خدیجه سلام الله علیها برترین همسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

مشخصات کتاب

سرشناسه : علی بخشی، عبدالله، 1340 -

عنوان و نام پديدآور : خدیجه سلام الله علیها برترین همسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم [کتاب]/ تالیف عبدالله علی بخشی.

مشخصات نشر : قم : آستانه مقدسه قم، انتشارات زائر، 1391.

مشخصات ظاهری : 136 ص.؛ 14×21 س م.

فروست : آستان مقدس قم مدیریت پژوهشی؛ 70.زائر؛ 241.

شابک : 28000ریال 978-964-180-224-2 :

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

یادداشت : کتابنامه: ص. [131] - 136؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع : خدیجه (س) بنت خویلد، 68 - 3 قبل از هجرت.

شناسه افزوده : آستانه مقدسه قم. انتشارات زائر

رده بندی کنگره : BP26/2/ع76خ4 1391

رده بندی دیویی : 297/9722

شماره کتابشناسی ملی : 2814860

ص :1

اشاره

ص :2

خدیجه سلام الله علیها برترین همسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

تالیف عبدالله علی بخشی.

ص :3

ص :4

فهرست مطالب

مقدمه كنگره 9

مقدمه 11

پيش گفتار 13

فصل اول:

اصالت خانوادگى

حضرت خديجه عليها السلام قبل از اسلام 20

فصل دوم:

همسر و فرزندان خديجه سلام اللّه عليها قبل از اسلام

همسر اول 25

همسر دوم 27

رؤياى نورانى 29

معرفى پيامبر آخر الزمان صلى الله عليه و آله و سلم به خديجه عليها السلام 31

آغاز همكارى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با خديجه عليها السلام 32

ص:5

سفر تجارتى حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم براى خديجه عليها السلام 35

گزارش ميسره به خديجه عليها السلام 38

فصل سوم:

علاقه خديجه سلام اللّه عليها به حضرت محمد صلى اللّه عليه و آله

سفير عشق 43

آيين ازدواج 44

فصل چهارم:

حضرت خديجه سلام اللّه عليها اولين زن مسلمان

نكاتى كوتاه از ازدواج پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با خديجه عليها السلام 53

شناخت كافى از همديگر قبل از ازدواج 54

تأثير نگذاشتن فاصله طبقاتى 54

عدم تأثير اختلاف سنى 55

داشتن علاقه به همديگر همراه با حفظ حرمت بزرگان 55

داشتن معيار و ملاك براى شريك زندگى خود 56

فخر فروشى نكردن بر همديگر 57

تأثير نگذاشتن گفته ها و زخم زبان ديگران بر زندگى آنان 58

اطاعت پذيرى از همسر 58

احترام به شخصيت پيامبر 59

درك همديگر 60

ص:6

ثروت حضرت خديجه عليها السلام در خدمت اسلام 60

على عليه السلام در خانه خديجه عليها السلام 63

فرزندان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از خديجه عليها السلام 68

تولد حضرت فاطمه عليها السلام 72

نخستين نماز جماعت و نمازگزاران 74

دلواپسى هاى حضرت خديجه عليها السلام نسبت به آينده حضرت فاطمه عليها السلام 77

همسر دارى حضرت خديجه عليها السلام 78

ادب حضرت خديجه عليها السلام 81

جود و بخشش حضرت خديجه عليها السلام 84

صبر و بردبارى حضرت خديجه عليها السلام 86

هوش و ذكاوت حضرت خديجه عليها السلام 88

خانه حضرت خديجه عليها السلام 90

فصل پنجم:

حضرت خديجه سلام اللّه عليها در قرآن

خديجه كبرى عليها السلام برترين همسر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم 100

حديث اول: حديث خيريه 101

حديث دوم: حديث تفضيل 102

حديث سوم: حديث افضليت حضرت خديجه در بهشت 102

حديث چهارم: زنان خير دو جهان 103

ص:7

حديث پنجم: زنان سرور جهان 103

حديث ششم: با كمال ترين زنان هستى 103

حديث هفتم: بهترين جده ها 104

روايات نقل شده از حضرت خديجه عليها السلام 104

مقام حضرت خديجه عليها السلام نزد خدا 109

مقام خديجه عليها السلام نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم 111

حضرت خديجه عليها السلام در گفتار ائمه معصومين عليهم السلام 114

فصل ششم:

وصيت حضرت خديجه سلام اللّه عليها

وفات حضرت خديجه عليها السلام 122

عام الحزن و پيامدهاى آن 124

مرقد مطهر حضرت خديجه عليها السلام 127

حرز حضرت خديجه عليها السلام 129

فهرست منابع و مأخذ 131

مرقد مطهر حضرت خديجه عليها السلام 127

حرز حضرت خديجه عليها السلام 129

فهرست منابع و مأخذ 133

ص:8

مقدمه كنگره

سبقت در اسلام، اولين زن مسلمان بودن، بيشترين صحبت و معاشرت با پيامبر داشتن، مورد محبت و اشتياق رسول خدا بودن، انفاق بى نظير، حمايت از پيامبر اكرم در سخت ترين ايام، اولين همسر پيامبر بودن، مادر فاطمه زهرا سيدة النساء العالمين، از همه بالاتر كسى كه فرشته امين وحى الهى سلام و تحيت خداوند را بر او آورده است و... گوشه هايى از فضائل و مناقب بانوئى است كه همۀ ائمه معصومين عليهم السلام به فرزندى او افتخار مى كنند.

ام المؤمنين حضرت خديجه كبرى سلام الله عليها بانوئى است كه الگو، سرمشق و قله كمال انسانيت براى ابديت تاريخ است.

ايشان كسى است كه عفت و حياء را معنادار و آزادگى و شهامت را واقعيت و خداپرستى و اطاعت محض از رسول خدا را تبلور عينى بخشيد.

خديجه كبرى كسى است كه نقش و سهم بى بديل او در پيشرفت دين خدا تنها با حضرت على عليه السلام قابل مقايسه است.

اينك در هزار و پانصدمين سال ولادت آن بزرگ بانوى اسلام، آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله عليها جهت معرفى پرتوى از مشكات فضائل آن حضرت مفتخر است كه با عنايت توليت معظم حضرت آيت الله سيد

ص:9

محمد سعيدى زيدعزّه كنگره اى را برگزار نموده و ابعاد وجودى اين بانوئى كه همۀ دنياى اسلام و مسلمانان و بلكه همۀ بشريت مديون و مرهون خدمات او هستند را بقدر توان و وسع خود معرفى كند.

آنچه كه اكنون پيش رو داريد اولين اثر از آثار اين كنگره است كه تقديم علاقمندان مى شود.

لازم است در اينجا از نگارنده عالم و فرهيخته حضرت حجت الاسلام والمسلمين عبدالله بخشى كه اثرى سودمند و شايسته را ارائه نموده اند صميمانه تشكر و قدردانى كنم.

مديريت پژوهشى

آستان مقدس

رجب 1433 ق.

ص:10

مقدمه

حضرت خديجه عليها السلام برترين همسر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم است كه نسبت به ساير همسران رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بيشترين و پر مشقت ترين دوران زندگى را در كنار آن حضرت داشته است.

وى بيست و پنج سال در سخت ترين دوران ظهور اسلام، در كنار رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گذراند. بخشى از زندگى آن حضرت در قبل از بعثت واقع شد، بخشى ديگرى در دوران كتمان و پنهان بودن دعوت اسلامى قرار داشت و بخشى نيز در دوران محاصره مسلمانان در شعب ابى طالب گذشت.

آن حضرت در طول دوران سخت و پر مشقت زندكى با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم لحظه اى از يارى آن حضرت دست نكشيد و تمام هستى اش را جهت گسترش اسلام و كمك به مسلمانان تقدمى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نمود.

آزار و اذيت هاى كفار، زخم زبانهاى زنان مكه، مشكلات و سختى هاى تبعيد در شعب بى طالب او را از يارى رسول اكرم خسته ننمود و هيچگاه جمله اى كه رسول خدا را آزرده نمايد، بر زبان جارى نساخت.

ص:11

ص:12

پيش گفتار

سپاس بيكران خداى را سزا است كه بشر را خلق و براى هدايت او به سرمنزل سعادت و رساندن به مقام خليفه الهى، رسولان برگزيده خود را يكى پس از ديگرى همراه با كتب آسمانى مبعوث نمود.

سلام و صلوات خدا بر همه انبياء و رسولان الهى عليهم السلام، خصوصاً خاتم پيغمبران، حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم و اهل بيت طاهرينش عليهم السلام كه حجت هاى خدا بر بشر و علم هاى هدايت براى پويندگان راه رشد و جويندگان طريق حق مى باشند.

حضرت خديجه كبرى عليها السلام برترين همسر پيامبر عظيم الشأن صلى الله عليه و آله و سلم اسلام از چنان مقام والا و عظمتى برخوردار است كه هيچ نگارنده چيره دست و با مهارتى، نمى تواند ابعاد شخصيت و ويژگى هاى اعتقادى، اخلاقى، فردى و اجتماعى آن حضرت را تبيين نمايد.

شيوه زندگى، روش هاى تربيتى، رفتارهاى اجتماعى، آيين همسردارى و هنرها و مهارت تربيتى وى، الگوى بسيار كامل و جامعى براى كليه مسلمانان، خصوصاً زنان جامعه امروزى است كه بدنبال الگوهاى زندگى سالم و سازنده مى باشند.

ص:13

ايمان، اخلاص، ايثار، صبر، از خود گذشتگى، وفادارى و حمايت همه جانبه از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در طول دوران سخت و پر مشقت قبل و پس از بعثت، او را به مقامى رساند كه خداى سبحان سلامش رساند و وعده بهترين جايگاه در بهشت را به وى داد. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم او را برترين همسر خود معرفى كرد كه هيچكس برابر با او نشد.

گرچه اطلاعات و اخبار زيادى از زندگى، فراز و نشيب بيست و پنج ساله بانوى بزرگ اسلام با رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم ثبت نشده است اما آن مقدار كمى هم كه مورخين ذكر كرده اند، نشان دهنده عظمت، عزت، صبر، استقامت، ايمان و وفادارى ايشان به اسلام و رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى باشد.

در اين نوشتار كوتاه كه در شش فصل تنظيم گرديده، سعى شده است در هر فصل به گوشه اى از ويژگى هاى فردى و اجتماعى و همچنين خصوصيات اخلاقى و رفتارى آن حضرت در عرصه هاى مختلف پرداخته شود. اميد است اين ناچيز، آغازى براى تدوين تاريخ كامل زندگى پر افتخار و با عظمت حضرت خديجه عليها السلام كه تاكنون توجه بايسته و شايسته به آن نشده، باشد.

در نهايت برخود لازم مى دانيم از تلاشها و عنايات حضرت حجة الاسلام والمسلمين دكتر احمد عابدى كه جرقه اوليه نوشتار را در ذهنم ايجاد نمود و پس از آن نيز زحمات زيادى را متقبل و تلاشهاى ارزشمندى نمود، تشكر و قدردانى نمايم.

عبدالله على بخشى

ارديبهشت 1391

ص:14

فصل اول: اصالت خانوادگى

اشاره

ص:15

ص:16

حضرت خديجه پانزده سال قبل از عام الفيل و شصت و هشت سال قبل از هجرت، در شهر مكه ديده به جهان گشود.

پدرش خويلد ابن اسد ابن عبدالعزى ابن قصى است. «اسد بن عبدالعزى» جد خديجه، يكى از اعضاى برجسته پيمان حلف الفضول»(1) است.

جد چهارم خويلد «قصى بن كلاب» است كه جد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نيز مى باشد.(2)

عبدالعزى، جد خويلد و عبدمناف، جد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با هم برادر، و پدرشان قصى بن كلاب است بنا بر اين رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و خديجه كبرى عليها السلام هر دو از طايفه قريش(3) و از نظر نسبى نيز با همديگر قرابت نزديك داشتند.

ص:17


1- (1) پيمان حلف الفصول، پيمانى بود كه گروهى از رجال و شخصيت هاى عدالت خواه عرب در دوران جاهليت با هم بستند تا مظلومين و درمانده گان را يارى نمايند. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نيز در اين پيمان حضور داشت. سيره ابن هشام، ج 1، ص 141.
2- (2) ابن حزم، جمهره انساب العرب، ص 120؛ سمعانى، الانساب، ج 1، ص 215.
3- (3) در مورد علت نام كذارى به قريش اقوال مختلفى ذكر شده است. بعضى گفته اند لغت قريش از تقّرش به معناى تجمع است و قصى ابن كلاب چون طوائف مختلف را جمع و در مكه ساكن نمود، معروف شد به قريش. بعضى نيز گفته اند كه قريش از قرش به معناى كسب است و طايفه قصى چون اهل كسب و تجارت بودند به قريش معروف شد. بعضى

خويلد فردى با هوش، بلند مرتبه، كريم و داراى اخلاق فاضله بود كه بزرگ بنى اسد شناخته مى شد. مادرش فاطمه بنت «زايدة بن الاصم»(1) بود. مادر فاطمه، هاله، بنت «عبد مناف بن قصى» است كه جد سومش به جد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى رسد. بنا بر اين حضرت خديجه از حيث جد پدرى و مادرى با چند واسطه با حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم هم نسب است و هر دو از طايفه قريش مى باشند.

خديجه داراى 5 برادر و 4 خواهر بود.

اسامى برادان خديجه:

عوام بن خويلد؛ وى با صفيه بنت عبدالمطلب، عمه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ازدواج كرد. وى داراى سه فرزند بود به نامهاى زبير، سائب و عبدالكعبه(2). مصعب بن زبير و عبدالله بن زبير دو فرزندان زبير هستند در تاريخ اسلام شهرت دارند.

1 - حزام بن خويلد؛ وى در دوران جاهليت در جنگ فجار كشته شد و داراى دو فرزند بود به نام هاى حكيم بن حزام و خالدبن حزام.

2 - نوفل بن خويلد؛ وى نيز داراى سه فرزند بود بنام هاى ورقه بن نوفل، صفون نوفل، و اسود بن نوفل.

3 - عدى بن خويلد. در تاريخ نامى از ايشان برده نشده است.

4 - عمرو بن خويلد. مراسم خواستگارى و عقد حضرت خديجه عليها السلام در خانه ايشان انجام شد.

ص:18


1- (1) تنقيح المقال، ج 3، ص 77.
2- (2) ابن سعد، طبقات الكبرى، ج 8، ص 41.

اسامى خواهران خديجه:

1 - هاله بنت خويلد. ايشان معروف ترين خواهر حضرت خديجه عليها السلام مى باشد. وى بعد از هجرت بر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم وارد شد

2 - خالده بنت خويلد. از وى اطلاعات زيادى در تاريخ ثبت نشده است.

3 - رُقيقَهُ بنت خويلد. از ايشان نيز اطلاعات زيادى در تاريخ ثبت نشده است.

4 - هند بنت خويلد. بعضى گفته اند ايشان همان هاله است كه با اين نام در تاريخ ثبت شده است.(1)

در برخى از كتب تاريخى «طاهره» نام پنجمين خواهر حضرت خديجه عليها السلام را ذكر كرده اند(2). اما حق اين است كه طاهره لقب حضرت خديجه عليها السلام در جاهليت بوده است.

پسر عموى خديجه عليها السلام، ورقة بن نوفل بن اسد بود. ورقه از دانشمندان و راهبان خدا پرست آن زمان در جزيرة العرب بود.(3) وى اطلاعات زيادى از كتب آسمانى داشت و يكى از چهار عابد معروف دوران جاهليت در عربستان شناخته مى شد. ورقه با بت پرستى مخالفت مى نمود و خطاب به اعراب بت پرست مى گفت:

به خدا قسم شما دين ابراهيم را فراموش كرده ايد و دچار انحراف شده ايد و چيزهايى را مى پرستيد كه حق نيستند زيرا اين بت ها نه

ص:19


1- (1) عينى، عمده القارى، ج 4.
2- (2) ابن حجر، الاصابه، ج 8، ص 224.
3- (3) ابن هشام، السيره النبويه، ج 1، صص 223-222.

مى شنوند و نه مى بينند، نه به حالتان نفعى دارند و نه ضررى مى رسانند. اى قوم قريش، شهر به شهر برويد و بگرديد و دين حنيف ابراهيم عليه السلام را بشناسيد و به آن پايبند شويد، به دنبال دين حق باشيد و بدانيد بت هايى را كه مى پرستيد، بر حق نيستند.(1)

حضرت خديجه عليها السلام قبل از اسلام

اگر چه جزئيات زيادى از زندگى و شخصيت حضرت خديجه عليها السلام خصوصاً قبل از اسلام ثبت نشده است ولى همين اندكى كه نقل شده، نشان دهنده اين است كه ايشان زنى، عاقل، دانا، مدير، و با بصيرت در بين مردم زمان خود شناخته مى شده است. سخاوت، فداكارى، عفت و پاكدامنى، دورانديشى، و صبر و استقامت، از جمله اوصاف برجسته اخلاقى خديجه عليها السلام است كه تمام مورخين به آن اعتراف نموده اند.

خديجه عليها السلام با داشتن زيبايى ظاهرى و برخوردارى از سرمايه و امكانات مالى بسيار زياد و موقعيت اجتماعى، هيچ گاه تحت تأثير ظواهر فريبنده جامعه آن روز قرار نگرفت و از فضايل و صفات انسانى بدور نگرديد.

حضرت خديجه عليها السلام در دورانى كه به جاهليت معروف بود و بت پرستى در سراسر عربستان رواج داشت، از امور معنوى و رعايت مسايل اخلاقى و انسانى غافل نبود. آن حضرت به كتب آسمانى اعتقاد داشته و خداى واحد را مى پرستيد.(2) او هنگام اعزام كاروان تجارى به شهرها و كشورهاى دور دست،

ص:20


1- (1) ابن اسحق، سيرة النبوية لابن هشام، تحقيق مصطفى السفا و آخرين القسم الاول، ج 1، صص 189-191.
2- (2) بحارالانوار، ج 16، صص 21 و 79.

به طواف كعبه مى رفت و از خداى ابراهيم عليه السلام بركت در تجارتش را درخواست مى نمود.(1)

ايشان در بين مردم جامعه آن روز به عنوان زنى پاكدامن، خيرخواه و باشخصيت مى شناختند و به او لقب «طاهره» داده بودند. در اين باره آمده است: «و كانت تُدعى فى الجاهلّية بالطّاهره لشدّة عفافها و صيانتها؛(2) مردم، خديجه عليها السلام را در دوران جاهليت به خاطر عفت و پاكدامنى بسيار بالايى كه داشت، لقب طاهره داده بودند».

همچنين لقب «سيده قريش(3) بانوى بانوان قريش» كه در آن زمان به وى داده شده بود، نشان دهنده عظمت جايگاه او در ميان مردم زمان خود بوده است.

حضرت خديجه عليها السلام در حاليكه يك تاجر موفق بود و براى به دست آوردن سرمايه و سود بيشتر تلاش مى كرد، بخشى از وقت خود را نيز به اعمال عبادى بويژه طواف كعبه اختصاص مى داد و از طرفى درب خانه اش را به روى نيازمندان و مستمندان باز گذاشته بود و هيچگاه كسى از خانه اش محروم بيرون بيرون نرفت.(4)

وى در دورانى كه مردم به بت پرستى مشغول بودند و خدايان ساختگى را عبادت مى كردند و انواع خرافات سر تا پاى جامعه آن روز را گرفته بود، خداى سبحان را مى پرستيد. او تعاليم مذهبى را از پسر عمويش «ورقه بن نوفل» كه

ص:21


1- (1) احمد خليل جمعه، نساء اهل البيت فى ضوءالفرآن و السنه، ص 15.
2- (2) سيراعلام النبلاء، ج 2، ص 111؛ نهايه الادب، ج 18، ص 171.
3- (3) تاريخ الخميس، ج 1، ص 265؛ المواهب اللدنيه، للقسطلانى، ج 1، ص 99.
4- (4) عمر رضا كحاله، اعلام النساء، ج 1، ص 326.

يكى از چهار عابد زمان خود شناخته مى شد، فرا مى گرفت. در خانه اش جلسات مذهبى برگزار و برخى از دانشمندان اهل كتاب را دعوت و همراه با ساير زنان به نصايح و گفته هاى آنان گوش مى داد. او توانست اوصاف پيامبر آخرالزمان را شناسايى كند و يقين داشت كه به زودى در سر زمين حجاز ظهور خواهد كرد.(1)

كمالات اجتماعى، ثروت زياد، و شخصيت بى نظير حضرت خديجه عليها السلام موجب شده بود تا عده زيادى از سران قبايل و شخصيت هاى معروف آن زمان همانند عقبة بن ابى معيط، صلت بن ابى اهاب، ابو جهل و ابو سفيان از او خواستگارى كنند، ليكن هيچ كدام آنها را در شأن خود نمى ديد و به همه آنها جواب رد داد.(2)

ص:22


1- (1) الاستيعاب، ج 4، ص 1817.
2- (2) ر. ك: بحار الانوار، ج 16، ص 22.

فصل دوم: همسر و فرزندان خديجه سلام اللّه عليها قبل از اسلام

اشاره

ص:23

ص:24

بنا به گفته اكثر مورخين، خديجه عليها السلام قبل از ازدواج با حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم دو همسر ديگر داشته و از آنان نيز صاحب فرزندانى بوده است.

همسر اول

خديجه عليها السلام در اوايل دوران جوانى با جوانى بنام «ابى هاله النباش بن زراره التميمى» ازدواج نمود و از او صاحب دو فرزند(1) به نام هاى «هند» و «هاله» شد(2). ابوهاله در همان سال هاى اوليه زندگى با حضرت خديجه عليها السلام از دنيا رفت و ثروت زيادى براى ايشان و فرزندانش به جا گذاشت.

پس از ازدواج خديجه عليها السلام با حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم، هند وهاله، همراه مادرشان به خانه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمدند و آن حضرت آنان را بسيار دوست مى داشت.

هند بن ابى هاله، بعثت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را درك كرد و به آن حضرت ايمان آورد. با هجرت مسلمانان، وى به مدينه مهاجرت كرد و در جنگ بدر و احد نيز شركت نمود. هند در معرفى خود مى گويد:

«انا اكرم الناس ابا و اما و اخا و

ص:25


1- (1) ابن سعد، طبقات الكبرى، ج 8، صص 14-15؛ ابن جوزى، صفوه الصفوه، ج 1، ص 25.
2- (2) هاله و هند هر دو ازنام هايى هستند كه اعراب قبل از اسلام آنها را هم بر زن و هم بر مرد مى نهادند.

اختا، ابى رسول الله صلى الله عليه و آله و اخى القاسم، و اختى فاطمه سلام الله عليها، و امى خديجه سلام الله عليها...؛(1) من از حيث پدر و مادر و برادر و خواهر بهترين مردم هستم. پدرم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و برادرم قاسم و خواهرم فاطمه عليها السلام و مادرم خديجه عليها السلام است...».

هند بن ابى هاله، فردى سخنور و فصيح بود. او هنر و قدرتى فراوان در توصيف داشت. در خبرى آمده است كه امام حسن عليه السلام از وى مى خواهد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را برايش توصيف كند و هند نيز توصيف كامل و جامعى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى نمايد كه اصل خبر در كتب روايى ذكر شده و شرح هاى متعدّدى بر آن نوشته شده است.(2)

امام حسن مجتبى عليه السلام نيز از وى حديثى نقل فرموده و در سند حديث مى فرمايد: «حدثنى خالى» يعنى دايى ام نقل كرده است».

هند، پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در كنار امام على عليه السلام ماند و همراه آن حضرت در جنگ جمل نيز جنگيد و در سال هاى پايانى عمرش در بصره ساكن شد. سر انجام به طاعون مبتلى گرديد و در همان جا از دنيا رفت.(3)

هاله بن ابى هاله فرزند ديگر حضرت خديجه نيز مورد توجه و عنايت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بود. هاله پس از درگذشت مادرش خديجه عليها السلام، ازدواج كرد. روزى هاله به ديدن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمد. در آن روز، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در خانه عايشه استراحت مى كرد كه صداى هاله را شنيد. بلافاصله از جا بلند شد و او را در بغل گرفت و با خوشحالى و با صداى بلند فرمود: «هاله! هاله! هاله!».

ص:26


1- (1) بحار الانوار، ج 16، صص 148-155؛ سيره ابن هشام (پاورقى)، ج 1، ص 187.
2- (2) ر. ك: بحار الانوار همان صص 148-155؛ سيره ابن هشام، همان، ج 1، ص 118؛ نهايه الادب، ج 18، صص 276-273.
3- (3) الاصابه، ج 6، ص 588.

همسر دوم

حضرت خديجه عليها السلام پس از درگذشت ابى هاله، به عقد يكى از اشراف قريش به نام «عتيق بن عايد بن عبدالله عمر بن مخزوم» در آمد و از او صاحب دخترى به نام «هند» شد. دوران زندگى حضرت خديجه با عتيق زياد طول نكشيد، هنوز چند صباحى از زندگى مشترك آنان نگذشته بود كه عتيق نيز از دنيا رفت(1).

در برخى از تواريخ آمده كه هند دختر عتيق با پسر عمويش «صفى بن اميه بن عايد المخزومى» ازدواج نمود و از او صاحب فرزندانى شد. مسلمانان به احترام حضرت خديجه عليها السلام كه در جاهليت او را طاهره مى ناميدند، فرزندان هند را «بنى طاهره» لقب داده بودند.

پس از درگذشت عتيق، عده زيادى از سران و بزرگان قريش از حضرت خديجه عليها السلام خواستگارى كردند كه ايشان به همه آنها جواب رد داد و تصميم گرفت كه ديگر ازدواج ننمايد بلكه در خانه بماند و به تربيت فرزندانش بپردازد.

گر چه اكثر مورخين اتقاق نظر دارند كه خديجه عليها السلام قبل از ازدواج با حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم دو ازدواج ديگر نموده است، اما در مقابل، عده ديگرى از مورخين شيعه و سنى، از جمله:

«ابو القاسم اسماعيل بن محمد اصفهانى از دانشمندان اهل سنت»(2) ،

ص:27


1- (1) در ترتيب ازدواج حضرت خديجه كه آنچه ذكر شده قول معروف است، ولى برخى گفته اند آن حضرت نخست به ازدواج عتيق بن عائد مخزومى درآمد و پس از او همسر ابى هاله هند بن زراره گرديد، چنانچه در كتاب فقه السيره (ص 69) آمده و نيز علامه مجلسى اين موضوع را به نقل از اربلى آورده است. بحار الانوار، ج 16، ص 1.
2- (2) الأصبهانى، أبو القاسم اسماعيل بن محمد بن الفضل التيمى، دلائل النبوة، ج 1، ص 178.

«احمد بلاذرى»، «علم الهدى»، «ابوالقاسم كوفى»(1) ، (سيد مرتضى) در كتاب «شافى» و «شيخ طوسى» در «تلخيص شافى» مى گويند كه خديجه عليها السلام، هنگام ازدواج با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم «عذرا»(2) بود و قبلاً همسر ديگرى نداشته است(3). آنان براى اثبات نظريه خود ادله اى نيز ذكر كرده اند كه برخى از آنها عبارتند از:

1 - حديث ابن عباس مبنى بر اين كه حضرت خديجه عليها السلام در هنگام ازدواج با رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم 28 ساله بوده است(4) و خديجه عليها السلام تا آن زمان با كسى ازدواج نكرده است.

2 - اختلاف مورخين در ذكر اسامى شوهران اول و دوم حضرت خديجه عليها السلام فرد گمنامى نبود كه در نام و ترتيب همسران وى اختلاف باشد.

3 - اختلاف مورخين در نام و تعداد فرزندانى كه خديجه از شوهران قبلى داشته است.

ص:28


1- (1) سيد أبو القاسم على بن أحمد بن موسى ابن الإمام الجواد محمد بن على بن موسى بن جعفر. كتاب عيون المعجزات.
2- (2) دو شيزه.
3- (3) براى اطلاعات بيشتر به اين كتب مراجعه شود: مناقب آل ابى طالب ابن شهر آشوب، ج 1 ص 159؛ بحار، ج 22، ص 52؛ الصيحيح من سيره النبى صلى الله عليه و آله و سلم، سيد جعفرمرتضى؛ اعيان الشيعه، سيد محسن امين، ج 6، ص 309 مراجعه شود.
4- (4) براى اطلاعات بيشتر به بحارلانوار، ج 16، ص 18 - در مناقب ابن آشوب، ج 1، ص 159؛ الاستغاثه، ج 1، ص 68؛ تبص - ره العوام، ص 245؛ انوارالنعمانيه، ج 1، ص 81 مراجعه شود.

4 - وضع مالى و موقعيت خديجه عليها السلام اجازه نمى داد تا با افراد بى بضاعت و بى نام و نشانى (مانند خاركن و گوركن) كه شغل همسران قبلى اش ذكر شده، ازدواج نمايد.

5 - اختلاف مورخين در سن خديجه عليها السلام هنگام ازدواج.

رؤياى نورانى

خديجه عليها السلام معمولاً در ساعات تاريك شب به همراه دوستانش به طواف كعبه مى رفت. در يكى از همين شب ها كه به طواف كعبه رفته بود، پس از طواف، مقابل در كعبه ايستاد و مشغول راز و نياز با خدا شد و نيمه هاى شب به خانه برگشت. در آن شب كه همه فرزندانش به خواب رفته بودند، حضرت خديجه عليها السلام كه به شدت خسته شده بود، در گوشه اى دراز كشيد و خيلى زود به خواب رفت.

در عالم رؤيا، خورشيد را به شكل انسانى ديد كه از آسمان مكه طلوع كرد و آرام آرام به سمت خانه اش حركت نمود. وقتى خورشيد به خانه اش رسيد همانجا ماند و از آنجا به سراسر جهان نور افشانى مى كرد و مردم گروه گروه براى ديدن خورشيد به خانه اش مى آمدند.

آن حضرت سراسيمه از خواب برخاست و نگاهى به اطراف خود كرد؛ به جز فرزندانش كه همه در خوابى آرام فرو رفته بودند، چيز ديگرى نديد. دستى به سر و صورت كشيد، چند قدمى راه رفت و برگشت و دو باره در بسترش خوابيد، اما ديگر خوابش نمى برد و دايماً رؤيايى كه چند لحظه پيش در عالم خواب ديده بود، به يادش مى آمد.

ص:29

حضرت خديجه مى دانست كه اين يك خواب عادى نيست، پس ساعت ها فكر كرد، اما فكرش به جايى نرسيد واز طرفى فكر و خيال نمى گذاشت خوابش ببرد. تا صبح جلوه هايى چون صحنه هاى طلوع خورشيد به شكل انسان، آمدن خورشيد به خانه اش، نور افشانى خورشيد از خانه اش به تمام جهان، و آمدن گروه گروه از مردم براى ديدن خورشيد به خانه اش، فكر و ذهنش را مشغول كرده بود. او منتظر بود تا صبح شود و نزد پسر عمويش ورقه بن نوفل برود و خوابش را براى او تعريف كند. شايد تعبيرى داشته باشد.

صبح كه خورشيد طلوع كرد، حضرت خديجه با عجله به خانه پسر عمويش ورقه بن نوفل رفت و آنچه را كه در خواب ديده بود يك به يك تعريف كرد. سخنان ايشان كه به پايان رسيد، بر چهره ورقه لبخند زيبايى نشست و به حضرت خديجه گفت: «بشارت باد تو را اى دختر عمو! اگر رؤيايت صادق باشد، نور نبوت به خانه تو خواهد آمد! از نور خانه تو تمام جهان روشن خواهد شد».

خديجه عليها السلام به فكر عميقى فرو رفت كه چگونه نور نبوت به خانه اش مى آيد و چگونه خانه اش مركز نور براى جهان خواهد شد. مدت هاى طولانى همچنان فكر و ذهن حضرت خديجه، مشغول رؤيايى بود كه به انتظار تعبيرش نشسته بود.

در طول اين مدت، هر خواستگارى كه به سراغش مى آمد، آن خورشيد نورانى كه در خواب ديده بود، مقابل چشمش مجسم مى شد، اما وقتى مى ديد اين فرد با آن شخصيت رؤيايى اش شباهتى ندارد، محترمانه به او جواب رد مى داد.(1)

ص:30


1- (1) احمد خليل جمعه، نساء اهل البيت فى ضوء الفرآن و السنه، ص 18. اين قضيه نيز در الاصابه، ج 8، ص 61 با اندكى تفاوت نيز ذكر شده است.

معرفى پيامبر آخر الزمان صلى الله عليه و آله و سلم به خديجه عليها السلام

زنان مكه هر ساله طبق رسمى كه از زمان قديم داشتند، در يكى از شب هاى ماه رجب در كعبه جمع مى شدند و مجلس جشنى برگزار مى كردند و يكى از دانشمندان اهل كتاب براى آنان سخنرانى مى كرد. حضرت خديجه، هنگامى به مجلس جشن رسيد كه سخنرانى يكى از علماى يهود تازه شروع شده بود. هنگام سخنرانى، ناگاه حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم از كنار كعبه عبور كرد. عالم اهل كتاب، همين كه چشمش به آن حضرت افتاد، سخنان خود را قطع كرد و خطاب به زنان گفت:

«ليوشك ان يبعث فيكن نبى فايكن استطاعت ان تكون له ارضايطأها فلتفعل».(1) اى زنان قريش، جوانى كه اكنون از كنار كعبه گذشت در آينده پيغمبر آخر الزمان خواهد شد، هر كدامتان كه توانستيد همسرش شويد، درنگ نكنيد».(2)

با سخنان عالم اهل كتاب، همهمه اى بين زنان افتاد. برخى به گفته آن عالم مى خنديدند؛ بعضى تمسخر مى كردند و برخى هم به او ناسزا مى گفتند. با همهمه و سر وصداى زنان مجلس جشن به هم خورد و زنان متفرق شدند.(3)

ص:31


1- (1) مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 41؛ ابن حجر، الاصابه، ج 4، ص 274 به سند خود از ابن عباس روايت كرده است.
2- (2) در قرآن كريم نيز آمده كه علماى يهود و نصارا پيغمبر آخر الزمان صلى الله عليه و آله و سلم را به خوبى مى شناختند يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ؛ «البقرة، آيه 146». يعنى همان طور كه فرزندان خود را مى شناختند، پيغمبر آخرالزمان را نيز مى شناختند.
3- (3) ر. ك: حيوه القلوب، ج 3، ص 219.

حضرت خديجه عليها السلام به سرعت به خانه برگشت و در گوشه خلوتى آرام گرفت و به فكر فرو رفت. گاهى رؤياى چند وقت قبل به خاطرش مى آمد و گاهى سخنان عالم يهودى را مرور مى كرد، به ذهنش رسيد كه بين گفته عالم يهودى و خورشيدى كه در رؤيا ديده بود، ارتباط زيادى وجود دارد. روز بعد خديجه يكى از كنيزان خود را به دنبال عالم اهل كتاب فرستاد و او را به خانه اش دعوت كرد. عالم اهل كتاب كه به خانه خديجه عليها السلام آمد، از او پرسيد: «اى عالم چگونه دانستى كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم پيغمبر خداست؟»

عالم يهودى گفت: «صفات او را در تورات خوانده ام. در تورات آمده كه پدر و مادر پيغمبر آخر الزمان، در طفوليت از دنيا خواهند رفت؛ جد و عمش او را كفالت و محافظت مى كنند و با زنى از قريش ازدواج مى كند كه بزرگ قوم خود است و درميان عشيره اش امير و صاحب تدبير است».

آن عالم سپس خطاب به حضرت خديجه گفت: «اى خديجه، اين سخن را از من نگاه دار و آن را فراموش نكن». سپس چند شعر درباره جلال و عظمت آن حضرت خواند و هنگام رفتن خطاب به خديجه عليها السلام گفت: «سعى كن محمد را از دست ندهى، ازدواج با او سعادت در دنيا و آخرت را در پى دارد».(1)

آغاز همكارى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با خديجه عليها السلام

حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم بيست و پنج ساله بودند كه خشكسالى شديدى سراسر عربستان را فرا گرفت. مردم مكه به خصوص خانواده هايى كه زندگى شان از راه دامدارى و كشاورزى مى گذشت با مشكلات بيشترى مواجه شدند. ابوطالب

ص:32


1- (1) بحارالانوار، علامه مجلسى، صص 224-226،؛ حيوة القلوب، ج 3، ص 227؛ الاصابه، ج 8، ص 274.

بزرگ قريش، بيش از ديگران با مشكلات زندگى دست و پنجه نرم مى كرد. عايله زياد، رفت و آمد مردم و زايران به خانه اش و نداشتن درآمد كافى، زندگى را بر او سخت كرده بود.

در آن سال، تجار و بازرگانان قريش تصميم گرفتند كاروان تجارى تشكيل دهند و به شام بروند. در آن زمان رسم بر اين بود كه هركس به اندازه توانايى و سرمايه اش اجناسى تهيه و در كاروان شركت مى كرد. برخى از مردم هم كه توانايى مالى نداشتند، به سرمايه داران مراجعه و سرمايه اى قرض مى كردند و به صورت مضاربه اى در كاروان تجارى شركت مى نمودند.

جناب ابوطالب، به محمد صلى الله عليه و آله و سلم گفت: اى فرزند برادر، زمانه بر ما بسيار تنگ شده، من هم پير و تنگدست شده ام و سال هاى آخر عمرم را مى گذرانم، آرزو دارم قبل از مرگم براى تو همسرى انتخاب نمايم و ازدواج كنى و من هم با خيالى آسوده از دنيا بروم، اما مشكلات مالى مرا از آرزويم دور كرده و نگران آينده تو هستم.

ابوطالب در ادامه افزود: محمد! كاروان تجارى قريش به زودى تشكيل مى شود و به شام مى رود. خديجه دختر خويلد از خويشان ماست و مال بسيارى دارد. عده زيادى از مردم مكه از او كالا و سرمايه قرض كرده اند و با مال او تجارت مى كنند. اگر به خديجه مراجعه كنى، يقين دارم سرمايه زيادى در اختيار تو قرار مى دهد. با آن سرمايه كالا بخر و با كاروان قريش به شام برو، شايد از راه تجارت سودى به دست بياورى و خداوند برخى از مشكلات زندگى مان را برطرف نمايد.(1)

ص:33


1- (1) الوفاء باحوال المصطفى، ج 1، ص 143.

تقدير الهى، بر اين قرار گرفته بود كه در آن روزها راستگويى، صداقت و امانتدارى محمد صلى الله عليه و آله و سلم بر سر زبان ها بيفتد و مردم مكه لقب «محمد امين» را به او بدهند.

خديجه كه افراد امين و درست كار مكه را شناسايى و دركاروانش به كار مى گرفت، صداقت و امانتدارى آن حضرت به گوشش رسيده بود.

وضعيت سخت زندگى ابوطالب و گفت و گوهايش با حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم به گوش خديجه عليها السلام رسيد. ايشان به محمد صلى الله عليه و آله و سلم چنين پيغام داد: «اگر تو آمادگى تجارت داشته باشى، من حاضرم دو برابر سرمايه اى كه به ديگران مى دهم را در اختيار تو قرار دهم تا در كاروان تجارى من شركت نمايى».

آن حضرت پيغام خديجه عليها السلام را با عمويش ابوطالب در ميان گذاشت. ابوطالب گفت: «فرزند برادرم اين رزقى است كه خدا براى تو مقدر كرده، بهتر است برويم و با خديجه صحبت كنيم».(1)

ابوطالب به همراه عباس و چند نفر ديگر از بنى هاشم به خانه خديجه عليها السلام آمدند. خديچه پس از پذيرايى، به آنان گفت: «اى بزرگان مكه و حرم، به خانه من خوش آمديد، هر حاجتى هست بفرماييد تا انجام دهم».

ابوطالب گفت: «براى حاجتى آمده ام كه نفعش نصيب تو مى شود و بركتش بر مال تو مى افزايد. آمده ايم براى برادر زاده ام محمد صلى الله عليه و آله و سلم مالى را ضمانت كنيم تا با آن تجارت كند».

خديجه عليها السلام كه از آمدن ابوطالب و آمادگى محمد صلى الله عليه و آله و سلم جهت تجارت بسيار خوشحال شده بود، خطاب به آنان گفت: «محمد! خوب است بدانيد كه بيش از نصف سرمايه و كالاى كاروان تجارى قريش مال من است. براى اين سرمايه

ص:34


1- (1) همان.

به فرد امين و درستكارى همانند شما نياز دارم تا او را امين و اختيار دار سرمايه ام نمايم تا بتواند با تدبير خويش به هر نحو كه مى خواهد تجارت و داد و ستد نمايد».

حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «من به سفر علاقه دارم و آماده ام تا براى تجارت همراه كاروان به شام بروم».

خديجه عليها السلام، ميسره و ناصح، دو غلامش را خواست و به آنان گفت: «محمد، امين اموال من است؛ اختيار كامل اموالم را دارد. هر چه گفت گوش كنيد و هر تصميمى گرفت با او همكارى نماييد. در هيچ كارى كسى حق اعتراض و يا سخن تند گفتن با او را ندارد».

سفر تجارتى حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم براى خديجه عليها السلام

محمد صلى الله عليه و آله و سلم(1) با كمك ميسره و ناصح بار شتران را بستند. بعد از خدا حافظى از عموهايش و خديجه عليها السلام كه براى بدرقه آمده بودند، به سمت ابطح(2) حركت كردند تا به كاروان قريش كه در حال حركت به شام بود ملحق شوند. مردم زيادى نيز جهت بدرقه بستگان خود در ابطح جمع شده بودند. سر انجام كاروان در ميان بدرقه مردم مكه به سمت شام به راه افتاد.

پس از طى چند منزل، به بيابانى به نام «وادى الامواه»(3) رسيدند و ناگهان ابرى غليظ سراسر آسمان را پوشاند. آن حضرت به بزرگان كاروان فرمود:

ص:35


1- (1) پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در هشت سالگى نيز همراه عمويش ابوطالب سفر ديگرى به شام نموده بود. حيوة القلوب، ج 3، ص 201.
2- (2) ابطح يكى از محلات خروجى شهر مكه بود.
3- (3) زيرا آنجا محل جمع شدن سيل ها بود.

در اين بيابان باران هاى بسيار تند و سيل آسايى مى بارد؛ بهتر است كاروان در بالاى كوهى اقامت كند و پس از اينكه آسمان صاف شد و سيل فرو نشست به راهمان ادامه بدهيم و گر نه گرفتار سيل مى شويم و تمام اموال و سرمايه ها و حتى جانمان در خطر خواهد افتاد.

كاروانيان پيشنهاد محمد صلى الله عليه و آله و سلم را پذيرفتند و در بالاى كوهى كاروان را متوقف نمودند. هنوز لحظاتى از اقامت كاروان نگذشته بود كه باران بسيار تندى شروع به باريدن كرد و پس از چند لحظه، سيل تمام بيابان را فرا گرفت. كاروان قريش چهار روز در آن بيابان توقف كرد و پس از فروكش كردن سيل به راه افتادند و به سلامت از آنجا گذشتند.

كاروان به راهش ادامه مى داد تا اينكه به منطقه اى رسيد كه به آن «ايله» يا «بصرى» مى گفتند. در آنجا ديرى بود كه راهبان زيادى مشغول عبادت بودند. در بين آنان راهبى وجود داشت از همه عالم تر و داناتر كه او را «فيلق بن يونان بن عبدالصليب»(1) مى گفتند. فيلق، خصوصيات و صفات پيامبر آخرالزمان را در كتب آسمانى خوانده بود. او مى دانست كه پيامبر آخر الزمان از سرزمين حجاز ظهور خواهد كرد و با كاروان تجارى به شام سفر مى نمايد. فيلق از دور قطعه ابرى را ديد كه بالاى سر كاروان سايه افكنده و همراه با آن به سمت ايله (يا بصرى) در حال حركت است.

كاروان قريش وارد ايله (بصرى) شد. حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم به سمت چاه خشكى كه در آن نزديكى ها بود رفت، سپس دستش را داخل چاه كرد و كفى از آب آن را برداشت و دست هايش را شست. بعد هم مقدارى از آن را آشاميد. سپس زير درخت خشكى كه در آن نزديكى ها بود نشست. درخت سبز شد و

ص:36


1- (1) در كتب تاريخى اسامى ديگرى نيز ذكر شده است.

محمد صلى الله عليه و آله و سلم در سايه آن مشغول عبادت شد. فيلق، بزرگ كاروان را خواست از او پرسيد: اين مردى كه پاى درخت فرود آمده كيست؟ گفت: مردى از قريش و اهل مكه است! فيلق به او گفت: به خدا سوگند زير اين درخت، جز پيغمبر فرود نيايد، و سپس سفارش آن حضرت را به بزرگ كاروان نمود و از نبوتش در آينده نزديك خبرهايى داد.

به هر حال كاروان وارد شام شد و اهالى آنجا براى خريد اجناس و كالاهاى بازرگانان عربستان هجوم آوردند و پس از چند ساعت تمام كالاهاى كاروان را خريدند. اما محمد صلى الله عليه و آله و سلم به ميسره و ديگر كاركنان خود فرمود تا امروز هيچ كالايى نفروشند.

روز بعد، مردم و قبايل اطراف شام كه تازه خبر آمدن قافله قريش را شنيده بودند، براى خريد كالاها و اجناس هجوم آوردند، اما تمام اجناس و كالاهاى كاروان قريش فروخته شده بود به جز كالاها و اجناس آن حضرت، كالاى ديگرى باقى نمانده بود. حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم كالاهاى خود را در روز بعد با قيمت بسيار مناسبترى فروخت و سود بيشترى عايدش شدو به مكه بازگشتند.

محمد صلى الله عليه و آله و سلم وقتى وارد مكه شد، ابتدا به طواف كعبه رفت. خديجه عليها السلام در آن لحظه با چند زن ديگر در ايوان ساختمان بلندش در بطحا، نشسته بودند و از دور، محمد صلى الله عليه و آله و سلم را نظاره مى كردند كه داشت دور كعبه طواف مى كرد و دو ملك بر او سايه انداخته بودند. زنانى هم كه كنار خديجه عليها السلام نشسته بودند، سايه ملائكه ها را مى ديدند.

محمد صلى الله عليه و آله و سلم پس از طواف كعبه، به خانه خديجه عليها السلام رفت كه به انتظارش نشسته بود. پس از ورود، حساب و كتاب سفر به شام و سودهاى بدست آمده را كه از قبل به دقت، ثبت و ضبط شده بود را با بيانى شيرين و رسا به خديجه عليها السلام گزارش داد و معلوم شد كه در اين سفر عجيب، سود بى سابقه اى نصييب آنان شده است.

ص:37

آن باتوى بزرگ پس از شنيدن گزارش سفر به غلامان گفت: «دو برابر آنچه را كه به ديگران داده شده را به محمد صلى الله عليه و آله و سلم بپردازيد».

آنگاه حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم از خديجه عليها السلام خدا حافظى كرد و به خانه ابوطالب رفت.

گزارش ميسره به خديجه عليها السلام

پس از خروج حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم از خانه خديجه عليها السلام، ميسره وارد شد و گزارش مفصلى از حركت ابر با كاروان، و نيز از گفته هاو پيش بينى هاى فيلق در مورد محمد صلى الله عليه و آله و سلم، و سبز شدن درخت خشكيده و آنچه را كه در طول سفر ديده بود يك به يك براى خديجه عليها السلام تعريف كرد. گزارش ميسره، خديجه عليها السلام را به شدت متحول كرد و او را به خاطر گزارش اميد بخشش آزاد نمود. سپس خديجه عليها السلام آنچه را كه از ميسره شينده بود با پسر عمويش، ورقه بن نوفل در ميان گذاشت. ورقة بن نوفل گفت: «اگر گزارش ميسره درست باشد، محمد صلى الله عليه و آله و سلم همان پيامبرى است كه بعثتش به اين امت وعده داده شده است، و من اوصاف وى را در كتاب هاى آسمانى خوانده ام».(1)

خديجه عليها السلام به يقين رسيده بود كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم انسانى عادى، همانند ساير انسان ها نيست. بنا بر اين بار ديگر خوابى را كه چندى قبل ديده بود از مقابل ديدگانش گذشت و گفته هاى آن عالم يهودى نيز به ذهنش خطور كرد كه به زنان مكه گفت: «اى زنان قريش، جوانى كه هم اكنون از كنار كعبه عبور كرد در آينده پيغمبر خواهد شد، هر كدامتان كه توانستيد همسرش شويد، درنگ نكنيد».

ص:38


1- (1) حياة القلوب، ج 1، ص 203.

فصل سوم: علاقه خديجه سلام اللّه عليها به حضرت محمد صلى اللّه عليه و آله

اشاره

ص:39

ص:40

سفر پرسود، صداقت و مديريت دركار و حكايت هايى كه ميسره از سفر شام نقل كرده بود، خديجه عليها السلام را بيش از پيش شيفته و علاقه مند به محمد صلى الله عليه و آله و سلم نمود و از آن پس به فكر ازدواج با آن حضرت افتاد. اما در جامعه آن روز، رسم بر اين بود كه مردان از زنان خواستگارى نمايند. در چنان جامعه اى اگر زنى از مردى درخواست ازدواج مى كرد، صدها حرف و حديث و شايعه برايش مى ساختند.

آن بانوى پاك مدت ها فكرش مشغول بود و دنبال راهى مى گشت تا علاقه و محبت خود را به محمد صلى الله عليه و آله و سلم نشان دهد.

سر انحام «نفيسه»(1) دختر «منيه» را به خانه اش دعوت كرد و از او خواست تا نزد محمد صلى الله عليه و آله و سلم رفته، ضمن اظهار تمايلش به ازدواج با ايشان، هر طورى كه صلاح مى داند نظر آن حضرت را به دست بياورد.

نفيسه، محمد صلى الله عليه و آله و سلم را در حالى ديد كه از طواف كعبه بر مى گشت. بعد از احوال پرسى از ايشان پرسيد: اى محمد! صلى الله عليه و آله و سلم چرا ازدواج نمى كنى؟

آن حضرت فرمود: «با دست خالى كه نمى شود ازدواج كرد».

نفيسه فكرى كرد و گفت: «اگر كسى را به تو معرفى كنم كه از نظر جاه و جمال و شرف، همتاى تو باشد، و سرمايه زيادى هم داشته باشد، آيا حاضرى با او ازدواج كنى؟»

ص:41


1- (1) نفيسه بنت منيه از دوستان امين و راز دار خديجه عليها السلام بود.

محمد صلى الله عليه و آله و سلم با كمى تأمل فرمودند: تا چه كسى باشد؟

نفيسه گفت: خديجه!

محمد صلى الله عليه و آله و سلم انديشمندانه پرسيد: «مگر ايشان ازدواج مى كند؟ شنيده ام خيلى ها به خواستگارى ايشان رفته اند، اما به همه جواب رد داده اگر ايشان راضى باشد من موافقم».

نفيسه، به سرعت به خانه خديجه عليها السلام برگشت و از رضايت و علاقه حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم جهت ازدواج با او خبر داد.(1)

خديجه عليها السلام پس از چند روز، آن حضرت را ديد و در مورد علت علاقه اش به ازدواج با وى اين گونه سخن گفت:

«يا بن عم، انّى قد رغبت فيك لقرابتك و سطوتك فى قومك و امانتك و حسن خلقك و صدق حديثك؛(2) اى پسرعمو، به دليل خويشاوندى، شرافت خانوادگى، امانتدارى، حسن خلق و راستگويى كه در شما سراغ دارم، به شما اشتياق پيدا كردم».

محمد صلى الله عليه و آله و سلم علاقه مندى خديجه جهت ازدواج با او و علاقه و رضايت خودش را به اين ازدواج با عموهايش در ميان گذاشت. ابولهب، عموى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گفت: «پسر برادر! ما را بر سر زبان عرب مينداز، تو شايسته خديجه نيستى».

ص:42


1- (1) ابن سعد، طبقات، ج 1، صص 131-132. در برخى از كتب تواريخ آمده كه واسطه اين ازدواج عمار ياسر بوده است.
2- (2) سيره ابن هشام، ج 1، ص 201.

عباس از جا برخاست و با خشم خطاب به ابولهب گفت:

تو مرد پست و بد كردارى هستى، خديجه چه ايرادى مى تواند در مورد پسر برادرم بگيرد، محمد صلى الله عليه و آله و سلم جمالى دلربا و كمالى بى منتها دارد. خديجه چگونه مى تواند خود را برتر از او بداند، به واسطه مال يا كمالش؟ به خداى كعبه قسم! هر مقدار مهر كه از او بخواهد، سوار اسبم خواهم شد و در بيابان ها مى گردم و به در خانه پادشاهان مى روم تا آنچه را كه خديجه بخواهد برايش تهيه كنم.(1)

سفير عشق

ابوطالب بعد از مشورت با برادرانش به اين نتيجه رسيد كه قبل از هر تصميمى ابتدا لازم است نظر خديجه عليها السلام و شرط و شروطهايى را كه ممكن است داشته باشد به دست بياورند و بعد از آن تصميم بگيرند. آنگاه صفيه، عمه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، را به خانه خديجه عليها السلام فرستاد تا بدون واسطه و رو در رو با او گفت وگو نموده و نظرش را جويا شود.

صفيه به خانه خديجه عليها السلام رفت. وقتى ايشان شنيد كه صفيه به ديدنش آمده، به استقبالش شتافت و او را به داخل اتاق مخصوص خود راهنمائى نمود. وقتى وارد اتاق شدند، به كنيزان دستور داد تا براى صفيه خوردنى و نوشيدنى هاى لذيذ بياورند. صفيه گفت: «براى طعام خوردن نيامده ام مى خواهم بدانم آنچه كه شنيده ام درست است يا نه»؟

خديجه عليها السلام بدون اينكه بپرسد چه شنيده اى يا ديگران چه گفته اند، جواب داد:

ص:43


1- (1) بحار الانوار، ج 16، ص 18.

«آرى، صفيه درست شنيده اى؛

«سَعِدَتْ مَنْ تُكونُ لِمحمّدٍ قرينةً، فانّه يزينُ صاحِبَه»(1)؛ خوشبختى نصيب زنى است كه همسر محمد صلى الله عليه و آله و سلم گردد، زيرا محمد صلى الله عليه و آله و سلم براى وى مايه افتخار است. من عظمت و شخصيت محمد صلى الله عليه و آله و سلم را مى شناسم و زندگى با او را براى خود غنيمتى بزرگ مى دانم، مهريه را نيز از مال خودم مى پردازم».

صفيه كه از سخنان بى پرده و صريح خديجه عليها السلام خوشحال شده بود، خطاب به او گفت: «اى خديجه عليها السلام! به خدا سوگند حق دارى اين قدر محمد صلى الله عليه و آله و سلم را دوست داشته باشى. تاكنون هيچ چشمى نورى مانند نور محبوب تو نديده و هيچ گوشى شيرين تر از كلام او را نشنيده است». سپس صفيه از حضرت خديجه عليها السلام خداحافظى كرد و با خوشحالى به خانه ابوطالب برگشت جايى كه بزرگان بنى هاشم به انتظارش نشسته بودند. صفيه پس از ورود به خانه ابيطالب، علاقه و اشتياق وصف ناپذير خديجه عليها السلام به حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم را براى بزرگان بنى هاشم بيان نمود. به جز ابولهب كه هميشه با حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم حسادت و دشمنى مى نمود، همه بنى هاشم از خبر صفيه خوشحال شدند. پس از آن بود كه ابوطالب و عموهاى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و ساير بزرگان بنى هاشم تصميم گرفتند به خواستگارى خديجه بروند.

آيين ازدواج

در روز نهم شوال 28 سال قبل از هجرت (15 سال قبل از بعثت) ابوطالب لباس هاى عيد خود را پوشيده و پيشاپيش بنى هاشم به سمت خانه «عمرو بن اسد» عموى خديجه عليها السلام كه قرار بود مراسم عقد و ازدواج در آنجا برگزار شود

ص:44


1- (1) بحارالانوار، ج 16، ص 23.

به راه افتادند.(1) بعد از پذيرايى، ابتدا ابوطالب خطبه اى در وحدانيت خداى سبحان و عظمت مكه و محمد صلى الله عليه و آله و سلم خواند.

مرحوم صدوق و شيخ كلينى با اندكى اختلاف، خطبه عقدى را كه جناب ابو طالب ايراد نمود نقل كرده اند كه متن آن طبق روايت شيخ صدوق رحمه الله اين گونه است:

«الحمد لله الذى جعلنا من زرع ا براهيم و ذرية اسماعيل، و جعل لنا بيتا محجوجا و حرما آمنا يجبى اليه ثمرات كل شى ء، و جعلنا الحكام على الناس فى بلدنا الذى نحن فيه، ثم ان ابن اخى محمد بن عبد الله بن عبد المطلب لا يوزن برجل من قريش الا رجح، و لا يقاس باحد منهم الا اعظم عنه، و ان كان فى المال قل، فان المال رزق حايل و ظل زايل، و له فى خديجه رغبة و لها فيه رغبة، و الصداق ما سألتم عاجله و آجله، و له خطر عظيم و شأن رفيع و لسان شافع جسيم؛(2) سپاس خدايى را كه ما را از كشت و محصول ا براهيم و ذريه اسماعيل قرار داد، و براى ما خانه مقدسى بنا نمود كه مقصود حاجيان و حرم امنى است كه ميوه هر چيز بسوى آن گرد آيد، و ما را در شهرى كه هستيم حاكمان بر مردم قرارداد».

برادر زاده ام محمد بن عبد الله بن عبد المطلب، مردى است كه با هيچ يك از مردان قريش هم وزن نشود، جز آنكه از او برتر است، و با هيچ يك از آنها مقايسه نشود، جز آنكه بر او افزون است، و او اگر چه مالى اندك دارد، ولى مال، پيوسته درحال دگرگونى و بى ثباتى و همچون

ص:45


1- (1) على بن برهان الدين الحلبى، السيره الحلبيه، ج 1، ص 213.
2- (2) فروع كافى، ج 2، صص 19-20؛ من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 397.

سايه اى رفتنى است. و او نسبت به خديجه راغب و خديجه نيز به او مايل است، و مهريه او را نيز هر چه نقدى و غير نقدى بخواهيد آماده است، و محمد صلى الله عليه و آله و سلم را مقامى بزرگ و شأنى والا و شهرتى عظيم خواهد بود.

پس از خواندن خطبه، در مورد مهريه صحبت شد. در مورد مهريه حضرت خديجه عليها السلام اقوال مختلفى ذكر شده است.

ابن عباس، مهريه حضرت خديجه را دوازه اوقيه(1) ذكر كرده(2) ، در حالى كه در سيره ابن هشام بيست «بكره» ذكر شده است.(3)

عمرو بن اسد، عموى خديجه، خواست در مورد مهريه چيزى بگويد كه به لكنت زبان دچار شد و نتوانست سخنى بر زبان جارى سازد.

ابوطالب كه متوجه نظر عموى خديجه شده بود رو به او كرد و گفت:

«وله فى الخديجة رغبة ولها فيه رغبة» (4) خديجه عليها السلام و محمد صلى الله عليه و آله و سلم هر دو به همديگر علاقه منداند؛ ما آمده ايم تا حلقه وصل آنان باشيم و خديجه را براى محمد صلى الله عليه و آله و سلم خواستگارى نماييم.

بعد از آن، خديجه عليها السلام خطاب به عمويش گفت:

«يا عمّاه، انّك و ان كنت اولى بنفسى منّى فى الشهود، فلست اولى بى من نفسى، قد زوجّتك يا محمد نفسى و المطّهر على فى

ص:46


1- (1) هر وقيه را چهل درهم شرعى ذكر كرده اند.
2- (2) طبقات الكبرى، ج 8، ص 10.
3- (3) سيره ابن هشام، ج 1، ص 190.
4- (4) فروع كافى، كتاب النكاح، باب خطب النكاح، ح 9.

مالى؛(1) عموجان، ممكن است درمسايل ديگر اختيار مرا داشته باشيد، ولى اينجا اختيار با خود من است. سپس گفت: اى محمد صلى الله عليه و آله و سلم من خودم را به همسرى شما درآوردم، و مهر را هم خودم از مال خود قرار مى دهم».

ابوطالب خطاب به حضار فرمود: «گواه باشيد كه خديجه، محمد صلى الله عليه و آله و سلم را به همسرى خويش پذيرفت و مهريه را نيز خود بر عهده گرفت! ابوجهل بلند شد و با خشم و كينه رو به حضار كرد و گفت: «تعجب است كه زنان مهريه مردان را به عهده مى گيرند».

ابوطالب سخت به خشم آمد و روى پاى خود ايستاد وگفت: «آرى اگر مردى همانند برادر زاده من باشد زنان با گرانبهاترين مهريه خود، خواهانشان مى شوند و اگر همانند شما باشند جز با مهريه گرانبها حاضر به ازدواج نمى شوند».

پس از تعيين مهريه مراسم عقد جارى شد و خديجه عليها السلام از آن تاريخ، رسماً همسر حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم گرديد.

مراسم عقد كه به پايان رسيد، هر كدام از مهمانان برخاستند و به خانه خود رفتند. محمد صلى الله عليه و آله و سلم نيز برخاست تا به همراه عمويش ابوطالب به خانه برود. خديجه عليها السلام كه مى دانست همسرش خانه اى از خود ندارد، به آن حضرت رو كرد و گفت: «... الى بيتك، فبيتى بيتك و انا جاريتك». به سوى خانه خود بيا كه خانه من خانه تو است ومن هم كنيز توام. سپس رو به حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم نمود و گفت

:«... يا محمد مر عمك ابا طالب ينحر بكرة من بكراتك

ص:47


1- (1) همان.

واطعم الناس».(1) اى محمد صلى الله عليه و آله و سلم به عمويت ابوطالب بگو ده شتر جوان نحر كند و مردم را به خانه دعوت و اطعام كند و بعد از آن بيا در كنارخاندانت چاشت را به استراحت بگذران.

جناب ابوطالب ده شتر نحر كرد، مردم مكه را اطعام نمود و با اين وليمه مراسم عقد و عروسى محمد صلى الله عليه و آله و سلم به پايان رسيد.

عبدالله بن غنم يكى از شعراى آن زمان كه در مراسم حضور داشت به آنها چنين تبريك گفت:

«هنييا مرييا يا خديجه قد جرت لك الطيرفيما كان منك بأسعد تزوجت خير البريه كلها و من ذا الذى فى الناس مثل محمد؟ و بشر به البر ان عيسى بن مريم و موسى ابن عمران فى اقرب موعد أقرت به الكتاب قدما بأنه رسول من البطحاءهاد و مهتد؛ گوارا باد بر تو اى خديجه كه طالع تو سعادتمند بوده و با بهترين خلايق ازدواج كردى. چه كسى در ميان مردم همانند محمد صلى الله عليه و آله و سلم است. محمد صلى الله عليه و آله و سلم كسى است كه حضرت عيسى و موسى به آمدنش بشارت داده اند و كتب آسمانى به پيامبرى او اقرار داشتند. رسولى كه سر از بطحاء (مكه) در مى آورد و او هدايت كننده و هدايت شونده است».

ص:48


1- (1) بحار الانوار، ج 16، صص 10 و 12 و 19.

فصل چهارم: حضرت خديجه سلام اللّه عليها اولين زن مسلمان

اشاره

ص:49

ص:50

رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم هرساله مدتى خانه و جامعه را ترك مى كرد و براى عبادت به غار حرا مى رفت. در چهلمين سال عمرش بود كه در ماه رجب از خديجه عليها السلام خدا حافظى كرد و براى عبادت به حرا رفت و پس از چند روز عبادت و راز و نياز به خانه برگشت. هنگامى كه وارد خانه شد، عرق از سر و صورتش مى ريخت؛ رنگش تغيير كرده بود؛ بدنش مى لرزيد و احساس خستگى زيادى مى كرد. در اين حال به خديجه عليها السلام فرمود: «مرا بپوشانيد»(1). خديجه عليها السلام بسترى آماده فراهم كرد و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ساعاتى دراز كشيده بود كه ناگاه از بستر برخاست و نشست(2).

خديجه عليها السلام متوجه شد كه اتفاقى افتاده، پس از اينكه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم آرامش پيدا كرد، پرسيد: چه خبر شده؟

پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم جواب داد: از غار كه خارج شده بودم تا به خانه بيايم، هنوز از كوه پايين نيامده بودم كه ناگاه صدايى شنيدم كه خطاب به من گفت:

«يا محمد، انت رسول الله و انا جبرييل؛ اى محمد تو رسول خدا هستى و من جبرييلم».

ص:51


1- (1) قال زملونى، زملونى، مرا بپوشانيد، مرا بپوشانيد.
2- (2) يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّيْلَ إِلاّ قَلِيلاً * نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلاً * أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلاً؛ سوره مزمل آيات 1-4.

سمت چپ را نگاه كردم، كسى نبود. سمت راست را نگريستم كسى نبود، پشت سر را نگاه كردم كسى را نديدم. سرم را كه به سمت آسمان بلند كردم، جبرييل به شكل مردى ايستاده بود و خطاب به من گفت: يا محمد انت رسو ل الله و انا جبرييل.(1)

با شنيدن اين خبر، شادى سراسر وجود خديجه عليها السلام را گرفت و جان تازه اى در كالبدش دميد، انگار سالها است كه منتظر شنيدن اين خبر بود. بدون درنگ گفت:

«يابنعم! انت رسول الله، بابى انت و امى، انت يا رسول الله انى اصدقك اؤمن بالله و بك رسولا؛(2) بله، تو رسول خدايى، پدر و مادرم به فداى تو باد اى رسول خدا، من تو را تصديق مى كنم، به خدا و به تو به عنوان رسول خدا ايمان مى آورم».

خديجه عليها السلام در حالى اين كلمات را بر زبان جارى ساخت و به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ايمان آورد كه در جامعه آن روز، سحر، جادو، كهانت و انواع خرافات رايج بود. اين بانوى بزرگ بدون اين كه سؤالى از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بپرسد و يا شك و ترديدى به خود راه دهد، بدون درنگ به خداى سبحان و رسالت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ايمان آورد و عنوان اولين زن مسلمان را به خود اختصاص داد و به عنوان اولين «ام المؤمنين» - مادر مؤمنان - شناخته شد.(3)

بنت الشاملى نويسنده عرب مى گويد:

«آيا زن ديگرى غير از خديجه عليها السلام را مى شناسيد كه با عشقى آتشين، و مهر و ايمانى استوار بى آنكه اندك ترديدى به دل راه دهد و يا

ص:52


1- (1) سيره ابن هشام، ج 1، ص 273.
2- (2) خديجه ام المؤمنين، محمد عمر، ص 98-99.
3- (3) جمهره انساب الاشراف، ص 120؛ اسد الغابه، ج 6، ص 78

ذره اى از باور هميشگى اش به خدا و پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم بكاهد، دعوت الهى را كه از غار حرا شروع شد، پذيرا شود.»(1)

پس از لحظاتى على عليه السلام وارد خانه شد. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم تا چشمش به على عليه السلام افتاد او را به اسلام و ايمان آوردن به خداى واحد دعوت كرد. على عليه السلام بى درنگ دعوت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را اجابت كرد و ايمان آورد. بدين طريق على عليه السلام به عنوان اولين مردمسلمان در تاريخ اسلام شناخته شد. در برخى از كتب تاريخى آمده هنگامى كه على عليه السلام ايمان آورد، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از شدت خوشحالى چنان مى خنديد كه دندان هايش به خوبى نمايان بود.

پس از آنها، زيد بن حارثه به عنوان سومين مسلمان به رسول خد صلى الله عليه و آله و سلم ايمان آورد. سپس خديجه عليها السلام دخترانش را به اسلام دعوت كرد و هر چهار دخترش به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و خداى متعال ايمان آوردند. بدين طريق اولين خانه اى كه تمام ساكنانش به خداى سبحان و رسول گرامى اش حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم ايمان آورده بودند، خانه خديجه عليها السلام بود.

نكاتى كوتاه از ازدواج پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با خديجه عليها السلام

اشاره

شيوه ازدواج پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با خديجه عليها السلام داراى ويژگى هاى منحصر به فردى است كه هر كدام آنها درسها و نكات بسيار آموزنده و ارزشمندى براى مسلمانان دارد و هر كدام الگوى بسيار مناسبى براى تشكيل خانواده و ادامه زندگى مى باشد. برخى از اين ويژگى ها عبارتند از:

ص:53


1- (1) حياة الائمه، هاشم معروف ب - «الحسنى»، ص 67.

شناخت كافى از همديگر قبل از ازدواج

ازدواج حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم و خديجه عليها السلام برخاسته از هوا و هوس هاى لحظه اى يا انگيزه هاى مادى و طايفه اى نبود، بلكه نتيجه شناختى عميق و دقيق است كه بر اساس اهداف و ارزش هاى انسانى و اعتقادى به وجود آمده بود. خديجه عليها السلام گر چه همانند ساير ساكنين مكه، محمد صلى الله عليه و آله و سلم را مى شناخت و اوصاف آن حضرت را شنيده بود، اما به شناخت ظاهرى و آنچه كه در بين مردم معروف بود، اكتفا نكرد بلكه مدت ها در مورد حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم تحقيق نمود. از زمانى كه آن حضرت وارد كاروان تجارى خديجه عليها السلام شد خادمان و غلامان اين بانوى بزرگ، به دقت رفتار، گفتار و انصاف پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را با زيردستان و ساير شركا، و نيز ايمان و اعتقادش به خداى سبحان را به دقت زير نظر داشتند. بنا بر اين آنان به شناخت ظاهرى و گفته هاى مردم اكتفا نكردند بلكه پس از شناخت دقيق و كامل نسبت به همديگر، ازدواج نمودند.

تأثير نگذاشتن فاصله طبقاتى

از نظر وضعيت اقتصادى فاصله زيادى بين زندگى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با خديجه عليها السلام وجود داشت. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هيچ گونه امكانات مادى نداشت و ساليان متمادى تحت سرپرستى جدش عبدالمطلب و عمويش، ابوطالب، زندگى مى كرد و آنان نيز از نظر مادى وضعيت مناسبى نداشتند. اما خديجه عليها السلام يكى از ثروتمندترين زنان عرب و از تجار بنام مكه به شمار مى رفت.

با اين وجود زندگى آنها از چنان پايه استوار و ايمان و اعتماد متقابلى برخوردار بود، كه تفاوت و فاصله طبقاتى كه معمولاً سبب فخر فروشى هاى بى جا و مخرب كينه توزانه و اختلافات خانوادگى مى شود هيچ گونه تأثير منفى در زندگى آنان نداشت، بلكه جاى خود را به احترام متقابل، ايثار، از خود گذشتگى ومحبت به همديگر داده بود.

ص:54

خديجه عليها السلام از همان ابتداى زندگى كليه تعلقات و وابستگى هاى ظاهرى به زندگى را رها نمود و تمام سرمايه و دارايى اش را به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هديه نمود تا آن را به هر نحو كه مصلحت مى داند در راستاى گسترش اسلام و حفظ مسلمانان هزينه نمايد و عشق، علاقه و وفادارى به همسرش را جايگزين آن نمود.

عدم تأثير اختلاف سنى

حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم هنگام ازدواج 25 ساله و خديجه عليها السلام نيز 40 ساله بودند. آنان هنگام ازدواج 15 سال تفاوت سنى داشتند كه بنا بر معيارها و ملاك هاى امروزى بايد تأثيرات بسيار سويى بر روند زندگى آنان داشته باشد و مشكلات زيادى بوجود آورد. اما اين اختلاف و تفاوت سنى نه تنها هيچ گونه اثر سوئى در زندگى مشتركشان نداشت، بلكه در طول زندگى هميشه تكيه گاه، پشتوانه و موجب آرامش همديگر بودند. شدت علاقه و اعتماد آنان به همديگر موجب شده بود تا اختلاف سنى جايش را به احترام، صداقت و وفادارى دهد و در سايه آن، سختى ها و مشكلات روز مره زندگى بر آنان آسان گردد.

داشتن علاقه به همديگر همراه با حفظ حرمت بزرگان

رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و حضرت خديجه عليها السلام از نظر سنى و رشد عقلى سر آمد همه زنان و مردان آن زمان بودند و در حدى بودند كه براحتى مى توانستند براى زندگى شان تصميم بگيرند. اما عقل بالا و علاقه زياد به همديگر موجب نشد كه شأن بزرگان خود را فراموش و آنان را در زندگى مشتركشان كنار بگذارند و بدون نظر و مشورت با آنان، خودشان تصميم بگيرند. بلكه آنان با تدبير عاقلانه خود، عشق و علاقه اى كه به همديگر داشتند را با بزرگان خود در ميان گذاشته و شخصيت و اعتبار بزرگان را عامل اصلى در اجراى عقد و ازدواجشان قرار دادند.

ص:55

آنان علاقه به همديگر و تصميم به ازدواج را، كه بر اساس ايمان و شناخت همديگر شكل گرفته بود، اين عشق و علاقه را با حفظ آداب و رسوم و ارزش نهادن به شأن و جايگاه بزرگان همراه نمودند.

بسيارى از كسانى كه به خاطر هوس هاى لحظه اى، چشم و گوش خود را بر همه چيز مى بندند و بدون در نظر گرفتن حرمت و اعتبار بزرگان، براى رسيدن به اميال خود همه آداب و رسوم اجتماعى را زير پا مى گذارند، به زندگى مطمئن و با دوامى نخواهند رسيد زيرا دير يا زود به خود مى آيند و از كرده خود پشيمان مى شوند. در نتيجه دچار ناراحتى هاى روحى و عذاب وجدانى مى شوند و آرامش فكرى و روحى خود را از دست مى دهند. در نهايت هم به نزاع هاى بى نتيجه اى رو مى آورند كه جز تشديد كينه ها و دامن زدن به اختلافات خانوادگى و از بين رفتن آرامش و آسايش خانواده نتيجه ديگرى در پى نخواهد داشت.

داشتن معيار و ملاك براى شريك زندگى خود

حضرت خديجه عليها السلام نه به خاطر نياز مالى، و نه به خاطر موقعيت اجتماعى و يا به خاطر برخى از محروميت هاى اجتماعى در پى ازدواج با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بر آمد، زيرا عده زيادى از صاحب منصبان و سرمايه داران و بزرگان مكه درخواست ازدواج با او را داشتند و آن بانوى بزرگ به همه آنها جواب رد داده بود. در واقع ايشان براى همسر آينده خود ملاك ها و معيارهايى در نظر داشت كه بر اساس آن معيارها شريك زندگى آينده اش را شناسايى و انتخاب نمود.

حضرت خديجه طى سخنانى خطاب به رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم معيارهاى مورد نظر براى انتخاب همسر را اين چنين بيان مى كند: «به خاطر خويشاونديت با من، بزرگواريت، امانتدارى تو در ميان مردم، اخلاق نيك و راست گوييت، مايلم با تو ازدواج كنم».(1)

ص:56


1- (1) كشف الغمه، ج 2، ص 132.

در جاى ديگرى وقتى زنان مكه به خديجه عليها السلام طعنه مى زنند و با زبان خود او را تمسخر مى كنند كه چرا با يتيم عبدالله ازدواج كرده، در جواب آنها مى گويد: «آيا كسى را مانند محمد صلى الله عليه و آله و سلم در نيكويى، نيك رفتارى، خصلت هاى پسنديده و فضليت و شرافت در تمام سر زمين عرب سراغ داريد؟».(1)

نكته آخر اين كه ارزش اين انتخاب حضرت خديجه عليها السلام آنگاه نمايان مى شود كه بدانيم ايشان در آن هنگام، موقعيتى عالى و ممتاز در جامعه خود داشت و تمام امكانات و زمينه ها براى ازدواج وى با هر يك از جوانان نامدار و ثروتمند قريش فراهم بود.

فخر فروشى نكردن بر همديگر

حضرت خديجه عليها السلام در طول زندگى مشتركش با حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم، هيچ گاه از سرمايه و اموالى كه در اختيار همسرش قرار داده بود نامى به ميان نياورد و منّتى بر همسرش نگذاشت. پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم نيز كلامى را كه موجب فخر فروشى و باعث رنجش خديجه عليها السلام باشد بر زبان جارى نكرد، بلكه هميشه از ايثار و خودگذشتگى همديگر صحبت مى كردند. نه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم حسن جمال و حسن اخلاق و نبوتش را به رخ حضرت خديجه عليها السلام مى كشاند و نه خديجه، سرمايه و موقعيت اجتماعى اش را به رخ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى كشاند. آنان بعد از ازدواج، تمام فخر فروشى هاى بى اساس و ظاهرى را كنار گذاشته و با صميميت و وفادارى به همديگر به فكر پيشبرد هدف مشتركشان بودند.

ص:57


1- (1) جمعى از نويسندگان، همسر آفتاب، انتشارات طه، ج 1، ص 16.

تأثير نگذاشتن گفته ها و زخم زبان ديگران بر زندگى آنان

پس از ازدواج حضرت خديجه عليها السلام با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، عده زيادى از زنان و مردان مكه با زخم زبان، گوشه وكنايه و يا از روى حسادت و دشمنى به اشكال مختلف آنان را مورد اذيت و آزار قرار مى دادند. گاه در رابطه با تفاوت سنى آنان صحبت مى كردند و گاهى از اموال و سرمايه هايى كه خديجه در اختيار حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم قرار داده سخن مى گفتند و گاهى نيز فقر و تنگدستى محمد صلى الله عليه و آله و سلم و... را به ميان مى كشيدند. اما على رغم اين همه زخم زبان ها و گوشه و كنايه هايى كه به آنان مى زدند، بنياد اين خانواده از چنان استحكامى برخوردار بود كه هيچ گاه حرف و حديث هاى ديگران و تبليغات سوء كفار و آزار و اذيت هاى مشركين موجب متزلزل شدن كانون گرم زندگى آنان نشد، بلكه بعكس، در مقابل آزار و اذيت ها و مداخلات ديگران، اعتمادشان به يكديگر بيشتر و در سختى ها و مشكلات روزمره زندگى تكيه گاه قوى و آرام بخشى براى همديگر بودند.

اطاعت پذيرى از همسر

حضرت خديجه عليها السلام پس از ايمان به خدا، با تمام وجود به شوهرش ايمان و اعتقاد داشت و تمام دستورات، نصايح و گفته هاى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را مو به مو اطاعت مى كرد و آنها را اجرا مى نمود. يكى از عوامل مهمى كه موجب شده بود مهر و محبت خديجه عليها السلام در اعماق قلب رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نفوذ كند و از چنان احترام و شخصيتى نزد آن حضرت برخوردار شود كه تا خديجه زنده بود، پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم همسر ديگرى انتخاب نكرد و بعد از وفاتش نيز هرگز فراموشش نكرد و هميشه از او به نيكى ياد مى كرد، اطاعت پذيرى آن همسر وفادار بود.

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نيز نسبت به حفظ اعتمادى كه همسرش به وى داشت، مراعات جوانب مختلف را مى كرد و از هر چيزى كه موجب نگرانى و تشويش خاطر خديجه عليها السلام مى گرديد، دورى مى نمود. به همين علت است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم

ص:58

در اعتكاف طولانى كه در حرا داشت و احتمال مى داد اين دورى موجب نگرانى خديجه عليها السلام گردد عمار ياسر را نزد همسرش فرستاد و به او پيام داد:

«اى خديجه! گمان نكن كناره گيرى من به خاطر بى اعتنايى به توست، بلكه پروردگارم چنين فرموده تا امر خود را اجرا كند. جز خير و سعادت فكر ديگرى نكن. خداوند هر روز، چند بار به خاطر تو به فرشتگان بزرگش مباهات مى كند. پس وقتى شب شد، در را ببند و در بستر خود استراحت كن»(1).

احترام به شخصيت پيامبر

خديجه به رغم اموال و سرمايه فراوان و موقعيت اجتماعى ويژه اى كه در جامعه آن روز داشت، در رفتار و گفتار با رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم همواره خود را كنيزى كوچك مى پنداشت كه خدا افتخار همسرى او را به ايشان عطا كرده است. وى در طول دوران زندگى مشتركش با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، هميشه حرمت آن حضرت را پاس مى داشت و كوچك ترين رفتارى كه نشان دهنده پرخاشگرى و يا برترى جويى باشد، از خود بروز نداد. جلوه عالى اين رفتار را مى توان در ماجراى عروسى آن دو سراغ گرفت. آن گاه كه مراسم عقد و جشن پايان يافته بود و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى خواست به خانه عمويش ابوطالب برگردد، ملكه بطحا و بانوى قريش كه اينك همسر او شده بود، اين گونه او را مخاطب قرار مى دهد: «الى بيتك فبيتى بيتك و انا جاريتك؛ به خانه خودتان وارد شويد، خانه من خانه شماست و من كنيز شما هستم.» و البته اين همه احترام و پاسداشت به خاطر عقيده و ايمانى بود كه او به خداى سبحان داشت و بس.

ص:59


1- (1) بحار الانوار، مجلسى، ج 16، ص 78.

در يكى از اين عبادت هاى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كه چهل روز به درازا كشيد، خديجه عليها السلام، تمام اين مدت را به تنهايى گذراند. چنين عبادت هاى طولانى در ابتداى زندگى، به طور طبيعى مى توانست ناراحتى ها و نگرانى هاى مختلفى را براى حضرت خديجه عليها السلام در پى داشته باشد، اما آن بانوى بزرگوار نه تنها اعتراض نمى كرد، بلكه با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم همراهى و همكارى نيز مى نمود و آن حضرت را در انجام وظايفش كمك مى نمود. همراهى و همدلى خديجه و تلاش او براى كسب رضايت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به حدى بود كه هنگام وفات در ضمن وصيت هايش به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم عرضه داشت: «من در حق شما كوتاهى كردم، مرا عفو كن»، پيامبر فرمود: «هرگز از تو تقصيرى نديدم، تو نهايت تلاش خود را به كار بردى و در خانه من بسيار خسته شدى».

درك همديگر

حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم و همسرش حضرت خديجه عليها السلام در طول دوران زندگى مشتركى كه با هم داشتند، همديگر را بخوبى درك مى كردند. درك صحيح و درستى كه از همديگر داشتند، بر آمده از شناخت دقيق و ايمان قوى آنان به همديگر بود. دركى كه آنان از همديگر داشتند موجب شد كه مشكلات اجتماعى و مخالفت هاى آشكار و پنهان قريش با در زندگى آنان تأثير نداشته باشد و هر دو در راستاى نيل به اهداف و مسئوليت هاى الهى و اجتماعيشان از هرگونه مساعدت و همكارى دريغ ننمايند و پشتوانه اى قوى و استوار براى همديگر باشند.

ثروت حضرت خديجه عليها السلام در خدمت اسلام

حضرت خديجه عليها السلام چند روز پس از ازدواج با رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم تمام اموالش را به رسول خدا بخشيد تا آن حضرت هر طور كه مصلحت مى داند آن را هزينه نمايد.

ص:60

علامه مجلسى رحمه الله روايت مى كند:

خديجه عليها السلام چند روز بعد از ازدواج نزد عمويش ورقة بن نوفل رفت و گفت اموال را بگير و برو خدمت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و به آن حضرت بگو اين اموال خديجه است كه به تو هديه كرده است تا به هرگونه كه بخواهى در آنها تصرف كنى و هر چه غلام و كنيز و ثروت و ملك دارم را نيز به او ببخش».

ورقة بن نوفل نيز كنار كعبه آمد و بين زمزم و مقام ابراهيم ايستاد و با صداى بلند گفت:

اى مردم عرب! خديجه شما را شاهد مى گيرد بر اين كه او خود و همه ى ثروت خود از غلامان، كنيزان، املاك، دام ها، مهريه و هدايايش را به محمد صلى الله عليه و آله و سلم بخشيده است و همه آن هدايا را محمد صلى الله عليه و آله و سلم پذيرفته است و اين كار خديجه به خاطر علاقه و محبتى است كه به محمد صلى الله عليه و آله و سلم دارد. او شما در اين باره گواه گرفته و شماه هم گواهى دهيد.(1)

رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نيز اموال خديجه را در راه نشر اسلام و حفظ مسلمانان بكار گرفت و هيچگاه با آن تجارتى ننمود.

به اعتراف تمام مورخين و اسلام شناسان، ثروت خديجه عليها السلام از جمله عوامل تأثيرگذارى بود كه در رشد و گسترش اسلام نقش اساسى داشت. در ساليان بسيار سخت و پر مشقتى كه مسلمانان در شعب ابيطالب(2) در محاصره

ص:61


1- (1) بحار الانوار، ج 16، ص 75 تا 77.
2- (2) شعب در لغت شكاف بين دو كوه را گويند. شعب ابيطالب نام منطقه اى كوهستانى در اطراف مكه است كه بعد از اينكه كفار ومشركين مكه تصميم گرفتند حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم و

اقتصادى قرار داشتند، اموال حضرت خديجه عليها السلام نقش بسزايى در حفظ جان مسلمانان داشت. خديجه عليها السلام كه خود نيز همراه فرزند خردسالش، حضرت فاطمه عليها السلام در شعب ابى طالب حضور داشت، به بستگانش در داخل مكه سفارش مى كرد تا از اموالش مواد خوراكى و ساير نيازهاى مسلمانان را تهيه و به دور از چشم كفار و مشركين به شعب ابى طالب ارسال كنند.

حكيم بن حزام، برادر زاده حضرت خديجه عليها السلام، نان و خرما مى خريد و بر بار شتر مى بست و شبانه آن را به شعب ابى طالب مى فرستاد تا به دست مسلمانان برسد.

علامه مجلسى در ماجراى محاصره شعب ابى طالب نقل مى كند:

«وَ أَنْفَقَ ابُوطالِب وَ خَديجَةٌ جَميع مالِهما؛ ابوطالب و خديجه عليهما السلام همه اموال خود را براى حفظ اسلام انفاق كردند.»(1)

آرى ثروت خديجه عليها السلام چنان تأثيرى در پيشبرد اسلام داشت كه انفاق اموال ايشان هم طراز شمشير على عليه السلام قرار مى گيرد.

از قديم معروف بوده كه اسلام در آغاز بر اثر اخلاق نيك پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، مجاهدت و شمشير على عليه السلام و اموال و ايثار حضرت خ -- ديجه عليها السلام تحكيم و گسترش يافت. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هميشه از اثرات ارزشمندى كه اموال خديجه عليها السلام در پيشرد اسلام داشته به نيكى ياد مى كرد و مى فرمود:

ص:62


1- (1) محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 19، ص 16.

«ما نفعنى مال قط مثل ما نفعنى مال خديجه عليها السلام؛ هيچ ثروتى به اندازه ثروت خديجه براى من سودمند نبود».(1)

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با اموال خديجه عليها السلام بدهى بدهكاران زيادى را پرداخت نمود و آنان را از زير دين در آورد، به تهيدستان كمك مى نمود، به بينوايان و يتيمان رسيدگى مى كرد.

پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم در جاى ديگر مى فرمايد:

«ايدتنى على دين الله و اعانتنى عليه بمالها...؛(2) خديجه عليها السلام مرا بر دين خدا يارى ام نمود و با مالش به كمكم شتافت».

سليمان كتانى، نويسنده عرب مى نويسد:

«خديجه عليها السلام ثروتش را به حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم بخشيد. ولى اين احساس را نداشت كه مى بخشد، بلكه اين احساس را داشت كه هدايت را كه بر همه گنج هاى سراسر جهان برترى دارد از او، كسب مى نمايد».(3)

على عليه السلام در خانه خديجه عليها السلام

علاقه و رابطه اى كه بين رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و على عليه السلام وجود داشت فراتر از علاقه و رابطه عادى بين دو نفر بود. رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از همان ابتدا كه على عليه السلام به دنيا آمد، به او علاقه مند شد و مهرش را به دل گرفت. هنگامى

ص:63


1- (1) شيخ طوسى، الامالى، ص 468؛ حليه الابرار للسيد هاشم البحرانى، ج 1، ص 140؛ بحار الانوار، مجلسى، ج 19، ص 63.
2- (2) سفينة البحار، ج 1، ص 381.
3- (3) على محمد دخيل، خديجه عليها السلام، ص 32.

كه على عليه السلام به دنيا آمد، مادرش او را خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آورد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم على عليه السلام را در آغوش گرفت و او را بوسيد. گاهى نيز كنار گهواره اش مى نشست و آن را به آرامى حركت مى داد تا بخوابد. در بعضى از روزها او را مى شست و شير در كامش مى ريخت. گاهى او را به سينه مى فشرد و با او سخن مى گفت.

ابن ابى الحديد از زيد بن على بن الحسين عليهما السلام نقل مى كند كه در آن دوران، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گوشت و خرما را در دهانشان نرم مى كردند تا خوردن آن راحت تر گردد، آنگاه آن را در دهان على عليه السلام مى گذاشت.(1)

على عليه السلام كه بزرگ تر شد، انس و الفتش به پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم بيشتر مى شد و آن حضرت هميشه على عليه السلام را همچون برادرى كوچك يا فرزند دلبندى همراه خود مى برد.(2) على خود به اين موضوع اشاره مى كند و مى گويد:

وقد علمتم موضعى من رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بالقرابة القريبة والمنزلة الخصيصة، وضعنى فى حجره و انا ولد ى ضمنى الى صدره و يكنفنى فى فراشه و يمسنى جسده و يشمنى عرفه و كان يمضغ الشىء ثم يلقمنيه؛(3) اى ياران پيامبر، شما از خويشاوندى نزديك من با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و مقام احترام مخصوصى كه نزد آن حضرت داشتم كاملا آگاه هستيد و مى دانيد كه من در آغوش پر مهر او بزرگ شده ام؛ هنگامى كه نوزاد بودم مرا به سينه خود مى گرفت و در كنار بستر خود از من حمايت مى كرد و دست بر بدن من مى ماليد،

ص:64


1- (1) ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 13، صص 198-201.
2- (2) كشف الغمة، ج 1، ص 90.
3- (3) شيخ محمد عبده، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 182، خطبه قاصعه.

و من بوى خوش او را استشمام مى كردم و او غذا در دهان من مى گذاشت.

پس از ازدواج رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم با حضرت خديجه عليها السلام، دست تقدير الهى بر اين قرار گرفت كه در آن سال، خشكسالى شديدى در مكه اتفاق بيفتد. ابوطالب، عموى پيامبر عايله مند بود و هزينه زندگى بر دوشش سنگينى مى كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با عمويش عباس كه از ثروت و امكانات مالى بيشترى برخوردار بود گفت و گو كرد و هر دو توافق كردند تا هركدام يكى از فرزندان ابوطالب را به خانه خود ببرند. در نتيجه عباس، جعفر را و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم حضرت على عليه السلام را به خانه خود بردند.(1)

على عليه السلام كه در آن زمان كودكى هفت ساله، و بنا به قول ديگرى ده ساله بود، دستش در دست پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم بود كه وارد خانه خديجه عليها السلام شد. خديجه عليها السلام از همان ابتدا به على عليه السلام علاقه مند شد و همانند مادرى مهربان او را در آغوش محبت خود گرفت. خديجه عليها السلام او را به عنوان برادرى امين براى آينده دخترانش مى ديد و همچون مادرى مهربان و دلسوز از هر گونه تلاش و كوششى كه موجب تربيت و شكل گيرى شخصيت على عليه السلام در كنار پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى شد، دريغ نمى نمود.

على عليه السلام در سن طفوليت به خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم وارد شد تا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اين نهال نو پا را از دوران كودكى، سر پرستى و با اخلاق كريمه اش تربيت(2) و آنطور كه خود مى خواهد پرورش دهد. از اين پس على عليه السلام تمام وقت خود را در كنار پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سپرى مى كرد و از درياى بى كران اخلاق الهى وفضايل انسانى آن حضرت بهره هاى بسيار برد.

ص:65


1- (1) سيره ابن هشام، ج 1، ص 236.
2- (2) خديجه ام المؤمنين، صص 69-70

على عليه السلام در اين رابطه مى فرمايد:

«ولقد كنت اتبعه اتباع الفصيل اثر امه يرفع لى كل يوم من اخلاقه علما ويأمرنى بالاقتداء به، ولقد كان يجاور فى كل سنه بحراء، فأراه ولايراه غيرى، و لم يجتمع بيت واحد يومئذ فى الاسلام غير رسول الله - صلى الله عليه و آله وسلم - و خديجه و انا ثالثهما ارى نور الوحى و الرسالة و اشم ريح النبوة؛(1) من همچون سايه اى به دنبال آن حضرت حركت مى كردم و او هر روز نكته تازه اى ازاخلاق نيك را براى من آشكار مى ساخت و مرا فرمان مى داد كه به او اقتدا كنم، وى مدتى از سال، مجاور كوه حراء مى شد، تنها من او را مشاهده مى كردم و كسى جزمن او را نمى ديد. در آن روز غير از خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خانه اى كه اسلام در آن راه يافته باشد وجود نداشت، تنها خانه آن حضرت بود كه او وخديجه، و من نفر سوم آنها، اسلام را پذيرفته بوديم. نور وحى و رسالت را به چشم مى ديدم و بوى رسالت را مى شنيدم».

در روايتى على عليه السلام در مورد حضور خود در كنار رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و اثرات آن مى فرمايد:

«لقد صليت مع رسول الله قبل الناس بسبع سنين و انا اول من صلى معه؛(2) من، هفت سال قبل از مردم با رسول خدا نماز گزاردم و من اولين كسى هستم كه با او نماز گزاردم».

ص:66


1- (1) نهج البلاغه، سيد رضى، خطبه 192، ترجمه عبد المحمد آيتى.
2- (2) تاريخ طبرى، ج 2، ص 213.

با اعلان عمومى رسالت، سخت ترين و دردناك ترين مراحل زندگى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و خانواده اش شروع شد. در اين دوره، خصوصا سال هاى آغازين بعثت، خديجه عليها السلام و على عليه السلام به شدت تحت فشار قرار داشتند و گاهى خطر كشته شدن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را نيز احساس مى كردند لذا هميشه اين دو نفر همراه آن حضرت بودند و همه خطرات را به جان و دل مى پذيرفتند.

طبرى در تاريخ خود نقل مى كند: «در ايام حج، روزى پيامبر اكرم بالاى كوه صفا رفت و با صدايى بلند به مردم خطاب كرد: «اى مردم! من رسول پروردگارم.» آنگاه به كوه مروه رفت و باز سه بار مطلب خود را با صداى بلند به گوش مردم رساند. جاهلان عرب هر يك سنگى برداشته به دنبال حضرت افتادند. ابوجهل نيز سنگى برداشت و به دنبال حضرت افتاد وآن پرتاب كرد كه به پيشانى آن حضرت خورد و خون بر صورت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم جارى شد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به كوه ابوقبيس رفت و مشركان نيز در پى او روانه شدند. در اين بين، شخصى خود را به على عليه السلام رساند و گفت: «پيامبر را كشتند.» حضرت گريست و با شتاب خود را به خديجه عليها السلام رساند و او را از اين خبر وحشتناك مطلع كرد. خديجه عليها السلام نيز به شدت غمگين و منقلب شد چنانكه نتوانست بر خود مسلط شود و اشك بر گونه هايش جارى گشت.»(1)

آنان هر دو براى يافتن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در حالى كه گريان و نگران بودند، همه جا را جست وجو مى كردند، اما پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم را نمى يافتند. در اين هنگام، جبرييل بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نازل شد و فرمود: «ملائكه از گريه خديجه به گريه در آمدند. او را بخواه و سلامش برسان و به او بگو، خدا به تو سلام مى رساند و او را به خانه اى در بهشت كه از نور زينت شده است، بشارت ده».

ص:67


1- (1) تاريخ طبرى، ج 2، ص 208.

على عليه السلام و خديجه عليها السلام همچنان به دنبال پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى گشتند تا اينكه آن حضرت را با صورتى خونين يافتند و به خانه آوردند. كفار قريش كه مطلع شدند، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با كمك على عليه السلام و خديجه عليها السلام به خانه آمده در پى آنها به راه افتادند تا به خانه خديجه عليها السلام رسيدند و شروع به سنگ پرانى به خانه نمودند. خديجه عليها السلام از خانه بيرون آمد و خطاب به آنان فرمود: «آيا شرم نمى كنيد خانه زنى را كه نجيب ترين قوم شماست، سنگباران مى كنيد؟ آيا از خدا نمى ترسيد؟» بعد از سخنان خديجه عليها السلام كفار شرم نمودند از مقابل خانه خديجه عليها السلام پراكنده شدند.

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در اين هنگام، پيام جبرييل را به خديجه عليها السلام رساند و فرمود: اى خديجه جبرئيل نزد من آمد و گفت به خديجه از طرف پروردگارش سلام برسان. خديجه عليها السلام در جواب گفت:

«قالَتْ خَديجَةُ: اللهُ السَّلامُ وَ مِنْهُ السَّلامُ وَ عَلى جَبْرييلَ السَّلامُ؛ خدا سلام است و سلام اوست و بر جبرئيل سلام باد و بر تو اى رسول خدا سلام و رحمت و بركات خدا باد»(1).

فرزندان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از خديجه عليها السلام

در مورد تعداد فرزندان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از حضرت خديجه عليها السلام اقوال مختلف را مورخين ذكر كرده اند. مشهور اين است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم صاحب شش فرزند از خديجه عليها السلام شدند كه شامل دو پسر و چهار دختر بود. نام پسران آن حضرت به ترتيب عبارتند از قاسم و ديگرى عبدالله كه لقب طيب و طاهر يافت. اسامى دختران آن حضرت عبارتند از: زينب، رقيه، ام كلثوم و فاطمه عليها السلام. گر چه در

ص:68


1- (1) مستدرك حاكم، ج 3، ص 185؛ سبط ابن جوزى، تذكرة الخواص، ص 170؛ استيعاب، ج 14، ص 111.

مورد تعداد فرزندان آن حضرت اختلاف نظر است اما همه مورخين متفقند كه تمامى فرزندان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به جز ابراهيم كه از ماريه قبطيه(1) بود، همگى از خديجه عليها السلام بودند.

سرگذشت فرزندان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به ترتيب ولادت عبارتند از:

1 - قاسم، نخستين فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم است كه پيش از بعثت در مكه به دنيا آمد. با تولد قاسم، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم با كنيه «ابو القاسم» خوانده مى شد. وى نخستين فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بود كه در هفده ماهگى در مكه وفات نمود و در قبرستان «حجون» دفن گرديد.

در تاريخ يعقوبى نقل شده است هنگامى كه قاسم از دنيا رفت، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در كنار جنازه او به يكى از كوه هاى اطراف مكه نگاه مى كرد و خطاب به آن فرمود:

«يا جبل لو أن ما بى بك لهدك؛ اى كوه! آنچه در مورد مرگ قاسم بر من وارد شد، اگر بر تو مى آمد متلاشى مى شدى».(2)

خديجه نيز در مرگ فرزند شير خوارش كه در دروران شير خوارگى از دنيا رفته بود اظهار ناراحتى شكوه مى كرد. در اين هنگام رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خطاب به خديجه فرمود: قاسم دوران شير خوارگى اش را در بهشت به اتمام مى رساند و با اين فرمايش پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم خديجه آرام شد.(3)

ص:69


1- (1) ماريه قبطيه كنيز مصرى بود كه مقوقس حاكم مصر براى حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم فرستاد.
2- (2) تاريخ يعقوبى، ج 1، ص 315.
3- (3) سنن ابن ماجه، ج 2، ص 225، ح 1512؛ ابن كثير، سيره نبويه، ج 1، ص 264؛ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 32.

2 - عبد الله قبل از بعثت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در مكه متولد شد و به «طيب» و «طاهر»(1) لقب يافت. او نيز سى روز بعد از وفات قاسم، در مكه از دنيا رفت. پس از وفات عبدالله، عاص بن وائل سهمى، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را «ابتر» خواند. در اينجا بود كه در جواب نسبت نارواى وى سوره كوثر نازل گرديد.(2)

3 - زينب نخستن دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و خديجه عليها السلام بود. خديجه عليها السلام زينب را به عقد خواهر زاده اش، ابوالعاص بن ربيع در آورد. آنها صاحب پسرى به نام على و دخترى به نام امامه شدند. على در سنين كودكى وفات نمود. اما امامه با مغيرة بن نوفل ازدواج كرد و پس از مدتى از وى جدا شد. امامه پس از وفات زهراى مرضيه عليها السلام به عقد اميرالمؤمنين در آمد.

زينب، هنگام هجرت نبى مكرم اسلام صلى الله عليه و آله و سلم به مدينه، به همراه شوهرش ابوالعاص در مكه باقى ماند. ابوالعاص در سال دوم هجرت در جنگ بدر در لشگر كفار حضور داشت و به همراه هفتاد نفر ديگر از كفار به اسارت نيروهاى اسلام درآمد. هنگامى كه قرار شد اسرا با پرداختن فديه آزاد شوند، زينب براى آزادى شوهرش گردنبندى كه خديجۀ كبرى عليها السلام در شب عروسى به گردنش آويخته بود، به عنوان فديه(3) به مدينه فرستاد و ابوالعاص، آن را به محضر سرور

ص:70


1- (1) برخى از مورخين اين دو لقب را بعنوان اسامى دو فرزند ديگر رسول خدا ذكر كرده اند و در نتيجه در تعداد پسران رسول خدا بين مورخين اختلاف شده است. بعضى از مورخين تعداد اولاد ذكور پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم را 4 نفر ذكر كرده اند.
2- (2) تاريخ پيامبر اسلام، صص 69-71.
3- (3) فديه در معانى مختلفى به كار رفته است، از جمله: الف - قربانى در حج ب - چيزى كه در ازاى آزادى اسير گرفته مى شود كه ممكن است مال باشد يا انجام كارى از جانب اسير. از فديه به سربها نيز تعبير شده است.

عالميان حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم آورد. پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم چون نگاهش به آن گردنبند افتاد به ياد همسر فداكارش خديجه عليها السلام افتاد و بى اختيار گريست. بعد هم فرمود: «رحم الله خديجه سلام الله عليها، هذه قلايد هى جهزتها بها؛ خداوند خديجه عليها السلام را رحمت كند، اين گردنبندى است كه خديجه عليها السلام آن را براى زينب فراهم كرده بود».

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آزادى ابوالعاص را به شرط آنكه از آمدن زينب به مدينه جلوگيرى نكند پذيرفت. ابوالعاص شرط پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم را پذيرفت و بعد از آزادى نيز به عهد خود وفا نمود و زينب را همراه زيدبن حارثه به مدينه فرستاد.

سرانجام ابوالعاص قبل از فتح مكه مسلمان شد و به مدينه آمد تا با زينب دوباره ازدواج نمايد. زينب در سال هشتم هجرت در حالى كه حامله بود به همراه چند نفر ديگر به سمت مدينه حركت كرد. در بين راه از صخره اى سقوط كرد و بر اثر جراحت از دنيا رفت. جنازه او را به مدينه آوردن و عده اى از زنان بالاى جنازه اش گريه مى كردند. عمر تازيانه اى برداشت كه آنان را بزند، پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم مانع نشد و عمر را از اين كار بر حذر داشت(1). سر انجام او را غسل دادند و درميان گريه و زارى زنان در مدينه دفنش كردند.

4 - رقيه دومين دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و خديجه عليها السلام است كه اطلاعات زيادى در مورد وى در تاريخ ذكر نشده است.

5 - ام كلثوم سومين دختر حضرت خديجه عليها السلام بود كه زندگى سختى را پشت سر نهاد.

ص:71


1- (1) مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 238؛ المستدرك للحاكم نيشابور، ج 3، ص 191؛ طبقات الكبرى، ابن سعد، ج 3، ص 399.

رقيه و ام كلثوم به در خواست ابى لهب و همسرش ام جميل، به عقد عتيبه و عتبه فرزندان ابولهب در آمدند. ازدواج آنان با فرزندان ابولهب، با پا در ميانى ابوطالب صورت گرفته بود. خديجۀ كبرى عليها السلام على رغم آنكه از رفتار و اخلاق بد ام جميل و فرزندش آگاهى داشت، اما به احترام عموى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مخالفت نكرد. پس از آشكار شدن رسالت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و علنى شدن دعوت، حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم به طور فراگير مردم را به دين اسلام فرا مى خواند و در نتيجه عتيبه و عتبه به دستور مادرشان، ام جميل، همسرانشان ام كلثوم و رقيه را طلاق دادند و به خانۀ پدرشان باز گرداندند تا مايۀ آبرو ريزى و اذيت و آزار بيشترى براى حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم و همسرش خديجه عليها السلام شوند. دو دختر پيامبر به خانۀ پدر بازگشتند و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و خديجه نيز با روى باز از آنها استقبال نمودند. پس از مدتى عثمان بن عفان به خواستگارى رقيه آمد و با او ازدواج نمود.

اخلاق و رفتار خشن عثمان سبب شد آن بانو بر اثر شدت ضربات جان به جان آفرين تسليم كند. پس از رقيه ام كلثوم نيز به عقد عثمان بن عفان در آمد كه وى نيز به سبب خشونت عثمان جان سپرد.

6 - حضرت فاطمه عليها السلام كوچك ترين و آخرين فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ظاهراً در حدود پنج سال پيش از بعثت، در مكه تولد يافت. البته در كتب تاريخى در مورد فرزندان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اقوال ديگرى هم ذكر شده كه از ذكر آنها خوددارى مى گردد.

تولد حضرت فاطمه عليها السلام

در سال پنجم بعثت، جبرييل امين بر رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نازل شد و خطاب به آن حضرت فرمود: اى محمد! خداى على اعلى سلام مى رساند و امر نموده

ص:72

چهل شبانه روز از خديجه دورى كن. آن حضرت نيز به امر خداى سبحان، چهل شبانه روز به خانه حضرت خديجه نرفت. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم روزها روزه مى گرفت و شب ها به عبادت مشغول بود. روزى عمار را خواست و گفت: «عمار! نزد خديجه برو و به او بگو: اى خديجه! نيامدن من پيش تو از كراهت و ناراحتى نيست، بلكه پروردگار چنين خواسته، من در خانه فاطمه بنت اسد هستم تا وعده الهى به اتمام برسد»(1).

چون چهل روز تمام شد، جبرييل با طبقى از غذا بر آن حضرت نازل شد وگفت: «يا محمد! خداوند جلّ و اعلا سلام مى رساند و مى گويد: امشب اين غذا را بخور و نزد خديجه برو».

رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم طبق را گشود در آن يك خوشه انگور و يك خوشه خرما و جامى از آب بهشتى بود. آنها را تناول فرمود. پس از آن به خانه خديجه عليها السلام رفت و در آن شب نطفه فاطمه عليها السلام منعقد شد. حضرت خديجه عليها السلام احساس مى كرد طفلى كه در شكم دارد، از هر جهت با همه فرزندانش فرق مى كند.

هنگام زايمان كه فرا رسيد، خديجه عليها السلام تك و تنها در خانه نشسته و غم و اندوه زيادى او را فرا گرفته بود؛ او نياز به كمك داشت. نگاهى به دور برش كرد، اما كسى در كنارش نبود، نگران و مضطرب در گوشه خانه نشسته و چشم به در دوخته بود. ناگهان چهار زن بلند قامت وارد اتاق شدند، حضرت خديجه ترسيد. آنها گفتند: اى خديجه، نگران نباش، ما فرستادگان پروردگاريم. ما خواهران توايم و براى كمك به تو آمده ايم. بعد نيز يكى يكى خود را معرفى كردند.

ص:73


1- (1) العدد القويه، ص 221؛ الدر النظيم لابن ابى حاتم، ص 452؛ بحارالانوار، مجلسى، ج 16، ص 78.

اولى گفت: من ساره، همسر ابراهيم خليلم. ديگرى گفت: من آسيه، همسر فرعون هستم. سومى گفت: من مريم عذرا مى باشم. و آخرى گفت: من صفورا خواهر ابراهيم خليل هستم.

پس از لحظاتى فرزند خديجه عليها السلام به دنيا آمد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم وليمه اى داد و فقرا و مساكين را اطعام نمود و نام او را فاطمه عليها السلام نهاد. رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به حضرت فاطمه عليها السلام بسيار علاقه مند بود و در فضيلت و شخصيت بالاى آن حضرت احاديث زيادى بيان فرمود.

نخستين نماز جماعت و نمازگزاران

دو روز بعد از نزول جبرييل بر حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم و ابلاغ رسالت به ايشان در روز بعثت، بار ديگر جبرييل بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نازل شد و اقامه نماز را به آن حضرت ابلاغ كرد.(1)

ابن اثير در كتاب الكامل فى التاريخ مى نويسد:

اولين چيزى هايى كه خداوند در شريعت اسلام واجب كرد عبارت بودند از: اقرار به توحيد، دورى از عبادت بت ها و اقامه نماز. هنگامى كه وجوب اقامه نماز نازل شد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در يكى از بلندى هاى اطراف مكه بود، كه جبرييل نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمد. در آنجا چشمه اى جوشيد، جيرييل از آن وضو گرفت. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نيز كيفيت وضو گرفتن جبرييل را تماشا مى كرد و آن را ياد گرفت. بعد از آن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم همانند جبرييل

ص:74


1- (1) حاشيه سيره ابن هشام، ج 2، 226. برخى از مورخين نوشته اند كه در ابتدا نماز دو ركعت بوده و در دو وقت خوانده مى شده است. يك بار قبل از غروب آفتاب و يك بار هم بعد از غروب آفتاب. بعدها 17 ركعت شد كه بايد در پنج وعده اقامه شود.

وضو گرفت. سپس جبرييل به نماز ايستاد و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نيز همانند جبرييل به نماز خواندن ايستاد.

نماز كه تمام شد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به خانه آمد و وضو گرفتن و نماز خواندن را به خديجه عليها السلام ياد داد. آن بانوى فداكار نيز همانند رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم وضو گرفت. آنگاه پيامبر به نماز ايستاد و خديجه عليها السلام با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نماز را اقامه نمود.(1)

سپس على عليه السلام وارد خانه شد و وضو گرفتن و نماز خواندن را از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم آموخت و پس از آن هر گاه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به نماز مى ايستاد، على عليه السلام و خديجه عليها السلام پشت سر پيامبر به نماز مى ايستادند. آنان گاهى نماز را در مقابل در كعبه اقامه مى كردند و مشركين با تعجب و حيرت به آنها نگاه مى كردند.

عبدالله بن مسعود نمونه اى از مشاهدات خود پيرامون همراهى على عليه السلام و خديجه عليها السلام در زمانى كه هنوز كسى به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ايمان نياورده بود، اين گونه بيان مى كند:

«نخستين چيزى كه از اسلام دانستم اين بود كه با عموها و تعدادى از اعضاى قبيله، وارد مكه شديم. چون مى خواستيم مقدارى عطر بخريم، عباس بن عبدالمطلب را به ما معرفى كردند. عباس بالاى چاه

ص:75


1- (1) الكامل فى التاريخ، ج 2، صص 50-51؛ سيره ابن هشام، ج 1، ص 261، بعضى از مورخين نوشته اند كه وضو در مدينه بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نازل شد، چون آيه وضو آيه اى مدنى است. يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ... سوره مائده، آيه 6.

زمزم، در كنار كعبه نشسته بود. كنارش رفتم و در آنجا نشستم. مشغول صحبت بوديم كه ديديم مردى كه لباس سفيد پوشيده و گيسوان و ريش پر پشتى داشت، دندان هايش سفيد و چهره اش مثل ماه مى درخشيد، از باب صفا وارد مسجدالحرام شد. در طرف راست او يك نوجوان و پشت سرش بانويى پوشيده را ديدم. آنها كنار حجرالاسود رفتند. ابتدا آن مرد به حجرالاسود دست كشيد، سپس آن نوجوان و بعد هم آن بانو به حجر الاسود دست كشيدند. آن گاه هر سه به طواف كعبه مشغول شدند. وقتى هفت بار طواف كردند، كنار حجر اسماعيل آمدند و نماز جماعت خواندند. آن مرد هنگام تكبير دست هايش را تا كنار گوشش بالا برد، هر گاه جوان به ركوع مى رفت، آن نوجوان و زن نيز با او به ركوع مى رفتند و هر گاه آن جوان مى ايستاد، آن دو نفر نيز مى ايستادند و هر گاه به سجده مى رفت آنان نيز با او به سجده مى رفتند.

به عباس بن عبدالمطلب گفتم: اين خيلى كار عجيبى است! عباس گفت: آن جوان را مى شناسى؟ گفتم: نه.

عباس گفت: آن برادر زاده ام محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب است. سپس پرسيدند، آن نوجوان را مى شناسى؟

گفتم: نه.

گفت: آن برادر زاده ام على بن ابى طالب است. بار ديگر پرسيد آن زن را مى شناسى؟

گفتم: نه.

ص:76

گفت: آن خديجه بنت خويلد همسر محمد صلى الله عليه و آله و سلم است. محمد صلى الله عليه و آله و سلم به من گفت: خداى آسمان ها و زمين او را به اين دين مبعوث كرده و اكنون روى كره زمين تنها اين سه نفر بر اين دين استوارند.(1)

دلواپسى هاى حضرت خديجه عليها السلام نسبت به آينده حضرت فاطمه عليها السلام

خديجه عليها السلام در روزهاى پايانى عمرش بر اثر كسالت در بستر بيمارى افتاده بود. روزى اسماء بنت عميس به عيادتش آمد. وقتى وارد شد، خديجه عليها السلام را مضطرب و نگران ديد. اسماء به او گفت: تو از بهترين زنان عالم هستى؛ تمام اموالت را در راه خداوند بخشيدى، همسر رسول گرامى اسلام هستى و ايشان بارها تو را به بهشت بشارت داده است، با اين همه چرا گريان و نگران هستى؟

حضرت خديجه عليها السلام فرمود: اسماء، نگران فاطمه ام، دختر هنگام ازدواج به مادر نياز دارد، مى ترسم از دنيا بروم و كسى نباشد برايش مادرى كند. اسماء بنت عميس گفت: اى بانوى من! نگران نباش من با تو عهد مى كنم كه اگر تا آن موقع زنده ماندم به جاى تو براى فاطمه عليها السلام مادرى كنم و هر چه نياز داشت برايش مهيا نمايم.

بعد از وفات حضرت خديجه عليها السلام هنگامى كه شب ازدواج حضرت فاطمه عليها السلام فرا رسيد، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «همه زن ها از اتاق عروس خارج شوند و كسى در آنجا باقى نماند». همه رفتند، اما پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم متوجه شدند كه هنوز اسماء بنت عميس در اتاق باقى مانده است. فرمود: «آيا نگفتم همه زنان بيرون روند؟» اسماء گفت: چرا يا رسول الله من شنيدم و قصد مخالفت با فرمايش شما را نداشتم، ولى عهد من با خديجه عليها السلام مرا بر آن داشت تا در

ص:77


1- (1) محمد بن طلحه الشافعى، الفصول المهمه فى معرفه احوال الائمه، ص 34.

اينجا بمانم، چون با او پيمان بسته ام كه در چنين شبى براى فاطمه عليها السلام مادرى كنم.(1)

حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم با شنيدن اين سخن، اشك در چشمانش حلقه بست و دست به دعا برداشت و براى اسماء بنت عميس دعا كرد.(2)

همسر دارى حضرت خديجه عليها السلام

هنر و شيوه همسر دارى حضرت خديجه عليها السلام از موفق ترين و بى نظيرترين شيوه هاى همسردارى است كه مى تواند الگوى كامل و جامعى براى خانواده هاى امروزى باشد.

خديجه عليها السلام با تمام وجود به همسرش ايمان داشت و به او عشق مى ورزيد. اين عشق وعلاقه، تنها به چند روز و چند ماه اوليه زندگى آنان اختصاص نداشت، بلكه هر چه زمان مى گذشت، محبت و علاقه آنان به همديگر بيشتر مى شد.

بانوى نمونه اسلام با هنر و شيوه هاى رفتارى خود توانست محيط خانه را به كانون آسايش و آرامش براى همسرش تبديل نمايد و از هر گونه ابزار و امكاناتى كه اين هدف را تقويت مى كرد، بهره مى جست. ايشان نه تنها اموال و سرمايه اش را به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بخشيد، بلكه محبت، عاطفه، آسايش، آرامش و تمام روح و جسم خود را بدون هيچ گونه چشم داشت يا منّتى به همسرش تقديم كرد.

ص:78


1- (1) اعيان الشيعه، ج 1، ص 380.
2- (2) شجره طوبى، ج 2، ص 334.

خديجه عليها السلام آن چيزى را دوست مى داشت كه همسرش حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم دوست مى داشت و چيزى را مى خواست كه همسرش مى خواست. او با تمام اعضا و جوارح و عواطفش به همسرش ايمان داشت و او را بهترين و كامل ترين و شريف ترين انسان ها در روى كره زمين مى دانست كه خداوند متعال سعادت همسرى ايشان را نصيبش كرده است.

اين همسر آسمانى از هر گونه سوء ظن ها و حساسيت هاى بى جا كه معمولاً آرامش زندگى را به هم مى زند، به دور بود و به جاى آنها به همسرش ايمان و اعتماد كامل داشت. بعنوان نمونه؛ چند صباحى از ازدواجش با حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم نگذشته بود كه آن حضرت براى راز و نياز با خدا، خانه را ترك كرد و به غار حرا(1) رفت. حضرت خديجه عليها السلام در طول اين مدت هيچ گاه از اين تنهايى شكايت و گلايه اى نكرد، بلكه هر روز آب و غذا را آماده مى كرد و آن را يا خود به غار حرا مى برد، يا اينكه على عليه السلام را به آنجا روانه مى كرد.

پس از مبعوث شدن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به رسالت، حسادت ها، مخالفت ها و انواع اذيت و آزارهاى كفار و مشركين شروع شد و خديجه عليها السلام هميشه همانند پروانه گرد شمع وجود پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى چرخيد و از آن حضرت مراقبت و محافظت مى كرد و به ايشان آرامش مى داد و بار غم و اندوه را بر آن حضرت سبك مى كرد.(2)

روزى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم وارد خانه شد، درحالى كه دستان مباركش را مقابل ديدگانش گرفته بود. حضرت خديجه عليها السلام با ديدن پيامبر به سوى او دويد و با

ص:79


1- (1) غار حرا واقع در جبل النور در حدود بيست كيلومترى مكه، محل عبادت و بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود.
2- (2) محمدبن جرير طبرى، تاريخ طبرى، ترجمه ابوالقاسم پاينده، ج 3، ص 843.

نگرانى زايد و دست هاى پيامبر را كنار زد، ناگهان چشمش به جاى سيلى كه روى صورت حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم نقش بسته و ديد از چشمان مباركش اشك جارى مى شد.

حضرت خديجه عليها السلام پرسيد: يا رسول الله چرا گريه مى كنى؟ پيامبر فرمود: اى خديجه! براى گمراهى اين مردم گريه مى كنم.

حضرت خديجه عليها السلام كه ناراحت و مضطرب جلوى در خانه ايستاده بود، حمزه را ديد كه از شكار بر مى گردد. بلا فاصله جلو رفت و خطاب به حمزه گفت: «اى حمزه! به شكار شير(1) مى روى و مردم به صورت برادر زاده ات سيلى مى زنند و كسى از او حمايت نمى كند!»

حمزه با شنيدن اين خبر بر آشفت و گفت: تا انتقام او را نگيرم آرام نخواهم نشست. سپس جلوى كعبه ايستاد و با صداى بلند اعلام كرد: «اى اهل مكه! بدانيد كه من هم مسلمان شده ام و به كيش برادر زاده ام در آمده ام و هر كس بخواهد به او تعرض كند، با من طرف است».

رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در حديثى مى فرمايد:

«ما اوذى نبى بمثل ما اوذيت(2) ؛ هيچ پيامبرى مثل من آزار نديد.» با اين وجود خديجه عليها السلام در مقابل تمام اين آزارها و اذيت ها، ياور صديق و آرام بخش روح و جان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در آن دوران سخت بود.

ص:80


1- (1) حمزه قبل از ظهور اسلام گاهى به شكار شير مى رفت و به همين علت شكارچى شير لقب گرفته بود.
2- (2) بحار الانوار، ج 39، ص 56.

حضرت خديجه عليها السلام به همسرش عشق مى ورزيد و با تمام وجود، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم را دوست مى داشت. اين بانوى بزرگ در فرصت هاى مناسب علاقه و محبت درونى خود را به همسرش به اشكال مختلف اظهار مى كرد.

ايشان در قالب اشعارى زيبا درباره پيامبر اكرم، مكنونات قلبى خويش را چنين ابراز مى دارد:

«فلو اننى امشيت فى كل نعمة و دامت لى الدنيا و ملك الاكاسرة فما سويت عندى جناح بعوضة اذا لم يكن عينى لعينك ناظرة(1) ؛ اگر تمام نعمت هاى دنيا و سلطنت هاى پادشاهان را داشته باشم و ملك آنها هميشه از آن من باشد، در نظر من به اندازه بال پشه اى ارزش ندارد؛ زمانى كه چشم من به چشم تو نيفتد».

به قول سليمان كتانى نويسنده نامى عرب، خديجه عليها السلام محبت و دوستى را به حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم اهدا مى كند، ولى در عوض همه ابعاد سعادت را از او كسب مى كرد.(2)

ادب حضرت خديجه عليها السلام

حضرت خديجه عليها السلام به لحاظ داشتن اعتقادات عميق دينى، اصالت خانوادگى و شخصيت اجتماعى، ادب در گفتار و رفتار و حفظ احترام به ديگران با شخصيتش عجين شده بود. ايشان قبل از اسلام با تجار، كاركنان و همسايگان خود نيز با ادب و احترام بسيار زيادى رفتار مى نمود. تمام مورخين

ص:81


1- (1) مستدرك سفينة البحار، ج 5، ص 44.
2- (2) على محمد دخيل، خديجه عليها السلام، ص 32.

اتفاق نظر دارند كه هيچ گاه از خديجه عليها السلام رفتار بى ادبانه، و اهانت آميزى نسبت به ديگران سر نزد.

حضرت خديجه عليها السلام در طول زندگى مشتركى كه با حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم داشت، به علت درك درست و فهم عميقى كه از رسالت همسرش به دست آورده بود، ادب و احترام وصف ناپذيرى براى آن حضرت قايل بود.

در روزى كه امين قريش را براى تجارت دعوت نمود، شخصيت و مقام رفيع رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را درك مى كند و خطاب به دو غلام خود، ميسره و ناصح مى گويد:

«اعلما قد ارسلت اليكما امينا على اموالى و انه امير قريش و سيدها، فلا يدٌ على يده، فان باع لايمنع، و ان ترك لا يؤمر، فليكن كلامكما بلطف و أدب و لا يعلوا كلامكما على كلامه؛ من امينى بر اموال خود گماشتم؛ همو كه امير بزرگ قريش است، دستى بالاى دست او نيست. اگر تصميم بر فروش متاعى بگيرد، نبايد كسى مانع شود. اگر تصميم گرفت چيزى نفروشد، كسى حق ندارد دستورى به او بدهد. شما موظفيد با لطف و ادب با وى سخن بگوييد، و بالاى حرف او حرفى نزنيد».

پس از آن هنگامى كه پيشنهاد ازدواج به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم داد و ديد كه همسرش از حيث مالى در تنگنا است، خطاب به آن حضرت فرمود:

«واللّه يا محمد ان كان مالك قليلاً فمالى كثير، و من يسمح لك بنفسه كيف لا يسمح لك بماله، و أنا و مالى و جوارى و جميع ما املك بين يديك و فى حكمك لا امنعك منه شييا؛ به خدا سوگند اى محمد اگر تو مالى ندارى، من ثروت زيادى دارم، و كسى كه خود را در اختيار تو قرار داده است، چگونه مالش در خدمت شما

ص:82

نباشد، من و سرمايه ام، و كنيزانم و آنچه را كه در اختيار دارم از آن شماست، امر، امر شماست و هيچ منعى از طرف من نيست».

در مراسم عقد نيز آنگاه كه خطبه عقد خوانده شد، و مهمانان يك به يك به خانه خود رفتند، وقتى پيامبر گرامى، نيز همانند ساير مهمانان مى خواست به خانه عمويش ابوطالب برگردد، خديجه عليها السلام خطاب به همسرش گفت: «الى بيتك، فبيتى بيتك و انا جاريتك».(1) به خانه خود وارد شويد، خانه من خانه تو است و من كنيز تو هستم. امر شماست و هيچ منعى از طرف من نيست.

حضرت خديجه عليها السلام در آخرين لحظات عمرش، هنگامى كه داشت از دنيا مى رفت، در حالى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بالاى سرش نشسته بود، خطاب به آن حضرت فرمود: «من در حق شما كوتاهى كردم مرا عفو كن». پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در جوابش فرمود: «هر گز از تو قصورى نديدم، تو نهايت تلاش خود را به كار بردى و در خانه من بسيار خسته شدى».(2)

اين بانوى بزرگ حتى نسبت به مخالفين و دشمنانش كه سال هاى متمادى انواع اذيت و آزارها را در حقش روا داشتند، با ادب و احترام رفتار مى كرد. ام جميل، همسر ابولهب، همسايه ديوار به ديوار خديجه عليها السلام بود و از هيچ گونه آزار و اذيت و زخم زبانى نسبت به خديجه عليها السلام و رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم دريغ نمى كرد. اما خديجه كبرى عليها السلام هيچ گاه نسبت به او بى احترامى و بى ادبى ننمود.

ص:83


1- (1) بحار الانوار، ج 1، ص 4.
2- (2) شجره طوبى، ج 2، ص 235.

جود و بخشش حضرت خديجه عليها السلام

حضرت خديجه عليها السلام بخشنده ترين زن زمان خود شناخته مى شد. خانه اش قبل از ظهور اسلام، پناهگاه فقرا و مستمندان و محل رفت و آمد نيازمندان و از راه ماندگان بود(1). ايشان به اطرافيان و بستگان خود توجه مى نمود و به مناسبت هاى مختلف از آنان دستگيرى مى كرد. تجار و بازرگانانى كه به علت نداشتن سرمايه توان تجارت نداشتند را دعوت مى كرد و بخشى از سرمايه اش را جهت تجارت در اختيار آنان قرار مى داد.

در روزهاى اول زندگى كه هنوز چند روزى از ازدواجش با حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم نگذشته بود، تمام اموال و سرمايه اش را به همسرش بخشيد تا به هر نحوى كه مصلحت مى داند آن را در راه نشر اسلام و حفظ مسلمانان هزينه نمايد.

اينك براى نمونه، برخى از بخشش هاى حضرت خديجه عليها السلام را از نظر مى گذرانيم:

1 - زيد جوانى از قبيله كلب بود كه اسير راهزنان شده بود. حكيم بن حزام - برادر زاده حضرت خديجه عليها السلام - در بازار عكاظ، او را خريد و به خديجه عليها السلام هديه كرد. پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم زيد را بسيار دوست مى داشت و به او علاقه مند بود، خديجه عليها السلام كه علاقه مندى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را به زيد ديد، او را به آن حضرت بخشيد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نيز زيد را آزاد كرد و در كنار خود نگاه داشت و از آن پس به عنوان فرزند خوانده رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شناخته مى شد.

ص:84


1- (1) عمر رضا كحاله، اعلام النساء، ج 1، ص 326.

2 - روزى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در خانه نشسته بود و با خديجه گفت و گو مى كرد. در اين حال خبر آوردند كه حليمه بنت عبدالله سعديه(1) آمده است. پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم تا نام حليمه سعديه را شنيد، شوق وشعف بر چهره اش نشست. حضرت خديجه عليها السلام به استقبال حليمه رفت و او را به داخل خانه دعوت نمود. وقتى حليمه سعديه وارد خانه شد، چشم پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم كه به حليمه افتاد به او اشاره كرد و فرمود: «مادرم! مادرم! مادرم!» پس از جا برخاست، ردايش را زير پاى حليمه پهن كرد و دو زانو در مقابلش نشست و چنان با او رفتار مى كرد و گفتگو مى نمود كه انگار مادرش آمنه بنت وهب است كه به ديدن فرزندش آمده است.

پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم وضعيت زندگى حليمه و اوضاع و احوال مردم قبيله و زندگى آنان را پرسيد. حليمه سعديه گفت: زندگى بر مردم قبيله سخت شده، خشك سالى سختى در منطقه ايجاد شده و بيابان خشك است.

پيامبر اين موضوع را با خديجه عليها السلام در ميان گذاشت. آن بانوى فداكار چهل شتر و گوسفند به حليمه بخشيد و او نيز با شادمانى به سوى خاندانش بازگشت. پس از طلوع اسلام، حليمه به همراه شوهرش به مكه آمدند و مسلمان شدند.(2)

3 - ثوبيه، كنيز ابولهب پس از مادر گرامى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم اولين زنى بود كه به محمد صلى الله عليه و آله و سلم شير داد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم او را بسيار دوست مى داشت و احترامش مى كرد. بانوى بزرگ مكه چون علاقه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به

ص:85


1- (1) دايه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در دوران طفوليت.
2- (2) احمدخليل جمعه، نساء اهل البيت فى ضوء القرآن و الحديث، ص 32.

ثوبيه را ديد، از ابولهب خواست ثويبه را به او بفرشد تا او را آزاد كند، اما ابولهب حاضر به فروش ثوبيه نشد. آن حضرت وقتى از خريد ثويبه مأيوس شد، براى اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را شاد كند، هميشه او را مورد توجه و عنايت خود قرار مى داد و از هر گونه بذل و بخششى نسبت او دريغ نمى كرد.(1)

صبر و بردبارى حضرت خديجه عليها السلام

دوران بيست و پنج ساله زندگى مشترك حضرت خديجه عليها السلام و حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم، سخت ترين و مشكل ترين دوران زندگى آنان بوده است.

سالهاى اوليه زندگى مشتركشان مصادف بود با بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كه سالهاى كتمان و پنهان بودن اسلام و مخفى بودن مسلمانان و اعمال اسلامى بود. پس از آن دوران اظهار و اعلان عمومى اسلام و حضور مسلمانان در مراكز عمومى بود كه با انواع آزار و اذيت و شكنجه كفار و مشركين مكه مواجه بودند، پس از آن دوران سه ساله تبعيد ومحاصره مسلمانان در شعب ابى طالب پيش آمد. خديجه عليها السلام در تمام اين مراحل سخت و طاقت فرسا صبر و بردبارى را پيشه كرد و هميشه همراه و همگام و آرامبخش رسول خدا عليها السلام بود.

پس از ازدواج حضرت خديجه عليها السلام با رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم، زنان مكه صحبت كردن و رفت وآمد با او را قطع نمودند و جواب سلامش را نمى داند. ام جميل، همسر ابولهب - كه همسايه ديوار به ديوارش بود - از هرگونه اذيت و آزار و زخم زبان دريغ نمى كرد و هر خار و خاشاك و خاكروبه بر خانه خديجه مى ريخت و مانع رفت و آمدش مى شد. اين بانوى بزرگوار بر تنهايى ها و زخم زبان زنان مكه صبر نمود و هيچگاه لب به شكوه و شكايت نگشود.

ص:86


1- (1) محمد عمر، خديجه ام المؤمنين، ص 59.

وقتى خداوند متعال پس از سال ها انتظار، دو فرزند پسر نصيبش كرد، هر دو فرزندش يكى پس از ديگرى با فاصله اى بسيار اندك از دنيا رفتند اما آن حضرت در مرگ فرزندانش صبر كرد و كلمه اى كه باعث رنجش خاطر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شود بر زبان جارى نكرد.

از جلوه هاى ديگر بردبارى بانوى قريش اين بود كه وقتى عتبه و عتيبه، فرزندان ابولهب، همسرانشان؛ يعنى ام كلثوم و رقيه كه دختران آن حضرت بودند را طلاق دادند و براى هميشه آنها را از خانه بيرون نمودند. هر دو دختر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به خانه پدر برگشتند. حضرت خديجه عليها السلام دخترانش را با آغوش باز پذيرفت و در مقابل زخم زبان هاى مردم مى گفت: «حتماً خداوند در اين كار خيرى قرار داده است».

پس از مدتى رقيه مجدداً ازدواج نمود. اما چند صباحى از ازدواج آنان نگذشته بود كه آزار و اذيت هاى مشركين موجب شد تا رقيه به همراه همسرش و تعداد ديگرى از مسلمانان، خانه و كاشانه خود را در مكه ترك و به حبشه مهاجرت نمايد و همسر گرامى پيامبر در فراق دخترش چشم به انتظار بنشيند.

از ديگر جلوه هاى صبر اين بانوى عظيم الشأن اين بود كه در سال پنجم بعثت يعنى هنگام وضع حمل حضرت فاطمه زهرا عليها السلام تك و تنها در خانه نشسته بود. زنان مكه او را تنها گذاشته بودند و پيام فرستادند كه «ما با تو مخالفيم چون با يتيم ابوطالب ازدواج كردى، ما هرگز نزد تو نمى آييم و در هيچ كارى به تو كمك نمى كنيم». در اين وضعيت كسى به ديدنش نمى رفت و احوالش را نمى پرسيد.

حضرت خديجه عليها السلام در تمام دوران پر فراز و نشيب زندگى خود كه پر از رنج و مشقت و اذيت و آزارهاى بى حد و حصر مشركين و كفار همراه بود،

ص:87

صبر و تحمل را پيشه ساخت و هرگز كلمه اى كه رنجش يا ناراحتى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را در پى داشته باشد، بر زبان جارى نساخت و شكوه و گلايه نزد كسى نبرد.

خداوند متعال به پاس صبر و بردبارى حضرت خديجه عليها السلام، در شب ولادت حضرت فاطمه عليها السلام كه تك و تنها در خانه نشسته بود، او را تنها نگذاشت و آسيه، صفورا، مريم و ساره زنان برتر آفرينش را به يارى اش فرستاد. در عظمت او همين بس كه در دامنش بافضليت ترين و برترين زن عالم به دنيا آمد و خداوند ائمه معصومين عليهم السلام و حجت هاى خود در روى زمين را از نسل او قرار داد.

هوش و ذكاوت حضرت خديجه عليها السلام

حضرت خديجه عليها السلام از معدود زنان بسيار باهوش، زيرك و با بصيرت زمان خود بشمار مى رفت كه توانسته بود در جامعه جاهلى آن روز كه زن از هيچ جايگاه اجتماعى و حتى شخصيت انسانى برخوردار نبود، از موقعيت و جايگاه فردى و اجتماعى بسيار ممتازى برخوردار گردد.

آن حضرت از تجار معروف زمان خود بود. نقل شده وى بردگان بسيار زيادى در مناطق مختلف داشت و داراى هشت هزار شتر بوده(1) ، كه در هر ناحيه اى - در داخل و خارج عربستان - تجارت مى كرده، و در مناطقى همچون مصر و حبشه مال و سرمايه داشته است. اداره كردن و سامان دادن اين سرمايه عظيم در زمانى كه زن از همه حقوق خود محروم بود و او را بعنوان انسان نمى شناختند و حق حضور در جامعه را نداشت، نمايانگر نبوغ و هوش بسيار

ص:88


1- (1) بحارالانوار، ج 16، ص 22 به نقل از ابى الحسن البكرى؛ الخصائص الفاطميه للكجورى، ج 1، ص 449.

بالاى ايشان مى باشد كه او را از تمامى زنان و بسيارى از مردان هم عصرش برتر نموده بود.

نبوغ بالاى وى در شناسايى، جذب و به كار گيرى مردان امين و متبحر در امر تجارت، توانايى رقابت تجارى با تجار زمان، داشتن مديريت كارآمد در حفظ و رشد سرمايه عظيمى كه در اختيارش بود، نشان دهنده مديريت قوى حضرت خديجه عليها السلام است.

آن حضرت تنها فردى بود كه عظمت شخصيت حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم و اخلاق متعالى او را درك كرد و با تأمل در خصوصيات اخلاقى و روحى آن حضرت، به شخصيت بزرگ و آينده درخشان او پى برد.

آن بانوى بزگوار در دوران تاريك جهل و بت پرستى، با بصيرت دقيقى كه داشت، اوصاف پيامبر آخرالزمان را بدست آورد، علائم و نشانه هاى ظهور را شناسايى نمود و با شناخت دقيقى كه از حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم بدست آورده بود، او را بعنوان همسر خود انتخاب نمود(1). با ظهور اسلام و بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم او اولين نفرى بود كه به پيغمبر آخر الزمان ايمان آورد.

همچنين شيوه همسردراى، نحوه تربيت فرزندان، رفتار با همسايگان و تازه مسلمانان و حتى مشركين، از او شخصيتى كم نظير ساخت به طورى كه به هنگام رحلت آن بانوى بزرگ اسلام، رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم خلأ وجودى اش را احساس و هميشه از او به نيكى ياد مى كرد.

از هوش و ذكاوت او درخانه دارى و مهارت هاى رفتارى و ارتباطى، همين بس كه توانست على عليه السلام را در كنار زيد بن حارثه، برده و فرزند خوانده رسول الله كه از خانواده ديگرى بود، و نيز فرزندان همسران قبلى اش را به همراه

ص:89


1- (1) الاستيعاب، ج 4، ص 1817.

فرزندانى كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بودند بر يك سفره بنشاند و در زير يك سقف بخواباند و همه آنها بدون رقابت و حسادت با همديگر زندگى كنند و هر كدام بر اساس توانايى و ظرفيت وجودى شان از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بهره گيرند.

خانه حضرت خديجه عليها السلام

خانه حضرت خديجه عليها السلام از جمله مكان هاى مهم اسلام است كه تحولات و حوادث تلخ و شيرين بسيار زيادى در آن رخ داده است و بعنوان يكى از مهمترين مراكز تاريخى و مذهبى مسلمانان به شمار مى آمده است. مسلمانان در طول تاريخ نسبت به آن توجه ويژه داشته و به زيارت اين مكان مقدس مى رفته اند.

حضرت خديجه عليها السلام اين خانه را در روزهاى اول زندگى مشتركشان به حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم هديه كرد. از اين خانه بود كه خورشيد اسلام طلوع كرد و نور اسلام به سراسر جهان پرتو افشانى مى نمود.

عده زيادى از صحابه در اين خانه به خدمت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شرفياب شدند و پس از شنيدن سخنان آن حضرت شهادتين را بر زبان جارى و مسلمان از آنجا بيرون آمدند. از جمله كسانى كه در اين خانه به اسلام گرويدند عبارتند از: حضرت على عليه السلام، زيد بن حارثه، تمامى دختران رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم، ابابكر، زبير بن عوام، ابوذر غفارى و عثمان ابن مظعون.

روزى عثمان بن مظعون از كنار خانه حضرت خديجه عليها السلام عبور مى كرد و چشمش به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم افتاد. پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم او را به خانه دعوت كرد. عثمان نيز دعوت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را پذيرفت و وارد خانه شد و كنار رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نشست. در اين لحظه جبرئيل امين نازل شد. رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم غرق در فرا گرفتن آيات الهى بود و لحظاتى از عثمان بن مظعون غافل گرديد. عرق از سر و صورتش مى ريخت و بسيار خسته به نظر مى رسيد. وقتى نزول آيات الهى به اتمام رسيد،

ص:90

رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم پس از لحظاتى به حالت عادى خود برگشت. عثمان پرسيد چه شد؟ رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: وقتى تو نشستى، جبرييل بر من نازل شد. عثمان پرسيد چه گفت؟ رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: جبرييل امين اين آيه را نازل كرد:

إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ 1 ؛

«همانا خداوند به عدل و احسان، و بخشش به نزديكان فرمان مى دهد و از فحشا و منكر و ستم نهى مى كند. خداوند به شما اندرز مى دهد شايد متذكر شويد.»

عثمان وقتى اين آيات را شنيد، به خدا و رسول خدا ايمان آورد و بعدها از ياران بسيار نزديك پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گرديد.(1)

اصبغ بن نباته مى گويد: عصر روز جمعه در مسجد در حضور على عليه السلام بودم كه مردى بلند قامت به نام سواد بن قارب خدمت امام آمد. او بعد از رد و بدل شدن مطالبى گفت: «از يمن سوار شتر شدم و به سوى مكه آمدم. با نخستين كسى كه روبه رو شدم ابوسفيان بود. بر او سلام كردم و پيرامون خاندان قريش پرسيدم، گفت: مشكلى نيست، فقط يتيم ابوطالب دين ما را فاسد كرده است. گفتم: نام او چيست؟ گفت: محمد صلى الله عليه و آله و سلم. پرسيدم: كجاست؟ گفت با خديجه دختر خويلد ازدواج كرده و در خانه اوست. مهار شتر را كشيدم و به خانه خديجه عليها السلام رفتم و در زدم. وقتى وارد شدم سيماى نورانى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را ديدم و به رسالت او ايمان آوردم» و بعد از وداع به يمن برگشت.

ص:91


1- (2) ابوالحسن نيشابورى، اسباب النزول، ص 161؛ طبقات ابن سعد، ج 1، صص 114-115.

خانه خديجه عليها السلام محل تولد برترين و با فضليت ترين بانوى هستى، يعنى حضرت فاطمه زهرا عليها السلام است، كه در شب ولادت آن حضرت، بانوان بر گزيده خدا بر آن خانه داخل شدند تا به يارى همسر رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بشتابند.

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم پس از دريافت اولين پيام الهى و مبعوث شدن به رسالت، در حالى كه مى لرزيد و رنگش تغيير نموده بود با حالتى خسته وارد اين خانه شد و به خديجه عليها السلام فرمود: «مرا در پارچه اى به پيچ.» يار وفادار پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم براى آن حضرت بسترى آماده كرد و ايشان را در پارچه اى پيچاند. پس از استراحتى كوتاه بار ديگر جبرييل وارد خانه شد و آيه: يا ايها المزمل را بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نازل كرد.(1) پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نيز از جاى برخاست و به دنبال مأموريتش رفت.

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پس از نزول آيه وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ 2 على عليه السلام را مأمور كرد تا بنى هاشم را دعوت نمايد. حدود چهل نفر از بنى هاشم در خانه حضرت خديجه عليها السلام جمع شدند. ايشان غذاى مفصلى براى آنان آماده نمود. در اين خانه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رسماً نبوت خود را اعلان كرد و بنى هاشم را به پيروى از اسلام دعوت نمود، كه با شيطنت و مزاحمت هاى ابولهب اين جلسه ادامه نيافت و بنى هاشم يك به يك به خانه هايشان برگشتند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كه به اهدافش نرسيده بود، جلسه ديگرى تشكيل داد و در آن جلسه پس از سخنرانى مفصلى، على عليه السلام را به عنوان وزير و جانشين خود معرفى كرد.

ص:92


1- (1) تفسير نمونه، ج 25، ص 162

بنا به نقل برخى از مورخين، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از خانه حضرت خديجه عليها السلام به معراج رفت و هنگام مراجعت نيز در همين خانه فرود آمد.(1)

در ليله المبيت كفار مكه خانه خديجه را محاصره و تصميم به قتل رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گرفته بودند. لكن رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خانه را ترك و حضرت على عليه السلام در بسترش خوابيده بود.

پس از هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به مدينه، عقيل كه نزديك ترين فرد به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در مكه بود، براى مانع تصرف كفار شود، خانه را تصرف و در آن ساكن شد.

مسلمانان سراسر جهان در طول تاريخ نسبت به حفظ و نگهدارى خانه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم كه يادآور تاريخ دوران صدر اسلام بود توجه خاصى داشتند و هر ساله آن را مرمت و بازسازى مى كردند و در حفظ و نگهدارى آن مى كوشيدند.

محقق نراقى درباره خانه خديجه عليها السلام مى نويسد: در مكه اماكن شريف و با فضيلت ديگرى غير از عرفات و حطيم وجود دارد؛ يكى از آنها خانه خديجه عليها السلام است. اين خانه، خانه وحى و محل تولد حضرت زهرا، سرور زنان عالم است. خانه خديجه در سوق الصباغين(2) در سمت راست كسى كه از صفا به سمت مروه حركت مى كند، واقع شده است. روى اين خانه گنبد و بارگاهى بوده است و به مسجد الحرام چسبيده است. مستحب است به زيارت آن رفت و در آنجا دو ركعت نماز تحيت خواند و حاجاتت را از خدا بخواهى(3).

ص:93


1- (1) بحار الانوار، ج 43، صص 53 و 54؛ خلاف شيخ طوى، ج 3، ص 189؛ مختلف الشيعه، علامه حلى، ج 5، ص 60؛ جواهر الكلام، ج 22، ص 352.
2- (2) بازار رنگ فروش ها.
3- (3) مستند الشيعه، للمحقق النراقى، ج 13، 96.

تقى الدين فاسى حسنى، مورخ مكه، بعد از ذكر برخى از خصوصيات خانه حضرت خديجه عليها السلام به نقل از محب طبرى، صاحب كتاب الجامع الطيف، مى نويسد: بنا اين خانه با فضليت ترين اماكن مكه بعد از مسجد الحرام مى باشد.(1)

ابن بطوطه، جهانگرد نامى مى نويسد: «از از جمله مشاهد مشرفه در نزديكى مسجد الحرام واقع شده «قبه الوحى» است كه خانه خديجه ام المؤمنين مى باشد».(2)

شيخ مرتضى انصارى رحمه الله در مناسك حج خود مى نويسد: «در مكه معظمه، مستحب است كه حجاج خانه خدا به منزل حضرت خديجه شرفياب شوند».(3)

با حاكميت وهابيون در سرزمين حجاز، متأسفانه اين خانه نيز همانند صدها آثار و بناى تاريخى - اسلامى ديگر تخريب و محو گرديد.

با اعتراضات پى در پى مسلمانان، شهردار مكه مجبور شد در اين مكان مدرسه اى براى حفظ قرآن بسازد. پس از مدتى آن را نيز تخريب و فضليت مكان مكه بعد از مسجد الحرام، يعنى خانه خديجه عليها السلام تبديل به «دوراه المياه» سرويس هاى دستشويى گرديد.(4)

ص:94


1- (1) تقى الدين سبكى، الزهور المقتطه من تاريخ مكه، ص 122، ط دارصابر؛ الجامع الطيف، ص 328.
2- (2) ذهبى، سير اعلام النبلاء ج 2، ص 110.
3- (3) مناسك حج شيخ انصارى رحمه الله، ص 127.
4- (4) . http://en.wikipedia.org/wiki/Destruction_of_sites_associated_with_early_Islam

فصل پنجم: حضرت خديجه سلام اللّه عليها در قرآن

اشاره

ص:95

ص:96

در قرآن آياتى در بيان صفات و جايگاه برخى از زنان از جمله حضرت خديجه عليها السلام نازل شده استت.

ابن شهر آشوب(1) در اين رابطه مى گويد: در قرآن خداى تعالى در قرآن مجيد از دوازه زن بصورت كنايه نام برده است كه عبارتند از:

1 - وَ قُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ 2 . در مورد حوا همسر آدم.

2 - ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ 3 . در مورد همسران نوح و لوط.

3 - إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ 4 . در مورد همسر فرعون.

4 - وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ 5 . در مورد همسر ابراهيم.

ص:97


1- (1) ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 102 باتغييراتى. بحار الانوار، ج 43، ص 35.

5 - وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ 1 . در مورد همسر زكريا.

6 - اَلْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ 2 . در مورد زليخا همسر عزيز مصر.

7 - وَ آتَيْناهُ أَهْلَهُ 3 . در مورد همسر ايوب.

8 - إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ 4 . در مورد بلقيس.

9 - قالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْنِ 5 . در مورد دختران شعيب.

10 - وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدِيثاً6 . در مورد حفصه و عايشه.

11 - وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْنى . (1) در مورد خديجه عليها السلام.

12 - مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ 8 . در مورد حضرت فاطمه عليها السلام.

ص:98


1- (7) و تو را فقير يافت و بى نياز نمود. سوره ضحى، آيه 8.

در قرآن براى برخى از زنان صفاتى ذكر شده است كه عبارتند از:

1 - توبه براى حوا همسر آدم. قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا .(1)

2 - شوق و اميد براى آسيه همسر فرعون: إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ 2 .

3 - مهمانى براى ساره همسر حضرت ابراهيم عليه السلام: وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ 3 .

4 - عقل براى بلقيس: قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها4 .

5 - حيا براى همسر موسى (دختر شعيب): فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِي عَلَى اسْتِحْياءٍ5 .

6 - احسان براى خديجه عليها السلام: وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْنى .(2)

ص:99


1- (1) گفتند: پروردگارا! ما به خويشتن ستم كرديم! سوره اعراب، آيه 23.
2- (6) و تو را فقير يافت و بى نياز نمود سوره ضحى، آيه 8

7 - نصيحت براى عايشه و حفصه: يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً * وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ 1 .

8 - عصمت براى فاطمه زهرا عليها السلام: وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ 2 .

اضافه بر آيات مذكور، آيات زياد ديگرى اشاره به مقام و عظمت خديجه عليها السلام دارد كه تنها به يك مورد اشاره مى شود.

وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ * أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ 3 . سبقت خديجه كبرى به اسلام بر كسى پوشيده نيست، زيرا آن حضرت اولين زنى بود كه به رسول خدا ايمان آورد.

خديجه كبرى عليها السلام برترين همسر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم

اشاره

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم همسران متعددى داشته است، اما از ميان آنها، تنها حضرت خديجه عليها السلام را به عنوان برترين و با فضليت ترين همسر خود و يكى از چهار

ص:100

زن برتر هستى معرفى نمود و اين مقام و فضيلت شامل هيچ كدام از زنان ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نشد.

رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم افضليت و برترى خديجه عليها السلام را بر ساير همسرانش به الفاظ و شيوه هاى مختلف و در احاديث متعددى بيان فرموده است.

شايد تأكيدات رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بر افضليت خديجه عليها السلام بر ساير همسران و معرفى وى به عنوان يكى از چهار زن برتر عالم، اضافه بر عظمت و مقام رفيع آن بانوى بزركوار، به خاطر حوادث و فتنه هايى بود كه در آينده دامن گير مسلمان خواهد شد. لذا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خديجه عليها السلام و دخترش فاطمه زهرا عليها السلام را به عنوان دو شاخص و الگوى مطمئن به مسلمانان معرفى مى كند. رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم كامل ترين و با فضليت ترين زنان جهان آفرينش را چهار زن معرفى كرده كه دو نفرشان از مسلمانان انتخاب شده اند و مابقى از اديان پيشين اند.

حديث اول: حديث خيريه

بخارى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم روايت مى كند كه فرمود:

«خير نسأيها مريم ابنة عمران و خير نسأيها خديجة؛ بهترين زنان دنيا خديجه عليها السلام و مريم دختر عمران هستند».(1)

در اين حديث رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم تنها دو نفر از زنان را بعنوان زنان برتر جهان معرفى مى كند كه عبارتند از حضرت خديجه عليها السلام در بين مسلمانان و حضرت مريم عليها السلام در آيين مسيحيت.

ص:101


1- (1) صحيح بخارى، ج 4، ص 138؛ بحارالانوار، ج 16، ص 7.

حديث دوم: حديث تفضيل

ابن حجر عسقلانى در حديثى از عمار ياسر نقل مى كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

«لقد فضلت خديجة على نساء امتى كما فضلت مريم على نساء العالمين.(1) خديجه برترى يافته بر زنان امت من همانطور كه مريم برترى يافته بر زنان عالمين».

حديث سوم: حديث افضليت حضرت خديجه در بهشت

احمد بن حنبل در مسند از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم روايت مى كند كه آن حضرت چهار خط روى زمين كشيد و فرمود: آيا مى دانيد اين خطوط چه هستند؟ گفتند: نه يا رسول الله خدا و رسولش بهتر مى دانند.

فرمود:

«افضل نساء اهل الجنة، خديجة بنت خويلد و فاطمة بنت محمد، و آسية بنت مزاحم امراة فرعون و مريم بنت عمران؛ بهترين زنان بهشت، خديجه عليها السلام دختر خويلد، فاطمه دختر محمد صلى الله عليه و آله و سلم و آسيه دختر مزاحم، همسر فرعون ومريم دختر عمران هستند.»(2)

رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در اين حديث، با ترسيم خطوط آموزشى، زنان الگو و نمونه هستى را در دنيا و جهان آخرت نام برده و مشخص نموده است. از اين حديث معلوم مى شود كه اين چهار زن در بهشت هم برترين زنان اند و تا قيامت كسى برتر از آنها خلق نخواهد شد.

ص:102


1- (1) فتح البارى فى شرح صحيح البخارى، ج 7، ص 101؛ تفسير تبيان، ج 2، ص 456.
2- (2) مسند احمدبن حنبل، من مسند عبدالله بن عباس، ج 1، ص 293؛ فضائل الصحابه، نسايى، ص 74.

حديث چهارم: زنان خير دو جهان

رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در اين حديث مى فرمايد:

«خيرنساء العالمين مريم ابنة عمران، و آسية بنت مزاحم، و خديجة بنت خويلد و فاطمة بنت محمد صلي الله عليه و آله و سلم» بهترين زنان جهانيان عبارتند از: مريم دختر عمران، آسيه دختر مزاحم، خديجه عليها السلام دختر خويلد و فاطمه عليها السلام دختر حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم(1).

در اين حديث رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم زنان برتر هستى را از ابتدا تا انتهاى هستى در همه اديان را بر شمرده است.

حديث پنجم: زنان سرور جهان

رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در مورد زنانى كه بر زنان جهان سرورى دارند فرمود:

«اربع نسوة سيدات عالمهن مريم بنت عمران، و آسية بنت مزاحم، و خديجة بنت خويلد، و فاطمة بنت محمد، و افضلهن علماً فاطمة؛ چهار زن سرور زنان جهان اند كه عبارتند از: مريم دختر عمران، آسيه دختر مزاحم، خديجه عليها السلام دختر خويلد و فاطمه دختر محمد صلى الله عليه و آله و سلم، و بهترين آنها از نظر علمى فاطمه عليها السلام است»(2).

حديث ششم: با كمال ترين زنان هستى

رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در حديثى به ذكر نام چهار زن با كمال هستى پرداخته و مى فرمايد:

ص:103


1- (1) الاستيعاب، ج 2، ص 720؛ الاحاد و المثانى، ج 5، ص 364.
2- (2) ذخائر العقبى، ص 44؛ متقى هندى، كنزالعمال، ج 12، ص 155.

«حسبك من نساء العالمين مريم بنت عمران، و خديجة بنت خويلد، و فاطمة بنت محمد صلي الله عليه و آله و سلم و آسية بنت مزاحم؛(1) در ميان بانوان دو جهان، در فضيلت و كمال كافى است: مريم عليها السلام، خديجه عليها السلام، فاطمه عليها السلام و آسيه عليها السلام»(2).

حديث هفتم: بهترين جده ها

روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در مسجد در حضور مردم در شأن حسن و حسين عليهما السلام فرمود،:

«ايها الناس الا اخبركم بخير الناس جدا و جدة؛ اى مردم! آيا شما را خبر بدهم به بهترين انسان ها از جهت جد و جده؟ حاضران عرض كردند: آرى يا رسو الله صلى الله عليه و آله و سلم خبر بده! فرمود:

«الحسن و الحسين، جدهما رسول الله و جدتهما خديجة بنت خويلد»؛(3) آنها حسن و حسين عليهما السلام هستند كه جدشان رسول خدا محمد صلى الله عليه و آله و سلم است و جده آنها خديجه عليها السلام دختر خويلد مى باشد».

روايات نقل شده از حضرت خديجه عليها السلام

حضرت خديجه عليها السلام در طول زندگى مشترك بيست و پنج ساله اى كه با حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم داشت، حوادث و رويدادها مختلفى را به چشم ديد. در طول اين دوران، روايات، نصايح و فرمايشات بسيار زيادى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را شنيده

ص:104


1- (1) كشف الغمه، ج 2، ص 71.
2- (2) كشف الغمه، ج 2، ص 71.
3- (3) بحار، ج 43، ص 302، به نقل از خديجه، اسطوره مقاومت و ايثار، ص 198.

بود. بسيارى از مذكرات، تصميم گيرى ها و ملاقات هاى آشكار و پنهان صحابه با رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در خانه اش صورت مى گرفت و ازگفتگوها و تصميماتى كه در اين جلسات گرفته مى شد، مطلع مى گرديد. درطول اين دوران، هزاران روايت و حديث از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به مناسبت هاى مختلف را شنيده و خاطرات زيادى در ذهنش نقش بسته بود. خديجه عليها السلام نسبت به ساير همسران رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بيشترين زندگى مشترك با آن حضرت را داشته و بيش از همه مورد اعتماد و عنايت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بوده است. اما با اين همه اوصاف متأسفانه از اين بانوى بزرگ و برترين همسر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روايات بسيار محدودى نقل شده است.

البته برخى از مورخين اهل سنت نظرشان بر اين است از حضرت خديجه عليها السلام هيچگونه روايتى نقل نشده است و آن حضرت را جزء راويان حديث نمى دانند؛ اما عده ديگرى از مورخين اهل سنت آن حضرت را از جمله روايان حديث از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شمرده اند گر چه معتقدند احاديث بسيار كمى از وى نقل شده است.(1)

برابر برخى از تحقيقات و بررسى هاى صورت گرفته، از حضرت خديجه عليها السلام احاديثى نقل شده كه متأسفانه به مرور زمان بوسيله دست هاى پنهان و مخالفين اهل بيت عليه السلام از كتب حديثى حذف گرديده است. از جمله در كتاب «رجال صحيح بخارى، كلاباذى» به نقل از صحيح بخارى به شماره 1417، حديثى از حضرت خديجه عليها السلام نقل مى كند كه در چاپ هاى فعلى حديث مذكور

ص:105


1- (1) از جمله: ابن حيان در كتاب الثقات، العجلى در كتاب معرفه الثقات، اين قايماز ذهبى در المعين فى طبقات المحدثين. براى اطلاع بيتشر به كتاب خديجه بنت خويلد امه جمعت فى امرأه، ج 2، ص 200، اصدار: قسم الشئوون الفكريه و الثقافه فى العتبه الحسينيه المقدسه.

حذف گرديده است و اين نشان دهنده اين است كه صحيح بخارى توسط مخالفين اهل بيت عليه السلام دستخوش تحريف قرار گرفته است و الا اگر چنين حديثى وجود نداشت، هيچگاه مورخ بزرگى همچون كلاباذى به آن استناد نمى كرد(1).

تعداد احاديثى كه از حضرت خديجه عليها السلام نقل شده عبارتند از:

1 - حديث دعاى طواف بيت.

روى السيوطى عن ابن ابى الدنيا، والبيهقى عن عبدالاعلى التيمى قال: قالت خديجه عليها السلام: «ما اقول و انا اطوف باالبيت؟ قال: قولى: اللهم اغفر ذنوبى و خطئى وعمدى واسرافى فى امرى انك ان لا تغفر لى تهلكنى»(2).

از حضرت خديجه عليها السلام نقل شده كه ايشان از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم پرسيد: در هنگام طواف چه بگويم؟

«پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم به من فرمود بگو: خدايا گناهان عمدى و سهوى و اسرافم در امور را ببخش، اگر تو مرا نبخشى، هلاك مى شوم»(3).

ص:106


1- (1) همان، ج 2، ص 202 مراجعه شود.
2- (2) سيوطى، جمع الجوامع، ج 1، ح 15540؛ جامع الاحاديث للسيوطى، ج 16، ص 204، رقم 15320؛ الدر المنثور للسيوطى، ج 4، ص 358؛ كنرالعمال للمتقى الهندى، ج 5، ص 57، رقم 12033.
3- (3) برخى از مورخين نقل كرده اند كه تنها حديث روايت شده از حضرت خديجه اين يك روايت است و روايت ديگرى از آن حضرت نقل نشده است. براى اطلاع بيتشر به كتاب خديجه بنت خويلد امه فى امرآه مراجعه شود.

2 - حديث ديدن جبريئل:

«عن إسماعيل بن أبى حكيم مولى آل الزبير أنه حدث عن خديجة أنها قالت لرسول الله صلي الله عليه و آله و سلم أى ابن عم أتستطيع أن تخبرنى بصاحبك هذا الذى يأتيك إذا جاءك قال نعم قالت فإذا جاءك فأخبرنى فجاء جبرئيل عليه السلام فقال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم لخديجة يا خديجة هذا جبرئيل قد جاءنى قالت قم يا ابن عم فاجلس على فخذى اليسرى فقام رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فجلس عليها قالت هل تراه قال نعم قالت فتحول فاقعد على فخذى اليمنى فتحول فقالت هل تراه قال نعم قالت فاجلس فى حجرى ففعل قالت هل تراه فقال لا قالت يا ابن عم اثبت و أبشر فو الله إنه لملك كريم و ما هو بشيطان قال ابن إسحاق و قد حدث بهذا الحديث عبد الله بن الحسن قال قد سمعت أمى فاطمة بنت حسين تحدث بهذا الحديث عن خديجة إلا أنى سمعتها تقول أدخلت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بينها و بين درعها فذهب عند ذلك جبرئيل عليه السلام فقالت خديجة لرسول الله صلي الله عليه و آله و سلم إن هذا لملك و ما هو بشيطان(1) ؛ اسماعيل بن ابى حكيم مولاى آل زبير روايت كند كه خديجه رضوان اللَّه عليها به پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم گفت: اى ابن عم آيامى توانى كه مرا خبر كنى وقتى كه صاحب تو جبرئيل بر تو

ص:107


1- (1) كشف الغمة، ترجمه و شرح زواره اى، ج 2، ص 78؛ فضائل الخمسة من الصحاح الستة، ج 1، 105، باب فى بدء نزول الوحى على النبى صلى الله عليه و آله و سلم و كيفيته ص 104.

فرود مى آيد؟ فرمود: بلى، گفت: وقتى كه بيايد من تو را خبر مى كنم. بعد از آن كه جبرئيل آمد آن حضرت فرمود: أى خديجه اينك جبرئيل آمده، خديجه گفت: برخيز اى پسر عمو بر ران چپ من بنشين، آن حضرت برخاسته بر آنجا نشست، گفت: آيا جيرئيل را مى بينى؟ گفت: بلى، گفت: بر گرد و بر ران راست من بنشين، چون نشست گفت مى بينى؟ فرمود: بلى، گفت: بر كنار من بنشين؛ چون چنين كرد گفت: مى بينى؟ فرمود كه: نه؛ گفت: أى ابن عم اين زمان مرا يقين شد، بشارت باد تو را كه اين ملك است نه شيطان. و ابن اسحاق گويد كه عبداللَّه بن حسن حديث كرده به همين حديث كه: من از مادر خود فاطمه بنت حسين شنيدم كه او حديث مى كرد از خديجه الا آن كه من شنيدم كه مى گفت كه: در وقت نزول جبرئيل خديجه آن حضرت را داخل گردانيد در ميان خود و جامه اش آنگاه جبرئيل رفت خديجه گفت به آن حضرت كه البته اين ملك است نه شيطان».

3 - حديث نحوه ورود رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به منزل.

فى كتاب «العدد القويه» للشيخ على بن الحسن المطهر (اخ العلامه رحمه الله) عن خديجه عليها السلام قالت: كان النبى صلي الله عليه و آله و سلم اذا دخل المنزل دعا باالاناء فتطهر للصلاه، ثم يقوم فيصلى ركعتين يوجز فيهما، ثم يأوى الى فراشه(1) ؛ در كتاب «العدد القويه» از خديجه عليها السلام روايت شده كه فرمود: وقتى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم وارد خانه مى شد، ظرف

ص:108


1- (1) سنن النبى صلى الله عليه و آله و سلم، ج 1، ص 136.

آبى مى خواست و براى نماز وضو مى گرفت و بعد دو ركعت نماز كوتاه مى گذاشت سپس به رختخواب خود مى رفت».

مقام حضرت خديجه عليها السلام نزد خدا

حضرت خديجه عليها السلام نزد خداى سبحان داراى عزت و مقام و جايگاه بسيار بالايى در دنيا و آخرت مى باشد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم خطاب به وى فرمودند:

«يا خديجة انّ اللّه عزّ و جلّ ليباهى بك كرام ملائكته كلَّ يومٍ مرارا؛(1) خديجه! خداوند عز و جل روزى چند بار به عظمت تو در نزد ملايكه مقربش مباهات مى كند».

رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در جاى ديگرى نيز به نقل از جبرييل فرموده است:

«قال جبرئيل: هذه خديجة فاقرء عليها السلام من ربّها و منّى و بشّرها بيتا فى الجّنة»(2). سلام خداوند و مرا به خديجه ابلاغ كن و مژده خانه اى در بهشت را به او بده.

ابو سعيد خدرى نقل مى كند، هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از معراج بازگشت، از جبرييل پرسيد: آيا كار ديگرى هست؟ جبرييل فرمود: «از طرف خداوند و از سوى من به خديجه سلام برسان.» هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خديجه را ملاقات كرد، فرمود: «اى خديجه! خداوند و فرشتگان بر تو سلام مى رسانند و گرامى ات مى دارند.» خديجه فرمود: خداوند، خود، سلام است و سلام از اوست و سلام به سوى اوست و نيز سلام بر جبرييل فرشته حق باد».(3)

ص:109


1- (1) عوالم العلوم، ج 11، ص 41.
2- (2) صحيح بخارى، چاپ دارالقلم، ج 5، ص 112.
3- (3) سفينه البحار، ج 1، ص 379.

خداوند در بهشت، مقام بالايى را به خديجه عليها السلام وعده داده و پيامبراكرم صلى الله عليه و آله و سلم نيز بارها اين مسأله را به خديجه بشارت مى داد و مى فرمود: «در بهشت، خانه اى دارى كه در آن رنج و سختى نمى بينى».(1)

امام صادق عليه السلام نيز مى فرمايد: هنگامى كه خديجه عليها السلام وفات نمود، فاطمه عليها السلام خردسال بود، بى تابى مى كرد و گِرد پدر مى گشت و سراغ مادر را مى گرفت. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از اين حالت دختر كوچكش بيشتر محزون مى شد و دنبال راهى بود تا او را آرام كند. تا اينكه جبرييل بر پيامبر نازل شد و فرمود: «به فاطمه سلام برسان و بگو مادرت در بهشت در خانه اى كنار آسيه، همسر فرعون و مريم، دختر عمران نشسته است.» هنگامى كه فاطمه اين سخن را شنيد، آرام گرفت و ديگر بى تابى نكرد.

در حديث موثق از حضرت زهرا عليها السلام نقل شده است كه چون خديجه عليها السلام از دنيا رفت، فاطمه عليها السلام بر گرد پدر بزرگوارش مى گرديد و مى گفت: «اى پدر! مادرم كجاست؟ جبرييل نازل شد وگفت: اى محمد! پروردگارت امر مى كند كه فاطمه را سلام برسانى و بگو مادرت در خانه اى از نى كه كف آن طلا است و به جاى پى، عمودهايش از ياقوت سرخ مى باشد و خانه او در ميان خانه آسيه و مريم دختر عمران است. چون حضرت پيغام حق تعالى را به فاطمه عليها السلام رسانيد، فاطمه عليها السلام گفت: خدا است سالم از نقص ها و از اوست سلامتى ها و به سوى او بر مى گردد تحيت ها».(2)

ص:110


1- (1) بحارالانوار، ج 16، ص 11؛ الاصبابه، ج 4، ص 275.
2- (2) حيوة القلوب، علامه محمد باقر مجلسى، ج 3، ص 218.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در تفسير «عينا يشرب بها المقربون(1) ، همان چشمه بهشتى كه مقربان از آن مى نوشند. فرمود:

«المقربون السابقون؛ رسول الله، و على بن ابيطالب و الائمة، فاطمة و خديجة»(2)

مقربان سابق عبارتند از: رسول خدا، على بن ابيطالب، ائمه معصومين، فاطمه و خديجه عليهم السلام.

مقام خديجه عليها السلام نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم

حضرت خديجه عليها السلام نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از مقام و منزلت بسيار بالا و ارجمندى برخوردار بود. آن حضرت هيچ زنى را همتاى خديجه عليها السلام قرار نمى داد؛ هميشه او را تمجيد مى كرد و بر ساير همسران خود برترى مى داد و در بزرگداشت و تكريم او تلاش زيادى مى نمود.

اين مقام و جايگاه تنها به خاطر اين نبود كه خديجه عليها السلام همسر رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بود، زيرا آن حضرت همسران ديگرى هم داشت كه چنين جايگاه و مقام و منزلتى نداشتند. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم براى رأى و نظر حضرت خديجه عليها السلام در مسايل زندگى و امور اجتماعى احترام و ارزش خاصى قايل بود و هيچ گاه با رأى و نظر آن بانوى بزرگوار مخالفت نمى نمود.

وقتى ابوالعاص، خواهر زاده خديجه عليها السلام، از زينب، دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خواستگارى نمود،

«فسألت خديجة رسول اللّه صلي الله عليه و آله و سلم ان يزوّجه و كان رسول اللّه لا يخالفها» خديجه از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خواست كه زينب با ابوالعاص اذواج كند، و

ص:111


1- (1) سوره مطففين، آيه 22.
2- (2) جامع البيان، ج 10، ص 320.

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پيشنهاد وى را پذيرفت، چون رويه حضرت بر اين بود كه با نظر خديجه عليها السلام مخالفت نمى نمود.(1)

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آن چنان به خديجه عليها السلام محبت و علاقه داشت كه تا ايشان زنده بود، همسر ديگرى اختيار نكرد.(2) قدردانى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نسبت به خديجه عليها السلام به زمان حيات او اختصاص نداشت، بلكه پس از رحلت آن بزرگوار نيز همواره از او ياد مى كرد و از وى تجليل مى نمود.

پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم با آنكه همسران ديگرى داشت هر وقت به ياد خديجه عليها السلام مى افتاد از وى به خوبى و نيكى ياد مى كرد. روزى عايشه گفت: اى رسول خدا، چقدر از خديجه عليها السلام ياد مى كنيد! خديجه عليها السلام پيرزنى بود كه از دست شما رفت، خدا بهتر از خديجه عليها السلام را به شما عنايت كرده است! رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم برآشفته گشت و فرمود:

«صدّقتنى اذ كذبتم و آمنت بى اذ كفرتم و ولدت لى اذ عقمتم(3)؛ او زمانى نبوت مرا تصديق كرد كه شما مرا تكذيب مى نموديد. زمانى به من ايمان آورد كه شما كافر بوديد. وى مادر فرزندان من است، در حالى كه شما چنين نيستيد.»

عشق و عاطفه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به همسر باكمالش به حدّى بود كه دوستان خديجه عليها السلام نيز از آن بهره مند بودند.

ص:112


1- (1) سيره ابن هشام، ج 2، ص 306.
2- (2) سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 110.
3- (3) بحار، ج 16، ص 8؛ سير اعلام النبلاء، ج 2، صص 112 و 117.

عايشه مى گويد:

روزى پيرزنى نزد رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم آمد، آن حضرت او را بسيار احترام كرد و مورد لطف سرشار خود قرار داد، وقتى پيرزن رفت، علت آن همه مهربانى به پيرزن را از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم جويا شدم. رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم در جواب فرمود:

«انها كانت تأتينا فى زمن خديجة، و ان حسن العهد من الايمان؛ اين پيرزن در زمانى كه خديجه عليها السلام زنده بود، به خانه ما مى آمد و از كمك ها و الطاف سرشار خديجه عليها السلام برخوردار مى شد، همانا نگهدارى نيكوى عهد و سابقه، از ايمان است».(1)

در روايت ديگرى به نقل از عايشه آمده:

هرگاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گوسفندى ذبح مى كرد، مى فرمود: از گوشتش براى دوستان خديجه عليها السلام بفرستيد. يك روز در اين باره با آن حضرت سخن گفتم، فرمود: «انى لاحب حبيبها»: من دوستان خديجه عليها السلام را دوست مى دارم.(2)

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در سالگرد وفات حضرت خديجه عليها السلام گريه مى كرد(3) و خطاب به زنانش مى فرمود: «گمان نكنيد مقامتان از او بالاتر است. زمانى كه كافر بوديد، ايمان آورد و او مادر فرزندانم است.(4) حتى سال ها بعد كه مى خواستند خبر خواستگارى امام على عليه السلام را از حضرت فاطمه عليها السلام به پيامبر بدهند و يادى از حضرت خديجه شد، چشمانش پر از اشك شد. زمانى كه ام سلمه از علت گريه اش پرسيد، فرمود:

ص:113


1- (1) بحار الانوار، ج 16، ص 8.
2- (2) رياحين الشريعه، ج 2، ص 206.
3- (3) سفينة البحار، ج 1، ص 380.
4- (4) سيره ابن هشام، ج 1، ص 199.

خديجه و اين مثل خديجة صدقتنى حين يكذبنى الناس و ايدتنى على دين الله و اعانتنى عليه بمالها ان الله عز و جل امرنى ان ابشر خديجة ببيت فى الجنة من قصر الزمرد لا صعب فيه و لا نصب»؛(1) خديجه؟! و كجاست مثل خديجه؟ زمانى كه مردم تكذيبم كردند، مرا تصديق كرد. بر دين خدا يارى ام كرد و با مالش به كمكم شتافت. خدا به من فرمان داد تا او را به قصرى زمردين در بهشت كه سختى و محنتى در آن نيست، بشارت دهم.

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

«اشتاقت الجنة إلى أربع من النساء: مريم بنت عمران و آسية بنت مزاحم زوجة فرعون وهى زوجة النبى، فى الجنة و خديجه بنت خويلد زوجة النبى فى الدنيا وآلاخرة وفاطمه بنت محمد؛(2) بهشت مشتاق چهار زن است: مريم دختر عمران، آسيه دختر مزاحم، همسر فرعون كه در بهشت همسر پيامبر است، خديجه عليها السلام دختر خويلد همسر رسول خدا در دنيا وآخرت و فاطمه عليها السلام دختر محمد صلى الله عليه و آله و سلم».

حضرت خديجه عليها السلام در گفتار ائمه معصومين عليهم السلام

حضرت خديجه عليها السلام داراى مقام بسيار بالا و ارجمندى نزد ائمه اطهار عليها السلام و فرزندان آنان و بزرگان اسلام مى باشد. آنان هميشه و در هر مناسبتى كه

ص:114


1- (1) سفينة البحار، همان، ص 381.
2- (2) خديجه اسطوره ايثار و مقاومت، ص 207.

پيش مى آمد، حضرت خديجه عليها السلام را مايه افتخار خود مى دانستند و از آن حضرت با عزت و عظمت ياد مى كردند.

امام حسين عليه السلام در روز عاشورا ضمن خطبه اى كه خود را به دشمن معرفى مى كرد، فرمود: «شما را به خدا سوگند، آيا مى دانيد كه جده من خديجه عليها السلام دختر خويلد است؟»(1)

حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام هنگامى كه با معاويه مناظره مى كرد، در مورد يكى از علل انحراف معاويه از محور حق و انحطاط اخلاقى وى و سعادت و خوشبختى خود به نقش مادر در تربيت افراد اشاره كرد و فرمود:

معاويه! چون مادر تو «هند» و مادربزرگت «نثيله» است [و در دامن چنين زن پست و فرومايه اى پرورش يافته اى] اين گونه اعمال زشت و ناپسند از تو سر مى زند. سعادت خانواده من به سبب تربيت در دامن مادرانى پاك و پارسا همچون حضرت خديجه عليها السلام و فاطمه عليها السلام است.(2)

همچنين آن حضرت خطاب به دشمن فرمود: «آيا مى دانيد كه من فرزند همسر پيامبر شما خديجه ام؟»

امام سجاد عليه السلام در مجلس يزيد در دمشق در حضور سران و بزرگان شام در آن خطبه معروف، خود را اين چنين معرفى مى كند:

«انا بن خديجة الكبرى؛ من پسر خديجه عليها السلام بانوى بزرگ اسلام هستم.»

حضرت زينب عليها السلام در كربلا و در روز يازدهم محرم سال 61 ه - جرى كنار پيكرهاى پاره پاره شهيدان، مطالبى جانسوز گفت، از جمله پس از ذكر نام پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و على عليه السلام از خديجه عليها السلام ياد كرد و فرمود: «بابى خديجة الكبرى؛ پدرم به فداى خديجه عليها السلام بانوى بزرگ باد.»

ص:115


1- (1) بحارالانوار، ج 44، ص 318.
2- (2) طبرسى، الاحتجاج، ج 1، ص 282.

زيدبن على عليه السلام كه انقلاب و شورش عظيمى بر ضد حكومت طاغوتى هشام بن عبدالملك بر پا نمود و سرانجام به شهادت رسيد، در سخنى در برابر دشمن، چنين احتجاج مى كند: «و نحن احق بالمودة، ابونا رسول الله وجدتنا خديجة...؛

«... و ما سزاوارتر به مودت و دوستى هستيم، چرا كه پدر ما رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و جده ما خديجه عليها السلام است.»

حتى عبدالله بن زبير(1) كه با خاندان رسالت دشمنى مى كرد؛ در گفت وگويى با ابن عباس از انتساب خود به حضرت خديجه سخن مى گويد و به آن بانوى بزرگوار به عنوان عمه اش افتخار نموده، مى گويد: «الست تعلم ان عمتى خديجة سيدة نساء العالمين؛ آيا نمى دانى كه عمه ام خديجه عليها السلام سرور بانوان جهان است؟»(2)

در زمان امامت امام حسن عليه السلام پس از آنكه معاويه بر اوضاع مسلط شد، به كوفه آمد و چند روز در آنجا ماند، و از مردم براى خود بيعت گرفت. پس از پايان كار بر بالاى منبر رفت و خطبه اى خواند و در آن خطبه آنچه توانست به ساحت مقدس اميرمؤمنان على عليه السلام جسارت كرد و ناسزا گفت، با اينكه امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام در مجلس حاضر بودند. وقتى امام حسين عليه السلام برخاست تا پاسخ معاويه را بدهد، امام حسن عليه السلام دست برادرش را گرفت و او را به بردبارى دعوت كرد و خود برخاست و فرمود:

«اى آنكه على عليه السلام را به بدى ياد كردى! منم حسن و پدرم على عليه السلام است، و تو معاويه و پدرت ابوسفيان است. مادر من فاطمه عليها السلام. و مادر

ص:116


1- (1) بنا بر نقل برخى از توايخ عوام، برادر حضرت خديجه عليها السلام بوده است.
2- (2) شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 325.

تو هند جگرخوار است. جد من رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و جد تو حرب است، جده من خديجه عليها السلام (بانوى بزرگ اسلام) ولى جده تو نثيله (زن زشتكار جاهليت) است. خداوند لعنت كندآن كس را كه نامش پليد و حسب و نسبش پست و سابقه اش بد و داراى كفر و نفاق است.(1)

ص:117


1- (1) خديجه عليها السلام اسطوره مقاومت و ايثار، ص 201.

ص:118

فصل ششم: وصيت حضرت خديجه سلام اللّه عليها

اشاره

ص:119

ص:120

حضرت خديجه عليها السلام چند روز پس از اتمام دوران سخت و پر مشقت محاصره اقتصادى در شعب ابى طالب به امراض و ناراحتى هاى جسمانى مبتلا شد. هر روز كه مى گذشت حال آن بانوى بزرگ وخيم تر و جسمش بيشتر تحليل مى رفت و احساس مى كرد كه روزهاى پايانى عمرش را مى گذراند و به زودى از دنيا خواهد رفت.

در يكى از همين روزها كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بر بالينش نشسته بود، رو به آن حضرت كرد و عرض نمود: يا رسول الله! چند وصيت دارم. اول اينكه اگر من در حق تو كوتاهى كردم، مرا عفو كنى.

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «هرگز از تو تقصيرى نديدم و تو نهايت تلاش خود را به كار بردى. در خانه ام بسيار خسته شدى و اموالت را در راه خدا مصرف كردى.»

در كلامى ديگرعرض كرد: يا رسول الله! وصيت دوم من اين است كه مواظب اين دختر باشيد! (به فاطمه زهرا عليها السلام اشاره كرد). چون او بعد از من يتيم و غريب خواهد شد. مبادا كسى از زنان قريش به او آزار رساند. مبادا كسى به صورتش سيلى بزند. مبادا كسى بر او فرياد كشد. مبادا كسى با او برخورد غير ملايم و زننده اى داشته باشد.

اما وصيت سوم را شرم دارم كه بگويم، آن را به فاطمه عليها السلام عرض مى كنم تا او برايت بازگو كند. سپس حضرت فاطمه را خواست و به او فرمود: «اى نور چشمم! به پدرت رسول الله بگو مادرم مى گويد: «من از قبر در هراسم، از تو مى خواهم مرا در عبايى كفن كنى كه هنگام نزول وحى به تن داشتى».

ص:121

آنگاه فاطمه زهرا عليها السلام از اتاق بيرون آمد و مطلب را به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم عرض كرد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم آن عبا را براى خديجه عليها السلام فرستاد و او بسيار خوشحال شد.

وفات حضرت خديجه عليها السلام

حضرت خديجه عليها السلام پس از حدود 25 سال زندگى پر فراز و نشيب با رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و يك عمر تلاش و كوشش و همراهى و اطاعت پذيرى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بر اثر كسالتى كه بر او عارض شده بود، دار فانى را وداع گفت و براى هميشه چشم از دنيا فرو بست.

درگذشت حضرت خديجه عليها السلام بر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بسيار گران بود و غم سنگين ديگرى بر غم هايش افزوده شد. چرا كه هنوز 35 روزى از مرگ جناب ابوطالب، عمو و بزرگ ترين حامى اش نگذشته بود كه حضرت خديجه، همسر با وفايش نيز از دنيا رفت. مورخين در مورد تاريخ وفات حضرت خديجه اقوال مختلفى ذكر كرده اند، از قبيل پنج سال قبل از بعثت، چهار سال قبل از بعثت، سه سال قبل از هجرت و برخى هم سه سال قبل از معراج ذكر كرده اند. اما معروف اين است كه خديجه عليها السلام در 65 سالگى و در دهم ماه رمضان سال دهم بعثت(1) بعد از نماز صبح(2) جان به جان آفرين تسليم كرد و از دنيا رفت.

پس از رحلت بانوى ايثار و مهربانى، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بر بالينش نشسته بود و در فراقش مى گريست. ناگهان جبرييل درحالى كه كفنى از بهشت به همراه آورده

ص:122


1- (1) بحار الانوار، ج 19، ص 14.
2- (2) سيره نبويه، ج 2، ص 132.

بود، نازل شد و عرض كرد: «يا رسول الله، خداوند به تو سلام مى رساند و مى فرمايد: خديجه اموالش را در راه ما صرف كرد و ما سزاوارتريم كه كفنش را بر عهده بگيريم.»

پيغمبرخدا صلى الله عليه و آله و سلم شخصاً خديجه عليها السلام را غسل داد، حنوط كرد و با پارچه اى كه جبرييل از طرف خداوند براى خديجه عليها السلام آورده بود، كفن نمود.(1) سپس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم همراه با عده زيادى از مسلمان آن بزرگ بانو را تا قبرستان حجون تشييع كردند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در حالى كه اشك از چشمانش جارى بود، وارد قبر شد و در آن خوابيد(2) و براى خديجه عليها السلام دعا كرد. بعد برخاست و با دست خويش همسرش را در لحد نهاد(3) و آنگاه سنگ لحد را در جايش استوار ساخت.

وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به خانه برگشت، فاطمه عليها السلام به دور پدر مى گشت و مى گفت: پدر جان! مادرم كجا است؟ پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم متحير بود كه جواب او را چه بگويد. در اين موقع جبرئيل نازل شد و گفت: «در پاسخ فاطمه بگو: مادرت با كمال آرامش و راحتى در كاخى كه از زبر جد ساخته شده زندگى مى كند»(4).

بنا به نقل علامه مجلسى، پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم بعد از اين واقعه، مدتى خانه نشين شد و كمتر از خانه بيرون مى رفت.(5)

ص:123


1- (1) در آن زمان هنوز نماز ميت واجب نشده بود.
2- (2) سيره اعلام نبلاء، ج 2، ص 11؛ كشف الغمه، ج 1، ص 511.
3- (3) تاريخ طبرى، ج 4، ص 593.
4- (4) بحار الانوار، ج 16، ص 1.
5- (5) بحارالانوار، همان، ص 21.

عام الحزن و پيامدهاى آن

با در گذشت ابوطالب عليه السلام و خديجه عليها السلام، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دو حامى و پشتوانه مهم خود را به فاصله حدود يك ماه از دست داد و هر روز، زندگى بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سخت تر مى شد.

سيادت، اقتدار و نفوذى كه ابوطالب در بين مردم مكه و خصوصاً بنى هاشم داشت، مانع هر گونه تعرض به جان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى شد. همه مى دانستند كه ابوطالب بزرگ ترين حامى و پشتوانه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم است و شخصيت با نفوذ و قدرتمندى است كه مردم مكه او را به بزرگى مى شناسند و بنى هاشم از او حرف شنوى دارند. ابوطالب مدافع سر سخت محمد صلى الله عليه و آله و سلم بود و مى توانست در مقابل هر توطئه اى كه عليه حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم صورت مى گرفت، مقاومت و مقابله نمايد.

دشمنان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى دانستند كه اگر به حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم تعرض كنند يا به او آسيبى برسانند، ابوطالب به دفاع از پيامبر خدا برخواهد خواست و كسى توان مقابله و ايستادگى در مقابل او را نخواهد داشت و اگر هم مقاومتى صورت گيرد، جنگ هاى طايفه اى و قبيله اى در مكه شروع مى شد و سال هاى متمادى ادامه مى يافت و صدها نفر كشته برجا خواهد گذاشت، بنابراين از اين موضوع به شدت مى ترسيدند.

از جهت ديگر، خديجه عليها السلام بزرگ ترين حامى و پشتوانه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در خانه بود. آن حضرت هر گاه از آزارها و اذيت هاى قريش آزرده خاطر مى شد و با روحى خسته و دلى شكسته به خانه بر مى گشت، خديجه عليها السلام در خانه، مايه آرامش خاطر و آسايش زندگى اش بود و محيط خانه را از چنان فضاى آرام و دلى نشينى برخوردار مى نمود كه خستگى را از تن رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى زدود و آن حضرت تمام سختى ها و آزار و اذيت هاى بيرون خانه را فراموش مى كرد.

ص:124

با درگذشت حضرت خديجه، آرامش و آسايش پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در خانه از دست رفت و با در گذشت حضرت ابوطالب مهم ترين و قوى ترين پشتوانه اجتماعى اش را از دست داد. در آن سال پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و مسلمانان آن قدر محزون و ناراحت شدند كه آن سال را «عام الحُزن»؛ سال غم و اندوه، نام نهادند و در واقع يك سال عزاى عمومى اعلام گرديد.(1)

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم همواره مى فرمودند: «تا زمانى كه ابوطالب و خديجه زنده بودند، هرگز غم و اندوهى به دلم راه نمى دادم.»(2)

پس از رحلت ابوطالب، كفار و مشركين بدون ترس و نگرانى، با جرأت و جسارت بيشترى به آزار و اذيت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و مسلمانان مى پرداختند و از آن پس ترس و نگرانى از ابوطالب نداشتند.

روزى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از يكى از كوچه هاى مكه عبور مى كرد، ناگاه يكى از بت پرستان به دستور ابوجهل، ظرفى پر از خاكروبه را بر سر و صورت آن حضرت ريخت. رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم با همان سر و صورت خاكى وارد خانه شد، سر و صورتش را شست و تك و تنها در گوشه خانه نشست. پيش از آن هر گاه چنين حوادث تلخى براى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم اتفاق مى افتاد، وقتى وارد خانه مى شد، خديجه عليها السلام با مهر و محبت به استقبالش مى رفت، سر و صورتش را مى شست و با رفتار پر عطوفت و مهربانش، مرهمى بر زخم هاى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى گذاشت.

به هر حال آزار و اذيت هاى قريش هر روز شدت مى يافت و ادامه زندگى را در مكه بر آن حضرت سخت كرده بودند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به اين نتيجه رسيد كه

ص:125


1- (1) مستدرك، سفينه، ج 3، ص 31.
2- (2) اربلى، كشف الغمه، ج 1، ص 16؛ محدث قمى، كحل البصر، ص 55.

ديگر نه در خانه آرامش دارد و نه در بيرون از خانه امنيتى هست و بايد هر چه زودتر مكه را ترك و به جاى ديگرى مهاجرت كند تا اسلام را به پذيرند و از ايشان حمايت كنند.

رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم يك ماه بعد از درگذشت حضرت خديجه، در آخر ماه شوال همان سال، جهت دعوت مردم طايف همراه با زيد بن حارثه به آن شهر سفر كردند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و زيد، ده روز در ميان مردم طايف ماندند. در اين ده روز با بزرگان طايف و مردم مختلف صحبت كردند و اسلام را بر آنها عرضه داشتند، اما در اين مدت، حتى يك نفر هم ايمان نياورد. بدتر اينكه بزرگان طائف، كودكان خردسال، بردگان و ديوانگان را وادار كردند هر جا پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم مى رفت با سنگ و چوب به دنبالش بيفتند و ازآنجا بيرونش كنند. آنان آن قدر بر بدن و سر و صورت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سنگ زدند كه گاه زيد بن حارثه خود را جلوى بدن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى انداخت تا آسيب كمترى به آن حضرت برسد. بعدها پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم از آن روزها به عنوان سخت ترين روزهاى زندگى اش ياد مى كرد.

سرانجام پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم و زيد بن حارثه مجبور شدند طايف را ترك كنند و به مكه بازگردند. وقتى به نزديكى غار حرا رسيدند، پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم نگران ورود به مكه بود، بنابراين فرستاده اى نزد برخى از جوانمردان مكه فرستاد و از آنان جهت ترويج اسلام طلب يارى نمود. نتيجه اينكه تنها «مطعم بن عدى» پذيرفت تا از رسو ل خدا صلى الله عليه و آله و سلم حمايت نمايد. مطعم فرزندان و بستگانش را مسلح نمود و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم با حمايت آنها وارد كعبه شد و پس از طواف و اقامه نماز به خانه برگشت. وضعيت در مكه بسيار بدتر از قبل شده بود و مشركان بدون هيچ ترس و واهمه اى، عرصه را بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تنگ كرده بودند. ابولهب كه بعد از رحلت ابوطالب خود را بزرگ بنى هاشم مى دانست، به همراه همسرش ام جميل بيش از ديگران پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم را اذيت مى كرد.

ص:126

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به سران و بزرگان طوايف مختلف در اطراف مكه مراجعه نمود؛ از جمله نزد سران و بزرگان طوائفى چون بنى كلب، بنى حذيفه، بنى عامر بن صعصعه، محارب بن خفصه، فزاره، غسان، مره، حنيفه، سليم، بنى نضر، بنى البكاء و حارث بن كعب مراجعه كردند تا حمايت آنها را جلب نمايد، اما هيچ كدام پاسخ مثبتى به دعوت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ندادند(1). تا اينكه در موسم حج كه عده اى از سران خزرج از مدينه به مكه آمده بودند با پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم ملاقات كردند و آن حضرت را به مدينه دعوت نمودند و آن حضرت نيز دعوت آنان را پذيرفت.

تمام وقايع و حوادث تاريخى نشان دهنده اين است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نمى خواستند مكه را ترك كنند، اما بعد از در گذشت حضرت ابوطالب و خديجه عليها السلام امكان اقامت در مكه براى ايشان فراهم نبود و حتى جانش نيز در خطر قرار داشت. سر انجام نيز مجبور شدند زادگاه خود را ترك و به مدينه مهاجرت نمايند.

مرقد مطهر حضرت خديجه عليها السلام

مرقد مطهر ام المؤمنين، خديجه عليها السلام در قبرستان «حجون» در منطقه معلى در مكه مكرمه واقع شده است. اين قبرستان از قبل از اسلام محل دفن مردگان مردم مكه بوده است. در اين قبرستان، عده زيادى از صحابه، تابعين و علما و شخصت هاى بزرگ اسلام دفن شده اند. از جمله افرادى كه در قبرستان حجون دفن شده اند عبارتند از: عبدالمطلب، ابوطالب، ابراهيم فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، عبدمناف، ياسر، سميه و عده زيادى از صحابه و تابعين و شخصيت هاى بزرگ اسلام.(2)

ص:127


1- (1) سيره ابن هشام، ج 1، ص 424؛ تاريخ طبرى، ج 2، ص 348.
2- (2) سيراعلام النّبلاء، ج 2، ص 114.

بسيارى از مورخين نقل كرده اند كه بر روى قبر حضرت خديجه عليها السلام بقعه اى چوبى قرار داشته كه مسلمانان آن را زيارت مى كردند. در سال 750 هجرى به دستور محمد سليمان مصرى قبه اى با سنگ هاى قيمتى بر روى قبر آن حضرت ساخته شد و روى قبر را با پارچه هاى گران قيمت مى پوشاندند. پس از مدتى به علت رفت و آمد زياد زائران براى زيارت قبر حضرت خديجه عليها السلام خادمى جهت نظافت گنبد و بارگاه حضرت خديجه استخدام شد و حقوق او را از موقوفات آل عثمان مى پرداختند. بارگاه و قبه حضرت خديجه در سال 1242 نيز بازسازى گرديد اما در سال 1342 هجرى اين قبه و بارگاه همانند بسيارى ديگر از آثار اسلامى توسط وهابيون تخريب شد.(1)

آقاى سنوك هور خرونيه كه يكى از شرق شناسان است و در مورد مكه تحقيقات مفصلى داشته مى نويسد:

مقبره خديجه عليها السلام، همسر رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در قبرستان معلى واقع شده و داراى قبه و بارگاه بزرگى است. مردم در روزهاى يازدهم هر ماه به بارگاه خديجه عليها السلام مى آيند و مجالس باشكوهى برگزار مى كنند. در اين مجالس يكى از سادات، مولودى خوانى مى كند و در نهايت مبلغى به او مى دهند و پس از مولودى خوانى، شام خوش مزه اى را كه با خود به مقبره آورده اند ميل مى كنند. پس از صرف شام، عده اى كنار قبر در زير قبه مى نشينند و پوشش هاى روى قبر و فرش هاى گران

ص:128


1- (1) علامه المحدث عبدالله الغازى المكى الحنفى، افاده الانام بذكر اخبار بلد الله الحرام، ج 2 ص 151.

قيمت آنجا را براى تبرك لمس مى نمايند. دور قبر نيز با قفسى آهنى احاطه شده است. اين مجلس تا نيمه هاى شب به طول مى كشد.(1)

حرز حضرت خديجه عليها السلام

حضرت خديجه عليها السلام ارتباط عميق و بسيار بالايى با خداوند متعال داشت. آن بانوى بزرگوار اسلام، داراى حرز(2) مخصوص به خود بود و همواره در پرتو آن رابطه خود را با خدا برقرار مى ساخت. سيدبن طاووس در كتاب «منهج الدعوات» دو حرز را براى حضرت خديجه عليها السلام نقل كرده است كه عبارتند از:

1 - بسم الله الرحمن الرحيم، يا حى يا قيوم، برحمتك استغيث فاغثنى، ولا تلكنى الى نفسى طرفة عين ابدا، و اصلح ليشايب كله؛ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر! اى خداى زنده و استوار! به رحمتت پناهنده شدم، به من پناه بده، و مرا هرگز به اندازه يك چشم برهم زدن به خودم وانگذار و در همه حال و زندگى مرا سامان بخش.

ص:129


1- (1) صفحات من تاريخ المكه المكرمه عن نهايه القرن الثالث عش - ر، ج 2، صص 135-146 نقله الى العربيه و علق عليه محمد بن محمود السريانى.
2- (2) حرز، در لغت به جايى مى گويند كه چنان محصور و محكم باشد كه اگر كسى بدان وارد شود از گزندها و خطرها مصون بماند (خليل بن احمد جوهرى؛ ابن منظور و زبيدى، ذيل واژه حرز) و در اصطلاح به پاره اى از آيات، اذكار، اوراد و ادعيه اى گفته مى شود كه براى حفظ جان و مال از آسيبها مى خوانده يا به صورت مكتوب با خود حمل مى كرده اند. جمع حرز، احْراز مى باشد.

2 - بسم الله الرحمن الرحيم، يا الله يا حافظ يا حفيظ يا رقيب؛ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر! اى خدا، اى نگهبان، اى نگهدارنده و اى مراقب و پاسدار.

ص:130

فهرست منابع و مأخذ

قرآن كريم.

1. اسباب النزول، الواحدى، ناشر: دارالكتب الجديده الطبعه الاولى.

2. الاستغاثة، الكوفى، أبو القاسم على بن أحمد بن موسى ابن الإمام الجواد محمد بن على (متوفاى 352 ه -)، ج 1، ص 70، طبق برنامه مكتبة اهل البيت عليهم السلام.

3. الاستيعاب فى اسماء الاصحاب، ابى عمر يوسف بن عبدالله بن محمد عبدالبشير، مطبعة النهضة، مصر - قاهرة، بى تا.

4. اسدالغابة فى معرفة الصحابة، عزالدين، ابى الحسن على بن الحسن على بن ابى الكرم الشيبانى المعروف بابن الاثير، دارالكتب العلمية، بيروت، بى تا.

5. الاصابة فى تمييز الصحابة احمدبن على بن حجر العسقلانى، دارالنفضة، قاهرة، و طبعة دارالكتاب العربى، بيروت، بى تا.

ص:131

6. اعلام النساء فى عالمى العرب و الاسلام، عمررضا كحالة، الطبعة الخامسة، مؤسسة الرسالة بيروت، 1404 ق.

7. الاعلام، خيرالدين زركلى، الطبعة الخامسة، دارالعلم للملايين، بيروت، 1980 م.

8. اعيان الشيعه، سيدمحسن امين، ناشر: دار التعارف، بيروت - لبنان.

9. افادة الانام بذكر بلدالله الحرام عبدالله الغازى المكى الحنفى.

10. بحارالانوار، علامه مجلسى، بيروت، دارالاحياء التراث العربى، 1403 ق.

11. البداية والنهاية، حافظ بن كثير.

12. تاريخ پيامبر اسلام.

13. تاريخ طبرى، محمدبن جرير طبرى، ترجمه ابوالقاسم پاينده، دارالكتاب، قم، بى تا.

14. تاريخ يعقوبى، اليعقوبى، ناشر: مؤسسه الاعلمى، بيروت - لبنان.

15. تفسير نمونه.

16. تنقيح المقال، المامقانى، تحقيق الشيخ محى الدين المامقانى، الطبعه الاولى، ناشر: مؤسسه آل البيت عليهم السلام.

17. جامع البيان.

18. جمهره الانساب.

ص:132

19. حيوه القلوب، علامه مجلسى، تحقيق سيد على اماميان، انتشارات سرور، 1376 ه. ش.

20. خديجه اسطوره ايثار و مقاومت، محمد مهدى اشتهاردى، نشر نبوى، تهران، 1377 ش.

21. خديجه ام المؤمنين.

22. خديجه سلام الله عليها، على محمد دخيل.

23. دارالارقم بين ابى الارقم، ابى عبدالله محمدبن اسماعيل البخارى الجعفى، بيروت، بى تا.

24. دلائل النبوة، الأصبهانى، أبو القاسم اسماعيل بن محمد بن الفضل التيمى (متوفاى 535 ه -). تحقيق: محمد محمد الحداد، ناشر: دار طيبة - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409 ه -.

25. ذخائر العقبى، احمد بين عبدالله طبرى، ناشر: مكتبه القدسى، قاهره وداره المعرفه - بيروت - لبنان.

26. رياحين الشريعه.

27. سبل الهدى و الرشاد فى سيرة خيرالعباد، محمد يوسف الشامى، تحقيق مصطفى عبدالواحد، بى تا، بى جا.

28. سفينه البحار، شيخ على نمازى شاهرودى، تحقيق شيخ حسن نمازى، ناشر: النشر الاسلامى، قم.

ص:133

29. سنن ابى داوود، محمد ناصرالدين الالبانى، الطبعة الاولى، مكتبة المعارف، رياض، 1998.

30. سير اعلام النبلاء، شمس الدين محمدبن احمد بن عثمان الذهبى، بيروت، بى چا، 1982 م.

31. سيرة النبوية لابن هشام، ابن اسحاق، تحقيق مصطفى الصفا، الطبعة الثانية، بى جا، 1955 م.

32. سيرة النبى، عبدالملك بن هشام، ترجمه رفيع الدين اسحاق بن محمد همدانى (قاضى ابرقو) تصحيح اصغر مهدوى، تهران، انتشارات خوارزمى، 1360 ش.

33. السيره الحلبيه، الحلبى، ناشر: دار المعرفه بيروت - لبنان.

34. سيره رسول الله، ويراسته، رفيع الدين اسحاق همدانى، مدرسى صادق، چاپ دوم، بى جا، 1375 ش.

35. شجره طوبى.

36. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، دار الكتب العربى، بيروت - لبنان.

37. صحيح مسلم، ابى الحسين مسلم ابن الحجاج القشيرى النيشابورى، بين الافكار الدولية، رياض، 1998 م.

38. صفحات من تاريخ المكة المكرمة عن نهاية القرن الثالث عشر، نقله الى العربية و علق عليه محمدبن محمود السريانى، مطبوعات نادى مكة الثافى الدبى.

ص:134

39. الطبقات الكبرى، ابن سعد، دار بيروت لطباعة و النشر، بيروت، 1986 م.

40. عوالم العلوم.

41. فروع كافى.

42. الفصول المهمه فى معرفه احوال الائمه عليه السلام، ابن صباغ المالكى، ناشر: دار الاضواء بيروت - لبنان.

43. الكامل فى التاريخ، ابى الحسين على بن ابى الكرم محمد بن محمد الشيبانى المعروف بابن الاثير الجوزى، طبعة السادسة، دارالكتاب العربى، بيروت 1986 م.

44. الكامل فى الغة و الادب، المبرد، تعليق محمد ابوالفضل ابراهيم، دارالفكر العربى، قاهرة، بى تا.

45. كحل البصر فى سيره سيد البشر، شيخ عباس قمى، ناشر: موسسه الوفاء، بيروت _ لبنان.

46. كشف الغمه، ابن ابى الفتح اربلى، الطبعه الثانيه، ناشر: دار الاضواء بيروت - لبنان.

47. مستدرك حاكم.

48. مستدرك سفينه البحار.

49. من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، ناشر: مؤسسه نشر اسلامى، قم.

50. مناسك حج، شيخ انصارى رحمه الله.

ص:135

51. مناقب آل ابيطالب، ابن شهر آشوب، نجف اشرف، ناشر: المكتبه الحيدريه، النجف الاشرف.

52. نساء اهل البيت فى ضوء القرآن و السنة، احمد خليل جمعه، انتشارات اليمامة، بيروت، بى چا، 1982 م.

53. نهايه الادب، النوير، الناشر: الهيئه المصريه.

54. نهج البلاغه محمد بن عبده.

55. نهج البلاغه، سيد رضى، خطبه 192، ترجمه عبد المحمد آيتى. دفتر نشر فرهنگ اسلامى.

56. الوفاء باحوال المصطفى، سبط ابن الجوزى، دارالكتب الحديثه، بيروت - لبنان.

57. همچنين ر. ك: السبرة الحلبية، على بن برهان الدين الحلبى، مطبعة البابى الحلبى، مصر، الطبعة الاولى، 1986 م.

58. http: //en.wikipedia.org/wiki/destruction_of

_sites_associated_with_early_Islam.

ص:136

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109