادن کیفر بت شکنی او به عموم مردم ، احضار کردند .

فأتوا به . .. لعلّهم یشهدون

برداشت یاد شده مبتنی بر این است که <یشهدون> به معنای <یحضرون> (حضور پیدا کنند) باشد. بر اساس این احتمال، مقصود از حضور مردم _ به تناسب مورد آیه _ حضور برای دیدن کیفر و عقوبت ابراهیم(ع) خواهد بود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 62 - 1،2

1- بت پرستان ، حضرت ابراهیم ( ع ) را شکننده بت ها می دانستند .

قالوا ءأنت فعلت ه_ذا ب_الهتنا ی_إبرهیم

2- بت پرستان ، ابراهیم ( ع ) را برای اعتراف به شکستن بت ها مورد بازجویی قرار دادند .

قالوا ءأنت فعلت ه_ذا ب_الهتنا ی_إبرهیم

استفهام در <ءأنت> استفهام تقریری و به منظور اعتراف گرفتن از مخاطب است; یعنی، بت پرستان می دانستند که ابراهیم(ع) شکننده بت ها است; ولی به خاطر اقرار و اعتراف گرفتن از آن حضرت گفتند: <ءأنت فعلت>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 63 - 1،2،3،4

1- ابراهیم ( ع ) در پاسخ سؤال از شکننده بت ها ، ابتدا شکستن بت ها را به بت بزرگ نسبت داد .

قال بل فعله کبیرهم

ص: 214

2- نسبت شکستن بت ها به بت بزرگ از سوی ابراهیم ( ع ) ، زمینه تنبّه بت پرستان به بطلان عقیده بت پرستی بود ; نه نسبتی دروغ از جانب آن حضرت .

قال بل فعله کبیرهم

ابراهیم(ع) با نسبت دادن شکستن بت ها به بت بزرگ، نه تنها دروغ نگفت; بلکه با اشاره ای بلیغ، حقیقت ماجرا را بیان کرد; زیرا ابراهیم(ع) با جمله <فسئلوهم. ..> خواست به بت پرستان بفهماند که بت ها از سخن گفتن عاجزند، تا چه رسد به شکستن. پس باید پذیرفت که معبود عاجز، شایسته پرستش نیست. گفتنی است که آیه بعد (این که بت پرستان با شنیدن پاسخ ابراهیم(ع) به خود آمدند و متنبه شدند) مؤید برداشت یاد شده است.

3- ابراهیم ( ع ) در یک شگرد عالمانه ، از بت پرستان خواست تا از خود بت ها در باره شکننده آنها پرسوجو کنند .

فس_لوهم إن کانوا ینطقون

ابراهیم(ع) با نسبت دادن شکستن بت ها به بت بزرگ و درخواست از بت پرستان به پرس و جو کردن از بت ها برای شناسایی بت شکن، شگردی عالمانه را در مبارزه با بت پرستی برگزید; زیرا بت پرستان از این طریق به آسانی به بطلان راه خویش پی بردند; چنان که آیه بعد (فرجعوا إلی أنفسهم. ..) گویای همین حقیقت است.

4- ابراهیم ( ع ) با درخواست از بت پرستان برای بازجویی از بت ها ، عجز و ناتوانی آنها را برای آنان به نمایش گذاشت .

فس_لوهم إن کانوا ینطقون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 64 - 1،2،3،4

1- قوم بت پرست ابراهیم ، پس از آگاه شدن از ناتوانی بت ها از سخن گفتن ، به خود آمده و به تفکر و اندیشه در عقیده خویش فرو رفتند .

فرجعوا إلی أنفسهم

برداشت یاد شده مبتنی براین است که مقصود از <فرجعوا إلی أنفسهم> به خود آمدن و رجوع هر یک از بت پرستان به وجدان و ضمیر خود و به فکر فرو رفتن آنان باشد.

2- قوم بت پرست ابراهیم پس از آگاه شدن از ناتوانی بت ها از سخن گفتن ، به یک دیگر مراجعه کرده و به سرزنش هم پرداختند .

فرجعوا إلی أنفسهم فقالوا إنّکم أنتم الظ_لمون

برداشت، براساس این احتمال است که مقصود از <أنفسهم> رجوع هر یک از بت پرستان به یک دیگر باشد که با مخاطب قرار دادن هم دیگر (فقالوا إنّکم أنتم. ..) به ملامت هم پرداختند.

3- استدلال ابراهیم ( ع ) بر بطلان شرک و شگرد او در مبارزه با بت پرستی ، تأثیری کامل بر تمامی قومش داشت .

قال بل فعله کبیرهم . .. فرجعوا إلی أنفسهم فقالوا انّکم أنتم الظ_لمون

از این که تمامی قوم ابراهیم، بلافاصله به گمراهی خود اعتراف کردند، قوت استدلال آن حضرت و تأثیر کامل شیوه دعوت او به دست می آید.

4- بت پرستان قوم ابراهیم ، به ظلم خویش و تبرئه ابراهیم ( ع ) از آن اعتراف کردند .

فقالوا إنّکم أنتم الظ_لمون

ضمیر منفصل <أنتم> تأکید برای <کم> است و جمله <إنّکم أنتم. ..> دلالت بر حصر دارد. این حصر از نوع حصر اضافی است; یعنی، منحصراً شما ظالم هستید نه حضرت ابراهیم(ع).

ص: 215

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 65 - 1،6

1- بت پرستان ، در برابر استدلال محکم ابراهیم ( ع ) بر بطلان شرک ، سر افکنده و شرمسار شدند .

ثمّ نکسوا علی رءوسهم

<نکس> به معنای قلب و برگرداندن قسمت بالای شیء به پایین و برعکس است. جمله <نکسوا علی رءوسهم> تمثیل (از نوع تشبیه معقول به محسوس) و کنایه از افرادی است که از شدت شرمساری و سر افکندگی، سر آنان به طرف پایین بدنشان قرار می گیرد.

6- بت پرستان ، استدلال های ابراهیم ( ع ) بر بطلان شرک را نادرست انگاشته و او را به خاطر شکستن بت ها مجرم دانستند .

فس_لوهم إن کانوا ینطقون . .. ثمّ نکسوا علی رءوسهم لقد علمت ما ه_ؤلاء ینطقون

جمله <لقد علمت ما ه_ؤلاء ینطقون> پاسخ مشرکان به کلام ابراهیم(ع) (فسئلوهم إن کانوا ینطقون) است; یعنی، تو می دانی که بت ها از سخن گفتن عاجزاند، پس چرا ما را به سؤال کردن از بت ها حواله می دهی. لابد سؤال تو برای فرار از اتهام بت شکنی است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 66 - 1،4

1- ابراهیم ( ع ) قومش را به خاطر عبادت غیر خدای یکتا ، مورد سرزنش قرار داد .

قال أفتعبدون من دون اللّه

همزه در <أفتعبدون> از نوع استفهام انکاری توبیخی است.

4- حضرت ابراهیم ( ع ) برای اثبات توحید و بطلان شرک از شیوه آگاه کردن بت پرستان به ناتوانی بت ها و به اعتراف واداشتن آنان بر این حقیقت استفاده کرد .

فس_لوهم إن کانوا ینطقون . .. لقد علمت ما ه_ؤلاء ینطقون . قال أفتعبدون من دون الل

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 67 - 4

4- ابراهیم ( ع ) قوم بت پرست خویش را به خاطر تعقل نکردن در باور ها و اندیشه های خود ، مورد سرزنش قرار داد .

أُفّ لکم . .. أفلاتعقلون

همزه در <أفلاتعقلون> برای استفهام توبیخی است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 68 - 1،3،4،6

1- ابراهیم ( ع ) ، از سوی بت پرستان محکوم به سوزانده شدن در آتش شد .

قالوا حرّقوه

3- درماندگی و ناتوانی قوم ابراهیم ، از مقابله با منطق ابراهیم ( ع )

قال أفتعبدون من دون اللّه ما لاینفعکم . .. قالوا حرّقوه وانصروا ءالهتکم

ص: 216

بت پرستان در برابر سخنان منطقی و مواضع به حق حضرت ابراهیم(ع)، متوسل به زور و تهدید شدند. از این نکته می توان برداشت یاد شده را استفاده کرد.

4- بت پرستان در جهت یاری به بت پرستی و جلوگیری از نفوذ منطق ابراهیم ( ع ) ، از طرف گروهی برای کشتن آن حضرت تحریک شده بودند .

قالوا حرّقوه و انصروا ءالهتکم

آهنگ جمله <إن کنتم فاعلین> (اگر بناست کاری بکنید) نوعی تحریک است و ظاهر آیه این است که گویندگان (قالوا) و دستور دهندگان (حرّقوه و انصروا)، با شنوندگان و دستور گیرندگان دو گروه بودند و گروه اول دسته دوم را تحریک می کردند. از این رو برخی از مفسران، گروه اول را نمرود و عمال او دانسته اند.

6- سوزاندن کامل ابراهیم ( ع ) ، تنها راه دفاع از عقیده بت پرستان و معبود های ادعایی در دید قوم او بود .

قالوا حرّقوه و انصروا ءالهتکم إن کنتم ف_علین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 70 - 1،2،3

1- توطئه و نیرنگ بت پرستان علیه ابراهیم ( ع ) ناکام ماند .

و أرادوا به کیدًا فجعلن_هم الأخسرین

2- توطئه و نیرنگ بت پرستان علیه ابراهیم ( ع ) ، عامل خسران و زیان کاری کامل آنان شد .

و أرادوا به کیدًا فجعلن_هم الأخسرین

3- حضرت ابراهیم ( ع ) ، علاوه بر افکنده شدن در آتش ، با نیرنگ و توطئه دیگری از سوی بت پرستان روبه رو گشت .

و أردوا به کیدًا فجعلن_هم الأخسرین

برداشت یاد شده مبتنی براین است که مقصود از <کیداً> نیرنگ جدید و غیر از افکندن در آتش باشد; زیرا در معنای <کید> محرمانه بودن نهفته است، در حالی که افکندن در آتش کاری علنی بود نه مخفی; به علاوه تعبیر <أرادوا>; یعنی، اراده کردند و خواستند (نه عملی کردن) شاهد این مدعا است. گفتنی است تنوین <کیداً> برای تفخیم و تعظیم باشد که در این صورت بیانگر بزرگی نیرنگ است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 71 - 1،2،3

1- حضرت ابراهیم و لوط ( ع ) ، از نیرنگ ها و دسیسه های قوم خود ، به اراده الهی نجات یافتند .

و أرادوا به کیدًا . .. و نجّین_ه و لوطًا إلی الأرض التی ب_رکنا فیها

2- حضرت ابراهیم و لوط ( ع ) ، از جامعه آلوده خود به سرزمینی برکت خیز هجرت کردند .

إلی الأرض التی ب_رکنا فیها

3- حضرت لوط ( ع ) ، هم چون حضرت ابراهیم ( ع ) در معرض آزار و اذیت مردم خود قرار داشت .

و نجّین_ه و لوطًا إلی الأرض التی ب_رکنا فیها

کاربرد یکسان واژه نجات در باره حضرت ابراهیم و لوط(ع) بیانگر برداشت بالا است; زیرا نجات در جایی به کار می رود که خطر و ضرری پیش روی باشد.

ص: 217

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 72 - 1

1- تولد اسحاق و یعقوب ( ع ) ، پس از هجرت ابراهیم ( ع ) بود .

و نجّین_ه و لوطًا إلی الأرض . .. و وهبنا له إسح_ق و یعقوب

سیر داستان حضرت ابراهیم در این آیات، بیانگر برداشت یاد شده است. به علاوه این که داستان افکندن ابراهیم به آتش و نجات آن حضرت در زمان جوانی اش بوده است و فرزنددار شدن ابراهیم(ع) در دوران پیری آن حضرت صورت گرفته است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 72 - 1

1 - پرسش بیدارگر ابراهیم از قوم بت پرست خویش درباره شنوایی بت ها

قال هل یسمعونکم إذ تدعون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 73 - 2

2 - بهره گیری ابراهیم ( ع ) در هدایت قومش ، از محسوس ترین و بدیهی ترین امور

قال هل یسمعونکم . .. أو ینفعونکم أو یضرّون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 75 - 1،2

1 - اقدام ابراهیم ( ع ) به سرزنش قوم خود ، به خاطر پرستش کورکورانه بت ها

قال أفرءیتم ما کنتم تعبدون

استفهام در <أفرءیتم> توبیخی است و مفاد آن این است که: چرا در باره آنچه می پرستید، اندیشه نمی کنید و صرفاً متکی به تقلید کورکورانه از نیاکان خود هستید؟

2 - ابراهیم ( ع ) ، برانگیزاننده قوم خویش به نگرش مجدد نسبت به پرستش بت ها

قال أفرءیتم ما کنتم تعبدون

<رأی و رویه> (مصدر <رأیتم>) هم در مورد نگاه کردن با چشم به کار می رود و هم در نگریستن با عقل. در این جا مورد اخیر مراد است. ضمناً استفهام در<أفرأیتم> توبیخی و دربردارنده نوعی ترغیب به تأمل و اندیشیدن در عبادت بت ها است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 76 - 1

1 - اقدام ابراهیم ( ع ) به شکستن بتِ سنت گرایی و تقلید بی چون و چرا از نیاکان

أفرءیتم . .. أنتم و ءاباؤکم الأقدمون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 83 - 5

ص: 218

5 - ابراهیم ( ع ) آرزومند دریافت حکومت از جانب خدا ، برای هدایت و تدبیرامور مردم

ربّ هب لی حکمًا وألحقنی بالصلحین

برداشت یاد شده بدان احتمال است که <حکم> در آیه معادل <حکومه> (سرپرستی و تدبیر امور خلق) باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 86 - 1،2

1 - طلب آمرزش ابراهیم ( ع ) از درگاه خداوند ، برای پدرش

و اغفر لأبی

2 - نگرانی ابراهیم ( ع ) از گمراهی دیرینه پدر خود

و اغفر لأبی إنّه کان من الضالّین

برداشت یاد شده بدان احتمال است که دعای ابراهیم(ع) در زمان حیات پدرش بوده باشد. بر این اساس به کارگیری <کان> در جمله <إنّه کان من الضالّین> بیانگر گمراهی دیرینه پدرش است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - عنکبوت - 29 - 17 - 5،6،9،11،15

5 - حضرت ابراهیم ( ع ) برای بیداری قوم اش ، ناتوانی بت ها را تبیین می کرده است .

إنّما تعبدون . .. أوث_نًا ... إنّ الذین تعبدون...لایملکون

6 - ابراهیم ( ع ) به قوم خود اعلام کرد که بت ها هیچ گونه توانی برای تأمین روزی آنان ندارند .

و إبرهیم إذ قال . .. إنّ الذین تعبدون من دون اللّه لایملکون لکم رزقًا

9 - توصیه ابراهیم ( ع ) قوم اش را برای درخواست روزی از پیشگاه خداوند

و إبرهیم إذ قال لقومه . .. فابتغوا عند اللّه الرزق

11 - دعوت ابراهیم ( ع ) از قوم اش به پرستش خداوند پس از نهی آنان از بت پرستی

و إبرهیم إذ قال لقومه . .. إنّما تعبدون من دون اللّه أوث_نًا ... و اعبدوه

15 - هشدار حضرت ابراهیم ( ع ) به قوم اش با اعلام بازگشت همگان به سوی خدا

و إبرهیم إذ قال لقومه . .. اعبدوه ... إلیه ترجعون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - عنکبوت - 29 - 18 - 6

6 - هشدار ابراهیم ( ع ) به قوم خویش به جهت تکذیب رسالت اش

و إن تکذّبوا فقد کذّب أمم من قبلکم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - عنکبوت - 29 - 24 - 1،3،4،5،6،8،9،10،12

1 - تنها واکنش قوم ابراهیم در برابر دعوت آن حضرت به توحید عبادی ، تصمیم به قتل و یا سوزاندن وی بود !

و إبرهیم إذ قال لقومه . .. اعبدوه ... فما کان جواب قومه إلاّ أن قالوا اقتلوه أو

ص: 219

3 - قوم ابراهیم ، برای رویارویی با خیرخواهی او برای آنان ، به خشونت متوسل شدند .

و إبرهیم إذ قال لقومه . .. ذلکم خیر لکم ... فما کان جواب قومه إلاّ أن قالوا اقتل

4 - کشتن و آتش زدن ، از شیوه های قوم ابراهیم ، برای رویارویی با دعوت توحیدی او بود .

إبرهیم إذ قال . .. ذلکم خیر لکم ... فما کان جواب قومه إلاّ أن قالوا اقتلوه أو حر

5 - واکنش خشونت آمیز قوم ابراهیم به دعوت توحیدی او ، فراگیر و عمومی بود .

فما کان جواب قومه إلاّ أن قالوا

6 - در بین قوم ابراهیم ، برای برخورد با ابراهیم ( ع ) دو دید ( کشتن و سوزاندن ) وجود داشت .

فما کان جواب قومه إلاّ أن قالوا اقتلوه أو حرّقوه

<أو> در <أو حرّقوه> می تواند برای تنویع و می تواند برای اباحه باشد. بنابر احتمال نخست، می توان استفاده کرد که قوم ابراهیم، برای از بین بردن او، دو دیدگاه داشته اند: عده ای، حکم به اعدام و گروهی، دستور به سوزاندن او می دادند.

8 - قوم ابراهیم ، سرانجام تصمیم گرفتند که ابراهیم ( ع ) را در آتش بسوزانند .

فما کان جواب قومه إلاّ أن قالوا اقتلوه أو حرّقوه فأنج_یه اللّه من النار

9 - قوم ابراهیم ، برای عملی ساختن تصمیم خود ، ابراهیم را در آتش پرتاب کردند .

فما کان جواب قومه . .. أو حرّقوه فأنج_یه اللّه

<فاء> در <فأنجاه> برای فصاحت است و دلالت بر حذف جمله ای می کند و آن می تواند چنین باشد: <ثم جعلوه فی النار>

10 - خداوند ، ابراهیم ( ع ) را از آتش نجات داد .

أو حرّقوه فأنج_یه اللّه من النار

12 - نجات حضرت ابراهیم ( ع ) از مجازات قوم اش ( آتش ، گستردگی آتش ، پرتاب کردن ، . . . ) ، نشانه های چندی از خدا ، برای اهل ایمان است .

فأنج_یه اللّه من النار إنّ فی ذلک لأی_ت

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - عنکبوت - 29 - 25 - 1،3،5

1 - حضرت ابراهیم ( ع ) پس از نجات از آتش ، قوم خود را ر ها نکرد و به ارشاد آنان پرداخت .

فأنج_یه اللّه من النار . .. و قال إنّما اتّخذتم من دون اللّه أوث_نًا

3 - حضرت ابراهیم ( ع ) برای آگاهی قوم اش ، حقارت و ناتوانی بت ها را تبلیغ می کرد .

و قال إنّمااتّخذتم من دون اللّه أوث_نًا

<أوثاناً> به صورت نکره آورده شده و تنوین آن، برای تحقیر است.

5 - پیام توحیدی حضرت ابراهیم ( ع ) پیش و پس از انداخته شدن در آتش ، تفاوتی نداشت .

إنّما تعبدون من دون اللّه أوث_نًا . .. إلاّ أن قالوا اقتلوه أو حرّقوه ... و قال

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - عنکبوت - 29 - 26 - 3،4،5،7،8،12

3 - حضرت ابراهیم ( ع ) از سرزمین خویش ، پس از واقعه دعوت به توحید و انداخته شدن در آتش و نجات اش از آن ، هجرت کرد .

ص: 220

و إبرهیم إذ قال . .. اعبدوا اللّه ... فما کان جواب قومه إلاّ أن قالوا ... أو حرّ

به قرینه سیاق، مرجع ضمیر فاعلی <قال> حضرت ابراهیم(ع) است.

4 - هجرت حضرت ابراهیم ( ع ) از سرزمین خود ، مبنای الهی داشت .

إنّی مهاجر إلی ربّی

5 - حضرت ابراهیم ( ع ) ، در پی برخورد قهرآمیز قوم اش با او ، تصمیم گرفت به سرزمینی هجرت کند که در آن ، برای انجام رسالت اش ، آزادی عمل داشته باشد .

و قال إنّی مهاجر إلی ربّی

مراد از <هجرت به سوی پرودگار> دستیابی به مکانی است که حضرت ابراهیم(ع) بتواند آنچه را برعهده او گذاشته است، بدون مزاحمت دشمنان اش، به انجام برساند.

7 - حضرت ابراهیم ( ع ) تصمیم اش را برای هجرت ، به قوم خود اعلان کرد .

و قال إنّی مهاجر إلی ربّی

اگر چه برای <قال> مفعول به ذکر نشده است، اما به قرینه سیاق _ گفتوگوی حضرت ابراهیم(ع)با قوم اش _ استفاده می شود که او، جریان هجرت اش، را با قوم اش در میان گذاشته است.

8 - حضرت ابراهیم ( ع ) ، وقتی محیط را برای انجام رسالت اش مساعد ندید ، تصمیم به هجرت از آنجا گرفت .

قالوا . .. حرّقوه فأنج_یه اللّه من النار ... و قال إنّی مهاجر إلی ربّی

12 - < عن أبی جعفر ( ع ) . . . أمّا ابراهیم ( ع ) نبوّته بکوثی ربّا و هی قریه من قری السواد فیها بدأ اوّل أمره ثم هاجر منها و لیست بهجره قتال . و ذالک قول اللّه عزّوجلّ : < إنّی مهاجر إلی ربّی . . . > ;

از امام باقر(ع) روایت شده که فرمود: . ..رسالت ابراهیم، از قریه <کوثی ربّا> یکی از روستاهای سواد (عراق) است شروع شد و آنگاه از آنجا هجرت کرد. این، هجرتِ جنگ نبود و آن، همان سخن خدای عزّوجلّ <إنّی مهاجر إلی ربّی...> است>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - عنکبوت - 29 - 31 - 4

4 - فرستادگان خداوند برای عذاب قوم لوط ، مژده و بشارتی را ( تولد اسحاق ( ع ) ) ، نیز به ابراهیم ( ع ) دادند .

و لمّا جاءت رسلنا إبرهیم بالبشری

این آیه، با آیات پنجاه و یک تا شصت و دو سوره حجر یک سیاق دارند، که در آن آیات به ابراهیم(ع) بشارت فرزنددار شدن داده شده است. آن آیات، قرینه است که <البشری> در این آیه نیز همان بشارت را همراه دارد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 85 - 1

1 - ابراهیم ( ع ) ، آیین شرک و بت پرستی پدر و قومش را زیر سؤال برد و آن را محکوم کرد .

إذ قال لأبیه و قومه ماذا تعبدون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 88 - 1،2،3

1 - حضرت ابراهیم ( ع ) _ پس از دعوت شدن از سوی قومش برای خروج از شهر_ به تفکر عمیق در این باره پرداخت .

ص: 221

فنظر نظره فی النجوم

برداشت یاد شده براساس دو نکته است: 1_ <فاء> در <فنظر> عاطفه و جمله <فنظر. ..> عطف بر جمله مقدر است و تقدیر آن چنین است: <قال قومه اُخرج معنا فنظر...>. 2_ جمله <فنظر نظره فی النجوم>، ضرب المثلی است برای کسی که می خواهد به تفکر بپردازد. ازاین رو به آسمان می نگرد تا اشیا و موجودات پیرامونش، او را از تفکر درست باز ندارد (لسان العرب).

2 - حضرت ابراهیم ( ع ) ، به هنگام فراخوانده شدن برای خروج از شهر ، به منظور تصمیم گیری در این باره به ستارگان نگریست .

فنظر نظره فی النجوم

برداشت یاد شده، بر این اساس مبتنی است که نگاه حضرت ابراهیم(ع) به ستارگان به معنای حقیقی آن باشد; نه کنایه از به تفکر فرورفتن.

3 - دعوت مشرکان از ابراهیم ( ع ) برای خروج از شهر ، در شب هنگام بود .

فنظر نظره فی النجوم

نگاه ابراهیم(ع)، به ستارگان حاکی است که این نگاه در شب بود; زیرا ستارگان در شب مشاهده می شوند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 89 - 1،2،3،4،5

1 - ابراهیم ( ع ) ، پس از اندیشه عمیق ، مریض بودن خود را به قومش اعلام کرد .

فنظر نظره فی النجوم . فقال إنّی سقیم

2 - مریض بودن ابراهیم ( ع ) ، به هنگام دعوت شدن از جانب قوم خود برای خروج از شهر

فقال إنّی سقیم

3 - مریض بودن ، عذر و دلیل ابراهیم ( ع ) برای نپذیرفتن دعوت قوم خود برای خروج از شهر و شرکت در مراسم سالانه مشرکان

فقال إنّی سقیم

4 - ابراهیم ( ع ) ، به مرضی موسمی و فصلی مبتلا بود .

فنظر نظره فی النجوم . فقال إنّی سقیم

اگر پذیرفته شود که نگاه ابراهیم(ع) به ستارگان نگاه با چشم و حقیقی بود، می توان گفت که اظهار بیماری پس از این نگاه، حاکی است که ایشان به مرضی موسمی و فصلی گرفتار بود که با نگاه به ستارگان، توانسته بود وقت رو به رو شدن با مرض موسمی خود را پیش بینی کند (هم زمان با روز مراسم ویژه).

5 - ابراهیم پیامبر ، از رفتن به بیرون شهر برای شرکت در مراسم سالانه مشرکان _ پیش از دریافت دعوت قومش _ پرهیز می کرد .

فقال إنّی سقیم

پیشنهاد مردم مشرک به ابراهیم(ع) برای بیرون رفتن از شهر _ با آن که همگان بر این امر مبادرت ورزیدند _ می تواند به دلیل این نکته باشد که آن حضرت از این کار امتناع داشت.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 90 - 1،2،3

1 - خروج مشرکان از شهر و تنها گذاشتن ابراهیم ( ع ) در آن ، پس از اعتذار آن حضرت

ص: 222

فتولّوا عنه مدبرین

<مدبرین> حال مؤکد برای فعل <تولوا> است و بر این نکته تأکید دارد که روی گردانی مشرکان از ابراهیم(ع) همراه با پشت کردن به او و رو کردن به جانب قرارگاه خویش در بیرون از شهر بوده است.

2 - عذر و دلیل ابراهیم ( ع ) ، برای شرکت نکردن در مراسم سالانه مشرکان ، مورد پذیرش آنان قرار گرفت .

فقال إنّی سقیم . فتولّوا عنه مدبرین

رفتن و پشت کردن مشرکان به ابراهیم(ع) _ بدون هیچ سخنی و اعتراضی _ حاکی از مطلب یاد شده است.

3 - < عن حجر عن أبی عبداللّه ( ع ) قال : خالف ابراهیم ( ع ) قومه و عاب آلهتهم . . . قال أبوجعفر ( ع ) : عاب آلهتهم < فنظر نظره فی النجوم فقال إنّی سقیم > . . . و اللّه ما کان سقیماً و ما کذب فلمّا تولّوا عنه مدبرین إلی عید لهم ، دخل ابراهیم إلی آلهتهم فکسر ها إلاّ کبیراً لهم . . . ;

از حجر نقل شده که از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: ابراهیم با قومش مخالفت کرد و خدایان آنها را مورد عیب جویی خود قرار داد . .. امام باقر(ع) فرمود: از معبودهای آنان خرده گرفت <فنظر نظره فی النجوم فقال إنی سقیم> ...به خدا سوگند ابراهیم مریض نبود و دروغ هم نگفت. پس چون قومش برای عیدی که داشتند از پیش ابراهیم(ع) رفتند، او [با تبر] به سوی معبودهای آنان رفت و آنها را شکست مگر بزرگ ترین بت آنان را...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 91 - 1،2،3

1 - رفتن مخفیانه ابراهیم ( ع ) ، به جانب معبود های مشرکان پس از خروج آنان از شهر

فراغ إلی ءالهتهم

<روغ> (مصدر <راغ>) در اصل به معنای تمایل به چیزی به صورت سرّی و پنهانی است.

2 - استهزای معبود های مشرکان در بتکده از سوی ابراهیم ( ع ) ، با توجه به ناتوانی آنان از خوردن بود .

فراغ إلی ءالهتهم فقال ألا تأکلون

استفهام در <ألا تأکلون> برای استهزا است.

3 - وجود غذا در بتکده ، به هنگام رفتن مردم از شهر و آمدن ابراهیم ( ع ) به آن بتکده

فراغ إلی ءالهتهم فقال ألا تأکلون

پرسش استهزاآمیز ابراهیم(ع) از بت ها برای غذا خوردن، می رساند که در محل معبودهای مشرکان، غذا وجود داشت. گفتنی است که در تاریخ آمده است: مشرکان غذاهایی را برای متبرک شدن نزد بت ها می گذاشتند که این موضوع، می تواند مؤید برداشت بالا باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 92 - 1،2

1 - استهزای معبود های مشرکان از سوی ابراهیم ( ع ) ، با توجه به ناتوانی آنها از سخن و گفتوگو

ما لکم لاتنطقون

2 - گفتوگوی طعن آمیز ابراهیم ( ع ) ، با معبود های مشرکان در بتکده

فقال ألا تأکلون . ما لکم لاتنطقون

ص: 223

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 93 - 1،2،3،4،5

1 - ابراهیم ( ع ) ، با دست راست ضربه ای محکم بر بت ها و معبود های مشرکان وارد ساخت .

فراغ علیهم ضربًا بالیمین

برداشت یاد شده از مقید شدن <ضربا> به <بالیمین> (دست راست) به دست می آید که ضربه ابراهیم(ع) محکم بود; زیرا دست راست نیرومندتر از دست چپ است و مردم نوعا از دست راست خود برای ضربه شدید استفاده می کنند.

2 - ضربه ابراهیم ( ع ) به بت ها و شکستن آنها ، به صورت سرّی و پنهانی بود .

فراغ علیهم ضربًا بالیمین

برداشت یاد شده با توجه به معنای لغوی <راغ> است; زیرا <روغ> (مصدر <راغ>) به معنای تمایل به چیزی به صورت سری و پنهانی است.

3 - شدت غضب و خشم ابراهیم ( ع ) ، به هنگام شکستن بت ها و معبودها

فراغ علیهم ضربًا بالیمین

گفتوگوی ابراهیم(ع) با بت ها _ با آن که آن حضرت می دانست که آنها از سخن گفتن ناتوان اند _ می تواند به منظور تقویت روح غضب و خشم خود نیست به آنها باشد تا عمل شکستن آنها خشمگینانه انجام گیرد.

4 - سوگند ابراهیم ( ع ) ، بر شکستن بت های مشرکان

فراغ علیهم ضربًا بالیمین

برداشت یاد شده مبتنی بر این نکته است که <یمین> به معنای قسم باشد. بر این اساس <با> به معنای سببیت است; یعنی، ابراهیم(ع) به سبب سوگندی که یاد کرده بود، ضربه ای محکم بر بت ها فرود آورد.

5 - وفای ابراهیم ( ع ) ، به سوگند خویش در شکستن بت ها

فراغ علیهم ضربًا بالیمین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 94 - 1،2

1 - حرکت شتابان مشرکان به سوی ابراهیم ( ع ) ، پس از آگاهی از شکسته شدن بت ها

فأقبلوا إلیه یزفّون

<فا> برای تفریع <فأقبلوا. ..> بر جمله ای مقدر است و تقدیر آن چنین است: <فبلّغ قومه من رأه فأقبلوا إلیه; کسی که شکسته شدن بت ها را دید، به مردم اطلاع داد. سپس آنان شتابان به جانب ابراهیم(ع) روی آوردند>. گفتنی است: <زف> (مصدر <یزفّون>) به معنای حرکت شتابان است.

2 - شدت خشم و نگرانی قوم ابراهیم ، از شکسته شدن بت های شان

فأقبلوا إلیه یزفّون

حرکت شتابان قوم ابراهیم به جانب آن حضرت پس از شکسته شدن بت ها، می تواند گویای برداشت بالا باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 95 - 1،5

1 - ابراهیم ( ع ) مشرکان را به خاطر پرستش معبود های دست ساز خود سرزنش کرد .

ص: 224

قال أتعبدون ما تنحتون

<نحت> (ماده <تنحتون>) به معنای تراشیدن شیء سخت (چون سنگ و چوب) است.

5 - < عن أبی عبداللّه ( ع ) : أخذ ابراهیم القدوم فکسر الصنم الذی عمله ، ففزع أبوه من ذلک فزعاً شدیداً ، فقال له : أیّ شیء عملت ؟ فقال له ابراهیم ( ع ) : و ما تصنعون به ؟ فقال آزر : نعبده ، فقال له ابراهیم : < أتعبدون ما تنحتون > . . . ;

از امام صادق(ع) روایت شده: . .. ابراهیم(ع) تبر را برداشت و بتی را که آزر ساخته بود شکست و آزر فریاد شدیدی از روی ترس برآورد و به ابراهیم(ع) گفت: چه کاری کردی؟ ابراهیم(ع) در جواب گفت: با بت چه می کنید؟ آزر گفت: آن را می پرستیم. ابراهیم(ع) در جواب گفت: <أتعبدون ما تنحتون; آنچه را خود می تراشید، می پرستید؟>

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 97 - 1،2،4

1 - توصیه دسته جمعی مشرکان به یکدیگر ، مبنی بر ساختن بنایی برای سوزاندن ابراهیم ( ع )

قالوا ابنوا له بنی_نًا فألقوه فی الجحیم

2 - تصمیم دسته جمعی مشرکان بر سوزاندن ابراهیم ( ع ) در آتشی پرحرارت و پرشعله

فألقوه فی الجحیم

<جحیم> (از ماده <جحمه>) به معنای شدت شعله و حرارت آتش است.

4 - ابراهیم ( ع ) ، در آغاز مبارزه اش با شرک و بت پرستی ، قدرت اجتماعی و جایگاه نیرومندی در میان قوم خود نداشت .

قالوا ابنوا له بنی_نًا فألقوه فی الجحیم

تصمیم بر نابودی ابراهیم(ع) با سوزاندن او، در انبوهی از آتشی که مردم هیزم آور آن بودند _ بدون این که احدی از او دفاع کند _ می تواند گویای برداشت بالا باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 98 - 1،2،3

1 - نیرنگ و توطئه گسترده مشرکان برای نابودی ابراهیم ( ع )

فأرادوا به کیدًا

2 - سوزاندن ابراهیم ( ع ) با انبوهی از آتش پرشعله ، مکر و توطئه مشرکان در راستای نابودی آن حضرت

فألقوه فی الجحیم . فأرادوا به کیدًا فجعلن_هم الأسفلین

3 - نجات ابراهیم ( ع ) ، از میان تلی از آتش پرشعله مشرکان

فألقوه فی الجحیم . .. فجعلن_هم الأسفلین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 99 - 1،5،7،10،11،13

1 - تصمیم ابراهیم ( ع ) ، به هجرت از وطن خود به شهری دیگر و اعلام آن به مردم

قال إنّی ذاهب إلی ربّی

بیشتر مفسران برآنند که مقصود از رفتن به سوی پروردگار (ذاهب إلی ربی) هجرت است و آمدن <قال> در آغاز آیه شریفه، می رساند که ابراهیم(ع) تصمیم خود مبنی بر هجرت را به مردم اعلام کرد.

ص: 225

5 - مصون ماندن از اذیت و توطئه های سهمگین مشرکان ، فلسفه هجرت ابراهیم ( ع )

و قال إنّی ذاهب إلی ربّی

برخی از مفسران بر این عقیده اند که اعلام هجرت از سوی ابراهیم(ع)، برای صرف نظر کردن مشرکان از تعقیب و مجازات آن حضرت پس از نجات از آتش بوده است. بدین صورت که آن حضرت می خواست از اذیت ها و توطئه های مشرکان رهایی یابد.

7 - راه یابی بهتر به مقصد و خیر و صلاح افزون تر در پرتو عنایت خداوند ، فلسفه هجرت ابراهیم ( ع )

و قال إنّی ذاهب إلی ربّی سیهدین

به قرینه این که رسالت ابراهیم(ع) پس از هجرت هم ادامه داشت به دست می آید که مراد از هدایتی که مورد درخواست آن حضرت بود، ره یابی به مقصد و خیر و صلاحی است که ایشان از آغاز به دنبال آن بوده است.

10 - توکل ابراهیم ( ع ) بر خداوند ، در برابر دشمنان رسالت

و قال إنّی ذاهب إلی ربّی سیهدین

11 - ناامید شدن ابراهیم ( ع ) ، از هدایت قومِ بت پرست خویش

و قال إنّی ذاهب إلی ربّی سیهدین

از تصمیم ابراهیم(ع) برای هجرت از شهر خود _ پس از نجات یافتن از آتش افروزی مشرکان علیه ایشان _ برداشت یاد شده به دست می آید.

13 - < عن ابراهیم بن أبی زیادالکرخی ، قال : سمعت أباعبداللّه ( ع ) یقول : إنّ إبراهیم ( ع ) . . . لمّا کسر أصنام نمرود . . . فأمرهم أن ینفوا إبراهیم من بلاده . . . فأخرجوا إبراهیم و لوطاً معه ( ع ) من بلادهم إلی الشام . فخرج ابراهیم ( ع ) و معه لوط لایفارقه و ساره و قال لهم < إنی ذاهب إلی ربّی سیهدین > یعنی بیت المقدس ;

ابراهیم بن ابی زیاد کرخی می گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که می فرمود: ابراهیم(ع) . .. چون بت های نمرود را شکست ... نمرود به اصحابش دستور داد ابراهیم(ع) را از شهر برانند ... پس ابراهیم(ع) را در حالی که لوط(ع) هم راه او بود، از شهرشان به سوی شام اخراج کردند و در حالی که لوط و ساره با او بودند [از شهر بیرون آمدند] و ابراهیم به آنان گفت: <إنی ذاهب إلی ربی سیهدین>; یعنی، به سوی بیت المقدس می روم>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 100 - 1،3

1 - ابراهیم ( ع ) از خداوند ، فرزندی صالح درخواست کرد .

ربّ هب لی من الص_لحین

مفعول فعل <هب> در تقدیر است: <هب لی ولداً من الصالحین; مرا فرزندی از صالحان ببخش>.

3 - ابراهیم ( ع ) تا پیش از افکنده شدن در آتش و هجرت از موطن خود ، بی فرزند بود .

و قال إنّی ذاهب إلی ربّی سیهدین . ربّ هب لی من الص_لحین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 101 - 2،11

2 - دعای ابراهیم ( ع ) برای فرزنددار شدن ، مورد استجابت پروردگار قرار گرفت .

ربّ هب لی من الص_لحین . فبشّرن_ه بغل_م حلیم

11 - < بریده بن معاویه العجلی قال : قلت لأبی عبداللّه ( ع ) کم کان بین بشاره ابراهیم باسماعیل و بین بشارته بإسحاق قال کان

ص: 226

بین البشارتین خمس سنین قال اللّه سبحانه فبشّرناه بغلام حلیم یعنی اسماعیل . . . فلمّا کان فی اللیل أتی ابراهیم آت من ربّه فأراه الرؤیا فی ذبح ابنه اسماعیل بموسم مکه . . . ثمّ انطلقا إلی السعی فلمّا صارا فی المسعی قال ابراهیم ( ع ) لاسماعیل یابنیّ إنّی أری فی المنام أنّی أذبحک فی موسم عامی ه_ذا فماذا تری قال یا أبت افعل ما تؤمر . . . و فدی اسماعیل بکبش عظیم فذبحه و تصدق بلحمه علی المساکین ;

برید عجلی گوید: به امام صادق(ع) گفتم: بین بشارت ابراهیم به اسماعیل و بشارت او به اسحاق، چه مقدار فاصله بود؟ حضرت فرمود: فاصله دو بشارت پنج سال بود خدا می فرماید: <فبشّرناه بغلام حلیم; یعنی، . ..چون شب شد فرستاده ای از سوی خدا نزد ابراهیم آمد و در خواب ذبح فرزندش اسماعیل را در زمان حج در مکه به او نشان داد... آن گاه هر دو برای سعی به راه افتادند و چون به محل سعی رسیدند، ابراهیم به اسماعیل گفت: پسرم! من در خواب دیدم که تو را امسال در زمان حج ذبح می کنم، تو چه نظری داری؟ اسماعیل گفت: ای پدر! آنچه را مأمور شدی انجام ده ... و قوچ بزرگی به جای اسماعیل فدیه شد. پس ابراهیم(ع) آن را ذبح کرد و گوشت آن را به مساکین صدقه داد>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 102 - 1،2،4،5،6،9،11،16

1 - اسماعیل ( ع ) به هنگام نوجوانی ، در معیت پدرش ابراهیم ( ع ) به سعی و تلاش می پرداخت .

فبشّرن_ه بغل_م حلیم . فلمّا بلغ معه السعی

2 - اسماعیل ( ع ) ، کمک کار پدرش ابراهیم ( ع ) در مسائل اجتماعی و زندگی

فلمّا بلغ معه السعی

از آمدن قید <معه> (در معیت او) برداشت یاد شده به دست می آید.

4 - ابراهیم ( ع ) ، خواب خود را با فرزندش اسماعیل در میان گذاشت .

قال ی_بنیّ إنّی أری فی المنام أنّی أذبحک

5 - مشورت و نظرخواهی ابراهیم ( ع ) ، از فرزندش اسماعیل نسبت به ذبح وی

أنّی أذبحک فانظر ماذا تری

از لحن جمله <فانظر ماذا تری> (بنگر تا رأی تو چیست؟) نوعی نظر خواهی و مشورت استفاده می شود. البته فلسفه این کار، استفاده ابراهیم(ع) از نظرات اسماعیل(ع) نبود; بلکه یا برای آزمایش فرزندش بود و یا به منظور زمینه سازی برای پذیرش بی تحمیل فرمان ذبح از جانب اسماعیل(ع)

6 - ابراهیم ( ع ) ، فرزندش اسماعیل ( ع ) را برای اجرای فرمان ذبح او آزمایش کرد و وی را برای سر بلند شدن در این آزمایش بزرگ آماده نمود .

أنّی أذبحک فانظر ماذا تری

9 - اعلام رضایت و تسلیم اسماعیل ( ع ) ، در مقابل فرمان قربانی شدن

قال ی_أبت افعل ما تؤمر

11 - مأموریت ابراهیم ( ع ) ، به ذبح فرزندش از راه خواب بود .

ی_بنیّ إنّی أری فی المنام أنّی أذبحک . .. قال ی_أبت افعل ما تؤمر

16 - وعده شکیبایی اسماعیل ( ع ) به پدرش ( ابراهیم ( ع ) ) به هنگام انجام مأموریت ذبح

ی_أبت افعل ما تؤمر ستجدنی إن شاء اللّه من الص_برین

ص: 227

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 103 - 1

1 - تسلیم ابراهیم ( ع ) و فرزندش اسماعیل ( ع ) ، در برابر فرمان خداوند به ذبح

إنّی أری فی المنام أنّی أذبحک . .. قال ی_أبت افعل ما تؤمر ... فلمّا أسلما

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 107 - 1

1 - خداوند ، به جای قربانی اسماعیل ( ع ) ، قربانی دیگری پذیرفته و جان او را حفظ کرد .

و فدین_ه بذبح عظیم

<فدیه> و <فداء> (از ماده <فدینا>) به معنای قرار دادن چیزی به جای شیء دیگری به منظور دفع ضرر از آن شیء است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 112 - 1

1 - بشارت خداوند به ابراهیم ( ع ) ، به تولد فرزندی به نام اسحاق برای او

و بشّرن_ه بإسح_ق

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - زخرف - 43 - 26 - 1

1 - اعلان برائت حضرت ابراهیم ( ع ) از شرک و بت پرستی قوم خود

و إذ قال إبرهیم لأبیه و قومه إنّنی براء ممّا تعبدون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - ذاریات - 51 - 25 - 4،6،7،9

4 - گفتوگوی مستقیم و رودرروی فرشتگان با حضرت ابراهیم ( ع )

فقالوا سل_مًا قال سل_م

6 - پاسخ ابراهیم ( ع ) به سلام میهمانان خویش ، قبل از هر سخن دیگر

فقالوا سل_مًا قال سل_م

7 - تحیت و سلام ابراهیم ( ع ) ، بهتر و افزون تر از تحیت و سلام فرشتگان وارد بر آن حضرت

فقالوا سل_مًا قال سل_م

برداشت یاد شده با توجّه به این نکته است که تحیت فرشتگان، جمله فعلیه و مفید حدوث است; زیرا <سلام> به تقدیر <نسلّم سلاماً> می باشد. اما تحیت حضرت ابراهیم(ع)، جمله اسمیه و مفید ثبوت است; زیرا به تقدیر <سلام علیکم> است.

9 - میهمانان وارد شده بر ابراهیم ( ع ) ، مردانی ناشناس برای آن حضرت

قوم منکرون

<منکر> نقطه مقابل <معروف> (شناخته شده) است; یعنی، <هم قوم منکرون له> (آنان برای او (ابراهیم(ع)) گروهی ناشناخته بودند).

ص: 228

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - ذاریات - 51 - 26 - 1،3،5،6،7

1 - اقدام بی درنگ و نهانی حضرت ابراهیم ( ع ) در تهیه غذا ، برای میهمانان گرامی خویش

فراغ إلی أهله فجاء بعجل سمین

از <فاء> در <فراغ> تسریع استفاده می شود. ماده <راغ> نیز بیانگر اقدام پنهانی و غیرعلنی است.

3 - مراجعه حضرت ابراهیم ( ع ) به همسر خود ، برای تهیه غذای میهمانان

فراغ إلی أهله فجاء بعجل سمین

5 - محل سکونت همسر ابراهیم ( ع ) مجزا از محیط پذیرایی میهمانان *

فراغ إلی أهله

حرکت مخفیانه ابراهیم(ع) به سوی اهل، در جایی فرض می شود که محیط خانواده آن حضرت در معرض دید میهمانان نبود.

6 - پذیرایی کامل ابراهیم ( ع ) از میهمانان خود ، در عین ناشناس بودن آنان برای آن حضرت

قوم منکرون . فراغ ... فجاء بعجل سمین

<عجل سمین> (گوساله چاق)، نشان می دهد که به هر حال ابراهیم(ع)، درصدد پذیرایی مفصل از میهمانان ناشناس خویش بود.

7 - پذیرایی ابراهیم ( ع ) از میهمانان خویش ، با گوساله ای فربه و بریان

فجاء بعجل سمین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - ذاریات - 51 - 27 - 1،2

1 - تقاضای حضرت ابراهیم ( ع ) از میهمانان ، برای خوردن غذا همراه با نهادن آن در دسترس آنان

فقربّه إلیهم

2 - پذیرایی شخص ابراهیم ( ع ) ، از میهمانان خویش

فراغ . .. فجاء بعجل ... فقربّه إلیهم قال

استناد افعال ذکر شده در آیات به شخص ابراهیم(ع)، بیانگر مطلب بالا است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - ذاریات - 51 - 28 - 1،2،5

1 - میهمانان ابراهیم ( ع ) ، از خوردن غذا خودداری کردند .

فأوجس منهم خیفه

<فاء> در <فأوجس> فصیحه و نشانگر این است که جمله ای پیش از آن حذف شده است. تقدیر آن چنین می باشد: <فلم یأکلوا فأوجس منهم خیفه>.

2 - خودداری میهمانان از خوردن غذا ، مایه بیم و نگرانی حضرت ابراهیم ( ع )

قال ألا تأکلون . فأوجس منهم خیفه

<أوجس> معادل دو فعل <أحسّ و أضمر> می باشد و تنوین <خیفه> برای تنویع است; یعنی، ابراهیم(ع) در درون خویش از آنان احساس نوعی ترس کرد.

ص: 229

5 - اقدام میهمانان ابراهیم ( ع ) ، به رفع نگرانی از آن حضرت با معرفی خویش

قالوا لاتخف

از مطالب بعد، استفاده می شود که میهمانان بعد از گفتن <لاتخف>، خود را به ابراهیم(ع) معرفی کردند و نگرانی آن حضرت را برطرف نمودند; و گرنه صرف گفتن <لاتخف> نگرانی را نمی زداید.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - ذاریات - 51 - 29 - 1،2،3،4

1 - حضور همسر ابراهیم ( ع ) ، در جمع آن حضرت و میهمانان ایشان

و بشّروه بغل_م علیم . فأقبلت امرأته فی صرّه ... و قالت عجوز عقیم

2 - فریاد همسر ابراهیم ( ع ) و سیلی زدن وی به صورت خویش ، با شنیدن بشارت اعطای فرزند به ایشان

فأقبلت امرأته فی صرّه

<صرّه> به معنای فریاد و <صکّ> به معنای ضربه شدید است. <صکّت وجهها>; یعنی، سیلی سختی به صورت خویش نواخت.

3 - هیجان ، تعجب و ناباوری شدید همسر ابراهیم ، از باروری پس از پیری و عمری نازایی

فأقبلت امرأته فی صرّه فصکّت وجهها و قالت عجوز عقیم

4 - همسر ابراهیم ، فردی کهنسال و نازا به هنگام بشارت فرزنددار شدنش

فأقبلت امرأته . .. و قالت عجوز عقیم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - ذاریات - 51 - 30 - 1،2

1 - اطمینان بخشی فرشتگان به همسر ابراهیم ( ع ) ، در مورد خدایی بودن پیام و بشارتشان ( فرزنددار شدن او )

قالوا کذلک قال ربّک

2 - هم سخن شدن همسر ابراهیم ( ع ) با فرشتگان بشارت دهنده

قالت عجوز عقیم . قالوا کذلک قال ربّک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - ذاریات - 51 - 31 - 1،2

1 - پرسش حضرت ابراهیم ( ع ) ، درباره رسالت و مأموریت میهمانان خویش ( فرشتگان )

قال فما خطبکم أیّها المرسلون

<خطب> به شأن و امری گفته می شود که شخص در پی آن است. سؤال ابراهیم(ع) از مأموریتی بود که فرشتگان، می خواستند آن را به اجرا درآورند.

2 - پی بردن حضرت ابراهیم ( ع ) به منحصر نبودن مأموریت فرشتگان در بشارت اعطای فرزند به ایشان

و بشّروه بغل_م . .. قال فما خطبکم أیّها المرسلون

برداشت یاد شده با توجه به این نکته است که در آیه شریفه سخنی از وجود رسالتی افزون بر بشارت فرزند به میان نیامده است و فرشتگان خود آن را آشکار نکرده اند; اما ابراهیم(ع) به این نکته پی برده و رسالت اصلی فرشتگان را جویا شده است.

ص: 230

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - ذاریات - 51 - 32 - 1،2

1 - توضیح فرشتگان به حضرت ابراهیم ( ع ) ، درباره مأموریت خود به سوی قومی مجرم

قالوا إنّا أُرسلنا إلی قوم مجرمین

2 - حضور فرشتگان به محضر ابراهیم ( ع ) ، قبل از ایفای مأموریت خود در نابودی قوم لوط

قال فما خطبکم أیّها المرسلون . قالوا إنّا أُرسلنا إلی قوم مجرمین

مفسران این مأموریت را _ به قرینه <لنرسل> _ بعد از حضور یافتن ملائکه در منزل ابراهیم(ع) دانسته اند. البته آیات مربوط به قوم لوط در سوره هود مؤید همین معنا است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - ممتحنه - 60 - 4 - 17

17 - عدم برقراری رابطه میان ابراهیم ( ع ) و قوم مشرک او ، مگر در وعده استغفار آن حضرت برای آزر

إذ قالوا لقومهم إنّا برءؤا منکم . .. إلاّ قول إبرهیم لأبیه

برداشت یاد شده، بدان احتمال است که <إلاّ>، استثنا از برائت ابدی باشد که از بخش پیشین آیه استفاده می شود.

222- قصه ادریس(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 57 - 4

4- خداوند ، ادریس ( ع ) را به جایگاهی بلند بالا برد . *

و رفعن_ه مکانًا علیًّا

محتمل است مقصود از <مکان>، مکانی مادی باشد که دراین صورت، مقصود عروج او به آسمان، همانند حضرت عیسی(ع) است.

223- قصه ارزشمند

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 120 - 13

13_ بیانگر حق و پندآموز بودن و یادآور شدن حقایق و معارف الهی ، معیار ارزشمندی داستان ها و سرگذشت پیشینیان

جاءک فی ه_ذه الحق و موعظه و ذکری للمؤمنین

ص: 231

224- قصه اسحاق(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 72 - 1

1- تولد اسحاق و یعقوب ( ع ) ، پس از هجرت ابراهیم ( ع ) بود .

و نجّین_ه و لوطًا إلی الأرض . .. و وهبنا له إسح_ق و یعقوب

سیر داستان حضرت ابراهیم در این آیات، بیانگر برداشت یاد شده است. به علاوه این که داستان افکندن ابراهیم به آتش و نجات آن حضرت در زمان جوانی اش بوده است و فرزنددار شدن ابراهیم(ع) در دوران پیری آن حضرت صورت گرفته است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - عنکبوت - 29 - 27 - 2

2 - اسحاق ( ع ) ، پس از هجرت ابراهیم ( ع ) از منطقه اصلی زندگی اش ، متولد شد .

و قال إنّی مهاجر . .. و وهبنا له إسح_ق

برداشت بنابراین است که در آیات، آنچه بر حضرت ابراهیم(ع) به ترتیب رخ داده، منعکس شده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - عنکبوت - 29 - 31 - 4

4 - فرستادگان خداوند برای عذاب قوم لوط ، مژده و بشارتی را ( تولد اسحاق ( ع ) ) ، نیز به ابراهیم ( ع ) دادند .

و لمّا جاءت رسلنا إبرهیم بالبشری

این آیه، با آیات پنجاه و یک تا شصت و دو سوره حجر یک سیاق دارند، که در آن آیات به ابراهیم(ع) بشارت فرزنددار شدن داده شده است. آن آیات، قرینه است که <البشری> در این آیه نیز همان بشارت را همراه دارد.

225- قصه اسلام جن

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - احقاف - 46 - 29 - 7

7- بازگشت جنیان مؤمن ، به سوی قومشان با پیام انذار و هدایت

ولّوا إلی قومهم منذرین

226- قصه اسماعیل(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 125 - 17

17 - ابراهیم ( ع ) و اسماعیل ( ع ) ، از خدمتگزاران خانه خدا ( کعبه ) بودند .

ص: 232

عهدنا إلی إبرهیم و إسمعیل أن طهرا بیتی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 127 - 1،3،4

1 - ابراهیم و اسماعیل ( ع ) ، برپا کنندگان دیوار های کعبه و سازنده آنها

و إذ یرفع إبرهیم القواعد من البیت و إسمعیل

قواعد (جمع قاعده) به معنای پایه هاست و در آیه به مناسبت <البیت> مراد از آن پایه های دیوار می باشد. بالا بردن پایه های دیوار (یرفع ابراهیم القواعد) به معنای ساختن دیوار بر پایه هاست.

3 - ابراهیم ( ع ) ، بناکننده اصلی کعبه و اسماعیل ( ع ) یاور او بود .

و إذ یرفع إبرهیم القواعد من البیت و إسمعیل

عطف کردن فاعلی بر فاعل دیگر، پس از آوردن فاعل نخست و متعلقات فعل - چنانچه در آیه شریفه این گونه است - می تواند اشاره به تفاوت آن دو فاعل در انجام کار باشد. بنابراین و به مناسبت مورد سخن از ساختن و بنا کردن است، می توان گفت: ابراهیم سازنده اصلی و اسماعیل یاور او بوده است.

4 - ابراهیم و اسماعیل ( ع ) ، با دعا به درگاه خدا خواستار پذیرفته شدن عملشان ( ساختن کعبه ) شدند .

ربنا تقبل منا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 128 - 1،3،8،10

1 - تسیلم خدا شدن ، از دعا های ابراهیم و اسماعیل ( ع ) به هنگام ساختن کعبه

و إذ یرفع إبرهیم القواعد . .. ربنا واجعلنا مسلمین لک

3 - علاقه ابراهیم و اسماعیل ( ع ) به ذریه خویش

من ذریتنا أمه مسلمه لک

8 - ابراهیم و اسماعیل ( ع ) به هنگام ساختن کعبه ، از خداوند خواستند تا چگونگی اعمال حج را به آنان بیاموزد .

ربنا . .. أرنا مناسکنا

برداشت فوق، مبتنی بر این است که مناسک - چنانچه برخی از اهل لغت و نیز برخی از مفسران گفته اند - به معنای اعمال حج باشد.

10 - ابراهیم و اسماعیل ( ع ) ، از خداوند خواستند تا توبه خود و فرزندانشان را بپذیرد .

و تب علینا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 102 - 1،2،5،6،9

1 - اسماعیل ( ع ) به هنگام نوجوانی ، در معیت پدرش ابراهیم ( ع ) به سعی و تلاش می پرداخت .

فبشّرن_ه بغل_م حلیم . فلمّا بلغ معه السعی

2 - اسماعیل ( ع ) ، کمک کار پدرش ابراهیم ( ع ) در مسائل اجتماعی و زندگی

فلمّا بلغ معه السعی

ص: 233

از آمدن قید <معه> (در معیت او) برداشت یاد شده به دست می آید.

5 - مشورت و نظرخواهی ابراهیم ( ع ) ، از فرزندش اسماعیل نسبت به ذبح وی

أنّی أذبحک فانظر ماذا تری

از لحن جمله <فانظر ماذا تری> (بنگر تا رأی تو چیست؟) نوعی نظر خواهی و مشورت استفاده می شود. البته فلسفه این کار، استفاده ابراهیم(ع) از نظرات اسماعیل(ع) نبود; بلکه یا برای آزمایش فرزندش بود و یا به منظور زمینه سازی برای پذیرش بی تحمیل فرمان ذبح از جانب اسماعیل(ع)

6 - ابراهیم ( ع ) ، فرزندش اسماعیل ( ع ) را برای اجرای فرمان ذبح او آزمایش کرد و وی را برای سر بلند شدن در این آزمایش بزرگ آماده نمود .

أنّی أذبحک فانظر ماذا تری

9 - اعلام رضایت و تسلیم اسماعیل ( ع ) ، در مقابل فرمان قربانی شدن

قال ی_أبت افعل ما تؤمر

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 103 - 1

1 - تسلیم ابراهیم ( ع ) و فرزندش اسماعیل ( ع ) ، در برابر فرمان خداوند به ذبح

إنّی أری فی المنام أنّی أذبحک . .. قال ی_أبت افعل ما تؤمر ... فلمّا أسلما

227- قصه اصحاب اخدود

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - بروج - 85 - 4 - 1

1 - گروهی از جباران ، برای تعذیب مؤمنان ، در زمین حفره عمیقی ایجاد کردند .

أصح_ب الأُخدود

<اخدود>; یعنی، شکاف طولانی و عمیقی که در زمین ایجاد شود. اصل و ریشه آن <خدّ> است; یعنی، مقداری از صورت که طرف راست و چپ بینی قرار گرفته است (مفردات راغب). <أصحاب الاُخدود>; یعنی، کسانی که حفره را ایجاد کردند. این احتمال که مراد، مؤمنان معذّب در <اخدود> باشد، با ضمیرهایی که در آیات بعد آمده، ناسازگار است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - بروج - 85 - 5 - 1

1 - حفره اصحاب اخدود ، یکپارچه آتش برافروخته و دارای سوخت فراوان و کافی بود .

النار ذات الوقود

<النار>، بدل از <الاُخدود> است. بدل قرار گرفتن آتش برای مکان آن، مبالغه است و از شدت آتش حکایت دارد; گویی که آن حفره چیزی جز آتش نبود. <وقود> به معنای مواد سوختنی (هیزم و غیر آن) است و به شعله نیز اطلاق می شود(مفردات راغب). توصیف آتش به <ذات الوقود>، گویای فراهم بودن سوخت کافی و سلطه آتش بر تمام آن است; به گونه ای که گویا آتش مالک آن

ص: 234

می باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - بروج - 85 - 6 - 1

1 - اصحاب اخدود ، اطراف حفره آتش گرد آمده ، به تماشای سوختن مؤمنان نشستند .

إذ هم علیها قعود

ضمیر <علیها>، به آتش برمی گردد و مراد مشرف بودن بر آتش است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - بروج - 85 - 7 - 1

1 - اصحاب اخدود ، هنگام سوزانده شدن مؤمنان ، حاضر و ناظر بوده و آن را مشاهده می کردند .

و هم علی ما یفعلون بالمؤمنین شهود

<شهاده>، در اصل به معنای خبر دادن از چیزی است که شخص آن را مشاهده کرده و نزد آن حاضر بوده است (نهایه ابن اثیر); و چون جمله <و هم علی. ..> حالیه و مربوط به زمان حضور کنار خندق آتش است; مراد تحمل شهادت و دریافت خبر است، نه ادای آن.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - بروج - 85 - 8 - 6

6 - اصحاب اخدود ، در صورت دست کشیدن مؤمنان از ایمان خویش ، آنان را نمی سوزاندند .

إلاّ أن یؤمنوا

فعل مضارع همراه با حرف <أن> در <أن یؤمنوا>، برای استقبال بوده و بیانگر آن است که آنچه اصحاب <اخدود> را به مقابله واداشت; باقی ماندن مؤمنان بر ایمان خویش بود. گویا ایمان گذشته آنان، در نظر دشمنان شان موجب عقوبت نبوده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - بروج - 85 - 9 - 6

6 - پایداری مؤمنان در عصر اصحاب اخدود ، بر ایمان خویش تا نیل به شهادت ، در محضر خداوند بوده و به آن رسیدگی خواهد شد .

و اللّه علی کلّ شیء شهید

بیان گواه بودن خداوند، برای مجرمان تهدید و برای مؤمنان وعده به پاداش است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - بروج - 85 - 10 - 7،8

7 - اصحاب اخدود ، حتی زنان مؤمن را نیز در آتش سوزاندند .

فتنوا المؤمنین و المؤمن_ت

8 - پایداری برخی از زنان مؤمن تا نیل به شهادت ، در عهد اصحاب اخدود

ص: 235

فتنوا المؤمنین و المؤمن_ت

228- قصه اصحاب الجنه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - قلم - 68 - 24 - 2

2 - تصمیم قاطع باغداران یمنی ، بر محروم ساختن بینوایان از محصولات باغ

أن لایدخلنّها الیوم علیکم مسکین

229- قصه اصحاب سبت

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

3 - نساء - 4 - 47 - 19

19 _ سرگذشت اصحاب سَبت ( مسخ شدن به میمون ) عبرت و اندرزی برای کافران به قرآن از اهل کتاب

او نلعنهم کما لعنّا اصحاب السَّبت

230- قصه اصحاب فیل

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - فیل - 105 - 1 - 1،2،11

1 - لشکری فیل سوار پیش از عصر بعثت ، گرفتار کیفر خداوند شده ، به شدّت مجازات شدند .

ألم تر کیف فعل ربّک بأصح_ب الفیل

2 - سرکوب فیل داران از جانب خداوند ، رخدادی شگفت و خاطره ای زنده در عصر بعثت

ألم تر کیف فعل ربّک بأصح_ب الفیل

استفهام در <ألم تر> _ علاوه بر تعجبی بودن _ اصل رؤیت را تحقق یافته قلمداد کرده است; کنایه از این که گرچه مخاطب، آن حادثه را ندیده است; ولی شهرت آن به حدی است که گویا او نیز دیده است.

11 - عن أبی عبداللّه عن أبیه عن أبائه ( ع ) قال : لمّا ظهرت الحبشه بالیمن وَجَّهَ یکسوم ملک الحبشه بقائدین من قُوّاده یقال لأحدهما أبرهه و الآخر أرباط فی عشره من الفِیَلَهِ کلّ فیل فی عشره آلاف لِهَدْم بیت اللّه الحرام . . . فقتل أبرهه أرباط و استولی علی الجیش فلمّا قارب مکّه . . . أقبلت الطیر الأبابیل فی منقار کلّ طائر حجر و فی رجلیه حجران فکان الطائر الواحد یقتل ثلاثه من أصحاب أبرهه . . . و قد قصّ اللّه تبارک و تعالی نبأهم فقال سبحانه : ألم تر کیف فعل ربّک بأصحاب الفیل ;

امام صادق از پدرانش(ع) نقل کرده است: چون حبشیان بر یمن پیروز شدند، پادشاه حبشه به نام <یکسوم> دو نفر از فرماندهان خود به نام های <ابرهه> و <ارباط> را به همراه ده فیل _ که همراه هر فیل ده هزار نیرو بود _ برای منهدم کردن خانه خدا [به

ص: 236

مکّه] فرستاد . .. ابرهه، ارباط را به قتل رساند و خود مسلّط بر نیروها شد. پس چون به مکّه نزدیک شد ... آن پرندگان پی درپی آمدند و در منقار هر یک از آنها، یک سنگ و در پاهایشان دو سنگ بود. هر پرنده ای سه نفر از اصحاب ابرهه را می کشت ... خدای تبارک و تعالی داستان آنان را نقل کرده، فرموده است: ألم تر کیف فعل ربّک بأصحاب الفیل>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - فیل - 105 - 3 - 1،5

1 - خداوند ، پرندگانی فراوان و ناشناخته را بر اصحاب فیل ، حملهور ساخت و آنها گروه گروه و پیاپی بر آنان هجوم بردند .

و أرسل علیهم طیرًا أبابیل

نکره آمدن <طیراً> (اسم جمع <طائر>) بر ناشناخته بودن آنها دلالت دارد. توصیف آن به <أبابیل> _ که یا به معنای دسته دسته و یا پی درپی است (قاموس) _ بیانگر آن است که یورش پرندگان بر اصحاب فیل، تدریجی بوده است.

5 - < عن أبی مریم عن أبی جعفر ( ع ) قال سألته عن قول اللّه عزّوجلّ < و أرسل علیهم طیراً أبابیل . ترمیهم بحجاره من سجّیل > قال : کان طیر سافٌّ جاءهم من قِبَل البحر رؤوسهم کأمثال رؤوس السباع و أظفارها کأظفار السباع من الطیر مع کلّ طائر ثلاثه أحجار فی رجلیه حجران و فی منقاره حجر فجعلت ترمیهم بها حتّی جُدِّرَتْ أجسادهم فقتلهم [ فقتلتهم خل ] بها . . . ;

ابی مریم گوید: از امام باقر(ع) درباره سخن خداوند عزّوجلّ <و أرسل علیهم طیراً أبابیل . ترمیهم بحجاره من سجّیل> سؤال کردم حضرت فرمود: پرندگانی که در سطح پایین پرواز می کردند از جانب دریا به سوی آنان آمدند. سرهای آنها مثل سرهای درندگان و چنگال های آنها نیز مثل چنگال های پرندگان درنده بود و با هر پرنده سه سنگ [بود]; دو سنگ در پاهایش و سنگی در منقارش با آن سنگ ها [سپاه ابرهه] را هدف قرار می دادند تا این که در بدن های آنان آبله پدیدار شد که با همان سنگ ها آنان را نابود کردند>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - فیل - 105 - 4 - 1

1 - پرندگان مهاجم ، اصحاب فیل را با سنگ هایی از گل پخته ، سنگ باران کردند .

ترمیهم بحجاره من سجّیل

<حجاره> (جمع <حَجَر>) است و <سجّیل> (معرّب سنگ گل)، سنگی است که مانند <گلِ خشک شده> باشد (قاموس). فعل مضارع <ترمیهم>، دلالت بر استمرار دارد. به قرینه آیه بعد، پرندگان تا آن جا به سنگ باران ادامه دادند که سپاه ابرهه نابود شدند. حرف <من> بیانیه و بیانگر آن است که سنگ های انتخابی پرندگان، گل های سنگ شده بوده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - فیل - 105 - 5 - 1،2

1 - خداوند ، رقم زنند$ه فرجام اصحاب فیل و متلاشی کننده اعضا و جوارح آنان

فجعلهم کعصف مأکول

ه فرجام اصحاب فیل و متلاشی کننده اعضا و جوارح آنان

2 - تأثیر هجوم پرندگان به اصحاب فیل ، به دست خداوند و مستند به او است .

ترمیهم . .. فجعلهم کعصف مأکول

فاعل <ترمیهم>، پرندگان و فاعل <جعلهم>، خداوند است; یعنی، کار از آنها و اثر از خداوند بود.

ص: 237

231- قصه اصحاب کهف

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 9 - 1،3،4،7،8،9

1- سرگذشت اصحاب کهف ، از آیات و نشانه های الهی است .

أم حسبت أن أصح_ب الکهف و الرقیم کانوا من ءای_تنا

3- ماجرای اصحاب کهف ، با توجه به قدرت و اراده خداوند ، رخدادی شگفت نیست .

أم حسبت أنّ أصح_ب الکهف . .. کانوا من ءای_تنا عجبًا

<أم> در ابتدای آیه،<أم منقطعه> است و معنای اضراب همراه با استفهام و انکار دارد، بنابراین، معنای عبارت چنین است: <آیا چنین گمان کردی که اصحاب کهف . ..>.

4- خداوند ، آیاتی بس شگفت تر از ماجرای اصحاب کهف دارد .

أم حسبت أنّ أصح_ب الکهف . .. کانوا من ءای_تنا عجبًا

نفی شگفتی از ماجرای اصحاب کهف _ علی رغم شگفتی آن در نظر آدمیان _ گواه این مطلب است که خداوند، آیاتی بس عجیب تر از این داستان نیز آفریده است.

7- < عن أبی عبداللّه ( ع ) فی قوله < أم حسبت أنّ أصحاب الکهف و الرقیم . . . > قال : هم قوم فرّوا و کتب ملک ذلک الزمان بأسمائهم و أسماء آبائهم و عشائرهم فی صحف من رصاص ;

از امام صادق(ع) درباره سخن خدا <أم حسبت أنّ أصحاب الکهف و الرقیم. ..> روایت شده که فرمود: آنان، قومی بودند که فرار کردند و پادشاه آن زمان، نام آنان و پدران و عشیره هاشان را در چند لوحه از سرب مرقوم داشت. (این وجه تسمیه اصحاب کهف به اصحاب رقیم است)>.

8- < عن نعمان بن بشیر ، انّه سمع رسول اللّه ( ص ) یحدث عن أصحاب الرقیم : انّ ثلاثه نفر دخلوا إلی الکهف فوقع من الجبل حجر علی الکهف فأوصد علیهم . . . ففرج اللّه عنهم و خرجوا إلی أهلیهم راجعین ;

از نعمان بن بشیر نقل شده که او، از رسول اللّه(ص) شنید که درباره اصحاب رقیم فرمود: آنان، سه نفر بودند که داخل غار شدند و سنگی از کوه بر غار فرود آمد و غار را به روی آنان بست . .. پس خداوند، گشایشی در کارشان پدید آورد [و از غار آزاد شدند] و به سوی خانواده های خود بازگشتند>.

9- < عن أبی عبداللّه ( ع ) قال : إنّ أصحاب الکهف أسرّوا الإیمان و أظهروا الکفر . . . ;

از امام صادق(ع) روایت شده: اصحاب کهف، ایمان خود را مخفی داشته و تظاهر به کفر می کردند>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 10 - 1

1- اصحاب کهف ، گروهی بودند که از خطر جامعه ناسالمِ کفر ، به سوی پناهگاهی در کوه گریختند .

إذ أوی الفتیه إلی الکهف

<أوی إلی کذا> یعنی: <به آن جا پیوست و آن را مأوا و مسکن خود قرار داد>.

ص: 238

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 11 - 1،2،3،4،8

1- خداوند ، با مسلّط کردن خواب بر اصحاب کهف ، دعای آنان را مستجاب کرد .

فقالوا ربّنا ءاتنا . .. فضربنا علی ءاذانهم

عبارت <ضربنا علی اذانهم> کنایه از آن است که خداوند، خواب را بر آنان مسلّط کرد، به گونه ای که گوش آنان نمی شنید. و عطف جملهه <ضربنا> با حرف تفریع بر جملات قبل _ که متضمن دعای اصحاب کهف بود _ گویای آن است که تسلّط خواب بر ایشان، در مسیر اجابت دعای آنان صورت گرفته است.

2- فرو رفتن اصحاب کهف در خوابی عمیق و چندین ساله ، به اراده خدا بود .

فضربنا علی ءاذانهم فی الکهف سنین عددًا

<عدداً> مصدر و به معنای <معدوده> و یا <ذات عدد> است. توصیف <سنین> به این که دارای عدد و شمارش است _ در نظر برخی از مفسران _ به کثرت آن سال ها اشاره دارد; زیرا تعداد سال ها، اگر اندک باشد، نیاز به شمارش ندارد.

3- حیات طولانی اصحاب کهف در خواب ، از آیات الهی است .

کانوا من ءای_تنا عجبًا . .. فضربنا علی ءاذانهم فی الکهف سنین عددًا

4- خداوند ، با تصرّف در حسِّ شنوایی اصحاب کهف ، آنان را در خوابی چندین ساله ، در غار نگاه داشت .

فضربنا علی ءاذانهم فی الکهف سنین عددًا

8- غار ، محلِّ به خواب رفتن چند ساله اصحاب کهف

فضربنا علی ءاذانهم فی الکهف سنین عددًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 12 - 1،3

1- اصحاب کهف ، به اراده خداوند ، پس از خوابی چندین ساله ، بیدار شدند .

فضربنا علی ءاذانهم فی الکهف سنین عددًا . ثمّ بعثنهم

3-میان اصحاب کهف ، در برآورد مدّت خواب خویش ، دو دستگی به وجود آمد . *

أیّ الحزبین أحصی لما لبثوا

با توجه به آیات بعد _ که گفت و گوی اصحاب کهف را با هم نقل کرده است (قالوا لبثنا) _ چنین برمی آید که آنان، خود، به دو گروه (الحزبین) تقسیم شده بودند و درباره مدّت زمان خواب خویش اختلاف نظر داشتند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 14 - 8

8- محیط اجتماعیِ اصحاب کهف ، محیطی شرک آلود و نامساعد برای ابراز توحید بود .

و ربطنا علی قلوبهم إذ قاموا فقالوا

چنان چه محیط برای اظهار نظر اصحاب کهف مساعد بود، نیازی به قیام نبود و امدادهای ویژه الهی (ربطنا . ..) ضرورتی نداشت.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 15 - 1،2

ص: 239

1- جامعه اصحاب کهف ، جامعه ای مشرک و معتقد به معبودهایی متعدّد بود .

ه_ؤلاء قومنا اتخذوا من دونه ءالهه

2- اصحاب کهف ، از شرک و انحراف عقیدتی مردم جامعه خویش ، نگران و در رنج روحی بودند .

ه_ؤلاء قومنا اتخذوا من دونه ءالهه

لحن جمله <هؤلاء. ..> گویای تحسّر و اندوه اصحاب کهف بر ضلالت و گمراهی مردم زمان خویش است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 16 - 1،2،3،4،6،12

1- اصحاب کهف ، از سوی جامعه کفر ، مورد تهدید بودند و نیروی کافی برای مقابله با آنان را نداشتند .

و إذ اعتزلتموهم و ما یعبدون إلاّ اللّه فأوُواْ إلی الکهف

کنارگیری (اعتزال) اصحاب کهف از جامعه خویش، نشانگر در تنگنا قرار گرفتن آنان از سوی جامعه و فشار مشرکان بر ایشان است.

2- رفتن به غار ، پیشنهاد برخی از اصحاب کهف به دیگر افراد گروه بود .

و إذ اعتزلتموهم و ما یعبدون إلاّ اللّه فأوُواْ إلی الکهف

3- اصحاب کهف ، جهت رهایی از مشرکان ، غاری را برای جای گرفتن برگزیدند .

فأوُواْ إلی الکهف

جای گرفتن اصحاب کهف در غار، ظاهراً، به جهت مخفی ماندن از دید مأموران و تعقیب کنندگان بوده است.

4- اصحاب کهف ، برای حفظ ایمان خویش ، ناگزیر به کنارگیری از جامعه شرک آلود شدند .

و إذ اعتزلتموهم و ما یعبدون إلاّ اللّه فأوُواْ إلی الکهف

با توجه به <و ما یعبدون إلاّ اللّه> معلوم می گردد که اعتزال اصحاب کهف، برای حفظ عقیده و آرمان بوده است.

6- اصحاب کهف ، زندگی سخت و پر مشقّت ولی همراه با توحید را ، بر زندگی آسوده در محیط شرک و حاکمیّت آن ترجیح دادند .

و إذ اعتزلتموهم و ما یعبدون إلاّ اللّه فأوُواْ إلی الکهف

12- اصحاب کهف ، به فراهم آمدن زمینه های لازم برای تداوم بخشی به یکتاپرستی و حرکت توحیدی خویش ، مطمئن بودند .

و یهیّیء لکم من أمرکم مرفقًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 17 - 5،6

5- اصحاب کهف ، در بخش وسیع غار ، مستقر بودند .

و هم فی فجوه منه

6- بدن اصحاب کهف ، در غار ، از تابش مستقیم نور آفتاب ، در امان بود .

تزور عن کهفهم ذات الیمین . .. تقرضهم ذات الشمال و هم فی فجوه منه

<فجوه> به مکان و فضای وسیعی که در بین دو چیز قرار گرفته باشد، گفته می شود. قرار داشتن محل استراحت اصحاب کهف در <فجوه> و فضای وسیع غار و ذکر آن پس از بیان نحوه تابش آفتاب، چنین می نماید که به مصون بودن بدن های آنان از تابش نور مستقیم، اشاره داشته باشد.

ص: 240

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 18 -

1،2،3،4،5،6،7،8،9،13،14،15،17،19،20

1- اصحاب کهف ، با احساس امنیت از خطر دشمن ، در غار به خواب رفتند .

و هم رقود

2- خواب اصحاب کهف ، به گونه ای بود که هر بیننده ای آنان را بیدار می پنداشت .

و تحسبهم أیقاظًا و هم رقود

<یَقِظ> به شخص بیدار گفته می شود و <أیقاظ> جمع آن است. <رقود> جمع <راقد> است و <راقد>; یعنی، شخصی که به خواب رفته است.

3- پیکر و اعضای بدن اصحاب کهف ، در تمام مدّتی که در خواب بودند ، آسیبی ندید و تغییر چشم گیری نیافت .

و تحسبهم أیقاظًا و هم رقود

مفاد جمله <تحسبهم. ..> این است که هر بیننده ای، اگر در دوران خوابِ اصحاب کهف، به آنان نظر می افکند، نه تنها آن ها را اجسادی از هم گسیخته نمی یافت، بلکه انسان هایی به خواب رفته نیز نمی دید; یعنی، آن ها، افرادی بیدار به نظر می آمدند که حیات عادی خود را می گذرانند.

4- خداوند ، پیکر های اصحاب کهف را در زمان چیرگی خواب بر آنان ، به راست و چپ گردش می داد .

و نقلّبهم ذات الیمین و ذات الشمال

5- گردیدن اصحاب کهف به چپ و راست ، از عوامل مصونیّت آنان در برابر آسیب های جسمی بود . *

و نقلّبهم ذات الیمین و ذات الشمال

اسناد <نقلّب> (گرداندن) به خداوند، در جمله <نقلّبهم. ..> گویای این است که این تغییر حالت، از الطاف الهی بوده است. بیان این نکته، پس از اشاره به خواب اصحاب کهف، می تواند ناظر به برخی از علل سالم ماندن بدن آنان باشد.

6- اصحاب کهف ، به هنگام آرمیدن در غار ، سگی به همراه خود داشتند .

و کلبهم ب_سط ذراعیه بالوصید

7- سگ اصحاب کهف ، در مدّت خواب طولانی آنان ، ساق دستان خود را گشوده و بر دهانه غار خوابیده بود .

و کلبهم ب_سط ذراعیه بالوصید

<وصید> به آستانه دربّ گفته می شود.

8- سگ اصحاب کهف نیز مانند خود آنان ، در سلامت کامل بود .

و نقلّبهم ذات الیمین و ذات الشمال و کلبهم ب_سط ذراعیه بالوصید

9- جسم سگ اصحاب کهف ، در مدّت خواب طولانی آنان ، بی حرکت بود و به راست و چپ نمی گردید . *

و نقلّبهم ذات الیمین و ذات الشمال و کلبهم ب_سط ذراعیه بالوصید

13- آرمیدن اصحاب کهف در غار ، به گونه ای بود که اگر کسی به جایگاه آنان دست می یافت ، از ناحیه آنان احساس خطر می کرد و می گریخت .

لو اطلعت علیهم لولّیت منهم فرارًا

به قرینه جمله <لبثنا یوماً أو بعض یوم> _ در آیه بعد _ که گویای پیدا نشدن تغییر عمده ای در جسم اصحاب کهف است، می توان دریافت که چهره آنان هول ناک نگردیده، بلکه کیفیت قرار گرفتن آنان در غار، منظره آنان را رعب انگیز ساخته بود.

14- منظره اصحاب کهف ، رعب آور و فرو برنده بینندگان در ترس و وحشتی فراگیر

لو اطلعت علیهم . .. لملئت منهم رعبًا

ص: 241

15- بیدارنمایی اصحاب کهف ، دارای نقشی به سزا در هول انگیز ساختن منظره آنان

و تحسبهم أیقاظًا . .. لملئت منهم رعبًا

17- خوابگاه اصحاب کهف ، از دید مردم پنهان بود و کسی بر آن واقف نمی شد .

لو اطلعت علیهم

حرف <لو> در <لو اطلعت. ..> برای امتناع است و بر میسّر نبودن اطّلاع دلالت دارد.

19- < عن أبی جعفر ( ع ) فی قول اللّه : < . . .لولّیت منهم فراراً و لملئت منهم رعباً > قال : < إنّ ذلک لم یُعنَ به النبی ( ص ) . . . ل_کنّه حالهم التی هم علیها ;

از امام باقر(ع) روایت شده که درباره این سخن خدا <. .. لولّیت منهم فراراً و لملئت منهم رعباً> فرمود: همانا، در این آیه، پیامبر(ص) قصد نشده ... و مقصود، تجسم حالتی است که اصحاب کهف بر آن حالت بودند>.

20- < [ عن الصادق ( ع ) فی قصّه أصحاب الکهف أنّه قال ] : . . . لهم فی کلّ سنه نقلتان ینامون سته أشهر علی جنوبهم الیمنی و سته أشهر علی جنوبهم الیسری . . . ;

[از امام صادق(ع) در قصّه اصحاب کهف، روایت شده که فرمود]: . .. برای آنان، در هر سال، دو گردیدن بود: شش ماه بر پهلوی راست شان و شش ماه بر پهلوی چپ شان می خوابیدند...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 19 -

3،4،5،6،7،8،9،15،16،17،18،21،25،27،28،30،31،33

3- بیدارسازی اصحاب کهف ، فراهم آورنده فرصتی مناسب برای پرسوجوی آنان از همدیگر درباره خواب خویش بود .

بعثن_هم لیتساءلوا

<ل> در <لیتساءلوا> بیانگر علّت بیدارسازی است. هدف از به خواب بردن و بیدار ساختن اصحاب کهف _ چنان چه از تفریع آیات یازدهم و دوازدهم بر آیه دهم به دست آمد _ اعطای رحمت و رشدی بود که اصحاب کهف درخواست کرده بودند. بنابراین، باید به خداوند، آنان را از خواب بیدار می کرد تا از راه پرسش و غیر آن، به حوادثی که بر آنان گذشته بود، پی ببرند و در مسیر خداشناسی رشد یابند.

4- فضای حاکم بر اصحاب کهف ، به هنگام بیداری آنان ، منظره ای بهت آور برای یکی از آنان و مایه کنجکاوی و تبادل نظر وی با همراهان خود ، در سنجش گذشت زمان بود .

قال قائل منهم کم لبثتم

5- خواب اصحاب کهف ، در نظر گروهی از آنان ، درنگی یک روزه ، یا کمتر از آن بود .

قالوا لبثنا یومًا أو بعض یوم

حرف <أو> برای تردید است و منشأ تردید در <یوماً أو بعض یوم> این بود که گویندگان این سخن، با نگاه به جایگاه خورشید، مردّد ماندند که: <آیا شبی بر آن ها گذشته و در نتیجه یک شبانه روز در خواب بودند، یا هنوز در همان روزی به سر می برند که در آن به خواب رفتند؟>. براساس این تقریب، کلمه <یوماً> به معنای یک شبانه روز خواهد بود و به جز ساعات نزدیک غروب، هر لحظه ای از روز را می توان لحظه آغاز خواب آنان تصوّر کرد.

6- وضعیت جسمانی اصحاب کهف ، پس از بیداری ، با حالت آنان در زمانی که تازه به خواب رفته بودند ، تفاوتی نداشت .

قالوا لبثنا یومًا أو بعض یوم

7- بیداری اصحاب کهف ، هم زمان با یکدیگر و در هنگامی بود که پاسی از روز باقی مانده بود .

قالوا لبثنا یومًا أو بعض . .. فابعثوا أحدکم

ص: 242

از گفتوگوی اصحاب کهف در باره مشخصات زمان خواب شان و نیز از تصمیم آنان به تهیه غذا از شهر، نکته فوق استفاده می شود.

8- اصحاب کهف از براورد دقیق مدّت زمان خواب خویش ناتوان بودند .

قالوا لبثنا یومًا أو بعض یوم قالوا ربّکم أعلم بما لبثتم

9- گروهی از اصحاب کهف ، با اعتراف به ناتوانی خود از تشخیص مدّت خواب اندک بودن آن را احتمالی ناصحیح دانسته و گفتوگو درباره خواب را بی ثمر خواندند و تنها خداوند را به زمان دقیق آن آگاه دانستند .

قالوا ربّکم أعلم بما لبثتم

کلمه <ربّکم> قرینه بر این است که گویندگان جمله <ربّکم أعلم> افرادی غیر آن دسته بودند که گفتند: <لبثا یوماً. ..> زیرا، در غیر این صورت، گفتن <ربّنا> مناسب می نمود. آن ها، با بیان آگاهی خداوند، در حقیقت، همراهان خود را در حدس شان (لبثنا یوماً أو بعض یوم) تخطئه کردند.

15- اصحاب کهف ، پس از بیدار شدن از خواب طولانی خویش ، احساس گرسنگی کردند .

فابعثوا أحدکم بورقکم . .. أزکی طعامًا

16- اصحاب کهف ، پس از بیدار شدن ، تصمیم گرفتند باز در غار بمانند و تنها ، یک نفر از خود را برای تهیه آذوقه به شهر روانه کنند .

فابعثوا أحدکم بورقکم ه_ذه إلی المدینه

17- حرکت اصحاب کهف به سوی غار ، حرکتی ناگهانی و بدون پیش بینی آذوقه و نیازمندی های دیگر بود .

فابعثوا أحدکم بورقکم

18- اصحاب کهف ، به عادی نبودن خواب خویش پی نبردند و احتمال آن نیز به فکر آنان خطور نکرد .

فابعثوا أحدکم بورقکم

21- حافظه و قدرت تفکّر و تصمیم گیری اصحاب کهف و جهاز هاضمه آنان _ پس از خواب طولانی ایشان _ باز ، باقی و سالم مانده بود .

فابعثوا أحدکم بورقکم

25- اصحاب کهف ، باهم ، هماهنگ و صمیمی بودند .

بورقکم ه_ذه

استناد یافتن پول و سرمایه در <ورقکم> به تمامی افراد، حاکی از نکته یاد شده است.

27- سکّه هایی که اصحاب کهف برای تهیه غذا در نظر گرفتند ، سکّه های نقره ای که در زمان ورود به غار ، آن را به همراه خود داشتند .

بورقکم ه_ذه

<ه_ذه> به چیزی اشاره دارد که حاضر و مشخص باشد. گفتنی است که از عادی بودن برخورد اصحاب کهف، می توان فهمید که جنس سکّه ها تغییر محسوسی نیافته بود.

28- بازدید اغذیه فروشی های متعدّد و انتخاب پاک ترین و شایسته ترین خوراک ها ، خواسته اصحاب کهف از فرستاده ویژه خویش بود .

فلینظر أیّها أزکی طعامًا

<زکاه> (مصدر <أزکی>) به معنای <طهارت> و نیز <صلاح> آمده است (لسان العرب). ضمیر در <أیّها> به <المدینه> برمی گردد و مراد از آن _ به طریقه استخدام _ مکان های مدینه است.

30- اصحاب کهف ، از فرستاده خویش خواستند در خرید غذا ، به مقدار تغذیه و ارتزاق آنان اکتفا کند .

ص: 243

فلیأتکم برزق منه

<رزق> طعامی است که با آن تغذیه کنند (مفردات راغب). <من> در <منه> برای ابتدا یا تبعیض است و مفاد <فلیأتکم برزق منه> این است که از طعام مورد نظر، مقداری خریداری شود که رزق افراد قرار گیرد و به مقدار مصرف شان باشد.

31- مدارا و نرمش با فروشندگان و تحریک نکردن کنجکاوی آنان ، توصیه اصحاب کهف به فرستاده ویژه خویش

ولیتلطّف

<تلطّف> به معنای رفق و مدارا است (مصباح). ارتباط جمله <لیتطّف> با جمله <لایشعرنّ...> این نکته را می رساند که مدارا کردن با فروشندگان، مانع پی بردن آنان به وجود اصحاب کهف است.

33- اصحاب کهف ، از پی بردن مردم به مخفی گاه شان نگران و بیم ناک بودند و برای پیش گیری از افشای آن ، تلاش می کردند .

و لایشعرنّ بکم أحدًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 20 - 1،3،10،11،12،13

1- اصحاب کهف ، خود را در صورت اسارت به دست کافران ، محکوم به سنگ سار و یا مجبور به پذیرش آیین شرک می دیدند .

إنّهم إن یظهروا علیکم یرجموکم أو یعیدوکم فی ملّتهم

<ملّه> به معنای دین و آیین است و جمله <یعیدوکم فی ملّتهم> یعنی: شما را به دین و آیین خود، برمی گردانند.

3- مشرکان ، در عصر اصحاب کهف ، در صورت بازگشت کامل یکتاپرستان به شرک ، از کیفر آنان چشم پوشی می کردند .

یرجموکم أو یعیدوکم فی ملّتهم

در اصل، باید برای فعل <یعیدوکم> حرف <إلی> به کار رود; جای گزینی حرف <فی> گویای این است که چنان چه اصحاب کهف، به طور کامل، در شرک مستقر شوند و هیچ گفته و کرداری خلاف آن نداشته باشند، مشرکان، از سنگ سار آنان صرف نظر خواهند کرد.

10- اصحاب کهف ، در صورت گرفتاری به دست کافران ، سنگ سار شدن را بر پذیرش آیین شرک ترجیح می دادند .

یرجموکم أو یعیدوکم فی ملّتهم و لن تفلحوا إذًا أبدًا

ارتباط جمله <و لن تفلحوا. ..> با <یعیدوکم> گویای این است که اصحاب کهف، تنها، شرک و بازگشت به آیین قوم خویش را مانع رستگاری می دانستند و درباره سنگ سار شدن چنین دیدگاهی نداشتند.

11- اصحاب کهف ، تمامی راه های گریز از شرک را _ در صورت پذیرش اجباری آیین مشرکان _ برخویش بسته می دیدند .

او یعیدوکم فی ملّتهم و لن تفلحوا إذًا أبدًا

مراد از <فلاح> _ به مناسبت مورد _ رستن و رهایی از شرک است.

12- اصحاب کهف ، ارتداد و پذیرش دوباره شرک را ، گناهی بزرگ و مانع سعادت جاودان خود می دانستند .

أو یعیدوکم فی ملّتهم و لن تفلحوا إذًا أبدًا

13- اصحاب کهف ، از مدّت زمان خواب خویش ، کاملاً بی اطلاع بودند .

إنّهم إن یظهروا . .. و لن تفلحوا إذًا أبدًا

بدیهی است اگر اصحاب کهف، احتمال گذشت چندین قرن از زمان خوابیدن خویش را می دادند، هرگونه تغییر و تحوّلی را محتمل می دیدند و وضعیت سیاسی و اجتماعی جامعه را، همان وضعیت دوران خویش فرض نمی کردند.

ص: 244

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 21 -

1،4،17،18،19،21،23،25،26،27،28،29،30،33،35

1- جایگاه اصحاب کهف _ علی رغم تلاش آنان برای مخفی نگه داشتن آن _ کشف شد و مردم ، برای مشاهده آنها ، در آن جا حضور یافتند .

و کذلک أعثرنا علیهم لیعلموا

4- آمدن فرستاده اصحاب کهف با سکّه دوران گذشته به شهر ، موجب برملا شدن سرگذشت آنان بود .

فابعثوا أحدکم بورقکم ه_ذه . .. و کذلک أعثرنا علیهم

17- کاشفان جایگاه اصحاب کهف ، به جدال و کشمکش درباره رستاخیز گرفتار بودند .

أعثرنا علیهم . .. إذ یتن_زعون بینهم أمرهم

<إذ> ظرف است برای <أعثرنا> لذا مفاد آیه این است که مردم، هنگامی بر اصحاب کهف دست یافتند که درباره امری از امور مربوط به خویش، اختلاف داشتند. مراد از آن امر، به قرینه <أن الساعه لاریب فیها> برپایی قیامت است و مراد از ضمیر در <أمرهم> همان مردمی هستند که بر اصحاب کهف آگاهی یافتند.

18- خداوند ، در روزگار اختلاف و نزاع مردم درباره معاد ، اصحاب کهف را از خواب بیدار کرد .

أعثرنا علیهم . .. إذ یتن_زعون بینهم أمرهم

19- برخی از ساکنان شهر مسکونی اصحاب کهف ، به هنگام بیدار شدن آنان ، به حقانیّت معاد معتقد بودند .

أعثرنا علیهم . .. إذ یتن_زعون بینهم أمرهم

21- بیداری اصحاب کهف با بروز مشاجره میان مردم ، درباره هویت و اهداف آنان ، هم زمان بود .

أعثرنا علیهم . .. إذ یتن_زعون بینهم أمرهم

به قرینه <ربّهم أعلم بهم> می توان گفت که نزاع مردم، در باره اصحاب کهف بوده و به دلیل مضارع بودن <یتنازعون> این مشاجره دیرینه، حتی با مشاهده آنان نیز پایان نیافته بود، بلکه گروهی از مردم، شناخت حقیقی آنان را به خداوند، احاله کردند و از پی بردن به هویت واقعی آنان، اظهار عجز کردند. بر این اساس، ضمیر در <أمرهم> به اصحاب کهف مربوط می شود. حرف <فاء> در <فقالوا> این احتمال را تأیید می کند.

23- اصحاب کهف _ پس از دیدار مردم با آنان _ در همان غار ، به صورت اجسادی بی جان درآمدند .

فقالوا ابنوا علیهم بنی_نًا

25- بازدید کنندگان از اصحاب کهف ، جملگی بر آن شدند که برای اجساد آنان ، حفاظی بنا کنند .

فقالوا ابنوا علیهم . .. لنتّخذنّ علیهم مسجدًا

26- کاشفان اصحاب کهف ، در ساختن بنای عادی و یا مسجد در جایگاه اصحاب کهف ، اختلاف کردند .

فقالوا ابنوا علیهم بنی_نًا . .. قال الذین ... لنتّخذنّ علیهم مسجدًا

27- برخی از بازدید کنندگان اصحاب کهف ، دیگران را به اکتفا بر ایجاد یک ساختمان عادی در جایگاه آنان ، ترغیب کردند .

فقالوا ابنوا علیهم بنی_نًا ربّهم أعلم بهم

جمله <قال الذین غلبوا. ..> در ذیل آیه، قرینه این است که تنها، بخشی از بازدید کنندگان پیشنهاد بنای ساختمان عادی را مطرح کردند. نکره بودن <بنیاناً> بیان کننده بی تفاوتی آنان در برابر نوع و هویت ساختمان است.

28- گروهی از بازدیدکنندگان از اصحاب کهف ، ماجرای آنان را مبهم و خود را از تحلیل آن ناتوان دیدند .

فقالوا ابنوا علیهم بنی_نًا ربّهم أعلم بهم

جمله <ربّهم أعلم بهم> گویای این است که گویندگان آن، به حقیقت ماجرای اصحاب کهف، پی نبردند و علم آن را به خداوند

ص: 245

احاله کردند.

29- ابهام ماجرای اصحاب کهف ، برای برخی از بازدیدکنندگان ، دلیل اکتفای آنان به پیشنهاد ساختمان عادی و شرکت نکردن در تأسیس آن

فقالوا ابنوا علیهم بنی_نًا ربّهم أعلم بهم قال الذین غلبوا علی أمرهم لنتّخذنّ علی

به کار بردن ضمیر غائب در <ابنوا> و ضمیر متکلم در <لنتخذنّ> گویای دوگانگی گویندگان در ارائه پیشنهادها است: دسته نخست، آن را بر عهده دیگران نهادند و دسته دوم، خود را به بنای آن موظف ساختند. حرف <فاء> در <فقالوا> گویای این است که اختلاف حاضران در اهداف ساختمان، ناشی از نزاع آنان در باره حقیقت ماجرای اصحاب کهف است.

30- برتری آگاهی خداوند بر سرگذشت حقیقی اصحاب کهف ، مورد اعتراف کسانی بود که از کشف حقیقت ماجرا اظهار عجز می کردند .

فقالوا ابنوا علیهم بنی_نًا ربّهم أعلم بهم

33- گروهی از کاشفان اصحاب کهف ، با کنار زدن رقیبان خود ، مسؤولیّت امور اصحاب کهف را برعهده گرفتند .

قال الذین غلبوا علی أمرهم

ضمیر در <أمرهم> به اصحاب کهف مربوط است و مفاد جمله <قال الذین. ..> این است که گروهی، بر امور مربوط به اصحاب کهف سلطه یافتند و بنای مسجد را همّت خویش قرار دادند.

35- اداره کنندگان جایگاه اصحاب کهف _ به منظور عبادت خداوند _ بر ساختن مسجدی در فضای غار ، همّت گماشتند .

قال الذین غلبوا علی أمرهم لنتّخذنّ علیهم مسجدًا

تعبیری که گروه نخست به کار بردند (ابنوا) خطاب به دیگران بود و بیان کننده این که نمی خواستند در انجام دادن پیشنهاد خویش سهم عملی داشته باشند، ولی دسته دوم، علاوه بر به کار بردن ضمیر متکلم (نتخذنّ) _ که حاکی از تصمیم آنان بر حضور مستقیم در ساختن مسجد است _ با تعبیر <إتخاذ مسجد> این معنا را نیز اعلام کردند که خود، در آن جا، به عبادت خواهند پرداخت.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 22 - 5

5- سگ اصحاب کهف ، به دلیل همراهی با آنان ، موجودی شایسته احترام شمرده شده است .

رابعهم . .. سادسهم ... و ثامنهم کلبهم

یاد کردن از سگ اصحاب کهف به شکلی که گویا، فردی از آنان به حساب آمده، حاکی از عنایتی ویژه به او است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 25 - 1،2،3

1- درنگ اصحاب کهف در غار ، سیصد و نُه سال بوده است .

و لبثوا فی کهفهم ثل_ث ماْئه سنین وازدادوا تسعًا

<سنین> بدل است برای <ثلاثمئه>. این کلمه علاوه بر مشخص ساختن مراد از <سیصد> نشانه این است که گذشت سالیانی چند بر خواب اصحاب کهف، امری شگفت است.

2- اصحاب کهف ، در تمام مدّت سیصد و نُه سال ، در همان غاری بودند که به آن پناهنده شده بودند .

و لبثوا فی کهفهم

ص: 246

3- اصحاب کهف ، براساس سال های شمسی ، سیصد سال و براساس سال های قمری ، سیصد و نُه سال در غار ماندند .

و لبثوا فی کهفهم ثل_ث ماْئه سنین وازدادوا تسعًا

ضمیر در <ازدادوا> به اصحاب کهف مربوط است و تفکیک نُه سال از سیصد سال، شاید ناظر به این باشد که آن ها، به حساب سال های شمسی، سیصد سال آرمیده بودند و شمار این سال ها، موافق سال های قمری، از سیصد و نُه سال اندکی (کمتر از سه ماه) بیشتر می شود که معمولاً، این مقدار را در زمان بندی حوادث نادیده می گیرند.

232- قصه الیاس(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 124 - 1،3

1 - الیاس ( ع ) ، قومش را به تقواپیشگی فراخواند .

إذ قال لقومه ألاتتّقون

3 - الیاس پیامبر ، قوم خود را به خاطر بی تقوایی شان سرزنش کرد .

إذ قال لقومه ألاتتّقون

همزه در <ألاتتّقون> برای استفهام انکاریِ توبیخی است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 125 - 4

4 - الیاس ( ع ) ، قوم خود را به جهت رها کردن پرستش بهترین آفریننده ( خدا ) سرزنش کرد .

و تذرون أحسن الخ_لقین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 127 - 1

1 - الیاس پیامبر ( ع ) از سوی قوم خود مورد تکذیب قرار گرفت .

و إنّ إلیاس لمن المرسلین . إذ قال لقومه ألاتتّقون ... فکذّبوه

233- قصه انبیا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - یونس - 10 - 94 - 2

2 _ سرگذشت حضرت نوح و موسی ( ع ) و پیامبران مبعوث شده در فاصله میان آنان و تکذیب شدن آنان و هلاکت مکذبان به عذاب استیصال ، آیاتی است که در کتاب های آسمانی پیشین نیز آمده بود .

و اتل علیهم نبأ نوح . .. فإن کنت فی شک مما أنزلنا إلیک فسئل الذین یقرءون الکتب م

ص: 247

برداشت فوق از ارتباط میان این آیه شریفه و مجموعه آیات 71 تا 93 _ که با هم یک بند را تشکیل می دهند _ استفاده می شود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 7 - 3

3 - بیان داستان پیامبران در قرآن ، براساس هدف و مصلحتی حکیمانه و سازنده

من لدن حکیم . .. إذ قال موسی لأهله إنّی ءانست نارًا

برداشت یاد شده با توجه به این نکته است که قرآن از جانب خدای حکیم نازل شده است.

234- قصه اهل ایله

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 163 - 3

3 _ خداوند از پیامبر ( ص ) خواست تا از یهودیان ، سرگذشت مردم ایله را جویا شود .

و سئلهم عن القریه التی کانت حاضره البحر

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 164 - 2،3،4،8

2 _ اکثریت ساکنان ایله به گناه صید ماهی در روز شنبه آلوده شدند .

إذ قالت أمه منهم لم تعظون قوماً

تعبیر از تجاوزگران با کلمه <قوما> می تواند گویای برداشت فوق باشد.

3 _ موعظه گران یهود در آبادی ایله ، همکیشان خویش را از نافرمانی خدا ( شکستن احکام روز شنبه ) برحذر می داشتند .

لم تعظون قوماً

4 _ تارکان نهی از منکر در میان یهودیان ایله ، به موعظه گران اعتراض کردند و عمل آنان ( نهی از منکر ) را نابجا شمردند .

لم تعظون قوماً

8 _ داشتن عذر در پیشگاه خداوند و نیز امید به پرهیز تجاوزگران از تجاوز خویش ، پاسخ موعظه گران یهود به اعتراض تارکان نهی از منکر

قالوا معذره إلی ربکم و لعلهم یتقون

<معذره> مصدر و به معنای حجت داشتن است. این کلمه مفعولٌ له برای فعل مقدّر <نعظهم> می باشد ; یعنی آنان را موعظه می کنیم تا در پیشگاه خدا حجت و عذر داشته باشیم.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 165 - 1،2،3،4،5

1 _ یهودیان متخلف در آبادی ایله ، به نصایح و مواعظ مصلحان و نهی کنندگان از منکر اعتنا نکردند و آن را به فراموشی سپردند .

فلما نسوا ما ذکروا به

ص: 248

2 _ خداوند یهودیان متمرد در آبادی ایله را پس از مداومت بر صید ماهی در روز شنبه و بی اعتنایی به مواعظ اصلاحگران به عذابی شدید گرفتار ساخت .

فلما نسوا ما ذکروا به . .. أخذنا الذین ظلموا بعذاب بئیس

<بئیس> به معنای شدید است.

3 _ خداوند از میان یهودیان ایله تنها مصلحانِ نهی کننده از منکر را از گرفتار شدن به عذاب رهایی بخشید .

أنجینا الذین ینهون عن السوء

4 _ خداوند حتی آن گروه از یهودیان ایله را که خود صالح بودند ، ولی متجاوزان را موعظه نکردند ، به عذابی شدید گرفتار ساخت .

أنجینا الذین ینهون عن السوء و أخذنا الذین ظلموا بعذاب بئیس

در آیه قبل در مقام تقسیم یهودیان ایله از نظر عملکرد، آنان را به سه گروه تقسیم کرد و آیه مورد بحث در مقام بیان سرنوشت آنان است و ایشان را در دو گروه قرار داده است. این مقایسه نشان می دهد که خداوند ترک کنندگان نهی از منکر را از گروه ظالمان (الذین ظلموا) شمرده است.

5 _ ترک کنندگان نهی از منکر در میان یهودیان ایله ، بی اعتنا به تذکار موعظه گران ( لزوم نهی از منکر )

فلما نسوا ما ذکروا به

ضمیر در <نسوا> و <ذکروا> به تجاوزگران و نیز به ترک کنندگان نهی از منکر برمی گردد. تذکری که به ترک کنندگان نهی از منکر داده شد، همان است که از جمله <معذره إلی ربکم> فهمیده می شود. یعنی مصلحان به آنان تفهیم کردند که شما نیز باید نهی از منکر کنید، و گر نه مسؤول هستید ; اما آنان همچنان بی تفاوت ماندند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 166 - 1،3،6

1 _ خداوند یهودیان ایله را به خاطر شکستن قانون روز شنبه با صید ماهی ، به بوزینگانی مطرود مبدّل ساخت .

فلما عتوا عن ما نهوا عنه قلنا لهم کونوا قرده خسئین

<عتوّ> (مصدر عتوا)، به معنای عصیان و سرکشی است. مراد از <ما نهوا عنه> صید ماهی در روز شنبه است.

3 _ خداوند یهودیان ایله را پس از عبرت نگرفتن از عذاب نازل شده بر آنان و اصرارشان بر صید ماهی ، به بوزینه تبدیل کرد .

و أخذنا الذین ظلموا بعذاب بئیس . .. فلما عتوا عن ما نهوا عنه

واق__ع شدن جمله <فلما عتوا> پس از <أخذنا الذین ظلموا . .. >، بیانگر این است که متجاوزان پس از مبتلا شدن به عذاب دنیوی همچنان به صید ماهی در شنبه ادامه می دادند.

6 _ ترک کنندگان نهی از منکر از میان مردم ایله ، به بوزینه تبدیل نشدند .

فلما عتوا عن ما نهوا عنه قلنا لهم کونوا قرده

عنوان <ما نهوا عنه> شامل ترک نهی از منکر نمی شود. به خلاف عنوان <ما ذکروا به> در آیه قبل که شامل ترک نهی از منکر نیز هست.

235- قصه ایوب(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 249

11 - انبیاء - 21 - 84 - 1،2،4،5،7،8،9،11

1- خداوند دعا و درخواست ایوب ( ع ) را پذیرفت و مورد اجابت قرار داد .

و أیّوب إذ نادی ربّه . .. فاستجبنا له

2- خداوند ، مشکلات ایوب ( ع ) را گشود و غم و اندوه آن حضرت را از جسم و جان وی زدود .

و أیّوب . .. فکشفنا ما به من ضرّ

4- خداوند ، خاندان ( زن و فرزند ) درگذشته ایوب ( ع ) را احیا و به او بازگردانید .

و ءاتین_ه أهله

در این که مقصود از اعطای خاندان ایوب(ع) به آن حضرت چیست، دو دیدگاه وجود دارد: 1_ احیای زن و فرزندان درگذشته ایوب(ع) و بازگردانیدن آنان به ایشان; 2_ اعطای زن و فرزندان جدید به جای زن و فرزندان از دست رفته او. برداشت یاد شده مبتنی بر دیدگاه اول است.

5- خداوند ، به جای خاندان از دست رفته ایوب ( ع ) ، زن و فرزندان جدید دیگری به او اعطا کرد .

و ءاتین_ه أهله

7- خداوند ، افزون بر بازگردانیدن زن و فرزندان ایوب ( ع ) به وی ، زن و فرزندان دیگری نظیر آنان به آن حضرت عطا کرد .

و ءاتین_ه أهله و مثلهم معهم

8- ایوب ( ع ) ، به گرفتاری فراق و از دست دادن خانواده اش مبتلا شده بود .

و ءاتین_ه أهله

9- از دست دادن خانواده ( زن و فرزندان ) ، مهم ترین رنج و ناراحتی ایوب ( ع ) بود .

أنّی مسّنی الضرّ . .. فکشفنا ما به من ضرّ و ءاتین_ه أهله و مثلهم معهم

برداشت یاد شده مبتنی بر این است که جمله <آتیناه أهله. ..> عطف بر <فکشفنا...> باشد. در این صورت ذکر <آتیناه أهله...> از باب ذکر خاص بعد از عام و مفید اهمیت و عظمت خواهد بود; زیرا از دست دادن خانواده، خودْ <ضرّ> است.

11- بهره مندی ایوب ( ع ) از عطایی فزون تر از آن چه تمنا داشت .

أنّی مسّنی الضرّ . .. فکشفنا ما به من ضرّ و ءاتین_ه أهله و مثلهم معهم

برداشت یاد شده مبتنی بر این است که <آتیناه. ..> عطف بر <فاستجبنا> باشد. بنابراین آن چه مورد درخواست ایوب(ع) بود، بر طرف شدن بیماری و رنج (ضرّ) بود که خداوند افزون تر از آن، خانواده اش را به آن حضرت بازگردانید.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 41 - 5،6،13

5 - توسل ایوب ( ع ) به ربوبیت خدا ، در هنگام عرض حاجت و دعا برای رفع گرفتاری خود

إذ نادی ربّه أنّی مسّنی الشیط_ن

6 - ایوب ( ع ) ، در زندگی خود به رنج و عذابی سخت گرفتار شد .

إذ نادی ربّه أنّی مسّنی الشیط_ن بنصب و عذاب

<نصب> به معنای مشقت و رنج است.

13 - < عن أبی عبداللّه ( ع ) قال : لمّا طال بلاء أیوب و رأی إبلیس صبره أتی إلی أصحاب له کانوا رهباناً فی الجبال فقال لهم : مرّوا بنا إلی ه_ذا العبد المبتلی و نسأله عن بلیته . . . و قالوا یا أیوب لو أخبرتنا بذنبک فلانری تبتلی إلاّ لأمر کنت تستره . . . فعند ذلک دعا ربّه و قال : < ربّ أنّی مسّنی الشیطان بنصب و عذاب > . . . ;

ص: 250

از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: چون ابتلای ایوب(ع) طولانی گشت و ابلیس صبر او را دید، نزد دیرنشینانی که از اصحاب وی بودند آمد و به آنان گفت: بیایید تا نزد این بنده مبتلا برویم و از او درباره ابتلایش سؤال کنیم. .. آنان گفتند: ای ایوب! کاش گناهی را که انجام داده ای به ما می گفتی؟ ما را عقیده بر آن است که تو تنها به خاطر چیزی (گناهی) که از ما پنهان می کنی، مبتلا شده ای... پس در آن موقع پروردگارش را خواند و گفت: (ربّ أنّی مسّنی الشیطان بنصب و عذاب)>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 42 - 1،2،3،4،5

1 - توصیه خداوند به ایوب ( ع ) ، مبنی بر کوبیدن پای خود بر زمین برای جوشیدن آب از آن

ارکض برجلک ه_ذا مغتسل بارد و شراب

<رکض> در اصل به معنای زدن با پا است و هرگاه به راکب نسبت داده شود، به معنای راندن مرکوب و هرگاه به رونده نسبت داده شود، به معنای گام نهادن بر زمین خواهد بود (مفردات راغب). در آیه شریفه به قرینه <ه_ذا مغتسل...>، به دست می آید که مقصود پای کوبیدن بر زمین برای جوشیدن چشمه و آب سرد از آن است.

2 - جوشیدن آب سرد برای شستوشوی و نوشیدن ، بلافاصله پس از این بود که ایوب ( ع ) پای خود را بر زمین کوبید .

ارکض برجلک ه_ذا مغتسل بارد و شراب

3 - شفا یافتن ایوب ( ع ) از مصیبت زمین گیر بودن ، همراه با توصیه خداوند به راه رفتن او

ارکض برجلک ه_ذا مغتسل بارد و شراب

برخی از مفسران بر این نظراند که جمله <ارکض برجلک> مرتبط با <ه_ذا مغتسل. ..> نیست; بلکه مستقل است و این دو جمله بیانگر دو نشانه از بهبود یافتن ایوب(ع) و دو معجزه جداگانه است: 1_ بهبود یافتن او از زمین گیر بودن; 2_ سالم شدن از امراض جسمی و پوستی او.

4 - آب خنک جوشیده از زمین ، وسیله شفای ایوب ( ع ) از بیماری و رنج

ارکض برجلک ه_ذا مغتسل بارد و شراب

5 - شفا یافتن ایوب ( ع ) از آب سرد جوشیده از زمین ، از معجزات خداوند و الطاف او به آن حضرت

ارکض برجلک ه_ذا مغتسل بارد و شراب

از ظاهر آیه شریفه استفاده می شود، که خداوند درصدد بیان معجزه و لطف خود به ایوب(ع) است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 43 - 1،2،3،4،6،8

1 - خداوند ، خانواده از دست رفته ایوب را زنده کرد و به او بازگرداند .

و وهبنا له أهله

در این که مقصود از <و وهبنا له أهله> چیست; میان مفسران دو دیدگاه وجود دارد: 1_ برخی برآنند که خانواده ایوب، مرده بودند و خداوند آنان را زنده کرد و به او بازگردانید. 2_ برخی دیگر برآنند که خانواده ایوب(ع) زنده بودند; ولی از اطراف او _ که به امراض و بلیه های گوناگون مبتلا بود _ پراکنده شده بودند. اما خداوند با شفا دادن ایوب(ع) و رفع گرفتاری از آن حضرت، آنان را به او بازگردانید. برداشت یاد شده مبتنی بر دیدگاه اول است.

2 - با عنایت خداوند ، خانواده پراکنده و متفرق ایوب ( ع ) به سوی آن حضرت بازگشتند .

و وهبنا له أهله

ص: 251

3 - خداوند ، بر تعداد خانواده ایوب ( ع ) پس از شفا و بهبود یافتنش دو چندان افزود .

و وهبنا له أهله و مثلهم معهم

4 - بازگشت خانواده ایوب ( ع ) و دو چندان شدن آنها ، موهبت الهی برای آن حضرت

و وهبنا له أهله و مثلهم معهم

6 - بازگشت و ازدیاد خانواده ایوب ( ع ) ، تبلور رحمت خدا به ایشان

و وهبنا له أهله . .. رحمه منّا

8 - استجابت دعای ایوب ( ع ) از سوی خداوند ، با بهبود دادن او و بازگرداندن خانواده اش

إذ نادی ربّه . .. ه_ذا مغتسل بارد و شراب . و وهبنا له أهله و مثلهم معهم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 44 - 5،6

5 - ایوب ( ع ) ، در ادای سوگند خود ( تنبیه همسرش ) دچار تردید و پشیمانی شده بود .

و خذ بیدک ضغثًا فاضرب به و لاتحنث

توصیه خداوند به ایوب(ع) به نشکستن سوگندش، بیانگر این حقیقت است که ایوب(ع) در ادای سوگندش دچار تردید شده و حالت پشیمانی به او دست داده بود; به گونه ای که در جست و جوی راهی برای حل این مشکل برآمده بود.

6 - خطای همسر ایوب ( ع ) ، خطایی بزرگ و غیرقابل چشم پوشی برای آن حضرت بود .

و خذ بیدک ضغثًا فاضرب به و لاتحنث

سوگند ایوب(ع) مبنی بر تنبیه همسر خطاکارش، گویای این حقیقت است که خطای همسرش بزرگ و غیرقابل بخشش بود و گرنه شخصیتی مانند ایوب(ع)، از آن اغماض می کرد و او را می بخشید.

236- قصه باغ سوخته

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - قلم - 68 - 17 - 1،5،6،8

1 - اعلام خداوند به کافرانِ برخوردار از ثروت و مکنت ، به آزمودنشان همچون آزمودن باغداران یمنی

إنّا بلون_هم کما بلونا أصح_ب الجنّه

مفسران درباره <اصحاب الجنّه> (صاحبان باغ) چنین نوشته اند: این باغ در حومه <یمن> در اختیار پیرمرد مؤمنی قرار داشت. او به قدر نیاز از آن برمی گرفت و بقیه را به مستمندان می داد. اما هنگامی که چشم از دنیا پوشید، فرزندانش گفتند: ما خود به محصول این باغ سزاوارتریم; چون عیال و فرزندان ما بسیار است و نمی توانیم مانند پدرمان عمل کنیم. آنان سوگند یاد کردند تمام مستمندان را از آن محروم سازند. سرنوشت آنان همان شد که در این آیات از آن یاد شده است. (مجمع البیان و نیز برگرفته از الکشاف زمخشری)

5 - سوگند باغداران یمنی ، به چیدن تمامی میوه های باغ برای خود در صبحگاهان

إذ أقسموا لیصرمنّها مصبحین

6 - آشنایی کافران صدراسلام ، با داستان باغداران یمنی

ص: 252

إنّا بلون_هم کما بلونا أصح_ب الجنّه إذ أقسموا

تهدید شدن کافران، به دچار شدن به سرنوشت اصحاب الجنّه> _ به عنوان نمونه عینی از عملی شدن تهدید خداوند _ بیانگر این حقیقت است که آنان، از این داستان کم و بیش با خبر بودند; و گرنه این تهدید فایده نمی بخشید.

8 - < عن أبی جعفر ( ع ) فی قوله : < إنّا بلوناهم کما بلونا أصحاب الجنّه > . . . هی الجنّه الّتی کانت فی الدنیا و کانت فی الیمن یقال له الرضوان علی تسعه أمیال من صنعاء ;

از امام باقر(ع) درباره سخن خداوند (إنّا بلوناهم کما بلونا أصحاب الجنّه) روایت شده است:. .. [مراد از <جنّه>] باغی است که در دنیا بوده و در یمن قرار داشت که آن را <رضوان> می گفتند و در فاصله نُه میلی <صنعاء> واقع شده بود>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - قلم - 68 - 18 - 1،2

1 - سوگند صاحبان باغ یمنی ، مبنی بر جدا نکردن سهم مستمندان و نیازمندان از میوه های چیده شده

إذ أقسموا لیصرمنّها مصبحین . و لایستثنون

<استثنا> به معنای خارج کردن است و <لایستثنون> عطف بر <لیصرمنّ> می باشد.

2 - اطمینان همراه با غرور باغداران یمنی ، به موفقیت خویش در چیدن تمامی محصولات باغ برای خود

إذ أقسموا لیصرمنّها مصبحین . و لایستثنون

سوگند باغداران، همراه با تأکید بر این که تمامی محصولات را بدون استثنا برای خود خواهند چید، گویای مطلب یاد شده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - قلم - 68 - 20 - 1

1 - بوستان باغداران یمنی ، بر اثر نزول بلای الهی سوزانده شد و همچون شب سیاه گردید .

فأصبحت کالصریم

<صریم>، در معانی شب و بریده شده (فعیل به معنای مفعول) به کار می رود. با توجه به معنای نخست، مقصود از آن سوختن و سیاه شدن تمامی درختان باغ، همچون سیاهی شب است. بر مبنای دوم، مراد از آن، نابود شدن تمامی میوه های باغ است. گفتنی است مطلب یاد شده، با توجه به معنای نخست است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - قلم - 68 - 21 - 2

2 - صاحبان بوستان یمنی ، برای عمل به سوگند خویش مبنی بر چیدن تمامی محصولات باغ خود _ بدون کنار گذاشتن سهم مستمندان _ به مشورت با یکدیگر پرداختند .

فتنادوا مصبحین

ندای افراد یک گروه به یکدیگر (تنادوا)، به معنای اجتماع و حضور آنان در یک محل و مکان برای مشورت و هم فکری است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - قلم - 68 - 22 - 2

2 - پدیدار شدن سستی و کوتاهی در میان برخی از باغداران یمنی ، در عمل به سوگند خویش

ص: 253

أن اغدوا علی حرثکم إن کنتم ص_رمین

برداشت یاد شده، با توجه به این نکته است که شرط <إن کنتم صارمین> برای تعلیق حقیقی نیست; زیرا آنان از پیش بر انجام آن سوگند یاد کرده بودند; بلکه به منظور بیان پدیدار شدن سستی و کوتاهی در وفا به سوگند خویش است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - قلم - 68 - 23 - 2،3

2 - مشاوره و گفتوگوی پنهانی باغداران یمنی ، درباره کیفیت چیدن میوه ها و چگونگی انجام سوگند خویش مبنی بر محروم ساختن مستمندان از آنها

فانطلقوا و هم یتخ_فتون

<تخافت> (مصدر <یتخافتون>) به معنای آهسته سخن گفتن و پنهان داشتن آن است و چون این واژه از باب تفاعل است، متضمن معنای مشورت و گفت وگوی پنهانی است.

3 - تلاش باغداران یمنی ، در مخفی نگه داشتن کار برداشت میوه ها از دید دیگران

فانطلقوا و هم یتخ_فتون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - قلم - 68 - 24 - 1،4

1 - توصیه أکید باغداران یمنی به یکدیگر ، مبنی بر اطلاع نیافتن هیچ فردی از بینوایان از عمل برداشت میوه ها

أن لایدخلنّها الیوم علیکم مسکین

4 - حضور هر ساله بینوایان در بوستان باغداران یمنی ، به وقت برداشت جهت بهره مند شدن از محصولات آن

أن لایدخلنّها الیوم علیکم مسکین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - قلم - 68 - 25 - 1،2

1 - باغداران یمنی ، صبح هنگام به قصد مانع شدن بینوایان از ورود آنان به بوستان و محروم ساختن آنان از محصولات ، به سوی باغ شتافتند .

و غدوا علی حرد ق_درین

<حرد> به معنای قصد و منع است; یعنی، صاحبان باغ به قصد اجرای تصمیم خود مبنی بر منع بینوایان و محروم ساختن آنان از محصولات باغ، به سوی آن روان شدند.

2 - باغداران یمنی ، خود را در بر چیدن تمامی محصولات باغ برای خود و محروم ساختن بینوایان از آن ، توانا می پنداشتند .

و غدوا علی حرد ق_درین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - قلم - 68 - 26 - 1،2،3،4

1 - باغداران یمنی ، با مشاهده باغ خویش هیچ اثری از آن ندیده و گمان بردند که راه راگم کرده اند .

فلمّا رأوها قالوا إنّا لضالّون

ص: 254

برداشت یاد شده، مبتنی بر این نکته است که در این جا معنای اصلی و لغوی <ضالّون> مراد باشد.

2 - شگفت زدگی باغداران یمنی ، هنگام مشاهده باغ خود

فلمّا رأوها قالوا إنّا لضالّون

آیه بعد (بل نحن محرومون) قرینه است بر این که این سخن، از روی شگفتی گفته شده است.

3 - ویرانی بوستان باغداران یمنی ، در شب هنگام و ناگهانی بود .

فلمّا رأوها قالوا إنّا لضالّون

برداشت یاد شده، به خاطر این نکته است که صاحبان باغ در سپیده صبح، آن را ویران دیده اند و اگر این ویرانی مربوط به روزهای پیش بود، دست کم به وسیله دیگر باغداران با خبر می شدند.

4 - باغداران یمنی ، به هنگام مشاهده باغ ویران شده خویش ، بی درنگ به اشتباه خود پی برده و از کار محروم ساختن مستمندان پشیمان گشتند و خود را مردمی گمراه یافتند .

فلمّا رأوها قالوا إنّا لضالّون

برداشت یاد شده، مبتنی بر این نکته است که مقصود از <ضالّون> گمراهی اصطلاحی (گمراهی از راه حق و حقیقت) باشد. گفتنی است کلمه <لمّا> در اصطلاح بیانگر اقتران جواب به شرط و افاده کننده فور و بداهت است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - قلم - 68 - 27 - 1،2

1 - توجه و اعتراف باغداران یمنی ، به محروم شدن خویش از تمامی محصولات باغ

بل نحن محرومون

2 - تمامی محصولات باغداران یمنی ، بر اثر نزول بلا نابود شده بود .

بل نحن محرومون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - قلم - 68 - 28 - 2،3،4،5،6

2 - ترغیب و برانگیخته شدن باغداران یمنی ، به تسبیح و یاد خدا از سوی برادر عاقل و معتدل خود

قال أوسطهم ألم أقل لکم لولا تسبّحون

<لولا> برای تحضیض و ترغیب است و تسبیح در این آیه، به معنای یاد خداوند است; یعنی، <لولا تذکرون اللّه>.

3 - ترغیب و برانگیخته شدن باغداران یمنی ، از سوی برادر عاقل و معتدل خویش ، بر رعایت حقوق مستمندان و پرهیز از محروم ساختن آنان از محصولات باغ

أن لایدخلنّها الیوم علیکم مسکین . .. قال أوسطهم ألم أقل لکم لولا تسبّحون

4 - مخالفت برادر عاقل و معتدل ، از میان برادران صاحب باغ ، با محروم ساختن مستمندان از محصولات خویش

قال أوسطهم ألم أقل لکم لولا تسبّحون

5 - باغداران یمنی ، نصیحت و هشدار برادر عاقل و معتدل خود را درباره حقِ مستمندان و یاد خداوند نمی پذیرفتند .

قال أوسطهم ألم أقل لکم لولا تسبّحون

6 - سرزنش شدن باغداران یمنی از سوی برادر خردمند و معتدل خود ، به سبب فراموش کردن یاد خدا و محروم ساختن مستمندان از محصولات باغ

ص: 255

قال أوسطهم ألم أقل لکم لولا تسبّحون

مطلب یاد شده، با توجه به این نکته است که همزه در <ألم> برای استفهام توبیخی است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - قلم - 68 - 29 - 1،2

1 - توبه و پشیمانی باغداران یمنی ، پس از مشاهده نابودی محصولات از بخلورزی و محروم ساختن بینوایان

قالوا سبح_ن ربّنا إنّا کنّا ظ_لمین

2 - باغداران یمنی ، از مشاهده نابودی محصولات خویش از خواب غفلت بیدار شده و به تسبیح و تنزیه خداوند پرداختند .

قالوا سبح_ن ربّنا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - قلم - 68 - 30 - 1

1 - باغداران یمنی پس از مشاهده محرومیت خود و مستمندان از محصولات باغ ، به سرزنش همدیگر پرداختند .

فأقبل بعضهم علی بعض یتل_ومون

237- قصه باغدار متکبر

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 32 - 2

2- سمبل اشراف ، در بیان الهی ، مردی مرفّه و برخوردار از دو تاکستان و نخل هایی در اطراف و کشت زاری در میان ، اما گرفتار غرور است .

جعلنا لأحدهما جنّتین من أعن_ب و حففن_هما بنخل و جعلنا بینهما زرعًا

<غرور> از آیات بعد استفاده می شود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 33 - 1

1- مرد انتخاب شده به عنوان سمبل مرفّهان مغرور ، دارای باغ هایی پر حاصل و بی آفت و سرشار از آب بود .

کلتا الجنّتین ءاتت أکلها و لم تظلم منه شیئًا و فجّرنا خل_لهما نهرًا

<اتت أکلها> و نیز <لم تظلم> بر پر محصول بودن و نیز مبرّا بودن از آفت ها، دلالت دارد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 34 - 1،3

1- سمبل رفاه مندان مغرور ، مالک بدون شریک اموالی عظیم و انبوه بود .

و کان له ثمر

ص: 256

چنان که در <قاموس> آمده، <ثمر> به انواع مال گفته می شود. چون در آیه گذشته، در باره باغ ها و میوه آن سخن گفته شد، برای جلوگیری از تکرار، مناسب آن است که <ثمر>، در این آیه، به معنای مطلق اموال باشد، نه میوه های باغ نکره بودن <ثمر> بر عظمت آن مال دلالت دارد.

3- تکیه ثروت مند مغرور ، به زیادی مال و نیروی فرزندان ، خویشان و هواخواهان خود بود .

فقال لص_حبه . .. أنا أکثر منک مالاً و أعزّ نفرًا

به قبیله و عشیره انسان و نیز به گروهی که در کاری به هم کمک کنند، <نفر> اطلاق می شود (لسان العرب) و به قرینه <أنا أقلّ منک مالاً و ولداً> _ در آیه 39 _ برجسته ترین مصداق آن برای گوینده این سخن، فرزندان وی بوده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 35 - 1،7

1- مرد ثروت مند ، با دلی آکنده از غرور ، به دارایی خویش ، به باغ پرنعمت خود ، گام نهاد .

و دخل جنّته و هو ظالم لنفسه قال

7- ثروت مند مغرور ، باغ و بوستان و نعمت های خود را جاودانه و فناناپذیر می پنداشت .

قال ما أظنّ أن تبید هذه أبدًا

<تبید> از <بید> به معنای هلاک و نابود شدن است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 36 - 1،9

1- غرور و دنیاپرستی مرد رفاه مند ، به تردید و تشکیک در برپایی قیامت و وقوع رستاخیز منتهی شد .

و ما أظنّ الساعه قائمه

9- رفاه مند مغرور ، به برخورداری از عاقبتی نیکوتر و نعمت هایی برتر در صورت برپایی قیامت مطمئن بود .

ولئن رُددتُّ إلی ربّی لأجدنّ خیرًا منها منقلبًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 38 - 1،2

1- مرد مؤمن ( سمبل ایمان ) از بینش و منش کفرآلود ثروت مندِ دنیاگرا ، اظهار بی زاری کرد .

ل_کنّاْ هو اللّه ربّی

2- مرد مؤمن ، با اعتراف به ربوبیّت خدای یگانه و اظهار بی زاری از شرک ، اندیشه خود را از افکار انحرافی ثروت مند مغرور ، متمایز ساخت .

ل_کنّاْ هو اللّه ربّی و لاأشرک بربّی أحدًا

<ل_کنّاْ> در اصل <ل_کنْ أنا> بوده است و پس از حذف همزه <أنا> و ادغام نون ها، دو کلمه، به صورت یک کلمه نوشته می شود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 39 - 1،13

1- بی توجهی رفاه مند مغرور به نقش اساسی مشیّت خدا در امور ، مورد سرزنش مرد مؤمن قرار گرفت .

ص: 257

و لولا . .. قلت ما شاء اللّه

13- مؤمنان ، متّکی به مشیّت و نیروی الهی اند ، نه مال و فرزند .

لولا . .. قلت ما شاء اللّه لاقوّه إلاّ باللّه إن ترن أنا أقلّ منک مالاً و ولدًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 40 - 1

1- مرد مؤمن ، با اظهار امیدبه پروردگار خویش ، نعمتی برتر از بوستان ثروت مند مغرور را آرزو کرد .

فعسی ربّی أن یؤتین خیرًا من جنّتک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 41 - 1،4

1- مرد مؤمن به ثروت مند مغرور در مورد امکان به زمین فرو رفتن آب های جاری در باغ و کشت زار او و خشکیدن آن با عذاب الهی هشدار داد .

أو یصبح ماؤها غورًا

<غور> مصدر و در معنای <غائر> (فرورونده) به کار رفته است، استعمال مصدر به معنای اسم فاعل در لغت عرب از شیوه های مبالغه است.

4- مرد مؤمن ، با بیان ناتوانی ثروت مند مغرور از دسترسی به آب فرو رفته ، او را به وابستگی نعمت ها به مشیّت الهی ، آکاه ساخت .

لولا . .. قلت ما شاء اللّه ... أو یصبح ماؤها غورًا فلن تستطیع له طلبًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 42 - 1،2،3،4،5،8

1- امکانات ثروت مند مغرور ، با نزول عذاب فراگیر الهی ، نابود شد و تمامی منافع باغ و کشت زار او از بین رفت .

و أُحیط بثمره

<أُحیط بثمره> عطف بر محذوف است، یعنی، <وقع العذاب و. ..>. احاطه شدن، کنایه از نابود شدن است. مراد از <ثمر>، تمامی دستاوردهای مرد ثروت مند در باغ و کشت زار خود است.

2- نصایح مرد مؤمن ، در ثروت مند گرفتار کبر و غرور ، بی تأثیر بود .

و أُحیط بثمره

روشن است که اگر مرد ثروت مند، به نصایح مرد مؤمن گوش فرا می داد، گرفتار نابودی اموال و سرمایه خود نمی شد.

3- امید و آرزوی مرد مؤمن ، با زوال امکانات ثروت مند مغرور ، تحقق یافت .

فعسی ربّی أن . .. و أُحیط بثمره

4- مرد ثروت مند ، بادیدن باغ فرو ریخته بر سقف ها و تباهی تمامی محصول و سرمایه های خویش به حسرت شدید فرو رفت .

و أُحیط بثمره فأصبح یقلّب کفّیه. .. و هی خاویه علی عروشها

<کفّ> یعنی دست و <کفّیه> تثنیه آن و به معنای دو دست او است. جمله <یقلّب کفّیه> یعنی، دو دست اش را زیر و رو می کرد (گاهی کف یک دست را بر پشت دست دیگر و گاه عکس آن را انجام می داد). این حرکت، بازتابی از اندوه و حسرت شدید

ص: 258

آدمی است. <خاویه> یعنی، فرو ریخته و منهدم شده و <عروش> به معنای سقف ها و یا داربست هایی است که برای برخی درختانِ میوه برپا می گردد. <خاویه علی عروشها> یعنی: <درختان و یا بناهای باغ، بر سقف های خود فرو ریخته بود.>.

5- سرمایه دار خود پرست ، با تباه شدن حاصل بوستان اش در فصل برداشت و جمع آوری محصول ، غافل گیر شد .

و أُحیط بثمره

تعبیر <أُحیط بثمره> و نیز <ما أنفق> نشان می دهد که کارهای مقدماتی کشت و سرمایگذارهای لازم، قبلاً صورت گرفته بود و دقیقاً، عذاب، هنگامی نازل شد که می بایست از باغ ثمر گرفت.

8- ثروت مند خودپرست ، پس از نابودی اموال خویش ، به خود آمده و بر مواضع شرک آلود گذشته خویش تأسّف می خورد .

ی_لیتنی لم أُشرک بربّی أحدًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 43 - 1،6

1- سرمایه دارِ مغرورِ به کثرت هواداران ، هنگام نابودی سرمایه اش با عذاب الهی ، تنها و بی یاور بود .

أنا أکثر منک مالاً و أعزّ نفرًا . .. و لم تکن له فئه ینصرونه من دون اللّه

6- مرد مشرک ، از دفع عذاب از خویش ، ناتوان بود .

و ما کان منتصرًا

<انتصار> به معنای <حفظ خود از ظلم و تعدی> است (لسان العرب). در مورد آیه، به معنای <حفظ خود از عذاب> است; یعنی، ثروت مندِ مغرور، راهی برای دفع عذاب و نجات از مخمصه ای که بدان گرفتار شده بود، نداشت.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 54 - 3

3- سرگذشت رفاه مند مغرور ، عصیان ابلیس و بی پاسخ ماندن استمداد مشرکان از معبودان خویش در قیامت ، نمونه هایی از مثال های هدایت گر قرآن است .

واضرب لهم مثلاً رجلین . .. و لقد صرّفنا فی ه_ذا القرءان للناس من کلّ مثل

این آیه، به منزله نگاهی است کلّی به آیات گذشته از سی ودوم با پنجاه و سوم.

238- قصه بلعم باعورا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 175 - 1،2،3،4،5،6

1 _ خداوند به پیامبر خویش فرمان داد تا داستان بلعم باعورا را برای مردم بیان کند .

و اتل علیهم نبأ الذی ءاتینه ءایتنا

بسیاری از م___فسران بر این باورند که مقصود از <الذی ءاتینه . .. > بلعم، فرزند باعورا، است که در زمان حضرت موسی(ع) می زیسته.

2 _ خداوند آیات و نشانه های خویش را به بلعم باعورا ارائه کرد و وی آنها را بخوبی دریافت .

ص: 259

الذی ءاتینه ءایتنا فانسلخ منها

<انسلاخ> به معنای بیرون شدن چیزی از پوست خود است. در آیه شریفه، آیات الهی به پوست و مانند آن _ که به شخص چسبیده و ملصق باشد _ تشبیه شده است. بنابراین <فانسلخ منها> می رساند که آیات الهی مانند پوست بر بلعم احاطه داشت و بر او چسبیده بود ; یعنی به خوبی آنها را لمس کرده و دریافته بود.

3 _ داستان بلعم باعورا ، داستانی پرفایده و هشداردهنده به دینداران و عالمان دینی

و اتل علیهم نبأ الذی ءاتینه ءایتنا

<نبأ> به خبری گفته می شود که دارای فایده ای بزرگ باشد. (مفردات راغب). گویا هدف از نقل آن هشدار به دینداران و عالمان دینی است. یعنی کسانی که از آیات الهی بهره مند هستند.

4 _ بلعم باعورا معارف الهی را به دور افکند و آنها را نادیده انگاشت و مرتد شد .

ءاتینه ءایتنا فانسلخ منها

5 _ شیطان در پی فاصله گرفتن بلعم باعورا از معارف الهی به تعقیب وی پرداخت .

فأتبعه الشیطن

<اتباع> (مصدر أتبع) به معنای دنبال کردن و تعقیب کردن است.

6 _ بلعم باعورا پس از دور شدن از معارف الهی به دام شیطان گرفتار و از گمراهان شد .

فأتبعه الشیطن فکان من الغاوین

<غوایه>، مصدر <غاوین> به معنای گمراه شدن است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 176 - 14،16،17،18

14 _ حالت بلعم باعورا به سبب دنیاگرایی مانند حالت سگی شد که در هر حال ، چه بر او هجوم کنی و یا رهایش سازی ، زبان از کام بیرون آورَد و له له زند .

فمثله کمثل الکلب إن تحمل علیه یلهث او تترکه یلهث

<تحمل> از <حَمْلَه> گرفته شده و <حَمْلَه> به معنای هجوم کردن است. <مَثَل> در آیه شریفه به معنای حالت و صفت است.

16 _ پیامبر ( ص ) از جانب خداوند مأمور شد تا داستان بلعم باعورا را برای تکذیب کنندگان آیات الهی گزارش کند .

فاقصص القصص

<قصّ> (مصدر <اُقصص>) به معنای بیان کردن و بازگو کردن است. <قصص> به معنای خبر و داستان است و <ال> در آن عهد ذکری و اشاره به داستان بلعم باعورا است.

17 _ بلعم باعورا پس از ایمان به آیات الهی آنها را تکذیب کرد .

فمثله کمثل الکلب . .. ذلک مثل القوم الذین کذبوا بایتنا

18 _ توجه به داستان بلعم باعورا برانگیزاننده آدمی به تفکر در سرنوشت شوم تکذیب کنندگان و ایجادکننده زمینه های هدایت در وی است .

فاقصص القصص لعلهم یتفکرون

ص: 260

239- قصه بنی اسرائیل

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - مدثر - 74 - 52 - 5

5 - < عن أبی جعفر ( ع ) فی قوله < بل یرید کلّ امریء منهم أن یؤتی صحفاً منشّره > و ذلک أنّهم قالوا : یا محمد قد بلغنا أنّ الرجل من بنی اسرائیل کان یذنب الذنب فیصبح و ذنبه مکتوب عند رأسه و کفّارته ، فنزل جبرئیل علی النبیّ ( ص ) و قال : یسألک قومک سنّه بنی إسرائیل فی الذنوب فإن شاؤوا فعلنا ذلک بهم و أخذناهم بما کنّا نأخذ به بنی إسرائیل . . . ;

از امام باقر(ع) درباره سخن خداوند <بل یرید کلّ امریء منهم أن یؤتی صحفاً منشّره> روایت شده که آنان [به رسول خدا ]گفتند: ای محمد! به ما خبر رسیده که مردی از بنی اسرائیل، گناهی مرتکب می شد و از خواب برمی خاست، در حالی که گناهش در بالای سرش همراه با کفّاره آن نوشته شده بود. سپس جبرئیل بر رسول خدا(ص) نازل شد و فرمود: قومت از تو می خواهند، همان سنّت بنی اسرائیل در مورد گناهان درباره آنان جاری شود، اگر آنان بخواهند ما درباره آنان انجام می دهیم و آنان را گرفتار می کنیم; به همان عذابی که بنی اسرائیل را گرفتار می کردیم...>.

240- قصه بیعت رضوان

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - فتح - 48 - 18 - 7،8

7 - خداوند ، آگاه از خلوص و صداقت باطنی مؤمنان در بیعت رضوان

لقد رضی اللّه . .. فعلم ما فی قلوبهم

مراد از <ما> در <ما فی قلوبهم> _ به قرینه <رضی اللّه. ..> می تواند صداقت و خلوص مؤمنان باشد; زیرا این امور است که رضایت و خشنودی را در پی دارد.

8 - اقدام مؤمنان ، به بیعت رضوان ، علی رغم همه نگرانی ها و احساس خطر ها *

یبایعونک تحت الشجره فعلم ما فی قلوبهم

می توان گفت: مراد از <ما فی قلوبهم> _ به قرینه <فأنزل السکینه> _ نوعی اضطراب و نگرانی و احساس خطر نسبت به رخدادهای آینده آن سفر باشد.

241- قصه پیشینیان

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 101 - 1

1 _ خداوند بیان کننده داستانهایی از سرگذشت اقوام پیشین برای پیامبر ( ص )

تلک القری نقص علیک من أنبائها

ص: 261

242- قصه حبیب نجار

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - یس - 36 - 20 - 1،6،11،12

1 - حبیب نجار ، از حاشیه و کرانه شهر انطاکیه به دفاع از پیامبران تهدید شده به سنگسار و شکنجه ، شتافت .

و جاء من أقصا المدینه رجل یسعی

بیشتر مفسران _ براساس شواهد تاریخی و روایات مربوطه _ بر این باورند که مقصود از <رجل> حبیب نجار است و آیه شریفه تا آیه 27 درباره سرگذشت او می باشد. گفتنی است که حبیب نجار در کرانه شهر انطاکیه می زیست و به عبادت در غار و یا چرانیدن گوسفندان مشغول بود و آن گاه که شنید پیامبران به سنگسار و شکنجه تهدید شده اند، به میان مردم آمد و به دفاع از آنان برخاست. گفتنی است <الف> و <لامِ> <المدینه> برای عهد است و اشاره به شهر <اصحاب القریه> دارد.

6 - حبیب نجار ، مردی آشنا به پیامبران عصر خویش و مؤمن و پیرو ایشان

و جاء من أقصا المدینه رجل یسعی قال ی_قوم اتّبعوا المرسلین

دفاع حبیب نجار از پیامبران و توصیه به پیروی از آنان، گویای برداشت یاد شده است.

11 - حبیب نجار ، مردم انطاکیه را به اقتدا و پیروی از رسولان الهی ، فراخوانده بود .

قال ی_قوم اتّبعوا المرسلین

12 - دعوت حبیب نجار به پیروی از انبیا ، همراه با ملاطفت و اظهار محبت به مردم بود .

قال ی_قوم اتّبعوا المرسلین

برداشت یاد شده از تعبیر <یا قوم> (ای قوم من) _ که معمولاً برای اظهار محبت و ابراز نزدیکی به کار می رود_ استفاده شده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - یس - 36 - 21 - 1

1 - مؤمن انطاکیه ( حبیب نجار ) ، مردم را به پیروی از رسولانی ره یافته _ که هیچ مزدی در ابلاغ رسالت خویش نمی خواستند _ فراخوانده بود .

اتّبعوا من لایسئلکم أجراً و هم مهتدون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - یس - 36 - 22 - 2،8

2 - مؤمن انطاکیه ( حبیب نجار ) به دلیل ایمان به خدای یکتا و پیروی از رسولان الهی ، مورد اعتراض و تهدید مردم کافر قرار گرفت .

و ما لی لا أعبد الذی فطرنی

از آهنگ آیه شریفه _ که با استفهام انکاری همراه است _ مطلب یاد شده به دست می آید; زیرا استفهام انکاری، در رد چیزی به کار می رود که مورد انکار و اعتراض قرار گرفته است.

8 - مردم انطاکیه به علت کفر به خدا و انکار معاد ، مورد انتقاد و سرزنش مؤمن انطاکیه ( حبیب نجار ) قرار گرفتند .

و ما لی لا أعبد الذی فطرنی و إلیه ترجعون

بیشتر مفسران برآنند که آیه شریفه، در مقام تعریض و سرزنش مردم کافر انطاکیه می باشد و آمدن آن در قالب <و ما لی لا أعبد> به جای <و ما لکم لاتعبدون> برای تأکید بیشتر است. گفتنی است آمدن جمله <ترجعون> به صیغه مخاطب، مؤید این حقیقت

ص: 262

است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - یس - 36 - 25 - 1،2،3

1 - مؤمن انطاکیه ( حبیب نجار ) ، ایمان استوارش به خدای یکتا را قاطعانه به مردم اعلام کرد .

إنّی ءامنت بربّکم

برداشت یاد شده مبتنی بر این نکته است که مخاطبانِ <ربّکم> و <فاسمعون>، مردم انطاکیه باشند.

2 - مؤمن انطاکیه ( حبیب نجار ) ، مردم را به گوش فرادادن به سخنان خود و تأمل و تفکر در اندیشه ها و باور های خود فراخواند .

فاسمعون

3 - مؤمن انطاکیه ( حبیب نجار ) ، ایمان استوارش به خدای یکتا را به پیامبران آن دیار اعلام کرد .

إنّی ءامنت بربّکم

برداشت یاد شده بر این اساس استوار است که مخاطبانِ <کم> و <فاسمعون>، پیامبران مردم انطاکیه باشند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - یس - 36 - 26 - 1،9

1 - مؤمن انطاکیه ( حبیب نجار ) ، پس از اظهار ایمان به خدای یکتا و دفاع از پیامبران ، به دست کافران به شهادت رسید .

قال ی_قوم اتّبعوا المرسلین . .. إنّی ءامنت بربّکم فاسمعون . قیل ادخل الجنّه

جمله <قیل ادخل الجنّه> استئناف بیانی است; یعنی، ممکن است پس از مطالعه داستان مؤمن انطاکیه، به ذهن خواننده خطور کند که این مرد الهی پس از اظهار ایمان و دفاع از پیامبران به چه سرنوشتی دچار شد؟ که آیه شریفه پاسخگوی چنین سؤالی است.

9 - مؤمن انطاکیه ( حبیب نجار ) ، پس از به شهادت رسیدنش ، از آگاه نبودن مردم از جایگاه بهشتی خود ، اظهار تأسف کرده و آرزو نمود که ای کاش آنان آگاه می شدند .

ی_لیت قومی یعلمون

جمله <یا لیت قومی. ..> برای استئناف بیانی است; یعنی، بیانگر امری است که پس از ورود به بهشت [برزخی] اتفاق افتاده است.

243- قصه حوا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 35 - 1،2،3،4،9

1 - خداوند ، به آدم ( ع ) و همسرش فرمان داد تا در بهشت سکونت کنند .

و قلنا یأدم اسکن أنت و زوجک الجنه

2 - سکونت آدم ( ع ) و همسرش در بهشت پس از سجده فرشتگان بر آدم ( ع ) بوده است .

و إذ قلنا للملئکه اسجدوا لأدم . .. و قلنا یأدم اسکن أنت و زوجک الجنه

ص: 263

3 - حوا ، قبل از سکونت آدم ( ع ) در بهشت ، آفریده شده بود .

اسکن أنت و زوجک الجنه

4 - ازدواج آدم ( ع ) و حوا پیش از سکونتشان در بهشت

یأدم اسکن أنت و زوجک الجنه

9 - آدم ( ع ) و حوا در صورت نزدیک شدن به شجره منهیه ، در معرض ارتکاب نهی الهی قرار می گرفتند .

و لاتقربا هذه الشجره

چنانچه مراد از <لاتقربا> (نزدیک نشوید) نهی ازخوردن باشد، به کارگیری <لاتقربا> به جای <لا تاکلا> (نخورید) اشاره به این معنا دارد که: آدم(ع) و حوا در صورت نزدیک شدن به شجره ممنوعه در خطر ارتکاب نهی الهی قرار می گرفتند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 36 - 1،3،4،5،7،12،13،19

1 - شیطان با ترغیب آدم ( ع ) و حوا به بهره گیری از شجره منهیه ، آنان را به لغزش و نافرمانی خداوند کشانید .

فأزلّهما الشیطن عنها

<ازلال> (مصدر ازلّ) به معنای: لغزانیدن و به گناه واداشتن است. ضمیر در <عنها> می تواند به <الجنه> برگردد; یعنی، شیطان آدم(ع) و حوا را با واداشتن به لغزش و گناه از بهشت دور ساخت و نیز می تواند به <الشجره> برگردد; یعنی، شیطان، آدم(ع) و حوا را به گناه وادار کرد، گناهی که سرچشمه اش آن درخت ممنوعه بود. برداشت فوق بر اساس دومین احتمال است.

3 - شیطان و اغواگری های او سبب خروج آدم ( ع ) و حوا از بهشت شد .

فأخرجهما مما کانا فیه

4 - خداوند ، پس از سلب شایستگی آدم ( ع ) و حوا برای سکونت در بهشت ، آنان را به خروج از بهشت و فرود آمدن به زمین فرمان داد .

و قلنا اهبطوا

هبوط (مصدر اهبطوا) به معنای فرود آمدن است. مفعول <اهبطوا> به دلیل جمله بعد، <الأرض> می باشد.

5 - فاصله زمانی میان سکونت آدم ( ع ) و حوا در بهشت با لغزش آنان ، فاصله ای نسبتاً کوتاه و اندک بود .

و قلنا یأدم اسکن أنت و زوجک الجنه . .. فأزلّهما الشیطن عنها

عطف جمله <أزلهما . ..> بر آیه قبل به وسیله حرف <فا> می تواند اشاره به برداشت فوق باشد.

7 - شیطان در بهشتِ آدم ( ع ) و حوا ، حضور داشت .

فأزلهما الشیطن عنها

12 - خداوند در پی هبوط آدم ( ع ) و حوا ، دشمنی فرزندانشان را با یکدیگر ، به ایشان گوشزد کرد .

و قلنا اهبطوا بعضکم لبعض عدو

13 _ تناول آدم ( ع ) و حوا از شجره ممنوعه ، مایه سلب شایستگی نسل آنان برای سکونت در بهشت نخستین شد . *

قلنا اهبطوا

خداوند در بیان اخراج آدم(ع) و حوا از بهشت و استقرار آن دو در زمین، خطاب خویش را - بر خلاف مقتضای طبیعی کلام - متوجه نسل آنان نیز کرد; تا به این نکته اشاره کند که: تناول آدم(ع) و حوا از شجره منهیه در نسل ایشان نیز اثری به جای گذاشت که باعث شد آنان نیز، حیات خویش را در زمین سپری کنند.

19 _ از رسول خدا ( ص ) روایت شده که فرمود : < انما کان لبث آدم و حوا فی الجنه حتی خرجا من ها سبع ساعات من أیام

ص: 264

الدنیا . . . ;

توقف آدم و حوا تا زمان خروجشان از بهشت هفت ساعت از روزهای دنیا بود . ..>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 38 - 4

4 - خداوند ، به هنگام خروج آدم ( ع ) و حوا از بهشت ، آنان و نسلشان را به بهره مند ساختن از هدایت ها و رهنمودهایی از جانب خودش ، بشارت داد .

فإما یأتینکم منی هدًی

<إما> مرکب از <إن> شرطیه و <ما>ی زایده است. شرطیه بودن جمله از یکسو و تأکید آن با <ما>ی زایده و نون تأکید در <یأتینّ> از سوی دیگر، اقتضا می کند که جمله چنین معنا شود: اگر هدایتی از جانب من آمد که البته خواهد آمد ... .

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - اعراف - 7 - 19 - 1،3،4،5

1 _ خداوند به آدم(ع) و همسرش فرمان داد تا در بهشت سکونت گزینند.

و یأدم أسکن أنت و زوجک الجنه

3 _ خداوند، خوردن از درختی مخصوص را بر آدم و حوا تحریم کرد.

و لا تقربا هذه الشجره فتکونا من الظلمین

مراد از <لا تقربا . .. > به قرینه فراز قبل (فکلا ... ) و نیز (فلما ذاقا ... ) در آیه 22، نهی از خوردن بوده است نه مجرد نزدیک شدن.

4 _ خداوند هر گونه استفاده از شجره نهی شده را بر آدم و حوا ممنوع کرد. *

و لا تقربا هذه الشجره

نهی <لا تقربا> می تواند کنایه از حرمت هر گونه استفاده باشد.

5 _ هشدار خداوند به آدم و حوا که در صورت خوردن از شجره نهی شده از ستمکاران خواهند بود.

و لا تقربا هذه الشجره فتکونا من الظلمین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - اعراف - 7 - 20 - 3،4،5،7

3 _ شرمگاه آدم و حوا مستور از دید یکدیگر پیش از خوردن از شجره نهی شده

لیبدی لهما ما وُری عنهما

4 _ شرمگاه آدم و حوا مستور بر خود آنان تا پیش از خوردن از شجره نهی شده

فوسوس لهما الشیطن لیبدی لهما ما وُری عنهما من سوءتهما

جمله <وری عنهما> می تواند دلالت کند بر این که شرمگاه آدم و حوا علاوه بر این که بر یکدیگر مستور بوده، برای خودشان نیز مخفی بوده است.

5 _ شیطان در وسوسه آدم و حوا، بازماندن آنها از فرشته شدن و جاودانگی را دلیل تحریم خوردن از شجره نهی شده معرفی کرد.

إلا أن تکونا ملکین أو تکونا من الخلدین

7 _ شیطان ایجاد کننده شبهه در ذهن آدم و حوا نسبت به تحریم شجره نهی شده بر آنان

ص: 265

ما نهیکما ربکما . .. أو تکونا من الخلدین

برخی جمله <ما نهاکما ربکما . .. > را چنین معنا کرده اند: این حرمت شامل شما نیست، مگر در صورتی که شما فرشته باشید و یا از جاودانان در بهشت، و شما نه فرشته اید و نه از جاودانان در بهشت. پس حرمتی بر شما نیست.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - اعراف - 7 - 21 - 2

2 _ آدم و همسرش حوا، بی اعتماد به شیطان در نخستین مراحل رویارویی با وی

و قاسمهما إنی لکما لمن النصحین

معمولاً سوگند یاد کردن در مواردی است که طرف مقابل حالت انکار و ناباوری از خود ابراز کند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - اعراف - 7 - 22 - 2،3،4،7،8،10،14،16،19،20

2 _ آدم و حوا پس از نزدیک شدن به شجره نهی شده از آن درخت تناول کردند.

فلما ذاقا الشجره

3 _ آدم و حوا حتی پس از سوگند ابلیس، نگران عواقب بهره گیری از شجره نهی شده

فلما ذاقا الشجره

کلمه <ذوق> که به معنای چشیدن است، می تواند اشاره به این نکته باشد که آدم و حوا با چشیدن از شجره نهی شده، و نخوردن از آن، در صدد امتحان برآمدند تا ببینند آیا اتفاق ناگواری رخ خواهد نمود.

4 _ شرمگاه آدم و حوا به مجرد چشیدن از شجره نهی شده برای آنان آشکار شد.

فلما ذاقا الشجره بدت لهما سوءتهما

7 _ سوگند، امری اطمینان بخش و زداینده شک و تردید برای آدم و حوا

و قاسمهما . .. فدلیهما بغرور

8 _ تلاش آدم و همسرش در پوشاندن شرمگاهشان با برگ درختهای بهشت

و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنه

کلمه <طفق> از افعال مقاربه، و به معنای <شروع کرد> است. قرار دادن قسمتی از دو یا چند چیز را بر یکدیگر و به هم دوختن آنها را خصف می گویند و چون <یخصفان> به <علی> متعدی شده، معنای نهادن نیز در آن تضمین شده است. یعنی آدم و حوا برگها را به یکدیگر متصل کردند و آنها را بر شرمگاه خویش نهادند.

10 _ آدم و حوا پس از چشیدن از شجره نهی شده از آن دور شدند و با آن فاصله گرفتند.

و نادیهما ربهما ألم أنهکما عن تلکما الشجره

برداشت فوق با توجه به کلمه <تلک>، که برای اشاره به دور است، استفاده شده است.

14 _ هشدار و تذکر پیشاپیش خداوند به آدم و حوا، در مورد دشمنی آشکار شیطان با آنان

و أقل لکما إن الشیطن لکما عدو مبین

16 _ آدم و حوا، علی رغم هشدار شدید خداوند به دشمنی شیطان با آنان، سخنان وی را پذیرفتند.

فدلیهما بغرور فلما ذاقا الشجره

19 _ عن أبی عبدالله(ع): . .. فلما أکلا (آدم و حوا) من الشجره طار الحلی و الحلل عن اجسادهما و بقیا عریانین ... .

ص: 266

از امام صادق(ع) روایت شده است: . .. چون آدم و حوا از آن درخت ممنوعه خوردند، زیور و پوشش آنها از بدنشان جدا شد و برهنه ماندند ... .

20 _ عن أبی عبدالله(ع) فی قوله: <بدت لهما سوءاتهما> قال: کانت سوءاتهما لا تبدو لهما یعنی کانت داخله.

از امام صادق(ع) درباره این جمله از آیه <بدت لهما سوءاتهما> روایت شده است: عورت آدم و حوا نمایان نبود، یعنی: داخل بدنشان قرار داشت (و بعد از خوردن از درخت ممنوعه پدیدار شد).

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - اعراف - 7 - 23 - 1،4،7

1 _ آدم و حوا پس از توبیخ خداوند بر تناول از شجره نهی شده، به خطای خویش پی بردند و بدان اعتراف کردند.

قالا ربنا ظلنا أنفسنا

4 _ آدم و حوا پس از اعتراف به لغزش خویش از خداوند خواستند تا گناهشان را بیامرزد و بر آنان ترحم کند.

قالا ربنا ظلنا أنفسنا و إن لم تغفر لنا و ترحمنا

7 _ آدم و حوا خویشتن را به سبب خطا و لغزش از زیانکاران شمردند.

إن لم تغفر لنا و ترحمنا لنکونن من الخسرین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - اعراف - 7 - 24 - 1،10

1 _ خداوند به آدم، حوا و شیطان فرمان داد تا از بهشت به زمین فروآیند.

قال اهبطوا بعضکم لبعض عدو

مفعول <اهبطوا> به قرینه <و لکم فی الأرض مستقر> کلمه <الأرض> است.

10 _ عن أبی عبدالله(ع) (فی قصه آدم و حوا): . .. قال الله لهما: اهبطا من سماواتی إلی الأرض فإنه لا یجاورنی فی جنتی عاص و لا فی سماواتی ... .

از امام صادق(ع) (ضمن بیان داستان آدم و حوا) روایت شده است: خداوند به آدم و حوا فرمود: از آسمانهای من به زمین پائین روید ; زیرا گنهکار نه در بهشت و نه در آسمانهایم در حریم من قرار نمی گیرد . .. .

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - اعراف - 7 - 27 - 8،10

8 _ آدم و حوا دارای پوشش عورت، قبل از فریفته شدن به وسوسه های شیطان

ینزع عنهما لباسهما

10 _ شیطان، حتی به هنگام خروج آدم و حوا از بهشت، در صدد برهنه ساختن آنان بود. *

أخرج أبویکم من الجنه ینزع عنهما لباسهما

جمله <ینزع . .. > حال برای فاعل <أخرج> است. یعنی شیطان به هنگام خروج آدم و حوا نیز برای بیرون آوردن لباس آنان در تلاش بود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 267

6 - اعراف - 7 - 189 - 3،4،7،8،9،10

3 _ خداوند ، همسر آدم ( حوا ) را از او آفرید .

جعل منها زوجها

برداشت فوق بر این اساس است که <من> در <منها> نشویه باشد. بر این مبنا <جعل منها زوجها> بیانگر این است که آدم(ع)، منشأ خلقت حوا بوده است.

4 _ همسر آدم ( حوا ) انسانی همانند او در جنس و نوع

جعل منها زوجها

برداشت فوق مبتنی بر این است که <من> در <منها> جنسیه باشد. بنابراین جمله <جعل ... > گویای این است که زوج آدم انسان و از جنس و نوع او بوده است.

7 _ حوا در پی آمیزش آدم با وی به باری سبک حامله شد .

فلما تغشیها حملت حملا خفیفا

<تغشی> یعنی <پوشانید> و در آیه کنایه از آمیزش است. ضمیر در <تغشی> به <نفس واحده> _ که مراد از آن آدم(ع) است _ برمی گردد.

8 _ حوا در ابتدای حاملگی به خاطر ناچیز بودن حملش بدان بی توجه بوده و درباره آن اندیشه ای نداشت .

حملت حملا خفیفا فمرت به

ضمیر <به> به <حملا>، که مراد از آن جنین است، برمی گردد. <مرورا>، مصدر <مرت>، به معنای گذر کردن و در آیه کنایه از بی اعتنایی است.

9 _ آدم ( ع ) و حوا پس از سنگین شدن حوا بر اثر رشد جنینش ، به درگاه خدا به نیایش پرداختند .

فلما أثقلت دعوا اللّه ربهما

10 _ آدم ( ع ) و حوا با نیایش به درگاه خدا از وی خواستند تا فرزندی سالم و شایسته بقا به آنان عنایت کند .

دعوا اللّه ربهما لئن ءاتیتنا صلحاً لنکونن من الشکرین

صالح در لغت به کسی یا چیزی گفته می شود که فساد در آن نباشد. و مراد از آن به مناسبت مورد، فرزند سالم و مبرا از عیب و نقص است به گونه ای که استعداد زنده ماندن را دارا باشد. گفتنی است که جمله <فلما ءاتیهما صلحا ... > دلالت بر آن دارد که مراد از صالح، معنای متعارف در شرع (نیکوکار و پاکدامن) نیست.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 190 - 1،4

1 _ خداوند با پذیرش درخواست آدم ( ع ) و حوا ، فرزندی سالم و شایسته به آنان عطا کرد .

دعوا اللّه ربهما لئن . .. فلما ءاتیهما صلحاً

4 _ آدم ( ع ) و حوا با مؤثر پنداشتن غیر خدا در آفرینش و تأمین سلامت کودکانشان ، به شرک گراییدند .

فلما ءاتیهما صلحاً جعلا له شرکاء فیما ءاتیهما

برخی از مفسران به دلیل جمله <جعلا له شرکاء> (برای او شریک قرار دادند) بر این نظر هستند که مراد از نفس واحده و همسرش، آدم(ع) و حوا نیستند ; زیرا آنان منزه از شرکورزی می باشند، بلکه مراد مطلق پدران و مادران می باشند. برخی دیگر بر این باورند که مراد از شرک در اینجا توجه به اسباب و علل طبیعی است، به گونه ای که با اخلاص کامل تنافی داشته ولی با اصل توحید ناسازگار نبوده و نسبت این معنا به آدم(ع) اشکالی ندارد.

ص: 268

244- قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 60 - 1،6،11

1- موسی ( ع ) برای یافتن خضر ، با عزمی راسخ و جدّی ، سفر خود را به مجمع البحرین آغاز کرد .

لاأبرح حتّی أبلغ مجمع البحرین

<لاأبرح> صیغه متکلم از <برح> و به معنای <دست برنمی دارم> و تأکید بر پشتکار در انجام دادن کار است.

6- موسی ( ع ) از امکان دسترسی به خضر ، در محل تلاقی دو دریا ، مطلع بود .

لاأبرح حتّی أبلغ مجمع البحرین

11- داستان موسی و خضر ( ع ) ، نمونه ای از مثال های متنوع قرآنی ، در جهت هدایت مردم است .

و لقد صرّفنا فی ه_ذا القرءان للناس من کلّ مثل . .. و إذ قال موسی لفتیه لاأبرح

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 62 - 4

4- موسی ( ع ) بسیار مشتاق دیدار با خضر ( ع ) و ملاقات با او بود .

لاأبرح حتّی . .. ءاتنا غداءنا لقد لقینا من سفرنا ه_ذا نصبًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 63 - 7

7- شیطان ، برای عدمِ ملاقات موسی و خضر ( ع ) تلاش می کرد .

فإنّی نسیت . .. و ما أنسنیه إلاّ الشیطن أن أذکره

همسفر موسی با ادات حصر، فراموشی خود را، تنها، به شیطان منتسب کرد; یعنی، هیچ عاملِ دیگری در کار نبوده است. لذا این نتیجه به دست می آید که شیطان، به هر طریق، می خواسته که مانع ملاقات موسی و خضر(ع) شود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 64 - 1،2

1- مسأله ماهی و حرکت غیرعادی آن در آب ، نشانه ای برای جایگاه ملاقات موسی و خضر ( ع ) بود .

قال ذلک ما کنّا نبغ

<بغی> به معنای <طلب> است و <ذلک ما کنّا نبغ> یعنی: <آنچه پیوسته در طلب او بودیم، همان علامت و نشانه است. >. یاء <نبغی> _ در پایان سخن موسی(ع) _ به منظور تخفیف کلام، حذف شده است.

2- حضرت موسی ( ع ) ، از رخداد علائمی برای یافتن جایگاه حضرت خضر ( ع ) قبلاً مطلع بود .

قال ذلک ما کنّا نبغ

ص: 269

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 65 - 1

1- موسی ( ع ) و همسفرش ، پس از بازگشت به مجمع البحرین ، با خضر ( ع ) ملاقات کردند .

فارتّدا علی ءاثارهما قصصًا . فوجدا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 66 - 1،2،3،4،11

1- موسی ( ع ) از خضر ( ع ) برای همراه شدن با او ، اجازه خواست .

قال له موسی هل أتّبعک

2- هدف موسی از همراه شدن با خضر ، بهرهوری از علم رشدآفرین وی بود .

هل أتّبعک علی أن تعلّمن ممّا علّمت رشدًا

<رشداً> اگر مفعولٌ له باشد، مفاد آیه این است که: <پیروی من، به منظور رشد یافتن است> که اگر مفعولٌ به باشد، مراد این است که: <تو را پیروی می کنم بر این اساس که آنچه را رشد است، به من بیاموزی. >.

3- موسی ( ع ) به < علم لدنیِ > حضرت خضر احساس نیاز می کرد .

هل أتّبعک علی أن تعلّمن ممّا علّمت رشدًا

4- موسی ( ع ) ، به محرومیت خود از علومی که نزد خضر بود ، اعتراف داشت و در برابر مقام علمی و عملی او ، متواضع و فروتن بود .

هل أتّبعک علی أن تعلّمن ممّا علّمت

اظهار آمادگی برای تبعیت، نشانِ خضوعِ موسی(ع) در برابر کردار خضر(ع)، و اظهار اشتیاق به آموختن، حاکی از تواضع موسی در برابر علم او است.

11- موسی ( ع ) همسفر خود را به همراهی با خضر ( ع ) و دریافت علوم او ، وادار نکرد . *

هل أتّبعک علی أن تعلّمن

در سفر با خضر، سخنی از همسفر موسی به میان نیامده است; ممکن است او در این سفر، از موسی جدا شده و یا به دلیل شخصیت برجسته موسی و خضر(ع) تنها، از آن دو، در آیات بعد یاد شده باشد. جمله <ذلک ما کنّا نبغ> در آیات قبل، احتمال دوم را تأیید می کند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 67 - 1،2،3،4

1- خضر ، موسی ( ع ) را از تحمّل همراهی با وی ، برای فراگیری علوم ویژه ، ناتوان دید .

هل أتّبعک . .. قال إنّک لن تستطیع معی صبرًا

2- خضر ( ع ) به موسی ( ع ) توصیه کرد به دلیل نداشتن قدرت تحمّل ، از همراه شدن با او صرف نظر کند .

إنّک لن تستطیع معی صبرًا

3- کار های خضر ، برای دیگران ، حتی فردی چون موسی ( ع ) غیر قابل تحمّل و درک بود .

قال إنّک لن تستطیع معی صبرًا

تأکید بر <معی> نشان می دهد که صرف تعلیم علوم مشکل آفرین نبوده است، بلکه همراه شدن با خضر - که مستلزم مشاهده

ص: 270

رفتاری است که از علوم وی نشئت گرفته _ غیرقابل تحمّل بوده است.

4- حضرت خضر ( ع ) ، نسبت به خصوصیّات روحی موسی ( ع ) از پیش ، مطلع بود . *

قال إنّک لن تستطیع معی صبرًا

پیش بینی قطعی عدم تحمّل موسی از جانب خضر(ع) می تواند مستند به یکی از دو امر باشد: 1_ اطلاع خضر از خصوصیات روحی و فکری موسی(ع) 2_ این که اصولاً، تحمّل چنین علومی، برای غیر خضر ممکن نبوده است. برداشت فوق مبتنی بر احتمال نخست است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 68 - 2،3

2- خضر ( ع ) بی اطلاعی موسی از زوایای کردار وی را ، دلیل ناتوانی موسی از تحمّل عملکرد وی دانست .

إنّک لن تستطیع . .. و کیف تصبر علی ما لم تحط به خبرًا

3- اَعمال خضر ( ع ) ، دارای ظاهری غیرمتعارف و زوایایی ناشناخته ، حتی برای فردی مانند موسی ( ع ) بود .

و کیف تصبر علی ما لم تحط به خبرًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 69 - 1،2،4،5

1- موسی ( ع ) به شکیبا بودن در برابر کار های خضر و چیزهایی که از او فرا می گیرد ، متعهّد گردید .

قال ستجدنی إن شاء اللّه صابرًا و لا أعصی لک أمرًا

جمله <ستجدنی. ..> (تو مرا صابر خواهی یافت) حاکی از این است که موسی(ع) صبری را نوید می داد که آثارش مشهود باشد. این تعبیر، در مقایسه با <سأصبر> و نظایر آن، تأکید بیشتری دارد.

2- موسی ( ع ) بر اطاعت کامل خود از خضر ( ع ) و سرپیچی نکردن از فرمان های او تأکید کرد .

ستجدنی إن شاء اللّه صابرًا و لا أعصی لک أمرًا

4- موسی ( ع ) کمال ادب و متانت را در برابر معلّم خویش ( خضر ) اظهار کرد .

هل أتّبعک . .. ستجدنی ... و لا أعصی

موارد فراوانی از ادب و متانت در کلام موسی(ع) دیده می شود: الف) درخواست خود را با استفهام آغاز کرد (هل أتّبعک); ب) مبدأ علم خضر را به جهت تکریم، با صیغه مجهول آورد (عُلِّمت); ج) علم او را رشدآفرین دانست (رشداً); د) تنها، بخشی از علم او را طلب کرد (ممّا عُلِّمت); ه_) وعده صریح به صبر نداد، بلکه به صورت <ستجدنی إن شاء اللّه. ..> ذکر کرد; و) توصیه های او را به عنوان امر تلقی کرد و متعهد شد که با او در هیچ فرمانی مخالفت نکند. (المیزان، ج 13).

5- موسی ( ع ) دارای اشتیاق فراوان به فراگیری علوم خضر بود .

قال ستجدنی إن شاء اللّه صابرًا و لا أعصی لک أمرًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 70 - 1،2،3،5

1- خضر ، با درخواست موسی ( ع ) در مورد همراهی با او ، به صورت مشروط ، موافقت کرد .

قال فإن اتبعتنی فلاتسئلنی عن شیء

ص: 271

2- شرط خضر برای همراهی موسی ( ع ) با او ، سؤال نکردن از چیزی قبل از توضیح خود او بود .

فلاتسئلنی عن شیء حتّی أُحدث لک منه ذکرًا

3- خضر ، خواهان تعجیل نکردن موسی در فهم اسرار بود و او را بر متابعت بی چون و چرا از خود ، الزام نکرد .

حتّی أُحدث لک منه ذکرًا

5- خضر ( ع ) به موسی ( ع ) وعده داد که در نهایت ، بخشی از اسرار کار خود را برای او تبیین خواهد کرد .

أُحدث لک منه ذکرًا

<من> در <منه> برای تبعیض است و گویای این که خضر، تنها، به بیان گوشه ای از ویژگی های کردار خویش وعده داد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 71 - 1،2،3،4،5،6،7،8،10،11

1- موسی ( ع ) با پذیرش شروط خضر ، همراه او حرکت کرد .

فانطلقا حتّی إذا رکبا فی السفینه

<انطلاق> به معنای <روانه شدن و حرکت کردن> است. <فاء> در <فانطلقا> دلالت دارد که موسی(ع) شرایط خضر را پذیرفت و خضر(ع) به همراهی وی رخصت داد.

2- موسی و خضر ( ع ) در نخستین مراحل همراهی ، سوار کشتی شدند .

فانطلقا حتّی إذا رکبا فی السفینه

3- همسفر موسی ( ع ) ( یوشع ) با آغاز سفر موسی و خضر ( ع ) ، از آنان جدا شد . *

فانطلقا حتّی إذا رکبا فی السفینه

در این آیه، نامی از همسفر قبلی موسی (یوشع) مطرح نیست. ممکن است گفته شود، او در ادامه سفر، حضور نداشته و رخصتی برای او صادر نگردیده بود. توجه به ضمایر تثنیه (<فانطلقا>، <رکبا>) گواهی روشن بر این نکته است.

4- خضر ( ع ) پس از سوار شدن بر کشتی ، در بدنه آن شکافی ایجاد کرد که سرنشنیان آن در خطر غرق شدن قرار گرفتند .

حتّی إذا رکبا فی السفینه خرقها

<خرق> به معنای <شکافتن و دریدن> است.

5- موسی ( ع ) از عملکرد خضر ( ع ) در شکافتن بدنه کشتی ، شگفت زده شد و به او اعتراض کرد .

قال أخرقتها لتغرق أهلها

6- اقدام خضر به سوراخ کردن کشتی ، دور از چشم سرنشینان کشتی بوده است .

خرقها قال أخرقتها لتغرق أهلها

روشن است که اگر سوراخ کردن کشتی، در دید مردم قرار داشت، خضر(ع)، مورد اعتراض آن ها قرار می گرفت و مانع او می شدند. از این که تنها، موسی(ع)اعتراض کرده، چنین بر می آید که این کار، از چشم دیگران به دور بوده است .

7- قرار گرفتن سرنشینان کشتی در معرض غرق ، علّت اعتراض موسی ( ع ) به عمل خضر ( ع ) بود .

قال أخرقتها لتغرق أهلها

8- آسیب رساندن خضر ( ع ) به کشتی ، امری بس ناروا و غیرقابل توجیه در نظر موسی ( ع ) بود .

لقد جئت شیئًا إمرًا

<إمر> به معنای <منکَر عظیم> و نیز <منکَر عجیب> آمده است. (لسان العرب).

10- کشتی سوراخ شده به دست خضر ( ع ) حامل مسافر بوده است .

ص: 272

أخرقتها لتغرق أهلها

11- موسی ( ع ) ، لغزش هایی نظیر غرق انسان ها بی گناه را ، از جانب خضر ( ع ) منتفی نمی دانست .

أخرقتها لتغرق أهلها لقد جئت شیئًا إمرًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 72 - 1،3

1- خضر ( ع ) اعتراض موسی را دلیل صحت پیش بینی خویش از ناشکیبایی موسی ( ع ) دانست و پیش گویی خود را به وی یادآور شد .

قال ألم أقل إنّک لن تستطیع معی صبرًا

3- خضر ( ع ) با بیان آگاه نبودن موسی ( ع ) به راز معیوب ساختن کشتی ، پندار وی را در مورد انگیزه آن کار ، تخطئه کرد .

أخرقتها لتغرق أهلها . .. ألم أقل إنّک لن تستطیع معی صبرًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 73 - 1،2،3،7

1- موسی ( ع ) با به یاد آوردن گفتار خضر درباره ناشکیبایی وی ، به ناروا بودن اعتراض خود پی برد .

قال لاتؤاخذنی بما نسیت

2- موسی ( ع ) به دلیل تخلّف از شرط همراهی با خضر ( ع ) و اعتراض ناروا به او ، خود را سزاوار مؤاخذه دید و از خضر ( ع ) تقاضای چشم پوشی کرد .

قال لاتؤاخذنی بما نسیت

3- تخلّف موسی از عهد خویش با خضر ( ع ) ، ناشی از فراموشی بود .

قال لاتؤاخذنی بما نسیت

7- موسی ( ع ) عفو و عدم سخت گیری خضر بر او را به خاطر نسیان و تخلّف از عهد خویش ، تقاضا کرد .

قال لاتؤاخذنی بما نسیت و لاترهقنی من أمری عسرًا

<إرهاق> به معنای <تحمیل کاری طاقت سوز بر دیگری> است. (قاموس) و مفاد <لاترهقنی...> این است که کاری دشوار(مانند جدا شدن و لغو رخصت همراهی) را بر من تحمیل مکن و مرا به زحمت مینداز. لازم به ذکر است که <عسراً> مفعول دوم برای <لاترهقنی> است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 74 - 1،2،4،5،11،12

1- خضر ( ع ) عذرخواهی موسی ( ع ) را پذیرفت و اجازه ادامه همراهی را به او داد .

فانطلقا

2- موسی و خضر ( ع ) پس از ماجرای کشتی ، از آن پیاده شده و در خشکی ، با نوجوانی برخورد کردند .

فانطلقا حتّی إذا لقیا غل_مًا

<غلام> یعنی <کسی که سبیل او تازه روییده باشد>. (معجم مقاییس اللغه).

4- خضر ( ع ) بی درنگ ، پس از مشاهده نوجوان ، او را به قتل رسانید .

ص: 273

حتّی إذا لقیا غل_مًا فقتله

ظاهر عطف به <فاء> در <فقتله> آن است که خضر(ع) بدون هیچ مقدمه ای، در پی برخورد با نوجوان، به کشتن او اقدام کرده است.

5- موسی ( ع ) نوجوان مقتول را ، فردی بی گناه دانست و خضر ( ع ) را به جهت کشتن وی ، به شدّت مورد اعتراض قرار داد .

قال أقتلت نفسًا زکیّه بغیر نفس لقد جئت شیئًا نکرًا

<زکاه> به معنای <طهارت> و <صلاح> و <نمو> و <برکت> و <مدح> آمده است. (لسان العرب) در آیه، مراد از <زکیه>، توصیف نوجوان به طهارت و پاکی از گناه است.

11- < عن أبی عبداللّه : . . . بینما العالم یمشی مع موسی إذا هم بغلام یلعب قال : < فوکزه العالم ، فقتله . فقال له موسی : < أقتلت نفساً زکیه بغیر نفس لقد جئت شیئاً نکراً ؟ > . قال : < فأدخل العالم یده فاقتلع کتفه فإذا علیه مکتوب : کافر مطبوع ;

از امام صادق(ع) روایت شده: . .. آن گاه که عالم (خضر) با موسی(ع) می رفت، ناگاه، به پسری برخوردند که بازی می کرد. امام فرمود: <پس آن عالم، مشتی بر وی زد و او را کشت. موسی(ع) به او گفت: <أقتلت نفساً زکیه بغیر نفس...؟>. امام فرمود: <پس آن عالم، دست برد و کتف پسر را بیرون آورد که بر آن نوشته شده بود <کافر مطبوع>.(کافری که مهر کفر بر او زده شده است)>.

12- < عن أبی عبداللّه ( ع ) : . . . و خرجا ( موسی و خضر ( ع ) ) علی ساحل البحر فإذا غلام یلعب مع غلمان . . . فتورّکه العالم فذبحه ;

از امام صادق(ع) روایت شده: . .. آن دو (موسی و خضر(ع)) در کنار ساحل دریا (از کشتی) بیرون آمدند، ناگهان به پسری برخوردند که با چند پسر دیگر بازی می کرد... پس آن عالم (یعنی خضر) آن پسر را بر زانوی خود گذاشت و ذبح اش کرد>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 75 - 1،2،3،4

1- خضر ( ع ) برای دومین بار و با صراحتی افزون تر در مورد بی صبری و پرسش های بی جای موسی ( ع ) ، به او تذکر و هشدار داد .

لقد جئت شیئًا نکرًا . قال ألم أقل لک

در دومین تذکر، خضر(ع) عبارت <لک> آمده است. اضافه شدن این عبارت و تصریح به این که آن سخن در مورد شخص موسی(ع) صادر شده بود، گویای تأکید خضر(ع) بر موجه نبودن اعتراض موسی(ع) است.

2- خضر ( ع ) بر ناتوانی موسی ( ع ) از تحمّل کار های خضر برای سومین بار تأکید کرد .

قال ألم أقل لک إنّک لن تستطیع معی صبرًا

خضر(ع) یک بار، در آغاز برخورد با موسی(ع) و بار دیگر، پس از ماجرای کشتی و مرتبه سوم در پی قتل نوجوان، جمله ای را به موسی(ع) یادآور شد که حاوی چندین تأکید است. (إنّک لن تستطیع...).

3- پیش بینی خضر ( ع ) در مورد ناشکیبایی موسی ( ع ) در برابر کار های او ، مطابق واقع بود .

لقد جئت شیئًا نکرًا . قال ألم أقل لک إنّک لن تستطیع معی صبرًا

4- خضر ( ع ) با اشاره به ناآگاهی موسی ( ع ) از انگیزه قتل نوجوان ، اعتراض وی را ناموجه دانست و آن را نشانه درستی شناخت خویش از کم طاقتی و بی صبری موسی ( ع ) خواند .

لقد جئت شیئًا نکرًا . قال ألم أقل لک إنّک لن تستطیع معی صبرًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 274

10 - کهف - 18 - 76 - 1،2،4،5

1- موسی ( ع ) ، از خضر ( ع ) برای تجربه صبر در برابر کار های غیرعادی آن حضرت خواستار آخرین فرصت شد .

قال إن سألتک عن شیء بعدها فلاتصحبنی

2- موسی ( ع ) خود را در صورت سؤال مجدد ( سومین تخلّف ) سزاوار محروم شدن از مصاحبت با خضر ( ع ) دانست .

قال إن سألتک من شیء بعدها فلاتصحبنی

4- موسی ( ع ) به ناتوانی خود از تحمّل کردار خضر ( ع ) و همراهی با وی پی برد .

قال . .. قد بلغت من لدنّی عذرًا

5- موسی ( ع ) به معذور بودن خضر ( ع ) در جدا شدن از وی با مشاهده تخلّف او از پیمان سکوت در برابر کار های آن حضرت ، اعتراف کرد .

قال إن سألتک . .. قد بلغت من لدنّی عذرًا

جمله <قد بلغت من لدنّی عذراً> یعنی: <از دیدگاه من، به عذری قابل قبول جهت ترک مصاحبت دست یافتی. >. این جمله، به قرینه <قد>، مربوط به <إن سألتک...> نیست، بلکه اعتراف موسی(ع) به این است ترک مصاحبت تو با من، هم اکنون نیز دلیل موجهی دارد، ولی طالب مهلتی دیگر هستم.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 77 -

1،2،3،4،5،8،9،10،11،12،13،18،19،20،21

1- خضر ( ع ) درخواست مهلت موسی ( ع ) را پذیرفت و برای بار سوم ، به او فرصت همراهی داد .

إن سألتک عن شیء بعدها فلاتصحبنی . .. فانطلقا

2- موسی و خضر ( ع ) در مسیر حرکت و سفر خویش ، به یک آبادی رسیدند و با اهل آن ملاقات کردند .

فانطلقا حتّی إذا أتیا أهل قریه

در این که چه شهری در مسیر موسی و خضر(ع) قرار داشته، احتمالات گوناگونی ارائه شده است. از جمله آن ها شهر <ناصره> است که در ساحل دریا قرار داشته است این وجه را مجمع البیان از امام صادق (ع) روایت کرده است.

3- موسی و خضر ( ع ) با احساس گرسنگی ، از مردم شهر ، تقاضای طعام و خوراکی کردند .

استطعما أهلها

به قرینه <یضیّفوهما> مراد از استطعام، تهیه طعام برای ادامه سفر نبوده است، بلکه موسی و خضر(ع)، در همان هنگام، گرسنه بوده اند.

4- هیچ یک از مردم شهر ، حاضر به میزبانی و اطعام موسی و خضر ( ع ) نشد .

استطعما أهلها فأبوا أن یضیّفوهما

<إباء> به معنای <امتناع و سرباز زدن> است.

5- مردم شهری که موسی و خضر ( ع ) به آن وارد شدند ، مردمی دور از خوی مهمان دوستی و غریب نوازی ، دور بودند .

فأبوا أن یضیّفوهما

8- موسی و خضر ( ع ) در آبادی ، با دیواری مواجه شدند که در حال سقوط و خرابی بود .

فوجدا فیها جدارًا یرید أن ینقضّ

<إنقضاض> از ماده <قضض> به معنای <از هم پاشیدن> است (قاموس). به کار بردن فعل <یرید> که نوعاً در باره موجودات دارای اختیار به کار می رود، نوعی استعاره است; یعنی، به قدری دیوار در معرض افتادن بود که گویا خود بر خرابی و از هم

ص: 275

پاشیدگی تصمیم گرفته است .

9- خضر ( ع ) دیوار در حال سقوط را ترمیم و بازسازی کرد .

یرید أن ینقضّ فأقامه

10- ترمیم دیوار مشرفِ بر ویرانی ، به دست خضر ، در برابر دیدگان مردم شهر انجام گرفت . *

حتّی إذا أتیا أهل قریه . .. فأقامه

ورود بر اهل قریه و نیز وجود دیوار در متن شهر که از تعبیر <فوجدا فیها جداراً> استفاده می شود، ممکن است اشاره به این داشته باشد که مردم، ناظر رفتا خضر(ع) بوده اند.

11- خضر ( ع ) برای تعمیر دیوار و برپا داشتن آن ، از موسی ( ع ) کمک نطلبید .

فأقامه

مفرد آمدن <أقامه> ممکن است از آن جهت باشد که کار بازسازی دیوار، فقط به دست خضر(ع) صورت گرفته باشد; چه این که در موارد پیشین، <استطعما> به صورت تثنیه آمده و نقش هر دو را در طلب غذا نمایانده است.

12- خضر ( ع ) با وجود امکان دریافت اجرت جهت تعمیر دیوار ، چیزی دریافت نکرد .

قال لو شئت لتّخذت علیه أجرًا

مطرح ساختن گرفتن مزد از جانب موسی(ع) در شرایطی موجه است که امکان دریافت آن موجود باشد.

13- موسی ( ع ) از دست مزد نخواستن خضر ( ع ) در برابر کار خویش ، با وجود نیاز آنان به اجرتی برای تهیه غذا ناخرسند و گلایه مند بود .

استطعما أهلها . .. قال لو شئت لتّخذت علیه أجرًا

آنچه خضر و موسی(ع) از مردم طلب کردند، غذا بود، آن هم به صورت مجانی، نه خرید _ چون پولی برای خرید در اختیارشان نبود _ لذا موسی(ع)، پایان گرفتن کار دیوار، موضوع گرفتن مزد را مطرح ساخت، تا به وسیله آن طعامی را خریداری کنند.

18- سخنِ شِکوه آمیز موسی ( ع ) به خضر ( ع ) در مورد نگرفتن مزد ، سومین تخلّف وی از پیمان خویش بود .

قال لو شئت لتّخذت علیه أجرًا

19- < عن جعفربن محمد ( ع ) : . . . < فانطلقا حتّی إذا أتیا أهل قریه > و هی الناصره ;

از امام صادق(ع) روایت شده:. .. مقصود از قریه، در آیه شریف قریه ناصره است>.

20- < عن جعفربن محمد ( ع ) : . . . فوجدا فیها جداراً یرید أن ینقضّ ، فوضع الخضر یده علیه فأقامه ;

از امام صادق(ع) روایت شده: (خضر و موسی(ع)) دیواری را یافتند که می خواست بیفتد. خضر، دست خود را بر آن نهاد و آن را راست کرد>.

21- < عن أبی عبداللّه ( ع ) : . . . فوجدا فیها جداراً یرید أن ینقضّ فأقامه قال : < لو شئت لتّخذت علیه أجراً خبزاً نأکله فقد جُعْنا > ;

از امام صادق(ع) روایت شده:. .. خضر و موسی(ع) در آن آبادی دیواری را یافتند که می خواست بیفتد. خضر، آن را راست کرد. موسی(ع) گفت: <می خواستی برای این کار، مزدی بگیری (یعنی) نانی بگیری تا بخوریم زیرا گرسنه ایم>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 78 - 1،2،3،4

1- سومین تخلّف موسی ( ع ) از عهد خویش با خضر ( ع ) ( مطرح ساختن گرفتن مزد ) ، آغاز جدایی آن دو از هم بود .

قال لو شئت لتّخذت . .. قال ه_ذا فراق بینی و بینک

ص: 276

در باره این که <ه_ذا> اشاره به چیست، احتمالاتی وجود دارد، از جمله این که اشاره به قول موسی(ع) باشد; یعنی، ه_ذا القول سبب فراق بیننا

2- ناتوانی موسی ( ع ) از تحمّل کار های خضر ( ع ) ، در پی سومین سؤال و اعتراض او ، به اثبات رسید .

قال ه_ذا فراق بینی و بینک سأنبّئک بتأویل ما لم تستطع علیه صبرًا

3- خضر ( ع ) ، پس از آخرین تخلّف موسی ، برای جدا شدن از او ، دلیل موجه و عذر پذیرفته شده داشت .

بلغت من لدنّی عذرًا . .. قال لو شئت لتّخذت علیه أجرًا . قال ه_ذا فراق بینی و بین

4- خضر ، موسی ( ع ) را مطمئن ساخت که اسرار کار های شگفت خویش را پیش از جدایی ، برای او بازگو خواهد کرد .

سأنبّئک بتأویل ما لم تستطع علیه صبرًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 79 - 1،8،13

1- هدف خضر ( ع ) از اقدام به معیوب ساختن کشتی ، نجات دادن آن از غارت و مصادره سلطان غاصب بود .

أمّا السفینه . .. فأردت أن أعیبها ... یأخذ کلّ سفینه غصبًا

8- مقارن با وقوع داستان موسی و خضر ( ع ) ، پادشاهی ، کلّیه کشتی های سالم را در آن منطقه ، مصادره می کرد .

و کان وراءهم ملک یأخذ کلّ سفینه غصبًا

مراد از <کلّ سفینه> _ به قرینه <أن أعیبها> <کلّ سفینه صالحه> بوده است.

13- عملکرد خضر ( ع ) در مورد کشتی ، مصداقی از تقدیم اهم ، به هنگام مزاحمت آن با امری مهم است .

و أمّا السفینه فکانت لمسکین . .. یأخذ کلّ سفینه غصبًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 80 - 1،4

1- هدف خضر ( ع ) از قتل نوجوان ، مصون داشتن پدر و مادر وی از کفر و طغیان بود .

و أمّا الغل_م . .. فخشینا أن یرهقهما طغی_نًا و کفرًا

<إرهاق> یعنی: <وادار ساختن کسی بر کاری که انجام آن برای او دشوار و طاقت فرسا است>. (قاموس).

4- پدر و مادر نوجوان مقتول ، در صورت زنده ماندن فرزندشان ، ناخواسته و تحت تأثیر فرزند خویش قرار گرفته و ناخواسته به طغیان و کفر کشانده می شدند .

فکان أبواه مؤمنین فخشینا أن یرهقهما

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 81 - 1،8،9

1- هدف خضر ( ع ) از قتل نوجوان ، فراهم ساختن زمینه ای مناسب برای دستیابی پدر و مادر وی به فرزندی پاک تر و مهربان تر بود .

فأردنا أن یبدلهما ربّهما خیرًا منه زکوه و أقرب رحمًا

مراد از <زکاه> در آیه، طهارت و پاکی از گناه است و <رُحم> و <رحمت> به یک معنا است. گرچه خضر(ع) در این سخن، پاکی و مهربانی را برای نوجوان مقتول انکار نکرده است، ولی ممکن است به تناسب گفته موسی(ع) که نوجوان مقتول را <نفس زکیه>

ص: 277

خواند، سخن خود را در قالب اسم تفضیل آورده است، لکن در حقیقت، نوجوان مقتول، یا فاقد رحمت و پاکی بوده و یا آینده او به گناه و بی رحمی می انجامید.

8- < عن أبی عبداللّه ( ع ) فی قول اللّه : < فأردنا أن یبدلهما ربّهما خیراً منه . . . > قال : < إنّه ولدت لهما جاریه فولدت غلاماً فکان نبیاً . > ;

از امام صادق(ع) درباره این سخن خدا <فأردنا أن یبدلهما ربّهما خیراً منه. ..> روایت شده که فرمود: <همانا، برای آن دو (پدر و مادر مقتول) دختری متولد شد و آن دختر، پسری به دنیا آورد که پیامبر شد>.

9- < عن أبی عبداللّه ( ع ) : . . . [ فی قول اللّه عزّوجلّ ] < فأردنا أن یبدلهما ربّهما خیراً منه زکاه و أقرب رحماً > : < أبدلهما اللّه به جاریه ولدت سبعین نبیاً . > ;

از امام صادق(ع) [درباره این سخن خدای عزّوجلّ ]<فأردنا أن یبدلهما ربّهما خیراً منه زکاه. ..> روایت شده: خداوند، به آن دو (پدر و مادر مقتول) به جای او (مقتول) دختری داد که هفتاد پیغمبر از نسل او متولد شدند.>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 82 - 1،2،3،4،5،16،21،23

1- خضر ( ع ) علّت اقدام به بازسازی دیوار فرسوده را برای موسی ( ع ) تشریح کرد .

و أمّا الجدار . .. ما فعلته عن أمری

2- دیوار ترمیم شده به دست خضر ( ع ) در مالکیّت دو پسر بچه یتیم بود .

و أمّا الجدار فکان لغل_مین یتیمین

3- خضر ( ع ) با وجود حضور نداشتن مالکان دیوار در آبادی ، به ترمیم آن پرداخته بود . *

فکان لغل_مین یتیمین فی المدینه

احتمال می رود که به کار رفتن واژه <المدینه> در این آیه، به جای واژه <القریه> که در آیات قبل آمده بود، اشاره به این جهت باشد که آن دو یتیم در آن آبادی حضور نداشته، بلکه در شهری دیگر اقامت داشته اند و آن شهر _ چنان چه از حرف <ال> در <المدینه> استفاده می شود _ برای خضر و موسی(ع) شناخته شده بود.

4- هدف خضر ( ع ) از ترمیم دیوار فرسوده ، محفوظ داشتن گنج نهاده شده در زیر آن برای دو یتیم ساکن در شهر بود .

و أمّا الجدار فکان لغل_مین یتیمین فی المدینه و کان تحته کنز لهما

5- خضر ( ع ) پدر مالکان دیوار را می شناخت و از نیکی و صلاح او در دوران زندگی اش با خبر بود .

و کان أبوهما ص_لحًا

16- خضر ( ع ) با توجّه دادن موسی ( ع ) به تدبیر فراگیر الهی ، حفاظت اموال یتیمان را ، برخاسته از گستردگی ربوبیّت خداوند دانست .

فأراد ربّک

خضر(ع) با اضافه <ربّ> به ضمیر خطاب (ربّک) به موسی(ع) این نکته را بیان داشته است که گرچه ترمیم دیوار، به تغذیه و تربیت جسم تو کمکی نکرد، ولی مالک و مدّبر تو، مالک و مدّبر یتیمان نیز هست.

21- موسی ( ع ) ، سرانجام ، به اسرار کار های شگفت خضر آگاه شد و توجیه و تأویل برخی حوادث را از او آموخت .

ذلک تأویل ما لم تسطع علیه صبرًا

<لم تسطع> در اصل <لم تستطع> بوده و حرف <تاء> برای تخفیف حذف شده است.

23- خضر ( ع ) پس از آموختن اسرار کار های خود به موسی ( ع ) ، وی را بر بی صبری در برابر آن ، نکوهش کرد .

ص: 278

ذلک تأویل ما لم تسطع علیه صبرًا

245- قصه داود(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 78 - 9

9 _ بعثت داود ( ع ) قبل از بعثت عیسی ( ع )

علی لسان داود و عیسی ابن مریم

تقدیم ذکر داود بر عیسی حاکی از سبقت زمانی حضرت داود است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 78 - 2،9،10،11

2- داوری داوود و سلیمان ( ع ) ، در باره کشتزار چراشده در شبان گاه به وسیله گوسفندان مردم

و داود و سلیم_ن إذ یحکمان فی الحرث إذ نفشت فیه غنم القوم

<نفش> به معنای چریدن حیوان در شب، بدون چوپان و یا بی اطلاع وی است.

9- < أحمدبن عمرالحلبی قال : سألت أباالحسن ( ع ) عن قول اللّه عزّوجلّ : < و داود و سلیمان إذ یحکمان فی الحرث > قال : کان حکم داوود ( ع ) رقاب الغنم ، و الذی فهّم اللّه عزّوجلّ سلیمان ( ع ) أن احکم لصاحب الحرث باللبن و الصوف ذلک العام کلّه ;

احمدبن عمر حلبی گوید: از امام ابی الحسن(ع) در باره سخن خداوند عزّوجلّ <و داود و سلیمان إذ یحکمان فی الحرث> سؤال کردم، فرمود: حکم داوود(ع) دادن گوسفندان به صاحب زراعت بود و چیزی را که خداوند به سلیمان فهماند، این بود که برای صاحب زراعت حکم کن تا شیر و پشم گوسفندان در کلّ آن سال برای او باشد>.

10- < عن أبی عبداللّه ( ع ) قال : کان فی بنی اسرائیل رجل له کرم و نفشت فیه غنم رجل آخر باللیل و قضمته و أفسدته فجاء صاحب الکرم إلی داود فاستعدی علی صاحب الغنم فقال داود ( ع ) : إذهبا إلی سلیمان ( ع ) لیحکم بینکما فذهبا إلیه فقال : سلیمان إن کانت الغنم أکلت الأصل و الفرع فعلی صاحب الغنم أن یدفع إلی صاحب الکرم الغنم و ما فی بطن ها و إن کانت ذهبت بالفرع و لم تذهب بالأصل فإنّه یدفع ولد ها إلی صاحب الکرم و کان ه_ذا حکم داود . . . ;

از امام صادق(ع) روایت شده: مردی از بنی اسرائیل دارای تاکستانی بود، گوسفندان فردی شبان گاه وارد آن شدند و آن را خوردند و تباه کردند . .. صاحب تاکستان از صاحب گوسفندان نزد داوود شکایت برد، او گفت: نزد سلیمان بروید تا میان شما داوری کند. پس نزد سلیمان رفتند، وی گفت: اگر گوسفند اصل و فرع تاک را خورده، پس بر صاحب گوسفند است که باید گوسفند و بچه در شکم او را به صاحب تاک بدهد و اگر فرع درخت را خورده و اصل درخت باقی است، بچه گوسفند را به صاحب تاکستان بدهد و نظر داوود هم همین بود...>.

11- < عن أبی عبداللّه ( ع ) ( فی ) قول اللّه عزّوجلّ : < و داود و سلیمان إذ یحکمان فی الحرث > . . . قال : إنّه کان أوحی اللّه عزّوجلّ إلی النبیین قبل داود إلی أن بعث اللّه داود ( ع ) أی غنم نفشت فی الحرث فلصاحب الحرث رقاب الغنم . . . فحکم داود ( ع ) بما حکمت به الأنبیاء ( ع ) من قبله و أوحی اللّه عزّوجلّ إلی سلیمان ( ع ) أی غنم نفشت فی الزرع فلیس لصاحب الزرع إلاّ ما خرج من بطون ها و کذلک جرت السنّه بعد سلیمان > ;

از امام صادق(ع) [در باره] قول خدای عزّوجلّ <و داود و سلیمان إذ یحکمان فی الحرث> روایت شده . .. که فرمود: همانا خدای

ص: 279

عزّوجلّ به پیامبران قبل از داوود _ تا زمانی که او را برانگیخت _ وحی نموده بود که هر گوسفندی شبانه وارد زراعتی شود، برای صاحب زراعت است که آن گوسفند را به تملک خود درآورد ... پس داوود به همان حکم پیامبران پیش از خودحکم داد و خدای عزّوجلّ به سلیمان وحی نمود: هر گوسفندی که شبانه وارد زراعتی شود، صاحب زراعت حقی ندارد; مگر به چیزی (بچه ای) که از شکم آن بیرون می آید و بعد از سلیمان همین سنت جریان داشت...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 80 - 1،4،7

1- خداوند ، صنعت زره سازی را به داوود ( ع ) آموخت .

داود . .. و علّمن_ه صنعه لبوس

<لبوس> در اصل به معنای لباسی است که انسان را از هر چیز زشتی بپوشاند (مفردات راغب) و مقصود از آن در آیه شریفه به قرینه <لتحصنکم من بأسکم> (تا شما را از خطرات جنگ حفظ کند) می تواند زره باشد. گفتنی است که برخی از اهل لغت <لبوس> را به معنای <درع> (زره) گرفته اند(قاموس).

4- فنّ زره سازی داوود ( ع ) ، در جهت حفظ مردم از خطرات و پی آمد های جنگ بود .

داود . .. علّمن_ه صنعه لبوس لکم لتحصنکم من بأسکم

7- مردمی که با داوود ( ع ) زندگی می کردند ، در معرض هجوم نظامی دشمن قرار داشتند .

داود . .. و علّمن_ه صنعه لبوس لکم لتحصنکم من بأسکم

آیه شریفه در مقام امتنان بر مردمی است که با داوود(ع) زندگی می کردند; زیرا مخاطب <کم> دراین آیه آنان هستند. این امتنان آن گاه صحیح است که آنان در معرض هجوم دشمن و مبتلا شدن به خطرات آن باشند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - سبأ - 34 - 10 - 6

6 - خداوند ، تسخیرکننده پرندگان برای داوود ( ع )

و لقد ءاتینا داود منّا فضلاً . .. و الطیر

بنابراین که <الطیر> عطف به <فضلاً> باشد، <ایتای طیر> به داوود(ع) به معنای مسخر بودن پرندگان برای داوود(ع) خواهد بود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - سبأ - 34 - 11 - 1،2،3

1 - فرمان خداوند به داوود ( ع ) ، برای ساختن زره های کامل از آهن

و ألنّا له الحدید . أن اعمل س_بغ_ت

<أن> برای تفسیر بوده و در نقش <أی> است; یعنی، ما آهن را برای داوود نرم ساختیم به این معنا که با آهن زره بساز. گفتنی است که <سابغات> در لغت به معنای تام فراخ است (مفردات راغب) و صفت برای موصوف محذوف <دروع> می باشد.

2 - ممکن شدن زره سازی برای داوود ( ع ) از آهن ، فلسفه نرم شدن آهن برای آن حضرت

و ألنّا له الحدید . أن اعمل س_بغ_ت

بنابراین که <أن> مصدری باشد، معنا چنین می شود: ما آهن را برای داوود نرم کردیم، به منظور ساختن زره هایی کامل.

3 - فرمان خداوند به داوود ( ع ) برای ساختن زره هایی با حلقه های متناسب و به اندازه از آهن

ص: 280

و ألنّا له الحدید . أن اعمل س_بغ_ت و قدّر فی السرد

<سرد>; یعنی، <نسج> و بافت (المنجد) و به معنای سوراخ های خشن مثل حلقه های آهنی است (مفردات راغب).

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 24 - 13،21،25

13 - برادر مظلوم و دارای یک میش ، مورد دلداری داوود ( ع ) قرار گرفت .

و إنّ کثیرًا من الخلطاء لیبغی . .. إلاّ الذین ءامنوا ... و قلیل ما هم

از ظاهر آیه استفاده می شود که سخن داوود(ع) برای دلداری به برادر مظلوم بوده است.

21 - به سجده افتادن داوود ( ع ) به درگاه خداوند پس از گمان خطا کردنش در داوری میان برادران متخاصم

و خرّ راکعًا

مقصود از <خرّ راکعاً> _ مطابق نظر بیشتر مفسران _ سجده است.

25 - < عن الرضا ( ع ) : . . .بعث اللّه عزّوجلّ إلی داود الملکین فتسوّرا المحراب فقالا خصمان بغی بعضنا علی بعض فاحکم بیننا بالحقّ إنّ ه_ذا أخی له تسع و تسعون نعجه . . . فعجل داود ( ع ) علی المدعی علیه فقال لقد ظلمک . . . و لم یسئل المدعی البیّنه علی ذلک و لم یقبل علی المدعی علیه فیقول له ما تقول فکان ه_ذا خطیئه رسم الحکم ;

از امام رضا(ع) روایت شده که خداوند عزّوجلّ دو فرشته را فرستاد تا از دیوار محراب داوود بالا رفتند و بر او وارد شدند و گفتند: دو نفر هستیم که یکی بر دیگری ستم کرده است; پس بین ما به حق داوری کن. یکی از آنان گفت: این برادر من است که 99 میش دارد و... داوود در حکم عجله کرد و گفت: برادرت به تو ظلم کرده... و از مدعی بیّنه نخواست و به مدعا علیه هم نگفت تو چه می گویی؟ و این یک خطا در شیوه دادرسی بود>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 25 - 2

2 - خداوند ، از لغزش داوود ( ع ) در امر داوری میان دو گروه متخاصم درگذشت و او را مورد آمرزش قرار داد .

فغفرنا له ذلک

<ذلک> اشاره به لغزش مربوط به داوری میان دو گروه متخاصم دارد.

246- قصه ذبح اسماعیل(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 101 - 11

11 - < بریده بن معاویه العجلی قال : قلت لأبی عبداللّه ( ع ) کم کان بین بشاره ابراهیم باسماعیل و بین بشارته بإسحاق قال کان بین البشارتین خمس سنین قال اللّه سبحانه فبشّرناه بغلام حلیم یعنی اسماعیل . . . فلمّا کان فی اللیل أتی ابراهیم آت من ربّه فأراه الرؤیا فی ذبح ابنه اسماعیل بموسم مکه . . . ثمّ انطلقا إلی السعی فلمّا صارا فی المسعی قال ابراهیم ( ع ) لاسماعیل یابنیّ إنّی أری فی المنام أنّی أذبحک فی موسم عامی ه_ذا فماذا تری قال یا أبت افعل ما تؤمر . . . و فدی اسماعیل بکبش عظیم فذبحه و تصدق بلحمه علی المساکین ;

ص: 281

برید عجلی گوید: به امام صادق(ع) گفتم: بین بشارت ابراهیم به اسماعیل و بشارت او به اسحاق، چه مقدار فاصله بود؟ حضرت فرمود: فاصله دو بشارت پنج سال بود خدا می فرماید: <فبشّرناه بغلام حلیم; یعنی، . ..چون شب شد فرستاده ای از سوی خدا نزد ابراهیم آمد و در خواب ذبح فرزندش اسماعیل را در زمان حج در مکه به او نشان داد... آن گاه هر دو برای سعی به راه افتادند و چون به محل سعی رسیدند، ابراهیم به اسماعیل گفت: پسرم! من در خواب دیدم که تو را امسال در زمان حج ذبح می کنم، تو چه نظری داری؟ اسماعیل گفت: ای پدر! آنچه را مأمور شدی انجام ده ... و قوچ بزرگی به جای اسماعیل فدیه شد. پس ابراهیم(ع) آن را ذبح کرد و گوشت آن را به مساکین صدقه داد>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 102 - 20

20 - دلداری اسماعیل ( ع ) به پدرش ( ابراهیم ( ع ) ) در ارتباط با دستور قربانی کردن او

ی_أبت افعل ما تؤمر ستجدنی إن شاء اللّه من الص_برین

اشاره اسماعیل(ع) به صبر و شکیبایی خویش در ارتباط با قربانی شدنش، می تواند به منظور دلداری به پدر خود (ابراهیم(ع)) باشد.

247- قصه ذوالقرنین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 85 - 1،3

1- ذوالقرنین ، از برخی از امکانات وسیع الهی خویش ، برای حرکت به سمت غرب ، بهره گرفت .

فأتبع سببًا . حتّی إذا بلغ مغرب الشمس

3- < سأل رجل علیّاً ( ع ) : أرأیت ذاالقرنین کیف استطاع أن یبلغ المشرق و المغرب ؟ قال : سخّر اللّه له السحاب و مدّ له فی الأسباب و بسط له النور فکان اللیل والنهار علیه سواء ;

مردی به علی(ع) گفت: مرا خبر ده که ذوالقرنین، چگونه توانست به شرق و غرب عالم برسد؟ حضرت فرمود: خداوند، ابر را مسخّر او قرار داد و ابزار و وسائل او را افزایش داد و نور را برای او گستراند، به گونه ای که شب و روز برای او یک سان بود>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 86 - 1،2،4،5،6،8،9

1- ذوالقرنین ، با به کارگیری برخی از ابزار ها و نیروهایش ، به سمت غرب سرزمین خویش پیش رفت .

فأتبع سببًا . حتّی إذابلغ مغرب الشمس

2- ذوالقرنین ، با رسیدن به انت های خشکی های غرب ، آبی گل آلود و تیره رنگ را فراروی خویش دید .

حتّی إذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فی عین حمئه

<حمئه> یعنی دارای <حمأه> به <گل سیاه بدبو> گفته می شود. (کتاب العین)

4- پیشروی ذوالقرنین ، با رسیدن به ساحل دریایی گسترده ، متوقف شد .

وجدها تغرب فی عین حمئه

ص: 282

بدان احتمال که نمای غروب خورشید در آب، نشانه گستردگی پهنه دریا باشد; یعنی، در چشم اندازِ آن، چیزی مشاهده نمی شد، لذا تصوّر آن بود که خورشید در چشمه جوشانی در دریا فرو می رود و خشکی دیگری در ورای آن نیست.

5- محدوده پیشروی ذوالقرنین در ناحیه مغرب تا دریای سیاه بوده است . *

حتّی إذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فی عین حمئه

برخی، نظیر ابن عاشور، منطقه فرمانروایی ذی القرنین را چین دانسته اند، در این صورت، او، در حرکت به سمت غرب، تا دریای سیاه پیش رفته است که منظره غروب خورشید را به صورت فرو رفتن آن در چشمه آب کدر و سیاه مشاهده کرده است.

6- ذوالقرنین ، در آخرین نقطه خشکی ، در غرب سرزمین خویش ، با مردمی دارای تشکّل و قومیّت مواجه شد .

وجدها تغرب فی عین حمئه و وجد عندها قومًا

8_ ذوالقرنین ، از سوی خداوند ، در مجازات یا بخشش ساحل نشینان غربی ، مخیر شد .

قلنا ی_ذاالقرنین إمّا أن تعذّب و اما ان تتّخذ فیهم حسنًا

9- ساحل نشینان مناطق غربی سرزمین ذی القرنین ، از رویارویی با نیرو های او ناتوان بودند و در برابر تصمیمات او ، قدرت مقاومت نداشتند .

وجد عندها قومًا قلنا ی_ذا القرنین إمّا أن تعذّب

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 87 - 1،3،4

1- ذوالقرنین ، از کیفر ساحل نشینان غرب ، چشم پوشی کرد و تنها کسانی را که بر ستم کاری خود باقی بمانند ، به مجازات تهدید کرد .

قال أمّا من ظلم فسوف نعذّبه

3- ذوالقرنین ، بر قوم ساحل دریا ، سلطه کامل یافته بود .

قال أمّا من ظلم فسوف نعذّبه

4- ذوالقرنین ، به ایمان آوردن ظالمان ساحل دریا و دست برداشتن آنان از ظلم و فساد ، امیدوار بود و در مجازات آنان شتابی نداشت .

قال أمّا من ظلم فسوف نعذّبه

حرف <سوف> برای آینده است و فعل های شرط (<آمن> و <عمل>) در آیه بعد، قرینه این است که ذی القرنین، به احتمال ایمان آوردن ظالمان، در مجازات آنان تعجیل نکرده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 88 - 2،6،10

2- تعجیل نکردن ذوالقرنین در کیفر ظالمان کافر ، مهلتی برای گرایش آنان به ایمان بود . *

أمّا من ظلم فسوف نعذّبه . .. و أمّا من ءامن و عمل ص_لحًا فله جزاءً الحسنی

مراد از <من ءامن و. ..> (هرکس ایمان بیاورد و...) کسانی اند که از ظلم و کفر، دست برداشته و ایمان آورند، نه آنان که هنگام ورود ذوالقرنین مؤمن بودند; زیرا، معنا ندارد که او، بین عذاب و یا رفتار نیک با مؤمنان مخیّر باشد! بنابراین، درنگ ذوالقرنین در عذاب ظالمان (سوف نعذّبه) ایجاد فرصتی برای تغییر رویه آنان بوده است.

6- ذوالقرنین ، تصمیم گرفت که قوانین و مقرّرات اجتماعی سهل و قابل تحمّلی را برای مؤمنان وضع کند .

ص: 283

و سنقول له من أمرنا یسرًا

<یسر> یعنی <آسانی> و <من أمرنا> یعنی:<از فرامینی که صادر می کنیم. >، لذا مفاد جمله <و سنقول...> آن است که برای مؤمنان صالح، فرامینی صادر می کنیم که اجرای آن دشوار نباشد و شنیدن آن برای مؤمنان سنگین نیاید.

10- ساحل نشینان غرب سرزمین ذوالقرنین ، برای ایمان و عمل صالح و ترک ستم کاری ، از زمینه مساعدی برخودار بودند .

أمّا من ظلم . .. و أمّا من ءامن و عمل ص_لحًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 89 - 1،2،4

1- ذوالقرنین ، پس از اقامه نظام عادلانه دینی در میان ساحل نشینان غرب ، به سوی شرق سرزمین خویش حرکت کرد .

ثمّ أتبع سببًا . حتّی إذا بلغ مطلع الشمس

2- ذوالقرنین در ادامه سفرهایش ، از امکانات خویش در جهت گسترش حکومت و دین الهی ، بهره گرفت .

ثمّ أتبع سببًا

4- < عن أمیرالمؤمنین ( ع ) : . . . < ثمّ أتبع سبباً > ذوالقرنین من الشمس سبباً ;

از امیرالمؤمن ین(ع) [در توضیح این سخن خدا]: <ثمّ أتبع سبباً> روایت شده: ذوالقرنین، از خورشید، به عنوان یک سبب بهره گرفت>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 90 - 1،2،3،7

1- ذوالقرنین ، در سفر دوم خویش ، به آخرین نقطه خشکی در سمت مشرق رسید و با مردمی بدوی و عاری از تمدن روبه رو شد .

بلغ مطلع الشمس . .. لم نجعل لهم من دونها سترًا

ضمیر <دونها> به <الشمس> بازمی گردد و مفاد جمله <لم نجعل. ..> این است که مردم آن سرزمین، جز خورشید، پوششی نداشتند; یعنی، هیچ بنا و ساختمانی که سایبان آنان باشد و هیچ پوشاکی که بدنشان را به پوشاند، در بین آنان مشاهده نمی شد، لذا از آنان، تعبیر به اقوامی بدوی شده است.

2- ساکنان شرق سرزمین ذی القرنین ، مردمی فاقد تن پوش و سرپناه بودند .

وجدها تطلع علی قوم لم نجعل لهم من دونها سترًا

3- ذوالقرنین ، در شرق سرزمین خویش ، با مردمی ساکن بیابانی کویری و بدون گیاه مواجه شد . *

لم نجعل لهم من دونها سترًا

از واژه <لم نجعل> این احتمال جان می گیرد که بی پناهی در برابر تابش آفتاب، معلول اموری بود که به <جعل> الهی مربوط می شود، مانند کویری بودن سرزمین که از امور طبیعی است.

7- < عن أمیرالمؤمنین ( ع ) : . . . انّ ذاالقرنین ورد علی قوم قد أحرقتهم الشمس و غیّرت أجسادهم و ألوانهم حتّی صیّرتهم کالظلمه ;

از امیرالمؤمنین(ع): روایت شده: همانا، ذوالقرنین، به قومی رسید که تابش خورشید، آنان را سوزانده و موجب تغییر بدن و تغییر رنگ شان شده بود، به گونه ای که آنان را (در سیاهی) به مانند پاره ای از تاریکی درآورده بود>.

ص: 284

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 92 - 1،2،4

1- ذوالقرنین ، از برخی امکانات خویش ، برای حرکت در جهات مختلف زمین ، بهره می گرفت .

ثمّ أتبع سببًا

سومین مسیر ذی القرنین _ به قرینه آیات قبل _ به سمت مشرق و مغرب نبوده است، بنابراین، یا به سمت شمال یا جنوب سرزمین خویش به راه افتاده است.

2- سومین حرکت و پیشروی ذوالقرنین به سمت شمال بوده است . *

ثمّ أتبع سببًا

چنان چه یأجوج و مأجوج، همان مغول و تاتار باشند، حرکت ذی القرنین به سمت شمال بوده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 93 - 1،2

1- رسیدن ذوالقرنین به تنگه ای میان دو کوه سدآسا ، در سومین پیشروی خود

حتّی إذابلغ بین السدّین

<سد> به هر مانع و حاجزی گفته می شود، از جمله به کوه نیز اطلاق شده است. لذا <بین السدّین> محتمل است که به معنای حد فاصل دو کوه باشد. در باره این که این دو کوه در کجا قرار داشته نظر واحدی وجود ندارد، برخی آن ها را در شمال چین دانسته و برخی کوه های فاصل میان آذربایجان و ارمنستان گرفته اند قرینه ای برای اثبات هیچ یک وجود ندارد.

2- مواجه شدن ذوالقرنین _ در سومین پیشروی خود _ با مردمی کم بهره از درک و فهم لغات بیگانه و ناتوان از شناخت سریع آن

وجد من دونهما قومًا لایکادون یفقهون قولاً

مراد از کُند فهمی ساکنان کوهستان در شناخت زبان دیگران این است که مفاهمه ذی القرنین با آنان دشوار بوده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 94 - 2،3،4،5،7،8،12

2- منطقه گسترده ای از سرزمین شمال ، در عهد ذی القرنین ، مورد تهدید هجوم ها و فسادگری های یأجوج و مأجوج قرار داشت .

إنّ یأجوج و مأجوج مفسدون فی الأرض

حرف <ال> در <فی الأرض> برای عهد حضوری است و چون تعبیر <فی الأرض> برای مناطق کوچک و محدود، تعبیر متعارفی نیست، مراد از آن منطقه ای گسترده خواهد بود.

3- خطر هجوم یأجوج و مأجوج ( مغول و تاتار ) و تأمین امنیت ، عمده ترین مشکل مردم نواحی شمالی در زمان ذوالقرنین بود .

إنّ یأجوج و مأجوج مفسدون فی الأرض

4- قوم درگیر با یأجوج و مأجوج ، به ذوالقرنین و به توان مندی و خیرخواهی وی اذعان کردند .

قالوا ی_ذا القرنین إنّ یأجوج و مأجوج مفسدون فی الأرض

با این که <ذوالقرنین> بومی منطقه مورد بحث نبود، ولی با قرائن و شواهد و دیدن قدرت علمی و اجرایی او، مردم، به این نکته واقف شدند که او، کسی است که می تواند سدّی غیر قابل نفوذ در برابر حملات دشمنان برای آنان برپا کند و نیز به خیر خواهی او و این که او غرضی مادّی و قصدی سلطگرانه ندارد، پی بردند، لذا پیشنهاد خود را با او مطرح کردند.

ص: 285

5- قوم درگیر با یأجوج و مأجوج از کوه های مرتفع به عنوان سدّ دفاعی در برابر هجوم آنان بهره می بردند .

حتّی إذا بلغ بین السدّین . .. إنّ یأجوج و مأجوج مفسدون

7- آسیب پذیران از هجوم یأجوج و مأجوج ، از ذوالقرنین برای ساختن سدّی در میانه دو رشته کوه بلند در برابر هجوم آن متجاوزان ، کمک خواستند .

قالوا ی_ذا القرنین . .. تجعل بیننا و بینهم سدًّا

8- همجواران یأجوج و مأجوج ، خود از ایجاد سدّی محکم و غیرقابل نفوذ در برابر هجوم آن متجاوزان ، ناتوان بودند .

فهل نجعل لک خرجًا علی أن تجعل بیننا و بینهم سدًّا

12- < عن أمیرالمؤمنین ( ع ) : إنّ ذاالقرنین . . . وجد . . . قوماً لایکادون یفقهون قولاً قالوا : یا ذاالقرنین ! إنّ یأجوج و مأجوج خلف ه_ذین الجبلین و هم یفسدون فی الأرض إذا کان إبّان زروعنا و ثمارنا خرجوا علینا من ه_ذین السدّین ، فرعوا من ثمارنا و زروعنا حتّی لایبقون من ها شیئاً < فهل نجعل لک خرجاً > نؤدیه إلیک فی کلّ عام < علی أن تجعل بیننا و بینهم سدًّا > ;

از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده:. .. همانا ذوالقرنین، قومی را یافت که فهم هیچ سخنی برای آنان آسان نبود. آنان به او گفتند: ای ذوالقرنین! همانا، یأجوج و مأجوج، پشت این دو کوه اند و آنان در زمین فساد می کنند. زمانی که فصل برداشت زراعت های ما و چیدن میوه هایمان فرامی رسد، آنان، از پشت این دو سدّ (دو کوه) به ما حملهور شده و از میوه های ما و زراعت های ما آن قدر می چرانند که هیچ چیز از را باقی نمی گذارند. آیا برای تو هزینه ای قرار دهیم که هر ساله به تو بپردازیم تا بین ما و آنان سدّی برقرار سازی؟>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 95 - 1،8،9،10

1- ذوالقرنین ، از کمک های مادّی مردم در برابر ساختن سدّ در مقابل یأجوج و مأجوخ ، اظهار بی نیازی کرد .

فهل نجعل لک خرجًا . .. قال ما مکّنّی فیه ربّی خیر

8- ذوالقرنین ، خود طرّاح و مجری بنای سد و عهده دار امور فنی و مدیریتی آن بود .

فأعینونی بقوه أجعل بینکم و بینهم ردمًا

9- ذوالقرنین ، خواستار مشارکت نیروی انسانی و امکانات مردمی در احداث سد شد .

فأعینونی بقوه

<قوه> یعنی نیرو <فأعینونی بقوه> یعنی: <مرا با نیروی خود کمک دهید>. آیات بعد، قرینه این است که او، علاوه بر خواستن نیروی انسانی، به آوردن ابزار و مصالح نیز فرمان داد. بنابراین، آنچه را از مردم نپذیرفت، اجر و مزد تلاش خویش بود.

10- ذوالقرنین ، به ساختن بنایی محکم تر از سد مورد درخواست مردم ، تصمیم گرفت .

تجعل بیننا و بینهم سدًّا . .. أجعل بینکم و بینهم ردمًا

چنان که مفسران گفته اند <ردم> بنایی است مستحکم تر از <سد> معمولی و بر همین اساس، به لباسی که وصله روی وصله دارد، گفته می شود: <ثوب مُردَّم>. <فأعینونی> بر <ما مکّنّی فیه ربّی خیر> تفریع شده است; یعنی، احداث سد محکم تر، نتیجه برخوداری ذی القرنین از امکانات برتر الهی است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 96 - 1،2،4،5،6،7،9

1- ذوالقرنین ، مردم را به تهیه پاره های آهن ، برای احداث سد فرمان داد .

ص: 286

ءاتونی زبر الحدید

<زُبَر> جمع <زُبره> به معنای <قطعات> است. <زبر الحدید> یعنی: <قطعه هی آهن>. راغب در مفردات آن را <قطعات بزرگ آهن> دانسته است.

2- آهن ، نقشی اصلی و مهم ، در بنای سد ذوالقرنین داشت .

ءاتونی زبر الحدید حتّی إذا ساوی بین الصدفین

گرچه در مصالح ساختمانی سدّ، از مس نیز استفاده شده، ولی از <حتی إذا ساوی . ..> دانسته می شود که تمام فضای بین دو کوه، ابتدا، از آهن پاره ها آکنده شد و مس ذوب شده، تنها، برای پیوند آن قطعات به کار رفت.

4- ذوالقرنین ، ارتفاع سدّ آهنین را تا لبه دو کوه مجاور ، بالا برد .

حتّی إذا ساوی بین الصدفین

<صدف> به معنای جانب و کرانه است و <الصدفین> یعنی: <جانب دو کوه که در دو طرف سدّ قرار داشت>. فعل <ساوی> دلالت بر تسویه و برابری ارتفاع سد با لبه دو کوه دارد.

5- ذوالقرنین ، برای سرخ کردن آهن های به کار رفته در سد ، کوره های بزرگی را در مجاورت سد ایجاد کرد .

حتّی إذا ساوی بین الصدفین قال انفخوا

<نفخ> به معنای <دمیدن> است. و دمیدن در دیواره سدّ برای سرخ کردن آن، نیازمند کوره های بزرگ است تا بتواند آتش و اکسیژن را به مقدار مورد نیاز به دیواره بزند تا شرایط برای ریختن آلیاژ مسّ بر روی آن فراهم گردد.

6- ذوالقرنین ، به دمیدن در کوره ها ، تا حدّ سرخ شدن پاره های آهن به کار رفته در دیواره سدّ ، فرمان داد .

قال انفخوا حتّی إذا جعله نارًا

7- ذوالفرنین ، از مسّ مذاب ، برای پر کردن میان پاره های آهن اسکلت سد ، استفاده کرد .

ءاتونی أُفرغ علیه قطرًا

<افراغ> به معنای <خالی کردن ظرف و ریختن محتویات آن> است و <قطرًا> (مسّ مذاب) مفعول برای <أُفرغ> است و مفعول <آتونی> به قرینه <قطرًا> محذوف است.

9- ذوالقرنین ، بر احداث سد و مراحل آن ، نظارت و مدیریت مستقیم داشت .

ءاتونی . .. قال انفخوا ... ءاتونی أُفرغ علیه قطرًا

ذکر ضمایر به صورت <متکم وحده>، جملگی، گواه معشرت و نظارت دقیق ذوالقرنین بر احداث سد است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 97 - 1،2

1- با طرح و برنامه و نظارت مستقیم ذوالقرنین ، ساخت سد آهنین به اتمام رسید .

فما اسط_عوا أن یظهروه و ما استط_عوا له نقبًا

<فاء> در <فما اسطاعوا> فصیحه است (یعنی از مضامینی ناگفته حکایت می کند) یعنی: <اوامر ذوالقرنین، انجام شد و کار سد به اتمام رسید و پس از آن، یأجوج و مأجوج نتوانستند که بر آن بالا رفته و یا این که سوراخی در آن ایجاد و از آن عبور کنند.

2- یأجوج و مأجوج ، از صعود بر بالای سد ذوالقرنین و نیز ایجاد رخنه و نقب در آن ، ناتوان بودند .

فما اسط_عوا أن یظهروه و مااستط_عوا له نقبًا

<ظهور> به معنای <علو> و بالا رفتن است <فما اسطاعوا أن یظهروه> یعنی: <اقوام مهاجم، نتوانستند از آن بالا روند. >. <نقب> به معنای <سوراخ و تونل> است و <ما استطاعوا له نقباً> یعنی: <نتوانستند که در دیوار سد، تونل و یا معبر ایجاد کنند.>.

ص: 287

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 98 - 10

10- ذوالقرنین ، پس از پایان کار سد ، حقّانیّت معاد و حتمیّت برپایی آن را یادآور شد .

قال . .. فإذا جاء وعد ربّی جعله دکّاء و کان وعد ربّی حقًّا

248- قصه زکریا(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

2 - آل عمران - 3 - 44 - 1،5

1 _ حقایقی از سرگذشت مریم و زکریا ، برای اوّلین بار به پیامبر اکرم ( ص ) گفته شد .

ذلک من انباء الغیب نوحیه الیک

بیان حقایق مذکور اگر در دیگر کتب آسمانی آمده باشد، ظاهراً اطلاق غیب بر آن نمی شده است.

5 _ ناشناخته بودن حقایقی از تاریخ زکریا و مریم ، برای اهل کتاب

ذلک من انباء الغیب

آیات در مورد وفد نجران نازل شده است; پس تعریض به اهل کتاب دارد که نسبت به سرگذشت پیامبران، خصوصاً مسیح و مریم، اظهار اطلاع می کردند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

2 - آل عمران - 3 - 58 - 1،3،7

1 _ سرگذشت حضرت زکریا ، مریم ، یحیی و عیسی ( ع ) و پیروان آن حضرت ، آیات الهی و پند های حکیمانه

ذلک نتلوه علیک من الایات و الذّکر الحکیم

<ذلک>، اشاره به سرگذشت کسانی است که در آیات پیشین مطرح شده است.

3 _ بیان سرگذشت حضرت مریم ، زکریا ، یحیی و عیسی ( ع ) ، از معجزات و نشانه های صدق پیامبر اکرم ( ص )

ذلک نتلوه علیک من الایات

بنابراینکه منظور از <الایات>، با توجه به معنای لغوی آن (علامتها)، نشانه های صداقت پیامبر اکرم (ص) باشد.

7 _ داستان حضرت عیسی ، زکریّا ، مریم و یحیی ، سراسر حکمت و مایه تذکّر است .

ذلک نتلوه علیک من الایات و الذّکر الحکیم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 2 - 7

7- < کهیعص > ، رمزهایی از سرگذشت لطف الهی در حق زکریا است .

کهیعص . ذکر رحمت ربّک عبده زکریّا

گفته اند: <کهیعص> می تواند مبتدا باشد و <ذکر>، خبر آن. در این صورت خود <کهیعص>، یادی رمزگونه از رحمت خداوند به

ص: 288

زکریا است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 4 - 1

1- زکریا به هنگام پیری مفرط و سستی استخوان ها و سپیدی مو های سرش از خداوند خواهان فرزند شد .

قال ربّ إنّی وهن العظم منّی واشتعل الرأس شیبًا

<عظم> به معنای استخوان است. <وهن العظم منّی>; یعنی، استخوان هایم سست شد کلمه <شیباً> تمییز و به معنای سفیدی مو است و <اشتعال>، یعنی آتش گرفتن (لسان العرب). بنابراین جمله <اشتعل> از مادّه <شعل> سفیدی دم و پیشانی اسب) مشتق باشد; در این صورت جمله <اشتعل ...>، یعنی <موی سر سپید شد>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 6 - 1،2،8،9،12،13

1- زکریا ( ع ) ، از درگاه خداوند ، برای خویش و خاندان حضرت یعقوب ، وارثی تمنا می کرد .

یرثنی و یرث من ءال یعقوب

گرچه <یعقوب> را، برخی بر <یعقوب بن ماثان> عموی همسر زکریا و حضرت مریم(س) تطبیق داده اند; ولی بیشتر مفسران وی را همان <یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم> می دانند.

2- زکریا ( ع ) ، نگران قرار گرفتن میراث وی و همسرش در اختیار نااهلان بود .

فهب لی من لدنک ولیًّا . یرثنی و یرث من ءال یعقوب

8- زکریا ( ع ) از خداوند خواست ، فرزندش در زمان حیات او و همسرش نمیرد .

فهب لی . .. ولیًّا . یرثنی و یرث من ءال یعقوب

9- زکریا ( ع ) ، برای صلاح و شایستگی معنوی فرزند خویش دعا کرد .

یرثنی . .. واجعله ربّ رضیًّا

12- حضرت زکریا ( ع ) هنگام دعا برای برخوداری از فرزند ، به اجابت خواسته خود ، اطمینان داشت .

فهب لی من لدنک ولیًّا . یرثنی ... واجعله ربّ رضیًّا

حضرت زکریا با این که در حال دعا است، ولی به گونه ای سخن گفته که گویا دعای او مستجاب شده است و مفاد جمله <واجعله ربّ رضیّاً> این است که خدایا فرزندی را که به من عطا می کنی، از هر جهت مورد رضایت قرار ده.

13- زکریا ( ع ) با دعا به درگاه خداوند ، خواهان توفیق کامل فرزند خویش در استفاده صحیح از میراث او و خاندان یعقوب پیامبر ( ع )

یرثنی و یرث من ءال یعقوب واجعله ربّ رضیًّا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 8 - 7،8

7- زکریا ( ع ) ، هنگام بشارت تولد یحیی ( ع ) ، همسری سال خورده داشت که از آغاز زندگی نازا بود .

و کانت امرأتی عاقرًا

فعل <کانت> در آیه، با بیان دیرینه بودن نازایی، اشاره به گذشت زمان بارداری نیز دارد.

ص: 289

8- زکریا ( ع ) در زمان دریافت بشارت تولد یحیی ( ع ) ، در نهایت پیری و از کف دادن قوای جنسی و شهوانی قرار داشت .

و قد بلغت من الکبر عتیًّا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 10 - 1،5،6،7

1- زکریا ( ع ) خواستار نشانه ای از خداوند ، برای شناخت زمان آمادگی او و همسرش برای برخورداری از فرزند

قال ربّ اجعل لی ءایه

هدف زکریا از خواستن آیه و علامت، یا رفع تردید در صحت بشارت بوده و یا آمادگی برای رعایت آداب هم بستری و یا پرداختن به شکرگزاری و امثال آن. برای احتمال سوم در آیه شاهدی وجود ندارد. برخی احتمال اول را نیز به دلیل نسبت دادن تردید به پیامبران، نپذیرفته و احتمال دوم را صحیح دانسته اند. برداشت یاد شده براین اساس است.

5- ناتوانی زکریا ( ع ) از سخن گفتن با مردم به مدت سه شبانه روز کامل ، نشانه ای الهی بر زمان تحقق یافتن بشارت فرزند بود .

قال ءایتک ألاّ تکلّم الناس ثل_ث لیال سویًّا

<سویّاً> یا صفت برای <ثلاث لیال> است و یا حال برای فاعل <ألاّ تکلّم> و در هر دو صورت مراد از <سه شب> سه شبانه روز است. آیه چهل و یکم سوره آل عمران شاهد این معنا است. فعل <ألاّ تکلّم> فعل نفی است و مراد از آن، تکلیف زکریا به سکوت نیست، بلکه از صادر نشدن سخنی از زکریاخبر می دهد.

6- زکریا ( ع ) ، در روز های ناتوانیِ از سخن گفتن با مردم ، به عبادت و ذکر خداوند ، قدرت داشت .

ألاّ تکلّم الناس ثل_ث لیال سویًّا

واژه <الناس> نشان می دهد که عجز زکریا، تنها از سخن گفتن با مردم بوده است و نه به طور مطلق.

7- ناتوانی زکریا ( ع ) از سخن گفتن با مردم ، امری اعجازی بود ، نه معلول نقصی در زبان یا جسم او .

قال ءایتک ألاّ تکلّم الناس ثل_ث لیال سویًّا

<سویّ> به کسی گفته می شود که اخلاق و خلقت او در حد اعتدال باشد، نه کمبودی داشته باشد و نه از حد تجاوز کرده باشد (مفردات راغب) و براین مبنی که <سویّاً> حال باشد، برای فاعل <تکلّم> که زکریا است، مفاد آیه این می شود. <تو در حالی که سالم هستی، با مردم سه شبانه روز سخن نخواهی گفت>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 11 - 1،2،8،9،11،12

1- زکریا ( ع ) ، در زمان فرا رسیدن نشانه وعده داده شده برای پیدایش فرزندش یحیی ، در عبادت گاه بود .

فخرج علی قومه من المحراب

محراب های بنی اسرائیل همان مسجدهای آنها بود که برای نماز در آن اجتماع می کردند(کتاب <العین>). فاء در <فخرج> فصیحه است ; یعنی از جملاتی محذوف حکایت می کند. به قرینه آیه قیل، آن محذوف، سخن نگفتن زکریا به مدت سه روز است که چه به اعجاز و چه با اراده خود و به فرمان خداوند در آن سه روز سخن نگفت. تعبیر <فخرج ...; آنگاه از عبادتگاه خود بیرون آمد>، حاکی از این است که در آن سه روز در عبادتگاه بود.

2- زکریا ( ع ) پس از سکوت سه روزه و ناتوانی از سخن گفتن با مردم ، از عبادتگاه بیرون آمد و نزد مردم حاضر شد .

فخرج علی قومه من المحراب

8- زکریا ( ع ) پس از خروج از عبادتگاه ، فرا رسیدن زمان تحقق بشارت فرزند را به قوم خویش فهماند .

ص: 290

أن سبّحوا

ظاهر این است که آنچه زکریا(ع) از قوم خود خواسته است، با حادثه پیش آمده در ارتباط باشد; یعنی، زکریا(ع)، قضیه را به آنان تفهیم کرده و ضرورت تسبیح و تنزیه خداوند را در چنین مواردی یادآور شده است.

9- زکریا ( ع ) پس از آغاز روزه سکوت ، برای تفهیم دستور العمل های عبادی به قوم خویش ، از اشاره و رمز استفاده می کرد .

فأوحی إلیهم أن سبّحوا

فاعل <أوحی> زکریا و ضمیر <إلیهم> به <قوم>بازمی گردد. هرچیزی که به قصد آموختن به هر شکلی به دیگری القا شود، <وحی> نامیده می شود (مصباح) و در این آیه مراد <اشاره> است. آیه چهل و یکم آل عمران نیز شاهد این معنا است.

11- قوم زکریا ، برای دریافت دستورالعمل های عبادی او ، بیرون عبادتگاه در انتظار وی می ماندند .

فخرج علی قومه . .. أن سبّحوا

<خرج علیه> و <دخل علیه>، هنگامی گفته می شود که شخص به هنگام خروج یا ورود، با دیگری مواجه شده باشد. فرمان تسبیح گفتن _ که از زکریا(ع) صادر شده است _ نشان می دهد که اجتماع قوم او بیرون عبادتگاه، به منظور شنیدن فرمان وی بوده است.

12- زکریا ( ع ) با اشاره از قوم خویش خواست ، سپیده دم و پسین گاه به تسبیح خداوند بپردازند .

فأوحی إلیهم أن سبّحوا بکره و عشیًّا

<بکره> به فاصله بین نماز صبح و طلوع خورشید گفته می شود (لسان العرب). <عشیّاً> یا به معنای <ظهر تا غروب> است و یا <آخر روز> و از برخی اهل لغت معانی دیگری نیز نقل شده است (لسان العرب).

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 89 - 2،4،7

2- زکریا ( ع ) با صدای بلند و روشن ، از خداوند خواستار فرزند شد .

و زکریّا إذ نادی ربّه لاتذرنی فردًا

مقصود از جمله <لاتذرنی فرداً> (مرا تنها مگذار) _ به قرینه آیه بعد (فاستجبنا له و وهبنا له یحیی. ..) _ درخواست فرزند است. گفتنی است که <ندا> به معنای صدای بلند و روشن است (لسان العرب).

4- زکریا ( ع ) از تنهایی در رنج بود و آرزوی فرزنددار شدن داشت .

إذ نادی ربّه ربّ لاتذرنی فردًا

تردیدی نیست که انسان آن چه را در دعاها از خداوند می خواهد، مورد علاقه و آرزوی او است و فقدان آن موجب رنج او; به ویژه اگر دعا کننده فرد بزرگی چون پیامبر الهی باشد. بنابراین دعای زکریا(ع) برای فرزند دار شدنش، می تواند گویای برداشت یاد شده باشد.

7- نگرانی زکریا ( ع ) نسبت به آینده رسالت خویش با نبود فرزند و وارثی در زندگی اش

ربّ لاتذرنی فردًا و أنت خیرالورثین

ممکن است درخواست زکریا(ع) از خداوند برای فرزنددار شدنش به خاطر مسائل اجتماعی باشد; یعنی، آن حضرت خواسته است رسالتش و دستاوردهای آن نگه داری شده و تداوم یابد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 90 - 1،2،3،4،5،8،9

ص: 291

1- دعا و خواسته زکریا ( ع ) برای فرزنددار شدن ، مورد استجابت و پذیرش خداوند قرار گرفت .

ربّ لاتذرنی فردًا . .. فاستجبنا له

2- یحیی ( ع ) موهبتی بی چشمداشت از جانب خداوند به زکریا ( ع ) ، پس از دعا و روی آوردن او به درگاه الهی

إذ نادی ربّه . .. فاستجبنا له و وهبنا له یحیی

<هبه> به معنای عطیه و بخششی بدون عوض و خالی از اغراض (چشمداشت) است (لسان العرب).

3- یحیی ( ع ) ، نخستین فرزند زکریا ( ع ) پس از استجابت دعای او برای فرزنددار شدن

ربّ لاتذرنی فردًا . .. فاستجبنا له و وهبنا له یحیی

4- دعای زکریا ( ع ) مبنی بر اصلاح نازایی همسرش ، مورد اجابت قرار گرفت و خداوند او را شایسته حمل قرار داد .

فاستجبنا له و وهبنا له یحیی و أصلحنا له زوجه

برداشت یاد شده مبتنی بر این است که جمله <أصلحنا له زوجه> عطف بر جمله <وهبنا له یحیی> باشد که در این صورت اصلاح همسر جز دعای زکریا(ع) محسوب می شود.

5- همسر زکریا ( ع ) پیش از دعای آن حضرت نازا بود .

ربّ لاتذرنی فردًا . .. فاستجبنا له و وهبنا له یحیی و أصلحنا له زوجه

8- خداوند ، اخلاق و رفتار همسر زکریا ( ع ) را اصلاح و او را همسری شایسته برای ایشان قرار داد . *

فاستجبنا له و وهبنا له یحیی و أصلحنا له زوجه

برداشت یاد شده مبتنی بر این است که جمله <أصلحنا له زوجه> عطف بر <فاستجبنا له> باشد. در این صورت اصلاح همسر جز خواسته زکریا(ع) نبود; بلکه خدا از روی تفضل و افزون برخواسته او، آن را به ایشان عطا فرمود. هم چنین اصلاح در معنای عام و گسترده خود استعمال شده است نه اصلاح نازایی. گفتنی است طرح مسأله اصلاح همسر پس از بخشیدن فرزند، مؤید همین برداشت است.

9- اعطای فرزند به زکریا ( ع ) و اصلاح همسرش از جانب خداوند ، تنها به خاطر رعایت مصلحت و اجابت خواسته او بود .

فاستجبنا له و وهبنا له یحیی و أصلحنا له زوجه

تکرار <له> (برای او) _ به ویژه در مورد اصلاح همسر _ می تواند بیانگر برداشت یاد شده باشد.

249- قصه سامری

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 95 - 1،2

1 - موسی ( ع ) ، پس از توبیخ بنی اسرائیل و برخورد شدید با هارون ( ع ) با مشاهده دخالت مستقیم سامری در گوساله پرستی بنی اسرائیل ، به بازخواست و محاکمه او پرداخت .

قال فما خطبک ی_س_مریّ

2 - پرسش از انگیزه و هدف سامری در ساختن گوساله زرّین و گمراه ساختن مردم ، از موارد بازخواست موسی ( ع ) از سامری

فما خطبک ی_س_مریّ

<خطب> _ نزد برخی لغت دانان _ به معنای <سبب الأمر> است (لسان العرب). زمخشری آن را به معنای <طلب> دانسته است. در نتیجه <ماخطبک>; یعنی، سبب کار تو یا مطلوب و خواسته تو چه بوده است؟ معانی <شأن> و <أمر> نیز از جمله معانی ذکر

ص: 292

شده برای این کلمه است (قاموس).

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 96 - 3،4،5،6،7

3 - سامری ، به کمک علم و آگاهی خود ، به اندکی از آثار و تعالیم یکی از رسولان الهی دست یافت و بخشی از آن را در اختیار گرفت .

بصرت . .. فقضیت قبضه من أثر الرسول

محتمل است مراد از <أثرالرسول> دانش و اسراری باشد که در دست موسی و هارون(ع) و یا پیامبران پیش از آن دو بوده است; که گوشه ای از آن به دست سامری افتاده بود و وی با تسویلات نفسانی، آن را در راه گمراه ساختن مردم به کار گرفته بود. <ال> در <الرسول> دلالت دارد که فرد مورد نظر سامری، برای حضرت موسی(ع) نیز شناخته شده بود; ولی گویا سامری به منظور پی نبردن دیگران به حقیقت ماجرا، نام رسول و اثر او را برای عموم بنی اسرائیل مشخص نساخت.

4 - سوء استفاده از دین و تعالیم آسمانی ، برای گمراه ساختن بنی اسرائیل و ترویج گوساله پرستی در بین آنان ، از جمله اعترافات سامری در نزد موسی ( ع )

فنبذتها

<نبذ> در <نبذتها>، ممکن است در معنای حقیقی آن; یعنی، دورافکندن آثار رسالت به کار رفته باشد و نیز ممکن است مجاز و به معنای سوء استفاده از تعالیم رسولان الهی باشد. براساس معنای دوم، سامری اعتراف می کند که با استفاده نابه جا از آموخته های خویش، آن را ضایع ساخته و نابود کرده است.

5 - سامری ، با بی اعتنایی به آموخته های ویژه و الهی خود و دورافکندن آنها ، به ساختن گوساله و گمراه سازی مردم پرداخت .

فنبذتها و کذلک سوّلت لی نفسی

از جمله معانی محتمل در آیه بالا، این است که مراد از <نبذتها> بی اعتنایی به آموخته ها (بصرت. .. قبضت) باشد; یعنی، اعتراف سامری چنین بوده است که من دانش و آموخته های الهی خود را _ که از رسولان فراگرفته بودم _ به دور افکندم و درپی آن مفتون نفس خویش شده انجام دادم آنچه کردم.

6 - ارتداد سامری ، سبب انحراف بنی اسرائیل بود .

فنبذتها

7 - خطاکاری و تسویل نفس ( تزیین داده شدن عمل از سوی نفس ) ، از جمله اعترافات سامری در هنگام محاکمه

قال بصرت . .. و کذلک سوّلت لی نفسی

<تسویل> به معنای نیکو و زیبا جلوه دادن و محبوب ساختن چیزی در دیدگاه دیگری است، تا او وادار به گفتن سخنی مخصوص و یا انجام کاری خاص شود (لسان العرب). برخی نیز آن را از <سول> به معنای استرخا (نرمی و آسانی) مشتق دانسته و به معنای آسان ساختن گرفته اند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 97 - 1،3،9،10

1 - موسی ( ع ) درپی محاکمه سامری ، وی را به خروج فوری از جامعه و انزوا و قطع رابطه با مردم در طول زندگی محکوم کرد .

قال فاذهب فإنّ لک فی الحیوه أن تقول لامساس

فا در <فاذهب> علاوه بر ترتب فرمان رفتن بر محکومیت سامری، بر فوریت آن نیز دلالت دارد. <مساس> مصدر باب مفاعله است

ص: 293

و <لامساس> به معنای نفی هرگونه تماس و برخورد است; یعنی، تو در زندگانی خود، سزاوار سرنوشتی هستی که سخن اول و آخر تو خبر دادن از بی کسی خود و نبود هرگونه تماس گیرنده ای با تو باشد.

3 - ابتلای سامری به مردم گریزی و گریز مردم از وی ، پی آمد نفرین موسی ( ع ) در حق او بود .

إنّ لک فی الحیوه أن تقول لامساس

محتمل است <فإنّ لک فی الحیاه. ..> نفرین موسی(ع) در حق سامری باشد; یعنی، آن که سامری به بیماری روحی و یا جسمی خاصی مبتلا گردد، که از مردم بگریزد و مردم نیز از او گریز داشته باشند.

9 - سامری ، خود نیز گوساله دست ساز خود را می پرستید .

وانظر إلی إل_هک الذی ظلت علیه عاکفًا

<إل_هک> علاوه بر تحقیر معبود سامری، دلالت بر آن دارد که او خود نیز آن را به عنوان <إل_ه> پذیرفته بود.

10 - سامری ، خود را به مواظبت کامل از گوساله دست ساز خود ، ملزم ساخته بود و همواره در کنار آن به سر می برد .

ظلت علیه عاکفًا

<ظلت>، تخفیف یافته <ظللت> (مداومت داشتی) است. <عکوف> به معنای ملازم چیزی بودن و سرکشی دائم از آن است (مصباح) و <ظلت علیه عاکفاً>; یعنی، به آن توجه فراوان داشتی و مدام دیدار خود را با آن تازه می کردی.

250- قصه سلیمان(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 102 - 2،5

2 - شیاطین ، حضرت سلیمان را به جادوگری متهم می کردند .

و ما کفر سلیمن و لکن الشیطین کفروا

مراد از <ما کفر سلیمان> (سلیمان کافر نشد) نفی جادوگری از سلیمان (ع) است. جمله <و لکن الشیاطین ...> و نیز <ما تتلوا الشیاطین> حکایت از آن دارد که: اتهام سحر به حضرت سلیمان از سوی شیاطین عنوان شده و نشر پیدا کرده بود.

5 - شیاطین ، دستیابی سلیمان رابه سلطنت ، دستاورد سحر و جادو قلمداد می کردند .

علی ملک سلیمن و ما کفر سلیمن

نفی جادوگری از سلیمان - پس از بیان اینکه شیاطین نوشته هایی از علم سحر را برای مردم، علیه سلطنت سلیمان می خواندند - رسای به این معناست که: شیاطین چنین وانمود می کردند که آنچه را تلاوت می کنند همان است که سلیمان را به سلطنت رساند و با این شیوه در صدد نفی پیامبری از او بودند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 78 - 2،9،10،11

2- داوری داوود و سلیمان ( ع ) ، در باره کشتزار چراشده در شبان گاه به وسیله گوسفندان مردم

و داود و سلیم_ن إذ یحکمان فی الحرث إذ نفشت فیه غنم القوم

<نفش> به معنای چریدن حیوان در شب، بدون چوپان و یا بی اطلاع وی است.

9- < أحمدبن عمرالحلبی قال : سألت أباالحسن ( ع ) عن قول اللّه عزّوجلّ : < و داود و سلیمان إذ یحکمان فی الحرث > قال :

ص: 294

کان حکم داوود ( ع ) رقاب الغنم ، و الذی فهّم اللّه عزّوجلّ سلیمان ( ع ) أن احکم لصاحب الحرث باللبن و الصوف ذلک العام کلّه ;

احمدبن عمر حلبی گوید: از امام ابی الحسن(ع) در باره سخن خداوند عزّوجلّ <و داود و سلیمان إذ یحکمان فی الحرث> سؤال کردم، فرمود: حکم داوود(ع) دادن گوسفندان به صاحب زراعت بود و چیزی را که خداوند به سلیمان فهماند، این بود که برای صاحب زراعت حکم کن تا شیر و پشم گوسفندان در کلّ آن سال برای او باشد>.

10- < عن أبی عبداللّه ( ع ) قال : کان فی بنی اسرائیل رجل له کرم و نفشت فیه غنم رجل آخر باللیل و قضمته و أفسدته فجاء صاحب الکرم إلی داود فاستعدی علی صاحب الغنم فقال داود ( ع ) : إذهبا إلی سلیمان ( ع ) لیحکم بینکما فذهبا إلیه فقال : سلیمان إن کانت الغنم أکلت الأصل و الفرع فعلی صاحب الغنم أن یدفع إلی صاحب الکرم الغنم و ما فی بطن ها و إن کانت ذهبت بالفرع و لم تذهب بالأصل فإنّه یدفع ولد ها إلی صاحب الکرم و کان ه_ذا حکم داود . . . ;

از امام صادق(ع) روایت شده: مردی از بنی اسرائیل دارای تاکستانی بود، گوسفندان فردی شبان گاه وارد آن شدند و آن را خوردند و تباه کردند . .. صاحب تاکستان از صاحب گوسفندان نزد داوود شکایت برد، او گفت: نزد سلیمان بروید تا میان شما داوری کند. پس نزد سلیمان رفتند، وی گفت: اگر گوسفند اصل و فرع تاک را خورده، پس بر صاحب گوسفند است که باید گوسفند و بچه در شکم او را به صاحب تاک بدهد و اگر فرع درخت را خورده و اصل درخت باقی است، بچه گوسفند را به صاحب تاکستان بدهد و نظر داوود هم همین بود...>.

11- < عن أبی عبداللّه ( ع ) ( فی ) قول اللّه عزّوجلّ : < و داود و سلیمان إذ یحکمان فی الحرث > . . . قال : إنّه کان أوحی اللّه عزّوجلّ إلی النبیین قبل داود إلی أن بعث اللّه داود ( ع ) أی غنم نفشت فی الحرث فلصاحب الحرث رقاب الغنم . . . فحکم داود ( ع ) بما حکمت به الأنبیاء ( ع ) من قبله و أوحی اللّه عزّوجلّ إلی سلیمان ( ع ) أی غنم نفشت فی الزرع فلیس لصاحب الزرع إلاّ ما خرج من بطون ها و کذلک جرت السنّه بعد سلیمان > ;

از امام صادق(ع) [در باره] قول خدای عزّوجلّ <و داود و سلیمان إذ یحکمان فی الحرث> روایت شده . .. که فرمود: همانا خدای عزّوجلّ به پیامبران قبل از داوود _ تا زمانی که او را برانگیخت _ وحی نموده بود که هر گوسفندی شبانه وارد زراعتی شود، برای صاحب زراعت است که آن گوسفند را به تملک خود درآورد ... پس داوود به همان حکم پیامبران پیش از خودحکم داد و خدای عزّوجلّ به سلیمان وحی نمود: هر گوسفندی که شبانه وارد زراعتی شود، صاحب زراعت حقی ندارد; مگر به چیزی (بچه ای) که از شکم آن بیرون می آید و بعد از سلیمان همین سنت جریان داشت...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 17 - 1،2،3،4

1 - سلیمان ( ع ) ، دارای سپاهی متشکل از نیرو های جن ، انسان و پرندگان

و حشر لسلیم_ن جنوده من الجنّ و الإنس و الطیر

2 - فراخوانی سپاه سلیمان از سوی او ، برای حرکت به سوی مقصدی خاص

و حشر لسلیم_ن جنوده

واژه <حشر> (مصدر <حشر>) به معنای بیرون آوردن جماعت از قرارگاهشان و حرکت دادن آنان به سوی مقصدی چون آوردگاه و. .. می باشد.

3 - وجود تمرین ، آموزش و آماده سازی مستمر در سپاه سلیمان

فهم یوزعون

<وَزْع> به معنای مرتب کردن، به صف کردن و آرایش دادن لشگر برای جنگ

4 - حاکمیت نظم و انضباط کامل در سپاه سلیمان

ص: 295

فهم یوزعون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 18 - 1،3

1 - رسیدن سلیمان ( ع ) و لشگریانش به سرزمین مورچگان ، در مسیر حرکت خود

حتّی إذا أتوا علی واد النمل

3 - اخطار مورچه ای به دیگر مورچگان نسبت به ورود سلیمان و لشگریانش به سرزمین آنها

قالت نمله ی_أیّها النمل ادخلوا مس_کنکم لایحطمنّکم سلیم_ن و جنوده

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 19 - 1،4،24

1 - تبسم سلیمان از سخنان مورچه

فتبسّم ضاحکًا من قولها

4 - خشنودی سلیمان از آگاهی به زبان مورچگان و سپاس گزاری او به درگاه خدا

فتبسّم ضاحکًا من قولها و قال ربّ أوزعنی أن أشکر

24 - < عن جعفربن محمد ( ع ) قال : لما قالت النمله < یا أیّها النمل ادخلوا مساکنکم . . . > حملت الریح صوت النمله إلی سلیمان ( ع ) . . . ;

از امام باقر(ع) روایت شده که فرمود: هنگامی که آن مورچه [به سایر مورچگان] گفت: <یا أیّها النمل ادخلوا مساکنکم. ..> باد صدای آن مورچه را به سلیمان رسانید...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 20 - 1،2،3،4،5،6،9

1 - بازدید سلیمان ( ع ) از گروه پرندگان به منظور جویا شدن از احوال آنها

و تفقّد الطیر

<تَفَقُّد> (مصدر <تفقّد>) معادل <تعهد> (وارسی کردن) است. بنابراین <تفقد الطیر>; یعنی، از حال پرندگان جویا شد.

2 - غایب یافتن سلیمان هدهد را در صف پرندگان

فقال ما لی لاأری الهدهد أم کان من الغائبین

3 - پرسش سلیمان از علت ناپیدا بودن هدهد

فقال ما لی لاأری الهدهد أم کان من الغائبین

4 - هدهد ، از اعضای سپاهیان سلیمان

و حشر لسلیمن جنوده. .. فقال ما لی لاأری الهدهد

5 - نظارت دقیق سلیمان بر سپاه و نیرو های تحت فرمان خویش

و تفقّد الطیر . .. أم کان من الغائبین

6 - احتیاط و خویشتن داری سلیمان در برخورد با نیرو های تحت امر خویش

فقال ما لی لاأری الهدهد أم کان من الغائبین

ص: 296

سلیمان، بی درنگ هدهد را متهم به تخلّف نکرد; بلکه ابتدا ناپیدا بودن هدهد را مربوط به خطای دید خودش دانست. این در حالی است که قدرتمندان قبل از هر چیز خشم گرفته و نیروی تحت فرمان خود را متهم می کنند.

9 - در مجمع البیان آمده است : < و اختلف فی سبب تفقده الهدهد فقیل إنّه احتاج إلیه فی سفره لیدله علی الماء قال أبوحنیفه لأبی عبداللّه ( ع ) کیف تفقّد سلیمان الهدهد من بین الطیر ؟ قال : لأنّ الهدهد یری الماء فی بطن الأرض کمایری أحدکم الدهن فی القاروره ;

در انگیزه سؤال سلیمان از غیبت هدهد اختلاف شده است: بعضی گفته اند: سلیمان در سفرش نیاز به هدهد داشت تا وی را به وجود آب راهنمایی کند. [مجمع می افزاید ]که ابوحنیفه از امام صادق(ع) سؤال کرد: چرا سلیمان از میان پرندگان سراغ هدهد را گرفت؟ فرمود: برای این که هدهد آب را در دل زمین می بیند، همان گونه که فردی از شما روغن را در ظرف بلورین می بیند...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 21 - 1،8

1 - تصمیم سلیمان ( ع ) به مجازات سخت هدهد در صورت عدم ارائه دلیلی قابل قبول بر غیبت خویش

لأُعذّبنّه عذابًا شدیدًا . .. أو لیأتینّی بسلط_ن مبین

<سلطان> به معنای حجت و برهان است و <سلطان مبین>; یعنی، دلیل روشن و قانع کننده.

8 - اعلام سلیمان ( ع ) به بخشودن هدهد ، در صورت آوردن دلیلی روشن و قابل قبول برای غیبت خود

لأُعذّبنّه . .. أو لیأتینّی بسلط_ن مبین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 22 - 1،2،3،5

1 - حاضر شدن هدهد در نزد سلیمان ، پس از درنگی نه چندان طولانی

فمکث غیر بعید فقال

2 - مبادرت هدهد به طرح دلیل غیبت خود و ارائه اطلاعات جدید به سلیمان ( ع )

فقال أحطت بما لم تحط به

3 - هدهد ، مدعی دستیابی به موضوعی خارج از قلمرو اطلاعات سلیمان

أحطت بما لم تحط به

<احاطه> در این جا کنایه از علم آمده است; یعنی، <علمت بما لم تعلم به; به چیزی دست یافتم که تو به آن دست نیافته ای>.

5 - هدهد ، پیامدار خبری بزرگ و قطعی از سرزمین < سبا > برای سلیمان ( ع )

و جئتک من سبإ بنبإ یقین

<نبأ> به خبر مهم و شنیدنی گفته می شود; یعنی، <برای تو از سبا خبری قطعی آورده ام که بسیار مهم و شنیدنی است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 23 - 1

1 - اخبار هدهد از فرمانروایی یک زن بر مردم سرزمین سبا

إنّی وجدت امرأه تملکهم

<مُلْک> (مصدر <تملکهم>) به معنای حکومت و فرمانروایی است; یعنی، زنی را یافتم که بر آنان حکمرانی می کند.

ص: 297

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 27 - 1،2،3

1 - حضرت سلیمان ( ع ) ، قضاوت درباره هدهد را به آینده و پس از تحقیق پیرامون ادعا های وی موکول کرد .

فقال أحطت بما لم تحط به . .. قال سننظر أصدقت أم کنت من الک_ذبین

2 - سلیمان ( ع ) ، درصدد بررسی ادعا های هدهد درباره سرزمین سبا

قال سننظر أصدقت أم کنت من الک_ذبین

3 - ادعا های هدهد در رابطه با سرزمین سبا ، امری شگفت و دور از باور سلیمان ( ع )

قال سننظر أصدقت أم کنت من الک_ذبین

تعبیر <خواهیم دید که راست می گویی یا از دروغ گویانی> پس از بیان تفصیلی هدهد و درس های بلند توحیدی وی، می تواند نشانگر شگفتی و ناباوری سلیمان باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 28 - 1،2،4،5،6

1 - مأموریت هدهد از سوی سلیمان ، برای بردن نامه وی به جانب ملکه سبا

اذهب بکت_بی ه_ذا فألقه إلیهم

<کتاب> معادل <مکتوب> و به معنای نامه است; یعنی، این نامه مرا ببر، آن گاه. .. .

2 - افکندن نامه به محلّ تجمع ملکه و درباریان سبا ، مأموریت هدهد از جانب سلیمان ( ع )

اذهب بکت_بی ه_ذا فألقه إلیهم

<ها> ساکن در <ألقه> ها سکت و <إلقاء> (مصدر <ألق>) به معنای افکندن است; یعنی، آن گاه [نامه را] به سوی آنان بیفکن.

4 - هدهد ، موظف به روی برتافتن از درباریان سبا ( پس از افکندن نامه سلیمان ) نزد ایشان

ثمّ تولّ عنهم فانظر ماذا یرجعون

<تولّی> (مصدر <تولّ>) به معنای روی برتافتن است; یعنی، از آنان روی برتاب و سپس بنگر چه پاسخ می دهند.

5 - مأموریت هدهد برای مشاهده بازتاب نامه سلیمان در میان درباریان سبا و شنود کردن سخنان ایشان .

ثمّ تولّ عنهم فانظر ماذا یرجعون

6 - تدبیر سلیمان در کشف صدق و کذب ادعای هدهد از طریق به کارگیری خود وی

قال سننظر أصدقت . .. اذهب بکت_بی ه_ذا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 29 - 1،2،3،4

1 - قرار گرفتن نامه سلیمان در اختیار ملکه سبا ( بلقیس )

قالت یأیّها الملؤا إنّی أُلقی إلیّ کت_ب کریم

2 - جلوه عظمت و گران سنگی نامه سلیمان و پیام آن در نظر ملکه سبا ( بلقیس )

قالت یأیّها الملؤا إنّی أُلقی إلیّ کت_ب کریم

<کریم>، صفت <کتاب> و به معنای گران مایه است. <کتاب کریم>; یعنی، نامه ای عظیم و گران سنگ.

ص: 298

3 - عدم اطلاع بلقیس از مشخصات آورنده نامه سلیمان

إنّی أُلقی إلیّ

مجهول آمدن فعل <أُلقی> نشانگر آن است که هدهد، نامه سلیمان را طوری به سوی ملکه انداخت که کسی متوجه او نشد.

4 - اقدام بلقیس به در میان گذاشتن خبر نامه سلیمان با درباریان خود

قالت یأیّها الملؤا إنّی أُلقی إلیّ کت_ب کریم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 30 - 1،2،4

1 - اقدام بلقیس به معرفی نویسنده نامه برای درباریان ، پیش از خواندن محتوای آن

إنّه من سلیم_ن

2 - آشنایی بلقیس و درباریان وی با شخصیت و موقعیت ممتاز سلیمان ( ع )

إنّی أُلقی إلیّ کت_ب کریم . إنّه من سلیم_ن

جمله <إنّه من سلیمان> ظاهراً تعلیل برای <کتاب کریم> است; یعنی، این که می گویم <مکتوبی گران مایه> این بدان سبب است که آن را شخصیتی چون سلیمان برای ما فرستاده است.

4 - آغاز نامه سلیمان با نام و یاد خدا ، سبب شکوه و عظمت آن نزد بلقیس

إنّی أُلقی إلیّ کت_ب کریم . .. و إنّه بسم اللّه الرحم_ن الرحیم

جمله <و إنّه بسم اللّه. ..> تعلیل دیگری برای بیان گرانمایه بودن مکتوب سلیمان است; یعنی، نامه ای که برای من آورده شده، از دو جهت کریم و گران سنگ است: یکی این که از شخصیتی مانند سلیمان است و دیگر آن که با نام خدای رحمان و رحیم آغاز شده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 31 - 1،2،4

1 - راه ندادن اندیشه سرکشی به خود و آمدن و تسلیم شدن ، فرمان سلیمان ( ع ) به ملکه سبا و درباریان وی

ألاّ تعلوا علیّ و أتونی مسلمین

<علو> (مصدر <تعلوا>) به معنای استکبار و برتری جویی است. <اتیان> (مصدر <ائتونی>) نیز به معنای حاضر شدن و <اسلام> (مصدر <مسلمین>) معادل <تسلیم> و <انقیاد> است. آیه یاد شده حاوی سه فرمان است: الف) بر من برتری نجویید. ب) نزد من بیایید. ج) تسلیم دستورات من باشید.

2 - برخورد سلیمان ( ع ) با ملکه و درباریان سبا ، قاطع ، آمرانه و از موضع قدرت بود .

ألاّ تعلوا علیّ و أتونی مسلمین

4 - سلیمان ( ع ) ، درصدد از میان بردن حاکمیت کفر و شرک از سرزمین سبا

بسم اللّه الرحم_ن الرحیم . ألاّ تعلوا علیّ و أتونی مسلمین

تسلیم سلیمان شدن، در حقیقت دست برداشتن از شرک و پذیرش منطق توحیدی او است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 32 - 1،2،5

ص: 299

1 - نظرخواهی بلقیس از درباریان خود ، درباره چگونگی پاسخ به سلیمان ( ع )

قالت یأیّها الملؤا أفتونی فی أمری

<إفتاء> (مصدر <أفتونی>) به معنای اظهار نظر است. <أفتونی فی أمری>; یعنی، نظرتان را در این که باید چه کار انجام دهم، بیان کنید.

2 - برخورد جدی ملکه سبا با نامه سلیمان و عدم تردید وی در صحت آن

قالت یأیّها الملؤا أفتونی فی أمری

در عبارات بلقیس، کلامی که حاکی از تردید باشد مشاهده نمی شود; بلکه اقدام وی به مشاوره درباره محتوای نامه، نشانگر اطمینان او است.

5 - احساس خطر جدی ملکه سبا از نامه سلیمان و تلاش وی برای تحکیم روابط در درون دربار

أفتونی فی أمری ما کنت قاطعه أمرًا حتّی تشهدون

در صورتی که کار مشاوره برای بلقیس امری معمولی بود، وی نیازی نداشته تا در خصوص این موضوع، بر شیوه مشاوره خود تأکید کند. احتمال می رود این تأکید از آن جهت باشد که موضوع را بسیار جدی و خطرناک تلقی کرده و با این سخنان سعی داشته تا دل درباریان را به دست آورد و آنان را با خود همراه سازد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 35 - 1،2،4،5

1 - تدبیر ملکه سبا در فرستادن هدیه ای بزرگ برای سلیمان ( ع )

و إنّی مرسله إلیهم بهدیّه

بزرگی هدیه از نکره آمدن آن استفاده می شود.

2 - هدف بلقیس از ارسال هدیه برای سلیمان ( ع ) ، آزمون وی و مشاهده بازتاب آن بود .

و إنّی مرسله إلیهم بهدیّه فناظره بِمَ یرجع المرسلون

4 - همراهی هیأتی از فرستادگان بلقیس با هدیه او به سوی سلیمان ( ع )

فناظره بِمَ یرجع المرسلون

تعبیر <مرسلون> با صیغه جمع، نشان دهنده رفتن هیأتی از نمایندگان همراه هدیه او به سوی سلیمان(ع) است.

5 - هیأت نمایندگان سبا ، مأمور گزارش کردن نقطه نظر های جدید سلیمان ( ع ) به دربار

فناظره بِمَ یرجع المرسلون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 36 - 1،3،4،5،6،7

1 - حضور سفیر ملکه سبا همراه با هدایا در نزد سلیمان ( ع )

فلمّا جاء سلیم_ن

از تعبیر <جاء> به صورت مفرد، استفاده می شود که تنها یکی از نمایندگان بلقیس (با این که آنان متعدد بودند) برای تقدیم هدایا به دربار سلیمان(ع) باریافت. گفتنی است که جمله <ارجع إلیهم> _ که خطاب به یک فرد است _ مطلب فوق را تأیید می کند. بنابراین احتمال این که مراد از ضمیر <جاء> مال باشد _ چنان که برخی از مفسران گفته اند _ تضعیف می شود.

3 - ناخشنودی سلیمان ( ع ) از عکس العمل دربار سبا در قبال نامه وی

ص: 300

قال أتمدّونن بمال

4 - بی اعتنایی سلیمان ( ع ) نسبت به هدایای ملکه سبا و اظهار بی نیازی از آن

قال أتمدّونن بمال

5 - هدیه ملکه سبا ، هدیه ای چشمگیر و پرب ها بود .

قال أتمدّونن بمال

از تعبیر <أتمدّونن بمال> استفاده می شود که هدیه، فی نفسه دارای جاذبه کافی برای هر پادشاه مقتدری بوده است; اما در چشم سلیمان پیامبر(ع) جایی نداشته است.

6 - توبیخ دربار سبا توسط سلیمان ( ع ) ، به خاطر تلقی مادی و نادرست آنان از نامه و دعوت وی

قال أتمدّونن بمال

استفهام در <أتمدّونن> برای توبیخ و سرزنش است.

7 - هدف سلیمان ( ع ) از نوشتن نامه به دربار سبا ، ایفای رسالت الهی و معنوی خود بود ، نه رسیدن به مال و حکومت بزرگ تر .

قال أتمدّونن بمال فما ءاتین اللّه خیر ممّا ءاتیکم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 37 - 1،2،5

1 - رد هدیه ملکه سبا از سوی سلیمان ( ع ) و فرمان وی مبنی بر بازگشت سفیر به سوی بلقیس با پیام جنگ

ارجع إلیهم فلنأتینّهم بجنود

سیاق آیات نشانگر این نکته است که سلیمان(ع) هدیه را نپذیرفت و به آنان برگرداند.

2 - تهدید أکید سلیمان ( ع ) مبنی بر فرستادن سپاهی گران ، پرتوان و بی هماورد به سوی مشرکان سبا

فلنأتینّهم بجنود لاقبل لهم بها

جمله <لا قبل لهم بها> صفت <جنود> است; یعنی، سپاهی چنان عظیم که ایشان را توان رویارویی با آن نباشد.

5 - سلیمان در تلاش مدام ، برای به تسلیم واداشتن دربار سبا ، قبل از وقوع جنگ

فلنأتینّهم بجنود . .. و هم ص_غرون

لحن شدید و تهدیدآمیز سلیمان(ع)، نشانگر آن است که وی تلاش می کرده تا کار به جنگ و خونریزی نینجامد; چه این که اگر او صرفاً مصمم بر جنگ بود، هشدارهای قبلی خلاف منطق جنگ به شمار می آمد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 38 - 1،2،3،4،5،6

1 - سلیمان ( ع ) ، دارای مجلسیانی سرشناس و ممتاز در میان نیرو های تحت امر خویش

قال ی_أیّها الملؤا

واژه <ملأ> به عناصر سرشناس و شخصیت های برجسته و ممتاز گفته می شود.

2 - پرسش سلیمان از قدرت درباریانش برای آوردن تخت بلقیس

قال ی_أیّها الملؤا أیّکم یأتینی بعرشها

3 - عزم ملکه سبا بر تسلیم شدن در برابر سلیمان ( ع ) ، پس از رد هدایای وی

قبل أن یأتونی مسلمین

ص: 301

از سخنان سلیمان و تعبیر <قبل أن یأتونی مسلمین> استفاده می شود که بلقیس مصمم بر تسلیم شده بود و سلیمان از قبل آن را می دانست.

4 - آگاهی یافتن سلیمان ( ع ) از تصمیم بلقیس مبنی بر تسلیم شدنش در برابر وی

قال ی_أیّها الملؤا . .. قبل أن یأتونی مسلمین

5 - سلیمان ( ع ) ، مصمم بر نمایاندن قدرت فوق العاده خود به ملکه سبا ، با احضار تخت او

قال ی_أیّها الملؤا أیّکم یأتینی بعرشها قبل أن یأتونی

6 - وجود افرادی برخوردار از قدرت فوق طبیعی در میان درباریان سلیمان ( ع )

أیّکم یأتینی بعرشها قبل أن یأتونی مسلمین

پرسش سلیمان حاکی از اطلاع او نسبت به وجود چنین افرادی در میان درباریانش می باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 39 - 1،4

1 - اعلام آمادگی عفریتی از جنیان ، برای حاضر ساختن تخت بلقیس ، پیش از برخاستن سلیمان از مسند خویش

قال عفریت من الجنّ أنا ءاتیک به قبل أن تقوم من مقامک

<مقام> اسم مکان از <قام بالأمر> است; یعنی، <قبل أن تقوم من مجلسک الذی تجلس فیه لأمر الحکومه>. گفته شده که سلیمان هر روز صبح تا ظهر برای انجام کارها و اداره امور مملکت بر مسند می نشست.

4 - تأکید عفریت بر قدرت و امانت خود در آوردن تخت بلقیس

و إنّی علیه لقویّ أمین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 40 - 1،8،9،10،13

1 - اعلام آمادگی فردی از درباریان سلیمان برای آوردن تخت بلقیس در کمتر از یک طرفه العین

قال الذی . .. أنا ءاتیک به قبل أن یرتدّ إلیک طرفک

8 - اقدام آصف بن برخیا به حاضر ساختن تخت بلقیس در برابر سلیمان ( ع )

فلمّا رءاه مستقرًّا عنده

از تعبیر <فلمّا رآه. ..> استفاده می شود که سلیمان(ع) به آصف بن برخیا اجازه اعمال قدرت داد و او تخت را همان گونه که ادعا کرده بود، حاضر ساخت.

9 - سپاس سلیمان ( ع ) به درگاه خدا ، پس از مشاهده تخت بلقیس در برابر خود

فلمّا رءاه مستقرًّا عنده قال ه_ذا من فضل ربّی

کلمه <ه_ذا> می تواند اشاره به حضور تخت داشته باشد. بر این مبنا عبارت <ه_ذا من فضل ربّی>; یعنی، این حضور تخت در کمتر از طرفه العین در نزد من، فضلی از جانب پروردگار است. هم چنین می تواند اشاره به قدرتی باشد که توانست آن را در کمتر از طرفه العینی حاضر سازد. برداشت یاد شده مبتنی بر احتمال اول است.

10 - وجود قدرت های فوق العاده در دربار سلیمان ، فضلی از جانب پروردگار برای او

فلمّا رءاه. .. قال ه_ذا من فضل ربّی

برداشت یاد شده مبتنی بر این است که <ه_ذا> اشاره به توان موجود در دستگاه حکومتی سلیمان باشد; یعنی، وجود چنین

ص: 302

نیرویی در دستگاه من _ که توانست تخت عظیم بلقیس را در کمتر از یک نگاه حاضر سازد _ تفضل پروردگار به من است.

13 - قدرت و توان عفریت دربار سلیمان ، مقهور دانش و علم آصف بن برخیا

قال عفریت من الجنّ . .. قال الذی عنده علم من الکت_ب

در پاسخ پرسش سلیمان(ع)، نخست عفریت بود که قدرت خویش را مطرح ساخت; ولی دانش برتر دانشمند دربار سلیمان مجالی برای اعمال قدرت به وی نداد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 41 - 1،2،3،4

1 - فرمان سلیمان به دگرگون ساختن آرایش تخت بلقیس برای آزمودن هوش وی

قال نکّروا لها عرشها ننظر أتهتدی

2 - اهمیت پی بردن به میزان هوش و فراست ملکه سبا برای سلیمان ( ع )

قال نکّروا لها عرشها ننظر أتهتدی

ظاهراً اقدام سلیمان(ع) به آزمودن بلقیس، دانستن هوش وی بوده است. بنابراین تقدیر <ننظر أتهتدی...> چنین است: <ننظر أتهتدی إلی معرفه عرشها...; بنگریم آیا می تواند به شناختن تختش پی ببرد یا از کسانی است که نمی توانند راه یابند>.

3 - نقش تیزهوشی ملکه سبا ، در نحوه موضع گیری و تصمیم سلیمان ( ع ) در قبال وی

ننظر أتهتدی أم تکون من الذین لایهتدون

اهمیت پی بردن به میزان هوش بلقیس، می تواند از آن جهت باشد که نحوه موضع گیری سلیمان(ع) را در قبال وی مشخص سازد.

4 - استفاده سلیمان ( ع ) از امکانات خود بلقیس ، برای ارائه معجزه به وی و هدایت او

قال نکّروا لها عرشها. .. من الذین لایهتدون

برخی برآنند که <أتهتدی. ..> به تقدیر <أتهتدی إلی الإیمان باللّه و رسوله> می باشد. برداشت یاد شده بر پایه این احتمال است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 42 - 1،2،3،4،5

1 - ورود ملکه سبا به بارگاه سلیمان

فلمّا جاءت

2 - آزموده شدن بلقیس در آغاز ورود به دربار سلیمان به وسیله تخت تغییریافته اش

فلمّا جاءت قیل أه_کذا عرشک

ظاهر آیه دلالت بر این دارد که پرسش از بلقیس، در آغاز و قبل از هر چیز دیگر صورت گرفته است.

3 - فراست بلقیس در بازشناسی تخت تغییریافته خویش

قالت کأنّه هو

نحوه پاسخ بلقیس، نشان دهنده فراست او است; زیرا نه تصریح کرد که آن اریکه، تخت او است و نه شباهت زیاد آن را با تخت خویش مخفی داشت.

4 - درک سریع بلقیس نسبت به هدف سلیمان ( ع ) در احضار اعجازگونه تخت وی

قالت کأنّه هو و أُوتینا العلم من قبلها

ص: 303

بلقیس پس از شناخت اریکه خویش، بدون تأمل گفت: آنچه را که سلیمان(ع) با این کار می خواهد به ما بفهماند، ما خود از قبل فهمیده ایم.

5 - اطلاع بلقیس از مقام معنوی و قدرت سلیمان ( ع ) و تسلیم شدنش در برابر او ، قبل از رسیدن به دربار وی

و أُوتینا العلم من قبلها و کنّا مسلمین

ضمیر <من قبلها> به آیه و بینه برمی گردد که از عمل خارق العاده دربار سلیمان به دست می آید.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 43 - 2

2 - تعلق بلقیس به جامعه شرک و کفر ، مانع پیوستن رسمی وی به آیین توحیدی سلیمان ( ع ) با وجود اذعان قلبی

و أُوتینا العلم من قبلها و کنّا مسلمین . و صدّها... إنّها کانت من قوم ک_فرین

برداشت یاد شده بدان احتمال است که آیه مذکور در مقام توضیح این نکته باشد که چرا بلقیس علی رغم علم و اذعان قلبی خود، پیش از این رسماً تسلیم سلیمان(ع) نشده و به یکتاپرستی نگرویده بود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 44 - 1،2،4،5،6،8،9،10،12،13،14

1 - اذن یافتن ملکه سبا برای ورود به صحن و سرای قصر سلیمان

قیل لها ادخلی الصرح

<صرح> به معنای قصر و نیز به معنای صحن و ساحت می آید. در آیه یاد شده به قرینه جمله بعد (حسبته لجّه) معنای دوم (صحن) مراد است; زیرا اطلاق <لجّه> بر قصر درست نمی نماید.

2 - جلوه نمودن صحن بلورین قصر سلیمان به شکل آبگیری ژرف در نظر بلقیس

فلمّا رأته حسبته لجّه

<لجّه> معادل برکه، آبگیر و استخری است که آب زیادی در آن ایستاده باشد. بر این اساس معنای آیه چنین می شود: چون نگاه بلقیس به صحن افتاد، گمان کرد که آبگیری است پر از آب.

4 - بلقیس ، برای عبور از آبگینه های آب نما ، دامن برکشید و ساق های پایش نمایان شد .

فلمّا رأته حسبته لجّه و کشفت عن ساقیها

5 - سلیمان ( ع ) ، ناظر عکس العمل بلقیس ، در مواجهه با آبگینه های آب نما

و کشفت عن ساقیها قال إنّه صرح

مراد از ضمیر فاعل در <قال> سلیمان(ع) می باشد.

6 - اقدام سلیمان ( ع ) به تصحیح خطای دید بلقیس در آب پنداشتن شیشه های مفروش

حسبته لجّه . .. قال إنّه صرح ممرّد من قواریر

8 - صحن شیشه ای آب نما ، یکی دیگر از نشانه های شگفت سلیمان ( ع ) برای بلقیس

قیل لها ادخلی الصرح . .. و کشفت عن ساقیها قال إنّه صرح ممرّد من قواریر

9 - پی بردن و اعتراف بلقیس به گذشته نادرست و کفرآمیز خویش پس از مشاهده یکی دیگر از جلوه های قدرت خارق العاده سلیمان ( ع )

فلمّا رأته . .. قالت ربّ إنّی ظلمت نفسی

ص: 304

مطلب یاد شده از آن جا است که ملکه سبا بی آنکه توضیحی اضافی برای او داده شود صرفاً با مشاهده امور شگفتی چون تخت و صحن شیشه ای، بی تأمل اظهار ایمان کرد.

10 - توجه بلقیس به هدف الهی و توحیدی سلیمان ( ع ) ، از نمایاندن امور شگفت به وی

قیل لها ادخلی الصرح . .. قال إنّه صرح... قالت ربّ إنّی ظلمت نفسی

12 - التجای بلقیس به ربوبیت خدا برای جبران گذشته شرک آلود خویش

قالت ربّ إنّی ظلمت نفسی

13 - راه یافتن بلقیس به توحید و تسلیم در برابر خدای یگانه با راهنمایی و مدد سلیمان ( ع )

و أسلمت مع سلیم_ن للّه ربّ الع_لمین

تصریح بلقیس به <مع سلیمان> از یک سو به توحید خالص و بی شائبه همانند توحید سلیمان اشاره دارد و از سوی دیگر افاده می کند که سلیمان(ع) در راهیابی او به حق نقش داشته است.

14 - توحید ناب و بی شائبه سلیمان ( ع ) و تسلیم بودن او در برابر خدای یگانه ، مورد اذعان و اعتراف بلقیس

و أسلمت مع سلیم_ن للّه ربّ الع_لمین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - سبأ - 34 - 12 - 4،5،13،14

4 - بادِ تحت امر سلیمان ( ع ) ، مسیر دو ماهه رفت و برگشت را در یک روز طی می کرد .

و لسلیم_ن الریح غدوها شهر و رواحها شهر

<غدوّ> در لغت به رفتن در طرف صبح آمده (المنجد) و <رواح> استعاره برای رفتن از ظهر به بعد است (مفردات راغب).

5 - دیگ های بزرگی برای ذوب مس جهت ساختن ابزار مسی ، در اختیار سلیمان ( ع ) قرار داشت .

و أسلنا له عین القطر

<عین> در آیه به معنای حقیقی آن (چشمه) نیست; بلکه معنای کنایی آن مورد نظر است; یعنی، ظرف های بزرگی که مذاب مس داخل آنها بوده و از آن تعبیر به <عین> شده است.

13 - تهدید شدن جنیانِ در خدمت سلیمان ( ع ) به عذاب با آتش از سوی خداوند ، در صورت سرپیچی از فرمان آن حضرت

و من الجنّ من یعمل بین یدیه . .. و من یزغ منهم عن أمرنا نذقه من عذاب السعیر

14 - در خدمت سلیمان ( ع ) بودن گروهی از جنّیان ، براساس تکلیف الهی بود .

و من الجنّ من یعمل بین یدیه . .. و من یزغ منهم عن أمرنا نذقه

از تهدید به عذاب جنّیان در خدمت سلیمان(ع)، استفاده می شود که آنان موظف به انجام چنین کاری بوده اند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - سبأ - 34 - 13 - 1،2،3،4،7،8

1 - جنّیان در خدمت سلیمان ( ع ) ، هر چه او می خواست انجام می دادند .

و من الجنّ من یعمل بین یدیه . .. یعملون له ما یشاء

2 - جنّیان برای سلیمان ( ع ) ، طبق خواست او قصرهایی می ساختند .

یعملون له ما یشاء من مح_ریب

<محاریب> جمع <محراب> (از ریشه <حرب>) است و آن به جایی گفته می شود که محل جنگ با دشمن است. این واژه، به

ص: 305

قصرهایی اطلاق می شده که بر بالای آنها، جایگاه مخصوصی برای دفاع ساخته می شده است.

3 - جنّیان برای سلیمان ( ع ) طبق خواست او محل هایی برای عبادت بنا می کردند .

یعملون له ما یشاء من محاریب

<محراب> (جمع <محاریب>) به معنای مسجد آمده است (مفردات راغب).

4 - جنّیان ، به فرمان سلیمان ( ع ) ، مجسمه و تمثال می ساختند .

یعملون له ما یشاء من . .. تم_ثیل

7 - جنّیان ، طبق خواست سلیمان ( ع ) ، برای او کاسه های بزرگی به اندازه حوض می ساختند .

یعملون له ما یشاء من . .. و جفان کالجواب

<جفان> جمع <جفنه> است و آن به معنای ظرف غذا می باشد. <جواب> جمع <جابیه> و به معنای جمع کننده و دربردارنده است (مفردات راغب). گفتنی است که <جواب> به معنای حوض هم آمده است (لسان العرب).

8 - ساخته شدن دیگ های بزرگ ثابت و غیرمنقول ، به وسیله جنّیان برای سلیمان ( ع )

یعملون له ما یشاء من . .. و قدور راسی_ت

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - سبأ - 34 - 14 - 1،3،4،5،6،7،10،12،13

1 - مرگ سلیمان ( ع ) ، آن گاه بر جنیان خدمت گزار وی آشکار شد که موریانه ها عصای او را خوردند و آن حضرت بر زمین افتاد .

فلمّا قضینا علیه الموت ما دلّهم علی موته إلاّ دابّه الأرض تأکل منسأته فلمّا خرّ

<منسأه> به معنای عصا است (مفردات راغب) و <دابّه الأرض> از باب اضافه شیء به فعلش می باشد. <أرض> نیز در این آیه _ از باب <علم یعلم> _ به معنای خوردن است و یا <ارضه> به معنای کرمی است که از زمین وارد چوب و تخته می شود (مفردات راغب).

3 - سلیمان ( ع ) مدتی پس از مرگش ، هم چنان بر عصای خود تکیه داشت و کسی از آن با خبر نبود .

فلمّا قضینا علیه الموت ما دلّهم علی موته إلاّ دابّه الأرض . .. لو کانوا یعلمون ا

4 - گروهی از جنیان ، همواره در خدمت و پیشگاه سلیمان ( ع ) بودند .

فی العذاب المهین

5 - خدمت جنیان در دستگاه سلیمان ( ع ) ، همراه با سختی ، رنج و خفت بود .

فلمّا خرّ تبیّنت الجنّ أن لو کانوا یعلمون الغیب ما لبثوا فی العذاب المهین

6 - جنیان خدمت گزار در دستگاه سلیمان ( ع ) ، از علم غیب برخوردار نبودند .

فلمّا خرّ تبیّنت الجنّ أن لو کانوا یعلمون الغیب ما لبثوا فی العذاب المهین

7 - خدمت در دستگاه سلیمان ( ع ) ، برای جنیان خوشایند نبود .

فلمّا خرّ تبیّنت الجنّ أن لو کانوا یعلمون الغیب ما لبثوا فی العذاب المهین

10 - جنیان خدمت گزار در دستگاه سلیمان ( ع ) ، از معرفتی به نام علم غیب آگاهی داشتند .

تبیّنت الجنّ أن لو کانوا یعلمون الغیب

12 - سلیمان ( ع ) ، عصایی داشت که بر آن تکیه می کرد و پس از مرگش نیز مدتی بر آن تکیه داشت .

فلمّا قضینا علیه الموت ما دلّهم علی موته إلاّ دابّه الأرض تأکل منسأته فلمّا خرّ

ص: 306

13 - < عن أبی عبداللّه ( ع ) قال : . . .ولّی سلیمان مدبراً إلی محرابه فقام فیه متّکئاً علی عصاه فقبض روحه من ساعته ، قال فجعلت الجن و الإنس یخدمونه و یسعون فی أمره بما کانوا و هم یظنّون أنّه حیّ . . . حتّی دبّت الأرضه من عصاه فأکلت منسأته فانکسرت و خرّ سلیمان إلی الأرض أفلاتسمع لقوله عزّوجلّ : فلمّا خرّ تبیّنت الجنّ أن لو کانوا یعلمون الغیب ما لبثوا فی العذاب المهین ;

از امام صادق(ع) روایت شده: . ..سلیمان(ع) به محل عبادت خود روی آورد و در آن جا تکیه زنان بر عصای خود ایستاد. در همان لحظه قبض روح شد و جن و انس همان گونه که موظف بودند، او را خدمت می کردند و در امور او می کوشیدند و گمان می کردند زنده است ... تا این که موریانه عصای او را خورد. آن عصا شکست و سلیمان(ع) بر زمین افتاد آیا نمی شنوی قول خدای عزّوجلّ را (فلمّا خرّ تبیّت الجنّ...)>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 31 - 1

1 - سان دیدن سلیمان ( ع ) ، از اسب های اصیل ، نفیس و تیزتک

إذ عرض علیه بالعشیّ الص_فن_ت الجیاد

<عشیّ> به معنای آخر روز و عصر است و <صافنات> (جمع <صافنه>) به اسب هایی گفته می شود که بر روی سه دست و پا ایستاده و دست راست خود را کمی بلند می کنند و تنها نوک جلوی سم را بر زمین می گذارند (این حالت مخصوص اسب های نجیب و اصیل است). <جیاد> نیز به دو معنا آمده است: 1_ جمع <جیّد> _ در مقابل <ردیّ> _ و به معنای نفیس است. 2_ جمع <جواد> است که وقتی در توصیف اسب به کار رود به معنای سریع خواهد بود. گفتنی است که در آیه شریفه، هر یک از دو معنا می تواند مراد باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 32 - 1،2،3،5،10

1 - سان دیدن سلیمان ( ع ) ، از اسب ها تا غروب آفتاب به طول انجامید .

فقال إنّی أحببت حبّ الخیر . .. حتّی توارت بالحجاب

مقصود از <خیر> در آیه شریفه اسب ها است و <تواری> (مصدر <تورات>) به معنای اختفا و پنهان شدن است. گفتنی است فاعل <تورات> در برداشت بالا _ به قرینه <العشیّ> _ خورشید دانسته شده است; یعنی، تا وقتی که خورشید در حجاب افق پنهان شد.

2 - سان دیدن سلیمان ( ع ) از اسب ها ، آن چنان برای آن حضرت جذاب بود که تا پنهان و دور شدن کامل آنها از دیدگان وی ، ادامه داشت .

فقال إنّی أحببت حبّ الخیر . .. حتّی توارت بالحجاب

برداشت یاد شده مبتنی بر این دیدگاه است که ضمیر فاعلی <تورات> به <صافنات> بازگردد. بنابراین <حتّی توارت بالحجاب>; یعنی، تا وقتی که اسب ها از نظرش غایب و در حجاب دوری پنهان شدند.

3 - سان دیدن طولانی سلیمان ( ع ) از اسب ها ، به خاطر خدا و یاد او بود .

فقال إنّی أحببت حبّ الخیر عن ذکر ربّی

برداشت یاد شده مبتنی بر این دیدگاه است که <عن> در <عن ذکر ربّی> برای تعلیل باشد; یعنی، دوستی من نسبت به اسب ها، به خاطر خدا و ناشی از فرمان او است; نه برخاسته از هوا و هوس و تفریح کردن من.

ص: 307

5 - سان دیدن سلیمان ( ع ) از اسب ها و علاقه شدید او به آنها ، موجب غفلت او از یاد خدا گشت .

إنّی أحببت حبّ الخیر عن ذکر ربّی حتّی توارت بالحجاب

برداشت یاد شده مبتنی بر این دیدگاه است که <عن> در <عن ذکر ربّی> به معنای <علی> و <أحببت> به معنای <آثرت> (ترجیح دادم) باشد; یعنی، من آن چنان به دوستی با اسب ها سرگرم شدم که آن را بر یاد خدا ترجیح دادم و از او غافل ماندم; تا آن که آفتاب غروب کرد و یا این که اسب ها از نظرم پنهان شدند.

10 - اظهار پشیمانی کردن سلیمان ( ع ) و مورد سرزنش قرار دادن خود به خاطر غفلت کردن از یاد خدا ، در اثر سان دیدن طولانی از اسب ها

فقال إنّی أحببت حبّ الخیر عن ذکر ربّی حتّی توارت بالحجاب

در صورتی که معنای آیه شریفه، این باشد که سلیمان(ع) به خاطر علاقه به اسب ها از یاد خدا غفلت ورزید; قهراً سخن آن حضرت (فقال إنّی. ..) نوعی سرزنش خود و اظهار پشیمانی محسوب می شود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 33 - 1،2،3

1 - دستور سلیمان ( ع ) مبنی بر بازگرداندن اسباب ها به نزد او ، پس از بازدید نخست و ناپدید شدن آنها از نظر ایشان

حتّی توارت بالحجاب . ردّوها علیّ

ضمیر مؤنث <ردّوها> _ به قرینه جمله بعدی (فطفق مسحاً. ..) _ به <صافنات> (اسب ها) بازمی گردد.

2 - سلیمان ( ع ) پس از بازگردانده شدن اسب ها ، آنها را نوازش کرد و به سودن پا ها و گردن آنها پرداخت .

فطفق مسحًا بالسوق و الأعناق

3 - شدت علاقه سلیمان ( ع ) به اسب های نجیب و تیزرو و سان دیدن از آنها

فطفق مسحًا بالسوق و الأعناق

درخواست بازگرداندن اسب ها، برای بازدید مجدد و نوازش آنها (با سودن پاها و گردن آنها)، بیانگر مطلب یاد شده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 34 - 2،5،6،7

2 - افکندن جسم بی جان انسانی بر تخت سلیمان ، وسیله آزمایش ایشان از سوی خداوند بود .

و لقد فتّنا سلیم_ن و ألقینا علی کرسیّه جسدًا

<جسد> به جسم بی جان انسان گفته می شود و <کرسیّ> به معنای تخت و سریر است.

5 - توبه و انابه سلیمان ( ع ) به درگاه خدا پس از آزمایش الهی

و لقد فتّنا سلیم_ن . .. ثمّ أناب

6 - افکنده شدن جسدی بی جان بر تخت سلیمان ( ع ) ، زمینه توجه ایشان به خدا و توبه و انابه به درگاه الهی شد .

و ألقینا علی کرسیّه جسدًا ثمّ أناب

از ارتباط میان افکنده شدن جسد بر تخت سلیمان و توبه و انابه او پس از آن، می توان برداشت یاد شده را به دست آورد.

7 - جسم بی جان افکنده شده بر تخت سلیمان ، پس از مدتی زنده شد و جان گرفت .

و ألقینا علی کرسیّه جسدًا ثمّ أناب

برداشت یاد شده مبتنی بر این دیدگاه است که <أناب> در معنای اصلی خود (<رجع>; یعنی، رجوع کرد و بازگشت) باشد. بر این

ص: 308

اساس مقصود از رجوع و بازگشت در آیه شریفه، می تواند رجوع جسد بی روح به حالت قبلی و بازگشت جان به این جسد باشد که بدین وسیله سلیمان(ع) مورد آزمایش الهی قرار گرفت.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 36 - 1،3،4

1 - دعای سلیمان ( ع ) برای دستیابی به پادشاهی بی نظیر ، مورد استجابت خدا قرار گرفت .

و هب لی ملکًا . .. فسخّرنا له الریح

از فای تفریع <فسخّرنا. ..> استفاده می شود که خداوند، دعای سلیمان(ع) را مستجاب کرد و برای تقویت ملک او نیروی باد را در اختیارش گذاشت.

3 - جریان ملایم باد تحت فرمان سلیمان بود و به هر سوی که او می خواست روان می گشت .

فسخّرنا له الریح تجری بأمره رخاءً حیث أصاب

<رخاء> به معنای آرامی و ملایمت است و ضمیر فاعل در <أصاب> به سلیمان بازمی گردد. <اصابه> (مصدر <أصاب>) معادل قصد و اراده است; یعنی، هر جا سلیمان اراده کند.

4 - مسخر بودن باد برای سلیمان ( ع ) از خصوصیات حکومت ممتاز آن حضرت بود .

هب لی ملکًا . .. فسخّرنا له الریح تجری بأمره رخاءً حیث أصاب

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 37 - 1،2،4،5

1 - شیاطین جنی ، تحت تسخیر و فرمان سلیمان ( ع ) از جانب خداوند

فسخّرنا له . .. و الشی_طین

<شیاطین> (جمع <شیطان>) مجازاً درباره اشخاصی که دارای مهارت و زبردستی بالایی باشند، به کار می رود. تعبیر <کلّ بنّاء و غوّاص> می تواند مؤید همین معنا باشد. گفتنی است که با توجه به آیه 17 سوره <نمل> (و حشر لسلیمان جنوده من الجنّ...)، مقصود از <شیاطین> موجوداتی از جنس <جن> می باشد.

2 - شیاطین جنی ، به فرمان سلیمان ( ع ) به ساختمان سازی و غواصی می پرداختند .

و الشی_طین کلّ بنّاء و غوّاص

4 - تسخیر شیاطین جنی و به کارگیری آنها ، از خصوصیات حکومت ممتاز سلیمان ( ع )

هب لی ملکًا . .. فسخّرنا له ... الشی_طین کلّ بنّاء و غوّاص

5 - شیاطین جنی ، در خدمت آبادانی قلمرو حکومت سلیمان ( ع ) بودند .

و الشی_طین کلّ بنّاء و غوّاص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 38 - 1،2

1 - اسارت و در بند بودن گروهی از شیاطین جنی در حکومت سلیمان

و ءاخرین مقرّنین فی الأصفاد

<مقرّنین> اسم مفعول از <قَرَنَه> (آن را قرین و نزدیک دیگری ساخت) و به معنای گروه به هم بسته شده است. <صَفَدَ> (مفرد

ص: 309

<أصفاد>) نیز به معنای قید و بند است.

2 - اسارت و در بند بودن گروهی از شیاطینِ فسادانگیز و اخلال گر جنی ، جلوه ای از اقتدار حکومت ممتاز سلیمان ( ع )

و ءاخرین مقرّنین فی الأصفاد

اسارت و در بند بودن گروهی از شیاطین در حکومت سلیمان(ع) _ در مقابل گروه دیگری که به خدمت گزاری مشغول بودند _ می تواند گویای این حقیقت باشد که این دسته اگر آزاد گذاشته می شدند، در حکومت سلیمان(ع) اخلال و فساد ایجاد می کردند.

251- قصه شعیب(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 85 - 3،4،14،19،24

3 _ وجود رابطه خویشاوندی و نَسبی میان شعیب و مردم مدین

و إلی مدین أخاهم شعیباً

از اینکه شعیب برادر مردم مدین خوانده شده، یا اشاره به خویشی وی با مردم مدین دارد و یا حکایت از آن دارد که او حتی پیش از نبوتش، انسانی دلسوز برای قوم خویش بوده است. برداشت فوق ناظر به احتمال اول است.

4 _ شعیب ، پیامبری دلسوز و با محبت نسبت به مردم مدین

و إلی مدین أخاهم شعیباً

14 _ شعیب با ارائه بینه ای روشنگر ، قوم خویش را به توحید و ترک شرک دعوت کرد .

اعبدوا اللّه ما لکم من إله غیره قد جاءتکم بینه من ربکم

19 _ شعیب ( ع ) از مردم خویش خواست تا در فروش اجناس پیمانه ها را پر کنند و از وزنه های ترازو نکاهند .

فأوفوا الکیل و المیزان

کلمه <کَیل> مصدر است و در آیه مورد بحث به معنای چیزی است که به وسیله آن کیل می کنند ; یعنی پیمانه. <ایفاء> (مصدر اوفوا) به معنای اتمام می باشد و <اتمام کیل> به این است که گنجایش پیمانه مورد استفاده کمتر از حد متعارف نباشد و تا حد معمول آن پر شود. و ایفای میزان به این است که مقدار وزنه های مورد استفاده کمتر از حد معمول نباشد و جنس پرداخت شده کمتر از مقدار وزنه ها نباشد.

24 _ شعیب ( ع ) ، مردم خویش را از فسادگری در زمین نهی کرد .

و لاتفسدوا فی الأرض

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 86 - 3،7،12،13

3 _ شعیب از مردم خویش خواست تا دست از تهدید اهل ایمان بردارند و آنان را از پیمودن راه خدا بازندارند .

و لا تقعدوا بکل صرط توعدون و تصدون عن سبیل اللّه من ءامن به

7 _ شعیب برای گرایش دادن مردم مدین به راه خدا ، عنایت خداوند در زیاد کردن جمعیت اندک آنان را یادآور شد .

و اذکروا إذ کنتم قلیلا فکثرکم

12 _ شعیب ، مردم خویش را به مطالعه و بررسی فرجام شوم فسادگران تاریخ فراخواند .

ص: 310

و أنظروا کیف کان عقبه المفسدین

13 _ شعیب ، کافران قوم خویش را به گرفتار آمدن به فرجامی همانند سرنوشت فسادگران پیشین تهدید کرد .

و أنظروا کیف کان عقبه المفسدین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 87 - 1،2،8،9،10

1 _ گروهی از مردم مدین به رسالت شعیب ( ع ) ایمان آوردند و گروهی دیگر از پذیرش آن سر باز زدند .

و إن کان طائفه منکم ءامنوا بالذی أرسلت به و طائفه لم یؤمنوا فاصبروا

<إن کان طائفه . .. > به دلیل آیه قبل از مواردی است که در آن <إن> شرطیه در مورد تحقق شرط به کار رفته است ; مانند <ان کنت ابنی فلا تفعل کذا>. بنابراین <إن کان طائفه منکم ... فاصبروا> یعنی چنانچه گروهی از شما ایمان آوردید پس صبر پیشه سازید.

2 _ شعیب ( ع ) ، دعوتگر مؤمنان قوم خویش به صبر در برابر کفرپیشگان

إن کان طائفه منکم ءامنوا بالذی أرسلت به . .. فاصبروا

در اینکه مخاطب <فاصبروا> چه کسانی هستند سه احتمال وجود دارد: خصوص مؤمنان، خصوص کافران، هر دو طایفه. برداشت فوق بر اساس احتمال اول است. در این صورت متعلق صبر، آزارها و اذیتهای کافران است. یعنی: فاصبروا علی ما یصیبکم من الکفار. (ای اهل ایمان در برابر آزار کافران صبر کنید و بر دینداری خویش استقامت ورزید.)

8 _ شعیب ( ع ) ، کافران قوم خویش را به داوری خدا و گرفتارسازی آنان به عقوبت های الهی در دنیا تهدید کرد .

و طائفه لم یؤمنوا فاصبروا حتی یحکم اللّه بیننا

با توجه به ذیل آیه 89 (ربنا افتح . .. ) معلوم می شود مقصود شعیب از داوری خداوند، تحقق امری است که نابودی کافران در دنیا و در نتیجه پیروزی اهل ایمان را در پی خواهد داشت. چنانچه مخاطب در <فاصبروا> خصوص کافران باشد، این معنا از وضوح بیشتری برخوردار خواهد بود.

9 _ شعیب ( ع ) ، مؤمنان به رسالت خویش را به داوری خداوند و پیروزی بر کافران نوید داد .

فاصبروا حتی یحکم اللّه بیننا

10 _ شعیب ( ع ) از مؤمنان و کافران قوم خویش خواست با وانهادن داوری به خداوند از تعرض به یکدیگر پرهیز کنند .

إن کان طائفه منکم ءامنوا . .. و طائفه لم یؤمنوا ... فاصبروا حتی یحکم اللّه بیننا

برداشت فوق بر این اساس است که خطاب در <فاصبروا> علاوه بر مؤمنان متوجه کافران نیز باشد. در این صورت مراد از صبر در <فاصبروا> عدم تعرض به یکدیگر است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 88 - 1،2،3،8،9،13

1 _ گروهی از اشراف قوم شعیب ( ع ) از سر تکبر و خودبرتربینی به وی و رسالتهایش کافر شدند .

قال الملأ الذین استکبروا من قومه

برداشت فوق بر این اساس است که <الذین استکبروا> قیدی احترازی باشد. بر این مبنا اشراف به دو طایفه مستکبران و غیر مستکبران تقسیم می شوند. قابل ذکر است که مراد از استکبار، کفرورزی است که برای تبیین علت کفر به جای <کفروا>، <استکبروا> استعمال شده است.

ص: 311

2 _ اشراف کفرپیشه مدین ، شعیب و مؤمنان به رسالتش را به تبعید دسته جمعی تهدید کردند .

لنجرجنک یشعیب و الذین ءامنوا معک من قریتنا

<معک> می تواند متعلق به <لنخرجنک> باشد. بر این مبنا <لنخرجنک> حاکی از تبعید دسته جمعی است.

3 _ اشراف کفرپیشه قوم مدین ، سردمداران مبارزه با شعیب و رسالت های وی

قال الملأ الذین استکبروا من قومه لنخرجنک

8 _ اشراف کفرپیشه مدین بازگشت به آیین ملی آن سامان را شرط رهایی شعیب و همگامانش از خطر تبعید اعلان کردند .

لنخرجنک . .. او لتعودن فی ملتنا

9 _ اشراف کفرپیشه مدین در تلاشی پیگیر برای تحمیل آیین خویش بر شعیب و مؤمنان به وی

او لتعودن فی ملتنا

جمله <او لتعودن> می رساند که هدف از تصمیم قوم مدین بر تبعید شعیب و همگامانش بازگرداندن آنان به آیین شرک است. بنابراین همه تهدیدات به سبب تحمیل این عقیده باطل بوده است.

13 _ شعیب ( ع ) با اظهار تنفر خود و پیروانش از آیین مردم مدین ، انتظار پذیرش آن آیین را انتظاری شگفت و بی جا دانست .

قال أو لو کنا کرهین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 89 - 1،3،4،6،11،12،20،25

1 _ شعیب ( ع ) در پاسخ اشراف کفرپیشه مدین ، گرایش به آیین شرک را افترا بر خداوند دانست .

قد افترینا علی اللّه کذبا إن عدنا فی ملتکم

3 _ شعیب ( ع ) و همگامان مؤمنش ، بیزار از گرایش به آیین شرک و افترا بستن بر خدا

قال أو لو کنا کرهین. قد افترینا علی اللّه کذبا إن عدنا فی ملتکم

4 _ خداوند نجاتبخش شعیب ( ع ) و همگامانش از گرایش به شرک

بعد إذ نجنا اللّه منها

6 _ شعیب ( ع ) در آخرین پاسخ خویش به خواسته کافران مدین ، بازگشت خود و همگامانش را به آیین شرک امری ناممکن دانست .

و ما یکون لنا أن نعود فیها إلا أن یشاء اللّه ربنا

جمله <ما یکون لنا . .. > که حکایت از عدم امکان بازگشت به آیین شرک دارد، هم می تواند به معنای عدم امکان تکوینی باشد و هم می تواند مراد از آن عدم امکان تشریعی (ناشایست بودن و جایز نبودن) باشد. برداشت فوق براساس احتمال اول است. گفتنی است که بر مبنای اول، مشیت الهی (إلا أن یشاء اللّه) مشیت تکوینی است و بر اساس احتمال دوم، مشیت الهی، مشیت تشریعی است.

11 _ شعیب ( ع ) اظهار کفر و شرک را امری نامشروع و ناروا برای خویش و همگامانش دانست .

و ما یکون لنا أن نعود فیها إلا أن یشاء اللّه ربنا

برداشت فوق بر این اساس است که مراد از عدم امکان که از جمله <ما یکون لنا . .. > به دست می آید، عدم امکان تشریعی باشد.

12 _ شعیب ( ع ) و مؤمنان به رسالتش ، انسانهایی تسلیم در برابر مشیت های خداوند

و ما یکون لنا أن نعود فیها إلا أن یشاء اللّه ربنا

20 _ شعیب ( ع ) و همگامان مؤمنش ، انسانهایی متکی به خدا و بهره مند از روحیه توکل

ص: 312

علی اللّه توکلنا

25 _ شعیب ( ع ) پس از یأس از ایمان مردم کفرپیشه با دعا به درگاه خداوند از وی خواست تا بین او و کفرپیشگان قضاوت کند .

ربنا افتح بیننا و بین قومنا بالحق و أنت خیر الفتحین

از معانی کلمه <فتح> داوری کردن و قضاوت نمودن است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 90 - 1،5

1 _ اشراف کفرپیشه مدین در تلاش برای بازداشتن مردم از ایمان به رسالت شعیب و پیروی از فرمان های او

و قال الملأ الذین کفروا من قومه لئن اتبعتم شعیباً إنکم إذاً لخسرون

مراد از متابعت در <اتبعتم> می تواند پیروی از آیین و دستورات شعیب باشد. در این صورت مخاطبان این کلمه (اتبعتم) عموم مردم هستند. همچنین می تواند مراد از آن پیروی از شعیب در خروج از شهر مدین باشد. در این صورت مؤمنانِ به شعیب مخاطبانِ <اتبعتم> خواهند بود. برداشت فوق بر اساس احتمال اول است.

5 _ شعیب ( ع ) پس از اعلان پایداریش بر توحید و رد پیشنهاد اشراف کفرپیشه ( بازگشت به آیین شرک ) ، خروج از دیار مدین را برگزید .

لئن اتبعتم شعیباً

برداشت فوق بر این اساس است که مراد از <اتبعتم شعیباً>، پیروی از شعیب(ع) در خروج از شهر مدین باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 91 - 3،5

3 _ کافران قوم شعیب شب هنگام به عذاب گرفتار شدند و صبحگاهش به هلاکت رسیدند . *

فأصبحوا فی دارهم جثمین

برداشت فوق مبتنی بر این است که <اصبحوا> به معنای <ادخلوا فی الصباح> (داخل در صبح شدند) باشد، نه به معنای <صاروا>. بر این مبنا <فاصبحوا ... > می رساند که هلاکت به هنگام صبح اتفاق افتاد و در نتیجه عذاب لرزش پیش از صبح، یعنی درشب، بر کافران قوم شعیب عارض شده است.

5 _ لرزش شدید و عذاب نازل شده بر قوم شعیب توان حرکت و بیرون آمدن از خانه ها را از ایشان سلب کرد .

فأصبحوا فی دارهم جثمین

<فی دارهم> هم می تواند اشاره به این نکته باشد که نزول عذاب هنگامی بود که همه و یا اکثر آنان در خانه هایشان استراحت می کردند و هم می تواند علاوه بر این، اشاره به این داشته باشد که با احساس لرزش زمین، که طبعاً آدمی از خانه می گریزد، قوم شعیب نیز خواستند از خانه ها بیرون شوند، ولی عذاب مهلت نداد و در همانجا به هلاکت رسیدند. با توجه به اینکه <فی دارهم> متعلق به <جثمین> است، این معنا وضوح بیشتری پیدا می کند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 93 - 1،2،4،6،7،10

1 _ شعیب ( ع ) پس از حتمیت نزول عذاب الهی بر تکذیب کنندگان رسالتش ، از آنان فاصله گرفت و به دیاری دیگر شتافت .

فتولی عنهم

ص: 313

2 _ شعیب ( ع ) با دلسوزی بر کافران مشرف به هلاکت ، از آنان اعراض کرد و شهر مدین را ترک گفت .

فتولی عنهم و قال یقوم

لحن آیه و نیز اضافه کلمه <قوم> به یاء متکلم نشان از تحسّر و دلسوزی شعیب به مردم خویش دارد.

4 _ شعیب ( ع ) هنگام خروجش از میان مردم مدین ، اتمام حجت الهی بر آنان را به ایشان گوشزد کرد .

فتولی عنهم و قال یقوم لقد أبلغتکم رسلت ربی

6 _ شعیب ( ع ) ، پیام الهی را به مردمش ابلاغ کرد و در هدایت و ارشاد آنان بسیار کوشید .

لقد أبلغتکم رسلت ربی و نصحت لکم

لام تأکید در <لقد> که خبر از قسم مقدر دارد، و نیز کلمه <قد> که گویای تأکید است، می رساند که شعیب در ابلاغ رسالت الهی کوتاهی نکرد و در این راه بسیار تلاش کرد.

7 _ شعیب ( ع ) ، پیامبری دلسوز و خیرخواه مردم

و نصحت لکم

10 _ شعیب ( ع ) با توجه به کفرورزی مردم خویش ، دریغ و تأسف بر هلاکت آنان را ناروا خواند .

فکیف ءاسی علی قوم کفرین

لحن جمله <یقوم . .. > حکایت از دریغ و تأسف شعیب دارد و جمله <کیف ءاسی ... > دلالت می کند که تأسف بر هلاکت کفرپیشگان نارواست. گویا شعیب هنگامی که قومش را مشرف به هلاکت یافت بر آنان افسوس خورد و سپس کفرورزی آنان را ملاحظه کرد و آنان را مستحق این هلاکت دانست و لذا نتیجه گرفت که نباید بر هلاکت ایشان افسوس خورد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 87 - 3،9

3_ مردم مدین ، نماز ها و عبادت های شعیب ( ع ) را مورد تمسخر و استهزای خویش قرار می دادند .

أصلوتک تأمرک أن نترک ما یعبد ءاباؤُنا

استفهام در جمله <أصلوتک . ..> به داعی استهزا و تمسخر ایراد شده است.

9_ جوانان و میانسالان مردم مدین ، مخاطبان اصلی شعیب ( ع ) در ابلاغ معارف الهی به آنان

أن نترک ما یعبد ءاباؤُنا

فعل مضارع <یعبد> حاکی است که مقصود از <آباؤنا> تنها نسلهای پیشین مخاطبان نیست; بلکه پدران فعلی آنان که زنده هستند نیز مورد نظر می باشد. بنابراین مخاطبان طبعاً جوانان و میانسالان خواهند بود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 88 - 19

19_ شعیب ( ع ) در شهر مدین به داد و ستد و مبادلات اقتصادی اشتغال داشت . *

أوفوا المکیال و المیزان . .. و ما أُرید أن أُخالفکم إلی ما أنهی_کم عنه

شعیب(ع)، پس از تأکید فراوان بر لزوم رعایت قسط و عدل در مبادلات و پرهیز از کم فروشی و اجحاف در معاملات، می فرماید: من هرگز به آنچه شما را از آن نهی کرده ام روی نخواهم آورد. این سخن آن گاه جایگاهی مناسب دارد که خود نیز به داد و ستد اشتغال داشته باشد.

ص: 314

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 89 - 4

4_ شعیب ( ع ) کفرپیشگان ستیزه جوی قومش را به مبتلا شدن سرنوشتی همانند سرنوشت برخی از جوامع هلاک شده پیشین هشدار داد .

و ی_قوم لایجرمنّکم شقاقی أن یصیبکم مثل ما أصاب قوم نوح أو قوم هود

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 91 - 3،4،7،9،10،11

3_ مردم مدین ، بسیاری از تعالیم شعیب ( ع ) را ، سخنانی سخیف و بی فایده می شمردند و شایسته اعتنا کردن نمی دانستند .

ما نفقه کثیرًا مما تقول

مراد از جمله <ما نفقه . ..> (بسیاری از سخنانت را نمی فهمیم) می تواند معنای حقیقی آن باشد; یعنی، واقعاً توان درک تعالیم تو را نداریم، مسأله توحید برای ما لاینحل است، محدود دانستن مالک در تصرف اموال خویش قابل هضم نیست و ... و می تواند کنایه از نامعقول بودن و نا به جا و بی ثمر بودن باشد; یعنی، پیامهای تو آن قدر سخیف است که شایسته تأمّل کردن و فهمیدن و عمل کردن نیست. برداشت فوق، ناظر به احتمال دوم است.

4_ شعیب ( ع ) در نظر مردم مدین ، به خاطر نداشتن پشتیبان و یاور ، ضعیف و ناتوان بود .

و إنا لنری_ک فینا ضعیفًا

کلمه <فینا> (در میان ما) گویای این است که مردم مدین حضرت شعیب(ع) را در قیاس با مخالفانش ناتوان می شمردند; نه اینکه او را شخصی ضعیف و ناتوان بدانند و لذا در برداشت <به خاطر نداشتن یاور> آورده شد.

7_ شعیب ( ع ) در شهر مدین ، دارای طایفه ای انگشت شمار بود .

لولا رهطک لرجمن_ک

9_ خاندان شعیب ، قبیله ای شایسته احترام در نزد مردم مدین

لولا رهطک لرجمن_ک

<رهط> به گروه و دسته ای گفته می شود که از ده نفر تجاوز نکند و آن گاه که به کلمه ای همانند رجل اضافه شود (رهط الرجل) به معنای قبیله ، قوم و خاندان است.

10_ عزت و احترام قبیله شعیب در نزد مردم مدین ، مانع آنان از کیفر دادن و سنگسار کردن آن حضرت

و لولا رهطک لرجمن_ک

از آن جا که مردم مدین تصریح می کنند که شعیب(ع) در میان آنان ضعیف است، معلوم می شود مقصود آنان از <لولا رهطک> این معنا نیست که آنان توان مقابله با خاندان او را ندارند; بلکه _ به قرینه <ما أنت علینا بعزیز> و <أرهطی أعز. ..> در آیه بعد _ مراد از <لولا رهطک>، <لولا عزه قومک و کرامتهم عندنا ...> است.

11_ مردم مدین ، شعیب ( ع ) را به خاطر مبارزه اش علیه شرکورزی و بی عدالتی ، فاقد کرامت دانسته و شایسته احترام نمی شمردند .

و ما أنت علینا بعزیز

<عزیز> به معنای محترم و بزرگوار و نیز به معنای شکست ناپذیر می باشد. مراد از آن در آیه شریفه معنای اول است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 315

8 - هود - 11 - 92 - 2،3،8،9

2_ شعیب ( ع ) از مردم خویش خواست با در نظر گرفتن عزت و شکوه خداوند ، معارف و احکام الهی را بپذیرند .

أرهطی أعزّ علیکم من الله

با توجه به اینکه جمله <أرهطی أعزّ . ..> پاسخ شعیب(ع) در برابر <لولا رهطک ...> است، می توان گفت: مقصود او این است که اگر به خاطر عزت خاندانم مرا سنگسار نمی کنید، چرا عزت و شکوه خداوند را _ که از هر کسی عزتمندتر است _ در نظر نمی آورید و غیر او را پرستش می کنید و ....

3_ شعیب ( ع ) مردم مدین را به خاطر غفلت از خدا و رعایت نکردن جانب او ، توبیخ و سرزنش کرد .

أرهطی أعزّ علیکم من الله واتخذتموه ورآءکم ظهریًّا

استفهام در جمله <أرهطی . ..> انکار توبیخی است.

8_ شعیب ( ع ) با بیان سیطره خداوند بر رفتار کفرپیشگان مدین ، تهدید های آنان را به هیچ انگاشت .

لولا رهطک لرجمن_ک . .. إن ربی بما تعملون محیط

چنان چه مراد از احاطه خدا بر اعمال، سیطره و حاکمیت او بر اعمال باشد، هدف شعیب(ع) از آوردن <ربّی>، <إن ربی . ..> و نگفتن <إن الله ...> این است که چون اعمال شما در سیطره خداست و او رب و مدبر من است، اجازه نخواهد داد بر من غلبه کنید و اگر غلبه نیز کردید، آن را در راستای تدبیر و تربیت من قرار می دهد; پس در هر حال مرا از تهدیدهای شما باکی نیست.

9_ شعیب ( ع ) مردم مدین را به حسابرسی خداوند و مجازات های او هشدار داد .

إن ربی بما تعملون محیط

چنان چه مقصود از احاطه خداوند بر اعمال بندگان ، آگاهی او بر اعمال باشد ، جمله <إن ربی . ..> کنایه از حسابرسی و کیفردهی می باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 93 - 1،2،4،5،6

1_ شعیب ( ع ) از سر تهدید و هشدار ، از کفرپیشگان لجوج خواست تا همچنان بر مواضع نادرستشان پافشاری کنند .

و ی_قوم اعملوا علی مکانتکم

2_ ناامیدی و یأس شعیب ( ع ) از ایمان آوردن کفرپیشگان مردم مدین

اعملوا علی مکانتکم . .. سوف تعلمون ... وارتقبوا

جمله هایی نظیر <هرچه از دستتان برمی آید کوتاهی نکنید ، بر مواضع ناصوابتان بمانید ، به زودی خواهید دانست و منتظر باشید> سخنانی است که آدمی پس از یأس و ناامیدی ، به زبان می آورد. گفتنی است که: <ارتقاب> (مصدر ارتقبوا) به معنای انتظار کشیدن است.

4_ شعیب ( ع ) ، کفرپیشگان قومش را به عذابی خوارکننده هشدار داد .

سوف تعلمون من یأتیه عذاب یخزیه . .. وارتقبوا

5_ مردم مدین ، شعیب ( ع ) را به دروغ گویی در ادعای نبوت و رسالت متهم می کردند .

سوف تعلمون . .. من هو ک_ذب

6_ شعیب ( ع ) پس از اتمام حجت بر مردم و لجاجت پیشگی آنان ، در انتظار سرنوشت شوم آنان بود .

وارتقبوا إنی معکم رقیب

<رقیب> در آیه شریفه به معنای منتظر است.

ص: 316

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 94 - 4

4_ خداوند ، شعیب ( ع ) و پیروانش را از عذاب نازل شده بر مردم مدین رهایی بخشید .

و لما جاء أمرنا نجینا شعیبًا والذین ءامنوا معه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 176 - 1

1 - تکذیب رسالت شعیب ، از سوی مردم سرزمین < ایکه >

کذّب أصح_ب ل_یکه المرسلین

بسیاری از مفسران برآنند که <ایکه> سرزمینی است مجاور <مدین> که شعیب(ع) بر آنان و اهل مدین مبعوث شد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 177 - 5

5 - اصحاب ایکه مورد سرزنش شعیب ( ع ) به خاطر بی تقوایی و گنه پیشگی

إذ قال لهم شعیب ألاتتّقون

استفهام در جمله <ألاتتّقون> می تواند برای توبیخ و سرزنش باشد. برداشت یاد شده بر پایه این احتمال است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 178 - 2،5

2 - دعوت شعیب ( ع ) از مردم ایکه ، مبنی بر پذیرفتن رسالت وی ، اعتماد کردن به او و جدّی گرفتن هشدارهایش

ألاتتّقون إنّی لکم رسول أمین

واژه <أمین> می تواند از ریشه <أمن> و به معنای <مأمون> (فرد مورد وثوق و اعتماد) باشد. در این صورت آوردن قید <أمین> دعوتی از جانب شعیب(ع) است که مردم به او اعتماد کنند (به سخنانش گوش فرا دهند و هشدارهایش را جدّی بگیرند).

5 - تأکید شعیب ( ع ) بر خیرخواهی خود ، مبنی بر تضمین منافع مردم < ایکه > در پرتو رسالت وی

إنّی لکم رسول أمین

برداشت یاد شده با توجه به قید <لکم> (با لام انتفاع) استفاده می شود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 179 - 1

1 - دعوت مجدد شعیب ( ع ) از مردم ایکه ، برای رعایت تقوای الهی و پرهیز از گناه

إذ قال لهم شعیب ألاتتّقون . .. فاتّقوا اللّه و أطیعون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 180 - 1

ص: 317

1 - تصریح شعیب ( ع ) به نداشتن کمترین چشمداشت مادی از مردم ، در قبال رسالت خویش

و ما أسئلکم علیه من أجر . .. إلاّ علی ربّ الع_لمین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 181 - 2

2 - تمام دادن پیمانه و پرهیز از کم فروشی ، توصیه شعیب ( ع ) به مردم < ایکه >

أوفوا الکیل و لاتکونوا من المخسرین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 185 - 1،2،4

1 - موضع گیری خصمانه مردم اَیکه در برابر نصیحت های شعیب ( ع )

قالوا إنّما أنت من المسحّرین

ضمیر فاعل در <قالوا> به <اصحاب الأیکه> بازمی گردد. <إنّما> از ادوات قصر است; بنابراین جمله <إنّما أنت من المسحّرین> به تقدیر <ما أنت إلاّ من المسحّرین> می باشد. <مسحّر> نیز به کسی گفته می شود که به سختی افسون شده باشد.

2 - متهم شدن شعیب ( ع ) از سوی مردم < اَیکه > به جنون و سحرزدگی

قالوا إنّما أنت من المسحّرین

<مسحّر> (مفرد <مسحّرین>) به کسی گفته می شود که به سختی افسون شده باشد.

4 - برخورداری شعیب ( ع ) از ویژگی های بشری ، دستاویز مردم < اَیکه > در رد رسالت وی

قالواإنّما أنت من المسحّرین

<مسحّر> می تواند مشتق از <سحر> باشد <مسحّر> مرادف <رئه> (شُش)است. بنابراین واژه <مسحّر> به معنای موجود دارای شُش _ که از خصوصیات بشری است _ می باشد. این تعبیر کنایه از همگونی شعیب(ع) با سایر مردم و امتیاز نداشتن وی می باشد. گفتنی است برپایه این احتمال، آیه بعد توضیح همین تعبیر خواهد بود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 186 - 3،4،5

3 - عدم برخورداری شعیب ( ع ) از موقعیت برتر اجتماعی و طبقاتی ، مانع پذیرش رسالت او از سوی مردم اَیکه

و ما أنت إلاّ بشر مثلنا

تعبیر <مثلنا> می تواند به معنای همانندی در بشر بودن نباشد; بلکه مراد، مثل بودن از جهت موقعیت اجتماعی باشد.

4 - شعیب ( ع ) متهم به دروغ گویی در ادعای رسالت ، از سوی مردم اَیکه

و إن نظنّک لمن الک_ذبین

<إنْ> مخفف از ثقیله و<ظَنْ> (مصدر <نظن>) مرادف <ایقان> (یقین داشتن) است; یعنی، <قطعًا تو را از جمله دروغ گویان می دانیم>.

5 - پیام عدالت خواهی و حق جویی شعیب ( ع ) ، مایه انکار رسالت وی از سوی مفسدان سودجوی اَیکه

أوفوا الکیل . .. و لاتعثوا فی الأرض مفسدین ... و إن نظنّک لمن الک_ذبین

ص: 318

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 187 - 1،2،3،4

1 - مردم اَیکه ، خواهان فرو ریختن قطعات آسمانی بر سرشان توسط شعیب ( ع )

فأسقط علینا کسفًا من السماء إن کنت من الص_دقین

<کِسْفه> (مفرد <کِسَف>) مرادف <قطعه> است.

2 - اقدام مردم اَیکه به ناتوان جلوه دادن شعیب ( ع ) ، با هدف وادار ساختن وی به عقب نشینی از مواضع تبلیغی خویش

فأسقط علینا کسفًا من السماء إن کنت من الص_دقین

امر در <أسقط> به اصطلاح تعجیزی است. بنابراین، مردم ایکه اقتراح یاد شده (فرو ریختن قطعات آسمانی) را در شرایطی مطرح کردند که می پنداشتند، انجام آن امری غیر ممکن است و شعیب(ع) از این کار ناتوان بوده و به ناچار دست از تبلیغاتش خواهد کشید.

3 - فرو ریختن قطعات آسمانی ، امری خارج از قلمرو قدرت شعیب ( ع ) در پندار مردم اَیکه

فأسقط علینا کسفًا من السماء إن کنت من الص_دقین

4 - پافشاری مردم اَیکه ، بر کفر و انکار رسالت شعیب ( ع )

فأسقط علینا کسفًا من السماء إن کنت من الص_دقین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 189 - 1

1 - پافشاری مردم < ایکه > ، بر تکذیب شعیب ( ع ) و انکار رسالت او

فکذّبوه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 23 - 16،17،19،20

16 - ارتزاق خانواده شعیب از راه دامداری

و وجد من دونهم امرأتین تذودان . .. قالتا لانسقی حتّی یصدر الرعاء

17 - نبودن مردی توانا در خانوداه شعیب ، علت پرداختن دختران او به کار دامداری

قالتا لانسقی . .. و أبونا شیخ کبیر

19 - شعیب ( ع ) ، پیرمردی سالخورده و ناتوان از رسیدگی به کار دام

قالتا . .. و أبونا شیخ کبیر

20 - تقارن هجرت موسی ( ع ) به مدین با دوران پیری شعیب ( ع )

قالتا . .. و أبونا شیخ کبیر

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 25 - 1،4،7،8،9

1 - بازگشت یکی از دختران شعیب نزد موسی به فرمان پدر

فجاءته إحدیهما . .. قالت إنّ أبی یدعوک

ص: 319

4 - دختر شعیب ، پیامدار دعوت پدرش از موسی ( ع )

قالت إنّ أبی یدعوک

7 - پذیرش دعوت شعیب از سوی موسی ( ع ) و رفتن وی به نزد او

قالت إنّ أبی یدعوک . .. فلمّا جاءه

8 - گفت وگوی موسی ( ع ) با شعیب و بیان سرگذشت خویش برای وی

فلمّا جاءه و قصّ علیه القصص

9 - اقدام شعیب به دلداری موسی ( ع ) رفع نگرانی و ترس از وی و اعلام نجات یافتنش از شر فرعونیان

قال لاتخف نجوت من القوم الظ_لمین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 26 - 1،3،5،9،12

1 - پیشنهاد یکی از دختران شعیب به پدر برای استخدام موسی ( ع )

قالت إحدیهما ی_أبت است_ئجره

3 - ستایش دختر شعیب از موسی ( ع ) نزد پدر

إنّ خیر من است_ئجرت القویّ الأمین

5 - نیاز خانواده شعیب به اجیر کردن مردی جهت نگه داری گوسفندانشان

قالت إحدیهما ی_أبت است_ئجره

با توجه به آیات پیشین، مراد از <استئجره> استیجار برای نگه داری گوسفندان شعیب می باشد.

9 - استقبال شعیب ( ع ) از پیشنهاد دختر خویش برای استخدام موسی ( ع )

إنّ خیر من است_ئجرت القویّ الأمین

سکوت شعیب(ع) در برابر پیشنهاد دختر خویش، نشانگر پذیرفته شدن آن از سوی وی می باشد. آیه بعد نیز گویای همین مطلب است.

12 - < عن الرضا ( ع ) : . . . و لمّا قالت : < استأجره إنّ خیر من استأجرت القویّ الأمین > قال أبوها کیف علمت ذلک ؟ قالت لمّا أتیته برسالتک فأقبل معی قال کونی خلفی و دلّینی علی الطریق . . . ;

از امام رضا(ع) روایت شده [است که فرمود] آن گاه که دختر شعیب به پدرش گفت: موسی را اجیر کن; چون بهترین اجیر کسی است که نیرومند و امین باشد; پدر گفت: چگونه به این حقیقت پی برده ای؟ گفت: آن گاه که پیام تو را برای او بردم با من همراه شد و گفت: تو پشت سر من باش و راه را به من نشان ده. ..>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 27 - 1،2،4،13،15،16

1 - تصمیم شعیب ( ع ) به ایجاد پیوند زناشویی میان موسی ( ع ) و یکی از دو دختر خود

قال إنّی أُرید أن أُنکحک إحدی ابنتیّ ه_تین

2 - اقدام شعیب ( ع ) به در میان گذاشتن تصمیم خود با موسی ( ع ) در حضور دخترانش و با رضایت آنان

قال إنّی أُرید أن أُنکحک إحدی ابنتیّ ه_تین

اسم اشاره <هاتین> نشان دهنده آن است که هر دو دختر شعیب، در آن لحظه حضور داشتند. گفتنی است که حضور دختران

ص: 320

شعیب حکایت از رضایت آنان نسبت به مسأله ازدواج با موسی(ع) دارد.

4 - شعیب ( ع ) ، خواستار حداقل هشت سال و حداکثر ده سال کار ( شبانی گوسفندان ) ، از موسی در قبال ازدواج با یکی از دخترانش بود .

قال إنّی أُرید أن أُنکحک . .. علی أن تأجرنی ثمنی حجج فإن أتممت عشرًا فمن عندک

<حجج> جمع <حجه> است و مراد از آن <سنین> می باشد; یعنی، <علی أن تأجرنی ثمانی سنین>.

13 - آزاد گذاشتن موسی ( ع ) از سوی شعیب ( ع ) در انتخاب کردن حداقل مهر ( هشت سال کار ) یا حداکثر آن ( ده سال کار )

علی أن تأجرنی ثمنی حجج فإن أتممت عشرًا فمن عندک

15 - شعیب ( ع ) ، نگران رد شدن پیشنهاد وی از سوی موسی ( ع )

و ما أُرید أن أشقّ علیک

این که حضرت شعیب(ع) بلافاصله اعلام می کند من قصد ندارم بر تو سخت بگیرم، در بردارنده نوعی درخواست از سوی شعیب(ع) است که موسی(ع) پیشنهاد او را رد نکند.

16 - تضمین مدارا کردن با موسی ( ع ) و سخت نگرفتن بر وی در کار ها از سوی شعیب ( ع )

و ما أُرید أن أشقّ علیک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 28 - 1،2،7

1 - پذیرفته شدن پیشنهاد شعیب ( هشت تا ده سال کار در قبال ازدواج ) از سوی موسی ( ع )

قال إنّی أُرید . .. أیّما الأجلین قضیت فلاعدون علیّ

2 - موسی ( ع ) خواهان ملزم نشدن از سوی شعیب به ادامه کار ، پس از اتمام مدت اول ( هشت سال ) در صورت عدم تمایل به ادامه کار و مجبور نشدن به ترک کار در صورت تمایل به اتمام مدت دوم ( ده سال )

أیّما الأجلین قضیت فلاعدون علیّ

جمله <لاعدوان علیّ> انشا در قالب اخبار است. بنابراین مقصود این است که من هر یک از دو مدت را بخواهم پایان ببرم، نباید برخلاف خواسته ام مرا مجبور کنی.

7 - موسی ( ع ) خدا را بر قرارداد میان خود و شعیب ( ع ) گواه گرفت .

قال ذلک بینی و بینک . .. و اللّه علی ما نقول وکیل

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - عنکبوت - 29 - 36 - 1

1 - شعیب ( ع ) از پیامبران الهی بود که به شهر مدین فرستاده شد .

و لقد أرسلنا نوحًا و . .. و إلی مدین أخاهم شعیبًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - عنکبوت - 29 - 37 - 1

1 - مردم مدین ، رسالت شعیب ( ع ) را نپذیرفتند و او را تکذیب کردند .

ص: 321

و إلی مدین أخاهم شعیبًا . .. فکذّبوه

252- قصه صالح(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 73 -

1،3،5،6،13،15،18،20،21،22،23،25

1 _ صالح ( ع ) ، از انبیا و فرستادگان الهی

و إلی ثمود أخاهم صلحاً

<إلی ثمود> عطف بر <إلی قومه> و <أخاهم> عطف بر <نوحاً> در آیه 59 است، یعنی: أرسلنا إلی ثمود أخاهم صالحاً.

3 _ وجود رابطه خویشاوندی میان صالح و قوم ثمود

و إلی ثمود أخاهم صلحاً

5 _ صالح ( ع ) با برانگیختن عواطف مردم ، دعوت خویش را آغاز کرد .

قال یقوم

6 _ دعوت به پرستش خدای یکتا ، مهمترین و نخستین پیام صالح ( ع ) برای قوم ثمود

قال یقوم اعبدوا اللّه

13 _ صالح پیامبر ، دعوت کننده قوم ثمود به توحید با تکیه بر دلیل و معجزه ای آشکار از جانب خداوند

اعبدوا اللّه ما لکم من إله غیره قد جاءتکم بینه من ربکم

15 _ خداوند بدون جریان اسباب و علل عادی ، شتری آفرید تا معجزه ای باشد بر اثبات رسالت صالح ( ع )

هذه ناقه اللّه لکم ءایه

چون ناقه نشانه ای بر رسالت صالح(ع) بود، معلوم می شود به گونه ای خارق العاده به وجود آمده بود.

18 _ قوم ثمود در انتظار دلیل و معجزه ای از جانب خداوند برای اثبات رسالت صالح ( ع )

قد جاءتکم بینه من ربکم

برداشت فوق بر این اساس است که <قد> در <قد جاءتکم> برای توقع باشد.

20 _ صالح از قوم خویش خواست تا ناقه را برای چریدن آزاد بگذراند .

فذروها تأکل فی أرض اللّه

21 _ صالح ( ع ) برحذردارنده قوم ثمود از زیان رساندن به ناقه

و لاتمسوها بسوء

22 _ صالح ( ع ) قوم خویش را به گرفتار آمدن به عذابی دردناک ، در صورت زیان رساندن به ناقه و یا بازداری آن از چریدن ، هشدار داد .

فذروها تأکل فی أرض اللّه و لاتمسوها بسوء فیأخذکم عذاب ألیم

23 _ آزادی ناقه صالح برای چریدن ، در تضاد با منافع قوم ثمود

فذروها تأکل فی أرض اللّه و لاتمسوها بسوء

نهی از آزار رساندن به ناقه پس از فرمان به رها ساختن آن در علفزارها، گویای این است که تحمل ناقه آزاد برای قوم ثمود آسان نبوده و با منافع آنان در تضاد بوده است.

ص: 322

25 _ مالکیت خدا بر زمین ، دلیل صالح ( ع ) بر لزوم آزادگذاری ناقه برای چریدن در هر کجای زمین

هذه ناقه اللّه . .. فذروها تأکل فی أرض اللّه

انتساب زمین به خداوند (أرض اللّه) پس از انتساب ناقه به او (ناقه اللّه) استدلالی است از سوی صالح بر لزوم آزادگذاری آن برای چریدن. یعنی چون ناقه از آن خداست و زمین نیز از آن اوست، روا نیست از چریدن بازداشته شود. تفریع جم___له <ذروها ... > به وسیله فاء بر جمله <هذه ناقه اللّه> نیز دلالت بر این معنا دارد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 74 - 3،4،12،16

3 _ صالح ( ع ) از قوم خویش خواست تا نعمت خلافت و سکونت گزیدن در سرزمین حجر را نعمتی از جانب خدا بدانند و آن را همواره به خاطر داشته باشند .

و اذکروا إذ جعلکم خلفاء من بعد عاد و بوأکم فی الأرض

4 _ صالح ( ع ) از قوم خویش خواست تا سرنوشت شوم قوم عاد را همواره به یاد داشته باشند .

و اذکروا إذ جعلکم خلفاء من بعد عاد

12 _ صالح ( ع ) از مردم خویش خواست تا همواره تمامی نعمت های الهی را به خاطر داشته باشند .

فاذکروا ءالاء اللّه

<الاء> جمع <إلی> و به معنای نعمتهاست.

16 _ صالح ( ع ) مردم خویش را از فسادگری در زمین بر حذر داشت .

و لاتعثوا فی الأرض مفسدین

<لا تعثوا> از <عثی یعثی عثوا> است، یعنی فساد نکنید.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 75 - 1،2،5،11

1 _ صالح ( ع ) ، از پیامبران الهی

أتعلمون أن صلحاً مرسل من ربه

2 _ گروهی از اشراف و بزرگان قوم صالح رسالت وی را پذیرفتند و به وی ایمان آوردند و گروهی دیگر از آنان به وی کافر شدند .

قال الملأ الذین استکبروا

برداشت فوق مبتنی بر این است که <الذین . .. > وصفی احترازی باشد. یعنی ملأ قوم ثمود در برابر رسالت صالح دو طایفه شدند: مستکبران و غیر مستکبران.

5 _ مبارزه اشراف کفرپیشه ثمود با صالح ( ع ) ، علی رغم مشاهده معجزه و دلیل روشن بر رسالت آن حضرت

قال الملأ الذین استکبروا من قومه . .. أتعلمون أن صلحاً مرسل من ربه

11 _ تلاش تبلیغاتی کفرپیشگان قوم ثمود برای ایجاد شک در رسالت صالح ، تلاشی بی ثمر بود .

قالوا إنا بما ارسل به مؤمنون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 76 - 2

ص: 323

2 _ مستکبران قوم ثمود ، در پاسخ مستضعفان ، مخالف صریح خویش را با رسالت صالح و کفرشان را به پیام های او ابراز داشتند .

قال الذین استکبروا إنا بالذی ءامنتم به کفرون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 77 - 1

1 _ کافران قوم ثمود ناقه صالح را پی کردند و آن را هلاک ساختند .

فعقروا الناقه و عتوا عن أمر ربهم

<عقر> به معنای مجروح ساختن است و آنگاه که گفته شود <عقر الفرس و البعیر>، یعنی پای آن را قطع کرد. (برگرفته از لسان العرب) و در مجمع البیان آمده <عَقْر> به جراحتی گفته می شود که مایه هلاکت گردد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 79 - 1،2،4،5

1 _ صالح ( ع ) پس از حتمی شدن نزول عذاب الهی بر اثر پی کردن ناقه ، از قوم خویش فاصله گرفت و به دیاری دیگر شتافت .

فتولی عنهم

جمله <تولی عنهم> عطف بر <فعقروا الناقه> در آیه 77 است.

2 _ صالح ( ع ) با دریغ و دلسوزی بر ثمودیان مشرف به هلاکت از میان آنان رفت .

فتولی عنهم و قال یقوم

لحن آیه و نیز اضافه کلمه <قوم> به یاء متکلم، بیانگر تحسر و دلسوزی صالح نسبت به مردم خویش است.

4 _ صالح ( ع ) پیام الهی را به مردمش ابلاغ کرد و در هدایت و ارشاد آنان بسیار کوشید .

لقد أبلغتکم رساله ربی و نصحت لکم

لام تأکید در <لقد>، که دلالت بر قسم مقدر دارد، و نیز کلمه <قد>، که گویای تأکید است، می رساند که صالح(ع) در ابلاغ رسالت الهی کوتاهی نکرد و در این راه تلاش بسیار نمود.

5 _ صالح ( ع ) هنگام خروجش از میان قوم ثمود ، اتمام حجت الهی بر آنان را به ایشان گوشزد کرد .

فتولی عنهم و قال یقوم لقد أبلغتکم رساله ربی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 62 - 6،13

6_ صالح ( ع ) ، مردمان را از پرستش غیر خدا برحذر می داشت و علیه شرکورزی قوم ثمود مبارزه می کرد .

أتنه_نا أن نعبد ما یعبد ءاباؤُنا

13_ تلاش مستمر و بیوقفه صالح ( ع ) در انجام رسالت خویش

مما تدعونا إلیه

فعل مضارع <تدعو> دلالت بر استمرار دعوت دارد که از آن به تلاش مستمر تعبیر شد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 63 - 9،14،15

ص: 324

9_ صالح ( ع ) به مردم خویش اعلام کرد : در صورت پذیرش خواسته آنان ( ترک دعوت به توحید ) گنه کار و مستحق عذاب الهی خواهد بود .

فمن ینصرنی من الله إن عصیته

14_ کفرپیشگان قوم ثمود از صالح ( ع ) می خواستند که از ادعای خویش دست بردارد و از فراخوانی مردم به توحید منصرف شود .

فمن ینصرنی من الله إن عصیته فما تزیدوننی غیر تخسیر

<فاء> در <فما تزیدوننی . ..> فای فصیحه است و حاکی از جمله ای مقدر می باشد و _ به قرینه <أتنه_نا ...> در آیه قبل _ مفاد آیه چنین است: بنابراین اگر به خواسته شما (ترک ابلاغ توحید) گردن نهم، شما جز خسارت زدن چیزی بر من نخواهید افزود.

15_ صالح ( ع ) ، توجه کردن به درخواست کافران قومش ( ترک ابلاغ توحید ) را ، مایه خسارت و تباهی خویش دانست .

فما تزیدوننی غیر تخسیر

<تخسیر> به معنای خسارت زدن می باشد و فاعل آن قوم ثمود است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 64 - 4،5،6،8،10

4_ صالح ( ع ) از قوم خویش خواست تا ناقه را برای چریدن آزاد بگذارند .

فذروها تأکل فی أرض الله

5_ صالح ( ع ) ، برحذر دارنده قوم ثمود از ایجاد هرگونه مزاحمت و آزاررسانی به ناقه

و لاتمسوها بسوء

6_ صالح ( ع ) ، قوم خود را در صورت آزاررسانی به ناقه و بازداشتن آن از چرا ، به عذابی زودرس هشدار داد .

و لاتمسوها بسوء فیأخذکم عذاب قریب

8_ مالکیت خداوند بر چراگاهها ، دلیل صالح ( ع ) بر لزوم آزاد گذاشتن ناقه برای چریدن در هر کجای زمین

ه_ذه ناقه الله . .. فذروها تأکل فی أرض الله

تعبیرهای <ناقه خدا> و <زمین خدا> در حقیقت استدلال صالح(ع) بر لزوم آزادگذاری ناقه برای چریدن بود; یعنی ، چون ناقه از آنِ خداست و زمین نیز از آنِ اوست ، روا نیست ناقه را از چریدن باز دارید.

10_ < عن أبی جعفر ( ع ) قال : إن رسول الله ( ص ) سأل جبرئیل ( ع ) : . . . فقال : یا محمد ( ص ) ان صالحاً بعث إلی قومه . . . قالوا : یا صالح ادع لنا ربک یخرج لنا من ه_ذا الجبل الساعه ناقه حمراء شقراء وبراء عشراء بین جنبیها میل . . . فسأل الله تعالی صالح ذلک فانصدع الجبل صدعاً . . . ثم اضطرب ذلک الجبل . . . ثم لم یفجأهم إلاّ رأسها . . . ثم خرج سائر جسد ها ثم استوت قائمه علی الأرض . . . ;

از امام باقر(ع) روایت شده است که رسول خدا از جبرئیل [درباره قوم صالح] سؤال فرمود ، . .. جبرئیل گفت: ای محمد! صالح به سوی قومش مبعوث شد ... به او گفتند: ای صالح! برای ما از پروردگارت بخواه که همین لحظه از این کوه شتری بیرون آورد قرمز پررنگ و پرکرک که ده ماه از حملش گذشته و بین دو پهلویش یک میل فاصله باشد ... آن گاه صالح این را از خدا خواست و کوه شکاف بزرگی برداشت ... سپس به لرزه درآمد ... ناگهان سر شتر از کوه بیرون آمد ... سپس باقی جسدش خارج شد و روی زمین ایستاد ...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 325

8 - هود - 11 - 65 - 1،2،3،7

1_ کافران قوم ثمود ، با نادیده گرفتن هشدار های صالح ( ع ) ، ناقه او را پی کردند و آن را هلاک ساختند .

فعقروها

<عقر> (مصدر عقروا) در اصل به معنای پی کردن شتر و قطع پاهای آن با شمشیر است; به نحر کردن و کشتن شتر نیز <عقر> گفته می شود.

2_ قوم ثمود ، با پی کردن ناقه صالح و از میان بردن آیت رسالت او ، عذاب الهی را برای خویش قطعی ساختند .

فعقروها فقال تمتعوا فی دارکم ثل_ثه أیام

3_ قوم ثمود ، پس از کشتن ناقه صالح ، بیش از سه روز مهلت ماندن در دنیا و بهره بردن از متاع آن را نداشتند .

فقال تمتعوا فی دارکم ثل_ثه أیام

7_ < عن أبی عبدالله ( ع ) ( فی حدیث قوم صالح ) . . . قالوا : اعقروا ه_ذه الناقه . . . ثم قالوا : من الذی یلی قتلها و نجعل له جعلاً ما أحب ، فجائهم رجل . . . شقی من الأشقیاء . . . فجعلوا له جعلاً . . . فقعد لها فی طریقها فضربها بالسیف ضربه فلم تعمل شیئاً فضربها ضربه اُخری فقتلها . . . و أقبل قوم صالح فلم یبق أحد منهم إلاّ شرکه فی ضربته . . . فأوحی الله تبارک و تعالی إلی صالح ( ع ) . . . قل لهم : إنی مرسل علیکم عذابی إلی ثلاثه أیام فإنهم تابوا و رجعوا قبلت توبتهم و صددت عنهم . . . فأتاهم صالح ( ع ) فقال لهم : . . . یا قوم إنکم تصبحون غداً و وجوهکم مصفرّه والیوم الثانی وجوهکم محمرّه والیوم الثالث وجوهکم مسودّه . . . ;

از امام صادق(ع) [در داستان قوم صالح] روایت شده که [قوم او]گفتند: این شتر را از پای درآورید . .. سپس گفتند: چه کسی داوطلب کشتن آن می شود ما برای او دستمزدی که دلخواهش باشد قرار می دهیم. پس مردی که از اشقیا بود، نزد آنان آمد ... و دستمزدی برای او قرار دادند. پس آن مرد در راه شتر کمین کرد و ضربتی بر آن وارد کرد که کارساز نبود و با ضربتی دیگر او را کشت ... و قوم صالح آمدند و تمامی آنها [با پرداخت اجرت] در ضربه ای که آن مرد زده بود، خود را سهیم کردند ... پس خدا به صالح وحی کرد که به آنان بگو من تا سه روز عذاب خود را بر شما خواهم فرستاد. پس اگر [در این سه روز] آنان توبه کردند و برگشتند، توبه آنها را می پذیرم و از [عذاب ]آنان منصرف می شوم ... پس صالح نزد قومش آمد و گفت...ای قوم! فردا صبح صورتهای شما زرد می شود و روز دوم سرخ و روز سوم سیاه می گردد...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 66 - 2،3،5،6

2_ خداوند ، در پی اصرار قوم ثمود بر شرکورزی و انکار رسالت صالح ( ع ) ، عذابی سخت بر آنان نازل کرد .

فلما جاء أمرنا

مراد از <أمر> عذاب نازل شده بر قوم ثمود است. اضافه آن به ضمیر <نا> حاکی از بزرگی آن عذاب می باشد.

3_ عذاب نازل شده بر قوم ثمود ، عذابی ذلت آور و خوار کننده بود .

نجّینا ص_لحًا . .. و من خزی یومئذ

5_ گروهی از قوم ثمود ، توحید را پذیرفتند و به رسالت صالح ( ع ) ایمان آوردند .

نجّینا ص_لحًا و الذین ءامنوا معه

6_ خداوند ، صالح ( ع ) و پیروانش را از عذاب نازل شده بر قوم ثمود رهانید و آنان را از ننگ آن عقوبت دور ساخت .

نجّینا ص_لحًا و الذین ءامنوا معه . .. و من خزی یومئذ

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 326

12 - مؤمنون - 23 - 38 - 1

1 - فرستاده الهی پس از نوح ، متهم به دروغ گویی از سوی اشراف و عناصر مرفه قومش

و قال الملأ من قومه . .. إن هو إلاّ رجل افتری ... و ما نحن له بمؤمنین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - مؤمنون - 23 - 39 - 1،2،4،5،6

1 - التجای پیامبرِ پس از نوح به درگاه پروردگار ، پس از ناامیدی از تأثیر تبلیغاتش در مردم

قال ربّ انصرنی بما کذّبون

ظرف <قال> محذوف است; یعنی، <قال بعد ما ایس من إیمانهم>. <باء> در <بما کذّبون> سببیه و <ما> مصدریه (موصول حرفی ) است. بنابراین <بما کذّبون> به تأویل <بتکذیبهم إیّای> می باشد.

2 - فرستاده الهی پس از نوح خواستاری یاری خدا در برابر تکذیب گری های قومش بود .

قال ربّ انصرنی بما کذّبون

4 - التجای فرستادهء الهی پس از نوح به درگاه پروردگار ، برای نزول عذاب استیصال

قال ربّ انصرنی بما کذّبون

<باء> در<بماکذّبون> می تواند برای آلیت باشد. در این صورت <ما> اسم موصول و به معنای <الذی> بوده و عاید آن محذوف است; یعنی، <ربّ انصرنی بالذی کذّبونی به> (پرودگارا! مرا با همان چیزی که[دروغش پنداشتند و] تکذیبم کردند، یاری فرما).

5 - هشدار قبلی مردم به عذاب استیصال ، از سوی پیامبرِ پس از نوح

قال ربّ انصرنی بما کذّبون

6 - مردمِ جامعه پس از نوح ، هشدار عذاب را جدی نگرفتند و فرستاده الهی را به دروغ گویی متهم کردند .

قال ربّ انصرنی بما کذّبون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - مؤمنون - 23 - 40 - 1

1 - استجابت دعای ( نصرت خواهی ) پیامبرِ پس از نوح از سوی خداوند

قال ربّ انصرنی . .. قال عمّا قلیل لیصبحنّ ن_دمین

<عن> در <عمّا قلیل> به معنای <بَعد> و <ما> نکره موصوفه و کنایه از <زمان> می باشد. <قلیل> نیز صفت <ما> است; یعنی، <بعد زمان قلیل>. <عمّا قلیل> متعلق به <یصبحنّ> و <إصباح> (مصدر یصبحنّ) به معنای صیرورت و شدن است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 141 - 1

1 - تکذیب رسالت صالح ( ع ) از سوی قوم ثمود

کذّبت ثمود المرسلین

عده ای مفسران برآنند که <ثمود> نام جد اعلای قوم صالح می باشد. بنابراین تسمیه آن قوم به ثمود از باب تسمیه یک قبیله به نام نیای آن است.

ص: 327

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 142 - 6

6 - ثمودیان ، مورد سرزنش صالح ( ع ) به خاطر بی تقوایی و گنه پیشگی

إذ قال لهم أخوهم ص_لح ألاتتّقون

استفهام در جمله <ألا تتّقون> می تواند برای توبیخ و سرزنش باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 143 - 2،5

2 - فراخوانی صالح ( ع ) قومش را ، به پذیرفتن رسالت وی ، اعتماد کردن به او و جدی گرفتن هشدارهایش

ألاتتّقون . إنّی لکم رسول أمین

واژه <أمین> می تواند از ریشه <أمن> و به معنای <مأمون>; (یعنی، فرد مورد اعتماد) باشد. بنابراین آوردن این قید دعوتی است از جانب صالح(ع) که به او اعتماد کنند و به سخنانش گوش فرا دهند و هشدارهایش را جدی بگیرند.

5 - تصریح صالح ( ع ) بر خیرخواهی خود و تضمین منافع ثمودیان در پرتو رسالت خویش

إنّی لکم رسول أمین

برداشت یاد شده، با توجه به قید <لکم> (همراه با لام انتفاع) استفاده می شود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 144 - 1،2

1 - دعوت مجدد صالح ( ع ) از ثمودیان برای رعایت تقوای الهی و پرهیز از گناه

إذ قال لهم أخوهم ص_لح ألاتتّقون . .. فاتّقوا اللّه

2 - صالح ( ع ) ، خواهان اطاعت ثمودیان از او به دلیل آشکار بودن صداقت و امانت داری وی

إنّی لکم رسول أمین . فاتّقوا اللّه و أطیعون

تفریع <اتّقوا اللّه> بر<إنّی لکم رسول أمین> می تواند مفید این مطلب باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 145 - 1

1 - تصریح صالح ( ع ) ، به نداشتن کمترین چشمداشت مادی از مردم در قبال رسالت خویش

و ما أسئلکم علیه من أجر . .. إلاّ علی ربّ الع_لمین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 149 - 4

4 - سرزنش ثمودیان از سوی صالح ( ع ) ، به خاطر ساختن خانه ها در دل کوه ها و خوش گذرانی در آن

و تنحتون من الجبال بیوتًا ف_رهین

برداشت یادشده بدان احتمال است که این آیه به قرینه واقع شدن در حیز استفهام (استفهام در<أتترکون فی ما ه_هنا>) جمله استفهامی بوده و به تقدیر <أو تنحتون. ..> باشد.

ص: 328

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 151 - 2

2 - تلاش صالح ( ع ) برای بازداشتن قوم خویش از اطاعت اسراف گران و متجاوزان

و لاتطیعوا أمر المسرفین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 153 - 1،2،3،5

1 - اتهام جنون و سحرزدگی به صالح ( ع ) از سوی ثمودیان

قالوا إنّما أنت من المسحّرین

<مسحّر> (مفرد <مسحّرین>) به کسی گفته می شود که به شدت افسون شده باشد.

2 - موضع گیری خصمانه ثمودیان در برابر نصیحت های صالح ( ع )

قالواإنّما أنت من المسحّرین

چنان که گفته شد، <مسحّر> به کسی گفته می شود که به شدت گرفتار سحر و افسون شده است. این تهمت سخت، بیانگر عمق دشمنی ثمودیان با صالح(ع)است.

3 - سرمستی ، رفاه زدگی ، اسراف گری و فسادانگیزی ثمودیان ، مانع درک آنان از مفاهیم بلند و آسمانی پیام صالح ( ع )

قالواإنّما أنت من المسحّرین

بیان رفاه مندی، اسراف گری و فسادانگیزی ثمودیان، پیش از ذکر موضع گیری آنان در مقابل صالح(ع)، می تواند نشان دهنده این حقیقت باشد که آنچه سبب شد، ثمودیان مفاهیم مهم معرفتی صالح(ع) را، کلماتی جنون آمیز، بیهوده و گزاف به شمار آوردند و او را فردی افسون شده بخوانند; این بود که آنان گرفتار غرور، سرمستی، اسراف و فسادگری شده بودند.

5 - برخورداری صالح ( ع ) از ویژگی های بشری ، دستاویز ثمودیان در رد رسالت وی

قالواإنّما أنت من المسحّرین

<مسحّر> می تواند مشتق از <سحر> باشد. <سحر> نیز مرادف <رئه> (شُش) است. بنابراین واژه <مسحر> به معنای موجود دارای شُش است که از خصوصیات بشری می باشد. گفتنی است برپایه این معنا، آیه بعد، توضیح و تفسیر همین تعبیر خواهد بود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 154 - 4،5،6،7

4 - برخوردار نبودن صالح ( ع ) از موقعیت برتر اجتماعی و طبقاتی ، مانع از پذیرش رسالت وی از سوی ثمودیان

قالوا . .. ما أنت إلاّ بشر مثلنا

تعبیر <مثلنا> می تواند به معنای مثلیت در بشر بودن نباشد; بلکه مراد مثل بودن از جهت موقعیت اجتماعی و طبقاتی باشد.

5 - ثمودیان ، خواستار نشانه و معجزه ای از صالح ( ع ) برای پی بردن به صدق ادعای وی

فأت بئایه إن کنت من الص_دقین

6 - ثمودیان ، ایمان به صالح را منوط به ارائه معجزه ای از سوی او می دانستند .

فأت بئایه إن کنت من الص_دقین

7 - ثمودیان در توانایی صالح ( ع ) برای ارائه معجزه بر اثبات درستی ادعایش ، تردید داشتند .

ص: 329

فأت بئایه إن کنت من الص_دقین

برداشت یاد شده از به کار گرفتن <إن> _ که در موارد تردید به کار می رود _ استفاده می شود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 155 - 1،4

1 - پاسخ مثبت صالح ( ع ) ، به معجزه خواهی ثمودیان

فأت ب_ایه . .. قال ه_ذه ناقه ... شرب یوم معلوم

4 - آب آشامیدنی منطقه ثمود ، یک روز به ناقه صالح اختصاص داشت و یک روز به خود ثمودیان .

لها شرب و لکم شرب یوم معلوم

<شرب> به یک نوبت از آب گفته می شود تقدیر آیه چنین است: <لها شرب یوم معلوم و لکم شرب یوم معلوم; نوبتی از آب در روزی معین از آن او و نوبتی از آن در روزی معین از آن شما است>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 156 - 1،2،3،4

1 - هشدار صالح ( ع ) به ثمودیان ، نسبت به رساندن هرگونه گزندی به ناقه

و لاتمسّوها بسوء . .. یوم عظیم

<مس> (مصدر <لاتمسّوا>) با <باء> تعدیه به معنای رساندن و وارد کردن است. <سوء> نیز معادلِ آسیب، بدی و گزند است و قرار گرفتن آن در سیاق نهی، افاده عموم می کند; یعنی، مبادا به او گزندی برسانید.

2 - ناقه صالح ، در معرض کینه و دشمنی ثمودیان

و لاتمسّوها بسوء

3 - اختصاص یافتن نوبتی از آب به ناقه ، موجب ناخرسندی ثمودیان *

لها شرب و لکم شرب یوم معلوم . و لاتمسّوها بسوء

با توجه به ارتباط آیه بالا با آیه پیش، احتمال می رود که تقسیم آب، زمینه بداندیشی و نارضایتی را در میان ثمودیان، نسبت به ناقه پدید آورده باشد و <لاتمسّوها> هشداری به این موضع گیری است.

4 - تهدید ثمودیان از سوی صالح ( ع ) ، به عذاب و کیفر سخت الهی در صورت رساندن هرگونه گزندی به ناقه

و لاتمسّوها بسوء فیأخذکم عذاب یوم عظیم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 157 - 1،2،3،8

1 - اقدام ثمودیان به پی کردن ناقه صالح ، علی رغم هشدار وی

و لاتمسّوها بسوء . .. فعقروها

<عَقْر> (مصدر <عقروا>) به معنای پی کردن و <اصبحوا> معادل <صاروا> است.

2 - ندامت و پشیمانی ثمودیان ، به دنبال پی کردن ناقه صالح و مشاهده نشانه های عذاب

فعقروها فأصبحوا ن_دمین

<فاء> در <فأصبحوا> فصیحه و بیانگر حذف جمله ای است که به خاطر معلوم بودنش حذف شده و تقدیر آن چنین است:

ص: 330

<فعقروها فرأوا اشراط العذاب فأصبحوا نادمین; ناقه را پی کردند پس نشانه های عذاب را دیدند، پس پشیمان شدند>.

3 - هم دلی و هم گامی ثمودیان در کشتن ناقه صالح

فعقروها فأصبحوا ن_دمین

با توجه به این که ناقه صالح، تنها به وسیله یک تن از ثمودیان پی شد، جمع آمدن <عقروا> و نیز <أصبحوا نادمین>، می رساند که همه قوم ثمود در کشتن ناقه دست داشتند و یا بدان راضی بودند.

8 - < عن علی ( ع ) : . . . إنّما عقر ناقه ثمود رجل واحد فعمّهم اللّه بالعذاب لماعموه بالرضی فقال سبحانه < فعقروها فأصحبوا نادمین > . . . ;

از حضرت علی(ع) روایت شده است:. .. پی کننده ناقه قوم ثمود یک نفر بود; در حالی که خداوند عذاب را بر همه آنان فرستاد; چون آنان به عمل آن یک نفر راضی بودند. خداوند سبحان می فرماید: <فعقروها فأصبحوا نادمین>...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 46 - 1،8

1 - سرزنش ثمودیان از سوی صالح ( ع ) ، به خاطر بدکرداری آنان

قال یقوم لم تستعجلون بالسیّئه قبل الحسنه

استفهام در <لم تستعجلون. ..> و <لولا تستغفرون> استفهام توبیخی است.

8 - تلاش دلسوزانه صالح ( ع ) برای رفع گرفتاری ها از قوم خویش و جلب رحمت الهی برای آنان

قال یقوم لم تستعجلون . .. لولا تستغفرون اللّه لعلّکم ترحمون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 47 - 1،3،4،10

1 - اتهام شومی و نامبارکی به صالح پیامبر ( ع ) و پیروان او ، از سوی کافران ثمود

قالوا اطّیّرنا بک و بمن معک

<تطیّر> (مصدر <اطیّرنا>) مقابل تفأل و به معنای فال بد زدن است; یعنی، چیزی یا کسی را مایه شومی و بدبختی خود انگاشتن. بنابراین <اطیّرنا بک و بمن معک>; یعنی، ما تو و پیروانت را مایه بدبختی خود می دانیم.

3 - پدید آمدن دو دستگی و خصومت های اجتماعی در پی دعوت صالح ( ع ) ، زمینه بد یُمن خوانده شدن وی از سوی کافران

فإذا هم فریقان یختصمون . .. قالوا اطّیّرنا بک

احتمالاً آنچه کافران به عنوان شومی و نامبارکی از آن یاد کرده اند، همان دو دستگی و اختلافات اجتماعی باشد که درپی دعوت صالح(ع) و پیدایش مؤمن و کافر به وجود آمده بود.

4 - مشکلات ثمودیان ، بنا به تقدیر الهی و در جهت آزمایش آنان بود ، نه معلول وجود صالح ( ع ) و پیروان او .

قال ط_ئرکم عند اللّه بل أنتم قوم تفتنون

عبارت <طائرکم. ..>; یعنی، آنچه که باعث بروز مشکلات و گرفتاری برای شما شده، نزد خدا است. مقصود این است که وجود من تأثیری در پیدایش مشکلات شما ندارد; بلکه مشکلات تان بر اساس برنامه و تقدیر الهی است که در راستای آزمایش شما تدارک دیده شده است. گفتنی است که در برداشت یاد شده، <فتنه> در جمله <بل أنتم قوم تفتنون> به معنای آزمایش گرفته شده است.

10 - برخورد های خصمانه ثمودیان با صالح پیامبر ( ع ) ، ناشی از فریب آنان توسط عوامل خدعه گر

ص: 331

بل أنتم قوم تفتنون

<تفتنون> می تواند از <فتنه> به معنای خدعه و فریب باشد. بنابراین <تفتنون> معادل <تخدعون> است; یعنی، این سخنان از خود شما نیست; بلکه عناصری مرموز و خدعه گر آنها را به شما تلقین کرده و شما را فریب می دهند. آیه بعد این احتمال را تقویت می کند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 48 - 3

3 - فسادگران مخالف صالح ، سازمان یافته در نُه گروه

و کان فی المدینه تسعه رهط یفسدون فی الأرض

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 49 - 1،2،4،5،6،7،9

1 - توطئه و هم قسمی گروه های نُه گانه فسادگر ، برای قتل شبانه صالح ( ع ) و خانواده اش

و کان فی المدینه تسعه رهط یفسدون . .. قالوا تقاسموا باللّه لنبیّتنّه و أهله

<تقاسم> (مصدر <تقاسموا>) به مشارکت کردن در قسم و <تبییت> (مصدر <نبیّتنّ>) به سوء قصد شبانه گفته می شود.

2 - فسادانگیزی گروه های نُه گانه مخالف صالح ، علی رغم اظهار اعتقادشان به خدا

یفسدون فی الأرض . .. قالوا تقاسموا باللّه

سوگند خوردن به خدا، حکایت از نوعی باور به خدا دارد.

4 - مبارزه با صالح پیامبر و از میان بردن وی ، محور اتحاد و همکاری گروه های فسادگر علی رغم داشتن اختلاف

و کان فی المدینه تسعه رهط . .. تقاسموا باللّه لنبیّتنّه و أهله

نُه گانه بودن گروه های مزبور، خود دلیل تمایزات و وجود نقطه های افتراق میان آنان است; با این حال برای از میان بردن صالح باهم متّحد شدند.

5 - خانواده صالح ، جملگی مؤمنان به وی و مورد خشم عمیق کافران

لنبیّتنّه و أهله

6 - توطئه گران علیه صالح ، نگران عکس العمل و مقاومت یاران وی در قبال هجوم علنی آنان

لنبیّتنّه و أهله ثمّ لنقولنّ لولیّه ما شهدنا مهلک أهله

طرح هجوم شبانه و اندیشه کردن در چگونگی پاسخ به ولیّ دم، نشانگر نگرانی آنان است.

7 - چاره اندیشی توطئه گران علیه صالح ، برای انکار جنایت خویش و گریز از قصاص یا پرداخت خونبها

ثمّ لنقولنّ لولیّه ما شهدنا مهلک أهله و إنّا لص_دقون

طرح اظهار بی خبری از قتل صالح(ع) و خانواده وی، نشان می دهد که گروه های مزبور می اندیشیده اند تا راهی پیدا کنند و در نتیجه آن از خونخواهی ولیّ دم یا پرداخت خونبها شانه خالی کنند.

9 - دروغ و تزویر ، وسیله ای در دست مخالفان صالح برای پیشبرد اهداف خویش

لنبیّتنّه و أهله ثمّ لنقولنّ لولیّه ما شهدنا مهلک أهله

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 332

13 - نمل - 27 - 50 - 1

1 - مکر و حیله مخالفان صالح پیامبر علیه وی و خانواده اش

قالوا تقاسموا باللّه لنبیّتنّه و أهله . .. و مکروا مکرًا

متعلق <مکروا> حذف شده و تقدیر آن با توجه به آیه قبل چنین است: <و مکروا به و بأهله مکراً; آنان علیه او و خانواده اش خدعه کردند>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 51 - 4

4 - کیفر الهی برای توطئه گران علیه صالح ، دامنگیر تمامی کافران ثمود

أنّا دمّرن_هم و قومهم أجمعین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 53 - 1،2

1 - نجات یافتن مؤمنان پیرو صالح ، از عذاب نازل شده بر ثمودیان به اراده الهی

و أنجینا الذین ءامنوا

2 - پایبندی مستمر مؤمنان ثمود به تقوا و پرهیز از گناه ، عامل نجات آنان از عذاب الهی

و أنجینا الذین ءامنوا و کانوا یتّقون

جمله <کانوا یتّقون> ماضی استمراری است; یعنی، راز نجات مؤمنان در تقوای مستمر آنان نهفته است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - قمر - 54 - 25 - 4

4 - تأکید قوم ثمود بر دروغ گویی ، قدرت طلبی و خودخواهی صالح ( ع ) ، در ادعای پیامبری

بل هو کذّاب أشر

<أشر> به معنای متکبر و خودخواه است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - قمر - 54 - 27 - 2

2 - قوم ثمود ، تقاضامند معجزه ای ( ناقه ) از صالح پیامبر ( ع )

إنّا مرسلوا الناقه

جمله <إنّا مرسلوا الناقه> در مقام وعده و اخبار از آینده است. <الف و لام> در <الناقه> برای عهد بوده و اشاره به همان معجزه مورد درخواست قوم ثمود دارد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - قمر - 54 - 28 - 1

1 - تقسیم آب در سرزمین قوم ثمود ، میان ایشان و ناقه صالح ، به فرمان خداوند

ص: 333

و نبّئهم أنّ الماء قسمه بینهم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - شمس - 91 - 13 - 5

5 - بهره مند ساختن ناقه صالح از آب آشامیدنی ، دارای برنامه ای خاص بود .

و سقی_ها

<سَقْی> و <سُقْیا>، به معنای در اختیار نهادن نوشیدنی است (مفردات) و <سُقْیا> اسم مصدر برای <سَقْی> می باشد (العین). اضافه این کلمه به ضمیر <ناقه> و نیز برحذر داشتن قوم ثمود از بی توجّهی به آن، نشانه آن است که مردم درباره آب آشامیدنی ناقه، وظیفه خاصی داشتند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - شمس - 91 - 14 - 17

17 - < عن ابن نُباته قال : سمعت أمیرالمؤمنین ( ع ) علی منبر الکوفه یقول : . . .أیّها الناس إنّما عَقَر ناقهَ صالح واحد فأصابهم اللّه بعذابه بالرضا و آیه ذلک قوله عزّوجلّ < . . .فعقروها فدمدم علیهم ربّهم بذنبهم فسوّیها . . . > ;

اَصْبَغ بن نُباتَه گوید: شنیدم از امیرالمؤمنین(ع) که بر منبر کوفه می فرمود: <. ..ای مردم! همانا ناقه صالح را یک نفر [از قوم ثمود ]پی کرد; ولی خداوند همه آن قوم را به عذاب خود دچار کرد; چون به کار آن شخص راضی بودند و دلیل این مطلب سخن خداوند _ عزّوجلّ _ است <...فعقروها فدمدم علیهم ربّهم بذنبهم فسوّاها...>».

253- قصه صلح حدیبیه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - فتح - 48 - 1 - 4

4- تسلیم شدن مشرکان در برابر مسلمانان و پذیرش صلح در حدیبیه ، فتحی بزرگ برای جبهه اسلام *

إنّا فتحنا لک فتحًا مبینًا

اهمیت صلح حدیبیه، از آن رو است که مشرکان تا آن روز، جز به نابودی مسلمانان نمی اندیشیدند; اما باصلح حدیبیه، آنان در حقیقت مجموعه مسلمانان را به عنوان گروهی قدرتمند، رسماً پذیرفتند و این در صحنه سیاسی، فتحی بزرگ برای مسلمانان بود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - فتح - 48 - 10 - 3

3 - بیعت مجدد مسلمانان با پیامبر ( ص ) ، در شرایط بحرانی قبل از صلح حدیبیه

إنّ الذین یبایعونک إنّما یبایعون اللّه

از قرینه های موجود در آیه شریفه، استفاده می شود که بیعت مورد نظر، بیعت خاصی بوده است و از تعبیر <فمن نکث. ..> بحرانی بودن آن شرایط استفاده می شود و شأن نزول نیز مؤید این دیدگاه است.

ص: 334

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - فتح - 48 - 11 - 1،2،9،13،14

1 - تخلّف برخی از اعراب بادیه نشین در سفرِ منتهی به صلح حدیبیه ، از همراهی و یاری پیامبر ( ص )

سیقول لک المخلّفون من الأعراب

با توجه به این که آیات پیشین درباره <فتح مبین> (صلح حدیبیه) بود; استفاده می شود که تخلّف این گروه از اعراب، در رابطه با همین سفر است که به صلح حدیبیه منتهی گشت.

2 - پیش بینی آیات وحی ، از عذرخواهی و اظهار پشیمانی بادیه نشینانی که از همراهی پیامبر ( ص ) تخلف کرده بودند .

سیقول لک المخلّفون من الأعراب

9 - متخلفان از سفر حدیبیه ، معترف به گناه خویش و متقاضی عفو و استغفار پیامبر ( ص )

سیقول لک المخلّفون من الأعراب . .. فاستغفر لنا

13 - عذر بادیه نشینان برای توجیه غیبت خویش از سفر حدیبیه ، بهانه ای واهی و مخالف نیات درونی آنان

سیقول . .. فاستغفر لنا یقولون بألسنتهم ما لیس فی قلوبهم

برداشت بالا با توجه به این نکته است که تعبیر <یقولون. ..> در رابطه با <شغلتنا أموالنا و أهلونا> باشد; یعنی، اعراب در این که گرفتاری مالی و خانوادگی را عذر آورده اند; دروغ می گویند و مشکل آنان چیز دیگری است.

14 - سفر پیامبر ( ص ) به سوی مکه ( قبل از صلح حدیبیه ) ، سفری مخاطره آمیز و نگران کننده برای برخی مسلمانان

سیقول لک المخلّفون من الأعراب . .. یقولون بألسنتهم

عذرآوری <مخلّفون> و رد عذر آنان از سوی خداوند، می رساند که عامل اصلی آنان از ترک سفر، نگرانی از سرنوشت آن بوده است. قرینه های تاریخی و نیز آیه بعد، مؤید این نکته است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - فتح - 48 - 12 - 2،3

2 - سفر پیامبر ( ص ) و مؤمنان به سوی مکه قبل از حدیبیه ، بدون همراهی خانواده هایشان *

بل ظننتم أن لن ینقلب الرسول و المؤمنون إلی أهلیهم

تعبیر <إلی أهلیهم>، این احتمال را تقویت می کند که خانواده سپاه اسلام در مدینه باقی مانده و در سفر همراهشان نبوده اند.

3 - ترس از مرگ ، عامل اصلی تخلّف اعراب از همراهی پیامبر ( ص ) ، در سفر حدیبیه

بل ظننتم أن لن ینقلب الرسول و المؤمنون إلی أهلیهم أبدًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - فتح - 48 - 17 - 3

3 - افراد مریض و ناتوان از شرکت در سفر حدیبیه ، نگران از عدم حضور خود و همراهی نکردن مسلمانان در آن سفر *

لیس علی الأعمی حرج و لا علی الأعرج حرج و لا علی المریض حرج

توبیخ شدید متخلّفان از سفر حدیبیه در آیات گذشته و استثنای معذوران در این آیه; بیانگر آن است که مؤمنان معذور، نگران آن بوده اند که مشمول توبیخ خداوندباشند. خداوند در این آیه، به رفع این نگرانی آنان پرداخته است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 335

17 - فتح - 48 - 18 - 1،2،3،4،9

1 - خشنودی و رضایت حتمی خداوند ، از مؤمنان بیعت کننده با پیامبر ( ص ) در سفر حدیبیه

لقد رضی اللّه عن المؤمنین إذ یبایعونک تحت الشجره

2 - پدید آمدن شرایطی حساس و نیازمند اخذ بیعتی ویژه از مسلمانان ، در جریان حدیبیه

لقد رضی اللّه عن المؤمنین إذ یبایعونک تحت الشجره

ایمان نخستین، خود بیعتی با پیامبر(ص) است. حال از این که دوباره از مؤمنان بیعت گرفته شد، ویژه و حساس بودن شرایط استفاده می شود.

3 - < بیعت رضوان > ، حرکتی مؤثر و سرنوشت ساز ، در جریان حدیبیه

لقد رضی اللّه عن المؤمنین إذ یبایعونک تحت الشجره

تأکید خداوند در این آیات، بر مسأله بیعت مؤمنان و اعلام رضایت از آنان، حکایت از اهمیت این رخداد در روند حرکت اسلام دارد.

4 - بیعت ویژه مؤمنان با پیامبر ( ص ) ، در جریان حدیبیه ، باعث غفران لغزش های گذشته آنان نزد خداوند *

لقد رضی اللّه عن المؤمنین إذ یبایعونک تحت الشجره

تعبیر <رضی اللّه عن المؤمنین> _ به جای تعبیر <رضی عن بیعتکم> _ این برداشت را افاده می کند که خود مؤمنان _ علاوه بر عملشان _ مورد رضایت الهی قرار گرفتند.

9 - نزول آرامش از سوی خداوند بر قلب مؤمنان ، در شرایط نگران کننده قبل از صلح حدیبیه

فعلم ما فی قلوبهم فأنزل السکینه علیهم

از تعبیر <فأنزل السکینه> وجود نوعی نگرانی در آن شرایط حساس استفاده می شود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - فتح - 48 - 24 - 3،6،10

3 - مصون ماندن مؤمنان از گزند اهل مکّه در جریان حدیبیه ، نمودی از سنت الهی در یاری اهل ایمان

سنّه اللّه . .. و هو الذی کفّ أیدیهم عنکم و أیدیکم عنهم ببطن مکّه

6 - رخ دادن درگیری هایی منتهی به پیروزی مؤمنان بر مکیان ، قبل از انعقاد صلح حدیبیه *

من بعد أن أظفرکم علیهم

در صورتی که مراد از <بطن مکّه> سرزمین حدیبیه باشد; احتمال می رود که تعبیر <من بعد أن أظفر> بیانگر درگیری های محدودی باشد که قبل از انعقاد صلح حدیبیه، میان کافران و مؤمنان صورت گرفت و به پیروزی مؤمنان منتهی گردید.

10 - امداد های الهی در حق مؤمنان ، پاداشی به عملکرد شایسته آنان در جریان حدیبیه *

و کان اللّه بما تعملون بصیرًا

ارتباط <کان اللّه. ..> با صدر آیه، نتیجه می دهد که الطاف الهی در حق اهل ایمان، از آن جهت صورت گرفته است که خداوند بر اعمال گذشته آنان، نظارت عمیق داشته و ایشان را شایسته آن موهبت ها دانسته است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - فتح - 48 - 25 - 3،5

3- مسلمانان در جریان سفر حدیبیه ، مصمّم به زیارت خانه خدا و قربانی کردن هدی

و صدّوکم عن المسجد الحرام و الهدیَ معکوفًا أن یبلغ محلّه

ص: 336

5- امتنان الهی بر شرکت کنندگان در < عمره القضا > ، با یادآوری ممانعت مکیان از ایشان در سفر حدیبیه *

هم الذین کفروا و صدّوکم عن المسجدالحرام و الهدیَ معکوفًا

برداشت بالا بدان احتمال است که آیه شریفه خطاب به مؤمنانی باشد که در سال هفتم هجری (یک سال پس از صلح حدیبیه) برای انجام عمره وارد مسجدالحرام شدند. در چنین شرایطی خداوند، موقعیت دشوار گذشته رابه یاد ایشان آورد تا نعمت ها را از یاد نبرند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - فتح - 48 - 26 - 7،9،10

7 - نزول آرامش بر پیامبر ( ص ) و مؤمنان از سوی خدا ، در قبال تعصب ورزی جاهلانه مشرکان در حدیبیه

فأنزل اللّه سکینته علی رسوله و علی المؤمنین

9 - تحمل تعصب های جاهلانه مشرکان در حدیبیه ، امری دشوار برای پیامبر ( ص ) و مؤمنان

فأنزل اللّه سکینته علی رسوله و علی المؤمنین

از نزول <آرامش> استفاده می شود که دستکم زمینه نگرانی و دشواری برای مؤمنان وجود داشته است.

10 - اصرار تعصب آمیز مشرکان مکه ، بر نیامدن < بسمله > و عنوان < رسول اللّه > در متن صلحنامه حدیبیه *

إذ جعل الذین کفروا فی قلوبهم الحمیّه حمیّه الج_هلیّه

با توجّه به شأن نزول آیه شریفه، استفاده می شود که خشم و عصبیت مشرکان در زمینه یادشده بود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - فتح - 48 - 27 - 3،14

3- نقش مهم رؤیای پیامبر ( ص ) ، در حرکت آن حضرت به سوی مکه و حدیبیه

الرءیا بالحقّ لتدخلنّ المسجد الحرام

با توجه به این که آیات پیشین در مورد مسائل حدیبیه بود; از این آیه شریفه استفاده می شود که حرکت پیامبر(ص) در سفر منتهی به حدیبیه، مسبوق به رؤیایی بود که خداوند به آن حضرت نمایانده بود.

14- رخداد صلح حدیبیه و تأخیر عمره مسلمانان ، تدبیر عالمانه خدا و دارای اسراری نهفته بر مؤمنان

فعلم ما لم تعلموا

در آیات پیشین، سخن از منتهی شدن سفر مسلمانان به صلح حدیبیه بود و این که رؤیای پیامبر(ص) در آن سفر، تعبیر نشد. خداوند در این آیه، پس از این که رؤیای آن حضرت را صادق دانسته و ورود مؤمنان را به مسجدالحرام قطعی شمرده است; به آنان یاد آور می شود: مؤمنان با توجه به این جریان، در خواهند یافت که رخداد صلح و تأخیر عمره، منافعی داشته که بر آنان مخفی بوده است.

254- قصه طالوت

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

2 - بقره - 2 - 246 - 1،29

ص: 337

1 _ دعوت خداوند به رؤیت ( دقّت کامل ) در واقعه طالوت و بنی اسرائیل

الم تر الی الملأ من بنی اسرائیل

29 _ نیرو های صادق و پایدار بنی اسرائیل در رکاب طالوت ، شصت هزار نفر بودند .

تولّوا الاّ قلیلا

امام باقر (ع) درباره <قلیل> در آیه فوق فرمود: کان القلیل ستّین الفاً

_______________________________

معانی الاخبار، ص 151، ح 1 ; نورالثقلین، ج 1، ص 245، ح 971.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

2 - بقره - 2 - 252 - 2

2 _ داستان طالوت و هلاکت جالوتیان ، از آیات الهی

الم تر الی الملأ من بنی اسرائیل . .. تلک ایات اللّه

کلمه <تلک> اشاره به داستان طالوت و جالوت است.

255- قصه ظهار خوله بنت ثعلبه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - مجادله - 58 - 1 - 1،2،3،5،9

1 - خداوند ، خواسته زنی را که شوهرش او را ظهار کرده بود ، استجابت کرد .

قد سمع اللّه قول الّتی تج_دلک فی زوجها

<ظهار> نوعی طلاق بود که از عرب جاهلی باقی مانده و تا قبل از نزول این بخش از آیات، در میان مسلمانان نیز به آن عمل می شد. در این نوع از طلاق، هر گاه شوهر به زنش می گفت: <أنت علیّ کظهر اُمّی> زن حکم مادرش را پیدا می کرد و بر او حرام مؤبّد می شد. آیه شریفه درباره زنی بود که شوهرش او را ظهار کرد. آن زن که نمی خواست از شوهرش جدا شود، برای حل مشکل خود به محضر پیامبراکرم(ص) آمد و درخواست کرد که برای او چاره اندیشی کند. خداوند با ملغی کردن این رسم جاهلی، خواسته زن را اجابت فرمود. بنابراین <قد سمع اللّه> به معنای <قد استجاب اللّه> می باشد و این کنایه ای رایج است.

2 - زن ظهار شده ، مایل نبود از شوهرش جدا شده و کانون خانواده اش متلاشی گردد .

قد سمع اللّه قول الّتی تج_دلک فی زوجها

3 - زن ظهار شده ، برای یافتن راه چاره به محضر رسول اکرم ( ص ) رسید و با آن حضرت درباره شوهرش گفتوگو کرد .

قد سمع اللّه قول الّتی تج_دلک فی زوجها

5 - زن ظهار شده ، در حضور رسول اکرم ( ص ) از حادثه ای که برایش پیش آمده بود به خداوند شکایت برده ، خواستار حل مشکل خویش شده بود .

تج_دلک فی زوجها و تشتکی إلی اللّه

9 - < عن أبی جعفر ( ع ) قال : إنّ امرأه من المسلمات أتت النبیّ ( ص ) فقالت : یا رسول اللّه إنّ فلاناً زوجی . . . أشکوه إلیک فقال : فیم تشکینه قالت : إنّه قال أنت علیّ حرام کظهر اُمّی . . . فسمع اللّه تبارک و تعالی مجادلتها لرسول اللّه فی ما شکت إلیه و

ص: 338

أنزل اللّه فی ذلک قرآناً < . . .قد سمع اللّه قول الّتی تجادلک فی زوجها . . . ;

از امام باقر(ع) روایت شده است: زنی از زنان مسلمین نزد رسول خدا(ص) آمد و عرض کرد: ای رسول خدا! فلانی همسر من است. .. شکایت او را برای تو آورده ام. رسول خدا(ص) فرمود: در چه چیز از او شکایت داری؟ گفت: [مرا با <ظهار> بر خود حرام کرده] و گفته است: <أنت علیّ حرام کظهر أمّی> ...پس خدای تبارک و تعالی مجادله او را درباره همسرش با رسول خدا(ص) شنید و در این باره آیه ای نازل فرمود (قد سمع اللّه قول الّتی تجادلک فی زوجها)>.

256- قصه عبدالله بن ام مکتوم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - عبس - 80 - 1 - 1،4

1 - چهره درهم کشیدن یکی از مسلمانان صدراسلام و روی گردانی اعتراض آمیز او ، از مسلمانی که با ظاهری ناخوشایند نزد او حاضر شده بود .

عبس و تولّی

فاعل <عبس> در آیه شریفه ذکر نشده است; ولی به قرینه نکوهش شدیدی که از او در آیات بعد آمده است; وی فردی بود که خداوند از اخلاق او رضایت کامل نداشت.

4 - < روی عن الصادق ( ع ) انّها [ أی < عبس و تولّی . . . > ] نزلت فی رجل من بنی امیّه کان عند النبی ( ص ) فجائه ابن اُمّ مکتوم فلمّا رأه تقذّر منه و جمع نفسه و عبس و أعرض بوجهه عنه فحکی اللّه سبحانه ذلک و أنکره علیه ;

از امام صادق(ع) روایت شده که آیه <عبس و تولّی> درباره مردی از بنی امیه نازل شده است. آن مرد نزد پیامبر(ص) بود که ابن امّ مکتوم هم به حضور ایشان رسید. آن مرد وقتی ابن امّ مکتوم را دید، از او بدش آمد و خود را جمع کرد و چهره در هم کشید و روی از او برتافت. پس خداوند سبحان داستان وی را حکایت کرده، آن را بر وی ناپسند دانسته است>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - عبس - 80 - 2 - 1،2،3

1 - مسلمانی نابینا ، پس از ورود خود به مجلس وعظ و ارشاد پیامبر ( ص ) ، با ترش رویی و روی گردانی یکی از حاضران مواجه شد .

عبس و تولّی . أن جاءه الأعمی

2 - عبداللّه بن اُمّ مکتوم ، نابینای مسلمانی که گرفتار ترش رویی و اعراض یکی از حاضران مجلس پیامبر ( ص ) شد .

أن جاءه الأعمی

برخی از مفسّران، نام شخصی را که <أعمی> بود و آیه شریفه درباره حضور او نازل شده، <عمرو> و اکثریت <عبداللّه> نوشته اند; ولی همگان بر این اتفاق دارند که او فرزند نابینای <ام مکتوم> بود. در شأن نزول آیه شریفه آمده است که وی در حال ورود به مجلسی که پیامبر(ص)، در آن حضور داشت، مورد اسائه ادب فردی از بنی امیه _ که گفته می شود عثمان بن عفان بوده است _ قرار گرفت.

3 - خداوند ، اعتراض کننده به ابن ام مکتوم را ، به دلیل برخورد سرد و حاکی از خشم او ، با گفتاری قهرآمیز سرزنش کرد .

عبس و تولّی . أن جاءه الأعمی

ص: 339

فعل غایب <عبس> و <تولّی>، حاکی از لایق نبودن شخص برای خطاب مستقیم است. در جملات بعدی، گرچه ضمیر خطاب به طور مکرر به کار رفته است; ولی در این موارد _ که فعلی به صورت غایب در آغاز سخن قرار می گیرد _ متکلم گاه در ادامه کلام خود، فرد مورد نظر را شنونده گفتار خود فرض می کند، بدون این که با او گفتوگوی مستقیم داشته باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - عبس - 80 - 3 - 5

5 - اعتراض کننده به حضور ابن ام مکتوم در مجلس پیامبر ( ص ) ، فردی ناآشنا به صفات نفسانی او و ناتوان از شناخت صالحان

أن جاءه الأعمی . و مایدریک لعلّه یزّکّی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - عبس - 80 - 4 - 9

9 - رفتار مسلمانی که از حضور ابن ام مکتوم در مجلس پیامبر ( ص ) ناخشنود بود _ به دلیل ناآگاهی او از روحیات نیک و بد وی _ رفتاری ناروا و توجیه ناپذیر بود .

عبس . .. و ما یدریک لعلّه یزّکّی ... أو یذّکّر

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - عبس - 80 - 5 - 1

1 - برخی از حاضران مجلس پیامبر ( ص ) در ماجرای ابن ام مکتوم ، خود را از پند و اندرز های الهی بی نیاز می دیدند و از فرجام خود نگرانی نداشتند .

أمّا من استغنی

به قرینه <جاءک> و <یخشی> _ در آیات بعد _ مراد از جمله <استغنی>، احساس بی نیازی نسبت به حضور در مجلس وعظ و ارشاد و نیز بی خطر دیدن عاقبت خویش است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - عبس - 80 - 6 - 5

5 - عثمان بن عفان ، از حاضران مجلس پیامبر ( ص ) در ماجرای ابن ام مکتوم و ارشاد کننده کافران مکه در عصر بعثت *

أمّا من استغنی . فأنت له تصدّی

در شأن نزول آیه شریفه از تفسیر قمی نقل شده که فرد مورد نظر از ضمیر خطاب در <أنت له تصدّی>، عثمان بوده است. او در صدد مسلمان ساختن حاضران مجلس _ که از چهره های برجسته قریش بودند _ برآمده بود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - عبس - 80 - 8 - 2

2 - ابن ام مکتوم ، پس از ورود به مجلس پیامبر ( ص ) ، در کنار مسلمانی قرار گرفت که در حال ارشاد و سخن گفتن با دیگری بود .

أمّا من استغنی . فأنت له تصدّی ... و أمّا من جاءک یسعی

ص: 340

تعبیر <جاءک> بیانگر آن است که ابن ام مکتوم در مجلس پیامبر(ص)، نزد همان شخصی جا گرفته بود که با اخم و قهر، ناخرسندی خود را ابراز داشت.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - عبس - 80 - 10 - 1

1 - فرد خشمگین از حضور ابن ام مکتوم در مجلس پیامبر ( ص ) ، از او اعراض کرده ، خود را به گفتوگو با دیگری سرگرم ساخت .

فأنت عنه تلهّی

<تلهّی> در اصل <تتلهّی> بوده و حذف <تاء> از باب تفعّل در این موارد شایع است. این کلمه از ریشه <لهو> است و راغب در مفردات <لهو> را به معنای چیزی دانسته است که انسان را از آنچه باید مقصد او قرار گیرد و برای او اهمیت دارد، باز دارد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - عبس - 80 - 12 - 4

4 - اشراف حاضر در مجلس پیامبر ( ص ) در ماجرای ابن ام مکتوم ، بر اثر بی رغبتی خود ، از آموختن و به خاطر سپردن معارف قرآن محروم بودند .

فمن شاء ذکره

257- قصه عزیر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

2 - بقره - 2 - 266 - 5

5 _ داستان ابراهیم ( ع ) و نمرود و قصّه عُزیر و یا اِرمیای پیامبر و زنده شدن مرغان کوبیده شده و نیز تمامی احکام و مقررات انفاق ، از آیات الهی است .

الم تر . .. او کالذی مرّ ... فخذ اربعه من الطیر ... مثل الّذین ... کذلک یبیّن ال

258- قصه عمره القضا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - فتح - 48 - 24 - 4

4 - درگیر نشدن مؤمنان و مکیان با یکدیگر در < عمره القضا > ، نعمتی مهم برای اهل ایمان *

و هو الذی کفّ أیدیهم عنکم و أیدیکم عنهم ببطن مکّه

برداشت بالا بدان احتمال است که تعبیر <ببطن مکّه> اشاره به <عمره القضا> داشته باشد که مسلمانان پس از پیروزی حدیبیه براساس قرارداد، سال بعد به شهر مکه وارد شدند و با آرامش کامل، مناسک عمره را به جا آوردند.

ص: 341

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - فتح - 48 - 27 - 11،12

11- وجود نگرانی در مسلمانان ، نسبت به سرنوشت و خطرات < عمره القضا >

لتدخلنّ المسجد الحرام إن شاء اللّه ءامنین. .. لاتخافون

تعبیر <لاتخافون>، در واقع جنبه بشارتی دارد و در مقام اطمینان بخشی به مسلمانان و رفع نگرانی از آنان است.

12- تضمین الهی به مؤمنان ، در انجام تمامی اعمال < عمره القضا > با امنیت و آرامش کامل

لتدخلنّ المسجد الحرام إن شاء اللّه ءامنین. .. لاتخافون

تعبیر <آمنین> و تکرار آن در قالب <لاتخافون>، می رساند که ورود مسلمانان به مکه، همراه با امنیت بوده و پایان مراسم عمره نیز، آمیخته با آرامش تضمین شده است.

259- قصه عیسی(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 87 - 8

8 - عیسی ( ع ) زاده مریم ( ع ) و فرزند او ، نه فرزند خدا

عیسی ابن مریم

از نکاتی که می تواند هدف از نسبت دادن عیسی(ع) به مادرش شمرده شود، رد پندار مسیحیان است که وی را فرزند خدای سبحان می خواندند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

2 - آل عمران - 3 - 46 - 2

2 _ بشارت خدا به مریم ، در مورد زنده ماندن عیسی ( ع ) تا میانسالی

یبشرک . .. و یکلم الناس ... و کهلا

<کهل> به معنای میانسالی است. (مجمع البیان)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

2 - آل عمران - 3 - 50 - 8

8 _ وجود اعتقاد به خداوند و تورات و احکام آن ، در میان بنی اسرائیل ، در عصر حضرت عیسی ( ع )

و لاحلّ لکم بعض الذی حرّم علیکم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

2 - آل عمران - 3 - 58 - 1،3،7

1 _ سرگذشت حضرت زکریا ، مریم ، یحیی و عیسی ( ع ) و پیروان آن حضرت ، آیات الهی و پند های حکیمانه

ص: 342

ذلک نتلوه علیک من الایات و الذّکر الحکیم

<ذلک>، اشاره به سرگذشت کسانی است که در آیات پیشین مطرح شده است.

3 _ بیان سرگذشت حضرت مریم ، زکریا ، یحیی و عیسی ( ع ) ، از معجزات و نشانه های صدق پیامبر اکرم ( ص )

ذلک نتلوه علیک من الایات

بنابراینکه منظور از <الایات>، با توجه به معنای لغوی آن (علامتها)، نشانه های صداقت پیامبر اکرم (ص) باشد.

7 _ داستان حضرت عیسی ، زکریّا ، مریم و یحیی ، سراسر حکمت و مایه تذکّر است .

ذلک نتلوه علیک من الایات و الذّکر الحکیم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

2 - آل عمران - 3 - 60 - 1،6

1 _ سرگذشت زکریا ، عیسی ، مریم ، یحیی و بیان خلقت آدم در قرآن ، حق و از جانب پروردگار است .

الحق من ربّک

کلمه <الحق>، خبر است برای مبتدای محذوف که <هو> است و مراد از آن، سرگذشت مریم و پیامبرانی است که در آیات سابق بیان شد.

6 _ کیفیّت خلقت عیسی و دروغ پردازی های نصارا در مورد آن ، زمینه ایجاد شبهه

فلا تکن من الممترین

آنچه می تواند برای مخاطبین قرآن در مورد حضرت مسیح، تردید ایجاد کند، همان خلقت استثنایی آن حضرت است که با توجّه به <انّ مثل . .. >، این شبهه از بین می رود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

2 - آل عمران - 3 - 61 - 2

2 _ علم و آگاهی پیامبر ( ص ) به حقیقت داستان عیسی ( ع ) و مریم ( س ) پس از بیان سرگذشت آنان از طریق وحی

فمن حاجّک فیه من بعد ما جاءک من العلم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - نساء - 4 - 158 - 1،2،3

1 _ عدم حضور حضرت مسیح ( ع ) در بین مردم ، پس از توطئه قتل وی توسط یهود

و ما قتلوه. بل رفعه اللّه إلیه

چنانچه عیسی(ع) پس از توطئه قتل در بین مردمان حضور می داشت، همگان به اشتباه خویش پی می بردند و واهی بودن قصه صلیب بر مدعیان آن روشن می گشت و جمله <رفعه اللّه الیه> در حقیقت جواب این سؤال است که اگر وی کشته نشد چرا پس از واقعه قتل در بین مردمان دیده نشد.

2 _ خداوند ، حضرت عیسی ( ع ) را با جسم و جانش به سوی خود بالا برد .

بل رفعه اللّه إلیه

چون جمله <بل رفعه اللّه الیه> رد این پندار یهود است که عیسی(ع) کشته شده است، باید مراد از <رفعه اللّه الیه> بالا بردن وی با جسم و جان باشد چون پرواز روحانی با مردن، منافاتی با کشته شدن ندارد.

ص: 343

3 _ نجات حضرت مسیح ( ع ) از توطئه قتل ، با معراج وی به سوی خدا

و ما قتلوه و ما صلبوه . .. بل رفعه اللّه إلیه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - نساء - 4 - 159 - 2،5

2 _ حضرت مسیح ( ع ) پس از حضور مجدد در بین امت خویش ، خواهد مرد .

إلاّ لیؤمننّ به قبل موته

5 _ حضرت عیسی ( ع ) ، هم اکنون زنده و دارای حیاتی جسمانی است .

و إن من أهل الکتب إلاّ لیؤمننّ به قبل موته

با توجه به مضارع بودن فعل <لیؤمننّ> که اِخبار از آینده است و در طول تاریخ گذشته چنین نبوده که تمامی اهل کتاب به حضرت عیسی(ع) ایمان آورده باشند، معلوم می شود آن حضرت هنوز زنده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 110 - 7،11

7 _ حضرت مسیح بهره مند از پشتیبانی و تأیید خداوند در دوران حیات خویش

اذکر نعمتی علیک . .. اذ ایدتک بروح القدس

اتصال دو جمله <تکلم الناس . .> و <ایدتک ...> بدون حرف عطف شاهد بر این است که جمله <تکلم الناس ...> تفسیر جمله ایدتک است. و می رساند که عیسی(ع) در کودکی و بزرگسالی مورد تأیید خداوند بوده است.

11 _ سخنان عیسی ( ع ) در کودکی گفتاری حکیمانه و همسنگ با سخنان او در دوران کهولت و کمال رشد

اذ ایدتک بروح القدس تکلم الناس فی المهد و کهلا

بدیهی است که سخن گفتن عیسی(ع) در سن کهولت نعمتی خاص برای وی نیست بنابراین عطف <کهلا> بر <فی المهد> می تواند اشاره به این باشد که سخن گفتن او به هنگام نوزادی همانند دوران رشد یافتگی وی بوده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 24 - 2،3،13،14

2- حضرت عیسی ( ع ) در شرایط سخت روحی و جسمی مادرش مریم ( س ) پس از زایمان با وی سخن گفت و او را دل داری داد .

فحملته . .. فنادی_ها من تحتها ألاّتحزنی

مراد از ضمیر فاعلی در <نادی> _ به قرینه ضمائر <فحملته فانتبذت به> در آیات قبل _ حضرت عیسی(ع) است و مراد از ضمیر <من تحتها> همانند ضمیر <فناداها> حضرت مریم(س) است. برخی فاعل <نادی> را جبرئیل دانسته و ضمیر <من تحتها> را به <نخله> یا <مریم> ارجاع داده اند; ولی سیاق آیات با آنچه گفته شد سازگارتر است.

3- عیسی ( ع ) در بدو تولد ، مادرش مریم ( س ) را به اندوهگین نبودن توصیه کرد .

فنادی_ها من تحتها ألاّتحزنی

13- < عن أبی جعفر ( ع ) : ضرب عیسی ( ع ) برجله فظهرت عین ماء تجری ;

از امام باقر(ع) روایت شده: عیسی(ع) (هنگام ولادت) پای خود را بر زمین زد، پس چشمه آب روانی ظاهر شد>.

ص: 344

14- < قال رسول اللّه ( ص ) : . . . و ه_ذا عیسی ابن مریم ( ع ) قال اللّه عزّوجلّ فیه < فناداها من تحتها ألاّتحزنی . . . > فکلّم أمّه وقت مولده ;

از رسول خدا(ص) روایت شده که فرمود: . .. این عیسی بن مریم(ع) است که خداوند _ عزّوجلّ _ در باره او فرمود <فناداها من تحتها ألاّتحزنی ...> پس عیسی(ع) با مادرش به هنگام ولادت سخن گفت>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 25 - 1

1- عیسی ( ع ) ، در بدو تولد ، مادرش مریم ( س ) را به تکان دادن درخت خرما و استفاده از میوه آن راهنمایی کرد .

و هزّی إلیک بجذع النخله تس_قط علیک رطبًا جنیًّا

<هزّ> به معنای حرکت دادن به چپ و راست است و به قرینه <إلیک> در آن معنای <متمایل ساختن> نیز تضمین شده است. بنابراین <هزّی إلیک>، یعنی درخت را به جانب خود بکش و به چپ و راست تکان ده این راهنمایی چنان چه از آیه بعد پیدا است، به منظور تأمین غذای مریم(س) بوده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 26 - 1،3،7،8،10

1- حضرت عیسی ( ع ) در آغاز تولد خویش ، مادرش مریم ( س ) را به خوردن خرمای تازه و نوشیدن از آب نهر فرا خواند .

فنادی_ها من تحتها . .. تحتک سریًّا ... رطبًا جنیًّا . فکلی واشربی

3- سخن گفتن عیسی ( ع ) با مادر خود و تأمین آب و غذا به صورت خارق العاده ، زمینه های مسّرت و چشم روشنی مریم ( س ) و رفع نگرانی او از آینده بود .

فنادی_ها . .. فکلی و اشربی و قرّی عینًا

<عیناً> تمییز و بیانگر مراد جدی از فاعل است و <قرّی> از ماده <قرار> (آرام گرفتن) و یا <قُرّ> (سرد شدن) است. در صورت اول جمله <قرّی عیناً>، یعنی <چشم آرمیده باش> و در صورت دوم، یعنی <خنک چشم باش> (چشمت از اشک سوزان به دور باشد) و در هر صورت، کنایه از خوش دلی و شادمانی است که چشم از نگرانی و اضطراب باز می ایستد و از سوزش اشک اندوه، مصون می ماند. ارتباط جمله <قرّی عیناً> با جملات قبل، گویای برداشت فوق است.

7- عیسی ( ع ) ، وظیفه دفاع از مادر خویش در مقابل تهمت های مردم را به عهده گرفت .

فإمّاترینّ من البشر أحدًا فقولی إنّی نذرت للرحم_ن صومًا

توصیه مادر به سکوت از جانب عیسی(ع) بدان معنا بود که او نگران دفاع از خود نباشد، چرا که عیسی(ع) خود آن را انجام خواهد داد. سخن گفتن عیسی(ع) با مادر پس از ولادت، این اطمینان را به مریم داده بود که او براین کار کاملاً توانا است.

8- عیسی ( ع ) ، شیوه برخورد با مردم و چگونگی واکنش در برابر بهتان آنان را به مادرش مریم ( س ) آموخت .

فإمّا ترینّ من البشر أحدًا فقولی

10- عیسی ( ع ) ، مادرش مریم ( س ) را به نذر روزه سکوت ، هنگام مواجهه با مردم توصیه کرد .

فإمّا ترینّ من البشر أحدًا فقولی إنّی نذرت للرحم_ن صومًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 27 - 1،6

ص: 345

1- مریم ( س ) پس از دریافت رهنمود های نوزادش عیسی ( ع ) ، او را آشکارا در آغوش خود گرفت و نزد قومش برد .

فأتت به قومها تحمله

6- < عن أبی جعفر ( ع ) قال : لمّا قالت العواتق . . . لمریم ( ع ) : < لقد جئت شیئاً فریّاً > أنطق اللّه تعالی عیسی ( ع ) عند ذلک ;

از امام باقر(ع) روایت شده که فرمود: چون دختران نورس به مریم گفتند: <لقد جئت شیئاً فریّاً> خداوند در آن هنگام زبان عیسی(ع) را به سخن گفتن گشود>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 29 - 3،5

3- حضرت مریم ( س ) به قدرت نوزادش عیسی ( ع ) در سخن گفتن و رفع اتهامات یقین داشت .

فأشارت إلیه

آمدن مریم به میان قوم خویش، آوردن علنی و آشکار فرزند و اشاره کردن به سوی نوزاد به جای پاسخ گویی به اتهامات، بیانگر یقین او است.

5- مردم ، از واگذارشدن پاسخ اتهامات از سوی مریم ( س ) به نوزادش عیسی ( ع ) ، شگفت زده شده و آن را باور نکردند .

فأشارت إلیه قالوا کیف نکلّم من کان فی المهد صبیًّا

استفهام در آیه انکاری است. این انکار را چندین تأکید نیز همراهی می کند: 1) فعل <کان> که در این موارد بر ماضی دلالت ندارد، بلکه استقرار و ثبوت را می فهماند; 2) قید <فی المهد> که نشانه ناتوانی عیسی(ع) از هرگونه حرکتی است; 3) قید <صبیّاً> که با وجود <فی المهد> نیازی به آن نبود، ولی گویندگان آن را به منظور تأکید انکار و تعجبشان افزودند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 30 - 1،11

1- نوزاد مریم ( س ) با اشاره مادرش و در حضور مردم شروع به سخن گفتن کرد .

فأشارت إلیه . .. قال إنّی عبداللّه

11- < عن رسول اللّه ( ص ) : . . . و ه_ذا عیسی بن مریم ( ع ) . . . حین أشارت إلیه . . . قال : إنّی عبداللّه آتانی الکتاب > . . . أُعطی کتاب النبوه و أُوصی بالصلاه والزکاه فی ثلاثه أیّام من مولده و کلّمهم فی الیوم الثانی من مولده . . . ;

از رسول خدا(ص) روایت شده که فرمود: . .. و این عیسی بن مریم(ع) است که وقتی مریم به او اشاره کرد گفت: <إنّی عبداللّه آتانی الکتاب> ... کتابِ نبوت به او داده شد و به نماز و زکات سفارش گردید (و این همه) ظرف سه روز پس از ولادت او بود و در روز دوم ولادت با مردم سخن گفت...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 31 - 6

6- عیسی ( ع ) در معرفی خویش به مردم ، دریافت فرمان خداوند به نماز و زکات را از ویژگی های خویش برشمرد .

و أوص_نی بالصلوه والزکوه مادمت حیًّا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 346

10 - مریم - 19 - 32 - 3

3- عیسی ( ع ) در برشمردن ویژگی هایش ، بر پیدایش خود بدون پدر تأکید ورزید .

و برًّا بولدتی

عیسی(ع) در مورد نیکی کردن، تنها از مادر خود یاد کرد و ذکری از پدر به میان نیاورد تا در گفتار هم این مطلب را که مادرش پاکدامن است، تأیید کرده باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 33 - 4

4- عیسی ( ع ) با سالم خواندن مرحله ولادت خویش از هر عیب و ناپسندی ، بر مبرّابودن مادرش مریم ( س ) از اتهامات ناروای مردم تأکید کرد .

والسل_م علیّ یوم ولدت

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 34 - 1

1- قرآن ترسیم کننده سیما و سرگذشت واقعی عیسی ( ع )

ذلک عیسی ابن مریم قول الحقّ

<ذلک> اشاره به دارنده اوصافی است که در آیات گذشته تشریح شد. و <قول الحقّ> مفعول برای فعل محذوف (أقول) است، یعنی سخن درستی می گویم.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 35 - 14

14- ماجرای تولد و سخن گفتن عیسی ( ع ) ، نمودی از حاکمیت اراده الهی بر هستی است ; نه نشان فرزندی عیسی ( ع ) برای خداوند .

ما کان للّه أن یتّخذ من ولد . .. إذا قضی أمرًا فإنّما یقول له کن فیکون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 36 - 1

1- حضرت عیسی ( ع ) در گهواره ، خداوند را پروردگار خود و دیگر انسان ها معرفی کرد .

و إنّ اللّه ربّی و ربّکم

جمله <إنّ اللّه ربّی . ..> عطف بر <إنّی عبد اللّه> در آیات قبل است. این آیه نیز نقل بخشی از گفته های عیسی(ع) در گهواره است و آیات <ذلک عیسی ... کن فیکون> در این بین معترضه می باشد. تشابه این جمله با آنچه در سوره آل عمران و زخرف از عیسی(ع) نقل شده، تأیید کننده این نکته است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 37 - 2

ص: 347

2- گروهی از مردم زمان مریم به عیسی ( ع ) و گفته های او ایمان آوردند و گروهی کفر ورزیدند .

فاختلف الأحزاب من بینهم فویل للذین کفروا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - مؤمنون - 23 - 50 - 4،5،10

4 - نقل مکان کردن مریم به همراه نوزادش ( عیسی ) ، به محلی دیگر غیر از زادگاه او

و ءاوین_هما إلی ربوه

<إیواء> (مصدر <آوینا>) به معنای امکان و جای دادن است. <ربوه> نیز به تپه و هر زمین بلند گفته می شود. <ذات قرار> (مرادف <مستقر>) به معنای جای زیست است و <معین> به آبی که بر روی زمین جاری باشد، گفته می شود.

5 - استقرار مریم و نوزادش ( عیسی ) ، در سرزمینی بلند ، آرام و دارای آبی روان

و ءاوین_هما إلی ربوه ذات قرار و معین

10 - برخورداری حضرت عیسی و مریم ( ع ) ، از امکانات و آسایش زندگی

و ءاوین_هما إلی ربوه ذات قرار و معین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - زخرف - 43 - 57 - 7

7 - عیسی بن مریم ( ع ) ، شخصیتی شناخته شده و نامی آشنا در مکه عصر بعثت

و لمّا ضرب ابن مریم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - تحریم - 66 - 12 - 11

11 - فرزند حضرت مریم ( س ) ( عیسی ( ع ) ) ، پرتو روح الهی و دارای مقامی بس بلند در پیشگاه خداوند

فنفخنا فیه من روحنا

اضافه <روح> به <نا>، اضافه تشریفی و برای بیان شرافت و عظمت این روح است.

260- قصه غدیر خم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - معارج - 70 - 1 - 5

5 - < عن جعفربن محمد ( ع ) عن آبائه ( ع ) قال : لمّا نصب رسولُ اللّه علیّاً یوم غدیر خم . . . فقَدِمَ علی رسول اللّه النُّعمان بن الحرث الفِهْری فقال : أمرتَنا عن اللّه أن نشهدَ أن لا إل_ه إلاّ اللّه و أنّک رسولُ اللّه . . . فقَبِلْناها ثمّ لم تَرْضَ حتّی نصبتَ ه_ذا الغلام . . . فه_ذا شیء منک أو أمرٌ من عند اللّه . . . فولّی النعمان الحرث و هو یقول : < اللّهم إن کان ه_ذا هو الحقّ من عندک فأمطر علینا حجاره من السماء > . . . و أنزل اللّه تعالی : < سأل سائل بعذاب واقع . . . > ;

امام صادق(ع) از پدرانش روایت نموده است: چون رسول خدا(ص) در غدیرخم علی(ع) را به امامت منصوب کرد . .. نعمان بن حرث

ص: 348

فهری، جلوی آن حضرت ایستاد و با [اعتراض] گفت: از جانب خدا به ما امر کردی که شهادت به یگانگی خدا و رسالت تو دهیم، و ما پذیرفتیم. سپس راضی نگشتی تا این جوان را بر ما منصوب کردی ... حال این (نصب علی(ع)) از طرف خودت می باشد یا دستوری از جانب خداوند است ... نعمان در حالی که به رسول خدا(ص) پشت کرده بود، می گفت: <اللّهم إن کان ه_ذا هو الحقّ من عندک فأمطر علینا حجاره من السماء> ... پس خداوند متعال آیه <سأل سائل بعذاب واقع...> را نازل نمود>.

261- قصه غزوه احد

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - نساء - 4 - 104 - 2،3

2 _ ترغیب مجاهدان صدر اسلام به تعقیب لشکریان دشمن ، پس از نبرد احد

و لاتهنوا فی ابتغاء القوم

گفته شده که آیه پس از نبرد احد نازل شد تا مسلمانان را به تعقیب لشکریان ابوسفیان ترغیب کند (مجمع البیان، ذیل آیه).

3 _ آسیب ها و صدمات متقابل مجاهدان و کافران در نبرد احد

ان تکونوا تألمون فانهم یألمون

بنابر آنچه در شأن نزول آیه آمده، مراد از آسیبهای متقابل، مسائلی است که در جنگ احد پیش آمد.

262- قصه غزوه احزاب

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - احزاب - 33 - 9 - 2،4،5،6

2 - مورد هجوم قرار گرفتن مسلمانان در مدینه از سوی لشگر دشمن در غزوه احزاب

اذکروا نعمه اللّه علیکم إذ جاءتکم جنود

مفسران بر این نکته اتفاق نظر دارند که این آیه، درباره غزوه احزاب نازل شده است. مراد از <جنود> گروه های مشرک و یهودیان اند که در یک تصمیم جمعی، متحد شدند و جهت درهم کوبیدن مسلمانان، به مدینه هجوم بردند.

4 - برای درهم شکستن سپاه دشمن ، در غزوه احزاب ، طوفانی عظیم برخاست .

إذ جاءتکم جنود فأرسلنا علیهم ریحًا

تنوین نکره در <ریحاً> برای تعظیم است و حکایت از این می کند که بادی که وزیده، معمولی نبوده است; بلکه طوفانی بوده که خیمه ها را در هم می کوبیده و خار و خاشاک را در چشمان دشمن می پاشیده است.

5 - به وجود آمدن طوفان ، در غزوه احزاب برای درهم شکستن توان دشمن ، نعمتی الهی برای مسلمانان بود .

ی_أیّها الذین ءامنوا اذکروا نعمه اللّه علیکم . .. فأرسلنا علیهم ریحًا

<فأرسلنا> بیان نعمتی است که خداوند، از مسلمانان خواسته است که به یاد آن باشند.

6 - خداوند ، در غزوه احزاب نیرویی نامرئی ، به کمک مسلمانان فرستاد .

فأرسلنا علیهم . .. و جنودًا لم تروها

ص: 349

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - احزاب - 33 - 10 - 1،2،3،4،5،8،11،13،14

1 - مسلمانان مدینه ، از ناحیه بالا و پایین مدینه ، در محاصره دشمن ( احزاب متّحد ) قرار گرفتند .

إذ جاءوکم من فوقکم و من أسفل منکم

2 - احزاب متّحد ، در جنگ علیه مسلمانان ، جمعیتی فراوان داشتند .

إذ جاءتکم جنود . .. إذ جاءوکم من فوقکم و من أسفل منکم

<جنود> جمع <جند> است و دلالت بر چندین سپاه می کند. آمدن نیروها از بالا دست مدینه و پایین دست آن نیز مؤید این نکته است; زیرا آنان دارای جمعیتی چشمگیر بوده اند که توانسته اند نیروهایشان را در اطراف مدینه مستقر کنند.

3 - ائتلاف احزاب مختلف و لشگرکشی آنان علیه مسلمانان مدینه و شکست شان ، شایسته یادآوری است .

إذ جاءوکم من فوقکم و من أسفل منکم

<إذ جاءوکم> عطف بر <إذ جاتکم> در آیه پیش و متعلق فعل <اُذکروا> در همان آیه است.

4 - یهود بنی نضیر و بنی قریظه و غطفان ، با مشرکان مکه ، علیه مسلمانان ، ائتلاف کردند .

إذ جاءوکم من فوقکم و من أسفل منکم

طبق شواهد تاریخی، غزوه احزاب، با ائتلاف یهودیان بنی نضیر و بنی قریظه و غطفان و مشرکان مکه به وجود آمد. <من فوقکم> اشاره به یهودیانی دارد که از بخش شرقی مدینه هجوم آوردند و <من أسفل منکم> اشاره به مشرکانی دارد که از بخش غربی مدینه به آن دیار هجوم آورده بودند.

5 - هجوم احزاب متّحد به سوی مدینه ، باعث وحشت و نگرانی مسلمانان شد .

إذ جاءوکم . .. و إذ زاغت الأبص_ر

<زاغت الأبصار> می تواند کنایه از به وجود آمدن آن چنان وحشتی باشد که چشم شخص، قدرت دید و تشخیص را از دست می دهد.

8 - هجوم احزاب متّحد به مدینه ، برای درهم شکستن مسلمانان ، مسلمانان را به قدری وحشت زده کرد که همانند افراد محتضر شدند .

إذ جاءوکم . .. و إذ زاغت الأبص_ر و بلغت القلوب الحناجر

مراد از به حنجره رسیدن قلب ها، خفگی و به حال مرگ افتادن است.

11 - ایّام هجوم احزاب متّحد به مدینه ، روزهایی بس سخت و نگران کننده برای مسلمانان بود .

إذ جاءوکم . .. و إذ زاغت الأبص_ر و بلغت القلوب الحناجر

13 - پس از محاصره مدینه از سوی احزاب متّحد ، ظنّ و گمان های گوناگونی درباره خدا ، در میان مردم مسلمان پدید آمد .

إذ جاءوکم . .. و تظنّون باللّه الظنونا

<ظنون> مفعول مطلق عددی است و <ال > در آن، برای جنس است. جمع آورده شدن <ظنون > همراه با <ال> دلالت بر تعدد و گوناگونی می کند.

14 - عارض شدن بدگمانی به خدا در مسلمانان ، در پیِ هجوم احزاب متّحد به مدینه

إذ جاءوکم . .. و تظنّون باللّه الظنونا

احتمال دارد که مخاطب فعل <تظنّون> مسلمانان باشند و یکی از احتمال های <الظنونا> بدگمانی باشد. آیات بعدی می تواند قرینه ای بر نکته یاد شده باشد.

ص: 350

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - احزاب - 33 - 11 - 1،2،3

1 - هجوم احزاب متّحد به مدینه ، وسیله امتحان مسلمانان آن دیار بود .

هنالک ابتلی المؤمنون

2 - مسلمانان مدینه ، با هجوم احزاب متّحد به آنان ، دچار اضطراب و تزلزل شدید شدند .

و زلزلوا زلزالاً شدیدًا

3 - مسلمانان مدینه ، با هجوم احزاب متّحد ، در شرایط سختی قرار گرفتند .

و زلزلوا زلزالاً شدیدًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - احزاب - 33 - 12 - 1

1 - منافقان ، همسو با احزاب متّحد ، در غزوه احزاب برای درهم شکستن روحیه مسلمانان فعالیت می کردند .

إذ جاءتکم جنود . .. و إذ یقول المن_فقون ... ما وعدنا اللّه ... إلاّ غرورًا

فعل مضارع <یقول> بر تداوم کار منافقان دلالت می کند که از آن، به <فعالیت> تعبیر می شود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - احزاب - 33 - 13 -

1،2،3،4،5،8،9،10،11،12،19

1 - عده ای از منافقان ، مسلمانان شرکت کننده در غزوه احزاب را ، به ترک جهاد وسوسه می کردند .

و إذ قالت طائفه منهم ی_أهل یثرب لامقام لکم فارجعوا

2 - منافقان برای ماندن مسلمانان به همراه پیامبر ( ص ) در غزوه احزاب _ باتوجه به هجوم دشمن _ وجهی منطقی قائل نبودند و آنان را به ترک غزوه ، دعوت می کردند .

قالت طائفه منهم ی_أهل یثرب لامقام لکم فارجعوا

3 - منافقان مدینه ، به مسلمانان وانمود کردند که شکست شان در غزوه احزاب حتمی است .

و إذ قالت طائفه منهم ی_أهل یثرب لامقام لکم فارجعوا

4 - منافقان ، به نفع جبهه احزاب متّحد ، برای درهم شکستن جبهه مسلمانان ، فعالیت تبلیغاتی داشتند .

و إذ قالت طائفه منهم ی_أهل یثرب لامقام لکم فارجعوا

5 - منافقان ، در غزوه احزاب ، برای وادار کردن مؤمنان به ترک اسلام و روی آوردن به کفر ، تلاش می کردند .

ی_أهل یثرب لامقام لکم فارجعوا

برداشت بالا، بر این احتمال است که مراد از <لامقام لکم> ماندن در دین رسول اللّه و مراد از <فارجعوا> دعوت به رجوع به کفر باشد.

8 - برخی از منافقان و بیماردلان مدینه ، از پیامبر ( ص ) برای ترک جهاد در غزوه احزاب ، به بهانه ناامن بودن خانه و کاشانه شان ، مصرّانه اجازه می خواستند .

و یستئذن فریق منهم النبیّ یقولون إنّ بیوتنا عوره

مراد از <عوره> در آیه، مستحکم نبودن خانه و قابل ورود بودن آن برای هر کس است که بخواهد وارد شود(مفردات راغب).

ص: 351

9 - پیامبراکرم ( ص ) فرمانده و تصمیم گیر اصلی در غزوه احزاب بود .

و یستئذن فریق منهم النبیّ

10 - در سپاه مسلمانان ، به هنگام غزوه احزاب ، نظمی استوار ، حاکم بود . به گونه ای که منافقان نیز خود را ملزم به رعایت آن می دانستند .

و یستئذن فریق منهم النبیّ

11 - مستحکم نبودن خانه و کاشانه ، بهانه منافقان و افراد بیماردل برای گریز از جهاد در غزوه احزاب بود .

و یستئذن فریق منهم النبیّ یقولون إنّ بیوتنا عوره و ما هی بعوره إن یریدون إلاّ فر

12 - خانه و کاشانه مجاهدان شرکت کننده در غزوه احزاب ، خلل ناپذیر و دارای استحکام بود .

یقولون إنّ بیوتنا عوره و ما هی بعوره

19 - منافقان ، پیشگامان تزلزل و اضطراب و فرار از غزوه احزاب بودند .

هنالک ابتلی . .. و زلزلوا زلزالاً ... و إذ یقول المن_فقون ...إنّ بیوتنا عوره ...

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - احزاب - 33 - 14 - 3،6

3 - منافقان شرکت کننده در غزوه احزاب ، در صورت حضور در داخل خانه هایشان و هجوم دشمن ، از آن دفاع نمی کردند .

یقولون إنّ بیوتنا عوره . .. و لو دخلت علیهم من أقطارها ثمّ سئلوا الفتنه لأتوها

6 - تزلزل منافقان مدینه در غزوه احزاب ، ناشی از بی ایمانی آنان بود .

و یستئذن فریق منهم . .. یقولون إنّ بیوتنا عوره ... إن یریدون إلاّ فرارًا ... ثمّ

<ثمّ سئلوا الفتنه> دلالت می کند که آنان، با درخواست شرک، آن را قبول می کردند. چنین امری اشعار دارد که استیذان در ترک جهاد و بهانه جویی برای فرار، ناشی از بی ایمانی و تزلزل در عقیده بوده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - احزاب - 33 - 15 - 1

1 - منافقان حاضر در صحنه غزوه احزاب ، و مصمم به فرار از آن ، پیش تر در غزوه اُحد تعهد کرده بودند که از جهاد با دشمن نگریزند .

و لقد کانوا ع_هدوا اللّه من قبل لایولّون الأدب_ر

مرجع ضمیر در <کانوا> گروهی از منافقان اند که در غزوه اُحد ترسیدند و تصمیم به فرار گرفتند، ولی عهد کردند که دیگربار چنین نکنند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - احزاب - 33 - 18 - 2

2 - تلاش شدید منافقان مدینه ، برای بازداشتن مسلمانان از جهاد در غزوه احزاب

و إذ قالت طائفه منهم . .. لامقام لکم فارجعوا ... قد یعلم اللّه المعوّقین منکم

تضعیف <عوّق> برای بیان شدت و غلظت بازدارندگی، است.

ص: 352

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - احزاب - 33 - 19 - 3

3 - منافقان مدینه ، به هنگام خبردار شدن از وقوع جنگ احزاب ، به قدری می ترسیدند که چشمان شان بی اختیار ، به چرخش می افتاد .

فإذا جاء الخوف رأیتهم ینظرون إلیک تدور أعینهم کالذی یغشی علیه من الموت

مراد از <الخوف> به قرینه بحث جهاد و هجوم دشمن، خبر جنگ و قتال است که برای منافقان بسیار ترس آور بود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - احزاب - 33 - 22 - 9

9 - مسلمانان مدینه ، در غزوه احزاب ، به رغم قدرت و شوکت دشمن و کارشکنی های منافقان ، تسلیم امر پیامبر ( ص ) برای جهاد بودند .

و لمّا رءا المؤمنون الأحزاب . .. و ما زادهم إلاّ إیم_نًا و تسلیمًا

ممکن است <تسلیماً> به قرینه مقام (بحث جهاد و هجوم دشمن و نیز الگو بودن پیامبر(ص)) تسلیم بودن به امر پیامبر(ص) برای جهاد باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - احزاب - 33 - 25 - 9

9 - غزوه احزاب ، بدون درگیری نظامی عمده ، به سود مسلمانان پایان یافت .

و ردّ اللّه الذین کفروا بغیظهم لم ینالوا خیرًا و کفی اللّه المؤمنین القتال

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - احزاب - 33 - 26 - 11

11 - گروهی از یهود بنی قریظه ، به اسارت سپاه مسلمانان در آمدند .

و تأسرون فریقًا

263- قصه غزوه بدر

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 1 - 4

4 _ مسلمانان در جنگ بدر به غنایمی چشمگیر دست یافتند .

یسئلونک عن الأنفال

حساس شدن مسلمانان نسبت به انفال و غنایم جنگی و پرسش مکرر آنان و بازتاب آن در آیه نشانگر فراوانی غنایم بوده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 353

6 - انفال - 8 - 5 - 1،2،3،8

1 _ پیامبر ( ص ) برای نبرد با مشرکان مکه از مدینه به سوی بدر حرکت کرد .

أخرجک ربک من بیتک بالحق

با توجه به آیات بعد معلوم می شود مراد از جمله <أخرجک . .. >، خروج پیامبر(ص) برای جنگ بدر بوده است.

2 _ فرمان خداوند و تقدیر او ، عامل حرکت پیامبر ( ص ) به سوی جنگ بدر

أخرجک ربک من بیتک بالحق

اسناد <أخرجک> به <ربک> می رساند که حرکت پیامبر(ص) به فرمان و تقدیر الهی بوده است، نه تصمیمی از جانب خود آن حضرت.

3 _ تقدیر خداوند بر وقوع جنگ بدر ، در جهت تدبیر امور پیامبر ( ص ) و در راستای پیشبرد رسالت وی

أخرجک ربک من بیتک بالحق

<رب> به معنای مدبر و مربی است و اضافه آن به <ک> در جمله <کما أخرجک ربک> می رساند که از اهداف تقدیر الهی بر خروج پیامبر(ص)، تدبیر امور وی بوده که طبعاً برای تکمیل رسالت او بوده است.

8 _ حکم خداوند درباره انفال ، حکمی حق و همانند حقانیت فرمان او به خروج از مدینه برای جنگ بدر

قل الأنفال للّه و الرسول . .. کما أخرجک ربک من بیتک بالحق

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 7 - 10

10 _ قضایای جنگ بدر و پیروزی مسلمانان در آن ، نعمتی بزرگ و شایسته و بایسته به یاد داشتن و شامل درسهایی از توحید

إذ یعدکم اللّه إحدی الطائفتین أنها لکم

مقصود از فرمان خداوند به یادآوری قضایای بدر، یادآوری حاکمیت خداوند بر عوامل طبیعی است. زیرا نیروی برتر و غیر قابل مقایسه مشرکان نسبت به مسلمانان اقتضا می کرد که مشرکان پیروز شوند ; ولی تقدیر خداوند بر این بود که پیروزی از آن مسلمانان باشد ; و چنین شد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 9 - 8

8 _ حضور هزار فرشته در جنگ بدر ، که هر یک فرشته و یا فرشتگانی به دنبال خویش داشتند .

بألف من الملئکه مردفین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 10 - 1

1 _ نقش ملائکه در جنگ بدر ، تنها بشارت به پیروزی و اطمینان دادن به مؤمنان بود ، و نه اقدامی عملی در قتل مشرکان .

و ما جعله اللّه إلا بشری و لتطمئن به قلوبکم

ضمیر در <جعله> و <به> به امداد که از <أنی ممدکم> استفاده می شود، برمی گردد و کلمه <بشری> مفعولٌ له برای <جعل> است.

ص: 354

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 11 - 1،2،5،6،7،8،9،10،13،14،18،19

1 _ آرامش روحی مجاهدان پیش از جنگ بدر ، موجب فراگیری خوابی سبک بر تمامی آنان

إذ تستغیثون . .. إذ یغشیکم النعاس أمنه منه

<غشاوه> به معنای احاطه است و فعل <یغشیکم>، از باب تفعیل، دلالت بر کثرت احاطه دارد. می توان گفت نمود آن کثرت، فراگیری خواب بر تمامی افراد بوده است. کلمه <أمنه>، که به معنای نبودن ترس است، مفعولٌ له حصولی برای <یغشیکم> است. یعنی به علت اینکه آرامش یافتید، خواب شما را فراگرفت

2 _ خداوند در آستانه جنگ بدر با رفع اضطراب از مجاهدان ، آنان را از آرامشی کامل بهره مند ساخت .

إذ یغشیکم النعاس أمنه منه

5 _ استراحت و آرامش روحی مجاهدان و فراگیری خواب بر آنان در آستانه جنگ بدر ، نعمتی الهی بر ایشان و شایسته به یاد داشتن

إذ یغشیکم النعاس أمنه منه

6 _ خداوند در آستانه جنگ بدر مسلمانان را از نعمت باران بهره مند ساخت .

و ینزل علیکم من السماء ماء

7 _ فراهم شدن آب برای غسل و وضو و تطهیر نجاست ها و قذارت ها ، از اهداف نزول باران برای مجاهدان بدر

و ینزل علیکم من السماء ماء لیطهّرکم به

ذکر نشدن متعلق <یطهرکم> حکایت از عمومیت آن متعلق دارد (نجاستهای ظاهری و باطنی). یعنی خداوند باران را فرو فرستاد تا نجاستهای ظاهری را به وسیله آن برطرف سازید و آنان که جنب هستند غسل کنند و دیگران وضو بسازند.

8 _ برخی از مجاهدان بدر گرفتار پلیدی و نگرانیهایی از سوی شیطان بودند .

و یذهب عنکم رجز الشیطن

9 _ فقدان آب برای تحصیل طهارت و برطرف کردن نجاست ها ، مایه وسوسه شیطان و ایجاد نگرانی در پیکارگران بدر

لیطهّرکم به و یذهب عنکم رجز الشیطن

نبودن لام در <یذهب> بیانگر این است که <یذهب . .. > مترتب بر <لیطهرکم ... > است. و تناسب تطهیر با برطرف شدن رجز شیطان اقتضا می کند که مراد از رجز شیطان وسوسه هایی باشد که شیطان بر اثر نبودن آب برای طهارت در مجاهدان ایجاد می کرده است.

10 _ نزول باران در آستانه جنگ بدر برای تطهیر مجاهدان ، زمینه ساز برطرف شدن نگرانی ها و وسوسه های ایجاد شده از سوی شیطان

و ینزل علیکم . .. و یذهب عنکم رجز الشیطن

13 _ تقویت دل های مجاهدان با مشاهده امداد های حسی ، از اهداف نزول باران در آستانه جنگ بدر

و ینزل علیکم . .. لیربط علی قلوبکم

<ربط علی قلبه> یعنی دلهای آنان را استحکام بخشید، و این کنایه از ایجاد شهامت و شجاعت است. گفتنی است تناسب نزول باران با استحکام دلها برای نبرد این است که مجاهدان در زمانی که نیاز فراوان به آب دارند با نزول باران، امداد الهی را لمس کرده و بدان یقین کنند.

14 _ ریزش باران در آستانه جنگ بدر ، از عوامل مؤثر در پیروزی مسلمانان در آن جنگ

و ینزل علیکم . .. و یثبت به الأقدام

ص: 355

18 _ استحکام اردوگاه مسلمانان و استواری گام های آنان بر شنزار محل اقامتشان ، از اهداف نزول باران در آستانه جنگ بدر

ینزل علیکم من السماء ماء لیطهّرکم . .. و یثبت به الأقدام

برداشت فوق بر این اساس است که مراد از <الاقدام> گامهای مجاهدان باشد. بنابراین <و یثبت به الاقدام> یعنی هدف از نزول باران این بود که خداوند گامهای شما را استوار سازد و از لغزش و فرو رفتن در شنزارها بازدارد.

19 _ خداوند با تقویت دل های مجاهدان بدر آنان را برای رویارویی با مشرکان ثابت قدم ساخت .

لیربط علی قلوبکم و یثبت به الأقدام

<یثبت به الأقدام> در عین اینکه بیانگر هدفی از اهداف نزول باران است، نبودن <لام> در آن می رساند که این هدف به دنبال <لیربط علی قلوبکم> حاصل می شود. بنابراین می توان گفت ضمیر در <به> به استحکام قلوب، که از <لیربط علی قلوبکم> استفاده می شود، برمی گردد. قابل ذکر است که در برداشت فوق ثبات قدم (یثبت به الأقدام) به معنای کنایی آن (پایداری و عزم راسخ) گرفته شده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 12 - 1،2،3،6،8،9

1 _ خداوند با وحی به فرشتگان حاضر در کارزار بدر ، آنان را از پشتیبانی خویش در ثبات بخشیدن به مجاهدان آگاه ساخت .

إذ یوحی ربک إلی الملئکه أنی معکم فثبتوا الذین

2 _ ایجاد پایداری در مجاهدان ، فرمان خداوند به فرشتگان گسیل شده به جنگ بدر

إذ یوحی ربک إلی الملئکه أنی معکم فثبتوا الذین

3 _ تنها پیامبر ( ص ) شاهد وحی الهی به فرشتگان مبتنی بر مأموریت آنان برای پشتیبانی مجاهدان بدر بود .

إذ یوحی ربک إلی الملئکه

چنانچه <إذ>، متعلق به <اذکر> باشد با توجه به اینکه مخاطب در آیه مورد بحث، به خلاف آیات گذشته، شخص پیامبر(ص) است، می توان گفت تنها آن حضرت شاهد وحی خداوند به فرشتگان بوده است.

6 _ رعب و وحشت کافران در جنگ بدر ، از عوامل شکست آنان در آن جنگ

سألقی فی قلوب الذین کفروا الرعب

8 _ ملائکه مأمور در هم کوبیدن سر های کافران بدر و از کار انداختن پنجه های آنان بودند .

فاضربوا فوق الأعناق و اضربوا منهم کل بنان

<ال> در <الأعناق> جانشین مضاف إلیه (الکافرین) است و مراد از <فوق الأعناق> سرهای کافران است. بنابراین جمله <فاضربوا ... > یعنی سرهای کافران را مورد ضربات خویش قرار دهید. قابل ذکر است که مخاطب در این جمله، همان گونه که سیاق آیه بر آن دلالت دارد، فرشتگان هستند.

9 _ خداوند ، مجاهدان بدر را به در هم کوبیدن سر های کافران و از کار انداختن پنجه های آنان ، تهییج کرد .

فاضربوا فوق الأعناق و اضربوا منهم کل بنان

برداشت فوق بر این اساس است که خطاب در جمله <فاضربوا . .. > متوجه مجاهدان باشد. جمله <و ما جعله اللّه إلا بشری> در آیه دهم، که مسؤولیت فرشتگان را تنها بشارت دهی اعلام کرد، می تواند مؤید این احتمال باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 17 - 1

ص: 356

1 _ امداد های الهی عامل اصلی و اساسی کشته شدن کافران در جنگ بدر و پیروزی اهل ایمان

فلم تقتلوهم و لکن اللّه قتلهم

جمله <فلم تقتلوهم . .. > متفرع بر آیاتی است که امدادهای الهی را در جنگ بدر برمی شمرد ; یعنی توجه به قضایای جنگ بدر و امدادهای الهی بیانگر این است که در حقیقت خداوند مشرکان را کشت و آنان را شکست داد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 19 - 2،6

2 _ مشرکان قریش پیش از جنگ بدر با نیایش به درگاه خداوند ، خواهان پیروزی حامیان دین حق شدند .

إن تستفتحوا فقد جاءکم الفتح

جمله <إن تستفتحوا> اشاره دارد به دعای مشرکان پیش از جنگ بدر که آنان با پندار حقانیت خویش از خداوند خواستند تا حامیان دین حق را در این نبرد پیروز گرداند.

6 _ کافران شکست خورده در جنگ بدر ، مورد تهدید خداوند به چشیدن دوباره طعم شکست در صورت بازگشت به جنگ

و إن تعودوا نعد

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 26 - 10

10 _ امداد های ویژه الهی ، منشأ پیروزی مسلمانان در جنگ بدر *

و أیدکم بنصره

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 42 - 1،3،4،5،7،8،10

1 _ سپاه اسلام و سپاه شرک در آستانه جنگ بدر ، هر کدام در سویی از دره واقع در منطقه بدر مستقر شدند .

إذ أنتم بالعدوه

<عُدْوه> به معنای کناره و دامنه وادی است و وادی به زمینی که بین دو کوه و دو تپه قرار دارد گفته می شود و هر وادی دارای دو عدوه و کناره است. تکرار کلمه <عدوه> در آیه شریفه حکایت از آن دارد که سپاه اسلام در یک سوی دامنه و سپاه کفر در دامنه دیگر استقرار داشتند.

3 _ مسلمانان در جنگ بدر در دامنه پست و کافران در دامنه بلند مستقر شدند .

إذ أنتم بالعدوه الدنیا و هم بالعدوه القصوی

4 _ موقعیت ضعیف مسلمانان در جنگ بدر نسبت به موقعیت کفار

إذ أنتم بالعدوه الدنیا و هم بالعدوه القصوی

می توان گفت هدف از بیان موقعیت مسلمانان و کفرپیشگان مکه در منطقه بدر یادآوری موقعیت بسیار ضعیف مسلمانان است. جلمه <لیهلک من هلک ... > مؤید این معنا می باشد. زیرا پیروزی آنگاه دلیل حقانیت مسلمانان می شد که شرایط ظاهری، تضمین کننده پیروزی کافران و شکست مسلمانان بود.

5 _ قافله تجاری قریش به هنگام استقرار سپاهیان بدر ، در مسیری پایینتر از سپاه اسلام در حرکت بودند .

و الرکب أسفل منکم

ص: 357

کلمه <رکب> جمع راکب و به معنای سواران است و مقصود از آن به گفته اهل تفسیر کاروان تجاری قریش است. تعبیر از کاروان تجاری به <سواران> می تواند اشاره به حرکت سریع آنان برای فرار از مسلمانان باشد.

7 _ رویارویی دو سپاه بدر در زمانی مشخص ، حتی با برنامه ریزی طرفین ممکن نبود .

و لو تواعدتم لاختلفتم فی المیعد

کلمه <میعاد> می تواند اسم زمان به معنای زمان قرار، و می تواند اسم مکان به معنای جایگاه قرار باشد. و مراد از <تواعد> وعده مسلمانان با اهل مکه است ; یعنی <و لو تواعدتم أنتم و اهل مکه ... > که در برداشت به برنامه ریزی طرفین تعبیر شد.

8 _ انتخاب محل استقرار سپاه کفر و ایمان در آستانه جنگ بدر ، حتی با توافق طرفین ممکن نبود .

و لو تواعدتم لاختلفتم فی المیعد

10 _ وقوع جنگ بدر و پیروزی مسلمانان در آن نبرد ، امری از پیش رقم خورده و تعیین شده

و لکن لیقضی اللّه أمرا کان مفعولا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 43 - 1،3،8

1 _ پیامبر ( ص ) پیش از جنگ بدر سپاه دشمن را در رؤیاهایی متعدد ، اندک دید .

إذ یریکهم اللّه فی منامک قلیلا

فعل مضارع <یُری> دلالت بر تکرار رؤیای پیامبر(ص) در مورد اندک دیدن سپاه دشمن دارد.

3 _ پیامبر ( ص ) رؤیای خویش ( کمی نفرات دشمن در جنگ بدر ) را برای مسلمانان بیان کرد .

إذ یریکهم اللّه فی منامک قلیلا و لو أریکهم کثیرا لفشلتم

8 _ پیامبر ( ص ) در صورتی که کافران بدر را در رؤیای خویش لشکری بزرگ می دید ، مسلمانان در تصمیم بر نبرد سست شده و بر سر آن اختلاف می کردند .

و لو أریکهم کثیرا لفشلتم و لتنزعتم فی الأمر

<فی الأمر> متعلق به <لتنزعتم> و نیز <فشلتم> است و <ال> در آن عهدیه و اشاره به جنگ بدر است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 44 - 1،3،4،5،8

1 _ خداوند به هنگام رویارویی و شروع جنگ بدر ، هر یک از دو سپاه ایمان و کفر را در نظر دیگری اندک نمایان ساخت .

و إذ یریکموهم إذالتقیتم فی أعینکم قلیلا

3 _ تحقق جنگ بدر و پیروزی مسلمانان در آن نبرد ، امری از پیش رقم خورده و تقدیر شده

لیقضی اللّه أمرا کان مفعولا

<أمراً> به معنای کار است و مراد از آن تحقق جنگ بدر و پیروزی مسلمانان در آن نبرد می باشد. فعل <کان> دلالت می کند که ثبوت خبر <مفعولا> برای اسمش (تحقق جنگ بدر) از دیرباز تحقق پیدا کرده بود. و تحقق جنگ بدر از دیرباز، به قرینه <لیقضی>، به معنای تقدیر آن است. بنابراین <لیقضی اللّه ... > یعنی تا انجام پذیرد کاری که از پیش تقدیر شده بود.

4 _ وقوع جنگ بدر با فرجام پیروزی مسلمانان در آن نبرد ، هدف از تصرف خداوند در دید هر یک از دو سپاه و کم نمایاندن هر یک در نظر دیگری

إذ یریکموهم إذالتقیتم فی أعینکم قلیلا . .. لیقضی اللّه أمرا کان مفعولا

ص: 358

5 _ خداوند تحقق دهنده جنگ بدر و پیروزکننده مسلمانان در آن نبرد

لیقضی اللّه أمرا کان مفعولا

8 _ کم نمایاندن هر یک از دو سپاه در جنگ بدر در نظر یکدیگر ، امری شایسته و بایسته به یاد داشتن

إذ یریکموهم إذالتقیتم فی أعینکم قلیلا و یقللکم فی أعینهم

برداشت فوق مبتنی بر این است که <إذا> مفعول برای فعل مقدر <اذکروا> باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 47 - 3

3 _ اطمینان کفار مکه به پیروزی خویش هنگام خروج برای جنگ بدر

و لاتکونوا کالذین خرجوا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 48 - 4،8،10،14،16،19

4 _ شیطان با توصیف کافران بدر به شکست ناپذیران ، آنان را علیه مسلمانان تشجیع کرد .

و قال لا غالب لکم الیوم من الناس

8 _ تجسم شیطان برای کافران مکه ، قبل از جنگ بدر

و إذ زین لهم الشیطن أعملهم

10 _ شیطان به هنگام رویارویی دو لشکر کفر و ایمان از کارزار بدر عقب نشینی کرد .

فلما تراءت . .. نکص علی عقبیه و قال إنی بریء منکم

<نکص> به معنای خودداری کردن است و چون با <علی> متعدی شده معنای رجوع در آن تضمین شده است. <عقب> به پاشنه پا گفته می شود ; یعنی شیطان از نبرد خودداری کرد و با چرخیدن بر پاشنه های پا عرصه را ترک گفت.

14 _ شیطان در آستانه جنگ بدر ، فرشتگان امدادگر الهی را به روشنی مشاهده کرد .

إنی أری ما لاترون

به قرینه آیه 9 و 12 از همین سوره می توان گفت مراد از <ما لاترون> فرشتگانی بودند که برای امداد لشکر ایمان در کارزار بدر حاضر شدند.

16 _ شیطان به دلیل ترس از گرفتار شدن به عذاب الهی با ضربه های سهمگین فرشتگان جنگ بدر از آن معرکه فرار کرد .

إنی أری ما لاترون إنی أخاف اللّه

مراد از خوف خدا (إنی أخاف اللّه) به دلیل <إنی اری ما لاترون> گرفتار شدن به چنگ فرشتگان حاضر در کارزار بدر است.

19 _ شکست کافران جنگ بدر نمودی از عقوبت شدید خداوند برای آنان

و اللّه شدید العقاب

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 49 - 1،2

1 _ جبهه ایمان در کارزار بدر ، متشکل از مؤمنان متکی بر خدا ، عناصری منافق و گروهی سست ایمان

إذ یقول المنفقون و الذین فی قلوبهم مرض . .. و من یتوکل علی اللّه

ص: 359

<مرض> به معنای بیماری است و مقصود از آن در اینجا به این دلیل که در مقابل نفاق قرار گرفته، تردید در حقانیت دین است که از آن می توان به ضعف ایمان تعبیر کرد. جمله <و من یتوکل علی اللّه> اشاره به گروه سوم، یعنی مؤمنان حقیقی و راستین، دارد.

2 _ حضور مؤمنان واقعی درکارزار بدر ، در مقابل دشمنی به مراتب قویتر ، برخاسته از پایبندی آنان به اسلام ، حتی در دیدگاه منافقان و سست ایمانها

إذ یقول المنفقون . .. غر هؤلاء دینهم

<غر هؤلاء دینهم> که سخن منافقان و سست ایمانهاست، بیانگر این است که آنان نیز حضور مؤمنان در کارزار بدر برخاسته از اندیشه دینی ایشان می دانستند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 54 - 6

6 _ هلاکت کافران در جنگ بدر کیفری از سوی خداوند به سبب تکذیب آیات الهی و انکار رسالت پیامبر ( ص )

کدأب ءال فرعون . .. فأهلکنهم بذنوبهم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - دخان - 44 - 16 - 5

5- جنگ بدر ، میدان انتقام الهی از مشرکان و ضربه ای سخت و شکننده بر جبهه شرک *

یوم نبطش البطشه الکبری إنّا منتقمون

طبق نظر مفسران، ممکن است این آیه نظر به جنگ بدر داشته باشد. این در صورتی است که عذاب ذکر شده در آیات پیشین را عذاب دنیوی بدانیم.

264- قصه غزوه بنی نضیر

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - حشر - 59 - 5 - 2

2 - قطع بعضی از نخل ها و بر جای نهادن برخی دیگر در غزوه بنی نضیر از سوی مسلمانان ، به اجازه خداوند بود .

ما قطعتم من لینه أو ترکتموها قائمه علی أصولها فبإذن اللّه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - حشر - 59 - 6 - 3

3 - دستیابی مسلمانان به غنایم و امکانات بنی نضیر ، بدون جنگ و درگیری

و ما أفاء اللّه علی رسوله منهم فما أوجفتم علیه من خیل و لا رکاب

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 360

18 - حشر - 59 - 12 - 3

3 - موضع مسلمانان در مقطع غزوه بنی نضیر ، موضعی برتر نسبت به یهود

لئن أُخرجتم . .. و إن قوتلتم ... لئن أُخرجوا ... و لئن قوتلوا

در این آیات، همواره از موضع آسیب پذیر یهود، سخن به میان آمده است; زیرا مسأله اخراج و جنگ نه از سوی ایشان بلکه علیه آنان یاد شده است. پس معلوم می شود که آنها در موضعی نبوده اند که بخواهند اقدام به جنگ کنند.

265- قصه غزوه تبوک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - توبه - 9 - 38 - 4

4 _ بروز نوعی سستی میان گروهی از مسلمانان صدر اسلام ، برای رفتن به جنگ تبوک

یأیها الذین ءامنوا ما لکم إذا قیل لکم انفروا . .. اثّاقلتم إلی الأرض

این بخش از آیات، چنانکه برخی از مفسران گفته اند، مربوط به جنگ تبوک است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - توبه - 9 - 42 - 3،8،9

3 _ پیمودن مسافت مدینه تا تبوک به دلیل دوری راه ، برای برخی افراد ( منافقان ) دشوار می نمود .

و لکن بعدت علیهم الشقه

<شقه> به معنای سختی و مشقت و کنایه از مسافت است; یعنی، به نظر آنان (منافقان)راه میان مدینه و تبوک راهی طولانی و پیمودن آن طاقت فرساست.

8 _ إخبار خداوند از اقدام متخلفان جنگ تبوک به سوگند های دروغین برای استطاعت نداشتن خود و موجه بودن تخلفشان

و سیحلفون باللّه لو استطعنا لخرجنا معکم

9 _ إخبار خداوند به بازگشت موفقیت آمیز مسلمانان از جنگ تبوک

و سیحلفون باللّه لو استطعنا لخرجنا معکم

برداشت فوق بر این اساس است که آیه شریفه، قبل از رسیدن مسلمانان به سرزمین تبوک نازل شده باشد که در این صورت، إخبار خداوند به عذرخواهی متخلفان، گویای بازگشت موفقیت آمیز مسلمانان است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - توبه - 9 - 44 - 2

2 _ متخلفان از جنگ تبوک ، گروهی بی ایمان بودند .

عفا اللّه عنک لم أذنت لهم . .. لایستئذنک الذین یؤمنون باللّه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - توبه - 9 - 46 - 1،2،3،4

ص: 361

1 _ متخلفان از جنگ تبوک ( منافقان ) برخوردار از امکانات لازم برای شرکت در جنگ

و لو أرادوا الخروج لأعدوا له عده

2 _ تصمیم قطعی متخلفان جنگ تبوک بر ترک جهاد

و لو أرادوا الخروج لأعدوا له عده

3 _ فراهم نکردن مقدمات جهاد ، دلیل دروغگویی متخلفان جنگ تبوک و عزم قطعی آنان بر عدم شرکت در جنگ

و لو أرادوا الخروج لأعدوا له عده

4 _ کراهت و ناخوشایندی خداوند ، از برانگیختن و موفق ساختن متخلفان از جنگ تبوک ( منافقان ) برای شرکت در آن

و لکن کره اللّه انبعاثهم فثبطهم و قیل اقعدوا مع القعدین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - توبه - 9 - 47 - 6،8،12،14

6 _ متخلفان جنگ تبوک در صورت شرکت در آن جنگ ، جز نفوذ در میان صفوف لشکر اسلام به منظور فتنه جویی ، نقشی دیگر نداشتند .

لو خرجوا فیکم ما زادوکم إلا خبالا و لأوضعوا خللکم یبغونکم الفتنه

8 _ منافقان ، دارای جاسوسانی در میان رزمندگان جنگ تبوک

و فیکم سمعون لهم

<سمّاع> می تواند کنایه از جاسوس باشد; یعنی، در میان شما کسانی هستند که به نفع منافقان خبرچینی می کنند.

12 _ ماهیت فسادانگیز و فتنه جویانه متخلفان جنگ تبوک ، دلیل کراهت و ناخوشایندی خداوند از شرکت آنان در جنگ

و لکن کره اللّه انبعاثهم . .. لو خرجوا فیکم ما زادوکم إلا خبالا ... یبغونکم الفت

14 _ دلداری خداوند به مؤمنان ، به منظور رفع نگرانی آنان ، به دنبال تخلف کردن گروهی از شرکت در جنگ تبوک

إنما یستئذنک الذین لایؤمنون . .. لو خرجوا فیکم ما زادوکم إلا خبالا ... و اللّه ع

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - توبه - 9 - 48 - 4

4 _ ناتوانی متخلفان جنگ تبوک ( منافقان ) در به شکست کشانیدن جبهه اسلام

لقد ابتغوا الفتنه من قبل . .. حتی جاء الحق و ظهر أمر اللّه و هم کرهون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - توبه - 9 - 49 - 1

1 _ اذن طلبی برخی منافقان برای نرفتن به جنگ تبوک ، به بهانه گرفتار شدن به فتنه و گناه

و منهم من یقول ائذن لی و لاتفتنی

در شأن نزول آیه آورده اند که: یکی از منافقان به پیامبر اکرم (ص) گفت: <یا رسول اللّه ائذن لی و لاتفتنی ببنات الأصغر فإنی أخاف أن أفتتن بهن>; یعنی، ای رسول خدا! به من اذن بده تا در جنگ شرکت نکنم . .. چون، می ترسم مفتون دخترکان رومی گردم و به گناه بیفتم. (مجمع البیان، ذیل آیه)

ص: 362

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - توبه - 9 - 53 - 1

1 _ آمادگی برخی از متخلفان جنگ تبوک ، برای انفاق مال به جای رفتن به جهاد

قل أنفقوا طوعاً

در شأن نزول این آیه آورده اند که: فردی از منافقان پیشنهاد پرداخت پول به جای رفتن به جهاد را کرده بود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - توبه - 9 - 81 - 1،2،9،10

1 _ تخلف منافقان از شرکت در جنگ تبوک

فرح المخلفون بمقعدهم خلف رسول اللّه

این بخش از آیات مربوط به جنگ تبوک و تخلف منافقان از شرکت در آن است.

2 _ خوشحالی و احساس موفقیت منافقان از شرکت نکردن در جنگ تبوک

فرح المخلفون بمقعدهم خلف رسول اللّه

9 _ اخلالگری منافقان صدر اسلام ، در بسیج برای جنگ تبوک

لاتنفروا فی الحر

10 _ وقوع جنگ تبوک در شدت گرما

لاتنفروا فی الحر

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - توبه - 9 - 83 - 2،14

2 _ شرکت پیامبر ( ص ) در جنگ تبوک و خروج آن حضرت از مدینه همراه مجاهدان

فإن رجعک اللّه

14 _ وقوع اولین تخلف منافقان از جهاد در جنگ تبوک *

رضیتم بالقعود أول مرّه

برداشت فوق مبتنی بر این احتمال است که تخلف منافقان در جنگ تبوک، اولین تخلف آنان بوده و <أول مرّه> ناظر به این معنا باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - توبه - 9 - 88 - 6

6 _ جنگ تبوک ، از عوامل متمایز شدن صف مجاهدان و مؤمنان راستین از صف منافقان

رضوا بأن یکونوا مع الخوالف . .. لکن الرسول ... جهدوا

<جاهدوا> (به صورت فعل ماضی) به عنوان گزارش از جنگی است که مسلمانان پشت سر گذاشته اند که مفسران آن را جنگ تبوک دانسته اند و خداوند، پس از این جنگ است که چهره منافقان را افشا می کند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 363

7 - توبه - 9 - 90 - 2

2 _ بسیج عمومی همه مسلمان ها برای شرکت در جنگ تبوک

و جاء المعذّرون من الأعراب

از آن جایی که حتی بادیه نشینان برای عذرخواهی نزد پیامبر(ص) آمدند، بسیج عمومی و وجوب جهاد بر همگان استفاده می شود. گفتنی است که این بخش از آیات _ چنانکه مفسران گفته اند _ درباره جنگ تبوک است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - توبه - 9 - 92 - 4،6

4 _ محدودیت امکانات پیامبر ( ص ) در جنگ تبوک ، برای تأمین ساز و برگ رزمندگان داوطلب

قلت لا أجد ما أحملکم علیه

6 _ محروم شدن برخی از رزمندگان داوطلب ، از شرکت در جنگ تبوک ، به خاطر نداشتن امکانات رزمی ( مرکب و . . . ) علی رغم اشتیاق شدید آنان به جهاد

تولوا و أعینهم تفیض من الدمع حزناً ألا یجدوا ما ینفقون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - توبه - 9 - 117 - 6،7

6 _ نیرو های رزمی جنگ تبوک ، متشکل از مهاجر و انصار

المهجرین و الانصار الذین اتبعوه فی ساعه العسره

7 _ تنگنا های جنگ تبوک ، مایه تزلزل قلب برخی از مسلمانان شده بود .

فی ساعه العسره من بعد ما کاد یزیغ قلوب فریق منهم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - توبه - 9 - 118 - 1،2،3،4،5،6،12

1 _ تخلف سه نفر از مسلمانان ، از حضور یافتن در جنگ تبوک

و علی الثلثه الذین خلّفوا

2 _ شمول رحمت و غفران الهی ، نسبت به سه نفر از مسلمانان متخلف از جنگ تبوک

لقد تاب اللّه علی النبی . .. و علی الثلثه الذین خلّفوا

3 _ تنگ شدن عرصه زندگی بر سه مسلمان متخلف از جنگ تبوک ، در اثر رو به رو شدن با پیامد های عمل خطایی که کرده بودند .

حتی اذا ضاقت علیهم الأرض بما رحبت

4 _ تحریم ارتباط با متخلفان از جنگ تبوک و انزوای اجتماعی آنان از سوی مسلمانان

ضاقت علیهم الأرض بما رحبت

با توجه به شأن نزول که تنگ شدن زندگی بر متخلفان از جنگ تبوک را، ناشی از قطع رابطه مسلمانان با ایشان معرفی کرده است، مطلب فوق استفاده می شود.

5 _ گرفتار شدن سه مسلمان متخلف از جنگ تبوک به عذاب وجدان

ص: 364

و ضاقت علیهم أنفسهم

6 _ اذعان متخلفان از جنگ تبوک ، به ناگزیری خود از التجا به خداوند

و ظنوا أن لا ملجأ من اللّه إلا إلیه

12 _ پذیرش توبه سه مسلمان متخلف جنگ تبوک ، از سوی خداوند

و علی الثلثه الذین خلّفوا . .. ثم تاب علیهم لیتوبوا إن اللّه هو التواب

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - توبه - 9 - 119 - 10

10 _ پیروان واقعی پیامبر اکرم ( ص ) در لحظات سخت جنگ تبوک ، از صادقان بودند .

الذین اتبعوه فی ساعه العسره . .. و کونوا مع الصدقین

با توجه به ارتباط این آیه با آیات قبل _ که در زمینه ثبات قدم برخی از مؤمنان در شداید جنگ تبوک و لغزش گروهی دیگر بود و خداوند متخلفان را در پی توبه شان بخشید _ اکنون به ایشان رهنمود می دهد که شما نیز همانند مؤمنان، استوار و تزلزل ناپذیر باشید.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - توبه - 9 - 120 - 14

14 _ حرکت مؤمنان به سوی جنگ تبوک ، برانگیزنده خشم کافران بود .

و لا یطئون موطئاً یغیظ الکفار

با توجه به اینکه این بخش از آیات در مورد جنگ تبوک است، برداشت فوق استفاده می شود.

266- قصه غزوه حنین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - توبه - 9 - 25 - 2،4،6،7،10

2 _ جنگ حنین از عرصه های به یاد ماندنی نصرت خدا و دخالت نیرو های غیبی برای تقویت سپاه اسلام و شکستن مقاومت جبهه دشمن

لقد نصرکم اللّه فی مواطن کثیره و یوم حنین

با اینکه <مواطن کثیره> شامل جنگ <حنین> نیز می شود، ذکر جداگانه آن بویژه با تعبیر <یوم حنین> (روز حنین)، بیانگر برداشت فوق است.

4 _ مسلمانان ، در جنگ حنین حضوری گسترده داشتند .

و یوم حنین إذ أعجبتکم کثرتکم

6 _ کثرت نفرات مسلمانان در جنگ حنین ، کارساز نبود .

و یوم حنین إذ أعجبتکم کثرتکم فلم تغن عنکم شیئاً

7 _ تنگ شدن عرصه بر مسلمانان در جنگ حنین ، علی رغم کثرت غرورآفرین آنان

ص: 365

إذ أعجبتکم کثرتکم . .. و ضاقت علیکم الأرض بما رحبت

10 _ فرار مسلمانان در جنگ حنین پس از قرار گرفتن در تنگنای نبرد ، علی رغم کثرت غرورآفرینشان

و ضاقت علیکم الأرض بما رحبت ثم ولیتم مدبرین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - توبه - 9 - 26 - 1،2،4،5،8

1 _ نزول آرامش روحی از جانب خداوند بر رسول اکرم ( ص ) و مؤمنان در جنگ حنین ، پس از فرار مسلمانان

ثم ولیتم مدبرین. ثم أنزل اللّه سکینته علی رسوله و علی المؤمنین

2 _ نگرانی پیامبر ( ص ) در جنگ حنین از فرار مسلمانان و شکست جبهه اسلام

ثم ولیتم مدبرین. ثم أنزل اللّه سکینته علی رسوله

4 _ نزول آرامش روحی از سوی خداوند بر مؤمنان در جنگ حنین و محرومیت منافقان از آن

ثم أنزل اللّه سکینته علی رسوله و علی المؤمنین

با توجه به اینکه در فراز قبل، مؤمنان به وسیله ضمیر <کم> مخاطب قرار گرفتند و در این آیه به جای آن ضمیر، کلمه <مؤمنین> آمده، می توان به برداشت فوق دست یافت.

5 _ امداد الهی به مؤمنان در جنگ حنین به وسیله دسته هایی از نیرو های غیبی

و أنزل جنوداً لم تروها

8 _ امداد های الهی ، عامل اصلی پیروزی مسلمانان در جنگ حنین

ثم ولیتم مدبرین. ثم أنزل اللّه سکینته ... و أنزل جنوداً لم تروها و عذّب الذین کف

267- قصه غزوه خندق

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - بلد - 90 - 6 - 5

5 - < عن أبی جعفر ( ع ) فی قوله < یقول أهلکت مالاً لبداً > قال : هو عمروبن عبدود حین عرض علیه علی بن أبی طالب ( ع ) الإسلام یوم الخندق و قال : فأین ما أنفقت فیکم مالاً لبداً و کان أنفق مالاً فی الصدّ عن سبیل اللّه فقتله علی ( ع ) ;

امام باقر(ع) درباره سخن خداوند<یقول أهلکت مالاً لبداً> روایت شده که فرمود: گوینده این سخن عمرو بن عبدود بود، آن زمان که حضرت علی بن ابی طالب(ع) در روز [غزوه ]خندق، اسلام را بر او عرضه کرد; وی گفت: کجا رفت آن اموال زیادی که در مورد شما خرج کردم؟ و او اموال [زیادی] را در راه جلوگیری از راه خدا صرف کرده بود پس حضرت علی(ع) او را کشت>.

268- قصه غزوه خیبر

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - فتح - 48 - 15 - 2،4،6،7،9،11

ص: 366

2 - تمایل متخلّفان از سفر حدیبیه ، به شرکت در جنگ خیبر برای دستیابی به غنایم و یا پوشاندن گذشته خود

سیقول المخلّفون إذا انطلقتم إلی مغانم . .. ذرونا نتّبعکم

هدف متخلّفان از شرکت در جنگ خیبر، یا رسیدن به غنایم و یا توجیه گذشته تاریک خود بود. تعبیر <إلی مغانم>، بیانگر نکته اول و <یریدون أن یبدلّوا...> حاکی از نکته دوم است.

4 - غنایم خیبر ، ارمغان الهی به مسلمانان ، در پی اقدام به سفر پر خطر حدیبیه *

سیقول المخلّفون إذا انطلقتم إلی مغانم لتأخذوها

سفر حدیبیه، در آغاز چنین می نمود که فرجامی بس مبهم و آمیخته با خطر دارد و مؤمنان واقعی با این همه بدان اقدام کردند و در پی آن خداوند نوید غنایم خیبر را به ایشان داد. با توجه به این مطالب، احتمال می رود که میان تن دادن به آن مشکلات و دست یابی به این غنایم ارتباطی باشد.

6 - متخلفان از سفر حدیبیه ، در صدد تغییر کلام خدا با شرکت در جنگ خیبر

ذرونا نتّبعکم یریدون أن یبدّلوا کل_م اللّه

در برداشت های آتی، چگونگی و شیوه تصمیم متخلفان و احتمال هایی که در آیه وجود دارد، بیان شده است.

7 - اعراب متخلّف از سفر حدیبیه ، درصدد توجیه تخلف گذشته خود با شرکت در جنگ خیبر *

ذرونا نتّبعکم یریدون أن یبدّلوا کل_م اللّه

از آیات پیشین استفاده می شود که انگیزه اصلی متخلفان از حدیبیه، بی ایمانی بوده است; ولی آنان با اعلام آمادگی برای شرکت در جنگ خیبر، می خواستند خود رامؤمن جلوه داده و گذشته خود را توجیه کنند و سخن الهی را در مورد خود نفی نمایند.

9 - فرمان خدا به پیامبر ( ص ) ، در رد پیشنهاد غایبان از حدیبیه ، برای شرکت در جنگ خبیر

ذرونا نتّبعکم . .. قل لن تتّبعونا کذلکم قال اللّه من قبل

<لن تتّبعونا> می تواند اخبار در مقام انشا باشد.

11 - اخبار خداوند ، از محرومیت حتمی غایبان در حدیبیه از شرکت در جنگ خیبر

ذرونا نتّبعکم . .. قل لن تتّبعونا کذلکم قال اللّه من قبل

<لن تتّبعونا> ممکن است در مقام انشا نباشد; بلکه اخبار باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - فتح - 48 - 16 - 9

9 - نبرد مسلمانان پس از جنگ خیبر ، با مشرکان بود و نه اهل کتاب . *

تق_تلونهم أو یسلمون

در صورتی که <یسلمون> به معنای اسلام آوردن باشد; از محدود شدن فرجام دشمنان به کشته شدن یا اسلام آوردن، مطلب بالا استفاده می شود; زیرا در مورد اهل کتاب راه سومی به عنوان تسلیم و پرداخت <جزیه> نیز مطرح است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - فتح - 48 - 19 - 5

5 - تنها بیعت کنندگان با پیامبر ( ص ) در جریان حدیبیه ، برخوردار از غنایم خیبر *

إذ یبایعونک تحت الشجره . .. و مغانم کثیره یأخذونها

از این که <مغانم کثیره> به مؤمنان بیعت کننده نوید داده شده است ، مطلب بالا احتمال می رود.

ص: 367

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - فتح - 48 - 20 - 7،9

7 - امتنان الهی بر مؤمنان ، با رساندن ایشان به غنایم خیبر و کوتاه ساختن دست دشمنان از آنان

فعجّل لکم ه_ذه و کفّ أیدی الناس عنکم

9 - فتح خیبر ، نقطه عطفی در اقتدار اقتصادی ، سیاسی مسلمانان و بازماندن دشمنان از توطئه علیه ایشان

فعجّل لکم ه_ذه و کفّ أیدی الناس عنکم

<ه_ذه> اشاره به فتح و غنایم خیبر دارد و <کفّ. ..> مترتب بر آن می باشد; به تعبیر دیگر تقدم و تأخر در لفظ، دال بر تقدم و تأخر در معنا باشد.

269- قصه غزوه ذات السلاسل

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - عادیات - 100 - 1 - 4

4 - < عن أبی عبداللّه ( ع ) فی قوله < و العادیات ضبحاً . . . > قال : ه_ذه السوره نزلت فی أهل وادی الیابس . . . فخرج علیّ ( ع ) و معه المهاجرون و الأنصار . . . ثمّ اغار علیهم بأصحابه . . . حتّی قتل مقاتلیهم و سبی ذراریهم و استباح أموالهم و خرّب دیارهم و أقبل بالأساری و الأموال معه . . . و أنزل اللّه تبارک و تعالی فی ذلک الیوم ه_ذه السوره < و العادیات ضبحاً > یعنی بالعادیات الخیل تعدوا بالرجال و الضبح صیحت ها فی اَعنّت ها و لُجُم ها ;

از امام صادق(ع) درباره سخن خداوند <و العادیات ضبحاً> روایت شده که فرمود: این سوره درباره ساکنان سرزمین یابس (در غزوه ذات السلاسل) نازل شد که علی(ع) [برای جنگ با آنان] خارج شد و مهاجران و انصار همراه او بودند آن گاه شبانه با همراهانش بر آنان یورش برد تا آن که جنگجویانشان را کشت، فرزندانشان را اسیر گرفت، اموالشان را مباح قرار داد، خانه هایشان را خراب کرد و اسیران و اموال را همراه خود آورد و خداوند تبارک و تعالی در آن روز این سوره (و العادیات ضبحاً) را نازل کرد و مقصود از <عادیات> اسبانی هستند که به وسیله مردان سوارکار می تازند و <ضبح> شیهه آنها است در حالی که در افسارها و لگام ها قرار دارند>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - عادیات - 100 - 5 - 3

3 - مجاهدان در غزوه < ذات السلاسل > با اسبان دونده ای که از ضربه سم آنها برق می جهید ، صبحگاهان بر دشمن تاختند و در میان غبار پای اسبان ، خود را به قلب دشمن رساندند .

و الع_دی_ت ضبحًا . فالموری_ت قدحًا . فالمغیرت صبحًا . فأثرن به نقعًا . فوسطن به

براساس بعضی از روایات، این آیات به غزوه <ذات السلاسل> نظر دارد.

ص: 368

270- قصه غنایم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - انفال - 8 - 26 - 10

10 _ امداد های ویژه الهی ، منشأ پیروزی مسلمانان در جنگ بدر *

و أیدکم بنصره

271- قصه فتح مکه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - ممتحنه - 60 - 1 - 13

13 - اقدام حاطب ابن ابی بلتعه به ارتباط مخفیانه با مشرکان ، در آستانه آمادگی مسلمانان برای فتح مکه

لاتتّخذوا . .. إن کنتم خرجتم جه_دًا فی سبیلی

با توجه به شأن نزول آیه، عبارت <إن کنتم خرجتم. ..> نظر به آمادگی مسلمانان برای فتح مکه دارد.

272- قصه فدک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - اسراء - 17 - 26 - 15

15- < عن أبی الحسن موسی ( ع ) : . . . ان الله تبارک و تعالی لمّا فتح علی نبیه ( ص ) فدک . . . فأنزل الله علی نبیه ( ص ) < و ءات ذاالقربی حقّه > فلم یدر رسول الله ( ص ) من هم . . . فأوحی الله إلیه أن ادفع فدک إلی فاطمه ( ع ) . . . ;

از ابی الحسن موسی بن جعفر(ع) روایت شده است:. .. آنگاه که خداوند _ تبارک و تعالی _ فدک را برای پیامبرش فتح کرد ... پس بر او این آیه را نازل فرمود: <و ءات ذاالقربی حقّه>. پس رسول خدا(ص) ندانست نزدیکان چه کسانی اند ... پس خداوند به او وحی کرد که فدک را به حضرت فاطمه(س) بدهد ...>.

273- قصه فرزندان آدم(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 27 - 1،7،9،11،30

1 _ داستان قربانی پسران حضرت آدم ( ع ) ( هابیل و قابیل ) ، داستانی پرفایده ، عبرت آموز و شایان ذکر

و اتل علیهم نبأ ابنی ءادم بالحق

آگاه نبودن قابیل از کیفیت دفن جسد هابیل، بیانگر این است که آنها از اولین انسانها بوده اند. بنابراین مراد از <آدم>، آدم ابوالبشر(ع) است و بنا به گفته مفسران، مقصود از فرزندان او، هابیل و قابیل هستند. گفتنی است که <نبأ> به خبری گفته می

ص: 369

شود که دارای فایده بسیار باشد.

7 _ داستان قربانی فرزندان آدم ، به گونه ای که در قرآن بیان شده ، گزارشی واقعی و به دور از هرگونه باطل

و اتل علیهم نبأ ابنی ءادم بالحق

در برداشت فوق <بالحق> متعلق به <اتل> گرفته شده است.

9 _ تنها قربانی یکی از دو فرزند آدم ، مقبول درگاه خداوند قرار گرفت .

فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الاخر

11 _ هر یک از فرزندان آدم ، آگاه به پذیرش و یا رد قربانی خود و برادر خویش

قال لاقتلنک قال انما یتقبل اللّه من المتقین

جمله <انما یتقبل اللّه> و نیز تصمیم قابیل برای کشتن هابیل می رساند هر یک از آن دو متوجه پذیرش و رد قربانی خویش شدند. بسیاری از مفسران برآنند که قربانی هابیل با آتشی از غیب بسوخت. و سوختن قربانی نشانه پذیرش آن بوده است.

30 _ فربه ترین گوسفند هابیل ، قربانی قبول شده وی به درگاه خدا و دسته ای از خوشه های گندم یا مانند آن ، قربانی قبول نشده قابیل

و اتل علیهم نبأ ابنی ءادم بالحق اذ قربا قرباناً

از امام سجاد(ع) درباره قربانی نمودن فرزندان آدم(ع) روایت شده: . .. قرب احدهما اسمن کبش کان فی صیانته و قرب الاخر ضغثا من سنبل فتقبل من صاحب الکبش و هو هابیل و لم یتقبل من الاخر ... .

_______________________________

تفسیر قمی، ج 1، ص 165; تفسیر برهان، ج 1، ص 459، ح 4.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 29 - 2

2 _ تأکید هابیل بر پیشدستی نکردن در قتل برادر ، در عین حفظ حق دفاع از خویش در برابر تهاجم وی

انی ارید ان تبوا باثمی

چنانچه مراد از <اثمی>، گناهی باشد که از کشته شدن احتمالی قابیل به دست هابیل صورت گیرد، معلوم می شود هابیل خاطر نشان ساخته است که من اگرچه قصد کشتن تو را ندارم ولی از خود دفاع می کنم، هر چند به کشتن ناخواسته تو بینجامد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 30 - 5

5 _ قابیل ، برادرش هابیل را پس از جریان قربانی به قتل رسانید .

اذ قربا قرباناً . .. فطوعت له نفسه قتل اخیه فقتله

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 31 - 1،2،5،6،24،25

1 _ خداوند کلاغی را برای آموزش دفن هابیل به سوی قابیل گسیل داشت .

فبعث اللّه غراباً . .. لیریه کیف یوری سوءه اخیه

2 _ کلاغ با کاوش در زمین و پنهان سازی چیزی در آن ، قابیل را به کیفیت دفن جثه هابیل رهنمون ساخت .

ص: 370

فبعث اللّه غراباً یبحث فی الارض لیریه کیف یوری سوءه اخیه

5 _ کلاغ گسیل داده شده برای تعلیم قابیل ، آگاه به تحیر و سرگردانی وی برای دفن هابیل

فبعث اللّه غراباً یبحث فی الارض لیریه کیف یوری سوءه اخیه

در برداشت فوق ضمیر فاعلی در <لیریه> به <غراب> برگردانده شده است. یعنی کلاغ به انگیزه نشان دادن چگونگی دفن به قابیل در زمین کاوش می کرد و چیزی را در آن نهان می ساخت.

6 _ فاصله زمانی اندک میان مرگ هابیل و گسیل کلاغی برای آموزش قابیل

فقتله . .. فبعث اللّه غراباً

عطف <بعث> بر <قتله> به وسیله <فاء>، بیانگر برداشت فوق است.

24 _ قابیل ، پشیمان از قتل برادرش هابیل *

فاصبح من الندمین

بنابر اینکه <فاصبح . ..> متفرع باشد بر <فقتله> که در آیه قبل آمده است.

25 _ قابیل ، پس از آگاهی به شیوه خاکسپاری ، ناتوان از دسترسی به جسد برادرش هابیل *

قال یویلتی اعجزت ان اکون مثل هذا الغراب . ..

تفریع ندامت قابیل بر ناتوانیش بر دفن برادر، می رساند که وی پس از آگاهی بر کیفیت دفن، دیگر نمی توانسته است جثه او را به خاک بسپارد. بنابراین جثه برادر را پس از کشتن سر به نیست کرده بود. ماضی آوردن فعل <اعجزت> این معنا را تأیید می کند.

274- قصه فرعون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 103 - 5،8،10،11

5 _ موسی ( ع ) پیامبری از جانب خداوند برای ارشاد و هدایت فرعون زمان خویش و بزرگان دربار وی

إلی فرعون و ملإیه

کلمه <فرعون> عنوان و لقب پادشاهان و حاکمان بزرگ مصر در عصرهای گذشته بوده است.

8 _ فرعون و بزرگان دربار او ، آیات و معجزات ارائه شده از سوی موسی را تکذیب کردند .

بئایتنا إلی فرعون و ملإیه فظلموا بها

ضمیر در <بها> به <آیاتنا> برمی گردد و چون <ظلم> به حرف باء متعدی شده (ظلموا بها) متضمن معنای تکذیب است.

10 _ فرعون و بزرگان دربارش به عاقبتی شوم گرفتار شدند .

فانظر کیف کان عقبه المفسدین

11 _ فرعون و بزرگان دربارش ، مردمی فسادانگیز بودند .

إلی فرعون و ملإیه . .. فانظر کیف کان عقبه المفسدین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - یونس - 10 - 79 - 4

4 _ فرعون ، برای مبارزه با موسی و هارون ( ع ) به سحر و جادو متوسل شد .

ص: 371

و قال فرعون ائتونی بکل سحر علیم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - یونس - 10 - 80 - 1

1 _ مأموران حکومت ، پس از دستور فرعون ، تمام ساحران چیره دست و ماهر را از اطراف و اکناف کشور فراخوانده و در پایتخت گرد آوردند .

و قال فرعون ائتونی بکل سحر علیم. فلما جاء السحره

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - یونس - 10 - 91 - 8

8 _ از امام صادق ( ع ) روایت شده است که فرمود : < . . . قال [ جبرئیل ] یا محمد لما أغرق اللّه فرعون < قال آمنت أنه لا اله إلا الذی آمنت به بنواسرائیل و أنا من المسلمین > فأخذت حمأه فوضعت ها فی فیه ثم قلت له : < آلئن و قد عصیت قبل و کنت من المفسدین > و عملت ذلک من غیر أمر اللّه خفت أن تلحقه الرحمه من اللّه عز و جل و یعذبنی اللّه علی ما فعلت فلما کان الآن و أمرنی اللّه عزّ و جل أن اؤدی إلیک ما قلته أنا لفرعون امنت و علمت أن ذلک کان للّه تعالی رضاً . . . ;

. .. جبرئیل گفت: ای محمد! هنگامی که خدا فرعون را غرق کرد، فرعون گفت: ایمان آوردم که خدایی نیست به جز خدایی که بنی اسرائیل به او ایمان دارند و من از تسلیم شدگانم. پس من قطعه ای از لجن برداشتم و در دهان او گذاشتم و گفتم اکنون؟! در حالی که قبلا عصیان کردی و از مفسدان بودی. و این کار را بدون فرمان خدا انجام دادم ; ترسیدم رحمت خدا به او برسد و خدا مرا برای این کار عذاب کند. پس چون این لحظه فرارسید و خداوند فرمان داد آنچه را من به فرعون گفتم به شما برسانم، ایمن شدم و دانستم که آن کار مورد رضای خدا بوده است>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - یونس - 10 - 92 - 12،13

12 _ از امام رضا ( ع ) روایت شده است : < . . . و قد کان فرعون من قرنه إلی قدمه فی الحدید قد لبسه علی بدنه فلما أغرق ألقاه اللّه تعالی علی نجوه من الأرض ببدنه لیکون لمن بعده علامه فیرونه مع تثقله بالحدید علی مرتفع من الأرض و سبیل الثقیل أن یرسب و لا یرتفع فکان ذلک آیه و علامه . . . ;

. .. فرعون سر تا پا غرق در لباس آهنین بود. پس هنگامی که در آب غرق شد، خدا بدن او را بر بلندی ساحل افکند تا برای انسانهای بعد از او نشانه [عبرت ]باشد و او را با همه سنگینی آهنی که بر بدن داشته بر بلندی زمین ببینند با اینکه جسم سنگین باید زیر آب رود نه اینکه بر بلندی قرار گیرد پس این دلیل و نشانه [قدرت خدا] بود ... >.

13 _ از امام باقر ( ع ) روایت شده است : < . . . و أما فرعون فنبذه اللّه وحده فألقاه بالساحل لینظروا إلیه و لیعرفوه . . . و لئلا یشک أحد فی هلاکه و انهم کانوا اتخذوه رباً فأراهم اللّه إیاه جیفه ملقاه بالساحل لیکون لمن خلفه عبره و عظه . . . ;

. .. اما فرعون را خداوند تنها [از جمع غرق شدگان ]به ساحل افکند تا او را ببینند و بشناسند ... و هیچ کس در هلاکت او شک نکند و در حالی که گروهی او راپروردگار خود قرار داده بودند، خدا او را به صورت مرداری گندیده افکنده بر ساحل نشان داد تا برای انسانهای بعد از او پند و عبرت باشد ... >.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 372

10 - اسراء - 17 - 103 - 3،4

3- روی آوردن فرعون به اعمال قهرآمیز علیه موسی ( ع ) در پی ناتوانی از رودررویی منطقی و فرهنگی با او

و لقد ءاتینا موسی تسع ءای_ت بیّن_ت . .. فقال له فرعون إنی لأظنّک ی_موسی مسحورًا

4- غرق شدن فرعون و تمامی همراهانش به اراده خداوند ، در پی تصمیم ظالمانه وی علیه موسی ( ع ) و بنی اسرائیل

فأراد . .. فأغرقن_ه و من معه جمیعًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 40 - 5

5 - دربار فرعون در نگه داری ، پرستاری و تغذیه موسی ( ع ) دچار مشکل شد .

هل أدلّکم علی من یکفله

<هل أدلّکم> گویای آن است که دربار فرعون در طلب دایه و سرپرستی برای موسی(ع) بوده است. قبول پیشنهاد خواهر موسی، این نکته را می رساند که هیچ یک از درباریان از عهده کار برنیامده بود و آنان برای نگه داری و تغذیه موسی درمانده شده بودند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 3 - 4،5

4 - مردم عصر بعثت ، اطلاعاتی مخدوش و نادرست از داستان موسی و فرعون داشتند .

نتلوا علیک من نبإِ موسی و فرعون بالحقّ

قید <بالحقّ> نشان می دهد که آنچه در میان مردم عصر پیامبر(ص) از ماجرای موسی(ع) و فرعون مطرح بود، با واقعیت انطباق نداشت.

5 - سوره < قصص > دربردارنده تنها گوشه ای از داستان موسی و فرعون

نتلوا علیک من نبإِ موسی و فرعون

به کارگیری <من> تبعیضیه در <من نبإ> بیانگر آن است که آنچه در سوره <قصص> مطرح شده; تنها بخشی از سرگذشت موسی(ع) و فرعون است و نه همه آن.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

16 - غافر - 40 - 26 - 13

13 - تظاهر به خیرخواهی و صلاح اندیشی ، برای دین و دنیای مردم از سوی فرعون

إنّی أخاف أن یبدّل دینکم أو أن یظهر فی الأرض الفساد

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

16 - غافر - 40 - 29 - 13،14،15

13 - فرعون ، سخن مؤمن آل فرعون را قطع کرده ، به دفاع از تصمیم خود مبنی بر کشتن موسی ( ع ) پرداخت .

أتقتلون رجلاً . .. فمن ینصرنا من بأس اللّه إن جاءنا قال فرعون ما أریکم إلاّ ما أ

14 - نصیحت ها و هشدار های مؤمن آل فرعون ، نسبت به قتل موسی ( ع ) ، در فرعون بی تأثیر بود .

أتقتلون رجلاً . .. قال فرعون ما أریکم إلاّ ما أری

ص: 373

15 - فرعون ، خود را فردی خیرخواه و پایبند به اندیشه ها و عقاید خویش و نیز به دور از دورویی معرفی کرد .

قال فرعون ما أریکم إلاّ ماأری

برداشت یاد شده از آن جااست که فرعون با گفتن <ما أریکم إلاّ ما أری> (من جز آنچه را که تشخیص می دهم به شما ارائه نمی دهم)، می خواست خویشتن را فردی صادق، خیرخواه و پایبند به اندیشه ها و نظرات خود، جلوه دهد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

16 - غافر - 40 - 30 - 1

1 - مؤمن آل فرعون _ به رغم قطع شدن سخنانش به وسیله فرعون _ به گفتار هشداردهنده خود ادامه داد و فرعونیان را از پیامد هلاکت بار قتل موسی ( ع ) آگاه ساخت .

ی_قوم لکم الملک . .. قال فرعون ما أریکم إلاّ ما أری ... و قال الذی ءامن ی_قوم إن

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

16 - غافر - 40 - 35 - 15

15 - تلاش گسترده مؤمن آل فرعون در جهت انصراف فرعون از قتل موسی ( ع ) ، مؤثر واقع شد .

و قال رجل مؤمن من ءال فرعون . .. أتقتلون رجلاً ... کذلک یطبع اللّه علی کلّ قلب م

برداشت بالا به خاطر این نکته است که فرعون، در آغاز برخورد با موسی(ع) برکشتن او مصمم گشته، این مطلب را به همه اطرافیانش اعلام کرده بود (قال فرعون ما أریکم إلاّ ما أری); ولی پس از سخنان مؤمن آل فرعون، به جای کشتن وی دستور داد برجی بسازند تا او نسبت به درستی ادعای آن حضرت به تحقیق بپردازد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

16 - غافر - 40 - 36 - 1،2

1 - فرمان فرعون به هامان ، مبنی بر ساختن بنایی بلند برای رسیدن به راه های آسمان ها

و قال فرعون ی_ه_م_ن ابن لی صرحًا لعلّی أبلغ الأسب_ب

<صرح> به معنای قصر و بنای بلند است. مقصود از آن در این آیه، بنای بلند (مانند برج) و یا رصدخانه است.

2 - فرمان فرعون به هامان ، مبنی بر احداث رصدخانه

و قال فرعون ی_ه_م_ن ابن لی صرحًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

16 - غافر - 40 - 37 - 3،5،6،8،13،14،15،16

3 - فرعون ، مدعی شد که به منظور اطلاع یافتن از خدای موسی ( ع ) در آسمان ها ، فرمان ساختن بنای بلند و رصدخانه را صادر کرده است .

أسب_ب السم_وت فأطّلع إلی إل_ه موسی

5 - دستور ساختن بنای مرتفع و رصدخانه برای اطلاع پیدا کردن از خدای موسی ( ع ) ، نیرنگ و ترفند فرعون برای اثبات دروغ گویی موسی ( ع ) درادعای وجود خدای یکتا در جهان

أسب_ب السم_وت فأطّلع إلی إل_ه موسی

ص: 374

در این که مقصود اصلی فرعون از ساختن بنای مرتفع چه بوده، میان مفسران چند دیدگاه وجود دارد: از جمله این که فرعون با ساختن بنای مرتفع، درصدد نبود که به راه های آسمان دست یابد; زیرا کوه های مرتفعی وجود داشت که از برج ها و بنای احداثی او بلندتر بود. از این رو مقصود اصلی او این بود که برای مردم اثبات کند که راه یافتن به آسمان، امری ناممکن است. بنابر این ادعای موسی(ع) به این که در جهان خدایی هست که با او ارتباط دارد، دروغ و باطل می باشد. گفتنی است ذیل آیه _ که در آن از بی اثر بودن توطئه فرعون سخن به میان آمده _ مؤید همین برداشت است.

6 - موسی ( ع ) ، متهم به فردی دروغ گو و دین ساز از سوی فرعون

و إنّی لأظنّه ک_ذبًا

8 - ساختن بنای بلند و رصدخانه ، به منظور اطلاع یافتن از خدای موسی ( ع ) ، رفتار زشتی بود که فرعون آن را زیبا و آراسته می یافت .

ابن لی صرحًا . .. فأطّلع إلی إل_ه موسی ... و کذلک زیّن لفرعون سوء عمله

13 - زیبا جلوه گر شدن رفتار زشت فرعون در دیدگان خود او ، سبب انحراف وی از راه اصلی هدایت و سعادت ( ارائه شده از سوی موسی ( ع ) ) گشت .

کذلک زیّن لفرعون سوء عمله و صدّ عن السبیل

جمله <و صُدّ عن السبیل> به منزله نتیجه برای جمله پیش است; یعنی، رفتار زشت فرعون در دیدگان او زیبا جلوه کرد و همین سبب شد که او راه اصلی هدایت را پیدا نکند.

14 - توطئه ها و نیرنگ های فرعون علیه موسی ( ع ) ، سرانجام به زیان و نابودی او انجامید .

و ما کید فرعون إلاّ فی تباب

<تباب> به معنای خسارت و هلاکت است.

15 - کار ساز نبودن مکر و حیله فرعون در ساختن بنای بلند ، به بهانه اطلاع یافتن از خدای موسی ( ع ) و اثبات دروغ گو بودن او

ی_ه_م_ن ابن لی صرحًا. .. فأطّلع إلی إل_ه موسی... و ما کید فرعون إلاّ فی تباب

برداشت یاد شده به این خاطر است که از مصادیق اصلی <کید فرعون> ساختن بنای بلند می باشد.

16 - عقب نشینی تاکتیکی فرعون در مقابل موسی ( ع ) و دست برداشتن از قتل او به طور موقت ، پس از هشدار های مؤمن آل فرعون

و قال فرعون ذرونی أقتل موسی. .. و قال فرعون ی_ه_م_ن ابن لی صرحًا... و ما کید فرع

مطلب یاد شده با توجه به این نکته است که فرعون، در آغاز مبارزه با موسی(ع) طرح قتل او را داده بود; ولی پس از هشدارها و تبلیغات مؤمن آل فرعون احداث بنای مرتفع برای جست و جو از خدای موسی(ع) را مطرح ساخت.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - ذاریات - 51 - 39 - 2

2 - فرعون ، مانع توجه و گرایشِ نیرو های تحت امر خویش ، به پیام و رسالت موسی ( ع )

فتولّی برکنه

در صورتی که <باء> برای تعدیه و <رکن> کنایه از نیروهای حکومتی باشد، معنای آیه چنین می شود: <فجعل رکنه متولّین>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - نازعات - 79 - 17 - 2

ص: 375

2 - حرکت به سوی فرعون و باز داشتن او از طغیان گری ، فرمان خداوند به موسی ( ع ) در وادی طوی

اذهب إلی فرعون إنّه طغی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - نازعات - 79 - 20 - 1

1$ - موسی ( ع ) در پی گفت وگو با فرعون و اظهار آمادگی برای ارشاد و هدایت او ، بزرگ ترین معجزه خویش را به وی ارائه کرد .

فأریه الأیه الکبری

- موسی(ع) در پی گفت وگو با فرعون و اظهار آمادگی برای ارشاد و هدایت او، بزرگ ترین معجزه خویش را به وی ارائه کرد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - نازعات - 79 - 21 - 1،4

1$ - فرعون ، نشانه رسالت موسی ( ع ) و معجزه بودن آن را نپذیرفت و بی درنگ آن را تکذیب کرد .

فکذّب

حرف <فاء> برای تعقیب بدون فاصله است و می رساند که فرعون، پیش از هر گونه تأمل و درنگ، به تکذیب و عصیان پرداخت. متعلق تکذیب _ به قرینه <الآیه الکبری> در آیه قبل _ معجزه موسی(ع) است. از اقدام فرعون به آوردن مثل معجزه موسی(ع)، _ که آیات بعد بر آن دلالت دارد _ دانسته می شود که فرعون، معجزه بودن آن و دلالتش بر صداقت موسی(ع) را تکذیب کرده است.

4$ - فرعون ، از پذیرش رهنمود های موسی ( ع ) سرپیچی کرد .

و عصی

متعلق <عصی> _ به قرینه <أهدیک> _ رهنمودهای موسی(ع) بوده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - نازعات - 79 - 22 - 3،4،5

3 - رسالت موسی ( ع ) ، خطری جدی برای فرعون و تحریک کننده او به مقابله ای پی گیر در برابر آن

ثمّ أدبر یسعی

4 - فرعون ، گفتوگوی مستقیم خود با موسی ( ع ) و تکذیب و مخالفت با او را در سرکوب آن حضرت کارساز نمی دید .

ثمّ أدبر

<ادبار>; یعنی، پشت کردن و حاکی از نومیدی فرعون از نتیجه گفتوگوی مستقیم با موسی(ع) است.

5 - فرعون با مشاهده معجزه موسی ( ع ) ، وحشت زده از آن روی برتافت و شتابزده گریزان شد . *

ثمّ أدبر یسعی

<إدبار> فرعون، _ در یک احتمال _ به معنای فرار او از ترس معجزه موسی(ع) است که در شکل مار عظیم ظاهر شده بود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - نازعات - 79 - 23 - 1،2

1 - فرعون برای مبارزه با موسی ( ع ) ، مردم را در اجتماعی گردآورد و با آنان در این زمینه سخن گفت .

ص: 376

فحشر فنادی

<حشر>، به معنای جمع کردن همراه با سوق دادن است (مصباح).

2 - فرعون ، در جمع کسانی که برای استماع سخن او گردآمده بودند ، با صدایی بلند سخن گفت .

فنادی

<ندا>، به معنای بلند کردن صدا و آشکار ساختن آن است. (مفردات راغب)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - نازعات - 79 - 24 - 3،4

3 - فرعون ، در حضور مردم و با صدای بلند ، خود را برترین تصمیم گیرنده درباره اداره زندگانی و تدبیر امور آنان معرفی کرد .

فنادی . فقال أنا ربّکم الأعلی

فرعون _ براساس دیگر آیات قرآن _ هم خود را <اله> می خواند و هم برای خود <الهی> غیر خدا مدعی بود. بنابراین برگزیدن تعبیر <ربّ اعلی> درباره خود، برای تصریح به این نکته است که در رشد و تربیت مردم نیز، تصمیم اصلی را او می گیرد.

4 - فرعون ، بر تمام امور زندگانی مردم مصر مسلّط بود .

أنا ربّکم الأعلی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - نازعات - 79 - 26 - 8

8 - سرنوشت فرعون ، نشانگر حاکمیت خداوند بر حوادث تاریخ

فأخذه اللّه . .. إنّ فی ذلک لعبره لمن یخشی

عبرت بودن فرجام فرعون برای آیندگان، مستلزم مقهور بودن همه امور در برابر اراده خداوند است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - فجر - 89 - 10 - 7

7 - وجود اهرام مصر در عصر فرعون *

و فرعون ذی الأوتاد

گفته شده است: <اوتاد فرعون>، همان اهرام ثلاثه مصر است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - فجر - 89 - 11 - 1

1 - فرعون و قوم عاد و ثمود ، در ممالک و سرزمین ها ، به طغیان گری پرداخته ، در گناه فرورفتند .

الذین طغوا فی البل_د

طغیان، از حد گذراندن گناه است (مقاییس اللغه) و هر چیز که از مقدار خود فراتر رود، طغیان کرده است (العین). حرف <ال> در <البلاد>، برای استغراق عرفی است و مراد تمام سرزمین هایی است که برای اقوام یاد شده، دسترسی به آن امکان پذیر بوده است و می توان گفت: اصل آن <بلادهم> بوده و حرف <ال>، جانشین ضمیر <هم> است و مراد سرزمین هایی است که در قلمرو آنان بوده است.

ص: 377

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - فجر - 89 - 12 - 1

1 - فرعون و قوم عاد و ثمود ، در ممالک و مناطق خود ، به فساد و ناهنجاری ها دامن زده ، و آن را گسترش می دادند .

فأکثروا فیها الفساد

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - فجر - 89 - 13 - 1

1 - خداوند ، با فرود آوردن عذابی سخت بر فرعون و قوم عاد و ثمود ، شلاق عقوبت خویش را پیاپی بر آنان نواخت .

فصبّ علیهم ربّک سوط عذاب

<صبّ>، به معنای ریختن چیزی و <سوط> به معنای آمیختن چیزی با چیز دیگر است و به شلاق از آن جهت <سوط> گفته می شود که با پوست می آمیزد (مقاییس اللغه). <ریختن شلاق عذاب>، کنایه از عذاب پیاپی و شدید است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - فجر - 89 - 14 - 7

7 - نواختن شلاق عذاب بر عاد ، ثمود و فرعون ، نمونه ای از کمین گذاری خداوند برای مخالفان پیامبران است .

فصبّ علیهم ربّک . .. إنّ ربّک لبالمرصاد

275- قصه قابیل

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 27 -

2،4،6،12،13،14،15،19،21،31

2 _ هر یک از هابیل و قابیل هدیه ای را به رسم تقرب به پیشگاه خداوند تقدیم کردند .

اذ قربا قرباناً

<قربان> هر عمل نیکی است که با آن تقرب به خداوند قصد شود. (مجمع البیان)

4 _ پیامبر ( ص ) موظف به نقل صحیح داستان قربانی هابیل و قابیل برای اهل کتاب

و اتل علیهم نبأ ابنی ءادم بالحق

با توجه به آیات پیشین که درباره اهل کتاب بود، معلوم می شود که مراد از ضمیر در <علیهم>، اهل کتاب هستند.

6 _ ماجرای قربانی هابیل و قابیل ، ماجرایی واقعی ، نه افسانه و سمبلیک

و اتل علیهم نبأ ابنی ءادم بالحق

در برداشت فوق <بالحق> توصیف <نبأ> گرفته شده است. یعنی داستان فرزندان آدم، داستانی واقعی است.

12 _ تصمیم قطعی قابیل بر کشتن برادرش هابیل پس از جریان قربانی

قال لاقتلنک

لام و نون تأکید نشانه تصمیم قطعی قابیل بر قتل است.

ص: 378

13 _ قابیل ، برادرش هابیل را به قتل تهدید کرد .

قال لاقتلنک

14 _ پذیرش قربانی هابیل و رد شدن قربانی قابیل ، عامل انگیزش قابیل به قتل برادرش هابیل

فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الاخر قال لاقتلنک

15 _ رد قربانی قابیل و پذیرش قربانی برادرش هابیل ، برانگیزنده احساس حسادت در وی نسبت به هابیل *

قال لاقتلنک

به نظر می رسد که پس از پذیرفته شدن قربانی هابیل، انگیزه ای برای تصمیم قابیل جز حسادت در کار نبوده و گویا روشنی این مسأله، موجب آن شده که در کلام به آن پرداخته نشود. برداشت فوق را فرمایش منقول از امام صادق(ع) تأیید می کند که فرمود: ... فقبل اللّه قربان هابیل فحسده قابیل فقتله ... .

_______________________________

تفسیر عیاشی، ج 1، ص 312، ح 83; نورالثقلین، ج 1، ص 610، ح 125.

19 _ هابیل پذیرفته نشدن قربانی برادرش قابیل را معلول بی تقوایی او دانست .

و لم یتقبل من الاخر قال لاقتلنک قال انما یتقبل اللّه من المتقین

21 _ مشروط بودن پذیرش اعمال نیک به تقوا ، پاسخ هابیل به اعتراض قابیل بر پذیرفته نشدن قربانی او

قال انما یتقبل اللّه من المتقین

31 _ فرمان حضرت آدم ( ع ) به هابیل و قابیل برای قربانی کردن به درگاه خدا

اذ قربا قرباناً

از امام باقر(ع) روایت شده: . .. ان آدم امر هابیل و قابیل ان یقربا قرباناً ... و هو قول اللّه عزوجل: <و اتل علیهم نبأ ابنی ءادم...>.

_______________________________

کافی، ج 8، ص 113، ح 92; تفسیر برهان، ج 1، ص 458، ح 1.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 28 - 1

1 _ تأکید هابیل بر دست نیازیدن به قتل برادر ، حتی در صورت اقدام قابیل برای کشتن او

لئن بسطت إلی یدک لتقتلنی ما إنّا بباسط یدی إلیک لاقتلک

لام قسم در <لئن> و نیز <باء> زایده در <بباسط>، دلالت بر تأکید دارد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 29 - 3

3 _ قابیل در دیدگاه و سخن هابیل ، در صورت اقدام به تهاجم ، مسؤول تمامی پیامد های سوء عملکرد هر کدام

انی ارید ان تبوا باثمی و اثمک

مراد از <اثمی>، به قرینه <اثمک>، گناهانی است که بر اثر درگیری آن دو به وجود می آید. زیرا به شهادت مقام، مراد از گناه قابیل، همان برادرکشی و مقدمات آن است. بنابراین مقصود هابیل این است که من تهاجمی را علیه تو آغاز نمی کنم و هرگز قصد کشتن تو را نخواهم کرد تا در درگیری احتمالی، تو مهاجم باشی و آغازگر و در نتیجه اگر تو تلف شدی و یامن کشته شدم در هر صورت گناه به گردن تو افتد.

ص: 379

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 30 - 1،2،3،4،5،10،13،16،19،21

1 _ درگیری و کشمکش درونی قابیل با هوای نفس خویش در مورد قتل هابیل

فطوعت له نفسه قتل اخیه

2 _ وسوسه های نفسانی قابیل ، کشتن برادر را بر او هموار ساخت .

فطوعت له نفسه

<طوعت> از مصدر <تطویع> به معنای <تسهیل> و نیز <متابعت> است. برداشت فوق بر اساس معنای اول است.

3 _ وسوسه های نفسانی قابیل ، وادار کننده وی به کشتن هابیل

فطوعت له نفسه قتل اخیه فقتله

4 _ قابیل ، فریفته وسوسه های نفس خویش

فطوعت له نفسه قتل اخیه فقتله

5 _ قابیل ، برادرش هابیل را پس از جریان قربانی به قتل رسانید .

اذ قربا قرباناً . .. فطوعت له نفسه قتل اخیه فقتله

10 _ بی اعتنایی قابیل به هشدار ها و اندرز های برادرش هابیل

انی اخاف اللّه رب العلمین انی ارید . .. فطوعت له نفسه قتل اخیه فقتله

13 _ زیانکاری قابیل ، پیامد کشتن برادرش هابیل

فقتله فاصبح من الخسرین

16 _ نفس قابیل ، دام خواسته وی و پذیرای تصمیم او بر قتل برادرش هابیل

فطوعت له نفسه قتل اخیه

<طوعت> می تواند به معنای <تابعت> باشد، یعنی نفس قابیل در قتل برادرش هابیل پیرو او گردید. بر اساس این احتمال، قابیل نفس خو را فریب داده و آن را رام خود ساخته بود، نه اینکه فریفته وسوسه های خویش شده باشد.

19 _ قابیل ، کیفیت قتل برادرش هابیل را از ابلیس آموخت

فطوعت له نفسه قتل اخیه فقتله

از امام سجاد(ع) روایت شده که بعد از خواندن آیه فوق فرمود: فلم یدر کیف یقتله حتی جاء ابلیس فعلمه . .. .

_______________________________

تفسیر قمی، ج 1، ص 165; نورالثقلین، ج 1، ص 616، ح 140.

21 _ قابیل ، _ به تحریک ابلیس _ برای آنکه نسلی از هابیل نماند تا بخاطر قبولی قربانی پدرشان برنسل قابیل افتخار کنند ، برادرش را کشت .

فطوعت له نفسه قتل اخیه فقتله

از امام باقر(ع) روایت شده که پس از قرائت آیه فوق فرمود: . .. ثم ان ابلیس ... فقال له: یا قابیل قد تقبل قربان هابیل و لم یتقبل قربانک و انک ان ترکته یکون له عقب یفتخرون علی عقبک و یقولون نحن ابناء الذی تقبل قربانه فاقتله کیلا یکون له عقب یفتخرون علی عقبک فقتله ... .

_______________________________

کافی، ج 8، ص 113، ح 92; تفسیر برهان، ج 1، ص 458.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 380

4 - مائده - 5 - 31 - 1،2،3،4،5،6،16،20،21،22،23،24،25،28

1 _ خداوند کلاغی را برای آموزش دفن هابیل به سوی قابیل گسیل داشت .

فبعث اللّه غراباً . .. لیریه کیف یوری سوءه اخیه

2 _ کلاغ با کاوش در زمین و پنهان سازی چیزی در آن ، قابیل را به کیفیت دفن جثه هابیل رهنمون ساخت .

فبعث اللّه غراباً یبحث فی الارض لیریه کیف یوری سوءه اخیه

3 _ قابیل ، ناآگاه از کیفیت دفن و پنهان سازی جثه هابیل

لیریه کیف یوری سوءه اخیه

4 _ قابیل ، سرگردان و متحیر در برابر جسد بی جان برادرش هابیل

فبعث اللّه غراباً . .. لیریه کیف یوری سوءه اخیه

برداشت فوق را فرمایش منقول از امام صادق(ع) تأیید می کند که فرمود: قتل قابیل هابیل و ترکه بالعراء لایدری ما یصنع به . .. .

_______________________________

مجمع البیان، ج 3، ص 286; نورالثقلین، ج 1، ص 610، ح 124.

5 _ کلاغ گسیل داده شده برای تعلیم قابیل ، آگاه به تحیر و سرگردانی وی برای دفن هابیل

فبعث اللّه غراباً یبحث فی الارض لیریه کیف یوری سوءه اخیه

در برداشت فوق ضمیر فاعلی در <لیریه> به <غراب> برگردانده شده است. یعنی کلاغ به انگیزه نشان دادن چگونگی دفن به قابیل در زمین کاوش می کرد و چیزی را در آن نهان می ساخت.

6 _ فاصله زمانی اندک میان مرگ هابیل و گسیل کلاغی برای آموزش قابیل

فقتله . .. فبعث اللّه غراباً

عطف <بعث> بر <قتله> به وسیله <فاء>، بیانگر برداشت فوق است.

16 _ قابیل ، برخوردار از امداد خداوند برای دفن جسد برادرش هابیل

فبعث اللّه غراباً یبحث فی الارض لیریه

برداشت فوق بر این مبناست که روانه ساختن کلاغ و تعلیم قابیل برای رفع سرگردانی وی صورت گرفته باشد.

20 _ تأسف قابیل بر نادانی خویش و ناتوانی از برابری با حیوانی همچون کلاغ

قال یویلتی اعجزت ان اکون مثل هذا الغراب

21 _ قابیل ، ملامتگر خویش ، به سبب ناتوانی از کیفیت پنهان ساختن جسد هابیل

قال یویلتی اعجزت ان اکون مثل هذا الغراب

22 _ پیکر بیجان هابیل ، ناخوشایند برای قابیل

کیف یوری سوءه اخیه . .. فاوری سوءه اخی

از آن جهت جسد هابیل <سوءه> (شیء ناخوشایند) نامیده شده که مشاهده آن برای قابیل ناخوشایند بوده است.

23 _ پشیمانی قابیل از تقصیر خویش در مورد خاکسپاری برادرش هابیل

اعجزت ان اکون . .. فاصبح من الندمین

ظاهر این است که جمله <فاصبح . ..> متفرع بر جمله <اعجزت> باشد. بنابراین پشیمانی قابیل برخاسته از دفن نکردن جثه برادر خواهد بود.

24 _ قابیل ، پشیمان از قتل برادرش هابیل *

فاصبح من الندمین

ص: 381

بنابر اینکه <فاصبح . ..> متفرع باشد بر <فقتله> که در آیه قبل آمده است.

25 _ قابیل ، پس از آگاهی به شیوه خاکسپاری ، ناتوان از دسترسی به جسد برادرش هابیل *

قال یویلتی اعجزت ان اکون مثل هذا الغراب . ..

تفریع ندامت قابیل بر ناتوانیش بر دفن برادر، می رساند که وی پس از آگاهی بر کیفیت دفن، دیگر نمی توانسته است جثه او را به خاک بسپارد. بنابراین جثه برادر را پس از کشتن سر به نیست کرده بود. ماضی آوردن فعل <اعجزت> این معنا را تأیید می کند.

28 _ حفر زمین و دفن کلاغ کشته شده توسط کلاغ دیگر _ پس از زد و خورد میان آنها _ ، راهنمای قابیل در پنهان ساختن جسد برادرش به همان شیوه

فبعث اللّه غراباً یبحث فی الارض لیریه کیف یوری سوءه اخیه

از امام سجاد(ع) روایت شده: . .. فجاء غرابان فاقبلا یتضاربان حتی قتل احدهما صاحبه ثم حفر الذی بقی الارض بمخالبه و دفن فیها صاحبه ... .

_______________________________

تفسیر قمی، ج 1، ص 166; تفسیر برهان، ج 1، ص 459، ح 4.

276- قصه قارون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 76 - 4

4 - قارون ، اندوخته های بسیاری داشت .

و ءاتین_ه من الکنوز ما إنّ مفاتحه لتنوأُ بالعصبه أُولی القوّه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 81 - 1،5،6،8،9

1 - اقدام خداوند به از میان برداشتن قارون و فرو بردن وی و خانه اش در درون زمین

فخسفنا به و بداره الأرض

5 - حضور نداشتن مردم به هنگام واقعه فرورفتن خانه قارون در دل زمین

فما کان له من فئه ینصرونه

چنان که از آیه بعد استفاده می شود واقعه <فرو رفتن قارون> هنگام شب رخ داد; یعنی، زمانی که مردم در خانه هایشان آرمیده بودند. بنابراین در آن لحظه کسانی نبودند که بتوانند به یاری قارون بشتابند و قارون در اوج بی کسی در کام زمین فرو رفت. جمله <ما کان له من فئه...> بیانگر این معنا است.

6 - تنهایی قارون ( نبودن خدمه وی ) در لحظه فرو رفتن وی با خانه اش در کام زمین

فما کان له من فئه ینصرونه

8 - تلاش بی ثمر قارون ، برای نجات جان خویش از فرو رفتن در زمین

و ما کان من المنتصرین

مقصود این است که قارون در لحظه فرو رفتن نه کسی را داشت که به او کمک کند و نه خودش می توانست جان خویش را نجات

ص: 382

دهد.

9 - خواری ، ذلت ، عجز و ناتوانی سخت قارون به هنگام فرورفتن در کام زمین

فما کان له من فئه ینصرونه من دون اللّه و ما کان من المنتصرین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 82 - 1،3،4،6،12،16

1 - اطلاع یافتن مردم از فرو رفتن قارون با خانه اش در کام زمین در بامداد آن شب

و أصبح الذین تمنّوا مکانه بالأمس

3 - اقدام خداوند به نابود ساختن قارون ، در شب همان روز که خود را با تجمل ویژه اش بر مردم نمایانده بود .

فخرج علی قومه فی زینته . .. فخسفنا به ... و أصبح الذین تمنّوا مکانه بالأمس

قید <بالأمس> (دیروز) در این آیه، بیانگر مطلب یاد شده است.

4 - آرزوکنندگان ثروت قارونی ، با مشاهده فرورفتن وی و خانه اش در زمین شگفت زده شدند .

و أصبح الذین تمنّوا مکانه بالأمس یقولون ویکأنّ

واژه <وَیْ> وقتی به کار می رود که شخص بخواهد شگفتی خود را از موضوعی بیان کند.

6 - فرورفتن شبانه قارون با خانه اش در کام زمین ، رخدادی سخت تکان دهنده ، بیدارگر و درس آموز برای کسانی که روز پیش آرزوی ثروتی چونان ثروت وی را داشتند .

و أصبح الذین تمنّوا مکانه بالأمس یقولون ویکأنّ اللّه یبسط الرزق لمن یشاء من عباد

کلمه <مکانه>، منصوب به نزع خافض و صفت برای اسم محذوف <مکاناً> است; یعنی، <الذین تمنّوا مکاناً مثل مکانه; آنان که دیروز منزلتی هم چون منزلت قارون را آرزو کرده بودند. ..>.

12 - آگاهی دل باختگان دنیا به عاقبت شوم دنیاطلبی ، پس از مشاهده نگون بختی قارون

لولا أن منّ اللّه علینا لخسف بنا

16 - ناسپاسی در برابر نعمت های الهی ، عامل هلاکت قارون و فرورفتن با خانه اش در کام زمین

فخسفنا به و بداره الأرض . .. ویکأنّه لایفلح الک_فرون

277- قصه قتل در بنی اسرائیل

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 61 - 27،30،32

27 - بنی اسرائیل ، پیامبران بسیاری را به قتل رساندند .

و یقتلون النبیین بغیر الحق

30 - بنی اسرائیل ، به خاطر کفرشان به آیات الهی و کشتن پیامبران ، مورد غضب خداوند قرار گرفتند .

ذلک بأنهم کانوا یکفرون بأیت اللّه و یقتلون النبیین

32 - عصیان و تجاوز گری بنی اسرائیل ، ریشه گرایش آنان به کفر و جرئتشان بر کشتن پیامبران بود .

یکفرون بأیت اللّه . .. ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون

ص: 383

مشارالیه <ذلک> در <ذلک بما عصوا> کفر به آیات خدا و کشتن پیامبران است. قابل ذکر است که برخی از مفسران، ذلک در <ذلک بما عصوا> را اشاره به <ذلت و ...> دانسته اند و در نتیجه عصیان و تجاوز را نیز علت <ذلت و ...> شمرده اند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 72 - 1

1 - شخصی از قوم موسی به قتل رسید و هر طایفه ، دیگری را متهم به کشتن او کرده بر سر آن به نزاع پرداختند .

و إذ قتلتم نفساً فادرءتم فیها

<ادارءتم> به معنای اختلاف و نزاع کردید، می باشد. این کلمه از باب تفاعل و در اصل <تدارءتم> بوده است. نزاع و اختلاف در مقتول (ادارءتم فیها) به معنای متهم کردن یکدیگر به قتل، و بر سر آن نزاع کردن است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 73 - 11

11 - داستان کشته شدن فردی از قوم موسی و احیای دوباره او ، معجزه و رخدادی سزاوار به خاطر سپردن و به یادداشتن

و إذ قتلتم نفساً . .. فقلنا اضربوه ببعضها کذلک یحی اللّه الموتی

<إذ> مفعول برای فعل مقدر <اذکروا> می باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 85 - 1،3

1 - بنی اسرائیل عصر بعثت ، علی رغم اعترافشان به پیمان الهی ( پرهیز از خونریزی ) ، همدیگر را می کشتند .

ثم اقررتم . .. ثم أنتم هؤلاء تقتلون أنفسکم

کلمه <هؤلاء> در جمله <ثم أنتم هؤلاء> (شما همانانی هستید) اشاره به این معنا دارد که: آنچه را آیه مورد بحث می خواهد بیان کند مربوط به بنی اسرائیل عصر بعثت است و خطابهای آیه نظیر خطابهای گذشته نیست که صفت گذشتگان را با عنایتی به موجودین نسبت می داد.

3 - بنی اسرائیل در کشتن و آواره کردن گروهی از همکیشان خود ، یکدیگر را یاری و پشتیبانی کردند .

تظهرون علیهم

<تظاهر> (مصدر تظاهرون) به معنای یاری و پشتیبانی کردن یکدیگر است. <تظاهرون علیکم>; یعنی، طایفه ای از شما طایفه دیگر را علیه گروهی از خودتان یاری می داد.

278- قصه قوم ثمود

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 101 - 3

3 _ قرآن حاوی فرازهایی از سرگذشت امت های نوح ، هود ، صالح ، لوط و شعیب ( ع )

تلک القری نقص علیک من أنبائها

ص: 384

حرف <من> در <من أنبائها> برای تبعیض است و می رساند که خداوند بخشی از داستانهای امتهای پیشین را برای پیامبر گزارش کرده است. قابل ذکر است که از مصادیق مورد نظر برای مشارالیه <تلک القری>، به قرینه آیات گذشته، امت نوح و ... است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - قمر - 54 - 29 - 7

7 - صورت گرفتن نوعی مبادله و تفاهم ، میان قوم ثمود و کشنده ناقه صالح ، قبل از اجرای توطئه *

فتعاطی فعقر

با توجه به این که واژه <فتعاطی> _ در ساختار باب تفاعل _ بیانگر نوعی داد و ستد متقابل است; احتمال می رود که قبل از کشتن ناقه میان قوم ثمود و کشنده ناقه، قرار دادی خاص صورت گرفته باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - حاقه - 69 - 5 - 1

1 - قوم ثمود ، به وسیله صاعقه کوبنده و سرکش به هلاکت رسیدند .

فأمّا ثمود فأُهلکوا بالطاغیه

<طاغیه> در اصل، به معنای سرکش و متجاوز از حد و مرز است; ولی مقصود از آن در آیه شریفه _ برابر نظر مفسران _ صاعقه است. البته در آیه 13 سوره <فصلت> بدان تصریح شده است.

279- قصه قوم شعیب

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 101 - 3

3 _ قرآن حاوی فرازهایی از سرگذشت امت های نوح ، هود ، صالح ، لوط و شعیب ( ع )

تلک القری نقص علیک من أنبائها

حرف <من> در <من أنبائها> برای تبعیض است و می رساند که خداوند بخشی از داستانهای امتهای پیشین را برای پیامبر گزارش کرده است. قابل ذکر است که از مصادیق مورد نظر برای مشارالیه <تلک القری>، به قرینه آیات گذشته، امت نوح و ... است.

280- قصه قوم عاد

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 101 - 3

3 _ قرآن حاوی فرازهایی از سرگذشت امت های نوح ، هود ، صالح ، لوط و شعیب ( ع )

تلک القری نقص علیک من أنبائها

حرف <من> در <من أنبائها> برای تبعیض است و می رساند که خداوند بخشی از داستانهای امتهای پیشین را برای پیامبر گزارش

ص: 385

کرده است. قابل ذکر است که از مصادیق مورد نظر برای مشارالیه <تلک القری>، به قرینه آیات گذشته، امت نوح و ... است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - قمر - 54 - 21 - 1

1 - سرگذشت قوم عاد ، دلیلی بر حقانیت عذاب ها و هشدار های خداوند

فکیف کان عذابی

خداوند، پس از بیان نابودی قوم عاد، با پرسشی انسان ها را به این حقیقت متوجه ساخته است که: <ببیند چگونه عذاب ها و انذارهای الهی تحقق پذیرفت و عملی گردید>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - حاقه - 69 - 6 - 1

1 - قوم عاد ، به وسیله بادی سرکش ، بسیار سرد و توفنده به هلاکت رسیدند .

و أمّا عاد فأُهلکوا بریح صرصر عاتیه

<صرصر>; یعنی، صدای شدید و یا [هوای] سرد شدید; به گونه ای که بسوزاند. <عُتُوّ> (مصدر <عاتیه>) به معنای استکبار و تجاوز از حد است. (قاموس المحیط)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - حاقه - 69 - 7 - 1،4

1 - خداوند ، بادی سرد و توفنده را هفت شب و هشت روز پی درپی ، بر قوم عاد مسلّط کرد .

بریح صرصر عاتیه . سخّرها علیهم سبع لیال و ثم_نیه أیّام حسومًا

<حسوم> به معنای شوم و یا تداوم در عمل است (قاموس المحیط). در این آیه هر دو معنا، می تواند مراد باشد; زیرا در سوره های دیگر (فصلت و قمر) به این دو معنا اشاره شده است.

4 - اجساد بی جان قوم عاد بر اثر نزول عذاب ، متلاشی و نابود نگردید ; بلکه به گونه ای که برای بینندگان قابل شناسایی باشد ، بر زمین به جای ماند .

فتری القوم فیها صرعی کأنّهم أعجاز نخل خاویه

مطلب یاد شده، از تشبیه بدن های قوم عاد به تنه های افتاده درختان خرما، استفاده می شود.

281- قصه قوم لوط

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 101 - 3

3 _ قرآن حاوی فرازهایی از سرگذشت امت های نوح ، هود ، صالح ، لوط و شعیب ( ع )

تلک القری نقص علیک من أنبائها

حرف <من> در <من أنبائها> برای تبعیض است و می رساند که خداوند بخشی از داستانهای امتهای پیشین را برای پیامبر گزارش

ص: 386

کرده است. قابل ذکر است که از مصادیق مورد نظر برای مشارالیه <تلک القری>، به قرینه آیات گذشته، امت نوح و ... است.

282- قصه قوم نوح

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 59 - 9

9 _ قوم نوح ، مردمانی مشرک بودند .

ما لکم من إله غیره

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 101 - 3

3 _ قرآن حاوی فرازهایی از سرگذشت امت های نوح ، هود ، صالح ، لوط و شعیب ( ع )

تلک القری نقص علیک من أنبائها

حرف <من> در <من أنبائها> برای تبعیض است و می رساند که خداوند بخشی از داستانهای امتهای پیشین را برای پیامبر گزارش کرده است. قابل ذکر است که از مصادیق مورد نظر برای مشارالیه <تلک القری>، به قرینه آیات گذشته، امت نوح و ... است.

283- قصه قوم یونس

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - یونس - 10 - 98 - 6،7،10

6 _ قوم یونس ، پیامبر خویش را در آغاز تکذیب کرده و از ایمان آوردن به دعوت های او سرباز زدند .

إلا قوم یونس لما ءامنوا کشفنا عنهم عذاب

7 _ قوم یونس بر اثر تکذیب پیامبر خود و سرباز زدن از ایمان به دعوت های او ، در معرض عذاب استیصال قرار گرفتند .

إلا قوم یونس لما ءامنوا کشفنا عنهم عذاب الخزی فی الحیوه الدنیا

10 _ خداوند ، توبه و ایمان قوم یونس را پذیرفت و عذاب استیصال را از آنان برداشت .

إلا قوم یونس لما ءامنوا کشفنا عنهم عذاب الخزی فی الحیوه الدنیا

284- قصه گاو بنی اسرائیل

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 67 - 25

25 - از امام صادق ( ع ) روایت شده که فرموده اند : < ان رجلا من خیار بنی اسرائیل و علمائهم خطب إمراه منهم فانعمت له و

ص: 387

خطب ها ابن عمّ لذلک الرجل و کان فاسقاً ردیاً فلم ینعموا له فحسد ابن عمّه الذی انعموا له فقعد له فقتله غیله ثم حمله إلی موسی فقال یا نبی اللّه هذا إبن عمّی قد قتل قال موسی من قتله قال لاادری . . . فعظم ذلک علی موسی فاجتمع إلیه بنو اسرائیل فقالوا ماتری یا نبی اللّه . . . قال لهم موسی < ان اللّه یأمرکم ان تذبحوا بقره > . . . ;

مردی از علما و برگزیدگان بنی اسرائیل از قوم خود زنی را خواستگاری کرد و او پذیرفت; و همان زن را پسر عموی آن عالم - که مردی فاسق و پست بود - خواستگاری کرد و آنان به او جواب رد دادند و این پسر عموی فاسق به آن عالم حسد برد و در کمین او نشست و غافلگیرانه او را کشت و جنازه او را به سوی موسی(ع) برده و گفت: ای پیامبر خدا! این پسر عموی من است که او را کشته اند. موسی(ع) فرمود: چه کسی او را کشته است؟ گفت: نمی دانم ... این واقعه بر موسی(ع) گران آمد و بنی اسرائیل در اطراف موسی(ع) جمع شدند و گفتند نظر و حکم شما ای پیامبر خدا چیست؟ ... موسی(ع) فرمود: خداوند به شما امر می کند که گاوی را ذبح کنید ...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 70 - 9

9 - از رسول خدا ( ص ) روایت شده که : < أنهم أمروا بأدنی بقره و لکنهم لما شدوا علی أنفسهم شدد اللّه علیهم و ایّم اللّه لو لم یستثنوا ما بینت لهم ، إلی آخر الأبد . . . ;

بنی اسرائیل مأمور به ذبح کم ارزش ترین گاو بودند; لکن چون بر خویشتن سخت گرفتند خداوند نیز بر آنان سخت گرفت و سوگند به خدا اگر آنان <إن شاء اللّه> نمی گفتند هرگز علامتهای گاوی که می بایست ذبح نمایند برای آنان بیان نمی شد . ..>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 71 - 11،12،13

11 - امام صادق ( ع ) فرموده اند : < . . . و کان فی بنی اسرائیل رجل له بقره و کان له ابن بارّ و کان عند ابنه سلعه فجاء قوم یطلبون سلعته و کان مفتاح بیته تحت رأس أبیه و کان نائماً . . . فلما انتبه أبوه قال له یا بنی ما صنعت فی سلعتک قال هی قائمه لم ابع ها لان المفتاح کان تحت رأسک فکرهت ان انّبهک و انغّص علیک نومک قال له ابوه قد جعلت هذه البقره عوضاً عما فاتک من ربح سلعتک و شکر اللّه لابنه ما فعل بابیه و امر بنی اسرائیل أن یذبحوا تلک البقره . . . قال لهم موسی ان اللّه یأمرکم أن تذبحوا بقره . . . هی بقره فلان فذهبوا لیشتروا فقال : لاابیع ها الا بملء جلد ها ذهباً فرجعوا إلی موسی فأخبروه فقال لهم موسی لابد لکم من ذبح ها بعین ها بملء جلد ها ذهباً فذبحو ها . . . ;

. .. در بین بنی اسرائیل مردی بود که گاوی داشت و این مرد را پسر نیکوکاری بود و نزد این پسر کالایی بود که عده ای برای خرید آن آمدند و کلید خانه اش زیر سر پدرش بود و او نیز در خواب بود ... پدر چون از خواب بیدار شد پرسید که با کالای خود چه کردی؟ پسر گفت: کالا در جای خود باقی است و آن را نفروختم; چون کلید زیر سر شما بود و دوست نداشتم که شما را بیدار کرده و خواب را برایتان ناگوار نمایم. پدر به او گفت: این گاو را در مقابل سودی که از دست دادی به تو بخشیدم. و خدا خوشرفتاری این پسر را با پدر خویش پاس داشت و به بنی اسرائیل دستور داد آن گاو را ذبح کنند ... موسی به آنان گفت: خداوند به شما دستور داده که گاوی را بکشید ... این همان گاو شخص نیکوکار بود. پس برای خرید آن رفتند و آن شخص گفت: گاو خود را نمی فروشم مگر اینکه پوست آن را پر از طلا نمایید. پس بنی اسرائیل به سوی موسی(ع) آمدند و آن حضرت به آنان گفت: باید همین گاو را بکشید و لو اینکه پوست آن را پر از طلا نمایید و بنی اسرائیل ناچار به ذبح آن گاو شدند ...>.

12 _ از امام رضا ( ع ) روایت شده که فرمود : < . . . ان الذین أمروا قوم موسی بعباده العجل ، کانوا خمسه أنفس ، و کانوا أهل بیت یأکلون علی خوان واحد . . . و هم الذین ذبحوا البقره التی أمر اللّه عز و جل بذبح ها ;

ص: 388

. .. کسانی که قوم موسی (ع) را به پرستش گوساله دعوت کردند، پنج نفر بودند که همگی از یک خانواده و سر یک سفره می نشستند ... و آنان همان کسانی بودند که مأمور گشته بودند گاوی را که خداوند عز و جل دستور داده بود زبح کنند>.

13 _ یونس بن یعقوب می گوید : < قلت لابی عبداللّه ( ع ) : ان أهل مکه یذبحون البقره فی اللبب فما تری فی أکل لحومها ؟ قال : فسکت هنیهه ثم قال : قال اللّه : < فذبحو ها و ما کادوا یفعلون لاتأکل الا ما ذبحوا من مذبحه ;

به امام صادق(ع) عرض کردم: اهل مکه گاو را (مثل شتر) می کشند (نحر می کنند) پس گوشت آن چه حکمی دارد؟ امام لحظه ای ساکت شد، سپس فرمود: خداوند فرموده: آن گاو را ذبح نمودند و نزدیک بود آن مأموریت را انجام ندهند. بنابراین هیچ گوشتی را نخور مگر اینکه از راه (شرعی) خودش ذبح شده باشد.>

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 73 - 17

17 - بزنطی از امام رضا ( ع ) روایت نموده که : < ان رجلا من بنی اسرائیل قتل قرابه له . . . فقالوا لموسی ( ع ) ان سبط آل فلان قتلوا فلاناً فاخبرنا من قتله ؟ قال ایتونی ببقره . . . فاشترو ها و جاؤا بها فأمر بذبح ها ثم أمر ان یضرب المیت بذنب ها فلما فعلوا ذلک حیی المقتول و قال یا رسول اللّه ابن عمّی قتلنی دون من یدعی علیه قتلی فعلموا بذلک قاتله . . . ;

شخصی از بنی اسرائیل یکی از نزدیکان خود را کشت . .. بنی اسرائیل به موسی گفتند: فلان قبیله، فلانی را کشته است و تو قاتل را معرفی کن. موسی (ع) فرمود: گاوی را نزد من آورید ... آنان گاو را خریده و نزد موسی(ع) بردند و موسی امر به ذبح آن کرد. سپس امر نمود که دم آن گاو را به مقتول بزنند و چون این کار را کردند آن مرده زنده شد و گفت ای پیامبر خدا! پسر عمویم مرا کشته است نه آن کس که او را متهم به کشتن من کرده اند، پس با این عمل قاتل را شناسایی نمودند ...>.

285- قصه لقمان

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - لقمان - 31 - 12 - 17،19

17 - < عن إبن عمر قال : سمعت رسول اللّه ( ص ) یقول : حقّاً أقول : لم یکن لقمان نبیّاً و ل_کن کان عبداً کثیر التفکر حسن الیقین أحبّ اللّه فأحبّه و مَنّ علیه بالحکمه . کان نائماً نصف النهار إذ جاءه نداء یا لقمان ! هل لک أن یجعلک اللّه خلیفه فی الأرض تحکم بین الناس بالحقّ فأجاب الصوت إن خیّرنی ربّی قبلت العافیه و لم أقبل البلاء و إن عزم علیّ فسمعاً و طاعه . . . فأعطی الحکمه ;

عبداللّه بن عمر می گوید: از رسول خدا(ص) شنیدم که می گفت: <به حق می گویم: لقمان، پیامبر نبود، لکن بنده ای بود اهل تفکر، دارای حسن یقین. خدا را دوست داشت و خدا نیز او را دوست داشت و با آموختن حکمت، او را مورد انعام خود قرار داد. در نیمه روز ، خوابیده بود که صدایی شنید: ای لقمان! آیا دوست داری که خداوند، تو را خلیفه خود در زمین قرار دهد تا در میان مردم، به حق قضاوت کنی؟ لقمان در جواب آن صدا گفت: اگر پروردگارم، مرا مخیّر کرده من عافیت را انتخاب می کنم و نه گرفتاری را و اگر بر من واجب می کند، پس سرا پا گوش و مطیع ام>... در این جا به او حکمت داده شد>.

19 - < عن رسول اللّه ( ص ) ( ان_ّه قال : ) کان ( لقمان ) حبشیّاً ;

از رسول خدا روایت شده که گفت: لقمان، اهل حبشه بود>. حبشه، همان اتیوپی فعلی است.

ص: 389

286- قصه لوط(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 80 - 1،2،6،8

1 _ لوط ، از پیامبران و فرستادگان خداوند

و لوطا إذ قال لقومه

کلمه <لوط> می تواند عطف بر <نوحاً> در آیه 59 باشد ; یعنی <و أرسلنا لوطاً>. و نیز می تواند مفعولٌ به برای فعل مقدر <اذکر> باشد. برداشت فوق مبتنی بر احتمال اول است.

2 _ سرگذشت لوط پیامبر در مبارزه علیه فحشا و فرجام شوم قوم زشتکار او ، سرگذشتی پندآموز و شایسته یادآوری

و لوطاً إذ قال

چنانچه <لوطاً> مفعول برای فعل مقدر <اذکر> باشد، کلمه <إذ> بدل اشتمال برای لوطاً است و اگر لوطاً مفعول برای <أرسلنا> گرفته شود، <إذ> مفعول برای فعل مقدر <اذکر> خواهد بود، که بر این مبنا تقدیر جمله چنین است: أرسلنا لوطاً اذکر إذ قال . .. . بنابر هر دو احتمال، لزوم یادآوری داستان لوط و قومش به دست می آید. گفتنی است هدف از یادآوری سرگذشت پیشینیان، عبرت آموزی و پندگیری است.

6 _ لوط با توصیف لواط به عنوان کرداری بسیار زشت ، قوم خویش را به سبب ارتکاب آن نکوهش کرد .

أتأتون الفحشه

<فاحشه> به عمل بسیار شنیع گفته می شود. استفهام در جمله <أتأتون ... > انکار توبیخی است.

8 _ لوط ( ع ) با توصیف قومش به عنوان اولین مبتلایان به لواط ، آنان را توبیخ کرد .

أتأتون الفحشه ما سبقکم بها من أحد من العلمین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 82 - 2،3،4،5،6،7

2 _ مبارزه لوط با برنامه های ضد اخلاقی قوم خویش موجب طرح پیشنهاد اخراج وی و همراهانش از دیارشان

و لوطاً إذ قال لقومه . .. قالوا أخرجوهم

پیشنهاد اخراج لوط از یکسو به مبارزات وی مرتبط شده است ; زیرا جمله <إلا أن قالوا . .. > در پاسخ تبلیغات و هدایتگریهای لوط ایراد گردیده است ; و از سوی دیگر این پیشنهاد با جمله <انهم ... > تعلیل شده است. بنابراین تصمیم قوم لوط به اخراج وی و همراهانش به دو علت بوده است: یکی مبارزه وی با فسادها و دیگری پاک زیستن وی و همراهانش.

3 _ پاک زیستی لوط و همراهانش ، موجب رنجش قوم وی و عاملی برای پیشنهاد اخراج ایشان از دیارشان شد .

أخرجوهم من قریتکم إنهم اناس یتطهرون

4 _ لوط در پاک زیستی و تنزه از اعمال زشت و مبارزه با کردار های ناپسند ، دارای همگامان و یارانی متعدد بود .

و ما کان جواب قومه إلا أن قالوا أخرجوهم من قریتکم إنهم أناس یتطهرون

ضمایر جمع در جمله <اخرجوهم . .. > و نیز آوردن کلمه <اناس>، حکایت از آن دارد که گروهی از مردم به لوط گرویده بودند و چون تصمیم بر اخراج لوط و یارانش در پی اعتراضهایی که در آیه قبل مطرح شد، گرفته شده، معلوم می شود مؤمنان به لوط وی را در مبارزه با فسادها و مفسدان یاری می کردند.

ص: 390

5 _ یاران و همگامان لوط در مقایسه با مخالفان وی بسیار اندک بودند .

قالوا أخرجوهم من قریتکم

تصمیم و پیشنهاد اخراج لوط و یارانش حکایت از آن دارد که یاران وی در مقایسه با مخالفان او بسیار اندک بودند، ورنه چنین پیشنهادی طبیعی به نظر نمی رسید.

6 _ لوط ، پیامبری مهاجر به دیار سدوم ، نه اهل آن سامان *

أخرجوهم من قریتکم

خداوند پیامبران پیش از لوط و پیامبر پس از وی، یعنی شعیب، را برادر قومشان خواند. ولی در مورد بعثت لوط چنین تعبیری آورده نشد. این مطلب می تواند اشاره به این باشد که لوط از افراد امت قومش نبوده است. انتساب <قریه> به مخالفان لوط با اضافه آن به <کم> می تواند بیانگر این باشد که لوط از مهاجران به آن دیار بوده است و آن دیار بنابر گفته مفسران بخشی از سرزمین کنعان بوده که به شهر سدوم معروف بوده است.

7 _ لوط و همراهانش ، حتی در دیدگاه مخالفان ، انسانهایی پاک و منزه از اعمال ناروا و پلید

إنهم أناس یتطهرون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 83 - 2،3،4،5

2 _ خداوند با خارج ساختن لوط و بستگان قومش از دیارشان ، وی را از عذاب مقدر شده برای قوم لوط نجات بخشید .

فانجینه و أهله

چون جمله <فانجینه> در مقابل جمله <کانت من الغبرین> (همسر لوط در زمره باقی ماندگان بود) قرار گرفته است، معلوم می شود نجات از عذاب قوم لوط در گرو خارج شدن از شهر و دیار آنان بوده است. بنابراین <فانجینه> یعنی: فانجینه باخراجنا ایاه من بینهم.

3 _ از میان قوم لوط تنها خانواده و بستگانش به وی ایمان آوردند .

فانجینه و أهله

4 _ همسر لوط ، از زمره کافران به وی بود .

فانجینه و أهله إلا امرأته

5 _ همسر لوط با ماندن در میان کافران به عذاب الهی گرفتار شد و به هلاکت رسید .

إلا امرأته کانت من الغبرین

<غابر> به معنای باقی مانده است. بنابراین <کانت من الغبرین> بیانگر این است که همسر لوط به جهت باقی ماندن در میان قومش، از عذاب الهی رهایی نیافت.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 77 - 1،2،3،4،6،9

1_ فرشتگان پس از گفتوگو با ابراهیم ( ع ) ، به دیار قوم لوط رفتند و بر حضرت لوط ( ع ) وارد شدند .

و لما جاءت رسلنا لوطًا

2_ فرشتگان ، به صورت و شکل انسان ها بر حضرت لوط ( ع ) وارد شدند .

و لما جاءت رسلنا لوطًا سیء بهم

ص: 391

3_ لوط ( ع ) ، بی خبر از ماهیت مهمانان خویش ( فرشته بودن آنان ) و ناآگاه از مأموریت ایشان

و لما جاءت رسلنا لوطًا سیء بهم . .. و قال ه_ذا یوم عصیب

4_ لوط ( ع ) با ورود فرشتگان ، عرصه را بر خویشتن تنگ دید و ناراحتی و اندوه وی را فرا گرفت .

و لما جاءت رسلنا لوطًا سیء بهم و ضاق بهم ذرعًا

<ذرعاً> - که به معنای کشیدن ذراع دست است - تمییزی مبدل از فاعل می باشد. بنابر این <ضاق بهم ذرعاً>; یعنی، ضاق ذرعه (تنگ شد ذراع دستش به سوی آنان) و تنگ شدن ذراع به طرف کسی یا چیزی مَثَل است برای کسی که از انجام کاری ناتوان است و بدان دست رسی ندارد. <سیءَ> فعل مجهول <ساء> (ناراحتش کرد) است و <باء> در <بهم> سببیه است. بنابراین <سیء بهم> یعنی به سبب (آمدن) آنها برای لوط ناراحتی ایجاد شد.

6_ لوط ( ع ) روز ورود فرشتگان را روزی سخت با وضعیتی پیچیده و دشوار ارزیابی کرد .

و قال ه_ذا یوم عصیب

عصیب به معنای دشواری و سختی است و اصل آن از عَصْب به معنای بستن است. گویا بدان جهت روز سخت را <یوم عصیب> می گویند که شرّ و دشواری آن برخی بر برخی دیگر پیچیده است (برگرفته شده از مجمع البیان).

9_ < عن أبی عبدالله ( ع ) قال : إن الله تعالی بعث اربعه أملاک فی إهلاک قوم لوط . . . فأتوا لوطاً وهو فی زراعه له قرب المدینه . . . ;

از امام صادق(ع) روایت شده است: خداوند متعال چهار فرشته برای هلاک کردن قوم لوط فرستاد . .. پس نزد لوط رفتند در حالی که او در کشتزار خود در نزدیکی شهر بود ...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 78 - 7،12،13،14،23،25

7_ لوط ( ع ) ، با پیشنهاد ازدواج مهاجمان با دخترانش ، از آنان خواست تا از کردار ناشایست لواط و تعرض به مهمانانش برحذر باشند .

ی_قوم ه_ؤلاء بناتی هنّ أطهر لکم

12_ لوط ( ع ) ، با تحریک عواطف مهاجمان و اظهار شفقت به ایشان ، درصدد بازداری آنان از تعرّض به میهمانان خویش برآمد .

قال ی_قوم . .. فاتقوا الله و لاتخزون فی ضیفی ألیس منکم رجل رشید

13_ ملاطفت لوط ( ع ) با قوم خویش ، حتی به هنگامی که از ناحیه آنان در فشار و آزار بود .

قال ه_ذا یوم عصیب . .. قال ی_قوم ه_ؤلاء بناتی

لوط با گفتن <یا قوم> (ای مردم من) و پیشنهاد ازدواج با دخترانش ، لطف و عنایت خویش را به مردمان ابراز می دارد و این در زمانی است که حضرت لوط(ع) آن را روزی سخت و دشوار ارزیابی کرد.

14_ لوط ( ع ) ، از مهاجمان تبه کار خواست تا از خدا پروا کنند و متعرض مهمانانش نشوند .

فاتقوا الله

23_ < عن أبی عبدالله ( ع ) قال : إن الله تعالی بعث أربعه أملاک فی إهلاک قوم لوط . . . فأتوا لوطاً . . . فسلّموا علیه . . . فقال لهم : المنزل ؟ فقالوا : نعم . . . ثم مشی فلما بلغ باب المدینه . . . دخل و دخلوا معه حتی دخل منزله فلما رأتهم إمرأته . . . صعدت فوق السطح و صفقت فلم یسمعوا فدخنت فلما رأوا الدخان أقبلوا إلی الباب یهرعون . . . ;

از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: خداوند چهار فرشته برای هلاک کردن قوم لوط فرستاد . .. آنان نزد لوط رفتند و بر او سلام کردند ... لوط آنان را دعوت به منزل کرد و آنان موافقت کردند; سپس رفت تا به دروازه شهر رسید ... او با فرشتگان وارد شهر

ص: 392

شدند تا به منزلش وارد شد همسر لوط وقتی که آنان را دید ... بالای بام رفت و دست بر هم زد، ولی قوم لوط نشنیدند. پس دود به پا کرد; همین که آن قوم دود را دیدند شتابان به درب خانه لوط رفتند...>.

25_ < عن أبی عبدالله ( ع ) فی قول لوط < ه_ؤلاء بناتی هنّ أطهر لکم > قال : عرض علیهم التزویج ;

از امام صادق(ع) درباره سخن لوط که فرموده: <اینها دختران منند برای شما پاکیزه ترند> روایت شده است که فرمود: به آنان پیشنهاد ازدواج داد>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 79 - 1،3

1_ تبه کاران قوم لوط ، پیشنهاد او ( ازدواج با دخترانش و ترک تعرض به مهمانان ) را نپذیرفتند .

ه_ؤلاء بناتی هنّ أطهر لکم . .. قالوا لقد علمت ما لنا فی بناتک من حق

3_ گرایش به لواط و همجنس بازی و عدم اشتیاق به زنان ، دلیل های قوم تبهکار لوط برای نپذیرفتن پیشنهاد حضرت لوط ( ازدواج با دختران او و تعرض نکردن به مهمانان )

قالوا لقد علمت ما لنا فی بناتک من حق و إنک لتعلم ما نرید

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 80 - 1،2،3

1_ حضرت لوط ( ع ) ، خویشتن را در مقابله با مهاجمان تبه کار ، ناتوان و بی یاور دید .

قال لو أن لی بکم قوّه أو ءاوی إلی رکن شدید

2_ آرزوی لوط ( ع ) به داشتن نیرویی برای مقابله با تبه کاران و دفاع از مهمانان خویش در برابر آنان

قال لو أن لی بکم قوّه

<لو> در جمله فوق ، حرف تمنّا و به معنای لیت (ای کاش) است.

3_ آرزوی لوط ( ع ) به داشتن پناهگاهی مطمئن که بتواند مهمانانش را در پناه آن ، از تعرض تبه کاران برهاند .

قال لو . .. أو ءاوی إلی رکن شدید

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 81 -

1،2،3،7،8،10،11،12،14،15،16،17،18،19

1_ مهمانان لوط ، در پی مشاهده درماندگی او در برابر مهاجمان ، ماهیت خویش ( فرشته بودن ) را برای لوط فاش ساختند .

قال لو أن لی بکم قوّه . .. قالوا ی_لوط إنا رسل ربک

2_ فرشتگانِ میهمان بر لوط ( ع ) ، حامل پیامهایی از ناحیه خداوند برای او بودند .

قالوا ی_لوط إنا رسل ربک

برداشت فوق ، از اینکه فرشتگان خود را به عنوان پیام آوران الهی (رسل ربک) معرفی کردند ، استفاده می شود.

3_ فرشتگان ، فرا رسیدن زمان عذاب و کیفر قوم لوط را به حضرت لوط ( ع ) ابلاغ کردند .

إنا رسل ربک لن یصلوا إلیک فأسر . .. ألیس الصبح بقریب

7_ لوط ( ع ) برای دفاع از مهمانان خویش ( فرشتگان حاضر در منزلش ) آماده مبارزه و درگیری با تبه کاران مهاجم بود .

لن یصلوا إلیک

ص: 393

آیات پیشین بیان کرد که مهاجمان قصد تعرض به فرشتگان را داشتند. بر این اساس ظاهر آن بود که فرشتگان می گفتند: <لن یصلوا إلینا; آنان از دسترسی به ما ناتوانند>. این جا به جایی اشاره به دو نکته دارد: یکی اینکه، تعرض به مهمان به منزله تعرض به میزبان است و دوم اینکه، لوط(ع) آماده مبارزه بود و تا توان داشت در مقابل مهاجمان ایستادگی می کرد.

8_ فرشتگان مأمور عذاب ، به لوط ( ع ) اطمینان دادند که مهاجمان ، به او دسترسی پیدا نخواهند کرد و گزندی متوجه وی نخواهد شد .

قالوا ی_لوط إنا رسل ربک لن یصلوا إلیک

10_ فرشتگان ، از دست یافتن تبه کاران به خانه لوط ( ع ) جلوگیری کردند .

إنا رسل ربک لن یصلوا إلیک فأسر بأهلک

11_ فرشتگان ، از لوط ( ع ) خواستند تا خانواده خویش را شبانه از منطقه قومش خارج سازد .

فأسر بأهلک بقطع من الّیل

<اسراء> (مصدر اَسرِ) به معنای کوچ کردن شبانه است و <باء> در <بأهلک> برای تعدیه می باشد و <ال> در <اللیل> عهد حضوری است. بنابراین معنای جمله <فأسر ...> چنین می شود: [ای لوط!] خانواده خویش را در پاره ای از این شب کوچ ده.

12_ از میان قوم لوط ، تنها خانواده اش به او ایمان آورده و از تبه کاری ها و گناهان آن قوم منزّه بودند .

کانوا یعملون السیئات . .. فأسر بأهلک بقطع من الّیل ... إلاّ امرأتک

14_ لوط ( ع ) موظف بود پیش از نزول عذاب ، به طور محرمانه و بدون آگاهی قومش ، از دیار آنان خارج شود .

فأسر بأهلک بقطع من الّیل

تأکید فرشتگان بر اینکه لوط(ع) باید شبانه کوچ کند، می تواند اشاره به برداشت فوق باشد. گفتنی است که این احتمال، در صورتی موجه است که سخن فرشتگان با لوط(ع) (فأسر ...) در شب نزول عذاب نبوده باشد; بلکه در روز قبل، آن سخن ایراد شده باشد.

15_ فرشتگان ، از لوط ( ع ) و خاندانش خواستند که به هنگام خروج از دیارشان ، از حرکت باز نایستند و به سوی خانه و کاشانه باز نگردند .

و لایلتفت منکم أحد

16_ فرشتگان به لوط ( ع ) توصیه کردند که همسرش را برای نجات از عذاب ، به همراه خویش کوچ ندهد .

فأسر بأهلک بقطع من الّیل . .. إلاّ امرأتک

برداشت فوق، بر این اساس است که <امرأتک> استثنا از <أهلک> باشد.

17_ از میان خانواده لوط ( ع ) تنها همسرش به هنگام کوچ شبانه از سیر باز ماند و به طرف دیار قوم لوط بازگشت .

و لایلتفت منکم أحد إلاّ امرأتک

برداشت فوق، مبتنی بر این احتمال است که <إلاّ امرأتک> استثنا از جمله <لایلتفت . ..> باشد. بر این مبنا جمله <لایلتفت... إنه مصیبها ما أصابهم> چنین معنا می شود: هیچ یک از شماها نباید از سیر باز ماند و به سوی خانه خود باز گردد و لکن همسرت تخلف خواهد کرد و باز خواهد گشت; زیرا باید به عذاب گرفتار شود.

18_ همسر لوط ، باید به عذابی که برای قوم لوط مقدر شده بود ، گرفتار می شد .

إنه مصیبها ما أصابهم

ضمیر در <إنه> به اصطلاح ضمیر شأن است و حاکی از تأکید می باشد.

19_ همسر لوط به او ایمان نیاورد و به گناهی هم طراز گناهان قوم لوط آلوده بود .

فأسر بأهلک . .. إلاّ امرأتک إنه مصیبها ما أصابهم

ص: 394

همانندی کیفر همسر لوط با کیفر قوم لوط _ که جمله <إنه مصیبها ما أصابهم> دلالت بر آن دارد _ حاکی است که گناه وی نیز هم طراز گناه آن قوم بوده است. گویا وی به عملکرد آنان راضی بوده و یا به گونه ای - چنانچه در برخی روایات وارده شده_ ایشان را در گناهشان یاری می داده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - حجر - 15 - 61 - 1

1- فرشتگان مأمور عذاب قوم لوط ، به عنوان مهمان بر خاندان حضرت لوط ( ع ) وارد شدند .

و نبّئهم عن ضیف إبرهیم . .. فما خطبکم أیّها المرسلون ... فلمّا جاء ءال لوط المرس

الف و لام در <المرسلون> برای عهد ذکری است و اشاره به رسولانی دارد که نزد حضرت ابراهیم(ع) آمدند و عذاب قوم لوط را مطرح ساختند (قال فما خطبکم أیّها المرسلون، آیه 57) و این نشان دهنده آن است که مهمانان ابراهیم(ع) بر لوط(ع) وارد شدند. گفتنی است که آیه 68 نیز مؤید این نکته است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - حجر - 15 - 62 - 1،2

1- ورود فرشتگان بر حضرت لوط ( ع ) به صورت دسته جمعی و در قیافه مردان ناشناس بود .

قال إنکم قوم منکرون

<قوم> از نظر ریشه لغوی به معنای دسته ای از مردان است (مفردات راغب). آمدن ضمایر <إنکم> و <منکرون> به صورت جمع مذکر، مؤید برداشت فوق است.

2- حضرت لوط ( ع ) پس از ورود فرشتگان به محضر ایشان ، از آنان خواستار معرفی خود گردید .

قال إنکم قوم منکرون

عبارت فوق اگرچه اخباری است، ولی کنایه از درخواست معرفی است و جواب ملائکه _ که در آیه بعد آمده است _ مؤید نکته فوق است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - حجر - 15 - 63 - 1،2،3

1- قطعی شدن نزول عذاب الهی ( استیصال ) و فرا رسیدن موعد آن بر قوم لوط ، توسط فرشتگان به حضرت لوط ( ع ) ابلاغ گردید .

قالوا بل جئن_ک بما کانوا فیه یمترون

2- فرشتگان وارد شده بر لوط ( ع ) در پی اظهار وی بر ناشناخته بودن آنان ، خود را مأموران الهی معرفی کردند .

قال إنکم قوم منکرون . قالوا بل جئن_ک بما کانوا

3- حضرت لوط ( ع ) پیش از فرا رسیدن عذاب الهی بر قومش ، آنان را به چنین سرنوشتی هشدار داده بود .

قالوا بل جئن_ک بما کانوا فیه یمترون

مقصود از <ما> در جمله <بما کانوا فیه یمترون> عذاب است. بنابراین تردید کردن قوم لوط درباره عذاب الهی، بیانگر این نکته است که: آنان نسبت به عذابْ انذار و تهدید شدند و به اندازه کافی با آنان اتمام حجت شد.

ص: 395

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - حجر - 15 - 64 - 1

1- تأکید فرشتگان در محضر حضرت لوط ( ع ) مبنی بر تحقق قطعی نزول عذاب ( استیصال ) بر قوم لوط

و أتین_ک بالحقّ و إنا لص_دقون

مقصود از <بالحق> خبر حق و راست است و مراد از این خبر حق، عذاب الهی بود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - حجر - 15 - 65 - 1،2،3،4،5،6،10،11

1- فرشتگان ، از حضرت لوط ( ع ) خواستار خارج ساختن خاندانش از شهر در پاسی از شب ، جهت نجات از عذاب الهی شدند .

فأسر بأهلک بقطع من الّیل

2- حضرت لوط ( ع ) به نظارت و مراقبت بر خروج خاندانش از شهر برای در امان ماندن از عذاب الهی ، مأمور گردید .

فأسر بأهلک . .. و اتّبع أدب_رهم

مقصود از به دنبال خاندان رفتن (و اتّبع أدبارهم) می تواند کنایه از مراقبت و نظارت از خروج آنان باشد که مبادا کسی به شهر برگردد و از رفتن منصرف شود. جمله بعدی (و لایلتفت منکم ...) مؤید همین مطلب است.

3- لوط ( ع ) ، مأموریت یافت که هم زمان با خارج ساختن خاندانش از شهر ، خود نیز در پی آنان حرکت کند .

فأسر بأهلک . .. و اتّبع أدب_رهم

4- خداوند حضرت لوط ( ع ) و خاندانش را از بازگشت به شهر خود _ که در معرض عذاب بود _ برحذر داشت .

فأسر بأهلک . .. و لایلتفت منکم أحد

مقصود از التفات و توجه در آیه شریفه _ به قرینه فرمان خروج از شهر (فأسر بأهلک) _ بازگشتن و روی آوردن به شهری است که آنان در آن جا ساکن بودند.

5- حرکت حضرت لوط ( ع ) و خاندانش از شهر ، حرکتی دسته جمعی ، سریع ، به دور از انظار مردم و محرمانه بود .

فأسر بأهلک بقطع من الّیل . .. وامضوا حیث تؤمرون

نظارت حضرت لوط(ع) بر حرکت خاندانش (و اتّبع أدبارهم) بیانگر حرکت دسته جمعی، و حرکت در ظرف زمانی محدود (بقطع من اللیل) نشانگر حرکت سریع، و سیر شبانه در پاسی از شب دلیل محرمانه رفتن از شهر است.

6- حضرت لوط ( ع ) و خاندانش ، مأمور شدند تنها به سوی مکانی که تعیین خواهد شد ، حرکت کنند و حق انتخاب مکان دیگری را نداشتند .

فأسر بأهلک . .. وامضوا حیث تؤمرون

10- < قال أبوجعفر ( ع ) : . . . < فلما جاء آل لوط المرسلون > . . . قالوا . . . < فأسر بأهلک > یا لوط إذا مضی لک من یومک ه_ذا سبعه أیام و لیالیها < بقطع من اللیل > إذا مضی نصف اللیل < . . . و امضوا > من تلک اللیله < حیث تؤمرون > . . . ;

امام باقر(ع) فرمود: هنگامی که فرشتگان خدا به سوی خاندان لوط آمدند . .. گفتند:... ای لوط! پس از گذشت هفت شبانه روز از این تاریخ، در نیمه های شب خانواده خود را از این سرزمین بیرون ببر ... و در آن شب به هر جا که فرمانتان داده اند بروید...>.

11- < عن أبی جعفر ( ع ) : . . . إن الله تعالی لمّا أراد عذابهم ( قوم لوط ) . . . بعث إلیهم ملائکه . . . و قالوا للوط : أسر بأهلک من ه_ذه القریه اللیله . . . فلمّا انتصف اللیل سار لوط ببناته . . . ;

از امام باقر(ع) روایت شده است که فرمود:. .. هنگامی که خداوند تعالی اراده کرد قوم لوط را عذاب کند، فرشتگانی را به سوی آنان فرستاد ... آنان به لوط(ع) گفتند: امشب خانواده خود را از این قریه کوچ بده ... چون شب به نیمه رسید آن حضرت به همراهی

ص: 396

دخترانش کوچ کرد...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - حجر - 15 - 67 - 1

1- قوم لوط ، پس از اطلاع از ورود مهمانان به خانه لوط ( ع ) شادی کنان به سراغ آنان شتافتند .

و جاء أهل المدینه یستبشرون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - حجر - 15 - 68 - 1،5،9

1- حضرت لوط ( ع ) در پی هجوم قومش برای تعرض به مهمانان او ، آنان رااز هرگونه تجاوز به آنها برحذر داشت .

و جاء أهل المدینه یستبشرون. قال إن ه_ؤلاء ضیفی فلاتفضحون

5- برخورد قوم لوط با مهمانان حضرت لوط ( ع ) ، برخوردی اهانت آمیز و آبرو برانداز بود .

قال إن ه_ؤلاء ضیفی فلاتفضحون

9- ناشناخته بودن فرشتگان برای حضرت لوط ( ع ) تا لحظه قصد تعرّض قومش به آنان

و جاء أهل المدینه یستبشرون . قال إن ه_ؤلاء ضیفی فلاتفضحون

از اینکه حضرت لوط(ع) با مشاهده قصد تعرّض قومش به مهمانان با نگرانی فرشتگان را مهمان خود معرفی کرد، نشان می دهد که آن حضرت تا این لحظه فرشتگان را نمی شناخت.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - حجر - 15 - 69 - 1،3

1- حضرت لوط ( ع ) قوم خود را در برابر تجاوز به مهمانانش ، به رعایت تقوای الهی فرا خواند .

و اتقوا الله

3- حضرت لوط ( ع ) قوم خود را در پی قصد تجاوز آنان به مهمانانش ، از هرگونه عملی که موجب ذلت و خواری او گردد ، برحذر داشت .

و لاتخزون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - حجر - 15 - 70 - 1،2،3،4،5،6،7،8

1- حضرت لوط ( ع ) به خاطر پذیرش مهمان بیگانه و حمایت از آن ، مورد سرزنش قومش قرار گرفت .

قال إن ه_ؤلاء ضیفی . .. قالوا أو لم ننهک عن الع_لمین

2- حضرت لوط ( ع ) به خاطر دفاع از مهمانانش ، مورد اعتراض قوم خود قرار گرفت .

قال إن ه_ؤلاء ضیفی فلاتفضحون . .. قالوا أو لم ننهک عن الع_لمین

3- قوم لوط ، حضرت لوط ( ع ) را از پذیرش هرگونه مهمان بیگانه و حمایت از آن ، منع کرده و برحذر داشتند .

قال إن ه_ؤلاء ضیفی . .. قالوا أو لم ننهک عن الع_لمین

4- قوم لوط در پاسخ به درخواست حضرت لوط ( ع ) مبنی بر اجتناب از هتک آبروی وی ، خود او را مقصر اصلی آن معرفی کردند

ص: 397

.

فلاتفضحون . .. و لاتخزون. قالوا أو لم ننهک عن الع_لمین

اینکه قوم لوط در جواب درخواست او برای اجتناب از ایجاد فضاحت و آبروریزی گفتند: تو را از پیش از پذیرش هرگونه مهمان بیگانه منع کرده بودیم، حکایت از این نکته می کند که آنان با این بیان، می خواستند مقصر اصلی چنین عملی را خود او معرفی کنند.

5- قوم لوط ، حضرت لوط ( ع ) را از ارتباط و تماس با دیگر اقوام ، منع کرده و برحذر می داشتند .

قالوا أو لم ننهک عن الع_لمین

6- منزل حضرت لوط ( ع ) ، محل مراجعه مردم از شهر ها و مناطق مختلف و اقوام گوناگون

قالوا أو لم ننهک عن الع_لمین

<عالم> به معنای همه خلق و یا دسته ای از موجودات است. جمع آمدن آن (عالمین) برای بیان استغراق و شمول تمامی اصناف موجودات جهان است و مقصود از آن در این آیه، همه مردم از تمامی اقوام و قبایل دور و نزدیک است.

7- موقعیت حضرت لوط ( ع ) در میان قومش ضعیف بود و آنان نسبت به او گستاخ بودند .

قالوا أو لم ننهک عن الع_لمین

از اینکه قوم لوط آن حضرت را از تماس با دیگران نهی کردند و در موردی که او از این نهی تخلف ورزید، مورد عتاب و اعتراض قرار گرفت، می توان برداشت فوق را به دست آورد.

8- < قال أبوجعفر ( ع ) : . . . و کان لوط رجلاً سخیاًکریماً یقری الضیف إذا نزل به و یحذرهم قومه ، قال : فلمّا رأی قوم لوط ذلک منه قالوا له : إنا ننهاک عن العالمین لاتقری ضیفاً ینزّل بک ، إن فعلت فضحنا ضیفک الذی ینزل بک و أخزیناک . . . ;

امام باقر(ع) فرمود:. .. لوط(ع) مردی سخاوتمند و بزرگوار بود از مهمانانی که بر او وارد می شدند، پذیرایی می کرد و آنان را از قوم خود برحذر می داشت.[امام باقر(ع)] فرمود: هنگامی که قوم لوط این میهمان پذیری را دیدند، به آن حضرت گفتند: ما تو را از پذیرش هر مهمانی برحذر داشتیم و گفتیم: هیچ یک از میهمانانی را که بر تو وارد می شوند، نپذیر که اگر پذیرفتی، مهمانانت را مفتضح و تو را خوار خواهیم کرد...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - حجر - 15 - 71 - 1،3،9

1- حضرت لوط ( ع ) قوم خود را به زناشویی با دخترانش به جای همجنس بازی و تعرّض به مهمانان ، پیشنهاد کرد .

قال ه_ؤلاء بناتی إن کنتم ف_علین

3- حضرت لوط ( ع ) قوم خود را به جای همجنس بازی به ازدواج با زنان فرا خواند .

قال ه_ؤلاء بناتی إن کنتم ف_علین

برداشت فوق، مبتنی بر این نکته است که مقصود از <بناتی> زنان قوم باشند; چون پیامبران به منزله پدر برای امت خویشند. بعلاوه بسیار بودن تعداد کسانی که به منزل حضرت لوط(ع) هجوم آورده بودند و محدود بودن دختران آن حضرت، می تواند مؤید این نظریه باشد.

9- قوم لوط علی رغم وجود راه های مشروع و طبیعی ( ازدواج با زنان ) بر عمل شنیع لواط و همجنس بازی ، اصرار داشتند .

قال ه_ؤلاء بناتی إن کنتم ف_علین

جمله <إن کنتم فاعلین> به منزله جمله <إن فعلتم ما أقول لکم و ما أظنکم تفعلون> است; یعنی، اگر به نصیحت و پیشنهادم ترتیب اثر دهید که گمان نمی کنم چنین باشید.

ص: 398

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 71 - 1،2،3

1- حضرت ابراهیم و لوط ( ع ) ، از نیرنگ ها و دسیسه های قوم خود ، به اراده الهی نجات یافتند .

و أرادوا به کیدًا . .. و نجّین_ه و لوطًا إلی الأرض التی ب_رکنا فیها

2- حضرت ابراهیم و لوط ( ع ) ، از جامعه آلوده خود به سرزمینی برکت خیز هجرت کردند .

إلی الأرض التی ب_رکنا فیها

3- حضرت لوط ( ع ) ، هم چون حضرت ابراهیم ( ع ) در معرض آزار و اذیت مردم خود قرار داشت .

و نجّین_ه و لوطًا إلی الأرض التی ب_رکنا فیها

کاربرد یکسان واژه نجات در باره حضرت ابراهیم و لوط(ع) بیانگر برداشت بالا است; زیرا نجات در جایی به کار می رود که خطر و ضرری پیش روی باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 74 - 5،6،9

5- خداوند ، حضرت لوط ( ع ) را از شرّ قوم پلید ، ناپاک و زشتکارش نجات داد .

و نجّین_ه من القریه التی کانت تعمل الخبئث

6- اذیت و آزار شدید روحی لوط ( ع ) ، از اعمال ناپسند جامعه خویش

و لوطًا . .. و نجّین_ه من القریه التی کانت تعمل الخبئث

برداشت یاد شده با توجه به دو نکته است: الف) نجات در موردی به کار می رود که سابقه گرفتاری باشد. ب) وصف <تعمل الخبائث> برای قریه، نشان دهنده آن است که کردار آنان، ناخوشایند لوط بود و موجب اذیت و آزار وی می گشت.

9- جامعه فاسد و ناپاک قوم لوط ، از دعوت و تبلیغ آن حضرت تأثیر نپذیرفتند .

و نجّین_ه من القریه التی کانت تعمل الخبئث

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 160 - 1

1 - تکذیب رسالت لوط ( ع ) از سوی قومش

کذّبت قوم لوط المرسلین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 161 - 6

6 - قوم لوط ، مورد سرزنش وی به خاطر بی تقوایی و گنه پیشگی

إذ قال لهم أخوهم لوط ألاتتّقون

استفهام در جمله<ألا تتّقون> می تواند برای توبیخ و سرزنش باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 399

13 - شعراء - 26 - 162 - 2،5

2 - دعوت لوط ( ع ) از قوم خود به پذیرفتن رسالت وی ، اعتماد کردن به او و جدی گرفتن هشدارهایش

ألاتتّقون . إنّی لکم رسول أمین

واژه <أمین> می تواند از ریشه <أمن> و به معنای <مأمون> (فرد مورد اعتماد) باشد. این تعبیر، بیان دعوتی است از سوی لوط(ع) که باید قومش به او اعتماد کنند، به سخنانش گوش فرادهند و هشدارهایش را جدی بگیرند.

5 - تصریح لوط ( ع ) بر خیرخواهی خود و تضمین منافع ثمودیان در پرتو رسالت وی

إنّی لکم رسول أمین

برداشت یاد شده با توجه به قید <لکم> (برای شما) به دست می آید.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 163 - 1،4

1 - دعوت مجدد لوط ( ع ) از قوم خود ، برای رعایت تقوای الهی و پرهیز از گناه

إذ قال لهم أخوهم لوط ألاتتّقون . .. فاتّقوا اللّه

4 - لوط ( ع ) ، خواهان اطاعت قومش از او به دلیل آشکار بودن صداقت و امانت داری وی

فاتّقوا اللّه و أطیعون

تفریع <اتّقواللّه> بر <إنّی لکم رسول أمین> بیانگر مطلب یاد شده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 164 - 1

1 - تصریح لوط ( ع ) به نداشتن کمترین چشمداشت مادی از قومش ، در قبال رسالت خویش

و ما أسئلکم علیه من أجر . .. إلاّ علی ربّ الع_لمین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 165 - 2

2 - قوم لوط ، مورد اعتراض و توبیخ او ، به خاطر انحراف جنسی

أتأتون الذکران من الع_لمین

استفهام در <أتأتون الذکران> برای توبیخ و سرزنش است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 166 - 1

1 - قوم لوط ، مورد سرزنش وی به خاطر انحراف از مسیر طبیعی در ارضای غرایز جنسی

و تذرون ما خلق لکم ربّکم من أزوجکم

<وَذْر> (مصدر <تذرون>) به معنای ترک کردن و واگذاشتن است. <من أزواجکم> بیانگر مراد از <ما> در <ما خلق لکم> <زوج> (مفرد <أزواج>)به معنای جفت و همسر است. <عدوان> (مصدر <عادون>) نیز مرادف تعدی و تجاوز است; یعنی، <و آنچه را پروردگارتان برای شما آفریده است (همسرانتان) وامی گذارید؟ نه بلکه شما گروهی تجاوزپیشه اید>.

ص: 400

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 167 - 1،4،5

1 - تهدید شدن لوط ( ع ) از سوی قوم خود ، به اخراج و تبعید در صورت دست برنداشتن از تبلیغ

قالوا لئن لم تنته . .. من المخرجین

ضمیر فاعل در <قالوا> به قوم لوط باز می گردد <إنتهاء> (مصدر تنته) یعنی دست برداشتن و پایان دادن.

4 - تلاش پیگیر و مجدّانه لوط ( ع ) ، در مبارزه با انحراف ( هم جنس گرایی ) قوم خویش

قالوا لئن لم تنته ی_لوط لتکوننّ من المخرجین

5 - لوط ( ع ) ، فاقد پایگاه قوی ، در برابر منحرفان و دشمنان نیرومند خود

قالوا لئن لم تنته ی_لوط لتکوننّ من المخرجین

از تهدید حضرت لوط(ع) به وسیله قوم خود، نیرومندی آنان در مقایسه با او استفاده می شود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 168 - 1،2،3

1 - تسلیم نشدن لوط ( ع ) در برابر تهدید های قوم منحرف خویش

قال إنّی لعملکم من القالین

<قلا> (مصدر <قالین>) به معنای بغض و دشمنی است. برداشت یاد شده با توجه به اقدام لوط(ع) به اظهار تنفر نسبت به کردار قومش _ علی رغم تهدید اکید آنان به اخراج و تبعید وی _ به دست می آید.

2 - حضرت لوط ( ع ) _ به رغم تهدید شدن به تبعید _ تنفر و دشمنی خود را با کردار زشت قوم خود اعلام کرد و بر آن تأکید ورزید .

قال إنّی لعملکم من القالین

3 - لوط پیامبر ، دوست مردم و تنها در ستیز با کردار ناشایست آنان

قال إنّی لعملکم من القالین

برداشت یاد شده با توجه به این نکته است که لوط(ع) خود را از عمل قومش، بیزار معرفی کرد و نه از خود آنان.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 169 - 1،2،5،7

1 - ناامیدی لوط ( ع ) از هدایت پذیری قوم خویش

ربّ نجّنی و أهلی ممّا یعملون

اقدام لوط(ع) به طرح درخواست نجات از پیشگاه خداوند، نشان می دهد که او از هدایت قومش کاملاً مأیوس شده بود.

2 - التجای لوط ( ع ) به درگاه پروردگار ، برای نجات خود و نزدیکانش از شر کردار منحرفان

ربّ نجّنی و أهلی ممّا یعملون

5 - خانواده و کسان لوط ( ع ) ، تنها مؤمنان به وی و پیراسته از کردار زشت قوم لوط

ربّ نجّنی و أهلی ممّا یعملون

از این که لوط(ع) تنها برای خود و کسانش در خواست نجات کرد، روشن می شود که تنها آنان به وی ایمان آورده بودند.

ص: 401

7 - دعا والتجای حضرت لوط ( ع ) به درگاه پروردگار ، برای نجات خود و کسانش از پی آمد های سوء کردار قوم خود ( عذاب )

ربّ نجّنی و أهلی ممّا یعملون

برداشت یاد شده مبتنی بر این احتمال است که مضافی در تقدیر باشد (من وبال ما یعملون); یعنی، پروردگارا! من و کسانم را از وزر و وبال عمل آنان نجات بخش. گفتنی است آیه بعد _ که نجات لوط و اهلش رااز عذاب مطرح می کند _ تأیید کننده همین برداشت است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 170 - 1

1 - استجابت دعای لوط ( ع ) مبنی بر نجات خود و کسان خود ، از شر قوم زشتکارش از سوی پروردگار

ربّ نجّنی و أهلی ممّا یعملون . فنجّین_ه و أهله

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 171 - 1،2،4

1 - نجات همه خانواده لوط از عذاب الهی ، به جز همسر پیر او

فنجّین_ه و أهله أجمعین إلاّ عجوزًا فی الغ_برین

<عجوز> به معنای پیر زن و <عجوزاً> مستثنی از <أهله> است. <غبور> (مصدر <غابرین>) نیز به معنای باقی ماندن است. بنابراین، <غابر> به کسی گفته می شود که همراهانش بروند و او باقی بماند.

2 - همسر لوط ، مخالف راه او و در زمره محکومان به عذاب

إلاّ عجوزًا فی الغ_برین

4 - نجات لوط ( ع ) و اهلش از عذاب الهی ، در گرو خروج آنان از شهر

فنجّین_ه و أهله أجمعین . إلاّ عجوزًا فی الغ_برین

از واژه <الغابرین> استفاده می شود که بر جای ماندگان در شهر، گرفتار عذاب شدند و بیرون روندگان از شهر نجات یافتند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 54 - 3،4

3 - قوم لوط ، مورد نکوهش و سرزنش او به خاطر کردار زشتشان

إذ قال لقومه أتأتون الف_حشه

استفهام در <أتأتون الف_حشه> برای توبیخ و سرزنش است.

4 - مبارزه با فحشا و زشت کرداری ، مهم ترین مسؤولیت و رسالت لوط

و لوطًا إذ قال لقومه أتأتون الف_حشه

مقدم آمدن <أتأتون الف_حشه> و قرار گرفتن آن در رأس پیام های لوط، بیانگر مطلب یاد شده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 56 - 1،2،3،4،6

1 - تأثیرناپذیری قوم لوط ، در برابر هشدار ها و هدایت گری های او

ص: 402

فما کان جواب قومه إلاّ أن قالوا أخرجوا ءال لوط

2 - تصمیم قوم لوط مبنی بر اخراج و تبعید لوط ( ع ) و خانواده اش ، تنها پاسخ آنان به هشدار های خیرخواهانه او

فما کان جواب قومه إلاّ أن قالوا أخرجوا ءال لوط من قریتکم

3 - خاندان لوط ، هم عقیده با وی ، پاکدامن و مخالف انحراف های جامعه خویش

قالوا أخرجوا ءال لوط من قریتکم

4 - ایمان نیاوردن هیچ فردی از جامعه به لوط ( ع ) ، جز افراد خانواده وی

قالو أخرجوا ءال لوط من قریتکم

مخالفان لوط به جای این که بگویند: پیروان لوط را اخراج کنید، گفتند: خانواده وی را بیرون کنید و این نشان می دهد که جز خانواده اش کسی به وی ایمان نیاورده بود.

6 - گرایش به پاکی و ارزش ها ، تنها جرم لوط ( ع ) و خاندانش در نظر آن جامعه فسادزده

قالوا أخرجوا ءال لوط من قریتکم إنّهم أُناس یتطهّرون

عبارت <إنّهم أُناس> تعلیل برای حکم اخراج است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 57 - 1،4،7

1 - نجات لوط ( ع ) و خانواده اش _ به جز همسر وی _ از عذاب نازل شده بر قوم لوط

فأنجین_ه و أهله إلاّ امرأته

4 - همسر لوط ، مخالف اندیشه های وی و هم عقیده با قوم منحرف

فأنجین_ه و أهله إلاّامرأته

7 - فرو گذاشتن همسر لوط در میان قوم محکوم به عذاب ، براساس تقدیر الهی و برنامه از پیش تعیین شده

قدّرن_ها من الغ_برین

<غبور> (مصدر <غابرین>) به معنای باقی ماندن است; یعنی، ما مقدر کردیم که همسر لوط از جمله باقی ماندگان باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - عنکبوت - 29 - 26 - 2

2 - حضرت لوط ( ع ) پس از ایمان آوردن به حضرت ابراهیم ( ع ) تصمیم گرفت به سرزمین دیگری هجرت کند .

فأمن له لوط و قال إنّی مهاجر إلی ربّی

بنابراین احتمال که مرجع ضمیر فاعلی <قال> به قرینه <فآمن له لوط> حضرت لوط(ع) باشد، نکته بالا، قابل استفاده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - عنکبوت - 29 - 28 - 9،10

9 - در دوران لوط ( ع ) ، مناطق وسیعی از کره زمین ، منطقه زیستی انسان ها بود و لوط ( ع ) از آنها آگاهی داشت .

إنّکم لتأتون الف_حشه ما سبقکم بها من أحد من الع_لمین

10 - لوط ( ع ) برای منصرف کردن قوم اش از از آمیزش با مردان ، آن را بی سابقه و زشت معرفی کرد .

إنّکم لتأتون الف_حشه ما سبقکم بها من أحد من الع_لمین

ص: 403

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - عنکبوت - 29 - 30 - 1،4،5

1 - لوط ( ع ) ، به دنبال واکنش منفی قوم اش به دعوت وی ، از خداوند برای غلبه برآنها ، استمداد طلبید .

قال ربّ انصرنی علی القوم المفسدین

4 - لوط ( ع ) ، برای بازداشتن قوم اش از کردار زشت ، با آنان به مبارزه برخاست .

أئنّکم لتأتون الرجال و . .. ربّ انصرنی علی القوم المفسدین

طلب نصرت از خدا بر ضد قوم مفسد، برای بیان این است که لوط(ع) با آنان به مبارزه برخاست و در مبارزه اش، نیاز به امداد الهی داشت.

5 - لوط ( ع ) در مبارزه اش با کردار های زشت قوم خود ، تنها بود .

قال ربّ انصرنی علی القوم المفسدین

ضمیر مفعولی <نی> در دعای لوط(ع)، حکایت از تنهایی آن حضرت در مبارزه با فحشا می کند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - عنکبوت - 29 - 31 - 1،3

1 - فرستادگان خداوند برای یاری لوط ( ع ) ، ابتدا ، نزد ابراهیم ( ع ) رفتند و مأموریت خود را به او اعلام کردند .

قال ربّ انصرنی . .. و لمّا جاءت رسلنا إبرهیم بالبشری قالوا إنّا مهلکوا أهل ه_ذه

3 - دعای لوط ( ع ) برای یاری اش ، از سوی خدا اجابت شد و فرشتگانی از جانب خداوند ، برای در هم کوبیدن قوم لوط ، گسیل شدند .

قال ربّ انصرنی . .. و لمّا جاءت رسلنا إبرهیم بالبشری قالوا إنّا مهلکوا أهل ه_ذه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - عنکبوت - 29 - 32 - 1،2،5

1 - حضرت ابراهیم ( ع ) از عذاب قوم لوط ، با وجود لوط ( ع ) در میان آنان ، نگران بود .

و لمّا جاءت رسلنا . .. قالوا إنّا مهلکوا أهل ه_ذه القریه...قال إنّ فیها لوطًا

2 - حضرت ابراهیم ( ع ) با ملائکه درباره عذاب قوم لوط ، با وجود حضرت لوط ( ع ) در میان آنان به گفت وگو پرداخت .

قالوا إنّا مهلکوا أهل ه_ذه القریه . .. قال إنّ فیها لوطًا قالوا نحن أعلم بمن فیه

5 - ملائکه مأمور عذاب قوم لوط ، به ابراهیم ( ع ) اطمینان دادند که لوط ( ع ) و اهل اش را ، حتماً از عذاب نجات خواهند داد .

قالوا نحن أعلم بمن فیها لننجّینّه و أهله

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - عنکبوت - 29 - 33 -

1،2،3،5،6،9،10،11،12،13،14

1 - ملائکه عذاب قوم لوط ، پس از گفتوگو با ابراهیم ( ع ) ، به دیار آن قوم رفتند و بر لوط ( ع ) وارد شدند .

و لمّا جاءت رسلنا إبرهیم . .. و لمّا أن جاءت رسلنا لوطًا

2 - با آمدن فرشتگان نزد لوط ( ع ) وی ، ناراحت شد و عرصه را بر خود تنگ دید .

ص: 404

و لمّا أن جاءت رسلنا لوطًا سیء بهم و ضاق بهم ذرعًا

<سیء> متعدی به بای سببی است. <سیء بهم> یعنی، به سبب حضور آنان، ناراحت شد. <ضاق بهم ذرعاً> به معنای تنگ شدن ذراع دست و کنایه از ناتوانی است.

3 - فرشتگان عذابِ قوم لوط ، به صورت انسان ، بر لوط ( ع ) وارد شدند .

و لمّا أن جاءت رسلنا لوطًا سیء بهم

احتمال دارد دلیل <سیء بهم و ضاق بهم ذرعاً> این باشد که فرشتگان به صورت انسان بر لوط(ع) به عنوان میهمان وارد شدند و لوط(ع) از عاقبت ورود مسافرانی ناشناخته به شهر، نگران شد که مبادا، اهالی شهر برای تجاوز به آنان، به سوی خانه لوط بیایند.

5 - حضرت لوط ( ع ) ، نگران تعرض قوم اش به میهمانان اش بود .

و لمّا أن جاءت رسلنا لوطًا سیء بهم و ضاق بهم ذرعًا

6 - حضرت لوط ( ع ) ، در دفاعِ از میهمانان اش در صورت تعرض قوم اش به آنها ، ناتوان بود .

و لمّا أن جاءت رسلنا لوطًا سیء بهم و ضاق بهم ذرعًا

احساس ناتوانی لوط(ع) و تنگ دیدن عرصه بر خود، احتمال دارد به خاطر نکته یاد شده باشد.

9 - فرشتگان ، به لوط ( ع ) برای بر طرف کردن دلهره و هراس او ، دلداری دادند .

و قالوا لاتخف و لاتحزن

10 - لوط ( ع ) ، با ورود ملائکه به محضرش ، نگران شد و ترسید .

و قالوا لاتخف و لاتحزن

11 - حضرت لوط ( ع ) نگران گرفتار شدن در عذاب فراگیری بود که برای قوم اش مقدر شده بود .

و لمّا أن جاءت رسلنا لوطًا سیء بهم . .. و قالوا لاتخف و لاتحزن إنّا منجّوک

دلداری ملائکه به لوط(ع) و اطمینان بخشی به وی برای نجات حتمی از عذاب، می تواند قرینه باشد بر این که نگرانی لوط(ع) به خاطر نکته بالا بوده است.

12 - فرشتگان مأمور به عذاب قوم لوط ، مأموریت شان را به اطلاع لوط ( ع ) رساندند .

قالوا . .. إنّا منجّوک وأهلک إلاّ امرأتک

13 - پس از حضور فرشتگانِ مأمور عذاب ، حضرت لوط ( ع ) و فرشتگان ، به گفتوگو پرداختند .

و لمّا أن جاءت رسلنا لوطًا . .. و قالوا لاتخف

14 - فرشتگان مأمورِ عذابِ قوم لوط ، به لوط ( ع ) اعلام کردند که او و خانواده اش ، به جز همسرش را ، از عذاب نجات خواهند داد .

إنّا منجّوک و أهلک إلاّ امرأتک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 134 - 1

1 - لوط ( ع ) و خاندان او ، از عذاب نازل شده بر قوم شان نجات یافتند .

إذ نجّین_ه و أهله أجمعین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 135 - 1،2،7

ص: 405

1 - همسر حضرت لوط ، از هلاک شدگان عذاب الهی قوم لوط بود .

إلاّ عجوزًا فی الغ_برین

<غابر> (مفرد <غابرین>) به معنای باقی و مانده است و مقصود از آن، کسانی اند که از شهر بیرون نیامده و به عذاب الهی قوم لوط گرفتار شدند.

2 - همسر لوط به هنگام نزول عذاب ، در سن پیری و فرسودگی قرار داشت .

إلاّ عجوزًا

<عجوز> به کسی گفته می شود که در سن پیری و فرسودگی باشد و نشاط برای کار و تلاش نداشته و از آن عاجز باشد.

7 - نجات لوط ( ع ) و مؤمنان ، از عذاب الهی ، با خروج از شهر انجام پذیرفت .

إلاّ عجوزًا فی الغ_برین

از آمدن تعبیر <غابرین> (بازماندگان) درباره همسر کافر و هلاک شده همسر لوط، برداشت یاد شده به دست می آید.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - ذاریات - 51 - 36 - 3

3 - مقاومت شدید و یکپارچه جامعه لوط ( ع ) ، در برابر آن حضرت و رسالت او

فما وجدنا فیها غیر بیت من المسلمین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - قمر - 54 - 34 - 3،4،6

3 - هلاکت تمامی قوم لوط با عذاب الهی ; به جز شخص لوط ( ع ) و خاندان او

إنّا أرسلنا علیهم حاصبًا إلاّءال لوط

4 - نجات یافتن خاندان لوط ، از سرنوشت هلاکت بار قومشان به هنگام سحر

نجّین_هم بسحر

6 - خروج مخفیانه خاندان لوط ، تدبیری الهی ، برای دفع مزاحمت کافران نسبت به ایشان *

نجّین_هم بسحر

انتخاب لحظات تاریک سحر برای خروج خاندان لوط، احتمال دارد از آن جهت باشد که خروج علنی، آنان را در معرض مزاحمت کافران قرار می داد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - قمر - 54 - 35 - 2

2 - شکرگزاری لوط ( ع ) و خاندان مؤمن ایشان ، عامل برخوردار شدن آنان از نعمت و لطف ویژه خداوند و نجات یافتن از مهلکه عذاب

نجّین_هم . .. نعمه من عندنا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - قمر - 54 - 37 - 1،4،5،7،8،9

ص: 406

1 - جسارت قوم لوط تا سرحد تلاش ، برای در اختیار گرفتن و آلوده ساختن میهمانان پیامبر خویش

و لقد رودوه عن ضیفه

4 - لوط پیامبر ( ع ) ، تنها و بدون پشتیبان در میان قوم فسادگر خویش

و لقد رودوه عن ضیفه

از این که مخالفان لوط(ع) جرأت مراجعه به آن حضرت برای امری ناشایست را پیدا کردند و کسی هم جز خداوند از ایشان حمایت نکرد، مطلب بالا استفاده می شود.

5 - تلاش لوط ( ع ) برای حمایت از میهمانانش در برابر قوم آلوده و فسادگر خویش

و لقد رودوه عن ضیفه

<مراوده> به معنای تنازع میان دو فرد است که هر یک، خلاف خواست دیگری را دنبال می کند (مفردات راغب).

7 - مردان مصمم به تجاوز نسبت به میهمانان لوط ، مورد انتقام الهی با کور شدن چشم هایشان

و لقد رودوه عن ضیفه فطمسنا أعینهم

<طمس> (مصدر <طمسنا>) به معنای محوکردن و از بین بردن است. بنابراین <طسمنا أعینهم>; یعنی، چشمانشان را از آنان گرفتیم و نابینایشان کردیم.

8 - کور شدن چشم های متجاوزان قوم لوط ، پیش درآمد عذاب الهی برای آنان

فذوقوا عذابی و نذر

به کار رفتن واژه <ذوقوا>، ظاهراً کنایه از این است که این عذاب را بچشید تا عذاب اصلی بر سرتان فرود آید.

9 - < عن أبی یزیدالحمار عن أبی عبداللّه . . . فلمّا دخلوا ( أی دخلوا قوم لوط ) أهوی جبرئیل بإصبعه نحوهم فذهبت أعینهم و هو قوله < فطمسنا أعینهم . . . > ;

ابی یزیدحمار از امام صادق(ع) روایت نموده است:. .. پس چون قوم لوط وارد خانه لوط(ع) شدند، جبرئیل با انگشت خود به سوی آنها نشانه گرفت که در اثر آن، چشم هایشان کور شد و این سخن خداوند است که فرمود: فطمسنا أعینهم...>.

287- قصه لوط(ع) از آیات خدا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 174 - 1

1 - نجات لوط ( ع ) و خاندانش _ به جز همسر وی _ و هلاکت قوم زشت کردارش ، آیتی بزرگ و عبرت آموز برای دیگران

إنّ فی ذلک لأیه

<ذلک> به جریان نجات لوط(ع) و کسان وی و نیز هلاکت قوم فساد پیشه اش اشاره دارد. <آیه> در این جا معادل <عبره> است و نکره آمدن آن برای بیان عظمت واقعه و درسی می باشد که در آن نهفته است.

288- قصه مأجوج

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 407

10 - کهف - 18 - 94 - 6،12

6- میانه دو کوه مرتفع و سدآسا ، تنها راه نفوذ و حمله یأجوج و مأجوج ( مغول و تاتار ) علیه همسایگان خود بود .

فهل نجعل لک خرجًا علی أن تجعل بیننا و بینهم سدًّا

12- < عن أمیرالمؤمنین ( ع ) : إنّ ذاالقرنین . . . وجد . . . قوماً لایکادون یفقهون قولاً قالوا : یا ذاالقرنین ! إنّ یأجوج و مأجوج خلف ه_ذین الجبلین و هم یفسدون فی الأرض إذا کان إبّان زروعنا و ثمارنا خرجوا علینا من ه_ذین السدّین ، فرعوا من ثمارنا و زروعنا حتّی لایبقون من ها شیئاً < فهل نجعل لک خرجاً > نؤدیه إلیک فی کلّ عام < علی أن تجعل بیننا و بینهم سدًّا > ;

از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده:. .. همانا ذوالقرنین، قومی را یافت که فهم هیچ سخنی برای آنان آسان نبود. آنان به او گفتند: ای ذوالقرنین! همانا، یأجوج و مأجوج، پشت این دو کوه اند و آنان در زمین فساد می کنند. زمانی که فصل برداشت زراعت های ما و چیدن میوه هایمان فرامی رسد، آنان، از پشت این دو سدّ (دو کوه) به ما حملهور شده و از میوه های ما و زراعت های ما آن قدر می چرانند که هیچ چیز از را باقی نمی گذارند. آیا برای تو هزینه ای قرار دهیم که هر ساله به تو بپردازیم تا بین ما و آنان سدّی برقرار سازی؟>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 97 - 2

2- یأجوج و مأجوج ، از صعود بر بالای سد ذوالقرنین و نیز ایجاد رخنه و نقب در آن ، ناتوان بودند .

فما اسط_عوا أن یظهروه و مااستط_عوا له نقبًا

<ظهور> به معنای <علو> و بالا رفتن است <فما اسطاعوا أن یظهروه> یعنی: <اقوام مهاجم، نتوانستند از آن بالا روند. >. <نقب> به معنای <سوراخ و تونل> است و <ما استطاعوا له نقباً> یعنی: <نتوانستند که در دیوار سد، تونل و یا معبر ایجاد کنند.>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 96 - 3

3- تمامی راه های فتوحات به روی یأجوج و مأجوج در آینده باز خواهد شد و آنان از هر قلّه ، ارتفاع و بلندی های زمین با سرعت خواهند گذشت .

حتّی إذا فتحت یأجوج و مأجوج و هم من کلّ حدب ینسلون

<حدب> به معنای جاهای مرتفع و بلند زمین است و <نسل> (ماده <ینسلون>) در اصل به معنای جدا شدن از شیء است و هرگاه این ماده در باره رونده به کار رود، به معنای حرکت سریع خواهد بود. پس <ینسلون>; یعنی، به سرعت می روند و می تازند.

289- قصه مائده آسمانی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 111 - 1

1 _ خداوند در الهام به حواریون پس از قصه مائده ، آنان را به ایمان به خود و رسولش مسیح فراخواند .

و اذ اوحیت إلی الحواریون ان ءامنوا بی و برسولی

ظاهراً <اذ قال . ..> در آیه بعد که بیانگر داستان نزول مائده آسمانی است ظرف برای <اوحیت> می باشد بنابراین مفاد آیه چنین

ص: 408

می شود: الهام خداوند به حواریون پس از جریان مائده بوده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 112 - 5

5 _ حواریون عیسی پیش از داستان مائده نیز از زمره مدعیان ایمان به رسالت عیسی ( ع ) بودند .

قال اتقوا اللّه ان کنتم مؤمنین

چنانچه <اتقوا اللّه> فرمان به پرهیز از درخواست معجزه ویژه باشد، مراد از ایمان در <ان کنتم مؤمنین> ایمان به رسالت عیسی(ع) خواهد بود.

290- قصه محمد(ص)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - مدثر - 74 - 52 - 5

5 - < عن أبی جعفر ( ع ) فی قوله < بل یرید کلّ امریء منهم أن یؤتی صحفاً منشّره > و ذلک أنّهم قالوا : یا محمد قد بلغنا أنّ الرجل من بنی اسرائیل کان یذنب الذنب فیصبح و ذنبه مکتوب عند رأسه و کفّارته ، فنزل جبرئیل علی النبیّ ( ص ) و قال : یسألک قومک سنّه بنی إسرائیل فی الذنوب فإن شاؤوا فعلنا ذلک بهم و أخذناهم بما کنّا نأخذ به بنی إسرائیل . . . ;

از امام باقر(ع) درباره سخن خداوند <بل یرید کلّ امریء منهم أن یؤتی صحفاً منشّره> روایت شده که آنان [به رسول خدا ]گفتند: ای محمد! به ما خبر رسیده که مردی از بنی اسرائیل، گناهی مرتکب می شد و از خواب برمی خاست، در حالی که گناهش در بالای سرش همراه با کفّاره آن نوشته شده بود. سپس جبرئیل بر رسول خدا(ص) نازل شد و فرمود: قومت از تو می خواهند، همان سنّت بنی اسرائیل در مورد گناهان درباره آنان جاری شود، اگر آنان بخواهند ما درباره آنان انجام می دهیم و آنان را گرفتار می کنیم; به همان عذابی که بنی اسرائیل را گرفتار می کردیم...>.

291- قصه مرد انصاری

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - لیل - 92 - 5 - 5

5 - < قال البزنطی : . . . و سمعت الرضا ( ع ) یقول فی تفسیر < و الّیل إذا یغشی > قال : إنّ رجلاً من الأنصار کان لرجل فی حائطه نخله و کان یُضِرّ به فشکا ذلک إلی رسول اللّه ( ص ) فدعاه فقال : اعطنی نخلتک بنخله فی الجنّه فأبی فبلغ ذلک رجلاً من الأنصار یکنّی أبا الدحداح فجاء إلی صاحب النخله فقال : بعنی نخلتک بحائطی فباعه فجاء إلی رسول اللّه ( ص ) فقال : یا رسول اللّه قد اشتریت نخله فلان بحائطی ، قال : فقال رسول اللّه ( ص ) فلک بدل ها نخله فی الجنّه فأنزل اللّه تبارک و تعالی علی نبیّه ( ص ) < . . .فأمّا من أعطی > یعنی النخله < و اتّقی و صدّق بالحسنی > بوعد رسول اللّه ( ص ) . . . ;

بزنطی گفت: از امام رضا(ع) شنیدم که در تفسیر <و الّیل إذا یغشی> سخن می گفت و فرمود: در باغِ مردی از انصار درخت خرمایی متعلق به شخص دیگری بود و آن شخص [به هنگام استفاده از درخت] به مرد انصاری زیان می رساند. مرد انصاری از این

ص: 409

عمل به رسول خدا(ص) شکایت کرد; رسول خدا(ص) صاحب درخت را فراخواند و به او فرمود: درخت خرمایت را در ازای یک اصله درخت خرما در بهشت، به من واگذارکن و آن مرد امتناع کرد. پس این خبر به مردی از انصار رسید که کنیه او <ابودحداح> بود. وی نزد صاحب آن درخت رفت و گفت: آن درخت خرمایت را در ازای باغ من به من بفروش، او هم فروخت. آن گاه ابودحداح نزد رسول خدا(ص) آمد و عرض کرد: درخت خرمای فلانی را در عوض باغ خود خریدم، رسول خدا(ص) به او فرمود: تو به جای آن درخت، درختی را در بهشت مالک هستی. پس خدای تبارک و تعالی بر پیامبرش [این آیه را] نازل فرمود: <فأمّا من أعطی> مقصود [بخشیدن ]درخت خرما است <و اتّقی و صدّق بالحسنی> مقصود [تصدیق ]وعده رسول خدا است>.

292- قصه مریم(س)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

2 - آل عمران - 3 - 37 - 11

11 _ زکریا ، عهده دار سرپرستی مریم ( س ) ، از جانب خدا

و کفّلها زکریا

<کفّل>، دو مفولی است; بنابراین معنای <کفّلها زکریّا>، چنین می شود: جعل اللّه زکریا کفیلا لمریم.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

2 - آل عمران - 3 - 44 - 1

1 _ حقایقی از سرگذشت مریم و زکریا ، برای اوّلین بار به پیامبر اکرم ( ص ) گفته شد .

ذلک من انباء الغیب نوحیه الیک

بیان حقایق مذکور اگر در دیگر کتب آسمانی آمده باشد، ظاهراً اطلاق غیب بر آن نمی شده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

2 - آل عمران - 3 - 58 - 1،3،7

1 _ سرگذشت حضرت زکریا ، مریم ، یحیی و عیسی ( ع ) و پیروان آن حضرت ، آیات الهی و پند های حکیمانه

ذلک نتلوه علیک من الایات و الذّکر الحکیم

<ذلک>، اشاره به سرگذشت کسانی است که در آیات پیشین مطرح شده است.

3 _ بیان سرگذشت حضرت مریم ، زکریا ، یحیی و عیسی ( ع ) ، از معجزات و نشانه های صدق پیامبر اکرم ( ص )

ذلک نتلوه علیک من الایات

بنابراینکه منظور از <الایات>، با توجه به معنای لغوی آن (علامتها)، نشانه های صداقت پیامبر اکرم (ص) باشد.

7 _ داستان حضرت عیسی ، زکریّا ، مریم و یحیی ، سراسر حکمت و مایه تذکّر است .

ذلک نتلوه علیک من الایات و الذّکر الحکیم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

2 - آل عمران - 3 - 60 - 1

ص: 410

1 _ سرگذشت زکریا ، عیسی ، مریم ، یحیی و بیان خلقت آدم در قرآن ، حق و از جانب پروردگار است .

الحق من ربّک

کلمه <الحق>، خبر است برای مبتدای محذوف که <هو> است و مراد از آن، سرگذشت مریم و پیامبرانی است که در آیات سابق بیان شد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

2 - آل عمران - 3 - 61 - 2

2 _ علم و آگاهی پیامبر ( ص ) به حقیقت داستان عیسی ( ع ) و مریم ( س ) پس از بیان سرگذشت آنان از طریق وحی

فمن حاجّک فیه من بعد ما جاءک من العلم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - نساء - 4 - 156 - 10

10 _ اتهام ارتباط نامشروع مریم ( ع ) با مردی نجار به نام یوسف ، و باردار شدن وی به عیسی ( ع ) ، بهتان بزرگ یهود به ساحت پاک مریم

و بکفرهم و قولهم علی مریم بهتناً عظیماً

امام صادق(ع): . .. الم ینسبوا مریم بنت عمران الی انها حملت بعیسی من رجل نجار اسمه یوسف ... .

_______________________________

امالی صدوق، ص 92، ح 3، مجلس 22; تفسیر برهان، ج 1، ص 426، ح 2.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 16 - 3،5،8

3- مریم از خانواده خویش کناره گیری کرد و در شرق مسجدالاقصی مستقر شد .

واذکر . .. مریم إذ انتبذت من أهلها مکانًا شرقیًّا

<انتباذ> از ریشه <نبذ> و به معنای دوری جستن است. < <مکاناً شرقیّاً>; یعنی جایگاهی رو به شرق و چون حضرت مریم(س) وقف بر معبد(مسجدالاقصی) شده بود، مقصود مکانی در شرقِ مسجدالاقصی است.

5- مریم ( س ) در آستانه حامله شدن به عیسی ( ع ) ، در نزدیکی مسجدالاقصی ، بستگانی داشت که در میان آنان به سر می برد .

إذ انتبذت من أهلها مکانًا شرقیًّا

به قرینه <مکاناً قصیّاً> در آیه بیست و دوم که ناظر به مکان دومی است که مریم(س) برگزید، مکان شرقی مسجد الاقصی به منطقه مسکونی مردم نزدیک بوده است.

8- پیدایش عارضه ای ناخوشایند در مریم ( س ) ، وادارسازنده وی به انزوا و دورساختن خویش از مردم *

إذ انتبذت من أهلها

<نبذ>; یعنی دورافکندن چیزی بر اثر بی اعتنایی به آن و <إنتباذ>، یعنی گوشه گیری کردن کسی که ارزش حضور خود نزد مردم را اندک و ناچیز می بیند (مفردات راغب). برخی از احتمالاتی که در توجیه کناره گیری مریم ذکر شده است _ نظیر گذران ایام قاعدگی و مانند آن _ با این معنا سازگار است.

ص: 411

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 17 - 1،2،3،4،8،9،14

1- حضرت مریم ( س ) در ناحیه شرقی مسجدالاقصی ، مکانی دور از انظار برای خود برگزید و خود را از مردم پنهان ساخت .

فاتّخذت من دونهم حجابًا

<حجاب> به معنای ساتر و چیزی است که حائل می شود. مراد از <اتّخذت... حجاباً> افکندن پرده و یا رفتن در مکانی است که دارای پوشش طبیعی، مانند دیوار یا کوه و مانند آن باشد.

2- مکانی که مریم با رفتن به آن از دید مردم مخفی شد ، به منطقه مسکونی مردم نزدیک بود .

من دونهم

کلمه <دون> گاه برای تقریب و گاه برای تحقیر به کار می رود (العین).

3- درپی استقرار مریم ( س ) در ناحیه شرقی و در مکانی مستور خداوند فرشته ای ارجمند را به سوی او فرستاد .

فاتّخذت من دونهم حجابًا فأرسلنا إلیها روحنا

مراد از <روحنا>، به دلیل صفاتی که در ادامه آیات برای او ذکر شده است، یکی از فرشتگان است که عظمت و ارجمندی او در پیشگاه پروردگار، مایه انتساب او به خداوند شده است. با توجه به آیاتی که جبرئیل را <روح الأمین> و <روح القدس> خوانده می توان گفت: این فرشته، همان جبرئیل بوده است.

4- باردارشدن مریم ( س ) به فرزندش عیسی ( ع ) ، وابسته به حضور او در مکانی خلوت و به دور از انظار مردم بود .

فاتّخذت من دونهم حجابًا فأرسلنا إلیها روحنا

<فاء> در <فأرسلنا> برای تفریع است و نشان می هد که کارهای قبلی مریم زمینه آمادگی او برای مقام مادری عیسی(ع) و پذیرش فرشته الهی شده است.

8- مأمور ویژه الهی ، به صورت مردی معتدل و دارای همه خصوصیات جسمی یک انسان ، برای مریم ( س ) نمودار شد .

فتمثّل لها بشرًا سویًّا

<تمثیل>، یعنی صورت پذیری و به شکل چیزی نمودار شدن. <بشراً> حال است برای فاعل <تَمَثّلَ> و مراد از آن به قرینه آیه بعد، مرد است. <سویّ> به معنای معتدل است و <بشراً سوّیاً>، یعنی انسانی معتدل که در خصوصیات جسمی خارج از حد افراط و تفریط باشد.

9- چهره جلوه یافته فرشته الهی برای مریم ( س ) ، چهره ای ناآشنا و بی شباهت به هم شهریان و خویشاوندان او بود .

بشرًا سویًّا

<بشراً> اسم نکره است و بر ناشناخته بودن شخص دلالت دارد.

14- < قال الباقر ( ع ) : إنّها ( مریم ) بشرت بعیسی فبینا هی فی المحراب إذ تمثّل لها الروح الأمین بشراً سویّاً ;

امام باقر(ع) فرمود: همانا او (مریم) به ولادت عیسی(ع) بشارت داده شد، پس در حالی که در محراب بود، ناگهان روح الامین به شکل انسانی کامل اندام بر او ظاهر گشت>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 18 - 1،2

1- برانگیختن روحیه تقوا و خداترسی در مرد ناشناس ، واکنش اعتراض آمیز مریم ( س ) ، هنگام مشاهده او در خلوت گاه خویش بود .

ص: 412

قالت إنّی أعوذ بالرحم_ن منک إن کنت تقیًّا

جمله <إن کنت تقیّاً> دعوت به تقوا در قالب جمله شرطیه است، مفاد آیه این است که اگر متّقی هستی _ که باید باشی _ از من دور شو و خود را گرفتار خشم خداوند مساز، که من خود را در پناه او قرار داده و دفع خطر تو را از او می خواهم.

2- مریم ( س ) با وحشت از حضور مرد ناشناس نزد وی ، به خداوند پناه برد و او را از خشم خداوند برحذر داشت .

قالت إنّی أعوذ بالرحم_ن منک إن کنت تقیًّا

مریم(س) به جای <اللّهم إنّی أعوذ بک> مرد ناشناس را مخاطب ساخت تا ترس از خشم خداوند را در دل او ایجاد کند. <تقوی> ; یعنی قرار دادن خویش در وقایه (مانع) از هر چیز ترسناک (مفردات راغب) و <تقیّاً>; یعنی پرهیزکننده از خطر. به قرینه کلام مریم(س) که مخاطب خود را از خداوند ترساند، مراد خطر خشم خداوند است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 19 - 1،4،7

1- مأمور ویژه الهی در پاسخ به نگرانی مریم ( س ) خود را به او شناساند و فرستاده خدا بودن خود را به او ابلاغ کرد .

قالت إنّی أعوذ . .. قال إنّما أنا رسول ربّک

4- عیسی ( ع ) ، موهبتی ویژه از جانب خداوند به مریم ( س ) بود .

إنّما أنا رسول ربّک لأهب لک غل_مًا زکیًّا

با وجود آن که القای روح عیسی(ع) به مریم(س) با وسائط دیگر هم امکان پذیر بوده است، ولی فرستادن جبرئیل و بشارت به مریم و برشمردن ویژگی های آن موهبت، جملگی بر ویژه بودن آن موهبت دلالت دارد.

7- < عن الباقر ( ع ) [ فی قصّه مریم ] : . . . تمثّل لها الروح الأمین . . . > قال إنّما أنا رسول ربّک لأهب لک غلاماً زکیّاً > فتفل فی جیبها فحملت بعیسی ( ع ) ;

از امام باقر(ع) [در داستان مریم] روایت شده: روح الامین بر وی ظاهر شد . .. و گفت: <إنّما أنا رسول ربّک لأهب لک غلاماً زکیّاً> پس آب دهان در گریبان وی افکند و او به عیسی(ع) حامله شد>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 20 - 1،2،3،5،6

1- حضرت مریم ( س ) از دریافت خبرِ داشتن پسر ، بدون تماس با هیچ بشری شگفت زده شد .

قالت أنّی یکون لی غل_م و لم یمسسنی بشر

<أنّی> ادات استفهام و به معنای <کیف> (چگونه؟) و یا <من أین> (از کجا؟) است و در هر صورت، حاوی تعجب نیز می باشد.

2- مریم ( س ) از متهم شدن به زنا ، درپی دریافت بشارت به عیسی ( ع ) نگران بود .

أنّی یکون . .. و لم أک بغیًّا

با این که <لم یمسسنی بشر> برای نفی اسباب عادی حامله شدن کافی بود، ولی جمله <و لم أک بغیّاً> نیز از مریم(س) صادر گردید. برخی آن را قرینه براین قرار داده اند که <لم یمسسنی...> تنها به نکاح مشروع نظر دارد و <لم أک بغیّاً> نوع نامشروع آن را نفی می کند; و محتمل است مراد از <لم یمسسنی...> مطلق هم بستری باشد و اضافه شدن <لم أک بغیّاً> به این خاطر است که مریم(س) دریافت که در صورت حامله شدن، به زنا متهم خواهد شد. و با این سخن، اظهار کرد که تحمل آن اتهام، بر من سنگین خواهد بود.

3- حضرت مریم ( س ) از جبرئیل خواست او را از چگونگی پیدایش فرزندی بدون پدر آگاه سازد .

ص: 413

قالت أنّی یکون لی غل_م و لم یمسسنی بشر و لم أک بغیًّا

5- مریم ( س ) به هنگام مواجهه با جبرئیل ، دختری باکره و شوهر ندیده بود .

قالت أنّی یکون لی غل_م و لم یمسسنی بشر

6- مریم ( س ) ، هنگام دریافت بشارت تولد عیسی ( ع ) ، در شرایط سنّی مناسب و سلامت جسمی لازم برای بارداری بود .

و لم یمسسنی بشر و لم أک بغیًّا

آنچه در کلام مریم، مانع پیدایش عیسی(ع) قلمداد شده است، به نبود پدر مربوط می شود و سخنی از آمادگی جسمی نداشتن مریم مطرح نشده است. بنابراین او از این جهت مشکلی نداشته است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 21 - 1،2،9

1- جبرئیل ، شگفت زدگی مریم ( س ) را امری به جا دانست و بر عفت و پاکدامنی وی گواهی داد .

قال کذلک

<کذلک> خبر برای مبتدای محذوف و مرکب از حرف تشبیه و اسم اشاره است. مشارالیه آن ممکن است گفتار مریم(س) باشد، در این مفاد آیه این است که گرچه موضوع همان گونه است که گفتی، ولی خداوند این کار را بر خویش دشوار نمی بیند.

2- جبرئیل در پاسخ به سؤال و نگرانی مریم بر حتمی بودن وعده الهی و حامله شدن او به عیسی ( ع ) تأکید کرد .

قال کذلک

چنان چه مشارالیه <ذلک> مضمون رسالت جبرئیل باشد، در این صورت تأکیدی بر تحقق حتمی بشارت است; یعنی <موضوع همان گونه است که گفتم>.

9- توجه مریم ( س ) به ربوبیت خداوند ، را به آسانی و امکان بارداریش به عیسی ( ع ) مطمئن می ساخت .

قال ربّک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 22 - 1،2،7

1- حضرت مریم ( س ) به فرمان و خواست خداوند ، بدون هیچ آمیزش جنسی به عیسی ( ع ) حامله شد .

فحملته

2- حضرت مریم ( س ) درپی حامله شدن به عیسی ( ع ) ، از منطقه خویشاوندان خود فاصله گرفت و به مکان دوردستی رفت .

فحملته فانتبذت به مکانًا قصیًّا

<إنتباذ> از ریشه <نبذ> و به معنای دوری گزیدن است. <باء> در <به> یا برای ملابست و یا سببیه; یعنی دوری گزیدن مریم، همراه حمل خود و یا به خاطر آن، صورت گرفت. <قصیّ> صفت مشبهه و به معنای <دور> است.

7- < عن أبی عبداللّه ( ع ) . . . قال : إنّ مریم ( ع ) . . . حملته سبع ساعات ;

از امام صادق(ع) روایت شده که . .. فرمود: همانا مریم(ع) ... هفت ساعت به عیسی(ع) حامله بود>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 23 - 2،3،5،6،7،8،14،15

2- مریم ( س ) هنگام زایمان ، تنها و بدون پرستار و در مکانی دور از مناطق مسکونی ، به سر می برد .

ص: 414

مکانًا قصیًّا . فأجاءها المخاض إلی جذع النخله

در جمله <أجاءها المخاض>، آوردن مریم کنار درخت، به درد زایمان نسبت داده شده و آیات بعد، نوزاد او را راهنمای وی به آب معرفی کرده است، علاوه بر آن، مریم(س) برای تهیه خرما، خود مجبور به حرکت دادن نخله شد، مجموعه این امور می تواند قرائن تنهایی مریم به هنگام زایمان باشد.

3- زایمان مریم ( س ) در سرزمینی گرمسیر و دارای نهال های نخل صورت گرفت .

فأجاءها المخاض إلی جذع النخله

<نخل> در سرزمینی می روید که دارای آب و هوای گرم باشد.

5- حضرت مریم ( س ) به هنگام زایمان آرزو کرد : کاش قبل از باردارشدن مرده بود و به کلّی از یاد ها رفته بود .

فأجاءها المخاض . .. قالت ی_لیتنی متّ قبل ه_ذا و کنت نسیًا منسیًّا

جمله <و کنت نسیاً منسیّاً> قرینه است بر این که انگیزه مریم از آرزوی مرگ، رهایی از زخم زبان مردم بوده است، گرچه به قرینه <ألاّتحزنی قد جعل. ..> تنهایی و بی آب و غذایی، نیز او را اندوهناک ساخته بود، ولی این همه، تبعاتِ همان گریز از زخم زبان است; یعنی کاش پیش از حاملگی مرده بودم، که برای فرار از نیشتر مردم مجبور به تحمل این آوارگی نباشم.

6- ناراحتی ها و فشار های روحی مریم ( س ) به هنگام تولد عیسی ( ع ) ، خارج از حدّ توصیف بود .

فأجاءها المخاض إلی جذع النخله قالت ی_لیتنی متّ قبل ه_ذا و کنت نسیًا منسیًّا

آرزوی مرگ از جانب شخصیتی چون مریم(س) که مورد عنایت خاص خداوند بود، باید در شرایطی صورت گرفته باشد که وضعیتی فوق تحمل و طاقت برایش پیش آمده باشد، این حالت _ به قرینه آیات بعد _ فشارهای روحیِ ناشی از احتمال اتهام و آوارگی حاصل از آن است.

7- مرگ در حال بارداری و یا پس از وضع حمل ، نمی توانست پایان بخش نگرانی های مریم ( س ) باشد .

ی_لیتنی متّ قبل ه_ذا

<ه_ذا> در کلام مریم(س)، اشاره به اصل بارداری است نه آوارگی و تنهایی و سختی زایمان، زیرا پیدایش این امور به خواست خود مریم و برای رهایی از زخم زبان مردم بود، بنابراین او که از اتهام زنا، حتی پس از مرگ خود بیم داشت، رهایی از اتهام را در گرو مرگ پیش از بارداری می دید.

8- مریم ( س ) ، حامله بودن خود را در تمام مدت ، از مردم پنهان کرده بود .

مکانًا قصیًّا . فأجاءها المخاض ... ی_لیتنی متّ قبل ه_ذا و کنت نسیًا منسیًّا

رفتن به مکان دوردست و نیز تنهایی و بی سرپناهی به هنگام وضع حمل، نشان می دهد که تا آن زمان مریم(س) توانسته بود حامله بودن خود را از مردم پنهان کند.

14- < روی عن الصادق ( ع ) فی قول مریم < یالیتنی متّ قبل ه_ذا > : لأنّها لم تر فی قومها رشیداً ذا فراسه ینزهها من السوء ;

از امام صادق(ع) روایت شده که در باره قوم مریم که هنگام تولد عیسی(ع) آرزوی مرگ کرد، فرمود: این بدان جهت بود که در قوم خودش فرد فرزانه هوشمندی را نمی یافت که او را از تهمت زنا تبرئه کند>.

15- < عن الصادق ( ع ) [ فی قصه مریم ] : إنّ زکریا و خالتها أقبلا یقصان أثرها حتی هجما علی ها و قد وضعت ما فی بطنها و هی تقول : < یالیتنی متّ قبل ه_ذا و کنت نسیاً منسیّاً > ;

از امام صادق(ع) [در داستان مریم] روایت شده که زکریا و خاله مریم به جست وجوی او برآمدند تا این که به طور ناگهانی به او برخوردند، در حالی که فرزندش (عیسی) را به دنیا آورده بود و می گفت: <یالیتنی متّ قبل ه_ذا. ..>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 415

10 - مریم - 19 - 24 - 2،3،5،6

2- حضرت عیسی ( ع ) در شرایط سخت روحی و جسمی مادرش مریم ( س ) پس از زایمان با وی سخن گفت و او را دل داری داد .

فحملته . .. فنادی_ها من تحتها ألاّتحزنی

مراد از ضمیر فاعلی در <نادی> _ به قرینه ضمائر <فحملته فانتبذت به> در آیات قبل _ حضرت عیسی(ع) است و مراد از ضمیر <من تحتها> همانند ضمیر <فناداها> حضرت مریم(س) است. برخی فاعل <نادی> را جبرئیل دانسته و ضمیر <من تحتها> را به <نخله> یا <مریم> ارجاع داده اند; ولی سیاق آیات با آنچه گفته شد سازگارتر است.

3- عیسی ( ع ) در بدو تولد ، مادرش مریم ( س ) را به اندوهگین نبودن توصیه کرد .

فنادی_ها من تحتها ألاّتحزنی

5- عیسی ( ع ) در بدو تولد ، مادرش مریم ( س ) را به روان شدن جویباری در پایین دست او بشارت داد .

فنادی_ها . .. قد جعل ربّک تحتک سریًّا

6- نبود آب به هنگام زایمان ، موجب نگرانی شدید مریم ( س ) شده بود .

ألاّتحزنی قد جعل ربّک تحتک سریًّا

<قد جعل> تعلیل برای <ألاّتحزنی> است، یعنی محزون نباش، زیرا خداوند در پایین دست تو آیی روان قرار داده است. از این تعلیل می توان دریافت که تا چه اندازه مریم(س) برای آب نگران بوده و این بشارت چه نقشی در شادمانی وی ایفا کرده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 25 - 2،3

2- نخلی که مریم ( س ) در کنار آن وضع حمل نمود ، میوه نداشت .

و هزّی إلیک بجذع النخله تس_قط علیک رطبًا جنیًّا

جمله <تساقط علیک. ..> گویای امتنان بر مریم(س) است، نه خبر از اثر طبیعی تکان دادن درخت، چرا که این موضوع نیازی به راهنمایی نداشت; بنابراین، پس از تکان دادن درخت بود که خرمای آن پدیدار گشته و فرو می ریخت. اضافه شدن کلمه <جذع> به کلام و نیز اِسناد <تساقط> به <نخله>، خشک بودن درخت و خارق العاده بودن ریزش خرما را تأیید می کند.

3- بارورشدن و ثمردادن غیر طبیعی درخت خرما ، به تلاش مریم ( س ) و کشیدن و تکان دادن نخل وابسته بود .

و هزّی إلیک . .. تس_قط

فعل <تساقط> مجزوم است و عامل جزم آن شرط مقدر است; یعنی اگر درخت را تکان دهی و به سمت خود بکشی، برای تو خرما می ریزد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 26 - 1،3،7،8،9،10،11،16

1- حضرت عیسی ( ع ) در آغاز تولد خویش ، مادرش مریم ( س ) را به خوردن خرمای تازه و نوشیدن از آب نهر فرا خواند .

فنادی_ها من تحتها . .. تحتک سریًّا ... رطبًا جنیًّا . فکلی واشربی

3- سخن گفتن عیسی ( ع ) با مادر خود و تأمین آب و غذا به صورت خارق العاده ، زمینه های مسّرت و چشم روشنی مریم ( س ) و رفع نگرانی او از آینده بود .

فنادی_ها . .. فکلی و اشربی و قرّی عینًا

ص: 416

<عیناً> تمییز و بیانگر مراد جدی از فاعل است و <قرّی> از ماده <قرار> (آرام گرفتن) و یا <قُرّ> (سرد شدن) است. در صورت اول جمله <قرّی عیناً>، یعنی <چشم آرمیده باش> و در صورت دوم، یعنی <خنک چشم باش> (چشمت از اشک سوزان به دور باشد) و در هر صورت، کنایه از خوش دلی و شادمانی است که چشم از نگرانی و اضطراب باز می ایستد و از سوزش اشک اندوه، مصون می ماند. ارتباط جمله <قرّی عیناً> با جملات قبل، گویای برداشت فوق است.

7- عیسی ( ع ) ، وظیفه دفاع از مادر خویش در مقابل تهمت های مردم را به عهده گرفت .

فإمّاترینّ من البشر أحدًا فقولی إنّی نذرت للرحم_ن صومًا

توصیه مادر به سکوت از جانب عیسی(ع) بدان معنا بود که او نگران دفاع از خود نباشد، چرا که عیسی(ع) خود آن را انجام خواهد داد. سخن گفتن عیسی(ع) با مادر پس از ولادت، این اطمینان را به مریم داده بود که او براین کار کاملاً توانا است.

8- عیسی ( ع ) ، شیوه برخورد با مردم و چگونگی واکنش در برابر بهتان آنان را به مادرش مریم ( س ) آموخت .

فإمّا ترینّ من البشر أحدًا فقولی

9- حضرت مریم ( س ) در هنگام وضع حمل و پس از آن ، تا زمان بازگشت به قوم خویش تنها بود . *

فحملته فانتبدت به مکان قصیًّا. .. فإمّا ترینّ من البشر أحدًا

جمله شرطیه <فإمّاترینّ. ..> ممکن است براین دلالت کند که در هنگام وضع حمل و بعد از آن بشری در آنجا نبوده است، گرچه _ به قرینه سیاق کلام _ می توان گفت: مراد عموم انسان ها نیستند، بلکه افرادی مورد نظر هستند که فرزند داشتن مریم برای آنان سؤال انگیز باشد. برخی <ال> در <البشر> را برای عهد و اشاره به قوم مریم دانسته اند.

10- عیسی ( ع ) ، مادرش مریم ( س ) را به نذر روزه سکوت ، هنگام مواجهه با مردم توصیه کرد .

فإمّا ترینّ من البشر أحدًا فقولی إنّی نذرت للرحم_ن صومًا

11- مریم ( س ) ، نذر روزه سکوت را پس از مواجهه با اولین نفر از افراد جامعه خویش منعقد ساخت .

فإمّاترینّ من البشر أحدًا فقولی إنّی نذرت

ظاهر <فقولی> آن است که مریم مفاد نذر خود را با زبان بیان کرده باشد; دراین صورت همان جمله <إنّی نذرت . ..> صیغه نذر بوده و نذر مریم با گفتن آن منعقد شده است.

16- جسم و روحِ مریم ( س ) ، تحت مراقبت ویژه خداوند بود .

فنادی_ها . .. فکلی و اشربی ... فإمّاترینّ

ندا دهنده به مریم هرکس که باشد (چه عیسی(ع) و یا فرشته) از جانب خداوند و به فرمان او بوده است، لذا باید گفت مریم(س) در تمامی این حالات در مراقبت خاصی از جانب خداوند قرار داشته است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 27 - 1،2،3،6

1- مریم ( س ) پس از دریافت رهنمود های نوزادش عیسی ( ع ) ، او را آشکارا در آغوش خود گرفت و نزد قومش برد .

فأتت به قومها تحمله

2- مریم ( س ) به هنگام بازگشت میان مردم ، فارغ از هرگونه هراس و نگرانی بود .

فکلی و اشربی . .. فإمّاترینّ من البشر ... فأتت به قومها تحمله

بااین که جمله <أتت به قومها> برای بیان آوردن عیسی(ع) توسط مادرش، جمله ای کامل است، ولی جمله حالیه <تحمله> نیز بر آن اضافه گردیده است تا بر مباشرت مریم(س) در حمل کردن فرزندش دلالت کند; یعنی دیگر مریم(س) انگیزه ای برای پنهان داشتن فرزند خود نداشته است، بلکه آشکارا او را در بغل گرفته و به میان مردم آمد.

ص: 417

3- مردم با دیدن مریم ( س ) همراه کودک خویش ، بدون پرس و جو او را به زنا متهم کردند .

فأتت به قومها تحمله قالوا ی_مریم لقد جئت شیئًا فریًّا

<فریّاً> صفت مشبهه به معانی <سنگین و بزرگ> و <شگفت> و <کار بی سابقه> آمده و از ریشه <فری> به معنای قطع گرفته شده است; به این تناسب که چنین عملی قطع روند گذشته است. در هر صورت مرادِ کسانی که این سخن را به مریم(س) گفتند، اتهام زنا و خلاف بوده است.

6- < عن أبی جعفر ( ع ) قال : لمّا قالت العواتق . . . لمریم ( ع ) : < لقد جئت شیئاً فریّاً > أنطق اللّه تعالی عیسی ( ع ) عند ذلک ;

از امام باقر(ع) روایت شده که فرمود: چون دختران نورس به مریم گفتند: <لقد جئت شیئاً فریّاً> خداوند در آن هنگام زبان عیسی(ع) را به سخن گفتن گشود>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 28 - 1،6

1- قوم مریم با بیان عفت و پاکدامنی پدر و مادر وی ، او را در فرزنددار شدنِ بدون ازدواج سرزنش کردند .

ما کان أبوک امرأ سوء و ما کانت أُمّک بغیًّا

6- مردم بیت المقدس ، مریم ( س ) را به زنا متهم کردند .

و ما کانت أُمّک بغیًّا

<بغیّ>، یعنی زن بدکاره (قاموس). مردم گرچه مریم(س) را صریحاً به زنا متهم نکردند، ولی با کنایه این کار را انجام دادند. جمله <و ما کانت ...> (مادرت بدکاره نبود)، یعنی تو این چنین هستی.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 29 - 1،2،3،4،5،7

1- مریم ( س ) با اشاره به نوزادش ( عیسی ( ع ) ) کار پاسخ گویی به اتهامات وارده را به او واگذار کرد .

و ما کانت أُمّک بغیًّا . فأشارت إلیه

2- حضرت مریم ( س ) ، هنگام مواجه شدن با اتهام های قوم خود ، در حال روزه بود و سخن نمی گفت .

فأشارت إلیه

3- حضرت مریم ( س ) به قدرت نوزادش عیسی ( ع ) در سخن گفتن و رفع اتهامات یقین داشت .

فأشارت إلیه

آمدن مریم به میان قوم خویش، آوردن علنی و آشکار فرزند و اشاره کردن به سوی نوزاد به جای پاسخ گویی به اتهامات، بیانگر یقین او است.

4- ورود مریم ( س ) با نوزادش عیسی ( ع ) بر قوم خویش ، به هنگام روز بود .

فلن أکلّم الیوم إنسیًّا . .. فأشارت إلیه

5- مردم ، از واگذارشدن پاسخ اتهامات از سوی مریم ( س ) به نوزادش عیسی ( ع ) ، شگفت زده شده و آن را باور نکردند .

فأشارت إلیه قالوا کیف نکلّم من کان فی المهد صبیًّا

استفهام در آیه انکاری است. این انکار را چندین تأکید نیز همراهی می کند: 1) فعل <کان> که در این موارد بر ماضی دلالت ندارد، بلکه استقرار و ثبوت را می فهماند; 2) قید <فی المهد> که نشانه ناتوانی عیسی(ع) از هرگونه حرکتی است; 3) قید

ص: 418

<صبیّاً> که با وجود <فی المهد> نیازی به آن نبود، ولی گویندگان آن را به منظور تأکید انکار و تعجبشان افزودند.

7- مریم ( س ) از سوی افرادی متعدد به زنا متهم شده بود .

قالوا ی_مریم . .. قالوا کیف نکلّم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 30 - 1

1- نوزاد مریم ( س ) با اشاره مادرش و در حضور مردم شروع به سخن گفتن کرد .

فأشارت إلیه . .. قال إنّی عبداللّه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 33 - 4

4- عیسی ( ع ) با سالم خواندن مرحله ولادت خویش از هر عیب و ناپسندی ، بر مبرّابودن مادرش مریم ( س ) از اتهامات ناروای مردم تأکید کرد .

والسل_م علیّ یوم ولدت

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 91 - 4،4

4- بارداری مریم ( س ) و تولد حضرت مسیح ( ع ) با دمیده شدن روح الهی در او بود .

فنفخنا فیها من روحنا

4- بارداری مریم ( س ) و تولد حضرت مسیح ( ع ) با دمیده شدن روح الهی در او بود .

فنفخنا فیها من روحنا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - مؤمنون - 23 - 50 - 4،5،10

4 - نقل مکان کردن مریم به همراه نوزادش ( عیسی ) ، به محلی دیگر غیر از زادگاه او

و ءاوین_هما إلی ربوه

<إیواء> (مصدر <آوینا>) به معنای امکان و جای دادن است. <ربوه> نیز به تپه و هر زمین بلند گفته می شود. <ذات قرار> (مرادف <مستقر>) به معنای جای زیست است و <معین> به آبی که بر روی زمین جاری باشد، گفته می شود.

5 - استقرار مریم و نوزادش ( عیسی ) ، در سرزمینی بلند ، آرام و دارای آبی روان

و ءاوین_هما إلی ربوه ذات قرار و معین

10 - برخورداری حضرت عیسی و مریم ( ع ) ، از امکانات و آسایش زندگی

و ءاوین_هما إلی ربوه ذات قرار و معین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - تحریم - 66 - 12 - 4،6

ص: 419

4 - گواهی خداوند ، بر پاکدامنی و عفت مریم ( ع )

الّتی أحصنت فرجها

6 - بارداری مریم ( س ) و تولد مسیح ( ع ) ، با دمیده شدن روح الهی در او

فنفخنا فیه من روحنا

293- قصه موسی(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 51 - 1،3

1 - خداوند ، پس از نجات بنی اسرائیل از سیطره فرعونیان ، موسی ( ع ) را برای عبادت و مناجاتی خاص فرا خواند .

و إذ وعدنا موسی أربعین لیله

به کارگیری کلمه <لیله> (شب) - با وجود اینکه معمولا در بیان شبانه روز و مانند آن، از کلمه <یوم> (روز) استفاده می شود - اشاره به این معنا دارد که: وعده خدا با موسی (ع) برای عبادت و مناجات بوده است. از آن جا که موسی (ع) در میان بنی اسرائیل نیز اعمال عبادی داشته، معلوم می شود آن دعوت برای عبادت و مناجاتی خاص بوده است.

3 - مدت زمان عبادت و مناجات ویژه موسی ( ع ) ، چهل شب تعیین شد .

و إذ وعدنا موسی أربعین لیله

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 54 - 2،9،15

2 - موسی ( ع ) با بیان ستمکاری قومش ، به آنان فرمان داد تا روی به درگاه خدا آورده ، توبه کنند .

و إذ قال موسی لقومه . .. فتوبوا إلی بارئکم

9 - حضرت موسی ( ع ) با زمینه سازی فکری و روانی برای مرتدان بنی اسرائیل ، آنان را برای پذیرش و اجرای امر خدا ( کشتن یکدیگر ) آماده کرد .

یقوم إنکم ظلمتم أنفسکم

موسی(ع) از انتساب بنی اسرائیل به خویش با گفتن <یا قوم> (ای مردم من) در صدد تفهیم این حقیقت است که: او از روی دلسوزی آنان را به توبه دعوت می کند و از آنان می خواهد که به حکم خدا گردن نهند. تصریح به اینکه بنی اسرائیل با گوساله پرستی به خود ستم کردند نیز در راستای این معناست.

15 - موسی ( ع ) با توجه دادن مرتدان به خالقیت خدا ، کیفر قتل را برای آنان امری سازنده دانست .

ذلکم خیر لکم عند بارئکم

انتخاب <بارء> در بیان ضرورت اجرای حکم قتل، به این معنا اشاره دارد که: هر چند کشته شدن به ظاهر از میان رفتن و نابود شدن است، ولی در حقیقت زندگی یافتن و دوباره آفریده شدن است. گفتنی است که تکرار <بارئکم> در دو جمله <توبوا إلی بارئکم> و <ذلکم خیر لکم عند بارئکم> رسای به این است که هر کدام به هدفی خاص آورده شده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 420

1 - بقره - 2 - 55 - 15

15 - از امام رضا ( ع ) روایت شده که فرموده اند : < ان کلیم اللّه موسی بن عمران . . . لما کلمه اللّه عز و جل . . . رجع إلی قومه . . . فقالوا لن نؤمن لک حتی نسمع کلامه . . . ثم اختار منهم سبعین رجلا . . . فکلمه اللّه تعالی ذکره و سمعوا کلامه . . . فقالوا لن نؤمن لک بان هذا الذی سمعناه کلام اللّه حتی نری اللّه جهره . . . ;

موسی بن عمران چون خداوند با او سخن گفت . .. به سوی قومش بازگشت ... آن قوم گفتند: به تو ایمان نمی آوریم مگر اینکه کلام خدا را بشنویم ... سپس موسی (ع) از بین قومش هفتاد نفر را انتخاب کرد ]و به سوی کوه طور رفتند[ ... و در آن جا موسی(ع) با خدای سبحان سخن گفت و آن قوم کلامش را شنیدند ... و گفتند: ما ایمان نمی آوریم که این کلامی که شنیدیم کلام خدا باشد مگر اینکه خدا را آشکارا ببینیم ...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 58 - 19

19 - < عن الباقر ( ع ) قال فی قوله تعالی < و ادخلوا الباب سجداً > ان ذلک حین فصل موسی من أرض التیّه فدخلوا العمران . . . ;

از امام باقر(ع) درباره <و ادخلوا الباب سجداً> روایت شده که این دستور هنگامی بود که موسی (ع) از سرزمین <تیه> رهایی یافته و به سرزمین آبادی وارد گشته بودند . ..>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 60 - 2،3،4،5،6،15

2 - موسی ( ع ) از خداوند خواست ، تا قومش را از کمبود آب رهایی بخشد .

و إذاستسقی موسی لقومه

<استسقاء> در لغت به معنای طلب کردن آب است و در اصطلاح شرعی دعا به درگاه خداوند است به نحوی خاص برای نزول باران.

3 - خداوند ، به موسی ( ع ) فرمان داد تا برای دستیابی به آب ، عصای خویش را بر سنگ زند .

فقلنا اضرب بعصاک الحجر

<ال> در <الحجر> می تواند تعریف جنس باشد. در این صورت مراد از <الحجر>، سنگ در مقابل اشیای دیگر است و می تواند <ال> برای عهد حضوری یا ذهنی باشد. در این صورت مراد از <الحجر> سنگی مخصوص بوده است.

4 - خداوند ، دعا و درخواست موسی ( ع ) ( دستیابی به آب ) را سریعاً اجابت کرد .

فقلنا اضرب بعصاک الحجر

حرف <فاء> در <فقلنا> اشاره به این دارد که میان دعای موسی و اجابت آن فاصله زمانی نبوده است.

5 - موسی ( ع ) در پی فرمان خدا بدون هیچ تأخیر ، عصای خویش را برای به دستاوردن آب بر سنگ زد .

فقلنا اضرب بعصاک الحجر فانفجرت منه اثنتا عشره عیناً

حرف <فاء> در <فانفجرت> فای فصیحه است; یعنی، بیانگر معطوف علیه مقدر می باشد. جمله با تقدیر آن چنین است: <فضرب بعصاه الحجر فانفجرت>. گویا حذف این جمله برای رساندن این معناست که فرمان الهی (اضرب) همان و زدن همان.

6 - در پی فرود آمدن عصای موسی بر سنگ ، دوازده چشمه آب از آن جوشش کرد .

فانفجرت منه اثنتا عشره عیناً

ص: 421

15 - داستان استسقای موسی ( ع ) و جوشیدن چشمه های آب از سنگ ، داستانی آموزنده و خاطره ای شایسته و بایسته به یاد داشتن

و إذاستسقی موسی لقومه . .. قد علم کل أناس مشربهم

عبارت <إذاستسقی> عطف بر <نعمتی> در آیه 47 است; یعنی: <أذکروا إذاستسقی موسی لقومه>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 61 - 16،21

16 - موسی ( ع ) مردمش را به خاطر تقاضای غذایی پست تر در مقابل از دست دادن غذایی بهتر ، سرزنش کرد .

قال أتستبدلون الذی هو أدنی بالذی هو خیر

استفهام در <أتستبدلون> انکار توبیخی است. ضمیر در <قال> می تواند به <ربک> برگردد و می تواند به <موسی> ارجاع شود در برداشت فوق دومین احتمال لحاظ شده است.

21 - موسی ( ع ) در پی تقاضای قومش ( درخواست خوراکی های زمینی ) از آنان خواست تا به یکی از شهر ها در آیند و شهرنشینی را انتخاب کنند .

قال أتستبدلون . .. اهبطوا مصراً فان لکم ما سألتم

چنانچه ضمیر در <قال> به <ربک> برگردد، جمله <اهبطوا . ..> سخن خداوند است و اگر به موسی (ع) ارجاع شود، آن جمله گفته موسی(ع) خواهد بود. برداشت فوق به لحاظ احتمال دوم است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 67 - 6،7،8،10،11

6 - موسی ( ع ) مخالفت و موضع گیری قومش را درباره دستور ذبح گاو ، پیش بینی کرد .

إن اللّه یأمرکم أن تذبحوا بقره

موسی(ع) فرمان الهی (لزوم ذبح گاو) را با جمله اسمیه <إن اللّه . ..> - که قرین به حرف تأکید <إنّ> است - بیان داشت و معمولا بیان معنا با کلامی مؤکّد، حاکی از آن است که مخاطب پذیرای مضمون کلام نیست و یا آن را مورد تردید قرار خواهد داد.

7 - قوم موسی وی را به دروغ گویی در ابلاغ حکم خدا ( فرمان ذبح گاو ) ، متهم کردند .

إن اللّه یأمرکم . .. قالوا أتتخذنا هزواً

با وجود اینکه موسی(ع) با جمله <إن اللّه. ..> تصریح می کند که خداوند چنین دستوری داده بنی اسرائیل با خطاب به موسی (ع) (أتتخذنا) او را صادر کننده آن فرمان می پنداشتند; یعنی، بر این گمان بودند که وی به گزاف آن حکم را به خداوند نسبت می دهد.

8 - قوم موسی وی را به استهزا کردن بنی اسرائیل متهم کردند .

أتتخذنا هزواً

10 - استعاذه موسی ( ع ) به خدا از اینکه در زمره جاهلان باشد .

أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین

11 - موسی ( ع ) با جاهلانه خواندن استهزای مردم ، پندار قوم خویش را درباره خود ناروا دانست .

قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین

ص: 422

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 68 - 3،5،7

3 - قوم موسی ، از وی خواستند تا مشخصه های گاوی را که باید ذبح شود از خداوند بخواهد و برای ایشان بیان کند .

قالوا ادع لنا ربک یبین لنا ما هی

5 - موسی ( ع ) مردم خویش را به انجام مأموریتشان ( ذبح گاو میانسال ) فرمان داد .

إنها بقره لافارض و لابکر عوان بین ذلک فافعلوا ما تؤمرون

7 - موسی ( ع ) از مردم خواست تا با سؤال درباره گاوی که به ذبح آن مأمور شدند ، تکلیف را بر خود مشکل نسازند .

فافعلوا ما تؤمرون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 69 - 2

2 - قوم موسی ، از وی تقاضا کردند تا رنگ گاوی را که باید ذبح شود ، از خداوند سؤال کند و برای ایشان بیان دارد .

قالوا ادع لنا ربّک یبین لنا ما لونها

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 71 - 6

6 - قوم موسی ، ویژگی های اولیه گاوی را که باید ذبح می شد ، نارسا پنداشته و موسی ( ع ) را به کوتاهی در بیان حقیقت متهم کردند .

قالوا الئن جئت بالحق

مفهوم کلام قوم موسی (الآن . ..; هم اکنون حق را به تمامی بیان کردی) این است که: وی قبل از ذکر اوصاف یاد شده در این آیه، حق را به طور کامل بیان نکرده بود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 73 - 17

17 - بزنطی از امام رضا ( ع ) روایت نموده که : < ان رجلا من بنی اسرائیل قتل قرابه له . . . فقالوا لموسی ( ع ) ان سبط آل فلان قتلوا فلاناً فاخبرنا من قتله ؟ قال ایتونی ببقره . . . فاشترو ها و جاؤا بها فأمر بذبح ها ثم أمر ان یضرب المیت بذنب ها فلما فعلوا ذلک حیی المقتول و قال یا رسول اللّه ابن عمّی قتلنی دون من یدعی علیه قتلی فعلموا بذلک قاتله . . . ;

شخصی از بنی اسرائیل یکی از نزدیکان خود را کشت . .. بنی اسرائیل به موسی گفتند: فلان قبیله، فلانی را کشته است و تو قاتل را معرفی کن. موسی (ع) فرمود: گاوی را نزد من آورید ... آنان گاو را خریده و نزد موسی(ع) بردند و موسی امر به ذبح آن کرد. سپس امر نمود که دم آن گاو را به مقتول بزنند و چون این کار را کردند آن مرده زنده شد و گفت ای پیامبر خدا! پسر عمویم مرا کشته است نه آن کس که او را متهم به کشتن من کرده اند، پس با این عمل قاتل را شناسایی نمودند ...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 92 - 1،3،4،7

1 - موسی ( ع ) پیامبری از نژاد اسرائیل و مبعوث شده برای بنی اسرائیل

ص: 423

قالوا نؤمن بما أنزل علینا . .. و لقد جاء کم موسی بالبینت

3 - موسی ( ع ) ، برجسته ترین و بارزترین چهره در میان انبیای بنی اسرائیل

و لقد جاء کم موسی بالبینت

ذکر نام موسی(ع)، از میان پیامبران بنی اسرائیل، برای ارائه نمونه ای از برخوردهای کفرآمیز یهود با پیامبران اسرائیلی; اشاره به برداشت فوق دارد.

4 - قوم موسی ، در غیاب او به گوساله پرستی روی آوردند .

ثم أتخذتم العجل من بعده

7 - یهودیان ، علی رغم دریافت دلایل و معجزات موسی ( ع ) با رسالت های او مخالفت کردند .

لقد جاء کم موسی بالبینت ثم أتخذتم العجل من بعده

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 108 - 5

5 - موسی ( ع ) ، پیامبری مبعوث شده پیش از پیامبر اسلام ( ص )

کما سئل موسی من قبل

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - نساء - 4 - 153 - 20

20 _ حضرت موسی ( ع ) ، دارای قدرت و توانی بالا در ایفای رسالت و اتمام حجت بر مردم

و ءاتینا موسی سلطناً مبیناً

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - نساء - 4 - 164 - 10،11

10 _ گفتگوی خداوند با موسی ( ع ) به مقدار صد و بیست و چهار هزار کلمه در مدت سه شبانه روز

و کلم اللّه موسی تکلیماً

رسول خدا(ص): ان اللّه ناجی موسی بن عمران(ع) بمائه الف کلمه و اربعه و عشرین الف کلمه فی ثلثه ایام و لیالیهن . .. .

_______________________________

خصال صدوق، ص 641، ح 20، باب ما بعد الالف; نورالثقلین، ج 1، ص 574، ح 675.

11 _ سخن خداوند با موسی ( ع ) در طور سینا بصورت ایجاد صدا در درخت و قابل شنیدن برای همران آن حضرت از هر طرف

و کلم اللّه موسی تکلیماً

امام رضا(ع) درباره سخن گفتن خداوند با موسی(ع) فرمود: . .. فخرج بهم الی طور سیناء ... فکلمه اللّه تعالی ذکره و سمعوا کلامه ... لان اللّه عزوجل احدثه فی الشجره ثم جعله منبعثاً منها حتی سمعوه من جمیع الوجوه ... .

_______________________________

توحید صدوق، ص 121، ح 24، ب 8; نورالثقلین، ج 1، ص 574، ح 676.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 20 - 1

ص: 424

1 _ سرگذشت موسی ( ع ) با قوم خویش ، شایسته یادآوری و پندگیری

و اذ قال موسی لقومه یقوم

<اذ> در <اذ قال . ..>، مفعول برای فعلی مقدر مانند <اذکر> یا <اذکروا> می باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 21 - 8

8 _ موسی ( ع ) بر حذر دارنده قوم خویش از فرار و عقب نشینی به هنگام رویارویی با ساکنان سرزمین مقدس

و لاترتدوا علی ادبارکم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 23 - 1

1 _ یورش به سرزمین مقدس از دروازه آن ، پیشنهاد دو نفر از یاران موسی ( ع )

قال رجلان . .. ادخلوا علیهم الباب

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 25 - 1،3،7،9

1 _ عذر خواستن موسی ( ع ) در پیشگاه پروردگار ، از ناتوانی خویش در بسیج بنی اسرائیل برای مبارزه با جباران

قال رب انی لااملک الا نفسی و اخی

3 _ شکایت موسی ( ع ) به پیشگاه پروردگار ، از تمرد بنی اسرائیل در مبارزه با جباران

قال رب انی لااملک الا نفسی و اخی

7 _ جدایی موسی ( ع ) و برادرش هارون از بنی اسرائیل ، درخواست و دعای موسی ( ع ) به پیشگاه پروردگار

فافرق بیننا و بین القوم الفسقین

9 _ نفرین موسی ( ع ) بر قوم خویش با درخواست محروم شدن آنان از فیض وجود او و برادرش هارون

فافرق بیننا و بین القوم الفسقین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 103 - 8

8 _ فرعون و بزرگان دربار او ، آیات و معجزات ارائه شده از سوی موسی را تکذیب کردند .

بئایتنا إلی فرعون و ملإیه فظلموا بها

ضمیر در <بها> به <آیاتنا> برمی گردد و چون <ظلم> به حرف باء متعدی شده (ظلموا بها) متضمن معنای تکذیب است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 104 - 1

1 _ موسی پس از بعثت به نبوّت با حضور در برابر فرعون و گفتگو با وی ، رسالت الهی خویش را به او اعلان کرد .

و قال موسی یفرعون إنی رسول من رب العلمین

ص: 425

کلمه <واو> در <و قال . .. > بیانگر این است که در قبل از بیان رسالت سخنانی بین موسی و فرعون مبادله شده بود که به سبب دخالت نداشتن آنها در موضوع بحث، بیان نشده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 105 - 1،9،10

1 _ موسی ( ع ) در حضور فرعون خویشتن را از هر گونه افترا بر خداوند مبرّا دانست .

حقیق علی أن لا أقول علی اللّه إلا الحق

9 _ موسی ( ع ) در راستای رهاسازی بنی اسرائیل از فرعون خواست تا از مهاجرت آنان با وی جلوگیری نکند .

فأرسل معی بنی إسراءیل

10 _ رهاسازی بنی اسرائیل از نظام فاسد فرعونی ، از وظایف الهی موسی ( ع )

فأرسل معی بنی إسراءیل

تفریع جمله <فأرسل . .. > بر <إنی رسول ... > حکایت از آن دارد که رهایی بنی اسرائیل از رسالتهای الهی موسی بوده است. یعنی به امر خداوند موظف به انجام این کار بود، نه به تصمیم شخصی خویش

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 106 - 2

2 _ فرعون از موسی خواست چنانچه قادر به ارائه معجزه است ، آن را ارائه کند .

قال إن کنت جئت بئایه فأت بها

روشن است که در جمله های شرطیه نباید شرط و جزا از نظر مفهوم همانند باشد و نمی توان گفت: اگر آورده ای بیاور. بنابراین جمله <إن کنت جئت بایه> (اگر آیت و معجزه ای آورده ای) به این معناست: اگر قادر به ارائه معجزه هستی.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 107 - 1،2،4

1 _ موسی ( ع ) در پاسخ فرعون ( درخواست آیت رسالت ) عصای خویش را ر ها ساخت .

فألقی عصاه

2 _ عصای موسی ( ع ) در برابر فرعون به ماری بزرگ تبدیل شد .

فألقی عصاه فإذا هی ثعبان مبین

4 _ نبودن هیچ فاصله زمانی بین افکنده شدن عصای موسی ( ع ) و تبدیل آن به ماری بزرگ

فألقی عصاه فإذا هی ثعبان مبین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 108 - 1،3

1 _ موسی ( ع ) در پی درخواست فرعون ( آوردن معجزه ) دومین آیت رسالت خویش را ارائه کرد .

إن کنت جئت بئایه فأت بها . .. و نزع یده فإذا هی بیضاء للنظرین

3 _ سفید گشتن دست موسی ( ع ) ، پس از نمایان ساختن آن ، امری غیر منتظره و خارق العاده و قابل رؤیت برای همه بینندگان

ص: 426

فإذا هی بیضاء للنظرین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 109 - 1،2،3،4

1 _ اشراف و بزرگان قوم فرعون پس از مشاهده معجزات موسی ، برای چاره اندیشی و مبارزه با موسی جلسه مشورتی تشکیل دادند .

قال الملأ من قوم فرعون

در آیات پیشین روی سخن موسی با فرعون بود و در این آیه عکس العمل اشراف دربار او مطرح شده است. این تغییر سیاق با توجه به جمله <فماذا تأمرون> در آیه بعد (چه نظری دارید و چه دستوری پیشنهاد می کنید)، حاکی از تبادل نظر آنان درباره برخورد با موسی است که از آن در برداشت فوق به <جلسه مشورتی> تعبیر شد.

2 _ اشراف و بزرگان دربار فرعون بر مبنای ساحر بودن موسی و سحر بودن معجزات وی ، جلسه مشورتی خویش را آغاز کردند .

قال الملأ من قوم فرعون إن هذا لسحر علیم

جمله <إن هذا . .. > می تواند از نتایج بحث و گفتگوی اشراف باشد. یعنی در ابتدا این مسأله مطرح شد که امور خارق العاده موسی از چه سنخی است. همچنین می تواند بیانگر این باشد که آنان ساحر بودن موسی را مفروض گرفته بودند و درباره روش مبارزه با وی تبادل نظر می کردند. برداشت فوق بر اساس احتمال دوم است.

3 _ اشراف و بزرگان قوم فرعون پس از تبادل نظر در جلسه مشورتی به این نتیجه رسیدند که موسی ( ع ) بدون هیچ تردید ساحری زبردست و معجزه وی سحر است .

قال الملأ من قوم فرعون إن هذا لسحر علیم

برداشت فوق بر اساس اولین احتمالی است که در توضیح فیش قبل درباره جمله <إن هذا . .. > بیان شد.

4 _ معجزات موسی ( ع ) در دیدگاه اشراف قوم فرعون ، اموری با عظمت ، خارق العاده و شگفت آور

إن هذا لسحر علیم

توصی___ف موسی به <علیم> (بسیار دانا) و بیان جمله <ان هذا . .. > با چندین تأکید (اسمیه آوردن جمله، مقرون ساختن آن به دو حرف تأکید <إن> و <لام>) حکایت از آن دارد که همگان به عظمت کار موسی پی برده بودند و بدان اقرار داشتند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 110 - 1،3،5

1 _ به قدرت رساندن بنی اسرائیل برای برچیدن نظام فرعونی ، تحلیل اشراف دربار از پیشنهاد موسی ( رهاسازی بنی اسرائیل )

فأرسل معی بنی إسراءیل . .. یرید أن یخرجکم من أرضکم

3 _ فرعونیان ، هراسان از قدرت یابی موسی ( ع ) و بنی اسرائیل و از دست دادن حکومت و سرزمین خویش

یرید أن یخرجکم من أرضکم

5 _ انتخاب روش مبارزه با موسی پس از تصمیم به ساحر خواندن وی و تحلیل اهداف او ( برچیدن حکومت فرعونی ) ، از مسائل مطرح شده در جلسه مشورتی بزرگان دربار فرعون

فماذا تأمرون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 427

6 - اعراف - 7 - 111 - 1،2،3،4،5

1 _ مجازات موسی ( ع ) و برادرش هارون از پیشنهاد های ارائه شده در جلسه مشورتی اشراف و سران حکومت فرعونی

قالوا أرجه و أخاه

پیشنهاد تأخیر در مجازات موسی و هارون حکایت از آن دارد که فرعون و یا برخی از اشراف دربار مجازات موسی و هارون را مطرح کرده بودند.

2 _ تأخیر در مجازات موسی ( ع ) و برادرش هارون از مصوبات جلسه مشورتی سران و بزرگان دربار فرعون

قالوا أرجه و أخاه

<ه> در <أرجه> ضمیری است که به صورت ساکن قرائت شده و مفعول <ارجِ> می باشد. <ارجِ> فعل امر از مصدر <ارجاء> (به تأخیر انداختن) است. مشتقات کلمه <ارجاء> گاهی با همزه استعمال می گردد و گاهی همزه آن تبدیل به یاء می شود. گفته می شود: اَرْجأ یُرْجی یُرْجی. قابل ذکر است که مراد از تأخیر انداختن، تأخیر در مجازات است.

3 _ هارون ، برادر موسی ( ع ) ، همراه و همگام وی در تبلیغ رسالت و ارشاد و هدایت فرعونیان

أرجه و أخاه

4 _ خنثی سازی معجزه موسی ( ع ) با استمداد از ساحران زبردست ، از آرای تصویب شده از جلسه سران و بزرگان حکومت فرعونیان

و أرسل فی المدائن حشرین

5 _ سران دربار فرعون از وی خواستند با تأخیر مجازات موسی و هارون موافقت کرده و ساحران زبردست و کاردان را از اطراف و اکناف احضار کند .

و أرسل فی المدائن حشرین

<حشرین> به معنای جمع کنندگان و کوچ دهندگان است و مفعول آن به قرینه آیه قبل و بعد <ساحرین> می باشد و خود <حشرین> مفعول برای <أرسل> است. بنابراین جمله <أرسل ... > یعنی: نیروهایی را برای جمع آوری و گسیل ساحران بسیج کن.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 112 - 3

3 _ احضار همه ساحران زبردست برای مبارزه با موسی ( ع ) ، درخواست اشرافیان دربار فرعون از فرعون

یأتوک بکل سحر علیم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 113 - 1،4،7،8

1 _ ساحرانی زبردست و کارآمد پس از فراخوانی آنان برای مبارزه با موسی ، به درگاه فرعون حاضر شدند .

و جاء السحره فرعون

<ال> در <السحره> عهد ذکری است و اشاره به <کل سحر علیم> دارد.

4 _ فرعون در تلاش برای بهره گیری از عالمان عصر خویش در مبارزه با موسی ( ع )

و جاء السحره فرعون

7 _ ساحران پس از اعلام آمادگی برای مبارزه با موسی ( ع ) از فرعون خواستند تا در صورت پیروزی از پاداشی گران برخوردار

ص: 428

شوند .

قالوا إن لنا لأجراً إن کنا نحن الغلبین

جمله <إن لنا . .. > استفهامی است و حرف استفهام مقدر می باشد. یعنی: إن لنا ... . نکره آمدن کلمه <أجراً> دلالت بر بزرگی و گرانسنگی پاداش دارد.

8 _ سودجویی ، از انگیزه های ساحران برای مبارزه با موسی ( ع )

قالوا إن لنا لأجراً إن کنا نحن الغلبین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 114 - 4

4 _ فرعون بر اثر خودباختگی در برابر معجزات موسی ( ع ) مهیای پرداخت بهای سنگینی برای خنثی سازی آن شد .

قال نعم و إنکم لمن المقربین

از اینکه فرعون برای پیروزی بر موسی(ع) حاضر شد هر بهایی را بپردازد، معلوم می شود روحیه خویش را باخته بود و در خود عجز شدیدی احساس می کرد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 115 - 1،2،3،4

1 _ ساحران پس از اجتماع در صحنه رویارویی با موسی ( ع ) ، شروع کننده مبارزه را به انتخاب وی وانهادند .

قالوا یموسی إما أن تلقی و إما أن نکون نحن الملقین

بدیهی است هر یک از طرفین (موسی از یک سو و ساحران از سوی دیگر) برای عرضه کار خود در صحنه مبارزه حاض___ر شده بودند. بنابراین تخییرِ مستفاد از جمله <إما أن تلقی ... >، ناظر به شروع کننده کار است، نه به اصل انجام آن.

2 _ ساحران ، جادویی همانند معجزه موسی ( ع ) تدارک دیده بودند .

إما أن تلقی و إما أن نکون نحن الملقین

به کارگیری <تلقی> و <ملقین>، که هر دو از مصدر <القاء> به معنای افکندن است، می رساند که جادوی آنان مشابهت صوری با معجزه موسی داشته است.

3 _ ساحران دربار فرعون ، یکدل و یکزبان و یار یکدیگر در مبارزه با موسی ( ع )

قالوا یموسی إما أن تلقی و إما أن نکون نحن الملقین

بدیهی ست ساحران جمله های <إما أن تلقی> و <إما أن نکون نحن الملقین> را دسته جمعی و یا یک به یک نگفتند. بنابراین استناد این جمله ها به آنان حکایت از همیاری و یکدلی آنان در مبارزه با موسی(ع) دارد.

4 _ ساحران دربار فرعون مطمئن به غلبه سحرشان بر معجزه موسی ( ع )

إما أن تلقی و إما أن نکون نحن الملقین

از اینکه ساحران اختیار شروع کننده مبارزه را به موسی(ع) واگذاشتند و جمله مربوط به خویش را با تأکید بیان داشتند، معلوم می شود آنان به غلبه خویش اطمینان داشتند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 116 - 1،2،6

ص: 429

1 _ موسی ( ع ) با بی اعتنایی به جادوگری ساحران شروع مبارزه را به آنان واگذاشت .

قال ألقوا

2 _ ساحران پس از رخصت دهی موسی ( ع ) آنچه را برای جادوگری تدارک دیده بودند ، در مقابل تماشاگران ر ها کردند و چشم های آنان را سحر کردند .

فلما ألقوا سحروا أعین الناس

6 _ ساحران فرعونی با افکندن ابزار سحر خویش و ایجاد هول و هراس در مردم ، سحری بس بزرگ و شگفت آور را به نمایش گذاشتند .

سحروا أعین الناس و استرهبوهم و جاءو بسحر عظیم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 117 - 1،3،4،5

1 _ خداوند پس از جادوگری ساحران به موسی فرمان داد تا عصای خویش را در صحنه مبارزه ر ها سازد .

و أوحینا إلی موسی أن ألق عصاک

3 _ عصای موسی ( ع ) پس از افکنده شدن ، تمام بافته های جادویی ساحران را بلعید و به کام خویش فروبرد .

فإذا هی تلقف ما یأفکون

<لَقْف> (مصدر تلقف) به معنای گرفتن چیزی با سرعت است و در آیه شریفه به مناسبت مورد به <بلعیدن> تفسیر شده است. جمله <فإذا هی ... > می تواند خبر از رخدادی باشد که در صحنه مبارزه اتفاق افتاده است. در این صورت تقدیر جمله چنین خواهد بود: أوحینا إلی موسی أن ألق عصاک فالقیها فإذا هی تلقف.

4 _ خداوند به موسی ( ع ) بشارت داد که عصای وی پس از ر ها شدن ، تمام ساخته های دروغین ساحران را خواهد بلعید .

أن ألق عصاک فإذا هی تلقف ما یأفکون

در برداشت فوق جمله <فإذا هی . .. >، همانند <أن ألق عصاک>، تفسیر <أوحینا> گرفته شده است. بر این مبنا تقدیر جمله بدین صورت خواهد شد: ألق عصاک فإذا القیتها إذا هی تلقف ما یأفکون.

5 _ عصای موسی ( ع ) با بلعیدن ابزار جادویی ساحران ، صحنه ای شگفت و به دور از انتظار همگان به وجود آورد .

فإذا هی تلقف ما یأفکون

<إذا> برای مفاجات است و دلالت می کند که جمله پس از آن در یک حالت غیر منتظره واقع شده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 118 - 1،2،3

1 _ عصای موسی ( ع ) با بلعیدن جادوی ساحران ، موجب به کرسی نشستن حق و پوچ گشتن دستاورد های ساحران شد .

فوقع الحق و بطل ما کانوا یعملون

دربرداشت فوق ضمیر <کانوا> و <یعملون> به ساحران برگردانده شده است. بر این مبنا مراد از <ما> در <ما کانوا ... > همان ابزار و آلاتی است که با سحر خویش آنها را در چشم بینندگان به صورت جانورانی پر تحرک جلوه داده بودند.

2 _ ساحران در مدتی طولانی و به طور مستمر در تدارک سحر خویش علیه موسی ( ع ) بودند .

و بطل ما کانوا یعملون

فعل مضارع <یعملون> پس از <کانوا> حکایت از مداومت ساحران به مهیاسازی خویش برای جادوگری دارد.

ص: 430

3 _ معجزه موسی ( ع ) در صحنه مبارزه با ساحران ، عامل تثبیت حقانیت وی و از میان رفتن تمام دستاورد های دیرینه فرعون و اشراف دربارش شد .

فوقع الحق و بطل ما کانوا یعملون

برداشت فوق بر این اساس است که مراد از ضمیر <کانوا> و <یعملون> فرعون و فرعونیان باشد. بر این مبنا مقصود از <ما> در <ما کانوا> تلاشهای فرعونیان برای تثبیت ربوبیت فرعون و مانند آن خواهد بود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 119 - 2

2 _ ساحران دربار فرعون پس از بطلان سحرشان شکست خوردند و در صحنه مبارزه به ذلت افتادند .

فغلبوا هنالک و انقلبوا صغرین

برداشت فوق مبتنی بر این است که مراد از ضمیر <فغلبوا> و <انقلبوا> ساحران باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 120 - 1

1 _ ساحران با مشاهده معجزه موسی ( ع ) و بطلان سحر خویش ، به خاک افتادند و به درگاه خداوند سجده کردند .

و ألقی السحره سجدین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 121 - 1،4

1 _ ساحران با مشاهده معجزه موسی ( ع ) ربوبیت خداوند را بر تما هستی باور کردند و به آن ایمان آوردند .

قالوا ءامنا برب العلمین

4 _ ساحران به رسالت ها و پیام های موسی ( ع ) قبل از اقدام به مبارزه با وی آگاه بودند .

قالوا ءامنا برب العلمین

تأکید ساحران به ربوبیت خداوند و پذیرش سریع آن پس از آگاهی به حقانیت موسی(ع)، بیانگر این است که آنان پیش از حضور در صحنه مبارزه به پیامهای وی، که بارزترین آن اعتقاد به ربوبیت مطلق خداوند است، آگاه شده بودند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 122 - 1،4،5

1 _ ساحران دربار فرعون پس از مشاهده معجزه موسی ( ع ) ، به ربوبیت خدای موسی ( ع ) و هارون بر تمام هستی ایمان آورده و بدان اعتراف کردند .

ءامنا برب العلمین. رب موسی و هرون

4 _ ساحران دربار فرعون پس از مشاهده معجزه موسی ( ع ) به پیامبری وی و برادرش هارون ایمان آوردند .

ءامنا برب العلمین. رب موسی و هرون

می توان گفت از اهداف ساحران در نام بردن خصوص <موسی و هارون>، پذیرش ایشان به عنوان پیامبران الهی بوده است.

5 _ ساحران ، ایمان خویش را به موسی ( ع ) و هارون به همگان اعلام کردند .

ص: 431

قالوا ءامنا برب العلمین. رب موسی و هرون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 123 - 1،4،5،8

1 _ فرعون در پی گرایش ساحران به رسالت موسی ( ع ) و ایمانشان به ربوبیت خداوند ، بشدت برآشفت و آنان را به سبب ایمانشان توبیخ کرد .

قال فرعون ءامنتم به قبل أن ءاذن لکم

ضمیر در <به> هم می تواند به موسی(ع) برگردانده شود و هم می تواند به <رب> برگردانده شود. در هر صورت برداشت فوق از آیه استفاده می شود.

4 _ فرعون ، شکست ساحران و پیروزی موسی را صحنه سازی و ایمان آنان را توطئه ای از پیش طراحی شده اعلام کرد .

إن هذا لمکر مکرتموه فی المدینه

کلمه <هذا> اشاره است به ماجرای شکست ساحران و پیروزی موسی و در آخر اظهار ایمان ساحران به ربوبیت خداوند و پیامبری موسی و هارون.

5 _ برخورد و ملاقات ساحران با موسی ( ع ) در پایتخت مصر ، پیش از حضورشان در صحنه مبارزه

إن هذا لمکر مکرتموه فی المدینه

8 _ بیرون راندن و آواره ساختن مردم پایتخت مصر ، تحلیل فرعون از داستان مبارزه ساحران با موسی و ایمان آوردن آنان

إن هذا لمکر مکرتموه فی المدینه لتخرجوا منها أهلها

برداشت فوق بر این مبناست که مراد از <أهلها> همه مردم مصر (عوامل حکومت و توده مردم) باشد، نه خصوص عوامل حکومتی.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 124 - 1

1 _ فرعون بر کیفر دادن تمامی ساحران مؤمن به موسی ( ع ) تصمیم قطعی گرفت و بر آن سوگند یاد کرد .

لأقطعن . .. ثم لأصلبنکم

حرف <لام> در <لاقطعن> در <لاصلبن> لام تأکید و حاکی از سوگند مقدر است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 126 - 1،3

1 _ ساحران مؤمن با بیان انگیزه فرعون بر نابودی آنان ، اتهام های دروغین وی ( توطئه گری و آواره سازی مردمان ) را قاطعانه مردود دانستند .

و ما تنقم منا إلا أن ءامنا بایت ربنا

3 _ ساحران گرویده به موسی ( ع ) ، برخوردار از ایمانی راسخ به آیات خداوند

و ما تنقم منا إلا أن ءامنا بایت ربنا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 127 - 3،4،5،7،8،11،13

ص: 432

3 _ اشراف دربار فرعون بیمناک از برچیده شدن نظام فرعونی و به قدرت رسیدن موسی ( ع ) و قوم او

أتذر موسی و قومه لیفسدوا فی الأرض و یذرک و ءالهتک

4 _ بنی اسرائیل همگام موسی ( ع ) و پیرو او در مبارزه علیه فرعون

أتذر موسی و قومه

5 _ روآوردن موسی ( ع ) و قومش به فسادگری علیه نظام فرعونی ، هشدار اشرافیان به فرعون

أتذر موسی و قومه لیفسدوا فی الأرض

<لام> در <لیفسدوا> در اصطلاح اهل ادب لام عاقبت می باشد. بنابراین مقصود اشراف از جمله <أتذر ... > این است که ترک مجازات موسی(ع) و قومش به فسادگری آنان می انجامد. قابل ذکر است که مراد از فسادگری، به قرینه <و یذرک و ءالهتک>، شورش کردن علیه نظام فرعونی است.

7 _ اشرافیان دربار ، سرکوب نشدن موسی ( ع ) را مایه انزوای فرعون و ترک پرستش خدایان وی دانسته و آن را به فرعون گوشزد کردند .

أتذر موسی و قومه . .. و یذرک و ءالهتک

8 _ آمادگی موسی ( ع ) و قومش برای شورش علیه نظام فرعونی و به انزوا کشاندن فرعون و خدایان او ، دلیل اشراف دربار برای ضرورت مجازات و سرکوبی آنان

أتذر موسی و قومه لیفسدوا فی الأرض و یذرک و ءالهتک

11 _ فرعون با پذیرش پیشنهاد اشرافیان ( سرکوبی موسی ( ع ) و قوم او ) بر کشتار وسیع پسران بنی اسرائیل و زنده نگاه داشتن زنانشان مصمم شد .

قال سنقتّل أبناءهم و نستحی نساءهم

تقتیل (مصدر تقتّل) به معنای کشتار وسیع است. <استحیاء> از ماده <حیات> به معنای زنده نگاه داشتن است.

13 _ فرعون به اشراف دربارش اطمینان داد که نظامش از تسلط کامل بر موسی ( ع ) و قومش برخوردار است .

إنا فوقهم قهرون

<قاهر> به معنای غالب است و کلمه <فوقهم> متعلق به <قهرون> می باشد. یعنی ما از جهت بالا بر آنها مسلط هستیم. و این کنایه از سلطه کامل است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 128 - 1،5

1 _ موسی ( ع ) پس از تصمیم فرعون به سرکوبی بنی اسرائیل ، مردمش را به استعانت از خدا و صبر و مقاومت در برابر آزار های فرعونیان فراخواند .

قال موسی لقومه استعینوا باللّه و اصبروا

5 _ موسی ( ع ) در تعالیم خویش به بنی اسرائیل ، پندار مالکیت فرعون را بر زمین ، پنداری باطل و حاکمیت او را مقهور اراده خداوند خواند .

قال موسی لقومه . .. إن الأرض للّه یورثها من یشاء من عباده

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 129 - 2،4،5،6

ص: 433

2 _ موسی ( ع ) مورد انتقام قوم خویش به سبب استمرار بیدادگری فرعون پس از بعثت وی

قالوا أوذینا من قبل أن تأتینا و من بعد ما جئتنا

4 _ موسی ( ع ) ، قوم خویش را به هلاکت فرعونیان و حاکمیت بنی اسرائیل بر سرزمین مصر امیدوار ساخت .

عسی ربکم أن یهلک عدوکم و یستخلفکم فی الأرض

5 _ موسی ( ع ) در عین امیدواری به هلاکت فرعون و حاکمیت یافتن بنی اسرائیل ، نگران عدم ایجاد شرایط آن از سوی قوم خویش بوده است .

عسی ربکم أن یهلک عدوکم و یستخلفکم فی الأرض

کلمه <عسی> حکایت از آن دارد که موسی(ع) یقین به هلاکت فرعون و حاکمیت یافتن قومش نداشته است و شاید دغدغه خاطر او بدان جهت بود که وی اطمینان نداشت مردمش ش___رایطی را که برای پیروزی مطرح ساخته بود (استعینوا ب__اللّه . .. ) رعایت کنند.

6 _ موسی ( ع ) از ایمان آوردن فرعونیان به خدا و پذیرش تعالیم وی ناامید شد .

عسی ربکم أن یهلک عدوکم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 132 - 1

1 _ فرعونیان با سحر خواندن تمامی معجزات موسی ، به وی گفتند که هرگز رسالتش را تصدیق نخواهند کرد .

مهما تأتنا به من ءایه لتسحرنا بها فما نحن لک بمؤمنین

<مهما> از أسماء شرط و به معنای <ای شیء> است. و <من> در <من آیه> بیان <مهما> است. بنابراین جمله <مهما تأتنا ... > یعنی <هر چیزی را که به عنوان معجزه بیاوری ... .>

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 133 - 6

6 _ فرعونیان علی رغم مشاهده آیاتی متعدد بر حقانیت رسالت موسی ، از پذیرش آن سرباز زدند .

فأرسلنا علیهم . .. فاستکبروا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 134 - 2،10،11

2 _ فرعونیان پس از گرفتار شدن به عذاب شدید ، رو به موسی ( ع ) آورده از وی خواستند تا برای برطرف شدن آن دعا کند .

و لما وقع علیهم الرجز قالوا یموسی ادع لنا ربک

10 _ فرعونیان با موسی ( ع ) پیمان بستند و سوگند یاد کردند که در صورت برطرف ساختن عذاب شدید از آنان ، به وی ایمان آورند و بنی اسرائیل را آزاد سازند .

لئن کشفت عنا الرجز لنؤمنن لک و لنرسلن معک بنی إسراءیل

11 _ فرعونیان پس از وقوع هر یک از عذاب های پنجگانه ( طوفان . . . ) با موسی پیمان بستند که در صورت برطرف ساختن آن ، به وی ایمان آورند و بنی اسرائیل را آزاد کنند .

لئن کشفت عنا الرجز لنؤمنن لک و لنرسلن معک بنی إسراءیل

ص: 434

برداشت فوق بر این اساس است که <ال> در <الرجز> عهد ذکری باشد. در این صورت <الرجز> اشاره به عذابهای پنجگانه در آیه قبل است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 135 - 1،5

1 _ موسی ( ع ) با پذیرش تقاضای فرعونیان ( دعا برای رفع عذاب ) ، برطرف شدن عذاب را از خداوند درخواست کرد .

فلما کشفنا عنهم الرجز

سیاق آیه نشان می دهد که جمله ای همانند <فدعا موسی فکشفنا عنهم الرجز> در تقدیر است که به سبب وضوحش در کلام آورده نشده است.

5 _ خداوند پس از اجابت دعای موسی ( ع ) و رفع عذاب از فرعونیان ، به آنان فهماند که تا زمانی محدود به عذاب مبتلا نخواهند شد .

فلما کشفنا عنهم الرجز إلی أجل هم بلغوه

<إلی أجل> می رساند که خداوند عذاب را برای همیشه از فرعونیان برطرف نساخت و برای آن زمان تعیین کرد و اگر این حقیقت را به آنان ابلاغ نمی کرد، تعیین زمان اثر مطلوب نداشت.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 139 - 3

3 _ موسی ( ع ) با تبیین فساد آیین بت پرستی ، بنی اسرائیل را که آرزومند آن آیین بودند ، بر جهلشان واقف ساخت .

قال إنکم قوم تجهلون. إن هؤلاء متبر ما هم فیه و بطل ما کانوا یعملون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 140 - 1،5

1 _ موسی ( ع ) با انکار شایستگی غیر خدا برای پرستش ، از گرایش قومش به بت پرستی شگفت زده شد .

قال أغیر اللّه أبغیکم إلهاً

همزه در <أغیر اللّه> برای انکار و تعجب و <کم> به تقدیر لام است. <إلهاً> مفعول برای <أبغی> و <غیر اللّه> صفت و یا حال برای <إلهاً> است. یعنی: <أأبغی لکم إلهاً غیر اللّه>

5 _ موسی ( ع ) تمایل قوم خویش را به بت پرستی ، ناسپاسی به نعمت های خداوند دانست .

أغیر اللّه أبغیکم إلهاً و هو فضلکم علی العلمین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 141 - 2

2 _ خداوند با بعثت موسی ، بنی اسرائیل را از سیطره فرعونیان و شکنجه های سهمگین آنان ر ها ساخت .

و إذ أنجینکم من ءال فرعون یسومونکم سوء العذاب

در جمله <هو فضلکم> (او شما را برتری بخشید)، برتری دادن تنها به خداوند نسبت داده شده است، ولی در جمله دوم <أنجیناکم> (ما شما را نجات دادیم) نسبت نجات بخشی به ضمیر <نا> (یعنی ما) داده شده است. از این مقابله می توان فهمید

ص: 435

که خداوند در نجات بخشی نظر به اسباب نیز دارد که به مناسبت، سبب آن بعثت حضرت موسی است. بنابراین <أنجیناکم> یعنی ما با بعثت موسی شما را نجات دادیم.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 142 - 1،3،7،9،10،14،15،17،19

1 _ خداوند ، موسی ( ع ) را پس از عبور بنی اسرائیل از دریا ، برای عبادت و مناجاتی خاص فراخواند .

و وعدنا موسی ثلثین لیله

به کارگیری کلمه <لیله> (شب)، با وجود اینکه معمولاً در بیان شبانه روز و مانند آن از کلمه <یوم> استفاده می شود، اشاره به این دارد که مواعده خدا با موسی برای عبادت بوده است. و چون موسی در میان قومش نیز عبادت و مناجات داشته، معلوم می شود که این، عبادت و مناجاتی خاص بوده است.

3 _ موسی ( ع ) علاوه بر گذراندن سی شب برای عبادت و مناجات ، موظف به ادامه آن تا ده شب دیگر شد .

و أتممنها بعشر فتم میقت ربه أربعین لیله

<میقات> به معنای زمانی است که برای انجام کاری تعیین گردد. <میقات ربه> یعنی زمانی را که خدا برای انجام عبادت و مناجات موسی تعیین کرد.

7 _ بروز بدا برای خدا در مقدار زمان تعیین شده جهت عبادت و مناجات موسی ( ع )

و أتممنها بعشر

9 _ موسی ( ع ) ، برادرش هارون را به رهبری بنی اسرائیل تا پایان مناجاتش با خدا منصوب کرد .

و قال موسی لأخیه هرون اخلفنی فی قومی

10 _ موسی ( ع ) امت خویش را حتی برای مدتی کوتاه ( زمان دوری از قوم برای مناجات ) بدون رهبر ر ها نساخت .

و قال موسی لأخیه هرون اخلفنی فی قومی

14 _ خداوند از موسی ( ع ) خواست تا مناجات و عبادت ویژه او در مکانی به دور از بنی اسرائیل باشد .

و وعدنا موسی . .. اخلفنی فی قومی

از اینکه موسی برای آمدن به میقات، هارون را به جانشینی خویش معرفی کرد، معلوم می شود وی در مدت میقات در میان بنی اسرائیل نبوده و از آنان فاصله داشته است.

15 _ اصلاح امور جامعه بنی اسرائیل از دستورالعمل های موسی به برادر و خلیفه خود هارون

و أصلح

چون فرمان به اصلاح پس از انتخاب هارون به سرپرستی بنی اسرائیل آمده است، معلوم می شود مراد، اصلاح امور اجتماعی، فرهنگی و . .. بنی اسرائیل است، نه درستکاری هارون در امور شخصی خودش.

17 _ پرهیز از پیروی از نظریات و روش های مفسدان ، وظیفه ای تعیین شده از سوی موسی برای خلیفه اش هارون

و لا تتبع سبیل المفسدین

19 _ موسی ( ع ) نگران توطئه مفسدان بنی اسرائیل در غیاب خویش

و لا تتبع سبیل المفسدین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 143 -

1،2،3،5،6،7،11،12،16،17،19،22،24

ص: 436

1 _ موسی با تشرّف به میعادگاه مناجات با خدا ، دعوت وی را بی هیچ تأخیر اجابت کرد .

و لما جاء موسی لمیقتنا

<لام> در <لمیقاتنا> به معنای <عند> است. بنابراین <جاء موسی لمیقاتنا> یعنی موسی(ع) در همان هنگامی که برای او تعیین کردیم، آمد و تأخیری نداشت.

2 _ خداوند به هنگام حضور موسی ( ع ) در میعادگاه مناجات ، با وی سخن گفت .

و لما جاء موسی لمیقتنا و کلمه ربه

3 _ سخن گفتن خدا با موسی ( ع ) ، از وعده های الهی به وی در هنگام دعوتش برای مناجات

و لما جاء موسی لمیقتنا و کلمه ربه

5 _ رؤیت خداوند ، درخواست موسی ( ع ) به هنگام سخن گفتن خدا با وی در میعادگاه مناجات

قال رب أرنی أنظر إلیک

6 _ تکلم خدا با موسی ( ع ) وادارکننده وی برای تقاضای رؤیت خدا

و کلمه ربه قال رب أرنی أنظر إلیک

از اینکه تقاضای رؤیت از سوی موسی(ع) در پی سخن گفتن خدا با وی مطرح شد (و لما . .. کلمه ربه قال ... )، می توان گفت حضرت موسی(ع) بر اثر شنیدن سخن خدا و شیوایی گفتار باری تعالی، مشتاق دیدار جمال زیبای او شد.

7 _ ناممکن بودن رؤیت خدا ، پاسخ خداوند به درخواست موسی ( ع ) ( تقاضای مشاهده او )

قال لن ترنی

11 _ خداوند در پاسخ به درخواست موسی ( ع ) ( رؤیت خدا ) از وی خواست تا به کوه مقابل خویش نظر افکند و اثر تجلی خداوند را بر آن مشاهده کند .

قال لن ترنی و لکن انظر إلی الجبل

<ال> در <الجبل> عهد حضوری است ; یعنی: انظر إلی هذا الجبل.

12 _ خداوند به موسی ( ع ) اعلام کرد در صورتی وی را مشاهده خواهد کرد که کوه بر اثر تجلی او پایدار بماند .

و لکن انظر إلی الجبل فإن استقر مکانه فسوف ترنی

16 _ موسی ( ع ) بر اثر تجلی خداوند بر کوه و انهدام آن ، بی هوش بر زمین افتاد .

فلما تجلی ربه للجبل جعله دکا و خرّ موسی صعقا

<خرور> (مصدر <خرّ>) به معنای افتادن و ساقط شدن و <صَعْق> به معنای بی هوش شدن است. قرار گرفتن جمله <خرّ موسی صعقا> پس از دو جمله <تجلی ربه> و <جعله دکا>، بیانگر این است که تجلی خدا بر کوه و انهدام آن در بی هوش شدن موسی(ع) دخیل بوده است.

17 _ موسی ( ع ) با غرش و نهیب برآمده از انهدام کوه طور ، بی هوش شد و بر زمین افتاد .

جعله دکاً و خرّ موسی صعقا

<صَعِق> به کسی گفته می شود که بر اثر صدایی مهیب بی هوش شود. (برگرفته شده از لسان العرب).

19 _ موسی ( ع ) پس از به هوش آمدن خداوند را تسبیح گفت و وی را منزه از آن دانست که رؤیت شود .

فلما أفاق قال سبحنک

<سبحان> به معنای منزه دانستن از عیب و نقص است که به مناسبت مورد آن، عیب و نقصی که موسی(ع) خداوند را از آن منزه دانست، امکان رؤیت اوست.

22 _ موسی ( ع ) با مشاهده اثر تجلی خدا ( انهدام کوه ) تقاضای رؤیت خداوند را ناروا دانست و به درگاه الهی توبه کرد .

ص: 437

فلما أفاق قال سبحنک تبت إلیک

24 _ موسی ( ع ) بدون هیچ درنگ پس از دریافت حقیقت ( ناشدنی بودن رؤیت خدا ) آن را پذیرفت و بدان اعتراف کرد .

قال . .. و أنا أول المؤمنین

متعلق <المؤمنین> به قرینه فرازهای قبل (بانک لاتری) است. کلمه <اول> در جمله <أنا أول المؤمنین> علاوه بر معنای مقدم بودن، معنای تأخیر نکردن را نیز می رساند. زیرا صحت این ادعا که شخص بخواهد أول مؤمن باشد، به این است که بی درنگ حقیقت رخ نموده را باور کند و به آن ایمان آورد، و گرنه این احتمال منتفی نیست که دیگری در این فاصله ایمان آورد و او نتواند أول مؤمن باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 144 - 3،4،5،10،11،12

3 _ اعلام گزینش موسی و برتری او بر همگان ، از سخنان خداوند با موسی در میعادگاه مناجات

قال یموسی إنی اصطفیتک علی الناس

4 _ دلجویی خداوند از موسی ( ع ) ، به سبب پاسخ منفی او در تقاضای رؤیت وی

قال لن ترنی . .. قال یموسی إنی اصطفیتک علی الناس

به نظر می رسد بیان نعمتهای ویژه خداوند به موسی(ع) پس از رد تقاضای وی (رؤیت خدا) به هدف دلجویی از او باشد. یعنی اگر رؤیت برای تو ممکن نشد، ولی خدا نعمتهایی ارزانی تو داشت که به دیگران عطا نکرد.

5 _ خداوند با اعطای پیام های خویش به موسی ( ع ) و سخن گفتن با وی ، او را بر همه مردم عصرش برتری داد .

اصطفیتک علی الناس برسلتی و بکلمی

حرف <باء> در <برسالتی> و <بکلامی>، <باء> استعانت است.

10 _ فرمان به دریافت پیام های خدا و به کار بستن آنها و سپاسگزاری در برابر نعمت های او ، از سخنان خداوند با موسی ( ع ) در میعادگاه مناجات

قال . .. فخذ ما ءاتیتک و کن من الشکرین

11 _ تصفیه موسی ( ع ) با مناجات چهل شبه ، مقدمه ای برای دریافت تورات بود .

یموسی إنی اصطفیتک . .. فخذ ما ءاتیتک

چون خداوند در پایان داستان مواعده خویش با موسی(ع) و مناجات چهل شبه وی، اعطای پیامهای خویش را، که همان تورات باشد، مطرح ساخته، معلوم می شود آن مواعده و مناجات به سبب اعطای تورات بوده است.

12 _ سخن گفتن خدا با موسی ( ع ) و گزینش وی به پیامبری ، از نعمت های بزرگ خداوند به وی

اصطفیتک علی الناس برسلتی و بکلمی . .. و کن من الشکرین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 145 - 1،7،8

1 _ خداوند در میعادگاه مناجات ، الواح نگارش یافته ای را به موسی عطا کرد .

و کتبنا له فی الألواح . .. فخذها

<ال> در <الألواح> عهد ذکری و اشاره به <ما اتیتک> در آیه قبل است.

7 _ خداوند دعوت کننده موسی ( ع ) به جدّیت در فراگیری لوحه های دریافتی و به کار بستن آن

ص: 438

فخذها بقوه

8 _ خداوند از موسی خواست تا قومش را به فراگیری معارف نوشته شده بر الواح و احکام یاد شده در آن فرمان دهد .

و أمر قومک یأخذوا بأحسنها

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 148 - 1

1 _ قوم موسی در غیاب وی ( زمان حضورش در میعادگاه مناجات ) به پرستش تندیس گوساله روی آوردند .

و اتخذ قوم موسی من بعده من حلیهم عجلا جسداً

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 150 - 1،2،3،4،7،9،10،14

1 _ موسی ( ع ) پس از مناجات چهل شبه خویش با خدا ، به سوی قومش بازگشت .

و لما جاء موسی لمیقتنا . .. و لما رجع موسی إلی قومه

2 _ موسی ( ع ) به هنگان بازگشت به سوی بنی اسرائیل از گمراه شدن قومش خشمگین و بسیار اندوهناک بود .

و لما رجع موسی إلی قومه غضبن أسفاً

<أسِف> به کسی گفته می شود که بسیار اندوهناک باشد. (برگرفته از لسان العرب).

3 _ موسی ( ع ) در زمان مناجات با خدا و پیش از حضور در میان بنی اسرائیل ، از ارتداد و گوساله پرستی آنان آگاه شد .

و لما رجع موسی إلی قومه غضبن أسفاً

4 _ موسی ( ع ) پس از حضور در میان قوم منحرف خویش ، با نکوهیده خواندن شیوه آنان در غیاب وی ، ایشان را بشدّت توبیخ کرد .

قال بئسما خلفتمونی من بعدی أعجلتم أمر ربکم

7 _ موسی ( ع ) بر اثر شدّت غضب به خاطر گوساله پرستی قومش ، لوحه های تورات را بر زمین افکند .

لما رجع موسی إلی قومه غضبن أسفاً . .. و ألقی الألواح

9 _ موسی ( ع ) ، برادرش هارون را در انحراف بنی اسرائیل و گرایش آنان به گوساله پرستی مقصر شناخت .

و أخذ برأس أخیه یجره إلیه

10 _ موسی ( ع ) به خاطر مقصر شناختن هارون در انحراف بنی اسرائیل ، با گرفتن مو های سر او و کشیدنش به سوی خود ، در صدد مؤاخذه وی برآمد .

أخذ برأس أخیه یجره إلیه

مفسران در معنای جمله <أخذ برأس أخیه> گفته اند که موسی موهای هارون را گرفت. گویا تفسیر <راس> به موهای سر به دلیل جمله بعد (یجره إلیه، او را به سوی خود می کشید) باشد. زیرا اگر موسی سر هارون را گرفته بود، طبعاً هارون با او فاصله ای نداشت تا او را به سوی خود بکشد.

14 _ هارون با تحریک عواطف موسی ( ع ) در صدد تسکین غضب او و مطمئن ساختنش بر انجام وظایف و مسؤولیت های خویش در برابر منحرفان بنی اسرائیل برآمد .

قال ابن أم إن القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی

به نظر می رسد هارون با انتخاب <ای فرزند مادرم> در خطاب به موسی، در صدد تحریک عواطف وی به سوی خود بوده است.

ص: 439

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 151 - 1،2،4،5،7،9

1 _ موسی ( ع ) پس از مشاجره خویش با هارون و پی بردن به ناتوانی او در برابر منحرفان ، رو به درگاه خدا آورد و به مناجات با او پرداخت .

قال رب اغفر لی و لأخی

2 _ موسی ( ع ) در مناجاتش با خدا آمرزش خویش و برادرش هارون را از خداوند درخواست کرد .

قال رب اغفر لی و لأخی

4 _ موسی ( ع ) خشم شدید خویش را بر هارون خطا تلقی کرد و به خاطر آن از خداوند آمرزش طلبید . *

قال رب اغفر لی

از اینکه موسی(ع) پس از شنیدن سخنان هارون برای خویش طلب مغفرت کرد، معلوم می شود از برخورد شدید خویش با هارون پشیمان شد و آن را خطا تلقی کرد.

5 _ موسی ( ع ) در عین قانع شدن به بی تقصیری هارون در گرایش بنی اسرائیل به گوساله پرستی ، وی را کاملا دور از خطا ندانست . *

قال رب اغفر لی و لأخی

طلب مغفرت برای هارون می تواند گویای برداشت فوق باشد.

7 _ فراگیری رحمت الهی بر موسی ( ع ) و هارون ، از دعا ها و درخواست های موسی ( ع ) از خداوند .

و أدخلنا فی رحمتک

9 _ موسی ( ع ) با توجه به ربوبیت خدا و توصیف او به < أرحم الراحمین > ، خواسته های خویش را از وی تقاضا کرد .

و أنت أرحم الرحمین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 153 - 11

11 _ آمرزش گناه گوساله پرستان بنی اسرائیل مؤثر در پیشبرد اهداف رسالت موسی ( ع )

إن ربک من بعدها لغفور رحیم

مخاطب در جمله <إن ربک . .. > حضرت موسی(ع) است. در اینکه چرا خداوند در بیان آمرزش گناهان بنی اسرائیل، موسی(ع) را مورد خطاب قرار داده و کلمه <رب> را به آن اضافه کرده، دو وجه می توان ذکر کرد: بخشش گناه بنی اسرائیل در راستای ربوبیت خدا بر موسی و طبعاً در راستای پیشبرد رسالت اوست. توصیه ای است به موسی(ع) که تو نیز از خطاها و لغزشهای قومت، در صورت توبه، درگذر و آنها را نادیده انگار. برداشت فوق بر اساس احتمال اول است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 154 - 1،2

1 _ موسی ( ع ) پس از دریافت وعده الهی ( آمرزش گوساله پرستان تائب و به کیفر رساندن غیر تائبان ) خشمش فرو نشست .

و لما سکت عن موسی الغضب

وقوع جمله <و لما سکت . .. >، پس از دو آیه گذشته، بیانگر این است که فرو نشستن غضب موسی(ع) به خاطر پذیرش توبه

ص: 440

تائبان از سوی خدا و تهدید اصرارکنندگان بر گوساله پرستی به کیفری زودرس بوده است.

2 _ موسی ( ع ) پس از فرونشستن خشمش ، لوحه های تورات را که بر اثر غضب ر ها ساخته بود ، از زمین برگرفت .

و لما سکت عن موسی الغضب أخذ الألواح

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 155 -

1،2،3،4،5،6،7،8،9،10،11،12،14،17،21

1 _ خداوند از موسی ( ع ) خواست تا گروهی از قومش را همراه خود به میعادگاه مناجات بیاورد .

و اختار موسی قومه سبعین رجلا لمیقتنا

2 _ موسی ( ع ) از میان بنی اسرائیل هفتاد نفر را برای بردن به میعادگاه مناجات انتخاب کرد .

و اختار موسی قومه سبعین رجلا لمیقتنا

کلمه <سبعین> مفعول برای <اختار> می باشد و <قومه> به سبب حذف حرف جر، منصوب شده است ; یعنی <من قومه>. البته برخی <قومه> را مفعول و <سبعین> را بدل از آن گرفته اند.

3 _ هفتاد مرد گزینش شده برای حضور در میعادگاه مناجات ، بهترین و لایقترین مردم بنی اسرائیل در دیدگاه موسی ( ع )

و اختار موسی

<اختیار> به معنای انتخاب و گزینش خیر است. بنابراین <اختار موسی> یعنی موسی بهترینها را انتخاب کرد.

4 _ برگزیدگان موسی برای حضور در میعادگاه مناجات ، از میان مردان بنی اسرائیل بودند ; نه زنان ایشان

سبعین رجلا

5 _ برگزیدگان بنی اسرائیل برای همراهی موسی ( ع ) در میعادگاه مناجات ، پس از حضور در آن مقام به لرزشی شدید و کشنده گرفتار شدند .

فلما أخذتهم الرجفه

6 _ خداوند ، بجز موسی ( ع ) ، همه حاضران در میعادگاه مناجات را به هلاکت رسانید .

قال رب لو شئت أهلکتهم من قبل

7 _ موسی ( ع ) با مشاهده هلاکت همراهان خویش در میعادگاه مناجات ، به دعا به درگاه خداوند پرداخت .

فلما أخذتهم الرجفه قال رب لو شئت أهلکتهم من قبل

8 _ موسی ( ع ) اندوهناک از هلاکت برگزیدگانش در میعادگاه مناجات به دور از چشمان بنی اسرائیل

قال رب لو شئت أهلکتهم من قبل

جمله <لو شئت . .. > (اگر می خواستی من و ایشان را به هلاکت رسانی، پیش از حضور در میقات به هلاکت می رساندی) حکایت از تحسر و اندوه موسی(ع) بر از میان رفتن همراهانش دارد و قید <من قبل> می رساند که اندوه وی برخاسته از آن است که هلاکت آنان در میقات و به دور از چشمان بنی اسرائیل تحقق یافته است.

9 _ ترس موسی ( ع ) از متهم شدن به کشتن حاضران در میقات ، مایه اندوه فراوان بر هلاکت ایشان شد .

قال رب لو شئت أهلکتهم من قبل

برداشت فوق توجیهی است احتمالی بر اینکه چرا موسی(ع) به خاطر هلاکت همراهانش به دور از چشمان بنی اسرائیل، اندوهناک شد.

10 _ اندوه موسی ( ع ) بر هلاکت همراهانش در میقات ، موجب شکوه او به درگاه خدا و آرزوی مرگ خویش و همراهانش پیش از حضور در میعادگاه مناجات

ص: 441

قال رب لو شئت أهلکتهم من قبل و إیّی

11 _ کردار سفیهانه گروهی از همراهان موسی در میعادگاه مناجات ، عامل نزول عذاب الهی و به هلاکت رساندن همه آنان شد .

أتهلکنا بما فعل السفهاء منا

گفته شده مراد از کردار سفیهانه برخی از همراهان موسی، تقاضای رؤیت خدا با چشم بوده است.

12 _ موسی ( ع ) در پی هلاکت همراهانش در میقات ، با پرسشی شکوه آمیز ، توجیه و چرایی هلاکت همه حاضران را به خاطر گناه گروهی از آنان ، از خداوند تقاضا کرد .

أتهلکنا بما فعل السفهاء منا

14 _ آزمون بنی اسرائیل از جانب خدا ، توجیه و برداشت موسی ( ع ) از مشیت الهی بر هلاک سازی همراهان او

إن هی إلا فتنتک

17 _ موسی ( ع ) هلاکت همراهان خویش را زمینه ساز تحقق مشیت الهی در گمراه سازی گروهی از بنی اسرائیل و به هدایت رساندن گروهی دیگر از آنان دانست .

إن هی إلا فتنتک تضل بها من تشاء و تهدی من تشاء

21 _ موسی ( ع ) در مناجات خویش با خداوند ، در پی هلاکت همراهانش در میعادگاه مناجات ، از خداوند خواست تا وی و همراهانش را ببخشاید و بر آنان ترحم کند .

فاغفرلنا و ارحمنا و أنت خیر الغفرین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 156 - 1،3،4،8،9

1 _ تقدیر زندگانی نیکو در دنیا و آخرت ، درخواست موسی ( ع ) از خداوند برای خود و همراهانش در میعادگاه مناجات

و اکتب لنا فی هذه الدنیا حسنه و فی الاخره

با توجه به آیه قبل معلوم می شود مراد از <نا> در <لنا>، موسی(ع) و همراهان او در میعادگاه مناجات است. کتابت در آیه شریفه به معنای مقدّر کردن است.

3 _ موسی ( ع ) خود و همراهانش را مردمی بازگشته به سوی خدا و توبه کار به درگاه او دانست .

إنا هدنا إلیک

<هَوْد> (مصدر هدنا) به معنای بازگشتن و توبه کردن است.

4 _ موسی ( ع ) به دلیل بازگشت خود و همراهانش به سوی خدا ، همگان را شایسته برخوردار شدن از حیات نیکوی دنیا و سعادت آخرت دانست .

و اکتب لنا فی هذه الدنیا حسنه و فی الاخره إنا هدنا إلیک

جمله <إنا هدنا إلیک> تعلیل برای <و اکتب لنا . .. > است. یعنی چون به سوی تو بازگشتیم، این تقاضا و انتظار _ که زمینه و مقدمه آن را فراهم کرده ایم _ گزاف نیست.

8 _ موسی ( ع ) ، نگران شمول عذاب الهی بر همه قوم خویش *

و اکتب لنا فی هذه الدنیا حسنه و فی الاخره . .. قال عذابی أصیب به من أشاء

به نظر می رسد تقاضای موسی(ع) با جمله <و اکتب لنا . .. > و تعلیل آن با جمله <إنا هدنا إلیک>، ناشی از واقعه ای است که در آیه قبل بیان شد و آن عبارت بود از هلاکت همه همراهان به سبب سفاهت گروهی از ایشان. گویا موسی(ع) از آن واقعه چنین برداشت کرد که با گناه گروهی از بنی اسرائیل همه آنان در خطر نابودی خواهند بود و لذا نگران شد و از خدا چنین تقاضایی کرد.

ص: 442

9 _ خداوند با بیان عدم تقدیر عذاب بر همگان و جریان آن بر اساس مشیت خویش ، موسی ( ع ) را از نگرانی شمول عذاب بر همه بنی اسرائیل ر ها ساخت .

قال عذابی أصیب به من أشاء و رحمتی وسعت کل شیء

جمله <عذابی أصیب به من أشاء> در مقابل <و رحمتی وسعت کل شیء>، بیانگر این است که خداوند خواهان عذاب همگان نخواهد شد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 160 - 9،10،12

9 _ موسی ( ع ) از جانب خداوند فرمان یافت تا برای دستیابی به آب عصای خویش را به سنگ زند .

و أوحینا إلی موسی . .. أن اضرب بعصاک الحجر

<ال> در <الحجر> هم می تواند تعریف جنس باشد، که در این صورت مراد از <الحجر>، سنگ در مقابل اشیای دیگر است، و هم می تواند <ال> برای عهد حضوری و یا ذهنی باشد، که در این صورت مراد از <الحجر> سنگی مخصوص بوده است.

10 _ موسی ( ع ) در پی فرمان الهی بدون هیچ تأخیر عصای خویش را برای به دست آوردن آب بر سنگ زد .

أن اضرب بعصاک الحجر فانبجست منه اثنتا عشره عینا

حرف <فاء> در <فانبجست> فاء فصیحه است ; یعنی بیانگر معطوفٌ علیه مقدر می باشد. آن معطوفٌ علیه مقدر به قرینه فراز قبل، <فضرب بعصاه الحجر> است. گویا حذف این جمله برای رساندن این معناست که فرمان الهی (اضرب) همان و زدن همان.

12 _ جوشش دوازده چشمه آب از سنگ در پی فرود آمدن عصای موسی بر آن

أن اضرب بعصاک الحجر فانبجست منه اثنتا عشره عینا

<انبجاس> مصدر <انبجست> به معنای جوشیدن و فوران زدن است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - یونس - 10 - 77 - 2،4،7

2 _ حضرت موسی ( ع ) ، از انکار معجزه توسط فرعون و اطرافیانش و جادو خواندن آن ، اظهار تعجب و شگفتی کرد .

أسحر هذا

4 _ حضرت موسی ( ع ) ، سحر بودن کار خود را نفی کرده ، معجزه بودن آن را امری بدیهی ، روشن و غیر قابل تردید خواند .

أتقولون للحق لما جاءکم أسحر هذا

با توجه به استفهام انکاری و اسم اشاره و جمله قبل، معنای جمله (أسحر هذا) چنین است که: این عمل سحر نیست و مایه تعجب است اگر کسی حق و معجزه بودن آن را انکار کند.

7 _ حضرت موسی ( ع ) ، همراه با نفی ساحریت از خود ، فرعون و اطرافیانش را تهدید به شکست کرد و پیروزی قطعی خود را به آنان اعلام نمود .

و لا یفلح السحرون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - یونس - 10 - 80 - 2

2 _ حضرت موسی ( ع ) ، پس از رویارویی با انبوه ساحران ، از آنان خواست تا با به کار گرفتن تمام توان خود آنچه را که به قصد

ص: 443

میدان انداختن آورده اند ، به زمین بیندازند .

فلما جاء السحره قال لهم موسی ألقوا ما أنتم ملقون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - یونس - 10 - 81 - 1،2،3،4،5،6

1 _ پس از درخواست موسی ( ع ) ، ساحران با به میدان ریختن آنچه داشتند ( چوب ها و طناب ها ) به کار سحر پرداختند .

قال لهم موسی ألقوا . .. فلما ألقوا

2 _ موسی ( ع ) ، پس از مشاهده عمل ساحران ، برای رفع اتهام ساحری از خود ، سحر بودن آن عمل را به آنان گوشزد نمود .

فلما ألقوا قال موسی ما جئتم به السحر

3 _ موسی ( ع ) ، شکست ساحران و ابطال سحر آنان را ، قطعی و غیر قابل تردید اعلام کرد .

قال موسی ما جئتم به السحر إن اللّه سیبطله

4 _ موسی ( ع ) ، شکست ساحران و ابطال سحر آنان را ، به خدا مرتبط نموده و خود را صرفاً واسطه فعل او اعلام کرد .

قال موسی ما جئتم به السحر إن اللّه سیبطله إن اللّه لایصلح عمل المفسدین. و یحق ال

5 _ موسی ( ع ) ، از پیش بر پیروزی خود و شکست ساحران و ابطال سحرشان ، اطمینان داشت .

قال موسی ما جئتم به السحر إن اللّه سیبطله

6 _ موسی ( ع ) ، با خطاب به ساحران ، آنان را گروهی مفسد و مقابله آنان با خود را عملی فسادانگیز خواند .

قال موسی ما جئتم به السحر . .. إن اللّه لایصلح عمل المفسدین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - یونس - 10 - 88 - 10،11

10 _ موسی ( ع ) در دعای خود ، نابودی کامل ثروت های فرعون و اطرافیانش را از خداوند خواستار گردید .

ربنا اطمس علی أمولهم

گاهی <طموس> به چیزی نسبت داده می شود و از آن فساد، تباهی و نابودی خود آن شیء اراده می شود; مانند طموس قلب، یعنی فساد و تباهی قلب; طموس طریق، یعنی خراب شدن و از بین رفتن راه و گاهی از آن تباهی آثار و لوازم شیء اراده می شود; مانند طموس نجم، یعنی زوال نور آن; طموس چشم، یعنی محور نور آن. برداشت فوق مبتنی بر استعمال اول است.

11 _ موسی ( ع ) در دعای خود ، برای جلوگیری از گمراه شدن مردم ، از خداوند درخواست کرد تا جاذبه های اموال فرعون و اطرافیانش را ( در چشم و دل مردم ) دگرگون نماید .

ربنا لیضلوا عن سبیلک ربنا اطمس علی أمولهم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - یونس - 10 - 89 - 10

10 _ موسی ( ع ) و برادرش ( هارون ) ، تحت فشار فرعون و اطرافیان او بودند .

قال موسی ربنا إنک ءاتیت فرعون و ملأه زینه و أمولا . .. لیضلوا عن سبیلک ... فاستق

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 444

7 - یونس - 10 - 90 - 12

12 _ < عن ابی جعفر ( ع ) فی قوله : < و جاوزنا ببنی اسرائیل . . . > . . . فخرج موسی ببنی اسرائیل و أتبعهم فرعون . . . فدعا موسی ربه فأوحی اللّه إلیه : أن اضرب بعصاک البحر فضربه فانفلق البحر فمضی موسی و أصحابه حتی قطعوا البحر . . . فلما توسط فرعون و من معه أمر اللّه البحر فانطبق علیهم فغرقهم أجمعین . . . ;

از امام باقر (ع) درباره سخن خدا که می فرماید: <بنی اسرائیل را از دریا عبور دادیم . .. > روایت شده است: موسی (ع) بنی اسرائیل را بیرون برد و فرعون آنان را تعقیب کرد ... پس موسی (ع) پروردگار خود را خواند. خداوند به او وحی کرد که عصای خود را به دریا بزن. موسی (ع) عصا را به دریا زد ; آن گاه دریا شکافته شد و موسی (ع) و اصحابش از دریا گذشتند ... در آن هنگام فرعون و همراهانش به وسط دریا رسیده بودند که خداوند فرمان داد تا امواج آب آنان را در کام خود فرو برد و [بدین ترتیب] همه آنان را غرق کرد>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - یونس - 10 - 94 - 2

2 _ سرگذشت حضرت نوح و موسی ( ع ) و پیامبران مبعوث شده در فاصله میان آنان و تکذیب شدن آنان و هلاکت مکذبان به عذاب استیصال ، آیاتی است که در کتاب های آسمانی پیشین نیز آمده بود .

و اتل علیهم نبأ نوح . .. فإن کنت فی شک مما أنزلنا إلیک فسئل الذین یقرءون الکتب م

برداشت فوق از ارتباط میان این آیه شریفه و مجموعه آیات 71 تا 93 _ که با هم یک بند را تشکیل می دهند _ استفاده می شود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 97 - 3

3_ فرعون و قوم او و بزرگان دربارش ، رسالت موسی ( ع ) را نپذیرفتند .

فاتبعوا أمر فرعون

پیروی از دستور فرعون (فاتبعوا أمر فرعون) پس از رسالت موسی(ع) (أرسلنا موسی) گویای مخالفت قوم فرعون و بزرگان دربارش با رسالت موسی(ع) است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - اسراء - 17 - 101 - 9

9- فرعون پس از مشاهده معجزه های نُه گانه موسی ( ع ) ، او را متهم به سحر و سحرزدگی کرد .

ءاتینا موسی تسع ءای_ت . .. فقال له فرعون إنی لأظنّک ی_موسی مسحورًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - اسراء - 17 - 102 - 12

12- صراحت لهجه و شجاعت موسی ( ع ) در برابر فرعون

و إنی لأظنّک ی_فرعون مثبورًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 445

10 - اسراء - 17 - 103 - 1،3

1- تصمیم فرعون به محو موسی ( ع ) و بنی اسرائیل از صحنه زمین ، به دنبال احساس ناتوانی از مقابله با معجزات او

و لقد ءاتینا موسی تسع ءای_ت . .. فأراد أن یستفزّهم من الأرض

برداشت فوق بنابراین نکته است که مراد از <الأرض> کره زمین باشد. در این صورت لازمه <استفزاز> (برکندن)، قتل و نابود کردن است.

3- روی آوردن فرعون به اعمال قهرآمیز علیه موسی ( ع ) در پی ناتوانی از رودررویی منطقی و فرهنگی با او

و لقد ءاتینا موسی تسع ءای_ت بیّن_ت . .. فقال له فرعون إنی لأظنّک ی_موسی مسحورًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 60 - 1،2،5،6،11

1- موسی ( ع ) برای یافتن خضر ، با عزمی راسخ و جدّی ، سفر خود را به مجمع البحرین آغاز کرد .

لاأبرح حتّی أبلغ مجمع البحرین

<لاأبرح> صیغه متکلم از <برح> و به معنای <دست برنمی دارم> و تأکید بر پشتکار در انجام دادن کار است.

2- موسی ( ع ) در جُستار تحقیقیِ خویش برای یافتن خضر ، با خدمت کار خود ( یوشع ( ع ) ) همراه بود .

و إذ قال موسی لفتیه لاأبرح

<فتی> به معنای جوان است. در تعبیرات قرآن، از غلام و خدمت کار نیز با این تعبیر یاد شده است. لازم به ذکر است که بنابر برخی از روایات مأثور، همراه و همسفر موسی(ع)، <یوشع بن نون> وصی آن حضرت بوده است.

5- موسی ( ع ) همسفر خود را از احتمال طولانی بودن سفرشان آگاه ساخت و احتمال بازگشت از نیمه راه را منتفی دانست .

و إذ قال موسی لفتیه لاأبرح . .. أو أمضی حقبًا

6- موسی ( ع ) از امکان دسترسی به خضر ، در محل تلاقی دو دریا ، مطلع بود .

لاأبرح حتّی أبلغ مجمع البحرین

11- داستان موسی و خضر ( ع ) ، نمونه ای از مثال های متنوع قرآنی ، در جهت هدایت مردم است .

و لقد صرّفنا فی ه_ذا القرءان للناس من کلّ مثل . .. و إذ قال موسی لفتیه لاأبرح

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 61 - 1،2،3،6

1- موسی ( ع ) و همسفر او به محلِّ تلاقی دو دریا رسیدند و در آن جا توقف کردند .

فلمّا بلغا مجمع بینهما

2- موسی و همسفر او ، به هنگام رسیدن به مجمع البحرین ، یک ماهی ، به عنوان غذا ، همراه داشتند .

فلمّا بلغا مجمع بینهما نسیا حوتهما

<حوت> یعنی <ماهی> و برخی آن را ماهی بزرگ معنا کرده اند. (ر.ک. لسان العرب) به قرینه <غداءنا> _ در آیه بعد _ آن ماهی، به منظور تغذیه فراهم شده بود.

3- موسی ( ع ) و همسفرش هنگام رسیدن به محلِّ تلاقی دو دریا ، از ماهیِ همراه خویش ، غفلت کردند .

فلمّا بلغا مجمع بینهما نسیا حوتهما

6- < عن أبی عبداللّه ( ع ) قال : . . . أرسل ( أی موسی ) إلی یوشع إنّی قد ابتلیت فاصنع لنا زاداً وانطلق بنا ، و اشتری حوتاً . . .ثمّ

ص: 446

شواه ثمّ حمله فی مکتل . . . فقطرت قطره من السماء فی المکتل فاضطرب الحوت ثمّ جعل یَثِبُ من المکتل إلی البحر قال : و هو قوله : < واتّخذ سبیله فی البحر سرباً > ;

از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: . .. موسی به یوشع پیام فرستاد: <من، در معرض آزمایش قرار گرفتم. برای ما توشه راه فراهم ساز و به همراه ما بیا!>. یوشع، یک ماهی خرید ... و آن را بریان کرد و در زنبیل نهاد... سپس قطره آبی از آسمان در زنبیل چکید و ماهی به جنب وجوش آمد و از زنبیل به دریا پرید و این سخن خدا است که فرمود: واتّخذ سبیله فی البحر سرباً>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 62 - 1،2،3،4،5،6،7

1- موسی ( ع ) و همسفرش ، پس از توقف در مجمع البحرین ، در جستوجوی خضر ( ع ) ، مجدداً به حرکت خویش ادامه داده و آن جا را پشت سر گذاشتند .

فلمّا بلغا مجمع بینهما . .. فلمّا جاوزا

موسی(ع) در سخن خود با یوشع، مجمع البحرین را هدف و مقصد نهایی خود اعلام کرد، ولی هنگام رسیدن به آن جا، از آن نیز گذشت. این حرکت و نیز گفتاری که در آیات بعد از موسی(ع) نقل شده است، نشانه آن است که آن دو نمی دانستند به محلِّ مورد نظر موسی(ع) رسیده اند.

2- موسی ( ع ) در پی گذر کردن و پشت سر گذاشتن مجمع البحرین ، گرسنگی و خستگی شدیدی را در خود و همسفرش احساس کرد .

ءاتنا غداءنا لقد لقینا من سفرنا ه_ذا نصبًا

<نصب> به معنای <رنج و سختی> است.

3- موسی و یوشع ، در شبانگاه و صبح دم _ پس از عبور از مجمع البحرین _ برای یافتن خضر ( ع ) راه درازی پیمودند . *

ءاتنا غداءنا

بدان احتمال که احساس خستگی و گرسنگی موسی(ع) در طرف صبح، ناشی از راه پیمایی طولانی در شب باشد.

4- موسی ( ع ) بسیار مشتاق دیدار با خضر ( ع ) و ملاقات با او بود .

لاأبرح حتّی . .. ءاتنا غداءنا لقد لقینا من سفرنا ه_ذا نصبًا

5- موسی ( ع ) پس از گذر از مجمع البحرین ، در آغاز روز ، از همسفر خویش درخواست تهیه چاشت کرد .

ءاتنا غداءنا لقد لقینا من سفرنا ه_ذا نصبًا

<غداء> به معنای طعامی است که در ساعات آغازین روز خورده می شود.

6- همسفر موسی ( ع ) عهده دار حمل و تدارک غذا بود .

قال لفتیه ءاتنا غداءنا

7- موسی ( ع ) و جوان خدمت کارِ همراه او ، در کنار هم و از یک نوع غذا می خوردند .

ءاتنا غداءنا لقد لقینا من سفرنا ه_ذا نصبًا

ضمایر جمع در تمام آیه، گویای همراهی و همدلی دو همسفر، حتی در تناول غذا است; زیرا، در غیر این صورت، باید برخی ضمایر را به صورت مفرد ذکر می کرد و مثلاًمی گفت <آتنی غدائی>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 63 - 1،4،7،11

ص: 447

1- موسی ( ع ) و همسفرش ، کنار صخره ای در مجمع البحرین ، آرمیدند .

إذ أوینا إلی الصخره

4- همسفر موسی از بازگویی سرگذشت ماهی ، برای موسی ( ع ) ، در مدّت استراحت شان در مجمع البحرین ، غفلت کرد .

قال أرءیت إذ أوینا إلی الصخره فإنّی نسیت الحوت

<صخره> به معنای <تخته سنگ بزرگ> است. <أوینا إلی الصخره> یعنی: <برای استراحت، در کنار آن صخره، جای گرفته بودیم.>.

7- شیطان ، برای عدمِ ملاقات موسی و خضر ( ع ) تلاش می کرد .

فإنّی نسیت . .. و ما أنسنیه إلاّ الشیطن أن أذکره

همسفر موسی با ادات حصر، فراموشی خود را، تنها، به شیطان منتسب کرد; یعنی، هیچ عاملِ دیگری در کار نبوده است. لذا این نتیجه به دست می آید که شیطان، به هر طریق، می خواسته که مانع ملاقات موسی و خضر(ع) شود.

11- < عن أبی جعفر ( ع ) و أبی عبداللّه ( ع ) قال : إنّه لما کان من أمر موسی الذی کان أعطی مکتل فیه حوت مملّح قیل له : ه_ذا یدلّک علی صاحبک عند عین مجمع البحرین . . . فانطلق الفتی یغسل الحوت فی العین فاضطرب الحوت فی یده حتّی خدشه فانفلت و نسیه الفتی ;

از امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) روایت شده: آن گاه که از کار موسی(ع) گذشت آنچه در زندگی او پیش آمد، زنبیلی به او داده شد که در آن یک ماهی نمک زده بود. به وی گفته شد: <این ماهی، تو را به صاحب ات، نزد چشمه ای در محل تلاقی دو دریا، راهنمایی می کند ... پس آن جوانی که همراه موسی(ع) بود، رفت که ماهی را در آن چشمه بشوید، ماهی در دست او به حرکت درآمد تا این که به او خراش وارد کرد و از چنگ او درآمد (و رفت) و جوان آن را فراموش کرد>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 64 - 1،2،3،4،5

1- مسأله ماهی و حرکت غیرعادی آن در آب ، نشانه ای برای جایگاه ملاقات موسی و خضر ( ع ) بود .

قال ذلک ما کنّا نبغ

<بغی> به معنای <طلب> است و <ذلک ما کنّا نبغ> یعنی: <آنچه پیوسته در طلب او بودیم، همان علامت و نشانه است. >. یاء <نبغی> _ در پایان سخن موسی(ع) _ به منظور تخفیف کلام، حذف شده است.

2- حضرت موسی ( ع ) ، از رخداد علائمی برای یافتن جایگاه حضرت خضر ( ع ) قبلاً مطلع بود .

قال ذلک ما کنّا نبغ

3- همسفر موسی ، با وجود ناآگاهی از علائم جایگاه ملاقات او با خضر ، همگام موسی ( ع ) وخواهان به مقصد رسیدن او بود .

ذلک ما کنّا نبغ

4- موسی ( ع ) و همسفرش ، پی جویانه ، به نقطه قبلیِ توقّف خود و محل از دست دادن ماهی بازگشتند .

فارتّدا علی ءاثارهما قصصًا

<إرتداد> (مصدر <إرتّدا); یعنی، <بازگشتن> و <قصّ أثره قَصَصاً>; یعنی، جاب پای او را با دقت، دنبال و پی گیری کرد. مراد از <فارتّدا...> این است که موسی(ع) و همراه او، به دقت، راه رفته را بازگشتند تا به همان نقطه که ماهی به دریا رفته بود، بازگردند.

5- مسیر رفت و بازگشت موسی ( ع ) پس از عبور از مجمع البحرین ، در خشکی بود .

علی ءاثارهما

<أثر> نشانه ای است که در زمین پدید آید و به وسیله آن بتوان به راه پیموده شده، دست یافت.

ص: 448

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 65 - 1،2

1- موسی ( ع ) و همسفرش ، پس از بازگشت به مجمع البحرین ، با خضر ( ع ) ملاقات کردند .

فارتّدا علی ءاثارهما قصصًا . فوجدا

2- هدف موسی ( ع ) و همراه وی از سفر جستوجوگرانه خود ، یافتن بنده ای از بندگان خاص الهی و دارای علم لدنی بود .

فارتّدا . .. فوجدا عبدًا من عبادنا ... و علّمنه من لدنّا

واژه <وجدا> بیان کننده یافتن چیزی است که موسی و همراه اش در جستوجوی آن بودند و نه دیداری اتفاقی و غیر مترقبه. <لدنا> دلالت می کند که علم حضرت <خضر(ع)> دانش عادی و معمولی نبوده، بلکه از افاضات خاص ربّانی بوده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 66 - 1،2،3،4،5،11

1- موسی ( ع ) از خضر ( ع ) برای همراه شدن با او ، اجازه خواست .

قال له موسی هل أتّبعک

2- هدف موسی از همراه شدن با خضر ، بهرهوری از علم رشدآفرین وی بود .

هل أتّبعک علی أن تعلّمن ممّا علّمت رشدًا

<رشداً> اگر مفعولٌ له باشد، مفاد آیه این است که: <پیروی من، به منظور رشد یافتن است> که اگر مفعولٌ به باشد، مراد این است که: <تو را پیروی می کنم بر این اساس که آنچه را رشد است، به من بیاموزی. >.

3- موسی ( ع ) به < علم لدنیِ > حضرت خضر احساس نیاز می کرد .

هل أتّبعک علی أن تعلّمن ممّا علّمت رشدًا

4- موسی ( ع ) ، به محرومیت خود از علومی که نزد خضر بود ، اعتراف داشت و در برابر مقام علمی و عملی او ، متواضع و فروتن بود .

هل أتّبعک علی أن تعلّمن ممّا علّمت

اظهار آمادگی برای تبعیت، نشانِ خضوعِ موسی(ع) در برابر کردار خضر(ع)، و اظهار اشتیاق به آموختن، حاکی از تواضع موسی در برابر علم او است.

5- موسی ( ع ) برای رسیدن به رشد و تکامل َ برتر از راه تحصیل دانش ، در تلاش بود .

هل أتّبعک علی أن تعلّمن ممّا علّمت رشدًا

11- موسی ( ع ) همسفر خود را به همراهی با خضر ( ع ) و دریافت علوم او ، وادار نکرد . *

هل أتّبعک علی أن تعلّمن

در سفر با خضر، سخنی از همسفر موسی به میان نیامده است; ممکن است او در این سفر، از موسی جدا شده و یا به دلیل شخصیت برجسته موسی و خضر(ع) تنها، از آن دو، در آیات بعد یاد شده باشد. جمله <ذلک ما کنّا نبغ> در آیات قبل، احتمال دوم را تأیید می کند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 67 - 1،2،3،4

ص: 449

1- خضر ، موسی ( ع ) را از تحمّل همراهی با وی ، برای فراگیری علوم ویژه ، ناتوان دید .

هل أتّبعک . .. قال إنّک لن تستطیع معی صبرًا

2- خضر ( ع ) به موسی ( ع ) توصیه کرد به دلیل نداشتن قدرت تحمّل ، از همراه شدن با او صرف نظر کند .

إنّک لن تستطیع معی صبرًا

3- کار های خضر ، برای دیگران ، حتی فردی چون موسی ( ع ) غیر قابل تحمّل و درک بود .

قال إنّک لن تستطیع معی صبرًا

تأکید بر <معی> نشان می دهد که صرف تعلیم علوم مشکل آفرین نبوده است، بلکه همراه شدن با خضر - که مستلزم مشاهده رفتاری است که از علوم وی نشئت گرفته _ غیرقابل تحمّل بوده است.

4- حضرت خضر ( ع ) ، نسبت به خصوصیّات روحی موسی ( ع ) از پیش ، مطلع بود . *

قال إنّک لن تستطیع معی صبرًا

پیش بینی قطعی عدم تحمّل موسی از جانب خضر(ع) می تواند مستند به یکی از دو امر باشد: 1_ اطلاع خضر از خصوصیات روحی و فکری موسی(ع) 2_ این که اصولاً، تحمّل چنین علومی، برای غیر خضر ممکن نبوده است. برداشت فوق مبتنی بر احتمال نخست است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 68 - 2،3

2- خضر ( ع ) بی اطلاعی موسی از زوایای کردار وی را ، دلیل ناتوانی موسی از تحمّل عملکرد وی دانست .

إنّک لن تستطیع . .. و کیف تصبر علی ما لم تحط به خبرًا

3- اَعمال خضر ( ع ) ، دارای ظاهری غیرمتعارف و زوایایی ناشناخته ، حتی برای فردی مانند موسی ( ع ) بود .

و کیف تصبر علی ما لم تحط به خبرًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 69 - 1،2،4،5

1- موسی ( ع ) به شکیبا بودن در برابر کار های خضر و چیزهایی که از او فرا می گیرد ، متعهّد گردید .

قال ستجدنی إن شاء اللّه صابرًا و لا أعصی لک أمرًا

جمله <ستجدنی. ..> (تو مرا صابر خواهی یافت) حاکی از این است که موسی(ع) صبری را نوید می داد که آثارش مشهود باشد. این تعبیر، در مقایسه با <سأصبر> و نظایر آن، تأکید بیشتری دارد.

2- موسی ( ع ) بر اطاعت کامل خود از خضر ( ع ) و سرپیچی نکردن از فرمان های او تأکید کرد .

ستجدنی إن شاء اللّه صابرًا و لا أعصی لک أمرًا

4- موسی ( ع ) کمال ادب و متانت را در برابر معلّم خویش ( خضر ) اظهار کرد .

هل أتّبعک . .. ستجدنی ... و لا أعصی

موارد فراوانی از ادب و متانت در کلام موسی(ع) دیده می شود: الف) درخواست خود را با استفهام آغاز کرد (هل أتّبعک); ب) مبدأ علم خضر را به جهت تکریم، با صیغه مجهول آورد (عُلِّمت); ج) علم او را رشدآفرین دانست (رشداً); د) تنها، بخشی از علم او را طلب کرد (ممّا عُلِّمت); ه_) وعده صریح به صبر نداد، بلکه به صورت <ستجدنی إن شاء اللّه. ..> ذکر کرد; و) توصیه های او را به عنوان امر تلقی کرد و متعهد شد که با او در هیچ فرمانی مخالفت نکند. (المیزان، ج 13).

ص: 450

5- موسی ( ع ) دارای اشتیاق فراوان به فراگیری علوم خضر بود .

قال ستجدنی إن شاء اللّه صابرًا و لا أعصی لک أمرًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 70 - 1،2،3،5

1- خضر ، با درخواست موسی ( ع ) در مورد همراهی با او ، به صورت مشروط ، موافقت کرد .

قال فإن اتبعتنی فلاتسئلنی عن شیء

2- شرط خضر برای همراهی موسی ( ع ) با او ، سؤال نکردن از چیزی قبل از توضیح خود او بود .

فلاتسئلنی عن شیء حتّی أُحدث لک منه ذکرًا

3- خضر ، خواهان تعجیل نکردن موسی در فهم اسرار بود و او را بر متابعت بی چون و چرا از خود ، الزام نکرد .

حتّی أُحدث لک منه ذکرًا

5- خضر ( ع ) به موسی ( ع ) وعده داد که در نهایت ، بخشی از اسرار کار خود را برای او تبیین خواهد کرد .

أُحدث لک منه ذکرًا

<من> در <منه> برای تبعیض است و گویای این که خضر، تنها، به بیان گوشه ای از ویژگی های کردار خویش وعده داد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 71 - 1،2،3،4،5،6،7،8،11

1- موسی ( ع ) با پذیرش شروط خضر ، همراه او حرکت کرد .

فانطلقا حتّی إذا رکبا فی السفینه

<انطلاق> به معنای <روانه شدن و حرکت کردن> است. <فاء> در <فانطلقا> دلالت دارد که موسی(ع) شرایط خضر را پذیرفت و خضر(ع) به همراهی وی رخصت داد.

2- موسی و خضر ( ع ) در نخستین مراحل همراهی ، سوار کشتی شدند .

فانطلقا حتّی إذا رکبا فی السفینه

3- همسفر موسی ( ع ) ( یوشع ) با آغاز سفر موسی و خضر ( ع ) ، از آنان جدا شد . *

فانطلقا حتّی إذا رکبا فی السفینه

در این آیه، نامی از همسفر قبلی موسی (یوشع) مطرح نیست. ممکن است گفته شود، او در ادامه سفر، حضور نداشته و رخصتی برای او صادر نگردیده بود. توجه به ضمایر تثنیه (<فانطلقا>، <رکبا>) گواهی روشن بر این نکته است.

4- خضر ( ع ) پس از سوار شدن بر کشتی ، در بدنه آن شکافی ایجاد کرد که سرنشنیان آن در خطر غرق شدن قرار گرفتند .

حتّی إذا رکبا فی السفینه خرقها

<خرق> به معنای <شکافتن و دریدن> است.

5- موسی ( ع ) از عملکرد خضر ( ع ) در شکافتن بدنه کشتی ، شگفت زده شد و به او اعتراض کرد .

قال أخرقتها لتغرق أهلها

6- اقدام خضر به سوراخ کردن کشتی ، دور از چشم سرنشینان کشتی بوده است .

خرقها قال أخرقتها لتغرق أهلها

روشن است که اگر سوراخ کردن کشتی، در دید مردم قرار داشت، خضر(ع)، مورد اعتراض آن ها قرار می گرفت و مانع او می شدند.

ص: 451

از این که تنها، موسی(ع)اعتراض کرده، چنین بر می آید که این کار، از چشم دیگران به دور بوده است .

7- قرار گرفتن سرنشینان کشتی در معرض غرق ، علّت اعتراض موسی ( ع ) به عمل خضر ( ع ) بود .

قال أخرقتها لتغرق أهلها

8- آسیب رساندن خضر ( ع ) به کشتی ، امری بس ناروا و غیرقابل توجیه در نظر موسی ( ع ) بود .

لقد جئت شیئًا إمرًا

<إمر> به معنای <منکَر عظیم> و نیز <منکَر عجیب> آمده است. (لسان العرب).

11- موسی ( ع ) ، لغزش هایی نظیر غرق انسان ها بی گناه را ، از جانب خضر ( ع ) منتفی نمی دانست .

أخرقتها لتغرق أهلها لقد جئت شیئًا إمرًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 72 - 1،3

1- خضر ( ع ) اعتراض موسی را دلیل صحت پیش بینی خویش از ناشکیبایی موسی ( ع ) دانست و پیش گویی خود را به وی یادآور شد .

قال ألم أقل إنّک لن تستطیع معی صبرًا

3- خضر ( ع ) با بیان آگاه نبودن موسی ( ع ) به راز معیوب ساختن کشتی ، پندار وی را در مورد انگیزه آن کار ، تخطئه کرد .

أخرقتها لتغرق أهلها . .. ألم أقل إنّک لن تستطیع معی صبرًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 73 - 1،2،3،7

1- موسی ( ع ) با به یاد آوردن گفتار خضر درباره ناشکیبایی وی ، به ناروا بودن اعتراض خود پی برد .

قال لاتؤاخذنی بما نسیت

2- موسی ( ع ) به دلیل تخلّف از شرط همراهی با خضر ( ع ) و اعتراض ناروا به او ، خود را سزاوار مؤاخذه دید و از خضر ( ع ) تقاضای چشم پوشی کرد .

قال لاتؤاخذنی بما نسیت

3- تخلّف موسی از عهد خویش با خضر ( ع ) ، ناشی از فراموشی بود .

قال لاتؤاخذنی بما نسیت

7- موسی ( ع ) عفو و عدم سخت گیری خضر بر او را به خاطر نسیان و تخلّف از عهد خویش ، تقاضا کرد .

قال لاتؤاخذنی بما نسیت و لاترهقنی من أمری عسرًا

<إرهاق> به معنای <تحمیل کاری طاقت سوز بر دیگری> است. (قاموس) و مفاد <لاترهقنی...> این است که کاری دشوار(مانند جدا شدن و لغو رخصت همراهی) را بر من تحمیل مکن و مرا به زحمت مینداز. لازم به ذکر است که <عسراً> مفعول دوم برای <لاترهقنی> است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 74 - 1،2،4،5،11،12

1- خضر ( ع ) عذرخواهی موسی ( ع ) را پذیرفت و اجازه ادامه همراهی را به او داد .

ص: 452

فانطلقا

2- موسی و خضر ( ع ) پس از ماجرای کشتی ، از آن پیاده شده و در خشکی ، با نوجوانی برخورد کردند .

فانطلقا حتّی إذا لقیا غل_مًا

<غلام> یعنی <کسی که سبیل او تازه روییده باشد>. (معجم مقاییس اللغه).

4- خضر ( ع ) بی درنگ ، پس از مشاهده نوجوان ، او را به قتل رسانید .

حتّی إذا لقیا غل_مًا فقتله

ظاهر عطف به <فاء> در <فقتله> آن است که خضر(ع) بدون هیچ مقدمه ای، در پی برخورد با نوجوان، به کشتن او اقدام کرده است.

5- موسی ( ع ) نوجوان مقتول را ، فردی بی گناه دانست و خضر ( ع ) را به جهت کشتن وی ، به شدّت مورد اعتراض قرار داد .

قال أقتلت نفسًا زکیّه بغیر نفس لقد جئت شیئًا نکرًا

<زکاه> به معنای <طهارت> و <صلاح> و <نمو> و <برکت> و <مدح> آمده است. (لسان العرب) در آیه، مراد از <زکیه>، توصیف نوجوان به طهارت و پاکی از گناه است.

11- < عن أبی عبداللّه : . . . بینما العالم یمشی مع موسی إذا هم بغلام یلعب قال : < فوکزه العالم ، فقتله . فقال له موسی : < أقتلت نفساً زکیه بغیر نفس لقد جئت شیئاً نکراً ؟ > . قال : < فأدخل العالم یده فاقتلع کتفه فإذا علیه مکتوب : کافر مطبوع ;

از امام صادق(ع) روایت شده: . .. آن گاه که عالم (خضر) با موسی(ع) می رفت، ناگاه، به پسری برخوردند که بازی می کرد. امام فرمود: <پس آن عالم، مشتی بر وی زد و او را کشت. موسی(ع) به او گفت: <أقتلت نفساً زکیه بغیر نفس...؟>. امام فرمود: <پس آن عالم، دست برد و کتف پسر را بیرون آورد که بر آن نوشته شده بود <کافر مطبوع>.(کافری که مهر کفر بر او زده شده است)>.

12- < عن أبی عبداللّه ( ع ) : . . . و خرجا ( موسی و خضر ( ع ) ) علی ساحل البحر فإذا غلام یلعب مع غلمان . . . فتورّکه العالم فذبحه ;

از امام صادق(ع) روایت شده: . .. آن دو (موسی و خضر(ع)) در کنار ساحل دریا (از کشتی) بیرون آمدند، ناگهان به پسری برخوردند که با چند پسر دیگر بازی می کرد... پس آن عالم (یعنی خضر) آن پسر را بر زانوی خود گذاشت و ذبح اش کرد>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 75 - 1،2،3،4

1- خضر ( ع ) برای دومین بار و با صراحتی افزون تر در مورد بی صبری و پرسش های بی جای موسی ( ع ) ، به او تذکر و هشدار داد .

لقد جئت شیئًا نکرًا . قال ألم أقل لک

در دومین تذکر، خضر(ع) عبارت <لک> آمده است. اضافه شدن این عبارت و تصریح به این که آن سخن در مورد شخص موسی(ع) صادر شده بود، گویای تأکید خضر(ع) بر موجه نبودن اعتراض موسی(ع) است.

2- خضر ( ع ) بر ناتوانی موسی ( ع ) از تحمّل کار های خضر برای سومین بار تأکید کرد .

قال ألم أقل لک إنّک لن تستطیع معی صبرًا

خضر(ع) یک بار، در آغاز برخورد با موسی(ع) و بار دیگر، پس از ماجرای کشتی و مرتبه سوم در پی قتل نوجوان، جمله ای را به موسی(ع) یادآور شد که حاوی چندین تأکید است. (إنّک لن تستطیع...).

3- پیش بینی خضر ( ع ) در مورد ناشکیبایی موسی ( ع ) در برابر کار های او ، مطابق واقع بود .

لقد جئت شیئًا نکرًا . قال ألم أقل لک إنّک لن تستطیع معی صبرًا

ص: 453

4- خضر ( ع ) با اشاره به ناآگاهی موسی ( ع ) از انگیزه قتل نوجوان ، اعتراض وی را ناموجه دانست و آن را نشانه درستی شناخت خویش از کم طاقتی و بی صبری موسی ( ع ) خواند .

لقد جئت شیئًا نکرًا . قال ألم أقل لک إنّک لن تستطیع معی صبرًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 76 - 1،2،4،5

1- موسی ( ع ) ، از خضر ( ع ) برای تجربه صبر در برابر کار های غیرعادی آن حضرت خواستار آخرین فرصت شد .

قال إن سألتک عن شیء بعدها فلاتصحبنی

2- موسی ( ع ) خود را در صورت سؤال مجدد ( سومین تخلّف ) سزاوار محروم شدن از مصاحبت با خضر ( ع ) دانست .

قال إن سألتک من شیء بعدها فلاتصحبنی

4- موسی ( ع ) به ناتوانی خود از تحمّل کردار خضر ( ع ) و همراهی با وی پی برد .

قال . .. قد بلغت من لدنّی عذرًا

5- موسی ( ع ) به معذور بودن خضر ( ع ) در جدا شدن از وی با مشاهده تخلّف او از پیمان سکوت در برابر کار های آن حضرت ، اعتراف کرد .

قال إن سألتک . .. قد بلغت من لدنّی عذرًا

جمله <قد بلغت من لدنّی عذراً> یعنی: <از دیدگاه من، به عذری قابل قبول جهت ترک مصاحبت دست یافتی. >. این جمله، به قرینه <قد>، مربوط به <إن سألتک...> نیست، بلکه اعتراف موسی(ع) به این است ترک مصاحبت تو با من، هم اکنون نیز دلیل موجهی دارد، ولی طالب مهلتی دیگر هستم.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 77 -

1،2،3،4،5،8،9،10،11،13،18،19،20،21

1- خضر ( ع ) درخواست مهلت موسی ( ع ) را پذیرفت و برای بار سوم ، به او فرصت همراهی داد .

إن سألتک عن شیء بعدها فلاتصحبنی . .. فانطلقا

2- موسی و خضر ( ع ) در مسیر حرکت و سفر خویش ، به یک آبادی رسیدند و با اهل آن ملاقات کردند .

فانطلقا حتّی إذا أتیا أهل قریه

در این که چه شهری در مسیر موسی و خضر(ع) قرار داشته، احتمالات گوناگونی ارائه شده است. از جمله آن ها شهر <ناصره> است که در ساحل دریا قرار داشته است این وجه را مجمع البیان از امام صادق (ع) روایت کرده است.

3- موسی و خضر ( ع ) با احساس گرسنگی ، از مردم شهر ، تقاضای طعام و خوراکی کردند .

استطعما أهلها

به قرینه <یضیّفوهما> مراد از استطعام، تهیه طعام برای ادامه سفر نبوده است، بلکه موسی و خضر(ع)، در همان هنگام، گرسنه بوده اند.

4- هیچ یک از مردم شهر ، حاضر به میزبانی و اطعام موسی و خضر ( ع ) نشد .

استطعما أهلها فأبوا أن یضیّفوهما

<إباء> به معنای <امتناع و سرباز زدن> است.

5- مردم شهری که موسی و خضر ( ع ) به آن وارد شدند ، مردمی دور از خوی مهمان دوستی و غریب نوازی ، دور بودند .

ص: 454

فأبوا أن یضیّفوهما

8- موسی و خضر ( ع ) در آبادی ، با دیواری مواجه شدند که در حال سقوط و خرابی بود .

فوجدا فیها جدارًا یرید أن ینقضّ

<إنقضاض> از ماده <قضض> به معنای <از هم پاشیدن> است (قاموس). به کار بردن فعل <یرید> که نوعاً در باره موجودات دارای اختیار به کار می رود، نوعی استعاره است; یعنی، به قدری دیوار در معرض افتادن بود که گویا خود بر خرابی و از هم پاشیدگی تصمیم گرفته است .

9- خضر ( ع ) دیوار در حال سقوط را ترمیم و بازسازی کرد .

یرید أن ینقضّ فأقامه

10- ترمیم دیوار مشرفِ بر ویرانی ، به دست خضر ، در برابر دیدگان مردم شهر انجام گرفت . *

حتّی إذا أتیا أهل قریه . .. فأقامه

ورود بر اهل قریه و نیز وجود دیوار در متن شهر که از تعبیر <فوجدا فیها جداراً> استفاده می شود، ممکن است اشاره به این داشته باشد که مردم، ناظر رفتا خضر(ع) بوده اند.

11- خضر ( ع ) برای تعمیر دیوار و برپا داشتن آن ، از موسی ( ع ) کمک نطلبید .

فأقامه

مفرد آمدن <أقامه> ممکن است از آن جهت باشد که کار بازسازی دیوار، فقط به دست خضر(ع) صورت گرفته باشد; چه این که در موارد پیشین، <استطعما> به صورت تثنیه آمده و نقش هر دو را در طلب غذا نمایانده است.

13- موسی ( ع ) از دست مزد نخواستن خضر ( ع ) در برابر کار خویش ، با وجود نیاز آنان به اجرتی برای تهیه غذا ناخرسند و گلایه مند بود .

استطعما أهلها . .. قال لو شئت لتّخذت علیه أجرًا

آنچه خضر و موسی(ع) از مردم طلب کردند، غذا بود، آن هم به صورت مجانی، نه خرید _ چون پولی برای خرید در اختیارشان نبود _ لذا موسی(ع)، پایان گرفتن کار دیوار، موضوع گرفتن مزد را مطرح ساخت، تا به وسیله آن طعامی را خریداری کنند.

18- سخنِ شِکوه آمیز موسی ( ع ) به خضر ( ع ) در مورد نگرفتن مزد ، سومین تخلّف وی از پیمان خویش بود .

قال لو شئت لتّخذت علیه أجرًا

19- < عن جعفربن محمد ( ع ) : . . . < فانطلقا حتّی إذا أتیا أهل قریه > و هی الناصره ;

از امام صادق(ع) روایت شده:. .. مقصود از قریه، در آیه شریف قریه ناصره است>.

20- < عن جعفربن محمد ( ع ) : . . . فوجدا فیها جداراً یرید أن ینقضّ ، فوضع الخضر یده علیه فأقامه ;

از امام صادق(ع) روایت شده: (خضر و موسی(ع)) دیواری را یافتند که می خواست بیفتد. خضر، دست خود را بر آن نهاد و آن را راست کرد>.

21- < عن أبی عبداللّه ( ع ) : . . . فوجدا فیها جداراً یرید أن ینقضّ فأقامه قال : < لو شئت لتّخذت علیه أجراً خبزاً نأکله فقد جُعْنا > ;

از امام صادق(ع) روایت شده:. .. خضر و موسی(ع) در آن آبادی دیواری را یافتند که می خواست بیفتد. خضر، آن را راست کرد. موسی(ع) گفت: <می خواستی برای این کار، مزدی بگیری (یعنی) نانی بگیری تا بخوریم زیرا گرسنه ایم>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 78 - 1،2،3،4

ص: 455

1- سومین تخلّف موسی ( ع ) از عهد خویش با خضر ( ع ) ( مطرح ساختن گرفتن مزد ) ، آغاز جدایی آن دو از هم بود .

قال لو شئت لتّخذت . .. قال ه_ذا فراق بینی و بینک

در باره این که <ه_ذا> اشاره به چیست، احتمالاتی وجود دارد، از جمله این که اشاره به قول موسی(ع) باشد; یعنی، ه_ذا القول سبب فراق بیننا

2- ناتوانی موسی ( ع ) از تحمّل کار های خضر ( ع ) ، در پی سومین سؤال و اعتراض او ، به اثبات رسید .

قال ه_ذا فراق بینی و بینک سأنبّئک بتأویل ما لم تستطع علیه صبرًا

3- خضر ( ع ) ، پس از آخرین تخلّف موسی ، برای جدا شدن از او ، دلیل موجه و عذر پذیرفته شده داشت .

بلغت من لدنّی عذرًا . .. قال لو شئت لتّخذت علیه أجرًا . قال ه_ذا فراق بینی و بین

4- خضر ، موسی ( ع ) را مطمئن ساخت که اسرار کار های شگفت خویش را پیش از جدایی ، برای او بازگو خواهد کرد .

سأنبّئک بتأویل ما لم تستطع علیه صبرًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 79 - 8

8- مقارن با وقوع داستان موسی و خضر ( ع ) ، پادشاهی ، کلّیه کشتی های سالم را در آن منطقه ، مصادره می کرد .

و کان وراءهم ملک یأخذ کلّ سفینه غصبًا

مراد از <کلّ سفینه> _ به قرینه <أن أعیبها> <کلّ سفینه صالحه> بوده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 82 - 1،2،3،4،16،21،23

1- خضر ( ع ) علّت اقدام به بازسازی دیوار فرسوده را برای موسی ( ع ) تشریح کرد .

و أمّا الجدار . .. ما فعلته عن أمری

2- دیوار ترمیم شده به دست خضر ( ع ) در مالکیّت دو پسر بچه یتیم بود .

و أمّا الجدار فکان لغل_مین یتیمین

3- خضر ( ع ) با وجود حضور نداشتن مالکان دیوار در آبادی ، به ترمیم آن پرداخته بود . *

فکان لغل_مین یتیمین فی المدینه

احتمال می رود که به کار رفتن واژه <المدینه> در این آیه، به جای واژه <القریه> که در آیات قبل آمده بود، اشاره به این جهت باشد که آن دو یتیم در آن آبادی حضور نداشته، بلکه در شهری دیگر اقامت داشته اند و آن شهر _ چنان چه از حرف <ال> در <المدینه> استفاده می شود _ برای خضر و موسی(ع) شناخته شده بود.

4- هدف خضر ( ع ) از ترمیم دیوار فرسوده ، محفوظ داشتن گنج نهاده شده در زیر آن برای دو یتیم ساکن در شهر بود .

و أمّا الجدار فکان لغل_مین یتیمین فی المدینه و کان تحته کنز لهما

16- خضر ( ع ) با توجّه دادن موسی ( ع ) به تدبیر فراگیر الهی ، حفاظت اموال یتیمان را ، برخاسته از گستردگی ربوبیّت خداوند دانست .

فأراد ربّک

خضر(ع) با اضافه <ربّ> به ضمیر خطاب (ربّک) به موسی(ع) این نکته را بیان داشته است که گرچه ترمیم دیوار، به تغذیه و تربیت جسم تو کمکی نکرد، ولی مالک و مدّبر تو، مالک و مدّبر یتیمان نیز هست.

ص: 456

21- موسی ( ع ) ، سرانجام ، به اسرار کار های شگفت خضر آگاه شد و توجیه و تأویل برخی حوادث را از او آموخت .

ذلک تأویل ما لم تسطع علیه صبرًا

<لم تسطع> در اصل <لم تستطع> بوده و حرف <تاء> برای تخفیف حذف شده است.

23- خضر ( ع ) پس از آموختن اسرار کار های خود به موسی ( ع ) ، وی را بر بی صبری در برابر آن ، نکوهش کرد .

ذلک تأویل ما لم تسطع علیه صبرًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 52 - 1،2

1- خداوند از سمت راست کوه طور ، موسی ( ع ) را مورد خطاب قرار داد و با او سخن گفت .

و ن_دین_ه من جانب الطور الأیمن

<أیمن> یا از <یُمن> به معنای خیر و برکت داشتن گرفته شده و یا از <یمین> که به معنای <سمت راست> است. دراین برداشت معنای دوم مورد نظر است. در این صورت <الأیمن> وصف کلمه <جانب> خواهد بود.

2- کوه طور ، مکانی مبارک و محلی که خداوند از آن ناحیه با موسی ( ع ) سخن گفت .

و ن_دین_ه من جانب الطور الأیمن

<الأیمن> _ که دراین برداشت به معنای مبارک گرفته شده است _ ممکن است وصف برای <الطور> باشد و ممکن است وصف برای <جانب> گرفته شود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 10 - 1،2،3،4،5

1 - موسی ( ع ) و خانواده اش در سیری شبانه و در بیابان ، دچار سرگردانی شده و راه را گم کردند .

إذ رءا نارًا . .. بقبس أو أجد علی النار هدًی

جمله <أجد علی النار هدًی> دلالت می کند که موسی(ع) و همراهیانش راه را گم کرده بودند و از نبود آتش فهمیده می شود که آنها در بیابانی سرگردان بودند. دیدن آتش از فاصله ای نسبتاً دور که حتی با احتمال وجود آتش، تصمیم به حرکت جمعی به سوی آن نگرفتند، حاکی از شب بودن و تاریکی منطقه است.

2 - موسی ( ع ) در مسیر حرکت خویش ، علاوه بر همسر خود ، افرادی دیگر ازاعضای خانواده اش را به همراه داشت .

فقال لأهله امکثوا

فعل <امکثوا> که به صورت جمع آمده است، بر نکته یاد شده دلالت دارد.

3 - حضرت موسی ( ع ) هنگام سرگردانی در بیابان ، آتشی را دید و به خانواده اش بشارت داد .

إذ رءا نارًا فقال . .. إنّی ءانست نارًا

<ایناس> (مصدر <ءانست>) در معانی <احساس کردن>، <دیدن>، <دانستن> و <شنیدن> استعمال می شود(لسان العرب). به مناسبت مورد آیه، مراد <دیدن> است.

4 - خانواده و همراهان موسی ( ع ) در بیابان ، آتشی را که موسی ( ع ) مشاهده کرد ، ندیدند . *

فقال لأهله امکثوا أنّی ءانست نارًا

از گفته موسی(ع) که فرمود: <من آتشی را دیدم> می توان احتمال داد که دیگر همراهان موسی(ع) آن آتش را ندیده بودند. و گرنه دیدن را به خود اختصاص نمی داد.

ص: 457

5 - موسی ( ع ) تصمیم گرفت برای آوردن پاره آتشی جهت روشن کردن آتش و یا پیدا کردن راهنما ، خود را به محل آتش برساند .

لعلّی ءاتیکم منه بقبس أو أجد علی النار هدًی

<قبس>، یعنی اخگر و آن، چوب آتش گرفته ای است که برای برافروختن آتش دیگر، از آتش آماده اقتباس کرده باشند (لسان العرب). <هدیً> مصدر و به معنای اسم فاعل (هادی) است. حرف <أو> در آیه برای تعیین یکی از دو کار است، یعنی موسی(ع) در نظر داشت اگر با راهنمایی برخورد کرد، به راه ادامه دهند وگرنه با فراهم کردن آتش، خود را گرم نگه دارند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 11 - 1،2،3،4،5

1 - موسی ( ع ) درپی مشاهده آتش ، از خانواده خویش جدا شده و به طرف آتش حرکت کرد .

رءا نارًا . .. فلمّا أتیها

2 - آتشی که موسی ( ع ) مشاهده کرد ، امری واقعی بود و موسی ( ع ) خود را به آن رسانید .

فلمّا أتیها

3 - موسی ( ع ) با نزدیک شدن به آتش ، با ندایی مواجه شد که او را با نام صدا می زد .

فلمّا أتیها نودی ی_موسی

4 - ندای < یاموسی > ناگهانی و بدون گذشت زمانی از لحظه رسیدن موسی ( ع ) به آتش ، به او خطاب شد .

فلمّا أتیها نودی ی_موسی

5 - موسی ( ع ) ، گوینده < یاموسی > را نشناخت .

نودی ی_موسی

مجهول آمدن <نودی> و نیز جمله <إنّی أنا ربّک> (در آیه بعد) گویای ناشناخته بودن صاحب صدا برای موسی در اولین برخورد است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 12 - 1،2،4

1 - دره طوی _ در صحرای سینا _ سرزمین تکلم خداوند با موسی ( ع )

ی_موسی . إنّی أنا ربّک ... إنّک بالواد المقدّس طوًی

<واد> مخفف <وادی>، یعنی حد فاصل بین کوه ها که راه عبور سیلاب باشد (مصباح). <طُوی> ممکن است نام دره ای پایین کوه طور باشد (لسان العرب). در این صورت بدل یا عطف بیان برای <الواد المقدس> خواهد بود و ممکن است به معنای <ساعه> و <لحظه> باشد (لسان العرب). که ظرف برای <المقدس> می شود; یعنی دره ای که در برهه ای از زمان (اشاره به لحظه تکلم خداوند با موسی(ع)) تقدس یافته است.

2 - خداوند در خطاب به موسی ( ع ) ، خود را به او شناساند و به او فهماند که در محضر پروردگار خود قرار دارد و کلام او را می شنود .

ی_موسی . إنّی أنا ربّک

4 - خداوند به موسی ( ع ) فرمان داد ، به پاس احترام محضر پروردگار خود ، نعلین از پای درآورد و با پای برهنه در وادی مقدس گام نهد .

ص: 458

فاخلع نعلیک إنّک بالواد المقدّس طوًی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 16 - 1

1 - خداوند در وادی طوی ، خطر منکران قیامت را در بازداشتن موسی ( ع ) از توجه به قیامت ، به او گوشزد کرد و او را از فریب کاری آنان برحذر داشت .

فاعبدنی . .. فلایصدّنک عنها من لایؤمن بها

ضمیرهای <عنها> و <بها> به <الساعه> (در آیه قبل) برمی گردد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 17 - 1،2

1 - موسی ( ع ) هنگام جدا شدن از خانواده اش برای آوردن آتش ، چوب دستی خود رانیز به همراه داشت .

و ما تلک بیمینک ی_موسی

<تلک> برای اشاره به مؤنث به کار می رود و دلالت دارد که اطلاق نام خشبه یا عوده (چوب) بر آنچه در دست موسی(ع) است، مسلم گرفته شده است; بنابراین از موسی(ع) خواسته شده بود که در جواب، خصوصیات آن چوب را بیان کند تا متوجه باشد که چه چیزی تبدیل به مار خواهد شد. گفتنی است که از جمله <أهشّ بها علی غنمی> (در آیه بعد)، استفاده می شود که موسی(ع) پیش از آمدن به کوه طور، آن عصا را به همراه داشت.

2 - خداوند در وادی طوی ، از موسی ( ع ) خواست ، خصوصیات چوب دستی خود رابیان کند .

و ما تلک بیمینک ی_موسی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 18 - 1،5،6

1 - موسی ( ع ) در پاسخ به پرسش خداوند _ در باره آنچه در دست دارد _ آن را عصای خویش اعلام کرد .

و ما تلک بیمینک . .. قال هی عصای

5 - حضرت موسی ( ع ) در راه مدین به مصر ، دارای گوسفندانی بود که خود ، آنها را شبانی می کرد .

أهشّ بها علی غنمی

<غنم> یعنی، گوسفندان. این کلمه از لفظ خود، مفرد ندارد و به یک گوسفند <شاه> گفته می شود (مصباح)

6 - سرزمینی که موسی ( ع ) در آن دام داری و شبانی می کرد ، درختانی داشت که برگ آن برای تغذیه دام مناسب بود .

و أهشّ بها علی غنمی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 19 - 1

1 - خداوند در وادی طوی به موسی ( ع ) فرمان داد تا عصای خویش را بر زمین بیفکند .

قال ألقها ی_موسی

ص: 459

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 20 - 1،2

1 - موسی ( ع ) به فرمان خداوند عصای خویش را بر زمین افکند .

فألقیها

2 - عصای موسی ( ع ) در پی افکنده شدن ، به ماری در حال حرکت تبدیل شد .

فألقیها فإذا هی حیّه تسعی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 21 - 1،2،3،5

1 - خداوند به موسی ( ع ) فرمان داد عصای تبدیل شده به مار را بدون ترس از زمین برگیرد .

قال خذها

2 - موسی ( ع ) از گرفتن عصای مار شده خویش در بیم و هراس بود .

قال خذها و لاتخف

3 - خداوند ، موسی ( ع ) را مطمئن ساخت که عصای مار شده _ پس از گرفته شدن _ به حالت اول بر خواهد گشت .

و لاتخف سنعیدها سیرتها الأولی

<سیره> در اصل به معنای حالت و هیئت سیر است، ولی به صورت مجاز، بر هر صفت و حالتی اطلاق می شود. در جمله <سنعیدها سیرتها> حرف <إلی> در تقدیر است، که حذف آن، کلمه را منصوب به نزع خافض کرده است; یعنی <سنعیدها إلی سیرتها> یا <سنعید إلیها سیرتها>.

5 - نمایاندن معجزه به موسی ( ع ) در وادی طوی و به دور از چشم مردم ، به خاطر تجربه و آمادگی بیشتر او برای ارائه معجزه در حضور مردم بود . *

ألقها . .. خذها و لاتخف

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 22 - 1

1 - خداوند ، در وادی طوی به موسی ( ع ) فرمان داد که با گذاردن دست در زیر بغل و بیرون آوردن آن ، با معجزه ای دیگر آشنا شود .

واضمم یدک إلی جناحک . .. ءایه أُخری

<جناح> در معانی <دست>، <بازو>، <زیر بغل> و <پهلو> به کار می رود (قاموس). فعل <تخرج> قرینه است براین که مراد از <جناح> در آیه <زیر بغل> است، زیرا بر دور شدن دست از بازو و پهلو خروج صادق نیست.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 23 - 1

1 - ارائه معجزه عصا و یدبیضا به موسی ( ع ) در وادی طوی ، به جهت نمایاندن برخی معجزات بزرگ الهی به آن حضرت بود .

لنریک من ءایتنا الکبری

<لنریک> متعلق به فعلی است که از <آیه أُخری> انتزاع می شود; یعنی آیه آوردیم تا . .. . <من> برای تبعیض است و دلالت می

ص: 460

کند که مراد، نشان دادن بعضی از آیات بزرگ خداوند است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 24 - 2

2 - خداوند ، موسی ( ع ) را به حرکت به سوی فرعون و بازداشتن او از طغیان گری ، فرمان داد .

اذهب إلی فرعون إنّه طغی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 25 - 1،7

1 - موسی ( ع ) جهت انجام رسالت خویش و بازداشتن فرعون از طغیان گری ، با دعابه درگاه خداوند ، خواهان شرح صدر خویش شد .

اذهب . .. قال ربّ اشرح لی صدری

فراخی سینه، کنایه از خویشتن داری و کنترل خود و اختیار از کف ندادن است.

7 - موسی ( ع ) در وادی طوی از خداوند خواست او را پذیرای حقیقت قرار دهدو توان مندی های او را برای دریافت پیام های الهی افزایش دهد .

ربّ اشرح لی صدری

شرح صدر، گنجایش دادن آن برای قبول حق است (لسان العرب). صدر و قلب، کنایه از نفس انسان است که دارای وصف فهم و درک است و گفته شده است که صدر اعم از قلب است، زیرا علاوه بر عقل و علم، شامل قوای شهوت و غضب و هوس و غیر آن نیز می شود (مفردات راغب).

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 28 - 2

2 - موسی ( ع ) در مبارزه با فرعون ، خود را مواجه با گروهی از حامیان او می دید و برای ارشاد آنان چاره اندیشی می کرد .

اذهب إلی فرعون . .. یفقهوا قولی

با آن که در فرمان رسالت فقط نام فرعون آمده بود، اما موسی(ع) برای گفتار خویش، شنوندگان بیشتری را پیش بینی می کرد و <یفقهوا> را با صیغه جمع آورد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 32 - 1

1 - موسی ( ع ) از خداوند خواست ، هارون ( ع ) را در ابلاغ پیام الهی به فرعون ، شریک او گرداند .

هرون أخی . .. و أشرکه فی أمری

مقصود از شراکت مورد درخواست موسی(ع)، مشارکت هارون با او در ابلاغ پیام خداوند به فرعونیان است، نه در دریافت وحی، زیرا موسی(ع) از تنهایی در آن هراسی نداشت.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 461

11 - طه - 20 - 36 - 1،3

1 - خداوند تمامی خواسته های موسی ( ع ) را پذیرفت و به او شرح صدر و بیان روان عطا کرد و هارون را وزیر او قرار داد .

قال ربّ . .. قال قد أُوتیت سؤلک ی_موسی

<سؤل>; یعنی احتیاجی که نفس انسان بر تحصیل آن حرص میورزد و فرق آن با آرزو این است که آرزو در فکر انسان می گذرد، ولی <سؤل> پی گیری می شود. گویا همواره رتبه <سول> بعد از آرزو است.

3 - خداوند در وادی طوی ( در کوه طور ) موسی ( ع ) را بر اجابت خواسته هایش آگاه ساخت .

قد أُتیت سؤلک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 39 - 1،2،4،5،6،8،9،18،20،22

1 - جان موسی ( ع ) از آغاز تولد و اوان طفولیت از سوی فرعونیان در خطر بود .

أن اقذفیه فی التابوت فاقذفیه فی الیمّ

فرمان یافتن مادر موسی به افکندن فرزندش در آب رودخانه، نشان از شرایط سخت آن دوران و در خطر بودن جان موسی(ع) دارد.

2 - خداوند ، مادر موسی را به نهادن او در صندوق و افکندن آن به رود نیل ، فرمان داد .

أن اقذفیه فی التابوت فاقذفیه فی الیمّ

مدلول <قذف> پرتاب کردن و افکندن است (مقاییس اللغه) و <اقذفی> که هم در مورد گذاردن موسی(ع) در صندوق و هم افکندن صندوق به آب، به کار رفته، گویای این است که باید موسی(ع) به گونه ای در صندوق قرار داده شده و به آب افکنده شود که هر بیننده ای گمان کند آن را دور انداخته اند. <تابوت>، یعنی صندوق (نهایه ابن اثیر) و <یمّ> به معنای دریا است و در آیه، مراد رود نیل است (لسان العرب).

4 - خداوند به مادر موسی ( ع ) اطمینان بخشید که آب خروشان نیل ، صندوق حامل موسی ( ع ) را به ساحل خواهد افکند .

فلیلقه الیمّ بالساحل

امر به دریا که باید صندوق را به ساحل بیفکند، مجاز و برای مبالغه در این است که آمدن صندوق به همراه جریان آب تا کناره رودخانه و افکنده شدن آن به خشکی، قطعی است.

5 - مادر موسی ( ع ) ، به پیام خداوند ایمان داشت و به حفظ جان موسی ( ع ) از جانب او مطمئن بود .

إذ أوحینا . .. أن اقذفیه ... یأخذه عدوّ

به قرینه> القیت علیک محبه <و نیز آیات دیگر قرآن; مادر موسی(ع) به محتوای وحی الهی عمل کرد و موسی(ع) را به نیل سپرد. این کار گواه اطمینان مادر موسی(ع) به آن است که پیام دریافت شده وحی الهی بوده و نیز نشان از ایمان کامل او دارد.

6 - رود نیل از جانب خداوند ، مأمور افکندن صندوق حامل موسی ( ع ) به ساحل بود .

فلیلقه الیمّ بالساحل

جمله <فلیلقه الیم>، علاوه بر این که به مادر موسی می فهماند که افکنده شدن موسی(ع) به ساحل قطعی است، ازاین حقیقت نیز حکایت می کند که آب به امر تکوینی خداوند، مأمور است که این عمل را انجام دهد.

8 - مادر موسی ( ع ) ، پیش از افکندن او به آب ، از جانب خداوند ، به نجات موسی ( ع ) به دست یکی از دشمنان آگاه شده بود .

أوحینا. .. یأخذه عدوّ لی و عدوّ له

9 - فرعون با خداوند و موسی ( ع ) دشمن بود و در پی شناخت موسی ( ع ) و نابود ساختن او برآمده بود .

یأخذه عدوّ لی و عدوّ له

ص: 462

عداوت فرعون برای موسی(ع)، آن هم پیش از پیدا شدن کودکی با ویژگی های او، گویای آن است که فرعون تصمیم داشت در صورت دست یافتن بر او، وی را هلاک سازد.

18 - محبوبیت موسی ( ع ) در دل ها و در دربار فرعون ، مایه احترام به موسی ( ع ) و موجب خدمت فراوان به او شده بود .

و ألقیت علیک محبّه منّی و لتصنع علی عینی

چنانچه <صنیعه> (ریشه اشتقاقی <لتصنع>) به معنای احسان و کرامت باشد، مفاد <لتصنع. ..> چنین می شود: محبت تو را در قلب دیگران قرار دادم تا با مراقبت کامل من، مورد احترام و احسان آنان قرار گیری.

20 - زندگی موسی ( ع ) ، نمونه ای از نظارت خداوند بر پرورش پیامبران از آغاز ولادت آنان است .

و لتصنع علی عینی

22 - < عن أبی جعفر ( ع ) قال : أنزل اللّه علی موسی التابوت و نودیت أُمّه ضعیه فی التابوت فاقذفیه فی الیمّ و هو البحر ;

از امام باقر(ع) روایت شده که فرمود: خداوند تابوت را بر موسی(ع) نازل کرد و به مادر وی ندا داده شد که او را در تابوت قرار ده، پس آن را به دریا بیفکن>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 40 -

1،2،3،4،6،7،8،10،11،12،13،14،18،20،25،27،28،32،33

1 - موسی ( ع ) در زمان تولد ، دارای خواهری بزرگ و رشید بود .

إذ تمشی أُختک فتقول هل أدلّکم

تعقیب کردن موسی(ع) و نفوذ به دربار و نیز پیشنهاد دایه، جملگی گویای آن است که خواهر او در سنینی قرار داشته که علاوه بر توان جسمی و فکری براین کارها و ترفندها، سخن او نیز مورد پذیرش و قبول قرار می گرفته است.

2 - خواهر موسی ، از افکنده شدن برادر کوچکش به نیل مطلع و نگران بود و گام به گام به تعقیب جعبه حامل وی پرداخت .

إذ تمشی أختک فتقول

حرکت کردن خواهر موسی در پی او، نشانگر آن است که وی از جریان موسی(ع) و به آب افکنده شدن او و نیز اجمال حوادثی که در پیش است، مطلع بوده است.

3 - خواهر موسی ، تا زمان نجات او از آب و مشاهده تلاش درباریان فرعون برای یافتن دایه ، به تعقیب وی ادامه داد .

إذ تمشی أُختک فتقول هل أدلّکم

ظاهر <هل أدلّکم> آن است که خواهر موسی، تصاحب او را از سوی فرعونیان دیده و با رساندن خود به درباریان، پیشنهاد خود را بدون واسطه با مقامات دربار و کسانی که در طلب دایه بودند، مطرح کرده بود.

4 - فرعون ، به نگه داری و حفاظت از موسی ( ع ) مصمم شد .

هل أدلّکم علی من یکفله

تلاش برای یافتن دایه و سرپرست، حکایت از آن دارد که فرعون بر نگه داری موسی مصمم شده بود.

6 - خواهر موسی به فرعونیان اظهار آمادگی کرد تا دایه ای مناسب را برای او معرفی کند .

هل أدلّکم علی من یکفله

<کافل> به کسی گفته می شود که پرداختن به امور کسی را بر عهده گیرد (مقاییس اللغه).

7 - خواهر موسی ، آمادگی خود را برای معرفی دایه به فرعونیان ، مکرر به آنان گوشزد می کرد .

فتقول هل أدلّکم

فعل مضارع <تقول> بر استمرار کار در گذشته دلالت دارد.

ص: 463

8 - دایه پیشنهادی خواهر موسی ، از سوی درباریان فرعون پذیرفته و از وی استقبال شد .

هل أدلّکم علی من یکفله فرجعن_ک إلی أُمّک

<فاء> در <فرجعناک> فصیحه است; یعنی، از جملاتی محذوف خبر می دهد که از پذیرش پیشنهاد خواهر موسی حکایت دارد.

10 - فرعونیان ، موسی ( ع ) را به مادرش سپردند و او وی را به خانه خویش برد .

فرجعن_ک إلی أُمّک

بازگشت موسی نزد مادر، به این است که مادر، او را نزد خود برده باشد; نه این که برای پرستاری او به دربار رفته باشد.

11 - موسی ( ع ) ، در خردسالی تحت تکفل مادر خود بود .

علی من یکفله

12 - خواهر موسی ، تلاش و نقشی مؤثر در بازگرداندن او به مادرش داشت .

إذ تمشی أُختک . .. فرجعن_ک إلی أُمّک

یادکردن از خواهر موسی(ع) و تلاش او، نشان از نقش مؤثر و کارساز او در بازگرداندن وی به مادر دارد.

13 - مادر موسی ، با چشم دوختن به سرنوشت نامعلوم فرزندش ، از دوری او اندوهگین بود .

کی تقرّ عینها و لاتحزن

آرام و قرارگرفتن چشم، کنایه از بر طرف شدن نگرانی شدیدی است که چشم را به سویی خیره می کند و یا آن را همواره به چپ و راست می چرخاند.

14 - دیدار دوباره با موسی ( ع ) ، به چشمان مادر روشنی و آرامش بخشید و اندوه او را برطرف ساخت .

فرجعن_ک إلی أُمّک کی تقرّ عینها و لاتحزن

<قره العین> یا از <قرار> به معنای آرام گرفتن مشتق است و یا از <قُرّ> به معنای سردشدن که نتیجه توقف اشک سوزان است. در هر صورت این تعبیر، کنایه از شادمانی است که چشم را از نگران بودن و حرکت به سمت راست و چپ بازمی دارد و اشک سوزان اندوه را قطع می کند.

18 - موسی ( ع ) ، پیش از دریافت وحی در کوه طور و رسیدن به مقام رسالت ، شخصی را به قتل رسانده بود .

و قتلت نفسًا

این آیه به کشته شدن مردی از قبطیان در مصر نظر دارد که با یکی از هم کیشان موسی(ع) درگیر شده و آن حضرت او را کشته بود. ولی فکر پی آمد آن، او را آسوده نمی گذاشت، تا آن که از مصر گریخت و در مدین از خطر رهایی یافت و غم و غصه او زایل گشت.

20 - موسی ( ع ) به خاطر ارتکاب قتل ، نزد فرعونیان امنیت جانی نداشت .

فنجّینک من الغم

25 - خداوند ، پیش از ورود موسی ( ع ) به مدین ، او را به آزمایشی سخت گرفتار ساخت .

و فتنّک فتونًا فلبثت سنین فی أهل مدین

<فتنه> به معنای امتحان و اختبار است (مصباح). <فتون> مصدر و مفعول مطلق است و برای تأکید کلام آورده شده است و جمله <فتنّاک فتوناً>; یعنی، تو را به خوبی آزمودیم.

27 - تعدد آزمایش های الهی از موسی ( ع ) ، پیش از ورود به مدین

و فتنّک فتونًا

ممکن است کلمه <فتون> آن گونه که در <کشاف> و <البحرالمحیط> آمده، جمع فتنه باشد.

28 - موسی ( ع ) در دوران زندگانی خویش ، با سختی های فراوانی مواجه شد .

ص: 464

و فتنّک فتونًا

<فتون> _ چنانچه برخی گفته اند _ جمع فتنه است و <فتنه>، در مورد شداید و سختی ها استعمال بیشتری دارد (مفردات راغب).

32 _ موسی ( ع ) در پی رهایی از چنگ فرعونیان ، با سختی به مدین رسید و در آن جا چندین سال اقامت گزید .

و فتنّک فتونًافلبثت فی أهل مدین

<فاء> در <فلبثت. ..> دلالت دارد که ورود موسی به مدین، بعد از سختی کشیدن او در راه مصر و مدین بوده است.

33 _ درنگ چندساله موسی ( ع ) در بین مردم مدین ، مرحله ای دیگر از آزمون و ابتلای موسی ( ع ) بود .

و فتنّک فتونًافلبثت فی أهل مدین

<فاء> در <فلبثت> ممکن است برای عطف مفصل بر مجمل باشد. در این صورت درنگ موسی(ع) در مدین، مصداق فتنه (آزمون یا سختی) خواهد بود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 45 - 1،2،3،4،5

1 - موسی و هارون ( ع ) قبل از حرکت به طرف فرعون ، با یکدیگر ملاقات نموده و موانع احتمالی ارشاد او را بررسی کردند .

قالا ربّنا إنّنا نخاف

قسمت هایی از داستان موسی(ع) _ از قبیل بازگشت او نزد خانواده اش و پیداکردن راه مصر و ملاقات با برادرش هارون(ع) _ به این جهت که در ماجرای برخورد با فرعون، چندان دخیل نبوده، دراین آیات ذکر نشده است. این احتمال نیز وجود دارد که آیه 42 (اذهب أنت و أخوک) به بعد، سخنان خداوند به موسی و هارون(ع)، پس از ملاقات آن دو باشد.

2 - موسی و هارون ( ع ) با مناجات به درگاه خداوند و برشمردن موانع احتمالی اقدام خود ، از خداوند راه چاره خواستند .

قالا ربّنا إنّنا نخاف أن یفرط علینا

3 - موسی و هارون ( ع ) از پیشدستی فرعون و اقدام او به کیفر فوری آنان ، پیش از هرگونه فرصت اظهار معجزه و بیان حقیقت ، نگران بودند .

قالا ربّنا إنّنا نخاف أن یفرط علینا

<فَرَطَ>; یعنی، پیشی گرفت بدون آن که افراط یا تفریط کرده باشد (مفردات راغب). مراد موسی و هارون(ع)، احتمال دست زدن فرعون به کاری است که فرصت ابلاغ پیام الهی را از آنان بگیرد.

4 - موسی و هارون ( ع ) ، از احتمال افزایش طغیان فرعون ، درپی ابلاغ دعوت الهی به او ، نگران بودند .

أو أن یطغی

خداوند در سخن با موسی(ع)، به طغیان گری فرعون تصریح کرده بود. بنابراین مراد موسی و هارون(ع) از این سخن، احتمال افزایش طغیان او است; به گونه ای که زمینه پذیرش دعوت را در او به کلی از میان ببرد.

5 - نگرانی موسی و هارون ( ع ) از ناکامی در ابلاغ پیام خداوند به فرعون

إنّنا نخاف أن یفرط علینا أو أن یطغی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 46 - 2،3،6،7

2 - خداوند به موسی و هارون ( ع ) اطمینان داد که فرعون فرصت ابلاغ پیام رسالت را از آنان نگرفته و بر طغیان خود نخواهند

ص: 465

افزود .

نخاف أن یفرط . .. قال لاتخافا

3 - خداوند همراهی کامل خود با موسی و هارون ( ع ) و حمایت و حفاظت از آنان را طی رویارویی با فرعون ، اعلام کرد .

إنّنی معکما

خداوند، همواره با همگان هست و در همه جا حضور دارد. آنچه که برای رفع نگرانی موسی و هارون(ع) مورد تأیید قرار گرفته، حضور ویژه خداوند است که حاکی از حمایت بی دریغ او از آنان است.

6 - شنوایی و بینایی خداوند ، پشتوانه ای اطمینان بخش برای تضمین یاری موسی و هارون ( ع ) در برابر فرعون بود .

إنّنی معکما أسمع و أری

7 - وعده یاری خداوند و آگاهی گسترده او بر جزئیات ماجرای ارشاد فرعون ، مایه امیدواری و آرامش بخش دل های نگران موسی و هارون ( ع ) بود .

إنّنا نخاف . .. لاتخافا إنّنی معکما أسمع و أری

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 47 - 1،3،5،11،13،14

1 - خداوند ، موسی و هارون ( ع ) را به حضور بی باکانه و بی درنگ نزد فرعون و آگاه ساختن او از رسالت خویش فرمان داد .

لاتخافا . .. فأتیاه فقولا إنّا رسولا ربّک

<فأتیاه> عطف بر <لاتخافا> و تفریع بر آن است. یعنی حال که امنیت و حفاظت شما تأمین گردید بدون ترس و نگرانی نزد فرعون بروید. <فاء> عاطفه برای تعقیب است و دلالت دارد که نباید بین دو کار فاصله غیر متعارفی وجود داشته باشد.

3 - آزادی بنی اسرائیل و گسیل داشتن آنان با موسی و هارون ( ع ) ، نخستین خواسته آن دو از فرعون بود .

فقولا . .. فأرسل معنا بنی إسرءیل

5 - موسی و هارون ( ع ) به فرمان خداوند ، وظیفه دار رهبری بنی اسرائیل پس از موافقت فرعون با خروج آنان

فأرسل معنا بنی إسرءیل

11 - موسی و هارون ( ع ) ، از جانب خداوند مأمور بازداشتن فرعون از شکنجه بنی اسرائیل بودند .

إنّا رسولا ربّک . .. و لاتعذّبهم

13 - خداوند ، به موسی و هارون ( ع ) فرمان داد تا داشتن معجزه برای اثبات رسالت خویش را به فرعون ابلاغ کنند .

قد جئن_ک ب__َایه

<آیه> اسم جنس و قابل اطلاق بر کم و زیاد است. بنابراین می توان بر معجزات متعدد نیز <آیه> اطلاق کرد.

14 - توجه دادن فرعون به وابستگی امور زندگانی او به ربوبیت خداوند ، از جمله برنامه های دیدار موسی و هارون ( ع ) با فرعون بود .

إنّا رسولا ربّک . .. ب__َایه من ربّک

تکرار <ربّک> در این آیه و در خطاب به فرعون _ باتوجه به ادعای ربوبیت او _ برای متذکر ساختن وی به انحصار ربوبیت برای خداوند است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 48 - 3

ص: 466

3 - انذار فرعون از عذاب ، با لحنی ملایم و پس از تبشیر وی ، از وظایف موسی و هارون بود .

والسل_م علی من . .. العذاب علی من کذّب

ظاهر کلام آن است که انذار فرعون پس از تبشیر او صورت گرفته باشد. به کار گرفتن صیغه های غایب در انذار، و نیز تصریح به وحی بودن آن همراه با تأکید، جملگی گواه نرمی گفتار موسی و هارون در سخن گفتن با فرعون است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 49 - 1،2،3،4،5

1 - موسی و هارون ( ع ) با ابلاغ پیام های وحی الهی به فرعون ، مأموریت خویش را به انجام رساندند .

فقولا له . .. قال فمن ربّکما

آیات گذشته، جملگی سخن خداوند با موسی و هارون(ع) بود; ولی از مواجهه آنان با فرعون و آنچه روی داده، در این آیات سخنی نیست. از پاسخ فرعون برمی آید که آنان پیام خویش را به وی رساندند و پاسخ او را دریافت کردند.

2 - فرعون با گوش فرادادن به سخنان موسی و هارون ( ع ) ، اجازه داد آنان پیام الهی خویش را به او برسانند .

فقولا إنّا رسولا . .. قال فمن ربّکما

3 - اظهار بی اطلاعی و تجاهل نسبت به پروردگار موسی و هارون ، عکس العمل فرعون در برابر سخنان آن دو

إنّا رسولا ربّک . .. ب__َایه من ربّک ... قال فمن ربّکما

گرچه موسی و هارون(ع)، مبدأ پیام را با عنوان <ربّک> به فرعون معرفی کردند; ولی فرعون در مقام سؤال <ربّکما> به کار برده است تا ضمن انکار ربوبیت خداوند، نسبت به آن اظهار بی خبری نیز کرده باشد.

4 - فرعون با اظهار بی اطلاعی از پروردگار موسی و هارون ، رکن اصلی پیام های آنان را زیر سؤال برد .

إنّا رسولا ربّک . .. أُوحی إلینا ... فمن ربّکما

5 - با وجود مشارکت موسی و هارون ( ع ) در وحی و رسالت ، مسؤولیت آن با موسی ( ع ) بود .

قال فمن ربّکما ی_موسی

موسی و هارون(ع)، در کلیه مکالمات خود موظف بودند که پیام مشترک خویش را به فرعون ابلاغ کنند و از این رو کلیه ضمایر در آیات گذشته به صورت تثنیه و مشترک آمده است (اذهبا، قولا، لاتخافا، معکما، فقولا، رسولا، جئناک، إنّا، إلینا); ولی فرعون در مطرح کردن سؤال خود در عین مخاطب قرار دادن هر دو، پاسخ را از موسی(ع) طلب می کند (یا موسی). این قرینه ها نشان دهنده آن است که در عین اشتراک موسی و هارون(ع) در رسالت، رهبری با موسی(ع) بوده و فرعون به آن پی برده بود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 50 - 1،9

1 - موسی ( ع ) در پاسخ فرعون ، پروردگارش را آفریننده و هدایتگر همه موجودات معرفی کرد .

من ربّکما . .. قال ربّنا الذی أعطی ... ثمّ هدی

9 - تأکید موسی ( ع ) در برابر فرعون ، بر یگانگی خالق و ربّ جهان

من ربّکما . .. ربّنا الذی أعطی کلّ شیءء خلقه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 51 - 3،5،6

ص: 467

3 - چگونگی برخورد خداوند با اقوام غیر مؤمن گذشته ، پرسش فرعون از موسی ( ع )

أنّ العذاب علی من کذّب . .. فما بال القرون الأُولی

چون در آیات گذشته، موسی(ع) سخن از امنیت پیروان هدایت و عذاب تکذیب کنندگان به میان آورد، سؤال فرعون به منظور اظهار نظر موسی(ع) در باره حال نسل های پیشین بوده است. انگیزه او از این پرسش می تواند تحریک نسل حاضر در برابر پاسخ موسی(ع) به معذَّب بودن پدرانشان باشد. طفره رفتن موسی(ع) از جواب صریح، این احتمال را تقویت می کند.

5 - فرعون با طرح پرسش از موسی ( ع ) در باره وضعیت اقوام گذشته ، سعی در پنهان ساختن درماندگی خود در برابر سخنان او داشت .

من ربّکما . .. الذی أعطی کلّ شیء خلقه ... فما بال القرون الأُولی

ممکن است طرح سؤال فرعون در باره اقوام گذشته، صرفاً به جهت منحرف ساختن بحث و بردن آن به زاویه ای نامشخص صورت گرفته باشد. وارد نشدن موسی(ع) در چنین بحثی، نقشه او را خنثی کرده است.

6 - فرعون با استناد به عقاید و افکار اقوام گذشته ، سعی در مقابله با موسی ( ع ) و تثبیت حقانیت شرک داشت .

قال فما بال القرون الأُولی

تمسّک فرعون به افکار پیشینیان و این که اگر رسالت موسی حق است، چرا برای اقوام گذشته چنین رسولی نیامد و چرا آنها عذاب نشدند، نشان می دهد که در دیدگاه او، پذیرفته های نسل های قبل، صحیح و قابل تبعیت است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 52 - 2،3

2 - موسی ( ع ) در پاسخ فرعون ، آگاهی دقیق خداوند از مشرکان نابود شده را ، دلیل امکان پذیر بودن عذاب آنان خواند .

قال فما بال القرون الأُولی . قال علمها عند ربّی

3 - موسی ( ع ) با احاله علم و آگاهی در باره اقوام پیشین به خداوند ، از منحرف شدن بحث به مسائل غیر اصلی جلوگیری کرد .

فما بال . .. قال علمها عند ربّی

موسی(ع) به جای پاسخ صریح به سؤال فرعون، علم آن را به خداوند احاله کرده است. بعید نیست فرعون با درماندگی در برابر منطق او، با طرح پرسشی در باره اقوام گذشته، سعی در منحرف ساختن بحث داشته است. از این رو موسی(ع) با احاله پاسخ به خداوند، نقشه فرعون را خنثی نموده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 56 - 2

2 - فرعون ، معجزات ارائه شده از جانب موسی ( ع ) را تکذیب کرد و منکر دلالت آنها بر رسالت او شد .

و لقد أرین_ه ءای_تنا کلّها فکذّب

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 57 - 3،4،5

3 - برنامه ریزی و توطئه برای بیرون راندن فرعون و فرعونیان از مصر و تلاش برای رسیدن به حکومت ، اتهام فرعون به حضرت موسی ( ع )

أجئتنا لتخرجنا من أرضنا بسحرک ی_موسی

ص: 468

4 - فرعون آیات و معجزات الهی موسی ( ع ) را سِحر خواند و آن را وسیله ای برای بیرون راندن فرعونیان از مصر دانست .

لتخرجنا من أرضنا بسحرک ی_موسی

5 - فرعون ، با اعلام خطر به قبطیان در مورد خطر اخراج از مصر ، به تحریک آنان در جهت مقابله با موسی ( ع ) پرداخت .

أجئتنا لتخرجنا من أرضنا

در کلام موسی(ع) با فرعون، هیچ نشانه ای به چشم نمی خورد که دال بر تصمیم او بر اخراج فرعونیان از مصر باشد. آنچه موسی(ع) خواهان آن بود، نجات دادن بنی اسرائیل از بردگی و بیرون بردن آنان از مصر بود. بنابراین مطرح شدن این سخن (اخراج قبطیان) از سوی فرعون، صرفاً به جهت برانگیختن احساسات آنان علیه موسی(ع) بوده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 58 - 1،2،3،5،6،7،8،9،10،11،12

1 - فرعون برای مقابله با موسی ( ع ) به وسیله سحر مصمم شد .

فلنأتیّنک بسحر مثله

<لنأتینّک> حاوی لام تأکید و نون تأکید ثقلیه است و بر اعلان تصمیم قطعی فرعون برای مقابله با موسی(ع) دلالت می کند.

2 - فرعون ، مدعی قدرت ارائه سِحری همانند معجزات و آیات موسی ( ع )

فلنأتیّنک بسحر مثله

3 - فرعون ، معجزات موسی ( ع ) را سِحر خوانده و امکان انجام نظیر آن را دلیل معجزه نبودن آن دانسته بود .

فلنأتیّنک بسحر مثله

5 - فرعون ، مطمئن به توانایی خویش در جمع آوری امکانات ( سِحر و ساحران ) برای مقابله با موسی ( ع )

موعدًا لانخلفه نحن

تأکید فرعون بر عدم تخلف از زمان موعود، حکایت از آمادگی او برای جمع آوری ساحران و ارائه سحری بزرگ دارد.

6 - فرعون با تظاهر به اطمینان خویش بر پیروزی بر موسی ( ع ) ، تعیین مکان و زمان رویارویی را به او واگذار کرد .

فاجعل بیننا و بینک موعدًا لانخلفه

در این که <موعداً> مصدر است یا اسم زمان و یا اسم مکان، نظریاتی چند ابراز شده است. گفتنی است که به قرینه وصف <لانخلفه> و کلمه <مکاناً> و کلمه <یوم الزینه> (در آیه بعد) می توان پی برد که مجموعه هر سه معنا، مورد نظر بوده است; هر چند برای برخی از آن معانی کلام دارای تقدیراتی باشد.

7 - فرعون به موسی ( ع ) اطمینان داد که او و یارانش ، از حضور در میعادگاه تخلف نخواهند ورزید .

موعدًا لانخلفه نحن

8 - فرعون از موسی ( ع ) خواست به وی اطمینان دهد که او نیز در میعادگاه حاضر خواهد شد .

و لا أنت

9 - فرعون به قدرت یک تنه موسی ( ع ) در برابر تشکیلات عریض و طویل خویش اعتراف کرد .

فاجعل بیننا . .. لانخلفه نحن و لاأنت

برداشت یاد شده از آنجا است که فرعون ضمیر مربوط به خود را جمع (نحن) و ضمیر مربوط به موسی(ع) را مفرد (أنت) ذکر کرده است. البته محتمل است انتخاب این نحوه سخن برای تعظیم خود باشد; ولی این نکته را نمی توان از نظر دور داشت که در هر صورت، فرعون با مجموع امکانات و قدرت خود، در برابر موسی(ع) موضع گیری کرده بود.

10 - فرعون ، برای مقابله با معجزات موسی ( ع ) از او خواست مکانی مناسب و هموار را در نظر گیرد .

ص: 469

فاجعل . .. مکانًا سوًی

<مکاناً> بدل است برای <موعداً> و <سوی> به معنای مستوی است. <مکاناً سوی>; یعنی، زمینی که مسطح باشد. این وصف، آگاهی طرفین را بر آنچه انجام می گیرد، ممکن می سازد.

11 - دعوت موسی ( ع ) و مقابله فرعون با آن حضرت ، موضوعی مطرح در افکار عمومی مردم مصر

فاجعل . .. موعدًا ... مکانًا سوًی

سعی فرعون در مقابله با موسی(ع) به وسیله سحر، و دعوت از مردم برای شرکت در این رویارویی، حکایت از آن دارد که موضوع دعوت آن حضرت، موضوعی مطرح در جامعه آن زمان بوده و مردم این رویداد را تعقیب می کرده اند.

12 - فرعون ، ناگزیر از قانع کردن افکار عمومی مردم مصر ، دربرابر دعوت و معجزات حضرت موسی ( ع )

فلنأتیّنک بسحر مثله فاجعل . .. مکانًا سوًی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 59 - 2،4،5،6،9

2 - موسی ( ع ) ، روز عید را به عنوان روز موعود برای مقابله با فرعون برگزید .

قال موعدکم یوم الزینه

4 - هنگام بالا آمدن آفتاب و اجتماع مردم در روز عید ، زمان مواعده موسی ( ع ) و فرعون

موعدکم یوم الزینه و أن یحشرالناس ضحًی

5 - موسی ( ع ) با قاطعیت برای مقابله با فرعون در برابر مردم ، اعلام آمادگی کرد .

قال موعدکم یوم الزینه

کلمه <موعد> در این آیه، اسم زمان و به معنای زمان وعده است. تعیین قاطع و روشن زمان وعده و انتخاب روز عید و اجتماع مردم، جملگی حکایت از قاطعیت موسی(ع) در امر مقابله با فرعون دارد.

6 - موسی ( ع ) ، مناسب ترین زمان را برای تبلیغ و ارائه معجزات خویش و منکوب ساختن فرعون برگزید .

قال موعدکم یوم الزینه و أن یحشرالناس ضحًی

روز عید، نوعاً روز فراغت و آمادگی فکری مردم است. انتخاب چنین روزی از سوی موسی(ع) و نیز توجه به حضور گسترده مردم در روشنایی روز، حکایت از انتخاب مناسب آن حضرت دارد.

9 - موسی ( ع ) همراه با تعیین زمان و مکان مبارزه ، تلاش فرعونیان را برای جمع کردن مردم در صحنه مبارزه ، شرط کرد .

موعدکم یوم الزینه و أن یحشر الناس ضحًی

مجهول آوردن <یُحشر> حاکی از نقش عواملی در جمع شدن مردم است. چنانچه حرف <واو> در <و أن یحشر...> به معنای <مع> باشد، قید <محشور شدن مردم> گویای این نکته است که موسی(ع)، وعده خویش را به احضار مردم مشروط ساخت.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 60 - 1،2،3،4،5،6

1 - فرعون با پذیرفتن زمان و مکان پیشنهادی موسی ( ع ) برای مبارزه ، از ادامه بحث و گفت وگو با او لب فرو بست و مجلس مناظره را ترک کرد .

فتولّی فرعون

2 - فرعون ، پس از تعیین زمان رویارویی با موسی ( ع ) ، بی درنگ و بدون از دست دادن فرصت ، به تهیه و تدارک مقدمات لازم

ص: 470

برای مقابله پرداخت .

موعدکم یوم الزینه . .. فتولّی فرعون فجمع

<فاء> در <فتولّی> و <فجمع> برای بیان ترتیب کار و اتصال است; یعنی، فرعون به مجرد پایان مذاکره و مواعده با موسی(ع)، به تدارک مکر و جمع آوری آن پرداخت و هیچ فرصتی را از دست نداد.

3 - تهیه و تدارک برای ارائه سِحری بزرگ در برابر موسی ( ع ) ، از حیله های فرعون

فلنأتیّنک بسحر . .. فجمع کیده

4 - فرعون برای مقابله با موسی ( ع ) ، تمامی حیله ها و برنامه های خود را جمع آوری کرد و به کار گرفت .

فتولّی فرعون فجمع کیده

<کید>; یعنی، مکر ورزیدن و چاره اندیشیدن (قاموس) و مراد از <جمع کید>، گردآوری اهل مکر و ابزار آن است.

5 - فرعون ، از فرصت کافی برای تدارک سِحر و امکانات دیگر جهت مقابله با موسی ( ع ) برخوردار بود .

فجمع کیده ثمّ أتی

<ثمّ> برای بیان تراخی است. ممکن است این تراخی، زمانی باشد; یعنی، پس از جمع آوری مکرها، مدتی تا رسیدن روز موعود فاصله شد و سپس آن روز فرا رسید. براین اساس باید گفت: فرعون فرصتی کامل برای کسب آمادگی داشت.

6 - فرعون پس از گردآوری امکانات و حیله های خویش ، در میعادگاه خود با موسی ( ع ) حاضر گردید .

موعدکم یوم الزینه . .. فجمع کیده ثمّ أتی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 61 - 2،4،6،10،11

2 - شرک و سِحر خواندن معجزات موسی و ادعای آوردن همانند برای آن و تکذیب رسالت الهی آن حضرت ، از جمله افترا های فرعونیان به خداوند بود .

لاتفتروا علی اللّه کذبًا

با توجه به آیات پیشین که مشتمل بر بیان توحید از زبان موسی(ع) و نیز ارائه معجزات، و عکس العمل فرعون در سحر خواندن آنها بود، می توان به مواردی از افتراهای فرعونیان اشاره کرد.

4 - ترساندن فرعونیان از عذاب _ به خاطر افترای بر خداوند _ سرلوحه سخنان موسی ( ع ) در صحنه مقابله با ساحران فرعون

قال لهم موسی ویلکم لاتفتروا علی اللّه کذبًا فیسحتکم بعذاب

<ویل>; یعنی، <اندوه> و <هلاکت> و <هر سختی که از ناحیه عذاب پدید آید> (لسان العرب). <ویلکم> نفرین است; یعنی، عذاب باد بر شما. برخی آن را مفعول برای فعل محذوف دانسته اند; یعنی، ألزموا ویلکم (با هلاکت و عذابتان همدم باشید). جمله <فیسحتکم بعذاب> روشنگر مفاد <ویلکم> است.

6 - بهره جستن موسی ( ع ) از تجمع مردم مصر جهت تماشای صحنه مقابله او و ساحران ، برای بیم دادن مردم و دعوت آنان به توحید و ایمان

قال لهم موسی ویلکم لاتفتروا علی اللّه کذبًا

10 - موسی ( ع ) با توجه به افترا های فرعونیان بر خداوند ، به آنان هشدار داد و شکست و ناکامی را برای آنان پیش بینی کرد .

ویلکم لاتفتروا علی اللّه . .. و قد خاب من افتری

11 - موسی ( ع ) ، با یادآوری ناکامی اهل افترا در امت های پیشین ، آن را درس عبرتی برای فرعونیان خواند .

و قد خاب من افتری

ص: 471

جمله <قد خاب. ..> خبر از حال گذشتگان است و به منظور عبرت گیری حاضران در صحنه مبارزه موسی و فرعون، بیان شده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 62 - 1،4،5،7

1 - هشدار های موسی ( ع ) به فرعونیان در صحنه مقابله ، موجب بروز اختلاف و تنش در میان آنان گردید .

ویلکم لاتفتروا . .. فتن_زعوا أمرهم بینهم

<فاء> در <فتنازعوا> دال بر این نکته است که بلافاصله پس از هشدارهای موسی(ع) در صحنه مقابله، در بین فرعونیان نزاع و کشمکش به وجود آمد گردید.

4 - فرعونیان ، اختلاف نظر خویش در باره موسی ( ع ) را به شدت از مردم پنهان می کردند .

فتن_زعوا . .. و أسرّوا النجوی

<نجوا> به معنای سخن پنهانی و درگوشی است. <أسرّوا> نیز; یعنی، پنهان ساختند. پنهان ساختن نجوا _ که خود نیز نهان است _ نشان از شدت پنهان کاری فرعونیان در امور مربوط به موسی(ع) دارد.

5 - فرعونیان ، با پنهان نگه داشتن اختلاف نظر خود در باره موسی ( ع ) ، از دست یابی مردم به گفته های محرمانه آنان ، پیشگیری کردند .

فتن_زعوا . .. و أسرّوا النجوی

<ال> در <النجوی> عهد ذکری و اشاره به نزاع و گفته های رد و بدل شده بین فرعونیان دارد و فعل <أسرّوا>، می رساند که آن را از دیگران پوشیده داشته و نگذاشتند کسی به آن پی ببرد.

7 - فرعونیان ، با اتفاق نظر بر لزوم مقابله با موسی ( ع ) ، در باره روش آن اختلاف نظر داشتند . *

فتن_زعوا أمرهم . .. و أسرّوا

از فعل <أسرّوا> استفاده می شود که طرفین نزاع، خواهان مخفی ماندن گفتوگوهای خود بودند و آنچه رسماً به مردم اعلام شد _ چنانچه مطالب آیه بعد گفته فرعونیان به مردم باشد _ گفته مشترک آنان بوده که به منظور مقابله با موسی(ع) و خنثی سازی فعالیت او، القا شده بود. کلمه <أمرهم> _ که نزاع را در مورد امور فرعونیان قرار داده _ تأییدی براین نکته است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 63 - 1،2،3،4،5

1 - برخی از فرعونیان در پی سخنان موسی ( ع ) ، به آن حضرت گرایش پیداکرده ، و موجب بروز تنش در میان فرعونیان گردیدند .

فتن_زعوا . .. قالوا إن هذن لسحرن

فاعل <قالوا> به قرینه <فأجمعوا کیدکم> (در آیه بعد) گروهی از فرعونیان بودند که با گروهی دیگر از خودشان به گفت وگو پرداختند. آیه قبل نیز به این معنا تصریح دارد که در میان فرعونیان مشاجره ای پدید آمد. این مشاجره در باره موسی(ع) بوده و فاعل <قالوا> سعی در توجیه گروه دوم داشته است.

2 - فرعونیان برای جلب نظر و توجیه تمایل یافتگان به موسی ( ع ) ، دست به حرکت تبلیغاتی و توجیهی زدند .

فتن_زعوا . .. و أسرّوا النجوی . قالوا إن هذن لسحرن

3 - تأکید بر ساحربودن موسی و هارون ( ع ) ، از جمله حرکت های تبلیغی فرعونیان بود .

ص: 472

قالوا إن هذن لسحرن

حرف <إن> مخفف از <إنّ> و ملغی از عمل است; ولی معنای تأکید را می رساند.

4 - هارون ، همگام موسی ( ع ) در مبارزه با فرعون و حاضر در صحنه مقابله موسی و ساحران

إن هذن لسحرن

5 - متهم ساختن موسی و هارون ( ع ) به تلاش و برنامه ریزی برای بیرون راندن قبطیان از مصر به وسیله سِحر ، از جمله محور های تبلیغاتی فرعونیان علیه موسی ( ع )

لسحرن یریدان أن یخرجاکم من أرضکم بسحرهما

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 64 - 1،2،4،5،6،8

1 - ایادی و مبلغان فرعون ، همه فرعونیان را به هم فکری ، اتحاد و به کاربستن تمامی حیله ها ، علیه موسی ( ع ) دعوت می کردند .

فتن_زعوا . .. قالوا ... فأجمعوا کیدکم ثمّ ائتوا صفًّا

از آیات پیشین چنین برمی آید که پس از سخنان موسی(ع)، در بین فرعونیان اختلافاتی بروز کرد (فتنازعوا) و گروه حامیان و مبلغان فرعون درصدد توجیه گروه دیگر برآمدند که نسبت به موسی(ع) و مبارزه با او تردید داشتند. به نظر می رسد <فأجمعوا> نیز از ناحیه همان گروه به عنوان نتیجه سخنان قبلی آنان ابراز شده باشد.

2 - اختلاف و تشتت فرعونیان پس از سخنان موسی ( ع ) ، خطری جدی و زمینه ساز تضعیف جبهه آنان ، در میدان مقابله بود .

ویلکم . .. قالوا ... فأجمعوا کیدکم ثمّ ائتوا صفًّا

آیات یاد شده، جملگی نشانگر تلاش جدی فرعونیان برای حفظ اتحاد خود در برابر موسی(ع) است و از زاویه دیگر، حکایت از خطری دارد که به خاطر بروز اختلاف، آنان را تهدید می کرده است.

4 - حضور با تمام قوا و با آرایش منظم و با هیبت ، طرح پیشنهادی فرعونیان برای قدرت نمایی در صحنه مقابله با موسی ( ع )

فأجمعوا کیدکم ثمّ ائتوا صفًّا

5 - روز مقابله ساحران فرعون با موسی ( ع ) روزی سرنوشت ساز و تعیین کننده ، از دیدگاه فرعونیان

و قد أفلح الیوم من استعلی

<فلاح> به معنای موفقیت و پیروزی است. ابراز این سخن از ناحیه فرعونیان، گواه این مدعا است که آنان این مبارزه را، مبارزه مرگ و زندگی و نقطه عطفی در تاریخ خود تلقی می کردند.

6 - فرعونیان نجات و بقای خود را در گرو غلبه ساحران بر موسی ( ع ) در صحنه مقابله می دانستند .

و قد أفلح الیوم من استعلی

8 - فرعونیان ، پذیرش دعوت های موسی ( ع ) را ، به توان مندی او در آوردن سِحری بی نظیر مشروط کرده بودند .

و قد أفلح الیوم من استعلی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 65 - 1،2،3،4،5،6،8،9

1 - ساحران فرعون ، در میدان مبارزه و رویارویی با موسی ( ع ) ، تعیین آغازکننده را به آن حضرت محول کردند .

قالوا ی_موسی إمّا أن تلقی . .. ألقی

ص: 473

2 - ساحران فرعون ، آمادگی خویش را برای پیش قدم شدن در ارائه سِحر خود ، اعلام کردند .

إمّا أن تلقی و إمّا أن نکون أوّل من ألقی

3 - ساحران فرعون ، نسبت به غلبه و پیروزی خود بر موسی ( ع ) در میدان مبارزه ، اطمینان داشتند .

إمّا أن تلقی و إمّا أن نکون أوّل من ألقی

پیشنهاد به موسی(ع) برای تعیین آغازکننده، حکایت از اطمینان ساحران به کار خود و نتیجه آن و یا لااقل تظاهر به آن از سوی آنان دارد.

4 - برخورد و گفت وگوی ساحران فرعون با موسی ( ع ) در میدان مبارزه ، همراه با نزاکت و اظهار ادب نسبت به آن حضرت بود .

ی_موسی إمّا أن تلقی و إمّا

احاله انتخاب آغازگر به موسی(ع) و پرهیز از تحکّم در این زمینه، خالی از ابراز ادب و نزاکت از سوی ساحران نیست.

5 - علاقه مندی ساحران فرعون ، به پیشدستی در ارائه سِحر خویش ، قبل از اقدام موسی ( ع ) به ارائه آیات *

إمّا أن تلقی و إمّا أن نکون أوّل من ألقی

تفاوت تعبیر در بخش دوم پیشنهاد، نشانگر این نکته است که ساحران برای شروع کردن، انگیزه بیشتری داشتند و بدین وسیله آن را ابراز می کردند; زیرا به جای <أن نکون . ..> می توانستند بگویند <أمّا أن نلقی>

6 - ساحران فرعون ، شکست موسی ( ع ) را در صورت اقدام او به سِحر ، حتمی دیده و نیازی به وارد عمل شدن خود احساس نمی کردند . *

إمّا أن تلقی و إمّا أن نکون أوّل من ألقی

ساحران دو شق تخییر را، به گونه ای بیان کردند که گویا اگر موسی(ع) ابزار سحر خود را بیفکند، کار او تمام است و ناتوانی او بر همگان روشن خواهد شد و تنها در صورتی که آنها دست به کار شوند، نوبت <اول> و <دوم> معنا پیدا می کند از این رو وصف <أوّل من ألقی> را در باره موسی(ع) به کار نبردند.

8 - ساحران فرعون ، جادویی هم نوع با معجزه موسی ( ع ) تدارک دیده بودند .

أن تلقی . .. من ألقی

9 - ساحرانِ فرعون ، یک دل و یک زبان و یار یکدیگر ، در مبارزه با موسی ( ع ) بودند .

و إمّا أن نکون أوّل من ألقی

صدق <أوّل من ألقی> بر همه ساحران، گویای هدف مشترک و وحدت رویه آنان است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 66 - 1،4،6،9،11

1 - موسی ( ع ) ، شروع مبارزه را به ساحران فرعون واگذار نمود و بر آغاز کار از سوی آنان تأکید کرد .

إمّا أن تلقی . .. قال بل ألقوا

4 - ساحران فرعون ، به مجرد اجازه موسی ( ع ) ، ابزار سِحر خود را به کار انداختند و سِحر خویش را آغاز کردند .

قال بل ألقوا فإذا

سرعت عمل ساحران است. از این رو مفاد آیه چنین است: <موسی گفت شما سحرتان را بیندازید و آنان سحر خویش را ارائه کردند که ناگهان ریسمان ها و...>.

6 - ساحران فرعون ، با سِحر خود چنین وانمود کردند که ریسمان ها و عصا های آنان به هر طرف شتافته و حرکت می کند .

فإذا حبالهم و عصیّهم یخیّل إلیه من سحرهم أنّها تسعی

ص: 474

<أنّها تسعی> نائب فاعل <یخیّل> است و فعل <یخیّل إلیه> دلالت دارد که ریسمان ها و چوب دستی ها در واقع بی حرکت بودند; نه آن که با ماده ای آغشته شده باشند که براثر تابش آفتاب، واقعاً به حرکت درآمده باشند.

9 - ساحران فرعون ، پیش از حضور در صحنه مقابله با موسی ( ع ) ، ریسمان ها وعصا های فراوانی را تدارک دیده بودند .

فإذا حبالهم و عصیّهم

11 - دیدگان و قوه خیال موسی ( ع ) نیز ، تحت تأثیر سِحر ساحران فرعون قرار گرفت .

یخیّل إلیه من سحرهم أنّها تسعی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 67 - 1،2،3،6

1 - موسی ( ع ) ، پس از مشاهده سِحر ساحران فرعون ، در دل خویش از پی آمد های احتمالی آن احساس نگرانی کرد .

من سحرهم . .. فأوجس فی نفسه خیفه موسی

<أوجس> به معنای <أحسَّ> و نیز به معنای <أضمر(اخفاکرد)> آمده است (لسان العرب). در این آیه، معنای <أحسَّ> به نظر مناسب تر می رسد; چرا که معنای <اخفا> در <فی نفسه> آمده است. بنابراین <أوجس فی نفسه...>; یعنی، موسی(ع) در دل خود نگرانی و ترسی را احساس کرد.

2 - نگرانی موسی ( ع ) از تبعات سِحر ساحران ، تنها در دل او و بدون بروزی در ظاهر بود .

فأوجس فی نفسه خیفه موسی

3 - سِحر ارائه شده از سوی ساحران فرعون ، سِحری چشمگیر و جذاب و اغواکننده بود .

فأوجس فی نفسه خیفه موسی

<خیفه> به معنای نوعی از خوف و نگرانی است. بروز این نگرانی برای موسی(ع)، پس از سحر ساحران فرعون، از چشمگیر و هنرمندانه بودن کار آنان حکایت دارد، به گونه ای که موسی(ع) خطر فریب خوردن مردم را به وضوح می دید.

6 - < عن أمیرالمؤمن ین ( ع ) : لم یوجس موسی ( ع ) خیفه علی نفسه بل أشفق من غلبه الجهّال و دُوَل الضلال ;

از امیرالمؤمن ین(ع): روایت شده است: موسی(ع) بر جان خویش نترسید، بلکه ترسید که مبادا جاهلان و حکومت های گمراه غلبه یابند>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 68 - 1،3،5

1 - دل قوی داشتن و نگران نبودن از پی آمد های سِحر ساحران فرعون ، مفاد وحی خداوند به موسی ( ع ) در میدان مقابله با ساحران

فأوجس . .. قلنا لاتخف

3 - موسی ( ع ) از القای شبهه و احتمال گمراهی مردم به واسطه سِحر ساحران نگران بود .

قلنا لاتخف إنّک أنت الاعلی

جمله <إنّک أنت الاعلی> تعلیل برای <لاتخف> است و دلالت می کند که موسی(ع) از این نگران بود که معجزه او با سحر ساحران مشتبه گردد و مردم به حقانیت او پی نبرند. خداوند با بیان برتری قطعی او، زمینه هراسش را از بین برد.

5 - خداوند ، به موسی ( ع ) اطمینان بخشید که توان او برتر از همه ساحران حاضر در صحنه مبارزه و مقام او رفیع تر از فرعون و فرعونیان است .

ص: 475

إنّک أنت الاعلی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 69 - 1،2،3،6

1 - پس از ارائه سِحر ساحران فرعون ، خداوند به موسی ( ع ) فرمان داد تا عصایش را بر زمین بیندازد .

و ألق ما فی یمینک

مراد از <ما فی یمینک>، عصای موسی(ع) است که در آیات پیشین در پاسخ <ما تلک بیمینک> از زبان موسی(ع) بیان شده بود. تصریح به این وصف، برای موسی(ع) خاطره آن پرسش و پاسخ را تجدید کرده و مایه اطمینان بیشتر او بود.

2 - بلعیده شدن سِحر ساحران فرعون و بطلان گردیدن ساخته های آنان با عصای موسی ( ع ) ، وعده خداوند به آن حضرت .

و ألق ما فی یمینک تلقف ما صنعوا

فعل <تلقف> و نظایر آن (نزد برخی از اهل لغت) در موردی به کار می رود که چیزی گرفته شود و خورده یا بلعیده گردد (لسان العرب).

3 - عصای موسی در میدان مقابله با ساحران ، در دست راست او قرار داشت .

و ألق ما فی یمینک

6 - خداوند با بیان هم سنخ بودن سحرِ ارائه شده از سوی همه ساحران فرعون ، ابطال آن را برای موسی ( ع ) ، امری سهل و آسان جلوه داد .

کید سحر

<ساحر> نکره است و بر وحدت دلالت دارد; یعنی، یک ساحر. مراد از آن، واحد حقیقی نیست; بلکه مراد این است که کید همه ساحران به جهت تشابه و هم سنخی، به منزله مکر یک ساحر است و کثرت ساحران برپیچیده بودن آن نیافزوده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 70 - 1،2،3،5،4،6،8،10،13

1 - عصای موسی با اعجاز او ، تمامی ابزار و آلات سِحر جادوی ساحران فرعون ( بند ها و عصا ها ) را بلعید .

تلقف ما صنعوا . .. فأُلقی السحره

<فاء> در <فألقی> فصیحه و حاکی از جملاتی محذوفی است. مفاد آیه با تقدیرات آن چنین می شود: موسی(ع) عصای خود را انداخت و عصا آلات سحر را بلعید، آن گاه ساحران به سجده افتادند.

2 - ساحران با مشاهده معجزه موسی و بلعیده شدن سِحرشان با اعجاز او ، در برابر خداوند به سجده افتادند .

فأُلقی السحره سجّدًا

3 - ساحران ، با مشاهده معجزه موسی ، آن را قدرتی الهی دانسته و در برابر عظمت خداوند اظهار فروتنی کردند .

فأُلقی السحره سجّدًا قالوا ءامنّا بربّ هرون و موسی

5 - ساحران به جهت تخصص در سِحر ، حقانیت گفته های موسی ( ع ) و سِحر نبودن کار او را به روشنی درک کردند .

فأُلقی السحره سجّدًا قالوا ءامنّا

از ظاهر آیه برمی آید، که در میدان مبارزه، تنها ساحران بودند که ایمان خود را اعلام کردند و یا لااقل اولین افراد بودند. این سبقت در ایمان از سوی ساحران، به جهت شناخت آنان از کار خود و تفاوت آن با معجزه بود.

4 - جاذبه نیرومند معجزه موسی ، توان هرگونه درنگ و مقاومت را از ساحران فرعون سلب کرد .

ص: 476

فأُلقی السحره

فعل <أُلقی> مجهول است و دلالت دارد که ساحران وادار به سجده شدند، به گونه ای که گویا عاملی آنها را بر سجده مجبور ساخته است.

6 - ساحران با مشاهده بطلان سِحرشان ، ربوبیت خداوند بر همه موجودات را باور کرده و به آن ایمان آوردند .

قالوا ءامنّا بربّ هرون و موسی

8 - ساحران ، ایمان خود به خداوند را به گونه ای اعلام کردند که فرعون نتواند آن را تحریف و از آن سوء استفاده کند .

قالوا ءامنّا بربّ هرون و موسی

از آن جایی که موسی(ع) مدتی در خانه فرعون پرورش یافته بود، اگر ساحران <ربّ موسی> می گفتند، این احتمال وجود داشت که فرعون سجده آنان و گفته هایشان را به نفع خود توجیه کند و خود را <ربّ موسی> بداند. آنان با آوردن اسم هارون در کنار اسم موسی(ع) (ربّ هارون و موسی) راه سوء استفاده از کلام خود را به روی فرعون بستند.

10 - ساحران فرعون ، از دعوت موسی ( ع ) و هماهنگی هارون با او ، پیش از اقدام به مبارزه با آنان آگاه بودند .

ءامنّا بربّ هرون و موسی

13 - هارون در صحنه مبارزه با ساحران فرعون ، در کنار موسی ( ع ) حاضر بود .

ءامنّا بربّ هرون و موسی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 71 - 2،7،8،9،11،13،15،21،22،24

2 - ساحران فرعون ، موسی و هارون ( ع ) را پیامبر خدا دانسته و به آنان ایمان آوردند .

ءامنتم له

تعبیر ساحران در آیه قبل، <آمنّا بربّ هارون و موسی> بود; ولی فرعون در توبیخ خود، آنان را مؤمن به موسی(ع) معرفی کرد. گفتنی است که این نکته گویای تلازم ایمان به <ربّ موسی و هارون> با ایمان به رسالت آن دو در دعوت به ربوبیت خداوند است.

7 - فرعون ، موسی ( ع ) را برترین ساحر و معجزه او را سِحری فراتر از آنچه به دیگران آموخته بود ، قلمداد کرد .

إنّه لکبیرکم الذی علّمکم السحر

8 - فرعون ، موسی ( ع ) را به استادی ساحران و سر رشته داری امور آنان متهم کرد .

ءامنتم له . .. إنّه لکبیرکم الذی علّمکم السحر

9 - فراگرفتن سِحر از موسی ( ع ) و هم دستی با او در توطئه علیه فرعون ، از اتهامات فرعون به ساحران مؤمن بود .

إنّه لکبیرکم الذی علّمکم السحر

11 - در دیدگاه فرعون ، ساحران پیش از حضور در میدان مبارزه ، به موسی ( ع ) ایمان داشتند و ایمان آنان در صحنه مبارزه ، ایمانی صوری و برنامه ریزی شده بود .

ءامنتم له قبل أن ءاذن لکم إنّه لکبیرکم الذی علّمکم السحر

13 - قطع یک دست و یک پا در جهت مخالف یکدیگر و دار زدن بر تنه درختان خرما ، از جمله مجازات های تعیین شده برای ساحران مؤمن از سوی فرعون بود .

فلأقطّعنّ أیدیکم و أرجلکم من خل_ف و لأصلّبنّکم

<جذع> (مفرد <جذوع>) به معنای ساق درخت است و حرف <فی> نشانه آن است که فرعون در تهدید خود، مکان همیشگی ساحران را پس از قطع دست و پایشان، چوبه های دار در نظر گرفته بود. این مطلب کنایه از آن دارد که بدن آنان هرگز از دار

ص: 477

پایین آورده نخواهد شد.

15 - تصمیم فرعون بر شکنجه و به صلیب کشیدن ساحران مؤمن و نظارت مستقیم خود بر اجرای آن ، تصمیمی قاطع و مستبدانه بود .

لأقطّعنّ . .. لأصلّبنّکم ... لتعلمنّ أیّنا أشدّ عذابًا و أبقی

فرعون در واکنش های قبلی خود در برابر موسی(ع) با اطرافیان خویش به مشورت می نشست; ولی در مجازات ساحران، تصمیم مستبدانه و شخصی خود را با سوگند بر اجرای آن اعلام کرد و با لام قسم و نون تأکید ثقیله و فعل هایی از باب تفعیل، قاطعیت خود را در این تصمیم ابراز کرد. گفتنی که فعل های <لأقطّعنّ> و <لأصلبنّ> که از باب تفعیل اند، با ثلاثی مجرد در معنا یکسان بوده و تفاوتی جز تأکید افزون تر ندارند.

21 - پایه های حکومت فرعون پس از ماجرای ساحران و ایمان آنان به موسی ( ع ) ، بسیار متزلزل شد .

و لتعلمنّ أیّنا أشدّ عذابًا و أبقی

تفاوت برخوردهای اولیه فرعون با برخوردهای پس از ایمان ساحران، نشان از تزلزل حکومت فرعون و احساس خطر شدید او از ناحیه موسی(ع) و مؤمنان به او دارد.

22 - شکنجه ، کشتار ، تهدید و ارعاب ، از آخرین حربه های فرعون برای جلوگیری از نهضت موسی ( ع ) و بقای حکومت خویش

فلأقطّعنّ . .. لأصلّبنّکم ... و لتعلمنّ

24 - موسی و هارون ( ع ) ، مصون از گزند فرعون و بیرون از سلطه فرعونیان

إنّه لکبیرکم . .. فلأقطّعنّ أیدیکم ... أشدّ عذابًا و أبقی

تهدید ساحران به شکنجه و دار، به دلیل گرایش به موسی و هارون(ع) و سکوت از مجازات آن دو، نشانه میسر نبودن آن برای فرعون است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 72 - 2

2 - ساحران مؤمن ، برتری دادن فرعون بر خداوند و بهادادن به تهدیدات او در برابر دلایل روشن موسی ( ع ) را ، به کلی منتقی دانسته و ثبات و استحکام ایمان خود را نشان دادند .

قالوا لن نؤثرک علی ما جاءنا من البیّن_ت والذی فطرنا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 73 - 5

5 - ساحران مؤمن ، برخلاف میل باطنی و با اجبار حکومت فرعونی ، وادار به مقابله با موسی ( ع ) شده بودند .

و ما أکرهتنا علیه من السحر

<إکراه>; یعنی، وادار کردن کسی به کاری که خود تمایل به آن نداشته باشد. گفتنی است که <أکرهتنا> سخن ساحران مؤمن، خطاب به فرعون است; یعنی، تو ما را به سحر و مبارزه علیه موسی(ع) وادار کردی. اقداماتی که ساحران در شیوه اجرای سحر انجام دادند، گرچه اختیاری بود; ولی احضار آنان در صحنه مبارزه با موسی(ع) اجباری بوده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 77 - 1،8،12،13

ص: 478

1 - موسی ( ع ) ، مأمور به حرکت در آوردن شبانه بنی اسرائیل ، جهت خروج و هجرت از مصر

و لقد أوحینا إلی موسی أن أسر بعبادی

<إسراء> به معنای سیر شبانه و حرف <باء> برای تعدیه است، <أسر بعبادی>; یعنی، بندگان مرا شبانه حرکت بده [و از مصر خارج کن].

8 - ایجاد راهی خشک در عمق دریای سرخ برای عبور بنی اسرائیل ، از مأموریت های موسی ( ع )

فاضرب لهم طریقًا فی البحر یبسًا

<اضرب لهم. ..>، یعنی برای آنان راهی را ایجاد کن. <یَبَس> به معنای خشک است. <ال> در <البحر> عهد ذهنی و اشاره به دریای مشخصی است که در مسیر هجرت قرار داشت. گروهی از مفسران آن را دریای سرخ و برخی رود نیل دانسته اند.

12 - موسی ( ع ) ، از برخورد با نیرو های فرعون و بروز مشکلات دیگر در مسیر هجرت از مصر نگران بود .

أسر بعبادی . .. لاتخ_ف درکًا و لاتخشی

<درک> به معنای ملحق شدن و رسیدن و نیز به معنای پی آمد است (قاموس). نفی هرگونه پی گیری و پی آمد و نیز اطمینان بخشیدن به موسی(ع) در مورد امنیت مسیر هجرت، نشان از وجود زمینه تعقیب شدن و نیز نگرانی های دیگر در این مسیر دارد.

13 - خداوند به موسی ( ع ) اطمینان داد که در مسیر هجرت از مصر نه با نیرو های دشمن درگیر خواهد شد و نه مشگل جدی دیگری برای آنان بروز خواهد کرد .

أسر بعبادی . .. لاتخ_ف درکًا و لاتخشی

حذف متعلق <لاتخشی> بیانگر منتفی بودن هر چیزی است که مایه دلهره و خشیت باشد; از قبیل: احتمال غرق شدن در دریا و یا خطرهای غیر قابل پیش بینی دیگر.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 78 - 1،6

1 - موسی ( ع ) به فرمان خداوند ، بنی اسرائیل را شبانه از مصر کوچ داد و از دریا گذراند .

أسر بعبادی . .. فأتبعهم

حرف <فاء> در <فأتبعهم> فصیحه است; یعنی، از یک سری جملات محذوف قبل از خود حکایت می کند. حاصل آن جملات این است که موسی(ع) بنی اسرائیل را از مصر کوچ داد و فرعونیان نیز از حرکت آنان آگاه شدند.

6 - امواج بزرگ و سهمگین دریا ، فرعون و سپاهیانش را فرا گرفت و آنان را در کام خود فرو برد .

فغشیهم من الیمّ ما غشیهم

<یمّ> به معنای دریا است و نیز به رودخانه بزرگی که آب آن شیرین باشد اطلاق می گردد (لسان العرب). <غشاوه> (مصدر <غشی>) به معنای پوشاندن و فراگرفتن است. ابهامی که در <ما غشیهم> وجود دارد، برای بیان عظمت امواجی است که موجب غرق شدن فرعونیان گردید.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 83 - 1،2،3

1 - خداوند با موسی ( ع ) و قوم او ، قرار گفت وگو در کنار کوه طور نهاده بود .

وعدن_کم جانب الطور الأیمن . .. و ما أعجلک عن قومک

در آیه 80 این سوره از مواعده خداوند با بنی اسرائیل (در کوه طور) سخن به میان آمده بود. ظاهر این است که <ما أعجلک> _ که

ص: 479

حاکی از شتاب موسی(ع) در آمدن به میقات است _ مربوط به همان مواعده باشد.

2 - موسی ( ع ) ، وظیفه دار همراهی با قوم خود در مسیر وصول به میقات بود .

و ما أعجلک عن قومک ی_موسی

پرسش خداوند از موسی(ع) به قرینه پاسخ او در آیه بعد سؤالی توبیخی و در مقام ملامت است. از این سرزنش، برمی آید که موسی(ع) در رها ساختن قوم خود و جدا شدن از آنان، ترک اولی کرده است و می بایست همراه قوم خویش حرکت می کرد و بر آنان پیشی نمی گرفت.

3 - موسی ( ع ) ، در رسیدن به میقات ، تعجیل کرده و بر قوم خود پیشی گرفه بود .

و ما أعجلک عن قومک ی_موسی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 84 - 1،2،3،5

1 - موسی ( ع ) ، سبقت گرفتن خود بر قومش در آمدن به میقات را ، به جهت اطمینان به قومش در پیروی از او و طی مسیر تا میقات دانست .

قال هم أُوْلاء علی أثری

<أُوْلا> اسم اشاره به بعید است و <أثر> به معنای علامت باقی مانده از هر چیزی است. از همین رو به جای پا نیز <اثر> گفته می شود. <أثر> به معنای اتباع و دنباله روی نیز آمده است. (مقاییس اللغه). مفاد آیه بالا این است که آنان همان جماعت اند که بر نشانه پای من به سوی میقات روان اند و یا این که به دنبال من در حال آمدن به میقات هستند.

2 - ورود موسی ( ع ) به میقات ، اندکی پیش از ورود قومش به آن مکان بود .

و ما أعجلک . .. قال هم أُوْلاء علی أثری

مورد اشاره قرارگرفتن همراهان موسی از سوی آن حضرت، نشان می دهد که آنان در چشم انداز موسی(ع) بودند و برای رسیدن به میقات، زمان زیادی لازم نداشتند. بنابراین بین ورود موسی(ع) به میقات و ورود قوم او، چندان فاصله ای نبوده است.

3 - قوم موسی ، با فاصله زمانی کوتاهی ، به دنبال موسی ( ع ) و رد پای او به سوی میقات روانه شدند .

و ما أعجلک . .. قال هم أُوْلاء علی أثری

5 - شوق موسی ( ع ) به ملاقات و گفت وگوی با پروردگار و جلب رضایت او ، موجب شتاب وی در آمدن به میقات بود .

و عجلت إلیک ربّ لترضی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 85 - 2،4،9

2 - موسی ( ع ) در میقات و از طریق وحی ، بر امتحان شدن بنی اسرائیل در غیاب او و گمراه شدن آنان آگاهی یافت .

و عجلت إلیک . .. فإنّا قد فتنّا قومک من بعدک

4 - سامری ، موجب گمراهی بنی اسرائیل در غیاب موسی ( ع ) شد .

و أضلّهم السامریّ

<سامریّ> نام شخصی است که از قوم بنی اسرائیل بود و موجب گمراهی آنان گردید.

9 - اعتراض خداوند به موسی ( ع ) در مورد جدا شدن او از مردم و پیشی گرفتن بر آنان ، به جهت بروز انحراف در آنان ، در غیاب وی بوده است .

ص: 480

و ما أعجلک . .. فإنّا قد فتنّا قومک من بعدک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 86 - 1،11،14

1 - موسی ( ع ) در پی آگاه شدن از گمراهی بنی اسرائیل همراه با خشم و اندوهی شدید ، به نزد آنان بازگشت .

و أضلّهم السامریّ . فرجع موسی إلی قومه غضب_ن أسفًا

با توجه به آیات دیگر قرآن در این زمینه و نیز قرینه های موجود در همین آیات، چنین برمی آید که گمراه شدن بنی اسرائیل به دست سامری در میقات چهل روزه موسی(ع)، اتفاق افتاده بود و رجوع موسی(ع) به قوم خود نیز پس از پایان میقات بوده است. <غضبان> _ چنان که برخی از اهل لغت گفته اند _ به شخصی گفته می شود که غضب شدیدی داشته باشد و <أسف> به فرد خشمگینی گفته می شود که بر چیزی افسوس می خورد (لسان العرب).

11 - موسی ( ع ) قبل از عزیمت به میقات ، توصیه های لازم را به بنی اسرائیل ارائه کرده و قول و قرار های لازم را برای حفظ ایمان ، با آنان گذاشته بود .

فأخلفتم موعدی

<موعد> در این آیه مصدر و به معنای <وعده> است. از این رو <فأخلفتم موعدی>; یعنی، شما از وعده و عهد خود با من تخلف کردید. از این جمله برمی آید که موسی(ع) قبل از رفتن به میقات، پیش بینی های لازم را کرده بود و از این نظر حجت را بر بنی اسرائیل تمام نموده بود.

14 - موسی ( ع ) ، گوساله پرستان بنی اسرائیل را مردمی عهدشکن توصیف کرده و آنها را به عذاب سخت الهی هشدار داد .

أم أردتّم أن یحلّ علیکم غضب من ربّکم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 91 - 2

2 - تصمیم گوساله پرستان بنی اسرائیل بر عبادت گوساله سامری ، تا زمان بازگشتن موسی ( ع ) از میقات و تعیین تکلیف

لن نبرح علیه ع_کفین حتّی یرجع إلینا موسی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 92 - 1،3

1 - موسی ( ع ) ، پس از بازگشت از میقات ، هارون را در باره عکس العمل وی در مقابل گوساله پرستان بنی اسرائیل ، مورد بازخواست و توبیخ قرار داد .

ی_ه_رون ما منعک إذ رأیتهم ضلّوا

3 - موسی ( ع ) ، برادرش هارون را در انحراف بنی اسرائیل و گرایش آنان به گوساله پرستی ، مقصر دانست .

قال ی_ه_رون ما منعک إذ رأیتهم ضلّوا

<ما منعک. ..> استفهام انکاری است و گویای اعتراض موسی(ع) به هارون است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 93 - 2،3،4

ص: 481

2 - هارون در غیاب موسی ( ع ) ، وظیفه رهبری و هدایت بنی اسرائیل را به عهده داشت .

ی_ه_رون ما منعک . .. ألاّتتّبعن

3 - موسی ( ع ) ، وظایف و مسؤولیت های هارون را در زمان غیبت خود ، برای وی معین کرده بود .

ما منعک . .. ألاّتتّبعن أفعصیت أمری

<لا> در <ألاّتتّبعن> برای تأکید نفی مستفاد از <منعک> است و در اصل مراد چنین بوده است: <ما منعک أن تتّبعن>. برخی گفته اند: <لا> زاید نیست; بلکه مراد این است که: <ما الذی صدّک و حملک علی ألاّتتّبعن>; یعنی، چه چیز تو را بازداشت و بر پیروی نکردن من وادار ساخت (مفردات راغب).

4 - هارون ( ع ) ، متهم به مخالفت با فرمان های موسی ( ع ) با سکوت و بی تفاوتی در برابر انحراف بنی اسرائیل

ما منعک . .. أفعصیت أمری

<أفعصیت. ..> خطاب موسی(ع) به هارون(ع) است. ظاهر آیه چنین دلالت دارد که عصیان هارون از دستورات موسی(ع)، لااقل به عنوان اتهام از جانب موسی(ع) مطرح بوده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 94 - 1،2،3،5،8،13،17،18

1 - موسی ( ع ) با مشاهده گوساله پرستی بنی اسرائیل ، پس از بازگشت از میقات ، به شدت خشمگین شد .

ی_بنؤُمّ لاتأخذ بلحیتی و لابرأسی

گرفتن سر و ریش هارون، نشان شدت از ناراحتی موسی(ع) در مورد انحراف بنی اسرائیل دارد.

2 - موسی ( ع ) با گرفتن سر و ریش هارون ، او را در باره گوساله پرست شدن بنی اسرائیل در غیاب خود مورد بازخواست قرار داد .

ی_ه_رون ما منعک . .. لاتأخذ بلحیتی و لابرأسی

3 - هارون ( ع ) ، دارای مسؤولیت در قبال گمراه شدن بنی اسرائیل و گوساله پرستی آنان ، از دیدگاه موسی ( ع )

ی_ه_رون ما منعک . .. لاتأخذ بلحیتی و لابرأسی

5 - هارون ( ع ) با مشاهده غضب موسی ( ع ) ، سعی در فرونشاندن خشم آن حضرت و جلب محبت و تحریک عواطف او داشت .

قال ی_بنؤُمّ

مخاطب قرار دادن موسی(ع) با ندای <یابن أمِّ> گویای این نکته است که هارون(ع) سعی داشت با برانگیختن احساسات موسی، غضب او را فرونشانده و سپس توضیحات خود را بیان کند. در باره مفتوح بودن کلمه <أُمّ> توجیهاتی بیان شده است; از جمله این که اصل آن <یابن أمّاه> بوده و برای تخفیف چنین شده است.

8 - هارون ( ع ) ، برای ادای توضیح در باره علل نحوه برخورد خود با گوساله پرستان ، از موسی ( ع ) تقاضای فرصت کرد .

لاتأخذ بلحیتی و لابرأسی إنّی خشیت

13 - حفظ وحدت و یک پارچگی بنی اسرائیل ، از سفارش های موسی ( ع ) به هارون

فرّقت بین بنی إسرءیل و لم ترقب قولی

<ترقب> به معنای <تحفّظ> است و مفاد جمله <إنّی خشیت. ..> _ با توجه به عطف <لم ترقب> بر <فرّقت> _ این است که: <من نگران آن بودم که بگویی بنی اسرائیل را متفرق ساختی و گفته مرا حفظ و مراعات نکردی>. این گفته هارون(ع) دال بر آن است که موسی(ع) پیش از رفتن به میقات، در مورد حفظ وحدت بنی اسرائیل، توصیه های لازم را به او کرده بود.

17 - گوساله پرستان ، گروه حاکم بر جوّ عمومی بنی اسرائیل در غیاب موسی ( ع )

ص: 482

إنّی خشیت أن تقول فرّقت بین بنی إسرءیل

نمای اتحاد و یک پارچگی بنی اسرائیل، در فاصله ارتداد آنان، گویای حاکمیت مرتدان و گوساله پرستان است.

18 - هارون ( ع ) ، در صدد اجرای دقیق فرمان های موسی ( ع ) و تخطی نکردن از معیار های او ، در طول مدت میقات موسی ( ع ) و غیبت او

إنّی خشیت أن تقول . .. و لم ترقب قولی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 95 - 1،2

1 - موسی ( ع ) ، پس از توبیخ بنی اسرائیل و برخورد شدید با هارون ( ع ) با مشاهده دخالت مستقیم سامری در گوساله پرستی بنی اسرائیل ، به بازخواست و محاکمه او پرداخت .

قال فما خطبک ی_س_مریّ

2 - پرسش از انگیزه و هدف سامری در ساختن گوساله زرّین و گمراه ساختن مردم ، از موارد بازخواست موسی ( ع ) از سامری

فما خطبک ی_س_مریّ

<خطب> _ نزد برخی لغت دانان _ به معنای <سبب الأمر> است (لسان العرب). زمخشری آن را به معنای <طلب> دانسته است. در نتیجه <ماخطبک>; یعنی، سبب کار تو یا مطلوب و خواسته تو چه بوده است؟ معانی <شأن> و <أمر> نیز از جمله معانی ذکر شده برای این کلمه است (قاموس).

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 97 - 1،3،11،12،13،14،15

1 - موسی ( ع ) درپی محاکمه سامری ، وی را به خروج فوری از جامعه و انزوا و قطع رابطه با مردم در طول زندگی محکوم کرد .

قال فاذهب فإنّ لک فی الحیوه أن تقول لامساس

فا در <فاذهب> علاوه بر ترتب فرمان رفتن بر محکومیت سامری، بر فوریت آن نیز دلالت دارد. <مساس> مصدر باب مفاعله است و <لامساس> به معنای نفی هرگونه تماس و برخورد است; یعنی، تو در زندگانی خود، سزاوار سرنوشتی هستی که سخن اول و آخر تو خبر دادن از بی کسی خود و نبود هرگونه تماس گیرنده ای با تو باشد.

3 - ابتلای سامری به مردم گریزی و گریز مردم از وی ، پی آمد نفرین موسی ( ع ) در حق او بود .

إنّ لک فی الحیوه أن تقول لامساس

محتمل است <فإنّ لک فی الحیاه. ..> نفرین موسی(ع) در حق سامری باشد; یعنی، آن که سامری به بیماری روحی و یا جسمی خاصی مبتلا گردد، که از مردم بگریزد و مردم نیز از او گریز داشته باشند.

11 - سوزاندن گوساله سامری به طور کامل و محو اثر آن و افشاندن سوخته آن به دریا ، تصمیم قطعی و مؤکد موسی ( ع ) در باره گوساله زرّین سامری

وانظر إلی إل_هک . .. لنحرّقنّه ثمّ لننسفنّه فی الیمّ نسفًا

<تحریق> (مصدر <لنحرّقنّه>) به معنای زیاد سوزاندن است (مصباح). <نسف> به معنای از ریشه برکندن و منهدم ساختن و به هوا افشاندن است (قاموس). گفتنی است که معنای اخیر در آیه مناسب تر به نظر می رسد، بنابراین <ثمّ لننسفنّه...> ; یعنی، پس از سوزاندن گوساله (ذوب کردن و تبدیل آن به قطعات ریز) سوخته آن را به دریا خواهیم پاشید.

12 - سوزاندن گوساله سامری و ریختن سوخته آن به دریا ، در برابر دیدگان سامری و دیگر مردم انجام گرفت .

ص: 483

وانظر . .. لنحرّقنّه ثمّ لننسفنّه فی الیمّ

<انظر> فرمان موسی(ع) به سامری است و ظاهر آن است که مقصود، مشاهده مراسم سوزاندن و به دریا ریختن باشد. ضمیرهای جمع در <لنحرّقنّه> و <لننسفنّه>، گویای حضور مردم در آن صحنه است.

13 - موسی ( ع ) ، برای نابود ساختن گوساله سامری ، همکاری و هم یاری بنی اسرائیل را تدارک دیده و بر شرکت دادن آنان دراین اقدام مصمم بود .

لنحرّقنّه ثمّ لننسفنّه

ضمیرهای جمع در افعال <لنحرّقنّه> و <لننسفنّه> گویای نکته یاد شده است.

14 - تراشیدن و تبدیل گوساله سامری به براده ها و خرده فلزهایی بی مصرف و پراکنده ساختن آن در آب دریا ، برنامه موسی ( ع ) در ریشه کن ساختن انحراف گوساله پرستی بنی اسرائیل

لنحرّقنّه

از معانی ذکر شده برای <حرق> و <تحریق>، سوهان کاری کردن و ساییدن است و <تحریق> بر متوالی بودن و شدت بیشتر آن دلالت دارد (لسان العرب). برداشت یاد شده بر مبنای این معنا استفاده شده است.

15 - مبارزه با زمینه های فکری و عینی شرک و نابود کردن آنها ، شیوه موسی ( ع ) در ستیز با گوساله پرستی بنی اسرائیل

إل_هک الذی . .. لنحرّقنّه ثمّ لننسفنّه

سوزاندن گوساله سامری از چند جهت قابل تأمل است: 1_ از جهت نابود کردن و محو ساختن آن از دیدگان مردم تا مبادا دوباره به آن گرایش یابند. 2_ اثبات <اله> نبودن آن برای ظاهر بینان، با سوزاندن و خردکردن تندیس زرّین گوسال. جهت اول، جهتی عینی و جهت دوم، جهت فکری است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - مؤمنون - 23 - 46 - 1،6

1 - مسؤولیت مشترک موسی و هارون ، در رسالت و مبارزه با فرعون و اشراف قوم او

ثمّ أرسلنا موسی و أخاه ه_رون . .. إلی فرعون و ملإیه

<ملأ> اسم جمع و به معنای اشراف و سران است. <إستکبار> (مصدر <استکبروا>); یعنی، کبر ورزیدن و تکبّر نمودن <علّو> (مصدر <عالین>) نیز به معنای برتری جویی و سلطه طلبی است.

6 - موضع گیری مستکبرانه فرعون و اشراف دربار او ، در برابر موسی و هارون ( ع )

ثمّ أرسلنا موسی و أخاه ه_رون . .. إلی فرعون و ملإیه فاستکبروا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 14 - 1،2،4

1 - موسی ( ع ) ، فردی مجرم ( قاتل ) از نظر نظام فرعونی

و لهم علیَّ ذنب

مقصود از <ذنب> قتل مرد قبطی است که موسی در پی آن، از مصر فرار کرد و به مدین رفت.

2 - رفتار گذشته موسی ( ع ) ( قتل مرد قبطی ) ، از نظر دستگاه فرعونی جرم محسوب می شد ، نه از دیدگاه خود وی

و لهم علیَّ ذنب

برداشت یاد شده بدان احتمال است که تعبیر (لهم علیّ. ..) اشاره ای باشد به این که آنان مرا مجرم می دانند; گرچه واقعًا گناهکار

ص: 484

نیستم.

4 - بیم موسی ( ع ) از اقدام فرعونیان مبنی بر قتل او به خاطر رفتار گذشته اش ( قتل مرد قبطی )

فأخاف أن یقتلون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 15 - 3،4،7

3 - پذیرش درخواست موسی ( ع ) از سوی خدا در مورد همراهی هارون با وی

فأرسل إلی ه_رون . .. فاذهبا ب_ای_تنا

4 - موسی و هارون ( ع ) ، مأمور حرکت به سوی فرعونیان با تکیه بر حمایت قاطع الهی

قال کلاّ فاذهبا ب_ای_تنا إنّا معکم

7 - هارون ، شریک و همراه موسی ( ع ) در امر رسالت

فاذهبا ب_ای_تنا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 16 - 1،10

1 - فرمان الهی به موسی و هارون ( ع ) مبنی بر مواجهه مستقیم با فرعون و اعلام رسالت خویش به وی

فأتیا فرعون فقولا إنّا رسول ربّ الع_لمین

<اَتْی و إتیان> در این جا به معنای حاضر شدن و خود را رساندن است. بنابراین <فأتیا فرعون>; یعنی، خود را به فرعون برسانید و... .

10 - طرح ربوبیت مطلق خداوند در برابر فرعون ، اولین گام مبارزه صریح موسی و هارون ( ع ) با وی

فأتیا فرعون فقولا إنّا رسول ربّ الع_لمین

تصریح موسی و هارون(ع) به این که عوالم جهان آفرینش تحت ربوبیت خدا است، می تواند اولین گام در مبارزه با فرعون و ردّ صریح ادعای وی باشد که می گفت: <أنا ربّکم الأعلی>. (79/24).

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 17 - 1

1 - رهانیدن بنی اسرائیل از سلطه و ستم فرعونی ، در رأس اهداف موسی ( ع ) و هارون ( ع ) قرار داشت .

أن ائت القوم الظ_لمین . .. فأتیا فرعون فقولا... أن أرسل معنا بنی إسرءیل

مقصود از <إرسال> (فرستادن) در این جا آزاد کردن و رها ساختن بنی اسرائیل است. بنابراین از آیه یاد شده استفاده می شود که اساسی ترین مأموریت موسی(ع) این بود که بنی اسرائیل را از سرزمین فرعونیان خارج کند و آنان را از بند اسارت و بردگی مصریان آزاد سازد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 18 - 1،2،3،5

1 - موضع گیری فرعون ، در قبال دعوت موسی ( ع ) با به رخ کشیدن دوران سرپرستی خویش بر او

ص: 485

قال ألم نربّک فینا ولیدًا

<تربیه> (مصدر <نریّی>) به معنای پروریدن است. <ولید> به نوزاد و نیز به کودکی گفته می شود که از وقت ولادتش زمانی زیادی نگذشته باشد; وگرنه طفل گفته می شود. <لبث> (مصدر<لبثت>) به معنای ماندن و درنگ کردن است; یعنی، فرعون گفت: آیا تو را از کودکی در میان خود نپروریدم [مگر ]سالیانی چند از عمرت را پیش ما نماندی.

2 - کودکی و بخشی از دوران عمر موسی ( ع ) و نیز رشد و پرورش جسمی او در خاندان فرعون گذشت .

قال ألم نربّک فینا ولیدًا و لبثت فینا من عمرک سنین

3 - تلاش فرعون در جهت بی اساس جلوه دادن رسالت موسی ( ع ) ، از طریق به رخ کشیدن گذشته زندگی او

قال ألم نربّک فینا ولیدًا . .. سنین

5 - ادعای رسالت الهی و درخواست آزاد گذاشتن بنی اسرائیل برای خروج از سرزمین مصر از سوی موسی ( ع ) ، دور از انتظار فرعون و عملی جسورانه در نظر وی بود .

فقولا إنّا رسول ربّ الع_لمین . أن أرسل معنا بنی إسرءیل . قال ألم نربّک ... و لبث

برداشت یاد شده از به رخ کشیدن دوران کودکی و بخشی از عمر موسی(ع) پس از اظهاراتش درباره رسالت الهی و آزاد سازی بنی اسرائیل، به دست می آید.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 19 - 1،2،4

1 - یادآوری فرعون به موسی ( ع ) نسبت به جرم گذشته او در قتل مرد قبطی

و فعلت فعلتک التی فعلت

مقصود فرعون از <فعلتک التی فعلت> قتل مرد قبطی به دست موسی(ع) است.

2 - ناراحتی عمیق فرعون از عمل موسی ( ع ) و کشته شدن مرد قبطی به دست او

و فعلت فعلتک التی فعلت

از این که فرعون نفس عمل را نام نبرده; بلکه بدان اشاره کرده (التی فعلت) و موسی(ع) را بدان خاطر کافر و ناسپاس شمرده است، مطلب یاد شده استفاده می شود.

4 - تلاش فرعون برای تکذیب موسی ( ع ) با یادآوری ارتکاب قتل و ناسپاسی وی

و فعلت فعلتک التی فعلت و أنت من الک_فرین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 20 - 1

1 - اعتراف موسی ( ع ) در برابر فرعون به قتل غیرعمدی و ناخواسته مرد قبطی

قال فعلتها إذًا و أنا من الضالّین

تعبیر <أنا من الضالّین> می تواند اشاره به این باشد که موسی(ع) پیش از آن عمل نمی دانسته که درگیری او با مرد قبطی (برای دادخواهی مرد سبطی) منجر به قتل او خواهد شد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 21 - 1،2،3،7

ص: 486

1 - فرار موسی ( ع ) از مصر ، در پی کشتن مرد قبطی و ترس از انتقام فرعونیان

ففررت منکم لمّا خفتکم

2 - اعطای حکمت و دانش به موسی ( ع ) از سوی پروردگار در پی فرار او از نظام فرعونی

ففررت منکم . .. فوهب لی ربّی حکمًا

واژه <حکم> می تواند مرادف <حکومت> (سرپرستی و تدبیر امور مردم) باشد و نیز می تواند معادل <حکمه> و به معنای دانش و معرفت باشد. برداشت یاد شده بر پایه معنای دوم است.

3 - جدایی موسی ( ع ) از دستگاه فرعونی ، زمینه اعطای رسالت و سرپرستی بنی اسرائیل به وی از جانب خداوند

ففررت منکم . .. فوهب لی ربّی حکمًا و جعلنی من المرسلین

برداشت یاد شده بدان احتمال است که تفریع <وهب> بر <ففررت> اشاره به تأثیر جدایی موسی(ع) از دستگاه فرعون در شایستگی وی برای دریافت حکم و رسالت داشته باشد. گفتنی است که در برداشت فوق واژه <حکم> به معنای ولایت و سرپرستی گرفته شد و مراد از آن سرپرستی بر بنی اسرائیل و هجرت دادن آنان از سرزمین مصر می باشد.

7 - طرح موضوع پیشینه داشتن خط رسالت و بی سابقه نبودن رسالت بشری ، از سوی موسی ( ع ) برای فرعون

و جعلنی من المرسلین

تعبیر <و جعلنی من المرسلین> (مرا از پیامبران قرارداد) به جای <جعلنی رسولاً> (مرا پیامبر قرار داد) می تواند اشاره به مطلب یاد شده باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 22 - 1،5

1 - انتقاد صریح موسی ( ع ) از فرعون به خاطر به بردگی کشاندن بنی اسرائیل

و تلک نعمه . .. أن عبّدتّ بنی إسرءیل

جمله <و تلک نعمه. ..> استفهامی و به تقدیر <أوَتلک...> است. <أن عبّدتّ> می تواند عطف بیان برای اسم اشاره <تلک> و یا منصوب به نزع خافض (لام تعلیل) و به تقدیر <لأن عبّدتّ> باشد. <تعبید> (مصدر <عبّدتّ>) به معنای برده و بنده [خود] ساختن است; یعنی، آیا این که فرزندان اسرائیل را بنده خود ساخته ای، این نعمتی است که منّت آن را بر من می نهی.

5 - امتنان فرعون بر موسی ( ع ) ، امری بی جا و مردود از نظر موسی ( ع )

و تلک نعمه تمنّها علیّ أن عبّدتّ بنی إسرءیل

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 23 - 1،4

1 - پرسش انکار آمیز فرعون از موسی ( ع ) در باره حقیقتی به نام < ربّ العالمین > ( پروردگار جهانیان )

قال فرعون و ما ربّ الع_لمین

واژه <ما> اسم استفهام است و غالباً با آن، از حقیقت اسم مابعدش پرسش می شود. گفتنی است که استفهام یاد شده برای اظهار تعجب به منظور انکار حقیقت مورد پرسش می باشد.

4 - < عن أبی عبداللّه ( ع ) قال لمّا بعث اللّه موسی إلی فرعون . . . فقال فرعون < و ما ربّ العالمین > و إنّما سأله عن کیفیه اللّه فقال موسی < ربّ السماوات و الأرض و ما بینهما إن کنتم موقنین > فقال فرعون متعجباً لأصحابه < ألاتستمعون > أسأله عن الکیفیه فیجیبنی عن الصفات . . . ;

ص: 487

از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: هنگامی که خداوند موسی را به سوی فرعون مبعوث کرد . .. فرعون به موسی(ع) گفت <و ما ربّ العالمین> و سؤال فرعون از موسی درباره کیفیت خداوند بود. موسی(ع) در جواب فرعون گفت: <ربّ السماوات و الأرض و ما بینهما...>. فرعون در حالی که تعجب کرده بود به اصحابش گفت: آیا نمی شنوید [چه میگوید؟] من از کیفیت خدا می پرسم و او در جواب من از صفات می گوید...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 24 - 1،3،5

1 - اقدام موسی ( ع ) ، به معرفی پروردگار جهانیان برای فرعون وحاضران مجلس او

قال ربّ السم_وت و الأرض و ما بینهما إن کنتم موقنین

3 - تلاش موسی ( ع ) برای زنده ساختن اشتیاق شناخت حق در وجود فرعون و فرعونیان

قال ربّ السم_وت . .. إن کنتم موقنین

اقدام موسی(ع) به معلق کردن فهم گفته خویش بر شرط (إن کنتم موقنین) می تواند بیانگر مطلب یاد شده باشد.

5 - بیان توحید و یگانگی پروردگار ، مهم ترین پیام عقیدتی موسی ( ع ) برای فرعونیان

إنّا رسول ربّ الع_لمین . .. قال فرعون و ما ربّ الع_لمین . قال ربّ السم_وت و الأر

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 25 - 1،2،3،4

1 - مناظره موسی و فرعون در منظر جمعی از فرعونیان

قال لمن حوله

<حَوْل> به چیزی که شیء را احاطه کرده باشد، گفته می شود. استفهام در <ألاتستمعون> برای اظهار تعجب است. یعنی <[ فرعون] به کسانی که پیرامونش بودند [با تعجب ]گفت آیا نمی شنوید>.

2 - شدت انکار و شگفتی فرعون نسبت به سخنان موسی ( ع ) درباره پروردگار جهانیان

قال ربّ السم_وت و الأرض . .. قال لمن حوله ألاتستمعون

لحن استهزاآمیز فرعون بیانگر مطلب یاد شده است.

3 - لحن مستکبرانه و تمسخرآمیز فرعون ، در برابر منطق محکم موسی ( ع )

قال ربّ السم_وت و الأرض . .. قال لمن حوله ألاتستمعون

استفهام در جمله <ألاتستمعون> می تواند برای استهزا باشد.

4 - فرعون ، هنگام شنیدن مواضع اعتقادی موسی ( ع ) اطرافیانش را علیه او تحریک و تهییج کرد .

قال ربّ السم_وت و الأرض . .. قال لمن حوله ألاتستمعون

برداشت یاد شده از آن جا است که سخن فرعون می تواند به هدف تحریک و تهییج اطرافیان ادا شده باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 26 - 1

1 - دست برنداشتن موسی ( ع ) از تبلیغ رسالت خویش در برابر جوّآفرینی و لحن تمسخرآمیز فرعون

قال لمن حوله ألاتستمعون . قال ربّکم و ربّ ءابائکم الأوّلین

ص: 488

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 27 - 1،2،4

1 - شدت یافتن خشم فرعون نسبت به موسی ( ع ) با تأکید موسی بر ربوبیت خدای یگانه هستی

قال ربّکم و ربّ ءابائکم الأوّلین . قال إنّ رسولکم... لمجنون

متهم کردن موسی به جنون، نشان دهنده شدت خشم فرعون است.

2 - فرعون ، عاجز از مقابله با منطق موسی ( ع )

قال إنّ رسولکم . .. لمجنون

اقدام فرعون به متهم کردن موسی به جنون در مقابل منطق قوی او، نشانگر عجز و ناتوانی وی می باشد.

4 - استهزا و تهمت ، از ابزار مقابله فرعون با رسالت موسی ( ع )

قال لِمن حوله ألا تستمعون . .. قال إنّ رسولکم... لمجنون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 28 - 1،3،9

1 - دست برنداشتن موسی ( ع ) از تبلیغ رسالت خویش در برابر تهمت ها و سخنان ناروای فرعون علیه او

قال إنّ رسولکم . .. لمجنون . قال ربّ المشرق و المغرب و ما بینهما

3 - اهتمام موسی ( ع ) به تبیین < ربّ العالمین > علی رغم روبه رو شدن با استهزا و تهمت فرعون

قال لمن حوله ألاتستمعون . .. إنّ رسولکم... لمجنون. قال ربّ المشرق و المغرب و ما

9 - تحقیر فرعون و فرعونیان از سوی موسی ( ع ) به خاطر نیندیشیدن در نظام هستی و انکار پروردگار جهان

قال ربّ المشرق و المغرب و ما بینهما إن کنتم تعقلون

برداشت یاد شده بدان احتمال است که تعبیر <إن کنتم تعقلون> تعریضی به عدم تعقل فرعون و فرعونیان و مقابله به مثل با اتهام جنون به موسی(ع) باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 29 - 1،6

1 - روی آوری فرعون به تهدید موسی ( ع ) با احساس ناتوانی از مقابله با منطق او

قال لئن اتّخذت إل_هًا غیری لأجعلنّک من المسجونین

6 - موسی ( ع ) ، مورد تهدید فرعون به زندانی شدن ، در صورت پذیرش الوهیت غیر او

قال لئن اتّخذت إل_هًا غیری لأجعلنّک من المسجونین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 30 - 3،5

3 - اظهار آمادگی موسی ، برای ارائه دلیلی روشن و محسوس ( معجزه ) برصدق رسالت خویش

قال أوَلوجئتک بشیء مبین

مراد از <بشیء مبین> به قرینه آیات بعد، معجزه عصا و ید بیضا است.

ص: 489

5 - اقدام موسی ( ع ) به ارائه معجزه ، پس از اقامه برهان و دلیل عقلی بر مدعای خویش و کارساز نیفتادن آن

قال ربّ السم_وت. ..قال... لأجعلنّک من المسجونین. قال أوَلوجئتک بشیء مبین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 31 - 1،2،3

1 - موافقت فرعون با پیشنهاد موسی ( ع ) مبنی بر ارائه دلیل محسوس و روشن بر صدق رسالت خویش

قال أوَلوجئتک بشیء مبین . قال فأت به

2 - تردید فرعون نسبت به توان موسی ( ع ) در ارائه دلیل روشن بر مدعای خویش

قال فأت به إن کنت من الص_دقین

برداشت یاد شده، در صورتی است که امر در <فأت به> تعجیزی باشد. بنابراین فرعون بدان جهت که از توانایی موسی نسبت به آن کار اطمینان نداشت،از او خواست تا معجزه خویش را ارائه دهد.

3 - فرعون دلایل آفاقی و انفسی ارائه شده از سوی موسی را گویای صدق ادعای او ندانسته و تنها معجزه را شاهد صدق گفتارش می دانست .

قال ربّ السم_وت و الأرض . .. قال ... لأجعلنّک من المسجونین . قال أوَلوجئتک بشیء

برداشت یاد شده به خاطر این نکته است که فرعون دلایل آفاقی وانفسی حضرت موسی را نپذیرفت و ضمن تمسخر آنها، او را به زندان تهدید کرد; ولی آن گاه که آن حضرت مسأله معجزه (شیء مبین) را مطرح ساخت، فرعون به ظاهر به آن تن داد و پذیرفت.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 32 - 1،3

1 - اقدام موسی ( ع ) به افکندن عصای خویش به منظور نشان دادن معجزه ای آشکار به فرعونیان

أوَلوجئتک بشیء مبین . .. فألقی عصاه

3 - تبدیل عصای موسی ( ع ) به اژد ها ، پدیده ای شگفت و دور از انتظار فرعونیان

فألقی عصاه فإذا هی ثعبان مبین

برداشت یاد شده از <إذا> فجائیه استفاده می شود; زیرا این کلمه می رساند که مفاد جمله پس از آن، در یک حالت غیر منتظره انجام شده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 33 - 4

4 - ارائه معجزات توسط موسی ( ع ) در حضور جمع ( فرعون و اطرافیانش )

و نزع یده فإذا هی بیضاء للن_ظرین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 34 - 1،2،3،5

1 - واکنش حق ستیزانه فرعون در قبال دو معجزه روشن موسی ( ع )

قال للملإ حوله إنّ ه_ذا لس_حر علیم

ص: 490

2 - تلاش فرعون برای سحر قلمداد کردن معجزات موسی برای اطرافیانش

قال للملإ حوله إنّ ه_ذا لس_حر علیم

3 - اقرار ناخواسته فرعون به عظمت کار موسی ( ع ) در ارائه معجزات

إنّ ه_ذا لس_حر علیم

5 - تناقض گویی فرعون ، در اتهام های خویش علیه موسی ( ع )

قال إنّ رسولکم . .. لمجنون ... قال ... إنّ ه_ذا لس_حر علیم

فرعون از یک سو موسی(ع) را مجنون و از سویی دیگر ساحرِ بسیار دانا و کاردان می خواند و این تناقض گویی آشکاری است که در یک مجلس از فرعون به طور ناخواسته سر زده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 35 - 1،2،3،4،5،6،8

1 _ اقدام فرعون برای ایجاد نگرانی در اطرافیان خویش ، نسبت به اهداف نهایی موسی ( ع )

یرید أن یخرجکم من أرضکم بسحره

2 - نگرانی فرعون از تأثیر معجزات موسی در اطرافیانش

یرید أن یخرجکم من أرضکم بسحره

3 - فرعون با تحریک احساسات قومی و میهنی اطرافیان خود ، درصدد تهییج آنان علیه موسی ( ع ) بود .

قال . .. یرید أن یخرجکم من أرضکم بسحره

4 - دروغ و تزویر ، دو حربه فرعون علیه موسی ( ع )

قال . .. إنّ ه_ذا لس_حر علیم . یرید أن یخرجکم من أرضکم بسحره

تعبیر <یرید أن یخرجکم. ..> دروغی آشکار است; چه این که موسی(ع) خواهان خارج ساختن بنی اسرائیل از مصر بود و نه قبطیان. و از سوی دیگر در مجموع کلام وی تزویر و فریبکاری نهفته است چه در گفتن <أرضکم> (سرزمین شما) و چه در تعبیر <بسحره> (با جادویش)

5 - بیم فرعون از ناگزیر شدن قبطیان به ترک سرزمین خویش با پیروزی موسی ( ع )

یرید أن یخرجکم من أرضکم بسحره

6 - مشاوره فرعون با اطرافیان خویش و نظر خواهی از آنان برای مبارزه با موسی ( ع )

فماذا تأمرون

<أمر> (مصدر <تأمرون>) به معنای فرمان دادن است. مقصود از آن در این جا فرمان مشورتی است. بنابراین <چه فرمان می دهید>; یعنی، رأیتان چیست.

8 - فرعون ، از چاره اندیشی و پیدا کردن راه مبارزه با موسی ( ع ) _ به تنهایی _ احساس ناتوانی می کرد .

یرید أن یخرجکم من أرضکم بسحره فماذا تأمرون

مشورت و نظرخواهی فرعون از دیگران _ در عین ادعای خدایی _ بیانگر ناتوانی او در مبارزه با موسی(ع) می باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 36 - 1،3،4،5

1 - پیشنهاد مشاوران فرعون به خود وانهادن موقتی موسی و هارون ( ع ) و شتاب نکردن در مجازات آنان ( زندانی کردن )

ص: 491

قال لئن اتّخذت إل_هًا غیری لأجعلنّک من المسجونین . ..فماذا تأمرون . قالوا أرجه و

<ارجاء> (مصدر <ارج>) به معنای وانهادن و مهلت دادن است. گفتنی است که <ارج> در اصل <ارجی> بوده که لام الفعل آن حذف شده است. ضمیر <ه> ساکن در آخر آن، مفعولی و راجع به موسی می باشد.

3 - هارون در کنار موسی ( ع ) و همراه وی در تمام مراحل مناظره و رو در رویی با فرعون

قالوا أرجه و أخاه

4 - صلاحدید مشاوران فرعون ، مبارزه با موسی به شیوه ای همسان شیوه خود وی بود و نه زندان و قتل .

قالوا أرجه و أخاه و ابعث فی المدائن ح_شرین

برداشت یاد شده از آن جا است که منطق فرعون <لأجعلنّک من المسجونین> بود; ولی مشاوران وی با دیدن معجزات موسی این راه را نپسندیدند; بلکه در پیش گرفتن راهی منطقی تر و ظاهراً همسان راه موسی را ترجیح دادند.

5 - تدبیر مشاوران فرعون ، مبنی بر اعزام اشخاصی به تمام شهر ها و گردآوری نیروی لازم جهت مبارزه با موسی ( ع ) و برادرش

قالوا . .. و ابعث فی المدائن ح_شرین

<المدائن> جمع محلّی به <ال> و مفید عموم است; یعنی، همه شهرها.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 37 - 1

1 - گردآوری تمامی ساحران کارآزموده و ماهر برای مقابله با معجزات موسی ، طرح مشاوران فرعون بود .

و ابعث فی المدائن ح_شرین . یأتوک بکلّ سحّار علیم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 38 - 2،3،4

2 - گردآوری ساحران در سریع ترین وقت ، پس از پیشنهاد مشاوران فرعون

قالوا . .. و ابعث فی المدائن ... فجمع السحره

برداشت یاد شده با توجه به آمدن <فاء> _ که بیانگر نبودن فاصله زمانی است _ استفاده می شود.

3 - گردآوری ساحران ، برای هماوردی با موسی ( ع ) در وقت و روزی معین ( پیش از ظهر روز عید ) بود .

فجمع السحره لمیق_ت یوم معلوم

<میقات> به زمان معین گفته می شود و مراد از آن در این جا _ به قرینه آیه 59 سوره طه _ پیش از ظهر (ضحی) می باشد. مقصود از <یوم معلوم> به دلیل آیه یاد شده روز جشن (یوم الزینه) است و روز جشن همان روز عید می باشد.

4 - اهمیت زمان و روز خاص در بازتاب هماوردی موسی ( ع ) با ساحران در نگاه فرعونیان

فجمع السحره لمیق_ت یوم معلوم

تصریح به زمان معین، نشانگر اهمیت و نقش آن است .

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 39 - 1،2

1 - دعوت همگانی از مردم و تشویق آنان برای اجتماع در صحنه هماوردی موسی ( ع ) با ساحران

و قیل للناس هل أنتم مجتمعون

ص: 492

استفهام در عبارت <هل أنتم مجتمعون> برای تشویق و ترغیب است.

2 - اطمینان فرعون و درباریان او به غلبه ساحران کارآزموده بر موسی ( ع )

و قیل للناس هل أنتم مجتمعون

دعوت از مردم، می تواند نشانگر اطمینان فرعونیان به پیروزی ساحران باشد. گفتنی است که تعابیری چون: <لعلّنا> و <إن کانوا> _ که بیانگر نوعی تردید بوده و در آیه بعدی آمده است _ شگردی تبلیغی برای تهییج ساحران بود تا آنان توان خویش را در این راه به کار گیرند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 42 - 1،6

1 - پاسخ مثبت فرعون ، به امتیازطلبی ساحران برای غلبه بر موسی ( ع )

قالوا لفرعون أئنّ لنا لأجرًا . .. قال نعم

6 - فرعون از پیروزی خود در برابر معجزه موسی ( ع ) مأیوس شده و تنها به حمایت ساحران چشم دوخته بود .

قال نعم و إنّکم إذًا لمن المقرّبین

تلاش فرعون برای جلب حمایت ساحران از خود، به هر قیمت ممکن و بیش از انتظار آنها، گویای برداشت یاد شده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 43 - 1،2،3

1 - پیشنهاد موسی ( ع ) به ساحران ، برای پیشقدم شدن در نمایاندن سحر خویش

قال لهم موسی ألقوا ما أنتم ملقون

2 - اطمینان موسی به غلبه خویش و پوچی افسون ساحران

قال لهم موسی ألقوا ما أنتم ملقون

شتاب نداشتن موسی(ع) در ارائه معجزه خویش، حاکی از اطمینان او و تعبیر <ألقوا ما أنتم ملقون> نشانگر بی اعتنایی وی به همه دست مایه های ساحران است.

3 - تلاش ساحران برای انجام کاری شبیه به معجزه موسی

ألقوا ما أنتم ملقون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 44 - 1،2،3،4،7،8

1 - استفاده ساحران از ریسمان و چوب برای انجام سحر خود

فألقوا حبالهم و عصیّهم

<حبال> (جمع <حبل>) به معنای ریسمان ها و <عِصّی> (جمع <عصا>) به معنای چوبدستی ها است.

2 - اقدام ساحران ، پس از پیشنهاد موسی ( ع ) ، به افکندن ریسمان ها و عصا های خود برای نمایاندن سحر خویش

قال لهم موسی ألقوا . .. فألقوا حبالهم و عصیّهم

3 - غرور و اطمینان سرشار ساحران به غلبه خویش بر موسی ( ع )

و قالوا بعزّه فرعون إنّا لنحن الغ_لبون

ص: 493

4 - تبلیغات روانی ساحران به هنگام انجام عملیات خود

فألقوا . .. و قالوا بعزّه فرعون إنّا لنحن الغ_لبون

7 - سعی ساحران بر ارائه کاری قوی تر و چشمگیرتر از معجزه موسی و در عین حال هم سنخ با آن

فألقوا حبالهم و عصیّهم

برداشت یاد شده با توجه به این نکته است که ساحران از ریسمان ها و عصاهای متعدد برای مبارزه با معجزه (عصای اژدها شوند) موسی(ع) استفاده کردند.

8 - اقدام ساحران به ستایش فرعون در لحظه شروع عملیات خود ، با هدف جلب حمایت او و نزدیک ساختن خویش بهوی

فألقوا . .. و قالوا بعزّه فرعون إنّا لنحن الغ_لبون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 45 - 1،2،4،5

1 - افکندن موسی ( ع ) عصای خویش را ، در پی ارائه افسون از سوی ساحران

فألقی موسی عصاه

2 - بلعیده شدن ابزار ساحران ( ریسمان ها و عصا ها ) به وسیله عصای موسی

فإذا هی تلقف ما یأفکون

4 - غلبه سریع و برق آسای موسی ( ع ) بر ساحران ، در میدان هماوردی و در برابر دید همگان

فألقی موسی عصاه فإذا هی تلقف ما یأفکون

واژه <إذا> معادل ناگهان است; یعنی، انداختن عصا همان و بلعیده شدن طناب ها و چوبدستی های ساحران همان.

5 - عصای موسی با بلعیدن ابزار جادویی ساحران ، صحنه ای شگفت و به دور از انتظار همگان به وجود آورد .

فإذا هی تلقف ما یأفکون

برداشت یاد شده از آن جا است که <إذا> برای مفاجات است و نشانگر آن است که جمله پس از آن، در یک حالت غیر منتظره واقع شده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 46 - 1،2

1 - پی بردن ساحران به حقانیت رسالت موسی ( ع ) ، در پی مشاهده بطلان افسون خود در برابر معجزه موسی

فإذا هی تلقف ما یأفکون . فأُلقی السحره س_جدین

برداشت یاد شده با توجه به تفریع <أُلقی> بر آیه پیش به دست می آید.

2 - به سجده در افتادن بی درنگ ساحران ، با مشاهده معجزه پیروز موسی

فأُلقی السحره س_جدین

به کارگیری <فاء> تعقیب و فعل مجهول <أُلقی> بیانگر آن است که ساحران با مشاهده آن منظره عجیب، اختیار از کف دادند و بلافاصله به سجده درافتادند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 47 - 1

ص: 494

1 - اعتراف ساحران به پروردگار جهانیان و ایمان به توحید ربوبی ، پس از مشاهده معجزه موسی و بطلان سحر خویش

فألقی موسی عصاه . .. قالوا ءامنّا بربّ الع_لمین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 49 - 4،6،7،8،9،13

4 - اتهام ساحران از سوی فرعون ، به هم دستی با موسی ( ع ) برای توطئه علیه وی

إنّه لکبیرکم الذی علّمکم السحر

6 - اصرار و پافشاری فرعون بر سحر شمردن معجزه موسی

إنّه لکبیرکم الذی علّمکم السحر

7 - اتهام ساحران از سوی فرعون ، به شاگردی موسی ( ع ) و یادگرفتن سحر در مکتب او

إنّه لکبیرکم الذی علّمکم السحر

8 - تهدید ساحران مؤمن از سوی فرعون به داشتن فرجامی تیره و وحشتناک

فلسوف تعلمون

9 - ساحران مؤمن به موسی ( ع ) ، مورد تهدید فرعون به قطع دست و پا و کشیده شدن بر صلیب

لأُقطّعنّ أیدیکم و أرجلکم من خل_ف و لأُصلّبنّکم أجمعین

13 - ایمان همه ساحران به موسی ( ع ) و تهدید فرعون به شکنجه و کشتن تمامی آنان

قال ءامنتم له . .. و لأُصلّبنّکم أجمعین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 50 - 1،2

1 - اعلام آمادگی ساحران مؤمن به موسی ( ع ) در برابر فرعون برای پذیرش هر شکنجه در راه ایمان خویش

لأُقطّعنّ أیدیکم و أرجلکم من خل_ف . .. قالوا لاضیر

2 - خشم و تهدید شدید فرعون ، فاقد کمترین تأثیر در ساحران مؤمن به موسی ( ع )

لأُقطّعنّ أیدیکم و أرجلکم من خل_ف . .. قالوا لاضیر

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 51 - 2

2 - ندامت ساحران از گذشته شرک آلود و غفلت بار خود در پیشگاه خدا

إنّا نطمع أن یغفر لنا ربّنا خط_ی_نا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 52 - 1،8

1 - وحی خداوند به موسی ( ع ) در خارج ساختن شبانه بنی اسرائیل از سرزمین مصر

و أوحینا إلی موسی أن أسر بعبادی

8 - موسی ( ع ) ، رهبری پذیرفته شده و مورد اطاعت بنی اسرائیل ، حتی پیش از ترک مصر

ص: 495

و أوحینا إلی موسی أن أسر بعبادی إنّکم متّبعون

فرمان الهی به کوچاندن شبانه بنی اسرائیل، در صورتی عملی بود که مجموعه بنی اسرائیل مطیع موسی(ع) بودند و این حرکت مخاطره آمیز را به خاطر اطاعت از وی به جان می خریدند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 56 - 2

2 - تشویق مردم از سوی مأموران فرعون ، به تسریع در پیوستن به سپاه وی

و إنّا لجمیع ح_ذرون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 62 - 1،2

1 - اقدام قاطع موسی ( ع ) برای زدودن وحشت همراهان خویش و ( ترس آنان از گرفتار شدن در کمند سپاه فرعون )

قال أصح_ب موسی إنّا لمدرکون . قال کلاّ

2 - موسی ( ع ) ، مطمئن به دست نیافتن سپاه فرعون بر وی و همراهانش

قال کلاّ

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 63 - 2،3،5،7

2 - وحی الهی به موسی ( ع ) مبنی بر زدن عصای خویش به دریا

فأوحینا إلی موسی أن اضرب بعصاک البحر

3 - شکافته شدن دریا با ضربت عصای موسی و باز شدن راه نجات برای بنی اسرائیل

أن اضرب بعصاک البحر فانفلق

<انفلاق> (مصدر <انفلق>) به معنای شکافته شدن است.

5 - بنی اسرائیل و فرعونیان ، شاهد معجزه ای دیگر از موسی ( ع ) با شکافتن دریا

أن اضرب بعصاک البحر فانفلق

7 - شکافته شدن دریا با عصای موسی و تقسیم شدن آب های آن به دو دیوار ; چون دو کوه بزرگ

فانفلق فکان کلّ فرق کالطود العظیم

فعل <کان> در این جا به معنای <صار> است. <فرق> نیز معادل قطعه (پاره) و <طود> مرادف <جبل> (کوه) است. بنابراین <کان کلّ فرق...>; یعنی، هر پاره ای از آب دریا، مانند کوهی بزرگ شد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 65 - 1

1 - نجات یافتن موسی ( ع ) و همراهان وی ( بنی اسرائیل ) از شرّ فرعونیان ، با عبور از دریا به اراده الهی بود .

و أنجینا موسی و من معه أجمعین

ص: 496

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 67 - 2

2 - ماجرای میان موسی ( ع ) و فرعونیان ، نمودی از سنت مستمر الهی در یاری حق و سرکوب باطل

إنّ فی ذلک لأیه

چنان که گفته شد <آیه> به معنای عبرت است و عبرت بودن ماجرای موسی و فرعونیان، در صورتی است که تکرار نظایر آن همواره ممکن باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 7 - 2،4،5،6،7،8،9،10،11،12

2 - بیان دقیق سرگذشت موسی و خانواده اش در وادی طور ( ماجرایی که به جز خدا کسی از آن خبر نداشت ) دلیلی روشن بر آسمانی بودن قرآن

و إنّک لتلقّی القرءان . .. إذ قال موسی لأهله

بیان ماجرای موسی در وادی طور، که می تواند دلیلی برای <إنّک لتلقّی القرآن. ..> باشد; زیرا آن واقعه ای است که جز خدا احدی از آن اطلاع نداشته است.

4 - همراهی خانواده موسی ( همسر و فرزندانش ) با وی در سفر از < مدین >

إذ قال موسی لأهله . .. لعلّکم تصطلون

تعبیر <سئاتیکم> و <لعلّکم تصطلون> (با ضمایر جمع) نشان می دهد که همراهیان موسی بیش از یک نفر بوده اند و تعبیر <أهل> بیانگر آن است که همه آنان از نزدیکان (همسر و فرزندان) او بوده اند.

5 - گرفتاری موسی ( ع ) و خانواده اش در سردی هوا ، تاریکی شب و گم کردن راه در مسیر سفر

إذ قال موسی لأهله . .. سئاتیکم منها بخبر... لعلّکم تصطلون

6 - قرار گرفتن خانواده موسی در شرایط نیاز به دلگرمی و امید

إذ قال موسی لأهله . .. سئاتیکم منها بخبر... تصطلون

از تعبیر <إنّی آنست ناراً> و <سأتیکم> _ که جمله اول به صورت مؤکد به <إنّ> و جمله دوم به صورت مؤکد با حرف تنفیس آمده است _ استفاده می شود که خانواده موسی در شرایط اضطراب آور و دلهره آمیزی قرار داشتند که موسی می بایست به آنان دلگرمی می داد و امید می بخشید.

7 - آرامش موسی ( ع ) در شرایط سخت و بحرانی و تلاش وی جهت ایجاد امید و اطمینان در خانواده خود .

إنّی ءانست نارًا سئاتیکم. .. لعلّکم تصطلون

8 - مشاهده موسی ، آتشی را از دور در وادی طور

إنّی ءانست نارًا

<إیناس> (مصدر <آنست>) معادل <إبصار> (دیدن) است; یعنی، آتشی به نظرم رسید.

9 - تنها موسی ( ع ) ، نظاره گر آتش وادی طور و همراهانش محروم از مشاهده آن

إنّی ءانست نارًا

10 - تصمیم موسی ( ع ) به حرکت به سمت آتش طور

س_اتیکم منها بخبر أو ءاتیکم

11 - امید موسی ( ع ) ، به یافتن اطلاعاتی از محل برافروخته شدن آتش ، برای یافتن راه و ادامه مسیر سفر

ص: 497

س_اتیکم منها بخبر

جمله <سآتیکم منها بخبر> به تقدیر <سآتیکم من عندها بخبر نهتدی به> است; یعنی، به زودی از آن جا اطلاعی خواهم آورد که با کمک آن راهمان را پیدا کنیم.

12 - موسی ( ع ) ، درصدد آوردن پاره ای آتش برای گرم کردن خانواده اش

أو ءاتیکم بشهاب قبس لعلّکم تصطلون

<شهاب> به شعله آتش و <قبس> به شعله برگرفته از آتش گفته می شود. <اصطلاء> (مصدر <تصطلون>) نیز به معنای گرم شدن است; یعنی، یا شعله ای از آتش برگیرم و بیاورم تا با آن، آتش برافروزم، باشد که گرم شوید.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 8 - 1،3،4

1 - ندای خداوند به موسی ( ع ) در پی رسیدن وی به آتش طور

فلمّا جاءها نودی

3 - تبریک خداوند به موسی و فرشتگان حاضر در اطراف آتش طور

نودی أن بورک من فی النّار و من حولها

برداشت یاد شده بدان احتمال است که <بورک من فی النار> انشای تبریک باشد.

4 - قرار گرفتن موسی ( ع ) در احاطه آتش طور

نودی أن بورک من فی النّار

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 9 - 1،2،3

1 - تأکید خداوند ، بر الهی بودن ندای برخاسته از دل آتش وادی طور

نودی أن بورک من فی النّار . .. ی_موسی إنّه أنا اللّه

2 - موسی ، در شگفتی و حیرت از ندای برآمده از آتش وادی طور

نودی أن بورک من فی النّار . .. ی_موسی إنّه أنا اللّه

تصریح خداوند به <إنّه أنا اللّه> می تواند از آن جهت باشد که موسی با شنیدن ندا از درون آتش، در شگفتی فرو رفت و حیران ماند; به گونه ای که سخت نیازمند راهنمایی روشن و صریح بود.

3 - سخن گفتن بیواسطه خدا با موسی در وادی طور

فلمّا جاءها نودی . .. إنّه أنا اللّه العزیز الحکیم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 10 - 1،2،3،4،6،8

1 - فرمان خدا به موسی ( ع ) در وادی طور ، مبنی بر افکندن عصای خویش

و ألق عصاک

2 - تبدیل ناگهانی عصای موسی به ماری پرتحرک ، در پی افکندن آن بر زمین

فلمّا رءاها تهتزّ کأنّها جانّ

ص: 498

<اهتزاز> (مصدر <تهتزّ>) به حرکت تند و سریع گفته می شود. <جانّ> نیز به گفته مفسران، گونه ای از مار باریک است که بسیار چست و چالاک می باشد.

3 - تبدیل عصای موسی به اژدهایی بزرگ اما به چالاکی مار های کوچک

فلمّا رءاها تهتزّ کأنّها جانّ

با توجه به این که در جای دیگر تبدیل عصا به اژدهایی بزرگ (فإذا هی ثعبان مبین) آمده احتمال می رود که تعبیر <کأنّها جانّ> در این جا نه از آن باب باشد که عصای موسی در مرتبه نخست به شکل ماری کوچک و در دفعات دیگر به شکل اژدها درآمده بود بلکه تشبیه آن به مار کوچک از جهت حرکت تند و سریعی است که آن مار داشته است.

4 - ترس و گریز بی تأمل موسی ( ع ) ، با مشاهده تبدیل عصای دست خویش به ماری چالاک

فلمّا رءاها تهتزّ کأنّها جانّ ولّی مدبرًا

6 - رهنمود خدا به موسی ( ع ) مبنی بر این که او نباید از عصای مار شده بیم داشته باشد .

ی_موسی لاتخف

8 - اعطای مقام رسالت از جانب خداوند به موسی ( ع ) در وادی طور

ی_موسی لاتخف إنّی لایخاف لدیّ المرسلون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 12 - 1

1 - فرمان خدا به موسی ( ع ) مبنی بر فروبردن دست در گریبان خویش و خارج ساختن آن با سپیدیی جذّاب و غیرزننده

و أدخل یدک فی جیبک تخرج بیضاء من غیر سوء

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 13 - 2

2 - سحر خوانده شدن معجزات الهی موسی ، از سوی فرعونیان علی رغم وضوح و روشنی آن

فلمّا جاءتهم ءای_تنا مبصره قالوا ه_ذا سحر مبین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 3 - 4،5

4 - مردم عصر بعثت ، اطلاعاتی مخدوش و نادرست از داستان موسی و فرعون داشتند .

نتلوا علیک من نبإِ موسی و فرعون بالحقّ

قید <بالحقّ> نشان می دهد که آنچه در میان مردم عصر پیامبر(ص) از ماجرای موسی(ع) و فرعون مطرح بود، با واقعیت انطباق نداشت.

5 - سوره < قصص > دربردارنده تنها گوشه ای از داستان موسی و فرعون

نتلوا علیک من نبإِ موسی و فرعون

به کارگیری <من> تبعیضیه در <من نبإ> بیانگر آن است که آنچه در سوره <قصص> مطرح شده; تنها بخشی از سرگذشت موسی(ع) و فرعون است و نه همه آن.

ص: 499

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 7 - 1،6،7،8،10،11

1 - تولد موسی ( ع ) ، در فضایی آکنده از خوف و خطر و به دور از چشم دیگران

یذبّح أبناءهم . .. و أوحینا إلی أُمّ موسی أن أرضعیه

6 - مأموریت مادر موسی از سوی خداوند ، به شیر دادن فرزندش دور از چشم بیگانگان

و أوحینا إلی أُمّ موسی أن أرضعیه

7 - شرایط اضطراب آور روحی برای مادر موسی به هنگام ولادت فرزندش و نیز احساس خطر برای او از جانب فرعونیان ، موجب سرگردانی وی در شیر دادن به موسی ( ع ) بود .

و أوحینا إلی أُمّ موسی أن أرضعیه

توصیه خداوند به مادر موسی برای شیر دادن به فرزندش، می تواند گویای مطلب یاد شده باشد.

8 - مادر موسی ، مأمور افکندن فرزندش به رود نیل در صورت احساس خطر برای وی از جانب فرعونیان

فإذا خفت علیه فألقیه فی الیمّ

واژه <یمّ> به آب زیاد گفته می شود. بدین جهت به دریا <یمّ> گفته می شود و هم به رود بزرگ. در این آیه معنای دوم مراد است و مقصود از آن رود نیل می باشد.

10 - اطمینان بخشی خداوند به مادر موسی و وعده قطعی به بازگرداندن فرزندش به آغوش وی

إنّا رادّوه إلیک

11 - برگزیدن موسی ( ع ) برای مقام رسالت ، وعده الهی به مادرش جهت آرام بخشیدن خاطر وی

و لاتخافی و لاتحزنی . .. و جاعلوه من المرسلین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 8 - 1،3،7

1 - برگرفته شدن موسی ( ع ) از آب نیل به وسیله نزدیکان فرعون

فالتقطه ءال فرعون

<إلتقاط> به معنای برگرفتن چیزی از زمین است و <آل> به کسان و نزدیکان شخص گفته می شود.

3 - برگرفتن موسی ( ع ) از آب به وسیله فرعونیان ، اقدامی ناخواسته علیه خود آنان

فالتقطه ءال فرعون لیکون لهم عدوًّا و حزنًا

7 - کشتن پسران بنی اسرائیل از سویی و برگرفتن موسی ( ع ) از آب از سوی دیگر ، نمود خطاپیشگی و نابخردی فرعونیان

یذبّح أبناءهم . .. فالتقطه ءال فرعون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 9 - 1،2،7،9،11،13

1 - انتقال موسی ( ع ) پس از برگرفته شدن از آب ، به نزد فرعون و همسرش

فالتقطه ءال فرعون . .. و قالت امرأت فرعون قرّت عین لی و لک

2 - درخشش برق امید و شادمانی در دیدگان زن فرعون با مشاهده قنداقه موسی

و قالت امرأت فرعون قرّت عین لی و لک

ص: 500

7 - تحریک شدن غریزه فرزندخواهی زن فرعون با دیدن قنداق موسی

و قالت امرأت فرعون قرّت عین لی و لک

9 - زنده گذاشتن موسی ( ع ) و چشم پوشی از قتل وی ، درخواست آسیه از فرعون

و قالت امرأت فرعون . .. لاتقتلوه

11 - همسر فرعون ، خواستار نگه داری موسی ( ع ) با امید به منتفع شدن از خدمات وی ، یا برگزیدن او به فرزندی خویش

عسی أن ینفعنا أو نتّخذه ولدًا

13 - پذیرفته شدن خواسته آسیه ( نگه داری موسی ( ع ) ) از سوی فرعون

و قالت امرأت فرعون . .. لاتقتلوه

سکوت فرعون در برابر خواسته آسیه، نشان از پذیرفته شدن آن از سوی فرعون دارد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 10 - 1،2،3،4،9،13

1 - تأثیر ژرف و آرامش بخش وحی الهی در دل مادر موسی

و أوحینا إلی أُمّ موسی . .. و أصبح فؤاد أُمّ موسی ف_رغًا

<أصبح> معادل <صار> و <فارغاً> مرادف <خالیاً> است. با توجه به ارتباط این آیه با آیه هفتم، تقدیر آن چنین می شود: <و صار فؤاد أُمّ موسی بعد الوحی خالیاً من الخوف و الحزن; دل مادر موسی بعد از وحی ما از ترس و اندوه خالی گشت>.

2 - دل مادر موسی ، فارغ از ترس و اندوه نسبت به فرجام نوزادش پس از دریافت وحی الهی

و أوحینا إلی أُمّ موسی . .. أن لاتخافی ... و أصبح فؤاد أُمّ موسی ف_رغًا

3 - اقدام خداوند به محکم ساختن دل مادر موسی ، به منظور پیش گیری از فاش شدن راز نوزادش توسط خود وی

إن کادت لتبدی به لولا أن ربطنا علی قلبها

<ربط> (مصدر <ربطنا>) به معنای بستن و محکم کردن است.

4 - اطمینان یافتن مادر موسی به بازگردانده شدن فرزندش به آغوش وی ، پس از دریافت وحی الهی

لولا أن ربطنا علی قلبها لتکون من المؤمنین

9 - راسخ شدن ایمان مادر موسی ، هدف الهی در محکم ساختن دل وی و اطمینان بخشیدن به وی

لولا أن ربطنا علی قلبها لتکون من المؤمنین

13 - قرار داشتن مادر موسی در آستانه افشا کردن راز فرزندش ، به خاطر شدت پریشانی و اضطراب

إن کادت لتبدی به لولا أن ربطنا علی قلبها

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 11 - 1،4،5،7،8،9،10

1 - تبدیل شدن مادر موسی به شخصیتی مصمم و قادر بر انجام کار های سترگ ، پس از دریافت پیام امیدآفرین الهی

و أوحینا إلی أُمّ موسی . .. و قالت لأُخته قصّیه

جمله <و قالت. ..> عطف بر محذوف است; یعنی، <فألقیه فی الیمّ و قالت لأخته قصّیه>. مادر موسی پس از دریافت وحی، اقدام به انداختن فرزندش در رود نیل کرد; با این که پیش از آن از فرط ترس و نگرانی نزدیک بود راز فرزندش را فاش سازد. این موضوع، بیانگر مطلب یاد شده است.

ص: 501

4 - مأموریت خواهر موسی از سوی مادر برای دنبال کردن موسی در پی افکنده شدنش در آب نیل

و قالت لأُخته قصّیه

5 - حضور خواهر موسی در کنار مادر ، هنگام افکندن موسی در رود نیل

و قالت لأُخته قصّیه

7 - خواهر موسی ، از دور نظاره گر سرنوشت برادر خود بر روی آب نیل

فبصرت به عن جُنُب

<جُنُب> معادل دور است; یعنی، او موسی را از دور زیر نظر گرفت.

8 - خواهر موسی ، شاهد برگرفته شدن برادرش از آب به وسیله کسان فرعون

فبصرت به عن جُنُب

برداشت یاد شده برپایه این احتمال است که <بصرت به. ..> به این معنا باشد که خواهر موسی، از دور دید که فرعونیان او را از آب گرفتند.

9 - تلاش خواهر موسی برای اطلاع نیافتن دیگران ، از پی جویی سرنوشت آن کودک به وسیله او

فبصرت به عن جُنُب

10 - پی جویی خواهر موسی ، از دید فرعونیان پنهان بود .

فبصرت به عن جُنُب و هم لایشعرون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 12 - 1،2،4،5،6،7،8

1 - احضار دایگان به کاخ فرعون ، برای شیر دادن به موسی ( ع )

و حرّمنا علیه المراضع من قبل فقالت هل أدلّکم علی أهل بیت یکفلونه لکم

2 - امتناع موسی ( ع ) از گرفتن پستان دایگان

و حرّمنا علیه المراضع من قبل

4 - انس گرفتن پیشین موسی با آغوش و شیر مادر ، باعث امتناع او از خوردن شیر دایگان شد .

و أوحینا إلی أُمّ موسی أن أرضعیه . .. و حرّمنا علیه المراضع من قبل

خداوند پیش از این، به مادر موسی فرمان داد وی را شیر دهد. از تعبیر <حرّمنا علیه المراضع من قبل> استفاده می شود که فلسفه آن دستور، این بود که ذائقه موسی(ع)، تنها با پستان و شیر مادرش شکل بگیرد، تا از گرفتن پستان دیگران امتناع ورزد.

5 - درماندگی خاندان فرعون از یافتن دایه ای مناسب و مورد پذیرش موسی ( ع ) و اقدام خواهر وی برای بهره گیری از آن فرصت

حرّمنا علیه المراضع من قبل فقالت هل أدلّکم

6 - حاضر شدن خواهر موسی در جمع خاندان فرعون و دایگان

و حرّمنا علیه المراضع من قبل فقالت هل أدلّکم

7 - اقدام به موقع خواهر موسی ، برای بازگرداندن وی به آغوش مادر

و حرّمنا علیه المراضع . .. قالت هل أدلّکم علی أهل بیت یکفلونه

8 - اعلام آمادگی خواهر موسی ، برای راهنمایی کسان فرعون به خانواده ای مناسب جهت سرپرستی وی

قالت هل أدلّکم علی أهل بیت یکفلونه لکم و هم له نصحون

ص: 502

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 13 - 1،3،7،9،10،14

1 - به ثمر رسیدن تلاش خواهر موسی ، در بازگرداندن برادر خویش به آغوش مادر

قالت هل أدلّکم علی أهل بیت . .. فرددن_ه إلی أُمّه

خواهر موسی با دنبال کردن برادر، ورود به کاخ فرعون و بالاخره استفاده از فرصت به دست آمده، توانست موسی را به مادرش بازگرداند.

3 - غلبه اراده الهی بر خواست و تصمیم فرعون در نابود کردن موسی ( ع )

یذبّح أبناءهم . .. فرددن_ه إلی أُمّه

موسی(ع) زمانی به دنیا آمد که فرعون به بهانه از بین بردن او، هر کودک پسر بنی اسرائیلی را سر می برید; اما خداوند حوادث را طوری ترتیب داد که شخص فرعون به حمایت از موسی(ع) برخیزد و او را تحت سرپرستی خود قرار دهد.

7 - شادی کردن مادر موسی و زدایش غم از دل وی ، از هدف های خداوند در بازگرداندن موسی ( ع ) به دامان وی

فرددن_ه إلی أُمّه کی تقرّ عینها و لاتحزن

کلمه <کی> به اصطلاح، <تعلیلیه> و بیانگر هدف الهی در بازگرداندن موسی به دامان مادرش می باشد. در این آیه به دو هدف اشاره شده است: الف) شاد شدن مادر موسی و زدودن غم و اندوه ناشی از فراق فرزند. ب) عمل کردن خدا به وعده خود و یقین پیدا کردن مادر موسی به حقانیت وعده های الهی. برداشت یاد شده بیان مضمون هدف نخست است.

9 - وعده خدا به مادر موسی ، مبنی بر بازگرداندن فرزندش به آغوش وی

و لتعلم أنّ وعد اللّه حقّ

این آیه اشاره به وعده ای دارد که خداوند قبلاً به مادر موسی داده بود: <ما او را قطعاً به تو باز خواهیم گرداند>، (إنّا رادّوه إلیک).

10 - یقین پیدا کردن مادر موسی به درستی و تخلف ناپذیر بودن وعده های خداوند ، یکی دیگر از اهداف بازگرداندن موسی ( ع ) به آغوش وی

فرددن_ه إلی أُمّه . .. و لتعلم أنّ وعد اللّه حقّ

14 - < عن محمدبن مسلم قال : . . . قلت لأبی جعفر ( ع ) فکم مکث موسی غائباً عن أُمّه حتّی ردّه اللّه علیها ؟ قال : ثلاثه أیّام . . . ;

محمدبن مسلم می گوید:. .. از امام باقر(ع) سؤال کردم: موسی(ع) چند روز از مادرش غایب بود تا این که خداوند او را دوباره به دامان او برگردانید؟ حضرت فرمود: سه روز...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 14 - 1

1 - سپری شدن دوران کودکی و نوجوانی موسی ( ع ) و رسیدن او به مرحله جوانی ، بی هیچ حادثه درخور بیان

فرددن_ه إلی أُمّه . .. و لمّا بلغ أشدّه و استوی

تعبیر <بلغ أشدّه> کنایه از رسیدن شخص به دوره جوانی است; زیرا نوعاً بلوغ فکری انسان هم زمان با رسیدن وی به مرحله جوانی است. بنابراین پرداختن قرآن به حوادث روزگار جوانی موسی(ع) و بعد از آن و مسکوت گذاشتن دوران پیش از جوانی (کودکی و نوجوانی)، نشانگر آن است که کودکی و نوجوانی او در کمال آرامش سپری شده بود و در این مدت حادثه ای درخور بیان برای وی روی نداده بود.

ص: 503

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 15 - 1،3،4،7،8،9،10

1 - ورود موسی ( ع ) به شهر مصر ، در ساعت استراحت و غفلت و بی خبری مردم

و دخل المدینه علی حین غفله من أهلها

<غفلت> به معنای بی خبری و مراد از <علی حین غفله من أهلها> (ساعت بی خبری مردم شهر) زمانی است که مردم دست از کسب و کار می کشند و به خانه هایشان برمی گردند و از آنچه در شهر می گذرد بی خبر می مانند.

3 - برخورد موسی ( ع ) در شهر مصر ، با زد و خورد دو مرد به قصد کشتن یکدیگر

فوجد فیها رجلین یقتتلان

واژه <یقتتلان> نشان می دهد که نزاع میان آن دو مرد، نزاعی عادی نبوده است; بلکه آن دو به قصد کشتن، همدیگر را می زدند.

4 - یکی از دو مرد در حال زد و خورد ، اسرائیلی و از پیروان موسی ( ع ) و دیگری قبطی و از دشمنان او بود .

ه_ذا من شیعته و ه_ذا من عدوّه

7 - استغاثه و یاری طلبی مرد بنی اسرائیلی ، از موسی ( ع ) علیه فرد قبطی

فاستغ_ثه الذی من شیعته علی الذی من عدوّه

8 - اقدام بی درنگ موسی ( ع ) برای حمایت از مرد بنی اسرائیلی علیه فرد قبطی

فوکزه موسی

<فاء> در <فوکزه> فصیحه و عطف بر جمله محذوف است; یعنی، <فأقبل موسی علی الذی من عدوّه فوکزه>. گفتنی است که <اقدام بی درنگ> از به کارگیری <فاء> _ که بیانگر عدم وجود فاصله میان یاری طلبی مرد اسرائیلی و پاسخ مثبت موسی(ع) به وی است _ استفاده می شود.

9 - حمله موسی ( ع ) به فرد قبطی و وارد آوردن ضربه مشتی بر وی

فوکزه موسی

<وَکْز> (مصدر <وَکَزَ>) زدن با مشت است.

10 - جان باختن فرد قبطی با ضربه مشت موسی

فوکزه موسی فقضی علیه

عبارت <قضی علیه> مرادف با <قتله> است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 16 - 1،2

1 - قتل مرد قبطی ، ظلم موسی ( ع ) به خود و باعث به خطر افتادن جان او از سوی فرعونیان

فوکزه موسی فقضی علیه . .. قال ربّ إنّی ظلمت نفسی

موسی(ع) در پیشگاه پروردگار اعتراف کرد که مرتکب خطای بزرگی شده و با کشتن مرد قبطی، در معرض خطری جدی قرار گرفته است.

2 - اعتراف صریح موسی ( ع ) در پیشگاه پروردگار ، به اشتباه خویش در قتل مرد قبطی و درخواست آمرزش از ساحت او و نجات از شرّ فرعونیان

قال ربّ إنّی ظلمت نفسی فاغفرلی

مقصود موسی(ع) از آمرزش در <اغفرلی> زدوده شدن پی آمد کار وی و رهایی از انتقام فرعونیان است.

ص: 504

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 18 - 1،2،3،4،5،6،7،8

1 - به هم ریختن آرامش موسی در پی کشته شدن مرد قبطی به دست وی

فوکزه موسی فقضی علیه . .. فأصبح فی المدینه خائفًا یترقّب

2 - موسی ( ع ) ، پس از حادثه قتل مرد قبطی به کاخ فرعون بازنگشت .

فأصبح فی المدینه

3 - درنگ موسی ( ع ) تا بامداد روز بعد در شهر ، همراه با هراس و انتظار پیشامد حادثه ای ناگوار برای خویش

فأصبح فی المدینه خائفًا یترقّب

<ترقّب> (مصدر <یترقّب>) معادل <انتظار> است; یعنی، <ینتظر وقوع المکروه به>. مفعول <یترقّب> نیز حذف شده است.

4 - برخورد مجدد موسی ( ع ) با فریاد کمک طلبی مرد اسرائیلی ( همان که روز پیش از وی یاری خواسته بود ) در بامداد روز بعد

فأصبح فی المدینه . .. فإذا الذی استنصره بالأمس یستصرخه

<إستصراخ> (مصدر <یستصرخ>) به معنای سردادن فریاد کمک خواهی است.

5 - درگیری دوباره مرد اسرائیلی با فردی دیگر از قبطیان در روز بعد

فإذا الذی استنصره بالأمس یستصرخه

6 - نزاع مجدد مرد اسرائیلی _ آن هم با پیشامد حادثه روز پیش _ امری غیر مترقبه و دور از انتظار برای موسی ( ع )

فإذا الذی استنصره بالأمس یستصرخه

مطلب یاد شده با توجه به آمدن <إذا>ی فجائیه به دست می آید.

7 - برانگیخته شدن خشم موسی ( ع ) با مشاهده مرد اسرائیلی در حال درگیری مجدد با یکی دیگر از قبطیان

قال له موسی إنّک لغویّ مبین

8 - پرخاش کردن موسی ( ع ) نسبت به مرد اسرائیلی

قال له موسی إنّک لغویّ مبین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 19 - 1،3،4،5،6،7

1 - اقدام موسی ( ع ) به حمله به مرد قبطی و وارد کردن ضربه سخت و کوبنده بر وی

فلمّا أن أراد أن یبطش بالذی هو عدوٌّ لهما

<بطش> (مصدر <یبطش>) به دست گشودن برای هجوم قهرآمیز گفته می شود.

3 - برداشت اشتباه مرد اسرائیلی از تصمیم موسی ( ع )

قال ی_موسی أترید أن تقتلنی

4 - اعتراض مرد اسرائیلی به موسی ( ع ) به توهم این که او بر کشتن وی تصمیم گرفته است .

قال ی_موسی أترید أن تقتلنی

5 - افشا شدن راز قتل مرد قبطی به وسیله مرد اسرائیلی

قال ی_موسی . .. کما قتلت نفسًا بالأمس

6 - متهم شدن موسی ( ع ) از سوی مرد اسرائیلی به داشتن انگیزه های جبارانه و روحیه ظلم و تجاوزگری

ص: 505

إن ترید إلاّ أن تکون جبّارًا فی الأرض

7 - عاری بودن از انگیزه های اصلاح طلبانه ، اتهام دیگر مرد اسرائیلی به موسی ( ع )

و ما ترید أن تکون من المصلحین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 20 - 1،2،3،4،5

1 - ورود شتابزده مردی ناشناس از دورترین نقطه شهر به حضور موسی ( ع )

و جاء رجل من أقصا المدینه یسعی

2 - مرد ناشناس ، حامل خبری مهم و سرنوشت ساز برای موسی ( ع ) بود .

قال ی_موسی إنّ الملأ یأتمرون بک لیقتلوک

3 - مشاوره سران حکومت فرعون درباره کشتن موسی ( ع )

إنّ الملأیأتمرون بک لیقتلوک

<إئتمار> (مصدر <یأتمرون>) به معنای مشورت و رایزنی است.

4 - شنود گفت و گو های سران حکومت فرعون به وسیله مرد ناشناس و رساندن سریع آن به موسی ( ع )

و جاء رجل . .. قال ی_موسی إنّ الملأ یأتمرون بک لیقتلوک

5 - مرد ناشناس ، خواهان خروج بی درنگ موسی ( ع ) از شهر بود .

فاخرج

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 21 - 1،2،5

1 - خارج شدن موسی ( ع ) از شهر مصر ، در پی توصیه مرد ناشناس

قال ی_موسی . .. فاخرج ... فخرج منها خائفًا

2 - موسی ( ع ) نگران پیش آمدن حادثه ای ناگوار برای خویش ، به هنگام خروج از شهر مصر بود .

فخرج منها خائفًا یترقّب

<تَرَقُّب> (مصدر <یترقّب>) به معنای انتظار است. در این جا مفعول <یترقّب> حذف شده است; یعنی، <ینتظر وقوع المکروه به>.

5 - نیایش موسی ( ع ) به درگاه پروردگار ، برای نجات خویش از شر فرعونیان

قال ربّ نجّنی من القوم الظ_لمین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 22 - 1،2،4

1 - تلاش موسی ( ع ) پس از خروج از شهر مصر ، برای رساندن خود به سمت منتهی به مدین

فخرج منها . .. و لمّا توجّه تلقاء مدین

تعبیر <لمّا توجّه. ..> نشان می دهد که موسی(ع) هم زمان با خارج شدن از شهر مصر، در جهت مدین قرار نداشت; بلکه مدتی راه پیمود تا خود را در آن سمت قرار دهد.

ص: 506

2 - قرار گرفتن موسی ( ع ) در جهت منتهی به مدین و روانه شدن وی به سوی آن

و لمّا توجّه تلقاء مدین

<توجُّه> (مصدر <توجّه>) به معنای روی آوردن و <تلقاء> معادل جانب است. <و لمّا توجّه تلقاء مدین>; یعنی، <لمّا صرف وجهه هذاء مدین>، (همین که روی به جانب مدین آورد...>.

4 - موسی ( ع ) ناآشنا به راه منتهی به مدین

و لمّا توجّه تلقاء مدین قال عسی ربّی أن یهدینی سواء السبیل

مطلب یاد شده با توجه به نیایش موسی(ع) به دست می آید.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 23 - 1،2،3،4،6،7،9،20

1 - موسی ( ع ) مسافت میان مصر تا مدین را بدون حادثه ای در خور بیان طی کرد .

فخرج منها . .. و لمّا ورد ماء مدین

پرداختن قرآن به مقطع ورود موسی(ع) به حوالی مدین و سکوت از حوادث بین راه، نشان می دهد که برای وی از مصر تا مدین رخداد درخور ذکری اتفاق نیفتاده بود.

2 - ورود موسی ( ع ) به حوالی مدین در اثنای روز

و لمّا ورد ماء مدین وجد علیه أُمّه من الناس یسقون

3 - ورود موسی ( ع ) به محل آب شرب مدین هم زمان با آمدن چوپانان برای آب دادن دام هایشان

و لمّا ورد ماء مدین وجد علیه أُمّه من الناس یسقون

4 - روبرو شدن موسی ( ع ) با جمعیت انبوهی از چوپانان بر سر آب مدین

و لمّا ورد ماء مدین وجد علیه أُمّه من الناس یسقون

کلمه <أُمّه> به جماعتی از مردم گفته می شود و نکره آمدن آن،نشان دهنده کثرت چوپانان است.

6 - جلب توجه موسی ( ع ) به دو زن تنها که به جای آب دادن به گوسفندانشان ، آنها را از نزدیک شدن به آب باز می داشتند .

و وجد من دونهم امرأتین تذودان

<ذود> (مصدر <تذودان>) به معنای دور کردن است; یعنی، آن دو زن گوسفندانشان را دور می کردند و نمی گذاشتند که به آب نزدیک شوند. گفتنی است، که دو زن _ چنان که از عبارت های بعد استفاده می شود _ دختران شعیب بودند.

7 - پرسش موسی ( ع ) از دختران شعیب درباره انگیزه آنان از منع کردن گوسفندانشان از آب

قال ما خطبکما

<خطب> معادل <شأن> است; یعنی، <ما الذی حملکما علی الذود; چه چیزی شما را بر این کار وا می دارد؟>

9 - دختران شعیب به پرسش موسی پاسخ دادند .

قالتا لانسقی

20 - تقارن هجرت موسی ( ع ) به مدین با دوران پیری شعیب ( ع )

قالتا . .. و أبونا شیخ کبیر

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 24 - 1،3،4،5،6،7،10

ص: 507

1 - برانگیخته شدن عواطف موسی ( ع ) با شنیدن پاسخ دختران شعیب

قالتا لانسقی . .. فسقی لهما

3 - اقدام بی درنگ موسی ( ع ) به آب دادن گوسفندان دختران شعیب پس از شنیدن اظهارات آنان

قالتا . .. و أبونا شیخ کبیر . فسقی لهما

تعبیر <فسقی لهما> با <فا>ی عاطفه _ که برای عدم تراخی است _ بیانگر مطلب یاد شده است.

4 - بازگشتن موسی ( ع ) به سایه جهت استراحت ، پس از آب دادن گوسفندان دختران شعیب

ثمّ تولّی إلی الظلّ

5 - هم زمانی هجرت موسی ( ع ) به مدین با فصل گرما

ثمّ تولّی إلی الظلّ

6 - کمک رسانی موسی ( ع ) به دختران شعیب ، علی رغم خستگی و گرسنگی شدید وی

ثمّ تولّی إلی الظلّ فقال ربّ إنّی لما أنزلت إلیّ من خیر فقیر

7 - اظهار گرسنگی و نیاز در پیشگاه خداوند از سوی موسی ( ع ) و درخواست کمک از ساحت او

فقال ربّ إنّی لما أنزلت إلیّ من خیر فقیر

10 - < عن أبی عبداللّه ( ع ) فی قول اللّه عزّوجلّ حکایه عن موسی ( ع ) < ربّ إنّی لما أنزلت إلیّ من خیر فقیر > فقال : سأل الطعام ;

از امام صادق(ع) درباره سخن خداوند _ عزّوجلّ _ که از قول موسی(ع) حکایت کرده <ربّ إنّی لما أنزلت إلیّ من خیر فقیر> روایت شده که موسی(ع) [با این سخن ]درخواست طعام کرد>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 25 - 1،4،7،8،9،12

1 - بازگشت یکی از دختران شعیب نزد موسی به فرمان پدر

فجاءته إحدیهما . .. قالت إنّ أبی یدعوک

4 - دختر شعیب ، پیامدار دعوت پدرش از موسی ( ع )

قالت إنّ أبی یدعوک

7 - پذیرش دعوت شعیب از سوی موسی ( ع ) و رفتن وی به نزد او

قالت إنّ أبی یدعوک . .. فلمّا جاءه

8 - گفت وگوی موسی ( ع ) با شعیب و بیان سرگذشت خویش برای وی

فلمّا جاءه و قصّ علیه القصص

9 - اقدام شعیب به دلداری موسی ( ع ) رفع نگرانی و ترس از وی و اعلام نجات یافتنش از شر فرعونیان

قال لاتخف نجوت من القوم الظ_لمین

12 - < عن البزنطی قال : سألت الرضا ( ع ) عن قوله تعالی < إنّ أبی یدعوک لیجزیک أجر ما سقیت لنا > أهی التی تزوّج بها ؟ قال : نعم . . . ;

از بزنطی نقل شده که گفت: از امام رضا(ع) درباره قول خدای تعالی: <إنّ أبی یدعوک. ..> پرسیدم: آیا دختری که نزد موسی آمد و گفت پدرم تو را خواسته ... همان دختری بود که بعداً موسی(ع) با او ازدواج کرد؟ فرمود: آری...>.

ص: 508

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 26 - 1،3،6،7،9،12

1 - پیشنهاد یکی از دختران شعیب به پدر برای استخدام موسی ( ع )

قالت إحدیهما ی_أبت است_ئجره

3 - ستایش دختر شعیب از موسی ( ع ) نزد پدر

إنّ خیر من است_ئجرت القویّ الأمین

6 - موسی ( ع ) ، مردی نیرومند و شخصیتی امین در دیدگاه دختر شعیب

إنّ خیر من است_ئجرت القویّ الأمین

7 - موسی ( ع ) ، از دیدگاه دختر شعیب ، بهترین و شایسته ترین مرد برای نگه داری دام هایشان

قالت إحدیهما . .. إنّ خیر من است_ئجرت القویّ الأمین

9 - استقبال شعیب ( ع ) از پیشنهاد دختر خویش برای استخدام موسی ( ع )

إنّ خیر من است_ئجرت القویّ الأمین

سکوت شعیب(ع) در برابر پیشنهاد دختر خویش، نشانگر پذیرفته شدن آن از سوی وی می باشد. آیه بعد نیز گویای همین مطلب است.

12 - < عن الرضا ( ع ) : . . . و لمّا قالت : < استأجره إنّ خیر من استأجرت القویّ الأمین > قال أبوها کیف علمت ذلک ؟ قالت لمّا أتیته برسالتک فأقبل معی قال کونی خلفی و دلّینی علی الطریق . . . ;

از امام رضا(ع) روایت شده [است که فرمود] آن گاه که دختر شعیب به پدرش گفت: موسی را اجیر کن; چون بهترین اجیر کسی است که نیرومند و امین باشد; پدر گفت: چگونه به این حقیقت پی برده ای؟ گفت: آن گاه که پیام تو را برای او بردم با من همراه شد و گفت: تو پشت سر من باش و راه را به من نشان ده. ..>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 27 - 1،2،4،13،15،16

1 - تصمیم شعیب ( ع ) به ایجاد پیوند زناشویی میان موسی ( ع ) و یکی از دو دختر خود

قال إنّی أُرید أن أُنکحک إحدی ابنتیّ ه_تین

2 - اقدام شعیب ( ع ) به در میان گذاشتن تصمیم خود با موسی ( ع ) در حضور دخترانش و با رضایت آنان

قال إنّی أُرید أن أُنکحک إحدی ابنتیّ ه_تین

اسم اشاره <هاتین> نشان دهنده آن است که هر دو دختر شعیب، در آن لحظه حضور داشتند. گفتنی است که حضور دختران شعیب حکایت از رضایت آنان نسبت به مسأله ازدواج با موسی(ع) دارد.

4 - شعیب ( ع ) ، خواستار حداقل هشت سال و حداکثر ده سال کار ( شبانی گوسفندان ) ، از موسی در قبال ازدواج با یکی از دخترانش بود .

قال إنّی أُرید أن أُنکحک . .. علی أن تأجرنی ثمنی حجج فإن أتممت عشرًا فمن عندک

<حجج> جمع <حجه> است و مراد از آن <سنین> می باشد; یعنی، <علی أن تأجرنی ثمانی سنین>.

13 - آزاد گذاشتن موسی ( ع ) از سوی شعیب ( ع ) در انتخاب کردن حداقل مهر ( هشت سال کار ) یا حداکثر آن ( ده سال کار )

علی أن تأجرنی ثمنی حجج فإن أتممت عشرًا فمن عندک

ص: 509

15 - شعیب ( ع ) ، نگران رد شدن پیشنهاد وی از سوی موسی ( ع )

و ما أُرید أن أشقّ علیک

این که حضرت شعیب(ع) بلافاصله اعلام می کند من قصد ندارم بر تو سخت بگیرم، در بردارنده نوعی درخواست از سوی شعیب(ع) است که موسی(ع) پیشنهاد او را رد نکند.

16 - تضمین مدارا کردن با موسی ( ع ) و سخت نگرفتن بر وی در کار ها از سوی شعیب ( ع )

و ما أُرید أن أشقّ علیک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 28 - 1،2،7

1 - پذیرفته شدن پیشنهاد شعیب ( هشت تا ده سال کار در قبال ازدواج ) از سوی موسی ( ع )

قال إنّی أُرید . .. أیّما الأجلین قضیت فلاعدون علیّ

2 - موسی ( ع ) خواهان ملزم نشدن از سوی شعیب به ادامه کار ، پس از اتمام مدت اول ( هشت سال ) در صورت عدم تمایل به ادامه کار و مجبور نشدن به ترک کار در صورت تمایل به اتمام مدت دوم ( ده سال )

أیّما الأجلین قضیت فلاعدون علیّ

جمله <لاعدوان علیّ> انشا در قالب اخبار است. بنابراین مقصود این است که من هر یک از دو مدت را بخواهم پایان ببرم، نباید برخلاف خواسته ام مرا مجبور کنی.

7 - موسی ( ع ) خدا را بر قرارداد میان خود و شعیب ( ع ) گواه گرفت .

قال ذلک بینی و بینک . .. و اللّه علی ما نقول وکیل

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 29 - 1،2،3،4،5،6،7،8،9،10،11

1 - اقامت موسی در مدین تا پایان مدت قراردادش با شعیب ( ع )

فلمّا قضی موسی الأجل

<قضاء> (مصدر <قضی>) به معنای تمام کردن و به پایان رساندن است. <الأجل> اشاره به مدتی دارد که میان موسی و شعیب(ع) مقرر شده بود.

2 - هجرت موسی ( ع ) به همراه همسر و فرزندانش از مدین ، پس از پایان یافتن مدت قراردادش با شعیب ( ع )

فلمّا قضی موسی الأجل و سار بأهله

گرچه واژه <أهل> انصراف به زوجه دارد; لکن با توجه به تعبیر <امکثوا> (با خطاب جمع) معلوم می شود علاوه بر همسر حداقل دو نفر دیگر نیز _ که به احتمال قوی فرزندانش بوده اند _ او را همراهی می کردند.

3 - ورود موسی ( ع ) به صحرای سینا در مهاجرت از مدین

ءانس من جانب الطور نارًا

<طور> معادل <جبل> (کوه) است و مراد از آن، طور واقع در سرزمین سینا می باشد.

4 - موسی ( ع ) آتشی را در سمت وادی طور مشاهده کرد .

ءانس من جانب الطور نارًا

<إیناس> (مصدر <آنس>) مرادف <إبصار> (دیدن) است. بنابراین <آنس>; یعنی، <بصر و رأی>.

ص: 510

5 - موسی ( ع ) خانواده اش را از وجود آتش در وادی طور آگاه کرد .

قال لأهله امکثوا إنّی ءانست نارًا

6 - تنها موسی ( ع ) نظاره گر آتش وادی طور بود .

إنّی ءانست نارًا

نسبت داده شدن مشاهده آتش به موسی(ع) و نیز نکره آمدن <ناراً>، نشان دهنده آن است که آتش مزبور، تنها به وسیله موسی(ع) قابل مشاهده بوده است.

7 - تصمیم موسی ( ع ) به آوردن آتش از وادی طور ، برای گرم کردن خانواده اش

قال لأهله امکثوا . .. أو جذوه من النار لعلّکم تصطلون

<إصطلاء> (مصدر <تصطلون>) به معنای خود را گرم کردن است.

8 - موسی ( ع ) از خانواده اش خواست که تا بازگشت وی از وادی طور درنگ کنند .

قال لأهله امکثوا . .. لعلّی ءاتیکم منها بخبر أو جذوه من النار

9 - تحیر و سرگردانی موسی ( ع ) و خانواده اش ، در صحرای سینا به خاطر گم کردن راه

لعلّی ءاتیکم منها بخبر

تعبیر آیه ده سوره <طه> در این مورد (لعلّی آتیکم منها بقبس أو أجد علی النار هدًی) به روشنی، دلالت بر مطلب یاد شده دارد.

10 - موسی ( ع ) ، امیدوار به یافتن کسی یا کسانی در کنار آتش و کسب اطلاع از آنان درباره راه

قال لأهله امکثوا . .. لعلّی ءاتیکم منها بخبر

11 - < عن أبی جعفر ( ع ) قال : لمّا قضی موسی الأجل و سار بأهله نحو بیت المقدس أخطأ الطریق لیلاً < فقال لأهله امکثوا إنّی آنست ناراً > . . . ;

از امام باقر(ع) روایت شده که فرمود: هنگامی که قرارداد موسی [با شعیب] پایان یافت و همراه با اهلش به سوی بیت المقدس رهسپار گردید، شب هنگام راه را گم کرد. پس به اهلش گفت: <امکثوا إنّی آنست ناراً>...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 30 - 1،2،3،6

1 - موسی ( ع ) برای بردن آتش ، خود را به وادی طور رساند .

لعلّی ءاتیکم منها . .. أو جذوه من النار ... فلمّا أتیها

2 - آتش طور ، وسیله ای برای کشاندن موسی ( ع ) به وادی طور ، جهت سخن گفتن خدا با وی و دریافت رسالت الهی

فلمّا أتیها نودی . .. ی_موسی إنّی أنا اللّه ربّ الع_لمین

3 - آمدن ندای الهی به موسی ( ع ) از درختی واقع در جانب راست وادی طور ، هم زمان بانزدیک شدن وی به آتش

فلمّا أتیها نودی من ش_طی الواد . .. من الشجره

<شاطئ> به معنای <جانب> است و <الأیمن> _ مقابل <الأیسر> (چپ) _ صفت برای شاطئ> می باشد. بنابراین <شاطئ الواد الأیمن>; یعنی، طرف راست وادی.

6 - اقدام خداوند به معرفی خود در آغاز مکالمه اش با موسی ( ع )

ی_موسی إنّی أنا اللّه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 511

13 - قصص - 28 - 31 - 2،3،4،7

2 - تحرک شدید و تند و تیز عصای موسی در پی افکندن آن بر زمین

فلمّا رءاها تهتزّ کأنّها جانّ

<إهتزاز> (مصدر <تهتزّ>) به معنای به حرکت در آمدن است. تشبیه حرکت عصای اژدها شده موسی به حرکت مار کوچک (جان)، بیانگر آن است که عصای مار شده _ علی رغم این که ماری بزرگ بود _ چنان چالاک بود که گویا ماری کوچک است.

3 - فرار بی درنگ موسی ( ع ) در پی مشاهده عصای خود بسان ماری چست و چالاک

فلمّا رءاها تهتزّ کأنّها جانّ

4 - ندا و فرمان خدا به موسی ( ع ) مبنی بر پیش آمدن و نترسیدن از عصای مار شده خویش

ی_موسی أقبل و لاتخف

7 - < عن أبی عبداللّه ( ع ) . . . فلمّا قضی موسی الأجل و سار بأهله نحو بیت المقدس فنودی . . . أن ألق عصاک فلمّا رأها تهتزّ کأنّها جانّ ولّی مدبراً و لم یعقّب > فإذا حیّه مثل الجذع یخرج منها مثل لهب النار . . . ;

از امام صادق(ع) روایت شد. .. که چون موسی(ع) قرارداد خود را به پایان رسانید و همراه با اهلش به سوی بیت المقدس حرکت کرد ... آن گاه به وی ندا شد ... عصای خود را بیفکن [و چون موسی(ع) آن را افکند ]دید که مانند مار کوچک پر جست و خیزی به حرکت درآمد رو برگرداند و (پا بفرار گذاشت) و حتی پشت سر خود را نگاه نکرد پس ناگهان (آن عصا) ماری چون تنه درخت خرما گشته بود که از دهانش شعله های آتش زبانه می کشید...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 32 - 2،3،5

2 - درخشش دست موسی ، به هنگام بیرون آوردن آن از گریبان

تخرج بیضاء

3 - < ید بیضای > موسی ، دارای منظری زیبا و مبرا از هر گونه زشتی و عیب

تخرج بیضاء من غیر سوء

5 - پیش آمدن ناگهانی حادثه طور ( مکالمه خدا ، تبدیل عصا به اژد ها و ید بیضا ) باعث به هم ریختن آرامش موسی ( ع ) و چیره شدن ترس بر وی

فلمّا أتیها نودی . .. و اضمم إلیک جناحک من الرّهب

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 33 - 1،3،5

1 - بر جای ماندن حادثه کشته شدن مرد قبطی در خاطره موسی ، با گذشت چندین سال

قال ربّ إنّی قتلت منهم نفسًا

3 - ترس موسی از کشته شدن به دست فرعونیان به تقاص قتل مرد قبطی

إنّی قتلت منهم نفسًا فأخاف أن یقتلون

5 - موسی ( ع ) در وادی طور ، نگرانی خویش نسبت به موانع راه رسالت را با خدا در میان گذاشت .

قال ربّ إنّی قتلت منهم نفسًا

ص: 512

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 34 - 4،5،7،8

4 - اعتقاد موسی ( ع ) به ضروری بودن وجود هارون در کنار وی ، در مصاف با فرعون

و أخی ه_رون هو أفصح منّی لسانًا . .. إنّی أخاف أن یکذّبون

5 - بهره گیری از منطق فصیح و برتر هارون ، انگیزه موسی ( ع ) در بودن او با وی

فأرسله معی ردءًا یصدّقنی إنّی أخاف أن یکذّبون

7 - ترس موسی از روبه رو شدن با تکذیب فرعونیان و عدم توانایی وی در دفاع از رسالت خویش

إنّی أخاف أن یکذّبون

8 - موسی ( ع ) خواسته خویش ( همراهی هارون با وی ) را با خداوند در میان گذاشت .

قال ربّ . .. و أخی ه_رون ... إنّی أخاف أن یکذّبون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 35 - 1،2

1 - پذیرفته شدن درخواست موسی ( مأموریت هارون برای پشتیبانی ) از سوی خداوند

و أخی ه_رون . .. فأرسله معی ... قال سنشدّ عضدک بأخیک

2 - هارون بازوی موسی و مایه توان و اقتدار وی در مصاف با فرعونیان

قال سنشدّ عضدک بأخیک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 36 - 1،2،4

1 - بازگشتن موسی ( ع ) ، به مصر و ابلاغ رسالت الهی خویش به فرعونیان

فلمّا جاءهم موسی

2 - موسی ( ع ) معجزات متعددی را به فرعونیان ارائه کرد .

فلمّا جاءهم موسی ب_ئای_تنا بیّن_ت

4 - انکار معجزات موسی از سوی فرعونیان ، به اتهام سحر و ساختگی بودن آنها

فلمّا جاءهم موسی ب_ئای_تنا بیّن_ت قالوا ما ه_ذا إلاّ سحر مفترًی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 37 - 1،2

1 - اتکال موسی ( ع ) به خداوند ، در برابر تکذیب گری های فرعونیان

قالوا. .. و ما سمعنا به_ذا فی ءابائنا الأوّلین . و قال موسی ربّی أعلم

تعبیر <ربّی أعلم> (خدای من بهتر می داند) در پاسخ فرعون _ که در برابر همه معجزات و براهین روشن و غیر قابل انکار موسی(ع)، موضع تکذیب و انکار در پیش می گیرد و آن حضرت را به سحر و جادوگری متهم می کند _ بیانگر اتکال به خدا و به داوری طلبیدن او می باشد.

2 - موسی ( ع ) ، داوری میان خود و فرعونیان را به خداوند حواله کرد .

ص: 513

و قال موسی ربّی أعلم

وقتی موسی(ع) با ارائه معجزات روشن و غیر قابل انکار، با تکذیب فرعونیان روبه رو شد; چاره ای ندید جز این که خدا را به داوری میان خود و آنان بخواند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 38 - 2،8،10

2 - فرعون ، درباره خدای مورد ادعای موسی اظهار تردید کرد .

و قال فرعون . .. ما علمت لکم من إل_ه غیری

8 - متهم شدن موسی ( ع ) به دروغ گویی از سوی فرعون ، به خاطر مردود دانستن الوهیت وی و فراخواندن همگان به پرستش خدای یگانه

و إنّی لأظنّه من الک_ذبین

10 - اقدام فریبکارانه فرعون ، برای مقابله با روشنگری های موسی ( ع )

فاجعل لی صرحًا لعلّی أطّلع إلی إل_ه موسی

دستور ساختن برج برای تحقیق درباره خدای یگانه _ که موسی همگان را به پرستش او فراخوانده بود _ می تواند بدان منظور باشد که افکار عمومی را از توجه به تبلیغات موسی منحرف سازد. برداشت یاد شده براساس این احتمال است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - احزاب - 33 - 69 - 1،2،5

1 - حضرت موسی ( ع ) ، مورد آزار و اذیت قوم خود بوده است .

لاتکونوا کالذین ءاذوا موسی

2 - خداوند ، از اتهامی که قوم موسی به آن حضرت وارد کردند ، دفاع کرد و او را از آن مبرّا دانست .

لاتکونوا کالذین ءاذوا موسی فبرّأه اللّه ممّا قالوا

<برّأه اللّه ممّا قالوا> قرینه است بر این که مراد از اذیت به موسی(ع)، تهمت و افترا بوده است.

5 - تهمت به موسی ( ع ) ، موجب آزردگی و اذیت آن حضرت بود .

لاتکونوا کالذین ءاذوا موسی فبرّأه اللّه ممّا قالوا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 115 - 1،3

1 - موسی و هارون ( علیهماالسلام ) و قوم شان ، به عنایت خداوند از اندوه بزرگ نجات یافتند .

و نجّین_هما و قومهما من الکرب العظیم

3 - موسی و هارون ( علیهماالسلام ) و قوم شان ، گرفتار غم بزرگ و مشکلات اندوه بار از سوی فرعونیان

و نجّین_هما و قومهما من الکرب العظیم

اندوهی که موسی و هارون(علیهماالسلام) و قوم شان به آن گرفتار بودند، ناشی از مسائل و مشکلات شخصی نبود; بلکه بر اثر تبلیغ رسالت شان در میان فرعونیان به وجود آمده بود.

ص: 514

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 116 - 2

2 - غلبه و پیروزی موسی و هارون ( علیهماالسلام ) و قوم شان بر فرعونیان ، نتیجه نصرت الهی بود .

و نصرن_هم فکانوا هم الغ_لبین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

16 - غافر - 40 - 24 - 5،6،7

5 - مبارزه با عوامل و سردمداران کفر و فساد و اصلاح نظام اجتماعی حاکم ، سرلوحه رسالت موسی ( ع ) و مرحله نخستین نهضت او

لقد أرسلنا موسی . .. إلی فرعون و ه_م_ن و ق_رون

6 - تهمت سحر و دروغ گویی به موسی ( ع ) ، از سوی فرعون ، هامان و قارون

فقالوا س_حر کذّاب

7 - موضع گیری واحد فرعون ، هامان و قارون در چگونگی و شیوه مبارزه با موسی ( ع )

فقالوا س_حر کذّاب

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

16 - غافر - 40 - 25 - 1،5،6،7،8،9،12

1 - موسی ( ع ) با راه یافتن به دربار فرعونیان ، پیام حق الهی را به آنان ارائه کرد .

لقد أرسلنا موسی . .. إلی فرعون و ه_م_ن و ق_رون ... فلمّا جاءهم بالحقّ من عندنا

5 - فرمان فرعون ، هامان و قارون ، بر کشتن فرزندان ذکور مؤمنان همراه موسی ( ع )

قالوا اقتلوا أبناء الذین ءامنوا معه

6 - وحشت و احساس خطر فرعون ، هامان و قارون از گسترش آیین موسی و قوت گرفتن پیروان آن حضرت

قالوا اقتلوا أبناء الذین ءامنوا معه

از فرمان فرعون و. .. به قتل ایمان آورندگان به موسی(ع)، برداشت یاد شده استفاده می شود.

7 - کشتار فرزندان ذکور مؤمنان ، تنها راه پیشگیری از رواج آیین موسی ، در نگاه فرعون ، هامان و قارون

قالوا اقتلوا أبناء الذین ءامنوا معه

برداشت یاد شده به خاطر این نکته است که نخستین واکنش فرعون و. .. در برابر ایمان آورندگان به موسی(ع)، قتل پسران آنان بود.

8 - آیین توحیدی موسی ( ع ) در زمان حکومت فرعون ، هامان و قارون ، به شدت در حال گسترش بود .

قالوا اقتلوا أبناء الذین ءامنوا معه

فرمان قتل فرزندان مؤمنان به موسی(ع)، نشان دهنده گسترش شدید آیین موسی است; زیرا در صورت کندبودن آن، فرمان قتل به عنوان نخستین واکنش از سوی فرعونیان صادر نمی شد.

9 - زنده گذاشتن دختران مؤمنان _ علی رغم کشتار پسران آنان _ اقدام بی رحمانه دیگر فرعون ، هامان و قارون علیه موسی ( ع ) و بنی اسرائیل بود .

و استحیوا نساءهم

ص: 515

12 - موضع گیری واحد فرعون ، هامان و قارون در چگونگی و شیوه مبارزه با موسی ( ع ) و پیروان او

قالوا اقتلوا أبناء الذین ءامنوا معه و استحیوا نساءهم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

16 - غافر - 40 - 26 - 1،2،3،4،6،7،11،12

1 - تصمیم فرعون بر قتل موسی ( ع )

و قال فرعون ذرونی أقتل موسی

2 - فرعون درباره تصمیم خود مبنی بر کشتن موسی ( ع ) ، با مشاوران و درباریانش به رایزنی پرداخت .

و قال فرعون ذرونی أقتل موسی

3 - اقدام بر قتل موسی ( ع ) ، کاری دشوار ، خطرآفرین و دارای بازتاب ناگوار در میان افکار عمومی درنظر فرعون

و قال فرعون ذرونی أقتل موسی

برداشت یاد شده به خاطر این نکته است که فرعون، در کشتن فرزندان ایمان آورندگان به موسی(ع) با کسی به مشاوره نپرداخت (اقتلوا أبناء الذین آمنوا معه); ولی در کشتن موسی(ع) با مشاوران و درباریان خود به رایزنی پرداخت.

4 - کشتار فرزندان ذکور مؤمنان از سوی فرعونیان ، برای جلوگیری از گسترش دعوت موسی ( ع ) کافی و کارساز نبود .

قالوا اقتلوا أبناء الذین ءامنوا معه . .. و قال فرعون ذرونی أقتل موسی

تصمیم شخص فرعون مبنی بر کشتن موسی(ع)، پس از اقدام او و درباریانش به کشتن مؤمنان طرفدار موسی(ع)، گویای حقیقت یاد شده است.

6 - کشتن موسی ( ع ) ، راه اصلی مبارزه با رسالت وی و گسترش آیین او ، در نگاه فرعون

و قال فرعون ذرونی أقتل موسی

7 - تمسخر موسی از سوی فرعون ، در خصوص امداد الهی به وی و نزول عذاب بر دشمنان کافر

و لیدع ربّه

مقصود از جمله <ولیدع ربّه> (او پروردگارش را بخواند)، خواندن خداوند برای نجات موسی(ع) و یا فرود عذاب بر فرعونیان در جهت حمایت از آن حضرت می باشد. گفتنی است که فرعون این جمله را از سر استهزا و تمسخر گفته است.

11 - تصمیم فرعون بر قتل موسی ( ع ) ، به اتهام فسادانگیزی و اخلالگری او در نظم عمومی کشور

أقتل موسی . .. إنّی أخاف ... أن یظهر فی الأرض الفساد

12 - موسی ( ع ) از سوی فرعون ، به فسادانگیزی و اخلالگری در نظم عمومی سراسر کشور مصر متهم شد .

أو أن یظهر فی الأرض الفساد

آمدن تعبیر <فی الأرض> (در زمین) گویای این نکته است که موسی(ع) به اخلال و فسادانگیزی در سراسر کشور متهم گردید; نه در نقطه ای خاص.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

16 - غافر - 40 - 27 - 1،3،5

1 - اطلاع یافتن موسی ( ع ) از توطئه برای قتل خود به دست فرعون

ذرونی أقتل موسی . .. و قال موسی إنّی عذت بربّی و ربّکم من کلّ متکبّر

3 - موسی ( ع ) ، اعتقاد خود به ربوبیت مطلق خداوند و نیز اعتماد خویش بر او در انجام رسالت را به فرعونیان اعلام کرد .

ص: 516

و قال موسی إنّی عذت بربّی و ربّکم من کلّ متکبّر

5 - اطمینان موسی ( ع ) به حمایت خداوند از او ، در برابر تهدید به قتل از سوی فرعون

أقتل موسی . .. قال ... عذت بربّی و ربّکم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

16 - غافر - 40 - 28 -

1،7،8،9،10،11،14،15،18،19

1 - اعتراض و اظهار مخالفت مؤمن آل فرعون نسبت به تصمیم قتل موسی ( ع ) از سوی فرعون

وقال رجل مؤمن من ءال فرعون یکتم إیم_نه أتقتلون رجلاً أن یقول ربّی

7 - دفاع مؤمن آل فرعون از موسی ( ع ) ، جلوه ای از حمایت و امداد خداوند از او

إنّی عذت بربّی و ربّکم . .. و قال رجل مؤمن من ءال فرعون یکتم إیم_نه

ذکر دفاع مؤمن آل فرعون از موسی(ع) _ پس از پناه بردن آن حضرت به خداوند از شر فرعون _ می تواند گویای برداشت یاد شده باشد.

8 - تصمیم فرعونیان به قتل موسی ( ع ) ، به خاطر اعتقاد آن حضرت به ربوبیت مطلق خداوند بود .

أتقتلون رجلاً أن یقول ربّی اللّه

9 - کشتن موسی ( ع ) به صرف اعتقاد او به ربوبیت خداوند ، کاری نکوهیده و نابه جا در نظر مؤمن آل فرعون

أتقتلون رجلاً أن یقول ربّی اللّه

از استفهام انکاری در جمله <أتقتلون رجلاً. ..> _ که در مقام تقبیح عمل فرعون می باشد _ برداشت یاد شده استفاده می شود.

10 - موسی ( ع ) ، ارائه دهنده دلایل روشن و بی ابهام ، بر اثبات ربوبیت خداوند برای فرعونیان

و قد جاءکم بالبیّن_ت من ربّکم

11 - دفاع مؤمن آل فرعون از موسی ( ع ) ، به خاطر برخوردار بودن اندیشه و عقیده او بر دلیل و برهان روشن

أن یقول ربّی اللّه و قد جاءکم بالبیّن_ت من ربّکم

برداشت یاد شده به خاطر این نکته است که جمله <و قد جائکم بالبیّنات . ..> _ که حال برای فاعل <یقول> یا<رجلاً> است _ در مقام تعلیل برای مطلب پیشین; یعنی، تقبیح کشتن موسی(ع) می باشد.

14 - اطمینان دادن مؤمن آل فرعون به فرعونیان ، از آسیب دیدن موسی ( ع ) در صورت دروغ گو بودن ایشان در ادعا های خود

و إن یک ک_ذبًا فعلیه کذبه

15 - ناروا بودن قتل موسی ( ع ) ، در نظر مؤمن آل فرعون حتی در صورت دروغ گو بودن او

و إن یک ک_ذبًا فعلیه کذبه

18 - هشدار مؤمن آل فرعون به فرعونیان ، از آسیب دیدن شدید آنان بر اثر کشتن موسی ( ع )

و إن یک صادقًا یصبکم بعض الذی یعدکم

19 - هشدار مستمر موسی ( ع ) به فرعونیان ، درباره گرفتار شدن آنان به عذاب های گوناگون الهی

و إن یک صادقًا یصبکم بعض الذی یعدکم

مقصود از وعده موسی به فرعونیان، عذاب های الهی است. آمدن کلمه <بعض> می رساند که این وعده ها و عذاب ها، متعدد بوده است. فعل مضارع <یعد> نیز می فهماند که این وعده ها، به طور دائمی و مستمر به آنان ابلاغ می شد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 517

16 - غافر - 40 - 29 - 8،17

8 - تلاش گسترده مؤمن آل فرعون ، بر ایجاد احتمال درست بودن دعوت موسی ( ع ) و راستی هشدار های او در افکار عمومی قومش

وإن یک ک_ذبًا فعلیه کذبه . .. فمن ینصرنا من بأس اللّه إن جاءنا

شیوه سخن مؤمن آل فرعون به فرعونیان (اگر موسی(ع) دروغ گو باشد به ضرر خودش است و اگر راستگو باشد ممکن است هشدارهای او درباره نزول عذاب درست باشد)، گویای این نکته است که او باایجاد احتمال درست بودن دعوت موسی(ع) در افکار عمومی، در صدد جلب نظر آنان به سود آن حضرت بوده است.

17 - فرعون کشتن موسی ( ع ) را ، سیاستی درست در حکومت و به صلاح جامعه دانست .

و ما أهدیکم إلاّ سبیل الرشاد

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

16 - غافر - 40 - 30 - 1

1 - مؤمن آل فرعون _ به رغم قطع شدن سخنانش به وسیله فرعون _ به گفتار هشداردهنده خود ادامه داد و فرعونیان را از پیامد هلاکت بار قتل موسی ( ع ) آگاه ساخت .

ی_قوم لکم الملک . .. قال فرعون ما أریکم إلاّ ما أری ... و قال الذی ءامن ی_قوم إن

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

16 - غافر - 40 - 37 - 5،6،8،15،16

5 - دستور ساختن بنای مرتفع و رصدخانه برای اطلاع پیدا کردن از خدای موسی ( ع ) ، نیرنگ و ترفند فرعون برای اثبات دروغ گویی موسی ( ع ) درادعای وجود خدای یکتا در جهان

أسب_ب السم_وت فأطّلع إلی إل_ه موسی

در این که مقصود اصلی فرعون از ساختن بنای مرتفع چه بوده، میان مفسران چند دیدگاه وجود دارد: از جمله این که فرعون با ساختن بنای مرتفع، درصدد نبود که به راه های آسمان دست یابد; زیرا کوه های مرتفعی وجود داشت که از برج ها و بنای احداثی او بلندتر بود. از این رو مقصود اصلی او این بود که برای مردم اثبات کند که راه یافتن به آسمان، امری ناممکن است. بنابر این ادعای موسی(ع) به این که در جهان خدایی هست که با او ارتباط دارد، دروغ و باطل می باشد. گفتنی است ذیل آیه _ که در آن از بی اثر بودن توطئه فرعون سخن به میان آمده _ مؤید همین برداشت است.

6 - موسی ( ع ) ، متهم به فردی دروغ گو و دین ساز از سوی فرعون

و إنّی لأظنّه ک_ذبًا

8 - ساختن بنای بلند و رصدخانه ، به منظور اطلاع یافتن از خدای موسی ( ع ) ، رفتار زشتی بود که فرعون آن را زیبا و آراسته می یافت .

ابن لی صرحًا . .. فأطّلع إلی إل_ه موسی ... و کذلک زیّن لفرعون سوء عمله

15 - کار ساز نبودن مکر و حیله فرعون در ساختن بنای بلند ، به بهانه اطلاع یافتن از خدای موسی ( ع ) و اثبات دروغ گو بودن او

ی_ه_م_ن ابن لی صرحًا. .. فأطّلع إلی إل_ه موسی... و ما کید فرعون إلاّ فی تباب

برداشت یاد شده به این خاطر است که از مصادیق اصلی <کید فرعون> ساختن بنای بلند می باشد.

16 - عقب نشینی تاکتیکی فرعون در مقابل موسی ( ع ) و دست برداشتن از قتل او به طور موقت ، پس از هشدار های مؤمن آل

ص: 518

فرعون

و قال فرعون ذرونی أقتل موسی. .. و قال فرعون ی_ه_م_ن ابن لی صرحًا... و ما کید فرع

مطلب یاد شده با توجه به این نکته است که فرعون، در آغاز مبارزه با موسی(ع) طرح قتل او را داده بود; ولی پس از هشدارها و تبلیغات مؤمن آل فرعون احداث بنای مرتفع برای جست و جو از خدای موسی(ع) را مطرح ساخت.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

16 - غافر - 40 - 38 - 2

2 - مؤمن آل فرعون ، پس از کتمان ایمانش به مدتی چند ، آن را فاش ساخت و به موضع گیری علنی علیه فرعون و دفاع از موسی ( ع ) پرداخت .

و قال الذی ءامن ی_قوم اتّبعون

فراخوانی مردم به پیروی از خویش، بیانگر علنی کردن ایمان و موضع اعتقادی شخص است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

16 - غافر - 40 - 41 - 1

1 - پرسش مؤمن آل فرعون از قوم خود ، درباره انگیزه مخالفت آنان با دعوت و خیرخواهی های او

و ی_قوم مالی أدعوکم إلی النجوه و تدعوننی إلی النار

گفتنی است که به قرینه خطاب در جمله حالیّه <تدعوننی . ..>، عبارت <مالی> در اصل <مالکم> می باشد. این جمله در زبان عرب به جای <أخبرونی عنکم> (از حالتان به من خبر دهید) به کار می رود و مقصود از آن پرسش از انگیزه و دلیل وضعیت به وجود آمده از مخاطب است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - زخرف - 43 - 46 - 14

14 - اقدام سریع و بی درنگ موسی ( ع ) به انجام رسالت الهی خویش ، پس از فرمان خداوند به او

لقد أرسلنا موسی . .. فقال إنّی رسول

از حرف <فاء>، می توان استفاده کرد که موسی(ع) پس از دریافت رسالت خویش، بی درنگ و بدون تأخیر به انجام آن اقدام نمود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - زخرف - 43 - 47 - 1

1 - ارائه معجزات از سوی موسی ( ع ) ، به فرعون و درباریانش

فلمّا جاءهم ب_ای_تنا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - زخرف - 43 - 49 - 10،12

10 - وعده خداوند به موسی ( ع ) ، درباره رفع عذاب فرعونیان ، در صورت روی آوردن آنان به حق

ادع لنا ربّک بما عهد عندک إنّنا لمهتدون

ص: 519

به قرینه ذیل این آیه و آیه بعد، به دست می آید که مراد از <ما عهد عندک>، وعده خداوند به رفع عذاب از فرعونیان در صورت پذیرش هدایت است.

12 - فرعونیان پس از گرفتاری به عذاب الهی به موسی ( ع ) وعده دادند که در صورت رفع عذاب ، ایمان خواهند آورد .

و قالوا ی_أیّه الس_حر ادع لنا ربّک بما عهد عندک إنّنا لمهتدون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - زخرف - 43 - 50 - 1،3

1 - پاسخ مثبت موسی ( ع ) به تقاضای فرعونیان و دعای او برای رفع عذاب از ایشان

ادع لنا ربّک . .. فلمّا کشفنا عنهم العذاب

از ارتباط این آیه با آیه قبل، استفاده می شود که در آیه شریفه ایجاز و حذفی صورت گرفته است. بدین صورت که آنان از حضرت موسی(ع) درخواست دعا کردند و او خواسته آنها را اجابت نمود.

3 - اجابت دعای موسی ( ع ) از سوی خداوند ، در زمینه رفع عذاب از فرعونیان

ادع لنا ربّک . .. فلمّا کشفنا عنهم العذاب

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - زخرف - 43 - 52 - 3،4

3 - لکنت زبان و نقص گفتاری موسی ( ع ) ، به هنگام طرح دعوت در برابر فرعون *

و لایکاد یبین

4 - تلاش فرعون برای حقیر نمایاندن موسی ( ع ) و تحقیر جایگاه و موقعیت اجتماعی او

أم أنا خیر من ه_ذا الذی هو مهین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - دخان - 44 - 18 - 5

5- تذکر موسی ( ع ) به فرعونیان ، نسبت به خیراندیشی خود در پیشنهاد رهایی بنی اسرائیل

أن أدّوا . .. إنّی لکم رسول أمین

لام در <لکم> برای منفعت و <رسول أمین> تأکیدی بر رعایت امانت در نصیحت است; یعنی، بنی اسرائیل را رها کنید و بدانید که در این پیشنهاد، منفعت واقعی شما نهفته است و من در این سخن صداقت دارم.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - دخان - 44 - 21 - 1

1- درخواست آزادی بیان ، پیشنهاد موسی ( ع ) به فرعونیان پس از یأس از ایمان آوردن آنان

و إن لم تؤمنوا لی فاعتزلون

<فاعتزلون>، کنایه از این است که اگر خود اهل ایمان نیستید، لااقل متعرض من نباشید تا آزادانه پیامم را به مردم برسانم.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 520

17 - دخان - 44 - 23 - 2

2- موسی ( ع ) ، مأمور خارج ساختن شبانه و مخفیانه بنی اسرائیل از مصر

فأسر بعبادی لیلاً

<إسراء> (مصدر <أسر>) به معنای رفتن در شب است و <لیلاً> تأکید آن می باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - ذاریات - 51 - 38 - 3،7

3 - نخستین مأموریت موسی ( ع ) ، حرکت به سوی فرعون بود .

و فی موسی إذ أرسلن_ه إلی فرعون

7 - رسالت موسی ( ع ) به سوی فرعون ، همراه با دلایل قاطع و روشن

أرسلن_ه إلی فرعون بسلط_ن مبین

<سلطان> به معنای حجت و برهان است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - ذاریات - 51 - 39 - 1،3،6،8

1 - روی گردانی فرعون با تمام وجود ، از پذیرش رسالت موسی ( ع )

أرسلن_ه إلی فرعون . .. فتولّی برکنه

<رکن> در این جا می تواند به معنای ارکان وجود و کنایه از اعراض کامل و همه جانبه باشد.

3 - نگرانی فرعون ، از نفوذ سخنان موسی ( ع ) در دل ارکان حکومت خویش

فتولّی برکنه

6 - اتهام سحر و جنون از سوی فرعون به موسی ( ع ) ، پس از مشاهده دلایل و برهان های روشن رسالت آن حضرت

أرسلن_ه . .. بسلط_ن مبین ... و قال س_حر أو مجنون

8 - آشفتگی و سردرگمی فرعون ، در انکار دلایل روشن موسی ( ع )

و قال س_حر أو مجنون

سحر و جنون، فاصله بسیاری از یکدیگر دارند; زیرا سحر، نوعی تبّحر و جنون سراسر آشفتگی و اشمئزازآور است و میان این دو سنخیتی نیست. از این رو سخن فرعون، نشانگر اضطراب شدید او در موضع گیری علیه منطق روشن موسی(ع) است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - صف - 61 - 5 - 2

2 - موسی ( ع ) ، مورد اذیت و آزار مستمر قوم خویش

و إذ قال موسی . .. لم تؤذوننی

تعبیر <تؤذوننی> به صیعه مضارع _ به جای <آذیتمونی> _ بیانگر آن است که موسی(ع) از سوی قومش، به صورت مکرر مورد اذیت و آزار قرار می گرفت.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 521

20 - نازعات - 79 - 16 - 1

1 - خداوند ، در وادی طوی با موسی ( ع ) سخن گفت .

إذ نادیه ربّه بالواد المقدّس طوًی

<واد> (مخفف <وادی>); یعنی، حد فاصل بین کوه ها و تپه ها که راه عبور سیلاب باشد (مصباح). برخی از اهل لغت <طوی> را نام درّه ای می دانند که پایین کوه طور در صحرای <سینا> قرار دارد. (لسان العرب)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - نازعات - 79 - 17 - 2

2 - حرکت به سوی فرعون و باز داشتن او از طغیان گری ، فرمان خداوند به موسی ( ع ) در وادی طوی

اذهب إلی فرعون إنّه طغی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - نازعات - 79 - 19 - 1

1$ - موسی ( ع ) به فرمان خداوند ، مأمور اظهار آمادگی نزد فرعون برای هدایت او به خداوند

و أهدیک إلی ربّک

- موسی(ع) به فرمان خداوند، مأمور اظهار آمادگی نزد فرعون برای هدایت او به خداوند

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - نازعات - 79 - 20 - 1

1$ - موسی ( ع ) در پی گفت وگو با فرعون و اظهار آمادگی برای ارشاد و هدایت او ، بزرگ ترین معجزه خویش را به وی ارائه کرد .

فأریه الأیه الکبری

- موسی(ع) در پی گفت وگو با فرعون و اظهار آمادگی برای ارشاد و هدایت او، بزرگ ترین معجزه خویش را به وی ارائه کرد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - نازعات - 79 - 21 - 1،4

1$ - فرعون ، نشانه رسالت موسی ( ع ) و معجزه بودن آن را نپذیرفت و بی درنگ آن را تکذیب کرد .

فکذّب

حرف <فاء> برای تعقیب بدون فاصله است و می رساند که فرعون، پیش از هر گونه تأمل و درنگ، به تکذیب و عصیان پرداخت. متعلق تکذیب _ به قرینه <الآیه الکبری> در آیه قبل _ معجزه موسی(ع) است. از اقدام فرعون به آوردن مثل معجزه موسی(ع)، _ که آیات بعد بر آن دلالت دارد _ دانسته می شود که فرعون، معجزه بودن آن و دلالتش بر صداقت موسی(ع) را تکذیب کرده است.

4$ - فرعون ، از پذیرش رهنمود های موسی ( ع ) سرپیچی کرد .

و عصی

متعلق <عصی> _ به قرینه <أهدیک> _ رهنمودهای موسی(ع) بوده است.

ص: 522

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - نازعات - 79 - 22 - 1،4،5

1 - فرعون ، به تکذیب گفته های موسی ( ع ) اکتفا نکرده سرسختانه به مخالفت با او پرداخت .

ثمّ أدبر یسعی

حرف <ثمّ> در این آیه، برای تراخی رتبی است; یعنی، ادبار فرعون، نارواتر از تکذیب او بود.

4 - فرعون ، گفتوگوی مستقیم خود با موسی ( ع ) و تکذیب و مخالفت با او را در سرکوب آن حضرت کارساز نمی دید .

ثمّ أدبر

<ادبار>; یعنی، پشت کردن و حاکی از نومیدی فرعون از نتیجه گفتوگوی مستقیم با موسی(ع) است.

5 - فرعون با مشاهده معجزه موسی ( ع ) ، وحشت زده از آن روی برتافت و شتابزده گریزان شد . *

ثمّ أدبر یسعی

<إدبار> فرعون، _ در یک احتمال _ به معنای فرار او از ترس معجزه موسی(ع) است که در شکل مار عظیم ظاهر شده بود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - نازعات - 79 - 23 - 1،3

1 - فرعون برای مبارزه با موسی ( ع ) ، مردم را در اجتماعی گردآورد و با آنان در این زمینه سخن گفت .

فحشر فنادی

<حشر>، به معنای جمع کردن همراه با سوق دادن است (مصباح).

3 - فرعون ، تأثیر رسالت موسی ( ع ) را بر دیگران پیش بینی کرده و از آن وحشت داشت .

فحشر فنادی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - نازعات - 79 - 24 - 5

5 - ادعای ربوبیت برتر ، موضع گیری فرعون در برابر طرح توحید ربوبی از سوی موسی ( ع )

و أهدیک إلی ربّک . .. أنا ربّکم الأعلی

جمله <و أهدیک إلی ربّک> در آیات پیشین، سخنی بود که موسی(ع)، آن را با توجه به انکار ربوبیت خداوند از سوی فرعون، مطرح ساخت. فرعون در واکنش به این دعوت، برترین ربوبیت را برای خود قائل شد.

294- قصه موسی(ع) از آیات خدا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 67 - 1

1 - سرگذشت موسی و فرعونیان ، آیتی بزرگ ، شایان تفکر و عبرت آموز

إنّ فی ذلک لأیه

<ذلک> اشاره به ماجرای میان موسی(ع) و فرعون دارد. <آیه> نیز در این جا معادل <عبره> و نکره آمدن آن برای تفخیم است.

ص: 523

بنابراین جمله <إنّ فی ذلک لأیه>; یعنی، به راستی در این ماجرا عبرتی بزرگ وجود دارد.

295- قصه مؤمن آل فرعون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

16 - غافر - 40 - 28 - 1،2،14،20،21

1 - اعتراض و اظهار مخالفت مؤمن آل فرعون نسبت به تصمیم قتل موسی ( ع ) از سوی فرعون

وقال رجل مؤمن من ءال فرعون یکتم إیم_نه أتقتلون رجلاً أن یقول ربّی

2 - مؤمن معترض از خاندان فرعون ، ایمان خود را پوشیده می داشت .

قال رجل مؤمن من ءال فرعون یکتم إیم_نه

14 - اطمینان دادن مؤمن آل فرعون به فرعونیان ، از آسیب دیدن موسی ( ع ) در صورت دروغ گو بودن ایشان در ادعا های خود

و إن یک ک_ذبًا فعلیه کذبه

20 - استفاده مؤمن آل فرعون ، از شیوه جدل در مقابل منطق زور فرعونیان

وإن یک ک_ذبًا فعلیه کذبه و إن یک صادقًا یصبکم بعض الذی یعدکم

آمدن این تعبیر که اگر موسی(ع) دروغ گفته باشد، علیه خودش اقدام کرده است و. .. از باب جدل می باشد; و گرنه برای مؤمن آل فرعون، احتمال دروغ گو بودن موسی(ع) متصور نبود.

21 - تلاش منطقی و عالمانه مؤمن آل فرعون ، برای منصرف ساختن فرعونیان از کشتن موسی ( ع )

و قال رجل من ءال فرعون یکتم إیم_نه . .. و إن یک صادقًا یصبکم بعض الذی یعدکم

برداشت یاد شده از مجموع گفته ها، برخوردها، چگونگی استدلال و منطق مؤمن آل فرعون در مقابل فرعونیان استفاده می شود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

16 - غافر - 40 - 29 - 4،5،6،8،9،13

4 - هشدار مؤمن آل فرعون به فرعونیان و قبطیان ، درباره خطر عذاب الهی در صورت مخالفت با موسی ( ع ) و قتل او

فمن ینصرنا من بأس اللّه إن جاءنا

5 - مؤمن آل فرعون ، قومش را از هرگونه غرور و خودکامگی ناشی از اقتدار و سلطه همه جانبه بر سرزمین مصر برحذر داشت .

لکم الملک الیوم . .. فمن ینصرنا من بأس اللّه إن جاءنا

6 - تنهایی و بی پناهی انسان در برابر عذاب الهی ، از هشدار های مؤمن آل فرعون به قوم خود

فمن ینصرنا من بأس اللّه إن جاءنا

8 - تلاش گسترده مؤمن آل فرعون ، بر ایجاد احتمال درست بودن دعوت موسی ( ع ) و راستی هشدار های او در افکار عمومی قومش

وإن یک ک_ذبًا فعلیه کذبه . .. فمن ینصرنا من بأس اللّه إن جاءنا

شیوه سخن مؤمن آل فرعون به فرعونیان (اگر موسی(ع) دروغ گو باشد به ضرر خودش است و اگر راستگو باشد ممکن است هشدارهای او درباره نزول عذاب درست باشد)، گویای این نکته است که او باایجاد احتمال درست بودن دعوت موسی(ع) در افکار عمومی، در صدد جلب نظر آنان به سود آن حضرت بوده است.

ص: 524

9 - اظهار محبت و دلسوزی کردن مؤمن آل فرعون نسبت به قوم خود ( قبطیان )

ی_قوم

استفاده مؤمن آل فرعون از تعبیر <یا قوم> (ای قوم من) و تکرار آن در چهار نوبت (آیه های 29، 30، 32، 38 و 41)، گویای مطلب یاد شده است.

13 - فرعون ، سخن مؤمن آل فرعون را قطع کرده ، به دفاع از تصمیم خود مبنی بر کشتن موسی ( ع ) پرداخت .

أتقتلون رجلاً . .. فمن ینصرنا من بأس اللّه إن جاءنا قال فرعون ما أریکم إلاّ ما أ

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

16 - غافر - 40 - 30 - 1،2

1 - مؤمن آل فرعون _ به رغم قطع شدن سخنانش به وسیله فرعون _ به گفتار هشداردهنده خود ادامه داد و فرعونیان را از پیامد هلاکت بار قتل موسی ( ع ) آگاه ساخت .

ی_قوم لکم الملک . .. قال فرعون ما أریکم إلاّ ما أری ... و قال الذی ءامن ی_قوم إن

2 - هشدار مؤمن آل فرعون به قوم خود ، از دچار شدن به روزگار شوم ، همچون روزگار احزاب و اقوام کافر پیشین

و قال الذی ءامن ی_قوم إنّی أخاف علیکم مثل یوم الأحزاب

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

16 - غافر - 40 - 32 - 1،3

1 - هشدار مؤمن آل فرعون به قوم خویش ، از دچار شدن به عذاب الهی در روز قیامت در صورت اقدام به قتل موسی ( ع )

و ی_قوم إنّی أخاف علیکم یوم التناد

3 - مؤمن آل فرعون ، برخوردار از موقعیت اجتماعی و نفوذ در جامعه

ی_قوم إنّی أخاف علیکم یوم التناد

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

16 - غافر - 40 - 33 - 4،7

4 - هشدار مؤمن آل فرعون به فرعونیان ، از دچار شدن آنان به عذاب گریزناپذیر الهی در قیامت در صورت کشتن موسی ( ع )

ی_قوم إنّی أخاف علیکم . .. یوم تولّون مدبرین ما لکم من اللّه من عاصم

7 - هشدار مؤمن آل فرعون به فرعونیان ، درباره این که قتل موسی ( ع ) موجب گمراهی ابدی و علاج ناپذیر آنان خواهد شد .

أتقتلون رجلاً . .. و من یضلل اللّه فما له من هاد

برداشت یادشده به خاطر این نکته است که هشدار مؤمن آل فرعون نسبت به گمراه شدن آنان در مورد قتل موسی(ع) انجام پذیرفت.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

16 - غافر - 40 - 34 - 1،8،17

1 - مؤمن آل فرعون برای بیدار کردن مردم و انصراف آنان از قتل موسی ( ع ) ، سرگذشت یوسف پیامبر رایادآور شد .

أتقتلون رجلاً . .. إنّی أخاف علیکم ... و لقد جاءکم یوسف

ص: 525

8 - نکوهش مؤمن آل فرعون از مردم مصر ، به خاطر تردید کردن در رسالت یوسف ( ع ) در گذشته ( علی رغم مشاهده دلایل روشن او )

فمازلتم فی شکّ ممّا جاءکم به

17 - هشدار مؤمن آل فرعون به مردم مصر ، از دچار شدن به گمراهی ابدی بر اثر پافشاری بر مخالفت با دعوت موسی ( ع ) و تردید در حقانیت آن

کذلک یضلّ اللّه من هو مسرف مرتاب

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

16 - غافر - 40 - 35 - 5،15

5 - هشدار مؤمن آل فرعون به مردم مجادله گر و حق ستیز مصر ، درباره خشم انقلابی و انتقام مؤمنان طرفدار موسی ( ع )

الذین یج_دلون فی ءای_ت اللّه . .. کبر مقتًا ... عندالذین ءامنوا

تذکر مؤمن آل فرعون به فرعونیان، مبنی بر این که ستیزه جویی در آیات الهی، موجب بغض و دشمنی مؤمنان می شود; می تواند بیانگر این نکته باشد که عمل آنان، موجب خشم انقلابی و شورش مؤمنان طرفدار موسی(ع) علیه آنان خواهدگردید.

15 - تلاش گسترده مؤمن آل فرعون در جهت انصراف فرعون از قتل موسی ( ع ) ، مؤثر واقع شد .

و قال رجل مؤمن من ءال فرعون . .. أتقتلون رجلاً ... کذلک یطبع اللّه علی کلّ قلب م

برداشت بالا به خاطر این نکته است که فرعون، در آغاز برخورد با موسی(ع) برکشتن او مصمم گشته، این مطلب را به همه اطرافیانش اعلام کرده بود (قال فرعون ما أریکم إلاّ ما أری); ولی پس از سخنان مؤمن آل فرعون، به جای کشتن وی دستور داد برجی بسازند تا او نسبت به درستی ادعای آن حضرت به تحقیق بپردازد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

16 - غافر - 40 - 38 - 2

2 - مؤمن آل فرعون ، پس از کتمان ایمانش به مدتی چند ، آن را فاش ساخت و به موضع گیری علنی علیه فرعون و دفاع از موسی ( ع ) پرداخت .

و قال الذی ءامن ی_قوم اتّبعون

فراخوانی مردم به پیروی از خویش، بیانگر علنی کردن ایمان و موضع اعتقادی شخص است.

296- قصه نمرود

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

2 - بقره - 2 - 266 - 5

5 _ داستان ابراهیم ( ع ) و نمرود و قصّه عُزیر و یا اِرمیای پیامبر و زنده شدن مرغان کوبیده شده و نیز تمامی احکام و مقررات انفاق ، از آیات الهی است .

الم تر . .. او کالذی مرّ ... فخذ اربعه من الطیر ... مثل الّذین ... کذلک یبیّن ال

ص: 526

297- قصه نوح(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

5 - انعام - 6 - 84 - 4

4 _ حضرت نوح پیش از ابراهیم(ع) می زیست.

و نوحا هدینا من قبل

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 59 - 11،18

11 _ نوح ، مشرکان قوم خویش را به کیفر های سخت اخروی تهدید کرد .

إنی أخاف علیکم عذاب یوم عظیم

18 _ نوح ، نگران مبتلا شدن قومش به کیفر دنیوی ( طوفان ) بر اثر شرکورزی و ترک پرستش خداوند

إنی أخاف علیکم عذاب یوم عظیم

بر اساس این احتمال که مراد از <یوم عظیم> زمان طوفان نوح باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 60 - 1،2

1 _ جبهه گیری گروه سرشناس و اشراف قوم نوح در برابر دعوت وی

قال الملأ من قومه إنا لنریک فی ضلل مبین

2 _ اشراف و سرشناسان قوم نوح وی را در احاطه گمراهی های آشکار می پنداشتند .

قال الملأ من قومه إنا لنریک فی ضلل مبین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 61 - 1،3

1 _ نوح با پاسخی رأفت آمیز به قوم خود ، خویشتن را از هر گونه گمراهی مبرا دانست .

قال یقوم لیس بی ضلله

مخاطب قرار دادن مردم با <یا قوم> (ای مردم من) دلالت بر اظهار مهربانی نوح نسبت به قوم خود دارد. نکره بودن کلمه <ضلله> پس از نفی دلالت بر عموم دارد. بنابراین <لیس بی ضلله> یعنی حتی اندکی گمراهی در من نیست.

3 _ نوح ( ع ) با اعلان دریافت سخنان خویش از خداوند ، خود را پیراسته از هر گونه گمراهی خواند .

لیس بی ضلله و لکنی رسول من رب العلمین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 62 - 1،3،4،7

1 _ نوح ( ع ) ، پیامبری از جانب خداوند و حامل رسالت های متعدد

ص: 527

أبلغکم رسلت ربی

3 _ نوح ( ع ) استواری خویش را در تبلیغ رسالت های الهی به مردم گوشزد کرد .

أبلغکم رسلت ربی

جمله <لکنی رسول . .. > و نیز آیات قبل دلالت بر این معنا دارد که نوح(ع) مبلغ رسالتهای الهی است. بنابراین توصیف رسول به جمله <أبلغکم ... > هدف دیگری را تعقیب می کند و بیانگر نکته ای جدید است و آن اینکه وی بر ابلاغ رسالتهای الهی اصرار خواهد ورزید و بر آن پافشاری خواهد کرد.

4 _ اعتقاد راسخ نوح ( ع ) به ربوبیت خدا بر وی ، موجب استواریش در تبلیغ رسالت های الهی بود .

و لکنی رسول من رب العلمین. أبلغکم رسلت ربی

حضرت نوح(ع) برای اینکه اشاره به علت پایداریش بر ابلاغ رسالت کند، به جای آوردن ضمیر و گفتن <رسالاته>، <رسلت ربی> گفت.

7 _ ابلاغ پیام های خداوند به مردم ، جلوه ای از خیرخواهی نوح برای مردم خویش بود .

أبلغکم رسلت ربی و أنصح لکم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 64 - 1،2،3،4،5،10

1 _ اکثریت عمده قوم نوح ( ع ) وی را تکذیب کردند و یگانگی خداوند ، معاد و رسالت را باورهایی دروغین پنداشتند .

فکذبوه

از اینکه خداوند تکذیب نوح(ع) را به همگان نسبت داده (فکذبوه)، در حالی که عده ای از آنان، یعنی همراهانش در کشتی، رسالت وی را تصدیق کردند، معلوم می شود نسبت مؤمنان به کافران بسیار اندک بوده است.

2 _ گروهی از قوم نوح ( ع ) رسالت وی را تصدیق کرده و پیامهایش را پذیرفتند .

فکذبوه فانجینه و الذین معه

جمله <أغرقنا الذین کذبوا . .. > دلالت می کند بر اینکه مراد از <الذین معه> مؤمنان و تصدیق کنندگان آیات الهی است.

3 _ خداوند ، نوح ( ع ) و همراهانش را به وسیله کشتی از غرق شدن رهایی بخشید .

فکذبوه فانجینه و الذین معه فی الفلک و أغرقنا الذین کذبوا

4 _ مؤمنان به رسالت نوح ( ع ) ، همراه و همسفر او در کشتی

فانجینه و الذین معه فی الفلک

5 _ خداوند ، قوم نوح ( ع ) را به خاطر تکذیب آیاتش ، با غرق کردن در آب به هلاکت رساند .

و أغرقنا الذین کذبوا بایتنا

10 _ گروهی از همسفران نوح ( ع ) در کشتی نجات ، نه از مؤمنان بودند و نه از تکذیب کنندگان آیات الهی

فانجینه و الذین معه فی الفلک و أغرقنا الذین کذبوا بایتنا

از اینکه خداوند نجات یافتگان را توصیف نکرد که اهل ایمان بودند، مثلا نفرمود <و الذین آمنوا>، می توان گفت گروهی از همراهان نوح(ع) در کشتی به وی ایمان نداشتند. و از جمله <و أغرقنا ... > می توان فهمی آن گروه وی را تکذیب نیز نکردند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - یونس - 10 - 71 - 9،10،12

ص: 528

9 _ حضرت نوح ( ع ) ، قومش را بر قتل خود تحدی کرد و عدم توانایی آنان را بر انجام این کار ، شاهد درستی ادعای نبوت خود ، اعلام نمود .

إن کان کبر علیکم مقامی . .. فأجمعوا أمرکم ... و لا تنظرون

جمله <فعلی اللّه توکلت> بیانگر شکست ناپذیری حضرت نوح (ع) به علت متکی بودنش به قدرت لایزال الهی و جمله <أجمعوا أمرکم و شرکاءکم> بیان ناچیزی قدرت قومش می باشد.

10 _ حضرت نوح ( ع ) همراه با اعلان تحدی ، خدا را تنها کانون قدرت و معبود های قومش را شرکایی ساختگی و فاقد هر گونه توانایی اعلام کرد .

یقوم إن کان کبر . .. فعلی اللّه توکلت فأجمعوا أمرکم و شرکاءکم ... و لا تنظرون

12 _ حضرت نوح ( ع ) در راه دعوت به حق ، آمادگی خود را برای تحمل انواع مشکلات تا مرز کشته شدن را ، به مردم اعلام داشت .

فأجمعوا أمرکم و شرکاءکم ثم لا یکن أمرکم علیکم غمه . .. و لا تنظرون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - یونس - 10 - 72 - 7

7 _ حضرت نوح ( ع ) در برابر نارضایتی قومش نسبت به دعوت او ، عزم راسخ خویش را اعلام کرد و بر ادامه سرسختانه راه خود اصرار و تأکید ورزید .

فأجمعوا أمرکم و شرکاءکم . .. و أمرت أن أکون من المسلمین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - یونس - 10 - 73 - 3،4

3 _ خداوند ، حضرت نوح ( ع ) و تمام کسانی را که با او در کشتی بودند ، از غرق شدن نجات داد .

فنجّینه و من معه فی الفلک

4 _ خداوند ، حضرت نوح ( ع ) و تمام کسانی را که با او در کشتی بودند ، جانشین غرق شدگان و وارث سرزمین آنان قرار داد .

فنجّینه و من معه فی الفلک و جعلنهم خلئف و أغرقنا الذین کذبوا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - یونس - 10 - 94 - 2

2 _ سرگذشت حضرت نوح و موسی ( ع ) و پیامبران مبعوث شده در فاصله میان آنان و تکذیب شدن آنان و هلاکت مکذبان به عذاب استیصال ، آیاتی است که در کتاب های آسمانی پیشین نیز آمده بود .

و اتل علیهم نبأ نوح . .. فإن کنت فی شک مما أنزلنا إلیک فسئل الذین یقرءون الکتب م

برداشت فوق از ارتباط میان این آیه شریفه و مجموعه آیات 71 تا 93 _ که با هم یک بند را تشکیل می دهند _ استفاده می شود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 27 - 14

14_ اشراف قوم نوح ، آن حضرت را در ادعای پیامبری به دروغ گویی متهم می کردند .

ص: 529

بل نظنکم ک_ذبین

متهم کردن نوح و پیروانش به دروغ گویی برحسب مدعای آنان است; یعنی ، اتهام نوح به دروغ گویی در ارتباط با ادعای نبوت است و نسبت به پیروانش در ادعای ایمان می باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 29 - 9

9_ مخالفت شدید و قاطعانه نوح ( ع ) با درخواست نابه جای سران و اشراف ( طرد مؤمنان تهی دست )

و ما أنا بطارد الذین ءامنوا

آوردن جمله اسمیه و <با> ی زایده ، حکایت از تأکید فراوان دارد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 32 - 1،2،3،4،7

1_ نوح ( ع ) برای هدایت قومش ، تلاشی مستمر و پی گیر داشت .

قالوا ی_نوح قد ج_دلتنا فأکثرت جدلنا

إکثار (مصدر أکثرت) به معنای کاری را فراوان انجام دادن است. بنابراین <أکثرت جدالنا>; یعنی ، بسیار مناظره کردی و فراوان دلیل و برهان آوردی و ... این معنا ، حکایت از تلاش مستمر و پی گیر حضرت نوح(ع) در تبلیغ رسالت دارد.

2_ بحث و گفت و گو و ارائه دلیل و برهان ، از روش های نوح ( ع ) برای بازداری مردم از شرک و گرایش دادن آنان به توحید

قالوا ی_نوح قد ج_دلتنا فأکثرت جدلنا

<جدال> به معنای مناظره کردن و آوردن برهان برای ابطال دلیلها ، اندیشه ها و باورهای طرف مقابل است.

3_ نوح ( ع ) ، همواره کفرپیشگان را به نزول عذاب الهی هشدار می داد .

فأتنا بما تعدنا

آوردن فعل مضارع (تعد) به جای فعل ماضی (وعدت) اشاره به تکرار وعیدها و هشدارهای حضرت نوح(ع) دارد.

4_ کفرپیشگان قوم نوح ، از او خواستند که به بحث و مناظره با آنان پایان دهد و تهدید های خویش را تحقق بخشد .

قالوا ی_نوح قد ج_دلتنا فأکثرت جدلنا فأتنا بما تعدنا

جمله <فأکثرت جدالنا> (با ما بسیار مناظره کردی) _ به قرینه تفریع جمله <فأتنا بما تعدنا> بر آن _ کنایه از این است که دلیل و برهان آوردن کافی است ، به این امر پایان ده.

7_ اشراف و سران قوم نوح ، درصدد مأیوس کردن او از پذیرش دعوت های توحیدی

قد ج_دلتنا فأکثرت جدلنا فأتنا بما تعدنا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 33 - 9

9_ پاسخ نوح ( ع ) به عذاب طلبی کفرپیشگان ، پاسخی آمیخته با درس توحید و خداشناسی بود .

فأتنا بما تعدنا . .. قال إنما یأتیکم به الله إن شاء و ما أنتم بمعجزین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 530

8 - هود - 11 - 34 - 1

1_ نوح ( ع ) ، در پی درخواست قومش ( تحقق بخشیدن به عذاب های موعود ) از ایمان آوردن آنان سخت به تردید افتاد .

فأتنا بما تعدنا . .. قال ... لاینفعکم نصحی إن أردت أن أنصح لکم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 36 - 7

7_ نومیدی نوح ( ع ) از هدایت یابی قومش و آگاهی او از ناشایستگی آنان برای ایمان ، زمینه ساز رفع اندوه از او

لن یؤمن من قومک . .. فلاتبتئس بما کانوا یفعلون

برداشت فوق ، از تفریع <لاتبتئس> بر اِخبار از ایمان نیاوردن کافران استفاده شده است; یعنی ، حال که از هدایت نیافتن کافران آگاه شدیو احساس مسؤولیت نمی کنی، زمینه ای برای اندوه وجود ندارد پس غمگین مباش.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 37 - 1،2،3،9

1_ خداوند ، در پی باخبر ساختن نوح از ایمان نیاوردن قومش ، او را به ساختن کشتی فرمان داد .

أُوحی إلی نوح أنه لن یؤمن من قومک . .. واصنع الفلک

2_ نوح ( ع ) پیش از مأموریتش برای ساختن کشتی ، به چگونگی ( اندازه ، شکل و . . . ) آن آگاه بود .

واصنع الفلک

ظاهر این است که <ال> در <الفلک> عهد ذهنی است و اشاره به سفینه ای خاص دارد که نوح(ع) به آن آشنایی داشت. براین اساس خداوند، پیش از فرمان به ساختن کشتی، طرح و دورنمایی از آن را به او نشان داده بود. گفته شده که آن حضرت کشتی مورد نظر را در رؤیا دیده بود.

3_ نوح ( ع ) ، در ساخت کشتی مؤید به مراقبت و محافظت همه جانبه خداوند بود .

واصنع الفلک بأعیننا

<عین> به معنای چشم و در آیه شریفه کنایه از مراقبت و محافظت می باشد. جمع آوردن آن (أعین) برای مبالغه و رساندن کمال مراقبت است و <بأعیننا> حال برای فاعل <اصنع> می باشد. بنابراین <اصنع الفلک بأعیننا>; یعنی، آن کشتی را بساز در حالی که قرین محافظت و مراقبت کامل ما (خداوند) هستی.

9_ غرق شدن و هلاکت کفرپیشگان قوم نوح ، سرنوشتی حتمی برای آنان

إنهم مغرقون

تأکید جمله <إنهم مغرقون> با حرف إنّ، حکایت از قطعی بودن نزول عذاب و هلاکت کفرپیشگان قوم نوح دارد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 38 - 1،2،3،4،5،7،12،14،15،16

1_ نوح ( ع ) در پی فرمان خداوند ، به ساختن کشتی پرداخت .

واصنع الفلک . .. و یصنع الفلک

در کلام عرب ، گاهی فعل مضارع به جای فعل ماضی به کار می رود و منظور از آن ترسیم حادثه های گذشته است به گونه ای که گویا پیش روی مخاطبان قرار دارد. در آیه شریفه نیز ، فعل <یصنع> به همین منظور به جای <صنع> استعمال شده است.

ص: 531

2_ کارگاه کشتی سازی نوح ، مجاور گذرگاه عمومی و در دید و منظر همگان بود .

و یصنع الفلک و کلما مرّ علیه ملأ من قومه

3_ کفرپیشگان ، به هنگام مواجه شدن با نوح ( ع ) او را به خاطر کشتی سازی به استهزا و مسخره می گرفتند .

و یصنع الفلک و کلما مرّ علیه ملأ من قومه سخروا منه

4_ کفرپیشگان ، آن گاه که دسته جمعی و گروه گروه با نوح ( ع ) مواجه می شدند ، او را به خاطر کشتی سازی به تمسخر می گرفتند .

کلما مرّ علیه ملأ من قومه

برداشت فوق ، از کلمه <ملأ> _ که در این جا به معنای گروه و جماعت است _ استفاده شده است.

5_ نوح ( ع ) پس از دریافت فرمان الهی مبنی بر ساختن کشتی ، همه وقت و همّت خویش را مصروف اجرای آن فرمان کرد .

و یصنع الفلک و کلما مرّ علیه ملأمن قومه سخروا منه

بدیهی است که تمسخر کفرپیشگان، مخصوص زمانی نبوده که نوح(ع) را در کارگاه کشتی سازی مشاهده کنند. بنابراین مقید کردن زمان استهزا به وقتی که در جایگاه کشتی سازی با او مواجه می شدند، به این نکته اشاره دارد که: کافران آن حضرت را در غیر آن مکان نمی یافتند و این حاکی است که او، تمام وقت را در کارگاه مشغول به کار بوده است.

7_ تمسخر و استهزای کفرپیشگان ، هرگز نوح ( ع ) و پیروانش را از اجرای فرمان خدا باز نداشت .

و یصنع الفلک و کلما مرّ علیه ملأمن قومه سخروا منه

12_ پیروان نوح ، همراه و همگام با او برای ساختن کشتی

إن تسخروا منا فإنا نسخر منکم

برداشت فوق ، مقتضای آوردن ضمیر جمع در <منا> و <إنا> و <نسخر> است.

14_ < عن أبی عبدالله ( ع ) . . . فلما أتی علیهم تسعمأه سنه همّ أن یدعو علیهم . . . فأمره الله عزوجل أن یغرس النخل . . . فلما أتی لذلک خمسون سنه و بلغ النخل و استحکم أمر بقطعه . . . فأمره الله أن ینحت السفینه و أمر جبرئیل ( ع ) أن ینزل علیه و یعلمه کیف یتخذ ها فقدر طول ها فی الأرض ألفاً و مأتی ذراع و عرض ها ثمانمأه ذراع و طول ها فی السماء ثمانون ذراعاً . . . ;

از امام صادق(ع) روایت شده است: هنگامی که نهصد سال بر قوم نوح گذشت [و دعوت او را اجابت نکردند ]خواست که بر آنان نفرین کند; پس خداوند عزوجل به او امر فرمود که درخت خرما بکارد . .. پس چون پنجاه سال گذشت و درخت کامل و محکمی شد، آن حضرت را به بریدن آن فرمان داد ... آن گاه امر فرمود کشتی را بسازد و جبرئیل را مأمور کرد که بر نوح نازل شود و به او یاد دهد که کشتی را چگونه بسازد. پس جبرئیل طول کشتی را هزار و دویست ذراع و عرض آن را هشتصد ذراع و ارتفاع آن را هشتاد ذراع تعیین کرد ...>.

15_ < عن أبی عبدالله ( ع ) [ فی حدیث قال بعد ما قرأ قوله تعالی ] : < کلما مرّ علیه ملأ من قومه سخروا منه . . . > : . . . کانوا یسخرون منه و یقولون : ینحت سفینه فی البرّ ;

از امام صادق(ع) روایت شده است که [ضمن حدیثی بعد از قراءت آیه مزبور] فرمود: . .. قوم نوح او را مسخره می کردند و می گفتند: او در خشکی کشتی می سازد!>.

16_ < عن أبی عبدالله ( ع ) قال : بقی نوح فی قومه ثلاثمأه سنه یدعوهم إلی الله فلم یجیبوه . . . فأمره الله أن ینحت السفینه . . . فقال : یا رب من یعیننی علی اتخاذها ؟ فأوحی الله إلیه ناد فی قومک من أعاننی علیها و نجر منها شیئاً صار ما ینجره ذهباً و فضه فنادی نوح ( ع ) فیهم بذلک فأعانوه علیها . . . ;

از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: نوح سیصد سال در بین قوم خود باقی ماند و آنها را به خدا دعوت کرد، ولی او را اجابت نکردند . .. پس خداوند وی را امر کرد تا کشتی بسازد ... نوح گفت: پروردگارا! چه کسی مرا در ساختن کشتی کمک می

ص: 532

کند؟ به او وحی شد در بین قوم خود ندا کن: هر کس مرا در ساختن کشتی کمک کند، تراشه های چوبی که می تراشد برای او طلا و نقره می شود. نوح این ندا را داد، پس قوم او در ساختن کشتی به او کمک کردند>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 40 -

1،3،7،11،13،14،17،19،21،22،24

1_ ساخت کشتی نوح و درگیری های لفظی او و کفرپیشگان تا فرا رسیدن طوفان ، همچنان ادامه داشت .

یصنع الفلک و کلما مرّ علیه . .. حتّی إذا جاء أمرنا

<حتی> بیانگر غایت گزارشها و حقایق مطرح شده در آیه قبل (ساختن کشتی و تمسخر کافران و پاسخ گویی حضرت نوح) می باشد; یعنی ، اینها ادامه داشت تا زمانی که . .. .

3_ خداوند ، زمان بارگیری کشتی نوح و سوار شدن بر آن را تعیین کرد .

حتّی إذا جاء أمرنا و فار التّنّور قلنا احمل فیها

7_ نوح ( ع ) ، موظف بود از هر نوع حیوان تنها یک جفت ( نر و ماده ) را به کشتی سوار کند .

قلنا احمل فیها من کل زوجین اثنین

مضاف الیه <کل> کلمه ای همانند <حیوان> است; یعنی: من کل حیوان . ... کلمه <اثنین> تأکید برای زوجین است و اشاره به این معنا دارد که از هر حیوان ، بیشتر از یک جفت نباید به کشتی برده شود.

11_ نوح ( ع ) از ناحیه خداوند به نجات خانواده خویش و سوار کردن آنان به کشتی موظف شد .

قلنا احمل فیها . .. أهلک

کلمه <أهل> در <أهلک> عطف بر <زوجین> و در حقیقت مفعول برای <احمل> است.

13_ خداوند ، نوح ( ع ) را از سوار کردن کفرپیشگان خانواده اش بر کشتی نجات ، منع کرد .

احمل فیها . .. أهلک إلاّ من سبق علیه القول

14_ تقدیر الهی بر غرق شدن و هلاک گشتن برخی از افراد خانواده نوح

و أهلک إلاّ من سبق علیه القول

17_ نوح ( ع ) موظف به سوارکردن مؤمنان بر کشتی و نجات دادن آنان از طوفان

قلنا احمل فیها . .. من ءامن

19_ < عن أبی عبدالله ( ع ) قال : لما أراد الله عزوجل هلاک قوم نوح عقم أرحام النساء أربعین سنه فلم یولد فیهم مولود فلما فرغ نوح من اتخاذ السفینه أمره الله أن ینادی بالسریانیه لایبقی بهیمه و لا حیوان إلاّ حضر [ إلی أن قال ] فصاحت إمرأته لما فار التّنّور فجاء نوح إلی التّنّور فوضع علی ها طیناً و ختمه حتی أدخل جمیع الحیوان السفینه ثم جاء إلی التّنّور ففضّ الخاتم و رفع الطین . . . ;

از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: آن گاه که خداوند عزوجل اراده کرد قوم نوح را هلاک کند، به مدت چهل سال زنان را عقیم کرد; در نتیجه فرزندی در میان آنان به دنیا نیامد. پس هنگامی که نوح از ساختن کشتی فارغ شد خداوند به وی امر کرد که با زبان سریانی ندا کند که: هیچ چهارپا و حیوانی باقی نماند مگر آنکه حاضر شوند... هنگامی که تنور فوران کرد، زنِ نوح فریادی کشید. پس نوح به طرف تنور آمد و بر تنور گِل زد و او را مهر کرد تا حیوانات را به داخل کشتی برد سپس به طرف تنور آمد و مهر را شکست و گِل را برداشت...>.

21_ < عن أبی عبدالله ( ع ) قال : جائت إمرءه نوح إلیه و هو یعمل السفینه فقالت له : إن التّنّور قد خرج منه ماء فقام إلیه مسرعاً حتی جعل الطبق علیه فختمه بخاتمه فقام الماء ، فلما فرغ نوح من السفینه جاء إلی خاتمه ففضّه و کشف الطبق ففار الماء ;

ص: 533

از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: همسر نوح درحالی که شوهرش مشغول ساختن کشتی بود، به نزد او آمد و گفت: تنور آب درآورده. نوح باسرعت بر سر تنور رفت و سرپوشی بر روی آن گذاشت و با مُهر خود آن را ممهور کرد. پس آب ایستاد. هنگامی که از ساختن کشتی فارغ شد مهر خود را شکست و سرپوش را کنار زد; پس آب فوران کرد>.

22_ < عن أبی عبدالله ( ع ) قال : حمل نوح ( ع ) فی السفینه الأزواج الثمانیه التی قال الله عزوجل : < ثمانیه أزواج من الضأن اثنین و من المعز اثنین و من الإبل اثنین و من البقر اثنین > فکان من الضأن اثنین زوج داجنه یربّیها الناس و الزوج الأخر الضأن التی تکون فی الجبال الوحشیّه . . . و من المعز اثنین زوج داجنه . . . والزوج الأخر الظبی التی تکون فی المفاوز و من الإبل اثنین البخاتی والعراب و من البقر اثنین زوج داجنه للناس و الزوج الآخر البقر الوحشیه ;

از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: نوح هشت زوجی را که خدا فرموده <ثمانیه أزواج من الضأن اثنین . ..> در کشتی قرار داد: از میش دو جفت یک جفت اهلی که مردم تربیت می کنند و جفت دیگر وحشی که در کوههاست ... و از بز دو جفت: یکی اهلی ... و دیگری آهو که در بیابانهاست و از شتر دو جفت: یکی بخاتی (شتر خراسانی که از شتر عربی و شتر فالج به وجود آید) و دیگری عربی و از گاو دو جفت: یکی اهلی و دیگری وحشی>.

24_ < عن أبی عبد الله ( ع ) : . . . و کانت لنوح إبنه رکبت معه فی السفینه . . . ;

از امام صادق (ع) روایت شده است: نوح دختری داشت که با آن حضرت سوار کشتی شد>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 41 - 1،2،5

1_ نوح ( ع ) ، پس از شروع طوفان و انجام مقدمات حرکت ، ازپیروان و خانواده اش خواست تا بر کشتی سوار شوند .

و قال ارکبوا فیها

به نظر می رسد جمله <قال ارکبوا . ..> عطف بر جملاتی مقدر باشد که به خاطر دخالت نداشتن آنها در هدفهای نقل ماجرا بیان نشده است; یعنی: قلنا احمل فیها ... ففعل کذا و کذا و قال ارکبوا فیها .... و لذا در برداشت <انجام مقدمات حرکت> آورده شد.

2_ کشتی نوح ، با نام خدا حرکت می کرد و با نام خدا از حرکت باز می ایستاد .

بسم الله مجریها و مرسیها

<مجری> و <مرسی> مصدرهای میمی هستند و در کلام مبتدا واقع شده اند و به ترتیب به معنای <جری> (حرکت کردن) و <إرساء> (از حرکت بازداشتن) می باشد. حرف <باء> برای استعانت و <بسم الله> خبر برای <مجریها ...> است. بنابراین جمله <بسم الله مجریها ...> چنین معنا می شود: [نوح گفت: ]حرکت این کشتی و نیز بازداشتن آن از حرکت، با نام خدا تحقق می یابد.

5_ پیروان نوح ، به هنگام سوارشدن بر کشتی نجات ، نگران گناهان و تخلفات خویش بودند .

قال ارکبوا فیها . .. إن ربی لغفور رحیم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 42 - 1،2،3،5،6،7،8،9

1_ پیروان نوح ، پس از شروع طوفان و درپی فرمان او ، به کشتی سوار شدند .

و قال ارکبوا فیها . .. و هی تجری بهم

جمله <هی تجری . ..> عطف بر جمله ای مقدر است که به خاطر وضوح و اختصار در کلام ذکر نشده است; یعنی: فرکبوا فیها و هی تجری بهم.

2_ جوشش آب های زیرزمینی و ریزش باران در حادثه طوفان نوح ، تشکیل دهنده دریایی عظیم و پرتلاطم

ص: 534

و هی تجری بهم فی موج کالجبال

وجود موجهایی همانند کوهها ، حکایت از به وجود آمدن دریایی بزرگ از آب دارد.

3_ کشتی نوح ، او و همراهانش را در میان موج های عظیمی بسان کوهها ، به پیش می برد .

و هی تجری بهم فی موج کالجبال

<موج> اسم جنس است و بر یک موج و نیز موجهای متعدد و کثیر اطلاق می شود از آن جا که در آیه شریفه ، کلمه <موج> به <جبال> (کوهها ) تشبیه شده ، معلوم می شود مراد از آن ، امواج متعدد و کثیر است.

5_ فرزند نوح ، به هنگام حرکت کشتی ، با فاصله ای نسبتاً دور از کشتی بسر می برد .

و نادی نوح ابنه و کان فی معزل

متعلق <معزل> أبیه و یا الفلک می باشد. بنابراین <و کان ...>; یعنی ، فرزند نوح در کناری و به دور از پدرش یا کشتی بسر می برد.

6_ فرزند نوح ، علی رغم مشاهده دریایی از آب خروشان ، از همراهی با نوح ( ع ) و سوار شدن بر کشتی نجات ، کناره گرفت .

و هی تجری بهم فی موج کالجبال و نادی نوح ابنه و کان فی معزل

وقوع جمله <و نادی نوح> پس از <هی تجری بهم . ..> گویای این است که گفتوگوی حضرت نوح(ع) با فرزندش، پس از بالا آمدن آب و حرکت کشتی بوده است جمله و <حال بینهما الموج> _ در آیه بعد _ مؤید این معنا می باشد. قابل ذکر است که برخی از مفسران، جمله <نادی نوح ...> را عطف بر <قال ارکبوا ...> دانسته و گفته اند: گفتوگوی یاد شده، پیش از حادثه طوفان و بالا آمدن آب بوده است.

7_ نوح ( ع ) با فریادی رسا و بلند ، فرزندش را برای سوار شدن به کشتی فرا خواند .

نادی نوح ابنه و کان فی معزل ی_بنیّ ارکب معنا

<نداء> بلند کردن صدا و ابراز کردن آن است (مفردات راغب).

8_ نوح ( ع ) در آستان غرق شدن فرزندش ، وی را به ایمان و یکتاپرستی دعوت کرد .

ی_بنیّ ارکب معنا و لاتکن مع الک_فرین

مراداز <مَعَنا> همراهیو معیت عقیدتی است نه جسمانی; زیرا جمله <ارکب> در دلالت بر همراهی و معیت جسمانی کافی بود. بنابراین اگر مراد از <مَعَنا> مجرد همراهی با نوح و پیروان او باشد، آوردن کلمه <مَعَنا> ضرورتی نداشت. جمله <و لاتکن ...> مؤید این معناست.

9_ نوح ( ع ) به ایمان آوردن فرزندش امیدوار بود و آن را محتمل می شمرد .

ی_بنیّ ارکب معنا و لاتکن مع الک_فرین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 43 - 1،2،4،10،11،12،14

1_ پسر نوح ، دعوت او را ( گرایش به توحید و . . . ) نپذیرفت و از سوار$ شدن بر کشتی امتناع کرد .

ی_بنیّ ارکب معنا و لاتکن مع الک_فرین. قال سأوی إلی جبل یعصمنی من الماء

شدن بر کشتی امتناع کرد.

2_ فرزند نوح ، مأوا گرفتن در کوه را مایه نجات از حادثه طوفان می پنداشت .

قال سأوی إلی جبل یعصمنی من الماء

<اُویّ> (مصدر آوی) به معنای رجوع کردن و منضم شدن و جای گرفتن است و <عصمه> (مصدر یعصم) به معنای منع کردن و

ص: 535

بازداشتن است. بنابراین <سأوی ...>; یعنی ، به زودی به کوهی می روم که مرا از [خطر] این آب باز دارد.

4_ نوح ( ع ) ، فرزندش را از بی ثمربودن صعود بر کوه و منحصر بودن راه نجات در بهره جستن از امداد الهی ، آگاه ساخت .

لاعاصم الیوم من أمر الله إلاّ من رحم

10_ موجهایی کوه پیکر ، میان نوح ( ع ) و فرزندش حایل شد و مانع ادامه گفتوگوی آنان با یکدیگر گردید .

قال لا عاصم الیوم من أمر الله . .. و حال بینهما الموج

<ال> در <الموج> عهد ذکری و اشاره به همان امواج کوه پیکر (موج کالجبال) است.

11_ امواج سهمگین طوفان ، فرزند نوح را پیش از آنکه به کوهی پناه برد ، در خود فرو برد و هلاک کرد .

و حال بینهما الموج فکان من المغرقین

12_ کفرپیشگان قوم نوح ، در طوفان آب غرق شدند و به هلاکت رسیدند .

فکان من المغرقین

14_ < قال أبوعبدالله ( ع ) : . . . غرق جمیع الدنیا إلاّ موضع البیت . . . ;

امام صادق(ع) فرمود: . .. [در طوفان نوح] همه دنیا غرق شد مگر جایگاه خانه خدا ...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 44 - 1،2،4

1_ خداوند ، درپی غرق شدن کافران قوم نوح ، به زمین فرمان داد تا آب های خود ( آب های زیرزمینی ) را فرو برد .

فکان من المغرقین. و قیل ی_أرض ابلعی ماءک

مراد از <ماءک> آبهایی است که تا پیش از طوفان در منابع زیرزمینی وجود داشت و به امر خداوند بر سطح زمین ظاهر شده بود. اضافه کلمه <ماء> به ضمیر <ک> گویای این معناست.

2_ پس از حادثه طوفان نوح و غرق شدن کفرپیشگان ، آسمان از ناحیه خداوند فرمان یافت تا از بارش باز ایستد .

فکان من المغرقین. و قیل ... ی_سماء أقلعی

اقلاع (مصدر أقلعی) به معنای خودداری کردن است. مراد از خودداری کردن آسمان _ به قرینه مقام _ قطع باران می باشد.

4_ با فرمان الهی به آسمان و زمین ، آب ها کاسته شد ، جریان طوفان نوح تمام شد و کشتی نجات ، به سلامت بر کوه جودی مستقر گردید .

و غیض الماء و قضی الأمر واستوت علی الجودی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 45 - 1،7

1_ نوح ( ع ) در پی حایل شدن امواج آب میان او و فرزندش ، با شفاعت به درگاه خدا ، خواستار نجات وی شد .

و حال بینهما الموج . .. و نادی نوح ربه فقال رب إن ابنی من أهلی

جمله <فلاتسئلن> (در آیه چهل و ششم) حاکی است که: نوح(ع) خواستار نجات فرزندش از غرق شدن بود. براین اساس دعا و التجای آن حضرت پیش از غرق شدن فرزندش بود و لذا برخی از مفسران جمله <نادی نوح ربه ...> را بر <حال بینهما الموج> عطف گرفته اند.

7_ نوح ( ع ) ، پس از طرح استدلال خویش برای لزوم نجات فرزندش ، حکم و قضاوت آن را به خداوند واگذار کرد .

إن ابنی من أهلی و إن وعدک الحق و أنت أحکم الح_کمین

ص: 536

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 46 - 4،5،6،7،13

4_ فسادپیشگی فرزند نوح ، موجب هلاکت وی در حادثه طوفان

فکان من المغرقین . .. إنه لیس من أهلک إنه عمل غیر ص_لح

5_ نوح ( ع ) ، ناآگاه به تباهی و فساد بی حد فرزند ناخلف خویش

إنه عمل غیر ص_لح

6_ نوح ( ع ) ناآگاه به گسستن پیوند فرزندی کنعان با او بر اثر اعمال ناشایستش

إن ابنی من أهلی . .. إنه لیس من أهلک

7_ نوح ( ع ) به حکیمانه نبودن نجات فرزند فسادپیشه اش ، از حادثه طوفان آگاه نبود .

فلاتسئلن ما لیس لک به علم

13_ اعمال صالح خانواده نوح ( پرستش خدا و . . . ) مایه نجات آنان از حادثه طوفان بود نه انتسابشان به حضرت نوح ( ع ) .

إنه لیس من أهلک إنه عمل غیر ص_لح

تصریح خداوند به این که <هلاکت فرزند نوح به خاطر اعمال ناصالحش بوده است> ، اشاره به این معنا دارد که: نجات دیگر اعضای خانواده نوح ، به خاطر انتسابشان به آن حضرت نبوده; بلکه منزه بودنشان از اعمال ناشایست ، مایه نجاتشان بوده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 47 - 1،7

1_ نوح ( ع ) ، از تقاضای نجات فرزند ناصالحش منصرف شد و آن را امری نابه جا دانست .

فقال رب إن ابنی من أهلی . .. قال رب إنی أعوذبک أن أسئلک ما لیس لی به علم

7_ نوح ( ع ) ، با پی بردن به نادرستی تقاضای خود ( نجات فرزندش ) خواهان آمرزش و رحمت الهی شد .

إلاّ تغفر لی و ترحمنی أکن من الخ_سرین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 48 - 1،11

1_ خداوند ، پس از استقرار کشتی نوح بر کوه جودی ، به او و همراهانش فرمان داد تا از کشتی پیاده شوند و از کوه فرود آیند .

واستوت علی الجودی . .. قیل ی_نوح اهبط

<هبوط> به معنای فرود آمدن است. متعلق <اهبط> _ به قرینه <استوت علی الجودی> _ کشتی و نیز کوه جودی است; یعنی: أنزل من الفلک و من الجودی ... نیاوردن متعلق، دلیل این شمول است. فاعل محذوف <قیل> به قرینه <منا> خداونداست.

11_ < عن أبی عبدالله ( ع ) قال : . . . فنزل نوح بالموصل من السفینه مع الثمانین . . . ;

از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: . .. نوح با هشتاد نفر همراه در موصل از کشتی پیاده شد ...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 76 - 4،5،6،7،8

4- حضرت نوح ( ع ) ، با صدای بلند و روشن از خداوند ، خواستار نجات از دست قومش گردید .

ص: 537

و نوحًا إذ نادی من قبل

<ندا> به معنای صدای بلند و روشن است (مفردات راغب) و مقصود از آن در این آیه _ به قرینه آیه 26 سوره <نوح> (و قال نوح ربّ لاتذر علی الأرض من الکافرین دیّاراً) و نیز ذیل آیه شریفه (فنجیناه و أهله . ..) _ نجات نوح از دست قومش می باشد.

5- دعای حضرت نوح ( ع ) برای نجات از دست قومش ، مستجاب شد .

و نوحًا إذ نادی من قبل فاستجبنا له

6- حضرت نوح ( ع ) و خاندانش ، گرفتار غمی شدید و اندوهی بزرگ در مسیر انجام رسالت خویش .

و نوحًا إذ نادی . .. فنجّین_ه و أهله من الکرب العظیم

<کرب> به معنای غم و اندوه شدید است (مفردات راغب).

7- خداوند ، نوح ( ع ) و خاندانش را از غم شدید و اندوه بزرگ ناشی از انجام رسالت خویش نجات داد .

فنجّین_ه و أهله من الکرب العظیم

8- قوم بی ایمان نوح ، مایه غم شدید و اندوه بزرگ برای حضرت نوح و خاندانش بودند .

فنجّین_ه و أهله من الکرب العظیم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 77 - 1

1- خداوند ، حضرت نوح ( ع ) را از گزند تکذیب کنندگان آیات الهی نجات داد و از او کاملاً حمایت کرد .

و نصرن_ه من القوم الذین کذّبوا ب_ای_تنا

واژه <نصر> هرگاه با <من> متعدی شود، متضمن معنای نجات و خلاصی است (برگرفته از <قاموس المحیط>).

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - مؤمنون - 23 - 25 - 1،2،3

1 - متهم شدن نوح ( ع ) ، از سوی اشراف قومش ، به نوعی دیوانگی و جنون

فقال الملؤا الذین کفروا . .. إن هو إلاّ رجل به جنّه

<إن> معادل مای نافیه است; یعنی: <ما هو إلاّ رجل. ..>. نکره آوردن <جنّه> نیز برای تنویع است. بنابراین عبارت <به جنّه>;یعنی، او گرفتار نوعی دیوانگی است. <تربّص> (مصدر <تربّصوا>) به معنای حلول چیزی را برای کسی، انتظار کشیدن است.

2 - تبلیغ اشراف ، مبنی بر دست برداشتن نوح ( ع ) از دعوت خود با گذشت زمان و بهبود یافتنش

به جنّه فتربّصوا به حتّی حین

3 - وا نهادن و بی اعتنایی به نوح ( ع ) ، آخرین چاره اندیشی اشراف کافر در مبارزه با آن حضرت

فقال الملؤا . .. إن هو إلاّ رجل به جنّه فتربّصوا به حتّی حین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - مؤمنون - 23 - 26 - 1،2،4،5،6

1 - التجای نوح ( ع ) به درگاه پروردگار ، پس از ناامیدی از تأثیر تبلیغاتش در مردم

قال ربّ انصرنی بما کذّبون

در این آیه ظرف <قال> حذف شده و تقدیر آن چنین است: <قال بعد ما آیس من إیمانهم>. <باء> در <بما کذّبون> سببیه و

ص: 538

<ما> مصدریه است. بنابراین <بما کذّبون>، به تأویل <بسبب تکذیبهم إیّای> می باشد.

2 - نوح ( ع ) ، تقاضامند یاری خدا در برابر تکذیب گری های قومش

قال ربّ انصرنی بما کذّبون

4 - التجای نوح ( ع ) به درگاه پروردگار ، برای نزول عذاب بر تکذیب گران آن حضرت

قال ربّ انصرنی بما کذّبون

<باء> در <بما کذّبون> می تواند برای آلیت باشد. در این صورت <ما> به معنای <الذی> و عاید آن محذوف خواهد بود; یعنی، <ربّ انصرنی بالذی کذّبونی به; پروردگارا! مرا با همان چیزی که [دروغش پنداشتند و ]تکذیبم کردند، یاری ده>.

5 - هشدار قبلی مردم به عذاب استیصال ، از سوی نوح ( ع )

قال ربّ انصرنی بما کذّبون

6 - مردم ، هشدار عذاب را جدّی نگرفتند و نوح ( ع ) را به دروغ گویی متهم ساختند .

قال ربّ انصرنی بما کذّبون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - مؤمنون - 23 - 27 -

1،2،3،5،6،7،8،9،10،11،16

1 - استجابت دعای نوح ( ع ) ( نصرت خواهی او ) از جانب خداوند

قال ربّ انصرنی . .. فأوحینا إلیه أن اصنع الفلک بأعیننا و وحینا

2 - وحی الهی به نوح ( ع ) در ساختن کشتی

فأوحینا إلیه أن اصنع الفلک

3 - نوح ( ع ) ، مأمور ساختن کشتی تحت نظارت و هدایت خداوند

أن اصنع الفلک بأعیننا و وحینا

5 - طوفان نوح ، به امر و اراده الهی بود ، نه یک رخداد طبیعی

فإذا جاء أمرنا . .. من کلِّ زوجین اثنین

قصود از <أمرنا> فرا رسیدن عذاب طوفان است. <فار> مشتق از <فوران> و <تنّور> همان تنور می باشد^. <سلوک> (مصدر <اسلک>) به معنای ادخال و وارد کردن است. <زوجین>(مفعول <اسلک>); یعنی، دو رأس که هر یک جفت دیگری باشد (یک نر و یک ماده). <اثنین> نیز تأکید <زوجین> است. با توجه به این که مضاف الیه <کلّ> محذوف است (<من کلّ حیوان>) معنا چنین می شود: پس هرگاه فرمان ما در رسید و آب از تنور فوران کرد، از هر حیوانی دو تا (یکی نر و یکی ماده) با خانواده ات _ به جز آن کسی که حکم عذاب، پیش از این بر او صادر شده است _ در کشتی وارد کن.

6 - فوران آب از تنور ، نشان صدور فرمان خدا و شروع طوفان نوح ( ع ) بود .

فإذا جاء أمرنا و فار التّنّور

عبارت <فارالتّنّور>، عطف تفسیری است برای <جاء أمرنا>.

7 - تنوری که فوران آب از آن نشانه در رسیدن عذاب بر قوم نوح بود از پیش تعیین شده بود .

فإذا جاء أمرنا و فار التّنّور

<ال> در <التّنّور> برای عهد ذهنی است. بنابراین <التّنّور>; یعنی، آن تنور.

8 - نوح ( ع ) ، مأمور جای دادن حیوانات و مؤمنان خاندانش در کشتی ، با ظهور اولین نشانه های طوفان

فإذا جاء أمرنا . .. فاسلک فیها من کلِّ زوجین اثنین و أهلک إلاّ من سبق علیه القول

ص: 539

9 - نوح ( ع ) ، طبق دستور الهی می بایست از هر حیوان ، تنها یک نر و یک ماده را وارد کشتی کند .

فاسلک فیها من کلِّ زوجین اثنین

10 - طوفان نوح ، منطقه بسیار گسترده ای از آن سرزمین را فراگرفته بود .

فاسلک فیها من کلِّ زوجین اثنین

جای دادن یک جفت (یک نر و یک ماده) از هر حیوان در کشتی، برای این بود که آنان پس از آرامش طوفان، بتوانند با پرورش و زاد و ولد آنها، نیازمندی های خود را برطرف سازند. و این نشان می دهد که گستردگی طوفان در آن سرزمین، به قدری بود که به دست آوردن حیوانات مورد نیاز، پس از فرونشستن آب، برای حضرت نوح(ع) و بازماندگان، میسور نبود.

11 - کشتی نوح ، ظرفیت بیش از یک جفت ( یک نر و یک ماده ) از هر حیوان مورد نیاز را نداشت .

فاسلک فیها من کلِّ زوجین اثنین

تأکید خداوند بر این که از هر حیوان تنها یک نر و یک ماده _ و نه بیشتر _ را در کشتی جای دهند (من کلِّ زوجین اثنین)، بیانگر مطلب فوق است.

16 - خداوند ، نوح ( ع ) را از وساطت برای نجات ظالمان از عذاب طوفان ، نهی کرد .

و لاتخ_طبنی فی الذین ظلموا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - مؤمنون - 23 - 28 - 2،11

2 - استقرار نوح ( ع ) و مؤمنان همراه او در کشتی ، پس از جای دادن حیوانات و خاندانش در آن

فاسلک فیها من کلِّ زوجین اثنین و أهلک . .. فإذا استویت أنت و من معک علی الفلک

از تفریع عبارت <فإذا استویت> بر آیه قبل، استفاده می شود که حضرت نوح(ع) نخست حیوانات و خاندانش را در کشتی جای داد و آن گاه خود و یارانش بر آن سوار شدند.

11 - نوح ( ع ) و یارانش ، گرفتار ظلم و بیدادگری قوم خویش

فقل الحمد للّه الذی نجّ_نا من القوم الظ_لمین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - مؤمنون - 23 - 29 - 1،5

1 - روی آوردن به دعا _ پس از استقرار یافتن در کشتی _ و درخواست فرود آمدن در جایی پر برکت ، رهنمود دیگر خداوند به نوح ( ع )

فإذا استویت . .. فقل الحمد للّه ... و قل ربّ أنزلنی ... و أنت خیر المنزلین

واژه <ربّ> مشترک لفظی میان مصدر (تربیت کردن) و وصف ( مربی و تربیت کننده) است که در این جا معنای وصفی دارد. <منزل> می تواند مصدر میمی به معنای إنزال باشد و نیز می تواند اسم مکان به معنای منزلگاه و مهمان سرا باشد.

5 - فرود آمدن کشتی نوح ، در محلی غیر از محل زندگی نخستین او

و قل ربّ انزلنی منزلاً مبارکًا

همان طور که در برداشت پیشین گفته شد، <منزل> می تواند اسم مکان باشد. بنابراین درخواست فرود آمدن در یک جای پربرکت، بیانگر تغییر مکان و مفید برداشت فوق است.

ص: 540

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - مؤمنون - 23 - 30 - 1،2

1 - سرگذشت نوح ( ع ) و قوم او ، آینه عبرتی است برای دیگران .

إنّ فی ذلک لأی_ت

<الآیات> جمع <آیه> است و مراد از آن، نشانه های عبرت آموز است.

2 - وجود درس های بسیار ، برای عبرت آموزی در سرگذشت نوح ( ع ) و قومش

إنّ فی ذلک لأی_ت

برداشت یاد شده از جمع آمدن <آیات>، استفاده می شود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - مؤمنون - 23 - 33 - 13

13 - < عن أمیرالمؤمنین ( ع ) . . . و نوح ( ع ) حسده قومه فقالوا : < ما ه_ذا إلاّ بشر مثلکم یأکل ممّا تأکلون و یشرب ممّا تشربون ، و لئن أطعتم بشراً مثلکم إنّکم إذاً لخاسرون > . . . ;

از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده است که فرمود: . .. و قوم نوح نسبت به آن حضرت حسادت ورزیدند، پس گفتند: ما ه_ذا إلاّ بشر مثلکم...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 105 - 1،5

1 - تکذیب رسالت نوح ( ع ) از سوی قومش

کذّبت قوم نوح المرسلین

5 - < عن أبی جعفر ( ع ) : فمکث نوح ( ع ) فی قومه ألف سنه إلاّ خمسین عاماً لم یشارکه فی نبوته أحد و ل_کنّه قدم علی قوم مکذّبین للأنبیاء ( ع ) الذین کانوا بینه و بین آدم ( ع ) و ذلک قول اللّه عزّوجلّ : < کذّبت قوم نوح المرسلین > . . . ;

از امام باقر(ع) روایت شده: . .. نوح(ع) 950 سال در میان قومش درنگ کرد و احدی در نبوتش با او شریک نبود; لکن نوح(ع) بر قومی فرستاده شده بود که آن قوم پیامبرانی را که بین نوح(ع) تا آدم(ع) بودند، تکذیب می کردند. این سخن خداوند عزّوجلّ است که: <کذّبت قوم نوح المرسلین>...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 106 - 6

6 - قوم نوح ، مورد سرزنش وی به خاطر بی تقوایی و گنه پیشگی

إذ قال لهم أخوهم نوح ألاتتّقون

استفهام در جمله <ألاتتّقون> می تواند برای توبیخ و سرزنش باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 107 - 2،5

2 - دعوت نوح ( ع ) از قومش ، برای پذیرفتن رسالت وی ، اعتماد کردن به او و جدّی گرفتن هشدارهایش

ص: 541

إنّی لکم رسول أمین

<أمین> می تواند از ریشه <أمن> و به معنای <مأمون> (فرد مورد اعتماد) باشد. در این صورت آوردن قید <أمین> دعوتی است از جانب نوح(ع) به قومش که به او اعتماد کنند، به سخنانش گوش فرا دهند و هشدارهایش را جدّی بگیرند.

5 - تلاش نوح ( ع ) برای نمایاندن خیرخواهی خود و تضمین منافع قومش در پرتو رسالت خویش

إنّی لکم رسول أمین

برداشت یاد شده با توجه به قید <لکم> به دست می آید.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 108 - 1

1 - دعوت نوح ( ع ) از قومش ، برای رعایت تقوای الهی و پرهیز از گناه

إذ قال لهم أخوهم نوح ألاتتّقون . .. فاتّقوا اللّه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 109 - 1

1 - تصریح نوح ( ع ) به نداشتن کمترین چشمداشت مادی از مردم ، در قبال رسالت خویش

و ما أسئلکم علیه من أجر

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 111 - 1،2،4،8

1 - امتناع قوم نوح از ایمان آوردن به وی ، به بهانه وجود گروهی محروم ، بی اعتبار و فاقد پایگاه اجتماعی _ اقتصادی در کنار او

قالوا أنؤمن لک و اتبعک الأرذلون

<أرذلون> جمع <أرذل> است و آن تفضیل <رذل> (حقیر، پست و فرومایه) می باشد. بنابراین <أرذلون>; یعنی، پست ترین فرومایگان و فرومایه ترین مردمان. گفتنی است که اشراف قوم نوح، این نسبت ناروا را از آن جهت به پیروان آن حضرت می دادند که آنان از طبقات محروم جامعه بودند و از اعتبارات اجتماعی و اقتصادی بهره ای نداشتند.

2 - نخستین مؤمنان به نوح ( ع ) ، محرومان جامعه بودند .

و اتبعک الأرذلون

4 - اشراف قوم نوح ، در جبهه مخالف او

قالوا أنؤمن لک و اتبعک الأرذلون

8 - تحقیر شدید پیروان نوح از سوی اشراف کافر

قالوا . .. و اتبعک الأرذلون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 114 - 1،2

1 - پاسخ منفی نوح ( ع ) به درخواست اشراف مبنی بر طرد محرومان از پیرامون خویش

أنؤمن لک و اتبعک الأرذلون . .. و ما أنا بطارد المؤمنین

ص: 542

2 - اعلام قطعی نوح ( ع ) به طرد نکردن مؤمنان از اطراف خویش در هیچ شرایطی

و ما أنا بطارد المؤمنین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 115 - 4

4 - تبلیغ تعالیم دینی از سوی حضرت نوح ( ع ) ، به گونه ای روشن و قابل فهم برای همگان بود .

إن أنا إلاّ نذیر مبین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 116 - 1،4

1 - تهدید جدی نوح ( ع ) از سوی اشراف و رفاه طلبان قومش ، مبنی بر سنگسار شدن در صورت دست برنداشتن از تبلیغ

قالوا لئن لم تنته ی_نوح لتکوننّ من المرجومین

4 - احساس خطر اشراف و زمامداران قوم نوح از گسترش دعوت وی

قالوا لئن لم تنته ی_نوح لتکوننّ من المرجومین

تهدید سران قوم نوح به سخت ترین مجازات همچون رجم، نشانگر نگرانی شدید آنان است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 117 - 1،2

1 - شِکوه نوح ( ع ) به درگاه خدا ، از لجاجت و تکذیب گری قومش نسبت به او

قال ربّ إنّ قومی کذّبون

2 - نوح ( ع ) ، نگران تکذیب ارزش ها و تعالیم الهی از سوی مردم بود ; نه نگران تهدید خود او از سوی آنان .

قال ربّ إنّ قومی کذّبون

برداشت یاد شده با توجه به این نکته است که شکوه نوح(ع) به درگاه خدا در پی تهدیدهای سخت مخالفان، از تکذیب گری آنان بود نه از تهدیدهای آنها.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 118 - 2،3،4،5

2 - دعای نوح به درگاه خدا ، برای نجات خود و مؤمنان همراهش از شرّ قوم کفرپیشه خویش

ربّ إنّ قومی کذّبون . .. نجّنی و من معی من المؤمنین

متعلق <نجّنی> حذف شده است و تقدیر آن <نجّنی و. .. من شرّهم> می باشد.

3 - ناامیدی شدید نوح ( ع ) از گرایش کافران قومش به ایمان و رنج عمیق وی از کفرورزی آنان

و نجّنی و من معی من المؤمنین

از این که نوح(ع) از پیشگاه خدا خواستار فیصله یافتن نزاع میان او و قومش شده است، نشان می دهد که او دیگر هیچ گونه امیدی به گرویدن قومش به خود نداشته است.

4 - شِکوه نوح ( ع ) به درگاه خدا از ستم قوم خویش ، پس از اتمام حجت و به بن بست رسیدن همه راه های تبلیغی بود .

ص: 543

إن أنا إلاّ نذیر مبین . .. إنّ قومی کذّبون ... فافتح بینی و بینهم فتحًا و نجّنی

5 - نوح ( ع ) ، خواستار نزول عذاب بر کافران و نجات خود و مؤمنان از آن عذاب

فافتح بینی . .. و نجّنی و من معی من المؤمنین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 119 - 1،5

1 - استجابت دعای نوح ( ع ) از سوی خداوند ، درباره عذاب قوم کافر او و نجات همراهان مؤمنش

و نجّنی و من معی . .. فأنجین_ه و من معه

5 - کشتی نوح ، انباشته از امکانات ضروری و مورد نیاز سرنشینان آن

فی الفلک المشحون

<شَحْن> (مصدر مجهول <مشحون>) به معنای پُر گردانیده شدن است. بنابراین <فلک مشحون>; یعنی، کشتی پر شده. گفتنی است که متعلق <مشحون> حذف شده و تقدیر آن چنین است: <فی الفلک المشحون بما یفتقر إلیه.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 120 - 1،3،4

1 - غرق شدن و هلاکت قوم نوح ، پس از نجات وی و همراهانش

ثمّ أغرقنا بعد الباقین

<إغراق> (مصدر <أغرقنا>) به معنای غرق کردن است. مضاف الیه <بعد> حذف شده و تقدیر آن چنین است: <بعد نجات نوح و من معه>. <ألباقین> جمع همراه با<ال> جنس و مفید استغراق می باشد.

3 - غرق شدن قوم نوح ، با سیلی عظیم و بنیان برافکن

ثمّ أغرقنا بعد الباقین

با توجه به این که در آیات، سخن از وجود دریا نیست، روشن می شود که غرق شدن کافران به وسیله سیل بوده است.

4 - تکذیب نوح ( ع ) از سوی قوم وی ، موجب هلاکت آنان شد .

قال ربّ إنّ قومی کذّبون . .. ثمّ أغرقنا بعد الباقین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 121 - 2

2 - ماجرای میان نوح ( ع ) و قومش ، نمودی از سنت مستمر الهی در یاری حق و سرکوبی باطل

إنّ فی ذلک لأیه

آیه و عبرت آموز بودن، مستلزم امکان تحقق دوباره و استمرار یافتن چیزی است که باید از آن درس عبرت گرفت.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - عنکبوت - 29 - 14 - 6،8،13

6 - قوم نوح ، به دنبال قبول نکردن رسالت نوح ( ع ) دچار سیلی عظیم و بنیان کن شدند و به هلاکت رسیدند .

و لقد أرسلنا نوحًاإلی قومه . .. فأخذهم الطوفان

ص: 544

<طوفان> هر حادثه ای را می گویند که انسان را احاطه کند. این واژه در <آب فراوان (سیل)> متعارف شده است (مفردات راغب).

8 - گرفتار شدن قوم نوح به سیلی عظیم و در نتیجه به هلاکت رسیدن ، پیامد مداومت آنان به شرک و قبول نکردن دعوت نوح بود .

و لقد أرسلنا نوحًا إلی قومه . .. فأخذهم الطوفان و هم ظ_لمون

به قرینه مقام، مراد از ظلمی که به قوم نوح نسبت داده شده است، ممکن است ظلم اصطلاحی نباشد و بلکه شرک و مداومت بر آن باشد.

13 - < عن أبی عبداللّه ( ع ) قال : < عاش نوح ألفی سنه و ثلاث مائه سنه . منها ثمانمائه و خمسین سنه ، قبل أن یبعث و ألف سنه إلاّ خمسین عاماً و هو فی قومه یدعوهم و خمس مائه عام بعد ما نزل من السفینه . . . ;

از امام صادق(ع) روایت شده که نوح(ع)، دو هزار و سیصد سال عمر کرد. که هشتصد و پنجاه سال آن، پیش از بعثت او بود و نهصدوپنجاه سال، دورانی بود که در میان قوم خود مشغول دعوت آنها بود و پانصد سال نیز، بعد از آنکه از کشتی پیاده شد، (زندگانی کرد)... .>

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

14 - عنکبوت - 29 - 15 - 1،2،5

1 - خداوند ، نوح ( ع ) و اصحاب کشتی او را ، از غرق شدن در طوفان ، نجات داد .

فأخذهم الطوفان . .. فأنجین_ه و أصح_ب السفینه

2 - نوح ( ع ) و جمعی از مردم مؤمن به وی ، در واقعه طوفان ، بر کشتی سوار شدند .

فأخذهم الطوفان . .. فأنجین_ه و أصح_ب السفینه

5 - مدت رسالت نهصدوپنجاه ساله نوح ( ع ) در میان قوم اش ، تنها ، مربوط به زمان قبل از طوفان است .

و لقد أرسلنا نوحًا إلی قومه فلبث فیهم . .. فأخذهم الطوفان ... فأنجین_ه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 75 - 3

3 - نوح ( ع ) ، علیه قوم خود به درگاه الهی نفرین کرده ، یاری طلبید .

و لقد نادینا نوح فلنعم المجیبون

آیه بعد در پاسخ به ندای نوح(ع)، مسأله نجات آن حضرت و خاندانش را از عذاب الهی مطرح می کند. از این مطلب به دست می آید که آنچه آن حضرت از خدا خواسته است، نفرینی بود علیه قوم خود. آیه 26 سوره <مؤمنون> (قال ربّ انصرنی بما کذّبون) مؤید همین برداشت است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 76 - 1،2،3،5،9

1 - نوح ( ع ) و خاندانش ، به عنایت خداوند از اندوه بزرگ نجات یافتند .

و نجّین_ه و أهله من الکرب العظیم

2 - نوح ( ع ) و خاندانش ، به لطف الهی از عذاب طوفان نجات یافتند .

و نجّین_ه و أهله من الکرب العظیم

ص: 545

مقصود از <اندوه بزرگ> یا طوفان است و یا اذیت و آزار مردم کافر. برداشت یاد شده مبتنی بر دیدگاه نخست است.

3 - نوح ( ع ) و خاندانش به وسیله قوم خود ، گرفتار غم بزرگ و مشکلات اندوه بار شدند .

و نجّین_ه و أهله من الکرب العظیم

5 - نوح ( ع ) ، نجات خود و خاندانش را از دست ستم و اذیت و آزار قوم خود ، از خداوند خواستار شده بود .

و لقد نادینا نوح . .. و نجّین_ه و أهله من الکرب العظیم

9 - نجات نوح ( ع ) و خاندانش از غمی بزرگ ، از نعمت ها و الطاف الهی به آن حضرت

و لقد نادینا نوح . .. و نجّین_ه و أهله من الکرب العظیم

برداشت یاد شده از آن جا است که آیه شریفه، در مقام برشمردن نعمت های اعطا شده به حضرت نوح(ع) و امتنان بر ایشان است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - قمر - 54 - 9 - 11

11 - طرد شدن نوح پیامبر ( ع ) ، از سوی قومش ، با دشنام و اتهام

و قالوا مجنون و ازدجر

برداشت یاد شده بر این احتمال است که <و ازدجر> به معنای <و ازدجره قومه> باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - قمر - 54 - 10 - 2،5،6

2 - یأس و ناامیدی نوح ( ع ) از هدایت پذیری قوم حق ستیز خویش

فدعا ربّه أنّی مغلوب فانتصر

از تعبیر <مغلوب>، استفاده می شود که نوح(ع) خود را در موضعی یافت که دیگر تنها چاره را در انتقام الهی از قوم حق ستیزش می دید.

5 - غلبه همه جانبه قوم نوح بر آن حضرت و بستن تمامی راه های امید بر روی ایشان

أنّی مغلوب

6 - نوح ( ع ) ، خواهان انتقام الهی از قوم حق ستیز خویش

أنّی مغلوب فانتصر

مفسران <فانتصر> را به معنای <فانتقم> دانسته اند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - قمر - 54 - 11 - 1

1 - اجابت دعای نوح ( ع ) به درگاه خداوند ، برای انتقام از قوم حق ستیز خویش

فدعا ربّه . .. ففتحنا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - قمر - 54 - 13 - 3

3 - نجات نوح ( ع ) از طوفان سهمگین عذاب ، به وسیله مشتی تخته و میخ ، نمودی از قدرت خداوند *

ص: 546

و حملن_ه علی ذات ألوح و دسر

<لوح> (مفرد <ألواح>) به معنای تخته و <دسار> (مفرد <دسر>) به معنای میخ است. از این که خداوند، از کشتی نوح با عنوان <ذات ألواح و دسر> یاد کرده است (به جای <سفینه>)، استفاده می شود که مشتی تخته و میخ _ که به شکل ابتدایی کنار هم قرار گرفته اند _ در صورتی که خداوند بخواهد، وسیله نجات بندگان او از بحرانی ترین شرایط می شود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

18 - قمر - 54 - 14 - 5

5 - رسالت حضرت نوح ( ع ) ، مورد تکذیب و انکار مردم قرار گرفت .

جزاء لمن کان کفر

برداشت یاد شده، مبتنی بر این احتمال است که <کفر> در این آیه _ چنان که مفسران نیز گفته اند _ به معنای انکار باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - نوح - 71 - 6 - 1

1 - تلاش مستمر نوح ( ع ) ، برای ایمان آوردن قومش ، حاصلی جز فرار و دوری آنان نداشت .

فلم یزدهم دعاءی إلاّ فرارًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - نوح - 71 - 7 - 1،2،7

1 - دعوت حضرت نوح ( ع ) ، در تمامی دفعات با مخالفت شدید قومش روبه رو می شد .

و إنّی کلّما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا أص_بعهم فی ءاذانهم و استغشوا ثیابهم

2 - انگشت ها را در گوش ها نهادن و جامه ها را بر سر کشیدن ، واکنش معمول قوم نوح در برابر دعوت آن حضرت

و إنّی کلّما دعوتهم . .. جعلوا أص_بعهم فی ءاذانهم و استغشوا ثیابهم

7 - دعوت نوح ( ع ) ، با استکبار و گردن فرازی شدید قومش روبه رو شد .

و استکبروا استکبارًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - نوح - 71 - 8 - 1،2

1 - دعوت نوح ( ع ) از مردم ، برای ایمان آوردن با صدایی بلند و رسا

ثمّ إنّی دعوتهم جهارًا

<جهار> اسم مصدر <جهر> است و چنانچه در مورد کلام و سخن به کار رود، به معنای صدا و آواز بلند و در غیر آن به معنای علنی و آشکار خواهد بود.

2 - دعوت نوح ( ع ) در میان قومش ، در آغاز به صورت سرّی و بی سروصدا بود .

و إنّی کلّما دعوتهم . .. و استکبروا استکبارًا . ثمّ إنّی دعوتهم جهارًا

دعوت نوح(ع) با صدای بلند و رسا، پس از دعوت ایشان و واکنش انکارآمیز و مستکبرانه قومش یاد شده است. از این نکته می توان استفاده کرد که دعوت قبلی، سرّی و بی سروصدا بوده است.

ص: 547

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - نوح - 71 - 9 - 1،2

1 - نوح ( ع ) ، با استفاده از دو روش علنی و سخت پنهانی ( خصوصی و عمومی ) ، مردم را به ایمان فراخواند .

ثمّ إنّی أعلنت لهم و أسررت لهم إسرارًا

2 - نوح ( ع ) ، برخی از مردم را به صورت مخفی و خصوصی و برخی را به شکل عمومی و علنی به ایمان فراخواند .

ثمّ إنّی أعلنت لهم و أسررت لهم إسرارًا

برداشت یاد شده، با توجه به این احتمال است که دعوت علنی و مخفی حضرت نوح(ع)، ممکن است در یک زمان و در شرایط اجتماعی خاصّی انجام گرفته شده باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - نوح - 71 - 10 - 2

2 - نوح پیامبر ، مردم را به رغم مخالفت طولانی آنان ، به سوی توبه و بازگشت از راه باطل و روی آوری به خدای غفار تشویق و ترغیب می کرد .

فقلت استغفروا ربّکم إنّه کان غفّارًا

فراخواندن به استغفار، در حقیقت دعوت به توبه و بازگشت از راه باطل گذشته است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - نوح - 71 - 11 - 1

1 - وعده نوح ( ع ) به قوم خود ، مبنی بر ریزش باران فراوان و پی درپی بر آنان ، در صورت استغفار و ایمان آوردن آنان

فقلت استغفروا ربّکم . .. یرسل السماء علیکم مدرارًا

یکی از معانی <سماء>، باران است (صحاح) و در این آیه شریفه در همین معنا به کار رفته است. <مدراراً> به معنای ریزش فراوان و پی درپی است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - نوح - 71 - 12 - 1

1 - وعده نوح ( ع ) به قوم خود ، مبنی بر یاری شدنشان با اموال و فرزندان از سوی خداوند ، در صورت ایمان آوردن و استغفار آنان

استغفروا ربّکم . .. و یمددکم بأمول و بنین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - نوح - 71 - 21 - 2

2 - شکوه حضرت نوح ( ع ) ، به درگاه الهی از نافرمانی قومش

قال نوح ربّ إنّهم عصونی

ص: 548

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - نوح - 71 - 22 - 3

3 - ثروتمندان و زورمداران حیله گر ، مخالفان اصلی دعوت نوح ( ع )

و مکروا مکرًا کبّارًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - نوح - 71 - 24 - 4

4 - ناامیدی کامل نوح ( ع ) ، از نجات یافتن قومش از گمراهی و ستم پیشگی

و لاتزد الظ_لمین إلاّ ضل_لاً

نفرین نوح(ع) علیه قومش، نشانه آن است که آن حضرت از هدایت یافتن آنان کاملاً مأیوس بود; زیرا اصولاً پیامبران الهی برای هدایت مردمان مبعوث شدند و نوح(ع) نیز سالیانی دراز; قومش را به هدایت دعوت کرد و چون آنان نپذیرفتند، علیه آنان نفرین فرمود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - نوح - 71 - 26 - 1،2

1 - درخواست نوح ( ع ) از درگاه پروردگار مبنی بر نابودی تمامی کافران و مشرکان حق ناپذیر عصر خود و قطع نسل آنان

و قال نوح ربّ لاتذر علی الأرض من الک_فرین دیّارًا

واژه <دیّار>، همواره پس از نفی قرار می گیرد و شامل همه انسان ها می شود.

2 - ناامیدی کامل نوح ( ع ) از ایمان آوردن قومش و نجات آنان از گمراهی شرک و بت پرستی

و قال نوح ربّ لاتذر علی الأرض من الک_فرین دیّارًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - نوح - 71 - 27 - 2،8

2 - حفظ دیانت بندگان خدا و صیانت آنان از گمراهی ، فلسفه نفرین و درخواست نوح ( ع ) از خداوند ، برای نابودی کامل قوم گمراه گر خود

لاتذر علی الأرض من الک_فرین دیّارًا . إنّک إن تذرهم یضلّوا عبادک

8 - نگرانی و احساس خطر نوح ( ع ) ، درباره به خطر افتادن ایمان مؤمنان و نسل های آینده جامعه ، از سوی کافران حق ناپذیر و گمراه گر قوم خود

إنّک إن تذرهم یضلّوا عبادک و لایلدوا إلاّ فاجرًا کفّارًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - نوح - 71 - 28 - 13

13 - درخواست نوح ( ع ) از درگاه الهی ، مبنی بر افزودن هلاکت و بدبختی ستمگران حق ناپذیر

و لاتزد الظ_لمین إلاّ تبارًا

<تبار>، به معنای هلاکت و نابودی است.

ص: 549

298- قصه نوح(ع) از آیات خدا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - یس - 36 - 41 - 2

2 - سوار شدن فرزندان نوح ( ع ) و همراهان مؤمن او بر کشتی و نجات آنان از غرق شدن ، از آیات و نشانه های قدرت و تدبیر خداوند است .

و ءایه لهم أنّا حملنا ذرّیّتهم فی الفلک المشحون

برداشت یاد شده بر این اساس استوار است که ضمیر <لهم> و <ذرّیّتهم> به <عباد> بازگردد (البته به اعتبار این که عباد از بشر می باشند). و نیز مقصود از <فلک مشحون> کشتی حضرت نوح(ع) باشد که در آیه 119 سوره <شعراء> به همین تعبیر آمده است (فأنجیناه و من معه فی الفلک المشحون). بر این اساس معنای آیه چنین می شود: <آیه لهم أنّا حملنا ذرّیات البشر فی سفینه نوح>.

299- قصه هابیل

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 27 -

2،4،6،12،13،14،15،19،21،24،31،32

2 _ هر یک از هابیل و قابیل هدیه ای را به رسم تقرب به پیشگاه خداوند تقدیم کردند .

اذ قربا قرباناً

<قربان> هر عمل نیکی است که با آن تقرب به خداوند قصد شود. (مجمع البیان)

4 _ پیامبر ( ص ) موظف به نقل صحیح داستان قربانی هابیل و قابیل برای اهل کتاب

و اتل علیهم نبأ ابنی ءادم بالحق

با توجه به آیات پیشین که درباره اهل کتاب بود، معلوم می شود که مراد از ضمیر در <علیهم>، اهل کتاب هستند.

6 _ ماجرای قربانی هابیل و قابیل ، ماجرایی واقعی ، نه افسانه و سمبلیک

و اتل علیهم نبأ ابنی ءادم بالحق

در برداشت فوق <بالحق> توصیف <نبأ> گرفته شده است. یعنی داستان فرزندان آدم، داستانی واقعی است.

12 _ تصمیم قطعی قابیل بر کشتن برادرش هابیل پس از جریان قربانی

قال لاقتلنک

لام و نون تأکید نشانه تصمیم قطعی قابیل بر قتل است.

13 _ قابیل ، برادرش هابیل را به قتل تهدید کرد .

قال لاقتلنک

14 _ پذیرش قربانی هابیل و رد شدن قربانی قابیل ، عامل انگیزش قابیل به قتل برادرش هابیل

فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الاخر قال لاقتلنک

ص: 550

15 _ رد قربانی قابیل و پذیرش قربانی برادرش هابیل ، برانگیزنده احساس حسادت در وی نسبت به هابیل *

قال لاقتلنک

به نظر می رسد که پس از پذیرفته شدن قربانی هابیل، انگیزه ای برای تصمیم قابیل جز حسادت در کار نبوده و گویا روشنی این مسأله، موجب آن شده که در کلام به آن پرداخته نشود. برداشت فوق را فرمایش منقول از امام صادق(ع) تأیید می کند که فرمود: ... فقبل اللّه قربان هابیل فحسده قابیل فقتله ... .

_______________________________

تفسیر عیاشی، ج 1، ص 312، ح 83; نورالثقلین، ج 1، ص 610، ح 125.

19 _ هابیل پذیرفته نشدن قربانی برادرش قابیل را معلول بی تقوایی او دانست .

و لم یتقبل من الاخر قال لاقتلنک قال انما یتقبل اللّه من المتقین

21 _ مشروط بودن پذیرش اعمال نیک به تقوا ، پاسخ هابیل به اعتراض قابیل بر پذیرفته نشدن قربانی او

قال انما یتقبل اللّه من المتقین

24 _ تقوای هابیل ، زمینه ساز پذیرفته شدن قربانی او از سوی خداوند

فتقبل من احدهما . .. قال انما یتقبل اللّه من المتقین

31 _ فرمان حضرت آدم ( ع ) به هابیل و قابیل برای قربانی کردن به درگاه خدا

اذ قربا قرباناً

از امام باقر(ع) روایت شده: . .. ان آدم امر هابیل و قابیل ان یقربا قرباناً ... و هو قول اللّه عزوجل: <و اتل علیهم نبأ ابنی ءادم...>.

_______________________________

کافی، ج 8، ص 113، ح 92; تفسیر برهان، ج 1، ص 458، ح 1.

32 _ در گرفتن آتش و به کام خود فروبردن قربانی هابیل ، نشانه پذیرفته شدن آن از سوی خداوند

فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الاخر

از امام باقر(ع) روایت شده: . .. فتقبل قربان هابیل و لم یتقبل قربان قابیل و هو قول اللّه عزوجل: <و اتل علیهم ...> و کان القربان اذا قبل تاکله النار ... .

_______________________________

کمال الدین، ص 213، ح 2، ب 22; نورالثقلین، ج 1، ص 612، ح 131.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 28 - 1،7

1 _ تأکید هابیل بر دست نیازیدن به قتل برادر ، حتی در صورت اقدام قابیل برای کشتن او

لئن بسطت إلی یدک لتقتلنی ما إنّا بباسط یدی إلیک لاقتلک

لام قسم در <لئن> و نیز <باء> زایده در <بباسط>، دلالت بر تأکید دارد.

7 _ ترس هابیل از خداوند ، مانع اقدام وی به قتل برادر

ما إنّا بباسط یدی إلیک لاقتلک انی اخاف اللّه رب العلمین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 29 - 1،2،3

1 _ عزم هابیل بر آلوده نساختن دست خویش به خون برادر و گرفتار نیامدن به پیامد های آن

ص: 551

انی ارید . .. فتکون من اصحب النار

2 _ تأکید هابیل بر پیشدستی نکردن در قتل برادر ، در عین حفظ حق دفاع از خویش در برابر تهاجم وی

انی ارید ان تبوا باثمی

چنانچه مراد از <اثمی>، گناهی باشد که از کشته شدن احتمالی قابیل به دست هابیل صورت گیرد، معلوم می شود هابیل خاطر نشان ساخته است که من اگرچه قصد کشتن تو را ندارم ولی از خود دفاع می کنم، هر چند به کشتن ناخواسته تو بینجامد.

3 _ قابیل در دیدگاه و سخن هابیل ، در صورت اقدام به تهاجم ، مسؤول تمامی پیامد های سوء عملکرد هر کدام

انی ارید ان تبوا باثمی و اثمک

مراد از <اثمی>، به قرینه <اثمک>، گناهانی است که بر اثر درگیری آن دو به وجود می آید. زیرا به شهادت مقام، مراد از گناه قابیل، همان برادرکشی و مقدمات آن است. بنابراین مقصود هابیل این است که من تهاجمی را علیه تو آغاز نمی کنم و هرگز قصد کشتن تو را نخواهم کرد تا در درگیری احتمالی، تو مهاجم باشی و آغازگر و در نتیجه اگر تو تلف شدی و یامن کشته شدم در هر صورت گناه به گردن تو افتد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 30 - 1،2،3،5،10،19،20،21

1 _ درگیری و کشمکش درونی قابیل با هوای نفس خویش در مورد قتل هابیل

فطوعت له نفسه قتل اخیه

2 _ وسوسه های نفسانی قابیل ، کشتن برادر را بر او هموار ساخت .

فطوعت له نفسه

<طوعت> از مصدر <تطویع> به معنای <تسهیل> و نیز <متابعت> است. برداشت فوق بر اساس معنای اول است.

3 _ وسوسه های نفسانی قابیل ، وادار کننده وی به کشتن هابیل

فطوعت له نفسه قتل اخیه فقتله

5 _ قابیل ، برادرش هابیل را پس از جریان قربانی به قتل رسانید .

اذ قربا قرباناً . .. فطوعت له نفسه قتل اخیه فقتله

10 _ بی اعتنایی قابیل به هشدار ها و اندرز های برادرش هابیل

انی اخاف اللّه رب العلمین انی ارید . .. فطوعت له نفسه قتل اخیه فقتله

19 _ قابیل ، کیفیت قتل برادرش هابیل را از ابلیس آموخت

فطوعت له نفسه قتل اخیه فقتله

از امام سجاد(ع) روایت شده که بعد از خواندن آیه فوق فرمود: فلم یدر کیف یقتله حتی جاء ابلیس فعلمه . .. .

_______________________________

تفسیر قمی، ج 1، ص 165; نورالثقلین، ج 1، ص 616، ح 140.

20 _ کوه قاسیون در دمشق ، مکان کشته شدن هابیل توسط برادرش

فطوعت له نفسه قتل اخیه فقتله

از رسول خدا(ص) روایت شده: بدمشق. حبل یقال له قاسیون فیه قتل ابن آدم اخاه.

_______________________________

الدرالمنثور، ج 3، ص 61.

21 _ قابیل ، _ به تحریک ابلیس _ برای آنکه نسلی از هابیل نماند تا بخاطر قبولی قربانی پدرشان برنسل قابیل افتخار کنند ،

ص: 552

برادرش را کشت .

فطوعت له نفسه قتل اخیه فقتله

از امام باقر(ع) روایت شده که پس از قرائت آیه فوق فرمود: . .. ثم ان ابلیس ... فقال له: یا قابیل قد تقبل قربان هابیل و لم یتقبل قربانک و انک ان ترکته یکون له عقب یفتخرون علی عقبک و یقولون نحن ابناء الذی تقبل قربانه فاقتله کیلا یکون له عقب یفتخرون علی عقبک فقتله ... .

_______________________________

کافی، ج 8، ص 113، ح 92; تفسیر برهان، ج 1، ص 458.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 31 -

1،2،3،4،5،6،16،22،23،24،25،28

1 _ خداوند کلاغی را برای آموزش دفن هابیل به سوی قابیل گسیل داشت .

فبعث اللّه غراباً . .. لیریه کیف یوری سوءه اخیه

2 _ کلاغ با کاوش در زمین و پنهان سازی چیزی در آن ، قابیل را به کیفیت دفن جثه هابیل رهنمون ساخت .

فبعث اللّه غراباً یبحث فی الارض لیریه کیف یوری سوءه اخیه

3 _ قابیل ، ناآگاه از کیفیت دفن و پنهان سازی جثه هابیل

لیریه کیف یوری سوءه اخیه

4 _ قابیل ، سرگردان و متحیر در برابر جسد بی جان برادرش هابیل

فبعث اللّه غراباً . .. لیریه کیف یوری سوءه اخیه

برداشت فوق را فرمایش منقول از امام صادق(ع) تأیید می کند که فرمود: قتل قابیل هابیل و ترکه بالعراء لایدری ما یصنع به . .. .

_______________________________

مجمع البیان، ج 3، ص 286; نورالثقلین، ج 1، ص 610، ح 124.

5 _ کلاغ گسیل داده شده برای تعلیم قابیل ، آگاه به تحیر و سرگردانی وی برای دفن هابیل

فبعث اللّه غراباً یبحث فی الارض لیریه کیف یوری سوءه اخیه

در برداشت فوق ضمیر فاعلی در <لیریه> به <غراب> برگردانده شده است. یعنی کلاغ به انگیزه نشان دادن چگونگی دفن به قابیل در زمین کاوش می کرد و چیزی را در آن نهان می ساخت.

6 _ فاصله زمانی اندک میان مرگ هابیل و گسیل کلاغی برای آموزش قابیل

فقتله . .. فبعث اللّه غراباً

عطف <بعث> بر <قتله> به وسیله <فاء>، بیانگر برداشت فوق است.

16 _ قابیل ، برخوردار از امداد خداوند برای دفن جسد برادرش هابیل

فبعث اللّه غراباً یبحث فی الارض لیریه

برداشت فوق بر این مبناست که روانه ساختن کلاغ و تعلیم قابیل برای رفع سرگردانی وی صورت گرفته باشد.

22 _ پیکر بیجان هابیل ، ناخوشایند برای قابیل

کیف یوری سوءه اخیه . .. فاوری سوءه اخی

از آن جهت جسد هابیل <سوءه> (شیء ناخوشایند) نامیده شده که مشاهده آن برای قابیل ناخوشایند بوده است.

23 _ پشیمانی قابیل از تقصیر خویش در مورد خاکسپاری برادرش هابیل

اعجزت ان اکون . .. فاصبح من الندمین

ص: 553

ظاهر این است که جمله <فاصبح . ..> متفرع بر جمله <اعجزت> باشد. بنابراین پشیمانی قابیل برخاسته از دفن نکردن جثه برادر خواهد بود.

24 _ قابیل ، پشیمان از قتل برادرش هابیل *

فاصبح من الندمین

بنابر اینکه <فاصبح . ..> متفرع باشد بر <فقتله> که در آیه قبل آمده است.

25 _ قابیل ، پس از آگاهی به شیوه خاکسپاری ، ناتوان از دسترسی به جسد برادرش هابیل *

قال یویلتی اعجزت ان اکون مثل هذا الغراب . ..

تفریع ندامت قابیل بر ناتوانیش بر دفن برادر، می رساند که وی پس از آگاهی بر کیفیت دفن، دیگر نمی توانسته است جثه او را به خاک بسپارد. بنابراین جثه برادر را پس از کشتن سر به نیست کرده بود. ماضی آوردن فعل <اعجزت> این معنا را تأیید می کند.

28 _ حفر زمین و دفن کلاغ کشته شده توسط کلاغ دیگر _ پس از زد و خورد میان آنها _ ، راهنمای قابیل در پنهان ساختن جسد برادرش به همان شیوه

فبعث اللّه غراباً یبحث فی الارض لیریه کیف یوری سوءه اخیه

از امام سجاد(ع) روایت شده: . .. فجاء غرابان فاقبلا یتضاربان حتی قتل احدهما صاحبه ثم حفر الذی بقی الارض بمخالبه و دفن فیها صاحبه ... .

_______________________________

تفسیر قمی، ج 1، ص 166; تفسیر برهان، ج 1، ص 459، ح 4.

300- قصه هارون(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 142 - 8،9،15،17

8 _ هارون ، برادر موسی و از پیروان وی

و قال موسی لأخیه هرون

9 _ موسی ( ع ) ، برادرش هارون را به رهبری بنی اسرائیل تا پایان مناجاتش با خدا منصوب کرد .

و قال موسی لأخیه هرون اخلفنی فی قومی

15 _ اصلاح امور جامعه بنی اسرائیل از دستورالعمل های موسی به برادر و خلیفه خود هارون

و أصلح

چون فرمان به اصلاح پس از انتخاب هارون به سرپرستی بنی اسرائیل آمده است، معلوم می شود مراد، اصلاح امور اجتماعی، فرهنگی و . .. بنی اسرائیل است، نه درستکاری هارون در امور شخصی خودش.

17 _ پرهیز از پیروی از نظریات و روش های مفسدان ، وظیفه ای تعیین شده از سوی موسی برای خلیفه اش هارون

و لا تتبع سبیل المفسدین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 150 - 14،17،18،19،20،22،26

ص: 554

14 _ هارون با تحریک عواطف موسی ( ع ) در صدد تسکین غضب او و مطمئن ساختنش بر انجام وظایف و مسؤولیت های خویش در برابر منحرفان بنی اسرائیل برآمد .

قال ابن أم إن القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی

به نظر می رسد هارون با انتخاب <ای فرزند مادرم> در خطاب به موسی، در صدد تحریک عواطف وی به سوی خود بوده است.

17 _ هارون در غیاب موسی ( ع ) با شرکورزی و گوساله پرستی بنی اسرائیل به مبارزه پرداخته بود .

قال ابن أم إن القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی

18 _ هارون ، مقهور گوساله پرستان بنی اسرائیل و ناتوان از بازداری ایشان

إن القوم استضعفونی

<استضعاف> به معنای غلبه کردن و مقهور ساختن است.

19 _ گوساله پرستان بنی اسرائیل مهیای کشتن هارون به خاطر مبارزه پی گیر وی با شرکورزی آنان

إن القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی

20 _ هارون با بیان مبارزه خویش با گوساله پرستان و ناتوانیش از بازداری آنان ، در تلاش جهت اثبات بی گناهی خویش برای موسی ( ع )

إن القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی

22 _ هارون با بیان موضع خویش در برابر منحرفان بنی اسرائیل از موسی ( ع ) خواست تا با مؤاخذه وی دشمنان دین را شاد نسازد .

و کادوا یقتلوننی فلا تشمت بی الأعداء

<ال> در <الأعداء> برای جنس است و مراد از آن، به قرینه <القوم الظلمین>، دشمنان دین و توحید، یعنی همان گوساله پرستان، است. <اشمات> (مصدر <لا تشمت>) به معنای خشنود ساختن و <باء> در <بی> سببیه است. بنابراین <لا تشمت بی الأعداء> یعنی دشمنان دین را با مؤاخذه من شاد نکن.

26 _ هارون با بیان مبارزه خویش علیه شرکورزی بنی اسرائیل ، از موسی ( ع ) خواست تا وی را همسنگ ستمکاران شرک پیشه قرار ندهد .

إن القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی . .. و لاتجعلنی مع القوم الظلمین

روشن است که موسی(ع) هرگز گمان نمی کرد که هارون از ستمکاران باشد. بنابراین <مع> در جمله <لا تجعلنی مع> معیت حکمی است ; یعنی مرا در حکم ستمکاران قرار مده.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 151 - 1،5

1 _ موسی ( ع ) پس از مشاجره خویش با هارون و پی بردن به ناتوانی او در برابر منحرفان ، رو به درگاه خدا آورد و به مناجات با او پرداخت .

قال رب اغفر لی و لأخی

5 _ موسی ( ع ) در عین قانع شدن به بی تقصیری هارون در گرایش بنی اسرائیل به گوساله پرستی ، وی را کاملا دور از خطا ندانست . *

قال رب اغفر لی و لأخی

طلب مغفرت برای هارون می تواند گویای برداشت فوق باشد.

ص: 555

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

7 - یونس - 10 - 89 - 10

10 _ موسی ( ع ) و برادرش ( هارون ) ، تحت فشار فرعون و اطرافیان او بودند .

قال موسی ربنا إنک ءاتیت فرعون و ملأه زینه و أمولا . .. لیضلوا عن سبیلک ... فاستق

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 32 - 1

1 - موسی ( ع ) از خداوند خواست ، هارون ( ع ) را در ابلاغ پیام الهی به فرعون ، شریک او گرداند .

هرون أخی . .. و أشرکه فی أمری

مقصود از شراکت مورد درخواست موسی(ع)، مشارکت هارون با او در ابلاغ پیام خداوند به فرعونیان است، نه در دریافت وحی، زیرا موسی(ع) از تنهایی در آن هراسی نداشت.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 45 - 1،2،3،4،5

1 - موسی و هارون ( ع ) قبل از حرکت به طرف فرعون ، با یکدیگر ملاقات نموده و موانع احتمالی ارشاد او را بررسی کردند .

قالا ربّنا إنّنا نخاف

قسمت هایی از داستان موسی(ع) _ از قبیل بازگشت او نزد خانواده اش و پیداکردن راه مصر و ملاقات با برادرش هارون(ع) _ به این جهت که در ماجرای برخورد با فرعون، چندان دخیل نبوده، دراین آیات ذکر نشده است. این احتمال نیز وجود دارد که آیه 42 (اذهب أنت و أخوک) به بعد، سخنان خداوند به موسی و هارون(ع)، پس از ملاقات آن دو باشد.

2 - موسی و هارون ( ع ) با مناجات به درگاه خداوند و برشمردن موانع احتمالی اقدام خود ، از خداوند راه چاره خواستند .

قالا ربّنا إنّنا نخاف أن یفرط علینا

3 - موسی و هارون ( ع ) از پیشدستی فرعون و اقدام او به کیفر فوری آنان ، پیش از هرگونه فرصت اظهار معجزه و بیان حقیقت ، نگران بودند .

قالا ربّنا إنّنا نخاف أن یفرط علینا

<فَرَطَ>; یعنی، پیشی گرفت بدون آن که افراط یا تفریط کرده باشد (مفردات راغب). مراد موسی و هارون(ع)، احتمال دست زدن فرعون به کاری است که فرصت ابلاغ پیام الهی را از آنان بگیرد.

4 - موسی و هارون ( ع ) ، از احتمال افزایش طغیان فرعون ، درپی ابلاغ دعوت الهی به او ، نگران بودند .

أو أن یطغی

خداوند در سخن با موسی(ع)، به طغیان گری فرعون تصریح کرده بود. بنابراین مراد موسی و هارون(ع) از این سخن، احتمال افزایش طغیان او است; به گونه ای که زمینه پذیرش دعوت را در او به کلی از میان ببرد.

5 - نگرانی موسی و هارون ( ع ) از ناکامی در ابلاغ پیام خداوند به فرعون

إنّنا نخاف أن یفرط علینا أو أن یطغی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 556

11 - طه - 20 - 46 - 2،3،6،7

2 - خداوند به موسی و هارون ( ع ) اطمینان داد که فرعون فرصت ابلاغ پیام رسالت را از آنان نگرفته و بر طغیان خود نخواهند افزود .

نخاف أن یفرط . .. قال لاتخافا

3 - خداوند همراهی کامل خود با موسی و هارون ( ع ) و حمایت و حفاظت از آنان را طی رویارویی با فرعون ، اعلام کرد .

إنّنی معکما

خداوند، همواره با همگان هست و در همه جا حضور دارد. آنچه که برای رفع نگرانی موسی و هارون(ع) مورد تأیید قرار گرفته، حضور ویژه خداوند است که حاکی از حمایت بی دریغ او از آنان است.

6 - شنوایی و بینایی خداوند ، پشتوانه ای اطمینان بخش برای تضمین یاری موسی و هارون ( ع ) در برابر فرعون بود .

إنّنی معکما أسمع و أری

7 - وعده یاری خداوند و آگاهی گسترده او بر جزئیات ماجرای ارشاد فرعون ، مایه امیدواری و آرامش بخش دل های نگران موسی و هارون ( ع ) بود .

إنّنا نخاف . .. لاتخافا إنّنی معکما أسمع و أری

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 47 - 1،3،5،11،13،14

1 - خداوند ، موسی و هارون ( ع ) را به حضور بی باکانه و بی درنگ نزد فرعون و آگاه ساختن او از رسالت خویش فرمان داد .

لاتخافا . .. فأتیاه فقولا إنّا رسولا ربّک

<فأتیاه> عطف بر <لاتخافا> و تفریع بر آن است. یعنی حال که امنیت و حفاظت شما تأمین گردید بدون ترس و نگرانی نزد فرعون بروید. <فاء> عاطفه برای تعقیب است و دلالت دارد که نباید بین دو کار فاصله غیر متعارفی وجود داشته باشد.

3 - آزادی بنی اسرائیل و گسیل داشتن آنان با موسی و هارون ( ع ) ، نخستین خواسته آن دو از فرعون بود .

فقولا . .. فأرسل معنا بنی إسرءیل

5 - موسی و هارون ( ع ) به فرمان خداوند ، وظیفه دار رهبری بنی اسرائیل پس از موافقت فرعون با خروج آنان

فأرسل معنا بنی إسرءیل

11 - موسی و هارون ( ع ) ، از جانب خداوند مأمور بازداشتن فرعون از شکنجه بنی اسرائیل بودند .

إنّا رسولا ربّک . .. و لاتعذّبهم

13 - خداوند ، به موسی و هارون ( ع ) فرمان داد تا داشتن معجزه برای اثبات رسالت خویش را به فرعون ابلاغ کنند .

قد جئن_ک ب__َایه

<آیه> اسم جنس و قابل اطلاق بر کم و زیاد است. بنابراین می توان بر معجزات متعدد نیز <آیه> اطلاق کرد.

14 - توجه دادن فرعون به وابستگی امور زندگانی او به ربوبیت خداوند ، از جمله برنامه های دیدار موسی و هارون ( ع ) با فرعون بود .

إنّا رسولا ربّک . .. ب__َایه من ربّک

تکرار <ربّک> در این آیه و در خطاب به فرعون _ باتوجه به ادعای ربوبیت او _ برای متذکر ساختن وی به انحصار ربوبیت برای خداوند است.

ص: 557

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 48 - 3

3 - انذار فرعون از عذاب ، با لحنی ملایم و پس از تبشیر وی ، از وظایف موسی و هارون بود .

والسل_م علی من . .. العذاب علی من کذّب

ظاهر کلام آن است که انذار فرعون پس از تبشیر او صورت گرفته باشد. به کار گرفتن صیغه های غایب در انذار، و نیز تصریح به وحی بودن آن همراه با تأکید، جملگی گواه نرمی گفتار موسی و هارون در سخن گفتن با فرعون است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 49 - 1،2،3،4،5

1 - موسی و هارون ( ع ) با ابلاغ پیام های وحی الهی به فرعون ، مأموریت خویش را به انجام رساندند .

فقولا له . .. قال فمن ربّکما

آیات گذشته، جملگی سخن خداوند با موسی و هارون(ع) بود; ولی از مواجهه آنان با فرعون و آنچه روی داده، در این آیات سخنی نیست. از پاسخ فرعون برمی آید که آنان پیام خویش را به وی رساندند و پاسخ او را دریافت کردند.

2 - فرعون با گوش فرادادن به سخنان موسی و هارون ( ع ) ، اجازه داد آنان پیام الهی خویش را به او برسانند .

فقولا إنّا رسولا . .. قال فمن ربّکما

3 - اظهار بی اطلاعی و تجاهل نسبت به پروردگار موسی و هارون ، عکس العمل فرعون در برابر سخنان آن دو

إنّا رسولا ربّک . .. ب__َایه من ربّک ... قال فمن ربّکما

گرچه موسی و هارون(ع)، مبدأ پیام را با عنوان <ربّک> به فرعون معرفی کردند; ولی فرعون در مقام سؤال <ربّکما> به کار برده است تا ضمن انکار ربوبیت خداوند، نسبت به آن اظهار بی خبری نیز کرده باشد.

4 - فرعون با اظهار بی اطلاعی از پروردگار موسی و هارون ، رکن اصلی پیام های آنان را زیر سؤال برد .

إنّا رسولا ربّک . .. أُوحی إلینا ... فمن ربّکما

5 - با وجود مشارکت موسی و هارون ( ع ) در وحی و رسالت ، مسؤولیت آن با موسی ( ع ) بود .

قال فمن ربّکما ی_موسی

موسی و هارون(ع)، در کلیه مکالمات خود موظف بودند که پیام مشترک خویش را به فرعون ابلاغ کنند و از این رو کلیه ضمایر در آیات گذشته به صورت تثنیه و مشترک آمده است (اذهبا، قولا، لاتخافا، معکما، فقولا، رسولا، جئناک، إنّا، إلینا); ولی فرعون در مطرح کردن سؤال خود در عین مخاطب قرار دادن هر دو، پاسخ را از موسی(ع) طلب می کند (یا موسی). این قرینه ها نشان دهنده آن است که در عین اشتراک موسی و هارون(ع) در رسالت، رهبری با موسی(ع) بوده و فرعون به آن پی برده بود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 63 - 3،4،5

3 - تأکید بر ساحربودن موسی و هارون ( ع ) ، از جمله حرکت های تبلیغی فرعونیان بود .

قالوا إن هذن لسحرن

حرف <إن> مخفف از <إنّ> و ملغی از عمل است; ولی معنای تأکید را می رساند.

4 - هارون ، همگام موسی ( ع ) در مبارزه با فرعون و حاضر در صحنه مقابله موسی و ساحران

إن هذن لسحرن

ص: 558

5 - متهم ساختن موسی و هارون ( ع ) به تلاش و برنامه ریزی برای بیرون راندن قبطیان از مصر به وسیله سِحر ، از جمله محور های تبلیغاتی فرعونیان علیه موسی ( ع )

لسحرن یریدان أن یخرجاکم من أرضکم بسحرهما

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 71 - 24

24 - موسی و هارون ( ع ) ، مصون از گزند فرعون و بیرون از سلطه فرعونیان

إنّه لکبیرکم . .. فلأقطّعنّ أیدیکم ... أشدّ عذابًا و أبقی

تهدید ساحران به شکنجه و دار، به دلیل گرایش به موسی و هارون(ع) و سکوت از مجازات آن دو، نشانه میسر نبودن آن برای فرعون است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 90 - 14،15،16،17

14 - هارون ، دارای حق ولایت و اطاعت بر بنی اسرائیل در زمان غیبت موسی ( ع ) بود .

و لقد قال لهم هرون . .. فاتّبعونی و أطیعوا أمری

فرمان هارون(ع) به پیروی و اطاعت مردم از او، حاکی از ثبوت حق ولایت و اطاعت او، بر عهده بنی اسرائیل است.

15 - هارون در غیاب موسی ( ع ) ، بنی اسرائیل را به ترک تبعیت سامری ، و پیروی و اطاعت از خود فرا خواند .

لقد قال لهم هرون من قبل . .. فاتّبعونی و أطیعوا أمری

16 - هارون ( ع ) ، در غیاب موسی ( ع ) ، وظیفه ارشاد ، هشدار ، امر به معروف و نهی از منکر را به نحو وافی انجام داد .

و لقد قال لهم هرون من قبل ی_قوم . .. فاتّبعونی و أطیعوا أمری

17 - هارون ( ع ) ، دارای برنامه ای مشخص برای مقابله با گوساله پرستی و احیای توحید در بنی اسرائیل بود .

أطیعوا أمری

دعوت هارون(ع) از بنی اسرائیل به اطاعت فرمان های او، پس از فرمان <اتّبعونی>، حاکی از آن است که وی برای بنی اسرائیل در صورت پیروی آنان از او، دستور العمل هایی را تدارک دیده بود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 91 - 1

1 - بنی اسرائیل از پذیرش فرمان های هارون و توبه از گوساله پرستی ، سرباز زدند .

فاتّبعونی و أطیعوا أمری . .. قالوا لن نبرح علیه ع_کفین

<لن نبرح>; یعنی، <لانزال> (پایدار می مانیم) و <عاکف> به کسی گفته می شود که به چیزی توجه کرده و خود را به تعظیم آن وادار سازد (مفردات راغب).

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 92 - 1،3،6

1 - موسی ( ع ) ، پس از بازگشت از میقات ، هارون را در باره عکس العمل وی در مقابل گوساله پرستان بنی اسرائیل ، مورد

ص: 559

بازخواست و توبیخ قرار داد .

ی_ه_رون ما منعک إذ رأیتهم ضلّوا

3 - موسی ( ع ) ، برادرش هارون را در انحراف بنی اسرائیل و گرایش آنان به گوساله پرستی ، مقصر دانست .

قال ی_ه_رون ما منعک إذ رأیتهم ضلّوا

<ما منعک. ..> استفهام انکاری است و گویای اعتراض موسی(ع) به هارون است.

6 - جلوگیری از انحراف و گمراهی بنی اسرائیل ، از وظایف هارون در غیاب موسی ( ع )

ی_ه_رون ما منعک إذ رأیتهم ضلّوا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 93 - 2،3،4

2 - هارون در غیاب موسی ( ع ) ، وظیفه رهبری و هدایت بنی اسرائیل را به عهده داشت .

ی_ه_رون ما منعک . .. ألاّتتّبعن

3 - موسی ( ع ) ، وظایف و مسؤولیت های هارون را در زمان غیبت خود ، برای وی معین کرده بود .

ما منعک . .. ألاّتتّبعن أفعصیت أمری

<لا> در <ألاّتتّبعن> برای تأکید نفی مستفاد از <منعک> است و در اصل مراد چنین بوده است: <ما منعک أن تتّبعن>. برخی گفته اند: <لا> زاید نیست; بلکه مراد این است که: <ما الذی صدّک و حملک علی ألاّتتّبعن>; یعنی، چه چیز تو را بازداشت و بر پیروی نکردن من وادار ساخت (مفردات راغب).

4 - هارون ( ع ) ، متهم به مخالفت با فرمان های موسی ( ع ) با سکوت و بی تفاوتی در برابر انحراف بنی اسرائیل

ما منعک . .. أفعصیت أمری

<أفعصیت. ..> خطاب موسی(ع) به هارون(ع) است. ظاهر آیه چنین دلالت دارد که عصیان هارون از دستورات موسی(ع)، لااقل به عنوان اتهام از جانب موسی(ع) مطرح بوده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 94 - 2،3،5،8،12،13،18،20

2 - موسی ( ع ) با گرفتن سر و ریش هارون ، او را در باره گوساله پرست شدن بنی اسرائیل در غیاب خود مورد بازخواست قرار داد .

ی_ه_رون ما منعک . .. لاتأخذ بلحیتی و لابرأسی

3 - هارون ( ع ) ، دارای مسؤولیت در قبال گمراه شدن بنی اسرائیل و گوساله پرستی آنان ، از دیدگاه موسی ( ع )

ی_ه_رون ما منعک . .. لاتأخذ بلحیتی و لابرأسی

5 - هارون ( ع ) با مشاهده غضب موسی ( ع ) ، سعی در فرونشاندن خشم آن حضرت و جلب محبت و تحریک عواطف او داشت .

قال ی_بنؤُمّ

مخاطب قرار دادن موسی(ع) با ندای <یابن أمِّ> گویای این نکته است که هارون(ع) سعی داشت با برانگیختن احساسات موسی، غضب او را فرونشانده و سپس توضیحات خود را بیان کند. در باره مفتوح بودن کلمه <أُمّ> توجیهاتی بیان شده است; از جمله این که اصل آن <یابن أمّاه> بوده و برای تخفیف چنین شده است.

8 - هارون ( ع ) ، برای ادای توضیح در باره علل نحوه برخورد خود با گوساله پرستان ، از موسی ( ع ) تقاضای فرصت کرد .

ص: 560

لاتأخذ بلحیتی و لابرأسی إنّی خشیت

12 - حفظ وحدت و یک پارچگی و جلوگیری از تفرقه ، عذر هارون ( ع ) جهت اقدام نکردن به صورت عملی علیه گوساله پرستان بنی اسرائیل

إنّی خشیت أن تقول فرّقت بین بنی إسرءیل

13 - حفظ وحدت و یک پارچگی بنی اسرائیل ، از سفارش های موسی ( ع ) به هارون

فرّقت بین بنی إسرءیل و لم ترقب قولی

<ترقب> به معنای <تحفّظ> است و مفاد جمله <إنّی خشیت. ..> _ با توجه به عطف <لم ترقب> بر <فرّقت> _ این است که: <من نگران آن بودم که بگویی بنی اسرائیل را متفرق ساختی و گفته مرا حفظ و مراعات نکردی>. این گفته هارون(ع) دال بر آن است که موسی(ع) پیش از رفتن به میقات، در مورد حفظ وحدت بنی اسرائیل، توصیه های لازم را به او کرده بود.

18 - هارون ( ع ) ، در صدد اجرای دقیق فرمان های موسی ( ع ) و تخطی نکردن از معیار های او ، در طول مدت میقات موسی ( ع ) و غیبت او

إنّی خشیت أن تقول . .. و لم ترقب قولی

20 - اتهام تفرقه افکنی ، اتهامی سخت و غیر قابل تحمل برای هارون بود .

إنّی خشیت أن تقول فرّقت بین بنی إسرءیل

ترس هارون(ع) از اتهام تفرقه افکنی، با توجه به واژه <خشیت> _ که خوفی همراه با بزرگ شماری است _ بر شدت ناگواری آن برای وی دلالت دارد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 95 - 1

1 - موسی ( ع ) ، پس از توبیخ بنی اسرائیل و برخورد شدید با هارون ( ع ) با مشاهده دخالت مستقیم سامری در گوساله پرستی بنی اسرائیل ، به بازخواست و محاکمه او پرداخت .

قال فما خطبک ی_س_مریّ

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - مؤمنون - 23 - 46 - 1،6

1 - مسؤولیت مشترک موسی و هارون ، در رسالت و مبارزه با فرعون و اشراف قوم او

ثمّ أرسلنا موسی و أخاه ه_رون . .. إلی فرعون و ملإیه

<ملأ> اسم جمع و به معنای اشراف و سران است. <إستکبار> (مصدر <استکبروا>); یعنی، کبر ورزیدن و تکبّر نمودن <علّو> (مصدر <عالین>) نیز به معنای برتری جویی و سلطه طلبی است.

6 - موضع گیری مستکبرانه فرعون و اشراف دربار او ، در برابر موسی و هارون ( ع )

ثمّ أرسلنا موسی و أخاه ه_رون . .. إلی فرعون و ملإیه فاستکبروا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 15 - 3،4،7

3 - پذیرش درخواست موسی ( ع ) از سوی خدا در مورد همراهی هارون با وی

ص: 561

فأرسل إلی ه_رون . .. فاذهبا ب_ای_تنا

4 - موسی و هارون ( ع ) ، مأمور حرکت به سوی فرعونیان با تکیه بر حمایت قاطع الهی

قال کلاّ فاذهبا ب_ای_تنا إنّا معکم

7 - هارون ، شریک و همراه موسی ( ع ) در امر رسالت

فاذهبا ب_ای_تنا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 16 - 1،10

1 - فرمان الهی به موسی و هارون ( ع ) مبنی بر مواجهه مستقیم با فرعون و اعلام رسالت خویش به وی

فأتیا فرعون فقولا إنّا رسول ربّ الع_لمین

<اَتْی و إتیان> در این جا به معنای حاضر شدن و خود را رساندن است. بنابراین <فأتیا فرعون>; یعنی، خود را به فرعون برسانید و... .

10 - طرح ربوبیت مطلق خداوند در برابر فرعون ، اولین گام مبارزه صریح موسی و هارون ( ع ) با وی

فأتیا فرعون فقولا إنّا رسول ربّ الع_لمین

تصریح موسی و هارون(ع) به این که عوالم جهان آفرینش تحت ربوبیت خدا است، می تواند اولین گام در مبارزه با فرعون و ردّ صریح ادعای وی باشد که می گفت: <أنا ربّکم الأعلی>. (79/24).

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 17 - 1

1 - رهانیدن بنی اسرائیل از سلطه و ستم فرعونی ، در رأس اهداف موسی ( ع ) و هارون ( ع ) قرار داشت .

أن ائت القوم الظ_لمین . .. فأتیا فرعون فقولا... أن أرسل معنا بنی إسرءیل

مقصود از <إرسال> (فرستادن) در این جا آزاد کردن و رها ساختن بنی اسرائیل است. بنابراین از آیه یاد شده استفاده می شود که اساسی ترین مأموریت موسی(ع) این بود که بنی اسرائیل را از سرزمین فرعونیان خارج کند و آنان را از بند اسارت و بردگی مصریان آزاد سازد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 36 - 5

5 - تدبیر مشاوران فرعون ، مبنی بر اعزام اشخاصی به تمام شهر ها و گردآوری نیروی لازم جهت مبارزه با موسی ( ع ) و برادرش

قالوا . .. و ابعث فی المدائن ح_شرین

<المدائن> جمع محلّی به <ال> و مفید عموم است; یعنی، همه شهرها.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 115 - 1،3

1 - موسی و هارون ( علیهماالسلام ) و قوم شان ، به عنایت خداوند از اندوه بزرگ نجات یافتند .

و نجّین_هما و قومهما من الکرب العظیم

ص: 562

3 - موسی و هارون ( علیهماالسلام ) و قوم شان ، گرفتار غم بزرگ و مشکلات اندوه بار از سوی فرعونیان

و نجّین_هما و قومهما من الکرب العظیم

اندوهی که موسی و هارون(علیهماالسلام) و قوم شان به آن گرفتار بودند، ناشی از مسائل و مشکلات شخصی نبود; بلکه بر اثر تبلیغ رسالت شان در میان فرعونیان به وجود آمده بود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 116 - 2

2 - غلبه و پیروزی موسی و هارون ( علیهماالسلام ) و قوم شان بر فرعونیان ، نتیجه نصرت الهی بود .

و نصرن_هم فکانوا هم الغ_لبین

301- قصه های انبیا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - نساء - 4 - 163 - 3

3 _ خداوند ، پیامبران بسیاری را پس از نوح ( ع ) مبعوث کرد و بدان ها وحی فرستاد .

کما أوحینا إلی نوح و النبین من بعده

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - نساء - 4 - 164 - 3،4،9

3 _ خداوند ، تنها سرگذشت پاره ای از رسولان الهی را برای پیامبر ( ص ) بیان داشته است .

و رسلا قد قصصنهم علیک من قبل و رسلا لم نقصصهم علیک

4 _ خداوند ، سرگذشت گروهی از پیامبران را در قرآن بیان نکرده است .

و رسلا لم نقصصهم علیک

9 _ مخفی بودن رسالت گروهی از انبیا ( بین آدم و نوح ) ، دلیل ذکر نشدن نام آنان در قرآن

و رسلا لم نقصصهم علیک

امام باقر(ع): کان ما بین آدم و بین نوح من الانبیاء مستخفین و مستعلنین و لذلک خفی ذکرهم فی القرآن فلم یسموا کما سمی من استعلن من الانبیاء و هو قول اللّه <رسلا لم نقصصهم علیک>، یعنی لم اسم المستخفین کما سمیت السمتعلنین من الانبیاء.

_______________________________

تفسیر عیاشی، ج 1، ص 285، ح 306; تفسیر برهان، ج 1، ص 427، ح 4.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - مائده - 5 - 75 - 3

3 _ بعثت رسولانی متعدد قبل از حضرت مسیح ( ع )

ما المسیح ابن مریم الا رسول قد خلت من قبله الرسل

ص: 563

302- قصه های قرآن

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

4 - نساء - 4 - 164 - 4

4 _ خداوند ، سرگذشت گروهی از پیامبران را در قرآن بیان نکرده است .

و رسلا لم نقصصهم علیک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 101 - 3

3 _ قرآن حاوی فرازهایی از سرگذشت امت های نوح ، هود ، صالح ، لوط و شعیب ( ع )

تلک القری نقص علیک من أنبائها

حرف <من> در <من أنبائها> برای تبعیض است و می رساند که خداوند بخشی از داستانهای امتهای پیشین را برای پیامبر گزارش کرده است. قابل ذکر است که از مصادیق مورد نظر برای مشارالیه <تلک القری>، به قرینه آیات گذشته، امت نوح و ... است.

303- قصه همسر ابو لهب

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - مسد - 111 - 4 - 8

8 - همسر ابولهب ، در حالی که خود هیمه آتش جهنم را بر دوش می کشد ، به دوزخ خواهد افتاد .

حمّاله الحطب

چنانچه <حمّاله الحطب> حال و هم زمان با <سیصلی> باشد; ناظر به حالت ام جمیل هنگام ورود به دوزخ خواهد بود.

304- قصه همسر فرعون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - تحریم - 66 - 11 - 4،6،7،8،9،10،11،13

4 - بهشت و بودن در جوار لطف خداوند ، نهایت آرزو و آرمان معنوی همسر فرعون ( آسیه )

إذ قالت ربّ ابن لی عندک بیتًا فی الجنّه

6 - همسر فرعون ، در آرزوی شهادت به سر می برد .

إذ قالت ربّ ابن لی عندک بیتًا فی الجنّه

با توجه به این حقیقت که آسیه، از سوی فرعون به شدت تحت شکنجه و آزار بود; می توان استنباط کرد که دعای او درباره بنا

ص: 564

شدن خانه ای در بهشت، اشاره به نائل شدن وی به فیض بزرگ شهادت است.

7 - درخواست همسر فرعون از خداوند ، به نجات خویش از شرّ فرعون

و نجّنی من فرعون

8 - درخواست همسر فرعون از خداوند ، به رهایی خویش از رفتار و برخورد فرعون

و نجّنی من فرعون و عمله

9 - فرعون ، شخصیتی منفور در نگاه همسرش آسیه و رفتار وی غیر قابل تحمل برای او

و نجّنی من فرعون و عمله

10 - همسر فرعون ، از خداوند خواستار نجات خود از شرّ مردم ستمگر ( قبطیان و کارگزاران فرعون )

و نجّنی من القوم الظ_لمین

11 - همسر فرعون ، افزون بر آزار دیدن از او ، از سوی کارگزاران نظام وی نیز تحت آزار و شکنجه قرار داشت .

نجّنی من فرعون و عمله و نجّنی من القوم الظ_لمین

تکرار درخواست نجات (و نجّنی) درباره قوم ستمگر، می تواند بیانگر برداشت یاد شده باشد.

13 - همسر فرعون ، از خداوند خواستار نابودی فرعون و حکومت ستم پیشه او

نجّنی من فرعون و عمله و نجّنی من القوم الظ_لمین

برداشت یاد شده، مبتنی بر این احتمال است که آسیه، نجات خود را با نابودی فرعون و حکومت وی از خداوند خواستار شده باشد.

305- قصه همسر لوط(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - تحریم - 66 - 10 - 3

3 - همسران نوح و لوط پیامبر ، تحت سرپرستی و حمایت آن دو پیامبر قرار داشتند .

کانتا تحت عبدین من عبادنا

برداشت یاد شده، از تعبیر <تحت عبدین> استفاده شده است.

306- قصه همسر نوح(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - تحریم - 66 - 10 - 3

3 - همسران نوح و لوط پیامبر ، تحت سرپرستی و حمایت آن دو پیامبر قرار داشتند .

کانتا تحت عبدین من عبادنا

برداشت یاد شده، از تعبیر <تحت عبدین> استفاده شده است.

ص: 565

307- قصه همسران محمد(ص)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - تحریم - 66 - 3 - 5،7،8،9

5 - بزرگواری پیامبر ( ص ) ، در برخورد با همسران خطاکار خویش

عرّف بعضه و أعرض عن بعض

از این که پیامبر(ص) تنها قسمتی از مطلب افشا شده را به همسر افشاگرش گفت _ نه همه آن را _ می توان برداشت بالا را به دست آورد.

7 - پرسش همسر پیامبر ( ص ) ( حفصه ) ، از آن حضرت درباره منبع اطلاع ایشان از افشا شدن رازش

فلمّا نبّأها به قالت من أنباک ه_ذا

8 - پیامبر ( ص ) ، در پاسخ به پرسش همسرش ( حفصه ) ، خدای دانا و آگاه را منبع آگاهی خویش از افشا شدن رازش معرفی کرد .

قال نبّأنی العلیم الخبیر

9 - هیچ کس ، جز خداوند ، از افشا شدن راز پیامبر ( ص ) از سوی همسرش ( حفصه ) آگاه نبود .

قالت من أنباک ه_ذا قال نبّأنی العلیم الخبیر

از این که پیامبر(ص) آگاهی خود را از ناحیه خداوند دانسته است، می توان به مطلب یاد شده پی برد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - تحریم - 66 - 4 - 1،2،4،9،10،11،12،15

1 - توصیه خداوند به دو همسر خطاکار پیامبر ( ص ) ( حفصه و عایشه ) ، به توبه و دست برداشتن از خطاکاری

إن تتوبا إلی اللّه

جواب شرط <إن تتوبا إلی اللّه>، محذوف و تقدیر آن چنین است: <فهو خیر لکما>. این جمله در حقیقت، تشویق و توصیه به توبه و تکرار نکردن اشتباهات گذشته است.

2 - گناه کاری همسران پیامبر ( ص ) ( حفصه و عایشه ) ، به خاطر افشای راز آن حضرت

إن تتوبا إلی اللّه

توصیه به توبه، نشانگر ارتکاب گناه است.

4 - دو همسر پیامبر ( ص ) ، به خاطر افشاکردن راز آن حضرت ، به انحراف قلبی از مسیر حق دچار شده بودند .

فقد صغت قلوبکما

9 - افشای سخنان محرمانه و راز پیامبر ( ص ) ، از سوی برخی از همسرانش ، نوعی توطئه و همدستی علیه آن حضرت بود .

و إن تظ_هرا علیه

مطلب یاد شده، از تعبیر <إن تظاهرا علیه> (اگر علیه پیامبر(ص) هم پشتی کنید)، استفاده می شود. گفتنی است <تظاهر> (مصدر <تظاهرا>) به معنای تعاون و هم پشتی است.

10 - همسران خطاکار پیامبر ( ص ) ( حفصه و عایشه ) ، در معرض تکرار خطا و خیانت علیه آن حضرت بودند .

و إن تظ_هرا علیه

از تعبیر <إن تظاهرا علیه> (اگر علیه پیامبر هم پشتی کنید)، استفاده می شود که حفصه و عایشه، در معرض تکرار چنین خطاهایی بودند.

ص: 566

11 - هشدار خداوند به همسران پیامبر ، نسبت به تکرار خطا ها و موضع گیری علیه ایشان

و إن تظ_هرا علیه فإنّ اللّه هو مولیه . .. و المل_ئکه بعد ذلک ظهیر

آیه شریفه می فرماید: خداوند، جبرئیل و. .. در صورت اقدام همسران رسول اکرم، علیه ایشان، از آن حضرت پشتیبانی می کنند. بیان این مطلب در حقیقت، هشداری از جانب خداوند به آنان است.

12 - افشای راز پیامبر ( ص ) از سوی برخی از همسرانش ، گناه و خطایی بزرگ بود .

فقد صغت قلوبکما و إن تظ_هرا علیه فإنّ اللّه هو مولیه . .. و المل_ئکه بعد ذلک ظهی

مطلب یاد شده، از آهنگ هشدارآمیز آیه شریفه نسبت به همسران رسول خدا و لحن حمایت گونه آن، به دست می آید.

15 - پیامبر ( ص ) ، در برابر ضدیت و خیانت برخی از همسرانش ، مورد حمایت و پشتیبانی خداوند ، جبرائیل ، صالح مؤمنان ( علی ( ع ) ) و فرشتگان قرار داشت .

و إن تظ_هرا علیه فإنّ اللّه هو مولیه . .. و المل_ئکه بعد ذلک ظهیر

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - تحریم - 66 - 5 - 2،3

2 - جایگزینی همسرانی شایسته تر برای پیامبر ( ص ) ، در صورت عزم آن حضرت به طلاق زنان خطاکار خویش

عسی ربّه إن طلّقکنّ أن یبدّله أزوجًا خیرًا منکنّ

3 - وجود زنانی شایسته تر از همسران خطاکار پیامبر ( ص ) ، برای همسری آن حضرت

أن یبدّله أزوجًا خیرًا منکنّ

تهدید به جایگزینی زنان بهتر، نشان دهنده وجود چنین اشخاصی در جامعه آن زمان است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - تحریم - 66 - 10 - 13

13 - هشدار خداوند ، به دو همسر خطاکار پیامبر ( حفصه و عایشه ) ، درباره سرنوشت شوم خیانت به پیامبر ( ص ) همچون سرنوشت همسران نوح و لوط

ضرب اللّه مثلاً للذین کفروا امرأت نوح . .. قیل ادخلا النار مع الدخلین

یادآوری خیانت همسران دو پیامبر _ پس از نقل ماجاری توطئه دو همسر پیامبراسلام _ می تواند هشداری به آنان باشد.

308- قصه هود(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 65 - 3،4،5،6

3 _ وجود رابطه خویشاندی و نسبی میان هود ( ع ) و قوم عاد

و إلی عاد أخاهم هوداً

تصریح به اینکه هود برادر قوم عاد بود، می تواند اشاره به این باشد که آن حضرت از خویشان قوم عاد بوده و نیز می تواند اشاره به این باشد که وی برای آنان، حتی پیش از نبوتش، انسانی دلسوز بوده و به آنان محبت داشته است. برداشت فوق بر اساس احتمال

ص: 567

اول است.

4 _ هود ، پیامبری دلسوز و با محبت به مردم خویش ( قوم عاد )

و إلی عاد أخاهم هوداً قال یقوم

5 _ هود با برانگیختن عواطف قومی مردم ، دعوت خویش را آغاز کرد .

قال یقوم

6 _ دعوت به پرستش خدای یکتا ، مهمترین و نخستین پیام هود برای قوم عاد

قال یقوم اعبدوا اللّه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 66 - 1،2،4

1 _ گروهی از اشراف قوم هود به وی ایمان آوردند و گروهی دیگر با انکار رسالت او در برابرش جبهه گیری کردند .

قال الملأ الذین کفروا من قومه

2 _ اشراف کفرپیشه قوم هود ، وی را به سفاهت و دروغگویی متهم کردند .

قال الملأ الذین کفروا . .. انا لنریک فی سفاهه و إنا لنظنک من الکذبین

4 _ تکذیب هود از سوی کافران قومش ، مبتنی بر حدس و گمان ، و نه علم و یقین *

إنا لنظنک من الکذبین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 67 - 1،2،3

1 _ هود با پاسخی رأفت آمیز به قوم خود ، خویشتن را از هر گونه سفاهت و دروغگویی مبرا دانست .

قال یقوم لیس بی سفاهه و لکنی رسول من رب العلمین

2 _ هود ، رسولی از جانب خدا

و لکنی رسول من رب العلمین

3 _ هود با استناد به رسالت الهی خود ، خویشتن را از هر گونه سفاهت و کم خردی مبرا دانست .

قال یقوم لیس بی سفاهه و لکنی رسول من رب العلمین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 68 - 1،4

1 _ هود ( ع ) در پاسخ قوم عاد ، خویشتن را مبلّغ پیام های خداوند ، خیرخواه مردم و فردی امین و سزاوار اطمینان خواند .

أبلغکم رسلت ربی و أنا لکم ناصح أمین

4 _ هود ، استواری خویش را در تبلیغ رسالت های الهی به مردم گوشزد کرد .

أبلغکم رسلت ربی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 69 - 3،16

ص: 568

3 _ ادعای پیامبری از سوی هود ( ع ) ، نشانه سفاهت وی در پندار قوم عاد

إنا لنریک فی سفاهه . .. أو عجبتم أن جاءکم ذکر من ربکم علی رجل منکم

16 _ هود ( ع ) به منظور ایجاد زمینه رستگاری در قوم خویش آنان را به یادآوری دو نعمت بزرگ الهی ( جانشینی قوم نوح ، برخورداری از نیرویی چشمگیر ) فراخواند .

و اذکروا إذ جعلکم خلفاء من بعد قوم نوح . .. لعلکم تفلحون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 70 - 1،7،11

1 _ هود با ابلاغ مأموریت خویش از جانب خداوند ، مردمش را به توحید ، عبادت خداوند و ترک پرستش معبودان دروغین فراخواند .

أجئتنا لنعبد اللّه وحده و نذر ما کان یعبد ءاباؤنا

7 _ تقلید از نیاکان و حفظ سنت های پیشینیان ، از انگیزه های قوم عاد برای پرستش معبودان دروغین و رویارویی با دعوت هود

قالوا . .. و نذر ما کان یعبد ءاباؤنا

11 _ قوم عاد با ناباوری به صداقت و راستگویی هود ، از وی خواستند تا تهدید های خویش را تحقق بخشد .

فأتنا بما تعدنا إن کنت من الصدقین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 71 - 2،10،11،17،18

2 _ هود ( ع ) در پاسخ ناباوری قوم عاد به اخطار های عذاب ، فراهم آمدن زمینه های عذاب ( پلید گشتن و گرفتاری به غضب خدا ) را به آنان ابلاغ کرد .

فأتنا بما تعدنا . .. قال قد وقع علیکم من ربکم رجس و غضب

10 _ هود ، گرفتار جدال و کشمکش مدام قوم عاد درباره معبودان بی اساسشان

اتجدلوننی فی أسماء سمیتموها أنتم و ءاباؤکم

11 _ هود با پرخاش به قوم خویش خواهان ترک بحث و جدال آنان با وی درباره معبودان دروغین شد .

اتجدلوننی فی أسماء سمیتموها أنتم و ءاباؤکم

17 _ هود ( ع ) ، قوم مشرک خویش را به نزول عذابی از جانب خداوند آگاه ساخت .

فانتظروا إنی معکم من المنتظرین

متعلق <انتظروا> به دلیل آیه بعد، عذاب الهی است.

18 _ هود در انتظار نزول عذاب الهی بر قوم عاد ، پس از ابلاغ رسالت های الهی و اصرار آنان بر انکار توحید و رسالت وی

فانتظروا إنی معکم من المنتظرین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 72 - 2،3

2 _ گروهی از قوم هود رسالت وی را پذیرفتند و آیات الهی را تصدیق کردند و به یگانگی خداوند ایمان آوردند .

و الذین معه

ص: 569

3 _ خداوند ، هود و مؤمنان به وی را از عذاب نازل شده بر قوم عاد ، نجات بخشید .

فأنجینه و الذین معه برحمه منا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 51 - 5،11

5_ هود ( ع ) ، به قومش اعلام کرد که پاداش رسالتش ، تنها برعهده خداوند است .

قال ی_قوم . .. إن أجری إلاّ علی الذی فطرنی

11_ هود ( ع ) ، قومش را به اندیشه کردن و فهمیدن حقایق و معارف دین فراخواند .

أفلاتعقلون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 52 - 2،20

2_ طلب بخشایش گناهان از خداوند ، حرکت به سوی او و استغفار از شرک ، از توصیه هاو پیام های هود ( ع ) به مردم خویش

و ی_قوم استغفروا ربکم ثم توبوا إلیه

20_ هود ( ع ) از قوم عاد خواست تا از دعوتش ( پذیرش توحید ، یکتاپرستی و ترک شرک و استغفار از گناهان ) اعراض نکنند و بر گناه خویش اصرار نورزند .

و لاتتولوا مجرمین

<تولّی> (مصدر لاتتولوا) به معنای اعراض کردن و نپذیرفتن است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 53 - 6

6_ دعوت هود ( ع ) و سخنان او ، بی تأثیر در بازداری قومش از شرک و پرستش خدایان دروغین

و ما نحن بتارکی ءالهتنا عن قولک

<عن> در <عن قولک> برای تعلیل است. بنابراین معنای جمله <ما نحن ...> چنین می شود: سخن و ادعای تو ، باعث نخواهد شد که ما خدایان خویش را رها کنیم.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 54 - 5،6

5_ هود ( ع ) به مشرکان اعلان کرد که از معبودهایشان بیزار است و آنها را منشأ هیچ تأثیری نمی داند و شایسته پرستش نمی شمارد .

قال . .. اشهدوا أنی بریءٌ مما تشرکون

بیزاری و تنفر هود(ع) از بتها و معبودهای اهل شرک، به معنای منشأ أثر ندانستن آنها و شایسته عبادت نشمردنشان است. از اینکه هود(ع) در خطاب به مردم نگفت: <اشهدکم>، ولی در گواه خواهی از خداوند گفت: <اُشهد الله> معلوم می شود مراد از <واشهدوا>، مجرد اعلان است نه شاهد گرفتن مردم.

6_ هود ( ع ) ، خداوند را بر بی تأثیر دانستن معبود های اهل شرک و اعلان بیزاری از آنان ، گواه گرفت .

ص: 570

قال إنی أُشهد الله واشهدوا أنی بریءٌ مما تشرکون

اشهاد (مصدر اشهد) به معنای گواه گرفتن است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 55 - 2،3،4

2_ هود ( ع ) ، همه مشرکان قوم عاد و خدایان آنان را ، به توطئه و مبارزه علیه خویش فرا خواند .

فکیدونی جمیعًا

چون در آیه قبل ، سخن از مشرکان و نیز بتهای آنان بود ، مقصود از <جمیعاً> تمامی مشرکان و همه بتهاست.

3_ هود ( ع ) ، به مشرکان قومش اعلام کرد که در پی توطئه ها و مکرهایشان ، به او مهلت نداده و او را از میان بردارند .

فکیدونی جمیعًا ثم لاتنظرون

<انظار> به معنای مهلت دادن است و <لاتنظرون> (مرا مهلت ندهید) کنایه از <نابودم سازید> ، می باشد.

4_ آشکار شدن عجز بت ها و تأثیر نداشتن آنها در امور آدمیان و نیز روشن شدن ناتوانی قوم عاد در برابر خواست خداوند ، هدف هود ( ع ) از فراخوانی مردم ، به مبارزه و توطئه علیه خویش

فکیدونی جمیعًا ثم لاتنظرون

<کیدوا> فعل امر از مصدر <کِیْد> (مکر کردن) است. امر در جمله فوق _ به تناسب مورد _ امر تعجیزی است; یعنی ، درخواستی است برای نشان دادن عجز و ناتوانی مخاطب از انجام کار.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 58 - 5،10

5_ خداوند ، هود ( ع ) و پیروانش را ، از عذاب نازل شده بر قوم عاد نجات داد .

و لما جاء أمرنا نجّینا هودًا والذین ءامنوا معه

10_ خداوند ، هود ( ع ) و پیروان او را ، از گرفتار شدن به عذاب آخرت نجات داد .

و نجّین_هم من عذاب غلیظ

بر این اساس که مقصود از <عذاب غلیظ> عذاب اخروی باشد ، ماضی آوردن فعل <نجّینا> اشاره به این نکته دارد که: مؤمنان به هود(ع) پس از نزول عذاب استیصال بر قوم عاد ، همچنان به ایمان خویش پایبند بودند و مستحق عذاب اخروی نشدند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - مؤمنون - 23 - 38 - 1

1 - فرستاده الهی پس از نوح ، متهم به دروغ گویی از سوی اشراف و عناصر مرفه قومش

و قال الملأ من قومه . .. إن هو إلاّ رجل افتری ... و ما نحن له بمؤمنین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - مؤمنون - 23 - 39 - 1،2،4،5،6

1 - التجای پیامبرِ پس از نوح به درگاه پروردگار ، پس از ناامیدی از تأثیر تبلیغاتش در مردم

قال ربّ انصرنی بما کذّبون

ص: 571

ظرف <قال> محذوف است; یعنی، <قال بعد ما ایس من إیمانهم>. <باء> در <بما کذّبون> سببیه و <ما> مصدریه (موصول حرفی ) است. بنابراین <بما کذّبون> به تأویل <بتکذیبهم إیّای> می باشد.

2 - فرستاده الهی پس از نوح خواستاری یاری خدا در برابر تکذیب گری های قومش بود .

قال ربّ انصرنی بما کذّبون

4 - التجای فرستادهء الهی پس از نوح به درگاه پروردگار ، برای نزول عذاب استیصال

قال ربّ انصرنی بما کذّبون

<باء> در<بماکذّبون> می تواند برای آلیت باشد. در این صورت <ما> اسم موصول و به معنای <الذی> بوده و عاید آن محذوف است; یعنی، <ربّ انصرنی بالذی کذّبونی به> (پرودگارا! مرا با همان چیزی که[دروغش پنداشتند و] تکذیبم کردند، یاری فرما).

5 - هشدار قبلی مردم به عذاب استیصال ، از سوی پیامبرِ پس از نوح

قال ربّ انصرنی بما کذّبون

6 - مردمِ جامعه پس از نوح ، هشدار عذاب را جدی نگرفتند و فرستاده الهی را به دروغ گویی متهم کردند .

قال ربّ انصرنی بما کذّبون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - مؤمنون - 23 - 40 - 1

1 - استجابت دعای ( نصرت خواهی ) پیامبرِ پس از نوح از سوی خداوند

قال ربّ انصرنی . .. قال عمّا قلیل لیصبحنّ ن_دمین

<عن> در <عمّا قلیل> به معنای <بَعد> و <ما> نکره موصوفه و کنایه از <زمان> می باشد. <قلیل> نیز صفت <ما> است; یعنی، <بعد زمان قلیل>. <عمّا قلیل> متعلق به <یصبحنّ> و <إصباح> (مصدر یصبحنّ) به معنای صیرورت و شدن است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 123 - 1

1 - تکذیب رسالت هود ( ع ) ، از سوی قوم عاد

کذّبت عاد المرسلین

گفتنی است که <عاد> اسم جد اعلای قوم هود است. بنابراین تمسیه آن قوم به عاد، از باب تسمیه یک قبیله به نام نیای آن است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 124 - 6

6 - عادیان ، مورد سرزنش هود ( ع ) به خاطر بی تقوایی و گنه پیشگی

إذ قال لهم أخوهم هود ألاتتّقون

استفهام در جمله <ألا تتّقون> می تواند برای توبیخ و سرزنش باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 125 - 2،5

2 - دعوت هود ( ع ) از قومش مبنی بر پذیرفتن رسالت وی ، اعتماد کردن به او و جدی گرفتن هشدارهایش

ص: 572

ألاتتّقون . إنّی لکم رسول أمین

واژه <أمین> می تواند از ریشه <أمْن> و به معنای <مأمون>; (فرد مورد اعتماد) باشد. در این صورت آوردن قید <أمین> دعوتی است از جانب هود(ع) به قومش که به او اعتماد کنند (به سخنانش گوش فرا دهند و هشدارهایش را جدی بگیرند).

5 - تصریح هود ( ع ) بر خیرخواهی خود و تضمین منافع عادیان در پرتو رسالت خویش

إنّی لکم رسول أمین

برداشت یاد شده با توجه به قید <لکم> _ با لام انتقاع _ استفاده می شود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 126 - 1،2

1 - دعوت مجدد هود ( ع ) از عادیان ، برای رعایت تقوای الهی و پرهیز از گناه

إذ قال لهم أخوهم هود ألاتتّقون . .. فاتّقوا اللّه

2 - هود ( ع ) ، خواهان اطاعت قومش از او ، به دلیل آشکار بودن صداقت وامانت داری وی

إنّی لکم رسول أمین . فاتّقوا اللّه و أطیعون

تفریع <اتقوا اللّه وأطیعون> بر <إنّی لکم رسول أمین> مفید مطلب یاد شده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 127 - 1

1 - تصریح هود ( ع ) به نداشتن کمترین چشمداشت مادی از مردم ، در قبال رسالت خویش

و ما أسئلکم علیه من أجر . .. إلاّ علی ربّ الع_لمین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 128 - 3

3 - سرزنش عادیان توسط هود ( ع ) به خاطر ساختن بناهایی بی فایده و بازیگرانه

أتبنون بکلّ ریع ءایه تعبثون

استفهام در <أتنبون> برای توبیخ و سرزنش است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 129 - 4

4 - سرزنش عادیان از سوی هود ( ع ) ، به خاطر احداث قصر ها و روحیه کاخ نشینی آنان

و تتّخذون مصانع لعلّکم تخلدون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 131 - 1

1 - دعوت مجدّد هود ( ع ) از قوم عاد ، برای اطاعت از وی ، رعایت تقوای الهی و پرهیز از بیهودگی ، غرور و خشونت

أتبنون . .. تعبثون ... بطشتم جبّارین . فاتّقوا اللّه و أطیعون

ص: 573

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 135 - 1،2

1 - تأکید هود ( ع ) بر بیمناک بودن درباره سرنوشت قومش ، به خاطر بی تقوایی و ناسپاسی آنان

فاتّقوا اللّه . .. الذی أمدّکم ... إنّی أخاف علیکم عذاب یوم عظیم

2 - اقدام هود ( ع ) به انذار دادن قوم عاد به عذاب قیامت

إنّی أخاف علیکم عذاب یوم عظیم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 136 - 1،4

1 - بی تأثیر خوانده شدن موعظه ها و اندرز های هود از سوی قوم عاد

قالوا سواء علینا أَوَعظت أم لم تکن من الوعظین

4 - تلاش قوم عاد ، به ایجاد یأس و ناامیدی در حضرت هود ( ع ) نسبت به دستیابی او به اهداف رسالتش

قالوا سواء علینا أَوَعظت أم لم تکن من الوعظین

یادآوری قوم عاد به حضرت هود(ع) مبنی بر مؤثر نبودن موعظه هایش، می تواند به منظور ایجاد یأس در آن حضرت و نیز بازداشتن ایشان از تلاش برای ادامه رسالت و تبلیغ خود باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 137 - 3،6

3 - تهمت ارتجاع و واپس گرایی به هود ( ع ) از سوی قوم عاد

إن ه_ذا إلاّ خلق الأوّلین

6 - تکیه و پافشاری قوم عاد بر سنت های نیاکانشان ، عامل رویارویی آنان با هود ( ع ) و رد کردن نصایح وی

إن ه_ذا إلاّ خلق الأوّلین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 139 - 2

2 - ناباوری قوم عاد نسبت به هشدار های هود ( ع ) ، ریشه تکذیب رسالت آن حضرت

و ما نحن بمعذّبین فکذّبوه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - احقاف - 46 - 21 - 9،17

9- سرگذشت هود و انذار های او به قوم خود ، نمونه ای از سرگذشت رسولان الهی و تلاش آنان برای هدایت مردم در طول تاریخ

و قد خلت النذر من بین یدیه و من خلفه

می توان گفت: تعبیر <قد خلت . .. و من خلفه> در آیه شریفه، به صورت جمله معترضه آمده، تا بیانگر این معنا باشد که یادکرد سرگذشت هود به مثابه یادکرد دیگر پیامبران است; زیرا آنان در هدف مشترک بوده اند و سرگذشت هود به عنوان نمونه یاد شده

ص: 574

است.

17- اظهار نگرانی و هشدار هود ( ع ) ، نسبت به فرجام شوم قوم خویش و نزول عذاب الهی بر آنان

و اذکر أخا عاد . .. إنّی أخاف علیکم عذاب یوم عظیم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - احقاف - 46 - 22 - 2

2- قوم عاد ، متهم کننده هود ( ع ) ، به دروغ پردازی برای جداسازی آنان از خدایانشان

قالوا أجئتنا لتأفکنا عن ءالهتنا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

17 - احقاف - 46 - 23 - 1

1- اظهار بی اطلاعی هود ( ع ) ، از کیفیت و زمان نزول عذاب الهی بر کافران قومش

فأتنا . .. قال إنّما العلم عند اللّه

309- قصه هود(ع) از آیات خدا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 139 - 5

5 - سرگذشت هود ( ع ) و قوم عاد ، آیتی بزرگ و عبرت آموز برای دیگران

فکذّبوه فأهلکن_هم إنّ فی ذلک لأیه

واژه <ذلک> اشاره دارد به: نصیحت های هود(ع) و هشدارهای وی به عادیان، تأثیر ناپذیری آنان، تکذیب رسالت او و سرانجام هلاکت آنان به اراده خداوند. گفتنی است که کلمه <آیه> در اصل، به معنای نشانه است و در این جا معنایی معادل <عبره> دارد و نکره آمدن آن برای تفخیم و بیانگر وجود مایه های بزرگ عبرت در داستان هود و عادیان است.

310- قصه یأجوج

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 94 - 6،12

6- میانه دو کوه مرتفع و سدآسا ، تنها راه نفوذ و حمله یأجوج و مأجوج ( مغول و تاتار ) علیه همسایگان خود بود .

فهل نجعل لک خرجًا علی أن تجعل بیننا و بینهم سدًّا

12- < عن أمیرالمؤمنین ( ع ) : إنّ ذاالقرنین . . . وجد . . . قوماً لایکادون یفقهون قولاً قالوا : یا ذاالقرنین ! إنّ یأجوج و مأجوج خلف ه_ذین الجبلین و هم یفسدون فی الأرض إذا کان إبّان زروعنا و ثمارنا خرجوا علینا من ه_ذین السدّین ، فرعوا من ثمارنا و زروعنا حتّی لایبقون من ها شیئاً < فهل نجعل لک خرجاً > نؤدیه إلیک فی کلّ عام < علی أن تجعل بیننا و بینهم سدًّا > ;

ص: 575

از امیرالمؤمنین(ع) روایت شده:. .. همانا ذوالقرنین، قومی را یافت که فهم هیچ سخنی برای آنان آسان نبود. آنان به او گفتند: ای ذوالقرنین! همانا، یأجوج و مأجوج، پشت این دو کوه اند و آنان در زمین فساد می کنند. زمانی که فصل برداشت زراعت های ما و چیدن میوه هایمان فرامی رسد، آنان، از پشت این دو سدّ (دو کوه) به ما حملهور شده و از میوه های ما و زراعت های ما آن قدر می چرانند که هیچ چیز از را باقی نمی گذارند. آیا برای تو هزینه ای قرار دهیم که هر ساله به تو بپردازیم تا بین ما و آنان سدّی برقرار سازی؟>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 97 - 2

2- یأجوج و مأجوج ، از صعود بر بالای سد ذوالقرنین و نیز ایجاد رخنه و نقب در آن ، ناتوان بودند .

فما اسط_عوا أن یظهروه و مااستط_عوا له نقبًا

<ظهور> به معنای <علو> و بالا رفتن است <فما اسطاعوا أن یظهروه> یعنی: <اقوام مهاجم، نتوانستند از آن بالا روند. >. <نقب> به معنای <سوراخ و تونل> است و <ما استطاعوا له نقباً> یعنی: <نتوانستند که در دیوار سد، تونل و یا معبر ایجاد کنند.>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 96 - 3

3- تمامی راه های فتوحات به روی یأجوج و مأجوج در آینده باز خواهد شد و آنان از هر قلّه ، ارتفاع و بلندی های زمین با سرعت خواهند گذشت .

حتّی إذا فتحت یأجوج و مأجوج و هم من کلّ حدب ینسلون

<حدب> به معنای جاهای مرتفع و بلند زمین است و <نسل> (ماده <ینسلون>) در اصل به معنای جدا شدن از شیء است و هرگاه این ماده در باره رونده به کار رود، به معنای حرکت سریع خواهد بود. پس <ینسلون>; یعنی، به سرعت می روند و می تازند.

311- قصه یحیی(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

2 - آل عمران - 3 - 58 - 1،3،7

1 _ سرگذشت حضرت زکریا ، مریم ، یحیی و عیسی ( ع ) و پیروان آن حضرت ، آیات الهی و پند های حکیمانه

ذلک نتلوه علیک من الایات و الذّکر الحکیم

<ذلک>، اشاره به سرگذشت کسانی است که در آیات پیشین مطرح شده است.

3 _ بیان سرگذشت حضرت مریم ، زکریا ، یحیی و عیسی ( ع ) ، از معجزات و نشانه های صدق پیامبر اکرم ( ص )

ذلک نتلوه علیک من الایات

بنابراینکه منظور از <الایات>، با توجه به معنای لغوی آن (علامتها)، نشانه های صداقت پیامبر اکرم (ص) باشد.

7 _ داستان حضرت عیسی ، زکریّا ، مریم و یحیی ، سراسر حکمت و مایه تذکّر است .

ذلک نتلوه علیک من الایات و الذّکر الحکیم

ص: 576

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

2 - آل عمران - 3 - 60 - 1

1 _ سرگذشت زکریا ، عیسی ، مریم ، یحیی و بیان خلقت آدم در قرآن ، حق و از جانب پروردگار است .

الحق من ربّک

کلمه <الحق>، خبر است برای مبتدای محذوف که <هو> است و مراد از آن، سرگذشت مریم و پیامبرانی است که در آیات سابق بیان شد.

312- قصه یعقوب(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 132 - 1،3

1 - ابراهیم و یعقوب ( ع ) هر یک دارای پسرانی چند بودند .

و وصی بها إبرهیم بنیه و یعقوب یبنی

3 - یعقوب ( ع ) ، پسرانش را به پیروی از آیین ابراهیم ( تسلیم شدن در برابر خدا ) سفارش کرد .

و وصی بها إبرهیم بنیه و یعقوب

<یعقوب> عطف بر <إبراهیم> است; یعنی: <وصی بها یعقوب بنیه>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

1 - بقره - 2 - 133 - 2،3،4،6،7

2 - یعقوب ، دارای پسرانی چند

إذ قال لبنیه

برداشت فوق، از جمع آوردن کلمه <بنیه> استفاده شده است.

3 - پسران یعقوب ( ع ) در زمان حیات او ، انسانهایی موحد و پرستشگر خدای یکتا بودند .

إذ قال لبنیه ما تعبدون من بعدی

برداشت فوق از قید <من بعدی> استفاده شده است.

4 - یعقوب ( ع ) ، نگران باور های دینی فرزندانش پس از مرگ خویش و نبودنش در میان آنان

إذ قال لبنیه ما تعبدون من بعدی

6 - یعقوب ( ع ) در آستانه مرگ ، فرزندانش را به ملازمت توحید دعوت نمود و به یکتا پرستی وصیت کرد .

إذ قال لبنیه ما تعبدون من بعدی

7 - فرزندان یعقوب ، او را بر ملازمت به پرستش خدای بی همتا و تسلیم بودن در برابرش مطمئن ساختند .

قالوا نعبد . .. إلهاً وحداً

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 13 - 1،2،3،4،5

ص: 577

1_ یعقوب ( ع ) با فرستادن یوسف ( ع ) به همراه فرزندانش ، موافق نبود و از آن اعتذار می جست .

قال إنی لیحزننی أن تذهبوا به

2_ حزن و اندوه در فراق یوسف ( ع ) ، از اعتذار های یعقوب ( ع ) برای امتناع از فرستادن او به همراه برادرانش

ما لک لاتأمنّا . .. قال إنی لیحزننی أن تذهبوا به

3_ یعقوب ( ع ) به فرزندش یوسف ( ع ) بسیار علاقه مند بود و از فراق او آزرده خاطر و محزون می شد .

قال إنی لیحزننی أن تذهبوا به

4_ یعقوب ( ع ) علی رغم اعتماد نداشتن به فرزندانش درباره یوسف ( ع ) ، از ابراز آن خودداری کرد .

قال إنی لیحزننی أن تذهبوا به و أخاف أن یأکله الذئب

5_ ترسیدن بر جان یوسف ( ع ) از حمله گرگها ، از دلایل مخالفت یعقوب ( ع ) با فرستادن یوسف به همراه فرزندانش

قال إنی . .. أخاف أن یأکله الذئب

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 18 - 11،12

11_ تصمیم یعقوب ( ع ) بر مسکوت گذاشتن پرونده خیانت فرزندانش درباره یوسف ( ع ) و پی گیری نکردن آن

بل سوّلت لکم . .. والله المستعان علی ما تصفون

12_ یعقوب ( ع ) مصمم بر شکیبا بودن در فراق یوسف ( ع ) و بردباری کردن بر رفتار ناهنجار فرزندانش

فصبر جمیل

متعلق صبر ، به قرینه جمله های قبل ، فراق یوسف(ع) و نیز عملکرد ناصواب و صحنه سازیهای دروغین فرزندانش می باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 61 - 5

5_ برادران یوسف ، با او عهد کردند که بنیامین را در نوبت بعد به حضور وی بیاورند .

سنرود عنه أباه و إنا لف_علون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 66 - 1،2،3،5،6،14

1_ یعقوب ( ع ) سرانجام با مسافرت بنیامین به مصر همراه دیگر فرزندانش ، موافقت نمود .

قال لن أُرسله معکم حتی تؤتون موثقًا

2_ یعقوب ( ع ) روانه ساختن بنیامین به سفر مصر را ، منوط به آن دانست که فرزندانش وثیقه ای الهی بسپارند ( با خدا پیمان ببندند و به نام او سوگند یاد کنند ) .

لن أُرسله معکم حتی تؤتون موثقًا من الله

<موثق> به معنای عهد و پیمان است که به دلیل <لام> قسم در <لتأتنّنی> عهد و پیمانی است همراه با سوگند. <من الله> بیانگر این است که باید سوگند به نام خدا و پیمان و عهد با او باشد. آوردن سوگند و پیمان (حتی تؤتون موثقًا) ; یعنی، سوگند یاد کردن و پیمان بستن.

3_ یعقوب در توصیه بر حفاظت از بنیامین به فرزندانش تأکید کرد که هیچ عذری جز مغلوب شدن و ناتوان گشتن را از آنان

ص: 578

نخواهد پذیرفت .

حتی تؤتون موثقًا من الله لتأتنّنی به إلاّ أن یحاط بکم

5_ یعقوب ( ع ) از فرزندانش انتظار نداشت با به خطر انداختن خویش در حفظ بنیامین و باز$ گرداندن او تلاش کنند .

إلاّ أن یحاط بکم

احاطه که ظاهراً مصدر <یحاط> است به معنای گرفتن پیرامون چیزی از همه جوانب آن است و در آیه شریفه کنایه از مغلوب شدن و بسته شدن همه راهها و چاره هاست.

6_ یعقوب ( ع ) از فرزندانش خواست صورت ناتوانی و عذر را ، در سوگندشان بر محافظت از بنیامین و باز گرداندن او استثنا کنند .

لتأتنّنی به إلاّ أن یحاط بکم

ظاهر این است که عبارت <إلاّ أن یحاط بکم> استثنا از قسم _ که مفاد <لتأتنّنی به> است _ می باشد. بر این اساس یعقوب(ع) به فرزندانش توصیه کرد که در اجرای صیغه سوگند مورد عذر و ناتوانی را استثنا کنند و چنین بگویند: <والله لنأتینک به إلاّ أن یحاط بنا> (به خدا سوگند بنیامین را به تو باز می گردانیم مگر مغلوب شویم و همه راهها و چاره ها بر ما بسته شود).

14_ یعقوب ( ع ) خداوند را وکیل خویش بر میثاق و تعهد فرزندان قرار داد .

قال الله علی ما نقول وکیل

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 67 - 1،4،5،6،7

1_ یعقوب ( ع ) در آستانه سفر فرزندانش به مصر ، آنان را با معارفی الهی آشنا ساخت و حقایقی از توحید را به آنان تذکر و تعلیم داد .

قال ی_بنیّ لاتدخلوا . .. و علیه فلیتوکل المتوکلون

4_ یعقوب ( ع ) در سفر دوم فرزندانش به مصر ، حادثه ای را در کمین آنان احساس می کرد و نگران پیشامدی ناگوار برای آنان بود .

لاتدخلوا من باب وحد . .. ما أُغنی عنکم من الله من شیء

5_ یعقوب ( ع ) منشأ خطر برای فرزندانش را در آستانه ورودشان به مصر می پنداشت .

لاتدخلوا من باب وحد . .. ما أُغنی عنکم من الله من شیء

6_ یعقوب ( ع ) حادثه ای ناگوار را برای بنیامین در سفرش به مصر احساس کرده بود .

لاتدخلوا من باب وحد . .. ما أُغنی عنکم من الله من شیء

از اینکه یعقوب(ع) نه در سفر اول و نه در سفر سوم فرزندان خویش (اذهبوا فتحسسوا من یوسف و أخیه در آیه 87) _ که بنیامین همراه آنان نبود _ نگرانی خاصی را ابراز نکرد و سفارش ویژه ای نداشت، معلوم می شود در این سفر، خطری را برای بنیامین احساس کرده بود.

7_ یعقوب ( ع ) در آستانه سفر دوم فرزندانش به مصر ، به آنان توصیه کرد برای ورود به آن دیار ، دروازه های متعددی را برگزینند و از یک دروازه وارد نشوند .

ی_بنیّ لاتدخلوا من باب وحد وادخلوا من أبوب متفرقه

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 68 - 10

ص: 579

10_ یعقوب ( ع ) آنچه وظیفه او برای تأمین سلامت فرزندانش بوده ، به کار بست .

إلاّ حاجه فی نفس یعقوب قضی_ها

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 83 - 11،12،14

11_ یعقوب ( ع ) به زنده بودن یوسف ( ع ) ، بنیامین و لاوی ، اطمینان داشت .

عسی الله أن یأتینی بهم جمیعًا

مراد از ضمیر جمع در <بهم> یوسف(ع) ، بنیامین و لاوی است.

12_ یعقوب ( ع ) به مراجعت سه فرزندش ، یوسف ( ع ) ، بنیامین و لاوی و ملاقات با آنان امیدوار بود .

عسی الله أن یأتینی بهم جمیعًا

14_ یعقوب ( ع ) ، صبورانه از پی گیری ماجرای اتهام سرقت بنیامین چشم پوشید و به امداد های الهی دل بست .

فصبر جمیل عسی الله أن یأتینی بهم جمیعًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 84 - 1،2،5،6،7،12،13

1_ یعقوب ( ع ) پس از شنیدن خبر بازداشت بنیامین و مقصر دانستن فرزندانش ، بر آنان خشم گرفت و از ایشان روی برتافت .

و تولی عنهم

<تولی> به معنای روی گردانی است. روی گردانی یعقوب(ع) از فرزندانش به قرینه <فهو کظیم> از سر خشم و غضب بر آنان بوده است.

2_ ماجرای بنیامین ، خاطره یوسف ( ع ) را برای یعقوب ( ع ) تجدید کرد و موجب اظهار تأسف شدید او بر فراق یوسف ( ع ) شد .

و قال ی_أسفی علی یوسف

حرف <الف> در آخر <اسفی> منقلب از یای متکلم است. بنابراین <ی_أسفی> ، یعنی ای دریغ من.

5_ حزن و اندوه شدید یعقوب ( ع ) در فراق یوسف ( ع ) ، موجب نابینایی هر دو چشم او شد .

وابیضت عیناه من الحزن

<ابیضاض> مصدر باب افعلال از ماده <بیض> و به معنای سفید شدن است و سفید شدن چشم کنایه از نابینا گشتن است.

6_ افول بینایی یعقوب ( ع ) ، در زمان کهنسالی او و مصادف با دوران بازداشت بنیامین بوده است .

عسی الله أن یأتینی بهم جمیعًا . .. وابیضت عیناه من الحزن

7_ گریه فراوان یعقوب ( ع ) در فراق یوسف ( ع ) *

وابیضت عیناه من الحزن

حرف <من> در <من الحزن> تعلیلیه است و حاکی از این است که حزن عامل نابینایی یعقوب(ع) بود ; ولی از آن جا که اثر بارز حزن در چشمان یعقوب(ع) ظاهر گشت نه در دیگر حواس او، معلوم می شود که اندوه یعقوب(ع) مایه گریستن فراوان او گشته و گریه فراوانش چشمان او را بی فروغ ساخته بود.

12_ یعقوب ( ع ) بر اثر فراق یوسف ( ع ) ، درونی آکنده از غم و دلی لبریز از اندوه داشت .

وابیضت عیناه من الحزن فهو کظیم

(کظیم) به معنای اسم مفعول مکظوم به کسی گفته می شود که لبریز از غم و غصه و یا آکنده از خشم و غضب باشد.

ص: 580

13_ یعقوب ( ع ) بر عملکرد فرزندانش درباره یوسف ( ع ) و بنیامین خشمگین بود و همواره خشم خود را فرو می برد و از ابراز آن خودداری می کرد .

و تولّی عنهم . .. فهو کظیم

<کظیم> می تواند به معنای اسم فاعل کاظم باشد ; یعنی ، کسی که غم و اندوه یا خشم و غضب خویش را فرو می برد و از ابراز آن خودداری می کند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 85 - 1،3،4

1_ یعقوب ( ع ) ، همواره به یاد فرزندش یوسف ( ع ) و دردمند فراق او بود .

قالوا تالله تفتؤا تذکر یوسف

<تفتؤا> از افعال ناقصه و به تقدیر <لا> ی نافیه است. بنابراین <تفتؤا تذکر یوسف> ; یعنی ، پیوسته یوسف(ع) را یاد می کنی.

3_ فرزندان یعقوب ، نگران وضعیت رو به وخامت پدر خویش و ناراحت از قرار گرفتنش در معرض بیماری و هلاکت

قالوا تالله تفتؤا تذکر یوسف حتی تکون حرضًا أو تکون من اله_لکین

4_ فرزندان یعقوب او را به خاطر اندوه جانکاهش در فراق یوسف ( ع ) ملامت کردند .

قالوا تالله تفتؤا تذکر یوسف

لحن و سیاق جمله <قالوا تالله . ..> گویای ملامت یعقوب(ع) و درخواست به فراموشی سپردن یوسف(ع) است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 86 - 1،2،3،9،10

1_ یعقوب ( ع ) در فراق یوسف ( ع ) گرفتار غم و اندوهی فراوان و طاقت فرسا بود .

قال إنما أشکوا بثّی و حزنی إلی الله

<بثّ> در لغت به معنای حزن شدید است. گویا شدّت آن باعث می شود که دارنده اش نتواند آن را تحمل کند. از این رو برای دیگران بازگو کرده و منتشرش می سازد.

2_ یعقوب ( ع ) از غم و اندوه جانکاهش در فراق یوسف ( ع ) ، تنها به خداوند شکایت می کرد .

قال إنما أشکوا بثّی و حزنی إلی الله

شکایت چیزی را نزد شخصی بردن ; یعنی، خبر دادن و گلایه کردن به آن شخص از بدرفتاری آن چیز. بنابراین <إنما أشکوا بثّی و حزنی إلی الله> ; یعنی، فقط به خداوند خبر می دهم که حزن و اندوه با من چه کرده و از آنها فقط به خداوند گلایه می کنم و از او دادخواهی می نمایم.

3_ یعقوب ( ع ) هرگز از غم و اندوهش به غیر خدا ( فرزندان و اطرافیانش ) شکایت و گلایه نکرد .

قال إنما أشکوا بثّی و حزنی إلی الله

9_ یعقوب ( ع ) برخلاف فرزندان و اطرافیانش به زنده بودن یوسف ( ع ) اطمینان داشت .

و أعلم من الله ما لاتعلمون

<من الله> می تواند به معنای <از ناحیه خدا> باشد و نیز می تواند به معنای <درباره خدا> باشد. بر اساس معنای اول مراد از <ما لاتعلمون> به مناسبت مورد، زنده بودن یوسف ، دیدار او و ... است.

10_ یعقوب ( ع ) به دیدار یوسف ( ع ) و سرآمدن فراقش مطمئن بود .

ص: 581

و أعلم من الله ما لاتعلمون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 87 - 2،3،4

2_ یعقوب ( ع ) به فرزندانش دستور داد برای یافتن یوسف ( ع ) و بنیامین حرکت کنند و به جست و جوی آنها بپردازند .

ی_بنیّ اذهبوا فتحسسوا من یوسف و أخیه

<تحسس> (مصدر تحسسوا) به معنای طلب کردن و جست و جو نمودن است.

3_ یعقوب ( ع ) گرفتار شدن به فراق بنیامین را نشانه پایان یافتن اندوه های خویش دانست و به یافتن یوسف ( ع ) و بنیامین امیدوار شد .

ی_بنیّ اذهبوا فتحسسوا من یوسف و أخیه و لاتاْیئسوا من روح الله

از آن جا که یعقوب(ع) پس از داستان بنیامین، جستوجو از یوسف را مطرح می سازد و فرزندانش را مأمور تفحص از وی می کند، چنین برمی آید که وی قضیه بنیامین را نشانه ای به نزول فرج الهی دانسته و به یافتن یوسف(ع) امیدوار شده بود. اقدام نکردن وی برای یافتن یوسف پیش از داستان بنیامین، دلیل این حقیقت است و این معنا توجیه کننده برنامه یوسف(ع) در بازداشت بنیامین می باشد.

4_ یعقوب ( ع ) از فرزندانش خواست برای یافتن یوسف ( ع ) و بنیامین تلاشی پی گیر داشته و از یافتن آنها هرگز مأیوس نشوند .

و لاتاْیئسوا من روح الله

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 94 - 2،3،4،8،9،10

2_ یعقوب ( ع ) از فاصله ای دور ( از کنعان تا مصر ) بوی یوسف ( ع ) را از پیراهن او استشمام کرد .

و لما فصلت العیر قال أبوهم إنی لأجد ریح یوسف

جمله <قال أبوهم . ..> جواب شرط <لما فصلت ...> است و از این رو می رساند که شنیدن بوی یوسف(ع) با بودن پیراهن همراه قافله مرتبط بوده است. و از آن جا که آن قافله هنوز در نزدیکی مصر بود، معلوم می شود یعقوب(ع) از فاصله ای بسیار دور بوی یوسف(ع) را از پیراهنش احساس کرد.

3_ یعقوب ( ع ) هم زمان با حرکت فرزندانش از مصر ، یافته خویش ( شنیدن بوی یوسف ) را برای اطرافیانش ابراز کرد .

و لما فصلت العیر قال أبوهم إنی لأجد ریح یوسف

4_ شامّه معجزه آسای یعقوب ( ع ) و کرامت او در شنیدن بوی یوسف ( ع ) از راه بسیار دور

و لما فصلت العیر قال أبوهم إنی لأجد ریح یوسف

8_ سست شدن عقل و خرد بر اثر پیری و کهنسالی ، اتهام خانواده یعقوب به آن حضرت

لولا أن تفنّدون

<فَنَد> به معنای فساد عقل بر اثر پیری است و <تفنید> (مصدر تفنّدون) ; یعنی ، کسی را به خاطر پیری و فرتوتی سست اندیشه شمردن (کشاف).

9_ بی ادبی و جسارت بستگان یعقوب در برخورد با او

لولا أن تفنّدون

10_ ترور شخصیت یعقوب ( ع ) از ناحیه بستگان و اطرافیانش

ص: 582

لولا أن تفنّدون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 95 - 1،2،3،4،5

1_ بستگان یعقوب باور به زنده بودن یوسف ( ع ) را خطای دیرینه یعقوب ( ع ) و اصرار بر آن را برخاسته از کژاندیشی می شمردند .

إنک لفی ضل_لک القدیم

مقصود فرزندان و بستگان یعقوب از خطای دیرینه وی (ضلالک القدیم) می تواند اعتقاد او به زنده بودن یوسف(ع) و یا برتر دانستن وی بر دیگر فرزندان باشد. هر چند بعید نیست که هر دو معنا نیز مراد باشد.

2_ بستگان یعقوب با سوگند ، وی را به کژروی و ارتکاب خطا در برتر دانستن یوسف ( ع ) و محبّت بیش از حد به وی متهم کردند .

إنک لفی ضل_لک القدیم

3_ یعقوب ( ع ) در طول فراق یوسف ( ع ) همواره به زنده بودن او اعتقاد داشت و آن را برای اطرافیانش اظهار می کرد .

قال أبوهم إنی لأجد ریح یوسف . .. قالوا تالله إنک لفی ضل_لک القدیم

4_ بستگان یعقوب او را در خبر استشمام بوی یوسف ( ع ) تکذیب کرده و این احساس را ناشی از کژاندیشی دانستند .

قال أبوهم إنی لأجد ریح یوسف . .. قالوا تالله إنک لفی ضل_لک القدیم

5_ بی ادبی و جسارت بستگان یعقوب به ساحت والای آن حضرت

إنک لفی ضل_لک القدیم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 96 - 4،11

4_ چشمان یعقوب ( ع ) بلافاصله پس از قرار گرفتن پیراهن یوسف ( ع ) بر آن ، فروغ گرفت و بیناییش بازگشت .

ألقیه علی وجهه فارتد بصیرًا

<ارتداد> (مصدر ارتد) به معنای بازگشتن چیزی و یا حالتی به صورت و حالت سابق خود است. حرف <فاء> در جمله <فارتد ...> حاکی از دو معناست:$1_ ترتّب و سببیّت میان افکندن پیراهن و بینا شدن یعقوب(ع)، 2_ نبود فاصله و تراخی میان آن دو.

11_ یعقوب ( ع ) باور خویش را مبنی بر زنده بودن یوسف ( ع ) و پایان یافتن فراقش به فرزندان و بستگان خویش بازگو می کرد .

ألم أقل لکم إنی أعلم من الله ما لاتعلمون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 98 - 1

1_ یعقوب ( ع ) از ستم فرزندانش در حق خویش درگذشت و آنان را بخشود .

قال سوف أستغفر لکم ربی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 99 - 1

ص: 583

1_ خاندان یعقوب ، تقاضای یوسف ( ع ) را پذیرفتند و همگی از کنعان به سوی مصر کوچ کردند .

وأتونی بأهلکم أجمعین . .. فلما دخلوا علی یوسف

مراد از ضمیر <دخلوا> به قرینه <و أتونی بأهلکم أجمعین> در آیه 93 و کلمه <أبویه> برادران یوسف، خانواده های ایشان و پدر و مادر اوست. جمله <فلما دخلوا علی یوسف> عطف بر جمله هایی مقدر است که به قرینه <وأتونی بأهلکم أجمعین> عبارتند از: آنان تقاضای یوسف را پذیرفتند و همگی به سوی مصر کوچ کردند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 100 - 1،7

1_ یعقوب ( ع ) و خاندان او پس از مراسم استقبال به مصر وارد شدند و به بارگاه یوسف ( ع ) درآمدند .

قال ادخلوا مصر . .. و رفع أبویه علی العرش

ترتیب ذکری میان <ادخلوا مصر> و جمله های <رفع أبویه علی العرش . ..> گویای این نکته است که حقایق مطرح شده در آیه مورد بحث پس از ورود خاندان یعقوب به مصر، انجام گرفته است و کلمه <العرش> می رساند که آنان به دربار یوسف(ع) رفتند.

7_ برادران یوسف و خانواده های ایشان و نیز پدر و مادر او ، همگی بر او سجده بردند .

و رفع أبویه علی العرش و خرّوا له سجّدًا

<خرور> (مصدر خرّوا) به معنای سقوط کردن و بر زمین افتادن است و <سجّدًا> جمع ساجد می باشد. مراد از ضمیر در <خرّوا> همانند <دخلوا علی یوسف> و <ادخلوا> در آیه قبل برادران یوسف و خانواده های ایشان و نیز پدر و مادر اوست.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 49 - 6

6- تولد یعقوب در زمان حیات حضرت ابراهیم ( ع ) بوده است .

وهبنا له إسح_ق و یعقوب

بر حسب ظاهر، صدق هبه زمانی است که دریافت کننده در قید حیات باشد. با توجه به این که یعقوب نیز در این آیه موهبت به ابراهیم(ع) دانسته شده، چنین برمی آید که او نیز در زمان حیات ابراهیم متولد شده باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 72 - 1

1- تولد اسحاق و یعقوب ( ع ) ، پس از هجرت ابراهیم ( ع ) بود .

و نجّین_ه و لوطًا إلی الأرض . .. و وهبنا له إسح_ق و یعقوب

سیر داستان حضرت ابراهیم در این آیات، بیانگر برداشت یاد شده است. به علاوه این که داستان افکندن ابراهیم به آتش و نجات آن حضرت در زمان جوانی اش بوده است و فرزنددار شدن ابراهیم(ع) در دوران پیری آن حضرت صورت گرفته است.

313- قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 584

8 - یوسف - 12 - 4 - 1،3،4،5،6،8،9،11

1_ یوسف ( ع ) در رؤیایی دید که یازده ستاره به همراه ماه و خورشید بر او سجده می کنند .

إنی رأیت أحد عشر کوکبًا والشمس والقمر رأیتهم لی س_جدین

3_ یوسف ( ع ) هیچ ابهام و تردیدی در رؤیای خویش و خصوصیات آن نداشت .

إنی رأیت أحد عشر کوکبًا . .. رأیتهم لی س_جدین

تکرار فعل <رأیت> برای تأکید است و هدف از تأکید رساندن این معناست که یوسف در خواب خویش و خصوصیات آن ، ابهام و تردیدی نداشت.

4_ ستارگان ، ماه و خورشید در رؤیای یوسف ، همگی یک جا و دسته جمعی بر او سجده کردند . *

إنی رأیت أحد عشر کوکبًا . .. رأیتهم لی س_جدین

برداشت فوق ، احتمالی است که می توان آن را از تکرار فعل <رأیت> به دست آورد.

5_ یوسف ( ع ) رؤیای شگفت خویش را برای پدرش ( یعقوب ( ع ) ) بیان کرد .

إذ قال یوسف لأبیه ی_أبت إنی رأیت

6_ رابطه یوسف ( ع ) و پدرش یعقوب ( ع ) ، رابطه ای صمیمانه و سرشار از محبت بود .

إذ قال یوسف لأبیه ی_أبت . .. ی_بنیّ

تعبیر <ی_أبت> (ای پدرم) در کلام یوسف(ع) و <ی_بنیّ> (ای پسرک من) در کلام یعقوب(ع) ، حاکی از اظهار علاقه آن دو به یکدیگر است.

8_ < عن أبی جعفر ( ع ) : . . . رأی یوسف ه_ذه الرؤیا و له تسع سنین فقصّها علی أبیه . . . و کان یوسف من أحسن الناس وجهاً و کان یعقوب یحبّه . . . ;

از امام باقر(ع) روایت شده:. .. یوسف این خواب را در سن نه سالگی دید و آن را برای پدرش نقل کرد ... یوسف از تمام مردم زیبا صورت تر بود و یعقوب او را دوست می داشت>.

9_ < عن أبی جعفر ( ع ) : . . . تأویل ه_ذه الرؤیا أنه سیملک مصر و یدخل علیه أبواه و إخوته أما الشمس فاُمّ یوسف راحیل و القمر یعقوب و أما أحد عشر کوکباً فإخوته فلما دخلوا علیه سجدوا شکراً لله وحده حین نظروا إلیه . . . ;

از امام باقر(ع) روایت شده: تأویل این خواب یوسف این است که او به زودی بر مصر پادشاهی خواهد کرد و پدر و مادر و برادرانش بر او وارد می شوند ; اما خورشید مادر یوسف <راحیل> و ماه <یعقوب> و یازده ستاره <برادران او> هستند. پس هنگامی که بر او وارد شدند و به او نظر افکندند برای خدا سجده شکر کردند ...>.

11_ < قال أبوحمزه : فقلت لعلی بن الحسین ( ع ) : متی رأی یوسف الرؤیا ؟ فقال : فی تلک اللیله التی بات فیها یعقوب و ولده شباعاً و بات فیها ذمیال جائعاً رائهاً . . . ;

ابوحمزه گوید: به امام سجاد(ع) گفتم چه وقت یوسف(ع) این خواب را دید؟، فرمود: همان شبی که یعقوب و فرزندانش با شکم سیر خوابیدند و ذمیال با شکم گرسنه و در حال ناراحتی خوابید . ..>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 5 - 1،4،5،6،13،14،20،23

1_ یعقوب ( ع ) ، فرزندش یوسف ( ع ) را از نقل خواب خویش برای برادرانش برحذر داشت .

ی_بنیّ لاتقصص رءیاک علی إخوتک

4_ یعقوب ( ع ) مطمئن به مکر و کید فرزندانش علیه یوسف ( ع ) در صورت آگاه شدنشان از رؤیای او

ص: 585

لاتقصص رءیاک علی إخوتک فیکیدوا لک کیدًا

چنان چه یعقوب(ع) اطمینان و یقین به کید و مکر فرزندانش علیه یوسف(ع) نداشت ، پس از نقل رؤیا می فرمود: <فإنی أخاف أن یکیدوا . ..> (می ترسم نقشه ای برای تو بکشند) و جمله خویش را با مفعول مطلق (کیداً) تأکید نمی کرد.

5_ یعقوب ( ع ) ، نگران آسیب دیدن یوسف ( ع ) از ناحیه برادرانش

فیکیدوا لک کیدًا

6_ یعقوب ( ع ) پیش بینی می کرد که همه فرزندانش علیه یوسف ( ع ) متحد می شوند و هیچ کدام از او حمایت نخواهند کرد .

فیکیدوا لک کیدًا

ضمیر در <یکیدوا> به <إخوه> باز می گردد و این گویای برداشت فوق است.

13_ رؤیای شگفت یوسف ( ع ) ( سجده ستارگان ، ماه و خورشید ) در سنین کودکی یا نوجوانی او بوده است .

قال ی_بنیّ

کلمه <بنیّ> تصغیر کلمه <ابن> می باشد و به ضمیر متکلم اضافه شده است. <ی_بنیّ> ; یعنی، ای پسر کوچک من.

14_ رابطه یوسف ( ع ) و پدرش یعقوب ( ع ) ، رابطه ای صمیمانه و سرشار از محبت بود .

ی_أبت . .. قال ی_بنیّ لاتقصص رءیاک

تعبیر <ی_أبت> (ای پدرم) در کلام یوسف(ع) و <ی_بنیّ> (ای پسرک من) در کلام یعقوب(ع) حاکی از علاقه آن دو به یکدیگر است.

20_ برادران یوسف ، در خطر گرفتاری به دام دشمنی های شیطان در صورت شنیدن رؤیای یوسف ( ع )

فیکیدوا لک کیدًا إن الشیط_ن للإنس_ن عدو مبین

23_ < عن علی بن الحسین ( ع ) : . . . فلما رأی یوسف الرؤیا و أصبح یقصّها علی أبیه یعقوب . . . فقال یعقوب لیوسف : لاتقصص رؤیاک ه_ذه علی إخوتک . . . فلم یکتم یوسف رؤیاه فقصّها علی إخوته . . . ;

از امام سجاد(ع) روایت شده . .. هنگامی که یوسف آن خواب را دید و بامداد برای پدرش یعقوب بازگو کرد ... یعقوب به یوسف گفت: این خواب خود را برای برادرانت بازگو نکن ... یوسف خواب خود را پوشیده نداشت و برای برادرانش بازگو کرد ...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 6 - 1

1_ رؤیای یوسف ( ع ) حاکی از برگزیده شدنش از ناحیه خدا و خالص شدن او برای خداوند بود .

و کذلک یجتبیک ربک

<اجتباء> به معنای گزینش کردن و برای خود خالص ساختن است. بنابراین <یجتبیک ربک> ; یعنی ، پروردگارت تو را برمی گزیند و برای خویش خالص می گرداند ، به طوری که نصیبی در تو برای غیر او نخواهد بود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 7 - 5

5_ سرگذشت یوسف ( ع ) بیانگر دلیل و علت برگزیده شدنش از ناحیه خدا ، یاد دادن تعبیر رؤیا و تحلیل حوادث به او و اعطای نعمت کامل به وی است .

یجتبیک ربک و یعلمک . .. لقد کان فی یوسف و إخوته ءای_ت للسائلین

برداشت فوق ، ناظر به این مطلب است که متعلق کلمه <آیات>، <اجتبا و گزینش یوسف(ع) و. ..> باشد که از جمله های <کذلک

ص: 586

یجتبیک ربک و ...> به دست می آید.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 8 - 8،15

8_ حسادت برادران یوسف به وی ، آنان را به جلسه ای برای تصمیم گیری علیه او واداشت .

إذ قالوا لیوسف و أخوه أحب إلی أبینا منا

15_ < عن علی بن الحسین ( ع ) : . . . فلما رأی یوسف الرؤیا و أصبح یقصّها علی أبیه یعقوب ، فاغتم یعقوب لما سمع من یوسف مع ما أوحی الله عزوجل إلیه أن استعد للبلاء . . . و خاف أن یکون ما أوحی الله عزوجل إلیه من الإستعداد للبلاء هو فی یوسف خاصّه فاشتدت رقته علیه من بین ولده فلما رأی إخوه یوسف ما یصنع یعقوب بیوسف و تکرمته إیّاه و إیثاره إیّاه علیهم إشتد ذلک علیهم . . . و قالوا : إن یوسف و أخاه < أحب إلی أبینا منّا > . . . ;

از امام سجاد(ع) روایت شده است: . .. هنگامی که یوسف(ع) آن خواب را دید و بامداد برای یعقوب بازگو کرد، یعقوب به خاطر آنچه از یوسف شنید با آنچه خدای عزوجل به او وحی کرد که آماده بلا باش غمگین شد ... و ترسید که آن بلا بالخصوص در مورد یوسف باشد. از این رو مهربانی او از میان برادران به یوسف زیادتر شد ; چون برادران رفتار یعقوب را نسبت به یوسف دیدند که او را گرامی می دارد و بر آنان ترجیح می دهد، بر آنان گران آمد ... و گفتند: یوسف و برادرش نزد پدر ما از ما محبوب ترند>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 9 - 1،5،7،8،9،11

1_ کشتن یا تبعید یوسف ( ع ) به سرزمینی دوردست ، رأی اکثریت برادران وی در جلسه توطئه علیه او

اقتلوا یوسف أو اطرحوه أرضًا

جمله <اقتلوا یوسف. ..> را دو گونه می توان تفسیر کرد: 1_ برخی از برادران یوسف به کشتن وی نظر داشتند و برخی دیگر به تبعید او رأی می دادند. 2_اکثریت به توطئه علیه او نظر داشتند، ولی در اینکه او را بکشند و یا تبعید کنند مردد بودند. قابل ذکر است که جمله <إن کنتم فاعلین> در آیه بعد، می رساند که یکی از آنان با هر دو نظر مخالف بود ولذا در برداشت کلمه <اکثریت> آورده شد.

5_ برادران یوسف در صورت نبود او ، بنیامین را رقیب خویش در جلب محبت یعقوب ( ع ) نمی دیدند .

لیوسف و أخوه أحب . .. اقتلوا یوسف ... یخل لکم وجه أبیکم

برادران یوسف از محبت افزون تر یعقوب(ع) به یوسف(ع) و نیز بنیامین در رنج بودند ; ولی با از میان بردن یوسف(ع) مشکل را حل شده می دانستند. بنابراین چنین می پنداشتند که بنیامین ، نمی تواند مانع توجه کامل یعقوب(ع) به آنان باشد.

7_ برادران یوسف حضور او در نزد یعقوب را ، مایه تلخ کامی و نابسامانی خویش می دانستند .

اقتلوا یوسف . .. تکونوا من بعده قومًا ص_لحین

8_ برادران یوسف ، صلاح امور خویش و بهبود وضعیت خود را در کشتن و یا تبعید او می پنداشتند .

اقتلوا یوسف أو اطرحوه أرضًا . .. و تکونوا من بعده قومًا ص_لحین

مراد از صلاح در <قوماً صالحین> صلاح امور دنیوی است ; زیرا ظاهر آن است که فعل مضارع <تکونوا> عطف بر <یخل> و جواب امر <اقتلوا> و <اطرحوه> می باشد. بر این اساس جمله <تکونوا ...> چنین معنا می شود: اگر یوسف را بکشید و یا تبعیدش کنید، امور شما اصلاح می شود و بدبختی از شما برطرف می گردد.

9_ برادران یوسف ، بر آن بودند که پس از کشتن یا تبعید او ، توبه کرده و درستکار شوند . *

ص: 587

اقتلوا یوسف . .. و تکونوا من بعده قومًا ص_لحین

در برداشت فوق، صلاح در <قوماً صالحین> صلاح دینی و اخلاقی گرفته شده است. این احتمال مبتنی بر این است که <واو> در <و تکونوا> به معنای مع و <تکونوا> منصوب به <أن> مقدر باشد. بر این اساس <اقتلوا یوسف ... و تکونوا من بعده قوماً صالحین> چنین معنا می شود: یوسف را بکشید، ولی با این قید و شرط که پس از آن با توبه به درگاه خدا، مردمی صالح و درستکار باشید.

11_ < عن علی بن الحسین ( ع ) فی قوله تعالی : < وتکونوا من بعده قوماً صالحین > أی تتوبون ;

از امام سجاد(ع) روایت شده که درباره سخن خدا که می فرماید: [برادران یوسف گفتند:] <وتکونوا من بعده قوماً صالحین> فرمود: یعنی بعد از آن توبه می کنید>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 10 - 1،2،3،4،6،7،8

1_ یکی از برادران یوسف ( لاوی ) در جلسه توطئه ، سایر برادران را از کشتن او برحذر داشت .

قال قائل منهم لاتقتلوا یوسف

مفرد بودن کلمه <قائل> گویای این است که تنها یکی از برادران یوسف با کشتن وی مخالفت کرد و او بر اساس روایتی که در پایان آیه خواهد آمد، <لاوی> بوده است.

2_ لاوی برخلاف دیگر برادرانش ، با توطئه علیه یوسف ( ع ) و دور ساختن او از نزد پدرشان یعقوب ( ع ) موافق نبود .

لاتقتلوا یوسف و ألقوه فی غی_بت الجب . .. إن کنتم ف_علین

جمله شرطی <إن کنتم فاعلین> (اگر بر توطئه علیه یوسف(ع) مصمم هستید) می رساند که لاوی با انجام توطئه موافق نبود. لازم به ذکر است که جواب جمله شرطی (إن کنتم...) معنایی است که از <ألقوه...> استفاده می شود ; یعنی، <إن کنتم فاعلین فألقوه فی غی_بت الجب>.

3_ لاوی به برادرانش پیشنهاد کرد اگر مصمم بر دور ساختن یوسف هستند او را در نهانگاه چاهی در مسیر کاروان ها بیفکنند .

قال قائل منهم لاتقتلوا یوسف و ألقوه فی غی_بت الجب یلتقطه بعض السیّاره

<جبّ> به معنای چاه است و برخی از اهل لغت برآنند که <جبّ> به چاه عمیق و پر آب گفته می شود. در مجمع البیان آمده است: <غی_بت الجب> حفره و یا طاق مانندی است که بالای آب چاه قرار می دهند و <سیاره> به گروهی که مسافرت می کنند (کاروان) اطلاق می شود.

4_ لاوی با پیشنهاد خود ( انداختن یوسف به چاه ) درصدد حفظ جان یوسف ( ع ) و پیشگیری از کشته شدن او بود .

لاتقتلوا یوسف . .. و ألقوه فی غی_بت الجب یلتقطه بعض السیّاره

پیشنهاد لاوی مبنی بر اینکه یوسف را در چاهی بر سر راه کاروانها بیفکنید، در مقابل این نظر که او را در بیابانی رها سازید (أو اطرحوه أرضاً) و نیز، تصریح به اینکه کاروانی او را بیابد (یلتقطه بعض السیّاره) دلالت می کند که وی درصدد پیشگیری از تلف شدن یوسف(ع) و از میان رفتن او بوده است.

6_ لاوی قرار دادن یوسف ( ع ) را در چاه ، مقدمه دستیابی کاروان ها به یوسف ( ع ) و مایه نجات او از مرگ می دید .

یلتقطه بعض السیّاره

التقاط (مصدر یلتقطه) به معنای یافتن و برگرفتن است.

7_ < عن علی بن الحسین ( ع ) : . . . قال کبیرهم < ولاتقتلوا یوسف > و ل_کن < ألقوه فی غیابت الجبّ > ;

از امام سجاد(ع) روایت شده است: . .. که برادر بزرگ تر آنان گفت: یوسف را نکشید ، ولی او را در مخفی گاه چاه قرار دهید>.

8_ < عن أبی جعفر ( ع ) : . . . فقال لاوی لایجوز قتله و نغیبه عن أبینا ;

ص: 588

از امام باقر(ع) روایت شده است: . .. پس لاوی گفت: کشتنش روا نیست و [لیکن] او را از پدرمان دور می سازیم>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 11 - 1،3،4،5،6،7،8،9

1_ پیشنهاد لاوی ( نکشتن یوسف ( ع ) و افکندن او در چاه ) از طرف دیگر برادران پذیرفته شد و مورد تأیید قرار گرفت .

لاتقتلوا یوسف و ألقوه فی غی_بت الجب . .. قالوا ی_أبانا ما لک

بیان حضور برادران در نزد یعقوب(ع) به منظور جلب رضایت او برای بردن یوسف(ع) به مراتع ، پس از بیان پیشنهاد لاوی (ألقوه فی غی_بت الجب) گویای این نکته است که: آخرین پیشنهاد _ که همان طرح لاوی بود _ مورد پذیرش همگان قرار گرفت.

3_ یعقوب ( ع ) از سپردن یوسف ( ع ) به برادرانش ، همواره اجتناب می کرد .

ما لک لاتأمنّا علی یوسف

4_ بردن یوسف ( ع ) از نزد یعقوب ( ع ) ، مشکل اساسی برادران یوسف در اجرای توطئه علیه او

قالوا ی_أبانا ما لک لاتأمنّا علی یوسف

5_ زمینه سازی برادران یوسف جهت جلب رضایت پدر در بردن یوسف ( ع )

ی_أبانا ما لک لاتأمنّا علی یوسف

6_ فرزندان یعقوب ، با دروغ و نیرنگ درصدد برآمدند تا اعتماد وی را جلب کرده و رضایت او را در سپردن یوسف ( ع ) به ایشان فراهم سازند .

و إنا له لن_صحون

7_ برادران یوسف با حضور در پیشگاه یعقوب ( ع ) لب به شکایت گشوده و از بی اعتمادی او نسبت به آنان درباره یوسف ( ع ) انتقاد کردند .

قالوا ی_أبانا ما لک لاتأمنّا

8_ فرزندان یعقوب در حضور او ، بر خیرخواهی خویش نسبت به یوسف ( ع ) تأکید کردند .

ما لک لاتأمنّا علی یوسف و إنا له لن_صحون

9_ فرزندان یعقوب با اظهار محبت به او ، و تحریک احساسات وی درصدد فریب دادن او بودند .

قالوا ی_أبانا ما لک لاتأمنّا علی یوسف

برداشت فوق ، از خطاب <ی_أبانا> (ای پدر جانمان) و نیز لحن کلام <ما لک لاتأمنّا . ..> (چه شده است که به ما درباره یوسف بی اعتماد هستی) استفاده شده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 12 - 1،2،3،4،5،6،8،11

1_ فرزندان یعقوب ، پس از طرح توطئه علیه یوسف ( ع ) از او خواستند تا یوسف ( ع ) را همراه آنان به مرتع بفرستد .

أرسله معنا غدًا

2_ برادران یوسف ، زمان اجرای توطئه علیه او را ، فردای همان روزِ مشورت با یکدیگر و گفت و گو با پدرشان تعیین کردند .

إذ قالوا . .. قالوا ی_أبانا ... أرسله معنا غدًا

3_ برادران یوسف در اجرای نقشه شوم خویش علیه او ، تعجیل داشتند و درنگ را روا نمی دانستند .

أرسله معنا غدًا

ص: 589

برداشت فوق، از تصریح برادران او به اینکه <فردا یوسف(ع) را به همراه ما بفرست> استفاده می شود.

4_ برادران یوسف با اظهار علاقه به رفع نیاز های طبیعی یوسف ( ع ) ( حضور در مرتع و گردش و بازی ) درصدد اثبات خیرخواهی خویش نسبت به او بودند .

و إنا له لن_صحون. أرسله معنا غدًا یرتع و یلعب

<رتع> (مصدر یرتع) استفاده فراوان از خوراکیها و نوشیدنیهای باغستانها ، مزارع و مراتع است.

5_ نیاز یوسف ( ع ) به گردش و بازی و استفاده از خوراکی های مراتع ، بهانه برادرانش برای بردن او به صحرا و جدا ساختنش از یعقوب ( ع )

أرسله معنا غدًا یرتع و یلعب

6_ یوسف ( ع ) به هنگام اجرای توطئه برادرانش علیه او ، در سنین کودکی یا نوجوانی بوده است .

أرسله معنا غدًا یرتع و یلعب

برداشت فوق ، از فعل <یلعب> (بازی کند) به دست می آید ; زیرا معمولاً بازی کردن را در مورد کودکان و نوجوانان به کار می برند.

8_ فرزندان یعقوب در حضور او ، با تأکیدی فراوان مراقبت از یوسف ( ع ) را برعهده گرفتند .

و إنا له لح_فظون

تأکید فراوان ، از آوردن جمله اسمیه به همراه <إنّ> و <لام> تأکید استفاده می شود.

11_ < عن أبی جعفر ( ع ) : . . .فقالوا کما حکی الله عزوجل < . . . أرسله معنا غداً یرتع و یلعب > أی یرعی الغنم و یلعب ;

از امام باقر(ع) روایت شده است: . .. برادران یوسف همان گونه که خداوند حکایت فرموده، گفتند: <...أرسله معنا غداً یرتع و یلعب> ; یعنی، او را با ما بفرست تا گوسفندها را بچراند و بازی کند>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 13 - 1،2،3،4،7،8،9

1_ یعقوب ( ع ) با فرستادن یوسف ( ع ) به همراه فرزندانش ، موافق نبود و از آن اعتذار می جست .

قال إنی لیحزننی أن تذهبوا به

2_ حزن و اندوه در فراق یوسف ( ع ) ، از اعتذار های یعقوب ( ع ) برای امتناع از فرستادن او به همراه برادرانش

ما لک لاتأمنّا . .. قال إنی لیحزننی أن تذهبوا به

3_ یعقوب ( ع ) به فرزندش یوسف ( ع ) بسیار علاقه مند بود و از فراق او آزرده خاطر و محزون می شد .

قال إنی لیحزننی أن تذهبوا به

4_ یعقوب ( ع ) علی رغم اعتماد نداشتن به فرزندانش درباره یوسف ( ع ) ، از ابراز آن خودداری کرد .

قال إنی لیحزننی أن تذهبوا به و أخاف أن یأکله الذئب

7_ غفلت برادران از حراست یوسف ( ع ) در صحرا ، دور از انتظار یعقوب ( ع ) نبود .

أخاف أن یأکله الذئب و أنتم عنه غ_فلون

8_ < عن أبی عبدالله ( ع ) قال : إن بنی یعقوب لما سألوا أباهم یعقوب أن یأذن لیوسف فی الخروج معهم قال لهم < إنی أخاف أن یأکله الذئب و أنتم عنه غافلون > . . . قرّب یعقوب لهم العلّه اعتلّوا بها فی یوسف ( ع ) ;

از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: فرزندان یعقوب هنگامی که از پدر خواستند تا اذن دهد که یوسف با آنان بیرون رود، پدرشان گفت: من می ترسم که او را گرگ بخورد و شما از او غافل باشید . .. پس یعقوب عذری را که آنان برای نیاوردن یوسف

ص: 590

اظهار کردند به [ذهن آنان ]نزدیک کرد>.

9_ < عن علی بن الحسین ( ع ) : . . . قال یعقوب ( ع ) < إنی لیحزننی أن تذهبوا به و أخاف أن یأکله الذئب > فانتزعه حذراً علیه من أن تکون البلوی من الله عزوجل علی یعقوب فی یوسف خاصّه . . . ;

از امام سجاد(ع) روایت شده است: . .. یعقوب [به فرزندان] گفت: <بردن شما یوسف را مرا غمگین می کند و می ترسم که او را گرگ بخورد> ; پس یوسف را از دست آنان گرفت، چون می ترسید آن بلایی که قرار بود از طرف خدا بر او وارد شود، در مورد یوسف بالخصوص باشد>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 14 - 3،4،5

3_ فرزندان یعقوب با یادآور شدن کثرت نیرو و توان خویش ، نگرانی او ( احساس خطر حمله گرگ ها به یوسف ) را نابه جا شمردند .

أخاف . .. قالوا لئن أکله الذئب و نحن عصبه

4_ تأکید برادران یوسف بر بی لیاقتی خویش در صورت ناتوانی از حراست یوسف ( ع )

لئن أکله الذئب و نحن عصبه إنا إذًا لخ_سرون

5_ برادران یوسف در حضور پدر نابودی یوسف ( ع ) را برای خود ، امری خسارت بار و تباه کننده قلمداد کردند .

إنا إذًا لخ_سرون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 15 -

1،4،5،6،7،8،9،13،14،15،17،18،19،20

1_ فرزندان یعقوب با دروغ ها و نیرنگ های خویش ، موافقت او را برای فرستادن یوسف ( ع ) به همراه خود جلب کردند .

إنا له لح_فظون . .. فلما ذهبوا به

4_ برادران یوسف تا قبل از بردن او به صحرا ، نسبت به سرنوشت او به نظر قطعی نرسیده بودند . *

فلما ذهبوا به و أجمعوا

<اجماع> (مصدر أجمعوا) به معنای اتفاق نظر و عقیده و نیز به معنای تصمیم گرفتن و مهیّای انجام کاری شدن است. برداشت فوق ، ناظر به معنای نخست است.

5_ برادران یوسف در توطئه علیه او ، از کشتنش احتراز می کردند و سعی در زنده ماندن وی داشتند .

و ألقوه فی غی_بت الجب . .. و أجمعوا أن یجعلوه فی غی_بت الجب

از اینکه برادران یوسف بر آن شدند که وی را در چاه قرار دهند نه اینکه او را در چاه بیفکنند ، معلوم می شود سعی در زنده ماندن او داشتند.

6_ برادران یوسف پس از همراه بردن او ، همگی خود را برای نهادن وی در نهانخانه چاه ، مهیّا ساختند .

فلما ذهبوا به و أجمعوا أن یجعلوه فی غی_بت الجب

در برداشت فوق <اجماع> به معنای تصمیم گرفتن و مهیّای انجام کار شدن گرفته شده است. قابل ذکر است که آیات پیشین (9 ، 10 و 11) مؤید این معنا می باشد.

7_ صحنه نهادن یوسف در چاه به دست برادرانش ، صحنه ای بس فجیع و اندوه بار بود .

فلما ذهبوا به و أجمعوا أن یجعلوه فی غی_بت الجب

ص: 591

<لما> حرف شرط است و جواب آن در آیه شریفه ذکر نشده است. هدف از نیاوردن جواب، تفهیم فجیع بودن و اندوه بار بودن اموری است که هنگام قرار دادن یوسف در چاه پیش آمد ; یعنی، آن گاه که برادران یوسف مصمم شدند او را در چاه قرار دهند، اموری واقع شد که طاقت شنیدنش را ندارید.

8_ خداوند یوسف ( ع ) را از طریق وحی به نجات یافتن از چاه کنعان و دیداری مجدد با برادرانش ، نوید داد .

و أوحینا إلیه لتنبئنّهم بأمرهم هذا

جمله <لتنبئنّهم> (همانا این واقعه را در آینده به برادرانت یادآوری خواهی کرد) دلالت بر نجات یوسف از چاه دارد و نیز حاکی از این است که او برادرانش را در آینده ملاقات خواهد کرد.

9_ عنایت خاص خداوند به یوسف ( ع ) با وحی کردن به او در چاه کنعان

أن یجعلوه فی غی_بت الجب و أوحینا إلیه

13_ یادآوری داستان چاه کنعان از سوی یوسف ( ع ) به برادرانش ، محتوای وحی خداوند به یوسف ( ع )

و أوحینا إلیه لتنبئنّهم بأمرهم هذا و هم لایشعرون

14_ خداوند به یوسف ( ع ) خبر داد که ملاقات او با برادرانش ، پس از داستان چاه کنعان ، در آینده ای دور تحقق خواهد یافت .

لتنبئنّهم بأمرهم هذا و هم لایشعرون

جمله حالیه <و هم لایشعرون> متعلق به <لتنبئنّ> است ; یعنی، به آنان خبر می دهی در حالی که متوجه نیستند [و تو را نمی شناسند]. از اینکه هیچ یک از برادران یوسف به هنگام ملاقات با وی، او را نخواهند شناخت، معلوم می شود ملاقات مذکور با فاصله زمانی بسیار اتفاق خواهد افتاد.

15_ سلطه داشتن یوسف ( ع ) بر برادرانش در دیدار مجدد ، بخشی از محتوای وحی الهی به یوسف ( ع ) در چاه کنعان

و أوحینا إلیه لتنبئنّهم بأمرهم هذا و هم لایشعرون

در اینکه چرا هیچ یک از برادران یوسف در ملاقات مجدد وی را نخواهند شناخت وجه دیگری غیر از آنچه در برداشت قبل ذکر شد، به نظر می رسد و آن اینکه خداوند با جمله <و هم لایشعرون> به یوسف القا می کند که در مقام و موقعیتی خواهی بود که برادرانت تصور آن را نمی کنند تا احتمال دهند که تو برادر آنان هستی.

17_ < قال أبوحمزه : فقلت لعلی بن الحسین ( ع ) : إبن کم کان یوسف یوم ألقوه فی الجبّ ؟ فقال : إبن تسع سنین . . . ;

أبوحمزه گوید: به امام سجاد(ع) گفتم: زمانی که یوسف را در چاه انداختند چند ساله بود؟ فرمود: نُه ساله. ..>.

18_ < قال رسول الله ( ص ) لما اُلقی یوسف فی الجبّ أتاه جبرئیل علیه السلام فقال له : یا غلام ، من ألقاک فی هذا الجبّ ؟ قال : إخوتی . قال : و لِمَ ؟ قال : لمودّه أبی إیّای حسدونی . . . ;

رسول خدا(ص) فرمود: هنگامی که یوسف(ع) در چاه افکنده شد، جبرئیل نزد او آمد و گفت: ای پسر! چه کسی تو را در این چاه افکند؟ گفت: برادرانم. جبرئیل گفت: چرا؟ گفت : چون پدرم مرا دوست می داشت، آنان بر من حسد ورزیدند...>.

19_ < عن أبی جعفر ( ع ) فی قوله < لتنبئنّهم بأمرهم هذا و هم لایشعرون > یقول : لایشعرون أنک أنت یوسف . . . ;

از امام باقر(ع) درباره سخن خداوند <لتنبئنّهم. .. و هم لایشعرون> روایت شده که می فرمود: [یعنی ]نمی دانند تو همان یوسفی...>.

20_ < عن علی بن الحسین ( ع ) : . . . فانطلقوا به مسرعین مخافه أن یأخذه منهم و لایدفعه إلیهم . . . ;

از امام سجاد(ع) روایت شده است: . .. یوسف را با سرعت بردند ، مبادا یعقوب او را از دست آنان بگیرد و به آنان ندهد>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 16 - 1،2

ص: 592

1_ فرزندان یعقوب ، پس از ر ها ساختن یوسف ( ع ) در چاه ، گریان نزد پدر آمدند .

و جاءو أباهم عشاءً یبکون

_______________________________

علل الشرایع، ص47، ح1، ب 41; نورالثقلین، ج2، ص413، ح17.

2_ برادران یوسف برای حق جلوه دادن صحنه های دروغین ، حضور خویش در نزد پدر را تا شامگاهان به تأخیر انداختند .

و جاءو أباهم عشاءً

<عشاء> به اول تاریکی شب گفته می شود و برخی از اهل لغت گفته اند: <عشاء> از اول مغرب است تا سپری شدن ثلث شب. تصریح قرآن به زمان گزارش دروغین (شامگاهان) اشاره به برداشت فوق دارد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 17 - 1،2،3،5،6،8

1_ برادران یوسف ، پیش از حضور در نزد یعقوب ( ع ) با هماهنگی کامل ، دروغهایی را برای ارائه به او ، ساخته و پرداخته کردند .

قالوا ی_أبانا إنا ذهبنا . .. فأکله الذئب

روشن است که همه فرزندان یعقوب در حضور او لب به سخن نگشودند و گزارش ندادند ; بلکه یکی از آنان سخن می گفت. بنابراین نسبت دادن آن سخنان دروغین به همه ایشان (قالوا) گویای این است که آنان از پیش دروغها را بافته و تبادل نظر کرده بودند و همگی بر آن اتفاق نظر داشتند.

2_ طعمه گرگ شدن یوسف ( ع ) ، گزارشی دروغین برادران او به پدرشان یعقوب

قالوا . .. فأکله الذئب

3_ غفلت از یوسف ( ع ) به خاطر سرگرمی به دویدن و مسابقه دادن ، اعتذار دروغین برادران او در توجیه طعمه گرگ شدن یوسف ( ع )

ی_أبانا إنا ذهبنا نستبق و ترکنا یوسف عند مت_عنا

<استباق> به معنای مسابقه دادن و پیشی گرفتن است و جمله <نستبق> حال برای فاعل <ذهبنا> است. بنابراین <ذهبنا نستبق> ; یعنی، می رفتیم در حالی که با یکدیگر مسابقه می دادیم. رفتن و مسابقه دادن با مسابقه تیراندازی یا اسب دوانی مطابقتی ندارد ; بلکه با مسابقه دویدن منطبق است.

5_ برادران یوسف در داستان ساختگی خویش ( طعمه گرگ شدن یوسف ) ناخواسته به کوتاهی در حراست از یوسف ( ع ) اعتراف کردند .

إنا له لح_فظون . .. ذهبنا نستبق ... فأکله الذئب

6_ یعقوب ( ع ) ادعای فرزندانش درباره یوسف ( ع ) ( طعمه گرگ شدن او ) را باور نکرد و آن را نپذیرفت .

و ما أنت بمؤمن لنا

8_ اطمینان برادران یوسف به ناموفق بودن صحنه سازیهایشان در باوراندن دروغ های خود به یعقوب ( ع )

و ما أنت بمؤمن لنا و لو کنا ص_دقین

<ایمان> به معنای تصدیق کردن شخص و باور کردن مدعای اوست. آوردن جمله اسمیه به همراه <باء> زایده _ که برای تأکید است _ حکایت از اطمینان برادران یوسف به مضمون جمله دارد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 593

8 - یوسف - 12 - 18 - 1،2،3،4،5،6،7،8،9،11،19،20،21

1_ برادران یوسف قبل از قرار دادن او در چاه ، پیراهن او را از بدنش خارج کردند .

و جاءو علی قمیصه بدم کذب

2_ برادران یوسف ، پیراهن وی را به خونی دروغین ( خونی غیر از خون او ) آغشته کردند .

و جاءو علی قمیصه بدم کذب

3_ برادران یوسف با ارائه پیراهن خونین او به یعقوب ( ع ) ، درصدد اثبات ادعای ساختگی خویش برآمدند .

و جاءو علی قمیصه بدم کذب

4_ خونین بودن روی پیراهن یوسف ، نشانه ای آشکار بر طعمه گرگ نشدن او بود .

و جاءو علی قمیصه بدم کذب

<بدم> مفعول برای <جاءو> است و <علی قمیصه> حال برای <دم> می باشد. بنابراین <جاءو ...> ; یعنی، خون دروغینی را آوردند در حالی که آن خون بر روی پیراهن بود و از آن جا که معمولاً قسمت زیرین و آستر لباس مصدوم آغشته به خون می شود، ولی روی لباس یوسف خونین بود، یعقوب(ع) دریافت که فرزندش طعمه گرگ نشده است.

5_ خونی که برادران یوسف پیراهن او را با آن آغشته کردند ، به خوبی نشان می داد که خون یوسف نیست .

جاءو علی قمیصه بدم کذب

<کذب> مصدر است و در آیه شریفه به معنای اسم فاعل <کاذب> می باشد به کارگیری مصدر به جای اسم فاعل حاکی از مبالغه است بنابراین <دم کذب> یعنی خون دروغین که دروغ بودنش خیلی روشن و واضح بود.

6_ برادران یوسف با ارائه پیراهن او _ بدون آنکه پاره پاره و چاک چاک شده باشد _ دروغ بودن ادعای خویش ( طعمه گرگ شدن یوسف ) را آشکار کردند . *

و جاءو علی قمیصه بدم کذب

معمولاً کسی که طعمه درندگان می شود، لباس او سالم نمی ماند و به خاطر پارگیهای بسیار از صورت لباس بودن خارج می شود. بنابراین اطلاق <قمیص> (پیراهن) بر آنچه برادران یوسف به یعقوب(ع) ارائه کردند، می رساند که پیراهن او سالم و یا نسبتاً سالم بود و این نشانه دیگری شد بر حقیقت نداشتن ادعای برادران یوسف.

7_ یعقوب ( ع ) گزارش فرزندانش را نپذیرفت و به دروغ بودن آن اطمینان پیدا کرد .

فأکله الذئب . .. قال بل سوّلت لکم أنفسکم أمرًا

<تسویل> (مصدر سوّلت) به معنای آسان کردن و نیز زینت دادن امری ناپسند به صورت امری نیکوست و مراد از <أمراً> مکر و نیرنگ علیه یوسف است. بنابراین <بل سوّلت ...> چنین معنا می شود: آنچه گفتید صحت ندارد ; بلکه نفس شما امر ناپسندی را برای شما زیبا جلوه داد و ارتکاب آن را برای شما آسان ساخت.

8_ اطمینان یعقوب ( ع ) به اجرای توطئه ای از سوی فرزندانش علیه یوسف ( ع )

بل سوّلت لکم أنفسکم أمرًا

کلمه <بل> می رساند که یعقوب(ع) سخن فرزندانش را نپذیرفت و جمله <سوّلت لکم . ..> بیانگر این نکته است که او به توطئه آنان علیه یوسف(ع) اطمینان پیدا کرد.

9_ یعقوب ( ع ) فریب کاری های نفس و جلوه پردازی های نفسانی را ، وادار کننده فرزندانش بر توطئه علیه یوسف ( ع ) دانست .

بل سوّلت لکم أنفسکم أمرًا

11_ تصمیم یعقوب ( ع ) بر مسکوت گذاشتن پرونده خیانت فرزندانش درباره یوسف ( ع ) و پی گیری نکردن آن

بل سوّلت لکم . .. والله المستعان علی ما تصفون

ص: 594

19_ < عن أبی عبدالله ( ع ) قال لما أوتی بقمیص یوسف إلی یعقوب . . . کان به نضح من دم ;

از امام صادق(ع) روایت شده است: هنگامی که پیراهن یوسف برای یعقوب آورده شد . .. روی آن قطراتی از خون پاشیده شده بود>.

20_ < عن أبی جعفر ( ع ) فی قوله < و جاؤوا علی قمیصه بدم کذب > قال : إنهم ذبحوا جدیاً علی قمیصه ;

از امام باقر(ع) روایت شده درباره سخن خدا که فرموده: <و جاؤوا . ..> فرمود: آنان بزغاله ای بر روی پیراهن او ذبح کرده بودند>.

21_ < عن علی بن الحسین ( ع ) . . . قال [ یعقوب لهم ] بل سوّلت لکم أنفسکم أمراً و ما کان الله لیطعم لحم یوسف الذئب من قبل أن أری تأویل رؤیاه الصادقه ;

از امام سجاد(ع) روایت شده است: . .. یعقوب به برادران یوسف گفت: <بل سوّلت لکم أنفسکم أمراً> و چنین نیست که خدا گوشت یوسف را به خورد گرگ بدهد، قبل از آنکه تأویل خواب راستین او را ببینم>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 19 - 1،2،3،4،5،6،7،13

1_ کاروانی در اطراف چاهی که یوسف ( ع ) در آن بود ، منزل گزیدند و مأمور تهیه آب را به سوی آن چاه روانه کردند .

و جاءت سیّاره فأرسلوا واردهم

<وارد> به کسی که برای تهیه آب بر سر چاه ، نهر و مانند آن می رود ، گفته می شود.

2_ آب آور کاروان به منظور آب کشیدن ، دلو خویش را در چاه کنعان افکند و برخلاف انتظار ، کودکی را از آن بیرون آورد .

فأدلی دلوه قال ی_بشری هذا غل_م

<أدلاء> (مصدر أدلی) به معنای فرستادن <دلو> است. <غلام> به پسر کوچک گفته می شود (مصباح المنیر).

3_ یوسف ( ع ) با چنگ زدن به طناب و دلو آب آورِ کاروان ، خود را از چاه نجات داد .

فأرسلوا واردهم فأدلی دلوه قال ی_بشری هذا غل_م

4_ آب آور کاروان ، از یافتن یوسف ( ع ) شادمان و شگفت زده شد و آن را به همسفران خویش بشارت داد .

قال ی_بشری هذا غل_م

5_ کاروانِ یابنده یوسف ( ع ) ، او را به عنوان کالای تجاری به همراه خود بردند .

و أسرّوه بض_عه

<بضاعه> به مال و کالایی اطلاق می شود که برای تجارت قرار داده شده است.

6_ کاروانِ یابنده یوسف ( ع ) به منظور کالای تجارتی قرار دادن او ، سعی در مخفی ساختن وی داشتند .

و أسرّوه بض_عه

در فعل <أسرّوا> (پنهان ساختند) معنای جعل و قرار دادن اشراب شده است ; از این رو <بضاعه> را به عنوان مفعول دوم نصب داده است. معنای جمله نیز چنین می شود: یوسف(ع) را کالای تجارتی قرار دادند و او را پنهان ساختند.

7_ نجات یوسف ( ع ) از چاه سرآغاز بردگی او

و أسرّوه بض_عه

بضاعت و کالای تجارتی قرار دادن انسان ، مستلزم برده بودن و یا برده شمردن اوست.

13_ اتراق کاروانیان در اطراف چاه کنعان ، نجات دادن یوسف ( ع ) از آن چاه و به همراه خویش بردن او ، به تقدیر خداوند و تحت نظارت دقیق او انجام می گرفت .

و جاءت سیّاره . .. والله علیم بما یعملون

مراد از <ما> در <ما یعملون> می تواند کالا قرار دادن یوسف(ع) باشد (أسرّوه بضاعه). و نیز محتمل است همه داستان کاروان، در

ص: 595

رابطه با یوسف(ع) باشد. بنابر فرض نخست، علم خدا به رفتار آنان (کالا قرار دادن) کنایه از کیفردهی است و بنابر فرض دوم، علم خدا کنایه از تقدیر و تدبیر اوست ; یعنی، تمام مقدماتی که مایه نجات یوسف(ع) از چاه شد (گذر کردن کاروان در اطراف کنعان، منزل کردن در اطراف چاه و ...) همه به نظارت خدا و تدبیر او بود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 20 - 1،2،3،4،5،6،9

1_ کاروانیان ، یوسف ( ع ) را به درهمهایی اندک و بهایی ناچیز فروختند .

و شروه بثمن بخس درهم معدوده

<شراء> (مصدر شروا) به معنای فروختن است و ضمیر فاعلی در <شروه> به <سیّاره> باز می گردد. <بخس> مصدر به معنای اسم مفعول (مبخوس =ناقص و کم ارزش) می باشد. <ثمن بخس> ; یعنی، بهایی که نسبت به چیز خریداری شده کم ارزش تر باشد. <معدوده> به معنای شمرده شده و کنایه از اندک بودن است.

2_ همه اهل کاروان ، خود را نسبت به یوسف ( ع ) ذی نفع می پنداشتند و خویشتن را مالک او می شمردند .

أسرّوه بض_عه . .. و شروه بثمن

از آن جایی که کالا قرار دادن و نیز فروختن یوسف(ع) به کاروان نسبت داده شده است ، برداشت فوق استفاده می شود.

3_ کاروانیان یابنده یوسف ( ع ) ، به نگه داشتن او در نزد خویش ، رغبتی نداشتند .

شروه . .. و کانوا فیه من الزهدین

<زهد> رغبت نداشتن به چیزی به خاطر بی مقدار دانستن آن است. به نظر می رسد کاروانیان ، بیم آن داشتند که کار ناروایشان _ یعنی برده ساختن انسان یافت شده _ فاش شود. ازاین رو قیمتی ارزان برای او تعیین کردند ، تا هرچه زودتر به فروش رسد.

4_ تعجیل کاروانیان در فروش یوسف ( ع ) و بی رغبتی آنان در نگه داشتن وی ، دلیل فروختن او به بهایی ناچیز

و شروه بثمن بخس . .. و کانوا فیه من الزهدین

جمله <و کانوا . ..> به منزله تعلیل برای <شروه بثمن بخس> است ; یعنی ، چون رغبتی به [نگه داری ]یوسف(ع) نداشتند ، او را به بهایی ناچیز فروختند.

5_ برادران یوسف ، او را به درهمهایی اندک و بهایی ناچیز ، به کاروانیان فروختند . *

و شروه بثمن بخس

برداشت فوق، براساس این احتمال است که مراد از ضمیر فاعلی در <شروه>، برادران یوسف باشد. بر این مبنا برادران یوسف فروشنده، و طبعاً کاروانیان خریدار او بودند. عبارت <الذی اشتراه من مصر> در آیه بعد، می تواند مؤید این احتمال باشد ; زیرا این عبارت می رساند که پیش از فروش یوسف(ع) در مصر، یک بار دیگر نیز خرید و فروش در مورد او انجام گرفته بود.

6_ یوسف ( ع ) در نزد برادرانش ، شخصی بی مقدار و کم ارزش بود . *

و کانوا فیه من الزهدین

در برداشت فوق ، ضمیر در <کانوا> به برادران یوسف باز گردانده شده است.

9_ < عن علی بن الحسین ( ع ) : . . . فلما أخرجوه أقبل إلیهم إخوه یوسف فقالوا هذا عبدنا . . . أمنکم من یشتری هذا العبد ؟ فاشتراه رجل منهم بعشرین درهماً و کان إخوته فیه من الزاهدین . . . ;

از امام سجاد(ع) روایت شده است: . .. هنگامی که کاروانیان یوسف را از چاه درآوردند، برادران او به نزد آنان رفتند و گفتند: این برده ماست ... آیا از شما کسی هست که این برده را بخرد؟ پس مردی از آنان او را به بیست درهم خرید و برادران وی به او بی رغبت بودند>.

ص: 596

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 21 - 1،2،3،6،7،8،11،12،14

1_ کاروان یابنده یوسف ( ع ) ، به مصر وارد شد و او را در آن دیار به فروش رساند .

و شروه بثمن . .. و قال الذی اشتری_ه من مصر

2_ عزیز مصر ، یوسف ( ع ) را در مصر از کاروانیان خریداری کرد .

و قال الذی اشتری_ه من مصر

<من مصر> محتمل است متعلق به <اشتراه> باشد ، و احتمال دارد حال برای <الذی اشتراه> باشد. برداشت فوق ، ناظر به احتمال اول است. آیات بعد ، بیانگر آن است که مراد از <الذی اشتراه>، عزیز مصر است.

3_ خریدار یوسف ( ع ) ( همسر زلیخا ) از شهروندان مصری بود .

و قال الذی اشتری_ه من مصر

برداشت فوق ، مبتنی بر این احتمال است که <من مصر> متعلق به محذوف و توصیفی برای <الذی اشتراه> باشد ; یعنی: قال الذی اشتراه و هو من اهل مصر.

6_ عزیز مصر در نظر داشت از یوسف ( ع ) در امور خویش بهره گیرد ، و یا او را به فرزندی خود و همسرش برگزیند .

قال الذی . .. أکرمی مثوی_ه عسی أن ینفعنا أو نتخذه ولدًا

7_ عزیز مصر ، یاوری یوسف ( ع ) و گزینش او به فرزندی را ، در گرو علاقه مندی یوسف ( ع ) به وی و همسرش زلیخا می دانست .

أکرمی مثوی_ه عسی أن ینفعنا أو نتخذه ولدًا

جمله <عسی. ..> تعلیل برای <أکرمی مثواه> است، و مفاد جمله چنین می شود: از آن رو از تو می خواهم او را گرامی بداری، تا علاقه او را به خودمان جلب کنی و در نتیجه بتوانیم به یاری او، دل ببندیم و یا به قبول فرزند خواندگیش، امیدوار باشیم.

8_ عزیز مصر ، اداره امور یوسف ( ع ) را به همسرش زلیخا واگذار کرد ، و از او خواست تا یوسف ( ع ) را گرامی داشته و منزلتش را پاس دارد .

لامرأته أکرمی مثوی_ه

<مثوی> اسم مکان و به معنای منزل و اقامتگاه است. عبارت <أکرمی مثواه> ; یعنی ، منزل و مقامش را گرامی دار. اکرام منزل و اقامتگاه ، تأکید بر بزرگداشت شخصی است که در آن منزل اقامت دارد.

11_ خداوند ، با وارد ساختن یوسف ( ع ) به خانواده عزیز مصر ، راه قدرتمند شدن یوسف ( ع ) و نفوذ او در سرزمین مصر را فراهم کرد .

و کذلک مکّنّا لیوسف فی الأرض

مراد از <الأرض> سرزمین مصر است. <تمکین> (مصدر مکّنّا) به معنای مکان دادن و نیز به معنای قدرت و سلطنت بخشیدن است. قید <فی الأرض> حکایت از آن دارد که: مراد از <مکّنّا> در آیه شریفه ، معنای دوم است.

12_ آسودگی و رفاه یوسف ( ع ) در خانه عزیز مصر

کذلک مکّنّا لیوسف فی الأرض

14_ ورود یوسف به خانه عزیز مصر ، زمینه ساز تحقق یافتن وعده های الهی درباره او بود .

و کذلک مکّنّا لیوسف فی الأرض و لنعلّمه من تأویل الأحادیث

عبارت <لنعلّمه> عطف بر عبارتی مقدر است ; یعنی: مکّنّا لیوسف لنفعل کذا و لنعلّمه . .. ; مراد از لنفعل کذا ، اموری است که

ص: 597

خداوند در ابتدای داستان یوسف بیان کرد مانند <رأیتهم لی ساجدین> و <کذلک یجتبیک ربک ...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 22 - 1،2،4

1_ یوسف ( ع ) روزگار کودکی و نوجوانی را در خانه عزیز مصر به سر برد ، تا به جوانی و رشد جسمی و عقلی رسید .

أکرمی مثوی_ه . .. و لما بلغ أشدّه

کلمه <أشدّ> چنان چه لسان العرب از سیبویه نقل کرده _ جمع شدّه (توان و قدرت) است. بنابراین <أشدّ> ; یعنی ، توانها و قدرتهای متعدد که به مناسبت مورد ، شامل توان جسمی و عقلی است.

2_ یوسف ( ع ) در سن جوانی و رسیدن به رشد عقلی و جسمی ، به حکمتی والا و علمی گسترده دست یافت .

و لما بلغ أشدّه ءاتین_ه حکمًا و علمًا

نکره آوردن <حکماً> و <علماً> حکایت از عظمت حکمت و علمی دارد که خداوند به یوسف(ع) عطا فرموده بود. اسناد <آتی> به ضمیر متکلم <نا> مؤید این حقیقت است. و از آن رو که خداوند داستان مراوده زلیخا را پس از بیان بهره مندی یوسف(ع) از علم و حکمت مطرح می کند، معلوم می شود که او در عنفوان جوانی به حکمت و علم دست یافته بود ; زیرا محتمل نیست که زلیخا پس از گذشت جوانی یوسف(ع) - مثلاً در سنین سی و یا چهل سالگی - خواهان وصال او بوده باشد.

4_ یوسف ( ع ) در سن جوانی ، به قضاوت و داوری میان مردم توانا بود .

و لما بلغ أشدّه ءاتین_ه حکمًا و علمًا

برخی از مفسران ، <حکم> را به دانش معارف الهی ، احکام شریعت ، حکمت و قضاوت میان مردم تفسیر کرده اند و مراد از <علم> را، دانش تعبیر رؤیاها ، تحلیل حوادث و درک مصالح و مفاسد دانسته اند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 23 -

1،2،3،4،5،6،8،9،10،15،18،19،20،21،22،28

1_ زلیخا ، شیفته و شیدای یوسف ( ع ) شد .

و رودته التی هو فی بیتها . .. و غلّقت الأبوب

2_ زلیخا با اظهار عشق و شیفتگی به یوسف ( ع ) ، او را به وصال خویش فرامی خواند .

و رودته التی هو فی بیتها عن نفسه

<مراوده> (مصدر راودتْ) به معنای درخواست کردن با رفق و مداراست، و <عن نفسه> بیانگر مورد درخواست می باشد. بنابراین <راودته ...> ; یعنی، زلیخا با ملاطفت و اظهار عشق و علاقه از یوسف(ع) درخواست کرد که خودش را در اختیار او بگذارد و این کنایه از تقاضای وصال و آمیزش است.

3_ زلیخا برای هموار ساختن نظر یوسف ( ع ) به منظور کام جویی ، اهتمامی مداوم و پی گیر داشت .

و رودته التی هو فی بیتها عن نفسه

برخی از اهل لغت در <راد _ یرود> که مراوده از آن است ، سعی و تلاش پی گیری برای رسیدن به مطلوب را قید کرده اند. برداشت فوق بر این اساس است.

4_ یوسف ( ع ) ، همواره از پذیرش تقاضای زلیخا ( درخواست وصال و آمیزش ) امتناع میورزید .

و رودته التی هو فی بیتها عن نفسه

برخی از اهل لغت در معنای مراوده ، کشمکش و نزاع میانِ طرفین را قید کرده و گفته اند: <مراوده> این است که یک طرف

ص: 598

خواهان چیزی و دیگری غیر آن را خواهان است. برداشت فوق ، براساس این معناست.

5_ زلیخا با سلطه ظاهریش بر یوسف ( ع ) ، برخوردار از زمینه ای مساعد و کارآمد برای واداشتن یوسف ( ع ) به خواسته های خویش

و رودته التی هو فی بیتها عن نفسه

قرآن، زلیخا را با عبارت <التی هو فی بیتها> (آن زن که یوسف در خانه اش به سر می برد) توصیف می کند تا تسلّط زلیخا بر یوسف(ع) را برساند.

6_ زلیخا برای کام جویی از یوسف ( ع ) و رسیدن به وصال او ، درب های قصرش را قفل کرد و او را به سوی خویش فرا خواند .

رودته . .. و غلّقت الأبوب و قالت هیت لک

<تغلیق> (مصدر غلّقت) به معنای قفل کردن است. <هیت لک> اسم فعل امر و به معنای <بیا> می باشد.

8_ زلیخا ، همه شرایط و امکانات را برای کام جویی از یوسف ( ع ) فراهم کرده بود .

رودته . .. و غلّقت الأبوب و قالت هیت لک

9_ یوسف ( ع ) علی رغم فراهم بودن همه شرایط و سلطه ظاهری زلیخا بر او ، تمنّای وی را نپذیرفت و به خواسته اش تن در نداد .

رودته . .. و قالت هیت لک قال معاذ الله

<معاذ> مصدر و مفعول مطلق برای فعل مقدر <أعوذ> است ; یعنی ، <أعوذ بالله معاذاً>.

10_ یوسف ( ع ) در برابر صحنه های پر جاذبه شهوانی ( تمنّای زلیخا ، ابراز اشتیاق او ، خلوت بودن قصر و بسته بودن درب ها ) به خدا پناه برد .

قال معاذ الله

15_ یوسف ( ع ) در عنفوان جوانی ، انسانی موحد ، مطیع و فرمانبردار خدا و در اوج تقوا و پرهیزگاری بود .

معاذ الله إنه ربی أحسن مثوای

18_ زلیخا ، تسلیم نشدن یوسف ( ع ) در برابر خواسته اش را ، ناسپاسی و قدرناشناسی می شمرد .

رودته التی هو فی بیتها . .. إنه ربی أحسن مثوای

در برداشت فوق، <إنه ربی . ..> ناظر به مفهومی گرفته شده که از عبارت <التی هو فی بیتها> استفاده می شود ; یعنی، زلیخا با اظهار اینکه مربی یوسف(ع) بوده و او را در خانه خویش سر و سامان بخشیده است، توقع داشت که یوسف(ع) در برابر تقاضایش تسلیم شود ; ولی یوسف(ع) با جمله <إنه ربی ...> بیان می دارد که خداوند، مربی و مدبر امور او بوده و هست، و سزاوار آن است که وی مطیع او باشد.

19_ زلیخا به دلیل اکرام یوسف ( ع ) و خدمت به او ، توقع داشت که یوسف ( ع ) در برابر تقاضای نامشروعش ، تسلیم وی باشد .

رودته التی هو فی بیتها . .. قال ... إنه ربی

20_ یوسف ( ع ) در برابر زلیخا تصریح کرد که تنظیم جریان زندگی او ، به عنایت و تدبیر خداوند بوده است .

معاذ الله إنه ربی أحسن مثوای

ضمیر در <إنه> به <الله> باز می گردد و در برداشت فوق، جمله <إنه ربی> تعلیل برای <معاذ الله> گرفته شده است. بر این اساس مفاد جمله فوق، چنین می شود: من [از این امر فریبنده] به خدا پناه می برم و او مرا یاری خواهد کرد ; زیرا او مدبر امور من و تربیت کننده من است.

21_ یوسف ( ع ) در پاسخ به دعوت و فرمان زلیخا ، خداوند را سزاوارتر برای اطاعت ، قدرشناسی و سپاس دانست .

قال معاذ الله إنه ربی أحسن مثوای

ص: 599

22_ یوسف ( ع ) ، پذیرفتن تمنای زلیخا ( درخواست وصال و آمیزش ) را ، کفران احسان های خداوند به خویش دانست .

إنه ربی أحسن مثوای

28_ یوسف ( ع ) ، تسلیم شدن در برابر تمنای نامشروع زلیخا را ، مصداقی از ستم کاری می دانست .

إنه لایفلح الظ_لمون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 24 - 1،2،3،5،6،13،15،16

1_ زلیخا ، پس از استنکاف یوسف ( ع ) از وصال او ، بر آن شد تا با قهر و غلبه از وی کام بگیرد .

و لقد همّت به

کلمه <همّه> و مشتقات آن، اگر به وسیله حرف <باء> متعدی شود، به معنای قصد کردن است. بنابراین <و لقد همّت به> ; یعنی، همانا زلیخا قصد یوسف(ع) کرد تا از او کام گیرد، و چون زلیخا از پیش نیز چنین قصدی داشت (رودته التی ...)، معلوم می شود مراد از این قصد، عزمی دیگر است و آن _ به قرینه <استبقا...> در آیه بعد _ آهنگ انجام آن با قهر و غلبه است.

2_ مشاهده حجت و برهان الهی ، تنها مانع یوسف ( ع ) در تسلیم شدن به خواسته زلیخا و پرهیز از آمیزش با وی

و همّ بها لولا أن رءا بره_ن ربه

جمله <همّ بها> به منزله جواب برای <لولا أن . ..> است ; یعنی، اگر برهان ربوبی را ندیده بود، به سوی زلیخا تمایل پیدا می کرد. <برهان> به معنای حجت و دلیل است و از مصداقهای روشن و بارز آن، همان دلیلهایی است که در آیه قبل مطرح شد ; یعنی، رؤیت برهان عبارت بود از: الف) یوسف ربوبیت خداوند و نعمتهای او را مشاهده می کرد (إنه ربی أحسن مثوای). ب) یوسف(ع) با تمام وجود دریافته بود که گنه کاران و ستمگران، رستگار نمی شوند (إنه لایفلح الظالمون).ج) او تردیدی نداشت که آمیزش با زلیخا، ظلم و معصیت خداوند است (معاذالله ...).

3_ توانایی جسمی و جنسی یوسف ( ع ) ، برای کام جویی از زلیخا

و لقد همّت به و همّ بها لولا أن رءا بره_ن ربه

قرآن، پس از بیان این که زلیخا تمام شرایط کام جویی را برای یوسف فراهم ساخته بود و موانع را برطرف کرده بود، با جمله <همّ بها لولا . ..> تنها مانع یوسف(ع) را، مشاهده برهان الهی معرفی کرد تا گمان نشود که او گرایشی به امور جنسی نداشت و از آمیزش با زنان ناتوان بود.

5_ خداوند ، با ارائه برهان به یوسف ( ع ) ، او را از آمیزش با زلیخا ( زنا ) و نگاه های شهوانی به وی ، حفظ کرد و مصون داشت .

کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء

<فحشاء> به گناه و معصیتی که بسیار زشت و پلید باشد، گفته می شود (لسان العرب). <سوء> به معنای بدی و گناه است که به قرینه مقابله آن با <فحشاء>، مراد از آن گناه کوچک است. <أل> در <السوء> و <الفحشاء> می تواند برای عهد باشد. براین مبنا مقصود از <الفحشاء> آمیزش، و منظور از <السوء> نگاه شهوت آلود، قصد گناه و ... است. این احتمال نیز به نظر قوی می رسد که <أل> در این دو کلمه، برای جنس باشد. براین مبنا نیز گناهان یاد شده از مصداقهای مورد نظر خواهد بود.

6_ یوسف ( ع ) ، در عنفوان جوانی از ارتکاب هر گناه کوچک و بزرگی ، مصون و معصوم بود .

کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء إنه من عبادنا المخلصین

13_ < عن الرضا ( ع ) : . . . و أما قوله عزوجل فی یوسف : < و لقد همّت به و همّ بها > فإن ها همّت بالمعصیه و همّ یوسف بقتل ها إن أجبرته . . . فصرف الله عنه قتلها و الفاحشه و هو قوله عزوجل : < کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء > یعنی القتل والزنا . . . ;

ص: 600

از امام رضا(ع) روایت شده که فرمود: . .. قول خدای عزوجل درباره یوسف که فرموده: <و لقد همّت به و همّ بها> مقصود این است که آن زن قصد معصیت کرد و یوسف قصد کرد که اگر بانو وی را مجبور به گناه کند، او را بکشد ... پس خداوند، قتل و عمل خلاف عفت را از او بگردانید و این است سخن خدای عزوجل: <کذلک لنصرف عنه السوء والفحشاء> ; یعنی، قتل و زنا ...>.

15_ < عن الصادق ( ع ) [ فی البرهان الذی رأی یوسف ] : انه النبوه المانعه من إرتکاب الفواحش والحکمه الصارفه عن القبایح ;

از امام صادق(ع) [درباره برهانی که یوسف(ع) دیده ]روایت شده: آن برهان نبوت بود که مانع از ارتکاب گناهان می شود و حکمتی که از کارهای زشت باز می دارد>.

16_ < عن الرضا ( ع ) : لقد همّت به و لولا أن رأی برهان ربّه لهمّ بها کما همّت به ، ل_کنّه کان معصوماً ، والمعصوم لایهمّ بذنب . . . ;

از امام رضا(ع) روایت شده است: آن زن قصد یوسف کرد و اگر یوسف برهان پروردگارش را ندیده بود، قصد آن زن می کرد همان گونه که زن او را قصد کرد ; ولی یوسف معصوم بود و معصوم قصد گناه نمی کند>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 25 -

1،2،4،5،6،7،8،9،11،12،13،14،15،16،20

1_ زلیخا برای کام جویی از یوسف ( ع ) و واداشتن او به آمیزش ، درصدد برآمد تا با وی درآویزد .

واستبقا الباب

2_ یوسف ( ع ) برای نجات خویش از درآویختن زلیخا با او ، به طرف درب خروجی فرار کرد .

و لقد همّت به . .. واستبقا الباب

معرفه آوردن <الباب>، اشاره به دربی خاص دارد که به مناسبت مورد می توان گفت: مراد از آن درب خروجی است.

4_ زلیخا برای دستیابی به یوسف ( ع ) و جلوگیری از خروج وی ، به تعقیب او پرداخت و با سرعت به سمت درب خروجی دوید .

واستبقا الباب

5_ یوسف ( ع ) در تعقیب و گریزش با زلیخا ، زودتر از وی به درب خروجی رسید .

واستبقا الباب و قدت قمیصه من دبر

6_ زلیخا برای جلوگیری از خروج یوسف ( ع ) ، از پشتْ پیراهنش را چنگ زد و او را به شدت به سوی خود کشید .

واستبقا الباب و قدت قمیصه من دبر

7_ زلیخا بر اثر چنگ زدن به پیراهن یوسف ( ع ) ، پیراهن او را چاک زد و سرتاسر آن را پاره کرد .

و قدت قمیصه من دبر

<قدّ> (مصدر قدّت) به معنای شکافتن و پاره کردن طولی و سراسری است (لسان العرب) ; یعنی ، آن گاه گفته می شود <قدّ القمیص> که پیراهن از طول پاره شود و سراسر آن شکافته گردد.

8_ یوسف ( ع ) ، به گشودن درب و فرار از چنگ زلیخا موفق شد .

و ألفیا سیدها لدا الباب

9_ یوسف ( ع ) و زلیخا ، پس از تعقیب و گریز و باز شدن درب ، با عزیز مصر در آستانه آن درب برخورد کردند .

و ألفیا سیدها لدا الباب

<إلفاء> (مصدر ألفیا) به معنای یافتن و مواجه شدن است. <سیّد> به معنای شریف و دارای مجد است ، و مراد از آن در این جا ، شوهر است.

11_ زلیخا به هنگام برخورد با شوهرش ، عزیز مصر ، یوسف ( ع ) را به قصد تجاوز به خویش متهم کرد .

ص: 601

قالت ما جزاء من أراد بأهلک سوءًا

<جزاء> به معنای سزا و کیفر و <ما> در جمله فوق نافیه است. بنابراین <ما جزاء ...> ; یعنی: نیست کیفر و سزای کسی که خواسته باشد به همسرت تجاوز کند ، مگر زندان یا عذابی دردناک.

12_ پیشدستی زلیخا در طرح اتهام علیه یوسف ( ع )

و ألفیا سیدها لدا الباب قالت ما جزاء من أراد بأهلک سوءًا

13_ تلاش زلیخا برای تبرئه خویش نزد عزیز مصر

قالت ما جزاء من أراد بأهلک سوءًا

14_ تحریک عزیز مصر از سوی زلیخا برای مؤاخذه و مجازات یوسف ( ع )

ما جزاء من أراد بأهلک سوءًا إلا أن یسجن أو عذاب ألیم

برداشت فوق ، از تصریح زلیخا به <أهلک> (همسر تو) استفاده می شود ; یعنی ، او با آوردن <أهلک> درصدد تحریک عزیز مصر برای مجازات یوسف(ع) بود.

15_ زلیخا در نزد عزیز مصر ، یوسف ( ع ) را به تحقق تجاوز ، متهم نکرد .

ما جزاء من أراد بأهلک سوءًا

برداشت فوق ، از فعل <أراد> (قصد کرد) استفاده می شود.

16_ زندانی کردن یوسف ( ع ) و یا شکنجه او ، مجازات پیشنهادی زلیخا به عزیز مصر

ما جزاء من أراد بأهلک سوءًا إلا أن یسجن أو عذاب ألیم

20_ < عن علی بن الحسین ( ع ) : . . . فغلقت الأبواب علیها و علیه و قالت : لاتخف و ألقت نفس ها علیه فأفلت منها هارباً إلی الباب ففتحه فلحقته فجذبت قمیصه من خلفه . . . ;

از امام سجاد(ع) روایت شده است: . .. [همسر عزیز ]درها را به روی خود و یوسف بست و گفت: نترس و خود را به روی او انداخت. یوسف از چنگ او نجات یافت و به طرف در فرار کرد و در را باز کرد ; پس آن زن به او رسید و پیراهن او را از پشت او کشید>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 26 - 1،2،5،7،8،9،10،12،13

1_ دفاع یوسف ( ع ) از خویش ، در برابر اتهام زلیخا

قال هی رودتنی عن نفسی

2_ یوسف ( ع ) در نزد عزیز مصر ، تمنای نامشروع زلیخا و استنکاف خویش را فاش ساخت ، و خود را از هر گونه اراده سوئی مبرّا دانست .

قال هی رودتنی عن نفسی

ترکیبهایی نظیر <هی رودتنی> و <أنا قمت> _ که مبتدا در معنا فاعل است و خبر آن فعل می باشد _ گاهی حاکی از تأکید است و گاهی دلالت بر حصر دارد. و از آن جا که یوسف(ع) در مقام رفع اتهام از خویش بود، معلوم می شود او از جمله <هی رودتنی> معنای حصر را اراده کرده است. بنابراین <هی راودتنی> ; یعنی، او (زلیخا) از من درخواست کام جویی داشت و من چنین درخواستی نداشتم و استنکاف ورزیدم.

5_ یوسف ( ع ) مراوده زلیخا و وصال خواهی او را تا زمان دفاع از خویش ، پنهان کرده و فاش نساخته بود .

قالت . .. قال هی رودتنی عن نفسی

7_ عزیز مصر در ماجرای یوسف ( ع ) و زلیخا ، پیشداوری نکرد و از تصمیم گیری عجولانه خودداری نمود .

ص: 602

قالت . .. قال هی رودتنی عن نفسی و شهد شاهد من أهلها

8_ مردی از خویشان زلیخا ، در ماجرای وی و یوسف ( ع ) دخالت کرد و میان آنان به داوری پرداخت .

و شهد شاهد من أهلها

9_ داور ماجرای یوسف ( ع ) و زلیخا ، علی رغم خویشی او با زلیخا ، بی طرفی کامل را رعایت کرد ، و قضاوتی بر حق ارائه نمود .

و شهد شاهد من أهلها إن کان قمیصه قُدّ من قُبل

10_ داور ماجرای یوسف ( ع ) و زلیخا ، پیش از اظهار نظر خویش ، به پاره شدن پیراهن یوسف ( ع ) آگاه شد .

و شهد شاهد من أهلها إن کان قمیصه قُدّ

12_ داور ماجرای یوسف و زلیخا ، به درستی داوری خویش و دلالت نحوه پارگی پیراهن بر کشف ماجرا ، اطمینان کامل داشت .

و شهد شاهد من أهلها إن کان قمیصه قُدّ من قُبل

مراد از شهادت در <شهد شاهد> اظهار نظر کردن، قضاوت کردن و . .. است. تعبیر کردن از اینها به شهادت دادن _ که دیدن و مشاهده کردن را می طلبد - برای رساندن این معناست که آن شخص، آن چنان به صحت داوری و نظر خویش اطمینان داشت که گویا شاهد ماجرا بوده است.

13_ < عن علی بن الحسین ( ع ) : . . . قال یوسف و إل_ه یعقوب ما أردت بأهلک سوء بل هی راودتنی عن نفسی فسل هذا الصبی . . . و کان عندها من أهلها صبی زائر ل ها فانطق الله الصبی لفصل القضاء فقال : . . . انظر إلی قمیص یوسف . . . ;

از امام سجاد(ع) روایت شده است: . .. یوسف گفت: به خدای یعقوب قسم! من قصد بد درباره همسر تو نداشتم. او مرا به خودش دعوت کرد، پس تو از این کودک بپرس _ کودکی از بستگان آن زن نزد او بود که به دیدنش آمده بود _ پس خدا آن کودک را برای قطع داوری به سخن درآورد و گفت: ... به پیراهن یوسف نگاه کن ...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 29 - 1،2،3

1_ عزیز مصر از یوسف ( ع ) خواست تا ماجرای زلیخا را نادیده انگاشته و آن را مخفی سازد .

یوسف أعرض عن هذا

اعراض کردن از ماجرای زلیخا _ که مفاد عبارت <أعرض عن هذا> است _ در حقیقت توصیه به مخفی نگه داشتن و نادیده گرفتن است ، نه لب به شکایت نگشودن ; زیرا اقدام علیه زلیخا با ملاحظه موقعیت یوسف(ع) - که برده ای زرخرید بوده _ ناسازگار است.

2_ تکریم و بزرگداشت یوسف ( ع ) از جانب عزیز ، پس از کشف حقیقت ماجرا

یوسف أعرض عن هذا

<یوسف> مناداست و حرف ندا (یا) از آن حذف شده است عزیز مصر با حذف کردن حرف ندا ، تقرب او را نزد خویش بیان می دارد و با نام بردن از او ، لطف و مرحمت خویش را به وی اظهار می دارد.

3_ عزیز مصر ، پس از روشن شدن خطای زلیخا ، از وی خواست استغفار کند و از گناه خویش پوزش بطلبد .

واستغفری لذنبک إنک کنت من الخاطئین

در جمله <استغفری لذنبک> (برای گناهت طلب آمرزش کن) بیان نشده که زلیخا باید از چه کسی آمرزش بخواهد. برخی از مفسران گفته اند: مراد ، استغفار به درگاه خداوند است و برخی برآنند که مقصود ، پوزش خواستن از عزیز مصر می باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 30 - 1،2،3،5،6،7،8،9،10،11

ص: 603

1_ عشق زلیخا به یوسف ( ع ) و تقاضای کام جویی وی از او ، در شهر شایع شد .

و قال نسوه فی المدینه امرأت العزیز ترود فتی_ها

2_ زنان اشراف ، عامل شیوع خبر ماجرای یوسف ( ع ) و زلیخا در پایتخت مصر

و قال نسوه فی المدینه

برداشت فوق، بر این اساس است که <فی المدینه> متعلق به <قال> باشد. بر این مبنا <قال نسوه فی المدینه ...> ; یعنی: زنان مراوده زلیخا با یوسف(ع) را در آن شهر (پایتخت مصر) نشر دادند.

3_ عشق زلیخا به یوسف ( ع ) و تقاضای مکرر او برای کام روایی از وی ، زبانزد زنان اشراف شده بود .

و قال نسوه فی المدینه امرأت العزیز ترود فتی_ها عن نفسه

<فی المدینه> می تواند متعلق به <قال> باشد و نیز محتمل است صفت برای <نسوه> باشد. براساس احتمال دوم، مراد از <قال نسوه فی المدینه...> این است که: زنان شهر ، داستان زلیخا را برای یک دیگر بازگو می کردند.

5_ عشق یوسف ( ع ) تا درون قلب و دل زلیخا نفوذ کرده و آن را به تسخیر خویش درآورده بود .

قد شغفها حبًّا

<شغاف> به جداره و یا هسته مرکزی قلب گفته می شود. <شغف> ; یعنی، جداره قلب شد و یا به مرکز آن رسید. ضمیر فاعلی در <شغفها> به <فتیها> برمی گردد و <حبّاً> تمییزی است مبدل از فاعل. بنابراین <شغفها حبّاً> در اصل چنین بوده است: <شغف حبّ یوسف إیاها> ; یعنی، محبت یوسف جداره قلب زلیخا شد و آن رااحاطه کرد، و یا عشق یوسف(ع) جداره قلب زلیخا را شکافت و به درون آن نفوذ کرد.

6_ شیفتگی زلیخا به یوسف ( ع ) و داستان مراوده او ، در عنفوان جوانی یوسف ( ع ) بود .

ترود فتی_ها عن نفسه قد شغفها حبًّا

7_ زنان اشراف ، تقاضای کام جویی زلیخا از برده خویش را ، امری نکوهیده دانسته و او را ملامت می کردند .

و قال نسوه فی المدینه امرأت العزیز ترود فتی_ها عن نفسه قد شغفها حبًّا

<فتا> به معنای برده و عبد ، و نیز به معنای جوان است. به نظر می رسد هر دو معنای <فتا> در <تراود فتاها> لحاظ شده باشد.

8_ شیفته غلام زرخرید شدن و تقاضای کام روایی از او ، خطا و لغزشی روشن از دیدگاه زنان اشراف و همپالگی های زلیخا

قد شغفها حبًّا إنا لنری_ها فی ضل_ل مبین

هدف زنان اشراف از یاد کردن یوسف(ع) به عنوان <برده و جوانک زلیخا>، خرده گرفتن بر اوست که چرا به غلام زرخرید عشق میورزد.

9_ عشق زلیخا به یوسف ( ع ) ، علی رغم همسری او برای عزیز مصر ، مایه شگفتی فراوان زنان اشراف و موجب مزید ملامت گویی از وی شد .

امرأت العزیز ترود فتی_ها عن نفسه

هدف زنان اشراف از یاد کردن زلیخا به عنوان <همسر عزیز مصر>، رساندن زشتی هر چه افزون تر ماجرای اوست ; یعنی، مراوده با بردگان زشت است و از همسر عزیز مصر ناپسندتر.

10_ < عن علی بن الحسین ( ع ) : . . . فلما سمع الملک کلام الصبی . . . قال لیوسف : < أعرض عن هذا . . . > و اکتمه قال : فلم یکتمه یوسف و أذاعه فی المدینه حتی قلن نسوه منهنّ إمرأه العزیز تراود فتاها عن نفسه . . . ;

از امام سجاد(ع) نقل شده است: . .. همین که پادشاه سخن کودک را شنید ... به یوسف گفت: از این ماجرا درگذر ... و آن را پوشیده بدار. [امام فرمود:] یوسف ماجرا را پوشیده نداشت و آن را در شهر منتشر کرد تا اینکه عده ای اززنان شهر گفتند: همسر عزیز غلام خود را به خویش دعوت کرده است ...>.

ص: 604

11_ < عن أبی جعفر ( ع ) فی قوله < قد شغفها حبّاً > یقول : قد حجبها حبّه عن الناس فلاتعقل غیره ;

از امام باقر(ع) درباره قول خدا <قد شغفها حباً> روایت شده که می فرمود: عشق یوسف پرده ای بر قلب همسر عزیز کشیده بود به گونه ای که او را از مردم جدا کرده بود و به هیچ کس غیر از یوسف نمی اندیشید>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 31 -

1،2،3،4،5،6،7،8،10،11،12،13،14،15،16

1_ زلیخا سرزنش زنان مصر را به خاطر عشقش به یوسف ( ع ) ، شنید و به آن آگاهی یافت .

فلما سمعت بمکرهنّ

فعل <سمع> متعدی است و نیازی به حرف <باء> برای تعدیه ندارد. بنابراین در <سمعت بمکرهنّ> معنای <علمت> اشراب شده است. ازاین رو مفاد آن چنین می شود: زلیخا به مکر زنان آگاه شد و این آگاهی از طریق خبرهایی بود که برای او نقل می شد.

2_ عشق زلیخا به یوسف ( ع ) حربه زنان اشراف مصر ، برای جنجال و توطئه علیه او

قال نسوه فی المدینه . .. فلما سمعت بمکرهنّ

مراد از <مکر> نقل کردن و مطرح ساختن ماجرای زلیخاست. اطلاق <مکر> به نقل آن ماجرا ، گویای این است که زنان اشراف با مطرح کردن آن قصه ، درصدد ضربه زدن به شخصیت زلیخا و توطئه علیه وی بودند.

3_ زلیخا ، پس از آگاهی به توطئه زنان و ملامت گری های ایشان ، آنان را به منزل خویش دعوت کرد .

فلما سمعت بمکرهنّ أرسلت إلیهنّ

مراد از <به سوی آنان فرستاد> _ که مفاد <أرسلت إلیهنّ> است _ به قرینه جمله <و أعتدت لهنّ متّکئاً و . ..> این است که آنان را به مهمانی دعوت کرد.

4_ زلیخا برای پاسخ گویی به زنان ملامت کننده ، ضیافتی ترتیب داد و مجلس ویژه ای آراست .

أرسلت إلیهنّ و أعتدت لهنّ متّکئًا

5_ زلیخا برای لمیدن زنانی که به مهمانی دعوت کرده بود ، تکیه گاهی ویژه فراهم ساخت .

و أعتدت لهنّ متّکئًا

<اعتاد> (مصدر أعتدت) به معنای مهیّا ساختن و آماده کردن است. <متّکئاً> به چیزی گفته می شود که به آن تکیه می دهند و نکره آوردن آن دلالت بر ویژگی آن دارد. قابل ذکر است که <متّکئاً> به معنای طعام نیز آمده است. مفرد بودن آن و نیز آوردن جمله <آتت ...> (به هر یک کاردی [برای استفاده از خوراکیها] داد) می تواند مؤید این احتمال باشد که مراد از <متّکئاً> در آیه <طعام> است.

6_ زلیخا به هر یک از زنان دعوت شده ، کاردی برای استفاده از خوردنی ها داد .

و ءاتت کل وحده منهنّ سکّینًا

7_ زلیخا خود ، آرایش دهنده مجلس ضیافت و پذیرایی کننده از زنان اشراف بود .

و أعتدت لهنّ متّکئًا و ءاتت کل وحده منهنّ سکّینًا

ضمیر در <أعتدت> و <آتت> به <امرأت العزیز> برمی گردد. بنابراین ظاهر این است که او خود به انجام آن کارها پرداخته بود و گرنه فعلهای مذکور به صورت مجهول (اُعتِد) و (اوتیت) آورده می شد.

8_ تعداد زنانی که زلیخا آنان را برای دیدار یوسف ( ع ) دعوت کرد ، بیش از ده نفر نبودند .

و قال نسوه فی المدینه . .. فلما سمعت بمکرهنّ أرسلت إلیهنّ

ضمیر در <مکرهنّ . ..> و <إلیهنّ> به <نسوه> در آیه قبل برمی گردد و از آن جا که <نسوه> از صیغه های جمع قلّه است ،

ص: 605

معلوم می شود تعداد زنان دعوت شده بیش از ده نفر نبود.

10_ زلیخا به منظور برخورد نکردن زنان دعوت شده با یوسف ( ع ) ، از او خواسته بود در اتاق های اندرونی ساختمان بماند .

و قالت اخرج علیهنّ

کلمه <خروج> به معنای از داخل به بیرون آمدن است. بنابراین <اخرج علیهنّ> می رساند که یوسف(ع) هنگامی که زنان در مجلس ضیافت حاضر شدند، در مکانی بود که نسبت به مجلس آنان داخل حساب می شد ; یعنی، اگر مجلس پذیرایی در اتاق بیرونی بود زلیخا، یوسف(ع) را در اتاق اندرونی نگه داشته بود.

11_ زلیخا ، هنگامی که زنان بر جایگاه های خود تکیه زده و آماده استفاده از خوراکی ها شدند ، از یوسف ( ع ) خواست بر آنان گذر کند .

و قالت اخرج علیهنّ

12_ یوسف ( ع ) پس از دستور زلیخا بدون درنگ در مجلس زنان اشراف حاضر شد .

قالت اخرج علیهنّ فلما رأینه

<فاء> در <فلما. ..> فصیحه است و گویای جمله هایی مقدر می باشد ; یعنی: <فخرج علیهنّ فرأینه فلما رأینه...>. حذف این جمله ها برای رساندن این نکته است که دستور زلیخا همان و اطاعت یوسف(ع) همان.

13_ زلیخا تا قبل از برملا شدن عشقش به یوسف ( ع ) ، او را از دید زنان اشراف مصر مخفی می کرد .

امرأت العزیز ترود فتی_ها . .. فلما رأینه أکبرنه

14_ زنان اشراف مصر در مجلس ضیافت زلیخا ، برای اولین بار یوسف ( ع ) را مشاهده کردند .

فلما رأینه أکبرنه . .. و قلن ح_ش لله ما هذا بشرًا

15_ زنان اشراف مصر با مشاهده یوسف ( ع ) ، حیرت زده و مدهوش شدند .

فلما رأینه أکبرنه و قطّعن أیدیهنّ

<إکبار> (مصدر أکبرن) به معنای بزرگ دیدن و با عظمت شمردن است.

16_ زنان اشراف با دیدن یوسف ( ع ) ، از خود بی خود شده و از ادراک هر چیز جز جمال او ناتوان گشتند .

فلما رأینه أکبرنه و قطّعن أیدیهنّ

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 32 - 1،2،3،4،5،6،8،11

1_ زلیخا ، با ارائه یوسف ( ع ) به زنان اشراف ، به ایشان فهماند که نباید وی را در عشقش به یوسف ( ع ) ملامت کنند .

قالت فذلکنّ الذی لمتننی فیه

2_ زلیخا ، نزد زنان اشراف به تقاضای کام روایی از یوسف ( ع ) ، اقرار و اعتراف کرد .

لقد رودته عن نفسه

3_ زلیخا نزد زنان اشراف ، به پاکدامنی و عفت یوسف ( ع ) و نپذیرفتن تقاضای او ( درخواست وصال ) شهادت داد .

لقد رودته عن نفسه فاستعصم

عصمت و استعصام ، هر دو گویای امتناع ورزیدن و نپذیرفتن می باشند ; با این تفاوت که استعصام حاکی از مبالغه است. بنابراین <فاستعصم> ; یعنی، یوسف(ع) بشدت با تقاضای من مخالفت کرد و بر عفت خویش اصرار ورزید.

4_ زلیخا در حضور زنان اشراف ، تأکید کرد که هم چنان بر تقاضای وصال یوسف ( ع ) اصرار خواهد کرد .

و ل_ئن لم یفعل ما ءامره

ص: 606

5_ زلیخا ، سوگند یاد کرد که در صورت استنکاف یوسف ( ع ) از آمیزش با او ، وی را به زندان خواهد افکند و خوار و بی مقدارش خواهد ساخت .

و ل_ئن لم یفعل ما ءامره لیسجنن و لیکونًا من الص_غرین

<لام> در <ل_ئن> گویای قسم است. <یکوناً= یکونن> فعل مضارع و مقرون به نون تأکید خفیفه است.

6_ یوسف ( ع ) در دربار عزیز مصر ، شخصیتی بزرگ و مورد احترام بود .

و لیکونًا من الص_غرین

8_ زندانی که یوسف ( ع ) به محبوس شدن در آن تهدید شد ، موجب خوار گشتن و حقیر پنداشتن او می شد .

لیسجنن و لیکونًا من الص_غرین

جمله خوار و بی مقدار خواهد شد (لیکوناً من الصاغرین) به منزله نتیجه ای برای عبارت <زندانی خواهد شد> (لیسجنن) است ; زیرا یوسف(ع) هنگام ترجیح زندان بر خواسته زنان _ در آیه بعد _ سخنی از ترجیح حقیر شدن نگفت.

11_ < عن علی بن الحسین : . . . فقالت لهنّ < فذلکنّ الذی لمتننی فیه > یعنی فی حبّه ;

از امام سجاد(ع) روایت شده است: . .. همسر عزیز [بااشاره به یوسف] خطاب به بانوان گفت: این است کسی که مرا درباره او سرزنش می کردید ; یعنی، مرا در مورد عشق به او سرزنش می کردید>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 33 - 1،6،7،11،23

1_ یوسف ( ع ) حافظ عفت خویش وبی اعتنا به تهدید های زلیخا

قال رب السجن أحب إلیّ مما یدعوننی إلیه

6_ زنان اشراف مصر ( میهمانان زلیخا ) ، جملگی یوسف ( ع ) را به وصال خویش فرا می خواندند .

مما یدعوننی إلیه

<یدعون> در جمله فوق ، جمع مؤنث است و فاعل آن زنانی هستند که میهمان زلیخا بودند _ آنان نیز به قرینه <أصب إلیهنّ> _ یوسف(ع) را به خویش دعوت می کردند و _ به دلیل مضارع بودن <یدعون> _ بر آن اصرار میورزیدند.

7_ یوسف ( ع ) نگران تأثیر مکر و حیله زلیخا و زنان اشراف در خود و واداشتنش بر گناه و معصیت

و إلاّ تصرف عنی کیدهنّ أصب إلیهنّ

11_ یوسف ( ع ) ، برای رهایی از مکر زلیخا و زنان اشراف و نجات از دام شهوت ، به نیایش با خدا و استمداد از او پرداخت .

رب . .. و إلاّ تصرف عنی کیدهنّ أصب إلیهنّ

<صبو> (مصدر أصب) به معنای میل کردن و گرایش پیدا کردن است. جمله <و إلاّ تصرف ...> (اگر مکر آن زنان را از من باز نگردانی ، به آنان گرایش پیدا می کنم) به قرینه آیه بعد (فاستجاب) خبری است در مقام دعا و درخواست.

23_ < عن علی بن الحسین ( ع ) : . . . و خرجن النسوه من عندها ( إمرأه العزیز ) فأرسلت کل واحده منهنّ إلی یوسف سرّاً من صاحبتها تسأله الزیاره فأبی علیهنّ و قال : < إلاّ تصرف عنّی کیدهنّ أصب إلیهنّ و أکن من الجاهلین ;

از امام سجاد(ع) روایت شده است: . .. و بانوان از نزد همسر عزیز بیرون رفته و هر کدام پنهان از رفیق خویش (=زلیخا) به نزد یوسف [پیام] فرستاد و از او درخواست دیدار کرد و یوسف نپذیرفت و گفت: [پروردگار] اگر نیرنگ زنان را از من نگردانی به آنان تمایل پیدا می کنم و از جاهلان خواهم بود...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 607

8 - یوسف - 12 - 34 - 1،2،3

1_ خداوند ، دعای یوسف ( ع ) ( درخواست رهایی از کید زلیخا و همپالگی های وی ) را اجابت کرد و او را از مکر آنان مصون داشت .

فاستجاب له ربه فصرف عنه کیدهنّ

<استجابه> (مصدر استجاب) به معنای پذیرفتن درخواست است.

2_ امداد خداوند ، مایه رهایی یوسف ( ع ) از گناه و مکر و افسون زلیخا و زنان اشراف شد .

فاستجاب له ربه فصرف عنه کیدهنّ

3_ زلیخا و زنان اشراف ، در اثر توسل یوسف ( ع ) به درگاه خدا ، از او مأیوس گشته و از مکر و تزویر ، علیه او منصرف شدند .

فصرف عنه کیدهنّ

مراد از کید زنان، تقاضای مکرر آنان با عشوه ها و اظهار شیفتگی است. بنابراین عبارت <صرف عنه کیدهنّ> دلالت می کند که پس از دعای یوسف(ع)، دیگر آن مراوده ها و تقاضاها از یوسف(ع) نشد. گفتنی است که <ثم> در آیه بعد، مؤید این نکته است که یأس زنان و انصرافشان از وی، پیش از زندانی شدن او بوده است، نه اینکه زندانی شدنش، عامل قطع مراوده شده باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 35 - 1،2،4،6،7،9،10،11،12

1_ داستان عشق زنان اشراف مصر به یوسف ( ع ) ، موجب بروز بحران در حکومت و خانه های اشراف شد .

ثم بدا لهم من بعد ما رأوا الأیت

2_ تصمیم قاطع دولت مردان مصر بر زندانی ساختن یوسف ( ع ) ، جهت رهایی از بحران و حفظ حیثیت دربار

ثم بدا لهم . .. لیسجننه

4_ زندانی شدن یوسف ( ع ) ، به تحریک و درخواست زلیخا نبود . *

ل_ئن لم یفعل ما ءامره لیسجنن . .. ثم بدا لهم ... لیسجننه

تعبیر <ثم بدا لهم> (پس از مدتی این رأی برای آنان هویدا شد و به ذهنشان خطور کرد که زندانیش کنند) حاکی است که این رأی و نظر به پیشنهاد زلیخا نبوده است علاوه بر این آیه قبل گویای آن است که خداوند، زلیخا و دیگر زنان را از یوسف منصرف کرد و داستان مراوده متروک شد لذا زلیخا دیگر درصدد نبود که با زندانی کردن یوسف وی را رام سازد.

6_ آگاهی کامل عزیز و حاکمان مصر بر پاکدامنی یوسف ( ع ) ، با مشاهده دلایل و نشانه های متعدد

ثم بدا لهم من بعد ما رأوا الأیت

7_ حاکمان مصر علی رغم آگاهی به پاکدامنی یوسف ( ع ) ، او را به زندان افکندند .

ثم بدا لهم من بعد ما رأوا الأیت لیسجننه

9_ یوسف ( ع ) ، برای زمانی محدود و نامعلوم محکوم به زندان شد .

لیسجننه حتی حین

10_ محکومیت یوسف ( ع ) به زندان تا زمان فرو نشستن غائله زلیخا و دیگر زنان *

لیسجننه حتی حین

11_ < عن أبی جعفر ( ع ) فی قوله : < ثم بدا لهم من بعد ما رأوا الأیات لیسجننه حتی حین > فالأیات شهاده الصبی و القمیص المخرّق من دبر و استباقهما الباب حتی سمع مجاذبت ها إیّاه علی الباب فلما عصاها فلم تزل ملحّه بزوجها حتی حبسه . . . ;

از امام باقر(ع) درباره سخن خدا که فرمود: <ثم بدا لهم . ..> روایت شده است: آن نشانه ها گواهی کودک و پیراهن پاره شده از

ص: 608

پشت و سبقت آن دو به طرف در بود، به گونه ای که شنیده شد آن زن پشت در، یوسف را به طرف خود می کشد ; پس چون یوسف درخواست بانو را نپذیرفت به طور پیگیر به شوهرش اصرار نمود تا [شوهرش] او را زندانی کرد>.

12_ < عن الصادق ( ع ) : انه قال : دخل یوسف السجن و هو إبن إثنتی عشر سنه و مکث فیه ثمان عشر سنه . . . ;

از امام صادق(ع) روایت شده: که فرمود: یوسف در سن دوازده سالگی وارد زندان شد و هیجده سال در زندان ماند . ..>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 36 - 1،2،3،4،5،6،7،12،14،17،18

1_ رجال مصر تصمیم خویش را عملی ساختند و یوسف ( ع ) را به زندان افکندند .

بدا لهم . .. لیسجننه حتی حین. و دخل معه السجن فتیان

2_ دو تن از خادمان دربار مصر ، هم زمان با زندانی شدن یوسف ( ع ) ، به زندان درافتادند .

و دخل معه السجن فتیان

<فتی> (مفرد فتیان) به معنای عبد و نیز به معنای جوان است.

3_ هم بندان یوسف ( ع ) در زندان ، هر کدام رؤیایی دیده و برای او بازگو کردند .

قال أحدهما إنی أری_نی أعصر خمرًا

4_ آب گرفتن از انگور برای تهیه شراب ، رؤیای یکی از دو زندانی هم بند یوسف ( ع )

قال أحدهما إنی أری_نی أعصر خمرًا

<عصر> (مصدر أعصر) به معنای گرفتن آب از چیزی (میوه، لباس تر و. ..) است. <خمر> به شراب مست کننده ای که از انگور به دست می آید، گفته می شود و مراد از <خمر> در آیه شریفه _ به قرینه أعصر (آب می گرفتم) _ انگور است. تعبیر کردن از انگور به شراب، به این لحاظ بوده که آن زندانی از انگور، برای تهیه شراب آب می گرفته است.

5_ حمل نان بر بالای سر و خوردن پرندگان از آن ، رؤیای یکی دیگر از هم بندان یوسف ( ع )

و قال الأخر إنی أری_نی أحمل فوق رأسی خبزًا تأکل الطیر منه

<طیر> جمع طائر و به معنای پرندگان است.

6_ هر کدام از هم بندان یوسف ( ع ) ، رؤیای خویش را به طور مکرر دیده بودند .

إنی أری_نی أعصر . .. إنی أری_نی أحمل

به کارگیری فعل مضارع <أری> (در خواب می بینم) به جای فعل ماضی <رأیت> (در خواب دیدم ) می تواند اشاره به استمرار آن رؤیا باشد ; یعنی، چندین شب پی در پی چنین دیده ام، به گونه ای که اگر باز هم بخوابم، مطمئنم که آن رؤیا را خواهم دید.

7_ هم بندان یوسف ( ع ) ، از او خواستند رؤیایشان را تعبیر کرده و تأویل آن را بیان کند .

نبّئنا بتأویله

12_ هم بندان یوسف در زندان مصر ، به شخصیت والای یوسف ( ع ) پی بردند و به نیکوکار بودنش مطمئن شدند .

إنا نری_ک من المحسنین

14_ محسن بودن یوسف ( ع ) ، دلیل مراجعه هم بندانش به او برای تعبیر رؤیا

نبّئنا بتأویله إنا نری_ک من المحسنین

جمله <إنا نراک> تعلیل برای <نبّئنا بتأویله> است.

17_ < عن أبی عبدالله ( ع ) : < قال الأخر إنی أرانی أحمل فوق رأسی خبزاً > قال : أحمل فوق رأسی جفنه فیها خبز . . . ;

از امام صادق(ع) [درباره سخن خدا] <إنی أرانی أحمل . ..> روایت شده که فرمود: یعنی، روی سرم کاسه بزرگی حمل می کنم که

ص: 609

درون آن نان است ...>.

18_ < عن أبی عبدالله ( ع ) فی قول الله عزوجل < إنا نراک من المحسنین > قال : کان یوسع المجلس و یستقرض للمحتاج و یعین الضعیف ;

از امام صادق(ع) درباره سخن خدای عزوجل <إنا نراک من المحسنین> روایت شده که فرمود: در مجلس جای نشستن را برای دیگران باز می کرد و برای نیازمند وام می گرفت و به ناتوان کمک می کرد>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 37 - 1،2،3،5،6،7،13،15،23

1_ یوسف ( ع ) ، تقاضای هم بندان خویش را پذیرفت و آنان را به تعبیر کردن رؤیایشان پیش از رسیدن غذای آنان مطمئن ساخت .

نبّئنا بتأویله . .. قال لایأتیکما طعام ترزقانه إلاّ نبّأتکما بتأویله

برداشت فوق بر این اساس است که مراد از ضمیر در <تأویله> رؤیای هر یک از هم بندان یوسف باشد. بر این مبنا جمله <قال لایأتیکما...> چنین معنا می شود: غذایی که به شما اعطا می شود، برایتان حاضر نمی گردد مگر آنکه تعبیر رؤیا را به شما گزارش کرده ام.

2_ یوسف ( ع ) اقبال هم بندانش را به او غنیمت شمرد و به ارشاد و هدایت آنان پرداخت .

إنا نری_ک من المحسنین . .. ذلکما مما علمنی ربی إنی ترکت ملّه قوم لایؤمنون بالله

3_ یوسف ( ع ) با اشاره به خدادادی بودن دانش های ویژه اش ، هم بندان خویش را به شناخت ربوبیت خدا برانگیخت .

ذلکما مما علمنی ربی

از اهداف یوسف(ع) در بیان این حقیقت که <این دانش را پروردگارم به من آموخته است> آن است که: هم بندان زندانی خویش را با خدا و ربوبیت او آشنا کند. مخاطب قرار دادن آن دو نفر با حرف <کما> در <ذلکما> مؤید این هدف است.

5_ یوسف ( ع ) ، بهره مندی خویش از علم غیب را برای هم بندان زندانیش فاش ساخت .

ذلکما مما علمنی ربی

6_ خبر دادن از نوع غذا و خصوصیات آن ، دلیل یوسف ( ع ) فراروی زندانیان برای بهره مندیش از علم غیب

قال لایأتیکما طعام ترزقانه إلاّ نبّأتکما بتأویله . .. ذلکما مما علمنی ربی

7_ یوسف ( ع ) ، پیش از آوردن غذا برای زندانیان ، نوع و خصوصیات آن را برای ایشان بیان کرد .

قال لایأتیکما طعام ترزقانه إلاّ نبّأتکما بتأویله قبل أن یأتیکما

بر این اساس که ضمیر در <تأویله> به <طعام> باز گردد، جمله <قال لایأتیکما. ..> چنین معنا می شود: یوسف(ع) گفت: <پیش از آنکه غذایی که به شما اعطا می شود، برایتان حاضر گردد، تأویل آن غذا را برای شما بیان کرده ام <مراد از تأویل طعام، ماهیت نوع خصوصیات و نتیجه آن می باشد.

13_ یوسف ( ع ) در زندان مصر ، پیروی نکردن خویش از آیین و شریعت مصریان کافر به خدا و ناباور به قیامت را ، ابراز داشت .

إنی ترکت ملّه قوم لایؤمنون بالله و هم بالأخره هم ک_فرون

15_ یوسف ( ع ) ، با بیان نقش ایمان به خدا و آخرت در دستیابی او به دانش های ویژه ، درصدد گرایش دادن هم بندان خویش به آیین الهی بود .

مما علمنی ربی إنی ترکت ملّه قوم . .. هم ک_فرون

23_ < عن أبی عبدالله ( ع ) قال : لما أمر الملک بحبس یوسف فی السجن ألهمه الله علم تأویل الرؤیا . . . ;

ص: 610

از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: هنگامی که شاه فرمان زندانی شدن یوسف را صادر کرد ، خدا علم تعبیر خواب را به او الهام کرد>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 38 - 2،3

2_ یوسف ( ع ) در زندان مصر ، پیروی خویش از آیین ابراهیم ، اسحاق و یعقوب ( ع ) را فاش ساخت .

واتبعت ملّه ءاباءِی إبرهیم و إسح_ق و یعقوب

3_ یوسف ( ع ) در زندان مصر ، حسب و نسب خویش را برای زندانیان بیان کرد .

واتبعت ملّه ءاباءِی إبرهیم و إسح_ق و یعقوب

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 39 - 1،3،4،7

1_ یوسف ( ع ) با اظهار مهربانی و ملاطفت به هم بندان خویش ، به ارشاد آنان پرداخت .

ی_ص_حبی السجن ءأرباب متفرقون خیر أم الله الوحد

3_ یوسف ( ع ) ، هم بندان خویش را به توحید و دوری از شرک فراخواند .

ی_ص_حبی السجن ءأرباب متفرقون خیر أم الله الوحد

4_ یوسف ( ع ) ، با طرح سؤال و برانگیختن وجدان هم بندان خویش ، حقانیّت توحید و یکتاپرستی را برای آنان مطرح ساخت .

ءأرباب متفرقون خیر أم الله الوحد القهار

7_ یوسف ( ع ) از هم بندان خویش خواست تا با مقایسه و سنجش عقیده توحیدی با عقیده به خدایان متعدد ، عقیده درست را برگزینند .

ءأرباب متفرقون خیر أم الله الوحد القهار

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 40 - 3

3_ یوسف ( ع ) ، برای هم بندان زندانی خویش شایسته نبودن معبودهایشان را برای پرستش ، تشریح کرد و بر لزوم یکتاپرستی استدلال کرد .

ما تعبدون من دونه إلاّ أسماءً . .. ذلک الدین القیم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 41 - 1،2،3،5،7

1_ یوسف ( ع ) ، پس از ارشاد هم بندان خویش به توحید و یکتاپرستی ، به تعبیر رؤیا های آنان پرداخت .

ی_ص_حبی السجن أما أحدکما فیسقی ربه خمرًا

2_ یوسف ( ع ) ، رؤیای < آب گرفتن از انگور برای تهیه شراب > را به رهایی صاحب رؤیا و ساقی ارباب خویش شدن تعبیر کرد .

أما أحدکما فیسقی ربه خمرًا

<سَقْی> (مصدر یسقی) به معنای نوشانیدن و یا اعطای نوشیدنی است. بنابراین <أما أحدکما فیسقی ...> ; یعنی: یکی از شما به

ص: 611

مالک و ارباب خود شراب خواهد نوشاند و ساقی او خواهد شد.

3_ یوسف ( ع ) ، رؤیای حمل نان و خوردن پرندگان از آن را ، به دار کشیده شدن صاحب رؤیا و خوردن پرندگان از سر او تفسیر کرد .

و أما الأخر فیصلب فتأکل الطیر من رأسه

<صلب> (مصدر یصلب) یعنی ، کشتن به طریق بستن به چوبه دار

5_ یوسف ( ع ) ، آزادی یکی از دو هم بند خویش و به دار کشیده شدن دیگری را ، سرنوشتی حتمی و غیر قابل تغییر دانسته و آن را به ایشان گوشزد کرد .

قضی الأمر الذی فیه تستفتیان

<افتاء> بیان کردن حکم است و <استفتاء> (مصدر تستفتیان) به معنای درخواست بیان حکم می باشد. مراد از <الأمر> تأویل رؤیا (حادثه ای که رؤیا جلوه گر آن است) می باشد. بنابراین <قضی الأمر ...> ; یعنی: آن حادثه ای که رؤیای شما بیانگر آن بود و شما درباره آن پرسش کردید، حتمی و غیر قابل تغییر است.

7_ هم بندان زندانی یوسف ( ع ) ، با اصرار و تقاضای مکرر از او خواستند رؤیاهایشان را تعبیر کند و تأویل آنها را بیان دارد .

قضی الأمر الذی فیه تستفتیان

آوردن فعل مضارع <تستفتیان> (پرسش می کنید) به جای فعل ماضی <استفتیا> (پرسش کردید) دلالت بر استمرار دارد و گویای اصرار و تقاضای مکرر هم بندان یوسف(ع) است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 42 -

1،2،5،6،8،9،11،13،14،15،16

1_ یوسف ( ع ) از هم بند خویش ، ساقی پادشاه ، خواست تا پس از رهایی ، داستان او را برای پادشاه بیان کند .

وقال للذی ظنّ أنه ناج منهما اذکرنی عند ربک

2_ پادشاه مصر در دیدگاه یوسف ( ع ) ، انسان ستمگری نبود که نتوان به عدل و انصاف او امید داشت .

اذکرنی عند ربک

از اینکه یوسف(ع) از ساقی پادشاه می خواهد که داستان مظلومیت او را نزد پادشاه بیان کند ، معلوم می شود یوسف(ع) به دادخواهی وی امید داشته است.

5_ ساقی پادشاه به درستی تعبیر یوسف ( ع ) از رؤیای خویش اعتماد کرد و به نجات خویش امیدوار گردید .

و قال للذی ظنّ أنه ناج منهما

ضمیر در <ظن> محتمل است به <الذی> باز گردد و محتمل است به یوسف(ع) ارجاع شود. برداشت فوق، بر اساس احتمال اول است. بر این مبنا مفاد جمله <قال للذی ...> چنین می شود: یوسف(ع) به ساقی پادشاه - همان که به نجات خویش دل بسته بود و بدان امیدوار بود - گفت: مرا نزد مالکت یاد کن. قابل ذکر است که چون یوسف(ع) به نجات وی یقین داشت نه گمان، این احتمال قوی تر به نظر می رسد.

6_ تعبیر یوسف ( ع ) از رؤیای هم بند خویش ، تحقق یافت و او با رهایی از زندان ، به استخدام پادشاه درآمد .

فأنسی_ه الشیط_ن ذکر ربه

با توجه به اینکه ضمیر در <فأنساه> به <الذی> _ که مراد از آن ساقی پادشاه است _ باز می گردد ، جمله <فأنساه الشیطان ذکر ربه> دلالت می کند که وی از زندان آزاد و به دربار پادشاه راه یافت.

8_ ساقی پادشاه پس از رهایی از زندان ، درخواست یوسف ( ع ) ( یادآوری وضعیت او ) را فراموش کرد .

ص: 612

فأنسی_ه الشیط_ن ذکر ربه

<انساء> (مصدر أنساه) یعنی به فراموشی انداختن. ضمیر در <أنساه> و <ربه> به <الذی> - که مراد از آن ساقی پادشاه است - برمی گردد. بر این اساس، جمله <فأنساه ...> چنین معنا می شود: شیطان از خاطر ساقی زدود که داستان یوسف(ع) را نزد پادشاه یادآور شود.

9_ شیطان ، عامل فراموشی ساقی از یادآور شدن یوسف ( ع ) نزد پادشاه

فأنسی_ه الشیط_ن ذکر ربه

11_ شیطان ، برای باقی ماندن یوسف ( ع ) در زندان ، به دسیسه و شیطنت پرداخت .

فأنسی_ه الشیط_ن ذکر ربه فلبث فی السجن

13_ یوسف ( ع ) پس از آزادی ساقی پادشاه ، سالیانی دیگر ، گرفتار زندان بود .

فلبث فی السجن بضع سنین

<بضع> به معنای <چند> و کنایه از عددی مبهم بین 3 تا 10 می باشد.

14_ پادشاه مصر در صورت آگاهی از وضعیت یوسف ( ع ) ، او را از زندان آزاد می کرد .

فأنسی_ه الشیط_ن ذکر ربه فلبث فی السجن بضع سنین

<لبث> به معنای اقامت کردن (ماندگار شدن) است. برداشت فوق ، از تفریع جمله <لبث ...> بر جمله قبل معلوم می شود ; یعنی ، شیطان ساقی پادشاه را به فراموشی انداخت و در نتیجه ، یوسف(ع) چند سال دیگر در زندان ماندگار شد.

15_ < عن أبی عبدالله ( ع ) : . . . [ فی قول الله ] < قال للذی ظنّ أنه ناج منهما اذکرنی عند ربک > قال : و لم یفزع یوسف فی حاله إلی الله فیدعوه فلذالک قال الله < فأنساه الشیطان ذکر ربه فلبث فی السجن بضع سنین > . . . ;

از امام صادق(ع): . .. [درباره سخن خدا ]<قال للذی ...اذکرنی عند ربک> روایت شده است که فرمود: یوسف در آن حال به خداوند پناه نبرد که او را بخواند. برای همین است که خدا فرمود: فأنساه الشیطان ذکر ربه ...>.

16_ < عن أبی عبدالله ( ع ) فی قول الله تعالی : < فلبث فی السجن بضع سنین > قال : سبع سنین ;

از امام صادق(ع) درباره سخن خداوند که می فرماید: <فلبث فی السجن بضع سنین> روایت شده که فرمود: [مراد از بضع سنین] هفت سال است>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 43 - 1،2،7،8

1_ پادشاه مصر ، پس از گذشت سالیانی از زندانی شدن یوسف ( ع ) ، رؤیایی شگفت دید .

و قال الملک إنی أری سبع بقرت سمان . .. إن کنتم للرءیا تعبرون

2_ هفت گاو چاق که هفت گاو لاغر به خوردن آنها پرداخته بودند و هفت خوشه سبز و خوشه هایی خشک ، رؤیای شگفت پادشاه مصر بود .

إنی أری سبع بقرت سمان . .. و أُخر یابس_ت

<سمین> و <سمینه> (مفرد سِمان) به معنای چاق است. <اعجف> و <عجفاء> (مفرد عجاف) به معنای بسیار نحیف و لاغر است. تمییز <سبع> به قرینه جمله قبل ، <بقرات> است ; یعنی: یأکلهنّ سبع بقرات عجاف.

7_ پادشاه مصر درباره توان خواب گزاران دربار بر تعبیر رؤیایش ، تردید داشت .

أفتونی فی رءی_ی إن کنتم للرءیا تعبرون

برداشت فوق ، از <إن> شرطیه در جمله <إن کنتم . ..> استفاده می شود.

ص: 613

8_ پادشاه مصر ، از رؤیای خویش دریافت که آن رؤیا _ علاوه بر حکایت از حادثه ای غیر منتظره _ گویای توصیه و دستورالعملی نیز هست .

أفتونی فی رءی_ی إن کنتم للرءیا تعبرون

<افتاء> (مصدر أفتونی) به معنای بیان کردن حکم است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 44 - 1،2

1_ خواب گزاران دربار ، رؤیای شگفت پادشاه مصر را رؤیایی آشفته و دارای رشته های گوناگون و نامشخص ، قلمداد کردند .

قالوا أضغ_ث أحل_م

<ضغث> (مفرد أضغاث) به دسته و بافه ای از گیاه گفته می شود. خواب گزاران با تشبیه رؤیای پادشاه به دسته ها و بافه های متعدد، به این معنا اشاره دارند که: رؤیای وی دارای رشته ها و اجزایی چند است، به گونه ای که کشف ارتباط آنها با یکدیگر و تفسیر مجموعه آن، دشوار و یا ناممکن است.

2_ خواب گزاران دربار ، تعبیر رؤیای مختلط و آشفته را خارج از قلمرو دانش خویش دانستند .

و ما نحن بتأویل الأحل_م بع_لمین

<ال> در <الأحلام> عهد ذکری است و اشاره به <أضغاث أحلام> دارد. بنابراین <ما نحن ...> ; یعنی: تأویل آن گونه از رؤیاها را که همانند بافه های چند رشته است ، نمی دانیم.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 45 - 1،2،3،4،5،6،7

1_ یکی از دو هم بند زندانی یوسف ( ع ) ، از مرگ و زندان نجات پیدا کرد و به دربار راه یافت و دیگری به اعدام محکوم شد .

و قال الذی نجا منهما

2_ ساقی پادشاه ( هم بند یوسف در زندان ) ، مدتی مدید یوسف ( ع ) را از یاد برده و از گرفتاری او در زندان غافل شده بود .

و قال الذی نجا منهما وادّکر بعد أُمّه

نکره آوردن <اُمّه> می تواند حاکی از طولانی بودن آن باشد. جمله <فلبث فی السجن بضع سنین> در آیه 42 ، مؤید این معناست.

3_ ساقی پادشاه ( هم بند یوسف در زندان ) با مشاهده درماندگی خواب گزاران از تعبیر رؤیای پادشاه ، یوسف ( ع ) و دانش او از تعبیر رؤیا را به یاد آورد .

و قال الذی نجا منهما وادّکر بعد أُمّه

<ادّکر> (به یاد آورد) از ماده <ذکر> و در اصل <اذتکر> بوده که بر اساس قواعد صرفی ، <ادّکر> شده است. <اُمّه> در آیه شریفه ، به معنای مدت و زمان است.

4_ ساقی دربار ، یوسف ( ع ) را برای تعبیر رؤیای پادشاه معرفی کرد .

أنا أُنبّئکم بتأویله فأرسلون

5_ ساقی پادشاه ، به توانمندی یوسف ( ع ) در تعبیر رؤیای شگفت پادشاه ، اطمینان داشت .

أنا أُنبّئکم بتأویله فأرسلون

ترکیب <أنا أُنبّئکم> دلالت بر تأکید مضمون جمله دارد و این ، حاکی از اطمینان ساقی دربار به آگاهی ویژه یوسف(ع) از تعبیر

ص: 614

رؤیاهاست.

6_ ساقی پادشاه مصر ، با بیان دانش یوسف ( ع ) ، خاطر نشان ساخت که او در زندان به سر می برد .

أنا أُنبئکم بتأویله فأرسلون

تفریع جمله <أرسلون> به وسیله حرف <فاء> بر جمله <أنا أُنبّئکم بتأویله> می رساند که: ساقی دربار ، ماجرای یوسف(ع) و زندانی بودن او را در حد ضرورت بیان کرده بود.

7_ ساقی دربار ، از پادشاه و بزرگان دربار خواست وی را به زندان نزد یوسف ( ع ) بفرستند تا تعبیر خواب را از او جویا شود .

أنا أُنبّئکم بتأویله فأرسلون

حرف <ن> در <فأرسلون> نون وقایه و کسره آن، حاکی از <یاء> متکلم محذوف است. متعلق آن (إلی یوسف فی السجن) نیز به خاطر وضوحش، در کلام آورده نشده است. بنابر این <فأرسلون> ; یعنی: پس مرا به سوی یوسف(ع) - که در زندان است - بفرستید.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 46 - 1،2،3،4،5،6،7

1_ ساقی دربار با اجازه پادشاه ، به طرف زندان شتافت و با یوسف ( ع ) ملاقات کرد .

فأرسلون. یوسف أیّها الصدیق أفتنا

2_ ساقی دربار ، یوسف ( ع ) را انسانی بسیار راستگو نامید و با لقب < صدّیق > او را مخاطب قرار داد .

یوسف أیّها الصدیق

3_ ساقی پادشاه در ملاقاتش با یوسف ( ع ) ، راستی و درستی تعبیر او را از رؤیای خویش بازگو کرد .

یوسف أیّها الصدیق

4_ ساقی دربار ، رؤیای پادشاه را به طور کامل و دقیق برای یوسف ( ع ) بازگو کرد .

إنی أری سبع بقرت . .. أفتنا فی سبع بقرت ... و أُخر یابس_ت

5_ ساقی دربار ، از یوسف ( ع ) خواست تا رؤیایی را که در آن هفت گاو لاغر دیده شده که هفت گاو چاق را می خورند و هفت خوشه سبز و خوشه هایی خشک دیده شده ، تعبیر کند .

أفتنا فی سبع بقرت سمان یأکلهنّ سبع عجاف و سبع سنبل_ت خضر و أُخر یابس_ت

6_ رساندن تعبیر خواب پادشاه به مردم ، از انگیزه های مراجعه ساقی به یوسف ( ع ) جهت تعبیر خواب

أفتنا فی سبع بقرت . .. لعلّی أرجع إلی الناس

7_ شناساندن ارزش و مقام یوسف ( ع ) به مردم ، از انگیزه های ساقی برای مراجعه به یوسف ( ع ) جهت تعبیر خواب

لعلّی أرجع إلی الناس

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 48 - 4،5،6

4_ باقی گذاشتن مقداری از ذخیره های هفت ساله و مصرف نکردن همه آنها در دوران قحطی ، توصیه یوسف ( ع ) به عهده داران حکومت مصر

یأکلن ما قدمتم لهنّ إلاّ قلیلاً مما تحصنون

<احصان> (مصدر تحصنون) به معنای قرار دادن چیزی در محلی امن است. بنابراین حاصل معنای <إلاّ قلیلاً مما تحصنون>

ص: 615

چنین است: مقداری از آنچه را در انبارها ذخیره می کنید در دوران قحطی نخورید. حکمت این امر احتمالاً دارا بودن بذر است برای کشت در سال پانزدهم.

5_ لزوم مصرف نکردن همه ذخایر غذایی در سالیان قحطی ، پیامی نهفته در رؤیای پادشاه مصر

یأکلن ما قدمتم لهنّ إلاّ قلیلاً مما تحصنون

فعل مضارع <یأکلهنّ> در نقل رؤیای پادشاه (آیه 46) گویای این نکته بود که گاوهای لاغر به خوردن گاوهای چاق پرداختند، ولی آنها را به تمامی نخوردند و گرنه فعل ماضی <اَکَلهنّ> به کار می برد. به نظر می رسد یوسف(ع) از نکته یاد شده دریافته بود که باید مقداری از غلات باقی بماند.

6_ گاو های لاغر در رؤیا ، نشانه پیشامد سختی ها و دشواریهاست و تعداد آنها حاکی از تعداد سالهاست .

یأکلهنّ سبع عجاف . .. ثم یأتی من بعد ذلک سبع شداد

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 49 - 1،2،4

1_ یوسف ( ع ) فرا رسیدن سالی پر باران و سرشار از نعمت را در پی سپری شدن هفت سال قحطی ، به مردم و حکومت مصر بشارت داد .

ثم یأتی من بعد ذلک عام فیه یغاث الناس

فعل <یغاث> ممکن است از غیث (باران) مشتق شده و محتمل است از غوث (یاری کردن) گرفته شده باشد. در صورت اول <یغاث الناس> ; یعنی، بر مردم باران نازل می شود و در صورت دوم ; یعنی، مردم یاری می شوند. بر هر مبنا بشارت به پایان قحطی و شروع آبادانی است.

2_ خواب پادشاه ، گویای آمدن سالی پر برکت پس از سال های قحطی

أفتنا . .. ثم یأتی من بعد ذلک عام فیه یغاث الناس

یوسف(ع) از آن جایی که گاوهای لاغر در رؤیای پادشاه هفت رأس بودند ، دریافت که پس از گذشت هفت سال ، قحطی پایان می پذیرد و پایان پذیرفتن قحطی به این است که باران فرو ریزد ، گیاهان رشد کند و میوه جات فراوان گردد.

4_ مسؤولیت حاکمان مصر در نظارت بر تولید ، توزیع و مصرف غلات ، محدود به دوران چهارده ساله آبادانی و خشکسالی بود .

ثم یأتی من بعد ذلک عام فیه یغاث الناس و فیه یعصرون

استفاده نکته فوق از تغییر سیاقی است که در سخنان یوسف(ع) مشاهده می شود. او دستورالعملهای دوران چهارده ساله را با فعلهای مخاطب <تزرعون>و <فذروه> بیان داشت ; ولی در بیان چگونگی سال پانزدهم و پایان بحران فعلهای <یغاث> و <یعصرون> به کار برد. از مقابله این دو سیاق معلوم می شود، مخاطبان <تزرعون> و ... حکومت مصر بود که باید عهده دار تولید و توزیع می شد و در سال پانزدهم خود مردم بدون دخالت و نظارت سیستم حکومت، به کار تولید و مصرف می پرداختند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 50 -

2،3،4،5،6،7،8،11،12،14،17،18

2_ پادشاه مصر به راستی و درستی تعبیر و تفسیر یوسف ( ع ) ار رؤیای شگفتش ، اطمینان یافت .

و قال الملک ائتونی به

از اینکه پادشاه مصر پس از شنیدن تعبیر و تأویل خواب خویش ، یوسف(ع) را احضار می کند ، معلوم می شود وی دریافته بود که تعبیر یوسف(ع) عالمانه و شایسته اعتنا کردن است.

ص: 616

3_ پادشاه مصر پس از دریافت تعبیر رؤیایش ، خواهان حضور یوسف ( ع ) در نزد خویش شد .

و قال الملک ائتونی به

4_ پادشاه مصر پس از دریافت تعبیر رؤیایش ، به آزادی یوسف ( ع ) از زندان و بار یافتن او به دربار فرمان داد .

و قال الملک ائتونی به . .. قال ارجع

از اینکه یوسف(ع) با فرستاده پادشاه از زندان خارج نمی شود و به دربار نمی آید ، معلوم می شود فرمان پادشاه مبنی بر احضار او (ائتونی به) احضار اجباری نبوده است ; بلکه دستور به آزادی آن حضرت از زندان و بار یافتن به دربار بوده است.

5_ ساقی پادشاه از طرف دربار برای آزادسازی یوسف ( ع ) و حاضر کردن او نزد پادشاه ، به سوی زندان روانه شد .

فلما جاءه الرسول

<ال> در <الرسول> عهد ذکری است و به قرینه (فأرسلون) در آیه 45 معلوم می شود که این فرستاده ، همان ساقی پادشاه بود که برای دریافت تعبیر خواب به سوی یوسف(ع) فرستاده شده بود.

6_ یوسف ( ع ) پیک دربار را باز گرداند تا از پادشاه بخواهد درباره ماجرای مهمانان زلیخا تحقیق کند .

قال ارجع إلی ربک فسئله ما بال النسوه

<بال> به معنای شأن و کار مهم است و مراد از آن در آیه شریفه ، ماجرا و داستان می باشد.

7_ بازجویی از زنانی که در ماجرای میهمانی زلیخا دست های خویش را بریدند ، شرط یوسف ( ع ) برای بیرون آمدن از زندان و حاضر شدن در نزد پادشاه

قال ارجع إلی ربک فسئله ما بال النسوه الّ_تی قطعن أیدیهنّ

8_ رفع اتهام و اثبات بی گناهی ، هدف یوسف ( ع ) از تقاضای تحقیق در ماجرای زنانی که دست های خویش را با مشاهده یوسف ( ع ) بریدند .

قال ارجع إلی ربک فسئله ما بال النسوه الّ_تی قطعن أیدیهنّ

11_ ماجرای میهمانی زلیخا از زنان اشراف و بریدن آنان دست های خویش را ، گویاترین صحنه برای اثبات منزلت والا و عفت و پاکدامنی یوسف ( ع )

فسئله ما بال النسوه الّ_تی قطعن أیدیهنّ

یوسف(ع) برای رسیدگی به پرونده خویش با عبارت <الّ_تی قطعن أیدیهنّ> داستان میهمانی زلیخا از زنان اشراف و اینکه آنان دستهای خویش را بریدند را مطرح می کند و از آن جا که یوسف(ع) درصدد اثبات بی گناهی خویش است، می توان گفت: داستان مذکور و مسائل پیرامون آن برای اثبات عفت، پاکدامنی و بی گناهی یوسف(ع) بهترین شاهد بوده است.

12_ یوسف ( ع ) به پاس خدمات زلیخا به او ، شکایتی علیه وی به پادشاه نکرد .

فسئله ما بال النسوه الّ_تی قطعن أیدیهنّ

با وجود اینکه زلیخا نیز همانند دیگر زنان اشراف در گرفتاریهای یوسف(ع) و متهم ساختن او نقشی بسزا داشت، ولی یوسف(ع) از او نام نمی برد و علیه او سخنی به پادشاه نمی گوید. به نظر می رسد دلیل این امر خدماتی است که زلیخا در عهد کودکی و نوجوانی یوسف(ع) برای وی انجام داده بود.

14_ یوسف ( ع ) با ابلاغ بی گناهی خویش به پادشاه ، بر این نکته تأکید کرد که زندانی شدنش نتیجه مکر و کید زنان اشراف بوده است .

إن ربی بکیدهنّ علیم

17_ یوسف ( ع ) در پیامش به پادشاه مصر ، خداوند را رب و مدبر خویش معرفی کرد .

فسئله ما بال النسوه . .. إن ربی بکیدهنّ علیم

ص: 617

18_ یوسف ( ع ) در پیامش به پادشاه ، به او گوشزد کرد که وی را رب و مالک خویش نخواهد دانست و خود را بنده او نخواهد شمرد .

إن ربی بکیدهنّ علیم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 51 -

1،3،4،5،6،7،10،11،13،16،17،18،19

1_ پادشاه مصر به منظور بازجویی از زنان اشراف درباره ماجرایشان با یوسف ( ع ) آنان را احضار کرد .

قال ما خطبکنّ

3_ بازجویی پادشاه از زنان اشراف ، پاسخی به پیام و تقاضای یوسف ( ع ) بود .

فسئله ما بال النسوه . .. قال ما خطبکنّ

4_ پادشاه مصر پیش از بازجویی از زنان اشراف ، به تقاضای آنان ( درخواست کام روایی ) از یوسف ( ع ) و بی گناهی او آگاه شده بود .

قال ما خطبکنّ إذ رودتنّ یوسف عن نفسه

<إذ> بدل اشتمال برای <خطبکنّ> است و بیانگر مقصود پادشاه از ماجرایی است که درباره آن بازجویی می کرد. بنابراین <ما خطبکنّ ...> ; یعنی، داستان شما چیست؟ منظورم آن داستانی است که تقاضای کام روایی از یوسف می کردید. تصریح شاه به اینکه شما زنان از یوسف(ع) تقاضا کردید، می رساندکه وی به مراوده آنان و بی گناهی یوسف(ع) آگاهی یافته بود.

5_ زنان اشراف ، درخواست کام روایی از یوسف ( ع ) را انکار نکردند .

ما خطبکنّ إذ رودتنّ یوسف عن نفسه قلن ح_ش لله ما علمنا علیه من سوء

6_ زنان اشراف در حضور پادشاه مصر ، بر پاکدامنی یوسف ( ع ) و مبرّا بودنش از هرگونه آلودگی شهادت دادند .

قلن ح_ش لله ما علمنا علیه من سوء

کلمه (بدی و آلودگی) پس از نفی واقع شده است و از این رو شامل هرگونه سوء و بدی می شود و <من> زایده نیز این معنا را تأکید می کند.

7_ یوسف ( ع ) به دلیل پاکدامنی شگفت انگیزش ، از آفریده های بی نظیر خداوند در دیدگاه زنان اشراف مصر

قلن ح_ش لله

10_ زلیخا نیز در جلسه محاکمه ای که برای کشف حقیقت ماجرای زنان با یوسف ( ع ) تشکیل شده بود ، حضور داشت .

قالت امرأت العزیز الئ_ن حصحص الحق

11_ شوهر زلیخا به هنگام محاکمه زنان اشراف زنده بود و هم چنان عهده دار منصب عزیزی در حکومت مصر بود .

قالت امرأت العزیز

توصیف زلیخا با وصف <همسر عزیز> می رساند که شوهرش در هنگام محاکمه زنده بود و به سمت عزیزی اشتغال داشت.

13_ زلیخا شهادت زنان اشراف بر پاکدامنی یوسف ( ع ) را تصدیق کرد و سخن آنان را مایه روشن شدن حقیقت دانست .

قالت امرأت العزیز الئ_ن حصحص الحق

<حصحصه> (مصدر حصحص) به معنای روشن شدن چیزی پس از کتمان آن است. برخی نیز گفته اند به معنای ثبوت و استقرار است.

16_ زلیخا در حضور پادشاه مصر به تقاضای کام روایی از یوسف ( ع ) اعتراف کرد و به استنکاف یوسف ( ع ) از پذیرش تقاضایش شهادت داد .

ص: 618

أنا رودته عن نفسه و إنه لمن الص_دقین

جمله <أنا رودته عن نفسه> _ به بیانی که در آیه 26 ذیل برداشت شماره 2 گذشت _ دلالت بر حصر دارد ; یعنی ، من از او درخواست کردم و او چنین درخواستی نداشت.

17_ زلیخا پیش از جلسه بازجویی و محکمه دادرسی ، یوسف ( ع ) را مجرم معرفی می کرد و به کام جویی از وی متهم می ساخت .

قالت امرأت العزیز الئ_ن حصحص الحق أنا رودته عن نفسه و إنه لمن الص_دقین

برداشت فوق از قید <الآن> استفاده می شود.

18_ زلیخا در حضور پادشاه مصر ، بر صداقت و راستگویی یوسف ( ع ) تأکید کرد .

و إنه لمن الص_دقین

19_ اعتراف زلیخا به دروغگویی خویش در متهم ساختن یوسف ( ع ) به درخواست کام جویی

أنا رودته عن نفسه و إنه لمن الص_دقین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 52 - 1،2،3،4،10،12،13

1_ یوسف ( ع ) در زندان مصر ، علت های نپذیرفتن دعوت پادشاه و حاضر نشدن در نزد او و تقاضای دادرسی را بیان کرد .

قال ارجع إلی ربک . .. ذلک لیعلم

در اینکه جمله <ذلک لیعلم . ..> تا آخر آیه بعد کلام یوسف(ع) است یا سخن زلیخا، دو نظر ابراز شده است. دلایل متعددی مؤید نظر نخست است که به برخی از آنها اشاره می شود: 1- ظاهر این است که <أن الله ...> عطف بر <أنی لم أخنه ...> باشد ; یعنی: <ذلک لیعلم... أن الله لایهدی ...>. این معنا محتمل نیست که سخن زلیخا باشد. 2- آنچه در آیه بعد آمده، حقایق و معارفی بلند است که اعتقاد و باور به آنها از زنی چون زلیخا _ که در سلک مشرکان است _ برنمی آید.

2_ آگاه شدن عزیز مصر به پرهیز یوسف ( ع ) از رابطه نامشروع با همسر وی ، از اهداف یوسف ( ع ) در تقاضای دادرسی و بازجویی از زنان اشراف

ذلک لیعلم أنی لم أخنه بالغیب

چنان چه <ذلک لیعلم . ..> کلام یوسف(ع) باشد، مشارالیه <ذلک> خارج نشدن از زندان و تقاضای دادرسی و محاکمه زنان اشراف است. ضمیر در <یعلم> و <لم أخنه> می تواند به <عزیز> باز گردد و می تواند مراد از آن <ملک> باشد. برداشت فوق بر اساس احتمال نخست است. بنابراین <ذلک لیعلم ...> ; یعنی، بیرون نرفتن من از زندان و تقاضای دادرسی بدان خاطر بود که عزیز مصر بداند من در نهان به او خیانتی نکردم.

3_ یوسف ( ع ) با تقاضای دادرسی و درخواست بازجویی از زنان ، درصدد بود تا به پادشاه اثبات کند که هرگز با همسر وی رابطه نامشروع نداشته و به او خیانت نکرده است .

ذلک لیعلم أنی لم أخنه بالغیب

برداشت فوق ، بر این اساس است که ضمیر در <یعلم> و <لم أخنه> به <ملک> باز گردد.

4_ همسر پادشاه مصر از زنان حاضر در مجلس مهمانی زلیخا و دلباخته یوسف ( ع ) بود .

ذلک لیعلم أنی لم أخنه بالغیب

بر این مبنا که ضمیر در <یعلم> و <لم أخنه> به <ملک> باز گردد ، از جمله <ذلک لیعلم . ..> معلوم می شود که همسر ملک نیز در زمره زنانی بود که دستهای خویش را بریدند.

ص: 619

10_ زنان اشراف مصر و متهم کنندگان یوسف ( ع ) به خیانت ، از زمره خائنان بودند .

أن الله لایهدی کید الخائنین

مصداق مورد نظر برای <الخائنین> زلیخا و زنان اشراف و نیز درباریانی می باشند که تصمیم به زندانی کردن یوسف(ع) گرفتند (ثم بدا لهم من بعد ما رأوا الأیات لیسجننه) آیه 35.

12_ یوسف ( ع ) با تقاضای دادرسی درصدد بود به پادشاه مصر ثابت کند که خیانتکاران هرگز به پیروزی نمی رسند و مکرشان فرجامی ندارد .

ذلک لیعلم . .. أن الله لایهدی کید الخائنین

چنان چه گذشت عبارت <أن الله لایهدی . ..> عطف بر <أنی ...> است ; یعنی: <ذلک لیعلم أن الله ...>. این بدان خاطر بود که عزیز و یا پادشاه بداند که خداوند مکر خیانتکاران را به ثمر نمی نشاند.

13_ تلاش یوسف ( ع ) برای متوجه ساختن پادشاه مصر به نقش تعیین کننده سنن و اراده الهی در شکل گیری حوادث و رخدادها

ذلک لیعلم . .. أن الله لایهدی کید الخائنین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 54 - 1،2،3،4،5،8،12

1_ پادشاه مصر پس از آشکار شدن بی گناهی و کمال عفت و پاکدامنی یوسف ( ع ) ، به دیدار او دل بست و با فرمانی مجدد او را به دربار خویش فراخواند .

ذلک لیعلم أنی لم أخنه . .. و قال الملک ائتونی به أستخلصه لنفسی

2_ پادشاه مصر در فراخوانی یوسف ( ع ) به دربار ، یادآور شد که وی را مشاور ویژه خویش خواهد ساخت .

قال الملک ائتونی به أستخلصه لنفسی

آن گاه که آدمی کسی را محرم اسرار خود قرار دهد و در امور خویش وی را مداخله دهد، گفته می شود: <أستخلصه> (برگرفته شده از لسان العرب). بنابراین <أستخلصه لنفسی> ; یعنی، تا یوسف(ع) را محرم اسرار خویش سازم و در اداره امور مملکتی او را مداخله دهم. از این معنا می توان به مشاور مخصوص تعبیر کرد.

3_ یوسف ( ع ) پس از آشکار شدن بی گناهیش بر پادشاه و درباریان ، دعوت او را پذیرفت و بی درنگ از زندان به دربار رفت .

قال الملک ائتونی به . .. فلما کلّمه

اتصال جمله <فلما کلّمه> به <ائتونی به> و نیاوردن مطالبی نظیر رساندن فرمان پادشاه به یوسف(ع) ، اعلام نتیجه محاکمه زنان به وی و. .. برای رساندن این معناست که میان فرمان پادشاه و گفت و گو با یوسف(ع) فاصله ای نبود.

4_ یوسف ( ع ) و پادشاه در نخستین ملاقاتشان با یکدیگر ، درباره رؤیای پادشاه ، تعبیر یوسف ( ع ) و گزینش او به سمت مشاور ، به گفت و گو پرداختند .

و قال الملک ائتونی به أستخلصه لنفسی فلما کلّمه

اگرچه در آیه شریفه تصریح نشده که پادشاه و یوسف(ع) درباره چه موضوعی گفت و گو کردند ; ولی قراین حالیه و مقالیه حاکی است که موضوع سخن درباره رؤیای پادشاه و تعبیر یوسف(ع) و نیز دعوت از یوسف(ع) به همکاری و مشاوره و. .. بوده است.

5_ گفت و گوی یوسف ( ع ) با پادشاه در نخستین ملاقات ، موجب توجه بیشتر و اعتماد افزون تر پادشاه به او شد .

فلما کلّمه قال إنک الیوم لدینا مکین أمین

ظاهر این است که ضمیر فاعلی در <کلّمه> به یوسف(ع) و ضمیر مفعولی آن به پادشاه برگردد. ترتب جمله <قال إنک...> مؤید این نظر است و چون پادشاه پس از گفت وگوی یوسف(ع) با وی اظهار داشت: <إنک الیوم ...>، معلوم می شود سخنان یوسف(ع)

ص: 620

باعث توجه افزون تر پادشاه به او شد.

8_ پادشاه مصر در پی ملاقاتش با یوسف ( ع ) و احراز شخصیت و دانش او ، به وی اعلام کرد که در دستگاه حکومتی ، رأیی نافذ و فرمانی مطاع خواهد داشت .

فلما کلّمه قال إنک الیوم لدینا مکین أمین

به کسی که دارای منزلتی والا و شأنی رفیع باشد <مکین> گفته می شود. <أمین> نیز به کسی گفته می شود که از خیانت بپرهیزد و به صداقت گفتارش و درستی رفتارش اطمینان باشد. سخن پادشاه (تو نزد ما منزلتی والا داری) کنایه از این است که: دستوراتت نافذ است و آنچه در امر حکومت پیشنهاد کنی مورد قبول است.

12_ الغای حکم بردگی یوسف ( ع ) به دست پادشاه مصر *

ائتونی به أستخلصه . .. قال إنک الیوم لدینا مکین أمین

جمله <أستخلصه لنفسی> و نیز متروک شدن قصه بردگی یوسف(ع) در ادامه داستان او ، می تواند گویای برداشت فوق باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 55 - 1،2،3،4،6،15،16،18،19

1_ یوسف ( ع ) از پادشاه خواست وی را به وزارت کشاورزی مصر و تصدی انبار های غله ، منصوب کند .

قال اجعلنی علی خزائن الأرض

از آن جا که یوسف(ع) در تعبیر رؤیای پادشاه بیان داشت که باید هفت سال با جدیّت به امر کاشت و برداشت و ذخیره سازی ارزاق بپردازند، چنین برمی آید که مقصود وی از <مرا بر گنجینه های زمین بگمار> این است که امور یاد شده را به من بسپار ; یعنی، امر کشت و برداشت (وزارت کشاورزی) و نیز انبارهای غلّه در اختیار من باشد.

2_ پیشگیری از بروز فاجعه برای مردم مصر به سبب قحطی و خشکسالی ، از هدف های یوسف ( ع ) در تقاضای منصب حکومتی

اجعلنی علی خزائن الأرض

3_ یوسف ( ع ) دلیل صلاحیت خویش برای تصدی امور غذایی مردم مصر را برای پادشاه بیان کرد .

اجعلنی علی خزائن الأرض إنی حفیظ علیم

جمله <إنی حفیظ علیم>تعلیل برای <اجعلنی. ..>است.

4_ یوسف ( ع ) بر حفظ ذخایر مالی و حراست انبار های غذایی از حیف و میل شدن ، توانا بود .

اجعلنی علی خزائن الأرض إنی حفیظ علیم

6_ یوسف ( ع ) بر به کارگیری توان و دانش خویش در امرکشت و برداشت و ذخیره سازی غلات و توزیع آنها تأکید کرد .

اجعلنی علی خزائن الأرض إنی حفیظ علیم

جمله <إنی حفیظ علیم> علاوه بر اینکه حاکی از توان و دانش یوسف(ع) بر امور یاد شده است ، دلالت بر این نیز دارد که وی دانش و توانایی اش را در اموری که به او سپرده شود ، به کار می گیرد و بدان متعهد می شود.

15_ < عن رسول الله ( ص ) : رحم الله أخی یوسف لو لم یقل : اجعلنی علی خزائن الأرض لولاّه من ساعته و ل_کنّه أخّر ذلک سنه ;

از رسول خدا(ص) روایت شده است: خدا رحمت کند برادرم یوسف را اگر نمی گفت: مرا سرپرست خزاین زمین قرار بده، همان وقت این مقام را به او می داد ; ولی [این تقاضا سبب شد] که سرپرستی او بر خزاین زمین یک سال به تأخیر افتد>.

16_ < عن علی بن موسی الرضا ( ع ) : . . . ان یوسف ( ع ) . . . لما دفعته الضروره إلی تولی خزائن العزیز قال : اجعلنی علی خزائن الأرض . . . ;

از امام رضا(ع) روایت شده است: . .. هنگامی که ضرورت ایجاب کرد ، یوسف سرپرستی خزاین عزیز مصر را بپذیرد گفت: <اجعلنی

ص: 621

علی خزائن الأرض ...>.

18_ < عن أبی عبدالله ( ع ) أنه قال لقوم ممّن یظهرون الزّهد و یدعون الناس أن یکونوا معهم علی مثل الذی هم علیه من التقشّف . . . أخبرونی أین أنتم عن . . .یوسف النبی ( ع ) حیث قال لملک مصر : < اجعلنی علی خزائن الأرض . . . > فکان من أمره الذی کان أن اختار مملکه الملک و ما حول ها إلی الیمن . . . فلم نجد أحداً عاب ذلک علیه . . . ;

از امام صادق(ع) روایت شده خطاب به گروهی که اظهار زهد می کردند و مردم را دعوت می نمودند که همانند آنان زندگی را بر خود سخت گیرند . .. فرمود: مرا خبر دهید شما درباره یوسف پیغمبر(ع) چگونه می اندیشید که او به پادشاه مصر گفت: <اجعلنی علی خزائن الأرض ...>؟ پس کار یوسف به آن جا رسید که همه کشور پادشاه و اطراف آن تا یمن را در اختیار گرفت ... در عین حال نیافتیم کسی را که این را بر او عیب گرفته باشد ...>.

19_ < عن الرضا ( ع ) : . . . فی قوله تعالی : < . . .إنی حفیظ علیم > قال : حافظ لما فی یدیّ عالم بکل لسان ;

از امام رضا(ع) . .. درباره سخن خدا <...إنی حفیظ علیم> روایت شده است که فرموده: مراد این است که نگه دارنده چیزی هستم که در تصرف من است و آگاه به همه زبانها می باشم>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 56 - 1،2،3،5،11

1_ پادشاه مصر ، پیشنهاد یوسف ( ع ) را پذیرفت و مدیریت کشت و برداشت محصولات و ذخیره سازی و توزیع آنها را به او سپرد .

اجعلنی علی خزائن الأرض . .. و کذلک مکّنّا لیوسف فی الأرض

2_ یوسف ( ع ) در سرزمین مصر به منزلتی والا و قدرتی بلامنازع دست یافت .

مکّنّا لیوسف فی الأرض یتبوّأ منها حیث یشاء

<تمکین> (مصدر مکّنّا) به معنای مکان دادن و نیز به معنای قدرت بخشیدن است. مناسبت حکم و موضوع و نیز قید <فی الأرض> می رساند که معنای دوم اراده شده است. بنابراین <مکّنّا لیوسف فی الأرض> ; یعنی، به یوسف در سراسر سرزمین مصر قدرت و سلطنت بخشیدیم. و <حیث یشاء> حاکی از نبود قدرتی در برابر اوست.

3_ یوسف ( ع ) آزاد و متمکن برای استقرار و تصرف در هر نقطه از سرزمین مصر

مکّنّا لیوسف فی الأرض یتبوّأ منها حیث یشاء

<یتبوّأ> به معنای منزل گرفتن و اقامت کردن است. جمله <یتبوّأ منها حیث یشاء> (در هر جای مصر که می خواست منزل می گرفت و اقامت می کرد) به منزله تفسیر برای <مکّنّا...> است و لذا کنایه از اقتدار او برای دخل و تصرف در سراسر سرزمین مصر می باشد.

5_ سرگذشت یوسف ( ع ) ( نجات از چاه کنعان تا رسیدن به وزارت و نیل به قدرت ) به اراده خداوند و بر اساس تدبیر او بود .

و کذلک مکّنّا لیوسف فی الأرض

11_ به قدرت رسیدن یوسف ( ع ) پس از بردگی و اسارت در زندان ، دلیلی متقن بر حاکمیت مشیّت الهی بر تمامی اسباب و علّتهاست .

کذلک مکّنّا لیوسف فی الأرض یتبوّأ منها حیث یشاء نصیب برحمتنا من نشاء

جمله <رحمت خویش را بر هر کس که خواهیم شامل می گردانیم و به او قدرت می بخشیم> _ که مفاد <نصیب برحمتنا. ..> است _ به منزله ادعایی است که با <کذلک مکّنّا ...> بر آن استدلال شده است ; یعنی، خداوند برده ای را که اختیاردار خودش نیز نبود به جایی رسانید که اختیار همگان را دارا شد، و این دلیلی روشن بر حاکمیت مطلق الهی است.

ص: 622

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 58 - 2،9،10،11،13،15،16

2_ یوسف ( ع ) در طی هفت سال آبادانی ، به کشت و برداشت و ذخیره سازی غلات برای دوران قحطی کاملاً موفق شد .

و جاء إخوه یوسف

9_ برادران یوسف بجز بنیامین ، از کنعان برای دریافت آذوقه به مصر آمدند و به حضور یوسف ( ع ) رسیدند .

و جاء إخوه یوسف فدخلوا علیه

جمله <ائتونی بأخ لکم. ..> (برادر پدری خود را به نزد من آوردید) در آیه بعد می رساند که مراد از <إخوه> برادران یوسف بجز بنیامین است. جمله <و لما جهزهم ...> در آیه بعد بیانگر هدف آنان از آمدن به مصر است.

10_ یوسف ( ع ) به مجرّد مشاهده برادران خویش ، علی رغم گذشت سالیانی دراز ، آنان را شناخت .

فدخلوا علیه فعرفهم

<فاء> در <فعرفهم> حکایت از آن دارد که یوسف(ع) بدون پرسش و جست و جو بلکه به مجرّد مشاهده برادرانش ، آنان را شناخت.

11_ ملاقات مردم حتی غیر مصریان ، با یوسف ( ع ) امری سهل و آسان بود .

و جاء إخوه یوسف فدخلوا علیه

<فاء> در عبارت <فدخلوا علیه> می رساند که فاصله ای میان آمدن برادران و ملاقات با او نبوده است. جمله <عرفهم> نیز دلالت می کند که دربان و حاجبی که از حسب و نسب مراجعه کنندگان پرسش کند و به یوسف(ع) گزارش دهد و اجازه ملاقات بخواهد در میان نبوده است. اینها حکایت از آسانی ملاقات مردم حتی غیر مصریان با یوسف(ع) می کند.

13_ هیچ یک از برادران یوسف در ملاقات با او ، وی را نشناختند .

فدخلوا علیه فعرفهم و هم له منکرون

15_ کمترین فاصله زمانی میان آخرین برخورد یوسف ( ع ) با برادران خویش تا ملاقات آنان با وی ، حدود بیست سال بوده است .

یرتع و یلعب . .. و لما بلغ أشدّه ... فلبث فی السجن بضع سنین... تزرعون سبع ... و

محاسبه مراحلی که یوسف(ع) در مصر بسر برد، حدود بیست سال می شود ; زیرا کودکی حداکثر ده ساله بود که به دست کاروانیان افتاد و جمله <یرتع و یلعب> و نیز <أخاف أن یأکله الذئب> دلالت بر این معنا دارد. در خانه زلیخا به جوانی و رشد رسید (لما بلغ أشدّه) که این فاصله حدود هشت تا ده سال می شود. بیش از سه سال نیز (بضع سنین) در زندان بسر برد و هفت سال دوران پس از زندان را به وزارت اشتغال داشت و طبعاً یک سال پس از قحطی برادرانش به وی مراجعه کردند. مجموعه اینها حدوداً بیست سال می شود.

16_ < عن أبی جعفر ( ع ) : < . . . فعرفهم یوسف و لم یعرفه إخوته لهیبه الملک و عزّته . . . ;

از امام باقر(ع) روایت شده که فرمود: . .. یوسف برادران خود را شناخت و آنان یوسف را به علت هیبت و شکوه پادشاهی نشناختند ...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 59 - 1،2،3،4،5،6،8،9،12

1_ یوسف ( ع ) بر توزیع ارزاق ذخیره شده در مصر ، نظارت مستقیم داشت .

و جاء إخوه یوسف . .. و لما جهزهم بجهازهم

2_ یوسف ( ع ) بار آذوقه و جیره غذایی برادران را ، خود آماده کرد . *

ص: 623

و لما جهزهم بجهازهم

<تجهیز> (مصدر جهز) به معنای مهیا ساختن و آماده کردن جهاز (زاد و توشه) است. ضمیر در <جهز> به یوسف(ع) برمی گردد. بنابراین <لما جهزهم ...> ; یعنی، پس آن گاه که یوسف(ع) بار و بنه و زاد و توشه برادرانش را آماده ساخت. البته این احتمال که اسناد <جهز> به یوسف(ع) مجازی باشد، بعید به نظر نمی رسد ; زیرا بسیار متعارف است که فعل کارگزاران به کارفرما اسناد داده می شود.

3_ فرزندان یعقوب ، ضمن معرفی خویش و بیان تعداد نفرات ، به یوسف ( ع ) یادآور شدند که یک برادر پدری نیز دارند .

قال ائتونی بأخ لکم من أبیکم

4_ بنیامین در اولین سفری که برادرانش برای تهیه خوار و بار به حضور یوسف ( ع ) رسیدند ، همراه آنان نبود .

قال ائتونی بأخ لکم من أبیکم

5_ برادران یوسف به دستور وی موظف شدند بنیامین را در سفر آینده به همراه خویش بیاورند .

قال ائتونی بأخ لکم من أبیکم

6_ یوسف ( ع ) سهمیه و جیره افراد را همواره عادلانه و بدون کمترین نقصی به آنان پرداخت می کرد .

ألا ترون أنی أُوفی الکیل

کیل (پیمانه کردن) مصدر است و در آیه شریفه، به معنای اسم مفعول (مکیل) می باشد و مراد از آن آذوقه و غلات است. <ایفاء> (مصدر اوفی) به معنای پرداختن به طور کامل و بدون نقص و کاستی است. آوردن فعل مضارع (اوفی) به جای فعل ماضی <وفیت> اشاره به روش مستمر یوسف(ع) در ایفای کیل دارد.

8_ یوسف ( ع ) از برادرانش به نیکی پذیرایی کرد و سهمیه ایشان را از خوار و بار به طور کامل پرداخت نمود .

ألا ترون أنی أُوفی الکیل و أنا خیر المنزلین

9_ یوسف ( ع ) با توجه دادن برادرانش به عدالت خویش در معامله و پذیرایی نیکویش از مهمانان ، آنان را به آوردن بنیامین ترغیب کرد .

ائتونی بأخ لکم من أبیکم ألا ترون أنی أُوفی الکیل و أنا خیر المنزلین

جمله <ألا ترون . ..> (آیا ملاحظه نمی کنید که...) پس از <ائتونی بأخ لکم> بیانگر هدف یوسف(ع) (ترغیب به آوردن بنیامین) از توجه دادن برادرانش به مهمان نوازی و عدالتش در معامله است.

12_ یوسف ( ع ) به برادرانش وعده داد که اگر در سفر بعد ، بنیامین را به همراه بیاورند ، باز هم از آنان به خوبی پذیرایی خواهد کرد .

ألا ترون . .. أنا خیر المنزلین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 60 - 2،3،6

2_ یوسف ( ع ) به برادرانش خاطر نشان ساخت که تنها در صورتی غله نوبت بعد را دریافت خواهند کرد که بنیامین را همراه خود بیاورند .

فإن لم تأتونی به فلاکیل لکم عندی

3_ یوسف ( ع ) به برادرانش اعلام کرد در صورتی که بنیامین را در نوبت بعد همراه نیاورند ، نباید به بارگاه او حاضر شوند .

فإن لم تأتونی به . .. و لاتقربون

نون مکسور در <لاتقربون> نون وقایه و حاکی از یای متکلم محذوف است. بنابراین <لاتقربون> ; یعنی، نزد من نیایید.

ص: 624

6_ فرزندان یعقوب به بازگشت مجدد به مصر برای دریافت آذوقه ، مصمم بودند .

فإن لم تأتونی به فلاکیل لکم عندی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 61 - 3،4،6،7

3_ علاقه شدید یعقوب ( ع ) به بنیامین ، دلیل برادران یوسف برای همراه نبودن بنیامین با آنان

قالوا سنرود عنه أباه

<با پدرمان گفت و گو می کنیم و تلاش می نماییم که رضایت او را برای سفر بنیامین جلب کنیم> _ که مفاد <سنرود عنه أباه> می باشد _ اشاره ای است از سوی برادران یوسف به او که علت همراه نبودن بنیامین ، ممانعت پدرشان می باشد.

4_ فرزندان یعقوب برای آوردن بنیامین به مصر ، راهی جز جلب رضایت یعقوب ( ع ) نداشتند .

قالوا سنرود عنه أباه و إنا لف_علون

6_ برادران یوسف ، با او عهد کردند که پدرشان یعقوب ( ع ) را برای روانه ساختن بنیامین متقاعد کنند .

قالوا سنرود عنه أباه و إنا لف_علون

<مراوده> (مصدرنراود) به معنای درخواست با لطف و مداراست و <عنه> دلالت به مورد درخواست دارد. و مفاد <سنرود ...> چنین است، همانا با ملاطفت و مدارا از پدرش (پدر بنیامین) خواهیم خواست که وی را در سفر آینده با ما همراه سازد.

7_ تأکید برادران یوسف بر توانایی خویش برای جلب رضایت پدر و آوردن بنیامین به نزد یوسف ( ع )

إنا لف_علون

جمله <سنرود عنه أباه> این احتمال را برای یوسف(ع) ایجاد می کند که شاید پدرتان راضی نشد. برادران وی با جمله <إنا لفاعلون> به وی اطمینان می دهند که بدون هیچ تردید ، رضایت پدر را جلب خواهند کرد و بنیامین را خواهند آورد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 62 - 1،2،3،5،6،7،11

1_ یوسف ( ع ) سهمیه افراد را به آنان می فروخت و بهای آن را دریافت می کرد .

و قال لفتی_نه اجعلوا بض_عتهم فی رحالهم

<بضاعه> به مالی که برای تجارت و خرید و فروش است گفته می شود. بنابراین مراد از <بضاعتهم> مالی است که برادران یوسف در مقابل دریافت سهمیه به او پرداخته بودند.

2_ یوسف ( ع ) از کارگزارانش خواست بهای دریافت شده از فرزندان یعقوب را در بار ها و اثاثیه آنان جاسازی کنند .

و قال لفتی_نه اجعلوا بض_عتهم فی رحالهم

3_ یوسف ( ع ) به کارگزارانش توصیه کرد سرمایه فرزندان یعقوب را به گونه ای در اثاثیه آنان جاسازی کنند که تا رسیدن به وطنشان متوجه آن نشوند .

اجعلوا بض_عتهم فی رحالهم لعلهم یعرفونها إذا انقلبوا إلی أهلهم

5_ یوسف ( ع ) امید داشت برادرانش بضاعت های برگردانده شده به آنان را به هنگام رسیدن به وطنشان باز شناسند .

اجعلوا بض_عتهم فی رحالهم لعلهم یعرفونها

روشن است که فرزندان یعقوب با گشودن محموله های خویش بضاعتهای خود را در آن می یافتند. بنابراین جای <لعل> (شاید و باشد) نبود. از این رو در تفسیر کلمه <لعل> چند وجه ذکر شده است: 1_ اشفاق و ترجی مربوط به قید <إذا انقلبوا> است ; یعنی،

ص: 625

امید است که پس از رسیدن به اهلشان دریابند نه قبل از آن. 2_ مقصود از شناخت بضاعت شناختن حق آن است ; یعنی، شاید حق آن را بشناسند و قدردانی کنند. 3_ لعل به معنای <کی> (تا اینکه) است و معنای ترجی و امید ندارد.

6_ یوسف ( ع ) با باز گرداندن مال التجاره فرزندان یعقوب ، درصدد بود در آنان احساس حق شناسی و سپاس گزاری ایجاد کند و انگیزه مراجعت ایشان را قوت بخشد .

اجعلوا بض_عتهم فی رحالهم لعلهم یعرفونها . .. لعلهم یرجعون

برداشت فوق ، ناظر به دومین احتمالی است که در توضیح برداشت قبل آمده است.

7_ یوسف ( ع ) علی رغم ترغیب و تهدید برادران و نیز آماده سازی همه زمینه های مراجعت آنان ، اطمینان به بازگشت آنان نداشت و عدم موافقت یعقوب را با سفر بنیامین محتمل می دانست .

لعلهم یرجعون

11_ یوسف ( ع ) دارای اختیارات ویژه در توزیع غلات و آذوقه های ذخیره شده *

قال لفتی_نه اجعلوا بض_عتهم فی رحالهم

از اینکه یوسف(ع) پرداخت سهمیه فرزندان یعقوب در نوبتهای بعد را در صورت همراه نداشتن بنیامین ، ممنوع کرد ، برداشت فوق استفاده می شود. باز گرداندن بضاعت برادرانش به خودشان نیز می تواند تأیید کننده اختیارات ویژه او باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 63 - 1،2،3،4،5،7،8

1_ فرزندان یعقوب از مصر بازگشتند و گزارش سفرشان را برای او شرح دادند .

فلما رجعوا إلی أبیهم قالوا

2_ ممنوع شدن فرزندان یعقوب از دریافت سهمیه خوار و بار بدون همراهی بنیامین ، از گزارش های آنان به پدرشان یعقوب بود .

فإن لم تأتونی به فلاکیل لکم . .. فلما رجعوا إلی أبیهم قالوا ی_أبانا منع منا الکی

3_ فرزندان یعقوب با اظهار محبت به بنیامین از پدرشان خواستند او را به همراه آنان روانه مصر کند .

فأرسل معنا أخانا

هدف فرزندان یعقوب از نام نبردن بنیامین و یاد کردن از او به عنوان <أخانا> (برادرمان) اظهار محبت به اوست.

4_ فرزندان یعقوب بر حفاظت از بنیامین ، در طول سفرشان به مصر متعهّد شدند و بر آن تأکید کردند .

فأرسل معنا أخانا نکتل و إنا له لح_فظون

5_ گزارش تحریم سهمیه آذوقه بدون همراهی بنیامین ، خبر و گزارشی مهم در دیدگاه فرزندان یعقوب

ی_أبانا منع منا الکیل

فرزندان یعقوب پیش از باز کردن بارها و محموله ها _ که معمولاً اولین اقدام مسافران و کاروانهاست _ خبر تحریم سهمیه آذوقه را برای پدرشان بیان کردند. این تعجیل نشان دهنده اهمیت این خبر در نظر آنان است.

7_ فرزندان یعقوب بجز راهیِ مصر شدن و به حضور یوسف ( ع ) رسیدن ، راهی برای تأمین آذوقه در سال های قحطی نداشتند .

ی_أبانا منع منا الکیل فأرسل معنا أخانا

چنان چه جز به مصر رفتن راهی فراروی فرزندان یعقوب بود ، او آن راه را به فرزندانش پیشنهاد می کرد تا مجبور نباشد بنیامین را همراه آنان بفرستد.

8_ احساس خطر برای بنیامین ، دلیل یعقوب ( ع ) بر عدم موافقتش با مسافرت وی

جلوگیری می کرد. جمله <إنا له لحافظون> می رساند که از دلایل این امر ، احساس خطر ب

ص: 626

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 64 - 1،2،3،4،9،16

1_ یعقوب ( ع ) پیشنهاد فرزندانش را نپذیرفت و با روانه ساختن بنیامین به سفر مصر مخالفت کرد .

قال هل ءامنکم علیه إلاّ کما أمنتکم علی أخیه من قبل

2_ یعقوب ( ع ) به تعهد و تأکید فرزندانش درباره حفاظت از بنیامین ، اطمینان نکرد .

قال هل ءامنکم علیه إلاّ کما أمنتکم علی أخیه من قبل

استفهام در <هل ءامنکم . ..> استفهام انکاری و به منزله نفی است. <أمن> (مصدر ءامن) به معنای اطمینان کردن و امین شمردن است. بنابراین <هل ءامنکم ...> ; یعنی ، من شما را درباره بنیامین امین نمی دانم و به قول و قرار شما اطمینانی ندارم.

3_ بی تعهدی برادران یوسف در حفاظت از او ، دلیل یعقوب ( ع ) برای اطمینان نکردن بر تعهد آنان به حفاظت از بنیامین

هل ءامنکم علیه إلاّ کما أمنتکم علی أخیه من قبل

یعقوب(ع) اعتماد و اطمینان به فرزندانش درباره بنیامین را، به اعتماد و اطمینانش به آنان درباره یوسف(ع) تشبیه کرد. وجه شبه در این تشبیه بی ثمری و نتیجه بخش نبودن است. بنابراین مفاد <هل ءامنکم علیه إلاّ ...> چنین می شود: اعتماد من به شما [اگراعتماد کنم ]در بی نتیجه ماندن و ثمر نداشتن نیست مگر همانند اعتمادم به شما درباره یوسف(ع).

4_ احتمال گرفتاری بنیامین به سرنوشت یوسف ( ع ) ، مایه نگرانی یعقوب ( ع ) از همراه سازی او با فرزندان خویش

إلاّ کما أمنتکم علی أخیه من قبل

یعقوب(ع) با نام نبردن از یوسف(ع) و یاد کردن از او با عنوان برادر بنیامین ، اشاره ای لطیف به این معنا دارد که اخوّت آن دو با یکدیگر مرا نگران همسانی سرنوشتشان (فراق و جدایی از پدر) کرده است.

9_ یعقوب ( ع ) در پی تعهد فرزندانش بر محافظت از یوسف ( ع ) به آنان اطمینان کرد و به حفاظت آنان دل بست .

کما أمنتکم علی أخیه من قبل

16_ تعریض یعقوب ( ع ) به فرزندانش مبنی بر دلسوز نبودن آنان و ترحم نداشتنشان بر یوسف ( ع ) و بنیامین

هل ءامنکم علیه إلاّ کما أمنتکم علی أخیه من قبل فالله خیر ح_فظًا و هو أرحم الرحمی

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 65 - 1،2،3،4،7،8،11،12،13،17

1_ فرزندان یعقوب پس از گزارش سفر ، به گشودن محموله های خریداری شده از مصر پرداختند .

و لما فتحوا مت_عهم

2_ فرزندان یعقوب با گشودن محموله های خویش ، بهای غلات خریداری شده از مصر را در میان آنها یافتند .

و لما فتحوا مت_عهم وجدوا بض_عتهم ردّت إلیهم

3_ فرزندان یعقوب با مشاهده بهای باز گردانده شده ، شادمان شدند و آن را به یعقوب گزارش کردند .

قالوا ی_أبانا ما نبغی ه_ذه بض_عتنا ردّت إلینا

<ما> در <ما نبغی> استفهامیه و مفعول برای نبغی است. <بغی> به معنای خواستن و طلب کردن می باشد. جمله <ما نبغی> ; یعنی ، [بیش از این] چه می خواهیم؟

4_ اطمینان فرزندان یعقوب به باز گردانده شدن سرمایه خویش نه رخ دادن اشتباه و خطا از ناحیه کارگزاران یوسف

وجدوا بض_عتهم ردّت إلیهم . .. ه_ذه بض_عتنا ردّت إلینا

ص: 627

جمله <رُدّت إلینا> <دلالت بر آن دارد که فرزندان یعقوب بضاعت خویش را با این وصف که به آنان بازگردانده شده است ، یافتند ; یعنی ، این گمان را نداشتند که اشتباهی رخ داده است تا خویشتن را به ارجاع آن ملزم ببینند.

7_ فرزندان یعقوب با مشاهده سرمایه بازگردانده شده ، تلاش مجددی را برای جلب توافق پدر با مسافرت کردن بنیامین آغاز کردند .

قال هل ءامنکم . .. ی_أبانا ما نبغی ه_ذه بض_عتنا ردّت إلینا و نمیر أهلنا و نحفظ أ

سخنان فرزندان یعقوب (ما نبغی ه_ذه بضاعتنا. ..) به قرینه مخاطب قرار دادن یعقوب (یا أبانا)، در راستای جلب موافقت وی برای سفر بنیامین بود.

8_ حدس و پیش بینی یوسف ( ع ) ( تقویت عزم برادرانش برای آمدن به مصر با مشاهده بهای باز گردانده شده ) حدسی صائب و نظری بجا بود .

لعلهم یعرفونها . .. لعلهم یرجعون ... ما نبغی ه_ذه بض_عتنا ردّت إلینا و نمیر أهلن

11_ تعهد مجدد و محبت آمیز فرزندان یعقوب برای حفاظت از برادرشان بنیامین در سفر به مصر

نمیر أهلنا و نحفظ أخانا

12_ لغو تحریم آذوقه و اضافه شدن یک بار شتر غلّه با آمدن بنیامین به مصر ، از دلیل های ارائه شده به یعقوب ( ع ) برای جلب موافقت آن حضرت به روانه ساختن بنیامین

و نزداد کیل بعیر ذلک کیل یسیر

<ازدیاد> (مصدر <نزداد> از باب افتعال) به معنای درخواست زیاده و اضافه است. <کیل بعیر> ; یعنی، بار و محموله ای که معمولاً بر یک شتر حمل می کنند. گفتنی است جمله های <فإن لم تأتونی به فلاکیل لکم ...> و <منع منا الکیل> دلالت می کند بر اینکه یوسف(ع) اعطای سهمیه به فرزندان یعقوب را بدون همراهی بنیامین ممنوع و تحریم کرد. بنابراین مراد از <نزداد کیل بعیر> این است که اگر بنیامین را به همراه ببریم علاوه بر لغو تحریم، یک بار اضافه نیز مطالبه می کنیم.

13_ جیره بندی سرانه ، برنامه یوسف ( ع ) برای توزیع غلات در دوران قحطی هفت ساله

نزداد کیل بعیر

چون با آمدن بنیامین به مصر ، فرزندان یعقوب یک بار شتر علاوه بر بارهای خویش می گرفتند چند نکته استفاده می شود: 1_ جیره بندی سرانه بوده است. 2_ سهمیه و جیره بیش از یک بار شتر نبوده است.

17_ فرزندان یعقوب غلّه دریافتی در سفر اول را برای قحطی پیش آمده کافی نمی دانستند و سفر به مصر را برای دریافت سهمیه ای دیگر ضروری می شمردند .

ذلک کیل یسیر

<ذلک> اشاره به متاع و آذوقه ای است که فرزندان یعقوب در سفر نخست دریافت کرده بودند. <یسیر> به معنای اندک است و روشن است که اندک بودن به لحاظ دوره قحطی می باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 66 - 13

13_ فرزندان یعقوب سوگند یاد کردند و با خدا پیمان بستند که در حد استطاعت ، از بنیامین مراقبت کنند و او را به نزد پدر باز گردانند .

حتی تؤتون موثقًا . .. فلما ءاتوه موثقهم

ص: 628

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 67 - 4،5،6،7،8

4_ یعقوب ( ع ) در سفر دوم فرزندانش به مصر ، حادثه ای را در کمین آنان احساس می کرد و نگران پیشامدی ناگوار برای آنان بود .

لاتدخلوا من باب وحد . .. ما أُغنی عنکم من الله من شیء

5_ یعقوب ( ع ) منشأ خطر برای فرزندانش را در آستانه ورودشان به مصر می پنداشت .

لاتدخلوا من باب وحد . .. ما أُغنی عنکم من الله من شیء

6_ یعقوب ( ع ) حادثه ای ناگوار را برای بنیامین در سفرش به مصر احساس کرده بود .

لاتدخلوا من باب وحد . .. ما أُغنی عنکم من الله من شیء

از اینکه یعقوب(ع) نه در سفر اول و نه در سفر سوم فرزندان خویش (اذهبوا فتحسسوا من یوسف و أخیه در آیه 87) _ که بنیامین همراه آنان نبود _ نگرانی خاصی را ابراز نکرد و سفارش ویژه ای نداشت، معلوم می شود در این سفر، خطری را برای بنیامین احساس کرده بود.

7_ یعقوب ( ع ) در آستانه سفر دوم فرزندانش به مصر ، به آنان توصیه کرد برای ورود به آن دیار ، دروازه های متعددی را برگزینند و از یک دروازه وارد نشوند .

ی_بنیّ لاتدخلوا من باب وحد وادخلوا من أبوب متفرقه

8_ یعقوب ( ع ) ، ورود فرزندانش را به مصر از دروازه های متعدد ، راهی محتمل برای جلوگیری از خطر احساس شده می دید . *

وادخلوا من أبوب متفرقه و ما أُغنی عنکم من الله من شیء

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 68 - 1،2،6،8

1_ ورود فرزندان یعقوب به مصر برای دومین بار

و جاء إخوه یوسف . .. و لما دخلوا من حیث أمرهم أبوهم

2_ فرزندان یعقوب براساس فرمان آن حضرت ، در آستانه ورود به مصر متفرق شدند و از دروازه های متعدد به آن دیار وارد گشتند .

وادخلوا من أبوب متفرقه . .. و لما دخلوا من حیث أمرهم أبوهم

<حیث> اسم مکان و به معنای جا و محل است.

6_ تدبیر یعقوب ( ع ) ( ورود فرزندانش به مصر از دروازه های متعدد ) مانع پیشامدی که خداوند برای آنان مقدر کرده بود ، نشد .

ما کان یغنی عنهم من الله من شیء

ضمیر در <یغنی> به یعقوب(ع) و یا تدبیر او _ که از <ادخلوا من أبواب متفرقه> استفاده می شود_ برمی گردد. مآل هر دو احتمال یک معناست.

8_ توصیه یعقوب ( ع ) به فرزندانش ( لزوم اختیار کردن دروازه های متعدد برای ورود به مصر ) جز تلاش برای سلامتی فرزندانش ، اثر دیگری نداشت .

ما کان یغنی عنهم من الله من شیء إلاّ حاجه فی نفس یعقوب قضی_ها

استثنا در عبارت <إلاّ حاجه . ..> استثنای منقطع است. ظاهر آن است که ضمیر فاعلی در <قضاها> به یعقوب(ع) باز گردد. بر این اساس معنای <ما کان یغنی ... إلاّ حاجه فی نفس یعقوب قضاها> چنین می شود: تدبیر یعقوب(ع) هرگز بازدارنده آنچه از ناحیه

ص: 629

خداوند مقدر شده بود نشد ; لکن یعقوب(ع) خواسته ای داشت که با دستور خویش (ادخلوا من أبواب متفرقه) عملی ساخت. بر اساس این معنا مراد از خواسته او (حاجه) انجام وظیفه است و آن راهنمایی فرزندان به اسباب رهایی از خطرات احتمالی است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 69 - 1،2،3،4،5،6،7،10

1_ فرزندان یعقوب به همراه بنیامین به جایگاه یوسف ( ع ) درآمدند و به حضور وی رسیدند .

و لما دخلوا علی یوسف ءاوی إلیه أخاه

2_ یوسف ( ع ) در پی ملاقات با برادرانش ، بنیامین را فراخواند و او را در کنار خویش جای داد .

و لما دخلوا . .. ءاوی إلیه أخاه

3_ یوسف ( ع ) در نشستی با بنیامین و به دور از حضور دیگر برادرانش ، خود را به وی شناساند .

قال إنی أنا أخوک

از آیات قبل و آیات بعد معلوم می شود که یوسف(ع) از اینکه برادرانش وی را بشناسند، امتناع داشت. بنابراین انجام معرفی خود به بنیامین در خفای از برادران بوده است. فصل جمله <قال ...> از ما قبل می تواند اشاره به این داشته باشد که سخن یوسف(ع) با برادرش در مقامی غیر از مقام ورود برادرانش بر وی انجام گرفته است.

4_ بنیامین به اینکه عزیز مصر ، برادر ناپدید شده وی ( یوسف ( ع ) ) باشد ، ناباور بود .

إنی أنا أخوک

تأکید حکم در جمله <إنی أنا أخوک> با اسمیه آوردن جمله به همراه حرف تأکید <إنّ> و ضمیر فصل (أنا) گویای تردید و شک بنیامین در برادری عزیز مصر با اوست.

5_ یوسف ( ع ) شرح ماجرای خود و برادرانش ( داستان قرار دادن او در چاه کنعان و . . . ) را برای بنیامین باز گفت .

قال إنی أنا أخوک فلاتبتئس بما کانوا یعملون

مراد از ضمیر در <کانوا> و <یعملون> برادران یوسف است. آوردن جمله <لاتبتئس> (اندوهگین نشو و تأسّف نخور) پس از <إنی أنا أخوک> می رساند که یوسف(ع) پس از معرفی خویش، ماجرای چاه کنعان و مسائل پیرامون آن را برای بنیامین باز گفته بود و گرنه مجرد معرفی خودش، زمینه ای برای ناراحتی و اندوه بنیامین نداشت.

6_ تأسّف و اندوه بنیامین از رفتار گذشته برادرانش در ماجرای ناپدید شدن یوسف ( ع )

فلاتبتئس بما کانوا یعملون

7_ یوسف ( ع ) از برادرش بنیامین خواست گذشته برادرانش را نادیده انگارد و از رفتار ناروای پیشین آنان اندوهی به خود راه ندهد .

فلاتبتئس بما کانوا یعملون

10_ توفیق ملاقات یوسف ( ع ) در مقام عزیزی مصر با برادرش بنیامین ، از میان برنده تلخ کامی ها و زایل کننده ناراحتی آن دو از بد رفتاری های گذشته برادران

إنی أنا أخوک فلاتبتئس بما کانوا یعملون

تفریع <فلاتبتئس . ..> به وسیله حرف <فاء> بر <إنی أنا أخوک> بیانگر دلیل یوسف(ع) برای جا نداشتن حزن و اندوه بر رفتار ناپسند برادرانش است ; یعنی، یوسف(ع) با این تفریع بیان می دارد که هر چند بر اثر رفتار آنان مشکلاتی را متحمل شدم ; ولی همانها زمینه شد که به این مقام نایل شوم. بنابراین نه تو و نه من نباید از عملکرد برادرانمان محزون باشیم.

ص: 630

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 70 - 1،2،3،4،5،6،7،9،10

1_ طرح و نقشه یوسف ( ع ) برای نگاهداشتن بنیامین نزد خویش

فلما جهّزهم بجهازهم جعل السقایه فی رحل أخیه

2_ یوسف ( ع ) خود به تجهیز و مهیّا کردن محموله برادران خویش پرداخت .

فلما جهّزهم بجهازهم

3_ یوسف ( ع ) به هنگام آماده کردن محموله برادرانش ، آبخوری مخصوص را در محموله بنیامین قرار داد .

فلما جهّزهم بجهازهم جعل السقایه فی رحل أخیه

<سقایه> به ظرفی گفته می شود که برای آب خوردن از آن استفاده می شود. <ال> تعریف در آن می رساند که ظرف ویژه ای بوده است.

4_ بی اطلاعی کارگزاران یوسف ( ع ) از طرح و نقشه وی ( جاسازی کردن پیمانه در محموله بنیامین ) برای جلوگیری از بازگشت بنیامین

جعل السقایه فی رحل أخیه ثم أذّن مؤذّن

چنان چه کارگزاران یوسف(ع) از نقشه وی مطلع بودند، به سارق بودن فرزندان یعقوب تصریح و تأکید نمی کردند (إنکم لسارقون). همچنین از اینکه یوسف(ع) خود جام را در محموله بنیامین قرار داد، این معنا استفاده می شود که او نمی خواست دیگران از نقشه وی مطلع باشند.

5_ کارگزاران یوسف ( ع ) بر اثر نیافتن آبخوری مخصوص ، فرزندان یعقوب را به دزدیدن آن متهم کردند .

جعل السقایه فی رحل أخیه ثم أذّن مؤذّن أیّتها العیر إنکم لس_رقون

6_ یکی از کارگزاران یوسف با مخاطب قرار دادن قافله فرزندان یعقوب ، اتهام سرقت را به آنان اعلام کرد .

ثم أذّن مؤذّن أیّتها العیر إنکم لس_رقون

<عیر> به مجموعه افراد قافله و شترانی که بار و بنه آنان را حمل می کنند، گفته می شود. این کلمه مرادف کاروان و قافله در فارسی است. <اذان> به معنای اعلام کردن است و <تأذین> مصدر <أذّن> به معنای کثرت اعلام می باشد. بنابراین <أذّن مؤذّن ...> ; یعنی، اعلام کننده ای چندین بار اعلام کرد.

7_ اتهام سرقت به فرزندان یعقوب پس از حرکت و دور شدنشان از محوطه بارگیری ، به آنان اعلام شد . *

ثم أذّن مؤذّن أیّتها العیر إنکم لس_رقون

حرف <ثم> و نیز جمله <أقبلوا علیهم> _ در آیه بعد _ می تواند گویای برداشت فوق باشد.

9_ < عن أبی عبدالله علیه السلام . . . قال : إنهم سرقوا یوسف من أبیه ألا تری أنه قال لهم حین قالوا : ماذا تفقدون ؟ قالوا : نفقد صواع الملک ، و لم یقولوا : سرقتم صواع الملک ، إنما عنی أنکم سرقتم یوسف من أبیه ;

از امام صادق(ع) روایت شده است [که در پاسخ سؤال مردی که از <إنکم لسارقون> پرسیده بود ]فرمود: آنان یوسف را از پدرش سرقت کرده بودند. آیا توجه نمی کنی که هنگامی که برادران یوسف گفتند: چه چیزی گم کرده اید؟ او و کارگزارانش به آنان گفتند: <پیمانه پادشاه را گم کرده ایم> و نگفتند: پیمانه پادشاه را دزدیدید. جز این نیست که نظر یوسف بر این بود که شما یوسف را از پدرش سرقت کردید>.

10_ < عن أبی جعفر ( ع ) : . . . و ارتحل القوم ( إخوه یوسف ) مع الرفقه فمضوا ، فلحقهم یوسف و فتیته فنادوا فیهم قال : < أیّتها العیر إنکم لسارقون > . . . > .

از امام باقر(ع) روایت شده است: . .. برادران یوسف با کاروانیان حرکت کردند و رفتند، سپس یوسف و افرادش به آنان ملحق شدند.

ص: 631

آن گاه بین آنان ندا دادند و منادی چنین گفت: <أیّتها العیر إنکم لسارقون>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 71 - 1،2،3

1_ فرزندان یعقوب با شنیدن اتهام سرقت به سوی یوسف ( ع ) و کارگزاران وی بازگشتند .

قالوا و أقبلوا علیهم

ضمیر در <قالوا> و <أقبلوا> به کلمه <العیر> در آیه قبل باز می گردد و جمله <و أقبلوا علیهم> حال برای ضمیر در <قالوا> است.

2_ فرزندان یعقوب از کارگزاران یوسف پرسیدند : کالای مفقود شده تان چیست ؟

قالوا . .. ماذا تفقدون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 72 - 1،5،7،20

1_ گم شدن جام آبخوری پادشاه ، دلیل ارائه شده به فرزندان یعقوب برای متوقف ساختن و بازجویی از آنان

ماذا تفقدون. قالوا نفقد صواع الملک

<صواع> به معنای پیمانه است.

5_ یک بار شتر غلّه ، جایزه تعیین شده از جانب یوسف ( ع ) برای آورنده جام شاهی

و لمن جاء به حمل بعیر

7_ یوسف ( ع ) خود متعهد به پرداخت جایزه و اجرت به آورنده جام مفقودشده *

و لمن جاء به حمل بعیر و أنا به زعیم

مقصود از <أنا> در <و أنا به زعیم> یوسف(ع) و یا رئیس و مسؤول کارگزاران او می باشد. برداشت فوق ناظر به احتمال نخست است.

20_ < عن أبی عبدالله ( ع ) فی قوله : < صواع الملک > قال : کان قدحاً من ذهب و قال : کان صواع یوسف إذ کیل به قال : لعن الله الخوّان لاتخونوا به بصوت حسن ;

امام صادق(ع) درباره سخن خداوند <صواع الملک> فرمود: جامی از طلا بوده است و فرمود: جام یوسف چنین بود که هرگاه با آن پیمانه می شد، با صدای خوش می گفت: خدا لعنت کند خیانت کنندگان را، در پیمانه خیانت نکنید>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 73 - 1،4،6

1_ فرزندان یعقوب در حضور یوسف ( ع ) و کارگزارانش ، بر منزه بودنشان از سرقت و نداشتن قصد فسادگری و خرابکاری در مصر ، سوگند یاد کردند .

تالله لقد علمتم ما جئنا لنفسد فی الأرض و ما کنا س_رقین

گرچه مقسم علیه (آنچه بر انجام آن سوگند یاد می شود) در آیه شریفه <لقد علمتم> است ; ولی در حقیقت <ما جئنا . ..> مقسم علیه می باشد. بنابراین معنای جمله چنین می شود: به خدا سوگند که ما برای فساد به مصر نیامده ایم و هرگز سارق نبوده ایم و شما این حقیقت را به خوبی دانستید.

ص: 632

4_ دستگاه حکومتی یوسف ( ع ) ، درباره کاروانهایی که به مصر وارد می شدند ، تفحص می کرد تا به فسادگر و سارق نبودن ایشان اطمینان پیدا کند .

لقد علمتم ما جئنا لنفسد فی الأرض و ما کنا س_رقین

جمله <لقد علمتم> (یقیناً دانستید و دریافتید که ما چنین و چنان نیستیم) حاکی است که کاروانهای وارد شده به مصر، مورد تفحص قرار می گرفتند تا هدف آنان از ورود به مصر مشخص شود که مبادا برای جاسوسی ، خرابکاری ، سرقت و . .. به مصر وارد شده باشند.

6_ فرزندان یعقوب با بیان حسن پیشینه خویش و منزه بودنشان از سابقه سرقت ، متهم شدنشان را به سرقت جام شاهی امری نابجا شمردند .

لقد علمتم . .. ما کنا س_رقین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 74 - 1،2،5

1_ کارگزاران یوسف به فرزندان یعقوب اعلام کردند که در صورت شناسایی سارق ، وی را مجازات خواهند کرد .

قالوا فما جزؤه إن کنتم ک_ذبین

2_ کارگزاران یوسف از متهمان ( فرزندان یعقوب ) خواستند ، تا خودشان کیفر سارق جام پادشاه را تعیین کنند .

قالوا فما جزؤه إن کنتم ک_ذبین

ضمیر در <جزاؤه> به سارق جامی شاهی ، که از جمله های قبل استفاده می شود ، برمی گردد.

5_ محاکمه خطاکاران و قضاوت درباره آنان ، از اختیارات یوسف در زمان وزارتش در مصر

قالوا فما جزؤه إن کنتم ک_ذبین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 75 - 1

1_ فرزندان یعقوب ، برده شدن را کیفر و مجازات سرقت کننده جام پادشاه دانستند .

قالوا فما جزؤه . .. قالوا جزؤه من وجد فی رحله فهو جزؤه

مفاد جمله <فهو جزؤه> این است که سارق ملک کسی می شود که از اموال او دزدی شده است. در <مجمع البیان> آمده است که: مدت این استرقاق و ملکیت یک سال بوده است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 76 - 1،2،3،4،5،7،14

1_ یوسف ( ع ) خود به بازرسی بار ها و اثاثیه کاروان فرزندان یعقوب اقدام کرد .

فبدأ بأوعیتهم قبل وعاء أخیه

ضمیر در <بدأ> و <استخرج> به قرینه <أخیه> به یوسف باز می گردد. اِسناد آن دو فعل به یوسف، ظاهراً حقیقی است نه مجازی (به این معنا که او دستور داده باشد که چگونه بازرسی کنند در حالی که خود مباشرت نداشته باشد). تغییر سیاق ; یعنی، تبدیل فعل جمع (قالوا فما جزاؤه) به فعل مفرد (بدأ) قرینه بر معنای یاد شده است. <وعاء> به معنای ظرف و <أوعیه> جمع آن می باشد.

ص: 633

2_ یوسف ( ع ) پیش از بازرسی اثاثیه بنیامین ، به تفتیش دقیق بار و اثاثیه دیگر فرزندان یعقوب پرداخت .

فبدأ بأوعیتهم قبل وعاء أخیه ثم استخرجها من وعاء أخیه

کلمه <ثم> دلالت می کند که مدتی طول کشید تا نوبت بازرسی بار بنیامین فرا رسید. و این حکایت از آن دارد که بازرسی اثاثیه دیگر برادران به دقت انجام می گرفته که کار به درازا کشیده شده بود.

3_ یوسف ( ع ) در بازرسی بار بنیامین ، جام شاهی را از بار وی بیرون آورد .

ثم استخرجها من وعاء أخیه

ضمیر مفعولی در <استخرجها> به <صواع> و یا <سقایه> باز می گردد. قابل ذکر است که آوردن فعل <استخرج> (بیرون آورد) به جای <وجد> (یافت) به خاطر این است که یوسف(ع) می دانست جام شاهی در اثاثیه بنیامین است.

4_ طرح و نقشه یوسف ( ع ) برای نگه داشتن بنیامین ، کیفر و طرحی از ناحیه خداوند و به وحی او بود .

کذلک کدنا لیوسف

5_ گذاشتن جام شاهی در اثاثیه بنیامین ، جویا$ شدن از مجازات سارق در آیین فرزندان یعقوب و تفتیش بار بنیامین پس از سایر برادران ، از الهامات خدا به یوسف ( ع ) برای نگه داشتن بنیامین نزد خود بود .

کذلک کدنا لیوسف

<کذلک> اشاره به مجموعه طرح و نقشه ای دارد که آیات 70 تا 75 بیانگر آن بود.

7_ نگاه داشتن بنیامین در مصر حتی به جرم سرقت ، بر طبق قوانین جزایی پادشاه مصر ، برای یوسف ( ع ) مجاز نبود .

ما کان لیأخذ أخاه فی دین الملک

دین به معنای آیین و روش است و مراد از آن به اعتبار اضافه شدنش به <ملک> قوانین و مقررات حاکم بر مصر می باشد. قابل ذکر است که به قرینه <فما جزاؤه ...> در آیه 74، اگر سارق می خواست بر اساس آیین خودش تنبیه شود، قاضی و حاکم مصر می توانست بر آن اساس حکم کند.

14_ مشیّت الهی ، زمینه ساز باقی ماندن بنیامین نزد یوسف ( ع )

ما کان . .. إلاّ أن یشاء الله

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 77 - 1،2،3،4،5،7،8،9،14،16

1_ برادران یوسف با مشاهده جام شاهی در اثاثیه بنیامین ، وی را سارق آن جام شناختند و به آن اعتراف کردند .

قالوا إن یسرق فقد سرق أخ له من قبل

2_ برادران یوسف در حضور او ، بنیامین را به داشتن روحیه سرقت متهم کردند .

قالوا إن یسرق

چون از نظر ظاهر بنیامین سارق شناخته شد، اقتضای مقام آن بود که برادران یوسف از فعل ماضی (سرق) استفاده می کردند. آنان با آوردن فعل مضارع (یسرق) _ که دلالت بر استمرار و تجدد دارد _ به جای فعل ماضی درصدد بیان این معنا بودند که بنیامین دارای روحیه سرقت است.

3_ برادران یوسف در حضور او ، از گذشته برادر بنیامین ( یوسف ) سخن گفتند و سابقه دزدی را برای او نیز امری ثابت شده قلمداد کردند .

إن یسرق فقد سرق أخ له من قبل

4_ یوسف ( ع ) در دوران کودکی اش به ناحق متهم به دزدی شده بود .

ص: 634

فقد سرق أخ له من قبل . .. قال ... الله أعلم بما تصفون

5_ برادران یوسف بر$ این باور بودند که یوسف ( ع ) از میان رفته و نابود شده است .

فقد سرق أخ له من قبل

<من قبل> می تواند متعلق به <سرق> باشد. بر این اساس جمله <فقد سرق ...> چنین معنا می شود: او برادری داشت که پیش از این دزدی کرده بود. همچنین می تواند متعلق به مضمون <أخ له> باشد. بر این مبنا جمله چنین معنا می شود: او پیشتر برادری داشت که دزدی کرده بود. بر این فرض قید <من قبل> حاکی است که برادران یوسف می پنداشتند که یوسف(ع) از میان رفته است.

7_ فرزندان یعقوب گرایش بنیامین به دزدی را از ناحیه مادر وی دانسته و او را منشأ پیدایش ناهنجاری فرزندانش شمردند .

إن یسرق فقد سرق أخ له من قبل

جواب شرط (إن یسرق) جمله ای محذوف است و جمله <فقد سرق . ..> - از باب آمدن سبب به جای مسبب - جانشین جواب می باشد. بنابراین جمله <إن یسرق ...> چنین معنا می شود: اگر او دزدی کرد خلاف انتظار نیست; زیرا برادر مادری اش نیز دزدی کرده بود پس دزدی آنان ریشه مادری دارد.

8_ فرزندان یعقوب با این تحلیل که دزدی بنیامین ریشه مادری دارد ، درصدد پیراستن خویش از عار و ننگ دزدی او بودند .

إن یسرق فقد سرق أخ له من قبل

برادران یوسف با توصیف بنیامین به دارا بودن روحیه دزدی (إن یسرق) و اثبات آن با مطرح ساختن دزدی برادر مادری اش، درصدد بیان این معنا بودند که مادر آن دو در پیدایش روحیه دزدی نقش داشته ; ولی سایر برادرانش چون از مادرانی دیگرند، از این ناهنجاری پیراسته اند.

9_ یوسف ( ع ) در برابر سخن ناحق برادرانش ( مطرح کردن سرقت دروغین او ) از خود دفاع نکرد .

فأسرّها یوسف فی نفسه و لم یبدها لهم

ضمیر <ها> در <أسرّها> و <لم یبدها> به حقیقت و واقعیت ماجرایی که برادران یوسف با جمله <فقد سرق أخ> مطرح ساختند، باز می گردد. بنابراین <فأسرّها ...> ; یعنی، یوسف(ع) حقیقت و واقعیت آن ماجرا را در نفس خویش نهان ساخت و از ابراز آن خودداری کرد.

14_ یوسف ( ع ) به فرزندان یعقوب گوشزد کرد که سخن آنان ( دزدی کردن برادر ابوینی بنیامین ) را باور ندارد .

إن یسرق فقد سرق أخ له من قبل . .. و الله أعلم بما تصفون

جمله <و الله أعلم . ..> عطف بر <أنتم ...> است و هر دو مقول <قال> می باشند. و از آن جا که <قال> در مقابل <أسرّ> و <لم یبد> قرار گرفته، می توان گفت: مراد از <قول> ابراز کردن آن و آشکارا گفتن آن سخن است، نه آن که در دل خویش و زیر لب گفته باشد.

16_ < عن النبی ( ص ) فی قوله : < إن یسرق فقد سرق أخ له من قبل > قال : سرق یوسف ( ع ) صنماً لجدّه أبی اُمّه من ذهب و فضّه ، فکسره و ألقاه فی الطریق ، فعیّره بذلک إخوته ;

از رسول خدا(ص) درباره سخن خدا [که به نقل از برادران یوسف] فرموده: <إن یسرق فقد سرق أخ له من قبل>: روایت شده است: یوسف، بتی از طلا و نقره را که از جدّ مادریش بود، دزدید و آن را شکست و در راه انداخت، پس برادران یوسف او را برای این کار سرزنش کردند>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 78 - 1،2،3،5،6،7،8،9،11

ص: 635

1_ یوسف ( ع ) بنیامین را بازداشت کرد و از رفتن او به همراه برادرانش جلوگیری کرد .

فهو جزؤه . .. قالوا ی_أیها العزیز إن له أبًا شیخًا کبیرًا

_______________________________

الدرالمنثور، ج4، ص564.

2_ فرزندان یعقوب با تحریک عواطف یوسف ( ع ) درصدد جلب رضایت او برای آزادسازی بنیامین برآمدند .

قالوا ی_أیها العزیز إن له أبًا شیخًا کبیرًا

3_ اقتدار یوسف ( ع ) بر انجام خواسته های خویش ، نیکوکار بودن وی و سزاواری یعقوب ( ع ) برای ترحم ، دلیل های ارائه شده از سوی فرزندان یعقوب به یوسف ( ع ) برای آزادسازی بنیامین

قالوا ی_أیها العزیز إن له أبًا شیخًا کبیرًا . .. إنا نری_ک من المحسنین

هدف برادران یوسف از مخاطب ساختن یوسف(ع) با عنوان <عزیز> بیان اقتدار او بر انجام خواسته هایش است، و توصیف یعقوب به <پیرمردی سالخورده> بیان سزاواری او برای ترحم است و مدح یوسف(ع) به نیکوکاری به منظور ترغیب او به احسان و گذشت می باشد.

5_ یوسف ( ع ) ، عزیز مصر در سال های قحطی آن دیار

قالوا ی_أیها العزیز

6_ بازداشت یکی از برادران بنیامین در مقابل آزاد کردن او ، پیشنهاد برادران به یوسف

فخذ أحدنا مکانه

7_ فداکاری و گذشت برادران بنیامین ، برای باز گرداندن او به پدرشان یعقوب

فخذ أحدنا مکانه

8_ برادران بنیامین می دانستند که وی در نزد پدرشان یعقوب ، از محبوبیت افزون تری برخوردار است .

فخذ أحدنا مکانه

9_ یوسف ( ع ) در زمان وزارت و اقتدار همچنان انسانی نیکوکار بود .

إنا نری_ک من المحسنین

11_ مشاهده نیکوکار بودن یوسف ، مایه تشجیع فرزندان یعقوب به تقاضای آزادی بنیامین و بازداشت یکی از آنان به جای وی

فخذ أحدنا مکانه إنا نری_ک من المحسنین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 79 - 1،5،10

1_ یوسف ( ع ) پیشنهاد فرزندان یعقوب ( بازداشت یکی از آنان به جای بنیامین ) را نپذیرفت .

فخذ أحدنا مکانه . .. قال معاذ الله أن نأخذ إلاّ من وجدنا

<معاذ> مصدر میمی و مفعول مطلق برای فعل محذوف است (نعوذ بالله معاذاً). عبارت <أن نأخذ> به تقدیر <من> و متعلق به <معاذ الله> می باشد. بنابراین جمله <معاذ الله أن نأخذ ...> ; یعنی، به خدا پناه می بریم پناه آوردنی از اینکه بگیریم (بازداشت کنیم) مگر کسی را که متاع خویش را نزد او یافتیم.

5_ اجتناب یوسف ( ع ) از نسبت دادن دزدی به بنیامین

أن نأخذ إلاّ من وجدنا مت_عنا عنده

آوردن عبارت <إلاّ من وجدنا مت_عنا عنده> (مگر کسی که متاع خویش را نزد او یافتیم) به جای <إلاّ من سرق مت_عنا> (مگر

ص: 636

کسی که متاع ما را سرقت کرده باشد) گویای اجتناب یوسف از نسبت دادن سرقت به بنیامین است.

10_ یوسف ( ع ) و کارگزارانش به هنگام اقتدار و حکومت در مصر ، از هر$ گونه ظلم و ستم اجتناب می کردند .

قال معاذ الله ان . .. إنا إذًا لظ_لمون

مقصود یوسف از ضمیرهای متکلم مع الغیر <نا> و <نحن> در حقایقی که مطرح کرد (أن نأخذ . .. إنا إذًا لظالمون) خود او و کارگزارانش می باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 80 - 1،2،3،4،5،6،7،9،10،11

1_ فرزندان یعقوب به جلب رضایت یوسف موفق نشدند و از آزاد شدن بنیامین کاملاً ناامید گشتند .

فلما استیئسوا منه

<یأس> <و <استیئاس> به معنای ناامید شدن است، با این تفاوت که <استیئاس> حاکی از مبالغه و شدت ناامیدی می باشد. مراد از ضمیر در <منه> یوسف و یا بنیامین است. بنابراین <فلما استیئسوا منه ...> ; یعنی، پس آن گاه که فرزندان یعقوب از [جلب رضایت ]یوسف و یا [آزادی] بنیامین کاملاً ناامید شدند ... .

2_ فرزندان یعقوب پس از ناامید شدن از آزادی بنیامین ، در کناری به دور از یوسف و کارگزارانش برای چاره اندیشی درباره مشکل پیش آمده به مشورت و گفت و گوی محرمانه پرداختند .

فلما استیئسوا منه خلصوا نجیًّا

از معانی <خلوص> اعتزال و کناره گیری کردن است. <نجیّ> به فرد و یا افرادی اطلاق می گردد که در نهان با او گفت و گو شود. این کلمه در آیه شریفه حال برای فاعل <خلصوا> می باشد. بنابراین <خلصوا نجیّاً> ; یعنی، برادران یوسف از دیگران جدا شدند و با یکدیگر به نجوا و گفت و گوی سرّی پرداختند.

3_ فرزندان یعقوب بر باز گرداندن بنیامین از سفر مصر ، با پدرشان یعقوب پیمان بسته و سوگند یاد کرده بودند .

أن أباکم قد أخذ علیکم موثقًا من الله

4_ بازگشت همگان به کنعان ، نظر و رأی اکثریت فرزندان یعقوب پس از ناامید شدن از آزادی بنیامین

قال کبیرهم ألم تعلموا . .. فلن أبرح الأرض

استفهام در <ألم تعلموا . ..> استفهام توبیخی است. از نتیحه ای که <لاوی>، فرزند ارشد یعقوب، در سخنان خویش بیان می دارد (فلن أبرح الأرض ; از دیار مصر نمی روم) معلوم می شود منشأ توبیخ و سرزنش او از برادرانش این بوده که آنان را مصمم بر بازگشت می دیده است.

5_ فرزند ارشد یعقوب بر آن شد که در سرزمین مصر بماند و به کنعان باز نگردد .

فلن أبرح الأرض حتی یأذن لی أبی

<براح> (مصدر أبرح) به معنای جدا شدن و فاصله گرفتن است. <ال> در <الأرض> عهد حضوری است و اشاره به شهر و دیاری دارد که بنیامین در آن جا بازداشت شده است.

6_ ناراحتی و شرمساری فرزند ارشد یعقوب از توفیق نیافتن در عمل به عهد و پیمان خویش ( بازگرداندن بنیامین )

قال کبیرهم . .. قد أخذ علیکم موثقًا ... فلن أبرح الأرض

7_ فرزند بزرگ یعقوب ، بازگشت کاروان بدون همراه داشتن بنیامین را تخلف از عهد و سوگند پیشین خود و برادرانش خواند .

قال کبیرهم ألم تعلموا أن أباکم قد أخذ علیکم موثقًا من الله

لاوی با تفریع جمله <فلن أبرح . ..> بر <ألم تعلموا أن أباکم قد أخذ علیکم موثقًا> بیان داشت که: با توجه به عهد و پیمانمان با

ص: 637

یعقوب(ع)، سزاوار نیست بدون همراه داشتن بنیامین باز گردیم [اگر شما تصمیم به بازگشت دارید خود می دانید]، ولی من باز نخواهم گشت.

9_ فرزند بزرگ یعقوب با یادآور شدن ظلم و ستم برادرانش به یوسف ، بازگشت به نزد پدر را بدون همراه داشتن بنیامین ناروا شمرد .

ألم تعلموا . .. من قبل ما فرّطتم فی یوسف

<ما> در <ما فرّطتم> مصدریه است و عبارت <من قبل ما فرّطتم . ..> عطف بر <أنّ أباکم ...> می باشد ; یعنی: <ألم تعلموا تفریطکم فی یوسف من قبل>. تفریط به معنای کوتاهی کردن و رها کردن چیزی تا نابود شدن آن است (لسان العرب).

10_ فرزند بزرگ یعقوب ، رفتار گذشته برادرانش با یوسف ( ع ) را رفتاری نکوهیده خواند .

قال کبیرهم . .. و من قبل ما فرّطتم فی یوسف

11_ لاوی بازگشت از مصر بدون بنیامین را به پیام رخصتی از ناحیه یعقوب ( ع ) و یا به تقدیر و حکمی از جانب خدا موکول کرد .

فلن أبرح الأرض حتی یأذن لی أبی أو یحکم الله لی

گویا مقصود لاوی از <حتی یأذن لی أبی> این معنا باشد که پدرش یعقوب اطمینان کند که ما در نگه داری از بنیامین کوتاهی نکردیم و مصداق سخنی که خود گفته بود (إلاّ أن یحاط بکم) تحقق یافت. و یا اگر چنین اطمینانی پیدا نکرد، از پیمان خویش چشم پوشی کند و در نتیجه اجازه بازگشت را به من بدهد. و مراد از <یحکم الله> شاید این باشد که تقدیر الهی سبب شود من بتوانم بنیامین را از دست عزیز مصر برهانم و با او باز گردم.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 81 - 1،2،3،4،5،6،7،8،9،10

1_ لاوی ضمن موافقت با مراجعه برادرانش به کنعان ، نحوه گزارش سرقت بنیامین را به آنان تعلیم داد .

قال کبیرهم . .. ارجعوا إلی أبیکم فقولوا ی_أبانا إن ابنک سرق

2_ شهادت به دزدی بنیامین در نزد یعقوب با جمله ای متضمن تأکید ، از سفارش های لاوی به برادران خویش

إن ابنک سرق

3_ لاوی از برادرانش خواست ، به پدرشان تفهیم کنند که به دزدی بنیامین اطمینان پیدا کردند و گزارش و شهادت آنان عالمانه است .

إن ابنک سرق و ما شهدنا إلاّ بما علمنا

در اینکه مراد از شهادت در <ما شهدنا> چیست، چند نظر ابراز شده است. از جمله آنهاست همین شهادت برادران یوسف نزد یعقوب به دزدی کردن فرزندش بنیامین (إن ابنک سرق). بر این اساس مفاد جمله <ما شهدنا ...> چنین می شود: آنچه هم اکنون در نزد تو می گوییم (إن ابنک سرق) شهادتی است از روی علم و ما بدان اطمینان و یقین داریم.

4_ لاوی به برادرانش سفارش کرد ، دسته جمعی به حضور پدر برسند و همگان بر دزدی بنیامین شهادت دهند .

ارجعوا إلی أبیکم فقولوا . .. ما شهدنا إلاّ بما علمنا

تصریح لاوی به صیغه های جمع <قولوا> و <ما شهدنا> و <علمنا> گویای برداشت فوق است.

5_ لاوی از برادرانش خواست ، گزارش سفر و دزدی بنیامین را با لحنی مشفقانه ، به پدر بیان کنند .

ی_أبانا

تصریح لاوی به اینکه در ابتدای سخن پدر را با جمله <ی_أبانا> مخاطب قرار دهید ، رساننده این است که به گونه ای سخن بگویید که شفقت او را بر خویش جلب کنید.

ص: 638

6_ اظهار کینه برادران بنیامین به وی در گزارش سرقتش به یعقوب

إن ابنک سرق

لحن جمله <إن ابنک سرق> (به یقین پسرت دزدی کرد) گویای کینه برادران بنیامین نسبت به اوست.

7_ لاوی از برادرانش خواست برای پدرشان بیان کنند که بنیامین در نهان و به دور از چشم آنان دزدی کرد .

و ما کنا للغیب ح_فظین

در معنای جمله <و ما کنا . ..> چند نظر ابراز شده است. با توجه به اطمینان برادران یوسف به دزدی بنیامین که جمله <إن ابنک سرق> گویای آن است، این معنا به نظر روشن تر می رسد که: ما نمی توانستیم آنچه را در غیاب و به دور از چشم انجام می گیرد، نگهبان باشیم ; یعنی، دزدی بنیامین در نهان انجام گرفت. از این رو نتوانستیم او را باز داریم.

8_ دزدی مخفیانه بنیامین و ناتوانی برادران از مراقبت وی در نهان ، اعتذار آنان نزد یعقوب ( ع ) از باز نگرداندن او

ارجعوا إلی أبیکم فقولوا . .. و ما کنا للغیب ح_فظین

جمله <و ما کنا . ..> در حقیقت پاسخ به پرسشی است که لاوی انتظار آن را از یعقوب(ع) داشت و آن اینکه: گیرم بنیامین دزدی کرد ، چرا او را از دزدی کردن باز نداشتید تا کار به آنچه می گویید بینجامد.

9_ فرزندان یعقوب در صورت آگاهی به وجود جام شاهی در اثاثیه بنیامین ، کیفر سارق در آیین خویش را بیان نمی کردند .

ما شهدنا إلاّ بما علمنا و ما کنا للغیب ح_فظین

برداشت فوق، بر اساس این احتمال است که مراد از شهادت در <ما شهدنا> بیان حکم سارق _ که آیه 75 (جزاؤه من وجد فی رحله) رساننده آن است _ باشد. بر این اساس مفاد <ما شهدنا إلاّ بما علمنا و ما کنا للغیب حافظین> چنین می شود: ما به آنچه می دانستیم (کیفر سارق بردگی است) شهادت دادیم ; ولی نمی دانستیم که جام شاهی نزد بنیامین است تا از بیان آن حکم خودداری کنیم. قابل ذکر است که بر این مبنا <حافظین> به معنای <عالمین> خواهد بود.

10_ بی اطلاعی برادران از امور نهانی ، اعتذار آنان در نزد یعقوب برای بیان کیفر سارق

ما شهدنا إلاّ بما علمنا و ما کنا للغیب ح_فظین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 82 - 1،2،3،4،5،6

1_ خبر دزدی بنیامین در آبادی محل سکونت یوسف ( مصر ) ، شایع شده بود .

وسئل القریه التی کنا فیها

<قریه> به محل سکونت و اجتماع انسانها (شهر و روستا) گفته می شود. از این رو در برداشت از آن به <آبادی> تعبیر شد. پرسش از آبادی با اینکه مقصود پرسش از اهل آبادی است، برای رساندن این معناست که: خبر سرقت بنیامین در شهر شایع شده و همگان از آن مطلع بودند.

2_ کاروانیان همراه فرزندان یعقوب به ماجرای دزدی بنیامین آگاه بودند .

وسئل . .. العیر التی أقبلنا فیها

3_ فرزندان یعقوب ، بر این گمان بودند که پدرشان داستان سرقت بنیامین را تصدیق نخواهد کرد .

وسئل القریه . .. والعیر التی أقبلنا فیها

4_ لاوی به برادرانش سفارش کرد از یعقوب بخواهند که وی از اهالی مصر و نیز از همسفران ایشان ، داستان سرقت بنیامین را جویا شود .

فقولوا ی_أبانا . .. وسئل القریه ... والعیر التی أقبلنا فیها

ص: 639

<اقبال> (مصدر أقبلنا) به معنای روی آوردن است و متعلق آن <إلیک> و مانند آن است که به خاطر وضوحش در کلام نیامده و <فیها> حال برای ضمیر <أقبلنا> می باشد. بنابراین <وسئل ... العیر التی ...> ; یعنی، از کاروانی بپرس که ما در میان آنها به سوی شما آمدیم. قابل ذکر است که آیه مورد بحث نیز مانند آیه سابق، از سفارشهای لاوی به برادرانش می باشد.

5_ فرزندان یعقوب از مصر به همراه کاروانی از کنعانیان رهسپار دیار خویش شدند .

والعیر التی أقبلنا فیها

6_ لاوی از برادرانش خواست نزد پدر بر راستگویی خویش در سرقت بنیامین تأکید کنند .

و إنا لص_دقون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 83 - 1،2،3،5،6

1_ فرزندان یعقوب به کنعان بازگشتند و گزارش سفرشان را همان گونه که لاوی سفارش کرده بود ، برای پدرشان بیان کردند .

ارجعوا إلی أبیکم فقولوا ی_أبانا . .. قال بل سوّلت لکم أنفسکم أمرًا

از آن جا که مطالب آیه 81 و 82 سخنان لاوی در مصر است و جمله <بل سوّلت . ..> پاسخ یعقوب در برابر آن گفته هاست، معلوم می شود که اولاً: بخشی از داستان به خاطر اختصار آورده نشده است و آن اینکه: <فرجعوا إلی أبیهم و قالوا کذا و کذا>. ثانیاً: فرزندان یعقوب همان سخنان لاوی را به همان گونه که وی سفارش کرده بود برای پدرشان گزارش کردند.

2_ یعقوب ( ع ) داستان سرقت بنیامین را داستانی ساختگی یافت و گفته های فرزندانش را باور نکرد .

قال بل سوّلت لکم أنفسکم أمرًا

کلمه <بل> دلالت می کند که یعقوب(ع) سخن فرزندانش را نپذیرفت.

3_ یعقوب ( ع ) ، فرزندانش را در گرفتاری بنیامین و باز نگشتن وی مقصر دانست .

قال بل سوّلت لکم أنفسکم أمرًا

5_ یعقوب ( ع ) ، ماجرای گرفتاری بنیامین را نتیجه توطئه ای برخاسته از جلوه پرداز های نفس فرزندان خویش دانست .

قال بل سوّلت لکم أنفسکم أمرًا

جمله <سوّلت لکم . ..> ; یعنی ، نفس شما امر ناپسندی را برای شما زیبا جلوه داد و ارتکاب آن را برای شما آسان ساخت. این جمله حاکی از اطمینان یعقوب به توطئه فرزندانش است.

6_ آگاهی یعقوب به اینکه بازداشت بنیامین بر اساس کید و نقشه ای از طرف فرزندانش ( یوسف ، بنیامین یا برادران دیگر ) بوده است . *

قال بل سوّلت لکم أنفسکم أمرًا

در اینکه چرا یعقوب(ع) گزارش فرزندانش را باور نکرد و آنان را علی رغم داشتن شهود عینی _ که جای شک باقی نمی گذاشت _ به تسویل کردن متهم ساخت، پاسخهایی ذکر کرده اند. آنچه به نظر روشن تر می رسد این است که: 1_ یعقوب(ع) به فراست خاص خویش و اطمینانش به درست کاری بنیامین دریافته بود که گزارش یاد شده واقعیت ندارد. 2_ کید و نقشه ای برای گرفتار شدن بنیامین در کار بوده و به اصطلاح کاسه ای زیر نیم کاسه بوده است. 3_ این کید و نقشه از ناحیه فرزندانش اجرا شده است. اینها واقعیتهایی بود که یعقوب(ع) به فراست دریافت ; ولی نکته ای که برای او _ پس از آنکه فهمیده بود نقشه گرفتاری بنیامین از ناحیه فرزندانش است _ مجهول و مبهم مانده بود، این بود که متوجه نشد خود بنیامین و یوسف طرّاح و مجری آن نقشه بودند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 640

8 - یوسف - 12 - 84 - 7،12،13

7_ گریه فراوان یعقوب ( ع ) در فراق یوسف ( ع ) *

وابیضت عیناه من الحزن

حرف <من> در <من الحزن> تعلیلیه است و حاکی از این است که حزن عامل نابینایی یعقوب(ع) بود ; ولی از آن جا که اثر بارز حزن در چشمان یعقوب(ع) ظاهر گشت نه در دیگر حواس او، معلوم می شود که اندوه یعقوب(ع) مایه گریستن فراوان او گشته و گریه فراوانش چشمان او را بی فروغ ساخته بود.

12_ یعقوب ( ع ) بر اثر فراق یوسف ( ع ) ، درونی آکنده از غم و دلی لبریز از اندوه داشت .

وابیضت عیناه من الحزن فهو کظیم

(کظیم) به معنای اسم مفعول مکظوم به کسی گفته می شود که لبریز از غم و غصه و یا آکنده از خشم و غضب باشد.

13_ یعقوب ( ع ) بر عملکرد فرزندانش درباره یوسف ( ع ) و بنیامین خشمگین بود و همواره خشم خود را فرو می برد و از ابراز آن خودداری می کرد .

و تولّی عنهم . .. فهو کظیم

<کظیم> می تواند به معنای اسم فاعل کاظم باشد ; یعنی ، کسی که غم و اندوه یا خشم و غضب خویش را فرو می برد و از ابراز آن خودداری می کند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 85 - 1،3،4،6

1_ یعقوب ( ع ) ، همواره به یاد فرزندش یوسف ( ع ) و دردمند فراق او بود .

قالوا تالله تفتؤا تذکر یوسف

<تفتؤا> از افعال ناقصه و به تقدیر <لا> ی نافیه است. بنابراین <تفتؤا تذکر یوسف> ; یعنی ، پیوسته یوسف(ع) را یاد می کنی.

3_ فرزندان یعقوب ، نگران وضعیت رو به وخامت پدر خویش و ناراحت از قرار گرفتنش در معرض بیماری و هلاکت

قالوا تالله تفتؤا تذکر یوسف حتی تکون حرضًا أو تکون من اله_لکین

4_ فرزندان یعقوب او را به خاطر اندوه جانکاهش در فراق یوسف ( ع ) ملامت کردند .

قالوا تالله تفتؤا تذکر یوسف

لحن و سیاق جمله <قالوا تالله . ..> گویای ملامت یعقوب(ع) و درخواست به فراموشی سپردن یوسف(ع) است.

6_ فرزندان یعقوب با سوگند به خدا ، خطر فرسوده شدن و به هلاکت رسیدنش را به او هشدار دادند .

قالوا تالله تفتؤا تذکر یوسف حتی تکون حرضًا أو تکون من اله_لکین

حرف <تاء> برای قسم است و جمله <تفتؤا تذکر یوسف> به اعتبار غایتی که برای آن ذکر شده (حتی تکون حرضاً . ..) جواب قسم است ; یعنی ، در حقیقت جواب قسم <تکون حرضاً ...> می باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 86 - 9،10،16

9_ یعقوب ( ع ) برخلاف فرزندان و اطرافیانش به زنده بودن یوسف ( ع ) اطمینان داشت .

و أعلم من الله ما لاتعلمون

<من الله> می تواند به معنای <از ناحیه خدا> باشد و نیز می تواند به معنای <درباره خدا> باشد. بر اساس معنای اول مراد از <ما

ص: 641

لاتعلمون> به مناسبت مورد، زنده بودن یوسف ، دیدار او و ... است.

10_ یعقوب ( ع ) به دیدار یوسف ( ع ) و سرآمدن فراقش مطمئن بود .

و أعلم من الله ما لاتعلمون

16_ < عن أبی عبدالله ( ع ) قال : قدم أعرابیّ علی یوسف . . . قال له یوسف : . . . فإذا مررت بوادی کذا و کذا فقف فناد : یا یعقوب ! یا یعقوب ! فإنه سیخرج إلیک رجل . . . فقل له : لقیت رجلاً بمصر و هو یقرئک السلام و یقول لک : إن ودیعتک عند الله عزوجل لن تضیع ، قال : فمضی الأعرابیّ . . . فأبلغه ما قال له یوسف . . . فکان یعقوب ( ع ) یعلم أن یوسف ( ع ) حیّ لم یمت و أن الله تعالی ذکره سیظهره له بعد غیبته و کان یقول لبنیه : < إنی أعلم من الله ما لاتعلمون > . . . ;

از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: بادیه نشینی بر یوسف وارد شد . .. یوسف به او گفت: ... آن گاه که بر فلان وادی گذر کردی بایست و صدا بزن: ای یعقوب، ای یعقوب! پس مردی به سوی تو بیرون خواهد آمد ... به او بگو مردی را در مصر ملاقات کردم که تو را سلام رساند و گفت: امانت تو نزد خدا هرگز از بین نمی رود. امام فرمود: آن بادیه نشین رفت ... و گفتار یوسف را به یعقوب ابلاغ کرد ... پس یعقوب می دانست یوسف زنده است و نمرده و خدای تعالی به زودی او را پس از غیبت، آشکارش خواهد کرد و همواره به پسران خویش می گفت: <إنی أعلم من الله ما لاتعلمون>...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 87 - 2،4،13

2_ یعقوب ( ع ) به فرزندانش دستور داد برای یافتن یوسف ( ع ) و بنیامین حرکت کنند و به جست و جوی آنها بپردازند .

ی_بنیّ اذهبوا فتحسسوا من یوسف و أخیه

<تحسس> (مصدر تحسسوا) به معنای طلب کردن و جست و جو نمودن است.

4_ یعقوب ( ع ) از فرزندانش خواست برای یافتن یوسف ( ع ) و بنیامین تلاشی پی گیر داشته و از یافتن آنها هرگز مأیوس نشوند .

و لاتاْیئسوا من روح الله

13_ < عن أبی جعفر ( ع ) : . . .انه [ یعقوب ] دعا ربّه فی السحر أن یهبط علیه ملک الموت فهبط علیه . . . قال یعقوب : . . . هل عرض علیک فی الأرواح روح یوسف ؟ فقال : لا فعند ذلک علم أنه حیّ فقال لولده : < اذهبوا فتحسّسوا من یوسف . . . > . . . ;

از امام باقر(ع) روایت شده است: یعقوب در سحر از خدا خواست تا ملک الموت بر او فرود آید . .. پس او فرود آمد ... یعقوب گفت: ... آیا در میان ارواح، روح یوسف بر تو عرضه شده؟ گفت: نه. پس در این هنگام دانست که یوسف زنده است، پس به فرزندان خود گفت: <اذهبوا فتحسّسوا من یوسف ...>...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 88 -

1،3،4،7،8،9،10،11،12،13،14،18،19،20

1_ فرزندان یعقوب برای مرتبه سوم در دوران قحطی ، به مصر آمدند و به حضور یوسف ( ع ) رسیدند .

فلما دخلوا علیه

3_ فرزندان یعقوب سختی معیشت و نابسامان بودن وضع مادی خاندان یعقوب را به یوسف گزارش کردند .

قالوا ی_أیها العزیز مسّنا و أهلنا الضر و جئنا ببض_عه مزجی_ه

4_ یوسف ( ع ) در دوران قحطی مصر ، سمت عزیزی آن دیار را بر عهده داشت .

قالوا ی_أیها العزیز

7_ فرزندان یعقوب در نوبت سوم سفرشان به مصر ، بهای کامل برای خرید سهمیه خویش را نداشتند .

ص: 642

و جئنا ببض_عه مزجیه فأوف لنا الکیل

<مزجاه> به معنای ناچیز و حقیر است.

8_ فرزندان یعقوب با بیان تنگدستی و نداشتن بهای لازم برای خرید سهمیه خویش ، از یوسف ( ع ) خواستند جیره آنان را به طور کامل پرداخت کند .

مسّنا و أهلنا الضر و جئنا ببض_عه مزجیه فأوف لنا الکیل

9_ تداوم سیاست یوسف ( ع ) در جیره بندی غلات و فروش و دریافت بهای آنها ، در دوران قحطی مصر

و جئنا ببض_عه مزجیه فأوف لنا الکیل

چنان چه گذشت آیات 59، 60 و 62 از همین سوره دلالت بر آن داشت که یوسف آذوقه های ذخیره شده را جیره بندی کرده بود و سهمیه افراد را در برابر دریافت بها به آنان می پرداخت. آیه مورد بحث نیز به دلیل کلمه <کیل> و جمله <جئنا ببضاعه مزجاه> حاکی از آن است که سیاست سهمیه بندی و گرفتن بهای سهمیه همچنان پس از گذشت مدتها ادامه داشت.

10_ یوسف ( ع ) از فقیران و تهیدستان برای پرداخت سهمیه شان ، بهایی دریافت نمی کرد .

مسنّا و أهلنا الضر و جئنا ببض_عه مزجیه فأوف لنا الکیل

برداشت فوق ، مقتضای تفریع <أوف لنا الکیل> به وسیله <فاء> بر <مسنا و أهلنا الضر . ..> است.

11_ یوسف ( ع ) دارای اختیاراتی ویژه در دخل و تصرف بیت المال و بذل و بخشش آذوقه های ذخیره شده

و جئنا ببض_عه مزجیه فأوف لنا الکیل و تصدق علینا

12_ فرزندان یعقوب از یوسف ( ع ) تقاضا کردند برادرشان بنیامین را به آنان باز گرداند .

و تصدق علینا

در اینکه مقصود فرزندان یعقوب از عطیه درخواستی چیست سه نظر ایراد شده است: 1_منظور بنیامین است که به ظاهر ملک یوسف(ع) می باشد. 2_ مقصود آنان مقداری بیش از سهمیه و جیره ایشان است. 3_مراد همان سهمیه است بدون دریافت همه بهای آن. برداشت فوق، ناظر به اولین احتمال است.

13_ دریافت آذوقه در نزد فرزندان یعقوب ، دارای اهمیت بیشتر از یافتن و جست و جو کردن یوسف ( ع ) و استرداد بنیامین *

ی_أیها العزیز مسّنا و أهلنا الضر . .. فأوف لنا الکیل و تصدق علینا

فرزندان یعقوب به فرمان وی به مصر آمدند تا از یوسف(ع) خبر بگیرند و بنیامین را باز ستانند ، ولی پیش از آن سخن از فقر و تنگدستی و مطالبه آذوقه دارند. این معنا می تواند اشاره به برداشت فوق داشته باشد.

14_ برادران یوسف به دلیل سخت شدن معیشت بر خاندان یعقوب ( ع ) از او تقاضا کردند بیش از سهمیه سرانه ، آذوقه و غلات به آنان ببخشد .

مسّنا و أهلنا الضر . .. فأوف لنا الکیل و تصدق علینا

18_ عزیز مصر ( یوسف ) در دیده فرزندان یعقوب حاکمی خداشناس ، خیرخواه و اهل جود و کرم بود .

فأوف لنا الکیل و تصدق علینا إن الله یجزی المتصدقین

19_ اظهار مسکنت و ذلت برادران یوسف به پیشگاه او و شکایت آنان از فقر و تنگدستی ، در سومین سفر آنان به مصر

مسّنا و أهلنا الضر . .. و تصدق علینا إن الله یجزی المتصدقین

20_ < عن أبی الحسن الهادی ( ع ) : . . . لما مات العزیز . . . إفتقرت إمرأه العزیز و احتاجت حتی سألت الناس فقالوا : ما یضرّک لو قعدت للعزیز و کان یوسف یسمی العزیز [ خ .ل .و کلّ ملک کان لهم سمی بهذا الإسم ] . . . فقامت إلیه و قالت : سبحان . . . من جعل العبید بالطاعه ملوکاً . . . ;

از امام هادی(ع) روایت شده است: . .. پس از مرگ عزیز مصر ... همسر وی [زلیخا] فقیر و نیازمند شد تا آن جا که از مردم

ص: 643

درخواست کمک می کرد. پس مردم به او گفتند: چه ضرر دارد که بر سر راه عزیز بنشینی [واز او کمک بخواهی] و یوسف در آن زمان عزیز نامیده می شد [و هر پادشاهی که بر مصریان حکومت می کرد به این اسم نامیده می شد]... پس همسر عزیز بر سر راه یوسف ایستاد و گفت: ... منزه است خدایی که بردگان را در سایه اطاعت، به پادشاهی می رساند ...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 89 - 1،2،3،4،6،8،9

1_ عزیز مصر در پی مشاهده ذلت فرزندان یعقوب ، داستان ر ها کردن یوسف ( ع ) در چاه کنعان را به آنان یادآوری کرد .

قال هل علمتم ما فعلتم بیوسف و أخیه

مراد از <ما فعلتم بیوسف> و یا مصداق مورد نظر از آن، داستان رهاسازی یوسف(ع) در چاه کنعان است. گویا این یادآوری همان است که خداوند در آیه 15 از همین سوره بیان داشت، بدین مضمون که همانا این واقعه (داستان چاه) را در آینده به آنان گزارش خواهی کرد، در حالی که متوجه نیستند (تو را نمی شناسند).

2_ بنیامین ، برادر پدری و مادری یوسف ( ع ) ، همچون یوسف ( ع ) ، مورد آزار و اذیت برادرانش بود .

قال هل علمتم ما فعلتم بیوسف و أخیه

3_ بنیامین برخورد های نامناسب و آزار های برادرانش را برای یوسف ( ع ) شرح داده بود .

هل علمتم ما فعلتم بیوسف و أخیه إذ أنتم ج_هلون

عبارت <ما فعلتم بیوسف و أخیه> گویای این است که فرزندان یعقوب بنیامین را نیز آزار داده بودند و یوسف(ع) از آن مطلع بود و ظاهر این است که او از طریق بنیامین با خبر شده بود.

4_ فراق یوسف ( ع ) و بنیامین و جدایی آنان از یکدیگر ، رویدادی سخت و رنج آور برای آن دو برادر

هل علمتم ما فعلتم بیوسف و أخیه

<ما> در عبارت <ما فعلتم بیوسف و أخیه> می تواند اشاره به رنج فراق و جدایی یوسف(ع) و بنیامین نیز باشد.

6_ برادران یوسف هنگام افکندن او در چاه کنعان ، گرفتار جهل و بی خردی بودند .

هل علمتم ما فعلتم بیوسف و أخیه إذ أنتم ج_هلون

8_ برادران یوسف پس از سپری کردن برهه ای از عمرشان از آزار و اذیت بنیامین دست کشیدند . *

هل علمتم ما فعلتم بیوسف و أخیه إذ أنتم ج_هلون

چون <إذ أنتم جاهلون> ظرف برای <فعلتم> است، زمان آن فعل را مقید به زمان جهل و نادانی برادران یوسف می کند و این مفهوم را القا می کند که پس از آن زمان، برخوردشان با بنیامین برخورد نامناسبی نبوده است. تناسب حکم و موضوع و طبیعت حال، این احتمال را به ذهن می آورد که بگوییم آن زمان، زمان جدایی ایشان بوده است.

9_ یوسف ( ع ) ضمن اعتراض به عملکرد ناصواب برادرانش ، عذر تقصیرشان ( جهل و نادانی ) را به آنان القا کرد .

إذ أنتم ج_هلون

یوسف(ع) با مقید کردن عملکرد ناصواب برادرانش به زمان جهل آنان (إذ أنتم جاهلون) اشاره به این معنا دارد که: من شما را معذور می شمرم چرا که در زمانی مرتکب خلاف شدید که نادان بودید.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 90 - 1،2،3،4،5،16

1_ فرزندان یعقوب در پی سخنان عزیز مصر ( آیا دانستید با یوسف و برادرش چه کردید ) دریافتند که او برادرشان یوسف ( ع )

ص: 644

است .

هل علمتم ما فعلتم بیوسف . .. قالوا أءنک لأنت یوسف

جمله <أءنک . ..> حاوی چهار تأکید است: اسمی بودن جمله ، حرف تأکید <إنّ> ، لام تأکید و ضمیر فصل <أنت>. و اینها حاکی از این است که برادران یوسف بر اینکه مخاطبشان همان یوسف(ع) است ، اطمینان کردند.

2_ استبعاد و شگفتی ، فرزندان یعقوب از اینکه عزیز مصر برادرشان یوسف باشد .

قالوا أءنک لأنت یوسف

برادران یوسف علی رغم اطمینانشان بر اینکه عزیز مصر همان یوسف است ، جمله خویش را با استفهام تقریری بیان کردند و از او خواستند که به یافته آنان اقرار کند و این بیانگر استبعاد و شگفتی ایشان است ; یعنی ، در عین اطمینان ناباور بودند.

3_ یوسف ( ع ) در پی پرسش برخاسته از شگفت زدگی و ناباوری برادرانش ، تصریح کرد که او همان یوسف است .

أءنک لأنت یوسف قال أنا یوسف

4_ بنیامین در سومین جلسه ملاقات فرزندان یعقوب با عزیز مصر ، حضور داشت .

و هذا أخی

5_ عزیز مصر برادرش بنیامین را شاهدی بر صدق دعوای خویش ( من یوسفم ) دانست .

قال أنا یوسف و هذا أخی

جمله <هذا أخی> می تواند علاوه بر اینکه تمهیدی برای <قد منّ الله> باشد به عنوان شاهدی بر ادعای عزیز مصر که خود را یوسف معرفی کرده نیز باشد. گویا به برادرانش می گوید: اگر تردید دارید که من یوسفم، در چهره من و بنیامین بنگرید، اخوّت ما را درخواهید یافت.

16_ یوسف ( ع ) برادرانش را به تقوا و صبر و درآمدن در زمره محسنان فراخواند .

إنه من یتّق و یصبر فإن الله لایضیع أجر المحسنین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 91 - 8،9

8_ تأکید و اقرار برادران یوسف به ارتکاب خطا در حق برادرشان یوسف ( ع )

و إن کنّا لخ_طئین

<إن> در جمله فوق به اصطلاح مخفّفه از مثقّله (إنّ) است. دلیل آن حرف <لام> در <لخاطئین> می باشد.

9_ برادران یوسف در حضور او به گناه و خطای خویش اعتراف نموده و از رفتار گذشته خود اظهار ندامت کردند .

و إن کنّا لخ_طئین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 92 - 1،3،4،6،13،14

1_ یوسف ( ع ) ستم های برادرانش را در حق خویش نادیده گرفت و آنان را بخشود .

قال لاتثریب علیکم

روا نداشتن سرزنش برادران که جمله <لاتثریب . ..> گویای آن است ، می رساند که یوسف(ع) آنان را مورد عفو خویش قرار داد.

3_ یوسف ( ع ) نه تنها برادرانش را عقوبت نکرد ، بلکه از سرزنش آنان نیز پرهیز نمود .

لاتثریب علیکم

ص: 645

<تثریب> به معنای ملامت کردن و سرزنش نمودن به گناه است (برگرفته شده از لسان العرب).

4_ یوسف ( ع ) پس از اعتراف برادرانش به خطا ، هر گونه سرزنش آنان را از ناحیه خویش و دیگران ، ناروا شمرد .

لاتثریب علیکم الیوم

کلمه <تثریب> نکره است و پس از حرف نفی (لا) قرار گرفته است. از این رو شامل هر گونه ملامت می شود. یاد نکردن از فاعل (سرزنش کننده) دلالت بر عموم دارد ; یعنی، هیچ کس نه من و نه دیگری. جمله <لاتثریب علیکم الیوم> جمله ای خبری و در مقام انشا و دستور است ; یعنی، نباید شما ملامت شوید و یا نباید هیچ کس شما را ملامت کند.

6_ یوسف ( ع ) از خداوند خواستار آمرزش خطا ها و گناهان برادرانش شد .

یغفر الله لکم

جمله <یغفر. ..> می تواند دعایی باشد و می تواند خبری باشد. برداشت فوق ناظر به احتمال نخست است.

13_ یوسف ( ع ) برادرانش را به آمرزش خدا و شمول رحمتش بر آنان نوید داد .

یغفر الله لکم و هو أرحم الرحمین

برداشت فوق بر این اساس است که <یغفر الله . ..> جمله ای خبری باشد.

14_ یوسف ( ع ) با توجه دادن برادرانش به رحمت گسترده الهی ، آنان را به آمرزش گناهانشان امیدوار ساخت .

یغفر الله لکم و هو أرحم الرحمین

جمله <و هو . ..> حالیه است و به منزله تعلیل برای <یغفر الله> می باشد ; یعنی، چون <ارحم الراحمین> است، گناه شما را می بخشاید. قابل ذکر است که یوسف با یادآوری این صفت خداوند، پس از گذشت از گناه برادرانش، به این نکته اشاره می کند که: من از شما درگذشتم پس او که از همه _ از من و غیر من _ مهربان تر است، بی هیچ تردید از شما خواهد گذشت.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 93 - 1،2،3،4،5،7،12

1_ یوسف ( ع ) ، برادرانش را با پیراهنی خاص از خویش روانه کنعان کرد .

اذهبوا بقمیصی هذا

کلمه <هذا> گویای آن است که یوسف(ع) پیراهن خاصی را به برادرانش سپرد تا به کنعان ببرند.

2_ یوسف ( ع ) از برادرانش خواست پیراهن او را به صورت یعقوب ( ع ) بیفکنند تا بینا شود .

فألقوه علی وجه أبی یأت بصیرًا

<یأت> در آیه شریفه به معنای یصیر (می گردد و مبدل می شود) است. جمله <فارتد بصیراً> در آیه 96 مؤید این معناست. قابل ذکر است که برخی برآنند که <یأت> به معنای <می آید> است و <بصیراً> حال می باشد; یعنی، او به مصر می آید در حالی که بیناست.

3_ یعقوب ( ع ) در فراق یوسف ( ع ) نابینا شده بود .

یأت بصیرًا

4_ یوسف ( ع ) از برادرانش خواست در افکندن پیراهنش به چهره یعقوب ( ع ) تعجیل کرده و آن را به تأخیر نیندازند .

اذهبوا . .. فألقوه علی وجه أبی

برداشت فوق از حرف <فاء> در <فألقوه> استفاده شده است. <فألقوه> ; یعنی ، به مجرد رسیدن به کنعان و قبل از هر کار دیگری چنین کنید.

5_ یوسف ( ع ) از نابینا شدن پدرش آگاه شده بود .

ص: 646

یأت بصیرًا

7_ بینا شدن یعقوب ( ع ) به وسیله پیراهن یوسف ( ع ) ، کرامتی از یوسف

فألقوه علی وجه أبی یأت بصیرًا

فعل <یأت> جواب امر <فألقوه> است و لذا با حرف شرطی مقدر مجزوم شده است. تقدیر کلام چنین می باشد: <إن تلقوه علی وجه أبی یأت بصیراً>. این معنا گویای تأثیر پیراهن یوسف(ع) در بینا شدن چشم یعقوب(ع) است.

12_ < عن أبی جعفر ( ع ) [ فی قوله تعالی ] : < قال . . . إذهبوا بقمیصی هذا > الذی بلّته دموع عینی . . . ;

از امام باقر(ع) درباره سخن خدای تعالی: <قال . .. إذهبوا بقمیصی هذا> روایت شده: پیراهنی که اشک های چشمم آن را تر کرده است ، [با خود ببرید]>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 94 - 1،2،3،4،7،12،13

1_ کاروان فرزندان یعقوب با سوغاتی ارزشمند و دلیلی روشن بر سلامت یوسف ( ع ) ، از مصر به سوی کنعان حرکت کردند .

اذهبوا بقمیصی هذا . .. و لما فصلت العیر

<فصلت> از مصدر <فصول> گرفته شده است و <فصول> به معنای خارج شدن و جدا گشتن می باشد.

_______________________________

تفسیرعیاشی، ج2، ص196، ح79; نورالثقلین، ج2، ص462، ح185.

2_ یعقوب ( ع ) از فاصله ای دور ( از کنعان تا مصر ) بوی یوسف ( ع ) را از پیراهن او استشمام کرد .

و لما فصلت العیر قال أبوهم إنی لأجد ریح یوسف

جمله <قال أبوهم . ..> جواب شرط <لما فصلت ...> است و از این رو می رساند که شنیدن بوی یوسف(ع) با بودن پیراهن همراه قافله مرتبط بوده است. و از آن جا که آن قافله هنوز در نزدیکی مصر بود، معلوم می شود یعقوب(ع) از فاصله ای بسیار دور بوی یوسف(ع) را از پیراهنش احساس کرد.

3_ یعقوب ( ع ) هم زمان با حرکت فرزندانش از مصر ، یافته خویش ( شنیدن بوی یوسف ) را برای اطرافیانش ابراز کرد .

و لما فصلت العیر قال أبوهم إنی لأجد ریح یوسف

4_ شامّه معجزه آسای یعقوب ( ع ) و کرامت او در شنیدن بوی یوسف ( ع ) از راه بسیار دور

و لما فصلت العیر قال أبوهم إنی لأجد ریح یوسف

7_ خانواده یعقوب ، اظهارات او را درباره زنده بودن یوسف ( ع ) ، انکار می کردند .

قال أبوهم . .. لولا أن تفنّدون

روشن است که جمله <إنی لأجد . ..> نمی تواند بیانگر جواب <لولا ...> باشد ; زیرا یعقوب(ع) را چه به سستی اندیشه متهم می کردند یا نمی کردند، بوی یوسف(ع) را شنیده بود. بنابراین جواب شرط محذوف است و قرینه های حالی و مقامی می تواند مؤید این احتمال باشد که جواب شرط جمله ای است نظیر <لما کذبتمونی و ...> (مرا تکذیب نمی کردید و نزدیک بودن وصال یوسف(ع) را باور می کردید).

12_ در سفر سوم فرزندان یعقوب به مصر برای جست و جو از یوسف ( ع ) و بنیامین ، تنها برخی از آنان راهی آن سفر شدند .

ی_بنیّ اذهبوا . .. و لما فصلت العیر قال أبوهم ... لولا أن تفنّدون

جمله <قال أبوهم . ..> گویای این است که گوینده ; یعنی، یعقوب(ع) پدر مخاطبان است. براین اساس مخاطبان یعقوب(ع) در جمله <لولا أن تفنّدون> فرزندان اویند و این می رساند که برخی از فرزندانش برای جست و جوی یوسف(ع) و بنیامین (ی_بنیّ

ص: 647

اذهبوا) به مصر رفتند و برخی از آنان نزد پدر ماندند.

13_ < عن أبی عبدالله ( ع ) قال : . . . ان ابراهیم لما اُوقدت له النار أتاه جبرئیل ( ع ) بثوب من ثیاب الجنه . . . فلما حضر ابراهیم الموت جعله فی تمیمه و علّقه إسحاق علی یعقوب ، فلما ولد یوسف ( ع ) علّقه علیه فکان فی عضده . . . فلما أخرجه یوسف بمصر من التمیمه وجد یعقوب ریحه و هو قوله : < إنی لأجد ریح یوسف . . . > فهو ذلک القمیص الذی أنزله الله من الجنه . . . ;

از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: . .. چون برای سوزاندن ابراهیم(ع) آتش افروخته شد، جبرئیل پیراهنی از پیراهنهای بهشتی برای او آورد ... آن گاه که مرگ ابراهیم(ع) فرا رسید ابراهیم(ع) آن را در جلدی قرار داد و به عنوان حِرز بر اسحاق و اسحاق هم بر یعقوب آویخت و چون یوسف متولد شد، یعقوب [آن را] بر یوسف آویخت و آن بر بازوی یوسف بود ... پس چون یوسف آن پیراهن را در مصر از جلد بیرون آورد، بوی آن به مشام یعقوب رسید و این است سخن یعقوب: <إنی لأجد ریح یوسف ...>. پس پیراهن یوسف همان پیراهنی است که خداوند از بهشت فرو فرستاد...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 95 - 3

3_ یعقوب ( ع ) در طول فراق یوسف ( ع ) همواره به زنده بودن او اعتقاد داشت و آن را برای اطرافیانش اظهار می کرد .

قال أبوهم إنی لأجد ریح یوسف . .. قالوا تالله إنک لفی ضل_لک القدیم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 96 - 1،2،3،4،5

1_ حامل پیراهن یوسف ( ع ) به عنوان پیکی مژده رسان پیش از دیگر افراد کاروان به حضور یعقوب ( ع ) رسید .

فلما أن جاء البشیر

<بشیر> به معنای اسم فاعل (مبشّر) به کسی گفته می شود که پیامی مسرّت بخش را ابلاغ می کند. گفتنی است چنان چه <بشیر> همراه دیگر فرزندان به حضور یعقوب(ع) رسیده بود، مناسب تر آن بود که جمله به این صورت بیان می شد: <فلما أن جاءوا ألقاه البشیر علی وجهه>. بنابراین جمله <فلما أن جاء البشیر> ظهور در این دارد که مژده رسان پیش از دیگران آمده بود.

2_ پیک فرزندان یعقوب زنده بودن یوسف ( ع ) و همراه داشتن پیراهن وی را به یعقوب ( ع ) بشارت داد .

فلما أن جاء البشیر

مصداق مورد نظر برای بشارت و خبرت مسرّت بخش _ به مناسبت مورد _ خبر از حیات یوسف(ع)، سلطنت او و نیز به همراه داشتن پیراهن معجزه آسای وی است. قابل ذکر است که جمله <اذهبوا بقمیصی> در آیه 93 می رساند که <بشیر> یکی از همان برادران یوسف بوده نه شخصی دیگر.

3_ افکندن پیراهن یوسف ( ع ) بر چهره یعقوب ( ع ) نخستین اقدام مژده رسان در برخورد با یعقوب ( ع )

فلما أن جاء البشیر ألقیه علی وجهه

جمله <ألقاه . ..> جواب برای <فلما أن جاء البشیر> است و لذا دلالت می کند به اینکه افکندن پیراهن به مجرد آمدن و بشارت دادن تحقق یافته بود. حرف <أن> زایده است و فاصله نبودن میان آمدن و افکندن را تأکید می کند.

4_ چشمان یعقوب ( ع ) بلافاصله پس از قرار گرفتن پیراهن یوسف ( ع ) بر آن ، فروغ گرفت و بیناییش بازگشت .

ألقیه علی وجهه فارتد بصیرًا

<ارتداد> (مصدر ارتد) به معنای بازگشتن چیزی و یا حالتی به صورت و حالت سابق خود است. حرف <فاء> در جمله <فارتد ...> حاکی از دو معناست:$1_ ترتّب و سببیّت میان افکندن پیراهن و بینا شدن یعقوب(ع)، 2_ نبود فاصله و تراخی میان آن دو.

ص: 648

5_ پیشگویی یوسف ( ع ) مبنی بر بینا شدن یعقوب ( ع ) به وسیله پیراهنش ، تحقق یافت .

اذهبوا بقمیصی هذا فألقوه علی وجه أبی یأت بصیرًا . .. ألقیه علی وجهه فارتد بصیرًا

ضمیر <ه> در <ألقاه> به قمیص باز می گردد و مراد از ضمیر در <وجهه> و <ارتد> یعقوب(ع) است و در مرجع ضمیر فاعلی <ألقی> دو نظر ابراز شده است: برخی گفته اند به <بشیر> باز می گردد و برخی مراد از آن را یعقوب(ع) دانسته اند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 97 - 1،2،3،4،8

1_ فرزندان یعقوب در حضور وی خویشتن را گنهکار دانسته و به گناه خویش اقرار و اعتراف کردند .

قالوا ی_أبانا استغفر لنا ذنوبنا إنا کنّا خ_طئین

2_ فرزندان یعقوب علی رغم گناه دانستن رفتارشان با یوسف ( ع ) و بنیامین و یعقوب ( ع ) ، آن را مرتکب می شدند .

قالوا ی_أبانا استغفر لنا ذنوبنا إنا کنّا خ_طئین

مراد از <ذنوبنا> به قرینه مقام رفتار فرزندان یعقوب با وی و یوسف و بنیامین می باشد.

3_ فرزندان یعقوب از رفتار های ناروایشان با یوسف ( ع ) ، بنیامین و یعقوب ( ع ) ، پشیمان شدند و اظهار ندامت کردند .

ی_أبانا استغفر لنا ذنوبنا

4_ فرزندان یعقوب با لحنی ملتمسانه از وی خواستند برای آمرزش گناهانشان از خداوند ، طلب آمرزش کند .

ی_أبانا استغفر لنا ذنوبنا

تصریح فرزندان یعقوب به <یا أبانا> (ای پدر ما) برای جلب مهر و محبت و برانگیختن عواطف اوست که از آن به <لحنی ملتمسانه> تعبیر شد.

8_ فرزندان یعقوب از او خواستند تا از آنان نزد یوسف ( ع ) شفاعت کند و گذشت از خطاهایشان را از وی بخواهد . *

ی_أبانا استغفر لنا ذنوبنا

نبودن <ربنا> در سخن فرزندان یعقوب (استغفر لنا ذنوبنا) در مقابل تصریح یعقوب(ع) به <ربی> در پاسخ آنان (سوف أستغفر لکم ربی) مبنای برداشت فوق است. تصریح یعقوب(ع) به اینکه تنها خداوند آمرزنده و مهربان است، می تواند مؤید این احتمال باشد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 99 - 1،2،4،5،6،7،8،10،11،18

1_ خاندان یعقوب ، تقاضای یوسف ( ع ) را پذیرفتند و همگی از کنعان به سوی مصر کوچ کردند .

وأتونی بأهلکم أجمعین . .. فلما دخلوا علی یوسف

مراد از ضمیر <دخلوا> به قرینه <و أتونی بأهلکم أجمعین> در آیه 93 و کلمه <أبویه> برادران یوسف، خانواده های ایشان و پدر و مادر اوست. جمله <فلما دخلوا علی یوسف> عطف بر جمله هایی مقدر است که به قرینه <وأتونی بأهلکم أجمعین> عبارتند از: آنان تقاضای یوسف را پذیرفتند و همگی به سوی مصر کوچ کردند.

2_ یوسف ( ع ) برای استقبال از پدر و مادر ، برادران و سایر بستگانش ، از شهر مصر بیرون رفت .

فلما دخلوا علی یوسف . .. قال ادخلوا مصر

جمله <ادخلوا مصر> (به مصر وارد شوید) گویای این است که یوسف(ع) در خارج شهر با خاندان خویش ملاقات کرد و در بیرون مصر به استقبال آنان رفت.

4_ یوسف ( ع ) در استقبال از پدر ، مادر و بستگانش ، از تشریفات وزارتی و حکومتی پیراسته بود .

ص: 649

فلما دخلوا علی یوسف

یاد کردن از یوسف(ع) با نام وی و نه عنوان و سمت او (عزیز و مانند آن) می تواند اشاره به برداشت فوق داشته باشد.

5_ یوسف ( ع ) در بیرون شهر مصر ، جایگاهی را برای مراسم استقبال از خاندانش تدارک دید .

فلما دخلوا علی یوسف

جمله <آن گاه که بر یوسف(ع) وارد شدند> (فلما دخلوا علی یوسف) می رساند که یوسف(ع) در ساختمان و یا چادرهایی منزل گرفته بود. در غیر این صورت واژه ورود و دخول جایگاهی نداشت ; بلکه کلمه ملاقات و مانند آن مناسب می نمود.

6_ یعقوب ( ع ) و خاندانش در بیرون شهر مصر بر یوسف ( ع ) وارد شدند و فراق چندین ساله آنان با یوسف ( ع ) پایان یافت .

فلما دخلوا علی یوسف

7_ یوسف ( ع ) با اظهار محبتی ویژه به پدر و مادر خویش ، آنان را در کنار خود جای داد .

فلما دخلوا علی یوسف ءاوی إلیه أبویه

8_ مادر یوسف به هنگام کوچ خاندان یعقوب از کنعان به مصر زنده بود .

فلما دخلوا علی یوسف ءاوی إلیه أبویه

10_ یوسف ( ع ) پس از انجام مراسم استقبال ، از پدر و مادر و خویشانش خواست به مصر وارد شوند و در آن دیار سکنی گزینند .

قال ادخلوا مصر إن شاء الله ءامنین

امنیت خاندان یعقوب از ناحیه حکومت و دوران قحطی _ که <آمنین> بدان اشاره دارد _ با این معنا سازگار است که مقصود یوسف(ع) از <ادخلوا . ..> سکنی گزینی و اقامت خاندان یعقوب در مصر باشد.

11_ یوسف ( ع ) به پدر و مادر و بستگانش نوید داد که به خواست خدا در مصر ، از امنیت برخوردار بوده و از عواقب قحطی درامان خواهند بود .

قال ادخلوا مصر إن شاء الله ءامنین

<اَمن> (مصدر آمنین) به معنای هراس نداشتن و برخوردار بودن از اطمینان خاطر است _ که به مناسبت زمان (دوران قحطی) و مکان (ورود به مملکت دیگران) _ مصداق بارز از امنیت ، دغدغه معاش نداشتن و درامان بودن از ناحیه حکومت است.

18_ < عن الحسن بن اسباط قال : سألت أباالحسن فی کم دخل یعقوب من ولده علی یوسف ؟ قال : فی أحد عشر إبناً له . . . ;

حسن بن اسباط گوید: از امام رضا(ع) سؤال کردم: یعقوب در میان چند نفر از فرزندانش وارد بر یوسف شد؟ حضرت فرمود: در میان یازده پسر خود . ..>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 100 - 1،2،3،7،26

1_ یعقوب ( ع ) و خاندان او پس از مراسم استقبال به مصر وارد شدند و به بارگاه یوسف ( ع ) درآمدند .

قال ادخلوا مصر . .. و رفع أبویه علی العرش

ترتیب ذکری میان <ادخلوا مصر> و جمله های <رفع أبویه علی العرش . ..> گویای این نکته است که حقایق مطرح شده در آیه مورد بحث پس از ورود خاندان یعقوب به مصر، انجام گرفته است و کلمه <العرش> می رساند که آنان به دربار یوسف(ع) رفتند.

2_ یوسف ( ع ) در دیار مصر دارای تخت و بارگاه فرمانروایی بود .

و رفع أبویه علی العرش

3_ یوسف ( ع ) پدر و مادرش را بر تخت فرمانروایی خویش نشاند .

و رفع أبویه علی العرش

ص: 650

7_ برادران یوسف و خانواده های ایشان و نیز پدر و مادر او ، همگی بر او سجده بردند .

و رفع أبویه علی العرش و خرّوا له سجّدًا

<خرور> (مصدر خرّوا) به معنای سقوط کردن و بر زمین افتادن است و <سجّدًا> جمع ساجد می باشد. مراد از ضمیر در <خرّوا> همانند <دخلوا علی یوسف> و <ادخلوا> در آیه قبل برادران یوسف و خانواده های ایشان و نیز پدر و مادر اوست.

26_ یوسف ( ع ) به سخن خویش ( دیگر بر شما برادرانم ملامتی روا نیست ) متعهّد و بدان وفادار بود .

لاتثریب علیکم الیوم . .. نزغ الشیط_ن بینی و بین إخوتی

یوسف(ع) در بیان سرگذشت خویش برای یعقوب(ع) از برادرانش _ که منشأ فراق و جدایی بودند _ گلایه ای نکرد و رفتار ناروای ایشان را یادآور نشد ; بلکه شیطان را عامل فسادی که میان او و برادرانش رخ داده بود دانست با این برخورد به آنچه در خطاب به برادرانش گفته بود (هیچ کس حق ندارد شما را سرزنش و ملامت کند) وفا کرد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 101 - 1

1_ یوسف ( ع ) ، پس از برشمردن احسان ها و نعمت های خدادادیش برای یعقوب ( ع ) ، به ستایش خداوند و دعا به درگاه او پرداخت .

رب قد ءاتیتنی . .. فاطر السموت و الأرض ... توفنی مسلمًا و ألحقنی بالص_لحین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 102 - 7

7_ تصمیم و عزم برادران یوسف بر توطئه و مکر علیه وی

إذ أجمعوا أمرهم و هم یمکرون

<اجماع> (مصدر أجمعوا) به معنای تصمیم گرفتن و مهیّای انجام کاری شدن است. مراد از ضمیرهای جمع در جمله <أجمعوا ...> برادران یوسف است. گرچه این احتمال نیز بعید به نظر نمی رسد که مقصود از آن ضمیرها علاوه بر برادران، زلیخا و هیأت حاکمه مصر نیز باشد.

314- قصه یوسف(ع) قبل از محمد(ص)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 102 - 2

2_ سرگذشت یوسف ( ع ) ، سرگذشتی مهم در تاریخ بشریّت و مخفی مانده بر مردمان تا پیش از بعثت پیامبر ( ص )

ذلک من أنباء الغیب

<ذلک> اشاره به داستان یوسف(ع) و قضایای رخ داده در روزگار آن حضرت است ; یعنی: <ذلک النبأ من أنباء الغیب>.

ص: 651

315- قصه یوشع(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 60 - 5

5- موسی ( ع ) همسفر خود را از احتمال طولانی بودن سفرشان آگاه ساخت و احتمال بازگشت از نیمه راه را منتفی دانست .

و إذ قال موسی لفتیه لاأبرح . .. أو أمضی حقبًا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 61 - 1،2،3

1- موسی ( ع ) و همسفر او به محلِّ تلاقی دو دریا رسیدند و در آن جا توقف کردند .

فلمّا بلغا مجمع بینهما

2- موسی و همسفر او ، به هنگام رسیدن به مجمع البحرین ، یک ماهی ، به عنوان غذا ، همراه داشتند .

فلمّا بلغا مجمع بینهما نسیا حوتهما

<حوت> یعنی <ماهی> و برخی آن را ماهی بزرگ معنا کرده اند. (ر.ک. لسان العرب) به قرینه <غداءنا> _ در آیه بعد _ آن ماهی، به منظور تغذیه فراهم شده بود.

3- موسی ( ع ) و همسفرش هنگام رسیدن به محلِّ تلاقی دو دریا ، از ماهیِ همراه خویش ، غفلت کردند .

فلمّا بلغا مجمع بینهما نسیا حوتهما

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 62 - 1،2،3،5،7

1- موسی ( ع ) و همسفرش ، پس از توقف در مجمع البحرین ، در جستوجوی خضر ( ع ) ، مجدداً به حرکت خویش ادامه داده و آن جا را پشت سر گذاشتند .

فلمّا بلغا مجمع بینهما . .. فلمّا جاوزا

موسی(ع) در سخن خود با یوشع، مجمع البحرین را هدف و مقصد نهایی خود اعلام کرد، ولی هنگام رسیدن به آن جا، از آن نیز گذشت. این حرکت و نیز گفتاری که در آیات بعد از موسی(ع) نقل شده است، نشانه آن است که آن دو نمی دانستند به محلِّ مورد نظر موسی(ع) رسیده اند.

2- موسی ( ع ) در پی گذر کردن و پشت سر گذاشتن مجمع البحرین ، گرسنگی و خستگی شدیدی را در خود و همسفرش احساس کرد .

ءاتنا غداءنا لقد لقینا من سفرنا ه_ذا نصبًا

<نصب> به معنای <رنج و سختی> است.

3- موسی و یوشع ، در شبانگاه و صبح دم _ پس از عبور از مجمع البحرین _ برای یافتن خضر ( ع ) راه درازی پیمودند . *

ءاتنا غداءنا

بدان احتمال که احساس خستگی و گرسنگی موسی(ع) در طرف صبح، ناشی از راه پیمایی طولانی در شب باشد.

5- موسی ( ع ) پس از گذر از مجمع البحرین ، در آغاز روز ، از همسفر خویش درخواست تهیه چاشت کرد .

ءاتنا غداءنا لقد لقینا من سفرنا ه_ذا نصبًا

<غداء> به معنای طعامی است که در ساعات آغازین روز خورده می شود.

ص: 652

7- موسی ( ع ) و جوان خدمت کارِ همراه او ، در کنار هم و از یک نوع غذا می خوردند .

ءاتنا غداءنا لقد لقینا من سفرنا ه_ذا نصبًا

ضمایر جمع در تمام آیه، گویای همراهی و همدلی دو همسفر، حتی در تناول غذا است; زیرا، در غیر این صورت، باید برخی ضمایر را به صورت مفرد ذکر می کرد و مثلاًمی گفت <آتنی غدائی>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 63 - 1،4،11

1- موسی ( ع ) و همسفرش ، کنار صخره ای در مجمع البحرین ، آرمیدند .

إذ أوینا إلی الصخره

4- همسفر موسی از بازگویی سرگذشت ماهی ، برای موسی ( ع ) ، در مدّت استراحت شان در مجمع البحرین ، غفلت کرد .

قال أرءیت إذ أوینا إلی الصخره فإنّی نسیت الحوت

<صخره> به معنای <تخته سنگ بزرگ> است. <أوینا إلی الصخره> یعنی: <برای استراحت، در کنار آن صخره، جای گرفته بودیم.>.

11- < عن أبی جعفر ( ع ) و أبی عبداللّه ( ع ) قال : إنّه لما کان من أمر موسی الذی کان أعطی مکتل فیه حوت مملّح قیل له : ه_ذا یدلّک علی صاحبک عند عین مجمع البحرین . . . فانطلق الفتی یغسل الحوت فی العین فاضطرب الحوت فی یده حتّی خدشه فانفلت و نسیه الفتی ;

از امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) روایت شده: آن گاه که از کار موسی(ع) گذشت آنچه در زندگی او پیش آمد، زنبیلی به او داده شد که در آن یک ماهی نمک زده بود. به وی گفته شد: <این ماهی، تو را به صاحب ات، نزد چشمه ای در محل تلاقی دو دریا، راهنمایی می کند ... پس آن جوانی که همراه موسی(ع) بود، رفت که ماهی را در آن چشمه بشوید، ماهی در دست او به حرکت درآمد تا این که به او خراش وارد کرد و از چنگ او درآمد (و رفت) و جوان آن را فراموش کرد>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 64 - 4

4- موسی ( ع ) و همسفرش ، پی جویانه ، به نقطه قبلیِ توقّف خود و محل از دست دادن ماهی بازگشتند .

فارتّدا علی ءاثارهما قصصًا

<إرتداد> (مصدر <إرتّدا); یعنی، <بازگشتن> و <قصّ أثره قَصَصاً>; یعنی، جاب پای او را با دقت، دنبال و پی گیری کرد. مراد از <فارتّدا...> این است که موسی(ع) و همراه او، به دقت، راه رفته را بازگشتند تا به همان نقطه که ماهی به دریا رفته بود، بازگردند.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 65 - 2

2- هدف موسی ( ع ) و همراه وی از سفر جستوجوگرانه خود ، یافتن بنده ای از بندگان خاص الهی و دارای علم لدنی بود .

فارتّدا . .. فوجدا عبدًا من عبادنا ... و علّمنه من لدنّا

واژه <وجدا> بیان کننده یافتن چیزی است که موسی و همراه اش در جستوجوی آن بودند و نه دیداری اتفاقی و غیر مترقبه. <لدنا> دلالت می کند که علم حضرت <خضر(ع)> دانش عادی و معمولی نبوده، بلکه از افاضات خاص ربّانی بوده است.

ص: 653

316- قصه یونس(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 87 -

2،3،5،6،7،12،13،14،15،17،21

2- یونس ( ع ) خشمگینانه از میان قومش بیرون رفت و به سرزمین دیگری هجرت کرد .

إذ ذهب مغ_ضبًا

آن چه از نظر مفسران و مورخان استفاده می شود، این است که یونس(ع) از میان قومش، به خاطر ایمان نیاوردنشان، خشمگینانه بیرون رفت و به جای دیگری هجرت کرد و آیه شریفه ناظر به این داستان است.

3- رفتار قوم یونس ، خشم شدید آن حضرت را برانگیخت و موجب ناخرسندی او شد .

إذ ذهب مغ_ضبًا

5- گمان یونس ( ع ) در سخت نگرفتن خداوند بر وی ، نسبت به ترک قوم خویش

إذ ذهب مغ_ضبًا فظنّ أن لن نقدر علیه

یکی از معناهای <قدر>، سخت گرفتن و تنگ گرفتن(ضیق) است (مفردات راغب). برداشت یاد شده مبتنی بر این معنا است.

6- گمان یونس ( ع ) به مجازات نشدن او از جانب خداوند ، در زمینه بیرون آمدنش از میان قوم خود و هجرت به سرزمینی دیگر

فظنّ أن لن نقدر علیه

برداشت یاد شده مبتنی براین است که <قدر> به معنای <قضا> و <حکم> باشد. گفتنی است که ذیل آیه (إنّی کنت من الظالمین) مؤید همین برداشت است.

7- یونس ( ع ) در بیرون آمدن از میان قوم کافر خود و هجرت به سرزمین دیگر ، دچار خشم بی جا و گمان نادرست شد . *

إذ ذهب مغ_ضبًا فظنّ أن لن نقدر علیه

12- گرفتار آمدن یونس ( ع ) در دریا و شکم ماهی ، کیفر ترک خشمگینانه او از میان قومش

ذاالنون إذ ذهب مغ_ضبًا . .. فنادی فی الظلم_ت

مقصود از <ظلمات> در آیه شریفه، شکم ماهی است و جمع آمدن آن برای بیان شدت ظلمت است.

13- دعا و تضرع یونس ( ع ) به درگاه الهی ، پس از گرفتار آمدن در ظلمات ( شکم ماهی )

فنادی فی الظلم_ت أن لاإل_ه إلاّأنت

14- روی آوردن یونس ( ع ) در شکم ماهی به تهلیل و تنزیه خداوند ، در نیایش ویژه خویش

فنادی فی الظلم_ت أن لاإل_ه إلاّأنت سبحنک

15- < لا إل_ه إلاّ أنت سبحانک إنّی کنت من الظالمین > ، ندا و دعای یونس ( ع ) به هنگام گرفتار شدن در ظلمت شکم ماهی

فنادی فی الظلم_ت أن لاإل_ه إلاّأنت سبح_نک إنّی کنت من الظ_لمین

17- خضوع یونس ( ع ) به درگاه الهی و اعتراف وی به ظلم و نادرستی رفتار عجولانه خود

فنادی . .. إنّی کنت من الظ_لمین

21- < قال المأمون للرضا ( ع ) فأخبرنی عن قول اللّه عزّوجلّ : < و ذاالنون إذ ذهب مغاضباً فظنّ أن لن نقدر علیه > فقال الرضا ( ع ) : ذاک یونس بن متی ( ع ) ذهب مغاضباً لقومه < فظنّ > بمعنی إستیقن < أن لن نقدر علیه > أی لن نضیق علیه رزقه . . . < فنادی فی الظلمات > أی ظلمه اللیل و ظلمه البحر و ظلمه بطن الحوت : < أن لا إل_ه إلاّ أنت سبحانک إنّی کنت من الظالمین > بترکی مثل ه_ذه العباده التی قد فرغتنی ل ها فی بطن الحوت ;

ص: 654

در روایت آمده است که] مأمون به امام رضا(ع) گفت: مرا خبر ده از سخن خدای عزّوجلّ <و ذاالنون إذ ذهب مغاضباً فظنّ أن لن نقدر علیه> امام فرمود: او یونس بن متی بود، که در حالی که بر قوم خود غضبناک بود، از میان آنان برفت. <ظنّ> در کلام خدا به معنای <إستیقن> و <لن نقدر علیه> به معنای <لن نضیق علیه رزقه> ... می باشد. <فنادی فی الظلمات>; یعنی، در میان سه تاریکی (تاریکی شب، تاریکی دریا و تاریکی شکم ماهی) ندا کرد: <...سبحانک إنّی کنت من الظالمین>; یعنی، ... من از ستم کارانم; زیرا مثل چنین عبادتی را _ که اکنون مرا برای آن در شکم ماهی فارغ گردانیده ای _ در گذشته ترک کرده بودم>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 140 - 1،2،4،5،6

1 - یونس پیامبر ، با سوار شدن بر کشتی مملو از بار و مسافر ، از میان قوم خود گریخت .

إذ أبق إلی الفلک المشحون

<أبُق> (مصدر <أبَقَ>) به معنای فرار عبد از مالک است و <مشحون> به معنای مملو است.

2 - تصمیم یونس ( ع ) ، به گریختن از میان قوم خود و هجرت به دیار دیگر ، تصمیمی فردی بود ; نه با اذن و رهنمود خداوند .

إذ أبق إلی الفلک المشحون

تعبیر <أبق> (گریختن عبد از دست مالکش) استعاره تمثیلیه است که در آن وضع یونس در گریختن از میان قوم خود به عبد فراری از مالکش تشبیه شده است. به کار رفتن این تعبیر گویای برداشت یاد شده است.

4 - محل تبلیغ و رسالت یونس پیامبر ( ع ) ، به دریا نزدیک بود . *

إذ أبق إلی الفلک المشحون

5 - یأس و ناامیدی یونس پیامبر ، از هدایت قوم خویش

إذ أبق إلی الفلک المشحون

فرار یونس(ع) از میان قوم خود، می تواند به دلیل یأس او از هدایت آنان باشد.

6 - یونس ( ع ) ، در معرض اذیت و آزار شدید و طاقت فرسای قوم خود قرار داشت .

إذ أبق إلی الفلک المشحون

گریختن یونس(ع) از میان قومش، می تواند به این دلیل باشد که او به شدت تحت شکنجه و آزار آنان قرار داشت.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 141 - 3،4

3 - اصابت قرعه به نام یونس ( ع ) و مغلوبیت او در قرعه کشی

فساهم فکان من المدحضین

<مدحضین> (اسم مفعول از <ادحاض>) به معنای <ازلاق> (کسی را لغزاندن) است و در این جا کنایه از شکست و مغلوبیت در امر قرعه کشی می باشد.

4 - نبودن هیچ داوطلبی برای افکندن خویش به دریا و فدا کردن خود در ماجرای یونس *

فساهم فکان من المدحضین

از قرعه کشی و نیز تعبیر <مدحضین> (مغلوب شدگان)، می توان برداشت بالا را به دست آورد.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 655

15 - صافات - 37 - 142 - 1،2،3

1 - بلعیده شدن یونس ( ع ) به وسیله ماهی بزرگ ، پس از افکنده شدن او به دریا

فالتقمه الحوت و هو ملیم

<إلتقام> (مصدر <التقم>) به معنای بلعیدن است و <حوت> هر چند در مطلق ماهی _ چه بزرگ باشد و چه کوچک _ به کار می رود; اما کاربرد آن در ماهی بزرگ بیشتر است و در آیه شریفه نیز به همین معنا به کار رفته است.

2 - حضرت یونس ( ع ) به جهت خروج عجولانه از میان قوم خود ، سزاوار سرزنش شد .

إذ أبق إلی الفلک . .. فالتقمه الحوت و هو ملیم

<ملیم> (اسم فاعل از <ألام>) به معنای <دخل فی الملامه> (ملامت شد) است ; چنان که به کسی که وارد حرم شد، گویند: <أحرم> و یا این که همزه <ألام> برای صیرورت است; یعنی، <صار ذا ملامه> (مستحق ملامت گردید).

3 - بلعیده شدن یونس به وسیله ماهی ، نتیجه خروج عجولانه او از میان مردم و ادامه ندادن رسالت خود در میان آنان بود .

إذ أبق إلی الفلک . .. فالتقمه الحوت و هو ملیم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 143 - 1

1 - یونس ( ع ) ، در دل ماهی به تسبیح مستمر خدا پرداخت .

فلولا أنّه کان من المسبّحین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 144 - 1،2

1 - یونس ( ع ) اگر به تسبیح خدا در شکم ماهی نمی پرداخت ، تا قیامت در آنجا می ماند .

فلولا أنّه کان من المسبّحین . للبث فی بطنه إلی یوم یبعثون

2 - تسبیح مستمر یونس ( ع ) ، تنها وسیله نجات او از دل ماهی شد .

فلولا أنّه کان من المسبّحین . للبث فی بطنه إلی یوم یبعثون

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 145 - 1،2،4

1 - یونس ( ع ) با اراده الهی ، از شکم ماهی در زمینی خالی از درخت و پوشش گیاهی بیرون افکنده شد .

فنبذن_ه بالعراء

<نبذ> (مصدر <نبذنا>) به معنای افکندن است و <عراء> به سرزمینی خالی از درخت و پوشش گیاهی گفته می شود.

2 - یونس ( ع ) ، به هنگام بیرون افتادن از شکم ماهی ، بیمار بود .

فنبذن_ه بالعراء و هو سقیم

4 - "قال رسول اللّه(ص): "لما أراد اللّه حبس یونس _ علیه السلام _ فی بطن الحوت، أوحی اللّه إلی الحوت أن خذه، و لاتخدش له لحماً، و لاتکسر له عظماً، فأخذه ثمّ أهوی به إلی مسکنه فی البحر، فلمّا انتهی به إلی أسفل البحر سمع یونس حساً فقال فی نفسه: ما ه_ذا ....؟ فأوحی اللّه إلیه و هو فی بطن الحوت: إنّ ه_ذا تسبیح دوابّ الأرض فسبّح و هو فی بطن الحوت فسمعت الملائکه _ علیهم السلام _ تسبیحه فقالوا: ربّنا إنّا نسمع صوتاً ضعیفاً بأرض غربه، قال: ذاک عبدی یونس، عصانی فحبسته فی بطن الحوت فی

ص: 656

البحر، قالوا: العبد الصالح الذی کان یصعد إلیک منه فی کلّ یوم عمل صالح؟ قال: نعم. فشفعوا له عند ذلک، فأمره فقذفه فی الساحل، کما قال اللّه: "و هو سقیم";

رسول خدا(ص) فرمود: خداوند اراده نمود که یونس را در شکم ماهی زندانی کند به ماهی وحی (الهام) نمود: او را بگیر، اما خدشه ای به گوشت او وارد نکن و استخوانش را نشکن. پس ماهی یونس را گرفت و به سوی جایگاهش در دریا حرکت کرد پس چون به قعر دریا رسید، یونس صدای خفیفی شنید و با خود گفت: این صدا چیست ...؟ سپس خدا به یونس _ که در شکم ماهی بود _ وحی کرد که: این تسبیح جنبندگان زمین است، پس یونس در حالی که در شکم ماهی بود تسبیح گفت: ملائکه تسبیح او را شنیدند و گفتند: پروردگارا! ما صدای ضعیفی را در زمینی ناآشنا می شنویم؟ خداوند فرمود: این بنده من یونس است. وی نافرمانی من نمود، پس او را در شکم ماهی در دریا زندانی کردم. ملائکه گفتند: همان بنده صالحی که هر روز عمل صالحی از او به سوی تو بالا می آمد؟ خدا فرمود: آری . پس ملائکه در این هنگام یونس را شفاعت کردند، سپس خدا به ماهی امر کرد و ماهی یونس را در ساحل انداخت، چنان که خدا فرمود: و هو سقیم".

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 146 - 1،2

1 - روییدن درخت پهن برگ و پوشش دهنده به اراده خداوند ، بر فراز یونس ( ع ) پس از بیرون آمدن او از شکم ماهی

و أنبتنا علیه شجره من یقطین

<یقطین> به درخت و گیاه پهن برگ و پوشش دهنده (مانند کدو) گفته می شود.

2 - احتیاج یونس ( ع ) به سایبان ، پس از بیرون آمدن از شکم ماهی

و أنبتنا علیه شجره من یقطین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 147 - 1،4

1 - یونس ( ع ) ، پس از نجات از شکم ماهی ، مجدداً از سوی خداوند مأمور ادامه رسالت خود در میان قومش گردید .

فنبذن_ه بالعراء . .. و أرسلن_ه إلی مائه ألف

4 - < عن أبی عبداللّه ( ع ) الأنبیاء و المرسلون علی أربع طبقات . . . و نبیّ یری فی منامه و یسمع الصوت و یعاین الملک و قد أرسل إلی طائفه قلّوا أو کثروا کیونس . قال اللّه لیونس < و أرسلناه إلی مائه ألف أو یزیدون > . . . ;

از امام صادق(ع) روایت شده که: پیامبران و رسولان بر چهار طبقه اند . .. و پیامبری است که در خواب می بیند و صدا را می شنود و فرشته را می بیند و به سوی گروهی از مردم _ خواه کم یا زیاد _ فرستاده می شود، مانند یونس که خدا درباره اش می فرماید: <و أرسلناه إلی مائه ألف أو یزیدون>...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 148 - 1،7

1 - تمامی قوم یونس ، پس از رسالت و مأموریت مجدد آن حضرت به سوی آنان ایمان آوردند .

و أرسلن_ه . .. ف__َامنوا فمتّعن_هم إلی حین

7 - < قال أبوعبیده : قلت لأبی جعفر ( ع ) کم غاب یونس عن قومه حتّی رجع إلیهم بالنبوّه و الرساله فآمنوا و صدّقوه قال : أربعه أسابیع . . . إنّ العذاب أتاهم یوم الأربعاء فی النصف من شوّال و صرف عنهم من یومهم ذلک فانطلق یونس مغاضباً فمضی یوم

ص: 657

الخمیس سبعه أیّام فی مسیره إلی البحر و سبعه أیّام فی بطن الحوت و سبعه أیّام تحت الشجره بالعراء و سبعه أیّام فی رجوعه إلی قومه . . . ثمّ أتاهم فآمنوا به و صدّقوه و اتبعوه . . . ;

ابوعبیده گوید: به امام باقر(ع) گفتم: چه مدتی یونس از قوم خود دور شد و سپس با نبوت و رسالت به سوی آنان بازگشت و آنها به او ایمان آوردند و تصدیقش کردند؟ فرمود: چهار هفته . .. همانا در روز چهارشنبه، در نیمه شوال عذاب بر آنان نازل شد و در همان روز عذاب از آنان برداشته شد. پس یونس با حالت غضب در روز پنج شنبه از آنان جدا شد و هفت روز در مسیرش تا دریا و هفت روز در شکم ماهی بود و هفت روز را در زیر درخت در سرزمین خشک و خالی و هفت روز را در راه بازگشت به سوی قومش گذراند... آن گاه به نزد آنان آمد و آنها به آن حضرت ایمان آورده و تصدیقش نمودند و از او پیروی کردند...>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - قلم - 68 - 48 - 5،6

5 - یونس ( ع ) ، در غضب و نفرین کردن بر قوم خویش شتاب کرد .

و لاتکن کصاحب الحوت إذ نادی و هو مکظوم

6 - یونس ( ع ) ، در حالی که سینه اش مملو از غم و اندوه بود خدا را ندا کرد .

إذ نادی و هو مکظوم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - قلم - 68 - 49 - 1،2،3

1 - یونس ( ع ) پس از رهایی از شکم ماهی ، از نعمت و لطف ویژه الهی برخوردار گشت .

لولا أن تدرکه نعمه من ربّه

2 - نعمت و لطف ویژه خداوند به یونس ( ع ) ، مانع گرفتار شدن او به بیابان خشک و بی آب و گیاه شد .

لولا أن تدرکه نعمه من ربّه لنبذ بالعراء

3 - نعمت و لطف خداوند به یونس ( ع ) ، موجب مذمت نشدن او گردید .

لولا أن تدرکه نعمه من ربّه لنبذ بالعراء و هو مذموم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

19 - قلم - 68 - 50 - 2

2 - انقطاع وحی به یونس ( ع ) از زمان ارتکاب < ترک اولی > ( ترک مردم و نفرین علیه آنان ) و وحی مجدد به ایشان ، پس از توبه او و عنایت خداوند به وی

فاجتب_یه ربّه

مطلب یاد شده با توجه به این نکته است که یونس(ع) پیش از ماجرای ارتکاب <ترک اولی> از پیامبران بود. بنابراین مقصود از <فاجتباه> به رسالت رساندن او نیست; بلکه به معنای تداوم رسالت او پس از انقطاع موقت وحی است.

ص: 658

317- قصه یهود ایله

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

6 - اعراف - 7 - 163 - 4

4 _ یهودیان عصر بعثت آگاه به تجاوزگری همدینان یهودی خویش در ایله و سرگذشت شوم آنان

و سئلهم عن القریه التی کانت حاضره البحر

318- قضاوت در قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 27 - 2

2_ پاره شدن پیراهن یوسف ( ع ) محور و تکیه گاه کشف حقیقت ، در نظر داور ماجرای یوسف ( ع ) و زلیخا

و شهد شاهد . .. و هو من الص_دقین

319- قطع رابطه با توطئه گران قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 23 - 8

8 - دستور قطع ارتباط با توطئه گران < افک > و تهدید آنان به عذاب بزرگ از سوی خداوند

إنّ الذین یرمون المحصن_ت . .. لهم عذاب عظیم

برداشت فوق، بر این اساس است که آیه یاد شده، از جمله آیات مربوط به ماجرای <افک> باشد.

320- کاردانی قاضی قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 27 - 3

3_ داور ماجرای یوسف ( ع ) و زلیخا ، شخصی فرزانه ، کاردان و عادل بود .

و شهد شاهد . .. و هو من الص_دقین

پی بردن به حقیقت ماجرا با نحوه پارگی پیراهن ، دلالت بر هوشیاری و کاردانی داور دارد ، و از آن جایی که حق را ، علی رغم خویشی با زلیخا کتمان نکرد ، عدالت و حق پویی او به خوبی روشن می شود.

ص: 659

321- کشتزار قصه داود(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 78 - 2،3،9،10،11

2- داوری داوود و سلیمان ( ع ) ، در باره کشتزار چراشده در شبان گاه به وسیله گوسفندان مردم

و داود و سلیم_ن إذ یحکمان فی الحرث إذ نفشت فیه غنم القوم

<نفش> به معنای چریدن حیوان در شب، بدون چوپان و یا بی اطلاع وی است.

3- داوود و سلیمان ( ع ) ، در باره خسارت مزرعه تلف شده به وسیله گوسفندان ، به مشورت پرداختند .

و داود و سلیم_ن إذ یحکمان فی الحرث إذ نفشت فیه غنم القوم

برداشت یاد شده بدین احتمال است که <یحکمان> با صیغه تثنیه، اشاره به مشورت داوود و سلیمان داشته باشد، چه این که حکم هر یک به صورت استقلالی در یک واقعه، بعید به نظر می رسد.

9- < أحمدبن عمرالحلبی قال : سألت أباالحسن ( ع ) عن قول اللّه عزّوجلّ : < و داود و سلیمان إذ یحکمان فی الحرث > قال : کان حکم داوود ( ع ) رقاب الغنم ، و الذی فهّم اللّه عزّوجلّ سلیمان ( ع ) أن احکم لصاحب الحرث باللبن و الصوف ذلک العام کلّه ;

احمدبن عمر حلبی گوید: از امام ابی الحسن(ع) در باره سخن خداوند عزّوجلّ <و داود و سلیمان إذ یحکمان فی الحرث> سؤال کردم، فرمود: حکم داوود(ع) دادن گوسفندان به صاحب زراعت بود و چیزی را که خداوند به سلیمان فهماند، این بود که برای صاحب زراعت حکم کن تا شیر و پشم گوسفندان در کلّ آن سال برای او باشد>.

10- < عن أبی عبداللّه ( ع ) قال : کان فی بنی اسرائیل رجل له کرم و نفشت فیه غنم رجل آخر باللیل و قضمته و أفسدته فجاء صاحب الکرم إلی داود فاستعدی علی صاحب الغنم فقال داود ( ع ) : إذهبا إلی سلیمان ( ع ) لیحکم بینکما فذهبا إلیه فقال : سلیمان إن کانت الغنم أکلت الأصل و الفرع فعلی صاحب الغنم أن یدفع إلی صاحب الکرم الغنم و ما فی بطن ها و إن کانت ذهبت بالفرع و لم تذهب بالأصل فإنّه یدفع ولد ها إلی صاحب الکرم و کان ه_ذا حکم داود . . . ;

از امام صادق(ع) روایت شده: مردی از بنی اسرائیل دارای تاکستانی بود، گوسفندان فردی شبان گاه وارد آن شدند و آن را خوردند و تباه کردند . .. صاحب تاکستان از صاحب گوسفندان نزد داوود شکایت برد، او گفت: نزد سلیمان بروید تا میان شما داوری کند. پس نزد سلیمان رفتند، وی گفت: اگر گوسفند اصل و فرع تاک را خورده، پس بر صاحب گوسفند است که باید گوسفند و بچه در شکم او را به صاحب تاک بدهد و اگر فرع درخت را خورده و اصل درخت باقی است، بچه گوسفند را به صاحب تاکستان بدهد و نظر داوود هم همین بود...>.

11- < عن أبی عبداللّه ( ع ) ( فی ) قول اللّه عزّوجلّ : < و داود و سلیمان إذ یحکمان فی الحرث > . . . قال : إنّه کان أوحی اللّه عزّوجلّ إلی النبیین قبل داود إلی أن بعث اللّه داود ( ع ) أی غنم نفشت فی الحرث فلصاحب الحرث رقاب الغنم . . . فحکم داود ( ع ) بما حکمت به الأنبیاء ( ع ) من قبله و أوحی اللّه عزّوجلّ إلی سلیمان ( ع ) أی غنم نفشت فی الزرع فلیس لصاحب الزرع إلاّ ما خرج من بطون ها و کذلک جرت السنّه بعد سلیمان > ;

از امام صادق(ع) [در باره] قول خدای عزّوجلّ <و داود و سلیمان إذ یحکمان فی الحرث> روایت شده . .. که فرمود: همانا خدای عزّوجلّ به پیامبران قبل از داوود _ تا زمانی که او را برانگیخت _ وحی نموده بود که هر گوسفندی شبانه وارد زراعتی شود، برای صاحب زراعت است که آن گوسفند را به تملک خود درآورد ... پس داوود به همان حکم پیامبران پیش از خودحکم داد و خدای عزّوجلّ به سلیمان وحی نمود: هر گوسفندی که شبانه وارد زراعتی شود، صاحب زراعت حقی ندارد; مگر به چیزی (بچه ای) که از شکم آن بیرون می آید و بعد از سلیمان همین سنت جریان داشت...>.

ص: 660

322- کشتزار قصه سلیمان(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - انبیاء - 21 - 78 - 2،3

2- داوری داوود و سلیمان ( ع ) ، در باره کشتزار چراشده در شبان گاه به وسیله گوسفندان مردم

و داود و سلیم_ن إذ یحکمان فی الحرث إذ نفشت فیه غنم القوم

<نفش> به معنای چریدن حیوان در شب، بدون چوپان و یا بی اطلاع وی است.

3- داوود و سلیمان ( ع ) ، در باره خسارت مزرعه تلف شده به وسیله گوسفندان ، به مشورت پرداختند .

و داود و سلیم_ن إذ یحکمان فی الحرث إذ نفشت فیه غنم القوم

برداشت یاد شده بدین احتمال است که <یحکمان> با صیغه تثنیه، اشاره به مشورت داوود و سلیمان داشته باشد، چه این که حکم هر یک به صورت استقلالی در یک واقعه، بعید به نظر می رسد.

323- کفر نوجوان قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 80 - 3

3- نوجوانی که خضر ( ع ) او را کُشت ، کافر بود .

و أمّا الغل_م فکان أبواه مؤمنین

اختصاص وصف <مؤمن> به پدر و مادر نوجوان، گویای کافر بودن وی است و مؤثِّر بودن او در گرایش والدین خویش به کفر نیز، کافر بودن او را تأیید می کند.

324- کیفر اشاعه قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 20 - 6

6 - فضل و رحمت خدا ، مردم صدراسلام را که ندانسته در گسترش توطئه < افک > دخالت داشتند ، از گرفتار شدن به عذاب دنیوی و اخروی نجات بخشید .

و لولا فضل اللّه علیکم و رحمته

به قرینه آیه پیش و نیز آیه 14، جمله <و لولا فضل اللّه>، به تقدیر <و لولا فضل اللّه علیکم و رحمته مسکم عذاب فی الدنیا و الآخره> می باشد.

ص: 661

325- کیفر توطئه گران قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 11 - 13

13 - تهدید شدن توطئه گران < افک > ، به انتقام و کیفر به میزان نقش آنان در این گناه از سوی خداوند .

إنّ الذین جاءو بالإفک . .. لکلّ امری منهم ما اکتسب من الإثم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 20 - 5

5 - وضع کیفر سخت برای اشاعه دهندگان فحشا و افشای چهره توطئه گران < افک > ، از جلوه های فضل و رحمت خدا بر مسلمانان صدراسلام

و لولا فضل اللّه علیکم و رحمته

برداشت یاد شده، به خاطر این است که آیه شریفه، دهمین و آخرین آیه ای است که درباره ماجرای <افک> نازل گردید و قهراً ارتباط نزدیکی با این ماجرا دارد.

326- گنج قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 82 - 26،27

26- < فی المجمع فی قوله : < و کان تحته کنزلهما > . . . و قیل : کان کنزاً من الذهب والفضه . . . رواه أبوالدرداء عن النبی ( ص ) ;

در مجمع البیان درباره این سخن خدا: <و کان تحته کنز لهما> آمده است: که آن گنج، از طلا و نقره بوده است. این قول را، ابوالدرداء، از پیامبر(ص) روایت کرده است>.

27- < عن الرضا ( ع ) قال : کان فی الکنز الذی قال اللّه < و کان تحته کنز لهما > لوح من ذهب فیه : بسم اللّه الرحمن الرحیم . محمد رسول اللّه ( ص ) . عجبت لمن أیقن بالموت کیف یفرح و عجبت لمن أیقن بالقدر ، کیف یحزن و عجبت لمن رأی الدنیا و تقلّب ها بأهلها کیف یرکن إلیها و ینبغی لمن عقل عن اللّه أن لایتهم اللّه ، تبارک و تعالی ، فی قضائه و لایستبطئه فی رزقه ;

از امام رضا(ع) روایت شده که فرمود: در میان آن گنجی که خداوند فرموده <و کان تحته کنز لهما> لوحی از طلا بود که بر آن نوشته شده بود: بسم اللّه الرحمن الرحیم. محمد(ص)، رسول اللّه است. عجب دارم از کسی که یقین به مرگ دارد، چگونه شادی می کند و عجب دارم از کسی که به تقدیر الهی یقین دارد، چه گونه اندوهگین می شود. و عجب دارم از کسی که دنیا و دگرگونی های آن در مورد اهل اش را می بیند، چگونه به دنیا اعتماد می کند. سزاوار است برای کسی که از خدا، دانش و آگاهی گرفته، به او سوء ظن نداشته باشد و خداوند تبارک و تعالی، را در روزی رساندن اش، به کندی نسبت ندهد.>.

ص: 662

327- گواهان اخروی طراح قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 24 - 9

9 - تهدید شدن سازندگان < افک > به محاکمه ای سخت در قیامت و آشکار شدن توطئه های پنهانی آنان با شهادت غیر قابل انکار اعضا و جوارح خود آنها

إنّ الذین یرمون المحصن_ت . .. یوم تشهد علیهم ألسنتهم ... بما کانوا یعملون

برداشت یاد شده، بر این اساس است که این آیه از جمله آیات مربوط به ماجرای <افک> باشد.

328- مالک دیوار قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 82 - 3

3- خضر ( ع ) با وجود حضور نداشتن مالکان دیوار در آبادی ، به ترمیم آن پرداخته بود . *

فکان لغل_مین یتیمین فی المدینه

احتمال می رود که به کار رفتن واژه <المدینه> در این آیه، به جای واژه <القریه> که در آیات قبل آمده بود، اشاره به این جهت باشد که آن دو یتیم در آن آبادی حضور نداشته، بلکه در شهری دیگر اقامت داشته اند و آن شهر _ چنان چه از حرف <ال> در <المدینه> استفاده می شود _ برای خضر و موسی(ع) شناخته شده بود.

329- ماهی قصه موسی(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 61 - 2

2- موسی و همسفر او ، به هنگام رسیدن به مجمع البحرین ، یک ماهی ، به عنوان غذا ، همراه داشتند .

فلمّا بلغا مجمع بینهما نسیا حوتهما

<حوت> یعنی <ماهی> و برخی آن را ماهی بزرگ معنا کرده اند. (ر.ک. لسان العرب) به قرینه <غداءنا> _ در آیه بعد _ آن ماهی، به منظور تغذیه فراهم شده بود.

330- مجادله در قصه اصحاب کهف

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 22 - 17

17- بحث گذرا و سطحی و به دور از درگیری جدّی ، تنها محدوده مُجاز برای پیامبر ( ص ) جهت بحث در باره اصحاب کهف و

ص: 663

تعداد آنان بود .

فلاتمار فیهم إلاّ مراءً ظ_هرًا

<مراء> جدالی است که به منظور اعتراض به گفتار کسی و سست کردن آن و نیز تحقیر گوینده اش انجام گیرد (مصباح) و هنگامی که دنباله دار و عمیق نباشد، به آن، <مراء ظاهر> گفته می شود.

331- محافظت از گنج قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 82 - 4،7

4- هدف خضر ( ع ) از ترمیم دیوار فرسوده ، محفوظ داشتن گنج نهاده شده در زیر آن برای دو یتیم ساکن در شهر بود .

و أمّا الجدار فکان لغل_مین یتیمین فی المدینه و کان تحته کنز لهما

7- صلاح و نیکی پدر یتیمان ، مایه اراده خداوند بر دستیابی آنان به گنج نهفته خویش ، هنگام توان مندی بر بهره گیری از آن شد .

و کان أبوهما ص_لحًا فأراد ربّک أن یبلغا أشدّهما و یستخرجا کنزهما

اهل لغت، در این که کلمه <أشدّ> مفردی است که وزنی مانند وزن جمع دارد، یا جمعی است که از لفظ خود مفردی ندارد، اختلاف نظر دارند. برخی، آن را جمع <شده> دانسته اند (لسان العرب). در هر صورت، مراد، حدّ توان مندی جسمی و عقلی است.

332- محرومیت توطئه گران قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 14 - 5

5 - دست اندرکاران اصلی توطئه < افک > علیه پیامبر ( ص ) و خاندان آن حضرت ، از فضل و رحمت خداوند محروم شدند .

و لولا فضل اللّه علیکم و رحمته . .. لمسّکم فی ما أفضتم فیه عذاب عظیم

خداوند در آیه 11، به شایعه سازان اصلی وعده عذاب بزرگ (و الذی تولّی کبره منهم له عذاب عظیم) می دهد. واژه <افاضه> نیز به معنای سخن گفتن بسیار در باره موضوعی و انتشار آن است و این، کار توده مردم بود نه منافقان که سازنده اصلی تهمت و شایعه بودند. بنابراین فضل و رحمت خدا، شامل کسانی است که کارگزار اصلی تهمت نبودند; بلکه بر اثر جهل و غفلت سخنی در این زمینه به میان آوردند در آیه بعد نیز خداوند، جهل و ناآگاهی آنان را یادآور شده، می فرماید: <و تقولون بأفواهکم ما لیس لکم به علم>.

333- محرومیت مالکان کشتی قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 664

10 - کهف - 18 - 79 - 2

2- کشتی سوراخ شده به دست خضر ( ع ) ، در مالکیت گروهی از محرومان بود و تنها وسیله ارتزاق آنان به شمار می آمد .

فکانت لمسکین یعملون فی البحر

334- محمد(ص) و قصه اصحاب کهف

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 22 - 17،20،21

17- بحث گذرا و سطحی و به دور از درگیری جدّی ، تنها محدوده مُجاز برای پیامبر ( ص ) جهت بحث در باره اصحاب کهف و تعداد آنان بود .

فلاتمار فیهم إلاّ مراءً ظ_هرًا

<مراء> جدالی است که به منظور اعتراض به گفتار کسی و سست کردن آن و نیز تحقیر گوینده اش انجام گیرد (مصباح) و هنگامی که دنباله دار و عمیق نباشد، به آن، <مراء ظاهر> گفته می شود.

20- پیامبر ( ص ) در کسب آگاهی از ماجرای اصحاب کهف ، مجاز به نظرخواهی از هیچ صاحب نظری نبود .

و لاتستفت فیهم منهم أحدًا

ضمیر در <منهم> به کسانی مربوط است که در باره عدد اصحاب کهف به اظهار نظر می پرداختند.

21- آگاهی پیامبر ( ص ) از ماجرای اصحاب کهف ، تنها از طریق وحی الهی امکان پذیر بود .

و لاتستفت فیهم منهم أحدًا

نهی <لاتستفت> ارشاد به بی ثمر بودن نظرخواهی است و مفاد آیه این است که از احدی، انتظار نمی رود که به نظرخواهی تو پاسخ صحیح بدهد.

335- محمد(ص) و قصه داود(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 17 - 6

6 - آشنایی قبلی پیامبراسلام ( ص ) از سرگذشت حضرت داوود ( ع )

و اذکر عبدنا داود

برداشت یاد شده به خاطر این نکته است که لازمه یادکرد، آشنایی است.

336- محمد(ص) و قصه لوط(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 665

8 - هود - 11 - 82 - 9

9_ < عن أبی جعفر ( ع ) : . . . ان جبرئیل قال [ لرسول الله ] : إنی نودیت من تلقاء العرش . . . اهبط إلی قریه قوم لوط و ما حوت فاقلعها من تحت سبع أرضین . . . فهبطت علی أهل القریه . . . فاقلعتها . . . ثم عرجت بها . . . فقلّبتها علیهم حتی صار أسفلها أعلاها . . . فقال له رسول الله ( ص ) : یا جبرئیل و أین کانت قریتهم من البلاد ؟ فقال جبرئیل : کان موضع قریتهم فی موضع بحیره طبریه الیوم و هی فی نواحی الشام قال له رسول الله ( ص ) : أرأیتک حین قلّبتها علیهم فی أیّ موضع من الأرضین وقعت القریه و أهلها ؟ فقال : یا محمد وقعت فیما بین بحر الشام إلی مصر فصارت تلولاً فی البحر . . . ;

از امام باقر(ع) روایت شده است: . .. که جبرئیل به رسول خدا(ص) گفت: از سوی عرش به من ندا رسید ... به آبادی لوط و آنچه در میان دارد فرود آی و آن جا را از زیر هفت زمین بِکَن ... پس من بر اهل آن قریه فرود آمدم ... و آن را از جای کندم ... و بالا بردم ... و بر روی آنان واژگون کردم تا اینکه زیرورو شد ... رسول خدا(ص) از جبرئیل پرسید: قریه قوم لوط در کجای بلاد بود؟ جبرئیل گفت: قریه آنان در محل دریاچه طبریه امروز بود که در نواحی شام واقع شده بود. رسول خدا(ص) به جبرئیل فرمود: بگو بدانم هنگامی که قریه را بر روی آنان واژگون کردی، آن قریه و اهلش در کجای زمین افتاد. جبرئیل گفت: ای محمد! در میان دریای شام تا مصر افتاد و به صورت تپه هایی در میان دریا درآمد>.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 133 - 2

2 - سرگذشت لوط پیامبر ، درس آموز و تسلی بخش پیامبراسلام و مؤمنان

و إنّ لوطًا لمن المرسلین

یادآوری سرگذشت لوط(ع) برای پیامبراسلام و مؤمنان در شرایط دشوار مکه، بیانگر مطلب یادشده است.

337- محمد(ص) و قصه موسی(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

9 - ابراهیم - 14 - 6 - 1

1- پیامبر ( ص ) ، موظف به یادآوری سرگذشت موسی ( ع ) و قومش و به خاطر سپردن آن

و إذ قال موسی لقومه

برداشت فوق مبتنی بر این است که فعل <اذکر> قبل از <إذ> مقدر باشد. بنابراین، آیه خطاب به پیامبر(ص) و بیان وظیفهء آن حضرت است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

11 - طه - 20 - 10 - 8

8 - نمایان شدن آتش و فراهم آمدن خلوت گاهی برای اعطای رسالت به موسی ( ع ) ، حادثه ای با اهمیت و درخور توجه برای پیامبر ( ص ) بود .

هل اتیک حدیث موسی . إذ رءا نارًا

کلمه <إذ> ظرف است برای <حدیث> (در آیه قبل) و استفهام در آن آیه برای ترغیب پیامبر(ص) به توجه به آن ماجرا است.

ص: 666

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

20 - نازعات - 79 - 16 - 4

4 - ندای خداوند به موسی ( ع ) در وادی طوی ، حادثه ای با اهمیت و در خور توجه برای پیامبر ( ص )

حدیث موسی . إذ نادیه ربّه

<إذ> ظرف برای <حدیث> (در آیه قبل) است و از آن جا که استفهام در آن آیه برای ترغیب پیامبر(ص) به توجه و دقت در آن ماجرا بود، عظمت حادثه استفاده می شود.

338- محمد(ص) و قصه نوح(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 49 - 3،5،6

3_ خداوند ، داستان نوح را از طریق وحی برای پیامبر ( ص ) تشریح کرد .

تلک من أنباء الغیب نوحیها إلیک

ظاهر این است که مراد از ضمیر <ها> در <نوحیها> همان مشارالیه <تلک> باشد.

5_ پیامبر ( ص ) و مردم عصر بعثت ، پیش از نزول قرآن ، به سرگذشت نوح ( ع ) آگاهی نداشتند .

ما کنت تعلمها أنت و لاقومک من قبل ه_ذا

مشارالیه <ه_ذا> قرآن است که از جمله <نوحیها إلیک> معلوم می شود.

6_ پیامبر ( ص ) و مردم عصر بعثت ، جز از طریق وحی ، راهی برای شناخت صحیح حادثه طوفان و سرگذشت نوح ( ع ) در اختیار نداشتند .

ما کنت تعلمها أنت و لاقومک من قبل ه_ذا

339- محمد(ص) و قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 3 - 9

9_ پیامبر ( ص ) ، پیش از نزول قرآن و سوره یوسف ، از داستان حضرت یوسف اطلاعی نداشت .

نقصّ . .. بما أوحینا ... و إن کنت من قبله لمن الغ_فلین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 102 - 3،5،6

3_ خداوند ، داستان یوسف ( ع ) را از طریق وحی برای پیامبر ( ص ) تشریح کرد .

ذلک من أنباء الغیب نوحیه إلیک

ص: 667

5_ پیامبر ( ص ) پیش از نزول قرآن ، از خصوصیات و حقایق داستان یوسف ( ع ) اطلاعی نداشت .

و ما کنت لدیهم إذ أجمعوا أمرهم

جمله <ما کنت لدیهم> (نزد آنان نبودی) کنایه از بی خبر بودن پیامبر(ص) از داستان یوسف(ع) است.

6_ آگاه نبودن پیامبر ( ص ) به حقایق داستان یوسف پیش از نزول قرآن ، دلیلی روشن بر الهی بودن قرآن

ذلک من أنباء الغیب نوحیه إلیک و ما کنت لدیهم

جمله حالیه <و ما کنت لدیهم> به منزله تعلیل برای <نوحیه إلیک> است ; یعنی، از نشانه های این حقیقت که قرآن وحی الهی است آن است که تو از داستان یوسف(ع) بی خبر بودی ; ولی آن را به بهترین وجه آوردی و این جز از طریق وحی امکان پذیر نبود.

340- مردم صدر اسلام و قصه انبیا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - قصص - 28 - 45 - 4

4 - گذشت زمان و انقراض نسل های پیشین ، باعث از میان رفتن خاطرات پیامبران ، کتاب های آسمانی ، شرایع الهی و محروم شدن مردم عصر بعثت از آنها شد .

و ل_کنّا أنشأنا قرونًا فتطاول علیهم العمر

341- مردم مقارن بعثت و قصه اصحاب کهف

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 13 - 4

4- اطلاعات مردم عصر بعثت از اصحاب کهف و سرگذشت آنان ، اطلاعات غیر واقعی و آمیخته با خرافات بود .

نحن نقصّ علیک نبأهم بالحقّ

قید <بالحقّ> تعریضی است که به ناقلان سرگذشت اصحاب کهف و بیان کننده این که نقل آنان، آمیخته به اموری غیر واقعی و خرافی است.

342- مزد بازسازی دیوار قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 77 - 12،13،21

12- خضر ( ع ) با وجود امکان دریافت اجرت جهت تعمیر دیوار ، چیزی دریافت نکرد .

قال لو شئت لتّخذت علیه أجرًا

ص: 668

مطرح ساختن گرفتن مزد از جانب موسی(ع) در شرایطی موجه است که امکان دریافت آن موجود باشد.

13- موسی ( ع ) از دست مزد نخواستن خضر ( ع ) در برابر کار خویش ، با وجود نیاز آنان به اجرتی برای تهیه غذا ناخرسند و گلایه مند بود .

استطعما أهلها . .. قال لو شئت لتّخذت علیه أجرًا

آنچه خضر و موسی(ع) از مردم طلب کردند، غذا بود، آن هم به صورت مجانی، نه خرید _ چون پولی برای خرید در اختیارشان نبود _ لذا موسی(ع)، پایان گرفتن کار دیوار، موضوع گرفتن مزد را مطرح ساخت، تا به وسیله آن طعامی را خریداری کنند.

21- < عن أبی عبداللّه ( ع ) : . . . فوجدا فیها جداراً یرید أن ینقضّ فأقامه قال : < لو شئت لتّخذت علیه أجراً خبزاً نأکله فقد جُعْنا > ;

از امام صادق(ع) روایت شده:. .. خضر و موسی(ع) در آن آبادی دیواری را یافتند که می خواست بیفتد. خضر، آن را راست کرد. موسی(ع) گفت: <می خواستی برای این کار، مزدی بگیری (یعنی) نانی بگیری تا بخوریم زیرا گرسنه ایم>.

343- مسافران کشتی قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 71 - 7،10

7- قرار گرفتن سرنشینان کشتی در معرض غرق ، علّت اعتراض موسی ( ع ) به عمل خضر ( ع ) بود .

قال أخرقتها لتغرق أهلها

10- کشتی سوراخ شده به دست خضر ( ع ) حامل مسافر بوده است .

أخرقتها لتغرق أهلها

344- مسلمانان صدر اسلام و قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 11 - 5

5 - انتشار وسیع ماجرای < افک > ، در میان مسلمانان صدر اسلام

إنّ الذین جاءو بالإفک عصبه منکم لاتحسبوه شرًّا لکم بل هو خیر لکم

345- مسلمانان صدر اسلام و قصه نوح(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 49 - 5،6

5_ پیامبر ( ص ) و مردم عصر بعثت ، پیش از نزول قرآن ، به سرگذشت نوح ( ع ) آگاهی نداشتند .

ما کنت تعلمها أنت و لاقومک من قبل ه_ذا

ص: 669

مشارالیه <ه_ذا> قرآن است که از جمله <نوحیها إلیک> معلوم می شود.

6_ پیامبر ( ص ) و مردم عصر بعثت ، جز از طریق وحی ، راهی برای شناخت صحیح حادثه طوفان و سرگذشت نوح ( ع ) در اختیار نداشتند .

ما کنت تعلمها أنت و لاقومک من قبل ه_ذا

346- مسلمانان صدر اسلام و قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 3 - 10

10_ مردم عصر بعثت ، ناآگاه به سرگذشت یوسف ( ع ) پیش از نزول قرآن

و إن کنت من قبله لمن الغ_فلین

<إن> در جمله فوق مخففه است و مراد از <الغافلین> مردم عصر بعثت می باشد. بنابراین مفاد جمله <إن کنت ...> چنین می شود: تو نیز ای پیامبر! پیش از نزول قرآن همانند سایر مردم ، از داستان یوسف بی خبر بودی.

347- مشرکان مکه و قصه نوح(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - هود - 11 - 35 - 2

2_ مشرکان مکه ، سرگذشت نوح و قوم او را ، داستانی ساختگی و بافته پیامبر ( ص ) می پنداشتند .

و لقد أرسلنا نوحًا . .. أم یقولون افتری_ه

برداشت فوق ، براین اساس است که ضمیر مفعولی در <إفتراه> به داستان نوح(ع) و قوم او که در آیات پیشین آمده ، باز گردد.

348- مطالعه قصه ابراهیم(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 69 - 1

1 - تلاوت ماجرای ابراهیم برای مردم ، فرمان الهی به پیامبر ( ص )

و اتل علیهم نبأ إبرهیم

349- مطالعه قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 670

8 - یوسف - 12 - 3 - 6

6_ مطالعه و دقت در داستان یوسف ، مایه دریافت حقایق و معارف الهی است .

إنا أنزلن_ه قرء نًا عربیًّا لعلکم تعقلون. نحن نقصّ علیک أحسن القصص

برداشت فوق ، مقتضای ارتباط میان جمله <لعلکم تعقلون> با <نحن نقصّ علیک> است.

350- مغضوبیت طراح قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 25 - 6

6 - سازندگان و طرّاحان < افک > ، مورد خشم شدید خدا و گرفتار کیفر سخت او در جهان آخرت

یومئذ یوفّیهم اللّه دینهم الحقّ

برداشت یاد شده بر این اساس است که آیه 23 تا 25 نیز از جمله آیات مربوط به قضیه <افک> باشد.

351- مقاطع پنهان قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 102 - 8

8_ جلسه توطئه و مکر برادران یوسف علیه او ، مخفی مانده ترین قسمت داستان یوسف ( ع ) تا پیش از نزول قرآن

إذ أجمعوا أمرهم و هم یمکرون

یاد کردن از این قسمت داستان یوسف (جلسه توطئه و مکر برادران علیه وی) پس از بیان اینکه داستان یوسف از اخبار غیبی است ، می تواند اشاره به این معنا باشد که این قسمت داستان از مخفی مانده ترین قسمتهای آن می باشد.

352- منازعان قصه داود(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 21 - 3،4،5

3 - ماجرای گروه شکایت کننده و متخاصم در نزد داوود ( ع ) ، داستانی مهم ، سازنده و مفید

و هل أتی_ک نبؤا الخصم

<نبأ> به خبر مهم و مفید و سازنده می گویند.

4 - بالا رفتن نزاع کنندگان و شاکیان از دیوار جایگاه ویژه داوود ( ع )

إذ تسوّروا المحراب

<تسوّروا> از ماده <سور> (به معنای دیوار بلند) است و به کسی گفته می شود که دزدانه بر دیواری بالا رود. به عنوان مثال

ص: 671

<تسوّر فلان>; یعنی، فلانی به دیوار بالا رفت. واژه <محراب> نیز در دو معنا به کار می رود: 1_ جایگاه پادشاهان و بهترین جای منزل (قاموس المحیط); 2_ جایگاه امام جماعت. گفتنی است که برداشت یاد شده براساس معنای نخست است.

5 - بالا رفتن نزاع کنندگان و شاکیان از دیوار محراب ( جایگاه عبادت ) داوود ( ع )

إذ تسوّروا المحراب

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 22 - 3

3 - پی بردن نزاع کنندگان و شاکیان به وحشت داوود ( ع ) از ورودشان و دلداری دادن آنان به آن حضرت

إذ دخلوا علی داود ففزع منهم قالوا لاتخف

353- منشأ قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 82 - 22

22- رخداد های داستان خضر و موسی ( ع ) ، برخاسته از اراده خداوند و دارای تفسیری پیچیده و نیازمند آگاهی هایی ویژه است که از جانب او افاضه شود .

و ما فعلته عن أمری ذلک تأویل ما لم تسطع علیه صبرًا

354- منشأ قصه ذوالقرنین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 83 - 6

6- تشریح داستان ذی القرنین ، برپایه تلاوت وحی و نه آگاهی های شخصی پیامبر ( ص ) استوار است .

سأتلوا علیکم منه ذکرًا

355- منشأ قصه موسی(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 82 - 22

22- رخداد های داستان خضر و موسی ( ع ) ، برخاسته از اراده خداوند و دارای تفسیری پیچیده و نیازمند آگاهی هایی ویژه است که از جانب او افاضه شود .

و ما فعلته عن أمری ذلک تأویل ما لم تسطع علیه صبرًا

ص: 672

356- موانع غصب کشتی قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 79 - 10

10- معیوب بودن کشتی حامل خضر و موسی ( ع ) ، عامل صرف نظر پادشاه غاصب از تصرّف و مصادره آن شد .

فأردت أن أعیبها و کان وراءهم ملک یأخذ کلّ سفینه غصبًا

357- موضعگیری علیه قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 16 - 2

2 - مسلمانان ، موظف بودند با توطئه < افک > به عنوان بهتانی بزرگ علیه پیامبر ( ص ) و حریم آن حضرت ، مقابله کنند .

و لولا إذ سمعتموه قلتم . .. سبح_نک ه_ذا بهت_ن عظیم

358- موعظه به منازعان قصه داود(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 24 - 14

14 - موعظه و رهنمود داوود ( ع ) به دو برادر متخاصم ، با توصیه به ایمان و نیک کرداری و پرهیز از تجاوز به حقوق یکدیگر

و إنّ کثیرًا من الخلطاء لیبغی . .. إلاّ الذین ءامنوا ... و قلیل ما هم

بیان این نکته مهم و کلی که <بسیاری از شریکان در حق یکدیگر ستم می کنند و تنها مؤمنان نیک کردار چنین نیستند>; می تواند نوعی رهنمود و موعظه از سوی داوود(ع) به دو برادر متخاصم باشد. گفتنی است که درخواست رهنمود از داوود(ع) از سوی آن دو نفر (و اهدنا إلی سواء الصراط) مؤید برداشت یاد شده است.

359- مؤمن آل فرعون و قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

16 - غافر - 40 - 34 - 12

12 - آشنایی مؤمن آل فرعون ، از تاریخ مردم مصر و سرگذشت یوسف پیامبر ( ع )

و لقد جاءکم یوسف من قبل بالبیّن_ت . .. حتّی إذا هلک قلتم لن یبعث اللّه من بعده ر

ص: 673

360- مؤمنان و قصه لوط(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - صافات - 37 - 133 - 2

2 - سرگذشت لوط پیامبر ، درس آموز و تسلی بخش پیامبراسلام و مؤمنان

و إنّ لوطًا لمن المرسلین

یادآوری سرگذشت لوط(ع) برای پیامبراسلام و مؤمنان در شرایط دشوار مکه، بیانگر مطلب یادشده است.

361- نخل قصه مریم(س)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 23 - 1

1- درد زایمان ، مریم ( س ) را به کنار تنه درخت خرما کشانید .

فأجاءها المخاض إلی جذع النخله

<أجاء> متعدی <جاء> یعنی آورد و <مخاض> درد زایمان است.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 24 - 1

1- مریم ( س ) ، در کنار درخت خرما وضع حمل نمود و عیسی ( ع ) را به دنیا آورد .

فأجاءها المخاض إلی جذع النخله . .. فنادی_ها

<فاء> در <فناداها> فصیحه است و از جمله ای محذوف، قبل از خود، حکایت می کند و مضمون آن جمله، خبر از ولادت عیسی(ع) در کنار درخت است.

362- نسل والدین نوجوان قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 81 - 8،9

8- < عن أبی عبداللّه ( ع ) فی قول اللّه : < فأردنا أن یبدلهما ربّهما خیراً منه . . . > قال : < إنّه ولدت لهما جاریه فولدت غلاماً فکان نبیاً . > ;

از امام صادق(ع) درباره این سخن خدا <فأردنا أن یبدلهما ربّهما خیراً منه. ..> روایت شده که فرمود: <همانا، برای آن دو (پدر و مادر مقتول) دختری متولد شد و آن دختر، پسری به دنیا آورد که پیامبر شد>.

9- < عن أبی عبداللّه ( ع ) : . . . [ فی قول اللّه عزّوجلّ ] < فأردنا أن یبدلهما ربّهما خیراً منه زکاه و أقرب رحماً > : < أبدلهما اللّه

ص: 674

به جاریه ولدت سبعین نبیاً . > ;

از امام صادق(ع) [درباره این سخن خدای عزّوجلّ ]<فأردنا أن یبدلهما ربّهما خیراً منه زکاه. ..> روایت شده: خداوند، به آن دو (پدر و مادر مقتول) به جای او (مقتول) دختری داد که هفتاد پیغمبر از نسل او متولد شدند.>.

363- نقش خدا در قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 100 - 30

30_ سرگذشت یوسف ( ع ) ( خروج او از زندان ، پایان فراق او با بستگان و . . . ) بر اساس تدبیر عالمانه و حکیمانه خداوند رقم می خورد .

إن ربی لطیف لما یشاء إنه هو العلیم الحکیم

364- نقش نوجوان قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 80 - 4

4- پدر و مادر نوجوان مقتول ، در صورت زنده ماندن فرزندشان ، ناخواسته و تحت تأثیر فرزند خویش قرار گرفته و ناخواسته به طغیان و کفر کشانده می شدند .

فکان أبواه مؤمنین فخشینا أن یرهقهما

365- نگرانی از شیوع قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 11 - 6

6 - احساس خطر و نگرانی شدید مسلمانان در پی انتشار شایعه < افک > در میان جامعه

إنّ الذین جاءو بالإفک . .. لاتحسبوه شرًّا لکم بل هو خیر لکم

366- نهر آب قصه مریم(س)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 24 - 4،5،12

4- خداوند ، هم زمان با ولادت عیسی ( ع ) ، در نقطه ای پایین تر از مکان استقرار مریم ( س ) ، جویباری پدیدار ساخت .

ص: 675

فنادی_ها من تحتها ألاّتحزنی قد جعل ربّک تحتک سریًّا

<سریّ> به معنای نهر کوچک است و به معنای <رفیع> نیز استعمال شده است، ولی جمله <اشربی> _ در آیات بعد _ قرینه بر اراده معنای اول است.

5- عیسی ( ع ) در بدو تولد ، مادرش مریم ( س ) را به روان شدن جویباری در پایین دست او بشارت داد .

فنادی_ها . .. قد جعل ربّک تحتک سریًّا

12- در پی زایمان مریم ( س ) ، فرشته الهی ( جبرئیل ) او را از جاری شدن آب در پایین پایش با خبر ساخت .

فنادی_ها من تحتها ألاّتحزنی قد جعل ربّک تحتک سریًّا

محتمل است که ضمیر فاعلی در فناداها به فرشته الهی برگردد.

367- واقعیت قصه اصحاب کهف

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 13 - 1،2

1- بیان خداوند در نقل سرگذشت اصحاب کهف برای پیامبر ( ص ) به دور از بافته ها و خرافات و عین واقعیّت بود .

نحن نقصّ علیک نبأهم بالحقّ

<بالحقّ> می تواند متعلق به <نقصّ> و یا قید برای <نبأهم> باشد. بر فرض نخست، مفاد آیه، این است که بیان ما درباره اصحاب کهف، کاملاً مطابق با واقع است و آنچه نقل می کنیم، از هرگونه اختلاط با غیر حق، مبرّا است.

2- داستان اصحاب کهف ، سرگذشتی حقیقی و دارای واقعیت خارجی است ، نه افسانه ای ساختگی و تخیّلی

نحن نقصّ علیک نبأهم بالحقّ

برداشت بالا، بدین لحاظ است که <بالحقّ> قید برای <نبأهم> باشد و گویای این که داستان اصحاب کهف، داستانی واقعی و تحقّق یافته در خارج بود، نه آن که قرآن، آن را به منظور ارائه نمونه ای ذهنی از انسان های موحّد ساخته و پرداخته باشد.

368- والدین نوجوان قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 80 - 1،4

1- هدف خضر ( ع ) از قتل نوجوان ، مصون داشتن پدر و مادر وی از کفر و طغیان بود .

و أمّا الغل_م . .. فخشینا أن یرهقهما طغی_نًا و کفرًا

<إرهاق> یعنی: <وادار ساختن کسی بر کاری که انجام آن برای او دشوار و طاقت فرسا است>. (قاموس).

4- پدر و مادر نوجوان مقتول ، در صورت زنده ماندن فرزندشان ، ناخواسته و تحت تأثیر فرزند خویش قرار گرفته و ناخواسته به طغیان و کفر کشانده می شدند .

فکان أبواه مؤمنین فخشینا أن یرهقهما

ص: 676

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 81 - 1

1- هدف خضر ( ع ) از قتل نوجوان ، فراهم ساختن زمینه ای مناسب برای دستیابی پدر و مادر وی به فرزندی پاک تر و مهربان تر بود .

فأردنا أن یبدلهما ربّهما خیرًا منه زکوه و أقرب رحمًا

مراد از <زکاه> در آیه، طهارت و پاکی از گناه است و <رُحم> و <رحمت> به یک معنا است. گرچه خضر(ع) در این سخن، پاکی و مهربانی را برای نوجوان مقتول انکار نکرده است، ولی ممکن است به تناسب گفته موسی(ع) که نوجوان مقتول را <نفس زکیه> خواند، سخن خود را در قالب اسم تفضیل آورده است، لکن در حقیقت، نوجوان مقتول، یا فاقد رحمت و پاکی بوده و یا آینده او به گناه و بی رحمی می انجامید.

369- ورود منازعان قصه داود(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

15 - ص - 38 - 22 - 1

1 - ورود نزاع کنندگان و شاکیان بر داوود ( ع ) به طور ناگهانی و وحشتناک

إذ تسوّروا المحراب . إذ دخلوا علی داود ففزع منهم

بالا رفتن از دیوار جایگاه داوود(ع) و ترس او از این حرکت، گویای ناگهانی و ترسناک بودن این عمل است.

370- ویژگیهای قصه زکریا(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 10 - 14

14- در داستان زکریا ، معجزه ای ، وسیله اثبات اعجازی دیگر شد .

ءاتیک ألاّ تکلّم الناس

سکوت سه روزه زکریا خرق عادتی بود که صدق بشارت تولد یحیی را که خود امری خارق العاده بود، اثبات می کرد.

371- ویژگیهای قصه یوسف(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 3 - 4،5

4_ داستان یوسف ( ع ) بهترین و زیباترین داستان

نحن نقصّ علیک أحسن القصص

ص: 677

5_ خداوند ، داستان یوسف را با بهترین و زیباترین بیان نقل کرده و گزارش داده است .

نحن نقصّ علیک أحسن القصص

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 7 - 1

1_ داستان یوسف و برادرانش ، حاوی نشانه ها و آیاتی فراوان از ربوبیت خدا و علم و حکمت او

إن ربک علیم حکیم. لقد کان فی یوسف و إخوته ءای_ت للسائلین

<آیات> به معنای نشانه هاست و چون در جمله <لقد کان . ..> بیان نشده است که داستان یوسف و برادرانش نشانه چه حقیقت و یا حقایقی می تواند باشد و به عبارت دیگر، متعلق <آیات> ذکر نشده است، می توان گفت متعلق آن، حقایق مطرح شده در آیه قبل است که از جمله آنها ربوبیت، علم و حکمت خداوند است (إن ربک علیم حکیم).

372- ویژگیهای نخل قصه مریم(س)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 23 - 4

4- اصله نخلی که مریم ( س ) در کنار آن پناه گرفت ، نخلی مشخص و درختی خشکیده بود .

فأجاءها المخاض إلی جذع النخله

<النخله> معرفه و <ال> در آن می تواند عهد ذهنی باشد. عهدی که یا بین خدا و مریم(س) و یا خدا و پیامبر(ص) بوده است و از این که گفته نشد < إلی النخله>، دانسته می شود که آنچه مریم در کنار آن قرار گرفت، چیزی جز تنه درخت نبود. آیات بعد که سخن از آگاه ساختن مریم به وجود آب و لزوم تکان دادن درخت، برای استفاده از خرمای آن دارد، نیز حاکی از پیدایش خارق العاده آب و خرما است و گرنه مریم(س) برای پی بردن به آن دو موضوع، به راهنما نیازی نداشت.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - مریم - 19 - 25 - 10

10- < عن أبی الحسن الرضا ( ع ) قال : کانت نخله مریم العجوه ، و نزلت فی کانون و نزل مع آدم ( ع ) من الجنّه العتیق والعجوه منهما تفرق أنواع النخل ;

از امام رضا(ع) روایت شده: نخله مریم <عجوه> بود که در برج کانون نازل شد و با آدم(ع) از بهشت <عتیق (نوعی درخت خرمای نر) و عجوه (نوعی خرما که درخت آن <لینه> نامیده می شود)> نازل شد که از آن دو، انواع نخل منشعب شد>.

373- هشدار ملکه مورچگان قصه سلیمان(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - نمل - 27 - 18 - 3

ص: 678

3 - اخطار مورچه ای به دیگر مورچگان نسبت به ورود سلیمان و لشگریانش به سرزمین آنها

قالت نمله ی_أیّها النمل ادخلوا مس_کنکم لایحطمنّکم سلیم_ن و جنوده

374- هماهنگی قصه انبیا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 69 - 3

3 - وجود پیام ها و رهنمود های همگون در سرگذشت پیامبران با امت های شان

و اتل علیهم نبأ إبرهیم

ذکر سرگذشت انبیای پیشین، دارای بعد هدایتی است و این امر منوط به وجود نوعی همگونی در مسائل پیامبران و امت های آنان می باشد.

375- یتیمی مالک دیوار قصه خضر(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - کهف - 18 - 82 - 2

2- دیوار ترمیم شده به دست خضر ( ع ) در مالکیّت دو پسر بچه یتیم بود .

و أمّا الجدار فکان لغل_مین یتیمین

376- یوسف(ع) و قصه مهمانان زلیخا

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

8 - یوسف - 12 - 50 - 6

6_ یوسف ( ع ) پیک دربار را باز گرداند تا از پادشاه بخواهد درباره ماجرای مهمانان زلیخا تحقیق کند .

قال ارجع إلی ربک فسئله ما بال النسوه

<بال> به معنای شأن و کار مهم است و مراد از آن در آیه شریفه ، ماجرا و داستان می باشد.

377- یهود صدر اسلام و قصه موسی(ع)

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

10 - اسراء - 17 - 101 - 8

8- اطلاع یهود عصر پیامبر ( ص ) از سرگذشت موسی ( ع ) و فرعون

ص: 679

فسئل بنی إسرءیل إذ جاءهم فقال له فرعون

378- قصه افک

{قصه افک}

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 11 - 1،2،13

1 - هم دستی و تشکل تنی چند از مردمان عصر بعثت ، برای تهمت زنی و شایعه سازی علیه پیامبر ( ص ) و برخی از مؤمنان

إنّ الذین جاءو بالإفک عصبه منکم

<عصبه> در لغت به معنای گروهی متشکل و پشتیبان هم است که از ده نفر تا چهل نفر باشند. آمدن فعل <مجیء> به صورت جمع نیز، مؤید این است که تهمت زنندگان به شکل دسته جمعی، به کار تهمت و شایعه سازی می پرداختند. گفتنی است آیه شریفه _ براساس تاریخ و شأن نزول آن _ در باره خانواده پیامبر(ص) نازل شده است که مورد اتهام تنی چند از بدخواهان قرار گرفته بودند.

2 - هم دستی و تشکل تنی چند از منافقان عصر بعثت ، برای تهمت زنی و شایعه سازی علیه خانواده پیامبر ( ص )

إنّ الذین جاءو بالإفک عصبه منکم

بیشتر مفسران بر این باورند که گروه بهتان زننده (عصبه منکم) از منافقان بودند.

13 - تهدید شدن توطئه گران < افک > ، به انتقام و کیفر به میزان نقش آنان در این گناه از سوی خداوند .

إنّ الذین جاءو بالإفک . .. لکلّ امری منهم ما اکتسب من الإثم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 12 - 1،10

1 - خداوند ، مسلمانان را به خاطر بدگمانی به همسر پیامبر ( ص ) و موضع گیری تردیدآمیز نسبت به شایعه < افک > و رد نکردن صریح آن ، مورد سرزنش قرار داد .

إنّ الذین جاءو بالإفک . .. لولا إذ سمعتموه ظنّ المؤمنون و المؤمن_ت بأنفسهم خیرًا

10 - قذف یکی از همسران پیامبر ( ص ) ، < افک > و بهتانی آشکار بود .

إنّ الذین جاءو بالإفک . .. لولا إذ سمعتموه ... و قالوا ه_ذا إفک مبین

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 13 - 5

5 - توطئه گران علیه خاندان پیامبر ( ص ) ( در قضیه افک ) ، از اقامه حتی یک شاهد هم ناتوان بودند .

فإذ لم یأتوا بالشهداء

<ال> در <الشهداء> عهد ذکری است که اشاره به <أربعه شهداء> دارد نفی <الشهداء> به وسیله <لم> در (لم یأتوا) بیانگر این نکته است که آنان هیچ شاهدی بر ادعای خود نداشتند.

ص: 680

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 16 - 3

3 - ماجرای < افک > ، بهتان بزرگی علیه < حریم > پیامبر ( ص ) بود .

ه_ذا بهت_ن عظیم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 26 - 12

12 - کسانی که در صدراسلام در ماجرای < افک > ( تهمت زنا ) مورد اتهام قرار گرفتند ، افرادی پاکدامن و منزه از این تهمت و آلودگی بودند .

للخبیثین . .. للطیّبین ... أُول_ئک مبرّءون ممّا یقولون

برداشت یاد شده، بر این اساس است که آیه شریفه مربوط به ماجرای <افک> باشد.

379- آثار قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 16 - 1

1 - خداوند ، مسلمانان را به خاطر تأثیرپذیری در برابر شایعه < افک > و عدم موضع گیری مناسب در برابر آن ، نکوهش کرد .

و لولا إذ سمعتموه قلتم . .. سبح_نک ه_ذا بهت_ن عظیم

380- افشای توطئه گران قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 14 - 3

3 - فضل و رحمت الهی و افشای چهره توطئه گران < افک > از سوی خدا ، مسلمانان صدراسلام را از خطر عذابی بزرگ نجات بخشید .

و لولا فضل اللّه علیکم و رحمته . .. لمسّکم فی ما أفضتم فیه عذاب عظیم

381- افشای قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 11 - 7،8

7 - خداوند ، توطئه بدخواهان و منافقان علیه پیامبر ( ص ) ( ماجرای افک ) را افشا کرد .

ص: 681

إنّ الذین جاءو بالإفک عصبه منکم لاتحسبوه شرًّا لکم بل هو خیر لکم

8 - توطئه < افک > ، در نهایت با افشا شدن نیت و انگیزه بدخواهان و برملا شدن چهره کریه آنان ، به نفع مسلمانان به پایان رسید .

إنّ الذین جاءو بالإفک . .. لاتحسبوه شرًّا لکم بل هو خیر لکم

382- تهدید توطئه گران قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 11 - 13

13 - تهدید شدن توطئه گران < افک > ، به انتقام و کیفر به میزان نقش آنان در این گناه از سوی خداوند .

إنّ الذین جاءو بالإفک . .. لکلّ امری منهم ما اکتسب من الإثم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 23 - 8

8 - دستور قطع ارتباط با توطئه گران < افک > و تهدید آنان به عذاب بزرگ از سوی خداوند

إنّ الذین یرمون المحصن_ت . .. لهم عذاب عظیم

برداشت فوق، بر این اساس است که آیه یاد شده، از جمله آیات مربوط به ماجرای <افک> باشد.

383- تهدید طراح قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 11 - 16

16 - خداوند ، طراح و گرداننده اصلی ماجرای < افک > را به عذاب بزرگ تهدید کرد .

والذی تولّی کبره منهم له عذاب عظیم

<کبر> به معنای معظم شیء و قسمت عمده هر چیزی است و مرجع ضمیر <کبره>، <افک> است. بر این اساس معنای آیه چنین می شود: <کسی که متولی و عهده دار قسمت عمده ماجرای افک می باشد...> و مقصود از آن، عامل اصلی و طراح این ماجرا است.

384- جنسیت توطئه گران قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 11 - 14

ص: 682

14 - گردانندگان توطئه < افک > همگی از مردان بودند .

إنّ الذین جاءو بالإفک . ..لکلّ امری منهم ما اکتسب من الإثم

<مرء> در لغت هم به معنای انسان آمده و هم به معنای مرد; ولی به قرینه شأن نزول آیه شریفه، در این جا به معنای مرد است.

385- حسابرسی طراح قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 24 - 9

9 - تهدید شدن سازندگان < افک > به محاکمه ای سخت در قیامت و آشکار شدن توطئه های پنهانی آنان با شهادت غیر قابل انکار اعضا و جوارح خود آنها

إنّ الذین یرمون المحصن_ت . .. یوم تشهد علیهم ألسنتهم ... بما کانوا یعملون

برداشت یاد شده، بر این اساس است که این آیه از جمله آیات مربوط به ماجرای <افک> باشد.

386- شیوع قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 11 - 5

5 - انتشار وسیع ماجرای < افک > ، در میان مسلمانان صدر اسلام

إنّ الذین جاءو بالإفک عصبه منکم لاتحسبوه شرًّا لکم بل هو خیر لکم

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 14 - 8

8 - توطئه < افک > چنان تأثیر عمیقی داشت که مسلمانان را به خود مشغول کرده و تنها موضوع سخن هر مجلس و محفل گشته بود .

لمسّکم فی ما أفضتم فیه

مطلب یاد شده از به کارگیری واژه <افاضه> _ که به معنای سخن گفتن بسیار درباره موضوعی و انتشار آن است _ استفاده می شود. گفتنی است که خطاب در <مسّکم> و <أفضتم> به عموم مسلمانان است و این نشان می دهد که شایعه <افک>، در میان همه مسلمانان مدینه پیچیده بود و آنان را به خود مشغول کرده بود.

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 15 - 2،3

2 - ماجرای < افک > ، علی رغم این که مستقیماً هتک حریم پیامبر ( ص ) محسوب می شد ، مردم آن را ساده انگاشته و خوش باورانه به دامن زدن و گسترش آن پرداختند .

ص: 683

إذ تلقّونه بألسنتکم و تقولون بأفواهکم ما لیس به علم و تحسبونه هیّنًا

3 - ماجرای < افک > ، شایعه فراگیر و زبانزد عموم مردم شده بود .

إذ تلقّونه بألسنتکم و تقولون بأفواهکم

387- طراح قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 11 - 17

17 - طراح و گرداننده اصلی ماجرای < افک > یک تن بود .

والذی تولّی کبره منهم له عذاب عظیم

طبق نظر بیشتر مفسران، طراح و گرداننده اصلی ماجرای <افک>، فردی به نام عبداللّه بن ابی سلول بود (مجمع البیان).

388- عذاب توطئه گران قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 23 - 8

8 - دستور قطع ارتباط با توطئه گران < افک > و تهدید آنان به عذاب بزرگ از سوی خداوند

إنّ الذین یرمون المحصن_ت . .. لهم عذاب عظیم

برداشت فوق، بر این اساس است که آیه یاد شده، از جمله آیات مربوط به ماجرای <افک> باشد.

389- عذاب طراح قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 11 - 16

16 - خداوند ، طراح و گرداننده اصلی ماجرای < افک > را به عذاب بزرگ تهدید کرد .

والذی تولّی کبره منهم له عذاب عظیم

<کبر> به معنای معظم شیء و قسمت عمده هر چیزی است و مرجع ضمیر <کبره>، <افک> است. بر این اساس معنای آیه چنین می شود: <کسی که متولی و عهده دار قسمت عمده ماجرای افک می باشد...> و مقصود از آن، عامل اصلی و طراح این ماجرا است.

ص: 684

390- فرجام قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 11 - 8

8 - توطئه < افک > ، در نهایت با افشا شدن نیت و انگیزه بدخواهان و برملا شدن چهره کریه آنان ، به نفع مسلمانان به پایان رسید .

إنّ الذین جاءو بالإفک . .. لاتحسبوه شرًّا لکم بل هو خیر لکم

391- قطع رابطه با توطئه گران قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 23 - 8

8 - دستور قطع ارتباط با توطئه گران < افک > و تهدید آنان به عذاب بزرگ از سوی خداوند

إنّ الذین یرمون المحصن_ت . .. لهم عذاب عظیم

برداشت فوق، بر این اساس است که آیه یاد شده، از جمله آیات مربوط به ماجرای <افک> باشد.

392- کیفر اشاعه قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 20 - 6

6 - فضل و رحمت خدا ، مردم صدراسلام را که ندانسته در گسترش توطئه < افک > دخالت داشتند ، از گرفتار شدن به عذاب دنیوی و اخروی نجات بخشید .

و لولا فضل اللّه علیکم و رحمته

به قرینه آیه پیش و نیز آیه 14، جمله <و لولا فضل اللّه>، به تقدیر <و لولا فضل اللّه علیکم و رحمته مسکم عذاب فی الدنیا و الآخره> می باشد.

393- کیفر توطئه گران قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 11 - 13

13 - تهدید شدن توطئه گران < افک > ، به انتقام و کیفر به میزان نقش آنان در این گناه از سوی خداوند .

إنّ الذین جاءو بالإفک . .. لکلّ امری منهم ما اکتسب من الإثم

ص: 685

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 20 - 5

5 - وضع کیفر سخت برای اشاعه دهندگان فحشا و افشای چهره توطئه گران < افک > ، از جلوه های فضل و رحمت خدا بر مسلمانان صدراسلام

و لولا فضل اللّه علیکم و رحمته

برداشت یاد شده، به خاطر این است که آیه شریفه، دهمین و آخرین آیه ای است که درباره ماجرای <افک> نازل گردید و قهراً ارتباط نزدیکی با این ماجرا دارد.

394- گواهان اخروی طراح قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 24 - 9

9 - تهدید شدن سازندگان < افک > به محاکمه ای سخت در قیامت و آشکار شدن توطئه های پنهانی آنان با شهادت غیر قابل انکار اعضا و جوارح خود آنها

إنّ الذین یرمون المحصن_ت . .. یوم تشهد علیهم ألسنتهم ... بما کانوا یعملون

برداشت یاد شده، بر این اساس است که این آیه از جمله آیات مربوط به ماجرای <افک> باشد.

395- محرومیت توطئه گران قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 14 - 5

5 - دست اندرکاران اصلی توطئه < افک > علیه پیامبر ( ص ) و خاندان آن حضرت ، از فضل و رحمت خداوند محروم شدند .

و لولا فضل اللّه علیکم و رحمته . .. لمسّکم فی ما أفضتم فیه عذاب عظیم

خداوند در آیه 11، به شایعه سازان اصلی وعده عذاب بزرگ (و الذی تولّی کبره منهم له عذاب عظیم) می دهد. واژه <افاضه> نیز به معنای سخن گفتن بسیار در باره موضوعی و انتشار آن است و این، کار توده مردم بود نه منافقان که سازنده اصلی تهمت و شایعه بودند. بنابراین فضل و رحمت خدا، شامل کسانی است که کارگزار اصلی تهمت نبودند; بلکه بر اثر جهل و غفلت سخنی در این زمینه به میان آوردند در آیه بعد نیز خداوند، جهل و ناآگاهی آنان را یادآور شده، می فرماید: <و تقولون بأفواهکم ما لیس لکم به علم>.

396- مسلمانان صدر اسلام و قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

ص: 686

12 - نور - 24 - 11 - 5

5 - انتشار وسیع ماجرای < افک > ، در میان مسلمانان صدر اسلام

إنّ الذین جاءو بالإفک عصبه منکم لاتحسبوه شرًّا لکم بل هو خیر لکم

397- مغضوبیت طراح قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 25 - 6

6 - سازندگان و طرّاحان < افک > ، مورد خشم شدید خدا و گرفتار کیفر سخت او در جهان آخرت

یومئذ یوفّیهم اللّه دینهم الحقّ

برداشت یاد شده بر این اساس است که آیه 23 تا 25 نیز از جمله آیات مربوط به قضیه <افک> باشد.

398- موضعگیری علیه قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 16 - 2

2 - مسلمانان ، موظف بودند با توطئه < افک > به عنوان بهتانی بزرگ علیه پیامبر ( ص ) و حریم آن حضرت ، مقابله کنند .

و لولا إذ سمعتموه قلتم . .. سبح_نک ه_ذا بهت_ن عظیم

399- نگرانی از شیوع قصه افک

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

12 - نور - 24 - 11 - 6

6 - احساس خطر و نگرانی شدید مسلمانان در پی انتشار شایعه < افک > در میان جامعه

إنّ الذین جاءو بالإفک . .. لاتحسبوه شرًّا لکم بل هو خیر لکم

قصه سرایان

400- اضلالگری قصه سرایان

جلد - نام سوره - سوره - آیه - فیش

13 - شعراء - 26 - 224 - 6

6 - < و سئل الصادق ( ع ) عن قول اللّه عزّوجلّ < و الشعراء یتّبعهم الغاوون > قال : هم القصّاص ;

ص: 687

از امام صادق(ع) درباره سخن خداوند عزّوجلّ <والشعراء. ..> سؤال شد، آن حضرت فرمود: آنان قصه سرایان هستند>.

ص: 688

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9
آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109