اصالت مهدویت

مشخصات کتاب

سرشناسه:صافی گلپایگانی، لطف الله، 1298 -

عنوان و نام پديدآور:اصالت مهدویت [کتاب]/صافی گلپایگانی.

مشخصات نشر:قم: دفتر تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی، 1393.

مشخصات ظاهری:112ص.؛5/14×5/21س م.

فروست:سلسله مباحث امامت و مهدویت ؛ 7.

شابک:40000ریال:978-600-5105-81-0

يادداشت:کتاب حاضر در سالهای متفاوت توسط ناشران مختلفی منتشر شده است.

یادداشت:کتابنامه:ص.[109]-112؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع:محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق -

موضوع:مهدویت

موضوع:Mahdism

شناسه افزوده:دفتر تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی

رده بندی کنگره:BP224/4/ص2الف6 1393

رده بندی دیویی:297/462

شماره کتابشناسی ملی:3506498

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

سلسله مباحث امامت و مهدويت (7)

اصالت مهدویت

حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی مدظله العالی

ص: 3

ص: 4

فهرست مطالب

تصویر

ص: 5

تصویر

ص: 6

بسم الله الرّحمن الرّحيم

نَحْمَدُكَ اللَّهُمَّ يَا مَنْ مَنَنْتَ عَلَى عِبَادِكَ بِرُسُلِكَ وَأَنْبِيَائِكَ وَأَكْرَمْتَهُمْ بِخُلَفَائِكَ وَأَوْلِيَائِكَ، وَنُصَلِّي وَنُسَلِّمُ عَلَى أَمِينِ وَحْيِكَ وَخَاتَمِ مَنْ بَعَثْتَهُ إِلَى خَلْقِكَ سَيِّدِنَا أَبِي الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ. لَا سِيَّمَا الْإِمَامِ الْمُنْتَظَرِ وَالْوَلِيِّ الثَّانِي عَشَرَ وَالْعَدْلِ الْمُشْتَهَرِ، مَوْلَانَا الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ الْمَهْدِيِّ أَرْوَاحُنَا فِدَاهُ. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَيْهِ وَامْلَأْ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلاً وَقِسْطاً، وَاجْعَلْنَا مِنْ أَنْصَارِهِ وَمُقَوِّيَةِ سُلْطَانِهِ.

قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله :

«لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ لَطَوَّلَ اللهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَأْتِيَ رَجُلٌ مِنْ عِتْرَتِي اسْمُهُ اسْمِي، يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً»؛(1)

ص: 7


1- . صدوق، کمال الدین، ص318؛ کراجکی، کنزالفوائد، ص113؛ طوسی، الغیبه، ص180، 425؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص261؛ بحرانی، مدینة المعاجز الائمّة الاثنی عشر علیه السلام ، ج8، ص7؛ صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، ج2، ص223. (با اختلاف در عبارات).

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«اگر باقى نماند از دنيا مگر يك روز، هرآينه خدا آن روز را طولانى فرمايد تا بيايد مردى از عترت من كه

اسم او اسم من است، پر می كند زمين را از قسط و عدل(1) چنان كه پر شده باشد از ظلم و جور».

ص: 8


1- . راجع به مفهوم قسط و عدل به كتاب عقيده نجات بخش (ص73 – 79) و کتاب وابستگى جهان به امام زمان علیه السلام (ص64) مراجعه شود.

نور اميد

نور اميد همواره درون جان بشر را روشن داشته و او را در برابر حوادث ناگوار پايدار مى سازد و از گردنه ها و فرازونشيب هاى گوناگون گذرانده، گام به گام در مراحل ترقّى و تكامل سير مى دهد.

اگر اميد نبود، بشر هيچ قدمى را برنمى داشت و هيچ رنج و زحمتى را متحمّل نمى گشت و به حلّ اين همه مشكلات، و بازكردن اين همه گره ها و كشف خواص مادّه موفّق نمى شد. هرچه هست از كشاورزى، توليد، صنعت، هنر، علم و مظاهر گوناگون و نتايج روزافزون فعّاليت و تلاش بشر، از بركت نور اميد است كه خواست خدا و سنّت الهى اين نور را هميشه در باطن وجود انسان روشن داشته و جز عده معدودى همگان شكست ها و ناكامى ها را با آن قابل جبران مى دانند و با آن ناراحتى و سستى را از خود دور مى سازند.

اين نور در مواقعى كه تاريكى ها وجود فرد يا جامعه را فرا مى گيرد و امواج ابتلا آنها را احاطه مى نمايد و موانع موفّقيّت ها؛ مانند كوه ها بر سر راه خودنمايى مى كنند، ناگهان با يك درخشش پرتوافكن شده، او

ص: 9

را از شكست روحى نجات مى بخشد و همّت ها را بيدار، عزم ها را استوار، مشت ها را محكم و تصميم ها را قاطع مى سازد.

عقيده به مهدويت و انتظار ظهور موعود آخرالزمان، علاوه بر آنكه عقيده به يك واقعيت و عقيده به وعده حتمى و تخلّف ناپذير الهى است، همين نور اميد و آينده نگرى را مؤكّد مى سازد و از بركاتش اين است كه منتظران را در راه يارى حقّ و دين خدا و امر به معروف و نهى از منكر و مبارزه با ظلم و زور و تسليم نشدن در برابر باطل قوّت مى بخشد و جبهه اسلام را در مقابل كفر، چنان مى سازد كه نوميدى از فتح و پيروزى در آن مفهومى نداشته باشد. غرب زدگى يا شرق زدگى وقتى چيره مى شوند كه ما از خود و مكتبمان مأيوس شده باشيم و اصالت ها و سرمايه هايى را كه داريم، كارساز ندانيم.

آنان كه عليه عقيده مهدويت، تبليغات سوء و سم پاشى مى نمايند، مى خواهند اين موضع و سنگر را از مسلمانان بگيرند تا به آسانى مقلّد بيگانگان و پذيراى عادات و تلقينات سوء آنان شوند.

تا زمانى كه جامعه اى اعتماد به نفس خود را از دست ندهد و از خود و مكتبش نااميد نشود، وابستگى فكرى به بيگانگان پيدا نخواهد كرد، و اگر هم تحت سلطه سياسى و نظامى آنها واقع شد، مى كوشد تا زنجيرهاى سلطه بيگانه را پاره كند. امّا اگر احساس حقارت كرد، اگر انديشه و ايمانش شكست خورد، و اگر مكتب و راه ديگران را قوى تر

ص: 10

و سازنده تر از راه و مكتب خود شناخت و آنها را به عنوان الگو انتخاب كرد و ترقّى را در تقليد از آنها گمان نمود، خود و ايدئولوژى هاى مكتبى خود را فراموش خواهد كرد.

عقيده انتظار در معناى عامش كه فراگير تمام مسلمين است و در معناى خاصش كه شيعه به آن معتقد است، اين حالات و خودباختگى ها را نفى مى كند و مسلمانان را به بازگشت به اسلام و تمسّك به وحدت اسلامى و ريشه كن كردن نفوذ بيگانه و تنفّر از كفر و الحاد دعوت مى نمايد. مسلمان اگرچه به ظاهر خلع سلاح شده و قواى مادّى خود را نسبت به دشمن ضعيف تر ببيند، هرگز احساس حقارت نمى نمايد و ميدان جهاد و تلاش را ترك نمى كند و خود را برتر از كفّار مى داند كه:

﴿وَلِلَّهِ العِزَّةُ وَلِرَسولِهِ وَلِلمُؤمِنينَ﴾؛(1)

«عزّت مخصوص خداوند و رسول او و اهل ايمان است».

به سرمايه هاى ايمانى و اسلامى خود و به وعده هاى الهى اتّكا دارد و مرعوب و سست نمى شود، كه:

﴿وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾؛(2)

«سستى نكنيد و اندوهناك نشويد؛ زيرا شما بلندمرتبه

ص: 11


1- . منافقون، 8.
2- . آل عمران، 139.

هستيد اگر در ايمان ثابت قدم باشيد».

آن غرب زدگانى كه حاضر نبودند در كارسازى اسلام بينديشند و تسلّط غرب را بر سرزمين هاى اسلامى، امرى غير قابل انكار مى دانستند و آن چپ گرايانى كه نيم قرن است با عرضه احزاب و برنامه هايى كه از مكتب ماركس و لنين تغذيه مى نمايند، مى خواستند در زير پوشش مبارزه با امپرياليزم، راه تسلّط نفوذ شوروى را صاف و هموار نمايند.

اكنون كه مى بينند اسلام، چنين انقلابى را كه معجزه بزرگ قرن به شمار رفت، به وجود آورد، اگر انصاف داشته و خود را به بيگانه نفروخته باشند، مى فهمند كه اسلام پس از چهارده قرن چه قدرت عظيم و بى مانندى است. پس از اينكه بتواند با يارى و پشتيبانى از چپ گرايان و وابستگان خود، شاه خائن را ساقط سازد، مأيوس گرديده و از در تملّق و سازش با او وارد شده بود تا بلكه از آنچه آمريكا و ديگر دُوَل غربى از ايران به غارت مى برند، سهمى هم به آنها بدهد.

اين اسلام بود كه اين رژيم نيرومند را ساقط و استعمار را - به نوعى كه در حسابِ حساب گرهاى ماهر سياست نمى آمد - طرد و رسوا سازد. اعتقاد به مكتب امامت و مهدويت و نيابت عامّه فقها از حضرت مهدى علیه السلام يگانه الهام بخش امّت مسلمان ايران بود كه اين مشت محكم

ص: 12

را بر دهان ياوه گويان و دشمنان اسلام و مبلّغان مكتب هاى الحاد و ماركس پرستان و مزدوران و سرمايه داران صهيونيسم آمريكا زد.

الهام از مكتب مهدويت بود كه مسلمانان انقلابى ما را آماده شهادت كرد تا ده ها هزار شهيد و جانباز، خون خود را در راه نجات اسلام نثار كرده و اسلام را به اين فتح بزرگ نايل نمودند. بديهى است اين انقلاب به پاسدارى افراد مؤمن و متعهّد نيازمند است و اكنون كه صداى دعوت اسلام از اين مرز و بوم بلند شده، مسئوليت همه بيشتر از پيش است. جهانيان همه رفتار و سازماندهى ما را زير نظر گرفته و مى خواهند به واسطه نظام جديدى كه در ايران برقرار شده، اسلام را از نو بشناسند. اگر ما نتوانيم اين انقلاب را به ثمر برسانيم و ويژگى هاى ممتاز اسلام را به دنيا نشان بدهيم و نعمتى را كه به آن سربلند شده ايم قدر نشناسيم، و باز هم وابستگى يا خودكامگى نشان بدهيم، به اسلام خيانت كرده و بسيارى را از آن مأيوس خواهيم نمود.

اگر خداى نخواسته در اثر غفلت انقلابى هاى مسلمان، ديگران بخواهند ما را درعين حالى كه از استعمار غرب فاصله مى گيريم و بايد هم فاصله بگيريم، به سوى شرق ببرند و به آنجا وابسته نمايند، يا مكتب هايى را كه در اصل و بنيان از اقتصاد غيراسلامى مايه مى گيرند ترويج كنند، همه خيانت به اسلام است و به نظر من، انحراف از اسلام و برنامه هاى آن، در اين موقعيتى كه دنيا هم، انقلاب ايران را اسلامى

ص: 13

شناخته و منتظر پياده شدن اسلام در اين كشور مى باشند، از همكارى با ساواك شاه و سيا در دوره گذشته اگر بدتر نباشد، بهتر نيست. مسئوليت فوق العاده زياد است، خدا، پيغمبر، ائمّه معصومين علیهم السلام ، ارواح اولياى اسلام، شهداى راه حقّ، مسلمانان جهان و مردم آزاد دنيا، همه از ما انتظار دارند تا چگونه امتحان بدهيم و چگونه در اين مقطع زمانى، به تعهّداتى كه داريم وفادار بمانيم و پرچم اسلام را به اهتزاز درآوريم.

اكنون هم همه اميدها به افراد مؤمن و مخلص است كه غير از عظمت اسلام و اجراى احكام اسلام هدفى ندارند و شهيدانى را نيز در راه خدا داده اند و با مقام و منصب و هيچ اعتبارى معاوضه نمى كنند. آنها كه در برابر زحمات و تلاش ها، راه پيمايى ها، تعطيلى كسب و كار و بازار، به زندان افتادن ها، ناراحتى ها و بى خوابى ها، از كسى اجر و مزدى نمى خواهند. به آن كشاورزان و كارگران عزيزى كه فقط شور اسلام و عشق به پياده شدن احكام قرآن، آنها را به اعتصابات و تظاهرات و تحمّل صدمات و محروميت ها برانگيخت و بالاخره به آنهايى كه از صميم جان يار و وفادار و پشتيبان اسلام هستند و همه چيز را در چهارچوب احكام اسلام مى خواهند و فريب آنان را كه مى خواهند به نام دلسوزى براى كشاورز و كارگر، راه امّت مسلمان را عوض كنند و خود را به مقامات و مناصبى برسانند، نمى خورند. اميد ما به آن افراد آگاهى است كه مى خواهند براى به ثمر رساندن اين

ص: 14

انقلاب، همگان را جذب و به آن اميدوار سازند، نه آنان كه مى خواهند با گروه بندى ها و اختصاص الفاظ مجاهد و مبارز به خود و گروهشان، جامعه و امّت اسلام را تجزيه نمايند.

انقلاب اسلامى به اين افراد و به اخلاص آنها مديون است و اكنون هم افرادى با چنين خلوص نيّت مى توانند با الهام از تعاليم اسلام و پيروى از رهنمودهاى روحانيت، اين انقلاب را در هويت اسلامى اش حفظ نمايند و نگذارند با نظريه اسلام منهاى روحانيت كه خطرناك ترين نظريه هاى ضدّاسلامى است و نتيجه اى جز اسلام منهاى اسلام ندارد، اسلام را بكوبند و زمينه بازگشت استعمار را فراهم سازند.

اصالت مهدويت

در رابطه با مطالب بالا و نقش سازنده عقيده به مهدويت، در پاسدارى از ايدئولوژى هاى اسلام در به وجود آوردن انقلاب اسلامى ايران در كتاب حاضر، اصالت هاى مهدويت از ده جهت به شرح زير بررسى مى شود:

1 - از جهت معقول بودن امكان آن.

2 - از جهت اتّكا بر مبانى معقول و منطقى.

3 - از جهت موافقت با فطرت و نواميس عالم خلقت.

4 - از جهت مبتنى بودن آن بر بشارت پيامبران و اديان آسمانى.

ص: 15

5 - از جهت ابتناى آن بر آيات قرآن كريم.

6 - از جهت ابتناى آن بر احاديث معتبر و متواتر.

7 - از جهت اتّفاق مسلمانان و اجماع شيعه و اهل سنّت.

8 - از جهت معجزات و كرامات.

9 - از جهت ابتناى آن بر توحيد و يكتاپرستى.

10 - از جهت نقش آن در عمل و برقرارى عدالت و به ثمر رساندن انقلاب اسلامى.

مژده اى دل كه مسيحا نفسى مى آيد

كه ز انفاس خوشش، بوى كسى مى آيد

از غم و درد مكن ناله و فرياد، كه من

زده ام فالى و فريادرسى مى آيد

ز آتش وادى ايمن، نه منم خرّم و بس

موسى اينجا به اميد قَبَسى مى آيد

هيچ كس نيست كه در كوى تواَش كارى نيست

هركس اينجا به اميد هوسى مى آيد

دوست را گر سرِ پرسيدن بيمار غم است

گو بيا خوش كه هنوزش نفسى مى آيد

ص: 16

1- اصالت مهدويت از جهت معقول بودن امكان آن

بديهى است آنچه در بررسى و شناخت يك فكر، اصل و آغاز كار است، معقول بودن و خردپسندبودن آن است. به اين معنا كه عقل، امكان آن را بپذيرد و نتواند آن را به طور جزم انكار كند و قبول امكان آن را غير عقلايى بداند. در تمام مسائل علمى و غيرعلمى اين قانون جريان دارد كه اوّل بايد امكان آن پذيرفته شود و احتمال واقعيت داشتن يا واقعيت يافتن آن در نظر عقل مردود نباشد.

مثلاً اگر بخواهيم وقوع «اجتماع نقيضين» و «اجتماع ضدّين» يا «ارتفاع نقيضين» يا «مقدّم بودن وجود چيزى را بر خودش» بررسى كنيم، بايد نخست امكان اين مسائل را بپذيريم و الّا اگر امكان آن را معقول نشناسيم، سخن از وقوع يا عدم آن به ميان آوردن غلط و سفاهت است و بالأخره بر اين اساس است كه فرضيه هاى علمى مختلف در چگونگى پيدايش جهان، پيدايش زمين، پيدايش حيات، پايان جهان، تحوّلات كيهانى و صدها مسئله ديگر قابل بحث و بررسى

ص: 17

معقول مى شود و پس از اينكه اين اصل در هر مسئله اى جارى شد و عقل امكان آن را قبول كرد و احتمال آن را ردّ ننمود، اثبات آن اگرچه وقوعش از راه وحى و اخبار انبيا محسوس نباشد؛ بلكه خبر اشخاص موثّق و افرادى كه داعى به دروغ گفتن ندارند، عقلايى و صحيح مى باشد.

لذا به نقل ديگران، به وجود بسيارى از موجودات كوچك و بزرگ و حوادث جوّى و گذشته و آينده اكتفا مى شود. و به اخبار انبيا از وجود ملائكه و عالم غيب و بهشت و جهنم و امور ديگر اعتماد و اطمينان و يقين حاصل مى گردد و اين روش كاملاً عقلايى و منطقى است و تخلّف از آن، خلاف عقل است.

اصالت عقيده به مهدويت از اين جهت محتاج به هيچ بيانى نيست؛ زيرا هر عاقلى امكان آن را تصديق مى كند و هيچ خردمندى آن را ردّ نمى نمايد و اظهار شكّ و ترديد را در آن جايز نمى داند. هرچه بينديشيم و هر انديشمندى آنچه بينديشد، نمى تواند در اصالت مهدويت از اين جهت ايرادى بگيرد يا حرفى بزند. هميشه اين اصالت براى مسئله مهدويت و ظهور مصلح آخرالزمان، در بين ملل و امم و مسلمين و حتّى آنان كه به آن معتقد نيستند، مسلّم و ثابت بوده است و حتّى در بسيارى از عقايد دينى ديگر، امكان آن اگر به ذهن نزديك تر نباشد، دورتر نيست و لذا از قرن دوم به بعد كه بعضى مجادلات و بحث ها در بين مسلمانان

ص: 18

رواج گرفت و پيرامون بسيارى از مسائل اسلامى سخن گفته و ردّ و قبول داشتند، اين موضوع اصلاً مورد شبهه و ايرادى قرار نگرفت؛ چون به هيچ وجه شبهه يا آنچه شبيه شبهه باشد، در آن راه ندارد. پس اصالت مهدويت از اين جهت صددرصد معتبر و عُقلايى و منطقى است و بيش از اين نياز به توضيح ندارد.

به حُسن خُلق و وفا، كس به يار ما نرسد

تو را در اين سخن، انكار كار ما نرسد

اگرچه حُسن فروشان به جلوه آمده اند

كسى به حُسن و ملاحت، به يار ما نرسد

هزار نقش برآيد ز كلك صنع و يكى

به دل پذيرى نقش نگار ما نرسد

ص: 19

2- اصالت مهدويت از جهت اتّكا بر مبانى معقول و منطقى

پس از اينكه امكان يك موضوع بررسى و پذيرفته گرديد، مسئله واقعيت داشتن يا واقعيت يافتن آن مطرح مى شود؛ زيرا ممكن است يك موضوع، امكان واقعيت داشتن يا واقعيت يافتن داشته باشد و عقل هم امكان آن را ردّ نكند؛ امّا واقعيت نيافته باشد.

مثلاً ممكن است فلان حادثه بزرگ در دنيا اتّفاق افتاده باشد، يا فلان كشتى بزرگ در فلان اقيانوس غرق شده باشد، يا يك انفجار عظيم در خورشيد روى داده باشد، امّا صورت واقعيت به خود نگرفته باشد؛ زيرا واقعيت يافتن و واقعيت داشتن اين حوادث را بايد يا مستقيماً ببينيم يا بينندگان و دانشمندان به ما خبر بدهند.

حال پس از بحثى كه گذشت، واقعيت داشتن وجود حضرت مهدى علیه السلام و غيبت آن حضرت و واقعيت يافتن ظهور آن حضرت و تشكيل حكومت جهانى اسلام و سعادت عمومى و برقرارشدن نظام عدل و ساير امورى كه پيامد ظهور و آثار آن است، بررسى مى شود.

ص: 20

مطالعه صدها كتاب و بلكه بيشتر و رساله هايى كه از يازده قرن پيش تاكنون در موضوع مهدويت نوشته شده و همچنين بررسى كتاب ها و اصولى كه از قرن اوّل هجرت تا حال در رشته هاى مختلف علوم اسلامى تأليف شده، ابتناى اين عقيده را بر مبانى صحيح و معقول و مصادر اصيل اسلامى روشن مى سازد و چنان اين مبانى و مآخذ، مصونيت اين عقيده را از هرگونه تشكيك، تضمين و استوار كرده است كه حتّى در مقام پاسخ گويى و ردّ دعواى كسانى كه به دروغ ادعاى مهدويت كردند، كسى نتوانست اصل عقيده مهدويت را ردّ كند؛ بلكه مدّعيان دروغ و متمهّديان را به واجدنبودن علايم و شرايط و صفاتى كه براى حضرت مهدى علیه السلام معلوم شده است، ردّ مى كردند؛ چون انكار اصل مهدويت را مساوى با انكار مبانى و مآخذ محكم اصول و فروع اسلامى مى ديدند.

درضمن مباحث آينده، به تفصيل اتكاى اين عقيده بر معيارهاى باوربخش عقلى و مصادر و وثائق اسلامى معلوم خواهد شد، ان شاءالله تعالى.

آفتاب رخ دلدار عيان خواهد شد

آب در جوى جهان باز روان خواهد شد

صفحه ارض همه امن و امان خواهد شد

نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد

عالم پير دگرباره جوان خواهد شد

ص: 21

مى رسد روز خوش و دل شود از غم آزاد

اين خرابى كه تو بينى همه گردد آباد

مى كند عدل خدا ريشه جور و بيداد

ارغوان جام عقيقى به سمن خواهد داد

چشم نرگس به شقايق نگران خواهد شد(1)

ص: 22


1- . از اشعار تضمينيه غزل حافظ اثر طبع مرحوم آيت الله والد (آقاى آخوند ملا محمّدجواد صافى قدس سره ).

3- اصالت مهدويت از جهت موافقت با فطرت و سنن عالم خلقت

خلاصه و حقيقت مهدويت، منتهى شدن سير جوامع جهان به سوى جامعه واحد و سعادت عمومى، امنيّت و رفاه، تعاون و همكارى، همبستگى همگانى، حكومت حقّ و عدل جهانى، غلبه حقّ بر باطل، غلبه جنود «الله» بر جنود «شيطان»، نجات مستضعفان و نابودى مستكبران، و خلافت مؤمنان و شايستگان به رهبرى يك رجل و ابرمرد الهى است كه موعود انبيا و اديان، و دوازدهمين اوصيا و خلفاى پيغمبر آخر الزمان است.

اين محتوا و اين هدف و اين پايان و عاقبت، مطلوب هر فطرت و خواسته وجدان هر انسان است.

حكومت عدل و نظام الهى، قانون واحد و لغو تبعيضات، برداشته شدن مرزها و آزادى انسان ها، برچيده شدن اين رژيم ها و نظام هاى طاغوت پرور، مطلوب بشر است.

ص: 23

كدام انسان است كه بااين همه مظالم و ستمگرى ها موافق باشد؟ و كدام انسان است كه با صرف اين بودجه هاى تسليحاتى سنگين و كمرشكن كه براى حفظ رژيم ها و مرزهايى است كه در اثر تقسيم دنيا به مناطق سلطه و نفوذ طاغوت ها و حزب ها و گروه هاى طاغوتى برقرار شده است، موافق باشد؟ و كدام انسان است كه تقسيم ملل دنيا را به غالب و مغلوب و سلطه گر و زير سلطه، و استضعاف گر و استضعاف شده و پيشرفته و عقب مانده، وجداناً قبول داشته باشد؟

چرا دسترنج مردم ضعيف و كارگر و كشاورز بايد به مصرف تجمّلات و نگهدارى كاخ هايى مثل كاخ اليزه، كاخ سفيد، كاخ بوكينگهام، كاخ كرملين و هزارها كاخ ديگر برسد؛ درحالى كه صدها ميليون بشر از حدّاقل زندگى و خوراك و پوشاك و مسكن عادى محروم باشند؟

اين كشورگشايى ها و اين توسعه طلبى ها كه نمونه آن توسعه طلبى هاى بى حدّوحصر آمريكا و شوروى است، تا كى بايد ادامه پيدا كند؟ اين انسان هاى محروم كه در جمهورى هاى روسيه مخصوصاً جمهورى هاى آسيايى آن، حقّ نفس كشيدن ندارند و صدا و نظرشان در هيچ كجاى دنيا منعكس نمى شود، در حزب كمونيسم شوروى هضم شده و از حقّ انديشيدن ساده محروم هستند، مگر انسان نيستند؟

ص: 24

اين آوارگان فلسطين و اين مسلمانان كه در فلسطين و غزّه و سواحل رود اردن و جنوب لبنان زندگى مى كنند، طبق چه قانون فطرت پسند بايد مورد اين همه جنايات وحشيانه حكومت دست نشانده و تحميلى اسرائيل قرار بگيرند؟ و اين پشتيبانى بى دريغ آمريكا از اين همه ظلم و شرارت و قتل عام كوچك و بزرگ و زن و مرد، چه توجيهى غير از ماهيت صهيونيستى حكومت آمريكا دارد؟

اين مردم مسلمان و محروم عربستان و حرمين شريفين با اين ثروت سرشار و خدادادى آنها كه مى تواند پرجمعيت ترين و وسيع ترين كشورهاى دنيا را آباد و مترقّى و بى نياز سازد، چرا بايد در فقر و عقب ماندگى باقى بمانند و شاهزادگان سعودى و رژيم كثيف وهابى، اموال ملّى آنها را به يغما برده و در بانك هاى خارجى و در اختيار بيگانگان و استعمار آمريكا بگذارند، و آنچه را هم به صورت ظاهر به مصارف حكومت و نگهدارى نظام وهابى سعودى مى رسانند؛ درحقيقت در شكل معامله اسلحه و غير آن به آمريكا برگردانند؟ و بدتر از همه اينكه اين روش هاى ضداسلامى خود را، پايه اسلام قلمداد كرده و حكومت خود را كه برخلاف مبانى حكومت اسلامى است، شرعى و اسلامى معرّفى مى نمايند؟

چرا كارگر و كشاورز در رژيم سرمايه دارى و سوسياليستى محكوم به استضعاف است؟ در آن رژيم، در استضعاف راكفلرها و هاريمن ها

ص: 25

و اناسيس ها، و در اين رژيم، در استضعاف سازمان هاى كارگرى و كشاورزى و حزب؟

فطرت بشر همه اينها را محكوم مى كند و ندا و نهضتى را كه بخواهد به اين نظام ها پايان دهد و پيامبرگونه و على وار زمام امور را به دست بگيرد، تأييد مى نمايد.

اگر حكومت واحد جهانى خواست بشر نبود، و اگر اين رژيم ها و موضع گيرى هايشان در برابر يكديگر بر وجدان مردم تحميل نشده بود، سازمان ملل و انديشه حكومت جهانى و ارتش واحد و قانون واحد به بشر عرضه نمى شد، تا كى سربازان يك حكومت، براى دفاع از يك رژيم در برابر حمله رژيم ديگر، خونشان ريخته شود؟ مثلاً هويت نظام اردن و حكومت هاى بزرگ و كوچكى نظير آن و ارتش و قوايشان جز حفظ فرمانروايى شخصى مثل ملك حسين يا ديگران چيست؟ آن خونى كه در راه حفظ سلطه ملك حسين يا صدام حسين يا امير كويت و بحرين و ساير شيوخ ريخته شود، در راه چيزى و كسى كه ريخته نمى شود، راه اسلام و خداست.

فطرت بشر، آن جان بازى و آن خون ريزى و آن جنگ و دفاعى را تأييد مى كند كه براى اعتلاى كلمه الله و سعادت انسان و پاسدارى از حقوق انسان و فى سبيل الله باشد؛ همان كه دين فطرى اسلام و كتاب اسلام آن را چنين تفسير و معرّفى مى نمايد:

ص: 26

﴿اَلَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ﴾؛(1)

«اهل ايمان در راه خدا، و كافران در راه شيطان جهاد می كنند».

پس در راه طاغوت، در راه استقرار ديكتاتورى پهلوى ها و آتاتورك ها و هيتلرها و كارترها و استالين ها جنگ كردن، جنگ با فطرت انسانيت است و اصولاً نه فقط فطرت بشر با اين مظاهر نفرت انگيز موافق نيست، طبع جهان نيز مطابقت ندارد و عكس العمل هاى آن يا به اصطلاح آثار وضعى اين اعمال و نابرابرى ها، سلب بركات و خيرات است.

پايان يافتن سلطه بر بشر و برقرارشدن حكومت عدل و نظام الهى و لغو اين تبعيضات و برداشتن اين مرزها، همه مطلوب بشر است و اين سازمان ملل مصنوعى و آلت دست ابرقدرت ها هم مَجاز آن حقيقت است. اگر عدل نباشد و اگر ميل فطرى بشر به عدل و امنيّت و قانون و سازمان هاى احقاق حقوق نباشد، زورمندان و تجاوزگران و سلطه جويان ناچار نمى شدند كه مقاصد سوء خود را زير پوشش عدل و صلح و همزيستى مسالمت آميز و حسن همجوارى و حفظ امنيّت و غير آن به مردم عرضه كنند و نيازى به اينكه به ظلم و باطل، لباس عدل و حقّ بپوشانند، نداشتند؛ ولى چون فطرت بشر حقّ و عدل را مى خواهد و از باطل و ظلم

ص: 27


1- . نساء، 76.

نفرت دارد، اينان با اسم هاى بى مسمّى مردم را فريب مى دهند و حاصل آنكه به قول شاعر:

اين دروغ از راست می گيرد فروغ

بنابراين اجماع ملل و امم بر اينكه پايان جهان، سعادت عمومى است و به دنبال اين تاريكى ها، روشنايى است و مقاومت در برابر حقّ، سرانجامش شكست و نابودى است، اصل فطرى است كه با سنّت جهان و حركت عالم و يا بنياد جهان كه بر حقّ استوار است، موافق مى باشند. خدا مى فرمايد كه:

﴿مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾؛(1)

«ما آسمان ها و زمين و آنچه بين آنهاست را جز به حقّ نيافريديم».

بايد حقّ بيايد و سراسر جهان را بگيرد و باطل از بين برود و معناى:

﴿وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقاً﴾؛(2)

«و بگو حقّ آمد و باطل نابود شد، که همانا باطل نابودشدنى است».

ص: 28


1- . احقاف، 3.
2- . اسراء، 81.

در همه جا و همه رشته ها آشكار شود.

در قرآن مجيد، در آيات متعدّد به اين قانون خلل ناپذير تصريح شده است و آخرين سخنى كه در اينجا متذكّر مى شويم، اين است كه جهان و جوامع بشرى در تحوّلات مختلف، مراحلى را پشت سر مى گذارد و از تخليص ها و تصفيه هاى گوناگون عبور مى كند تا به تصفيه نهايى كه به وسيله مهدىِ آل محمّد علیهم السلام انجام مى شود، برسد. در اين تصفيه ها و تخليص ها به تدريج آنچه بايد ساقط شود، شناخته مى شود و نظام هايى كه بايد منحل گردد و روش هايى كه بايد ترك شود، همه شناسايى مى شوند، آنچه مضرّ است، همه مانند كف ها و علف هاى خشك و هرزه اى كه روى آب هاى سيل آسا كه در اثر باريدن باران جارى مى شود، ظاهر مى گردند، از ميان مى روند و سودبخش نمى شود.

جوامع بشرى همه براى پذيرفتن يك تصفيه دامنه دار آماده مى گردد و همين كه منادى عدل و مبشّر ظهور حضرت مهدى علیه السلام ؛ شروع آن تحوّل بزرگ را اعلام مى كند، جز معاندين و آنان كه در اين تحوّل بايد تصفيه شوند، همه خود را براى انجام آن آماده مى سازند و از آن استقبال مى نمايند.

ص: 29

﴿ذَلِكَ بِأَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ

دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ ﴾؛(1)

«همانا خداوند حقِّ مطلق است و هرچه جز او را بخوانند باطل است و بزرگى شأن، مخصوص ذات پاك خداست».

حجّت قائم كه آفتاب جهان است

شمع يقين، رهنماى پير و جوان است

مهدى آل نبى همان كه ز فيضش

كسوت هستى به جسم عالميان است

رحمت بى منتهاى خالق يكتا

آن كه درش چون حرم، حريم امان است

قائم بالحقّ، ظهور غيب الهى

آن كه غيابش نظام غيب و عيان است

طوطى طبعم چو خورده شكّر عشقش

شعر بديعم مثال آب روان است

بر كرم وجود اوست راجى و واثق

صافى از آن دم كه بر درش چو حسانست(2)

ص: 30


1- . حج، 62.
2- . اشعار از مرحوم آيت الله والد قدس سره است.

4- اصالت مهدويت از جهت قبول امم و ابتناى آن بر بشارات پيامبران و اديان آسمانى

اشاره

تمام اديان آسمانى به پيروان خود، عصر درخشان و سعادت عمومى و آينده مشعشع و صلح جهانى و دوران پرخير و بركتى را نويد داده اند كه در آن، نگرانى ها و دلهره ها و هراس ها مرتفع شود و به يُمن ظهور شخص بزرگ و مردى خدايى كه به تأييدات الهى مؤيّد است، در روى زمين، منطقه و شهر و دهستان و دهى باقى نماند؛ مگر آنكه در آن بانگ دل نواز توحيد بلند شود و روشنايى يكتاپرستى، تاريكى شرك را زايل سازد و علم و عدل و راستى و امانت چهره جهان آراى خود را بنمايانند و همه جا را منوّر سازند.

اين موعود عزيز برحسب استوارترين و صحيح ترين مصادر اسلامى، خليفه دوازدهم حضرت خاتم الانبيا محمّد مصطفى صلی الله علیه و آله و دوازدهمين رهبر و امام بعد از آن حضرت و همنام و هم كنيه آن حضرت است

ص: 31

و القاب مشهورش در بين مسلمين، «مهدى»، «قائم»، «منتظر»، «صاحب الامر»، «صاحب الزمان» و «بقيّة الله» است.

و در زبان هاى ديگر به «گرزاسيه»، «وشينو»، «آرتور»، «مهميد» و نام ها و القاب ديگر خوانده شده است.(1)

در كتاب زند و كتاب جاماسب و كتاب شاکمونى و كتاب جوك و كتاب ديد و كتاب باسك و كتاب پاتيكل و كتاب دادنگ و كتاب صفنياى نبى و كتاب اشعيا و كتاب وحى كودك و كتاب حكى نبى و كتاب مكاشفات يوحناى لاهوتى و كتاب دانيال و انجيل متى و انجيل لوقا و انجيل مرقس(2) و كتاب ها و الواح ديگر، اين بشارت ها به عبارات و مضامينى كه همه اصالت عقيده مهدويت را تأييد و آن را يك اصل عام مورد قبول همه ملل و امم و انبيا و اديان معرّفى مى نمايند، آمده است و به بعضی صفات و علايمى كه در احاديث و بشارات اسلامى براى اين ظهور و صاحب آن؛ حضرت مهدى حجة

ص: 32


1- . به كتاب نجم الثاقب (محدّث نوری، ص55 – 132، باب2) و ساير كتاب هايى كه القاب و نام هاى حضرت مهدى علیه السلام را بر شمرده اند مراجعه شود. در نجم الثاقب (محدّث نوری، ص55 – 132، باب2) بيش از يك صدوهشتاد اسم براى آن حضرت ذكر كرده است.
2- . براى معرّفى اين كتاب ها و بشارات آنها و كتاب هاى ديگر در اين موضوع، مراجعه شود به كتاب هاى انيس الاعلام (فخرالاسلام، ج7، ص383 – 410) و بشارات عهدين (صادقی تهرانی، ص234 – 282) و من ذا؟ (خالصی، ص68 – 92) و لسان الصدق.

بن الحسن العسكرى علیهما السلام بيان شده، اشاره يا صراحت دارند. چون شرح اين بشارات، سخن را بسيار طولانى مى سازد، فقط در اينجا به عنوان تفسيرى از آيه 105 سوره انبياء به نمونه اى از اين بشارت ها اشاره مى نماييم.

آيه شريفه اين است:

﴿وَلَقَدْ كَٮݩݧݑَبݩݩْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ﴾؛(1)

كه مفاد ظاهر آن اين است كه:

«و هرآينه ما در زبور بعد از ذكر نوشتيم كه البته بندگان صالح من وارث زمين می گردند».

اين آيه از بشارت حتمى الهى خبر مى دهد كه شايستگان و صالحان، وارث زمين و صاحب آن مى شوند. چون در آيات قبل از اين آيه، از زمين خاصى سخنى به ميان نيامده است؛ لذا الف و لام «الارض»، الف و لام عهد نخواهد بود، و ظاهر اين است كه مراد تمام زمين است.

بنابراين آيه خبر از روزگارى مى دهد كه زمين و اداره آن در همه قاره ها و همه مناطق و معادن آن، در اختيار بندگان شايسته خدا درآيد، چنان كه در آيات ديگر نيز همين وعده را فرموده است. مانند آيه:

﴿وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمݩݩݩݩݩݩْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ

ص: 33


1- . انبياء، 105.

لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ... ﴾؛(1)

«و خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دهند وعده داده كه در زمين خلافت دهد...».

و نيز آيه:

﴿وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ﴾؛(2)

«و اراده كرده ايم بر كسانى كه در زمين ضعيف و ذليل نگه داشته شده اند منّت گذارده و آنان را پيشوايان و وارثان زمين گردانيم».

مراد از «زبور» كه اين بشارت در آن نوشته شده است، كتاب آسمانى است كه بر جناب داود پيغمبر علیه السلام نازل شده است و مراد از «ذكر» چنان كه مفسّرين فرموده اند، تورات است؛ و ممكن است به اعتبار اينكه الف و لام «الذكر» براى جنس باشد، نه براى عهد، مراد از آن مطلق كتاب هاى آسمانى باشد كه پيش از زبور نازل شده اند.

به هرحال برحسب اين آيه، در تورات و زبور، اين وعده ذكر شده است. اكنون بايد ديد اين وعده و بشارت در تورات و زبور به چه صورتى آمده است؟!

ص: 34


1- . نور، 55.
2- . قصص، 5.

بايد به اين نكته توجّه داشت كه، در تورات و به طوركلّى كُتب عهد عتيق و جديد، از آنچه بعضى حفظ داشتند، مورد تجديد و استنساخ آن گرديد و مخصوصاً در آنچه باقى مانده هم در قسمت هايى كه مربوط به بشارت از پيغمبر اسلام صلی الله علیه و آله است، تحريفات و تأويلات و تفسيرهاى غيرموجّه بسيار كرده و در ترجمه ها غرض ورزى زيادى نموده اند و انجيلِ اصل نيز اين اناجيل موجود نبوده و اناجيل نيز منحصر در اين چهار انجيل نبوده؛ بلكه بيش از اينها بوده است كه ازجمله انجيل «برنابا» است كه در آن بشارت هاى متعدّد به ظهور حضرت خاتم الانبيا صلی الله علیه و آله موجود است و از حيث استوارى مضامين و مطالب، طرف قياس با اين اناجيل معروف (انجيل مرقس، متى، لوقا و يوحنّا) نيست.

با اين حال، تورات و انجيل فعلى هم كه در دست يهود و نصارى است، حاوى بشارات متعدّد به ظهور اسلام و حضرت رسول خاتم و ائمّه طاهرين علیهم السلام است كه علماى بزرگ تورات و انجيل شناس، اين موارد را در كتاب هايى كه به زبان فارسى و عربى و غيره نوشته اند، استخراج كرده و در تأليفات خود نوشته اند.

علاوه بر آن، بعضى از بزرگان اهل كتاب؛ مثل «فخرالاسلام» مؤلف كتاب نفيس انيس الاعلام و مؤلفات ارزنده ديگر، پس از قبول اسلام

ص: 35

پيرامون اين موضوع، حقّ مطلب را در تحقيق و بررسى و اظهار و افشاى حقّ ادا كرده اند.

ما در اينجا فقط در رابطه با تفسير اين آيه به بشارتى از تورات و بشارتى از زبور اشاره مى كنيم.

امّا تورات: در پاراش لخلخا (فصل 17 از آيه 20 از سفر تكوين) از قول خداوند جليل به ابراهيم خليل علیه السلام اين گونه آمده است:

«وِلْ يَشْمَا عِلَى شَمَعْتَيْخَا هِينِهِ بِيرَخْتِى اُوتُو وَهْرِبَتِى اُوتُوا بِمَادْمَادْشِنِمْعَا سَارِنْسِئِمْ يَوْلَدْ وَاِنْ تَتْيُو لُغَوِى كَادِلْ».(1)

مؤلّف انيس الاعلام علاوه بر اين متن، متن اين كلمات را از سريانى عتيق و از سريانى جديد و ترجمه عربى آن را از ترجمه طبع بيروت (س 1870) و ترجمه فارسى آن را از ترجمه طبع لندن (س 1895) آورده است و سخن را ادامه مى دهد، تا اينجا كه مى گويد: چون معنای الفاظ را دانستى اكنون گوييم كه خداوند جليل پس از اينكه هفده بشارت به حضرت خليل علیه السلام داد، چنان كه در «پاراش» مذكور مسطور گشتند، حضرت ابراهيم علیه السلام بعد از

استماع بشارت مذكور، ساجداً لله به خاك درافتاد و تمنّا كرد كاش اسماعيل

ص: 36


1- . فخرالاسلام، انيس الاعلام، ج 7، ص 383 - 385.

زنده مى ماند؛ زيرا زندگانى او نزد من بهتر از هفده بشارت است.

پس خداوند عالم فرمود: دعاى تو را در حقّ اسماعيل به اجابت رسانيدم، او را بركت داده و كثيرالاولاد قرار خواهيم داد و قبيله بزرگ كه عبارت باشد از قبيله عرب، از صُلب او خواهد بود و او را بزرگ خواهم گردانيد، به سبب اينكه محمّد صلی الله علیه و آله و دوازده امام از اوصياى ايشان را از صلب او پديد خواهيم آورد... .(1)

امّا زبور داود علیه السلام ، در ترجمه فارسى زبور 37 از مزامير داود كه چهل آيه است، چنين آمده است:

9 - زيرا كه شريران منقطع مى شوند؛ امّا متوكّلان به خداوند وارث زمين خواهند شد.

10 - و حال اندك است كه شرير نيست مى شود كه هرچند مكانش را استفسار نمايى ناپيدا خواهد بود.

11 - امّا متواضعان وارث زمين شده، از كثرت سلامتى متلذّذ خواهند شد.

12 - شرير به خلاف صادق افكار مذمومه مى نمايد و دندان هاى خويش را بر او مى فشارد.

13 - خداوند به او متبسّم است؛ چون كه مى بيند كه روز او مى آيد.

ص: 37


1- . فخرالاسلام، انيس الاعلام، ج 7، ص 383 - 385.

14 - شريران شمشير را كشيدند و كمان را چلّه كردند، تا آنكه مظلوم و مسكين را بيندازند و راست روان را بكشند.

15 - شمشير ايشان بر دلشان فرو خواهد رفت و كمان هاى ايشان شكسته خواهد شد.

16 - كمى صدّيق از فراوانى شريران بسيار بهتر است.

17 - چون كه بازوهاى شريران شكسته مى شود و خداوند صدّيقان را تكيه گاه است.

18 - خداوند روزهاى صالحان را مى داند و ميراث ايشان ابدى خواهد شد.

19 - زيرا متبرّكان خداوند وارث زمين خواهند شد؛ امّا ملعونان وى منقطع خواهند شد.

23 - زيرا خداوند عدالت را دوست مى دارد و مقدّسان خود را وانمى گذارد، ابداً محفوظ مى شوند در حالتى كه ذرّيه شريران منقطع است.

29 - صدّيقان وارث زمين شده، ابداً در آن ساكن خواهند بود.

30 - دهان صدّيق به حكمت متكلم و زبانش به حكم گويا است.

31 - شريعت خدا در قلبش بوده، اقدامش نخواهد لغزيد.(1)

ص: 38


1- . رجوع شود به ترجمه فارسى كتُب عهد عتيق وليم گلن، جلد 3، ص 85 - 86، طبع ادن برغ سال 1845 ميلادى مطابق 1261 هجرى.

چنان كه ملاحظه مى فرماييد اين بشارات كاملاً با آيه كريمه: ﴿وَلَقَدْ كَتݧݧَبْنَا فِي الزَّبُورِ... ﴾ منطبق است، چنان كه ظاهر اين است كه مراد از «صديق» كه در بشارت آيه 31 مذكور شده و در آن آيه و آيه 32 صفت آن بيان شده است، حضرت مهدى علیه السلام مى باشد.

علاوه براين، در مزمور (21) نيز بشاراتى هست كه در انيس الاعلام(1) متن اصل آن را با ترجمه فارسى آن طبق ترجمه فارسى طبع لندن (1895) آورده است.

اسرائيليات

براى اينكه دعوت اسلام از وابستگى و التقاط و تحريف و تغيير مصون بماند، پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله امّت را بر تمسّك به قرآن و عترت وصيت فرمود،(2) امامان و رهبرانى از اهل بيتش كه مؤيّد من عندالله و شناسنده مكتب او و روح دعوت و تفسير قرآن و وصىّ او مى باشند، هدايت رسول خدا صلی الله علیه و آله را در تمام شئون امتداد

دادند و مرور زمان

ص: 39


1- . فخرالاسلام، انیس الاعلام، ج7، ص386 – 387.
2- . احمد بن حنبل، مسند، ج3، ص17؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج3، ص66؛ ج5، ص170؛ صدوق، عیون اخبارالرضا علیه السلام ، ج1، ص68؛ ج2، ص208؛ همو، کمال الدین، ص234 – 236، 239؛ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص426؛ خزاز قمی، کفایة الاثر، ص137؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج3، ص148؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج1، ص186 – 187.

و علومى كه از آنها ظاهر شده و ناتوانى ديگران از حلّ مشكلات و معضلات علمى نشان داد كه اين ارجاع و الزام امّت در رجوع به آنها، بر اساس واقعيت و صلاحيت و شايستگى آنها بود.

اگر امّت را از خطى كه براى آنها معيّن شده بود، بيرون نمى كردند و مسير رهبرى را تغيير نمى دادند، به طور مسلّم هيچ گونه گمراهى و ضلالت و اختلافى براى دين پيشامد نمى كرد، مخصوصاً دينى مثل اسلام كه خاتم اديان است و قرن ها و شايد هزارها سال و بالاخره تا اين زمين و عالم تكليف باقى است، بايد باقى بماند، بايد حجّتى باشد تا مردم در امورى كه در آن اختلاف مى نمايند يا جاهل هستند و راهنمايى مى خواهند و به راهنما نياز دارند، به او رجوع نمايند. مثلاً وقتى در مفاد يك آيه از آيات قرآن مجيد، يك ميليون و دويست و شصت هزار احتمال عُقلايى باشد، بايد در بين امّت يك نفر باشد احتمالى را كه با واقع مطابق است و مراد از آيه شريفه است، از ميان اين همه احتمال معيّن كند. بايد يك نفر باشد تا مثلاً حدّى را كه بايد بر سارق جارى شود، معيّن كند از كجاى دست او و چه مقدارش بايد قطع شود و همچنين در موارد ديگر، بايد كسى باشد كه تفسيرش از كتاب خدا و سنّت پيغمبر، حجّت و معتبر باشد و بر هر قول و رأى مقدّم شود؛ لذا از ابان بن تغلب نقل شده است كه فرمود: شيعه آن كسى است كه اگر تمام مردم به راهى رفته و در مسئله قولى داشته

ص: 40

باشند و على علیه السلام به راه ديگر رفته و قول ديگرى داشته باشد، راه على علیه السلام و قول او را حقّ و صحيح مى داند.(1)

متأسفانه پس از رحلت پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله مسير جريان امور امّت را تغيير دادند. سياستمدارانى كه بر امور مسلمين تسلّط يافتند و زمام امور را به دست گرفتند، از يك سو خود فاقد صلاحيّت علمى بودند و از اينكه بتوانند پاسخ گوى مراجعات مردم در مسائل اسلامى باشند عاجز بودند و حتّى در اداره امور سياسى و سازمان بخشى و حلّ وفصل امور، نمى توانستند اعمال خود را با موازين شرعى توجيه نمايند و از سوى ديگر، بازبودن در خانه اهل بيت علیهم السلام و شناخته شدن آنها به عنوان يگانه مرجع علمى و هدايتى و پاسخ گو به مسائل اسلامى و تفسير قرآن و بيان احكام، خلاف سياست آنها و معارض با حكومتشان بود، از اين جهت تصميم گرفتند به عنوان اينكه قرآن مجيد تنها مرجع است، از نقل احاديث و سنّت پيغمبر صلی الله علیه و آله جلوگيرى كرده و عملاً قول و عمل آن حضرت و تأسّى به رسول خدا صلی الله علیه و آله را از اعتبار ساقط كنند.(2) با اين كار از نقل احاديث فضايل اهل بيت علیهم السلام كه در نتيجه منتهى به تزلزل سياسى و سقوط حكومت آنها مى شد، جلوگيرى

ص: 41


1- . نجاشى، رجال، ص 12 (شرح حال ابان بن تغلب).
2- . لذا بازگشت به حديث و جمع آورى احاديث بعد از يك فترت و فاصله طولانى در بين اهل سنّت شروع شد، چون ديدند اسلام منهاى اعتبار احاديث از هر جهت ناقص بوده و اسلام نيست، كه تفصيل آن را در نوشته هاى ديگر نوشته و توضيح داده ام.

مى كردند. با اين وضع در بن بست عجيبى افتاده بودند؛ زيرا از يك سو علم و دانش باب علم پيغمبر، على علیه السلام را نمى توانستند انكار كنند و در بسيارى از موارد به آن اعتراف مى نمودند و از سوى ديگر، شناخت على علیه السلام را از اسلام و اصالت تعريفات و توجيهات و ارشادات او را چنان كه پيغمبر صلی الله علیه و آله حجّت قرار داده و همگان را به پيروى از او مكلّف كرده بود، مخفى مى كردند و تلاششان بر اين بود كه به تدريج مكتب اهل بيت علیهم السلام و شناخت اصيلى كه آنان از اسلام داشتند، منزوى شود و نظام اسلام مخصوصاً در سياست و اموال عمومى و بيت المال دگرگون گردد.

آنان تلاش مى كردند ساير صحابه يا حدّاقل چند تن از مشاهير آنها را هم طراز على علیه السلام قرار دهند؛ لذا وقتى هم كه نقل حديث آزاد شد و در مقام جمع آورى حديث برآمدند، از احاديثى كه على علیه السلام روايت كرده جز تعداد كمى روايت نكردند، با آن سوابق طولانى و اختصاصى كه على علیه السلام با پيغمبر صلی الله علیه و آله داشت كه از طفوليتش در آغوش پيغمبر صلی الله علیه و آله پرورش يافت و از نخستين مرتبه اى كه وحى بر پيغمبر نازل شد با پيغمبر صلی الله علیه و آله بود، او همان شخصيتى است كه رسول الله صلی الله علیه و آله به او فرمود:

«إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَتَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ وَلَكِنَّكَ وَزِيرٌ»؛(1)

ص: 42


1- . نهج البلاغه، خطبه 192 (ج2، ص158).

«شما مى شنوى آنچه كه من می شنوم، و مي بينى آنچه كه من مى بينم، جز اينكه شما پيغمبر نيستى، ليكن وزير هستى».

از آن همه سوابق علمى و ارتباط كامل معنوى و روحى او با رسول خدا صلی الله علیه و آله كه محتوايش مى توانست تمام نيازمندى هاى اين امّت را تا روز قيامت مرتفع سازد، اكثريت امّت مسلمان؛ بلكه دنياى بشريت را محروم ساختند؛ امّا از مثل عايشه كه سياست حكومت ها او را به واسطه موضع معارضى كه با اهل بيت علیهم السلام و شخص شخيص خليفه منصوص على علیه السلام داشت، بااينكه بر ساير زوجات پيغمبر صلی الله علیه و آله برترى نداشت و بلكه با بعضى از آنها مانند امّ سلمه در حكمت و فهم و درك مسائل اسلامى و مانند زينب در التزام به اطاعت از دستورات پيغمبر صلی الله علیه و آله قابل قياس نبود و از مثل ابوهريره با آن سوابق سوء كه كتاب ابوهريره و كتاب شيخ المضيره در معرّفى او كافى است، با اينكه يك فرد عادى بيش نبود و مصاحبت عادى او با پيغمبر صلی الله علیه و آله بيشتر از بيست و يك ماه نمى شود، احاديث بسيار روايت كرده اند كه مورد بحث و سوء ظن محقّقان اهل سنّت واقع شده است.(1)

ص: 43


1- . رجوع شود به كتاب امان الامه تأليف نگارنده و كتاب ابوهريره و كتاب شيخ المضيره و كتاب اضواء على السنةالمحمديه، ابوریه.

بديهى است محقّقان و كسانى از اهل سنّت و شيعه كه اين مسائل را بررسى كرده و مى نمايند، مى فهمند سياست در ساختن مكتب هاى معارض با مكتب حقِّ اهل بيت علیهم السلام كه پاسدار اصالت ها و ارزش هاى اسلام بوده و هست، چه نقش بزرگ و خطرناكى را ايفا كرده است كه ما در اينجا نمى خواهيم پيرامون اين موضوع سخن را دنبال كنيم.

شرح اين هجران و اين خون جگر

اين زمان بگذار تا وقت دگر

يكى از راه هايى كه براى پاسخ گويى به پرسش هاى دينى مردم پيرامون مسائلى كه در قرآن مجيد مطرح است؛ مثل مبدأ خلقت، چگونگى آفرينش، تاريخ انبيا، تفسير آيات متشابه و مسائل ديگرى كه انتخاب كردند، مراجعه به افرادى از يهود و نصارى بود كه وارد اسلام شده بودند، بااينكه حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله فرموده اند:

«لَوْ كَانَ مُوسَى حَيّاً لَمَا وَسِعَهُ إِلَّا اتِّبَاعِي»؛(1)

«اگر موسى زنده بود، جز پيروى از من راهى نداشت».

و آنان را در موارد متعدّدى از مراجعه به احبار يهود كه اطلاعات مورد اعتمادى در اختيار نداشتند، نهى فرموده بود و بااينكه نقل احاديثى را كه مسلمانان شخصاً از پيغمبر صلی الله علیه و آله شنيده بودند، ممنوع ساخته بودند، به مثل «كعب الاحبار» مراجعه مى كردند و به نقليات

ص: 44


1- . فخر رازی، التفسیرالکبیر، ج8، ص123؛ قرطبی، تفسیر، ج13، 355؛ ابن ابی جمهور احسائی، عوالی اللئالی، ج4، ص121؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج10، ص302.

بى مأخذ و بى مصدر آنها اعتماد مى نمودند. از اين جهت بازار خرافات و مسموعات و افسانه ها كه بسا دروغ خلق الساعه هم بود، رواج يافت و در عصر عمر و عثمان و معاويه، كعب الاحبار يهودى يكى از افراد سرشناسى بود كه دستگاه به اصطلاح خلافت به او ارج مى گذارد و همان طور كه عرض كردم، سنّت پيغمبر صلی الله علیه و آله را كه بلاواسطه نقل مى شد، كنار گذارده و نقليات كعب الاحبار را از قرن ها پيش بدون اينكه واسطه يا مصدر صحيحى در اختيار داشته باشد، قبول مى كردند. كعب الاحبارها و وهب بن منبه ها وارد ميدان شدند، و شد آنچه نبايد بشود.

در اين بين، يگانه نورى كه در اين تاريكى ها از پشت هزاران پرده سياست و استكبار و استعباد مى درخشيد و اصالت معارف اسلام را تضمين مى كرد و اسرائيليّاتى را كه وارد معارف اسلام كرده بودند، كنار مى نهاد، نورى بود كه از مكتب اهل بيت علیهم السلام و مدرسه خاندان رسالت و ولايت پرتوافكن بوده و هست. اين مكتب كه امتداد مكتب اسلام بود، على رغم تمام فشارها و تحمّل تمام محروميت ها و مظلوميت ها و استقبال از هرگونه خطر، توانست اسلام اصيل را به مردم برساند و از اينكه يهوديت و نصرانيت بتواند معارف اسلام را دگرگون و شناخت حقايق آن را دشوار سازد، جلوگيرى نمود. اهل بيت علیهم السلام ، اين

ص: 45

منابع يهودى و بيگانه را غيرمعتبر اعلام كرده و در شناخت دين هرگونه مأخذى را كه به پيغمبر صلی الله علیه و آله نمى پيوندد، باطل شمردند.

اهل انصاف مى دانند اگر اين مكتب و اين مدرسه اهل بيت علیهم السلام و جهاد و تلاش ائمّه علیهم السلام و اصحاب و روات احاديث و علوم آنها نبود، اسلام به عقايد باطل ديگران؛ مخصوصاً خرافات يهود آلوده شده بود و شريعت به گونه اى كه كعب الاحبارها و ابوسفيان ها و معاويه ها و يزيدها و ساير جبابره مى خواستند، جلوه مى كرد.

شناسايى اسرائيليات

با دقّت ها و موشكافى ها و بررسى هايى كه محدّثين بزرگ و شاگردان مكتب اهل بيت علیهم السلام در فرهنگ اسلامى به طوركلّى و عموم دارند، شناسايى اسرائيليات و عقايدى كه از اين رهگذر وارد انديشه ها و كتاب هاى اسلامى به خصوص تفسير و تاريخ شده است، براى آنان كه اهل فن هستند، كار دشوارى نيست. و به طوركلّى اسرائيليات را مى توان به دو نوع تقسيم كرد:

1 - تواريخ و انديشه هايى كه با عقل و صريح يا ظاهر كتاب و سنّت مخالف است و معلوم است نسبت دادن آن به انبياى گذشته نيز غلط و تهمت است؛ مانند عقايد «مجسّمه» و «مجبّره» يا نسبت دادن كفر و معصيت و بلكه كبيره به انبيا.

ص: 46

2 - تواريخ و انديشه هايى كه درستى يا نادرستى آنها معلوم نيست و فقط مستند آن نقل امثال «كعب الاحبار» مى باشد و مدرك اسلامى از قرآن و حديث ندارد.

بديهى است اين گونه نقليات بى اساس و غيرمعتبر يا خلاف عقل و معيارهاى اسلامى كه بر اثر سوء سياست زمامداران و يا اغراض بيگانگان و دسايس آنها در فرهنگ اسلام وارد شده، به هيچ وجه مورد اعتنا و اعتماد نيست و اسلام از آن منزّه است و بحمدالله كاملاً اين نقليّات از احاديث و معارفى كه اصالت اسلامى دارند، مشخص است.

روشنفكران عوضى و اسرائيليات

در بين نويسندگان معاصر اهل سنّت، عدّه اى كه خود را روشنفكر و متنوّر مى شمارند، در برخى از معارف اسلام كه با عالم غيب ارتباط دارد، مانند معجزات مادّى، مددهاى غيبى، اشراط ساعت، علايم قيامت و مسائلى كه اصالت قرآنى دارند، تشكيك و ترديد نموده؛ بلكه انكار مى نمايند و براى اينكه خود را روشنفكر نشان بدهند، سرمايه اى غير از اين اظهارات ترديدآميز ندارند. آنان مى خواهند هرچه مى توانند از ارزش غيبى دين بكاهند و مقامات پيامبران و ائمّه علیهم السلام را نپذيرند و وحى و نزول ملائكه را در جنگ بدر و حوادث ديگر از اين قبيل را به گونه اى كه مادّى پسند شود و منكران خدا و قدرت و توانايى او هم

ص: 47

قبول كنند، مطرح نمايند و انبيا را رجال ژنى و نابغه قلمداد كنند و با اين مقوله و سخنان، در مسائل دين تصرّفات و مداخلات ناروا مى نمايند.

بديهى است كه اين روشنفكرى نيست؛ بلكه غرب زدگى و مادّى گرايى است كه متأسفانه بسيارى در اثر تلقينات سوء و ضعف عقيده و قلّت آشنايى با مبانى محكم اسلامى، به آن مبتلا شده اند.

اين بيمارى به نظر ما براى دعوت اسلام و براى عقايد اسلامى بسيار خطرناك است؛ زيرا در پوشش يك سلسله الفاظ مادّى گرايانه، دين را تحريف و مسخ مى نمايند و مردم را از هسته مركزى دين كه ايمان به عالم غيب است، جدا مى كنند و در اين ميان عذر بسيارى از اينها در ردّ يك سلسله حقايق، اسرائيليات است؛ يعنى هرچه را كه عقل آنها از فهمش عاجز شود و هرچه را كه وقوعش با مبانى مادّى بديع و بعيد ديدند، منكر شده و آن را اسرائيليات مى خوانند.

واقعاً جاى تعجّب است، ديروز و در صدر اسلام با ترويج اسرائيليات از نشر حقايق اسلامى جلوگيرى مى كردند، امروز بازماندگان همان ها به اسم ردّ اسرائيليات حقايق مسلّمى را كه برحسب قرآن و حديث معتبر ثابت است، انكار مى نمايند و معيار اسرائيليات بودن يك موضوع را، دوربودن از فهم مادّى گراى خود مى دانند.

ص: 48

ازجمله، همين مسئله مهدويت و علايم آن و نزول عيسى علیه السلام در آخرالزمان است كه اخيراً مورد حمله اين گروه شده و مى خواهند با تهمت اسرائيليات بودن، اصالت آن را كه از هر جهت مسلّم است، انكار نمايند.

بديهى است مسائلى مثل مسئله مهدويت هرگز با اين گونه تهمت ها خدشه دار نخواهد شد.

به حكم قرآن كريم و وجدان، بشارت به «مصلح» و «منتظر آخرالزمان» در تورات و زبور وجود دارد و مسائل اسلامى ديگر مخصوصاً امورى كه پايه و محور دعوت اسلام است، در دعوت انبياى گذشته نيز بوده است و اگر بنا باشد هر چيزى به اسم اينكه مورد قبول اهل كتاب است، ردّ شود، بايد اين افراد اصل وجود موسى علیه السلام و عيسى علیه السلام را نيز انكار كنند.

سابقه اصل عقيدتى يا حكم فرعى اسلامى در اديان گذشته و وجود آن در تورات و انجيل فعلى، گواه حقّانيت آن است و به اسرائيليات و آنچه

مخالفان مكتب اهل بيت علیهم السلام - كه مكتب اسلام راستين است - در فرهنگ اسلامى وارد كرده اند، ارتباط ندارد. اين قرآن است كه مى فرمايد:

﴿شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحاً وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسى وَعِيسى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ﴾؛(1)

ص: 49


1- . شورى، 13.

«خدا آيينى كه براى مسلمين قرار داد، احكامى است كه نوح را به آن سفارش كرد و بر تو نيز همان را وحى كرديم كه به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش كرديم كه دين خدا را برپا داريد و در دين اختلاف مكنيد».

چنان كه اگر يك امرى اصالت اسلامى داشته باشد، نامأنوس بودن آن موجب صحّت انكار آن و اسرائيليات بودن آن نيست. «مهدويت» نيز اصالت اسلامى است و به قرآن و حديث و اجماع مسلمين استناد دارد و اعتقاد مسلمانان به آن بر اساس اين اصالت هاى اسلامى است كه مسلمان نمى تواند آنها را ردّ كند. اين مسئله با اسرائيليات كه فاقد اصالت اسلامى است، هيچ گونه ارتباطى ندارد. اين سخنان واهى ناشى از بى اطّلاعى و ناآگاهى در مسائل اسلامى است.

لذا علماى بزرگ اهل سنّت مانند «احمد شاكر» از معاصرين ما كه تخصّصش در فنّ حديث و شناخت آفات و علل آن مورد قبول عموم دانشمندان آنهاست، در برابر اين زمزمه هاى غرب زدگان و مادّى گرايان و مقلّدان «ابن خلدون» به پا خاسته، اصالت اسلامى اين مسائل را اثبات نموده و نادرستى اين گمان ها را آشكار ساخته و ترديد و انكار در اين انديشه هاى اسلامى را كه منتهى به ردّ فرمايش و بشارات حضرت رسول اعظم صلی الله علیه و آله و اعتبار احاديث صحيح و متواتر است، جريمه بزرگ شمرده اند.

ص: 50

سليل ختم رسل، لطف ايزد داور

دليل كل سُبل، نور ديده حيدر

قوام عالم امكان، شه زمين و زمان

محيط كون و مكان، پيشواى دين پرور

غياث اكبر و اصغر، گشود هر مشكل

پناه مهتر و كهتر، امام نيك سِيَر

هو الصّراط، هو الجنّة، هو الميزان

هو النّعيم، هو الروضة، هو الكوثر

صفاى گلشن توحيد و روضه تجريد

بهاى باغ جنان و نهال فيض ثمر

وجود او همه خير است و فعل او همه فيض

نمودِ او همه نور است و شخص او همه سر

مراد ز آيه نور و غرض ز نَأتِ بِخَيْر

كه خير محض بود در وجود او مضمر

بزرگوار اماما پناه و ملجأ خلق

تويى غياث و تويى منجى و تويى ياور

ص: 51

تويى نهال برومند دوحه يس

تويى خلاصه مقصد ز فاتحات سُور

تويى كه از تو شود پر ز عدل و داد جهان

ستم رود به عدم از تو در همه كشور

بيا كه منتظران را به لب رسيد نفس

بيا و دين خدا را نجات ده ز خطر

شرر به جان زده بيداد دشمن اسلام

به جان خصم زن آتش ز تیغ برق شرر

چه روزها كه شد اندر فراق رويت شام

چه شام ها كه به اميد وصل گشت سحر

نهم به راه تو تا چند ديده اميد

نمود صبر من از حدّ انتظار گذر

به سر نيامده شام فراق و مى ترسم

كه روز من شود از گردش سپهر به سر

سگى ز خيل سگان تو چون بود «صافى»

سزا بود كه مرانيش هيچ گاه ز در(1)

ص: 52


1- . اشعار از مرحوم آيت الله والد رحمه الله است.

5- اصالت مهدويت از جهت ابتناى آن بر آيات قرآن كريم

در قرآن مجيد آيات متعدّدى است كه دلالت دارند بر پيروزى، فلاح حزب الله و غلبه سپاه خدا.

مانند اين آيات:

﴿فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمݦݦݩݩݩُ الْغَالِبݩݩُونَ﴾؛(1)

«همانا حزب خدا پيروزمند است».

﴿أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمݩݩݩݦݦُ الْمُفْلِحُونَ﴾؛(2)

«همانا حزب خدا رستگار است».

﴿وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ﴾؛(3)

«همانا سپاه ما پيروزند».

ص: 53


1- . مائده، 56.
2- . مجادله، 22.
3- . صافات، 173.

چنان كه آياتى نيز دلالت دارند بر اينكه خدا پيامبران و مؤمنان را يارى مى نمايد، مثل اين آيات:

﴿وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِينَ * إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ﴾؛(1)

«همانا عهد ما درباره بندگانى كه به رسالت فرستاديم سبقت گرفته است كه البته آنها بر كافران فتح و پيروزى يابند».

﴿إِنَّا لَنݩݧَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ﴾؛(2)

«ما البته رسولان خود و اهل ايمان را در دنيا يارى مى دهيم و روز قيامت هم كه گواهان به شهادت برخيزند، به مقامات بهشتى پاداش مى دهيم».

بديهى است اين يارى و پيروزى شامل موارد جزئى هم مى شود؛ مثل مواقف و مشاهد بسيارى كه خداى تعالى پيغمبر اسلام صلی الله علیه و آله را نصرت عطا فرمود، چنان كه شامل پيروزى به حجّت و برهان و دليل و بيان نيز مى گردد؛ امّا معلوم است كه مناسب كمال امتنان و لطف خدا، پيروزى و نصرت مطلق است كه در زمينه وجود شرايط انجام خواهد شد.

ص: 54


1- . صافات، 171 - 172.
2- . مؤمن، 51.

پيروزى هاى جزئى و محدود نيز در زمينه وجود شرايط حاصل مى شود و بالاخره فرد اكمل و مصداق اتم پيروزى و نصرت، پيروزى و نصرت مطلق بر همه كفّار و جنود ابليسى است كه نه حدّ زمانى آن را به پايانى محدود سازد و نه حدّ زمينى و جغرافيايى آن را مختصّ به يك منطقه نمايد.

برطبق اين آيات، در مقابله اهل حقّ با اهل باطل، غلبه نهايى بايد با اهل حقّ باشد و به طور كامل مشمول نصرت الهى شوند.

آياتى نيز دلالت دارند بر اينكه حقّ پايدار و باقى است و باطل از ميان رفتنى است؛ مانند آيه 17 سوره رعد كه در آن باطل را به كفِ روى آب و حقّ را به آب و باران هاى سودمند تشبيه كرده است و در سوره انفال مى فرمايد:

﴿وَيُرِيدُ اللّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ﴾؛(1)

«خداى تعالى اراده كرده است كه حقّ را به كلمات خود، حقّ نمايد (آن را اظهار و اعلام و اثبات نمايد) و دنباله كافران را قطع فرمايد».

ص: 55


1- . انفال، 7.

آياتى نيز دلالت دارند بر اينكه اراده الهى به اين تعلّق گرفته و سنّتش بر اين قرار يافته است كه مستضعفان پيشوايان و وارثان زمين شوند و مستكبران و طاغوتيان نابود گردند.

مثل اين دو آيه:

﴿وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي اݢݢلْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ * وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأََرْضِ وَنُرِىَ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُمݦݦݩݩݩݩْ مَا كَانُوا يَحْذَرُونَ﴾؛(1)

«و ما اراده كرديم كه بر مستضعفين در آن سرزمين منّت گذارده و آنها را پيشوايان خلق قرار دهيم و وارث ملك و جاه فرعونيان گردانيم و در زمين به آنها قدرت و تمكين بخشيم و به چشم فرعون و هامان و لشكريانشان و آنچه را كه از آن ترسان بودند، بنمايانيم».

بديهى است اين اراده خدا عام بوده و اختصاص به قوم بنى اسرائيل كه مستضعف شدند و فرعون و هامان كه آنان را استضعاف كرده بودند، ندارد؛ بلكه همه مستضعفان مشمول اين عنايت الهى هستند و اين سنّت خداست، لذا از حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام در نهج البلاغه روايت شده است كه فرمود:

ص: 56


1- . قصص، 5 - 6.

«لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْيَا عَلَيْنَا بَعْدَ شِمَاسِهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَى وَلَدِهَا. وَتَلَا عَقِيبَ ذَلِكَ:

﴿وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ... ﴾»؛(1)

«دنيا بعد از خوددارى و تمكين نداشتنش از ما، منقاد و مطيع و راه ما خواهد شد؛ مانند ناقه سركش كه نسبت به بچّه خود پذيرايى و عطوفت دارد.

سپس اين آيه را تلاوت فرمود:

﴿ وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ﴾».(2)

بديهى است اين فرمايش به ظهور حضرت مهدى علیه السلام اشاره دارد.

بعضى آيات نيز دلالت دارند بر اينكه خلافت ارض به مؤمنين و كسانى كه اعمال صالح دارند، خواهد رسيد و دينشان كه خدا براى آنها پسنديده است، در زمين استقرار خواهد يافت و بيم و ترسشان به امن و استراحت خاطر تبديل خواهد شد.

مثل اين آيه:

﴿وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن

ص: 57


1- . نهج البلاغه، حکمت209 (ج4، ص47).
2- . قصص، 5.

قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِى شَيْئاً﴾.(1)

و آياتى نيز متضمّن اين بشارت هستند كه اسلام بر ساير اديان از جهت مايه و دستور و اصول و فروع و احكام و نظامات، به حكم ﴿الْيَوْمَ أکمَلْتُ لكُم دِينكُمْ﴾ كامل است، از جهت اجرا و عمل و گسترش يافتن در تمام جهان نيز كامل خواهد گشت و خدا آن را اتمام خواهد فرمود، مانند اين آيات:

﴿يُرِيدُونَ أݩݩݧَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأݩݩَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمݩݦݩّݩݩَ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ * هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَىݥ الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ﴾؛(2)

«كافران مى خواهند نور خدا را با نفس تيره خود خاموش كنند و خدا نگذارد تا آنكه نور خدا را به حدّ اعلاى كمال رساند هرچند كافران ناراضى باشند * اوست خدايى كه رسولش را با دين حقّ به هدايت خلق فرستاد تا آن را بر همه اديان عالم

برترى دهد، هرچند كافران و مشركان ناراضى باشند».

﴿هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَدِينِ الْحَقِّ

ص: 58


1- . نور، 55.
2- . توبه، 32 - 33.

لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللّهِ شَهِيداً﴾؛(1)

«او خدايى است كه رسول خود را با قرآن و دين حقّ فرستاد تا او را بر همه اديان دنيا غالب گرداند و بر حقيقت اين سخن، گواهى خدا كافى است».

﴿يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ * هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ...﴾؛(2)

«كافران مى خواهند تا نور خدا را با گفتار باطل و طعن مسخره خاموش كنند؛ امّا خدا نور خود را تمام و كامل خواهد كرد هرچند كافران خوش ندارند * اوست خدايى كه رسولش را (براى هدايت مردم و ابلاغ دين) فرستاد...».

اين آيات و آيات متعدّد ديگر علاوه بر آنكه بر استقرار دين خدا در سراسر زمين و آينده درخشان عالم دلالت دارند، برحسب معتبرترين مدارك و تفاسير و احاديث، به تحوّل بى سابقه و بى نظير و انقلابى كه به رهبرى و قيام حضرت مهدى اهل بيت و امام منتظر و موعود انجام خواهد گرفت، تفسير شده است. تعداد زيادى از اين احاديث در كتاب هاى اهل سنّت روايت شده، مثل كتاب شواهدالتنزيل حاكم حسكانى كه در آن

ص: 59


1- . فتح، 28.
2- . صف، 8 - 9.

دويست وده آيه از آياتى را كه در شأن اهل بيت علیهم السلام نازل شده جمع آورى كرده و متجاوز از هزاروصدوشصت روايت در رابطه با اين موضوع روايت نموده است.(1)

و ازجمله محدّثين نامدار و علماى بزرگ، سيّد هاشم بحرانى در جمع آورى آياتى كه مربوط به حضرت مهدى علیه السلام است كتابى به نام المحجّة فيما نزل في القائم الحجّة تأليف كرده است. وى در اين كتاب متجاوز از يك صد آيه را با احاديثى كه در تفسير هريك وارد شده، ذكر فرموده است.

بنابراين اصالت قرآنى عقيده به مهدويت نيز باتوجّه به اين آيات و دقّت در مضامين آنها و كتاب هاى تفسير و احاديثى كه در تفسير اين آيات وارد شده، ثابت و غيرقابل انكار است.

اى از درت بهشت برين كمتر آيتى

كوثر ز خاك مقدم پاكت روايتى

والشّمس ز آفتاب جمال تو پرتوى

و اللّيل از سياهى مويت كنايتى

اعجاز موسوى ز كمال تو شمّه اى

ص: 60


1- . اين كتاب اخيراً به همّت و تحقيق و تعليق يكى از علماى اعلام در بيروت به طبع رسيد. ر.ک: حاکم حسکانی، شواهد التنزیل.

انفاس عيسوى ز لبان تو آيتى

اى عدل ايزدى، فكن از رخ حجاب را

كز عدل و داد نيست اثر جز حكايتى

چشم اميد ما به تو اى رحمت خداست

بر بندگان خاك درت كن عنايتى

ماييم و ظلّ رايت لطف عميم تو

فردا كه هركسى برود زير رايتى

گر عاجزم ز مدح تو هرگز شگفت نيست

من ذرّه و تو مهر سپهر هدايتى(1)

ص: 61


1- . اشعار از مرحوم والد قدس سره است.

6- اصالت مهدويت از جهت ابتناى آن بر احاديث معتبر و متواتر

اصالت مهدويت از جهت ابتناى آن بر احاديث معتبر و متواتر در نهايت وضوح است؛ زيرا كتاب هاى حديث و صحاح و جوامع و سنن و مسانيد و اصول شيعه و اهل سنّت كه در آنها احاديث مربوط به اين موضوع ضبط و روايت شده است، از حدّ احصا و شمارش خارج است و همچنين در كتاب هاى ديگر كه در ساير رشته هاى علوم اسلامى تأليف شده، مثل تاريخ و لغت و حديث و رجال و تراجم و عقايد و كلام و حتّى شعر و ادب و شرح قصايد و اشعار معروف، كه علماى فنون مختلف به اين احاديث استناد كرده و پيرامون شرح و مضامين آنها اظهار نظر نموده اند.

از عصر رسالت تا زمان ما، صحابه حضرت رسول اعظم صلی الله علیه و آله و سپس تابعين و تابعين تابعين و ساير طبقات روات، اين احاديث را روايت نموده اند.

ص: 62

بسيارى از اين احاديث بالخصوص و بالانفراد به واسطه شواهد و مؤيّداتى كه حديث شناسان ماهر به آن اعتماد دارند، در نهايت صحّت و اعتبار مى باشند و به مضمون آنها يقين حاصل مى شود و علاوه بر اين در مسائل مهمّ مربوط به مهدويت مثل معرّفى شخص حضرت مهدى علیه السلام و برنامه هاى مهمّ انقلابى و اسلامى ايشان، اين احاديث در حدّ تواتر و بالاتر مى باشند؛ يعنى در هريك از اوصاف معروف و مشهور حضرت مهدى علیه السلام ، حديث و روايت از پيغمبر صلی الله علیه و آله و ائمّه معصومين علیهم السلام آن قدر زياد است كه قطع نظر از مقام وثاقت و صداقت و امانت روايت كنندگان، احتمال تبانى آنها بر دروغ و جعل اين احاديث عقلايى نيست.

موضوع مهدويت، خود يك موضوعى است كه علما و محدّثين بزرگ پيرامون آن و جمع احاديث آن صدها كتاب نوشته اند كه خواننده عزيز مى تواند براى اينكه تا حدودى از نام كتاب هاى اهل سنّت و مؤلفان آنها كه احاديث مهدى را روايت كرده اند و كتاب هايى كه در اين موضوع به طور مستقلّ تأليف نموده اند و اسامى اصحاب پيغمبر صلی الله علیه و آله كه بشارات مهدى را از آن حضرت روايت كرده اند، آگاه شود، به مقدمه كتاب نجم الثاقب مرحوم محدّث نورى و كتاب نويد امن و امان و منتخب الاثر تأليف نگارنده رجوع فرمايد.

ص: 63

اى غايب از نظر به منّت گر گذر شود

شام بلا و غصه و اندوه سحر شود

ترسم كه در فراق تو عمرم به سر شود

عشقت نه سرسرى است كه از سر به در شود

مهرت نه عارضى است كه جاى ديگر شود

ديرى است من به روى چو ماه تو مايلم

گرچه تو نور پاكى و من مشتى از گِلم

من رشته هواى تو اى دوست نگسلم

عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم

با شير اندرون شد و با جان به در شود

در پرده چند روى فرح زا كنى نهان

باز آى تا به مرده درآيد ديگر روان

از بهر آنكه روى تو مى بينم دمى عيان

از هر كنار تير دعا كرده ام روان

شايد كزين ميانه يكى كارگر شود(1)

ص: 64


1- . تضمين غزل حافظ از مرحوم والد قدس سره .

7- اصالت مهدويت از جهت اتّفاق مسلمانان و اجماع شيعه و اهل سنّت

اهل سنّت و شيعه در طىّ اعصار و مرور قرن ها، همه بر اين اتّفاق داشته و دارند كه در آخرالزمان يك نفر از اولاد رسول خدا صلی الله علیه و آله و فرزندان على علیه السلام و فاطمه علیها السلام كه صفات و علاماتش در احاديث مذكور است، در هنگامى كه دنيا پر از ظلم و جور شده باشد ظهور نمايد و جهان را پر از عدل و داد كند، همه او را همنام و هم كنيه پيغمبر صلی الله علیه و آله و ملقّب به مهدى معرّفى نموده اند و همه اتّفاق دارند بر اينكه تا او ظهور نكند، سير اين عالم و اين جامعه بشرى به پايان نخواهد رسيد و تا اين دادگستر بزرگ و رهبر حكومت عدل جهانى قيام نكرده است، بشر بايد منتظر ظهور او باشد و بداند كه جهان محكوم ظلم ستمگران و فساد اهريمنان نيست و سرانجام همه تباهى ها و نگرانى ها به راحتى و امنيّت و آسايش مبدّل مى شود و مستكبرين و مفسدين ريشه كن مى گردند.

همه چشم به راهند و همه منتظرند.

ص: 65

چنان كه از مصادر معتبر تاريخ و حديث استفاده مى شود، در تمام اعصار، اين يك عقيده عمومى امّت اسلام بوده است و همه بر آن اتّفاق داشته اند و لذا مدّعيان دروغين مهدويت را به اينكه واجد صفات و نشانى هاى مهدى موعود نيستند، ردّ مى كردند و هرگز در مقام ردّ آنها، صحّت اصل و اساس اين عقيده را منكر نمى شدند.

و خلاصه اتّفاق مسلمين بر اصل ظهور مهدى علیه السلام و برخى از خصوصيات و خصايص آن حضرت هميشه مورد قبول بوده و علماى بزرگ اهل سنّت هم آن را مورد تصريح و تأكيد قرار داده اند.(1)

و به قول دانشمند بزرگ و معاصر اهل سنّت، «شيخ على ناصف» در كتاب غايةالمأمول، همه (سلفاً و خلفاً) بر اين عقيده بوده و هستند.(2)

روشن از پرتو رويت نظرى نيست كه نيست

منّت خاك درت بر بصرى نيست كه نيست

ناظر روى تو صاحب نظرانند وليك بوى

گيسوى تو در هيچ سرى نيست كه نيست

ص: 66


1- . به كتاب نويد امن و امان و منتخب الاثر تأليف نگارنده مراجعه شود.
2- . ناصف، غایة المأمول، ج5، ص341.

8- اصالت مهدويت از جهت معجزات و كرامات

اشاره

﴿لَقَدْ أرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِناتِ﴾؛(1)

«همانا ما پيامبران خود را با ادلّه و معجزه فرستاديم».

معجزات و خوارق عادات در اثبات نبوّت انبيا و صدق خبرهايى كه از عالم غيب و وحى الهى مى دهند، مستندى عام و دليلى همگانى است كه هيچ پيامبرى بدون معجزه نبوده است.

راجع به معجزات انبيا و اقسام آن در كتاب ها توضيحات كافى داده شده و در نوشته هاى اين حقير نيز از جهات متعدّد و باتوجّه به انديشه ها و آرائى كه اخيراً مطرح شده، بيانات جالب و مفيدى هست.

در قرآن مجيد به اين مسئله در آيات متعدّد تصريح شده است.

مسئله ديگر بعد از قبول معجزات انبيا، معجزاتى است كه از ائمّه طاهرين علیهم السلام صادر است كه خواه آنها را معجزه بگويند يا معجزه را

ص: 67


1- . حديد، 25.

فقط بر خوارق عاداتى كه از انبيا صادر شده اطلاق كنند و خوارق عاداتى را كه از ائمّه علیهم السلام و ديگر بندگان خاص خدا صادر شده، كرامت بگويند. اين نيز يك مسئله واقع شده اى است كه تواريخ معتبر و روايات مسند و صحيح كه از حدّ تواتر خارج است، آن را اثبات نموده است و مثل ساير پديده ها و حوادث، انسان بايد آنها را قبول كند؛ چون انكار آنها انكار واقعيات است و با انكار وجود صاحب اين كرامات مساوى است، هرچند نمى توان معجزات و كرامات انبيا و اوليا را با معلومات تجربى و علل مادّى توجيه و تفسير كرد؛ امّا بايد واقعيت آنها را كه محسوس بشر بوده و هست باور نمود.

ما در همين عصر خودمان، حكايات و جريان هاى مهمّى را به چشم خود ديده يا از افراد امين و راستگو شنيده ايم كه در اثر دعا يا توسّل به يكى از چهارده معصوم علیهم السلام و فرزندان آن بزرگواران مثل حضرت زينب علیها السلام و حضرت معصومه علیها السلام ، بيمارانى كه بيمارى هاى شديد داشته اند شفا يافته و حاجت هاى مهمّ آنان به اذن خدا برآورده شده است كه جز به خرق عادت و كرامت و عنايت غيبى، توجيه آن امكان پذير نيست.

نه حسّى كه اين معجزات را ديده است، مى توان به اشتباه متّهم كرد و نه نقل ها و خبرهايى كه اين معجزات را خبر مى دهند، مى توان به دروغ گويى متّهم ساخت. بنابراين هيچ گونه نقطه ابهام و زمينه ناباورى

ص: 68

در وقايعى كه به طور خارق عادت اتّفاق افتاده و معجزه ناميده مى شود نيست، غير از اينكه معجزه و خارق عادت است و ما نمى توانيم آن را به علّت مادّى مستند كنيم؛ امّا اين نتوانستن و نداشتن علّت مادّى اصل يك پديده را نفى نمى نمايد.

معجزات حضرت صاحب الامر علیه السلام

پيرامون معجزات حضرت صاحب الزمان علیه السلام بايد دانست كه وجود ايشان و خصايص و خصوصياتى كه از ايشان ظاهر شده و ظاهر خواهد شد، يكى از نمونه هاى بى نظير قدرت و توانايى خداوند متعال است.

قدرت خداوند در طىّ دوره هاى مختلف حيات ايشان همواره در تجلّى بوده و هست و ثابت مى كند كه فقط نبايد به معيارهاى مادّى تكيه كرد؛ زيرا بيشتر افراد چون پديده ها را با آن مى سنجند و مسبّبات و معلولات را پس از اسباب و علل مادّى مى بينند، از خالق اسباب و جاعل علل غافل مى شوند و شناختشان محدود مى گردد. اين اظهار قدرت ها است كه وجود نبىّ و ولىّ مظهر آن مى شود و حساب هاى مادّى را باطل مى سازد.

بديهى است مقصود اين نيست كه فقط خدا با اين پديده ها شناخته مى شود؛ زيرا همان پديده هايى كه علل مادّى دارند، نيز دلايل قدرت خدا و علم و حكمت او مى باشند و همه، آيات حقّ و كلمات حقّ اند؛

ص: 69

امّا هر كدام از پديده ها به گونه اى معرفت ما را كامل مى نمايند كه در اين نوشته مجال شرح اين مسائل كه با الهيات ارتباط دارد، نيست.

حاصل اين است كه: وجود امام زمان علیه السلام آيت عظما و كلمه كبراى الهى است و چنان كه مجموع عالم بدون اينكه مانندی داشته باشد يا بشر سابقه و انسى به غير آن داشته باشد، آيت و نشانه منحصربه فرد خداست كه در آن ميلياردها و صد هزاران ميليارد و هرچه رقم و عدد و مافوق آن است، آيت خداست، وجود امام زمان علیه السلام نيز آيه و كلمه خداست، اگرچه از بعضى جهات و نواحى منحصربه فرد مى باشد، جاى تعجّب و استبعاد نيست. اين قدرت خداست كه ما را به تهليل و تكبير و تسبيح و تنزيه او وا مى دارد:

«فَسُبْحَانَ الَّذِي جَعَلَ أَوْلِيَاءَهُ الْأَدِلَّةَ الْبَاهِرَةَ عَلَى وُجُودِهِ وَمُظْهِرِينَ لِأَمْرِهِ وَنَهْيِهِ وَعِلْمِهِ وَحِكْمَتِهِ وَاصْطَفَاهُمْ لِغَيْبِهِ وَارْتَضَاهُمْ لِسِرِّهِ وَجَعَلَهُمْ خُلَفَائَهُ فِي خَلْقِهِ».(1)

انواع معجزات حضرت صاحب الامر علیه السلام

براى اينكه بررسى و مطالعه معجزات آن حضرت تا حدّى آسان باشد، آنها را به ملاحظه زمان صدور آن بر سه نوع تقسيم كرده اند:

ص: 70


1- . اين جملات را خود مؤلف با اقتباس از زيارات مرقوم نموده است.

اوّل: معجزات بسيارى است كه از آن حضرت، از هنگام ولادت (سال 255 ق) تا زمان رحلت حضرت امام حسن عسكرى علیه السلام (سال 260 ق)، ظاهر شد.

دوم: معجزاتى است كه پس از شهادت حضرت امام حسن عسكرى علیه السلام تا سال 329 هجری قمری - كه سال آخر غيبت صغرى است - از آن حضرت صادر شده است.

در اين دو دوره معجزات بسيارى از حضرت بقيّة الله علیه السلام ظاهر شد. هركس بخواهد بر تعدادى از اين معجزات كه در حدّ تواتر و بالاتر از تواتر است، مطّلع شود، مراجعه كند به كتاب مستطاب بحارالانوار(1) و ترجمه هاى آن و باب ششم كتاب نجم الثاقب محدّث نورى که ايشان علاوه بر معجزاتى كه در بحار نقل شده، چهل معجزه كه مصادر و مآخذشان در نزد علاّمه مجلسى نبوده يا از نقل آن غفلت شده است، از مصادر مشهور و معتبر نقل كرده اند(2) كه از اين مصادر و مآخذ و همچنين مصادرى كه در اختيار علاّمه مجلسى بوده و همه يا اكثر آن، هم اكنون در اختيار ماست، قدمت سابقه ضبط اين معجزات در كتاب هايى كه از همان عصر غيبت صغرى شروع شد، معلوم مى شود.

ص: 71


1- . مجلسی، بحارالانوار، ج13 (چاپ قدیم).
2- . محدّث نوری، نجم الثاقب، ص343 – 373.

سوم: معجزاتى است كه در عصر غيبت كبرى؛ يعنى از سال 329 هجری قمری تا تاريخ نگارش اين رساله، و هنوز نيز ادامه دارد، از آن امام بزرگوار علیه السلام صادر شده است.

اين معجزات نيز از حدّ تواتر گذشته است به علاوه، بعضى از آنها به تنهايى موجب يقين مى شود، مانند معجزه اى كه در شفاى اسماعيل هرقلى از آن حضرت ظاهر شد كه صاحب كشف الغمّه نيز آن را از شمس الدّين محمّد هرقلى، پسر اسماعيل و گروهى از مردم مورد وثوق نقل كرده است.(1) اين ماجرا چنان اهمّيت و شهرت يافت كه وزير خليفه او را احضار كرد و در پيرامون صحّت آن داستان تحقيق نمود و بعد هم «مستنصر بالله» خليفه عباسى او را به ملاقات با خود خواند، و معجزات ديگر كه درضمن حكايات شرف يابى ها و توسّلات به آن حضرت در باب هفتم نجم الثاقب(2) و در جلد 13 بحارالانوار و جنة المأوى(3) و كشف الاستار(4) و دارالسّلام عراقى(5) و كتاب هاى ديگر روايت شده است و چون بنا بر اختصار است به چند معجزه كه

ص: 72


1- . اربلی، کشف الغمه، ج3، ص296 – 299.
2- . محدّث نوری، نجم الثاقب ص375 – 656.
3- . ر.ک: محدّث نوری، جنة المأوی فی ذکر من فاز بلقاء الحجة.
4- . ر.ک: محدّث نوری، کشف الاستار عن وجه الغائب عن الابصار.
5- . عراقی، دارالسلام، ص205 - 513، 655 – 848.

در عصر خودمان اتّفاق افتاده است، اكتفا مى كنيم:

اوّل: مرحوم عالم جليل القدر حجة الاسلام و المسلمين آقا امام سدهى از اخيار علما و معروف به تقوا و سداد و مورد وثوق مرجع بزرگ شيعه و مجدد آثار اهل بيت علیهم السلام ، استاذنا الأعظم آيت الله بروجردى قدس سره بود، پس ايشان را براى تأسيس حوزه علميه در باختران (كرمانشاه سابق) و افتتاح مدرسه اى كه به امر ايشان در آن شهر بنا شد، اعزام فرمود و علاوه بر اين شخصاً هم با ايشان از موقعى كه در نجف اشرف، در بحث فقيه بزرگ مرحوم آيت الله شيخ محمّدكاظم شيرازى رحمه الله شركت داشتيم، سابقه آشنايى و اخلاص داشتم.

حكايت تشرّف شيخ محمّد كوفى را كه معروف و مشهور است و بدون واسطه از او شنيده بود، براى حقير نقل كرد و من براى اينكه مدرك كتبى از ايشان داشته باشم، خواهش كردم حكايت را برايم مرقوم فرمايند، آن مرحوم - كه خداى تعالى با اجداد طاهرينش محشور فرمايد - پذيرفت و حكايت را به خط خودشان كه اكنون در نزد من موجود است، مرقوم داشت كه عين الفاظ و عبارات ايشان را در اينجا نقل مى نمايم:

بسم الله الرحمن الرحيم. جناب آقاى شيخ محمّد كوفى كه به زهد و تقوا و صلاح بين خواص علما و فضلاى نجف اشرف معروف بود، و ملتزم بود ليالى و ايام جمعات به نجف مشرّف شود. چون قضيه

ص: 73

تشرّف ايشان را خدمت حضرت ولى عصر علیه السلام از بعضی علما شنيده بودم، يك روز جمعه در مدرسه صدر نجف اشرف، در حجره يكى از آقايان رفقا خدمت ايشان رسيدم و استدعا كردم شرح تشرّف را از زبان خودشان بشنوم. آنچه در نظرم مانده، مضمون فرمايش ايشان از قرار ذيل است:

فرمود: با پدرم به مكّه معظّمه مشرّف شدم، فقط يك شتر داشتيم كه پدرم سوار بود و من پياده ملازم و مواظب خدمت او بودم. در مراجعت به سماوه رسيديم، استرى (قاطر) از اشخاصى كه شغلشان جنازه كشى بين سماوه و نجف بود، از شخص سنّى تا نجف اجاره كرديم؛ چون شتر كندى مى كرد و گاهى مى خوابيد و به زحمت او را بلند مى كرديم، پدرم سوار قاطر و من سوار شتر از سماوه حركت كرديم، در بين راه چون اغلب نقاط گلزار و باتلاق بود، شتر هميشه مسافتى عقب مى افتاد. به خشونت و درشت گويى مكارى(1) سنّى مبتلا بودم تا اينكه برخورديم به جايى كه گِل زياد بود، شتر خوابيد و ديگر هرچه كرديم برنخاست، در اثر تعقيب در بلندكردن، لباس هايم گل آلود شد و فايده نكرد. ناچار مكارى هم توقّف كرد تا لباس هايم را در آبى كه آنجا بود، بشويم. من براى برهنه شدن و شستن لباس، از آنها كمى فاصله گرفتم و فوق العاده مضطرب و حيران بودم كه عاقبت اين كار به

ص: 74


1- . مكارى كسى را مى گويند كه اسب و استر و الاغ، براى مسافرت كرايه مى دهد.

كجا مى رسد و آن وادى از جهت قُطّاع الطريق هم خطرناك بود. ناچار متوسّل شدم به ولىّ عصر علیه السلام ، بيابان همواره تا حدّ بصر احدى پيدا نبود، ناگهان ديدم جوانى نزديك من پيدا شده كه به سيد مهدى پسر سيد حسين كربلايى شباهت داشت (نظرم نيست كه فرمود دو نفر بودند يا همان يك نفر و نظرم نيست كدام سبقت به سلام كرديم) عرض كردم: نامت چيست؟

فرمود: سيد مهدى.

عرض كردم: ابن سيد حسين؟

فرمود: نه ابن سيد حسن.

عرض كردم: از كجا مى آيى؟

فرمود: از خضير (چون مقامى در آن بيابان بود به عنوان مقام خضر علیه السلام ، من خيال كردم مى فرمايد از آن مقام آمدم).

فرمود: چرا اينجا توقّف كرده اى؟

شرح خوابيدن شتر و بيچارگى خود را عرض كردم. تشريف برد نزد شتر ديدم تا دست روى سر او گذارد، شتر برخاست ايستاد و آن حضرت با آن صحبت مى فرمايد و با انگشت سبابه، طرف چپ و راست را به شتر نشان مى دهد. بعد تشريف آورد نزد من و فرمود: ديگر چه كار دارى؟ عرض كردم: حوايجى دارم؛ ولى فعلاً با اين حال اضطراب و نگرانى نمى توانم عرض كنم. جايى را معيّن فرماييد تا با

ص: 75

حواس جمع مشرّف شده عرض كنم. فرمود: مسجد سهله، يك لحظه از نظرم غايب شد. آمدم نزد پدرم گفتم: اين شخص كه با من صحبت مى كرد، كدام طرف رفت؟ (مى خواستم بفهمم اينها هم حضرت را ديده اند يا نه).

گفتند: احدى اينجا نيامد و تا چشم كار مى كند، بيابان پيداست.

گفتم: سوار شويد برويم.

گفتند: شتر را چه مى كنى؟

گفتم: امرش با من است.

سوار شدند، من هم سوار شتر شدم، شتر جلو افتاد و به عجله مى رفت، مسافتى از آنها جلو افتاد. مكارى صدا زد: ما با اين سرعت نمى توانيم بياييم. غرض قضيه برعكس سابق شد، مكارى تعجّب كنان گفت: چه شد اين شتر همان شتر است و راه همان راه؟

گفتم: سرّى است در اين امر.

ناگهان نهر بزرگى سر راه پيدا شد، من باز متحيّر شدم كه با اين آب چه كنيم؟! پس ديدم شتر رفت ميان نهر و متّصل به طرف راست و چپ مى رفت. مكارى و پدرم لب آب رسيدند، فرياد زدند: كجا مى روى غرق مى شوى، اين آب قابل عبور نيست. چون ديدند من با كمال سرعت با شتر مى روم و طورى هم نيست، جرئت كردند.

ص: 76

گفتم: از اين راهى كه شتر مى رود به طرف چپ و راست همان طور بياييد. آنها هم آمدند و به سلامت از آب عبور كرديم. من متذكّر شدم آن وقتى كه حضرت انگشت سبابه به طرف راست و چپ حركت مى داد، اين آب را اشاره مى فرمود.

خلاصه آمديم، شب وارد شديم بر جمعى كوچ نشين، آنجا منزل كرديم. همه آنها با تعجّب از ما مى پرسيدند: از كجا مى آييد؟

گفتيم: از سماوه.

گفتند: پل خراب شده و راهى نيست مگر كسى با طرّاده از اين آب عبور كند.

و از همه بيشتر مكارى متحيّر مانده بود، گفت: بگو بدانم چه سرّى در اين كار بود؟

گفتم: من آنجا كه شتر خوابيد، به امام دوازدهم شيعيان متوسّل شدم، آن حضرت تشريف آورد و اين مشكلات را حلّ نمود (نظرم نيست كه گفت: او و آن جماعت مستبصر شدند يا نه).

غرض، به همان حال آمديم تا چند فرسخى نجف اشرف، باز شتر خوابيد. سرم را نزديك گوش او بردم، گفتم: تو مأمورى ما را به كوفه برسانى. تا اين كلمه را گفتم، برخاست و به راه ادامه داد. در كوفه جلوى خانه زانو به زمين زد. من هم او را نه فروختم و نه

ص: 77

كشتم تا مرد. روزها در بيابان كوفه به چرا مى رفت و شب ها در خانه مى خوابيد.

بعد به ايشان عرض كردم: در مسجد سهله خدمت آن بزرگوار مشرّف شديد؟

فرمود: بلى، ولى در گفتن شرح او مجاز نيستم. ملتمس دعا هستم.

دوم: معجزه شفايافتن همسر محترمه عالم جليل و فاضل بزرگوار، جناب آقاى آقا شيخ محمّد متقى همدانى - سلمه الله تعالى - است كه از فضلاى همدانى حوزه علميه قم و به تقوا و طهارت نفس معروف، و خود اين جانب سال هاست ايشان را به ديانت و اخلاق حميده مى شناسم. چندى پيش اين معجزه را شفاهاً و سپس كتباً براى حقير مرقوم داشته بودند. چون فراموشم شده كه آن نوشته را كجا گذاشته ام، مجدداً از ايشان خواستم و ايشان هم فتوكپى شرحى را كه در آخر كتاب مستطاب نجم الثاقب نوشته اند، فرستادند كه عين متن آن در اينجا نقل مى شود:

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، اَلْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ، وَالصَّلَاةَ وَالسَّلَامُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِين، وَلَعْنَةُ اللهِ عَلَى أَعْدَائِهِمْ وَظَالِمِيهِمْ وَمُنْكِرِي فَضَائِلِهِمْ وَمَنَاقِبِهِمْ إِلَى قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ، آمّينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ.

ص: 78

مناسب ديدم توسلى را كه به حضرت بقية الله في الارضين حجة بن الحسن العسكرى علیهما السلام نموده و توجّهى كه آن جناب فرمودند، ذكر نمايم؛ چون موضوع كتاب در اثبات وجود آن حضرت است ازطريق معجزات و خرق عادات.

روز دوشنبه هجدهم ماه صفر سال 1397 هجری قمری حادثه مهمّى پيش آمد كه سخت مرا و صدها نفر ديگر را نگران نمود؛ يعنى همسر اين جانب (محمّد متّقى همدانى) در اثر دو سال غم و اندوه و گريه و زارى از داغ دو جوان خود كه در يك لحظه در كوه هاى شميران جان سپردند، در اين روز مبتلا به سكته ناقص شدند. البته طبق دستور دكترها مشغول به معالجه و مداوا شديم؛ ولى نتيجه اى به دست نيامد. تا شب جمعه 22 ماه صفر يعنى چهار روز بعد از حادثه سكته، شب جمعه تقريباً ساعت يازده رفتم در غرفه خود استراحت كنم، پس از تلاوت چند آيه از كلام الله و خواندن دعايى مختصر از دعاهاى شب جمعه از خداوند تعالى خواستم كه امام زمان حجة بن الحسن - صلوات الله عليه و على آبائه المعصومين - را مأذون فرمايد كه به داد ما برسد و جهت اينكه متوسّل به آن بزرگوار شدم و از خداوند - تبارك و تعالى - مستقيماً حاجت خود را نخواستم، اين بود كه تقريباً يك ماه قبل از اين حادثه، دختر كوچكم فاطمه از من خواهش مى كرد كه قصّه ها و داستان هاى كسانى كه مورد عنايت

ص: 79

حضرت بقية الله علیه السلام قرار گرفته و مشمول عواطف و احسان آن مولا شده اند، را براى او بخوانم، من هم خواهش اين دخترك ده ساله را پذيرفتم و كتاب نجم الثاقب حاجى نورى را براى او خواندم. درضمن من هم به اين فكر افتادم كه مانند صدها نفر ديگر، چرا متوسّل به حجّت منتظر امام ثانى عشر علیه السلام نشوم، لذا همان طور كه در بالا تذكّر دادم، حدود ساعت يازده شب به آن بزرگوار متوسّل شدم و با دلى پر از اندوه و چشمى گريان به خواب رفتم، ساعت چهار بعد از نيمه شب جمعه طبق معمول بيدار شدم، ناگاه احساس كردم از اطاق پايين كه مريض سكته كرده ما آنجا بود، صداى همهمه مى آيد. سروصدا قدرى بيشتر شد و ساكت شدند. ساعت پنج ونيم كه آن روزها اوّل اذان صبح بود به قصد وضو آمدم پايين، ديدم صبيّه بزرگم كه معمولاً در اين وقت در خواب بود، بيدار و غرق در نشاط و سرور است. تا چشمش به من افتاد، گفت: آقا مژده بدهم؟

گفتم: چه خبر است؟ من گمان كردم خواهرم يا برادرم از همدان آمده اند.

گفت: بشارت، مادرم را شفا دادند، گفتم: كى شفا داد؟

گفت: مادرم چهار ساعت بعد از نيمه شب با صداى بلند و شتاب و اضطراب ما را بيدار كرد؛ چون براى مراقبت مريض دختر و برادرش حاج مهدى و خواهرزاده اش مهندس غفارى كه اين دو نفر اخيراً از تهران آمده بودند تا مريضه را براى معالجه به تهران ببرند، اين سه نفر

ص: 80

در اطاق مريض بودند كه ناگهان داد و فرياد مريضه كه مى گفت: برخيزيد آقا را بدرقه كنيد! برخيزيد آقا را بدرقه كنيد. مى بيند تا اينها از

خواب برخيزند آقا رفته، خودش كه چهار روز بود نمى توانست حركت كند، از جا مى پرد دنبال آقا تا دم در حياط مى رود. دخترش كه مراقب حال مادر بود، در اثر سروصداى مادر - كه آقا را بدرقه كنيد - بيدار شده بود، دنبال مادر تا دم در حياط مى رود تا ببيند كه مادرش كجا مى رود، دم درب حياط مريضه به خود مى آيد؛ ولى نمى تواند باور كند كه خودش تا اينجا آمده. از دخترش زهرا مى پرسد: زهرا! من خواب مى بينم يا بيدارم؟

دخترش پاسخ مى دهد: مادرجان! تو را شفا دادند. آقا كجا بود كه مى گفتى آقا را بدرقه كنيد! ما كسى را نديديم؟

مادر مى گويد: آقاى بزرگوارى در زىّ اهل علم، سيّد عالى قدرى كه خيلى جوان نبود، پير هم نبود به بالين من آمد گفت: برخيز خدا تو را شفا داد.

گفتم: نمى توانم برخيزم.

با لحنى تندتر فرمود: شفا يافتى برخيز.

من از مهابت آن بزرگوار برخاستم.

فرمود: تو شفا يافتى ديگر دوا نخور و گريه هم مكن.

ص: 81

و چون خواست از اطاق بيرون رود، من شما را بيدار كردم كه او را بدرقه كنيد. ولى ديدم شما دير جنبيديد، خودم از جا برخاستم و دنبال آقا رفتم.

بحمد الله تعالى پس از اين توجّه و عنايت، حال مريضه فوراً بهبود يافت و چشم راستش كه در اثر سكته غبار آورده بود، برطرف شد. پس از چهار روز كه اصلاً ميل به غذا نداشت، در همان لحظه گفت: گرسنه ام براى من غذا بياوريد. يك ليوان شير كه در منزل بود، به او دادند. با كمال ميل تناول نمود. رنگ رويش به جا آمد و در اثر فرمان آن حضرت كه گريه مكن، غم و اندوه از دلش برطرف شد و ضمناً خانم مذكوره از پنج سال قبل رماتيسم داشت، از لطف حضرت علیه السلام شفا يافت با آنكه اطبا نتوانسته بودند معالجه كنند.

ناگفته نماند: در ايام فاطميه، مجلسى به عنوان شكرانه اين نعمت عظيم در منزل منعقد كرديم. جناب آقاى دكتر دانشور كه يكى از دكترهاى معالج اين بانو بود، شفا يافتن او را برايش شرح دادم، دكتر اظهار فرمود: آن مرض سكته كه من ديدم از راه عادى قابل معالجه نبود مگر آنكه از طريق خرق عادت و اعجاز شفا يابد. اَلْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّى اللهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الْمَعْصُومِينَ لَاسِيَّمَا إِمَامَ الْعَصْرِ وَنَامُوسَ الدَّهْرِ، قطب دايره امكان، سرور و سالار انس و جان، صاحب زمين و زمان، مالك رقاب جهانيان، حجة بن الحسن العسكرى

ص: 82

- صلوات الله و سلامه عليه و على آبائه المعصومين الى قيام يوم الدين - ابن محمّد تقى متقى همدانى».

سوم: حكايت بسيار عجيب تشرف عالم جليل و سيد بزرگوار، مرحوم آقا سيّد حسين حائرى است و مرحوم عالم فاضل زاهد، صاحب تأليفات بسيار، حاج شيخ على اكبر نهاوندى آن را در كتاب العبقرى الحسان في احوال مولانا صاحب العصر و الزمان علیه السلام نقل فرموده(1) و بعضى ديگر از بزرگان و موثّقين از او نقل نموده اند. چون حكايت مفصّل و طولانى است، سفارش مى شود كه علاقه مندان به آن كتاب مراجعه نمايند. علاّمه نهاوندى مذكور صاحب مكاشفه مهمّى است كه بر عظمت مقام استاد ما مرحوم زعيم عالى قدر آيت الله بروجردى قدس سره و اينكه مشمول عنايات غيبى و توجهات ائمّه علیهم السلام بوده اند، دارد، چنان كه در داستان هاى شگفت نيز حكايتى ذكر شده و دلالت بر اين دارد كه ايشان به حقّ داراى مقام نيابت عامه بوده اند و همچنين حكايت تشرّف مرحوم فاضل كامل آقا شيخ احمد فقيهى قمى نيز دلالت بر تقدير از موضع ايشان دارد كه از شرح اين حكايات چون موجب طولانى شدن كلام مى شود، خوددارى شد.

ص: 83


1- . نهاوندی، العبقری الحسان، ج2، ص473 – 478 (912 – 918، بساط دوم، عبقریه دهم).

چهارم: حكايت و معجزه اى است كه مؤلف بشارت ظهور(1) بدون واسطه احدى، آن را نقل نموده است. اين حكايت نيز دلالت بر شفاى

مريضه اى در شب مبارك نيمه شعبان دارد كه به بيمارى صعب العلاجى مبتلا بوده كه به اطبّاى حاذق، حتّى اطبّاى خارجى نيز مراجعه كرده بودند، كه از معالجه عاجز شده بودند. علاقه مندان را به خواندن آن كتاب سفارش مى كنم، كه حتماً اين حكايت و معجزه را كه از دلايل صحّت مذهب است، مطالعه فرمايند.

پنجم و ششم و هفتم و هشتم: معجزاتى است كه درضمن حكايت 33 و 34 و 82 و 108 كتاب داستان هاى شگفت عالم و شهيد عالى قدر آقاى دستغيب شيرازى قدس سره مذكور است.(2)

نهم: عالم عالى مقام آيت الله حائرى - دامت بركاته - در كتابى كه متضمن وقايع و معجزاتى از ائمّه طاهرين علیهم السلام و بعضى رؤياهاى صادق است، در ارتباط با موضوع تشرّف به محضر حضرت، بعضى حكايات را نقل كرده اند كه هركدام شواهد محكم بر وجود امام علیه السلام است.

دهم: حكايت ديگرى كه در اينجا به آن اشاره مى نماييم، حكايت مربوط به مسجدى است كه در ابتداى شهر مقدّس قم (جاده تهران) در سمت چپ كسى كه وارد شهر مى شود، ساخته شد و به نام مسجد

ص: 84


1- . ر.ک: شطاری، بشارت ظهور.
2- . دستغیب، داستان های شگفت، ص55 – 57، 132 – 133، 194 – 195.

امام حسن مجتبى علیه السلام ناميده شده است. اين حكايت را كه خود حقير بدون واسطه از صاحب آن شنيده ام و نوار آن هم موجود است، در پاورقى كتاب پاسخ به ده پرسش نقل كرده ام. از اين گونه حكايات و شواهد و مؤيّدات - اگر در مقام پرسش و ضبط برآييم - بسيار است كه حدّاقل همه دلالت بر وجود آن حضرت و مداخله ايشان در امور - در حدّى كه مصلحت است - دارند.

اميد است خداوند متعال توفيق درك اين گونه سعادت ها را به همه مشتاقان حقيقى و منتظران واقعى عطا فرمايد.

اى زيب دِهِ عالم، مجموعه زيبايى

سرحلقه جنّ و انس، سردفترِ دانايى

در پرده غيبت چند، اى مهر جهان پايى

اى پادشه خوبان! داد از غم تنهايى

دل بى تو به جان آمد، وقت است كه باز آيى

اميد وصال تو، يا دوست جوانم كرد

عشق تو مرا فارغ از هر دو جهانم كرد

باز آ كه فراق تو بى تاب و توانم كرد

مشتاقى و مهجورى دور از تو چنانم كرد

كز دست بخواهد شد، پايان شكيبايى(1)

ص: 85


1- . تضمين غزل حافظ از مرحوم آيت الله والد رحمه الله است.

9- اصالت مهدويت از جهت ابتناى آن بر توحيد و يكتاپرستى

هسته مركزى و محور اصلى تمام مسائل اعتقادى و تربيتى و برنامه هاى سياسى و انتظامى، ايمان به وحدانيت، يكتايى و يگانگى خداوند متعال است كه خالق و رازق و حاكم و مالك كلّ و بى نياز از كل است. حقّ تعيين و نصب حاكم، ولىّ، امام، تشريع، فرمان، امر و نهى، تكليف، الزام و ولايت مطلق بر كلّيه امور، مختصّ به اوست. هر حاكميت و ولايت و مالكيّتى كه به اذن او نباشد، استعلا و طغيان و استبداد است.

قبول و التزام و الزام به نظامات و قوانينى كه منبع و مبناى شرعى و مصدر و اعتبار الهى ندارد، خواه در امور عبادى يا در امور سياسى و مالى و ساير امور باشد، پرستش شيطان و شخص و مقام و هيئت و جامعه اى است كه آن قوانين را وضع كند و وضع اين قوانين، اظهار شركت با خدا و تصرّف در شئون خداست.

ص: 86

نظامات غيرالهى تحت هر رژيم و نظام كه باشد، غيرشرعى بوده و واجب الاطاعه نيست، خواه استبدادى باشد يا دموكراسى يا به صورت هاى ديگر.

دعوت همه انبيا براى تحقّق حكومت الله در زمين و لغو حكومت هاى ديگر است.

حكومت «الله»، حكومت براى همه است كه در آن هيچ رنگ و نژاد و زبان و منطقه اى مطرح نيست و همان طور كه خداى تعالى حكومت تكوينى دارد، در امور اختيارى و تشريعى نيز كسى كه حقّ حكم و فرمان دارد، خداى تعالى است و هر حكومتى كه به غير اذن خدا و خودسرانه و خارج از محدوده حكومت الهى باشد، حكومت جاهليّت بوده و اصالت ندارد، اگرچه جاهليّت آن در شكل جديد و به اسم دموكراتيك يا سوسياليست يا جمهورى خلق باشد، نه اكثريت و نه استبداد و نه اشتراكيت، هيچ يك اصالت ندارند و اصالت بخش نمى باشند. همه چيزها و همه ارتباطات و همه راه ها و نظام ها اگر اضافه به خدا نداشته باشند، اصالت نداشته و محترم نيستند. فقط او اصل است و همه اصالت ها فرع او و قائم به مشيّت و اراده او و تبعى و عين تعلّق به او مى باشند.

در موضوع شناختن امام اين همه تأكيد شده است، كه:

ص: 87

«مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةَ الْجَاهِلِيَّةِ»؛(1)

«هركس بميرد و امام زمان خود را نشناسد، مرده است (مانند) مردن جاهليّت».

از اين روايت معروف استفاده مى شود كه در هر عصرى امام و ولىّ امر منحصربه فرد است. بنابراين اولياى امور متعدّد و رهبران منطقه اى و اين تعدّد حكومت ها كه در هر گوشه اى از جهان، نظامى و در هر منطقه اى، فردى يا گروهى استيلا و استعلا دارند و از هر سرزمينى (كوچك يا بزرگ) وطنى ساخته و عالم اسلام را كه بايد تحت نظام واحد امامت و قانون واحد اسلام باشد، تجزيه كرده و اين تفاوت هاى غيرقابل قبول را بين مسلمين ايجاد كرده اند كه درآمد سرانه يك كشور مسلمان نشين شايد بيش از صد برابر يك كشور ديگر باشد، درحالى كه كشورى مثل كويت نمى داند پول هاى خود را چه كند و در كدام بانك بگذارد، كشورى مثل بنگلادش مردمش به فقر و پريشانى و سختى مبتلا هستند، يا كشورى مثل عربستان به اصطلاح سعودى با آن همه ولخرجى هاى شاهزادگان و درباريان وهّابى مسلك آن، پول هايشان در

ص: 88


1- . صدوق، کمال الدين، ص409؛ کفاية الاثر، خزاز قمی، ص296؛ رسائل العشر، طوسی، ص317؛ ابن حمزه طوسی، الثاقب فی المناقب، ص495؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج1، ص221؛ ج3، ص18؛ محدّث نوری، کشف الاستار، ص78 – 79.

بانك هاى خارجى ذخيره و سرمايه استعمار باشد، درحالى كه در خود عربستان، اكثريت مردم در فقر و فلاكت به سرمى برند.

اين بدبختى ها همه در اثر تسلّط حكومت هاى دست نشانده خارجى و تحميل نظامات غيراسلامى و متعدّد به مسلمين و شرك آنها به حكومت خداست.

و اگر مسلمانان از همين حديث الهام بگيرند و نظام واحدى را كه امّت اسلام بايد داشته باشد و رهبران آن نظام را كه امام زمان هر عصر است، بشناسند و به سوى اين حكومت بروند و اين تجزيه ها و تفرقه ها را محكوم كنند، يقيناً به عزّت و عظمتى كه خدا به آنها وعده داده است، مى رسند. امروز در اثر اين نظامات متعدّد و نشناختن امام زمان، سپاهيان و قواى مسلّح مسلمانان در هر نقطه اى، به جاى پاسدارى از توحيد و حقّ و عدالت، نگهبان يكى از طاغوت هاى دست نشانده شرق يا غرب مى باشند و افسران و سربازانى كه بايد سرباز اسلام و مجاهد في سبيل الله باشند، سرباز افرادى مثل خود يا بدتر و كمتر از خود شده و از بوالهوسى ها و كامرانى ها و استبداد اين وآن پاسدارى مى نمايند.

در اردن، اين سربازان بدبخت، از اعتبار انسانى و اسلامى افتاده و نگهبان قدرت ملك حسين نوكر آمريكا هستند؛ در عربستان به اصطلاح سعودى نگهبان رژيم منحط و منحرف از اسلام ملك خالد؛ و در مصر پاسدار حكومت تحميلى و صهيونيسم خواه انور سادات؛

ص: 89

و در يمن جنوبى نگهبان حكومت الحاد و دست نشانده شوروى؛ و در ليبى پاسدار حكومت مستبد و خارجى و طرف دار ملوك شرق؛ و در عراق نگهبان رژيم خون خوار و ضدّانسانى صدام و خلاصه در هر كجا (غير از ايران كه اميدواريم ارتشش در پرتو قوانين انقلاب به طور اسلامى بازسازى شود) اين سربازان كه ايده اسلامى ندارند، يا اسير و فدايى مزدوران روس يا نوكران آمريكا هستند. نظام واحد امامت همه را در يك خط و عُمّال حكومت خدا و هدف همه را خدا و جهاد همه را في سبيل الله قرار مى دهد.(1)

مطلب ديگر كه از اين روايت استفاده مى شود، نقش معرفت امام زمان در سرنوشت انسان و عوالم بعد از اين دنياى اوست كه اگر امام را نشناسد، به مردن جاهليّت خواهد مرد. به نظر ما نكته اى كه در اين روايت بسيار مهمّ است و بسيارى از آن غفلت دارند، اين است كه چگونه مردن در حال نشناختن امام مساوى است با مردن جاهليّت؟ امّا با اين توضيحاتى كه ما داديم، معلوم مى شود اين به واسطه ارتباط عقيده به نظام امامت با عقيده به توحيد است. نشناختن امام و نظامى كه بايد از آن تبعيت شود، نشناختن حكومت خدا و قبول نظامات ديگران است.

قرآن مجيد مى فرمايد:

ص: 90


1- . به دوران طاغوت و پيش از انقلاب اشاره دارد.

﴿اَللّهُ وَلِىُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النورِ﴾؛(1)

«خدا ولى و متصرّف امور و صاحب اختيار مؤمنان است، آنها را از تاريكى ها (دوگانگى ها و نظامات مشركانه و ولايت اين و آن) به سوى نور (به سوى حكومت و هدايت خدا و قوانين خدا) خارج مى سازد».

و در ادامه همين آيه مى فرمايد:

﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فيهَا خَالِدُونَ﴾؛(2)

«كسانى كه كافر شدند، اولياى آنها (و رهبران و نظامات حاكم بر آنها) طاغوت است كه آنها را از نور به سوى تاريكى ها خارج مى نمايند».

از اين گونه آيات معلوم مى شود: چرا مردن كسى كه امام زمان را نشناسد، مردن جاهليّت است؛ چون نظام امامت، نظام توحيد و ولايت خدا و خلافت از جانب خداست و تسليم و تن در دادن به اطاعت از آن، اطاعت از خداست. لذا آيه:

ص: 91


1- . بقره، 257.
2- . بقره، 257.

﴿وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً﴾؛(1)

اين گونه تفسير شده است كه در ولايت و رهبرى، كسى را با امام زمان شريك قرار ندهد؛ يعنى در كنار او و مقابل او، كسى را واجب الاطاعه نداند.

اينها معانى بلندى است كه بايد هرچه بيشتر و گسترده تر به ملّت مسلمان، خصوصاً شيعه تفهيم شود تا ابعاد سازنده و انقلابى و انسانى اسلام را درك كنند و از ذلّت تواضع و پرستش در برابر مستكبران كوچك و بزرگ نجات يابند. بايد مسلمان حكومت اسلامى را بشناسد و خود را فقط در برابر آن مسئول و متعهّد بداند.

اين مسئله شناخت نظام و تابعيتى كه بايد شخص از آن داشته باشد، در بين مسلمانان غيرشيعه رسماً از اهمّيت افتاده و لذا چنان كه گفتيم، هر گوشه اى نظامى و هرجا حاكمى و سلطانى و اميرى بر مردم تحميل شده و عملاً صدها ميليون مسلمان تسليم اين نظام ها شده اند و بلكه به همان رسوم كثيف آريامهرى سابق در آغاز كارهاى رسمى يا نامه هاى رسمى به جاى «بسم الله الرحمن الرحيم» كه شعار اسلام و شعار كسانى است كه آزادى انسان را احساس مى كنند، «بِسْمِ سُمُوِّ الْأَمِيرِ» يا «بِسْمِ جَلَالَةِ الْمُلْكِ» مى گويند و بيش از مشرق تا مغرب، از

ص: 92


1- . كهف، 110.

اسلام عزيز و از كرامت انسانيت فاصله مى گيرند و در بين شيعيان نيز بااينكه مسئله امامت را همان ابتدا از حضرت رسول صلی الله علیه و آله به مفهوم و محتواى اصيل و توحيدى آن شناخته و بعد از رحلت آن حضرت نيز از آن منحرف نشده و در تمام چهارده قرنى كه تا امروز بر اسلام گذشته اين شيعه بود كه به اين اصل در بُعد وسيع و عامش متمسك بوده است. بااين حال، عملاً به جنبه هاى منفى و مثبت آن - چنان كه شايسته است - بسيارى از افراد توجّه نداشته اند.

در جنبه منفى؛ مثلا نفى حكومت هاى طاغوتى و نظام هاى غيرشرعى حايز اهمّيت است كه بايد هميشه اين عقيده از اين جهت مورد استفاده باشد و در ابعاد مختلف مثل مبارزات منفى ادامه داشته باشد.

و در جنبه مثبت نيز، بايد اقدامات و حركات لازم هميشه براى برقرارى اين نظام انجام شود كه اگرچه برقرارشدن آن در سطح جهانى و در حدّ كامل و جامع آن، موقوف به حصول شرايط و آمادگى جهان و ظهور امام زمان حضرت ولى عصر علیه السلام است؛ امّا برقرار كردن آن در سطوح محدودتر به حسب شرايط و امكانات هر زمان امكان پذير است و ولايت فقها و نيابت عامه علما آن را قابل عمل و بلكه عملى كرده است.

لذا مى بينيم تقريباً در تمام اعصار غيبت و قبل از آن، حكومت هايى كه زمام امور مسلمين را به غصب و قهر به دست گرفتند و اعمال

ص: 93

و روش هايى داشتند كه هرگز با دعوت اسلام و عدالت اسلام قابل تطبيق و تصحيح نبود، ازنظر شيعه حكومت ظلمه خوانده مى شدند و از يارى و اعانت آنها جز در حدودى كه حفظ مصالح كلّى و اساس اسلام و دفاع از هجوم و تسلّط كفّار بر آن توقّف داشت، خوددارى مى كردند و شيعيان متعهّد در امور خود، به فُقهاى عادل هر عصر رجوع مى كردند و حتّى علاوه بر ماليات هاى رسمى كه به دولت هاى غاصب مى دادند، وجوه شرعى خود را كه به آنها تعلّق مى گرفت، به فقها مى رساندند، كه اگرچه در ظاهر تحت رژيم و نظام حكومت جبّار بودند؛ امّا تابعيت واقعى آنها، تابعيت از نظام امامت بوده و هست.

اين از خصايص مذهب شيعه است كه در برابر حكومت هاى جائر و غيرمشروع، همواره موضع عدم قبول و همكارى نداشتن داشته است.

و اين است اثر عقيده به توحيد و ايمان به صفات جلال و جمال خدا؛ و اين است معناى ظهور عقيده توحيد در برداشت و تلقّى موحّد از نظام سياست و حكومت؛ و اين است معناى ارتباط و ابتناى نظام جامعه و عقيده به مهدويت، بر توحيد و يكتاپرستى كه اصالتى از اين محكم تر و واقعى تر نيست. و خلاصه آن مفاد، اين دو آيه است:

﴿وَأَنِ احْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ

ص: 94

اللّهُ إِلَيْكَ فَإِنْ تَوݧَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنݩݧَّمَا يُرِيدُ اللّهُ أَنْ يُصِيبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ * أَفَحُكْم الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾؛(1)

«و تو (اى پيامبر) به آنچه خدا به تو فرستاده، ميان مردم حكم كن و پيرو خواهش هاى آنان مباش و بينديش كه مبادا تو را فريب دهند و در بعضى احكام كه خدا به تو فرستاده، تقاضاى تغيير كنند. پس هرگاه از حكم خدا روى گردانيدند، بدان كه خدا مى خواهد آنها را به عقوبت بعضى از گناهانشان گرفتار سازد، همانا بسيارى از مردم فاسق و بدكارند. آيا باز تقاضاى حكم زمان جاهليّت را دارند و كدام حكم از حكم خدا براى اهل يقين نيكوتر خواهد بود؟».

مهدى آل نبى كه جان جهان است

حافظ دين حنيف و قطب زمان است

صاحب عصر و قوام عالم امكان

مهتر خوبان و سرور همگان است

بنده خاص خدا به كل وجود است

ز امر حقّ اندر كَفَش زمام جهان است

مصلح دنيا و دين امام مظفّر

قامع بيداد و قاطع خفقان است

ص: 95


1- . مائده، 49 - 50.

مجلس او طور عاشقان تجلّى

مهبط انوار و رشك باغ جنان است

خاتمه دفتر خلافت كبرى

والى ملك شهود و كشور جان است

والى ملك شهود و كشور جان است

چشمه حيوان اگر طلب كنى اى دل

خاك درش جو كه چشمه حيوان است

بنده احسان او كهين و مهينند

تابع فرمان او زمين و زمان است

گرچه به ظاهر ز چشم خلق نهان است

پيش خرد همچو آفتاب عيان است(1)

ص: 96


1- . اشعار از نويسنده كتاب است.

10- اصالت مهدويت از جهت نقش آن در عمل و برقرارى عدالت و به ثمر رساندن انقلاب اسلامى

اشاره

در اينكه صدها ميليون مسلمان در جهان زندگى مى كنند، كه تحت تأثير اسلام و نفوذ معنوى آن قرار دارند و اسلام بخش هاى مهمّى از زندگى آنها را فرا گرفته است، شكّى نيست.

مسلمانان ايران، افغانستان، پاكستان، بنگلادش، اندونزى، هند و چين، تايلند، فيليپين، مالزى، تركيه، يوگسلاوى، قبرس، عراق، كويت، بحرين، عربستان، حضرموت، عمان، اردن، سوريه، لبنان، مصر، الجزاير، مراكش، يمن، تونس، تانزانيا، ساحل عاج، اتيوپى، اريتره، سودان، ليبى، استراليا، آلبانى و كشورهاى مسلمان نشين تحت سلطه روسيه به اصطلاح شوروى و ديگر كشورهايى كه مسلمانان در آنها اكثريت دارند يا در اقليّت مى باشند، همه تحت نفوذ تعاليم اسلام قرار دارند و اگرچه جوامع آنها اسلامى خالص نيست و جاهليّت در آنها ريشه كن نشده يا در آنها وارد شده است؛ امّا عقيده به اسلام در آنها اثر

ص: 97

گذارده و بسيارى از آثار جاهليّت و عادات و رسوم غير اسلامى آنها را از ميان برده است.

اسلام در معاملاتشان، در معاشراتشان، در عباداتشان، در ازدواجشان و همسردارى و فرزند دارى شان، در فرهنگشان، در اخلاقشان و از تولد تا مرگ و دفن امواتشان، اثر گذارده و نقش عملى اسلام در آنها ديده مى شود. هرچند اسلام عامل و محرّك و برانگيزنده منحصر به فرد آنها نيست و در وجود آنها و جامعه آنها به مقاصدش نرسيده و آنها را با خود و خود را با آنها متّحد نساخته باشد؛ امّا اين مقدار هم قابل انكار نيست كه اسلام در وجود آنها و در رفتار و اعمالشان نقش دارد و چنان كه برخى تبليغ مى كنند كه اسلام از اثر افتاده و نقشى ندارد يا نمى تواند نقشى در عمل و سازندگى فرد و جامعه داشته باشد نيست.

هنوز هم نفوذ اسلام در پيروانش فوق العاده است و مايه گسترش و توسعه نفوذش در آن برجا بوده و از آن چيزى كاسته نشده است و آنچه كه لرزه بر اندام استعمار مى اندازد و از آن نگران است، همين نفوذ اسلام است.

اگر ديده مى شود كه تأثير اسلام در عمل افراد و جامعه ها متفاوت است و شدّت و ضعف دارد، بايد توجّه داشت كه اين تفاوت ها كم وبيش هست و علل و عواملى در آن مداخله دارد و درجات عقيده ها و حالات معتقدان نيز مؤثر است. بايد براى اينكه قلمرو نفوذ

ص: 98

اسلام بيشتر شود، اين علل و عوامل را از ميان برد، نه اينكه گمان كنيم زمان اينكه اسلام نقش عملى داشته باشد، گذشته است. يا نقش سازنده اسلام را با همه موانع و درگيرى ها، در اين عصر و در چهارده قرن گذشته كم و ناچيز بگيريم. اسلام هميشه مؤثر بوده و در زندگى تمام مسلمانان و بلكه بيگانگان نقش داشته است و اگر نقش نداشت، از بين رفته بود.

بنابراين سخنى كه وابستگان و مزدوران شرق يا غرب مى گويند و سازندگى اسلام و نقش عملى آن را مخصوصاً در رهبرى جنبش ها و حركات آزادى بخش انكار مى كنند، يك ياوه سرايى بيش نيست و انقلاب اسلامى ايران عليه استعمار آمريكا و مقاومت دليرانه مسلمانان افغانستان در برابر تجاوز وحشيانه روسيه، نشان داد كه اسلام تا چه حدّ در بين پيروانش از نفوذ معنوى برخوردار است و نيروى ايمان و رهنمودهاى اسلام، حكومت ستمگرى كه خود را وارث دوهزار وپانصد ساله استكبار و استعباد مى شمرد و بر قدرت نظامى ابرقدرت هاى جهان تكيه داشت و خود به پيشرفته ترين و مدرن ترين سلاح هاى جنگى مجهّز بود، ساقط گرديد.

آرى اسلام دين عمل است و در متجاوز از سيصدوبيست مورد در قرآن مجيد، واژه عمل و مشتقات آن ذكر شده است.

ص: 99

فقه وسيع اسلام و كتاب هاى بزرگى كه فقهاى عالى قدر ما نوشته اند، مثل كتاب شريف جواهرالکلام كه اخيراً در چهل جلد تجديد چاپ شده، حكم عمل و ارشادات و تعاليم عملى است.

در عصر رسول خدا صلی الله علیه و آله هم، اسلام در عمل همه و هر فرد، نقش مطلق و مساوى نداشت. فردى مانند على علیه السلام اَبَرمرد اسلام و افرادى مانند شهداى بدر و اُحد و حمزه و جعفر و زيد بن حارثه و سلمان و ابوذر و مقداد و عمّار بودند كه نقش اسلام در عملشان ظاهر بود، افرادى هم مانند منافقين بودند يا از اشخاصى بودند كه درجه ايمان مثل سلمان و ابوذر و مقداد را نداشتند.

بااين حال، نقش رهبرى و حركت و كنترل كننده اسلام هميشه ادامه داشته و اكنون هم در پيروان اديان و مكتب ها نقش اسلام از سايرين بيشتر است.

اين نفوذ معنوى اسلام و نقش سازنده و كنترل كننده نيرومندى كه دارد، اين نويد را مى دهد كه اسلام روزى دين جهانى شود. اكنون در اين موضوع نمى خواهيم سخن را طولانى سازيم، فقط مى خواهيم به اين تهمت كه برخى مى گويند: اسلام و عقيده به مهدويت در عصر حاضر يا از مدّت ها قبل در عمل مسلمانان نقشى ندارد، پاسخ بگوييم.

بديهى است اين موضوع را كه نقش اسلام بايد كامل تر و كامل تر شود تا فراگير همه جهات و همه افراد گردد، نيز تأييد مى كنيم و آن را

ص: 100

رسالتى مى دانيم كه برعهده فردفرد مسلمانان مخصوصاً علما و نويسندگان و گويندگان و روشنفكران است.

اسلام هميشه بايد نقش جهانى خود را ايفا نمايد تا به اهداف خود برسد و ما همه در انتظار عملكرد اسلام و آن روزى هستيم كه اسلام به تمام هدف هايش برسد و بخش هاى مهمّى از دستورات و برنامه هاى آن مخصوصاً در رشته نظام و سياست و حكومت كه متروك و از محدوده عمل خارج شده، عملى شود.

نقش مهدويت

از آنچه گفته شد معلوم گرديد كه مهدويت نيز مانند ساير عقايد اسلامى نقش عملى خود را داشته و اگر تأثير آن از ساير عقايد اسلامى بيشتر نبوده، كمتر نمى باشد.

مهدويت نقش موجودیت اسلام را در عمل حفظ كرده و از اينكه بر مسلمانان يأس و نااميدى مسلط شود، جلوگيرى مى كند و ضامن بقاى نقش عملى اسلام است. اين نهاد اسلامى هميشه نقش اسلام را بيشتر در عمل خواهان بوده و مسلمانان را به پياده شدن نقش اساسى و كلّى اسلام اميدوار ساخته و برخلاف آنان كه نقش اسلام را پايان يافته گرفته اند، مهدويت آن را همچنان در آغاز كار و در بين راه مى داند و اسلام را بيش از آنكه دين چهارده قرن پيش باشد، دين

ص: 101

حال و دين آينده و قرن هاى بعد و چهارده ها قرن بعد هم اگر جهان ادامه يابد، مى داند.

پس نقش عملى مهدويت در پاسدارى از اسلام و نقش عملى اسلام موجود و گسترش و توسعه آن بسيار حسّاس و قابل توجّه است و اين انديشه و عقيده اى است كه مسلمان را از اينكه عمر اسلام را تمام بداند و تسليم كفّار و مكتب هاى الحاد و كفر شود، يا جهان را از اسلام بى نياز بشمارد، مصونيت مى بخشد.

عقيده مهدويت با ابعاد ممتاز و سازنده اى كه دارد، سنگر روحى و عقيدتى مقاومت مسلمانان بوده و هست.

ايمان مسلمانان به اينكه اين دين بايد پيش برود و جهان گير شود و دنيا را به زير پرچم توحيد درآورد، آنها را در برابر امواج حوادث ثبات بخشيد و در مقابل دشمنان پايدارى و استقامت داد و همان گونه كه مسلمانان صدر اسلام گوشه گيرى و انزوا و ترك مداخله در امور را شعار خود نساختند و اين ايمان به آينده مشوّق و محرّك آنها به جهاد و تلاش بيشتر بود، امروز و در عصر حاضر و در آينده نيز اين عقيده، اين بركات را دارد كه توانست انقلابى مثل انقلاب اسلامى ايران را پى ريزى و رهبرى نمايد.

عقيده مهدويت، محتوايش عقيده به بقاى اسلام است و اينكه اين دين مانند كوه و زمين و آسمان استوار است و در برابر حوادث پايدار.

ص: 102

اين عقيده، محتوايش اين است كه آينده براى اين دين است و آخرين اَبرمرد كه خلاصه دودمان رسالت است، مروّج و زنده كننده آن است.

اين عقيده علاوه بر آنكه خود اصالت دارد، به معتقداتش نيز اصالت مى دهد و تلاش و كوشش و تعهّد مى بخشد. هرکس اين عقيده را در ترك امر به معروف و نهى از منكر و تعهّداتى كه در برابر خدا و پيغمبر صلی الله علیه و آله و حضرت صاحب الامر علیه السلام و امّت دارد، عذر و بهانه خود قرار دهد، گمراه است. هرگز نمى توان اين عقيده را به نقش منفى در عمل متّهم ساخت. اگر عقيده به عدل و عقيده به نظام، نقش منفى در عمل دارد؛ يعنى موجب ظلم و بى نظمى مى شود، عقيده مهدويت نيز نقش منفى دارد، مگر اينكه منكر هرگونه رابطه بين علّت و معلول شويم كه با اين انكار تأثير و نقش منفى آن نيز سخنى بى محتوا و غيرمنطقى مى باشد.

بالأخره ما هرچه مى انديشيم، هيچ رابطه اى بين اين عقيده و ترك تكاليف و مسئوليت ها نمى بينيم و از روز اوّل تا حال هم برداشت مسلمانان و شيعيان از اين عقيده، نسخ موقّت دين و تكاليف دينى نبوده است.

اين موضع گيرى هاى شيعه و اين اشعار پر از شور و حماسه آنها و اين انقلاباتى كه رهبران و علماى شيعه برپا كردند و مجاهدات آنها، همه اين اتهام را ردّ مى كند.

ص: 103

به نظر من اصل اين تبليغ از ناحيه سه گروه است:

گروه نخست: آنان كه به طوركلّى با اسلام دشمنى دارند و از هر راه كه بتوانند به هريك از اصول و فروع آن ضربه اى بزنند، خوددارى نمى نمايند.

اينان كه اكثراً عمّال تبشير و مزدوران شرق يا غرب مى باشند، در پى اين هستند كه از هر راه بتوانند در عقايد مسلمانان رخنه كرده و ذهن آنها را نسبت به مبانى اسلامى مشوّش و منحرف سازند.

گروه دوم: كسانى مى باشند كه به نقش بعضى عقايد، مثل خاتميت دين و مهدويت و محتواى آن كه آينده براى اين دين است، پى برده و مى دانند اين عقايد، مسلمان ها را در برخورد با تبليغات مسموم موضع مى دهد و مانند نقطه مرزى است كه فتح نقاط ديگر بدون فتح آن امكان پذير نيست، لذا به اين نقطه ها حمله مى كنند تا بلكه عقايد را نسبت به آن متزلزل سازند و حمله به داخل را شروع كنند.

گروه سوم: آنان كه موضع عقيده به مهدويت را در عقايد شيعه و نظام امامت و نقش ولايت و رهبرى فقها را در عصر غيبت مى دانند و آن را با حكومت هاى طاغوتى و استبداد و رژيم هاى ديگر معارض مى بينند. اين عقيده در تمام اعصار و ادوار شيعه را در موضع نفى و ردّ هر نظام غيرشرعى قرار مى دهد.

ص: 104

بعد از اعلام جهاد توسط مرجع بزرگ «سيد محمّد مجاهد» عليه حكومت روسيه و پس از واقعه «گريبايدف» كه به رهبرى فقيه بزرگ تهران «آقا ميرزا مسيح» صورت گرفت، روس ها در مقام تضعيف نفوذ عقيده به مهدويت برآمدند و دستگاه جاسوسى آنها در ايران و عراق به طور محرمانه مشغول كار شد و در ظاهر هم سلاطين قاجار مثل محمّدشاه و دست نشانده هاى دربارى خود را به توهين به موضع علما و جلوگيرى از گسترش نفوذ روحانيت واداشتند كه كنسول گرى روسيه در شهرهايى مثل اصفهان، محل تحصّن و تمركز مزدوران روسيه و كسانى كه عليه روحانيت و نظام تشيّع فعّاليت داشتند، بود و در عصر ناصرالدين شاه به تحريك سفارت روس، جمعى از علماى مشهور و مبارز مثل «مرحوم آقا نجفى اصفهانى» مكرّر به تهران احضار يا تبعيد شدند.

درضمن از سوى روسيه قلم هاى مزدورى نيز بسيج شدند تا آنچه را حكومت وقت روس مى خواست با قلم هاى مسموم به مردم تزريق نمايند.

پس از واقعه تحريم تنباكو و شكست تاريخى استعمار انگليس با يك سطر ابلاغيه مرجع شيعه آيت الله ميرزاى شيرازى، قدرت نفوذ عقيده به مهدويت و ولايت نواب عام حضرت مهدى علیه السلام ، عالم استعمار را سخت تكان داد و اين بار دولت مزوّر و حيله گر انگليس كه در نقشه كشى هاى ابليس در آن عصر شهرت يافته بود، وارد عمل

ص: 105

شد، تا به هر نحو ممكن سدّ را بشكند و نفوذ علما را از ميان بردارد و روحانيت و دين را از دنيا و سياست جدا سازد.

اين بار حملات و ضرباتى كه بر پيكر روحانيت وارد شد، اگر بر هر دژ ديگر و هر سازمانى وارد شده بود، آن را از ميان مى برد؛ ولى هوشيارى رهبران روحانى و آگاهى آنها و فداكارى هاى بى نظيرى كه از آنها ظاهر شد و قوّت عقيده مردم به مبدأ مهدويت، باز هم نقشه هاى دشمنان را بااينكه به ظاهر، موفّقيّت هاى بزرگ كسب كرده و تمام سازمان هاى دولتى و مطبوعات و رسانه هاى گروهى و وسايل تبليغى را تصرّف كرده بودند، نقش برآب كرد و اين مسئله اعتراض به مبدأ مهدويت و بهانه نقش منفى آن و همچنين متّهم كردن اكثريت به برداشت منفى از انتظار و حمله به مراسم جشن و چراغانى نيمه شعبان كه رضاخان مبتكر آن بود و با زور مى خواست آن را متروك سازد، همه از نتايج اين سياست هاى استعمارى است كه حتّى گاهى به عنوان دلسوزى و روشنفكرمآبانه طرح مى شود و افراد ناآگاه از حقايق جريان ها نيز مى پذيرند و آن گفته ها را بازگو مى نمايند.

ما اميدواريم با هوشيارى و آگاهى روزافزونى كه ملّت مسلمان، به خصوص شيعيان ايران و ساير نقاط دارند، اين گونه اشتباه كارى ها نتواند به حريم نهادهاى عقيدتى ما نزديك شود، چنان كه اميدواريم همگان مخصوصاً علما و گويندگان و نويسندگان متعهّد، حقايق مسائل

ص: 106

مذهبى را چنان تشريح نمايند كه جاى هيچ گونه برداشت غلط و سوء تفسير باقى نماند و اين نهاد الهى عقيده به مهدويت، در مسير اصلاح و انقلاب و ترقّى و تعالى و قطع وابستگى به بيگانگان مورد استفاده قرار بگيرد. ان شاء الله.

وَآخِرُ دَعْوَانَا أَنِ الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ

9 شعبان المعظم 1400

لطف الله صافى گلپايگانى

ص: 107

ص: 108

کتاب نامه

1. قرآن کریم.

2. نهج البلاغه، الشريف الرضي،الامام علي بن ابي طالب علیه السلام ، تحقيق و شرح محمد عبده، بيروت، دارالمعرفة، 1412ق.

3. اضواء علی السنة المحمدیه، ابوریه، محمود (م. 1385ق.)، نشر البطحاء.

4. امان الامة من الضلال و الاختلاف، صافی گلپایگانی، لطف الله، قم، المطبعة العلمیة، 1397ق.

5. انیس الاعلام فی نصرة الاسلام، فخرالاسلام، محمدصادق، تهران، کتابفروشی مرتضوی، 1358ش.

6. بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار علیهم السلام ، مجلسي، محمدباقر (م. 1111ق.)، تحقيق محمدباقر بهبودي، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1403ق.

7. بشارت ظهور، شطاری، احمد، چاپخانه تابان، 1332ق.

8. بشارات عهدین (در آنچه پیمبران الهی راجع به پیمبر اسلام پیشگویی کرده اند)، صادقی تهرانی، محمد (م. 1390ش.)، تهران، چاپخانه مصطفوی، 1336ش.

9. تحف العقول عن آل الرسول، ابن شعبه حرانی، حسن بن علی (م. قرن4)، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1404ق.

10. التفسیرالکبیر، فخر رازی، محمد بن عمر (م. 606ق.)، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1413ق.

11. الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی، محمد بن علی (م. 560ق.)، تحقیق نبیل رضا علوان، قم، انتشارات انصاریان، 1412ق.

ص: 109

12. الجامع لاحکام القرآن (تفسیر قرطبی)، قرطبی، محمد بن احمد (م. 671ق.)، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1405ق.

13. جنة المأوی فی ذکر من فاز بلقاء الحجه، محدث نوری، میرزاحسین (م. 1320 ق.)، تحقیق محسن عقیل، بیروت، دارالمحجة البیضاء، 1412ق.

14. دارالسلام در احوالات حضرت مهدی علیه السلام ، عراقی میثمی، محمود بن جعفر (م. 1308ق.)، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1383ق.

15. داستان های شگفت، دستغیب، سید عبدالحسین، قم، انتشارات اسلامی، 1388ش.

16. رجال النجاشی، نجاشی، احمد بن علی (م. 450ق.)، تحقیق سید موسی شبیری زنجانی، قم، نشر اسلامی، 1416ق.

17. الرسائل العشر، طوسی، محمد بن حسن (م. 460ق)، قم، نشر اسلامی.

18. روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، فتال نیشابوری، محمد بن حسن (م. 508ق.)، قم، الشریف الرضی، 1375ش.

19. سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیرالعباد، صالحی شامی، محمد بن یوسف (م. 942ق.)، تحقیق عادل احمد،

علی محمد، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1414ق.

20. شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فی الآیات النازلة فی اهل البیت علیهم السلام ، حاکم حسکاني، عبيدالله بن عبدالله (م. 506ق.)، تحقيق محمدباقر محمودي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1411ق.

21. شیخ المضیره ابوهریره، ابوریه، محمود (م. 1385ق.)، بیروت، مؤسسة الاعلمی.

22. العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان علیه السلام ، نهاوندی، علی اکبر، تحقیق صادق برزگر بفرویی، حسین احمدی قمی، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1388ش.

23. عقیده نجات بخش، صافی گلپایگانی، لطف الله، قم، دفتر تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمى صافی گلپایگانی مدظله العالی، 1392ش.

ص: 110

24. عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیه، ابن ابی جمهور احسائی، محمد بن علی (م. 880ق.)، تحقیق مجتبی عراقی، قم، مطبعة سیدالشهداء، 1403ق.

25. عیون اخبارالرضا علیه السلام ، صدوق، محمد بن علی (م. 381ق.)، تحقیق حسین اعلمی، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1404ق.

26. غایة المأمول شرح التاج الجامع للاصول، ناصف، منصور علی، بیروت، داراحیاء تراث عربی، 1406ق.

27. الغیبه، طوسی، محمد بن حسن (م. 460ق.)، تحقیق عبادالله تهرانی، علی احمد ناصح، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1411ق.

28. کشف الغمة فی معرفة الائمه علیهم السلام ، اربلی، علی بن عیسی (م. 693ق.)، بیروت، دارالاضواء، 1405ق.

29. کشف الاستار عن وجه الغائب عن الابصار، محدث نوری، میرزا حسین (م. 1320ق.)، المطبعة الجدیده.

30. کفایة الاثر فی النص علی الائمة الاثنی عشر علیهم السلام ، خزاز قمی، علی بن محمد (م. 400ق.)، تحقیق سید عبد اللطیف حسینی کوه کمری، قم، انتشارات بیدار، 1401ق.

31. کمال الدین و تمام النعمه، صدوق، محمد بن علی (م. 381ق.)، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1405ق.

32. کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، متقی هندی، علی (م. 975ق.)، تحقیق بکری حیانی، صفوة السقا، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1409ق.

33. کنزالفوائد، کراجکی، محمد بن علی (م. 449ق.)، قم، مکتبة المصطفوی، 1369ش.

34. المحجة فیما نزل فی القائم الحجه، بحرانی، سید هاشم حسینی (م. 1107ق.)، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1983م.

35. مدینة معاجز الائمة الاثنی عشر و دلائل الحجج علی البشر،بحرانی، سید هاشم

ص: 111

حسینی (م. 1107ق.)، تحقیق عزت الله مولائی، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1413ق.

36. المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله (م. 405ق.)، تحقیق یوسف مرعشلی، بیروت، دارالمعرفه.

37. مسند احمد بن حنبل، احمد بن حنبل، شیبانی (م. 241ق.)، بیروت، دار صادر.

38. المعجم الکبیر، طبرانی، سلیمان بن احمد (م. 360ق.)، تحقیق حمدی سلفی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1404ق.

39. من ذا؟ (سیاحة فکریة فی ملکوت السموات و الارض و احادیث علامات ظهور الامام المهدی علیه السلام ، خالصی، محمد (م. 1342ق.)، تحقیق هاشم دبّاغ، تهران، مرکز وثائق الامام الخالصی، 1385ش.

40. مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، محمد بن علی (م. 588ق.)، تحقیق گروهی از اساتید نجف اشرف، النجف الاشرف، المکتبة الحیدریة، 1376ق.

41. منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر علیه السلام ، صافی گلپایگانی، لطف الله، قم، دفتر تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی مدظله العالی، 1422ق.

42. نجم الثاقب در احوالات حضرت صاحب العصر و الزمان بقیة الله الاعظم علیه السلام ، محدث نوری، میرزا حسین ( م. 1320ق.)، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1375ش.

43. نوید امن و امان، صافی گلپایگانی، لطف الله، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1390ش.

44. وابستگی جهان به امام زمان علیه السلام ، صافی گلپایگانی، لطف الله، قم، دفتر تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله

العظمى صافی گلپایگانی مدظله العالی، 1392ش.

ص: 112

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109