سرشناسه : جعفری، جواد، 1350 -
عنوان و نام پديدآور : اشتراکات شیعه و اهل سنت در عقیده مهدویت/ جواد جعفری؛ تدوین پژوهشکده حج و زیارت.
مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر، 1393.
مشخصات ظاهری : 96 ص..م س21 ×14/5 ؛
شابک : 23000 ريال: 978-964-540-517-3
وضعیت فهرست نویسی : فاپا
یادداشت : کتابنامه: ص.[91] - 96؛ همچنین به صورت زیرنویس.
موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق -
موضوع : مهدویت-- مطالعات تطبیقی
موضوع : مهدویت-- دیدگاه اهل سنت
موضوع : مهدویت-- احادیث
موضوع : مهدویت-- احادیث اهل سنت
موضوع : مهدویت-- دفاعیه ها و ردیه ها
شناسه افزوده : حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت. پژوهشکده حج و زیارت
رده بندی کنگره : BP224/ج65الف5 1393
رده بندی دیویی : 297/462
شماره کتابشناسی ملی : 3486865
وضعيت ركورد : فاپا
ص :1
ص :2
اشتراکات شیعه و اهل سنت در عقیده مهدویت
جواد جعفری؛ تدوین پژوهشکده حج و زیارت
ص :3
ص :4
ص :5
ص :6
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و صلى الله على محمد وآله الطاهرين السلام على المهدى الذي يملأ الارض قسطا وعدلا كما ملئت ظلما وجورا.
باور به سرانجام نيك بشر و اصلاح جهان به دست فردى مصلح، از مشتركات همه اديان است. اسلام نيز كه برترين و كامل ترين دين الهى به شمار مى رود، بدين خواسته و اميد طبيعى انسان پاسخ گفته و چنين كسى را با عنوان «مهدى» به بشر شناسانده است. او كسى است كه همنام رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، و از عترت ايشان و از نسل فاطمه(عليها السلام) است. او همان كسى است كه از كنار كعبه قيام خود را شروع مى كند. قسط و عدل در تمامى عرصه هاى اجتماعى، اقتصادى و حقوقى را بر پهناى زمين مى گستراند. در اين كار همه مصلحان كنار اويند و حتى عيساى مسيح براى يارى اش مى شتابد و پشت سرش به نماز مى ايستد. آرى او مهدى امت است كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بشارتش را به بشر داده است و در منابع روايى همه مذاهب اسلامى نيز با اوصاف مذكور از وى ياد شده است.
ص:7
اما برخى كژانديشان تفرقه جو با ناديده انگاشتن تمامى اين روايات مشترك، آن را عقيده اى فرقه اى وانمود مى نمايند.
از اين رو محقق ارجمند، حجت الاسلام و المسلمين جناب آقاى «جواد جعفرى» در اين تحقيق به عقيده مهدويت از اين منظر پرداخته و با استفاده از روايات صحيح السند مشترك بين شيعه و اهل سنت به شبهات مذكور پاسخ گفته است. اميد است اين اثر چراغ راهى براى جست وجوگران حق و حقيقت باشد.
انه ولى التوفيق
پژوهشكده حج و زيارت
گروه كلام و معارف
ص:8
عقيده مهدويت، يعنى اعتقاد به قيام حضرت مهدى(عج) در آخرالزمان كه جهان را پر از عدل و داد مى نمايد، از عقايدى است كه تمام مسلمانان با داشتن اختلاف مذهبى، بر آن اتفاق نظر دارند؛ چراكه موعود كتاب آسمانى مسلمانان و بشارت پيامبر آخرالزمان حضرت محمد مصطفى(صلی الله علیه و آله) است. بى شك، اعتقاد به ظهور منجى ظرفيت هاى بسيار فراوانى در عرصه فردى و اجتماعى دارد. مطرح كردن انديشه مهدويت مى تواند چشم انداز حركت امت اسلامى را مشخص نمايد. هر فرد، گروه، تشكل و جامعه اى مى تواند در سايه توجه به مهدويت، وظيفه خود را بشناسد و براساس آن، عملكرد خود را بسنجد. مى توان با نگاه به اين وعده بزرگ الهى و نبوى، فصلى مشترك براى گفت وگوى بين مذاهب اسلامى ايجاد نمود و مسلمانان را بيشتر به هم نزديك كرد؛ چراكه بسيارى از موضوعات مهدويت ميان همه مذاهب اسلامى مشترك است.
متأسفانه گروه هايى كه با وحدت مسلمانان، منافع شيطانى شان به خطر مى افتد، همواره به دنبال ايجاد تفرقه اند و چنين وانمود مى كنند كه عقيده مهدويت در نظام فكرى شيعه، فصل مشتركى با اهل تسنن ندارد و
ص:9
امام مهدى شيعه(عج) تنها در نام «مهدى» با اهل سنت مشترك است. گروه هاى تكفيرى وهابيت از اين دسته اند. كسانى كه به دليل داشتن امكانات مادّى فراوان، شبكه هاى مختلف ماهواره اى و سايت هاى متعدد مجازى، پيوسته تفرقه و دشمنى را ميان امت اسلامى تبليغ مى كنند. صورت خوش بينانه اين است كه چنين افرادى، افزون بر بى اطلاعى از روايات شيعه، كم ترين آگاهى هم از منابع روايى اهل تسنن ندارند؛ زيرا اگر نيم نگاهى به اين كتاب ها بيندازند، خواهند ديد بسيارى از مسايل مهدويت ميان شيعه و سنى مشترك است.
در واقع اين تحقيق، به برخى نقاط مشترك ميان شيعه و سنى در مسئله مهدويت مى پردازد. بى شك، مراجعه به منابع روايى شيعه و اهل سنت و استخراج روايات مشترك، به روشنى گوياى اشتراك فراوان و وحدت نظر جهان اسلام در آموزه بالنده مهدويت است.
در اين نوشتار سعى شده است تا احاديث معتبر اهل سنت نقل شود تا بهانه جويان تفرقه افكن، ضعف سند يا بى اعتبارى منبع آن را بهانه ننمايند. بى ترديد اگر قرار باشد همه روايات اهل سنت در نظر گرفته شود، موارد مشترك ميان روايات شيعه و سنى بسيار فراوان تر از اين خواهد شد. (1) موارد مشترك ميان فرق اسلامى در سه بخش كلى ارائه مى شود: بخش اول، مشتركات روايات شيعه و سنى درباره شخص امام مهدى(عج). بخش دوم، مشتركات درباره قيام ايشان و بخش سوم مشتركات درباره دوران حكومت امام مهدى(عج).
ص:10
فردى كه در آخرالزمان قيام خواهد كرد و جهان را پر از عدالت خواهد نمود، شخصيتى منحصر به فرد است؛ به طورى كه در احاديث فريقين، ويژگى هاى متعددى براى ايشان ذكر شده است. در بخش نخست از روايات شيعه و سنى، موارد مشترك مربوط به شخص امام مهدى(عج)، نقل مى گردد.
نخستين نكته مشترك ميان فرق اسلامى، در موضوع شخص امام مهدى(عج)، نام ايشان است. گفتنى است افزون بر لقب معروف ايشان، يعنى «مهدى» كه مشترك ميان احاديث شيعه و سنى است، نام ايشان در احاديث فريقين يكسان نقل شده است. احاديث شيعه و سنى به همنام بودن امام مهدى(عج) با پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) تصريح كرده اند؛ براى نمونه «ابوداوود»، يكى از نويسندگان صحاح سته اهل تسنن، در كتاب خود چنين نقل مى كند:
عَنِ النَّبِيِّ(صلی الله علیه و آله) قَالَ «لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ» قَالَ زَائِدَةُ فِي حَدِيثِهِ: «لَطَوَّلَ الله ذَلِكَ الْيَوْمَ» ثُمَّ اتَّفَقُوا «حَتَّى يَبْعَثَ فِيهِ رَجُلًا مِنِّي» أَوْ
ص:11
«مِنْ أَهْلِ بَيْتِى» يُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِى... . زَادَ فِي حَدِيثِ فِطْرٍ: «يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطًا وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْمًا وَ جَوْرًا» وَ قَالَ فِي حَدِيثِ سُفْيَانَ: «لَا تَذْهَبُ أَوْ لَا تَنْقَضِى الدُّنْيَا حَتَّى يَمْلِكَ الْعَرَبَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِى يُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِى». (1)
پيامبر گرامى اسلام(صلی الله علیه و آله) فرمود: اگر از دنيا نمانده باشد مگر يك روز، خداوند آن روز را طولانى مى گرداند تا مردى از اهل بيت مرا برانگيزاند كه همنام من است... زمين را از برابرى و عدالت پر مى كند؛ همان گونه كه از ظلم و ستم پر گشته است.
«دكتر بستوى»، از نويسندگان معاصر اهل سنت، افزون بر سنن ابى داوود، چهارده منبع از اهل سنت را براى اين حديث نام مى برد و اعتبار سند حديث را ثابت مى كند. (2) «شيخ صدوق» نيز از طريق راويان احاديث شيعه، همين مطلب را از پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) نقل كرده است:
عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ الله الْأَنْصَارِىِّ قَالَ قَالَ رَسُولُ الله(صلی الله علیه و آله) الْمَهْدِيُّ(عج) مِنْ وُلْدِى اسْمُهُ اسْمِى وَ كُنْيَتُهُ كُنْيَتِى أَشْبَهُ النَّاسِ بِى خَلْقاً وَ خُلْقاً تَكُونُ بِهِ غَيْبَةٌ وَ حَيْرَةٌ تَضِلُّ فِيهَا الْأُمَمُ ثُمَّ يُقْبِلُ كَالشِّهَابِ الثَّاقِبِ يَمْلَؤُهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً. (3)
جابر بن عبداللَّه انصارى از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روايت مى كند كه حضرت فرمود: «مهدى(عج) از فرزندان من است. اسم او، اسم من و كنيه او، كنيه من است. از نظر خَلق (قيافه) و خُلق (رفتار) شبيه ترين مردم به من است. براى او غيبت و حيرتى است كه امت ها در آن گمراه شوند.
ص:12
سپس مانند شهاب ثاقب پيش آيد و زمين را پر از عدل و داد نمايد؛ همان گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد».
با توجه به روايات فريقين، روشن مى شود كه نام مهدى موعود(عج) ميان شيعه و سنى يكسان نقل شده است كه همان نام پيامبر گرامى اسلام(صلی الله علیه و آله) است.
دومين مورد از اشتراكات مورد بحث در روايات شيعه و سنى، مسئله نسب امام مهدى(عج) است. روايات فريقين درباره نسل امام، اشتراكات فراوانى دارند؛ به طورى كه تصوير يكسانى را از خاندان امام مهدى(عج) نشان مى دهند. ما در اينجا تنها به دو مورد آن اشاره مى كنيم:
روايات شيعه و سنى بدون هيچ اختلاف، بيانگر آن است كه موعود جهان اسلام، از خاندان پيامبر گرامى اسلام، حضرت محمد مصطفى(صلی الله علیه و آله)، است. «ابن ماجه»، مؤلف يكى از صحاح سته اهل سنت، چنين نقل مى كند:
عَنْ عَلِىٍّ قَالَ قَالَ رَسُولُ الله(صلی الله علیه و آله): الْمَهْدِىُّ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ يُصْلِحُهُ الله فِى لَيْلَةٍ. (1)
حضرت على(علیه السلام) از پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) روايت كرده است كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: مهدى(عج) از ما اهل بيت است و خداوند كار او را در يك شب اصلاح مى كند.
ص:13
دكتر بستوى افزون بر سنن «ابن ماجه»، ده منبع حديثى ديگر را براى اين روايت نام مى برد و از نظر سندى، آن را معتبر مى شمارد. (1) شيخ صدوق نيز همين حديث را از طريق شيعه چنين آورده است:
عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِيَّةِ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ أَمِيرِالُمؤْمِنِينَ عَلِىِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیه السلام) قَالَ قَالَ رَسُولُ الله(صلی الله علیه و آله): الْمَهْدِىُّ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ يُصْلِحُ اللهُ لَهُ أَمْرَهُ فِى لَيْلَة. (2)
ابراهيم پسر محمد حنفيه از پدرش محمد و او از پدرش اميرمؤمنان(علیه السلام) از پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) روايت كرده است كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: مهدى(عج) از ما اهل بيت(عليهم السلام) است و خداوند كار او را در يك شب اصلاح مى كند.
چنان كه ملاحظه مى شود، اين گونه روايات حتى در راويان نزديك به معصوم هم مشترك است و از همگونى بسيار زياد معارف مهدوى در فريقين خبر مى دهد.
بيان شد كه امام مهدى(عج) از اهل بيت پيامبر(صلی الله علیه و آله) است. البته اهل بيت، به ويژه در نگاه اهل سنت، دايره وسيعى از خاندان پيامبر را شامل
ص:14
مى شود. اما احاديث معتبرى از فريقين اين دايره را محدود مى كند. براساس احاديثى از شيعه و سنى، امام مهدى(عج) از فرزندان حضرت زهرا(عليهاالسلام) مى باشد. آرى! فريقين اتفاق نظر دارند انسان بزرگوارى كه جهان را از ظلم و جور نجات مى دهد و بشر را به اوج عدالت و معنويت مى رساند، فرزندى از فرزندان زهراى اطهر(عليهاالسلام) است. «ابوداوود» از محدثان اهل تسنن چنين نقل كرده است:
عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ: سَمِعْتُ رَسُولَ الله(صلی الله علیه و آله) يَقُولُ: الْمَهْدِيُّ مِنْ عِتْرَتِى مِنْ وَلَدِ فَاطِمَةَ. (1)
ام سلمه مى گويد كه از پيامبر(صلی الله علیه و آله) شنيدم فرمود: «مهدى(عج) از عترت من است؛ از فرزندان فاطمه».
دكتر بستوى براى اين حديث، افزون بر سنن ابى داوود، 9 منبع روايى اهل سنت را نام برده و ضمن اثبات اعتبار سند، نام كسانى را كه اعتقاد به صحت سند اين حديث دارند، بيان كرده است. (2)«شيخ طوسى» از طريق شيعه نيز چنين نقل مى كند:
عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ سَمِعْتُ رَسُولَ الله(صلی الله علیه و آله) يَقُولُ المهْدِيُّ(عج) مِنْ عِتْرَتِي مِنْ وُلْدِ فَاطِمَة. (3)
ام سلمه مى گويد: از پيامبر(صلی الله علیه و آله) شنيدم فرمود: «مهدى(عج) از عترت من است؛ از فرزندان فاطمه».
البته درباره نسل و نسب امام مهدى(عج) تفاوت هايى هم وجود دارد كه به
ص:15
نظر مى رسد برخى از آنها با دقت در روايات حل شدنى است؛ مانند حسنى يا حسينى بودن امام مهدى(عج). بيشتر اهل سنت معتقدند مهدى موعود(عج) از فرزندان امام حسن مجتبى(علیه السلام) است. اما دليل اين اعتقاد، تنها يك روايت ضعيف السند است. اين روايت را اهل سنت از سنن ابى داوود نقل كرده اند؛ درحالى كه خودشان سند آن را ضعيف مى دانند. (1) اما شيعه براساس صدها روايت (2)معتقد است كه امام مهدى(عج) از فرزندان امام حسين(علیه السلام) است. البته دانشمندان شيعه و سنى معتقدند كه اين تفاوت، اختلاف مهمى نيست و روايات با هم قابل جمع است؛ زيرا شيعه و سنى قبول دارند كه امام مهدى(عج) هم حسنى است و هم حسينى؛ حال يا از طرف پدر حسينى است و از طرف مادر حسنى (3) يا برعكس (4).
ص:16
سومين مورد مشترك ميان فرق اسلامى در بحث شخص امام مهدى(عج)، برخى از ويژگى هاى ظاهرى (قيافه) ايشان است. در احاديث شيعه و سنى، شكل ظاهرى امام نيز يكسان بيان شده است؛ ابوداوود در كتاب هاى اهل تسنن چنين نقل كرده است:
قَالَ رَسُولُ الله(صلی الله علیه و آله): الْمَهْدِيُّ مِنِّى أَجْلَى الجبْهَةِ أَقْنَى الْأَنْفِ يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطًا وَعَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْرًا وَظُلْمًا... . 1
«ابوسعيد خُدرى» مى گويد: پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: مهدى(عج) از من است. پيشانى بلند و باريك و بينى كشيده دارد. زمين را از برابرى و عدل پر مى كند؛ همان گونه كه از ستم و ظلم پر شده است... .
دكتر بستوى، غير از كتاب سنن ابى داوود، دو منبع ديگر براى اين حديث از منابع روايى اهل تسنن نام مى برد و اعتبار سند آن را نيز ثابت مى كند. 2 همچنين در «مسند احمد بن حنبل» آمده است:
ص:17
عَنْ أَبِى سَعِيدٍ الخُدْرِىِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ(صلی الله علیه و آله): لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يَمْلِكَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِى أَجْلَى أَقْنَى يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ قَبْلَهُ ظُلْمًا... . (1)
ابوسعيد خُدرى مى گويد كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: قيامت برپا نمى گردد تا مردى از خاندان من حكومت نمايد كه پيشانى بلند و باريك و بينى كشيده دارد. او زمين را از عدل پر مى كند؛ همان گونه كه قبل از آن، از ظلم پر شده است... .
دكتر بستوى غير از كتاب مسند احمد، سه منبع ديگر از منابع روايى اهل تسنن را براى اين حديث نام مى برد و با بيانى درباره راوى اين حديث، اعتبار سند آن را ثابت مى كند. (2) سپس نام محدثانى كه اين حديث را در موضوع مهدويت آورده اند، ذكر مى كند تا معلوم شود منظور از «مردى از خاندان من»، امام مهدى(عج) است. در كتب شيعه نيز جرير طبرى اين حديث پيامبر(صلی الله علیه و آله) را چنين آورده است:
عَنْ أَبِى سَعِيدٍ أَنَّ النَّبِىَّ(صلی الله علیه و آله) قَالَ: لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يَمْلِكَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِى أَجْلَى أَقْنَى يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ قَبْلَهُ ظُلْماً.... (3)
ابوسعيد خُدرى مى گويد: پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: قيامت برپا نمى گردد تا مردى از خاندان من حكومت نمايد كه پيشانى بلند و باريك و بينى كشيده دارد. او زمين را از عدل پر مى كند؛ همان گونه كه قبل از آن از ظلم پر شده است... .
ص:18
اشتراك راويان حديث مهدويت در كتاب هاى شيعه و سنى، نمايانگر وحدت حقيقت عقيده مهدويت ميان فرق اسلامى است.
پيامبر گرامى اسلام(صلی الله علیه و آله) در حديثى دوازده جانشين را براى بعد از خود معيّن كرد؛ به طورى كه هيچ يك از دانشمندان شيعه و سنى در صحت حديث دوازده خليفه شكى ندارند. (1) اما در روايات معتبر اهل تسنن، نام اين دوازده وصى نقل نشده و همين موجب گرديده تا اهل تسنن در مصداق اين دوازده تن اختلاف نمايند. (2) البته برخى از دانشمندان اهل تسنن تصريح كرده اند كه امام مهدى(عج) دوازدهمين و آخرين اين افراد است.
«ابن كثير»، از دانشمندان اهل سنت، در تفسير آيه ( وَ لَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيباً ) (مائده: 12)، حديث پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) را درباره دوازده جانشين از مسند احمد بن حنبل چنين نقل مى كند:
عَنْ مَسْرُوقٍ قَالَ: كُنَّا جُلُوسًا عِنْدَ عَبْدِ الله بْنِ مَسْعُودٍ وَهُوَ يُقْرِئُنَا الْقُرْآنَ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ يَا أَبَا عَبْدِالرَّحْمَنِ هَلْ سَأَلْتُمْ رَسُولَ الله(صلی الله علیه و آله) كَمْ يَمْلِكُ هَذِهِ الْأُمَّةَ مِنْ خَلِيفَةٍ فَقَالَ عَبْدُالله مَا سَأَلَنِي عَنْهَا أَحَدٌ مُنْذُ قَدِمْتُ الْعِرَاقَ قَبْلَكَ ثُمَّ قَالَ نَعَمْ وَلَقَدْ سَأَلْنَا رَسُولَ الله(صلی الله علیه و آله) فَقَالَ اثْنَا عَشَرَ كَعِدَّةِ نُقَبَاءَ بَنِي إِسْرَائِيلَ هَذَا حَدِيثٌ غَرِيبٌ مِنْ هَذَا
ص:19
الْوَجْهِ وَأَصْلُ هَذَا الحدِيثِ ثَابِتٌ فِي الصَّحِيحَيْنِ مِنْ حَدِيثِ جَابِرِ ابْنِ سَمُرَةَ قَالَ سَمِعْتُ النَّبِيَّ(صلی الله علیه و آله) يَقُولُ لَا يَزَالُ أَمْرُ النَّاسِ مَاضِيًا مَا وَلِيَهُمُ اثْنَاعَشَرَ رَجُلًا ثُمَّ تَكَلَّمَ النَّبِيُّ(صلی الله علیه و آله) بِكَلمةٍ خَفِيتْ عَليَ ّ فَسَألتُ أبي مَاذَا قَالَ النَّبِيُّ(صلی الله علیه و آله) قَالَ كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ وَ هَذَا لَفْظُ مُسْلِمٍ وَ مَعْنَى هَذَا الحدِيثِ الْبِشَارَةُ بِوُجُودِ اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً صَالِحًا يُقِيمُ الحقَّ وَ يَعْدِلُ فِيهِمْ. (1)
احمدبن حنبل نقل مى كند كه مسروق گفت: نزد عبد الله بن مسعود نشسته بوديم و او به ما قرآن مى آموخت. مردى به او گفت: «اى اباعبدالرحمان! آيا از پيامبر(صلی الله علیه و آله) پرسيديد اين امت چند جانشين خواهد داشت»؟ عبدالله گفت: «از وقتى به عراق آمده ام، قبل از تو كسى از من در اين باره سؤال نكرده است». بعد گفت: «آرى! از پيامبر(صلی الله علیه و آله) پرسيديم». پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: «دوازده تن به تعداد بزرگان بنى اسرائيل». اين حديث غريبى از اين جهت است. اصل اين حديث ثابت است در صحيحين (بخارى و مسلم) از حديث جابر بن سمره كه گفت شنيدم پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: «هميشه امور مردم مى گذرد تا وقتى كه دوازده مرد بر آنان ولايت كنند». سپس پيامبر(صلی الله علیه و آله) كلمه اى را فرمود كه بر من مخفى ماند. از پدرم پرسيدم كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) چه فرمود؟ گفت: «همه از قريش هستند» و اين عبارت [صحيح] مسلم است و معناى اين حديث، مژده به وجود دوازده جانشين صالح است كه حق را اقامه مى كنند و ميان مردم به عدالت رفتار مى نمايند.
آن گاه تصريح مى كند:
ص:20
وَ لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى تَكُونَ وِلَايَتُهُمْ لَا مَحَالَةَ وَ الظَّاهِرُ أَنَّ مِنْهُمُ الْمَهْدِيُّ الُمبَشَّرُ بِهِ في الأحاديث الواردة بذكره. (1)
و قيامت برپا نمى شود تا اينكه اينان حكومت نمايند و ظاهر اين است كه مهدى(عج) بشارت داده شده در احاديث، جزء آن دوازده تن است.
كلام وى را «مباركفورى» (2) و «عظيم آبادى» (3) نيز نقل كرده اند. همچنين ابوداوود، «كتاب المهدى» را با حديث «جابر بن سمره» كه گوياى دوازده جانشين است، چنين شروع مى كند:
عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ الله(صلی الله علیه و آله) يَقُولُ: لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ قَائِمًا حَتَّى يَكُونَ عَلَيْكُمُ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً كُلُّهُمْ تَجْتَمِعُ عَلَيْهِ الْأُمَّةُ فَسَمِعْتُ كَلَامًا مِنَ النَّبِىِّ(صلی الله علیه و آله) لَمْ أَفْهَمْهُ قُلْتُ لِأَبِي مَا يَقُولُ قَالَ كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ. (4)
جابر بن سمره مى گويد: شنيدم رسول الله(صلی الله علیه و آله) فرمود: «هميشه اين دين برپاست تا دوازده خليفه بر شما باشند كه امت همه بر آنها توافق مى كنند». بعد كلامى از پيامبر(صلی الله علیه و آله) شنيدم كه آن را نفهميدم. به پدرم گفتم: پيامبر(صلی الله علیه و آله) چه فرمود؟ گفت: «همه از قريش هستند».
از «سيوطى» نقل شده كه وقتى ابوداوود اين حديث را در «كتاب المهدى» نقل مى كند، به پذيرش قول دانشمندان اشاره مى نمايد كه آنها مى گويند: «امام مهدى(عج) جزء اين دوازده تن است». (5) دكتر بستوى نيز
ص:21
اين مطلب را بيان كرده است. (1)
برخلاف كوتاه و مبهم بودن روايات اهل تسنن در موضوع دوازده جانشين، احاديث شيعه نام اين دوازده وصى را به تفصيل نقل مى كند و نشان مى دهد دوازدهمين جانشين، چه كسى است؛ براى نمونه «مرحوم كلينى» در كتاب خود چنين نقل كرده است:
امام صادق(علیه السلام) فرمود: پدرم به جابر بن عبداللَّه انصارى فرمود: «من با تو كارى دارم. چه وقت برايت آسان تر است كه تو را تنها ببينم و از تو سؤال كنم»؟ جابر گفت: «هر وقت شما بخواهى». پس روزى با او در خلوت نشست و به او فرمود: «درباره لوحى كه آن را در دست مادرم، فاطمه(عليهاالسلام) دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ديده اى و آنچه مادرم به تو فرمود كه در آن لوح نوشته بود، به من خبر ده»! جابر گفت: «خدا را گواه مى گيرم كه من در زمان حيات رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خدمت مادرت فاطمه(عليهاالسلام) رفتم و او را به ولادت حسين(علیه السلام) تبريك گفتم و در دستش لوح سبزى ديدم كه گمان كردم از زمرد است و مكتوبى سفيد در آن ديدم كه چون رنگ خورشيد [درخشان] بود. به او عرض كردم: دختر پيغمبر! پدر و مادرم قربانت. اين لوح چيست؟ فرمود: لوحى است كه خدا آن را به رسولش(صلی الله علیه و آله) هديه فرمود كه اسم پدرم و اسم شوهرم و اسم دو پسرم و اسم اوصياى از فرزندانم در آن
ص:22
نوشته است و پدرم آن را به عنوان مژدگانى به من عطا فرمود». جابر گويد: «سپس مادرت فاطمه(عليهاالسلام) آن را به من داد. من آن را خواندم و رونويسى كردم». پدرم به او گفت: «اى جابر! آن را بر من عرضه مى دارى»؟ عرض كرد: «آرى». آن گاه پدرم همراه جابر به منزل او رفت. جابر ورق صحيفه اى بيرون آورد. پدرم فرمود: «اى جابر! تو در نوشته ات نگاه كن تا من برايت بخوانم». جابر در نسخه خود نگريست و پدرم قرائت كرد. حتى يك حرف هم اختلاف نداشت. آن گاه جابر گفت: «خدا را گواه مى گيرم كه اين گونه در آن لوح نوشته ديدم: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اين نامه از جانب خداوند عزيز حكيم است براى محمد(صلی الله علیه و آله) پيغمبر او، و نور و سفير و دربان (واسطه ميان خالق و مخلوق) و دليل او، كه روح الامين (جبرئيل) از نزد پروردگار جهان براى او فرو آورده است. اى محمد(صلی الله علیه و آله) نام هاى مرا بزرگ شمار... من هيچ پيغمبرى را مبعوث نساختم كه دورانش كامل شود و مدتش تمام گردد، جز اينكه براى او وصى و جانشينى مقرر كردم و من تو را بر پيغمبران برترى دادم و وصى تو را بر اوصياى ديگر، و تو را به دو شيرزاده و دو نوه ات، حسن و حسين، گرامى داشتم و حسن را بعد از سپرى شدن روزگار پدرش، كانون علم خود قرار دادم و حسين را خزانه دار وحى خود ساختم و او را با شهادت گرامى داشتم و پايان كارش را به سعادت رسانيدم. او برترين شهداست و مقامش از همه آنها برتر است. كلمه تامه خود را همراه او و حجت رساى خود را نزد او قرار دادم. به سبب عترت او، پاداش و كيفر دهم. نخستين آنها،
ص:23
سرور عابدان و زينت اولياى گذشته من است و پسر او كه همانند جد پسنديده خود محمد است، شكافنده علم من و كانون حكمت من است و جعفر است كه شك كنندگان درباره او هلاك مى شوند. هركه او را نپذيرد، مرا نپذيرفته است. سخن و وعده پابرجاى من است كه مقام جعفر را گرامى دارم و او را درباره پيروان و ياران و دوستانش خشنود سازم. پس از او، موسى است كه [در زمان او] آشوبى سخت و گيج كننده فرا گيرد؛ زيرا رشته وجوب اطاعت من قطع نگردد و حجت من پنهان نشود و همانا اولياى من با جامى سرشار سيراب شوند. هركس يكى از آنها را انكار كند، نعمت مرا انكار كرده و آنكه يك آيه از كتاب مرا تغيير دهد، بر من دروغ بسته است. پس از گذشتن دوران بنده و دوست و برگزيده ام موسى، واى بر دروغگويان و منكران على، دوست و ياور من و كسى كه بارهاى سنگين نبوت را بر دوش او گذارم و به وسيله انجام دادن آنها امتحانش كنم. مردى پليد و گردنكش (مأمون) او را مى كشد و در شهرى كه (طوس) بنده صالح (ذوالقرنين) آن را ساخته است، كنار بدترين مخلوقم (هارون) به خاك سپرده مى شود. فرمان و وعده من ثابت شده كه او را به وجود پسرش و جانشين و وارث علمش محمد شاد سازم. او كانون علم من و محل راز من و حجت من بر خلقم مى باشد. هر بنده اى به او ايمان آورد، بهشت را جايگاهش سازم و شفاعت او را درباره هفتاد تن از خاندانش كه همگى سزاوار دوزخ باشند، بپذيرم و عاقبت كار، پسرش على را كه دوست و ياور من و گواه ميان مخلوق من و
ص:24
امين وحى من است، به سعادت رسانم. از او، دعوت كننده به سوى راهم و خزانه دار علمم، حسن را به وجود آورم و اين رشته را به وجود پسر او «م ح م د» كه رحمت براى جهانيان است، كامل كنم. او كمال موسى و رونق عيسى و صبر ايوب دارد. در زمان [غيبت] او دوستانم خوار گردند و [ستمگران] سرهاى آنها را براى يكديگر هديه فرستند؛ چنان كه سرهاى ترك و ديلم (كفار) را هديه فرستند. ايشان را بكشند و بسوزانند و آنها ترسان و بيمناك و هراسان باشند. زمين از خونشان رنگين گردد و ناله و فغان ميان زنانشان بلند شود. آنها دوستان حقيقى من هستند. به وسيله آنها هر آشوب سخت و تاريك را بزدايم و از بركت آنها شبهات و مصيبات و زنجيرها را بردارم. درود و رحمت پروردگار بر آنها باد و تنها ايشان اند، هدايت شدگان.
بنابراين جانشينان پيامبر(صلی الله علیه و آله) نزد شيعه، منحصر در همين دوازده تن است؛ به طورى كه آنان بدون فاصله و پشت سر هم تا روز قيامت وصايت را در اختيار دارند و كسى غير از اينان حق خلافت و حكومت ندارد؛ مگر به اذن و نيابت از آنان؛ مانند حكومتى كه فقهاى شيعه برعهده دارند. حكومت فقها در حقيقت، حكومت امام آن زمان است كه فقيه جامع الشرايط آن را برپا مى دارد؛ مانند نيابتى كه «عثمان بن سعيد» از امام هادى و امام حسن عسكرى(عليهما السلام) داشت. (1)
ص:25
اهل تسنن با آنكه احاديث دوازده خليفه را قبول دارند، اما انحصار و پشت سر هم بودن آنان را نمى پذيرند. (1) درحالى كه اين انحصار به راحتى از روايتى كه از «ابن كثير» در تفسيرش از «ابن مسعود» نقل كرديم، فهم و استفاده مى شود؛ زيرا در آن روايت، هنگامى كه راوى از تعداد خلفاى اين امت سؤال كرد، پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) عدد دوازده را بيان فرمود و تأكيد نمود تعداد آنان تا روز قيامت، به تعداد نقباى بنى اسرائيل است. طبيعى است كه با توجه به پرسش، حمل روايت به خلفاى عادل و صالح، خلاف ظاهر است و نقباى بنى اسرائيل تنها دوازده تن بودند نه آنكه عادل از آنان، دوازده نفر باشند. اين نوشته درصدد نقد عقايد ديگر فرق اسلامى نيست. غرض بيان اين نكته بود كه برخى اختلاف ها با دقتى بيشتر در روايات حل شدنى است. بنابراين، به اتفاق نظر دانشمندان شيعه و سنى، دوازدهمين و آخرين جانشين پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)، امام مهدى(عج) است.
ص:26
پنجمين مورد مشترك ميان فرق اسلامى در بحث شخص امام مهدى(عج)، روش حكومتى ايشان است. سيره حكومتى امام مهدى(عج) پس از ظهور، موضوعى مهم در بحث مهدويت است. برخى روش هاى رفتارى امام در روايات فريقين بيان شده است كه از موارد مشترك ميان شيعه و سنى در عقيده مهدويت است. در اينجا به برخى از سيره هاى مشترك اشاره مى شود:
روايات فراوانى از شيعه و سنى به اين نكته مهم اشاره كرده اند كه زمين بر اثر رفتار امام، از عدالت پرمى گردد. درواقع امام، مظهر تام عدالت است؛ به طورى كه رفتار ايشان با مردم، اعم از دوست و دشمن، موجب گسترش عدالت در تمام نقاط عالم خواهد شد و بشرى كه سال هاى متمادى، انتظار عدالت را كشيده است، طعم شيرين آن را در دولت مهدوى با تمام جان دريافت خواهد كرد.
گفتنى است يكى از موارد مشترك در احاديث فريقين، رعايت عدالت اقتصادى امام مهدى(عج)است؛ براى نمونه «حاكم نيشابوى» از عالمان برجسته اهل تسنن، اين مطلب را از ابوسعيد خُدرى چنين نقل مى كند:
عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الخُدْرِيِّ رَضِىَ الله عَنْهُ أَنَّ رَسُولَ ِالله(صلی الله علیه و آله) قَالَ يَخْرُجُ فِي آخِرِ أُمَّتِي الَمُهْدِيُّ ... وَيُعْطِي المالَ صِحَاحًا 1... .
ص:27
پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: مهدى(عج) در آخر امت من خروج مى كند... و اموال را مساوى تقسيم مى كند. (1)
بستوى ضمن اثبات صحت سند اين حديث، كسانى را كه به صحت سند آن قائل اند، نام مى برد. (2) در احاديث شيعه نيز «جرير طبرى»، همين مطلب را از ابوسعيد خدرى آورده است:
عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الخُدْرِىِّ أَنَّ رَسُولَ الله(صلی الله علیه و آله) ذَكَرَ المهدِىَّ فَقَالَ... وَ يَقْسِمُ المالَ قِسْمَةً صَحَاحاً قَالَ قُلْتُ: وَ مَا صَحَاحٌ قَالَ بِالسَّوَاءِ.... (3)
ابوسعيد خدرى مى گويد: پيامبر(صلی الله علیه و آله)، مهدى(عج) را ياد كرد و فرمود: ... و مال را به طور صحاح تقسيم مى كند. راوى مى گويد: گفتم كه صحاح چيست؟ فرمود: مساوى... .
بى شك، نگاه مساوى به امت در مسائل اقتصادى، از نشانه هاى مهم اجراى عدالت در جامعه است. كوتاه كردن دست ويژه خواران و بهره مندى يكسان افراد جامعه از ثروت هاى خدادادى مى تواند الگويى كارآمد براى مسئولان و حاكمان كشورهاى اسلامى باشد.
ص:28
سنت و روش سخاوتمندانه امام مهدى(عج) در بخشش و بهره مندسازى مردم از نعمت هاى الهى، نكته ديگرى است كه روايات شيعه و سنى، يكسان بدان پرداخته است. فريقين نقل كرده اند كه امام در دوران حكومت، به مردم توجه ويژه دارد و به آنان بى حساب بخشش خواهد نمود. «مسلم نيشابورى» در صحيح مسلم كه از منابع دسته اول اهل تسنن است، سخاوت امام را چنين نقل كرده است:
عَنْ أَبِي سَعِيدٍقَالَ قَالَ رَسُولُ اللهِ(صلی الله علیه و آله) مِنْ خُلَفَائِكُمْ خَلِيفَةٌ يَحْثُو المالَ حَثْيًا لَا يَعُدُّهُ عَدَدًا (1)و (2) وَفِي رِوَايَةِ ابْنِ حُجْرٍ يَحْثِي المالَ. (3)
ابوسعيد خدرى مى گويد: پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: از خلفاى شما، خليفه اى است كه اموال را مشت مشت مى بخشد و آن را نمى شمارد.
دكتر بستوى مى گويد: «سند اين حديث، چون آفتاب روشن است». (4)
ص:29
احمدبن حنبل نيز در نقل ديگرى همين مطلب را آورده است:
حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِي عَدِيٍّ عَنْ دَاوُدَ عَنْ أَبِي نَضْرَةَ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللهِ(صلی الله علیه و آله) يَكُونُ فِي آخرالزمان خَلِيفَةٌ يُعْطِي المالَ وَ لَا يَعُدُّهُ عَدًّا. (1)
پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: در آخرالزمان خليفه اى خواهد بود كه اموال را مى بخشد و آن را نمى شمارد.
شيخ طوسى نيز در احاديث شيعه، اين مطلب را از ابوسعيد با تفصيل بيشترى نقل كرده است:
عَنْ جَبْرِ بْنِ نَوْفٍ أَبِي الْوَدَاكِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ وَالله مَا يَأْتِي عَلَيْنَا عَامٌ إِلَّا وَ هُوَ شَرٌّ مِنَ الماضِي وَ لَا أَمِيرٌ إِلَّا وَ هُوَ شَرٌّ مِمَّنْ كَانَ قَبْلَهُ. فَقَالَ أَبُوسَعِيدٍ سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ(صلی الله علیه و آله)يَقُولُ مَا تَقُولُ وَلَكِنْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ(صلی الله علیه و آله)يَقُولُ لَا يَزَالُ بِكُمْ الْأَمْرُ حَتَّى يُولَدَ فِي الْفِتْنَةِ وَ الجوْرِ مَنْ لَا يَعْرِفُ غَيْرَهَا حَتَّى يَمْلَأَ الْأَرْضَ جَوْراً فَلَا يَقْدِرُ أَحَدٌ يَقُولُ الله ثُمَّ يَبْعَثُ الله عَزَّ وَ جَلَّ رَجُلًا مِنِّي وَ مِنْ عِتْرَتِي فَيَمْلَأَ الْأَرْضَ عَدْلًا كَمَا مَلَأَهَا مَنْ كَانَ قَبْلَهُ جَوْراً وَ تُخْرِجُ لَهُ الْأَرْضُ أَفْلَاذَ كَبِدِهَا (2)وَ يَحْثُو المالَ حَثْواً وَ لَا يَعُدُّهُ عَدّاً وَ ذَلِكَ حِينَ
ص:30
يَضْرِبُ الْإِسْلَامُ بِجِرَانِهِ. (1). (2)
«جَبر بن نوف» مى گويد كه به ابوسعيد خدرى گفتم: «به خدا سوگند! سالى بر ما نمى آيد، مگر بدتر از سال گذشته است و حاكمى نمى آيد، مگر آنكه بدتر از حاكم قبل است». ابوسعيد گفت: «از پيامبر(صلی الله علیه و آله) شنيدم كه مى فرمود آنچه را تو مى گويى. اما شنيدم پيامبر(صلی الله علیه و آله) مى فرمود: هميشه كار بر شما چنين خواهد بود تا آنكه در فتنه و ستم كسى متولد مى شود كه غير از آن را نمى شناسد تا آنكه زمين را پر از ستم مى كند و كسى قادر نخواهد بود نام خدا را ببرد. بعد از آن خداوند، مردى از من، از عترتم، را برمى انگيزاند و زمين را پر از عدالت مى كند؛ همان گونه كه فرد قبل از او، پر از ستم كرده بود. زمين، گنج هاى خود را براى او خارج مى كند. اموال را مشت مشت مى بخشد و آن را نمى شمارد و اين هنگامى خواهد بود كه اسلام در زمين استقرار يابد.
چنان كه ملاحظه شد، بخشش فراوان امام مهدى(عج) در احاديث شيعه و سنى بيان شده است. نكته اساسى اين است كه اين اموال چگونه تأمين مى شود كه امام مى تواند چنين بخشش بزرگى نمايد؟ پاسخ اين پرسش در قسمت آخر حديثى است كه شيخ طوسى نقل كرده است كه پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) فرمود: «اين مسئله هنگامى خواهد بود كه اسلام در زمين استقرار يابد».
آرى! اجراى اسلام، رمز موفقيت جوامع بشرى است. حتى رفاه و آسايش دنيوى نيز در سايه عمل به دين اسلام حاصل مى شود. اين نكته
ص:31
مى تواند راهكارى براى جوامع امروزى هم باشد؛ به ويژه براى كشورهايى كه در ظاهر، اسلامى هستند. اما براى زندگى بهتر، به دنبال طرح هاى سكولار مى روند و گمان مى كنند راه سعادت جامعه، تقليد كوركورانه از مدل هاى غربى و ضد دينى است. برگشت به اسلام و عمل به تمام دستورهاى آن و نترسيدن از كفار، رمز و راه سعادت جوامع بشرى است.
نتيجه: با دقت در موارد بيان شده روشن گرديد كه روايات شيعه و سنى در معرفى شخص موعود، مشترك و بسيار شبيه هم مى باشند. برخى از اختلافات موجود نيز با كمى دقت و انصاف، برطرف مى شود. نكته مهم اين است كه ميزان نقاط مشترك، بسيار بيشتر از نقاط اختلافى است. بنابراين موضوع مهدويت مى تواند عنصر وحدت ميان جوامع اسلامى باشد و برخلاف تبليغات وهابيان تكفيرى كه نه شيعه اند و نه سنى، بلكه دشمن هر دو مذهب اند، بايد گفت اختلاف به حدى نيست كه فصل مشتركى براى گفت وگو و تعامل وجود نداشته باشد.
ص:32
گذشته از ويژگى هاى شخصى امام، روايات شيعه و سنى به يكى از مباحث مهم مهدوى، يعنى قيام و تشكيل حكومت جهانى، پرداخته است. احاديث فريقين درباره وضعيت جهان در زمان قيام، نشانه هاى قيام و اتفاقاتى كه در آن دوران رخ مى دهد، مطالب مشتركى را بيان كرده است. در اين فصل، اين مشتركات بيان مى شود تا آشكار گردد، برخلاف وهابيان تكفيرى كه مدام اختلاف و تفرقه را القا مى كنند، بسيارى از ويژگى هاى قيام امام مهدى(عج) در آموزه هاى شيعه و سنى مشترك است. بى شك، موضوع مهدويت مى تواند محور وحدت ميان شيعه و سنى باشد. ما در اينجا به برخى از موارد مشترك احاديث شيعه و سنى در اين موضوع مى پردازيم:
قيام و خروج امام مهدى(عج) براى تشكيل حكومت فراگير و جهانى، از وعده هاى قطعى الهى در قرآن كريم است. (1) اين وعده الهى از زبان نبى
ص:33
گرامى اسلام(صلی الله علیه و آله) نيز فراوان نقل شده است. احاديث شيعه و سنى، به طور يكسان، مژده خروج امام مهدى(عج) را با تأكيد بسيار نقل كرده اند؛ براى نمونه ابوداوود، بشارت قيام امام مهدى(عج) را چنين آورده است:
عَنْ عَلِى رَضِىَ الله عَنْهُ عَنِ النَّبِىِّ قَالَ لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدَّهْرِ إِلَّا يَوْمٌ لَبَعَثَ الله رَجُلًا مِنْ أَهْلِ بَيْتِى يَمْلَؤُهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْرًا. (1)
حضرت على(علیه السلام) از نبى اسلام(صلی الله علیه و آله) نقل كرد كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: اگر از روزگار جز يك روز نمانده باشد، خداوند مردى از خاندان مرا برمى انگيزد كه پر مى كند آن را از عدل؛ همان گونه كه از ستم پر شده است.
دكتر بستوى ضمن شمردن چهار منبع براى اين حديث، صحت سند آن را ثابت كرده است. (2) شيخ صدوق نيز اين وعده پيامبر(صلی الله علیه و آله) را در احاديث شيعه با تفصيل بيشترى بيان كرده است و چنين نقل مى كند:
ص:34
عَنْ عَبْدِ الله بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ الله(صلی الله علیه و آله) إِنَّ خُلَفَائِي وَ أَوْصِيَائِي وَ حُجَجَ الله عَلَى الخلْقِ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ أَخِي وَ آخِرُهُمْ وَلَدِي قِيلَ يَا رَسُولَ الله وَ مَنْ أَخُوكَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ قِيلَ فَمَنْ وَلَدُكَ قَالَ المهْدِيُّ الَّذِي يَمْلَؤُهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالحقِّ نَبِيّاً لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ الله ذَلِكَ الْيَوْمَ (1) حَتَّى يَخْرُجَ فِيهِ وَلَدِيَ المهْدِيُّ فَيَنْزِلَ رُوحُ الله عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ فَيُصَلِّيَ خَلْفَهُ وَ تُشْرِقَ الْأَرْضُ بِنُورِهِ (2) وَ يَبْلُغَ سُلْطَانُهُ المشْرِقَ وَ المغْرِبَ. (3)
عبداللَّه بن عبّاس مى گويد كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: پس از من، جانشين و وصى و حجت الهى بر خلق، دوازده نفرند كه اوّل آنان برادرم و آخرين ايشان فرزند من است. گفتند: «اى رسول خدا! برادر شما كيست»؟ فرمود: «على بن أبى طالب(علیه السلام)». گفتند: «فرزند شما كيست»؟ فرمود: «مهدى(عج) كسى كه آن را پر از عدل و داد مى كند؛ همان گونه كه پر از ظلم و جور شده باشد و سوگند به خدايى كه مرا به حق، به پيامبرى برانگيخت، اگر از عمر دنيا جز يك روز باقى نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانى كند تا فرزندم مهدى(عج) در آن روز خروج كند. سپس روح اللَّه عيسى بن مريم(عليهاالسلام) فرو مى آيد و پشت سر او نماز مى خواند و زمين به نورش روشن مى گردد و حكومتش به شرق و غرب عالم مى رسد».
ص:35
البته روايات معتبر فراوانى از شيعه و سنى، گوياى اين حقيقت است. ولى ما تنها براى نمونه و به منظور بيان اشتراك فريقين در اين مسئله اساسى، به همين مقدار بسنده كرديم.
طبق روايات فريقين، خروج و قيام امام مهدى(عج) اتفاقى است كه هر لحظه، امكان وقوع آن مى رود؛ به طورى كه هر لحظه ممكن است مقدمات ظهور حضرت فراهم شود و ايشان قيام نمايد؛ به عبارت ديگر، در روايت شيعه و سنى به سرعت بسيار زياد فراهم شدن مقدمات قيام تصريح شده است.
بنابراين به وقوع پيوستن خروج امام، مسئله اى دور از انتظار نيست؛ زيرا طبق وعده پيامبر گرامى اسلام(صلی الله علیه و آله) ممكن است خداوند يك شبه امر ايشان را اصلاح نمايد و مقدمات قيام فراهم گردد. ابن ماجه در سنن خود، اين مطلب را چنين بيان كرده است:
عَنْ عَلِىٍّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ(صلی الله علیه و آله): المهْدِيُّ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ يُصْلِحُهُ الله فِى لَيْلَةٍ. (1)
حضرت على(علیه السلام) از پيامبر(صلی الله علیه و آله) نقل كرد كه ايشان فرمود: مهدى(عج) از ما اهل بيت است. خداوند يك شبه [كار] ايشان را اصلاح مى كند.
دكتر بستوى از نويسندگان اهل سنت، يازده منبع حديثى را براى اين
ص:36
روايت نام برده و سند آن را معتبر دانسته است. (1) در منابع شيعه نيز شيخ صدوق، اين حديث را از طريق شيعه چنين آورده است:
... عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الحنَفِيَّةِ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ أَمِيرِالمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیه السلام) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللهِ(صلی الله علیه و آله) المهْدِيُّ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ يُصْلِحُ الله لَهُ أَمْرَهُ فِي لَيْلَة وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى يُصْلِحُهُ الله فِي لَيْلَةٍ. (2)
اميرمؤمنان(علیه السلام) از پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) روايت مى كند كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: مهدى(عج) از ما اهل بيت است و خداوند كار او را يك شبه اصلاح مى كند. در روايت ديگر آمده است كه خداوند [كار] او را يك شبه اصلاح مى كند.
گفتنى است راويان منتهى به معصوم اين حديث نيز در نقل شيعه و سنى مشترك است كه نشان از وحدت معارف فريقين دارد.
براساس احاديث فريقين، خروج حضرت مهدى(عج) در آخرالزمان رخ خواهد داد. تمام فرق اسلامى اتفاق نظر دارند كه ايشان به عنوان خاتم الأوصيا، حكومت اسلامى را بر روى زمين ايجاد خواهد كرد؛ حاكم نيشابورى در كتاب حديثى خود از حضرت على(علیه السلام) چنين نقل كرده است:
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الحنَفِيَّةِ قَالَ كُنَّا عِنْدَ عَلِيٍّ رَضِيَ الله عَنْهُ فَسَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ المهْدِيِّ فَقَالَ عَلِيٌّ رَضِيَ الله عَنْهُ: ... ذَاكَ يَخْرُجُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ... . (3)
ص:37
جناب محمد بن حنفيه مى گويد: نزد حضرت على(علیه السلام) بوديم كه مردى درباره امام مهدى(عج) از ايشان سؤال كرد. امام على(علیه السلام) فرمود: «او در آخرالزمان خروج مى كند».
دكتر بستوى اعتبار سند حديث را بررسى و ثابت كرده است. (1) شيخ صدوق نيز در احاديث شيعه از حضرت على(علیه السلام) اين مطلب را چنين نقل مى كند:
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ: قَالَ قَالَ أَمِيرُ المُؤْمِنِينَ(علیه السلام) وَ هُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ يَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِي فِي آخِرِ الزَّمَان... . (2)
امام باقر(علیه السلام) از طريق پدر و جد خويش(عليهما السلام) هم از اميرمؤمنان(علیه السلام) نقل مى كند كه ايشان بر منبر بود كه فرمود: «مردى از فرزندان من در آخرالزمان خروج مى كند...».
چنان كه ملاحظه مى شود در اين مورد نيز احاديث فريقين، مطلب يكسانى را از حضرت على(علیه السلام) نقل كرده اند.
مورد چهارم از روايات مشترك شيعه و سنى در موضوع قيام امام مهدى(عج)، وضع جهان در آستانه قيام امام است. براساس احاديث فريقين، قبل از خروج امام مهدى(عج)، وضعيت سخت و دشوارى بر جهان حاكم خواهد شد. شريعت اسلام كم رنگ مى شود و كسى سخنى
ص:38
از خدا نخواهد گفت و هر كه نام خدا ببرد، كشته خواهد شد؛ همان گونه كه ابن ابى شيبه از محدثان متقدم اهل تسنن چنين نقل مى كند:
عَنْ عَلِيٍّ قَالَ يَنْقُصُ الْإِسْلَامُ حَتَّى لَا يُقَالَ الله الله فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ ضَرَبَ يَعْسُوبُ الدِّينِ بِذَنَبِهِ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ بُعِثَ قَوْمٌ يَجْتَمِعُونَ كَمَا يَجْتَمِعُ قَزَع الخرِيفِ وَ الله إِنِّي لَأَعْرِفُ اسْمَ أَمِيرِهِمْ وَ مُنَاخَ رِكَابِهِمْ. (1)
حضرت على(علیه السلام) فرمود: اسلام كم فروغ مى گردد؛ تا جايى كه نام خدا برده نمى شود. هنگامى كه چنين شد، پيشواى دين استقرار يابد. هنگامى كه مستقر شد، گروهى برانگيخته مى شوند و همانند قطعه ابرهاى پاييز كه به هم مى پيوندند، گرد او جمع مى شوند. به خدا سوگند! من نام رهبر آنان و محل استقرار مركب هايشان را مى دانم.
قسمتى از اين حديث را دانشمند شيعى «سيد رضى» در نهج البلاغه نقل كرده است. (2) «ابن ابى الحديد» نيز در شرح آن مى گويد: (3)
اين خبر از خبرهاى ملاحم است (4) كه حضرت(علیه السلام) خبر مى داد و ايشان
ص:39
در اين خبر از امام مهدى(عج) ياد مى كند؛ كسى كه نزد ياران ما (اهل تسنن) در آخرالزمان پديدار مى گردد. «ضرب بذنبه»؛ يعنى بعد از حركت و فعاليت، ايستاد و ثابت شد؛ زيرا يعسوب به زنبور نر و ملكه زنبورها گفته مى شود كه بيشتر در حال پرواز است و وقتى دُم خود را بر زمين مى گذارد كه پرواز و حركت را ترك كرده و ايستاده است. اگر گفته شود: «اين سخن شبيه مذهب اماميه است كه امام مهدى(عج) ترسان و مخفى در زمين حركت مى كند و در آخرالزمان ظهور مى كند و در محل حكومتش ثابت و مقيم مى شود»، گويم: «بر مذهب ما نيز بعيد نيست امام مهدى(عج) كه در آخرالزمان ظهور مى كند، به دليل مصلحتى كه خدا مى داند، اول كارش پريشان وضع و پراكنده قدرت باشد و بعد از آن، حكومتش ثابت و امورش منظم گردد».
شيخ طوسى از محدثان شيعه، همين مضمون را با تفصيل بيشترى از طريق امام صادق(علیه السلام) از حضرت على(علیه السلام) چنين نقل كرده است:
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ(علیه السلام) يَقُولُ كَانَ أَمِيرُ المؤْمِنِينَ(علیه السلام) يَقُولُ لَا يَزَالُ النَّاسُ يَنْقُصُونَ حَتَّى لَا يُقَالَ الله فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ ضَرَبَ يَعْسُوبُ الدِّينِ (1) بِذَنَبِهِ فَيَبْعَثُ الله قَوْماً مِنْ
ص:40
أَطْرَافِهَا وَ يَجِيئُونَ قَزَعاً كَقَزَعِ الخرِيفِ (1) وَ الله إِنِّي لَأَعْرِفُهُمْ وَ أَعْرِفُ أَسْمَاءَهُمْ وَ قَبَائِلَهُمْ وَ اسْمَ أَمِيرِهِمْ وَ مُنَاخَ رِكَابِهِمْ وَ هُمْ قَوْمٌ يَحْمِلُهُمُ الله كَيْفَ شَاءَ مِنَ الْقَبِيلَةِ الرَّجُلَ وَ الرَّجُلَيْنِ حَتَّى بَلَغَ تِسْعَةً فَيَتَوَافَوْنَ مِنَ الْآفَاقِ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا عِدَّةَ أَهْلِ بَدْرٍ وَ هُوَ قَوْلُ الله (أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ)
حَتَّى إِنَّ الرَّجُلَ لَيَحْتَبِي (2) فَلَا يَحُلُّ حُبْوَتَهُ حَتَّى يُبَلِّغَهُ الله ذَلِكَ. (3)
امام صادق(علیه السلام) فرمود كه اميرمؤمنان(علیه السلام) مى فرمود: هميشه مردم [در دينشان] نقصان و كمبود پيدا مى كنند تا [زمانى كه ديگر] الله گفته نمى شود. هنگامى كه چنين شد پيشواى دين استقرار يابد. پس خداوند گروهى را از گوشه و كنار دنيا برمى انگيزد كه همانند قطعه ابرهاى پاييز پراكنده مى آيند. به خدا سوگند! من آنها را مى شناسم و نام هايشان را و قبيله و اسم رهبرشان و محل استقرار مركب هايشان را مى دانم. آنها گروهى اند كه خداوند هر طور بخواهد گردآورى مى كند و از هر قبيله اى يك يا دو مرد، تا نُه مرد را جمع مى كند. پس 313 مرد به تعداد اهل بدر از اطراف دنيا جمع مى شوند. اين همان سخن خداوند است كه
ص:41
فرمود: «هر كجا باشيد، خداوند همگى شما را مى آورد، خدا بر همه چيز تواناست». حتى اگر مردى پاهايش را به شكمش بسته باشد؛ (1) هنوز آن را باز نكرده، خداوند او را هم به سرعت به قيام حضرت مى رساند.
از اين حديث كه شيعه و سنى از اميرمؤمنان نقل كرده اند، روشن مى شود در آستانه ظهور، توحيد و خداگويى كم رنگ مى شود و ديگر كسى را نمى توان يافت كه سخن از خدا بگويد.
ترسيم چنين وضعى از جهان، نزديك زمان ظهور، مى تواند دو پيام مهم و اساسى داشته باشد: پيام نخست، هشدارى براى ما مسلمانان است كه اگر در حمايت از دين الهى سستى كنيم، ممكن است بى دينى تا اين ميزان در جامعه پيشرفت كند كه حتى سخنى هم از خدا گفته نشود. پس بايد غفلت و سستى را كنار بگذاريم و برادرانه دست در دست هم به فكر حمايت و دفاع از اسلام باشيم و بدانيم كه تفرقه، مهم ترين ابزار دشمن براى كوبيدن دين اسلام است.
پيام دوم، قوت قلبى براى مسلمانان است كه با ديدن پيشرفت ظلم و بى دينى، اميد خود را براى جهانى پر از عدالت و ديندارى از دست ندهند و بدانند همه اين حوادث تلخ و ناگوار را بزرگان دين پيشگويى كرده اند و امام مهدى(عج) در چنين فضاى تاريك و سختى، قيام خود را آغاز خواهد نمود.
حاكم نيشابورى، اوضاع سخت آخرالزمان را از زبان اميرمؤمنان(علیه السلام) چنين به تصوير كشيده است:
ص:42
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الحنَفِيَّةِ قَالَ كُنَّا عِنْدَ عَلِيٍّ رَضِيَ الله عَنْهُ فَسَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ المهدِيِّ فَقَالَ عَلِيٌّ رَضِيَ الله عَنْهُ... ذَاكَ يَخْرُجُ فِي آخرالزمان إِذَا قَالَ الرَّجُلُ الله الله قُتِلَ... . (1)
جناب محمد بن حنفيه مى گويد نزد حضرت على(علیه السلام) بوديم. مردى از ايشان دربارۀ امام مهدى(عج)سؤال كرد. امام على(علیه السلام) فرمود: «او در آخرالزمان خروج مى كند؛ هنگامى كه اگر مردى بگويد الله الله، كشته مى شود».
دكتر بستوى اعتبار سند حديث را بررسى و ثابت كرده است. (2) از اين حديث و احاديث مشابه آن معلوم مى شود كه در دوران نزديك به قيام امام مهدى(عج)، مردم خداپرست، وضع بسيار دشوارى خواهند داشت؛ به گونه اى كه اگر نام خدا را بر زبان آورند، كشته مى شوند.
«نعمانى» از عالمان شيعه نيز از زبان اميرمؤمنان(علیه السلام) به وصف بيشتر اين دوران پرداخته و چنين نقل كرده است:
قَالَ أَمِيرُ المؤمِنِينَ(علیه السلام) بَيْنَ يَدَيِ الْقَائِمِ(عج) مَوْتٌ أَحْمَرُ وَ مَوْتٌ أَبْيَضُ وَ جَرَادٌ فِي حِينِهِ وَ جَرَادٌ فِي غَيْرِ حِينِهِ أَحْمَرُ كَالدَّمِ فَأَمَّا الموْتُ الْأَحْمَرُ فَبِالسَّيْفِ وَ أَمَّا الموْتُ الْأَبْيَضُ فَالطَّاعُونُ. (3)
اميرمؤمنان(علیه السلام) فرمود: پيش از قيام قائم(عج) مرگ سرخ و مرگ سفيد و
ص:43
ملخى در فصل آن و ملخى در غيرفصلش، سرخ رنگ، همانند خون خواهد بود، و اما مرگ سرخ با شمشير است و مرگ سفيد، همان طاعون است.
همچنين امام صادق(علیه السلام) دوران نزديك به قيام امام مهدى(عج) را با تفصيل بيشترى در قالب تفسير يك آيه، چنين نقل مى كند:
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِالله جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(عليهماالسلام) أَنَّهُ قَالَ إِنَّ قُدَّامَ قِيَامِ الْقَائِمِ عَلَامَاتٍ بَلْوَى مِنَ الله تَعَالَى لِعِبَادِهِ المؤْمِنِينَ قُلْتُ وَ مَا هِيَ؟ قَالَ ذَلِكَ قَوْلُ الله عَزَّ وَ جَلَّ: (وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرِينَ) (بقره: 155)
قَالَ (لَنَبْلُوَنَّكُمْ) يَعْنِي الْمُؤْمِنِينَ (بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ) مِنْ مُلُوكِ بَنِي فُلَانٍ فِي آخِرِ سُلْطَانِهِمْ (وَ الْجُوعِ) بِغَلَاءِ أَسْعَارِهِمْ (وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ) فَسَادِ التِّجَارَاتِ وَ قِلَّةِ الْفَضْلِ فِيهَا (وَ الْأَنْفُسِ) قَالَ مَوْتٌ ذَرِيعٌ (1) (وَ الثَّمَراتِ) قِلَّةِ رَيْعٍ مَا يُزْرَعُ وَ قِلَّةِ بَرَكَةِ الثِّمَارِ (وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ) عِنْدَ ذَلِكَ بِخُرُوجِ الْقَائِمِ(عج) ثُمَّ قَالَ لِي يَا مُحَمَّدُ هَذَا تَأْوِيلُهُ. إِنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: (وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ) (آل عمران: 7). (2)
«محمد بن مسلم» از امام صادق(علیه السلام) روايت مى كند كه آن حضرت فرمود: «همانا پيش از قيام قائم(عج) نشانه هايى است كه آزمايشى از خداوند متعال براى بندگان با ايمان است». عرض كردم: «آن آزمايش چيست»؟ فرمود: «همان فرمايش خداى عزّوجلّ است كه
ص:44
مى فرمايد: ( وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرِينَ )؛ «به يقين، همه شما را با امورى همچون ترس، گرسنگى و كاهش در مال ها و جان ها و ميوه ها آزمايش مى كنيم و بشارت ده به صابران». آن حضرت فرمود: «به يقين همه شما را آزمايش مى كنيم»؛ يعنى مؤمنان را «با امورى همچون ترس» از پادشاهان فلان خاندان در پايان سلطنتشان، «و گرسنگى» با گرانى نرخ هايشان، «و كاستى در مال ها»؛ يعنى خراب شدن بازرگانى و كم شدن رشد و سود در آن، «و جان ها»؛ يعنى مرگ زياد و زود، «و ميوه ها»؛ يعنى كم شدن بارورى آنچه كاشته مى شود و كمبود بركت ميوه ها «و بشارت ده به صابران» در آن هنگام به خروج قائم(عج). سپس به من فرمود: «اى محمد! اين تأويل آن است. همانا خداى عزّوجلّ مى فرمايد: و تأويل آن را جز خدا و پايداران در علم، كسى نمى داند».
هر چند در منابع روايى فريقين، احاديث فراوانى وجود دارد كه اوصاف دقيق آن دوران را بيان كرده است، (1) اما چون ما به دنبال بيان تفصيلى نيستيم، به همين مقدار بسنده مى كنيم. مهم، فهم اين مطلب است كه احاديث فريقين، تصوير يكسانى از آن دوران را ارائه داده اند.
از نكات درخور دقت در احاديث فريقين، فراوان شدن فريب و نيرنگ در اين دوران است 2 كه نشان مى دهد مؤمنان عصر قيام و
ص:45
آخرالزمان بايد هوشيار و آگاه باشند تا فريب نيرنگ بازان را نخورند و به نام دين، در دام دشمنان دين گرفتار نيايند.
ص:46
پنجمين نقطه اشتراك احاديث شيعه و سنى در مباحث قيام امام مهدى(عج)، وقايع و اتفاقاتى است كه قبل از قيام امام(عج) رخ مى دهد. روايات سنى از اين اتفاقات، معمولاً با واژه علامت يا نشانه تعبير نكرده اند. بلكه تنها از وقوع اين رخدادها قبل از قيام خبر داده اند. اما در احاديث شيعه به علامت بودن آنها براى قيام و خروج امام(علیه السلام) تصريح شده است؛ براى نمونه در روايتى، شيخ صدوق از امام باقر(علیه السلام) چنين نقل مى كند:
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الثَّقَفِيِّ الطَّحَّانِ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ(عليهماالسلام) وَ أَنَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْقَائِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ(صلی الله علیه و آله) فَقَالَ لِي مُبْتَدِئاً يَا مُحَمَّدَ بْنَ مُسْلِم... وَ إِنَّ مِنْ عَلَامَاتِ خُرُوجِهِ خُرُوجَ السُّفْيَانِيِّ مِنَ الشَّامِ وَ خُرُوجَ الْيَمَانِيِّ مِنَ الْيَمَنِ وَ صَيْحَةً مِنَ السَّمَاءِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ وَ مُنَادٍ يُنَادِي مِنَ السَّمَاءِ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِيهِ. (1)
محمد بن مسلم مى گويد: بر امام باقر(علیه السلام) وارد شدم و مى خواستم از قائم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) پرسش كنم. امام باقر(علیه السلام) پيش از آنكه سؤال كنم، فرمود: اى محمد بن مسلم!... و از علامت هاى خروج او: خروج سفيانى از شام و خروج يمانى از يمن و صيحه اى از آسمان در ماه رمضان و ندا دهنده اى كه از آسمان به نام او و نام پدرش ندا مى دهد.
در روايت ديگرى كه شيخ صدوق از امام صادق(علیه السلام) نقل كرده، به حتمى و قطعى بودن اين نشانه ها تصريح شده است:
ص:47
عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ الله(علیه السلام) يَقُولُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ(عج) خَمْسُ عَلَامَاتٍ مَحْتُومَاتٍ الْيَمَانِيُّ وَ السُّفْيَانِيُّ وَ الصَّيْحَةُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ وَ الخسْفُ بِالْبَيْدَاءِ. (1)
عمر بن حنظله مى گويد: از امام صادق(علیه السلام) شنيدم كه مى فرمود: قبل از قيام قائم(عج)، پنج نشانه حتمى وجود دارد: [خروج] يمانى و [خروج] سفيانى و صيحه و كشته شدن نفس زكيه و فرو رفتن در بيداء.
البته احاديث سنى بحثى با عنوان اشراط الساعه (نشانه هاى قيامت) دارند و قيام امام مهدى(عج) را يكى از نشانه هاى قيامت مى دانند. (2) اما چنين نيست كه براى قيام امام نيز نشانه هايى بيان كنند. به هر حال با مراجعه به روايات فريقين، روشن مى شود كه ائمه(عليهم السلام)، مسلمانان را از وقوع چنين حوادثى قبل از قيام امام مهدى(عج) آگاه كرده اند. بيشتر اين رخدادها و نشانه ها در احاديث شيعه و سنى مشترك است. در ادامه، سه مورد از اين نشانه ها بيان مى گردد:
يكى از رخدادهاى مشترك ميان فريقين كه قبل از قيام امام مهدى(عج) واقع مى شود و احاديث متعددى از شيعه و سنى به بيان آن پرداخته است، آمدن گروهى از مشرق (خراسان) با پرچم هاى سياه است. ابن ماجه از عالمان برجسته اهل تسنن اين واقعه را چنين نقل كرده است:
عَنْ ثَوْبَانَ قَالَ قَالَ رَسُولُ الله(صلی الله علیه و آله) يَقْتَتِلُ عِنْدَ كَنْزِكُمْ ثَلَاثَةٌ كُلُّهُمُ
ص:48
ابْنُ خَلِيفَةٍ ثُمَّ لَا يَصِيرُ إِلَى وَاحِدٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَطْلُعُ الرَّايَاتُ السُّودُ مِنْ قِبَلِ المشْرِقِ فَيَقْتُلُونَكُمْ قَتْلًا لَمْ يُقْتَلْهُ قَوْمٌ ثُمَّ ذَكَرَ شَيْئًا لَا أَحْفَظُهُ فَقَالَ فَإِذَا رَأَيْتُمُوهُ فَبَايِعُوهُ وَلَوْ حَبْوًا عَلَى الثَّلْجِ فَإِنَّهُ خَلِيفَةُ الله المهْدِيُّ. (1)
ثوبان نقل مى كند كه رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) فرمود: نزد گنج شما سه كس مى جنگند كه هر سه، پسر خليفه هستند. سپس گنج به هيچ كدام از آنها نمى رسد. بعد پرچم هاى سياه از سمت مشرق برآيد و شما را بكشد؛ چنان كشتنى كه به مانند آن، قومى كشته نشده باشند. بعد چيزى فرمود كه آن را حفظ نكردم. بعد فرمود: پس هنگامى كه او را ديديد، با او بيعت كنيد؛ هرچند با خزيدن روى برف باشد؛ زيرا او خليفه خدا مهدى(عج) است.
بستوى يازده منبع از منابع حديثى اهل سنت كه اين حديث را نقل كرده اند، معرفى كرده است. (2) همچنين پاسخ كسانى كه سند حديث را ضعيف خوانده اند، داده و ضمن اثبات صحت سند حديث، اسامى كسانى كه سند اين حديث را صحيح مى دانند، نقل كرده است. (3) «ابن جوزى» نيز اين مطلب را چنين ذكر كرده است:
ص:49
قَالَ رَسُول الله(صلی الله علیه و آله): إِذَا أَقْبَلَتِ الرَّايَاتُ السُّودُ مِنْ خُرَاسَانَ فَائْتُوهَا فَإِنَّ فِيهَا خَلِيفَةَ [الله] (1) المهْدِيَّ. (2)
پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: هنگامى كه پرچم هاى سياه از سوى خراسان روى آورد، به آنها بپيونديد؛ زيرا خليفه [خدا] مهدى(عج)ميان آنهاست.
هرچند ابن جوزى اين روايت را در كتاب «الموضوعات» آورده است، اما بستوى كه از محققان اهل سنت است، سند اين حديث را بررسى كرده و اعتبارش را ثابت مى كند. (3)
در منابع حديثى شيعه نيز مرحوم نعمانى، اين واقعه را نقل كرده است و چنين مى آورد:
عَنْ دَاوُدَ الدِّجَاجِيِ (4) عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ(عليهماالسلام) قَالَ: سُئِلَ أَمِيرُ المُؤْمِنِينَ(علیه السلام) عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى (فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَيْنِهِمْ) (5) فَقَالَ انْتَظِرُوا الْفَرَجَ مِنْ ثَلَاثٍ فَقِيلَ يَا أَمِيرَ المُؤْمِنِينَ وَ مَا هُنَّ فَقَالَ اخْتِلَافُ أَهْلِ الشَّامِ بَيْنَهُمْ وَ الرَّايَاتُ السُّودُ مِنْ خُرَاسَانَ وَ الْفَزْعَةُ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ.... (6)
ص:50
«داوود دجاجى» از امام باقر(علیه السلام) روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: از اميرمؤمنان(علیه السلام) سؤال شد درباره فرمايش خداى تعالى: (فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَيْنِهِمْ)؛ «گروه هايى از ميان آنها اختلاف كردند»، فرمود: «از پديد آمدن سه چيز، منتظر فرج باشيد». گفته شد: «اى اميرمؤمنان آنها كدام اند»؟ فرمود: «اختلاف اهل شام در ميان خود، [ظاهر شدن] پرچم هاى سياه از خراسان و وحشتى در ماه رمضان».
شيخ طوسى از علماى شيعه نيز اين جريان را با تفصيل بيشترى نقل كرده است:
عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(علیه السلام) قَالَ: تَنْزِلُ الرَّايَاتُ السُّودُ حَتَّى تَخْرُجَ مِنْ خُرَاسَانَ إِلَى الْكُوفَةِ فَإِذَا ظَهَرَ المهْدِيُّ(عج) بَعَثَ إِلَيْهِ بِالْبَيْعَةِ. (1)
امام باقر(علیه السلام) فرمود: پرچم هاى سياه فرو آيند تا از خراسان به سمت كوفه خروج كنند. هنگامى كه امام مهدى(عج) ظهور كرد، براى بيعت به سوى ايشان به پا خيزند.
تذكر مطلبى مهم درباره پرچم هاى سياه، ضرورى است. برخى گمان كرده اند منظور از پرچم هاى سياه، قيام ابومسلم خراسانى و برپايى حكومت بنى عباس است و ربطى به نشانه هاى خروج امام مهدى(عج) ندارد؛ درحالى كه اين تصور، گمان باطلى است و حتى اهل سنت نيز در شرح اين احاديث، اين احتمال را رد كرده اند. (2)
ص:51
رخداد مهم ديگرى كه روايات متعددى از فريقين به آن اشاره كرده اند، جريان فرو رفتن سرزمين بيدا، كنار شهر مدينه منوره است كه موجب از بين رفتن يكى از سپاه هاى مجهز دشمن مى شود. «سفيانى» پس از تصرف شام، دو سپاه عظيم براى مبارزه با امام مهدى(عج) آماده مى كند. يكى را به كوفه و ديگرى را به مدينه مى فرستد. سپاهى كه راهى مدينه مى شود پس از غارت و ويران كردن مدينه، قصد حركت به مكه مكرمه را دارد و اين در زمانى است كه امام مهدى(عج) در مكه حضور دارد. وقتى سپاه دشمن بعد از خروج از مدينه به سرزمين بيدا مى رسد،
ص:52
به امر الهى به گونه اى معجزه آسا زمين بيدا فرو مى رود و سپاه سفيانى را با خود به درون زمين مى كشد و به اين صورت، سپاه بزرگى كه كسى را ياراى مقابله با آن نبود، به غضب الهى گرفتار مى شود و از بين مى رود. از اين اتفاق بزرگ در احاديث شيعه و سنى به «خسف بيدا» تعبير شده است كه يكى از نشانه هاى قطعى قبل از خروج امام مهدى(عج) است. مسلم نيشابورى در كتاب صحيح خود در اين باره چنين آورده است:
عَنْ عُبَيْدِاللهِ بْنِ الْقِبْطِيَّةِ قَالَ دَخَلَ الحارِثُ بْنُ أَبِي رَبِيعَةَ وَ عَبْدُاللهِ ابْنُ صَفْوَانَ وَ أَنَا مَعَهُمَا عَلَى أُمِّ سَلَمَةَ أُمِّ المؤْمِنِينَ فَسَأَلَاهَا عَنِ الْجَيْشِ الَّذِي يُخْسَفُ بِهِ وَ كَانَ ذَلِكَ فِي أَيَّامِ ابْنِ الزُّبَيْرِ فَقَالَتْ قَالَ رَسُولُ اللهِ(صلی الله علیه و آله): يَعُوذُ عَائِذٌ بِالْبَيْتِ فَيُبْعَثُ إِلَيْهِ بَعْثٌ فَإِذَا كَانُوا بِبَيْدَاءَ مِنَ الْأَرْضِ خُسِفَ بِهِمْ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللهِ فَكَيْفَ بِمَنْ كَانَ كَارِهًا قَالَ يُخْسَفُ بِهِ مَعَهُمْ وَ لَكِنَّهُ يُبْعَثُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى نِيَّتِهِ وَ قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ هِيَ بَيْدَاءُ المدِينَةِ. (1)
ص:53
«عبيدالله» مى گويد: حارث بن ابى ربيعه و عبدالله بن صفوان در ايام [خلافت] ابن زبير از ام المؤمنين ام سلمه درباره سپاهى كه به زمين فرو مى رود، سؤال كردند. ايشان گفت كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: «پناهنده اى به خانه خدا پناه مى برد. پس به سوى او برانگيخته اى، برانگيخته مى شود. پس هنگامى كه به سرزمين بيداء، مى رسند، فرو برده مى شوند». گفتم: «يا رسول الله(صلی الله علیه و آله) [اين حادثه] چگونه خواهد بود درباره كسى كه ناراضى است»؟ فرمود: «با آنها فرو برده مى شود. اما روز قيامت بر نيت خود برانگيخته مى شود» و ابوجعفر گفت: «آن بيداى مدينه است».
بخارى در نقل ديگرى در كتاب صحيح خود كه معتبرترين منبع حديثى اهل سنت است، چنين آورده است:
عَنْ نَافِعِ بْنِ جُبَيْرِ بْنِ مُطْعِمٍ قَالَ حَدَّثَتْنِي عَائِشَةُ رَضِيَ الله عَنْهَا قَالَتْ قَالَ رَسُولُ الله(صلی الله علیه و آله) يَغْزُو جَيْشٌ الكَعْبَةَ فَإِذَا كَانُوا بِبَيْدَاءَ مِنَ الأَرْضِ يُخْسَفُ بِأَوَّلِهِمْ وَآخِرِهِمْ قَالَتْ: قُلْتُ يَا رَسُولَ الله(صلی الله علیه و آله) كَيْفَ يُخْسَفُ بِأَوَّلِهِمْ وَآخِرِهِمْ وَفِيهِمْ أَسْوَاقُهُمْ وَمَنْ لَيْسَ مِنْهُمْ قَالَ يُخْسَفُ بِأَوَّلِهِمْ وَآخِرِهِمْ ثُمَّ يُبْعَثُونَ عَلَى نِيَّاتِهِمْ. (1)
ص:54
عايشه مى گويد كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: سپاهى با كعبه مى جنگند. پس هنگامى كه به سرزمين بيداء مى رسند، اول و آخرشان فرو برده مى شوند. عايشه مى گويد گفتم: «يا رسول الله چگونه اول و آخرشان فرو برده مى شوند؛ درحالى كه ميان آنان بازاريان (كسانى كه براى تجارت آمده اند، نه جنگيدن) و كسانى كه از آنان نيستند وجود دارد»؟ فرمود: «اول و آخرشان فرو برده مى شود. سپس بر نيت هايشان برانگيخته مى شوند».
دكتر بستوى مى نويسد بعد از نقل مسلم و بخارى، شكى در صحت سند اين حديث نيست. اما دليل روشنى در دست نيست كه اين جريان مربوط به دوران ظهور و دشمن امام مهدى(عج) باشد. (1)
ص:55
چنان كه ملاحظه مى شود خلاصه اين واقعه مهم در كتاب هاى اهل تسنن آمده است. اما همين جريان به صورت تفصيلى، در روايات شيعه نقل گرديده و تصريح شده است كه خسف براى گروهى رخ خواهد داد كه به جنگ امام مهدى(عج) مى روند. بنابراين در نقل هاى شيعه شكى وجود ندارد كه اين واقعه مربوط به دوران قيام امام مهدى(عج) است.
نعمانى محدث شيعه، در كتاب حديثى خويش چنين نقل مى كند:
عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الجُعْفِيِّ قَالَ قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَاقِرُ(عليهماالسلام) يَا جَابِرُ الْزَمِ الْأَرْضَ وَ لَا تُحَرِّكْ يَداً وَ لَا رِجْلًا حَتَّى تَرَى عَلَامَاتٍ أَذْكُرُهَا لَكَ إِنْ أَدْرَكْتَهَا أَوَّلُهَا اخْتِلَافُ بَنِي الْعَبَّاسِ وَ مَا أَرَاكَ تُدْرِكُ ذَلِكَ وَلَكِنْ حَدِّثْ بِهِ مَنْ بَعْدِي عَنِّي... فَأَوَّلُ أَرْضٍ تَخْرَبُ أَرْضُ الشَّامِ (1) ثُمَّ يَخْتَلِفُونَ عِنْدَ ذَلِكَ عَلَى ثَلَاثِ رَايَاتٍ رَايَةِ
ص:56
الْأَصْهَبِ وَ رَايَةِ الْأَبْقَعِ وَ رَايَةِ السُّفْيَانِيِ فَيَلْتَقِي السُّفْيَانِيُ بِالْأَبْقَعِ فَيَقْتَتِلُونَ فَيَقْتُلُهُ السُّفْيَانِيُّ وَ مَنْ تَبِعَهُ ثُمَّ يَقْتُلُ الْأَصْهَبَ... وَ يَبْعَثُ السُّفْيَانِيُّ بَعْثاً إِلَى المدِينَةِ فَيَنْفَرُ المهْدِيُّ مِنْهَا إِلَى مَكَّةَ فَيَبْلُغُ أَمِيرَ جَيْشِ السُّفْيَانِيِّ أَنَّ المهْدِيَّ قَدْ خَرَجَ إِلَى مَكَّةَ فَيَبْعَثُ جَيْشاً عَلَى أَثَرِهِ فَلَا يُدْرِكُهُ حَتَّى يَدْخُلَ مَكَّةَ خائِفاً يَتَرَقَّبُ عَلَى سُنَّةِ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ(علیه السلام) قَالَ فَيَنْزِلُ أَمِيرُ جَيْشِ السُّفْيَانِيِّ الْبَيْدَاءَ فَيُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ يَا بَيْدَاءُ أَبِيدِي الْقَوْمَ (1) فَيَخْسِفُ بِهِمْ فَلَا يُفْلِتُ مِنْهُمْ إِلَّا ثَلَاثَةُ نَفَرٍ يُحَوِّلُ الله وُجُوهَهُمْ إِلَى أَقْفِيَتِهِمْ وَ هُمْ مِنْ كَلْبٍ وَ فِيهِمْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ (يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أَدْبارِها) (النساء:47) الْآيَة. (2)
جابر بن يزيد جعفى مى گويد كه امام باقر فرمود: «اى جابر! بر زمين بنشين (خانه نشين باش) و دست و پايى نجنبان (فعاليتى نكن) تا نشانه هايى را كه برايت ياد مى كنم، ببينى. اگر بدان برسى (اگر عمرت به درازا بكشد و بتوانى آن علائم را ببينى) نخستين آنها اختلاف بنى عباس است و گمان نمى كنم كه آن را دريابى [پيش از اين اتفاق از دنيا مى روى]. ولى پس از من، آن را از من روايت كن... . پس نخستين سرزمينى كه ويران مى شود، سرزمين شام است. سپس در آن هنگام بين آنان اختلاف مى افتد و سه پرچم مى گردند: پرچم أصهب و پرچم أبقع و پرچم سفيانى. پس سفيانى با ابقع برخورد مى كند و به جنگ مى پردازند و سفيانى او و هركس را كه
ص:57
از او پيروى كند، مى كشد. سپس أصهب را مى كشد... و سفيانى گروهى را به مدينه روانه مى كند و مهدى(عج) از آنجا به مكه رهسپار مى شود. پس خبر به فرمانده سپاه سفيانى مى رسد كه مهدى(عج) به جانب مكه بيرون شده است. پس لشكرى از پى او روانه مى كند. ولى او را نمى يابد؛ تا اينكه مهدى(عج) با حالت ترس و نگرانى همانند روشى كه موسى بن عمران داشت، داخل مكه مى شود. آن حضرت فرمود: فرمانده سپاه سفيانى در «بيداء» فرو مى رود. پس آوازدهنده اى از آسمان ندا مى دهد: «اى بيداء! آن قوم را نابود ساز». پس دشت، آنان را به درون خود مى برد و هيچ يك از آنان نجات نمى يابد؛ مگر سه نفر كه خداوند رويشان را به پشت آنان برمى گرداند و آنان از قبيله كلب هستند و اين آيه درباره آنان نازل شده است: «اى كسانى كه كتاب آسمانى به شما داده شده! به آنچه [بر پيامبر خود] نازل كرديم (قرآن) و هماهنگ با نشانه هايى است كه با شماست، ايمان بياوريد؛ پيش از آنكه صورت [انسانى] گروهى را محو كنيم. سپس به پشت سر بازگردانيم» تا آخر آيه.
چنان كه ملاحظه مى شود جريان خسف بيداء (فرو رفتن سرزمين بيداء) واقعه اى است كه احاديث شيعه و سنى آن را بيان كرده اند و در وقوع آن براى دشمنان امام مهدى(عج) اتفاق نظر دارند.
سومين رخدادى را كه در بحث از نشانه ها و وقايع قبل از قيام امام مهدى(عج) جزء مشتركات روايات شيعه و سنى مى توان شمرد، «قتل نفس زكيه» (1) است.
«ابن ابى شيبه» از نويسندگان اوليه احاديث اهل تسنن چنين نقل مى كند:
ص:58
حَدَّثَنِي فُلَانٌ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ(صلی الله علیه و آله) أَنَّ المهْدِيَّ لَا يَخْرُجُ حَتَّى تُقْتَلَ النَّفْسُ الزَّكِيَّةُ فَإِذَا قُتِلَتِ النَّفْسُ الزَّكِيَّةُ غَضِبَ عَلَيْهِمْ مَنْ فِي السَّمَاءِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ فَأَتَى النَّاسَ المهْدِيُّ فَزَفُّوهُ كَمَا تُزَفُّ الْعَرُوسُ إِلَى زَوْجِهَا لَيْلَةَ عُرْسِهَا وَ هُوَ يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطًا وَ عَدْلًا... (1).
يكى از اصحاب پيامبر(صلی الله علیه و آله) براى من روايت كرد: امام مهدى(عج) خروج نمى كند تا آنكه نفس زكيه كشته شود. هنگامى كه نفس زكيه كشته شد، هركه در آسمان و زمين است بر آنان خشم مى گيرد. پس امام مهدى(عج) به سوى مردم مى آيد و مردم او را همراهى مى كنند؛ همان گونه كه عروس در شب عروسى به سمت همسرش همراهى مى شود، و او زمين را از عدل و داد پر مى نمايد.
دكتر بستوى اعتبار سند اين نقل را نزد اهل تسنن ثابت كرده است. (2) اما برخى از نويسندگان اهل سنت گمان كرده اند كه اين نقل، اعتبار ندارد و حديث نفس زكيه را گروهى از هاشمى ها جعل كرده اند. (3) اما دكتر
ص:59
بستوى، پاسخ اين اشكال را مى دهد و معتقد به نشانه قيام بودن آن است و مى نويسد شايد وجود همين حديث باعث شده است تا آن گروه، نام نفس زكيه را براى رهبر خود برگزينند. (1)
در احاديث شيعه، اطلاعات بيشترى از قتل نفس زكيه وجود دارد: نخست اينكه اين رخداد، بسيار نزديك به زمان قيام امام مهدى(عج) است. شيخ صدوق از نويسندگان بزرگ شيعه در اين باره نقل مى كند:
... عَنْ صَالِحٍ مَوْلَى بَنِي الْعَذْرَاءِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ الله الصَّادِقَ(علیه السلام) يَقُولُ لَيْسَ بَيْنَ قِيَامِ قَائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ وَ بَيْنَ قَتْلِ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ إِلَّا خَمْسَ عَشْرَةَ لَيْلَةً. (2)
صالح مولى بن عذراء مى گويد از امام صادق(علیه السلام) شنيدم كه مى فرمود:
ص:60
ميان قيام قائم آل محمد(صلی الله علیه و آله) و كشته شدن نفس زكيه، فاصله اى نيست مگر پانزده شب.
دوم اينكه نفس زكيه جوانى از اهل بيت پيامبر(صلی الله علیه و آله) و نامش «محمد بن حسن» است. محل شهادتش نيز در مسجدالحرام است. شيخ صدوق در روايتى ديگر چنين نقل مى كند:
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الثَّقَفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ الْبَاقِرَ(عليهماالسلام) يَقُولُ الْقَائِمُ مِنَّا ... قَالَ قُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ الله مَتَى يَخْرُجُ قَائِمُكُمْ قَالَ إِذَا ... وَ قَتْلُ غُلَامٍ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ(صلی الله علیه و آله) بَيْنَ الرُّكْنِ وَ المقَامِ اسْمُهُ مُحَمَّدُ بْنُ الحسَنِ النَّفْسُ الزَّكِيَّة. (1)
محمد بن مسلم ثقفى مى گويد: از امام باقر(علیه السلام) شنيدم كه مى فرمود: قائم(عج) از ماست... عرض كردم اى پسر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چه زمان قائم شما خروج مى كند؟ فرمود: زمانى كه... و كشته شدن جوانى از خاندان پيامبر(صلی الله علیه و آله) ميان ركن و مقام كه نامش محمد بن حسن نفس زكيه است.
سوم آنكه نفس زكيه از ياران امام مهدى(عج) و فرستاده ايشان به سوى اهل مكه است كه به دست مكيان شهيد مى شود.
«نيلى نجفى» از نويسندگان شيعه در اين باره چنين نقل مى كند:
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(علیه السلام) فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ إِلَى أَنْ قَالَ يَقُولُ الْقَائِمُ(عج) لِأَصْحَابِهِ يَا قَوْمِ إِنَّ أَهْلَ مَكَّةَ لَا يُرِيدُونَنِي وَ لَكِنِّي مُرْسِلٌ إِلَيْهِمْ لِأَحْتَجَّ عَلَيْهِمْ بِمَا يَنْبَغِي لِمِثْلِي أَنْ يَحْتَجَّ عَلَيْهِمْ فَيَدْعُو رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِهِ فَيَقُولُ لَهُ امْضِ إِلَى أَهْلِ مَكَّةَ فَقُلْ يَا أَهْلَ مَكَّةَ أَنَا رَسُولُ
ص:61
فُلَانٍ إِلَيْكُمْ وَ هُوَ يَقُولُ لَكُمْ إِنَّا اهل بيت الرَّحْمَةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ الْخِلَافَةِ وَ نَحْنُ ذُرِّيَّةُ مُحَمَّدٍ وَ سُلَالَةُ النَّبِيِّينَ وَ إِنَّا قَدْ ظُلِمْنَا وَ اضْطُهِدْنَا وَ قُهِرْنَا وَ ابْتُزَّ مِنَّا حَقُّنَا مُنْذُ قُبِضَ نَبِيُّنَا إِلَى يَوْمِنَا هَذَا فَنَحْنُ نَسْتَنْصِرُكُمْ فَانْصُرُونَا فَإِذَا تَكَلَّمَ هَذَا الْفَتَى بِهَذَا الْكَلَامِ أَتَوْا إِلَيْهِ فَذَبَحُوهُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ المقَامِ وَ هِيَ النَّفْسُ الزَّكِيَّةُ فَإِذَا بَلَغَ ذَلِكَ الْإِمَامَ قَالَ لِأَصْحَابِهِ أَلَا أَخْبَرْتُكُمْ أَنَّ أَهْلَ مَكَّةَ لَا يُرِيدُونَنَا... . (1)
امام باقر(علیه السلام) در حديثى طولانى فرمود: امام قائم(عج) به يارانش مى فرمايد: اى قوم! اهل مكه مرا نمى خواهند. اما من به سوى آنان مى فرستم تا بر آنان احتجاج كنم به چيزى كه براى همانند من سزاوار است بر آنان احتجاج كند. پس مردى از ياران خود را مى خواند و به او مى گويد: «به سوى اهل مكه برو و بگو اى اهل مكه! من فرستاده فلانى به سوى شمايم و او به شما مى گويد ما اهل بيت رحمت، كانون رسالت و خلافتيم و ما فرزند محمد(صلی الله علیه و آله) و نسل پيامبرانيم كه به ما ظلم و قهر و خشم شده است و از هنگامى كه پيامبر ما(صلی الله علیه و آله) از دنيا رفت تا به امروز، حق ما از ما گرفته شد. پس از شما يارى مى طلبيم كه ما را يارى كنيد. هنگامى كه جوان اين سخن را مى گويد، اهل مكه به سراغ او مى آيند و ميان ركن و مقام، سر او را از تنش جدا مى كنند و او نفس زكيه است. وقتى خبر اين حادثه دلخراش به امام(عج) مى رسد، به ياران خود مى فرمايد: آيا به شما خبر ندادم اهل مكه ما را نمى خواهند...».
نكته درخور توجه آن است كه در روايت اهل سنت، به كشته شدن نفس زكيه به دست اهل مكه تصريح نشده است؛ هرچند در برخى
ص:62
نقل هاى آنها همين مطالب آمده است. (1) اما در منبع شيعى تصريح شده است كه وى فرستاده امام مى باشد و اهل مكه به جاى فرمانبردارى، وى را مى كشند.
ششمين مورد مشترك احاديث فريقين در اين فصل، موضوع ياران امام مهدى(عج) است. شناخت ويژگى ياران امام، بسيار پراهميت است؛ زيرا بار انقلاب جهانى امام(عج) بر دوش آنان است و هركس بخواهد خود را براى يارى امام آماده نمايد، بايد در اوصاف و حالات آنان دقت كند و سنخيتى ميان خود و آنها ايجاد نمايد. ما در اينجا به چند نكته درباره ياران امام مهدى(عج) اشاره مى كنيم:
براساس احاديث شيعه و سنى، تعداد ياران امام، به تعداد ياران پيامبر(صلی الله علیه و آله) در جنگ بدر است؛ جنگى كه بسيار سخت و سرنوشت ساز بود. بى شك جنگ بدر، نشانگر رشادت وصف ناپذير ياران پيامبر(صلی الله علیه و آله) در دفاع از حريم دين است. همچنين براساس برخى روايات، تعداد ياران امام مهدى(عج)، به تعداد ياران حضرت طالوت است؛ كسانى كه در راه جنگ با جالوت، امتحانى سخت را كنار رودخانه پشت سر
ص:63
گذاشتند. (1)
حاكم نيشابورى از محدثان اهل تسنن چنين آورده است:
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الحنَفِيَّةِ قَالَ كُنَّا عِنْدَ عَلِيٍّ رَضِيَ الله عَنْهُ فَسَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ الْمَهْدِيِّ فَقَالَ عَلِيٌّ رَضِيَ الله عَنْهُ: ... فَيَجْمَعُ الله تَعَالَى لَهُ قَوْمًا قَزَعًا (2) كَقَزَعِ السَّحَابِ يُؤَلِّفُ الله بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَا يَسْتَوْحِشُونَ إِلَى أَحَدٍ (3) وَلَا يَفْرَحُونَ بِأَحَدٍ يَدْخُلُ فِيهِمْ عَلَى عِدَّةِ أَصْحَابِ بَدْرٍ لَمْ يَسْبِقْهُمُ الْأَوَّلُونَ وَلَا يُدْرِكُهُمُ الْآخِرُونَ وَعَلَى عَدَدِ أَصْحَابِ طَالُوتَ الَّذِينَ جَاوَزُوا مَعَهُ النَّهَرَ. (4)
ص:64
محمد بن حنفيه مى گويد نزد حضرت على(علیه السلام) بوديم كه مردى دربارۀ امام مهدى(عج) از ايشان سؤال كرد. امام على(علیه السلام) فرمود:... خداوند براى او گروهى پراكنده همانند ابرهاى پراكنده را جمع مى كند. خداوند ميان دل هاى آنان انس و الفت ايجاد مى كند. نه از نبود كسى احساس تنهايى و دلتنگى مى كنند و نه حضور كسى آنها را خوشحال مى كند. ميان آنان به تعداد ياران بدر داخل مى شوند پيشگامان نخستين بر آنان پيشى نگرفتند و ديگران نيز به آنان نمى رسند و به تعداد ياران طالوت؛ كسانى كه با او از رودخانه گذشتند.
دكتر بستوى اعتبار سند حديث را بررسى و ثابت كرده است. (1) چنان كه ملاحظه مى شود در اين حديث به عدد ياران امام تصريح نشده است و تنها تعداد آنان، به تعداد ياران بدر و ياران طالوت تشبيه شده است. اما اصحاب بدر چند تن بودند؟ بخارى برجسته ترين محدث اهل سنت، تعداد آنها را به صورت مبهم 310 و خورده اى بيان مى كند. (2)
ص:65
«ابن حجر عسقلانى» در شرح تعداد ياران، اقوال مختلف را بيان مى كند كه بيانگر اختلاف كمى است. به ظاهر، قول 313 نفر مشهور است. (1)
اما احاديث شيعه، تعداد دقيق ياران امام مهدى(عج) را ذكر كرده است. اين روايات، قول مشهور اهل تسنن را تقويت مى كند. بنابراين روايات شيعه و اهل سنت در اين مورد نيز يكسان است و مطلب مشتركى را بيان مى كند. شيخ طوسى از محدثان شيعه نيز اين مطلب را از حضرت على(علیه السلام) چنين نقل كرده است:
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ الله(علیه السلام) يَقُولُ كَانَ أَمِيرُ المؤْمِنِينَ(علیه السلام) يَقُولُ... فَيَبْعَثُ الله قَوْماً مِنْ أَطْرَافِهَا وَ يَجِيئُونَ قَزَعاً كَقَزَعِ الخرِيفِ وَ الله إِنِّي لَأَعْرِفُهُمْ وَ أَعْرِفُ أَسْمَاءَهُمْ وَ قَبَائِلَهُمْ وَ اسْمَ أَمِيرِهِمْ وَ مُنَاخَ رِكَابِهِمْ وَ هُمْ قَوْمٌ يَحْمِلُهُمُ الله كَيْفَ شَاءَ مِنَ الْقَبِيلَةِ الرَّجُلَ وَ الرَّجُلَيْنِ حَتَّى بَلَغَ تِسْعَةً فَيَتَوَافَوْنَ مِنَ الْآفَاقِ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا عِدَّةَ أَهْلِ بَدْرٍ... . (2)
ابوبصير مى گويد كه از امام صادق(علیه السلام) شنيدم كه فرمود اميرمؤمنان(علیه السلام) مى فرمود:... پس خداوند گروهى را از گوشه و كنار دنيا برمى انگيزد. آنان پراكنده مى آيند همانند قطعه ابرهاى پاييز. به خدا سوگند! من آنها
ص:66
را مى شناسم و نام هايشان را و قبيله و اسم رهبرشان و محل استقرار مركب هايشان را مى دانم. آنها گروهى اند كه خداوند هر طور بخواهد گردآورى مى كند و از هر قبيله اى يك يا دو مرد، تا نُه مرد را خداوند جمع مى كند. پس 313 مرد به تعداد اهل بدر از گوشه گوشه دنيا جمع مى شوند... .
نعمانى ديگر محدث شيعى نيز تعداد ياران امام مهدى(عج) را از امام باقر(علیه السلام) نقل مى كند:
عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الجُعْفِيِّ قَالَ قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَاقِرُ يَا جَابِرُ... فَيَجْمَعُ الله عَلَيْهِ أَصْحَابَهُ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا وَ يَجْمَعُهُمُ الله لَهُ عَلَى غَيْرِمِيعَادٍ قَزَعاً كَقَزَعِ الخرِيفِ... . (1)
جابر بن يزيد جعفى مى گويد: امام باقر(علیه السلام) [به من] فرمود: اى جابر... خداوند ياران او را كه 313 مرد هستند، جمع مى كند و خداوند آنان را برايش بدون وعده قبلى گرد مى آورد؛ پراكنده همانند ابر پاييز....
گفتنى است كه سخن از 313 يار امام، به معناى انحصار ياران در اين تعداد نيست؛ زيرا بنابر روايات ديگر، امام مهدى(عج) ياران فراوانى دارد. 2
ص:67
در واقع 313 نفر، ياران اصلى و فرماندهان لشگر امام هستند 1 و ساير افراد نيز زير نظر آنان به امام خدمت مى كنند.
دومين مطلب مشترك احاديث شيعه و سنى در بحث ياران امام مهدى(عج)، محل بيعت آنان با امام است. احاديث فريقين گوياى آن است كه ياران اصلى امام، يعنى همان 313 تن، در مسجدالحرام، ميان ركن حجر الاسود و مقام حضرت ابراهيم(علیه السلام) با امام مهدى(عج) بيعت مى كنند. احمد حنبل از محدثان متقدم اهل تسنن در اين باره چنين آورده است:
عَنْ سَعِيدِ بْنِ سَمْعَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا هُرَيْرَةَ يُخْبِرُ أَبَا قَتَادَةَ أَنَّ رَسُولَ اللهِ(صلی الله علیه و آله) قَالَ يُبَايَعُ لِرَجُلٍ مَا بَيْنَ الرُّكْنِ وَالمقَامِ... . 2
سعيدبن سمعان گويد شنيدم ابوهريره به ابوقتاده خبر مى داد كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: براى مردى ميان ركن و مقام بيعت گرفته مى شود... .
دكتر بستوى، پنج منبع براى اين حديث نقل مى كند و صحت سند آن را ثابت مى نمايد. 3 نعمانى از محدثان شيعه نيز در كتاب خود، حديث محل بيعت ياران امام مهدى(عج) را چنين بيان مى كند:
ص:68
عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الجُعْفِيِّ قَالَ قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَاقِرُ(عليهماالسلام) يَا جَابِرُ... فَيَجْمَعُ الله عَلَيْهِ أَصْحَابَهُ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا وَ يَجْمَعُهُمُ الله لَهُ عَلَى غَيْرِ مِيعَادٍ قَزَعاً كَقَزَعِ الخرِيفِ وَ هِيَ يَا جَابِرُ الْآيَةُ الَّتِي ذَكَرَهَا الله فِي كِتَابِهِ (أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ) (بقره: 148)
فَيُبَايِعُونَهُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ وَ مَعَهُ عَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللهِ(صلی الله علیه و آله) قَدْ تَوَارَثَتْهُ الْأَبْنَاءُ عَنِ الْآبَاءِ.... (1)
«جابر بن يزيد جعفى» مى گويد: امام باقر(علیه السلام) [به من] فرمود: اى جابر... خداوند يارانش را كه 313 مرد هستند، جمع مى كند و خداوند آنان را برايش بدون وعده قبلى گرد مى آورد؛ پراكنده همانند ابر پاييز و اى جابر! اين است آيه اى كه خداوند در كتابش ذكر كرده است: «هر كجا باشيد، خداوند همه شما را مى آورد. خداوند بر هر چيزى تواناست». پس ميان ركن و مقام با او بيعت مى كنند. همراه امام مهدى(عج) پيمانى از پيامبر(صلی الله علیه و آله) هست كه فرزندان از پدران، آن را ارث برده اند.
هفتمين مورد مشترك احاديث شيعه و سنى در بحث قيام امام مهدى(عج)، محل قيام آن حضرت است. منظور از محل قيام، نخستين جايى است كه امام خود را براى جهانيان معرفى مى كند و ياران امام كنار ايشان حاضر مى شوند و آشكارا حركت امام آغاز مى گردد.
براساس احاديث فريقين، محل قيام امام مهدى(عج)، شهر مكه مكرمه
ص:69
و از داخل مسجدالحرام است. امام در آغاز حركت و خروج خويش، كنار كعبه مى ايستد و ياران با ايشان بيعت مى نمايند. در اين باره، اختلافى ميان روايات فرق مختلف اسلامى وجود ندارد.
افزون بر اين، روايات شيعه، بيت الحرام و كعبه را محل خروج امام مهدى(عج) دانسته است. اين تصريح، دست كم در روايات معتبر اهل سنت ديده نمى شود. نعمانى در قسمتى از روايتى كه در «محل بيعت» گذشت، تصريح مى كند:
قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَاقِرُ(عليهماالسلام) يَا جَابِرُ... الْقَائِمُ يَوْمَئِذٍ بِمَكَّةَ قَدْ أَسْنَدَ ظَهْرَهُ إِلَى الْبَيْتِ الحرَامِ مُسْتَجِيراً بِهِ. (1)
امام باقر(علیه السلام) فرمود: اى جابر... قائم(عج) در آن هنگام، در مكه است و به كعبه تكيه داده است تا پناه او باشد.
شيخ صدوق نيز در روايتى كه در نشانه هاى قيام «قتل نفس زكيه» گذشت، نقل مى كند:
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الثَّقَفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ الْبَاقِرَ(عليهماالسلام) يَقُولُ:... فَعِنْدَ ذَلِكَ خُرُوجُ قَائِمِنَا فَإِذَا خَرَجَ أَسْنَدَ ظَهْرَهُ إِلَى الْكَعْبَةِ وَ اجْتَمَعَ إِلَيْهِ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً. (2)
محمد بن مسلم مى گويد: از امام باقر(علیه السلام) شنيدم كه فرمود: و آن هنگام، خروج قائم ما(عج) خواهد بود. پس زمانى كه خروج كند، بر كعبه تكيه كند و 313 مرد دورش جمع شوند.
نكته درخور توجه آن است كه روايات شيعه و سنى در محل قيام امام توافق نظر دارند و حتى احاديث شيعه، به خروج امام از بيت الله
ص:70
الحرام و كعبه تصريح كرده اند. اما با اين حال، مخالفان مذهب اهل بيت(عليهم السلام)، تهمت و افترا به شيعه مى زنند كه آنان معتقدند امام مهدى(عج) از شهر سامرا و كشور عراق خروج خواهد كرد؛ (1) درحالى كه شيعه نه تنها حديثى در اين باره نقل نكرده است، بلكه دانشمندان شيعه نيز چنين عقيده اى ابراز ننموده اند. تهمت زنندگان نيز حرفشان را مستند به كتاب و منبع قابل قبولى نكرده اند.
در واقع بسيارى از موارد اختلافى ميان شيعه و سنى، همين گونه است؛ يعنى از اساس، غلط و دروغ است و هرگز شيعه و سنى در آن اختلافى نداشته اند. بر دانشمندان باانصاف و اهل تحقيق لازم است كه براى گسترش اتحاد و برادرى ميان مسلمانان و رفع سوء تفاهم و كدورت، اعتقادات هر مذهبى را در كتاب هاى خودشان جست وجو كنند و كتاب هاى مخالفان آنان را ملاك قضاوت خويش قرار ندهند. اكنون درصدد پاسخ گويى تفصيلى به اين افترا نيستيم. مقصود، تذكر اين نكته بود كه شيعه و سنى در محل قيام و خروج امام مهدى(عج) توافق دارند و يك مكان را معرفى مى كنند و آنچه به شيعه نسبت داده اند تهمتى بيش نيست.
ص:71
آخرين مورد مشترك احاديث شيعه و سنى در بحث قيام و خروج امام مهدى(عج) كه در اينجا بيان مى شود، رخدادى بزرگ است كه در دوران ظهور امام مهدى(عج) واقع خواهد شد. اتفاقى كه با رخ دادن آن بيشتر مسيحيان حق طلب، حقانيت امام مهدى(عج) را درك مى كنند و به ايشان ايمان مى آورند. واقعه فرو آمدن حضرت عيسى(علیه السلام) از آسمان و اقتدا به امام مهدى(عج) در نماز، اتفاقى ويژه در دوران قيام امام مهدى(عج) خواهد بود. احاديث معتبر متعددى از اهل تسنن، اين واقعه را بيان كرده اند؛ براى نمونه بخارى، محدث برجسته اهل سنت، اين واقعه را چنين نقل كرده است:
قَالَ رَسُولُ اللهِ(صلی الله علیه و آله) كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا نَزَلَ ابْنُ مَرْيَمَ فِيكُمْ وَإِمَامُكُمْ مِنْكُمْ. (1)
پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: حال شما چگونه خواهد بود هنگامى كه فرو مى آيد فرزند مريم(عليهاالسلام) ميان شما؛ درحالى كه امام شما از شماست.
دكتر بستوى، شش منبع براى اين حديث نقل كرده است. (2) صحت سند اين حديث به دليل نقل در صحيحين، بحثى ندارد. هرچند در اين حديث، نام امام مهدى(عج) نيامده است، اما روايات معتبرى هست كه با تصريح به نام امام، ثابت مى كند اين جريان مربوط به دوران قيام
ص:72
امام مهدى(عج) است؛ مانند روايتى كه «حارث بن ابى اسامه» نقل كرده است:
قَالَ رَسُولُ اللهِ(صلی الله علیه و آله): يَنْزِلُ عِيسَى بْنُ مَرْيَمَ فَيَقُولُ أَمِيرُهُمْ المهْدِيُّ تَعَالَ صَلِّ بِنَا فَيَقُولُ لَا إِنَّ بَعْضَهُمْ أَمِيرُ بَعْضٍ تَكْرِمَةَ اللهِ لِهَذِهِ الْأُمَّةَ. (1)
پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: عيسى بن مريم(عليهاالسلام) فرو مى آيد. پس فرمانده شما مهدى(عج) مى گويد: بيا براى ما نماز بخوان (امام جماعت باش) و او مى گويد: نه. برخى از آنان فرمانده برخى ديگرند. كرامت الهى است بر اين امت.
دكتر بستوى، ضمن پاسخ به اشكال سندى اين حديث، صحت سند آن را ثابت كرده است. (2) ابن ابى شيبه، نويسنده يكى از منابع قديمى اهل تسنن، امامت حضرت مهدى(عج) را بر حضرت عيسى(علیه السلام) بدون بيان جريان آن، چنين نقل كرده است:
أَبُو أُسَامَةَ عَنْ هِشَامٍ عَنِ ابْنِ سِيرِينَ قَالَ المهْدِيُّ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَهُوَ الَّذِي يَؤُمُّ عِيسَى بْنَ مَرْيَمَ. (3)
ابن سيرين مى گويد: امام مهدى(عج) از اين امت است و او كسى است كه بر عيسى بن مريم(عليهاالسلام) امامت مى كند.
هر چند اين كلام از پيامبر(صلی الله علیه و آله) نقل نشده است، اما نزد اهل تسنن
ص:73
اعتبار دارد. (1) شيخ صدوق از محدثان معروف شيعه نيز در كتاب هاى متعددش اين رخداد بزرگ را از احاديث شيعه، چنين نقل كرده است:
عَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللهِ(صلی الله علیه و آله) ... وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالحقِّ نَبِيّاً لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ الله ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَخْرُجَ فِيهِ وَلَدِيَ المهْدِيُّ فَيَنْزِلَ رُوحُ اللهِ عِيسَى بْنُ مَرْيَمَ فَيُصَلِّيَ خَلْفَهُ ... . (2)
ابن عباس مى گويد: پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود:... سوگند به كسى كه مرا به حق به پيامبرى برانگيخت! اگر از دنيا نمانده باشد مگر يك روز، خداوند آن روز را طولانى مى گرداند تا در آن روز، خروج كند فرزندم مهدى(عج). پس فرو مى آيد روح الله عيسى بن مريم(عليهاالسلام) و پشت سرش نماز مى خواند.
شيخ صدوق در كتاب ديگرش چنين آورده است:
عَنْ مَعْمَرِ بْنِ رَاشِدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِاللهِ الصَّادِقَ(علیه السلام) يَقُولُ أَتَى يَهُودِيٌّ النَّبِيَّ(صلی الله علیه و آله)... فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ(صلی الله علیه و آله):... يَا يَهُودِيُّ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِيَ المهْدِيُّ إِذَا خَرَجَ نَزَلَ عِيسَى بْنُ مَرْيَمَ لِنُصْرَتِهِ فَقَدَّمَهُ وَ صَلَّى خَلْفَهُ. (3)
«معمر بن راشد» مى گويد: شنيدم امام صادق(علیه السلام) فرمود: فردى يهودى به خدمت پيامبر(صلی الله علیه و آله) رسيد. پيامبر(صلی الله علیه و آله) به وى فرمود:... اى يهودى! مهدى(عج) از نسل من، است. هنگامى كه خروج كند، عيسى بن
ص:74
مريم(عليهاالسلام) براى يارى اش فرو مى آيد و او را مقدّم مى دارد و پشت سرش نماز مى خواند.
چنان كه در فصل اول گفته شد، دانشمندان شيعه و سنى، امام مهدى(عج) را دوازدهمين خليفه پيامبر(صلی الله علیه و آله) مى دانند. در روايات شيعه ضمن بيان فرو آمدن حضرت عيسى(علیه السلام)، به آخرين وصى بودن ايشان نيز تصريح شده است.
شيخ صدوق در جريان شب معراج چنين نقل مى كند:
عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللهِ(صلی الله علیه و آله) لَمَّا عُرِجَ بِي إِلَى رَبِّي جَلَّ جَلَالُهُ أَتَانِي النِّدَاءُ يَا مُحَمَّدُ قُلْتُ لَبَّيْكَ رَبَّ الْعَظَمَةِ لَبَّيْكَ فَأَوْحَى الله تَعَالَى إِلَىَّ يَا مُحَمَّد... وَ مَنْ أَحَبَّهُ (على بن ابى طالب) فَقَدْ أَحَبَّكَ وَ مَنْ أَحَبَّكَ فَقَدْ أَحَبَّنِي وَ قَدْ جَعَلْتُ لَهُ هَذِهِ الْفَضِيلَةَ وَ أَعْطَيْتُكَ أَنْ أُخْرِجَ مِنْ صُلْبِهِ أَحَدَ عَشَرَ مَهْدِيّاً كُلُّهُمْ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ مِنَ الْبِكْرِ الْبَتُولِ وَ آخِرُ رَجُلٍ مِنْهُمْ يُصَلِّي خَلْفَهُ عِيسَى بْنُ مَرْيَمَ يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ مِنْهُمْ ظُلْماً وَ جَوْراً. (1)
ابن عباس مى گويد كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: زمانى كه من به سوى پروردگارم عروج داده شدم، ندا آمد: «اى محمد»! گفتم: «لبيك، پروردگار بزرگى، لبيك». پس خداوند به من وحى فرمود: «اى محمد!... كسى كه او (حضرت على بن ابى طالب(علیه السلام)) را دوست بدارد، تو را دوست داشته است و هركه تو را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و من اين برترى را براى او قرار دادم و عطا كردم به تو اينكه خارج سازم از صلب او يازده مهدى؛ همه از نسل تو، از بكر بتول
ص:75
(فاطمه زهرا(عليهاالسلام)) و آخرين مرد از آنان، عيسى بن مريم(عليهما السلام) پشت سرش نماز مى خواند. او زمين را از عدل پر مى كند؛ همان گونه كه از ظلم و ستم پر شده است.
شيخ صدوق در نقل ديگرى مى آورد:
ذَكَرَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَاقِرُ (عليهما السلام) سَيْرَ الخُلَفَاءِ الِاثْنَيْ عَشَرَ الرَّاشِدِينَ فَلَمَّا بَلَغَ آخِرَهُمْ قَالَ الثَّانِي عَشَرَ الَّذِي يُصَلِّي عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ (عليهما السلام)
خَلْفَه. (1)
امام باقر(علیه السلام) روند جانشينان دوازده گانه را يادآور شد و وقتى به آخرشان رسيد، فرمود: دوازدهم كسى است كه عيسى بن مريم(عليهما السلام) پشت سرش نماز مى خواند.
روايات ياد شده از فريقين، نشان مى دهد فرود آمدن حضرت عيسى(علیه السلام) و اقتداى ايشان به امام مهدى(عج) در نماز، نكته اى ثابت شده و مشترك در روايات شيعه و سنى است.
نتيجه: روايات فصل دوم كه مربوط به ويژگى هاى قيام امام مهدى(عج) بود، روشن نمود بسيارى از مطالب در عقيده مهدويت، به صورت يكسان در روايات شيعه و سنى نقل شده است. حتى برخى مسائل مانند محل قيام امام، تعداد ياران و محل بيعت ايشان نيز به يك گونه بيان شده است. اين هماهنگى، افزون بر اينكه دليل اصالت و حقانيت عقيده مهدويت در اسلام است، ظرفيت انديشه مهدويت را براى ايجاد وحدت ميان مسلمانان و محور شدن براى گفت وگوهاى مشترك نشان مى دهد.
ص:76
فصل سوم مشتركات در عقيده مهدويت را مى توان در رواياتى از شيعه و سنى جست وجو كرد كه تصويرِ جهانِ بعد از ظهور را ترسيم كرده اند. بى شك، مى توان زيباترين تصوير جهان را در دوران حكومت امام مهدى(عج) يافت. احاديث شيعه و سنى به صورت يكسان، آن دوران را ترسيم كرده اند. اشتراك در بيان ويژگى هاى جهان بعد از ظهور، بيانگر اهداف مشترك فريقين است. اهدافى كه در نظر گرفتن آنها در زمان حاضر، مى تواند ضامن رشد بالنده جوامع اسلامى باشد و هم گرايى آشكارى را ميان مسلمانان ايجاد كند و سد راه تفرقه شود و راه وحدت را نشان دهد.
در اين فصل به سه مورد مشترك روايات شيعه و سنى درباره حكومت امام مهدى(عج) اشاره مى كنيم:
بى ترديد، مهم ترين شاخصه حكومت امام مهدى(عج) در روايات، گسترش عدالت است. عبارت آشناى
«يملأ الارض قسطاً و عدلاً» ، بسيار
ص:77
در روايات شيعه و سنى آمده است. آرى زيباترين سيماى حكومت مهدوى، عدالت فراگير آن است. در آن حكومت، حقى غصب نمى شود و مظلومى بدون دادخواه نمى ماند. كسى آزار نمى بيند و حق همه، حتى حيوانات و طبيعت، محفوظ است. عدالت فراگير در تمام ابعاد مادّى و معنوى دستاورد حكومت بى بديل امام مهدى(عج) خواهد بود.
در فصل اول، از اوصاف ظاهرى امام مهدى(عج) بيان شد كه ابوداوود از پيامبر(صلی الله علیه و آله) چنين نقل كرده است:
قَالَ رَسُولُ اللهِ(صلی الله علیه و آله) المهْدِيُّ مِنِّي... يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطًا وَعَدْلًا، كَمَا مُلِئَتْ جَوْرًا وَظُلْمًا... . (1)
پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: مهدى(عج) از من است... زمين را از برابرى و عدل پر مى كند؛ همان گونه كه از ستم و ظلم پر شده است... .
همچنين اين عبارت در مباحث نام امام و نشانه هاى قيام «قتل نفس زكيه» از منابع اهل تسنن، و در مباحث نام امام و حتمى بودن قيام از منابع شيعه نقل شده است.
نعمانى درباره فراگير بودن عدالت حكومت امام مهدى(عج)، عبارت جالبى را از امام صادق(علیه السلام) چنين نقل كرده است:
عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِاللهِ(علیه السلام) يَقُولُ... ثُمَّ قَالَ أَمَا وَ اللهِ لَيَدْخُلَنَّ عَلَيْهِمْ عَدْلُهُ جَوْفَ بُيُوتِهِمْ كَمَا يَدْخُلُ الحرُّ وَ الْقُرُّ (2). (3)
ص:78
فضيل بن يسار مى گويد شنيدم امام صادق(علیه السلام) فرمود: بدانيد به خدا سوگند! عدالت امام به درون خانه هايشان وارد خواهد شد؛ همان گونه كه گرما و سرما داخل مى شود.
گسترش عدالت فراگير در تمام نقاط زمين، از افتخارات بزرگ موعود مسلمانان است. در دوران حكومت نورانى امام مهدى(عج) كسى اجازه ظلم كردن به ديگرى را ندارد؛ حتى در مسائل خانواده، همسر بايد حق همسر خود را رعايت نمايد و والدين و فرزندان بايد به حقوق هم احترام گزارند.
گفتنى است كه لازمه چنين عدالت فراگيرى، آن است كه به هيچ موجودى ظلم نشود. اما متأسفانه دشمنان اسلام، چهره اى خشن و غيرمنطقى از موعود مسلمانان تبليغ مى كنند؛ موعودى قوم گرا كه غيرمسلمانان را خواهد كشت. (1) با مراجعه به روايات فريقين روشن مى شود كه چنين نسبت هايى تا چه ميزان ناروا و زشت و نابخشودنى است. البته از آنان كه اعتقادى به پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) و دين راستين الهى ندارند، انتظارى جز اين نمى رود. اما متأسفانه برخى از كسانى هم كه ادعاى مسلمانى دارند، همان تهمت ها را درباره موعود اهل بيت(عليهم السلام) تكرار مى كنند و حتى در برخى موارد از كفار پيشى مى گيرند؛ به طورى كه مى گويند موعود شيعه خونريز است و غيرشيعه را خواهد كشت. گرايش به يهود دارد و مسلمانان را از بين خواهد برد. (2)
ص:79
به راستى كدام ايمان و تقوايى، اجازه چنين افتراهايى را صادر مى كند؟! چرا در دورانى كه كفار قصد براندازى اسلام را دارند، گروهى نيز از درون دين با دلايلى بى پايه بر طبل تفرقه و دوگانگى مى كوبند و آب در آسياب دشمن مى ريزند؟! آيا وقت آن نرسيده است كه عالمان باانصاف اسلام با نظرى عميق و دقيق در منابع فريقين، به اين تفرقه ها پايان دهند و امت اسلامى را يكپارچه كنند؟! سزاوار است تمام انديشمندان اسلامى، به اين تهمت ها و توهين ها واكنش نشان دهند و تفرقه افكنان را رسوا و روسياه نمايند.
يكى از ويژگى هاى بارز حكومت امام مهدى(عج) كه در احاديث شيعه و سنى به آن اشاره شده است، بهره مندى بى سابقه مردم از نعمت هاى الهى است. روشن است كه اين بهره مندى در سايه اجراى عدالت و رعايت دقيق آن خواهد بود. بدون ترديد، هنگامى كه انسان، به درستى وظايف خود را در برابر خداوند و موجودات ديگر انجام دهد، از نظام آفرينش، بر همان خلقت اصلى، بهره كامل را خواهد برد. اگر مردم در دوران حكومت امام مهدى(عج)از نعمت هاى بى نظير فراوانى بهره مند مى شوند، به دليل رعايت همين نكته است؛ زيرا رفتار عادلانه، موجب بهره ورى فراوان و همگانى خواهد بود. خداوند در اين باره مى فرمايد:
(وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ) (اعراف: 96)
و اگر اهل شهرها و آبادى ها، ايمان مى آوردند و تقوا پيشه مى كردند، به يقين بركات آسمان و زمين را بر آنها مى گشوديم.
ص:80
بنابراين دور از انتظار نخواهد بود كه در دولت كريمه امام مهدى(عج) مردم از نعمت هاى فراوان و بى سابقه اى بهره مند شوند. «ابن ابى شيبه» وضع دنيا را در آن دوران، چنين وصف مى كند:
قَالَ رَسُولُ اللهِ يَكُونُ فِي أُمَّتِي المهْدِيُّ... وَتَعِيشُ أُمَّتِي فِي زَمَانِهِ عَيْشًا لَمْ تَعِشْهُ قَبْلَ ذَلِكَ. (1)
حضرت پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: مهدى(عج) در امت من خواهد بود... و امتم در زمان ايشان امكاناتى براى زندگى خواهند داشت كه قبل از آن نداشته اند.
دكتر بستوى با بررسى سندى، اعتبار اين حديث را ثابت كرده است. (2) همچنين وى در حديث ديگرى چنين نقل كرده است:
رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ: ... فَأَتَى النَّاسَ الْمَهْدِيُّ... وَتَنْعَمُ أُمَّتِي فِي وِلَايَتِهِ نِعْمَةً لَمْ تَنْعَمْهَا قَطُّ. (3)
يكى از ياران پيامبر(صلی الله علیه و آله) مى گويد:... پس امام مهدى(عج)به سراغ مردم مى رود... و امت من به سرپرستى ايشان، از نعمتى بهره مند گردند كه هرگز بهره مند نشده اند.
دكتر بستوى صحت سند اين حديث را نيز ثابت كرده است. (4)
جرير طبرى نيز در منابع شيعه همين تصوير را با تفصيل بيشترى، چنين ارائه كرده است:
عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الخدْرِيِّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللهِ(صلی الله علیه و آله):... وَ تُنَعَّمُ أُمَّتِي فِيهَا
ص:81
نِعْمَةً لَمْ يَتَنَعَّمُوا مِثْلَهَا قَطُّ يُرْسِلُ الله السَّمَاءَ عَلَيْهِمْ مِدْرَاراً فَلَا تَدَّخِرُ الْأَرْضُ شَيْئاً مِنَ النَّبَاتِ وَ المأْكَلِ وَ سَيَقُومُ الرَّجُلُ فَيَقُولُ يَا مَهْدِيُّ أَعْطِنِي فَيَقُولُ خُذ. (1)
پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود:... و امت من در آن (دوران امام مهدى(عج)) از نعمتى بهره مند گردند كه هرگز بهره مند نشده اند. خداوند بر شما از آسمان بارانِ پى در پى مى فرستد. پس زمين چيزى از گياهان و خوراكى ها را درون خود نگه نمى دارد و مرد بلند مى شود و مى گويد: «اى مهدى! عطايم كن» و امام مى فرمايد: «بگير».
چنان كه گفتيم اين بهره مندى گسترده از نعمت هاى الهى، نتيجه رفتار صحيح مردم است. از اين بيان روشن مى شود، هرچند حكومت ناب آخرالزمان تنها به دست امام مهدى(عج) اجرا شدنى است، اما مردم به هر ميزان به آن عدالت و معنويت نزديك شوند، به همان مقدار نيز بهره مندى شان افزايش مى يابد. بنابراين سزاوار است عالمان و نويسندگان اسلام تمام تلاش خود را براى تبيين و تبليغ عدالت و محو ظلم و ستم به كار گيرند تا جهانيان شهد شيرين عمل به اسلام و عدالت را هر چند در مقياسى بسيار كوچك بچشند.
يكى ديگر از ويژگى هاى حكومت امام مهدى(عج) كه در احاديث شيعه و سنى به آن اشاره شده است، وضع زمين به لحاظ آب و هوا و
ص:82
طبيعت است. بنابه نقل فريقين، در دوران حكومت امام مهدى(عج) آمادگى زمين براى رشد گياهان بسيار مناسب خواهد بود. باران هاى فراوان و به موقع و زمين حاصل خيز، سبب رونق كشاورزى و دامدارى مى شود. حاكم نيشابورى، عالم اهل سنت، وصف آن دوران را چنين آورده است:
عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الخدْرِيِّ رَضِيَ الله عَنْهُ أَنَّ رَسُولَ اللهِ(صلی الله علیه و آله)، قَالَ: يَخْرُجُ فِي آخِرِ أُمَّتِي المهْدِيُّ يَسْقِيهِ الله الْغَيْثَ وَ تُخْرِجُ الْأَرْضُ نَبَاتَهَا... وَ تَكْثُرُ الماشِيَةُ (1)... . (2)
ابوسعيد خدرى مى گويد: پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: در آخر امت من، مهدى(عج) خروج مى كند. خداوند با باران، سيرابش مى نمايد و زمين، گياهانش را خارج مى سازد... و دامدارى فراوان مى شود... .
دكتر بستوى ضمن اثبات صحت سند اين حديث، كسانى را كه صحت سند آن را بيان كرده اند، نام مى برد. (3) احمدبن حنبل نيز در اين زمينه چنين نقل مى كند:
قَالَ النَّبِيُّ(صلی الله علیه و آله) يَكُونُ مِنْ أُمَّتِي المهْدِيُّ... يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطًا وَعَدْلًا وَتُخْرِجُ الْأَرْضُ نَبَاتَهَا وَتُمْطِرُ السَّمَاءُ قَطْرَهَا. (4)
ص:83
پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: از امت من، مهدى(عج) خواهد بود... زمين را پر از عدل و داد مى كند و زمين، گياهش را خارج مى كند و آسمان، قطرات بارانش را فرو مى ريزد.
بستوى، سه منبع براى اين حديث نقل نموده و با بررسى سندى، اعتبار اين حديث را ثابت كرده است. (1) شيخ طوسى نيز وصف دوران حكومت امام مهدى(عج) را به همين شكل نقل مى كند:
عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الخدْرِيِّ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ(صلی الله علیه و آله) يَقُولُ عَلَى الْمِنْبَرِ إِنَّ المهْدِيَّ مِنْ عِتْرَتِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي يَخْرُجُ فِي آخرالزمان يَنْزِلُ لَهُ مِنَ السَّمَاءِ قَطْرُهَا وَ تُخْرِجُ لَهُ الْأَرْضُ بَذْرَهَا ... . (2)
ابوسعيد خدرى مى گويد: شنيدم رسول الله(صلی الله علیه و آله) بر فراز منبر فرمود: مهدى(عج) از عترت و اهل بيت من است. در آخرالزمان خروج مى كند. باران آسمان، برايش فرو مى ريزد و زمين، بذر خويش را براى او خارج مى كند... .
نتيجه:
چنان كه ملاحظه شد، روايات نقل شده در وصف دوران حكومت آخرين وصى پيامبر بزرگ اسلام(صلی الله علیه و آله) تصوير بسيار زيبايى از آن دوران را ارائه مى دهد. اين روايات، افزون بر آنكه انسان را مشتاق درك آن دوران مى كند، وظيفه امروز او را هم بيان مى نمايد؛ براى مثال اگر شاخصه اصلى حكومت مهدوى، عدالت است، بايد مسلمانان مشتاق دولت مهدوى، رفتارى عادلانه داشته باشند.
ص:84
بى شك، مصداق بارز عدالت اجتماعى، احترام گزاردن به عقايد مذاهب مختلف اسلامى است. هرگز روا نيست گروهى به نام دفاع از اسلام، بدون هيچ دليل مستند، تنها با برداشت ذهنى خود، ديگر مذاهب اسلامى را به كفر و شرك متهم كند. آرى! مى توان در فضايى دوستانه و با بحث علمى، عقايد ديگر مذاهب را نقد و بررسى كرد. اما تهمت زدن و دروغ بستن به ديگر مذاهب، نه تنها دفاع از اسلام نيست، بلكه آب ريختن به آسياب دشمنان قسم خورده اسلام است.
ص:85
ص:86
از مطالب اين سه فصل، به روشنى معلوم شد كه احاديث فريقين در ارائه تصوير منجى آخرالزمان، شبيه يكديگرند؛ به عبارت ديگر، احاديث شيعه و سنى در معرفى شخص امام موعود، بيان اوضاع زمان قيام و ارائه تصوير جهان در دوران حكومت ايشان، گوياى حقيقتى واحد است. البته موارد اشتراك ميان احاديث شيعه و سنى بسيار بيش از اين است و چنان كه در مقدمه نيز بيان شد، در اين نوشتار تنها احاديث معتبر اهل سنت ملاك قرار داده شد تا بهانه اى در دست مخالفان تفرقه افكن نباشد و ضعف و عدم اعتبار روايات را بهانه شبهه افكنى قرار ندهند.
بى شك، اگر تمام روايات كتاب هاى حديثى بررسى شود، اين تشابه بيشتر معلوم مى شود. البته طبيعى است كه در مواردى نيز، احاديث فريقين با هم تفاوت داشته باشد كه بر همان اساس هر گروهى به احاديث معتبر خود معتقد و پايبند مى شود. اما برخلاف سخن شبهه افكنان و تبليغات تفرقه جويان، اين تفاوت ها به حدى نيست كه نتوان تصوير واحد و مشتركى از موعود اسلام و اوصاف دوران قبل قيام و حكومت ايشان ارائه كرد. جهان اسلام در بسيارى از اصول و حتى
ص:87
فروع عقيده مهدويت مشترك است و مهدويت مى تواند بسترى مناسب براى گفت وگوى ميان مذاهب اسلامى باشد. بسيارى از اختلاف هاى ادعا شده وهابيان تكفيرى، دروغ هايى است كه خودشان به شيعه نسبت مى دهند و از اساس چنين سخنى در عقيده شيعه وجود ندارد؛ مانند ادعاهاى دروغينى كه درباره سرداب شهر سامرا و مخفى شدن امام شيعيان داخل آن سرداب به شيعه نسبت مى دهند. چنين نسبت هايى از اساس دروغ است و شيعيان هرگز چنين عقيده اى نداشته اند. در برخى موارد نيز تفسيرها و برداشت هايى از روايات شيعه ارائه مى دهند كه كاملا نادرست است و هرگز روايات شيعه، گوياى آن مطالب نيست؛ مانند تفسيرى كه از احاديث «كتاب جديد» يا «قضاء جديد» يا «تجديد بناى كعبه» توسط امام مهدى(عج) ارائه مى دهند. آنان چنين القا مى كنند كه امام شيعيان به دنبال محو اسلام و اهانت به كعبه و تخريب آن است؛ درحالى كه بناى كعبه بر قواعد اصلى آن، آرزوى پيامبر بزرگوار اسلام(صلی الله علیه و آله) بوده است و امام مهدى(عج) به دنبال احياى سنت نبوى(عج) است؛ نه اهانت به كعبه. اما منافع وهابيان تكفيرى در القاى اين شبهات و اختلافات است.
در اين مجال، فرصت طرح اين شبهات و پاسخ به آنها وجود نداشت. تنها غرض اين بود كه بر خوانندگان گرامى روشن گردد، مسلمانان نبايد در دام فريب و نيرنگ دغل بازان اختلاف افكن گرفتار آيند؛ آنانى كه مى گويند مهدويت شيعه و سنى تنها در نام امام مهدى(عج) مشترك است. روشن است كه بحث مهدويت را خود پيامبر اسلام حضرت محمد مصطفى(صلی الله علیه و آله) بيان كرده است. ازاين رو ميان تمام فرق
ص:88
اسلامى از اشتراك فراوانى برخوردار است.
به اميد روزى كه تمام فرهيختگان جهان اسلام با الگو قرار دادن سيره مهدوى گفتمان عدالت را گفتمان غالب در جهان قرار دهند و جهان را براى ظهور امام مهدى(عج) آماده نمايند تا به زودى شاهد حضور پرسرور منجى عالم باشيم.
والحمد لله رب العالمين
قم مقدس
تابستان 1392
ص:89
ص:90
قرآن كريم
1. المهدى المنتظر فى الفكر الإسلامى، مركز الرسالة، چاپ اول، قم، مركز الرسالة، 1417 ه .ق
2. امالى شيخ صدوق، محمد بن على بن بابويه، چاپ ششم، تهران، كتابچى، 1376 ش.
3. الأنساب، أبوسعد عبدالكريم بن محمد بن منصور التميمى السمعانى المروزى، محقق: عبدالرحمان بن يحيى المعلمى اليمانى و غيره، چاپ اول، حيدر آباد، مجلس دائرة المعارف العثمانية، 1382 ه/ 1962 م.
4. تاريخ بغداد، أبوبكر أحمد بن على بن ثابت بن أحمد بن مهدى الخطيب البغدادى، محقق: الدكتور بشار عواد معروف، چاپ اول، بيروت، دار الغرب الإسلامى، 1422ه/ 2002 م.
5. تحفة الأحوذى بشرح جامع الترمذى، أبو العلا محمد عبدالرحمان بن عبدالرحيم المباركفورى، بيروت، دار الكتب العلمية، بى تا.
6. ترجمه و شرح نهج البلاغة، على نقى فيض الاسلام اصفهانى، چاپ پنجم، تهران، مؤسسه چاپ و نشر تأليفات فيض الإسلام، 1379 ش.
ص:91
7. تفسير القرآن العظيم (ابن كثير)، أبوالفداء إسماعيل بن عمر بن كثير القرشى البصرى ثم الدمشقى، محقق: محمدحسين شمس الدين، چاپ اول، بيروت، دار الكتب العلمية، منشورات محمد على بيضون، 1419 ه .ق
8. الجامع المسند الصحيح المختصر من أمور رسول الله(صلی الله علیه و آله) و سننه و أيامه (صحيح البخارى)، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخارى الجعفى، محقق: محمد زهير بن ناصر الناصر، چاپ اول، بى جا، دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانية بإضافة ترقيم محمد فؤاد عبدالباقى)، 1422ه .ق
9. دلائل الإمامة، محمد بن جرير بن رستم طبرى آملى صغير، مصحح: قسم الدراسات الإسلامية مؤسسة البعثة، چاپ اول، قم، بعثت، 1413 ه .ق
10. سرور أهل الإيمان فى علامات ظهور صاحب الزمان(عج)، على بن عبدالكريم بهاء الدين نيلى نجفى، مصحح: عطار، قيس، چاپ اول، قم، دليل ما، 1426 ه .ق
11. سلسلة الأحاديث الصحيحة و شىء من فقهها و فوائدها، أبوعبدالرحمان محمد ناصرالدين بن الحاج نوح بن نجاتى بن آدم الأشقودرى الألبانى، چاپ اول، الرياض، مكتبة المعارف للنشر و التوزيع، ج1 تا ج1415 :4 ق/ 1995 م، ج1416 :6 ق/ 1996 م. ج1422 :7 ق/ 2002 م.
12. سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة وأثرها السيئ فى الأمة، أبو عبدالرحمان محمد ناصرالدين بن الحاج نوح بن نجاتى بن آدم الأشقودرى الألبانى، چاپ اول، الرياض، دار المعارف، 1412ق - 1992م.
ص:92
13. سنن ابن ماجه، ابن ماجة أبوعبدالله محمد بن يزيد القزوينى، و ماجة اسم أبيه يزيد، تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقى، دار إحياء الكتب العربية، فيصل عيسى البابى الحلبى، بى جا، بى تا.
14. سنن أبى داوود، أبو داوود سليمان بن الأشعث بن إسحاق بن بشير بن شداد بن عمرو الأزدى السِّ َجِسْتانى، محقق: محمد محيى الدين عبدالحميد، بيروت، المكتبة العصرية، صيدا، بى تا.
15. شرح سنن أبى داوود، عبدالمحسن بن حمد بن عبدالمحسن بن عبدالله بن حمدالعباد البدر، مصدر الكتاب: دروس صوتية قام بتفريغها موقع الشبكة الإسلامية، http://www.islamweb.net ، الكتاب مرقم آليا، و رقم الجزء هو رقم الدرس 598 درساً.
16. شرح نهج البلاغة، عبدالحميد بن هبة الله بن أبى الحديد، مصحح: ابراهيم محمد ابوالفضل، چاپ اول، قم، مكتبة آية الله المرعشى النجفى، 1404 ه .ق
17. طبقات الحنابلة، محمد بن محمد أبوالحسين بن أبى يعلى، محقق: محمد حامد الفقى، بيروت، دار المعرفة، بى تا.
18. عون المعبود شرح سنن أبى داوود، و معه حاشية ابن القيم: تهذيب سنن ابى داوود و إيضاح علله و مشكلاته، محمد أشرف بن أمير بن على بن حيدر، أبو عبدالرحمان شرف الحق الصديقى العظيم آبادى، چاپ دوم، بيروت، دار الكتب العلمية، 1415 ه .ق
19. الغيبة نعمانى، محمد بن ابراهيم ابن أبى زينب، مصحح: على اكبر غفارى، چاپ اول، تهران، نشر صدوق، 1397 ه .ق
20. الغيبة، كتاب الغيبة للحجة، محمد بن الحسن طوسى، مصحح:
ص:93
تهرانى، عبادالله و ناصح على احمد، چاپ اول، قم، دار المعارف الإسلامية، سال 1411 ه .ق
21. فتح البارى شرح صحيح البخارى، أحمد بن على بن حجر أبوالفضل العسقلانى الشافعى، بيروت، دار المعرفة، 1379، رقم كتبه و أبوابه و أحاديثه: محمد فؤاد عبدالباقى، قام بإخراجه و صححه و أشرف على طبعه: محب الدين الخطيب، عليه تعليقات العلامة: عبدالعزيز بن عبدالله بن باز.
22. كافى، محمد بن يعقوب كلينى، مصحح: على اكبر غفارى و محمد آخوندى، چاپ چهارم، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1407 ه .ق
23. كتاب الفتن، أبو عبدالله نعيم بن حماد بن معاوية بن الحارث الخزاعى المروزى، محقق: سمير أمين الزهيرى، چاپ اول، القاهرة، مكتبة التوحيد، 1412ه .ق
24. الكتاب المصنف فى الأحاديث و الآثار، أبوبكر بن أبى شيبة، عبدالله بن محمدبن إبراهيم بن عثمان بن خواستى العبسى، محقق: كمال يوسف الحوت، چاپ اول، الرياض، مكتبة الرشد، 1409 ه .ق
25. كمال الدين و تمام النعمة، محمد بن على ابن بابويه، مصحح: على اكبر غفارى، چاپ دوم، تهران، اسلاميه، 1395 ه .ق
26. لسان العرب، أبوالفضل جمال الدين محمد بن مكرم بن على ابن منظور الأنصارى الرويفعى الإفريقى، چاپ سوم، بيروت، دار صادر، 1414 ه .ق
27. مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، أبوالحسن نورالدين الملا الهروى القارى على بن (سلطان) محمد، چاپ اول، بيروت، دار
ص:94
الفكر، 1422 ه - 2002م.
28. المستدرك على الصحيحين، أبوعبد الله الحاكم محمد بن عبدالله بن محمد بن حمدويه بن نُعيم بن الحكم الضبى الطهمانى النيسابورى المعروف بابن البيع، تحقيق: مصطفى عبدالقادر عطا، چاپ اول، بيروت، دار الكتب العلمية، 1411 ق - 1990 م.
29. مسند أحمد بن حنبل، أبو عبدالله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيبانى، محقق: شعيب الأرنؤوط، عادل مرشد وآخرون، إشراف: عبدالله بن عبدالمحسن التركى، چاپ اول، مؤسسة الرسالة، 1421 ق - 2001م.
30. المسند الصحيح المختصر بنقل العدل عن العدل إلى رسول الله(صلی الله علیه و آله) (صحيح مسلم)، مسلم بن الحجاج أبوالحسن القشيرى النيسابورى، محقق: محمد فؤاد عبدالباقى، بيروت، دار إحياء التراث العربى، بى تا.
31. موسوعة فى أحاديث الإمام المهدى، الضعيفة و الموضوعة، عبدالعليم عبدالعظيم البستوى، چاپ اول، 1420ق - 1999م.
32. الموضوعات، جمال الدين عبدالرحمان بن على بن محمد الجوزى، تحقيق: عبدالرحمان محمد عثمان، چاپ اول، ناشر: محمد عبدالمحسن صاحب المكتبة السلفية بالمدينة المنورة، جلد 1و1386 :2 ق - 1966 م، جلد1388 :3 ق - 1968 م.
33. المهدى المنتظر فى ضوء الأحاديث و الآثار الصحيحة، عبدالعليم عبدالعظيم البستوى، چاپ اول، بيروت، المكتبة المكية، مكة المكرمة، السعودية، دار ابن حزم للطباعة و النشر و التوزيع، 1420ق - 1999م.
34. النهاية فى غريب الحديث و الأثر، مبارك بن محمد ابن اثير جزرى،
ص:95
مصحح: محمود محمد طناحى، چاپ چهارم، قم، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، 1367 ش.
35. نهج البلاغة، محمد بن حسين شريف الرضى، مصحح: صبحى صالح، چاپ اول، قم، هجرت، 1414 ه .ق
ص:96