سرشناسه:صافی گلپایگانی، لطف الله ، 1298 -
عنوان و نام پديدآور:باورداشت مهدویت [کتاب]/ صافی گلپایگانی.
وضعيت ويراست:[ویراست 2].
مشخصات نشر:قم: دفتر تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی، 1392.
مشخصات ظاهری: [65] ص. ؛ 14/5×21س م.
فروست:سلسله مباحث امامت و مهدویت ؛ 13.
شابک: 18000 ریال: 978-600-5105-75-9
وضعیت فهرست نویسی:فاپا
يادداشت:چاپ قبلی :قم: مسجد مقدس جمکران، 1390.
یادداشت:کتابنامه:[65] ؛ همچنین به صورت زیرنویس.
موضوع:محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم ، 255ق -
موضوع:مهدویت
رده بندی کنگره: BP224/4 /ص2ب2 1392
رده بندی دیویی: 297/462
شماره کتابشناسی ملی:3248778
ص: 1
بسم الله الرحمن الرحیم
سلسله مباحث امامت و مهدویت (13)
باورداشت مهدویت
حضرت آیة الله العظمی صافی گلپایگانی
ص: 2
باورداشت مهدویت.. 5
الهام گيرى از باورداشت مهدويت... 18
اساس عقيده به مهدويت.. 22
كتاب هاى مستقل درباره مهدويت.. 24
اسامى مشايخ، اساتيد فن و صاحبان كتاب هاى جامع حديث.. 28
اسامى برخى از مشاهير از تابعين.. 29
اسامى روايت كنندگان درباره حضرت مهدى(علیه السلام) از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله)....... 29
چهل حدیث پیرامون باورداشت مهدویت.. 31
کتاب نامه. 65
آثار حضرت آيت الله العظمى صافى گلپایگانی مدظله الوارف در يک نگاه. 66
باورداشت مهدویت.. 5
الهام گيرى از باورداشت مهدويت... 18
اساس عقيده به مهدويت.. 22
كتاب هاى مستقل درباره مهدويت.. 24
اسامى مشايخ، اساتيد فن و صاحبان كتاب هاى جامع حديث.. 28
اسامى برخى از مشاهير از تابعين.. 29
اسامى روايت كنندگان درباره حضرت مهدى(علیه السلام) از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله)....... 29
چهل حدیث پیرامون باورداشت مهدویت.. 31
کتاب نامه. 65
آثار حضرت آيت الله العظمى صافى گلپایگانی مدظله الوارف در يک نگاه. 66
ص: 3
ص: 4
ص: 5
ص: 6
بدون شّك «عقيده به مهدويت» و اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) به عنوان منجى عالم بشريت، باورى صرفاً اسلامى است كه بر اساس كتاب و سنّت پديد آمده و همگى مسلمانان پيشين و پسين، بر آن اتّفاق نظر دارند و حتّى گروهى از بزرگان و صاحب نظران به متواتر بودن(1) احاديث وارده در اين باب حكم نموده اند.
اين باورداشت، به عنوان انديشه اى اسلامى، بر پايه قوى ترين برهان هاى نقلى و عقلى استوار است و بررسى تاريخ و شواهد بسيار آن، بهترين تأييد بر صحّت متانت آن به شمار می رود و هيچ يك از مسلمانان _ چه از شيعيان و چه از اهل سنّت _ به انكار يا تشكيك در آن نپرداخته است، مگر برخى از افراد تازه به دوران رسيده كهبدون شّك «عقيده به مهدويت» و اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) به عنوان منجى عالم بشريت، باورى صرفاً اسلامى است كه بر اساس كتاب و سنّت پديد آمده و همگى مسلمانان پيشين و پسين، بر آن اتّفاق نظر دارند و حتّى گروهى از بزرگان و صاحب نظران به متواتر بودن(2) احاديث وارده در اين باب حكم نموده اند.
اين باورداشت، به عنوان انديشه اى اسلامى، بر پايه قوى ترين برهان هاى نقلى و عقلى استوار است و بررسى تاريخ و شواهد بسيار آن، بهترين تأييد بر صحّت متانت آن به شمار می رود و هيچ يك از مسلمانان _ چه از شيعيان و چه از اهل سنّت _ به انكار يا تشكيك در آن نپرداخته است، مگر برخى از افراد تازه به دوران رسيده كهتحت تأثير تبليغات غربيان قرار گرفته و در دام هاى استعمار گرفتار
ص: 7
آمده و فرهنگ را جز با انكار الهام و روايات قطعيه و يا تعريف و تأويل آن در چهارچوب مقاصد منكران ديانت و مادّى گرايان تفسير و تحليل نمی كنند.
اين كژانديشان بدين وسيله كوشيدند تا درى را بگشايند كه اگر _ خداى نخواسته _ گشوده گشت، ديگر راهى براى اعتماد بر سنّت و استناد به آن و اطمينان به ظاهر كتاب و سنّت باقى نمی ماند و آيين شريف اسلام و دعوت پيامبر(صلی الله علیه و آله) بر اساس خواسته بدعت گذاران و هواپرستان، دست خوش تغيير و تحريف قرار می گيرد.
به راستى اگر چنين رواياتى كه بزرگان علم حديث و كارآزمودگان و نام آوران اين رشته در گذشته و حال به تواتر و قطعى بودن آنها تصريح كرده اند، بتواند مورد انكار و ترديد قرار گيرد، پس وضع و حال ديگر رواياتى كه «خبر واحد»(1)
شمرده می شوند، يا حداقل در اين درجه از اعتبار نيستند، چه خواهد بود؟
گروهى از انديشمندان اسلامى نسبت به اين گونه منحرفان از كتاب وسنّت، كه با جرئت و جسارت نسبت به ساحت قدس خداوند و پيامبر گرامى اش(صلی الله علیه و آله)، به ايجاد شكّ و ترديد و تحريف در اصل مسلّم
ص: 8
مهدويت پرداخته اند، اعلام خطر نموده و كتاب ها و مقالاتى را در ردّ و ابطال نظريات آنان نگاشته اند.
آنچه مسلّم است اينكه: در پس پرده اين توطئه، جز دست هاى پليد كسانى كه درصدد سست كردن اعتقادات مسلمانان و خدشه داركردن متون اسلامى هستند، دستى را نمى توان ديد. در گذشته همين التزام و اعتقاد و پايبندى مردم به كتاب و سنّت پاك پيامبر(صلی الله علیه و آله) بود، كه دشمنان و استعمارگران را از نفوذ در كشورهاى اسلامى بازمى داشت و راه سلطه بر اين بلاد را بر روى آنان مى بست و اكنون نيز به خوبى پيداست كه چيزى جز سست شدن همين مبانى اعتقادى و كم شدن پايبندى ها به قرآن مجيد و روايات شريفه نيست، كه راه نفوذ و سلطه را بر بيگانگان گشوده است! خداوند ما را از فتنه هاى گمراهان و هواپرستان و مزدوران استعمار در امان بدارد.
قابل ذكر اينكه: در تضعيف «باور مهدويت» و احاديث مربوط به آن، اثرى از پيشگامان اهل سنّت نيست و در بين صحابه قرن اوّلهجرى و تابعين نيز ذكرى از آن به ميان نيامده است. و خنده آور است كه اين بى خبران و غرب باوران _ كه به شدّت از شناخت حقايق اسلامى و فهم مصالح مسلمين دور هستند _ گاهى دايه مهربان تر از مادر شده، و اين عقيده را سبب اختلاف و درگيرى بين
ص: 9
مسلمانان و قيام عليه حكومت ها و موجب تبليغات سياسى دانسته اند و گاهى نيز به برخى اختلافاتى كه بين پاره اى از احاديث اين باب است، استناد كرده اند.(1)
و همه اينها، از عجيب و غريب ترين نوع استدلالاتى است كه در ردّ سنّت شريف نبوى(صلی الله علیه و آله) به آن تمسك شده است. ازآن رو كه:
اوّلا: بر وقوع ذكر اين عقيده بين صحابه و تابعين صدر اوّل اسلام، و بر اينكه خود پيامبر(صلی الله علیه و آله) اولين پايگاه براى نشر «عقيده به مهدويت» در بين مسلمانان بوده اند، چه دليلى قوى تر و محكم تر ازوجود خود اين احاديث متواتره، در اصلى ترين و معتبرترين كتاب هاى اهل سنّت است؟!
و چه برهانى روشن تر از اجماع علماى مسلمين، و اينكه آنان هيچ كس از مدعيان مهدويت را با استناد به «عدم صحّت ظهور مهدى(علیه السلام)» ردّ نكرده اند؛ بلكه در ردّ ادّعاى چنان افرادى، به «عدم وجود صفات و نشانه هاى خاص مهدى(علیه السلام) در آنها» استناد كرده اند، چنان كه حكايت «محمّد بن عجلان» با «جعفر بن سليمان» و آنچه
ص: 10
فقيهان و اشراف اهل مدينه درباره آنان گفته اند، شاهدى آشكار در اين زمينه به شمار مى رود.(1)
پس اگر اين همه احاديث، باتوجّه به فراوانى و تواترى كه دارند و باعنايت به اجماع و اتفاقى كه از ناحيه علماى اسلامى بر مضمون اين احاديث صورت گرفته است، نتواند دليل بر صحّت و استوارى «عقيده به مهدويت» باشد، پس به كدامين دليل مى توان استناد كرد؟ و درستى انتساب كدامين عقيده اسلامى به صحابه و پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) را مى توان اثبات نمود؟
ثانياً: شايد هرگز هيچ عقيده و يا اصلى را نتوان يافت كه بر سر آن اختلاف و درگيرى و نزاع صورت نگرفته باشد. حتّى مى توان گفت كه: نزاع ها و درگيرى ها پيرامون مسائل خداشناسى و نبوّت پيامبران الهى(علیهم السلام) نيز، بيش از مسئله «مهدويت» به وقوع پيوسته است، چنان كه بين مكتب اشاعره و غير آنان، و بين پيروان مذاهب اهل سنّت (شافعى،
ص: 11
حنفى، حنبلى، مالكى) و غير آنان، درگيرى ها؛ بلكه جنگ هاى خونين بسيار اتفاق افتاده است.
بلكه مى شود گفت: بر سر مفاهيمى همچون «عدالت» و «امنيت» و ساير مفاهيمى كه همه انسان ها بر لزوم آن اتّفاق نظر دارند، و بر سر تحقّق آنها و يا دفع كسانى كه آنها را وسيله اى براى مقاصد سياسى خويش قرار مى دادند، جنگ هاى خانمان برانداز و معركه هاى خونينى درگرفته است و چه بسا كه تعداد قربانيان بشريت، كه به اسم «اقامهحقّ» و «رعايت عدالت و برابرى» و «حمايت از آزادى انسان و حقوق او» به خاك وخون غلطيده اند، بيشتر از تعداد قربانيان هر موضوع و عنوان ديگرى باشد.
نتيجه اينكه: پوشيده شدن حقّ به باطل، و عرضه باطل به جاى حقّ، اگرچه ازطرف اهل باطل و منحرفان، بسيار صورت مى گيرد؛ لكن به حقّ ضررى نمى رساند و خدشه اى وارد نمى كند، چنان كه خداوند بزرگ مى فرمايد:
)بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمّا تَصِفُونَ(؛(1)
«بلكه ما حقّ را بر باطل مى افكنيم تا آن را درهم
ص: 12
شكافد و باطل را نابود گرداند، آن زمان باطل از بين رونده و باطل شدنى است، و واى بر شما از آنچه درباره خداوند توصيف مى كنيد».
علاوه براينكه بايد توجّه داشت: فريب خوردن عوام و قبول ادعاىدروغين دجّال گونه هاى مدّعى مهدويت(1) توسّط آنان، در بيشتر موارد به خاطر عدم آشنايى آنان به نشانه هاى حضرت مهدى(علیه السلام) و نسب شريف ايشان و ويژگى هاى خاصّى است كه براى ايشان در احاديث گوناگون(2)
مورد تصريح قرار گرفته است، وگرنه در اين باب، جايى براى گمراهى و گمراه ساختن ديگران وجود ندارد.
اين وظيفه علما و انديشمندان است كه «عقيده به مهدويت» را تبيين كنند و هدف هاى آن را به مردم بشناسانند و ويژگى ها و نشانه هايى را كه به وسيله آنها «حضرت مهدى موعود(علیه السلام)» از دغل پيشگان مدّعى «مقام مهدويت» بازشناخته مى شود، براى توده مسلمانان برشمارند و توضيح دهند.
ص: 13
ثالثاً: يكى از فرق هايى كه بين احاديث متواتر و غيرمتواتر(1) وجوددارد، اين است كه: در «متواتر لفظى تفصيلى»(2)
يقين و باور قطعى نسبت به صدور آن حديثِ معين از ناحيه معصومين(علیه السلام) _ به عين همان كلمات و الفاظِ موجود در متن حديث _ حاصل مى شود و در چنين حديثى ممكن نيست اختلاف و تعارض ايجاد شود، مگر توسط حديث متواتر ديگرى كه با همين خصوصيات، مفاد، معنايى خلاف(3) حديث اوّل داشته باشد؛ كه دراين صورت بايد به وسيله ايجاد موافقت بين دو معنا و جمع بين دو حديث به وسيله حمل عام بر خاص (تخصيص عام) و حمل مطلق بر مقيد (تقييد مطلق) و يا حمل ظاهر بر اظهر (تقديم اظهر) و مانند اينها، تنافى و اختلافِ ظاهرى و ابتدايى بين دو روايات را حل كرد.
اگر چنين جمعى ممكن نبود، ظاهر هر دو روايت از اعتبار ساقط گرديده و هيچ كدام صلاحيت براى استناد حكمى به آن را نخواهد داشت.
ص: 14
امّا در «متواتر اجمالى»(1)،
اختلاف و تعارضى كه در عبارات و متون احاديث هست، مشكلى ايجاد نمى كند؛ بلكه به آن روايتى كه از همه روايت هاى آن مجموعه، اخصّ است و شمول كمترى دارد، اخذ مى شود.
امّا در «متواتر معنوى»،(2)
به قدرمشترك همه احاديث و مضمونى كه در همگى آنها تكرار شده و مورداتّفاق كلّ آن مجموعه است، أخذ مى شود.
بنابراين، اختلاف داشتن متن و مضمون احاديث، زيانى بهمتواتربودن آنها نمى زند؛ بلكه در احاديث غيرمتواتر نيز، اين اختلاف
ص: 15
متن، ضررى به صحّت آن «حديث صحيحى» كه بين آنهاست، وارد نمى كند؛ زيرا در اين صورت هم روايت صحيح تر، و روايتى كه به خاطر مطابقت مضمون آن با كتاب يا سنّت قطعى يا به خاطر قوى بودن متن حديث يا به خاطر تأييد مضمون آن توسّط شواهد و قراينى خاصّ، نسبت به حديث ديگر متعارض با آن، رجحان و برترى دارد، مورد عمل قرار مى گيرد.
اين امور را، جز كسانى كه در علم حديث شناسى داراى تجربه و مهارت كافى باشند، بازنمى شناسند، و اگر جز اين بود و به خاطر كمترين تعارض و اختلافى بايد همه احاديث متعارض كنار گذاشته مى شد، لازم بود كه كلّيه روايات يا حداقل اغلب آنها، از درجه اعتبار ساقط باشند، كه نتيجه اش تغيير چهره دين اسلام در اكثر احكام شرعى و دستورات فقهى بود؛ زيرا كمتر موضوعى در عقايد و احكام و تاريخ و تفسير قرآن كريم و مانند آنها پيدا مى شد، كه احاديث واردشده در آن موضوع، بدون اختلاف و تعارض باشند؛ اگرچه تعارضى «ناپايدار» به «عموم و خصوص» يا «اطلاق و تقييد».
بنابراين، در از بين بردن اين تعارضات ابتدايى كه در گفتگوهاىعادى مردم نيز وجود دارد و در تشخيص حديث درست از نادرست و حديث قوىّ از ضعيف و روايت معتبر از غيرمعتبر، تنها راه اين است
ص: 16
كه به قواعد و مقرراتى كه در نزد عُقلا و انديشمندان معتبر است، استناد گردد و به خبرگان و اشخاص صلاحيت دار رجوع شود و بدين وسيله بعضى از احاديث را به بعضى ديگر بازگردانده و در صورت امكان جمع بين روايات و عمل به روايتى كه ازنظر سندى يا مضمونى قوّت و متانت بيشتر دارد، يا با قرآن كريم و سنّت ثابت شده و مانند آن، موافق تر است، به اين قاعده عمل شود و از ردّكردن روايت و ناديده گرفتن آن خوددارى گردد.
نتيجه كلام اينكه: اخبار و رواياتى كه درباره «مهدويت» از معصومين(علیهم السلام) وارد شده، همگى بايد در پرتو چنين قواعدى بحث وبررسى شود، چنان كه احاديث متواترى داريم، مورد عمل قرار گيرد، و در اخبار غيرمتواتر نيز، بعضى به بعضى تقويت شده، و برخى، برخى ديگر را تفسير كند، و اگر خبر ضعيفى هم هست، ملاحظه شواهد و قراین و بقيه موارد تأييدِ معتبر، در آن عمل شود.
ازاين رو مى توان گفت: هيچ كسى احاديث وارده در باب «عقيده بهمهدويت» را مردود و شبهه دار نمى پندارد، مگر ناآگاهانِ به صناعت حديث شناسى، يا آگاهانى كه تحت تأثير تبليغات باطل و فتنه هاى گمراهى آفرين استعمارگران، با سنّت پيامبر(صلی الله علیه و آله) به دشمنى برخاسته اند.
ص: 17
بر كسى پوشيده نيست كه عقيده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام)، عقيده ای است كه اميد مى آفريند و نشاط و تلاش ايجاد مى كند، سستى و نااميدى و كسالت را از بين مى برد، حركت هاى اصلاح گرانه و اسلام خواهانه را تشويق مى كند، و جان هاى شورنده بر استكبار و استضعاف را تقويت مى نمايد.
]دين[ اسلام هنوز به كمال اهداف خويش نرسيده و به مرحله تحقّق همه آرمان هايى كه براى جامه عمل پوشاندن به آنها آمده است، دست نيافته است. آينده از آنِ اسلام است و ناگزير بايد روزى فرا برسد كه اسلام عزيز بر همه گيتى حكمروا باشد و همه ستمگرى ها و حقّ كشى ها را از بين ببرد.
دنيا به زودى به دامن اسلام پناه خواهد آورد و نياز دنيا به اسلام هر روز ظاهرتر از روز پيش به چشم مى خورد. نور اسلام هر روز روشن تر، وپرتوى آن هر روز درخشان تر از قبل در همه دنيا احساس مى شود.
شكست نظام هاى استكبارى رايج و فروپاشى احزاب شرك آلود غيرانسانى، و عدم موفّقيت برنامه هاى اقتصادى و سياسى آنان در گسترش امنيت و آسايش مردمى، و ناكام ماندن اين سياست ها در تحقّق اهداف انسانى، و از بين بردن جهل و ستم و كينه جويى ها و
ص: 18
نژادپرستى ها، روزبه روز دل ها را براى قبول اسلام آماده تر ساخته و مردم دنيا را براى پذيرش برنامه هاى الهى آن _ كه يگانه راه حلّ مشكلات بشريت است _ مشتاق تر مى سازد.
بشريتِ سرگردان امروز، هرگز گمشده خود را در نظام هاى شرقى و غربى نيافته و نخواهد يافت؛ بلكه اين نظام ها و مكتب هاى غيرالهى، براى انسانِ امروز دستآوردى جز فروماندگى بيشتر و دشوارترشدن كارها و مشكلات و فزونى فحشا، منكرات، فساد، گردن فرازى و استكبار نداشته است.
«اعتقاد به مهدويت» درك ما را نسبت به «كرامت انسان» بيدار مى كند و اين باور را كه: «زمين، نه از آنِ ستم پيشگان و استعمارگران؛ بلكه از آنِ خداست، و فرجام كار براى تقواپيشگان است و خداوند آخرين پيامبر و رسول گرامى اش حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را با هدايتو آيين حقّ براى غلبه بر تمامى اديان تاريخ فرستاده است» تقويت مى كند و دوستى حقيقت و عدالت و نيكوكارى را در دل هاى ما جاى مى دهد و ما را براى برترى بخشيدن به كلمه توحيد و برپا داشتن حدود الهى و اجراى حكم و قانون اسلام، به نهضت و قيام وامى دارد و پيوند ما را با مبادى و اصول اسلامى پايدار مى سازد و در عمل به مسئوليت هايى كه بر عهده داريم، مورد بازخواست قرار مى دهد.
ص: 19
خداى تبارك و تعالى _ كه راستگوترين است _ دراين باره مى فرمايد:
)هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ(؛(1)
«اوست كه رسول گرامى اش را با هدايت و آيين حقّ فرستاد تا آن را بر همه دين ها برترى بخشد، اگرچه ناخوشايند مشركان باشد».
و مى فرمايد:
)وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الأرْضِ كَمَااسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِى لا يُشْرِكُونَ بِى شَيْئاً وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ(؛(2)
«خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورند و عمل شايسته انجام دهند، وعده داده است كه آنان را در
ص: 20
زمين به خلافت رساند، چنان كه پيشينيان آنان را خلافت بخشيد و دينى را كه برايشان پسنديده است، اقتدار و تمكين دهد و ترس و هراس را به آرامش و امنيت تبديل كند، تا تنها مرا بپرستند و چيزى را شريك و همتاى من قرار ندهند، و هركس بعد از آن، كفر ورزد از فاسقان به شمار آيد».
و چنان كه مى فرمايد:
)وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الأرْضِوَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ(؛(1)
«ما مى خواهيم بر مستضعفين زمين منّت گذاريم و آنان را پيشوايان مردم و وارثان زمين قرار دهيم».
و باز چنان كه مى فرمايد:
)وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِينَ * إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ * وَإِنَّ جُندَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ(؛(2)
«كلمه و تقدير ما از ابتدا درباره بندگان رسالت يافته
ص: 21
خود _ قبل از انگيزش آنان به پيامبرى _ بر اين قرار گرفته كه همانا آنان يارى شدگان اند و لشكريان ما پيروزمند و غلبه يافتگان اند».
اساس در عقيده به مهدويت و غلبه اسلام بر تمامى اديان و منتهى شدن سير طبيعى دنيا به حاكميت اسلام و فرامين الهى، ويگانه شدن قوانين و نظام هاى موجود، و خلافت مؤمنان و شايستگان در زمين، و تبديل ترس و هراس بشريت به امان و امنيت، و نابودى همه مظاهر استضعاف و استكبار، همگى در همان نيروى اوّليه اى است كه به طرزى شگفت، براى نابودى همه مظاهر شرك و استكبار و آزادسازى انسان از سلطه طواغيت و خارج ساختن بشريت از ذلّت بندگى مردم به سوى عزّت بندگى خداوند، در نهاد دعوت اسلام و باور توحيدى و كلمه اخلاص به وديعت نهاده شده است.
اينكه مى بينيم: دنيا به سوى جامعه اى يگانه و بين المللى و ادغام بعضى جوامع در بعضى ديگر و كاستن امتيازات سياسى و نظامى و نژادى در حركت است و دانش و پيشرفت صنعتى؛ يگانه شدن بشريت
ص: 22
و يكى شدن اقوام و مليت هاى مختلف را ميسّر ساخته است و توسعه ارتباطات و پيوندهاى بين ملّت ها و قوميت هاى گوناگون، آن را مانند اهل شهرى؛ بلكه محلّه اى واحد قرار داده است؛ همگى زمينه ساز آينده اى درخشان، بر اساس تعاليم اسلام و قرآن به شمار مى رود؛ يعنى همان طور كه بشريت جامعه هاى قبيله اى را پشت سر نهاده و در حركت خويش، به تأسيس جوامع شهرنشين، بر اساس وحدت منطقهيا منافع سياسى يا اقتصادى يا نژادى رسيده است كه هر كدام خواستار غلبه و تسلّط بر ديگرى است، يقيناً در همين سيرِ رو به رشد، روزى از اين حكومت هاى جزئى و وحدت هاى ناچيز رهايى يافته و به وحدتى بزرگ و حكومتى الهى و جهان گير _ كه هيچ اختصاصى به فرد يا طايفه يا منطقه يا نژادى مخصوص نخواهد داشت _ دست پيدا خواهد كرد كه همانا حكومت اسلام و قرآن است، حكومتى كه همگان را شامل مى شود و همه در آن مساوى اند.
ما مسلمانان، همچنان كه همه خبرهاى غيبى خدا و پيامبر(صلی الله علیه و آله) را باور داريم و چنان كه به فرشتگان خدا و كتاب ها و پيامبران او ايمان داريم، و آنچه را كه از جزئيات و تفاصيل معاد و بهشت و دوزخ و مانند آن _ كه جز به وسيله وحى و خبردادن پيامبر(صلی الله علیه و آله) قابل اثبات نيست _ به ما خبر داده اند، تصديق مى كنيم، همين طور به وعده خداوند نيز _ كه آن را در كتاب مجيدش
ص: 23
خطاب به ايمان آورندگان و همه بشريت بيان فرموده و ما را زبان پيامبران و رسولانش نسبت به آن بشارت بخشيده، و پيامبر راستگو و امين ما آن را به آگاهى ما رسانده است _ ايمان داريم و نسبت به تحقّق اين وعده الهى در وراثت صالحان و حكومت اسلام و قرآن در تمام جهان، ترديدى به خود راهنمى دهيم و از خدا مى خواهيم كه ما را بر اين عقيده و بر تمام مبادى و اصول اسلامى و باورهاى اصيل و صحيح، پايدار و ثابت قدم بدارد.
(رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَهَبْ لَنا مِنْ لَدُنكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنتَ الْوَهّابُ)؛(1)
«پروردگارا! بعد از اينكه ما را هدايت فرمودى، ضلالت و گمراهى را به دل هاى ما راه مده و از جانب خويش رحمتى خاصّ به ما عنايت كن، كه همانا تو بسياربخشنده و عنايت كننده اى».
دانشمندان اسلامى همواره به روايات مربوط به حضرت مهدى(علیه السلام) اهتمامى خاص داشته و در استخراج و تحقيق و رساندن آنها به جامعه و محكم كردن ايمانِ به آنها در قلوب مردم، سعى وتلاش فراوان
ص: 24
داشته اند. ازاين رو علاوه بر آوردن اين روايات در كتب «سُنن» و «مَسانيد» و «جوامع» و غيره، كتاب هاى روايى مستقل و مجموعه هاى احاديث خاصّ در اين زمينه فراوان نگاشته اند.از آن ميان، ما به افزون از سى كتاب كه به شكل مستقلّ، به كوشش بزرگان اهل سنّت دراين باره تأليف شده است، آگاهى يافتيم كه به عنوان نمونه مى توان از كتاب هاى البيان في اخبار صاحب الزمان و القول المختصر في علامات المهدى المنتظر(علیه السلام) و عقدالدرر و العرف الوردى و ... نام برد. اين كتاب ها و نظاير آنها، كمترين چيزى را كه اثبات مى كنند، اين است كه «باورداشتِ مهدويت» باورى اسلامى است كه اساس آن به كتاب و سنّت نبوى(صلی الله علیه و آله) برمى گردد و همه پيشينيان و صحابه و تابعين به آن اعتقاد داشته اند و اختصاصى به مذهبى خاصّ از مذاهب مختلف مسلمين ندارد.
اينكه خود اين عقيده، يكى از دلايل قطعى بر پايان يافتن سلسله پيامبران الهى به وجود شريف پيامبر گرامى اسلام «حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله)» است و اينكه آيين او هرگز نسخ نخواهد گشت و اينكه حضرت مهدى(علیه السلام) _ چنان كه در كتاب «المهدى» از «سنن ابي داود» آمده و احاديث صحيحه متعدّدى به آن تصريح دارند _ دوازدهمين جانشين اوست، آخرين نفر از
ص: 25
جانشينانى است كه رسول گرامى اسلام(صلی الله علیه و آله) امّتخويش را به آمدن يكايك آنان بشارت بخشيده است و اين بشارات همگى در احاديث گوناگونى كه با سندهاى فراوان در مسند احمد بن حنبل و صحيح البخارى و صحيح مسلم و غير آنها نقل شده است، مورد اعتراف همگان است.
هركس بخواهد به ميزان قوّت و اعتبار آنچه كه مدرك و مستند مسلمانان در «عقيده به مهدويت» قرار گرفته، آگاهى يابد و كثرت روايات اين باب، و فراوانى مؤلّفين و جمع آورندگان آنها را دريابد، و شهرت اين روايات در بين انديشمندان و دانشمندان اسلامى را غيرقابل انكار ببيند، بايد به كتاب هاى «جوامع»، «سنن»، «مسانيد» و كتاب هاى «تفسير»، «تاريخ»، «رجال»، «فرهنگ نامه ها»، «لغت نامه ها» و غير آن مراجعه نمايد، تا بفهمد كه برشمردن همه اين احاديث و كتاب هاى مربوطه كارى بسيار دشوار است.
ما در اين مختصر، تنها درباره يكى از اين كتاب ها كه پيرامون اين موضوع نگاشته شده، سخن مى گوييم و به عنوان نمونه اى از اين گونه تأليفات و به عنوان دليلى بر بسيارىِ چشمگير اين مطالب در كتاب هاى ديگر، به بررسى آنچه در اين كتاب آمده است، مى پردازيم. اين كتاب البرهان في علامات مهدى آخرالزمان(علیه السلام)(1) نام دارد.
ص: 26
امّا كتاب و مؤلّف آن، هر دو بى نياز از تعريف هستند؛ زيرا خود كتاب از كتاب هاى مشهور و معروف است كه نسخه خطّى آن در چندين كتابخانه بزرگ موجود است و اخيراً چاپ جديدى از اين كتاب با استفاده از تصويربردارى از نسخه خطّى موجود در كتابخانه مسجدالحرام در مكّه مكرّمه عرضه شده است و ما خود نيز، نسخه خطّى ديگرى از آن را كه در كتابخانه مسجد اعظم قم _ از يادگارهاى مرحوم مغفور آيت الله العظمى بروجردى _ حفظ و نگهدارى مى شود، مشاهده كرده ايم.
مؤلّف اين كتاب، عالم بزرگ و محدث مشهور «على بن حسام الدين بن عبدالملك المتقى الشاذلى المدينىّ الهندى» متوفى به سال 977 هجرى قمرى است. وى نويسنده اى معروف است و شرح حالش در كتاب هايى كه پيرامون زندگى نامه هاى علما و بزرگان اهل سنّت نگاشته شده است، موجود است. چنان كه در مقدمه و نسخه چاپ شده همين كتاب نيز شرح زندگانى و آثار و مقامات او درج گرديده است.
برخى از آنچه در اين كتاب آمده و برآنيم تا آگاهى مختصرى نسبت به آن پيدا كنيم، عبارتند از: اسامى آن دسته از مشايخ و راويان و صاحبان كتاب هاى «جوامع»، «سنن» و «مسانيد» كه احاديث مربوط به «عقيده به مهدويت» را در كتاب هاى خويش روايت كرده اند، و مؤلّف اين كتاب نيز روايات وارده را از ايشان نقل كرده است و نيز اسامى
ص: 27
گروهى از علماى مشهور و تابعينى(1)
كه پس از عهد پيامبر(صلی الله علیه و آله) اين احاديث و اخبار را روايت كرده اند و نيز اسامى گروهى از صحابه كه خود، بدون واسطه از رسول الله(صلی الله علیه و آله) نقل حديث كرده اند.
1_ طبرانى، 2_ ابونعيم اصفهانى، 3_ خطيب بغدادى، 4_ ابن ابى شيبه کوفی، 5_ نعيم بن حمّاد مروزی _ يكى از اساتيد امام بخارى صاحب صحيح البخارى _ ، 6_ حاكم نیشابوری، 7_ احمد بن حنبل، 8_ مارودى، 9_ بزّاز، 10_ ترمذى، 11_ دارقطنى، 12_ ابن ماجه قزوینی، 13_ ابويعلى موصلى، 14_ ابن عساكر، 15_ مسلم نیشابوری، 16_ ثعلبى، 17_ ابوداود سجستانی، 18_ ابن جوزى، 19_ ابن ابى اسامه، 20_ تمام بجلى، 21_ رويانى، 22_ ابن منده، 23_ حسن بن سفيان شيبانى، 24_ عثمان بن سعيد دانى، 25_ ابوالحسن حوبى، 26_ ابن كثير، 27_ ابن سعد، 28_ واقدى، 29_ ابوبكر بن مقرى، 30_ ابن مناوى، 31_ ابوغنم كوفى، 32_ ابن مردويهاصفهانی، 33_ ابن خزيمه، 34_ ابوعوانه، 35_ ابوبكر اسكافى، 36_ ديلمى، 37_ قرطبى، 38_ ابن لهيعه، 39_ ابوبكر احمد بيهقى، 40_ ابوالحسن آبرى، 41_ ابن حبّان بستی، 42_ ابوبكر احمد بن محمّد بن عبدالله بن صدقه.
ص: 28
1_ عاصم بن عمرو بجلى، 2_ سعيد مسيّب، 3_ ابوجعفر محمّد بن على الباقر(علیهما السلام) 4_ اسحاق بن يحيى، 5_ شهر بن حوشب، 6_ زهرى، 7_ مطر الورّاق، 8_ طاووس، 9_ صباح، 10_ عمرو بن على، 11_ مكحول، 12_ كعب بن علقمه، 13_ قتاده، 14_ عبدالله بن حارث، 15_ محمّد بن حبير، 16_ ارطاة بن منذر، 17_ حَكم بن عيينه، 18_ ابوقبيل، 19_ ابن ابى طلحه، 20_ كثير بن مرّه، 21_ ابن سيرين، 22_ مجاهد، 23_ خالد بن سعد، 24_ ابومريم، 25_ شريك، 26_ ابوارطاة، 27_ ضمرة بن حبيب، 28_ حكم بن نافع، 29_ خالد بن معدان، 30_ محمّد بن حنفيه، 31_ سدى، 32_ سليمان بن عيسى، 33_ بقية بن وليد، 34_ وليد بن مسلم، 35_ قيس بن جابر، 36_ عمرو بن شعيب، 37_ ابن شوذب، 38_ دينار بن دينار، 39_ معمّر، 40_ فضل بن دكين، 41_ سالم بن ابى جعد، 42_ محمّد بن صامت، 43_ حكيم بن سعد، 44_ ابراهيم بن ميسره، 45_ ابواميّه.
1_ على بن ابى طالب(علیه السلام)، 2_ عمار بن ياسر، 3_ حذيفه يمانى، 4_ ابوسعيد خدرى، 5_ طلحة بن عبيدالله، 6_ ابن عمر، 7_ عبدالله بن مسعود، 8_ جابر بن عبدالله، 9_ عبدالرحمن بن عوف، 10_ عمر بن خطّاب، 11_ ابن عباس، 12_ ابوهريره، 13_ انس بن مالك، 14_ ابوامامه، 15_ هلالى،
ص: 29
16_ ابوطفيل، 17_ حسن بن علی بن ابی طالب(علیهما السلام)، 18_ حسين بن علی بن ابی طالب(علیهما السلام)، 19_ ثوبان، 20_ ابى بن كعب، 21_ جابر بن سمره، 22_ جابر صدفى، 23_ عبدالله بن عمرو بن عاص، 24_ عمرو بن عاص، 25_ امّ سلمه، 26_ عايشه، 27_ اسماء بنت عميس، 28_ امّ حبيبه.
در اينجا بعد از ذكر اسامى، به خاطر افزايش آگاهى خواننده و خالى نبودن اين نوشتار از متون اين احاديث و نيز به منظور كسب ثواب و اجرى كه در احاديثى مانند:
«مَنْ حَفِظَ مِنْ أُمَّتِي أَرْبَعِينَ حَدِيثاً حَشَرَهُ اللهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَقِيهاً»؛(1)«هركس از امّت من، چهل حديث را حفظ نمايد، خداوند روز قيامت، او را به عنوان فقيه محشور مى فرمايد».
وعده داده شده است،(2)
درصدد برآمديم كه چهل حديث از احاديث نقل شده در اين كتاب را _ كه افزون از دويست حديث مى باشد _ در اين نوشتار ذكر نماييم. وما توفيقى الاّ بالله.
ص: 30
ص: 31
ص: 32
1_ احمد و ابن ابى شيبه و ابن ماجه و نعيم بن حمّاد در كتاب «الفتن»، از على(علیه السلام) نقل كرده اند كه آن حضرت فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمودند:
«اَلْمَهْدِيُّ مِنّا أَهْلَ الْبَيْتِ، يُصْلِحُهُ اللهُ فِي لَيْلَة»؛(1)
«مهدى(علیه السلام) از ما اهل بيت است، خداوند امر او را در يك شب اصلاح خواهد فرمود».
2_ ابوداوود و ابن ماجه و طبرانى و حاكم، از امّ سلمه روايت كرده اند كه گفت: شنيدم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مى فرمايد:
«اَلْمَهْدِيُّ مِنْ عِتْرَتِي، مِنْ وُلْدِ فاطِمَةَ»؛(2)
«مهدى(علیه السلام) از سلاله من است، از فرزندان فاطمه(علیها السلام)».
3_ حاكم و ابن ماجه و ابونعيم، از انس بن مالك روايت كرده اند كه وى گفت: شنيدم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مى فرمايد:
ص: 33
«نَحْنُ سَبْعَةُ وُلْدِ عَبْدِالْمُطَّلِبِ سادَةُ أَهْلِ الْجَنَّةِ: أَنَا وَحَمْزَةُ وَعَلِيٌّ وَجَعْفَرُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَالْمَهْدِيُّ»؛(1)
«ما هفت نفر از فرزندان عبدالمطلب، سروران اهل بهشت هستيم: من و حمزه و على و جعفر و حسن و حسين و مهدى».
4_ ترمذى به طريق صحيح از ابوهريره نقل كرده است كه گفت: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيا إِلاّ يَوْمٌ، لَطَوَّلَ اللهُ ذلِكَ الْيَوْمَ، حَتّى يَلِيَ الْمَهْدِيُّ»؛(2)
«اگر از عمر دنيا جز يك روز باقى نماند، خداوند آن روز را آن قدر طولانى مى كند كه مهدى(علیه السلام) در پى آيد».
5_ طبرانى در المعجم الاوسط ازطريق عمرو بن على روايتى را از على بن ابى طالب(علیه السلام) نقل كرده كه از پيامبر(صلی الله علیه و آله) سؤال كرد:
«أَ مِنَّا الْمَهْدِيُّ أَمْ مِنْ غَيْرِنا يا رَسُولَ اللهِ؟ قالَ: بَلْ مِنّا؛ بِنا يَخْتِمُ اللهُ كَما بِنا فَتَحَ، وَبِنا
ص: 34
يَسْتَنْقِذُونَ مِنَ الشِّرْكِ، وَبِنا يُؤَلِّفُ اللهُ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ بَعْدَ عَداوَة بَیْنَهُم کَما ألَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِم بَعْدَ عَداوَةِ الشِّرْكِ»؛(1)
«آيا مهدى از بين ماست يا از بين ديگران؟ يا رسول الله! حضرت در جواب فرمود: بلكه از ماست، خداوند همچنان كه به ما آغاز فرمود، به ما هم ختم خواهد كرد. به وسيله ماست كه مردم از شرك نجات مى يابند، به وسيله ماست كه خداوند بين دل هاى مردم الفت و پيوند ايجاد مى كند بعد از عداوتی که بین آنهاست؛ همان طور که بین قلوب آنان الفت و پیوند برقرار ساخت، بعد از دشمنى حاصل از شرك، که بينشان جدايى انداخته بود».
6_ نعيم بن حمّاد و ابونعيم از طريق مكحول از على بن ابى طالب(علیه السلام) روايت كرده اند كه فرمود:
«قُلْتُ: يا رَسُولَ اللهِ! أَ مِنّا _ آلُ مُحَمَّد _ الْمَهْدِيُّ أَمْ مِنْ غَيْرِنا؟ فَقالَ: لا بَلْ مِنّا، يَخْتِمُ اللهُ بِهِ الدِّينَ كَما فَتَحَ بِنا،
ص: 35
يُنْقِذُونَ مِنَ الْفِتْنَةِ كَما أَنْقَذُوا مِنَ الشِّرْكِ، وَبِنا يُؤَلِّفُ اللهُ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ، بَعْدَ عَداوَةِ الفِتْنةِ کَما ألَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِم بَعْدَ عَدَاوةٍ وَبِنا يُصْبِحُونَ بَعْدَ عَداوَةِ الْفِتْنَةِ إِخْواناً كَما أَصْبَحُوا بَعْدَ عَداوَةِ الشِّرْكِ إِخْواناً فِي دِينِهِمْ»؛(1)
«گفتم: اى رسول خدا! آيا مهدى(علیه السلام) از بين ما آل محمّد(صلی الله علیه و آله) است يا از بين غيرما؟ فرمود: نه بلكه از بين ماست، خداوند دين را همچنان كهگشود، به وجود او ختم خواهد كرد، مردم به وسيله ما از فتنه نجات مى يابند، چنان كه از شرك نجات يافتند و به وسيله ماست كه خداوند بين دل هاى مردم الفت و پيوند ايجاد مى كند بعد از دشمنی حاصل از فتنه؛ همان طور که بعد از دشمنی بینشان، قلوبشان را به هم پیوند داد، و به وسيله ماست كه مردم بعد از دشمنىِ برخاسته از فتنه، با يكديگر برادر شدند؛ همان طور که بعد از دشمنی برخاسته از شرک با یکدیگر برادر شدند».
7_ حارث بن ابى اسامه و ابونعيم از ابوسعيد نقل كرده اند كه گفت: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
ص: 36
«لَتَمْلاَنَّ الأرْضُ ظُلْماً وَعُدْواناً، ثُمَّ لَيَخْرُجَنَّ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي حَتّى يَمْلاَها قِسْطاً وَعَدْلا كَما مُلِئَتْ عُدْواناً وَظُلْماً»؛(1)
«به درستی که زمين پر از ستم و دشمنى مى شود، سپس مردى از اهل بيت من قيام خواهد كرد تا زمين را از عدل و داد پر كند چنان كه پر از دشمنى و ستم شده باشد».
8_ طبرانى در كتاب المعجم الكبير و ابونعيم از ابن مسعود نقل كرده اند كه گفت: رسول الله(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«يَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي، يُواطِئ اسْمُهُ اسْمِي وَخُلْقُهُ خُلْقِي، يَمْلأُها قِسْطاً وَعَدْلا كَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً»؛(2)
«مردى از اهل بيت من قيام خواهد كرد، اسمش همانند اسم من و اخلاقش همانند اخلاق من است، او زمين را پر از عدل و داد كند، چنان كه پر از ظلم و جور شده باشد».
9_ ابونعيم از حذيفه نقل كرده است كه گفت: رسول الله(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«وَيْحَ هذِهِ الاُمَّةَ مِنْ مُلُوك جَبابِرَة، يَقْتُلُونَ وَيُخِيفُونَ
ص: 37
الْمُطِيعِينَ إِلاّ مَنْ أَظْهَرَ طاعَتَهُمْ؛ فَالْمُؤْمِنُ التَّقِيُّ لَيُصانَهُمْ بِلِسانِهِ، وَيَفِرَّ مِنْهُمْ بِقَلْبِهِ وَجَنانِهِ. فَإِذا أَرادَ اللهُ تَعالى أَنْ يُعِيدَ الاِسْلامَ عَزِيزاً قَصَمَ كُلَّ جَبّار عَنِيد، وَهُوَ الْقادِرُ عَلى ما يَشآءُ أَنْ يُصْلِحَ أُمَّةً بَعْدَفَسادِها. يا حُذَيْفَةُ! لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيا إِلاّ يَوْمٌ، لَطَوَّلَ اللهُ ذلِكَ الْيَوْمَ حَتّى يَمْلِكَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي رَجُلٌ، تَجْرِي الْمَلاحِمَ عَلى يَدَيْهِ، وَيُظْهِرُ الاِسْلامَ وَلا يُخْلِفُ وَعْدَهُ، وَهُوَ سَرِيعُ الْحِسابِ»؛(1)
«واى بر اين امّت از پادشاهان ستمگر! مردم را مى كشند و اطاعت كنندگان پروردگار را مى ترسانند، مگر كسى را كه فرمان برى و اطاعت از آنان را اظهار كند. پس انسان باايمان و پرهيزكار بايد با زبانش با آنان بسازد؛ امّا در قلب و دلش از آنان بگريزد. پس اگر خداى بزرگ بخواهد اسلام را عزيز گرداند، هر ستمگر عنادپيشه اى را درهم خواهد شكست و او بر آنچه بخواهد تواناست و مى تواند امّت را بعد از تباهى اصلاح فرمايد _ و حالشان را نيكو
ص: 38
گرداند _ اى حذيفه! اگر از عمر دنيا جز يك روز باقى نمانده باشد، خداوند همان يك روز را آن چنان طولانى خواهد كرد كه مردى از اهل بيت من به حكومت رسد، بهدست او پيشامدهايى عجيب به وقوع مى پيوندد و خداوند _ به دست او _ اسلام را پيروز مى كند و در وعده هايش خلاف نمى كند و او محاسبه گرى سريع است».
10_ حسن بن سفيان و ابونعيم از ابوهريره نقل كرده اند كه گفت: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيا إِلاّ لَيْلَةٌ، لَيَمْلِكَ فِيها رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي»؛(1)
«اگر از عمر دنيا جز يك شب باقى نمانده باشد، خداوند در همان يك شب، مردى از اهل بيت مرا به حكومت خواهد رسانيد».
11_ رويانى در كتاب مسند خويش و ابونعيم از حذيفه نقل كرده اند كه گفت: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«اَلْمَهْدِيُّ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِي، لَوْنُهُ لَوْنٌ عَرَبِيٌّ، وَجِسْمُهُ
ص: 39
جِسْم اِسْرائِيلِيّ، عَلى خَدِّهِ الاَيْمَنِ خالٌ كَأَنَّهُ كَوْكَبٌدُرِّيٌّ، يَمْلأُ الاَرْضَ عَدْلا كَما مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً، يُرْضِى فِي خِلافَتِهِ أَهْلُ الأَرْضِ وَأَهْلُ السَّماءِ وَالطَّيْرُ فِي الْجَوِّ»؛(1)
«مهدى(علیه السلام) مردى از فرزندان من است، رنگ رخساره اش، رنگ عرب ها و اندامش، اندام اسرائيلى هاست،(2) بر گونه راستش خالى هست كه مانند ستاره اى درخشان است. زمين را از عدالت پر مى سازد چنان كه از ستم و حقّ كشى پر شده باشد. در زمان خلافت و رهبرى او، زمينيان و آسمانيان و پرندگان فضا راضى و خشنود خواهند بود».
12_ ابونعيم از امام حسين(علیه السلام) روايت كرده است كه همانا پيامبر(صلی الله علیه و آله) به فاطمه زهرا (علیها السلام) فرمودند:
«يا بُنَيَّةُ! الْمَهْدِيُّ مِنْ وُلْدِكِ»؛(3)
«اى دختر من! مهدى از فرزندان توست».
ص: 40
13_ ابن عساكر از امام حسين(علیه السلام) روايت كرده است كه همانا پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«اِبْشِرِي يا فاطِمَةُ! الْمَهْدِيُّ مِنْكِ»؛(1)
«اى فاطمه! تو را بشارت باد كه مهدى(علیه السلام) از نسل تو است».
14_ طبرانى در كتاب المعجم الكبير و ابونعيم از هلال _ يا هلالى _ نقل كرده اند كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) به فاطمه(علیها السلام) فرمود:
«وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ مِنْهُما _ يَعْنِي الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ _ مَهْدِيُ هذِهِ الأُمَّةِ. إِذا صارَتْ الدُّنْيا هَرَجاً وَمَرَجاً، وَتَظاهَرَتْ الْفِتَنُ وَتَقَطَّعَتْ السُّبُلُ، وَأَغارَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْض، فَلا كَبِيرٌ يَرْحَمُ صَغِيراً وَلا صَغِيرٌ يُوَقِّرُ كَبِيراً، فيَبْعَثُ اللهُ _ عزوجل _ عِنْدَ ذلِكَ مِنْهُما مَنْ يَفْتَحُ حُصُونَ الضَّلالَةِ وَقُلُوباً (غُلْفاً) غَفَلا؛ يَقُومُ بِالدِّينِ فِي آخَرِ الزَّمانِ، كَما قُمْتُ بِهِ فِي أَوَّلِ الزَّمانِ، وَيَمْلَاُ الدُّنْيا عَدْلا كَما مُلِئَتْ جَوْراً»؛(2)«سوگند به آن كه مرا به حقيقت مبعوث گردانيد!
ص: 41
مهدى اين امّت از نسل اين دو نفر است _ اشاره به حسن و حسين(علیهم السلام) _ زمانى كه دنيا آشفته گردد و فتنه ها ظاهر شوند و راه ها كوتاه گردند و برخى مردم بر برخى ديگر هجوم آورند كه نه بزرگسالان به خردسالان رحم كنند و نه خردسالان به بزرگسالان احترام نهند، در آن زمان خداوند از نسل اين دو، كسى را برمى انگيزد كه حصارهاى گمراهى را مى گشايد و دل هاى غفلت زده را بيدار مى كند و در آخرالزمان دين را به پا مى دارد، چنان كه من در ابتدا آن را به پا داشتم و دنيا را از عدالت پر مى سازد چنان كه از ستم پر شده باشد».
15_ نيز او _ نعيم بن حمّاد _ از على(علیه السلام) و عايشه از پيامبر(صلی الله علیه و آله) نقل كرده است كه فرمود:
«اَلْمَهْدِيُّ رَجُلٌ مِنْ عِتْرَتِي، يُقاتِلُ عَلى سُنَّتِي كَماقاتَلْتُ أَنَا عَلَى الْوَحْيِ»؛(1)
«مهدى مردى از خاندان من است، او برطبق سنّت
ص: 42
من _ با مخالفين _ مى جنگد چنان كه من برطبق وحى الهى مى جنگيدم».
16_ نيز او _ نعيم بن حمّاد _ از على(علیه السلام) نقل كرده است كه فرمود:
«اَلْمَهْدِيُّ رَجُلٌ مِنّا مِنْ وُلْدِ فاطِمَة»؛(1)
«مهدى(علیه السلام) مردى از _ نسل _ ما از فرزندان فاطمه(علیها السلام) است».
17_ طبرانى از عوف بن مالك نقل كرده است كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«يَجِيءُ فِتْنَةٌ غَبْراءُ مُظْلَمَةٌ، تَتْبَعُ الْفِتَنُ بَعْضُها بَعْضاً حَتّى يَخْرُجَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي يُقالُ لَهُ الْمَهْدِيُّ؛ فَإِنْأَدْرَكْتَهُ فَاتَّبِعْهُ وَكُنْ مِنَ الْمُهْتَدِينَ»؛(2)
«فتنه اى سخت تيره و تاريك فرا مى رسد، فتنه ها پشت سر هم _ بر مردم _ وارد مى شوند، تا اينكه مردى از اهل بيت من قيام كند كه مهدى خوانده مى شود. اگر او را دريافتى پيرو او باش تا از هدايت يافتگان باشى».
18_ دانى از حكم بن عُيينه نقل كرده است كه گفت: به محمّد بن
ص: 43
على عرضه داشتم: شنيدم كه از نسل شما مردى ظهور مى كند كه در اين امّت عدالت را برپا مى دارد، فرمود:
«إِنّا نَرْجُو ما يَرْجُو النّاسُ، وَإِنّا نَرْجُو لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيا إِلاّ يَوْمٌ لَطَوَّلَ اللهُ ذلِكَ الْيَوْمَ حَتّى يَكُونَ ما تَرْجُوهُ هذِهِ الاُمَّةُ، وَقَبْلَ ذلِكَ فِتَنٌ شَرٌّ؛ فِتْنَةٌ يُمْسِي الرَّجُلُ مُؤْمِناً وَيُصْبِحُ كافِراً، وَيُصْبِحُ مُؤْمِناً وَيُمْسِي كافِراً، فَمَنْ أَدْرَكَ ذلِكَ مِنْكُمْ فَلْيَتَّقِ اللهَ وَلْيَكُنْ مِنْ أحلاس بَيْتِهِ»؛(1)
«همانا ما به همان چيزى كه مردم اميد دارند، اميدبسته ايم و اميدواريم كه اگر از عمر دنيا جز يك روز باقى نمانده باشد، خداوند همان يك روز را آن چنان طولانى كند كه آنچه را اين امّت به آن اميد بسته اند، تحقق پذيرد و قبل از آن بدترين فتنه ها پديد مى آيد، چنان كه شخصى از برخى مردم، در شب مؤمن است و صبح كه مى شود كافر شده است، يا در صبح مؤمن است و شب كه مى رسد كافر گرديده است، پس اگر كسى از شما به چنين فتنه اى
ص: 44
گرفتار شد، بايد تقواى الهى پيشه كند و بايد كناره گزينى و خانه نشينى اختيار كند».
19_ امام ابوعبدالله نعيم بن حماد در كتاب الفتن از عمار بن ياسر نقل كرده است:
«إِذا قُتِلَت النَّفْسُ الزَّكِيَّةُ، وَأَخُوهُ یَقْتُلُ بِمَكَّةَ ضَيْعَةً، نادى مُناد مِنَ السَّماءِ: إنَّ أَمِيرَكُمْ فُلانٌ وَذلِكَ الْمَهْدِيُّ الَّذِي يَمْلأُ الأرْضَ حَقّاً وَعَدْلا»؛(1)«زمانى كه نفس زكيه كشته شود و برادرش در مكّه به نبردى شديد پردازد، ندا دهنده اى از آسمان ندا دهد كه امير و فرمانرواى شما فلانى است و او همان مهدى است؛ كسى كه زمين را از حقيقت و عدالت آكنده سازد».
20_ طبرانى در كتاب المعجم الاوسط از طلحة بن عبيدالله، از پيامبر(صلی الله علیه و آله) روايت كرده است:
«سَتَكُونُ فِتْنَةٌ لا يَهْدَأُ مِنْها جانِبٌ إِلاّ جاشَ مِنْها جانِبٌ، حَتّى يُنادِيَ مُناد مِنَ السَّمآءِ: إنَّ أَمِيرَكُمْ فُلانٌ»؛(2)
ص: 45
«فتنه اى خواهد بود، هنوز طرفى از اين فتنه آرام نگرفته كه طرف ديگرى بر مى شورد _ قسمتى از آن آرامش نيابد مگر آنكه قسمتى ديگر از آن برمى آشوبد _ تا آنكه ندادهنده اى از آسمان ندا در مى دهد: همانا امير و فرمانرواى شما فلانى است».
21_ ابونعيم و خطيب در كتاب تلخيص المتشابه از ابن عمر نقلكرده اند كه گفت: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«يَخْرُجُ الْمَهْدِيُّ وَعَلى رَأْسِهِ مَلَكٌ يُنادِي: إِنَّ هذا مَهْدِيٌّ فَاتَّبِعُوهُ»؛(1)
«مهدى قيام مى كند درحالى كه بالاى سر او فرشته اى ندا مى دهد: اين مهدى است از او پيروى كنيد».
22_ ابونعيم از على(علیه السلام) روايت كرده كه فرمود:
«إِذا نادى مُناد مِنَ السَّماءِ: إِنَّ الْحَقَّ فِي آلِ مُحَمَّد، فَعِنْدَ ذلِكَ يَظْهَرُ الْمَهْدِيُّ عَلى أَفْواهِ النّاسِ وَيَشْرَبُونَ حُبَّهُ، وَلا يَكُونُ لَهُمْ ذِكْرٌ غَيْرَهُ»؛(2)
ص: 46
«زمانى كه ندادهنده اى از آسمان ندا مى دهد كه: حقّ در خاندان محمّد(صلی الله علیه و آله) است. در آن هنگام نام مهدى بر زبان هاى مردم آشكار مى گردد و محبّت او را به دل مى گيرند و از غير او ياد نمى كنند».
23_ نيز او _ نعيم بن حماد _ از شهر بن حوشب نقل كرده است كهگفت: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«فِي الْمُحَرَّمِ يُنادِي مُناد مِنَ السَّمآءِ: أَلا إِنَّ صَفْوَةَ اللهِ [مِنْ خَلْقِهِ] فُلانٌ فَاسْمَعُوا لَهُ، أَطِيعُوهُ فِي سَنَةِ الصَّوْتِ الْمُعْمَعَةِ»؛(1)
«در ماه محرم، نداكننده اى از آسمان ندا مى دهد: آگاه باشيد كه برگزيده خدا _ از ميان خلايق _ فلانى است، پس فرمانش را گوش كنيد و از او اطاعت كنيد در سالى كه جنگ ها و فتنه ها فراوان است و سالِ صداى آسمانى است».
24_ از اميرالمؤمنين على بن ابى طالب(علیه السلام) نقل شده است كه فرمود:
«تُخْتَلَفُ ثَلاثُ رايات: رايَةٌ بِالْمَغْرِبِ وَرايَةٌ بِالْجَزِيرَةِ
ص: 47
وَرايَةٌ بِالشّامِ؛ تَدُومُ الْفِتْنَةُ بَيْنَهُمْ سَنَةً. ثُمَّ ذَكَرَ خُرُوجَ السُّفْيانِيِّ وَما يَفْعَلُهُ مِنَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ. ثُمَّ ذَكَرَ خُرُوجَالْمَهْدِيِّ وَمُبايَعَةَ النّاسِ لَهُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَالْمَقامِ. قالَ: يَسِيرُ بِالْجُيُوشِ حَتّى يَسِيرَ بِوادِى الْقُرى فِي هُدُوء وَرِفْق، وَيَلْحَقُهُ هُناكَ ابْنُ عَمِّهِ الْحَسَنِيُّ فِي اثْنَي عَشَرَ أَلْفِ فارِس، فَيَقُولُ لَهُ: يَابْنَ عَمِّ! أَنَا أَحَقُّ بِهذَا الْجَيْشِ مِنْكَ، أَنَا ابْنُ الْحَسَنِ وَأَنَا الْمَهْدِيُّ. فَيَقُولُ لَهُ الْمَهْدِيُّ: بَلْ أَنَا الْمَهْدِيُّ. فَيَقُولُ لَهُ الْحَسَنِيُّ: هَلْ لَكَ مِنْ آيَة فَأُبايِعَكَ؟ فَيُومِئُ الْمَهْدِيُّ إِلَى الطَّيْرِ فَيَسْقُطُ عَلى يَدَيْهِ، وَيَغْرِسُ قُضَيْباً فِي بُقْعَة مِنَ الأَرْضِ فَيُخْضَرُ وَيُورَقُ، فَيَقُولُ لَهُ الْحَسَنِيُّ: يَابَنْ عَمِّي هِيَ لَكَ»؛(1)
«سه پرچم به مخالفت با يكديگر برافراشته شود؛ پرچمى در مغرب و پرچمى در جزیره (عربستان) و پرچمى در شام، و فتنه و جنگ بين آنها يك سال طول مى كشد _ سپس از قيام سفيانى و ظلم و ستمى كه بر مردم روا مى دارد، ياد كرد و پس از آن از ظهور
ص: 48
و قيام حضرت مهدى(علیه السلام) و بيعت كردنمردم با او در بين ركن و مقام ياد نمود _ و فرمود: لشكريان خويش را حركت مى دهد تا در كمال آرامش و مدارا به وادى القرى مى رسند. در آنجا پسرعمويش(1)
سيّد حسنى همراه با دوازده هزار سوار به او مى رسد و به او مى گويد: اى پسرعمو! من به فرماندهى اين لشكر سزاوارتر از تو هستم؛ زيرا من فرزند امام حسن(علیه السلام) هستم و مهدى من هستم. حضرت مهدى(علیه السلام) به او مى فرمايد: بلكه من مهدى هستم. حسنى مى گويد: آيا تو را نشانه و معجزه اى هست تا با تو بيعت كنم؟ پس حضرت مهدى(علیه السلام) به پرنده اى اشاره مى نمايد و پرنده در دست هايش قرار مى گيرد و نِى خشكى را مى گيرد و در زمين مى كارد _ بلافاصله _ سبز مى شود و برگ مى دهد. آن زمان «سيد حسنى» به او عرض مى كند: اى پسر عموى من! اين مقام سزاوار توست».
ص: 49
25_ نعيم و ابونعيم از ابوسعيد نقل كرده اند كه گفت: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«يَكُونُ عِنْدَ انْقِطاع مِنَ الزَّمانِ وَظُهُور مِنَ الْفِتَنِ رَجُلٌ يُقالُ لَهُ الْمَهْدِيُّ، يَكُونُ عَطاؤُهُ حَثِيّاً»؛(1)
«هنگامى كه آخرالزمان شود _ و يأس و نااميدى رخ نمايد _ و فتنه ها ظاهر شود، مردى خواهد بود كه مهدى ناميده مى شود و بخشش و عطايايش ريزان و سرشار است».
26_ ابونعيم از عبدالرحمن بن عوف نقل كرده است كه گفت: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«[يَكُونُ عِنْدَ انْقِطاع مِنَ الزَّمانِ] لَيَبْعَثَنَّ اللهُ مِنْ عِتْرَتِي رَجُلا أَفْرَقَ الثَّنايا أَجْلَى الْجَبْهَةِ يَمْلأُ الأَرْضَ عَدْلا، و يَفِيضُ الْمالَ فَيْضاً»؛(2)
«هنگامى كه آخرالزمان شود _ يأس و نااميدى و قحطى رخ نمايد _ به تحقيق خداوند مردى از خاندانمرا برخواهدانگيخت، دندان هاى پيشينش فاصله دار و
ص: 50
جبينش گشاده است. زمين را از عدالت پر مى سازد و مال فراوان مى بخشد».
27_ احمد و مسلم از ابوسعيد و جابر، از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روايت كرده اند كه آن حضرت فرمود:
«يَكُونُ فِي آخِرِ الزَّمانِ خَلِيفَةٌ يُقَسِّمُ الْمالَ وَلا يَعُدُّهُ»؛(1)
«در آخرالزمان خليفه اى خواهد بود كه مال را بدون اينكه بشمارد، تقسيم مى كند».
28_ حذيفة بن یمان از پيامبر(صلی الله علیه و آله) روايت كرده كه آن حضرت _ درباره قضيه حضرت مهدى(علیه السلام) و بيعت كردن مردم با او در بين ركن و مقامِ خانه كعبه و خروج او به سوى شام _ فرمود:
«وَجَبْرَئِيلُ عَلى مَقْدِمَتِهِ، وَمِيكائِيلُ عَلى ساقَتِهِ، يَفْرَحُ بِهِ أَهْلُ السَّمآءِ وَالأَرْضِ وَالطَّيْرُ وَالْوَحْشُ وَالْحِيتانُ فِيالْبَحْرِ»؛(2)
«و جبرئيل در رأس پيشاهنگان لشكر و ميكائيل در
ص: 51
رأس دنباله داران لشكر او قرار دارند، آسمانيان و زمينيان و پرندگان و حيوانات وحشى و ماهيان دريا، همگى به ظهور او شاد مى شوند».
اين روايت را ابوعمر و عثمان بن سعيد مقرى نيز در كتاب «سنن» خود نقل كرده اند.
29_ احمد و باوردى در كتاب المعرفة و ابونعيم از ابوسعيد نقل كرده اند كه گفت: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«بُشْراكُمْ بِالْمَهْدِيِّ! رَجُلٌ مِنْ قُرَيْش مِنْ أُمَّتِي عَلَى اخْتِلاف مِنَ النّاسِ وَزَلازِلَ، فَيَمْلأُ الأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلا كَما مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً، وَيَرْضى عَنْهُ ساكِنُ السَّماءِ وَساكِنُ الأَرْضِ، وَيُقَسِّمُ الْمالَ صِحاحاً بِالسَّوِيَّةِ بَيْنَ النّاسِ وَيَمْلأُ قُلُوبَ أُمَّةِ مُحَمَّد غنىً،وَيَسَعُهُمْ عَدْلَهُ حَتّى إِنَّهُ يَأْمُرُ مُنادِياً فَيُنادِي: مَنْ لَهُ حاجَةٌ؟ فَما يَأْتِيهِ أَحَدٌ إِلاّ رَجُلٌ واحِدٌ، يَأْتِيهِ يَسْأَلُهُ فَيَقُولُ: اِئْتِ السّادِنَ يُعْطِيكَ. فَيَأْتِيهِ فَيَقُولُ: أَنَا رَسُولُ الْمَهْدِيِّ إِلَيْكَ لَتُعْطِيَنِي مالاً، فَيَقُولُ: اِحْثِ! فَيَحْثِي، فَلا يَسْتَطِيعُ أَنْ يَحْمِلَهُ. فَيَلْقى حَتّى يَكُونَ
ص: 52
قَدْرَ ما يَسْتَطِيعُ أَنْ يَحْمِلَهُ فَيَخْرُجُ بِهِ وَيَنْدِمُ، فَيَقُولُ: أَنَا كُنْتُ أَجْشَعُ أُمَّةِ مُحَمَّد نَفْساً، كُلُّهُمْ دَعى إِلى هذَا الْمالِ فَتَرَكَهُ غَيْری، فَيَرُدَّهُ عَلَيْهِ فَيَقُولُ: إِنّا لا نَقْبَلُ شَيْئاً أَعْطَيْناهُ، فَيَلْبَثُ فِي ذلِكَ سِتّاً أَوْ سَبْعاً أَوْ تِسْعَ سِنِينَ، وَلا خَيْرَ فِي الْحَياةِ بَعْدَهُ»؛(1)
«شما را به مهدى بشارت باد! مردى از قريش از بين امّت من، در زمانى كه مردم باهم به مخالفت و ستيز برمى خيزند و زلزله ها روى مى دهد، او زمين را از عدالت و برابرى پر مى سازد چنان كه از ظلم وجور پر شده باشد. آسمانيان و ساكنان زمين از او راضى و خشنود مى شوند. او مال را به درستى و برابرى بين مردم تقسيم مى كند و دل هاى امّت محمّد(صلی الله علیه و آله) را از بى نيازى مى آكند و عدالت او همگان را شامل مى شود، تا آنجا كه فرمان مى دهد منادى ندا در دهد: كيست كه نيازى داشته باشد؟ پس هيچ كس جز يك مرد به نزد او نمى آيد. آن
ص: 53
مرد نزد او مى آيد و درخواست مى كند، مى فرمايد: به نزد نگهبان پرده دار برو، به تو ]نيازت را[ مى دهد. به نزد او مى رود و مى گويد: من فرستاده مهدى هستم، نزدت آمده ام كه مالى به من عطا كنى. پس مى گويد: بريز و آن قدر از مال به دامنش مى ريزد كه نمى تواند آن را حمل كند. پس مال را بيرون مى برد، درحالى كه پشيمان است و با خود مى گويد: من طمع كارترين و حريص ترين فرد ازامّت محمّد(صلی الله علیه و آله) بودم، همه آنان به اين مال فراخوانده شدند؛ امّا جز من كسى آن را قبول نكرد. پس بازمى گردد و پول ها را به نگهبان پس مى دهد. او مى گويد: ما چيزى را كه به كسى بخشيديم، بازپس نمى گيريم. پس آن حضرت، در چنان حكومتى شش يا هفت يا نه سال درنگ مى كند و بعد از او، خيرى در زندگانى نيست».
30_ نيز او _ نعيم بن حمّاد _ از عبدالله از ابوسعيد، از پيامبر(صلی الله علیه و آله) روايت كرده است كه آن حضرت فرمود:
ص: 54
«اَلْمَهْدِيُّ مِنّا، أَجْلَى الْجبْهَةِ أَقْنَى الأَنْفِ»؛(1)
«مهدى از نسل ماست، گشاده پيشانى است و وسط بينى او قدرى برآمده است».
31_ نعيم بن حمّاد از ابوسعيد خدرى نقل كرده است كه گفت: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«سَتَكُونُ بَعْدِي فِتَنٌ؛ مِنْها فِتْنَةُ الأَحْلاسِيَكُونُ فِيها حَرْبٌ وَهَرْبٌ، ثُمَّ بَعْدَها فِتْنَةٌ أَشَدُّ مِنْها، ثُمَّ تَكُونُ فِتْنَةٌ، كُلَّما قِيلَ: انْقَطَعَتْ تَمادَتْ حَتّى لا يَبْقى بَيْتٌ إِلاّ دَخَلَتْهُ، وَلا مُسْلِمٌ إِلاّ مَلَّتْهُ حَتّى يَخْرُجَ رَجُلٌ مِنْ عِتْرَتِي»؛(2)
«پس از من فتنه هايى رخ خواهد داد؛ يكى از آن فتنه ها، فتنه تنگدستى و بيچارگى و خانه نشينى خواهد بود. در آن فتنه، جنگ ها و گريزها به وقوع مى پيوندند، و بعد از آن فتنه اى سخت تر و پس از آن فتنه اى ديگر خواهد بود.
ص: 55
هرچه گفته مى شود: ديگر فتنه به پايان رسيد، گسترش بيشتر مى يابد، تا جايى كه هيچ خانه اى نمى ماند مگر آنكه فتنه اى آن را دربرمى گيرد، و هيچ مسلمانى نيست مگر آنكه فتنه ها او را دل زده و دل تنگ ساخته باشد، تا اينكه مردى از خاندان من قيام كند».
32_ نعيم از على(علیه السلام) روايت كرده است كه آن حضرت فرمود:
«لا يَخْرُجُ الْمَهْدِيُّ حَتّى يُقْتَلَ ثُلْثٌ، وَيَمُوتَ ثُلْثٌ، وَيَبْقى ثُلْثٌ»؛(1)
«مهدى قيام نخواهد كرد تا زمانى كه يك سوم مردم كشته شوند، يك سوم ديگر بميرند و _ تنها _ يك سوم آنها باقى بمانند».
33_ ابن ابى شيبه نقل كرده است كه گفت: فلانى _ مردى از اصحاب پيامبر(صلی الله علیه و آله) _ برايم روايت كرد كه:
«[إِنَّ] الْمَهْدِيَّ لا يَخْرُجُ حَتّى تَقْتُلَ النَّفْس الزَّكِيَّة، فَإِذا قُتِلَتْ النَّفْسُ الزَّكِيَّةُ غَضِبَ عَلَيْهِمْ مَنْ
ص: 56
فِي السَّماءِ وَمَنْ فِي الاَرْضِ؛ فَأَتَى النّاسُ، فَزَفُّوهُ كَما تَزِفُّ الْعَرُوسُ إِلى زَوْجها لَيْلَةَ عُرْسِها، وَهُوَ يَمْلاُ الاَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلا، وَتَخْرُجُ الاَرْضُ نَباتَهاوَتَمْطِرُ السَّماءُ مَطَرَها وَتَنْعُمُ أُمَّتِي فِي وِلايَتِهِ نِعْمَةً لَمْ تَنْعُمْها قَطُّ»؛(1)
«همانا مهدى(علیه السلام) قيام نخواهد كرد تا آن زمان كه نفس زكيّه كشته شود. وقتى نفس زكيّه كشته شد، هركس در آسمان و هركس در زمين است، بر كشندگان او خشمگين مى شوند، پس مردم مى آيند و شادمانه گرداگردش مى چرخند چنان كه در شب عروسى شادمانه گرد عروس مى چرخند. و مهدى(علیه السلام) زمين را از عدل و داد پر مى كند و زمین گیاهانش را می رویاند و آسمان بارانش را سرازیر می گرداند و امت من در زمان ولايت و حكومت او از چنان نعمتى برخوردار مى شوند كه هرگز در گذشته از آن بهره مند نبوده اند».
34_ ابوعمرو دانى در كتاب «سنن» خويش از حذيفه نقل كرده است كه گفت: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
ص: 57
«يَلْتَفِتُ الْمَهْدِيُّ وَقَدْ نَزَلَ عِيسَى بْنُ مَرْيَمَ كَأَنَّما يَقْطُرُ مِنْ شَعْرِهِ الْماءُ. فَيَقُولُ الْمَهْدِيُّ: تَقَدَّمْ! صَلِّ بِالنّاسِ! فَيَقُولُ عِيسى: إِنَّما أُقِيمَت الصَّلاةُ لَكَ، فَيُصَلِّي خَلْفَ رَجُل مِنْ وُلْدِي»؛(1)
«مهدى(علیه السلام) متوجّه مى شود كه عيسى بن مريم نازل شده است و چنان است كه گويا از موهايش آب مى چكد. مهدى(علیه السلام) به او مى فرمايد: بفرما، پيش برو و با اين مردم نماز بگزار. عيسى می گويد: اين نماز براى اقتداىِ به تو به پا داشته شده. پس پشت سر مهدى(علیه السلام) كه مردى از فرزندان من است، نماز مى خواند».
35_ طبرانى در كتاب المعجم الاوسط و حاكم از امّ سلمه روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«يُبايِعُ الرَّجُلُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَالْمَقامِ عِدَّةَ أَهْلِ بَدْر، فَيَأْتِيهِ عَصائِبُ أَهْلِ الْعِراقِ وَأَبْدال أَهْلِ الشّامِ، فَيَغْزُوهُ جَيْشٌ مِنْ
ص: 58
أَهْلِ الشّامِ حَتَّى انْتَهَوْا بِالْبَيْداءِ خَسِفَ بِهِمْ»؛(1)
«عده اى به تعداد لشكريان بدر با آن مرد _ مهدى(علیه السلام) _ بين ركن و مقام كعبه بيعت مى كنند، پس جمعى از بزرگان اهل عراق و صالحين اهل شام به يارى او مى آيند. پس لشكرى از اهل شام با او و يارانش مى جنگند، تا به منطقه اى به نام بيداء مى رسند، زمين آنان را (لشكر شام) را در خود فرو مى برد».
36_ نعيم بن حماد از محمّد بن حنفيه نقل كرده است كه گفت: نزد على(علیه السلام) بوديم، پس مردى از او درباره مهدى(علیه السلام) سؤال كرد، آن حضرت فرمود: هيهات، هیهات! سپس با دستش نُه عدد شمرد(2)
و بعد فرمود:«ذلِكَ يَخْرُجُ فِي آخِرِ الزَّمانِ، إِذا قِيلَ لِلرَّجُلِ: اللهَ اللهَ! قُتِلَ؛ فَيَجْمَعُ اللهُ لَهُ قَوْماً قَزَعاً كَقَزَعِ
ص: 59
السَّحابِ يُؤَلِّفُ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ، لا يَسْتَوْحِشُونَ عَلى أَحَد، وَلا يَفْرَحُونَ بِأَحَد، دَخَلَ فِيهِمْ عَلى عِدَّةِ أَصْحابِ بَدْر، لَمْ يَسْبِقْهُمْ الاَوَّلُونَ وَلا يُدْرِكْهُمْ الآخِرُونَ، وَعَلى عَدَدِ أَصْحابِ طالُوتَ الَّذِينَ جاوَزُوا النَّهْرَ مَعَهُ»؛(1)
«او در آخرالزمان ظهور خواهد كرد و در زمانى كه درباره اش گفته شود: خدا را! خدا را! كه او كشته شده است،(2)
پس خداوند براى او از جاى جاى زمين گروهى را كه همچون قطعه هاى ابر پراكنده اند، گرد هممى آورد و بين دل هايشان الفت و پيوند ايجاد مى كند، به گونه اى كه از هيچ كس نمى هراسند و به هيچ كس شادمان نمى شوند. به تعداد اصحاب بَدر در اين گروه وارد مى شوند، كسانى كه پيشينيان بر آنان سبقت
ص: 60
نگرفته و پسينيان توفيق درك و وصول به آنان را نمى يابند و آنان به تعداد اصحاب طالوت اند كه با او از نهر گذشتند».
37_ ابن ماجه و طبرانى از عبدالله بن حارث بن جزء زبيدى نقل كرده اند، كه گفت: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمودند:
«يَخْرُجُ ناسٌ مِنَ الْمَشْرِقِ، فَيُوَطِّئُونَ لِلْمَهْدِيِّ سُلْطانَهُ»؛(1)
«مردمى از مشرق زمين قيام مى نمايند و براى سلطنت و حكومت حضرت مهدى(علیه السلام) زمينه سازى مى كنند».
38_ ابوغنم كوفى در كتاب الفتن از على بن ابى طالب(علیه السلام) روايت كرده است كه آن بزرگوار فرمود:
«وَيْحاً لِلطّالِقانِ! فَإِنَّ للهِ بِها كُنُوزاً لَيْسَتْ مِنْ ذَهَب وَلا فِضَّة؛ وَلكِنْ بِها رِجالٌ عَرَفُوا اللهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ، وَهُمْ أَنْصارُ الْمَهْدِيِّ فِي آخِرِ الزَّمانِ»؛(2)
ص: 61
«آه از طالقان _ رحمت باد بر طالقان! _ خدا را در آن شهر گنجينه هايى است كه از طلا و نقره نيستند؛ بلكه در آن مردانى هستند كه خدا را به حقيقت معرفت شناخته اند و آنان در آخرالزمان، ياوران مهدى(علیه السلام) خواهند بود».
39_ ابونعيم از ابوسعيد نقل كرده است كه گفت: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«مِنَّا الَّذِي يُصَلِّي عِيسَى بْنُ مَرْيَمَ خَلْفَهُ»؛(1)«از نسل ماست آن كسى كه عيسى بن مريم پشت سر او نماز مى خواند».
40_ ابوبكر اسكافى، در كتاب فوائد الاخبار از جابر بن عبدالله نقل كرده است كه گفت: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمودند:
«مَنْ كَذَّبَ بِالدَّجّالِ فَقَدْ كَفَرَ، وَمَنْ كَذَّبَ بِالْمَهْدِيِّ فَقَدْ كَفَرَ»؛(2)
«كسى كه دجّال را تكذيب كند كافر شده، و كسى كه مهدى(علیه السلام) را تكذيب كند كافر شده است».
ص: 62
خداى تعالى را سپاس مى گويم كه مرا به نقل اين چهل حديث از بين روايات واردشده درباره حضرت مهدى(علیه السلام) شرافت و توفيق بخشيد.
دراين باره، هركس خواستار احاديثى بيشتر و بحثى گسترده تر است، مى تواند در كتاب هاى «مسانيد» و «جوامع» و كتاب هاى مبسوطى چون بحارالانوار مجلسی و العوالم بحرانی اصفهانی و كمال الدين شيخ صدوق و الغيبة شيخ طوسى و كفاية الاثر خزازقمی و كتاب ما منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر(علیه السلام) به بررسى و تحقيق بپردازد. الحمد لله رب العالمين
12 رجب الخير 1401ق.
قم مقدسه
لطف الله صافى گلپايگانى
ص: 63
ص: 64
1. قرآن کریم.
2. الاختصاص، مفید، محمد بن محمد (م. 413ق.)، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1414ق.
3. البرهان فی علامات مهدی آخرالزمان، متقی هندی، علی (م. 975ق.)، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، مطبعة الخیام، 1399ق.
4. الخصال، صدوق، محمد بن علی (م. 381ق.)، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1403ق.
5. بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(علیهما السلام)، مجلسی، محمدباقر (م. 1111ق.)، تحقیق محمدباقر بهبودی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1403ق.
6. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، صدوق، محمد بن علی (م. 381ق.)، تحقیق سید محمدمهدی موسوی خرسان، قم، الشریف الرضی، 1368ش.
ص: 65