صبر در آیینه تاریخ : ترجمه و تلخیص کتاب مسکن الفواد مرحوم شهید ثانی

مشخصات کتاب

صبر در آیینه تاریخ : ترجمه و تلخیص کتاب مسکن الفواد مرحوم شهید ثانی

نویسنده: زین الدین بن علی بن احمد عاملی جبعی

تخلیص: استاد مهدی دانشمند

مشخصات نشر: اصفهان: انتشارات امیرفدک، 1399.

مشخصات ظاهری: 273ص.

شابک: 978-622-7524-11-6

وضعیت فهرست نویسی: فیپا

يادداشت: فارسی-عربی.

يادداشت: عنوان مکرر : ترجمه و تلخیص کتاب مسکن الفواد مرحوم شهید ثانی.

عنوان دیگر: ترجمه و تلخیص کتاب مسکن الفواد مرحوم شهید ثانی.

موضوع: احاديث اخلاقي

موضوع: Hadiths - Ethics

موضوع: اخلاق اسلامی

موضوع: Islamic ethics

شناسه افزوده: دانشمند، مهدی، 1348 - ، گردآورنده

شناسه افزوده: شهید ثانی، زین الدین بن علی 911 - 966ق . مسکن الفواد عند فقد الاحبه و الاولاد . برگزیده

رده بندی کنگره: BP248

رده بندی دیویی: 297/61

شماره کتابشناسی ملی: 7418107

وضعيت ركورد: فیپا

تاريخ درخواست: 1399/09/28

کد پیگیری: 7416338

ناشر دیجیتال : مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان

ص:1

پیشگفتار

بسم الله الرحمن الرحیم

کتاب مسکّن الفؤاد یکی از کتاب های ارزشمندی است که عموم جامعه میتوانند از آن بهره برده و با مطالعه آن در برابرحوادث تلخ و مصائب و اتفاقات ناگوار قوی تر و صبور تر مواجه شوند تا خدای ناکرده با ناشکری و نا امیدی از فضل و رحمت واسعه الهی از مرز تسلیم و رضا خارج نشده و در مسیر صبر و شکر دالان سرد و تاریک و مخوف مصیبت را طی کرده و از این برهه بسیار سخت با سرافرازی گذر کنند.

مرحوم شهید ثانی فرزندانش را در سنین کودکی از دست میداد و از این رو از بهره مند ی نعمت فرزند نا امید گردید ، او در مواقع با نوشتن کتاب مسکّن الفؤاد در

ص: 2

درجه اول قصد تسلی خاطر شکسته و افسرده خود و همسرش را داشت ، لذا به جمع آوری احادیث و روایات و وقایع تاریخی در باره سختی ها و درد و رنج ، پرداخت و در این راه مجموعه ای بسیار جالب تقدیم خوانندگان نمود.

علمای بسیاری از این کتاب و محتوای ان نام برده و بهره جسته اند از جمله :

1- علامه مجلسی در بحار

2- شیخ حر عاملی در کتاب الجواهر السنیه

3- علامه نوری در مستدرک الوسائل

4- خوانساری در روضات الجنات

5- سیدمحسن امین عاملی دراعیان الشیعه

6- شیخ آقابزرگ تهرانی درالذریعه

7- اسماعیل پاشادرایضاح المکنون

8-ابن العودی دربغیه المرید

9- شیخ یوسف بحرانی در لولوه البحرین.

طبق روایات صحیحه در ایام آخرالزمان حوادث تلخ بر مردم هجوم آورده همانطوری که کفتارها و گرگ ها بر گوسفندی حمله ور می شوند. لذا مصیبت ها پشت مصیبت و گرفتاری بعد از گرفتاری عرصه را برمردم تنگ کرده که روزی صدها بار از خدا طلب مرگ میکنند. کتاب مسکّن الفؤاد همانطور که از نامش پیداست برای قلوب رنجور مردم گرفتار می تواند مسکن و آرام بخش دلها باشد.

در ایام کرونا که تمام دنیا را فرا گرفت و آمار کشته ها از ویروس منحوس کرونا روز بروز روبه افزایش است. برآن شدم تا با ترجمه ای روان و تخلیص شده کتاب مسکّن الفؤاد بتوانم قدمی برای دل تسلی داغدیده ها و آرامش دهی به مبتلایان به این بیماری منحوس و مشکلات روز خدمتی به مردم مظلوم زمانم کرده باشم .

مقدمه

اشاره

به جهت دسته بندی مطالب به گونه ای که ملالی برای خوانندگان بوجود نیاید مجبور شدم

ص: 3

مطالب کتاب مسکّن الفؤاد را با تیتر و سر فصل نکته ها ترتیب بندی کرده و به تحریر دراورم.

امید است با تخلیص این کتاب ارزنده هم راحت تر و هم سریع تر به محتوای این کتاب دست پیدا کنید و از مطالعه این کتاب لذت بیشتری ببرید

نکته اول

نباید فراموش کنیم که همه ما محکوم به عدم بودیم و خداوند برما منت نهاد و ما را به عرصه وجود و شهود وارد کرد. پس هرگز طلبکار خدا نباشیم که چرا نعمتی ندادی یا چرا گرفتی! ما مدیون خداوند کریم هستیم نه طلبکار خداوند. .

نکته دوم

ما از هرنظر فقیرمحض و محتاج خدا می باشیم و خداوند بی نیاز مطلق و غنی محض است. و فقیری همچون ما در برابر غنی مطلقی همچون خدای لایزال جز سرتسلیم و رضا کو چاره ای. .

(فاطر/15) « ياأَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد»

(بقرة/263) « وَ اللَّهُ غَنِيٌّ حَليم»

(محمد/38) « وَ اللَّهُ الْغَنِيُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ»

(إبراهيم/8) « فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَميد»

(ممتحنة/6) « فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد»

(بقرة/267) « وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَميد»

(آل عمران/97) « فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمين»

(تغابن/6) « وَ اللَّهُ غَنِيٌّ حَميد»

(عنكبوت/6) « وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما ُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمين»

(نمل/40) « فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَريم»

نکته سوم

خداوند اگرامربه اطاعت میکند نه اینکه محتاج اطاعت ماست . او که بی نیاز محض است . بلکه اگر مطیع فرمانش باشیم به رشد و کمال که همان فلسفه خلقتمان باشد خواهیم رسید .

اطاعت از اوامر الهی چند مرحله دارد

قدم اول : شناخت

ص: 4

اوامر ونواهی الهی است. معرفت به احکام الهی اولین گام برای رسیدن به مسیر کمال است

اگرشایسته سخن بگوئید وهمدیگررا ببخشید بهتراست از صدقه ای که با نیش زبان بدهید. خداوند بی نیاز از صدقات شماست (بقرة/263) « قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُها أَذىً وَ اللَّهُ غَنِيٌّ حَليم»

از اموال پاک وحلالتان انفاق کنید وبرای انفاق کردن دنبال مال معیوب وناپاک و شبهه وبی ارزش نباشید. اگرهمین مال معیوب را به شما میدادند با ناراحتی و دلخوری نمیگرفتیدوبدانیدخداوند بی نیاز وستودنی است (بقرة/267) « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ما كَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ لا تَيَمَّمُوا الْخَبيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِآخِذيهِ إِلاَّ أَنْ تُغْمِضُوا فيهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَميد»

حج بجا بیاورید اگر شرائط حج رفتن را دارید . ولی خداوند نیازی به حج شما ندارد. (آل عمران/97)

« فيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمين»

در آن نشانه هایی روشن از ربوبیّت و لطف و رحمت خدا و از جمله مقام ابراهیم است؛ و هر كه وارد آن شود در امان است؛ و خدا را حقّی لازم بر عهده مردم است كه برای ادای مناسك حج آهنگ آن خانه كنند، البته كسانی كه از جهت سلامت جسمی و توانمندی مالی و باز بودن مسیر بتوانند به سوی آن راه یابند، و هر كه ناسپاسی ورزد و از رفتن به آنجا خودداری كند، به خود زیان زده زیرا خدا از

ص: 5

جهانیان بی نیاز است

اگر تمام مردم عالم کافر بشوند از خدایی خداوند چیزی کاسته نمیشود.

(إبراهيم/8) « وَ قالَ مُوسى إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَميعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَميد»

و موسی به بنی اسرائیل گفت: اگر شما و همه مردم روی زمین كافر شوید زیانی به خدا نمی رسد زیرا خدا بی نیاز و ستوده است

انچه در آسمانها و زمین است از آن خداست . پس خداوند غنی و ستودنی است

(حج/64) « لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد»

شکر گذار خدا باشیم با وجودیکه خداوند نیازی به شکرگذاری ما ندارد.

(نمل/40) « . . وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَريم»

و هركس كه سپاس گزاری كند، به سود خودسپاس گزاری می كند وهركس ناسپاسی ورزد زیانی به خدا نمی رساند زیرا پروردگارم بی نیاز و كریم است

درمواقع نیاز اهل جهاد باشید. جهاد برای خودتان مفید است وخداوند هیچ نیازی به عالمیان ندارد

(عنكبوت/6) « وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمين»

هرگز خودتان را مالک دنیا ندانید . هرچه دراسمانها و زمین است برای خداست .

(لقمان/26) « لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد»

همیشه خودرا فقیرالی الله بدانیدزیراتمام مردم نیازمند به خدا هستیم وخداوندفقط بی نیازعالم است

(فاطر/15) « يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد»

اگرخداوند امر به انفاق میکند به نفع خودشماست والا خداوند هیچ نیازی

ص: 6

به انفاق شما ندارد.

(محمد/38) « ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا في سَبيلِ اللَّهِ فَمِنْكُمْ مَنْ يَبْخَلُ وَ مَنْ يَبْخَلْ فَإِنَّما يَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَ اللَّهُ الْغَنِيُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لا يَكُونُوا أَمْثالَكُم»

آگاه باشید! شما همان مردمی هستید كه برای انفاق در راه خدا دعوت می شوید، پس برخی از شما بخل می ورزند، و هر كه بخل پیشه كند، فقط نسبت به سعادت و خوشبختی خود بخیل است، و خدا از انفاق و صدقات شما بی نیاز است، و شمایید كه نیازمندهستید؛ و اگر از فرمان های او روی بگردانید به جای شما گروه دیگری را می آورد كه مانند شما روی گردان و سست عقیده و بخیل نخواهند بود.

اگردرانفاق بخل بورزید ضرری بخدا نمیتوانید بزنید وخدا بی نیاز محض است

(حديد/24) « الَّذينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد»

پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) را اسوه والگوی خودقراردهیدتاامیدی به لقاء الله داشته باشید (ممتحنة/6)

« لَقَدْ كانَ لَكُمْ فيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد»

بابهانه های بی اساس ازاطاعت کردن ازانبیاء فرارنکنیم . زیراخسارتش به خودمابرمیگردد . (تغابن/6)

« ذلِكَ بِأَنَّهُ كانَتْ تَأْتيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالُوا أَبَشَرٌ يَهْدُونَنا فَكَفَرُوا وَ تَوَلَّوْا وَاسْتَغْنَى اللَّهُ وَاللَّهُ غَنِيٌّ حَميد»

آن عقوبت وعذاب دردناك به سبب آن است كه پیامبرانشان همواره دلایل روشن برای آنان آوردند، ولی گفتندآیابشری مانندخودمان ماراراهنمایی می كند؟ پس كافرشدندوازحق روی گرداندندوخداازایمان وطاعتشان اظهار بی نیازی كرد،

ص: 7

وخدا بی نیاز و ستوده است

نکته چهارم

تاریخ را با دقت بخوانیم و سرگذشت ظالمین وفاسقین وکفارومشرکین و لجوج و حق ستیز را عبرت خود قراردهیم

(نجم/48 تا 62) « وَأَنَّهُ هُوَ أَغْنَى وَأَقْنَى»

و اوست كه شما راتوانگركردو سرمایه قابل ذخیره بخشید،

« وَأَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرَى»

واو پروردگار ستاره شِعری است،

« وَأَنَّهُ أَهْلَكَ عَادًا الْأُولَى»

واوست كه قوم عاد نخستین راهلاك كرد

« وَثَمُودَ فَمَا أَبْقَى»

و نیز قوم ثمود را به طوری كه كسی از آنان را باقی نگذاشت.

« وَقَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَأَطْغَى»

وقوم نوح را پیش تر هلاك كردزیراآنان ستمكارتروسركش تربودند

« وَالْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوَى»

وشهرها ی قوم لوط را زیر و رو كرد و به زمین كوبید.

« فَغَشَّاهَا مَا غَشَّى»

پس عذاب خدا آنان را احاطه كردآن مقداركه احاطه كرد.

« فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكَ تَتَمَارَى»

ای انسان دركدامیك ازنعمتهای پروردگارتردیدمی كنی كه آیا ازسوی خداهست یانیست؟

« هَذَا نَذِيرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولَى»

این پیامبرنیز بیم دهنده ای از زمره بیم دهندگان پیشین است

« اَزِفَتِ الآزِفَهٌ»

قیامت نزدیک شد

« لَيْسَ لَهَا مِنْ دُونِ اللَّهِ كَاشِفَةٌ»

كسی جز خدا برطرف كننده سختی ها و هول و هراسش نیست

« أَفَمِنْ هَذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ»

آیاازاین سخن تعجب می كنید؟

« وَتَضْحَكُونَ وَلَا تَبْكُونَ»

وباچنین وضعی كه داریدهنوزمی خندیدونمی گریید؟

« وَأَنْتُمْ سَامِدُونَ»

و همواره سركشی می كنید وغافلانه به خوش گذرانی مشغول هستید؟

نکته پنجم

یکی از نشانه های مهم به کمال رسیدن انسان تحمل و صبوری در زمان مصائب و مشکلات و بلاهاست

انسان باید بداند دنیا حوادث تلخ و شیرینش با هم است.

ص: 8

گل اگر بوی خوش و زیبایی دارد تیغ و خار هم دارد. نمیشود دنیا را فقط بخاطر شیرینی هایش دوست بداریم و دنیا بودن دینا را بخاطر فقط شیرینی هایش بپذیریم چرا که دنیا همیشه همراه با نعمت ونغمت. با زحمت و راحتی با سرما و گرما . با فقر و غنی با صحت و سقم با حضر و سفر مخلوط و توام است . انسان در همین پستی و بلندی های روزگار به پختگی و استقلال میرسد. ادعاهای پوچ و حقیقی را درهمین لحظات و آزمایشات میتوان تفکیک کرد . انسان تا مشکلات دنیای را تحمل نکند لیاقت پیدا نمیکند تا در مسیر کمال قرار گیرد. (انعام/42) « وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُون»

کودک به محض ورود و تولدش به دنیا گریه میکند . و حضورش را با گریه اعلام می دارد و آخرین لحظات حیات خود را نیز با گریه فرزندان و دیگر وابستگان و نزدیکان به پایان می رساند.

عارفی میگفت زندگی فاصله ای بسیار کوتاه بین اذان و اقامه گفتن در گوش ادمی تا خواندن نماز میت برپیکر بی جان اوست

نکته ششم

باید قبول کنیم که امتحان و ابتلاء توام باهم وبرای همه است واحدی مستثنی نیست ! امتحان و آزمون جزئی از سنت خداوند است تا صابران از ناشکیبان شناخته شوند. (أحزاب/62) « سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْديلا»

این سنت پروردگاری است که مقدر فرموده نوع بشر درعین تنعم و بر برخورداری از نعمات وجود و حیات ، همواره گرفتار سختیها و کاستیها و مشکلات و

ص: 9

مصائب بوده باشد. البته این مشکلات خود جزئی از سیر طبیعی زندگی بشر می باشد. تا بدین وسیله انسان خاکی در برابر مشکلات طاقت فرسا ، مقاومت و ایستادگی نموده و بدین وسیله به اوج تعالی برسد .

به همین دلیل خداوند به صابران وعده بهشت و اجر عظیم داده است.

(بقرة/155) « وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرين»

(ال عمران/154) « وَ لِيَبْتَلِيَ اللَّهُ ما في صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ ما في قُلُوبِكُمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُور»

(ال عمران/186) « لَتُبْلَوُنَّ في أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا أَذىً كَثيراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُور»

(هود/7) « لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا. »

(عنكبوت/2) « أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُون»

نکته هفتم

قاعده (هرکه بامش بیش برفش بیشتر) یک حقیقت است. و هرگز نمیتوان با واقعیات جامعه مبارزه کرد و جنگید.

ما باید بدانیم که همه امتحان میشویم . و احدی حتی انبیاء واولیاء خدا از این قاعده مستثنی نخواهند بود. و جالب این است که سخت ترین امتحانات و ابتلائات را اولیاء خداوند و خواص درجامعه داشته و خواهند داشت. که جای شکرش باقی است خداوند عوام را در این امر ( امتحان و آزمون ) با خواص واولیاء ش تفاوت گذاشته است. و حساب ما را با اویاء و خواص درگاه الهی جدا دانسته است. (أعراف/94) « وَ ما أَرْسَلْنا في قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ

ص: 10

يَضَّرَّعُون»

ما هیچ پیغمبری را به هیچ شهر و دیاری نفرستادیم مگر آنکه اهلش را بشدائد و محن مبتلا ساختیم تا مگر توبه کرده و بدرگاه خدا تضرع و زاری کنند.

آری : بدین خاطر مشاهده می کنیم که بندگان برگزیده خداوند همواره در معرض بیشترین گرفتاری ها و مصائب قرار می گیرند

و بر طبق روایات اسلامی نسبت مستقیمی میان ایمان و بلاء وجود دارد. یعنی انسان به اندازه ایمان خود به پروردگارگرفتار رنج و محنت می شود . پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید : « اشدّ الناس بلاء الأنبياء ثمّ الأولياء ثمّ الامثل فالامثل»

سخت ترين مردم از حيث بلاكشيدن سه دسته اند:

اول: پيامبران

دوم: دوستان خدا

سوم: هر كس كه بايشان شباهت بيشتر دارد مصيبت و بلاى بيشترى دارد.

قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله) : « نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أَشَدُّ النَّاسِ بَلَاءً وَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ وَ مَنْ ذَاقَ طَعْمَ الْبَلَاءِ تَحْتَ سِرِّ حِفْظِ اللَّهِ لَهُ تَلَذَّذَ بِهِ أَكْثَرَ مِنْ تَلَذُّذِهِ بِالنِّعْمَةِ وَ اشْتَاقَ إِلَيْهِ إِذَا فَقَدَهُ لِأَنَّ تَحْتَ نِيرَانِ الْبَلَاءِ وَ الْمِحْنَةِ أَنْوَارَ النِّعْمَةِ وَ تَحْتَ أَنْوَارِ النِّعْمَةِ مِيزَانَ الْبَلَاءِ وَ الْمِحْنَةِ وَ قَدْ يَنْجُو مِنَ الْبَلَاءِ وَ يَهْلِكُ فِي النِّعْمَةِ كَثِيرٌ وَ مَا أَثْنَى اللَّهُ عَلَى عَبْدٍ مِنْ عِبَادِهِ مِنْ لَدُنْ آدَمَ (علیه السلام) إِلَى مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) إِلَّا بَعْدَ ابْتِلَائِهِ وَ وَفَاءِ حَقِّ الْعُبُودِيَّةِ فِيهِ فَكَرَامَاتُ اللَّهِ فِي الْحَقِيقَةِ نِهَايَاتٌ بِدَايَاتُهَا الْبَلَاءُ وَ بِدَايَاتٌ نِهَايَاتُهَا الْبَلَاءُ وَ مَنْ خَرَجَ مِنْ سِكَّةِ الْبَلْوَى جُعِلَ سِرَاجَ الْمُؤْمِنِينَ وَ مُونِسَ الْمُقَرَّبِينَ وَ دَلِيلَ الْقَاصِدِينَ وَ لَا خَيْرَ فِي عَبْدٍ شَكَا مِنْ مِحْنَةٍ تَقَدَّمَهَا آلَافُ نِعْمَةٍ وَ اتَّبَعَهَا آلَافُ رَاحَةٍ وَ مَنْ لَا يَقْضِي

ص: 11

حَقَّ الصَّبْرِ فِي الْبَلَاءِ حُرِمَ قَضَاءَ الشُّكْرِ فِي النَّعْمَاءِ كَذَلِكَ مَنْ لَايُؤَدِّي حَقَّ الشُّكْرِ فِي النَّعْمَاءِ يُحْرَمُ عَنْ قَضَاءِ الصَّبْرِ فِي الْبَلَاءِ وَمَنْ حُرِمَهُمَافَهُوَ مِنَ الْمَطْرُودِينَ»

حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: ما جماعت أنبياء شديدترين مردم هستيم از لحاظ ابتلاءات، و سپس گروه مؤمنين هستند، در حال نزديكتر و شبيه تر، و سپس نزديكتر به آنها به همين ترتيب. و كسى كه طعم ابتلاء را چشيد البته در زير توجه و سايه مراقبت و حفظ پروردگار متعال، هر آينه التذاذ و خوشى او بيش از آن افرادى خواهد بود كه از نعمتهاى دنيوى و خوشيهاى مادى لذت مى برند، و هميشه علاقه مند به اين ابتلا بوده، و مشتاق آن خواهد بود. آرى در تحت آتش هاى ابتلا و گرفتارى و سختى، انوار رحمت و نعمت فروزان است، و به عكس در زير انوار نعمت و وسعت مادى آتش هاى گرفتارى و ابتلا گذاشته شده است. و در اين دو مرحله آنان كه نجات و تخلص پيدا كرده، و نتيجه مطلوب بگيرند، بسيار كم هستند. و خداوند متعال بنده اى را از زمان آدم تا خاتم مورد ستايش و تعريف قرار نداده است، مگر بعد از ابتلا و سنجيدن و آزمايش او با شدايد، و پس از وفا و عمل او به وظايف بندگى و حقوق عبوديت. پس كرامتها و مقامات بلندى كه از جانب پروردگار متعال عطا مى شود، در واقع نتيجه ها و آثار ابتلاءات اوليه است، و بدايات ومقدماتيست كه نهايات و مراتب متأخره آنها ابتلاءات و سختيها و شدائد است

(مصباح الشريعة/ص183) قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام) « الْبَلَاءُ زَيْنٌ لِلْمُؤْمِنِ وَ كَرَامَةٌ لِمَنْ

ص: 12

عَقَلَ لِأَنَّ فِي مُبَاشَرَتِهِ الصَّبْرَ عَلَيْهِ وَ الثَّبَاتَ عِنْدَهُ تَصْحِيحُ نِسْبَةِ الْإِيمَانِ»

حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند: ابتلا و گرفتاريهاى دنيوى براى مؤمن زينت است، و كرامت و عزت است براى كسانى كه صاحبان تدبر و عقل باشند، زيرا در مباشرت و مصاحبت با بلا هر گاه توأم با صبر و ثبات قدم صورت بگيرد: ارتباط ايمان و نسبة اعتقاد، محكمتر و قويتر و پاكتر و نورانى تر گشته، و آلودگيها و تيرگيهاى دل برطرف خواهد شد.

وَ قَالَ أَيُّوبُ (علیه السلام) فِي دُعَائِهِ اللَّهُمَّ قَدْ أَتَى عَلَيَّ سَبْعُونَ فِي الرَّاحَةِ وَ الرَّخَاءِ حَتَّى تَأْتِيَ عَلَيَّ سَبْعُونَ فِي الْبَلَاءِ»

حضرت ايوب در دعاى خود عرض مى كرد: پروردگارا هفتاد سال درزندگى من فراخى و نعمت به من رو آورده است، تاهفتادسال ديگر ابتلاءات و سختيها را تحمل كرده، و به رنگ ديگر زندگى صابر باشم.

پيامبر اسلام مى فرمايد: دنيا زندان مؤمن است، بهشت كافر. و هر جا لذتى است چندين مقابل آن حسرت است. كه كمترين حسرت آن فراق عزيزانى است كه جگر انسان را مى سوزاند، و هر جاى دنيا را تصور مى كنيم شرابى است (آشاميدنى) سرابى است (زمين شوره زار) و عمارات و بناهاى سر بفلك كشيده آن رو بخرابى است. خدا را فرشته اى است كه هر روز فرياد مى كند بزائيد براى مردن، و بسازيد براى خراب شدن.

قَالَ وَهْبُ بْنُ مُنَبِّهٍ : « الْبَلَاءُ لِلْمُؤْمِنِ كَالشِّكَالِ لِلدَّابَّةِ وَ الْعِقَالِ لِلْإِبِلِ»

وهب بن منبه گفت: بلا براى شخص مؤمن چون كلافه اى است براى چهارپايان و مانند زانوبندى باشد براى اشتر

قَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام) « الصَّبْرُ مِنَ الْإِيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ رَأْسُ

ص: 13

الصَّبْرِ الْبَلَاءُ وَ مَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَامِلُون»

علی (علیه السلام) فرمود: صبرازايمان چون سراست از جسدح يوان و سر صبر هم بلاست، و نمى فهمند اين معنى را مگرآنان كه اهل بصيرت هستند

امام محمد باقر (علیه السلام) « انما یبتلی المومن فی الدنیا علی قدر (حسب) دینه»

مومنین نیز هر کدام به مقدار ایمان خود از آن بهره می برند

امام جعفر صادق (علیه السلام) می فرماید : « ان الله اذا احبّ عبدا غتّه بالبلاء غتّا»

خدا زمانی که بنده ای را دوست بدارد او را در دریایی شدائد غوطه ور می سازد

روایت زیبای حاج اسماعیل دولابی : پیامی از تار و تور و تیر خدا !

خدا اگر به کسی علاقه مند باشد او را تحت فشار قرار می دهد . لذا تمام انبیاء تحت فشار بوده اند.

حاج اسماعیل دولابی می گفت: خدا یک تار، یک تور و یک تیر دارد. با تار، تیر و تور خودش، آدمها را جذب می کند و مجذوب خودش می کند .

(تار خدا) قرآن است نغمه های آسمانی است. خیلی ها را از طریق قرآن جذب خودش می کند

(تور خدا) مثل مراسم اعتکاف و مراسم ماه رمضان و شب قدر. خیلی ها را با تور خودش جذب میکند

(تیرخدا) همان بارهای مشکلات است . غالب آدمها را از این طریق مجذوب خودش می کند . اولیاء خدا برای این مشکلات لحظه شماری می کردند.

شیخ بهایی میگوید: شددلم آسوده چون تیرم زدی ، ای سرت گردم چرا دیرم زدی

ازوقتی بلا ومصیبت به زندگی ام آمد، فهمیدم من ارزش دارم ولی گلایه دارم که چرامن رازودترگرفتار نکردی

سعدی هم می گوید: بزن سیلی و رویم را قفا کن .

خدایا

ص: 14

من را بزن چون زدن های تو ارزش داردپنبه را وقتی می زنند باز می شود و سفید می شود و ارزش پیدا میکند.

اگر کسی به گرفتاری ها چنین نگاهی داشته باشد. دیگر جای ناامیدی برایش باقی نمی ماند این گرفتاری ها باید زمینه امید ما را فراهم بکند زمینه نشاط ما را فراهم کند ولی چون ما با شیوه تربیتی خدا آشنا نیستیم تا مصیبتی می رسد ، ناراحت می شویم .

نکته هشتم

خداوند سبحان بخوبی میداند که طاقت و تحمل عوام با تحمل خواص تفاوت دارد. بدلیل عمق فهم و معرفتشان به خدای کریم . هرچه معرفت عمیق تر . صبر وتحمل مصائب روزگارهم زیباتر و بهتر . درحقیقت مصائب اولیاء خدا برای ما غیر قابل تحمل است

زندگانی بر گزیده ترین افراد بشر ، یعنی پیامبران و امامان (علیهم السلام) همواره الگویی برای ما خواهد بود ، زیرا با سیر در تاریخ زندگانی آنان از آدم (علیه السلام) تا خاتم پیامبران (صلی الله علیه و آله) و با در نظر گرفتن مصائب نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و دیگر مبعوثان پروردگار ، درخواهیم یافت که سختی و محنت و گرفتاری و بلا جزئی از زندگانی مومنین و رهروان راه حقیقت است .

پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در راه رسیدن به اهداف والای رسالت و نشر مکتب گهرباراسلام به حدی سختیها و رنجها را تحمل نمود که می فرمود : (مَا اُوذِیَ نَبِیٌ مِثلَ اُوذِیتُ) یا ( مَااُوذِیَ اَحَدٌ مِثلَ مَا اُوذِیتُ) یا ( مَا اُذِیَ اَحَدٌ فِی الخَلقِ مِثلَ مَا اُوذِیت)

لیکن پیامبران در همه حال صابر و شاکر

ص: 15

بوده اند و هرگز لب به شکایت و اظهار ناراحتی نگشودند ، زیرا بخوبی از اجر صابران و پاداش بلا دیدگان آگاه بودند. یکی از سخت ترین و جانکاه ترین آنها همان مصیبت از دست دادن پاره دل و جگر گوشه یعنی عزیزترین موجود در جهان برای انسان می باشد ، محنتی که جز صدیقین تاب تحمل آن را ندارند . لذا روایات فراوانی در تجلیل از مقام پدران و مادران صابر آمده است . البته گریه و زاری و اظهار غم و اندوه بر عزیز از دست رفته هرگز از اجر و ثواب مصیبت دیده نمی کاهد ، زیرا ناشی از شدت علاقه به عزیز دلبند خود بوده و نشانه ای از عطوفت و نرمی دل می باشد و مصیبت دیده ای که در عین گریه و زاری ، راضی به قضا و قدر پروردگار بوده باشد اجر و ثواب فراوانی خواهد داشت . از این روست که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) هنگامی که به مصیبت فرزند خود جناب ابراهیم مبتلاشد فرمود : عَنْ أَسْمَاءَ ابْنَةِ زَيْدٍ قَالَتْ لَمَّا تُوُفِّيَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) إِبْرَاهِيمُ (علیه السلام) بَكَى رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ لَهُ الْمُعَزِّي أَنْتَ أَحَقُّ مَنْ عَظَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَقَّهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) تَدْمَعُ الْعَيْنُ وَ يَحْزَنُ الْقَلْبُ وَ لَا نَقُولُ مَا يُسْخِطُ الرَّبَ لَوْ لَا أَنَّهُ وَعْدٌ حَقٌّ وَ مَوْعُودٌ جَامِعٌ وَ أَنَّ الْآخِرَ تَابِعٌ لِلْأَوَّلِ لَوَجَدْنَا عَلَيْكَ يَا إِبْرَاهِيمُ أَفْضَلَ مِمَّا وَجَدْنَاهُ إِنَّا بِكَ لَمَحْزُونُون»

از اسماء دختر زيد نقل شده است كه مى گويد:

وقتى كه ابراهيم فرزند رسول خدا (صلی

ص: 16

الله علیه و آله) وفات نمود رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گريه كرد، يكى از اصحاب به نام معزى به حضرت عرض كرد: اى رسول خدا! تو سزاوارترى كه خداوندعز وجل اجرتو را در اين مصيبت بزرگ قرار دهد.

حضرت فرمود: چشم گريان است و قلب محزون ولى چيزى كه موجب سخط و خشم پروردگار گردد نمى گوييم.

سپس حضرت خطاب به ابراهيم كرد و فرمود: اگر نه اين بود كه مرگ وعده حق و موعود جامع است و اين كه آخر تابع اول است

(اولين همه مردند آخرين به دنبال آنها مى ميرند) هر آينه مصيبت تو اى ابراهيم بر ما بسيار بزرگ بود ولى چون ما هم نيز بزودى به آن جهان ملحق خواهيم شد مصيبت تو را تحمل مى كنيم و ما براى تو محزونيم .

حضرت فرمود: چشم گریان می شود و قلب غمگین ، لیکن سخنی نمی گویم که غضب پروردگار را باعث شود. همچنین تفقذ و اظهار همدردی و شرکت در غم و اندوه دیگران و آنچه که باعث کاهش غم و غصه مصیبت زده را فراهم می آورد ، از اجر و پاداش فراوانی در نزد پروردگار بر خوردار است .

ابن مسعود از پیامبر (صلی الله علیه و آله) روایت نمود که فرمود : هر كه مصيبت زده را تعزيت كند و دلخوشى دهد [او را نيز چون مصيبت زده مزد و ثواب باشد و روز قيامت پيش از آنكه ببهشت شود حلّه پوشد.

حضرت باقر (علیه السلام) فرمود: هركه برمصيبت صبركندخدادرعزّتش بيفزايد، ومأواى وى بهشت است، ودرجه روزه داران وشبخيزان بيابد،

ص: 17

درجه آن كسانى بيابد كه پيش مصطفى (صلی الله علیه و آله) بر دست كافران شهيد شده باشند.

حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) فرمود: : هر كه را سه فرزند كودك بميرد بقيامت پيش وى آيند و او را سپرى شوند از آتش دوزخ.

و صادق (علیه السلام) فرمود: هركه رابزندگانيش فرزندى بميرد و او برآن صبركند فضل وثواب او بيشتر بود ازآنكه هفتادفرزندازپس مرگ بگذارد و هريكى چندان بزيدكه مهدىّ (عجل الله تعالی فرجه) رادريابد.

ابن برزه از پیامبر (صلی الله علیه و آله) روایت نمود که فرمود: هرکس داغداری راتسلی دهد، خداونددربهشت براوجامه ای ازبردخواهدپوشاند.

خاطرات تلخ مرحوم شهید ثانی

مرحوم شهید ثانی (ره ) همواره فرزندان خود را در سنین کودکی از دست می داد . از این رو از بهره مند شدن از نعمت فرزند ناامید گردید ، او در مواقع با نوشتن کتاب مسکن الفواد در درجه اول قصد تسلی خاطر شکسته و افسرده خود را داشت ، لذا به جمع آوری احادیث و روایات و وقایع تاریخی در باره سختیها و درد و رنج ، پرداخت و در این راه مجموعه ای بسیار جالب تقدیم خوانندگان خود نمود . علمای بسیاری از این کتاب و محتوای ان نام برده و بهره جسته اند منجمله :

1- علامه مجلسی در بحار

2- شیخ حر عاملی در کتاب الجواهر السنیه

3- علامه نوری درمستدرک الوسائل

4- خوانساری در روضات الجنات

5- سیدمحسن امین عاملی دراعیان الشیعه

6- شیخ آقا بزرگ تهرانی درالذریعه

7- اسماعیل پاشا درایضاح المکنون

8-ابن العودی دربغیه المرید

9- شیخ یوسف بحرانی در لولوه البحرین

مرحوم شهید

ص: 18

در نهایت فقر و تنگدستی روی به درس آورد و در حالی که مجبور بود برای امرار معاش شبانه کار طاقت فرسا کشاورزی را انجام دهد ، در عین حال نزد بزرگان شیعه و سنی به تحصیل پرداخت و مراتب علمی را به دست آورد . مدتی در استانبول به تحصیل اشتغال داشت و سپس بر اثر نبوغ علمی او تدریس مدرسه نوریه بعلبک به عهده او گذاشته شد و او مدت 5 سال مذاهب پنجگانه را تدریس نمود . وی در طول زندگانی علمی خود ، بیش از 80 کتاب تالیف نمود که کتاب الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه از شهرت فراوانی برخوردار بوده و تاکنون به عنوان کتاب درسی در حوزه های علمیه متداول است.

آوازه و شهرت شهید در جبل عامل موجب شد که دشمنان او وجود او احساس خطر نماید لذا علیه او به دسیسه و توطئه پرداختند تا آنجا که در سال 966 ه - ق هنگامی که در مراسم حج در مکه شرکت داشت ، وی را دستگیر و روانه استانبول نمودند . لیکن از آنجا که احتمال ثبوت برائت و بیگناهی او را می دادند وی را در راه به شهادت رسانده و سر مبارک او را به استانبول حمل نمودند . . وی در هنگام شهادت 55 سال داشت.

تنها فرزند او که از مرگ زودرس نجات یافت ، شیخ بن زین الدین می باشد که از علمای بزرگ شیعه بوده و کتاب او به نام معالم الاصول از شهرت فراوانی بر خوردار می باشد و تاکنون به عنوان یکی از کتابهای درسی حوزه

ص: 19

های علوم اسلامی به شمار می آید.

خلاصه کتاب : مسکن الفواد

اشاره

چون افعال الهی بر مصالح نامتناهی بندگان ، و غایت سعادت و شرف ایشان است قضیه مرگ نیز از آن شماره و عنوان است .

(آل عمران/145) « وَما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ كِتاباً مُؤَجَّلا»

نمی باشد هیچ نفسی را که بمیرد جز باذن خدای تعالی در هنگام مقدر

(آل عمران/154) « قُلْ لَوْ كُنْتُمْ في بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلى مَضاجِعِهِمْ»

به انها بگو ای پیغمبر اگر شما در خانه هایتان باشید هر آینه بیرون می شوند کسانی که قتل بر آنها مقدر شده است

(نساء/78) « أَيْنَماتَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَلَوْكُنْتُمْ في بُرُوجٍ مُشَيَّدَة»

هرکجا باشید مرگ شما را درک می کند و لو در برج های بلند و مقام باشید .

(زمر/42) « اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها»

خدای می میراند نفوس را هنگام مرگ و اتقضای اجل شان .

اگرکسی غافل نباشد همیشه بایک سوال اساسی و مهم خودش رامدیریت میکند:

خداوند حکیم چه هدفی دارد که مارا نعمت حیات و وجود بخشید و سپس به فوات و ممات ادمی را میکشاند؟

اگر درست بیندیشی خدای سبحان را ارحم الراحمین و اجود الاجودین خواهی یافت .

اول

هروقت نفس خبیث و لعین قصد کرد تورا غافل نماید باید حدیث نفس کنی و وسوسه نفس را شرک خفی بدانی اگر نتوانستی نفست را ارام کنی باید این حالت را حُمق جلی بخوانی و بدانی. واگر در دل ارام نباشی و اجازه بدهی نفست خدای را درقلبت بیرون کند ابتهال و زاری بی اثر و دعا و التماست به اجابت نمیرسد.

دوم

اگربادقت برزندگی و احوال انبیاء

ص: 20

و اولیاء خدا بنگریم و فرمایشات و اوامرونواهی انها راتصدیق نمائیم به سرمایه سعادت جاوید دست یافته و تمام مصائب و مواهب در دنیا را زود گذر و گذرا خواهی یافت. پس از هیچ حادثه ناگواری هراسان نمیشوی و اتفاقا تمام ناملایمات و ناگواری های در زندگی را در نهایت صلاح و غایت فائده و پختگی خواهی یافت. و به گنجی خواهی رسید که هرگز فقیر نخواهی شد و خود را در پناهگاهی محکم خواهی دید و خودت را در میادین سخت و دشوار زندگی با حرزی بسیار محافظ و مراقب احساس خواهی کرد و در آخرت نیز با سپری از عذاب الیم و عقاب عظیم که بشری طاقت نیاورد محشورخواهی شد.

و از همه مهمتر در قیامت با وجودی که دوستان و فرزندانت را هالک میابی با تو در این ثواب و سعادت شریک خواهند بود.

برای فهم ودرک بیشتر و بهتر به این مثال توجه کن:

فرض کن در بیابانی با یک حادثه هولناکی مواجه شده ای. مثلا شیری گرسنه یا اژدهایی ترسناک یا آتشی بی رحم و فروزان تو را محاصره کرده است. و در آن حال خودت را بای کی از انبیاء الهی تصور کن که با فرزند دلبندت دراین مهلکه گرفتار شده اید. و آن پیامبر عزیز به تو خبر بدهد که اگر فرزندت را به خداوند هدیه بدهی هم خود و هم فرزندت از این مهلکه خلاصی میابید. و الا هر دو به خواری جان می دهید

آیا فدای پسری را که سلامتش را مسلم می داری و به نجات و رهایی خود نیز امیدواری ، عین مصلحت نمی شماری و تعرض به هلاک خود و فرزند را عین مفسدت نمی انگاری ؟ آیا ندیده ای چه بسیار مردمی که خودشان را فدای فرزندانشان کردند؟

با وجود اینکه

ص: 21

یقین داشتند فرزند دلبندشان می میرد ولی خودشان را مقدم بر فرزندانشان کرده که شاید بتوانند فرزندانشان را نجات و یا آسیب به آنها را به تاخیر بیندازنند. مانند پدر و پسری که در میدان جنگ قرار گرفته اند و قرار است از میدان مینی رد شوند . پدر زودتر از پسر روی مین میرود با وجودی که یقین دارد بعد از پدر پسر روی مین خواهد رفت. یا درزمان قحطی اول آب ونان را به فرزندانش میدهد بعد اگر چیز ی ماند خودش میخورد. و البته همه اینها در مقام مرگ و هلاکتی است که درد و سختی آن در کمتر از ساعتی می گذرد و بسا که منتهی به بهشت جاودانی می شود. ولی ازآن طرف اگر صبر نکند و ایمان به اوامر ونواهی الهی نداشته باشد و دچار معصیت و ظلم بشود درحالی که درد و عذاب و الیمی که در آخرت است جاودان خواهد بود .

(حج/47) « وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ وَ لَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ إِنَّ يَوْماً عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّون»

بدرستی روزی در نزد خدای تو از آن روزها است که معادل هزار سال از سال هائی است که توانید شمرد .

و عذاب قیامت را احدی توان تحملش را نخواهد داشت. (معارج/11 تا 18) « يُبَصَّرُونَهُمْ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنيه- وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخيه- وَ فَصيلَتِهِ الَّتي تُؤْويه- وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَميعاً ثُمَّ يُنْجيه - كَلاَّ إِنَّها لَظى - نَزَّاعَةً لِلشَّوى - تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّى - وَ جَمَعَ فَأَوْعى»

دوست می دارد که فدا کند فرزندان و زن و برادر و عشیره خود را

ص: 22

که به خود اتصال می دهد و تمام کسانی را که در روی زمین هستند و خدایش از آن آتش نجات بخشد ، نه چنین است ، آن آتش زبانه دوزخ است که پوست از سر می کشد و به خود می خواند کسانی را که پشت به ایمان کرده اند و مال گرد آورده اند و خست و امساک نموده اند

وبه همین دلیل است که از پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) به عثمان بن مظعون که داغ فرزند دیده بود و بسیار اندوه وغم بر او مسلط شده بود فرمودند: (بحار/67/ص114)

مَا وَرَدَ عَنِ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله) أَنَّهُ قَالَ لِعُثْمَانَ بْنِ مَظْعُونٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ قَدْ مَاتَ وَلَدُهُ فَاشْتَدَّ حُزْنُهُ وَ جَزَعُهُ عَلَيْهِ يَا ابْنَ مَظْعُونٍ إِنَّ لِلْجَنَّةِ ثَمَانِيَةَ أَبْوَابٍ وَ لِلنَّارِ سَبْعَةُ أَبْوابٍ أَ فَمَا [أَ فَلَا] يَسُرُّكَ أَنْ لَا تَأْتِيَ بَاباً مِنْهَا إِلَّا وَجَدْتَ ابْنَكَ إِلَى جَنْبِكَ [إِلَى جَنْبِهِ] آخِذاً بِحُجْزَتِكَ لِيَسْتَشْفِعَ لَكَ إِلَى رَبِّكَ حَتَّى يُشَفِّعَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ سَيَأْتِي لَهُ نَظَائِرُ كَثِيرَة»

ای پسر مظعون بدرستی که برای بهشت هشت در و برای دوزخ هفت در است. آیا شادمان نمی کند تو را که به دری عبورکنی جز آنکه بیابی فرزندت را در پهلوی خود. درحالیکه کمرت را گرفته و برای تو شفاعت می کند تا خداوند متعال شفاعت او را درباره توقبول فرماید و از دوزخ برهی و به بهشت قدم نهی؟ و زود است که نظائر این خبر بیاید و بر آن ظفریابی.

سوم

متاسفانه اغلب والدین فرزندانشان را برای خود می خواهند تا آنها دنیا و آخرتشان را آباد کنند. درحالی که باید فرزندان مان را برای خودشان دوست بداریم . ما باید دردرجه اول بفکر خودمان

ص: 23

باشیم و به پای فرزندانمان ننشینیم. این اشتباه عموم مردم است که به امید فرزند زندگی میکنند. و به همین دلیل است که صالح و سعید و عاقبت بخیردر جامعه بسیار اندک و قلیل است.

قرآن کریم به همین دلیل اولاد و اموال و . . . . فتنه و مورد ازمایش یا به عبارتی دشمن انسان میداند.

(أنفال/28) « وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظيم»

منفعت اولاد برای انسان با تقدیر و فرض براینکه فرزند باشد و عمل صالح انجام دهد مخفی ومکنون است. ولی عدم فائدهاولاد برای والدین بیشتر مظنون است. و روزگار غفلت و شقاوت براکثرمردم شامل میشود. غالبا اولاد برای مردم خسارت و ضرر داشته است . پس سزاوار نیست امر معلوم را ترک کنی به جهت یک امر مظنون . بلکه موهوم .

بیشتر به فکر بعداز مرگ خود باشیم تا دنیای امروز خود. اکثریت خسارت مردم از طرف اولاد را ببینیم تا اقلیت و نمونه های شاذ و قلیل را. بله . هستند و بوده اند فرزندان صالحی که واقعا سبب امرزش والدین خود شده اندامام کدام واقعیت اکثریت است و کدام اقلیت ؟ !

(خصائص الائمه/ص 115) قَالَ علی (علیه السلام) « النَّاسُ بِزَمَانِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِم»

مردمان به طبع و روش روزگار خود شبیه ترند تا به پدران والدین بدلیل اینکه خبری از درون و باطن فرزندانشان ندارند به حسب ظاهر فکرمیکنند آنها به نفع وصلاح والدینشان اقدام میکنند. یا خواهند کرد. درحالی که احتمال ان دارد اولاد برحسب ظاهر و بر وفق سلیقه تو عمل

ص: 24

می کند و چه بسا اگر از درون او با خبر بشوی هرگز امور را بدست او نخواهی داد و به امید او نخواهی نشست. و چه بسا اگر با خبر از افکار پلیدش شوی برای او آرزوی مرگ خواهی کرد.

اصلا برفرض اینکه اولاد تو از اولیاء خداباشد و خیر محض تورا بخواهد . تو فقط اراده کرده ای که فرزندت وارث خانه و بستان و کاخ و ایوان و. . توباشد . درحالی که مال دنیا برای تو وفا نکرد و از خسیسه نابکار دنیا این است که برای هیچ کس وفادار و پایدار نیست. و نخواهد بود. و عنقریب است که بعداز مرگ تو از اولاد تو نیز زائل گرددو به دیگری واگذار شود. یا به تاراج برود و یا با حادثه ای تلخ و ناگوار تمام مال وسرمایه ات نابود گردد. درحالیکه والدین باید بیشتر بفکر ارامش ابدی خود وفرزندانشان باشند. تا میراث دنیا نگردند بلکه درجوار فرزندان انبیاء و اولیاء خدا میراث بهشت باشندو در امن و فرح و شادی جاودانه نائل گردند.

(ثواب الاعمال /196) قال الصَّادِقِ (علیه السلام)

« وَلَدٌ وَاحِدٌ يُقَدِّمُهُ الرَّجُلُ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِينَ وَلَداً يَبْقَوْنَ بَعْدَهُ شَاكِينَ فِي السِّلَاحِ مَعَ الْقَائِمِ (عجل الله تعالی فرجه)

یک فرزند که قبل از فوت پدر بمیرد ، بهتر است برای او از هفتاد فرزند که پس از او بماند و درک سعادت رکاب حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) را نمایند

ضرب المثل مرد خرابه نشين

بهترین مثالی که میتوان برای مصیبت زده و داغ دیده بیان کرد این مثال است:

فرض كن : مرد فقيرى فرزند خود را با لباس هاى كهنه و مندرس در يك خرابه وحشتناك پرآفتى

ص: 25

اسكان داده است و در آن خرابه خانه مارها و عقربها و حيوانات درنده است، اين مرد فقير و فرزندش هميشه در معرض خطر بزرگ قرار دارند (هر آن ممكن است از طرف آن گزنده ها و درنده ها آسيبى بر ايشان وارد شود و هلاك شوند) سپس مرد حكيم جليل القدر صاحب ثروت و حشمت و داراى خدمه و قصرهاى بلند از اين جريان مطلع گردد و بر حالت اين مرد فقير خرابه نشين و فرزندش رقّت نمايد آن گاه يكى از غلامهايش را به نزد آن فقير بفرستد، كه به آن فقير بگويد: آقاى من مى گويد كه من به حال رقّت بار تو رحمم آمد و مى ترسم بر تو و فرزندت در اين خرابه پرخطر صدمه اى وارد شود. حال از تو مى خواهم كه فرزندت را بدهى تا در يكى از قصرهاى ما منزل گزيند و يكى از كنيزهاى بزرگوار از او پرستارى كند تا اين كه كارهاى تو تمام شود. وقتى آمدى و قصد اقامت نمودى تو را نيز در همان قصر فرزندت بلكه در قصرى بهتر منزل مى دهيم. آنگاه آن مرد فقير در جواب غلام آن حكيم بزرگوار بگويد: من به اين امر راضى نيستم و مايل نيستم كه فرزندم در اين خرابه از من جدا شود و اين نه به خاطر عدم وثوق و اطمينان من به آن مرد بخشنده است و نه به جهت زهد و كناره گيرى ام از آن قصر مجلل است. و نه براى آرزوى من بر ماندن فرزندم در اين خرابه است بلكه طبع من چنين اقتضايى مى كند و من هم ميل ندارم با طبعم مخالفت كنم.

آيا تو اين

ص: 26

مرد خرابه نشين را با اين وصف از پست ترين نادان ها نمى شمارى؟ !

پس بپرهيز از اين كه در خلق و خويى واقع شوى كه براى غير خودت نمى پسندى زيرا نفس خودت نسبت به خودت از ديگران عزيزتر است (يعنى صفتى را كه بر ديگران نمى پسندى بايد به طريق اولى بر خودت نپسندى)

درحالی که بهشت کجا وکاخ های فانی شدنی و موقت دنیا کجا؟

عذاب های در جهنم کجا و مور و عقرب و مار و درندگان و گزندگان در خرابه ها و صحراها و بیابانه های دنیوی کجا؟ !

زمان و مدت رنجش در دنیا کجا و مدت و زمان عذاب های عجیب غریب در جهنم کجا؟ !

وحشت و اضطراب در خرابه دنیا کجا و اضطراب و هراس در قیامت و آخرت کجا؟ !

و از همه مهم تر تاجر و سرمایه دار دل رحم مهربان و کریم دنیایی کجا و رحمت واسعه الهی و شفاعت اولیاء خدا در اخرت کجا؟ !

چهارم

اگر کسی در داغ عزیزش جزع و فزع کند و خدای ناکرده ناشکری و بی صبری نماید سقوط عظیم از مرتبه رضا و تسلیم به قضاء الهی به دره پرخطر مقابله و جنگ با خدا و اعتراض به اراده الهی خواهد بود. ودرنتیجه از بین رفتن انهمه ثواب های عظیمی خواهد بود که فهمش برای ما لایدرک ولایوصف است . و این خسارت اعظم خسارت های بشری است.

ونکته دیگر اینکه:

با جزع وفزع درمورد قضا و قدر الهی توحیدمان زیر سوال میرود که کانه خدایی غیر از خدای متعال را می پرستیم

(توحید/شیخ صدوق/371) عَنْ عَلِيِّ

ص: 27

بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) يَقُولُ « قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ مَنْ لَمْ يَرْضَ بِقَضَائِي وَ مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِقَدَرِي فَلْيَلْتَمِسْ إِلَهاً غَيْرِي وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فِي كُلِّ قَضَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ خِيَرَةٌ لِلْمُؤْمِن»

امام هشتم از پدران بزرگوارشان از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل میفرمایند که حضرت فرمود خدای متعال درحدیث قدسی فرمود: هرکسی راضی نباشد به قضای من و ایمان نیاورد به مقدرات من همانند کسی است که خدای دیگری غیر از مرا اختیار کرده است. و پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند : هرچه قضا و قدر الهی است خیر محض است برای مومن.

ودرحدیث قدسی امده است (جامع الاخبار/شعیری/ص113)

قَالَ اللَّهُ تَعَالَى يَا دَاوُدُ« قُلْ لِعِبَادِي يَا عِبَادِي مَنْ لَمْ يَرْضَ بِقَضَائِي وَ لَمْ يَشْكُرْ عَلَى نَعْمَائِي وَ لَمْ يَصْبِرْ عَلَى بَلَائِي فَلْيَطْلُبْ رَبّاً سَوَائِي»

آن که به قضاء من رضا ندهد و بر بلای من صبر نیاورد ، پس خدایی غیراز من پرستش نماید.

(الجواهر السنية في الأحاديث القدسية/ص158) وَ رُوِيَ أَنَّ مُوسَى (علیه السلام) قَالَ يَا رَبِ دُلَّنِي عَلَى أَمْرٍ فِيهِ رِضَاكَ عَنِّي أَعْمَلْهُ فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ أَنَّ رِضَايَ فِي كُرْهِكَ وَ أَنْتَ مَا تَصْبِرُ عَلَى مَا تَكْرَهُ قَالَ يَا رَبِّ دُلَّنِي عَلَيْهِ قَالَ فَإِنَّ رِضَايَ فِي رِضَاكَ بِقَضَائِي»

حضرت موسى (علیه السلام) عرض كرد: خداوندا، مرا به عملى دلالت نما

ص: 28

كه رضاى تو در آن است. خداوند فرمود: رضاى من در اكراه تو است. يعنى تو آنچه را كه اكراه دارى به طرف آن نمى روى. موسى عرض كرد: خداوندا، آن را برايم روشن تر بفرما. خداوند فرمود: رضاى من در اين است كه تو به قضا و قدر من راضى باشى

(مائدة/119) « قالَ اللَّهُ هذا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيم»

(تحف العقول/ص681) قَالَ (علیه السلام) : « أَوْحَى اللَّهُ إِلَى دَاوُدَ (علیه السلام) يَا دَاوُدُ تُرِيدُ وَ أُرِيدُ فَإِنِ اكْتَفَيْتَ بِمَا أُرِيدُ مِمَّا تُرِيدُ كَفَيْتُكَ مَا تُرِيدُ وَ إِنْ أَبَيْتَ إِلَّا مَا تُرِيدُ أَتْعَبْتُكَ فِيمَا تُرِيدُ وَ كَانَ مَا أُرِيد»

خداوند به داود (علیه السلام) وحى كرد: اى داود! تو بخواهى و من بخواهم. پس اگر بر خواسته من بسنده كنى، هر آنچه خواهى تأمين كنم و اگر تنها خواسته خود را بخواهى تو را در خواسته ات به مشقت اندازم و در انتها همان شود كه من مى خواهم.

پس هرچه خدای مهربان برای ما مقدرفرمود نباید نارحت واندوهناک شده و به اضطراب بیفتیم

(حديد/23) « لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُور»

اندوهناک نشوید ازآنچه ازشمازائل داشت وشادمان نشوید به آنچه شمارانائل فرمود

بدان که رضا به قضای خدای عزوجل ثمره محبت اوست . زیرا آنکه کسی را دوست می دارد به کردار او رضایت می دهد

و خشنودی بنده از خدای تعالی دلیل است بر رضای خدای از اوست . چنان رضائی

ص: 29

که اَجَلِّ سعادات و اکمل کمالات است

(توبة/72) « وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً في جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيم»

(لقمان/17) « وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُور»

صبوری درمصائب دنیوی از اموری است که دل بدان باید بست وتسلیم رضای حضرت حق باید شد.

ونکته دیگر :

بدان که گریه منافی با مقام رضا نیست و گریه موجب سخط خدا و اعتراض بخدا محسوب نمی شود

اگر گریه کننده در دلش بعنوان اعتراض و شکایت بخدا ناله کند درچنین صورتی موجب سخط و غضب خدا خواهد بود ولی اگر در قلب مصیبت زده ارامش و تسلیم به قضا و قدر الهی است ولی بدلیل عواطف انسانی گریه میکند هیچ اکالی ندارد.

انبیاءگرام واولیاء خدا هم در زمان مصائب عزیزانشان بسیار گریه میکردند. و گریه امری طبیعی است برای همه و اشکالی هم در آن نیست ، بشرطی که مقرون به عدم رضای الهی نباشد.

حضرت آدم ابوالبشر در فراغ بهشت و حوا بسیار گریه کرد - حضرت یونس نبی در شکم ماهی - حضرت ایوب در خرابه ها

حضرت یعقوب در فراغ یوسفش- و حضرت زهرا (علیهاالسلام) در داغغ پدر بزرگوارشان- و حضرت زینب کبری (علیهاالسلام) در داغ و مصائب سیدالشهدا (علیه السلام)

و امام زمان ارواحناله الفداه در زمان غیبتشان

پنجم

اشاره

اگر بادقت در دنیا و تاریخ ان نگاه کنی متوجه میشوی که از جبلیت دنیا فراغ است و فنا و مصیبت و غم .

ص: 30

چه بسیاری از مردم دنیا از آدم ابوالبشر تا بامروز چه داغ ها دیدند و چه مصیبتها کشیدند و همه ان گذشت و گذشت تا به ما رسیده وازما نیز بگذرد . و چه خوب گفته اند : تا بوده چنین بوده و تاهست چنین است.

بهمین دلیل پیامبرعزیز اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمود:

(مصباح الشریعه/183) قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله) : « نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أَشَدُّ النَّاسِ بَلَاءً وَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ »

سخت ترازمردم ازحیث بلاء ومحنت، پیغمبران ودوستان خدا هستند و بعدتا هر مومنی نسبت به درجه ایمانی خود تا به درجات پایین تر برسند

(القه المنسوب الی امام الرضا (علیه السلام) /339/ باب حق النفوس)

قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله) « أَنَّ الدُّنْيَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ الْقَبْرَ بَيْتُهُ وَ الْجَنَّةَ مَأْوَاهُ وَ الدُّنْيَا جَنَّةُ الْكَافِرِ وَ الْقَبْرُ سِجْنُهُ وَ النَّارُ مَأْوَاه»

(تفسير منسوب بامام عسکری (علیه السلام) /ص22) - (بحار/73/305)

وَ قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام) : « وَ لَرُبَّمَا تُرِكَ فِي افْتِتَاحِ أَمْرِ بَعْضِ شِيعَتِنَا (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ) فَيَمْتَحِنُهُ اللَّهُ بِمَكْرُوهٍ، لِيُنَبِّهَهُ عَلَى شُكْرِ اللَّهِ تَعَالَى وَ الثَّنَاءِ عَلَيْهِ، وَ يَمْحُوَ عَنْهُ وَصْمَةَ تَقْصِيرِهِ عِنْدَ تَرْكِهِ قَوْلَ: ( بِسْمِ اللَّهِ [الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ) لَقَدْ دَخَلَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ يَحْيَى عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ بَيْنَ يَدَيْهِ كُرْسِيٌّ فَأَمَرَهُ بِالْجُلُوسِ، فَجَلَسَ عَلَيْهِ، فَمَالَ بِهِ حَتَّى سَقَطَ عَلَى رَأْسِهِ، فَأَوْضَحَ عَنْ عَظْمِ رَأْسِهِ وَ سَالَ الدَّمُ . فَأَمَرَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) بِمَاءٍ، فَغَسَلَ عَنْهُ ذَلِكَ الدَّمَ. ثُمَّ قَالَ: ادْنُ مِنِّي فَدَنَا مِنْهُ، فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَى مُوضِحَتِهِ وَ قَدْ كَانَ يَجِدُ

ص: 31

مِنْ أَلَمِهَا مَا لَا صَبْرَ ( لَهُ ) مَعَهُ وَ مَسَحَ يَدَهُ عَلَيْهَا وَ تَفَلَ فِيهَا [فَمَا هُوَ إِلَّا أَنْ فَعَلَ ذَلِكَ حَتَّى انْدَمَلَ وَ صَارَ كَأَنَّهُ لَمْ يُصِبْهُ شَيْ ءٌ قَطُّ

ثُمَّ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) : يَا عَبْدَ اللَّهِ، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ تَمْحِيصَ ذُنُوبِ شِيعَتِنَا فِي الدُّنْيَا بِمِحَنِهِمْ لِتَسْلَمَ (لَهُمْ) طَاعَاتُهُمْ وَ يَسْتَحِقُّوا عَلَيْهَا ثَوَابَهَا.

فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ يَحْيَى: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! وَ إِنَّا لَا نُجَازَى بِذُنُوبِنَا إِلَّا فِي الدُّنْيَا قَالَ: نَعَمْ أَمَا سَمِعْتَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) : الدُّنْيَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ، وَ جَنَّةُ الْكَافِرِ يُطَهِّرُ شِيعَتَنَا مِنْ ذُنُوبِهِمْ فِي الدُّنْيَا. بِمَا يَبْتَلِيهِمْ ( بِهِ ) مِنَ الْمِحَنِ، وَ بِمَا يَغْفِرُهُ لَهُمْ،

فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ: (شوری/30) « وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِير»

حَتَّى إِذَا وَرَدُوا الْقِيَامَةَ، تَوَفَّرَتْ عَلَيْهِمْ طَاعَاتُهُمْ وَ عِبَادَاتُهُمْ وَ إِنَّ أَعْدَاءَ مُحَمَّدٍ وَ أَعْدَاءَنَا يُجَازِيهِمْ عَلَى طَاعَةٍ تَكُونُ مِنْهُمْ فِي الدُّنْيَا . وَ إِنْ كَانَ لَا وَزْنَ لَهَا لِأَنَّهُ لَا إِخْلَاصَ مَعَهَا. حَتَّى إِذَا وَافَوُا الْقِيَامَةَ، حُمِلَتْ عَلَيْهِمْ ذُنُوبُهُمْ وَ بُغْضُهُمْ لِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) وَ آلِهِ وَ خِيَارِ أَصْحَابِهِ، فَقُذِفُوا لِذَلِكَ فِي النَّارِ.

وَ لَقَدْ سَمِعْتُ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله) يَقُولُ: إِنَّهُ كَانَ فِيمَا مَضَى قَبْلَكُمْ رَجُلَانِ أَحَدُهُمَا مُطِيعٌ لِلَّهِ مُؤْمِنٌ وَ الْآخَرُ كَافِرٌ بِهِ مُجَاهِرٌ بِعَدَاوَةِ أَوْلِيَائِهِ وَ مُوَالاةِ أَعْدَائِهِ، وَ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مُلْكٌ عَظِيمٌ فِي قَطْرٍ مِنَ الْأَرْضِ، فَمَرِضَ الْكَافِرُ فَاشْتَهَى سَمَكَةً فِي غَيْرِ أَوَانِهَا، لِأَنَّ ذَلِكَ الصِّنْفُ مِنَ السَّمَكِ كَانَ فِي ذَلِكَ الْوَقْتِ فِي اللُّجَجِ حَيْثُ لَا يُقْدَرُ عَلَيْهِ، فَآيَسَتْهُ الْأَطِبَّاءُ مِنْ نَفْسِهِ وَ

ص: 32

قَالُوا لَهُ اسْتَخْلِفْ عَلَى مُلْكِكَ مَنْ يَقُومُ بِهِ، فَلَسْتَ بِأَخْلَدَ مِنْ أَصْحَابِ الْقُبُورِ، فَإِنَّ شِفَاءَكَ فِي هَذِهِ السَّمَكَةِ الَّتِي اشْتَهَيْتَهَا، وَ لَا سَبِيلَ إِلَيْهَا. فَبَعَثَ اللَّهُ مَلَكاً وَ أَمَرَهُ أَنْ يُزْعِجَ الْبَحْرَ بتِلْكَ السَّمَكَةِ إِلَى حَيْثُ يُسَهَّلُ أَخْذُهَا فَأُخِذَتْ لَهُ تِلْكَ السَّمَكَةُ فَأَكَلَهَا، فَبَرَأَ مِنْ مَرَضِهِ، وَ بَقِيَ فِي مُلْكِهِ سِنِينَ بَعْدَهَا. ثُمَّ إِنَّ ذَلِكَ الْمُؤْمِنَ مَرِضَ فِي وَقْتٍ. كَانَ جِنْسُ ذَلِكَ السَّمَكِ بِعَيْنِهِ لَا يُفَارِقُ الشُّطُوطَ الَّتِي يُسَهَّلُ أَخْذُهُ مِنْهَا، مِثْلَ عِلَّةِ الْكَافِرِ، وَ اشْتَهَى تِلْكَ السَّمَكَةَ، وَ وَصَفَهَا لَهُ الْأَطِبَّاءُ. فَقَالُوا: طِبْ نَفْساً، فَهَذَا أَوَانُهَا تُؤْخَذُ لَكَ فَتَأْكُلُ مِنْهَا، وَ تَبْرَأُ. فَبَعَثَ اللَّهُ ذَلِكَ الْمَلَكَ- وَ أَمَرَهُ أَنْ يُزْعِجَ جِنْسَ تِلْكَ السَّمَكَةِ كُلَّهُ مِنَ الشُّطُوطِ إِلَى اللُّجَجِ لِئَلَّا يُقْدَرَ عَلَيْهِ فَيُؤْخَذَ حَتَّى مَاتَ الْمُؤْمِنُ مِنْ شَهْوَتِهِ، لِعَدَمِ دَوَائِهِ. فَعَجِبَ مِنْ ذَلِكَ مَلَائِكَةُ السَّمَاءِ وَ أَهْلُ ذَلِكَ الْبَلَدِ فِي الْأَرْضِ حَتَّى كَادُوا يُفْتَنُونَ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى سَهَّلَ عَلَى الْكَافِرِ مَا لَا سَبِيلَ إِلَيْهِ، وَ عَسَّرَ عَلَى الْمُؤْمِنِ مَا كَانَ السَّبِيلُ إِلَيْهِ سَهْلًا . فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مَلَائِكَةِ السَّمَاءِ وَ إِلَى نَبِيِّ ذَلِكَ الزَّمَانِ فِي الْأَرْضِ: أَنِّي أَنَا اللَّهُ الْكَرِيمُ الْمُتَفَضِّلُ الْقَادِرُ، لَا يَضُرُّنِي مَا أُعْطِي، وَ لَا يَنْفَعُنِي مَا أَمْنَعُ، وَ لَا أَظْلِمُ أَحَداً مِثْقَالَ ذَرَّةٍ، فَأَمَّا الْكَافِرُ فَإِنَّمَا سَهَّلْتُ لَهُ أَخْذَ السَّمَكَةِ فِي غَيْرِ أَوَانِهَا، لِيَكُونَ جَزَاءً عَلَى حَسَنَةٍ كَانَ عَمِلَهَا، إِذْ كَانَ حَقّاً عَلَيَّ أَنْ لَا أُبْطِلَ لِأَحَدٍ حَسَنَةً حَتَّى يَرِدَ الْقِيَامَةَ وَ لَا حَسَنَةَ فِي صَحِيفَتِهِ، وَ يَدْخُلَ النَّارَ بِكُفْرِهِ. وَ مَنَعْتُ الْعَابِدَ تِلْكَ السَّمَكَةَ بِعَيْنِهَا، لِخَطِيئَةٍ كَانَتْ مِنْهُ أَرَدْتُ تَمْحِيصَهَا عَنْهُ بِمَنْعِ تِلْكَ الشَّهْوَةِ، وَ إِعْدَامِ ذَلِكَ الدَّوَاءِ، لِيَأْتِيَنَّ وَ لَا ذَنْبَ عَلَيْهِ، فَيَدْخُلَ الْجَنَّةَ.

فَقَالَ

ص: 33

عَبْدُ اللَّهِ بْنُ يَحْيَى: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ أَفَدْتَنِي وَ عَلَّمْتَنِي، فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تُعَرِّفَنِي ذَنْبِيَ الَّذِي امْتُحِنْتُ بِهِ فِي هَذَا الْمَجْلِسِ، حَتَّى لَا أَعُودَ إِلَى مِثْلِهِ. قَالَ: تَرْكُكَ حِينَ جَلَسْتَ أَنْ تَقُولَ: (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ) فَجَعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ لِسَهْوِكَ عَمَّا نُدِبْتَ إِلَيْهِ تَمْحِيصاً بِمَا أَصَابَكَ. أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) حَدَّثَنِي عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ قَالَ: كُلُّ أَمْرٍ ذِي بَالٍ لَمْ يُذْكَرْ (بِسْمِ اللَّهِ) فِيهِ فَهُوَ أَبْتَرُ. فَقُلْتُ: بَلَى بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي لَا أَتْرُكُهَا بَعْدَهَا. قَالَ: إِذاً تُحْصَنُ بِذَلِكَ وَ تَسْعَدُ.

ثُمَّ قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ يَحْيَى: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا تَفْسِيرُ (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ) قَالَ: إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَقْرَأَ أَوْ يَعْمَلَ عَمَلًا وَ يَقُولُ: (بِسْمِ اللَّهِ ) أَيْ: بِهَذَا الِاسْمِ أَعْمَلُ هَذَا الْعَمَلَ. فَكُلُّ أَمْرٍ يَعْمَلُهُ يَبْدَأُ فِيهِ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ) فَإِنَّهُ يُبَارَكُ لَهُ فِيهِ»

و إمام صادق (علیه السلام) فرمود: و چه بسا! برخى از شيعيان ما، در آغاز كار، (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ) را فراموش كندو واگذارد! نتيجة؛ خدا بگرفتارى و بلا، دچارش كند . براى اينكه؛ آگاه و بيدارش سازد! تا شكر و ثناى او بجاى آورد. و در آن گرفتارى و بلا، لكّه ننگ و تقصير و كوتاهى او را بهنگام ترك بسم اللَّه از او، بزدايد! .

(همچون؛ داستان زير) هر آينه؛ عبد اللَّه بن يحيى، بحضور أمير المؤمنين (علیه السلام) وارد شد. و در مقابلش صندلى بود، أمير المؤمنين (علیه السلام) باو دستور نشستن داد، و او هم، روى آن نشست. ناگهان صندلى، كج شد! و با بزمين فرود آمد!

ص: 34

و سرش آسیب دیدو خون، جارى گشت! .

أمير المؤمنين (علیه السلام) دستور آب داد. آب آوردند و خون را از او شست. آنگاه فرمود: نزديك من بيا. نزدش آمد. دست مبارک خويش را بر زخم سرش گذاشت. وبرآن، دست ماليد. بمجرّد اين كار، زخمش خوب شد! آنچنان كه گوئى أصلاجراحتى باو نرسيده است.

أمير المؤمنين (علیه السلام) فرمود: اى عبد اللَّه! حمد و ستايش! براى خداوندى است كه؛ پاك كردن گناه شيعيان ما رادر دنيا به رنج و محنتشان قرار داده است! تا فرمانبرى و طاعت آنان را، برايشان، بى آلايش و سالم گرداند! و مستحقّ أجر و ثواب آن گردند.

عبد اللَّه بن يحيى گفت: يا أمير المؤمنين! آيا براستى؛ ما بگناهانمان مجازات نميشويم، جزدر دنيا ؟ !

فرمود: آرى! همين طور است. آيا؛ نشنيدى كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: دنيا، زندان مؤمن است! و بهشت كافر!

خدا، شيعيان ما را بخاطر محنت و رنجى كه در اين دنيا متحمّل اند، و بخاطر آمرزشى كه؛ نصيب آنان فرموده است حتما: از گناهان، پاك و پاكيزه ميگرداند! از اين جهت است كه خدا ميفرمايد: آنچه از گرفتارى و پيشامدى بشما رسد، از آن چيزى است كه؛ تاب و توان شما بدست آورده، و تعداد بيشمارى از آن را مى بخشد و ميگذرد. تا هنگامى كه؛ بآستان رستاخيز در آمدند، طاعات و عباداتشان بر آنها، سرشار گردد! و دشمنان محمّد (صلی الله علیه و آله) و دشمنان و بدخواهان ما را بنا، بفرمانبرى و طاعتى كه از آنان سر ميزند در دنيا، پاداش و جزا ميدهد! اگر چه؛ طاعتشان

ص: 35

بى وزن و بى ارزش است! چون؛ خلوصى همراهش نيست. تا هنگامى كه؛ بآستان رستاخيز در آمدند، گناه و كينه خود كه از محمّد و آل محمّد و ياران خوب او، در دل داشتند بر آنان بار گردد! و بخاطر آن، در آتش افكنده شوند!

و هر آينه؛ شنيدم: حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) ميفرمايد: در زمان گذشته قبل از شما دو نفر بودند، يكى از آنها، مطيع و مؤمن خدا بود! و ديگرى كافر! كه آشكارا بدشمنى دوستان او، و موالاة بدخواهان ودشمنانش، ميپرداخت! و براى هر كدام، فرمانروائى عظيمى در گوشه اى از زمين بود. آن كافردشمن خدا بيمار شد. ودرغير وقتش هوس ماهى كرد، چون كه؛ آن نوع ماهى، در آن هنگام، چنان بگردابها جا گرفته بود! كه؛ بدست آوردنش إمكان نداشت . بنا بر اين، پزشكان، او را از زندگى و جانش، نااميد كردند! و گفتند: جانشين و قائم مقامت را معيّن كن، كه تو از أهل گورستان، پاينده تر نيستى! همانا؛ شفايت در اين ماهى است، كه؛ بآن ميل و اشتهاء دارى، و بر آن نيزراهى نيست! .

در اين هنگام؛ خدا، فرشته اى برانگيخت! و باو فرمان داد كه آن ماهى را از جايش برانگيزد! و بطرفى سوق دهد كه؛ بدست آوردنش آسان شود. نتيجة؛ ماهى برايش گرفته شد. و آن را خورد و از ناخوشى، بهبودى يافت. و در فرمانروائيش سالهاى سال بعد از آن بجاى ماند.

سپس؛ تقدير الهى! چنين واقع شد كه؛ آن پادشاه مؤمن، مريض شد! همانند مرض آن كافرزمانى كه؛ عينا! جنس آن ماهى از كنار و سواحل دريا كه بدست آوردنش آسان بود،

ص: 36

جدا نميشد نتيجة؛ پادشاه هوس آن ماهى كرد و پزشكان برايش توصيف كردند و گفتند: آسوده خاطر باش! اكنون وقت آنست كه برايت بگيرند، وازآن بخورى و شفا يابى!

در اين هنگام؛ خدا، آن فرشته را برانگيخت! و باو فرمان داد كه؛ جنس آن ماهى را از سواحل و كرانه ها بگردابها براند! تا دسترسى بآنها ممكن نشود. در نتيجه؛ آن ماهى بدست نيامد. تا آن مؤمن، بخاطر هوس و دورى از درمانش از دنيا رفت. و از اين جريان، فرشتگان آسمان و أهل آن سامان در زمين بشگفتى فرو رفتند! تا آنجا كه؛ نزديك بوددرفتنه قرار بگيرند! .

چون؛ خداى تعالى! از روى فضل و حكمتش بر آن كافر، آنچه را كه براو راهى نبود، آسان گردانيد. و برآن مؤمن، آنچه را كه بسادگى، بر آن راهى بود، غير ممكن گردانيد! آنگاه؛ خدا، بفرشتگان آسمان و پيامبر آن زمان در زمين بوحى خويش فرمود: البتّه من! بدون هيچ شكّ و شبهه اى! منم خداى كريم تفضّل كننده توانا! . آنچه عطا كنم، زيانم نرساند! و آنچه باز دارم، از من نكاهد! و مقدار ذرّه اى بكسى ستم نكنم!

امّا كافر: از اينكه، براى او، بدست آوردن ماهى را در غير زمانش آسان نمودم، جهتش تنها اين بود كه؛ جزاى حسنه اى باشد كه وى عمل كرده بود. چون برمن حقّ است! كه از هيچ كس، حسنه اى از بين نبرم تا برستاخيز درآيد. وهيچ حسنه اى در نامه عملش نباشد! وبكفرخويش، داخل آتش گردد

و بنده مطيع خودم را از عين آن ماهى، باز داشتم! بسبب خطائى كه از او سر زده بود! و با منع و

ص: 37

ردّ آن ميل و هوس! و از بين بردن آن دارو، پاك شدنش را از آن، اراده نمودم. وخواستم كه؛ به آستان من بيايد و جرم و گناهى در او نباشد! و پاك و پاكيزه داخل بهشت گردد! .

در اين هنگام؛ عبد اللَّه بن يحيى گفت: يا أمير المؤمنين! حقيقتا ، بال و پرم دادى! و مرا تعليم فرمودى! پس اگر؛ صلاح بدانى، گناهم را در اينجا كه بآن إمتحان شدم معرّفيم كن، تا همچنان؛ تكرارش نكنم.

حضرت امیرفرمود: لحظه اى كه نشستى، (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ) نگفتى! نتيجه اين شد كه؛ بخاطر سهو و نسيانت از آنچه؛ بآن دعوت گشتى و خوانده شدى، خدا، باين مصيبت و گرفتاريت، تمحيص و پاكى از گناه قرار داد. آيا ندانستى كه؛ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از جانب خداى عزّ و جلّ! فرمود: هر إقدام قابل توجّه! كه در آن، يادى از (بسم اللَّه) نشود، ناقص و بريده است! ؟

گفتم: آرى، پدر و مادرم فداى شما! بعد از اين، تركش نميكنم. فرمود: در اين صورت: از آن، بهره مند و سعادتمندى!

سپس عبد اللَّه بن يحيى گفت: يا أمير المؤمنين! و تفسير (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ) چيست؟ فرمود: البتّه؛ بنده هر گاه؛ اراده خواندن يا بجا آوردن عملى داشت، ميگويد؛ (بِسْمِ اللَّهِ) باين معنا كه: باين اسم، اين كار را بجا مى آورم . پس؛ هر عملى كه بجا مى آورد، در آن به بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ) آغاز كند. يقينا! برايش در آن، ميمنت و مباركى است!

حقیقت دنیا این است که الام و مصائب و ناگواریهایش ده برابر لذات و و بهجت اوست .

پس هر گاه دردنیا شرابی نوشیدی . بدان سرابی بیش نیست و عمارتش هر چند

ص: 38

خوش و دلکش باشد در شُرُف خرابی است ، و مالش هر چند جهال بدان مغرور شوند ، دستخوش تلف و ذهاب است ، و آنکه به دریا غوطه ور شود باید ازترش شدن نترسد و توقع نداشته باشد بدن ولباسش تر نشود و مبارزی که در میان چندین دشمن قرار گرفته است ، قلبش از خوف و ترس خالی نخواهد بود. عجب است که انگشت به دهان مارکند تا مهره رباید ، و توقع داشته باشد آسیبی به ان نرسد و خطری اورا تهدید نکند. دنیا مطبوع به کدورت است و تو او را از پلیدیها و کدورتها صافی می خواهی ، و آنان که از روزگار ضد طبیعت او را می خواهند ، چنان است که پاره آتش از اب می خواهند و چون محال را امید بندی ، بدرستی که عمارت بر کناره وادی که مشرف است بر فرو ریختن ساخته ای و به درجه امید خود برافراخته ای.

شوقی شاعر : چشم گرمی داشتن زین توده خاکستری یخ طلب کردن بود از کوره آهنگری

بعضی از عرفا گفته اند :

سزاوار است آن را که مصیبتی بر او نازل شود برخود سهل گیرد و غفلت نداشته باشد از این که دنیا را عاقبت ، فنا و زوال است و مسرتهای او سریع الانقضا است و خانه کسی که خانه ندارد و مال آن است که از مالش بهره مند نشود : فراهمش می کند آن که او را عقلی نیست و می کوشد در او آن که بر او تکیه نمی تواند نمود و در او دشمنی با قران

ص: 39

می کند آن که نادان است و حسد بر آن می برد آن که دانشمند نباشد . صحیح در آن علیل است و عزیزش ذلیل ، فقیر در آن محزون است و غنی بر آن مفتون. بدان که تو در دنیا برای غرضی خاص آفریده شده ای و خدای تعالی منزه است از کار بیهوده و عبث (ذاريات/56) « وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون»

جن وانس را نیافریدیم جز آنکه ما را بشناسد و پرستش نمایند .

قرار داده است دنیا را مقام کسب برای دار قرار ، و سرمایه اش را اعمال صالحه ، و زمانش را مدت عمر که بسیار کوتاه است برای طلب سعادتهای ابدیه که انقضایی برای آن نباشد.

اگر به این فلسفه خلقت که انسان برای عبودیت خلق شده است . و دنیا را دار فانی و اخرت را دار باقی وعمرار کوتاه میبینی و عمل صالحه را سرمایه اصلی خود میدانی پس تمام همت خود را بر آبادانی آخرت و دنیا قرار بده. تا وقت شریفت هئر نگردد و امید به سعادتت نا امید نشود و عمرت ضایع نگردد و به غیر معرفت خدای متعال اهتمام نورزیده باشی. یقین داشته باش کسی که از دنیا رفته است به دنیا باز نخواهد گشت و فرصتش تمام شده است. و بسیاری از رفتگان در قبورشان با حسرت بسر میبرند. و نادم و پشیمانند که چرا سودی نبرده یا فائده کمی برده اند ولی متاسفانه ندامتشان هیچ سودی نخواهد داشت. اگردرجات سابقین را و منازل مقربین را دقیق رصد کنیم دراعمال صالحه خودمان را مقصر خواهیم

ص: 40

یافت و درتجارت دنیایی متضرر ضررخواهیم دید. پس اگر مصیبتی بر تو وارد شد . این دومصیبت را با هممقایسه کن و با صبوری این دو درد و ناراحتی را از خود دفع کن. تا هم مصیبت بر تو اسان اید و هم صبوری تودر مصیبت خسارتهای گذشته ات را جبران نماید.

(عیون الحکم والمواعظ/لیثی/ص162) « إِنْ صَبَرْتَ جَرَى الْقَلَمُ عَلَيْكَ وَ أَنْتَ مَأْجُورٌ. وَ إِنْ جَزِعْتَ جَرَى عَلَيْكَ الْقَلَمُ وَ أَنْتَ مَأْزُور و إِنْ صَبَرْتَ صَبْرَ الْأَكَارِمِ وَ إِلَّا سَلَوْتَ سُلُوَّ الْبَهَائِم»

اگر صبر كنى صبر مردم گرامى و اگر نه تسلى خواهى شد تسلى شدن چارپايان، يعنى اگر در بلاها و مصيبتها صبر كنى مانند مردم گرامى، خواهى بود گرامى مثل ايشان، و اگر نكنى خواهى بود مثل چارپايان كه جزع و اضطرابى كنند و بعد از آن كه تنگ آيند و مانده شوند تسلى شوند پس هرگاه چاره از تسلى شدن نباشد پس چرا آن در اول مرتبه نباشد كه باعث گرامى بودن و اجر و ثواب گردد.

(غررالحکم/255) قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) « إِنْ صَبَرْتَ أَدْرَكْتَ بِصَبْرِكَ مَنَازِلَ الْأَبْرَارِ وَ إِنْ جَزِعْتَ أَوْرَدَكَ جَزَعُكَ عَذَابَ النَّار»

اگر صبر كنى تو درمى يابى بسبب صبر خود منزلهاى نيكوكاران را، و اگر بى صبرى كنى وارد سازد ترا بى صبرى تو بعذاب آتش.

َ (جامع الاخبار/شعیری/116) قَالَ (علیه السلام) « إِنَّكَ إِنْ صَبَرْتَ جَرَتْ عَلَيْكَ الْمَقَادِيرُ وَ أَنْتَ مَأْجُورٌ وَ إِنْ جَزِعْتَ جَرَتْ عَلَيْكَ الْمَقَادِيرُ وَ أَنْتَ مَأْزُور فَاغتَنِم شَبَابَکَ قَبلَ هِرَمِکَ وَ صِحَتِّکَ قَبلَ سُقمِکَ وَاجعَلِ المَوتَ نَصبَ عَینَیکَ وَ استَعِد لَهُ بِصَالِحَ العَمَلِ وَ دَِع الاِشتِغَالِ بِغَیرِکَ فَاِنَّ َالمَوتَ

ص: 41

یَاتِی اِلَیکَ دُونِهِ »

اگر صبر پیشه کنی قضای الهی بر تو جاری می شود و تو پاداش صبر خواهی داشت و اگر صبر پیشه خود ننمایی نیز قضا بر تو جاری میشود و وبال نارضایی بر قضای الهی بر تو وارد خواهد آمد . پس غنیمت شمار جوانی خود را قبل از پیری ، و سلامت بدن را قبل از ناخوشی ، و مرگ را در پیش دو دیده خود قرار ده و استعداد کن به عمل صالح ، و واگذار مشغول بودن به غیر خویش را ، پس بدرستی که مرگ تو را درک می کند در حالیکه تو مشغول به غیر خودت هستی .

(جامع الاخبار/شعیری/116) قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) « أَيُّهَا النَّاسُ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّهُ لَا دِينَ لِمَنْ لَا صَبْرَ لَه»

ُ (جامع الاخبار/شعیری/116) قَالَ (علیه السلام) « الصَّبْرُ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ فَإِذَا ذَهَبَ الرَّأْسُ ذَهَبَ الْجَسَدُ كَذَلِكَ إِذَا ذَهَبَ الصَّبْرُ ذَهَبَ الْإِيمَان»

(کافی/ج3/ص226) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) « قَالَ الصَّبْرُ رَأْسُ الْإِيمَان»

خلاصه تامل کن در فرمایش خدای متعال که فرمود : (نجم/39) « وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى»

بدرستی که نیست برای انسان جز آنچه در آن بکوشد و زود باشد که کوشش او در آخرت دیده شود . پس کوتاه کن آرزو هایت را ، و اصلاح نما اشتغال و اعمالت را . زیرا مسبب اصلی برای اهتمام ورزیدن به کسب اموال و میل به فزونی در اموال و اولاد طول امل و ارزوهاست .

(امالی/صدوق/ص526) قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) « يَا

ص: 42

أَبَا ذَرٍّ إِذَا أَصْبَحْتَ فَلَا تُحَدِّثْ نَفْسَكَ بِالْمَسَاءِ، وَ إِذَا أَمْسَيْتَ فَلَا تُحَدِّثْ نَفْسَكَ بِالصَّبَاحِ، وَ خُذْ مِنْ صِحَّتِكَ قَبْلَ سُقْمِكَ، وَ مِنْ حَيَاتِكَ قَبْلَ مَوْتِكَ، فَإِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا اسْمُكَ غَدا»

چون صبح بیدارشدی غصه شبت را نخور و چون شب شود غصه فردایت را مخور . بلکه در زندگی (برنامه ریزی کن اخرت و دنیایت رابه بهترین راه و پاک ترین عمل آباد سازی ) تدارک برای مرگ خود کن ( تا زنده هست به فکر زمان بعداز مرگ خودت باش ) و (درزمانی که سالم هستی به فکر ایام بیماریت باش ) در سلامت خود برای مرض خویش . بدرستی که تو نمی دانی فردا چه اسم خواهی داشت ، مرده یا زنده و مریض یا صحیح .

چگونه دنیا و آخرتمان را آباد سازیم ؟

َ (تحف/ص35) قَالَ رسول الله (صلی الله علیه و آله) « خَصْلَتَانِ لَيْسَ فَوْقَهُمَا مِنَ الْبِرِّ شَيْ ءٌ الْإِيمَانُ بِاللَّهِ وَ النَّفْعُ لِعِبَادِ اللَّهِ وَ خَصْلَتَانِ لَيْسَ فَوْقَهُمَا مِنَ الشَّرِّ شَيْ ءٌ الشِّرْكُ بِاللَّهِ وَ الضَّرُّ لِعِبَادِ اللَّهِ»

فرمود: دو خصلت است كه بالاتر از آنها هيچ نيكى وجود ندارد: ايمان به خدا و سودبخش بودن براى بندگان خدا

َ (تحف/ص489) قَالَ علی (علیه السلام) « خَصْلَتَانِ لَيْسَ فَوْقَهُمَا شَيْ ءٌ الْإِيمَانُ بِاللَّهِ وَ نَفْعُ الْإِخْوَان»

(معدن الجواهر و ریاضه الخواطر/26) قَالَ رسول الله (صلی الله علیه و آله) « خَصْلَتَانِ مَنْ كَانَتَا فِيهِ كَتَبَهُ اللَّهُ شَاكِراً صَابِراً وَ مَنْ لَمْ يَكُونَا فِيهِ لَمْ يَكْتُبْهُ اللَّهُ شَاكِراً وَ لَا صَابِراً مَنْ نَظَرَ فِي دِينِهِ إِلَى مَنْ فَوْقَهُ فَاقْتَدَى بِهِ وَ نَظَرَفِي دُنْيَاهُ إِلَى مَنْ دُونَهُ فَحَمِدَ اللَّهَ عَلَى مَا فَضَّلَهُ عَلَيْهِ بِه »

ص: 43

فرمود : دو خصلت است كه هر كه داراى آن باشد خداوند او را شاكر و صابر نويسد و اگردراو نباشد از زمره شاكرين و صابرين خارج باشد و آن دوخصلت آنست كه نظركند درامردين خود ببالاتر ازخود و باو اقتدا كند ودرامردنيا نظر كند بپست تر ازخود وحمد خدا كند بر آنچه باو زيادتر عطا كرده

(مجموعه /ورام/ج1/ص271) قَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام) « إِنَّ أَشَدَّ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ خَصْلَتَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَإِنَّهُ يَعْدِلُ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَإِنَّهُ يُورِثُ الْحُبَّ لِلدُّنْيَا ثُمَّ قَالَ أَلَا إِنَّ اللَّهَ يُعْطِي الدُّنْيَا لِمَنْ يُحِبُّ وَ يُبْغِضُ وَ إِذَا أَحَبَّ عَبْداً أَعْطَاهُ الْإِيمَانَ أَلَا إِنَّ لِلدِّينِ أَبْنَاءً وَ لِلدُّنْيَا أَبْنَاءً فَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدِّينِ وَ لَا تَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْيَا أَلَا إِنَّ الدُّنْيَا قَدِ ارْتَحَلَتْ مُوَلِّيَةً أَلَا إِنَّ الْآخِرَةَ قَدِ ارْتَحَلَتْ مُقْبِلَةً أَلَا وَ إِنَّكُمْ فِي يَوْمِ عَمَلٍ لَيْسَ فِيهِ حِسَابٌ أَلَا وَ إِنَّكُمْ تُوشِكُونَ فِي يَوْمِ حِسَابٍ لَيْسَ فِيهِ عَمَل»

فرمود: از دو خصلت بيش از هر چيز بر شما مى هراسم يكى پيروى از هوا و هوس، و ديگرى آرزوى دور و دراز و طولانى.

اما پيروى از هوا و هوس انسان را از راه حق باز مى دارد، و آرزوى دراز موجب دلبستگى به دنيا است.

آنگاه فرمود: آگاه باشيد كه خدا دنيا را به دوست و دشمن خود عطا مى كند و هر گاه بنده اى را دوست بدارد ايمان به او عطا مى كند

هشيار باشيد كه دين و دنيا هر كدام فرزندانى دارند، بكوشيد كه از فرزندان دين باشيد نه از فرزندان دنيا.

به هوش باشيد

ص: 44

كه دنيا پشت كرده و مى رود، و آخرت به طرف شما مى آيد.

بيدار باشيد كه امروز وقت عمل است نه حساب و فرداى قيامت روز حساب است نه عمل.

بدان كه همانا محبوبى از تو جدا مى شود (يعنى فرزندت وفات مى كند) و حسرت و درد (داغ) او بر دلت باقى مى ماند و وقتى كه با تو بود همه گونه رنج و زحمت و مشقت برايت فراهم مى كرد و همواره به خاطر او يا بر عليه او به غيظ مى آمدى و ناراحت مى شدى و براى اين كه از اين ناراحتى نجات يابى در جستجوى دوستى غير از او بودى و سعى مى كردى كه داراى اين صفات باشد كه همنشينى اش نيكو باشد،

هر آینه سزاوارتر است که محبوبی جز او به دست آوری که موصوف به حسن سیرت و لطف صحبت و دوام انس و ملازمت و فزونی خیر و منفعت باشد. اگر به چنین محبوبی ظفریابی ، البته شایسته حاجت و آرزوی تو اوست که او را مطلوب خودشناسی و در حفظ او بکوشی و وقت صافی خود را مصروف او داری. و برای تو پایان محبت و منتهای مقصد باشد ، و نیست این محبوب جز اشتغال به حق که صرف همت و تفویض امور خود به او نمایی و این است دلیل بر حب خدای تعالی به تو و عشق تو به خدای متعال

که چه زیبا فرمود خدای باریتعالی : (مائدة/54) « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ لا

ص: 45

يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليم»

(بقرة/165) « وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ . . . »

خدای ایشان را دوست می دارد ، و ایشان خدای را دوست می دارند و آنان که ایمان آورده اند ، محبتشان با خدای استوارتر است

به تحقیق پیغمبر خدا قرار داده است محبت خدای را از شروط ایمان به او و فرموده است : (مسکن الفواد/ص17) « لَا یُومِنُ اَحَدَکُم حَتَّی یَکُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ اَحَبُّ اِلَیهِ مَن سِواهُمَا»

ایمان نمی آورد هیچ یک از شما ، تا خدای و رسولش را از سوای خدای و رسول دوست تر دارد

و محبت کسی در دلی جای نمی گیرد با کراهت او از کارش و نارضایی از کردارش بلکه در حقیقت ، سر تسلیم باید نهاد و چشم رضا باید گشاد

ششم

(بحار/ ج67/ص26) « يَا دَاوُدُ أَبْلِغْ أَهْلَ أَرْضِي أَنِّي حَبِيبُ مَنْ أَحَبَّنِي وَ جَلِيسُ مَنْ جَالَسَنِي وَمُؤْنِسٌ لِمَنْ آنَسَ بِذِكْرِي وَ صَاحِبٌ لِمَنْ صَاحَبَنِي وَ مُخْتَارٌ لِمَنِ اخْتَارَنِي وَ مُطِيعٌ لِمَنْ أَطَاعَنِي مَا أَحَبَّنِي أَحَدٌ أَعْلَمُ ذَلِكَ يَقِيناً مِنْ قَلْبِهِ إِلَّا قَبِلْتُهُ لِنَفْسِي وَ أَحْيَيْتُهُ حَيَاةً لَا يَتَقَدَّمُهُ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِي مَنْ طَلَبَنِي بِالْحَقِّ وَجَدَنِي وَ مَنْ طَلَبَ غَيْرِي لَمْ يَجِدْنِي فَارْفُضُوا يَا أَهْلَ الْأَرْضِ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ غُرُورِهَا وَ هَلُمُّوا إِلَى كَرَامَتِي وَ مُصَاحَبَتِي وَ مُجَالَسَتِي وَ مُؤَانَسَتِي وَ آنِسُوا بِي أُوَانِسْكُمْ وَ أُسَارِعْ إِلَى مَحَبَّتِكُم »

ای داود برسان به مردم زمین من که من دوست آنم که مرا دوست دارد

ص: 46

، و همنشین آنم که با من همنشینی کند ، و انس می گیرم با آنکه با من انس گیرد ، و یار آنم با آن که با من یاری نمایید و آن را اختیار می کنم که مرا اختیار کند ، و آن را اطاعت می نمایم که اطاعت من نماید ، کسی مرا دوست نداشته است که یقین خاطر او را بدانم الا که از او می پذیرم و خود را با او دوست می گیرم ، و زندگانی به او می دهم که پیشی نگرفته باشد ، بر آن احدی از خلق من ، کسی که مرا براستی طلبد ، مرا می یابد و آن که غیر مرا طلب نماید ، مرا نمی تواند یافت . پس ترک کنید ای اهل زمین آنچه را از غرور و فریبش که در آن می باشید و بشتابید به سوی کرامت و همنشینی و مصاحبت و انس با من و با من انس گیرید تا با شما انس گیرم و بشتابم به سوی دوستی شما .

خدای تعالی به سوی بعضی از صدیقین وحی فرمود که : (بحار/67/ص13)

« وَ أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى بَعْضِ الصِّدِّيقِينَ أَنَّ لِي عِبَاداً مِنْ عِبَادِي يُحِبُّونِّي وَ أُحِبُّهُمْ وَ يَشْتَاقُونَ إِلَيَّ وَ أَشْتَاقُ إِلَيْهِمْ وَ يَذْكُرُونِّي وَ أَذْكُرُهُمْ فَإِنْ أَخَذْتَ طَرِيقَتَهُمْ أَحْبَبْتُكَ وَ إِنْ عَدَلْتَ عَنْهُمْ مَقَتُّكَ فَقَالَ يَا رَبِّ وَ مَا عَلَامَتُهُمْ قَالَ يُرَاعُونَ الظِّلَالَ بِالنَّهَارِ كَمَا يُرَاعِي الشَّفِيقُ غَنَمَهُ وَ يَحِنُّونَ إِلَى غُرُوبِ الشَّمْسِ كَمَا يَحِنُّ الطَّيْرُ إِلَى أَوْكَارِهَا عِنْدَ الْغُرُوبِ فَإِذَا جَنَّهُمُ اللَّيْلُ وَ اخْتَلَطَ الظَّلَامُ وَ فُرِشَتِ الْمَفَارِشُ وَ نُصِبَتِ الْأَسِرَّةُ وَ خَلَا

ص: 47

كُلُّ حَبِيبٍ بِحَبِيبِهِ نَصَبُوا إِلَيَّ أَقْدَامَهُمْ وَ افْتَرَشُوا إِلَيَّ وُجُوهَهُمْ وَ نَاجَوْنِي بِكَلَامِي وَ تَمَلَّقُونِي بِأَنْعَامِي مَا بَيْنَ صَارِخٍ وَ بَاكٍ وَ مَا بَيْنَ مُتَأَوِّهٍ وَ شَاكٍ وَ بَيْنَ قَائِمٍ وَ قَاعِدٍ وَ بَيْنَ رَاكِعٍ وَ سَاجِدٍ بِعَيْنِي مَا يَتَحَمَّلُونَ مِنْ أَجْلِي وَ بِسَمْعِي مَا يَشْكُونَ مِنْ حُبِّي أَقَلُّ مَا أُعْطِيهِمْ ثَلَاثاً الْأَوَّلُ أَقْذِفُ مِنْ نُورِي فِي قُلُوبِهِمْ فَيُخْبِرُونَ عَنِّي كَمَا أُخْبِرُ عَنْهُم وَ الثَّانِي لَوْ كَانَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ وَ مَا فِيهِمَا فِي مَوَازِينِهِمْ لَاسْتَقْلَلْتُهَا لَهُمْ وَ الثَّالِثُ أُقْبِلُ بِوَجْهِي عَلَيْهِمْ أَ فَتَرَى مَنْ أَقْبَلْتُ بِوَجْهِي عَلَيْهِ أَ يَعْلَمُ مَا أُرِيدُ أَنْ أُعْطِيَه»

حدیث قدسی است : بتحقیق مرا بندگانی از بندگان من هستند که دوست می دارند مرا و دوست می دارند مرا و دوست می دارم آنها را و اشتیاق به من دارند و من مشتاقم آنها را و از من یاد می کنند ، و ن آنها را در یاد خود دارم . پس اگر به راه ایشان بروی ، تو را دوست می دارم و اگر از راه ایشان کناره گیری . تو را دشمن می شمارم.

پس داود عرض کرد : پروردگار! علامت ایشان چیست ؟

فرمود : انتظار وقت زوال آفتاب می برند در روز ، تا به عبادت من پردازند ، چنان که شبان مهربان به امور گوسفندان خود پردازد و شوقمند می شوند به سوی غروب آفتاب مانند مرغان که شایق آشیان خود باشند در هنگام غروب . و چون شب ایشان را فراگیرد و آمیخته شود تیرگی شب و رختخواب ها گسترده و سریرها نصب شود ، و هر دوستی با دوست خود

ص: 48

اختیار خلوت کند ، بایستند آن بندگان برگام های خود خود و روی ضراعت و خضوع بر خاک گذراند و به کلام من با من راز رانند و شکر و تملق نعمت من گزارند ، در میان فریاد زننده و گریان و بین آه کشنده و میان ایستاده و نشسته و رکوع کننده ، و سجده گذارنده آنچه را برای من متحمل می شوند ، در نظر من است و می شنوم شکایتی را که از دوستی من می کنند و کمتر چیزی که به آنها بخشم سه چیز است

اول : از نور خود در دلهای ایشان می اندازم ، پس آنها از من با خبرند و من از آنها خبر دارم.

دوم : اگرآسمان وزمین وآنچه درمیانه آنهاست درکفه سئات شان گذاشته آید، آن کفه را سبک می گردانم وکفه حسنات اعمال ایشان را می چربانم

سوم : روی به ایشان می آورم ، پس می بینی آن که من روی به او آورم ، می داند آنچه را به او عطا می نمایم .

باب اول : عوض های مصیبت فرزندان

اشاره

بدان که خدای سبحانه و تعالی ، عدل کریم است و بی نیاز مطلق که کمال ذات و جمال صفات او را لایق نیست که فرو ریزد بر بنده مومن خویش در دار دنیا مصیبت و بلا هر چه اندک باشد ، و پس از آن عوض و پاداشی فزون عطا نفرماید ، زیرا که اگر بکلی عوض نبخشد بر بنده خود ستم روا داشته و اگر برابر دهد بیهوده است.

در این معنی اخبار نبویه (صلی الله علیه و آله) بسیار است (مسکن الفواد/ص19)

ص: 49

قال رسو الله (صلی الله علیه و آله) « اِنَّ المُومِنَ لَو یَعلَمُ مَا اَعَدَّ اللهُ لَهُ عَلَی البَلَاءِ لَتَمَنَّی اَنَّهُ فِی دَارِالدُّنیَا فَرضٌ بِالمَقَارِض »

بدرستی که بنده مومن اگر بداند آنچه را خدای تعالی برای او آماده و مهیا فرموده است در مقام بلا ، هر آینه آرزو می کند که بدنش با مقراضها پاره شود .

(ثوال الاعمال /196) عمر بن عنبسه السلمی میگوید از پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمود: « أَيُّمَا رَجُلٍ قَدَّمَ ثَلَاثَةَ أَوْلَادٍ لَمْ يَبْلُغُوا الْحِنْثَ أَوِ امْرَأَةٍ قَدَّمَتْ ثَلَاثَةَ أَوْلَادٍ فَهُمْ حُجَّابٌ يَسْتُرُونَهُ مِنَ النَّار»

هر مردی که سه فرزند پیش از او بمیرند و به سن گناه کاری نرسیده باشند ، یا هر زنی که سه فرزندش در حیات او درگذرند، پس آن فرزندان ، والدین را حجاب از آتش می شوند .

(ثوال الاعمال /196) عَنْ أَبِي ذَرٍّ الْغِفَارِيِّ ره قَالَ: « مَا مِنْ مُسْلِمَيْنِ يُقَدِّمَانِ عَلَيْهِمَا ثَلَاثَةَ أَوْلَادٍ لَمْ يَبْغُوا الْحِنْثَ إِلَّا أَدْخَلَهُمُ اللَّهُ الْجَنَّةَ بِفَضْلِ رَحْمَتِه»

نیست مرد و زن مسلمانی که قبل از آنها سه فرزند در گذرند و به سن معصیت نرسیده باشند مگر خدای تعالی هر دو را به فضل و رحمت خود داخل بهشت می فرماید .

حِنث (به کسر حاء مهمله و در آخرش ثاء مثلثه ) : به معنی گناه است و معنی چنان می دهد که عمری را درک نکرده باشند که در آن ملائکه گناه نویسند. . پسر به حنث رسید یعنی قلم تکلیف بر او جاری گردید.

(ثوال الاعمال /196) علی بن میسر میگوید

ص: 50

که امام صادق (علیه السلام) فرمودند : « وَلَدٌ وَاحِدٌ يُقَدِّمُهُ الرَّجُلُ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِينَ ولد وَلَداً يَبْقَوْنَ بَعْدَهُ يُدْرِكُونَ الْقَائِمَ. یَخلِفُهُم مِن بَعدِه کُلُّهُم قَدرِ کُبِّ الخَیلِ وَ قَاتَلَ فِی سَبیِل ِالله»

یک فرزند که پیش از مرد در گذرد، بهتر از هفتاد پسر است که پس از خود بگذارد و به سعادت رکاب حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه) رسند و سوار اسبان شوند و در راه خدای جهاد کنند پاداش بنده مومن از فرزندش ، بهشت است خواه صبر کند و خواه نکند

(بحار/ج79/ص116) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ « ثواب المومن من ولده الجنه صبر اولم یصبر »

(قرب الاسناد/ص96) قَالَ الصَّادِقُ ع « مَنْ أُصِيبَ بِمُصِيبَةٍ جَزِعَ عَلَيْهَا أَوْ لَمْ يَجْزَعْ صَبَرَ عَلَيْهَا أَمْ لَمْ يَصْبِرْ كَانَ ثَوَابُهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْجَنَّة»

کسی که مصیبتی به او رسد چه جزع کند و چه نکند و چه صبوری کند چه نکند پاداش او بهشت است

(مسکن الفواد/21) قال رسو الله (صلی الله علیه و آله) « مَا نَزَلَ الْبَلَاءُ بِالْمُؤْمِنِ وَ الْمُؤْمِنَةِ فِي نَفْسِهِ وَ وَلَدِهِ وَمَالِهِ حَتَّى يَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَا عَلَيْهِ خَطِيئَة»

پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود بلائی وارد نیامده به مردی وزنی از اهل ایمان خواه برخودوخواه بر فرزند وخواه برمالش جزآنکه خدای عزوجل را ملاقات می نماید و براوگناهی نخواهد بود.

(مسکن الفواد/21) رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود : چون منزلتی در علم خدای تعالی برای بنده ای گذشته باشد و عملش او را به آن منزلت نتواند رساند ، مبتلا فرماید او را به

ص: 51

رنج جسد یا تلف مال یا مرگ فرزند که بنده بر آن بلیه شکیبایی آورد و در عوض صبری که کند ، خدای عزوجل او را به آن منزلت برساند .

(مسکن الفواد/21) رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود : زهی پنج چیز که چه بسیار در میزان فضل خدای سنگین اند: کلمه ( لا اله الا الله) و کلمه (سبحان الله) و کلمه ( الحمدلله) و کلمه ( الله اکبر) و فرزندی صالح که از پدر فوت شود و بر مصیبت او صبوری کند .

(مسکن الفواد/21) از عبدالرحمن بن سمره از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است که فرمود: دیشب خوابی عجیب دیدم که مردی را از امت خود که میزان حسناتش را وزنی نبود و افراط او آمدند و کفه حسنات او را سنگین نمودند

( فَرَطَ : فرزندی است از ذکور یا اناث که عمری نکند و مرگش بر مرگ والدینش پیشی گیرد)

فَرَطَ القوم : به کسی گفته میشود که از قافله و کاروان پیشی میگیرد برای تهیه کردن آب و غذا و تهیه اسباب و اثاثیه )

(الکافی/ج5/ص334) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « تَزَوَّجُوا الْأَبْكَارَ فَإِنَّهُنَّ أَطْيَبُ شَيْ ءٍ أَفْوَاهاً وَ فِي حَدِيثٍ آخَرَ وَ أَنْشَفُهُ أَرْحَاماً وَ أَدَرُّ شَيْ ءٍ أَخْلَافاً وَ أَفْتَحُ شَيْ ءٍ أَرْحَاماً أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنِّي أُبَاهِي بِكُمُ الْأُمَمَ- يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَتَّى بِالسِّقْطِ يَظَلُّ مُحْبَنْطِئاً عَلَى بَابِ الْجَنَّةِ فَيَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ادْخُلِ الْجَنَّةَ فَيَقُولُ لَا أَدْخُلُ حَتَّى يَدْخُلَ أَبَوَايَ قَبْلِي فَيَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لِمَلَكٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ ائْتِنِي بِأَبَوَيْهِ فَيَأْمُرُ

ص: 52

بِهِمَا إِلَى الْجَنَّةِ فَيَقُولُ هَذَا بِفَضْلِ رَحْمَتِي لَك»

فرمود: زنان را به نکاح در آورید بدرستی که من به فزونی شما که امت من هستید ، در قیامت بر امم گذشته مفاخرت می کنم تا آنجا که جنین سقط شده بر در بهشت درنگ می کند خشمناک ، و گفته می شود به او که داخل بهشت شو . می گوید که داخل بهشت نمی شوم تا پدر و مادر من داخل شوند و من بر اثر آنها وارد شوم .

(مسکن الفواد/23) پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود : « أَنَّ رَجُلًا أَتَى النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَتَزَوَّجُ فُلَانَةَ فَنَهَاهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) عَنْهَا ثُمَّ أَتَاهُ ثَانِيَةً فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَتَزَوَّجُ فُلَانَةَ فَنَهَاهُ عَنْهَا ثُمَّ أَتَاهُ ثَالِثَةً فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) سَوْدَاءُ وَلُودٌ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ عَاقِرٍ حَسْنَاءَ ثُمَّ قَالَ (صلی الله علیه و آله) أَ مَا عَلِمْتَ أَنِّي مُكَاثِرٌ بِكُمُ الْأُمَمَ حَتَّى إِنَّ السِّقْطَ لَيَبْقَى مُحْبَنْطِئاً عَلَى بَابِ الْجَنَّةِ فَيُقَالُ لَهُ ادْخُلْ فَيَقُولُ لَا حَتَّى يَدْخُلَ أَبَوَايَ فَيَشْفَعَ فِيهِمَا فَيَدْخُلَانِ الْجَنَّة»

مردی به حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمد و گفت که ای پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) من فلانه را به زنی خود اختیار کنم ؟ او را نهی فرمود و هر آینه آن زن آبستن نمی شد . باز آمد و سوال کرد و همان جواب شنید بار سیم آمد و سوال نمود حضرت فرمود: زنی سیاه که بزاید و فرزند آورد بهتر از جمیله ای است که فرزند نیاورد . به درستی که من در قیامت فخر می کنم به فزونی شما امت

ص: 53

خود سایر امم را . تا اینکه سقط بر در بهشت خشم آلوده بایستد و او را گویند داخل بهشت شو . گوید من با پدر و مادر خود وارد می شوم ، بگویند : با پدر و مادرت وارد شو.

و از سهل بن حنظله است و او را فرزند نمی شد (و از کسانی است که در تحت شجره با پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) بیعت نمود) گفته است :

هر آینه اگر خدای تعالی فرزندی در اسلام به من عطا فرماید و به سقط بمیرد ، و صبر کنم و از خدای تعالی اجر بر مصیبت او خواهم. دوست تر می دارم از اینکه دنیا و آنچه در آن است مرا باشد.

(بحار/ج79/ص117) عَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « قَالَ النُّفَسَاءُ يَجُرُّهَا وَلَدُهَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِسِرَرِهَا إِلَى الْجَنَّة»

و از عباده بن صامت است که پیغمبرخدا (صلی الله علیه و آله) فرمود : زنی که در نفاس او طفلش بمیرد ، طفل او را به قطعه ناف خود به بهشت می کشد

(مستدرک الوسائل /ج2/ص392) و از عمرو بن شعیب است از پدرش از جدش که گفت : رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:

« مَنْ قَدَّمَ مِنْ صُلْبِهِ وَلَداً لَمْ يَبْلُغِ الْحِنْثَ كَانَ أَفْضَلَ مِنْ أَنْ يُخَلِّفَ مِنْ بَعْدِهِ مِائَةً كُلُّهُمْ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا تَسْكُنُ رَوْعَتُهُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة»

کسی که پیش از خود فرزندی به جهان آخرت فرستد که به سن ارتکاب معاصی نرسیده باشد ، بالاتر از آن است که

ص: 54

صد فرزند پس از خود گذارد و همه در راه خدای جهاد کنند و ترس شان تا قیامت فرو ننشسته باشد

(مجموعه ورام/ج1/287) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « لَأَنْ أُقَدِّمَ سِقْطاً أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أُخَلِّفَ مِائَةَ فَارِسٍ كُلُّهُمْ يُقَاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّه»

هر آینه اگر مقدم دارم سقطی در رحلت از دنیا ، دوست ترمی دارم از اینکه در دنبال گذارم صد فرزند سوار بر اسبان که در راه خدای مقاتله و جهاد کنند .

(مسکن الفواد/ص 24) عَنِ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله) « أَنَّهُ قَالَ يُقَالُ لِلْوِلْدَانِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ فَيَقُولُونَ يَا رَبِّ حَتَّى يَدْخُلَ آبَاؤُنَا وَ أُمَّهَاتُنَا قَالَ فَيَأْبَوْنَ فَيَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَا لِي أَرَاهُمْ مُحْبَنْطِئِينَ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ فَيَقُولُونَ يَا رَبِّ آبَاؤُنَا فَيَقُولُ تَعَالَى ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ آبَاؤُكُم»

فرمود: گفته میشود به فرزندان روز قیامت که وارد بهشت شوید. فرزندان میگویند ای خدای مهربان داخل نمیشویم مگر اینکه پدران ومادرانمان اول وارد بهشت شوند. گفته میشود خیر آنها نمیتوانند وارد بهشت شوند. سپس خدای متعال میفرماید . چه شده که شمارا ناراحتو غمگین میبینم؟ چرا وارد بهشت نمیشوید ؟ درپاسخ میگویند ای خدای مهربان پدران ومادرانمان ! ! ! سپس خدای متعال میفرماید داخل بهشت شوند با شما پدران ومادرانتان .

(مسکن الفواد/ص 24) و از عبیده بن عمیر اللیثی است که گفت : چون روز رستاخیز می شود ، فرزندان مسلمانان از بهشت به عرصه محشر می آیند و در دستهاشان ظرفها از شراب دارند . گفته است مردم به آنها می گویند : ما را بیاشامانید

ص: 55

، می گویند . ما پدر و مادر خود را باید بیاشامانیم : وگفته تا طفلی که سقط شده است ، خشمناک بر در بهشت درنگ می کند و می گوید : وارد نمی شوم تا پدر و مادرم وارد نشوند .

(بحار/ج79/ص117) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نُودِيَ فِي أَطْفَالِ الْمُؤْمِنِينَ أَنِ اخْرُجُوا مِنْ قُبُورِكُمْ فَيَخْرُجُونَ مِنْ قُبُورِهِمْ ثُمَّ يُنَادَى فِيهِمْ أَنِ امْضُوا إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً فَيَقُولُونَ رَبَّنَا وَ وَالِدَيْنَا مَعَنَا ثُمَّ يُنَادَى فِيهِمْ ثَانِيَةً أَنِ امْضُوا إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً فَيَقُولُونَ رَبَّنَا وَ وَالِدَيْنَا ثُمَّ يُنَادَى فِيهِمْ ثَالِثَة ً أَنِ امْضُوا إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً فَيَقُولُونَ رَبَّنَا وَ وَالِدَيْنَا فَيَقُولُ فِي الرَّابِعَةِ وَ وَالِدَيْكُمْ مَعَكُمْ فَيَثِبُ كُلُّ طِفْلٍ إِلَى أَبَوَيْهِ فَيَأْخُذُونَ بِأَيْدِيهِمْ فَيَدْخُلُونَ بِهِمُ الْجَنَّةَ فَهُمْ أَعْرَفُ بِآبَائِهِمْ وَ أُمَّهَاتِهِمْ يَوْمَئِذٍ مِنْ أَوْلَادِكُمُ الَّذِينَ فِي بُيُوتِكُم»

پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:

چون روز قیامت شود ، در میان اطفال اهل ایمان ندا شود که بر آیید از قبرهای خود و پس از آن ندا رسد به ایشان که بروید به سوی بهشت فوج فوج.

می گویند : پروردگارا با پدر و مادرمان می رویم . باز ندا رسد به ایشان دوباره که بروید به سوی بهشت فوج فوج

می گویند : پروردگارا با پدر و مادر خود می رویم . پس ندا می شود به ایشان در مرتبه سیم که بروید به سوی بهشت فوج فوج

می گویند : پرودگارا با پدر و مادر خودمان می رویم . پس خدای عزوجل می فرماید : پدر و مادر با شما

ص: 56

وارد بهشت شوند ،

پس بر می جهد هر طفلی به سوی پدر و مادر خود و می گیرند دستهای ایشان را و داخل بهشت می شوند پس ایشان شناساترند پدران و مادران خود را در آن روز از فرزندان شما در خانه های شما زمر ، افواج متفرقه است بعضی از آنها در پی بعضی ، و گفته شده است کسانی هستند که به یکدیگر رسند از طبقات مختلفه چون شهدا و زهاد و علما و فقرا و قرا و اهل حدیث و غیر هم .

(مستدرک الوسائل /ج 2/ص393) عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ أَنَّ رَجُلًا كَانَ يَجِي ءُ بِصَبِيٍّ مَعَهُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ أَنَّهُ مَاتَ فَاحْتَبَسَ وَالِدُهُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَسَأَلَ عَنْهُ فَقَالُوا مَاتَ صَبِيُّهُ الَّذِي رَأَيْتَهُ مَعَهُ فَقَالَ (صلی الله علیه و آله) هَلَّا آذَنْتُمُونِي فَقُومُوا إِلَى أَخِينَا نُعَزِّيهِ فَلَمَّا دَخَلَ عَلَيْهِ إِذَا الرَّجُلُ حَزِيناً وَ بِهِ كَئَابَةٌ فَعَزَّاهُ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ كُنْتُ أَرْجُوهُ لِكِبَرِ سِنِّي وَ ضَعْفِي فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) أَ مَا يَسُرُّكَ أَنْ يَكُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِإِزَائِكَ فَيُقَالُ لَهُ ادْخُلِ الْجَنَّةَ فَيَقُولُ يَا رَبِّ وَ أَبَوَايَ فَلَا يَزَالُ يَشْفَعُ حَتَّى يُشَفِّعَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيكُمْ وَ يُدْخِلَكُمُ الْجَنَّةَ جَمِيعا »

انس بن مالک ملعون میگوید : یکی از مردان مردم مدینه فرزندی داشت که گاهی با او خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) میرسید. و ان فرزند از دنیا رفت . پدرش در منزلش خودش را محبوس کرده بود و به ناله و گریه مشغول . به پیامبر خبر دادند . حضرت فرمود: چرا به من خبر ندادید ؟ بر خیزید به

ص: 57

سوی برادر خود برویم و او را تسلیت بدهیم . چون بر او وارد شد . او را افسرده یافت و او را سخت دلتنگ دید و تعزیتش فرمود . آیا شادمان نمی دارد تو را که فرزندت در روز قیامت در برابرت باشد و او را گویند که داخل بهشت شو و بگوید پروردگارا من و پدر و مادرم ، پس همیشه شفاعت کند تا خدای تعالی شفاعت او را درباره شما قبول فرماید و شما را با یکدیگر داخل بهشت نماید

(أمالي/ص66) عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: تُوُفِّيَ ابْنٌ لِعُثْمَانَ بْنِ مَظْعُونٍ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ فَاشْتَدَّ حُزْنُهُ عَلَيْهِ حَتَّى اتَّخَذَ مِنْ دَارِهِ مَسْجِداً يَتَعَبَّدُ فِيهِ فَبَلَغَ ذَلِكَ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ لَهُ يَا عُثْمَانُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَكْتُبْ عَلَيْنَا الرَّهْبَانِيَّةَ إِنَّمَا رَهْبَانِيَّةُ أُمَّتِي الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَا عُثْمَانَ بْنَ مَظْعُونٍ لِلْجَنَّةِ ثَمَانِيَةُ أَبْوَابٍ وَ لِلنَّارِ سَبْعَةُ أَبْوَابٍ أَ فَمَا يَسُرُّكَ أَنْ لَا تَأْتِيَ بَاباً مِنْهَا إِلَّا وَجَدْتَ ابْنَكَ إِلَى جَنْبِكَ آخِذاً بِحُجْزَتِكَ يَشْفَعُ لَكَ إِلَى رَبِّكَ قَالَ بَلَى فَقَالَ الْمُسْلِمُونَ وَ لَنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ فِي فَرَطِنَا مَا لِعُثْمَانَ قَالَ نَعَمْ لِمَنْ صَبَرَ مِنْكُمْ وَ احْتَسَبَ ثُمَّ قَالَ يَا عُثْمَانُ مَنْ صَلَّى صَلَاةَ الْفَجْرِ فِي جَمَاعَةٍ ثُمَّ جَلَسَ بِذِكْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ كَانَ لَهُ فِي الْفِرْدَوْسِ سَبْعُونَ دَرَجَةً بُعْدُ مَا بَيْنَ كُلِّ دَرَجَتَيْنِ كَحُضْرِ الْفَرَسِ الْجَوَادِ المضر (الْمُضَمَّرِ) سَبْعِينَ سَنَةً وَ مَنْ صَلَّى الظُّهْرَ فِي جَمَاعَةٍ كَانَ لَهُ فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ خَمْسُونَ دَرَجَةً بُعْدُ مَا بَيْنَ كُلِّ دَرَجَتَيْنِ كَحُضْرِ الْفَرَسِ الْجَوَادِ خَمْسِينَ سَنَةً وَ مَنْ صَلَّى الْعَصْرَ فِي جَمَاعَةٍ كَانَ لَهُ كَأَجْرِ ثَمَانِيَةٍ مِنْ وُلْدِ

ص: 58

إِسْمَاعِيلَ كُلٌّ مِنْهُمْ رَبُّ بَيْتٍ يُعْتِقُهُمْ وَ مَنْ صَلَّى الْمَغْرِبَ فِي جَمَاعَةٍ كَانَ لَهُ كَحِجَّةٍ مَبْرُورَةٍ وَ عُمْرَةٍ مَقْبُولَةٍ وَ مَنْ صَلَّى الْعِشَاءَ فِي جَمَاعَةٍ كَانَ لَهُ كَقِيَامِ لَيْلَةِ الْقِدر»

انس بن مالک گفت که از عثمان به مظعون (ره) کودکی وفات یافت و سخت و بر اندوهناک شد و در خانه خود عبادتگاهی گرفت و به مراسم عبادت پرداخت. به عرض مقدس حضرت نبوی (صلی الله علیه و آله) رسانیدند . حضرت فرمود اى عثمان براستى خداى تبارك و تعالى بر ما رهبانيت و ترك دنيا ننوشته همانا رهبانيت امتم جهاد در راه خدا است اى عثمان بن مظعون بهشت را هشت در است و دوزخ را هفت در شاد نيستى كه بر هر درى از آن برآيى پسرت را يابى كه در پهلوى تو است و دامنت گرفته و بدرگاه خدا از تو شفاعت ميكند؟ گفت چرا مسلمانان گفتند يا رسول اللَّه ما هم در مرگ گذشتگان خود اجر عثمان را داريم؟ فرمود آرى هر كدامتان صبر كنيد و بحساب خدا گذاريد سپس فرمود اى عثمان هر كه نماز صبح را بجماعت بخواند و بنشيند ذكر خدا گويد تا آفتاب برآيد در فردوس هفتاد درجه دارد كه فاصله آنها باندازه هفتاد سال دويدن اسب نجيب كمر باريك است و هر كه ظهر را در بجماعت بخواند در جنات عدن پنجاه درجه دارد كه فاصله هر كدام باندازه پنجاه دويدن چنين اسبى است و هر كه عصر را بجماعت بخواند ثواب آزاد كردن هشت تن اولاد اسماعيل دارد كه هر كدام خانواده داشته باشند و هر كه نماز مغرب را بجماعت بخواند ثواب

ص: 59

حج مبرور و عمره مقبوله دارد و هر كه نماز عشاء را بجماعت بخواند ثواب احياى شب قدر را دارد .

(مسکن الفواد/27) عَنْ قُرَّةَ بْنِ إِيَاسٍ أَنَّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله) « كَانَ يَخْتَلِفُ إِلَيْهِ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ مَعَ ابْنٍ لَهُ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله) ذَاتَ يَوْمٍ يَا فُلَانُ تُحِبُّهُ قَالَ نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ أُحِبُّهُ كَحُبِّكَ فَفَقَدَهُ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله) فَسَأَلَ عَنْهُ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ مَاتَ ابْنُهُ فَلَمَّا رَآهُ قَالَ (علیه السلام) أَ مَا تَرْضَى أَ وَ لَا تَرْضَى أَنْ لَا تَأْتِيَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بَاباً مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ إِلَّا جَاءَ حَتَّى يَفْتَحَهُ لَكَ فَقَالَ رَجُلٌ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ لَهُ وَحْدَهُ أَمْ لِكُلِّنَا قَالَ بَلْ لِكُلِّكُم»

از قره بن ایاس است که مردی از انصار خدمت حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمد و شد می نمود و پسری همراه داشت روزی به او فرمود : ای فلان آیا دوستش می داری ؟ گفت : ای پیغمبر خدای دوستش می دارم چنان که تو را دوست می دارم روزی آن حضرت او را در حلقه اصحاب نیافت و جویای او شد. گفتند: یا رسول الله پسر او وفات یافته است. چون او را ملاقات نمود، فرمود: آیاراضی نیستی که درروزقیامت به هیچ دری ازدرهای بهشت نروی جز اینکه فرزندت بیاید و درب را برای تو بگشاید ؟ مردی به آن حضرت عرض کرد: یارسول الله این بهره و سعادت مخصوص اوست یا برای همه ما است ؟ فرمود : بلکه برای همه شماست .

(مسکن الفواد/27) أَنَّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله) « كَانَ إِذَا جَلَسَ يُحَلِّقُ

ص: 60

إِلَيْهِ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِهِ وَ كَانَ فِيهِمْ رَجُلٌ لَهُ بُنَيٌّ صَغِيرٌ يَأْتِيهِ مِنْ خَلْفِ ظَهْرِهِ فَيُقْعِدُهُ بَيْنَ يَدَيْهِ إِلَى أَنْ هَلَكَ ذَلِكَ الصَّبِيُّ فَامْتَنَعَ الرَّجُلُ مِنَ الْحَلْقَةِ أَنْ يَحْضُرَهَا تَذَكُّراً لَهُ وَ حُزْناً قَالَ فَفَقَدَهُ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله) قَالَ مَا لِي لَا أَرَى فُلَاناً فَقِيلَ ابْنُهُ الَّذِي رَأَيْتَهُ هَلَكَ فَمَنَعَهُ الْحُزْنُ أَسَفاً عَلَيْهِ وَ تَذَكُّراً لَهُ أَنْ يَحْضُرَ الْحَلْقَةَ فَلَقِيَهُ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله) فَسَأَلَهُ عَنِ ابْنِهِ فَأَخْبَرَهُ بِهَلَاكِهِ فَعَزَّاهُ وَ قَالَ يَا فُلَانُ أَيُّمَا كَانَ أَحَبُّ إِلَيْكَ أَنْ تَمَتَّعَ بِهِ عُمُرَكَ أَوْ لَا تَأْتِيَ غَداً بَاباً مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ إِلَّا وَجَدْتَهُ قَدْ سَبَقَكَ إِلَيْهِ يَفْتَحُهُ لَكَ قَالَ يَا نَبِيَّ اللَّهِ لَا بَلْ يَسْبِقُنِي إِلَى بَابِ الْجَنَّةِ أَحَبُّ إِلَيَّ قَالَ فَذَاكَ لَكَ فَقَامَ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ فَقَالَ يَا نَبِيَّ اللَّهِ أَ هَذَا لِهَذَا خَاصَّةً أَمْ مَنْ هَلَكَ لَهُ طِفْلٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ كَانَ لَهُ ذَلِكَ قَالَ بَلْ مَنْ هَلَكَ لَهُ طِفْلٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ كَانَ لَهُ ذَل»

چون پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) می نشسته اصحاب خدمت حضرت میرسیدند. یکی ازاصحاب که بسیارمحزون بود واصحاب اجازه نمیدادند که خدمت پیامبر با ان حال شرفیاب شود. بااصراراجازه دادند و خدمنت رسید. حضرت تا اوراملاقات نمودازطفل اوپرسش کرد. اوبا گریه ازمرگ فرزندخودخبر داد. آن حضرت فرمود: ای مرد! کدام درنزدتومحبوب تر است: اینکه زمان عمرخودرابه وجود فرزندت بهره مند باشی یادرمحشربه دری ازدرهای ازدرهای بهشت عبورندهی جزاین که فرزندت بهره مند باشی یادرمحشر به دری از درهای بهشت عبورندهی جز این که فرزندت رابیابی که برتوپیشی گرفته ودررابرای تومیگشاید؟ عرض کرد: یا رسول الله تمتع دردنیارابااو برای خودنمی خواهم بلکه سبقت اورابه افتتاح باب بهشت دوست ترمی دارم، فرمود: این

ص: 61

ثواب وپاداش برای توخواهدبود. یکی از انصاربرپای خواست وگفت: ای پیغمبر خدای! آیا این ثواب خاصه این مرداست یاهریک ازمسلمین که طفلی ازاوهلاک شوداین پاداش راخواهد داشت؟ آن حضرت فرمود: بلکه هر یک ازمسلمانان که مصیبت فرزندی براوواردآید این ثواب و اجر را دارد .

و از زراه بن اوفی است که رسول خد (صلی الله علیه و آله) مردی را بر فوت فرزندش تسلی داد و فرمود: خدای عزوجل به تو اجر و مزد عطا فرماید و اجر تو را بزرگ کند . مرد گفت : ای پیغمبر خدای ! من مردی سخت پیرم و فرزند من کفایت امور مرا می نموده .

آن حضرت فرمود: آیامسرورمیکندتورااینکه اشارت نماید یاپیشبازت آیدازدرهای بهشت با جامی پرازشراب، گفت: این عنایت را با من که میکند ؟ فرمود : خدای تعالی برای تو می فرماید به سبب فرزندت و از برای هر مسلمانی که فرزندش در اسلام وفات یابد .

َ (بحار/ج79/ص119) عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَيْسٍ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « إِذَا مَاتَ وَلَدُ الْعَبْدِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لِمَلَائِكَتِهِ أَ قَبَضْتُمْ وَلَدَ عَبْدِي فَيَقُولُونَ نَعَمْ فَيَقُولُ قَبَضْتُمْ ثَمَرَةَ فُؤَادِهِ فَيَقُولُونَ نَعَمْ فَيَقُولُ مَا ذَا قَالَ عَبْدِي فَيَقُولُونَ حَمِدَكَ وَ اسْتَرْجَعَ فَيَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى ابْنُوا لِعَبْدِي بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ سَمُّوهُ بَيْتَ الْحَمْد»

چون فرزند بنده ای از بندگان خدای وفات کند ، خدای تعالی از ملائکه خود سوال می فرماید که ایا گرفتند فرزند بنده مرا ؟ عرض می کنند : آری. می فرماید : گرفتید میوه دل او را ؟ عرض می کنند : آری . می

ص: 62

فرماید : چه گفت بنده من ؟ عرض می کنند : تو را ستایش نمود و انا لله و انا الیه راجعون گفت . می فرماید : خانه برای او در بهشت بنا گذارید و آن را بیت الحمد نام نهید .

(مسکن الفواد/30) عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « مَنْ دَفَنَ ثَلَاثَةً وَ صَبَرَ عَلَيْهِمْ وَ احْتَسَبَ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ فَقَالَتْ أُمُّ أَيْمَنَ وَ اثْنَيْنِ فَقَالَ مَنْ دَفَنَ اثْنَيْنِ وَ صَبَرَ عَلَيْهِمَا وَ احْتَسَبَهُمَا وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ فَقَالَتْ أُمُّ أَيْمَنَ وَ وَاحِدٌ فَسَكَتَ وَ أَمْسَكَ فَقَالَ يَا أُمَّ أَيْمَنَ مَنْ دَفَنَ وَاحِداً وَ صَبَرَ عَلَيْهِ وَ احْتَسَبَ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّة »

آن که دفن کند سه فرزند را و صبر کند بر مصیبت آنها و اجر مصیبت زدگی و صبر خویش از خدای تعالی خواهد ، بهشت بر او واجب می شود.

ام ایمن عرض کرد که ثواب دو فرزند چه خواهد شد بهشت بر او واجب می شود

ام ایمن عرض کرد که ثواب دو فرزند چه خواهد شد ؟ فرمود آن که دو فرزند دفن نماید و صبر بر مصیبت شان کند و اجر مصیبت و صبر خواهد بود ؟ سکوت و تامل نمود و فرمود ؟ سکوت و تامل نمود و فرمود : آن که یک فرزند به خاک سپارد و صبر کند و اجر خواهد بهشت بر او واجب می شود .

(مستدرک الوسائل/ج2/395) عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « مَنْ قَدَّمَ ثَلَاثَةً لَمْ يَبْلُغِ

ص: 63

الْحِنْثَ كَانَ لَهُ حِصْناًحَصِيناً فَقَالَ أَبُوذَرٍّ قَدَّمْتُ اثْنَيْنِ فَقَالَ (صلی الله علیه و آله) وَ اثْنَيْنِ ثُمَّ قَالَ أُبَيُّ بْنُ كَعْبٍ قَدَّمْتُ وَاحِداً فَقَالَ (صلی الله علیه و آله) وَ وَاحِداً وَ لَكِنْ إِنَّمَا كَانَ ذَلِكَ عِنْدَ الصَّدْمَةِ الْأُولَى»

ابن مسعود گفت پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود : آن که سه فرزند پیش از خود فرستد که به سن ارتکاب گناه نرسیده باشند برای او پناهی استوارخواهد بود وابوذرعرض کرد : من دو فرزندپیش فرستادم. فرمود: همچنین است دو فرزندابی بن کعب عرض کرد: من یک فرزندپیش فرستادم فرمودهمچنین است یک فرزند اما این اجر در نزد صدمه اولی است که وارد آید.

(مسکن الفواد/30) و از ابی سعید خدری است که زنان خدمت پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) عرض کردند روزی را برای ما قرار ده که ما را موعظه فرمایی . فرمود : زنی که سه فرزندازاوبمیرد برای اوحجاب ازآتش جهنم میشوندزنی عرض کرد اجردوفرزندچیست ؟

حضرت فرمود: همچنین است دو فرزند.

و از بریده است که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) درمورد پرستاری و عیادت انصار می فرمود و پرسش از حالات ایشان می نمود و به آن حضرت رسید که از زنی انصاریه پسری وفات یافته و بیتابی بر فوت کرده است به خانه او تشریف ورود داد و امر فرمود بترسیدن از خدای عزوجل و شکیبائی

پس زن عرض کرد : یا رسول الله من زنی هستم رقوب که نمی زایم و جز این فرزندی نداشتم

پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود : رقوب زنی است که

ص: 64

فرزند برای او باقی نماند . پس از آن فرمود : نیست مردی مسلمان و زنی مسلمان که سه فرزند از او بمیرند جز اینکه خدای تعالی آنها را داخل بهشت می فرماید

درحدیثی دیگراست که به آن زن فرمود: آیا دوست نمی داری که فرزندت را ببینی بر در بهشت ایستاده و ترا میخواندومیگویدبه سوی ما بیا ؟

زن گفت : آری . فرمود : فرزند تو چنین است .

از (ابی ) نضر سلمی است که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود : (مجموعه ورام/ج1/ص287)

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « لَا يَمُوتُ لِأَحَدٍمِنَ الْمُسْلِمِينَ ثَلَاثَةٌ مِنَ الْوَلَدِ فَيَحْتَسِبُهُمْ إِلَّا كَانُوا لَهُ جُنَّةً مِنَ النَّارِ فَقَالَتِ امْرَأَةٌ عِنْدَرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ اثْنَانِ قَالَ (صلی الله علیه و آله) أَوِ اثْنَانِ وَ لْيُخْلِصِ الْوَالِدُ الدُّعَاءَ لِوَلَدِهِ عِنْدَ الْمَوْتِ فَإِنَّهُ أَرْجَى دُعَاءً وَ أَقْرَبُهُ إِجَابَة»

فرمود: نمیرد برای هیچ یک از اهل اسلام سه فرزند که اجر مصیبت و شکیبایی از خدای عزوجل خواهد. جزآنکه پناهی از آتش برای او شوند. پس زن گفت: آیادوفرزندرابرای او چنین اجری خواهد بود ؟ فرمود : دو فرزند نیز همچنین است

(مسکن الفواد/31) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « مَنْ قَدَّمَ مِنْ وُلْدِهِ ثَلَاثاً صَابِراً مُحْتَسِباً كَانَ مَحْجُوباً مِنَ النَّارِ بِإِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»

فرمود: ان که پیش فرستد سه چیز از فرزندخود در حالتی که صبر آورد و پاداش خواهد ، مانع او از آتش می شود به اذن خدای .

(بحار/ج79/ص121) از قبیصه بن برهه است که گفت« كُنْتُ عِنْدَ رَسُولِ

ص: 65

اللَّهِ ص) جَالِساً إِذْ أَتَتْهُ امْرَأَةٌ فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ ادْعُ اللَّهَ لِي فَإِنَّهُ لَيْسَ يَعِيشُ لِي وَلَدٌ قَالَ وَ كَمْ مَاتَ لَكِ قَالَتْ ثَلَاثَةٌ قَالَ لَقَدْ أُحْظِرْتِ مِنَ النَّارِ بِحِظَارٍ شَدِيد »

در خدمت پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) نشسته بودم زنی خدمت آن حضرت آمد و عرض کرد که یا رسول الله خدای را برای من بخوان که فرزندی برای من بماند و تا کنون فرزند برای من نمانده است .

فرمود : چند فرزندت وفات یافته است ؟ عرض کرد : سه فرزند . فرمود : محفوظ از آتش شده ای به حفظ استواری.

(مسكن الفؤاد/32/باب الأول في بيان الأعواض الحاصلة من موت الأولاد) و از ابی بن کعب است که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) به زنی فرمود:

وَ عَنْ أُبَيِّ بْنِ كَعْبٍ أَنَّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله) « قَالَ لِامْرَأَةٍ هَلْ لَكِ فَرَطٌ قَالَتْ ثَلَاثَةٌ قَالَ (صلی الله علیه و آله) جُنَّةٌ حَصِينَةٌ»

آیا فرزندی از تو وفات یافته است ؟ عرض کرد که سه فرزند از من مرده اند. فرمود: پناهی استوار است

(مسکن الفواد/32) عَنْهُ (صلی الله علیه و آله) « مَا مِنْ مُسْلِمَيْنِ يُقَدِّمَانِ ثَلَاثَةً لَا يَبْلُغُوا الْحِنْثَ إِلَّا أَدْخَلَهُمَا اللَّهُ الْجَنَّةَ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ ذُو الِاثْنَيْنِ قَالَ وَ ذُو الِاثْنَيْنِ إِنَّ مِنْ أُمَّتِي مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ بِشَفَاعَتِهِ أَكْثَرُ مِنْ مُضَرَ وَ إِنَّ مِنْ أُمَّتِي مَنْ يَسْتَطْعِمُ النَّارَ حَتَّى يَكُونَ أَحْذَرَ وَ إِيَّاهَا رَوَاهُ جَمَاعَةٌ مِنْ أَهْلِ الْحَدِيثِ وَ صَحَّحُوه»

پيغمبر اكرم فرمود: هيچ زن و مرد مسلمانى نيست، كه سه فرزند قبل از

ص: 66

خويش بفرستند (از دنيا بروند) در حال كودكى، مگر آنكه خداى تعالى بفضل و رحمت خود، ايشان را داخل بهشت مى نمايد. عرض كردند: صاحبان دو فرزند هم مشمول اين فرمايش شما هستند؟ حضرت فرمود: صاحبان دو فرزند نيز، داخل بهشت مى شوند. سپس فرمود: بعضى از امت من هستند، كه بشفاعت آنها بيشتر از قبيله مضر كه بزرگترين قبايل عربند، داخل بهشت مى شوند. و بعضى از امت من كسانى هستند كه خوراكشان آتش است به طورى كه خود گوشه اى از آتش مى شوند.

(مسکن الفواد/32) عَنْهُ (صلی الله علیه و آله) : « قَالَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى حَقَّقْتُ مَحَبَّتِي لِلَّذِينَ يَتَصَادَقُونَ مِنْ أَجْلِي وَ حَقَّقْتُ مَحَبَّتِي لِلَّذِينَ يَتَنَاصَرُونَ مِنْ أَجْلِي. ثُمَّ قَالَ (علیه السلام) مَا مِنْ مُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍ يُقَدِّمُ اللَّهُ تَعَالَى لَهُ ثَلَاثَةَ أَوْلَادٍمِنْ صُلْبِهِ لَمْ يَبْلُغُوا الْحِنْثَ إِلَّا أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ إِيَّاهُم»

خدای تعالی فرموده است : مخصوص داشتم دوستی خود را برای کسانی که با یکدیگر صداقت وراستی کنند به خاطرمن و مخصوص داشتم دوستی خود را برای آنان که یاری و مدد کاری یکدیگر نمایند به خاطرمن. بعد از آن فرمود : مرد و زنی از اهل ایمان نیست که خدای تعالی آنها را داخل بهشت بگرداند به فزونی رحمتی که درباره ایشان می فرماید

َ عَنْهُ (صلی الله علیه و آله) « مَنْ دَفَنَ ثَلَاثَةً مِنْ وُلْدِهِ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ النَّار»

کسی که سه فرزندازفرزندان خودرادفن نمایدحرام میکندخدا براوآتش دوزخ را.

(مسکن الفواد/33) صَعْصَعَةَ بْنِ مُعَاوِيَةَ قَالَ لَقِيتُ أَبَا ذَرٍّ الْغِفَارِيَّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بِالرَّبَذَةِ وَ هُوَ يَسُوقُ بَعِيراً لَهُ عَلَيْهِ مَزَادَتَانِ

ص: 67

وَ فِي عُنُقِ الْبَعِيرِ قرتة (قِرْبَةٌ) فَقُلْتُ يَا أَبَا ذَرٍّ مَا لَكَ قَالَ عَمَلِي قُلْتُ حَدِّثْنِي رَحِمَكَ اللَّهُ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ يَقُولُ مَا مِنْ مُسْلِمَيْنِ يَمُوتُ بَيْنَهُمَا ثَلَاثَةُ أَوْلَادٍ لَمْ يَبْلُغُوا الْحِنْثَ إِلَّا غَفَرَ اللَّهُ لَهُمَا بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ إِيَّاهُمْ قَالَ قُلْتُ فَحَدِّثْنِي قَالَ نَعَمْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) يَقُولُ مَا مِنْ عَبْدٍ مُسْلِمٍ يُنْفِقُ مِنْ كُلِّ مَالِهِ زَوْجَيْنِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ إِلَّا اسْتَقْبَلَتْهُ حَجَبَةُ الْجَنَّةِ كُلُّهُمْ يَدْعُوهُ إِلَى مَا عِنْدَهُ فَقُلْتُ كَيْفَ ذَلِكَ قَالَ إِنْ كَانَ رَجُلًا فَرَجُلَيْنِ وَ إِنْ كَانَ بَعِيراً فَبَعِيرَيْنِ وَ إِنْ كَانَ بَقَراً فَبَقَرَتَيْنِ حَتَّى أَعَدَّ أَصْنَافَ الْمَالِ ذَكَرَهُ جَمَاعَة»

از صعصعه بن معاویه است که گفت :

اباذر غفاری را دیدم و او شتری را که داشت می راند و دو انبان توشه بر آن بود و مُشکی بر گردنش بسته . گفتم : ای اباذر! چه چیز است برای تو ؟ گفت عمل من گفتم خدایت رحمت کند مرا حدیثی بگوی گفت : از پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمود : مرد و زن مسلمانى نيستند كه بميرد در ميانه آنها سه فرزند و سن معصيت را در نيافته باشند، جز آنكه بيامرزد خداى تعالى ايشان را به فزونى رحمتى كه نسبت به ايشان دارد.

صعصعه گفته است به ابو ذر (علیه السلام) گفتم: باز مرا حديث كن. گفت: آرى، از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنيدم كه فرمود: نيست مسلمانى كه در راه خدا انفاق كند از تمام مال خود دو جفت را جز آنكه حجّاب و دربانان بهشت او را استقبال كنند و هر يك از آنها بخواند

ص: 68

به سوى آنچه در نزد اوست.

گفتم اين چگونه است؟ گفت مرد و غلام باشد دو مرد و اگرشتر باشد دو شتر و اگر گاو باشد دو گاو تا اينكه شمرد اصناف مال را .

فصل : در آنچه تعلق به این باب دارد

(مسکن الفواد/34) عَنْ زَيْدِ بْنِ أَسْلَمَ « قَالَ مَاتَ لِدَاوُودَ (علیه السلام) وَلَدٌ فَحَزِنَ عَلَيْهِ حَزَناً كَثِيراً فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ يَا دَاوُودُ وَ مَا كَانَ يَعْدِلُ هَذَا الْوَلَدُ عِنْدَكَ قَالَ يَا رَبِّ كَانَ يَعْدِلُ هَذَا عِنْدِي مِلْ ءَ الْأَرْضِ ذَهَباً قَالَ فَلَكَ أَيْضاً عِنْدِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِلْ ءَ الْأَرْضِ ثَوَابا»

فرزندی از داوود نبی (علیه السلام) رحمت نمود وآن حضرت بر فوت او بسیار اندوهناک شد . پس خدای تعالی به سوی او وحی فرمود : داوود فرزند تو در نزد تو با چه برابر بود ؟ عرض کرد: پروردگارا در نزد من برابر بود با روی زمین که پر از زر باشد. فرمود: پس برای توست نزد من در روز قیامت معادل پرکردن روی زمین از ثواب و پاداش نیک (مسکن الفواد/34) از داود بن ابی هندی است که گفت : درخواب دیدم قیامت برپا وهنگامه رستخیزگرم شده است ومردم به سوی حساب خوانده می شوند. نزدمیزان شدم وحسنات خودرادرکفه ای وسئاتم رادرکفه دیگریافتم وکفه سئات برحسنات چربید. دراین میانه که غرق عرق شرم ودرشدت اضطراب و نومیدی بودم ناگاه دستاری یاپارچه سفیدی به من دادند وبرزبرحسنات خودگذاشتم. یکدفعه کفه حسناتم سنگین تر شد. یکی مرا گفت. فهمیدی که این دستار سفیدی که کفه حسناتت را سنگین ترنمودچه بود؟ گفتم. خیر. ندانستم . گفت : فرزندی سقط شده داشتی که قبل ازتولدش سقط شده بود گفتم اری. دختری سقط

ص: 69

شده داشتم. گفت: این دستارهمان فرزنددخترسقط شده بودکه سبب نجات توازحساب وکتاب ومیزان دادگاه الهی گشت

حکایتی جالب از شاهزادگان قاجار محمد یوسف میرزا

(مسکن الفواد/35)

مردی درجرگه اهل معرفت و عمل دو سه سالی مجاور و در آستان مقدس رضوی (علیه السلام) و در حسن معاشرت معروف و مشهور بود. او حکایت نمود که حاجی کاظم ، کدخدای محله سنگلج تهران در مدت زندگانی خود به خلاعت و بی باکی می زیست و بعد از فوت او در خوابش دیدند با گردن کج و قد خمیده و رنگی پریده در جلو میزانی ایستاده و سخت حیرت زده در آن می نگرد و کفه میزان در هوا و پله بر زمین است نزدیک شدم و پرسیدم که این ترازو چیست؟ و چنین دهشتزده چرایی ؟ ملتفت من نشد و ابدا جوابی باز نداد . در این اثنا کسی به میزان نزدیک آمد و چنان یافتم که چیزی در کفه هوائی میزان گذاشت و گذشت و آن کفه هوائی به زمین رسید و کفه زمین به هوا بر شد و حاجی کاظم قدی راست کرد و گردنی بر افراخت و چهره بر افروخت و با من شکفتگی نمود . گفت از حال تو و این ترازو عجب دارم و خوب است مرا آگاه نمائی . گفت : این ترازو و میزان عدل الهی است و کفه هوائی برای حسنات و خالی بود و کفه دیگر را سیئاتم سنگین کرده و به زمین رسانده بود و دست غیب نمایش حسنه ای برای من آورد و پله سبک را گرانسنگ کرد و به زمین میل داد و کفه سیئات به هوا بر شد .

ص: 70

گفتم مگر چه در کفه گذاشت؟ گفت برو ببین . سر پیش داشتم و درست نگاه کردم ، مختصر کاغذ نازکی به اندازه نگینی در کفه دیدم و اسم مبارک حسین (علیه السلام) به مرکبی بسیار کم رنگ به نظرم رسید .

گفتم : عجب کاغذی رقیق و رنگی اندک است که درست محسوس نمی توان داشت . گفت : من هفته ای یک مجلس روضه در خانه خود دایر کرده بودم و برای امور دنیویه خود میمون گرفته قصد خلوصی و اعتقاد ثواب آخرتی نداشتم و رنگ خط و حجم کاغذ از این جهت اندک و رقیق است و اینک بر تمام سیئات من راجح آمده از عذاب رهایی یابم و به ثواب خدای پیوستم

« ان الحسنات یذهبن السیئات»

مرا که محمد یوسف میرزا هستم از کمال شوق و امید لذت این مژده و نوید گریه شدید دست داد و از خواب بیدار شدم و به برکات تعزیت داری آن بزرگوار امیدوار . همانا این شعر از میرزا سر خوش شاعر هروی مناسب این موقع است که مترجم را در خاطر بود کفه ای بر ارض ماند پله ای بر آسمان با فلک گرقدری ازقدرتورامیزان کنند

حکایتی عجیب از ابی شوذب است

(مسکن الفواد/35)

مردی را پسری بود هنوز به سن رشد و بلوغ نرسیده. اقوامش رادعوت نمودوگفت: حاجتی به شمادارم. گفتند: چه حاجت داری؟ گفت : میخواهم دعاکنم که خداوندمجیب، فرزندمرابه جواررحمت خودبردوشما آمین بگوییدواجابت دعای مرادرواست نمایید.

همه با تعجب از اوسوالکردند. به چه دلی ودلیلی این ارزو را داری؟ گفت: درخواب شبانگاهی چنان دیدم که روزرستخیز است و مردم همهدراضطراب و ازیکدیگر

ص: 71

فراریندوعطش شدیدبرهمه مردم غلبه کرده ومن هم سخت تشنه ام. ولی دیدم فرزندانم از بهشت بیرون آمده و ابریقها پرازآب صافی وپاک و زلال و گوارا دردست دارند. درمیانه آنها فرزندبرادرم رادیدم وتمنا کردم که مرا از ابریق خودسیراب نماید. ولی ابم نداد و از اب دادنم ابا نمودو فت: ای عمو ! ما کودکان جزپدرومادرخودکسی را آب نمی نوشانیم. این است که می خواهم مصیبت فرزند خودراببینم و در مصیبت و داغ او صبوری کنم و برای چنان روزی و چنان عطش جانسوزی ذخیره ای داشته باشم . سپس دعا کرد و ما نیز آمین گفتیم و چندی نگذشت که پسرش وفات یافت

حکایت دیگری را که بیهقی در کتاب شعب آورده است

(مسکن الفواد/35)

از محمد بن خلف است که گفت : ابراهیم حربی پسری به سن یازده ساله داشت که قران حفظ کرده بود و از پدر بسیاری از فقه و حدیث آموخته بود. ولی بیمار گشت و از دنیا رفت .

نزد ابراهیم رفتم که تعزیت گویم و تسلیت دهم . گفت من از مرگ او ناراحت نیستم و انرا دوست می داشتم .

گفتم : ای ابو اسحاق تو عالم و دانای جامعه و مردم هستی و درباره فرزندی که به نجابت تربیت پذیرفته و قران و فقه و حدیث یاد گرفته . چرا اینچنین سخنی میگویی؟ گفت: آری . ولی شبی در خواب دیدم که قیامت بر پاست و کودکانی ظرفها پر از آب گوارا وزلال وصافی در دست دارند و از مردم محشر پذیرایی می کردند و بعضی از آنها به بعضی آب می نوشانیدند.

منم که سخت تشنه بودم از یکی از

ص: 72

ان کودکان اب طلب کردم ولی به من نداد و گفت : تو که پدر من نیستی! !

گفتم که شما کیانید ؟ گفتند : ما فرزندان کسانی هستیم که ما وفات نمودیم و آنها دچار مصیبت ما شدند و صبر کردند و اینک ما آنها را استقبال می کنیم و آب به ایشان می رسانیم و از تشنگی محشر می رهانیم. بعداز بیدارشدم از خدای خواستم خداوند مرا نیز از صابران قرار دهد .

داستانی از غزالی در کتاب احیاء آورده است

(مسکن الفواد/36)

که بعضی از ارباب صلاح را دوستان او به اختیار عیال تکلیف می نمودند و او ابا می کرد . روزی خفته بود و بیدار شده گفت : عیالی برای من خواستگاری نمایید . عفیفه ای به نکاح او در آوردند و از او سوال کردند که چرا قبل از این ، اظهار کراهت می کردی و اینک بجد تمام اختیار عیال نمودی ؟ گفت : شاید خدای متعال مرا فرزندی بخشد و او را در حیات من بمیراند و معاد و آخرت مرا مقدمه و ذخیره گردد . پس از آن حکایت کرد که در خواب دیدم هنگامه رستخیز است و کسی را پروای کسی نیست و من میان مردم در موقف ایستاده ام و غلبه عطش نزدیک است دل مرا پاره نماید . در این وقت کودکانی به میان جمع در آمدند و با آنها قندیلها از نور بود و ابریقها از نقره و تنگها از طلا در دست داشتند و هر یک کسی را آب می دادند و در می گذشت . من دست خود را به نزدیک یکی از آنها دراز

ص: 73

کردم و گفتم آبی به من ده مرا از سختی عطش برهان گفت : تو در زمره ماها فرزندی نداری که تو را آب دهد و ما جز پدران خود را سیراب نمی توانیم نمود . گفتم شما کیانید ؟ گفتند ماها پسرانی هستیم از مسلمانان که پیش از پدرها مرده ایم و ذخیره آنها شده ایم )

و شیخ ابو عبدالله بن النعمان در کتاب مصباح الظلام از بعضی ثقات حکایت کرده است

(مسکن الفواد/36)

که مردی به یکی از اصحاب خود که عزیمت سفر بیت الله داشت سفارش نمود که سلام او را به پیشگاه حضرت رسالت (صلی الله علیه و آله) عرضه دارد و رقعه مختومه ای به او سپرد که نزد سر مبارک آن حضرت دفن کند . آن مرد بر حسب وصیت او معمول داشت و چون ازسفر بازگشت ، صاحب رقعه به ملاقات او رفت و گفت : خدایت جزای خیردهد که ماموریتت را بخوبی ودرستی انجام دادی میگوید با تعجب از او سئوال کردم و گفتم : تو از کجا میدانی من کارتورا بخوبی انجام دادم و ماموریتم را کامل بجا اوردم؟

گفت برادری داشتم که از دست دادم و از دنیا رفت . و کودکی خردسال از او باقی ماند و من او را به مهر بانی تمام تربیت می کردم ولی متاسفانه پسر برادرم قبل از سن بلوغ از دنیا رفت. . شبی خواب دیدم که قیامت بپا شده و عطش بر من غلبه کرده است و برادر زاده خود را دیدم ظرفی از آب روشن در دست دارد پیش او شدم و درخواست کردم که آب را به من نوشاند . ولی او از اب دادن به من

ص: 74

ابا کرد و گفت : پدرم سزاوارتر از تو به این آبست . دریغی که از من نمود ، بر من سخت دشوار آمد و از غلبه وحشت و دهشت از خواب بیدار شدم و چون صبح شد ، دیناری چند تصدق دادم و از خدای در خواستم که مرا پسری روزی فرماید و خدای متعال نیز دعایم را مستجاب کرد و به من فرزندی عنایت فرمود. تا اینکه تو را مسافر حج بیت الله دیدم ولذا رقعه ای به تو دادم کهتا بالای سرقبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دفن کنی. ودران رقعه دعایی نوشته بودم که بخاطر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مستجاب شود. و متوسل به پیامبر (صلی الله علیه و آله) شدم تا خداوندمهربان فرزند مرا بمیراند و برای من ذخیره روز فزع اکبر گرداند .

درایامی که تو در حج بیتالله الحرام بودی فرزندم در شبی بیمارشد و تب شدیدی کرد و از دنیا رفت. و دقیقا فوت فرزندم مقارن روز ورود تو بود و دانستم که تو ادای وصیت و تبلیغ رسالت مرا بدرستی نموده ای! !

حکایتی عجیب دیگر از ابوالصقردرکتاب نوم و رویا امده است

(مسکن الفواد/36)

علی بن الحسین بن جعفر از پدر خود حدیث کرده که یکی از اصحاب ما که صاحب علم و دیانت بود گفت: وارد مدینه طیبه شدم ودرشب در بقیع درمیانه چهارقبر که نزدآنها قبری دیگربودخوابیدم ودرخواب دیدم که چهارکودک ازقبرهابیرون آمده واین دوبیتی رامیخواندند. انعم الله بالحبیه علینا و بمسراک یا امیم الینا عجبا ما عجبت من ضغطه القبر و مغداک یا امیم الینا

منت نهادخداوندبرمابه وروددوست عزیزی وچه خوشحالیم از دیدنت ای

ص: 75

امیم که نزد ما میایی ولی تعجب میکنیم از آنچه که تو از فشار گورت وحش داری درحالیکه بمحض ورودت در قبر در نزد ما نازل میشوی . ومهمان ماخواهی بود. !

با خود گفتم برای این بیتها ، شان و حقیقتی خواهد بود و تامل کردم تا آفتاب بر آمد ناگاه دیدم جنازه ای آورند . پرسیدم که جنازه کیست ؟ گفتند : زنی از اهل مدینه است. گفتم : آیا اسم او امیم است ؟ گفتند : آری. گفتم : آیا فرزندی پیش از خود به خاک سپرده است ؟ گفتند : چهار فرزند . پس ایشان را از خواب خود مطلع نمودم و بسیار تعجب نمودند

باب دوم : صبر و ملحقات آن

صبر در لغت

نفس حبس است از بیتابی و جزع در اموری که ناگوار است و منع می کند باطن را از اضطراب و ظاهر را ازحرکات غیر عادیه ناصواب .

صبر بر سه قسم است :

اول: صبر عوام است و آن کنترل نفس وخویشتنداری بر وجه چالاکی واظهارثبات وبیباکی درحوادث روزگاروخورسندندکه عوام ازمردم صورت حالشان راپسنده دارند: (روم/7) « يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُون»

می بینند ظاهری از زندگانی دنیا را و ایشان از آخرت غافلانند

دوم: صبر عباد و زهاد است و پرهیزگاران و ارباب دانش تا به ثواب آخرت نائل شوند و ذخیره طاعت حاصل نمایند

(زمر/10) « إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِساب»

به درستی که مزد ایشان بیرون از حساب کاملا داده می شود

(مثنوی مولوی رومی درمورد صبر میگوید) صبر تلخ آمد و لیکن عاقبت میوه شیرین دهد

ص: 76

پر منفعت

سوم ، صبر عارفان

بسیاری از ایشان از آنچه ناگوار طبائع است لذتها می برند و آنچه را خدای عزوجل به آن مخصوص شان دارد ، به چشم رضا می نگرند : (بقرة/156/157) « وَبَشِّرِالَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون- أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُون»

بشارت رسان ای پیغمبر من صاحبان صبری را که چون مصیبتی به آنها رسد ، می گویند انالله و انالیه راجعون ما برای حضرت حقیم بازگشت ما همه به اوست ایشانند که از پروردگارشان برایشان صلوات ورحمتهاست وایشانند پویندگان راه هدایت وراست رفتاری.

توضیح :

صبر عوام : به خاطر حرف مردم است و تظاهر به صبر میکنند نه بخاطر خدا هیچ ثوابی برای او مترتب نیست. چرا که هرچه از جنس ریا باشد مورد قبول خدا نخواهد بود.

صبر صابرین : درمواقع مصیبت مردم به بزرگان خود نگاه میکنند واز آنها الگو میگیرند. و از آنها یاد میگیرند که جزع و فزع نکنند و درمصیبتی بیتابی از خود نشان ندهند. چون انسان همیشه از اطرافیان خود خلق و خوی به ارث میبرد . ولذا با صبر صابرین یاد میگیرند تا رذائل اخلاقیشان را از بین ببرند و تربیت میشوند تا آنها نیز در مواقع مصیبت صبوری کنند. لذا ثواب بسیاری از برای صابرین بشارت داده شده است. وصابرین را الگو و اسوه مردم قرار داده است وخداوند کریم از70 موضع صابرین را معرفی فرموده است .

مقام وارزش صابران

1- الگو بودن صابرین : (سجدة/24) « وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا

ص: 77

وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُون»

2- کسب لیاقت برای گرفتن اسم اعظم خدابخاطرصبوری

(اعراف/137) « وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنى عَلى بَني إِسْرائيلَ بِما صَبَرُوا»

3- زیباترین عمل را از خود نشان میدهند لذا همیشه درتاریخ میمانند

(نحل/96) « ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُون»

4- چندبرابر پاداش خواهند گرفت : (قصص/54) « أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِما صَبَرُوا. . . »

5- پاداش بیحساب و بی حد به صابرین داده خواهدشد. (زمر/10) « إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِساب»

چون برای صابران بلاهای نازله بسیاری میباشد درروز قیامت نیز اجرصابرین خارج از حساب وکیل و وزن و مزد خودشان است

و هیچ امری از نظرتقرب الی لله وهیچ عملی ازاطاعت نیست جزآنکه اجر وثوابش رااندازه وحسابی مقرراست بجزصبرکه اجرومزدش بیحساب است

6- مقام معیت باصابران :

پس نسبت داده است روزه را به سوی خود ازمیان سایر عبادتها و وعده نهاده است صابران را به اینکه او با ایشان است (بقرة/153) « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرين»

(انفال/46) « وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرين»

7- تمام فتوحات و پیروزی هارامنوط به صبردانسته است (آل عمران/125) « بَلى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا ُیمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمين»

بلی اگر صبر و پرهیزکاری نمایید و بیایند شما را مشرکان در این ساعت مدد می رساند شما را پروردگار شما به پنج هزار از ملائکه که صاحبان علامت باشند

8- درود

ص: 78

وصلوات خاصه خداوند بر صابرین است. « (بقرة/157) « أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُون»

ایشانند که بر ایشان است صلوات از پروردگارشان و زحمت از خدای عزوجل برای صابران فراهم است

مصادیق صبر در روایات و عبادات

1- روزه : روزه نیمه ای از صبر است مزدش از جز خداوند تبارک و تعالی کفالت نتواند نمود .

(مصباح الشریعه/83) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) : « قَالَ الله تَعَالَى الصَّوْمُ لِي وَ أَنَا أَجْزِي بِهِ وَ الصَّوْمُ يُمِيتُ مُرَادَ النَّفْسِ وَ شَهْوَةَ الطَّبْعِ وَ فِيهِ صَفَاءُ الْقَلْبِ وَ طَهَارَةُ الْجَوَارِحِ وَ عِمَارَةُ الظَّاهِرِ وَ الْبَاطِنِ وَ الشُّكْرُ عَلَى النِّعَمِ وَ الْإِحْسَانُ إِلَى الْفُقَرَاءِ وَ زِيَادَةُ التَّضَرُّعِ وَ الْخُشُوعِ وَ الْبُكَاءِ وَ حَبْلُ الِالْتِجَاءِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ سَبَبُ انْكِسَارِ الْهِمَّةِ وَ تَخْفِيفِ السَّيِّئَاتِ وَ تَضْعِيفِ الْحَسَنَاتِ وَ فِيهِ مِنَ الْفَوَائِدِ مَا لَا يُحْصَى وَ كَفَى بِمَا ذَكَرْنَاهُ مِنْهُ لِمَنْ عَقَلَهُ وَ وُفِّقَ لِاسْتِعْمَالِهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى»

خداوند فرموده است : روزه از من است و من خود کفیل اجر و ثواب روزه ام . .

فوايد روزه :

1- (يُمِيتُ مُرَادَ النَّفْسِ ) مى ميراند و برطرف مى كند خواهشهاى نفس را و لذّتّهاى بدنى را.

چرا كه منبع همه فتنه ها و مصدر همه شرّها، شكم است. و هر گاه شكم پر شد و از حرام و شبهه استيفاى حظّ خود كرد، فرج به حركت در مى آيد و خواهشهاى باطل و تخيّلات عاطل در نفس خطور مى كند.

چنان كه حديث است كه: « انّى اخاف عليكم من البطن و الفرج»

و شهوت فرج از شهوت بطن ناشى

ص: 79

مى شود، كه اگر بطن عفيف باشد و به قدر ضرورت اكتفا كند و از حرام و شبهه اجتناب نمايد، بلا شكّ فرج نيز عفيف مى شود. و هر گاه هر دو عفيف باشد، حيات دل، كه عبارت از صفا و جلاى باطن است، حاصل خواهد شد. و ممكن است كه ضمير مجرور راجع به «صوم»

باشد. يعنى: صوم موجب حيات دل است. و اين معنى نيز، نزديك به معنى اوّل است.

2- (و طهارة الجوارح) پاكى اعضا و جوارح است.

چرا كه روزه كامل، چنان كه مذكور شد، مشتمل است بر حفظ جوارح و اعضا، از ديدن ناملايم و شنيدن نامناسب و تناول ناموافق.

3- (وعمارة الظّاهروالباطن) تعمير ظاهر و باطن است.

امّا اشتمال روزه بر تعمير ظاهر، يا به واسطه اشتمال روزه كامل است بر حفظ اعضا و جوارح از حركات ناملايم، چنان كه دانستى. و يا به واسطه آنكه تعمير ظاهر، عبارت از مشغول بودن به ذكر بارى تعالى است و به ياد او بودن. و اين معنى در روزه اهمّ است. چرا كه آدمى در غير روزه در بعضى اوقات، به واسطه اشتغال به امور عاديّه: مثل اكل و شرب و نكاح و امثال اين ها، ممكن است كه في الجمله از ذكر خدا فارغ شود و از اين فيض عظيم محروم ماند. و اين اسباب در روزه دست بهم نمى دهد، و امّا اشتمال روزه بر تعمير باطن، ظاهر است. چرا كه هر گاه روزه دار به اوصاف مذكوره، موصوف شد و از مخلاّت و منافيات، احتراز نمود، به عمارت دل كه عبارت از پاكى او است از لوث افكار

ص: 80

باطله و مخاطرات زائفه، موصوف خواهد شد.

4- (والشّكرعلى النّعم) شكرگزارى نعمتهاى الهى است.

چرا كه به سبب روزه و گرسنگى، قدر تنعّمات وافيه ماضيه بر او ظاهر خواهد شد، و شكر او را بجا خواهد آور

5- (والاحسان إلى الفقراء) احسان نمودن است به فقرا و ارباب حاجت.

چرا كه به سبب روزه و ادراك گرسنگى، حال فقرا و اهل مسكنت، بر او ظاهر مى شود، و مى داند كه ايشان چه مى كشيده اند و چه مى كشند. و اين باعث رقّت قلب و احسان نمودن به ايشان مى شود.

6- (وزيادة التّضرّع والخشوع والبكاء) زياد شدن تضرّع و خشوع است.

چرا كه روزه، باعث قلّت كدورت و تخفيف تيرگى دل است و جلاى دل، موجب تضرّع و خشوع است.

و تضرّع و خشوع، موجب قرب الهى است. و نيز باعث زيادتى رسوخ التجا است به حضرت حق « وحبل الالتجاء إلى اللَّه»

چرا كه روزه موجب صفا وجلاى دل است، و جلاى دل، موجب انس به بارى و قطع از مخلوق است.

چنان كه مى فرمايد: « وحبل الالتجاء إلى اللَّه»

7- « وسبب انكسارالشّهوة»

سبب شكستن شهوت و خواهشهاى نفسانى است.

8- « و تخفيف الحساب، و تضعيف الحسنات»

موجب سبكى حساب روز قيامت است و دو چندان شدن حسنات است.

چرا كه در روزه، نعمت الهى كمتر صرف مى شود، و از خوردن و آشاميدن روز فارغ است. پس حساب او در روزه، سبك تر است.

يا آنكه به بركت اين ماه، حساب او را سبكتر كنند. و وجه تضعيف حسنات يا از جهت همين وجه است،

ص: 81

يا از جهت توابع روزه كه روزه كامل، مشتمل به آنها است. مثل زيادتى خضوع و خشوع در عبادات، و اتيان به مستحبّات، و احسان به فقرا، و زيادتى اذكار و تلاوت قرآن، و مانند اين ها.

9- « وفيه من الفوائدمالايحصى، وكفى ماذكرنا منه لمن عقل و وفّق لاستعماله»

و در روزه، از فوايد آن قدر هست كه به حيطه ضبط درنمى آيد و آنچه بيان كرده شد، كافى است از براى هر كه صاحب عقل و هوش است، وتوفيق عمل دارد .

خداوند فرمود : روزه برای من است و منم آنکه پاداش آن را توانم داد .

و اما اخبار

(بحار/ج79/ص 137) قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) « مِنْ أَقَلِّ مَا أُوتِيتُمُ الْيَقِينُ وَ عَزِيمَةُ الصَّبْرِ وَ مَنْ أُعْطِيَ حَظَّهُ مِنْهُمَا لَمْ يُبَالِ مَا فَاتَهُ مِنْ قِيَامِ اللَّيْلِ وَ صِيَامِ النَّهَارِ وَ لَأَنْ تَصْبِرُوا عَلَى مِثْلِ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ يُوَافِيَنِي كُلُّ امْرِئٍ مِنْكُمْ بِمِثْلِ عَمَلِ جَمِيعِكُمْ وَ لَكِنِّي أَخَافُ أَنْ تُفْتَحَ عَلَيْكُمُ الدُّنْيَا بَعْدِي فَيُنْكِرَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً وَ يُنْكِرَكُمْ أَهْلُ السَّمَاءِ عِنْدَ ذَلِكَ فَمَنْ صَبَرَ وَ احْتَسَبَ ظَفِرَ بِكَمَالِ ثَوَابِهِ ثُمَّ قَرَأَ ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا»

پيامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:

از كمياب ترين چيزهايى كه به شما داده شد يقين و صبر است (يعنى يقين و صبر در بين شما از هر چيز كمتر است) و هر كس حظ و بهره اى از اين دو به او رسد باك نداشته باشد از آنچه از بيدارى شبها و روزه روزها از او فوت شود (يعنى اگر از

ص: 82

يقين و صبر برخوردار باشد و لو اين كه به شب زنده دارى و مناجات با خدا و روزه هاى مستحبى موفق نشود غصه نخورد) و اگر شما بر آنچه هستيد صبر كنيد (در برابر فقر و بى چيزى تحمل نماييد) در نزد من بهتر است از اين كه هر يك از شما به اندازه همه، عمل انجام دهد (يعنى هر يك از شما به اندازه عبادات همه شما عبادت كند) ولى مى ترسم بعد از من دنيا بر شما گشوده شود آنگاه يك ديگر را انكار نماييد. (يعنى به خاطر تعلق و دلبستگى به دنيا به هم بدبين شويد و برعليه يك ديگر توطئه كنيد) در آن وقت اهل آسمان شما را انكار نمايند (از شما بدشان آيد) پس هر كه در راه خدا صبر كند به كمال ثواب و پاداش خويش نايل مى گردد. .

سپس حضرت اين آيه را قرائت فرمود (نحل/96) « ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ »

آنچه نزد شما است فانى مى شود، اما آنچه نزد خداست باقى است، و كسانى را كه صبر و استقامت پيشه كنند به بهترين اعمالشان پاداش خواهيم داد. يعنى صبر و استقامت از بهترين اعمال آدمى است.

(کتاب سلیم بن قیس/ج2/ص614) قال علی (علیه السلام) « وَ الصَّبْرُ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ وَ تَأَوُّلِ الْحِكْمَةِ وَ مَعْرِفَةِ الْعِبْرَةِ وَ سُنَّةِ الْأَوَّلِينَ فَمَنْ تَبَصَّرَالْفِطْنَةَ تَبَيَّنَ فِي الْحِكْمَةِ وَ مَنْ تَبَيَّنَ فِي الْحِكْمَةِ عَرَفَ الْعِبْرَةَ وَ مَنْ عَرَفَ الْعِبْرَةَ تَأَوَّلَ الْحِكْمَةَ وَ مَنْ تَأَوَّلَ الْحِكْمَةَ أَبْصَرَ الْعِبْرَةَ وَ مَنْ أَبْصَرَ الْعِبْرَةَ فَكَأَنَّمَا كَانَ فِي الْأَوَّلِين»

ص: 83

بر بر چهار شعبه است: 1- بصيرت در فهم 2- درك تأويل و تبيين حكمت، 3- شناخت عبرتها 4- سنن پيشينيان.

نصيحت گرفتن از عبرتها.

هر كس در فهم و درك بصيرت داشته باشد در حكمت جستجو و تبيين مى كند،

و هر كس در حكمت تبيين كند عبرتها را مى شناسد

و هر كس عبرت را بشناسد حكمت را تأويل و تفسير مى كند،

و هر كس حكمت را تفسير كند عبرت را مى بيند، و هر كس عبرت را ببيند گويا همراه پيشينيان بوده است.

(مصباح الشریعه/189) قال علی (علیه السلام) « وَ الصَّبْرُ مَا أَوَّلُهُ مُرٌّ وَ آخِرُهُ حُلْوٌ لِقَوْمٍ وَ لِقَوْمٍ مُرٌّ أَوَّلُهُ وَ آخِرُهُ فَمَنْ دَخَلَهُ مِنْ أَوَاخِرِهِ فَقَدْ دَخَلَ وَ مَنْ دَخَلَهُ مِنْ أَوَائِلِهِ فَقَدْ خَرَجَ وَ مَنْ عَرَفَ قَدْرَ الصَّبْرِ لَا يَصْبِرُ عَمَّا مِنْهُ الصَّبْرُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فِي قِصَّةِ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ (علیه السلام) وَ خَضِرٍ وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً فَمَنْ صَبَرَ كُرْهاً وَ لَمْ يَشْكُ إِلَى الْخَلْقِ وَ لَمْ يَجْزَعْ بِهَتْكِ سِتْرِهِ فَهُوَ مِنَ الْعَامِّ وَ نَصِيبُهُ مَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ بَشِّرِالصَّابِرِينَ أَيْ بِالْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ وَمَنِ اسْتَقْبَلَ الْبَلَاءَ بِالرُّحْبِ وَصَبَرَعَلَى سَكِينَةٍ وَ وَقَارٍ فَهُوَمِنَ الْخَاصِّ وَ نَصِيبُهُ مَا قَالَ تَعَالَى إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِين»

( (مصباح الشريعة/ص185) قَالَ الصَّادِقُ ع « الصَّبْرُ يُظْهِرُ مَا فِي بَوَاطِنِ الْعِبَادِ مِنَ النُّورِ وَ الصَّفَاءِ وَ الْجَزَعُ يُظْهِرُ مَا فِي بَوَاطِنِهِمْ مِنَ الظُّلْمَةِ وَ الْوَحْشَةِ وَ الصَّبْرُ يَدَّعِيهِ كُلُّ أَحَدٍ وَ مَا يَثْبُتُ عِنْدَهُ إِلَّا الْمُخْبِتُونَ وَ الْجَزَعُ يُنْكِرُهُ كُلُّ أَحَدٍ وَ هُوَ أَبْيَنُ عَلَى الْمُنَافِقِينَ لِأَنَّ نُزُولَ الْمِحْنَةِ وَ الْمُصِيبَةِ مُخْبِرٌ عَنِ الصَّادِقِ وَ

ص: 84

الْكَاذِبِ وَ تَفْسِيرُ الصَّبْرِ مَا يَسْتَمِرُّ مَذَاقُهُ وَ مَا كَانَ عَنِ اضْطِرَابٍ لَا يُسَمَّى صَبْراً وَ تَفْسِيرُ الْجَزَعِ اضْطِرَابُ الْقَلْبِ وَ تَحَزُّنُ الشَّخْصِ وَ تَغَيُّرُ اللَّوْنِ وَ تَغَيُّرُ الْحَالِ وَ كُلُّ نَازِلَةٍ خَلَتْ أَوَائِلُهَا مِنَ الْإِخْبَاتِ وَ الْإِنَابَةِ وَ التَّضَرُّعِ إِلَى اللَّهِ فَصَاحِبُهَا جَزُوعٌ غَيْرُ صَابِرٍ وَ الصَّبْرُ مَا أَوَّلُهُ مُرٌّ وَ آخِرُهُ حُلْوٌ لِقَوْمٍ وَ لِقَوْمٍ مُرٌّ أَوَّلُهُ وَ آخِرُهُ فَمَنْ دَخَلَهُ مِنْ أَوَاخِرِهِ فَقَدْ دَخَلَ وَ مَنْ دَخَلَهُ مِنْ أَوَائِلِهِ فَقَدْ خَرَجَ وَ مَنْ عَرَفَ قَدْرَ الصَّبْرِ لَا يَصْبِرُ عَمَّا مِنْهُ الصَّبْرُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فِي قِصَّةِ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ (علیه السلام) وَ خَضِرٍ وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً فَمَنْ صَبَرَ كُرْهاً وَ لَمْ يَشْكُ إِلَى الْخَلْقِ وَ لَمْ يَجْزَعْ بِهَتْكِ سِتْرِهِ فَهُوَ مِنَ الْعَامِّ وَ نَصِيبُهُ مَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ أَيْ بِالْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ وَ مَنِ اسْتَقْبَلَ الْبَلَاءَ بِالرُّحْبِ وَ صَبَرَ عَلَى سَكِينَةٍ وَ وَقَارٍ فَهُوَ مِنَ الْخَاصِّ وَ نَصِيبُهُ مَا قَالَ تَعَالَى إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِين»

حضرت امام صادق (علیه السلام) مى فرمايد كه:

بلاهاى دنيا از بابت فقر و مرض و مصيبت و امثال اين ها، زينت مؤمن است و عزّت است از براى مؤمن در دنيا، و اين معنى واضح است از براى صاحبان عقل، چه در مباشرت بلا و صبر بر بلا و ثبات در بلا و عدم تزلزل و اضطراب در هنگام ورود بلا، دليل قوّت عقل و كمال ايمان است.

صبر، ظاهر مى كند آنچه در باطن آدمى است از نور و صفا، و جزع، ظاهر مى كند آنچه در باطن وى است از ظلمت و وحشت. يعنى: صبر در

ص: 85

بلا و محنت، نشانه نور باطن است و جزع و اضطراب نشانه كدورت و تيرگى باطن است

همه كس دعوى صبر مى كنند و مى گويند: ما در سختيها صبور هستيم و صبر داريم، و انكار جزع و اضطراب مى كنند و در دعوى خود صادق نيستند مگر نيكوكاران و پاك طينتان.

جزع و اضطراب در هنگام نزول بلا، بر منافقين ظاهرتر است از غير منافقين، چرا كه نزول بلا خبر مى دهد از راستگو و دروغگو. يعنى: از نزول بلا و مصيبت، حال كس ظاهر مى شود كه صادق است در دعواى خود، كه مى گويد: من صبر دارم، يا كاذب. اگر در وقت نزول بلا و محنت، صبر كرد و از رذيله جزع و اضطراب احتراز كرد، معلوم مى شود كه صادق است و از صمت كذب و نفاق مبرّا است و إلّا كاذب. معنى صبر، هر چيزى است كه تلخ مزه باشد و مقارن اضطراب نباشد، چه، هر چه تلخ باشد و مقارن اضطراب باشد او را صبر نمى نامند و معنى جزع اضطراب دل است با اظهار حزن و تغيير حال و تغيير لون. حاصل آنكه اگر در حال نزول مكروه، رنگ كسى تغيير كند، يا حال او ديگرگون شود، يا به زبان اظهار شكوه كند، او از جمله صابران نيست و از سلك صابران بيرون است. هر گاه مصيبتى و حادثه اى بر كسى فرود آيد و آن كس در اوّل آن حادثه، ملازم صبر و شكيبائى نشود و انابه و رجوع به حضرت بارى عزّ اسمه، ننمايد هر آينه آن كس از اهل جزع است، نه از اهل صبر و هر كه شناخت قدر صبر را و راه

ص: 86

به فوايد صبر برد، هرگز از نزول حادثه و نازله جزع نمى كند. چنان كه خداوند عالم در قصّه حضرت موسى و خضر عليهما السّلام مى فرمايد: اى موسى! چون صبر مى توانى كرد بر چيزى كه علم تو فرا نگرفته است او را؟ نام خضر «ارميا»

است و پدرش «ملكا»

و لقبش خضرا است. چه هر جا كه او مى نشست، آن زمين سبز مى شد. پس هر كه صبر كرد از روى كراهت و لب به شكوه نگشود و بيتابى و جزع بخود راه نداد و پرده ستر را ندريد، هر چند اين صبر در مرتبه اعلى نيست و به واسطه كراهت باطن از مرتبه اعلى افتاده است، امّا باز ممدوح است و مستحقّ ثواب است. و ثواب او را حضرت بارى در قرآن ياد كرده

و گفته: « وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ»

اى بالجنّة و المغفرة

يعنى: بشارت ده اى حبيب من جماعتى را كه اهل صبرند و در سختيها صبر مى كنند و جزع نمى نمايند به آمرزش گناهان و به داخل شدن بهشت.

مصباح الشریعه/184) قَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام) « الصَّبْرُ مِنَ الْإِيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ رَأْسُ الصَّبْرِ الْبَلَاءُ وَ مَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَامِلُون»

(بحار/ج68/ص 89) قال الرضا (علیه السلام) « أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى الْبَلَاءِ حَسَنٌ جَمِيلٌ وَ أَفْضَلُ مِنْهُ عَنِ الْمَحَارِم»

(بحار/ج68/ص 90) قال الرضا (علیه السلام) « أَنَّ الْيَقِينَ فَوْقَ الْإِيمَانِ بِدَرَجَةٍ وَاحِدَةٍ وَ الصَّبْرَ فَوْقَ الْيَقِينِ»

(بحار/ج32/ص 567) قال علی (علیه السلام) « اسْتَعِينُوا بِالصِّدْقِ وَ الصَّبْرِ فَإِنَّهُ بَعْدَ الصَّبْرِ يَنْزِلُ النَّصْر»

(بحار/ج79/ص 137) قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) « الصَّبْرُ كَنْزٌ مِنْ كُنُوزِ الْجَنَّة»

ص: 87

(مجموعه ورام/ج1/40) قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) « الصَّبرُنِصفُ الاِیمَان »

شکیبایی یک نیمه از ایمان به خدا و پیغمبران و آخرت است

(مسکن العباد/ص58) قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) « سئل مرة ما الايمان فقال الصبر»

جابر (علیه السلام) سئوال کردایمان چیست؟ فرمود: صبر

حضرت داود (علیه السلام) را خدای عزوجل وحی فرموده که (بحار/ج79/ص 137) « تخلق باخلاقی و ان من اخلاقی الصبر»

به خوبها و روشهای من ، خوی و عادت گمار و از جمله خویهای من صبر و شکیباییست

(مسکن العباد/ص42) عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ لَمَّا دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) عَلَى الْأَنْصَارِ فَقَالَ أَ مُؤْمِنُونَ أَنْتُمْ فَسَكَتُوا فَقَالَ رَجُلٌ نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ وَ مَا عَلَامَةُ إِيمَانِكُمْ قَالُوا نَشْكُرُ عَلَى الرَّخَاءِ وَ نَصْبِرُ عَلَى الْبَلَاءِ وَ نَرْضَى بِالْقَضَاءِ فَقَالَ مُؤْمِنُونَ وَ رَبِّ الْكَعْبَة»

چون رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بر انصار وارد شد، فرمود آيا شما اهل ايمانيد؟ پس ساكت شدند. مردى گفت: آرى اى پيغمبر خداى. فرمود: علامت ايمان شما چيست؟ گفت: در زمان وسعت و رخاء، خداى را شكر مى گزاريم و در نزول رنج و بلا، صبر مى آوريم و رضاى خاطر به قضاى الهى مى سپاريم. فرمود: به اين صفات، از اهل ايمانيد قسم به پروردگار كعبه.

(کافی/ج15/ص 478) قال الحسین (علیه السلام) « فَعَلَيْكَ بِالصَّبْرِ؛ فَإِنَّ الْخَيْرَ فِي الصَّبر»

صبر پيشه كردن از بزرگوارى است، و بى تابى مكن كه بى تابى سودت نبخشد

(بحار/ج79/ص 137) قَالَ الْمَسِيحُ (علیه السلام) « إِنَّكُمْ لَا تُدْرِكُونَ مَا تُحِبُّونَ إِلَّا بِصَبْرِكُمْ عَلَى مَا

ص: 88

تَكْرَهُون»

حضرت مسيح (علیه السلام) به حواريون فرمود: به آنچه دوست داريد نمى رسيد مگر اين كه در برابر ناراحتى ها صبر كنيد

(مجموعه ورام/ج1/94) قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) « لَوْ كَانَ الصَّبْرُ رَجُلًا لَكَانَ كَرِيما»

اگر صبر به هیات وزی مردی در میان مردم می آمد ، مردی که کریم بود و کرامت خود را مشهور می نمود .

(مسکن العباد/ص42) قال علی (علیه السلام) فرمود: اسلام بر چهار پایه بنا شده است : نخست یقین است ، دویم صبر است سیم جهاد و چهارم عدالت است

(مصباح الشریعه/ص84) قَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام) « الصَّبْرُ مِنَ الْإِيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ رَأْسُ الصَّبْرِ الْبَلَاءُ وَ مَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَامِلُون»

ایمان درمنزلت سری نسبت به بدن است و بدنی نیست آن را که سر دربدن ندارد و بر این دستور آن را که صبر نباشد ، ایمان نمی تواند داشت

(مسکن العباد/ص43) قَالَ عَلِيٌّ ع « عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّهُ بِهِ يَأْخُذُ الْجَازِمُ وَ بِهِ يَعُودُ الْجَازِع»

بر شما باد به شکیبایی ! به درستی که آن که همت به امری گمارد ، باید صبرداشته باشد و آنکه از حادثه بیتاب شود ، باید بازگشت به شکیبایی نماید

(بحار/ج68/ص 92) قَالَ (علیه السلام) « إِنَّكَ إِنْ صَبَرْتَ جَرَتْ عَلَيْكَ الْمَقَادِيرُ وَ أَنْتَ مَأْجُورٌ وَ إِنْ جَزِعْتَ جَرَتْ عَلَيْكَ الْمَقَادِيرُ وَ أَنْتَ مَأْزُور»

اگر شکیب آوری قدرهای الهی بر تو جاری می شود و اجر شکیب و صبر برای تو خواهد بود و اگر شکیبایی ننمایی ، قدرهای خداوندی بر سرت خواهد رفت و وبال ناشکیبی برای خود خواهی گذاشت

ص: 89

(بحار/ج79/ص 137) عَنِ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله) « قَالَ إِنَّ فِي الْجَنَّةِ شَجَرَةً يُقَالُ لَهَا شَجَرَةُ الْبَلْوَى وَ تُؤْتَى لِأَهْلِ الْبَلَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَلَا يُرْفَعُ لَهُمْ دِيوَانٌ وَ لَا يُنْصَبُ لَهُمْ مِيزَانٌ يُصَبُّ عَلَيْهِمُ الْأَجْرُ صَبّاً وَ قَرَأَ (علیه السلام) (زمر/10) ( إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِساب»

به درستى كه در بهشت درختى است كه شجره بلوى نام دارد و مخصوص اهل بلاء است و در روز قيامت برداشته نمى شود براى ايشان ديوانى و نصب نمى شود براى ايشان ميزانى و مى ريزد بر ايشان اجر را ريختنى در خور بليّه كه بر آنها وارد آمده است و بعد آيه كريمه (زمر/10) را تلاوت فرمود كه معنى چنين مى دهد : اجر صابران وافى مى شود بيرون از حساب .

(مجموعه ورام/ج1/124) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « مَا جَرَعَ عَبْدٌ جُرْعَةً أَعْظَمَ أَجْراً مِنْ جُرْعَةِ غَيْظٍ كَظَمَهَا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»

جرعه ای درنزدخدای عزوجل محبوبتر نیست ازجرعه خشمی که مرد آن را فرو خورد یا جرعه صبری که درمصیبت آن را متحمل شودوقطره ای محبوبتر نیست درنزدخدای تعالی از قطره اشکی که ازترس خدای جاری می شودیا قطره خونی که در راه خدای ریخته شود.

(بحار/ج79/ص 122) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « اَلمَصائِبُ مَفَاتِیحُ الاَجرِ»

مصیبتهای کلیدهای اجر و ثواب است.

(وسائل الشیعه/ج16/ص167) عَنْ زَيْنِ الْعَابِدِينَ (علیه السلام) « إِذَا جَمَعَ اللَّهُ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ يُنَادِي مُنَادٍ أَيْنَ الصَّابِرُونَ لِيَدْخُلُوا الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسَابٍ قَالَ فَيَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ فَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ فَيَقُولُونَ إِلَى أَيْنَ يَا بَنِي آدَمَ فَيَقُولُونَ إِلَى

ص: 90

الْجَنَّةِ فَيَقُولُونَ وَ قَبْلَ الْحِسَابِ فَقَالُوا نَعَمْ قَالُوا وَ مَنْ أَنْتُمْ قَالُوا الصَّابِرُونَ قَالُوا وَ مَا كَانَ صَبْرُكُمْ قَالُوا صَبَرْنَا عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ صَبَرْنَا عَنْ مَعْصِيَةِ اللَّهِ حَتَّى تَوَفَّانَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَالُوا أَنْتُمْ كَمَا قُلْتُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِين»

چون خدای تعالی مردم اولین و آخرین را جمع نماید ، منادی ندا می دهد که کجا هستند؟ صابران تا بدون حساب داخل بهشت شوند ؟ پس جماعتی از مردم بر می خیزند و ملائکه ایشان را پذیرایی میکنند و میگویند : کجا میرویدای فرزندان آدم ؟

میگویند : به سوی بهشت می شتابیم . گویند: آیا پیش از حساب واردمیشوید ؟ میگویندآری میگویند : شما چه کسان هستید ؟ میگویند: ما صابران هستیم . میگویند صبر شماچه بوده است ؟ میگویند: ماصبر درطاعت خدای کردیم واز عصیان و سرکشی با او شکیب آوردیم تا خدای عزوجل ما را میراند. میگویند: شما چنانید که میگویید ، داخل بهشت شوید وچه نیکوست پاداش عمل کنندگان به صبر.

(جامع الاخبار (شعیری) /ص116) قال رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « حَاكِياً عَنِ اللَّهِ تَعَالَى إِذَا وَجَّهْتُ إِلَى عَبْدٍ مِنْ عَبِيدِي مُصِيبَةً فِي بَدَنِهِ أَوْ مَالِهِ أَوْ وَلَدِهِ ثُمَّ اسْتَقْبَلَ ذَلِكَ بِصَبْرٍ جَمِيلٍ اسْتَحْيَيْتُ مِنْهُ أَنْ أَنْصِبَ لَهُ مِيزَاناً أَوْ أَنْشُرَ لَهُ دِيوَانا»

چون متوجه کنم به بنده ای از بندگان خود مصیبتی را در بدن یا اموال یا فرزندانش و پذیرایی کنند آن را به شکیبایی نیکو شرم می دارم از او در روز رستخیز که برای او میزانی بر افرازم یا دیوانی باز نمایم.

(بحار/ج79/ص 138) عَنِ

ص: 91

النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله) قَالَ: « ثَلَاثٌ مَنْ رُزِقَهُنَّ فَإِنَّهُ رُزِقَ خَيْرَ الدَّارَيْنِ الرِّضَا بِالْقَضَاءِ وَ الصَّبْرَ عَلَى الْبَلَاءِ وَ الدُّعَاءَ فِي الرَّخَاء»

سه چيز است كه نصيب هر كس شود خير دنيا و آخرت نصيبش شده است و آن سه عبارتند از:

1-خشنودى از قضا و قدر خدا. 2- صبر و بردبارى در برابر بلاها . 3- دعا كردن در حال خوشى (بيشتر مردم كه فقط هنگام ناخوشى و گرفتارى دعا مى كنند.

(مسکن العباد/ص45) از امام باقر (علیه السلام) پرسيدندصبرجميل چيست؟

فرمود: يعنى صبرى كه در آن شكايت به مردم نباشد (يعنى از بلاهائى كه برش وارد مى شود نزد مردم شكوه نكند.

(بحار/ج79/ص 138) وَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ يَا غُلَامُ أَوْ يَا غُلَيْمُ أَ لَا أُعَلِّمُكَ كَلِمَاتٍ يَنْفَعُكَ اللَّهُ بِهِنَّ فَقُلْتُ بَلَى فَقَالَ احْفَظِ اللَّهَ يَحْفَظْكَ احْفَظِ اللَّهَ تَجِدْهُ أَمَامَكَ تَعَرَّفْ إِلَيْهِ فِي الرَّخَاءِ يَعْرِفْكَ فِي الشِّدَّةِ إِذَا سَأَلْتَ فَاسْأَلِ اللَّهَ وَ إِذَا اسْتَعَنْتَ فَاسْتَعِنْ بِاللَّه و اعلم ان اللصبر علی ما تکره خیرا کثیرا و ان النصر مع الصبر و مع الصبر و ان الفرج مع الکرب و ان مع العسر یسرا »

ابن عباس (ره) گفت : درخدمت حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بودم فرمود : ای پسر یا ای پسرک آیا نیاموزم تو را سخنانی که خدای تبارک و تعالی تو را به آنها فایده بخشد ؟ عرض کردم : بلی ای پیغمبر خدای فرمود :

1- پاس دار خدای را تا او را در پیش روی خود بیابی

2- و بشناس

ص: 92

خدای را در وسعت تا بشناسد تو را درسختی

3- و چون مسالتی از کسی خواهی کرد از خدای مسالت کن

4- و چون یاری و مددکاری جویی از خدای جوی

5- و بدان که در صبر بر آنچه ناخوش می داری فایده بسیار است و پیشرفت و نصر در ثبات و صبر است

بقول شاعر : ایزد دردی نیافرید به گیتی کز پی آن دارویی نکو نفرستاد

(مسکن العباد/ص112) وَ عَنْهُ (صلی الله علیه و آله) « يُؤْتَى الرَّجُلُ فِي قَبْرِهِ بِالْعَذَابِ فَإِذَا أُوتِيَ مِنْ قِبَلِ رَأْسِهِ دَفَعَهُ تِلَاوَةُ الْقُرْآنِ وَ إِذَا أُوتِيَ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ دَفَعَتْهُ الصَّدَقَةُ وَ إِذَا أُوتِيَ مِنْ قِبَلِ رِجْلَيْهِ دَفَعَ مَشْيُهُ إِلَى الْمَسْجِدِ وَ الصَّبْرُ حَجَزَهُ يَقُولُ أَمَا لَوْ رَأَيْتُ خَلَلًا لَكُنْتُ صَاحِبَهُ وَ فِي لَفْظٍ آخَرَ إِذَا دَخَلَ الرَّجُلُ الْقَبْرَ قَامَتِ الصَّلَاةُ عَنْ يَمِينِهِ وَ الزَّكَاةُ عَنْ شِمَالِهِ وَ الْبِرُّ يُظِلُّ عَلَيْهِ وَ الصَّبْرُ بِنَاحِيَةٍ يَقُولُ دُونَكُمْ صَاحِبِي فَإِنِّي مِنْ وَرَائِهِ يَعْنِي إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَدْفَعُوا عَنْهُ الْعَذَابَ وَ إِلَّا فَأَنَا أَكْفِيكُمْ ذَلِكَ وَ أَدْفَعُ عَنْهُ الْعَذَاب»

پيامبر (صلی الله علیه و آله) هم چنين فرمود: چون مردرا درقبرش مى گذارندعذاب داخل قبراو مى شود وقتى مى خواهد از طرف سرآن مرد وارد شود تلاوت قرآن جلوى عذاب را مى گيرد، وقتى مى خواهد از طرف صورتش وارد شود صدقه جلوى عذاب را مى گيرد وآن را برمى گرداند. وقتى مى خواهد از طرف پاهاى آن مرد وارد شودراه رفتن او به سوى مسجد جلويش را مى گيرد و صبر نيز جلوى عذاب را مى گيرد و مى گويد: اگر ببينم كه شما نتوانيد از صاحبم حمايت كنيد خودم به تنهايى از او حمايت و دفاع مى كنم.

ص: 93

و در حديث ديگر آمده است كه چون مرد داخل قبرمى شود، نماز طرف راست و زكات طرف چپش مى ايستند و احسان بر سرش سايه مى افكند و صبر در طرفى دورتر از آنها است (چون دو فرشته اى كه متصدى سؤال از آن مرد هستند وارد مى شوند) صبر به نماز و زكات و احسان مى گويد: مواظب رفيق خود باشيد و اگر نتوانستيد عذاب را از او دور كنيد من به تنهايى از او دفاع مى كنم و عذاب را از او بر طرف مى سازم

ازنبی اکرم (صلی الله علیه و آله) است که فرمودند: در امر مومن جای عجب است به درستی که تمام امرش برای او خیر و فایده است و چنین صرفه جز برای مؤ من نیست که اگر نعمتی به او رسد سپاس می گزارد و برای او خیر است و اگر سختی و بلایی او را دچار شود صبر می آورد پس برای او خیر است

ازنبی اکرم (صلی الله علیه و آله) است که فرمودند: آیا به عجب نیاورم شما را ؟ به درستی که مومن هرگاه چیزی را دریابدشکرمی گزاردوخدای را سپاس می دارد و اگرمصیبتی او را درک نماید خدای را می ستاید و صبر می نماید . پس مومن اجر می برد حتی با لقمه ای که به سوی دهان خود بردارد. ویا بخوراند.

همانا حکیم از روی این حدیث گفته است: ( نیکبخت است آن که خورد و کشت و بدبخت آن که مرد و هشت)

(بحار/ج66/ص 414) قَالَ النبی (صلی الله علیه و آله) : « الرِّفْقُ كَرَمٌ وَ الْحِلْمُ زَيْنٌ وَ الصَّبْرُ

ص: 94

خَيْرُ مَرْكَب»

(بحار/ج66/ص 414) قَالَ النبی (صلی الله علیه و آله) « الصَّبْرُ خَيْرُ مَرْكَبٍ مَا رَزَقَ اللَّهُ عَبْداً خَيْراً لَهُ وَ لَا أَوْسَعَ مِنَ الصَّبْر»

صبر بهترین مرکبی است و روزی نفرموده است خدای تعالی بنده را مبارکتر و فراخ کام تر از آن که او را به سر منزل کرامت رساند

(محاسن برقی/ج2/ص641) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « الْخَيْلُ مَعْقُودٌ فِي نَوَاصِيهَا الْخَيْرُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة »

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: اسب حيوانى است كه تا روز قيامت خير بر پيشانيش بسته است

(بحار/ج79/ص 139) وَ سُئِلَ عن النبی (صلی الله علیه و آله) : « هَلْ مِنْ رَجُلٍ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسَابٍ قَالَ نَعَمْ كُلُ رَحِيمٍ صَبُور»

و از آن حضرت سئوال شد آیا مردی بدون پرسش و حساب داخل بهشت میتوان شد ؟

فرمود آری . آن که دارای رحم ومروت و مهربانی و صاحب شکیبایی وصبر باشد

(أصول الكافي/ج 3/ص142) عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) يَقُولُ « إِنَّ الْحُرَّ حُرٌّ عَلَى جَمِيعِ أَحْوَالِهِ إِنْ نَابَتْهُ نَائِبَةٌ صَبَرَ لَهَا وَ إِنْ تَدَاكَّتْ عَلَيْهِ الْمَصَائِبُ لَمْ تَكْسِرْهُ وَ إِنْ أُسِرَ وَ قُهِرَ وَ اسْتُبْدِلَ بِالْيُسْرِ عُسْراً كَمَا كَانَ يُوسُفُ الصِّدِّيقُ الْأَمِينُ (صلی الله علیه و آله) لَمْ يَضْرُرْ حُرِّيَّتَهُ أَنِ اسْتُعْبِدَ وَ قُهِرَ وَ أُسِرَ وَ لَمْ تَضْرُرْهُ ظُلْمَةُ الْجُبِّ وَ وَحْشَتُهُ وَ مَا نَالَهُ أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِ فَجَعَلَ الْجَبَّارَ الْعَاتِيَ لَهُ عَبْداً بَعْدَ إِذْ كَانَ لَهُ مَالِكاً فَأَرْسَلَهُ وَ رَحِمَ بِهِ أُمَّةً وَ كَذَلِكَ الصَّبْرُ يُعْقِبُ خَيْراً فَاصْبِرُوا وَ وَطِّنُوا أَنْفُسَكُمْ عَلَى الصَّبْرِ تُوجَرُوا»

ابو

ص: 95

بصير گويد شنيدم امام صادق (علیه السلام) ميفرمود: آزاد مرد در همه احوال آزاد مرد است اگر گرفتارى برايش پيش آيد، صبر كند، و اگر مصيبتها بر سرش ريزد. او را شكسته نكند، اگر چه اسير شود و مغلوب گردد و سختى جايگزين آسايشش شود، چنان كه يوسف صديق امين (علیه السلام) را بردگى و مغلوبيت و اسارت زيان نبخشيد، و تاريكى و ترس چاه و آنچه بر سرش آمد زيانش نزد تا خدا بر او منت گذارد و ستمگر سركش را بنده او كرد، بعد از آنكه مالك او بود، خدا او را برسالت فرستاد و بسبب او بامتى رحم كرد، صبر اين چنين است، و خير در پى دارد، پس شكيبا باشيد و دل بشكيبائى دهيد تا پاداش بينيد .

.

(كافي/ج 2/ص89) ٍ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: « الْجَنَّةُ مَحْفُوفَةٌ بِالْمَكَارِهِ وَ الصَّبْرِ فَمَنْ صَبَرَ عَلَى الْمَكَارِهِ فِي الدُّنْيَا دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ جَهَنَّمُ مَحْفُوفَةٌ بِاللَّذَّاتِ وَ الشَّهَوَاتِ فَمَنْ أَعْطَى نَفْسَهُ لَذَّتَهَا وَ شَهْوَتَهَا دَخَلَ النَّار»

امام باقر (علیه السلام) فرمود: بهشت در ميان ناگوارى ها و شكيبائى است، پس هر كه در دنيا بر ناگوارى ها صبر كند ببهشت رود و دوزخ در ميان لذتها و شهوتهاست، پس هر كه هر لذت و شهوتى را كه دلش خواهد بخود رساند بدوزخ در آيد .

(أصول الكافي/ج 3/ص145) قَالَ عَلِيٍّ (علیه السلام) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) الصَّبْرُ ثَلَاثَةٌ صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ وَ صَبْرٌ عَلَى الطَّاعَةِ وَ صَبْرٌ عَنِ الْمَعْصِيَةِ فَمَنْ صَبَرَ عَلَى الْمُصِيبَةِ حَتَّى يَرُدَّهَا بِحُسْنِ عَزَائِهَا كَتَبَ اللَّهُ لَهُ ثَلَاثَمِائَةِ دَرَجَةٍ

ص: 96

مَا بَيْنَ الدَّرَجَةِ إِلَى الدَّرَجَةِ كَمَا بَيْنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ مَنْ صَبَرَ عَلَى الطَّاعَةِ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ سِتَّمِائَةِ دَرَجَةٍ مَا بَيْنَ الدَّرَجَةِ إِلَى الدَّرَجَةِ كَمَا بَيْنَ تُخُومِ الْأَرْضِ إِلَى الْعَرْشِ وَ مَنْ صَبَرَ عَنِ الْمَعْصِيَةِ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ تِسْعَمِائَةِ دَرَجَةٍ مَا بَيْنَ الدَّرَجَةِ إِلَى الدَّرَجَةِ كَمَا بَيْنَ تُخُومِ الْأَرْضِ إِلَى مُنْتَهَى الْعَرْش»

موالا فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: ، صبر برسه قسم است: صبر در مصيبت و صبر برطاعت و صبر از گناه، پس هر كه بر مصيبت صبر كند تا آن را با تسلى خوبى رد كند، خدا برايش 300 درجه نويسد كه ميان هر درجه تا درجه ديگر باندازه فاصله ميان آسمان و زمين باشد و هر كه بر طاعت صبر كند خدا برايش 600 درجه نويسد كه ميان هر درجه تا درجه ديگر باندازه فاصله ميان قعر زمين تا عرش باشد و هر كه از گناه صبر كند، خدا برايش 900 درجه نويسد كه ميان هر دو درجه باندازه فاصله ميان قعر زمين تا پايان عرش باشد.

(کافی/ج2/ص92) قَالَ الصادق (علیه السلام) « مَنِ ابْتُلِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ بِبَلَاءٍ فَصَبَرَعَلَيْهِ كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِأَلْفِ شَهِيدٍ»

ازابوحمزه ثمالی که حضرت صادق فرمود هر مومنی گرفتار بلیه شود و صبرنماید برای او اجر هزار شهید است

و از عبدالله بن سنان (که گفت ) حضرت ابو عبدالله ذکر نمود که پیغمبر خدا فرمود که خدای تعالی می فرماید : ٍ (كافي/ج 2/ص92) ٍ قال الصادق (علیه السلام) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ « إِنِّي جَعَلْتُ الدُّنْيَا بَيْنَ عِبَادِي قَرْضاً

ص: 97

فَمَنْ أَقْرَضَنِي مِنْهَا قَرْضاً أَعْطَيْتُهُ بِكُلِّ وَاحِدَةٍ عَشْراً إِلَى سَبْعِمِائَةِ ضِعْفٍ وَ مَا شِئْتُ مِنْ ذَلِكَ وَ مَنْ لَمْ يُقْرِضْنِي مِنْهَا قَرْضاً فَأَخَذْتُ مِنْهُ شَيْئاً قَسْراً فَصَبَرَ أَعْطَيْتُهُ ثَلَاثَ خِصَالٍ لَوْ أَعْطَيْتُ وَاحِدَةً مِنْهُنَّ مَلَائِكَتِي لَرَضُوا بِهَا مِنِّي قَالَ ثُمَّ تَلَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)

قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ (بقره/156) « الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ»

فَهَذِهِ وَاحِدَةٌ مِنْ ثَلَاثِ خِصَالٍ وَ رَحْمَةٌ اثْنَتَانِ« وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ »

ثَلَاثٌ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) هَذَا لِمَنْ أَخَذَ اللَّهُ مِنْهُ شَيْئاً قَسْراً»

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: خداى عز و جل فرمايد:

من دنيا را ميان بندگانم براى اينكه بمن قرض دهند قرار دادم قطعه قطعه كردم و ميان آنها تقسيم نمودم پس هر كه از آن بمن قرضى دهد (مانند صدقه و هديه و صله بامام) بهر واحدش ده تا هفتصد برابر و آنچه خواهم عطا كنم. و هر كه بمن قرض ندهد و چيزى از او بر خلاف ميلش بگيرم و او صبر كند سه خصلت باو دهم كه اگر يكى از آنها را بفرشتگانم دهم. از من راضى شوند،

سپس امام صادق (علیه السلام) اين قول خداى عز و جل را تلاوت فرمود: (بقره/156) آنها كه چون مصيبتى بديشان رسد، گويند: ما متعلق بخدائيم و بسوى او باز ميگرديم، براى آنها رحمتهائى از پروردگارشانست اين يكى از آن 3 خصلت است و (رحمت) دومى آنها و ايشانند هدايت شدگان سومى آنهاست.

(مسکن العباد/ص67) عَنْ الصادق (علیه السلام) « الضَّرْبُ

ص: 98

عَلَى الْفَخِذِ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ يُحْبِطُ الْأَجْرَ وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الصَّدْمَةِ الْأُولَى أَعْظَمُ وَ عِظَمُ الْأَجْرِ عَلَى قَدْرِ الْمُصِيبَةِ وَ مَنِ اسْتَرْجَعَ بَعْدَ الْمُصِيبَةِ جَدَّدَ اللَّهُ لَهُ أَجْرَهَا كَيَوْمَ أُصِيبَ بِهَا وَ سَأَلَ رَجُلٌ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله) مَا يُحْبِطُ الْأَجْرَ فِي الْمُصِيبَةِ فَقَالَ تَصْفِيقُ الرَّجُلِ بِيَمِينِهِ عَلَى شِمَالِهِ وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الصَّدْمَةِ الْأُولَى فَمَنْ رَضِيَ فَلَهُ الرِّضَا وَ مَنْ سَخِطَ فَعَلَيْهِ السَّخَط»

امير المؤمنين (علیه السلام) فرمود: در مصيبتها دست بر ران كوبيدن، اجر انسان را ضايع مى كند. و صبر در مصيبت، اولى و بهتر است و بزرگى اجر به قدر بزرگى مصيبت است و كسى كه بعد از مصيبت بگويد: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ. خداوند دوباره همان اجر را براى او تجديد مى كند. همچون روزی که مصیبت زده شده باشد.

(بحار/ج79/ص 93) وَ سَأَلَ رَجُلٌ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله) « مَا يُحْبِطُ الْأَجْرَ فِي الْمُصِيبَةِ فَقَالَ تَصْفِيقُ الرَّجُلِ بِيَمِينِهِ عَلَى شِمَالِهِ وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الصَّدْمَةِ الْأُولَى فَمَنْ رَضِيَ فَلَهُ الرِّضَا وَ مَنْ سَخِطَ فَعَلَيْهِ السَّخَط»

و مردی از پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) سوال کرد در نزول مصیبت بر مردم چه چیز اجرا ایشان را می کاهد ؟ فرمود : زدن دست راست به دست چپ است و حقیقت صبر در نزد صدمه اولی است . پس اگر کسی خشنود باشد و به قضای الهی رضا دهد ، پاداش خشنودی بیند و اگر نارضایی آورد ، از ثواب رضا و خشنودی محروم ماند

(مسکن العباد/ص68) عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ زَوْجَةِ النَّبِيِّ قَالَتْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) يَقُولُ مَا مِنْ عَبْدٍ تُصِيبُهُ مُصِيبَةٌ فَيَقُولُ إِنَّا لِلَّهِ

ص: 99

وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ اللَّهُمَّ أْجُرْنِي عَلَى مُصِيبَتِي وَ اخْلُفْ لِي خَيْراً مِنْهَا إِلَّا آجَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى فِي مُصِيبَتِهِ وَ أَخْلَفَ لَهُ خَيْراً مِنْهَا قَالَتْ فَلَمَّا تُوُفِّيَ

(مسکن العباد/ص68) أَبُو سَلَمَةَ قُلْتُ كَمَا أَمَرَنِي رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَأَخْلَفَ لِي خَيْراً مِنْهُ رَسُولَ اللَّه- وَ فِي لَفْظٍ آخَرَ إِنَّهَا سَمِعَتْ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) يَقُولُ مَا مِنْ مُسْلِمٍ تُصِيبُهُ مُصِيبَةٌ فَيَقُولُ مَا أَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ اللَّهُمَّ أْجُرْنِي فِي مُصِيبَتِي وَ اخْلُفْ لِي خَيْراً مِنْهُ ثُمَّ رَجَعْتُ إِلَى نَفْسِي فَقُلْتُ مِنْ أَيْنَ لِي خَيْرٌ مِنْ أَبِي سَلَمَةَ فَلَمَّا انْقَضَتْ عِدَّتِي اسْتَأْذَنَ عَلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ أَنَا أَدْبُغُ إِهَاباً فَغَسَلْتُ يَدِي مِنَ الْقَرَظِ وَ أَذِنْتُ لَهُ فَوَضَعْتُ لَهُ وِسَادَةَ أُدَيْمٍ حَشْوُهَا لِيفٌ فَقَعَدَ عَلَيْهَا فَخَطَبَنِي إِلَى نَفْسِهِ (صلی الله علیه و آله) فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ مَقَالَتِهِ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا بِي إِلَّا أَنْ يَكُونَ بِكَ الرَّغْبَةُ وَ لَكِنِّي امْرَأَةٌ فِيَّ غَيْرَةٌ شَدِيدَةٌ فَأَخَافُ أَنْ تَرَى مِنِّي شَيْئاً يُعَذِّبُنِي اللَّهُ بِهِ وَ أَنَا امْرَأَةٌ قَدْ دَخَلْتُ فِي السِّنِّ وَ أَنَا ذَاتُ عِيَالٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتِ مِنَ السِّنِّ فَقَدْ أَصَابَنِي مِثْلُ الَّذِي أَصَابَكِ وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتِ مِنَ الْعِيَالِ فَإِنَّمَا عِيَالُكِ عِيَالِي قَالَتْ فَقَدْ سَلَّمْتُ نَفْسِي لِرَسُولِ اللَّهِ فَتَزَوَّجَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ فَقَدْ أَبْدَلَنِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِأَبِي سَلَمَةَ خَيْراً مِنْهُ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله) و از ام سلمه زوجه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) است که گفت : ام سلمه زن پيغمبر گويد: از رسول اللَّه شنيدم كه فرمود هر بنده اى مصيبتى به او برسد و

ص: 100

بگويد: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»

خدا يا مرا در اين مصيبت اجر ده و بهتر از آن را به من عنايت كن. خداوند در آن مصيبت به او اجر مى دهد و بهتر از آن را به او عنايت مى كند. بعد ام سلمه گويد: وقتى شوهرم ابو سلمه از دنيا رفت، اين جمله را گفتم سپس نزد خود فكر كردم بهتر از شوهر خودم ابى سلمه كيست؟ تا زمان مهاجرت پيغمبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله) رسيد وقتى او به مدينه رسيد، اول خانواده اى كه مهاجرت كردند به مدينه، من بودم. خداوند، پيغمبر را به عوض ابو سلمه به من عنايت كرد. سپس ام سلمه جريان ازدواج خود را با رسول اللَّه بيان مى كند. كه پيغمبر اكرم، حاطب بن ابى بلتعه را به خواستگارى من فرستاد. من گفتم: به رسول اللَّه عرض كن: من دو مانع دارم، يكى آنكه دخترى دارم، از ابو سلمه. دوم آنكه من غيورم، يعنى نمى توانم ببينم كه زنان متعدد داشته باشى. پيغمبر اكرم فرمود: من دعا مى كنم اولا: دخترت را خداوند از تو بى نياز كند- دوم آنكه غيرت را از تو بگيرد. يعنى همان حالت را.

خداوند مرا در مصيبت من اجر بخش و خليفه گردان براى من بهتر از او را»

بعد از آن به نفس خود باز گشت كردم كه كجا از ابى سلمه براى من بهترى خواهد بود چون زمان عده من سپرى شد، پيغمبر خداى- صلى الله عليه و آله و سلم- اجازه تشريف فرمايى به خانه من خواست و من پوستى را دباغت مى كردم دستم را از فرط شستم و اجازت دادم

ص: 101

و بالشى از چرم كه درونش ليف خرما بود نهادم و بر آن نشست و مرا براى خود خواستگارى نمود و چون از سخن فارغ شد، گفتم: يا رسول الله! مرا حقى نيست كه اختيار شوهر نمايم جز آنكه اختيار تو است، ولى من زنى هستم كه بر طبيعت من رشك و غيرت غلبه دارد و مى ترسم حالتى در من نگرى كه خداى تعالى مرا بدان عذاب فرمايد و نيز زنى هستم كه عمرى كرده ام و صاحب گرانبارى فرزندانم. آن حضرت فرمود: آنچه ذكر كردى از سن خود، مرا به اندازه تو دريافته است و آنكه از عيال ميگويى، فرزندان تو فرزندان من هستند.

ام سلمه گفته است خود را به اختيار آن حضرت، تسليم دادم و مراتزويج فرمود وخداى تعالى درعوض ابو سلمه پيغمبر خد (صلی الله علیه و آله) بهتر از او به من عطا فرمود.

درونش لیف خرما بود نهادم و بر آن نشست و مرا برای خود خواستگاری نمود و چون از سخن فارغ شد گفتم : یا رسول الله ! مرا حقی نیست که اختیار شوهر نمایم جز آنکه اختیار تو است ! ولی من زنی هستم که بر طبیعت من رشک و غیرت غلبه دارد و می ترسم در حالتی در من نگری که خدای تعالی مرا بدان عذاب فرماید : و نیز زنی هستم که عمری کرده ام و صاحب گرانباری فرزندانم . آن حضرت فرمود : آنچه ذکر کردی از سن خود مرا به اندازه تو دریافته است و آنکه از عیال میگویی ، فرزندان تو فرزندان من هستند .

(بحار/ج79/ص141) عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ

ص: 102

قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « إِنَّ لِلْمَوْتِ فَزَعاً فَإِذَا أَتَى أَحَدَكُمْ وَفَاةُ أَخِيهِ فَلْيَقُلْ عِنْدَهُ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ- وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ اللَّهُمَّ اكْتُبْهُ عِنْدَكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ وَ اجْعَلْ كِتَابَهُ فِي عِلِّيِّينَ وَ اخْلُفْ عَلَى عَقِبِهِ فِي الْآخِرِينَ اللَّهُمَّ لَا تَحْرِمْنَا أَجْرَهُ وَ لَا تَفْتِنَّا بَعْدَه»

و از ابن عباس است که گفت : پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود :

به درستی که مرگ را ترس است و هنگامی که یکی از شما خبر فوت برادرش برسد باید کریمه (انا لله و انا الیه راجعون و انا الی ربنا لمنقلبون) را متذکر شود و معنی کریمه و دعا چنین است که ما برای خدائیم و بسوی او بازگشت می نماییم و ما به سوی پروردگارخودهرآینه بر می گردیم . خداوندا مقرر فرمای او را در نزد خود از جمله نیکوکاران و قرار ده کتاب او و نامه عملش را در علیین و جانشین دار در نسل او از آخرین. خداوندا ما را از اجر مصیبت او محروم مساز پس از او ما را به فتنه در مینداز .

(بحار/ج79/ص141) وَعَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) أَنَّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله) قَالَ: « مَنْ أَصَابَتْهُ مُصِيبَةٌ فَقَالَ إِذَا ذَكَرَهَا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ جَدَّدَ اللَّهُ لَهُ أَجْرَهَا مِثْلَ مَا كَانَ لَهُ يَوْمَ أَصَابَتْهُ»

کسی که به او مصیبتی بر خورد و هر وقت به یاد آورد بگوید انا الله و انا الیه راجعون ، خداوند کریم اجر او را تازه گرداند چنان که در ابتدای مصیبتش ، اجر

ص: 103

به او بخشیده بود

(مسکن العباد/ص69) و از یوسف بن عبدالله بن سلام است که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) هرزمان سختی و شدتی به اهلش روی می آورد. آنها را امر به اقامه نمازمیکرد و این ایه را تلاوت میفرمود : (وَ امُر اَهلَکَ بِالصَّلاهِ وَ اصطَبَرَ عَلَیهَا) اهل خود را امر به نماز کن و در نماز صبر و شکیبایی آور.

(مسکن العباد/ص69) و از ابن عباس (علیه السلام) است که خبر رحلت برادرش قثم بن عباس را به او دادند و او در سفر ( وانا لله و انا الیه راجعون) گفت و از راه کناری گرفت و شترش را خوابانید و دو رکعت نماز به جای آورد و جلوس او طولی یافت و برخاست و برشتر نشست و همی قرائت می کرد « واستعینوا بالصبر و الصلاه و آنهالکبیره الاعلی الخاشعین »

طلب یاری و مددکاری نماییدازخدای تعالی به شکیبایی و نماز و به درستی که این بزرگ است جز به صاحبان خضوع و فروتنی

(مسکن العباد/ص69) از ابن عباس (علیه السلام) است و از اوست که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) را هر وقت مصیبتی می نمود برمی خاست و وضو

می گرفت و دو رکعت نماز به جای می آورد و می گفت (وَ أَنْجِزْ لَنَا مَا وَعَدْتَنَا وَ أَلْحِقْ آخِرَنَا بِأَوَّلِنَا) خداوندا به جای آوردم آنچه را امر نمودی ما را و وفا کن برای ما انچه را وعده فرمودی ما را .

(مسکن العباد/ص69) و از عباده بن محمد بن صامت است که گفت : چون عباده به

ص: 104

حالت احتضار درآمد گفت بستر مرا به صحن خانه بیرون برید بستر او را به فضای خانه بردند و گفت دوستان و خدام مرا با آنانی که در جوار من هستند فراهم آورید و هر کس می خواهد مرا ببیند وارد نمایید. و گفت امروز را جز آخر روزی برای خود از روزهای دنیا و اول شبی از شبهای آخرت نمی بینم و شاید از دست و زبان من چیزی نسبت به شماها صادر شده باشد و قسم به آن خداوندی که جان عباده در قبضه قدرت اوست در قیامت مستوجب قصاص شوم .

هر یک بر نفس خود جوزی از من می دانید در مقام قصاص بر آیید و کینه سینه خویش را فرو نشانید از آن پیشتر که جانم از تن بر آید و مرغ روحم از آشیان بدن پرواز نماید . همه گفتند تو برای ما آموزگار و پدر بزرگوار بودی ، به خادمی بدی نگفته و با ماها جز به راه نیکی و احسان نرفته ای در می گذرید ؟ گفتند : آری . پس روی به آسمان کرد و گفت : اللهم اشهد خداوندا گواه باش که بندگان تو بر من بخشودند و تو به صفح و بخشایش اولی می باشی . پس آنها را گفت وصیت مرا بشنوید و به خاطر سپارید : کسی از شما بر من گریه نکند و نوحه نسرایید و چون روحم از بدن مفارقت کند ، همه شما وضویی نیک بگیرید و به مسجدی در آیید و برای عباده درخواست آمرزش و مغفرت نمایید به درستی که خدای عزوجل

می فرماید : (و

ص: 105

استعینوا بالصبر و الصلاه ) یاری کنید به شکیبایی و نمازبعد از آن جنازه مرا برگیرید و بشتابید و به سوی قبرم برید و به خاکم سپارید و آتش در پی من میفروزید و در زیر پهلوی من چوب ارغوان نگذارید

(كافي/ج 3/ص222) عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا الْجَزَعُ قَالَ أَشَدُّ الْجَزَعِ الصُّرَاخُ بِالْوَيْلِ وَ الْعَوِيلِ وَ لَطْمُ الْوَجْهِ وَ الصَّدْرِ وَ جَزُّ الشَّعْرِ مِنَ النَّوَاصِي (علیه السلام) وَ مَنْ أَقَامَ النُّوَاحَةَ فَقَدْ تَرَكَ الصَّبْرَ وَ أَخَذَ فِي غَيْرِ طَرِيقِهِ وَ مَنْ صَبَرَ وَ اسْتَرْجَعَ وَ حَمِدَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ رَضِيَ بِمَا صَنَعَ اللَّهُ وَ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَ مَنْ لَمْ يَفْعَلْ ذَلِكَ جَرَى عَلَيْهِ الْقَضَاءُ وَ هُوَ ذَمِيمٌ وَ أَحْبَطَ اللَّهُ تَعَالَى أَجْرَهُ»

و از جابر است از حضرت باقر (علیه السلام) که فرمود : سخت تر بیتابی فریاد به کلمه وای و سیلی زدن بر صورت و سینه و برکندن موی است و آن که نوحه سرایی بر پای دارد ، سیرت صبر را فرو گذاشته است و آن که صبر کند و انا لله و انا الیه راجعون بگوید و خدای تعالی را حمد نماید ، به قضای الهی رضا داده است و اجر او با خدای عزوجل است و آن که صبر نکند و حمد الهی نگزارد و بازگشت به خدای تعالی نیاورد و به امر الهی رضا ندهد ، قضا بر او جاری شده و زشت و نکوهیده است و خدای عزوجل اجر او را پست و هدر می دارد .

(كافي/ج 3/ص223) ِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: « إِنَّ

ص: 106

الصَّبْرَ وَ الْبَلَاءَ يَسْتَبِقَان إِلَى الْمُؤْمِنِ فَيَأْتِيهِ الْبَلَاءُ وَ هُوَ صَبُورٌ وَ إِنَّ الْجَزَعَ وَ الْبَلَاءَ يَسْتَبِقَانِ إِلَى الْكَافِرِ فَيَأْتِيهِ الْبَلَاءُ وَ هُوَ جَزُوعٌ »

از ربعی بن عبدالله است که حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: صبر و شكيبائى از يكسو و درد و بلا از سوى ديگر به مسابقه مى شتابند تا بنده مؤمن را در بر بگيرند، اما درد و بلا موقعى سر مى رسد كه صبر و شكيبائى، بنده مؤمن را در بر گرفته است. شيون و زارى ازيكسو و درد و بلا از سوى ديگر به مسابقه مى شتابند تا مرد كافر را فرا بگيرند، اما درد و بلا موقعى سر مى رسد كه شيون و زارى، مرد كافر را در ربوده است

(کافی/ج3/ص224) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « ضَرْبُ الْمُسْلِمِ يَدَهُ عَلَى فَخِذِهِ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ إِحْبَاطٌ لِأَجْرِهِ. »

فرمود: مسلمان مصیبت زده اگر دست برزانوی خود کوبد اجر وپاداش خودش را بهدر داده است.

(کافی/ج3/ص225) عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: يَا إِسْحَاقُ لَا تَعُدَّنَ مُصِيبَةً أُعْطِيتَ عَلَيْهَا الصَّبْرَ وَ اسْتَوْجَبْتَ عَلَيْهَا مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الثَّوَابَ إِنَّمَا الْمُصِيبَةُ الَّتِي يُحْرَمُ صَاحِبُهَا أَجْرَهَا وَ ثَوَابَهَا إِذَا لَمْ يَصْبِرْ عِنْدَ نُزُولِهَا»

ازموسی بن بکیر است که حضرت کاظم (علیه السلام) فرمود: ای اسحاق ! هر مصيبتى كه در برابر آن صبر و تحمل پيشه كنى و از جانب الله به اجر و پاداش لازم برسى، آن را مصيبت مشمار. مصيبت موقعى تلخ و ناگوار است كه در برابر آن، صبر و تحمل را از دست بدهى و از اجر و پاداش الهى

ص: 107

محروم بمانى.

(کافی/ج1/ص56) قال الصادق (علیه السلام) « تَرِدُ عَلَيْنَا أَشْيَاءُ لَيْسَ نَعْرِفُهَا فِي كِتَابِ اللَّهِ وَ لَا سُنَّةٍ، فَنَنْظُرُ فِيهَا؟ فَقَالَ: لَا، أَمَا إِنَّكَ إِنْ أَصَبْتَ لَمْ تُوجَرْ، وَ إِنْ أَخْطَأْتَ كَذَبْتَ عَلَى اللَّهِ»

و از ابی میسر است که گفت : درخدمت حضرت صادق (علیه السلام) بودیم . مردی وارد شد و از مصیبتی که به او رسیده بود ، شکایت نمود . آن حضرت فرمود : به درستی که اگر صبر و خویشتنداری کنی ذخیره پاداش نیک گذاری و اگر خودداری ننمایی و بیتابی آوری قدر الهی بر تو جاری می شود و تو نکوهیده و بی مزد خواهی بود

(مصباح الشريعة/ص183) قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام) : « الْبَلَاءُ زَيْنٌ لِلْمُؤْمِنِ وَ كَرَامَةٌ لِمَنْ عَقَلَ لِأَنَّ فِي مُبَاشَرَتِهِ الصَّبْرَ عَلَيْهِ وَ الثَّبَاتَ عِنْدَهُ تَصْحِيحُ نِسْبَةِ الْإِيمَانِ»

بلا زینت مومن و کرامت است مر صاحبان عقل را زیرا که در مباشرت بلا و صبر بر آن و ثبات در نزدش حقانیت نسبت ایمان است

(مصباح الشريعة/ص185) قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام) « الصَّبْرُ يُظْهِرُ مَا فِي بَوَاطِنِ الْعِبَادِ مِنَ النُّورِ وَ الصَّفَاءِ وَ الْجَزَعُ يُظْهِرُ مَا فِي بَوَاطِنِهِمْ مِنَ الظُّلْمَةِ وَ الْوَحْشَةِ وَ الصَّبْرُ يَدَّعِيهِ كُلُّ أَحَدٍ وَ مَا يَثْبُتُ عِنْدَهُ إِلَّا الْمُخْبِتُونَ وَ الْجَزَعُ يُنْكِرُهُ كُلُّ أَحَدٍ وَ هُوَ أَبْيَنُ عَلَى الْمُنَافِقِينَ لِأَنَّ نُزُولَ الْمِحْنَةِ وَ الْمُصِيبَةِ مُخْبِرٌ عَنِ الصَّادِقِ وَ الْكَاذِبِ وَ تَفْسِيرُ الصَّبْرِ مَا يَسْتَمِرُّ مَذَاقُهُ وَ مَا كَانَ عَنِ اضْطِرَابٍ لَا يُسَمَّى صَبْراً وَ تَفْسِيرُ الْجَزَعِ اضْطِرَابُ الْقَلْبِ وَ تَحَزُّنُ الشَّخْصِ وَ تَغَيُّرُ اللَّوْنِ وَ تَغَيُّرُ الْحَالِ وَ كُلُّ نَازِلَةٍ خَلَتْ أَوَائِلُهَا مِنَ الْإِخْبَاتِ وَ الْإِنَابَةِ

ص: 108

وَ التَّضَرُّعِ إِلَى اللَّهِ فَصَاحِبُهَا جَزُوعٌ غَيْرُصَابِرٍ وَ الصَّبْرُ مَا أَوَّلُهُ مُرٌّ وَ آخِرُهُ حُلْوٌ لِقَوْمٍ وَ لِقَوْمٍ مُرٌّ أَوَّلُهُ وَ آخِرُهُ فَمَنْ دَخَلَهُ مِنْ أَوَاخِرِهِ فَقَدْ دَخَلَ وَ مَنْ دَخَلَهُ مِنْ أَوَائِلِهِ فَقَدْ خَرَجَ وَ مَنْ عَرَفَ قَدْرَ الصَّبْرِ

لَا يَصْبِرُ عَمَّا مِنْهُ الصَّبْرُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فِي قِصَّةِ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ (علیه السلام) وَ خَضِرٍ وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً فَمَنْ صَبَرَ كُرْهاً وَ لَمْ يَشْكُ إِلَى الْخَلْقِ وَ لَمْ يَجْزَعْ بِهَتْكِ سِتْرِهِ فَهُوَ مِنَ الْعَامِّ وَ نَصِيبُهُ مَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ أَيْ بِالْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ وَ مَنِ اسْتَقْبَلَ الْبَلَاءَ بِالرُّحْبِ وَ صَبَرَ عَلَى سَكِينَةٍ وَ وَقَارٍ فَهُوَ مِنَ الْخَاصِّ وَ نَصِيبُهُ مَا قَالَ تَعَالَى إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِين»

صبر آنچه در نهان انسان است، از نور و صفا آن را كشف مى كند و جزع و بى تابى آنچه از تاريكى و وحشت است، در باطن انسان، آن را ظاهر مى كند. سپس حضرت مى فرمايد: همه مردم ادعاى صبر مى كنند، و كسى بجز مخبتين يعنى عاشقان خدا داراى آن نيستند و همه مردم جزع و بى تابى را انكار مى كنند، در حالى كه منافقين داراى آن هستند. معنى صبر آنست كه چشيدن آن تلخ است و جزع و اضطراب قلب و اندوه و بى تابى است، در وقت نزول بلا پس هر بلائى و مصيبتى كه هنگام ورودش عشق به خدا و تضرع و انابه بسوى خدا نباشد، صاحبش در نهايت بى تابى و جزع است.

صبراول آن تلخ است، و آخر آن شيرين. كسى كه در اول صبر وارد شود، از آن بيرون مى رود يعنى تحمل آن نمى كند،

ص: 109

و كسى كه در آخر آن وارد شود، آن را تحمل مى كند. و كسى كه قدر و ارزش صبر را بداند، از صبر كردن منصرف نمى شود. يعنى دست بردار صبر نيست. خداى تعالى در قصه موسى و خضر مى فرمايد: (کهف/68) ( وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً )

يعنى: خضر به موسى گفت: چگونه صبر كنى بچيزى، كه اطلاع از آن و نتيجه آن ندارى.

بعد حضرت صادق (علیه السلام) مى فرمايد: كسى كه صبر را نپذيرد و مكروه شمرد و جزع و بى تابى نمايد، اين خصوصيات عموم مردم است، تا آنجا كه مى فرمايد: و كسى كه استقبال بلا نمايد، با شرح صدر و سكينه و وقار او، جزء خاصان خداست، و نصيب و بهره او چيزى است كه خداى تعالى فرموده است: (إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ) يعنى: خدا با صبركنندگان است.

و تفسیر صبر این است که مذاقش تلخ و ناگوار می نماید و آنچه از آن اضطراب خیزد صبرش نتوان شمرد ،

و تفسیر جزع : اضطراب دل است و اندوهناکی تن و پریدن رنگ و تغییر حال .

پس هر حادثه که اوائلش از خضوع و فروتنی و رجوع به حق و تضرع به سوی خدا خالی باشد ،

صاحبش جزوع غیر صابر و بیتاب ناخویشتن دار است و صبر چیزی است که برای قومی بدایتش تلخ و عاقبتش شیرین است آن که از اواخرش درآید به او رسیده و آن که از اوایلش درآید. از آن رمیده است .

مولوی رومی گفت است:

عشق ، اول سرکش و خونی بود

ص: 110

تا گریزد آنکه بیرونی بود.

و آن که قدر صبر دریافت

جز به سوی صبر نتوان شتافت.

( کتاب الزهد/النص/93/17 باب الحشر و الحساب و الموقف بين يدي الله تعالى و الصراط)

مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ:

« قَالَ لِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ جَمَعَ اللَّهُ بَيْنَ الْخَلَائِقِ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ ثُمَّ يُنَادِي مُنَادٍ أَيْنَ أَهْلُ الْفَضْلِ قَالَ فَيَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ فَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ فَيَقُولُونَ مَا كَانَ فَضْلُكُمْ فَيَقُولُونَ كُنَّا نَصِلُ مَنْ قَطَعَنَا وَ نُعْطِي مَنْ حَرَمَنَا وَ نَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَنَا فَيَقُولُونَ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ ثُمَّ يُنَادِي مُنَادٍ أَيْنَ جِيرَانُ اللَّهِ فِي دَارِهِ فَيَقُومُ عُنُقٌ آخَرُ مِنَ النَّاسِ فَتَقُولُ لَهُمُ الْمَلَائِكَةُ بِمَ جَاوَرْتُمُ اللَّهَ فَيَقُولُونَ كُنَّا نَتَبَادَرُ فِي اللَّهِ نَتَبَاغَضُ فِي اللَّهِ وَ نَتَحَابَبُ فِي اللَّهِ وَنَتَشَارَكُ نَتَبَاذَلُ فِي اللَّهِ وَ نُحَاسِبُ فِي اللَّهِ وَ نَتَبَارَكُ فِي اللَّهِ ثُمَّ يُنَادِي مُنَادٍ أَيْنَ أَهْلُ الصَّبْرِ قَالَ فَيَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ فَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ فَيَقُولُ عَلَى مَا كُنْتُمْ تَصْبِرُونَ فَيَقُولُونَ كُنَّا نَصْبِرُ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ نُصَبِّرُ أَنْفُسَنَا عَنْ مَعَاصِيهِ فَيُقَالُ لَهُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ. »

(محاسن/برقی/ج 1/262) عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ:

« إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ جَمَعَ اللَّهُ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ فَيُنَادِي مُنَادٍ مَنْ كَانَتْ لَهُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ يَدٌ فَلْيَقُمْ فَيَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ فَيَقُولُ مَا كَانَتْ أَيْدِيكُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَيَقُولُونَ كُنَّا نَصِلُ أَهْلَ بَيْتِهِ مِنْ بَعْدِهِ فَيُقَالُ لَهُمُ اذْهَبُوا فَطُوفُوا فِي النَّاسِ فَمَنْ كَانَتْ لَهُ عِنْدَكُمْ يَدٌ فَخُذُوا بِيَدِهِ فَأَدْخِلُوهُ

ص: 111

فِي الْجَنَّةِ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ وَصَلَنَا وَصَلَ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ مَنْ وَصَلَ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَقَدْ وَصَلَ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى»

(محاسن/برقی/ج 1/264) عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّضْرِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) قَالَ:

« إِذَا جَمَعَ اللَّهُ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ قَامَ مُنَادٍ يُنَادِي بِصَوْتٍ يَسْمَعُ النَّاسُ فَيَقُولُ أَيْنَ الْمُتَحَابُّونَ فِي اللَّهِ قَالَ فَيَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ فَيُقَالُ لَهُمُ اذْهَبُوا إِلَى الْجَنَّةِ بِغَيْرِ حِسَابٍ قَالَ فَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ فَيَقُولُونَ إِلَى أَيْنَ فَيَقُولُونَ إِلَى الْجَنَّةِ بِغَيْرِ حِسَابٍ قَالَ فَيَقُولُونَ أَيُّ حِزْبٍ أَنْتُمْ مِنَ النَّاسِ فَيَقُولُونَ نَحْنُ الْمُتَحَابُّونَ فِي اللَّهِ قَالُوا وَ أَيُّ شَيْ ءٍ كَانَتْ أَعْمَالُكُمْ قَالُوا كُنَّا نُحِبُّ فِي اللَّهِ وَ نُبْغِضُ فِي اللَّهِ قَالَ فَيَقُولُونَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ»

(مسکن العباد/ص70) خدای تعالی در قصه موسی و خضر (علیه السلام) میفرماید :

و چنین معنی می دهدکه چگونه صبر توانی بر آنچه احاطه دانشمندی باطن بر آن نداری پس آنکه از روی کراهت صبر کند و شکایت به سوی خلق نبرد و به اظهار بیتایی ، پرده خود ندرد ، صبر او عام است و بهره و نصیبش آن که خدای تعالی در آیه کریمه می فرماید و چنین معنی می دهد که صابران را بشارت ده. یعنی به آمرزش و بهشت و آن که پیشباز بلا کند و آن را مرحبا گوید و صبرش از روی سکینه و وقار است صبر او صبر خاص است و بهره و نصیبش آن خدای عزوجل فرمود و معنی چنین می دهد که خدای با صاحبان صبر است.

در برخی از حالات پیشینیان است

ص: 112

در نزد مرگ فرزندان و دوستان آنها :

(مسکن العباد/ص70)

مردم عرب در زمان جاهلیت نه امید ثواب داشتند و نه بیم عقابی می پنداشتند . با این حالات ، حفظ مراتب صبر را می نمودند و بزرگی و فضل آن را می شناختند و اهل جزع و بیتابی را سرزنش می کردند و از شرایط حزم می شمردند و زینت حلم بر خود می بستند و جلوه رادی و جوانمردی می دادند و فرار از خواری و گرفتاری خویش را به حسن تسلی ، پناه می جستند؛ به این پایه و مایه که چه بسیار کس که فرزند و پدر و برادرش به هلاک می رسید و نام از او نمی برد . چون اسلام آوردن و به ثواب صبر و خویشتنداری پی بردند ، بر ثبات و پایداری و تحمل خود افزودند و بری خود مزید ارتفاع و رتبت و ذخیره ذکر جمیل و اجر جزیل شناختند .

(مسکن العباد/ص70) ابوالاحوص گفته است :

بر ابن مسعود داخل شدیم و سه فرزندش حاضر و جوانانی چون زر خالص و دیبای فاخر بودند . چنان که از جمال و بها و وقار و حیای آنها ، بشگفت فروماندیم . گفت : همانا از این پسران بر من غبطه بردید و برای خود از خدای تعالی چنین فرزندان می خواهید . گفتیم : آری قسم به خدای ، مرد مسلم تمنای فرزند به مثل اینان برای خود می کند . پس سر به سوی سقف خان بلند کرد و بر آن سقف پرستوک ها آشیانه بسته و بیضه گذاشته بودند .

ص: 113

گفت : قسم به خدائی که جانم در قبضه قدرت اوست ، هر آینه اگر دست از خاک قبور این فرزندان بیفشانم ، دوست تر می دارم از اینکه یک بیضه از آشیان این مرغان فرو افتد در هم و بشکند . این سخن را از روی حرص و شوق بر ثواب صبر و احتساب در فوات فرزندان بر زبان آورد .

و عبدالله بن مسعود

(مسکن العباد/ص70)

در مسجد ، قران بر مردم تلاوت می نمود و بر دو زانوی خود نشسته بود . ناگاه مادر فرزندی از او به مسجد درآمد و فرزندش را به سوی پدر رها کرد و نام داشت مردم را شکافته در کنار پدر قرار گرفت . ابن مسعود گفت : مرحبا به سمی آن که آن کس بهتر از اوست و او را همی بوسید و نزدیک بود که آب دهان او را فرو خورد . پس گفت : به خدا قسم هرآینه مرگ تو و برادرانت سهلتر از شمار شما فرزندان است . در این زمان گفتندش این چه تمنایی است که می کنی ؟ گفت : اللهم عفوا ، به درستی که شما سوالی کردید و جز اینکه شما را خبر بازدهم چاره ندارم و از اینکه گفتم اراده خیر داشتم اما من در فوت آنها به اجر صبر فایز می شوم و از حیاتشان بر آنهابیم دارم

از پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود : روزگاری بر شما خواهد آمد که مرد را بخفت حال حسد و غبطه برند چنان که مردم به فزونی مال و

ص: 114

فرزند بر یکدیگر غبطه و حسد می برند

(مسكن الفؤاد/ص55) سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) يَقُولُ يَأْتِي عَلَيْكُمْ زَمَانٌ يُغْبَطُ الرَّجُلُ بِخِفَّةِ الْحَالِ كَمَا يُغْبَطُ بِكَثْرَةِ الْمَالِ وَ الْوَلَد»

(مسكن الفؤاد/ص71) ابوذر غفاری (علیه السلام)

را پسر نمی ماند . او را گفتند : تو مردی هستی که پسری برای تو نمی ماند. گفت : حمد خداوندی که آنها را از دار فنا می ستاند و ذخیره دار بقا می دارد.

(مسكن الفؤاد/ص71) و از عبدالله بن عامر المازنی:

هفت پسر به طاعون عام درگذشتند گفت : من مردی مسلمانم و صبر و تسلیم را در مقام قبول و اذعان

(مسكن الفؤاد/ص78) از عبدالرحمن است که گفت :

برمعاذ وارد شدیم و بر سر فرزندی از خود ایستاده بود که جان می داد پس ما گریستیم دیده ها گریان شد و اشکها جریان یافت و بعضی از ما زمام اختیار و خویشتنداری نتوانستیم ، اصطبار و عنان از دست داده صدا بلند کردیم. معاذ منع نمود وگفت : ساکت باشید قسم به خدای تعالی رضای مرا می داند و مرگ این فرزند را دوست تر می دارم از هر جهادی که در رکاب حضرت رسالت حضور یافتم . به درستی که از پیغمبر خدا شنیدم که فرمود : عَنْ مُعَاذٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « مَنْ كَانَ لَهُ ابْنٌ وَ كَانَ عَلَيْهِ عَزِيزاً وَ بِهِ ضَنِيناً وَ مَاتَ فَصَبَرَ عَلَى مُصِيبَتِهِ وَ احْتَسَبَهُ أَبْدَلَ اللَّهُ الْمَيِّتَ دَاراً خَيْراً مِنْ دَارِهِ وَ قَرَاراً خَيْراً مِنْ قَرَارِهِ وَ أَبْدَلَ الْمُصَابَ الصَّلَاةَ وَ الرَّحْمَةَ وَ الْمَغْفِرَةَ

ص: 115

وَ الرِّضْوَان»

کسی که او را فرزندی عزیز باشد و دل نتواند داد که از دست او برود و ان فرزند بمیرد و پدرصبرو احتساب در مصیبت او پیش گیرد ، خداوند کریم رئوف و رحیم عطوف فرزند را خانه ای بهتر از خانه دنیا و آرامگاهی نیکوتر ارزانی دارد و پدر او را رحمت و رضوان و روح و ریحان و آمرزش و غفران ذخیره فرماید . ماندیم تا پسر در گذشت در این اثنا بانگ نماز بر آمد و رفتیم که نماز ظهر بگزاریم . چون باز آمدیم پسر را غسل داده و حنوط کرده و کفن نموده بود و مردی جنازه برگرفته انتظار حضور اخوان و جیران نکشیده بود به معاذ ملحق شدیم و گفتیم خدایت رحمت کناد و حسن عافیت دهد!

ای ابا عبدالرحمن چه منتظر ما نشدی که نماز بگزاریم و به جنازه فرزند برادر خود حاضر شویم ؟

گفت : ما ماموریم که اموات را در ساعتی که جان به جان آفرین سپارند برگیریم خواه غنی باشد و خواه درویش به قبردرآمد و دیگری هم با او داخل قبر شد. چون خواست بیرون آید، دراز کردم که مددش کنم تا از قبر بر آید ابا کرد و گفت : ترک ادب خود را در شکر مدد تو برای اظهارات قوت خویش نمی کنم ولی کراهت دارم که جاهلی در من عجزی شناسد و جزعی از من ترا اندیشد و فتور حالت مصیبت پندارد. پس به مجلس خود درآمد و روغن خواست و برموی خود مالید وسرمه طلبید وبرچشم خودکشید و اشارت کرد بردی را حاضر آوردند و

ص: 116

در پوشید و بیشتر از روزش را به تبسم گذرانید و همی گفت: « انا لله و انا الیه راجعون فی الله خلف من کل هالک هلک و عزا من کل مصیبه و درک لکل ما فات»

ما برای خداییم و به سوی او باز می گردیم و در وجهه الهی جای نشین از هر هالکی است که هلاک شده باشد و صبر است بر هر مصیبتی (و) تلافی است آنچه را فوت شود

و روایت شده است

(بحار/ج79/ص142) عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) « فَأَصَابَ رَأْسَهُ فَقَتَلَهُ فَوَثَبَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) لَمَّا رَأَى ابْنَهُ مَيِّتاً قَالَ أَنْتَ حُرٌّ لِوَجْهِ اللَّهِ تَعَالَى أَمَا إِنَّكَ لَمْ تَتَعَمَّدْهُ ثُمَّ أَخَذَ فِي جَهَازِ ابْنِه»

قومی درحضورحضرت علی بن الحسین (علیه السلام) بودند خادمی را که گوشت بریان می نمود امر بشتاب فرمود: خادم گوشت بریان را به شتاب آورد و سیخ به آتش تافته از دست او بر سر فرزندی از آن حضرت رها شد و به آن صدمه در گذشت. آن حضرت برخاست و فرزند را مرده یافت. به خادم فرمود: تو در راه خدای آزادی و عمدی نیندیشیده بودی پس از آن تجهیز فرزند پرداخت.

(مسكن الفؤاد/ص78) و از احنف بن قیس است که گفت :

بیاموزید علم را و حلم را و صبر را ، به درستی که من آموختم . گفتندش از که آموختی ؟

گفت : از قیس بن عاصم گفتند حلمش در چه پایه بود و به کدام اندازه مایه داشت ؟

گفت : نزد او نشسته و سخن از هر جنس در پیوسته بودیم

ص: 117

ناگاه پسر او را کشته به خون آغشته آورند و در پیش روی او گذاشتند و قاتل را نیز بسته بند و خسته کند حاضر کردند حلقه دستها را از زانوان باز نکرد و قطع سخن ننمود و چون سخنش تمام شد ، به قاتل فرزند خود روی آورد و گفت ای فرزند برادر! ترا چه برداشت که این کار را کردی ؟

گفت غضبناک بودم و از من این نارده صادر شد . گفت : آیا هر وقت برتو خشمی غالب آیدخود را به خواری درمی اندازی و خدای عزوجل را عصیان می آوری و از عدد خویش می کاهی ؟ برو ازادت کردم و دیه فرزند خویش را به تو بخشیدم پس از آن روی به پسران خود آورد و گفت : ای فرزندان من برادر خود را غسل دهید و کفن بپوشانید و چون فراغت یافتید جنازه را نزد من بیاورید که بر او نماز گزارم وچون دفن شد، فرزندان را گفت : مادر فرزند مقتول من از شما نیست و از قومی دیگر است و گمان ندارم که به آنچه شما از در فرمان من تمکین دارید رضا دهد دیه فرزند او را از مال من به او بپردازید .

(مسكن الفؤاد/ص78) و مرحوم صدوق (ره) فقیه آورده است که :

چون جناب ذر پسر ابوذرذرغفاری (ره) وفات یافت . ابوذر برسرقبراو ایستاده و روی قبر را به دست خود مسح نمود و گفت :

ای ذر خدایت رحمت کند! به خدای قسم تو برای من نیکو فرزند بودی و اکنون که از این دار فانی رخت

ص: 118

بر بسته و رشته زندگانی دنیا را گسسته ای من از تو خشنودم و از من مفقود نیستی و تو را از خود کاسته نمی دانم بلکه ذخیره من شده ای و مرا جز به خدای عزوجل حاجتی نیست و اگر نه از ورود قبر بیم دارم مسرور می شدم که به جای تو باشم و حزنی که برای تو دارم مرا مشغول کرده است از حزنی که بر توام باشد . به خدای که بر تو نگریستم. بلکه برای تو گریه کردم و کاش می دانستم که چه گفته ای و چه شنفته ای (من لايحضره الفقيه/ج 1/ص186) اللَّهُمَّ إِنِّي قَدْ وَهَبْتُ لَهُ مَا افْتَرَضْتَ عَلَيْهِ مِنْ حَقِّي فَهَبْ لَهُ مَا افْتَرَضْتَ عَلَيْهِ مِنْ حَقِّكَ فَأَنْتَ أَحَقُّ بِالْجُودِ مِنِّي وَ الْكَرَم»

خداوندا حقی را که از من بر او واجب داشته ای به او بخشیدم ، پس آنچه از حق خود بر او واجب فرموده ای ، بر او ببخشای و تو به جود و بخشایش سزاوارتر از منی .

(مسكن الفؤاد/ص79) جناب دینوری این داستان را که برای جناب ابی ذر غفاری گفته شده است را نسبت داده به ذر بن عمر بن ذر . وَ أَسْنَدَ الدِّينَوَرِيُّ إِلَى ذَرِّ بْنِ عُمَرَ بْنِ ذَرٍّ ( لَمَّا مَاتَ وَقَفَ أَبُوهُ عَلَى قَبْرِهِ وَ قَالَ رَحِمَكَ اللَّهُ يَا ذَرُّ مَا عَلَيْنَا مِنْ بَعْدِكَ مِنْ خَصَاصَةٍ وَ مَا بِنَا إِلَى أَحَدٍ مَعَ اللَّهِ مِنْ حَاجَةٍ وَ مَا يَسُرُّنِي أَنْ أَكُونَ الْمُقَدَّمَ قَبْلَكَ وَ لَوْ لَا هَوْلُ الْمُطَّلَعِ لَتَمَنَّيْتُ أَنْ أَكُونَ مَكَانَكَ وَ قَدْ شَغَلَنِي الْحُزْنُ لَكَ عَنِ الْحُزْنِ عَلَيْكَ فَلَيْتَ شِعْرِي مَا ذَا قُلْتَ وَ مَا

ص: 119

ذَا قِيلَ لَكَ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنِّي قَدْ وَهَبْتُ لَهُ حَقِّي فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَهُ فَاغْفِرْ لَهُ مِنَ الذُّنُوبِ مَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ فَأَنْتَ أَجْوَدُ الْأَجْوَدِينَ وَ أَكْرَمُ الْأَكْرَمِينَ ثُمَّ انْصَرَفَ وَ قَالَ فَارَقْنَاكَ وَ لَوْ أَقَمْنَا مَا نَفَعْنَاك) چون ذر پسر عمر ازدنیا رفت. پدرش عمر بر سر قبر او ایستاده و گفت : ای ذر رحمت خدای بر تو باد پس از تو ما را سختی و فقری نیست و ما را جز خدای تعالی حاجت به احدی نیست و چه خوش بود که باقی نمانده و پیش از تو مرده بودم و اگر وحشت قبر نبودی ، آرزو می کردم که به جای تو باشم و مرا مشغول کرده است اندوهی که برای توست از حزنی که بر تو باشد کاش دانستمی که چه گفته ای و چه با تو گفتند . پس سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت بار خدایا من بخشیدم به او حقی را که میانه من و او بود پس تو نیز بیامرز گناهانی را که از او در میانه تو و اوست و تو بخشنده تربخشندگان هستی . بعد از آن از قبر او منصرف شد و گفت : جدا شدیم از تو و اگر بر قبر تو اختیار اقامت می کردیم فایده ای به تو نمی توانستیم رساند

(مسكن الفؤاد/ص79) و مبرد روایت کرده است

چون ذر بن عمر وفات یافت ، پدرش بر سر او ایستاده و او را به جامه پوشانیده بودند و گفت : ای پسرک من از فوت تو بر ما کاستی نیست و جز

ص: 120

به سوی خدای تعالی حاجتی نداریم چون دفن شد، برسر قبرش بایستاده و گفت : ای ذر خدایت بیامرزد ما را اندوه برای تو از اندوه بر تو مشغول می دارد زیرا که نمی دانیم چه گفته ای و با تو چه گفته اند . ای خدای من بخشیدم برای او آنچه را از حق من بر او واجب فرموده بودی ، پس ببخش برای او آنچه را در حق تو تقصیر کرده و قرار ده ثواب صبر و احتساب مرا برای او و فضل خود را برای من بیفزای ، به درستی که رغبت من از دنیا و آخرت به سوی توست. از او سوال شد که ذر با تو چگونه می زیست؟ گفت : شب هرگز با او به راهی نرفتم جز اینکه در پیش روی من رفتی و روز هرگز با او حرکت نکردم جز این که در قفای من سیر نمودی و هرگز به بامی بر نیامد که من در زیر سقف آن باشم.

(مسكن الفؤاد/ص79) داستانی عجیب : از قومی به نام بنی عبس:

بر بعضی از خلفا وارد شدند و در میان ایشان مردی کور بود خلیفه از سبب کوری او سوال نمود .

گفت : در بطن وادی فرود آمده بودیم و همانا در بنی عبس کسی که در مکنت و مال بر من فزونی داشته باشد نبود

بنا گاه بارانی شدید شبانه باریدن گرفت و همه را هلاک نمود سوای کودکی که تازه متولد شده بود و شتری که صعب و سرکش بود و از من فرار کرد. طفل را بر زمین گذاشتم

ص: 121

و به عقب شتر رفتم ، چندانی نرفته بودم که صیحه کودک به گوشم رسید برگشتم و سبعی دیدم که شکم کودک را دریده و او را طعمه خود کرده است خود را به شتر رساندم که او را به تمکین در آوردم لگد به رویم افکند و در هم شکست و چشم من کور شد و صبح کردم در حالی که نه مال داشتم و نه عیال و نه فرزند و نه چشم.

(مسكن الفؤاد/ص80) مترجم گوید

در این موقع اتفاقا به تاریخ قاضی ابن خلکان مروری شد و ترجمه عروه بن الزبیر از فقهای سبعه مدینه به نظر درآمد و ربطی تمام با قصه شیخ داشت ، لهذا نقل و ضمیمه می نماید چنان آورده است که عروه به شام آمد و بر ولید بن عبدالملک اموی وارد شد و پسرش محمد با او همراه بود .

محمد به اصطبل اسبان درآمد و اسبی توسن لگدی بر او انداخت که فورا قالب از جان شیرین بپرداخت و مرض شقاقلوس پای عروه را فرا گرفت و او را از طاعات عادیه خود باز نماند ولید گفت : جزو فاسد را به قطع رضا دهد . رضا نداد مرض سرایت به ساق کرد و ولید تاکید نموده گفت: بدنت را فاسد خواهد کرد. عروه لاجرم اجازه قطع پا دادو پای او را به اره از ساق جدا کردند

عروه با وجودیکه پیرمردی بود ولی آهی بر نیاورد و کسی او را نگاه نداشت

و این آیه کریمه بر زبان راند (كهف/62) « فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقينا مِنْ سَفَرِنا

ص: 122

هذا نَصَبا»

و بعد از آن قاضی ورود شیخ عیسی و حکایه حادثه اش را بر ولید می نویسد که ولید او را حاضر نمود و نزد عروه فرستاد که بلیه خود را باز گوید و عروه بداند که بلا دیده تر از او یافت می شود و هم قاضی گوید بهتر کسی که عروه را تسلیت داد ،

ابراهیم بن محمد بن طلحه بود که گفت : پیشی گرفته عضوی از اعضا و فرزندی از فرزندانت به سوی بهشت و کل در پی جزو است و به درستی که باقی گذاشت خدای تعالی از تو برای ما آنچه را ما به آن محتاجیم و از غیر آن بی نیاز و آن علم و رای توست که خداوند تو را و ما را به آن سود بخشد و خدای است ولی ثواب و ضمین حساب توست .

(مسكن الفؤاد/ص80) روایت شده است

از عیاض بن عقبه فهری پسری وفات یافت چون او را به قبر نهاد مردی گفت : اگر سید جیش او را به وسیله صبر برای خود سرمایه اجر قرار دهد می تواند گفت چه مانع دارم که نکنم ؟ دیروز برای من زینت زندگانی دنیا بود و امروز برای من از باقیات صالحات عقبی گردید فنعم عقبی الدار

(مسكن الفؤاد/ص81) و ابوعلی رازی گفته است

سی سال با فضیل بن عیاض مصاحبت ورزیدم و او را متبسم و خندان ندیدم ، جز روزی که علی پسر او وفات یافت . گفتم : تو هرگز تبسم ننمودی و امروز به این مصیبت خندانی ؟ گفت : خدای

ص: 123

عزوجل امری را دوست داشت و من آنچه او سبحانه و تعالی - دوست داشته است ، دوست می دارم

(مسكن الفؤاد/ص81) عمر بن کعب هندی

در غزای شوشتر شهادت یافت و از پدرش پوشیده داشتند . پس از مدتی آگاهش کردند و اظهار جزعی نکرده دست برداشت و گفت ( الحمدلله الذی جعل من صلبی من اصیب شهیدا ) سپاس خداوندی را که قرار داد از نسل من کسی را که بدرجه شهادت فایز گردید.

پس از آن پسری دیگری از او در غزوه جرجان به شهادت رسید و مطلع شد و گفت : (الحمدلله الذی توفی منی شهیدا آخر ) منت خدای را عزوجل که شهیدی دیگر از نسل من نیز پذیرفت

و روایت کرده است بیهقی :

عبدالله بن مطرف وفات کرد. پدرش مطرف در لباس فاخر بر قوم خود بیرون آمد و استعمال روغن معطر کرده بود

قوم بر او خشمگین شدند و گفتند عبدالله پسرت مرده است درحالیکه تو با لباس فاخر و استعمال بوی خوش بیرون می آیی گفت : در امری که خدای عزوجل مرا سه خصلت بر آن وعده فرموده و برای من بهتر است از تمام دنیا و آنچه در اوست چرا شیون و زاری کنم ؟

به درستی که خدای تعالی می فرماید (بقره/156/157) « الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئک هم المهتدون»

خداوند متعال صلوات و رحمت و هدایت خود را شامل حالم داشته و مرا جز شکر آیا کار دیگری هم هست؟

(مسكن

ص: 124

الفؤاد/ص82) دمادم حقی نیست

مردی از قریش دوستان و برادرانی را که داشت دعوت نمود و مجتمع شدند و برسفره او نشستند و او را پسری بود .

اسبی از آن مهمانها لگدی بر پسر زد پسر جادرجا از دنیا رفت.

قریشی را از مرگ پسرش آگاه کردند. دستور داد این خبر ناگوار را مخفی بدارند تا مهمانها ملتفت نشوند . و به اهل و عیالش دستور داد مبادا جزع و فزع کنند و صدای ناله بلند نمایند. و خودش سریع برای مهانداری به پیش مهمانها رفت تا به آداب مجلس پردازد . و پس از صرف طعام و طی کلام مهمانها متوجه مصیبت صاحب خانه شدند. و بر جنازه پسر آمده بینهایت غمناک شدند و از شکیبایی و کرامت نفس او در عجب ماندند و تحسین و ثنا بر او خواندند

(مسكن الفؤاد/ص82) حکایت است که گویند :

مردی از یمامه سه تن از فرزندان خود را دفن کرد و نشست و دو دست را بر زانوها حلقه کرد و اقوامش راطلب کرد و با آنها به صحبت پرداخت، چنان که همانامصیبتی به او نرسیده است.

گفتندش چرا یادی از فرزندانت که از دنیا رفته اند نمیکنی و برایشان عزاداری ونوحه سرایی نمیکنی؟

گفت : مرگ خاصه آنها نبوده ونیست . هرانسانی مرگ را خواهد چشید و هر صاحب حیاتی روز یخواهد مرد. و نکته دوم: فقط مگر من هستم که دراین دنیا مصیبت زده ام؟ ! چه بسیارند کسانی که همانند من فرزندانی از دست داده اند و میدهند. پس رسم روزگار چنین بوده و هست و خواهد

ص: 125

بود. و نکته سوم: در عزاداری و نوحه سرایی برا ی آنها فائده ای نمیبینم. نه آنها را زنده میکند و نه مرا تسکین میبخشد. پس صبر میکنم که خدای من به ما امر به صبر کرده است.

(مسكن الفؤاد/ص82) و اسناد داده است ابوالعباس بن مسورق از اوزاعی که گفت :

یکی از حکما مرا داستانی گفت به سوی رباط بیرون رفتم تا وارد عریش از مصر شدم و خیمه و سایبانی دیدم که در آن مردی است نابینا . و دست و پاهایش فلج واز کار افتاده است. ولی دائم الذکر بود وهمواره این ذکر را تکرار میکرد. ( لک الحمد سیدی و مولای اللهم احمدک حمدا یوافی محامد خلقک کفضلک علی سائر خلقک اذ فضلتنی علی کثیر ممن خلقت تفضیلا»

مر تر است حمد و سپاس و ستایش ای مولای من. الها تو را سپاس می آورم که فزونی کند بر تمام سپاسهای بندگانت چون فزونی خودت بر تمام بندگان زیرا که فضیلت نهادی مرا بر بسیاری از آنان که آفریده ای .

با کمال تعجب به خود گفتم . بروم واز او سوال کنم . با چنین وضع جسمی و اسفناکی که داری به کدام نعمت خدا را شکر میکنی

پس به او نزدیک شدم و سلام کردم . سلام مرا جواب داد گفتم : خدایت رحمت کند! سؤ الی از تو دارم آیا جوابم را میدهی ؟ !

خدا به تو چه احسانی کرده که چنین شکر ش را بجا میاوری ؟ ً!

تا سوالم را مطرح کردم با ناراحتی و تعجب گفت :

ص: 126

آیا نمی دانی که چه احسانی به من کرده است ؟

گفتم بگو تا منم بدانم .

گفت به خدای قسم که اگر خدای تعالی آتش بر من فرو ریزد و مرا بسوزاند و کوهها را بفرماید که دمار از نهادم برآورند و دریاها را امر کند که مرا غرق نمایند و زمین را فرمان دهد که مرا به خود فرو برد جز مهر خود را بر او نمی افزایم و او را به جز شکر نمی گزارم.

پیرمرد بعداز پاسخش به من گفت : اکنون که پاسخت را گرفتی ایا اگر از تو خواهشی کنم اجابت میکنی؟ !

گفتم : منت می پذیرم . آنچه اراده کرده ای بگوی :

گفت : مرا پسری است که هنگام نماز. به من قول داده که غذای مرا بیاورد و مددکارم باشد . هرروز روزه میگیرم و او افطار مرا میاورد. ودر وقت افطار ، طعام به من می رساند ، از دیروز او را نیافته ام و نمی دانم به کدام دلیل به سر وقت من نیامده است .

درست بگرد و ببین شاید او را بیابی و به من رسانی . با خود گفتم در قضای حاجت او تقرب به سوی حق است دوثواب دارد .

برخاستم و به طلب پسر برآمدم تا در میان تله ای ریگ حیوان درنده ای را دیدم که پسر را دریده و گوشت و احشای او را خورده است . گفتم ( انا الله و انا الیه راجعون)

چگونه به این بنده صالح خبر مرگ فرزند او را رسانم ؟ برگشتم

ص: 127

و سلام کردم و جواب گفت :

گفتم خدایت بیامرزد اگر چیزی سؤ ال کنم مرا خبر خواهی داد ؟ گفت : اگر در نزد من علمی باشد دریغ نمی دارم .

گفتم : آیا تو در نزد خدای گرامی تری یا ابوب نبی ؟ گفت : ایوب نبی البته گرامی تر است و منزلتش افزونتر از من است .

گفتم خدای تعالی او را مبتلا فرمود و او صبر کرد . کار ایوب نبی به جایی رسید که مردم ترسیدند از بیماری او به آنها گزندی برسد ولذا همه اورا ترک کردند و از او دوری نمودند

گفتم پس بدان که فرزند تو را جستجو کردم ولی دیدم شیری او را دریده است و طعمه خود کرده است

پیرمرد نابینا گفت : « الحمدالله الذی لم یجعل فی قلبی حسره من الدنیا»

حمد خدای را که قرار نداد در دل من حسرتی از دنیا را

پس از آن نعره ای زد و با صورت برزمین افتاد . اندکی نشستم و او را حرکت دادم ، دیدم روح از بدنش مفارقت کرده است .

گفتم : انا الله و انا الیه راجعون)

با خود گفتم . خدایا چه کنم ؟ ! اگر بخواهم اورا تجهیز و دفن کنم کیست که مرا در غسل و کفن او یاری دهد و قبر او را حفر نمایدو در دفن او کمکم نماید؟

در این اثنا قافله ای رسید که بر صحرا گذر میکردند. به طرف ایشان رفتند و گفتند کیستی و چه می گویی ؟

ایشان را بر قصه

ص: 128

آگاه کردم شتران خود را عقال نهادند و مرا بر غسل او اعانت کردند . به آب دریا غسلش دادیم و با جامه هائی که به ایشان بود ، او کفن کردیم و من پیش شدم و با جماعت بر او نماز خواندم و او را دفن نمودیم.

(مسكن الفؤاد/ص84) شعبی حکایت کرده است

که مردی را دیدم پسری از خود را دفن کرد و چون خاک بر قبر او ریخت ایستاد و گفت : ای پسرک من ! تو برای هبه بزرگ الهی بودی و عطیه خدای یگانه و ودیعه قادر متعال و عاریه خداوند مستقیم بخشنده تو تو را بازگشت خواست و صاحبت تصرفی دیگر گونه در تو نمود و هنده ات تو را باز گرفت . پس در عوض تو مرا صبر بخشد و اجر ارزانی دارد و تو از طرف من در حل باش و خدای تعالی به تفضیل بر تو سزاوارتر از من است

(مسكن الفؤاد/ص84) چون عبدالملک بن عمر بن عبدالعزیز وفات یافت

و برادر (عمر بن عبدالعزیز) سهل بن عبدالعزیز و غلام او مزاحم در ایام متتابعه مردند ، یکی از اصحاب او بر او وارد شد که تعزیت گوید و تسلیت دهد و از جمله کلماتش گفت : فرزندی چون و تو و برادری چون برادر تو و غلامی چون غلام تو ندیده ام . عمر سر به زیر انداخته گفت : آنچه گفتی بازگوی . آن مرد سخن خود را اعاده کرد .

عمر گفت نه چنین است قسم به خدای که آنها را میرانید چه قدر دوست می داشتم که چیزی

ص: 129

از این نمایشها در آنها نمی بود

(مسكن الفؤاد/ص84) و گفته شده است که :

روزی عمر بن عبدالعزیز نشسته بود (فرزند) عبدالملک بر او وارد شد

گفت : بترس از خدای درمظلمه برادرانت فلان و فلان !

به خدای قسم دوست می دارم که دیگها بر من فرور ریزند ولی به مقام خیر احوال برسم!

سوال کردند که خیر احوال چیست ؟

گفت : اینکه فرزندم از دنیا برود و من بر مصیبت او صبر کنم و ذخیره اجر نمایم

چون عبدالملک مریض شد پدرش بر او وارد گردید و گفت : چگونه هستی ؟

جواب داد که مرگ مرا فرا گرفته است و ای پدر بر مصیبت من صبر و احتساب کن ، به درستی که ثواب خدای عزوجل برای تو بهتر از من است .

گفت : قسم به خدای ای پسرک من ! اگر تو در میراث من می بودی ، بر من گواراتر بود از اینکه من در میراث تو باشم . عبدالملک گفت : آن را که تو گوارارتر شماری از آنکه من می خواهم گواراتر می دارم. و چون وفات یافت ، عمر بر سر قبر او ایستاده و گفت : خدایت رحمت کند ای پسرک من ! هر آنچه مایه سرور من بودی و در رشد و جوانی سیرت ابرار گرفتی و چه دوست می دارم که تو را بخوانم و جواب مرا توانی داد.

و پسری دیگر قبل از عبدالملک از عمر بن عبدالعزیز فوت شد . آمد و بالای سر جنازه او نشست و جامه از روی

ص: 130

او برگرفت و بر صورت او نظر می کرد و می گریست . عبدالملک وارد شد و گفت : ای پدر ! باز داشته است تو را این مرگ پسر که روی داده از کارهای فوریه ای که ارباب حوائج که در نزد تو دارند یعنی حالت بیتابی و ناشکیبایی تو را از همه کارهای مسلمانان بازداشته و در زمره اموات انگاشته . پس عمر بگریست و گفت : خدایت رحمت کند ! به خدای قسم که برکت تو برای من بزرگ بوده است از زمانی که دانسته و شناخته ام تو را و موعظه ات نیز سودمند است از آن را که موعظه نمایی

در ذکر جماعتی از زنان که علماء ، صبر و احتساب ایشان را نقل کرده اند

از انس بن مالک

(مسكن الفؤاد/ص85)

از انس بن مالک روایت شده است که ابوطلحه انصاری را پسری بود که بسیار دوستش میداشت و از دوری او بسیار رنجیده خاطر میگشت و دائما با خود میبردش. واز خود جدایش نمیکرد. تااینکه ابوطلحه به سفری رفت ودر زمان سفرش پسرش مریضی سختی گرفت و از دنیا رفت . چون به خانه اش برگشت نزدیک غروب بود . یا پاسی از شب گذشته بود. جویای پسرش شد و پرسید پسرم کجاست؟

ام سلیم که مادر پسر بود گفت : دربستر خوابش برده است . بیا غذایی بخوریم و به بستر برویم و امیزشی داشته باشیم آن گاه غذا خوردند و خفت و خیزی بسزا کردند و چون فراغت یافتند ،

ام سلیم با ابو طلحه گفت : فرزندت وفات یافته است . پس به تجهیز او پرداختند . و چون صبح شد .

ابو طلحه خدمت پیغمبر خدا رسید و ماجرا را

ص: 131

به عرض آن حضرت رساند . فرمود : آیا دیشب عروسی کردید ؟

عرض کرد . آری فرمود : اللهم بارک لهما خداوندا برای این مرد و زوجه اش برکت ارزانی دار.

سال بعد خداوند به ام سلیم پسری عنایت فرمود.

ام سلیم به ابو طلحه گفت: نوزادمان را خدمت پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) ببر و چند دانه خرما به او همراه کرد .

پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود : آیا چیزی با او هست ؟

ابو طلحه عرض کرد خرما همراه دارم . آن حضرت خرما ها را گرفت و قدری انرا نرم کرده و به دهان کودک نهاد و انگشتان مبارک به زیر گلوی او آشنا نمود و او را عبدالله نامید

مردی از انصار گفته است هفت پسر دیدم که قران تلاوت می نمودند یعنی همه اولاد عبدالله مولود بودند .

و در روایت دیگر

(مسكن الفؤاد/ص85) داستان ام سلیم و ابو طلحه انصاری را بگونه ای دیگر روایت کرده است.

که ابو طلحه پسری از ام سلیم داشت و وفات نمود و ابوطلحه در خانه نبود . ام سلیم به اهل خانه سپرد که شما به شوهر من خبر مرگ فرزند او را البته نرسانید و به من واگذارید . چون ابو طلحه به خانه بازگشت ، ام سلیم غذای شام برای او حاضر کرد و نشستند و خوردند و پس از ان برای شوهر زیاده از سایر اوقات خودسازی کرد و با او دست بازی نمود و مهرش را بجنباند و میل او را تمیکن داد و نرم نرمک صحبت کرد

ص: 132

که :

آیا دیده ای قومی را که عاریتی از خانه همسایه گرفته باشند و صاحب ودیعه طلب نماید و به او باز ندهند ؟

ابوطلحه گفت : خیر . ام سلیم گفت اگر چنین کنند تو درمورد آنها چه قضاوتی داری؟

ابوطلحه گفت . بسیار غیر منصفانه است . و عین فسق و ظلم و جور است.

ام سلیم گفت . عجب . افرین . اگر چنین است . پس بدان خداوند نیز ه ما امانت عنایت فرموده بود که امروز از ما پس گرفت . پس حق اعتراض نداری وبایدبرفرزندخودصبرواحتساب کنی وبرشکیبایی درمصیبت او از خدای عزوجل اجر و ثواب بخواهی .

ابوطلحه اظهارخشم کردوگفت: مرابه غفلت افکندی تاجنب شده وواجب الغسل گشتم. واینک خبرمرگ فرزندرابه من میدهی ؟

ام سلیم گفت. مجبور بودم تا تورا در این مصیبت اماده ات کنم. تا خدای ناکرده ناشکری و جزعو فزع نکنی و اجر و ارزش و ثواب صبرت را از بین مبری . ابوطلحه با گریه گفت : انالله و اناالیه راجعون

چون صبح شد ابو طلحه به حضرت پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) آمد و قصه ام سلیم را به عرض آن حضرت عرض کرد

حضرت فرمود (الحمدلله الذی جعل من امتی مثل صابره بنی اسرائیل ) حمد خدای را که از املت من چون صابره بنی اسرائیل قرار داده است . گفتند : یا رسول الله قصه آن زن چیست و صبر او چگونه بوده است ؟ )

(مسكن الفؤاد/ص88) فرمود : کانت فی بنی اسرائیل امراه لها زوج و لها منه

ص: 133

غلامان فامرها بطعام لیدعو علیه الناس ، ففعلت و اجتمع الناس فی داره فانطلق الغلامان یلعبان فوقعا فی بئرکان فی الدار ، فکرهت ان ینغص علی زوجها الضیافه فاد خلتهما البیت و سبحتهما بثوب ، فلما فرغوا دخل زوجها و قال این ابنای ؟ قالت هما فی البیت و آنها کانت قدمت بشی ء من الطیب و تعرضت للرجل حتی وقع علیها . ثم قال این ابنای ؟ قالت هما فی البیت فنادا هما ابو هما فخرجا یسعیان . قالت المراه سبحان الله و الله لقد کانا میتین ولکن الله تعالی احیاهما ثوابا لصبری »

(داستانی بسیارشگفت از رسول خدا (صلی الله علیه و آله)

در بنی اسرائیل زنی بود و شوهری داشت و از ان شوهر او را دو پسر بود . شوهر امرش فرمود که تدارک طعامی کند تا مردم را بر آن طعام بخواند . زن به تدارک و کفایت امر شوهر پرداخته و مهمانها در خانه مجتمع شدند و پسرها در فضای سرای به بازی اشتغال داشتند . ناگاه به چاهی که در سرای بود ، در افتادند و جان بدادند . زن آگاهی یافته ناخوش داشت که ضیافت بر شوهرش ناگوار افتد . فرزندان را از چاه برکشید و در حجره ای خوابایند و روی آنها را به جامه ای پوشید وبه کار خود مشغول شد چون از آداب مهمانها فراغت یافتند ، مرد سراغ فرزندان کرد ، گفت . در حجره و به بازی مشغول هستند و زن خود را آراسته و بوی خوش به کار برده در چشم شوهر جلوه داد و مرد را برانگیخت تا با او بر آمیخت و فراغت جست و باز پرستش فرزندان

ص: 134

را از او نموده گفت در حجره و به طبع خود سرگرم بازی می باشند . مرد آنها را آواز داد . ناگاه از حجره بیرون آمد و به طرف پدر شتافتند . زن گفت : پاک و منزه است خدای به خدای قسم که هر دو فرزندان مرده بودند و خداوند تبارک و تعالی آنها را به ثواب صبر و شکیبایی من حیات مجدد بخشیده است

آن حضرت فرمود : بارک الله لکما فی لیلتکما ) خدای مهربان دیشبتان را برای شما برکت و خیر فرماید .

پس ام سلیم در آن شب به فرزندی حامله شد و هنگام وضع حمل پسری زایید .

ابو طلحه او را به حضرت پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) برد دست مبارک به روی او کشید و او را به عبدالله نامید

(مسكن الفؤاد/ص90) مناجات بُرخ اسود کلیمی است که در زمان خشکسالی و قحطی دعایش مستجاب شد.

خدای عزوجل به کلیم خود حضرت موسی (علیه السلام) امر فرمود که جناب موسی دعای باران کن تا باران برای بنی اسرائیل نازل کنیم قوم موسی هفت سال به بلای قحط گرفتار بودند . حضرت موسی بسیار خوشحال شد و به قوم خود فرمود اماده شوید برای دعا و نماز استسقاء به بیابان رویم . و آن حضرت برای طلب باران با آنها ازشهر خارج شد و نزدیک به هفتاد هزار نفر از قوم بنی اسرائیل همراه با موسی بودند.

اماخدای مهربان متعال به موسی وحی نمود که جناب موسیی قوم تو انقدر گناه کرده اند که گناهانشان مانع استجابت دعای تو میشودو

ص: 135

دچار پلیدی روح و خبث باطن شده اند. بااین مردم به شهر برگرد و با یکی ازبندگان من که در شهر مانده است و نامش بُرخ است اورا پیدا کن و از او بخواه تا با تو به بیرون شهربیاید و همراه تو دعای باران کند تا ما مستجاب کرده و برای قوم بنی اسرائیل باران نازل نمائیم حضرت موسی (علیه السلام) به تفتیش حال او پرداخت ولی کسی اورا نشناخت .

روزی آن حضرت به راهی می رفت ، غلام سیاهی دید که از خاک اثر سجده بر جبین داشت و جبه ای بر دوش افکنده و دستاری برگردن خود بسته بود . آن حضرت او را به نور الهی شناخت و بر او سلام کرد و فرمود : چه نام داری ؟ گفت : اسم من بُرخ است

حضرت موسى (علیه السلام) گفت: مدتى در جستجوى تو بوديم حال بيا برويم بيرون و براى ما دعاى استسقا بخوان! برخ حركت كرد با حضرت موسى عليه السّلام رفتند در محل تجمع دعا و اين چنين دعا كرد: ( اللهم ما هذا من فعالک و ما هذا من حلمک و ما الذی بدالک انقصت علیک عیونک ام عاندت الریاح عن طاعتک ام نفد ما عندک ام اشتد غضبک علی المذنبین الست کنت غفارا قبل خلق الخاطئین ؟ خلقت الرحمه و امرت بالعطف ام اترینا انک ممتنع ام تخشی الفوت فتعجل بالعقوبه ) ای خدای من ! این نه از کردار توست و این نه از حلم توست و چه امر تازه برای تو روی داده است آیا ابرهای رحمت تو کم آب شده است

ص: 136

یا بادها از فرمان تو سر باز زده اند یا خزانه ای داشتی تباهی گرفته است؟ ! رحمت خویش را از آن پیش آفریدی که خطا کاران را خلعت وجود بخشی و ما را به مهربانی بایکدیگر امر فرمودی و تو به مهربانی و عطوفت با بندگان سزاوارتری آیا بر ما نمایش می دهی که دارای مناعت و شکوهی یابیم می داری که بندگان گناهکار از بند قدرت تو بیرون جهند و شتاب به نکال و عقوبت شان می فرمایی؟

پس برخ مبالغه در دعا می نمود تا باران شروع به باریدن کرد و آبها از هر طرف جاری شد و بنی اسرائیل در میان آب به خانه های خود مراجعت نمودند. چون برخ برگشت حضرت موسی استقبالش فرمود و بُرخ با گریه به حضرت موسی (علیه السلام) گفت : دیدی خدای مهربان چگونه دعایمان را پذیرفت و به ما رحم نمود و باران را برما نازل فرمود؟ !

روایاتی از زنان مومنه و صابره در روایات اسلامی

1- پیرزن عارفه در مدینه : درکتاب دلائل النبوه از انس بن مالک (ل) نقل شده است .

(مسكن الفؤاد/ص90)

درمدینه بر مردی از انصار وارد شدیم و مریض بود و بر بالین او نشستیم تا جان به جان آفرین تسلیم نمود.

پارچه ای بر روی او گستردیم تا مهیای غسل و کفن و دفن او شویم . ، مادری عجوزه داشت و در نزد سر او نشسته بود .

گفتم : ای زن خدایت در مصیبت فرزند صبر جمیل و اجر جزیل بخشد . گفت : آیا پسر من مرده است ؟ گفتم : آری گفت : راست می گویید ؟ گفتیم : آری دستهای خود را بلند کرد و گفت : اللهم اِنَّکَ تَعلَمُ اِنِّی اَسلَمتُ لَکَ

ص: 137

وَ هَاجَرتُ اِلَی رَسولِ اللهِ (صلی الله علیه و آله) رَجَاءً اَن تُعِینُنِی عِندَ کُلِّ شِدَهٍ وَ رَخَاءٍ فَلَا تَحمِل عَلَی هَذِهِ المُصِیبَهِ الیَومِ) ای خدای من تو می دانی که من برای تو اسلام آوردم و به سوی رسولت هجرت کردم به این امید که مرا در هر سختی و راهی یاری دهی و مددکاری فرمایی پس این مصیبت را امروز بر من بار مکن و زندگانی را بر من ناگوار مدار .

ناگهان پسرش که مرده بود. زنده شد و بلندشد و جامه از روی خود برگرفت. و ما درمنزل پیرزن بودیم و با آنها غذا خوردیم و با تمام شگفتی و تعجب رفتیم . و این دعا از آن زن انصاریه کرشمه و تذلل بر خدای عزوجل و اظهار انس با اوست که بر دوستان خدا از چنین حالات بسیار دست می دهد و دعای ایشان به اجابت مقرون می شود ، هر چند گاهی که ملتفت باشند ، البته اگر چنین گفتگوی عرفانی و ادبی نیز برای مخلصین درگاهش واقع شود ، اگر مستجاب نشود نیز هرگز از حد ادب و تسلیم درگاه خدای مهربان خارج نخواهند شد. شد.

2- بانو اسماء بنت عمیس (ره)

بانو اسماء بنت عمیس (ره) چون خبر شهادت پسرش جناب محمد بن ابی بکر را شنید که درمصر برای اینکه به مقام او جسارت و توهین کنند اول او را در پالان الاغ پیچاندند و سپس ایشان را زنده زنده بدنش را سوزاندند . اسماء بنت عمیس .

برسجاده خود ایستاد و انقدر نماز خواندتا خشم خود را فرو خورد .

3- جهینه بنت جحش (مسكن الفؤاد/ص91)

جهینه بنت جحش (دختر عمه پیامبراکرم (صلی

ص: 138

الله علیه و آله) درجنگ احد. درکنار زنها ایستاده بود. وقتی خبرکشته شدن برادرش رابه او دادند. با گریه گفت: (انا لله و انا الیه راجعون ) ولی وقتی خبرشهادت شوهرش را به اودادند. فریادبلندکردوگفت (واحزناه واحزناه ) پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند. کیست سروصدامیکند؟ گفتند. دخترعمه شماست که باشنیدن خبرشهادت شوهرش فزع وجزع مینماید.

پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: « ان للزوج من المرئه لشعبه ما هی بشیء»

به درستی که شوهر از زن چون پیوندی است که به چیزی درشمارنیاید هیچ داغی بدتر و حجانسوز تر از داغ همسر نیست.

.

4- مادرشهیدی به نام معاذه

روایت شده است که یکی از شهدا در رکاب پیامبر عزیز اسلام صلت بن اشم است که با پدرش بجهاد رفته بودند .

پدر به پسر گفت : ای پسرم ! پیش قدم برای جهاد دررکاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) باشد و جهاد کن تا سر حد شهادت جلو برو تا بثواب صبر از شهادت تو نائل گردیم. پسر پیش رفت و جنگ کرد و بشهادت رسید. زنان مدینه که خبر شهادت پسرش را شنیدند به نزد مادرش معاذه و وهمسر او بانو عدویه رسیدند .

مادرشهید صلت بن اشم گفت : بانوان مدینه . اگر برای تهنیت به شهادت فرزندم امده اید که مرحبا بر شما ولی اگر برای تعزیت امده اید که برگردید

5- مادر شهید خلاد در غزوه بنی قریظه

جوانی از انصار که خلاد نام داشت درغزوه بنی قریطه شهیدشد. مادرش آمدوبه اوگفتندآیانمیپرسی که به مصیبت پسرت مبتلا شده ای؟ گفت : اگرمصیبت زده خلادشده ام. پس مصیبت دنیایی به من نرسیده است بلکه

ص: 139

توفیق مادرشهید ی به من عنایت شده است. پس پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) برخلاد دعا کردوفرمود ( اِنَّ لَهُ اَجرَین لِاَنَّ اَهلَ الکِتَابِ قَتَلُوهُ ) برای خلاد دوثواب است زیراکه اهل کتاب اورا به قتل رساندند

6- صفیه بنت عبدالمطلب

(مسكن الفؤاد/ص92)

صفیه بنت عبدالمطلب وقتی خبر شهادت برادرشان حضرت حمزه (علیه السلام) را شنید خودش را به بیرون شهر کنار کوه احد رساند و اصرار داشت که کنار بدن مطهر برادر عزیش جناب حمزه برود و با بدن برادر وداع کند. ولی چون کفار بدن مطهر حمزه را مثله کرده بودند. پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) بشرطی اجازه فرمودند که عبایی که بر بدن مطهر حمزه پیامبر (صلی الله علیه و آله) کشیده بودند را کنار نزند و با پوشش عبا فقط با بدن برادر وداع نماید. پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) به پسر او زبیر فرمود مادرت را ملاقات کن و او را کمک کن تا به کنار بدن مطهر حمزه رود ولی اجازه نده بدن حمزه را مشاهده کند. .

زبیر به مادرش گفت : مادر ! رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ترا امر فرموده است که مراجعت نمایی.

صفیه بنت عبدالمطلب گفت چرا مراجعت نمایم . درحالیکه شنیده ام. قریشی های مشرک وکافر برادرم را مثله کرده اند .

درحالیکه بشهادت برادرم حمزه و مثله شدنش خدای رضایت داده چون در راه خدا بوده و چگونه من رضا نمی دهم ؟

من نیز دراین مصیبت صبر و احتساب می نمایم ان شاءالله.

زبیر خدمت آن حضرت بازگشت و سخن مادر

ص: 140

را به عرض رسانید فرمود : راهش را بگشای که برود پس بر سر نعش حمزه حاضر آمد و رحمت بر او فرستاد و فرمود : انالله و انا الیه راجعون و برای او از خدای آمرزش خواست و مراجعت نمود.

7- زنی از انصار از قبیله بنی ذبیان که درجنگ احد چندین داغ و مصیبت دیده بود

بیهقی از انس بن مالک روایت کرده است

در روز احد اهل مدینه از کفار قریش شکست فاحش خوردند و گفتند پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) کشته شد. فریاد از زنان مدینه برخاست و زنی از انصار در نهایت حزن و اضطراب از مدینه بیرون شد و جویای پدر و شوهر و برادرخود بود و نمی دانست کجا برود . اول کنا رکدام جنازه برود. حیران بود چه کند!

چون به بیابان احد رسیید و کشته ها را دید پرسید که اینها کیانند ؟ گفتند برادر و پدر و شوهر و پسرتو هستند

زن انصاری گفت : پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) را چه شده است ؟ ایشان کجا تشریف دارند؟

گفتند بحمدالله بسلامتند و در همینجا تشریف دارند. ؟ پس رفت تا به آن حضرت رسید گوشه جامه آن حضرت را گرفت و با گریه فراوان گفت پدر و مادرم فدای تو باد ای پیغمبر خدای ! همینکه شمارا سالم میبینم و بحمدالله از خطر گذشته اید و بسلامت هستید دیگر هیچ غمی در دل ندارم و از هیچ مصیبتی هم پروا نخواهم داشت.

8- بانو سمراء بنت قیس (مادر دوشهید احد)

سمراء بنت قیس در روز احد بیرون آمد و دو پسر او به شهادت رسیده بودند . پیغمبرخدا (صلی الله علیه و آله) او را بر شهادت ایشان تسلیت

ص: 141

فرمود . سمراء بنت قیس گفت : ای پیغمبر خدا ! هر مصیبتی برمن برسد ولی شما اگر به سلامت باشید ان مصیبت برمن سهل و آسان است و به خدا قسم اگر غباری که بر روی مبارک شما بنشیند بر من از مرگ فرزندانم سخت تر خواهد بود

.

9- بانو جوریه بنت اسماء خواهر سه شهید (مسكن الفؤاد/ص93)

بانو جوریه بنت اسماء است که سه برادر او در غزوه شو شتر حاضر بودند و به شهادت رسیدند و به مادر آنها آگاهی دادند پرسید آیا فرزندانم در جنگ برعلیهدشمن واز دفاع از میهن و ناموس مسلمین بشهادت رسیدند؟ یا در حال فرار از دشمن ؟ گفتند : خیر . درحالیکه هجوم بر دشمن میبردند . دروسط معرکه و میدان جنگ بشهادت رسیدند.

گفت : (الحمدلله نالوا و الله الفوز و احاطوا الذمار بنفسی هم وابی وامی) خدارو شکر که فرزندانم به رستگاری رسیده اند و از اسلام ومسلمین دفاع نموده اند . جان خودم و پدر ومادرم فدای شهدای اسلام باد .

این مادر سه شهید نه آهی کشید و نه ناله ای کرد و نه اشکی ریخت و نه اعتراضی کرد. بلکه لب به ذکر و دعا و حمد خدای مشغول نمود

10- مادری که در مصیبت فرزندش به داغ نشسته بود

بیهقی از ابوالعباس سراج روایت کرده است: جوانی از دنیا رفت . بریا عرض تسلیت بنزد مادرداغدیده اش رفتم و گفتم صبر پیشه کن واز جزع و فزع بپرهیز و تقوی را دراینم مصیبت رعایت کن تا به مقام صابرین نائل ایی.

مادرش در جوابم گفت : مصیبت من بزرگتر از آن است که آن را به ناشکیبی و جزع فاسد کنم و بازار شفاعت

ص: 142

فرزندان را برخود محروم نمایم

11- پیرزنی عاقله از طائفه بنی بکر بنکلاب

روایت شده است که پیرزنی از طائئفه بنی بکر بن کلاب بود که در میان قومش به عاقلی و سداد و پختگی شهرت داشت و از سخنان او برای هم میگفتند . بعضی از آنان که نزد او حاضر بودند ، حکایت کرده اند که این بانو پسری مریض داشت و سالها بیماری او بطول انجامید وبه نکویی از پسرش پرستاری نمود ولی لاجرم بعداز مدتی طولانی از دنیا رفت . مردم شهر و اقوامش برای تعزیت به او به منزل ان پیرزن امدند . پیرزن داغدیده روی سخن با پیرمردیاز شرکت کنندگان اغاز کرد و گفت :

حق این است که اقرار کنم خدای تعالی نعمت خودش را بر فرزندم کامل فرموده و لباس عافیت بر او پوشانیده و مهلت عمر به او ارزانی داشته است که از توفیق الهی درباره خود باز ماند تا جان در تن دارد و روان در بدن شکر خدای بجای اورد .

سپس گفت ( هو ابنی و انسی اجره لی و عزنی علی نفسه رب الیه و لاوها فان احتسب او جر و ان ابکه اکن کباکیه لم یغن شیئا بکاوها) مرحوم . فرزند و پسرو مونس من بود و اجر مصیبت او برای من است و گرامی داشته است مرا بر او پروردگاری که ولایت و اختیار بر او دارد . پس اگر من صبر و احتساب آورم ، اجر می برم و اگر بر او شکوه برم چون زنان نوحه گر ناامیداز حضرت حق خواهم بود . و گریههای من چه فائده ای برای پسرم خواهد داشت.

ص: 143

پس شیخ اهی کشید و به پیرزن داغدیده گفت . ما انتظار داشتیم تو نیز همچون زنان نوحه گر بی ایمان که درزمان مصیبت اعتراض به خدا کنند و شکوه نمایند و بیتابی و جزع و فزع نمایند . چنین کنی ! درحالیکه الحق تورا صبور دیدیم. پس ما تورا بسیار گرامی میداریم زیرا هیچ شباهتی بین تو با زنان دیگر نمیبینیم .

پیرزن گفت : متاسفانه مردم بین جزع و صبرکسی تفاوت قائل نیست .

درحالیکه تفاوت بین جزع و صبر بسیار است .

اما صبر برای هر عاقلی و مومنی ظاهری پسندیده و زیبا دارد و ارزش و ثواب و عاقبتی ستوده و خوش بهمراه دارد.

ولی برای جزع . ظاهری ناخوش و عاقبتی شوم و پر گناه میباشد . و درجزع هیچ سودی نیست

اگر صبر وجزع را به مثال لباسی مثل بزنیم .

صبر همچون لباسی است بسیار زیبا و کریمانه و عاجل دردنیا و آجل برای اخرت و دارای ثوابی بسیار و شوکتی تمام نشدنی و کافی و وافی خواهد بود .

ولی جزع همچون لباسی کهنه و پاره و مندرس و زشت و الوده و ناپسند است که هرکسی بهتن کند شوکتش زائل و ابرویش ریخته خواهد شد.

12- مادری که فرزندش را با دست خود کفن نمود

ابان بن تغلب میگوید : زنی را دیدم که برمصیبت فرزندش مبتلا وازمون شده بود . دیدم برخاست و چشم فرزند مرحومش را بست و او را کفن کرد و گفت : ای پسرم: چرا فزع وجزع کنم درحالیکه هیچ تغییری حاصل نخواهد شد و چرا گریه کنم درحالیکه همه این راه

ص: 144

را باید طی کنند. همانطور که پدرت طعم مرگ را چشید و این جامه (کفن) را پوشید و فردا هم نوبت من است که طعم مرگ را بچشم و کفن برمن بپوشند.

پسرم . خواب برای بدن استراحت است و خواب برادر مرگ است . پس چه باک است که تو برفرش منزلت بخوابی یا بر قبر خود ارام گرفته باشی. ؟ !

به درستی که فردا روز سؤ ال است و بعداز ان بهشت باشد یا دوزخ

پس اگر تو از اهل بهشت باشی ، مرگ را ضرری برای تو نیست و اگر از اهل دوزخ باشی ، زندگانی دنیا ترا سودی نخواهد داشت ولو از همه مردم عمرت طولانی تر باشد . .

ای پسرم ! اگر مرگ بهترین نعمت برای بنی آدم نمیبود . هر آینه خدای تبارک و تعالی پیغمبر عزیزش (صلی الله علیه و آله) را طعم مرگ به او نمیچشانید و دشمن خود شیطان را مهلت عمر ارزانی نمی داد.

مولای متقیان در مورد مرگ وحیات در دیوان خود ابیاتی دارد که تیمنا وتبرکا اشاره میکنیم

« جزی الله عنا الموت خیرا فانه ابربنا عن والدینا و ارءف یعجل تخلیص النفوس عن الاذی و یدنی من الدار التی هی اشرف»

13-خانمی که همسرشهید وهم مادرشهید بودوحتی گیسوانش را برای پایبند اسب مجاهدفی سبیل الله هدیه داد .

(مسكن الفؤاد/ص94) از ابی قدامه الشامی است که گفت در بعضی از غزوات . فرمانده و امیر لشگراسلام بودم

روزی به یکی از بلاد که وارد شدم . درمسجد جامع ان شهر به سخنرانی پرداختم و مردم را به جهاد فی سبیل الله تشویق و ترغیب نمودم. . وقتی مجلس وعظ

ص: 145

به پایان رسید. سوار اسبم شدم تا به منزلی که برایم اماده کرده بودند بروم . در ببین راه خانمی که بسیار جوان و زیبا بود و سرراهم ایستاده بود صدایم کرد. چون متوجه جوانی او شدم نشنیده گرفته و به راهم ادامه دادم. ناگهان بانکی براورد و گفت . از صفات صالحان ومجاهدان فی سبیل الله نیست که صدای مردم را بشنوند ولی اجابت نکنند. . اسب را نگاه داشتم . تا نزد من آمد و رقعه و پارچه ای به من داد و با گریه وزاری خداحافظی کرد و رفت .

درمنزل رقعه را که باز کردم دیدم نوشته ای دران پارچه وجود دارد که دران نوشته این متن امده بود . ( تو ما را به سوی جهاد خواندی و به ثوابش ترغیب نمودی و لی چون زنم و مرا قدرت و توان مالی و تمکنی نیست . گیسوانم را بریدم تا درراه خدا و ممبارزه با دشمنان خدا پایبند اسبت کنی تا به خاطر این کمک به حد اقل ثواب جهاد نائل ایم . و خداوند از گناهانن ما درگذرد. و بخشش و عفو او شامل حالم گردد.

چون صبح روز قتال شد ، در وسط میدان جنگ جوانی را دیدم که بدون کلاه و ذره و ادوات جنگی در حال اماده شدن برای جهاد و جنگ است و باین طرف و انطرف میرود و با دلیری تمام در صف مجاهدین ایستاده بود .

نزدیک او رفتم و گفتم : ای جوان ! تو بدون سلاح و پیاده هستی و معلوم است از اداب جنگ هیچ نمیدانی و

ص: 146

اموزش کافی ندیده ای . میترسم دراین میان اسیب ببینی و زیر سم اسبان دشمن له شوی و کشته شوی. به کناری برو تا مبادا گزندی به تو برسد. گفت . امیر مرا امر به رجوع از میدان جنگ می کنی . درحالیکه خدای تعالی فرموده است: (انفال/15) « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبار»

ای کسانی که ایمان به خدای و رسول آورده اید ، چون ملاقات کنید کافران را که احتشاد کرده و روی به شما آورده اند ، پشت به آنها نکنید .

تا این روحیه را دراو دیدم او را بر شتری سفید موی سوار کردم.

جوان گفت : ای ابو قدامه ! سه چوبه تیر به من قرض بده . گفتم : دراین معرکه جنگ چوبه تیر قرض میخواهی ! ؟

درحالیکه خود به ان نیازمندم . ؟ ! اصرار زیادی کرد. گفتم به این شرط می دهم که اگر خدا شهادت روزی تو کرد ، مرا در کنف شفاعت خود قرار دهی . گفت . اگر توفیق شهادت یافتم حتم از تو شفاعت خواهم کرد.

سه چوبه تیر به او دادم. تیر اول را در کمان گذاشت و بر صف رومیان رها کرد و یک نفر را به هلاک رساند.

تیردوم را نیز در چله کمان گذاشت و دیگری را بهدرک واصل نمود. تیر سوم را نیز در کمان گذاشت و پرتاب کرد و گفت : ای ابوقدامه با تو سلام وداع میکنم. چون شهادت را برای خود میبینم . (السلام علیک یا ابا قدامه سلام مودع )

ص: 147

ناگهان تیری از صف کفار رها شد و بر پیشانی جوان نشست وبر زیمن افتاد . سریع کنارش رفتم و به او گفتم قولی که دادی را فراموش نکن. جوان لبخندی زد و گفت . مطمئن باش فراموش نمیکنم ولی خواهشی از تو دارم. گفتم بفرما. گفت وارد مدینه شهرکه شدی . مادرم به دیدنت خواهد امد . لطف کن و خورجین مرا به او برسان و او را از شهادت من خبردار کن.

امیر . مادرمن . همان زنی است که موی خود را برای پایبند اسب تو هدیه نمود . سال قبل پدرم درراه خدا بشهادت رسید و امسال هم بمصیبت من مبتلا شده است. این سخن بگفت و به شهادت رسید.

پس قبری برای او اماده کردم و او را به خاک سپردم ، عجیب این بود که خاک اورا نمیپذیرفت و شکمش از زیر خاک بیرون میافتاد .

این اتفاق را که همهدیدند بعضی از رفقای او گفتند : چون جوانی ساده لوح و بی تجربه بود و اینگونه خودش را به کشتن داد خاک اورا نمیپذیرد ویا اینکه احتمال دارد مادرش از او راضی نمیباشد که چرا به جبهه جنگ امده است . وبدون اجازه مادر به جبهه امده است. .

گفتم : این چه قضاوتهایی است میکنید. زمین انسانهای خوب و بد و مومن و مرتد کافر را می پذیرد. حتما حکمتی دراین قصه است . پس برخاستم و دو رکعت نماز به جای آوردم و خدای عزوجل را خواندم که سر این امر عجیب را بر من روشن فرماید . صدایی شنیدم که

ص: 148

ای ابا قدامه ! دوست خدا را بحال خود وا گذار. تا به ارزویش برسد .

بدن اورا همانطور که در قبر افتاده بود رها کردم و به خود واگذاشتم و نزدیک او ماندم ببینم چه میشود

ناگهان دیدم مرغان اسمان بر او فرود آمدند و او را خوردند. . و رفتند. امدم جلو و از بدنش هرچه مانده بود در قبر دفن کردم و به شهر بازگشتم .

وقتی وارد شهر شدم به خانه مادر او رفتم و درب منزلش را کوبیدم. خواهر آن جوان شهید ربیرون آمد چون . مادرش را صدا زد و گفت مادر ابا قدامه امده است. ولی برادرم با او نیست. گریه کنان گفت . درسال گذشته مصیبت پدر دیدیم و امسال مصیبت برادر به ما رسیده است

مادرش بیرون آمد و گفت : ای امیر آیا برای تهنیت آمده ای یا برای تعزیت ؟

گفتم : منظورتان را متوجه نمیشوم ! گفت : اگر پسر من مرده است مرا تعزیت گوی و اگر به درجه شهادت نائل شده است تهنیت فرمای

گفتم : نمرده . بلکه به درجه والای شهادت فایز گردیده است .

گفت : از شهادت او چه نشان داری و آیا او را دیدی ؟

گفتم : آری و نشانی که دارم این است که زمین او را قبول نکرد و گوشت او طعمه طیور شد و استخوانهای او را من دفن نمودم

گفت : الحمدالله پس خورجین را به او تسلیم کردم . گشودم و پلاسی بیرون آورد و نیز غلی از آهن در آن بود.

ص: 149

فتم این غل و زنجیر اهنی از برای چیست؟

گفت : چون شب میشد . پلاس می پوشید و غل را برگردن می نهاد و با خدای خود مناجات می کرد و در مناجاتش همی گفت « اللهمَ احشُرنِی مِن حَواصِل ِالطُیُور »

خداوندا مرا از سنگدانهای مرغان به عرصه محشر در آور

پس خدای عزوجل دعای او را مستجاب فرموده است. الحمدلله رب العالین که فرزندم به ارزوی خودش رسید.

14- حکایتی از بانوی صبور یمنی

(مسكن الفؤاد/ص95) مبرد میگوید: به یمن سفرکرده بودم . درمنزل بانویی وارد شدم که صاحب مال و حسن حال و فرزندان و خدمتگزاران بسیاری بود. درمنزل او مدتی مهمان بودم . وقتی میخواستم از یمن برگردم . به ان بانو گفتم اگرنیازی یا حاجتی داری بگو تا براورده کنم؟ ! آن بانو گفت: اری . خواهشی دارم . گفتم بفرما. گفت : هر زمانی که به این یمن گذرت افتاد باز باید برما وارد شوی ومارا به افتخار میزبانی خودت مفتخر سازی . به شهر خود باز گشتم . بعداز چند سال مجددا به یمن سفر کردم. و به خانه همان بانو وارد شدم . ولی با تعجب دیدم تمام حسن وجمال و ثروت و مکنت و دارایی او بهم ریخته و از بین رفته است. فرزندانش را از دست داده بود و غلامان و کنیزانش را فروخته بود و حتی منزلش را در معرض فروش گذاشته بود و بدنبال مکان و منزل کوچک تری میشگت. بسیار ناراحت و متاثر شدم . ولی ان بانو را بسیار شاداب و خوشحال و خندان دیدم.

با تعجب بسیار گفتم : بانو .

ص: 150

خوشحالی ؟ ! این همه مصیبت و بدبختی برتو وارد شده است ولی تورا خندان میبینم !

درجواب من بانو گفت : ای بنده خدا ! ان زمانی که متنعم به نعمتهای الهی بودم شکر خدا را بجا نمیاوردم ولی غمها دردلم میگذاشتم . اکنون که به این روز افتاده ام دانستم . عمل و رفتارمن باعث نابودی نعمتها یم شده است. شکر نعمت بجا نیاوردم مبتلا به نغمت نعمت ها شده ام. اکنون که در حال نعمت شکر گذار نبوده ام. در ایام بلا صبوری میکنم تا جبران مافات نمایم . و امید اجر و پاداش از خدای مهربانم دارم .

15- حکایتی دیگرازمادری داغدارکنار نعش تنها پسرش

ابن ابی الدنیا که گفت: دوستی داشتم که سالها باهم رفاقت و انسی داشتیم. روزی برای عیادتش رفتم دیدم در بستر بیماری سخت افتاده و درحال احتضار است. مادری پیری داشت که نالان کنار بستر پسرش نشسته بود . در دل بیشتر دلم بحال مادر پیرش میسوخت که اگر دوست من از دنیا برود چه به روز این مادر پیر خواهد افتاد. ایا میتواند این داغ را تحمل کند یا او نیز بعداز مرگ پسرش از دنیا خواهد رفت و دق مرگ خواهد شد.

دراین اندیشه بودم که مادرش لب به سخن گشود وروبه پسرش کرد و گفت پسرم . تو فرزند نیکو یی بودی برای من و بسیار مهربانی میکردی در حق من. نمازهای طولانی میخواندی و روزه های بسیار گرفتی . وامید به رحمت واسعه الهی بسیار داشتی . انشاء الله در رحمت خدای جای خواهی گرفت . پس بخاطر این صفات ارزنده ای که داشتی در نزد

ص: 151

خداوند مهربان بسیارابرومند هستی. پس تو دعا کن که خداوند عز وجل در داغ تو به من شکیبایی و صبوری عنایت کند تامبادا بخاطر داغ تو حرفی بزنم که ارزش و ثواب صبر برداغ تو را از بین ببرم . سپس رو به من کرد و گفت. ای دوست پسرم از احتضار پسرم پند گیر و مواظب اعمالت باش که همه طعم مرگ را خواهیم چشید.

16- حکایتی از مادری که در داغ فرزندش از غافل بودن پسرش و اهل دنیا میگفت

مبرد میگوید : که برای تسلیت زنی رفتم که پسری از او فوت شده بود و فرزندخود را ثنا می نمود و می گفت :

به خدا قسم مالش برای شکم غیر خودش بود و همتش برای غیرخودش . دست و کفِ کریمی داشت

اگر شهوت و گناهی پیش می آمد طبعش پست و لئیم میشد .

به مادر داغدارش گفتم : ایا از فرزندت فرزند و یادگاری برایت مانده است

گفت : خیر. بحمدالله تعالی ثواب صبری است که خدای عزوجل درعوض این مصیبت به من در دینا و اخرت ارزانی کرده است.

17- حکایتی جالب از بانوی صبور بحرینی

(مسكن الفؤاد/ص96) مسلم بن یسار میگوید . سالی به بحرین یفر کردم. ودر منزل خانمی وارد شدم ومدتی دران منزل میهمان بودم. بسیار متنعم بود فرزندانی و کنزان و غلامان بسیاری داشت. ولی ان خخانم را همیشه غمدیه و افسرده خاطر میدیدم.

چند سال بعد که مجددا به بحرین سفر کردم بر منزل ان خانم باز وارد شدم ولی اثری از نعمتهای قبل هیچ ندیدم.

فرزندانش مرده وتمام اموالش از بین رفته بود ولی ان خانم را بسیارشادومسروردیدم .

بسیار تعجب کرده. از او سوال کردم. خانم

ص: 152

. درایامی که متنعم به نعمتها ی الهی بودی بسیار غمناک و محزون بودی !

ولی امروز که در بدبختی و مصیبت دست وپنجه نرم میکنی چرا اینقدر خوشحال ومسروری؟ !

خانم گفت : سال قبل که مهمان ما بودی وبرگشتی . هر سرمایه ای را که برای تجارت به دریا فرستادم . تماما غرق شد و جز ضضر هیچ تجارتی نکردم . و فرزندانم نیز یکی پس از دیگری مبتلا به مرض لاعلاج گردیند و از دنیا رفتند. غلامان و کنیزان را نیز یکی پس از دیپری از دست دادم.

گفتم : رحمت خدا یمهرابن شامل حالت شود. ولی دران روزگار خوش شمارا همیشه ملول و غمگین میدیدم ولی امروز شما را در اوج بهجت و خورسندی میبینم.

بانو گفت . بله . درست است. علتش این بود که دران روزگار خوشبختی و اموال چون در نعمت دنیا بودم ، همیشه ترس و بیم این را داشتم که خدای مهربان در دنیا پاداش کارهای خوبم را میدهد و حسنات مرا در دنیا جبران کرده ومیکند و برای اخرتم هیچ چیزی باقی نخواهد ماند. ولی امروز که از خوشبختی به فقر رسیده ام امیدوارم که با صبوری خود بتوانم ذخیره ای برای اخرتم اماده سازم . میرزای وصال شیرازی ابیات بسیار زیبا یی دراین موضوع دارد که اشاره میکنم.

میکشان خرم و زهاد غمینند مگر

گنه امید فزاید به دل و طاعت بیم

این سخن وه که چه خوش گفت یکی مرد حکیم

فقر امید فزاید به دل و نعمت و بیم

18- حکایتی از پیرزنی بادیه نشین به نام ام عقیل

حکایتی از بزرگی است که میگوید : من

ص: 153

با یکی از دوستان بسیار خوبم در سفری در بیابانی میرفتیم . و درصحرای کویری خشک راه را گم کردیم . حیران و سرگردان در بیابان بودیم که سمت راست صحرا یک خیمه ای به نظرمان آمد. به طرف خیمه حرکت کردیم . به خیمه که رسیدیم سلام کردیم و یک پیرزنی در خیمه نشسته بد پاسخ سلاممان راداد. و پرسید شما چه کسانی هستید ؟ اینجا چه میکنید؟ گفتیم راه را گم کرده ایم. و اینک به اینجا رسیده ایم. و خواستیم استراحتی کرده و راه را ازشما جویا شویم و به راهمان ادامه بدهیم. ازاینکه راه را در صحرای کویری خشک و بی اب و علف گم کردیم خیلی ترسیدیم و وحشت وجودمان را گرفت که سرنوشتمان به کجا ختم میشود. ولی خیمه شمارا که تاز دور دیدیم بسیار امیدوار و خوشحال شدیم . پیرزن گلیمی برای ما پهن کرد و گفت روی گلیم بنشینید واستراحت کنید تا پسرم بیاید و درخدمت شما باشد. چیزی نگذشت که پرده خیمه را کنار زد گفت خدا امروز را ختم بخیر کند. شتر پسر من است که میاید ولی راکب پسر من نیست. . چیزی نگذشت که شتر و راکب به خیمه رسیدند. وقتی راکب از شتر پیاده شد شروع به گریه و شیون نمود و گفت : ای امعقیل . خدایمهربان به تو جزای خیر عنایت کند. و به تو صبر دهد و اجر عظیم به توارزانی دهد. پیرزن با تعجب گفت چه میگویی ؟ ! مگر عقیل پسرم مرده است که دل تسلی میدهی و تعزیتم میگویی؟ ! گفت اری . شتران رم کرده

ص: 154

و پسرت برای ارام کردن آنها پیش رفت به او حمله ور شده و او درچاهی افتاد و از دنیا رفت. ام عقیل به راکب گفت. پیاده شو و این بزغاله را سرببر و ناهاری تهیه کن که من امروز مهمان دار هستم. تو اینجا به مهمانان من خدمت کن تا ن برگردم. و سوار شتر شد و رفت. غذا را خوردیم ول خیل ینگران حال ان پیرزن بودیم. عصرنشده بود که پیرزن با حالی زار و خسته و محزون به خیمه اش برگشت. به استقبالش رفتیم و تعزیتش گفتیم. ام عقیل گفت ایا از بین شما کسی تلاوت قران میداند. ؟ گفتم. اری من بلدم. گفت لطف کن وکمی برای من قران بخوان تاباشنیدن ایات خدا قلبم ارام گیردومصیبت رابهتربتوانم تحمل کنم. من نیزآیات (بقرة/156/157) را تلاوت کردم

« الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون- أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُون»

ام عقیل گفت : ای بنده خدا. قسمت میدهم ایا این ایاتی که خواندی دقیقا فرمایش خدا بود؟ گفتم بخدا قسم . ایات قران بود.

ام عقیل گفت: سلام و درود خدا بر شما میهمانانعزیز م. و بلندشد دورکعت نماز خواند و دست بردعا برداشت و اینچنین دعا نمود:

« الَّلهُمَ اِّنی قَد فَعلتُ مَا اَمَرتَنِی بِهِ فَاَنجِِزلِی کَمَا وَعَدتَنِی بِهِ وَلَو بَقِیَ اَحَداً لِاَحَدٍ »

خداوندا به بدرستی که من به جای آوردم آنچه را امر فرمودی پس وفا کن به آنچه وعده داده ای و لو کسی بکسی نباشد.

گفتم ام عقیل انتظار داشتیم در زمان

ص: 155

شنیدن مرگ تنها فرزندت چنانجزع و فزع کنی که همانندش را ندیده باشیم ولی بسیار صبورانه و حکیمانه برخورد کردی. احسنت بر ایمان تو .

ام عقیل با گریه گفت: اگر این دنیای فانی پست وفا دار بودو ارزشمند. اینچنین پیامبر عزیز اسلام واهل بیت عزش را از ما نمیگرفت. دنیا به ال رسول (صلی الله علیه و آله) وفا نکرد . به من و پسر من وفا کند. اف براین دنیای زود گذر بی مقدار فانی.

با او خداحافظی کرده و با خود گفتیم عجب پیرزن با وقار مومنه عقیله ای بود این مادر. همانند اورا ندیده بودیم .

چه زیبا و عاقلانه با مرگ فرزندش روبرو شد. او بخوبی میداند که در برابر مرگ همه عالم عاجزند و هیج را راه گریز و فراری برای احدی نیست. حتی انبیاء گرام و اولیاء خوب خدا. همه عالم طعم مرگ را خواهند چشید . و جزع و فزع و ناله هیچ سودی ندارد مگر اینکه اجر و ثواب و ارزش صبر را میکاهد و نابود میکند. و با جزع و فزع هیچ میتی برنگشته است و بحال میت هم این ناله ها هیچ فائده ای ندارد. .

افرین برام عقیل که به سوی صبرپناه گرفت وفرزندش رابرای اخرت خودذخیره ثواب قرارداد. تااین صبوری درقیامتی که کسی به کسی نیست ومادرازفرزند فرارمیکندوفرزندازمادر. وهرکس بدنبال بدبختی خویش است. میتواندسایبانی برای روزمحشرش باشد.

19- حکایت کنیزکی که داغ بسیار دیده بود

(مسكن الفؤاد/ص97) بیهقی از ذی النون مصری روایت کرده است که گفت : به مکه مشرف شده بودم و به طواف خانه خدا مشغول بودم که دو کنیزی را دیدم

ص: 156

که درحال طواف حال خوشی داشتند و با اشعارشان با خدای خود درد و دل میکردند.

مضمون این اشعار این چنین بود

صبرت و کان الصبر خیر مطیه و هل جزع منی لیجدی فاجزع

صبر کردم و صبر بهتر مرکوبی است. آیا جزع و بیتابی مرا فایده ای می دهد که به جای آوردم؟

صبرت علی ما لو تحمل بعضه جبال برضوی اصببحت تتصدع

صبر کردم بر بلیه ای که اگر قدری از آن بر کوههای رضوی بار شود ، از یکدیگر می پاشند

ملکت دموع العین ثم رددتها الی ناظری فالعین فی القلب تدمع

و اشک دیدگان را مالک شدم و بازش به سوی دیده برگردانیدم ، پس دیده بر دل اشک می بارد.

گفتم : ای جاریه ! این بیتابی وشکوه برای چیست؟ گفت: ازمصیبتی که به من رسیده وهرگزبه احدی نرسیده است.

گفتم چه مصیبتی ؟

گفت : دو پسر داشتم که همیشه مثل دو بچه شتر باهم بودندو باهم بازی میکردند.

روزی پدرشان دو گوسفند قربانی کرد و از خانه بیرون رفت . یکی از پسران برادرش را گفت : ای برادر ! می خواهی بر تو بنمایم که پدرمان چگونه گوسفند را قربان نمود ؟ پس برخاست و مویهای برادرش گرفت و سرش را از بدن جدا کرد وقتی جان کندن برادرش را دید چنان ترسید که از منزل با وحشت فرارکرد.

وقتی پدرشان به منزل برگشت وبا پیکر بی جان پسرمان روبرو شد وعلت را جویا شد. گفتم برادر برادرش را سر برید و متواری شد. . پدر ناله

ص: 157

کنان بدنبال پسرش رفت. از شهر بیرون رفت و دید در صحراها گرگی پسرش را دریده و خورده است. انقدر جزع و فزع کرد که در برگشت به شهر از پای درامد و از دنیا رفت.

گفتم اکنون چه خواهی کرد؟ گفت : اختیار کردم طاعت خدای را بر طاعت شیطان. .

خدامیفرماید صبر کنید (بقره/153) « ان الله مع الصابرین»

. (آل عمران/146) « و اللهُ یحب الصابرین »

ولی شیطان امر میکند بر جزع و فزع و کفر و ناسزاگویی .

باب سوم : رضا و تسلیم

اشاره

(حديد/23) « لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُور»

این را بدانید تا هرگز محزون نشوید وقتی نعمتی را از دست میدهید و اگر نعمتی به شما برسد خوشحال ی زیاد نکنید . چون خداوند از انسان خیالباف متکبر فخر فروش خوشش نمیاید .

به مقام رضا و تسلیم کسی رسیده است که محبت و دوستیش نسبت به خداوند به اوج رسیده باشد. زیرا هرکس هرکسی را دوست بدارد کارها و اثار و رفتار اورا نیز دوست میدارد. چگونه است کسی که ادعای دوستی خداوند را دارد ولی به مقدرات الهی راضی نیست و برخی از کارهای خداوند را نممیپسنددو دوست ندارد؟ !

اگر معرفت الهی را به شجره ای خضراء طیبه مثال بزنیم . ثمره و میوه این شجره طیبه محبت به خداوند است.

واگر هم محبت را به شجره ای خضراء و طیبه مثال بزنیم . ثمره و میوه ان معرفت به الله خواهد بود.

محبت و معرفت مانند گل و

ص: 158

گلاب است.

عمق دوستی با خداوند را میتوان مقایسه کرد با دوستی های دنیوی. چگونه دونفر که باهم دوست صمیمی هستند . هرچه به صفات عالیه هم بیشتر شناخت پیدا کنند نسبت به هم محبت بیشتری خواهند داشت. و بدوستی انان افزوده میشود.

پس کسی که به چشم بصیرت و بینش جلال الهی و کمال نامتناهی او نظرنماید او را دوست می دارد

(بقره/126) « وَ الذِّینَ اَمَنُوا اَشَّدُ حُبًّا لِلَّهِ »

آن کسانی که ایمان به خدای آورده اند ، دوستی شان سخت و محکم و استوار است

و چون او را دوست داشت هر اثری که از او صادر شود مستحسن و مقتضی خشنودی و رضای خویش می شمارد ،

و رضا ثمره ای از ثمرات محبت است بلکه هر کمالی منتهی به رضا می شود و پس از آنکه رضا فرع شناسایی و محبت شد مستلزم تصور رحمتش . امید به او و مستوجب تصور هیبتش ، فروتنی و خشیت برای اوست و در این حال ، با عدم وصول ،

شوق افزاید و در صورت وصول انس فراز آید ، با فزونی انس انبساط روی نماید و با مطالعه عنایتش توکل چهره گشاید ،

و با نیک شمرده آنچه از او صادر گردد رضا حاصل شود و با تصور قصور نفس در جنب کمال محبوب و نهایت احاطه و اقتدار محبوب به او تسلیم به سوی محبوب را نائل آید و مقامات عظیمه از تسلیم متشعب می شود که این مقامات را آن کس شناسد که تواند شناخت و به تسلیم منتهی می شود

ص: 159

به سوی غایت هر کمال.

و بدان که رضا فضیلتی بزرگ است برای انسان بلکه تمام فضایل را بازگشت به سوی رضا است (وخدای تعالی تنبیه به فضل انسان فرموده و فضل او را مقرون به رضای خود نموده و علامتی برای او قرار داده است

(مائده/119) « رَضِیَ اللهُ عَنهُم وَ رَضُواعَنهُ»

خدا از ایشان راضی است وایشان نیزازخداراضی می باشند

(توبه/72) « وَ رِضوانٌ مِنَ اللهِ اَکبَرٌ »

خشنودی خدا بزرگتر است. وآن خشنودی نهایت احسان است و غایت امتنان

(كافي/ج 2/ص93) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: « إِنَّا صُبُرٌ وَ شِيعَتُنَا أَصْبَرُ مِنَّا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ كَيْفَ صَارَ شِيعَتُكُمْ أَصْبَرَ مِنْكُمْ قَالَ لِأَنَّا نَصْبِرُ عَلَى مَا نَعْلَمُ وَ شِيعَتُنَا يَصْبِرُونَ عَلَى مَا لَا يَعْلَمُون»

از يكى از اصحاب، امام صادق (علیه السلام) فرمود:

ما صبورانيم و شيعه ما، از ما صبرشان بيشتر است. گفتم: قربانت، چگونه شيعه ما از شما صبرشان بيشتر است؟

فرمود: براى آنكه ما دانسته صبر كنيم و شيعه ما بر آنچه ندانند صبر كنند.

(أصول الكافي/ج 3/ص119) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: « إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ، يَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ، فَيَأْتُونَ بَابَ الْجَنَّةِ، فَيَضْرِبُونَهُ، فَيُقَالُ لَهُمْ: مَنْ أَنْتُمْ؟ فَيَقُولُونَ: نَحْنُ أَهْلُ الصَّبْرِ، فَيُقَالُ لَهُمْ: عَلى مَا صَبَرْتُمْ؟ فَيَقُولُونَ: كُنَّا نَصْبِرُ عَلى طَاعَةِ اللَّهِ، وَ نَصْبِرُ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ، فَيَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: صَدَقُوا، أَدْخِلُوهُمُ الْجَنَّةَ، وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِساب»

امام صادق (علیه السلام) فرمود: چون روز قيامت شود، دسته ئى از مردم برخيزند و بيايند و در بهشت را بكوبند،

ص: 160

بآنها گويند: شما كيستيد؟ گويند: ما اهل صبريم، بآنها گويند: بر چه صبر كرديد؟ گويند: بر اطاعت خدا و از نافرمانى او صبر كرديم، خداى عز و جل فرمايد: راست گويند: ايشان را ببهشت در آوريد وهمين است قول خداى عز و جل: «همانا صابران اجر خود را بدون حساب بدست آورند

(مجموعه ورام/ج 1/ص41) عَنْ أَيُّوبَ (علیه السلام) « قَالَتْ لَهُ امْرَأَتُهُ لَوْ دَعَوْتَ اللَّهَ أَنْ يَشْفِيَكَ قَالَ «1»

وَيْحَكَ كُنَّا فِي النَّعْمَاءِ سَبْعِينَ عَاماً فَهَلُمِّي نَصْبِرُ عَلَى الضَّرَّاءِ مِثْلَهَا فَلَمْ يَلْبَثْ إِلَّا يَسِيراً حَتَّى عُوفِي»

از ايّوب (علیه السلام) نقل كرده اند

همسرش به او گفت: كاش دعا مى كردى خدا شفايت مى داد؟ فرمود: واى بر تو، هفتاد سال من در رفاه و نعمت بودم، پس بگذار تا همان قدر در سختى باشم، و چيزى نگذشت كه بهبود يافت. َ

(مجموعه ورام/ج 1/ص119) عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ( رَض) لَمَّا دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) عَلَى الْأَنْصَارِ فَقَالَ أَ مُؤْمِنُونَ أَنْتُمْ فَسَكَتُوا فَقَالَ رَجُلٌ نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ وَ مَا عَلَامَةُ إِيمَانِكُمْ قَالُوا نَشْكُرُ عَلَى الرَّخَاءِ وَ نَصْبِرُ عَلَى الْبَلَاءِ وَ نَرْضَى بِالْقَضَاءِ فَقَالَ مُؤْمِنُونَ وَ رَبِّ الْكَعْبَة»

ابن عباس (رض) مى گويد: وقتى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بر انصار وارد شد. فرمود: آيا شما مؤمن هستيد؟ همه ساكت شدند. مردى از آنها گفت: بلى اى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) حضرت فرمود: علامت ايمانتان چيست؟ انصار گفتند: در برابر نعمت و راحتى خدا را شكر مى كنيم، بر بلا صبر مى كنيم و به قضا و قدر الهى راضى هستيم حضرت فرمود: به خداى

ص: 161

كعبه قسم كه شما مؤمن هستيد.

(غررالحكم ودررالكلم/ج 5/ص445) « مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ اجْتَبَاه»

هر كه فرمانبردارى كند خدا را برگزيند خدا او را.

قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله) « إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً ابْتَلَاهُ فَإِنْ صَبَرَ اجْتَبَاهُ فَإِنْ رَضِيَ اصْطَفَاه»

چون خدامتعال بنده اى رادوست دارد، بلا به اوارزانى دارد، پس اگرشكيب دارد، اورابرمى گزيندواگردرمقام رضاايستاد، اوراخالص خويش قرار مى دهد

(كافي/ج 3/ص637) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) « قَالَ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُ بِمَنْزِلَةِ كِفَّةِ الْمِيزَانِ، كُلَّمَا زِيدَ فِي إِيمَانِهِ زِيدَ فِي بَلَائِه»

از امام صادق (علیه السلام) ، فرمود: همانا مؤمن چون كفّه ترازو است، هر آنچه بر ايمانش افزوده گردد، بر بلايش افزوده شود

قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله) « إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً ابْتَلَاهُ فَإِنْ صَبَرَ اجْتَبَاهُ وَ إِنْ رَضِيَ اصْطَفَاهُ»

پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله)

چون خدا بنده ای را دوست دارد بلا به او ارزانی دارد، پس اگرشکیب دارد. اورابرمیگزیند و اگر در مقام رضا ایستاد او را خالص خویش قرار می دهد

« (مسكن الفؤاد عند فقد الأحبة و الأولاد/84) قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله) « إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ أَنْبَتَ اللَّهُ تَعَالَى لِطَائِفَةٍ مِنْ أُمَّتِي أَجْنِحَةً فَيَطِيرُونَ مِنْ قُبُورِهِمْ إِلَى الْجِنَانِ يُسْرِعُونَ فِيهَا وَ يَتَنَعَّمُونَ كَيْفَ شَاءُوا فَتَقُولُ لَهُمُ الْمَلَائِكَةُ هَلْ رَأَيْتُمُ الْحِسَابَ فَيَقُولُونَ مَا رَأَيْنَا حِسَاباً فَيَقُولُونَ هَلْ جُزْتُمُ الصِّرَاطَ فَيَقُولُونَ مَا رَأَيْنَا صِرَاطاً فَيَقُولُونَ هَلْ رَأَيْتُمْ جَهَنَّمَ فَيَقُولُونَ مَا رَأَيْنَا شَيْئاً فَيَقُولُ الْمَلَائِكَةُ مِنْ أُمَّةِ مَنْ أَنْتُمْ فَيَقُولُونَ مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله) فَيَقُولُونَ نَشَدْنَاكُمُ اللَّهَ حَدِّثُونَا مَا كَانَتْ أَعْمَالُكُمْ فِي الدُّنْيَا

ص: 162

فَيَقُولُونَ خَصْلَتَانِ كَانَتَا فِينَا فَبَلَّغَنَا اللَّهُ تَعَالَى هَذِهِ الْمَنْزِلَةَ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ فَيَقُولُونَ وَ مَا هُمَا فَيَقُولُونَ كُنَّا إِذَا خَلَوْنَا نَسْتَحْيِي أَنْ نَعْصِيَهُ وَ نَرْضَى بِالْيَسِيرِ مِمَّا قَسَمَ لَنَا فَيَقُولُ الْمَلَائِكَةُ حَقٌّ لَكُمْ هَذَا»

چون قیامت بر پا شود خداوند تعالی بعضی از است مرا پرها برویاند و از قبور خودشان به سوی بهشت پرواز کنند و در بهشت می شتابند و چندان که بخواهند به تنعم می پردازند .

پس ملائکه به ایشان میگویند : آیا دیدید حساب را ؟ میگویند: ما حساب را ندیدیم

میگویندآیا جهنم دیدید ؟ میگویند : ما از امت محمدیم (صلی الله علیه و آله)

میگویند شما را به خدای قسم می دهیم که حدیث کنید اعمال شما در دنیا چه بود ؟

میگویند درما دو خصلت بود که خدای تعالی ما را به این منزلت رسانید به فزونی رحمت خود

میگویند : آن دو خصلت چه بود ؟ میگویند : ما هروقت خلوت مینمودیم . حیا میکردیم که معصیت خدای نماییم و به اندک راضی میشدیم از آنچه قسمت ما کرده است

ملائکه میگویند : این درجه حق شماست .

(مسكن الفؤاد عند فقد الأحبة و الأولاد/105) « سل لنا ربک امرا اذا فعلناه یرضی به عنا فاوحی الله تعالی الیه قل لهم یرضون عنی حتی ارضی عنهم»

و در اخبار حضرت موسی (علیه السلام) است که بنی اسرائیل آن حضرت را گفتند از پروردگار خود برای مسالت نمای امری را که چون به جای آوریم از ما راضی شود پس خدای تعالی به سوی آن حضرت وحی فرمود که ایشان

ص: 163

را بگو از من راضی باشند تا من از ایشان راضی باشم

(محاسن /ج1/ص252) « وَ نَظِيرُهُ مَا رُوِيَ عَنْ نَبِيِّنَا (صلی الله علیه و آله) أَنَّهُ قَالَ: مَنْ أَحَبَ أَنْ يَعْلَمَ مَا لَهُ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلْيَنْظُرْ مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَهُ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يُنْزِلُ الْعَبْدَ مِنْهُ حَيْثُ أَنْزَلَهُ الْعَبْدُ مِنْ نَفْسِهِ»

از پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) روایت شده است که فرمود : « آنکه خواهد بداند که چیست برای او در نزد خدای عزوجل ، پس نظر کندکه چیست برای خدای عزوجل در نزد او پس به درستی که خدای تعالی بنده را منزلتی از خود می دهد که بنده از نفس خود خدای را منزلت دهد

( (بحار/ج 79/143) وَ فِي أَخْبَارِ دَاوُدَ (علیه السلام) « مَا لِأَوْلِيَائِي وَ الْهَمَّ بِالدُّنْيَا إِنَّ الْهَمَّ يُذْهِبُ حَلَاوَةَ مُنَاجَاتِي مِنْ قُلُوبِهِمْ يَا دَاوُدُ إِنَ مَحَبَّتِي مِنْ أَوْلِيَائِي أَنْ يَكُونُوا رُوحَانِيِّينَ لَا يَغْتَمُّونَ»

و در اخبار داود (علیه السلام) است دوستان مرا ، با غم چه کارست ؟ به درستی که هم خاطر و اندوه دل شیرینی مناجات مرا زایل می کند از دلهای ایشان ای داود ! حق محبت من از دوستانم این است که پیوسته در روح و مسرت باشند و صفحه ضمیر ، به ناخن هم و اندوه نخراشند

(الدعوات/راوندی/ص 164) وَ رُوِيَ أَنَّ مُوسَى (علیه السلام) « قَالَ يَا رَبِ دُلَّنِي عَلَى عَمَلٍ إِذَا أَنَا عَمِلْتُهُ نِلْتُ بِهِ رِضَاكَ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ يَا ابْنَ عِمْرَانَ إِنَّ رِضَايَ فِي كُرْهِكَ وَ لَنْ تُطِيقَ ذَلِكَ قَالَ فَخَرَّ مُوسَى (علیه السلام) سَاجِداً بَاكِياً فَقَالَ يَا رَبِّ خَصَصْتَنِي بِالْكَلَامِ وَ لَمْ تُكَلِّمْ

ص: 164

بَشَراً قَبْلِي وَ لَمْ تَدُلَّنِي عَلَى عَمَلٍ أَنَالُ بِهِ رِضَاكَ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ أَنَّ رِضَايَ فِي رِضَاكَ بِقَضَائِي»

و روایت شده است که : حضرت موسی (علیه السلام) به پیشگاه حضرت اقدس الهی عرض کرد که خداوندا ! مرا راهنمایی کن به آنچه خوشنودی و رضای تو در آن است تا به آن کار بندم و عمل نمایم . پس خدای تعالی به سوی او وحی فرستاد که رضای من در چیزهایی است که تو مکروه می شماری عرض کرد : ای پروردگار من ! مرا بر آن چیز دلالت فرمای . فرمود : به درستی که رضای من در رضای توست به قضای من.

(قصص الأنبياء/ (راوندي) /ص165) « قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « لَمَّا صَعِدَ مُوسَى (علیه السلام) إِلَى الطُّورِ فَنَادَى رَبَّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي خَزَائِنَكَ قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ خَزَائِنِي إِذَا أَرَدْتُ شَيْئاً أَنْ أَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ* وَ قَالَ قَالَ يَا رَبِّ أَيُّ خَلْقِكَ أَبْغَضُ إِلَيْكَ قَالَ الَّذِي يَتَّهِمُنِي قَالَ وَ مِنْ خَلْقِكَ مَنْ يَتَّهِمُكَ قَالَ نَعَمْ الَّذِي يَسْتَخِيرُنِي فَأَخِيرُ لَهُ وَ الَّذِي أَقْضِي الْقَضَاءَ لَهُ وَ هُوَ خَيْرٌ لَهُ فَيَتَّهِمُنِي»

و در مناجات حضرت موسی (علیه السلام) است که ای آفریدگار من ! کدام بنده تو به سوی تو محبوبترست ؟ فرمود : آنکه

هرگاه محبوب او را از او بستانم با من از در مسالمت باشد و قضای مرا تسلیم دهد و بداند که صلاح او را در آن دانسته ام .

عرض کرد: بنده ای است که تو بر او ساخط و از او ناراضی باشی؟ فرمود: آنکه در امری خیرخود

ص: 165

ازمن خواهدوچون خیراو را بر آورم و جاری نمایم قضای مرا ناگوار دارد .

روایت شده است خبری که سخت تر از این است اینکه خدای تعالی فرموده است :

(كنز الفوائد/ج 1/ص360) « قَالَ حَاكِياً عَنْ رَبِّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ مَنْ لَمْ يَرْضَ بِقَضَائِي وَ لَمْ يَصْبِرْ عَلَى بَلَائِي فَلْيَتَّخِذْ رَبّاً سِوَائ»

منم خدای متصف به صفات کمالیه جز من خدایی نیست آنکه بر بلای من صبر نکند و شکیب نیاورد و به قضای من رضا ندهد ، پس پروردگار دیگری برای خود اختیارنماید .

(تحف العق. ل/374) قَالَ (علیه السلام) « أَوْحَى اللَّهُ إِلَى دَاوُدَ (علیه السلام) يَا دَاوُدُ تُرِيدُ وَ أُرِيدُ فَإِنِ اكْتَفَيْتَ بِمَا أُرِيدُ مِمَّا تُرِيدُ كَفَيْتُكَ مَا تُرِيدُ وَ إِنْ أَبَيْتَ إِلَّا مَا تُرِيدُ أَتْعَبْتُكَ فِيمَا تُرِيدُ وَ كَانَ مَا أُرِيد»

ای داود ! تو اراده ای می کنی و من اراده می کنم و به درستی که پدید آید اراده من اگر مرا تسلیم دهی و گردن نهی کفایت اراده تو را می کنم و اگر مسلم نداری آنچه را که اراده آن را کرده ام ، تو را در آنچه اراده کرده باشی به تعب می اندازم و جز اراده من نخواهد بود.

مكارم الأخلاق/ج 2/ص 89) قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله) « أَوَّلُ مَنْ يُدْعَى إِلَى الْجَنَّةِ الْحَمَّادُونَ الَّذِينَ يَحْمَدُونَ اللَّهَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاء »

اول كسانى كه به بهشت خوانده ميشوند كسانى هستند كه خدا را بسيار حمد مى كنند و او را در نهان و آشكار سپاس ميگويند.

(مجموعه ورام/ج1/230) قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ « أَوَّلُ

ص: 166

مَنْ يُدْعَى إِلَى الْجَنَّةِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ الَّذِينَ يَحْمَدُونَ اللَّهَ تَعَالَى عَلَى كُلِّ حَال»

نخستین کسانی که به سوی بهشت خوانده شوند در روز قیامت آنانند که خدای تعالی را در همه حالات از یاس و رجاء و بَوُس و رَخَاء حمد کنند و ستایش گزارند

از ابن مسعود است: که هر آینه اگر پاره آتشی را که بسوزاند و باقی گذارد آنچه را باقی گذارد بلیسم و زبان بر آن سایم دوست تر می دارم از این که آنچه را هست بگویم ای کاش نمی بود و آنچه نیست بگویم کاش می بود.

از ابو درداء است که درون ایمان صبر است در طاعت حکم و رضاست بر جریان قدر الهی

(روضه الواعظین/ ج2/426) قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله) « إِنَّ اللَّهَ بِحِكْمَتِهِ وَ جَلَالِهِ جَعَلَ الرَّوْحَ وَ الْفَرَجَ فِي الرِّضَا وَ الْيَقِينِ وَ جَعَلَ الْغِلَّ وَ الْحَزَنَ فِي الشَّكِّ وَ السَّخَط»

به درستی که خدای حکیم متعال قرار داد است راحتی و گشایش را در رضا و یقین و قرار داده است غم و اندوه را در شکیب و نارضایی .

(بحار/ج90/336) قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) « أَوْحَى اللَّهُ إِلَى مُوسَى (علیه السلام) أَنَّ عِبَادِي لَمْ يَتَقَرَّبُوا إِلَيَّ بِشَيْ ءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ ثَلَاثِ خِصَالٍ الزُّهْدِ فِي الدُّنْيَا وَ الْوَرَعِ عَنِ الْمَعَاصِي وَ الْبُكَاءِ مِنْ خَشْيَتِي فَقَالَ مُوسَى يَا رَبِّ فَمَا لِمَنْ صَنَعَ ذَلِكَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى أَمَّا الزَّاهِدُونَ فِي الدُّنْيَا فَأُحَكِّمُهُمْ فِي الْجَنَّةِ وَ أَمَّا الْمُتَوَرِّعُونَ عَنِ الْمَعَاصِي فَمَا أُحَاسِبُهُمْ وَ أَمَّا الْبَاكُونَ مِنْ خَشْيَتِي فَفِي الرَّفِيقِ الْأَعْلَى»

(أصول كافي/ج 3/ص102) عَنْ عَلِيِّ بْنِ هَاشِمِ

ص: 167

بْنِ الْبَرِيدِ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: « قَالَ لِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا الزُّهْدُ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ أَعْلَى دَرَجَةِ الزُّهْدِ أَدْنَى دَرَجَةِ الْوَرَعِ وَ أَعْلَى دَرَجَةِ الْوَرَعِ أَدْنَى دَرَجَةِ الْيَقِينِ وَ أَعْلَى دَرَجَةِ الْيَقِينِ أَدْنَى دَرَجَةِ الرِّضَا»

فرمود: زهد را ده جزء است، بالاترين درجه زهدپست ترين درجه ورع است. و بالاترين درجه ورع پست ترين درجه يقين است، و بالاترين درجه يقين پست ترين درجه رضاست.

(مصباح الشریعه/182) قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام) « صِفَةُ الرِّضَا أَنْ يَرْضَى الْمَحْبُوبَ وَ الْمَكْرُوهَ وَ الرِّضَا شُعَاعُ نُورِ الْمَعْرِفَةِ وَ الرَّاضِي فَانٍ عَنْ جَمِيعِ اخْتِيَارِهِ وَ الرَّاضِي حَقِيقَةً هُوَ الْمَرْضِيُّ عَنْهُ وَ الرِّضَا اسْمٌ يَجْتَمِعُ فِيهِ مَعَانِي الْعُبُودِيَّةِ وَ تَفْسِيرُ الرِّضَا سُرُورُ الْقَلْبِ سَمِعْتُ أَبِي مُحَمَّداً الْبَاقِرَ (علیه السلام) يَقُولُ تَعَلُّقُ الْقَلْبِ بِالْمَوْجُودِ شِرْكٌ وَ بِالْمَفْقُودِ كُفْرٌ وَ هُمَا جَنَاحَانِ مِنْ سُنَّةٍ وَ أَعْجَبُ مِمَّنْ يَدَّعِي الْعُبُودِيَّةَ لِلَّهِ كَيْفَ يُنَازِعُهُ فِي مَقْدُورَاتِهِ حَاشَا الرَّاضِينَ الْعَارِفِينَ عَنْ ذَلِك»

امام صادق (علیه السلام) فرمودند :

صفت رضا این است که پسندیده افتد آنچه دلخواه و آنچه ناگوار است و رضا روشنی نور شناسایی حق است و راضی از تمام اختیار خود فانی است و راضی در حقیقت راضی شده از اوست و رضا اسمی است که مجتمع است در او انواع معانی بندگان خدا و تفسیر رضا ، شادمانی دل است و شنیدم از پدرم محمد باقر (علیه السلام) که می فرمود: علاقه به آنچه موجود است ، شرک است و به آنچه مفقود است. کفر است و این هر دو از سنت و سیرت رضا بیرونند و عجب است از آنکه دعوی بندگی خدای نماید .

ص: 168

گونه در مقدراتش راه منازعت می گشاید ؟ خدای تعالی دور دارد راضیان عارف را از این امر ناپسند .

(مسکن الفواد/87) وَ رُوِيَ أَنَّ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيَّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ « ابْتُلِيَ فِي آخِرِهِ بِضَعْفِ الْهَرَمِ وَ الْعَجْزِ فَزَارَهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَاقِرُ (علیه السلام) فَسَأَلَهُ عَنْ حَالِهِ فَقَالَ أَنَا فِي حَالَةٍ أُحِبُّ فِيهَا الشَّيْخُوخَةَ عَلَى الشَّبَابِ وَ الْمَرَضَ عَلَى الصِّحَّةِ وَ الْمَوْتَ عَلَى الْحَيَاةِ فَقَالَ (علیه السلام) أَمَّا أَنَا يَا جَابِرُ فَإِنْ جَعَلَنِيَ اللَّهُ شَيْخاً أُحِبُّ الشَّيْخُوخَةَ وَ إِنْ جَعَلَنِي شَابّاً أُحِبُّ الشَّيْبُوبَةَ وَ إِنْ أَمْرَضَنِي أُحِبُّ الْمَرَضَ وَ إِنْ شَفَانِيَ أُحِبُّ الشِّفَاءَ وَ الصِّحَّةَ وَ إِنْ أَمَاتَنِي أُحِبُّ الْمَوْتَ وَ إِنْ أَبْقَانِي أُحِبُّ الْبَقَاءَ فَلَمَّا سَمِعَ جَابِرٌ هَذَا الْكَلَامَ مِنْهُ قَبَّلَ وَجْهَهُ وَ قَالَ صَدَقَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَإِنَّهُ قَالَ سَتُدْرِكُ لِي وَلَداً اسْمُهُ اسْمِي يَبْقُرُ الْعِلْمَ بَقْراً كَمَا يَبْقُرُ الثَّوْرُ الْأَرْضَ فَلِذَلِكَ سُمِّيَ بَاقِرَ عِلْمِ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ أَيْ شَاقَّه»

و روایت شده است که جابربن عبدالله انصاری:

جناب جابربن عبدالله انصاری (رض) در آخر عمر خود به ضعف پیری مبتلا شده بود. روزی امام باقر (علیه السلام) به عیادت ایشان تشریف بردند. و از حالش سؤ ال نمودند . جابرعرض کرد در حالتی هستم که پیری را از جوانی خوشتر می شناسم و مرض را بر صحت بهتر میدانم و مرگ را بر زندگی ترجیح می دهم. آن حضرت فرمود: اما من ای جابر ! اگر خدای عزوجل ، مرا پیر قرار دهد ، پیری را دوست می دارم و اگر جوان قرار دهد جوانی را می خواهم و اگر مرا مریض گرداند ، دوستدار مرضم و اگر

ص: 169

شفا و صحت بخشد. شفا و صحت را می پسندم و اگر مرا بمیراند مرگ را بر خود روا می دارم و اگر بقا ارزانی را حق خود می شمارم. چون جابر این سخن از آن حضرت استماع نمود ، روی مبارک آن حضرت را بوسه داد و گفت : راست فرمود پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) پس به درستی که حضرت به من فرمود : زود باشد که دریای فرزندی از فرزندان مرا که نام من باشد و بشکافد علم را چنان که گاو زمین را بشکافد . پس از این نامبردارشده است به باقر علم اولین و آخرین یعنی شکافنده اش.

این سخن در گوش هوشم دوش آمد از سروش گر خدا را دوست داری در رضای او بکوش

(مسکن الفواد/89) قال الصادق (علیه السلام) « رأس طاعة اللَّه، الصّبر و الرّضى عن اللَّه فيما احبّ العبد او كره و لا يرضى عبد عن اللَّه فيما احبّ او كره الّا كان له خيرا فيما احبّ او كره»

کلینی به اسناد خود از حضرت ابی عبدالله روایت کرده است که فرمود

سر بندگی حضرت حق متعال ، صبر و رضای از اوست در آنچه بنده دوست دارد یا ناگوار شمارد و بنده راضی نمی شود از خدای در آنچه خواهد یا نخواهد جز آنکه برای او خیر است در آنچه خواست یا نخواست

(فقه منسوب بامام الرضا (علیه السلام) /ص359) قال علی (علیه السلام)

« أَعْلَمُ النَّاسِ بِاللَّهِ أَرْضَاهُمْ بِقَضَاءِ اللَّهِ »

داناتر مردمان به خدای تعالی راضی تر ایشان به قضای اوست

(الفقه المنسوب بامام الرضا

ص: 170

(علیه السلام) /359) قال علی (علیه السلام) « أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ يَا مُوسَى مَا خَلَقْتُ خَلْقاً أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ وَ إِنِّي إِنَّمَا أَبْتَلِيهِ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَهُ وَ أُعَافِيهِ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَهُ فَلْيَصْبِرْ عَلَى بَلَائِي وَ لْيَشْكُرْ نَعْمَائِي وَ لْيَرْضَ بِقَضَائِي أَكْتُبْهُ مِنَ الصِّدِّيقِينَ عِنْدِي»

مولا فرمود : خدای تعالی فرموده است : بنده مومن خود را در چیزی از نعمت و بلا نمی گذارم جز اینکه خیر قرار می دهم برای او . پس باید راضی باشد به قضای من و صبر کند بر بلای من و شکر گزارد نعمتهای مرا تا بنویسم ای محمد او را از صدیقان و راستکاران در بندگی نزد خود .

و از آن بزرگوار است که فرمود : از چیزهایی است که خدای عزوجل به حضرت موسی (علیه السلام) وحی نموده است :

(المومن/ص17) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ « فِيمَا أَوْحَى اللَّهُ إِلَى مُوسَى (علیه السلام) أَنْ يَا مُوسَى مَا خَلَقْتُ خَلْقاً أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنَ وَ إِنِّي إِنَّمَا أَبْتَلِيهِ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَهُ وَ أُعْطِيهِ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَهُ وَ أَزْوِي عَنْهُ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَهُ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِمَا يَصْلُحُ عَلَيْهِ عَبْدِي فَلْيَصْبِرْ عَلَى بَلَائِي وَ لْيَرْضَ بِقَضَائِي وَ لْيَشْكُرْ نَعْمَائِي أَكْتُبْهُ فِي الصِّدِّيقِينَ عِنْدِي إِذَا عَمِلَ بِرِضَائِي وَ أَطَاعَ أَمْرِي»

خدا به موسی (علیه السلام) فرمود: ای موسی بن عمران. نیافریدم آفریده ای را که او را دوست دارم از بنده مؤ من خود . بدرستی که من گرفتارش می کنم به چیزی که خیر خود اوست بدرستی که من

ص: 171

عافیتشس می بخشم به آنچه خیر اوست ! و باز می گردانم از او چیزی را به آنچه خیر اوست و من داناترم به آنچه صلاح بنده من در آن است . پس با ید بلای مرا صابر باشد و نعمای مرا شاکر تا او را از صدیقان و راستان نزد خود بنویسم چون عمل به رضای من کند و امر مرا طاعت نماید .

(كافي/ج 2/ص63) سُئِلَ عَنِ الصادق (علیه السلام) قُلْتُ لَهُ بِأَيِّ شَيْ ءٍ يُعْلَمُ الْمُؤْمِنُ بِأَنَّهُ مُؤْمِنٌ قَالَ بِالتَّسْلِيمِ لِلَّهِ وَ الرِّضَا فِيمَا وَرَدَ عَلَيْهِ مِنْ سُرُورٍ أَوْ سَخَط »

به حضرت صادق (علیه السلام) عرض شد که به کدام چیز مومن را می توان شناخت که او مومن است؟

فرمود : به تسلیم مر مرا خدای را و رضای در انچه از شادمانی و ناگواری بر او وارد آید

(مسکن الفواد/90) در اسرائیلیات وارد شده است که:

بنده عابدی روزگاری دراز خدای را عیادت کرد پس در خواب دید که فلانه زن عابده انیس تو در بهشت است. تصمیم گرفت ان زن مومنه بهشتی را پیداو اورا به معبد خوددعوت تا رفتار و کردار او را ارزیابی کند و علت همنشینی با او در بهشت را بفهمد.

پس زن را دعوت کرد و سه شبانه روز از او ضیافت نمود و روزها را به صیام و شبها را به قیام می گذرانید ولی با کمال تعجب میدید زن عابده روزها را روزه نمیگیرد و شبها را نیز به خواب و استراحت می گذراند. با کمال تعجب عابد به زن عابده گفت : آیا جز آنچه می بینم عملی

ص: 172

برای تو هست ؟ زن عابده گفت : به خدای قسم جز آنچه دیدی عملی ندارم و غیر از این عبادتی بلد نیستم و نمی دانم . باز عابد سخنش را تکرار می کرد تا بلکه بفهمد سر این مقام این زن عابده در چیست؟ تا اینکه زن عابده گفت چرا اینقدر اصرار و کنکاش میکنی ؟ ! عابد گفت خوابی دیده ام و بدنبال علت ان هستم. زن عابده گفت شاید به خاطر خصلتی است که دارم . عابد گفت کدام صفت و خصلت؟ زن عابده گفت : یک خصلت کوچک در من هست که اگر در سختی افتم تمنای راحتی و رفاه از خدای عزیز ندارم و اگر دربیماری و مرض باشم شفا و درمان نمی خواهم. تسلیم محض او هستم. پس عابد با گریه گفت . احسنت بر تو . زهی صفت و خصلتی که بظاهر کوچک است ولی بسیار بزرگ است و از طرفی بسیاری از عباد هم نتوانند به این مقام برسند و این مرام و خصلت را ملکه خود نمایند. .

چرا که مرتبه رضا واقعا بلندتر از مرتبه صبر است. حتی بالاتر از ان این که مقایسه و نسبت صبر با مقام رضا در نزد اهل حقیقت فاصله و نسبت معصیت است با مقام وارزش طاعت! !

کسی که مدعی است محبت به خدای مهربان دارد پس اگر مصیبتی و بلایی به او رسد در اوج لذت خواهان ان بلاست. چرا که به قول معرو ف هرانچه از دوست رسد نیکوست .

به درستی که محبت اقتضا می کند التذاذ به بلا را . زیرا

ص: 173

که محب و عاشق خدا در وسط ابتلاء به بلا بیشتر بیاد محبوب میبیند و در انس و موانست با محبوب خود را میابد . و به تقرب و نزدیکیش به محبوب میافزاید . و ارزش صبر در زمان کراهت و ناراحتی قیمت یمخورد نه در راحتی و لذت . صبر در نعمت نیست بلکه صبر در بلاست. شکر در نعمت است و صبر در زمان بلا. نفس انسان از تلخی صبر بیزار است چون منافات دارد با امیال نفسانی . او کراهت نیمخواهد. او از سختی و بلا فراری است. اینجاست که ارزش صبر خودش را نشان میدهد.

پس هرجا ادعای محبت شود بلافاصله صبر از راه میرسد. چون صبر و محبت رفیق دائمی همند.

البته صبر معلم نفس خواهد بود. نفس فقط با چوب صبر تنبیه و تربیت وساخته و تقویت میشود. طبیعی است که طبع بشری از سختی ها و بلاها و زجر کشیدن ها تنفر داشته باشد. و چه خوب گفته اند در مقابل دشمن باید استقامت و چالاکی و جلالیت وشکوه را نشان داد ودر مقابل دوستان تواضع و عجز و ناتوانی را بنمایش گذاشت.

و همه ما بخوبی میدانیم که انسان هیچ دشمنی بدتر و قدیمی تر و خطرناک تر از نفس وشهوت ندارد. پس در مقابل دشمنی همچون نفس باید چالاکی و استقامت خود را به نمایش دراوری ودر مقابل محبوب و معشوقت که خدای متعال باشد در اوج عجز وناتوانی و خضوع و خشوع باشی.

بقول حکماء که گفته اند : صبر سخت ترین منازل بر عامه است و ترسناک ترین منازل در

ص: 174

راه عشق و دوستی است و ناخوشترین کار در راه توحید وخدای پرستی است .

چرا که برای عموم مردم عادی صبر در مواقع بلا سخت ترین منازل است زیرا تمرین ریاضت و سختی در مسیر عرفان و عشق به خدا نداشته و مالش مورد آزمایش قرار نگرفته و عادت به غربت و تنهایی و خواری نداشته و نمیتواند از نظر عقلی درک کند که با تحمل بلا میتواند به مامات عالیه برسد. ونمیتواند به این حالات عرفانی دست یابد که باید از بلا و مصیبت لذت برد چرا که از معشوق این تقدیر امده است. به همین دلیل است که وقتی مصیبتی میبیند به جزع و فزع میافتد و بی صبری میکند و فس او غلبه داردبرعقل او. وکنترل نفس برای او بسیاردشواراست. چون بی خبر است ازمقامات صبر وتسلیم دربرابرمقدرات الهی .

و اما اوحش منازل در راه محبت از این رهگذر است که محبت مقتضی انس به محبوب و التذاد به بلاست . زیرا صبر و رضا منافی یکدیگرند

و ناخوشتر در مقام توحید این که صابر را دعوی تجلد است و هر دو از مرغوبات نفس می باشد و توحید را اقتضای منافی نفس است پس می باشد ناخوشتر ، زیرا که ثبات نفس در مقام توحید از اقبح منکرات است ، بلکه رضا با بزرگی قدر و علو امرش نزد اهل تحقیق از اول مسالک توحید است زیرا که سلوک ایشان به فنای در توحید به ذاتهای ایشان است و رضا فنای اراده در اراده حق متعال و وقوف صادق با مراد اوست و فنای صفت قبل

ص: 175

از فنای ذات است . به این تحقیق ، منافات صبر و رضا با یکدیگر برای تو مبین شد و بعد مسافت و شدت مسالکی که در میانه این هر دو است معین گردید

فصل : درجات رضا

درجه اول مقام رضا

برای مقام رضا سه درجه است

این است که بنده خدا باید نظر کند به زمان وقوع و نزول بلا . و تعقل نماید که خداوند حکیم و داناست پس هر اتفاقی بیفتد او بیشتر از من صلاح مرا میداند . این تعقل مقتضی رضاست و دقیقا میفهمد در کجا و کی ودر چه زمانی باید مقام رضا را بدست اورد . و زمانی که با تمام وجود بلا را لمس میکند و درد و سختی بلا را میچشد درهمان زمان راضی است به رضای خدای متعال . نه تنها راضی به بلا ست بلکه رغبت به به بلا دارد و در تحمل ان رنج وبلا بالاترین لذت را میبرد. با تعقلی که دراد هرچند طبع نفسانی او همراهی نمیکند ولی بخوبی تقرب الی الله را درک میکندو در مزید قرب الهی خودش را پیروز میداند و میبیند.

(ال عمران/133) « وَسارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقينَ»

و براى نيل به آموزشى از پروردگار خود و بهشتى كه پهنايش به قدر آسمانها و زمين است و براى پرهيزكاران آماده شده است، بشتابيد

رضای متقین را اگر خواستی بفهمی با این مثال بهتر متوجه خواهی شد.

مریضی را در نظر بگیر که بخاطر نارحتی که دارد به دکتری حاذق مراجعه میکند و طبیب به او میگوید باید حجامت کنی تا به

ص: 176

بهبودی برسی. و او تسلیم معالجه طبیب حاذق است. لذا با دست خودش پیراهنش را درمیاورد و درد نیشتر و تیغ حجامت را تحمل میکند چرا که به طبیب حاذق ایمان دارد که هر چه میکند بصلاح اوست.

متقین نیز چنینند . با تمام وجودشان به خدای متعال اطمینان دارند که جز خیرشان چیزی را نخواهد پس به هر بلایی تن میدهند و با عشق انرا تحمل میکنند

.

مثال دیگری که میتوانم برای توضیح مطلب بزنم این مثال است

تاجری را تصور کنید که بخوبی میداند اگر به فلان شهر سفر کند سود بسیار خوبی را بدست میاورد. مسلما سختی راه و مشکلات سفر را به جان میخرد . چرا که به نتیجه این سفر تجاری اطمینان دارد.

بسیار خوب . پس مشکل اساسی ما که در مواقع بلا دچار جزع و فزع میشویم بی اعتمادی و نا اطمینانی به اینده و خدای مهربان داریم. چرا که اگر اعتماد بخدا میداشتیم هربلایی که به ما میرسید را از مقدرات الهی میدانستیم و با یقینی که به او داریم که اگر صبوری کنیم ثوابی عظیم برای ما ذخیره خواهد کرد و هرگز به ما ظلم نخواهد شد . به آن بلیه رضایت میدادیم و با شوق و رغبت با بلا مواجه میشدیم و روز بروز علاقه ما به خدای متعال بیشتر و شکر گذاری ما هم افزون تر میبود.

درجه دوم رضا

آن است که برآن دستوری که خدا داده تا بلا بر من نازل شود و سختی برمن فائق اید . ان بلا را دوست بدارم . و ان سختی کشیدن را

ص: 177

عشق بورزم . زیرا که محبوبم اراده کرده است و رضایت داده تا من با ان بلا دست و پنجه نرم نمایم پس با تمام عشق و محبت با بلا مواجه خواهم شد زیرا تمام مراد و خواسته محبوبم را دراین تحمل سختی ها میدانم .

ایا عشق و علاقه های بین مردم را ندیده ای ؟ !

چگونه بعضی شیفته بعضی میشوند و دل به او میبندد و چه اشعاری در وصف معشوقش میگوید و چه کتابها برای این عشق و عاشقی های دنیو نوشته شده و چه توصیفاتی دراین امر کرده اند.

درحالیکه تمام این عشق و عاشقی ها . به ظاهر و گوشت و پوست و جسم ادمی است. بشری که از نطفه متعفن پدید امده و بعداز مرگش به خاک و جیفه در گور مبدل میشود.

و در زمان حیاتش حمال کثافات و غدره و اخباث است . بالاترین هنرش این است که پاکی هارا مبدل به نجاسات میکند. این بشر غافل بدبخت چنین محو بشری دیگر همچون خود شده و چه بسیار که این انسان غلط ببیند و به اشتباه تفسیر کند و به غلط توجیه نماید. چه زیاداتفاق افتاده که دور را نزدیک نمایش دهد و نزدیک را دور . زشت را زیبا جلوه دهد و و زیبا را زشت معرفی کند. حصیر را دیبا پندارد و دیبا را حصیر بی ارزش .

این انسان بیچاره کجا میتواند درک کند عشق به خدای متعال چیست ؟ محبت ابدی را کجا میتواند بفهمد و تفاوتش را با عشق های زود گذر دنیوی چگونه بفهمد؟ !

ص: 178

در محبتها و عشق های حقیقی و معنوی هرگز دروغ و کلک و رسوایی نیست. هرچه هست واقعیت است و رسیدن به کمال و تقرب به محبوب و ابدی است و لایزال . شبهه و غلط ندارد . مرگ وفنا در این عشق معنا ندارد. بلکه پس از مرگ زنده وباقی خواهد بود. و با رحمت خدای متعال با تمام سرور و اشتیاق با خدای خود ملاقات مینماید. و به رزق الهی مسرور شود و به سعی شراب طهور رسد بلکه مرگش مزید تنبه و استکشاف است و مایه رحمت و استعطاف و این امری است از حیث اعتبار روشن و آشکار .

درجه سوم مقام رضا

این است که احساس درد ورنجش نکند و اسباب زحمت و رنج و الم بر او جاری شود ولی پروای آن نداشته باشد و جراحتی به او رسد و دردش نیاید .

برای درک این مطلب چند مثال میزنم :

مثال : مجاهد و سربازی که در میدان جنگ زخم میبیند ولی چون مشغول جنگیدن است متوجه زخمی که براو وارد شده است نمیشود. بعداز خروج از میدان جنگ . بدلیل خونریزی شدید متوجه زخمی شدن خود میگردد.

مثال : شخصی شتاب زده بدنبال ماموریتی باشد و خاری به پای او رود یا سنگریزه ای در کفش او باشد ولی بدلیل مشغله فکری و تعجیلی که دارد متوجه ان خار و یا سنگریزه نگردد. بعدازاینکه ماموریتنش به پایان رسید و فکرش اسوده گردید متوجه گردد

زیرا که دل هر گاه به مهمی مستغرق و مشتغل گردید غیر از آن را ترک می کند و آنچه را بر

ص: 179

تن رسد درک نمی نماید

و نظایر این حال در امور اهل دنیا که دل بر کاری نهند و تن به مخاطره ای دهند . و از خورد و خواب فرو مانند و از نان و آب به یاد نیاورند بسیار است و واضح و آشکار و چنین است عاشقی که مستغرق مطالعه جمال محبوب باشد و در غیر این حالت اگر مکروهی بیند به ستوه آید دران حال اندیشه غمی نکند و احساس المی ننماید و این از اثر استیلای محبت بر دل است و مشغولی دل که محبت و عشق از اعظم شواغل و چون این حال در المی خفیف نسبت به مهری ضعیف تصویر شود در رنج الیم نسبت به حب عظیم تصویر می پذیرد .

به درستی که تضاعیف محبت را تضاعیف الم تقدیر باید نمود و به تصویر باید آورد و همچنان که مهر صورتهای جمیله ظاهره را که با چشم سر دریافت میکند ولذتی است برای دل و کسی که صور جمیله باطنه را با چشم دل مشاهده میکند و قوتی است برای قلب . و جلال لا یقاس بها جلال پس از آنکه چیزی از آن جمال و جلال لایزال . منکشف شود و آن محبت حقیقه بر دل و جانش غالب آید که مدهوش و مست گردد. چنان استیناس بیند که هرچه بر او جاری شود احساس نکند

آمنه بیگم دختر علامه مجلسی

در منزل پای ایشان لغزید و به زمین خورد و ناخن پایشان کنده شد و لی سریع برخاست و بخندید. و خدای را شکر نمود. شاگردانش پرسیدند: بی بی آیا از

ص: 180

کنده شدن ناخن پا درتان نگرفت؟ گفت : دردی را تحمل کردم تا به لذت ثواب ان نائل گردم

عارفی را گویند :

سبب و علت مرضی را یافته بود و بیماران را درومان و علاج میکرد. اتفاقا خود به بیماری سختی مبتلا شد. گفتند پس چرا دارویی ننوشی و به چاره خود نمیکوشی ؟ ! گفت : ( ضَربُ الحَبیبِ لَا یُوجَعٌ ) زخم تیغ دوست را دردی نیست

خوشا وقت شوریدگان غمش

اگر زخم ببینند و گر مرهمش

دمادم شراب الم در کشند

وگر تلخ بینند دم در کشند

بلای خمار است در عیش مُل

جفاهای خار است باشاخ گل

نه تلخست صبری که با یاداوست

که تلخی شکر باشد از دست دوست

اسیرش نخواهد رهایی زبند

شکارش نجوید خلاص از کمند

چو پروانه آتش خود در زنند

نه چون کرم پیله به خود در تنند

دلارام در بر دلارام جوی

لب از تشنگی خشک و بر طرف جوی

نگویم که بر آب قادر نیند

که بر شاطی نیل مستسقی اند

تو را عشق همچون خودی زآب و گل

رباید همی صبر و آرام دل

به بیداریش فتنه بر خط خال

به خواب اندرش پایند خیال

به صدقش چنان سر نهی بر قدم

که بینی جهان با وجودش عدم

گرت جان بخواهد به کف بر نهی

و گر تیغ بر سر نهد سر نهی

چو عشقی که بنیاد آن بر هواست

چنین فتنه انگیز و فرمان رواست

عجب داری از سالکان طریق

که باشند در بحر معنی غریق

زسودای جانان به جان مشتعل

به ذکر حبیب از جهان مشتعل

به یاد

ص: 181

حق از خلق بگریخته

چنان مست ساقی که می ریخته

نشاید به دارو دوا کردشان

که کس مطلع نیست بر دردشان

چنان فتنه بر حسن صورت نگار

که با حسن صورت ندارند کار

ندادند صاحبدلان دل به پوست

اگر ابلهی داد بی مغز اوست

می صاف وحدت کسی نوش کرد

که دنیا و عقبی را فراموش کرد

فصل : بعضی از حکایات صابران و راضیان به قضای الهی

اشاره

در فصل های قبلی هرچه نمونه اوردیم از صبر بزرگان دینی و علما بود . دراین فصل میخواهیم ازانبیاء گرام و خانواده های ایشان نمونه بیاوریم بلکه انشاء الله مورد اثر قرار گیرد

1- صبر ایوب نبی (علیه السلام)

چون بلا بر حضرت ایوب (علیه السلام) شدت گرفت و ادامه یافت . تا جایی که ده فرزند او از بیماری مردند و تمام انبارهای غلات و زمین های کشاورزی او اتش گرفت تبدیل به خاکستر شد. و خود نیز به بیماری جسم وتن مبتلا گدید. مردماز خوف انیکه مبادا بیماری جناب ایوب (علیه السلام) مسری باشد او را از شهر بیرون رانده ودر خرابه ای خارج از شهر جای دادند. تنها کسی کهبه عیادتش میامد همسر وی بود. از شهر برای او غذا میاورد وکمی در کنارش مینشست و به عبادات ایوب نبی (علیه السلام) نگاه میکردو بشدت شاکر بودنش متعجب بود. روزی همسر ایوب به ایوب نبی (علیه السلام) گفت : چرا خدا را نمی خوانی تا که شفایت دهد؟

ایوب نبی (علیه السلام) جواب داد: که همسر عزیزم . من هفتاد سال در اوج عزت و مُلک و نعمت متنعم بوده ام . می خواهم هفتاد سال نیز در بلا و زحمت بگذرانم. شاید نعمت خدای را شاکر باشم و بهتر

ص: 182

بتوانم اداب زندگی را ادا نمایم . و شایسته است که صبر بر بلاء کنم چرا که صبر بربلا شرط ولاء است

.

2- حضرت یونس نبی (علیه السلام)

(مسکن الفواد/95)

وَ رُوِيَ أَنَّ يُونُسَ قَالَ لِجَبْرَئِيلَ (علیه السلام) دُلَّنِي عَلَى أَعْبَدِ أَهْلِ الْأَرْضِ فَدَلَّهُ عَلَى رَجُلٍ قَدْ قَطَعَ الْجُذَامُ يَدَيْهِ وَ رِجْلَيْهِ وَ ذَهَبَ بِبَصَرِهِ وَ سَمْعِهِ وَ هُوَ يَقُولُ إِلَهِي مَتَّعْتَنِي بِهِمَا مَا شِئْتَ وَ سَلَبْتَنِي مَا شِئْتَ وَ أَبْقَيْتَ لِي فِيكَ الْأَمَلَ بِأَبَرِّ بَابِ الْوُصُول»

جناب یونس (علیه السلام) به جبرئیل عرض کرد : عابدترين فرد اهل زمين را به من نشان ده؟ جبرئيل (علیه السلام) مردى را به او نشان داد كه مرض جذام دست و پايش را قطع نموده و چشم و گوشش را نيز از بين برده بود. با اين حالت مى گفت: خدايا! مشيّت و خواسته ات بر اين تعلق گرفت كه مدتى مرا از دست و پا بهره مند گردانى و باز مشيّت تو بر اين تعلق گرفت كه دست و پا و چشم و گوش را از من بگيرى و براى من آرزوى وصال درگاه خودت را باقى بگذارى.

3- حضرت عیسی بن مریم (علیه السلام)

« (مسکن الفواد/95) رُوِيَ أَنَّ عِيسَى (علیه السلام) « مَرَّ بِرَجُلٍ أَعْمَى أَبْرَصَ مُقْعَدٍ مَضْرُوبِ الْجَنْبَيْنِ بِالْفَالِجِ وَ قَدْ تَنَاثَرَ لَحْمُهُ مِنَ الْجُذَامِ وَ هُوَ يَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي عَافَانِي مِمَّا ابْتَلَى بِهِ كَثِيراً مِنْ خَلْقِهِ فَقَالَ لَهُ عِيسَى (علیه السلام) يَا هَذَا وَ أَيُّ شَيْ ءٍ مِنَ الْبَلَاءِ أَرَاهُ مَصْرُوفاً عَنْكَ فَقَالَ يَا رُوحَ اللَّهِ أَنَا خَيْرٌ مِمَّنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ فِي قَلْبِهِ مَا جَعَلَ فِي قَلْبِي مِنْ مَعْرِفَتِهِ فَقَالَ لَهُ صَدَقْتَ هَاتِ يَدَكَ فَنَاوَلَهُ يَدَهُ فَإِذَا هُوَ أَحْسَنُ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَفْضَلُهُمْ هَيْئَةً

ص: 183

قَدْ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُ مَا كَانَ بِهِ فَصَحِبَ عِيسَى (علیه السلام) وَ تَعَبَّدَ مَعَه »

حكايت مرد نابينا، مفلوج و مجذوم با حضرت عيسى (علیه السلام)

روزى حضرت عيسى (علیه السلام) به مرد نابيناى مفلوجى برخورد كرد كه علاوه بر فلج بودن مبتلا به مرض برص (يعنى پيسى) و جذام نيز بود، مرض جذام گوشت بدن او را متلاشى كرده بود و با اين حالت مى گفت: « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي عَافَانِي مِمَّا ابْتَلَى بِهِ كَثِيراً مِنْ خَلْقِهِ»

حمد و ثنا سزاوار آن خدايى است كه مرا از بلايى كه بيشتر مردم به آن مبتلا هستند عافيت داده است .

حضرت عيسى (علیه السلام) از آن مرد پرسيد آن بلا چيست كه خدا از تو بر طرف نموده است؟

گفت: اى روح اللَّه! من بهترم ازكسىكه خداونددرقلب او آن چيزى را كه در قلب من است قرار نداده و آن چيز معرفت خدا است.

حضرت عيسى (علیه السلام) فرمود: راست گفتى اى مرد. سپس حضرت عيسى به آن مرد گفت: دستت را به من بده؛ آن مرد دستش را به حضرت داد و به معجزه حضرت عيسى (علیه السلام) به زيباترين صورت و قيافه در آمد و خداوند تمام آن امراضى را كه در او بود از بين برد و شفا داد. حضرت عيسى (علیه السلام) با آن مرد رفيق شد و با هم عبادت مى كردند.

4- حكايت نابيناى مجذوم كه مورچه ها گوشت بدنش را مى خوردند

يكى از محترمين مى گفت: من به مرد نابيناى مجذوم و مجنونى برخورد كردم كه در حال غش به سر مى برد و مورچه ها گوشت بدنش را مى خوردند. در همان حال ناگهان سرش را بلند كرد (مثل اين

ص: 184

كه مى خواست با خداى خويش مناجات كند) من سر او را بر دامنم گذاشتم، پس از اين كه به هوش آمد متوجه شد كه سرش روى دامن است .

گفت: اين فضول كيست كه آمده است خودش را بين من و خدايم داخل كرده است؟

آن گاه گفت: فَوَحَقِّهِ لَو قَطَعَنِى اِربًا اِربًا مَا ازدَدتُ اِلَّا حُبًّا»

يعنى به حقانيت خدا قسم كه اگر مرا قطعه قطعه كند زياد نمى شود در من مگر محبت او (يعنى هر چه او مرا به بلاى سخت تر مبتلا كند محبتم به او بيشتر مى شود. .

(بحار/ج 79/ص153) « أَنَّ عِيسَى (علیه السلام) مَرَّ بِرَجُلٍ أَعْمَى أَبْرَصَ مُقْعَدٍ مَضْرُوبِ الْجَنْبَيْنِ بِالْفَالِجِ وَ قَدْ تَنَاثَرَ لَحْمُهُ مِنَ الْجُذَامِ وَ هُوَ يَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي عَافَانِي مِمَّا ابْتَلَى بِهِ كَثِيراً مِنْ خَلْقِهِ فَقَالَ لَهُ عِيسَى (علیه السلام) يَا هَذَا وَ أَيُّ شَيْ ءٍ مِنَ الْبَلَاءِ أَرَاهُ مَصْرُوفاً عَنْكَ فَقَالَ يَا رُوحَ اللَّهِ أَنَا خَيْرٌ مِمَّنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ فِي قَلْبِهِ مَا جَعَلَ فِي قَلْبِي مِنْ مَعْرِفَتِهِ فَقَالَ لَهُ صَدَقْتَ هَاتِ يَدَكَ فَنَاوَلَهُ يَدَهُ فَإِذَا هُوَ أَحْسَنُ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَفْضَلُهُمْ هَيْئَةً قَدْ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُ مَا كَانَ بِهِ فَصَحِبَ عِيسَى (علیه السلام) وَ تَعَبَّدَ مَعَه»

5- حكايت شخصى كه پايش را مرض خوره قطع كرده بود.

مردى مرض خوره از زانو به پايين پايش را قطع كرده بود و با اين حال مى گفت: « اَلحَمدُ لِلَّهِ الَّذِى اَخَذَ مِنِّى وَاحِدَةً وَ تَرَكَ ثَلَاثًا وَ عِزَّتِكَ لَأِن كُنتَ اَخَذتَ لَقَد اَبقَيتَ وَ لَئِن كُنتَ اَبتَلَيتَ لَقَد عَافَيتَ »

حمد مخصوص آن خدايى است كه يك چيز از من گرفت و سه چيز گذاشت (يعنى يك پا از من گرفت ولى دو دست و يك

ص: 185

پاى ديگر گذاشت. زيرا هر چهار چيز را خودش داده بود حال يكى از آنها را برد و سه تاى ديگر آنها را باقى گذاشت) به عزت و جلالت قسم كه اگر گرفتى باقى گذاشتى و اگر مبتلا كردى عافيت و سلامت دادى. در آن شبى كه پايش قطع شد تا صبح مشغول ذكر و دعا و ثنا بود.

6- شخصى كه مى گفت از مقام رضا فقط بويى به مشامم خورد.

يكى از بزرگان مى گفت: من به هر مقامى رسيدم و در هرمقامى حالتى پيدا كردم، به جز مقام رضا و خشنودى از قضاى الهى

از اين مقام چيزى نصيبم نگرديد مگر اين كه بويى از آن به مشامم خورده است و با اين حال اگر خداوند تمام مخلوقات را داخل بهشت نمايد و مرا در جهنم بيندازد به اين كار خدا راضى هستم (و هرگز به كار خدا اعتراض نخواهم كرد) .

7- اگر خدا مرا پل جهنم قرار دهد هرگز اعتراض نخواهم كرد

به يكى از عرفا گفتند: تو به درجه نهايى رضا و خشنودى رسيدى؟ گفت: به درجه نهايى رضا كه نرسيده ام ولى به مقدارى از مقام رضا رسيده ام كه اگر خداوند مرا پل جهنم قرار دهد و تمام خلايق از روى من عبور كنند و داخل بهشت شوند و سر آخر مرا به جهنم بيندازند به اين كار خدا راضى هستم و هرگز اعتراض به كار خدا نخواهم كرد.

اين نوع سخن از كسى است كه محبتش به مرتبه اى رسد كه مستغرق مشاهده جمال محبوب شود كه اگر آتش هم به او رسد اصلا احساس نكند. اين حالت محال نيست و هيچ گونه بعدى ندارد، ولى پذيرش اين گونه حرفها براى افراد ضعيف الايمان دشوار است و سزاوار نيست كه افراد ضعيف

ص: 186

و محروم حالات افراد قوى و با ايمان را منكر شوند و گمان كنند هر چه را خودشان از درك آن عاجزند اولياى خدا هم از درك آن عاجزند.

8- حكايت شخصى كه 30 سال در مرض استسقا بر پشت خوابيده بود

عمر بن حصين به مرض استسقاء مبتلا شده بود و مدت 30 سال بر پشت افتاده بود، نه مى توانست حركت كند و نه مى توانست بنشيند. زير تختش را سوراخ كرده بودند و زمين را كندند تا از اين طريق قضاى حاجت نمايد.

روزى برادرش بر او وارد و شروع به گريه كردن نمود و اشك از چشمانش جارى شد، زيرا بر حالت برادرش رقّت كرده بود.

عمر بن حصين چون ديد برادرش گريه مى كند گفت: برادر براى چه گريه مى كنى؟ گفت بر حالت رقّت بار تو گريه مى كنم

گفت: گريه نكن زيرا هر چه را خدا دوست بدارد من هم آن را دوست مى دارم.

سپس گفت: اى برادر! قضيه اى را به تو مى گويم شايد خدا آن را براى تو نافع قرار دهد، ولى اين قضيه را تا من زنده هستم براى كسى بازگو مكن. و آن اين است كه حس میکنم ملائكه به ديدار من مى آيند و من با آنها انس گرفته ام و بر من سلام مى كنند.

اى برادر! بدان اين بلايى كه بر من وارد شده عقوبت نيست بلكه سبب و باعث اين نعمت بزرگ يعنى ملاقات ملائكه گرديده است و كسى كه اين نعمت بزرگ را درك كند چگونه به بلا راضى نشود.

9- حكايت شخصى كه چند روز غذا نخورده بود.

يكى از علما مى گويد: من به اتفاق چند نفر از دوستان به عيادت سويد بن شعبه رفتيم وقتى به منزلش رفتيم ديديم پارچه اى در

ص: 187

خانه اش افتاده است و به قدرى بدنش ضعيف و نحيف شده بود كه گمان نمى كرديم زير آن پارچه كسى خوابيده باشد.

وقتى پارچه را از صورتش كنار زديم ديديم او زير پارچه خوابيده است.

زنش آمد و به او گفت: خانواده ات به فدايت شود ما هيچ گونه آب و غذايى به تو نداديم

گفت: سرم گيج بود، مدتى خوابيدم و اكنون خوب شدم. نيازى به آب و غذا هم ندارم. چند روز است كه آب و غذا نخورده ام و راضى نيستم كه اين حالت از من گرفته شود.

10- حكايت شخصى كه مدت 60 سال مريض بود

در روايت است كه يكى از بزرگان مدت 60 سال مريض بود، وقتى كه حالش سخت شد و مرضش شدت يافت، فرزندانش به نزد او رفتند و گفتند: آيا مايل هستى بميرى تا از اين رنج و بلا راحت شوى؟ گفت: نه!

گفتند: پس چه قصدى دارى؟ گفت: من اراده اى از خودم ندارم من بنده ام و اراده ام دست خدا است هر چه او اراده نمايد من تسليم آن هستم. اگر اراده كند كه بميرم من تسليم اراده او هستم و به مردن راضيم و اگر اراده كند زنده باشم باز هم تسليم اراده او هستم و به زنده بودن راضيم.

11- حكايت شخصى كه به مرض سخت و فقر مبتلا گرديد

گفته اند: يكى ديگر از عرفا به مرض سختى مبتلا گرديد و در عين حال گرفتار فقر و سختى شديد نيز شد،

ولى مى گفت: الهى و سيّدي ابتليتنى بالمرض و الفقر فهذا فعالك بالأنبياء و المرسلين فكيف لى ان اؤدّى شكر ما انعمت به علىّ. اى معبود و آقايم! مرا به مرض و فقر مبتلا كردى و اين كارى است

ص: 188

كه تو با انبيا و مرسلين انجام دادى پس من چگونه شكر اين نعمت تو را ادا نمايم

12- مرحوم استاد شیخ احمد مستبصر قزوینی از شعار معاصر

(مرحوم معتمد الدوله میرزا عبد الوهاب متخلص به نشاط ) معروف بود به نشاط اصفهانی میگوید: مرحوم استاد مستبصر که از عرفای زمان خودش بود وبا در خواست خودش خواهش کرده بود عمل جراحی قطع پایش رابدون بیهوشی در بیمارستان انجام دهند. . این ابیات مرحوم نشاط را زمزمه میکرد. که در اثر این آوای حزین پرسنل اتاق عمل منجمله پزشک جراح را به شیون و گریه وا داشته . بسیار عالی صفت و خصیصه مقام رضا را بنحو احسن ترسیم کرده است. .

گر آسوده ور مبتلا می پسندد

چه خوشتر از این کو به ما می پسندد

چه دانیم ناخوش کدام است یا خوش

خوش است آنچه بر ما خدا می پسندد

چرا پای کوبم چرا دست بازم

مرا خواجه بیدست و پا می پسندد

خطای من ای شیخ بر من چه گیری

مرا عفوا او با خطا می پسندد

طبیبا به درمان دردم چه کوشی

مرا درد او بی دارو می پسندد

نشاطا توانا سیاست که یارت

برو ناتوان باش تا می پسندد

فصل : دعا دفع بلا می کند

دعا در قران كريم

(انبياء/90) « فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ وَهَبْنا لَهُ يَحْيى وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كانُوا يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ كانُوا لَنا خاشِعين»

ما دعاى او را مستجاب كرديم و يحيى را به او بخشيديم و همسرش را براى او اصلاح كرديم چرا كه آنها در نيكى ها سرعت مى كردند و به خاطر رغبت (به رحمت) و ترس (از عذاب) ما را مى خواندند و براى ما

ص: 189

خاشع بودند

1- خدایا ماراز مردم فاسد جداکند و خود سرپرستی مارا بعهده بگیر:

(نساء/75) « رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصيراً»

پروردگارا! ما را از اين شهرى كه اهلش ستمكارند، بيرون ببر و از سوى خود، سرپرستى براى ما بگمار و از جانب خود براى ما ياورى قرار ده

2- خدایا ما را در زمره گواهان كه به حقّانيّت پيامبر و قرآن گواهى مى دهند قراربده.

(مائده/83) « وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى أَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَق يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدينَ»

و چون آنچه را كه بر پيامبر اسلام نازل شده بشنوند، ديدگانشان را مى بينى به سبب آنچه از حق شناخته اند، لبريز از اشك مى شود ومى گويند. پروردگارا! ايمان آورديم، پس ما را در زمره گواهان [كه به حقّانيّت پيامبر و قرآن گواهى مى دهند] بنويس.

3- خدایا مارا از صالحین قراربده :

(مائده/84) « وَ نَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحينَ »

و حال آنكه اميد داريم كه پروردگارمان ما را در زمره شايستگان درآورد.

4- خدایا از میوه های بهشتی و ارزاق بهشتی دردنیا مارا متنعم بفرما

(مائده/114) « قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَكُونُ لَنا عيداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَآيَةً مِنْكَ وَ ارْزُقْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقينَ»

عيسى بن مريم گفت: خدايا! اى پروردگار ما! براى ما از آسمان سفره اى پر از غذا نازل كن تا عيدى باشد براى اهل زمان ما و نسل آينده ما، و

ص: 190

نشانه اى از سوى تو و ما را روزى بخش كه تو بهترين روزى دهندگانى

5- خدایا اگر مارا نیامرزی از خاسرین خواهیم ماند ؛ مارا بیامرز:

(اعراف/23) « قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ»

گفتند: پروردگارا! ما بر خود ستم ورزيديم، و اگر ما را نيامرزى و به ما رحم نكنى مسلماً از زيانكاران خواهيم بود.

6- خدایا کسانی که مارا به گمراهی کشاندند را عذابشان را دوچندان فرما: (اعراف/38)

« رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ »

پروردگارا! اينان مارابه گمراهى كشيدند، پس عذابشان را از آتش دو چندان گردان خدا مى فرمايد: براى هر كدامتان دو چندان است، ولى نمى دانيد.

7- پروردگارا! ما را با گروه ستمكاران قرار مده

(اعراف/47) « قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ »

گويند: پروردگارا! ما را با گروه ستمكاران قرار مده.

8- خدایا بین ما و قوم فاسق تو خود داوری کن

(اعراف/89) « رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَيْرُ الْفاتِحينَ»

پروردگارا! ميان ما و قوم ما به حق داورى كن كه تو بهترين داورانى

9- خدایا صبر مارا مزید فرما:

(اعراف/126) « رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً وَ تَوَفَّنا مُسْلِمينَ »

پروردگارا! صبر و شكيبايى بر ما فرو ريز و ما را در حالى كه تسليم [فرمان ها و احكامت] باشيم، بميران

10- خدایا مرا و خانواده ام را بیامرز: (اعرف/151) « قالَ رَبِّ اغْفِرْ لي وَ لِأَخي وَ أَدْخِلْنا في رَحْمَتِكَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ»

ص: 191

وسى گفت: پروردگارا! مرا و برادرم را بيامرز، و ما را در رحمتت درآور، كه تو مهربان ترين مهربانانى

11- خدایا مارا گرفتار شکنجه ظالمین قرار مده :

(یونس/85) « رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمينَ »

پروردگارا! ما را دستخوش شكنجه و عذاب ستمكاران قرار مده.

12- خدایا اموال فرعون صفتان را نابود فرما:

(یونس/88) « وَ قالَ مُوسى رَبَّنا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زينَةً وَ أَمْوالاً فِي الْحَياةِ الدُّنْيا رَبَّنا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلى قُلُوبِهِمْ فَلا يُؤْمِنُوا حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَليمَ»

موسى گفت: پروردگارا! فرعون و اشراف و سرانش را در زندگى دنيا زيور و زينت [بسيار] و اموال [فراوان] داده اى كه [نهايتاً مردم را] از راه تو گمراه كنند، پروردگارا! اموالشان را نابود كن و دل هايشان را سخت گردان كه ايمان نياورند تا آنكه عذاب دردناك را ببينند .

13- خدایا من و فرزندانم را از شرک وبت پرستی دورفرما:

(ابراهيم/35) « وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْني وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ »

ياد كن هنگامى را كه ابراهيم گفت: پروردگارا! اين شهرمكه را منطقه اى امن قرار ده و من و فرزندانم را از پرستش بت ها دور بدار

14- خدایا والدین مرا که در کودکیم بسیار برایم زحمت کشیده اند را بیامرز:

(اسراء/24) « قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّياني صَغيراً »

بگو: پروردگارا! آنان را به پاس آنكه مرا در كودكى تربيت كردند، مورد رحمت قرار ده.

15- خدایا علم مرا زیاد فرما :

(طه/114) « قُلْ رَبِّ زِدْني عِلْماً

ص: 192

»

بگو: پروردگارا! دانش مرا بيفزاى

16- خدایا در قیامت مرا و پدر ومادرو فرزندانم را بیامرز:

(ابراهيم/41) « رَبَّنَا اغْفِرْ لي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ»

روزحساب مرا و پدر و مادرم و مؤمنان را بيامرز

17- خدایا قوب مردم را به فرزندانم متمایل کرده واین شهر را از برکات خودت منعم بفرما:

(ابراهيم/37) « رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ»

پروردگارا! من برخى از فرزندانم را در درّه اى بى كشت و زرع نزد خانه حرمت يافته ات سكونت دادم پروردگارا! براى اينكه نماز را بر پا دارند پس دل هاى گروهى از مردم را به سوى آنان علاقمند و متمايل كن، و آنان را از انواع محصولات و ميوه ها روزى بخش، باشد كه سپاس گزارى كنند.

18- خدایا مرا در زندگیم موفق و سربلند قرار بده تا ورود و خروجم به نیکی باشد:

(اسراء/80) « وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْني مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْني مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصيراً »

و بگو: پروردگارا! مرا [در هر كار و شغلى] به نيكى وارد كن و به نيكى بيرون آور و برايم از نزد خود نيرويى يارى دهنده قرار ده

19- خدایا مارا مشمول رحمت و لطف خود قرار بده :

(كهف/10) « رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ هَيِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً »

پروردگارا! رحمتى از نزد خود به ما عطا كن، و براى ما در كارمان زمينه هدايتى فراهم آور.

ص: 193

0- خدایا مرا به هرچه ثوابش بیشتر است نزدیک فرما: (كهف/24)

« إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسيتَ وَ قُلْ عَسى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً »

مگر اينكه [بگويى: اگر] خدا بخواهد. و هرگاه [گفتن ان شاءاللَّه را] از ياد بردى، پروردگات را ياد كن و بگو: اميد است پروردگارم مرا به چيزى كه از اين به صواب و مصلحت نزديك تر باشد، راهنمايى كند.

21- خدایا شرح صدر به من عطا فرما:

(طه/25) « قالَ رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري »

گفت: خدایا سينه ام را گشاده گردان،

22- خدایامن وفرزندانم راازنمازگزاران قراربده:

(ابراهيم/40) « رَبِّ اجْعَلْني مُقيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ»

پروردگارا! مرا بر پادارنده نماز قرار ده، و نيز از فرزندانم [برپادارندگان نماز قرار ده]. و پروردگارا! دعايم را بپذير

23- خدایا مرا در برابر مخالفان وتکذیب کنندگانم یاریم ده

(مومنون/26) « قالَ رَبِّ انْصُرْني بِما كَذَّبُونِ»

نوح گفت: پروردگارا! مرا در برابر تكذيب آنان يارى ده

24- خدایا مرا بهترین مکان جایم ده : (مومنون/29) « وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْني مُنْزَلاً مُبارَكاً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلينَ»

و بگو: پروردگارا! مرا در جايگاهى پرخير و بركت فرود آور، كه تو بهترين فرودآورندگانى.

25- خدایا مرا در بین ستمکاران قرارمده وبا انان همنشین مفرما: (مومنون/49) « رَبِّ فَلا تَجْعَلْني فِي الْقَوْمِ الظَّالِمينَ »

پس پروردگارا! مرا در ميان گروه ستمكاران قرار مده [و با آنان قرين عذاب مكن

26- خدایا از وسوسه های شیطان به توپناه میبرم . ازشرباومرا محفوظ بفرما:

(مومنون/97) « وَ قُلْ

ص: 194

رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطينِ»

و بگو: پروردگارا! از وسوسه هاى شيطان ها به تو پناه مى آورم

27- خدایا از نزدیکی شیاطین به تو پناه می برم مرا از شرانان محفوظ بدار:

(مومنون/98) « وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ »

و پروردگارا! به تو پناه مى آورم از اينكه [شيطان ها] نزد من حاضر شوند.

28- خدایا مارا بیامرز و به ما ترحم فرما: (مومنون/109) َ « رَبَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمينَ»

گفتند: پروردگارا! ما ايمان آورديم، پس ما را بيامرز و به ما رحم كن كه تو بهترين رحم كنندگانى.

29- خدایا عذاب دوزخ را از ما برگردان ومارا به ان معذب مدار: (فرقان/65) « رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً»

و آنان كه مى گويند: پروردگارا! عذاب [دوزخ] را از ما بگردان كه مسلماً عذاب آن پايدار و هميشگى است

30- پروردگارا! ما را از سوى همسران و فرزندانمان خوشدلى و خوشحالى بخش : (فرقان/74)

« وَ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماماً»

و آنان كه مى گويند: پروردگارا! ما را از سوى همسران و فرزندانمان خوشدلى و خوشحالى بخش، و ما را پيشواى پرهيزكاران قرار ده

31- خدایا به من حکمت بخش ومرا از صالحین قرار بده.

(شعراء/83) « رَبِّ هَبْ لي حُكْماً وَ أَلْحِقْني بِالصَّالِحينَ»

پروردگارا! به من حكمت بخش، و مرا به شايستگان ملحق كن.

32- پروردگارا! مرا از اين مردم ستمكار نجات بده .

(قصص/21) « قالَ رَبِّ نَجِّني مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ »

پروردگارا! مرا از اين مردم ستمكار

ص: 195

نجات بده.

33- پروردگارا! مرا بر اين مردم فسادكار يارى ده:

(عنكبوت/30) « قالَ رَبِّ انْصُرْني عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدينَ»

گفت: پروردگارا! مرا بر اين مردم فسادكار يارى ده.

34- خدایا مرا بیامرز و حکومتی دینی به ما مرحمت فرما :

(ص/35) « قالَ رَبِّ اغْفِرْ لي وَ هَبْ لي مُلْكاً لا يَنْبَغي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّاب»

گفت: پروردگارا! مرا بيامرز و حكومتى به من ببخش كه بعد از من سزاوار هيچ كس نباشد يقيناً تو بسيار بخشنده اى.

فصل : معانی متفاوت دعا

1- دعا حقیقت عبادت است

پیامبر فرمودند: « الدعا هو العبادة »

ما هرآنچه به ان محتاجیم خداوند متعال برای ما خلق فرموده و به هرچیزی نیازمند باشیم از اوباید بخواهیم و خداست که به دعای ما جامعه عمل می پوشاند: امام صادق (علیه السلام) فرمودند: « الدعا مُخُّ العبادة»

مخیت درعبادت یعنی اینکه همه چیزوهمه کس راازاوبدانی وخودرامحتاج محض خداوندبدانی وازهمه دل بریده به اووصل گردی.

(لقمان/30) « ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبيرُ»

اين [آفريده هاى شگفت و اين تغييرات و تحولات] دليل بر اين است كه خدا فقط حق است و آنچه به جاى او مى پرستند باطل است، و بى ترديد خدا همان والا مرتبه و بزرگ است.

(لقمان/32) « وَ إِذا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ كُلُّ خَتَّاركَفُور»

وچون آنان رادردرياموجى به دنبال موجى مانند ابرهاى سايه انداز فروپوشدخدارادرحالى كه ايمان و عبادت را براى اوازهرگونه شركى خالص مى كنندمی خوانند، وزمانى كه آنان رابه خشكى

ص: 196

مى رساند برخى ازآنان به راه ميانه و معتدل كه راه توحيد است مى روند وبرخى پيمان مى شكنندو آيات ما را جزهرپيمان شكن خائن و كفر پيشه اى انكار نمى كند.

(سجدة/16) « تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ»

ملازم بستر استراحت و خواب نيستند، بلكه پهلوهايشان از خوابگاه هايشان دور مى شود در حالى كه همواره پروردگارشان را به علت بيم [از عذاب] و اميد [به رحمت و پاداش] مى خوانند و از آنچه آنان را روزى داده ايم، انفاق مى كنند

(غافر/60) « وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ »

و پروردگارتان گفت: مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم، آنان كه از عبادت من تكبّر ورزند، به زودى خوار و رسوا به دوزخ درآيند

(بقرة/186) « وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي وَ لْيُؤْمِنُوا بي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ»

هنگامى كه بندگانم از تو درباره من بپرسند، بگو: يقيناً من نزديكم، دعاى دعا كننده را زمانى كه مرا بخواند اجابت مى كنم پس بايد دعوتم را بپذيرند و به من ايمان آورند، تا [به حقّ و حقيقت] راه يابند [و به مقصد اعلى برسند

2-گاهی منظورازدعاشفاعت انبیاء درآخرت است

(خصال/ج1/29) قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) « لکُلّ ِ نَبیًّ دَعوَةٌ یَدعُوا بِهافَاُریدُاِن شاءَ اللهُ اَن اَختَبِیءَ دَعوَتِی شَفاعَة ً لِاُمَتی یَومَ القیامَة »

فرمودند: هرپيامبری دعای مخصوص به خود دارد که باآن دعا میکندومن میخواهم دعای خود را پنهان کنمتا روز قیامت شفاعتی برای امتم باشم .

3- گاهی منظورازدعا نماز است: نماز در این ایات به معنای دعا به رحمت الهیست

(توبة/103) « خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها وَ

ص: 197

صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ»

از اموالشان زكاتى دريافت كن كه به سبب آن [نفوس و اموالشان را] پاك مى كنى، و آنان را رشد و تكامل مى دهى و [به هنگام دريافت زكات] بر آنان دعا كن زيرا دعاى تو مايه آرامشى براى آنان است و خدا شنوا و داناست.

(أحزاب/56) « إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً»

همانا خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود و رحمت مى فرستند. اى اهل ايمان! بر او درود فرستيد و آن گونه كه شايسته است، تسليم او باشيد.

(توبة/99) « وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللَّهُ في رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ »

و گروهى از باديه نشينانِ [جزيرة العرب] كسانى هستند كه به خدا و روز قيامت ايمان دارند و آنچه را انفاق مى كنند، مايه قرب به خدا و دعاهاى پيامبر مى دانند آگاه باشيد! انفاقشان وسيله تقرّب براى آنان است، به زودى خدا آنان را در رحمتش در آورد زيرا خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.

(إسراء/110) « قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَيْنَ ذلِكَ سَبيلاً»

بگو: خدا را بخوانيد يا رحمان را بخوانيد، هر كدام را بخوانيد [ذات يكتاى او را خوانده ايد] نيكوترين نام ها [كه اين دو نام هم از آنهاست] فقط ويژه اوست. و نماز خود را با صداى بلند و نيز

ص: 198

با صداى آهسته مخوان و ميان اين دو [صدا] راهى ميانه بجوى.

4- گاهی منظور از دعا توبه است

(بقرة/37) « فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ »

پس آدم كلماتى را [مانند كلمه استغفار و توسّل به اهل بيت عليهم السلام كه مايه توبه و بازگشت بود] از سوى پروردگارش دريافت كرد و [پروردگار] توبه اش را پذيرفت زيرا او بسيار توبه پذير و مهربان است.

(أعراف/23) « قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ»

گفتند: پروردگارا! ما بر خود ستم ورزيديم، و اگر ما را نيامرزى و به ما رحم نكنى مسلماً از زيانكاران خواهيم بود.

5- دعا ازنشانه های محسنین است

(أعراف/56)

« وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَريبٌ مِنَ الْمُحْسِنينَ»

و در زمين پس از اصلاح آن [به وسيله رسالت پيامبران] فساد مكنيد، و خدا را از روى بيم و اميد بخوانيد، كه يقيناً رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است.

6- دعا بهترین و گرامیترین چیز نزد خداست

(بحار/ج90/ص300) پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) : « لَیسَ شَیءٌ اَکرَمَ عَلَی اللهِ تَعالی مِنَ الدُعا»

(بحار/ج90/ص365) نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) « اِنَّ رَبَّکُم تَبارَک َ وَتَعالَی حَیّّیٌ کَریمٌ یَستَحیی مِن عَبدِهِ اِذا رَفَعَ یَدَیهِ اِلَیهِ اَن یَرُدَّهُماصِفاً خائِبَتَین »

خداوند تبارک و تعالی دارای حیایی کریم است و از بنده خود شرم می کند که هرگاه دو دستش را به سوی او بلندکند آن را خالی بر گرداند.

7- دعا ممکن است ردّ قضا و تغییرسرنوشت شود

(تنبیه الخاطر/ص17) قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) « لا یَرُّدُ القَضاءَ اِلاَّ الدعا وَلا یَزیدُ فِی العُمُرِ اِلاَّ البِّرُّ»

ص: 199

رمودند: هیچ چیز قضا و سرنوشت انسان را باز نمی گرداند مگر دعا و هیچ چیز جز نیکی و بخشش و طاعت بر عمر نمی افزاید.

8- دعای مومن به یقین مستجاب میشود و تجارنی است سودمند چه دیر و چه زود

(مستدرک الوسائل/ج13/ص290)

قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) « ما عَلَی الارضِ مُسلمٌ یَدعُوا الله َ تعالی بِدَعوَةٍ اِلاَّ اَتاهُ اللهُ اِیّاها (اِمَّا اَن یُعَجِّلَهاوَاِمَّا اَن یَدَّخِرَها لَهُ ) اَوصَرَفَ عَنهُ مِنَ السُّوءِ مِثلَهامالَم یَدعُ باثمِ اَو قَطیعَةِ رَحِمٍ قالَ رَجُلٌ مِنَ القَومٍ اِذاً نُکثِرُ قال (صلی الله علیه و آله) اللهُ اَکثَرٌ»

فرمودند: هیچ مسلمانی برزمین خدا را بدعای نخواند مگر این که خدا دعای اورا اجابت کند یا این که زود به او دهد یا این که مانند آن شرب وبدی از او به گردانددرحالی که دعای او گناه و قطع رحمی نباشدیکی از قوم گفت ک اگر دعا چنین باشد پس زیاد دعا کنیم ! حضرت فرمودند: خداوند بیشتر اجابت میکند.

فصل : شرائط استجابت دعا

1- (موّحد باشد)

(رعد/14) « لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجيبُونَ لَهُمْ بِشَيْ ءٍ إِلاَّ كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ لِيَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ وَ ما دُعاءُ الْكافِرينَ إِلاَّ في ضَلالٍ»

دعوت حق [كه اجابتش مايه سعادت دنيا و آخرت است] فقط ويژه خداست. و كسانى را كه مشركان به جاى خدا مى خوانند، چيزى [از درخواست ها و نيازشان را] براى آنان برآورده نمى كنند، مگر مانند كسى كه دو دستش را به سوى آبى [كه با آن فاصله زيادى دارد] مى گشايد تا آب به دهانش برسد و حال آنكه هرگز نخواهد رسيد، و دعا و درخواست كافران [از غير خدا] جز در گمراهى و تباهى [كه به نتيجه و هدف

ص: 200

نمى رسد] نيست

(زمر/15) « فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخاسِرينَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْليهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبينُ»

پس شما هم آنچه را مى خواهيد، به جاى او بپرستيد. بگو: بى ترديد زيانكاران [واقعى] كسانى هستند كه روز قيامت سرمايه وجودشان و كسانشان را به تباهى داده باشند آگاه باشيد! كه آن همان زيان آشكار است.

2- در دعا اخلاص داشته باشد : مخلص باشدومخلصانه بدورازریا وتزویر

(زمر/14 ) « قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ ديني»

بگو: فقط خدا را در حالى كه ايمان و عبادتم را براى او [از هر گونه شركى] خالص مى كنم، مى پرستم .

3- ولایت اهل بیت را داشته باشد:

(مائدة/35) « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ وَ جاهِدُوا في سَبيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ »

اى اهل ايمان! از خدا پروا كنيد و دست آويز و وسيله اى [از ايمان، عمل صالح و آبروى مقرّبان درگاهش] براى تقرّب به سوى او بجوييد و در راه او جهاد كنيد تا رستگار شويد.

4-دعا کننده باید خوردن و آشامیدن و پوشیدنش از حلال باشد

(ارشادالقلوب/ج1/ص69) ذَکَرَالنبیُّ (صلی الله علیه و آله) اَلَّرَجُلَ یُطیلُ السَّفَرَ، اَشعَثَ اَغبَرَ یَمُدُّ یَدَیهِ اِلَی السَّماءِ یاربِّ یاربِّ یاربِّ وَ مَطعَمُهُ حَرامٌ وَمَشرَبُهُ حَرامٌ وَمَلبَسُهُ حَرامٌ وَغُذِیَ بالحَرامِ فَاَنِّی یُستَجابُ لِذالکَ؟ ! رسول خدا از مردی یاد کردند که سفر خود را طولانی میکند وبا موی پریشان ورویی گرد آلود دو دستش را به سوی آسمان بلندکرده می گوید ک خدایا خدایا در حالی که غذایش حرام ؛ آبش حرام ؛ لباسش حرام و تغذیه شده به حرام است . پس چگونه خداوند دعای او را اجابت کند ! خدا دعای چنین بندگانی را اجابت نمی کند.

5- درزمان نزاع واختلاف باید با اولی الامر رجوع کنند

(نساء/59) « يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا

ص: 201

الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً»

اى اهل ايمان! از خدا اطاعت كنيد و [نيز] از پيامبر و صاحبان امر خودتان [كه امامان از اهل بيت اند و چون پيامبر داراى مقام عصمت مى باشند] اطاعت كنيد. و اگر درباره چيزى [از احكام و امور مادى و معنوى و حكومت و جانشينى پس از پيامبر] نزاع داشتيد، آن را [براى فيصله يافتنش] اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد، به خدا و پيامبر ارجاع دهيد اين [ارجاع دادن] براى شما بهتر واز نظر عاقبت نيكوتر است.

فصل : آداب دعا

1- دعا را با حمد و سپاس و ستایش خدا و درود بر پیامبر و اهل بیتش شروع کرده و به پایان برساند

پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) به کسی که قبل از درود فرستادن به پیامبر (صلی الله علیه و آله) دردعا کردن عجله کرده بود فرمودند:

« عَجَلتَ اَیُّهَاالمُصَلی اِذا صَلَّیتَ فَقَعَدتَ فَاحمَدِ اللهَ بِما هُوَ اَهلُهُ وَ صَلِّ عَلَّیَ ثُمَّ ادعُهُ »

فرمودند: ای نماز گزار عجله کردی . هرگاه برای نماز خواندن نشستی ؛ خداوند را به آنچه سزاوار است ستایش کن و برمحمد والش درودفرست سپس حاجاتت را از خداوند بخواه .

2-در دعا عزم واراده کند و داشته باشد

پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: « اِذا دَعا اَحَدُکُم فَلیَعزِمِ المَسأَلَة وَلایَقُولَنَّ اللُمَ اِن شئتَ فَأَعطِنی فَاِّ نَّهُ لا مُستَکرِهَ لَهُ »

فرمودند: هریک از شما دعا کرد در دعاکردن عزم و اراده و پافشاری داشته باشد و نباید بگوید خدایا اگر خواستی بده و اگر نخواستی نده . زیرا خواهش تو از خداوند ناپسند نیست ( خدا دوست دارد ما با او عشق بازی کنیم و از او حاجات بطلبیم)

ص: 202

3- در اجابت دعا عجله نکنیم

پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: « یَستَجابُ لِاَحَدِکُم مَا لَم یَعجَل یَقُولُ دَعَوتُ فَلَم یُستَجَب لِی »

فرمودند: دعای آن یک از شما مستجاب می شود که عجله نکند و نگوید دعا کردم ولی مستجاب نشد.

4-در دعا س-َجع ( سخن با قافیه –شاعرانه) نگوید با تکلف سخن نگوید و صدای خودش را بلند نکند

« درتفسیر واژه تعدّی و تجاوز در دعا در آیه 55/اعراف سجع گفته میشود»

(أعراف/55) « ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدينَ»

پروردگارتان را از روى فروتنى و زارى و مخفيانه بخوانيد [و از آداب و شرايط دعا تجاوز نكنيد] يقيناً خدا متجاوزان را دوست ندارد.

5-در حال دعا روبه قبله بودن وبلند کردن دو دست بخصوص در دعای طلب باران

« دَعَا رَسُولُ الله وَ استَسقَی ثُمَّ استَقبَلَ القِبلَة َ وَ قَلَبَ رِداءَهُ »

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بویژه برای طلب باران دعا روبه قبله می ایستادند و عبای خویش را وارونه بر تن می کردند ( اوج خضوع و خضوع وذلت در برابر خدا)

6-رغبا و رهبا ( بین امید و خوف ) دعا کنید

(أنبياء/90)

« فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ وَهَبْنا لَهُ يَحْيى وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كانُوا يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ كانُوا لَنا خاشِعينَ»

پس نداى او را اجابت كرديم و يحيى را به او بخشيديم و نازايى همسرش را براى وى اصلاح نموديم، آنان همواره در كارهاى خير مى شتافتند، و ما را از روى اميد و بيم مى خواندند، و پيوسته در برابر ما فروتن بودند.

(أعراف/55) « ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدينَ »

پروردگارتان را از روى فروتنى و زارى و مخفيانه بخوانيد [و از آداب و شرايط دعا تجاوز نكنيد] يقيناً خدا متجاوزان را دوست ندارد.

7-در دعا کردن همچنان التماس و زاری نماید

حضرت زهراء (علیهاالسلام) می فرماید : پدرم رسول

ص: 203

خدا (صلی الله علیه و آله) شبانه روز خدارا می خواند و با حالت التماس گونه دعا می کرد:

8- در دعا کردن با نام ها و اسماء الهی و خدا را به اولیاء و صالحین و شهداء ؛ خدا را صدا زدن و به او توسل جستن

(أعراف/180) « وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذينَ يُلْحِدُونَ في أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ »

و نيكوترين نام ها [به لحاظ معانى] ويژه خداست، پس او را با آن نام ها بخوانيد و آنان كه در نام هاى خدا به انحراف مى گرايند [و او را با نام هايى كه نشان دهنده كاستى و نقص است، مى خوانند] رها كنيد آنان به زودى به همان اعمالى كه همواره انجام مى دادند، جزا داده مى شوند .

9- به اعمال نیک و صالح اولیاء خدا بنگردد و اگر کاری خوبی کرده به خدا توسل جوید

از رسول الله (صلی الله علیه و آله) ثابت است که 3 نفر از مردم پیش از اسلام به غاری پناه بردند. سنگی راه ورودی غار را بست . آن ها به خدا متوسل شدند . اولین نفر به فرمانبرداری و طاعت پدر و مادر. دومین نفر به پاکی و عفت خود از زناکاری با وجود سبب آن . سومین نفر به امانت داری وصرف نظر کردن از سود آن ( اگرخیانت به امانت می کرد ) . بادعای هرکدام سنگ کنار رفت و کم کم راه غار باز شد و نجات یافتند:

10- در دعا کردن به دعاهای کامل و جامعی که از حضرات معصومین (علیه السلام) به ما رسیده روی آورد و به آن ها درنگ و تأمل کند

کانَ رَسُولُ الله ِ (صلی الله علیه و آله) یَستَحِبُّ الجَوامِع َ مِنَ الدُّعا وَیَدَعُ مَا سِوَیَ ذالِک»

رسول خدا دعایی را مستجب میدانست که کامل و جامع بود ( شامل دنیا و آخرت میشد) و دعاها یی با عبارات کوتاه و معنایی بسیار عمیق را تاکید می کرد:

فصل : حالات مخصوص دعا واستجابت دعا

1- در حال سجود دعا کند

(علق/19) « كَلاَّ لا تُطِعْهُ وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ»

اين چنين نيست [كه بتواند براى نجات خود

ص: 204

كارى كند]، هرگز از او اطاعت مكن، و سجده كن و به خدا تقرب جوى.

پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: « اَقرَبُ مَا یَکُونُ العَبدُ مِن رَبِّهِ وَ هُوَ ساجِدٌ فَاَکثِرُوا الدُعا»

فرمودند: نزدیک ترین جای بنده به خدادر حال سجود است پس در آن بسیار دعا کنید.

(بقرة/186) « وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي وَ لْيُؤْمِنُوا بي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ »

هنگامى كه بندگانم از تو درباره من بپرسند، [بگو: ] يقيناً من نزديكم، دعاى دعا كننده را زمانى كه مرا بخواند اجابت مى كنم پس بايد دعوتم را بپذيرند و به من ايمان آورند، تا [به حقّ و حقيقت] راه يابند [و به مقصد اعلى برسند

2-در حال روزه داشتن اگر دعا کند مستجاب می شود

(بقرة/185) « شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَ مَنْ كانَ مَريضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُريدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هَداكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»

ماه رمضان كه قرآن در آن نازل شده، راهنماى مردم است و دلايلى روشن و آشكار از هدايت دارد، و مايه جدايى [حق از باطل] است. پس كسى كه در اين ماه [در وطنش] حاضر باشد بايد آن را روزه بدارد، و آنكه بيمار يا در سفر است، تعدادى از روزهاى ديگر را [به تعداد روزه هاى فوت شده، روزه بدارد]. خدا آسانى و راحت شما را مى خواهد نه دشوارى و مشقت شما را. و [قضاى روزه] براى اين است كه شماره

ص: 205

روزه هايى را [كه در ماه رمضان به خاطر بيمارى يا سفر افطار كرده ايد] كامل كنيد، و خدا را بر اينكه شما را هدايت فرموده بزرگ شماريد، و باشد كه سپاس گزاريد.

(مستدرک/ج7/ص504) پیامبر فرمودند: « ثَلاثَة ٌ لا تُرَّدُّ دَعوَتُهُم ؛ اَلصائِمُ حِینَ یُفطَرُ وَ الاِمامُ العادِلُ وَ دَعوَة ُ المَظلُوم »

3- دعا درروز عرفه

رسول خدا فرمودند: بهترین دعا ؛ دعای روز عرفه استو بهترین چیزی که من و پیامبران قبل از من گفته اند این است :

« لا اله الا الله ؛ وحده لا شریک له ؛ له الملک وله الحمد و هو علی کل شی قدیر »

4-دعادرحرم امامان: بویژه حرم امام حسین (علیه السلام) وزیرقبه

5- دعای بیچارگان ودرماندگان

(نمل/62)

« أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَليلاً ما تَذَكَّرُونَ»

[آيا آن شريكان انتخابى شما بهترند] يا آنكه وقتى درمانده اى او را بخواند اجابت مى كند و آسيب و گرفتاريش را دفع مى نمايد، و شما را جانشينان [ديگران در روى] زمين قرار مى دهد؟ آيا با خدا معبودى ديگر هست [كه شريك در قدرت و ربوبيت او باشد؟ ! ] اندكى متذكّر و هوشيار مى شوند.

6- دعا در شب قدر

(قدر/3) « لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»

شب قدر، بهتر از هزار ماه است.

7- دعای مظلوم مستجاب میشود

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به معاذ بن جبل که برای یمن او را می فرستادند فرمودند: « وَاتَّق ِدَعوَةَ المَظلُومِ فَأِنَّهُ لَیسَ بَینَها وَ بَینَ اللهِ حِجابٌ»

8-دعا در هنگام سفر

رسول خدا فرمودند: 3دعا بدون شک مورد قبول است 1- دعای مظلوم 2- دعای مسافر 3- دعای والدین برای فرزندان

9-دعا در بین اذان و اقامه

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) « لایُرَّدُ الدُّعا

ص: 206

ءُ ب-َینَ الاَذانِ وَ الاِقامَة َ»

10-ساعات اجابت دعادرساعات روزجمعه است

پیامبر فرمودند: در روز جمعه لحظه ای است که اگر بنده مسلمان در آن لحظه دعا کند واز خدا در خواست چیزی نماید خدا حتما دعای او را مستجاب می کند.

11- دعا در هنگام سحر

رسول خدا فرمودند: خداوند هرشب هنگامی که یک سوم از شب باقی مانده ؛ خداوند ندا میدهد :

چه کسی مرا می خواند تا او را اجابت کنم

و چه کسی از من در خواستی می کند تا به او عطا نمایم

و چه کسی مرا استغفار می کند تا او را ببخشم

12- سر سفره طعام

فصل : دعا و آداب آن

آنچه از احاديث شريفه بدست می آيد اين است که هر فردی چه سالم و چه مبتلا نيازمند دعا است و فايده دعا اين است که دعا بلائی را که انسان به آن گرفتار شده است بر طرف می کند . بدی و ناگواری را که در راه است از او برمی گرداند يا سودی را که انسان در جستجوی آنست به سوی او جلب می نمايد و خيری که موجود است ثابت و استوار نموده و همیشگی می کند و از زوال و نابودی نگه می دارد

پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله) می فرمايد: آيا شما را به سلاحی که از دشمنانتان رها کرده و رزق و روزی شما را زیاد می کند راهنمائی نمايم؟ عرض کردند: آری ای رسول خدا. فرمود: شب و روز پروردگارتان را بخوانيد زيرا که اسلحه مؤمن است.

امير مؤمنان علی (علیه السلام) فرمود: دعا سپر مؤمن است، و زمانی که دری را زياد بکوبی در به روی تو باز می شود.

ص: 207

امام صادق (علیه السلام) فرمود: دعا مؤثر تر از نفوذ نيزه آهنين است.

امام کاظم (علیه السلام) فرمود: بر شما باد به دعا، زيرا دعا و درخواست از خدای متعال، بلا را رد می کند، بلائی که مقدر شده و حکم الهی بر آن جاری شده و فقط مهر و امضا بر آن زده نشده، پس اگر خدا به بر طرف کردن چنين بلائی خوانده شود و از باری تعالی برگرداندن آن خواسته شود، خدا آن را بر می گرداند.

زراره از امام باقر (علیه السلام) نقل می کند که حضرتش فرمود:

آيا شما را به مسئله ای که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در آن استثنا نفرمود راهنمائی کنم؟ عرض کردم: آری. فرمود: دعا قضای حتمی و امضاء و محکم شده را بر می گرداند، و حضرت انگشتان مبارک خود را (به علامت نشان دادن کار محکم شده) بهم چسباند.

امام سجاد (علیه السلام) فرمود:

همانا دعا و بلا تا روز قيامت کنار هم هستند (يعنی يکی از آن دو حتما بايد واقع شود) ، همانا دعا بلائی را که حتمی و محکم شده است بر می گرداند.

باز حضرت در کلامی ديگر فرمود: دعا بلای نازل شده و نازل نشده را بر می گرداند

البته دعا دفع بلا می کند و مداوای مرض و حفظ فرزند را منافات با رضا به قضای الهی نیست .

پس خدای تعالی به مراقبت دعا ادای بندگی از ما خواسته است و ما را به سوی دعا خوانده و تحریض بر آن فرموده است

و ترکش را

ص: 208

نسبت به استکبار داده و فعلش را در شمار عبادات آورده است

از وظایف و شرایط دعا کننده این است که در دعای خود مطیع امرپروردگار تبارک و تعالی باشد به خواندن در طلب آنچه او را امر به طلب فرموده است

اصل دعا بنوعی از مقام رضا است که بر حسب ادب نفس خویش قیام به وظیفه دعا نموده است

و از علاماتش این است که اگر اجابت دعای خود را حاصل نبیند و به مطلوب خودنائل نگردد ملول نباشد و مایوس از موقع قبول نشود. زیرا که شاید مراد او مشتمل بر فسادی است که جز خدای کسی نداند.

چنان که وارد شده است : ان العبد لیدعوالله تعالی بالشی ء حتی ترحمه الملائکه و تقول الهی ارحم عبدک المومن واجب دعوته فیقول الله تعالی کیف ارحمه من شی ء به ارحمه»

به درستی که بنده ای خدای را بر حاجتی می خواند تا ملائکه بر او ترحم می کنند و عرضه می دارند که الها بر بنده مومن خود رحم فرمای و دعوت او را اجابت نمای می فرماید : چگونه بر او رحم کنم در چیزی که به آن چیز بر او رحم نموده ام ؟

آری هرگاه بترسد از حیث احتمال که سبب آنچه موجب عدم اجابت دعا برای او شده است دوری او از خدای تعالی است

و به این جهت عدم قبول مسئول را سزاوار گردیده است باکی نیست به درستی که کمال مومن در این است که نفس خود را دشمن دارد و حقیر و بی قدر شمارد تا آنجا که اگر

ص: 209

دعوتش را مستجاب شود و کرم مستطاب بیند

گمان برد که از کرامت او در نزد خدای و قربش در آن حضرت قدس است بلکه شاید از جهت بغض خدای عزوجل باشد که از صورت او کراهت دارد و ملائکه از رائحه اش آزرده شده اند و از خدای تعالی درخواست سرعت اجابت برای او و راحت را برای خود نموده اند .

همچنین شاید سبب تاخیر اجابت محبت خدای درباره او باشد و ملائکه از صوت و مناجات او لذت میبرند و درخواست تاخیر حاجت او را می کنند

پس مومن همیشه باید در میان امید و بیم باشد به این هر دو است قوام اعمال و انزجار از معاصی و رغبت در طاعات

شاعر: نشاط اصفهانی : گه به سوی کرمت گاه به خود می نگرم پای تا سر همه امید و سرا پا همه بیم

باب چهارم : در گریه است

اشاره

بدان که گریه در نفس خودش با صبر بر بلا و رضای بر قضا منافی نیست . و طبیعتی بشریه و جبلتی انسانیه است و رحمتی رحیمیه و حبیبیه است ، پس مادامی که مشتمل بر احوالی نباشد که از عدم رضا حکایت کند و از بی تابی و جزع خبر دهد و اجر را فاسد و هدر نماید باکی و حرج و ضرری بر آن نخواهد بود نه این که جامه درد و بر روی زند و دست بر زانو فرود آورد

درروایات امده است .

گریه بر مصائب از پیغمبر خدا (ص ) و پیغمبران سابقین از عهد حضرت ابی البشر (علیه السلام) و پس از پیغمبر خدا (صلی الله علیه

ص: 210

و آله) و از آل نبی (صلی الله علیه و آله) و اصحاب آن بزرگوار . اول کسی که بسیار گریست حضرتادم ابوالبشر بودکه بر شهادت فرزندش جناب هابیل گریه ها کرد و ناله ها سرداد. وسپس براحدی پوشیده نیست که حضرت یبعقوب پیامبر (علیه السلام) بر فراق حضرت یوسف صدیق (علیه السلام) 40 سال انقدر گریه کرد که چشمان یعقوب نابینا شد و دنیا برایش تیر ه و تار گردید.

واز اخبار مشهوره روایتی است

که از حضرت صادق (علیه السلام) شده است که فرمود: بدان که گریه در نفس خودش با صبر بر بلا و رضای بر قضا منافی نیست . و طبیعتی بشریه و جبلتی انسانیه است و رحمتی رحیمیه و حبیبیه است ، پس مادامی که مشتمل بر احوالی نباشد که از عدم رضا حکایت کند و از بی تابی و جزع خبر دهد و اجر را فاسد و هدر نماید باکی و حرج و ضرری بر آن نخواهد بود. مگراینکه با جزع وفزع و اعتراض به واقعه دست بر زانو بزند و بی تابی کند

گریه انبیاء و اولیاء الهی بر فراق و مرگ فرزندان و عزیزانشان :

1- گریه حضت ادم ابوالبشر بر شهادت فرزندش جناب هابیل (علیه السلام)

اولین کسی که از عبا د خدا بسیار گریه کرد جناب آدم ابوالبشر (علیه السلام) صفی الله بود . که بر شهادت فرزندش جناب هابیل بسیار گریه کرد. و سپس حال حضرت یعقوب (علیه السلام) برکسی مخفی و پنهان نیست و همه میدانند انقدر حضرت یعقوب بر فراق پسرش حناب یوسف نبی (علیه السلام) گریه کرد که چشمانش نابینا گشت. و جهان روشن بر چشمهای او تار و تیره شد.

2- گریه امام سجاد (علیه السلام) برامام حسین (علیه السلام) 40 سال

(لحوف/209) عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) « أَنَّهُ قَالَ إِنَّ زَيْنَ الْعَابِدِينَ ع

ص: 211

بَكَى عَلَى أَبِيهِ أَرْبَعِينَ سَنَةً صَائِماً نَهَارَهُ وَ قَائِماً لَيْلَهُ فَإِذَا حَضَرَ الْإِفْطَارُ جَاءَ غُلَامُهُ بِطَعَامِهِ وَ شَرَابِهِ فَيَضَعُهُ بَيْنَ يَدَيْهِ فَيَقُولُ كُلْ يَا مَوْلَايَ فَيَقُولُ قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ (علیه السلام) جَائِعاً قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ (علیه السلام) عَطْشَاناً فَلَا يَزَالُ يُكَرِّرُ ذَلِكَ وَ يَبْكِي حَتَّى يَبْتَلَّ طَعَامُهُ مِنْ دُمُوعِهِ ثُمَّ يُمْزَجُ شَرَابُهُ بِدُمُوعِهِ فَلَمْ يَزَلْ كَذَلِكَ حَتَّى لَحِقَ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَل وَ حَدَّثَ مَوْلًى لَهُ أَنَّهُ بَرَزَ يَوْماً إِلَى الصَّحْرَاءِ قَالَ فَتَبِعْتُهُ فَوَجَدْتُهُ قَدْ سَجَدَ عَلَى حِجَارَةٍ خَشِنَةٍ فَوَقَفْتُ وَ أَنَا أَسْمَعُ شَهِيقَهُ وَ بُكَاءَهُ وَ أَحْصَيْتُ عَلَيْهِ أَلْفَ مَرَّةٍ يَقُولُ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّاً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تَعَبُّداً وَ رِقّاً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ إِيمَاناً وَ تَصْدِيقاً وَ صِدْقاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ مِنْ سُجُودِهِ وَ إِنَّ لِحْيَتَهُ وَ وَجْهَهُ قَدْ غُمِرَا بِالْمَاءِ مِنْ دُمُوعِ عَيْنَيْهِ فَقُلْتُ يَا سَيِّدِي أَ مَا آنَ لِحُزْنِكَ أَنْ يَنْقَضِيَ وَ لِبُكَائِكَ أَنْ يَقِلَّ فَقَالَ لِي وَيْحَكَ إِنَّ يَعْقُوبَ بْنَ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ كَانَ نَبِيّاً ابْنَ نَبِيٍّ لَهُ اثْنَا عَشَرَ ابْناً فَغَيَّبَ اللَّهُ وَاحِداً مِنْهُمْ فَشَابَ رَأْسُهُ مِنَ الْحُزْنِ وَ احْدَوْدَبَ ظَهْرُهُ مِنَ الْغَمِّ وَ ذَهَبَ بَصَرُهُ مِنَ الْبُكَاءِ وَ ابْنُهُ حَيٌّ فِي دَارِ الدُّنْيَا وَ أَنَا رَأَيْتُ أَبِي وَ أَخِي وَ سَبْعَةَ عَشَرَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي صَرْعَى مَقْتُولِينَ فَكَيْفَ يَنْقَضِي حُزْنِي وَ يَقِلُّ بُكَائِي»

امام سجاد (علیه السلام) برگرفتارى و اندوه و ناراحتى بزرگ بسيار گريه ميكرد زيرا از امام صادق (علیه السلام) روايت شده است كه فرمود: زين العابدين بر پدرش چهل سال گريست و در اين مدت روزها را روزه داشت و شبها بعبادت بر پا بوده هنگام افطار كه ميرسيد خدمتگزارش غذا

ص: 212

و آب حضرت را مى آورد و در مقابل اش ميگذاشت و عرض ميكرد: آقا بفرمائيد ميل كنيد. ميفرمود: فرزند رسول خدا گرسنه كشته شد. فرزند رسول خدا تشنه كشته شد آنقدر اين جمله ها را تكرار ميكرد و ميگريست تا غذايش ار آب ديدگانش تر ميشد و آب آشاميدني حضرت با اشگش مى آميخت حال آن حضرت چنين بود تا بخداى عزّ و جلّ پيوست يكى از غلامان حضرت گفته است كه روزى امام به بيابان رفت گويد: من نيز بدنبال اش بيرون شدم ديدم پيشانى بر سنگ سختى نهاده است من ايستادم و صداى ناله و گريه اش را ميشنيدم شمردم هزار بار گفت لا اله الّا اللَّه حقّا حقّا لا اله الا اللَّه تعبّدا و رقّا لا اله الا اللَّه ايمانا و تصديقا و صدقا سپس سر از سجده اش برداشت محاسن و صورتش غرق در آب بود از اشگ چشمش عرض كردم: آقاى من وقت آن نرسيده كه روزگار اندوهت پايان پذيرد و گريه ات كاهش يابد؟ بمن فرمود واى بر تو يعقوب بن اسحق بن ابراهيم پيغمبر و پيغمبر زاده بود و دوازده فرزند داشت خداوند يكى از فرزندانش را پنهان كرد موى سرش از اندوه فراق سفيد گشت و از غم، كمرش خم شد و از گريه، ديده اش نابينا با اينكه فرزندش در همين دنيا بوده و زنده ولى من پدرم و برادرم و هيفده تن از فاميلم را كشته و بروى زمين افتاده ديدم دیگر چگونه گریه ام کم شود و خاطرم خالی از حزن و غم گردد ؟

3- گریه پیامبرعزیز اسلام برمرگ فرزندشان جناب ابراهیم (علیه السلام)

(مسکن الفواد/102) وَ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ دَخَلْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و

ص: 213

آله) عَلَى سَيْفٍ الفتن الْقَيْنِ وَ كَانَ ظِئْراً لِإِبْرَاهِيمَ (علیه السلام) فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) يُقَبِّلُهُ وَ يَضُمُّهُ إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ دَخَلَ عَلَيْهِ بَعْدَ ذَلِكَ وَ إِبْرَاهِيمُ (علیه السلام) يَجُودُ بِنَفْسِهِ فَجَعَلَتْ عَيْنَا رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) تَذْرِفَانِ فَقَالَ لَهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ وَ أَنْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ تَبْكِي فَقَالَ يَا ابْنَ عَوْفٍ إِنَّهَا رَحْمَةٌ ثُمَّ أَتْبَعَهَا بِأُخْرَى فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) الْعَيْنُ تَدْمَعُ وَ الْقَلْبُ يَحْزَنُ وَ لَا نَقُولُ إِلَّا مَا يَرْضَى رَبُّنَا وَ إِنَّا لِفِرَاقِكَ يَا إِبْرَاهِيمُ لَمَحْزُونُون»

از انس بن مالک است که گفت : با پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) بر ابی سیف عیسی وارد شدیم و زوجه او ام سیف دایه ابراهیم (علیه السلام) فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود آن حضرت ابراهیم را می بوسید و بر سینه می چسبانید. پسی از آن بار دیگر بر او وارد شد و ابراهیم در حالت احتضار بود و اشک از دیدگان آن حضرت فرو می ریخت عبدالرحمن بن عوف به حضرت عرض کرد که ای پیغمبر خدای ! تو نیز بر فرزند خود گریه می کنی ؟ فرمود : یابن عوف به درستی که این گریه نرمی دل است وباز گریست و فرمود : چشم اشک می بارد و دل اندوهناک می شود و نمیگوییم جز آنکه پروردگار ما پسندد پس فرمود ما از فراق تو ای ابراهیم اندوهناکانیم

« فَلَمَّا مَاتَ إِبْرَاهِيمُ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) هَمَلَتْ عَيْنُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) بِالدُّمُوعِ، ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله) تَدْمَعُ الْعَيْنُ، وَ يَحْزَنُ الْقَلْبُ، وَ لَانَقُولُ مَا يُسْخِطُ الرَّبَّ،

ص: 214

وَ إِنَّا بِكَ يَا إِبْرَاهِيمُ لَمَحْزُونُونَ»

و از اسماء دختر زید است که گفت : چون ابراهیم پسر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) رحلت فرمود آن حضرت گریست تسلیت دهنده ای به آن حضرت عرض کرد که تو شایسته تر کسی هستی که خدای تعالی حق او را بزرگ فرموده است آن حضرت فرمود: چشم می گرید دل محزون می شود و چیزی نمی گوییم که نه خشنودی خدا در ان باشد اگر نه مرگ را وعده راست بودی که مقرر است همه نفوس را فراگیرد و چراغ زندگانی فرو می برد هر آینه ای ابراهیم بر تو غمناک می شدیم زیاده از این که شده ایم و ما بر تو غمندگانیم

(بحار/ج79/ص90) عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ بِيَدِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ فَأَتَى إِبْرَاهِيمَ وَ هُوَ يَجُودُ بِنَفْسِهِ فَوَضَعَهُ فِي حَجْرِهِ فَقَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي لَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى شَيْئاً وَ ذَرَفَتْ عَيْنَاهُ فَقَالَ لَهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ يَا رَسُولَ اللَّهِ تَبْكِي أَ وَ لَمْ تَنْهَ عَنِ الْبُكَاءِ فَقَالَ (صلی الله علیه و آله) إِنَّمَا نَهَيْتُ عَنِ النَّوْحِ عَنْ صَوْتَيْنِ أَحْمَقَيْنِ فَاجِرَيْنِ صَوْتٍ عِنْدَ نَغَمِ لَهْوٍ وَ لَعِبٍ وَ مَزَامِيرِ شَيْطَانٍ وَ صَوْتٍ عِنْدَ مُصِيبَةٍ وَ خَمْشِ وُجُوهٍ وَ شَقِّ جُيُوبٍ وَ رَنَّةِ شَيْطَانٍ إِنَّمَا هَذِهِ رَحْمَةٌ وَ مَنْ لَا يَرْحَمْ لَا يُرْحَمْ لَوْ لَا أَنَّهُ أَمْرٌ حَقٌّ وَ وَعْدٌ صِدْقٌ وَ سَبِيلٌ بِاللَّهِ وَ أَنَّ آخِرَنَا سَيَلْحَقُ أَوَّلَنَا لَحَزِنَّا عَلَيْكَ حَزَناً شَدِيداً وَ إِنَّا بِكَ مَحْزُونُونَ تَبْكِي الْعَيْنُ وَ يَدْمَعُ [يَحْزَنُ] الْقَلْبُ وَ لَا نَقُولُ مَا يُسْخِطُ الرَّبَّ عَزَّ وَ جَل»

جابر بن

ص: 215

عبد اللَّه گويد: پيغمبر اكرم، دست عبد الرحمن بن عوف را گرفت. او را بالين بستر ابراهيم فرزندش آورد. در حالى كه ابراهيم مشغول جان دادن بود. پيغمبر اكرم، ابراهيم را به دامن گرفت و فرمود: فرزندم، كارى از من براى تو در مقابل اراده خدا ساخته نيست.

سپس چشمان پيغمبر پر از اشك گرديد. عبد الرحمن عرض كرد: يا رسول اللَّه، آيا گريه مى كنى؟ مگر ما را نهى نكردى از گريه كردن در مصيبتها؟ پيغمبر اكرم فرمود: من از دو آواز احمقانه فاجرانه نهى كردم.

1- آوازى كه در وقت نواختن لهو و لعب، و تار و طنبور بلند مى شود.

2- آوازى كه هنگام مصيبت، و خراشيدن صورت، و يقه چاك زدن، بلند مى شود، كه آن طنين آواز شيطان است.

اما اين گريه، گريه رحمت است، و كسى كه ترحم نكند، مورد رحمت قرار نمى گيرد،

و بعد فرمود: اگر نه اين بود كه مرگ امر حق است، و حكم خداست، و وعده خدا صدق و راست است، و راه دور در پيش داريم، و اينكه آخرى از مايه اوّلى ملحق مى شود. بيش از اين اى ابراهيم در باره فقدان تو محزون مى شدم و الآن هم در فوت تو محزون هستيم. چشم مى گريد و دل مى سوزد. اما چيزى كه سبب غضب خدا است نمى گوئيم

.

(مسکن الفواد/103) عَنْ أَبِي أُمَامَةَ قَالَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله) حِينَ تُوُفِّيَ ابْنُهُ وَ عَيْنَاهُ تَدْمَعَانِ فَقَالَ يَا نَبِيَّ اللَّهِ تَبْكِي عَلَى هَذَا الشَّخْصِ وَ الَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَقَدْ دَفَنْتُ اثْنَيْ عَشَرَ وَلَداً فِي الْجَاهِلِيَّةِ كُلُّهُمْ أَشَبُّ مِنْهُ

ص: 216

أَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ دَسّاً فَقَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله) فَمَا ذَا إِنْ كَانَتِ الرَّحْمَةُ ذَهَبَتْ مِنْكَ يَحْزَنُ الْقَلْبُ وَ تَدْمَعُ الْعَيْنُ وَ لَا نَقُولُ مَا يُسْخِطُ الرَّبَّ وَ إِنَّا عَلَى إِبْرَاهِيمَ لَمَحْزُونُون»

و ازابو امامه است که گفت : مردی خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمد هنگامی بود که فرزند آن حضرت وفات یافته و چشمهای مبارکش گریان بود ان مرد گفت: ای پیغمبر خدای ! آیا بر این شخص می گریی؟ قسم به آنکه تو را به پیغمبری برانگیخت بحق هر آینه من دوازده پسر در زمان جاهلیت دفن کردم ؟ که همه جوانتر از این شخص بودند و خاک بر آنها ریختم ولی گریه نکردم . فرمود : این چنین نیست که میپنداری . و اگر بر فراق فرزندانت گریه نکرده ای پس رحمت خدا از تو زایل شده است در مصیبت فرزندان دل آدمی غمدیده و متاثر میشود و اشک از چشم فرو می ریزد و خاطر انسان اندوهناک میگردد و عواطف انسانی برمی انگیزد ولی هرگز اعتراض بخدا نمیکنیم و نمی گوییم ما راضی نیستیم ویا نمیپسندیم انچه را خدا برای ما مقدر فرموده است. ما بر مرگ پسرم ابراهیم . برابراهیم غمزده و نالانیم

(بحار/ج79/ص91) الزُّبَيْرُ بْنُ بَكَّارٍ أَنَّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله) « لَمَّا خُرِجَ بِإِبْرَاهِيمَ خَرَجَ يَمْشِي ثُمَّ جَلَسَ عَلَى قَبْرِهِ ثُمَّ أَدْنَى فَلَمَّا رَآهُ رَسُولُ اللَّهِ قَدْ وُضِعَ فِي الْقَبْرِ دَمَعَتْ عَيْنَاهُ فَلَمَّا رَأَى الصَّحَابَةُ ذَلِكَ بَكَوْا ارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُهُمْ فَأَقْبَلَ عَلَيْهِ أَبُو بَكْرٍ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ تَبْكِي وَ أَنْتَ تَنْهَى عَنِ الْبُكَاءِ فَقَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله) تَدْمَعُ الْعَيْنُ وَ

ص: 217

يُوْجَعُ الْقَلْبُ وَ لَا نَقُولُ مَا يُسْخِطُ الرَّبَّ عَزَّ وَ جَل»

زبير بن بكار روايت كرده است كه چون پيغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) جنازه ابراهيم (علیه السلام) را بيرون آورد، بيرون شد و همى رفت تا بر قبر ابراهيم نشست و پس از آن نزديك رفت و چون ديد در قبرش نهادند، چشمهاى مباركش اشك آلوده شد. ، چون اصحاب آن حالت را ديدند، همه به گريه در آمدند و صداها به گريه بلند كردند. ابو بكر خدمت آن حضرت عرض كرد كه اى پيغمبر خداى! آيا مى گريى و خود نهى از گريه مى فرمايى؟ فرمود: چشم اشك آلوده مى شود و دل به درد مى آيد و نمى گوييم آنچه خداى تعالى ناخشنود شود

(مسکن الفواد/104) النَّائِبِ بْنِ بُرَيْدٍ أَنَّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله) « لَمَّا مَاتَ ابْنُهُ الطَّاهِرُ ذَرَفَتْ عَيْنَاهُ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ بَكَيْتَ فَقَالَ (صلی الله علیه و آله) إِنَّ الْعَيْنَ تَذْرِفُ وَ إِنَّ الدَّمْعَ يَغْلِبُ وَ إِنَّ الْقَلْبَ يَحْزَنُ وَ لَا نَعْصِي اللَّهَ عَزَّ وَ جَل »

نائب بن بريد گويد: هنگامى كه طاهر فرزند پيغمبر، از دنيا رفت، چشم پيغمبر، پر از اشك شد. عرض كردند: يا رسول اللَّه، گريه مى كنى؟ در جواب گفت: چشم مى گريد، و اشك جارى مى شود، دل محزون مى شود، ولى به خدا معصيت نمى كنم يعنى سخنى كه سبب عصيان است، گفته نمى شود.

4- گریه پیامبرعزیز اسلام برمزارمادرشان حضرت امنه (علیهاالسلام)

(مسکن الفواد/104) رُوِيَ فِي صَحِيحَةٍ أَنَّ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله) « زَارَ قَبْرَ أُمِّهِ فَبَكَى وَ أَبْكَى مَنْ حَوْلَه»

پيغمبر اكرم، قبر مادرش آمنه را، زيارت كرد و گريه كرد، و تمام كسانى كه در اطراف رسول اللَّه بودند، گريستند.

5- گریه پیامبرعزیز اسلام برمرگ عثمان بن مظعون (ره)

(بحار/ج79/ص91) وَ

ص: 218

رُوِيَ أَنَ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله) « لَمَّا مَاتَ عُثْمَانُ بْنُ مَظْعُونٍ كَشَفَ الثَّوْبَ عَنْ وَجْهِهِ ثُمَّ قَبَّلَ مَا بَيْنَ عَيْنَيْهِ ثُمَّ بَكَى طَوِيلًا فَلَمَّا رُفِعَ السَّرِيرُ قَالَ طُوبَاكَ يَا عُثْمَانُ لَمْ تَلْبَسْكَ الدُّنْيَا وَ لَمْ تَلْبَسْهَا وَ اشْتَكَى سَعْدُ بْنُ عُبَادَةَ شَكْوَى فَأَتَاهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) يَعُودُهُ فَلَمَّا دَخَلَ عَلَيْهِ وَجَدَهُ فِي غَشْيَةٍ فَقَالَ أَ وَ قَدْ مَاتَ فَقَالُوا نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَبَكَى رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَلَمَّا رَأَوُا الْقَوْمُ بُكَاءَهُ بَكَوْا فَقَالَ أَ لَا تَسْمَعُونَ أَنَّ اللَّهَ لَا يُعَذِّبُ بِدَمْعِ الْعَيْنِ وَ لَا بِحُزْنِ الْقَلْبِ وَ لَكِنْ يُعَذِّبُ بِهَذَا وَ أَشَارَ بِلِسَانِهِ أَوْ يَرْحَمُ»

از پيغمبر اكرم نقل شده:

هنگامى كه عثمان بن مظعون، از دنيا رفت، جامه از روى او برداشت، و ما بين دو چشم او را بوسيد. بعد از آن زمانى طولانى گريه كرد. سپس فرمود: خوشا به حال تو، دنيا تو را آلوده نكرد، و تو نيز به دنيا آلوده نشدى.

و سعد بن عباده انصارى بيمار شد. پيغمبر اكرم براى عيادت تشريف برد. وقتى حضرت وارد شد، سعد در حال غش بود.

پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله) پرسيد آيا از دنيا رفته است؟ عرض كردند: نه يا رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله) پيغمبر گريست. و همه مردم نيز گريستند. بعد فرمود: آيا نشنيده ايد، كه خداوند به اشك چشم و اندوه دل، كسى را عذاب نمى كند و لكن بوسيله زبان است كه عذاب مى كند و يا رحم مى فرمايد يعنى اگر ناشكرى كند عذاب و اگر شكر گويد ثواب مرحمت مى فرمايد.

6- گریه پیامبرعزیز اسلام برمرگ خواهر زاده خودشان جناب بنت زینب (علیهاالسلام)

(بحار/ج79/ص91) وَ عَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ قَالَ « أُتِيَ

ص: 219

النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله) بِأُمَامَةَ بِنْتِ زَيْنَبَ وَ نَفَسُهَا يَتَقَعْقَعُ فِي صَدْرِهَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) لِلَّهِ مَا أَخَذَ وَ لِلَّهِ مَا أَعْطَى وَ كُلٌّ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى وَ بَكَى فَقَالَ لَهُ سَعْدُ بْنُ عُبَادَةَ تَبْكِي وَ قَدْ نَهَيْتَ عَنِ الْبُكَاءِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) إِنَّمَا هِيَ رَحْمَةٌ يَجْعَلُهَا اللَّهُ فِي قُلُوبِ عِبَادِهِ وَ إِنَّمَا يَرْحَمُ اللَّهُ مِنْ عِبَادِهِ الرُّحَمَاءَ »

اسامة بن زيد گويد: امامه دختر زينب، كه دخترزاده رسول اللَّه بود، در شدت مرض او را خدمت رسول اللَّه آوردند، در حالى كه به سختى نفس مى كشيد. پيغمبر اكرم فرمود: مال خداست، مى گيرد و مى بخشد، آنچه مى گيرد از اوست و آنچه مى بخشد هم از اوست. و هر يكى مدت و اجل معين دارند، سپس گريه كرد. عد بن عباده عرض كرد: آيا گريه مى كنى، در صورتى كه خودت نهى فرموده اى از گريه كردن؟ پيغمبر اكرم فرمود: اين گريه رحمت است كه خدا او را در دل بندگانش قرار داده است، و خداوند به بندگانى كه داراى ترحم هستند، ترحم مى كند

7- گریه پیامبرعزیز اسلام برشهادت جناب جعفر طیار (علیه السلام)

(مسکن الفواد/106) وَ لَمَّا أُصِيبَ جَعْفَرُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) أَتَى رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) أَسْمَاءَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا فَقَالَ لَهَا أَخْرِجِي إِلَيَّ وُلْدَ جَعْفَرٍ فَخَرَجُوا إِلَيْهِ فَضَمَّهُمْ إِلَيْهِ وَ شَمَّهُمْ وَ دَمَعَتْ عَيْنَاهُ فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) أُصِيبَ جَعْفَرٌ قَالَ نَعَمْ أُصِيبَ الْيَوْمَ قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ أَحْفَظُ حِينَ دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) عَلَى أُمِّي فَنَعَى إِلَيْهَا أَبِي وَ نَظَرْتُ إِلَيْهِ وَ هُوَ يَمْسَحُ عَلَى رَأْسِي وَ رَأْسِ أَخِي وَ عَيْنَاهُ يُهْرِقَانِ

ص: 220

الدُّمُوعَ حَتَّى تَقَطَّرَ لِحْيَتُهُ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ جَعْفَراً قَدْ قَدِمَ إِلَى حُسْنِ الثَّوَابِ فَاخْلُفْهُ فِي ذُرِّيَّتِهِ بِأَحْسَنِ مَا خَلَفْتَ أَحَداً مِنْ عِبَادِكَ فِي ذُرِّيَّتِهِ ثُمَّ إِنَّهُ (علیه السلام) قَالَ يَا أَسْمَاءُ أَ لَا أُبَشِّرُكِ قَالَتْ بَلَى بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ لِجَعْفَرٍ جَنَاحَيْنِ يَطِيرُ بِهِمَا فِي الْجَنَّةِ»

. هنگامى كه جعفر بن ابى طالب، در جنگ موته شهيد شد، پيغمبر اكرم تشريف آورد نزد اسماء زوجه جعفر بن ابى طالب به او فرمود: فرزندان جعفر را حاضر كن فرزندان جعفر را پيش پيامبر حاضر كردند، آن حضرت آنها را در آغوش گرفت و دست بر سر آنها مى كشيد و آنها را مى بوسيد. اسماء عرض كرد: مگر جعفر شهيد شده؟ حضرت فرمود: بله، امروز بفيض شهادت رسيده است. عبد اللَّه بن جعفر گويد: من اين خاطره را خوب به ياد دارم، كه پيغمبر اكرم، بر مادرم اسماء وارد شد، و خبر شهادت پدرم را، به او داد، در حالى كه رسول اللَّه دست محبت و احسان بر سر من و برادرم مى كشيد، و چشمانش پر از اشك بود، بطورى كه اشكش بر محاسنش ريخته مى شد. سپس دست به دعا برداشت و عرض كرد: بار خدايا، جعفر به بهترين ثواب وارد گرديد، پس تو جانشين او باش در ذريه و فرزندانش به بهترين سرپرستى كه به فرزندان بندگان صالحت نموده اى. سپس فرمود: اى اسماء، تو را مژده اى بدهم؟ عرض كرد: آرى، پدرم و مادرم به فدايت. فرمود: خداى تعالى براى جعفر دو بال قرار داده كه با آنها، در بهشت پرواز مى كند.

8- گریه پیامبرعزیز اسلام برشهادت زیدبن حارثه همرزم جعفرظیارشهید (علیه السلام)

َ (مستدرک الوسائل/ج2/ص464) عَنْ خَالِدِ بْنِ سَلَمَةَ

ص: 221

قَالَ لَمَّا جَاءَ نَعْيُ زَيْدِ بْنِ حَارِثَةَ إِلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله) « أَتَى النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله) مَنْزِلَ زَيْدٍ فَخَرَجَتْ إِلَيْهِ بُنَيَّةٌ لِزَيْدٍ فَلَمَّا رَأَتْ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) خَمَشَتْ فِي وَجْهِهَا فَبَكَى رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) قَالَ هَاهْ هَاهْ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) مَا هَذَا قَالَ شَوْقُ الْحَبِيبِ إِلَى حَبِيبِهِ وَ لَمَّا مَاتَ سَعْدُ بْنُ مُعَاذٍ (علیهاالسلام) بَكَى رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ قَالَ لِأُمِّ سَعْدِ بْنِ مُعَاذٍ يَوْماً أَ لَا يَرْقَأُ دَمْعُكِ وَ يَذْهَبُ حُزْنُكِ فَابْنُكِ اهْتَزَّ لَهُ الْعَرْشُ قِيلَ وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) تَذْرِفُ عَيْنَاهُ وَ يَمْسَحُ وَجْهَهُ وَ لَا يُسْمَعُ صَوْتُهُ»

خالد بن سلمه گويد: هنگامى كه خبر مرگ زيد بن حارثه را به پيغمبر دادند، به منزلش آمد دختر زيد از خانه بيرون آمد، در حالى كه صورتش را مى خراشيد. پيغمبر اكرم گريه كرد. فرمود: آرام آرام. عرض كردند: اين چيست؟ فرمود: اشتياق دوست است، به سوى دوستش يعنى معنى مرگ همين است.

هنگامى كه سعد بن معاذ، كه يكى از صحابه رسول اكرم بود، از دنيا رفت، پيغمبر اكرم بسيار گريست، و به امّ- سعد بن معاذ گفت: آيا اشك تو خشكيده نمى شود؟ و حزن و اندوه تو برطرف نمى گردد؟ زيرا فرزند تو اين قدر مورد توجه خداوندى بود كه بمردنش عرش الهى به حركت در آمد. يعنى كسانى كه اين قدر مورد رحمت خداوندى باشد شايسته نيست اين قدر براى او گريستن و بى تابى نمودن. گويند: رسم پيغمبر اين بود كه وقتى متأثر

ص: 222

مى شد، اشكش جارى مى شد و صورت خود را پاك مى كرد، ولى آوازش شنيده نمى شد.

(مسکن الفواد/106) وَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله) « أَنَّهُ قَالَ لَمَّا جَاءَ الْخَبَرُ بِوَفَاةِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ زَيْدِ بْنِ حَارِثَةَ كَانَ إِذَا دَخَلَ بَيْتَهُ بَكَى عَلَيْهِمَا جِدّاً وَ قَالَ كَانَا يُحَدِّثَانِّي وَ يُؤْنِسَانِّي فَجَاءَ الْمَوْتُ فَذَهَبَ بِهِمَا»

حضرت صادق از پدرش امام باقر او از پيغمبر اكرم نقل مى كند: وقتى خبر شهادت جعفر بن ابى طالب و زيد بن حارثه به او رسيد، هر وقت داخل خانه مى شد جدا برايشان گريه مى كرد و مى فرمود: اين دو انيس و همزبان من بودند. مرگ ايشان را از دست من برد

9- گریه کردن پیامبرعزیز اسلام برای زمان مرگ و جان دادن

(مسکن الفواد/107) وَ عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ قَالَ بَيْنَمَا نَحْنُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « إِذْ أَبْصَرَ بِجَمَاعَةٍ فَقَالَ عَلَى مَا اجْتَمَعُوا هَؤُلَاءِ فَقِيلَ عَلَى قَبْرٍ يَحْفِرُونَهُ قَالَ فَبَدَرَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ بَيْنَ يَدَيْهِ أَصْحَابُهُ مُسْرِعاً حَتَّى أَتَى الْقَبْرَ فَجَثَى عَلَيْهِ قَالَ فَاسْتَقْبَلْتُهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ لِأَنْظُرَ مَا يَصْنَعُ فَبَكَى حَتَّى بُلَّ التُّرَابُ مِنْ دُمُوعِهِ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيْنَا فَقَالَ إِخْوَانِي لِمِثْلِ هَذَا فَأَعِدُّوا»

براء بن عازب كه يكى از ياران پيغمبر اسلام است، گويد: ما جماعتى خدمت رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله) بوديم ناگهان نگاه پيغمبر به جمعيتى افتاد، فرمود: اينها براى چه جمع شده اند؟ عرض كردند: قبرى را براى ميّتى حفر مى كنند. پيغمبر اكرم به سرعت جلو رفت، تا نزديك قبررسيد. و به دو زانو روى قبر نشست براء بن عازب گويد: پيش رفتم

ص: 223

تا ببينم پيغمبر چه كار مى كند. ديدم پيغمبر گريست. به طورى كه از اشك چشمش خاك خيس شد سپس متوجه ما شد، و فرمود: اى برادران من، براى چنين حال و زمانى، خود را آماده كنيد.

10- گریه کردن پیامبرعزیز اسلام برای شهادت عمویشان حضرت حمزه (علیه السلام)

(مسکن الفواد/107) وَ عَنْهُ (صلی الله علیه و آله) « الْعَبْرَةُ لَا يَمْلِكُهَا أَحَدٌ صُبَابَةُ الْمَرْءِ عَلَى أَخِيهِ وَ لَمَّا انْصَرَفَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله) مِنْ أُحُدٍ إِلَى الْمَدِينَةِ لَقِيَتْهُ جُهَيْنَةُ بِنْتُ جَحْشٍ فَنَعَى لَهَا النَّاسُ أَخَاهَا عَبْدَ اللَّهِ بْنَ جَحْشٍ فَاسْتَرْجَعَتْ وَ اسْتَغْفَرَتْ ثُمَّ نَعَى لَهَا خَالَهَا فَاسْتَرْجَعَتْ وَ اسْتَغْفَرَتْ ثُمَّ نَعَى لَهَا زَوْجَهَا مُصْعَبَ بْنَ عُمَيْرٍ فَصَاحَتْ وَ تَأَوَّهَتْ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) إِنَّ زَوْجَ الْمَرْأَةِ مِنْهَا لِمَكَانٍ [لَبِمَكَانٍ] لَمَّا رَأَى صَبْرَهَا عَنْ أَخِيهَا وَ خَالِهَا وَ صِيَاحَهَا عَلَى زَوْجِهَا ثُمَّ مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) عَلَى دَارٍ مِنْ دُورِ الْأَنْصَارِ مِنْ بَنِي عَبْدِ الْأَشْهَلِ فَسَمِعَ الْبُكَاءَ وَ النَّوَائِحَ عَلَى قَتْلَاهُمْ فَذَرَفَتْ عَيْنَاهُ وَ بَكَى ثُمَّ قَالَ لَكِنَّ حَمْزَةَ لَا بَوَاكِيَ لَهُ فَلَمَّا رَجَعَ سَعْدُ بْنُ مُعَاذٍ وَ أُسَيْدُ بْنُ حُصَيْنٍ إِلَى دَارِ بَنِي عَبْدِ الْأَشْهَلِ أَمَرَ نِسَاءَهُمْ يَذْهَبْنَ فَيَبْكِينَ عَلَى عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَلَمَّا سَمِعَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) بُكَاءَهُنَّ عَلَى حَمْزَةَ خَرَجَ إِلَيْهِنَّ وَ هُنَّ عَلَى بَابِ مَسْجِدِهِ يَبْكِينَ فَقَالَ لَهُنَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) ارْجِعْنَ يَرْحَمُكُنَّ اللَّهُ قَدْ وَاسَيْتُنَّ بِأَنْفُسِكُنَ»

زمانى كه پيغمبر اكرم از جنگ احد به سوى مدينه بر مى گشت، جهينه دختر جحش به استقبال پيامبر و يارانش رفت در آن هنگام خبر شهادت برادرش عبد اللَّه بن جحش را به او دادند گفت: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ. و براى برادرش طلب آمرزش نمود. بعد خبر مرگ شوهرش مصعب

ص: 224

بن عمير را به او دادند. صيحه اى كشيد و ناله اش بلند شد. پيغمبر اكرم فرمود: مرد نسبت به زن، مكان و موقعيت خاصى دارد. چنان كه ديديد در مقابل مرگ و مصيبت برادرش صبر كرد و در مقابل مرگ شوهرش ناله كشيد. بعد از آن پيغمبر اكرم عبور كرد به خانه هاى انصار از بنى عبد الاشهل صداى گريه و نوحه سرايى بلند بود كه بر كشتگان خود گريه مى كردند. چشمان پيغمبر اكرم پر از اشك شد، سپس فرمود: ولى حمزه گريه كننده ندارد. بعد از آنكه سعد بن معاذ و اسيد بن حصير بخانه هاى بنى عبد الاشهل برگشتند زنان خود را امر كردند كه بروند و بر عموى رسول اللَّه گريه كنند. وقتى كه پيغمبر اكرم اين را شنيد، آمد درب مسجد، به ايشان فرمود: برگرديد، خدا شما را رحمت كند، به تحقيق شما مواسات كرديد.

11- گریه کردن پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای وفات سعدبن معاذ

(مسکن الفواد/107) وَ لَمَّا مَاتَ سَعْدُ بْنُ مُعَاذٍ (رض) بَكَى رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَقَالَ (صلی الله علیه و آله) لِأُمِّ سَعْدِ بْنِ مُعَاذٍ يَوْماً أَ لَايَرْقَأُ دَمْعُكِ وَيَذْهَبُ حُزْنُكِ فَابْنُكِ اهْتَزَّ لَهُ الْعَرْشُ قِيلَ وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) تَذْرِفُ عَيْنَاهُ وَ يَمْسَحُ وَجْهَهُ وَ لَا يُسْمَعُ صَوْتُه»

چون سعدبن معاذ وفات یافت آن حضرت بر او گریان شدو روزی آن حضرت به مادر سعد فرمود : آیا شک تو باز نمی ایستد و اندوه تو به پایان نمی رسد؟ برای پسرت عرش لرزان شد گفته شده است از چشم مبارک حضرت مقدس نبوی اشک جاری شد و روی انور را مسح می فرمود و صدای آن بزرگوار شنیده نمی شد

منهیات در گریه کردن درعزای کسی باستثنای عزاداری برای اهل بیت علیهم السلام بویژه سیدالشهدا (علیه السلام)

اشاره

(تهذیب الاحکام/ج1/ص465) عَنِ

ص: 225

الصَّادِقِ (صلی الله علیه و آله) « أَنَّ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلَ الرَّحْمَنِ سَأَلَ رَبَّهُ أَنْ يَرْزُقَهُ ابْنَةً تَبْكِي عَلَيْهِ بَعْدَ الْمَوْتِ »

فرمود: ابراهيم خليل الرحمن، از پروردگار خود تقاضا كرد كه به او دخترى عنايت كند، تا بعد از مرگش بر او گريه كند.

1- لطمه زدن و پاره کردن پیراهن در عزای کسی

(مسکن الفواد/ص108) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « لَيْسَ مِنَّا مَنْ ضَرَبَ الْخُدُودَ وَ شَقَّ الْجُيُوبَ»

از ما نيست كسى كه در مصيبت با دست خود به صورت بزند، يا جامه خود را چاك نمايد.

2- مبادا درعزاداریهایتان بگوئید: ما بیچاره وبدبخت شدیم:

(مسکن الفواد/ص108) اَبِي أُمَامَةَ« أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) قَالَ لَعَنَ اللَّهُ الْخَامِشَةَ وَجْهَهَاوَ الشَّاقَّةَ جَيْبَهَاوَالدَّاعِيَةَ بِالْوَيْلِ وَالثُّبُورِ»

ابى امامه میگوید: نبی اكرم نفرين كردبه زنى كه درمصيبت صورت خودرابخراشديايخه خود را چاك زند

(دراینجا لعنت به معنى دورى ازرحمت خدا ست) و كسانى كه وا ويلا بگويند. كه ما هلاك شديم. و بدبخت شديم و نظائر آن .

3- مبادا درتشییع جنازه یا مصیبت بخندید و شوخی کنید

(مسکن الفواد/ص109) عَنْ عُمَرَ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ

« قَالَ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ الْأَكْلُ مِنْ غَيْرِ جُوعٍ وَ النَّوْمُ مِنْ غَيْرِ سَهَرٍ وَ الضِّحْكُ مِنْ غَيْرِعَجَبٍ وَ الرَّنَّةُ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ وَالْمِزْمَارُ عِنْدَالنِّعْمَةِ»

ازعمروبن شعيب نقل شده: كه اوازپدرش نقل كرده كه چندچيز مورد غضب خدا است. خوردن بدون گرسنگى وخواب روز بدون شب زنده دارى وخنده بى جا فرياد وبى تابى هنگام مصيبت و تاروطنبور هنگام نعمت.

4- مبادا زمانی که مصیبتی میبینید دست پشت دست بکوبید و بی صبری کنید

(بحار/ج79/ 93) وَ عَنْ يَحْيَى بْنِ خَالِدٍ أَنَّ رَجُلًا أَتَى النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله) « فَقَالَ مَايُحْبِطُ الْأَجْرَ فِي الْمُصِيبَةِ فَقَالَ تَصْفِيقُ الرَّجُلِ بِيَمِينِهِ عَلَى شِمَالِهِ وَالصَّبْرُعِنْدَالصَّدْمَةِ الْأُولَى مَنْ رَضِيَ فَلَهُ الرِّضَاوَمَنْ سَخِطَ فَلَهُ السَّخَطُ»

ص: 226

يحيى بن خالد نقل كرده: كه مردى خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رسيد عرض كرد: چه چيزسبب سقوط و بى اعتبارى اجروثواب مى شود هنگام نزول مصيبت؟ حضرت فرمود: كوبيدن دست راست برپشت دست چپ و صبر هنگام مصيبت اولى است كسى كه راضى شد به مصيبت خدا از او راضى است و كسى كه اظهار ناخشنودى نمود، خدا نيز از او خشنود نيست.

5- برای گرم کردن مجلس عزای عزیزانتون شلوغ کاری کنیدتا ترحم بخرید

(مسکن الفواد/109) عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ (علیهاالسلام) « قَالَتْ لَمَّا مَاتَ أَبُو سَلَمَةَ قُلْتُ غَرِيبٌ وَ فِي أَرْضٍ غَرِيبَةٍ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْهِ بُكَاءً يُتَحَدَّثُ عَنْهُ فَكُنْتُ قَدْ تَهَيَّأْتُ لِلْبُكَاءِ إِذْ أَقْبَلَتِ امْرَأَةٌ تُرِيدُ أَنْ تَسْعَدَنِي فَاسْتَقْبَلَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ أَ تُرِيدِينَ أَنْ تُدْخِلِي الشَّيْطَانَ بَيْتاً قَدْ أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْهُ فَكَفَفْتُ عَنِ الْبُكَاءِ»

ام سلمه همسر پيغمبر اكرم گويد: هنگامى كه ابو سلمه (شوهر اولش) از دنيا رفت، من با خود گفتم: در اين سرزمين غريب من به اين مصيبت گرفتار شدم، گريه و عزادارى براى او بر پا مى كنم كه زبانزد باشد، و خود را براى آن آماده مى كردم. اتفاقا زنى كه نوحه گر بود هم بر من وارد شد، و مى خواست مرا در آن مصيبت كمك دهد. پيغمبر اكرم فرمود: آيا مى خواهيد دوباره شيطان را، كه خداى تعالى از اين خانه بيرون رانده است برگردانيد؟ من با اين جمله رسول اللَّه از عزادارى خوددارى كردم. (و اين روايت دلالت دارد بر اينكه نوحه سرائى در مصيبت، ميدانى است براى وساوس شيطانى. )

6- در زمان عزادار شدنتان با مشت به سینه کوبیدن و بلند بلند جیغ زدن و ناله کردن

(کافی/ج5/ص554) وَ عَنِ الْبَاقِرِ (صلی الله

ص: 227

علیه و آله) « أَشَدُّ الْجَزَعِ الصُّرَاخُ بِالْوَيْلِ وَ الْعَوِيلِ وَ لَطْمُ الْوَجْهِ وَ الصَّدْرِ وَ جَزُّ الشَّعْرِ وَ مَنْ أَقَامَ النُّوَاحَةَ فَقَدْ تَرَكَ الصَّبْرَ وَ مَنْ صَبَرَ وَ اسْتَرْجَعَ وَ حَمِدَ اللَّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ فَقَدْ رَضِيَ بِمَا صَنَعَ اللَّهُ وَ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ»

حضرت باقر (علیه السلام) فرمايد: سخت ترين جزع و بيتابى، فريادكشيدن به واويلا و ناله كشيدن، و لطمه به صورت زدن و به سينه كوبيدن و موى كندن است. و كسى كه جلسه نوحه سرائى بر پا كند، صبر در مصيبت نكرده است، و كسى كه صبر در مصيبت نمايد و كلمه (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ) بگويد و حمد خداى را به جا آورد، بتحقيق به كار و مشيت خدا راضى است، و اجر او بر خدا است.

7- مبادادرتشییع ناله فریادکنید

(مسکن الفواد/ص108) عَنْهُ (صلی الله علیه و آله) « أَنَّهُ نَهَى أَنْ تُتْبَعَ جَنَازَةٌ مَعَهَا رَنَّةٌ »

مبادا درتشييع جنازه نوحه وفريادکنید

8- مبادا مرد عزاداری دست بر ران پایش بکوبد و بی صبری کند!

(کافی/ج3/ص225) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « ضَرْبُ الرَّجُلِ يَدَهُ عَلَى فَخِذِهِ إِحْبَاطٌ لِأَجْرِه»

حضرت رسول فرمودند : مرد در مصيبت، دستش را بر رانش بكوبد، اجرش ضايع مى شود.

9- گریه هایتان مبادا از ناشکری باشد

( مسکن الفواد/ص108) وَ رُوِيَ أَنَّ ابْنَةً لِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « بَعَثَتْ إِلَيْهِ أَنَّ ابْنَتِي مَعْلُولَةٌ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) إِنَّ لِلَّهِ مَا أَخَذَ وَ لِلَّهِ مَا أَعْطَى وَ جَاءَهَا فِي أُنَاسٍ مِنْ أَصْحَابِهِ فَأَخْرَجَتْ إِلَيْهِ الصَّبِيَّةَ وَ نَفَسُهَا يَتَقَعْقَعُ فِي صَدْرِهَا فَرَقَّ (علیه السلام) عَلَيْهَا وَ ذَرَفَتْ عَيْنَاهُ فَنَظَرَ إِلَيْهِ أَصْحَابُهُ فَقَالَ مَا لَكُمْ تَنْظُرُونَ إِلَى رَحْمَةٍ يَضَعُهَا اللَّهُ حَيْثُ يَشَاءُ إِنَّمَايَرْحَمُ اللَّهُ

ص: 228

مِنْ عِبَادِهِ الرُّحَمَاءَ»

يكى از دخترهاى پيغمبر (صلی الله علیه و آله) (غير از فاطمه زهرا (علیهاالسلام) خدمت حضرت آمد و عرض كرد: دخترم مريض است. حضرت فرمود: آنچه خداوند مى گيرد ازآن خود ش است و آن چه عطا مى كند نيز از آن او است. حضرت آن دختر كوچك بيمار را به همراه خود در ميان اصحاب برد، نفس آن دختر با صداى سخت از سينه اش بيرون مى آمد. حضرت به حال آن دختر رقّت كرد و اشك از ديدگان مباركش جارى شد اصحاب به حضرت نگاه مى كردند (شايد تعجب مى كردند كه چرا حضرت براى صداى سينه اين بچه گريه مى كند) فرمود: چرا نگاه میكنيد به رحمتى كه خداوند هركجا بخواهدآن رحمت راقرارمى دهد (يعنى گريه من بر اين بچه گريه رحمت است) خداوندفقط به بندگانش ترحم مى فرمايد . (يعنى تا رحم و عطوفت و مهربانى نداشته باشيد مورد رحمت و عطوفت خدا قرار نمى گيريد

10- مبادا فال بد بزنید و حوادث طبیعی را به مصیبتی نسبت دهید

(محاسن/ج 2/ص313) ِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ (علیه السلام) « يَقُولُ لَمَّا قُبِضَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) جَرَتْ فِي مَوْتِهِ ثَلَاثُ سُنَنٍ أَمَّا وَاحِدَةٌ فَإِنَّهُ لَمَّا قُبِضَ انْكَسَفَتِ الشَّمْسُ فَقَالَ النَّاسُ إِنَّمَا انْكَسَفَتِ الشَّمْسُ لِمَوْتِ ابْنِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَصَعِدَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ كُسُوفَ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ آيَتَانِ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ يَجْرِيَانِ بِأَمْرِهِ مُطِيعَانِ لَهُ لَا يَنْكَسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَ لَا لِحَيَاتِهِ فَإِذَا انْكَسَفَا أَوْ أَحَدُهُمَا صَلُّوا ثُمَّ نَزَلَ مِنَ الْمِنْبَرِ فَصَلَّى بِالنَّاسِ الْكُسُوفَ فَلَمَّا سَلَّمَ قَالَ يَا عَلِيُّ قُمْ فَجَهِّزِ ابْنِي قَالَ فَقَامَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (صلی

ص: 229

الله علیه و آله) فَغَسَّلَ إِبْرَاهِيمَ وَ كَفَّنَهُ وَ حَنَّطَهُ وَ مَضَى فَمَضَى رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) حَتَّى انْتَهَى بِهِ إِلَى قَبْرِهِ فَقَالَ النَّاسُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) نَسِيَ أَنْ يُصَلِّيَ عَلَى ابْنِهِ لِمَا دَخَلَهُ مِنَ الْجَزَعِ عَلَيْهِ فَانْتَصَبَ قَائِماً ثُمَّ قَالَ إِنَّ جَبْرَئِيلَ (علیه السلام) أَتَانِي فَأَخْبَرَنِي بِمَا قُلْتُمْ زَعَمْتُمْ أَنِّي نَسِيتُ أَنْ أُصَلِّيَ عَلَى ابْنِي لِمَا دَخَلَنِي مِنَ الْجَزَعِ أَلَا وَ إِنَّهُ لَيْسَ كَمَا ظَنَنْتُمْ وَ لَكِنَّ اللَّطِيفَ الْخَبِيرَ فَرَضَ عَلَيْكُمْ خَمْسَ صَلَوَاتٍ وَ جَعَلَ لِمَوْتَاكُمْ مِنْ كُلِّ صَلَاةٍ تَكْبِيرَةً وَ أَمَرَنِي أَنْ لَا أُصَلِّيَ إِلَّا عَلَى مَنْ صَلَّى ثُمَّ قَالَ يَا عَلِيُّ انْزِلْ وَ أَلْحِدِ ابْنِي فَنَزَلَ عَلِيٌّ (علیه السلام) فَأَلْحَدَ إِبْرَاهِيمَ فِي لَحْدِهِ فَقَالَ النَّاسُ إِنَّهُ لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ أَنْ يَنْزِلَ فِي قَبْرِ وَلَدِهِ إِذَا لَمْ يَفْعَلْ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) بِابْنِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَيْسَ عَلَيْكُمْ بِحَرَامٍ أَنْ تَنْزِلُوا فِي قُبُورِ أَوْلَادِكُمْ وَ لَكِنْ لَسْتُ آمَنُ إِذَا حَلَّ أَحَدُكُمُ الْكَفَنَ عَنْ وَلَدِهِ أَنْ يَلْعَبَ بِهِ الشَّيْطَانُ فَيُدْخِلَهُ عَنْ ذَلِكَ مِنَ الْجَزَعِ مَا يُحْبِطُ أَجْرَهُ ثُمَّ انْصَرَفَ (صلی الله علیه و آله) ازمحمودبن لبیدگفت: روزی که ابراهیم رحلت نمود آفتاب را کسوف فرا گرفت و مردم گفتند خورشید برای وفات ابراهیم منکسف شده است پیغمبرخدا (صلی الله علیه و آله) شنید و بیرون آمد و خدا را حمد نمود و ثنا گفت و فرمود: اما پس از حمد و ثنای الهی ای مردم! بدرستی که آفتاب و ماه دو نشانند از نشانهای خداوند و برای مرگ و زندگی کسی منکسف نمیشوند و

ص: 230

چون کسوف آفتاب و خسوف ماه را ببینید، پناه به مساجد ببرید و نماز آیات بگزارید. سپس حضرت درکنار ابراهیم (علیه السلام) گریست. گفتند: ای پیغمبر خدا! آیا میگریی برفرزند خود و تو پیغمبرخدایی؟ فرمود: من بشر هستم. اشک جاری میشود، و دل به دردمی آید و نمی گوییم آنچه ناخوش می دارد و به خدای قسم ای ابراهیم ما بر تو محزونیم.

( من لایحضره الفقیه /ج1/ص540) قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله)

« إِنَّ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ آيَتَانِ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ يَجْرِيَانِ بِتَقْدِيرِهِ وَ يَنْتَهِيَانِ إِلَى أَمْرِهِ وَ لَا يَنْكَسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَ لَا لِحَيَاةِ أَحَدٍ فَإِذَا انْكَسَفَ أَحَدُهُمَا فَبَادِرُوا إِلَى مَسَاجِدِكُمْ»

همانا خورشيد و ماه دو نشانه از نشانه هاى خداوند متعال است، كه بتقدير او حركت مى كنند و فرمانبردار و مطيع امر خداى متعالند، و بسبب مردن و زندگى يا زنده شدن كسى منكسف نمى شوند و نميگيرند، پس هر گاه يكى از آن دو (خورشيد و ماه) گرفت، در اين صورت وقت را از دست ندهيد و براى خواندن نماز در رفتن بمساجد خود پيش دستى كنيد

11- مبادا هنگام مصیبت سیلی به صورتتان بزنید

( مسکن الفواد/ص108) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « لَيْسَ مِنَّا مَنْ ضَرَبَ الْخُدُودَ وَ شَقَ الْجُيُوب»

ازما نيست كسى كه به هنگام مصيبت سيلى به صورت خود زند و گريبان خود را پاره كند

( مسکن الفواد/ص109) عَنْ عُمَرَ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ الْأَكْلُ مِنْ غَيْرِ جُوعٍ وَ النَّوْمُ مِنْ غَيْرِ سَهَرٍ وَ الضِّحْكُ مِنْ غَيْرِ عَجَبٍ وَ الرَّنَّةُ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ وَ الْمِزْمَارُ عِنْدَ النِّعْمَة»

چند چيز مورد

ص: 231

غضب خدا است. خوردن بدون گرسنگى، و خواب روز بدون شب زنده دارى، و خنده بى جا، فرياد و بى تابى هنگام مصيبت وتاروطنبورهنگام نعمت

(بحار/ج79/ص93) وَ سَأَلَ رَجُلٌ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله) « مَا يُحْبِطُ الْأَجْرَ فِي الْمُصِيبَةِ فَقَالَ تَصْفِيقُ الرَّجُلِ بِيَمِينِهِ عَلَى شِمَالِهِ وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الصَّدْمَةِ الْأُولَى فَمَنْ رَضِيَ فَلَهُ الرِّضَا وَ مَنْ سَخِطَ فَلَهُ السَّخَط»

یحیی بن خالدمیگوید:

که مردی به حضرت نبوی (صلی الله علیه و آله) شرفیاب شد و عرض کرد که چه چیز اجر مصیبت را زایل می کند ؟ فرمود: زدن شخص دست راست به دست چپ است و شکیبایی در نزد صدمه نخستین است و آنکه به قضای خدا خشنود باشد ، خداوند تعالی از او خشنود است و آنکه ناخشنود باشد . خداوند جل و علا را از خود ناخشنود می دارد .

فصل : گفتن کلمه استرجاع

و مستحب است گفتن انالله و انا الیه راجعون در نزد مصیبت و خدای تعالی در محکم تنزیل خود می فرماید:

(بقرة/156) « الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون. . . . . »

کسانی را که چون مصیبتی به ایشان رسد بگویند انالله و انا الیه راجعون این گروه بر ایشان صلوات است از پروردگارشان و رحمت است و ایشانند هدایت یافتگان

پیغمبرخدا (صلی الله علیه و آله) فرموده است:

« المحاسن/ج 1/ص8) أَبِيهِ (علیه السلام) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) : « أَرْبَعٌ مَنْ كُنَ فِيهِ كَانَ فِي نُورِ اللَّهِ الْأَعْظَمِ مَنْ كَانَ عِصْمَةُ أَمْرِهِ شَهَادَةَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ وَ مَنْ إِذَا

ص: 232

أَصَابَتْهُ مُصِيبَةٌ قَالَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَ مَنْ إِذَا أَصَابَ خَيْراً قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ مَنْ إِذَا أَصَابَ خَطِيئَةً قَالَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ»

فرمود:

چهار خصلت است که در هر کس باشد آن کسی در نورخدای عزوجل است

1- آنکه اعتصام و تمسک امرش شهادت لااله الاالله و محمد رسول الله باشد

2- و آنکه چون مصیبتی به او رسد انالله و انا الیه راجعون بگوید

3- و آنکه هرگاه خیر رادریابد الحمدالله گوید

4- و آنکه چون گناهی او را فراگیرد استغفرالله ربی و اتوب الیه گوید .

( من لایحضره الفقیه /ج1/ص175) عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام)

« قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ يُصَابُ بِمُصِيبَةٍ فِي الدُّنْيَا فَيَسْتَرْجِعُ عِنْدَ مُصِيبَتِهِ حَتَّى تَفْجَأَهُ الْمُصِيبَةُ إِلَّا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا مَضَى مِنْ ذُنُوبِهِ إِلَّا الْكَبَائِرَ الَّتِي أَوْجَبَ اللَّهُ عَلَيْهَا النَّارَ قَالَ وَ كُلَّمَا ذَكَرَ مُصِيبَةً فِيمَا يَسْتَقْبِلُ مِنْ عُمُرِهِ فَاسْتَرْجَعَ عِنْدَهَا وَ حَمِدَ اللَّهَ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ كُلَّ ذَنْبٍ اكْتَسَبَهُ فِيمَا بَيْنَ الِاسْتِرْجَاعِ الْأَوَّلِ إِلَى الِاسْتِرْجَاعِ الثَّانِي إِلَّا الْكَبَائِرَ مِنَ الذُّنُوب»

حضرت باقر (علیه السلام) فرموده است : نیست مومن که مصیبتی به او رسد در دنیا و انا لله و انا الیه راجعون در نزد آن مصیبت بگوید و هنگام برخوردن مصیبت به او صبر کند جز آنکه خدای تعالی برای او بیامرزد آنچه را از گناهانش که گذشته باشد مگر کبائر که بر آنها آتش را واجب نموده باشد و هر گاه به خاطر آورد مصیبتی را در آینده از عمر خود و انا لله و انا الیه راجعون بگوید

ص: 233

و الحمدلله بگوید ، جز اینکه خدای تعالی بیامرزد برای او هر گناهی را که در میانه دو استرجاع اکتساب نموده باشد مگر کبائر از گناهان را.

(کافی/ج3/ص224) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ:

« مَنْ ذَكَرَ مُصِيبَتَهُ وَ لَوْ بَعْدَ حِينٍ فَقَالَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ* اللَّهُمَ آجِرْنِي عَلَى مُصِيبَتِي وَ أَخْلِفْ عَلَيَّ أَفْضَلَ مِنْهَا كَانَ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ مِثْلُ مَا كَانَ عِنْدَ أَوَّلِ صَدْمَةٍ. »

امام صادق (علیه السلام) فرمود:

آنکه به خاطر آورد مصیبتی را و هر چند بعد از زمانی دراز باشد ، پس استرجاع و حمد و دعای مزبور را بزبان آورد می باشد برای او از اجر مثل آنچه در ابتدای صدمه برای او بوده است .

(بحار/ج79/ص140) عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله)

« مَا مِنْ مُسْلِمٍ تُصِيبُهُ مُصِيبَةٌ فَيَقُولُ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ اللَّهُمَّ أْجُرْنِي فِي مُصِيبَتِي وَ اخْلُفْ لِي خَيْراً مِنْهَا إِلَّا خَلَفَ اللَّهُ لَهُ خَيْراً مِنْهَا فَلَمَّا مَاتَ أَبُو سَلَمَةَ قُلْتُ أَيُّ الْمُسْلِمِينَ خَيْرٌ مِنْ أَبِي سَلَمَةَ أَوَّلُ بَيْتٍ هَاجَرَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) ثُمَّ إِنِّي قُلْتُهَا فَأَخْلَفَ اللَّهُ لِي رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فرمود: نیست مسلمانی که او را مصیبتی رسد و بگوید آنچه خدای تعالی امر فرموده است انا لله و انا الیه راجعون و بقیه دعا را بر زبان راند اینکه قرار دهد برای او بهتر از آن را پس چون ابو سلمه وفات یافت گفتم کدام

ص: 234

یک از اهل اسلام بهتر از ابوسلمه برای من خواهد بود ؟ زیرا که اول کسی بود که با پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) هجرت نمود پس از آن آن کلمات را گفتم و خدای تعالی پیغمبر خدای را برای من خلیفه فرمود.

(بحار/ج79/ص119) عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « إِذَا مَاتَ وَلَدُ الْعَبْدِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لِمَلَائِكَتِهِ أَ قَبَضْتُمْ وَلَدَ عَبْدِي فَيَقُولُونَ نَعَمْ فَيَقُولُ قَبَضْتُمْ ثَمَرَةَ فُؤَادِهِ فَيَقُولُونَ نَعَمْ فَيَقُولُ مَا ذَا قَالَ عَبْدِي فَيَقُولُونَ حَمِدَكَ وَ اسْتَرْجَعَ فَيَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى ابْنُوا لِعَبْدِي بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ سَمُّوهُ بَيْتَ الْحَمْد»

فرمود: چون فرزند بنده خدا بمیرد خدای تعالی ملائکه را می فرماید: آیا روح فرزند بنده مرا قبض نمودید؟ عرض میکنند : آری می فرماید: آیا میوه دل او را گرفتید ؟ عرضه میدارند : آری. میفرماید: بنده من چه گفت ؟ عرض میکنند تو را حمد کرد و انالله و انا الیه راجعون گفت . خدا می فرماید: بنا نمایید برای بنده من در بهشت خانه ای و آن خانه را خانه حمد بخوانید.

فصل : نوحه گری و تسلیت دادن

نوحه کردن به کلام خوش و شمردن فضایلی که اعتماد راستی در آن باشد البته حایز است

زیرا که حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا صلوات الله و سلامه علیها به جای آورده است در قول خود که فرموده است:

(مسکن الفواد/ص112) « یا ابتاه من ربه اداناه یا ابتاه الی جبرئیل انعاه یا ابتاه اجاب ربا دعاه»

و روایت شده است که آن حضرت مشتی از خاک قبر پدر بزرگوارش برگرفت و برچشمهای انورخود گذاشت و این شعرها را انشاد

ص: 235

نمود: (مسکن الفواد/ص112)

ماذا علی من شم تربه احمد ان لایشم مذی الزمان غوالیا صبت علی مصائب لو آنها صبت علی الایام صرن لیالیا

چه باک است بر آنکه خاک مزار احمد را ببوید اگرنبوید درتمام روزگاری بوی خوش گرانبار مصیبتهایی بر من فرو ریخته است ، که اگر بر روزهای روشن فرو ریزند چون شبان خواهند شد.

روایت کرده است ابن بابویه که حضرت باقر (علیه السلام) وصیت فرمود در موسم حج ده سال برای آن حضرت نوحه گری نمایند .

روایت کرده است یونس بن یعقوب از حضرت صادق (علیه السلام) که آن حضرت به من فرمود :

(مسکن الفواد/ص113) « قَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) قِفْ مِنْ مَالِي كَذَا وَ كَذَا لِلنَّوَادِبِ يَنْدُبْنَنِي عَشْرَ سِنِينَ بِمِنًى أَيَّامَ مِنًى»

وقف کن از مال من فلان قدر از برای نوحه گران مکه مدت ده سال برای من در منی در ایام منی ندبه و نوحه گری کنند

اصحاب اخبار گفته اند

مراد به این امر و وصیت تنبیه مردم است بر فضائل و بزرگواری آن حضرت که امت و ملت بر آثارش اقتدا کنند

و معلوم شود آنچه اهل بیت (علیه السلام) میخواستند این بوده است که شیعیان عزاداری بر اباعبدالله الحسین (علیه السلام) را ادامه دهند

1- در زمان زوال تقیه . شیعیان عزاداری بر اباعبدالله الحسین (علیه السلام) را ترک نکنند

2- و مبادا نوحه گری به باطل نمایند

3- مبادا در عزاداری هایشان صفاتی راب رای متوفی بیان کنند که در او نبوده است ( دروغ بگویند)

4- مبادا صدای زنان

ص: 236

انقدر بلند گردد تا مردان نامحرم صدای انان را بشنوند

5- مبادا زنان در هنگام عزادار شدنشان لطمه و خراش بر صورتهای خود بزنند و موهای خود را بکنند .

آنچه وارد شده است در نهی از ندبه و نوحه سرایی و پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرموده است:

(بحار/ج79/ص93) قَالَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله) « أَنَا بَرِي ءٌ مِمَّنْ حَلَقَ وَ صَلَقَ أَيْ حَلَقَ الشَّعْرَ وَ رَفَعَ صَوْتَه»

فرمودند : من بیزارم از آنکه در مصیبتی موی بتراشد و فریاد بر آورد

(مسکن الفواد/ص113) قَالَ النبی (صلی الله علیه و آله) لِفَاطِمَةَ (علیه السلام) :

« حِينَ قُتِلَ جَعْفَرُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ لَا تَدْعِينَ بِوَيْلٍ وَ لَا ثَكَلٍ وَ لَا حَرَبٍ وَ مَا قُلْتِ فِيهِ فَقَدْ صَدَقْت»

پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) به دخترشان حضرت زهرا (علیهاالسلام) فرمودند : مخوان به وای و نه جون زنی که فرزندش مرده باشد یا مالش را برده باشند و آنچه درباره اش گویی راست باشد

(خصال/ج 1/ ص226) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « أَرْبَعَةٌ لَا تَزَالُ فِي أُمَّتِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ الْفَخْرُ بِالْأَحْسَابِ وَ الطَّعْنُ فِي الْأَنْسَابِ وَ الِاسْتِسْقَاءُ بِالنُّجُومِ وَ النِّيَاحَةُ وَ إِنَّ النَّائِحَةَ إِذَا لَمْ تَتُبْ قَبْلَ مَوْتِهَا تَقُومُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ عَلَيْهَا سِرْبَالٌ مِنْ قَطِرَانٍ وَ دِرْعٌ مِنْ جَرَبٍ»

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: چهار چيز تا روز قيامت دامن گير امت من خواهد بود بواسطه فاميل ها بر خود باليدن و نژادها را لكه دار نمودن و عقيدة بر اينكه باران بخاطر ستارگان مى بارد و

ص: 237

بر مردگان نوحه سرائى نمودن و زن نوحه سرا اگر پيش از مرگ توبه نكند روز رستاخيز سر از خاك بردارد همانند حيوان گر و جرب گرفته كه قطران بر آن ماليده باشند

خاتمه

آداب تسلیت گفتن به مصیبت زده

(بحار/ج79/ص93) وَ رَوَى عُمَرُ بْنُ شُعَيْبٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « قَالَ أَ تَدْرُونَ مَا حَقُّ الْجَارِ قَالُوا لَا قَالَ إِنِ اسْتَغَاثَكَ أَغَثْتَهُ وَ إِنِ اسْتَقْرَضَكَ أَقْرَضْتَهُ وَ إِنِ افْتَقَرَ عُدْتَ عَلَيْهِ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ مُصِيبَةٌ عَزَّيْتَهُ وَ إِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ هَنَّأْتَهُ وَ إِنْ مَرِضَ عُدْتَهُ وَ إِنْ مَاتَ تَبِعْتَ جَنَازَتَهُ وَ لَا تَسْتَطِيلُ عَلَيْهِ بِالْبِنَاءِ فَتَحْجُبَ الرِّيحَ عَنْهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ إِذَا اشْتَرَيْتَ فَاكِهَةً فَأَهْدِ لَهُ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَأَدْخِلْهَا سِرّاً وَ لَا تُخْرِجْ بِهَا وُلْدَكَ تَغِيظُ بِهَا وُلْدَهُ وَ لَا تُؤْذِهِ بِرِيحِ قِدْرِكَ إِلَّا أَنْ تَغْرِفَ لَه»

رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله) فرمود: آيا مى دانيد حق همسايه چيست؟ سپس شروع نمود به شرح آنها. فرمود: اگر از توكمك بخواهد در شدت و سختى او را كمك كنى، و اگر از تو قرض بخواهد، به او قرض بدهى، و اگر نيازمند باشد، كمك مالى از او بنمايى، و اگر پيش آمد خيرى برايش پيش بيايد، او را تبريك بگوئى، و اگر بيمار شد عيادتش كنى، و اگر مصيبتى بر او وارد شد او را تسليت و تعزيت بگوئى، و اگر بميرد تشييع جنازه اش بكنى، و ساختمان خود را بالاتر از ساختمان او قرار ندهى كه مانع هوا و فضاى منزلش بشود، مگر باذن و اجازه او، و اگر ميوه اى خريدى، پس (مقدارى از آن ميوه را) براى او هديه كن

ص: 238

و الا ميوه را در پنهانى به منزل بياور تا چشمش به آن نخورد. فرزندت را با آن ميوه بيرون بفرست تا فرزند همسايه ات را به خشم بياورى و او را ببوى غذاى خود اذيت نكن مگر آنكه از آن غذا به او بخورانى

الْقُشَيْرِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « مَا حَقُّ جَارِي عَلَيَّ قَالَ إِنْ مَرِضَ عُدْتَهُ وَ ذَكَرَ نَحْوَ الْأَوَّل»

فرمود: كسى كه تسليت و تعزيت بگويد مصيبت رسيده اى را، خداوند به قدر اجر صاحب مصيبت به او نيز ثواب عنايت مى كند

(مسکن الفواد/ص115) جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ (رض) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « مَنْ عَزَّى مُصَاباً كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَهُ اللَّهُ مِنْ أَجْرِهِ شَيْئاً وَ مَنْ كَفَّنَ مُسْلِماً كَسَاهُ اللَّهُ مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ وَ حَرِيرٍ وَ مَنْ حَفَرَ قَبْراً لِمُسْلِمٍ بَنَى لَهُ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ مَنْ أَنْظَرَ مُعْسِراً أَظَلَّهُ اللَّهُ فِي ظِلِّهِ يَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّه»

اى پيغمبر خداى! ما حقّ جارى على؟ حق همسايه من بر من چيست؟ فرمود: هر گاه بيمار شود، عيادتش نمايى. و چون اول ذكر نمود

(مسکن الفواد/ص115) قَالَ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله) « مَنْ عَزَّى مُصَاباً فَلَهُ مِثْلُ أَجْرِه»

آنكه تسليت دهد صاحب مصيبتى را، براى اوست چون اجر صاحب مصيبت .

(بحار/ج79/ص94) قَالَ النَّبِيِّ (صلی الله علیه و آله) « لِجَابِرٍ أَيْضاً رَفَعَهُ مَنْ عَزَّى حَزِيناً أَلْبَسَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْ لِبَاسِ التَّقْوَى وَصَلَّى عَلَى رُوحِهِ فِي الْأَرْوَاح»

فرمود: ای جابركسى كه تسليت و تعزيت بگويد اندوهناكى

ص: 239

را، خداوند به او لباس تقوى مى پوشاند و درود بر روان او مى فرستد در ميان ارواح پاك. .

(مستدرک الوسایل/ج2/ص347) سُئِلَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله) « عَنِ التَّصَافُحِ فِي التَّعْزِيَةِ فَقَالَ هُوَ سَكَنٌ لِلْمُؤْمِنِ وَ مَنْ عَزَّى مُصَاباً فَلَهُ مِثْلُ أَجْرِه»

از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در مورد مصافحه (يعنى دست به هم دادن) به هنگام تسليت پرسيدند، حضرت فرمود: مصافحه خوب است و باعث سكون و آرامش مؤمن مى گردد. و هر كس مصيبت ديده اى را تسليت و آرامش دهد براى او است در نزد خدا مثل اجر مصيبت ديده تسليت دهند مانند مصيبت ديده نزد خدا اجر و پاداش دارد .

ِ (بحار/ج79/ص94) عُمَرَ بْنِ حَزْمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ هُوَ يَقُولُ « مَنْ عَادَ مَرِيضاً فَلَا يَزَالُ فِي الرَّحْمَةِ حَتَّى إِذَا قَعَدَ عِنْدَهُ اسْتَنْقَعَ فِيهَا ثُمَّ إِذَا قَامَ مِنْ عِنْدِهِ فَلَا يَزَالُ يَخُوضُ فِيهَا حَتَّى يَرْجِعَ مِنْ حَيْثُ خَرَجَ وَ مَنْ عَزَّى أَخَاهُ الْمُؤْمِنَ مِنْ مُصِيبَتِهِ كَسَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَل مِنْ حُلَلِ الْكَرَامَةِ يَوْمَ الْقِيَامَة»

فرمود: كسى كه مريضى را عيادت كند، از موقعى كه حركت مى كند و نزد مريض مى رود و مى نشيند، سپس حركت مى كند تا به مكان خود برسد همواره مشمول رحمت خاص خداست و كسى كه برادر مؤمن مصيبت ديده اش را تسليت دهد خداوند عز و جل در روز قيامت او را از لباس و زيورهاى كرامت مى پوشاند

(بحار/ج79/ص95) قَالَ داوود (علیه السلام) « إِلَهِي مَا جَزَاءُ مَنْ يُعَزِّي الْحَزِينَ وَ الْمُصَابَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِكَ قَالَ جَزَاؤُهُ أَنْ أَكْسُوَهُ رِدَاءً مِنْ أَرْدِيَةِ

ص: 240

الْإِيمَانِ أَسْتُرُهُ مِنَ النَّارِوَأُدْخِلُهُ بِهِ الْجَنَّةَ قَالَ يَاإِلَهِي فَمَاجَزَاءُ مَنْ شَيَّعَ الْجَنَائِزَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِكَ قَالَ جَزَاؤُهُ أَنْ تُشَيِّعَهُ الْمَلَائِكَةُ يَوْمَ يَمُوتُ إِلَى قَبْرِهِ وَ أَنْ أُصَلِّيَ عَلَى رُوحِهِ فِي الْأَرْوَاح»

حضرت داود (علیه السلام) در مناجات عرض میکرد: پروردگارا، جزا و پاداش كسى كه اندوهناكى يا مصيبت رسيده اى را براى رضاى تو تسليت و تعزيت گويد، چيست؟ جواب آمد: او را از رداهاى ايمان مى پوشانم، به سبب آن لباس او را از آتش جهنّم نگه مى دارم و او را داخل بهشت مى نمايم.

(مسکن الفواد/ص116) رُوِيَ أَنَّ مُوسَى (علیه السلام) « سَأَلَ مَا لِعَائِدِ الْمَرِيضِ مِنَ الْأَجْرِ قَالَ أَبْعَثُ لَهُ عِنْدَ مَوْتِهِ الْمَلَائِكَةَ يُشَيِّعُونَهُ إِلَى قَبْرِهِ وَ يُؤْنِسُونَهُ إِلَى الْمَحْشَرِ قَالَ يَا رَبِّ فَمَا لِمُعَزِّي الثَّكْلَى مِنَ الْأَجْرِ قَالَ أُظِلُّهُ تَحْتَ ظِلِّي أَيْ ظِلِّ الْعَرْشِ يَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلِّي»

حضرت موسى (علیه السلام) به خدای متعال عرض كرد: پروردگارا! براى عيادت كننده مريض چه اجر و پاداشى است؟ خطاب رسيد كه اى موسى! اجر و پاداش عيادت كننده مريض اين است كه وقتى بميرد ملائكه را به تشييع جنازه اش مى فرستم كه جنازه اش را تا قبرش تشييع كنند

(مسکن الفواد/ص116) رُوِيَ أَنَ إِبْرَاهِيمَ (علیه السلام) « سَأَلَ رَبَّهُ قَالَ يَا رَبِّ مَا جَزَاءُ مَنْ سَالَ الدَّمْعُ عَنْ وَجْهِهِ مِنْ خَشْيَتِكَ قَالَ صَلَوَاتِي وَ رِضْوَانِي كَمَا قَالَ فَمَا جَزَاءُ مَنْ يُصَبِّرُالْحَزِينَ ابْتِغَاءَ وَجْهِكَ قَالَ أَكْسُوهُ ثَوْباً مِنَ الْإِيمَانِ يَتَبَوَّأُ بِهَا فِي الْجَنَّةِ وَ يَتَّقِي بِهَامِنَ النَّارِقَالَ فَمَاجَزَاءُ مَنْ سَدَّدَ الْأَرْمَلَةَ ابْتِغَاءَ وَجْهِكَ قَالَ أُقِيمُهُ فِي ظِلِّي وَأُدْخِلُهُ جَنَّتِي قَالَ فَمَاجَزَاءُ مَنْ يَتْبَعُ الْجَنَازَةَ ابْتِغَاءَ وَجْهِكَ قَالَ تُصَلِّي مَلَائِكَتِي عَلَى جَسَدِهِ وَ تُشَيِّعُ رُوحَه»

ابراهيم خليل از پروردگار

ص: 241

خود مسألت نمود.

عرض كرد: اى پروردگار من، پاداش كسى كه صورتش از اشك چشمى كه از خوف خدا ريخته و ترشده چيست؟ خدافرمود: درودورضوان من ! اراهیم عرض كرد: جزاوپاداش كسى محزون و مصيبت ديده را تسليت بگويدبراى رضاى تو چیست؟ خطاب شد: جامه اى از ايمان به او مى پوشانم كه بهشت را براى او آماده كند، و او را از آتش حفظ نمايد (جامه اى متناسب بهشت) بعد عرض مى كند: پس پاداش كسى كه بيوه زنان و درماندگان را براى رضاى تو تسليت و دلدارى كندچيست؟ خطاب شد: او را در سايه خود جاى مى دهم و او را داخل بهشت مى كنم. سؤال كرد پاداش كسى كه براى رضاى تو تشييع جنازه كند چيست؟ خطاب شد: ملائكه بر جنازه او نماز مى خوانند، و روحش را تا بهشت مشايعت مى نمايند.

(بحار/ج79/ص95) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « مَنْ عَزَّى ثَكْلَى كُسِيَ بُرْداً فِي الْجَنَّة»

فرمود: كسى كه تسليت و تعزيت بگويد مصيبت رسيده اى را، خداوند جامه اى در بهشت به او مى پوشاند.

َ (بحار/ج79/ص94) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « مَنْ عَزَّى أَخَاهُ الْمُؤْمِنَ مِنْ مُصِيبَةٍ كَسَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حُلَّةً خَضْرَاءَ يُحَبَّرُ بِهَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا يُحَبَّرُ بِهَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ قَالَ يُغْبَطُ بِهَا»

فرمود: هركس برادرمؤمنش را درمصيبتش تسليت دهد خداوند در قيامت جامه اى سبز براو مى پوشاندكه مردم نسبت به آن لباس غبطه مى برند

آداب و چگونه تعزیت دادن به کسی که مصیبت زده است

(بحار/ج79/ص95) عَنْ عَلِيٍّ (علیه السلام) قَالَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « إِذَا عَزَّى قَالَ آجَرَكُمُ اللَّهُ وَرَحِمَكُمْ وَإِذَاهَنَّأَقَالَ بَارَكَ اللَّهُ لَكُمْ وَ بَارَكَ

ص: 242

عَلَيْكُم»

حضرت على (علیه السلام) فرمود: هر گاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به مصيبت ديده تسليت مى داد مى فرمود: «آجركم اللَّه و رحمكم. و هر گاه به كسى تهنيت مى داد مى فرمود: «بارك اللَّه لكم و بارك اللَّه عليكم

(بحار/ج79/ص95) رُوِيَ أَنَّهُ « تُوُفِّيَ لِمُعَاذٍ وَلَدٌ فَاشْتَدَّ وَجْدُهُ عَلَيْهِ فَبَلَغَ ذَلِكَ النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله) فَكَتَبَ إِلَيْهِ- بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ مِنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ إِلَى مُعَاذٍ سَلَامٌ عَلَيْكَ فَإِنِّي أَحْمَدُ اللَّهَ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ أَمَّا بَعْدُ أَعْظَمَ اللَّهُ لَكَ الْأَجْرَ وَ أَلْهَمَكَ الصَّبْرَ وَ رَزَقَنَا وَ إِيَّاكَ الشُّكْرَ فَإِنَّ أَنْفُسَنَا وَ أَهْلِينَا وَ مَوَالِيَنَا وَ أَوْلَادَنَا مِنْ مَوَاهِبِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْهَنِيئَةِ وَ عَوَارِيهِ الْمُسْتَوْدَعَةِ نُمَتَّعُ بِهَا إِلَى أَجَلٍ مَعْلُومٍ وَ نُفِيضُ لِوَقْتٍ مَعْدُودٍ ثُمَّ افْتَرَضَ عَلَيْنَا الشُّكْرَ إِذَا أَعْطَانَا وَ الصَّبْرَ إِذَا مَا ابْتَلَانَا وَ كَانَ ابْنُكَ مِنْ مَوَاهِبِ اللَّهِ الْهَنِيئَةِ وَ عَوَارِيهِ الْمُسْتَوْدَعَةِ مَتَّعَكَ اللَّهُ بِهِ فِي غِبْطَةٍ وَ سُرُورٍ وَ قَبَضَهُ مِنْكَ بِأَجْرٍ كَثِيرٍ وَ الصَّلَاةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْهُدَى إِنْ صَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ فَلَا تَجْمَعَنَّ عَلَيْكَ مُصِيبَتَيْنِ فَيَحْبَطَ لَكَ أَجْرُكَ وَ تَنْدَمَ عَلَى مَا فَاتَكَ فَلَوْ قَدِمْتَ عَلَى ثَوَابِ مُصِيبَتِكَ عَلِمْتَ أَنَّ الْمُصِيبَةَ قَصُرَتْ فِي جَنْبِ اللَّهِ عَنِ الثَّوَابِ فَتَنَجَّزْ مِنَ اللَّهِ مَوْعُودَهُ وَ لْيَذْهَبْ أَسَفُكَ عَلَى مَا هُوَ نَازِلٌ بِكَ فَكَانَ قَدَرٌ قَدْ نَزَلَ عَلَيْكَ وَ السَّلَام»

چون فرزند معاذ وفات يافت، به شدت متأثر و ناراحت شد. وقتى كه خبر ناراحتى او به پيغمبر (صلی الله علیه و آله) رسيد حضرت نامه اى به وى نوشتند. آن نامه چنين است.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، از محمّد رسول خدا به معاذ. سلام عليك، سلام بر

ص: 243

تو اى معاذ! حمد و ستايش مى كنم خدايى را كه جز او معبودى نيست. اما بعد از حمد و ستايش. اى معاذ! خداوند اجر تو را در مصيبت مرگ فرزندت بزرگ و عظيم قرار دهد و صبر و بردبارى را به تو الهام فرمايد و شكر و سپاسگزارى را نصيب ما و تو بفرمايد. زيرا ما و اهل و عيال و دوستان و اولاد ما همه و همه از مواهب خداوند عز و جل و از امانت ها و وديعه هايى است كه در مدت معين و محدودى در دست ما است و ما از آنها بهره مند مى شويم (هر وقت مدت امانتدارى به پايان رسد صاحب امانت امانت را مى برد) سپس بر ما واجب كرده است كه در برابر نعمت ها شكر كنيم و در برابر بلاها صبر نماييم. فرزند تو يكى از مواهب و وديعه اى بود كه خداوند مدتى تو را از آن بهره مند و مسرور نمود و سپس امانتش را گرفت و در مقابل آن اجر كثير و صلوات و رحمت و هدايت (بقره/157) به تو عطا مى فرمايد، به شرطى كه در فقدان او صبر كنى و اين مصيبت را به حساب خدا بگذارى و براى رضاى او اين سختى را تحمل كنى.

پس اى معاذ! بر اثر بى صبرى و بيتابى دو مصيبت براى خودت فراهم نكن تا اجرت از بين برود و بر آنچه از دستت رفته است پشيمان شوى (يعنى اگر بى صبرى و جزع و فزع كنى به دو مصيبت مبتلا مى شوى يكى داغ فرزند و ديگرى از بين رفتن اجر كه به مراتب از داغ فرزند بزرگ تر است) . پس اگر بر

ص: 244

ثواب مصيبت خويش واقف شوى و صبر و بردبارى پيشه كنى خواهى فهميد كه مصيبتت در برابر پاداشى كه خدا عنايت مى فرمايد بسيار ناچيز است و خداوند به وعده وفا خواهد كرد. بنا بر اين بايد تأسف و ناراحتى تو از بين برود. آنچه بر تو وارد شده است از مقدرات الهى است. و السلام.

(مسکن الفواد/ص118) عَنّ الصَّادِقِ (علیه السلام) عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ (علیه السلام) « قَالَ لَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) جَاءَ جَبْرَئِيلُ (علیه السلام) وَ النَّبِيُّ مُسَجًّى وَ فِي الْبَيْتِ عَلِيٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ (علیه السلام) فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِكُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ الْآيَةَ أَلَا إِنَّ فِي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَزَاءً مِنْ كُلِّ مُصِيبَةٍ وَ خَلَفاً مِنْ كُلِّ هَالِكٍ وَ دَرَكاً لِمَا فَاتَ فَبِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَثِقُوا وَ إِيَّاهُ فَارْجُوا فَإِنَّ الْمُصَابَ مَنْ حُرِمَ الثَّوَابَ هَذَا آخِرُ وَطْئِي فِي الدُّنْيَا»

امام صادق (علیه السلام) فرمود: وقتى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله رحلت كرد، جبرئيل (علیه السلام) در حالى كه روى بدن شريف پيامبر پارچه اى بود نازل شد و در خانه كسى جز على و فاطمه و حسن و حسين عليه السّلام نبود، جبرئيل به ايشان سلام كرد و گفت: السّلام عليكم يا اهل بيت النّبوّة سلام بر شما اى خاندان رسالت. و اين آيه شريفه را تلاوت كرد: « كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ »

خداوند هر مصيبتى به كسى وارد كند در برابر آن تسليت و دلدارى به مصيبت زده مى دهد، (يعنى اگر

ص: 245

چه مصيبت فراغ پيغمبر (صلی الله علیه و آله) براى شما از اعظم مصيبت ها است ولى خدا به شما آن چنان صبر و تحمل عطا مى كند كه بتوانيد اين مصيبت عظمى را تحمل كنيد) وهرچه ازدست انسان برودخداوند تدارك وجبران مى نمايد. پس فقط به خداوند عزّ و جلّ اعتماد كيند و به او اميدوار باشيد، زيرا مصيبت ديده حقيقى كسى است كه بر اثر جزع و فزع و بى تابى از ثواب و پاداش مصيبت محروم گردد

(بحار/ج79/ص96) عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ (رض) قَالَ« لَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) عَزَّتْهُمُ الْمَلَائِكَةُ يَسْمَعُونَ الْحِسَّ وَ لَا يَرَوْنَ الشَّخْصَ فَقَالُوا السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ إِنَّ فِي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَزَاءً مِنْ كُلِّ مُصِيبَةٍ وَ خَلَفاً مِنْ كُلِّ هَالِكٍ فَبِاللَّهِ فَثِقُوا فَإِيَّاهُ فَارْجُوا فَإِنَّمَا الْمَحْرُومُ مَنْ حُرِمَ الثَّوَابَ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه»

پيغمبر (صلی الله علیه و آله) تسليت گفتند. اهل بيت صداى ملائكه را مى شنيدند ولى كسى را نمى ديدند. ملائكه چنين مى گفتند: (السّلام عليكم يا اهل البيت و رحمة اللَّه و بركاته) . همانا از جانب خداوند هر مصيبتى را تسليتى است و از هر هلاكت نجاتى است (يا براى هر فوت شده اى جانشين و عوضى است) پس فقط به خداوند عز و جل اعتماد كنيد و به او اميدوار باشيد، زيرا مصيبت ديده آن كسى است كه بر اثر جزع و فزع از ثواب محروم گردد. و السّلام عليكم و رحمة اللَّه و بركاته .

(دلائل النبوة/ج7/269) بَيْهَقِيُّ فِي الدَّلَائِلِ قَالَ لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله)

ص: 246

« أَحْدَقَ بِهِ أَصْحَابُهُ فَبَكَوْا حَوْلَهُ فَاجْتَمَعُوا فَدَخَلَ رَجُلٌ أَشْهَبُ اللِّحْيَةِ صَبِيحُ الْوَجْهِ فَتَخَطَّى رِقَابَهُمْ فَبَكَى ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) فَقَالَ إِنَّ فِي اللَّهِ عَزَاءً مِنْ كُلِّ مُصِيبَةٍ وَ عِوَضاً مِنْ كُلِّ فَائِتٍ وَ خَلَفاً مِنْ كُلِّ هَالِكٍ فَإِلَى اللَّهِ فَأَنِيبُوا وَ إِلَى اللَّهِ فَارْغَبُوا وَ نَظَرَهُ إِلَيْكُمْ فِي الْبَلَاءِ فَانْظُرُوا فَإِنَّ الْمُصَابَ مَنْ لَمْ يُؤْجَرْ وَ انْصَرَفَ فَقَالَ بَعْضُهُمْ أَ تَعْرِفُونَ الرَّجُلَ فَقَالَ عَلِيٌّ (علیه السلام) نَعَمْ هَذَا أَخُو رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) الْخَضِرُ (علیه السلام) بيهقى در دلائل روايت كرده و گفته است: چون رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رحلت فرمود، اصحابش بر او حلقه زده در گرد او شدند و بر او گريستند. مردى داخل شد كه ريش سفيد داشت و او را صباحت ديدارى بود و گام بر گردنهاى مردم مى گذاشت پس گريست و روى به اصحاب نمود و گفت: به درستى كه در وجهه خداى تعالى خرسندى از هر مصيبتى و عوض از هر فوت شونده و خليفه از هر هالكى است پس به سوى خداى باز گرديد. و به او رغبت نماييد و نظر او بر شما به سوى بلا است؛ پس نگران امتحان و بلا باشيد. به درستى كه مصيبت زده آن است كه اجر او ضايع و هدر شود. اين كلمات را گفت و رفت. بعضى از اصحاب با يك ديگر گفتند: آيا شناختيد اين مرد را؟ أمير المؤمنين (علیه السلام) فرمود: برادر پيغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) خضر نبى (علیه السلام) بود.

(کافی/ج2/ص491) قَالَ ابْنِ عَبَّاسٍ (رض) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) «

ص: 247

إِذَا أَصَابَ أَحَدَكُمْ مُصِيبَةٌ فَلْيَذْكُرْ مُصِيبَةً لِي فَإِنَّهَا أَعْظَمُ الْمَصَائِب»

پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: هرگاه مصيبتى به يكى از شما برسد، بايد به خاطر آورد مصيبت مرا؛ به درستى كه مصيبت من، بزرگتر مصيبتهاست

(کافی/ج2/ص491) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « مَنْ عَظُمَتْ مُصِيبَتُهُ فَلْيَذْكُرْ مُصِيبَتَهُ بِي فَإِنَّهَا سَتَهُونُ عَلَیهِ»

و نيزازآن حضرت نقل شده است كه فرمود: هر كسى مصيبتش بزرگ شد به ياد آورد مصيبتى را كه بر او در فقدان من وارد آمده تا آن مصيبت براى او سهل و آسان گردد

(بحار/ج79/ص84) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « أَنَّهُ قَالَ فِي مَرَضِ مَوْتِهِ أَيُّهَا النَّاسُ أَيُّمَا عَبْدٍ مِنْ أُمَّتِي أُصِيبَ بِمُصِيبَةٍ بَعْدِي فَلْيَتَعَزَّ بِمُصِيبَتِهِ بِي عَنِ الْمُصِيبَةِ الَّتِي تُصِيبُهُ بِغَيْرِي فَإِنَّ أَحَداً مِنْ أُمَّتِي لَنْ يُصَابَ بِمُصِيبَةٍ بَعْدِي أَشَدَّ عَلَيْهِ مِنْ مُصِيبَتِي»

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به هنگام مرگ فرمود: اى مردم! بر هر يك از امتان من بعد از من مصيبتى رسيد خودش را به مصيبت فقدان من دلدارى دهد زيرا انسان هر گاه مصيبت بزرگ برايش رخ دهد مصيبت هاى كوچك را فراموش مى كند و هر وقت مصيبت فقدان و فراق پيغمبر (صلی الله علیه و آله) را به ياد آورد تمام مصيبت ها ديگر را فراموش مى كند زيرا فقدان پيغمبر از بزرگ ترين مصيبت ها است . لذا پيغمبر اسلام فرمود: بر هيچ يك از امّتان من بعد از من مصيبتى وارد نمى آيد كه از مصيبت فقدان من بزرگ تر باشد.

(بحار/ج79/ص143) عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْوَلِيدِ بِإِسْنَادِهِ لَمَّا أُصِيبَ عَلِيٌّ (علیه السلام) « بَعَثَنِي الْحَسَنُ إِلَى الْحُسَيْنِ (علیه

ص: 248

السلام) وَهُوَبِالْمَدَائِنِ فَلَمَّا قَرَأَالْكِتَابَ قَالَ يَالَهَامِنْ مُصِيبَةٍ مَاأَعْظَمَهَا مَعَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مَنْ أُصِيبَ مِنْكُمْ بِمُصِيبَةٍ فَلْيَذْكُرْمُصَابِي فَإِنَّهُ لَنْ يُصَابَ بِمُصِيبَةٍ أَعْظَمَ مِنْهَا »

عبداللّه بن وليدمیگويد: وقتى كه حضرت على (علیه السلام) به شهادت رسيد امام حسن (علیه السلام) نامه اى نوشت و به من دادتادر مدائن به امام حسين (علیه السلام) بدهم. من نامه حضرت را در مدائن خدمت امام حسين (علیه السلام) دادم وقتى كه امام حسين نامه برادرش را خواند و از شهادت پدرش مطلع شد گفت: چه مصيبت بزرگى بر من وارد شده با اين كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: هر كس كه مصيبتى بر او وارد مى شود مصيبت مرا به ياد آورد زيرا هيچ مصيبتى از مصيبت فقدان پيغمبر (صلی الله علیه و آله) بزرگ تر نيست (يعنى بعد از فقدان جدم پيغمبر (صلی الله علیه و آله) فقدان پدرم از بزرگ ترين مصيبت ها است) .

و از عبد الله بن وليد است به اسناد خودش كه چون حضرت أمير المؤمنين (علیه السلام) به درجه رفيعه شهادت فايز شد مرا حضرت حسن به سوى حضرت حسين (علیه السلام) كه در مدائن بود، با كتابى فرستاد و چون كتاب را قرائت نمود، (بحار/ج79/ص143)

فرمود (يَالَهَامِنْ مُصِيبَةٍ مَاأَعْظَمَهَا مَعَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مَنْ أُصِيبَ مِنْكُمْ بِمُصِيبَةٍ فَلْيَذْكُرْمُصَابِي فَإِنَّهُ لَنْ يُصَابَ بِمُصِيبَةٍ أَعْظَمَ مِنْهَا »

اى قوم! چه مصيبتى بزرگ است با اينكه پيغمبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: آنكه را از شما مصيبتى رسد، بايد به ياد آورد مصيبت مرا. به درستى كه كسى به مصيبتى بزرگتر از مصيبت من نرسيده است .

زنی که با یک سئوال از عالم فقیه مصیبت زده اورا متنبه و آرام نمود

ص: 249

مسکن الفواد/ص121) رُوِيَ أَنَّهُ « كَانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ رَجُلٌ فَقِيهٌ عَابِدٌ عَالِمٌ مُجْتَهِدٌ وَ كَانَ لَهُ امْرَأَةٌ وَ كَانَ بِهَا مُعْجَباً فَمَاتَتْ فَوَجَدَ عَلَيْهَا وَجْداً شَدِيداً حَتَّى خَلَا فِي بَيْتٍ وَ أَغْلَقَ عَلَى نَفْسِهِ وَ احْتَجَبَ عَنِ النَّاسِ فَلَمْ يَكُنْ يَدْخُلُ عَلَيْهِ أَحَدٌ ثُمَّ إِنَّ امْرَأَةً مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ سَمِعَتْ بِهِ فَجَاءَتْهُ فَقَالَتْ لِي إِلَيْهِ حَاجَةٌ أَسْتَفْتِيهِ فِيهَا لَيْسَ يُجْزِينِي إِلَّا أَنْ أُشَافِهَهُ بِهَا فَذَهَبَ النَّاسُ وَ لَزِمَتِ الْبَابَ فَأُخْبِرَ فَأَذِنَ لَهَا فَقَالَتْ أَسْتَفْتِيكَ فِي أَمْرٍ فَقَالَ مَا هُوَ فَقَالَتْ إِنِّي اسْتَعَرْتُ مِنْ جَارَةٍ لِي حُلِيّاً فَكُنْتُ أَلْبَسُهُ زَمَاناً ثُمَّ إِنَّهُمْ أَرْسَلُوا إِلَيَّ فِيهِ أَ فَأَرُدُّهُ إِلَيْهِمْ قَالَ نَعَمْ قَالَتْ وَ اللَّهِ إِنَّهُ قَدْ مَكَثَ عِنْدِي زَمَاناً طَوِيلًا قَالَ ذَلِكَ أَحَقُّ لِرَدِّكِ إِيَّاهُ فَقَالَتْ لَهُ رَحِمَكَ اللَّهُ أَ فَتَأْسَفُ عَلَى مَا أَعَارَكَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ أَخَذَهُ مِنْكَ وَ هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنْكَ فَأَبْصَرَ مَا كَانَ فِيهِ وَ نَفَعَهُ اللَّهُ بِه»

در روايت است كه در قوم بنى اسرائيل فقيه عابد، عالم و مجتهدى بود؛ وى زنى داشت كه بسيار مورد علاقه اش بود. آن زن وفات كرد، مرد فقيه از وفات همسرش بسيار اندوهناك شد و از شدت ناراحتى خانه خلوتى اختيار كرد و درب خانه را به روى خودش بست؛ از مردم كناره گيرى كرد و با كسى تماس نمى گرفت. اين خبر به گوش يكى از زنان بنى اسرائيل رسيد. آن زن براى دلدارى به آن مرد فقيه به طرف خانه او روانه شد،

وقتى به منزل رسيد به ملازمان خانه آن فقيه گفت: من سؤالى دارم كه بايد خصوصى و شفاهى از فقيه بپرسم لذا اجازه اش دادند كه خصوصى مسأله اش را

ص: 250

از او سؤال كند. زن وقتى وارد خانه شد گفت: من سؤالى دارم و آمدم از شما استفتا كنم.

فقيه گفت: سؤال چيست؟ زن گفت: من زيور آلاتى از زن همسايه ام عاريه گرفتم و مدتى از آن زيور آلات استفاده كردم بعد از مدتى همسايه ام كسى را فرستاد و گفت: زيور آلاتى كه نزدت عاريه بود بده. من آمدم از شما استفتا كنم كه آيا بايد زيور آلات را به صاحبش رد كنم يا نه؟

فقيه گفت: بلى، بايد آن را به صاحبش برگردانى. زن گفت: به خدا قسم آن زيور آلات مدت زيادى دست من بود چرا بايد به صاحبش برگردانم؟ چون مدت زيادى دست من بود مى بايست مال خودم شود؟

فقيه گفت: اگرمدت زيادى نزد تو است بايد سريع تر امانت را به صاحبش برگردانى و صاحبش از تو سزاوارتر است.

زن وقتى از آن فقيه اقرارگرفت كه برگرداندن امانت به صاحبش لازم است و اگرصاحب امانت امانتش را بردنبايدناراحت شود به آن فقيه گفت: اى فقيه! خدا تورارحمت كند آيا ناراحتى از اين كه خدای مهربان امانتش را از تو گرفت؟ حال اين كه خداوند ازتوسزاوارتراست. فقيه متنبه شدوبه اشتباه خودپى بردوخداوند بدين وسيله به او عنايت نمود كه اشتباهش را برطرف نمايد .

َ (کافی/ج3/ص255) قالَ جَابِرٍ (رض) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) قَالَ لِي جَبْرَئِيلُ (علیه السلام) يَا مُحَمَّدُ (صلی الله علیه و آله) عِشْ مَا شِئْتَ فَإِنَّكَ مَيِّتٌ وَ أَحْبِبْ مَنْ شِئْتَ فَإِنَّكَ مُفَارِقُهُ وَ اعْمَلْ مَا شِئْتَ فَإِنَّكَ لَاقِيه»

جابر گفت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: جبرئيل

ص: 251

امين به من گفت: اى محمّد (صلی الله علیه و آله) هر طور كه ميل دارى زندگى كن، اما سرانجام بايد بميرى، هر كه را ميل دارى دوست داشته باش، ولى عاقبت بايد از وى جدا شوى. هر عملى را كه مايلى در دنيا انجام بده، اما آنچه مى كنى در قيامت مشاهده خواهى كرد

(مسکن الفواد/ص120) إِسْحَاقُ بْنُ عَمَّارٍ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) « أَنَّهُ قَالَ يَا إِسْحَاقُ لَا تَعُدَّنَّ مُصِيبَةً الَّتِي أُعْطِيتَ عَلَيْهَا الصَّبْرَ وَ اسْتَوْجَبْتَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الثَّوَابَ إِنَّمَا الْمُصِيبَةُ الَّتِي يُحْرَمُ صَاحِبُهَا أَجْرَهَا وَ ثَوَابَهَا إِذَا لَمْ يَصْبِرْ عِنْدَ نُزُولِهَا»

اسحق بن عمار از امام صادق (علیه السلام) روايت كرده است آن حضرت فرمود: اى اسحق آن مصيبتى را كه در برابر آن صبر نمودى و سزاوار ثواب از طرف خدا شدى مصيبت مشمار بلكه مصيبت آن است كه صاحب آن از اجر و ثواب آن محروم گردد و آن وقتى است كه در برابر آن مصيبت صبر نكند و بر اثر جزع و فزع اجر خودش را نابود كند

(مسکن الفواد/ص120) عَنْ أَبِي مَيْسَرَةَ قَالَ كُنَّا عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) « فَجَاءَ رَجُلٌ وَ اشْتَكَى إِلَيْهِ مُصِيبَتَهُ فَقَالَ لَهُ أَمَا إِنَّكَ إِنْ تَصْبِرْ تُؤْجَرْ وَ إِلَّا تَصْبِرْ يُمْضَى عَلَيْكَ قَدَرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِي قَدَّرَ عَلَيْكَ وَ أَنْتَ مَذْمُوم »

ابوميسره مى گويد:

ما درخدمت امام صادق (علیه السلام) بوديم كه مردى آمد و از مصيبت خود نزد آن حضرت شكايت كرد حضرت به آن مرد فرمود: مگر نمى دانى كه اگر صبر كنى در نزد خدا مأجورى و اگر صبر نكنى آن مقدراتى

ص: 252

كه خداوند عز و جل برايت معين كرده است بر تو جارى مى شود در حالى كه تو در نزد خدا مذمومى (يعنى چه صبر كنى و چه نكنى در هر دو صورت آن مقدرات بر تو جارى مى شود ولى اگر صبر كنى در نزد خدا اجر دارد ولى اگر صبر نكنى نه تنها اجر ندارى بلكه منفور درگاه خداوند مى شوى

خداوند چگونه حضرت سلیمان (علیه السلام) که داغدار پسرش بود را تسلیت فرمود

(مسکن الفواد/ص121) أَبِي الدَّرْدَاءِ قَالَ « كَانَ لِسُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ (علیه السلام) ابْنٌ يُحِبُّهُ حُبّاً شَدِيداً فَمَاتَ فَحَزِنَ عَلَيْهِ حُزْناً شَدِيداً فَبَعَثَ اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ مَلَكَيْنِ فِي هَيْئَةِ الْبَشَرِ فَقَالَ مَا أَنْتُمَا قَالا خَصْمَانِ قَالَ اجْلِسَا بِمَنْزِلَةِ الْخُصُومِ فَقَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّي زَرَعْتُ زَرْعاً فَأَتَى هَذَا فَأَفْسَدَهُ فَقَالَ سُلَيْمَانُ (علیه السلام) مَا تَقُولُ يَا هَذَا قَالَ أَصْلَحَكَ اللَّهُ إِنَّهُ زَرَعَ فِي الطَّرِيقِ وَ إِنِّي مَرَرْتُ فَنَظَرْتُ يَمِيناً وَ شِمَالًا فَإِذَا الزَّرْعُ فَرَكِبْتُ قَارِعَةَ الطَّرِيقِ وَ كَانَ فِي ذَلِكَ فَسَادُ زَرْعِهِ فَقَالَ سُلَيْمَانُ (علیه السلام) مَا حَمَلَكَ عَلَى أَنْ تَزْرَعَ فِي الطَّرِيقِ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ الطَّرِيقَ سَبِيلُ النَّاسِ وَ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ أَنْ يَسْلُكُوا سَبِيلَهُمْ فَقَالَ لَهُ أَحَدُ الْمَلَكَيْنِ أَ وَ مَا عَلِمْتَ أَنْ يَا سُلَيْمَانُ أَنَّ الْمَوْتَ سَبِيلُ النَّاسِ وَ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ أَنْ يَسْلُكُوا سَبِيلَهُمْ قَالَ فَكَأَنَّمَا كُشِفَ عَنْ سُلَيْمَانَ (علیه السلام) الْغِطَاءُ وَ لَمْ يَجْزَعْ عَلَى وَلَدِهِ بَعْدَ ذَلِكَ رَوَاهُ ابْنُ أَبِي الدُّنْيَا»

از ابو درداء روايت شده است :

كه سليمان بن داود (علیه السلام) پسرى داشت. و آن پسر را بسيار دوست مى داشت ولى ان پسر از دنیا رفت و حضرت سليمان (علیه السلام) از فوت فرزند عزيزش به شدت محزون و اندوهناك شد.

خداوند متعال دو ملك را به

ص: 253

صورت بشر براى متنبه نمودن حضرت سليمان (علیه السلام) به نزد او فرستاد. آن دو ملك به نزد آن حضرت رفتند، حضرت سليمان (علیه السلام) به آن دو گفت: چه كار داريد؟ آن دو ملك كه به صورت انسان بودند گفتند: ما دو نفر بر سر مسأله اى با هم نزاع داريم و آمديم نزد شما كه نزاع ما را حل نماييد و بين ما حكم فرماييد.

حضرت سليمان فرمود: در محكمه بنشينيد و همان گونه كه رسم و روش شاكى و متهم است نزاعتان را مطرح نماييد. آن دو ملك به امر سليمان نشستند و يكى از آنها كه شاكى بود گفت: من زراعتى كشت نمودم و اين شخص زراعت مرا از بين برد و به من خسارت وارد كرده است. حال من ادعاى خسارت مى كنم.

حضرت سليمان (علیه السلام) رو كرد به متهم و گفت: شما چه مى گوييد؟ متهم گفت: اى سليمان! او وسط راه عمومى زراعت كاشته است و من هر چه به راست و چپ خيابان نگاه كردم ديدم همه زراعت است ناچار از وسط راه عمومى كه او زراعت كرده بود عبور كردم و از اين جهت به او خسارت وارد كرده ام و زراعت او را لگدمال كردم.

حضرت سليمان رو كرد به شخص شاكى كرده و گفت: چرا در راه عموم زراعت كردى مگر نمى دانستى كه راه مال عموم مردم است و مردم ناچارند از آن عبور و مرور كنند و مسدود كردن راه مردم جايز نيست؟

يكى از آن دو ملك به حضرت سليمان (علیه السلام) گفت: اى سليمان! مگر نمى دانى كه مرگ راه عموم

ص: 254

مردم است و همه مردم ناچار بايد اين راه را بپيمايند.

راوى حديث مى گويد: براى حضرت سليمان كشف شد كه آن دو نفر مأمور الهى و براى تنبيه او بودند. لذا بعد از اين واقعه هيچ گاه براى مرگ فرزندش اظهار ناراحتى نكرد

فرشته الهی چگونه قاضی داغدیده محزون را تسلیت دادند

(بحار/ج79/ص155) رُوِيَ أَيْضاً « أَنَّ قَاضِياً كَانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ مَاتَ لَهُ ابْنٌ فَجَزِعَ عَلَيْهِ وَ صَاحَ فَلَقِيَهُ رَجُلَانِ فَقَالا لَهُ اقْضِ بَيْنَنَا فَقَالَ مِنْ هَذَا فَرَرْتُ فَقَالَ أَحَدُهُمَا إِنَّ هَذَا مَرَّ بِغَنَمِهِ عَلَى زَرْعِي فَأَفْسَدَهُ فَقَالَ الْآخَرُ إِنَّ هَذَا زَرَعَ بَيْنَ الْجَبَلِ وَ النَّهَرِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ طَرِيقٌ غَيْرَهُ فَقَالَ لَهُ الْقَاضِي أَنْتَ حِينَ زَرَعْتَ بَيْنَ الْجَبَلِ وَ النَّهَرِ أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّهُ طَرِيقُ النَّاسِ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ فَأَنْتَ حِينَ وُلِدَ لَكَ أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّهُ يَمُوتُ فَارْجِعْ إِلَى قَضَائِكَ ثُمَّ عَرَجَا وَ كَانَا مَلَكَيْنِ»

نيز روايت شده است كه:

درقوم بنى اسرائيل قاضى اى بود كه بين مردم قضاوت مى نمود. فرزنداين قاضى وفات كرد، آن قاضى به شدت ازمرگ فرزندش ناراحت شدوجزع وفزع ودادوفريادمى كرد.

دو ملك به صورت انسان به نزد اورفتندوگفتندمادعوايى داريم وآمديم نزدتوكه بين ما قضاوت نمايى.

قاضى گفت: من ازقضاوت فراركردم وآن رارهانمودم.

درهرصورت يكى ازآن دوگفت: اى قاضى! اين شخص گوسفندانش رادرزراعت من ريخت و زراعت مراازبين بردوبه من خسارت واردكرده است، حال من از ايشان ادعاى خسارت مى كنم؟

شخص متهم گفت: اى قاضى! او ما بين كوه و نهر كه محل عبور عموم مردم است زراعت نموده است و گوسفندان من راهى جز عبور از آن محل را نداشتند لذا ناچار گوسفندانم را از آنجا عبور داده ام و از

ص: 255

اين جهت به زراعت او ضرر وارد كردم.

قاضى به شاكى گفت: آيا تو هنگامى كه ما بين كوه و نهر زراعت مى كردى نمى دانستى كه آنجا راه عبور و مرور مردم است و اگر آنجا زراعت كنى راه مردم مسدود مى گردد و بستن راه عبور مردم نيز جايز نيست؟

يكى از دو نفر به قاضى گفتند: اى قاضى! آيا تو به هنگامى كه فرزندت متولد شد مگر نمى دانستى كه روزى خواهد مرد؟

سپس گفت: برو به كار قضاوتت ادامه بده و به خاطر مرگ فرزند آنقدر اندوهگين نشو كه كار قضاوتت معطّل گردد.

سپس آن دو شخص از انظار غايب شدند و به آسمان عروج كردند و معلوم شد كه آن دو ملك بودند. و براى تنبّه قاضى آمده بودند

(بحار/ج79/ص155) رُوِيَ طبرانی أَنَّهُ « كَانَ بِمَكَّةَ مُقْعَدَانِ كَانَ لَهُمَا ابْنٌ شَابٌّ فَكَانَ إِذَا أَصْبَحَ نَقَلَهُمَا فَأَتَى بِهِمَا الْمَسْجِدَ فَكَانَ يَكْتَسِبُ عَلَيْهِمَا يَوْمَهُ فَإِذَا كَانَ الْمَسَاءُ احْتَمَلَهُمَا وَ أَقْبَلَ بِهِمَا مَنْزِلَهُ فَافْتَقَدَهُمَا النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله) فَسَأَلَ عَنْهُ [عَنْهُمَا] فَقِيلَ مَاتَ ابْنُهُمَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) لَوْ تُرِكَ أَحَدٌ لِأَحَدٍ لَتُرِكَ ابْنُ الْمُقْعَدَيْنِ »

طبرانى روايت كرده كه:

در مكه معظمه زن و شوهر مفلوج و فقيرى بودند آنها پسر جوانى داشتند به نام «هذيل»

او هر روز صبح پدر و مادر مفلوج خود را به مسجد مى برد و بعد براى تأمين معاش و رفع نيازمندى پدر و مادر خود كار مى كرد. شب كه از محل كار بر مى گشت به مسجد مى رفت و پدر و مادر خود را به منزل مى برد، مدتى اين كار ادامه داشت. روزى رسول خدا صلّى اللَّه

ص: 256

عليه و آله ديد كه آن زن و شوهر مفلوج در مسجد نيستند، حضرت از اصحاب سؤال كرد و فرمود: چه شده است آن زن و شوهر مفلوج امروز در مسجد نيستند؟ اصحاب عرض كردند: فرزندشان هذيل فوت كرده است و كسى ندارند كه آن دو را به مسجد بياورند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: اگر بنا بود كسى براى ديگرى بماند از همه لازم تر و سزاوارتر بود كه هذيل براى پدر و مادر مفلوج خود كه به شدت نياز به او داشتند بماند.

(مسکن الفواد/ص122) رَوَى ابْنُ أَبِي الدنیا « الدُّنْيَا لَوْ تُرِكَ شَيْ ءٌ لِحَاجَةٍ أَوْ فَاقَةٍ لَتُرِكَ الْهُذَيْلُ لِأَبَوَيْه»

ابن ابى الدنيا میگوید: كه اگر چيزى براى حاجت و ضرورتى باقى ماند، هر آينه هزيل براى پدر و مادر خود باقى مى ماند .

(مسکن الفواد/ص122) رُوِيَ عَنْ بَعْضِ « الْعَابِدَاتِ أَنَّهَا قَالَتْ مَا أَصَابَتْنِي مُصِيبَةٌ فَأَذْكُرُ مَعَهَا النَّارَ إِلَّا صَارَتْ فِي عَيْنِي أَصْغَرَ مِنَ التُّرَاب»

از يكى از زنهاى عابده نقل شده است كه مى گويد: هر مصيبتى كه به من مى رسيد به ياد مى آوردم مصيبت آتش جهنّم را، آن گاه آن مصيبت در مقابل من بسيار كوچك مى شد و تحمل آن آسان مى گرديد

(بحار/ج64/ص207) قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ الْحَجَّاجِ ذُكِرَ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) « الْبَلَاءُ وَ مَا يَخُصُّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) مَنْ أَشَدُّ النَّاسِ بَلَاءً فِي الدُّنْيَا فَقَالَ النَّبِيُّونَ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ وَ يُبْتَلَى الْمُؤْمِنُ بَعْدَ ذَلِكَ عَلَى قَدْرِ إِيمَانِهِ وَ حُسْنِ أَعْمَالِهِ فَمَنْ صَحَّ إِيمَانُهُ وَ حَسُنَ عَمَلُهُ اشْتَدَّ

ص: 257

بَلَاؤُهُ وَ مَنْ سَخُفَ إِيمَانُهُ وَ ضَعُفَ عَمَلُهُ قَلَّ بَلَاؤُه»

عبد الرحمن بن حجاج مى گويد ما نزد امام صادق (علیه السلام) بوديم صحبت بلا به ميان آمدواين كه بلاها از الطاف خاص خدا است كه به مؤمنين عطا مى فرمايد. آن گاه امام صادق عليه السّلام فرمود از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سؤال شد كه سخت ترين بلاها در دنيا براى كيست؟ حضرت فرمود: سخت ترين و شديدترين بلاها در دنيا براى پيغمبران است بعد از آنها هر كس ايمانش بيشتر باشد بلايش نيز بيشتر است. مؤمن به قدر ايمان و حسن عملش به بلا مبتلا مى شود. پس كسى كه ايمانش صحيح و عملش نيكو باشد بلايش نيز شديدتر است. و كسى كه ايمانش ناقص و سست و عملش ضعيف باشد بلايش نيز كمتر است.

(كافى/ج2/ص109) قال الصادق (علیه السلام) « إِنَّ عَظِيمَ الْأَجْرِ مَعَ عَظِيمِ الْبَلَاءِ وَ مَا أَحَبَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَوْماً إِلَّا ابْتَلَاهُمْ»

زيدالشحام از امام صادق (علیه السلام) فرمود: همانا اجر بزرگ با بلاى بزرگ است و خداوند هيچ قومى را دوست نداشت مگراين كه آن قوم را به بلا مبتلا كردد.

(کافی/ج2/ص253) عَنْ أَبِي بَصِيرٍعَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) « إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَاداً فِي الْأَرْضِ مِنْ خَالِصِ عِبَادِهِ مَا تَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ تُحْفَةٌ إِلَى الْأَرْضِ إِلَّا صَرَفَهَا عَنْهُمْ إِلَى غَيْرِهِمْ وَ لَا بَلِيَّةٌ إِلَّا صَرَفَهَا إِلَيْهِمْ»

امام صادق (علیه السلام) فرمود: خدای مهربان را درروى زمين بندگانى است زبده و خالص كه هيچ تحفه بر زمين فرو نياورد جز آن كه از آنها به سوى ديگران بگرداند و هيچ بلايى فرو

ص: 258

نياورد جز آن كه بهره آنها گرداند. خداوند دوستان خود را در درياى شدائد غوطه ور مى سازد.

(مسکن الفواد/ص124) وَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْهُ (علیه السلام) « أَنَّهُ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى إِذَا أَحَبَّ عَبْداً غَثَّهُ بِالْبَلَاءِ غَثّاً وَ سَجَّهُ بِالْبَلَاءِ سَجّاً وَ إِنَّا وَ إِيَّاكُمْ لَنُصْبِحُ بِهِ وَ نُمْسِي»

حسين بن علوان گويد: سدير خدمت امام صادق (علیه السلام) بود كه حضرت فرمود: چون خدا بنده اى را دوست دارد، او را در بلا غوطه ور سازد، اى سدير! ما و شما صبح و شام با آن دمسازيم (چون دوست خداييم همواره گرفتار بلاييم) خداوند درخواست دوستانش را براى آنها ذخيره مى فرمايد

(شهيد مطهرى در كتاب عدل الهى در ذيل اين حديث كه مى فرمايد: (خدا دوستان خود را در درياى شدائد غوطه ور مى سازد) مى گويد: يعنى همچون مربى شنا كه شاگرد تازه كار خود را وارد آب مى كند تا تلاش كند و دست و پا بزند و در نتيجه ورزيده شود و شناگرى ياد بگيرد، خدا هم بندگانى را كه دوست مى دارد و مى خواهد به كمال برساند، در بلا غوطه ور مى سازد

(مسکن الفواد/ص124) قال الْبَاقِرِ (علیه السلام) « إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى إِذَا أَحَبَّ عَبْداً غَثَّهُ بِالْبَلَاءِ غَثّاً وَ سَجَّهُ بِالْبَلَاءِ سَجّاً فَإِذَا دَعَاهُ قَالَ لَبَّيْكَ عَبْدِي لَئِنْ عَجَّلْتُ لَكَ مَا سَأَلْتَ إِنِّي عَلَى ذَلِكَ لَقَادِرٌ وَ لَكِنِ ادَّخَرْتُ لَكَ خَيْراً لَكَ»

امام باقر (علیه السلام) فرمود: خداوند تبارك و تعالى هرگاه بنده اى را دوست بدارد، او را در بلا غوطه ور مى سازدو باران بلا را بر سر او مى ريزد و بلا را به دور او مى پيچاند هر گاه به درگاه خدا دعا كند

ص: 259

خداوند مى فرمايد: لبيك بنده من، اگر بخواهم خواسته ات را زود به تو دهم مى توانم ولى خواسته ات را برايت ذخيره مى كنم كه آن براى تو بهتر است و خير تو در آن است. بلاى بزرگ پاداشش نيز بزرگ است

(كافى/ج3/ص636) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « إِنَّ عَظِيمَ الْبَلَاءِ يُكَافَأُ بِهِ عَظِيمُ الْجَزَاءِ فَإِذَا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً ابْتَلَاهُ بِعَظِيمِ الْبَلَاءِ فَمَنْ رَضِيَ فَلَهُ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى الرِّضَا وَ مَنْ سَخِطَ الْبَلَاءَ فَلَهُ عِنْدَ اللَّهِ السَّخَطُ»

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: بلاى بزرگ به اجر بزرگ پاداش داده مى شود، و هر گاه خدا بنده اى را دوست بدارد، او را به بلاى بزرگ گرفتار مى سازد، پس هر كه به بلا راضى شود خدا از او راضى است. و هر كه به بلا راضى نشود خدا از او راضى نمى شود . هر كس به اندازه ظرفيت ايمانش مبتلا به گرفتارى مى شود

(بحار/ج78/ص196) وَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) « أَنَّهُ قَالَ إِنَّمَا يُبْتَلَى الْمُؤْمِنُ فِي الدُّنْيَا عَلَى قَدْرِ دِينِهِ أَوْ قَالَ عَلَى حَسَبِ دِينِهِ»

امام باقر (علیه السلام) فرمود: مؤمن دردنيا به اندازه دينش يا فرمود برحسب دينش مبتلا مى شود (يعنى اگر دينش قوى باشد بلايش شديد است و اگردينش ضعيف باشد بلايش نيز ضعيف وكم مى باشد . مؤمن به هر بلايى مبتلا مى شود حتى مرض جذام و پيسى.

(بحار/ج78/ص196) عَنْ نَاجِيَةَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) « إِنَّ الْمُغِيرَةَ يَقُولُ إِنَ اللَّهَ لَا يَبْتَلِي الْمُؤْمِنَ بِالْجُذَامِ وَ لَا بِالْبَرَصِ وَ لَا بِكَذَا وَ لَا بِكَذَا فَقَالَ إِنْ كَانَ لَغَافِلًا عَنْ مُؤْمِنِ آلِ يس إِنَّهُ كَانَ مُكَنَّعاً ثُمَّ رَدَّ أَصَابِعَهُ

ص: 260

فَقَالَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى تَكْنِيعِهِ أَتَاهُمْ فَأَنْذَرَهُمْ ثُمَّ عَادَ إِلَيْهِمْ مِنَ الْغَدِ فَقَتَلُوهُ ثُمَّ قَالَ الْمُؤْمِنُ يُبْتَلَى بِكُلِّ بَلِيَّةٍ وَ يَمُوتُ بِكُلِّ مِيتَةٍ إِلَّا أَنَّهُ لَا يَقْتُلُ نَفْسَهُ»

ناجيه گفت: به امام باقر (علیه السلام) عرض كردم كه مغيره مى گويد: مؤمن به مرض جذام و پيسى و امثال آن مبتلا نمى شود، امام فرمود: مغيره از صاحب ياسين (حبيب نجار كه در سوره يس به داستان او اشاره شده است آنجا كه مى فرمايد: و جاء من أقصى المدينة رجل يسعى تا آخر) غافل است كه دستش چلاق بود سپس امام انگشتان خود را بر گردانيد (و به شكل انگشتان چلاق در آورد) آن گاه فرمود: گويا اكنون او را مى بينم كه با دست چلاق نزد آنها آمده و اندرزشان مى دهد، سپس فردا نزد آنها آمده و ايشان او را كشتند، امام فرمود: مؤمن به هر بلايى مبتلا مى شود و به هر مرگى مى ميرد به جز خودكشى.

خلاصه داستان مؤمن آل ياسين يعنى حبيب نجار كه در سوره يس به آن اشاره شده است اين است كه حضرت عيسى عليه السّلام دو نفر را به شهر انطاكيه كه شهر پرجميعتى بود كه حدود دوازده ميل طول آن شهر بوده است فرستاد تا مردم آن شهر را از بت پرستى به سوى خداى يكتا دعوت كنند مردم آن شهر آن دو نفر را زدند و بعد زندانى كردند حضرت عيسى (علیه السلام) شخص ديگر را به نام شمعون فرستاد و آنان را از زندان بيرون آورد آن گاه با هم در مجامع كوچه و بازار مردم را به توحيد دعوت مى كردند، بنا بر آنچه بعضى گفته اند تا چهل

ص: 261

نفر ايمان آوردند ولى بقيه مردم شروع به مجادله و مخاصمه نمودند و سپس به جنگ منجر گرديد. آن چهل نفر را گرفتند و به دار زدند به دين ترتيب كه گردنهايشان را سوراخ مى كردند و بند در آن سوراخ مى كردند و آويزان مى كردند تا به سخت ترين شكنجه ها بميرند در اين موقع از دورترين نقاط شهر مؤمن آل ياسين يعنى حبيب نجار شتابان براى دفاع از فرستاده هاى حضرت عيسى آمد و سخنانى در دفاع از آنها گفت: و مردم او را گرفتند و با شديدترين وضع به شهادت رساندند

خداوند متعال داستان او در سوره يس چنين مى فرمايد: « وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعى قالَ يا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ اتَّبِعُوا مَنْ لا يَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ* وَ ما لِيَ لا أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ* أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ يُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّي شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً وَ لا يُنْقِذُونِ* إِنِّي إِذاً لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ* إِنِّي آمَنْتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ* قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ يا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ بِما غَفَرَ لِي رَبِّي وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ»

يعنى مردى شتابان از دورترين نقاط شهر آمد و گفت: اى مردم! رسولان خدا را پيروى كنيد. از اينان كه هيچ اجر و مزدى نمى خواهند و خودشان هدايت شده هستند پيروى كنيد. و چرا بايد خداى آفريننده خود را نپرستيم در صورتى كه بازگشت به سوى او است. آيا من به جاى آن خداى آفريننده خدايانى را معبود خود گيرم كه اگر از طرف خداوند رحمان به من رنجى رسد شفاعت آن خدايان از من دفع رنج نمى تواند كند و نتوانند نجاتم دهند

ص: 262

در اين صورت در ضلالت حتمى خواهم بود پس اى رسولان! بشنويد كه من به خداى شما ايمان آوردم و در حالى كه زير شكنجه بود و نزديك بود روحش به ملأ اعلى پرواز كند به او گفته شد يعنى ملائكه اللَّه به او گفتند داخل بهشت (يعنى بهشت برزخى) شو، گويد اى كاش قوم من از اين نعمت آگاه بودند كه خدا چگونه در حق من مغفرت فرمود و مرا مورد كرم خود قرار داد. مؤمن اگر پاداش بلا را بداند آرزو مى كند

(مسکن الفواد/ص126) عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ شَكَوْتُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) « مَا أَلْقَى مِنَ الْأَوْجَاعِ وَكَانَ مِسْقَاماً فَقَالَ لِي يَا عَبْدَ اللَّهِ لَوْ يَعْلَمُ الْمُؤْمِنُ مَا لَهُ مِنَ الْمَصَائِبِ لَتَمَنَّى أَنْ يُقْرَضَ بِالْمَقَارِيضِ طُولَ عُمُرِهِ»

عبد اللَّه بن ابى يعفور كه هميشه مبتلا به بيمارى بود مى گفت: از دردهايى كه به من مى رسد به امام صادق عليه السّلام شكايت كردم، حضرت به من فرمود: اى عبد اللَّه! اگر مؤمن بداند كه چه پاداشى در برابر مصيبت ها دارد آرزو مى كند كه او را در طول عمرش با مقراض ها تكه تكه كنند.

(بحار/ج78/ص197) قال الصادق (علیه السلام) « أَنَّ أَهْلَ اللَّهِ لَمْ يَزَالُوا فِي شِدَّةٍ أَمَا إِنَّ ذَلِكَ إِلَى مُدَّةٍ قَلِيلَةٍ وَ عَافِيَةٍ طَوِيلَةٍ»

امام صادق (علیه السلام) فرمود: اهل حق هميشه در سختى بوده اند. بدان كه سختى مدت كوتاهى دارد و عاقبتش با آسايش طولانى همراه است . بلا براى مؤمن هديه خداست

(مسکن الفواد/ص126) عَنْ حَمْدَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام) « أَنَّهُ قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَيَتَعَاهَدُ الْمُؤْمِنَ بِالْبَلَاءِ كَمَا

ص: 263

يَتَعَاهَدُ الرَّجُلُ أَهْلَهُ بِالْهَدِيَّةِ وَ يَحْمِيهِ الدُّنْيَا كَمَا يَحْمِي الطَّبِيبُ الْمَرِيضَ»

امام باقر (علیه السلام) فرمود: همانا خداى عز و جل مؤمن را با بلا دلجويى مى دهد، چنان كه مرد با هديه اى كه از سفر براى خانواده اش مى برد از آنها دلجويى مى كند، و خدا مؤمن را از آلودگى به دنيا پرهيز مى دهد چنان كه پزشك مريض را پرهيز مى دهد.

(کافی/ج2/ ص255) قَالَ الصادق (علیه السلام) « دُعِيَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله) إِلَى طَعَامٍ فَلَمَّا دَخَلَ إِلَى مَنْزِلِ الرَّجُلِ نَظَرَ إِلَى دَجَاجَةٍ فَوْقَ حَائِطٍ قَدْ بَاضَتْ فَتَقَعُ الْبَيْضَةُ عَلَى وَتِدٍ فِي حَائِطٍ فَتَثْبُتُ عَلَيْهِ وَ لَمْ تَنْكَسِرْ فَتَعَجَّبَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله) مِنْهَا فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ أَ عَجِبْتَ مِنْ هَذِهِ الْبَيْضَةِ فَوَ الَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ مَا رُزِيتُ شَيْئاً قَطُّ فَنَهَضَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه و آله) وَ لَمْ يَأْكُلْ مِنْ طَعَامِهِ شَيْئاً وَ قَالَ مَنْ لَمْ يُرْزَأْ فَمَا لِلَّهِ فِيهِ مِنْ حَاجَة »

داستان شخصى كه مرغش تخم گذاشت و تخم افتاد

امام صادق (علیه السلام) فرمود: پيغمبر (صلی الله علیه و آله) را براى طعامى دعوت كردند، وقتى حضرت به منزل ميزبان وارد شد، مرغى را ديد كه روى ديوار تخم گذاشته، ناگهان تخم مرغ افتاد و روى ميخ بغل ديوار قرار گرفت، نه به زمين افتاد و نه شكست! پيغمبر (صلی الله علیه و آله) از آن منظره تعجب كرد صاحب خانه عرض كرد: اى رسول خدا! از اين تعجب مى كنى؟ سوگند به آن كه تو را به حق مبعوث كرده است كه من هرگز بلايى نديده ام. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برخاست و غذاى او را نخورد و فرمود:

ص: 264

كسى كه بلايى نبيند، خدا به او توجهى ندارد.

امثال روايات مذكور بسيار است. ما به همين مقدار اكتفا مى كنيم و اين رساله را با نامه شريف امام صادق (علیه السلام) كه براى عده اى از عموزاده هايش كه تحت فشار دشمنان قرار گرفته بودند نوشته است ختم مى نماييم.

(بحار/ج79/ص146) عَنِ الثِّقَةِ الْجَلِيلِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ (علیه السلام)

كَتَبَ إِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ حِينَ حُمِلَ هُوَ وَ أَهْلُ بَيْتِهِ يُعَزِّيهِ عَمَّا صَارَ إِلَيْهِ : (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ) إِلَى الْخَلَفِ الصَّالِحِ وَ الذُّرِّيَّةِ الطَّيِّبَةِ مِنْ وُلْدِ أَخِيهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ أَمَّا بَعْدُ فَإِنْ كُنْتَ قَدْ تَفَرَّدْتَ أَنْتَ وَ أَهْلُ بَيْتِكَ مِمَّنْ حُمِلَ مَعَكَ بِمَا أَصَابَكُمْ فَمَا انْفَرَدْتَ بِالْحُزْنِ وَ الْغَيْظِ وَ الْكَئَابَةِ وَ أَلِيمِ وَجَعِ الْقَلْبِ دُونِي وَ لَقَدْ نَالَنِي مِنْ ذَلِكَ مِنَ الْجَزَعِ وَ الْقَلَقِ وَ حَرِّ الْمُصِيبَةِ مِثْلُ مَا نَالَكَ وَ لَكِنْ رَجَعْتُ إِلَى مَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عَزَّى بِهِ الْمُتَّقِينَ مِنَ الصَّبْرِ وَ حُسْنِ الْعَزَاءِ حِينَ يَقُولُ لِنَبِيِّهِ (صلی الله علیه و آله) فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ وَ حِينَ يَقُولُ « لِنَبِيِّهِ (صلی الله علیه و آله) حِينَ مُثِّلَ بِحَمْزَةَ وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ فَصَبَرَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ لَمْ يُعَاقِبْ

وَ حِينَ يَقُولُ (طه/132) « وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها لا نَسْئَلُكَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُكَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى»

وَ حِينَ يَقُولُ (بقره/156/157) « الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ

ص: 265

راجِعُونَ. أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»

وَ حِينَ يَقُولُ (زمر/10) « إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ»

وَ حِينَ يَقُولُ عَنْ لُقْمَانَ لِابْنِهِ (لقمان/17) « وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ»

وَ حِينَ يَقُولُ عَنْ مُوسَى (علیه السلام) قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ (اعراف/128) « اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ»

وَ حِينَ يَقُولُ (والعصر/3) « الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»

وَ حِينَ يَقُولُ (بقره/155) « وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ»

وَ حِينَ يَقُولُ (احزاب/35) « وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِراتِ»

وَ حِينَ يَقُولُ (یونس/109) « وَ اصْبِرْ حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ»

وَ أَمْثَالُ ذَلِكَ مِنَ الْقُرْآنِ كَثِيرٌ وَ اعْلَمْ أَيْ عَمِّ وَ ابْنَ عَمِّ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يُبَالِ بِضُرِّالدُّنْيَا لِوَلِيِّهِ سَاعَةً قَطُّ وَ لَا شَيْ ءَ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الصَّبْرِ وَ الْجُهْدِ وَ اللَّأْوَاءِ مَعَ الصَّبْرِ وَ أَنَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يُبَالِ بِنَعِيمِ الدُّنْيَا لِعَدُوِّهِ سَاعَةً وَ لَوْ لَا ذَلِكَ مَا كَانَ أَعْدَاؤُهُ يَقْتُلُونَ أَوْلِيَاءَهُ وَ يُخِيفُونَهُمْ وَ يَمْنَعُونَهُمْ وَ أَعْدَاؤُهُ آمِنُونَ مُطْمَئِنُّونَ غَالُونَ ظَاهِرُونَ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمَا قُتِلَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيَى بْنُ زَكَرِيَّا ظُلْماً وَ عُدْوَاناً فِي بَغِيٍّ مِنَ الْبَغَايَا وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمَا قُتِلَ جَدُّكَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) لَمَّا قَامَ بِأَمْرِ اللَّهِ ظُلْماً وَ عَمُّكَ الْحُسَيْنُ بْنُ فَاطِمَةَ (صلی الله علیه و آله) اضْطِهَاداً وَ

ص: 266

عُدْوَاناً وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي كِتَابِهِ« وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيْها يَظْهَرُونَ وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً وَ بَنِينَ نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمَا جَاءَ فِي الْحَدِيثِ« لَوْ لَا أَنْ يَحْزَنَ الْمُؤْمِنُ لَجَعَلْتُ لِلْكَافِرِ عِصَابَةً مِنْ حَدِيدٍ فَلَا يَتَصَدَّعُ رَأْسُهُ أَبَداً»

وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمَا جَاءَ فِي الْحَدِيثِ « أَنَّهُ إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ قَوْماً أَوْ أَحَبَّ عَبْداً صَبَّ عَلَيْهِ الْبَلَاءَ صَبّاً فَلَا يَخْرُجُ مِنْ غَمٍّ »

وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمَا جَاءَ فِي الْحَدِيثِ « مَا مِنْ جُرْعَتَيْنِ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى أَنْ يُجَرِّعَهُمَا عَبْدَهُ الْمُؤْمِنَ فِي الدُّنْيَا مِنْ جُرْعَةِ غَيْظٍ كَظَمَ عَلَيْهَا وَ جُرْعَةِ حَزَنٍ عِنْدَ مُصِيبَةٍ صَبَرَ عَلَيْهَا بِحُسْنِ عَزَاءٍ وَ احْتِسَابٍ»

وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمَا كَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « يَدْعُونَ عَلَى مَنْ ظَلَمَهُمْ بِطُولِ الْعُمُرِ وَ صِحَّةِ الْبَدَنِ وَ كَثْرَةِ الْمَالِ وَالْوَلَدِ»

وَ لَوْ لَا ذَلِكَ مَا بَلَغَنَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) « كَانَ إِذَا خَصَّ رَجُلًا بِالتَّرَحُّمِ عَلَيْهِ وَ الِاسْتِغْفَارِ اسْتَشْهَدَ»

فَعَلَيْكُمْ يَا عَمِّ وَ ابْنَ عَمِّ وَ بَنِي عُمُومَتِي وَ إِخْوَانِي بِالصَّبْرِ وَ الرِّضَا وَ التَّسْلِيمِ وَ التَّفْوِيضِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الرِّضَا وَ الصَّبْرِ عَلَى قَضَائِهِ وَ التَّمَسُّكِ بِطَاعَتِهِ وَ النُّزُولِ عِنْدَ أَمْرِهِ أَفْرَغَ اللَّهُ عَلَيْنَا وَ عَلَيْكُمُ الصَّبْرَ وَ خَتَمَ لَنَا وَ لَكُمُ السَّعَادَةَ وَ أَنْقَذَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنْ كُلِّ هَلَكَةٍ بِحَوْلِهِ وَ قُوَّتِهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ قَرِيبٌ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى صَفْوَتِهِ مِنْ خَلْقِهِ مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ

ص: 267

وَ أَهْلِ بَيْتِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلَامُهُ وَ بَرَكَاتُهُ وَ رَحَمَاتُهُ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِين»

به نام خداوند بخشنده مهربان اما بعد، اى عموزاده!

اگر از طرف دشمنان به تو و اهل بيتت مصيبت وارد شده است و به شما ظلم روا داشته اند بدان كه تو تنها نيستى كه محزون و افسرده دل گشته اى، بلكه بر من نيز ناراحتى و مصيبت جانسوز مانند تو وارد شده است ولى مراجعه نمودم به آنچه كه خداوند دستور داده است و بدين وسيله متقين را دلدارى داده و به صبر و استقامت در برابر مصيبت ها و مشكلات امر نموده است آنجا كه خداوند به پيغمبرش مى گويد: (قلم/48) « فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ»

اى پيغمبر ما! تو بر انكار و آزارشان براى حكم خداى خود صبر كن و مانند يونس مباش كه از خشم در عذاب امت تعجيل كرد.

و نيز هنگامى كه پيغمبر (صلی الله علیه و آله) بدن مثله شده عمويش حمزه را در جنگ احد مشاهده كرد بسيار متأثّر شد و گريست و ازشدت ناراحتى گفت: اگر خداوند مرا به قريش غالب كند هفتاد نفر از آنها را به عوض حمزه مثله خواهم كرددرآن وقت جبرئيل ازطرف خدا براى پيغمبر (صلی الله علیه و آله) اين آيه را آورد: (نحل/126) « وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ»

اگر مى خواهيدعقاب كنيدمثل آنچه را كه عقاب شديد عقاب كنيدنه بيشترواگرصبرپيشه كنيد البته كه صبر براى صابران بهتراست. و پيغمبر (صلی الله علیه و آله) صبر كرده است و عقاب نكرده (وقتى كه در فتح مكه پيروز

ص: 268

و مسلط شد فرمان عمومى صادر كرد، و از انتقام چشم پوشى كرد.

در بعضى روايات آمده است كه جمله (اگر بر قريش غالب شوم هفتاد نفر از آنها را مثله خواهم كرد) را پيغمبر (صلی الله علیه و آله) نگفته است بلكه گروهى از مسلمانان گفتند) . نيز هنگامى كه به پيغمبرش فرمود: (طه/132) « وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها لا نَسْئَلُكَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُكَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى»

و خانواده خود را به نماز دستور داده و خود نيز بر انجام آن شكيبا و پر استقامت باش؛ ما از تو روزى نمى خواهيم بلكه ما به تو روزى مى دهيم و عاقبت نيك براى تقوا است.

و هنگامى كه فرمود (بقره/156/157) « الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»

آنهايى كه وقتى مصيبتى به آنها برسد مى گويند: ما از آن خدا هستيم و به سوى او بازمى گرديم. اينها همانها هستند كه الطاف و رحمت خدا شامل حال آنان شده و آنها هستند هدايت يافتگان.

نيز خداوند متعال فرمود (زمر/10) « إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ»

همانا خداوند صابران را به حد كمال و بدون حساب پاداش خواهد داد.

و هنگامى كه قول لقمان به فرزندش فرمود (لقمان/17) « وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ»

فرزندم درمصيبت ها صبر كن كه اين از عزم ثابت و استوارترين امور است.

و هنگامى كه خداوند از قول حضرت موسى (علیه السلام) گفته است (اعراف/128) « قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ

ص: 269

لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ»

موسى (علیه السلام) به قوم خود گفت: از خدا يارى جوييد و صبر كنيد كه زمين ملك خدا است و او به هر كس از بندگان بخواهد وامى گذارد و حسن عاقبت و پيروزى مخصوص اهل تقوى است.

و هنگامى كه خداوند متعال فرمود: (عصر/3) « إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»

قسم به عصر كه تمام انسانها در خسارت و زيانند مگر آنان كه ايمان آورده اند و اعمال صالح انجام داده اند و به يك ديگر سفارش به حق و سفارش به صبر كرده اند.

و هنگامى كه خداوند متعال فرمود: (بقره/155) « وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ»

حتما شما را با اندكى از ترس، گرسنگى و آفت در مالها و جانها و ميوه ها مى آزماييم، و مردان صبور با استقامت را مژده بده. (يعنى بلاها و گرفتاريها براى كسانى كه مقاومت مى كنند و ايستادگى نشان مى دهند، سودمند است و اثرات نيكى در آنان به وجود مى آورد، لذا در چنين وضعى بايد به آنان مژده داد.

و نيزخداوند متعال فرمود (احزاب/35) « وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِراتِ »

خداوند مغفرت و پاداش بزرگى براى مردان و زنان صبركننده مهيا ساخته است.

ونيزفرمود: (یونس/109) « وَ اصْبِرْحَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ»

پيغمبرم صبر پيشه كن تا وقتى كه خدا (ميان تو و مخالفانت حكم كند كه او بهترين حاكم است.

امثال اين آيات در مورد صبر و استقامت در برابر مصيبت ها و مشكلات در قرآن

ص: 270

كريم بسيار است.

بدان اى عمو و عموزاده! خداوند عز و جل هرگز لحظه اى بلا و سختى دنيا را از دوستش جدا نمى كند و هيچ چيز نزد خدا از صبر و مقاومت در برابر مصايب محبوب تر نيست.

نيز خداوند متعال هيچ گاه دشمنش را لحظه اى از نعمت مادى محروم نمى كند (يعنى خداوند همواره به دوستانش در دنيا سختى و بلا مى دهد و به دشمنانش راحتى و نعمت) .

و اگر اين چنين نبود دشمنان خدا هرگز دوستانش را نمى كشتند و ظلم و ستم بر آنها روا نمى داشتند و از حق خودشان منعشان نمى كردند و بر دوستانش غالب و چيره نمى شدند.

اگر اين چنين نبود هرگز حضرت زكريا و حضرت يحيى بر اثر توطئه ناپاكان بنى اسرائيل كشته نمى شدند (و سر حضرت يحيى (علیه السلام) براى يكى از زنهاى نابكار بنى اسرائيل به هديه برده نمى شد) .

اگر چنين نبود هرگز جدّت على بن ابى طالب عليه السّلام به خاطر قيام به امر خدا مظلومانه كشته نمى شد.

و نيز عمويت حسين پسرحضرت فاطمه (علیهاالسلام) مغلوب نمى شد و به وضع دلخراشى مظلوم وار كشته نمى شد و اگر چنين نبود خداوند عز و جل در قرآن كريم نمى فرمود: (زخرف/33/34) « وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيْها يَظْهَرُونَ وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَيْها يَتَّكِؤُنَ»

و اگر نه اين بود كه مردم همه يك نوع امتند ما (از پستى و بى قدرى دنيا) آنان كه كافر به خدا مى شوند (به مال فراوان) سقف خانه هايشان را از نقره خام قرار مى داديم و

ص: 271

چندين طبقه كه بر سقف با نردبان بالا روند و نيز بر منزلهايشان (از بزرگى و وسعت) درهاى بسيار و تختهاى زرنگار كه بر آن تكيه زنند قرار مى داديم (و عمارتشان را به زر و زيور مى آراستيم و اينها همه متاع دنياست و آخرت ابدى نزد خدا مخصوص اهل تقواست)

و اگر نه اين بود هرگز در حديث وارد نمى شد: « لَوْ لَا أَنْ يَحْزَنَ الْمُؤْمِنُ لَجَعَلْتُ لِلْكَافِرِ عِصَابَةً مِنْ حَدِيدٍ فَلَا يَتَصَدَّعُ رَأْسُهُ أَبَداً»

اگر مؤمن محزون نمى شد كاسه سر كافران را از آهن قرار مى داديم تا هرگز دردسر نبيند.

واگرچنين نبوددرحديث واردنمى شدكه: « أَنَّهُ إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ قَوْماً أَوْ أَحَبَّ عَبْداً صَبَّ عَلَيْهِ الْبَلَاءَ صَبّاً فَلَا يَخْرُجُ مِنْ غَمٍّ »

هرگاه خداوند گروهى يا بنده اى را دوست بدارد مانند باران بر او بلا فرو مى ريزد و هيچ گاه او از غم و محنت بيرون نمى رود.

واگر نه اين بود هرگز در حديث نمى آمد كه: « مَا مِنْ جُرْعَتَيْنِ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى أَنْ يُجَرِّعَهُمَا عَبْدَهُ الْمُؤْمِنَ فِي الدُّنْيَا مِنْ جُرْعَةِ غَيْظٍ كَظَمَ عَلَيْهَا وَ جُرْعَةِ حَزَنٍ عِنْدَ مُصِيبَةٍ صَبَرَ عَلَيْهَا بِحُسْنِ عَزَاءٍ وَ احْتِسَابٍ»

. هيچ جرعه اى نزد خدا محبوب تر از دو جرعه نيست؛ يكى جرعه خشمى كه مؤمن آن را فرو برد و ديگر شربت مصيبتى كه با شكيبايى بنوشد و براى خدا صبر كند.

و اگر چنين نبود اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) براى كسى كه به آنها ظلم و ستم روا مى داشت دعا نمى كردند كه عمرش طولانى گردد و بدنش سلامت باشد و مال و فرزندش زياد شود (يعنى اگر عمر

ص: 272

طولانى و سلامت بدن و كثرت مال و فرزند خوب بود اصحاب رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله) براى دشمن خويش طلب نمى كردند) و اگر اين چنين نبود به ما نمى رسيد كه هر گاه پيامبر (صلی الله علیه و آله) مردى را مخصوصا ترحم مى نمود و طلب مغفرت براى او مى كرد شهيد مى شد.

پس اى عمو و پسر عمو و عموزاده ها و برادرانم! بر شما باد به صبر و رضا و تسليم و به شما توصيه مى كنم كه امر مشكلات را به خداوند عز و جل واگذار نماييد و از قضا و قدر او راضى و خرسند شويد و صبر و بردبارى پيشه كنيد و به دستورهايى كه به هنگام مصيبت و بلا داده است تمسك جوييد و امر او را اطاعت كنيد (و درمورد وعده هايى كه به صابران و مصيبت ديده ها داده است فكر و مطالعه نماييد) اميد است خداوند براى ما و شما صبر فرو ريزد و عاقبت امر ما و شما را به خير و سعادت ختم فرمايد و ما و شما را به حول و قوّت خويش از هر هلاكتى نجات دهد

« إِنَّهُ سَمِيعٌ قَرِيبٌ »

و صلّى اللَّه على صفوته من خلقه محمّد النّبى و اهل بيته صلوات اللَّه و سلامه و بركاته و رحماته عليهم اجمعين. اين پايان تسليت نامه امام صادق (علیه السلام) است

روز پنجشنبه /24 ربیع الثانی سال 1442 هجرى تخلیص و ترجمه اين کتاب به پایان رسيد.

(و صلّى اللَّه على محمّد و آله الطّاهرين صلاة تفصم ظهور الملحدين و الجاحدين)

ص: 273

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109