حدیث اشک

مشخصات کتاب

سرشناسه:شهبازپور، رسول، 1363 -

عنوان و نام پديدآور:حدیث اشک/ رسول شهبازپور.

مشخصات نشر:مشهد : انتشارات ولایت، 1399.

مشخصات ظاهری:156ص.؛ 5/14 × 20 س م.

شابک:280000 ریال:978-622-954847-9

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:کتابنامه: ص. [151] - 156؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع:گریه -- جنبه های مذهبی -- اسلام

موضوع:Crying -- Religious aspects -- Islam

موضوع:گریه -- احادیث

موضوع:Crying -- Hadiths

رده بندی کنگره:BP260/3

رده بندی دیویی:297/74

شماره کتابشناسی ملی:7423950

ص: 1

اشاره

ص: 2

حدیث اشک

رسول شهبازپور

ص: 3

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 4

فهرست

پیشگفتار. 9

مقدمه 11

بخش اول حسن گریستن و نهی از عدم آن / 15

فصل اول: خنده های بیهوده (خندۀ بدون منشأ عقلایی) 21

آثار سوء خندیدن زیاد در روایات. 23

1) رفتن آبرو 23

2) فقر در قیامت. 23

3) نابودی ایمان. 23

4) غضب پروردگار. 24

5) دل مردگی. 24

6) کم شدن عقل. 25

فصل دوم: خنده های مذموم و ناشایست. 29

1) قهقهه 29

2) خنده در تشییع جنازه 30

3) خنده به جهت هتک حرمت مؤمن و تمسخر او 31

راه مهار خنده های ناپسند 33

الف) متذکر مرگ بودن. 33

ب) ببینیم آیا خدا از ما راضی است یا نه؟ 33

مؤمن همیشه چهرۀ گشاده دارد 34

عوامل خشکی چشم 36

ص: 5

الف) قساوت. 36

عوامل قساوت قلب. 38

1) آرزوهای دور و دراز. 38

2) سخن بیخود و بیهوده 39

3) گوش فرا دادن به صداهای لهو و لعب. 39

4) صید به جهت عیاشی. 39

5) ارتباط با سلاطین جور. 39

6) الگو قرار دادن انسانهای بخیل. 40

7) نادیده گرفتن عواطف خدا داده 40

8) تعجیل کردن در اموری که باید صبر پیشه نمود 40

ب) بی توجهی به هدف از خلقت. 42

فصل سوم: گریه های ممدوح وپسندیده 43

الف) گریۀ برخواسته از خوف و خشیت الهی. 43

بررسی دو واژۀ خوف و خشیت. 47

ب) گریۀ بر خطای نفس.. 52

ج) گریۀ بر مصائب اهل بیت؟سهم؟ 52

بررسی دو واژۀ لغو و لهو 54

فصل چهارم: عوامل گریه 55

الف) ازدست دادن فرصتها موجب گریه می شود 55

ب) گریه ناشی ترس از عدم دستیابی به اعمال خیر. 57

ج) مرگ.. 58

فصل پنجم: عوامل ترس از مرگ.. 59

1) جهل به حقیقت مرگ.. 59

2) دانستن اینکه ما گناه کرده ایم 59

ص: 6

ح) آشنایی با حق. 60

خ) مقهور و مرعوب عظمت قرار گرفتن. 61

د) نادیده گرفتن اوامر الهی و تسلط ظالمین بر مؤمنین. 61

ذ) تحمل مشکلات برای خدا 61

فصل ششم: حکمت بلاها 67

الف) خروج از غفلت و بدمستی. 67

ب) از بین رفتن دلبستگی ها 68

ج) استمداد از درگاه الهی. 69

د) بالا رفتن درجات اخروی. 69

ن) شکرگزاری نسبت به نعمات الهی. 69

و) از بین رفتن گناهان. 69

جلوه های کمال. 85

الف) خضوع در پیشگاه الهی. 85

ب) تحمل بلایا و رزایا 85

ج) ارتباط با خدا و اولیایش.. 86

د) دست گدایی به درگاه خدا و اولیایش بلند کردن. 86

ی) گریه برای رسیدن به کمال. 87

فصل هفتم: گریۀ برخی از بزرگان تاریخ. 93

حدیث «ألبَکّائونَ خمسة». 93

خنده و گریه ملائکة الله.. 103

گریه کنندگان بر امام حسین(علیه السلام) 105

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) 105

أمیرالمؤمنین(علیها السلام) 106

زین العابدین(علیه السلام) 106

ص: 7

حضرت رضا(علیه السلام) 107

زمینها و آسمانها 108

وحوش بیابان و ماهیان دریاها 108

ملائکة الله.. 109

بخش دوم شوق / 111

فصل اول: آثار شوق. 114

الف) شوق سبب مرگ میشود 114

ب) تلاش برای رسیدن به محبوب. 115

ج) دلدادگی به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و آل ایشان و زیارت ایشان 116

فصل دوم: عوامل شوق. 125

الف) بهشت. 125

ب) ماه مبارک رمضان. 129

ج) اجرای قوانین الهی و ... 130

د) پی بردن به اسرار آفرینش.. 133

ن) دعا 134

و) نابودی باطل و اهل باطل. 135

ه- ) اشخاص و اشیاء 139

کتابنامه 151

ص: 8

پیشگفتار

بسم الله الرحمن الرحیم

قال رسول الله(صلی الله علیه و آله):

«أَلَا وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى الْبَاكِينَ عَلَى الْحُسَيْنِ رَحْمَةً وَ شَفَقَة»؛(1)

خدای متعال را شاکرم که به این کمترین توفیق قلم زدن در احیای مکتب آل پاک پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) را عنایت فرمود، بسیار امیدوار به مراحم و الطاف حضرات معصومین(علیهم السلام) هستم که مرا از درگاه کرم خویش محروم نفرمایند وبه مصداق آیۀ شریفۀ «وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصيد»(2) اجازه بدهند که برای همیشه در خانه پر از نورشان باشم وریزه خوار خوان عنایاتشان بمانم.

نوشتار پیش رو طی چندین سال زحمت در زمینۀ اشک بر سید مظلومان أبی عبد الله الحسین(علیه السلام) نگاشته شد، و در مقام اثبات علمی و فنی و استدلالی و عقلی و منطقی بر پایۀ روان شناختی دینی در زمینۀ اشک و بکاء بر ذوات مقدس معصومین(علیهم السلام)، علی الخصوص، مولی الکونین أبی عبدالله الحسین(علیه السلام) تنظیم شده است. این تحفۀ ناچیز را تقدیم می کنم به اُمُّ الأئمة النُجباء الصدیقة الکبری فاطمة الزهراء(علیها السلام) به نیابت از یگانۀ عالم هستی آقا و مولا حضرت حجة إبن الحسن العسکری(علیها السلام) امید که مقبول افتد.

ص: 9


1- . تفسیر امام حسن عسکری(علیه السلام)، ص369، ح258؛ بحارالأنوار، ج44، ص304، ح17؛ البرهان في تفسير القرآن، ج 1، ص268.
2- . الکهف (18)، آیۀ 18.

در انتهاء به روح استاد بزرگوارم مرحوم علامه آقای حاج شیخ محمد باقر علم الهدی(رضوان الله علیه) که از بیانات ایشان استفاده و اقتباس کردم درود می فرستم و هم چنین از سروران گرامی و برادران عزیزم حجج اسلام والمسلمین آقایان سید محمد موسوی فهری، سیّد فاضل رضوی، جواد جعفری و مرتضی اعدادی کمال تقدیر و تشکر را دارم خداوند جزای خیر به ایشان و به تمام کسانی که حقیر را در تألیف این کتاب یاری رساندند عنایت بفرماید.غروب جمعه 22محرم الحرام 1442

مصادف با 21 شهریور ماه 1399

رسول شهباز پور

مشهد مقدس

ص: 10

مقدمه

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمد للّه رب العالمين والصلاة والسلام على سيدنا ونبيّنا محمّد وآله الطيّبين الطاهرين(علیهم السلام) واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین.

به موازات نیازهای مختلف و فراوانی که جسم ما دارد روح ما نیز نیازهای مختلف و متنوعی دارد، همان طور که احساسات گوناگونی در ارتباط با روح انسان وجود دارد، جسم نیز دارای احساسات بسیاری است از جمله: احساس گرسنگی، تشنگی، خستگی، خواب و... که هریک با خوردن، نوشیدن و استراحت بر طرف می شوند این ها چند نمونه از احساسات جسمانی بشر هستند؛ در کنار این احساسات روح نیز نیازها و احساساتی دارد از جملۀ احساسات روحی، احساس محبت، غضب و احساس شادی و مسرت است و این احساسات _ در شکل صحیح و معقول خود _ باید بروز پیدا کند و در غیر این صورت برای شخص ایجاد مشکل خواهد کرد مانند این که کسی در برابر صحنه خنده داری قرار بگیرد و خنده اش بگیرد، لکن مانع خندیدنش شوند. یا در مثال دیگری کودکی را در نظر می گیریم که نیازمند محبت والدین است، شرع مقدس اسلام به تفصیل در این مورد ورود پیدا کرده و راه کارهای متناسب جهت رفع آن نیاز را تبیین فرموده است. و از طرف دیگر سفارش اکید به محبت بسیار نسبت به فرزندان نموده و فرموده: آنان را ببوسید، در آغوش کشیده نوازش نمایید.

ص: 11

شرع مقدس می فرماید: پدر و مادری که به فرزندان خود ابراز محبت می نمایند از گناهان شان کاسته می شود و اگر اهل بهشتند به درجات ایشان افزوده می شود. آن کودکانی که در دوران طفولیت محبت نمی بینند، غالبا انسان های عقده ای خود کم بین و بعضا بسیار خطرناک بار می آیند؛ چون آن چه را که در دورۀ طلایی عمرشان نیاز داشته اند از آنها دریغ شده است. اگر احساسات درونی انسان ها نادیده گرفته شود دچار عوارض روانی می شوند، امام(علیه السلام) می فرماید: «الْهَمُّ نِصْفُ الْهَرَم؛ غصّه خوردن نیمی از پیری است».(1)

ناراحتی های درونی یکی از عوامل مهم پیری است.مسرت هم از دیگر احساسات درونی است و بایست ابراز شود دین هرگز مخالفتی با مسرّت و ابراز آن نداشته و جهت مدیریت این نیاز و استفادۀ بهینه از آن راه کار ارائه نموده تا به عنوان ابزاری در مسیر تعالی بشر قرار بگیرد. لکن شکل و نحوۀ کنونی ابراز آن، که بشر برای خود ترسیم کرده را بسیار نامعقول و ناصواب و ضدّ شریعت و در مغایرت با ساختار نظام آفرینش می داند یا اندوه و غم و هیجانات روحی که باید تخلیه شود ولی نوع و چگونگی آن مهم است که به بررسی آن خواهیم پرداخت مگر این أمیرالمومنین(علیه السلام) نیست که غم هایش وقتی لبریز می شود به چاه پناه می برد، مگر این صحابی ممتاز و برجسته و تعلیم دیدۀ محضر چند معصوم و حجت خدا، جناب جابر نیست که به امام باقر(علیه السلام) عرض کرد:

حَمَّلْتَنِي وِقْراً عَظِيماً بِمَا حَدَّثْتَنِي بِهِ مِنْ سِرِّكُمُ الَّذِي لَا أُحَدِّثُ بِهِ أَحَداً وَرُبَّمَا جَاشَ فِي صَدْرِي حَتَّى يَأْخُذَنِي مِنْهُ شِبْهُ الْجُنُونِ قَالَ يَا جَابِرُ فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ فَاخْرُجْ إِلَى الْجَبَّانِ فَاحْفِرْ حَفِيرَةً وَدَلِّ رَأْسَكَ فِيهَا ثُمَّ قُلْ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ بِكَذَا وَكَذَا؛(2)

ص: 12


1- . نهج البلاغه، حکمت 143.
2- . الإختصاص، ص67؛ بحارالأنوار، ج2، ص69، ح29 (باب 13: النهی عن کتمان العلم...).

یابن رسول الله(صلی الله علیه و آله) مرا حامل علوم سنگین نمودی و فرمودی به نااهلان نگو، حضرت فرمودند: وقتی که نتوانستی تحمل نمایی برو در بیابان و سر به درون چاه کرده به چاه بگو که ابوجعفر به من چنین و چنان گفت.

شما ببینید یک گاو وقتی گوساله اش می میرد اگر به آن نرسند شیرش از شدت اندوه خشک می شود گریه به خودی خود بد نیست بلکه چگونه و برای چه بودنش مهمّ است، انسان باید در مصائب به خدا پناه برده سفره دل را در برابر دیگران نباید باز نماید.

«اِلَی الله المُشتَکی» آری فردی که مصائب مختلفی را دیده طبعا ناراحت شده و باید به نحوی ابراز نماید چرا که اگر ابراز نشود تبدیل به عقده ای درونی شده و آثار مخرب و بسیار خطرناکی خواهد داشت. پس اصل تخلیه هیجانات روحی وفشارها مسلم بوده اما چگونگی اش بسیار حائز اهمیت است.

ما هیچ گاه نباید دیگران را در جریان مشکلاتمان قرار دهیم مگر آنان که به اذن خداوند قادرند گره از مشکلاتمان بگشایند (چهارده معصوم؟سهم؟) چرا که در غیر این صورت اگر مشکلاتمان را با همگان در میان بگذاریم از چشم مردم افتاده، تحقیر گردیده و همه به دیده لطف و منت به ما نگاه خواهند کرد؛ چون ما به خاطر اعراض از یاد خدا از نظرخدا افتاده ایم مگر این قرآن نیست که به صراحت می فرماید: «وَأمّا مَن أعرض عَن ذِکري فَاِنَّ لَهُ مَعیشةً ضَنکاً»(1) لذا باید در گرفتاری ها و ابتلائات به خدا شکوه نموده با واسطه قراردادن اهل البیت(علیهم السلام) به درگاه حضرتش جل وعلا متوسل گردیده عجز و لابه نموده، اشک ریخته چاره جویی نماییم:

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(علیه السلام) قَالَ: فِيمَا نَاجَى بِهِ اللَّهُ مُوسَى(علیه السلام) عَلَى الطُّورِ أَنْ يَا مُوسَى

ص: 13


1- . سورۀ طه (20)، آیۀ 124: «و هر كس از ياد من روی گردان شود، زندگانى سختی خواهد داشت.»

أَبْلِغْ قَوْمَكَ أَنَّهُ مَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ الْمُتَقَرِّبُونَ بِمِثْلِ الْبُكَاءِ مِنْ خَشْيَتِي و... ؛(1)

امام باقر(علیه السلام) فرمود: در مناجات حضرت موسی با خدای متعال آمده است که خداوند فرمود: ای موسی به قومت برسان جز به گریستن از خشیت من هیچ مقربی به درگاهم تقرّب پیدا نمی کند.

پس نتیجه می گیریم انسانی که سالم است اشک دارد هم چنان که خنده دارد و اگر آدمی اشک نداشته باشد باید اساسی ترین عامل را قساوت دلش که بیماری بسیار مُهلک و خطرناکی است دانسته و درصدد درمان آن بر آید. این موضوع در قرآن و سفارشات پیشوایان دین جایگاه ویژه ای داشته و از درجات بسیار بالای اهمیت برخوردار بوده به طوری که به حسن گریستن و نهی از عدم آن حتی از دوران کودکی و چگونگی برخورد اطرافیان کودک با این معنی و نیز در سایر أدوار عمر بشر مفصلا تبیین نموده و با تأکید به تمام جزئیات آن پرداخته است.

ص: 14


1- . ثواب الأعمال، ص172؛ وسائل الشیعة، ج15، ص226، ح9.

بخش اول: حسن گریستن و نهی از عدم آن

اشاره

ص: 15

ص: 16

در این بخش به مواردی از توصیه ها و سفارشات قرآنی و روائی در مقاطع مختلف سنین عمر به عنوان نمونه اشاره می گردد: در حدیثی امام صادق(علیه السلام) به جناب مفضل بن عمر چنین می فرماید:

اعْرِفْ يَا مُفَضَّلُ مَا لِلْأَطْفَالِ فِي الْبُكَاءِ مِنَ الْمَنْفَعَةِ وَ اعْلَمْ أَنَّ فِي أَدْمِغَةِ الْأَطْفَالِ رُطُوبَةً إِنْ بَقِيَتْ فِيهَا أَحْدَثَتْ عَلَيْهِمْ أَحْدَاثاً جَلِيلَةً وَ عِلَلًا عَظِيمَةً مِنْ ذَهَابِ الْبَصَرِ وَ غَيْرِهِ وَ الْبُكَاءُ يُسِيلُ تِلْكَ الرُّطُوبَةَ مِنْ رُءُوسِهِمْ فَيُعْقِبُهُمْ ذَلِكَ الصِّحَّةَ فِي أَبْدَانِهِمْ وَ السَّلَامَةَ فِي أَبْصَارِهِمْ؛(1)

ای مفضل آگاه باش از فوائدی که در گریۀ کودکان وجود دارد، بدان در مغز سرشان رطوبتی است که اگر از مغز خارج نگردیده و باقی بماند آسیب ها و ضررهای بسیاری به او وارد خواهد آمد از جمله کوری و غیر آن، بنابراین گریه آن رطوبت را از بین برده سبب می شود که بدن های ایشان سالم مانده، از عوارضش مصون بماند.

لذا نباید والدین مانع گریستن فرزندانشان در زمان طفولیتشان شوند و این در قاموس صاحب شریعت امری منهی و مردود است:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله): لَا تَضْرِبُوا أَطْفَالَكُمْ عَلَى بُكَائِهِمْ فَإِنَّ بُكَاءَهُمْ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ الصَّلَاةُ عَلَى النَّبِيِّ وَ آلِهِ وَ أَرْبَعَةَ

ص: 17


1- . توحید المفضل، ص53؛ بحارالأنوار، ج3، ص65 (باب چهارم: الخبر المشتهر بتوحید المفضل...).

أَشْهُرٍ الدُّعَاءُ لِوَالِدَيْهِ؛(1)

پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) می فرمایند: کودکانتان را به خاطر گریه هایشان نزنید چرا که گریه ایشان تا چهار ماهگی، شهادت دادن به یکتایی خداوند متعال است و در چهار ماهۀ دوم گریه ایشان صلوات بر نبی اکرم و آل ایشان است و در چهار ماهۀ سوم گریه ایشان دعا برای والدینشان می باشد.

چنان که در ابتدای سخن بیان گردید جسم ما به واسطۀ حواس پنجگانه احساسات مخصوص به خود را دارد، از جمله این که به مجرّد خوردن غذای تلخی، به سرعت احساس تلخی کرده آن چه را درون دهان است بیرون می ریزیم یا با دیدن ظاهر خوب اشیاء به آن ها، میل پیدا کرده وبیشتر نگاه می کنیم، و یا به مجرد شنیدن صدای مهیبی گوش های خویش را می گیریم و... .

روح ما نیز مانند جسم مان حالات مختلف دارد، به مجرد دیدن صحنۀ وحشتناکی ترسیده و پا به فرار می گذاریم یا در مقام دفاع از خویش بر می آییم و یا با دیدن صحنۀ محبت آمیزی از ناحیه شخصی با آن شخص اُنس گرفته محبت پیدا می کنیم، در می یابیم که گریه وخنده از جلوه ها و حالات مختلفۀ روح هستند، از بین رفتن این احساسات در حقیقت از علائم و نشانه های بیماری روح خواهد بود.

بنابراین بدن سالم آن بدنی است که تمامی حواس آن فعال بوده و از کار نیفتاده باشد، در نتیجه زمانی این حواس سالم می باشد که در برابر آن چه از بیرون به آن می رسد از خود واکنش نشان دهد، شما فکر می کنید یک پزشک چرا قبل از عمل جراحی مریضش را بیهوش می کند؟ زیرا هنگامی که به طور مثال چاقو یا قیچی جراحی را در بدن او فرو می سازد او دردش نیاید و طبیعتاً عکس العملی نشان ندهد که سیر درمان را مختل سازد.

ص: 18


1- . التوحید، ص331، ح10؛ علل الشرایع، ج1، ص81، ح1.

با توجه به مطالب فوق دانستیم روح نیز دارای حواس متفاوت هست به عنوان مثال وقتی صحنۀ فجیعی را می بینیم، عکس العمل روح آن است که ناراحت می گردیم سلامتی روح به آن است که با دیدن این صحنۀ ناراحت کننده رنجیده شود و با دیدن صحنۀ مفرح شاد و خوشحال گردد نه این که با دیدن صحنۀ فجیع ناراحت نشده افسرده نشود، و با دیدن صحنۀ خوشحال کننده شاد نگردد، معلوم می شود چنین شخصی احساس نداشته و روح بیماری دارد.

حال پرسشی مطرح می شود: عکس العمل متناسب با خوشحالی و ناراحتی چیست؟ در پاسخ گفته می شود بارزترین واکنش در شادی خندیدن و در اندوه گریستن می باشد، پس در مورد هر فردی اگر پاسخ بالعکس باشد نتیجه حاکی از بیمار بودن اوست. مسلما یکی از امراض روحی قساوت قلب است امام(علیه السلام) در روایتی می فرماید:

مَا جَفَّتِ الدُّمُوعُ إِلَّا لِقَسْوَةِ الْقُلُوبِ...؛(1)

اشک چشم خشک نمی شود مگر این که قلب و دل کسی را شقاوت و بدبختی فراگرفته باشد.

تأکید می نماییم اگر کسی بدون سبب، خوشحال شود، بیمار است و اگر بدون عامل غمناک گردد باز هم بیمار شمرده می شود این که بعضی ها می گویند در صحنه های متفاوت زندگی بی تفاوت باشید سخنی نابجاست چرا که بی تفاوتی در فراز و فرودهای مختلف زندگی که باید نسبت به آن ها آدمی خود را مسئول بداند و خود را متفاوت حسّ کند، عین مریضی است در همین رابطه به دو مثال از ائمه(علیهم السلام) توجه می کنیم:

حدیث اول: شخصی آمد نزد امام سجاد(علیه السلام) در حالی که نزد آن حضرت هم

ص: 19


1- . علل الشرایع، ج1، ص81، ح1؛ بحارالانوار، ج67، ص55، ح24 (باب 44: القلب و صلاحه و فساده...).

دوستان بودند هم دشمنان؛ آن شخص سه مشکل داشت:

1) چهارصد دینار طلا بدهکاربود؛

2) عیال وار بود؛

3) درآمد مالی نداشت؛ به حضرت عرض حاجت نمود حضرت به محض شنیدن مشکلات او بشدت گریستند جریان مفصّل است محل شاهد عرض ما تا همین مقدار بود که حضرت خود را بی تفاوت نسبت به مشکلات دوستانشان نمی دانستند.(1)

حدیث دوم: معلی بن خنیس می گوید در تاریکی شب شخصی را دیدم که انبانی به دوش دارد، مقداری از محتویات آن انبان بر زمین ریخته و او می خواهد که آن ها را جمع کند ولی سنگینی انبان نمی گذارد او می گوید پیش رفتم دیدم امام صادق(علیه السلام) است به من فرمودند که الباقی را از روی زمین جمع نمایم من جمع کردم سپس حضرتش به راه افتادند و رفتند به میدانی که در آنجا افراد فقیر و نادار و گرسنه خوابیده بودند حضرت برای یک یک آن ها نان گذاشته و برگشتند. می گوید به حضرت عرض کردم: آقا بسیاری از این ها از دوستان شما نیستند حضرت فرمود اگر از دوستان ما بودند ما با ایشان حتی در نمک خانۀ خودمان مساوات می کردیم. جالب توجّه این که امام صادق(علیه السلام) امامی بوده که دوست و دشمن در هنگام شهادت شان گریه کرده اند حتی خود منصور لعین که دستور قتل حضرتش را صادر کرده بود عمامۀ خود را به زمین زد و نامه والی مدینه را زیر پاهای خود قرار داد.(2)

ص: 20


1- . الأمالی (شیخ صدوق)، ص453، ح3؛ بحارالأنوار، ج46، ص20، ح1 (باب سوم: معجزاته و معالی أموره...)؛ متن حدیث در ادامه خواهد آمد.
2- . تفسیر العیاشی، ج2، ص107؛ بحارالأنوار، ج47، ص20، ح17 (باب چهارم: مکارم سیره ومحاسن أخلاقه...).

فصل اول: خنده های بیهوده (خندۀ بدون منشأ عقلایی)

اشاره

«قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا يُتْلى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً *... وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ يَبْكُونَ وَ يَزيدُهُمْ خُشُوعاً».(1)

احساسات مربوط به جسم فقط اختصاص به انسان ندارد چنان که احساسات مربوط به روح نیز مختص انسان نیست همین که تا حیوان را می زنند واکنش نشان می دهد معلوم می شود که او هم احساس درد و سوزش کرده که واکنش متناسب با طبیعتش بروز داده، منتهی تفاوتی که بین انسان و حیوان است منور بودن دل و جان انسان به نور عقل است بخلاف حیوان؛ یعنی این فقط انسان است که خوبی ها و بدی ها را می فهمد، لذا برداشتن تکه گوشتی توسط گربه نه به خاطر آن است که او بدیِ دزدی را می داند چرا که گفتیم حیوانات از شعور وعقل بی بهره اند، بلکه فقط علت فرار او ترس از رسیدنِ ضرر به اوست نه چیز دیگری.

سؤال: آیا ما نیازی به این احساسات داشتیم؟ آیا عقل برای ماکفایت نمی کرد؟ پاسخ منفی است، چرا که اگر ما مثلاً غضب نمی داشتیم، هر کس به ما هر نوع تجاوزی می نمود، باکی نداشتیم و برای ما تفاوتی نمی کرد. و اساسا بنیان دفاع

ص: 21


1- سوره الإسراء (17)، آیات 107_ 109: «بگو: خواه به آن ايمان بياوريد، و خواه ايمان نياوريد، كسانى كه پيش از آن به آن ها دانش داده شده، هنگامى كه (اين آيات) بر آنان خوانده مى شود، سجده كنان به خاك مى افتند* ... و گريه كنان به رو در مى افتند و [شنيدن قرآن] بر فروتنى و خشوعشان مى افزايد.»

بر غضب استوار است.

اگر عقلِ تنها کفایت می کرد به فرمایش امام صادق(علیه السلام) احدی از مرد و زن تن به ازدواج و عمل جنسی نمی داد به دلیل قذارت و کثافتی که منی دارد، چون ظاهراً عقل دستور به پاکی و تمییزی و بهداشت می دهد، پس معلوم است باید در وجود انسان یک طوفان شدید شهوت باشد تا او تن به عمل جنسی دهد و در نتیجه نسل بشر قطع نشود.

نکتۀ بسیار مهم آن است که باید تمامی این حواس ، قانونمند و در چهارچوب شرع و عقل باشد و همین طور هرز و بیهوده نبایست به کار گرفته شود؛ به عنوان مثال شهوت بسیار خوب است ولی فقط برای حلال خویش.

نکتۀ بسیار مهم دیگر که در مبحث آینده مطرح می شود آن است که تمامیاحساسات ما باید تحت فرمان کنترل عقل و شرع در آمده باشد و احساسات بر عقل غالب نیاید، خنده هم باید عاقلانه باشد، گریه نیز هم چنین. لذا در روایات ما بسیاری از خنده های هرز و بیهوده و نیز گریه های بیخود به طور جد ممنوع شمرده شده است.

در ارتباط با خنده در نگاه قرآن و روایات دو بحث مهم مطرح می شود:

1) خندۀ غیر عقلانی؛ 2) کثرت خنده که زمینه ای جهت زوال عقل هر چند به طور مقطعی می گردد که البته اگر تداوم پیدا کند موجب سبک مغزی شخص در مرئیٰ و منظر مردم خواهد بود.

«فَلْيَضْحَكُوا قَليلاً وَلْيَبْكُوا كَثيراً جَزاءً بِما كانُوا يَكْسِبُون»؛(1)

پس اندک بخندید و گریه بسیار کنید چه این به خاطر اعمال زشت و ناپسند شماست.

خندۀ بسیار که از روی لاابالی گری و سرمستی باشد در نزد صاحب شریعت مذموم است.

ص: 22


1- . سورۀ التوبة (9)، آیۀ 82.

آثار سوء خندیدن زیاد در روایات

1) رفتن آبرو

عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ(علیهم السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله): كَثْرَةُ الْمِزَاحِ تَذْهَبُ بِمَاءِ الْوَجْهِ... ؛(1)

امام صادق(علیه السلام) از پیامبر اکرم نقل می کنند که حضرت فرمودند: شوخی زیاد آبروی انسان را می برد.

عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ(علیهم السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله): ...وَ كَثْرَةُ الضَّحِكِ تَمْحُو الْإِيمَانَ؛(2)

امام صادق(علیه السلام) از پیامبر اکرم نقل می کنند که حضرت فرمودند: ... و خنده زیاد هم ایمان را نابود می سازد.

2) فقر در قیامت

عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَبِيهِ(علیهما السلام) قَالَ: قَالَ دَاوُدُ لِسُلَيْمَانَ(علیه السلام) يَا بُنَيَّ إِيَّاكَ وَكَثْرَةَ الضَّحِكِ فَإِنَّ كَثْرَةَ الضَّحِكِ تَتْرُكُ الْعَبْدَ فَقِيراً يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛(3)امام صادق(علیه السلام) از پدر بزرگوارشان نقل می کنند که حضرت داوود به حضرت سلیمان(علیهما السلام) می فرمود: ای پسرم از خنده زیاد بپرهیز چرا که خندۀ زیاد موجب فقر و ناداری انسان در روز قیامت می شود.

3) نابودی ایمان

دین ما می فرماید: خندۀ زیاد سبب زوال ایمان می شود، حضرت صادق(علیه السلام) از

ص: 23


1- . وسائل الشیعة، ج12، ص119، ح12؛ بحارالأنوار، ج73، ص58، ح1 (باب الدعابة و المزاح والضحک).
2- . وسائل الشیعة، ج12، ص119، ح12؛ بحارالأنوار، ج73، ص58، ح1 (باب الدعابة و المزاح والضحک).
3- . بحارالأنوار، ج73، ص58، ح3؛ قرب الاسناد، ص46.

آباء گرامشان از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نقل می فرمایند که:

كَثْرَةُ الضَّحِكِ تَمْحُو الْإِيمَانَ وَ كَثْرَةُ الْكَذِبِ تَذْهَبُ بِالْبَهَاءِ؛(1)

خنده زیاد باعث نابودی ایمان می گردد، دروغ زیاد هم هیبت انسان را از بین می برد.

این که حضرت می فرماید خنده زیاد باعث نابودی ایمان می شود به آن دلیل است که نوعاً خنده ها از سرمستی انسان ها و همچنین از جهل و غفلت ایشان به حقیقت خلقت و عبودیت و نیز از عدم آگاهی شان به این که سرانجام و پایان کار ایشان به کجا ختم می شود ناشی می گردد.

4) غضب پروردگار

عن أبی عبدالله(علیه السلام): ثَلَاثَةٌ فِيهِنَّ الْمَقْتُ مِنَ اللَّهِ(عزوجل) نَوْمٌ مِنْ غَيْرِ سَهَرٍ وَ ضَحِكٌ مِنْ غَيْرِ عَجَبٍ وَ أَكْلٌ عَلَى الشِّبَعِ؛(2)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید سه چیز است که مایۀ دوری از رحمت خداست: 1) خواب بدون بیدارخوابی 2) و خنده ای که بی علت باشد3) وخوردن از روی سیری.

5) دل مردگی

گاهی می فرمایند کثرت خنده سبب دل مردگی می شود، در بیانات و وصایای پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) به جناب ابی ذر(رحمه الله) حضرت می فرمایند:

إِيَّاكَ وَ كَثْرَةَ الضَّحِكِ فَإِنَّهُ يُمِيتُ الْقَلْبَ؛(3)

برحذر باش از افراط درخندیدن چراکه موجب مرگ دل خواهد شد.

ص: 24


1- . وسائل الشیعة، ج12، ص119، ح12 (باب 83: کراهة کثرة المزاح)؛ بحارالأنوار، ج73، ص58، ح1 (باب الدعابة و المزاح و الکذب).
2- . بحارالأنوار، ج73، ص58، ح4؛ الخصال، ج1، ص44.
3- . الخصال، ج2، ص526؛ بحارالأنوار، ج73، ص59، ح6 (باب 106: الدعابة و المزاح...).
6) کم شدن عقل

قال أمیرالمؤمنین(علیه السلام): مَا مَزَحَ امْرُؤٌ مَزْحَةً إِلَّا مَجَّ مِنْ عَقْلِهِ مَجَّة؛(1)

امیرالمؤمنین(علیه

السلام) فرمود: هیچ کسی هیچ گونه شوخی ای نمی کند مگر این که به اندازه شوخی اش از عقل او کاسته می شود.

و روایات دیگری نیز در ارتباط با خنده وجود دارد که از باب نمونه به برخی اشاره می کنیم:

عن أبی محمد(علیه السلام): مِنَ الْجَهْلِ الضَّحِكُ مِنْ غَيْرِ عَجَبٍ؛(2)

امام حسن عسکری(علیه السلام) فرمودند: از نشانه های جهل خنده ای است که بدون منشاء عقلانی باشد.

وقال(علیه السلام) فی وصیته للحسن(علیه السلام): إِيَّاكَ أَنْ تَذْكُرَ مِنَ الْكَلَامِ قَذِراً أَوْ تَكُونَ مُضْحِكاً وَ إِنْ حَكَيْتَ ذَلِكَ عَنْ غَيْرِكَ؛(3)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در وصیّتی به امام حسن مجتبی(علیه السلام) می فرماید: پسرم از این که کلام خنده داری بگویی پرهیز کن اگر چه آن کلام خنده دار را از دیگران نقل کنی.

در بعضی روایات در ارتباط با خنداندن به واسطه کلمات دروغ آمده که این عمل سبب نزدیک شدن فرد به قعر جهنم خواهد شد.

پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) به ابوذر فرمود:

وَإِنَّ الرَّجُلَ لَيَتَكَلَّمُ بِالْكَلِمَةِ فِي الْمَجْلِسِ لِيُضْحِكَهُمْ بِهَا فَيَهْوَى فِي جَهَنَّمَ...؛(4)

ص: 25


1- . نهج البلاغة؛ حکمت 450؛ بحارالأنوار، ج73، ص60، ح17.
2- . بحارالأنوار، ج73، ص59، ح10؛ تحف العقول، ص486.
3- . نهج البلاغة، ص405 (نامۀ 31)؛ بحارالأنوار، ج74، ص213، ح17 (باب هشتم: وصیة أمیرالمؤمنین(علیه السلام)...).
4- . الأمالی (شیخ طوسی)، ص536؛ وسائل الشیعة، ج12، ص251، ح4 (باب 140: باب تحریم الکذب...).

ای ابوذر همانا شخصی در مجلسى سخنی می گويد تا ديگران را با آن بخنداند، و بواسطۀ آن به جهنم افكنده مى شود.

قرآن مجید به ما متذکر می شود که مراقب هر گونه سخنی که از دهان خارج می شود باشید:

«ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيد»؛(1)

هیچ سخنی گفته نمی شود مگر آن که دو ملک مهیای ثبت و ضبط آن سخن هستند.

گذشت که حیوانات در دارا بودن احساسات با انسان ها اشتراک دارندولی تفاوت حیوانات با انسان ها آن است که آن ها حسن و قبح را نمی فهمند و نمی دانند که چه خوب است و چه بد؛ با استفاده از حکم صریح آیات و روایات انسان عاقل می داند که مثلاً کجا به کارگیری غضب و شهوت پسندیده، و کجا ناپسند است. قرآن می فرماید: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَتَقْواها...»(2) خداوند قدرت بر فهم اعمال زشت نفس واسباب کنترل نفس از آنها را به انسان اعطاء فرموده.

اما حیوانات ابداً اینطور نیستند بلکه هر گاه زمینۀ غضب و شهوتشان فراهم شود، غرائزشان را اعمال کرده و باکی از زشتی آن در مرئیٰ و منظر غیر ندارند. جالب این که آئینی که خاتم انبیاء(صلی الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام) برای بشر آورده اند، هر دو جنبه در آن رعایت شده یعنی هم عقل و خرد را در نظر گرفته هم جنبه شهوات و نفسانیات را، یعنی اسلام هرگز دستور نداده است که مثلاً بشر شهوت خویش را در هم کوبد، یا طوری با خود برخورد نماید که بالکل قوه غضب در وجودش از بین برود، از دیگر سو دستور به اطاعت عقل می نماید و می فرماید: به عنوان مثال حق نداری در فرض عصبانیت وخشم هر کاری که دلت خواست انجام دهی، آزادی

ص: 26


1- . سورۀ ق (50)، آیۀ 18.
2- . سورۀ الشمس (91)، آیۀ 8: «پس بدكارى و پرهيزگارى اش را به وى الهام كرد.»

به این سبک هرگز.

دین جنبه عقلانیت انسان را نادیده نگرفته است، و نیز ابداً جنبه احساسات و نفسانیات انسان را نیز نادیده نگرفته، بلکه برای هر دو جنبه برنامه دارد و در چارچوب خاصی برای هر کدام بیانات خاصی دارد. کسانی که با گریه مبارزه می کنند در حقیقت با خنده مبارزه می کنند، آیا منطقی است که گفته شود انسان نباید خنده داشته باشد؟ هرگز، این که می گویند انسان نباید گریه کند منظور چیست؟ آیا منظور این است که انسان نباید به هیچ عنوان محزون شود؟ این که یقیناً منطقی نمی باشد و امکان ندارد، چرا که چنین انسانی حتماً باید به طبیب مراجعه نموده بیمارییش را معالجه نماید. دین می فرماید: ای انسان در هر موقعیتی اشک نریز، در هر جایی نخند، آنجا غمگین باش که پسندیده است، آنجا خوشحال باش که پسندیده است، مثلاً از باب مثال می فرماید: «لَا تَغْتَمَّ بِسَبَبِ رِزْقِك: به جهت روزیت غم به خودت راه نده»؛(1) چرا که خداوند عادل مهربان رزق و روزی بندگانش را ضمانت نموده است، پس اگر کسی برای روزی اش اندوهناک شود این اندوهِ او گناه است. لذا فرموده است:مَنِ اهْتَمَّ لِرِزْقِهِ كُتِبَ عَلَيْهِ خَطِيئَة؛(2)

کسی که برای روزی اش حرص بزند گناهکار است.

در مطالب پیش رو مواردی که قرآن و روایات در آن موارد بیان کرده اند که چه وقت باید گریست و کی بایست خندان شد بررسی خواهدگردید.

امام رضا(علیه السلام) می فرماید:

ص: 27


1- . التوحید (شیخ صدوق)، ص372؛ بحارالأنوار، ج13، ص344، ح26 (باب 11: ما ناجی به موسی(علیه السلام)...).
2- . الأمالی (شیخ طوسی)، ص300؛ وسائل الشیعة، ج17، ص56، ح1 (باب کراهة زیادة اهتمام بالرزق...).

كَانَ يَحْيَى بْنُ زَكَرِيَّا(علیه السلام) يَبْكِي وَ لَا يَضْحَكُ وَ كَانَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ(علیهما السلام) يَضْحَكُ وَ يَبْكِي وَ كَانَ الَّذِي يَصْنَعُ عِيسَى(علیه السلام) أَفْضَلَ مِنَ الَّذِي كَانَ يَصْنَعُ يَحْيَى(علیه السلام)؛(1)

حضرت عیسی(علیه السلام) هم می خندید و هم گریه می کرد امّا حضرت یحیی(علیه السلام) فقط گریه می کرد و البته کاری که حضرت عیسی(علیه السلام) می کرد بهتر بود.

شرع مقدس حتّی از بعضی گریه ها منع فرموده است از جمله می فرماید: اگر کسی بخاطر مسائل مادّی در نماز گریه کند نه تنها کار ناپسندی کرده بلکه نماز او هم باطل خواهد بود.

ص: 28


1- . الکافی، ج2، ص665، ح20؛ بحارالأنوار، ج14، ص188، ح40 (باب 15: قصص زکریا و یحیی(علیهما السلام)...).

فصل دوم: خنده های مذموم و ناشایست

1) قهقهه

در روایات ما آمده که در خنده هایتان قهقهه نداشته باشید حالا آیا اسلام اجازه می دهد که ما عربده کشی راه بیاندازیم؟ هرگز.

قرآن دربارۀ جریان حضرت سلیمان(علیه السلام) و مورچه می فرماید: «فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً مِنْ قَوْلِها»(1) و بحث تبسم را پیش می کشد. درباره وجود مقدس پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) داریم که:

إِذَا فَرِحَ غَضَّ طَرْفَهُ جُلُّ ضِحْكِهِ التَّبَسُّمُ يَفْتَرُّ عَنْ مِثْلِ حَبِّ الْغَمَامِ؛(2)

چون شادمان می شد چشم مبارك را بهم می گذاشت، بيشتر خنده او تبسم بود و چون تبسم می نمود دندان مباركش مثل تگرگ سفيد و نيكو بود.

امیرالمؤمنین دربارۀ مؤمن می فرماید:

إِنْ ضَحِكَ فَلَا تَعْلُو صَوْتُهُ سَمْعَهُ؛(3)

مومن وقتی می خندد گوشش صدای خنده اش را نمی شنود.

اساساً در روایات ما آمده است قهقهه، عملی شیطانی است. ابراهیم بن عباس می گوید:

مَا رَأَيْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا(علیه السلام): جَفَا أَحَداً بِكَلِمَةٍ قَطُّ... وَلَا اتَّكَأَ بَيْنَ يَدَيْ

ص: 29


1- . سورۀ النمل (27)، آیۀ 19: «پس [سليمان] از گفتۀ او با تبسّمى خندان شد.»
2- . عیون أخبار الرضا(علیه السلام)، ج1، ص317؛ بحارالأنوار، ج16، ص150، ح4 (باب هشتم: أوصافه(صلی الله علیه و آله) فی خلقته و...).
3- . بحارالأنوار، ج75، ص27، ح92 (تتمة باب 15: مواعظ أمیرالمؤمنین(علیه السلام)...).

جَلِيسٍ لَهُ قَطُّ وَلَا رَأَيْتُهُ شَتَمَ أَحَداً مِنْ مَوَالِيهِ وَمَمَالِيكِهِ قَطُّ وَ لَا رَأَيْتُهُ تَفَلَ وَلَا رَأَيْتُهُ يُقَهْقِهُ فِي ضَحِكِهِ قَطُّ بَلْ كَانَ ضَحِكُهُ التَّبَسُّم؛(1)

حضرت رضا(علیه السلام) هیچ گاه در مقابل دیگری تکیه نمی دادند، و هرگز به یکی از غلامانشان دشنام نمی داد، هرگز ندیدم که امام آب دهان جلوی افراد بیاندازد، هرگز ندیدم که امام قهقهه بزند بلکه همیشه تبسّم می فرمود.

2) خنده در تشییع جنازه

از جمله مواردی که ما را از خندیدن منع فرموده اند، در حوادثی نظیر تشییع جنازه است که باید از آن ها پند و عبرت گرفته شود. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می فرماید:

مَنْ ضَحِكَ عَلَى جِنَازَةٍ أَهَانَهُ اللَّهُ تَعَالَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى رُءُوسِ الْخَلَائِقِ وَلَا يُسْتَجَابُ دُعَاؤُهُ وَمَنْ ضَحِكَ فِي الْمَقْبَرَةِ رَجَعَ عَلَيْهِ مِنَ الْوِزْرِ مِثْلُ جَبَلِ أُحُدٍ؛(2)

شخصی که نزد جنازه ای بخندد خداوند متعال در روز قیامت او را خوار نموده، دعایش را مستجاب نخواهد فرمود و... .

اگر در همین فراز از فرمایش پیامبر(صلی الله علیه و آله) توجه نماییم این نکته واضح و مبرهن می شود که خندۀ این فرد از سر بی اعتنائی به قضیۀ مرگ و جهان آخرت و امور معنوی و غفلت ناشی از جهل و غرور دنیای مادی بوده است فلذا این چنین خندۀ سرمستانه در آئینۀ شرع و حتی عقل مذموم بلکه معاقب خواهد بود.

امیرالمومنین(علیه السلام) با دیدن جوانی که در تشییع جنازه می خندید فرمودند: «كَأَنَّ الْمَوْتَ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا كُتِب: گویا مرگ در این دنیا برای غیر ماست.» (3)

قَالَ النَّبِيُّ(صلی الله علیه و آله): مَنْ ضَحِكَ عَلَى جِنَازَةٍ أَهَانَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى رُءُوسِ

ص: 30


1- . عیون أخبار الرضا(علیه السلام)، ج2، ص184؛ وسائل الشیعة، ج12، ص209، ح14 (باب 122: وجوب أداء حق المؤمن...).
2- . إرشاد القلوب، ج1، ص175؛ بحارالأنوار، ج78، ص264، ح18 (باب هفتم: تشییع الجنازة...).
3- . تفسیر القمی، ج2، ص70؛ بحارالأنوار، ج78، ص268، ح27 (باب هفتم: تشییع الجنازة...).

الْأَشْهَادِ وَ لَا يُسْتَجَابُ دُعَاؤُهُ وَ مَنْ ضَحِكَ فِي الْمَقْبَرَةِ رَجَعَ وَ عَلَيْهِ مِنَ الْوِزْرِ مِثْلُ جَبَلِ أُحُدٍ...؛(1)

کسی که بالای سر جنازه ای بخندد خداوند متعال در روز قیامت او را خوار خواهد نمود و دعایش را مستجاب نمی فرماید و اگر کسی در قبرستان بخندد وقتی که باز می گردد مثل کوه اُحُد بر روی دوش او گناه گذارده خواهد شد... .

و نیز می فرماید که:

لَيْسَ مِنَ الْأَدَبِ إِظْهَارُ الْفَرَحِ عِنْدَ الْمَحْزُونِ؛(2)

خوشحالی وسرورنزدشخص غم دیده به دور از ادب است.می فرماید: مبادا در تشییع جنازه بخندید، مبادا در مجالس ختم، شادی نمائید.

3) خنده به جهت هتک حرمت مؤمن و تمسخر او

از جمله خنده هایی که در شرع مذموم است، خنده هایی است که برای هتک حرمت مؤمنین صورت می گیرد. در این زمینه مرحوم شیخ انصاری(رحمه الله) در مکاسب محرمه در باب غیبت مؤمنین بطور مفصّل تحقیق و بررسی فرموده و آن را از مصادیق غیبت بر شمرده است.

بخش دیگر سخن در این رابطه فرمایش صریح قرآن است که می فرماید: در روز قیامت اشخاص مؤمن و متدینی که در دنیا مورد تمسخر و خنده لااُبالی ها و بی دین ها قرار گرفته اند، متقابلا بر آن بی دین ها و لااُبالی ها خواهند خندید، در این زمینه به طور مثال آیۀ شریفه ای وجود دارد:

«إِنَّ الَّذينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذينَ آمَنُوا يَضْحَكُون»؛(3)

آرى، كسانى كه گنهكار بودند [در دنيا] به مؤمنان مى خنديدند.

ص: 31


1- . إرشاد القلوب، ج1، ص175؛ بحارالأنوار، ج78، ص264، ح18 (باب هفتم: تشییع الجنازة و سننه...).
2- . تحف العقول، ص489؛ بحارالأنوار، ج75، ص374، ح1 (باب 29: مواعظ أبی محمد العسکری(علیه السلام)...).
3- [1]. سورۀ المطففین (83)، آیۀ 29.

ذیل این آیه از ابن عباس نقل شده:

قَالَ فَهُوَ حَارِثُ بْنُ قَيْسٍ وَ أُنَاسٌ مَعَهُ كَانُوا إِذَا مَرَّ عَلَيْهِمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) قَالُوا انْظُرُوا إِلَى هَذَا الَّذِي اصْطَفَاهُ مُحَمَّدٌ(صلی الله علیه و آله) وَ اخْتَارَهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ كَانُوا يَسْخَرُونَ مِنْهُ وَ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ فُتِحَ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ بَابٌ فَعَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) عَلَى الْأَرِيكَةِ مُتَّكِئٌ [يَتَّكِئُ] فَيَقُولُ هَلُمَّ لَكُمْ فَإِذَا جَاءُوا سَدَّ بَيْنَهُمْ الْبَابَ فَهُوَ كَذَلِكَ لِيَسْخَرَ [يَسْخَرُ] مِنْهُمْ وَ يَضْحَكَ قَالَ اللَّهُ: «فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ * عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ * هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ ما كانُوا يَفْعَلُونَ...»(1)؛(2)

هرگاه امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) از جلوی حارث بن قیس و دوستانش می گذشتند آن ها حضرت را استهزاء می کردند لذا وقتی قیامت بر پا می شود دری میان بهشت و جهنم گشوده می گردد، در حالی که حضرت علی(علیه السلام) بر جایگاه مخصوص خویش تکیه زده خطاب به آنان می فرمایند: پیش بیایید، تا آن ها حرکت می کنند در به رویشان بسته می شود و این جریان همین طور مکرر شده حضرت بر آنان می خندند.

البته مخفی نماند که در آخرالزمان بدون واقع شدن در معرض تمسخر واستهزاء، دین داری میسر نخواهد بود و مؤمن در مسیر دین داری مورد تمسخر ، خنده، فحاشی، اذیت و حتی مضروب شدن هم واقع خواهد شد؛ چه این که

پیامبران الهی، امامان، بزرگان و علمای دین نیز از شر آزار و اذیّت های ظالمان و بی دینان در امان نبوده اند پس موضع برخی که از سختی دینداری در آخرالزمان و مورد تمسخر قرار گرفتن به ستوه آمده زبان به شکوه و اعتراض می گشایند که دشمن و بعضا دوست بر ما خندیده و مزحکۀ خاص و عام شده ایم فلذا باید از اعتقادات

ص: 32


1- . سورۀ المطففین (83)، آیات 34 الی 36.
2- . تفسیر فرات الکوفی، ص546؛ بحارالأنوار، ج36، ص69، ح15 (باب 37: أنه(علیه السلام) المؤذن بین الجنة والنار...).

خود عقب نشینیم حرف صحیحی نیست به دلیل این که این ها همه امتحان های الهی است برای سنجیدن ایمان مؤمنین و پخته شدن در کوره ی امتحانات و ابتلائات لذا مؤمن در برابر ناملایمات روزگار استوار بوده خم به ابرو نمی آورد و در چنین موقعیت ها به مدد حضرت احدیت و توسل به ظل عنایات حضرات معصومین(علیهم السلام) در صراط مستقیم استقامت ورزیده خود را نمی بازد.

راه مهار خنده های ناپسند

الف) متذکر مرگ بودن
ب) ببینیم آیا خدا از ما راضی است یا نه؟

که در ادامه به پاسخ این دو عنوان می پردازیم، حال پرسشی طرح می کنیم: برای مهار کردن خنده های ناپسند چه باید کرد؟ در روایات ما آمده در چنین مواردی، متذکر وقایعی که قرار است حتما در آینده برایتان اتفاق بیفتد شوید، از جمله متذکر مرگ، قبر، برزخ، شب اول قبر، سؤال نکیر و منکر در قبر و قیامت و... امام صادق(علیه السلام) از پدران بزرگوارشان از امیرالمؤمنین(علیهم السلام) نقل می فرمایند که حضرت فرمودند:

كَانَ ضَحِكُ النَّبِيُّ(صلی الله علیه و آله) التَّبَسُّمَ، فَاجْتَازَ ذَاتَ يَوْمٍ بِفِئَةٍ مِنَ الْأَنْصَارِ وَ إِذَا هُمْ يَتَحَدَّثُونَ وَ يَضْحَكُونَ بِمِلْ ءِ أَفْوَاهِهِمْ، فَقَالَ: يَا هَؤُلَاءِ، مَنْ غَرَّهُ مِنْكُمْ أَمَلُهُ وَ قَصُرَ بِهِ فِي الْخَيْرِ عَمَلُهُ، فَلْيَطَّلِعْ فِي الْقُبُورِ وَ لْيَعْتَبِرْ بِالنُّشُورِ، وَ اذْكُرُوا الْمَوْتَ فَإِنَّهُ هَادِمُ اللَّذَّاتِ؛(1)

خنده پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فقط تبسّم بود، روزی حضرت به جمعی از جوانان انصار که باهم بگو و بخند داشتند برخورده فرمودند: ای جوانان هرکدام از شما که آرزوهایش او را مغرور ساخته و سبب شده در عمل خیر کوتاهی نماید، پس باید به یاد قیامت باشد و به یاد مرگ، چرا که یاد مرگ نابود کننده لذات ظاهری دنیاست.

در حدیث معراج خداوند متعال به پیامبرش(صلی الله علیه و آله) می فرماید:

ص: 33


1- . وسائل الشیعة، ج12، ص119، ح13؛ بحارالأنوار، ج73، ص59، ح8 (باب 106: الدعابة و المزاح...).

عَجِبْتُ مِنْ عَبْدٍ لَا يَدْرِي أَنِّي رَاضٍ عَنْهُ أَوْ سَاخِطٌ عَلَيْهِ وَ هُوَيَضْحَك؛(1)

تعجب می کنم از بنده ای که نمی داند من از او راضی هستم یا خیر، اما در عین حال می خندد.

در همین حدیث معراج است که: پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)، جناب مالک خازن جهنم را در حالی که ناراحت بود دیدند، از جبرئیل علت ناراحتی او را پرسیدند جبرئیل عرضه داشت یا رسول الله او از هنگامی که جهنم خلق شد خنده بر لبش نیامده است.

حتی خود پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) تا قبل از معراج تبسم داشتند اما بعد از آن دیگر تبسم هم نفرمودند، اصحاب از علت آن پرسیدند؟ حضرت فرمودند: دیدن آتش جهنم تبسم را هم از من گرفت.

مؤمن همیشه چهرۀ گشاده دارد

در روایات ما آمده که مؤمن همیشه بایست گشاده رو باشد، البته باید دانست گشاده رویی غیر از خندیدن است؛ هم چنین در روایات ما آمده که از نشانه های مؤمن آن است که حزن و اندوهش در دل و در ظاهر همیشه بشاش و خوش رو باشد:

الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِه؛(2)

سرور مؤمن در چهره اش و غم او در دل اوست.

حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خطبه ای که هم در نهج البلاغه است، هم در کافی و هم مکرّر در بحارالأنوار آمده است می فرماید:

الْمُؤْمِنُ هُوَ الْكَيِّسُ الْفَطِنُ، بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ، وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ؛(3)

مؤمن باهوش و زیرک است، سرور او در چهره اش و غم او در دلش می باشد.

حضرت جوادالأئمه(علیه السلام) از آباء گرامشان از امیرالمؤمنین(علیهم السلام) نقل می فرمایند که:

ص: 34


1- . إرشاد القلوب، ج1، ص200؛ بحارالأنوار، ج74، ص22، ح6 (باب دوم: مواعظ الله(عزوجل) فی سائر الکتب...).
2- . بحارالأنوار، ج64، ص305، ح37 (باب 14: علامات المؤمن...).
3- . الکافی، ج2، ص226، ح1؛ بحارالأنوار، ج64، ص365، ح70 (باب 14: علامات المؤمن...).

قَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ(علیه السلام) إِنَّكُمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ بِأَمْوَالِكُمْ فَسَعُوهُمْ بِطَلَاقَةِ الْوَجْه؛

شما به وسیله اموالتان نمی توانید مردم را به سوی خود جذب کنید سعی کنید با روی باز و اخلاق خوب آن ها را به سوی خود جذب کنید.حضرت صادق(علیه السلام) می فرماید: علاوه بر این که باید با ادب با مؤمنین صحبت نمود، با کفار هم بایست با ادب صحبت نمود و در علّتش می فرماید:

وَ أَمَّا الْمُخَالِفُونَ فَيُكَلِّمُهُمْ بِالْمُدَارَاةِ لِاجْتِذَابِهِمْ إِلَى الْإِيمَانِ...؛(1)

اما با مخالفین ما با لطافت و نرمی صحبت کن تا آنان را به سوی ایمان جذب کنی.

حضرت لقمان نصیحت عجیبی به فرزندش دارد که می فرماید:

وَ لَا تَكُنْ حُلْواً فَيَأْكُلُوكَ وَ لَا تَكُنْ مُرّاً فَيَلْفِظُوك؛(2)

پسرم انسان شیرینی نباش که بخواهند تو را ببلعند و هم چنین تلخ مزاج نباش که همه تو را رها کنند.

این یعنی اعتدال ومیانه روی.

سؤال: آیا ما باید با تمامی افرادی که مواجه می شویم در همه حال وبه هر دلیل با روی گشاده برخورد کنیم، آیا این قاعده استثناء پذیر است؟ در پاسخ گفته می شود: آری این قاعده استثناءبردار است، در برخی مواقع ما حق نداریم به روی افراد بخندیم و گشاده رو باشیم از جمله: در برخی مراتب امر به معروف و نهی از منکر باید روی درهم کشیده اظهار ناراضی بودن از منکر در چهرۀ مومن هویدا باشد به حضرت شعیب پیامبر «علی نبینا و آله و علیه السلام» وحی شد که:

ای شعیب شصت هزار نفر از خوبان قوم تو را و چهل هزار نفر از بدان قوم تو را

ص: 35


1- . تفسیر الصافی، ج1، ص152؛ مستدرک الوسائل، ج9، ص36، ح10136.
2- . الإختصاص، ص338؛ بحارالأنوار، ج13، ص429، ح23 (باب 18: قصص لقمان(علیه السلام)...).

عذاب خواهم کرد، شعیب پرسید خدایا تعذیب بدکاران امری است واضح ولی عذاب خوبان چرا؟ فرمود: عذاب این نیکان به خاطر آن است که این ها معصیت را در جامعه دیدند لکن بی تفاوت بودند، به گونه ای عمل کردند که گنهکاران جرئت بر عصیان پیدا کردند.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) أَنْ نَلْقَى أَهْلَ الْمَعَاصِي بِوُجُوهٍ مُكْفَهِرَّةٍ؛(1)

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) ما را امر کردند به این که با اهل گناه با چهره های درهم کشیده برخورد کنیم.

و نیز در مصائب دینی نبایست با افراد خندان برخورد نمود، خاصهخنده و اظهار شادی در مصائب اهل البیت(علیهم السلام) وبالاخص امام حسین(علیه السلام) بی مورد و ناصحیح و منهی است:

قَالَ الرِّضَا(علیه السلام) كَانَ أَبِي(علیه السلام) إِذَا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لَا يُرَى ضَاحِكاً وَ كَانَتِ الْكِئَابَةُ تَغْلِبُ عَلَيْهِ؛(2)

حضرت رضا(علیها السلام) می فرماید: از وقتی که شب اول محرّم داخل می شد حزن و اندوه فراوان پدرم را فرا می گرفت.

که البته در این زمینه به تفصیل مطلب در ادامه بررسی خواهد شد.

عوامل خشکی چشم

الف) قساوت
اشاره

چشم گریان چشمۀ فیض خداست.

مطلب مهمی که در جهان بینی شیعه امری بارز است، رویکرد دین به داشتن دل های نرم همراه با دیده گانِ تر است و اشک نشانۀ بارز رقت قلب آدمی است.

ص: 36


1- . الکافی، ج5، ص59، ح10؛ تهذیب الأحکام، ج6، ص177، ح5.
2- . الأمالی (شیخ صدوق)، ص128؛ وسائل الشیعة، ج14، ص505، ح8.

گریه ارتباط تنگاتنگی با نرمی و انعطاف پذیری دل دارد و در صورت نبود یا کمبود اشک باید نگران سختی و سنگدلی شویم چرا که انسان سنگدل از فضائل انسانی فاصله گرفته دچار رذایل و صفات حیوانی خواهد شد زیرا فساد و سختی دل ناشی از عصیان و عدم کرنش در مقابل حق می باشد البته موارد استثنا جای خود دارد لذا در بیان آخرین سفیر کامل ترین دین آسمانی پیامبر رحمت چنین هشداری را می یابیم که می فرمایند:

مَا جَفَّتِ الدُّمُوعُ إِلَّا لِقَسْوَةِ الْقَلْبِ وَ مَا قَسَتِ الْقُلُوبُ إِلَّا لِكَثْرَةِ الذُّنُوب؛(1)

اشک چشم خشک نمی شود مگر این که دل را قساوت می گیرد و دل را قساوت نمی گیرد مگر به واسطۀ زیادی گناهان.

مَا ضُرِبَ عَبْدٌ بِعُقُوبَةٍ أَعْظَمَ مِنْ قَسْوَةِ قَلْب؛(2)

بدترین چیزی که بنده به آن عقوبت می شود قساوت قلب است.

در ذیل این آیۀ شریفه که خداوند متعال می فرماید:

«كَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُون»؛(3)

چنین نیست که آنان گمان می کنند بلکه اعمال بدشان مانند زنگاری بر دلشان نشسته است.

روایتی است از امام باقر(علیه السلام) که فرموده اند:

مَا مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةٌ بَيْضَاءُ فَإِذَا أَذْنَبَ ذَنْباً خَرَجَ فِي النُّكْتَةِنُكْتَةٌ سَوْدَاءُ فَإِنْ تَابَ ذَهَبَ ذَلِكَ السَّوَادُ وَ إِنْ تَمَادَى فِي الذُّنُوبِ زَادَ ذَلِكَ السَّوَادُ حَتَّى يُغَطِّيَ الْبَيَاضَ فَإِذَا غَطَّى الْبَيَاضَ لَمْ يَرْجِعْ صَاحِبُهُ إِلَى خَيْرٍ أَبَداً وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «كَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ»؛(4)

ص: 37


1- . علل الشرایع، ج1، ص81؛ بحارالأنوار، ج67، ص55، ح24.
2- . تحف العقول، ص296؛ بحارالأنوار، ج75 ص176 (باب 22: وصایا الباقر(علیه السلام)...).
3- . سورۀ المطففین (83)، آیۀ 14.
4- . الکافی، ج2، ص273، ح20؛ الإختصاص، ص243.

در دل همگان نقطۀ سفیدی است که چون گناه کند در آن نقطۀ سیاهی هویدا می گردد که اگر توبه نماید آن سیاهی ناپدید خواهد شد و اگر به معصیتش اصرار بورزد سیاهی نقطۀ سفید افزون می شود تا جایی که سیاهی برتمام سفیدی غلبه کند البته در این حال آن شخص هرگز روی سعادت نخواهد دید و این همان فرمایش حضرت باری جل وعلاست در آیۀ شریفۀ «كَلَّا بَلْ رانَ...».

و در فرمایشی دیگر از حضرت ختمی مرتبت(صلی الله علیه و آله) چنین آمده:

مِنْ عَلَامَاتِ الشَّقَاءِ جُمُودُ الْعَيْنِ وَ قَسْوَةُ الْقَلْبِ وَ شِدَّةُ الْحِرْصِ فِي طَلَبِ الدُّنْيَا وَ الْإِصْرَارُ عَلَى الذَّنْبِ؛(1)

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: از علائم شقاوت چند چیز است: 1)خشکی چشم 2) قساوت دل 3) شدت حرص در طلب روزی و اصرار بر انجام گناه.

چه می شود دل انسان را قساوت می گیرد؟ در پاسخ گفته می شود قساوت نوعی بیماری است که از عوامل مختلفی ناشی می گردد فهرست وار برخی از این عوامل را بررسی می نماییم:

عوامل قساوت قلب
1) آرزوهای دور و دراز

البته در یک حدودی آمال و آرزوداشتن منطقی بوده و از منظر دین بالکل مردود نمی باشد لکن آرزوهای دست نایافتنی و ناشدنی و اشتغال ذهن و فکر به آن کاری است غیر عقلایی و البته موجب تاریکی قلب و در نتیجه قساوت دل. حضرت فرمودند:

عَن النَّبِيِّ(صلی الله علیه و آله): إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ خَلَّتَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَل؛(2)

ص: 38


1- . الکافی، ج2، ص290، ح6؛ وسائل الشیعة، ج15، ص337، ح2 (باب 48: تحریم الإصرار علی الذنب...).
2- . الکافی، ج8، ص58، ح21؛ وسائل الشیعه، ج8، ص46، ح4، باب 10: باب عدم الجواز جماعه فی صلاة النوافل.

بیشترین مواردی که من بر امتم از آنها خائف و نگرانم دو چیزاست: پیروی از هواهای نفسی شان و آرزوهای طولانی شان.

2) سخن بیخود و بیهوده

سخن گفتن در مورد مطالبی که غرض عقلایی در آن ها وجود ندارد و به فراموشی یاد خداوند منجر می شود پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند:

لَا تُكْثِرُوا الْكَلَامَ بِغَيْرِ ذِكْرِ اللَّهِ، فَإِنَّ كَثْرَةَ الْكَلَامِ بِغَيْرِ ذِكْرِ اللَّهِ قَسْوَةُ الْقَلْبِ، إِنَّ أَبْعَدَ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ الْقَلْبُ الْقَاسِي؛(1)

سخن بدون یاد خدا زیاده نکنید چرا که سبب قساوت دل می شود و دورترین مردم از خدا آن کسی است که دلش را قساوت گرفته است.

و صد البته یاد خدا صرفا تسبیح به دست گرفتن نیست بلکه در هر قول و فعلی و فکری خدا را شاهد و ناظر دانستن و متذکر این حقیقت بودن است که: «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى»(2) و «يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُور»(3) پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود:

تَرْكُ الْعِبَادَةِ يُقْسِي الْقَلْبَ تَرْكُ الذِّكْرِ يُمِيتُ النَّفْس؛(4)

ترک عبادت قلب را قسی می کند و ترک یاد خدا دل را می میراند.

3) گوش فرا دادن به صداهای لهو و لعب
4) صید به جهت عیاشی
5) ارتباط با سلاطین جور

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) يَا عَلِيُّ ثَلَاثٌ يُقْسِينَ الْقَلْبَ اسْتِمَاعُ اللَّهْوِ وَ طَلَبُ الصَّيْدِ وَ إِتْيَانُ بَابِ السُّلْطَانِ؛(5)

ص: 39


1- . الأمالی (شیخ طوسی)، ص3 (المجلس الأول)؛ وسائل الشیعة، ج12، ص194، ح19.
2- . سورۀ العلق (96)، آیۀ 14: «آيا ندانسته است كه خدا مى بيند؟»
3- . سورۀ الغافر (40)، آیۀ 19: «او خيانت چشم ها و آن چه را كه سينه ها نهان مى دارند، مى داند.»
4- . مجموعۀ ورام، ج2، ص120.
5- . من لا یحضره الفقیه، ج4، ص366؛ الخصال، ج1، ص126.

پیامبرمکرم اسلام(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمودند:علی جان سه چیز است که دل انسان را سخت می کند: اول:گوش سپردن به هرصدای بیهوده وبی مفهوم؛ دوم: صیدحیوانات صرفا به جهت تفریح وعیاشی؛ سوم:رفت وآمدوارتباط باسلاطین وظالمین.

6) الگو قرار دادن انسان های بخیل

قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): النَّظَرُ إِلَى الْبَخِيلِ يُقْسِي الْقَلْبَ؛(1)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمودند: الگو قرار دادن شخص بخیل دل انسانرا سخت می کند.

7) نادیده گرفتن عواطف خدا داده

ائمه ما فرموده اند که اگر رَحِمی از شما وفات کرد با دست خویش، روی او خاک نریزید چرا که سبب قساوت قلب می شود.

عن الصادق(علیه السلام): أَنْهَاكُمْ مِنْ أَنْ تَطْرَحُوا التُّرَابَ عَلى ذَوِي أَرْحَامِكُمْ؛ فَإِنَّ ذلِكَ يُورِثُ الْقَسْوَةَ فِي الْقَلْبِ، وَ مَنْ قَسَا قَلْبُهُ، بَعُدَ مِنْ رَبِّهِ؛(2)

حضرت می فرماید شما را نهی می کنم از این که با دستان خود بر اجساد ارحامتان خاک بریزید چرا که این عمل سبب قساوت دل می شود و کسی که قلبش را قساوت گرفته باشد از رحمت خدا دور است.

8) تعجیل کردن در اموری که باید صبر پیشه نمود

قرآن مجید می فرماید:

«فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُم»؛(3)

سپس زمانى طولانى بر آن ها گذشت و قلب های شان قساوت پيدا كرد.

ناگفته نماند از سویی نیز امری است مسلم که خداوند سفرایی فرستاده تا بشر را به حقّ راهنمایی نمایند و همچنین برنامه هایی نازل فرموده که بشر با تسلیم در

ص: 40


1- . تحف العقول، ص214؛ بحارالأنوار، ج75، ص53، ح87 (باب 16: ما جمع من جوامع...).
2- . الکافی، ج3، ص199، ح5؛ تهذیب الأحکام، ج1، ص319، ح96.
3- . سورۀ الحدید (57)، آیۀ 16.

برابر حق از مسیر حقیقت منحرف نشود، و به کمال برسد؛ اگر روح انسانی سخت و قسی شده، بیمار می گردد این بیماری معلول خبط و خطای خود انسان است، ناپرهیزی و عدم تقوی عامل پیدایش بیماری است حتی بیماری های روحی، و این موجب انحطاط خواهد بود و در دنیا و عقبی کمال را به دست نخواهد آورد، به طور طبیعی روح انسان باید در برابر حق پذیرش داشته باشد و این حق پذیری، پیامد متناسب (سعادت دنیوی و اخروی) خواهد داشت. همچنان که خاک با پذیرش بذر و آب منجر به رشد نهال و باروریش خواهد گردید.

آری یکی از مهمترین پیامدهای حق پذیری داشتن دلی عطوف و دیده ای اشک بار می باشد.

امیرالمؤمنین(علیها السلام) در ضمن وصایایشان به حضرت مجتبی(علیها السلام) می فرمایند:

إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ كَالْأَرْضِ الْخَالِيَةِ مَا أُلْقِيَ فِيهَا مِنْ شَيْ ءٍ قَبِلَتْهُ فَبَادَرْتُكَ بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ يَقْسُوَ قَلْبُك...؛(1)حضرت می فرماید دل جوان به مثل یک زمین آماده کشت است که هرچه در آن بکاری آن را قبول می کند لذا می فرماید مبادرت کردم که به تو ادب را یاد بدهم قبل از این که قلب و دلت مشغول شود و قساوت تو را بگیرد.

با توجه به شأن نزول آیات هشتاد و دو تا هشتاد و ششم سوره مبارکه مریم که مربوط می شود به جریان ایذاء قریش، مؤمنین و مسلمانان را و هجرت مسلمانان به حبشه و پذیرا شدن سلطان حبشه (که اسمحه نام داشت به معنای بخششگر) ایشان را به مملکت خود و قرائت آن آیات توسط جعفر بن ابی طالب(علیهما السلام) نزد نجاشی پادشاه حبشه و منقلب شدن او و قسیسین دربار او و ایمان آوردن آن ها ... می بینیم که آنان با شنیدن آیات سوره مریم و یافتن حق، اشک از چشمان شان جاری و روان شد، چرا که ایشان به جِد در پی حق بودند و به محض یافتن حق،

ص: 41


1- . نهج البلاغة، ص393 (نامه 31)؛ تحف العقول، ص70.

کرنش نمودند. لذا ایمان ایشان بارور شد و خداوند متعال به ایشان رشد و ترقی و تعالی داد. آری این حقیقتی است که انسان در زندگی خود به آن می رسد، قبلاً بیان گردید که همان طوری که جسم انسان نیاز به غذا دارد آن هم غذای سالم، روح نیز نیاز به غذای سالم دارد، و همان طوری که اگر غذای مسمومی به جسم انسان برسد، متضررش می سازد، همان گونه اگر به روح انسان هم غذای مسمومی داده شود آسیب خواهد دید، لذا باید ورودی های به جانمان را مانند جسممان کاملاً کنترل نماییم و نگذاریم هر چیزی وارد روح و دل و جانمان شده موجبات سقوطمان در ورطۀ عقوبت اخروی فراهم سازد.

ب) بی توجهی به هدف از خلقت

«وَما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَما بَيْنَهُما لاعِبينَ * لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لاَتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فاعِلينَ».(1)

و ما آسمان و زمين و آنچه را ميان آن دو قرار دارد به بازى نيافريده ايم.* اگر مى خواستيم بازيچه و سرگرمى انتخاب كنيم، چنان چه، [بر فرض محال] كننده [اين كار] بوديم، آن را از نزدِ ذاتِ خود [برابر با شأنمان] انتخاب مى كرديم [نه از آسمان و زمين كه مملوكِ ما هستند.]

آری اگر ما بدانیم که برای چه خلق شده ایم و خلقت خدا عبث و بازیچه نبوده و این که خداوند متعال ما را به جهت عیاشی و خوش گذرانی به این دنیا نیاورده است بلکه ما را خلق فرموده تا در سایۀ علم و عبودیت برسیم به درجات عالیۀ انسانیت و پا بر فرق ملائکة الله بگذاریم. هیچ وقت حاضرنمی شویم این عمر گران مایه را صرف اموری بیهوده و بی فایده مثل نوع خنده ها و مجالسی که عمر انسان در آنها به بطالت می گذرد بگذرانیم و خود را در مهلکه انداخته و زمینۀ شقاوت خویش را فراهم آوریم.

ص: 42


1- . سورۀ الأنبیاء (21)، آیات 16 و17.

فصل سوم: گریه های ممدوح وپسندیده

الف) گریۀ برخواسته از خوف و خشیت الهی

اشاره

أبِي جَعْفَرٍ(علیه السلام) قَالَ: مَا مِنْ عَيْنٍ اغْرَوْرَقَتْ فِي مَائِهَا مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ إِلَّا حَرَّمَهَا اللَّهُ عَلَى النَّارِ فَإِنْ سَالَتْ دُمُوعُهَا عَلَى خَدِّ صَاحِبِهَا لَمْ يَرْهَقْ وَجْهَهُ قَتَرٌ وَ لَا ذِلَّة؛(1)

امام باقر(علیه السلام) فرمود: هیچ چشمی نیست که از خشیت الهی تر شده باشد مگر این که خداوند متعال صاحب آن چشم را بر آتش حرام می کند و اگر اشک او بر روی گونه هایش بریزد چنین شخصی هرگز روی فقر و خواری را نخواهد دید.

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله): مَنْ بَكَى عَلَى الْجَنَّةِ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ مَنْ بَكَى عَلَى الدُّنْيَا دَخَلَ النَّار؛(2)

پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: کسی که برای بهشت رفتن گریه کند وارد آن می شود و کسی که بر دنیا گریه کند داخل در آتش خواهدگردید.

روی مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) يَقُولُ كَانَ فِي وَصِيَّةِ رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) لِعَلِيٍّ(علیه السلام) أَنَّهُ قَالَ يَا عَلِيُّ أُوصِيكَ فِي نَفْسِكَ بِخِصَالٍ فَاحْفَظْهَا ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ أَعِنْهُ وَ عَدَّ خِصَالًا وَ الرَّابِعَةُ كَثْرَةُ الْبُكَاءِ مِنْ خَشْيَةِ

ص: 43


1- . بحارالأنوار، ج90، ص332، ح20 (باب 19 فضل البکاء و...).
2- . بحارالأنوار ج90، ص333، ح23 (باب 19 فضل البکاء و...)؛ النوادر (راوندی)، ص10.

اللَّهِ(عزوجل) يُبْنَى لَكَ بِكُلِّ دَمْعَةٍ أَلْفُ بَيْتٍ فِي الْجَنَّةِ؛(1)

معاویه بن عمار می گوید از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که حضرت فرمود در وصیتی که پیامبر اکرم به امیرالمؤمنین داشته این چنین آمده که یا علی تو را به چند چیز وصیت می کنم پس مراقب بر انجام آن ها باش سپس فرمودند خدایا او را کمک کن سپس خصالی را بر شمردند که چهارم از آن ها این بود که گریۀ زیاد از خشیت الهی سبب می شود در برابر هر قطره از اشک انسان، هزار خانه برایش در بهشت بنا شود.وَ رُوِيَ أَنَّ الْكَاظِمَ(علیه السلام) كَانَ يَبْكِي مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ حَتَّى تَخْضَلَّ لِحْيَتُهُ بِدُمُوعِهِ؛(2)

روایت شده که امام کاظم(علیه السلام) آن قدر از خشیت إلهی اشک می ریخت تا این که اشک های مبارک روی محاسن شریفشان جاری می گشت.

مَنْ خَرَجَ مِنْ عَيْنَيْهِ مِثْلُ الذُّبَابِ مِنَ الدَّمْعِ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ آمَنَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْفَزَعِ الْأَكْبَر؛(3)

امام(علیه السلام) می فرماید: کسی که به اندازه بال مگسی اشک از چشم او خارج شود و منشأ اشک خشیت الهی باشد خداوند متعال در روز وانفسا او را ایمن می گرداند.

لذا همین گریه برخواسته از خوف و خشیت الهی و حتی گریه برای مصائب آقا سیدالشهداء(علیه السلام) در نماز علاوه بر این که ذاتا کار پسندیده ای هست بلکه سبب خواهد شد آن نماز ارزش بیشتری پیدا نماید.

لذاست که یکی از چیزهایی که در قرآن به عنوان منشأ گریه ذکر می شود، مقهور و مرعوب عظمت قرار گرفتن است که ناشی از خوف و خشیت است.

ص: 44


1- . عدة الداعی، ص171؛ بحارالأنوار، ج90، ص334 (باب 19: فضل البکاء و...).
2- . الإرشاد، ج2، ص231؛ بحارالأنوار، ج90، ص336 (باب 19: فضل البکاء و...).
3- . روضة الواعظین، ج2، ص452؛ بحارالانوار، ج90، ص336 (باب 19: فضل البکاء و...).

بسیار واضح است وقتی ما در برابر کسی یا چیزی قرار می گیریم که به بزرگی و عظمت او توجه و اعتقاد داریم درون خود احساس حقارت و کوچکی می نماییم.

این مطلب در زندگی روزمره نیز بسیار تجربه شده است، شاید بسیار اتفاق افتاده باشد که گاهی ما به پیش بزرگی می رویم حال این بزرگی او از هر جهت که بوده از نظر علمی، سیاسی، روحی، معنوی و... در نظر داریم که در محضرش از هر دری سخن گفته باشیم لکن به محض روبرو شدن با او بسیاری از سخنان مان را فراموش می کنیم و زبان دچار لکنت شده، رنگ تغییر پیدا کرده، نفس نفس زده، فشار خونمان بالا می رود.

قرآن درسورۀ انفال آیۀ دوم می فرماید:

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُون»؛(1)

همانا مؤمنین آنانند که هنگام یاد خدا دل هایشان لرزان می شود و موقعی که آیات قرآن نزدشان تلاوت می شود ایمانشان افزون می گردد و بر پروردگارشان توکل می کنند.امکان دارد کسی بپرسد چنین حالت خشیت و عبودیتی چگونه ممکن است برای انسان به وجود آید؟ قرآن در پاسخی بسیار لطیف و دقیق می فرماید:

«إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ»؛(2)

فقط دانایانند که از خداوند متعال خشیت دارند.

اینجاست که تا حدودی به راز گریه های حضرات معصومین(علیهم السلام) پی می بریم زیرا از آن رو که آن بزرگواران حقیقت عظمت پروردگار متعال را با تمام وجودشان یافته و به ذات اقدس ربوبی جل و علاء معرفت داشتند لذا در برابر قدرت نامتناهی او تعظیم نموده سرشک از دیده گان مبارک فرو می ریختند صد البته این

ص: 45


1- . سورۀ الأنفال (8)، آیۀ 2.
2- . سورۀ فاطر (35)، آیۀ 28.

امر پیامد معرفت به عظمت حضرت باری تعالی است.

امام صادق(علیه السلام) می فرماید در مناجات حضرت موسی(علیه السلام) با خداوند آمده که خداوند فرمود:

يَا ابْنَ عِمْرَانَ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُحِبُّنِي فَإِذَا جَنَّهُ اللَّيْلُ نَامَ عَنِّي أَ لَيْسَ كُلُّ مُحِبٍّ يُحِبُّ خَلْوَةَ حَبِيبِهِ هَا أَنَا ذَا يَا ابْنَ عِمْرَانَ مُطَّلِعٌ عَلَى أَحِبَّائِي إِذَا جَنَّهُمُ اللَّيْلُ حَوَّلْت؛(1)

ای موسی دروغ می گوید آن کسی که می گوید مرا دوست دارد ولی وقتی شب فرا می رسد، می خوابد آیا اینطور نیست که هر محبی خلوت با حبیبش را دوست می دارد؟ ای موسی وقتی شب فرا می رسد چشمشان را از خواسته های دلشان بر می گردانم (یعنی دلش قصد خواب دارد ولی دیده اش نمی گذارد).

يَا ابْنَ عِمْرَانَ هَبْ لِي مِنْ قَلْبِكَ الْخُشُوعَ وَ مِنْ بَدَنِكَ الْخُضُوعَ وَ مِنْ عَيْنَيْكَ الدُّمُوعَ فِي ظُلَمِ اللَّيْلِ وَ ادْعُنِي فَإِنَّكَ تَجِدُنِي قَرِيباً مُجِيباً،...؛(2)

ای

موسی خشوع قلبت، خضوع بدنت و گریه چشمانت در تاریکی شب را به من ببخش چه این که مرا نزدیک خود خواهی یافت.

نکتۀ قابل توجه در این روایت شریفه آن است که ابتداء قلب ذکر شده و این دلیلش آن است که اگر قلب خاشع شد، بدن هم خاضع می شود، چشم و گوش کنترل می شود و چشم اشک ریزان پیدا می کند.

از مجموع این بیانات معلوم می گردد که یکی از زمینه های گریه خشیت است. حضرت موسی(علیه السلام) از خداوند متعال پرسید:

إِلَهِي فَمَا جَزَاءُ مَنْ دَمَعَتْ عَيْنَاهُ مِنْ خَشْيَتِكَ قَالَ يَا مُوسَى أَقِي وَجْهَهُمِنْ حَرِّ النَّارِ وَ أُومِنُهُ يَوْمَ الْفَزَعِ الْأَكْبَرِ؛(3)

ص: 46


1- . وسائل الشیعة، ج7، ص78، ح2؛ بحارالأنوار، ج13، ص329، ح7 (باب 11: ما ناجی به موسی(علیه السلام)...).
2- . الأمالی (شیخ صدوق)، ص357، ح1؛ بحارالأنوار، ج13، ص330، ح1.
3- . الأمالی (شیخ صدوق)، ص208، ح8؛ بحارالأنوار، ج90، ص328، ح1 (باب 19: فضل البکاء و...).

خدایا کسی که از عظمت تو گریه کند چه ثوابی برای اوست؟ فرمود که: او را به جهنم نخواهم فرستاد و از وحشت روز قیامت در امان خود نگه دار اوخواهم شد.

در قرآن می خوانیم:

«وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى»؛(1)

و اما آن که از مکانت پروردگارش خائف است و خواهش دل از هوا و هوس باز می دارد البته جایگاهش بهشت برین خواهد بود.

بررسی دو واژۀ خوف و خشیت

با استفاده از کلمات علامه مجلسی(رحمه الله) و رجوع به مفردات راغب، متوجه می شویم عرب خوف را در جایی به کار می برد که شخص از این که برایش اتفاق بدی رخ دهد نگران باشد، اما خشیت یعنی در برخورد با فرد یا امر بزرگی به دلهره افتد.

خوف از خداوند متعال در آیات و روایات به دو گونه بیان شده است:

اول: خوف از مقام پروردگار؛

دوم: خوف از معصیت.

خوف از مقام رب، یعنی این که ما خودمان را کوچک و ذلیل و حقیر و خوار ببینیم و خداوند را عزیز و قادر و علیم و بزرگ، حال توجه می طلبد که نادان، در مقابل دانا و رعیت در برابر ارباب و مولایش وظایفی دارد. اولین وظیفه حفظ احترام اوست.

وظیفه دوم اجراء فرامین او به نحو احسن. اولیای خدا خوفشان از پروردگار بر این اساس بوده که خود را مخلوق و مملوک مولای خود دانسته معترف به فقر و عجزشان در پیشگاه خدای عظیم و جلیل و کبیر و علیم بودند و بیان می فرمودند که هرگز نمی توان حق چنین خدایی را ادا نمود لذا از خداوند متعال می ترسیدند لذا پیامبر و ائمه(علیهم السلام) در محضر ربوبی اظهار عجز و لابه نموده اشک از دید گان می افشاندند.

ص: 47


1- . سورۀ النازعات (79)، آیات 40 و 41.

ماجرای اشک ها و ناله های حضرت یحیی(علیه السلام) در بیت المقدس به طور مفصل آمده است.(1)در روایت داریم که در قیامت گردنه ای است که احدی از آن نمی تواند عبور کند مگر آن که از خشیت خداوند متعال بسیار گریان باشد.

إِنَّ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ لَعَقَبَةً لَا يَجُوزُهَا إِلَّا الْبَكَّاءُونَ مِنْ خَشْيَةِ اللَّه؛(2)

همانا میان بهشت وجهنم عقبه ای است که جواز عبور داده نمی شود مگر بر گریه کنند گان از خشیت خداوند متعال.

یعنی این که بنده، قهّاریّت، جبّاریّت، عظمت و کبریائیّت خداوند متعال را پذیرفته باشد و بر این اساس در برابر ذات اقدس او کوچکی کند و به محض شنیدن نام پروردگار متعال منقلب شود، قرآن نیز می فرماید:

«الله الَّذی نَزَّلَ احسَنَ الحَدیث کتاباً مُتشابِهاً مثانَی تَقشَعِرَّ مِنهُ جلود الَّذینَ یَخشَونَ رَبَّهُم ثُّمَ تَلینَ جُلودَهُم وَ قُلوبَهُم اِلی ذِکرِ الله ذلک هُدَی الله یَهدی به مَن یَشاءِ وَمَن یُضلِلِ الله فَمالَه مِن هادٍ»؛(3)

خدا بهترين سخن را نازل كرده است؛ كتابى كه آياتش مشابه يكديگر و مكرّر است از [شنيدن آيات] آن، پوست بدن كسانى كه از پروردگارشان بيم دارند مى لرزد سپس پوست و دلشان به ياد خدا آرام مى شود اين هدايت خداست كه هر كه را بخواهد به وسيلۀ آن هدايت مى كند و هر كه را خدا گمراه كند راهنمايى براى او نخواهد بود.

باید توجه داشت که منشأ خشیت، نگران بودن از دست دادن منافع یا رسیدن ضرر نیست چنان که در خوف اینگونه است، بلکه منشأ خشیت همان

ص: 48


1- . الأمالی (شیخ صدوق)، ص29، ح3؛ بحارالأنوار، ج14، ص166، ح4 (باب 15: قصص زکریا و یحیی(علیهما السلام)...).
2- . الأمالی (شیخ صدوق)، ص28، ح3؛ بحارالأنوار، ج14، ص165، ح4 (باب 15: قصص زکریا و یحیی(علیهما السلام)...).
3- سورۀ الزمر (39)، آیۀ 23.

یافت عظمت پروردگار متعال می باشد.

امیر المومنین(علیها السلام) در روایتی می فرمایند:

خَمْسٌ لَوْ رَحَلْتُمْ فِيهِنَّ مَا قَدَرْتُمْ عَلَى مِثْلِهِنَّ لَا يَخَافُ عَبْدٌ إِلَّا ذَنْبَهُ؛(1)

پنج چیز است که اگر آن ها را از دست دهید دیگر مثل آن ها را به دست نخواهید آورد یکی آن که فقط از گناه خویش بترسید.

(البته این قسم دوم از خوف _خوف از معصیت_ برای معصومین نیست).

حال باید توجه کرد که راه کار ترس از گناه و عدم اشتغال به آن چیست؟

گفته می شود این مسأله مبتنی بر وجدان و لمس قبح و زشتی معصیت با تمام وجود است.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به ابو ذر فرمود:يَا أَبَاذَرٍّ الْمُتَّقُونَ سَادَةٌ وَ الْفُقَهَاءُ قَادَةٌ وَ مُجَالَسَتُهُمْ زِيَادَةٌ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَرَى ذَنْبَهُ كَأَنَّهُ تَحْتَ صَخْرَةٍ يَخَافُ أَنْ تَقَعَ عَلَيْهِ وَ إِنَّ الْكَافِرَ لَيَرَى ذَنْبَهُ كَأَنَّهُ ذُبَابٌ مَرَّ عَلَى أَنْفِهِ؛(2)

ای اباذر متقین آقایان بهشتند و فقها رهبران بهشتند و مجالست با آن ها سبب ازدیاد فضیلت است و مؤمن گناهش را طوری می بیند گویا که بالای سرش پاره سنگ بزرگی است لذا بسیار مراقب اعمال خویش است و کافر، معصیتش را مانند مگسی می پندارد که بر صورتش نشسته و بی خیالش هست لذا مرتکب گناه شده اصلا غمی به خود راه نمی دهد.

در روایت داریم که:

إِنَّ الْعَمَلَ السَّيِّئَ أَسْرَعُ فِي صَاحِبِهِ مِنَ السِّكِّينِ فِي اللَّحْمِ؛(3)

ص: 49


1- . الخصال، ج1، ص315، ح95؛ بحارالأنوار، ج2، ص114، ح8 (باب 16: النهی عن القول بغیر علم...).
2- . الأمالی (شیخ طوسی)، ص527؛ بحارالأنوار، ج74، ص77، ح3 (باب چهارم: ما اوصی به رسول الله(صلی الله علیه و آله)...).
3- . الکافی، ج2، ص 271، ح16؛ المحاسن، ج 1، ص 115، ح 119.

اثر گناه در وجود گناهکار سریعتر است از اثر چاقو در گوشت.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود:

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً جَعَلَ ذُنُوبَهُ بَيْنَ عَيْنَيْهِ مُمَثَّلَةً وَ الْإِثْمَ عَلَيْهِ ثَقِيلًا وَبِيلًا؛(1)

هرگاه خدای متعال اراده خیری به بنده اش کند ذنوب او را نصب العین او قرار می دهد و خداوند گناه را در برابر او، سنگین جلوه می دهد وبه او می فهماند که گناهان او سبب هلاکت او هستند.

وَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ شَرّاً أَنْسَاهُ ذُنُوبَهُ...؛(2)

و وقتی اراده شری به بنده اش کند گناهان او را از یاد او می برد.

در دعای مکارم الاخلاق از حضرت سجاد(علیها السلام) آمده که:

ولا تُخرِجُنی من حَدّ التَّقصیر؛

خداوندا

کاری کن که من همیشه خودم را در برابر تو مقصر ببینم.

اما باید توجه داشت یکی از خطرناک ترین گناهان کبیره، ناامیدی از رحمت خداست، قرآن آمده:

«وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ لِقائِهِ أُولئِكَ يَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِي وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيم»؛(3)و آنان که به آیات خداوند و ملاقات با حضرتش کفر ورزیدند از رحمت من مأیوسند و برایشان عذاب دردناکی است.

این حالت یأس از محدود بودن ما انسان ها ناشی می شود اما باید بدانیم که حضرت حق محدود نمی باشد. البته باید توجه داشت که رحمت الهی مسأله ای است و غرور مسأله دیگری، که غرور خود حالتی است شیطانی، حالت غرور در

ص: 50


1- . مکارم الأخلاق، ص460؛ بحارالأنوار، ج74، ص77، ح3 (باب چهارم: ما اوصی به رسول الله(صلی الله علیه و آله)...).
2- . مکارم الأخلاق، ص460؛ بحارالأنوار، ج74، ص77، ح3 (باب چهارم: ما اوصی به رسول الله(صلی الله علیه و آله)...).
3- . سورۀ العنکبوت (29)، آیۀ 23.

روایات ما به عنوان «امن من مکرالله» بیان شده است.

حضرت لقمان(علیه السلام) در آن اوقاتی که غلام بود، اربابی داشت که آلوده به هر گناهی می شد و به لقمان هم می گفت که خدا مرا با همین گناهانم می بخشد روزی ارباب ایشان زمینی خرید با جناب لقمان مشورت کرد که در این زمین چه بکارم؟ بالاخره نتیجه این شد که جو کاشته شود ولی حضرت لقمان به جای جو کنجد (خشخاش) کاشتند بعد از مدتی که آمدند دیدند که ساقه های کنجد بالا آمده ارباب ایشان گفت این جا زمین من نیست چون در زمین من قرار بود که جو کاشته شود حضرت لقمان(علیه السلام) دروغ نگفت بلکه فرمود: آیا امکان ندارد که کسی جو بکارد، کنجد برداشت کند و با این کلام ارباب خود را متوجه کرد که اگر کسی در دنیا گناه کند در آخرت نتیجه اش عذاب است نه رحمت الهی، چرا که همچنان که در دنیا این مثل بیان می شود:

از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم بروید جو ز جو

در آخرت نیز مساله به همین شکل است.

امید به رحمت الهی دو اثر دارد: اولا انسان را وادار به عمل صالح می کند.و ثانیا اگر حالت امید به رحمت الهی در انسان بمیرد، انسان بیشتر به گناهان خطرناک تر دچار خواهد شد و با خود به این نتیجه می رسد حال که در این گرفتاری یا مصیبت فرو رفته ام چه اندک وچه بیش، هر چه پیش آید خوش آید. قصۀ حمیدبن قحطبه طائی(1) در این قضیه مثل معروفی است در جنبه های مادی، خدایی که هفت شبانه روز حضرت یونس(علیه السلام) رابدون آب، غذا و نور و هوا نگاه می دارد چطور می شود که قادر به انجام امر مادی ما نباشد؟ خدایی که به حضرت ابراهیم(علیه السلام) در سن کهولت و به همسر او در حالی که عجوزه ای عقیم بود، حضرت اسماعیل(علیه السلام) را عنایت می فرماید، چطور عاجز است که حوائج ما را برآورد؟ بنابراین حالت یأس عامل رکود، تنبلی و بدبختی است.

ص: 51


1- . عیون أخبار الرضا(علیه السلام)، ج1، ص109، باب9؛ بحارالأنوار، ج48، ص176، ح20(باب 7: أحوال عشائره و أصحابه و ...).

ب) گریۀ بر خطای نفس

وَلَا أَبْكِي عَلَى نَفْسِي وَتَشْتَدُّ حَسَرَاتِي لِعِصْيَانِي وَتَفْرِيطِي.(1) حضرت عرضه می دارند: خدایا چگونه بر نفسم و خطای آن گریه نکنم و حسرتم بر گناهان و کوتاهی هایم شدت پیدا نکند.

ج) گریۀ بر مصائب اهل بیت(علیهم السلام)

عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ(علیها السلام) قَالَ: لَمَّا كَانَتِ اللَّيْلَةُ الَّتِي قُبِضَ النَّبِيُّ(صلی الله علیه و آله) فِي صَبِيحَتِهَا دَعَا عَلِيّاً وَفَاطِمَةَ والْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ(علیها السلام) وَأَغْلَقَ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ الْبَابَ وَ قَالَ يَا فَاطِمَةُ وَأَدْنَاهَا مِنْهُ فَنَاجَاهَا مِنَ اللَّيْلِ طَوِيلًا فَلَمَّا طَالَ ذَلِكَ خَرَجَ عَلِيٌّ وَمَعَهُ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَأَقَامُوا بِالْبَابِ وَالنَّاسُ خَلْفَ الْبَابِ وَنِسَاءُ النَّبِيِّ(صلی الله علیه و آله) يَنْظُرْنَ إِلَى عَلِيٍّ(علیها السلام) وَمَعَهُ ابْنَاهُ فَقَالَتْ عَائِشَةُ لِأَمْرِ مَا أَخْرَجَكَ مِنْهُ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) وَخَلَا بِابْنَتِهِ دُونَكَ فِي هَذِهِ السَّاعَةِ فَقَالَ لَهَا عَلِيٌّ(علیها السلام) قَدْ عَرَفْتُ الَّذِي خَلَا بِهَا وَأَرَادَهَا لَهُ وَهُوَ بَعْضُ مَا كُنْتِ فِيهِ وَأَبُوكِ وَصَاحِبَاهُ مِمَّا قَدْ سَمَّاهُ فَوَجَمَتْ أَنْ تَرُدَّ عَلَيْهِ كَلِمَةً قَالَ عَلِيٌّ(علیها السلام) فَمَا لَبِثْتُ أَنْ نَادَتْنِي فَاطِمَةُ

فَدَخَلْتُ عَلَى النَّبِيِّ(صلی الله علیه و آله) وَهُوَ يَجُودُ بِنَفْسِهِ فَبَكَيْتُ وَلَمْ أَمْلِكْ نَفْسِي حِينَ رَأَيْتُهُ بِتِلْكَ الْحَالِ يَجُودُ بِنَفْسِهِ فَقَالَ لِي مَا يُبْكِيكَ يَا عَلِيُّ لَيْسَ هَذَا أَوَانُ الْبُكَاءِ فَقَدْ حَانَ الْفِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنَكَ فَأَسْتَوْدِعُكَ اللَّهَ يَا أَخِي فَقَدِ اخْتَارَنِي رَبِّي مَا عِنْدَهُ وِنَّمَا بُكَائِي وَ غَمِّي وَحُزْنِي عَلَيْكَ وَعَلَى هَذِهِ أَنْ تُضَيَّعَ بَعْدِي فَقَدْ أَجْمَعَ الْقَوْمُ عَلَى ظُلْمِكُمْ وَقَدْ أَسْتَوْدِعُكُمُ اللَّهَ وَقَبِلَكُمْ مِنِّي وَدِيعَةً يَا عَلِيُّ إِنِّي قَدْ أَوْصَيْتُ فَاطِمَةَ ابْنَتِي بِأَشْيَاءَ وَأَمَرْتُهَا أَنْ تُلْقِيَهَا إِلَيْكَ فَأَنْفِذْهَا فَهِيَ الصَّادِقَةُ الصَّدُوقَةُ ثُمَّ ضَمَّهَا إِلَيْهِ وَقَبَّلَ رَأْسَهَا وَقَالَ فِدَاكِ أَبُوكِ يَا فَاطِمَةُ فَعَلَا صَوْتُهَا بِالْبُكَاءِ ثُمَّ ضَمَّهَا إِلَيْهِ وَقَالَ أَمَا وَاللَّهِ لَيَنْتَقِمَنَّ اللَّهُ رَبِّي وَ لَيَغْضَبَنَّ لِغَضَبِكِ فَالْوَيْلُ ثُمَّ الْوَيْلُ ثُمَّ الْوَيْلُ لِلظَّالِمِينَ ثُمَّ بَكَى رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) قَالَ عَلِيٌّ(علیها السلام): فَوَ اللَّهِ لَقَدْ حَسِبْتُ بَضْعَةً مِنِّي قَدْ ذَهَبَتْ لِبُكَائِهِ حَتَّى هَمَلَتْ عَيْنَاهُ مِثْلَ الْمَطَرِ

ص: 52


1- . بحارالأنوار،ج86، ص302، ح10 (باب3: باب اعمال لیلة الجمعه وصلاتها وادعیتها).

حَتَّى بَلَّتْ دُمُوعُهُ لِحْيَتَهُ وَمُلَاءَةً كَانَتْ عَلَيْهِ وَهُوَ يَلْتَزِمُ فَاطِمَةَ لَا يُفَارِقُهَا وَرَأْسُهُ عَلَى صَدْرِي وَأَنَا مِسْنَدُهُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ يُقَبِّلَانِ قَدَمَيْهِ وَيَبْكِيَانِ بِأَعْلَى أَصْوَاتِهِمَا قَالَ عَلِيٌّ(علیها السلام) فَلَوْ قُلْتُ إِنَّ جَبْرَئِيلَ فِي الْبَيْتِ لَصَدَقْتُ لِأَنِّي كُنْتُ أَسْمَعُ بُكَاءً وَنَغْمَةً لَا أَعْرِفُهَا وَكُنْتُ أَعْلَمُ أَنَّهَا أَصْوَاتُ الْمَلَائِكَةِ لَا أَشُكُّ فِيهَا لِأَنَّ جَبْرَئِيلَ لَمْ يَكُنْ فِي مِثْلِ تِلْكَ اللَّيْلَةِ يُفَارِقُ النَّبِيَّ(صلی الله علیه و آله) وَلَقَدْ رَأَيْتُ بُكَاءً مِنْهَا أَحْسَبُ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرَضِينَ قَدْ بَكَتْ لَهَا ثُمَّ قَالَ لَهَا يَا بُنَيَّةِ اللَّهُ خَلِيفَتِي عَلَيْكُمْ وَهُوَ خَيْرُ خَلِيفَةٍ وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ لَقَدْ بَكَى لِبُكَائِكِ عَرْشُ اللَّهِ وَمَا حَوْلَهُ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَالسَّمَاوَاتِ وَالْأَرَضُونَ وَمَا فِيهِمَا يَا فَاطِمَةُ وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِ لَقَدْ حُرِّمَتِ الْجَنَّةُ عَلَى الْخَلَائِقِ حَتَّى أَدْخُلَهَا وإِنَّكِ لَأَوَّلُ خَلْقِ اللَّهِ يَدْخُلُهَا بَعْدِي كَاسِيَةً حَالِيَةً نَاعِمَةً يَا فَاطِمَةُ هَنِيئاً لَكِ وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ إِنَّكِ لَسَيِّدَةُ مَنْ يَدْخُلُهَا مِنَ النِّسَاءِ وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّإِنَّ

جَهَنَّمَ لَتَزْفِرُ زَفْرَةً لَا يَبْقَى مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَلَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ إِلَّا صَعِقَ فَيُنَادَى إِلَيْهَا أَنْ يَا جَهَنَّمُ يَقُولُ لَكِ الْجَبَّارُ اسْكُنِي بِعِزِّي وَاسْتَقِرِّي حَتَّى تَجُوزَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ(صلی الله علیه و آله) إِلَى الْجِنَانِ لَا يَغْشَاهَا قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ لَيَدْخُلَنَّ حَسَنٌ وَحُسَيْنٌ حَسَنٌ عَنْ يَمِينِكِ وَحُسَيْنٌ عَنْ يَسَارِكِ وَلَتُشْرِفِنَّ مِنْ أَعْلَى الْجِنَانِ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ فِي الْمَقَامِ الشَّرِيفِ وَلِوَاءُ الْحَمْدِ مَعَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیها السلام) يُكْسَى إِذَا كُسِيتُ وَيُحْبَى إِذَا حُبِيتُ وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ لَأَقُومَنَّ بِخُصُومَةِ أَعْدَائِكِ وَلَيَنْدَمَنَّ قَوْمٌ أَخَذُوا حَقَّكِ وَقَطَعُوا مَوَدَّتَكِ وَكَذَبُوا عَلَيَّ وَلَيُخْتَلَجُنَ دُونِي فَأَقُولُ أُمَّتِي أُمَّتِي فَيُقَالُ إِنَّهُمْ بَدَّلُوا بَعْدَكَ وَصَارُوا إِلَى السَّعِيرِ.(1)

اجمال بخشی از این حدیث آن است که حضرت زهرا(علیها السلام) هنگام رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بی تابی بسیاری می کردند پیامبر اکرم به ایشان فرمودندکه تو اول کسی هستی که به من ملحق خواهی شد و سپس از وقایع و مصائبی که به اهل بیتشان پس از خودشان وارد می شود پرده بر داشتند و ... .

ص: 53


1- . بحارالأنوار، ج22، ص490، ح36، باب1)باب وصیته(صلی الله علیه و آله) عند قرب وفاته ...).

بررسی دو واژۀ لغو و لهو

در آیات ابتدایی سورۀ مؤمنین می فرماید:

«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ... وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»؛(1)

بى ترديد مؤمنان رستگار شدند... و آنان كه از [هر گفتار و كردارِ] بيهوده و بى فايده روى گردانند.

لهو یعنی سرگرمی های بیهوده و بی فائده و سرگرمی هایی که اثر صحیحی بر آن بار نیست.

البته لازم به ذکر است که انسان نیاز به سرگرمی و تفریح و تفرج دارد و این مطلب را شرع نیز امضاء نموده به عنوان مثال امام(علیه السلام) در حدیثی می فرماید:

لَهْوُ الْمُؤْمِنِ فِي ثَلَاثَةِ أَشْيَاءَ التَّمَتُّعِ بِالنِّسَاءِ وَ مُفَاكَهَةِ الْإِخْوَانِ وَ الصَّلَاةِ بِاللَّيْلِ؛(2)

تفریح مومن در سه چیز است: لذت بردن از حلال، رفت و آمد با برادران دینی و نماز شب.

در بعضی روایات به جای نماز شب، تلاوت قرآن آمده است. اسلام به ما دستور می دهد تمام امور زندگی ما بر اساس بصیرت انجام شود، امیرالمؤمنین(علیها السلام) در دستوراتشان به کمیل بن زیاد(رحمه الله) می فرمایند:

يَا كُمَيْلُ مَا مِنْ حَرَكَةٍ إِلَّا وَ أَنْتَ مُحْتَاجٌ فِيهَا إِلَى مَعْرِفَة؛(3)

یعنی ای کمیل هیچ حرکتی نیست مگر این که تو در آن نیازمند به شناخت هستی.

این کلام حضرت همان بیان قرآن است که می فرماید: از اعمالی که منجر به لهو و لغو می شود پرهیز کنید؛ بنابراین مؤمن حساب نشده غذا نمی خورد، راه نمی رود، فکر نمی کند، دوستی نمی کند، کار و عمل مهم و غیر مهمّی نمی کند، بی حساب عبادت نمی کند، حرف نمی زند، گوش نمی دهد و... بگذریم موضوع سخن این نیست که این خود بحث مفصلی می طلبد.

ص: 54


1- . سورۀ المؤمنون (23)، آیۀ 3.
2- . الخصال (شیخ صدوق)، ج1، ص161؛ وسائل الشیعة، ج21، ص14، ح6.
3- . تحف العقول، ص171؛ بحارالأنوار، ج74، ص267، ح1 (باب 11: وصیته(علیه السلام) لکمیل...).

فصل چهارم: عوامل گریه

الف) ازدست دادن فرصت ها موجب گریه می شود

«لَيْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى وَ لا عَلَى الَّذينَ لا يَجِدُونَ ما يُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ ما عَلَى الْمُحْسِنينَ مِنْ سَبيلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيم * وَ لا عَلَى الَّذينَ إِذا ما أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لا أَجِدُ ما أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوْا وَ أَعْيُنُهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلَّا يَجِدُوا ما يُنْفِقُون * إِنَّمَا السَّبيلُ عَلَى الَّذينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَ هُمْ أَغْنِياءُ رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَعْلَمُون»؛(1)

بر

ناتوانان و بيماران و آنان كه چيزى براى هزينه كردن [در راه جهاد] نمى يابند، گناهى نيست [كه در جهاد شركت نكنند] در صورتى كه [در پشت جبهه با اعمال و گفتارشان] براى خدا و پيامبرش خيرخواهى كنند [و از اين طريق به حمايت رزمندگان برخيزند]؛ آرى، بر نيكوكاران [معذور] هيچ مؤاخذه و سرزنشى نيست، و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است* و نيز بر كسانى كه هنگامى كه نزد تو آمدند تا آنان را [براى رفتن به سوى نبرد] سوار مركبى كنى، گفتى: [به سبب نبود امكانات] بر مركبى دسترسى ندارم تا شما را به جهاد برم، هيچ مؤاخذه و سرزنشى نيست؛ [از نزد تو] بازگشتند در حالى كه به خاطر غصه و اندوه از ديدگانشان اشك مى ريخت كه چرا چيزى نمى يابند تا [در نبرد با دشمنان] هزينه كنند* راه مؤاخذه و سرزنش فقط بر ضد كسانى باز است كه با آن كه توانگرند [باز هم براى

ص: 55


1- . سورۀ التوبة (9)، آیات 90 الی93.

ترك نبرد] از تو اجازه مى خواهند؛ آنان راضى شدند كه با زنان خانه نشين باشند، خدا بر دل هايشان مهر تيره بختى زد به همين سبب [حقايق را] نمى دانند.

یکی از چیزهایی که برای هر شخص عاقلی از بشر مهم است، استفادۀ بهینه از فرصت ها و لحظه های حسّاس، آن هم بهترین و بیشترین بهره وری، چنان چه این مطلب را شرع مقدس نیز تحت عنوان «اغتنام الفُرَص» مطرح می فرماید.

امیر المؤمنین(علیه السلام) یک جا می فرماید:مَنْ أَخَّرَ الْفُرْصَةَ عَنْ وَقْتِهَا فَلْيَكُنْ عَلَى ثِقَةٍ مِنْ فَوْتِهَا؛(1)

هر کس فرصتی برای رسیدن به خواسته اش فراهم شد لکن به تأخیر انداخت مطمئن باشد که از دستش خواهد داد.

بیچارگی ما از آن جهت است که فقط در جنبه های مادی و دنیایی اغتنام فرصت داریم و به طور کلی در جنبه های معنوی و روحی کمیت مان لنگ است، آن چه از آیات و روایات استفاده می شود این است که: «ای انسان در بهره گیری از فرصت ها در جنبه های روحی و معنوی کوتاهی نکن چرا که هدف از به دنیا آمدنت استفاده از فرصت ها در جنبه های معنوی بوده است، چرا که این شرایط همیشه و همه جا وجود ندارد، استفاده کن چرا که اگر استفاده نکنی، حسرت خواهی خورد.»

ربیعه شخصی بود که هفت سال خدمتکار پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بود، وقتی بعد از هفت سال خواست برود، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: از من چیزی بخواه، عرض کرد باید فکر کنم، فردا آمد و گفت یارسول الله من از شما بهشت را می خواهم و این که در بهشت در جوار شما باشم(2)، آری این بهترین نحوۀ استفاده از فرصت است.

شخص دیگری هم که میزبان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و رئیس قبیله بود، بعد از مدت ها به او گفتند که آن میهمان تو الان پیامبر شده است، آمد به نزد پیامبر اکرم و گفت که من همان میزبان شما هستم، پیامبر فرمود که از من چیزی بطلب او گفت من از شما

ص: 56


1- [1]. غررالحکم، ص638، ح1140؛ مستدرک الوسائل، ج12، ص143، ح13731.
2- . الدعوات، ص39، ح95؛ بحارالأنوار، ج22، ص86، ح39 باب 37: ماجری بینه و بین اهل الکتاب.

هشتاد رأس میش می خواهم، این ضایع کردن بهترین فرصت های پیش آمده است، پیامبر به او هشتاد میش دادند ولی فرمودند او از پیش ما برگشت در حالی که عاجزتر است از عجوزه بنی اسراییل که در ازاء خبر دادن از مکان استخوان های بدن حضرت یوسف(علیه السلام) که حضرت موسی(علیه السلام) بتواند با دفن آن ها از رود نیل بگذرد از حضرت چهار حاجت برآورده گرفت: چشم کورش بینا شد، از فلج بودن رها شد، جوان شد، در بهشت نیز همسری حضرت موسی(علیه السلام) را خواستار شد.(1)

امیر المومنین(علیها السلام) در جای دیگر می فرماید:

الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْر؛(2)

یعنی فرصت ها مانند ابرها در گذرند پس بهترین آن ها را غنیمت شمارید.

ب) گریه ناشی ترس از عدم دست یابی به اعمال خیر

دومین زمینه برای گریۀ پسندیده از دیدگاه قرآن، هنگام عدم دست یابی بر اعمال خیر و توفیق نیافتن در عمل کردن به دستورات دین می باشد. این مطلب را می توان از شأن نزول آیات شریفه ای که در ارتباط با آخرین غزوۀ پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در جنگ با رومیان منطقه تبوک بوده است بفهمیم، در آن جنگ هشتاد نفر از منافقین از رفتن به جهاد سرباز زدند، سه نفر گفتند ما به تجارت می رویم و بعد به پیامبر ملحق خواهیم شد که نتیجتا متضرر شدند، هفت نفر دیگر هم آمدند به محضر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) گفتند: ما هیچ چیز برای آمدن نداریم، تهیه کنید تا بیاییم، حتی کفش هم نداشتند، پیامبر اکرم فرمودند: من نیز تجهیزاتی ندارم تا به شما بدهم، ایشان به شدت ناراحت شده از این که نتوانسته اند و این توفیق را نیافته اند که به جنگ در رکاب حضرت بروند شروع به اشک ریختن کردند، قرآن با صراحت گریۀ آنان را می ستاید پر واضح است چنین عملی از منظر قرآن نیکوست.(3)

ص: 57


1- . الخصال، ج1، ص205، أربع خصال سألت عجوز بنی إسرائیل موسی(علیها السلام)... .
2- . نهج البلاغة، ص471، ش21 (کلمات قصار)؛ وسائل الشیعة، ج16، ص84، ح3.
3- . سورۀ توبه (9)، آیات 37 تا 121؛ قصص الأنبیاء، ص308، ح381؛ بحارالأنوار، ج21، ص233، ح10، باب 29ک غزوة تبوک و قصة العقبه... .

ج) مرگ

این که نمی دانیم عاقبت ما به کجا ختم خواهد شد و در قبر چه بلایی به سر مان خواهد آمد و پاسخ های ما از پرسش های نکیرین(علیهما السلام) چگونه خواهد بود، آیا موفق خواهیم شد یا خیر؟ آیا مسیر ما بعد از مرگ به بهشت و رستگاری خواهد بود، یا به جهنم و هلاکت منتهی خواهدشد؟ امر بسیار مهمی است که در ادعیه های ماثوره از ناحیه معصومین(علیهم السلام) به این حقیقت کاملا توجه داده شده ایم از جمله در دعایی می فرمایند:

أَبْكِي لِخُرُوجِ نَفْسِي أَبْكِي لِظُلْمَةِ قَبْرِي... أَبْكِي لِخُرُوجِي مِنْ قَبْرِي...؛(1)

گریه می کنم بر خروج نفسم، گریه می کنم بر تاریکی قبرم، گریه می کنم بر هنگام خروج از قبرم... .

یا فرمایشات و کلمات امام حسین(علیه السلام) درباره مرگ در روز عاشورا بسیار حائز توجه است:

خُطَّ الموت عَلَی وُلدِ آدم مَخَطَّ القِلادَة عَلی جیدِالفتاة؛(2)

مرگ بر فرزندان آدم ثابت گردیده چنان که گلوبند بر گردن دختران جوان انداخته می شود.

مرگ، انتقال از منزلی به منزل دیگر است، به خلاف برداشت عموم ازمرگ که خط پایان و انتهای زندگی دانسته می شود. قرآن مجید درباره حقیقت مرگ در دو جا سخن می گوید اول سوره واقعه: «نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقين * عَلى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ في ما لا تَعْلَمُون».(3) دوم سوره والفجر: «يا لَيْتَني قَدَّمْتُ لِحَياتي».(4)

ص: 58


1- . مصباح المتهجد، ج2، ص591؛ اقبال الأعمال، ج1، ص72.
2- . کشف الغمة، ج2، ص29 بحارالأنوار، ج44، ص366 (باب 37: ماجری علیه بعد...).
3- . سورۀ الواقعة (56)، آیات 60 و 61: «ماييم كه مرگ را ميان شما مقدّر كرده ايم، و ما هرگز ناتوان نيستيم* [آرى، مرگ را مقدّر كرديم] تا امثال شما را جاى گزين شما كنيم و شما را به صورتى كه نمى دانيد آفرينشى تازه و جديد بخشيم.»
4- . سورۀ الفجر (89)، آیۀ 24: «مى گويد: اى كاش براى زندگى خود [توشه اى] پيش فرستاده بودم.»

فصل پنجم: عوامل ترس از مرگ

1) جهل به حقیقت مرگ

ندانستن این که پس از مرگ چه بلایی سرمان خواهد آمد و سرنوشتمان چه خواهد شد از امور مهمی است که اسلام بدان پرداخته ولی باید گفت مدیریت این امر در اختیار خودمان است.

گاهی افراد به خاطر مصائب مادی، آرزوی مرگ می کنند، این چنین آرزوهایی در ارتباط با مرگ کاملا در مکتب، مذهب و دین ما مورد نکوهش است. آری اگر ما دچار مصائب معنوی شویم آنجا جا دارد که ما آروزی مرگ نماییم همان که امام زین العابدین(علیه السلام) در دعای مکارم الاخلاق عرضه می دارد:

وَ عَمِّرْنِي مَا كَانَ عُمُرِي بِذْلَةً فِي طَاعَتِكَ، فَإِذَا كَانَ عُمُرِي مَرْتَعاً لِلشَّيْطَانِ فَاقْبِضْنِي إِلَيْكَ؛(1)

خدایا مادامی که عمر من در طاعت تو مصرف می شود به من عمر بده اما وقتی که عمرم چراگاه شیطان شد قبض روحم فرما.

2) دانستن این که ما گناه کرده ایم

در این ارتباط دعایی در تعقیبات مختصه نماز ظهر وارد شده است که در آن اینگونه می خوانیم:

ص: 59


1- . صحیفه سجادیه، ص94 (دعای مکارم الأخلاق)؛ بحارالأنوار، ج70، ص62، ح30 (باب 122: حب الدنیا و ذمها...).

إِنْ كُنْتُ بِئْسَ الْعَبْدُ فَأَنْتَ نِعْمَ الرَّبُّ، عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِكَ فَلْيَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِكَ ؛ (1)

اگر من بنده بدی هستم پس تو چه خوب خدایی هستی، گناه بنده ات بزرگ است، پس گذشت تو نيك باشد.

ح) آشنایی با حق

یکی از عوامل و زمینه های گریستن آشنایی با حق است:

چنان که در آیۀ شریفه سورۀ مائده آمده:

«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّأَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنَّا نَصارى ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُون * وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى أَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدين»؛(2)

هر آینه می یابی بر مؤمنین یهود و مشرکین را دشمن ترین و سخت ترین مردمان از حیث عداوت و هر آینه می یابی نزدیکترین مردمان از جهت دوستی آنان را که ایمان آورده و خود را نصارا می دانند این قرب از روی مودت به سبب آن است که بعضی از ایشان در دین و علم مقتدا و رئیسند و عابدان صومعه نشینند به تحققیق آنان از پذیرش حق سر باز نمی دارند و چون بشنوند آن چه بر رسول اکرم فرستاده شده دیده گان شان را گریان می بینی... .

توضیح

مطلب این که: خداوند متعال فطرت بشر را طوری قرار داده که حقّ جو و حقّ طلب باشد یعنی وقتی که حقانیت مطلبی را یافت بحکم عقل در برابرش خاضع بوده آن را به جهت رشد و سعادتش پذیرا باشد، اساساً دل و قلب سالم نیز همینطور باید باشد و اگر قلبی این طور نباشد، آن قلب و دل حتماً مریض

ص: 60


1- . المزار الکبیر، ص643
2- سورۀ المائدة (5)، آیات 82 و 83

است. حال اگر این فرد که البته سالم هست، حقّ را پذیرفت و در مقابل حق کُرنش نمود این پذیرش حقّ سبب باروری و تعالی دل و جان می شود.

خ) مقهور و مرعوب عظمت قرار گرفتن

که توضیح آن در بحث گریه های برخواسته از خوف و خشیت الهی گذشت.

د) نادیده گرفتن اوامر الهی و تسلط ظالمین بر مؤمنین

یکی از علل گریه، نادیده گرفته شدن دستورات و اوامر الهی، تسلط مزدوران و منافقان بر مومنین، مماشات مومنین و متدیین با کفار و فسّاق و فجّار و گسترش گناه در جامعه و بی خیالی مومنین نسبت به آن است:

عَن مولانا ابی الحسن الهادی(علیه السلام): يَا فَتْحُ مَنْ أَطَاعَ الْخَالِقَ لَمْ يُبَالِ بِسَخَطِ الْمَخْلُوقِ وَ مَنْ أَسْخَطَ الْخَالِقَ فَأَيْقَنَ أَنْ يُحِلَّ بِهِ الْخَالِقُ سَخَطَ الْمَخْلُوق؛(1)

امام هادی(علیه السلام) به یکی از اصحابشان فرمودند: ای فتح بدان کسی که از خداوند متعال اطاعت کند هیچ نگرانی از ناراحتی مخلوق نخواهد داشت و کسی که نافرمانی خداوند متعال را بکند بایدبداند که خداوند ناراحتی مخلوق را بر او مسلط می کند.

ذ) تحمل مشکلات برای خدا

تحمل مشکلات برای خدا و صبر در نزول مصایب یکی دیگر از زمینه ها و عوامل گریه است:

«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ * الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون»؛(2)

البته شما را به چیزی از ترس و گرسنگی و نقصان اموال و جان ها می آزماییم و

ص: 61


1- . کشف الغمة، ج2، ص386؛ بحارالأنوار، ج50، ص177، ح56 (باب سوم: معجزاته(علیه السلام) و ...).
2- . سوره البقرة (2)، آیۀ 155.

بشارت به شکیبایان ده آنان که چون مصیبتی برایشان رخداد، گفتند ما از آن خداهستیم و به جزای او باز می گردیم.

با توجه به مفاد آیۀ شریفه حوادثی که انسان در دوران زندگی دنیوی با آن ها روبرو می شود بر دو قسم تقسیم می شود: حوادث تلخ و سخت و دشوار و اتفاقات شیرین و مطابق با امیال نفسانی این دسته از حوادث که بر خلاف میل درونی انسان است از آن ها تعبیر می کنند به مصیبت، مصیبت یعنی هر حادثه ای که برای انسان دشوار است، مثل از دست دادن مال، سلامتی، از دست دادن عزیزان و نرسیدن به خواسته ها، معمولا وقتی که واژۀ مصیبت به گوش ما می رسد مرگ در تصور ما جلوه می کند در صورتی که مصیبت فقط شامل مرگ نمی شود بلکه مصیبت تمامی حوادث تلخ را در بر می گیرد، در حوادث شیرین خداوند متعال بنده اش را آزمایش می کند به او ثروت می دهد، زن می دهد، صاحب اولادش می کند، خانه می دهد، مرکب می دهد، رسیدن نعمت به انسان لذت بخش است اما خداوند در همین جا او را می آزماید که آیا شاکر خواهد بود یا خیر؟ توجه دارید که منظور ما از شکر ، شکر زبانی صرف نمی باشد بلکه منظور این است که از نعمت طوری استفاده کند که صاحب نعمت راضی باشد، پس نعمت ها مواد امتحانی خداست و هنگامی انسان از این امتحان سر افراز بیرون می آید که شکرگزار آن نعمت باشد، در زمینه بلاها و حوادث تلخ هم خداوند متعال بنده اش را می آزماید، مصائب و ناگواری ها خود بر دو بخش تقسیم می شود:

یک سلسله از آن ها که بدون خواست و اراده و پیش بینی ما رخ می دهد (کیست که دوست داشته باشد فرزندش بمیرد؟ یا فرزندش مریض شود؟، کیست که بخواهد ثروتش را از دست بدهد؟) یک بخش از مشکلات و مصائب و تلخی ها نیز هست که ما خودمان می دانیم و می فهمیم ولی در عین حال بهدنبال آن می رویم مثلا: یک کاسب می داند وقتی که بیاید به درب مغازه باید با مشتری

ص: 62

برخورد داشته باشد، می داند که احتمال دارد چک او برگشت بخورد و کار به چالش بکشد ولی در عین حال می آید و مهیای این حوادث است، یک جراح قلب یا مغز با این که می داند که اگر به اتاق عمل بیاید احیانا تا دوازده ساعت معطل می شود ولی در عین حال می آید، در بخش اول، آن حوادث بر اساس تقدیر خداوند حکیم علی الاطلاق است، ما دوست نداریم ولی خداوند متعال برای ما تقدیر می کند و درحق ما هم به اجرا در می آورد چرا؟ چرا ندارد حکمت در این است یعنی صلاح حال ما در همین است قرآن مجید می فرماید:

«وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ»؛(1)

چه بسا از چیزی ناخشنود باشید در حالی که به صلاح شماست و ای بسا امری را بپسندید حال آن که به ضررتان خواهد بود.

لذا گاهی برای ما مساله ای رخ می دهد که موجب کراهت ماست لکن خدا در همان امر مکروه برای ما خیر فراوان قرار داده: «فَعَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فيهِ خَيْراً كَثيراً»(2) ولی ما نمی فهمیم و نمی دانیم، کودکی که در هوای گرم تابستان گرمازده شده است و احیانا به اسهال و استفراغ افتاده به طبیب که مراجعه می شود طبیب می گوید: باید به او سرم تزریق شود اما این کودک آنقدر ضعیف شده که رگ پیدا نمی شود، طبیب به پدر و مادر می گوید دست وپای او را ببندید و سر او را محکم بگیرید و رگی از سر او پیدا می کند و سرم را تزریق می کند این کودک فریاد می زند و پدر و مادر را ظالم به خود می بیند و ای چه بسا ناسزا هم به پدر و مادر خود بگوید ولی نمی داند که خیر او در همین است، حضرت باری تعالی به ما مهربان است و ما را دوست می دارد، عاجز نیست، بخیل نیست، از من نعمت را نمی گیرد که به دیگری بدهد، خداوند متعال نفع ما را در نظر می گیرد نه نفس ما را.

ص: 63


1- . سورۀ البقرة (2)، آیۀ 216.
2- . سورۀ النساء (4)، آیۀ 19.

حدیثی است که به دو گونه از وجود مقدس حضرت محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله) نقل شده می فرماید که:

يَا عِبَادَ اللَّهِ أَنْتُمْ كَالْمَرْضَى وَ رَبُّ الْعَالَمِينَ كَالطَّبِيبِ فَصَلَاحُ الْمَرْضَى بِمَا يَعْلَمُهُ الطَّبِيبُ وَ يُدَبِّرُهُ لَا فِيمَا يَشْتَهِيهِ الْمَرِيضُ؛(1)

ای بندگان خدا شما به مثل مریض هایی می باشید و خداوند متعال بهمثل طبیب مهربان است و صلاح مریض در آن چیزی است که طبیب می داند نه در آنچه مریض میل دارد.

خداوند متعال مهربان است، بله حوادث سخت و تلخ را هم برای ما پیش می آورد در آیات قرآن مجید و فرمایشات اهل البیت(علیهم السلام) بخشی از حکمت های این گونه حوادث که برای ما قابل فهم است بیان فرموده اند. و گاهی فرموده اند که می خواهند آزمایشتان کنند تا حداقل خودتان بفهمید که چه کاره اید، مسأله خودشناسی بسیار مسأله مهمی است. خیلی از ماها نسبت به خودمان اشتباه فکر می کنیم، فکر می کنیم خیلی می دانیم، خیلی قوی هستیم، بسیار با ایمانیم، زیاده سر براهیم، فکر می کنیم آدم خیلی خوب و شاکری هستیم. امیرالمومنین(علیه السلام) می فرماید:

أَعْظَمُ الْجَهْلِ جَهْلُ الْإِنْسَانِ أَمْرَ نَفْسِه؛(2)

خطرناکترین جهل و نادانی این است که انسان خودش را نشناسد.

در حدیثی امام صادق(علیه السلام) می فرماید: کسی که در زمینه بلا پیش بینی صبر را نداشته باشد و در نعمت شاکر نباشد این یک انسان ضعیف و ناتوان و زبون است در زمینه بلا بر خودت چیره باش:

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ: قَدْ عَجَزَ مَنْ لَمْ يُعِدَّ لِكُلِّ بَلَاءٍ صَبْراً وَ لِكُلِّ نِعْمَةٍ شُكْراً وَ لِكُلِّ عُسْرٍ يُسْراً أَصْبِرْ نَفْسَكَ عِنْدَ كُلِّ بَلِيَّةٍ وَ رَزِيَّةٍ فِي وَلَدٍ أَوْ

ص: 64


1- . مجموعۀ ورام، ج2، ص117؛ عدة الداعی، ص37.
2- . غرر الحكم، ص233، ح4657.

فِي مَالٍ فَإِنَّ اللَّهَ إِنَّمَا يَقْبِضُ عَارِيَّتَهُ وَ هِبَتَهُ لِيَبْلُوَ شُكْرَكَ وَ صَبْرَكَ؛(1)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید: همانا ضعیف است کسی که متناسب هر بلایی صبری پیشه خود ننماید و برای هر نعمتی شکری به جا نیاورد و برای هر سختی راحتی و آسانی پیش بینی نکند. در هر بلاو گرفتاری خودت را آماده کن و آستانه صبرت را بالا ببر چه گرفتاری در زمینه فرزند باشد یا در زمینه امور دیگر دنیوی و این است و جز این نیست که خداوندمتعال امانت و هدیه خود را روزی از تو باز پس می ستاندتا شکر و صبر تو را امتحان کند.

خداوند متعال هدیه ای که به تو داده پس می گیرد تا تو را امتحان کند و ببیند که چقدر شاکر هستی و چقدر صبر می کنی!

اگر بخش اول سورۀ «ص» با دقت خوانده شود، خداوند چهره ای را از یکی از انبیایش معرفی می فرماید که نعمت و لطفش در حق او از فهم و درک بیرون است، باد فرمان بر او، اجنه کارمند او، دانای به زبان تمامحیوانات، این چه قدرتی بوده ما نمی دانیم، بر تمام کره زمین حکومت می کرده به نوع حکومت الهی، بلافاصله پیغمبر دیگری را ما معرفی می فرماید که بلا از پی بلا، مصیبت پشت سر مصیبت آن هم چه مصیبت هایی، جوان های برومند با ادبی داشت که یک یک در برابر دیدگانش پر پر زده جان به جان آفرین سپردند، دامداری و کشاورزی گسترده ای داشت یک مرتبه همه از بین رفت و سوخت، تمام دام هایشان نابود شد، عاقبت هم مریض شده در بستر افتاد، دوران بیماری طولانی گردید، برای این که مردم اذیت نشوند ازخلق دوری گزیده به بیابان رو نهاد همسرش از صبح تا شب کلفتی می نمود، شب هنگام با دو قرص نان باز می گشت. این هم یک چهرۀ جالب، این که قرآن درباره اش می فرماید: «إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ»(2)؛ «ما ايّوب

ص: 65


1- . بحارالأنوار، ج68، ص94 (باب62: الصبر و الیسر بعد العسر...)؛ تحف العقول، ص361.
2- . سورۀ ص (38)، آیۀ 44.

را شكيبا يافتيم چه بنده خوبى بود.» بعضی کوته نظران فکر می کنند از این که هر چه از خدا می طلبند خداوند پاسخشان را می دهد پس نزد خدا محبوب و عزیزند چرا که خدا به آن ها نعمات فراوان بخشیده یا بعضی فکر می کنند چون بلاها در زندگانیشان زیاد گردیده پس خدا زده اند؛ اینگونه تفکرات عامیانه و کودکانه، نه بی جهت بر عدم ارزش نزد خدا دلالت دارد، و نه زیادی نعمت دلیل ارزشمندی است، هیچ کدام هر دو، نعمت و بلا امتحان هستند اگر در زمینه نعمت شاکر بودیم و در زمینه بلا صابر بودیم آفرین بر ما، اما اگر در زمینۀ نعمت طغیانگر بودیم و در زمینۀ بلا ناسپاس بودیم وای بر ما.

ص: 66

فصل ششم: حکمت بلاها

الف) خروج از غفلت و بدمستی

از حکمت های بلاها این است که از غفلت و بدمستی ها بیرون می آییم: امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: چقدر فرزند آدم بدبخت و تهیدست است قطره ای آب او را می کشد، عرق بدنش او را متعفن می کند، یک پشه بیچاره اش می کند.(1)

عن علل الشرائع عَنِ الرَّبِيعِ صَاحِبِ الْمَنْصُورِ قَالَ: قَالَ الْمَنْصُورُ يَوْماً لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) وَ قَدْ وَقَعَ عَلَى الْمَنْصُورِ ذُبَابٌ فَذَبَّهُ عَنْهُ ثُمَّ وَقَعَ عَلَيْهِ فَذَبَّهُ عَنْهُ ثُمَّ وَقَعَ عَلَيْهِ فَذَبَّهُ عَنْهُ فَقَالَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لِأَيِّ شَيْ ءٍ خَلَقَ اللَّهُ(عزوجل) الذُّبَابَ قَالَ لِيُذِلَ بِهِ الْجَبَّارِينَ؛(2)

حضرت صادق(علیه السلام) روزی مقابل منصور دوانیقی متکبر مغرور (لعنت الله علیه) نشسته بود ناگهان مگسی آمد روی صورت منصور نشست ولی او آن قدر متکبر بود که نمی خواست دستش را بلند کند و آن را دور کند آخر الامر مستأصل شد و آن را دور کرد مگس چرخی زد و آمد آن طرف صورت منصور نشست دوباره آن را دور کرد باز مگس چرخی زد و آمد نشست روی پیشانی منصور، منصور ناراحت شد و به حضرت صادق(علیه السلام) گفت: چرا خداوند این مگس را خلق کرده است؟ بلافاصله حضرت فرمود: به خاطر این که گردنِ گردنکشان را به زیر بکشد.

ص: 67


1- . مِسْكِينٌ ابْنُ آدَمَ مَكْتُومُ الْأَجَلِ مَكْنُونُ الْعِلَلِ مَحْفُوظُ الْعَمَلِ تُؤْلِمُهُ الْبَقَّةُ وتَقْتُلُهُ الشَّرْقَةُ وتُنْتِنُهُ الْعَرْقَة؛ نهج البلاغه(صبحی صالح)، ص550.
2- . علل الشرایع، ج2، ص496؛ بحارالأنوار، ج47، ص166 (باب ششم: ما جری بینه(علیه السلام) و بین المنصور...).

خدا با این بلاها ناتوانی، عجز و فقر ما، را به ما می فهماند، فردی متخصص قلب است لکن با همان بیماری که در آن تخصص دارد می میرد، متخصص گوارش است، با همان درد گوارش می میرد، متخصص چشم است ولی خودش نابینا می شود.

ب) از بین رفتن دلبستگی ها

یکی دیگر از برکات بلاها این است که دلبستگی پیدا نکنیم.

آری اگر این ابتلائات نباشد چنان دل به دنیا می دهیم که هیچ پند وموعظه ای بیدار مان نمی سازد.

قال مولانا سیدالشهداء(علیه السلام):

لَوْ لَا ثَلَاثَةٌ مَا وَضَعَ ابْنُ آدَمَ رَأْسَهُ لِشَيْ ءٍ: الْفَقْرُ وَ الْمَرَضُ وَ الْمَوْتُ.(1)

اگر سه امر نبود انسان در مقابل هیج چیز سر فرود نمی آورد: فقر و تندگدستی و بیماری و مرگ.

در قرآن هم به این مطلب اینگونه اشاره شده است:

«لَتُبْلَوُنَّ في أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا أَذىً كَثيراً»؛(2)

البته شما را به مال و جان آزمایش خواهند کرد و از زبان اهل کتاب و مشرکان آزار فراوان خواهید دید.

و در روایت دیگری از وجود مقدس خاتم الأنبیاء(صلی الله علیه و آله) نقل شده است که:

إِنِّي أَوْحَيْتُ إِلَى الدُّنْيَا أَنْ تَمَرَّدِي وَ تَكَدَّرِي وَ تَضَيَّقِي وَ تَشَدَّدِي عَلَى أَوْلِيَائِي حَتَّى يُحِبُّوا لِقَائِي؛(3)

خدای متعال می فرماید من به دنیا وحی کردم که به اولیاء من سخت بگیر و

ص: 68


1- . نزهة الناظر، ص80.
2- . سوره آل عمران (3) آیۀ 186.
3- . أعلام الدین في صفات المؤمنین، ص277؛ بحارالأنوار، ج86، ص194، ح52 (باب الأول فضل العافیة والمرض و...).

آن ها را در فشار قرار ده تا فقط به من توجه کنند و از غیر من دل ببرند.

ج) استمداد از درگاه الهی

یکی دیگر از منافع بلاها این است که عموماً افراد در زمینه بلاها دستشان را به درگاه خدا بلند می کنند. در این ارتباط در قرآن اینگونه می خوانیم:

«فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُون»؛(1)

پس زمانى كه در كشتى سوار مى شوند خدا را در حالى كه ايمان و عبادت را براى او خالص مى كنند، مى خوانند، و چون به سوى خشكى مى رهاندشان به ناگاه به آيين شرك روى مى آورند.

د) بالا رفتن درجات اخروی

یکی دیگر از برکات بلاها این است که درجات انسان را در آخرت بالا می برد؛ پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به امام حسین(علیه السلام) فرمود:

إِنَّ لَكَ فِي الْجَنَّةِ دَرَجَاتٍ لَا تَنَالُهَا إِلَّا بِالشَّهَادَة؛(2)حسین جان در بهشت برای تو درجاتی است که به آن درجات نخواهی رسید مگر این که در راه خدا شربت شهادت بنوشی.

ن) شکرگزاری نسبت به نعمات الهی

یکی دیگر از برکات بلاها این است که قدر نعمات خدا را بدانیم. (توضیح این مطلب در قسمت بلایا خواهد آمد)

و) از بین رفتن گناهان

یکی دیگر از فوائد بلاها این است که خدا مومن را دوست دارد و با گوش مالی

ص: 69


1- . سورۀ عنکبوت (29)، آیۀ 65.
2- . الأمالی (شیخ صدوق)، ص152؛ بحارالأنوار، ج44، ص313، ح1 (باب نهم: ما جری علیه بعد بیعة الناس...).

مختصری از گناهان مومن می گذرد: توجه کنیم اگر شخصی مهمان مهمی داشته باشد و کودک شروری هم داشته باشد قبل از آمدن مهمان پدر به کودکش تذکرات لازم را می دهد که وقتی که مهمان آمد چنین و چنان نکن، بعد از آمدن آن مهمان محترم کودک می آید به درب اتاق که اجازه دهید من هم به درون اتاق بیایم و قول می دهد که شلوغ نکند می آید می نشیند ابتدا مقداری به خود فشار می آورد ولی کم کم شروع به شیطنت می کند پدر می بیند نزدیک است آبرویش برود دست بچه را گرفته به بیرون می برد گوش مالی مختصری می دهد سپس می گوید بگذار مهمانم برود به حسابت خواهم رسید. اما این پدر بعد از این که مهمانش رفت به همان گوش مالی مختصر اکتفاء می کند و دیگر تنبیهش نمی کند با این که آن کودک مستحق تنبیه بیشتر است.

نکتۀ بسیار مهم این که اگر بشر در طول عمرش فقط مرتکب یک گناه صغیره شود مستحق عذاب ابدی آن هم به بدترین وجه می شود چون در ساحت خلقت منظم حضرت باری تعالی ایجاد بی نظمی و خلل کرده به نوعی با دین او بازی کرده دین او را لگدمال کرده اما خدا به همین بلاهای دنیوی اکتفاء فرموده و دیگر عذاب اخروی مقدّر نمی فرماید. البته آن هم به برکت دوستی ما با امیرالمومنین و حضرت زهرا و فرزندان معصومشان(علیهم السلام) می باشد. قرآن می فرماید:

«وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما كَسَبُوا ما تَرَكَ عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّة»؛(1)

اگر خدا بخواهد مردم را به گناهانشان اخذ کند یک موجود زنده روی زمین باقی نمی ماند.

در نتیجه بلاها برای مؤمن موجب پاکیزگی است امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

للَّهِ فِي السَّرَّاءِ نِعْمَةُ التَّفَضُّلِ وَ فِي الضَّرَّاءِ نِعْمَةُ التَّطَهُّر؛(2)

ص: 70


1- . سوره فاطر (35)، آیۀ 45.
2- . تحف العقول، ص361؛ بحارالأنوار، ج75، ص243 (باب 23 مواعظ الصادق(علیه السلام)...).

برای خدا هم در آن جا که تو را در وسعت قرار می دهد نعمت است و هم آنجائی که در بلا قرارت می دهد نعمت پاک شدن تو را در آن قرار داده است...

امام(علیه السلام) می فرماید: خدا چون مؤمن را دوست دارد و نمی خواهد پس از مرگ گرفتار عذاب شود برای این که او را از آلودگی گناه برهاند با ناملایماتی که برایش پیش می آورد او را پاک می سازد.

ما اگر با این بینش که خدا حکیم و مهربان است و دوستمان می دارد و اگر برای ما مصیبتی تقدیر می فرماید به جهت مصلحت و منفعت ماست با توجه به این جهت بایست بگوئیم بلاهائی که خدا برای مومن پیش می آورد، خود نعمت است.

در حدیثی از حضرت صادق(علیه السلام) ایشان می فرماید:

شکر در بلا، ارزنده تر از صبر است.

خیلی جمله ظریف و لطیفی است یعنی در پوشش این ناملایمات خداوند الطافی دارد که باید برای آن الطاف خدا را شکر کرد، لذا وقتی که پسر حضرت از دنیا رفت، اینگونه فرمودند:

حمد خدایی را که بر ما مصیبت نازل می کند لکن این حوادث تلخ سبب می شود که محبت ما به او افزون شود.

در حدیثی هست که امام عسکری(علیه السلام) می فرماید:

مَا مِنْ بَلِيَّةٍ إِلَّا وَ للَّهِ فِيهَا نِعْمَةٌ تُحِيطُ بِهَا؛(1)

هیچ

مصیبت و گرفتاری متوجه انسان نمی شود مگر این که نعمتی در آن بلا هست که احاطه کننده آن بلاست. (یعنی ای چه بسا همان بلا هم نعمت است اما ما از نعمت بودن آن بلا غافلیم)

یعنی دامنه نعمت گسترده تر است از دامنه بلا. در نتیجه در برخورد با این گونه ابتلائات انسان حالت رضایت از خدا باید داشته باشد عیناً مانند یک پزشک

ص: 71


1- . تحف العقول، ص489؛ بحارالأنوار، ج75، ص374 (باب29).

متخصصی که پای بیمار را قطع کرده چون استخوان او سیاه و عفونی شده اگر قطع نکند بیمار می میرد در حالی که هم پول می دهد و هم از پزشک تشکر می کند.

بخش دوم از گرفتاری ها و مشکلات بلاهایی است که خودمان به دنبال آن ها می رویم؛ حال باید دید جهت تحمل در افراد، نسبت به این نوع مصائب چیست؟

پاسخ این است که نتیجه حاصل در این گونه بلاها تحملش را به انسانهموار می نماید به طور مثال جراح قلب می داند اگر به اتاق عمل برود احیاناً باید تا دوازده ساعت سرپا بایستد ولی چون می داند مبلغ هنگفتی به حساب او واریز می شود لذا آن سختی برایش آسان می نماید پس ایمان به هدف و نتیجه، انسان را وادار می سازد که سختی ها را تحمل کند بلکه نوعا لذت هم می برد مثل مجاهدان فی سبیل الله در جنگ های مسلمین با کفار یا مثل مجاهدت های اصحاب ابی عبدالله الحسین(علیه السلام) در روز عاشورا، آری چون معتقد بودند به محض شهادت، داخل در بهشت خواهند شد، لذا امر برایشان سهل می نمود،امام صادق(علیه السلام) فرمودند:

يَا إِسْحَاقُ لَا تَعُدَّنَّ مُصِيبَةً أُعْطِيتَ عَلَيْهَا الصَّبْرَ وَ اسْتَوْجَبْتَ عَلَيْهَا مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الثَّوَابَ إِنَّمَا الْمُصِيبَةُ الَّتِي يُحْرَمُ صَاحِبُهَا أَجْرَهَا وَ ثَوَابَهَا إِذَا لَمْ يَصْبِرْ عِنْدَ نُزُولِهَا؛(1)

ای اسحاق در موردی که گرفتار می شوی اما صبر پیشه می کنی و مستوجب ثواب می شوی چنین موردی را برای خودت مصیبت مپندار؛ بلکه مصیبت زمانی است که انسان گرفتار شود ولی بر آن گرفتاری صبر و شکیبایی نورزد.

بلکه مصیبت آن زمانی است که در برابر ناملایمات صبر پیشه نکنی و در نتیجه هیچ اجر و پاداشی هم نصیب تو نشود. بالنتیجه ناملایمات نه تنها به نفع ماست بلکه به ما در عوض این مصائب پاداش داده می شود علاوه بر این ها، امام(علیه السلام) می فرماید:

ص: 72


1- . الکافی، ج3، ص225، ح7؛ تحف العقول، ص 396، ح 157.

الْمَصَائِبُ مَفَاتِيحُ الْأَجْرِ؛(1)

مصیبت ها کلید پاداش است.

قرآن مجید نیز پاداش صابرین را چنین بیان می فرماید:

«وَ بَشِّرِ الصَّابِرين * الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون * أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ»؛(2)

پیغمبر بشارت بده صابرین را آنانی که هنگام رویارویی با مصیبت می گویند ما مملوک خدا هستیم و بازگشت ما هم به سوی جوار رحمت اوست.

و در ادامه بلافاصله می فرماید:

آنان که با مصیبت و تلخی روبرو می شوندو حالت شکیبایی خود را حفظ می کنند درود خدا بر آن هاست.این چه تعبیر عجیبی است: «وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُون».

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به ابن مسعود فرمودند:

ابن مسعود خداوند در این آیه مؤمنین را تسلیت و دلداری می دهد که اگر مصیبتی بر شما وارد شود و صبر پیشه کنید یک چنین پاداشی دارید که رحمت و درود خدا برای شماست و شما هدایت یافته گان هستید.

بعد فرمودند:

اگر این دلداری خدا انسان را وادار به صبر نکند هیچ چیز او را آماده شکیبائی نخواهد کرد.(3)

در زمینه هایی دینی اگر این معنی باور انسان باشد که هموار ساختن رنج عمل به وظایف دینی متقابلا بهشت و درجات عالیه، آسایش زندگی بعد، آرامش

ص: 73


1- . نزهة الناظر، ص72؛ بحارالأنوار، ج75، ص113 (باب19).
2- . سوره البقرة (2)، آیات 155 الی 157.
3- . مکارم الأخلاق، ص446؛ بحارالأنوار، ج74، ص93، ح1، باب5)باب وصیة النبی(صلی الله علیه و آله)).

روح را در بر خواهد داشت به طور طبیعی در زمینه انجام وظایف کوتاهی نکرده سختی همه مصائب را تحمل می نماید، به کمال می رسد و در حقیقت مصیبت دیگر مصیبت نخواهد بود. اگر به یک مومن بگویند با یک شب در تب بودن و تا صبح نالیدن از عقوبت گناهان چهل ساله ات پاک و رها خواهی شد مسرورشده لکن باورش سخت خواهدبود ولی واقع مطلب همین است، مصیبت حقیقی آن است که انسان صبور نباشد و از خدا شکایت کند.

وَ فَرَّقَ(علیه السلام) بِخُرَاسَانَ مَالَهُ كُلَّهُ فِي يَوْمِ عَرَفَةَ فَقَالَ لَهُ الْفَضْلُ بْنُ سَهْلٍ إِنَ هَذَا لَمَغْرَمٌ فَقَالَ بَلْ هُوَ الْمَغْنَمُ لَا تَعُدَنَّ مَغْرَماً مَا ابْتَغَيْتَ بِهِ أَجْراً وَ كَرَما؛(1)

یک روز عرفه ای حضرت رضا(علیه السلام) تمام اموالشان را بین فقراء تقسیم کردند. فضل بن سهل به حضرت گفت: آقا ضرر کردید حضرت فرمودند: آن انفاق مال که در مقابلش اجر و کرم است زیان نیست، بلکه عین سود است.

حضرت صادق(علیه السلام) می فرماید:

لَوْ يَعْلَمُ الْمُؤْمِنُ مَا لَهُ فِي الْمَصَائِبِ مِنَ الْأَجْرِ لَتَمَنَّى أَنْ يُقَرَّضَ بِالْمَقَارِيضِ؛(2)اگر مومن می دانست که در عوض مصائب چه پاداش بزرگی برای او آماده شده آرزو می کرد که بدن او قطعه قطعه شود.

بیماری مصیبت نیست، فحش شنیدن برای خدا در زمینه دین مصیبت نیست، ریزه ریزه شدن در راه دین مصیبت نمی باشد، مصیبت چیز دیگری است، مشکل جای دیگری است، آیا می دانیم چرا رشد نمی کنیم؟ چرا به کمال نمی رسیم؟ چرا در جا می زنیم؟ پاسخ در نوع نگرش وجهان بینی ماست نگاه وقتی از منظر مادّیّات باشد نتیجه همین خواهد بود، از دیدگاه صاحبان شریعت بالاترین مصیبت نداشتن عقل و خرد است یا در روایت دیگری داریم که فرموده اند:

ص: 74


1- . مناقب آل ابی طالب(علیهم السلام)، ج4، ص361؛ مستدرک الوسائل، ج7، ص187، ح7993.
2- . المؤمن، ص15؛ بحارالأنوار، ج64، ص240، ح66 (باب 12 شدة إبتلاء المؤمن...).

لَا مُصِيبَةَ كَاسْتِهَانَتِكَ بِالذَّنْب؛(1)

هیچ مصیبتی بالاتر از بی اعتنایی به گناه نیست.

أمیرالمومنین(علیه السلام) می فرماید:

أعظَمُ المصائب ألجَهل؛(2)

بالاترین مصیبت ها نادانی است.

در حدیث دیگر امیرالمومنین(علیه السلام) می فرماید:

اعظم المصائب و الشِّقاء ألوَلَه بالدُّنیا؛(3)

بالاترین مصیبت ها و شقاوت ها حرص زدن برای امور دنیایی است.

قَالَ عَلِيٌّ(علیه السلام):

مَنْ أَحَبَ أَنْ يَعْلَمَ كَيْفَ مَنْزِلَتُهُ عِنْدَ اللَّهِ فَلْيَنْظُرْ كَيْفَ مَنْزِلَةُ اللَّهِ عِنْدَهُ فَإِنَّ كُلَّ مَنْ خُيِّرَ لَهُ أَمْرَانِ أَمْرُ الدُّنْيَا وَأَمْرُ الْآخِرَةِ فَاخْتَارَ أَمْرَ الْآخِرَةِ عَلَى الدُّنْيَا فَذَلِكَ الَّذِي يُحِبُّ اللَّهَ وَمَنِ اخْتَارَ أَمْرَ الدُّنْيَا فَذَلِكَ الَّذِي لَا مَنْزِلَةَ لِلَّهِ عِنْدَه.(4)

کسی که دوست دارد جایگاه خویش را نزد خداوند متعال بداند باید بنگرد به این که جایگاه خدا در نزد او چگونه است ... .

خداوند متعال خیر و صلاح ما را می داند و ما نمی دانیم، حضرت صادق(علیه السلام) در حدیثی می فرماید:

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يَفْعَلُ بِعِبَادِهِ إِلَّا الْأَصْلَحَ لَهُم؛(5)خداوند متعال هر آن چه که صلاح بندگانش هست را برایشان مقدر می فرماید.

ص: 75


1- . تحف العقول، ص286؛ بحارالأنوار، ج75، ص165 (باب22 وصایا الباقر(علیه السلام)...).
2- . غررالحکم، ص185، ح15.
3- . غررالحکم، ص198، ح255.
4- . جامع الأخبار، ص187؛ بحارالأنوار، ج67، ص25، ح27، باب 43: (باب حب الله تعالی).
5- . علل الشرایع، ج1، ص16؛ بحارالأنوار، ج58، ص134، ح6 (باب43 فی خلق الأرواح قبل الأجساد...).

خدای متعال از طبیب مهربان به ما مهربان تر است، حال آن که طبیب جایز الخطا است لکن خطا در ذات ربوبی(جل جلاله) راه ندارد. در حدیث واردشده که حضرت صادق(علیه السلام) فرزند پسری داشتند دفعتاً چیزی به گلویش رفت و خورد زمین و از دنیا رفت، حضرت گریان شدند ولی جملاتی فرمودند که بسیار عجیب است یک فرازش این است فرمودند:

كَانَ لِلصَّادِقِ(علیه السلام) ابْنٌ فَبَيْنَا هُوَ يَمْشِي بَيْنَ يَدَيْهِ إِذْ غَصَّ فَمَاتَ فَبَكَى وَ قَالَ لَئِنْ أَخَذْتَ لَقَدْ أَبْقَيْتَ وَ لَئِنِ ابْتَلَيْتَ لَقَدْ عَافَيْتَ ثُمَّ حَمَلَ إِلَى النِّسَاءِ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ صَرَخْنَ فَأَقْسَمَ عَلَيْهِنَّ أَنْ لَا يَصْرُخْنَ فَلَمَّا أَخْرَجَهُ لِلدَّفْنِ قَالَ سُبْحَانَ مَنْ يَقْتُلُ أَوْلَادَنَا وَ لَا نَزْدَادُ لَهُ إِلَّا حُبّا؛(1)

امام صادق(علیه السلام) پسری داشتند، روزی در حالی که در جلوی حضرت راه می رفت ناگهان چیزی در گلویش گیر کرد و مرد حضرت گریست و فرمود: الهی اگر بگیری هم تو هستی که می دهی و اگر گرفتار سازی هم تو هستی که عافیت می بخشی، سپس پیکر او را نزد بانوان بردند وقتی زن ها آن کودک را دیدند شیون کردند حضرت آنان را قسم داد که شیون نکنند و چون او را برای دفن بیرون بردند فرمود: منزه است خدایی که فرزندان ما را می گیرد و لکن جز بر محبت ما به او افزوده نمی شود.

انسان با دو بال رضا و تسلیم می تواند اوج بگیرد. حضرت سجاد(علیه السلام) می فرمایند:

إِنَّ الْمَرَاتِبَ الرَّفِيعَةَ لَا تُنَالُ إِلَّا بِالتَّسْلِيمِ لِلَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ وَ تَرْكِ الِاقْتِرَاحِ عَلَيْهِ وَ الرِّضَا بِمَا يُدَبِّرُهُمْ بِه؛(2)

رسیدن به درجات عالیه میسر نمی شود مگر به واسطه تسلیم در مقابل اوامر و افعال خداوند و همچنین ترک عیب گیری بر افعال خدا و راضی بودن به آنچه که او برای انسان تدبیر می فرماید.

ص: 76


1- . الدعوات (راوندی)، ص286؛ بحارالأنوار، ج47، ص18، ح8 (باب4 مکارم سیره(علیه السلام) و...).
2- . الأمالی (شیخ صدوق)، ص455؛ بحارالأنوار، ج46، ص22، ح1 (باب3 معجزاته و معالی اموره(علیه السلام)...).

تسلیم یعنی همه مصائب و مشکلات را در زمینه بندگی بر خود هموار ساختن، شماتت ها، زخم زبان ها، ناسزاها و... را تحمل کردن.

شاید پرسشی در ذهن شکل بگیرد که آیا هنگام نزول بلا و مصائب اشک ریختن ایرادی دارد؟ پاسخ اینست که: هرگز، چرا که انسان در مقامی که لابد از گریستن است اگر گریه نداشته باشد بیمار است به جهت این کهانسان واجد احساسات است، دارای حواس ظاهری و باطنی است و نتیجتا گریه امری طبیعی و منطبق با ساختار فطری اوست.

بنی آدم دارای غرائز و احتیاجاتی است لکن لازم بذکر است که این نیازها بر حسب یافت و کشف وجدانی افراد تحقق می پذیرد یکی از سلسله مراتب نیازهای بشری محبت است ما چون فرزند را دوست داریم به مجرد مریض شدن او ما نیز احساس تألُّم می کنیم چطور می شود که ما احساس خاصی به فرزند دیگران نداریم شما حکمتان نسبت به کسی که به مریضی عزیزانش هیچ احساسی ندارد چیست؟ غیر این نیست که او را سنگدل می دانید و او را فاقد عواطف می نامید. هم چنین یکی از آثار احساسات هم این است که وقتی عزیزی از عزیزان ما از دنیا می رود اندوهگین شده اشک می ریزیم، شما اگر ببینید کسی اموال خود را به فنا داده سپس خنده سر می دهد آیا حکم به دیوانگیش نمی کنید؟ گریه و خنده به خودی خود بد نیستند، البته بجا و نابجا دارد، آیا یک شخص مسلمان قرآن را قبول دارد یا نه؟ خداوند تبارک وتعالی از پیامبری سخن می گوید که مدتی پسرش از دیدگان او ناپدید شد با این که می دانست فرزندش زنده است ولی در فراغ او آنقدر گریست که نابینا گردید: «وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظيم».(1)

درحدیث دیگری ازحضرت امام باقر(علیه السلام) وارد شده که ازحضرت سؤال شد آیا حضرت یعقوب خبر از زنده بودن فرزند خود داشت حضرت فرمودند: آری.

قُلْتُ لَهُ أَخْبِرْنِي عَنْ يَعْقُوبَ حِينَ قَالَ لِوُلْدِهِ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ

ص: 77


1- . سورۀ یوسف (12)، آیۀ 84: «و چشمان او از اندوه سفيد شد، اما او خشم خود را فرو مى برد.»

أَخِيهِ أَ كَانَ عَلِمَ أَنَّهُ حَيٌّ وَ قَدْ فَارَقَهُ مُنْذُ عِشْرِينَ سَنَةً، وَ ذَهَبَتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْبُكَاءِ عَلَيْهِ، قَالَ نَعَمْ عَلِمَ أَنَّهُ حَي...؛(1)

سدیر می گوید به امام باقر(علیه السلام) عرض کردم مرا آگاه فرما از گفتار حضرت یعقوب در آن هنگام که به فرزندان خود فرمود بروید و از یوسف و برادرش جستجو کنید آیا می دانست که او زنده است حال آن که مدت بیست سال بود از او جدا شده بود و از کثرت گریه نور چشم هایش رفته بود؟ حضرت فرمود: آری می دانست که فرزندش زنده است.

آن گاه می گویند برای امام حسین گریه نکنید، یا ملت گریه درست کردن چه معنی دارد مردم نیاز به شادی و نشاط دارند، البته ناگفته نماند این مغالطه ای بیش نیست زیرا شادی و نشاط همانگونه که بدان خواهیم پرداختاصولا چیزی غیر از خنده هست مطلب از دو حال خارج نیست کسانی که در رابطه با گریه مخصوصا در ضمن عزاداری های شیعه مکررا شبهه پراکنی کرده در بوق و کرنا می دمند و در قالب جملاتی چند پهلو، ندای تظلم سر می دهند که این گریه ها ملتی را افسرده و دل مرده بار می آورد چه می خواهند؟ یا می خواهند مردم، عواطفشان را از دست بدهند یا قصدشان بیگانگی مردم از اهل بیت پیامبر و خلاصه در یک کلام جدائی از تعالیم و آموزه های اسلام می باشد؟ کدامیک؟ گریه از عواطف دل است دل می سوزد و اشک از چشمان جاری می شود، از سوئی روح زنده گردیده سبک بال می شود و از دیگر سو این اشک و ماتم از آنجا که هدفمنداست بشریت را به حقیقتی که گم کرده و از اعماق فطرتشان جویای آنند رهنمون می سازد چنان که در راهپیمایی طولانی و میلیونی اربعین این معنی به اوج می رسد و از هر سو چشمان جهانیان را متوجه خود ساخته خفتگان را هوشیار می سازد و موجب می شود در نقطه ای از دنیا در دل افراد بسیاری جرقه ای روشن

ص: 78


1- . تفسیر القمی، ج1، ص350؛ بحارالأنوار، ج12، ص244، ح11.

شده خود را مخاطب ساخته در پی پاسخ این پرسش ها بر آید که چه شده قریب به بیست میلیون نفر برای فاجعه ای رقت بار که نه دیروز بلکه هزار و اندی سال پیش رخ داده این چنین بر سر و سینه زنان زن و مرد پیر و جوان خرد و کلان ناله و اشک سر داده اند؟ آیا از کسی بابت گریه هایشان مزد مادی گرفته اند یا بعضا با تمام وجود از سرمایۀ اندکشان خرج هم می کنند این ها را چه شده؟ این یاوه سرایانِ شبهه پراکن بلندگوی چه کسانی هستند؟ آیا دست نشانده اجانب اند؟ یا جیره خواران وهابیت هستند؟ لذا کور خوانده اند کسانی که در پی فراموشی یاد اهل بیت از دل ها هستند؟ حضرت زینب(علیها السلام) کلامی به یزید پلید دارد که شامل یزیدی مسلک های زمان ما نیز می شود فرمودند:

فَكِدْ كَيْدَكَ وَ اسْعَ سَعْيَكَ وَ نَاصِبْ جُهْدَكَ فَوَ اللَّهِ لَا تَمْحُو ذِكْرَنَا؛(1)

هر چه می توانی حیله به کار ببر به خدا سوگند که یاد ما را هرگز از دل ها نمی توانی محو و نابود کنی.

و اما آن چه در رابطه با گریه در سیرۀ انبیاء عظیم الشأن می یابیم آن هم گریه های طولانی امری است پر واضح، حضرت یعقوب گریه می کرده، حضرت ابراهیم وقتی که هاجر و اسماعیل را در ریگستان مکه گذارد هنگام وداع شدیدا اشک ریخت.

عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ(علیهما السلام) قَالَ: إِنَّ إِبْرَاهِيمَ(علیه السلام) لَمَّا أَسْكَنَ إِسْمَاعِيلَ وَهَاجَرَ مَكَّةَ وَوَدَّعَهُمَا لِيَنْصَرِفَ عَنْهُمَا بَكَيَافَقَالَ لَهُمَا إِبْرَاهِيمُ مَا يُبْكِيكُمَا فَقَدْ خَلَّفْتُكُمَا فِي أَحَبِّ الْأَرْضِ إِلَى اللَّهِ وَفِي حَرَمِ اللَّهِ فَقَالَت لَهُ هَاجَرُ يَا إِبْرَاهِيمُ مَا كُنْتُ أَرَى أَنَّ نَبِيّاً مِثْلَكَ يَفْعَلُ مَا فَعَلْتَ قَالَ وَمَا فَعَلْتُ فَقَالَتْ إِنَّكَ خَلَّفْتَ امْرَأَةً ضَعِيفَةً وَغُلَاماً ضَعِيفاً لَا حِيلَةَ لَهُمَا بِلَا أَنِيسٍ مِنْ بَشَرٍ وَلَا مَاءٍ يَظْهَرُ وَ لَا زَرْعٍ قَدْ بَلَغَ وَ لَا ضَرْعٍ يُحْلَبُ قَالَ فَرَقَّ إِبْرَاهِيمُ وَ دَمَعَتْ عَيْنَاهُ عِنْدَ مَا سَمِعَ مِنْهَا فَأَقْبَلَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى بَابِ بَيْتِ

ص: 79


1- . اللهوف ص185؛ بحارالأنوار، ج45، ص135 (باب39: الوقائع المتأخرة عن قتله(علیه السلام)...).

اللَّهِ الْحَرَامِ فَأَخَذَ بِعِضَادَتَيِ الْكَعْبَةِ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ «إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ»(1)؛(2)

امام کاظم(علیه السلام) فرمودند: وقتی ابراهیم اسماعیل و هاجر را در مکه اسکان داد و با آنان خداحافظی کرد و خواست که از آن جا برود دید که آن دو گریه می کنند پرسیدچرا گریه می کنید؟ من شما را در محبوب ترین سرزمین خدا و درحرم امن الهی می گذارم هاجر به او گفت: ای ابراهیم فکر نمی کردم پیامبری همچون تو چنین کاری با زن و فرزند خود انجام بدهد ابراهیم گفت مگر چه کرده ام؟ هاجر گفت تو زنی ضعیف و پسری ناتوان را که کاری از آنان بر نمی آید بدون هیچ همدمی و مونسی و بدون آبی و بدون کشت و زرعی که آماده محصول باشد و بدون چارپایی که شیر آن قابل دوشیدن باشد رها می کنی و از این جا می روی؟ امام فرمود: با شنیدن این سخنان از هاجر دل ابراهیم به رحم آمد و چشمانش پر از اشک شد پیش آمد تا به مقابل در بیت الله الحرام رسید آن گاه چارچوب کعبه راگرفت و چنین دعا کرد: «پروردگارا من بعضى از فرزندانم را در سرزمين بى آب و علفى در كنار خانه اى كه حرم تو است ساكن ساختم تا نماز را برپاى دارند تو قلب هاى گروهى از مردم را متوجه آن ها ساز و از ثمرات به آن ها روزى ده شايد آنان شكر تو را بجا آورند».

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) برای فرزندشان ابراهیم گریه کرده اند:

عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: رَأَيْتُ إِبْرَاهِيمَ بْنَ رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) وَ هُوَ يَجُودُ بِنَفْسِهِ فَدَمَعَتْ عَيْنَاهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله): تَدْمَعُ الْعَيْنُ وَ يَحْزَنُ الْقَلْبُ وَ لَا أَقُولُ إِلَّا

ص: 80


1- . سورۀ إبراهیم (14)، آیۀ 37.
2- . تفسیر العیاشی، ج2، ص232؛ بحارالأنوار، ج12، ص115، ح47 (باب پنجم: احوال أولاده و أزواجه(علیه السلام)...).

مَا يَرْضَى رَبُّنَا وَ إِنَّا بِكَ يَا إِبْرَاهِيمُ لَمَحْزُونُونَ؛(1)پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به دیدن فرزندش ابراهیم رفت در حالی که او به خود می پیچید (درحال جان دادن بود) با دیدن این صحنه اشک در چشمان پیامبر حلقه زد عبدالرحمن بن عوف گفت ای فرستاده خدا شما هم گریه می کنید؟ فرمود: چشم اشک می ریزد قلب اندوهگین می شود و چیزی جز آن چه که خدا را خشنود نماید نمی گوییم و ما ای ابراهیم در فراقت غمگینیم.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) برای دخترشان رقیّه گریه کرده است. و هم چنین برای نجاشی که اسلام آورده بود و مرده بود گریه کردند.

عَنْ عَلِيٍّ(علیه السلام) قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) لَمَّا أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ بِنَعْيِ النَّجَاشِيِّ بَكَى بُكَاءَ حَزِينٍ عَلَيْهِ وَ قَالَ إِنَّ أَخَاكُمْ أَصْحَمَةَ وَ هُوَ اسْمُ النَّجَاشِيِّ مَاتَ ثُمَّ خَرَجَ إِلَى الْجَبَّانَةِ وَ صَلَّى عَلَيْهِ وَ كَبَّرَ سَبْعاً فَخَفَضَ اللَّهُ لَهُ كُلَّ مُرْتَفِعٍ حَتَّى رَأَى جِنَازَتَهُ وَ هُوَ بِالْحَبَشَةِ؛(2)

امیر المؤمنین(علیه السلام) می فرمایند: وقتی که جبرئیل خبر مرگ نجاشی را برای پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) آورد پیامبر با صدای بلند برای او گریه کردند و فرمودند برادرتان اصحمه از دنیا رفت سپس به مقبره تشریف بردند و هفت تکبیر برای او گفتند و تمام بلندی ها کوتاه شد تا جنازۀ او در حبشه دیده شد.

پیامبر اکرم برای مرگ عثمان بن مظعون گریه کردند. عجیب تر این که ائمه ما برای مشکلات دوستانشان گریه می کردند، امیرالمومنین علی(علیه السلام) برای گرسنگی مقداد و اهل خانه او گریستند در حدیث است که حضرت «بَکی بُکاءً شدیداً»:

عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ قَالَ أَصْبَحَ عَلِيٌّ(علیه السلام) ذَاتَ يَوْمٍ فَقَالَ يَا فَاطِمَةُ عِنْدَكِ شَيْ ءٌ تُغَذِّينِيهِ قَالَتْ لَا وَ الَّذِي أَكْرَمَ أَبِي بِالنُّبُوَّةِ وَ أَكْرَمَكَ بِالْوَصِيَّةِ مَا أَصْبَحَ الْيَوْمَ عِنْدِي شَيْ ءٌ أُغَذِّيكَاهُ وَ مَا كَانَ عِنْدِي شَيْ ءٌ مُنْذُ يَوْمَيْنِ إِلَّا

ص: 81


1- . مکارم الاخلاق، ص22؛ بحارالأنوار، ج16، ص235.
2- . الخصال، ج2، ص360؛ بحارالأنوار، ج18، ص418، ح3.

شَيْ ءٌ كُنْتُ أُؤْثِرُكَ بِهِ عَلَى نَفْسِي وَ عَلَى ابْنَيَّ هَذَيْنِ حَسَنٍ وَ حُسَيْنٍ فَقَالَ عَلِيٌّ(علیه السلام) يَا فَاطِمَةُ أَلَّا كُنْتِ أَعْلَمْتِنِي فَأَبْغِيكُمْ شَيْئاً فَقَالَتْ يَا أَبَا الْحَسَنِ إِنِّي لَأَسْتَحْيِي مِنْ إِلَهِي أَنْ تُكَلِّفَ نَفْسَكَ مَا لَا تَقْدِرُ عَلَيْهِ فَخَرَجَ عَلِيٌّ(علیه السلام) مِنْ عِنْدِ فَاطِمَةَ(علیها السلام) وَاثِقاً بِاللَّهِ حُسْنَ الظَّنِّ بِهِ(عزوجل) فَاسْتَقْرَضَ دِينَاراً فَأَخَذَهُ لِيَشْتَرِيَ لِعِيَالِهِ مَا يُصْلِحُهُمْ فَعَرَضَ لَهُ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ فِي يَوْمٍ شَدِيدِ الْحَرِّ قَدْ لَوَّحَتْهُ الشَّمْسُ مِنْ فَوْقِهِ وَ آذَتْهُ مِنْ تَحْتِهِ فَلَمَّا رَآهُ عَلِيٌّ ع أَنْكَرَ شَأْنَهُ فَقَالَ يَا مِقْدَادُ مَا أَزْعَجَكَ هَذِهِ السَّاعَةُ مِنْ رَحْلِكَ فَقَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ خَلِّ سَبِيلِي وَ لَا تَسْأَلْنِي عَمَّا وَرَائِي قَالَ يَا أَخِي لَا يَسَعُنِي أَنْ تُجَاوِزَنِي حَتَّى أَعْلَمَ عِلْمَكَ فَقَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ رَغِبْتُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِلَيْكَ أَنْ تُخَلِّيَ سَبِيلِي وَلَا تَكْشِفَنِي عَنْ حَالِي فَقَالَ يَا أَخِي إِنَّهُ لَا يَسَعُكَ أَنْ تَكْتُمَنِي حَالَكَ فَقَالَ يَا أَبَا الْحَسَنِ أَمَّا إِذَا أَبَيْتَ فَوَ الَّذِي أَكْرَمَ مُحَمَّداً بِالنُّبُوَّةِ وَ أَكْرَمَكَ بِالْوَصِيَّةِ مَا أَزْعَجَنِي مِنْ رَحْلِي إِلَّا الْجَهْدُ وَ قَدْ تَرَكْتُ عِيَالِي جِيَاعاً فَلَمَّا سَمِعْتُ بُكَاءَهُمْ لَمْ تَحْمِلْنِي الْأَرْضُ فَخَرَجْتُ مَهْمُوماً رَاكِباً رَأْسِي هَذِهِ حَالِي وَ قِصَّتِي فَانْهَمَلَتْ عَيْنَا عَلِيٍّ(علیه السلام) بِالْبُكَاءِ حَتَّى بَلَّتْ دُمُوعُهُ لِحْيَتَهُ فَقَالَ أَحْلِفُ بِالَّذِي حَلَفْتَ بِهِ مَا أَزْعَجَنِي إِلَّا الَّذِي أَزْعَجَكَ وَ قَدِ اقْتَرَضْتُ دِينَاراً فَهَاكَهُ فَقَدْ آثَرْتُكَ عَلَى نَفْسِي؛(1)

روايت شده از ابى سعيد خدرى كه روزی اميرالمؤمنين(علیه السلام) فرمود كه: اى فاطمه آیا چيزی هست كه به آن چاشت كنيم فرمود: بخداى كه اكرام فرمود پدر مرا به نبوت و تو را به وصايت كه امروز نزد من چيزى نيست و از دو روز قبل از اين نيز چيزى نبود مگر اندک كه خود نمی خوردم و به اين دو پسر حسن و حسين ايثار می نمودم، فرمود كه: اى فاطمه چرا به من نگفتید كه براى شما آماده کنم؟ گفت: يا أبا الحسن من از خداى خود شرم می کنم كه شما را تكليف كنم به چيزى كه قادر بر انجام آن نباشى، پس آن حضرت از

ص: 82


1- . کشف الغمة، ج1، ص469؛ الأمالی (للطوسی)، ص616.

پيش فاطمه بيرون رفت و دينارى قرض نمود تا مايحتاج عيال خودرا بخرد، در راه به مقداد بن اسود رسيد روز خیلی گرمی بود آن حضرت فرمود كه إى مقداد چه شده که در مثل اين ساعت از منزل خود بيرون آمده ای؟

گفت: يا أبا الحسن از حال من مپرس، فرمود كه: اى برادر تا حال خود را به من اعلام نكنى دست از تو بر نمی دارم، عرضه داشت یا اباالحسن از تو التماس می كنم كه مرا واگذارى و كشف حال من نكنى، فرمود كه: اى برادر چگونه است كه حال خود را از من پنهان می دارى؟ گفت يا أباالحسن چون قبول نمی فرمائى به حق آن خداى كه مكرم گردانيده محمد را به نبوت و تو را به وصيت كه من از منزل خود بيرون نيامدم مگر بواسطۀ سختى و بی چيزى، گريه اطفالم را از گرسنگی شنيدم تاب آن نياورده بيرون آمدم و ايشان را گرسنه گذاشتم و در غم ايشانم كه چه کار كنم حال و قصه من اين است چشم هاى مبارك حضرت از گريه پر آب شد بر رخساره مباركش ريخت تا این که محاسنش تر شد، و گفت سوگند ياد می كنم به آن كه تو به وى سوگند ياد كردى كه مرا از منزل بيرون نياورد چيزى مگر آن چه تو را بيرون آورده، من دينارى قرض كرده بودم براى مايحتاج خانواده ام اينك تو این دینار را بگیر كه من آن را به توايثار می کنم.

حضرت سجاد(علیه السلام) بر فقر و نداری دوستشان بسیار اشک ریختند:

عَنِ الزُّهْرِيِّ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(علیهما السلام) فَجَاءَهُ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ فَقَالَ لَهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(علیهما السلام) مَا خَبَرُكَ أَيُّهَا الرَّجُلُ؟ فَقَالَ الرَّجُلُ: خَبَرِي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَنِّي أَصْبَحْتُ وَ عَلَيَّ أَرْبَعُمِائَةِ دِينَارٍ دَيْنٌ لَا قَضَاءَ عِنْدِي لَهَا وَ لِي عِيَالٌ ثِقَالٌ لَيْسَ لِي مَا أَعُودُ عَلَيْهِمْ بِهِ قَالَ: فَبَكَى عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(علیهما السلام) بُكَاءً شَدِيداً فَقُلْتُ لَهُ: مَا يُبْكِيكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ؟ فَقَالَ: وَ هَلْ يُعَدُّ الْبُكَاءُ إِلَّا لِلْمَصَائِبِ وَ الْمِحَنِ الْكِبَارِ قَالُوا: كَذَلِكَ يَا ابْنَ رَسُولِ

ص: 83

اللَّهِ؟ قَالَ: فَأَيَّةُ مِحْنَةٍ وَ مُصِيبَةٍ أَعْظَمُ عَلَى حُرٍّ مُؤْمِنٍ مِنْ أَنْ يَرَى بِأَخِيهِ الْمُؤْمِنِ خَلَّةً فَلَا يُمْكِنُهُ سَدُّهَا وَ يُشَاهِدُهُ عَلَى فَاقَةٍ فَلَا يُطِيقُ رَفْعَهَا.(1)

زهرى گويد خدمت امام زين العابدين(علیه السلام) بودم و يكى از اصحابش نزد آن حضرت آمد و امام به او فرمود اى مرد چه وضعى دارى؟ عرض كرد يا ابن رسول اللَّه من امروز چهار صد اشرفى قرض دارم و نان خوران زیادی كه چيزى ندارم براى آن ها ببرم امام به سختى گريست، عرض كردم چرا گريه می كنى؟ فرمود گريه براى مصائب و محنت هاى بزرگ است، گفتند راست است، فرمود چه محنت و مصيبت بر مؤمن آزاد از اين سخت تر كه برادر خود را محتاج بيند و نتواند به او كمك كند.

ص: 84


1- . بحارالأنوار، ج46، ص20، ح1 (باب سوم: معجزاته(علیه السلام) و معالی أموره...)؛ الأمالی (شیخ صدوق)، ص453.

جلوه های کمال

الف) خضوع در پیشگاه الهی

در این ارتباط از وجود مبارک امام صادق(علیه السلام) روایت شده است که:

مَنْ تَوَاضَعَ لِلهِ رَفَعَهُ اللَّهُ؛(1)

کسی که برای خدا فروتنی پیشه کند خداوند به او رفعت می بخشد.

ب) تحمل بلایا و رزایا

قرآن مجید به حضرت ختمی مرتبت(صلی الله علیه و آله) می فرماید:

«فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ»؛(2)

ای پیامبر استقامت کن همانگونه که به شما امر کردیم.

و در جای دیگر می فرماید:

«إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِساب»؛(3)

فقط شكيبايان پاداششان را كامل و بدون حساب دريافت خواهند كرد.

و یا در آیۀ دیگر می فرماید:

«وَ بَشِّرِ الصَّابِرين»؛(4)

و به صابران بشارت ده.

و همچنین در آیۀ دیگر می خوانیم:

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون»؛(5)

ص: 85


1- . الکافی، ج2، ص122
2- . سورۀ هود (11)، آیۀ 112
3- . سورۀ الزمر (39)، آيۀ 10
4- . سورۀ البقرة (2)، آیۀ 155
5- . سورۀ آل عمران (3)، آیۀ 200

اى اهل ايمان! شكيبايى كنيد، و ديگران را هم به شكيبايى واداريد، و با يكديگر پيوند و ارتباط برقرار كنيد و از خدا پروا نماييد تا رستگار شويد.

آری انسان با تحمل بلایا و رزایا به آنچنان مقامی دست پیدا می کند که حتی بخاطر اینکه بلا و مصیبتی به او رسیده حمد و سپاس خدا را به جا می آورد. لذاست که در سجده آخر زیارت عاشورا می خوانیم:اَلْحَمْدُ للَّهِ عَلي عَظيمِ رَزِيَّتي؛

ج) ارتباط با خدا و اولیایش

بهترین نمونه این ارتباط نماز است. و انسان با استعانت از نماز و صبر خداوند را به کمک می طلبد و از خداوند تقاضای کمک می کند:

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ»؛(1)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از صبر و نماز يارى جوييد.

آری بهترین و والاترین ارتباط با خداوند همین نماز است و اینکه انسان از یاد کسانی که خداوند آنها را ولی و حجت خود قرار داده غافل نباشد چون اینان اسباب تقرب به سوی خداوند متعال هستند.

د) دست گدایی به درگاه خدا و اولیایش بلند کردن

در دعای مأثور از ناحیه نبی اکرم(صلی الله علیه و آله) اینگونه می خوانیم:

اللّهُمَّ لا تَکلنی إلی نَفسی طَرفَةَ عَینٍ أبَداً؛

بار خدایا! هرگز مرا چشم بر هم زدنی به خودم وا مگذار.

آری انسان باید همیشه از خداوند بخواهد که او را از نظر مرحمت خویش دور نگرداند و در این مسیر دست به دامان اولیائش باشد همان هایی که خداوند دستور داده به ریسمان مستحکم آنان چنگ بزنیم و از آن ها در مسیر عبودیت

ص: 86


1- . سورۀ البقرة (2)، آیۀ 153

خداوند کمک بگیریم:

«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»؛(1)

و همگى به ريسمان خدا [قرآن و اهل بيت(علیهم السلام)] چنگ زنيد، و پراكنده و گروه گروه نشويد.

در تفسیر این آیه شریفه روایتی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که:

نَحْنُ حَبْلُ اللَّهِ الَّذِي قَالَ «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَلا تَفَرَّقُوا» وَ وَلَايَةُ عَلِيٍّ الْبَرُّ فَمَنِ اسْتَمْسَكَ بِهِ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ تَرَكَهُ [تَرَكَهَا] خَرَجَ مِنَ الْإِيمَانِ.(2)

ماییم آن ریسمانی که خداوند در قرآن می فرماید: «و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد، و پراكنده و گروه گروه نشويد» و ولایت امیرالمؤمنین نیکی و حسنه است پس کسی که به آن تمسک جوید مومن است و هر کس آن را ترک کند از ایمان خارج شده است.

ی) گریه برای رسیدن به کمال

در زمینه بلا انسان به کمال می رسد، یک آهن برای این که ارزشمند شود آن را داخل آتش قرار می دهند و آن قدر حرارت می دهند که سرخ و نرم می شود، می آورند بیرون بعد هم با پتک محکم می کوبند بر سرش بعد از مدتی مجدد می برند آن را به کوره و همان کار تکرار می شود تا چندین مرتبه، چرا؟ آهنی که بیست مرتبه رفته در کوره از آهنی که ده مرتبه به کوره رفته ارزشمندتر است، چرا؟ چون محکمتر است، کارایی آن بیشتر است برای کارهای سخت و سنگین می توان از آن استفاده کرد. آدم های مرفّه و خوش گذران هیچ ارزشی ندارند این نوع افراد از تند بادی که می وزد بایست بسیار مراقب باشد. امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نامه ای که برای عثمان بن حنیف نوشته اند می فرماید:

وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ

ص: 87


1- . سورۀ آل عمران (3)، آيۀ 103
2- . تفسیر فرات کوفی، ص91.

نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ وَ يَقُودَنِي جَشَعِي إِلَى تَخَيُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ أَوْ أَبِيتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِي بُطُونٌ غَرْثَى وَ أَكْبَادٌ حَرَّى...؛(1)

اگر

مى خواستم هر آينه مى توانستم به عسل مصفّا، و مغز اين گندم، و بافته هاى ابريشم مسیرم را قرار دهم، اما چه بعيد است كه هواى نفسم بر من غلبه كند، و حرصم مرا به انتخاب غذاهاى لذيذ وادار نمايد در حالى كه شايد در حجاز يا يمامه كسى زندگى كند كه براى او اميدى به يك قرص نان نيست، و سيرى شكم را به ياد نداشته باشد، يا آنكه شب را با شكم سير صبح كنم در حالى كه در اطرافم شكم هاى گرسنه، و جگرهايى سوزان باشد.

بعد می فرماید:

أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّيَّةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْيَةَ أَقْوَى وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً؛(2)

بدانیددرختان بیابانی چوبشان سخت تر و درختان سرسبز پوستشان نازک تر و گیاهان صحرایی آتششان قوی تر و خاموشی آن ها دیرتر است.

یک گیاه، کنار نهر آب می روید یک درخت هم میان کوه، مقاومت کدام یکی بیشتر است؟ انسان هایی که در ورطه بلا قرار می گیرند محکمتر، استوارتر، بهتر و با ارزش تر هستند از آنان که در رفاه کامل رشد یافته اند، اساسا انسان در زمینه رفاه انسان نمی شود، در زمینه بلا انسان ساخته می شود و به کمال می رسد.

«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في أَحْسَنِ تَقْويم * ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلين * إِلَّا الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ...»؛(3)

ص: 88


1- . نهج البلاغة (صبحی صالح)، ص418؛ بحارالأنوار، ج33، ص474، ح686 (باب 29: کتب أمیرالمؤمنین(علیه السلام)...).
2- . نهج البلاغة (صبحی صالح)، ص418؛ بحارالأنوار، ج33، ص475، ح686 (باب 29: کتب أمیرالمؤمنین(علیه السلام)...).
3- . سورۀ التین (95)، آیات 4 الی 6.

به تحقيق ما انسان را در بهترين صورت و نظام آفريديم. سپس او را به پائين ترين مرحله بازگردانيديم. مگر كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام داده اند... .

هر پدیده ای در جهان هستی کمالی دارد و نقصی، کمال آن است که یک پدیده برسد به آن مرحله ای که بدان جهت آفریده شده و آثار مطلوب از آن نیز ظاهر شود، نقص نیز آنجاست که پدیده به آن مرحله ای که برایش خلق شده نرسد و آثار مطلوب از آن هم ظاهر نشود. آری کمال یک سیب آن است که برسد و مورد استفاده افراد بشر قرار بگیرد. ما این کمال و نقص پدیده ها را به واسطۀ عقلمان ادراک می کنیم. حال که دانستیم انسان نیز نقص و کمال دارد، پرسشی مطرح می شود که نقص و کمال انسان به چیست؟ ما آفریده شده ایم، آسمان، زمین، کوه، دریا، حیوانات، همه و همه از ما فرمان برده و در خدمتمان باشند، ما آفریده شده ایم از مسیر بندگی با اختیار خاصی که داریم پا روی فرق ملائکة الله بگذاریم نقصمان هم به این است که به مرحله عبودیت نرسیم، نقص انسان به آن است که خود را رایگان بفروشد، خود را با رذالت و خباثت معاوضه کند، مشغول به شهوت رانی شده ارزش خود را با پست ترین ها برابر ساخته از اوج انسانیت به حضیض بدتر از جماد بودن سقوط نماید.

«فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً».(1)

پس آن همانند سنگ يا سختر از آن است.

از آن سو کمال به این است که آلوده به هیچ نوع هرزگی و گناه تحت هر عنوانی نشود.

ما نفهمیده ایم که کمال و نقص انسان به چیست، ما ثروت و پول، ماشین و امکانات دنیوی را معیار کمال انسان ها می دانیم واخُسراناه از چنین تفکری.

ص: 89


1- . سوره البقرة (2)، آیۀ 74.

و اما جلوات کمال انسانی: یک جلوه از کمال آن است که انسان در پیشگاه ذات ربوبی صورت روی خاک نهاده به شایستگی آداب بندگی به جای آورد ولی همه صورت کمال در نماز تنها نیست، امانتداری هم کمال است، غیرت، سخاوت، ادب، حسن خلق و... هم کمال است، عمل به وظایف دین هم کمال است.کمال آن چیزی است که با بود و نبود شخص از بین رفتنی نیست پس این ثروت و پُست و مقام و دنیا که از بین رفتنی هستند کمال نیستند.

نکته مهم دیگر آن که: انسان در مسیر کمال باید تمام رنج های آن را به جان بخرد.

با تن پروری و سستی و رهایی و بی بند و باری به کمال نخواهیم رسید آری باید تلاش نماییم تا به هدف مطلوب برسیم، چنان که یک دانشجو برای رسیدن به هدف مطلوب خود حاضر می شود تمام مشکلات را تحمل نماید چون به گمان خود دنبال کمال خویش است.

انسان برای رسیدن به کمال آن را از خدا تمنا می کند و عاجزانه با اشک و ناله به درگاه خدا روی می آورد و از خداوند متعال طلب کمال می نماید چرا که جایی برای مغرورین و متکبرین در درگاه الهی وجود ندارد.

قَالَ النَّبِيُّ(صلی الله علیه و آله): نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أَشَدُّ بَلَاءً وَ الْمُؤْمِنُ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ وَ مَنْ ذَاقَ طَعْمَ الْبَلَاءِ تَحْتَ سِتْرٍ حَفِظَهُ اللَّهُ لَهُ تَلَذَّذَ بِهِ أَكْثَرَ مِنْ تَلَذُّذِهِ بِالنِّعْمَةِ وَ يَشْتَاقُ إِلَيْهِ إِذَا فَقَدَهُ لِأَنَّهُ تَحْتَ يَدِ نِيرَانِ الْبَلَاءِ وَ الْمِحْنَةِ أَنْوَارُ النِّعْمَةِ وَ تَحْتَ أَنْوَارِ النِّعْمَةِ نِيرَانُ الْبَلَاءِ وَ الْمِحْنَةِ وَ قَدْ يَنْجُو مِنْهُ كَثِيرٌ وَ يَهْلِكُ فِي النِّعْمَةِ؛(1)

پیامبر می فرماید: ما گروه انبیاء از نظر گرفتاری های دنیوی بیشترین سهم را داراییم سپس مومنینی که از ما پیروی می کنند در مرحله بعدی قرار دارند و کسی که در سایه پناه بردن به خداوند مزۀ بلارا بچشد بیشتر از لذت نعمت ها لذت معنوی بلاها را پسند خواهد کرد چرا که در تحت بلا و گرفتاری انوار نعمت وجود دارد و تحت انوار نعمت آتش های بلا و گرفتاری ها وجود

ص: 90


1- . مُسكّن الفؤاد، ص52؛ بحارالأنوار، ج64، ص231 (باب12: شدة ابتلاء المؤمن و...).

دارند، در بلاها بسیاری از افراد نجات پیدا می کنند ولی در زمینه نعمت خیلی ها هلاک می شوند.

هرکه در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند

پروردگارمتعال در پرتو نور عقل انسان را مشتاق برای رسیدن به کمال قرار داده است و از نقص متنفر ساخته، به واسطه آن خوبی ها و بدی ها را تشخیص می دهد و می یابد که ظلم زشت است و عدل نیکو، علم نیکو است و جهل، زشت، نیکو بودن کمال را می یابد، زشتی نقص را می یابد، انسان مانند همه پدیده های عالم هم نقص دارد، هم کمال. با این فرق که همه پدیده ها فقط از یک جهت نقص و کمال دارند که همان جنبۀ مادی ایشانباشد بخلاف انسان که نقص و کمال او هم در جهت مادی و جسمانی است و هم در جهت معنوی، کمال انسان در این است که خداوند متعال دل وجان او را منور به نور عقل فرموده ولی اساسا بنی آدم در اثر غلبۀ جنود جهل مانند هوای نفس، تخیلات، توهمات، امیال و... بر تعقلاتش به مسائل اطراف خویش با نگاهی سطحی، گذرا و ظاهربینانه نظر کرده نقص حقیقی را کمال پنداشته، و بالعکس کمال را نقص می انگارد.

ورزشکاری که ورزش می کند می خواهد نقص و ضعف جسم خویش را از بین ببرد و قوت بازو را کمال می پندارد، انسان فقر را برای خویش نقص می بیند لذا دائما در تلاش است که مالی به دست آورد، ازچشم مردم افتادن را برای خود نقص می داند و لذا هر چه که به موقعیتش لطمه می زند کنار می گذارد و اساسا تمام پیشرفت های بشری از این باب بوده است و خواهد بود و اساسا گرایش های گوناگون به مذاهب مختلف نیز از همین قبیل است. چرا که یک شخص که می رود و گرایش به یک مذهب پیدا می کند احساس می کند با رفتن در این مکتب و مذهب کمال پیدا کرده و کمال خویش را در تبعیت کردن از آن مذهب و مکتب می بیند، و اساس فریب خوردن بسیاری از مردم نسبت به مذاهب و مکاتب و مرام های مختلف از جمله

ص: 91

عرفان های کاذب و تصوف و درویشی و... نیز از این باب است که فکر می کنند اگر تابع آن مرام ها و مسلک ها شوند رشد و کمال پیدا می کنند.

یکی از چیز هایی که سبب رشد و کمال ما می شود رابطه های ما با دیگران است: آن زمانی که حضرت موسی «علی نبینا وآله وعلیه السلام» با صیاد و آهنگری روبرو شدند و ایشان نام حضرتش را پرسیدند، حضرت نفرمود که من موسای کلیمم، بلکه فرمود من از سرزمینی هستم که موسی در آنجا زندگی می کند آن دو برخوردشان با حضرت تغییر کرده به واسطۀ هم وطن بودنش با نبی خدا تجلیلش نمودند علت تکریم و تجلیل آن ها از این باب بود که کمال همنشین در من اثر کرد، آری کمال بشر در این است که با خدا و اولیای خدا رابطه داشته باشد و رضوان الله راکسب نماید، در این راه باید تحمل مشقات فراوان را نمود، اساسا معنای جهاد کشتن و کشته شدن نیست بلکه در کشتن و کشته شدن عرب لفظ قتال به کار می برد، این همه سفارش قرآن به جهاد فی سبیل الله معنایش کشتن و کشته شدن نیست. بلکه معنایش آن است که انسان در لحظه لحظۀ زندگیش از خداوند فراموش ننماید و در تمامی آنات زندگیش با نفس خویش مبارزه نماید و نفسش را شکست بدهد در قرآن معنای جهاد فی سبیل الله و جهاد اکبر این است، شما ببینید در جهاد فی سبیل الله است که حضرت قمر بنی هاشم به کمال رسیده به جایگاهی که امام حسین(علیه السلام) به او می فرماید:يَا عَبَّاسُ ارْكَبْ بِنَفْسِي أَنْتَ يَا أَخِي؛(1)

ای عباس سوار شو جانم فدایت برادرم.

پس ما باید در راه رسیدن به کمالات به انواع مشقات و بلاها دچار آییم چاره نیست چون هر چیزی بها و قیمتی دارد و قیمت کمال تحمل بلاها و مشقات است ونمود و بروز این تحمل در خارج آه و ناله و اشک و گریه است که از دیده گان هر کسی جاری می شود.

ص: 92


1- . الإرشاد، ج2، ص90؛ إعلام الوری، ج1، ص454.

فصل هفتم: گریه برخی از بزرگان تاریخ

حدیث «ألبَکّائونَ خمسة»

عن أبی عبدالله(علیه السلام) قال: الْبَكَّائُونَ خَمْسَةٌ: آدَمُ، وَ يَعْقُوبُ، وَ يُوسُفُ، وَ فَاطِمَةُ، وَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(علیهم السلام)؛(1)

امام صادق(علیه السلام) فرمودند: بسیار گریه کنندگان پنج نفر بودند: حضرت آدم و حضرت یعقوب و حضرت یوسف و حضرت فاطمه و امام سجاد(علیه السلام).

1. گریۀ حضرت آدم(علیه السلام) بر هابیل به مدت چهل روز:

عن ابی جعفر(علیه السلام) قال: انَّ اللهَ(عزوجل) عَهِدَ اِلی آدم(علیه السلام) اَن لایَقرُبَ الشَّجَرَة... فَبَکَی آدَمُ عَلَی هَابِیل أربَعینَ لَیلَة؛(2)

حضرت باقر(علیه السلام) می فرماید: حضرت آدم(علیه السلام) چهل شب بر جناب هابیل(علیه السلام) گریه کرد.

2. گریه حضرت آدم و یوسف و داود پیامبر(علیهم السلام)

عن أبی عبدالله(علیه السلام) قال: مَا بَكَى أَحَدٌ بُكَاءَ ثَلَاثَةٍ آدَمَ وَ يُوسُفَ وَ دَاوُدَ فَقُلْتُ مَا بَلَغَ مِنْ بُكَائِهِمْ فَقَالَ أَمَّا آدَمُ فَبَكَى حِينَ أُخْرِجَ مِنَ الْجَنَّةِ وَ كَانَ رَأْسُهُ فِي بَابٍ مِنْ أَبْوَابِ السَّمَاءِ فَبَكَى حَتَّى تَأَذَّى بِهِ أَهْلُ السَّمَاءِ فَشَكَوْا ذَلِكَ إِلَى اللَّهِ فَحَطَّ مِنْ قَامَتِهِ وَ أَمَّا دَاوُدُ فَإِنَّهُ بَكَى حَتَّى هَاجَ

ص: 93


1- . الخصال، ج1، ص272؛ بحارالأنوار، ج12، ص264، ح27 (باب نهم: قصص یعقوب و یوسف علی نبیا و آله و علیهما الصلاة و السلام...).
2- . تفسیر القمی، ج1، ص166؛ بحارالأنوار، ج11، ص44و43، ح49.

الْعُشْبُ مِنْ دُمُوعِهِ وَ إِنْ كَانَ لَيَزْفِرُ الزَّفْرَةَ فَيُحْرِقُ مَا نَبَتَ مِنْ دُمُوعِهِ وَ أَمَّا يُوسُفُ فَإِنَّهُ كَانَ يَبْكِي عَلَى أَبِيهِ يَعْقُوبَ وَ هُوَ فِي السِّجْنِ فَتَأَذَّى بِهِ أَهْلُ السِّجْنِ فَصَالَحَهُمْ عَلَى أَنْ يَبْكِيَ يَوْماً وَ يَسْكُتَ يَوْماً.(1)

امام صادق(علیه السلام) فرمود: احدی به مثل این سه بزرگوار نگریست: آدم و یوسف و داود(علیهم السلام) عرض کردم چه مقدار گریستند؟ حضرت فرمودند: اما حضرت آدم(علیه السلام) از زمانی که از بهشت خارج شده سر بر دری از درهای آسمان تکیه داده چنان گریست که آسمانیان از گریۀ ایشان شکوه به درگاه ربوبی جلاسمه بردند لذا حضرت باری تعالی قامت ایشان از بلندای آسمان کوتاه ساخت و اما حضرت داوود(علیه السلام) آن مقدار اشک ریختند که از شدت گریه آتشی طوفانی بر خشک و تر زمین زد و اما حضرت یوسف(علیه السلام) در فراق پدر چنان گریه کرد که زندانیان محبس مصر از گریۀ ایشان به ستوه آمدند لذا قرار بر این نهادندکه یک روز گریه کند و روز دیگر آرام گیرد.

3. گریۀ حضرت نوح(علیه السلام) به مدت پانصد سال

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ: كَانَ اسْمُ نُوحٍ عَبْدَ الْأَعْلَى وَ إِنَّمَا سُمِّيَ نُوحاً لِأَنَّهُ بَكَى خَمْسَمِائَةِ عَام؛(2)

امام صادق(علیه السلام) فرمودند اسم جناب نوح، عبدالاعلی بود و به این دلیل نوح نامیده شد چون به مدت پانصد سال گریه و نوحه کرد.

4. گریه حضرت شعیب نبیّ(علیه السلام)

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) بَكَى شُعَيْبٌ(علیه السلام) مِنْ حُبِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّى عَمِيَ فَرَدَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ بَصَرَهُ ثُمَّ بَكَى حَتَّى عَمِيَ فَرَدَّ اللَّهُ عَلَيْهِ بَصَرَهُ ثُمَّ بَكَى حَتَّى عَمِيَ فَرَدَّ اللَّهُ عَلَيْهِ بَصَرَهُ فَلَمَّا كَانَتِ الرَّابِعَةُ أَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ يَا شُعَيْبُ

ص: 94


1- . تفسیر العیاشی، ج2، ص213؛ بحارالأنوار، ج11، ص213، ح21 (باب چهارم: کیفیة نزول آدم(علیه السلام)...).
2- . علل الشرایع، ج1، ص28؛ بحارالأنوار، ج11، ص287، ح6 (باب اول: مدة عمره و ولادته و وفاته...).

إِلَى مَتَى يَكُونُ هَذَا أَبَداً مِنْكَ إِنْ يَكُنْ هَذَا خَوْفاً مِنَ النَّارِ فَقَدْ أَجَرْتُكَ وَ إِنْ يَكُنْ شَوْقاً إِلَى الْجَنَّةِ فَقَدْ أَبَحْتُكَ قَالَ إِلَهِي وَ سَيِّدِي أَنْتَ تَعْلَمُ أَنِّي مَا بَكَيْتُ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَا شَوْقاً إِلَى جَنَّتِكَ وَ لَكِنْ عَقَدَ حُبُّكَ عَلَى قَلْبِي؛(1)

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند:حضرت شعیب(علیه السلام) از شدت محبتش به پروردگار متعال آن چنان می گریست که بیناییش را تا سه مرتبه از دست داد در مرتبۀ چهارم از جانب خداوند جل اسمه وحی آمد که ای شعیب تا کی قصد ادامۀ گریه داری اگر اشکهایت از ترس آتش جهنم است تو از آزاد شده گانی و اگر به جهت شوق بهشت است تو از بهشتیانی جناب شعیب عرضه داشت: بار الها تو نیک میدانی گریستنم نه از سر ترس است و نه شوق بلکه سبب ناله هایم محبت توست.

5. گریه آمنه مادر پیامبر بر مرگ جناب عبدالله(علیهما السلام)

قال الواقدی: فَلَمّا تَمَّ رَسُولُ الله(صلی الله علیه و آله) تِسعةَ أشهر،نَظَرَت أمُّ رَسُولِ اللهِ آمنة إلی أمِّها بَرَة وَ قَالَت: یَا اُمَّاه إنّی أحِبَّ اَن أدخُلَ البیتَ فَابکی عَلَی زَوجِی سَاعَة وَ اقطُرُ دَمعِی عَلَی شَبَابِه وَ حُسنِ وَجهِه. فَقَالَت لَها برة: اُدخُلی یَا آمنة فَابکَی فَحَقّ لکَ البُکاء؛(2)

واقدی گوید همین که پیامبر مکرم اسلام به سن نه ماهگی رسیدند جناب آمنه مادر بزرگوار پیامبر به مادرش نگاهی کرده عرضه داشت مادر قصد دارم در خانه تنها بوده و ساعتی بر جوانی و جمال همسرم بگریم جناب بره فرمود: این حق توست که بر چنین مصیبتی (داغ فراق جناب عبدالله(علیه السلام)) بگریی.

6. گریه ی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بر جعفر و زید بن حارثة

قَالَ الصَّادِقُ(علیه السلام): إِنَّ النَّبِيَّ(صلی الله علیه و آله) حِينَ جَاءَتْهُ وَفَاةُ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ زَيْدِ بْنِ حَارِثَةَ كَانَ إِذَا دَخَلَ بَيْتَهُ كَثُرَ بُكَاؤُهُ عَلَيْهِمَا جِدّاً وَ يَقُولُ كَانَا

ص: 95


1- . علل الشرایع، ج1، ص57؛ بحارالأنوار، ج12، ص380، ح11 (باب 11: قصص شعیب(علیه السلام)...).
2- . الفضائل، ص17؛ بحارالأنوار، ج15، ص287، ح27 (باب سوم: تاریخ ولادته(صلی الله علیه و آله)...).

يُحَدِّثَانِي وَ يُؤْنِسَانِي فَذَهَبَا جَمِيعاً؛(1)

امام صادق(علیه السلام) فرمود: هنگامی که خبر شهادت جناب جعفر بن ابی طالب و زید بن حارثه را آوردند پیامبر اکرم بسیار اندوهگین گردیده اشک ریخته و فرمودند: این دو با من همدم و هم سخن بوده انیس و مونس هم بودیم اما چه کنم که هر دو از دار دنیا رفتند.

7. گریه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در حین مرگ بر مظلومیت حضرت زهرا(علیها السلام)

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ، قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) الْوَفَاةُ بَكَى حَتَّى بَلَّتْ دُمُوعُهُ لِحْيَتَهُ، فَقِيلَ لَهُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا يُبْكِيكَ فَقَالَ: أَبْكِي لِذُرِّيَّتِي، وَ مَا تَصْنَعُ بِهِمْ شِرَارُ أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي، كَأَنِّي بِفَاطِمَةَ ابْنَتِي وَ قَدْ ظُلِمَتْ بَعْدِي وَ هِيَ تُنَادِي"يَا أَبَتَاهْ، يَا أَبَتَاهْ" فَلَا يُعِينُهَا أَحَدٌ مِنْ أُمَّتِي.

فَسَمِعَتْ ذَلِكَ فَاطِمَةُ(علیها السلام) فَبَكَتْ، فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله): لَا تَبْكِينَ. يَا بُنَيَّةِ. فَقَالَتْ: لَسْتُ أَبْكِي لِمَا يُصْنَعُ بِي مِنْ بَعْدِكَ وَ لَكِنْ أَبْكِي لِفِرَاقِكَ، يَا رَسُولَ اللَّهِ. فَقَالَ لَهَا: أَبْشِرِي يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ بِسُرْعَةِ اللَّحَاقِ بِي، فَإِنَّكَ اول مَنْ يَلْحَقُ بِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي؛(2)

ابن عباس نقل می کند: هنگام رحلت پیامبر اکرم حضرتش چنان گریستندکه محاسن مبارکشان تر گردید اصحاب عرضه داشتند سبب گریۀ شما چیست؟ فرمودند: گریه ام بر فرزندانم و آنچه اشرار امتم بر سرشان می آورند می باشد. سپس فرمودند: گویا می بینم دخترم فاطمه(علیها السلام) بعد من مورد ظلم و ستم قرار گرفته فریاد یا ابتاه سر می دهد لکن احدی از امتم به فریادش نمی رسد تا بی بی این مطلب را از پدر شنیدند بی تاب گشته دیده گان مبارکشان گریان گردید حضرت فرمودند: دخترم گریه مکن حضرت زهرا عرضه داشتند گریه ام به جهت فرود آمدن مصائب

ص: 96


1- . مسکن الفؤاد، ص106؛ وسائل الشیعة، ج3، ص280، ح8 (باب 87: جواز البکاء علی المیت...).
2- . الأمالی (شیخ طوسی)، ص188؛ بحارالأنوار، ج43، ص156، ح2 (باب هفتم: ما وقع علیها من الظلم...).

نیست بلکه اندوهم از دوری و فراق شماست پیامبر فرمودند: دخترم بشارت بادت اول کسی که به من ملحق می شود تو خواهی بود.

8. گریه حضرت زهرا(علیها السلام)

وَ أَمَّا فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ(صلی الله علیه و آله) فَبَكَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) حَتَّى تَأَذَّى بِهَا أَهْلُ الْمَدِينَةِ وَ قَالُوا لَهَا قَدْ آذَيْتِنَا بِكَثْرَةِ بُكَائِكِ فَكَانَتْ تَخْرُجُ إِلَى الْمَقَابِرِ مَقَابِرِ الشُّهَدَاءِ فَتَبْكِي حَتَّى تَقْضِيَ حَاجَتَهَا ثُمَّ تَنْصَرِفَ؛(1)

و اما حضرت زهرا(علیها السلام) بر پیامبر اکرم آن قدر گریه کردند تا این که اهل مدینه از گریه های ایشان اذیت شدند و به حضرتش گفتند با زیادی گریه هایت ما را اذیت می کنی لذا از آن به بعد حضرت به سوی مقابر شهدا می رفت تا حاجتش برآورده شود سپس باز می گشت.

9. گریه امام حسن(علیه السلام)

من الرضا عن آبائه(علیهم السلام) قال: لَمَّا حَضَرَتِ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهم السلام) الْوَفَاةُ بَكَى، فَقِيلَ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ تَبْكِي وَ مَكَانُكَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) الَّذِي أَنْتَ بِهِ وَ قَدْ قَالَ فِيكَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) مَا قَالَ وَ قَدْ حَجَجْتَ عِشْرِينَ حِجَّةً مَاشِياً وَ قَدْ قَاسَمْتَ رَبَّكَ مَالَكَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ حَتَّى النَّعْلَ وَ النَّعْلَ فَقَالَ(علیه السلام) إِنَّمَا أَبْكِي لِخَصْلَتَيْنِ لِهَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَ فِرَاقِ الْأَحِبَّةِ؛(2)

حضرت رضا(علیه السلام) از پدران ارجمندشان نقل می فرمایند: هنگام شهادت امام مجتبی(علیه السلام) دیدند حضرتش گریانند سبب را جویا شده عرضه داشتند جایگاه شما نزد پیامبر را همگان می دانند شما بوده اید که بیست مرتبه با پای پیاده حج بجای آوردید و سه بار اموالتان را برای خدا با فقرا تقسیم کردید حضرت فرمودند: منبخاطر دو خصلت می گریم یکی هراس از خداوند متعال که آگاه

ص: 97


1- . الأمالی (شیخ صدوق)، ص141؛ بحارالأنوار، ج43، ص155، ح1 (باب هفتم: ما وقع علیها من الظلم و...).
2- . الأمالی (شیخ صدوق)، ص222؛ وسائل الشیعة، ج11، ص131، ح31 (باب 45: باب استحباب تکرار الحج و العمرة...).

بر همه چیز است و دوم به جهت دوری از دوستان و عزیزانم.

10. گریه امام حسین(علیه السلام) بر امیرالمومنین(علیه السلام)

قال محمد بن الحَنیفة: ثُمَّ اِنَّ ابی(علیه السلام) قال: اِحمِلُونی إلی موضع مصلّای في منزلي، قال: فَحَملناه إلیه و هو مدنف و النّاس حَولَهُ، وَ هُم في اَمر عَظیمَ باکین محزونین، قد اشرَفُوا عَلَی الهلاک مِن شِدَة البُکاء و النَّحیب، ثُمَّ التَفَتَ إلیه الحسین(علیه السلام) و هُوَ یَبکی، فقال له: یا ابتاه مَن لنا بعدک؟ لا کیومک إلا یوم رسول الله(صلی الله علیه و آله) مِن أجلک تعلَّمتُ البکاءَ یَعِزُّ و الله عَلَيّ اَن اراک هکذا؛(1)

جناب محمد بن حنفیه می فرماید: [بعد شکافته شدن فرق مبارک پدر بزرگوارشان توسط ابن ملجم لعنة الله علیه] پدرم فرمودند: مرا به مصلای نمازم ببرید ما ایشان را به مصلا بردیم مردم همه در حال بکاء و حزن و اندوه بودند و تا مرز هلاکت ضجه و ناله زده بودند امام حسین(علیه السلام) رو به پدر کرده عرضه داشتند ما بعد شما بی کس خواهیم شد هیچ روزی بمانند این روز نخوا هد شد مگر روز شهادت پیامبر اکرم پدرجان غربت و مظلومیت شما گریستن را به ما آموخت پدرجان سوگند به خداوند این حال شما بر ما بسیار سخت و گران است.

11. گریه امام باقر(علیه السلام) در حین نقل قصه لیلة الهرّیر

عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ(علیه السلام) قَالَ: لَمَّا كَانَ الْيَوْمُ الْأَعْظَمُ قَالَ أَصْحَابُ مُعَاوِيَةَ وَ اللَّهِ لَا نَبْرَحُ الْيَوْمَ الْعَرْصَةَ حَتَّى نَمُوتَ أَوْ يُفْتَحَ لَنَا وَ قَالَ أَصْحَابُ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عَلِيٍّ(علیه السلام) مِثْلَ ذَلِكَ فَبَاكَرُوا الْقِتَالَ غُدْوَةً فِي يَوْمٍ مِنْ أَيَّامِ الشِّعْرَى طَوِيلٍ شَدِيدِ الْحَرِّ فَتَرَامَوْا حَتَّى فَنِيَتِ النِّبَالُ وَ تَطَاعَنُوا حَتَّى تَقَصَّفَتِ الرِّمَاحُ ثُمَّ نَزَلَ الْقَوْمُ عَنْ خُيُولِهِمْ وَ مَشَى بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ بِالسُّيُوفِ حَتَّى تَكَسَّرَتْ جُفُونُهَا وَ قَامَ الْفُرْسَانُ فِي الرَّكْبِ ثُمَّ اضْطَرَبُوا بِالسُّيُوفِ وَ عُمُدِ الْحَدِيدِ فَلَمْ

ص: 98


1- . بحارالأنوار، ج42، ص288 (باب 127: کیفیة شهادته(علیه السلام)...)؛ منهاج البراعة، ج5، ص156.

يَسْمَعِ السَّامِعُونَ إِلَّا تَغَمْغُمَ الْقَوْمِ وَ صَلِيلَ الْحَدِيدِ فِي الْهَامِ وَ تَكَادُمَ الْأَفْوَاهِ وَ كَسَفَتِ الشَّمْسُ وَ ثَارَ الْقَتَامُ وَ ضَلَّتِ الْأَلْوِيَةُ وَ الرَّايَاتُ وَ مَرَّتْ مَوَاقِيتُ أَرْبَعِ صَلَوَاتٍ مَا يُسْجَدُ فِيهِنَّ للّهِ إِلَّا تَكْبِيراً وَ نَادَتِ الْمَشِيخَةُ فِي تِلْكَ الْغَمَرَاتِ يَا مَعْشَرَ الْعَرَبِ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْحُرُمَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنَاتِ قَالَ جَابِرٌ فَبَكَى أَبُو جَعْفَرٍ(علیه السلام) وَ هُوَ يُحَدِّثُنَا بِهَذَا الْحَدِيثِ قَالَ وَ أَقْبَلَ الْأَشْتَرُ عَلَىفَرَسٍ كُمَيْتٍ مَحْذُوفٍ قَدْ وَضَعَ مِغْفَرَهُ عَلَى قَرَبُوسِ السَّرْج... ؛(1)

جابر از امام باقر(علیه السلام) نقل می کند چون آن روز بزرگ (جنگ صفّین) رسید اصحاب معاویه گفتند به خدا سوگند امروز این میدان را ترک نمی کنیم تا این که بمیریم یا

این که پیروز شویم و عین این مطلب را یاران امیرالمؤمنین نیز گفتند در اول صبح جنگ را آغاز کردند و جنگ در گرمای بسیار شدید انجام گرفت، شدت جنگ به حدّی بود که نیزه ها شکسته شد، و صداها بالا رفت ، سپس لشکریان از اسب های خود پیاده شدند و با شمشیر هایی که رد و بدل می شدجنگ را ادامه دادند تا این که خورشید کسوف کرد و غبار سیاه رنگی به وجود آمد و علامت و پرچم لشگریان گم شد و اوضاع به همین منوال بود تا وقت چهار نماز گذشت و این لشگریان فقط در حدّ یک تکبیر می توانستند خدای را سجده کنند، بزرگان لشگر فریاد زدند ای گروه عرب رعایت حال زنان و دختران را بنمائید، جابر می گوید در این وقت بود که امام باقر(علیه السلام) شروع به گریه کردند در حالی که این حدیث رانقل می فرمودند...

12. گریه امام صادق(علیه السلام) بر زنی که به خاطر لعن بر ظالمین حضرت زهرا(علیها السلام) کتک خورده بود.

عَنْ بَشَّارٍ الْمُكَارِي، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) بِالْكُوفَةِ وَ قَدْ قُدِّمَ

ص: 99


1- .شرح نهج البلاغة (ابن أبی الحدید)، ج2، ص213؛ بحارالأنوار، ج32، ص530، ح448 (باب 12: باب جمل ما وقع بصفین...).

لَهُ طَبَقُ رُطَبٍ طَبَرْزَدٍ وَ هُوَ يَأْكُل... قُلْتُ: رَأَيْتُ جِلْوَازاً يَضْرِبُ رَأْسَ امْرَأَةٍ وَ يَسُوقُهَا إِلَى الْحَبْسِ وَ هِيَ تُنَادِي بِأَعْلَى صَوْتِهَا: الْمُسْتَغَاثُ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ لَا يُغِيثُهَا أَحَدٌ، قَالَ: وَ لِمَ فَعَلَ بِهَا ذَاكَ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّاسَ يَقُولُونَ: إِنَّهَا عَثَرَتْ فَقَالَتْ: لَعَنَ اللَّهُ ظَالِمِيكِ يَا فَاطِمَةُ، فَارْتَكَبَ مِنْهَا مَا ارْتَكَبَ.

قَالَ: فَقَطَعَ الْأَكْلَ وَ لَمْ يَزَلْ يَبْكِي حَتَّى ابْتَلَّ مِنْدِيلُهُ وَ لِحْيَتُهُ وَ صَدْرُهُ بِالدُّمُوعِ،... ؛(1)

بشار مکاری می گوید وارد بر امام صادق(علیه السلام) در کوفه شدم در جلوی حضرت یک طبقی از خرمای شکرین گذاشته شده بود و حضرت میل می فرمودند، به حضرت عرض کردم مأموری از حکومت را دیدم که به سر زنی می کوبید و او را به سمت زندان می برد و او فریاد می زد به خدا و پیامبرش پناه می برم ولی کسی او را یاری نمی کرد.حضرت فرمود: چرا با آن زن چنین می کرد؟ گفت: شنیدم که مردم می گویند او به زمین خورد و گفت خدا ستمکاران بر فاطمه زهرا را لعنت کند لذا آن بلا را سر او در آوردند حضرت تا این مطلب را شنید دست از خرما خوردن کشیدند و آنقدر گریه کردند تا محاسن و گلو و سینه حضرت خیس و مرطوب شد.

13. گریه حضرت موسی بن جعفر(علیهما السلام) هنگام ذکر قوم عاد.

عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ أَنَّهُ قَالَ: أَمَرَ أَبُو جَعْفَرٍ الدَّوَانِيقِيُّ يَقْطِينَ أَنْ يَحْفِرَ بِئْراً بِقَصْرِ الْعِبَادِيِّ، فَلَمْ يَزَلْ يَقْطِينٌ فِي حَفْرِهَا حَتَّى مَاتَ أَبُو جَعْفَرٍ وَ لَمْ يَسْتَنْبِطْ مِنْهَا الْمَاءَ فَأَخْبَرَ الْمَهْدِيَّ بِذَلِكَ فَقَالَ لَهُ احْفِرْ أَبَداً حَتَّى تَسْتَنْبِطَ الْمَاءَ وَ لَوْ أَنْفَقْتَ عَلَيْهَا جَمِيعَ مَا فِي بَيْتِ الْمَالِ قَالَ فَوَجَّهَ يَقْطِينٌ أَخَاهُ أَبَا مُوسَى فِي حَفْرِهَا فَلَمْ يَزَلْ يَحْفِرُ حَتَّى ثَقَبُوا ثَقْباً فِي أَسْفَلِ الْأَرْضِ فَخَرَجَتْ مِنْهُ الرِّيحُ قَالَ فَهَالَهُمْ ذَلِكَ فَأَخْبَرُوا بِهِ أَبَا مُوسَى.

فَقَالَ أَنْزِلُونِي قَالَ وَ كَانَ رَأْسُ الْبِئْرِ أَرْبَعِينَ ذِرَاعاً فِي أَرْبَعِينَ ذراع [ذِرَاعاً]

ص: 100


1- بحارالأنوار، ج47، ص380 و 379.

فَأُجْلِسَ فِي شِقِّ مَحْمِلٍ وَ دُلِّيَ فِي الْبِئْرِ فَلَمَّا صَارَ فِي قَعْرِهَا نَظَرَ إِلَى هَوْلٍ وَ سَمِعَ دَوِيَّ الرِّيحِ فِي أَسْفَلِ ذَلِكَ فَأَمَرَهُمْ أَنْ يُوَسِّعُوا الْخَرْقَ فَجَعَلُوهُ شِبْهَ الْبَابِ الْعَظِيمِ ثُمَّ دُلِّيَ فِيهِ رَجُلَانِ فِي شِقِّ مَحْمِلٍ فَقَالَ ائْتُونِي بِخَبَرِ هُنَا مَا هُوَ قَالَ فَنَزَلَافِي شِقِّ مَحْمِلٍ فَمَكَثَا مَلِيّاً ثُمَّ حَرَّكَا الْحَبْلَ فَأُصْعِدَا فَقَالَ لَهُمَا: مَا رَأَيْتُمَا قَالا أَمْراً عَظِيماً رِجَالًا وَ نِسَاءً وَ بُيُوتاً وَ آنِيَةً وَ مَتَاعاً كُلُّهُ مُسُوخٌ مِنْ حِجَارَةٍ فَأَمَّا الرِّجَالُ وَ النِّسَاءُ فَعَلَيْهِمْ ثِيَابُهُمْ فَمِنْ بَيْنِ قَاعِدٍ وَ مُضْطَجِعٍ وَ مُتَّكِئٍ فَلَمَّا مَسِسْنَاهُمْ إِذَا ثِيَابُهُمْ تَتَفَشَّى شِبْهَ الْهَبَاءِ وَ مَنَازِلُ قَائِمَةٌ قَالَ فَكَتَبَ بِذَلِكَ أَبُو مُوسَى إِلَى الْمَهْدِيِّ فَكَتَبَ الْمَهْدِيُّ إِلَى الْمَدِينَةِ إِلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ(علیهما السلام) يَسْأَلُهُ أَنْ يَقْدَمَ عَلَيْهِ فَقَدِمَ عَلَيْهِ فَأَخْبَرَهُ فَبَكَى بُكَاءً شَدِيداً وَ قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَؤُلَاءِ بَقِيَّةُ قَوْمِ عَادٍ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ فَسَاخَتْ بِهِمْ مَنَازِلُهُمْ هَؤُلَاءِ أَصْحَابُ الْأَحْقَافِ قَالَ فَقَالَ لَهُ الْمَهْدِيُّ يَا أَبَا الْحَسَنِ وَ مَا الْأَحْقَافُ؟ قَالَ: الرَّمْلُ؛(1)

علی بن یقطین می گوید منصور دوانیقی به ما امر کرد که چاهی را حفر کنیم، او آن قدر کندن این چاه را ادامه داد تا این که منصور لعین از دنیا رفت امّا از آب خبری نشد، خبر به مهدی عباسی رسید و او گفت آن قدر بکنید تا به آب برسید و لو تمام دارایی بیت المال صرف همین چاه شود، یقطین برادرش ابوموسی را در حفر این چاه بهتر دانست و همین طور حفر کردند تا که زمین را کاملا سوراخ کردند از داخل زمین بادی آمد...وقتی ماجرا خدمت حضرت عرض شد به شدت گریه کردند و فرمودند این اجسادی که در زمین مشاهده می کنید باقیمانده قوم عاد هستند که خداوند بر ایشان عذاب نازل کرد و آن ها را مسخ کرد... .

14. دستور امام رضا(علیه السلام) بر گریه بر ایشان توسط اهل بیتشان.

رَوَى الْوَشَّاءُ عَنِ الرِّضَا(علیه السلام) أَنَّهُ قَالَ بِخُرَاسَانَ إِنِّي حَيْثُ أَرَادُوا بِيَ الْخُرُوجَ

ص: 101


1- . الإحتجاج، ج2، ص389؛ بحارالأنوار، ج11، ص356، ح13 (باب چهارم: قصة هود(علیه السلام) و قومه...).

جَمَعْتُ عِيَالِي فَأَمَرْتُهُمْ أَنْ يَبْكُوا عَلَيَّ حَتَّى أَسْمَع؛(1)

وشاء از امام رضا(علیه السلام) نقل می کند که حضرت در خراسان فرمودند وقتی که اراده خروج مدینه را کردم اهل بیتم را جمع کردم و به ایشان امر کردم که بر من بگریند در حالی که من صدای ایشان را می شنیدم.

15. گریه کوهی از ترس این که از سنگ های جهنم باشد.

... لَقَدْ عَمِلَ مُحَمَّدٌ(صلی الله علیه و آله) مَا هُوَ أَفْضَلُ مِنْ هَذَا إِذْ كُنَّا مَعَهُ عَلَى جَبَلِ حِرَاءَ إِذْ تَحَرَّكَ الْجَبَلُ فَقَالَ لَهُ قِرَّ فَلَيْسَ عَلَيْكَ إِلَّا نَبِيٌّ وَ صِدِّيقٌ شَهِيدٌ فَقَرَّ الْجَبَلُ مُجِيباً لِأَمْرِهِ وَ مُنْتَهِياً إِلَى طَاعَتِهِ وَ لَقَدْ مَرَرْنَا مَعَهُ بِجَبَلٍ وَ إِذَا الدُّمُوعُ تَخْرُجُ مِنْ بَعْضِهِ فَقَالَ لَهُ مَا يُبْكِيكَ يَا جَبَلُ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ كَانَ الْمَسِيحُ مَرَّ بِي وَ هُوَ يُخَوِّفُ النَّاسَ بِنَار وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ فَأَنَا أَخَافُ أَنْ أَكُونَ مِنْ تِلْكَ الْحِجَارَةِ قَالَ لَهُ لَا تَخَفْ تِلْكَ حِجَارَةُ الْكِبْرِيتِ فَقَرَّ الْجَبَلُ وَ سَكَنَ وَ هَدَأَ... ؛(2)

حضرت فرمود هر آینه پیامبر ما برتر و بهتر از این را انجام دادند و آن زمانی بود که ما به همراه حضرتش بر کوه حرا قرار داشتیم ناگهان کوه تکانی خورد حضرت خطاب به کوه فرمودند آرام بگیر که بر روی تو جز پیغمبر و صدیق شهید قرار نمی گیرد کوه به جهت اطاعت و فرمانبرداری آرام گرفت هم چنین به کوه دیگری رفتیم از بعض قسمت های کوه آبی ریزان بود پیامبر خطاب به آن کوه فرمود چرا گریه می کنی؟ کوه گفت ای پیامبرخدا روزی عیسی مسیح بر من عبور کرد در حالی که مردم را از آتشی که آتشگیره آن مردم و سنگ ها هستند حذر می داد من می ترسم که از آن دسته از سنگ ها باشم لذا اشک می ریزم پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: نگران نباش آن سنگ سنگ کبریت است، این جا بود که آنکوه آرام و قرار گرفت.

ص: 102


1- . الخرائج و الجرائح، ج1، ص363؛ بحارالأنوار، ج49، ص52، ح58.
2- . الإحتجاج، ج1، ص220؛ بحارالأنوار، ج17، ص288 (باب دوم: جوامع معجزاته(صلی الله علیه و آله)...).

16. گریه کوهی که نبیی از انبیاء را بر روی آن کشته بودند

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ الدَّوَانِيقُ لِلصَّادِقِ(علیه السلام) تَدْرِي مَا هَذَا قَالَ وَ مَا هُوَ قَالَ جَبَلٌ هُنَاكَ يَقْطُرُ مِنْهُ فِي السَّنَةِ قَطَرَاتٌ فَيَجْمُدُ فَهُوَ جَيِّدٌ لِلْبَيَاضِ يَكُونُ فِي الْعَيْنِ يُكَحَّلُ بِهِ فَيَذْهَبُ بِإِذْنِ اللَّهِ قَالَ نَعَمْ أَعْرِفُهُ وَ إِنْ شِئْتَ أَخْبَرْتُكَ بِاسْمِهِ وَ حَالِهِ هَذَا جَبَلٌ كَانَ عَلَيْهِ نَبِيٌّ مِنْ أَنْبِيَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ هَارِباً مِنْ قَوْمِهِ فَعَبَدَ اللَّهَ عَلَيْهِ فَعَلِمَ قَوْمُهُ فَقَتَلُوهُ فَهُوَ يَبْكِي عَلَى ذَلِكَ النَّبِيِّ وَ هَذِهِ الْقَطَرَاتُ مِنْ بُكَائِهِ لَه؛(1)

منصور دوانیقی لعنة الله علیه به کوهی که از آن آب در جریان بود اشاره کرده به امام صادق(علیه السلام) عرض کرد آیا می دانید این چیست؟ حضرت فرمودند کدام؟ گفت این کوهی است که همه ساله قطراتی از آن می ریزد که سفید رنگ است و درد چشم را می برد حضرت فرمودند: آری، این کوه را می شناسم اگر خواسته باشی از اسم و احوال او تو را آگاه می کنم این کوه کوهی است که بر روی آن نبیی از انبیاء بنی اسرائیل توسط قومش کشته شده لذا این کوه بر آن پیامبر می گرید و این قطرات نیز از گریه های او بر آن پیامبر است.

خنده و گریه ملائکة الله

در برخی آیات و روایات وارد گردیده که حتّی ملائکة الله نیز گریه و خنده دارند.

قال النبی(صلی الله علیه و آله): وَ أَمَّا الْحَسَنُ فَإِنَّهُ ابْنِي وَ وُلْدِي وَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ قُرَّةُ عَيْنِي وَ ضِيَاءُ قَلْبِي... فَلَا يَزَالُ الْأَمْرُ بِهِ حَتَّى يُقْتَلَ بِالسَّمِّ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً فَعِنْدَ ذَلِكَ تَبْكِي الْمَلَائِكَةُ وَ السَّبْعُ الشِّدَادُ لِمَوْتِه؛(2)

ص: 103


1- . مناقب آل أبي طالب(علیهم السلام)، ج4، ص236؛ بحارالأنوار، ج47، ص136، ح186 (باب پنجم: معجزاته و استجابة دعواته و...).
2- . الأمالی (شیخ صدوق)، ص114؛ بحارالانوار، ج44، ص148، ح16 (باب22: جمل تاریخه و أحواله...).

پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: و اما حسن، او از من است و فرزند من است و نور چشم من و روشنی دل من...، او را با سمّ از روی ظلم و ستم می کشند در آن وقت است که ملائکه و تمام هستی برای شهادتش می گریند.

وَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ: مَا مِنْ مُؤْمِنٍ يَمُوتُ فِي غُرْبَةٍ مِنَ الْأَرْضِ فَيَغِيبُ عَنْهُ بَوَاكِيهِ إِلَّا بَكَتْهُ بِقَاعُ الْأَرْضِ الَّتِي كَانَ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَيْهَا وَ بَكَتْهُ أَثْوَابُهُ وَ بَكَتْهُ أَبْوَابُ السَّمَاءِ الَّتِي كَانَ يَصْعَدُ بِهَا عَمَلُهُ وَبَكَاهُ الْمَلَكَانِ الْمُوَكَّلَانِ بِهِ؛(1)

امام صادق(علیه السلام) فرمود: هیچ مؤمنی در بلاد غربت نمی میرد مگر این که بقاع زمین هایی که در آن ها خداوند را عبادت کرده و نیز لباس های او و درب های آسمان که عمل او از آن بالا می رفته و هم چنین دو ملک موکّل بر او می گریند و این به خاطر آن است که گریه کنندگان بر او (از دوستان و ارحام) در آن شهر غربت نبوده اند که بر او بگریند.

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) إِنَّ أَرْبَعَةَ آلَافِ مَلَكٍ هَبَطُوا يُرِيدُونَ الْقِتَالَ مَعَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍ(علیهما السلام) لَمْ يُؤْذَنْ لَهُمْ فِي الْقِتَالِ فَرَجَعُوا فِي الِاسْتِئْذَانِ فَهَبَطُوا وَ قَدْ قُتِلَ الْحُسَيْنُ(علیه السلام) فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ يَبْكُونَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة... ؛(2)

امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: چهار هزار ملک در روز عاشورا به محضر سیّدالشهداء(علیه السلام) آمدند و اجازه جهاد خواستند ولی حضرت به ایشان اجازه نفرمود، آنان رفته و بازگشتند در حالی که حضرت به شهادت رسیده

بودند، پس آن ها تا روز قیامت ژولیده و خاک آلوده در کنار قبر حضرت گریه سر داده، نوحه سرایی می کنند.

ص: 104


1- . من لا یحضره الفقیه، ج2، ص299 (باب الموت فی القربة)؛ بحارالانوار، ج67، ص66، ح24 (باب الأخبار).
2- . کامل الزیارات، ص83؛ بحارالأنوار، ج45، ص220، ح2 (باب41: ضجیج الملائکة إلی الله...).

گریه کنندگان بر امام حسین(علیه السلام)

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)

عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ كَانَ لَنَا مَشْرَبَةٌ وَ كَانَ النَّبِيُّ(صلی الله علیه و آله) إِذَا أَرَادَ لِقَاءَ جَبْرَئِيلَ(علیه السلام) لَقِيَهُ فِيهَا فَلَقِيَهُ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) مَرَّةً فِيهَا وَ أَمَرَنِي أَنْ لَا يَصْعَدَ إِلَيْهِ أَحَدٌ فَدَخَلَ عَلَيْهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ(علیهما السلام) فَقَالَ جَبْرَئِيلُ مَنْ هَذَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) ابْنِي فَأَخَذَهُ النَّبِيُّ فَأَجْلَسَهُ عَلَى فَخِذِهِ فَقَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ أَمَا إِنَّهُ سَيُقْتَلُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ وَ مَنْ يَقْتُلُهُ قَالَ أُمَّتُكَ تَقْتُلُهُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) تَقْتُلُهُ قَالَ نَعَمْ وَ إِنْ شِئْتَ أَخْبَرْتُكَ بِالْأَرْضِ الَّتِي يُقْتَلُ فِيهَا وَ أَشَارَ إِلَى الطَّفِّ بِالْعِرَاقِ وَ أَخَذَ مِنْهُ تُرْبَةً حَمْرَاءَ فَأَرَاهُ إِيَّاهَا وَ قَالَ هَذِهِ مِنْ مَصْرَعِهِ فَبَكَى رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) فَقَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَا تَبْكِ فَسَوْفَ يَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُمْ بِقَائِمِكُمْ أَهْلَ الْبَيْت؛(1)

عایشه می گوید: ما مشربه ای داشتیم که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) هر موقع ارادۀ دیدار با جبرئیل را داشتند با او در آن مکان دیدار می کردند. یک دفعه که پیامبر با جبرئیل در آنجا ملاقات کردند به من فرمودند که احدی وارد بر ایشان نشود، می گوید امام حسین(علیه السلام) وارد شد ولی من نفهمیدم، جبرئیل گفت: این شخص کیست؟ پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: فرزندم می باشد سپس امام حسین(علیه السلام) را گرفتند و روی زانویشان نشاندند، جبرئیل گفت: او به زودی کشته می شود، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: چه کسی او را می کشد؟ جبرئیل گفت: امت شما.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: امت من؟ جبرئیل گفت: آری و اگر می خواهید شما را به زمینی که در آنجا کشته خواهد شد راهنمایی کنم سپس اشاره کرد به زمین کربلا در عراق و کمی از خاک سرخ آنجا را به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نشان داد،

ص: 105


1- . کفایة الأثر، ص188؛ بحارالأنوار، ج36، ص349، ح218 (باب 41: نصوص الرسول(صلی الله علیه و آله) علیهم(علیهم السلام)...).

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) گریه کردند، جبرئیل عرضه داشت گریه نکنید به زودی خداوند متعال به توسط قائم(علیه السلام) انتقام او را خواهد گرفت.

أمیرالمؤمنین(علیها السلام)

عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: كُنْتُ مَعَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(علیه السلام) فِي خُرُوجِهِ [فِي خَرْجَتِهِ] إِلَى صِفِّينَ فَلَمَّا نَزَلَ بِنَيْنَوَى وَ هُوَ شَطُّ الْفُرَاتِ قَالَ بِأَعْلَىصَوْتِهِ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ أَ تَعْرِفُ هَذَا الْمَوْضِعَ قُلْتُ لَهُ مَا أَعْرِفُهُ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ(علیه السلام) لَوْ عَرَفْتَهُ كَمَعْرِفَتِي لَمْ تَكُنْ تَجُوزُهُ حَتَّى تَبْكِيَ كَبُكَائِي قَالَ فَبَكَى طَوِيلًا حَتَّى اخْضَلَّتْ لِحْيَتُهُ وَ سَالَتِ الدُّمُوعُ عَلَى صَدْرِهِ وَ بَكَيْنَا مَعاً وَ هُوَ يَقُولُ أَوْهِ أَوْهِ مَا لِي وَ لِآلِ أَبِي سُفْيَانَ مَا لِي وَ لِآلِ حَرْبٍ حِزْبِ الشَّيْطَانِ وَ أَوْلِيَاءِ الْكُفْرِ صَبْراً يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ لَقِيَ أَبُوكَ مِثْلَ الَّذِي تَلْقَى مِنْهُم؛(1)

ابن عباس نقل می کند که با امیرالمومنین(علیه السلام) هنگام خروج به سمت صفین بودم تا این که رسیدیم به نینوا و کنار شط فرات، در آنجا امیرالمونین با صدای بلند فرمودند: ابن عباس آیا این موضع را می شناسی؟ عرض کردم: خیر یا امیرالمؤمنین حضرت فرمودند: اگر این موضع را به مثل من می شناختی هنگام عبورت از اینجا تو نیز گریه می کردی. سپس می گوید: آن حضرت آن قدر گریه فرمودند تا اشک هایشان روی محاسن شریفشان ریخته و ما نیز گریه کردیم.

زین العابدین(علیه السلام)

و فی روایة: اما آن لحزنك ان ينقضي؟ فقال له: ويحك ان يعقوب النبي(علیه السلام) كان له اثنا عشر ابنا فغيب الله عنه واحدا منهم فابيضت عيناه من كثرة بكائه عليه، و احدودب ظهره الغم، و كان ابنه حيا في الدنيا، و انا نظرت الى أبى و أخى و عمى و سبعة عشر من أهل بيتي مقتولين حولي فكيف ينقضي حزني؟(2)

ص: 106


1- . الأمالی (شیخ صدوق)، ص597؛ بحارالأنوار، ج 44، ص 252، ح2 (باب ما اخبر به الرسول(صلی الله علیه و آله)...).
2- . تفسیر نورالثقلین، ج2، ص452؛ ریاض الأبرار، ج1، ص253.

به امام سجاد(علیه السلام) عرضه شد آیا وقت پایان اندوه شما فرا نمی رسد؟ حضرت فرمودند: وای بر شما یعقوب پیامبر دوازده پسر داشت یکی از آن ها از دیدگان او دور شد و او از فراغ آن کور شد و پشتش از شدت حزن خم شدبا این که پسرش در دنیا زنده بود اما من با چشمان خودم دیدم که پدرم و برادرم و عمو هایم و هجده نفر از جوانان اهل بیتم کشته شدند پس چگونه حزن من پایان پذیرد؟

وَ كَانَ إِذَا أَخَذَ إِنَاءً يَشْرَبُ مَاءً بَكَى حَتَّى يَمْلَأَهَا دَمْعاً فَقِيلَ لَهُ فِي ذَلِكَ فَقَالَ وَ كَيْفَ لَا أَبْكِي وَ قَدْ مُنِعَ أَبِي مِنَ الْمَاءِ الَّذِي كَانَ مُطْلَقاً لِلسِّبَاعِ وَ الْوُحُوشِ؛(1)

هر وقت ظرف آبى را می گرفت آنقدر گريه می كرد كه پر از اشک ميشد عرض كرد چرا اين قدر ناراحتى می كنيد فرمود گريه نكنم با اين كه آبى كهپرنده و درنده از آن استفاده می كردند به پدرم ندادند.

حضرت رضا(علیه السلام)

يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْ ءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهم السلام) فَإِنَّهُ ذُبِحَ كَمَا يُذْبَحُ الْكَبْشُ وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ رَجُلًا مَا لَهُمْ فِي الْأَرْضِ شَبِيهُونَ وَ لَقَدْ بَكَتِ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ وَ لَقَدْ نَزَلَ إِلَى الْأَرْضِ مِنَ الْمَلَائِكَةِ أَرْبَعَةُ آلَافٍ لِنَصْرِهِ فَوَجَدُوهُ قَدْ قُتِلَ فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ إِلَى أَنْ يَقُومَ الْقَائِمُ فَيَكُونُونَ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ شِعَارُهُمْ يَا لَثَارَاتِ الْحُسَيْن؛(2)

امام

رضا(علیه السلام) به پسر شبیب فرمودند: ای پسر شبیب اگر خواستی برای چیزی گریه

ص: 107


1- . مناقب آل أبی طالب(علیهم السلام)، ج4، ص109؛ بحارالأنوار؛ ج46، ص109، ح1 (باب ششم: حزنه و بکائه علی شهادة أبیه...).
2- . الأمالی (شیخ صدوق)، ص130؛ بحارالأنوار، ج44، ص286، ح23 (باب 34 ثواب البکاء علی مصیبته و...).

کنی پس بر حسین ابن علی گریه نما چرا که او به مثل ذبح شدن گوسفند ذبح شد و هجده نفر از اهل بیت او نیز کشته شدند که شبیهی در زمین برای ایشان نبود و آسمان های هفت گانه و زمین ها برای کشته شدن آن ها گریه کردند و چهار هزار نفر از ملائکه برای نصرت ایشان فرود آمدند ولی آن ها کشته شده بودند ایشان با حالت غمگین و ناراحت و خاک آلود در کنار قبر آن حضرت هستند تا وقتی که مهدی ما ظهور کند و سپس در رکاب آن حضرت خواهند بود و شعار آن ها یا لثارات الحسین می باشد.

زمین ها و آسمان ها

عَنْ حَنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ: زُورُوا الْحُسَيْنَ(علیه السلام) وَ لَا تَجْفُوهُ فَإِنَّهُ سَيِّدُ شَبَابِ الشُّهَدَاءِ أَوْ سَيِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ شَبِيهُ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا وَ عَلَيْهِمَا بَكَتِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ؛(1)

امام صادق(علیه السلام): به زیارت امام حسین(علیه السلام) بروید و بر او جفا روا مدارید چرا که او آقای جوانان اهل بهشت است و شبیه یحیی بن زکریاست که آسمان و زمین بر ایندو بزرگوار اشک ریخته اند.

وحوش بیابان و ماهیان دریاها

عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ(علیه السلام) أَنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیهما السلام) دَخَلَ يَوْماً إِلَى الْحَسَنِ(علیه السلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ بَكَى فَقَالَ لَهُ مَا يُبْكِيكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قَالَ أَبْكِي لِمَا يُصْنَعُ بِكَ فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ(علیه السلام) إِنَّ الَّذِي يُؤْتَى إِلَيَّ سَمٌّ يُدَسُّ إِلَيَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَلَكِنْ لَا يَوْمَ كَيَوْمِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّه... وَ يَبْكِي عَلَيْكَ كُلُّ شَيْ ءٍ حَتَّى الْوُحُوشُ فِي الْفَلَوَاتِ وَ الْحِيتَانُ فِي الْبِحَارِ؛(2)

امام صادق(علیه السلام) از پدرشان از جدشان نقل می کنند: که روزی امام

ص: 108


1- . بحارالأنوار، ج45، ص201، ح2 (باب 40: ما ظهر بعد شهادته...).
2- . الأمالی (شیخ صدوق)، ص116؛ بحارالأنوار، ج45، ص218، ح44 (باب 40: ما ظهر بعد شهادته...).

حسین(علیه السلام) بر امام مجتبی(علیه السلام) وارد شد و تا چشمش به امام حسن افتاد گریه کرد امام مجتبی به ایشان فرمود: چرا گریه می کنی؟ فرمود: به خاطر جفایی که در حق تو روا می دارند امام مجتبی فرمودند: مرا با سم می کشند ولکن هیچ روزی به مثل روز تو نیست... و هر چیزی بر تو می گرید ای حسین حتی حیوانات وحشی در بیابان ها و ماهیان در دریاها.

ملائکة الله

عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ: إِنَّ اللَّهَ وَكَّلَ بِقَبْرِ الْحُسَيْنِ(علیه السلام) أَرْبَعَةَ آلَافِ مَلَكٍ شُعْثٌ غُبْرٌ [شُعْثاً غُبْراً] يَبْكُونَهُ مِنْ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَى زَوَالِ الشَّمْسِ فَإِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ هَبَطَ أَرْبَعَةُ آلَافِ مَلَكٍ وَ صَعِدَ أَرْبَعَةُ آلَافِ مَلَكٍ فَلَمْ يَزَلْ يَبْكُونَهُ حَتَّى يَطْلُعَ الْفَجْرُ وَ ذَكَرَ الْحَدِيثَ؛(1)

امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: خداوند متعال چهار هزار ملک خاک آلود را موکل قبر امام حسین(علیه السلام) فرموده و ایشان از طلوع فجر تا زوال ظهر بر او می گریند و وقتی که زوال می شود آن ها می روند و چهار هزار ملک دیگر می آیند و همین طور گریه می کنند تا سپیدی صبح نمایان شود.

ص: 109


1- . کامل الزیارات، ص85؛ بحارالأنوار، ج45، ص223، ح16 (باب 41: ضجیج الملائکة إلی الله...).

ص: 110

بخش دوم: شوق

اشاره

ص: 111

یکی از حالات و احساسات انسان، شوق و اشتیاق است، نتیجه شوق، اشک است که به اشک شوق معروف است، نتیجه دیگرش نبود تحمل در فراق محبوب است ولو لحظاتی، بنابراین یکی از عوامل گریه، شوق است:

مَنْ أَحَبَّ حَبِيباً صَدَّقَ قَوْلَهُ وَ مَنْ آنَسَ بِحَبِيبٍ قَبِلَ قَوْلَهُ وَ رَضِيَ فِعْلَهُ وَ مَنْ وَثِقَ بِحَبِيبٍ اعْتَمَدَ عَلَيْهِ وَ مَنِ اشْتَاقَ إِلَى حَبِيبٍ جَدَّ فِي السَّيْرِ إِلَيْهِ يَا دَاوُدُ ذِكْرِي لِلذَّاكِرِينَ وَ جَنَّتِي لِلْمُطِيعِينَ وَ زِيَارَتِي لِلْمُشْتَاقِينَ وَ أَنَا خَاصَّةً لِلْمُطِيعِين؛(1)

اگر شخصی کسی رادوست داشته باشد گفتار او را تصدیق می کند و کسی که انس به دوستی داشته باشد قول او را می پذیرد و به عمل او راضی می شود و کسی که به دوستش وثوق دارد به او اعتماد می کند و کسی که مشتاق به دوستی است در رسیدن به او جدیت می کند. ای داود یاد من در میان ذاکرین است و بهشت من برای افراد مطیع است و زیارت من مخصوص مشتاقین است و من اختصاص به محبین دارم.

ص: 112


1- . بحارالأنوار، ج14، ص40، ح23 (باب سوم: ما أوحی إلیه(علیه السلام)...)؛ ارشاد القلوب، ج1، ص60.

فصل اول: آثار شوق

اشاره

ص: 113

اشاره

شوق انسان به انجام کارهای متنوع و نیز اشتیاقش به افراد مختلف است که انسان را به کار و تلاش و... وا می دارد، به عنوان مثال شوق به پول سبب می شود که جهت دستیابی به آن نوع بشر انواع و اقسام مشقت ها را تحمل کند.

الف) شوق سبب مرگ می شود

امیر المومنین(علیها السلام) در خطبه همام می فرماید:

وَ لَوْ لَا الْآجَالُ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ...؛(1)

اگر مدت عمرى نبود كه خداوند برايشان مقرر داشته، به سبب شوقى كه به پاداش نيك و بيمى كه از عذاب روز بازپسين دارند، چشم بر هم زدنى جان هايشان در بدن هايشان قرار نمى گرفت.

همان طور که ذکر گردید اشتیاق گاهی به ثروت مادی است، زمانی علاقۀ مفرط به همسر (خاصه اوایل زندگی)، گاهی شوق به پست و مقام است همه این شوق ها درصورت عدم مدیریت صحیح و قانونمند از عوامل انحراف و گناه خواهد بود. آنچه شریعت در این راستا مومن را به کسب آن تاکید می نماید فقط شوق به قرب خداوند متعال و اشتیاق به امور معنوی است، در فرازی از دعای کمیل می خوانیم: «واَشتاقَ اِلی قَربکَ فی المشتاقینَ» یا در زیارت امین الله می خوانیم: «مشتاقَة الی فَرحَةِ لِقائِکَ».

به حضرت داوود «علی نبینا وآله وعلیه السلام» وحی شد که برو به مردم بگو:

يَا دَاوُدُ أَبْلِغْ أَهْلَ أَرْضِي أَنِّي حَبِيبُ مَنْ أَحَبَّنِي وَ جَلِيسُ مَنْ جَالَسَنِي وَ مُؤْنِسٌ لِمَنْ

ص: 114


1- . کتاب سلیم بن قیس، ج2، ص850؛ بحارالأنوار، ج65، ص193، ح48 (باب 19: صفات الشیعة و أصنافهم...).

آنَسَ بِذِكْرِي وَ صَاحِبٌ لِمَنْ صَاحَبَنِي وَ مُخْتَارٌ لِمَنِ اخْتَارَنِي وَ مُطِيعٌ لِمَنْ أَطَاعَنِي مَا أَحَبَّنِي أَحَدٌ أَعْلَمُ ذَلِكَ يَقِيناً مِنْ قَلْبِهِ إِلَّا قَبِلْتُهُ لِنَفْسِي وَ أَحْيَيْتُهُ حَيَاةً لَا يَتَقَدَّمُهُ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِي مَنْ طَلَبَنِي بِالْحَقِّ وَجَدَنِي وَ مَنْ طَلَبَ غَيْرِي لَمْ يَجِدْنِي فَارْفُضُوا يَا أَهْلَ الْأَرْضِ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ غُرُورِهَا وَ هَلُمُّوا إِلَى كَرَامَتِي وَ مُصَاحَبَتِي وَ مُجَالَسَتِي وَ مُؤَانَسَتِي وَ آنِسُوا بِي أُوَانِسْكُمْ وَ أُسَارِعْ إِلَى مَحَبَّتِكُم؛(1)

اى داود! برسان به مردم زمين من كه من دوست آنم كه مرا دوست دارد، و همنشين آنم كه با من همنشينى كند، و انس مى گيرم با آن كه با من انس گيرد، و يار آنم با آن كه با من يارى نمايد و آن را اختيارمى كنم كه مرا اختيار كند، و آن را اطاعت مى نمايم كه اطاعت من نمايد، كسى مرا دوست نداشته است كه يقين خاطر او را بدانم الّا كه از او مى پذيرم و خود را با او دوست مى گيرم، و زندگانى به او مى دهم كه پيشى نگرفته باشد بر آن احدى از خلق من، كسى كه مرا براستى طلبد، مرا مى يابد و آن كه غير مرا طلب نمايد، مرا نمى تواند يافت. پس ترك كنيد اى اهل زمين آن چه را از غرور و فريبش كه در آن مى باشيد و بشتابيد به سوى كرامت و همنشينى و مصاحبت و انس با من و با من انس گيريد تا با شما انس گيرم و بشتابم به سوى دوستى شما.

ب) تلاش برای رسیدن به محبوب

یکی دیگر از پیامدهای شوق، تلاش برای رسیدن به محبوب است: حال باید دید پیامد شوق به قرب خداوند متعال چیست؟ پیامد این شوق، جلب رضایت پروردگار متعال است، آن چه خدا راضی است بگویم، آن چه که خدا راضی است بشنوم. اعمالم همه در مسیر رضایت خداوند متعال قرار گرفته باشد.

حضرت موسی بن جعفر از پدر بزرگوارشان از اجداد مکرمشان از حضرت سجاد از امام حسین(علیهم السلام) نقل می فرمایند که: در نبردی پیر مردی نزد حضرت امیر(علیه السلام) آمده عرضه داشت: یا امیرالمؤمنین! من از شام آمده ام و درباره شما

ص: 115


1- . مسکن الفؤاد، ص18؛ بحارالأنوار، ج70، ص26، ح28 (باب 43: حب الله تعالی...).

فضائلی شنیده ام که قابل احصاء نیست و می ترسم با این فضائل شما را بکشند، او سخنانی از این قبیل گفت سپس حضرت به او فرمود:

إِنَّ اللَّهَ(عزوجل) خَلَقَ خَلْقاً ضَيَّقَ الدُّنْيَا عَلَيْهِمْ نَظَراً لَهُمْ فَزَهَّدَهُمْ فِيهَا وَ فِي حُطَامِهَا فَرَغِبُوا فِي دَارِ السَّلَامِ الَّتِي دَعَاهُمْ إِلَيْهَا وَ صَبَرُوا عَلَى ضِيقِ الْمَعِيشَةِ وَ صَبَرُوا عَلَى الْمَكْرُوه؛(1)

خداوند متعال جمعی را آفرید و دنیا را بر آنان سخت گرفت به جهت محبتی که بر ایشان داشت این ها را علاقه مند به آخرت قرار داد این ها نیز به سختی و مشقات دنیا صبر نموده جانشان را هم برای رضای خدا در طبق اخلاص گذاردند.

در مقابل واژه شوق، از واژه عشق در روایات ما بسیار نکوهش شده است و فقط واژه عشق در دو جا مطرح شده است، اساسا عشق یعنی محبت شدید و مفرطی که پشتوانه عقلایی نداشته باشد و به اصطلاح دیوانه وار باشد:

عَنِ الْمُفَضَّلِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) عَنِ الْعِشْقِ قَالَ قُلُوبٌ خَلَتْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ حُبَّ غَيْرِهِ؛(2)

عشق اختصاص به دل هایی دارد که از حب خدا تهی باشند خدا هم حبّ غیر خودش را در دل های آن ها قرار داده.

امیر المومنین(علیها السلام) در خطبۀ صد و نهم نهج البلاغه می فرماید:

مَن عَشِقَ شیئاً اعشی بَصَرَهُ و اَمرَض قَلبَهُ؛(3)

کسی که به چیزی عشق بورزد از غیر آن نابینا شده دلش نیز بیمار خواهد شد.

ج) دلدادگی به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و آل ایشان و زیارت ایشان

یکی دیگر از جلوه های شوق، دل دادن به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و آل پیامبر وزیارت قبورآن بزرگواران(علیهم السلام) است.

ص: 116


1- . من لا یحضره الفقیه، ج4، ص384، ح5833؛ الأمالی، (شیخ صدوق)، ص395، ح4.
2- . بحارالأنوار، ج70، ص158، ح1 (باب 126: ذم العشق و علته...).
3- . نهج البلاغه، ص160؛ علل الشرایع، ص297.

عن مولانا أمیرالمومنین(علیه السلام): إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ فَاخْتَارَنَا وَ اخْتَارَ لَنَا شِيعَةً يَنْصُرُونَنَا وَ يَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَ يَبْذُلُونَ أَمْوَالَهُمْ وَ أَنْفُسَهُمْ فِينَا أُولَئِكَ مِنَّا وَ إِلَيْنَا؛(1)

حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمایند: خداوند متعال ما را انتخاب فرمود و برای ما نیز شیعیانی انتخاب فرمود که ما را نصرت کنند اینان به خاطر خوشحالی ما خوشحالند و به خاطر ناراحتی ما ناراحتند و مال و جان خود را در راه ما بذل می کنند اینان از مایند و ما نیز از ایشانیم.

دل مومن کانون محبت پروردگار است و بس و پیامد محبت به خدا، محبت به پیامبر اکرم است و پیامد محبت به پیامبر اکرم محبت به اهل بیت ایشان است،همان گونه که گذشت قرآن در این زمینه می فرماید. «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ...»(2) «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى».(3)

فخر رازی در این آیۀ شریفه می گوید که محبت اهل البیت به سه دلیل واجب است:

1) پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) ایشان را دوست داشته است قرآن هم می فرماید: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ».(4)

2) به حکم صریح آیۀ مودت، مودت با اهل البیت مساوی با اجر رسالتپیامبر قرار گرفته است، و انسان نباید نسبت به اجر رسالت بی تفاوت باشد.

3) در مهمترین فریضه دین یعنی نماز به ما دستور داده شده که به ساحت مقدس ایشان درود فرستیم و برای ایشان طلب رحمت نماییم.

مشتاقان به اهل البیت(علیهم السلام) آرزومندان زیارت قبور ایشان نیز می باشند.

وَ لَكِنَّ حُثَالَةً مِنَ النَّاسِ يُعَيِّرُونَ زُوَّارَ قُبُورِكُمْ بِزِيَارَتِكُمْ كَمَا تُعَيَّرُ الزَّانِيَةُ

ص: 117


1- . الخصال، ج2، ص635؛ بحارالأنوار، ج44، ص287، ح26 (باب34: ثواب البکاء علی مصیبته(علیه السلام)...).
2- . سورۀ آل عمران (3)، آیۀ 31.
3- . سورۀ الشوری (42)، آیۀ 23.
4- . سورۀ الأحزاب (33)، آیۀ 21.

بِزِنَاهَا أُولَئِكَ شِرَارُ أُمَّتِي؛(1)

ولکن عده پستی از مردم زائرین قبور شما را سرزنش می کنند چنان که فرد فاحشه کار را به فحشایش سرزنش می کنند بدانید اینان بدترین افراد امت من هستند.

زیارت را عرب اینگونه معنا می کند: «قَصَد الغَیر اکراماً و إعظاماً لَه و استیناساً به: یعنی زیارت عبارت است از قصد کردن غیر به جهت بزرگداشت وانس گرفتن با زیارت شونده».

زیارت ارتباط جسم و روح اشخاص با یکدیگر است افراد به زیارت هم می روند ارواحشان نیز چه در عوالم سابق و چه پس از مرگ به زیارت هم می روند چرا که با توجه به مباحث معرفتی و شناخت مبانی مباحث معاد ارواح هرگز متلاشی و معدوم نمی شوند و ارتباط با یکدیگر را دارا می باشند لذا مسالۀ زیارت امری است فطری و منطبق با خلقیات خدادادی بشر، عقل نیز این موضوع را کاملا روشن و مبرهن می سازد.

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(علیه السلام) قَالَ: لَوْ يَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِي زِيَارَةِ الْحُسَيْنِ مِنَ الْفَضْلِ لَمَاتُوا شَوْقاً وَ تَقَطَّعَتْ أَنْفُسُهُمْ عَلَيْهِ حَسَرَاتٍ قُلْتُ وَ مَا فِيهِ قَالَ مَنْ أَتَاهُ تَشَوُّقاً كَتَبَ اللَّهُ لَهُ أَلْفَ حَجَّةٍ مُتَقَبَّلَةٍ وَ أَلْفَ عُمْرَةٍ مَبْرُورَةٍ وَ أَجْرَ أَلْفِ شَهِيدٍ مِنْ شُهَدَاءِ بَدْرٍ وَ أَجْرَ أَلْفِ صَائِمٍ وَ ثَوَابَ أَلْفِ صَدَقَةٍ مَقْبُولَةٍ وَ ثَوَابَ أَلْفِ نَسَمَةٍ أُرِيدَ بِهَا وَجْهُ اللَّهِ وَ لَمْ يَزَلْ مَحْفُوظاً سَنَتَهُ مِنْ كُلِّ آفَةٍ أَهْوَنُهَا الشَّيْطَانُ وَ وُكِّلَ بِهِ مَلَكٌ كَرِيمٌ يَحْفَظُهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ مِنْ فَوْقِ رَأْسِهِ وَ مِنْ تَحْتِ قَدَمِهِ فَإِنْ مَاتَ سَنَتَهُ حَضَرَتْهُ مَلَائِكَةُ الرَّحْمَةِ يَحْضُرُونَ غُسْلَهُ وَ أَكْفَانَهُ وَ الِاسْتِغْفَارَ لَهُ وَ يُشَيِّعُونَهُ إِلَى قَبْرِهِ بِالاسْتِغْفَارِ لَهُ وَ يُفْسَحُ لَهُ فِي قَبْرِهِ مَدَّ بَصَرِهِ وَ يُؤْمِنُهُ اللَّهُ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْرِ وَ مِنْ مُنْكَرٍ وَ نَكِيرٍ أَنْ يروعانه [يُرَوِّعَاهُ] وَ يُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إِلَى الْجَنَّةِ وَ يُعْطَى كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ وَ يُعْطَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ نُوراً يُضِي ءُ لِنُورِهِ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ يُنَادِي مُنَادٍ هَذَا مِنْ زُوَّارِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ شَوْقاً إِلَيْهِ فَلَا يَبْقَى أَحَدٌ فِي الْقِيَامَةِ إِلَّا

ص: 118


1- . تهذیب الأحکام، ج6، ص22؛ وسائل الشیعة، ج14، ص383، ح1 (باب 26).

تَمَنَّى يَوْمَئِذٍ أَنَّهُ كَانَ مِنْ زُوَّارِ الْحُسَيْنِ بْنِعَلِيٍّ(علیهما السلام)؛(1)

محمد بن مسلم از امام باقر(علیه السلام) نقل می کند که حضرت فرمود: اگر مردم می دانستند که چقدر زیارت امام حسین(علیه السلام) فضیلت دارد از شدت شوق می مردند راوی پرسید چگونه؟حضرت فرمودند: کسی که از سرشوق به زیارت سیدالشهدا(علیه السلام) برود خداوند متعال برای او پاداش هزار حج و هزار عمره قبول و اجر هزار صائم و ثواب هزار صدقه مقبول و ثواب آزادی هزار بنده و اجر هزار شهید از شهدای بدر عطا می کند و از هر آفتی مصون می ماند که کمترینش محفوظ ماندن از شیطان در آن سال خواهد بود اگر در سالی که مشرف به زیارت شده بمیرد ملائکه برایش طلب استغفار می کنند و خداوند متعال او را از فشار قبر در امان داشته دری برایش به سوی بهشت می گشاید... .

حدیث دوم: محمد بن مسلم به امام صادق(علیه السلام) عرضه داشت:

«مَا لِمَنْ أَتَى قَبْرَ الْحُسَيْنِ؟»

حضرت فرمود: اگر به قصد شوق و دلدادگی می رود: «كَانَ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ الْمُكْرَمِينَ».

در روز قیامت زیر بیرق امام حسین(علیه السلام) خواهد بود تا به بهشت وارد شود.(2)

همانطور که یک شاگرد در دیدار و زیارت معلم خویش می تواند جهل های خود را به این وسیله بزداید و به علوم خویش بیافزاید، و همانطور که یک مریض با دیدار از طبیب امراض جسمی خویش را درمان می کند، همانگونه ما هم در زیارتمان ائمه معصومین(علیهم السلام) را به عنوان این که ایشان را معلمین و راهنمایان بشر می دانیم به زیارت ایشان می رویم تا جهل های خود را بزداییم و از علوم ایشان استفاده نماییم. ما با زیارتمان حضرات معصومین(علیهم السلام) را به عنوان این که ایشان را طبیبان ارواح بشریت می دانیم به زیارت ایشان می رویم تا امراض روحانی خویش را به واسطه ایشان درمان نماییم. ولی متأسفانه برای عموم ما این تصور است که

ص: 119


1- . كامل الزيارات، ص142، ح3؛ بحارالأنوار، ج98، ص18، ح1 (باب سوم: الإخلاص في زیارته(علیه السلام)...).
2- . کامل الزیارات، ص143؛ وسائل الشیعة، ج14،ص497، ح5 (باب 64).

ما به زیارت ائمه می رویم که آن بزرگواران فقط حوائج مادی ما را بر طرف نمایند، لذا مسالۀ زیارت در نگاه ما عظمت چندانی پیدا نمی کند، چون شأن ائمه(علیهم السلام) را محدود نموده ایم در بر آوردن حاجات مادی به منزلۀ یک مستجاب الدعوة و نه بیشتر ما اگر مقام علمی و معنوی ائمه(علیهم السلام) را می دانستیم. شأن ایشان را فقط منحصر به برآوری حاجاتماندر مسائل مادی نمی کردیم.

نکته بعد: اگر ما مشتاق زیارت ائمه معصومین(علیهم السلام) باشیم، ایشان هم شوق به دیدار ما خواهند داشت مثل جریان اویس قرنی که پیامبر درباره او فرمود: «واشوقاه إلیک» و مثل بیانات امیرالمومنین(علیها السلام) در ارتباط با متقین که در آخر آن فرمودند: «آه آه شوقا إلی رویتهم»(1) عبدالله بن ولید می گوید که از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که فرمود:

وَ اللَّهِ إِنِّي لَأُحِبُّ رُؤْيَتَكُمْ وَ أَشْتَاقُ إِلَى حَدِيثِكُمْ... ؛(2)

به

خدا سوگند که من دیدن شما را دوست دارم و مشتاق شنیدن صدای شما هستم.

گاهی امر از این هم فراتر می شود و به طور ابتدا به ساکن حجت خدا کسی را می خواهد و شوق به ارتباط با او دارد در حالی که شخص خود غافل است و ای بسا شناختی هم حتی نسبت به حجت الله ندارد یا حتی کراهت از دیدار حضرتش دارد لکن همین خواست حجت خدا او را به سوی امام هدایت می کند و موجبات سعادت و علو مقامش نزد خداوند می گردد مثال های زیادی دارد به طور نمونه جریان جناب ظهیر بن قین(رضوان الله علیه) که سابقۀ هواداری عثمان بن عفان را هم داشت از مصادیق بارز این معنی است.

يَا أَبَا خَالِدٍ إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَيْبَتِهِ الْقَائِلِينَ بِإِمَامَتِهِ وَ الْمُنْتَظِرِينَ لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ مِنْ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَيْبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ وَ جَعَلَهُمْ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِينَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) بِالسَّيْفِ أُولَئِكَ الْمُخْلَصُونَ

ص: 120


1- . نهج البلاغة، ص497 (خطبه همام).
2- . بحارالأنوار، ج65، ص 29، ح56.

حَقّاً وَ شِيعَتُنَا صِدْقا و... ؛(1)

امام باقر(علیه السلام) می فرماید: ای اباخالد! اهل زمان غیبت فرزندم مهدی، آنانی که قائل به امامت اویند و منتظر ظهور اویند برترین افراد اهل هر زمانی هستند زیرا که خداوند متعال آن چنان عقل و درک و فهمی به ایشان داده که غیبت در نزد ایشان به منزلۀ حضور است آنان مومنین خالص و شیعیان حقیقی هستند.

زیارت، سبب تجدید قوای روحی و معنوی برای انسان می شود، یعنی با زیارت ائمه معصومین(علیهم السلام) کاستی ها و سستی های ایمانی انسان جبران می شود و اصلا یکی از معانی آیۀ شریفۀ قرآن که می فرماید: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر»(2) همین است که نماز اگر هم بر فرض محال، گناهان مارا محو نمی کند حداقل این است که جلوی ما را می گیرد که کمتر سستی و کاستی در دینمان داشته باشیم.

در حدیث قدسی داریم که خداوند فرمود:

عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ: أَوْحَى اللَّهُ إِلَى عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ(علیهما السلام) يَا عِيسَى هَبْ لِي مِنْ عَيْنَيْكَ الدُّمُوعَ وَ مِنْ قَلْبِكَ الْخُشُوع؛(3)

امام صادق(علیه السلام) فرمودند: خدای تعالی به حضرت عیسی وحی فرمود ای عیسی اشک دیدگانت را با خشوع قلبت بر من هدیه نما.

نتیجتاً این که اگر قرار بر این است که ما در برابر مصیبت بی تفاوت نباشیم و دلمان به درد بیاید چون دلی که به درد نیاید سنگ است، اگر قرار بر این است که در برخورد با صحنه غم انگیز دل ما غمناک شود و اگر بناست که غم و اندوه درون ما نمود داشته باشد و نمودش اشک باشد در نتیجه اشک بر امام حسین و مصائب حضرتش امری ضروری و بدیهی است، چرا که در جهان هستی مصیبتی بالاتر از مصیبت امام حسین وجود ندارد در زیارت عاشورا می خوانیم:

ص: 121


1- . الإحتجاج (طبرسی)، ج2، ص318؛ کمال الدین، ج1، ص 320، ح2 (باب 31).
2- . سورۀ العنکبوت (29)، آیۀ 45.
3- . الأمالی (شیخ مفید)، ص237؛ بحارالأنوار، ج14، ص320، ح23 (باب 21: مواعظه و حکمه و...).

مُصیبة ما أعظَمَها و أعظَمَ رزیَّتَها فی الإسلام و جَلَّت و عَظُمَت مُصیبَتُکَ فِی السَّمواتِ عَلی أهل السَّموات؛

چه مصیبتی که بزرگیش به بزرگی اسلام است مصیبتی که بر آسمان واهل آسمان نیزسنگین بود.

باید برای امام حسین اشک ریخت، ناله کرد، باید فریادها برای امام حسین بلند شود، باید به سر و سینه زد، آیا در جهان خلقت از امام حسین مظلوم تر هم پیدا می شود؟ کدام واقعه فجیع تر از غصب خلافت امیرالمومنین؟ کدام بلا سخت تر از شکسته شدن پهلوی صدیقۀ کبری فاطمه زهرا(علیها السلام)، کدام مصیبت اعظم از سیلی خوردن حضرت زهرا، کدام واقعه برتر و بالاتر از این که ریسمان به گردن حجت خدا امیرالمومنین انداخته کشان کشان به مسجد ببرند؟ در حدیث داریم گوارائی و شیرینی آب بهشت به برکت ریختن اشک شیعه ها بر امام حسین(علیه السلام) در آب بهشتی است. آری ما در این زمینه حدیث داریم، طبق بررسی انجام شده تمام امور خیر، بیمارستان ها، مدارس، در جهان تشیع همه به برکت مجالس امام حسین(علیه السلام) بوده است، شما اطلاعات دینی که دارید از کجا آورده اید؟ آیا غیر از این است که دارایی دینی شما به برکت مجالس امام حسین بوده؟ آیا اگر پدرتان هم چیزی از دین آموخته غیر از مجالس امام حسین از جای دیگری بوده؟ آیا آشنائی با دین برای فرزندانتاناز چه راهی حاصل شده؟ مدرسه به آن ها آموخته؟ دانشگاه به آن ها یاد داده؟ از کجا گرفته اند دین را و مسائل دینی را؟ آیا غیر آن بوده که همه به برکت شرکت در مجالس امام حسین بوده، اُف باد بر کسانی که با امام حسین می جنگند، با امام حسین جنگیدن یعنی با فضیلت جنگیدن، یعنی با کمال درافتادن، یعنی با انسانیت و شرافت جنگیدن. بر امام حسین گریه کنید، لباس سیاه برای عزاداری امام حسین بپوشید، به اهل خانواده تان بگوئید که همه در مصیبت امام حسین سیاه بپوشند، در و دیوار را سیاه پوش کنید، احترام بگذارید، بشکند دهان آنهایی که بلندگوی دشمنان دین اند که می خواهند این سنت حسنه ای را که قرن ها بزرگان ما با عظمت و

ص: 122

جلال از آن یاد می کرده اند از ما بگیرند، گول نخورید، فریب نخورید، هستی مدیون خون امام حسین است، تمامی ادیان مدیون خون امام حسین اند، تمام آزادگان عالم مدیون امام حسین اند، تمام مظلومین عالم مدیون آن حضرتند، در هر جای این کره خاکی عمل خیری انجام می شود همه و همه به برکت خون مقدس امام حسین است می گوئیم و با جرات و به حول و قوه الهی از عهده ادعای خویش نیز بر می آئیم.

قال الرّضا(علیه السلام): مَنْ تَذَكَّرَ مُصَابَنَا وَ بَكَى لِمَا ارْتُكِبَ مِنَّا كَانَ مَعَنَا فِي دَرَجَتِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ مَنْ ذُكِّرَ بِمُصَابِنَا فَبَكَى وَ أَبْكَى لَمْ تَبْكِ عَيْنُهُ يَوْمَ تَبْكِي الْعُيُون... ؛(1)

امام رضا(علیه السلام) فرمودند: کسی که متذکر مصائب ما شود و برای آنچه که بر ما گذشته است گریه کند در روز قیامت با ما خواهد بود و در روزی که همگان اشک می ریزند او گریان نخواهد بود.

عن أبی عبدالله(علیه السلام) قال: كُلُّ الْجَزَعِ وَ الْبُكَاءِ مَكْرُوهٌ سِوَى الْجَزَعِ وَ الْبُكَاءِ عَلَى الْحُسَيْنِ(علیه السلام)؛(2)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید: هر شیون وگریه ای کراهت دارد مگر شیون و گریه بر امام حسین(علیه السلام).

عن ابی عبدالله(علیه السلام) قال لِأبی عمارة المُنشد، يَا أَبَا عُمَارَةَ مَنْ أَنْشَدَ فِي الْحُسَيْنِ(علیه السلام) شِعْراً فَأَبْكَى خَمْسِينَ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِي الْحُسَيْنِ شِعْراً فَأَبْكَى أَرْبَعِينَ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِي الْحُسَيْنِ شِعْراً فَأَبْكَى ثَلَاثِينَ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِي الْحُسَيْنِ شِعْراً فَأَبْكَى عِشْرِينَ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِي الْحُسَيْنِ شِعْراً فَأَبْكَى عَشَرَةً فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِي الْحُسَيْنِ(علیه السلام) شِعْراً فَأَبْكَى وَاحِداً فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِي الْحُسَيْنِ(علیه السلام) شِعْراً فَبَكَى فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِيالْحُسَيْنِ شِعْراً فَتَبَاكَى فَلَهُ الْجَنَّةُ؛(3)

ص: 123


1- . الأمالی (شیخ صدوق)، ص73؛ بحارالأنوار، ج44، ص278، ح1 (باب 34: ثواب البکاء علی مصیبته و...).
2- . الأمالی (شیخ طوسی)، ص162؛ بحارالأنوار، ج44، ص280، ح9 (باب 34: ثواب البکاء علی مصیبته و...).
3- . کامل الزیارات، ص105؛ بحارالأنوار، ج44، ص282، ح16 (باب 34 ثواب البکاء علی مصیبته و...).

امام صادق(علیه السلام) به یکی از شعراء فرمودند: کسی که شعری در مصائب امام حسین بسراید و سی نفر را بگریاند برای او بهشت است بعد فرمودند کسی که شعری در مصائب امام حسین بسراید و بیست نفر را بگریاند برای او بهشت است، بعد فرمودند: کسی که شعری در مصائب امام حسین بسراید و ده نفر را بگریاند برای او بهشت است، بعد فرمودند: کسی که شعری در مصائب امام حسین بسراید و یک نفر را بگریاند برای او بهشت است، بعد فرمود: کسی که یک شعر بگوید و خود بگرید برای او بهشت است و بعد فرمود: کسی که شعری در مصائب امام حسین بگوید و تظاهر به گریه کند برای او بهشت است.

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ قَالَ: حَجَجْتُ مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ فَقُلْتُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَوْ نُبِشَ قَبْرُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ(علیهما السلام) هَلْ كَانَ يُصَابُ فِي قَبْرِهِ شَيْ ءٌ؟ فَقَالَ: يَا ابْنَ بُكَيْرٍ مَا أَعْظَمَ مَسَائِلَكَ إِنَّ الْحُسَيْنَ(علیه السلام) مَعَ أَبِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَخِيهِ فِي مَنْزِلِ رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) وَ مَعَهُ يُرْزَقُونَ وَ يُحْبَرُونَ وَ إِنَّهُ لَعَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ مُتَعَلِّقٌ بِهِ يَقُولُ: يَا رَبِّ أَنْجِزْ لِي مَا وَعَدْتَنِي وَ إِنَّهُ لَيَنْظُرُ إِلَى زُوَّارِهِ وَ إِنَّهُ أَعْرَفُ بِهِمْ وَ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ وَ مَا فِي رِحَالِهِمْ مِنْ أَحَدِهِمْ بِوُلْدِهِ وَ إِنَّهُ لَيَنْظُرُ إِلَى مَنْ يَبْكِيهِ فَيَسْتَغْفِرُ لَهُ وَ يَسْأَلُ أَبَاهُ الِاسْتِغْفَارَ لَهُ وَ يَقُولُ: أَيُّهَا الْبَاكِي لَوْ عَلِمْتَ مَا أَعَدَّ اللَّهُ لَكَ لَفَرِحْتَ أَكْثَرَ مِمَّا حَزِنْتَ وَ إِنَّهُ لَيَسْتَغْفِرُ لَهُ مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ وَ خَطِيئَةٍ؛(1)

ترجمه فرازی از این حدیث شریف این است که امام صادق(علیه السلام) می فرماید: امام حسین(علیه السلام) نام زوّار و نام پدران زوّارش را می داند همچنان که پدری نام فرزندش را می داند و به گریه کنندگان بر خودش نظر می کند و برای ایشان استغفار می نماید و از پدر بزرگوارشان نیز می خواهند که برای ایشان استغفار نمایند.

ص: 124


1- . کامل الزیارات، ص103، ح7؛ بحارالأنوار، ج44، ص292، ح35 (باب 34 ثواب البکاء علی مصیبته و...).

فصل دوم: عوامل شوق

الف) بهشت

یکی از زمینه های شوق که در روایات ما مطرح است شوق به بهشت و ثواب است: امیر المومنین(علیها السلام) در خطبۀ همام فرمودند:

لَوْ لَا الْآجَالُ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَاب...؛(1)

اگر

مدت عمرى نبود كه خداوند برايشان مقرر داشته، به سبب شوقى كه به پاداش نيك و بيمى كه از عذاب روز بازپسين دارند، چشم بر هم زدنى جان هايشان در بدنهايشان قرار نمى گرفت.

حضرت صادق(علیها السلام) به عبد الله ابن جندب فرمایشی دارند که آن هم بسیار عجیب است می فرمایند:

يَا ابْنَ جُنْدَبٍ يَهْلِكُ الْمُتَّكِلُ عَلَى عَمَلِهِ وَ لَا يَنْجُو الْمُجْتَرِئُ عَلَى الذُّنُوب... قُلْتُ فَمَنْ يَنْجُو؟ قَالَ: الَّذِينَ هُمْ بَيْنَ الْخَوْفِ وَ الرَّجَاء.(2)

ای فرزند جندب! کسی که فقط بر عمل خود تکیه دارد هلاک می شود و کسی که جرأت بر انجام گناه دارد اهل نجات نیست... عبدالله بن جندب می گوید که عرضه داشتم چه کسانی اهل نجاتند حضرت فرمود: کسانی که مابین بیم و امید هستند، اهل نجاتند.

ص: 125


1- . کتاب سلیم بن قیس، ج2، ص850؛ الأمالی (شیخ صدوق)، ص571.
2- . تحف العقول، ص302؛ مستدرک الوسائل، ج11، ص226، ح12811.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در آخرین خطبه خویش فرمودند:

... لا یَدَّعی مُدَّع، لا یَتَمَنّی مُتَمِنّ، لا یَنجُوا مِنَ العَذاب اِلّا عَمَلٌ مع رَحمة؛(1)

نه کسی ادعا کند و نه کسی آرزو کند که من به بهشت می روم، فقط دو چیز است که سبب نجات است: عمل صالح و رحمت پروردگار متعال.

در روایت داریم:

جاهِد نَفسَکَ لِتَرُدَّها عَن هَواها؛(2)

با نفس خودت جهاد کن تا آن را از خواسته هایش بازداری.و فرموده اند:

اَعدی عَدُّوَکَ نَفسَکَ الَّتی بینَ جَنبیکَ؛(3)

دشمن ترین دشمنان تو نفس توست.

امام ما می فرماید:

مَنِ اِشتاقَ اِلَی الجَّنَة سارَعَ ِالَی الحَسَناتِ وَ سَلا عَنِ الشَّهَوات... و راجَعَ عن المحارم؛(4)

کسی

که شوق به رفتن به بهشت را دارد در انجام کارهای نیک سرعت می گیرد و به دنبال شهوات و حرام های الهی نمی رود.

نکته مهم: به ما می فرمایند برای بهشت رفتن از گناه و معاصی دوری کنید و تقوا پیشه نمایید و باید تحمل سختی ها را نمایید و باید بسیار مشقت ها را تحمل کنید، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در پاسخ به این که مشتاق بهشت چه عملی باید انجام دهد می فرمودند: دوستی خداوند متعال:

مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ أَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ؛(5)

ص: 126


1- . ارشاد القلوب، ج1، ص33؛ الإرشاد (شیخ مفید)، ج1، ص182.
2- . تحف العقول، ص399؛ مستدرک الوسائل، ج11، ص141، ح12654.
3- . مجموعۀ ورام، ج1، ص59؛ عدة الداعی، ص314.
4- . تحف العقول، ص281؛ بحارالأنوار، ج 75، ص 139، ح 25 (باب 21: وصایا علی بن الحسین(علیهما السلام)...).
5- . الکافی، ج3، ص134، ح12؛ وسائل الشیعه، ج1، ص428، ح2 (باب 19).

کسی که لقاء خدا را دوست داشته باشد خدا هم لقای او را دوست خواهد داشت.

حضرت در رابطه با نفس نفیس خود در این زمینه می فرمایند:

كُلَّمَا اشْتَقْتُ إِلَى رَائِحَةِ الْجَنَّةِ شَمِمْتُ رَائِحَةَ ابْنَتِي فَاطِمَة؛(1)

هر موقع من مشتاق بهشت می شوم فاطمه ام را در آغوش می گیرم و او را می بوسم و او را می بویم.

یک مطلب عقلانی: هرکس مشتاق دیگری باشد به طور طبیعی آن شخص هم مشتاق او خواهد بود. مگر این که آن شخص واجد خصائل انسانی نباشد.

در روایات ما آمده اگر کسی مشتاقانه در راه رضای الهی گام بردارد و به خاطر رسیدن به لذائذ بهشتی تلاش نماید بهشت هم مشتاق او می شود.

حضرت صادق(علیه السلام) می فرماید، روزی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیها السلام) فرمود: یا علی دوستان تو این چنین صفاتی دارند و یک یک آن ها را شمردند تا این جا که فرمودند:

يَا عَلِيُّ مُحِبُّوكَ فِي الْفِرْدَوْسِ الْأَعْلَى جِيرَانُ اللَّهِ لَا يَأْسَفُونَ عَلَى مَا فَاتَهُمْ مِنَ الدُّنْيَا يَا عَلِيُّ إِخْوَانُكَ ذُبُلُ الشِّفَاهِ تُعْرَفُ الرَّهْبَانِيَّةُ فِي وُجُوهِهِمْ يَفْرَحُونَ فِي ثَلَاثِ مَوَاطِنَ عِنْدَ الْمَوْتِ وَ أَنَا شَاهِدُهُمْ وَ عِنْدَ الْمُسَاءَلَةِفِي قُبُورِهِمْ وَ أَنْتَ هُنَاكَ تُلَقِّنُهُمْ وَ عِنْدَ الْعَرْضِ الْأَكْبَرِ إِذَا دُعِيَ كُلُّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ يَا عَلِيُّ بَشِّرْ إِخْوَانَكَ إِنَّ اللَّهَ قَدْ رَضِيَ عَنْهُمْ يَا عَلِيُّ أَنْتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِد؛(2)

علی جان دوستان تو دل به دنیا نمی بندند اگر از دنیاشان کم شود ناراحت نمی شوند و اگر دنیاشان زیاد شود، خوشحال نمی شوند.

علی جان دوستان تو در فردوس اعلی در بهشت همسایگان خدا هستند و در سه موضع خوشحالند: اول هنگام مرگ که من شاهد ایشانم و دوم هنگام سؤال نکیرین از ایشان و سوم در روز قیامت که هر شخصی با امام

ص: 127


1- . الأمالی، ص461؛ التوحید (شیخ صدوق)، ص118.
2- . مشارق أنوار الیقین، ص70؛ بحارالأنوار، ج65، ص40، ح85 (باب 15: فضائل الشیعة...).

خویش نزد خداوندحاضر خواهد شد یا علی برادران خود را بشارت بده که خداوند از ایشان خشنود است.

سپس فرمود:

یا عَلِيُّ إِنَّ الْجَنَّةَ مُشْتَاقَةٌ إِلَيْكَ وَ إِلَى شِيعَتِك؛(1)

علی جان بهشت مشتاق تو وشیعیان توست.

در حدیث دیگر است که امام صادق از آباء گرامشان از رسول اکرم(علیهم السلام) فرمودند:

إِنَّ الْجَنَّةَ لَتَشْتَاقُ وَ يَشْتَدُّ ضَوْؤُهَا لِأَحِبَّاءِ عَلِيٍّ(علیه السلام) وَ هُمْ فِي الدُّنْيَا قَبْلَ أَنْ يَدْخُلُوهَا وَ إِنَّ النَّارَ لَتَغِيظُ وَ يَشْتَدُّ زَفِيرُهَا عَلَى أَعْدَاءِ عَلِيٍّ(علیه السلام) وَ هُمْ فِي الدُّنْيَا قَبْلَ أَنْ يَدْخُلُوهَا؛(2)

فرمودند: بهشت اشتیاق شدیدی به دوستان امیرالمؤمنین دارد و جهنم هم اشتیاق شدیدی به دشمنان امیرالمؤمنین دارد با این که هر دو گروه در دنیا می باشند.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) پس از مراجعت از معراج فرمودند: که در آسمان ششم درختی دیدم از جبرئیل پرسیدم که این درخت با عظمت چیست؟ گفت این درخت طوبی است که اصلش در خانه امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا؟سهما؟ هست و فرمودند شنیدم که سخنی می گوید، به جبرئیل گفتم چه می گوید: او گفت آن درخت می گوید:

وَا شَوْقَاهْ إِلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِب؛(3)

چه اشتیاقی دارم به سوی تو ای علی بن أبی طالب.

در لحظۀ رحلت حضرت خاتم الأنبیاء(صلی الله علیه و آله) نیز داریم کهجبرئیل آمد و عرضه داشت:

یَا رسولَ اللهِ الْجَنَّةُ مُشْتَاقَةٌ إِلَيْك؛(4)

ای رسول خدا بهشت در اشتیاق شماست.

ص: 128


1- . مشارق أنوار الیقین، ص70؛ بحارالأنوار، ج65، ص40، ح85 (باب 15: فضائل الشیعة...).
2- . بحارالأنوار، ج39، ص302، ح116 (باب 87: حبه و بغضه(علیه السلام)...).
3- . تفسیر فرات الکوفی، ص210؛ بحارالأنوار، ج8، ص151، ح88 (باب 23: الجنّة و نعیمها...).
4- . بحارالأنوار، ج43، ص176، ح15، باب 7: ما وقع علیها من الظلم و بکائها ... .

در ارتباط با حضرت زهرا(علیها السلام) بطور خاص روایات داریم که بهشت مشتاق ایشان است.

در ارتباط با حضرت سید الشهداء امام حسین(علیها السلام) نیز داریم که بهشت مشتاق ایشان است.(1)

در ارتباط با امیر المؤمنین(علیها السلام) و جناب عمار و ابی ذر و مقداد و سلمان هم داریم که فرموده اند بهشت مشتاق این پنج نفر می باشد:

قالَ النَّبِيُّ(صلی الله علیه و آله) لِعَلِيٍّ(علیه السلام): الْجَنَّةُ تَشْتَاقُ إِلَيْكَ وَإِلَى عَمَّارٍ وَسَلْمَانَ وَأَبِي ذَرٍّ وَالْمِقْدَادِ؛(2)

پیامبر(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمودند: بهشت به سوی تو و عمار و سلمان و ابوذر و مقداد اشتیاق دارد.

ب) ماه مبارک رمضان

یکی ازعوامل گریه، شوق مؤمن به ماه مبارک رمضان است: هنگام ورود به ماه صیام شاد است و خوشحال لکن وقت وداع با آن غمنده است و اندوهگین چنان که در دعای وداع ماه مبارک رمضان از امام سجاد(علیه السلام) وارد می خوانیم:

السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى لَيْلَةِ الْقَدْرِ الَّتِي جَعَلَهَا اللَّهُ خَيْراً مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى فَضْلِكَ الَّذِي حُرِمْنَاهُ وَ عَلَى مَا كَانَ مِنْ بَرَكَتِكَ سُلِبْنَاهُ السَّلَامُ عَلَيْكَ مَا كَانَ أَحْرَصَنَا بِالْأَمْسِ عَلَيْكَ وَ أَشَدَّ شَوْقَنَا الْيَوْمَ إِلَيْكَ؛(3)

سلام بر تو و بر شب قدر همان شبی که خداوند آن شب را بر هزار ماه برتری داد. سلام برتو و بر فضیلتی که با رفتن تو ما از آن محروم شدیم سلام بر تو چه بسیار در روزهای گذشته بر تو حریص بودیم و فردا چه بسیار به سوی تو شوق داریم.

در مدینه در محوطۀ مسجد النبی(صلی الله علیه و آله) درختی بود که پیامبر اکرم بر آن تکیه

ص: 129


1- . ر.ک: بحارالأنوار، ج8، ص151 به بعد (باب 23: الجنّة و نعیمها...).
2- . الخصال، ج1، ص303، ح80؛ بحارالأنوار، ج22، ص341، ح52 (باب 10: فضائل سلمان و أبی ذر و...).
3- . الصحیفة السجادیة، ص200؛ مصباح المتهجد، ج2، ص645 (فصل فی وداع شهر رمضان).

می نمودند و سخنرانی می فرمودند و خطبه می خواندند، مسلمانان پس از مدتی منبری برای حضرت ساختند، آن درختناله ای کرد که همه مسلمانان شنیدند از این رو به آن درخت، درخت حنانه گفتند، روزی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) که از منبر سه پله ای خویش بالا می رفتند اصحاب دیدند که پیامبر اکرم در هر پله منبر آمین گفتند، از علت آن آمین ها پرسیدند؟ حضرت فرمود: جبرئیل در پلۀ اول خبر رساند که بینی کسی که نام تو را بشنود و صلوات نفرستد به خاک مالیده باد، در پله دوم جبرئیل دعا کرد که بینی شخصی که پدر مادر خویش را درک کند و اهل بهشت نشود به خاک مالیده باد؛ در پله سوم این طور نفرین کرد که «رَغَمَ انفُ امرَءٍ اَدرَکَ رمضان فَلَم یَغفِر له؛ یعنی بینی کسی که ماه رمضان را درک کند ولی آمرزیده نشود به خاک مالیده باد» من نیز در هر سه نفرین آمین گفتم.(1)

ج) اجرای قوانین الهی و ...

یکی از عوامل گریه شوق به اجراء قوانین الهی است: در فرازی از قنوت حضرت حجت(علیه السلام) چنین می خوانیم:

إِنَّا لِغَضَبِكِ غَاضِبُونَ وَ إِنَّا عَلَى نَصْرِ الْحَقِّ مُتَعَاصِبُونَ وَ إِلَى وُرُودِ أَمْرِكَ مُشْتَاقُونَ وَ لِإِنْجَازِ وَعْدِكَ مُرْتَقِبُونَ وَ لِحُلُولِ وَعِيدِكَ بِأَعْدَائِكَ مُتَوَقِّعُون؛(2)

خداوندا ما به خاطر غضب تو غضب می کنیم و به خاطر نصرت حق تعصب داریم و برای اجرای فرامین تو مشتاقیم و برای منجز شدن وعده های تو رغبت داریم و توقع داریم که وعیدهایت نسبت به دشمنانت انجام شود.

ایمان به هر قانون و مقرراتی سه پیامد دارد: عمل، درصدد هدایت دیگران برآمدن، و انتظار اجراء آن مقررات. در زندگی همگان، این سه مطلب کاملا در جهات مختلف جامعه قابل تطبیق است. مثل اجراء قوانین در راهنمایی

ص: 130


1- . فضائل الأشهر الثلاثة، ص114، ح8؛ بحارالأنوار، ج91،ص87،ح14 (باب 30: الصلواة الکبیرة ...).
2- . مهج الدعوات، ص67؛ بحارالأنوار، ج82، ص233 (قنوت مولانا الحجة(عجل الله تعالی فرجه الشریف)...).

و رانندگی، یا اجرا قوانین در یک مؤسسه، همین سه مطلب در دین خدا و در ایمان به او، در اسلام و قرآن نیز قابل تطبیق است چرا که خداوند متعال دین و قانونی از روی حکمت خویش فرستاده است که سعادت دنیوی و اخروی ما را تأمین می کند، و قانونش را نیز به وسیله انسانی فرستاد که نه عمدا و نه سهوا اشتباه نمی کند. حال وقتی انسان این حقایق را یافت درصدد بر می آید که متدین شود و ابدا حاضر نمی شود حتی از کوچک ترین جزء قوانین تخطی نماید، حاضر نمی شود از حلال و حرام الهی تجاوز نماید، وقتی مؤمنی می بیند در جامعه قوانین الهی به اجرادر می آید و بطور مثال حق مظلوم از ظالم ستانده می گردد اشک شوق برای چنین اجراء قانونی می ریزد، اشک می ریزد زیرا می بیند حقوق مظلوم در جامعه لگدمال نمی شود، اشک می ریزد چرا که حق به حق دار رسیده است. در آیۀ پنجاه و پنجم سورۀ نساء خداوند متعال می فرماید:

«فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ كَفى بِجَهَنَّمَ سَعيراً»؛

بعضى به آن ها ايمان آوردند و بعضى راه دين بستند و مانع شدند و كفايت كند آتش دوزخ براى كيفر آن ها.

خداوند متعال قبل از این که ما را به این دنیا بیاورد در عوالم قبل خودش را به ما معرفی فرموده است و ارواح ما را قبل از اجساد و پیکرهای ما را به صورت ذره خلق فرموده است:

عن أمیرالمؤمنین(علیه السلام): إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَبْدَانِ بِأَلْفَيْ عَام؛(1)

حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمودند: خدای متعال ارواح خلایق را دوهزارسال قبل تر از بدن ایشان آفرید.

آن گاه ارواح ما را در آن پیکر ذرّی قرار داد و سپس خود را مجددا به ما شناساند از این رو معرفت خداوند(جل جلاله) فطری بشر است.

ص: 131


1- . بصائرالدرجات، ج1، ص87؛ الکافی، ج1، ص438، ح1.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود:

مَا مِنْ مَوْلُودٍ وُلِدَ إِلَّا عَلَى الْفِطْرَةِ فَأَبَوَاهُ يُهَوِّدَانِهِ وَ يُنَصِّرَانِهِ وَ يُمَجِّسَانِهِ؛(1)

هیچ طفلی نیست مگر این که بر فطرت توحیدی و خداشناسی متولد می شود و این والدین او هستند که او را یهودی یا نصرانی یا مجوسی بار می آورند.

لذا تمام افراد بشر وقتی در شرایطی قرار بگیرند که از همه اسباب قطع امید می کنند ندای فطرتشان آن ها را به سوی خداوند دعوت می کند قرآن در آیات مبارکات سورۀ عنکبوت آیۀ شصت وپنج در این زمینه می فرماید:

«فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُون»؛

و هنگامى كه بر كشتى سوار مى شوند، خدا را پاكدلانه مى خوانند، و [لى] چون به سوى خشكى رساند و نجاتشان داد، بناگاه شرك مى ورزند.

ونیز آیۀ چهل ودوم سورۀ انعام می فرماید:

«فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُون»؛ما پيغمبرانى بسوى امت هاى پيش از تو فرستاديم چون نافرمانى كردند به بلا گرفتارشان كرديم شايد به درگاه خدا آمده و گريه و زارى كنند.

که اشاره به همان معرفت فطری است که امیر المومنین(علیها السلام) در خطبه اول نهج البلاغه می فرماید:

...وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِه؛

انبیاء

را خداوند وسیلۀ متذکر شدن بندگان و هم چنین وسیله یادآوری میثاق و عهد و پیمانی که آن ها در عوالم قبل از دنیا با خداوند داشتند قرار داده است.

قرآن درسورۀ اعراف آیۀ یکصد و هفتاد و دوم می فرماید:

«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ

ص: 132


1- . علل الشرایع، ج2، ص376، ح2؛ من لا یحضره الفقیه، ج2، ص49، ح1668.

لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى...»؛

به خاطر بياور زمانى را كه پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم ذريّه آن ها را برگرفت و آن ها را گواه بر خويشتن ساخت [و فرمود] آيا من پروردگار شما نيستم گفتند آرى گواهى مى دهيم [چرا چنين كرد] براى اين كه در روز رستاخيز نگوئيد ما از اين غافل بوديم.

آری همه خداوند را می شناسند نهایت، تعلیم ها و تربیت های غلط، مکان های فاسد، عقاید باطل، هواها و هوسها، تقلیدها، القائات مسموم، انسان ها را با خداوند بیگانه می کند، ولی خداوند متعال بر اساس لطف و محبتش به بندگان آیات و نشانه هایی قرار داده که اگر بندگان به آن ها بنگرند و توجه کنند غفلتشان از بین می رود و آن معرفت جلوه گر می شود. نکتۀ بسیار مهم آن است که علامات، نشانه ها و آیات، خداوند را معرفی نمی کنند بلکه این خود خداست که خودش را معرفی می فرماید و این آیات و نشانه ها سبب برداشته شدن غفلت از بندگان می شود درسورۀ فصلت آیۀ پنجاه و سوم قرائت می کنیم:

«سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَق...»؛

به زودى نشانه هاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آن ها نشان مى دهيم تا آشكار گردد كه او حقّ است.

د) پی بردن به اسرار آفرینش

یکی از زمینه های شوق که سبب گریه می شود شوق به پی بردن اسرار آفرینش می باشد: فقط باید توجه داشت که آیات و نشانه های الهی همه با هم مساوی نیستند بلکه انسان است که نشانه بزرگتر خداوند است و در انسان هاهمه با هم مساوی نیستند. بعضی ها از درک و فهم و تفکر عجیبی برخوردارند مثل این که بچه شش ساله به دانشگاه راه پیدا می کند، چه خوب است مخاطبین عزیز و گرامی در این زمینه به رسالۀ توحید مفضل که توسط وجود مقدس امام به حق ناطق

ص: 133

جعفر صادق(علیها السلام) انشاء شده است مراجعه نمایند این رسالۀ شریفه در جوامع روایی ما وجود دارد(1)

این مطلب برای این گفته شد که حضرت امیر(علیها السلام) فرمود:

وَ اللَّهِ مَا لِلهِ آيَةٌ أَكْبَرُ مِنِّي؛(2)

به خدا که هیچ آیه و نشانه ای بزرگ تر و با عظمت تر از من وجود ندارد که راهنمای به خدا باشد.

ن) دعا

یکی از زمینه های شوق در مومن شوق به دعاء است. دعا نشانۀ امید به لطف و رحمت خداوند متعال است: خداوند می فرماید:

«وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ»؛(3)

و پروردگار شما گفته است مرا بخوانيد تا (دعاى) شما را اجابت كنم.

یا می فرماید:

«إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ»؛(4)

همانا كسانى كه از عبادت من تكبر مى ورزند بزودى با ذلّت وارد دوزخ مى شوند.

که عبادت در این آیه شریفه به دعا تفسیر شده است. یا می فرماید:

«وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي وَ لْيُؤْمِنُوا بي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُون»؛(5)

و هنگامى كه بندگان من از تو درباره من سئوال كنند [بگو] من نزديكم و دعاى دعا كننده را به هنگامى كه مرا مى خواند، اجابت مى كنم، پس آن ها دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان بياورند، باشد كه راه يابند.

ص: 134


1- . بحارالأنوار، ج3،ص57، ح1، باب4.
2- . تفسیر القمی، ج2، ص132؛ بصائر الدرجات، ج1، ص77، ح3.
3- . سورۀ الغافر (40)، آیۀ 60.
4- . سورۀ الغافر (40)، آیۀ 60.
5- . سورۀ البقرة (2)، آیۀ 186.

امیر المؤمنین(علیه السلام) در نصیحتی به امام مجتبی(علیه السلام) می فرماید:

وَ اعْلَمْ أَنَّ الَّذِي بِيَدِهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ قَدْ أَذِنَ لَكَ فِي الدُّعَاءِ وَ تَكَفَّلَ لَكَ بِالْإِجَابَةِ؛(1)کسی که خزائن آسمان ها و زمین در دست قدرت اوست بر تو در دعا نمودن اذن فرموده و هم چنین متکفّل استجابت دعای تو نیز شده است.

یکی از نمودهای خارجی و ظهور و بروز دعا، اشک و گریه است هم چنان که در روایات ما بیان شده که دعاهایتان را با گریه همراه نمایید زیرا دلی که متوجه حق تعالی است و شوق استجابت دعایش را دارد می سوزد و اشکش جاری می شود.

و) نابودی باطل و اهل باطل

یکی از زمینه های شوق که سبب گریه است شوق به نابودی باطل و اهل باطل است: مقدمتا، یکی از ارکان و پایه های دین ما تولی و تبری است که بر اساس برخی روایات تولی و تبری شالوده و مبنای دین معرفی شده است بلکه از آیه بیست و دوم سورۀ مبارکه مجادله این چنین استفاده می شود که ایمان در گرو تولی و تبری است. خداوند متعال به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) چنین خطاب می فرماید:

«لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»؛(2)

پیغمبرم قومی را نمی یابی که ایمان به مبدأ و معاد داشته باشند در حالی که دشمنان ذات باری تعالی و حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) را دوست بدارند.

بسیار واضح است دل مومن کانون محبت به پروردگار متعال است و بر همین اساس پیامبر و فرستاده او را هم دوست دارد و قرآن مجید محبت به پیامبر و پیروی از ایشان را پیامد محبت به خدا معرفی کرده است: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ

ص: 135


1- . نهج البلاغة، ص398 (نامه 31)؛ مجموعۀ ورام، ج2، ص104.
2- . سورۀ المجادلة (58)؛ آیۀ 22.

اللَّهَ فَاتَّبِعُوني».(1)

خیلی روشن است اگر کسی را واقعا دوست داشته باشید و از طرف او شخصی آمده و پیام او را به شما برساند، شما به پیام رسان محبوبتان احترام می کنید و کسی که پیامبر اکرم را دوست دارد ناگریز باید اهل بیت او را هم دوست داشته باشد پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند:

هر کسی بین من و علی فاصله بیندازد این چنین کسی مانند شخصی است که بین سر و بدن من جدایی انداخته است (یعنی پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) را نابود کرده است).(2)

قرآن مجید با صراحت در سورۀ شورا آیۀ بیست و سوم می فرماید:

«قُل لا اَسئَلُکُم عَلَیه أجراً إلّا المَوَدَّةَ فِي القُربی»؛

بگو من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى كنم جز دوست داشتن نزديكانم.

از مرز خدا واولیاء خدا که پایین بیاییم هر کس که با اولیای خدا دوست باشد و او با ما بیگانه باشد باید او را دوست داشته باشیم.

آیا امکان دارد کسی شما را دوست داشته باشد ولی با فرزندتان دشمنی کند؟ شما را دوست داشته باشد با پدرتان، برادرتان، و متعلقین با شما دشمن باشد؟ امکان ندارد، اگر خدا را، اگر پیامبر را، اگر اهل بیت را دوست داریم ناگزیر باید هر مؤمن به خدا و پیامبر و اهل بیت را دوست داشته باشیم این می شود تولی، یعنی پیوند با خدا و پیوند با کسانی که با خدا پیوند دارند، لازمۀ محبت به خداوند متعال و محبت به اولیای او همین است که انسان از دشمنان ایشان فاصله بگیرد، هر کس که باشد فرق نمی کند، پدر، برادر، یا فرزند.

جوانی آمد محضر پیامبر اکرم عرض کرد می خواهم مسلمان شوم چه عملی

ص: 136


1- . سورۀ آل عمران (3)، آیۀ 31.
2- . فیض القدیر، ح5596.

باید انجام دهم؟ ایشان فرمودند: باید شهادتین گفته به یکتایی خدا و رسالت و نبوت من ایمان آورده اقرار و اعتراف کنی؛ گفت: می پذیرم؛ فرمودند: یک شرط دیگری هم دارد، عرض کرد چه شرطی؟ پیغمبر فرمودند: می روی پدرت را کشته سر از پیکرش بر می داری و سر را این جا می آوری، جوان وحشت کرد، نه اقرار به شهادتین کرد و نه به حسب ظاهر اسلام را پذیرفت، رفت و پس از مدتی مجدد آمد عرض کرد می خواهم مسلمان شوم پیامبر فرمود: اقرار به شهادتین با همان شرط این بار هم نپذیرفت و رفت، مرتبۀ سوم آمد، پیامبر فرمودند: که سخن همان است که در دو مرحله پیشین گفتم، گفت: می پذیرم، «اشهد ان لا اله الله و انک رسول الله» بعد نوبت به آن شرط رسید، وقتی که خواست حرکت کند و برود پیامبر فرمودند: صبر کن، نباید پدرت را به قتل برسانی بلکه موظفی نسبت به پدر و مادرت احترام گذاشته و محبت کنی.

می بایست در معنی این کلام دُرَربار حضرت ختمی مرتبت و شرطشان با آن جوان تأمل نموده و اندیشید که مقصود چیست؟ (اسلامش مشروط بر جداکردن سر از پیکر پدرش) چه حقیقتی را بازگو می کنند به نظر دو مطلب هست:

یک این که می خواهند بفرمایند اگر خدا را پذیرفته ای و این که از خودسخنی ندارم و رسول الله هستم را باور کرده ای پس هر چه بگویم از ناحیه خداست.

دوم این که متذکر به این حقیقت شوند که مومن برای خدا از نزدیکترین نزدیکان خود باید بگذرد اگر چه پدرش باشد.

بشر چنین تکلیفی نسبت به خالق خود دارد، شاید بیشترین ضربه ای که در این روزگار مومنین و متدینین در زمینه های دینی می بینند از حیث ارتباط با نااهلان وجداشدگان از مسیر دین و آنان که پایبند به مقدسات دین نیستند می باشد. چه آفتی دین ما را گرفته؟ از معاشرت با اقوامی که در امور دینی لا ابالی هستند باید تاجائی که امکان دارد دوری جست، این قطع ارتباط دو خاصیت دارد: خاصیت

ص: 137

اولش مصونیت دین خود ماست به خاطر این که انسان با معاشرت به طور طبیعی و بعضا ناخودآگاه تحت تأثیر قرار می گیرد. امیرالمومنین(علیه السلام) یک عبارتی دارند که به راستی از معجزات آن حضرت است، می فرمایند:

لَا تَصْحَبِ الشَّرِيرَ فَإِنَّ طَبْعَكَ يَسْرِقُ وَ أَنْتَ لَا تَدْرِي؛(1)

با افراد شرور مصاحبت نکن چرا که نفس تو عادت او را می دزدد در حالی که خودت نمی فهمی.

در عربی اگر کسی بیاید اموال کسی را با زور و قلدری جلوی چشمش ببرد این را عرب می گوید: «اختلاس» و ما می گوییم: «چپاول» اگر به گونه ای به یغما ببرد که خودمان هم نفهمیم این جا عرب تعبیر به «سرقت» می کند امیر المؤمنین(علیه السلام) می فرماید: طبیعت تو سرقت می کند. یک اثر دیگر این ترک معاشرت نیز امر به معروف و نهی از منکر است این حدیث را ببینید: حضرت صادق(علیه السلام) با یک شخصی به نام حارث بن مغیره در مسیر شبی برخورد کردند به او فرمودند: حارث آگاه باش بدون ترید گناهان نادانان شما را به گردن داناهایتان می گذارند این جمله را حضرت فرمودند سپس رفتند، خود این شخص می گوید: رفتم سراغ امام اجازه گرفتم، اجازه فرمودند، رفتم پرسیدم معنی مطلبی که شما فرمودید چیست؟ چرا اگر کسی گناه کند گناه او به گردن دانایان گذاشته می شود؟ حضرت فرمودند: «مَا يَمْنَعُكُمْ إِذَا بَلَغَكُمْ عَنِ الرَّجُلِ مِنْكُمْ مَا تَكْرَهُونَ وَ مَا يَدْخُلُ بِهِ عَلَيْنَا الْأَذَى أَنْ تَأْتُوهُ فَتُؤَنِّبُوه؛(2)

چه می شود به شما وقتی کارهای ناشایست از دوستان ما می بینید که موجب ایذاء و معیوب شدن ما نزد مردم می شود بروید و به آن ها تذکر بدهید.» این چه منطقی است که در جامعه ما حاکم است؟ منطقِ به ما چه مربوط، عیسی به دین خود موسی به دین خود و... اگر صحیح بود باید بر متجاوزاز هشتاد جنگ پیغمبر خط بطلان کشید. عرض کرد: که یابن رسول الله ما می -

ص: 138


1- . مجموعه ورّام، ج2، ص15.
2- . الکافی، ج8، ص162، ح169؛ وسائل الشیعة، ج16، ص145، ح3 (باب 7).

رویم و می گوییم اما اعتناء نمی کنند، فرمودند که: «فَإِذاً فَاهْجُرُوهُ وَ اجْتَنِبُوا مُجَالَسَتَه؛ در این صورت از او دوری گزینید وبا او همنشینی نکنید».

اگر پای دین به میان آید هر چند نزدیکترین شخص ما باشد _ و او خواست پا روی دین بگذارد _ دیگر احترام نخواهد داشت، بعضی می گویند: این ها ارحام ما هستند در این صورت وظیفه چیست؟ پیامبر همین حقیقت را تذکر می دهد که هر چند نزدیک ترین رحم شما باشد تا خواست پا روی فرامین دین بگذارد احترام خود را از دست می دهد، شرایط مذکور در مسألۀ أمر به معروف و نهی از منکر آمده و این که باید سخن حق را بگوییم چرا که قرآن می گوید: «إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ آمَنُوا»(1)؛ «این خداست که حامی و یاور مومنان است.»

قال رسول الله(صلی الله علیه و آله): أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ الْحُبُّ فِي اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِي اللَّهِ؛(2)

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می فرمایند: بالاترین اعمال دوستی و دشمنی در راه خداست.

ه- ) اشخاص و اشیاء

یکی از زمینه های شوق، اشتیاق به اشخاص و اشیائی است که انسان به حسب فطرت و آفرینش با آن ها ارتباط دارد: یکی از حکمت های این ارتباط و پیوندها با افراد چنان که بیان گردید حفظ نظام اجتماعی است، حال باید دید چطور این پیوند و ارتباط به وجود می آید؟ یعنی چگونه می شود که هر زنی با شوهر خود احساس ارتباط و پیوستگی داشته باشد؟ چطور می شود شما فقط با اموال خودتان احساس ارتباط می کنید، یا نسبت به فرزند خود به چه نحوی شدیدا مرتبط هستید؟ در پاسخ باید گفت: خداوند یک محبت و کشش درونی شدیدی را در دل پدر و مادر نسبت به فرزند خودشان قرار داده لذا آن ها این احساس را نسبت به فرزند خود دارند اما نسبت به فرزندان دیگران این احساس را ندارند. به

ص: 139


1- . حج، آیه 38.
2- . الدعوات (راوندی)، ص28، ح19؛ مستدرک الوسائل، ج12، ص220، ح9 (باب 14).

طور کلی این ارتباطات را خداوند متعال در هر زمینه ای قرار داده لذا اگر پدر و مادر، فرزندشان را دوست داشته باشند این علاقه مطابق طور خلقت و کشف عقلانی است. اگر زنی به شوهر خود و مردی به همسرش محبت نداشت، اگر فرزند به پدر و مادر و بالعکس محبت نداشتند و یا امکان نقص و ایراد وجود داشت جایتعجب است و باید علت یابی نمود.

روزی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)، امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) را روی زانوی خویش نشانده بودند و اظهار لطف و محبت می نمودند، شخصی گفت چه خبر است من ده فرزند دارم و تا به حال یکی از آن ها را نبوسیده ام، پیامبر فرمودند: وای بر تو اگر دل تو را قساوت گرفته دیگران هم باید چون تو باشند؟(1)

یعنی تو که ناسالمی من هم باید مثل تو بیمار باشم؟

یک روزی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در مسجد نشسته بودند، امام حسین(علیه السلام) آقازاده ای خردسال بود که پیامبر ایشان را در آغوش گرفته، بوسیده و نوازش می کردند، مردی یهودی خیره خیره نگاه می کرد با خود گفت حقیقتا شخص اول خلقت این بزرگوار می بایست باشد؟ چرا که چنین با کودکی بازی می کند، بلافاصله گفت: «اشهد ان لا اله الا الله» وقتی از او سوال شد که چطور مسلمان شدی؟ گفت: آئینی که تا این جا را کنترل می کند که به کودک محبت کنی و عواطف کودک را کنترل کنی این آئین، آئین کامل است و باید در برابرش خاضع بود.

گاهی به ما فرموده اند: نشانۀ ایمان و کمال آن در محبت داشتن به زن و فرزندان خود است هر آن کسی که به زن و فرزندش محبت بیشتری داشته باشد ایمانش قوی تر است.(2)

ص: 140


1- . مکارم الأخلاق، ص220؛ جامع أحادیث شیعه، ج26، ص864،ح7، باب 65: استحباب تقبیل الإنسان ولده علی وجه الرحمه ... .
2- . رک: وسائل الشیعه، ج20، ص24، ح10،باب3: استحباب حب النساء ... .

از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نقل شده که:

خَيْرُكُمْ خَيْرُكُمْ لِأَهْلِهِ وَ أَنَا خَيْرُكُمْ لِأَهْلِي؛(1)

بهترین شما کسی است که نسبت به خانواده اش بهترین باشد و من بهترینم نسبت به همسر و فرزندانم.

انبیاء(علیهم السلام) نیز همین پیوندها را داشتند و اظهار هم می کردند، هنگامی که پیامبر اکرم مجبور شدند از زادگاهشان مکه بیرون شده هجرت کنند در مسیر به غاری پناهنده شدند تا به دست مشرکین نیفتند بعد به راه خویش به سمت مدینه ادامه دادند در ذیل آیۀ شریفه ی: «إِنَّ الَّذي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ»(2) حدیث داریم پیامبر اکرم که از غار بیرون آمدند و می خواستند به طرف مدینه حرکت کنند برگشتند به طرف مکه نگاهی خاصکردند این نگاه بر اساس این بود که مکه را دوست داشتند زیرا که زادگاهشان بود. بلافاصله جبرئیل آمده این آیه را آورد: «إِنَّ الَّذي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ»(3) همه شما شنیده اید در وقت وداع امام حسین(علیه السلام) با حضرت سکینه ایشان به امام حسین عرض کرد که: پدر جان «رُدَّنَا

إِلَى حَرَمِ جَدِّنَا؛(4) ما را به حرم جدمان برگردان» و نفرمودند: «ما را ببرید به مکه و مدینه».

حضرت جواد(علیه السلام) یک وقتی به طوس مسافرت کرد و ماموران برای حفظ ظواهر استقبال عجیبی از حضرتش نمودند، شخصی به نام حسین مکاری می گوید: به ذهنم آمد که حضرت جواد با این جلالت در این جا زندگی می کند دیگر به مدینه بر نخواهد گشت او می گوید تا این فکر به ذهنم آمد حضرت فرمود: یا حسین نان جو خشک شده با نمک کوبیده برای من در مدینه بهتر است از آنچه که در اینجا برای من

ص: 141


1- . کتاب من لایحضره الفقیه، ج3،ص555،ح4908؛وسائل الشیعه،ج20، ص171، ح8، باب88: باب استحباب الإنسان علی الزوجة.
2- . سورۀ قصص (28)، آیۀ 85.
3- . سورۀ القصص (28)، آیۀ 85؛ بحارالأنوار، ج17، ص197، باب1: (اعجاز أم المعجزات القرآن الکریم).
4- . ریاض الأبرار فی مناقب الأئمة أطهار، ج1، ص298؛ بحارالأنوار، ج45، ص47، باب37.

فراهم است(1)،

این به جهت ارتباط و علقۀ معنوی خاصی است که برای حضرت در آن مکان ها بوده است. این حب و دوستی های پدر و مادر با فرزند، همسر و... نه این که نقص نیست بلکه کمال است بلکه نشانه انسانیت است. فقط باید یک موضوع را دقت داشت، قرآن وحدیث به ما نمی گوید زن و فرزند و اموالت را دوست نداشته باش، قرآن و حدیث به ما نمی گوید دنبال تحصیل ثروت مادی نباش، قرآن و حدیث به ما می گوید: خدا را بیش از همه چیز دوست داشته و دلت را کانون محبت به خدا قرار بده و هر چه و هر کس را دوست داری حد و مرزش خدا باشد به مرز خدا که رسید خدا را فراموش نکرده به غیرش ترجیح مده، قرآن و حدیث به ما می گوید به خاطر خدا از زن و فرزند، پول و پست، مقام و همه و همه بگذر.

روزی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) روی منبر شروع به موعظه کرده فرمودند: «أَيُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَل؛ کدام عمل از همه اعمال با ارزشتر است؟» عده ای گفتند: نماز، پیامبر نپذیرفتند، جمعی گفتند: روزه، پیامبر باز نپذیرفت، زکات، حج، جهاد و... پیامبر هیچکدام را نپذیرفت، دوباره پیامبر سوال خود رامطرح فرمودند، گفتند: نمی دانیم (الله ورسوله اعلم)خداوپیامبر آگاهند حضرت فرمود: «افضل الاعمال الحُبَّ فی الله و البغُض فی الله» برترین اعمال دوستی ودشمنی برای خداست.

دوستی هاو دشمنی هایتان را بر محور خدا تنظیم کنید یعنی چه؟

یعنی به طور مثال اگر پول و مالت را دوست داری، داشته باش ولی اگر رسیدی به جایی که میان پول یا خدا یکی را بایست انتخاب نمایی بگو خدا، همسرت را دوست داری بسیار خوب، باید دوست داشته باشی اما تا مرز خدا، یعنی اگر به جایی رسیدی که امر دائر شد بین خواسته زن یا فرمان خدا بگو فرمان خدا، صله رحم از مهمترین واجبات است اما اگر به جایی رسیدم که پیوند با این رحم بر خلاف رضای خداست باید انسان چشم بپوشد.

ص: 142


1- . الخرائج والجرائح، ج1، ص383، ح11؛ بحارالأنوار، ج50، ص48، ح26، باب3:(باب معجراته(علیه السلام)).

روزی عثمان به جناب ابی ذر(رضی الله عنه) گفت: کجا را از همه جا بیشتر دوست داری؟ فرمود: مکه، گفت بعد کجا؟ فرمود: مدینه، گفت کجا را بیشتر از همه جا دشمن می داری؟ گفت: ربذه، گفت: چرا؟ فرمود: چون من در زمانی که بت پرست بودم در وطنم ربذه بودم.(1)

آیا ما نیز چنین هستیم؟معیار ما در حب و بغض چیست؟

روزی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) ابراهیم فرزندشان و امام حسین(علیه السلام) را روی زانوی خویش قرار داده می بوسیدند، جبرئیل آمد و پرسید که: ای رسول خدا، خداوند می فرماید آیا این دو را دوست می داری؟ فرمود: آری، جبرئیل عرضه داشت خدا می فرماید ما هر دو را برای تو نگه نمی داریم یکی را انتخاب کن، پیامبر فرمود: حسین را انتخاب کردم، جبرئیل پرسید چرا؟ پیامبر فرمود: چون خدایم حسین را بیشتر دوست دارد.(2)

آیا دوستی های ما هم چنین است؟

حضرت ابراهیم(علیه السلام) در بیابان گوسفندان خود را به چرا برده بود ناگهان ندایی از دو سوی کوه شنید یکی می گفت: «سُبُوحٌ قُدُوسٌ» دیگری می گفت: «رَبَّنا و رَبَّ المَلائکة وَ الرّوح» فرمود: ای منادی اگر یک مرتبه دیگر نام خدای مرا به این عظمت ببری، نصف داراییم را از آنِ تو خواهم ساخت، دوباره صدا آمد که «سُبُّوحٌ قُدُّوس ربَّنا رَبَّ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوحِ» فرمود: اگر دو مرتبه نام خدای مرا با این عظمت ببری نصف دیگر اموالم را هم به تو می بخشم، دوباره صدا آمد که «سُبُّوحٌ قُدُّوس ربَّنا رَبَّ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوحِ» فرمود: اگر یک بار دیگر نام خدای مرا ببری من عبد و غلام تو می شوم باز همین صدا آمد، فرمود: بیا من درخدمت تو هستم، حضرت ابراهیم دید گویندۀ این کلام یکی جبرئیل و آن دیگری میکائیل است.(3)

آری این قلب مقدس ابراهیم است حالا به من و شما می گویند حقوق شرعیت رابده

ص: 143


1- . تفسیر القمی، ج1، ص53؛ بحارالأنوار، ج22، ص428،باب12)کیفیة إسلام أبی ذر).
2- . مناقب ال أبی طالب(علیهم السلام)، ج4، ص81؛ بحارالأنوار، ج22، ص153، باب1(عدد أولاد النبی(صلی الله علیه و آله)).
3- . لئالي الأخبار، ج1، ص96.

دستانمان می لرزد، می گویند حق سادات را نخور توجه نمی کنیم، وحی آمد ابراهیم باید برای خاطر ما از فرزندت اسماعیل بگذری، عرض کرد آماده ام، فرزند را به قربانگاه آورد اما هر چه چاقو کشید، نبرید، ناراحت شد چاقو را افکند، وحی آمد: «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا» ای ابراهیم در امتحانت سربلند شدی چرا غمگینی؟ گفت: خدایا تو خود خوب می دانی که می خواستم ثواب قربانی فرزند در نامۀ عملم ثبت شود خداوند(جل جلاله) فرمود: ابراهیم از همگان چه کسی را بیشتر دوست داری عرضه داشت: بارالها پیامبر آخر الزمان خاتم الانبیاء را زیرا تو او را از همه بیشتر دوست داری، خداوند فرمود: آیا فرزند خودت را بیشتر دوست داری یا فرزند پیامبر را، عرض کرد: خدایا فرزند خاتم الانبیاء امام حسین را، پرده از چشم حضرت ابراهیم کنار رفت واقعۀ عاشورا را مشاهده فرمود، به شدت گریست وحی آمد حال که برای حسین ما گریه کردی ثواب قربانی فرزند را در نامۀ عملت ثبت نمودیم.(1)

آری ابراهیم «علی نبینا و آله و علیه السلام» شخصیتی است که خود را به تعبیر ما به دریای آتش زد آن هم فقط برای خدا و حق تعالی هم او را به مقام خُلَّت و امامت رساند.

خداوند متعال بر طبق حکمت بالغه و قدرت کامله اش تمام پدیده های عالم هستی را به هم مربوط قرار داده و اگر کسی با دقت بیندیشد همه مخلوقات جهان هستی را با یکدیگر مرتبط می بیند این همان حقیقتی است که در آیات قرآن مجید و فرمایشات پیامبر اکرم و اهل بیت گرامی او(علیهم السلام) تبیین شده اند کمی دقت کنیم متوجه می شویم ابر پدید می آید از ابر، باران و برف فرو می ریزد، زمین مرده زنده می گردد و در دل خود گیاهان را رشد می دهد، می گویند درختان در روز اکسیژن تحویل می دهند که انسان با تنفسش آن را جذب کرده و کربن پس می دهد و گیاهان دقیقا بر عکس ما عمل می کنند، اکسیژن تحویل داده و کربن هوا را می گیرند لذا هر جایی درخت زیادتر است آن جا هوا پاکیزه تر و تنفس در آنجا راحت تر خون در بدن من و شما جریان دارد، قلب به مثابۀ تلمبه ای خون را به تمام رگ ها و مویرگ های ما می رساند، من و شما به وسیله ریه تنفس می کنیم

ص: 144


1- . الخصال، ج1، ص59؛ عیون أخبار الرضا(علیه السلام)، ج1، ص209.

اکسیژن را از هوا می گیریم به خون می رسد و خون مجدد زنده می شود موجودات زنده در خون فعال می گردند و باز به تمام بدن می رسند، این گوشه ای است بسیار مختصر از پیوند و ارتباط پدیده های عالم هستی با یکدیگر.

ابر، باران، برف،خاک،گیاه،حیوان و انسان، همه با هم مربوطند اگر این پیوند نبود زندگی برای انسان میسر نبود، از این نظم در عالم هستی هم می توان در رابطه با اثبات خدا استفاده کرد و هم می توان توحید حضرت باری را متذکر شد لکن فعلا در این مقام نیستیم.

در اجتماع انسان ها خداوند متعال افراد بشر را با یکدیگر مربوط قرار داده، فرزند با پدر و مادر و بالعکس ارتباط تنگاتنگ دارند، برادر با برادر، خواهر با برادر، برادر با خواهر، ارحام و خویشاوندان با یکدیگر و... پیوند دارند آن هم با انواع مختلفش. اگر می خواهید این مطلب را خوب لمس کنید به این مثال توجه کنید شما با یک غریبه مصافحه می کنید و دست می دهید بعد با برادرتان هم معانقه یا مصافحه می نمایید یک لحظه دستتان را در دست او قرار دهید و نگهدارید و او را در آغوش بگیرید و صورت روی صورت او بگذارید به خوبی می یابید که آن احساس که در این معانقه دارید با اجنبی ندارید، اما در معانقه با ارحام یک هیجانی در درون شما ایجاد می شود این ارتباط بر اساس کشش های درونی و علقۀ خونی شماست. وقتی که برادران حضرت یوسف «علی نبینا وآله وعلیه السلام» در مرحله دوم به مصر آمدند که سهم مواد غذاییشان را بگیرند آن بزرگوار را نمی شناختند در مرتبۀ اول، ده برادر آمده بودند و در مرتبۀ دوم، یازده برادر، در مرحلۀ دوم یهودا برادر حضرت یوسف با حضرت بر سر مطلبی به مجادله برخواسته غضبناک گردید در این بین حضرت یوسف فرزند خردسالی داشت که با چیزی شبیه به توپ مشغول بازی بود، هر از چندی توپش را به سمت حضرت می انداخت، حضرت یوسف هم توپ را به سمت برادر خویش، بچه که می رفت توپ را بیاورد، یکی دو مرتبه در دامن عمویش افتاد، یهودا رو کرد به حضرت یوسف و گفت: ای عزیز

ص: 145

مصر در دربار شما از آل یعقوب کسی هست؟ حضرت یوسف فرمودند: از کجا فهمیدی؟ گفت برای این که وقتی این کودک در دامن من می افتد در درونم هیجان عجیبی دارم لذا باید یک خویشاوندی بین من و این کودک باشد شاید هم زنی از خویشان ما در این دربار به سر می برد یهودا نمی دانست که عزیز مصر همان برادر اوست و خیال می کرد عزیز شخص بیگانه ای است.(1)

آری این ارتباطات را خدا قرار داده است، این عواطف میان زن و شوهر را چه کسی قرار داده؟ همه به دست قدرت ذات باریتعالی هست در حدیث داریم که:

خداوند تبارک و تعالی بعد آفرینش حضرت آدم خواب را به او مستولی کرد و حوا را از پهلوی حضرت آدم آفرید، حوا تکان خورد و بدنش خورد به پیکر حضرت آدم، حضرت از خواب بیدار شد نگاهی کرد دید فرد دیگری مانند خود البته با تفاوت هایی کنارش آرمیده، مدتی خیره خیره نگاه کرد سپس عرضه داشت: خدایا این کیست که همانند من است لکن تفاوت هایی هم دارد و جالب تر این که من او را دوست می دارم؟ خطاب رسید بندۀ ما این کنیز ما حواست، می خواهی او را همسرت قرار دهیم؟ عرض کرد: آری، خداوند فرمود: خواستگاری کن، گفت؟ می خواهم، وحی آمد باید مهریه بپردازی عرض کرد خدایا من چیزی ندارم که بدهم وحی آمد، ده عدد صلوات بر محمد و آل محمد(علیهم السلام) بفرست، آن چنان ارتباطی برقرار شد که وقتی از بهشت بیرون آمدند یکی بر کوه صفا و دیگری بر کوه مروه هبوط نمودند، دو کوهی که میانشان درۀ عمیقی بود که یکدیگر را نمی دیدند یکسو حضرت آدم از این فراق و جدایی اشک می ریخت و سوئی دیگر حضرت حوا، جناب جبرئیل آمد که چه خبر است؟ حضرت آدم(علیه السلام) فرمود: از بهشت و نعمت هایش محروم شدم از همسرم هم جدا شدم، وحی آمد ما شما را به هم می رسانیم خیمۀ ویژه ای در زمین کعبه نصب شد که مدتی در آن خیمه با هم به سر بردند، هفت هزار ملک هم اطراف خیمه با حضرت آدم و حوا(علیهم السلام) در ارتباط و

ص: 146


1- . تفسیر الصافی، ج3، ص37؛ بحارالأنوار، ج12، ص309، ح122 (باب نهم: قصص یعقوب و یوسف(علیهما السلام)...).

خدمتشان بودند که خیلی بر آن ها سخت نگذرد روزی جناب جبرئیل آمد که خیمه را باید از جا بر کنی چرا که این خیمه محازی با بیت المعمور در آسمان چهارم است و هفتاد هزار ملکی که اطراف بیت المعمور طواف می کردند و به خدمت خیمۀ شما گماشته شده بودند به خداوند شکایت کرده اند که ما از طواف بیت المعمور محروم شده ایم، لذا خداوند می خواهد اینجا خانه کعبه را بنا سازد محازی بیت المعمور تا این هفت هزار ملک اطرافش طواف نمایند، خیمه را بر داشتند و مجددا حوا را به مروه و آدم را به صفا قرار دادند باز میان آن دو فاصله افتاد، هر دو به گریه افتادند، این بار حضرت آدم رفت به سوی مروه، سپس برگشت، مجددا رفت و برگشت و... این عمل هفت مرتبه تکرار شد تا این که باز جبرئیل آمده و این دو را به یکدیگر رسانید.(1)

و این رفت و آمد عملی از مناسک حج شد و به ما هم دستور داده اند که مانند پدرتان باید هفت مرتبه سعی کنید آری این ارتباطات و پیوندها خدایی است حال چرا باید این پیوند ها باشد؟ جواب این است که اگر این پیوندها نبود هیچ انسانی توان ادامۀ زندگی اجتماعی و مدنی نداشت، در اثر از هم گسستگی بایست همانند برخی حیوانات وحشی بصورت فردی زندگی کرده جامعه و اجتماع و مدنیتی وجود نداشت، حال که این چنین است خداوند متعال برای حفظ و استحکام این نظام و اجتماع برای هر یک از ما نسبت به دیگری حقوقی قرار داده است برای پدر و مادر نسبت به فرزند، برای فرزند بر پدر مادر، برای شوهر به همسرش و بالعکس، برای همسایه بر همسایه، رحم بر رحم، استاد به شاگرد، شاگرد به استاد، شهروندان یکشهر باهم و... سپس ما را مأمور به رعایت این حقوق به عالی ترین وجه می فرمایند و آن را در زمرۀ درجات بالای عبادت الله قرار می دهند، سخت ترین موقف در قیامت، ایستگاه حق الناس است، حضرت سجاد(علیه السلام) فرمودند: «بدترین حالات مردم در دو چیز است، یک پول پرستی و دوم

ص: 147


1- . روایات مرتبط به این قسمت در بحارالانوار، ج11، از ص97 تا ص256 به صورت پراکنده ذکر شده است.

خود محوری.» در روایت دیگری از حضرت سجاد(علیه السلام) می خوانیم: «روز قیامت فردی را می آورند، ملکی صدا می زند ای اولین و آخرین هر کس فکر می کند حقی از او توسط این شخص ضایع شده بیاید و حق خود را بستاند...» باید اندیشید و مراقب بود چرا که حساب خدا بسیار دقیق است و او اسرع الحاسبین است:

قال ابوجعفر(علیه السلام) یحْشَرُ الْعَبْدُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَمَا نَدِيَ دَماً فَيُدْفَعُ إِلَيْهِ شِبْهُ الْمِحْجَمَةِأَوْ فَوْقَ ذَلِكَ فَيُقَالُ لَهُ هَذَا سَهْمُكَ مِنْ دَمِ فُلَانٍ فَيَقُولُ يَا رَبِّ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ أَنَّكَ قَبَضْتَنِي وَ مَا سَفَكْتُ دَماً فَيَقُولُ بَلَى سَمِعْتَ مِنْ فُلَانٍ رِوَايَةَ كَذَا وَ كَذَا فَرَوَيْتَهَا عَلَيْهِ فَنُقِلَتْ حَتَّى صَارَتْ إِلَى فُلَانٍ الْجَبَّارِ فَقَتَلَهُ عَلَيْهَا وَ هَذَا سَهْمُكَ مِنْ دَمِهِ؛(1)

امام باقر(علیه السلام) می فرماید روز قیامت هنگامی که مردم از قبرها بیرون می آیند به شخص به مقدار یک لیوان خون می دهند، این بیچاره تا وقتی که نوبتش برسد شکنجه می شود که خدایا خون در دست من چرا؟ نوبتش که می رسد می گوید خدایا تو می دانی که من قاتل نبودم، وحی می رسد ساکت باش ما به کسی ظلم نمی کنیم یادت می آید نسبت به فلان شخص به دیگری فلان حرف را گفتی؟ می گوید: آری آن شخص را آورده از او جویا می شوند او می گوید آری مطلب همین است، گفته می شود این آقا حرف تو را به شخص سومی نقل کرد، سومی به چهارمی، تا به هزار و صد هزار واسطه رسید به دست دشمنش، دشمنش نیز تحریک شده او را کشته ما هم خونش را میان همه شما تقسیم کردیم.

چقدر حساب دقیق است! مرد نمی داند زنش بر او چه حقی دارد همین طور ظلم می کند، زن نمی داند شوهرش چه حقی بر او دارد توقع دارد که شوهرش نوکر او باشد، روز قیامت ما را می آورند و می گویند با چه مجوزی ظلم کردی؟ جواب بده.

امیر المؤمنین(علیه السلام) با شخصی یهودی همسفر و همراه شد تا مسیر کوفه همراه هم بودند وقتی از هم جدا شدند امیرالمؤمنین(علیه السلام) مقداری به دنبال او رفتند، او گفت

ص: 148


1- . الکافی، ج2، ص371، ح5؛ مجموعه ورام، ج2، ص162.

مگر شما عازم کوفه نبودید؟ حضرت فرمودند: چرا ولی دین ما و پیامبر ما فرموده که اگر کسی با شما در راه همراه و همسفر شد مقداری احتراما بدرقه اش کنید زیرا در این همسفری به گردن شما حق پیدا کرده است آن یهودی گفت: «أَ هَكَذَا أَمَرَ نَبِیُّکُم؟» حضرت فرمودند: آری، آنیهودی گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه».(1)

امیرالمؤمنین در جبهۀ جنگ و جهاد بودند شمشیر دشمنشان شکست به حضرت عرض کرد: «أعطِني سَیفَکَ» حضرت بلافاصله دو دستی شمشیرشان را به او عنایت کردند، او گفت در مثل چنین مقامی شما شمشیرتان را به من می دهید؟ حضرت فرمود: دین ما به ما می گوید که سائل بر گردن شما حق سوال دارد و تو با این خواسته بر من حق پیدا کردی، گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه».(2)

شخصی آمد به سامرا برای زیارت و عرض حاجت محضر امام هادی(علیه السلام) اما حضرت از شهر بیرون رفته بودند، آمد بیرون شهر و حضرت را زیارت کرد، به حضرت عرضه داشت من بدهکارم و توان پرداخت بدهیم را ندارم از شما طلب کمک می نمایم، حضرت فرمود: ندارم ولی از تو خواسته ای دارم که باید ضمانت شرعی بدهی که آن را انجام می دهی، گفت: باشد ضمانت می دهم، حضرت یک قلم و کاغذی آوردند و نوشتند که فلانی فلان مقدار مبلغ از من طلب دارد و حضرت امضا نمودند که به او این مقدار مبلغ بدهکار هستند و به او فرمودند که من ظهر به داخل شهر می آیم تو بیا و جلوی من را بگیر و طلب خود را درخواست کن و هر چه من اصرار کردم که به من مهلت بده تو قبول نکن، حضرت ظهر که به داخل شهر تشریف آوردند او به جلوی حضرت آمد و مرکب حضرت را نگه داشت و داد و فریاد به راه انداخت که حضرت به او بدهکار هستند، مردم جمع شدند کم کم مأمورین آمدند و خبر به کاخ متوکل رسید و متوکل دستور داد که تمام مبلغ بدهی امام هادی(علیه السلام) از بیت المال پرداخت شود.(3)

ص: 149


1- . بحارالأنوار، ج41، ص53.
2- . کافی، ج4، ص25.
3- . بحارالأنوار، ج50، ص175.

ص: 150

کتابنامه

* القرآن الكريم

* نهج البلاغة

* الصحيفة السجاديّة

1. الاحتجاج علی اهل اللجاج. طبرسی، احمد بن علی (ت588ق). تحقیق: محمد باقر خرسان. مشهد: نشر مرتضی. چاپ اول: 1403ق.

2. الإختصاص. مفید، محمد بن محمد (ت413ق). تحقیق: علی اکبرغفاری. قم: نشر كنگرۀ شيخ مفيد. چاپ اول:1413ق.

3. إرشاد القلوب إلى الصواب. ديلمى، حسن بن محمد (ت841ق). قم: نشرشريف رضی. چاپ اول: 1412 ق.

4. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد. مفيد، محمد بن نعمان (ت413ق). تحقيق: مؤسسه آل البيت(علیهم السلام) لاحياء التراث، قم: منشورات كنگره شيخ مفيد(رحمه الله). چاپ اول: 1413ق.

5. اعلام الدين فی صفات المومنین. ديلمى، حسن بن محمد (ت841 ق). قم: نشر شریف رضی. چاپ اول: 1408ق.

6. إعلام الوری بأعلام الهدی. طبرسی، فضل بن حسن (ت548ق). تهران: انتشارات اسلامیه. چاپ سوم: 1390ق.

7. اقبال الأعمال. ابن طاووس، على بن موسى (ت664ق). تهران: دارالکتب الاسلامیة. چاپ دوم: 1409ق.

8. الأمالی. ابن بابويه(صدوق)، محمّد بن علي(ت381ق). نجف اشرف: مكتبة حيدرية. چاپ اول: 1369ق.

ص: 151

9. الأمالی. طوسی، محمد بن حسن (ت460ق). تصحیح: علی اکبر غفاری و بهزاد جعفری. قم: انتشارات دارالثقافة. چاپ اول: 1414ق.

10. بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار أئمّة الأطهار(علیهم السلام). مجلسی، محمّد باقر (ت1110ق). بیروت: منشورات دار إحیاء التراث العربي. چاپ دوم: 1403ق.

11. بصائر الدرجات فی فضایل آل محمد(علیه السلام). صفار، محمد بن حسن (ت290ق). تحقیق: محسن کوچه باغی. قم: کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی. چاپ دوم:1404ق.

12. تحف العقول. حراني، حسن بن شعبه(ت381ق). قم: موسسه نشر اسلامی. چاپ اول: 1404ق.

13.تفسیر الصافی. فیض کاشانی، مرتضی(ت1091ق). تحقیق: حسین1. أعلمی. تهران: مکتبة الصدر. چاپ دوم: 1415ق.

14. تفسیر العیاشی. عیاشی، محمدبن مسعود (ت320ق). تحقیق: سید هاشم رسولی. تهران: المطبعة العلمیة. چاپ اوّل: 1380ق.

15. تفسیر القمی. قمی، علی بن ابراهیم(ت307ق). تحقیق: سید طیب جزائری. قم: دارالکتاب. چاپ سوم: 1404ق.

16. تفسیر فرات الکوفی. کوفی، فرات بن ابراهیم (ت352ق). تحقیق: محمد الکاظم، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. چاپ اول: 1410 ق.

17. تفسیر نور الثقلین. عروسی حویزی، عبد علی بن جمعة (ت1112ق). تحقیق: هاشم رسولی محلاتی. قم: اسماعیلیان. چاپ چهارم: 1415ق.

18. تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة. حر عاملی، محمد بن حسن(ت 1104ق). قم: مؤسسة آل البیت(علیهم السلام) لإحیاء التراث. چاپ اول: 1409ق.

19. التوحید. ابن بابویه(صدوق)، محمد بن علی(ت381ق). قم: مؤسسه نشر اسلامی. چاپ اول: 1398ق.

ص: 152

20. توحيد المفضل. مفضل بن عمر جعفى كوفى (ت148ق). قم: انتشارات مكتبة الداورى. چاپ: 1969م.

21. تهذیب الأحکام. طوسى، ابوجعفر محمدبن الحسن (ت460ق). تحقیق: حسن موسوی خراسان. تهران: دار الكتب الإسلامية. چاپ چهارم: 1407ق.

22. ثواب الاعمال. ابن بابویه(صدوق) محمد بن على(ت381ق). تحقيق: على اكبر غفارى. تهران: مكتبة الصدوق. چاپ اول: 1391 ق.

23. الخرائج والجرائح. قطب راوندي، سعيد بن هبة الله (ت573ق). قم، مؤسسة الامام المهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف).چاپ اول 1409ق.

24. الخصال. ابن بابويه(صدوق) محمّد بن علی (ت381ق). تحقیق: على اكبر غفاری. قم: مؤسسه نشر اسلامی. چاپ اول: 1362ش.

25. الدعوات. قطب الدين راوندى، سعيد بن هبة الله(ت573ق). قم: انتشارات مدرسة الإمام المهدي(علیه السلام). چاپ اول: 1407ق.

26. روضة الواعظین و بصیرة المتعظین. فتال نیشابوری، محمدبن أحمد(ت 508ق). قم: نشر شریف رضی. چاپ اوّل: 1417ق.

27. شرح نهج البلاغة لإبن أبی الحدید. ابن أبي الحديد، عبدالحميد بن هبة الله (ت656ق). محقق: ابراهيم، محمد ابوالفضل. قم: انتشارات کتابخانه آيت الله مرعشی نجفی. چاپ اول: 1404ق.1. عدّة الداعي ونجاح الساعي. ابن فهد حلّي، احمدبن محمّد (ت841ق). تحقیق: احمد موحدی قمي. منشورات: دار الكتب اسلاميه. چاپ اول:

1407ق.

28. علل الشرايع. ابن بابویه(صدوق)، محمّد بن علي(ت381ق). قم: منشورات مکتبة الداوري. چاپ اول: 1385 ق.

3. عیون أخبار الرضا(علیه السلام). ابن بابویه(صدوق)، محمدبن علی (ت381ق). تحقیق: مهدی لاجوردی. تهران: نشر جهان. چاپ اوّل: 1378

ص: 153

4. غرر الحكم و درر الكلم. آمدى، عبدالواحد بن محمد (ت550ق). تحقيق: مصطفى درايتى. قم: انتشارات مكتب الاعلام الاسلامى. چاپ اول:1410ق.

5. الفضائل. ابن شاذان، أبو الفضل (ت600ق). قم: نشر شریف رضی. چاپ دوم : 1363 ش.

6. فیض القدیر. شیخ عباس قمّی. (ت1321ق). قم: دفتر تبلیغات اسلامی. چاپ اول : 1376 ش.

7. قرب الإسناد. حميرى، عبدالله بن جعفر(ت304ق). قم: ناشر مؤسّسة آل البيت(علیهم السلام) لإحياء التراث. چاپ اول: 1413 ق.

8. الکافی. کلینی، محمدبن یعقوب (ت329ق). تحقیق: علی اکبر غفاری و محمد آخوندی. تهران: دارالکتب الاسلامیة. چاپ چهارم: 1407ق.

9. کامل الزیارات. ابن قولویه، جعفر بن محمد(ت367ق). تحقیق: عبدالحسین امینی. نجف اشرف: دار المرتضویة. چاپ اول: 1356ش.

10. کتاب من لا یحضره الفقیه. ابن بابویه(صدوق)، محمدبن علی(ت 381ق). تحقیق: علی اکبر غفاری. قم: موسسه نشر الإسلامی. چاپ دوم: 1413ق.

11. کشف الغمة فی معرفة الائمة(علیهم السلام). اربلی، علی بن عیسی (ت692ق). تحقیق: هاشم رسولی محلاتی. تبریز: بنی هاشمی. چاپ اوّل: 1381ق.

12. کمال الدین و تمام النعمه. ابن بابویه(صدوق)، محمدبن علی(ت381ق). تحقیق: علی اکبر غفاری. تهران: انتشارات اسلامیه . چاپ دوم:1395ق.

13. كتاب سليم بن قيس. هلالی، سليم بن قيس(ت76ق). تحقيق: علاء الدين موسوي. تهران: مؤسسة البعثة. چاپ اول: 1405 ق.

كفاية الأثر في النصّ على الأئمة الإثنی عشر. خزاز رازى قمی، على بن محمد(قرن چهارم). تحقیق: عبد اللطيف حسينى كوه كمرى. قم:1. انتشارات بيدار. چاپ اول: 1401ق.

ص: 154

2. اللهوف على قتلى الطفوف. ابن طاووس، على بن موسى (ت664ق). تهران: انتشارات جهان. چاپ اول: 1348 ش.

3. لئالی الاخبار. تویسركانى، شيخ محمد نبى (ت1320ق). قم: انتشارات العلامّة. چاپ اول:1413ق.

4. مجموعه ورّام. ورام بن أبي فراس، مسعود بن عيسی (ت605ق). محمد رضا عطای. مشهد: انتشارات بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى. چاپ اول: 1369 ش.

5. المحاسن. برقی، احمدبن محمد(ت280ق). تحقیق: سید جلال الدین محدث، قم: دارالکتب الاسلامیه. چاپ دوم: 1371ق.

6. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل. نوری طبرسی، میرزا حسین (ت 1320ق). قم: مؤسسه آل البیت(علیه السلام) لاحیاء التراث. چاپ اوّل: 1408 ق.

7. مُسكّن الفؤاد عند فقد الأحبّة و الأولاد. شهيد ثانى، زين الدين بن على (ت966 ق). قم: مؤسسه آل البیت(علیه السلام) لاحیاء التراث. چاپ اول:1407ق.

8. مشارق أنوار الیقین في أسرار أمیرالمؤمنین(علیه السلام).حافظ برسی، رجب بن محمد (ت813ق). تحقیق: سید علی عاشور. بیروت: أعلمی. چاپ اوّل: 1422ق.

9. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد. طوسى، محمد بن الحسن (ت460ق). بیروت: مؤسسه فقه الشيعة. چاپ دوم: 1411ق.

10. مکارم الاخلاق. طبرسی، حسن بن فضل (ت548ق). قم: انتشارات شریف رضی. چاپ چهارم: 1412ق.

11. مناقب آل ابي طالب(علیهم السلام). ابن شهر آشوب، محمد بن علی (ت588ق). قم: انتشارات علامه. چاپ اول:1379ش.

12. منهاج البراعة فى شرح نهج البلاغة. خوئى، حبيب الله (ت1324ق). مکان: تهران مكتبة الاسلاميّة، 1386ق.

ص: 155

13. مهج الدعوات ومنهج العبادات. ابن طاووس، علي بن موسی (ت664ق). تحقیق: ابوطالب کرمانی. قم: دارالذخائر. چاپ اول: 1411ق.

14. المؤمن. كوفى اهوازى، حسين بن سعيد (ت254ق). قم: انتشارات مدرسة الامام المهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف). چاپ اول: 1404ق.

نزهة الناظر و تنبيه الخاطر. حلوانى، حسين بن محمد بن حسن بن1. نصر (قرن پنجم). قم: ناشر: مدرسة الإمام المهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف). چاپ اول:1408 ق

2. النوادر (للراوندي). راوندى كاشانى، فضل الله بن على (ت570ق). محقق: احمد صادقى اردستانى. قم: دار الكتاب. چاپ اول:1377ش.

ص: 156

حدیث الدمعة

رسول الشهبازبور

منشورات الولایة

1399 _ 1442

ص: 157

الملخّص

الكتاب الذي بين يديك يتناول موضوع جريان الدمعة والبكاء على مصائب أهل البيت(علیهم السلام) ولاسيما سيّد الشهداء صلوات الله عليه، ويتعرّض في هذا الصدد إلى مجموعة من الاستدلالات العقليّة على أساس المعارف الوحيانيّة.

--------------------

منشورات الولایة

ایران _ مشهد المقدّس _ السوق الکبیر

تلفن: 00989151162907 _ 00989151576003

ص: 158

Book Summary

This book revolves around the intellectual arguments based on religious teachings regarding shedding tears over the tragedies of the Ahlulbayt, especially Imam Hussain (A.S.)

_____________________________

The publisher

Velayat publishers

Address: Iran, Mashhad, central bazaar, Velayat publisher.

Tel: 00989151576003 - 00989151162907

ص: 159

TALE OF THE TEAR

Rasool SHahbazpoor

Velayat Publishers

2020 - 1399

ص: 160

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109