برترین یاران: ویژگی یاران سید الشهداء

مشخصات کتاب

سرشناسه : گنجی ، حسین ، ‫1333 -

عنوان و نام پديدآور : برترین یاران: ویژگی یاران سیدالشهداء/ حسین گنجی.

مشخصات نشر : قم: مهدی جویان ‫، 1390.

مشخصات ظاهری : ‫143 ص.

شابک : 978-600-92704-0-8

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

عنوان دیگر : ویژگی یاران سیدالشهداء.

موضوع : حسین بن علی (ع)، امام سوم، 4 - 61ق -- اصحاب

موضوع : ‫واقعه کربلا، 61ق.

رده بندی کنگره : ‫ BP42 ‫ /گ9ب4 1390

رده بندی دیویی : ‫ 297/9537

شماره کتابشناسی ملی : 2498545

وضعيت ركورد : فیپا

ص: 1

اشاره

ص: 2

برترین یاران

ویژگی های یاران سیدالشهداء

استاد حسین گنجی

ص: 3

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 4

فهرست مطالب

تصویر

ص: 5

تصویر

ص: 6

تصویر

ص: 7

تصویر

ص: 8

تصویر

ص: 9

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين والعاقبة للمتقين ثم الصلاة والسلام علی سید الانبياء والمرسلين وافضل السفراء المقربين و حبیب اله العالمين ابی القاسم محمد واله المعصومين الطيبين الطاهرين الامجدين سيما مولانا بقية الله في الأرضین روحی و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء واللعن الدائم على اعدائهم الى يوم القاء

ص: 10

پیشگفتار

بسم الله الرحمن الرحيم

قال على(علیه السلام): إن ههنا مَصَارِعُ عُشَّاقٍ شُهَدَاءَ لاَ یسْبِقُهُمْ مَنْ کانَ قَبْلَهُمْ وَ لاَ یلْحَقُهُمْ مَنْ بَعْدَهُمْ(1)؛ این سرزمین شهادت گاه انسان های عاشق و در شهیدانی است که احدی از گذشتگان نتوانسته اند گوی سبقت را در شهادت و عشق بازی و نصرت و یاری دین خدا و خلیفه و جانشین خدا از ایشان ببرند واحدی در آینده نیز قدرت مسابقه و سبقت برایشان را ندارد.

در گذر تاریخ شاگردان و تربیت یافتگانی در مکتب انبیا و اوصیای الهی پا به عرصه وجود گذاردند که همچون خورشید درخشیدند و کرامت بنی آدم را به رخ خلایق کشیدند. انسان های آزاده ای که نور وجودشان فرا راه آزادگان جهان را روشن ساخت و برای همگان الگو شدند.

لكن وقتی به تاریخ مراجعه می کنیم تا در این مجموعه تربیت یافتگان، بهترین ها را بشناسیم، جامع تر، عاشق تر و باوفاتر از یاران سید الشهداء، حضرت ابی عبدالله الحسین(علیه السلام)نمی یابیم. دلباختگانی که

ص: 11


1- بحارالانوار، ج 41، ص 295

جسم گذاردند و سراسر جان شدند ولایق جانان. و رسول خدا(صلی الله علیه و آله)چه و زیبا به ابی عبدالله خطاب فرمودند:

یُسْتَشْهَدُ مَعَکَ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِکَ لَا یَجِدُونَ أَلَمَ مَسِّ الْحَدِیدِ(1)؛

گروهی از یارانت همراه تو به شهادت می رسند که احساس درد آهن نمی کنند.

آنان کسانی بودند که درد نیزه و شمشیر را احساس نمی کردند. و این هنر عشق است؛ عشقی الهی. و چه عاشقانه جان خویش را نثار معبود و معشوق خود کردند. و «عشق» واژه ای است که امیرالمؤمنین(علیه السلام)بر قامت بلند آنان پوشاند. تعبیری که در فدا و فنا چیزی بدان نمی رسد:

کربلا محل شهادت عاشقانی است که نه در گذشته و نه در آینده نظیری برای آنان یافت نمی شود.»

واژه ی «عشاق» زیباترین تعبیر برای یاران سیدالشهدا(علیه السلام)است. کلمه ای که همه ی صفات و ویژگی های یک انسان کامل را در خود دارد. یارانی که جز در کربلا و رکاب حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)يافت نمی شوند. و این حقیقتی است که خود آن حضرت به آن اذعان فرمودند:

فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي(2)؛ بی تردید من یارانی باوفاتر و بهتر از یاران خود نمی شناسم.

و خداوند چه زیبا آنان را ستوده است. آنجا که در حدیث قدسی «زیارت عاشورا» بر سیدالشهدا و یارانش درود می فرستد:

ص: 12


1- الخرائج والجرائح، ج 2، ص 848؛ بحارالانوار، ص 80 ح 6.
2- الارشاد، ج 2، ص 91، بحارالانوار، ج 44، ص 392.

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ؛ سلام بر تو یا ابا عبدالله و سلام بر ارواحی که بر آستانت خفتند.

یارانی که جان محض شده بودند و جسم به دنبال روحشان حرکت می کرد.

الذین بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَینِ عَلَیهِ السَّلامُ؛ کسانی که جان خویش را فدای حسین(علیه السلام)کردند.

بذل جان برترین بذل و بخشش است، آن هم خالصانه و در مسیر ولایت و توحید.

ماندگاری نام و راه و مکتب یاران سیدالشهدا(علیه السلام) نیز امتیاز بزرگ دیگری از این یاران شیدائی است.

بسیار حکایت ها گردیده کهن اما جان سوز حدیث تو تازه است به دوران ها و همه ی ویژگی های یاران سیدالشهدا را در یک جمله از فرمایشات حضرت ولی عصر طلا می توان یافت. آنجا که در زیارت ناحیه می فرمایند:

السلام علیکم یا خَیرَ اَنصار؛ سلام بر شما ای برترین یاران! یارانی که حضرت خاتم الانبياء و المرسلین به عهده دار غسل آنان با آب کوثر شدند و خاک زیر پایشان درمان دردها و ترس ها گردید.

اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ دينِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَنْصارَ اَميرِالْمُؤْمِنينَ و الحسن و الحسین علیهم السلام بِاَبى اَنْتُمْ وَاُمّى طِبْتُمْ، وَطابَتِ الْأَرْضُ الَّتى فيها دُفِنْتُمْ، وَفُزْتُمْ فَوْزاً عَظيماً فَيا لَيْتَنى كُنْتُ مَعَكُمْ، فَاَفُوزَ مَعَكُمْ(1)؛ سلام بر شما یاوران دین خدا و یاری کنندگان پیامبر خدا

ص: 13


1- المزار الكبير، ص 465؛ البلدالامین، ص 290.

و یاران امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین(علیهم السلام)پدر و مادرم فدای شما که نیکو بودید و چه خاک پاک شریفی شما را در بر گرفت و سعادت و کامیابی بزرگ نصیب شما گردید. ای کاش من هم با شما بودم و با شما به سعادت ابد نائل می شدم!

درباره ی شخصیت اصحاب و یاران حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)چه می توان گفت!؟ زبان الكن؛ قلم خسته، دانش ناتوان، فکر درمانده و معرفت عاجزتر از آن است که بتواند قطره ای از دریای فضائلشان را بیان کند.

کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست

که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم

ولی از باب وظیفه و عرض ارادت می گوییم:

آب دریا را اگر نتوان کشید

هم به قدر تشنگی باید چشید

آنچه در پیش رو دارید، حاصل ده گفتار در باب ویژگی های یاران حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)است که پس از تدوین و ویرایش به حضورتان تقدیم می گردد. امید است با شناخت این ویژگی ها راه خود را باز یابیم و همچون یاران حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) در مسیر عشق اهل بیت(علیهم السلام)گام برداریم.

قم مقدس - تابستان 1390

حسین گنجی

ص: 14

گفتار اول

اشاره

بسم الله الرحمن الرحيم

قال الله الحكيم في محكم كتابه الكريم: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُركُم وَيُثَبِّت أَقدامَكُم»

قاعده ی تعریف

یک قاعده و قانون زیبای منطقی داریم با این عنوان که معرف باید اجلی و اعرف از معرف باشد. اگر بخواهیم شخصیتی را معرفی کنیم، باید نسبت به آن شخصیت شناخته شده تر و بر شخصیت و صفات او احاطه داشته باشیم تا بتوانیم او را معرفی کنیم. از این رو خدای منان در قرآن کریم می فرماید:

سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ (1)، منزه است خداوند از آنچه وصف می کنند.

بشری که از خدا تعریف و تمجید کند، با عینک و دید معرفتی خود تمجید می کند. خدای منان از این تعاریف و تمجيدات منزه است. انبیا و اوصیا که از مخلصين هستند، باید خدا را معرفی کنند. خدای منان معرفتش را در وجود آنان قرار داده و آنان از زبان خدا سخن می گویند.

ص: 15


1- سورهی مؤمنون، آیه ی 91.

همین قاعده و قانون در مورد یاران سالار شهیدان، حضرت ابی و عبدالله الحسین(علیه السلام)نیز صادق است. این سخن را کم و بیش به عنوان حدیث قدسی شنیده اید: «اوليائي تَحْتُ قَبايي لا يَعرِفُهم غَيري(1)؛ و دوستان ویژه و خاص من زیر لباس عزت من پنهان اند و جز من کسی و آنان را نمی شناسد.»

دیده ای خواهم که باشد شه شناس

تا شناسد شاه را در هر لباس

یاران سید الشهدا(علیه السلام)در نگاه امام زمان(علیه السلام)

یاران حضرت ابی عبدالله الحسین(علیه السلام)حالا از معدود اولیایی هستند که انبیا و امامان معصوم باید آنان را معرفی کنند. لذا شایسته است یاران آن حضرت را در آینه ی سخنان قطب دایره ی عالم وجود، یوسف زهرای اطهر(علیها السلام)، یعنی در زیارت ناحیه ی مقدسه بشناسیم

به راستی زیارت ناحیه ی مقدسه یک دوره معارف است. از نظر اصل صدورش قابل خدشه و بحث نیست. علامه محمد باقر مجلسی، در «بحارالانوار» جلد چهل و پنجم و جلد صد و یکم چاپ ایران و جلد نود و هشتم چاپ بیروت، زیارت ناحیه ی مقدسه را ذکر و بیان فرموده است. همچنین سید بن طاووس در کتاب «اقبال»، مرحوم شیخ طوسی - اعلى الله مقامه الشريف - در کتاب «مصباح»، صاحب كتاب «المزار الكبير» در «المزار الكبير»، زیارت ناحیه مقدسه را نقل و بیان کرده اند.

تمام جملاتش مطابق با معارف شیعه و کتاب های مقتل و احادیث و روایات است. از نظر دلالت و محتوا نیز قابل خدشه نیست.

ص: 16


1- مشارق الدراری، مقدمه ی آشتیانی، ص 56؛ شرح فصوص خوارزمی، ج 1، ص 205.

حضرت در این زیارت دو نگاه به اصحاب و یاران دارند: یک نگاه کلی و اجمالی نسبت به همه ی اصحاب و یک نگاه اختصاصی به تک تک اصحاب و یاران حضرت. در این مجال به نگاه کلی حضرت ولی الله الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفداء - می پردازیم.

اولین سلام و جمله حضرت این است:

السلام علیکُم یا خَیر اَنصار؛ سلام بر شما ای بهترین یاران.

این جمله از لسان معصوم صادر شده و این نکته را بیان می فرماید که بهترین یاران، یاران حضرت ابی عبدالله الحسين(علیه السلام)هستند.

یاران خدایی

انبیا و امامان یاران خوبی داشتند. در طول تاریخ آنان که دین خدا را یاری کردند، در حقیقت پاسخ مثبت به این آیه ی کریمه ی قرآنی دادند:

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ»(1)؛ ای اهل ایمان، اگر خدا را یاری کنید، یاریتان می کند و گام هایتان را استوار می گرداند.

اگر خدا را یاری کنید، اگر دین خدا را یاری کنید، خدای منان شما را در برابر نفس اماره و در برابر مکاره شیطان و ابلیس و دشمنان جنی و انسی یاری می کند و همچنین ثبات قدم به شما عنایت می کند و اضطراب و تزلزل را از شما بر می دارد.

انسان های فراوانی به این آیه عمل کرده اند، ولكن درجه ی اول نصرت دین خدا از آن یاران حضرت ابی عبدالله الحسین(علیه السلام) است.

ص: 17


1- سوره ی محمد، آیه ی 7.

حضرت مهدی ارواحنا لتراب مقدمه الفداء - چنین شهادت داده اند.

نخست شهادت دو معصوم دگر را در این رابطه مطرح و آنگاه یک مقایسه ی تاریخی می کنیم و سپس به تشریح و تفسیر و تبیین این نصرت ها و این یاران می پردازیم.

وفای عاشقانه

ابن عباس است می گوید: بعد از جنگ صفین و نبرد با معاویه و یارانش، به همراه امیرالمؤمنین(علیه السلام) وارد سرزمین کربلا شدیم. حضرت فرمودند:

إن هاهُنا مَصارِعُ عُشّاقٍ، شُهَداءٌ لا یَسْبَقُهُمْ مَنْ قَبْلَهُمْ وَ لا یَلْحَقُهُمْ مَنْ بَعْدَهُمْ(1)؛ این سرزمین شهادتگاه انسان های عاشق و شهیدانی است که احدی ازگذشتگان نتوانسته اند گوی سبقت را در شهادت و عشق بازی و نصرت و یاری دین خدا و خلیفه و جانشین خدا از ایشان ببرند و احدی در آینده نیز قدرت مسابقه و سبقت بر ایشان را ندارد.

در شب عاشورا حضرت ابی عبدالله الحسین(علیه السلام)فرمودند:

أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي ؛ بعد از حمد و ثنای خداوند، بی تردید من یارانی باوفاتر و بهتر از یاران خودم نمی شناسم. و اهل بیتی نیکوکارتر و صله مندتر از اهل بیت خودم نمی یابم(2).

اگر حضرت فقط «اوفی» را می فرمودند، می گفتیم فقط در زاویه ی وفاداری برترند. «ولا خيرا» یعنی شما تنها در زاویهی وفا به یاران ننگرید، در زاویه ی ایثار و استقامت، در زاویه ی محبت و عشق، در

ص: 18


1- بحارالانوار، ج 41، ص 295.
2- الارشاد، ج 2، ص 91، بحارالانوار، ج 44، ص 392.

زاویه ی صبر و شکیبای، در زاویه ی تسلیم و تصدیق بنگرید. اگر در همه ی زاویه های زیبا بنگرید، من یارانی برتر از یاران خودم نمی دانم و و سراغ ندارم. من یارانی نیکوکارتر و نیک صفت تر وصله مندتر از اهل بیتم و از بنی هاشم سراغ ندارم.

سه امام معصوم؛ امیرالمؤمنین، حضرت امام حسین و حضرت مهدی(علیهم السلام)شهادت می دهند که شریف ترین انسانها در همه ی اعصار و همه ی زمانها یاران حضرت امام حسین علا هستند. «السلام عليكم يا خَیرَ اَنصار»

بهترین وسیله ی تقرب

دو شرح بر کتاب «نفس المهموم» حاج شیخ عباس قمی نگاشته شده است که هر دو جالب و زیباست.

یکی را مرحوم شعرانی نگاشته است و دیگری را مرحوم کمره ای.

مرحوم شعرانی استاد بسیاری از بزرگان و برجستگان در فلسفه و معارف و رشته ها و فنون دیگر اسلامی است. در مقدمه ی «نفس المهموم» می فرماید: من دیدم عمرم دارد به پایان می رسد. پیر شده ام و پایم بر لب گور است، ولیکن برای خدا کاری نکرده ام. خواستم کاری کنم تا در نزد خدا آبرو داشته باشم. دیدم بهترین کار این است که چنگ به دامان امام حسین(علیه السلام)بزنم و برای حضرت کاری کنم. لذا شرحی بر «نفس المهموم» نوشتم تا این وسیله ی تقرب نزد خدا و نزد ابی عبدالله الحسین(علیه السلام) باشد.

مرحوم شعرانی متوجه عالی ترین وسیله ی تقرب، یعنی اتصال و

ص: 19

ارتباط به ابی عبدالله الحسين(علیه السلام)شده است. از این رو شرح جالب و و زیبایی بر «نفس المهموم» نوشته است. شرح دوم هم که از مرحوم کمره ای است، بسیار عالی و زیباست.

یاران عیسی(علیه السلام)

مرحوم کمره ای وقتی به فضائل یاران حضرت می رسد، نکته های ظریفی دارد. مقایسه ای برای برتری یاران حضرت، بر همه ی یاران انبیا و اوصیا و امامان می کند و می فرماید: عیسی بن مریم فریاد برآورد: «من انصاري إلى الله؛ چه کسی مرا به خاطر خدا و برای رسیدن به مکتب ناصر و یاور می شود؟» حواریون فریادبرآوردند: « نَحنُ أنصارَ الله (1)» ؛ما ناصر و یاور خدا خواهیم بود.»

برترین یاران عیسی بن مریم، حواریون و اطرافیان او هستند. ایشان می فرماید: از نظر تاریخی مسلم شده که حاکم آن عصر اعلام کرد که عیسی بن مریم هر کجا هست، او را به ما معرفی کنید. ما می خواهیم او را دستگیر کنیم. ما فقط با عیسی کار داریم، نه با افراد دگر. عیسی را نمی خواهیم بکشیم. شاید می خواستند زندانش کنند. هر که از جای او باخبر است، به ما خبر دهد.

بعد از انتشار این خبر یازده نفر از دوازده نفر حواریین پا به فرار گذاشتند.

عشق از اول سرکش و خونی بود

تا گریزد هر که بیرونی بود

یازده نفر از یاران عیسی(علیه السلام)رفتند و یک نفر ماند. حضرت عیسی و آن شخص در خانه ای مخفی بودند. عیسی بن مریم فرمود: اگر من برای

ص: 20


1- سوره ی صف ، آیه ی 14 .

تهیه نان بیرون بروم مرا می بینند و دستگیرم می کنند. بنا نیست بی جهت من خودم را لو بدهم. باید فرمان خدا صادر بشود و به فرمان الهی این کار راانجام بدهم. تو برو نان بخر و بیا.

این حواری رفت و در بین راه گفت: نکند مأموران و جاسوسان حکومت فهمیده باشند که عیسی بن مریم در خانه ی من است. نکند فهمیده باشند که من با او هستم. آن وقت تکلیف من چه میشود؟! قبل از این که نان بخرد رفت و گفت: من جای عیسی را می دانم.

وقتی مأمورین حکومت در خانه آمدند. به آنها گفت: بایستید تا من بروم و عیسی را آماده کنم. در خانه را هم نمی بندم. هر وقت اشاره کردم، بریزید در خانه و دستگیرش کنید. اما خدا نقشه ی او را خنثی کرد و خودش گرفتار شد.

وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ ۖ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ » ؛ (1)یهود و دشمنان مسیح، برای نابودی او و دینش نقشه کشیدند؛ و خداوند برای حفظ او و آیینش چاره جویی کرد؛ و خداوند بهترین چاره جویان است.

منافقان و کافران حیله می کنند و خدای منان حیله ی آنها را باطل می کند. خدا عالی ترین نقشه کش هستی و جهان آفرینش است. «وَاللهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ».

خدا دو کار انجام داد: عیسی بن مریم را از خانه به آسمان چهارم برد. «رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ؛ (2)او را به سوی خود بالا برد.» کار دوم خدای منان این بود که چهره و قیافه ی عیسی بن مریم را به حواری جاسوس داد.

ص: 21


1- سوره آل عمران، آیه ی 54.
2- سوره ی نساء، آیه ی 158.

بد مکن که بدافتی

چه مکن که خود افتی

گفت: بیایید عیسی را دستگیر کنید، اما خودش را دستگیر کردند. هر و چه داد و فریاد کرد که من همان حواری هستم، از او نپذیرفتند.

جالب این که او را بردند و به نام عیسی و به اعتقاد این که او عیسی بن مریم است، به دار آویختند. خداوند در قرآن می فرماید:

وما قتلوه وما صلبوه ولكن شبه لهم(1) نه او را کشتند و نه بر دار و آویختند، لکن امر بر آنها مشتبه شد.

این جایگاه یاران عیسی بن مریم است، آن هم عظمت یاران حضرت ابی عبدالله الحسین(علیه السلام).

قهرمان کربلا

حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)فرمودند:

في تَقَلُّبِ الْأحوالِ عُلِمَ جَواهِرُ الرِّجالِ (2) ، در حالات دگر گون جوهره ی مردان معلوم می شود.

در فقرها، در مرضها، در ترس ها، در آبرو ریزی ها، جوهره ی مردان معلوم می شود. معلوم می شود چه کسی مرد است و چه کسی شبیه مرد است. چنان که حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)به مردم کوفه فرمودند: «يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ؛ (3)"ای کسانی که فقط به مردان شباهت دارید و مرد نیستند.» و حضرت زینب(علیها السلام)اشباه رجال را در کوفه معرفی کردند.

عقیله ی بنی هاشم، زینب کبری، قهرمان کربلا است. تنها من و شما

ص: 22


1- همان، آیه ی 157
2- الكافی، ج 8، ص 22، بحارالانوار، ج 74، 286
3- الکافی، ج 5، ص 4، بحارالانوار، ج 34، ص 142.

نمی گوییم قهرمان کربلا، بلکه فرشتگان آسمان هم از صبر زینب مات و می مبهوت و متحیرند. «قَدْ عَجِبَتْ مِنْ صَبْرِک َ مَلآئِکَةُ السَّماواتِ»(1).

من و شما تحیر کنیم تعجب نیست. ما تاریخ را نمی دانیم. تاریخ راندیده ایم. فرشتگان از زمان آدم تا روز عاشورا تاریخ را دیدهاند. صابرين را دیده اند. وقتی به کربلا و صبر زینب می رسند، فریاد وا عجبای : فرشتگان بلند است. تعجب آنها خیلی عجیب و مهم است.

ما فقط نمی گوییم قهرمان بی نظیر کربلا، بنشاطی یک زن سنی اهل ایم مصر، کتابی برای زینب کبری به نام «قهرمان کربلا» نوشته است. او هم فهمیده است که زینب قهرمان بی نظیر کربلا است.

شوق شهادت

شب عاشورا زینب کبری(علیها السلام) به برادر عرضه داشت: برادر نکند یک وقت یا رانت شما را تنها بگذارند و بروند. امام حسین(علیه السلام)فرمود:

وَاللّهِ لَقَدْ بَلَوْتُهُمْ فَما وَجَدْتُ فیهِمِ اِلاّ الا شْوَسَ الاَقْعَسَ یَسْتَاءْنِسُونَ بِالْمَنِّیَةِ دُونى اِسْتِیناسَ الطِّفْلِ اِلَى مَحالِبِ اُمِّهِ (2)من یارانم را امتحان کردم. آنان را شیر قهرمان بیشه ی کارزار یافتم. به مانند طفلی که به پستان مادر وابستگی دارد، به مرگ انس و علاقه دارند.

اگر قرار بود بروند، در مسیر می رفتند.

الا یا ایها الساقی آدر کاسا و ناولها

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها(3)

ص: 23


1- بحارالانوار، ج 98، ص 239.
2- مقتل مقرم، ص 226.
3- دیوان حافظ.

بر سر شب به آنان گفتم بیعتم را از شما برداشتم. اگر قرار بود بروند، همان سر شب می گذاشتند و می رفتند. من یارانم را آزمودم. آنان را جز شیران بیشه پیکار نیافتم.

یارانم با مرگ انس و الفت دارند. مثل بچه ها که به پستان مادر علاقه دارند. وقتی مادر می خواهد او را شیر بدهد می خندد، اما وقتی می خواهند بچه را از شیر بگیرند، فریاد می زند. یاران من به مرگ و می خندند و می گویند:

و مرگ اگر مرد است گو نزد من آی

تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ

یاران من وقتی از مرگ فاصله می گیرند، وقتی یک مقدار تاخیر می افتد، التماس می کنند و به من می گویند: حسین جان، پس کی قرار است شهید شویم. آیا قاسم بن الحسن این کار را انجام نداد؟!

حضرت سید الشهداء(علیه السلام)به محمد بن بشیر حضرمی فرمود: بچه ات را در حضرت عبدالعظیم حسنی در ری گرفته اند. این برد یمانی را ببر بفروش و بچه ات را آزاد کن. مگر دست برداشت. با گریه گفت: « اكَلَتْنِى اذَنْ السِّباعُ حَيَّاً انْ فارَقْتُكَ؛ (1)درندگان بیابان من را زنده زنده بخورند، اگر من از تو دست بردارم.» این یاران حضرت سیدالشهداء(علیه السلام)، آن هم حواریون حضرت عیسی بن مریم.

میان ماه من تاماه گردون

تفاوت از زمین تا آسمان است

ص: 24


1- مثیر الاحزان، ص 53، بحارالانوار، ج 44 ص 1394

گفتار دوم

اشاره

بسم الله الرحمن الرحيم

قال حسین بن علی(علیه السلام): أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي

تفاوت یاران

یاران حضرت ابی عبدالله(علیه السلام) جایگاه و منزلتی بس بلند دارند. نخستین ویژگی آنان در آینه ی زلال كلمات حضرت مهدی - ارواحنا التراب مقدمه الفداء - چنین است: «أالسَّلامُ عَلَيكُم يا خَيرَ أنصارٍ؛ سلام بر شما ای بهترین یاران و برترین یاوران!»

به شهادت امامان معصوم، برترین اصحاب و عالی ترین یاوران در طول تاریخ، چه برای انبیا و چه برای اوصیا، یاران حضرت ابی عبدالله الحسين(علیه السلام)هستند.

با یک مقایسه ی اجمالی بین یاران حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)و یاران انبیا و دیگر ائمه(علیهم السلام)به راز این عظمت پی می بریم.

هنگامی که حضرت موسی و هارون به مردم گفتند: حرکت کنیم و با دشمن بجنگیم، می گفتند:

ص: 25

فَاذْهَبْ أَنتَ وَ رَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ؛ (1)ای موسی، تو با پروردگارت برو و با دشمنان بجنگ. ما این جا در انتظار می نشینیم.

سال پیش خود می گفتند: اگر بر دشمنان پیروز شدی به صف شما می پیوندیم و اگر شکست خوردی ما ضرری نکرده ایم. دقیقا همین منطق در زمان مولا حضرت امیر المؤمنين(علیه السلام)حاکم بود. آن گاه که حق حضرت را غصب کردند و زاغ و زغن بر مسند قدرت نشستند و طاووس کبریایی، منزوی و خانه نشین شد، همین آیه مبارکه ی قرآنی تو را خواند و فرمود: مردم مدینه به من می گویند: « اذْهَبْ أَنتَ وَ رَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ». ماحال و حوصله جنگ و نبرد را نداریم. توبا پروردگارت برو بجنگ. ما در انتظار نشسته ایم. لذا حضرت در یکی از خطبه هایش به خدا عرضه می دارد:

اللَّهُمَّ إِنِّي قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِي وَ سَئِمْتُهُمْ وَ سَئِمُونِي، فَأَبْدِلْنِي بِهِمْ خَيْراً مِنْهُمْ وَ أَبْدِلْهُمْ بِي شَرّاً مِنِّي؛ (2)خدایا این مردم از من خسته و آنان نیز مرا خسته کرده اند. من آنان را آزرده و آنان مرا آزرده اند. به جای آنان بهترین اهل زمین را نصیب من کن و به جای من بدترین اهل زمین را نصیبشان کن.

یعنی این مردم از جنس ظلمت و نارند. از جنس نور نیستند.

ناریان مر ناریان را جاذب اند

نوریان مر نوریان را طالب اند

فرمود: خدایا، عوض من مرد شرور و بدی را نصیبشان کن که از جنس خودشان باشد. لذا مبتلای به حجاج بن یوسف ثقفی شدند. کسی که هشتاد هزار نفر را گردن زد و صد و بیست هزار نفر را به سیاه

ص: 26


1- سوره ی مائده، آیه ی 24.
2- نهج البلاغه، خطبهی 25؛ بحارالانوار، ج 10، ص 379.

چال ها افکند. فرمود: خدایا عوض ایشان بهترین را نصیب من کن؛ یعنی رفاقت با حضرت رسول الله الاعظم و سایر انبیا در عالم عقبا.

حضرت می فرمود: آماده نبرد شوید. گروهی می گفتند: الآن تابستان است، وقت درو کردن گندم و چیدن میوه است. اجازه بدهید گندم ها را درو کنیم، میوه ها را بچینیم. وقتی زمستان می شد، می گفتند: هوا سرد است. اجازه بدهید یک مقدار گرم شود، بعد به میدان نبرد برویم. دائما بهانه تراشی می کردند.

حضرت در یکی از خطبه ها فرمودند: حاضرم ده یارم را بدهم و یک یار از معاویه را بگیرم. (1)یاران معاویه در باطلشان استوار و محکم اند، اما یاران من که در مسیر حقاند، سست و ضعیف و ناتوان اند. این فریاد على(علیه السلام)از دست بسیاری از یاران خویش است.

یاران بداندیش

زمان کریم اهل بیت، سبط اکبر، حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام)را ببینید. فرماندهی لشکر، عبیدالله بن عباس، پسر عموی اميرالمؤمنين(علیه السلام)و برادر ابن عباس است. او شبانه پا به فرار می گذارد. فرماندهان سپاه حضرت، نامه می نویسند که ای معاویه ما حاضریم امام مجتبی(علیه السلام)را دست بسته تحویل تو بدهیم. این وضعیت یاران امام حسن مجتبی(علیه السلام) است. با چه نیرویی باید مبارزه کند.

عجیب تر این که بعضی از یاران خصوصی حضرت به منزل ایشان

ص: 27


1- نهج البلاغه، خطبه ی 97

می آمدند و این گونه سلام می دادند: «السلام علیک یا مذل المؤمنین؛ (1)و سلام بر تو ای خار کننده ی اهل ایمان.» یعنی شما باصلحتان مؤمنین را - نعوذ بالله - خوار کردید.

بعضی از روشنفکران تاریک دل معاصر، همین منطق را دارند. به نام ابوذر کتاب می نویسند و در آن کتاب نام پیغمبر(صلی الله علیه و آله)و علی و فاطمه و حسین(علیهم السلام) را می برند، ولی نامی از امام حسن مجتبی(علیه السلام)نمی برند. چرا؟ ایران می گویند: چون او قیام نکرد. گویا اعتقاد زیدی مذهب ها را داشته باشندو امام را به قیام بشناسند.

عمل خضر(علیه السلام)

یکی از بزرگان جملهی ظریف و زیبایی دارد. او می گوید در اسلام نه جنگ اصالت دارد و نه صلح و آشتی. اصالت با حفظ و بقای مکتب است. گاهی ماندگاری اسلام با صلح است. صلح حسنی را لازم داریم. گاهی بقای مکتب با نبرد است. نبرد و شهادت حسینی را نیز لازم داریم.

امام حسن(علیه السلام)این کریم و حلیم اهل بیت(علیهم السلام)می فرمود: کاری که من کردم به نفع شماست. من کار حضرت خضر(علیه السلام)را انجام دادم. (2)قرآن داستان موسی و خضر را برای ما نقل می کند که به ما بگوید: خضر امروز حضرات اهل بیت عصمت و طهارت اند. به اعمال آنها اعتراض نکنید. آنان به مانندخضر عمل می کنند.

حضرت خضر فرمود: کشتی را سوراخ کنید. هر کس بود، مذمت

ص: 28


1- بحارالانوار، ج 44، ص 24.
2- علل الشرایع، ج 1، ص 211.

می کرد. می گفت: « لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا نُكْرًا؛ (1)واقعا کار ناپسندی مرتکب شدی!» چرا کشتی را سوراخ کردی؟ حضرت خضر بعدة توضیح داد که سلطان غاصبی بود که کشتی های نو را می گرفت. این کشتی ایتام بود. با سوراخ کردن این کشتی، آن را حفظ کردم.

امام مجتبی(علیه السلام)فرمود: من عمل حضرت خضر را با شما انجام دادم.

اگر صلح نمی کردم، همه ی شما به شهادت می رسیدید. بنی هاشم به شهادت می رسیدند. هیچ نتیجه ای هم نمی گرفتیم. چون معاویه ظاهرا سازی اش خوب بود. نماز و روزه و عباداتش به حسب ظاهر درجه یک بود. مردم روشن نمی شدند. من با صلحم نیرنگ معاویه را برای مردم روشن کردم. علاوه بر آن، زمینه ی قیام حضرت ابی عبدالله الحسین(علیه السلام)را فراهم کردم.

اصحاب بدر و اصحاب کربلا

آن یاران امیرالمؤمنین(علیه السلام)و این یاران امام حسن مجتبی(علیه السلام) حضرت رسول الله الاعظم در جنگ بدر، به عدد یاران امام زمان ارواحنالتراب مقدمه الفداء - 313 بار دارد؛ همه بزرگ و جنگجو. اما امام حسین(علیه السلام)بنا بر آنچه مشهور است، هفتاد و دو نفر یار دارد که همه به حسب ظاهر - رزمنده نیستند. در میان این هفتاد و دو نفر، طفل شش ماه و بنا بر نقل شیخ مفید، طفل یک روزهی متولد شده در روز عاشورا و قاسم بن الحسن سیزده سال دارد. عبدالله بن الحسن یازده سال دارد. پیرمردی مثل حبیب بن مظاهر دارد. پیرمردان مسن تر از حبیب بن مظاهرهم

ص: 29


1- سوره ی کهف، آیه ی 74.

دارد. این یک تفاوت سیصد و سیزده رزمندهی جنگ بدر و هفتاد و دو نفر واقعه ی عاشورا است.

تفاوت دوم این که دشمنان در جنگ بدر، در حدود سه برابر و اصحاب بدرند؛ تقریبا هزار نفر. سیصد و سیزده نفر در برابر هزار نفر. ولی در کربلا هفتاد و دو نفر در برابر سی هزار نفر. یعنی لشکر دشمن بیش از چهارصد برابر اصحاب امام حسین(علیه السلام) هستند.

نصرت فرشتگان

در جریان بدر، پنج هزار فرشته به یاری یاران پیغمبر آمدند. عجیب این که جبرئیل امین و میکائیل هم آمده اند. (1)آن جبرئیل که به فرمودهی قرآن (عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَىٰ ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَىٰ (2))است. جبرئیلی که می تواند یک شهر را زیر و رو کند.

وقتی جنگ به پایان رسید و می خواستند غنائم را تقسیم کنند، پیغمبر اکرم سه سهم به امیرالمؤمنین(علیه السلام) داد. منافقین اعتراض کردند که یا رسول الله، امیرالمؤمنین(علیه السلام)یک رزمنده است، چرا سه سهم؟ غافل از این نکته که بیش از نیمی از پهلوانان مشرک را على(علیه السلام)تنهایی نابود کرده و منافقین وطالبين دنیا اعتراض کردند.

پیغمبر فرمود: مگر من به شما خبر ندادم که فرشتگان در این نبرد به یاری ما می آیند. عرضه داشتند بله یا رسول الله. فرمود: جبرئیل و میکائیل آمدند. وقتی می خواستند بروند، گفتند: یا رسول الله، ماهم

ص: 30


1- بحارالانوار، ج 19، ص 208.
2- فرشته ی شدید القوى، نیرومندی که مسلط شد. سورهی نجم، آیه ی 5 و 6

سهمیه داریم. سهمیه ما را به علی(علیه السلام) بدهید. دو سهمیه جبرائیل و میکائیل را به على(علیه السلام)دادم. یک سهمیه هم خود حضرت دارد. روی هم و سه سهم می شود.

در آن جنگ پنج هزار فرشته به مدد سیصد و سیزده نفر آمدند. ولی در کربلا وقتی فرشتگان برای نصرت آمدند، حضرت ابی عبدالله ا الحسین(علیه السلام)به آنها اجازه ندادند.

از امام صادق(علیه السلام)روایت شده است که می فرمودند: هنگامی که امام پیروانی حسین ع و عمر سعد رو به رو شدند و جنگ بر پا شد، فرشتگان برای نصرتآن حضرت فرود آمدند.

أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى النَّصْرَ حَتَّى رَفْرَفَ عَلَى رَأْسِ الْحُسَيْنِ علیه السلام ثُمَّ خُيِّرَ بَيْنَ النَّصْرِ عَلَى أَعْدَائِهِ وَ بَيْنَ لِقَاءِ اللَّهِ فَاخْتَارَ لِقَاءَ اللَّهِ(1)پیروزی بالای سر حضرت امام حسین(علیه السلام)بال زد. آن گاه حضرت را بین پیروزی و شهادت مخير ساختند و گفتند: با پیروزی از مقام امامت شما کاسته نمی شود. و حضرت شهادت را انتخاب کرد.

چون می دید با شهادت ولایت و توحید و رسالت می ماند، با شهادت قرآن و دین می ماند، لذا شهادت را انتخاب کردند.

حتى طائفه جن آمدند و گفتند: یا ابا عبدالله اجازه دهید بجنگیم و از تو دفاع کنیم. حضرت فرمود: شما نامرئی هستید و من جنگ نامرئی را دوست ندارم.(2)حضرت اینها را رد کرد، ولی در غزوه بدر پنج هزار فرشته به یاری مسلمانان آمدند.

ص: 31


1- اللهوف، ص 101، بحارالانوار، ج 45، ص 12.
2- رجوع کنید به: بحارالانوار، ج 44، ص 330

زیباترین نصرت

نکته ی جالب و ظریف و زیبای دگر این بود که پیغمبر اکرم فرار از جبهه را حرام اعلام کردند. فرمودند: واجب است تا پایان کار همراه من بمانید. کسی حق عقب نشینی ندارد. یک تکلیف و یک امر الهی است. ولی در جریان کربلا امام حسين(علیه السلام)در شب عاشورا فرمودند:

أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي ؛ بعد از حمد و ثنای خداوند؛ به راستی من اصحابی باوفاتر و نیک تراز اصحابم نمی یابم و اهل بیتی نیکوکارتر و پایبند تر به صله از اهل بیتم نمی شناسم.

بعد از این جملات فرمود:

هذَا اللَّيلُ قَد غَشِيَكُم ، فَاتَّخِذوهُ جَمَلاً؛ (1)این شب است و تاریکی شما را فرا گرفته است. همان طور که آدمی سوار شتر می شود و آرام آرام می رود، شما هم آرام و بدون دغدغهی خاطر و نگرانی، مثل شتر راه وار از این شب استفاده کنید و بروید. من شما را آزاد گذاشتم و دست از بیعت برداشتم. امام تعارف ندارد؛ چون قرار است عمل زیبای بی نظیر و یک آزمون مهم سر بزند که بتواند مکتب را نگاه دارد. باید با عشق فوق تكليف عمل بکنیم.

با این که همه ی بیعت خود را از همه ی آنان برداشت و آزادشان گذارد که بروند، نمی روند و هر کسی برمی خیزد و اعلان وفاداری می کند.

مرا عهدی است با تو نازنینا

که دل هرگز زمهرت برنگیرم

ببستم روز اول باتو پیمان

به کویت سرسپارم تا بمیرم

ص: 32


1- الارشاد، ج 2، ص 91؛ بحارالانوار، ج 44، ص 1392

حسین جان، اگر آخرت نباشد، بهشت و جهنم نباشد، تا خدا خدایی می کند و این دنیا باقی است، اگر ما را بکشند و زنده کنند و بکشند و زنده کنند، دست از تو بر نمی داریم. این عالی ترین نصرت و اخلاص است.

راست قامتان جاوید

هنگامی که امام زمان عج ما ظهور می کنند، سر قبر یارانشان می آیند؛

آنان که در انتظار ظهور دولت کریمه اهل بیت اند. بعد می فرمایند: بلند شوید و بیایید. مگر در دعای عهد نمیگفتید اگر مرگ بین من و ظهور مولایم فاصله انداخت، «فَأَخْرِجْنِی مِنْ قَبْرِی مُؤْتَزِرا کَفَنِی شَاهِرا سَیْفِی مُجَرِّدا قَنَاتِی مُلَبِّیا دَعْوَهَ الدَّاعِی فِی الْحَاضِرِ وَ الْبَادِی(1)کفن پوشیده مرا از قبر بیرون آور تا با شمشیر از نیام برکشیده و نیزه برهنه، پاسخگو به دعوت آن دعوت کننده، در میان شهرنشین و بادیه نشین باشم.»

اما بسیاری از آنان نمی آیند. می گویند: چون جان دادن سخت است. ما یک بار با مرگ و جان دادن دست و پنجه نرم کرده ایم. دوباره حال جان دادن را نداریم. اما یاران حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)می گویند: اگر بهشت و جهنم و قیامت نباشد، تا خدا خدایی می کند حاضریم هزار بار در رکاب تو کشته شویم، دوباره زنده شویم و دوباره کشته شویم. ولی دست از تو بر نمی داریم.

بعد از شهادت یاران که حضرت تنها شدند، کنار اجساد ارواح طیبه ی شهدا آمدند و فرمودند: «یا فُرْسانُ الْهَیْجاء(2)ای شیران بیشه

ص: 33


1- مفاتیح الجنان، دعای عهد
2- معالي السبطین، ج 2، ص 19.

کارزار!» ای حبیب، ای مسلم بن عوسجه، ای زهیر ایک وقت دیدند و بدنها تکان خورد؛ یعنی حسین جان ما آماده ایم. زنده مان کن تا برگردیم و دوباره یاری ات کنیم. اگر هزار جان داشته باشیم، همه را فدای تو می کنیم. تا قیام قیامت و تا خدا خدایی می کند، ما مردانه و راست قامت در رکاب توایم.

در محاصره ی دشمن

نکته ی دیگر این که در جنگ بدر یاران پیامبر در محاصرهی دشمن و نبودند. هر مقدار آب می خواستند در اختیار آنها بود. دشمن نمی توانست آنان را محاصره کند؛ چون هزار نفر نمی تواند سیصد و سیزده نفر را محاصره کند، عددی نیست. اما یاران ابی عبدالله الحسین(علیه السلام)در محاصره بودند. از روز هفتم آب را به رویشان بسته بودند. هم در محاصره بودند و هم از نظر آب در مضیقه و زحمت بودند. شاید اگر این آزمایش برای یاران پیغمبر اکرم در جنگ بدر رخ می داد خیلی ها در می رفتند و پا به فرار می گذاشتند. مگر در جنگ احد در نرفتند. اصحاب احد همان اصحاب بدر بودند. در جنگ احد پا به فرار گذاشتند و بسیاری از آنان پیغمبراکرم را تنها رها کردند. تنها امیرالمؤمنین(علیه السلام)و ابو دجانه انصاری ماندند.

یاران ناشناخته

وانگهی یاران پیامبر گرامی اسلام در نبرد بدر زنان و بچه ها و همراهشان نبودند. همراه بودن زن و بچه و در محاصره قرار گرفتن آنها و بسیار دشوار است. چه بسا انسان حاضر است به خاطر بچه هایش

ص: 34

دست تسلیم بالا ببرد، تا آنان را از اسارت و آزار و اذیت نجات دهد.

ولی در کربلا هفتاد و اندی یار و هشتاد واندی زن و بچه اند. در خیمه ها زندگی می کردند، ولی جوانمردانه و مقاوم ایستادند و از امام حسین(علیه السلام) دفاع کردند.

مگر می توان کسی را با یاران حضرت مقایسه کرد. کسانی که مقایسه کنند، کربلا را نشناخته اند. «فِي الأَرْضِ مَجْهُولُونَ، وَ فِي السَّماءِ مَعْرُوفُونَ)؛(1) در زمین ناشناخته و در آسمان معروف اند.» یاران حضرت و هم ناشناخته اند.

در زیارت عاشورا می گوییم: «الذين بذلوا مهجهم دون الحسين علیه السلام ؛ کسانی که خون دلشان را نثار امام حسین(علیه السلام)کردند.» «و على الأرواح التي حلت بفناک؛ و سلام بر ارواح پاکی که در جوار حریم تو در آمدند.»

از اساتیدم شنیدم که حضرت آیت الله بروجردی - رضوان الله تعالی عليه – از اندرون خانه برای شرکت در روضه به بیرون تشریف آوردند. یک نفر فریاد زد برای سلامتی حضرت امام زمان ارواحنالتراب مقدمه الفداء - و حضرت آیت الله بروجردی صلوات. ایشان ناراحت شد و گفت: ساکت. مرا کنار حضرت می گذاری؟! از این به بعد از این کارها نکنید. من کجا و حضرت کجا. ولی می بینید خدا در زیارت عاشورا چه کرده. یاران امام حسین را در کنار امام قرار داده.

السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسين و على اصحاب الحسين!» نه فقط در سلام، بلکه در جای جای زیارت

ص: 35


1- نهج البلاغه خطبهی 102؛ بحارالانوار ج 32، ص 248.

عاشورا چنین کرده است. این ها چقدر اوج گرفته و فداکاری کرده اند این قطره ها به دریا ملحق شده اند.

یار شش ماهه

آری در کربلا امام حسین(علیه السلام)یاران بی نظیری دارد. یک یار شش ماهه هم دارد. حضرت به سوی خیمه ها آمدند و فرمودند: «هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ : (1)آیا کسی باقی مانده مرا یاری کند و از حرم رسول خدا دفاع کند؟» علی اصغر در گهواره حرکت می کند. یعنی من هستم من یاری ات می کنم.

علی اصغر کوثر امام حسین(علیه السلام)است. این کوثر سند مظلومیت امام حسین(علیه السلام)و سند وحشی گری و جنایت دشمنان است. او را برای رزم به میدان آورده. امام حسین در عالم مظلوم بی نظیری است. مگر از طفل شش ماهش چه خلافی و گناهی سرزده؟! امام در برابر دشمن می ایستد و برای این طفل تقاضای آب می کند، ولی با تیر سه شعبه ی زهرآلود جوابش را می دهند.

ص: 36


1- اللهوف، ص 165؛ بحارالانوار، ج 45، ص 46.

گفتار سوم

اشاره

بسم الله الرحمن الرحيم

قال الله الحكيم في محكم كتابه الكريم: قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیهِ اَجْراً اِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی القُربی

زمینه های قیام

چند امام معصوم شهادت داده اند که یاران حضرت سالار شهیدان برترین ناصران و عالی ترین یاوران انبیا و اوصیا و امامان معصوم اند. این شهادت در زیارت ناحیه ی مقدسه هم آمده است.

گاهی سؤال می شود که چرا سایر امامان معصوم(علیهم السلام)همانند حضرت سیدالشهدا(علیه السلام)قيام نفرمودند. امیرالمؤمنین(علیه السلام)حبل الله المتين و صراط الله المستقیم است. ابن ابی الحدید معتزلی در «شرح نهج البلاغه» نقل کرده است که وقتی آن حضرت را به طرف مسجد می بردند، این جملات را می فرمودند: «وا جعفرا و لا جَعْفَرَ لِیَ الیَوْمَ و وا حمزتا وَ لا حَمْزَةَ لِیَ الیَوْمَ(1) اهل ادب می دانند که لفظ «وا» برای منادای ممدوح به کار برده می شود. حضرت جعفر طیار و حمزه ی سیدالشهدا را صدا می زدند و می فرمودند: جعفر و حمزه کجایید؟! در حالی که امروز من نه

ص: 37


1- شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 109؛ بحارالانوار، ج 29، ص 623

جعفر دارم و نه عمویی به مانند حمزه سید الشهدا. چرا آنان را صدا می زد؟ امام صادق(علیه السلام)فرمودند:

اگر این دو بزرگوار در قید حیات ظاهری بودند، هرگز اجازه غصب خلافت نمی دادند. حق به حق دار، یعنی امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)می رسید.

سهل و تنور آتش

سهل خراسانی به محضر مبارک رئیس مذهب، امام صادق(علیه السلام)می رسد و می گوید: چرا قیام نمی کنی؟ حضرت می فرماید: یاری ندارم. می گوید: در خراسان صد هزار شمشیر زن داری! حضرت به دور از دیدگان سهل خراسانی دستور دادند تنور را روشن کنند. حضرت به سهل فرمودند: به داخل آتش بروا گفت: آقاجان معافم بدار، نفهمیدم، اشتباه کردم. حضرت فرمودند: خوب بنشین.

سهل خراسانی غافل از یک نکته است و آن نکته این است که به جبهه رفتن و جان باختن در برابر گلوله ها و مقاومت کردن، یعنی داخل آتش رفتن. لذا فردی به حضرت رسول الله الاعظم عرضه داشت: یا رسول الله، «ما بالُ الشَّهیدِ لا یُفْتَنُ فی قَبْرِهِ؛؛ چه شده است که شهید در درون قبرش فشار نمی بیند.» حضرت فرمودند:

کَفی بِالبارِقة فَوقَ رَأسِه فِتْنِةً(1)؛ این امتحان و آزمایش برای شهید بس است که جهش تیرها و برق شمشیر را بالای سرش می بیند. او فشار قبر را در جبهه دیده است. نیازی به فشار قبر در درون قبر ندارد.

ص: 38


1- الكافی، ج 5، ص 54؛ وسائل الشیعه، ج 15، ص 11.

امام صادق(علیه السلام)به سهل خراسانی فرمودند: بنشین و درباره ی خراسان که چه خبر است، با او گرم گفت و گو شدند. هارون مکی، یکی از اصحاب امام صادق(علیه السلام)وارد شد. سلام کرد و جواب سلام شنید. حضرت بدون مقدمه فرمودند: هارون مکی در تنور آتش برو. هارون گفت: چشم آقاجان!

از تو به یک اشارت

از من به سر دویدن

هارون مکی داخل تنور رفت حضرت مدتی با سهل خراسانی گفت " و گو کردند. بعد فرمودند: بلند شو برویم ببینیم رفیقمان چه می کند. و آمدند، دیدند قشنگ داخل تنور میان آتش ها نشسته، بدون این که تنور او را سوزانده باشد.

خدای منان به آتش فرمود:

(یا نارُ کونی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی ابراهیمَ)؛؛ (1)ای آتش بر ابراهیم سرد و سلامت باش!

امام صادق(علیه السلام)مظهر قدرت خدا و نماینده ی خدا و نمایندهی خداست. به آتش اجازهی سوزاندن نداد. اگر سهل هم درون تنور می رفت نمیسوخت. حضرت فرمود: بیرون بیا. هارون بیرون آمد. گرد و غبار را از خود تکاند و خدمت حضرت نشست. امام صادق(علیه السلام)به سهل خراسانی فرمود: چند نفر از این یاران و شمشیر زنان در خراسان دارم. گفت: آقا جان من یک نفر هم نمی شناسم. (2)

امام نیروی تسلیم می خواهد. حضرت افرادی را می طلبد که اگر

ص: 39


1- سوره ی انبیاء، آیه ی 69.
2- بحارالانوار، ج 47، ص 123.

می فرماید: ساکت! ساکت شود و اگر بفرماید شمشیر بزن، شمشیر بزند. ولی چنین یارانی نداشت؛ یارانی که تحت فرمان عصمت باشند.

یارانی آزموده

نیمه شب عاشورا است. نافع بن هلال می گوید: دیدم حضرت ابی عبدالله الحسين(علیه السلام)قدم می زند. با خود گفتم: نکند حضرت در این دل شب و در این تاریکی با خطری مواجه شود. به نزد آن حضرت رفتم. فرمود: اینجا چه می کنی؟ گفتم: بر جان شما ترسیدم. گفتم نکند خطری شما را تهدید کند. به من فرمودند: من دارم قدم میزنم ببینم دشمن یک وقت از پشت سر به خیمه ها حمله نکند. آن گاه راهی را بین دو تپه به من نشان دادند و فرمودند: این راه را می بینی ؟ گفتم: بله، آقا جان! فرمود: این راه را بگیر و خود را از مهلکه نجات بده. من دست از بیعت باتو برداشتم. من به گریه افتادم. عرض کردم: یا ابا عبدالله از تو دست بردارم و تو را تنها بگذارم؟! به خدا قسم این کار را نمی کنم.

با حضرت برگشتیم. من بیرون خیمه ایستادم و حضرت وارد خیمه حضرت زینب(علیها السلام) شدند.

زن مگومرد آفرین روزگار

زن مگو بنت الجلال اخت الوقار

زن مگو دست خدا در آستین

زن مگو خاک درش نقش جبین

بی بی دو عالم احساس نگرانی کردند که نکند فردا شما را تنها بگذارند. حضرت فرمودند: نه، من یارانم را آزمودهام. شیران بیشه کارزارند.

مانداریم از رضای حق گله

عار نایدشیر را از سلسله

ص: 40

نافع می گوید: من گریه ام گرفت. به در خیمهی حبیب بن مظاهر رفتم و صدایش زدم. گفتم: حبیب، دخت گرامی امیرالمؤمنين(علیه السلام)نگران است. بیا برویم یک بار دیگر بیعتمان را تکرار بکنیم. صدا زد، همه از خیمه ها بیرون آمدند. حبیب به بنی هاشم عرضه داشت: جان مابه قربانتان! شما به خیمه هایتان برگردید. با شما کاری ندارم. بنی هاشم برگشتند. حبیب گفت: یک بار دیگر برای بیعت نزد ابا عبدالله الحسین برویم.

به کنار خیمه ی زینب کبری آمدیم. امام حسین(علیه السلام)درون خیمه بود ایستادیم تا حضرت بیرون آمدند. حبیب به نمایندگی از جمعیت صحبت کرد. عرضه داشت: یابن رسول الله، ما آمده ایم تا یک بار دیگر بیعت کنیم. ما آمده ایم عرضه بداریم: فردا در مسیر ولایت می رزمیم. مادامی که تیر و شمشیر و نیزه داریم با آنها می جنگیم. وقتی تیرو شمشیر و نیزه تمام شد، دامن هایمان را پر از سنگ می کنیم و باسنگ مبارزه می کنیم. اگر سنگ تمام شد با چنگ و دندان مبارزه می کنیم و جانمان را تقدیم خواهیم کرد.

زینب کبری هم درون خیمه گوش می دادند. وقتی سخنان حبيب به پایان رسید، زینب کبری فرمود: اَیُّها الطَّیِّبونَ حاموا عَنْ بَناتِ رَسولِ اللهِ وَحَرائِرِ اَمیرالمُؤمِنین؛؛(1)ای پاک طینتان از دختران رسول خدا و زنان با کرامت اهل بیت امیرالمؤمنین(علیه السلام)حمایت کنید.» از دختران پیغمبر حمایت کردید. «السَّلام عَلَیکم یا خَیْرَ اَنصار:سلام بر شما ای بهترین یاران!»

ص: 41


1- مقتل الحسین، ص

در روز عاشورا هم دقیقا این کار را انجام دادند. مادامی که یاران امام و زنده بودند، به بنی هاشم اجازه ی رفتن به میدان را ندادند. گفتند: همه ی که هستی مان به فدای شما!

توصیه ی یاران

مسلم بن عوسجه با حبیب هم فامیل اند و هم رفیق. مسلم بن عوسجه در بازار کوفه دنبال حنا بود. حبیب به او رسید و گفت: رفیق چه می خواهی ؟ گفت: می خواهم حنا بخرم و محاسنم را رنگ بگذارم. و حبیب فرمود: من یکی سراغ دارم که بسیار عالی است. حنا در برابر آن رنگی ندارد. این رنگ تا قیام قیامت می ماند و از بین نمی رود.

گفت: من دارم برای یاری حسین بن علی به کربلا می روم، می آیی با هم برویم تا محاسنمان به خون سرمان رنگین شود. گفت بله، می آیم. بدون وداع و خداحافظی به سوی کربلا حرکت کردند.

حبیب مرکبش را به غلامش داده بود. گفته بود: بیرون کوفه بمان تا ما بیاییم. مواظب باش دشمن نفهمد. همین که حرکت کردند و وارد بیابان شدند، دیدند غلام حبیب دارد با اسب حرف می زند. گوش داد ببیند چه می گوید. غلام به اسب می گفت: ای اسب ناراحت نباش. اگر صاحبت نیامد، خودم سوارت می شوم و به کربلا می رویم و امام حسین را یاری می کنیم.

مسلم و حبیب وارد سرزمین کربلا شدند. مسلم در روز عاشورا قبل از حبیب به شهادت رسید. امام حسین(علیه السلام)به بالین مسلم بن عوسجه آمد.

حبیب هم همراه آن حضرت است. آخرین نفس های مقدس مسلم بن

ص: 42

عوسجه بود. حبیب گفت: رفیق، اگر بنا بود بعد از تو بمانم، وصیت تو را گوش می دادم و عمل می کردم، ولی من هم به زودی به توملحق می شوم.

حبيب دید مسلم بن عوسجه با صدای نحیف و ضعیف زیر لب چیزی می گوید. گفت: با من کاری دارد. خم شد و گوشش را نزدیک لب های مسلم برد. دیدمسلم می گوید: حبيب، من وصیت دارم. توهم وقت داری تا به وصیت من عمل کنی. اشاره کرد به امام حسین(علیه السلام)و گفت:

اوصیک بهذا رحمك الله أن تموت دونه؛(1) تو را به این مرد سفارش می کنم که جان خود را فدای او کنی.

در آخرین لحظات اگر وصیت هم دارد، توصیه به یاری امام حسین(علیه السلام)می کند. نصرت کامل و جامع این است. مسلم در همه ی مراتب امام را یاری داد.

مراتب نصرت

نصرت سه مرتبه دارد: یک نصرت قلبی داریم. بسیاری از مردم با دل یاری می کنند، ولی در مقام عمل پا به فرار می گذارند. گاهی انسان نهی از منکر می کند و مردم در دل با این ناهی از منکر موافق اند، اما یک نفر جلو نمی آید تا از او دفاع کند.

امام حسین(علیه السلام) از فرزدق پرسیدند: فرزدق، از کوفه چه خبر؟ گفت: قُلُوبُ النّاس مَعَک و اَسیافُهم عَلیک؛(2)دل های مردم با شماست و

ص: 43


1- ابصار العین، ص 59.
2- الارشاد، ج 2، ص 66؛ بحارالانوار، ج 44، ص 365.

شمشیرهایشان علیه شما است.» امام حسین حق است. نامه هم فرستاده اند، اما در مقام عمل، همه ماست ها را کیسه کرده اند. همه ترسیده اند.

خوش بود گر محک تجربه آید به میان

تا سیه روی شود هر که در او غش باشد

تنها نصرت قلبی کافی نیست. در مقام عمل نیز باید نشان بدهیم.

بسیاری از مردم کوفه در دل آدم را یاری می کنند، ولی اعلان یاری نمی کنند.

مراتب محبت

خداوند در قرآن می فرماید:

قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیهِ اَجْراً اِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی القُربی(1)حبيب من، به مردم بگو: من از شما مزدی نمی خواهم، جز دوستی اهل بیتم.

در این آیه دو نکته وجود دارد: نکته ی اول این که، این فرمان خداست. پیامبر نیامد ابتداء مزد بخواهد. خدا می گوید: من به تو می گویم مزد بخواه. نکته ی دوم این که، در این آیه سخن از مودت است. گاهی من شما را دوست دارم، ولی می ترسم بگویم دوستت دارم. می ترسم اعلان دوستی کنم. بیشترین مشکل انسان ها در همین است.

مسلم بن عقیل را چرا تنها گذاشتند؟ آیا مسلم را نمی خواستند؟

هجده هزار نفر با مسلم بیعت کردند. مسلم را با دل می خواستند، ولی ترسیدند و پا به فرار گذاشتند. خواستن با دل کافی نیست. فرمود:

ص: 44


1- سوره شوری، آیه ی 23.

قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیهِ اَجْراً اِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی القُربی(1)بگو من بر رسالتم هیچ و پاداشی از شما درخواست نمی کنم، جز دوست داشتن نزدیکانم.

دوستی سه گونه است: دوستی با دل، دوستی با زبان، و دوستی در خان کی عمل. مودت اعلان دوستی با زبان و عمل است. نصرت درونی فایده ای ندارد. بعضی ها هم با زبان حمایت می کنند، اما در مقام عمل خبری نیست. و حضرت سلطان علی را در مشهد اردهال محاصره کردند. می خواستند او را به شهادت برسانند. مردم کاشان به حمایت از او برخاستند. به یک گروهی هم گفتند: سلطان علی فرزند و نمایندهی بلافصل امام باقر(علیه السلام)نصرت می خواهد. بیایید کمک کنید. گفتند: ما نیستیم. قلبا دوست داشتند، ولكن آماده شمشیر به دست گرفتن نبودند. دوستی در سه مقام است: مقام دل، مقام زبان و مقام عمل. یاران ابی عبدالله الحسين(علیه السلام)همه قلبشان با حضرت بود. از اشعارها و فریادشان پیداست.

امیری حسین و نعم الأمير؛ (2)امیر من امام حسین است و چه عالی امام و امیری است.

با زبان و سخنرانی از حضرت ابی عبدالله الحسین دفاع و حمایت کردند. قمر بنی هاشم(علیه السلام)فرمود:

واللهِ اِنْ قَطَعْتُمْ یَمینی

اِنّی اُحامی اَبداً عَن دینی

وَ عَنْ اَمامٍ صادقِ الیَقینِ

نَجْلِ النَّبیّ الطاهِرِ الاَمینِ(3)

به خدا قسم اگر دست راست مرا ببرید، همواره حامی دینم خواهم بود. و حامی امامی که در ایمانش صادق است و فرزند پیامبر پاک و امین است.

ص: 45


1- سورهی شوری، آیه ی 23.
2- المناقب، ج 4، ص 108؛ بحارالانوار، ج 45، ص 27.
3- المناقب، ج 4، ص 108؛ بحارالانوار، ج 45، ص 40.

و در مقام دل، خطاب و شعار و عمل با اوست.

نیست صاحب همتی در نشأتين

همقدم عباس را بعد از حسین

درهواداری آن شاه الست

جمله را یک دست بود او را دودست

تا قیامت تشنه کامان ثواب

می خورند از رشحهی آن مشک آب

پیشگامان بهشت

در روز عاشورا، ظهر هنگام، امام(علیه السلام)به نماز ایستاد. سعید بن عبدالله حنفی، ناصر بی نظیر امام حسین(علیه السلام)، به عنوان حافظ و نگهبان امام علی(علیه السلام)پیشاپیش امام و یارانش ایستاده تا امام با اصحاب خود نماز بگزارند.

سعید بن عبدالله جلو امام ایستاده و امام نماز می گزارد. تیرهای دشمن از هر سو بر او فرود می آید و او همچنان استوار در جای خود ایستاده است. گاهی صورت، گاهی سینه، گاه دستانش و گاه پهلوهایش را سپر آن تیرها قرار می دهد.

نگذاشت حتی یکی از آنها به امام(علیه السلام)اصابت کند. تا این که بر زمین افتاد. آن گاه التفاتی به سوی امام کرد و گفت: «اَوفَیتُ یَابن رسولِ الله ؛ ای فرزند رسول خدا، آیا به عهد خود وفا کردم؟» و امام(علیه السلام)فرمود:

نَعَمْ اَنت اَمامی فِی الجَنَّةِ؛: آری تو در بهشت پیشاپیش من قرار خواهی داشت.» آن گاه جان به جان آفرین تسلیم کرد. (1)

سعید بن عبدالله در حالی به شهادت رسید که سیزده تیر غیر از زخم نیزه و شمشیر بر بدنش فرو رفته بود. (2)

ص: 46


1- ابصار العین، ص 126.
2- اللهوف، ص 165.

مقاومت یاران

یکی از شاگردان برجسته ی حاج شیخ رجبعلی خیاط فرمودند: جناب شیخ با مرحوم حاج حسن تزودی، بیرون امامزاده ای از امام زاده های تهران نشسته بودند. یک مرتبه گفت: «یا ابا عبدالله یا لَیْتنی کُنْتُ مَعَک و اَفُوز فَوزَاً عَظیماً؛ای کاش من هم بودم یاری ات می کردم و به رستگاری بزرگ دست می یافتیم.» ای کاش من هم از مصادیق انصارت بودم!

فرمودند: یک مرتبه یک قطعه ابری پیدا شد. تگرگهای درشت و محکم بارید. به داخل رفتیم. تگرگ که تمام شد، بیرون آمدم. برای من مکاشفهای رخ داد. کربلا را به من نشان دادند. حضرت ابی عبدالله الحسين(علیه السلام) را زیارت کردم. حضرت فرمود: رجبعلی، روز عاشورا مثل تگرگ به جانب من و یارانم تیر می بارید. هیچکدام جاخالی نکردند. تیر را قشنگ با جان خود خریداری می کردند. تو از تگرگ هم در رفتی. بعد می گویی: «یا اباعبدالله یا لَیْتَنی کُنْتُ مَعَکَ وَ اَفُوزَ فَوزاً عظیماً

ص: 47

ص: 48

گفتار چهارم

اشاره

بسم الله الرحمن الرحيم

قال الله الحكيم في محكم كتابه الكريم : وَ مِن النّاسِ مَنْ یَشْری نَفَسهُ ابْتِغاءَ مَرضاةِ الله وَالله رَئوفٌ بِالعبادِ

محک رستگاری

خدای منان پاداشی را که برای اعمال و عبادت و حرکات و سکنات انسان ها در نظر گرفته، بازگشت به نیت دارد.

مادرون را بنگریم و حال را

ما برون را ننگریم وقال را

روایتی از لسان شریف رسول الله الاعظم به ما رسیده است که فرمودند:

إن اللهَ لا یَنظُرُ الی صُوَرِکُم وَ لا اِلی اَموالکُم ولکن یَنظُر الی قُلُوبِکم وَ اَعمالِکُم؛ (1)خدا به ظاهر و اموال شما نمی نگرد، بلکه به دلها و اعمال شما می نگرد.

اساس عمل اگر برای خدا بود، ارزشمند است. اگر برای دیگران بود، فاقد ارزش خواهد بود. در روایت جالب و زیبایی، از لسان شریف ثامن الحجج، امام رئوف، حضرت علی بن موسی الرضا(علیه السلام)آمده است که امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمودند:

ص: 49


1- جامع الاخبار، ص 100، بحارالانوار، ج 67، ص 248.

الدُّنیا کُلُّها جَهْلٌ اِلاّ مِواضِعَ العِلْمِ وَالْعِلْمُ کُلُّهُ حُجَّةٌ اِلاّ ما عُمِلَ بِهِ وَالْعَمَلُ کُلُّهُ ریاءٌ اِلاّ ما کانَ مُخْلَصاَ وَالاخْلاصُ عَلی خَطَرٍ حَتّی یَنْظُرَالعَبْدُ بِما یَخْتِمُ لَهُ؛(1)همهی دنیا را جهل فرا گرفته است، جز آنچه به آن عمل می شود. همهی عمل هم ریاست، جز آنچه برای خدا خالص باشد. اخلاص هم در خطر است تا اینکه بنده به پایان کارش بنگرد. همه ی دنیا را جهل و نادانی فرا گرفته، همه جاهل به خدایند، جاهل به خودند، جاهل به چند سؤال اند. «، اِلی اَیْنَ، فَما الحاصِلُ فِی البَینِ»

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود

به کجا می روم آخر ننمایی وطنم

این بشر نه خود را می شناسد و نه خدا را. نه مقصد را می شناسد و نه هدف از خلقت و آفرینش را. همه ی عالم را جهل و نادانی فرا گرفته است، جز مواضع العلم و منزلگاه هایی که در آن علم و دانش وجود دارد. علم همه اش علیه انسان حجت است. با علم انسان را محاکمه می کنند و محکوم می شود، مگر انسان مطابق علمش رفتار کند.

آنگاه فرمودند: عمل همهاش ریاست و جنبه ی غیرخدایی دارد، مگر آنچه با اخلاص انجام گیرد. و اخلاص سوار بر خطر بزرگی است. انسان باید ببیند پایان کار چه خواهد شد. آیا تا پایان کار برای خدا حرکت می کند، یا در اواسط راه از خدا می برد و دلش به خاطر دنیا و مردم می رود.

علم نافع

از این روایت نتیجه می گیریم که علم منهای عمل فایده ای ندارد. انس بن مالک می گوید: پیامبر خدا(علیه السلام)همواره بعد از نمازهای خود این

ص: 50


1- عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 281؛ بحارالانوار، ج 2، ص

دعا را می خواند:

اللّهم اِنّی اَعُوذُ بِک مِن عِلمٍ لا یَنفع؛ (1)خدایا از علمی که نفعی ندارد به تو پناه می برم.

یعنی علمی که نه به حال من سود دارد، نه به حال مردم و مردم نمی توانند از آن بهرمند بشوند، فاقد ارزش است. علم با عمل هم که برای خدا نباشد، فاقد ارزش است. منشأ و ریشه و اساس حرکت بسیار مهم است. از انسان می پرسند برای چه کسی عمل کردی؟ علم و عملی م ارزشمند است که برای خدا باشد.

عمل نیک

قُل اِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی و مُحیای وَ مَماتی لله رَبِّ العالَمین؛ (2)بگو نماز و تمام عبادات من و زندگی و مرگ من، همه برای خداوند پروردگار جهانیان است. الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیاةَ لِیَبلوَکُم ایُّکم احْسَنُ عَمَلاً؛ با آن کسی که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل می کنید.

خدا به کثرت عمل نگاه نمی کند. کسی ممکن است صدتا تیر بیندازد، ولی هیچ کدام به هدف اصابت نکند. به او جایزه نمی دهند و آفرین نمی گویند. کسی هم ممکن است پنج تیر بزند و سه تا از آن به هدف اصابت کند. به او جایزه می دهند. خدای منان می فرماید: آیا عملت به مقصد اصابت می کند؟ اگر اصابت نکرد، فاقد ارزش است.

مرحوم شیخ عبدالكريم حامد، برجسته ترین شاگرد جناب شیخ

ص: 51


1- مصباح کفعمى، ص 299؛ بحارالانوار، ج 83، ص 18.
2- سوره ی انعام، آیه ی 162.

رجبعلی خیاط بود. بنده سال اول طلبگی با شیخ عبدالكریم آشنا شدم. و یکی از اعجوبه های روزگار بود. ایشان مثال لطیفی می زدند و و می فرمودند: دو نفر همزمان سحر بر می خیزند که روزه بگیرند. یک نفر چند کیلو پوست هنداونه می خورد. آیا می تواند روز بگیرد؟ هرگز. مبتلای به دل درد می شود. نفر دوم فقط یک زرده تخم مرغ می خورد. این زردهی تخم مرغ او را تا مغرب شرعی نگه می دارد و روزه می گیرد.

می فرمود: عمل خالص به منزله ی زردهی تخم مرغ است. هر چند اندک است، ولی ارزشمند است. عمل غير خالص هم مثل پوست هندوانه می ماند. هر چندبسیار باشد، فاقد ارزش است. خدای منان درون ما و نیت افراد را می نگرد.

برتر از عمل جن و انس

حضرت رسول الله الاعظم فرمودند:

لَضَرْبَةُ عَلِیٍّ یَومَ الْخَندَقِ اَفْضَلُ مِن عِبادَةِ الثَّقَلین(1)بضربت امیر المؤمنين(علیه السلام) در غزوهی احزاب از عبادت جن و انس بالاتر است. این جمله اختصاص به زمان خاصی ندارد. فقط زمان حضرت را شامل نمی شود، بلکه برتر از اعمال همهی جن وانس، در همه ی زمانهاست.

مرحوم ملا اسماعیل سبزواری در کتاب «جامع النورين» آورده است که امام صادق(علیه السلام)فرمودند: «وَ اَنَا مِنَ الثَقَلینِ؛ من هم از ثقلینم» یعنی ضربت على(علیه السلام) از عبادات من نیز برتر و بالاتر است.

ص: 52


1- الاقبال، ص 467؛ بحارالانوار، ج 39، ص 1، به همین مضمون .

همه ی ایمان در برابر همه ی شرک

ضربت امیرالمؤمنین(علیه السلام)، یک ضربت است. چرا این ضربت برتر از عبادات جن و انس تا روز قیامت است؟! دو نکته دارد: نکته ی اول این است که همه ی بندگان خدا، همه ی موحدان تا روز قیامت، برسر سفره ی ضربت حیدر کرار نشسته اند. اگر آن ضربت بر عمرو بن عبدود نبود، نام و نشانی از دین و توحید و مکتب نبود. دلیل این مطلب را می توان از فرمایش پیغمبر اکرم فهمید که فرمود:

بَرَزَ الأیمانُ کُلُه اِلی الشِّرکِ کُلّه؛(1)همهی ایمان در برابر همه ی شرک ظاهر شد.

على(علیه السلام)کل ایمان است. همه ی ایمان و رشادت ها در وجود مولا خلاصه شده. همه ی احزاب شرک به نبرد این مکتب آمده اند. اگر در آن روز امیرالمؤمنین(علیه السلام) نبود، فاتحه ی اسلام خوانده می شد. دگر نام و نشانی از توحید و رسالت و قرآن و مکتب و نماز و روزه و این محافل و مجالس نبود. در همان روز بود که وقتی مسلمانان در حصار دشمن درآمدند و کار مشکل شد، به مسجد فتح که روی بلندی واقع شده بود رفتند و دو رکعت نماز گزاردند و آنگاه دست به دعا برداشتند:

اَلّلهُمَّ اِنْ تُهْلَکْ هذِهِ العِصابَةُ لَمْ تُعْبَدْ بَعْدَها فِی الاَرضِ (2)اگر این گروه مسلمان شکست بخورند و از بین بروند، بعد از این در روی زمین بندگی تو نمیشود.

یعنی اگر اراده کرده ای که دیگر عبادت نشوى من تسلیمم. آن روز همه ی

ص: 53


1- بحارالانوار، ج 20، ص 215.
2- بحارالانوار، ج 20، ص 215.

شرک به میدان آمده، تا ریشه عبدالله و عبادت را بر کند. کسی که ریشه شرک ها را کند و عبادت ها را ماندگار و تضمین کرد، امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)بود. بنابراین، همه سر سفرهی آن مجاهدت امیرالمؤمنین(علیه السلام)نشسته ایم.

اخلاص عمل :

نکته ی دوم به نیت حضرت بازگشت دارد. یک ضربت است، اما ضربتی است که برای خداست. روی سینه ی عمرو بن عبدود نشسته. او اهانت می کند. حضرت بر می خیزد. می خواهد به من و شما درس بدهد. و او مربی است. می خواهد بگوید: شما برای خدا شمشیر بزنید. نکند جنبه های شخصی شما را تحریک کند و کاری را انجام بدهید.

برخواست قدم زد تا به شما درس اخلاص را بیاموزد. والا امیرالمؤمنین(علیه السلام) در اوج اخلاص است. لذا وقتی خواهر عمروبن عبدود به کنار بدن برادر می آید، گریه نمی کند و می گوید: من برای تو گریه نمی کنم؛ چون شخصیت کریم و بزرگواری تو را کشته و سر از بدنت جدا کرده. اگر زره قیمتی و کلاهخود تو را در بازار حراج بزنند و بگویند مال عمرو بن عبدود است، خیلی گران می خرند. این شخصیت فقط برای خدا شمشیر زده. به دنبال غنائم و دنیا نبوده. خدا نیت را حساب می کند. درون را می نگرد.

نثار جان در رضای دوست

حضرت آیت الله خزعلی در مقاله ای می نویسد: من در خدمت مرحوم علامه امینی بودم. علامه فرمودند: روایتی نقل کردند که فردای قیامت که می شود، بعضی از دوستان اهل بیت عصمت و طهارت(علیه السلام)

ص: 54

برای ورود به بهشت مشکل دارند. پیغمبر اکرم می فرماید: یا اباالحسن، ی در دنیا یک شب به عنوان ليلة المبيت به جای من خوابیدی. خدای منان خوابیدن امیرالمؤمنین(علیه السلام)را در قرآن به رخ بشریت نمی کشد. نمی گوید امیرالمؤمنین یک شب به جای پیغمبر خوابید، بلکه می فرماید:

وَ مِن النّاسِ مَنْ یَشْری نَفَسهُ ابْتِغاءَ مَرضاةِ الله وَاللهُ رَئوفٌ بِالعبادِ؛ ١؛ (1)بعضی از مردم جان خود را به خاطر خشنودی خدا می فروشند، و میانه خداوندنسبت به بندگان مهربان است.

جانش را برای رضایت و خشنودی حضرت رب العالمین به خدا و فروخت. اگر به خاطر بهشت، یا از ترس جهنم بود، یا به خاطر پسرعم بودن بود، هرگز خدای منان این آیه را در شأن او نازل نمی کرد. گران ترین بها، یعنی جانش را داده، آن هم نه در برابر بهشت، نه از ترس جهنم، بلکه فقط برای خشنودی خدا. خدایا، من می خواهم تو راضی و خشنود باشی. این جایگاه نیت و منشأ و ریشه ی حرکت امیرالمؤمنین(علیه السلام)است.

نفس مقدس

پیغمبر می فرماید: «یا اب الحسن، یک شب به جای من خوابیدی، آن شب نفس کشیدی، نفس کشیدنت را بده تا همه ی این دوستانم راهی بهشت بشوند.» یک نفس کشیدن امیرالمؤمنین(علیه السلام)در آن شب قدر ارزش دارد! مگر خطبه ی شعبانیه را نشنیده اید: «اَنفاسُکُم فیه تَسْبیح؛ ٢؛ (2)نفس کشیدن شما در ماه رمضان تسبیح خداوند است.» نفس کشیدن

ص: 55


1- سوره ی بقره، آیه ی 207.
2- الاقبال، ص 2: وسائل الشیعه، ج 10، ص 313.

که در ماه رمضان مقدس می شود. باز امام صادق(علیه السلام)فرمودند:

نَفَس المَهمُوم لِظُلْمِنا تَسْبیح؛ (1)نفس کشیدن کسی که به خاطر ظلمی که بر ما رفته است غمگین است، تسبیح خداوند است.

اگر به خاطر مظلومیت اهل بیت(علیهم السلام) آه بکشم، حکم سبحان الله را دارد. این نفس کشیدن، این همه مقدس است. خدا به اسب و نفس د زدن آن، قسم می خورد.

وَالعَادِیات ضَبحاً فَالمُوریات قَدحا ؛ (2)سوگند به اسبان دونده مجاهدان، در حالی که نفس زنان به پیش می رفتند. و سوگند به افروزند گان جرقهی آتش در برخورد سم هایشان با سنگ های بیابان.

نفس زدن اسبی که امیرالمؤمنین(علیه السلام)در جنگ ذات السلاسل بر آن سوار است و فرماندهی می کند، این همه قداست پیدا می کند! (3)بینید چگونه خدا به نیت اثر می بخشد و یاران ابی عبدالله الحسین(علیه السلام)برای چه حرکت کردند و چه نیت بزرگ و عظیمی داشتند!

ص: 56


1- الأمالی للطوسی، ص 115؛ بحارالانوار، ج 2، ص 64.
2- سورهی عادیات، آیه ی 1 و 2.
3- الارشاد، ج 1، ص 117.

گفتارپنجم

اشاره

بسم الله الرحمن الرحيم

قال علي بن الحسين(علیه السلام): رَحِمَ اللهُ العبّاسَ فَلَقَد اثَرَ و اَبلی و فَدی اَخاهُ بنَفْسه حتی قُطِعَت یَداهُ (1)

شاكله ی انسان

خدای منان در قرآن کریم برای انسانها یک صورت و یک سیرتی بیان فرموده است. صورت انسان مشخص است:

لَقَد خَلَقْنا الاِنسانَ فی اَحسَنِ تَقویم؛ (2)ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم.

اما درباره ی سیرت می فرماید:

کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِه؛؛ (3)هر کس طبق روش و خلق و خوی خود عمل می کند.

از درون و باطن انسان ها به سیرت و صورت معنوی تعبیر فرموده است. هر انسانی طبق صورت درونی و باطنی اش که همان شاکله است، حرکت می کند.

ص: 57


1- الاقبال، ص 574؛ بحارالانوار، ج 9، ص 269.
2- سورهی تین، آیه ی 4.
3- سوره ی اسراء، آیه ی 84

این شاکله چیست؟ احادیث و روایات فرموده اند: این شاکله همان اور نیت انسان است. (1)نیت است که به انسان سیرت می بخشد و صورت های معنوی و باطنی می دهد. گاهی انسان به تمام معنا به جسم توجه دارد و از روح غافل می شود. گمانش این است هر چه هست، جسم است. امام صادق(علیه السلام)فرمودند:

الظّالِم یَحُوم حُومَ نَفْسِه؛؟"(2) انسان ظالم به گرد خود می چرخد.

انسان ظالم خود محور است. می گوید: شکم من، خورد و خوراک و خواب من، چشم و گوش و زبان و دست من. دائما در محور من و انانیت و خود محوری حرکت می کند. این حرکت یک حرکت جسمی به تمام معناست.

سر استجابت دعا

یکی از عارفان برای حل مشکلات افراد دعایی می خواند. آن دعا را برای هر کسی می خواند، مستجاب می شد. یک شب گفت: خوب است ما این دعا را برای خودمان هم بخوانیم، ببینیم چه خواهد شد. دید می خواند، ولكن دعایش مستجاب نمی شود. می گوید: خدا من این دعا را برای هر کس خواندم مستجاب شد، ولكن برای خودم مستجاب نمی شود. چرا؟

به او می گویند: دیگران با زبان تو غیبت نکرده اند، دروغ نگفته اند، تهمت نزده اند و مبتلا به گناه نشده اند. لذا با این زبان پاک دعا در حق

ص: 58


1- المحاسن، ج 2، ص 331.
2- معانی الاخبار، ص 104؛ بحارالانوار، ج 23، ص 241.

آنان مستجاب می شود، ولكن خودت با این زبان گناه کرده ای، لذا دعای در حق خودت مستجاب نمی شود.

گناه بزرگ

گاهی انسان می گوید: خدایا، چه گناهی از من سر زده؟ من که مواظب 9 اعضا و جوارح و درون و برون خودم هستم. می گویند: داری دنبال گناه } میگردی. همین که داری در برابر ما اظهار وجود می کنی که من هم هستم، بزرگترین گناه است. اعلان وجود در برابر خداست. «وُجُودُکَ ذَنْبٌ لا یُقاسُ به ذَنْبٌ؛»؛ (1)وجودت گناهی است که با هیچ گناهی قابل قیاس نیست.»

هیچ گناهی بزرگ تر از اعلان وجود نیست. ممکن است آدم گناه بکند، بعد توبه کند و شرمنده شود. اما اگر خود را دید و به تكبر و جب و خودپسندی و شمعه مبتلا شد و دوست داشت دیگران از او تعریف کنند، این از بسیاری از گناهان خطرناک تر و زشت تر و بدتر است.

آمال دنیوی

انسان مادی نماز می خواند تا بازارش کساد نشود. روزه می گیرد تا چربی بدنش آب شود و به قند و دیابت مبتلا نشود. برای تظاهر و تجارت به مکه می رود. برخی از حاجی ها وقتی وارد بازار می شوند، زبان حالشان چنین است:

مقصود من از کعبه و بت خانه تویی تو

مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه است

ص: 59


1- چهل حدیث، ص 342.

حتی خدا را به خاطر دنیا و رسیدن به خواسته ها و آرزوهای دنیوی اش و عبادت می کند. شخصی می گفت: رفتم خدمت امام رضاعلا، به ضریح چسبیده بودم. منقلب بودم. یک وقت دیدم یک نفر آمد و به ضریح و چسبید و گفت: امام رضا(علیه السلام)، پارسال از تو خواستم فرزندم از سربازی معاف شود، خیلی ممنون معاف شد. امام رضا، از تو برای خانه زمین خواستم، زمین دادی، خیلی ممنون. اما رضا، الآن دارم می سازم، به چند ماشین کمپرسی آجراحتیاج دارم. یادت نرود. این آجرها راجور کن.

مشهد می رود، برای دنیا، نماز و عبادت او برای دنیاست. باید و بگوییم این انسان مادی روح را فراموش کرده. گویا روح و جانی ندارد.

تبعیت جسم از روح

اما یاران حضرت ابی عبدالله الحسین(علیه السلام) در زیارت عاشورا می خوانیم: «وَ عَلی الارواحِ الّتی حَلَّتْ بِفِنائِک »». مرحوم علامه میرزا ابوالفضل تهرانی، شاگرد میرزای بزرگ شیرازی، در «شفاء الصدورفی شرح زيارة العاشور»، وقتی به جملهى «على الارواح» می رسد، می گوید: قاعدهی عرب اقتضاء می کند که این گونه بگوییم: «وَ عَلَی الاَبدانِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ»»؛ بر آن بدن هایی که وارد آستان مقدس تو شدند. قاعدتا باید کلمه ی بدن را به کار ببریم، اما می گوییم: «على الأرواح». .

چون یاران امام حسین یک پارچه روح و جان بودند. گویا مرکب را فراموش کردند. جسمی در کار نیست. دهان و چشم و گوش و زبان و پایی در کار نیست. اصلا روح محض اند.

ص: 60

در محضر مبارک حضرت ابی عبدالله الحسين(علیه السلام)بدنشان هم آن قدرلطیف شده که از روح و جانشان تبعیت کرده است. بدنشان هم یکپارچه روح و جان شده، لذا می فرماید: «و علی الاَرواحِ الّتی حَلَّتْ بِفِنائِک » پیر غلام حضرت ابی عبدالله الحسین(علیه السلام)، مرحوم سید عباس حسینی، رانندهی علامه امینی - رضوان الله تعالی علیهما-گاهی - نکته های ظریف و جالب و زیبایی را بیان می کرد. خودش هم یک پارچه روح بود. نزدیک به صد سال داشت. در بستر بیماری بود. ما خوابیده بود. زخم بستر هم گرفته بود. اما یک آخ از این پیرغلام نشنیده ایم.

هر وقت به سراغش می رفتیم، می گفت: حسین جان فدایت بشوم! فدای بچه هایت بشوم! با مرحوم بافقی خیلی آشنایی داشت. می گفت: آن مرد بزرگ سکته کرده بود. به من می فرمود: عباس جان، هر که می آید حال مرکب را می پرسد. حال خودم را نمی پرسد. یک نفر نیامد بگوید حال خودت چه طور است، همه می گویند: حال مرکب خوب است؟ من تعجب کردم. فرمود: بدن، مرکب انسان است. خود انسان روح اوست. کسی از روحم نمی پرسد. همه از جسم می پرسند. در صحرای کربلا بدنی نبود. گویا همه روح بودند.

باید که جمله جان شوی

قطب راوندی در صحن کریمه ی اهل بیت، حضرت معصومه (علیها السلام) مدفون است. وقتی سیل وارد صحن می شود، قبوری شکافته می شوند.

از جمله قبر ایشان. می بینند بعد از چندین قرن کفن و بدن قطب

ص: 61

راوندی تازه است. می بینند ناخن دست راستش را گرفته و ناخن دست چپش مانده. می فهمند ایشان پنجشنبه از دنیا رفته است. چون مستحب است پنجشنبه دست راست را بگیرند و روز جمعه دست چپ را. این و مرد بزرگ مستحبات را هم عمل می کرد. بعد از آن، مرحوم حضرت آیت الله نجفی مرعشی،سنگ زیبایی بر قبرشان نصب کردند.

مرحوم قطب راوندی در کتاب «الخرائج» نقل کرده است که روز زیارت عاشورا حضرت ابی عبدالله الحسین(علیه السلام)به یارانش فرمود: از جدم حضرت رسول الله الاعظم شنیدم که به من فرمود:

یُسْتَشْهَد مَعَکَ جَماعَةٌ مِنْ اصحابِکَ لا یَجِدوُنَ اَلَم مَسِّ الْحدید؛(1) گروهی از یارانت همراه تو به شهادت می رسند که احساس درد آهن نمی کنند. تیر و نیزه و شمشیر می آید، ولكن احساس درد نمی کنند.

امام صادق(علیه السلام)نیز فرمودند: یاران حضرت ابی عبدالله الحسین(علیه السلام)روز عاشورا احساس درد و نگرانی و ناراحتی نمی کردند. انسان تا جان نشود، چنین چیزی ممکن نیست. یک پارچه جان بودند. جسم را فراموش کردند.

باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی

گر سوی مستان می روی مستانه شو مستانه شو

محو جمال یار

ملا احمد نراقی در باب محبت «معراج السعادة»، ملا مهدی نراقی در «جامع السعادات» و حضرت امام امت - رضوان الله تعالى عليهم

ص: 62


1- الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 848؛ بحارالانوار، ج 45، ص 80 ح 6.

اجمعین در «چهل حدیث» آورده اند: تیر و ترکش به پای امیر المؤمنين على(علیه السلام) اصابت کرد. گفتند: چه کنیم تا این تیر را بیرون بکشیم. فرمودند: وقتی حضرت در نماز به سجده می روند، تیر را بیرون بیاورید.

حضرت وارد نماز شدند. در هنگام سجده با عمل جراحی سريعأ تیر را بیرون کشیدند و حضرت هیچ توجه و احساسی پیدا نکردند. چون کارش شخصی بود. این غیر از صدقه دادن به فقیر در نماز است؛ چون " صدقه است، با حضور قلب در نماز منافات ندارد.

در قصه ی حضرت یوسف آمده است:

فَلمّا رَأَینَه اَکبَرنَهُ و قَطّعْنَ اَیْدِیَهُنَّ؛؛ (1)زنان مصری چون یوسف را دیدند، به حسن و جمالش تکبیر گفتند و دستانشان را بریدند.

نگاه زنان که به حضرت یوسف افتاد، عوض این که ترنج را برند، چنان محو جمال يوسف شدند که جسم را فراموش کردند. همین جور که یوسف را می دیدند، مشغول بریدن شدند. خیال می کردند دارند ترنج را می برند. بعد از مدتی فهمیدند انگشتانشان را بریده اند.

مرحوم شیخ رجبعلی خیاط مثال لطیف و زیبایی را می زدند و می فرمودند: دو نفر دعوا می کنند. در بحبوحه ی نزاع به جان هم می افتند. سرشان می شکند و خون می آید. پایشان می شکند، ولی تا یک ساعت نمی فهمند. بدن گرم است. بعد از یک ساعت کم کم احساس درد می کنند. می فرمود: خیلی افراد این را امتحان کرده اند.

خدا نیرویی در وجود انسان به نام تمرکز آفریده است. اگر تمرکز

ص: 63


1- سوره ی یوسف، آیه ی 31.

حاصل شد و همه ی نیروها یک جا جمع شد، انسان از بدن غافل ان می شود. همین نیرو را می توان در نماز مصرف کرد. اگر عقرب او را بزند،متوجه نمی شود. باز می گوید: «ایّاکَ نَعْبُدُ وَ ایّاکَ نَستعین » ممکن است آدم روح محض شود و از بدن غافل شود.

گویا یاران ابی عبدالله الحسین(علیه السلام)در روز عاشورا همیشه در نماز بودند.

نماز عشق می خواندند. نماز ولایت می خواندند. محو جمال حضرت و ابی عبدالله الحسین بودند. مشغول چنین نماز و چنین عبادتی بودند.

من ار به قبله رو کنم به عشق روی او کنم

اقامه ی صلات را به گفت و گوی او کنم

گر از وطن سفر کنم سفر به کوی او کنم

زحج بیت بگذرم سفر به کوی او کنم

حضرت آیت الله گلپایگانی - رضوان الله تعالی علیه – مرجع مدافع حریم امامت و سنگربان ولایت، در یکی از صحبت هایشان فرموده بودند: اگر گوینده ها روضه امام حسین(علیه السلام)را نخوانند، منکر انجام داده اند. ایشان فرمودند: شبی که خداوند فرزندی به ما داد، تا اذان مشغول مطالعه بودم. به جدم حضرت زهرای اطهر، متوجه سر و صدای خانم ها و رفت و آمد نشدم. ممکن است انسان غرق در مطالعه ی فقهی و روایات و کلمات اهل بیت(علیهم السلام) باشد و اصلا متوجه سر و صدا نشود.

عشق و عقل

عابس به میدان آمد. یک مرتبه دید دشمن می گوید: تنها به نبرد عابس نروید. عابس قهرمان است. از قبیلهی حمدان یمن است.

ص: 64

فرمانده ی سپاه دشمن گفت: جمعی حمله کنید. بعضی تیراندازی می کردند. بعضی هم به طرف عابس سنگ می زدند. عابس دید دارند ناجوانمردانه می رزمند. کلاهخود را برداشت. زره را در آورد. پیراهن را درآورد و به مصاف آنان رفت. کجایند آنانی که می خواهند کربلا را | تفسیر عقلی کنند. آن هم با عقل خودشان، نه با عقل خدایی. عشق فرمان عقل است. عقل می گوید:

عاشق زیبایی شود. عقل می گوید: زیباتر از امام حسین نداریم، عاشق زیبایی شو. زیبای زیبایان عالم امام " حسین(علیه السلام) است.

باعقل خودشان قمر بنی هاشم را زیر سؤال می برند. قمر بنی هاشم(علیه السلام)کنار شریعه ی فرات رفت، اما آب ننوشید.

ذکرَ عَطَشَ الحُسین وَ اَهْلِ بَیته وَ رمی الماءَ؛ (1)چون خواست آب بنوشد، یاد عطش حسین و اهل بیت، او را از نوشیدن آب باز داشت و آب را ریخت.

می گویند: اولا سند. بعد از سند هم فعل قمر بنی هاشم برای ما حجیت ندارد. ای وای بر این منطق! امام زین العابدین(علیه السلام)می فرماید:

رَحِمَ اللهُ العبّاسَ فَلَقَد اثَرَ و اَبلی و فَدی اَخاهُ بنَفْسه حتی قُطِعَت یَداهُ؛ (2)خداوند رحمت کند عباس را خود را فدای برادرش حسین نمود و ایثار کرد، تا این که دو دستش قطع شد.

حضرت ولی الله الاعظم در زیارت ناحیه می فرماید:

السّلامُ عَلی العبّاسِ بنِ امیرالمؤمنین المُواسی اخاه بِنَفْسِهِ الأخِذِ لِغَدِهِ مِنْ اَمْسِهِ الفادی لَهُ الواقِی السّاعی اِلَیْهِ بِمائِهِ اَلمَقْطوعِ یَداهُ؛؛(3)

ص: 65


1- بحارالانوار، ج 45، ص 41.
2- الخصال، ج 1، ص 68؛ بحارالانوار، ج 44، ص 298.
3- الاقبال، ص 574؛ بحارالانوار، ج 9، ص 269.

سلام بر عباس فرزند امیرمؤمنان، یاور برادر با جان خویش. آن که دیروزش برای فردای خویش توشه بر گرفته است، فدایی برادر. او که حافظ مشک آب و به سوی برادر شتابان بود و دو دست از بدنش جدا شد.

امام عصر عج در این زیارت نامه ایثار حضرت ابوالفضل العباس(علیه السلام)را و به رخ ما می کشد. بعضی هم می گویند: فعلش حجیت ندارد. ما نباید

ایثار را نگاه کنیم. علم منهای ولایت بهتر از این نمی شود. این در حالی ای است که همه ی امامان فعل او را امضا کردهاند. حضرت عباس(علیه السلام)عالی ترین کار را انجام داد.

جان محض

عابس جان بود. جسم نبود. جسم را فراموش کرده بود. جان محض شده بود. جسم به دنبال روح حرکت می کرد. نه روح به دنبال جسم.

وقت آن آمد که من عریان شوم

جسم بگذارم سراسر جان شوم

آنچه غیر از شورش و دیوانگی است

وان در این ره روی در بیگانگی است

کربلا بزم گلستان من است

نیزه و شمشیر ریحان من است

اگر مادی بودند که به کربلا نمی رفتند. در هیچ مقتلی از مقاتل آخ و یاران حضرت امام حسین(علیه السلام)را ننوشته اند. شما قمر بنی هاشم(علیه السلام) را ببینید. دست راست را می دهد. دست چپ را می دهد. تیر به چشم نازنین و

ص: 66

مبارکش اصابت می کند. یک آخ ندارد. عالی ترین درس معرفت و خداشناسی را می دهد.

این جاست که حضرت ابی عبدالله الحسین به حضرت ابوالفضل(علیه السلام)می فرماید:

إرْکَبْ بِنَفْسی اَنتَ؛؛ سوار شو قربان تو بشوم! (1)

عباس روح و جان محض است. فانی در توحید است. وقتی در مقام فنای در توحید قرار گرفت، مانعی ندارد که امام حسین(علیه السلام) بفرماید به " قربانت بشوم.

من گاهی دیده ام بعضی از اولیای خدا، مثل مرحوم سید زین العابدین ابرقویی، برای شاگردانش نوشته است: به فدای حقیقت بشوم! امام حسین(علیه السلام) یک جا به عباس می گوید:به قربان تو گردم، سوار شو برو ببین دشمن چه می گوید! یک جا هم بر بالین عباس می آید و می گوید:

الآن اِنْکَسَر ظَهْری وَ قَلَّتْ حیلَتی؛(2)الآن کمرم شکست و چاره ام کم شد.

چرا اما حسين(علیه السلام)کلمه ي الآن را به کار می برد؟ یعنی علی اکبرم را دادم، قاسمم را دادم، یارانم را تقدیم کردم، اما کمرم نشکست. قوت کمرم برادرم عباس بود. با رفتن عباس الآن کمرم شکست.

من راه چاره داشتم. حمایت و حفاظت از خیمه ها، دفاع از حریم اهل بیت، ترساندن دشمن، همه به عهده ی عباسم بود. ولكن راه چاره ام رفت امیدوار به عباس بودم.

ص: 67


1- الارشاد، ص 2.
2- بحارالانوار، ج 45، ص 42

عباس کیست که جان جانان و جان هستی، امید به او بسته است؟!

دشمن امید مرا نیز نا امید کرد. حالا چگونه بدن پاره پارهی عباس را به خیام بیاورم. عباس باید حرم مستقلی داشته باشد. مردم بروند و عرض ادب بکنند. درس بگیرند و زیارت کنند و متوسل بشوند.

ص: 68

گفتار ششم

اشاره

بسم الله الرحمن الرحيم

قال حسین بن علی(علیه السلام) : مَنْ کانَ باذِلاً فینا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلی لِقاءِ اللهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا فَاِنَّنی راحِلٌ مُصْبِحاً اِنْ شاءَ الله

فقر و نیاز انسان

در مجموعه یاران انبیا و اوصیا و ناصران دین و مکتب الهی و آسمانی، یاران حضرت ابی عبدالله الحسین(علیه السلام)برترین پاران اند.

برتری این یاران را باید در نیت و قصد و هدف آنان مشاهده کنیم. بعضی افراد اهدافشان مادی است، بعضی مقصدشان بهشت است و بعضی هدفشان نجات از جهنم است. خدای منان در سورهی توحید یک مقصد بسیار عالی و زیبا را برای نمازگزاران بیان فرموده است:

﴿بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ * قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ * اللهُ الصَّمَدُ.

چندین معنا برای «صمد» از لسان غیبی امامان معصوم(علیهم السلام) بیان شده و به ما رسیده است. یکی از آن معانی تو پر است. خدا تو پر است. تمام هستی خلاء دارند و تو خالی اند. فقر یعنی خلا بیماری، خلأجهل و پا نادانی، خلأ ذلت و خواری، خط مرگ و نابودی فناء، خلا در همه وجود

ص: 69

ما سر تا پا نیاز و احتیاجیم. «اَنتُم الْفُقَراءُ اِلی الله . (1)

مولا امیرالمؤمنین(علیه السلام)در مناجات مسجد کوفه، بدبختی و فقر و ضعف و عجز ما را بیان فرموده اند: حضرت در «نهج البلاغه) فرمودند:

مِسْکین ابنُ آدَم مَکتُوم الْاَجَلِ مَکنُونُ الْعِلَلِ مَحْفُوظُ الْعَمَلِ تُؤلِمُهُ البَقَّةُ وَ تَقْتُلُهُ الشَّرْقَةُ وَ تُنْتِنُهُ العَرْقَةُ؛(2) بیچاره فرزند آدم سرآمد زندگی اش نامعلوم، علل بیماری اش ناپیدا، کردارش درجایی محفوظ، پشه او را می آزارد، گلو گیری آب و یا غذایی او را می کشد، و عرق او را متعفن و بدبو می سازد.

انسان بیچاره است. دلیل این بیچارگی و منیت چیست؟ فرزند آدم مسکین است؛ از فقیر هم درمانده تر. فقير لا اقل زبانی دارد که بگوید به من بیچاره ام، کمک کنید. مسکین این زبان را هم ندارد.

انسان مسکین است. یک دلیلش این است که نمی داند کی، کجا و چگونه می میرد.

دوم این که، حادثه های آینده برایش معلوم نیست. نمی داند در آینده چه حادثه هایی برایش رخ می دهد.

سوم این که، آن قدر ضعیف است که ممکن است یک پشه یا مگس از او سلب آسایش کند.

سید هاشم و نادر

می گویند: نادرشاه وقتی کشور عراق را فتح کرد، به او گفتند: یک ولی خدا به نام سید هاشم حطاب، یعنی هیزم کن، این جاست. گفت: بروید

ص: 70


1- سوره فاطر، آیه ی 15.
2- نهج البلاغه، حکمت 419؛ بحارالانوار ج 75، ص 84

و او را بیاورید. آمدند و گفتند: آقای آسید هاشم، نادرشاه با شما کار دارد. گفت: من که کاری ندارم. او اگر کاری دارد، بیاید. سخن او را به نادرشاه گفتند. نادرشاه تعجب کرد. گفت تمام مردم عراق از من می ترسند. این کیست که می گوید نادرشاه بیاید. این دیدنی است.

نادرشاه بلند شد و به دیدن سید هاشم هیزم کن آمد. نشستند و مقداری صحبت کردند. بعد نادرشاه یک کیسه زر تقدیم آسید هاشم کرد. سید هاشم با عصایش کیسه ی زر را به جلوی نادر انداخت و گفت: برای خودم هیزم می کنم و خرجم را در می آورم. نیازی به زر ندارم. اما غلامم هم که می بینی پیش من خوابیده و دارد استراحت می کند، خرجی او راهم در می آورم. او هم احتیاجی ندارد.

نادر گفت: معمولا افراد در ملاقات و دیدار با سلاطین و شاهان چیزی از شاه می خواهند گفت: من خواسته ای ندارم. گفت: برای من بد است، چیزی بخواه. گفت: حالا که اصرار داری، من هر جا می خواهم بخوابم، پشه ها و مگس ها می آیند دم سوراخ بینی و گوشم ویز ویز می کنند. به این پشه ها بگویید: بروید اذیتم نکنید. نادر خنده اش گرفت. گفت: عجب حرفی میزنی! من هم به همین مشکل گرفتارم. خدا یک مگس آفریده که بر نادر با همه ی قدرت و سلطنتش غالب است.

واقعا ما فقیر و مسکینیم. یک مگس از ما سلب آرامش می کند. آبی که مایه ی حیات است گاهی در گلو گیر می کند و انسان را خفه می کند. (تُنْتِنُهُ الْعَرقَةُ )؛ یک مقدار که بدنش بوی عرق می گیرد، هم خودش بدش می آید، هم دیگران.

ص: 71

بیچاره انسان

کی روایتی در بیان بیچارگی آدم نقل شده که بسیار جالب است.

می فرماید: انسان شکمی دارد که وقتی که گرسنه می شود می گوید: من را سیر کن وگرنه رسوایت می کنم. شکمش قرقر و سر و صدا می کند. بعد ? از سیر شدن، میگوید: خالیم کن. اگر خالیم نکنی، رسوایت می کنم. این انسان دائما بین دو رسوایی است: پر کردن و خالی کردن. همانند و فاضلاب ماشینی شده است. واقعا انسان بیچاره است. اگر بیچارگی اش دن را فهمید، هیچگاه سر بلند نمی کند. به زمین نمی گوید:

ای زمین بر قامت رعنانگر

زیر پای کیستی بالا نگر

روایتی زیبا از لسان شریف حضرت ابی عبدالله الحسین(علیه السلام)نقل شده است که فرمودند:

لَولا ثَلاثَةٌ فِی اِبن آدم مَا طَأطَأ رأسَهُ شَیءٌ المَرضُ و المَوتُ والفَقْر وکُلُّهُنَّ فیه و انَّه لمَعَهُنَّ لَوَثّابٌ؛ (1)اگر سه چیز در فرزند آدم نبود، سرش را پایین نمی آورد. بیماری، مرگ و فقر. و هر سه در اوست. با این وجود تاخت و تاز می کند.

همیشه سرش را بالا می گیرد و برای این و آن شاخ و شونه می کشد. خدا وسایلی را آفریده که باد نخوت و تکبر و غرور را که در دماغ و مغز پر شده خالی می کند.

غنی مطلق

اللهُ الصَّمَدُ؛ یعنی ای انسان، بدان که تو پر فقط خداست. غنی

ص: 72


1- الدعوات، ص 171؛ بحارالانوار، ج 69، ص 53.

مطلق، بقای مطلق، عزت مطلق، غنای مطلق، رحمت مطلق اوست. او تور است. اصلا خط ندارد، بقیه همه تو خالی اند و خط دارند. انسان گاهی این مطلب را می فهمد و گاهی نمی فهمد.

شبی از شب ها در منزل شیخ عبدالکریم حامد، برجسته ترین شاگرد جناب شیخ رجبعلی خیاط خوابیده بودم. گفتم: آقا ببخشید، برای نماز صبح مرا هم بیدار کنید. آقا جوابی نداد. من برای استراحت رفتم و برای نماز صبح بیدار شدم. احتیاجی پیدا نشد که آقا مرا بیدار کند.

رفتم و خدمتش نشستم. فرمود: چرا به من گفتی برای نماز صبح بیدارم کن. من هم مثل تو مرگ دارم، سکته دارم، چرت دارم، غفلت و فراموشی دارم. چرا به کسی نگفتی که ﴿لاَ تَأخُذُهُ سِنَةٌ وَلا نَومٌ؛(1)انه خواب بر او عارض می شود، نه چرت.» چرا در خانه ی این و آن می رویم. همه تو خالی اند. گدا به گدا رحمت خدا. همه ی ما گداییم.

همه ی ما فقیریم. از دم تا به آخر. صمد فقط خداست.

من نمی گویم که مسائل در مزن

گر زدی این در دری دیگر مزن

بی بی دو عالم و امامان معصوم مظهر صمدند. این ها بندگی کردند و به برکت بندگی، خدا خطشان را پر کرد. والله الصمد که. پس سراغ تو پر برویم، نه تو خالی.

مقصد و مقصود

معنای دوم صمد: از امام صادق به روایت شده است که صمد یعنی مقصد و مقصود. زمانی به ما گفتند: مرحوم شیخ رجبعلی خیاط رفیقی

ص: 73


1- سوره ی بقره، آیه ی 225.

به نام احمد مرشد یا احمد چلویی دارد. در کنار مسجد جامع تهران بود. چلوکبابی داشت. نوشته بود: چلوکباب نسیه داده می شود. پول دستی هم به اندازهی توان داده می شود. حالا این جریانی داشت که این جملات را نوشته بود. روغن نباتی هم به کسی نمیداد. با ملاقه روغن حیوانی روی برنج ها می ریخت. حواسش جمع بود. اول وقت هم چلو کبابش تمام می شد.

ما به بهانه دیدن ایشان به چلوکبابی رفتیم. نشستیم. پول دادیم. غذا خوردیم. بعد هم گفتیم: جناب آقای احمد چلویی، ما برای غذا نیامده ایم. ما آمده ایم ما را موعظه کنی. فرمودند: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ * قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ * اللهُ الصَّمَدُ. بعد این شعر ابن عباس که مضمون حدیث قدسی در زبور داود است را خواند:

اَنَا المَقصودُ فَاطلُبنی تَجْدِنی

کَثیرَ الْخَیْرِ فَاطْلُبْني تَجدْنی؛(1)

مقصود منم. اگر مرا طلب کنی، می یابی. خیر من فراوان است، مرا بخواه تا بیابی۔ صمد یعنی مقصد و مقصود. خدا آدرس می دهد: ای انسان، یادت نرود. مقصد نباید بهشت و نجات از جهنم باشد. مقصد تو خداست. من تو را برای خودم آفریدم. اگر انسان جز این مقصد مقصد دیگری داشته باشد، ضایع شده است.

اولین بار این روایت زیبا را از حضرت آیت الله شیخ حسن آقای تهرانی - رضوان الله تعالی علیه این عادل بالفطره شنیدم. بعدا دیدم امام صادق(علیه السلام) فرمود:

ص: 74


1- الذريعة، ج 12، ص 37.

ضاعَ مَنْ کانَ له مَقصَدٌ غیرُ اللهِ ؛ هر کس مقصد غير الهی دارد، ضایع وتباه شده است. خداوند در حدیث قدسی فرمود:

یَابن آدم خَلَقْتُکَ لِاَجْلی؛ (1)ای پسر آدم، من تو را برای خودم آفریدم. کجا داری می روی؟ حدیث قدسی قبل هم همین را می گوید. اگر ما و با این نگاه به عابدان و متقیان عالم بنگریم، می بینیم که بسیاری ضایع " شدند. آدرس را نفهمیدند. (اللهُ الصَّمَدُ) را نگرفتند. دارند جای دیگر سیر می کنند. ولی بعضی هم می گویند: خدایا!

بیمار و زارم انت الطبیب

درد تو دارم انت الحبيب

و از توست دردم گرد تو گردم

انت الرفيق انت الشفيق

حقیقت بذل

بیاییم با این نگاه به یاران حضرت ابی عبدالله الحسین(علیه السلام) بنگریم.

حضرت وقتی به جانب کوفه حرکت کردند، ندایی دادند. این ندا، ندای عمومی نبود. فرمودند:

مَنْ کانَ باذِلاً فینا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلی لِقاءِ اللهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا فَاِنَّنی راحِلٌ مُصْبِحاً اِنْ شاءَ الله ؛ (2)هر کس می خواهد جان خویش را در راه ما فدا کند و خود را برای لقای پروردگار خود آماده می بیند، با ما همسفر شود که من صبحگاهان حرکت خواهم کرد؛ ان شاء الله.

هر کس باذل است، با من بیاید. من واهب نمی خواهم، باذل می خواهم. خطیب قدرتمند، مرحوم حجت الاسلام والمسلمین جناب

ص: 75


1- علم اليقين، ج 1، ص 381.
2- مثیر الاحزان، ص 41: اللهوف، ص 60

آقای فلسفی - رضوان الله تعالی علیه - شرحی در سه جلد، بر دعای مکارم الاخلاق دارد که بسیار عالی است. عالمانه فقیهانه نوشته است. نکته های فراوان و داستان های مستند و دقیق و زیبا آورده است. یکی از فرازهای این دعای زیبا این است:

عَمِّرْنی ما کانَ عُمری بِذْلَةً فِی طاعَتِکَ فَاِذا کانَ عُمْری مَرْتَعاً لِلشَّیطانِ فَاقْبِضنی اِلَیْکَ قَبْلَ اَنْ یَسْبِقَ مَقُتُکَ اِلیَّ؛ (1)مادامی که عمرم در اطاعت تو صرف شود، به من عمر عطا کن و هنگامی که عمرم چراگاه شیطان شد، قبل از این که خشم تو بر من پیش بگیرد، جان مرا بگیر.

خدایا، اگر عمرم در مسیر تو مصرف می شود، عمر طولانی به من عنایت کن. و اگر عمرم چراگاه شیطان است و به شهوت و غفلت و خواب و پرگویی و پرخوری و پرادعایی و ریاست طلبی سپری می شود، خدایا همین الآن جان مرا بگیر و مرا قبض روحم کن.

مرحوم آقای فلسفی وقتی به کلمه «بذلة» می رسد، می فرماید: بذل و باذل از نظر لغت دو ویژگی دارد که در بایع و واهب نیست. بایع اهل معامله است. می گوید: خدایا، جان و مالم را می دهم، تو هم بهشت بده.

إنَّ اللهَ اشْتَری مِنَ المُؤمنینَ اَنفُسَهُم وَ اَموالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ؛ (2)خداوند از مؤمنان جانها و اموالشان را خریداری کرد که در برابرش بهشت برای آنان باشد.

شخص واهب می گوید: خدایا، من اهل معامله نیستم. هبه می کنم. ولكن هبه اولا قليل واندک است. کسی همهی دارایی اش را هبه نمی کند. گاهی به مالش نگاه می کندو گاهی به مقداری که می خواهد

ص: 76


1- بحارالانوار، ج 70، ص 61؛ الصحيفة، ص 92، دعای 20.
2- سوره ی توبه، آیه ی 111.

هبه کند و به تناسب هدیه می دهد. اما باذل اهل خرید و فروش نیست.

همه را در طبق اخلاص می گذارد.

ما را نه غم دوزخ و نه شوق بهشت است

بردار زرخ پرده که مشتاق لقاییم

من به خاطر بهشت معامله نمی کنم. اهل هبه هم نیستم. آمده ام : همه ی هستی خودم را تقدیم کنم. «بابی انت و امی و اهلی و مالی و نفسی؛ پدر و مادر و خانواده و مال و جان خویشانم فدایت!» این را باذل ها می گویند.

مكتب بذل

امام حسین(علیه السلام)بادل می خواهد: «مَنْ کانَ باذِلاً فینا»؛ هر که باذل است و حاضر است همه چیزش را بدهد با ما بیاید. هر که آماده چنین فداکاری است، با ما بیاید. امام حسین(علیه السلام) به عزادارانش هم درس بذل می دهد.

مرحوم آسید عباس حسینی، راننده ی علامه امینی می فرمود: در تهران شخصی بود که هر شب، دههی محرم عزاداری می کرد وغذا می داد. آن زمان هر شب یک میلیون تومان خرجش بود. خیلی ریخت و پاش می کرد. شبی وارد شدم دیدم: با چند تا بچه مشغول دعواست. می گفت: نرده گذاشته ام دور باغچه، بچه ها آمده اند تو باغچه و گل ها را لگد کرده و از بین برده اند.

من ناراحت شدم و پیش خود گفتم: شبی یک میلیون تومان خرج می کند، اما برای چند تا گل داد می زند. چرا با بچه ها دعوا می کند. خلاصه خوشم نیامد. این تمام شد. فردا دوباره آمدم روضه، دیدم

ص: 77

نرده ها را برداشته و دارد گریه می کند و می گوید: بچه ها برویدگل بچینید. بروید گل ها را لگد کنید. جلو رفتم و گفتم: ببخشید، آن کار دیشب و این کار امشب. جریان چیست؟

گفت: دیشب که جلسه به پایان رسید، در عالم رؤياحضرت ابی عبدالله الحسین(علیه السلام) را زیارت کردم. حضرت فرمودند: فلانی برای چند تا گل با بچه های من دعوا کردی! اینها بچه های من هستند. آمده اند در اور عزاداری. ناراحتشان کردی. من روز عاشورا گل هایی مثل علی اصغر دادم. گل های تو عزیزتر از گل من است. با آنها دعوا کردی! من هم نرده ها را برداشتم. امام حسین(علیه السلام) می گوید: اگر می خواهید وارد وادی محرم و عاشورا بشوید، اگر می خواهید حسینی بشوید، باید بذل کنید.

من كان بالا فينا»؛ هر کس باذل است بیاید.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

اِنْ اللهَ تَبارکَ و تَعالَی اطَّلِعَ اِلی الأَرضِ فَاختارَنا وَاخْتارَ لَنا شیعَةً یَنْصُرونَنا وَ یَفرَحُون لِفَرَحِنا و یَحزَنون لِحُزِننا و یَبذُلون اَمْوالَهُمْ وَاَنْفُسَهُم فینا اُولئِکَ منّا وَ اِلَینا؛ ١؛ (1)خداوند تبارک و تعالی نظری به زمین افکند و ما را برگزید و شیعیانی نیز برای ما برگزید که ما را یاری می کنند. در شادی ما شادند و در اندوه ما اندوهناک. مال و جانشان را در راه ما صرف می کنند. آنان از ما هستند و به سوی ما باز می گردند.

امیرالمؤمنین(علیه السلام)در این روایت برای شیعیان چند ویژگی بر می شمارند. نخست این که: «ينصروننا»؛ با زبان و قلب و باعمل و قلمشان از ما حمایت می کنند. در همه ی صحنه ها ناصر و یاور ما هستند. دوم؛ در شادی ما شادند. سوم؛ در حزن ما محزون اند. چهارم؛

ص: 78


1- الخصال، ج 2، ص 634، بحارالانوار، ج 10، ص 114.

جان و مالشان را بذل می کنند. «یَبْذُلونَ اَمْوالَهُم وَ اَنْفُسَهُم فینا؛ مال و جانشان را بذل می کنند.» چون راه ما راه بذل است. ما باذل و عاشق می خواهیم. این مکتب با بذل وعشق ماندگار شد و تا روز قیامت و ماندگار است.

آن گاه فرمود: «اولئک متا؛ اینها از ما هستند.» «و الينا؛ مقصدشان هم ما هستیم.» لذا یاران حضرت هم همین کار را انجام دادند.

بذل یاران

در زیارت عاشورا چنین می خوانیم:

ثَبِّتْ لی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الحُسَینِ وَ اَصْحابِ الْحُسَینِ الّذینَ بَذَلوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسین؛ خدایا، به من نیز ثبات قدم عنایت کن تا در کنار امامم و در کنار یاران امامم باشم. آنان که جان و خون دل و قلبشان را بذل کردند و همه ی هستی شان را تقدیم ابی عبدالله الحسين(علیه السلام)کردند.

یاران امام حسین(علیه السلام)ریخت و پاششان در کربلا زیاد بود. به ریخت و پاششان هم توجه نمی کردند. محو جمال امام حسین علا شده بودند. اصلا نگاه نمی کردند ببینند چه می کنند و چه مقدار بذل کرده اند.

به امام حسین(علیه السلام)خبر دادند که پسر محمد بن بشیر بذلمی را در سر حدات ری گرفته اند. حضرت چند حلهی یمانی آوردند و فرمودند: این حله ها را بگیر و برو پسرت را آزاد کن. ما دست از بیعت تو برداشتیم.

گریه اش گرفت و گفت: «اَکَلَتْنی السِّباعُ حَیّاً اِن فارَقْتُکَ؛؛ (1)حسین جان، درندگان بیابان مرا زنده زنده بخورند، اگر از تو جدا شوم.»

ص: 79


1- مثیر الاحزان، ص 53،بحارالانوار، ج 44، ص 1394

این چنین بین امام(علیه السلام)و یارانش پیوند برقرار شده بود. گفت: قضيه و پسرم را پای خدا حساب می کنم. او هم اجری دارد. حسین جان، ازپسرم گذشتم. از خودم هم گذشتم.

حضرت غلامی به نام جون دارد. او پیش از آن غلام ابوذر غفاری بود. ابوذر او را به پیغمبراکرم بخشید، تا به امام حسین(علیه السلام) رسید.

حضرت به این غلام فرمود: بگذار و برو. تو در راحتی با ما بودی، از این در تاریخ به بعد سختی است.

غلام شروع به گریه کرد و گفت: آقاجان، «انَا فِی الرَّخاءِ اَلْحَسُ قِصاعَکُمْ و فِی الشِّدَّةِ اَخْذُلُکم؛؛ (1)من در ناز و نعمت با شما باشم و در سختی شما را تنها بگذارم. «والله لا اُفارِقُکُم »؛ به خدا قسم از شما جدا نمی شوم تا نسب و حسب پستم به حسب کریم و عالیتان و رنگ سیاهم به رنگ سفیدتان مخلوط شود. (2)این ها باذل بودند.

ص: 80


1- اللهوف، ص 108؛ بحارالانوار، ج 45، ص 22.
2- اللهوف، ص 108؛ بحارالانوار، ج 45، ص 22.

گفتارهفتم

اشاره

بسم الله الرحمن الرحيم

قال الله الحکیم فی محکم کتابه الکریم: قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیهِ اَجْراً اِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی القُربی ١ (1)

عبادت پیشگان

وقتی به مجموعه آیات کریمه ی قرآنی و احادیث و روایات نگاه می کنیم، عالی ترین منزلگاه را از آن محبت می بینیم.

عابدان با عبادت و نماز فراوان و روزه های بسیار و تلاوت قرآن خدا را بندگی می کنند. با عبادت های بدنی، می خواهند به خدا برسند. بسیاری از بزرگان راه می فرمایند: اولآ، این گروه از انسان ها، بیش از نود درصدشان به آن معارف عالیه نمی رسند. ثانيا، آنها هم که می رسند، بسیار ناقص و کوتاه اند. چهل سال خدا را عبادت کرده، ولی هیچ تغییر و جهش اخلاقی در وجودش پیدا نشده است.

کسی را دیدند که بسیار نماز می خواند. گفتند: برای چه این قدر نماز می خوانی ؟ گفت: سی سال نماز خوانده ام. قضای نمازهای سی ساله ام

ص: 81


1- سورهی شوری، آیه ی 23.

را می خوانم. پرسیدند: چرا؟ گفت: سی سال نماز خواندم؛ نماز اول هر وقت، در صف اول جماعت. یک شب دیر به جماعت رسیدم. دیدم جای من را گرفته اند. مجبور شدم در صف های عقب بایستم. خجالت و کشیدم. به خودم گفتم: فلانی، توکه سی سال صف اول جماعت بودی، چه شد صف چهارم ایستاده ای؟ تازه فهمیدم این سی سال نماز صف اول جماعتم، برای خدا نبوده برای ریا و خودنمایی بوده است.

تفقه در عبادت

می بینیم با این عبادت های فراوان ذره ای تغییر نکرده ایم. لذا مولی الموحدین، حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)می فرماید:

اَلا لا خَیْر فی قِرائَةٍ لا تَدَبُّرَ فیها، الا لا خَیْرَ فی عِبادَةٍ لا فِقْهَ فیها؛ (1)آگاه باشید در عبادتی که فقه و فهم در آن نیست، خبری نیست.

خواندن قرآن بدون تدبر و دوراندیشی، آن خیر ویژه را ندارد. ثواب می دهند، بهشت می برند، نور می آید، ولكن مرا به آن مقصد عالی نمی رساند. این قرآن آمده است تا دست مرابگیرد و از طبیعت بر کند و به معراجم ببرد.

ای هدهد صبا به صبا می فرستمت

بنگر که از کجا به کجا می فرستمت

حیف است طایری چو تو در خاک دان دهر

زین جا به آشیان وفا می فرستمت

می بینم با این قرآن خواندن، به آشیان وفا و معراج نرفته ام. چون تدبر

ص: 82


1- مشكاة الانوار، ص 137.

در آیات ندارم. در عبادتی که فقه و فهم در آن نباشد، خبری نیست. اولین مرحله ی حضور قلب در نماز توجه به معانی نماز است. وقتی می گویم: «سُبحانَ ربّی الاعلی وَ بِحَمْدِهِ » یعنی خدایا، من تو را از هر عیب و نقصی منزه می دانم. لذا از تو گله ندارم. اعتراض به کارهای توندارم.

نمی گویم:

اگر دستم بر چرخ گردون

بگویم این چرا چون

آن چرا چون یکی را داده ای صد ناز و نعمت

یکی را نان جو آغشته در خون

توجه در نماز

خداوند در قرآن می فرماید:

﴿لا تَقْرَبوا الصَّلوةَ وَ انتم سُکاری حَتّی تَعْلَموا ما تَقُولُون)؛ ؛ (1)در حال مستی نزدیک نماز نشوید، تا بدانید چه می گویید.

اگر مست خوابید، اگر مست غفلتی، اگر مست ریاستی، اگر مست پولی، اگر مست شهوتی، اگر مست تعریف دیگران هستی، در حالت مستی و غفلت نزدیک نماز نشوید. آدم باید متوجه باشد و ببیند باخدا چه می گوید: «سبحان ربی» یعنی مربی و پروردگار من، از هر عیب و نقص و ضعفی منزه است.

در جنگ احد وقتی مشرکین در برابر یاران حضرت رسول الله قرار گرفتند، شعار می دادند: «لَنا عُزّی وَ لا عُزّی لَکُم؛، ما بت بزرگ عزی داریم و شما ندارید.» پیغمبر فرمود: جوابشان را بدهید و بگویید: «الله مَولانا وَ لا مَولا لکم؛ ما مولا و خدا داریم، شما بی خدا هستید.»

ص: 83


1- سوره ی نساء، آیه ی 43

آنها می گفتند: «اَعْلِ هُبَلْ؛؛ بت هبل را بالا ببر.» پیغمبر فرمود: جواب پر بدهید: «الله اَعلی وَ اَجلّ؛(1) خدا بزرگ تر از هر بزرگی است که بشر تصورمی کند و اعتقاد دارد.» خدا شکوهمندتر از هر شکوهمندی است. وقتی می گوییم: «سُبحانَ رَبِّي الاَعلی وَ بِحَمدِهِ»، یعنی خدای من از من و و خواسته های من و تعلقات من، از غرب و شرق بزرگتر است. وقتی بزرگتر است، همه را در برابر او کوچک می دانم. اولین مرحله ی حضور برای قلب، در نظر گرفتن معانی نماز است. هم تجمع فکری می آورد و هم به و انسان رشد و تعالی می بخشد.

انسان نماز می خواند، ولی نمی داند چه می گوید. لهذا از عبادت بهره نمی برد. فرمود: در سکوتی که تفکر و نگاه درونی و باطنی نباشد و انسان عبرت نگیرد، خیری نیست. جوهره ی قرآن، عبادات، نگاهها و سکوت ها به تفکر و تدبر و عبرت گرفتن و دوراندیشی است.

حضرت امام امت - رضوان الله تعالی علیه – در کتاب «اسرار الصلوة» می فرماید: اگر نماز عصر من از نماز ظهر من عالی ترنبود، اگر نماز مغربم از عصرم، نماز عشایم از مغربم و نماز صبحم از نماز عشایم، عالی تر نبود، این نمازها قبول نیست. نه این که صحیح نباشد. ان شاء الله صحیح است، بهشت هم می رویم، قضا هم ندارد، ولکن رشد آفرین نیست. پنجاه سال نماز خوانده است، ولی هیچ تغییری در اعمال واخلاق و اعتقاداتش به وجود نیامده است. این گروه، گروه عابدین اند.

ص: 84


1- بحارالانوار، ج 20، ص 23.

ریاضت پیشگان

گروه دوم، اهل ریاضت اند. به شکم و چشم و گوش و زبان می گویند خود را کنترل کن. در کتاب «فضیلت های فراموش شده که در حالات مرحوم تربتی نوشته شده است، قضایای جالبی آمده است. از جمله پسر ایشان می گوید: در تهران با پدرم می رفتیم. به او گفتم: این مجلس و سناست. چندین طبقه مجلل دارد. پدرم برگشت و به من گفت: فرزندم مگر چشمت بیکار است که هرزه باشد و هر جا را نگاه کند. مجلس سنا هوای باشد. اگر من نگاه کنم، آیا به علمم افزوده می شود و رشد پیدا می کنم؛ حالا هزار طبقه هم باشد، برای من چه نتیجه ای دارد؟ اهل تقوا در این کلاس اند:

غَضُّوا اَبْصارَهُمْ عَمّا حَرَّمَ اللهُ عَلَیْهِم وَ وَقَفوا اَسماءَهم عَلَی الْعِلْمِ النّافِعِ لَهُمْ؛ (1)چشمان خویش را از آنچه خداوند بر آنها حرام نموده است، پوشیده اند و گوشهای خود را وقف شنیدن علم و دانش سودمند ساخته اند.

چشمان خود را از هر حرامی می پوشند. از نگاه حرام پرهیز می کنند.چشمش هرزه نیست تا هر کجا را نگاه کند.

دیده و دل

این سخن امير الكلام والبيان، حضرت علی(علیه السلام)است. می فرماید:

القَلْبُ مُصْحَفُ الْبَصَرِ؛ (2)قلب کتاب و دفتر دیده است. یعنی هر چه را چشم می بیند، در دل ثبت می شود. در حقیقت چشم

ص: 85


1- نهج البلاغه، خطبه ی 193.
2- نهج البلاغه، حکمت 409

قلم برای دل می شود. بابا طاهر چه زیبا گفته است:

ز دست دیده و دل هر دو فریاد

هر آنچه دیده بیند دل کندیاد

بسازم خنجری نیشش ز فولاد

زنم بردیده تا دل گردد آزاد

این دیده ی هرزه و هر جایی هر چه را می بیند، عکس برداری می کند د و تحویل دل می دهد و دل را ویران می کند. من می خواهم این دیدهی هرزه را کور کنم و یک دیده ی زیبایی را به دست آورم که به قرآن، به مشاهد مشرفه و به عظمت الهی بنگرد و تحویل دل بدهد و دل قشنگ و لطیف و ظریف و زیبا شود.

خنجری را که بابا طاهر مطرح می کند، خنجر تقواست؛ تقوای ستیز، نه تقوای گریز. یعنی خودش را آماده می کند تا با گناهان و آلودگی ها نبردی جانانه کند و بر آنها پیروز و غالب شود.

زبان و قلب

کسی که ریاضت می کشد و به برکت ریاضت های شرعی چشم و زبان و گوش خود را کنترل می کند، در کلاس بالایی است. مرحوم علامه طباطبایی - رضوان الله تعالی علیه این روایت را در جلد پنجم «تفسیر الميزان» آورده است. در «نهج الفصاحه» که شماری از کلمات حضرت رسول الله الاعظم است، نیز آمده است:

لَولا تَکثیرٌ فِی کلامِکُمْ وَ تَمریجٌ فِی قُلوبِکم لَرَأَیْتُمْ ما اَری وَ لَسَمِعْتُمْ ما اَسْمَعٌ؛ (1)اگر پر حرفی نمی کردید و خلجانها و اوهام و خیالات در قلب های شما نبود، حتما آنچه را من می بینم، شما هم می دیدید و آنچه را من میشنوم، شما هم می شنیدید.

ص: 86


1- الميزان، ج 5، ص

امام صادق(علیه السلام) فرمودند:

المومِنُ مُلْجَمٌ؛مؤمن لجام گسیخته نیست.

زبان مؤمن از غیبت و تهمت و ناسزا و هرزه گویی و بذله گویی منزه به است. زبانش افسار دارد، اگر زبان شما به کثرت سخن عادت نداشت، اگر قلب شما در شک و تردید نبود، آنچه را که من میدیدم، شما هم می دیدید و آنچه را که من میشنوم، می شنیدید.

مثل سید بن طاووس می شدید. او در «کشف المحجة» به فرزندش دهید می فرماید: من برای نماز صبح با تشخیص سپیده دم و فجر صادق نماز صبح نمی خوانم. بلکه فرشتگان را می بینم که اول صبح پست عوض می کنند. شیاطین هم بین نماز مغرب و عشا پست عوض می کنند. لذا فرمود: نماز غفیله بخوانید. یعنی در حال تعویض پست، یک غفلت مختصری برای شیاطین حاصل می شود، نماز بخوانید، بلکه تا آخر غافل بشوند.

صبح به صبح فرشته ها پست عوض می کنند. سید می گوید: من می فهمم دو فرشته ام می روند و دو فرشته دگر می آیند. چون هم زبانش تحت کنترل است و هم قلب و دلش.

چشم و قلب را باید کنترل کرد. اینها در کلاس ریاضت کار می کنند. نود درصد گروه دوم به مقصد می رسند. ده درصدی باقی می مانند. آدم را صد در صد نمی رساند؛ چون ریاضت کشیده و به کشف و کرامات رسیده، گاهی ادعا می کند که ما حضرت را دیدیم. ما چنین و چنان کردیم.

برسر بازار عشق ای عزیز

از تو به یک جو نخرند صد هزار

می کشف و کرامات را

ص: 87

موعظه ی پیر می فروش

مرحوم دوائی در مشهد بود. مرد بزرگی بود. سال اول انقلاب هم مرحوم شد. خیلی برجسته و فوق العاده و ناشناخته بود.

از شاگردان ایشان شنیدم که مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی، آن مرد و بزرگ که در کلاس ریاضت و سحرخیزی و ذکر و ورود به جاهایی رسیده بود، از کنار مغازهی مرحوم دوائی عبور می کند. به او الهام می شود که از برای این دوا فروش تقاضا کند که موعظه اش کند.

و به دوا فروش می گوید: ما را موعظه کند. می گوید: من موعظه کنم ؟! شما آقای شهرید. من یک دوا فروش جزئی ام. شما باید مرا موعظه کنید.

می گوید: موعظه ام کن. ایشان نگاه می کند می بیند مرحوم نخودکی زمینه ی پذیرش موعظه را دارد. بعضی اصلا حاضر نیستند زیر بار موعظه بروند. این به برکت ذکرالله برای انسان حاصل می شود.

دید حرف گوش می دهد، به او فرمودند: آقای نخودکی، شنیده ام برای شما نذر می کنند. شنیده ام در خانه ات می آیند و شما مریض ها را شفا می دهید. دو تا مشکل به هم زده اید. مشکل اول این است که خدا به خاطر ریاضت و مواظبت و سحرخیزی چکی برایت کشیده است. فردای قیامت این چک را به شما می دهد. هر چه بخواهی بنویسی و نقدش کنی. تو داری این چک را همین جا نقد می کنی. برای آنجا چه گذاشته ای؟

دوم این که تو حجاب بین امام رضا(علیه السلام)و مردم شده ای. مردم زود با عقلشان را از دست می دهند.

فردی به محضر مبارک رسول الله(صلی الله علیه و آله)رسید. قبل از این که وارد بشود،

ص: 88

پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: الآن یک نفر وارد جلسه ما می شود که اهل بهشت است. همه منتظر بودند ببینند چه کسی وارد می شود. یک وقت دیدند ابوذر غفاری است. طبق بعضی از نقلها همه فهمیدند این اهل بهشت است.

بعد از دقایقی از جلسه بیرون رفت. اولی و دومی دنبالش دویدند و گفتند: پیغمبر به ما خبر داد که تو اهل بهشتی. برای ما دعا کن تا عاقبت به خیر شویم.

ابوذر نگاهی به آنها کرد و گفت: در چهره ی شما عاقبت به خیری نمی بینم. از این که آن آقایی که خبر داده من اهل بهشتم را رها کردید و به سراغ من آمده اید، خجالت نمی کشید! به پیغمبر نمی گویید دعا کن عاقبت به خیر شویم و دنبال من دویده اید. معلوم می شود ذات شما چه خراب است. (1)

حجاب بین امام و مردم

با بودن امام رضا(علیه السلام) از این که سراغ این و آن برویم باید خجالت بکشیم. در سفری خدمت آیت الله بهاءالدینی - رضوان الله تعالى عليه -بودیم. به مشهد مشرف شدیم. دو نفر هم همراه ما آمدند. به من گفتند: یک ولی خدا را به ما معرفی کنید تا پیش او برویم.

گفتم: شما حرف گوش کن نیستید. وگرنه من کسی را به شما معرفی می کردم که آیت الله بهاءالدینی پیش او قطره هم نیست. با کمال اشتياق گفتند کیست؟ گفتم: امام رضا(علیه السلام) گفتم: ما اعتقادمان این است که امام

ص: 89


1- معانی الاخبار، ص 205 و نیز رجوع کنید به: الغيبة (للنعمانی)، ص 42.

رضا می بیند، می شنود، قدرتمند است، مهربان است. همه این ویژگی های بی نظیر در وجودش هست. من باید خودم را به محضر مبارک امام رضا(علیه السلام)عرضه بدارم و بگویم:

دست من و دامان تو

درد من و درمان تو

چشم من و احسان تو

جانم رضاجانم رضا

کجا می خواهیم برویم!؟ مردم اگر چیزی از کسی ببینند، فورا مسیر را عوض می کنند. پیداست کجا دارند می روند.

به مرحوم نخودکی گفته بود: کاری کردی که به جای این که مردم سراغ امام رضا(علیه السلام) بروند، سراغ تو می آیند. می گویند برویم نزد آقای نخودکی که چنین و چنان می کند. تو حجاب بین امام رضا و مردم شدی.

دید راست می گوید. به مرحوم دوائی گفت: چه کار کنم؟ فرمود: از مشهد بیرون برو. بعد از این جریان وقتی به مشهد می آمد تا وارد مشهد می شد یک ختم قرآن می کرد. کارهایش را هم جمع و جور و کم کرد.

ممکن است آدم ریاضت بکشد، در عین حال مشکلاتی هم به بار بیاورد. کسی می گفت: با ریاضت همه بت ها را در هم شکستیم. بت بزرگ را چه کنیم؟! بت بزرگ بت نفس است. گاهی آدم شهوت و ریاست را زیر پا گذاشته و از همه ی اینها فاصله می گیرد، اما منم منم می کند.

این بت بزرگ را چه باید کرد؟! گاهی اهل ریاضت سر از “جب در می آورند و هیچ کسی را قبول ندارند. فقط می گویند خودم. می گوید هر کجا گشتم، ولی خدایی را غیر از خودم ندیدم. خودم ولی خدا هستم.

ص: 90

محبت پیشگان

راه سوم راه محبت است؛ کلاس محبت خدا و اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام). اولین قدم محبت این است که پا روی خودش می گذارد و حرکت می کند.

عاشقان کشتگان معشوق اند

برنیایدز کشتگان آواز

و اهل محبت به سرعت به مقصد می رسند. کربلا را تماشا کنید. هشت روز است، ولی به اوج رسیدند. اهل محبت همه به مقصد و می رسند. اهل محبت به طور کامل به مقصد می رسند. هیچ عاملی به اندازه ی محبت تربیت کننده نیست.

حضرت رسول الله الاعظم(صلی الله علیه و آله)نفرمود مزد رسالت من نماز یا روزه است. خیلی ها نماز می خوانند، روزه می گیرند و با همان نماز و روزه به جهنم می روند. لذا فرمود: به نماز و روزه افراد نگاه نکنید. به طول رکوع و سجودشان نگاه نکنید. حضرت نماز و روزه را به عنوان مزد رسالت مطرح نکردند. انگشت روی محبت گذاشته اند.

قُل لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیهِ اَجراً اِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی القُربی؛ (1)بگو: در برابر این رسالت پاداشی از شما نمی خواهم، جز دوست داشتن نزدیکانم.

کسانی که به کربلا آمده اند، نماز می خواندند، روزه می گرفتند، ولی به جنگ امام حسين(علیه السلام)آمدند. چون محبت علی(علیه السلام)را نداشتند. اگر مودت اهل بیت آمد، نماز قشنگ هم می آید، روزهی زیبا هم می آید،

ص: 91


1- سوره ی شوری، آیه ی 23.

عبادات لطیف و ظریف و زیبا هم پیدا می شود. این جایگاه محبت است. «چون که صد آمد نود هم پیش ماست.»

محبت و مودت مثل عدد یک است. هر چه صفر به آن افزوده شود، و ارزشش زیادتر می شود. اگر اهل محبت شدیم، هوای نفس از بین می رود. شیطان و بت بزرگ از بین می رود. موانع کمال از سر راه برداشته می شود و همه ی کمالات را به ارمغان می آورد.

جذبه ی محبت

یاران امام حسین(علیه السلام) در این کلاس بودند. نماز می خواندند، عبادات فراوان داشتند، حضرت ابی عبدالله الحسین(علیه السلام)کنار بدن حبیب بن مظاهر تشریف آورده اند و فرمودند:

لَقَد کُنْتَ فاضِلاً تَخْتِمُ الْقُرآنَ فِی لَیْلَةٍ؛ (1)ای حبیب چه بر گزیده مردی بودی در یک شب ختم قرآن می کردی.

حبیب نیکی تو برای خدا بود. برای خدا حرکت کردی. حرکتت فقط الهی بود. تو شخصیت فقیه و با فضیلتی بودی. حبیب هر شب یک ختم قرآن می کرد، اما بالاتر از آن عشق به ابی عبدالله(علیه السلام)بود. بی قرار حضرت سالار شهیدان بود. و به این مقام و مرحله رسید. «السلام عليكم یا خیر انصار.»

بسیاری افراد در کربلا نماز و روزه نگهشان نداشت. چون خیلیها اهل نماز و روزه بودند، ولی وسط کار در رفتند. عمر بن سعد هم به حسب ظاهر نماز می خواند و روزه می گرفت، اما محبت سيد الشهدا را

ص: 92


1- دمع السجوم، ص 141.

نداشت. محبت ملک ری را داشت حضرت فرمود: به گندمش هم می نمی رسی. گفت: جوش هم ما را بس است. عاشق جوری بود. نتوانست بیاید.

حر بن یزید ریاحی عاشق امام حسین(علیه السلام) بود. توانست بیاید. محبت یک کشش ویژه دارد. یاران امام صفشان را جدا کردند.

ص: 93

ص: 94

گفتار هشتم

اشاره

بسم الله الرحمن الرحيم

قال امير المؤمنین(علیه السلام): حُبُّ اللهِ نارٌ لا یَمُرُّ عَلی شیءٍ اِلاَّ احْتَرَقَ (1)

جایگاه محبت

جایگاه یاران حضرت سالار شهیدان در آیینه ی زیارت ناحیه ی مقدسه، بس بلند است. حضرت پنج شهادت درباره ی یاران سیدالشهدا داده اند. اولین شهادت این است: «السَّلامُ عَلَیکُمْ یا خَیْرَ الانصار؛ سلام بر شما باد، ای بهترین پاران.»

در مجموعه یاران انبیا و امامان و اوصیا(علیهم السلام)به راستی چرا یاران حضرت گوی سبقت را از همه ی انصار و یاران ربوده اند و در صدر یاران انبیا و امامان قرار گرفته اند؟ نکته هایی مطرح شد. یکی هم محبت بود. گفتیم: عالی ترین ویژگی در وجود یک انسان محبت خدا و حضرات چهارده معصوم(علیهم السلام)است.

مرحوم علامه ملا محسن فیض کاشانی در «محجة البيضاء في تهذيب الاحياء» جلد هشتم، باب محبت، فرموده است: تمام

ص: 95


1- بحارالانوار، ج 67، ص 23.

موضوعات اخلاقی یا مقدمه ی محبت اند و یا نتیجه و میوهی محبت خدای منان. فرمود: در دنیا زاهد و ساده زیست باشید؛ چون ساده زیستی رشته های علاقه ی غیر الهی را می برد. دگروابسته به پول و زندگی این و آن نخواهم بود.

نشانه های ساده زیستی

انسان های ساده زیست از چهار چیز راحت اند: تعلق، تكلف، تنعم، تجمل. همه ی بیچارگی های امروز انسانی مربوط به این چهار کلمه شده است. گاهی انسان اهل تنعم است. دائمآ شکم را به نعمتهای گوناگون، به مرغ و کباب و سالادهای متنوع، مشغول می سازد.

تنعم مشکل انسان است. شکم را به غذاهای مختلف، شیرینی ها و انواع مختلف سرها عادت می دهد. اصلا بشر گیج است که چه بخوردا مشکل دوم تجمل گرایی است. وقتی خانه ی من نیازمند سنگ و سرامیک و گچ کاری و رنگ آمیزی و دکوراسیون و مبلمان کذایی می شود. نیازمند قالی های نخ فرنگ و انواع و اقسام لوازم برقی می شود. پیداست ما دیگر به زندگی نمی رسیم. شب و روز باید برای دنیایمان بدویم.

عاملش هم تجمل گرایی است.

مشکل سوم تكلف است. یعنی این که آدم خودش را به زحمت بیاندازد.

پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله)فرمود:

اِنّی لا اُحِبُّ المُتِکَلِّفین؛،(1) من اهل تكلف را دوست ندارم.

ص: 96


1- الكافی، ج 9، ص 275.

در جایی دیگر فرمودند:

نَحنُ مَعاشِر الانبیا و الاولیاءِ براءٌ مِن التَّکَلف؛ (1)ما گروه پیامبران و اولیای الهی از تكلف بیزار هستیم.

خداوند هم در قرآن می فرماید: بگو:

وَ ما اَنا مِنَ المُتَکَلِّفین؛ (2)من از متکلفین نیستم.

اگر درآمدم دویست تومان است و من به اندازهی سیصد تومان خرج کنم، این تكلف است. اگر توان مالی من این است که غذای معمولی، مثلا برنج و قیمه و امثال این ها را جلوی مهمان بگذارم، ولی به جای آن جوجه کباب بگذارم، این تكلف است.

حضرت آیت الله بروجردی - رضوان الله تعالی علیه یک شب با بعضی افراد خانه دعوا کردند. گفتند: چرا در خانه ی من بوی کباب می آید. همسایه ها ممکن است نداشته باشند. گفتند: حاج آقا چنین عملی را انجام نمی دهیم. این بوی کباب خیابان است که تو خانه ی ما هم آمده است. این قدر مواظب بودند.

مشکل چهارم تعلق و وابستگی ها است. کسی که به دنیا وابسته است، نمی تواند از دنیا دل بکند. وابستگی برای انسان بیچارگی می آورد.

محبت دنيا

می خواهم پرواز کنم، ولی هر چه بال می زنم، نمی توانم پرواز کنم. می خواهم در نماز شب پرواز کنم. می خواهم انس با قرآن برقرار کنم و

ص: 97


1- بحارالانوار، ج 70، ص 1394
2- سوره ی ص، آیه ی 86

پرواز کنم. قرآن و سحرخیزی پرواز می دهد. حضور در مشاهد مشرفه، پر به پرواز عنایت می کند. توجه و مراقبه پر پرواز می دهد. می خواهم پرواز کنم، هر چه بال می زنم پروازی نیست.

و زمان های گذشته برای این که مرغ به پشت بام نپرد، یا به خانه ی همسایه نرود و معلوم بشود تخمش را کجا می گذارد، لنگ کفشی به پایش می بستند. وقتی می آمد بال بزند، نمی توانست پرواز بکند. مالنگ و کفش وابستگی به دنیا را به خودمان بسته ایم. وابسته به صندلی ریاستیم؛ وابسته به شهوتیم، وابسته به خوابیم، این وابستگی ها را چه می کنیم. برای ما یک مشکل بزرگی شده است.

حضرت امام امت –رضوان الله تعالی علیه – نامه ای برای مرحوم حجت الاسلام حاج احمد آقا نوشته اند که با عنوان «نقطه ی عطف» به چاپ رسیده است، در آن نامه فرموده اند:

حُبّ الدُّنیا رأسُ کُلِ خَطیئه؛ (1)محبت دنیا ریشه و سرچشمه ی همهی گناهان است.

این یک نکته ی عالی و بلند را دارد. یعنی احمد آقا، خیال نکنی من محبت حرام دنیا را می گویم، بلکه دنیای حلال هم این گونه است. وقتی به دنیای حلال عشق ورزیدم و وابستگی پیدا کردم و حلال پیدا نشد، سراغ شبهه ناک و حرامش هم می روم. باید ریشه ی محبت دنیا، چه حلال و چه حرام و چه شبهه ناکش را از دل بیرون کرد.

تعلق گر نباشد خوش توان رفت

تكلف گر نباشد خوش توان زیست

ص: 98


1- الکافی، ج 2، ص 130، بحارالانوار، ج 67، ص 315.

مقدمه ی محبت

چگونه می توان با تعلق و تکلف و تنعم و تجمل مبارزه کرد؟ اگر ساده زیست بودم، تعلق به این عالم ندارم. از این چهار چیز نجات پیدا می کنم. مرحوم ملا محسن فیض می فرماید: از زهد این همه تعریف و 3 تمجید شده، تا مقدمه ی محبت باشد. محبت خدا حاصل نمی شود، مگر این که رذائل اخلاقی از بین برود. رذائل اخلاقی هم با زهد و صبر و شکیبایی در انجام واجبات و ترک محرمات از بین می رود.

می فرماید: تمام اینها مقدمه ی محبت اند. مقدمه است تا انسان به عشق و دوستی خدا و اهل بیت(علیهم السلام)برسد. میوهی محبت، رضا و خشنودی از خداست. مگر هر کسی از خدا راضی می شود؟!

پسندم آنچه را جانان پسندد

به محضر مبارک حضرت ابی جعفر، امام باقر(علیه السلام) عرضه داشتند: یابن رسول الله، جابر بن عبدالله انصاری هشت درجه از ایمان را داشت. ایشان می گوید: ایمان من به جایی رسیده است که فقر را از دارایی، بیماری را از سلامتی، مرگ را از زندگی، بیشتر دوست دارم.

این کلاس خیلی بالاست.

اَلْفَقْرُ سَوادُ الوَجْهِ فِی الدّارین؛ (1)فقر سیاهی دو دنیاست.

جابر می گوید: فقر را دوست دارم. در فقر ذلت نفس وجود دارد. درغنا تکبر وجود دارد.

ص: 99


1- عوالی اللآلی، ج 1، ص 430، بحارالانوار، ج 69، ص 30. البته روایت معنای دقیق دیگری هم دارد.

اِنْ الاِنْسانَ لِیَطْغی اَن رَآهُ اسْتَغنی؛(1) انسان وقتی خودش را غنی و بی نیاز می بیند، طغیان می کند.

در روایات آمده است:

إنَّ البَطْنَ لِیَطغی مِن اَکْلةٍ؛ (2)شکم از غذا خوردن طغیان می کند.

در بیماری به یاد خدا هستم. دعایم مستجاب می شود. از این جهت بیماری را از سلامتی بیشتر دوست دارم. مرگ را چون دیدار با خداست، بیشتر از حیات دوست دارم. این کلاس، کلاس بالایی است.

امام باقر(علیه السلام) فرمودند: «ما اهل بیت این گونه نیستیم. بلکه اگر خدا بیماری را برای ما دوست دارد، ما بیماری را دوست داریم، اگر سلامتی را دوست دارد، ما هم سلامتی را دوست داریم.»

یکی درد و یکی درمان پسندد

یکی وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران

پسندم آنچه را جانان پسندد

از مرگ و شهادت و حیات و فقر و غنا هر چه را خدا دوست دارد، ماهم همان را دوست داریم. «ماللعبد والاختيار، عبد را با اختیار چه کار؟؟» هر چه او دوست دارد، ما هم دوست داریم. این کلاس رضاست. کلاس خشنودی از خدای منان است. کلاس تفویض و واگذاری امور به خداست.

وَ اُفَوِّضُ اَمری اِلی الله إنَّ الله بَصیرٌ بالعباد" (3)به همه ی امور و کارم را به خدا واگذار می کنم؛ چون خدا بصیر و بیناست.

آدم کور دستش را به بینا می دهد و از خیابان عبور می کند. من نابینای

ص: 100


1- سوره علق، آیه ی 6.
2- الكافي، ج 6، ص 269؛ المحاسن، ج 2، ص 446.
3- سوره ی غافر، آیه ی 44.

به آینده ام. نابینای به انتخاب گریام. بسیاری از چیزها را که دوست می دارم، برایم بد است. خیلی چیزها را که دشمن دارم، برایم خوب است.

﴿وَ عَسی أن تَکرَهُوا شَیئاً و هُو خَیرٌ لَکُم و عَسی أن تُحِبّوا شیئاً و هو شرٌ لکم)؛؛ (1)چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، و حال آن که خیر شما در آن است و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آن که شر شما و در آن است.

لذا امورم را به خدا واگذار می کنم. حضرت موسی بن عمران(علیه السلام)عرضه داشت:

اَیْ رَبِّ اَیُّ خَلْقِک اَحبُّ اِلیک؛ خدایا، کدام خلقت به سوی تو ان محبوب تر است. فرمود: مَنْ اِذا اَخَذْتُ حَبیبَهُ سالَمَنی؛ (2)هر کسی که وقتی محبوبش را از او گرفتم، تسليم من است.

وقتی آنچه را که دوست دارد و به آن دل بسته است از او می گیرم، وقتی مال و فرزندش را از او می گیرم، می گوید: دستها بالا؛ تسلیمم. در برابر قضا و قدر الهی داد و فریاد نمی کند. این مقام تسلیم، رضایت، تفویض و تسلیم، میوهی محبت است. انسان اگر به عشق خدا رسید، تسلیم خدا می شود و امورش را به خدا واگذار می کند و از خدای منان راضی می شود.

مانداریم از رضای حق گله

عارنایدشیر را از سلسله

حضرت عقیله ی بنی هاشم، قهرمان کربلا، زینب کبری، باچه منطقی در برابر ابن زیاد ایستاد؟ ابن زیاد به زینب کبری می گوید: «کَیْفَ

ص: 101


1- سوره ی بقره، آیه ی 216.
2- مسكن الفؤاد، ص 185، بحارالانوار، ج 79، ص 90

رَأیتَ صُنْعَ الله بِاَخِیکِ و اهْل بَیتک؛ کار خدا را با برادر و با برادر زادگانت واهل بیتت چگونه یافتی؟»

دارد جبر را تبلیغ می کند. می خواهد خودش را از وجدانهای عمومی نجات بدهد. می گوید: خدا این کار را کرد. ما این کار را نکردیم. اما بی بی دو عالم دو طرف سکه را جالب و زیبا بیان کرده.

تمام قضایا و رخدادها دو طرف دارد. یک طرفش مربوط به ابن زیاد می شود. فرمود: خودت را برای محاجه و مناظرهی فردای قیامت آماده کن.

فَانْظُر لِمَن الْفَلْجُ یَومئذٍ؛ بين آن روز پیروز کیست.

ثَکَلَتْکَ اُمُک یا ابْن مَرجانِة؛مادرت به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه. چه تعبیر علمی آبداری! اصل و نسب ابن زیاد را زیر سؤال می برد. مرجانه زن معروفی بوده. سر در خانه اش پرچم بوده. یک زن بدکاره. شیخ بهایی جریان مادر او را خیلی عالی بیان می کند. می گوید:

این جنابت های پی درپی که هست

هیچ نارد در وضوی تو شکست

حضرت زینب(علیها السلام)نكته ی معرفتی و اخلاقی را بحث کرده است. این طرف سکه «ثكلتك أنک یاب مرجانه» هست. یعنی جبری در کار نیست. با اختیار این جنایت را انجام دادی. اما طرف دوم. سکه نسبت به خداست. می فرماید: خدا برای ما شهادت را انتخاب کرده. شهادت هم زیباست.

ما رأیت الاّ جمیلاً؛(1) از خدا جز جميل و زیبایی چیز دیگری ندیدم.

اِنَّ اللهَ جَمیلٌّ وَ یُحبُّ الجَمال؛ (2)خدا زیباست و جمال و زیبایی را دوست دارد.

ص: 102


1- اللهوف، ص 160؛ بحارالانوار، ج 45، ص 115.
2- الکافی، ج 6، ص 438، بحارالانوار، ج 10، ص 92.

از خدا زشتی سر نمی زند. این منطق عالی زینب کبری، برخاسته از و معرفت الله است. چون خدا را شناخت، عاشق خدا شد. وقتی عاشق خدا شد، از محبوب و معشوق جز زیبایی نمی بیند. رضایت از خدا تفویض و واگذاری امور و تسلیم حضرت رب العالمین بودن. سه میوه محبت است.

آتش محبت

محبت جایگاهی بس عظیم و منزلتی بس مهم دارد. مولی و الموحدین امیر المؤمنین حضرت علی ابن ابی طالب(علیه السلام) در باب محبت و می فرمایند:

حُبُّ اللهِ نارٌ لا یَمُرُّ عَلی شیءٍ اِلاَّ احْتَرَقَ؛(1)محبت خداوند آتشی است که از کنار هر چه بگذرد می سوزد.

چقدر جالب و زیباست! محبت خدا را به آتش تشبیه کرده است.

آتش او ایجاد حرارت می کند. ثانیا ایجاد روشنایی می کند. ثالثا هرچه را در مسیرش پیدا کند می سوزاند. حضرت فرمود: محبت خدا به منزله ی آتش است. پر حرارت است. اهل محبت خیلی انرژی دارند.

دشمن، شیعه را نمی شناسد. گمان می کند ما فقط وابسته به انرژی هسته ای هستیم. غافل از این که همان طور که در میدان انرژی هسته ای پیروز شدیم و جوانان دانشمند ما به بالندگی رسیده اند، انرژی مهمتری داریم که با آن انرژی به این انرژی رسیده ایم. آن انرژی، انرژی محبت به خدا و اهل بیت عصمت و طهارت است. ما مهدوی انرژی و حسینی

ص: 103


1- بحارالانوار، ج 67 ص 23؛ مصباح الشريعة ص 192.

انرژی هستیم. نشاطها وانرژی هایمان را از حضرات چهارده معصوم(علیهم السلام)گرفته ایم.

اگر دانشمندان ما موفق می شوند، نخست سر کلاس انرژی زیارت عاشورا می نشینند. ابتدا زیارت عاشورا می خوانند، بعد دست به کار می شوند. اگر حزب الله لبنان بر سومین ارتش جهان، یعنی اسرائیل غاصب غالب و پیروز می شود، اول در کلاس انرژی حدیث کساء و های انرژی زیارت عاشورا می نشینند، آنگاه دست به حمله و نبرد و مبارزه می زند. این انرژی خیلی قوی است.

یکی از مخالفین به یکی از جوانان ما می گفت: من از شما شیعه ها خوشم می آید. گفتم: به چه دلیل؟ گفت: شما شیعه ها بانشاط و پرانرژی هستید. ایام محرم که فرا می رسد، بر سر و سینه می زنید، زنجیر می زنید، ایام جشن هم می خندید.

این مصداق این جمله ی جوشن کبیر است: «یا من أضحک و آبکی؛ (1)ای کسی که می خندانی و می گریانی.» خدا شیعه را در جشن ها، در طاعت و بندگی ها می خنداند. خنده های غربی ها تصعی است. آنها خنده و شادی ندارند. خنده های آنان ماشینی است. شیعه زیبا می خندد، زیبا هم گریه می کند. «یا مَنْ اَضْحَکَ و اَبکی؛.» خدا من و شما را در محرم و ایام فاطمیه می گریاند. در قضایا و مسائل حزن آور و اندوهناک اهل بیت(علیهم السلام)می گریاند. و در فرح و شادی اهل بیت(علیهم السلام)می خنداند و مسرور می کند.

ص: 104


1- البلد الامین، ص 405؛ مفاتیح الجنان دعای جوشن کبیر.

منبع و ریشه و اساس همه ی این ها محبت است. محبت مثل آتش،حرارت ایجاد می کند و موتور همه ی ماشین ها را به گردش در می آورد. و حرارت عامل حرکت است. «کباب پخته نگردد مگر به گر میدن.» با این حرارت ایجاد پختگی می کند.

این حرارت محبت است که در ملت ما این همه انرژی تولید و می کند. حرکت ما از محبت است. نور ما از محبت است. محبت به هر چیزی بخورد می سوزاند. نفس، شیطان، شهوت و غفلت را می سوزاند. برای هر چه غیر از محبوب است می سوزاند.

عاشقان کشتگان معشوق اند

بر نیایدز کشتگان آواز

کلاس محبت

عالی ترین جایگاه را محبت خدا و محبت اهل بیت دارد. هر کس می خواهد به سر حد کمال برسد، باید در کلاس محبت قرار بگیرد. یاران امام حسین(علیه السلام)در همین کلاس رشد کردند. مسلم بن عقیل شمشیر خورده، تشنگی بر او غالب شده، ولی آنگونه با ابن زیاد مناظره می کند! نه سلام به ابن زیاد می دهد، نه او را تحویل می گیرد. آیات فرعونی را برای ابن زیاد می خواند.

این همه قدرت و قوت قلب از کجاست؟ حضرت رسول الله الاعظم به امیرالمؤمنین(علیه السلام)فرمود:

وَ اِنَّ وَلَده لَمَقْتُولٌ فِی مَحَبّةِ وَلَدِکَ؛ (1)فرزند عقیل، مسلم بن عقیل در مسیر عشق و محبت فرزندت به شهادت می رسد.

ص: 105


1- الأمالی للصدوق، ص 128، بحارالانوار، ج 44، ص 287.

آنچه او را روی پا نگه داشته و بر فراز بام می ایستد و سلامی با عشق ر و اخلاص به حضرت ابی عبدالله الحسين(علیه السلام)می دهد. محبت و عشق است. وقتی خبر شهادت مسلم بن عقیل به امام حسین(علیه السلام)رسید، این آیه ی مبارکه را خواند:

فَمِنهُم مَن قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ من یَنتَظِر و ما بَدَّلوا تبدیلاً؛ (1)بعضی پیمان خود را به آخر بردند و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندارند.

همچنین این آیه که مربوط به مقربین است را می خواند:

فَرَوْحٌ و رَیحانٌ وَ جَنَّتُ نعیمٍ؛ (2)در روح و ریحان و بهشت پر نعمت است.

مسلم از اصحاب یمین بالاتر است. از مصاديق مقربین و از مصادیق السابقون است.

و این همه به برکت عشق به امام حسین(علیه السلام) است. حضرت سید الشهدا(علیه السلام)دختر مسلم را می خواند. او را بر زانوانش می نشاند. چون امام حسین(علیه السلام)دایی دختر مسلم است. حضرت مسلم داماد امیرالمؤمنین(علیه السلام) است. او را نوازش می کند. دختر متوجه جریانی می شود. عرضه می دارد. مگر پدرم را به شهادت رساندند؟ همه ی اهل خیام می فهمند. متوجه می شوند.

ص: 106


1- سوره ی احزاب، آیه ی 23
2- سوره ی واقعه، آیه ی 89

گفتار نهم

اشاره

بسم الله الرحمن الرحيم

قال جعفر بن محمد الصادق علیه السلام : حُبُّ اللهِ اِذا اَضاءَ علی سِرِّ عَبْدٍ اَخْلاهُ عَنْ کُلِّ شاغِلٍ وَ کُلِّ ذِکْرٍ سِوَی اللهِ عِنْدَ ظلْمَةٍ والْمُحِبُّ اَخْلَصُ النّاسِ سِرّاً وَ اَصْدَقُهُمْ قَولاً وَ اَوْفاهُمْ عَهْداً وَ اَزکاهُم عَمَلاً وَ اَصْفاهُم ذِکراً وَ اَعْبَدُهُمْ نَفْساً تَتَباهی المَلائِکةُ عِنْدَ مُناجاتِهِ و تَفْتَخِرُ بِرُؤیَتِه(1)

چکیده مباحث اخلاق

در مجموعه ی یاران انبیا و اوصیا و امامان معصوم(علیهم السلام)یاران حضرت سید الشهدا(علیه السلام)برترین یاران بودند. از مهم ترین ویژگی های این باران که آنان را در شمار بهترین پاران قرار داد، فداکاری بی نظیر، نیت برجسته و ممتاز و محبت و دوستی خدا و حضرت ابی عبدالله الحسین(علیه السلام)بود.

اگر از علمای اخلاق سؤال کنیم که مطالب اخلاقی که در کتاب های اخلاق، مثال «معراج السعادة»، «جامع السعادات»، «قلب سلیم» و کتاب های اخلاقی دگر آمده است را برای ما در نیم خط بیان کنید، جواب پرسش این است که چکیدهی کتاب های اخلاقی عبارت اند از: تخلیه، تحلیه و تجليه.یک سوم این کتاب ها درباره ی بیرون راندن رذائل اخلاقی سخن

ص: 107


1- بحارالانوار، ج 70، باب محبت، ص 23، ح 23.

می گوید. چگونه تكبر و بزرگ بینی را از بین ببریم. چگونه عجب وخود پسندی را نابود کنیم. چگونه گمان بد نسبت به خدا و خوبان و و مؤمنین را محو و نابود سازیم. چگونه رذیلهی اخلاقی ترس از طبیعت، ترس از مردم را از بین ببریم. چگونه بخل و حسادت و کینه و عداوت را زائل کنیم. به این ها تخلیه می گویند. یعنی درون را از صفات زشت خالی کنم.

ظرف دل

یک سوم دیگر از مباحث کتاب های اخلاقی تحلیه است. تحليه در یعنی اکنون که علف های هرزه را از دل زدودیم، از ساختمان ویران درون آوار برداشتیم، دل را چگونه به اخلاق محمدی زیبا کنیم. از امام رضا(علیه السلام)روایت شده است:

اِنْ للهِ فِی عِبادِه آنِیَةً وَ هوَ القَلبُ فَاَحَبُّها اِلَیهِ اَصْفاها وَ اَصْلَبُها و اَرَقُّها اصلَبُها فِی دینِ اللهِ و اَصْفاها مِنَ الذُّنوبِ وَ اَرَّقُها عَلَی الإِخوانِ؛ (1)برای خداوند در بندگانش ظرفی است و آن قلب و دل است. و محبوب ترین قلب ها در نزد خدا باصفاترین، محکم ترین، و نازک ترین آنهاست؛ محکم ترین آنها در دین خدا، صاف ترین آنها از گناهان و رقیق ترین آنها بر برادران.

عالی ترین دلها دارای چند ویژگی است:

صفای دل

ویژگی نخست برترین دلها: «اصفاها». دلی که مثل آیینه شفاف و زلال است و یک نقطه تاریک و یک ذره زنگار در آن پیدا نمی شود. امام صادق(علیه السلام)فرمودند:

ص: 108


1- فقه الرضا، ص 381؛ بحارالانوار، ج 67، ص 56.

اِنَّ القَلْبَ اِذا صَفا ضاقَتِ بِهِ الاَرضُ حَتّی یَسْمُو" (1)بدل وقتی صفا پیدا و کرد و مثل آیینه شفاف شد، دنیا برای او تنگ می شود تا این که اوج بگیرد.

اگر یک باغ یک هکتاری و یک قصر چند هزار متری در اختیارش بگذارند و بگویند: اختیار مردم هم در دست تو، در این عالم نمی گنجد. و هوس پرواز از این عالم دارد.

ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست

به هوای سر کویش پر و بالی بزنم

این علامت صفای دل است. اگر دل باصفا باشد، هرگز به این دنیا وابسته نخواهد شد. دل اگر باصفا شد، عکس رخ یار را نشان می دهد.

شهید دستغیب در کتاب «ایمان» می گوید: «فی قُلوبِ مَن والاهُ قَبرهُ؛ قبر او در قلوب دوستان اوست.» امام حسین(علیه السلام) و امامان معصوم(علیهم السلام)دو تا قبر دارند: یک قبر در مشاهد مشرفه ی نجف و کربلا و کاظمین و سامرا و بقیع و مشهد الرضا(علیه السلام)، یکی هم در قلوب اهل ایمان. در زیارت جامعه چنین آمده است: « قبُورُکم فِی القُبُورِ» (2)بعضی شارحین برجسته این جمله این گونه معنا کرده اند: «وَ قُبُورُکم فِی القُلوب.» یعنی قبرهای شما را در دل اهل ایمان باید پیدا کرد. «فی قُلوبِ مَنْ والاهُ قَبْرُه» قبر مثالی امام حسین(علیه السلام)در دل مؤمنین است.

اگر دل آدمی صفا و جلا پیدا کند، می توان عکس رخ یار را در آن دید. جمال و کمال خدا را در این دل می توان یافت. این دومین نشانه ی دلهای شفاف و صاف و زلال است.

ص: 109


1- الكافي، ج 2، ص 130؛ بحارالانوار ج 58، ص 23.
2- مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره.

شرایط فتوا

مرحوم علامه ملا محسن فیض کاشانی در کتاب «مفاتیح الشرایع»که از متون فقهی است، وقتی به باب فتوا و قضاوت می رسد، روایتی نقل می کند که امام صادق(علیه السلام)می فرمایند:

لا تَحِلُّ الفُتیا لِمَنْ لا یَسْتَفْتی مِن الله عزّوجلّ بِصفاءِ سِرّهِ؛ .(1)با کسی که قلب با صفا ندارد و سر درونش زلال و مثل آیینه شفاف نیست، حق فتوا دادن ندارد.

فتوا دادن منحصر به دیدن آیات و روایات و آشنایی به قواعد علمی فقه و اصول و امثال اینها نیست، یک مرجع تقلید و یک عالم ربانی علاوه بر اینها، نیازمند به اتصال به عالم بالا هم هست. باید وصل به عالم بالا باشد، تا بتواند فتوا بدهد. کسی که از عالم انوار وعالم غیب نور دریافت نمی کند، جایز نیست فتوا بدهد. امام صادق(علیه السلام)در روایتی دیگر فرمودند:

انّا لا نَعُدُّ الرّجُلَ فقیهاً حتّی یَعْرِفَ لَحْنَ القول، یعنی کسی را فقیه نمی دانیم، مگر این که لحن گفتار را بفهمد.

یعنی علاوه بر فهم اصطلاحی و ظاهری، یک فهم توحیدی و الهی هم داشته باشد. به این معنا که خدا تفهيمش کند و به او بفهماند. به این شخص فهیم می گوییم. لذا شهید ثانی وقتی می خواهد اجتهاد را معنا کند، می فرماید: اجتهاد یک ملکه ی باطنی و درونی قدسی است. علاوه بر آشنایی با اصطلاحات و قواعد، یک تقدس و نوری هم در درون دارد که با آن نور می تواند بهره ببرد.

ص: 110


1- بحارالانوار، ج 2، ص 120.

حضرت امام امت - رضوان الله تعالی علیه – در جلد سوم « الرسائل» می فرماید: اجتهاد ده شرط دارد: یکی از شرایط دهگانه ی اجتهاد این است که مجتهد آدم کج سلیقه نباشد. مثلا اگر از اول تابه امروز فقها مطلبی را فهمیده اند، کسی پیدا شد که برخلاف آن فتوا داد، این کج سلیقه است. مجتهد نیست.

صلابت و ناز کی دل

ویژگی دوم برترین دلها: «أصبها». دلی که با صلابت است، بیدی نیست که با هر بادی بلرزد. محکم و قرص و استوار است.

سومین ویژگی زیبای دل: «ارقها». دلی که رقیق است. با کمال تأسف غذاهای شبه ناک گریه ها را از ما گرفته است. فیلم های کذایی، خواب های طولانی، صحبت های مادی، گریه را از ما گرفته است. حضرت ابی عبدالله الحسین(علیه السلام) فرمودند:

أنا قَتیلُ العَبَرَةِ لا یَذْکُرنی مُؤمِنٌ اِلاّ اسْتَعْبَرَ؛ (1)من کشته شده ی اشکم.

هیچ مؤمنی مرا یاد نمی کند، جز این که اشکش جاری شود.

تشبیه به اشکی که از دل برخیزد و بر جوی چشم جاری شود. اشکی که مرا از رذایل اخلاقی پاک کند. اشکی که مرا از پل صراط عبور دهد. فرمود: هیچ مؤمنی از من یاد نمی کند و نام من بر زبانش جاری نمی شود، مگر آن که اشکش جاری می شود. همین که می گوید یا ابا عبدالله ! دلش می شکند. عالی ترین دل ها رقیق ترین و نازک ترین دل هاست.

ص: 111


1- کامل الزیارات، ص 108؛ بحارالانوار، ج 44، ص 280.

دل دریایی

چهارمین ویژگی که برای بهترین دلهاست، دلی است که بزرگ و دریایی است. کوچک نیست تا بلافاصله منقبض و گرفته شود و به تنگ بیاید. دل کوچک، بی حوصله و بی صبر وبی توان است. برترین دلهابه پهنای هستی است. امیرالمؤمنین(علیه السلام) در شمار ویژگی های مؤمن می فرمایند:

اَوْسَعُ شَیءٍ صَدراً؛وصدر سینه اش از هر چیز گشاده تر است.

تجلی خداوند

سومین مسأله ی اخلاقی که پایان مباحث اخلاقی است، تجليه هست. اگر دیو بیرون رفت و فرشته ی زیبایی آمد، نوبت تجلی حضرت رب العالمین می شود. خدا در این دل جلوه گری می کند. جمالش را در این دل نشان خواهد داد. لذا ماه رجب، ماه امیرالمؤمنین(علیه السلام)است. یعنی امیرالمؤمنین و ولایت او رذائل را از بین می برد.

شعبان ماه حضرت رسول الله الاعظم است؛ یعنی فضایل و کمالات را می آورد. ماه رمضان ماه خداست؛ یعنی خداوند تجلی و جلوه گری می کند. پس از تخلیه و تحلیه، نوبت تجلیه هست. پس حاصل مباحث اخلاقی این سه مسئله شد.

نور محبت

اما ما چگونه به تخلیه و تحلیه و تجلیه برسیم؟ امام صادق(علیه السلام)فرمودند:

حُبُّ اللهِ اِذا اَضاءَ عَلی سِرِّ عَبْدٍ اَخْلاهُ عَنْ کُلِّ شاغِلٍ وَ کُلِّ ذِکْرٍ سِوَی اللهِ عِنْدَ ظلْمَةٍ والْمُحِبُّ اَخْلَصُ النّاسِ سِرّاً وَ اَصْدَقُهُمْ قَولاً وَ اَوْفاهُمْ عَهْداً وَ ازکاهُم عَمَلاً وَ اَصْفاهُم ذِکراً وَ اَعْبَدُهُمْ نَفْساً تَتَباهی المَلائِکةُ

ص: 112

عِنْدَ مُناجاتِهِ وَ تَفْتَخِرُ بِرُؤیَتِهِ؛ (1)هرگاه محبت خداوند درون و سر بنده را روشن گرداند، او را از هر چه غیر خداست خالی می کند و از هر گونه توجه به غیر خدا باز می دارد.

انسان محب خالص ترین مردم در باطن و راستگوترین آنان در گفتار و باوفاترین افراد در عهد و پیمان و پاک ترین آنها در عمل و باصفاترین اشخاص در ذکر و یاد خدا و کامل ترین نفوس در بندگی و عبادت است.

فرشتگان هنگام مناجات او مباهات می کنند و به مشاهده ی او افتخار می نمایند.

اگر محبت و دوستی خدا در وجود کسی آمد، هر چه جز خداست، همه را بیرون می کند. غیر خدا در این دل باقی نمی ماند. این دل فقط جای خدا و محبوب های خدا و هر چه خدا فرمان به محبت او داده است می باشد.

امام العارفین، حضرت امام زین العابدین(علیه السلام)در مناجات المحبين می فرماید:

اِلهی مَنْ ذَا الّذی ذاقَ حَلاوَةَ مُحَبَّتِکَ فَرامَ مِنْکَ بَدَلاً و مَنْ ذَا الَّذی اَنِسَ لِقُربِک فَابتَغی عَنْکَ حِوَلاً؛ (2)خدایا، کیست که شیرینی محبت تو را چشیده باشد و غیر تو را انتخاب کند. و کیست که به مقام قرب تو انس یافت و لحظه ای از تو روی گرداند.!

محبت خدا اکسیر اعظم و کیمیای اکبر است. اگر کسی چشید، غیر خدا را انتخاب نمی کند. خدایا، کیست که با تو انس و الفت برقرار کند و غیر تو را جایگزین کند و به سراغ انیس های موقت و زودگذر برود. اگر محبت آمد، «اَخلاهُ عَنْ کُلّ شاغِل؛ هر چه غیر خداست، همه را تخلیه

ص: 113


1- مصباح الشريعة، ص 192؛ بحارالانوار، ج 67، ص 23
2- بحارالانوار، ج 11، ص 148؛ مفاتیح الجنان، مناجات المحبين

می کند و از بین می برد.» این تخلیه محبت است.

محبت و اخلاص

بعد فرمودند: محبین و دوستان خدا خالص ترین انسان ها هستند.

محب فقط برای مردم کار می کند. به دنبال مزد مالی و معنوی نیست. هر که ﴿اِیّاکَ نَعْبُدُ وَ ایّاکَ نَسْتَعین)که می گوید، یا به خاطر رسیدن به دنیاست، یا به خاطر عادت، یا ترس از جهنم، یا به خاطر بهشت است.

علامه محمد تقی مجلسی - رضوان الله تعالی علیه در «روضة المتقين» فرموده است: اگر کسی بگوید: من نه به خاطر بهشت، نه از ترس جهنم و نه به خاطر دنیا خدا را عبادت می کنم، بلکه چون می خواهم به کمال برسم، این کار را می کنم. می گوید: « هذا هو الشرک»؛ این هم یک شرک است. رسیدن به کمال غیر از خداست. می فرمایند: اما محبت و دوست خدا، نه برای کمالش، بلکه از روی محبت عبادت می کند.

حضرت رب العالمین به موسی بن عمران فرمود: ای موسی بن عمران، برای من چه کاری انجام داده ای؟ گفت: خدایا، نماز خواندم. روزه گرفتم. در دنیا زاهد و ساده زیست بودم. خدا فرمود: این ها که برای خود توست. «فَاَیَّ عَمَلٍ عَمِلْتَ لی؛ برای من چه کرده ای؟» موسی گفت: چه عملی برای توست؟ خداوند فرمود:

هَلْ واَلَیْتَ لی وَلیّاً وَ هَلْ عادَیْتَ لی عَدُوّاً قَطُّ؛ (1)آیا تا کنون به خاطر من با کسی دوستی کردهای یا به خاطر من با کسی دشمنی کرده ای؟

هر چند حضرت موسی مورد خطاب است، ولی از باب «ایّاک اَعْنی

ص: 114


1- الدعوات، ص 28؛ بحارالانوار، ج 16، ص 128.

وَ اسْمَعی یا جارِه "است؛ یعنی به در می گویم تا دیوار بشنود.

خالص ترین عبادت این است که انسان با دوستان خدا دوست باشد و با دشمنان خدا دشمن. وقتی به من بگویند: پیرو چه کسی هستی؟ به چه شخصیتی عشق می ورزی، بگویم: امیرالمؤمنین، زهرای اطهر و فرزندان معصومش. این ممکن است برای من ضرر و زیان هم داشته باشد.

دوستان مولا را لای دیوار می گذاشتند. مگر همین الآن وهابیت با دوستان امیرالمؤمنين و اهل بیت دشمنی نمی کند؟ مگر آنان را به خاک ایران و خون نمی کشند؟

اهل بیت(علیهم السلام)ما را دوست دارد، پای لرزش هم می نشیند و با صدای بلند می گوید:

یا اَبا عَبْدالله اِنّی سُلمٌ لِمَن سالَمَکُم و حَربٌ لِمَن حارَبکُم و ولیّ لِمَن والاکُم و عدوٌّ لِمَن عاداکم.

اللّهم الْعَن اوّل ظالمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مَحَمَّدٍ و آخر تابِع لٍَه عَلی ذلک.

این همراهی، حمایت و یگانگی با اهل بیت(علیهم السلام)از صدر اسلام تا روز قیامت را شامل می شود. «سِلمٌ لِمَن سالَمَکُم وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ».

یعنی همه ی وجودم با کسی که با شما سلم و آشتی است، سلم و آشتی است. زبانم، نگاهم، گوشم، دستم، قلبم و فکرم، یک پارچه تا روز قیامت با محاربین شما در جنگ و نبرد است.

این عبادت از خالص ترین عبادات به شمار می آید. لذا فرمود:

وَالْمُحِبُّ اَخلَصُ النّاس سِراً؛ خالص ترین انسان ها از نظر درون عاشقان و محبان اند.» باوفاترین انسان ها، عابد ترین انسان ها، پاک ترین انسانها و پاکیزه عمل ترین انسانها محبين اند.

ص: 115

جلوه گری خداوند

فرمودند:

من زار الحسين(علیه السلام)عارِفاً بِحَقه کانَ کَمن زار اللهَ فی عرشه؛ (1)هر کس با معرفت به زیارت امام حسین ع برود، خدا را در عرش زیارت کرده است.

یعنی خدا در کربلا برای زائرین امام حسین جلوه گری می کند.

درباره ی زیارت امام رضا(علیه السلام)هم در روایت این چنین آمده است:

من باتَ عِنْدَه لَیْلَةً کانَ کَمَنْ زارَ اللهَ فِی عَرْشِهِ؛ (2)هر کس یک شب در نزد علی بن موسی الرضا(علیه السلام)بيتوته کند، همانند کسی است که خدا را در عرش زیارت کرده است.

یعنی جمال خدا را در چهره ی امامت تماشا می کند. همه ی مباحث و مسائل اخلاقی با محبت حاصل می شود.

برترین مرحلهی محبت

یاران امام حسین(علیه السلام) در کلاس محبت بوده اند. حضرت مولا امیرالمؤمنین(علیه السلام)به کربلا گذر کردند و در وصف کربلا فرمودند:

مَصارِع عُشّاقٍ شُهَداء؛ (3)در اینجا عاشقانی به خاک فرو می افتند و به شهادت می رسند.

عشق عالی ترین مرحله ی محبت و دوستی است. عرب به نیلوفر و گیاهی که هر چه در مسیرش پیدا کند، دورش می پیچد و بالا می رود. عاشق گوید. عاشق به گرد معشوق می گردد. عقبش را نگاه نمی کند.

ص: 116


1- کامل الزیارات، ص 149؛ بحارالانوار، ج 98، ص 76.
2- کامل الزیارات، ص 307؛ الکافی، ج 4، ص 585.
3- بحارالانوار، ج 41، ص 295.

فرار او به سوی خداست. «فَفِرّوا اِلی الله؛ (1)به سوی خدا فرار کنید.» کسی ای که فرار می کند، عقب را نگاه نمی کند. اگر عقب را نگاه کند، معطل و می شود. عاشق کسی است که به گرد معشوق می گردد.

یاران امام حسین(علیه السلام)در کلاس عشق به سر می بردند. آخرین مرحله ی محبت میل و اشتیاق و عشق است. «اَلْعِشْقُ هُوَ الحُبُّ المفرط؛ (2)عشق شدت محبت است.»

محبت پنج مرحله دارد. اول آدم تمایل پیدا می کند. بعد از تمایل، این شوق دیدار، اراده است. بعد از اراده، دوست دارد. بعد از دوستی، سراز و پا نمی شناسد. بی قرار است.

امیرالمؤمنین می فرماید: یاران حضرت در کلاس عشق بودند.

آن هم آخرین مرحله ی عشق. یاران امام حسین(علیه السلام) در صف اول عشق اند.

لا یَسبِقُهُم مَنْ کانَ قَبْلَهم وَ لا یَلحَقُهم مَن بَعدَهُمْ؛(3) پیشینیان بر آنان سبقت نمی گیرند و پسينيان هم به آنان نمی رسند.

عاشق بی نظیر

امام حسین(علیه السلام)یک عاشق بی نظیری هم داشت. این عاشق حتی با یاران کربلایی امام حسین(علیه السلام) قابل مقایسه نیست. این عاشق فانی در امام حسین است. او زینب کبری،عقیله بنی هاشم است که در عشق بی نظیر است.

هر کسی به طور طبیعی علاقه به زندگی دارد. اما زینب کبری به

ص: 117


1- سورهی ذاریات، آیه ی 50.
2- سفينة البحار، کلمه ی عشق، ص 271.
3- بحارالانوار، ج 41، ص 295.

همسرش عبدالله می گوید: با یک شرط حاضر به ازدواج با تو هستم. و و آن این که هر کجا حسینم رفت، من هم با حسینم بروم. این نشانه ی عشق بی نظیر است.

زینب کبری وقتی می شنود که فردای عاشورا امام و یارانش به شهادت می رسند، غش می کند و بیهوش می شود. اما روز عاشورا هنگام وداع فرا می رسد.

دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

ای ساربان آهسته رو کارام جانم می رود

وان دل که با خود داشتم با دل ستانم می رود.

زینب کبری چنان در عشق با امام حسین(علیه السلام)پیوند پیدا کرده که در کوفه فرمود:

ما تَوَهّمْتُ یا شَقیقَ فُؤادی

کانَ هذا مقدراً مکتوباً(1)

من هرگز گمان نمی کردم ای پارهی دلم که چنین روزی در سرنوشت ما رقم خورده باشد.

یک سیب را که به دو نیمه کنند، هر نیمی را شقیق می گویند. می گوید: من و تو یک قلب و یک دلیم. این دل دو نیمه شده. نیمی حسین و نیمی زینب. نه این که دلی عاشق دل دگر شده. اصلا شدت عشق و محبت را به یک قلب و یک دل تبدیل کرده است.

ص: 118


1- بحارالانوار، ج 45، ص 115

گفتار دهم

اشاره

بسم الله الرحمن الرحيم

قال رسول الله : مَن اَحَبّ قَوماً حُشِرَ مَعَهُم وَ مَن اَحَبَّ عَمَلَ قومٍ اُشرِکَ فی عَمَلِهم

اعمال شایسته ی ماندگار

یاران ابی عبدالله الحسين(علیه السلام)در مدرس عشق زندگی می کردند. عاشق خدا و حضرت ابی عبدالله الحسین(علیه السلام)بودند. در عشق و محبتشان بی نظیر و بی بدیل بودند. رئیس مذهب شیعه، امام صادق(علیه السلام)به حصين بن عبد الرحمن فرمودند:

لا تَسْتصغِر مَودَّتَنا فَانّها مِن الباقِیات الصّالحات؛ (1)محبت ما اهل بیت را کوچک مشمار که از اعمال شایسته و ماندگار و از باقیات صالحات است.

بعضی جایگاه محبت را نمی دانند. نه مطالعه کرده اند و نه آثارش را مشاهده کرده اند. لذا محبت را چیز کم ارزش معرفی می کنند.

حقیقت دین

جوانی به محضر مبارک حضرت رسول الله(صلی الله علیه و آله)آمد و عرضه داشت:

مَتَی السّاعَه یا رسول الله؛ یا رسول الله، قیامت چه زمانی است؟» وقت

ص: 119


1- المناقب، ج 4، ص 215؛ بحارالانوار، ج 23 ص 250.

نماز بود. حضرت به نماز رفتند. همه نماز خواندند. وقتی نماز به پایان رسید، فرمودند: جوانی که سؤال کرد کجاست. جوان را صدا زدند، آمد.

و فرمودند: تو سوال کردی که قیامت چه زمانی است؟

گاهی بعضی از سؤالات خیلی ثمرهی تربیتی و اخلاقی ندارد. ابا و بصیر از امام صادق(علیه السلام)سؤال کرد: ظهور چه زمانی است؟ حضرت فرمودند: «اِنّکَ مِمَّنْ تَطْلُبُ الدُّنیا؛ تو از ظهور دنیا را می خواهی.»

می گویی: خدایا، مهدی فاطمه بیاید تا مشکلات اقتصادی و فرهنگی و و سیاسی ما حل شود. با خود حضرت کاری ندارد. حضرت را وسیله ای برای حل مشکلات قرار می دهد.

حضرت فرمود: «مالَکَ مَعَ الْفَرَجِ؛ تو را به فرج چه کار!» تو از فرج دنیا را می خواهی! برای ظهور حضرت چه کرده ای؟ این مهم است که چه مقدار آمادهی آمدن حضرت هستیم.

آن جوان به محضر پیامبر خدا آمد. فرمود: تو بودی سؤال کردی متى الساعة؟» گفت: بله یا رسول الله. فرمود: گیرم قیامت یک هفته دیگر است. برای قیامت چه مهیا کرده ای؟ عرضه داشت: یا رسول الله «ما اَعْدَدْتُ لَها مِن کَثیْرِ الصَّلوةِ وَ لا صَدَقةٍ وَلِکنْ اُحِبُّ اللهَ وَ رَسولَهُ؛، چیزی برای قیامت مهیا نکرده ام. من اهل نماز فراوان و روزهای بسیار و صدقهی زیاد نیستم. ولكن خدا را دوست دارم و تو را هم دوست دارم.»

یعنی نماز واجبم را می خوانم و روزه ی واجبم را هم می گیرم. اهل نماز و روزهای مستحبی زیاد هم نیستم. پیغمبر ختمی مرتبت فرمودند:

آَنْتَ مَعَ مَنْ اَحْبَبْتَ؛؛(1) تو با کسی هستی که دوستش داری.

ص: 120


1- العمدة، ص 278، مجموعه ی ورام، ج 1، ص 223

در جای دیگر فرمود:

هَل الدّین اِلاّ الحُبّ؛ (1)آیا دین جز محبت هست؟

تو همه ی دین را دارا هستی. چیزی کم نداری. به راستی اگر دین را به تفسیر کنیم، دین یعنی محبت خدا و محبت اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام)

مارک ولایت

خدای منان در سوره ی مبارکه ی مائده فرمود:

اَلیَوم اَکْمَلتُ لَکُم دینکُم و اَتْمَمْتُ علیکم نِعمَتی و رَضیتُ لَکُم اِلاسلام دیناً؛؛"(2) امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین جاویدان شما پذیرفتم.

از ولایت حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)به عنوان اکمال دین و به عنوان كل اسلام تعبیر شده است. اگر محبت بیاید، نماز و روزه و عبادات دیگر نیز خواهد آمد. کسی عرضه داشت: یابن رسول الله، فلانی خلاف می کند، ولكن محبت شما را دارد. حضرت فرمود: یک روز محبت او را از خلاف باز می دارد. وقتی نماز و روزه و اعمال و عبادات بخواهند جهت پیدا کنند، با مارک ولایت جهت پیدا می کنند. اگر مارک ولایت و محبت نباشد، نماز نرمش است. روزه ریاضت هندوهاست. عبادات جز ظاهر سازی هیچ خاصیتی ندارد. دین یعنی محبت، در روایت دیگر فرمود:

هَلْ الدّین الاّ الحُبُّ والبُغْضُ؛(3) آیا دین جز محبت و دشمنی با دشمنان خدا چیز دیگری است؟!

ص: 121


1- الكافي، ج 8، ص 79؛ بحارالانوار، ج 27، ص 95.
2- سوره ی مائده، آیه ی 3.
3- تفسیر فرات، ص 428؛ بحارالانوار، ج 65، ص 63.

قرب محبت و ولایت

جابر با عطیه برای زیارت حضرت سالار شهیدان به کربلا آمده است. جملاتی دارد. یک جمله جابر این است: به خدا قسم، مادر جهاد و در اعمال و حرکات و رفتار شما شریکیم. پرسید: جابر، مانه : بیابانی را طی کرده ایم، نه از کوهی بالا رفته ایم، نه شمشیری زده ایم، چگونه در کربلا و ثواب کربلا شریکیم؟ جابر گفت: از حبیبم، حضرت خاتم انبیا شنیدم که می فرمود:

مَن اَحَبّ قَوماً حُشِرَ مَعَهُم وَ مَن اَحَبَّ عَمَلَ قومٍ اُشرِکَ فی عَمَلِهم؛ (1)هر کس گروهی را دوست بدارد، با آن گروه می شود. و کسی که عمل گروهی را دوست داشته باشد، در عمل آنان شریک است.

یعنی محبت دست مرا می گیرد و به محبوبم می رساند و فردای قیامت با محبوبم محشور خواهم شد. زیباتر از این، از محبت چه می خواهیم!؟ آرزوی ما تقرب است: اللّهم انّی اَتَقَرّبُ اِلَیک؛ خدایا، من می خواهم مقرب تو بشوم!»

انسان اگر به قرب خدا رسید، از مصادیق صادیقین محسوب می شود. چگونه می توان به قرب خدا رسید؟ ابن عباس است در آخرین لحظات عمر خود این جمله را گفت و جان داد:

الّلهمَ انّی اَتَقَرَّبُ اِلیکَ بِوِلایة علّی بن ابی طالب(علیه السلام) :" (2)خدایا، به واسطه ی محبت و ولایت پذیری امیر المؤمنین به تو تقرب می جویم. محبت همه ی فاصله ها را از بین می برد. همه ی حجاب های

ص: 122


1- بشارة المصطفی، ص 74؛ بحارالانوار، ج 18، ص 195
2- بشارة المصطفی، ص 74؛ بحارالانوار، ج 98، ص 195.

ظلمانی و نورانی را در می نوردد.

وَ اَنِرْ اَبصارَ قُلوبِنا بِضیاءِ نَظَرِها الیکَ حَتّی تَخْرِقَ اَبصارُ القُلوبِ حُجُبَ النّورِ فَتَصِلَ اِلی مَعْدِنِ العَظَمَةِ ؛ (1)و دیدگان دلهایمان را به پرتو به نگاه به سوی خویش روشن کن تا دیدگان دل پرده های نور را دریده و به سرچشمه ی عظمت دست یابد.

من که می توانم هفتاد هزار حجاب ظلمانی و هفتاد هزار حجاب و نورانی را از بین ببرم؟ اگر اهل محبت شدم، وصل به خدا می شوم و همه ی حجاب ها و موانع از بین می رود.

قبض روح یاران سید الشهدا(علیه السلام)

چه کسی یاران امام حسین(علیه السلام) را قبض روح کرد؟ خدای منان بی واسطه ارواح شهدای کربلا را گرفته است. حضرت زینب(علیها السلام) در حدیث ام ایمن از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چنین نقل فرمود:

تَوَلیَّ اللهُ عَزَّوَجَلَّ قَبْضَ اَرْواحَها بِیَدِهِ؛ (2)خداوند عزوجل قبض ارواح آنها را خودش به عهده گرفت.

چون خدایی بودند، نباید هیچ واسطه بخورد.

خدای منان عزرائیل را فرستاد تا جان ابراهیم را قبض کند. ابراهیم عرضه داشت:

فَهَل رَأیت خَلیلاً یُمیتُ؛ آیا دیده ای که کسی دوست خودش را بمیراند؟!

خداوند به عزرائیل فرمود بگو:

ص: 123


1- الإقبال، ص 687؛ مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه .
2- کامل الزیارات، باب 88 ص 810؛ بحارالانوار، ج 45، ص 181.

هَلْ رَأَیْتَ حَبیباً یَکْرَهُ لِقاَء حَبیبِه؛(1) آیا دیده ای که دوستی کراهت دارد که به ملاقات محبوبش برود.

خدا برای قبض روح ابراهیم خلیل الرحمن، یکه تاز توحید، عزرائیل را می فرستد. اما شهدای کربلا را خودش قبض روح می کند.

نمی خواهم بگویم شهدای کربلا بالاتر از ابراهیم خلیل هستند. هرگز این حرف را نمی زنم و چنین اعتقادی همه ندارم. بلکه به عنوان یک خصیصه و امتیاز دارم بحث می کنم.

پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله)به کربلا تشریف آوردند. قالب های مثالی شهدای کربلا را با آب کوثر غسل دادند. قبرشان را پیغمبر اکرم کندند. تعجب نکنید. شیعه و سنی نوشته اند. حنظله غسيل الملائکه است. همان گونه که ملائکه حنظله را غسل دادند، شهدای کربلا هم به وسیله ی پیامبر خدا غسل داده شدند.

هیچ شک و تردید به خود راه ندهیم. چرا خدا قبض روحشان می کند؟ چرا پیغمبر با آب کوثر غسلشان می دهد؟ أم سلمه می گوید: در عالم مکاشفه پیغمبر را دیدم که غبار آلوده بود. فرمود: از کربلا می آیم و قبوری را برای شهدای کربلا کندم. بعید نیست.

بنی اسد وقتی آمدند، برای این که قمر بنی هاشم(علیه السلام)را در قبر بگذارند، امام زین العابدین(علیه السلام)به بنی اسد فرمود: کنار بروید.

اِنْ مَعی مَنْ یُعیننی؛.(2)با من کسی هست که مرا کمک می کند.

بعضی از عالم غیب الغيوب آمده اند و مرا کمک میدهند. شاید

ص: 124


1- الأمالی للصدوق، ص 196؛ بحارالانوار، ج 6، ص 127.
2- مقتل مقرم، ص 337.

پیغمبر بوده است. دیگران نمیدیدند. این همه اتصال به برکت عشق و ولایت اهل بیت(علیهم السلام)است.

حشر با دوستان

جابر گفت: من از پیامبر شنیدم که هر کس قومی را دوست بدارد، با آنان محشور می شود. حضرت آیت الله سید عبدالکریم کشمیری، این مرد بزرگ، ارتباط صمیمی با حضرت امام داشت. صاحب مقامات و کرامات بود.

یک شب خدمت ایشان بودم. فرمودند: میر حامد حسین هندی، از اجداد امام راحل از عالم برزخ آمد و این گوشه نشست. یک نوار سبزی هم روی دوش راستش بود. نگاه کردم دیدم روی قلبش نوشته است:

حُبُّ عَلیّ بنِ ابی طالبٍ حَسَنةٌ لا یَضُرُّ مَعَها سَیِّئَةٌ؛ (1)'محبت امیر المؤمنين(علیه السلام)حسنه ی ویژه و خاصی است که با وجود آن، گناه ضرر نمی زند.

یعنی این محبت آخر الأمر انسان را از گناه باز می دارد. انسان را به محبوب می رساند امام رضا(علیه السلام)لابه ریان بن شبیب فرمود:

یا ابن الشَّبیب فَلَوْ اَنَّ رَجلاً اَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرهُ الله عَزّوجَلّ مَعهُ یَوْمَ القِیامَةِ؛ (2)ای پسر شبیب، اگر کسی سنگی را دوست داشته باشد، حتما خداوند عزوجل او را در روز قیامت با آن سنگ محشور می کند.

اگر یک انسان سنگ را دوست بدارد، با سنگ محشور می شود. سنگ جماد است و به حسب ظاهر فاقد شعور و درک است. انسان تمام

ص: 125


1- کشف الغمة، ج 1، ص 105؛ نهج الحق، ص 259.
2- عیون اخبار الرضا (ع)، ج 1، ص 299؛ بحارالانوار، ج 44، ص 299.

خواص یک سنگ را پیدا می کند. فاقد ارزش خواهد شد.

و این یک قانون و قاعده ی علمی، روایی و قرآنی است. قابل خدشه این ما نیست. جابر گفت: «مَنْ اَحَبَّ عَمَل قومٍ اُشْرِکَ فی عَمَلِهِم.»(1) ما عمل امام حسین(علیه السلام)و یارانش را دوست داریم. لذا فریاد بر می آوریم:

یا لَیْتَنا کُنّا مَعَکُم فَنفُوزَ مَعَکُم فَوزاً عظیما؛ای کاش روز عاشورا با شما بودیم و به رستگاری بس عظیم می رسیدیم!

کیمیای محبت اهل بیت(علیهم السلام)

مرحوم قطب راوندی در کتاب «دعوات» از امام رضا(علیه السلام)نقل کرده که حضرت فرمود:

کَنْ مُحبّاً لِآل مُحمّدٍ و اِنْ کُنْتَ فاسِقاً و مُحِبّاً لَمُحِبّیهم و اِن کانُوا فاسقین؛ (2)محب اهل بیت باش، اگر چه فاسقی و محب دوستان اهل بیت باش، اگر چه فاسق اند.

به حسب اعمال فاسق العمل اند، ولی قلبشان به محبت اهل بیت(علیهم السلام)گره خورده است. آن محبت روزی کارخودش را انجام خواهد داد.

زمخشری در «کشاف»، فخر رازی در «تفسیر کبیر» در ذیل آیه ی « قُل لا اَسئَلَکُم علَیه اَجراً اِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی القُربی : "(3) بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی کنم، جز دوست داشتن نزدیکانم.» نقل کرده اند که پیغمبر اکرم فرمود:

ص: 126


1- بشارة المصطفی، ص 174؛ بحارالانوار، ج 18، ص 195
2- الدعوات، ص 28؛ بحارالانوار، ج 61، ص 252.
3- سوره ی شوری، آیه ی 23

مَنْ ماتَ عَلی حُبِّ آل مُحَمَّدٍ ماتَ شَهیداً، اَلا وَ مَنْ ماتَ علی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ مَغْفُوراً لَه...؛..(1) کسی که بر محبت آل محمد از دنیا برود شهید مرده است. آگاه باشید کسی که بر محبت آل محمد از دنیا برود، آمرزیده از دنیا رفته است.

محبت اهل بیت(علیهم السلام) انسان را موفق به توبه و استغفار می کند. انسان كامل الايمان قبرش محل زیارت فرشتگان می شود. کسانی که با محبت اهل بیت می میرند، بر سنت نبوی از دنیا می روند. اما آنان که عداوت اهل بیت بالا را دارند، کافر می میرند. آنان که با اهل بیت(علیهم السلام)دشمنی دارند، بوی بهشت به مشامشان نمی رسد؛ بهشتی که بوی آن از پانصد سال راه به مشام می رسد.

ص: 127


1- بحارالانوار، ج 23، ص 233.

ص: 128

فهرست آیات

الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیاةَ لِیَبلوَکُم ایَّکم احْسَنُ عَمَلاً ..... ٥١

الله الصمد.... ٦٩ و ٧٢ و ٧٣ و ٧٤ و ٧٥

اَلیَوم اَکْمَلتُ لَکُم دینکُم و اَتْمَمْتُ علیکم نِعمَتی و رَضیتُ لَکُم اِلاسلام دیناً.. ١٢١

اِنْ الاِنْسانَ لِیَطْغی اَن رَآهُ اسْتَغنی..... ١٠٠

إنَّ اللهَ اشْتَری مِنَ المُؤمنینَ اَنفُسَهم وَ اَموالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ..... ٧٦

اَنتُم الْفُقَراءُ اِلی الله.... ٧٠

ایّاکَ نَعْبُدُ وَ ایّاکَ نَستعین.... ٦٤ و ١١٤

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ * قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ * اللهُ الصَّمَدُ..... ٦٩ و ٧٤

رَفَعَهُ اللهُ إِلَیْهِ.... ٢١

سُبحانَ الله عَمّا یَصِفُون..... ١٥

عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَىٰ * ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَىٰ... ٣٠

فَاذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّکَ فَقَاتِلاَ إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ..... ٢٩

فَرَوْحٌ و رَیحانٌ وَ جَنَّتُ نعیمٍ..... ١٠٦

فَفِرّوا اِلی الله.... ١١٧

فَلمّا رَأَینَه اَکبَرنَهُ و قَطّعْنَ اَیْدِیَهُنَّ.... ٦٣

فَمِنهُم مَن قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ من یَنتَظِر و ما بَدَّلوا تبدیلاً.... ١٠٦

قُل اِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی و مُحیای وَ مَماتی لله رَبِّ العالَمین.... ٥١

قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیهِ اَجْراً اِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی القُربی... ٣٧ و ٤٤ و ٤٥ 81

ص: 129

کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِه..... ٥٧

لاَ تَأخُذُهُ سِنَةٌ وَلا نَومٌ..... ٧٣

لا تَقْرَبوا الصَّلوةَ وَ انتم سُکاری حَتّی تَعْلَموا ما تَقُولُون.... ٨٣

لَقَد جِئتَ شَیئاً نُکراً... ٢٩

لَقَد خَلَقْنا الاِنسانَ فی اَحسَنِ تَقویم.... ٥٧

نَحنُ اَنصارُ الله... ٢٠

وَ اُفَوِّضُ اَمری اِلی الله إنَّ الله بَصیرٌ بالعباد ... ١٠٠

وَ عَسی أن تَکرَهُوا شَیئاً و هُو خَیرٌ لَکُم و عَسی أن تُحِبّوا شیئاً و هو شرٌ لکم..... ١٠١

وَ ما اَنا مِنَ المتُکَلِّفین.... ٩٧

وَ ما قَتَلوه و ما صَلَبوهُ وَلکِنْ شُبِّه لَهُم..... ٢٢

وَ مَکَرُواْ وَ مَکَرَ اللهُ وَاللهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ ... ٢١

وَ مِن النّاسِ مَنْ یَشْری نَفَسهُ ابْتِغاءَ مَرضاةِ الله وَالله رَئوفٌ بِالعبادِ.... ٤٩ و ٥٥

وَالعَادِیات ضَبحاً فَالمُوریات قَدحاً... ٥٦

وَاللهُ خَیْرُ الماکرین .... ٢١

یا أیها الذین آمنوا إن تَنصُروا الله یَنْصُرْکُم و یُثّبت اَقدامَکُم..... ١٥ و ٢١

یا نارُ کونی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی ابراهیمَ....39

ص: 130

فهرست روایات

اِرْکَبْ بِنَفْسی اَنتَ..... ٦٧

اَکَلْتِنی السِّباعُ حَیّاً اِنْ فارَقْتُک... ٢٤

اَلا لا خَیْر فی قِرائَةٍ لا تَدَبُّرَ فیها الاّ لا خَیْرَ فی عِبادَةٍ لا فِقْهَ فیها..... ٨٢

الآن اِنْکَسَر ظَهْری وَ قَلَّتْ حیلَتی.... ٦٧

الدُّنیا کُلُّها جَهْلٌ اِلاّ مِواضِعَ العِلْمِ وَالْعِلْمُ کُلُّهُ حُجَّةٌ اِلاّ ما عُمِلَ بِهِ وَالْعُمَلُ کُلَّهُ ریاءٍ

اِلاّ ما کانَ مُخْلَصاَ وَالاخْلاصُ عَلی خَطَرٍ حَتّی یَنْظُرَ العَبْدُ بِما یَخْتِمُ لَهُ.... ٥٠

الّذین بَذَلوا مُهَجَهُم دُونَ الحسینِ علیه السلام..... ١٣ و ٣٥

اَلسَّلامُ عَلیکَ یا مُذِلَّ المُؤمنین.... ٢٨

السَّلامُ عَلَیکُم یا خَیْرَ اَنصارٍ..... ١٣ و ٩٥

السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی

اصحاب الحسین ..... ٣٥

السّلامُ عَلی العبّاسِ بنِ امیرالمؤمنین المُواسی اخاه بِنَفْسِهِ الأخِذِ لِغَدِهِ مِنْ اَمْسِهِ

الفادی لَهُ الواقِی السّاعی اِلَیْهِ بِمائِهِ اَلمَقْطوعِ یَداهُ.... ٦٥

الظّالِم یَحُوم حُومَ نَفْسِه... ٥٨

اَلْعِشْقُ هُوَ الحُبُّ المُفْرِطِ..... ١١٧

اَلْفَقْرُ سَوادُ الوَجْهِ فِی الدّارین ... ٩٩

القَلْبُ مُصْحَفُ الْبَصَرِ .... ٨٥

الله مَولانا وَ لا مَولا لکم ...83

ص: 131

اللّهم الْعَن اوّل ظالمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مَحَمَّدٍ و آخر تابِعٍ لَه عَلی ذلک.... ١١٥

اَلّلهُمَّ اِنْ تُهْلَکْ هذِهِ العِصابَةُ لَمْ تُعْبَدْ بَعْدَها فِی الاَرضِ.... ٥٣

٢٢..... اللّهم انّی اَتَقَرّبُ اِلَیک بولایت علّی بن ابی طالب

اللّهم اِنّی اَعُوذُ بِک مِن عِلمٍ لا یَنفع... ٥١

اللّهم اِنّی قَد مَلِلتُهُم و مَلُّونی و سَئِمتُهُم و سَئِمُونی فَاَبْدِلنی بِهمک خیراً مِنْهم و

اَبْدِلهم بی شَرّاً منّی.... ٢٦

المُؤمِنُ مُلْجَمٌ .... ٨٧

اِلهی مَنْ ذَا الّذی ذاقَ حَلاوَةَ مُحَبَّتِکَ فَرامَ مِنْکَ بَدَلاً و مَنْ ذَا الَّذی اَنِسَ لِقُربِک

فَابتَغی عَنْکَ حِوَلاً ... ١١٣

اَمّا بَعْدُ فَانّی لا اَعْلَمُ اَصحاباً اَوفی وَ لا خیراً مِن اصحابی وَ لا اَهْلَ بَیْتٍ اَبَرَّ و اَوصَلَ

مِن اَهْلِ بَیتی..... ١٨

اَمیری حسینٌ و نِعْمَ الاَمیر..... ٤٥

إنَّ البَطْنَ لِیَطغی مِن اَکْلةٍ..... ١٠٠

اِنْ القَلْبَ اِذا صَفا ضاقَتِ بِهِ الاَرضُ حَتّی یَسْمُو... ١٠٩

اِنْ اللهَ تَبارکَ و تَعالَی اطَّلِعَ اِلی الأَرضِ فَاختارَنا وَاخْتارَ لَنا شیعَةً یَنْصُرونَنا وَ

یَفرَحُون لِفَرَحِنا و یَحزَنون لِحُزِننا و یَبذُلون اَمْوالَهُمْ وَ اَنْفُسَهُم فینا اُولئِکَ منّا وَ

اِلَینا..... ٧٨

اِنَّ اللهَ جَمیلٌّ وَ یُحبُّ الجَمال ... ١٠٢

اِن اللهَ لایَنظُرُ الی صُوَرِکُم وَ لا اِلی اَموالکُم ولکن یَنظُر الی قُلُوبِکم وَ اَعمالِکُم. ٤٩

اِنْ للهَ فِی عِبادِه آنِیَةً وَ هوَ القَلبُ فَاَحَبُّها اِلَیهِ اَصْفاها وَ اَصْلَبُها و اَرَقُّها اصلَبُها فِی دینِ

اللهِ و اَصْفاها مِنَ الذُّنوبِ وَ اَرَّقُها عَلَی الإِخوانِ.... ١٠٨

اِنْ مَعی مَنْ یُعیننی..... ١٢٤

إن ههُنا مَصارِعَ عُشّاقٍ شُهداءَ لایَسْبِقُهم مَنْ کان قَبْلَهُمْ و لا یَلْحَقُهُم مَنْ بَعْدَهم.. ١١

اَنَا المَقصودُ فَاطلُبنی تَجْدِنی....74

ص: 132

اَنَا فِی الرَّخاءِ اَلْحَسُ قِصاعَکُمْ و فِی الشِّدَّةِ اَخْذُلُکم... ٨٠

أنا قَتیلُ العَبَرَةِ لا یَذْکُرنی مُؤمِنٌ اِلاّ اسْتَعْبَرَ .... ١١١

انّا لا نَعُدُّ الرّجُلَ فقیهاً حتّی یَعْرِفَ لَحْنَ القَوْلِ ..... ١١٠

اَنْتَ مَعَ مَنْ اَحْبَبْتَ... ١٢٠

ُنزلَ النَّصْر حتّی رَفْرَفَ علی رَأسِ الحُسَین ثُمّ خُیِّرَ بَینَ النَّصرِ علی اَعدائِه وَبَیْن لِقاء الله تعالی فَاختارَ لِقاء اللهِ تَعالی... ٣١

اَنفاسُکُم فیه تَسْبیح... ٥٥

اِنّکَ مِمَّنْ تَطْلُبُ الدُّنیا.... ١٢٠

اِنّی لا اُحِبُّ المُتِکَلِّفین.... ٩٦

اَوْسَعُ شَیءٍ صَدراً..... ١١٢

اُوصیک بِهذا رَحِمَکَ الله اَنْ تَموتَ دُونه ..... ٤٣

اَوفَیتُ یَابن رسولِ اللهِ... ٤٦

اَولیائی تَحتَ قُبائی لا یَعرفُهم غَیری..... ١٦

ایّاک اَعْنی وَ اسْمَعی یا جارِه.... ١٣٣

اَیُّها الطَّیِّبونَ حاموا عَنْ بَناتِ رَسولِ اللهِ وَ حَرائِرِ اَمیرالمُؤمِنین... ٤١

اَیْ رَبِّ اَیُّ خَلْقِک اَحبُّ اِلیک..... ١٠١

بَرَزَ الأیمانُ کُلُه اِلی الشِّرکِ کُلّه... ٥٣

تَوَلیَّ اللهُ عَزَّوَجَلَّ قَبْضَ اَرْواحَها بِیَدِهِ..... ١٢٣

ثَبِّتْ لی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الحُسَینِ وَ اَصْحابِ الْحُسَینِ الّذینَ بَذَلوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسین...٧٩

ثَکَلَتْکَ اُمُک یاابْن مَرجانِه.... ١٠٢

حُبّ الدُّنیا رأسُ کُلِ خَطیئه... ٩٨

حُبُّ اللهِ اِذا اَضاءَ علی سِرِّ عَبْدٍ اَخْلاهُ عَنْ کُلِّ شاغِلٍ وَ کُلٍّ ذِکْرٍ سِوَی اللهِ عِنْدَ ظلْمَةٍ والْمُحِبُّ اَخْلَصُ النّاسِ سِرّاً وَ اَصْدَقُهُمْ قَولاً وَ اَوْفاهُمْ عَهْداً وَ اَزکاهُم عَمَلاً وَ اَصْفاهُم

ص: 133

ذِکراً وَ اَعْبَدُهُمْ نَفْساً تَتَباهی المَلائِکةُ عِنْدَ مُناجاتِهِ و تَفْتَخِرُ بِرُؤیَتِه..... ١٠٧ و ١١٢

حُبُّ اللهِ نارٌ لا یَمُرُّ عَلی شیءٍ اِلاَّ احْتَرَقَ..... ٩٥ و ١٠٣

حُبُّ عَلیّ بنِ ابی طالبٍ حَسَنةٌ لا یَضُرُّ مَعَها سَیِّئَةٌ.... ١٢٥

ذکرَ عَطَشَ الحُسین وَ اَهْلِ بَیته وَ رمی الماءَ.... ٦٥

رَحِمَ اللهُ العبّاسَ فَلَقَد اثَرَ و اَبلی و فَدی اَخاهُ بّنَفْسه حتی قُطِعَت یَداهُ..... ٥٧ و ٦٥

سُبحانَ ربّی الاعلی وَ بِحَمْدِهِ.... ٨٣

سُلمٌ لِمَن سالَمَکُم و حَربٌ لِمَن حارَبکُم... ١١٥

ضاعَ مَنْ کانَ له مَقصَدٌ غیرُ اللهِ... ٧٥

عَمِّرْنی ما کانَ عُمری بِذْلَةً فِی طاعَتِکَ فَاِذا کانَ عُمْری مَرْتَعاً لِشَّیطانِ فَاقْبِضنی اِلَیْکَ قَبْلَ اَنْ یَسْبِقَ مَقُتُکَ اِلیَّ.... ٧٦

غَضُّوا اَبْصارَهُمْ عَمّا حَرَّمَ اللهُ عَلَیْهِم وَ وَقَفوا اَسماءَهم عَلَی الْعِلْمِ النّافِعِ لَهُمْ.... ٨٥

فَأَخْرِجنی مِنْ قَبْری مُوْتَزِراً کَفَنی شاهِراً سَیْفی مُجَرِّداً قَناتی مُلَبّیاً دَعْوَةَ الدّاعی فِی الحاضِرِ وَالبادی.... ٣٣

فَانْظُر لِمَن الْفَلْجُ یَومئذٍ... ١٠٢

فَهَل رَأیت خَلیلاً یُمیتُ خَلیلَهُ... ١٢٣

فِی الارض مَجْهولون و فی السّماء معروفون..... ٣٥

فی تَقَلُّبِ الاَحوالِ عِلْمُ جَواهِرِ الرِّجالِ..... ٢٢

فی قُلوبِ مَن والاهُ قَبرهُ... ١٠٩

قُبُورُکم فِی القُبُورِ.... ١٠٩

قُلُوبُ النّاس مَعَک واَسیافَهم عَلیک.... ٤٣

کَفی بِالبارِقة فَوقَ رَأسِه فِتْنِةً..... ٣٨

کَنْ مُحبّاً لِآل مُحمّدٍ و اِنْ کُنْتَ فاسِقاً و مُحِبّاً لَمُحِبّیهم و اِن کانُوا فاسقین... ١٢٦

لا تَحِلُّ الفُتیا لِمَنْ لا یَسْتَفْتی مِن الله عزّوجلّ بِصفاءِ سِرّهِ..... ١١٠

لا تَسْتصغِر مَودَّتَنا فَانّها مِن الباقِیات الصّالحات...119

ص: 134

لا یَسْبِقُهم مَنْ کان قَبْلَهُمْ و لا یَلْحَقُهُم مَنْ بَعْدَهم ..... ١١ و ١٨

لَضَرْبَةُ عَلِیٍّ یَومَ الْخَندَقِ اَفْضَلُ مِن عِبادَةِ الثَّقَلین.... ٥٢

لَقَد کُنْتَ فاضِلاً تَخْتِمُ الْقُرآنَ فِی لَیْلَةٍ.... ٩٢

لَنا عُزّی وَ لا عُزّی لَکُم..... ٨٣

لَولا تَکثیرٌ فِی کلامِکُمْ وَ تَمریجٌ فِی قُلوبِکم لَرَأَیْتُمْ ما اَری وَ لَسَمِعْتُمْ ما اَسْمَعٌ... ٨٦

لَولا ثَلاثَةٌ فِی اِبن آدم مَا طَأطَأ رأسَهُ شَیءٌ المَرضُ و المَوتُ والفَقْر و کُلُّهُنَّ فیه و انَّه لِمَعهُنَّ لَوَثّابٌ..... ٧٢

ما اَعْدَدْتُ لَها مِن کَثیْرِ الصَّلوةِ وَ لا صَدَقةٍ وَلِکنْ اُحِبُّ اللهَ وَ رَسولَهُ.... ١٢٠

ما بالُ الشَّهیدِ لا یُفْتَنُ فی قَبْرِهِ.... ٣٨

ما تَوَهّمْتُ یا شَقیقَ فُؤادی کانَ هذا مقدراً مکتوباً... ١١٨

ما رأیت الاّ جمیلاً.... ١٠٢

مالَکَ مَعَ الْفَرَجِ ..... ١٢٠

مِسْکین ابنُ آدَم مَکتُوم الْاَجَلِ مَکنُونُ الْعِلَلِ مَحْفُوظُ الْعَمَلِ تُؤلِمُهُ البَقَّةُ وَ تَقْتُلُهُ الشَّرْقَةُ وَ تُنْتِنُهُ العَرْقَةُ.... ٧٠

مَصارِعَ عُشّاقٍ شُهداءَ..... ١١٦

مَن اَحَبّ قَوماً حُشِرَ مَعَهُم وَ مَن اَحَبَّ عَمَلَ قومٍ اُشرِکَ فی عَمَلِهم.... ١١٩ و ١٢٢

من باتَ عِنْدَه لَیْلَةً کانَ کَمَنْ زارَ اللهَ فِی عَرْشِهِ.... ١١٦

عارِفاً بِحَقه کانَ کَمن زار اللهَ فی عَرشِه .... ١١٦

مَن زار الحُسین مَنْ کانَ باذِلاً فینا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلی لِقاءِ اللهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا فَاِنَّنی راحِلٌ مُصْبِحاً اِنْ شاءَالله.... ٦٩ و ٧٥

مَنْ ماتَ عَلی حُبِّ آل مُحَمَّدٍ ماتَ شَهیداً، اَلا وَ مَنْ ماتَ علی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ مَغْفُوراً لَه..... ١٢٧

نَحنُ مَعاشِر الانبیا و الاولیاءِ براءٌ مِن التَّکَلف..... ٩٧

نَعَمْ اَنت اَمامی فِی الجَنَّةِ.....46

ص: 135

نَفَس المَهمُوم لِظُلْمِنا تَسْبیح ... ٥٦

هذَا اللَّیل قَد غَشِیَکُم فاتَّخَذُوهُ جَمَلاً..... ٣٢

هَلْ الدّین الاّ الحُبُّ والبُغْضُ..... ١٢١

هَل الدّین اِلاّ الحُبّ..... ١٢١

هَلْ رَأَیْتَ حَبیباً یَکْرَهُ لِقاَء حَبیبِه.... ١٢٤

هَلْ واَلَیْتَ لی وَلیّاً وَ هَلْ عادَیْتَ لی عَدُوّاً قَطُّ.... ١١٤

والله لا اُفارِقُکُم.... ٨٠

وَ اِنْ وَلَده لَمَقْتُولٌ فِی مَحَبّةِ وَلَدِکَ..... ١٠٥

وَ اَنَا مِنَ الثَقَلینِ ... ٥٢

وَ اَنِرْ اَبصارَ قُلوبِنا بِضیاءِ نَظَرِها الیکَ حَتّی تَخْرِقَ اَبصارُ القُلوبِ حُجُبَ النّورِ فَتَصِلَ اِلی مَعْدِنِ العَظَمَةِ... ١٢٣

وَ عَلَی الاَرواحِ الَّتی حَلَّت بِفِنائِکَ..... ٣٥

وَ عَنْ اَمامٍ صادقِ الیَقینِ

نَجْلِ النَّبیّ الطاهِرِ الاَمینِ..... ٤٥

وَ هَلْ مِنْ ذابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسول اللهِ..... ٣٦

وا جعفرا و لا جَعْفَرَ لِیَ الیَوْمَ و وا حمزتاه وَ لا حَمْزَةَ لِیَ الیَوْمَ..... ٣٧

واللهِ اِنْ قَطَعْتُمْ یَمینی

اِنّی اُحامی اَبداً عَن دینی..... ٤٥

وَالله لَقَدْ بَلَوْتُهُمْ فَما وَجَدتُ فیهِم اِلاَّ الاَشْوَسَ الاَقعَسَ یَستَأنُسُون بالمنیّةِ دونی

استثناسَ الطِّفل اِلی محالبِ اُمِّهِ..... ٢٣

وُجُودُکَ ذَنْبٌ لا یُقاسُ به ذَنْبٌ..... ٥٩

وَ قَدْ عَجَبَتْ مِنْ صَبْرِکَ مَلائِکَةُ السَّماء.... ٢٣

یا اَبا عَبْدالله اِنّی سُلمٌ لِمَن سالَمَکُم و حَربٌ لِمَن حارَبکُم و ولیّ لِمَن والاکُم و عدوٌّ لِمَن عاداکم... ١١٥

یا ابا عبدالله یا لَیْتنی کُنْتُ مَعَک و اَفُوز فَوزَاً عَظیماً.... ٤٧

یا ابن الشَّبیب فَلَوْ اَنَّ رَجلاً اَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرهُ الله عَزّوجَلّ مَعهُ یَوْمَ القِیامَةِ...125

ص: 136

یا فرسان الهیجاء.... ٣٣

یا لَیْتَنا کُنّا مَعَکُم فَنفُوزَ مَعَکُم فَوزاً عظیما.... ١٢٦

یا مَنْ اَضْحَکَ و اَبکی... ١٠٤

یَابن آدم خَلَقْتُکَ لِاَجْلی... ٧٥

یَبذُلون اَمْوالَهُمْ وَ اَنْفُسَهُم فینا ..... ٧٩

یُسْتَشْهَد مَعَکَ جَماعَةٌ مِنْ اصحابِکَ لا یَجِدوُن اَلَم مَسِّ الْحدید... ١٢ و ٦٢

ص: 137

ص: 138

فهرست منابع

١. قرآن مجید، با ترجمه آیت الله مکارم شیرازی، دارالقرآن الكريم، قم، چاپ ة دوم، 1374ش.

2. ابصار العین فی انصار الحسين(علیه السلام)لشيخ محمد بن الشيخ طاهر و السماوی، انتشارات شریف رضی، قم، 1414ق – 1372 ش.

3 . الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، کنگره جهانی هزارهی شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق.

4. الاقبال بالاعمال الحسنة، سید بن طاووس، دارالکتب الاسلامية، تهران، چاپ دوم، 1367 ق.

5. الأمالی للصدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، انتشارات کتابخانه اسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1362ش.

6. الأمالی للطوسی، ابوجعفر، محمد بن الحسن الطوسی، انتشارات دار الثقافة، قم، چاپ اول، 1414ق.

7. بحارالانوار، علامه محمد باقر مجلسی، دار الحياء التراث العربی، بیروت، 1403ق-1983م.

8- بشارة المصطفى لشيعة المرتضی، عماد الدين محمد بن أبي القاسم طبری، انتشارات کتابخانه ی حیدریه، نجف اشرف، چاپ دوم، ، 1383 ق.

ص: 139

9. البلد الامین، ابراهیم بن علی عاملی کفعمی؛ مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت چاپ اول، 1418ق. این

10. تفسیر فرات الكوفی، ابوالقاسم فرات بن ابراهيم بن فرات کوفی، موسسة چاپ و نشر وزارت ارشاد اسلامی، تهران، چاپ اول، 1410ق.

11. جامع الاخبار، تاج الدین شعیری، انتشارات رضی، قم، 1363 ش.

12. چهل حدیث، امام خمینی، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، تهران، شماره 495، 1373ش.

13. الخرائج والجرائح، مؤسسه ی امام مهدی عج، قم، چاپ اول، 1409ق.

14. الخصال، ابوجعفر، محمد بن علی بن الحسين بن بابويه القمی (شیخ صدوق)، انتشارات جامعه مدرسین، قم، چاپ دوم، 1403ق.

15. الدعوات، قطب الدین راوندی، انتشارات مدرسه امام مهدی عج، قم، چاپ اول، 1407ق.

16. دمع السجوم، ترجمه ی نفس المهموم (شیخ عباس قمی)، میرزا ابوالحسن شعرانی، کتابفروشی علمیه اسلامیه، تهران، 1374 ق.

17. دیوان خواجه حافظ شیرازی، به اهتمام سید ابوالقاسم انجوی شیرازی، انتشارات جاویدان، تهران، 1358 ش.

18. الذريعة إلى تصانيف الشيعة، شیخ آقا بزرگ تهرانی، اسماعیلیان، قم، 1408ق.

19. شرح فصوص الحکم، تاج الدین، حسین بن حسن خوارزمی، انتشارات مولی، تهران، چاپ دوم، 1368 ش.

20. شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید معتزلی، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، 1404ق.

ص: 140

21. الصحيفة السجادية، امام زین العابدین(علیه السلام)، دفتر نشر الهادی، قم، چاپ اول، 1376ش.

22. الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، سید علی بن طاووس حسینی حلی، چاپخانه خیام، قم، 1400ق.

23. علم اليقين في اصول الدين، ملا محسن فیض کاشانی، دارالبلاغة، بیروت، 1410 ه 1990 م.

24. علم اليقين في اصول الدين، ملا محسن فیض کاشانی، دارالبلاغه، * بیروت، 1410 ق -1990 م.

25. العمدة، ابن بطريق حلی، مؤسسه ی انتشارات اسلامی، قم، 1497 ق.

26. عوالی اللآلی، ابن ابی جمهوری احسائی، انتشارات سيد الشهدا(علیه السلام)قم، چاپ اول، 1405ق.

27. عیون اخبار الرضا، محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، انتشارات جهان، تهران، 1378ق.

28. غرر الحکم و دررالحكم، عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، قم، چاپ اول، 1366ش.

29. فقه الرضا(علیه السلام) ، ابوالحسن علی بن موسی(علیه السلام) کنگره جهانی امام رضا(علیه السلام) مشهد، چاپ اول، 1406ق.

30. الكافی، ابوجعفر، محمد بن يعقوب بن اسحاق الكليني الرازی، دار الكتب الاسلامية، تهران، 1388 ق.

31. کامل الزیارات، ابن قولویه قمی، انتشارات مرتصویه، نجف اشرف، 1356 ش.

ص: 141

32. کشف الغمة في معرفة الأئمة(علیه السلام)، علی بن عیسی اربلی، انتشارات مكتبة بني هاشم، تبریز، 1381 ق.

33. اللهوف، سید رضی الدین، علی بن موسی بن جعفر بن طاووس، انتشارات جهان، تهران، 1348ش.

34. مثیر الاحزان، ابن نما الحلى، مدرسة الامام المهدي عج، قم، 1406ق.

35. مجموعة ورام، ورام بن ابی فراس، انتشارات مكتبة الفقيه، قم.

36. المحاسن، احمد بن ابی عبدالله برقی، دارالکتب الاسلاميه، قم، چاپ دوم، 1371ق.

37. المزار الكبير، ابن مشهدی، محمد بن جعفر، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1419 هق.

38. مسكن الفؤاد، زين الدين بن علی بن احمد عاملی جبلی (شهید ثانی)، انتشارات بصیرتی، قم.

39. مشارق الدراری (شرح تائيه ابن فارض)، سعيد الدین سعید فرغانی، مقدمه و تعلیق سید جلال الدین آشتیانی، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ دوم، 1379ش.

40. مشكاة الانوار، علی بن حسن طبرسی، انتشارات کتابخانه حیدریه، نجف اشرف، چاپ دوم، 1385ق.

41. مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة، منسوب به امام جعفر صادق(علیه السلام)موسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ اول، 1400ق.

42. المصباح، ابراهیم بن على عاملی کفعمی، انتشارات رضی، قم، چاپ دوم، 1405ق.

ص: 142

43. معالي السبطين في أحوال الحسن والحسین(علیهم السلام)، محمد مهدی حائری، منشورات شریف رضی، قم، چاپ دوم، 1367 ش - 1409ق.

44. معاني الأخبار، محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، ا مین مؤسسه ی انتشارات اسلامی، قم، 1361 ش.

45. مفاتیح الجنان، محدث قمی (ترجمه ی مهدی الهی قمشه ای)، گروه ا چاپ و نشر قدسیان، قم، چاپ اول، 1389، ش.

46. مقتل الحسين(علیه السلام)عبدالرزاق المقرم، آل على(علیه السلام)، قم، چاپ اول، 1424 را ق - 1382 ش.

47. مناقب آل ابی طالب، محمد بن شهر آشوب مازندرانی، مؤسسه ی انتشارات علامه، قم، 1379ش.

48. الميزان في تفسير القرآن، السيد محمد حسين الطباطبایی، مؤسسه ی الأعلمی للمطبوعات، بیروت، 1393 ق - 1973 م.

49. نهج البلاغه، ترجمه ی محمد رضا آشتیانی و محمد جعفر امامی، نشر امام على ملا، قم، چاپ دوم، 1369ش.

50. نهج الحق، حسن بن يوسف بن علی بن مطهر حلی (علامه حلی)، مؤسسه ی دار الهجرة، قم، چاپ اول، 1497 ق.

51. وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة، محمد بن الحسن الحر العاملی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1391 م.

ص: 143

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109