تاثیر تغذیه بر اخلاق

مشخصات کتاب

سرشناسه:پوریزدی، رحمت، 1365-

عنوان و نام پديدآور:تاثیر تغذیه بر اخلاق/گردآوری رحمت پوریزدی.

مشخصات نشر:قم: انتشارات قدس، 1400.

مشخصات ظاهری:118 ص.: جدول.؛ 14/5×21/5س م.

شابک:300000 ریال:978-600-379-087-2

وضعیت فهرست نویسی:فیپا

یادداشت:کتابنامه: ص. 111-118؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع:تغذیه -- جنبه های مذهبی -- اسلام

موضوع:Nutrition -- Religious aspects -- Islam

موضوع:اخلاق اسلامی

موضوع:Islamic ethics

موضوع:تغذیه -- احادیث

موضوع:Nutrition -- Hadiths

رده بندی کنگره:BP252

رده بندی دیویی:297/485

شماره کتابشناسی ملی:7577396

وضعيت ركورد:فیپا

ص: 1

اشاره

امام باقر (علیه السلام) وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا عِلْمَ كَطَلَبِ السَّلَامَةِ وَ لَا سَلَامَةَ كَسَلَامَةِ الْقَلْب؛

بدان که نه هیچ دانشی چون جُستجوی {دانشِ} سلامت است، و نه هیچ سلامتی چون سلامتِ دل.(1)

ص: 2


1- . تُحَفُ العُقُول، ص 286.

تأثیر تغذیه بر اخلاق

گردآوری: رحمت پوریزدی

ص: 3

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 4

فهرست مطالب

تصویر

ص: 5

تصویر

ص: 6

تصویر

ص: 7

ص: 8

دیباچه

تحصیل معارف الهی و اکتساب فضایل اخلاقی و عبادت های بدنی به نیرومندی تن بستگی دارد؛ پس کوتاهی در رساندن غذا به بدن موجب فروماندن از فواید مترتب بر آن است و این محرومیت در نهایت خسران و زیان است.(1)انسان دارای دو بُعد روحی و جسمی است که بر یکدیگر تأثیر می گذارند و رشد و تعالی هرکدام به دیگری وابسته است. پس حفظ سلامت بخش مادی به عنوان وسیله ای ارزشمند در جهت کمال او بسیار حائز اهمیت می باشد.

تغذیه به عنوان مهم ترین عامل سلامتی، تأثیر بسزایی در روند تکامل روح و جسم انسان دارد، لذا حفظ نوع و کیفیت تغذیه بسیار مورد توجه اسلام بوده و احکام و دستورات فقهی ارزشمندی در قرآن و روایات به این موضوع اختصاص یافته اند. هدف اسلام صرفاً پرورش جسم آدمی نیست لذا در کنار توصیه های مرتبط در باب خوردن و آشامیدن، علاوه بر توجه دقیق به نکاتی که بسیار مُثمر ثمر در پیدایش قوای جسمانی و سلامت بدن است، به آنچه سبب تعالی و ترقّی روح آدمی می شود نیز نگاه قابل اعتنایی داشته است. در حقیقت هدف اسلام تربیت انسان هاست.

دستورات مربوط به نحوه خوردن و آشامیدن و تلاشی که در راه تحصیل آن ها به ثمر می رسد؛ یکی از ابزارهای مهم تربیتی سفارش شده توسط خالق هستی

ص: 9


1- . نراقی، محمد مهدی، جامع السعادات، با اندکی تصرف.

می باشد که یقیناً اهتمام انسان به دقّت نظر در اجرای هرچه صحیح تر این دستورات سعادت مادی را با تندرستی و سعادت معنوی را با عاقبت به خیری در دنیا و آخرت رقم خواهد زد.

توصیه قرآن به استفاده از غذای طیّب و حلال تأثیرات مفیدی در بهداشت جسم و روان انسان دارد و این جامع نگری، از خدمات بزرگ قرآن و اسلام به جامعه بشری است. بسیار مُبرهن است که یک جامعه برای رشد و تعالی خود نیاز به انسان هایی سالم از بُعد جسمی و روحی دارد که نقش تغذیه در تحقّق بخشی این امر مهم، بسیار حیاتی و زیر بنایی است. چرا که بین سلامتی و سعادت بشریت در حوزه فردی و اجتماعی، با شیوه ی بهره وری از نعمت ها و کم و کیف تغذیه ای آن ها ارتباط مستقیم و متقابلی وجود دارد.(1)

ارتباط اخلاق با ساختمان روح و جسم انسان قابل انکار نیست، ولى این ارتباط به اصطلاح در حدّ «مقتضى» است نه «علّت تامّه»، یعنى می تواند زمینه ساز باشد نه این که الزاماً و اجباراً تأثیر قطعى بگذارد.(2)

در این نوشتار به مرور تأثیر تغذیه بر اخلاق و نیز در ضمن آن تاثیر اخلاق بر تغذیه پرداخته ایم. و سعی بر آن داشتیم تا مبانی، واژه ها و موارد تاثیر را بیان کنیم. به امید آنکه سرنخ هایی برای تحقیق و پژوهش قرار گیرد و نیز مورد استفاده

ص: 10


1- . نقش غذاي حلال در سلامت روح، سید علی اکبر، ربیع نتاج، عادله، عدالتی، دومین همایش ملی قرآن و علوم زیستی، با محوریت غذای سالم، اصفهان، 1395.
2- . مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، ج 1، ص 32.

عموم دانشوران و دانش دوستان باشد. و

از تمامی کسانی که صمیمانه مرا یاری و یاوری دادند تشکر می نمایم به ویژه از راهنمایی های دوست گرامی جناب دکتر حسن نجفی.

هزاران درود و هزاران سلام *** ز ما بر محمد علیه السلام(1)قم/ ولادت باسعادت إمام عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ (علیهما السلام)

ryazdi1395@gmail.com

ص: 11


1- . اسدی طوسی، گرشاسپ نامه، در خاتمیت کتاب.

ص: 12

مفاهیم و کلیات

اشاره

شایسته است قبل از ورد به بحث با مفاهیم و اصطلاحات آن آشنا شویم.

طَیّب

اشاره

طَیّب(1)راغب اصفهانی در «المفردات» می نویسد:

«اصل طیب چیزی است که برای حواس لذت آور است و نفس و جان آدمی از آن لذت می برد و ضد طیّب خبیث است».(2)

طُریحی چنین می گوید:

«به معنای چیزی است که لذت بخش باشد و شارع مقدس آن را حلال بشمارد».(3)

قطب راوندی می نویسد:

«طیب بر سه گونه است، 1. لذیذ و خوشمزه 2. جایز 3. پاکیزه، هر سه معنی در اصل یکی بوده و همه به معنی لذیذ بازگشت دارند».(4)

سید علی خان کبیر در شرح صحیفه سجادیه می نویسد:

ص: 13


1- . این واژه از دقیق ترین واژه های قرآن است؛ که در ترجمه و معادل آن نیاز به دقت و تأمل فراوان دارد. شاید معنای «خوش و گوارا» بهتر باشد.
2- . راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن.
3- . طُریحی، فَخرالدین، مَجمَع البَحرین و مَطلع النیرین.
4- . راوندی، سعید بن هبه الله، فقه القرآن.

«وطاب الشیء یطیب زمانی گفته می شود که برای قوه حاسه و دل لذتی ایجاد شود. پس اصل معنای طیب عبارت است ازآنچه که مایه لذت برای حواس و نفوس است».(1)

علامه مصطفوی چنین می نویسد:

فَالطَّيِّبُ في الصعيد هو التنزّه عن القذارة. و في الرزق هو الحلّيّة و المطلوبيّة و اللّذة. و في الشجر هو الإثمار و السلامة و الانبساط. و في الكلام هو التماميّة و الصدق و الإفادة. و في الإنسان كونه على صراط الحقّ و برنامج مطلوب إلهىّ و مرغوبا اليه. و في الحياة على عيش معتدل. و في صراط مستقيم. فَالطَّيِّبُ في كلّ مورد بما يناسبه.(2)در خاک «فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً»(3)

در رزق: «فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالًا طَیِّباً».(4)

در درخت: «کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ».(5) در کلام: «وَ هُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْل»(6)

ص: 14


1- . دَشتکَی شیرازی، سید صدرالدین، (سید علی خان مدنی) شرح صحیفه سید الساجدین (ریاض السالکین)، ج 2، ص 298.
2- . مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم.
3- .نساء/43.
4- . نحل/114.
5- . ابراهیم/24.
6- . حج/24. «کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَهً طَیِّبَهً» ابراهیم/24. «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ» فاطر/10.

در انسان: «وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ»(1) در زندگی: «وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُم».(2)

آیت الله مکارم چنین می نویسد:

«طَیِّب» به چیزهایی گفته می شود که با طبع آدمى موافق باشد و در قرآن به بسیارى از موضوعات، اطلاق شده است، (اَلْبَلَدُ الطَّیِّب - مساکن طیّبة - ریح طیّب - حیاة طیّبة و...) و هر چیز پاکیزه را نیز «طیّب» می گویند؛ زیرا طبع آدمى ذاتاً از اشیاء ناپاک متنفر است.(3)

حلال

راغب اصفهانی در بیان معنای «حلال» می نویسد:«اصل آن از حلّ به معنای باز کردن و گشودن گره است».(4)

قطب راوندی می گوید:

«حلال به معنی کار جایز می باشد به این معنی که آن کار رها بوده و منعی متوجه آن نیست».(5)

قرشی در «قاموس القرآن» می نویسد:

ص: 15


1- . نور/26. «ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ». نساء/3.
2- . نحل/97.
3- . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 4، ص 327.
4- . راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن.
5- . قطب الدین راوندی، فقه القرآن.

«حِلّ به کسره حاء، به معنای حلال، استعاره از باز کردن گره و گشایش چیزی است. حلال آن چیزی است که از ممنوعیت بازشده است».(1)

بین کلمات «طیب» و «حلال» عموم و خصوص مطلق است، یعنی هر حلالی طیب است، اما ممکن است که برخی از خوردنی ها طیب، حلال نباشند. ممکن است یک خوراکی از لحاظ طعم، لذیذ و به عبارتی طیب و پاکیزه باشد اما به لحاظ زیانی که برای بدن دارد، خبیث باشد.(2)

امام رضا(علیه السلام) در حدیثی چنین می فرمایند:

«اسلام، هر آنچه را که برای سلامتی جسم و روان، خطرناک و زیان بار است، حرام دانسته و هر آنچه را که برای انسان لازم و مفید است، حلال برشمرده است».(3)

خَبیث

راغب می گوید:

ص: 16


1- . قرشی، سید علی اکبر، قاموس القرآن.
2- . معیارهای ضروری غذای حلال با نگاه به واژه خبیث، مرتضی، رحیمی، فصلنامه مطالعات قرآنی، سال دهم، شماره 38، تابستان 1398.
3- . «اعْلَمْ يَرْحَمُكَ اللَّهُ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى لَمْ يُبِحْ أَكْلًا وَلَا شُرْباً إِلَّا مَا فِيهِ مِنَ الْمَنْفَعَةِ وَالصَّلَاحِ وَلَمْ يُحَرِّمْ إِلَّا مَا فِيهِ الضَّرَرُ وَالتَّلَفُ وَالْفَسَاد» مُستدرک الوسائل، ج 16، ص 165.

«خبیث هر چیزی است که به خاطر زشتی و ناپسندی و مکروه بودنش چنین نامیده شده، خواه کراهت حسی و ظاهری داشته باشد یا کراهت معنوی و عقلی».(1)

طریحی می نویسد:

«خبیث، ضد طیّب بوده و به معنی چیزی است که پلید، ناپاک و تنفرآور باشد».(2)

قریشی می گوید:

«خبيث آن است كه ناپاك، پليد و تنفّر آور باشد اعمّ از انسان و كلام و قانون و طعام و غيره و ضدّ آن طيّب است كه به معنى پاك و دل چسب است».(3)

طعام

آیت الله ناصر مکارم شیرازی چنین می نویسد:واژه «طَعامْ» هم معنى مصدرى و هم معنی اسم مصدرى دارد، يعنى هم به غذا خوردن گفته می شود و هم به خود غذا؛ و گاه اين واژه بر خصوص گندم اطلاق شده، چنانكه در حديثى آمده است كه پيغمبر (صلی الله علیه و آله)دستور داد زكات فطره را يك

ص: 17


1- . راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن.
2- . طُریحی، فخرالدین، مَجمع البحرین و مَطلع النیرین.
3- . قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن.

صاع (يك مَن) از «طعام» يا يك صاع از شعير (جو) بدهند که در اينجا طعام به معنى گندم در مقابل جو استعمال شده است.

در «لسان العرب» تصریح شده كه طعام اسم جامعى است براى تمام خوردنی ها، ولى هم او و هم «راغب» در «مفردات» تصريح کرده اند كه اين واژه گاهى در نوشیدنی ها نيز به كار می رود،مانند: «فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي؛

آن ها که از آن بنوشند، از من نیستند؛ و آن ها که بیشتر از یک پیمانه با دست خود، از آن نخورند، از من هستند».(1) «خليل بن احمد» در كتاب «العين» نيز می گوید: در كلام عرب طعام غالباً به خصوص گندم گفته می شود. ولى ظاهراً اين به خاطر آن است كه غالباً غذاى اصلى نان است و آن را نيز از گندم درست می کنند وگرنه بسيارى از ارباب لغت تصريح کرده اند كه مفهوم طعام عام است. بعضى نيز گفته اند طعام به معنى خرما است. اين سخن نيز ظاهراً به خاطر همان است كه در آن عصر و محيط خرما يك غذاى اصلى بوده است.(2)

ص: 18


1- . بقره/249.
2- . مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج 2، ص 336.

تغذیه

لفظ «غذا» از ماده «غدوه» است به معنی آغاز روز گرفته شده(1) که در زمان های گذشته تنها به غذایی گفته می شد که در آغاز روز خورده شود، درحالی که در عربی امروز غذا و تغدی به معنی ناهار خوردن است؛ اما برخی لغویان واژه «غذا» را نهمخصوص به صبح، بلکه مصدری می نامند که بر هر غذایی که موجب تحول در حالت ضعف و گرسنگی شود اطلاق می گردد که با معنی آیه نیز هماهنگ است(2).

غذاها از دیدگاه حکما علاوه بر اینکه «بدل ما یتحلل» می گردند و انرژی لازم برای حرکت و سوخت وساز و ترمیم بافت ها را تأمین می نمایند، بر کل بدن آثار مثبت یا منفی گذاشته و جسم و روان فرد را تحت تأثیر قرار می دهند. طب سنتی ایران حفظ سلامتی (بهداشت و پیشگیری) و درمان بیماری ها را به طور عمده در یک عبارت خلاصه نموده است «تنظیم روش زندگی مطابق با مزاج و خصوصیات ذاتی هر فرد»(3).

ص: 19


1- . راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن.
2- . مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن. اشاره به این آیه کهف/61 «فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءَنَا لَقَدْ لَقِينَا مِنْ سَفَرِنَا هَذَا نَصَبًا؛ هنگامی که ازآنجا گذشتند، (موسی) به یار هم سفرش گفت: «غذای ما را بیاور که سخت از این سفر خسته شده ایم!»
3- . مکتب طب سنتی ایران منبعی ارزشمند جهت معرفی و ارائه غذاهای کارآمد دارویی، محمد مهدی اصفهانی، بهزاد ذوالفقاری، حدیث کریمی، علی رضا قنادی، مجله ی طب سنتی اسلام و ایران، سال سوم، شماره ی اول، بهار 1391.

حکیم گیلانی در «سته ضروریه» می نویسد:

بباید دانست که بدن آدمی به واسطه حرکت و حرارت خارج و داخل، همیشه در تحلیل و کاهش است، پس اگر بدل آنچه که از بدن دایم می کاهد از خارج بر بدن نیفزاید، هرآینه به اندک فرصتی از ترکیب آدمی چیزی نماند، پس آدمی محتاج است به طعام.(1)

تغذیه مجموعه های از مراحل متعدد و گوناگون است که در طی آن موجود زنده مواد لازم و ضروری جهت ادامه حیات، رشد و تجدید سازنده های بدن را از محیط خود دریافت کرده و به هدف می رساند.(2)

در قرآن کریم واژه تغذیه و غذا یا مشتقاتی از این دو واژه عیناً نیامده است ولی الفاظ و کلماتی که به نحوی می تواند با مسائل تغذیه در ارتباط باشد همچون اکَلَ، شَرَب و طعام از ماده اَکل، شرَب و طَعم فراوان به چشم می خورد، به طوری که از ماده ی ( اکل) که به معنای خوردن است 109 مورد با 30 مورد اشتقاق آمده است.(3)مطالعه در آیات بیانگر این است که قرآن کتاب سلامت روان است. چنانچه خداوند می فرماید

ص: 20


1- . سته ضروریه، گیلانی، ولی.
2- . نصرتی، لیلا، تحقیق پایانی سطح 2، نقش تغذیه در جسم و روان.
3- . تغذیه سالم از منظر قرآن و آموزه های اسلامي، کیوان البرزیان مقدم، منیژه محمدی، دومین همایش ملی قرآن و علوم زیستی با محوریت غذای سالم، اصفهان، اسفندماه 1395.

«يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنين؛

ای مردم! اندرزی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است؛ و درمانی برای آنچه در سینه هاست؛ (درمانی برای دل های شما)؛ و هدایت و رحمتی است برای مؤمنان!».(1)

یکی از رهنمودهای قرآنی در تحقق سلامت روان، تغذیه صحیح است. تغذیه صحیح از نگاه آموزه وحیانی، پیامدهایی از قبیل آرامش روان، ارضای حس خضوع، اخلاق مداری را به دنبال دارد. طعام از ضروری ترین لوازم بقای انسان است. شاید شناخت خوراک جسم و تن کار چندان دشواری نباشد و حتی بسیاری از حیوانات و جانوران حسب فطرت به دنبال غذای متناسب با جسم خود بروند، اما آنچه در مورد انسان ) که در این آیه مخاطب پروردگار متعال قرارگرفته است ) اهمیت دارد، خوراک روح و جان و روان اوست. برخی از مفسرین با تکیه بر بعضی از روایات، منظور اصلی از طعام را غذای روح دانسته اند به گونه ای که در روایتی چنین آمده است: شخصی به نام زید الشحام از امام باقر(علیه السلام) درباره این آیه «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِه؛ انسان باید به غذای خویش (و آفرینش آن) بنگرد! ».(2)

ص: 21


1- . یونس/57.
2- . عبس/24.

سؤال کرد که منظور طعام چیست؟ و ایشان فرمودند:علمی است که آن را با خود بر می گیرد، از چه کسی آن را می آموزد.(1)

و (2)خوردن و تغذیه مؤمن با انسان کافر متفاوت است زیرا از نگاه قرآن انسان کافر خوردنش چون چهارپایان است(3)؛ زیرا معنای زندگی و هدف از خوردن را چیزی جز سیری نمی داند در حالی که انسان مؤمن خوردن و تغذیه را زمینه تأمین سلامت روح و روان خود می داند و به سه شاخص طیب(4)، حلال بودن(5) و استفاده به حد و اندازه توجه دارد(6).

ص: 22


1- . «في قَوْلِ اللَّهِ فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ قَالَ قُلْتُ مَا طَعَامُهُ قَالَ عِلْمُهُ الَّذِي يَأْخُذُهُ مِمَّنْ يَأْخُذُهُ». المحاسن، ج 1، ص 220. بیان علامه مجلسی «... كما أن البدن محتاج إلى الطعام و الشراب لبقائه و قوامه و استمرار حياته كذلك الروح يحتاج في حياته المعنوي بالإيمان إلى العلم و المعارف و الأعمال الصالحة ليحيي حياة طيبة...». مرآه العقول، ج 1، ص 167.
2- . تغذیه سالم از منظر قرآن و آموزه های اسلامي، کیوان البرزیان مقدم، منیژه محمدی، دومین همایش ملی قرآن و علوم زیستی با محوریت غذای سالم، اصفهان، اسفندماه 1395.
3- . «وَ الَّذينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُم؛ درحالی که کافران از متاع زودگذر دنیا بهره می گیرند و همچون چهارپایان می خورند، و سرانجام آتش دوزخ جایگاه آن هاست!». محمد/12.
4- . «يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ عَليم؛ ای پیامبران! از غذاهای پاکیزه بخورید، و عمل صالح انجام دهید، که من به آنچه انجام می دهید آگاهم». مؤمنون/51.
5- «يا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلالاً طَيِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبين؛ ی مردم! ازآنچه در زمین است، حلال و پاکیزه بخورید! و از گام های شیطان، پیروی نکنید! چه اینکه او، دشمن آشکار شماست!». بقره/168.
6- . «كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفين؛ و (از نعمت های الهی) بخورید و بیاشامید، ولی اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست نمی دارد!». اعراف/31.

امام خمینی (ره) می نویسد:

هرچه مواد لطیف تر و طاهرتر باشد طینت آدمی پاک تر است و آمادگی فیض گیری بیشتر خواهد بود. از طرف دیگر هرچه مواد ناپاک تر باشد طینت آدمی را شیطنت آمیز می گرداند؛ و همان طوری که مواد غذایی در لطافت و کثافت{سنگینی} روح مؤثر است در شدت و ضعف استعدادها نیز مؤثر است ممکن است نطفه ای از غذایی حاصل شود که به مقتضای حرکت جوهری اش در قابلیت قوی تر از دیگری باشد. بنابراین مواد تغذیه با توجه به نوعیت و حلیت و پاکی آن در قبول فیض با هم متفاوت اند مضافاً بر اینکه اختلاف انواع و اوصاف مواد خوردنی و نوشیدنی در تکون{شکل گیری} جسم و روح مؤثر است.(1)غزالی می نویسد:

بدان که راه عبادت هم از جمله عبادات است و زاد راه هم از جمله راه است. پس هرچه راه دین را بدان حاجت بُود، هم از جمله دین بُود؛ و راه دین را به طعام خوردن حاجت است؛ که مقصود همه سالکان دیدار حق تعالی است و تخم آن علم و عمل است و مواظبت بر علم و عمل بى سلامت تن ممکن نیست و سلامت تن بى طعام و شراب ممکن نیست؛ بلکه طعام خوردن ضرورت راه دین است، پس از جمله دین باشد؛ و براى این گفت حق تعالی «كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَ اعْمَلُوا

ص: 23


1- . به نقل از جمیع ملکات و اخلاق نفسانیه قابل تغییر است، ابراهیمی، ابراهیم، نشریه حضور، 1379، شماره 13.

صالِحاً»(1)

میان خوردن و عمل صالح جمع کرد. پس هرکه طعام براى آن خورد تا وى را قوت علم و مؤمن را بر همه چیزى عمل باشد و قدرت رفتن راه آخرت، طعام خوردن وى عبادت بود؛ چنانکه رسول اکرم(صلی الله علیه و آله)گفت که ثواب بُود تا دو لقمه ای که در دهان خود نهد یا در دهان اهل خود(2)؛

و این براى آن گفت که مقصود مؤمن از این همه راه آخرت بُود؛ و نشان آنکه طعام خوردن از راه دین بُود آن باشد که به شَرَه{حرص} طعام نخورد و از حلال خورد و به قدر حاجت خورد و آداب خوردن نگاه دارد.(3)

ابن سینا می نویسد:

به حکمت صانع بنگر، پس اصول را خلق کرد و از آن مزاج های مختلف را ظاهر نمود و هر مزاجی را به یک نوع از انواع مخصوص گردانید و هر مزاج دورتر از اعتدال را سبب آن دورتر از کمال قرار داد و نزدیک ترین نوع به اعتدال را مزاج بشر قرار داد تا آنکه صلاحیت قبول نفس را داشته باشد.(4)

ص: 24


1- . مؤمنون/51.
2- «إنَّ الرَّجُلَ لَيُؤجَرُ في رَفعِ اللُّقمَةِ إلى فِي امرَأتِهِ؛ مرد در برابر لقمه ای که در دهان زنش می گذارد پاداش می برد» . مُحجه البیضاء،ج3،ص70.
3- . غزالی، محمد، کیمیای سعادت.
4- . ابوعلی سینا، حسین، الاشارات و التنبیهات، ص 79.

اخلاق

اشاره

اخلاق«اخلاق» جمع «خُلق»( بر وزن قُفل) و «خُلُق»( بر وزن افق) است؛ که در اصل به یک ریشه بازمی گردند. «خَلق» به معنی هیئت و شکل و صورتی است که انسان با چشم می بیند و خُلق به معنی قوا و سجایا و صفات درونی است؛ که با چشم دل دیده می شود.(1).

علامه مجلسی، در تعریف اخلاق می گوید:

«خُلق ملکه ای نفسانی است که کار از او به آسانی صادر می شود. پاره ای از آن ها ذاتی و فطری است و پاره ای از آن ها اکتسابی است که نیاز به تفکر، مجاهدت و ممارست و تمرین نفس دارد تا به صورت خُوی و عادت درآید».(2)

فیض کاشانی می نویسد:

«اگر هیئت راسخ در نفس، مبدأ صدور أفعالی پسندیده از نظر عقل و شرع باشد، آن را خُلق نیک گویند و اگر باعث صدور افعال ناپسند شود آن را خُلق بد گویند».(3)

ابن مِسکَوَیه می گوید:

ص: 25


1- . راغب اصفهانی، حسین بن محمد ، مفردات الفاظ القرآن.
2- . «الخُلق بالضم ملكة للنفس يصدر عنها الفعل بسهولة و منها ما تكون خلقية و منها ما تكون كسبية بالتفكر و المجاهدة و الممارسة و تمرين النفس عليها فلا ينافي وقوع التكليف بها كما أن البخيل يعطي أولا بمشقة و مجادلة للنفس ثم يكرر ذلك حتى يصير خلقا و عادة له ». بِحار الانوار، ج 67، باب 59، ص 372.، ذیل حدیث 18.
3- . فیض کاشانی، محمد محسن، الحقائق فی محاسن الاخلاق، ص 54.

خُلق همان حالت نفسانی است که انسان را به انجام کارهایی دعوت می کند بی آنکه نیاز به تفکر و اندیشه داشته باشد.(1)

برخی در تعریف اخلاق چنین گویند:

«بر نفس انسان کیفیاتی عارض می شود که پس از مدتی زایل می گردد که آن را «حال» گویند».(2)

چنانچه این کیفیت نفسانی بر اثر عادت و یا عوامل ماندگار شده، به کُندی زایل شود آن را «ملکه» گویند.(3)

آنگاه اگر این کیفیت نفسانی بدونفکر و بدون تکلف در رفتار انسان منعکس شود(4)، به آن «سَجیه» یا «خُلق» می گویند. پس اخلاق انسان مجموعه ای از خُلقیات، یا به عبارت بهتر، مجموعه ملکات هر فرد است که معمولاً در رفتارش نمود می یابد(5)؛ ازاین رو در کُتُب لغت «خُلق» را به طبع، سجایا و عادات نیز معنا کرده اند.(6)

فیض کاشانی در کتابی دیگر چنین می نویسد:

خُلق که از آن در زبان پارسی «خُوی» تعبیر می کنند، عبارت از هیئت خاصی است که در ما ظهور و رسوخ می نماید و به کمک آن، افعال را به آسانی انجام می دهیم و نیازمند اندیشه و فکر نمی شویم و هرگاه هیئت مزبور به طوری ظهور

ص: 26


1- . رازی، ابوعلی، (ابن مِسکویه) تهذیب الاخلاق و تطهیر الأعراق، ص 51.
2- . طوسی، ابوجعفر، (خواجه نصیر) اخلاق ناصری، ص 64.
3- . نراقی، محمدمهدی، جامع السعادات.
4- . النهایه، ابن اثیر،
5- . سبحانی نیا، محمدتقی، رفتار اخلاقی انسان با خود، ص 26.
6- . مَجمع البَحرین، لسان العرب.

پیدا کند که افعال پسندیده از آن ناشی شود- چنان که مورد رضایت عقل و شرع باشد- آن را «خُوی نیک» نامند و اگر بر خلاف انتظار از آن کارهای نکوهید سر بزند آن را «خُوی زشت» می گویند.(1)

جوادی آملی می نویسد:

حُسن خُلق به معنای گشاده رویی و خنده رو بودن و ... نیست، گرچه آن ها نیز به موقع خود سودمند است. حُسن خُلق، گاهی دندان بر جگر گذاشتن و مشکل را تحمل کردن است. اگر باطلی به انسان پیشنهاد شود، باید دندان بر جگر نهاده حق را رها نکند و باطل را ترک کند؛ در سخنان علی (علیه السلام) آمده است «نِعْمَ الْخُلُقُ التَّصَبُرُ فِي الْحَق؛ بهترین خُلق صابر و بردبار بودن بر پایگاه حق است».(2)

فوائد تغذیه و اخلاق

فايدۀ علم اخلاق، پاك ساختن نفس است از صفات رذيله، و آراستن آن به ملكات جميله، كه از آن به «تهذيب اخلاق» تعبير مى شود. و ثمره تهذيب اخلاق، رسيدن به خير و سعادت ابديه است. و بايد دانست كه سعادت مطلق حاصل

ص: 27


1- . فیض کاشانی، محمد محسن، اخلاق حَسَنه، ص 9.
2- . نهج البلاغه، نامه 31. مبادی اخلاق در قرآن، ج 10، جوادی آملی، عبدالله.

نمى شود، مگر اينكه صفحه نفس در جميع اوقات از همه اخلاق ذميمه «مُعرّا»(1)

و به تمام اوصاف حَسَنه «مُحلّى»(2)

باشد.(3)

برخی از فوائد اخلاق

1. اخلاق تعدیل کننده خواسته انسان است؛

2. اخلاق تقویت کننده و پرورش دهنده بُعد معنوی انسان است؛

3. اخلاق ضامن اجرای قوانین و مقررات است؛

4. اخلاق حافظ ایمان است؛

5. اخلاق افراد بشر را از هرگونه عیب و نقص منزه و مبرا ساخته و آنان را به اوج مکارم اخلاق می رساند؛

6. علم اخلاق نیروهای سرکش نفس را مهار و رام نموده و آن ها را در مسیر حکمت، عدالت و عفت تقویت می کند تا به پایه مکارم اخلاق برسند؛

7. علم اخلاق برای آن است که ما قادر شویم اعمال نیک را به سهولت و آسانی انجام دهیم.(4)

ص: 28


1- . خالی، سالم.
2- . آراسته، مُزَین.
3- . نراقی، احمد، معراج السعاده، ص 34.
4- . فائزی، علی، تربیت و روش ها و اخلاق اسلامی، ص 161.

فوائد تغذیه

تغذیه سالم و صحیح باعث تندرستی و طول عمر می شود و با تأثیر بر سیستم جسمی و روحی بدن، منجر به رشد جسمی و فکری می گردد؛ و آدمی را از مبتلا شدن به برخی بیماری ها ایمن می کند. تغذیه سالم، در روح و روان نیز تأثیرگذار است و سلامت روحی را پوشش می دهد. به قول معروف «عقل سالم در بدن سالم است».

اهمیت تغذیه و اخلاق

مردى از روبروى پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله)، خدمت آن حضرت آمد و پرسيد: اى رسول خدا! دين چيست؟ فرمود: خُوش خُويى. سپس از طرف راست آمد و پرسيد: دين چيست؟ فرمود: خُوش خُويى. آنگاه از طرف چپ آن حضرت آمد و پرسيد: دين چيست؟ فرمود: خُوش خُويى. سپس از پشت سر ايشان آمد و پرسيد: دين چيست؟ حضرت به طرف او برگشت و فرمود: آیا دین را متوجه نشدی؟ دين، آن است كه خشم نگيرى.(1)

ص: 29


1- . «جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ 9 مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا الدِّينُ فَقَالَ حُسْنُ الْخُلُقِ ثُمَّ أَتَاهُ عَنْ يَمِينِهِ فَقَالَ مَا الدِّينُ فَقَالَ حُسْنُ الْخُلُقِ ثُمَّ أَتَاهُ مِنْ قِبَلِ شِمَالِهِ فَقَالَ مَا الدِّينُ فَقَالَ حُسْنُ الْخُلُقِ ثُمَّ أَتَاهُ مِنْ وَرَائِهِ فَقَالَ مَا الدِّينُ فَالْتَفَتَ إِلَيْهِ وَ قَالَ أَمَّا تَفَقُّهُ الدِّينِ هُوَ أَنْ لَا تَغْضَب». مجموعه ورام، ج 1، ص 89.

امام علی (علیه السلام) لَوْ كُنَّا لَا نَرْجُو جَنَّةً وَ لَا نَخْشَى نَاراً وَ لَا ثَوَاباً وَ لَا عِقَاباً لَكَانَ يَنْبَغِي لَنَا أَنْ نَطْلُبَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ فَإِنَّهَا مِمَّا تَدُلُّ عَلَى سَبِيلِ النَّجَاحِ؛

اگر ما امید و ایمانی به بهشت و ترس و وحشتی از دوزخ و انتظار ثواب و عقابی نداشتیم، شایسته بود به سراغ فضائل اخلاقی برویم، چرا که آن ها راهنمای نجات و پیروزی و موفقیت هستند.(1)

امام صادق (علیه السلام) إِنْ أُجِّلْتَ فِي عُمُرِكَ يَوْمَيْنِ فَاجْعَلْ أَحَدَهُمَا لِأَدَبِكَ لِتَسْتَعِينَ بِهِ عَلَى يَوْمِ مَوْتِك فَقِيلَ لَهُ وَ مَا تِلْكَ الِاسْتِعَانَةُ قَالَ تُحْسِنُ تَدْبِيرَ مَا تُخَلِّفُ وَ تُحْكِمُه؛اگر از عمرت تنها به میزان دو روز مهلت داده شدی، یک روزش را برای ادب خود اختصاص بده تا برای روز مرگ از آن کمک بگیری. بدان حضرت عرض شد: اين كمك گرفتن (از ادب به هنگام مرگ) چگونه است؟ فرمود: تا به خوبی در مورد آنچه بجاى می گذاری بينديشى و محكم و پابرجايش سازى.(2)

امام رضا (علیه السلام) ...فَإِنَّ صَلَاحَ الْبَدَنِ وَ قِوَامَهُ يَكُونُ بِالطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ وَ فَسَادَهُ يَكُونُ بِهِمَا فَإِنْ أَصْلَحْتَهُمَا صَلَحَ الْبَدَنُ وَ إِنْ أَفْسَدْتَهُمَا فَسَدَ الْبَدَن؛

ص: 30


1- . مُستدرک الوسائل، ج 11، ص 192، ح 12721.
2- . کافی، ج 8، ص 150. بیان علامه مجلسی «لعل المراد لعلمك على ما مر تفسيره أي تتعلم في أحد اليومين آداب الوصية، و تستعملها في اليوم الآخر، و يحتمل أن يكون المراد استعمال الآداب الحسنة في الوصية في اليوم الأول، و الاشتغال بمقدمات الموت في اليوم الثاني». مِرآه العقول، ج 25، ص 369.

پس به درستی که صلاح بدن و پایداری آن به خوردنی و نوشیدنی است و فسادش نیز به آن ها است. پس اگر آن دو را نیکو تغذیه کنی بدن سالم می شود و اگر بد تغذیه کنی بدن بیمار می شود.(1).

امام علی(علیه السلام) می فرمایند: «پس بنگر که از این سفره چه غذایی در دهان می نهی، پس آنچه را که طبیب بودنش ازهرجهت برای تو آشکار نیست بیرون افکن و آنچه را حلال و طیب و به پاکی بودنش یقین داری بخور».(2)

رابطه اخلاق و طب

ملا احمد نراقی صاحب کتاب معراج السعاده چنین می نویسد:

و بدان كه: همچنان كه كسى فاقد صفات كمالى است، سعى در تحصيل آن و ازاله ضدش بر او لازم است، همچنين صفت كمالى كه از براى آدمى حاصل است، جهد در محافظت و ابقاء آن واجب است، مانند صحت بدن، چون اگر كسى را مرضى باشد سعى در دفع آن و تحصيل صحت بايد كند و اگر صحيح و سالم باشد مراعات حفظ صحت را مى بايد نمايد. و ازاین جهت است كه فن طب را منقسم به دو قسم كرده اند: يك قسم، در حفظ صحت و ديگرى در دفع مرض؛ و چون علم اخلاق نيز شبيه به علم طلب است، بلكه طب حقيقى آن است، پس علم

ص: 31


1- . بحارالانوار، ج 59، ص 316.
2- . «فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ فَمَا اشْتَبَهَ عَلَيْكَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ وَمَا أَيْقَنْتَ بِطِيبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْه». نهج البلاغه، نامة 45.

اخلاق نيز منقسم به دو قسمت مى شود: يكى در كسب فضايل و ديگرى در دفع رذايل؛ و به جهت مشابهت اين دو علم، اين علم را «طب روحانى» گويند، همچنان كه طب متعارف را «طب جسمانى» نامند.(1)

روش معالجه امراض نفسانی و رذایل اخلاقی با روش معالجه ی امراض بدنی است.

خواجه نصیر طوسی در «اخلاق ناصری» می گوید:

«هم چنان که در علم طب ابدان إزاله ی امراض به ضد کنند در طب نفوس ازاله ی رذایل هم به اضداد آن رذایل باید کرد».(2)

ابن سینا نیز روش معالجه ی امراض نفس را چنین بیان می کند:

«همان طور که طبیب وقتی با بدنی مواجه شود که متمایل به گرمی است آن را با مقابل گرمی یعنی سردی زایل می کند و وقتی آن را متمایل به سردی یابد آن را با گرما برطرف می کند، هم چنین وقتی ما نفس خود را متمایل به خُلقی بیابیم که در جهت زیادی و افراط است، باید آن را با چیزی که در جهت نقصان و تفریط

ص: 32


1- . معراج السعاده، نراقی، احمد، ج 1، ص 65.
2- . اخلاق ناصری، خواجه نصیر طوسی، به نقل از تأثیر طب سنتی بر اخلاقی اسلامی، اترک، حسین، اترک، شهلا، ملابخشی، مریم، مجله اخلاق و تاریخ پزشکی، دوره ی سوم، شماره 3، تابستان،89.

است زایل کنیم و وقتی نفس را متمایل به چیزی که در جهت نقصان است بیابیم باید آن را به جهت زیادی جلب کنیم تا این که به حد وسط برسیم».(1)

جوادی آملی می نویسد:

طبیب برتر کسی است که «انسان» را درمان کند، نه آنکه کار او تنها درمان بیماری های مشترک انسان و حیوان باشد. گاهی دست یا پای انسان می شکند و آسیب می بیند و پزشک معالج آن ها را ترمیم می کند ولی دست وپا، حقیقت انسان نیست، حقیقت انسان روح اوست نه بدن او، پس طبیب انسان کسی است که مشکلات اخلاقی و روحی او را درمان کند؛ نه بیماری های بدنی او را. ممکن است پای طبیبی مصدوم یا دست وی شکسته باشد ولی درعین حال بتواند پا یا دست مصدوم دیگری را درمان کند؛ اما طبیب روح چنین نیست.(2)

ص: 33


1- . ابن سینا، رساله فی البر والاثم، المذهب التربوی عند ابن سینا، به نقل از به نقل از تأثیر طب سنتی بر اخلاقی اسلامی، اترک، حسین، اترک، شهلا، ملابخشی، مریم، مجله اخلاق و تاریخ پزشکی، دوره ی سوم، شماره 3، تابستان،89.
2- . جوادی آملی، عبدالله، مبادی اخلاق در قرآن، تفسیر موضوعی قرآن، ج 10.

مبانی و اصول

اشاره

نیکواست قبل از ورد به بحث از مبانی و اصول آن آگاه باشیم. به برخی از آن ها

اشاره می کنیم.

1. ترکیب انسان از روح و بدن

استعدادها و توانایی های انسان بسیار گسترده تر و متنوع تر از توانایی ها و استعدادهای جسم است. موجودی که می اندیشد، می فهمد، محبت و نفرت می ورزد، حسادت و خیرخواهی می کند، خشم و بردباری دارد، دل می بندد و امیدوار است و... جسم انسان نیست، چرا که ما جسم را می بینیم که در پی حادثه ای به جمادی تبدیل می شود که هیچ از او برنمی آید و جز اشغال فضایی به حجم خود، هیچ اثری ندارد، بنابراین وجود انسان علاوه بر این جسم دارای بُعد دیگر است که تمامی این آثار و توانایی ها از آن اوست. این بُعد نادیدنی وجود انسان در فرهنگ اسلامی، روح انسان نامیده می شود.(1)قرآن کریم می فرماید:

«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طين* ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً في قَرارٍ مَكينٍ *ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقين؛

ص: 34


1- . تهرانی، مجتبی، اخلاق الهی، تدوین و تحریر، محمدرضا جباران، ج 1، ص 70.

ما انسان را از عصاره ای از گِل آفریدیم؛ سپس او را نطفه ای در قرارگاه مطمئن {رحم} قرار دادیم؛ سپس نطفه را به صورت عَلَقه { خون بسته}، و علقه را به صورت مُضغه { چیزی شبیه گوشت جویده شده}، و مضغه را به صورت استخوان هایی در آوردیم؛ و بر استخوان ها گوشت پوشاندیم؛ سپس آن را آفرینش تازه ای دادیم؛ پس بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است! ».(1)

این آیه کریمه که از همه مراحل آفرینش انسان با واژه خلقت تعبیر می کند جز آخرین مرحله { ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ} که آن را «انشا» می نامد. این تعبیر جدید برای این است که نشان دهد امر جدیدی حادث شده که ماده قابلیت آن را ندارد این مرحله با تمام مراحل آفرینش انسان تفاوتی آشکار دارد. مراحل پیشین هرچند در بعضی اوصاف ظاهری مثل رنگ، بو، شکل و حجم تفاوت دارند، در این اصل مشترک اند که وصفی برتر از اوصاف ماده ندارند و هم از این اوصاف آن ها در اصل مادی بودن مشترک است، ولی آخرین مرحله دارای حیات، علم و قدرت است، اوصافی که پیش از آن نبود.(2)

2. اصالت روح

ازنظر قرآن کریم، حضرت آدم (علیه السلام) هنگامی سزاوار سجده فرشتگان می گردد که روح الهی در او دمیده شده

ص: 35


1- . مؤمنون/ 12-14.
2- . طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان 15، ص 12.

«فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدين؛

هنگامی که آن را نظام بخشیدم و از روح خود در آن دمیدم، برای او به سجده افتید!»(1)

همچنین زمانی که مأموران الهی جان کسی را می گیرند، او را نابود نساخته اند، بلکه حقیقت او را از عرصه ای به عرصه دیگر انتقال داده اند؛

«وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا يُفَرِّطُون؛

او بر بندگان خود تسلّط کامل دارد؛ و مراقبانی بر شما می گمارد؛ تا زمانی که یکی از شما را مرگ فرا رسد؛ (در این موقع)، فرستادگان ما جان او را می گیرند؛ و آن ها (در نگاهداری حساب عمر و اعمال بندگان)، کوتاهی نمی کنند».(2)

3. تأثیرگذاری روح و بدن بر یکدیگر

بی تردید روح و بدن بر یکدیگر تأثیر متقابل دارند؛ چنان که بیماری های جسمانی روان انسان را نیز آزرده می سازند و فشارهای روانی در بدن انسان نیز بازتاب می یابند. این ارتباط به گونه ای است که امروزه بخش عمده ای از تحقیقات و روان پزشکی به بیماری های موسوم به «روان تنی» اختصاص یافته است.(3)

ص: 36


1- . حجر/29.
2- . انعام/61.
3- . فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، مصباح یزدی، محمد تقی، ص 171.

روح و جسم آدمی چنان در هم مَمزوج شده اند که تا مادامی که انسان در این نشئه خاکی زیست می کند، هیچ یک را از دیگری راه گریزی نیست. بیماری ها و آسیب های جسمی یقیناً تألمات روحی در پی خواهد داشت و آشفتگی ها و پریشانی های روح و روان، اثرات قابل اعتنایی بر جسم خواهد گذاشت.

این رابطه دوسویه همواره سرانجام فعل وانفعالات آدمی را در گستره هستی به سویی پیش خواهد برد که نقش اراده و خواست انسان در آن بسیار حائز اهمیت است. جسم در این عالم، ابزار روح است که باید بتواند به وسیله آن درجات تعالی خود را متعالی تر کند. لذا برای رسیدن به این هدف مهم ناگزیر به اسبابی نیازمند است که راهگشای روح در این طی طریق باشد.

یکی از این ابزارهای مهم که در هدایت انسان و مهیا کردن بستر وجودی او برای کسب توفیقات و عبور از گذرگاه های دنیا بسیار نقش آفرین می باشد، تلاش برای کسب روزی حلال و اهتمام ویژه به خوردن غذای حلال است. همان طور که اگر غذایی با جسم انسان و طبیعت وجودی او سازگار باشد می تواند در روح انسان ایجاد شادی و نشاط کند بالطبع غذاهای ناسازگار هم جسم و روح را آزرده و غمگین می کنند و ممکن است سبب بیماری گردند.

از روایات رسیده از حضرات معصومین (علیهم السلام) به این نتیجه می رسیم که غذاها حتی در ایجاد خُلق و خُوی خوب و یا بد بسیار مؤثرند. بعضی از غذاها به انسان انرژی می دهند و بعضی دیگر صبر آدمی را زیاد کرده و گروهی از آن ها باعث اخلاق نیکو می شوند و بالعکس بعض غذاها سبب ترس و اضطراب شده و انسان

ص: 37

را سست می کنند و باعث قسی القلب شدن انسان می گردند. غذاهای حلال و حرام نیز همین گونه اند و هرکدام اثرات خود را به گونه ای بر جسم و روح خواهند گذاشت.(1)

امام سجاد (علیه السلام) در رساله حقوق، برای هر عضوی حقوقی برشمرده و رعایت آن حقوق را لازم دانسته است. این بدان جهت است که رفتار انسان در ارتباط با جسم خویش، فقط در بیماری یا سلامت بدن او تأثیر ندارد، بلکه آثار روانی یا معنوی دنبال دارد و نوع رفتار با جسم، هم در سلامت جسم و هم در سلامت روح و جان او مؤثر است. ازاین رو برای محافظ از سلامت روحی و روانی و نیز تلاش در جهت کمال بخشی به فضایل انسانی و الهی خویش لازم است با کنترل اعضا و جوارح خود، راه کمال تا نیل به سعادت بیشتر خویش را هموارتر سازد.(2)

تغذیه یکی از مهم ترین عوامل تأثیرگذار در مزاج است که از طریق تغییراتی که در مزاج بدن ایجاد می کند، در شکل گیری برخی از خلقیات نفسانی و حالت روحی و نیز ادراک تأثیر می گذارد. این تأثیر، به معنویات اختصاص ندارد بلکه غذا بعضاً در حالت روحی و روانی نیز چنین تأثیراتی دارد و سبب پیدایش حالت و

ص: 38


1- . نقش غذاي حلال در سلامت روح، سید علی اکبر ربیع نتاج، عادله عدالتی، دومین همایش ملی قرآن و علوم زیستی، با محوریت غذای سالم، اصفهان، 1395.
2- . رفتار اخلافی انسان با خود، محمدتقی سبحانی نیا، ص 364،

صفات روانی می شود. بدین ترتیب غذا در مزاج و مزاج در شکل گیری اخلاق و ادراک مؤثر است.(1)

جوادی آملی درباره نقش تغذیه در اندیشه می گوید:

اگر انسان حرام خوار بخواهد درست بیندیشد، بسیار سخت است؛ زیرا استعداد تام و نصاب قبول برای فیض یابی، از شرایط اصلی است. اگر کسی از راه حرام تغذیه کرد و جوارح و جوانحش رشد یافت، صرف موعظه در او اثر ندارد. تغذیه حرام، تنمیه{رشد} ناصواب را به همراه دارد و افکار و اوصاف پلید آن را تعقیب می کنند؛ مانند درخت کج که در زمان نهال بودن صالحیت صالح و راست ایستادن را داشت، اما اکنون که کج بار آمده، درمان پذیر نیست؛ یعنی صالح آن میسور نیست. امام حسین(علیه السلام) به مهاجمان انسانیت فرمودند سر اینکه رهنمودهای من در شما اثر نمی کند، این است که شما:

اولاً باید معارف مرا بفهمید؛

ثانیاً طبق آن فهم تصمیم بگیرید؛

ولی فهم امروز شما همان غذای قبلی است که به صورت فهم امروز درآمده است؛ به همان دلیل که فهمنده امروز، یعنی روح و جان شما، همان نطفه گذشته است. اگر همان نطفه با سیر جوهری بالا آمده و روح مجرد شده، آن غذاها هم به

ص: 39


1- . تبیین فلسفی رابطه غذا با روح و اندیشه با نگاهی به متون دینی، احمد شه گلی، دو فصلنامه علمی انسان پژوهی دینی سال شانزدهم، شماره 41، بهار و تابستان 1398.

سیر جوهری بالا آمده و اندیشه، اخلاق و اوصاف شده است. هرگز نه به این روح پَلَشت می شود گفت الهی باش؛ و نه به آن اندیشه می شود گفت صحیح باش؛ و نه به آن خُلق و خوی می شود گفت فاضل باش.(1)

4. اعتدال ( میانه روی)

«کُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ؛

بخورید و بیاشامید و اسراف مکنید، که خدا مسرفان را دوست نمی دارد ».(2)

خوردن یکی از نیازهای بدن انسان است که افراط وتفریط در آن برای جسم و روح انسان مشکل ساز می شود. آنچه اسلام توصیه می کند اعتدال است و سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السلام) نیز بر همین منوال بوده است.امام کاظم (علیه السلام) لَوْ أَنَّ النَّاسَ قَصَدُوا فِي الطَّعَامِ لَاسْتَقَامَتْ أَبْدَانُهُم؛

اگر مردم در خوراک، میانه روی و اعتدال داشته باشند، بدن هایشان استوار و سلامت می شود.(3)

ص: 40


1- . جوادی آملی، عبدالله، شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی، ص 73.
2- . اعراف/31.
3- . المحاسن، ج 2، ص 439.

امام علی (علیه السلام) هر کس در دل خود، درخت علاقه به انواع غذاها را بکارد، میوه گونه های نا تندرستی را می چیند(1). { بیماری های گوناگون از آن برداشت می کند}

اسلام علاوه بر متناسب غذا خوردن، بر خوب غذا خوردن نیز تأکید می کند. حلال چیزى است که ممنوعیتى نداشته باشد و «طیب «به معنى هر چیز پاک و پاکیزه است و در مقابل «خبیث «ناپاک است. پیامبران هم مانند بقیه مردم به غذا نیازمندند، با این تفاوت که آن ها از غذا به عنوان وسیله برای تکامل استفاده می کنند و برای { برخی} مردم خوردن هدف است و به دنبال هوی و هوس هستند.(2)

در حدیثی منسوب به امام علی(علیه السلام)چنین می خوانیم:

امام علی (علیه السلام) لا تَطلُبِ الحَیاةَ لِتَأکلَ، بَلِ اطلُبِ الأَکلَ لِتَحیا؛

زندگی را برای خوردن مخواه؛ بلکه خوردن را برای زندگی بخواه(3).

سید عبدالله شُبَّر چنین می نویسد:

ص: 41


1- . «مَنْ غَرَسَ فِي نَفْسِهِ مَحَبَّةَ أَنْوَاعِ الطَّعَامِ اجْتَنَى ثِمَارَ فُنُونِ الْأَسْقَامِ ». تصنیف غُرَرُالحِکم وَ دُرَرُالکَلِم، ح 11191.
2- . بررسي اعجاز علمي قرآن در تغذیه بر سلامت انسان، زهره کدخدایی، نگار ملاقاسمی، حسین حاجیان فر، دومین همایش ملی قرآن و علوم زیستی با محوریت غذای سالم، اصفهان، 1395.
3- . شرح نهج البَلاغه ابن ابی الحدید، ج 20، ح 824.

طبع انسان همیشه خواهان سیری کامل است، ازاین رو شرع مقدس در مدح گرسنگی و کم خوری بسیار مبالغه کرده است تا میل پرخوری طبع انسان و منع شرعی با هم تلافی کرده و از برخورد آن ها اعتدال حاصل شود، زیرا در تمام حالات واخلاقیات انسان ها حد وسط مطلوب است بنابراین نسبت به طبع معتدل بهتر است انسان به مقداری غذا بخورد که سنگینی معده را احساس نکند و از گرسنگی هم ناراحت نباشد، زیرا مقصود خوردن ادامه زندگی و توان پرستش و عبادت است و سنگینی معده و گرسنگی قلب را به خود مشغول کرده و مانع عبادت می شوند، پس مقصود از این که در دین پرخوری مذمت شده است این است که انسان در حد اعتدال بخورد تا اینکه اثر خوردن در وجودش ظاهر نشود تا به فرشتگان شبیه شود، زیرا آن ها منزه از آنند که گرفتار سنگینی معده یا دچار رنج گرسنگی شوند و لذا قرآن عزیز می فرماید: «کُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ؛ بخورید و بیاشامید و اسراف مکنید که خدا مسرفان را دوست نمی دارد».(1)

در باب تغذیه این است که انسان تا به چیزی _ چه خوردنی و چه نوشیدنی_ میل و اشتها نکند آن را مصرف نکند و هنگامی که به چیزی اشتهاء پیدا کرد یعنی گرسنه یا تشنه شد از خوردن و نوشیدن خودداری نکند.(2)

شهید مطهری درباره زیاده روی (افراط) در پُرخوری چنین می گوید:

ص: 42


1- . اعراف/31.
2- . شبُّر، سید عبدالله، کتاب الاخلاق، ص 216.

موضوع داستان آدم که به واسطه خوردن از بهشت رانده شد، رمز بزرگی است از طمع در مظهر شهوت بطن{شکم}.

قرآن کریم می فرماید: «فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ؛

سرانجام هر دو از آن خوردند، (و لباس بهشتیشان فرو ریخت) و عورتشان آشکار گشت و برای پوشاندن خود، از برگ های (درختان) بهشتی جامه دوختند!».(1)

افراط در شکم خوارگی و توجه به صبحانه و شام و نهار عالی و لذیذ و مرتب، گذشته از سایر مفاسد، روح و فکر را به خود متوجه می کند و انسان را متوجه پایین می کند و او را از توجه به بالا منصرف می کند، به خلاف کسانی که غذای آن ها فقط عنوان سَد جوع {رفع گرسنگی}دارد، فکرشان می شود متوجه مسائل بالا بشود.

ازجمله آفات شکم خوارگی اثری است که روی عزم در جهت سست کردن می گذارد. یک شکم پر لذیذ قادر است که یک تصمیم بزرگ را مُنفسخ کند.

علی (علیه السلام) در آخرین خطبه نهج البلاغه که در مقام حثّ {برانگیختن} بر جهاد است می فرماید:

ص: 43


1- . طه/121.

«لَا تَجْتَمِعُ عَزِيمَةٌ وَ وَلِيمَةٌ مَا أَنْقَضَ النَّوْمَ لِعَزَائِمِ الْيَوْمِ وَ أَمْحَى الظُّلَمَ لِتَذَاكِيرِ الْهِمَم؛

عزم و تصميم [براى رسيدن به كمالات و مقامات عالى] با سُور چرانى (راحت طلبى) سازگار نيست. چه بسيار خواب های شبانگاهى كه تصميمات روز را بر هم زده و چه بسيار تاریکی هایی كه ياد همت های بلند را از خاطره ها زدوده است!»در حقیقت می خواهد بفرماید مردمی که به خوش گذرانی عادت کرده اند نمی توانند تصمیم جهاد بگیرند.

درست است که «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ؛

بگو چه کسی زینت های الهی را که برای بندگان خود آفریده و روزی های پاکیزه را حرام کرده است؟! ».(1)

اما این نکته مسلّم است که پلو مرغ بهشتی هم که باشد و مرتب صرف شود، از صفای عقل و از صلابت اراده می کاهد.

شهوت بطن اثر می گذارد روی شهوت فرج و محرک آن شهوت است. هر دوی این ها آدمی را وادار می کند به تهیه وسائل زیاد و حرص و جمع وسائل. این ها تدریجاً آدمی را به تفاخر و تکاثر می کشاند و تدریجاً به وادی حسد و بغی و حقد و بغضاء می برد.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله)می فرماید:

ص: 44


1- . اعراف/32.

دل ها را با خوردن و آشاميدن زياد نميرانيد؛ زيرا همان گونه كه زراعت بر اثر آب زياد از بين می رود، دل ها نيز بر اثر پرخورى می میرند(1).

امام صادق (علیه السلام) به ابوبصیر چنین فرمود:

اى ابا محمد! شكم در اثر خوراك فراوان به طغيان و سركشى برمى خيزد. نزديك ترين لحظاتى كه انسان به خداوند تقرب حاصل مى كند هنگامى است كه شكم او سبك باشد و دورترين لحظات او از خداوند هنگامى است كه شكم او سنگين باشد.(2)

نیز امام صادق (علیه السلام) در سفارش های خود به عُنوان بصرى - می فرمایند:

و اما آن ها كه موجب رياضت (پرورش) نفس است: از خوردن چيزى كه بدان اشتها ندارى بپرهيز، كه اين كار حماقت می آورد و تا گرسنه نشده ای غذا نخور، خوراك حلال بخور و در موقع خوردن، نام خدا را بگوى.(3)

در این حدیث سه دستور راجع به خوردن می دهد: یکی اینکه هنوز که اشتهای صادق و واقعی پیدا نکرده ای نخور.

ص: 45


1- . «لَا تُمِيتُوا الْقُلُوبَ بِكَثْرَةِ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ وَ إِنَّ الْقُلُوبَ تَمُوتُ كَالزَّرْعِ إِذَا كَثُرَ عَلَيْهِ الْمَاءُ ». روضه الواعظین و بصیره المتعظین، ج 2، ص 457؛ مکارم الاخلاق، ص 150.
2- .«قَالَ لِي يَا بَا مُحَمَّدٍ إِنَ الْبَطْنَ لَيَطْغَى مِنْ أَكْلِهِ وَ أَقْرَبُ مَا يَكُونُ الْعَبْدُ مِنَ اللَّهِ إِذَا مَا جَافَ بَطْنُهُ وَ أَبْغَضُ مَا يَكُونُ الْعَبْدُ إِلَى اللَّهِ إِذَا امْتَلَأَ بَطْنُهُ».کافی، ج 6، ص 269.
3- . «فَإِيَّاكَ أَنْ تَأْكُلَ مَا لَا تَشْتَهِيهِ فَإِنَّهُ يُورِثُ الْحِمَاقَةَ وَ الْبَلَهَ وَ لَا تَأْكُلْ إِلَّا عِنْدَ الْجُوعِ وَ إِذَا أَكَلْتَ فَكُلْ حَلَالًا وَ سَمِّ اللَّهَ». مِشکاه الانوار، ص 327.

معده ظرفیت معین دارد مثل اتومبیل، با این اختلاف که ظرفیت ماشین را رویش نوشته اند ولی معده خودش احتیاج و ظرفیت خود را اعلام می کند، احتیاج خود را به غذا و همچنین بی نیازی خود را اعلام می کند. غذا اگر زیادتر شد منشأ اتساع معده می شود. غذا اگر قبل از هضم طعامِ گذشته باشد جذب نمی شود، سلامت و نشاط نمی آورد. انواع غذاهای ویتامین دار را اغنیا و مترفین می خورند ولی به اندازه نان جو و دوغ آن دهاتی

زحمتکش نه لذت می برند و نه جذب بدنشان می شود و نه تولید سلامت می کند و نه تولید نشاط بعد از غذا می کند، غذاها هضم نشده و جذب نشده دفع می شود، اعصاب هاضمه خسته می شود، برای روح تولید ملالت می کند، هم ضرر مالی و هم نقص لذت خوردن و هم ضرر بدنی و هم ملالت دائم.(1)

ازآنجاکه روح، بدن را تدبیر می کند زمانی که بدن مملو از انواع غذاها شود، اشتغال روح به بدن بیشتر می شود و از تکامل و تفکر بازمی ماند و به جای آن به تدبیر امور بدنی اشتغال می ورزد. در این صورت، روح از کارکرد اصلی اش که سلوک و مراقبه است، به تدبیر بدن مشغول می شود. هنگام پُرخوری، توجه روح به بدن برای جذب، دفع و هضم غذا بیشتر می شود. درنتیجه اشتغال روح به امور بدنی بیشتر می شود و این اشتغال به ماده، اسباب تنزل روح را فراهم می آورد

ص: 46


1- . مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد، ج 3، ص 394.

مانند حکیمی که به رفتگری شهری بپردازد، اگرچه این کار برایش ممکن است ولی موجب تضییع وی می شود.(1)

سعدی می گوید:

سخن آنگه کُنَد حکیم آغاز ** یا سرانگشت سوی لقمه دراز

که ز نا گفتنش خلل زاید ** یا ز نا خوردنش به جان آید

لاجرم حکمتش بود گفتار ** خوردنش تندرستی آرد بار(2)

درجایی دیگر چنین حکایت می کند:درویشی را شنیدم که به غاری در نشسته بود و در به روی از جهانیان بسته و ملوک و اغنیا را در چشم همت او شوکت و هیبت نماند.

هر که بر خود در سؤال گشاد *** تا بمیرد نیازمند بود

آز بگذار و پادشاهی کن *** گردن بی طمع بلند بود

یکی از ملوک آن طرف اشارت کرد که توقع به کرم اخلاق مردان چنین است که به نمک با ما موافقت کنند. شیخ رضا داد، به حکم آن که اجابت دعوت سنت است. دیگر روز ملک به عذر قدومش رفت. عابد از جای برجست و در کنارش گرفت و تلطف کرد و ثنا گفت. چو غایب شد، یکی از اصحاب پرسید شیخ را که

ص: 47


1- . تبیین فلسفی رابطه غذا با روح و اندیشه با نگاهی به متون دینی، احمد شه گلی، دو فصلنامه علمی انسان پژوهی دینی سال شانزدهم، شماره 41، بهار و تابستان 1398.
2- . سعدی، گلستان، باب سوم، قناعت.

چندین ملاطفت امروز با پادشه که تو کردی خلاف عادت بود و دیگر ندیدیم، گفت نشنیده ای که گفته اند:

هر که را بر سماط(1)

بنشستی *** واجب آمد به خدمتش برخاست

گوش تواند که همه عمر وی *** نشنود آواز دف و چنگ و نی

دیده شکیبد ز تماشای باغ *** بی گل و نسرین به سر آرد دماغ

ور نبود بالش آکنده پَر *** خواب توان کرد خَزَف(2)

زیر سر

ور نبود دلبر همخوابه پیش *** دست توان کرد در آغوش خویش

وین شکم بی هنر پیچ پیچ *** صبر ندارد که بسازد به هیچ(3)

5. تغییرپذیری اخلاق

ابن سینا می نویسد:در علوم طبیعی ثابت است که اخلاق و عادات، تابع مزاج بدن است به طوری که اگر در بدن کسی بلغم مسلط شود، اهل وقار و آرامش و بردباری می شود و اگر صفرا مسلط شود، پیوسته خشمگین و غضب آلود خواهد بود کسی که گرفتار سودا باشد بداخلاق می شود.(4)

ص: 48


1- . سفره.
2- .سفال.
3- . سعدی، گلستان، باب سوم، قناعت.
4- . حسن زاده آملی، حسن، شرح العیون فی شرح العیون، ص 350، به نقل از اربع رسائل نفیسه، ص 197.

در این زمینه آیت الله ناصر مکارم شیرازی چنین می نویسد:

ارتباط اخلاق با ساختمان روح و جسم انسان قابل انکار نیست، ولى این ارتباط به اصطلاح در حدّ «مقتضى» است نه «علّت تامّه»، یعنى می تواند زمینه ساز باشد نه این که الزاماً و اجباراً تأثیر قطعى بگذارد، همان گونه که بسیارى از افرادى که از پدران و مادران مبتلا به پاره اى از بیماری ها متولّد می شوند زمینه آلودگى به آن بیماری ها را دارند، ولى بااین حال می توان با پیشگیری های مخصوص جلو تأثیر عامل وراثت را گرفت.{دلایل تغییر پذیزی اخلاق}

1. افراد ضعیف البُنیه از نظر جسمانى با استفاده از بهداشت و ورزش، افراد نیرومندى می شوند و به عکس، افراد قوىّ البنیه بر اثر ترک این دو، ضعیف و ناتوان خواهند شد. افزون براین، روح و جسم انسان نیز قابل تغییر است تا چه رسد به اخلاق زاییده از آن!

2. می دانیم تمام «حیوانات اهلى امروز» یک روز در زمره حیوانات وحشى بودند، انسان آن ها را گرفت و رام کرد و به صورت حیوانات اهلى در آورد؛ بسیارى از گیاهان و درختان میوه نیز چنین بوده اند. جایى که با تربیت بتوان خُلق و خُوى یک حیوان و ویژگی های یک گیاه یا درخت را تغییر داد چگونه نمی توان اخلاق انسان را به فرض که اخلاق ذاتى باشد تغییر داد؟

3. تاریخ، انسان های بسیارى را نشان می دهد که بر اثر تربیت بکلّى خلق و خوى خود را تغییر دادند و به اصطلاح یک صد و هشتاد درجه چرخش کردند،

ص: 49

افرادى که یک روز مثلاً در صف دزدان قهّار جاى داشتند به زاهدان و عابدان مشهورى مبدّل گشتند.

4. نفس مسئله بعثت انبیا و ارسال رسل و انزال{فرستادن} کتب آسمانى و به طور کلّى مأموریتی که آن ها براى هدایت و تربیت همه انسان ها داشتند، محکم ترین دلیل بر امکان تربیت و پرورش فضائل اخلاقى در تمام افراد بشر است.

5. آیاتى مانند «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبين؛ »(1) و آیات مشابه آن بخوبى نشان می دهد که هدف از مأموریّت پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) هدایت و تربیت و تعلیم و تزکیه همه کسانى بود که در «ضَلال مُبِیْن» و گمراهى آشکار بودند.6. تمام آیاتى که خطاب به همه انسان ها به عنوان «یا بَنى آدَمَ» و «یااَیُّها النّاسُ» و «يا عِبادِيَ» می باشد و مشتمل بر اوامر و نواهى و مسائل مربوط به تهذیب نفوس و کسب فضائل اخلاقى است، بهترین دلیل بر امکان تغییر «اخلاق رذیله» و اصلاح صفات ناپسند است، در غیر این صورت، عمومیّت این خطاب ها لغو و بیهوده خواهد بود.

ممکن است گفته شود: این آیات غالباً مشتمل بر احکام است و احکام مربوط به جنبه های عملى است، درحالی که اخلاق ناظر به صفات درونى است.

ص: 50


1- . جمعه/2.

ولى نباید فراموش کرد که «اخلاق» و «عمل» لازم و ملزوم یکدیگر و به منزله علّت و معلول اند و در یکدیگر تأثیر متقابل دارند؛ هر اخلاق خوبى سرچشمه اعمال خوب است، همان گونه که اخلاق رذیله، اعمال زشت را به دنبال دارد؛ و در مقابل، اعمال نیک و بد نیز اگر تکرار شود تدریجاً تبدیل به خلق و خوى خوب و بد می شود.

7. آیاتى که با صراحت تشویق به تهذیب اخلاق می کند و از رذایل اخلاقى بر حذر می دارد نیز دلیل محکمى است بر امکان تغییر صفات اخلاقى، مانند «قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَکّیها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّیها؛

هر کس نفس خود را تزکیه کند رستگار شده و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده سازد نومید و محروم گشته است».(1)

تعبیر به «دسّیها» از ماده «دسّ» و «دسیسه» در اصل به معنى آمیختن شىء ناپسندى با چیز دیگر است؛ مثل اینکه گفته می شود «دسّ الحنطة بالتراب؛ گندم را با خاک مخلوط کرده»، این تعبیر نشان می دهد که طبیعت انسان بر پاکى و تقوا است و آلودگی ها و رذائل اخلاقى از خارج بر انسان نفوذ می کند و هر دو قابل تغییر و تبدیل است.

در آیه 34 سوره فصّلت مى خوانیم: «اِدْفَعْ بِالَّتى هِىَ اَحْسَنُ فَاِذاَ الَّذى بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَداوَةٌ کَاَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِیْمٌ؛

ص: 51


1- . شمس/9 و 10.

بدى را با نیکى دفع کن ناگهان (خواهى دید) همان کسى که میان تو و او دشمن است گویى دوست گرم و صمیمى (و قدیمى تو) است!».

این آیه به خوبی نشان می دهد که عداوت و دشمنی های عمیق که در خلق و خوى انسان ریشه دوانده باشد، با محبّت و رفتار شایسته ممکن است تبدیل به دوستی های داغ و ریشه دار شود؛ اگر اخلاق، قابل تغییر نبود، این امر امکان نداشت.

8. در روایات اسلامى نیز تعبیرات روشنى در این زمینه دیده می شود مانند احادیث زیر:

حدیث معروف{رسول خدا (صلی الله علیه و آله)} إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاق؛

به راستی که من مبعوث شدم تا شرافت های اخلاقی را کامل و تمام کنم {و به مردم بیاموزم} ».(1) دلیل واضحى بر امکان تغییر صفات اخلاقى است.روایات فراوانى که تشویق به حُسن خلق می کند، مانند حدیث نبوى «لَوْ يَعْلَمُ الْعَبْدُ مَا فِي حُسْنِ الْخُلُقِ لَعَلِمَ أَنَّهُ مُحْتَاجٌ أَنْ يَكُونَ لَهُ خُلُقٌ حَسَنٌ؛

اگر بندگان می دانستند که حُسن خُلق چه منافعى دارد، یقین پیدا می کردند که محتاج به اخلاق نیک اند».(2)

ص: 52


1- . بِحارالانوار، ج 68، ص 382. در برخی نُسخ چنین است «بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَحَاسِنَ الْأَخْلَاق». مجموعه ورام، ج 1، ص 89.
2- . بِحارالانوار، ج 10، ص 369.

در حدیث دیگرى از همان حضرت می خوانیم: «اَلْخُلْقُ الْحَسَنُ نِصْفُ الدِّینِ؛ اخلاق خوب، نیمى از دین است».(1)

و در حدیثى از امیر مؤمنان على (علیه السلام)می خوانیم: «اَلْخُلْقُ الْمَحْمُودُ مِنْ ثِمارِ الْعَقْلِ(2)، اَلْخُلْقُ الْمَذْمُوْمُ مِنْ ثِمارِ الْجَهْلِ(3)؛

اخلاق خوب از میوه های عقل و آگاهى است و اخلاق بد از ثمرات جهل و نادانى است».

و ازآنجاکه «علم» و «جهل» قابل تغییر است، اخلاق هم به تبع آن قابل تغییر می باشد.

در حدیث دیگرى از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) آمده است: بنده خدا به وسیله حسن اخلاق به درجات عالى آخرت و بهترین مقامات می رسد، درحالی که ممکن است ازنظر عبادت ضعیف باشد.(4)

در این حدیث اوّلا: ً مقایسه حُسن اخلاق به عبادت، و ثانیاً ذکر درجات بالاى اخروى که حتماً مربوط به اعمال اختیارى است، و ثالثاً تشویق به تحصیل حُسن خلق، همگى نشان می دهد که اخلاق یک امر اکتسابى است، نه اجبارى و الزامى و خارج از اختیار. دقّت کنید! این گونه روایات و تعبیرات گویا و پرمعنى در کلمات

ص: 53


1- . همان، ج 68، ص 385.
2- . تصنیف غُرَرُالحِکم و دُرَرُالکَلِم، ح 5343.
3- . همان، ح 5695.
4- . «إِنَّ الْعَبْدَ لَیَبْلُغُ بِحُسْنِ خُلْقِهِ عَظیمَ دَرَجاتِ الاْخِرَةِ وَشَرَفَ الْمَنازِلِ وَاِنَّهُ لَضَعیفُ الْعِبادَةِ». میزان الحکمه، ج 3. باب اخلاق.

معصومین (علیهم السلام) زیاد دیده می شود و همه آن ها نشان می دهد که صفات اخلاقى قابل تغییر است و گرنه این تعبیرات و تشویق ها لغو و بیهوده بود.

در حدیث دیگرى از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می خوانیم که به یکى از یارانش به نام «جریر بن عبداللّه» فرمود: اِنَّکَ امْرُءٌ قَدْ اَحْسَنَ اللّهُ خَلْقَکَ فَاَحْسِنْ خُلْقَکَ؛(1) خداوند به تو چهره زیبا داده، اخلاق خود را نیز زیبا کن!(2)

سید عبدالله شُبّر صاحب «کتاب الاخلاق» می نویسد:

به طورکلی موجودات جهان بر دو گونه اند:اول آن هایی که به صورت متکامل خلق شده اند و انسان همان طور که در آفرینش آن ها دخالتی نداشته، در تغییر و تبدیل آن ها دخالتی ندارد مثل آسمان و ستارگان و اعضای بدن انسان و غیره.

دوم آن های که وجود ناقصی یافته و در کنار همین وجود ناقص استعداد کمال را دارا می باشند و انسان می تواند با کوشش آن ها را کامل کند مثل دانه، مثلاً هسته خرما و دانه سیب با سعی انسان تبدیل به درخت خرما و درخت سیب می شوند.

وخُلق و خُوی انسان از همین قسم موجودات است «که اگر کسی به اصلاح آن همت گمارد اصلاح پذیر و قابل کمال است».

ص: 54


1- . مجموعه ورام، ج 1، ص 90.
2- . مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، ج 1. با اندکی تصرف.

انسان مکلف به ریشه کن ساختن غضب و شهوت نیست، زیرا اگر قوه شهوت خوردن یا شهوت جنسی نباشد انسان از بین رفته و نسلش منقطع می شود، اگر قوه غضب از بین برود انسان هیچ گونه ضرری را از خود دفع نمی کند و در نتیجه هلاک می شود آنچه از بشر خواسته شده این است که این قوا را در حد اعتدال نگه دارد و آن ها را در محدوده عقل و شرع اعمال کند، به دلیل اینکه حتی پیامبران خدا که پیشگامان جهاد با نفس هستند از غضب و شهوت خالی نبوده اند.

در قرآن مجید خداوند تعالی درباره گروهی که می خواهد آن ها راستایش کند می فرماید: «والکاظمین الغیظ؛ و خشم خود را فرو می برند»(1) یعنی یکی از صفات آنان این است که غیظ و غضب خود را کنترل می کنند، درحالی که اگر ریشه کن کردن غرائز مطلوب بود باید می فرمود «والفاقدین الغیظ» یعنی آن هایی که اصلاً غضب ندارند و تعدیل این غرائز امری است ممکن، چنان که می بینیم گروهی موفق شده اند تا به قله رفیع تهذیب نفس نائل آیند.(2)

جوادی آملی چنین می نویسد:

انسان می تواند سه گونه تغییر داشته باشد:

1. زوال پذیری و این همان مسئله «مرگ» است، مثل سایر موجودات که فاسد می شوند «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت؛

ص: 55


1- . آل عمران/134.
2- . شبُّر، سید عبدالله، کتاب الاخلاق، ص 35.

هر انسانی مرگ را می چشد، سپس شما را به سوی ما بازمی گردانند».(1)

2. تغییر پذیری در جهت تنزل که «إِنَّ الْمُنافِقينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصيرا؛

منافقان در پایین ترین درکات دوزخ قرار دارند؛ و هرگز یاوری برای آن ها نخواهی یافت! »(2) که این ها به جای «تدرّج»، «تدرّک» دارند! یعنی به جای این که درجاتی را طی کنند درکاتی را می پیمایند.

3. تغییر پذیری در مسیر کمال که انسان ها در این گونه تغییر، «درجات» دارند؛ به این معنا که در اوایل امر با استناد به آیه «لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِم؛ برای آنان درجاتی (مهم) نزد پروردگارشان است؛ »(3) دارای درجه هستند ولی در اواخر بر اساس آیه«هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّه؛ هر یک از آنان، درجه و مقامی در پیشگاه خدا دارند»(4)، خودشان عین ملکات نفسانی و متن «درجه» کمال می شوند.(5)

6. تأثیر و تأثر (اثرگذاری و اثرپذیری)

جوادی آملی چنین می نویسد:

تأثیر و تأثر را به چهار قسم تقسیم کرده اند:

ص: 56


1- . آل عمران/185.
2- . نساء/145.
3- . أنفال/4.
4- . آل عمران/163.
5- . جوادی آملی، عبدالله، اخلاق در قرآن، ص 87.

1. تأثیر و تأثر مادی؛ مثل اینکه، جسمی در جسم دیگر اثر-جذب یا دفع- می گذارد؛ مانند آهنربایی که آهن را جذب یا چیزی که چیز دیگر را طرد و دفع می کند که در

این محور، مؤثر و متأثر هر دو جسمانی و مادی اند.2. تأثیر و تأثر دو امر مجرد: به این معنی که موجودی مجرد در موجود مجرد دیگری اثر می گذارد؛ مانند تأثیر روح معلم در روح متعلم، هر دو امر غیرمادی و غیر جسمانی است. و نیز روح واعظ که در زمینه وعظ و اخلاق در روح متعظ اثر نیک می گذارد و شنونده را مؤدب به آداب الهی می کند.

3. تأثیر موجود مادی در موجود مجرد: مانند آهنگ های که انسان می شنود. این آهنگ ها یا انسان را مسرور و خوشحال می کند یا غمگین و نالان می سازد. به هرحال آهنگ مادی در روح مجرد شنونده اثر می گذارد. گوش، کار فیزیکی خود را انجام می دهد که از آن تعبیر به «اُذُن» می کنند و «اُذُن» غیر از «سامعه» است. سامعه، مرتبه ای از نفس است که به وسیله گوش کار می کند و امری متافیزیکی است. چون به نفس می گردد. وقتی به مرحله نفس رسید، مراحل بالاتر نفس از آن متأثر می شود. گاه، انسان غزل، قصیده یا نوحه و مرثیه ای می سراید و شنونده با شنیدن آن، خوشحال یا غمگین می شود که داخل در قسم دوم است، چون غزل، مرثیه، نوحه و مانند آن، امری معنوی را که مفهوم باشد به همراه دارد و در حقیقت ادراک سراینده است که به وسیله سروده اش در شنونده اثر می گذارد و ادراک شنونده است که متأثر می شود. این دو، کارِ فیزیکی، مجرد

ص: 57

و داخل در بحث تعلیم و تعلم است، زیرا تعلیم و تعلّم گاهی به صورت نظم و گاهی به صورت نثر است؛ اما آنجا که آهنگ در کسی اثر می گذارد- او را می گریاند یا می خنداند- امر جسمانی و مادی در روح که امری مجرد است، اثر می گذارد.

4. تأثیر امری مجرد در امری مادی: مانند مسئله چشم، سحر و مانند آن است. برخی شور چشم یا بد چشم اند، اگر نگاهی به کسی یا چیزی کنند، آسیبی به آن می رسد. نیز سحر و طلسم شعبده، اوراد و اذکار خاصی است که با ادوات مادی، هماهنگ است و در روحیه یا بدن کسی اثر می گذارد. البته اگر در روح کسی اثر گذاشت، این تأثیر، تأثیر امر معنوی در امری معنوی دیگراست و از قسم دوم است؛ ولی اگر در جسم کسی اثر گذاشت، مثلاً کسی را بیمار کرد، در حقیقت، امری مجّرد است که در امری مادی – البته بدون تلقین- اثر می گذارد. چون اگر از راه تلقین باشد، این تأثیر، تأثیر روح در روح است که به قسم دوم برمی گردد.(1)

هر طعامی که بر بدن آدمی وارد شود، بعدازآنکه متأثر شود از حرارت بدنی، تأثیری در بدن می نماید.

جدول اثر طعام در بدن(2)غذا

اگر تأثیر در بدن تنها به ماده باشد.

ص: 58


1- . جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، مبادی اخلاق در قرآن، ج 10، ص 108.
2- . سِته ضروریه، گیلانی، ولی.

دوا

اگر تأثیر در بدن تنها به مزاج باشد.

ذوالخاصیه

اگر تأثیر در بدن تنها به صورت باشد.

زهر

اگر تأثیر آن در بدن موافق طبیعت

نباشد، بلکه مخالف باشد بر وجهی که طبیعت را از کار بیندازد و حیات را زایل

گرداند. زهر گویند. اقسام زیادی دارد، صناعی، حیوانی، نباتی، معدنی ...

پادزهر

اگر تأثیر موافق بدن باشد و طبیعت را

به مرتبه ای قوی گرداند که زهر قاتل مقاومت تواند کرد؛ و مضرت آن دفع تواند

نمود.

برخی اطبا گویند: اگر این خاصیت داشت و مفرد بود پادزهر و اگر مرکب بود تریاق

فاروق گویند.

دوای غذایی

اگر تأثیر آن در بدن به ماده و مزاج

تنها باشد؛ مانند عسل که به حسب ماده جزو بدن می گردد و به حسب مزاج احداث حرارت

می نماید.

دوای ذوالخاصیه

اگر تأثیر آن در بدن به مزاج و صورت

باشد. لیکن تأثیر صورت او می باید مخالف تأثیر مزاج او باشد، مثل سقمونیا که به

حسب صورت، اسهال می آورد و به حسب مزاج حرارت می افزاید.

ص: 59

غذای ذوالخاصیه

اگر تأثیر در بدن به ماده و صورت

تنها باشد؛ مانند سیب که به حسب ماده جزو بدن می گردد و به حسب صورت، تفریح دل

می نماید.

دوای غذای ذوالخاصیه

اگر تأثیر در بدن به ماده و صورت و

مزاج باشد.

صاحب قرابادین کبیر(1)

چنین می نویسد:

غذای دوایی:

آن است که تأثیر آن در بدن به ماده و کیفیت هر دو باشد به همان نحو با غلبه ی ماده که بعد تأثیر و تأثر از آن خلطی حاصل گردد که جزو بدن تواند شد و با اندک کیفیت و مزاجی باشد غالب بر کیفیت و مزاج اصلی بدن و تغییر مائی در بدننماید به کیفیت خود از کیفیات اربعه ماند؛ مانند خَس (کاهو) و ما ء الشعیر و خیار و کدو و هندوانه و انگور، خرفه، بابونه، چغندر، شلغم، ماش، نخود، لوبیا.

دوای غذایی:

آن است که تأثیر آن در بدن به کیفیت و ماده هر دو باشد یا غلبه کیفیت و بدن را متغیر سازد به تغیر مائی و ثانیاً بدن در آن تصرف نماید و از آن خلط بسیار کمی

ص: 60


1- . عقیلی، محمد حسین ،1198 هجری قمری.

حاصل گردد که قابلیت غذائیت و جوهر بدن شدن داشته باشد با کیفیتی غالب بر بدن مانند نعنا، برگ کاسنی، سیر، پیاز، آلو و اکثر میوه ها و بذور مانند بذر خیار، خربزه.(1)

عملکرد اولیه غذای دوایی به ماده است. پس غذا است و ثانیاً به کیفیت عمل می کند و دوا می شود ولی نقش مادی آن بیشتر از نقش کیفیتی آن است. اکثر غذاهایی که مصرف می شوند، غذای دوایی هستند و علاوه بر نقش غذایی به عنوان دارو هم عمل می نمایند که بستگی به کیفیت آن یعنی سردی، گرمی، تری و خشکی دارد.

نحوه ی تأثیر مواد غذایی و دارویی در بدن به سه صورت می باشد.

1. عمل به کیفیت (در بیشتر موارد){ اثر سردی و گرمی وتری و خشکی که یک غذا در بدن می گذارد}

2. عمل به ماده

3. عمل به صورت نوعیه(2)

یا خاصیت (داروهای ذوالخاصیه){ اثر ماورائی و مربوط به حقیقت اشیاء مادی در عالم علوی است}

ذوالخاصیه با صورت نوعیه خود عمل می نماید و به عبارت دیگر اثرش ربطی به مزاج دارو و یا مزاج فرد ندارد و در تمامی افراد یک خاصیت را بروز می دهد.

ص: 61


1- . قرابادین کبیر. واژه «قرابادین به معنی داروسازی است».
2- . همان شکل ظاهری و اجزای آن.

عالم ماده از چهار عنصر بسیط که به غیر از خود تجزیه نمی شوند، تشکیل شده است و کل عالم ماده با ترکیب های گوناگونی از این عناصر به وجود آمده اند.

در طب سنتی ایران اعتقاد بر این است که این عناصر به صورت مفرد در طبیعت موجود نیستند، بلکه به صورت ترکیب، قابلیت وجود پیدا می کنند. به عنوان مثال، خاک ظاهری، خود دارای ترکیبات مختلف بوده و به مواد گوناگونی مثل آهن، روی، مس و غیره تجزیه می شود؛ بنابراین از همین اصل می توان دریافت که نیرویی همواره این چهار عنصر را در جهت ترکیب با یکدیگر، در کنار هم و به شکلی آمیخته و ممزوج قرارمی دهد، به شکلی که هیچ گاه به صورت مجزا در طبیعت یافت نمی گردند و آن ها را عناصر اربعه نیز می نامند.(1)

یکی از روش های دسته بندی در جهان آفرینش، توجه به کیفیت موجودات است. کیفیات به دو دسته مشترک و غیرمشترک تقسیم می شوند. کیفیت غیر مشترک آن است که در اجسام گوناگون مختلف می باشد و قابل مقایسه نیستند مثل رنگ و بو؛ اما کیفیت مشترک در همه اجسام وجود دارد و قابل مقایسه با هم است مثل سنگینی و سبکی. اگر به صورت فرضی ارکان در ستونی کنار هم قرار گیرند، به ترتیب سبکی و سنگینی از یکدیگر مجزا خواهند شد، به طوری که آتش

ص: 62


1- . مقایسه نظریه ارکان طب سنتی ایران و نظریه پنج عنصر طب سنتی چین، الهام بهمنش مرتضی مجاهدی، روشنک ثاقبی، محمد حسین آیتی، حمید رضا بهرامی طاقانکی، زینب محمودپور، حسام الدین علامه، حسین سلمان نژاد، سید علی مظفر پور، فصلنامه پژوهش در تاریخ پزشکی، سال، چهارم، شماره 2. (2015).

در بالا، سپس هوا، سپس آب و در پایین خاک خواهد ایستاد. به بیان دیگر آتش: سبک مطلق، هوا: سبک نسبی، آب: سنگین نسبی، خاک: سنگین مطلق. از دیدگاه طب سنتی ایران، هرکدام از این ارکان کیفیت خاصی دارند.(1)

طبق نظر ابن سینا کیفیت ها به دو نوع فاعله و منفعله تقسیم می شوند. کیفیت فاعله خاصیت تأثیرگذاری بر سایر کیفیات را دارد و شامل حرارت و برودت (گرمی و سردی( است و کیفیات منفعله از کیفیات فاعله تأثیرپذیری دارد و شامل رطوبت و یبوست ) تری و خشکی) است. به عنوان مثال، حرارت باعث ایجاد خشکی می شود و بر اثر سردی، رطوبت پدید می آید. در هر کدام از ارکان یک کیفیت به نهایت خود می رسد. آتش نماد شدت گرمی، هوا نماد حداکثر تری، آب نماد شدت سردی و خاک نماد نهایت خشکی است. علاوه بر این هرکدام از عناصر، یک کیفیت مغلوب و پنهان نیز دارند.

لذا کیفیات آتش گرمی و خشکی، آب سردی و تری، هوا گرمی و تری و خاک سردی و خشکی می باشد.

عقیلی خراسانی در کتاب «خلاصه الحکمه» می نویسد: «مراد از منفعله آن است که: منفعل از فاعله گردد و در فاعله فعل چندان نکند نه آنکه در مثل خود

ص: 63


1- . همان.

فعل نکند؛ یعنی در منفعل دیگر؛ مثلاً رطوبت در یبوست فعل می کند و یبوست در رطوبت و با هم فعل وانفعال می نمایند و مؤثر و متأثر می گردند».(1)

حکما برای هریک از ارکان وظیفه ای در عالم برشمرده اند. مثال کار خاک عنصری ایجاد پایداری، شکل دهی و حفظ اشکال است. وظیفه آب عنصری، شکل پذیر کردن و ایجاد قابلیت انعطاف در اجسام است. پس هر چه میزان آن بیشتر باشد، سیالیت جسم بیشتر است. هوای عنصری باعث ایجاد تخلخل و افزایش لطافت و سبکی اجسام است. وظیفه آتش عنصری، ایجاد لطافت، سبکی و کاهش سردی است و به این ترتیب موجودی که آتش عنصری بیشتری دارد حرکت بیشتر دارد. به عنوان مثال چدن خاک عنصری بیشتری دارد، پس کیفیت خشکی. آن بیشتر و در نتیجه محکم تر، اما شکننده تر است. ولی در فولاد هوای عنصری زیادتر است، پس خاصیت انعطاف بیشتری از چدن دارد.(2)

در طب ایرانی عموماً ارکان از دیدگاه کیفیات خود بر هم اثر می گذارند. مثال گرمی آتش می تواند سردی آب را بشکند و خشكى آن موجب خشك نمودن رطوبات اشیا مرطوب شود. سردى آب موجب تسكين حرارت آتش و زوال آن و غلظت و انجماد می شود؛ اما ترى آن باعث آسانی قبول و ترك أشكال خشک و

ص: 64


1- . عقیلی، محمدحسین، خلاصه الحکمه.
2- . مقایسه نظریه ارکان طب سنتی ایران و نظریه پنج عنصر طب سنتی چین، الهام بهمنش مرتضی مجاهدی، روشنک ثاقبی، محمد حسین آیتی، حمید رضا بهرامی طاقانکی، زینب محمودپور، حسام الدین علامه، حسین سلمان نژاد، سید علی مظفر پور، فصلنامه پژوهش در تاریخ پزشکی، سال، چهارم، شماره 2. (2015).

منجمد می گردد. گرمى ّ هوا لطافت و خفت ایجاد کرده، ترى آن چون آب موجب سهولت در قبول و ترک اشکال می گردد. سردى خاك انجماد و صلابت در اشیا گرم و روان را موجب شده و خشکی آن قبول و ترك اشكال را دشوار می کند.

با این حال حکما معتقد بودند که ارکان در عالم، دائماً در حال تغییر و استحاله به هم می باشند مفهوم دیگری که در باب تأثیرپذیری ارکان بر هم وجود دارد، بحث مزاج است. در تعریف مزاج، آمده است که هرگاه ارکان بر هم اثر کنند تا ( اجسام حاوی کیفیات ) به یک نقطه تعادل برسند، مفهوم مزاج شکل می گیرد؛ به عبارت دیگر، مزاج کیفیتی یکسان است که از در هم آمیختن ارکان با یکدیگر و فعل وانفعال آن ها در یک جسم مرکب به وجود می آید. به این معنی که ارکان می توانند با نسبت های مختلف با هم ترکیب شده و جسم مرکب ایجاد کنند.(1)از دیدگاه طب سنتی ایران، اعضا از بخش متین (غلیظ) اخلاط به وجود می آیند. با این توضیح که اخلاط به عنوان اجسامی که از هضم دوم (کبدی) غذا حاصل می شوند، چهار نوع هستند که هرکدام کیفیات مشابه یکی از ارکان را دارند. به عنوان مثال، خلط دم را گرم و تر می دانند که کیفیتی مشابه کیفیت عنصر هوا دارد. صفرا گرم و خشک بوده و دارای کیفیتی مشابه عنصر آتش می باشد. خلط بلغم، سرد و تر و کیفیت آن مثل کیفیت آب عنصری و در نهایت،

ص: 65


1- . همان.

کیفیت خلط سودا سرد و خشک و همانند عنصر خاک است. اعضای بدن انسان در ایجاد و بقا، به این اخلاط نیازمندند.

هرکدام از این اخلاط، عمدتاً مسئول تغذیه اعضایی از بدن انسان هستند که کیفیت مشابه به آن را دارند. اعضا به میزان نیاز، وظیفه و تناسب مزاجی خود، از اخلاط برداشت می کنند. مثال وظیفه غذا دهی به ریه به علت کیفیت گرمی و خشکی آن عمدتاً بر عهده خلط صفرا است که کیفیاتی شبیه به آتش دارد؛ که کیفیتی سرد و خشک دارد(، بیشتر از سودا استفاده می کند تا ثبات و استحکام بیشتری داشته باشد، بلغم غذاى بعضی اعضاء با کیفیت سردی و تری، مانند دماغ و نخاع و اعصاب است. خون نیز که افضل و اشرف همه اخلاط است، تغذيه و تنميه(نمو و رشد) بدن را به عهده دارد.(1)

در این مکتب طبی، خشم و هیجان گرمی و خشکی ایجاد می کند و شاید بتوان به آتش عنصری منتسب کرد. لذت و شادی و نیز نگرانی، ایجاد گرمی می کند که می تواند نماد هوا و آتش عنصری باشد. ترس با کیفیت سردی ارتباط دارد. افسردگی و غم نیز با سردی و خشکی مرتبط است که نماد خاک می باشد. از این کیفیت ها در تدابیر حفظ سلامتی و یا درمانی استفاده می شود. مثال شخصی که مزاج گرم و خشک دارد، بهتر است کمتر در معرض هیجان و خشم باشد.(2)

ص: 66


1- . همان.
2- . همان.

آثار زمینه ساز تغذیه بر اخلاق

اشاره

لقمه ای کان نور افزود و کمال

آن بود آورده از کسب حلال

علم و حکمت زاید از لقمه حلال

عشق و رقت آید از لقمه حلال

چون ز لقمه تو حسد بینی و دام

جهل و غفلت زاید آن را دان حرام(1)

هرگز غذایی علت تامه برای اخلاق نیست بلکه باید گفت یکی از عوامل زمینه ساز اخلاقِ انسان، تغذیه است. تغذیه از منظر قرآن و روایات با توجه به رویکردهای معنوی و انسان ساز آن وسیله ای است تا انسان را در جهت رشد و کمال سوق دهد نه آنکه خودش هدف باشد؛ بنابراین می توان گفت همین غذایی که می خوریم در یک فرایند پیچیده تبدیل به انرژی، حیات و حتی اخلاق و اندیشه می شود و می توان چنین برداشت کرد که برخی ناهنجاری های اخلاقی و رفتاری و در مقابل آن سلامتی و حسن رفتار و اخلاق انسان از عادات غذایی نشئت می گیرد.(2)

آیت الله مکارم شیرازی در کتاب «اخلاق در قرآن»(3) چنین می نویسد:

بسیار می شود که یک حالت بحرانى روحى و غم و اندوه شدید جسم را در مدّت کوتاهى، ضعیف و پژمرده و ناتوان می سازد، موهاى انسان را سفید، چشم را کم

ص: 67


1- . مثنوی معنوی، دفتر اول، ص 73.
2- . تأثیر تغذيه بر اخلاق با توجه به اثر متقابل نفس و بدن بر مبنای قرآن و روايات اهل بیت (علیهم السلام)و زمستان 94.
3- . مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، ج 1، ص 207.

نور، قوّت و توان را از دست و پا می گیرد; عکس این مسئله نیز صادق است که حالات خوب جسمانى در روح انسان اثر می گذارد، روح را شاداب و فکر را قوّت می بخشد.

از قدیم الایّام تأثیر غذاها بر روحیّات اخلاق انسانى مورد توجّه دانشمندان بوده است و حتّى این مطلب جزء فرهنگ توده های مردم شده است؛ مثلاً، خون خواری را مایه قساوت و سنگدلى می شمردند و معتقد بودند که عقل سالم در بدن سالم است.

درآیات قرآن مجید و روایات اسلامى نیز نشانه های روشنى براى این معنى دیده می شود.

از جمله در آیه 41 سوره مائده درباره گروهى از یهود که مرتکب کارهاى خلافى از قبیل جاسوسى بر ضدّ اسلام و تحریف حقایق کتب آسمانى شده بودند، می فرماید:«أُولئِكَ الَّذينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظيم؛

آن ها کسانی هستند که خدا نخواسته دل هایشان را پاک کند؛ در دنیا رسوایی و در آخرت مجازات بزرگی نصیبشان خواهد شد».(1)

و بلافاصله در آیه بعد می فرماید

ص: 68


1- . مائده/41.

«سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ؛ آن ها بسیار به سخنان تو گوش می دهند تا آن را تکذیب کنند؛ مال حرام فراوان می خورند».(1)

این تعبیر نشان می دهد که آلودگى دل های آن ها بر اثر اعمالى همچون تکذیب آیات الهى و خوردن مال حرام به طور مداوم بوده است؛ زیرا بسیار از فصاحت و بلاغت دور است که اوصافى را براى آن ها بشمرد که هیچ ارتباطی با جمله «لَمْ يُرِدِ اللَّهُ انْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ» نداشته باشد؛ و از این جا روشن می شود که خوردن مال حرام سبب تیرگى آیینه دل و نفوذ اخلاق رذیله و فاصله گرفتن با فضائل اخلاقى است.

در آیه 91 سوره مائده درباره شراب و قمار می فرماید: «إِنَّما يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِي الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُون؛

شیطان می خواهد به وسیله شراب و قمار، در میان شما عداوت و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا و از نماز بازدارد. آیا (با این همه زیان و فساد و با این نهی اکید)، خودداری خواهید کرد؟! ».(2)

بى شک عداوت و بغضاءِ دو حالت درونى و اخلاقى است که در آیه بالا رابطه میان آن و نوشیدن شراب ذکر شده و این نشان می دهد که غذا و نوشیدنى حرامى

ص: 69


1- . مائده/42.
2- . مائده/91.

همچون شراب می تواند در شکل گیرى رذائل اخلاقى همانند پرخاشگرى و ستیزه جویى و عداوت و دشمنى اثر بگذارد.

در آیه 51 سوره مؤمنون می خوانیم: «يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ عَليم؛

ای پیامبران! از غذاهای پاکیزه بخورید، و عمل صالح انجام دهید، که من به آنچه انجام می دهید آگاهم».(1)

بعضى از مفسّران معتقدند ذکر این دو (خوردن غذاهاى پاک و انجام عمل صالح) پشت سر یکدیگر دلیل بر وجود یک نوع ارتباطى بین این دو است و اشاره به این است غذاهاى مختلف آثار اخلاقى متفاوتى دارد، غذاى حلال و پاک، روح را پاک می کند و سرچشمه عمل صالح می شود و غذاهاى حرام و ناپاک روح و جان را تیره و سبب اعمال ناصالح می گردد.(2)آیت الله دستغیب می گوید:

خوراکی که انسان می خورد، به منزله ی بذری است که در زمین ریخته می شود، پس اگر آن خوراک حرام و پلید باشد، اثرش بر قلب را که به منزله ی سلطان بدن است کدر و تیره می نماید و در اثر قساوت و ظلمت امید چیزی به او نخواهد بود.(3)

ص: 70


1- . مؤمنون/51.
2- . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 14، ذیل آیه 51 مؤمنون.
3- . دستغیب، عبدالحسین، گناهان کبیره، ج 1، ص 390.

نحوه تأثیرگذاری تغذیه بر اخلاق و رفتار و روان انسان، به دو صورت است:

مستقیم و غیرمستقیم. مواقعی پیش می آید که انسان به دلیل سوءتغذیه، دچار ضعف جسمانی می شود و در نتیجه به افسردگی، ضعف اعصاب، بد خُلقی و بی حوصلگی گرفتار می گردد. گاهی نیز طبیعت خود غذا از نظر حلال، پاکیزه، حرام، یا افراط و تفریط در تغذیه اثر خود را می گذارد.(1)

اگر بعد از خوردن غذا برای شخص غم و اندوه عارض گردد، هضم او مختل می گردد؛ زیرا حرارت غریزی را پنهان می سازد و تنفس به طور کامل انجام نمی شود و خواب از چشم غم زده می رود. ترس و خشم، هم همین اثر را دارند با این اختلاف که حرارت غریزی را به حرارت غیرطبیعی و سوزاننده تبدیل کرده، شخص را دچار آشفتگی و اضطراب می سازد و هضم و جذب غذا را قبل از آنکه کامل شده باشد مختل می کند.(2)

غذا ابزاری است جهت آزمایش صحت ایمان، در قرآن مجید برخی از اقوام بدین وسیله مورد آزمایش الهی قرار گرفته اند. قوم بنی اسرائیل با «صید ماهی»؛(3)

ص: 71


1- . غذا و تغذیه در آموزه های دینی و یافته های علمی، مصطفی، آخوندی، خونآ-نشر زمزم هدایت، قم، 1388.
2- . مروری بر کلیات طب سنتی ایران، ناصری ،محسن، ص 141.
3- . «وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئين» بقره/65.

قوم صالح با «ناقه»؛(1) لشکر طالوت با «نهر آب»(2) و حضرت آدم و حوا با «خوردنی».(3)

در تاریخ آمده است که شریک بن عبدالله روزی بر مهدی عباسی وارد شد. مهدی از او تقاضای پذیرش مسئولیتی را نمود. شریک نپذیرفت، مهدی گفت از سه کار یکی را انتخاب کن: 1. قضاوت؛ 2. معلم و مربی فرزندانم؛ 3. پذیرفتن دعوت یک وعده غذا.

شریک به گمان خود که می خواست از زیر بار مسئولیت های دربار خلیفه شانه خالی کند. سومی را پذیرفت. مهدی به آشپز خود فرمان داد انواع خوراکی های لذیذ از مغز پرندگان را با شکر و عسل برای پذیرایی از او فراهم سازد. شریک و مهدی از آن غذا خوردند. آشپز به مهدی خلیفه گفت دیگر این مرد از هیچ دستور

ص: 72


1- . «فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ناقَةَ اللَّهِ وَسُقْياها * فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها» شمس/13 و 14.
2- . «فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَليكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَالَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجالُوتَ وَجُنُودِهِ قالَ الَّذينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرينَ» بقره/249.
3- . «وَقُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَلا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمين» بقره/65.

تو سرپیچی نخواهد کرد و بوی رستگاری را نخواهد دید. همان گونه شد و شریک، هم قضاوت و هم تعلیم فرزندان را پذیرفت.(1)

درباره حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)چنین نقل شده است:

هنگامی که حضرت محمد2 هفت ساله بود، یهودیان که نشانه هایی از پیامبر را در او دیدند، درصدد بعضی امتحانات برآمدند و با خود گفتند: ما در کتاب هایمان خوانده ایم که پیامبر اسلام از غذای حرام و شبهه ناک، دوری می کند، خوب است او را امتحان کنیم؛ بنابراین مرغی را دزدیدند و برای حضرت ابوطالب فرستادند تا همه به عنوان هدیه بخورند؛ اما همه خوردند غیر از پیامبر2 علت این کار را پرسیدند، حضرت در پاسخ فرمودند: این مرغ حرام است و خداوند من را از حرام نگه می دارد.پس از این ماجرا، یهود مرغ همسایه را گرفته و نزد ابوطالب فرستادند به خیال اینکه بعد پولش را به صاحبش بدهند؛ ولی آن حضرت باز هم میل نکردند و فرمودند: این غذا شبهه ناک است. وقتی یهود از این ماجرا اطلاع یافتند، گفتند: این کودک دارای مقام و منزلت بزرگی خواهد بود.(2)

ص: 73


1- . مسعودی، مُرَوج الذَهَب، ج 3، ص 310؛ سفينة البحار، مادة «شرک». «ذكر الفضل بن ربيع قال: دخل شريك على المهدي يوما فقال له: لا بدّ أن تجيبني الى خصلة من ثلاث، ...قال له شريك: بلى واللّه لقد بعت أكبر من البرّ لقد بعت ديني...».
2- . «...وَكَانَ النَّبِيُّ 2 ابْنَ سَبْعِ سِنِينَ فَقَالَتِ الْيَهُودُ وَجَدْنَا فِي كُتُبِنَا أَنَّ مُحَمَّداً يُجَنِّبُهُ رَبُّهُ مِنَ الْحَرَامِ وَالشُّبُهَاتِ فَجَرَّبُوهُ فَقَدَّمُوا إِلَى أَبِي طَالِبٍ دَجَاجَةً مُسْمَنَةً فَكَانَتْ قُرَيْشٌ يَأْكُلُونَ مِنْهَا وَالرَّسُولُ تَعْدِلُ يَدُهُ عَنْهَا فَقَالُوا مَا لَكَ قَالَ أَرَاهَا حَرَاماً يَصُونُنِي رَبِّي عَنْهَا فَقَالُوا هِيَ حَلَالٌ فَنُلْقِمُكَ قَالَ فَافْعَلُوا إِنْ قَدَرْتُمْ فَكَانَتْ أَيْدِيهِمْ يُعْدَلُ بِهَا إِلَى الْجِهَاتِ فَجَاءُوهُ بِدَجَاجَةٍ أُخْرَى قَدْ أَخَذُوهَا لِجَارٍ لَهُمْ غَائِبٍ عَلَى أَنْ يُؤَدُّوا ثَمَنَهَا إِذَا جَاءَ فَتَنَاوَلَ مِنْهَا لُقْمَةً فَسَقَطَتْ مِنْ يَدِهِ فَقَالَ 2 وَمَا أَرَاهَا إِلَّا مِنْ شُبْهَةٍ يَصُونُنِي رَبِّي عَنْهَا فَقَالُوا نُلْقِمُكَ مِنْهَا فَكُلَّمَا تَنَاوَلُوا مِنْهَا ثَقُلَتْ فِي أَيْدِيهِمْ فَقَالُوا لِهَذَا شَأْنٌ عَظِيم...» بِحارالانوار، ج 15، ص 336.

اصحاب کهف نیز که دغدغه دین و معنویت خود را داشتند وقتی از خواب بیدار شدند به دنبال غذایی بودند که پاک باشد. در این رابطه قرآن کریم می فرماید:

«... اکنون یک نفر از خودتان را با این سکه ای که دارید به شهر بفرستید تا بنگرد کدام یک از آن ها غذای پاکیزه تری دارند و مقداری از آن برای روزیِ شما بیاورد؛ اما باید دقت کند و هیچ کس از وضعِ شما آگاه نسازد».(1)

ازاین رو به برخی از مواردی که می توانند در اخلاق تأثیرگذار و یا زمینه ساز اخلاق ( نیک یا بد) باشند. گذرا و مختصر اشاره می کنیم.

1. فرزند و نسل

«انسان»؛ درختی است که میوه اش اولاد است. اگر این میوه سالم و خوب باشد، آن را می چیند؛ اما اگر این میوه معیوب و کِرم زده و فاسد باشد، می گذارند تا خودش بیفتد؛ دیگر ارزش چیدن ندارد. درخت هم قیمتش به میوه اش بستگی

ص: 74


1- . «... ...فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هذِهِ إِلَى الْمَدينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّها أَزْكى طَعاماً فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ وَلا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً». کهف/19.

دارد و اینکه میوه اش چیدنی باشد، نه دور ریختنی. اگر کسی نانش حلال شد، دیگر بچه اش کِرم نمی زند و سالم می شود.(1)خانواده نخستین رکن اساسی پرورش کودکان شایسته است. زیربنای شخصیتی کودک، در خانواده سرشته می گردد و ازاین رو حقوق کودک بر خانواده به دو بخش تقسیم می شود: حقوق قبل از تولد و حقوق بعد از تولد.

نقش غذای پدر و مادر: مهم ترین رهنمود پیشوایان اسلام در این زمینه، هشدار نسبت به نقش ویرانگر غذای حرام است. نطفه ای که از غذای حرام تشکیل شده، زمینه ساز بسیاری از آلودگی ها و انحرافات کودک است.خانواده هایی که مایل اند

فرزندان آنان، سعادتمند باشند، باید از غذای حرام اجتناب کنند؛ خصوصاً مادران در دوران بارداری باید بیشتر مواظب غذای خود باشند و در میهمانی هایی که غذای آنان شبهه ناک است، شرکت نکنند. افزون بر این خوردن برخی میوه ها و غذاها پیش از انعقاد نطفه، به پدران و در ایام بارداری و نفاس به مادران توصیه شده است(2).

ص: 75


1- . حائری شیرازی، محمد صادق، تمثیلات، ج 3، ص 123.
2- . تأثير غذاي حلال در مراحل رشد جنين )قبل از بارداري و دوران بارداري(، عاطفه احمدزاده، الهه فرضی زاد نمین، دومین همایش ملی قرآن و علوم زیستی، با محوریت غذای سالم، اصفهان، اسفندماه 1395.

گرچه مراقبت در تغذیه صحیح جسم و جان در تمام دوران زندگی لازم است و پیوسته باید مورد توجه باشد، ولی بدون تردید سلامت تغذیه بدنی و روانی کودک به مراتب مهم تر است زیرا در دوران کودکی اساس سلامتی جسم و جان پی ریزی می شود یک اشتباه ممکن است طفل را از مسیر سعادت خارج کند و آثار شومش در تمام طول ایام زندگی ثابت بماند:: خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج.(1)

محمد بن مسلم می گوید از امام باقر(علیه السلام) درباره شریک شدن شیطان پرسیدم؛ {یعنی} سخن خداوند «وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ؛ و در اموال و اولاد آنان شریک شود».(2)

امام (علیه السلام) فرمود: «آنچه از مال حرام به وجود میآید، شریک شیطان است. گاه، این شرک شیطان، همراه مرد است تا این که آمیزش کند. از این رو، اگر مال او حرام باشد، فرزند از نطفه شیطان و نطفه مرد خواهد بود».(3)

امام صادق(علیه السلام) كَسْبُ الْحَرَامِ يَبِينُ فِي الذُّرِّيَّة؛

اثر مال حرام در ذریة [نسل] انسان مشخص و آشکار می گردد».(4)

ص: 76


1- . همان.
2- . اسراء/64.
3- «سَأَلْتُهُ عَنْ شِرْكِ الشَّيْطَانِ قَوْلِهِ «وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ»{اسراء/64} قَالَ مَا كَانَ مِنْ مَالٍ حَرَامٍ فَهُوَ شِرْكُ الشَّيْطَانِ قَالَ وَ يَكُونُ مَعَ الرَّجُلِ حَتَّى يُجَامِعُ فَيَكُونُ مِنْ نُطْفَتِهِ وَ نُطْفَةِ الرَّجُلِ إِذَا كَانَ حَرَاماً». تفسیر عیاشی، ج 2، ص 299.
4- . کافی، ج 5، ص 125. بیان علامه مجلسی ««يبين» أي أثره من الفقر وسوء الحال ». مِراة العقول، ج 19، ص 89.

به یک بزرگی گفتند بچه ی شما بی ادب است. گفت: چه کرده است؟ گفت: سقایی مشک آبی روی دوشش بود و می رفت؛ بچه ی شما یک سوزن به مشک آب فرو کرد و این آب هایش خالی شد. خیلی ناراحت شد، رفت به مادرش گفت، مادر شروع کرد به منقلب شدن و گفت: باید این طور باشد، گفت: چرا؟ گفت: من وقتی حامله بودم، از کنار درخت اناری گذشتم، انار مردم بود. دهن ام پر آب شد، یک سوزن در انار فرو کردم و از این سوراخ، آب انار را خوردم و آن اثر آب انار خلافی است که خوردم، من سوزن به انار زدم، باید بچه ام به مشک سوزن بزند.(1)

2. تأثیر غذای زن باردار در جنین

رسول خدا(صلی الله علیه و آله)أَطْعِمُوا الْمَرْأَةَ فِي شَهْرِهَا الَّتِي تَلِدُ فِيهِ التَّمْرَ فَإِنَّ وَلَدَهَا يَكُونُ حَلِيماً نَقِيّاً؛به زن، در ماهی که زایمان می کند، خرما بدهد؛ چرا که فرزند او بردبار و پاک می شود.(2)

ص: 77


1- . محسن قرائتی، به نقل از تأثير غذاي حلال در مراحل رشد جنين )قبل از بارداري و دوران بارداري(، عاطفه احمدزاده، الهه فرضی زاد نمین، دومین همایش ملی قرآن و علوم زیستی، با محوریت غذای سالم، اصفهان، اسفندماه 1395.
2- . مکارم الاخلاق، ص 169.

امام رضا(علیه السلام) به زنان باردارتان «کُنُدر نر» بدهید که اگر در شکم او پسر باشد، هوشمند، دانا و دلیر خارج می شود و اگر دختر باشد، خُوش رو و خُوش خُو می گردد و سَرین او بزرگ می شود و مورد علاقه شوهرش قرار می گیرد.(1)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مَا مِنِ امْرَأَةٍ حَامِلَةٍ أَكَلَتِ الْبِطِّيخَ بِالْجُبُنِ إِلَّا يَكُونُ مَوْلُودُهَا حَسَنَ الْوَجْهِ وَ الْخُلُقِ؛

هیچ زن بارداری نیست که خربزه با پنیر بخورد، مگر این که نوزادش خُوش چهره و خُوش خُو می گردد.(2)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ؛ «بِه» بخورید و به یکدیگر هدیه دهید؛ چرا که چشم را جلا می دهد و دوستی را در دل می رویانَد و آن را به زنان باردارتان بدهید، چرا که فرزندانتان را زیبا می گردانَد.(3)

وَ فِي رِوَايَةٍ يُحَسِّنُ أَخْلَاقَ أَوْلَادِكُمْ؛ و در روایتی دیگر آمده که «اخلاق فرزندانتان را نیکو می سازد».(4)

ص: 78


1- . کافی، ج 6، ص 23.« أَطْعِمُوا حَبَالاكُمْ ذَكَرَ اللُّبَانِ فَإِنْ يَكُ فِي بَطْنِهَا غُلَامٌ خَرَجَ ذَكِيَّ الْقَلْبِ عَالِماً شُجَاعاً وَ إِنْ تَكُ جَارِيَةٌ حَسُنَ خَلْقُهَا وَ خُلُقُهَا وَ عَظُمَتْ عَجِيزَتُهَا وَ حَظِيَتْ عِنْدَ زَوْجِهَا».
2- . بِحارالانوار، ج 59، ص 229.
3- . مکارم الاخلاق، ص 172.
4- . همان، ص 172.«كُلُوا السَّفَرْجَلَ وَ تَهَادُوهُ بَيْنَكُمْ فَإِنَّهُ يَجْلُو الْبَصَرَ وَ يُنْبِتُ الْمَوَدَّةَ فِي الْقَلْبِ وَ أَطْعِمُوهُ حَبَالاكُمْ فَإِنَّهُ يُحَسِّنُ أَوْلَادَكُمْ».

3. تأثیر غذای زائو در نوزاد

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رطب(1)،

باید نخستین چیزی باشد که زائو می خورد؛ چرا که خداوند متعال به مریم{ پس از تولد مسیح} فرمود «وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا؛ و تنه ی خرما را به سوی خود تکان ده، بر تو خرمای تازه فرود می ریزد».(2)

گفته شد: ای پیامبر خدا! اگر وقتِ رطب نباشد؟

فرمود: هفت خرما از خرمای مدینه. اگر نبود، هفت خرما از خرمای شهرهایتان؛ چرا که خداوند عز و جل می فرماید «به عزت و جلال و عظمت و والایی جایگاهم، سوگند، زائو، روز زایمان رطب نمی خورَد، مگر این که فرزند او، پسر باشد یا دختر، بردبار خواهد شد».(3)

امام صادق (علیه السلام) أَطْعِمُوا الْبَرْنِيَّ نِسَاءَكُمْ فِي نِفَاسِهِنَ تَحْلُمْ أَوْلَادُكُم؛

به زنانتان هنگام نفاسشان خرمای بَرنی(4)

دهید تا فرزندانتان بردبار گردند.(5)

ص: 79


1- . فرق بین رطب و خرما آشکار است.
2- . مریم/25.
3- . «لِيَكُنْ أَوَّلُ مَا تَأْكُلُ النُّفَسَاءُ الرُّطَبَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ لِمَرْيَمَ بِنْتِ عِمْرَانَ وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ إِبَّانُ الرُّطَبِ قَالَ سَبْعَ تَمَرَاتٍ مِنْ تَمَرَاتِ الْمَدِينَةِ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ فَسَبْعَ تَمَرَاتٍ مِنْ تَمْرِ أَمْصَارِكُمْ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَالَ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي وَ عَظَمَتِي وَ ارْتِفَاعِ مَكَانِي لَا تَأْكُلُ نُفَسَاءُ يَوْمَ تَلِدُ الرُّطَبَ فَيَكُونُ غُلَاماً إِلَّا كَانَ حَلِيماً وَ إِنْ كَانَتْ جَارِيَةً كَانَتْ حَلِيمَةً». المحاسن، ج2،ص535.
4- . نوعی خرما است و یا معرّب «بر نیک» از بهترین انواع خرما ( لغت نامه دهخدا). به طوری کلی در روایات چند نوع خرما ذکر شده است که برای آگاهی بیشتر از آن نیاز به پژوهش دارد.
5- . کافی، ج 6، ص 22.

4. تأثیر تغذیه در شیر کودک

در فقه، شیر دایه های کم عقل، غیر شیعه دوازده امامی، بد صورت، بد اخلاق و زنازاده مکروه شده است.(1)

امام باقر(علیه السلام) می فرمایند: «برای فرزند خود، از زنان زیبا، شیردهی بخواه و از زشتان بپرهیز؛ چرا که شیر، گاه سرایت می کند».(2)

امام باقر(علیه السلام)عَلَيْكُمْ بِالْوُضَّاءِ مِنَ الظُّؤْرَةِ فَإِنَّ اللَّبَنَ يُعْدِي؛

بر شما باد{ انتخاب} دایگان پاکیزه و پُرعاطفه؛ زیرا شیر، { خصلت ها را} منتقل می کند.(3)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) لَا تَسْتَرْضِعُوا الْحَمْقَاءَ فَإِنَّ اللَّبَنَ يُعْدِي وَ إِنَّ الْغُلَامَ يَنْزِعُ إِلَى اللَّبَنِ يَعْنِي إِلَى الظِّئْرِ فِي الرُّعُونَةِ وَ الْحُمْقِ؛

از زن احمق، درخواست شیر دادن {به فرزند} نکنید؛ چرا که شیر { ویژگی های دایه را} سرایت می دهد و فرزند، شباهت به {صاحب} شیر می برد؛ یعنی در حماقت و نادانی، همانند دایه می شود.(4)

ص: 80


1- . توضیح المسائل.
2- . «اسْتَرْضِعْ لِوَلَدِكَ بِلَبَنِ الْحِسَانِ وَإِيَّاكَ وَالْقِبَاحَ فَإِنَ اللَّبَنَ قَدْ يُعْدِي». کافی، ج 6، ص 44.
3- . کافی، ج 6، ص 44.
4- . همان، ج 6، ص 43.

یکی از ظرفا حکایت کرده است که من برای معالجه چند صباحی شیر الاغ تناول نمودم. این شیر چنان در مزاج من تأثیر کرد که اگر الاغی در جلو داشت هر وقت «هُش» می گفت من می ایستادم. این است تأثیر شیر.(1)در تاریخ نقل شده است که شخصی به شوهرش می گفت: وقتی عرق می کنی عرق بدن تو بوی سگ می دهد. آن شخص در جواب همسرش گفت: را ست می گویی. در شیرخوارگی ام خانواده ام به من شیر سگ خورانیده اند(2)

5. میوه «به»، شجاعت و اندوه

رسول خدا2 به جعفر (ابن ابی طالب) فرمود:

«ای جعفر! «به» بخور که قلب را تقویت و ترسو را شجاع می سازد».(3)

امام صادق (علیه السلام) نقل می کند: زبیر، در حالی که «بِه» در دست داشت، بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) وارد شد. پیامبر(صلی الله علیه و آله)از او پرسید: «ای زبیر! این چیست که در دست توست؟» گفت: ای پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله)این، یک «بِه» است. فرمود: «ای زبیر! «بِه» بخور؛ چرا که دارای سه ویژگی است».

پرسید: ای پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله)آن ویژگی ها چیست؟

ص: 81


1- . شاه عبدالعظیمی، حسین، تفسیر اثنی عشری، ج 1، ص 451.
2- . هبه الله، عبدالحمید، شرح ابن ابی الحدید، ج 19، ص 349، باب 349.
3- . قَالَ رَسُولُ اللَّهِ2 لِجَعْفَرٍ «يَا جَعْفَرُ كُلِ السَّفَرْجَلَ فَإِنَّهُ يُقَوِّي الْقَلْبَ وَيُشَجِّعُ الْجَبَانَ». کافی، ج 6، ص 357.

فرمود: «قلب را آسایش و آرامش می دهد، بخل را گشاده می دهد و ترسو را دلیر می کند».(1)

امام باقر(علیه السلام) السَّفَرْجَلُ يَذْهَبُ بِهَمِ الْحَزِينِ كَمَا تَذْهَبُ الْيَدُ بِعَرَقِ الْجَبِينِ؛

«بِه» اندوه اندوهگین را از میان می برد چنان که دست، عرق پیشانی را می برد.(2)امام صادق (علیه السلام)سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) عَنِ الْحِجَامَةِ يَوْمَ السَّبْتِ قَالَ يَضْعُفُ قُلْتُ إِنَّمَا عِلَّتِي مِنْ ضَعْفِي وَ قِلَّةِ قُوَّتِي قَالَ فَعَلَيْكَ بِأَكْلِ السَّفَرْجَلِ الْحُلْوِ مَعَ حَبِّهِ فَإِنَّهُ يُقَوِّي الضَّعْفَ وَ يُطَيِّبُ الْمَعِدَةَ وَ يُزَكِّي الْمَعِدَةَ؛

شخصی می گوید از امام صادق (علیه السلام)، درباره حجامت در روز شنبه پرسیدم. حضرت فرمود: «ناتوان كند.» گفتم: درد من ناتواني است و كم نيروئى. حضرت فرمود بر تو باد خوردن «بِه» شیرین با دانه هایش؛ چرا که قلب ضعیف را تقویت می کند، معده را می پالاید و معده را پاک می سازد.(3)

ص: 82


1- . «إِنَّ الزُّبَيْرَ دَخَلَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ 2 وَ بِيَدِهِ سَفَرْجَلَةٌ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ 2 يَا زُبَيْرُ مَا هَذِهِ بِيَدِكَ فَقَالَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَذِهِ سَفَرْجَلَةٌ فَقَالَ يَا زُبَيْرُ كُلِ السَّفَرْجَلَ فَإِنَّ فِيهِ ثَلَاثَ خِصَالٍ قَالَ وَ مَا هِيَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ يُجِمُّ الْفُؤَادَ وَ يُسَخِّي الْبَخِيلَ وَ يُشَجِّعُ الْجَبَانَ». خصال، صفات سه گانه، ح 199.
2- . المحاسن، ج 2، ص 550.
3- . طب الائمه (علیهم السلام)، لابنی بسطام، ص 136. «طب الائمة (علیهم السلام)»، به زبان عربى است. نوشته دو برادر به نام هاى عبد الله و حسين، فرزندان بسطام بن شاپور زيات نيشابورى از محدثان شيعى قرن چهارم هجرى است.

6. سرکه و روشنی دل

امام صادق (علیه السلام) الْخَلُ يُنِيرُ الْقَلْبَ(1)؛

سرکه، دل را روشن می کند.(2)

امام صادق(علیه السلام) نِعْمَ الْإِدَامُ الْخَلُ يَكْسِرُ الْمِرَارَ وَ يُحْيِي الْقَلْبَ؛

سرکه، نیکو خورشی است. تلخه را می شکند، قلب را زنده می سازد.(3)

7. انگور و اندوه

یکی از پیامبران الهی از غم و اندوه [و افسردگی] به پیشگاه خداوند متعال شکایت کرد. خداوند متعال به او دستور داد که انگور بخورد.(4)

در برخی روایات اشاره به خوردن انگور سیاه شده است.

امام صادق (علیه السلام) وقتی آب فروکش کرد{ در طوفان زمان حضرت نوح } و استخوان ها روی زمین باقی ماند و حضرت نوح (علیه السلام) این استخوان ها را دید و

ص: 83


1- . واژه «قلب» درآیات و روایات معانی متعددی دارد؛ و برای درک بهتر احادیث، دقت و تأمل در معانی لغوی آن کارگشا است.
2- . بِحارالانوار، ج 63، ص 302.
3- . المحاسن، ج 2، ص 486.
4- . «شَكَا نَبِيٌّ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ الْغَمَ فَأَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِأَكْلِ الْعِنَبِ». کافی، ج 6، ص 351. دربرخی روایت به حضرت نوح(علیه السلام) اشاره شده است «إِنَّ نُوحاً (علیه السلام) شَكَا إِلَى اللَّهِ الْغَمَ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ أَنْ كُلِ الْعِنَبَ فَإِنَّهُ يَذْهَبُ بِالْغَمِّ». المحاسن، ج 2، ص 548.

خیلی ناراحت شد و خداوند به او وحی فرمود که انگور سیاه بخور تا غمت برطرف شود(1).

8. گوشت و بداخلاقی

امام علی(علیه السلام) مَنْ تَرَكَ اللَّحْمَ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً سَاءَ خُلُقُهُ؛

کسی که چهل روز گوشت را ترک کند اخلاق او بد می شود.(2)رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مَنْ أَكَلَ اللَّحْمَ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً قَسَا قَلْبُهُ؛

هر کس چهل روز گوشت بخورد، سنگ دل می شود.(3)

به نقل از حسین بن خالد: به ابوالحسن (امام رضا(علیه السلام)) گفتم: مردم می گویند که هر کس سه روز گوشت نخورد، بد خُوی می شود. فرمود«دروغ گفته اند؛ اما هرکس چهل روز گوشت نخورد، خُوی و بدن او دگرگون می شود؛ چرا که نطفه در مدت چهل روز { از حالتی به حالت دیگر} تغییر می یابد.(4)

ص: 84


1- . «لَمَّا حَسَرَ الْمَاءُ عَنْ عِظَامِ الْمَوْتَى فَرَأَى ذَلِكَ نُوحٌ (علیه السلام) جَزِعَ جَزَعاً شَدِيداً وَ اغْتَمَّ لِذَلِكَ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ أَنْ كُلِ الْعِنَبَ الْأَسْوَدَ لِيَذْهَبَ غَمُّكَ». کافی، ج 6، ص 350. برای اهل فن فرق بین «غم» و «حُزن» آشکار است.
2- . قُربُ الاسناد، ص 107.
3- . بِحار الانوار، ج 59، ص 294.
4- . «إنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ إِنَ مَنْ لَمْ يَأْكُلِ اللَّحْمَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ سَاءَ خُلُقُهُ فَقَالَ كَذَبُوا وَ لَكِنْ مَنْ لَمْ يَأْكُلِ اللَّحْمَ أَرْبَعِينَ يَوْماً تَغَيَّرَ خُلُقُهُ وَ بَدَنُهُ وَ ذَلِكَ لِانْتِقَالِ النُّطْفَةِ فِي مِقْدَارِ أَرْبَعِينَ يَوْماً». کافی، ج 6، ص 309.

امام صادق (علیه السلام) للَّحْمُ يُنْبِتُ اللَّحْمَ وَ مَنْ تَرَكَهُ أَرْبَعِينَ يَوْماً سَاءَ خُلُقُهُ وَ مَنْ سَاءَ خُلُقُهُ فَأَذِّنُوا فِي أُذُنِهِ؛

گوشت، گوشت می رویاند. هر کس گوشت را چهل روز واگذارد، بد خُوی می شود؛ و هر کس بدخُوی شد، در گوشش اذان بگویید.(1)

9. گوشت دُرّاج و خشم

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَقِلَ غَيْظُهُ فَلْيَأْكُلْ لَحْمَ الدُّرَّاج؛کسی که دوست دارد خشم او کم شود گوشت دُرّاج(2) را بخورد.(3)

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مَنِ اشْتَكَى فُؤَادَهُ وَ كَثُرَ غَمُّهُ فَلْيَأْكُلْ لَحْمَ الدُّرَّاجِ؛

هر کس از بیماری روحی، رنج می برد و اندوهش بسیار است، گوشت دُراج بخورد.(4)

ص: 85


1- . المحاسن، ج 2، ص 465. در بر خی نُسخ «مَنْ سَاءَ خُلُقُهُ فَأَذِّنُوا فِي أُذُنِهِ الْيُمْنَى؛ گوش راست» المحاسن، ج 2، ص 465. در برخی نسخ «مَنْ سَاءَ خُلُقُهُ فَأَذِّنُوا فِي أُذُنِهِ بِالتَّثْوِيب؛ با تکرار فصول آن» طب الائمه (علیهم السلام)، ( ابنی بسطام)، ص 139.
2- . پرنده ای شبیه بلدرچین، شاید تیهو یا کبک انجیر باشد. معادل فارسی آن نیاز به تحقیق دارد. از این گونه پرنده در عراق فراوان است.
3- . کافی، ج 6، ص 312.
4- . مکارم الاخلاق، ص 161.

10. کُندر و شجاعت

جاءَ رَجُلٌ إلی عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ (علیه السلام) یَشتَکی إلَیهِ النِّسیانَ. فَقالَ: عَلَیکَ بِاللُّبانِ؛ فَإنَّهُ یُشَجِّعُ وَ یُذهِبُ النِّسیانَ؛

مردی نزد علی بن ابی طالب (علیه السلام) آمد و از فراموشی، اظهار ناراحتی کرد، حضرت فرمود «بر تو باد کُندُر؛ چرا که دل را شجاعت می بخشد و فراموشی را از میان می برد».(1)

11. گلابی جلا دهنده قلب

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) الْكُمَّثْرَى يُجَلِّي الْقَلْبَ؛

گلابی، قلب را جلا می دهد.(2)

امام علی (علیه السلام) الْكُمَّثْرَى يَجْلُو الْقَلْبَ وَ يُسَكِّنُ يُسَكِّنُ أَوْجَاعَ الْجَوْف؛گلابی، قلب را جلا می دهد و دردهای درون را تسکین می بخشد.(3)

ص: 86


1- . کَنز العُمال، ج 14، ص 186.
2- . بِحارالانوار، ج 59، ص 298.
3- . تُحَفُ العُقُول، ص 122.

12. کرفس و ترسو

رسول الله لِلإِمامِ الحُسَینِ (علیه السلام) یا بُنَی، كُلِ الكَرَفسَ؛ فَإِنَّها بَقلَةُ الأَنبِیاءِ مَغفولٌ عَنها، وهُوَ طَعامُ الخَضِرِ وَإلیاسَ، وَالكَرَفسُ یفتَحُ السُّدَدَ، ویذَكِّی القَلبَ، ویرِثُ الحِفظَ، ویطرُدُ الجُنونَ وَالجُذامَ وَالبَرَصَ وَالجُبنَ؛

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خطاب به امام حسین (علیه السلام) فرزندم! کرفس بخور؛ چرا که سبزی پیامبران است که فراموش شده است و خوراک خضر و الیاس (علیهما السلام) است. کرفس، انسدادها را می گشاید، دل را طراوت می دهد، حافظه می آ ورد و دیوانگی و جذام، پیسی و ترس را دور می کند.(1)

13. کدو و شادی

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) إِذَا طَبَخْتُمْ فَأَكْثِرُوا الْقَرْعَ فَإِنَّهُ يَسُرُّ الْقَلْبَ الْحَزِينَ؛

اگر خواستید چیزی بپزید، از کدو زیاد بهره بجویید، چرا که دلِ اندوهگین را شاد می کند.(2)

قَالَ (صلی الله علیه و آله) لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٍّ (علیه السلام) كُلِ الْيَقْطِينَ فَإِنَّهُ مَنْ أَكَلَهَا حَسُنَ خُلُقُهُ وَ نَضُرَ وَجْهُهُ وَ هِيَ طَعَامِي وَ طَعَامُ الْأَنْبِيَاءِ قَبْلِي؛

ص: 87


1- . دانشنامه احادیث پزشکی، محمد، محمدی ری شهری، ح 1939.
2- . مکارم الاخلاق، ص 177. در برخی نسخ چنین است «إِذَا طَبَخْتُمْ فَأَكْثِرُوا الْقَرْعَ فَإِنَّهُ يَسُرُّ الْقَلْبَ الْحَزِينَ». عیون الاخبار الرضا(علیه السلام)، ج 2، ص 36. در برخی نسخ دیگر «إِذَا طَبَخْتُمْ فَأَكْثِرُوا الْقَرْعَ فَإِنَّهُ يَشُدُّ قَلْبَ الْحَزِين». وسایل الشیعه، ج 25، ص 24.

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خطاب به امام علی(علیه السلام)کدو بخور؛ زیرا هر کس آن را بخورد، خُویَش نیکو و رویَش شاداب می شود. آن خوراک من و پیامبران پیش از من است.(1)

14. عسل جلا دهند قلب و شادی آور

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) الْعَسَلُ شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ دَاءٍ وَ لَا دَاءَ فِيهِ يُقِلُ الْبَلْغَمَ وَ يَجْلُو الْقَلْبَ؛

عسل، شفای هر بیماری است و بیمار ای هم در آن نیست؛ بلغم را کم می کند و دل را جلا( و صفا) می دهد.(2)

امام علی (علیه السلام) الطِّيبُ نُشْرَةٌ وَ الْعَسَلُ نُشْرَةٌ وَ الرُّكُوبُ نُشْرَةٌ وَ النَّظَرُ إِلَى الْخُضْرَةِ نُشْرَة؛

بوی خُوش، یک تعویذ ( نشاط و شادی) است. عسل، یک تعویذ است. سواری، یک تعویذ است. نگریستن به سبزه یک تعویذ است.(3)

علامه مجلسی(4) می نویسد: «النشره؛ تعویذ»، آن چیزی است که غم و اندوه هایی را که خیال می کرده اند ناشی از جن و جن زدگی است، برطرف

ص: 88


1- . الدعوات، (راوندی) ص 154.
2- . مکارم الاخلاق، ص 166.
3- . نهج البلاغه، حکمت 400.
4- . «بيان النشرة ما يزيل الهموم و الأحزان التي يتوهم أنها من الجن قال في النهاية فيه أنه سئل عن النشرة فقال هو من عمل الشيطان النشرة بالضم ضرب من الرقية و العلاج يعالج به من كان يظن أن به مسا من الجن سميت نشرة لأنه بها ينشر عنه ما خامره من الداء أي يكشف و يزال». بِحارالانوار، ج 63، ص 291.

می کند. ابن اثیر(1)، آن را چنین تفسیر کرده است: نوعی تعویذ و درمان است و به وسیله آن، کسانی که گمان جن زده شدن آنان بوده، درمان می شده اند. از آن رو، آن را «نشره» نامیده اند که دردی را که به جان شخص در آمیخته است. برطرف می کند و از میان بر می دارد و می پراکند.

نکته: از آن رو که این سخن و تشبیه نهفته در آن، ناظر به فضایی است که از تعویذ و سِحر و جز آن برای درمان بهره جسته می شده و گویا در نگاه عموم مردم، تأثیر نیز داشته، مقصود استعاری از تعویذ در این جا، شادی و نشاط است، آن سان که چون به تعویذی یا به افسونی بیماری ای به سرعت رخت بربندد، شادی و آسایش برجایش می نشیند.(2)ن

15. سِدر، اندوه و وسوسه شیطان

إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) إغْتَمَّ فَأَمَرَهُ جَبْرَئِيلُ (علیه السلام) أَنْ يَغْسِلَ رَأْسَهُ بِالسِّدْرِ وَ كَانَ ذَلِكَ سِدْراً مِنْ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى؛

پیامبر خدا، اندوهگین شد. جبرئیل به او توصیه کرد سرِ خویش را با سدر بشوید و آن سدر، از سدر المنتهی بود.(3)

ص: 89


1- . لغت شناسان دیگری مانند صحاح اللغه، لسان العرب، تاج العروس نیز همین را ذکر کرده اند.
2- . دانش نامه احادیث پزشکی، محمد، محمدی ری شهری، ج 1، پاورقی، ص 97.
3- . کتاب مَن لا یَحضره الفقیه، ج 1، ص 125، ح 294.

امام صادق (علیه السلام) كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) يَغْسِلُ رَأْسَهُ بِالسِّدْرِ وَ يَقُولُ مَنْ غَسَلَ رَأْسَهُ بِالسِّدْرِ صَرَفَ اللَّهُ عَنْهُ وَسْوَسَةَ الشَّيْطَانِ وَ مَنْ صُرِفَ عَنْهُ وَسْوَسَةُ الشَّيْطَانِ لَمْ يَعْصِ وَ مَنْ لَمْ يَعْصِ دَخَلَ الْجَنَّةَ؛

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله)سر خود را با سدر می شست و می فرمود: سر خود را با برگ سدر بشویید و پاک کنید، چون فرشتگان مقرب خدا و انبیا، سدر را تقدیس کرده اند. کسی که با برگ سدر، سر خود را بشوید، خداوند از او تا هفتاد روز، وسوسه شیطان را برمی دارد و کسی که هفتاد روز، خداوند وسوسه شیطان را از او دور کند، گناه نمی کند و کسی که گناه نکند، وارد بهشت می شود.(1)

16. عدس و رقت قلب

امام صادق(علیه السلام) در حالی که پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) در جای نماز خویش نشسته بود، مردی از انصار به نام عبدالله بن تَیِهان نزد ایشان آمد و گفت: ای پیامبر خدا! من بسیار در محضر تو می نشینم و بسیار از تو می شنوم؛ اما نه دلم نازک می شود و نه اشکم فرود می ریزد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «ای پسر تَیِهان! بر تو باد عدس. آن را بخور؛ چراکه دل را نازک می کند و اشک را شتاب می دهد. و هفتاد پیامبر، دوام سودمندی ِ آن را از خداوند خواسته اند».(2)

ص: 90


1- . بِحارالانوار، ج 73، ص 88.
2- . بَيْنَمَا رَسُولُ اللَّهِ 9 جَالِسٌ فِي مُصَلَّاهُ إِذْ جَاءَهُ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ التَّيِّهَانِ مِنَ الْأَنْصَارِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي لَأَجْلِسُ إِلَيْكَ كَثِيراً وَ أَسْمَعُ مِنْكَ كَثِيراً فَمَا يُرِقُّ قَلْبِي وَ مَا تُسْرِعُ دَمْعَتِي فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ص يَا ابْنَ التَّيِّهَانِ عَلَيْكَ بِالْعَدَسِ فَكُلْهُ فَإِنَّهُ يُرِقُّ الْقَلْبَ وَ يُسْرِعُ الدَّمْعَةَ وَ قَدْ بَارَكَ عَلَيْهِ سَبْعُونَ نَبِيّا». المحاسن، ج 2، ص 504.

امام علی (علیه السلام) أَكْلُ الْعَدَسِ يُرِقُ الْقَلْبَ وَ يُسْرِعُ الدَّمْعَةَ؛

عدس، دل را نازک می کند و اشک را می افزاید.(1)

17.مویز و اندوه

رسول خدا (صلی الله علیه و آله)عَلَيْكُمْ بِالزَّبِيبِ(2)

فَإِنَّهُ يَكْشِفُ الْمِرَّةَ وَ يَذْهَبُ بِالْبَلْغَمِ وَ يَشُدُّ الْعَصَبَ وَ يَذْهَبُ بِالْإِعْيَاءِ وَ يُحَسِّنُ الْخُلُقَ وَ يُطَيِّبُ النَّفْسَ وَ يَذْهَبُ بِالْغَم؛بر شما باد مویز؛ چرا که تلخه را می زداید، بلغم را می برد، پِی را استحکام می بخشد، رنجیدگی را از میان بر می دارد، خُوی را خُوش می سازد، دل را پاک (پیراسته) می دارد و اندوه ( پریشانی) را می برد.(3)

امام علی (علیه السلام) إِنَّ الزَّبِيبَ يَشُدُّ الْقَلْبَ، وَ يَذْهَبُ بِالْمَرَضِ، وَ يُطْفِئُ الْحَرَارَةَ، وَ يُطَيِّبُ النَّفَس؛

مویز، قلب را استحکام می بخشد، بیماری را می برد، حرارت را خاموش می سازد و دل را خُوشی می دهد.(4)

ص: 91


1- . المحاسن، ج 2، ص 504.
2- . در برخی نسخ «عَلَيْكُمْ بِالزَّيْتِ؛ روغن زیتون» آمده است. مکارم الاخلاق، ص 190. احتمال تصحیف در نگارش وجود دارد.
3- . خصال، صفات هفتگانه، ح 9.
4- . أمالی (طوسی)، مجلس 13، ح 751.

18. انار و دوری شیطانِ وسوسه

امام صادق (علیه السلام) مَنْ أَكَلَ حَبَّةً مِنْ رُمَّانٍ أَمْرَضَتْ شَيْطَانَ(1)

الْوَسْوَسَةِ أَرْبَعِينَ يَوْماً؛

هر کس یک دانه از انار بخورد، آن یک دانه، شیطانِ وسوسه را تا چهل روز، بیمار (زمین گیر) می سازد.(2)

رسول خدا (صلی الله علیه و آله)الرُّمَّانُ سَيِّدُ الْفَاكِهَةِ وَ مَنْ أَكَلَ رُمَّانَةً أَغْضَبَ شَيْطَانَهُ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً؛

انار، مِهتر همه میوه ها است و هر کس یک انار بخورد، چهل پگاه، شیطان خویش را به خشم می آورد.(3)

رسول خدا (صلی الله علیه و آله)كُلُوا الرُّمَّانَ فَلَيْسَتْ مِنْهُ حَبَّةٌ تَقَعُ فِي الْمَعِدَةِ إِلَّا أَنَارَتِ الْقَلْبَ وَ أَخْرَجَتِ (4)

الشَّيْطَانَ أَرْبَعِينَ يَوْماً؛انار بخورید، زیرا هیچ دانه ای از آن در معده جای نمی گیرد، مگر این که چهل روز، قلب را نورانی می سازد و شیطان را برون می راند.(5)

امام صادق (علیه السلام) مَنْ أَكَلَ رُمَّانَةً عَلَى الرِّيقِ أَنَارَتْ قَلْبَهُ أَرْبَعِينَ يَوْما؛

ص: 92


1- . رابطه بین «شیطان و احادیث طبی» نیاز به بحث و تحقیق دارد و شاید گام اول آن، شناخت دقیق معانی شیطان درآیات و روایات باشد.
2- . کافی، ج 6، ص 353.
3- . المحاسن، ج 2، ص 545.
4- . در برخی نُسخ «أَخْرَسَتِ الشَّيْطَانَ أَرْبَعِينَ َ يَوْما» الدعوات(راوندی)، ص 157.
5- . عیون الاخبار الرضا(علیه السلام)، ج 2، ص 35، ح 80.

کسی که یک انار را ناشتا بخورد، چهل روز قلبش را نورانی می کند».(1)

19. تَلبینه و غم

امام صادق (علیه السلام) إِنَّ التَّلْبِينَ يَجْلُو الْقَلْبَ الْحَزِينَ كَمَا تَجْلُو الْأَصَابِعُ الْعَرَقَ مِنَ الْجَبِينِ؛

تَلبینه(2)،

غم را از دلِ غمگین می زداید، همچنان که انگشتان، عرق را از پیشانی کنار می زنند.(3)

20. تُرنج و دل نورانی

20. تُرنج و دل نورانیرسول خدا(صلی الله علیه و آله)عَلَيْكُمْ بِالْأُتْرُجِ فَإِنَّهُ يُنِيرُ الْفُؤَادَ(4) وَ يَزِيدُ فِي الدِّمَاغ؛

بر شما باد تُرنج؛ چرا که دل را نورانی می سازد و بر توان مغز می افزاید.(5)

ص: 93


1- . کافی، ج 6، ص 354.
2- . شوربایی که از سبوس {گندم یا جو}و عسل می سازند. در حدیثی چنین می خوانیم «رسول خدا 9 لَوْ أَغْنَى عَنِ الْمَوْتِ شَيْ ءٌ لَأَغْنَتِ التَّلْبِينَةُ. قِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا التَّلْبِينَةُ؟ قَالَ: الْحَسْوُ بِاللَّبَنِ؛ اگر چیزی مرگ را دفع کند همانا تلبینه است عرض شد تلبینه چیست؟ فرمود درست کردن سوپ با شیر.» المحاسن، ج 2، ص 450.
3- . کافی، ج 6، ص 320.
4- . شاید بین واژه «فوائد و قلب » تفاوت باشد. نیاز به پژوهش لغوی دارد.
5- . بِحارالانوار، ج 59، ص 297. در برخی نسخ چنین است «عَلَيْكُمْ بِالْأُتْرُجِ فَإِنَّهُ يَسُرُّ الْفُؤَادَ وَ يَزِيدُ فِي الدِّمَاغِ». مُستدرک الوسائل و مُستنبط المسائل، ج 16، ص 407، ح 20357.

21. میوه اول فصل و اندوه

رسول خدا(صلی الله علیه و آله)عَلَيْكُمْ بِالْفَوَاكِهِ فِي إِقْبَالِهَا فَإِنَّهَا مَصَحَّةٌ لِلْأَبْدَانِ مَطْرَدَةٌ لِلْأَحْزَانِ وَ أَلْقُوهَا فِي أَدْبَارِهَا فَإِنَّهَا دَاءُ الْأَبْدَانِ؛

بر شما باد میوه در هنگام روی کردنش؛ چرا که در این هنگام، مایه ی سلامت تن و از میان رفتن اندوه است. نیز آن را در هنگام پشت کردن واگذارید؛ چرا که در این هنگام، دردی برای تن است.(1)

در روایتی درباره خوردن میوه اول فصل چنین نقل شده است؛

رُوِي كُلِ الْفَاكِهَةَ فِي إِقْبَالِ دَوْلَتِهَا؛ میوه را در ایام دولتش بخور.(2)

22. روغن زیتون و اخلاق نیکو

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عَلَيْكُمْ بِالزَّيْتِ فَإِنَّهُ يَكْشِفُ الْمِرَّةَ وَ يُذْهِبُ الْبَلْغَمَ وَ يَشُدُّ الْعَصَبَ وَ يَذْهَبُ بِالضَّنَى وَ يُحَسِّنُ الْخُلُقَ وَ يُطَيِّبُ النَّفْسَ وَ يَذْهَبُ بِالْغَمِّ؛

بر شما باد روغن زیتون چرا که صفرا و سودا را برطرف می کند و بلغم را از بین می برد و عصب را تقویت می کند و بیماری را برطرف می کند و اخلاق را نیکو و دل را خوش و هم وغم را برطرف می کند.(3).

ص: 94


1- . بِحار الانوار، ج 59، ص 269.
2- . الدعوات (راوندی)، ص 159، ح 436.
3- . عیون الاخبارالرضا (علیه السلام)، ج 2، ص 35، ح 81. همان طور که در بحث مویز اشاره شد. احتمالاً «تصحیف » صورت گرفته است. چرا که «زیت و زبیب» در نوشتار شبیه هم هستند. نیاز به پژوهش دارد.

23. خون و سنگدلی

درباره این که چرا خداوند خون را حرام کرده روایت طولانی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که به بخشی از آن اشاره می شود.

أَمَّا الدَّم...يُورِثُ الْكَلَبَ وَ الْقَسْوَةَ لِلْقَلْبِ وَ قِلَّةَ الرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ حَتَّى لَا يُؤْمَنَ أَنْ يَقْتُلَ وَلَدَهُ وَ وَالِدَيْه...؛

این که خداوند خوردن خون را حرام کرده به خاطر آن است که سبب جنون و سنگدلی و کمبود رأفت و مهربانی می شود، حتی تا آنجا که ممکن است فرزند و پدر و مادرش را به قتل برساند!(1)

در بخشی دیگر از روایت می فرماید أَمَّا الْخَمْرُ فَإِنَّهُ حَرَّمَهَا لِفِعْلِهَا وَ لِفَسَادِهَا وَ قَالَ مُدْمِنُ الْخَمْرِ كَعَابِدِ وَثَنٍ تُورِثُهُ الِارْتِعَاشَ وَ تَذْهَبُ بِنُورِهِ وَ تَهْدِمُ مُرُوءَتَهُ...؛

و اما شراب، خداوند آن را به خاطر تأثیر و فسادش حرام کرده است و فرمود شخص دائم الخمر مانند بت پرست است بدنش لرزان می شود و نور( معنویت) او را از بین می برد و شخصیت او را ویران می سازد.(2)

24. پُرخوری، قساوت قلب و خوابیدن فکر

رسول خدا (صلی الله علیه و آله)إِيَّاكُمْ وَ فُضُولَ المَطْعَمِ فَإِنَّهُ يَسُمُّ الْقَلْبَ بِالْقَسْوَةِ وَ يُبْطِئُ بِالْجَوَارِحِ عَنِ الطَّاعَةِ وَ يُصِمُّ الْهِمَمَ عَنْ سَمَاعِ الْمَوْعِظَةِ؛

ص: 95


1- . الاختصاص، ص 103؛ کافی، ج 6، ص 242.
2- . کافی، ج 6، ص 243.

از غذای اضافی بپرهیزد که قلب را پر قساوت می کند و از اطاعت حق تنبل می سازد و گوش را از شنیدن موعظه کر می نماید.(1)

قَالَ لُقْمَانُ (علیه السلام) لِابْنِهِ يَا بُنَيَّ إِذَا امْتَلَأَتِ الْمَعِدَةُ نَامَتِ الْفِكْرَةُ وَ خَرَسَتِ الْحِكْمَةُ وَ قَعَدَتِ الْأَعْضَاءُ عَنِ الْعِبَادَة؛

لقمان به پسرش می فرمود: پسرکم! هنگامی که شکم پُر باشد فکر می خوابد و حکمت گنگ می شود و اعضاء و جوارح از عبادت می مانند.(2)

امام سجاد (علیه السلام) در رساله حقوق(3)، حق شکم را چنین بیان می کنند و در آن شکم سیری ر ا عاملی برای ناجوانمرد و دوری از هر احسان و نیکی می دانند.

و امّا حق شكمت اين است كه آن را همچون ظرفى براى حرام- اندك يا بسيار- مسازى و حتى در حلال آن نيز میانه روی كنى و آن را از حدّ تقويت به حدّ حقارت و ناجوانمردى مرسانى و چون به گرسنگى و تشنگى بی قراری نمود و آشفته شد بر آن مسلّط شوى. زيرا آن سيرى كه صاحبش را مبتلا به مرض سوء هضم سازد كاهلى آرد و سستى و واماندگى و موجب دورى از هر احسان و مردانگى مى شود؛

ص: 96


1- . أعلام الدین، ص 339.
2- . «تنبيه الخواطر و نزهة النواظر» معروف به «مجموعه ورام»، ج 1، ص 102.
3- . رِسالَةُ الحُقوق، حدیثی از امام سجاد (علیه السلام) درباره پنجاه حق که بر عهده انسان است؛ همچون حق خدا، پیشوایان، اعضای بدن، خویشاوندان، همسایه، معلم، و اعمالی مانند نماز، روزه، حج، قربانی و صدقه...

و بى شكّ آن سيراب شدنى كه شكم صاحبش را انباشته از آب نمايد، كم عقلى آرد و نادانى و مردانگى را نيز دور مى سازد.(1)

رسول خدا (صلی الله علیه و آله)لَا يَدْخُلُ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَنْ مَلَأَ بَطْنَه؛

هر کس شکمش پُر باشد، به ملکوت آسمان ها و زمین راه نمی یابد.(2)

25. خوراک کم و اندیشه پاک

امام علی (علیه السلام) مَنْ قَلَّ أَكْلُهُ صَفَى فِكْرُهُ؛

کسی که خوراکش اندک باشد، فکر و اندیشه اش پاک شود.(3)

رسول خدا (صلی الله علیه و آله)الفكر نصفُ العبادةِ وقلّةُ الطعامِ هِىَ العبادةُ؛

فکر نصف عبادت و کم خوری عین عبادت است.(4)

26. غذای حرام و عدم درک حقایق

امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا خطاب به لشکر لجوج دشمن چنین می فرمایند:

ص: 97


1- . «وَ أَمَّا حَقُّ بَطْنِكَ فَأَنْ لَا تَجْعَلَهُ وِعَاءً لِقَلِيلٍ مِنَ الْحَرَامِ وَ لَا لِكَثِيرٍ وَ أَنْ تَقْتَصِدَ لَهُ فِي الْحَلَالِ وَ لَا تُخْرِجَهُ مِنْ حَدِّ التَّقْوِيَةِ إِلَى حَدِّ التَّهْوِينِ وَ ذَهَابِ الْمُرُوَّةِ وَ ضَبْطُهُ إِذَا هَمَّ بِالْجُوعِ وَ الظَّمَإِ فَإِنَّ الشِّبَعَ الْمُنْتَهِيَ بِصَاحِبِهِ إِلَى التُّخَمِ مَكْسَلَةٌ وَ مَثْبَطَةٌ وَ مَقْطَعَةٌ عَنْ كُلِّ بِرٍّ وَ كَرَمٍ وَ إِنَّ الرَّيَّ الْمُنْتَهِيَ بِصَاحِبِهِ إِلَى السُّكْرِ مَسْخَفَةٌ وَ مَجْهَلَةٌ وَ مَذْهَبَةٌ لِلْمُرُوَّةِ». تُحَفُ العُقُول، ص 258.
2- . «تنبيه الخواطر و نزهة النواظر» معروف به «مجموعه ورام»، ج 1، ص 100.
3- . تصنیف غُرَرُالحِکم وَ دُرَرُالکَلِم، ح 7402.
4- . مُحَجه البیضاء، ج 5، ص 146.

«شکم های شما از غذاهای حرام پر شده است، در نتیجه خداوند بر دل های شما مهر زده است [و هرگز حقایق را درک نمی کنید]».(1)

حضرت علی(علیه السلام) به کمیل فرمود: «ای کمیل! همانا زبان از قلب سرچشمه می گیرد [و آنچه را که در قلب است ظاهر می سازد] و قوام قلب به غذاست، پس متوجه باش که قلب و جسمت را با چه تغذیه می کنی؛ اگر از حلال نباشد خداوند متعال تسبیح و شکرت را نمی پذیرد».(2)

27. غذای پاک و دعای مستجاب

شخصی نزد پیامبر2 آمد و عرض کرد: دوست دارم دعای من مستجاب شود! رسول خدا2 فرمود: «غذای خود را پاک کن و از غذای حرام پرهیز کن».(3)

ص: 98


1- . «إِنَّمَا أَدْعُوكُمْ إِلَى سَبِيلِ الرَّشَادِ فَمَنْ أَطَاعَنِي كَانَ مِنَ الْمُرْشَدِينَ وَمَنْ عَصَانِي كَانَ مِنَ الْمُهْلَكِينَ وَكُلُّكُمْ عَاصٍ لِأَمْرِي غَيْرُ مُسْتَمِعٍ قَوْلِي فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَامِ وَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَيْلَكُمْ أَ لَا تُنْصِتُونَ». بِحارالانوار، ج 45، ص 8.
2- . «يَا كُمَيْلُ اللِّسَانُ يَنْزَحُ مِنَ الْقَلْبِ وَالْقَلْبُ يَقُومُ بِالْغِذَاءِ فَانْظُرْ فِيمَا تُغَذِّي قَلْبَكَ وَجِسْمَكَ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ حَلَالًا لَمْ يَقْبَلِ اللَّهُ تَسْبِيحَكَ وَلَا شُكْرَك». تُحَفُ العُقُول، ص 175.
3- . «قَالَ رَجُلٌ يَا رَسُولَ اللَّهِ أُحِبُّ أَنْ يُسْتَجَابَ دُعَائِي فَقَالَ طَهِّرْ مَأْكَلَكَ وَلَا تُدْخِلْ بَطْنَكَ الْحَرَامَ». وسائل الشیعه، ج 7، ص 145.

28. کسب روزی

اهل بیت(علیهم السلام) کسب رزق حلال و حلال بودن خوراک را اساسی ترین رکن تغذیه و سفره می دانند. در ادعیه که بهترین حالات آنان در دعا به حضور پروردگار بوده، از خداوند فراهم شدن زمینه کسب رزق و روزی حلال را خواسته اند.

تغذیة نادرست و غیر اصولی سه پیامد دارد:

1. بیماری جسمی،

2. بیماری روحی،

3. بیماری فکری،

که حاصل آن افکار ناصوابی است که از زبان یا از قلم جاری می شود. حتی در سنین پیری و کمال نیز روح انسان تحت تأثیر تغذیه است.(1)

امام صادق(علیه السلام) كَسْبُ الْحَرَامِ يَبِينُ فِي الذُّرِّيَّة؛

اثر مال حرام در ذریة [نسل] انسان مشخص و آشکار می گردد».(2)

29. درد بی درمان

رسول خدا (صلی الله علیه و آله)مَنْ أَكَلَ وَ ذُو عَيْنَيْنِ يَنْظُرُ إِلَيْهِ وَ لَمْ يُوَاسِهِ ابْتُلِيَ بِدَاءٍ لَا دَوَاءَ لَه؛

ص: 99


1- . پوشش و تغذیه در سیره معصومان (علیهم السلام)، امیرعلی حسنلو.
2- . کافی، ج 5، ص 125. بیان علامه مجلسی ««يبين» أي أثره من الفقر وسوء الحال ». مِراة العقول، ج 19، ص 89.

هر کس در حالی که بیننده ای او را نگاه می کند غذا بخورد و غذای خود را با او تقسیم نکند، به مرضی مبتلا می شود که درمان ندارد.(1)

تأثیر صفات اخلاقی بر بدن

اشاره

تأثیر صفات اخلاقی بر بدن(2) اخلاقی بر بدن

همان طور که جسم از طریق تغذیه بر روح تأثیر می گذارد. همان گونه نیز صفات اخلاقی می توانند بر جسم تأثیرگذار باشند. به برخی از این موارد اشاره می کنیم.

ص: 100


1- . مجموعه ورام، ج 1، ص 47.
2- . اعمال انسان هميشه در درون و جان او ريشه دارد؛ يا به تعبير ديگر، اعمال ظهور و بروز صفات درونى است، يكى به منزله ريشه و ديگرى به منزله ساقه و شاخ و برگ و ميوه است. به همين دليل، اعمال اخلاقى از صفات اخلاقى جدا نيست؛ مثلاً، نفاق كه از صفات رذيله است، ریشه ای در عمق جان انسان دارد و از شخصیت دوگانه و ضدّ توحيدى او، حكايت می کند. همين صفت درونى سبب انجام اعمال منافقانه يا رياكارانه می شود. حسد نيز حالتى در درون جان است كه نسبت به نعمت های خداوند كه به ديگران داده شده است رشك می برد، همين صفت خود را در لابه لای اعمال خرابكارانه، در برابر شخص محسود و سنگ انداختن در مسير سعادت او نشان می دهد. «كبر» و «غرور» خودبرتربینی، همگى از صفات درون است كه ناشى از جهل انسان به قدر و مقام خويش می باشد، و يا كمى ظرفیت در برابر مواهب الهى، امّا همين صفت درونى در لابه لای اعمال به خوبی خود را آشكار می سازد، و از طريق بی اعتنایی، پرخاشگرى، هتّاكى و تحقير ديگران، ظاهر می شود. و شايد به همين دليل، علماى اخلاق در كتب اخلاقى، معمولاً اين دو را از هم جدا نکرده اند، گاه به سراغ ريشه و صفات درون می روند، و گاه به سراغ شاخ و برگ و اعمال برون، از اوّلى به «صفات اخلاقى» تعبير می شود و از دومى به «اعمال اخلاقى». مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، ج 1، ص 215.

1. حسد

امام علی (علیه السلام) الْحَسَدُ يُذِيبُ الْجَسَدَ؛حسد، بدن آدمی را آب و گداخته می کند.(1)

امام علی (علیه السلام) الْحَسُودُ دَائِمُ السُّقْمِ وَ إِنْ كَانَ صَحِيحَ الْجِسْم؛

آدم حسود همیشه مریض است هرچند (به ظاهر) بدنی سالم و تندرست دارد.(2)

امام علی (علیه السلام) الْحَسَدُ لَا يَجْلِبُ إِلَّا مَضَرَّةً وَ غَيْظاً يُوهِنُ قَلْبَكَ وَ يُمْرِضُ جِسْمَكَ وَ شَرُّ مَا اسْتَشْعَرَ قَلْبُ الْمَرْءِ الْحَسَدُ؛

حسادت جز غیظ و ضرر برای تو نتیجه نمی دهد. قلبت را ضعیف و بدنت را رنجور می كند و از بدترین عارضه های قلبی به شمار می رود.(3)

امام علی (علیه السلام) صِحَّةُ الْجَسَدِ مِنْ قِلَّةِ الْحَسَد؛

هرچقدر حسد کمتر باشد تن آدمی سالم تر است.(4)

امام علی (علیه السلام) الْعَجَبُ لِغَفْلَةِ الْحُسَّادِ عَنْ سَلَامَةِ الْأَجْسَاد؛

عجبا که حسودان تا چه اندازه از سلامتی جسم و بدن خود غافل و بی خبرند!(5)

ص: 101


1- . تصنیف غُرَرُالحِکم وَ دُرَرُالکَلِم، ح 6832.
2- . همان، ح 6855.
3- . کنز الفوائد، ج 1، ص 137.
4- . نهج البلاغه، حکمت 256.
5- . همان، حکمت،225.

2. بُخل

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) أَيُ دَاءٍ أَدْوَى مِنَ الْبُخْلِ؛

كدام درد و مریضی از مرض بخل و خسیسی دردناک تر است؟(1)

امام صادق(علیه السلام) أَقَلُ النَّاسِ رَاحَةً الْبَخِيل؛

کم آسایش ترین مردم، آدم بخیل است.(2)

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) طَعَامُ السَّخِيِ دَوَاءٌ وَ طَعَامُ الشَّحِيحِ دَاءٌ؛

غذای آدم سخاوتمند برای انسان دوا و شفا است و غذای آدم خسیس درد و مرض!(3)

امام علی (علیه السلام) النَّظَرُ إِلَى الْبَخِيلِ يُقْسِي الْقَلْبَ النَّظَرُ إِلَى الْأَحْمَقِ يُسْخِنُ الْعَيْنَ؛

نگاه کردن به بخیل، انسان را سنگدل می کند و نگريستن به نادان ديده را تاريك مى سازد.(4)

ص: 102


1- . کافی، ج 4، ص 44. بیان سید رضی «و هذا القول مجاز؛ لأنّ البخل- على الحقيقة- ليس بداء، و لكنّه لمّا كان عادة مكروهة و خليقة مذمومة، اجرى مجرى الداء الذي يغيّر الصحّة، و يفسد الجبلّة، إلّا أنّه داء يمكن الانتقال عن صحبته، و حمل النفس على مفارقته؛ لأنّه لو لم يكن كذلك لما حسن الذمّ عليه، و التعيير به، كما لا يحسن الذمّ على سائر الأمراض التي تغيّر الأحوال، و تفسد الأجسام». المجازات النبویه، مجاز،353.
2- . کتاب مَن لا یَحضره الفقیه، ج 4، ص 395.
3- . بِحارالانوار، ج 68، ص 357.
4- . تُحَفُ العُقُول، ص 214.

3. کینه

امام علی (علیه السلام) مَنِ اطَّرَحَ الْحِقْدَ اسْتَرَاحَ قَلْبُهُ وَ لُبُّه؛

هر كس كينه را از خود دور كند، قلب و عقلش آسوده گردند.(1)

امام علی (علیه السلام) الْحَقُودُ مُعَذِّبُ النَّفْسِ مُتَضَاعِفُ الْهَم؛

کینه توز، روحش در عذاب است و اندوهش دوچندان.(2)

امام علی (علیه السلام) طَهِّرُوا قُلُوبَكُمْ مِنَ الْحِقْدِ فَإِنَّهُ دَاءٌ مُوبِئ؛

دل ها را از کینه پاک سازید، زیرا کینه توزی دردی مهلک است.(3)

4. عجله

امام علی (علیه السلام) الْعَجَلُ قَبْلَ الْإِمْكَانِ يُوجِبُ الْغُصَّة؛

عجله پیش از فراهم شدن امکانات و مقدمات کار، موجب اندوه است.(4)

امام صادق(علیه السلام) مَعَ التَّثَبُّتِ تَكُونُ السَّلَامَةُ وَ مَعَ الْعَجَلَةِ تَكُونُ النَّدَامَة؛همراه تانی و خویشتن داری، سلامت است و همراه عجله ندامت.(5)

ص: 103


1- . تصنیف غُرَرُالحِکم وَ دُرَرُالکَلِم، ح 6774.
2- . همان، ح 6778.
3- . همان، ح 6773.
4- . همان، ح 5799.
5- . خصال، صفات سه گانه، ح 52.

5. خشم

رسول خدا (صلی الله علیه و آله)مَنْ غَضِبَ عَلَى مَنْ لَا يَقْدِرُ أَنْ يَضُرَّهُ طَالَ حُزْنُهُ وَ عَذَّبَ نَفْسَه؛

هر که بر کسی خشم گیرد که توان آسیب رساندن به او را ندارد، اندوهش طولانی گردد و خود را عذاب دهد.(1)

امام صادق (علیه السلام) فَأَيُّمَا رَجُلٍ غَضِبَ وَ هُوَ قَائِمٌ فَلْيَجْلِسْ فَإِنَّهُ سَيَذْهَبُ عَنْهُ رِجْزُ الشَّيْطَانِ وَ إِنْ كَانَ جَالِساً فَلْيَقُمْ وَ أَيُّمَا رَجُلٍ غَضِبَ عَلَى ذِي رَحِمِهِ فَلْيَقُمْ إِلَيْهِ وَ لْيَدْنُ مِنْهُ وَ لْيَمَسَّهُ فَإِنَّ الرَّحِمَ إِذَا مَسَّتِ الرَّحِمَ سَكَنَتْ؛

هر كس در حال ايستادن خشمگين شود، بنشيند كه اين كار به سرعت وسوسه شيطان را از او دور می کند و اگر نشسته است، برخيزد و هر كس بر خويشاوندش غضب كند بايد برخيزد و به طرف او رود تا به او نزديك شود و او را لمس كند، زيرا هر گاه با خويشاوند تماس بگيرد آرام گيرد.(2)

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) أَنَّ الْغَضَبَ مِنَ الشَّيْطَانِ وَ أَنَّ الشَّيْطَانَ خُلِقَ مِنَ النَّارِ وَ إِنَّمَا يُطْفِئُ النَّارَ الْمَاءُ فَإِذَا غَضِبَ أَحَدُكُمْ فَلْيَتَوَضَّأْ؛خشم از شيطان و شيطان از آتش آفريده شده است و آتش با آب خاموش می شود، پس هرگاه يكى از شما به خشم آمد، وضو بگيرد.(3)

ص: 104


1- . تُحَفُ العُقُول، ص 99.
2- . أمالی (صدوق)، مجلس،54، ح 25.
3- . بِحارالانوار، ج 70، ص 222. علامه مجلسی بیان مفصلی ذیل این حدیث می آورند. «... فاجلس إن كنت قائما و اضطجع إن كنت جالسا، و أقرب من الأرض التي منها خلقت لتعرف بذلك ذل نفسك، و اطلب بالجلوس و الاضطجاع السكون فإن سبب الغضب الحرارة و سبب الحرارة الحركة...» مِرآه العقول، ج 10، ص 146.

6. غم و اندوه

امام علی (علیه السلام) الْهَمُ نِصْفُ الْهَرَم؛

اندوه( و دغدغه)، نیمی از پیری است.(1)

امام علی (علیه السلام) الْهَمُ يُنْحِلُ الْبَدَنَ؛

اندوه، تن را نحیف می کند.(2)

امام علی (علیه السلام) الْهَمُ يُذِيبُ الْجَسَدَ؛

اندوه، تن را ذوب می کند.(3)امام علی (علیه السلام) مَنِ اسْتَدَامَ الْهَمَ غَلَبَ عَلَيْهِ الْحُزْنُ؛

کسی که اندوه و یا اندیشه اندوهگین را ادامه دهد، حزن بر او غالب شود.(4)

امام علی (علیه السلام) مَنْ كَثُرَ هَمُّهُ سَقِمَ بَدَنُهُ؛

هر كس اندوه (و دغدغه اش) فراوان شود، بدنش بيمار گردد.(5)

ص: 105


1- . نهج البَلاغه، حکمت 143.
2- . تصنیف غُرَرُالحِکم و دُرَرُالکَلِم، ح 7449.
3- . همان، ح 7453.
4- . همان، ح 7457.
5- . همان ح 7459.

جدول تأثیر تغذیه بر اخلاق

تصویر

ص: 106

تصویر

ص: 107

تصویر

ص: 108

تصویر

ص: 109

تصویر

الحمدلله رب العالمین

شُکر که این نامه به عنوان رسید

پیشتر از عمر به پایان رسید(1)

ص: 110


1- . نظامی، خمسه، مخزن الاسرار.

کتابنامه

* قرآن کریم *نهج البلاغه

1. اخلاق الهی، مجتبی، تهرانی، تدوین و تحریر: محمد رضا جباران، ج 1، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران، 1391.

2. اخلاق حَسَنه، فیض کاشانی، محمدمحسن، پیام آزادی، بی جا، 1362.

3. اخلاق در قرآن، ناصر مکارم شیرازی، انتشارات امام علی بن ابی طالب (علیهما السلام)، قم،1387.

4. اخلاق ناصری، ابوجعفر، طوسی، (خواجه نصیر طوسی)، خوارزمی، تهران، 1373.

5. الأمالي (للصدوق)، ابن بابويه، محمد بن على، كتابچى، تهران،1376 ه.ش.

6. الأمالي (للطوسي)، طوسى، محمد بن الحسن، دار الثقافة، قم،1414 ه.ق.

7. بِحار الأنوار (ط- بيروت)، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، دار إحياء التراث العربي، بيروت، 1403 ه.ق.

8. پوشش و تغذیه در سیره معصومان (علیهم السلام)، امیر علی حسنلو، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم،1392.

ص: 111

9. تأثیر تغذيه بر اخلاق با توجه به اثر متقابل نفس و بدن بر مبنای قرآن و روايات اهل بیت (علیهم السلام)و زمستان 94.

10. تأثیر طب سنتی بر اخلاقی اسلامی، اترک، حسین، اترک، شهلا، ملابخشی، مریم، مجله اخلاق و تاریخ پزشکی، دوره ی سوم، شماره 3، تابستان،89.

11. تأثير غذاي حلال در مراحل رشد جنين ) قبل از بارداري و دوران بارداري(، عاطفه احمدزاده، الهه فرضی زاد نمین، دومین همایش ملی قرآن و علوم زیستی، با محوریت غذای سالم، اصفهان، اسفندماه 1395.

12. تبین نقش تغذیه بر اخلاق و سلامت روان در رهیافت سبک زندگی اسلامی، حسن روشن، غلامر ضا نورمحمدی، سید مجید نظام الدینی، دو فصل نامه علمی- پژوهشی نامه سبک زندگی، سال پنجم، شماره 9، بهار و تابستان 1398،

13. تبیین فلسفی رابطه غذا با روح و اندیشه با نگاهی به متون دینی، احمد شه گلی، دوفصلنامه علمی انسان پژوهی دینی سال شانزدهم، شماره 41، بهار و تابستان 1398.

14.تُحَفُ العُقُول، ابن شعبه حرانى، حسن بن على، جامعه مدرسين، قم،1404 ه.ق.15. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، مصطفوى، حسن، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، تهران،1368 ه.ش.

ص: 112

16. تصنيف غُرَرُ الحِكَم وَ دُرَرُ الكَلِم، تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، دفتر تبليغات، ايران؛ قم،1366 ه.ش.

17. تغذیه سالم از منظر قرآن و آموزه های اسلامي، کیوان البرزیان مقدم، منیژه محمدی، دومین همایش ملی قرآن و علوم زیستی با محوریت غذای سالم، اصفهان، اسفندماه 1395.

18. تفسیر موضوعی قرآن کریم، مبادی اخلاق در قرآن، ج 10، جوادی آملی، عبدالله، انتشارات إسرا، قم، 1378.

19. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، دارالکتب الاسلامیه، تهران،1379.

20. تهذیب الاخلاق و تطهیر الأعراق، رازی، ابوعلی، (ابن مِسکویه)، اساطیر، تهران، 1381.

21. جامع السعادات، نراقی، محمد مهدی، جامعه النجف الدینیه، 1383. ه.ق.

22. الحقائق فی محاسن الاخلاق، فیض کاشانی، محمد محسن، بی جا، بی تا.

23. حکمت نامه کودک، محمد، محمدی ری شهری، دارالحدیث، قم،1385.

24. الخصال، ابن بابويه، محمد بن على، جامعه مدرسين، قم،1362 ه.ش.

25. الدعوات (للراوندي) / سلوة الحزين، قطب الدين راوندى، سعيد بن هبة الله، انتشارات مدرسه امام مهدى (علیه السلام)، قم،1407 ه.ق.

ص: 113

26. دانش نامه احادیث پزشکی، محمد، محمدی ری شهری، دارالحدیث، قم،1383.

27. الاشارات والتنبیهات، ابوعلی، حسین، (شیخ الرئیس)، مطبوعات دینی، بی تا.

28. ریاض السالکین، دَشتَکی شیرازی، سید علی خان مدنی، موسسه النشر الاسلامی، قم، بی تا.

29. رفتار اخلاقی انسان با خود، سبحانی نیا، محمد تقی، دارالحدیث، قم،1392.

30. سته ضروریه، گیلانی، ولی، انتشارات المعی، تهران،1391.

31. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ابن أبي الحديد، عبد الحميد بن هبة الله، مكتبة آية الله المرعشي النجفي، قم،1404. ه.ق.

32. شکوفائی عقل در پرتو نهضت حسینی، جوادی آملی، عبدالله، اسراء، قم، 1381.

33. طبّ الأئمة (علیهم السلام)، ابنا بسطام، عبد الله و حسين، دار الشريف الرضي، قم،1411 ه.ق.

34. عيون أخبار الرضا (علیه السلام)، ابن بابويه، محمد بن على، نشر جهان، تهران،1378 ه.ق.

35. غذا و تغذیه در آموزه های دینی و یافته های علمی، مصطفی، آخوندی، خونآ-نشر زمزم هدایت، قم، 1388.

ص: 114

36. فقه القرآن، قطب الدين راوندى، سعيد بن هبة الله، مكتبة آية الله المرعشي النجفي، قم،1405 ه.ق.

37. فلسفه تعلیم وتربیت اسلامی، مصباح یزدی، محمد تقی، انتشارات مدرسه، تهران، 1390.38. قُربُ الإسناد (ط- الحديثة)، حميرى، عبد الله بن جعفر، مؤسسة آل البيت (علیهم السلام)، قم،1413 ه.ق.

39. قرابادین کبیر، عقیلی، محمد حسین، بی تا، بی جا.

40. قاموس قرآن، قرشى بنايى، على اكبر، دار الكتب الاسلامية، تهران،1412. ه.ق.

41. کافی، كلينى، محمد بن يعقوب، دار الكتب الإسلامية، تهران،1407. ه.ق.

42. کتاب الاخلاق، سید عبدالله شبُّر، مترجم؛ محمد رضا جباران، انتشارات هجرت، قم،1380.

43. کتاب مَن لا يحضره الفقيه، ابن بابويه، محمد بن على، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم،. ه.ق.

44. کیمیای سعادت، غزالی، محمد، انتشارات گنجینه، تهران، 1377.

45. گناهان کبیره، دستغیب، عبدالحسین، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1379.

ص: 115

46. لیلا نصرتی، تحقیق پایانی سطح 2، نقش تغذیه در جسم و روان. بی تا. بی جا.

47. مبادی اخلاق در قرآن، تفسیر موضوعی قرآن، جوادی آملی، عبدالله، ج 10، اسراء، قم،1378.

48. مَجمع البحرين و مطلع النیرین، طريحي، فخر الدين بن محمد، مرتضوى، تهران،1375 ه.ش.

49. مجموعة ورّام،( تنبيه الخواطر و نزهة النواظر)، ورام بن أبي فراس، مسعود بن عيسى، مكتبه فقيه، قم،1410 ه.ق.

50. المحاسن، برقى، احمد بن محمد بن خالد، دار الكتب الإسلامية، قم، بی تا.

51. مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، دار الكتب الإسلامية، تهران،1404 ه.ق.

52. مروری بر کلیات طب سنتی، ناصری، محسن، چوپانی، رسول، رضایی زاده، حسین، انوشیروانی، مجید، طب سنتی ایران، تهران،1395.

53. مروري كامل بر امور طبيعيه در مباني نظري طب سنتي ايران، شهين سالاروند، مجلّه ي طب سنّتي اسلام و ايران، سال سوم، شماره ی سوم، پاييز 1391.

54. مِشكاة الأنوار في غُرر الأخبار، طبرسى، على بن حسن، المكتبة الحيدرية، نجف،1385 ه.ق.

ص: 116

55. معراج السعادات، نراقی، احمد، موسسه فرهنگی انتشاراتی طوبی محبت، قم، 1385.

56. معیارهای ضروری غذای حلال با نگاه به واژه خبیث، مرتضی، رحیمی، فصلنامه مطالعات قرآنی، سال دهم، شماره 38، تابستان 1398.

57. مفردات ألفاظ القرآن، راغب اصفهانى، حسين بن محمد، دار القلم- الدار الشامية، بيروت- دمشق،1412 ه.ق.

58. مقایسه نظریه ارکان طب سنتی ایران و نظریه پنج عنصر طب سنتی چین، الهام بهمنش مرتضی مجاهدی، روشنک ثاقبی، محمد حسین آیتی، حمید رضا بهرامی طاقانکی، زینب محمودپور، حسام الدین علامه، حسین سلمان نژاد، سید علی مظفر پور، فصلنامه پژوهش درتاریخ پزشکی، سال، چهارم، شماره 2. (2015).

59. مکارم الاخلاق، طبرسی، حسن بن فضل، الشريف الرضى، قم،1412. ه.ق.60. مکتب طب سنتی ایران منبعی ارزشمند جهت معرفی و ارائه غذاهای کارآمد دارویی، محمد مهدی اصفهانی، بهزاد ذوالفقاری، حدیث کریمی، علی رضا قنادی، مجله ی طب سنتی اسلام و ایران، سال سوم، شماره ی اول، بهار 1391.

61. مقایسه نظریه ارکان طب سنتی ایران و نظریه پنج عنصر طب سنتی چین، الهام بهمنش مرتضی مجاهدی، روشنک ثاقبی، محمد حسین آیتی،

ص: 117

حمید رضا بهرامی طاقانکی، زینب محمودپور، حسام الدین علامه، حسین سلمان نژاد، سید علی مظفر پور، فصلنامه پژوهش در تاریخ پزشکی، سال، چهارم، شماره 2. (2015).

62. المیزان، طباطبایی، محمدحسین، دفتر انتشارت اسلامی، قم، بی تا.

63. نقش غذاي حلال در سلامت روح، سید علی اکبر ربیع نتاج، عادله عدالتی، دومین همایش ملی قرآن و علوم زیستی، با محوریت غذای سالم، اصفهان، 1395.

64. وسائل الشيعة، شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، مؤسسة آل البيت (علیهم السلام)، قم،1409. ه.ق.

65. یادداشت های مطهری، مطهری، مرتضی، صدرا، تهران، 1382.

ص: 118

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109