وهابیت عامل تفرقه مسلمانان

مشخصات کتاب

سرشناسه:طبسی، نجم الدین، 1334 -

عنوان قراردادی:الوهابیه فرقه للتفرقة بین المسلمین .فارسی

عنوان و نام پديدآور:وهابیت عامل تفرقه مسلمانان/ تالیف نجم الدین طبسی؛ ترجمه و تعلیق حسین حبیبی تبار ، عبدالجبار زرگوش نسب.

مشخصات نشر:قم: برگ فردوس: امیرالعلم: ارمغان گیلار، 1390.

مشخصات ظاهری:160ص.

شابک:26000 ریال 978-600-91073-7-7: ؛ 50000 ریال (چاپ چهارم) ؛ 60000 ریال (چاپ ششم) ؛ 60000ریال(چاپ هفتم)

يادداشت:چاپ چهارم: 1391.

يادداشت:چاپ ششم و هفتم: 1392.

یادداشت:کتابنامه : ص.[155] - 160؛همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع:وهابیه

شناسه افزوده:حبیبی تبار، حسین، 1338 -، مترجم

شناسه افزوده:زرگوش نسب، عبدالجبار، 1336 - ، مترجم

رده بندی کنگره:BP238/6/ط2و9041 1390

رده بندی دیویی:297/527

شماره کتابشناسی ملی:2529680

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

وهابيت عامل تفرقه مسلمانان

تأليف : حضرت آيت الله نجم الدين طبسي

ص: 3

سرشناسه:طبسی، نجم الدین، 1334 -

عنوان قراردادی:الوهابیه فرقه للتفرقة بین المسلمین .فارسی

عنوان و نام پديدآور:وهابیت عامل تفرقه مسلمانان/ تالیف نجم الدین طبسی؛ ترجمه و تعلیق حسین حبیبی تبار ، عبدالجبار زرگوش نسب.

مشخصات نشر:قم: برگ فردوس: امیرالعلم: ارمغان گیلار، 1390.

مشخصات ظاهری:160ص.

شابک:26000 ریال 978-600-91073-7-7: ؛ 50000 ریال (چاپ چهارم) ؛ 60000 ریال (چاپ ششم) ؛ 60000ریال(چاپ هفتم)

يادداشت:چاپ چهارم: 1391.

يادداشت:چاپ ششم و هفتم: 1392.

یادداشت:کتابنامه : ص.[155] - 160؛همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع:وهابیه

شناسه افزوده:حبیبی تبار، حسین، 1338 -، مترجم

شناسه افزوده:زرگوش نسب، عبدالجبار، 1336 - ، مترجم

رده بندی کنگره:BP238/6/ط2و9041 1390

رده بندی دیویی:297/527

شماره کتابشناسی ملی:2529680

ص: 4

فهرست مطالب

مقدمه حضرت آية الله حاج شيخ نجم الدين طبسي. 13

مقدمه مترجمين. 15

پيشگفتار. 21

فصل اول: 23

ابن تيميه. 24

اساتيد ابن تيميه. 24

نخستين انحراف ابن تيميه. 25

ابن تيميه از ديدگاه دانشمندان معاصرش.. 28

اين قيم محمد بن أبي بكر حنبلي (751 هجري قمري) 40

نمونه هايي از ادعاها و عقايد وهابيت.. 44

نمونه اول: منظور از نهي از دعوت و خواندن غير خدا؟. 44

نمونه دوم:مصلحت تفرقه افكني ميان مسلمانان. 48

نمونه سوم: استغاثه به قبر پيامبر. 49

فصل دوم: 53

محمدبن عبدالوهاب.. 54

خلاصه اي از شرح حال محمد بن عبدالوهاب.. 54

علماي اسلام وهابيت را تكفير كرده اند 56

مهاجرت پدر محمدبن عبدالوهاب به حريمله. 57

تخريب قبر زيدبن الخطاب و أمر به اخراج محمد بن عبدالوهاب.. 58

توافق بين ابن عبدالوهاب و بين ابن سعود 59

تقويت پيمان. 60

آغاز دعوت.. 61

وهابيت و شمشير. 62

دشمني وخصومت ميان ابن عبدالوهاب و امير عيينه. 63

ويراني شهر عيينه به جرم انقلاب.. 64

ص: 5

حكم شمشير. 65

سنت زشت.. 66

برگشت محمد بن اسماعيل صنعاني از تأييد ابن عبدالوهاب.. 6 6

موضع گيري برادر محمد بن عبدالوهاب.. 69

افكار و بعضي آراي ابن عبدالوهاب.. 70

نظر و عقيده محمد بن عبدالوهاب نسبت به مسلمانان. 74

شعار وهابيت تكفير مسلمانان است.. 77

راز تسلط ابن عبدالوهاب.. 79

منتقدين محمدبن عبدالوهاب.. 81

كتاب هاي اماميه. 84

فصل سوم: 87

تاريخچه امارت سعودي ها 89

ادوار سه گانه. 90

دوره اول. 90

1. محمد بن سعود 90

هيئت اعزامي وهابيت به مكه. 92

شكست ابن سعود و ابن عبدالوهاب در نجران. 92

2. عبدالعزيز بن محمد بن سعود (1179-1218 ق) 94

اشغال احساء در سال 1207 ه- 94

هجوم به كربلاي مقدس.. 95

اشغال طا ئف.. 99

حمله به مكه مكرمه. 100

تخريب مرقدها 101

وارد كردن ضربه دوم به وهابي ها 102

ترور عبدالعزيز. 102

3. سعود بن عبدالعزيز (1218-1229 ق) 104

ص: 6

الف- محاصره جده (1219 ق) 104

حمله پيروزمندانه شريف غالب.. 104

ب- محاصره مكه و مدينه (1220 ق) 105

ج- حمله به نجف اشرف.. 106

رهبري علما در دفاع از نجف.. 108

آماده باش نجف.. 109

د- حمله به سرزمين شام 110

ه- - محاصره نجف و كربلا.. 111

تعصب كوركورانه. 112

حمله والي مصر و شكست وهابيان. 112

هيئت امر به معروف.. 113

هلاكت سعود 114

4. عبدالله بن سعود 114

لشكرهاي پاشا 114

حمله به درعيه. 115

تخريب درعيه. 116

شادي و جشن كشورهاي اسلامي جهت شكست وهابيان. 117

دوره دوم امارت و حكومت سعودي ها 117

5. تركي برادر زاده عبدالعزيز (1239-1250 ق) 118

صلی الله علیه و آله . مشاري بن عبدالرحمن (1250 ق) 119

7. فيصل بن تركي (1250-1253 ق) 120

8. خالد بن سعود (1252-1255 ق) 120

9. عبدالله بن ثنيان (1255-1258 ق) 121

10. فيصل بن تركي (1258 – 1278 ق) 121

ص: 7

11. عبدالله بن فيصل تركي (1278-1284 ق) 122

12. سعود بن فيصل تركي (1284 – 1291 ق) 123

13. عبدالرحمن بن فيصل. 123

اختلاف جديد 124

دوره سوم 125

14. عبدالعزيز بن عبدالرحمن (1319-1373 ق) 125

پيمان عثماني و سعودي.. 126

پيمان سعودي ها با انگلستان. 126

مضمون ماده ششم 128

عوض معاهده انگلستان. 128

هجوم به حجاز. 129

ريختن خون حاجيان يمن. 129

عبدالعزيز در نماز جمعه انگلستان را مي ستايد 130

توسعه و نفوذ انگليس – سعودي.. 131

هجوم بر طائف.. 131

سياست انگلستان. 132

حمله به شرق اردن (1343 ق) 133

تسلط بر مكه (1343 ق) 133

عزل خاندان هاشمي در راستاي منافع وهابيت.. 134

ورود وهابي ها به مكه. 135

مكر وهابيت.. 136

تخريب بقيع و مقابر مسلمانان. 136

موضعگيري مطبوعات عراق. 139

مقاله اسماعيل آل ياسين. 139

موضعگيري محمود گيلاني (نقيب اشراف بغداد) 140

درگيري بين عبدالعزيز و پيروانش.. 141

اجتماع مخالفان. 143

حمله انگلستان به اخوان. 144

ص: 8

تمرد اخوان. 145

گرفتاري جديد 146

يك داستان جالب.. 147

بحران جديد عبدالعزيز. 148

رقابت ميان شركت هاي اجنبي. 149

فرزندان و زنان عبدالعزيز. 149

مرگ عبدالعزيز و اختلافات جديد 150

15. سعود بن عبدالعزيز (1373-1384 ق) 150

بيماري سعود 150

خلع سعود 151

16. فيصل بن عبدالعزيز (1384-1395 ق) 152

گفتگو با مجله مصور مصري.. 153

17. خالد بن عبدالعزيز (1395 -1402 ق) 154

حمله به جهيمان. 155

سركوبي. 156

صدور فتاوي عليه آنان. 156

18. حكومت فهد 157

منابع و مأخذ 159

ص: 9

ص: 10

مقدمه

الحمدلله ربّ العالمين و صلّي الله علي محمّد وآله الطّاهرين سيّما الامام الحجّة بن الحسن المهدي روحي فداه.

كتاب «الوهابية فرقة للتفرقة» خلاصه اي از تاريخچه حزب وهابيت و سران آنان و گوشه اي از جناياتشان بر امت اسلامي مي باشد.

البته براي آشنايي نسل جديد با عملكرد اين ظاهرسازان، و صدمه هايي كه مسلمانان از ناحيه اين گروهك متحمل شده و هزينه هاي سنگيني كه جامعه اسلامي بابت كج روي ها و خباثت هاي آنان مي پردازد، نياز مبرمي به اين نمونه از كتاب ها مي باشد، بدين معنا كه به زبان فارسي و با قلم شيوا و بياني رسا و همه فهم ترجمه و در اختيار اين نسل گزارده شود.

ص: 11

الحمدلله اين ترجمه تأمين كننده همان نياز مي باشد كه مترجمان محترم حجة الاسلام والمسلمين جناب آقاي دكتر حسين حبيبي تبار و حجة الاسلام والمسلمين جناب آقاي دكتر عبدالجبار زرگوش نسب بر اساس احساس وظيفه و با تلاش پي گير و صادقانه، اين گام بسيار مثبت را برداشته و حقّاً دين خود را ادا نمودند. خداوند بر توفيقات اين دو بزرگوار بيفزايد، و در راه نشر مذهب حق، و تبيين دشمن شناسي و شناسائي دشمنان دوست نما موفّق و مؤيّد باشند.

والسلام

قم _ نجم الدين طبسي

98-11-17

ص: 12

مقدمه مترجمين

اخبار موثق حكايت از اين دارد كه اخيراً سلفي هاي متعصب عربستان سعودي ده ميليون كتاب تفرقه انگيز چاپ و در ميان حجاج پخش كرده اند، خطباي متعصب وهابي مشغول سخنان تفرقه برانگيز هستند.(1) سپاه صحابه مرتب مشغول كشتار فجيع افراد مظلوم و بي دفاع مي باشند و با اعمال و رفتار بي خردانه و دور از منطق خود و استناد آن به اسلام، اسلام را چهره اي مخدوش و سياه و خشن و بي منطق معرفي مي كنند.

وهابيت با دلارهاي نفتي آل سعود، پيوسته شبهاتي را در گوش مسلمانان زمزمه مي كند و با ايجاد سايت هاي متعدد و در اختيار داشتن امكانات رسانه اي فراوان از هيچ كوششي جهت تهمت و افترا و نسبت شرك و ارتداد و كفر به مسلمانان و خصوصاً شيعيان فروگزار نيستند. لازم است جوانان عزيز و به ويژه

دانشجويان گرامي و بالأخص دانشجويان عزيزي كه عازم عمره هستند، نسبت به تاريخ زندگاني آل سعود و سردمداران وهابيت و پيدايش و به قدرت رسيدن آنان با حمايت دشمنان اسلام خصوصاً انگليس و آمريكا، آشنا شوند و همچنين نسبت به شبهاتي كه وهابيت منتشر مي نمايد مطالعه و پژوهش نمايند تا به سستي و واهي بودن شبهات آنان واقف گردند.

يكي از شگردهاي استعمارگران، خصوصاً استعمار پير انگليس ساختن فرقه ها و

ص: 13


1- . آيت الله العظمي مكارم شيرازي؛ شيعه پاسخ مي دهد، چاپ دوم.

مكاتب و مذاهب جديد و ايجاد تفرقه و نفاق بين امت ها است تا با شعار استعماري تفرقه بينداز و حكومت كن با ايجاد فرقه و مذهب جديد و هدايت و خط دهي و پشتيباني از آن وحدت و يك پارچگي ملت ها را از بين برده و زمينه لازم جهت تسلط و استعمار و چپاول منابع آنان را فراهم نمايد.

يكي از اين مكاتب ساختگي كه متأسفانه تحت عنوان اسلام و با شعار احياء سنت نبوي و سلف صالح پديدار گشت مسلك خشك و خشن وهابيت است، اين مسلك جعلي در بيش از دو قرن پيش با تحريك و هدايت و حمايت استعمار انگليس و توسط آل سعود و محمد بن عبدالوهاب در شبه جزيره عربستان به وجود آمد و تا كنون چون موريانه به دنبال تخريب دين و سياه

نمايي آن است، مسلكي كه به هيچ وجه سازگاري عقلاني ندارد و با روش هاي ملايم با فطرت عقلاء كاملا بيگانه است. مسلكي كه با زور و قتل و غارت و منطق تكفير و ترور، قدرت را به دست آورده و تولدش با اراده انگليس و رشد و نمو و توسعه آن مرهون حمايت هاي آمريكا است و امروز آمريكاي جهانخواري كه خود تحت سيطره و قدرت اقتصادي و سياسي صهيونيست ها است، از پيروان اين مسلك باطل و جعلي عده اي راديكال را تربيت نموده و تحت عنوان طالبان و القاعده و مسلمان هاي تندرو در هر كجاي دنيا كه اراده نمايد دست به قتل و ترور و انفجار مي زند و به بهانه مبارزه با تروريزم هر كجا كه مي خواهد حضور مي يابد و بدينوسيله هم از اسلام چهره اي خشن و ضد منطق به نمايش مي گذارد و هم به بهانه مقابله با تروريست ها كدخدايي دنيا را عهده دار و منابع ملت ها را به يغما مي برد.

نظري اجمالي بر عقايد پوشالي وهابيت كه نشأت گرفته از افكار خشن و جامد ابن تيميه است، روشن مي سازد كه بنيان گذاران اين تفكر با تكيه بر ظاهر دين و

ص: 14

شعارهاي فريبنده، گوهر دين را از مردم مظلوم مي ستانند و راهي را بر خلاف

آن چه كه از ابتدا در زمان پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله به عنوان اسلام تحقق يافته است طي مي نمايد و براي از بين بردن گوهر و مغز دين به ظواهري ناقص از دين تمسك مي نمايند.

ما از وهابيت و در رأس آن از ابن تيميه مي پرسيم كه چرا و به چه دليل زيارت قبر پيامبر عظيم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله را حرام مي دانيد و زيارت كننده آن را در صورت عدم توبه واجب القتل مي شماريد؟ مگر نه اين است كه با زيارت قبر مطهر آن حضرت، به خداوند تقرب مي جوييم؟ مگر نه اين است كه حقيقت اين زيارت ها تقويت توحيد است؟ مگر نه اين است كه چون حضرت، پيامبر خدا و عبد صالح و مطيع و برگزيده او است مورد احترام و تكريم ما است، پس چه نسبتي بين زيارت قبر پيامبر خدا به خاطر خدا و شرك و عبادت غير خدا است؟ آيا به اين نتيجه نمي رسيم كه آنان براي به فراموشي سپردن پيامبر و دستورات آن حضرت و براي اين كه چنين الگوهاي جاودانه اي از ياد و خاطر مردم برود، چنين شعار كوري را تنظيم نموده اند.

چه فرقي بين بوسيدن حجرالأسود و بوسيدن ضريح پيامبر صلی الله علیه و آله است؟ نمي توان گفت بوسيدن قبر پيامبر يا ديوار حجره نبوي شرك است اما بوسيدن حجر الأسود شرك نيست. از آن جا كه شرك عقلاً قابل تخصيص

نيست، فرقي بين بوسيدن حجرالأسود و ضريح پيامبر نيست، زيرا نمي توان گفت تبرك به حجرالاسود شرك است، منتهي شرك مجاز است زيرا بطلان چنين سخني براي اهل فن از بديهيات است.

با توجه به ضرورت روشنگري نسبت به شكل گيري و عقايد غيرمنطقي اين فرقه تصميم داشتيم كتابي بنويسيم كه متضمن هر دو بعد يعني تاريخچه وهابيت و بررسي شبهات آنان باشد. در اين راستا مطالعاتمان را آغاز نموديم و در حين مطالعه

ص: 15

به كتاب «الوهابيه فرقه للتفرقه بين المسلمين» برخورد نموديم. كتاب را بسيار مفيد يافتيم، زيرا در عين اختصار، بسيار مستند مي باشد. از آن جايي كه ترجمه اين كتاب هدف اول ما را از تدوين كتاب مورد نظر به خوبي تأمين مي كرد تصميم به ترجمه آن گرفتيم در نتيجه ترجمه اين كتاب را مستقلاً و تحت عنوان وهابيت عامل تفرقه مسلمانان به چاپ رسانديم و انشاء الله جلد دوم كتاب را به بيان شبهات وهابيت و پاسخ به آن اختصاص خواهيم داد.

بر خود لازم مي دانيم سپاس فراوان خويش را از حمايت هاي مادي و معنوي استاد معظم حضرت آيت الله آقاي حاج شيخ محمد جواد فاضل لنكراني

دامت بركاته تقديم ايشان نموده و همچنين از استاد بزرگوار حضرت آيت الله آقاي حاج شيخ نجم الدين طبسيدامت بركاته مؤلّف كتاب گرانسنگ «الوهابية فرقة للقفرقة» كه پيوسته مشوق ما در اين امر بوده اند تقدير و تشكر نمائيم.

حسين حبيبي تبار

عبدالجبار زرگوش نسب

1389-9-04

هجدهم ذي الحجه 1431

ص: 16

پيشگفتار

خواننده گرامي! آنچه در دست داريد، نگاهي است به:

تاريخ وهابي ها، ريشه آنها، تئوري هايشان، بنيانگذاران اين فرقه و جناياتشان در حق امت اسلامي، اعم از: قتل، غارتگري، نابودي و تيشه زدن به ريشه امت، يورش به شهرها و كشورهاي امت اسلامي كه امنيت وآرامش داشتند، تجاوز به حرمين، سلب امنيت از مسلمانان در ماه هاي حرام، تباني با استعمارگران انگليسي و تؤطئه براي ايجاد اختلاف و تفرقه ميان مسلمانان، خيانت كردن به امت از پشت سر و نابود كردن مسلمانان با زور و شعارهاي اسلامي. شايسته و سزاوار است كه جريان، وهابيت به حزبي نامگذاري شود كه در راستاي تفرقه افكني ميان مسلمانان تأسيس شده باشد.

ص: 17

ص: 18

فصل اول: ابن تیمیه

اشاره

ص: 19

ابن تيميه

* نسب و ولادت ابن تيميه

نامش احمد بن عبدالحليم بن عبدالسلام حراني حنبلي دمشقي است. وي در سال 661 هجري قمري (پنج سال بعد از سقوط خلافت عباسي) در بغداد متولد شد.

او در حران (موطن صابئي ها(1))

متولد شد و تا هفت سالگي آنجا بود، سپس در سال 667 هجري قمري بر اثر حمله تاتارها و تسلطشان بر آنجا، به همراه با خانواده اش به دمشق فرار مي كند و به تحصيل فقه حنبلي مي پردازد. پدرش از بزرگان مذهب حنبلي بود.

اساتيد ابن تيميه

وي فقه و اصول را نزد پدرش، حديث را از شيخ شمس الدين،

ص: 20


1- . مدعي پيروي از حضرت يحيي پيامبر. نگا: السلفيه بين اهل السنة والامامية، سيد محمدكثيري، ص211- بيروت، الغدير.

شيخ زين الدين بن منجا و مجد بن عساكر آموخت.

نخستين انحراف ابن تيميه

سؤالي از شهر حماة برايش ارسال شد كه از نظر علما درباره آيات صفات خدا سؤال شده بود؛ مانند آيه:

(الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى)(1) همان بخشنده اي كه بر عرش مسلط است؛ و(ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ)(2) سپس به آسمان پرداخت.

و قول رسول خداصلی الله علیه و آله : «إنَّ قُلُوب بني آدَم بَين اصبعين مِن اصابع الرّحمن»(3)؛

به درستي كه دل هاي فرزندان آدم بين دو انگشت از انگشتان خداوند بخشنده است. و «يضع الجبار قدمه

في النار»(4)؛ خداوند جبار قدمش را در آتش مي گذارد.

ابن تيميه سؤال را پاسخ داد و در پاسخش درمورد جسم بودن خدا صراحت داشت.

پاسخ او، هياهو و سروصداي زيادي به پا كرد و به عنوان يك

ص: 21


1- . طه، 5.
2- . بقره، 29؛ فصلت، 11.
3- . مسند احمد، ج2، ص 168؛ صحيح مسلم (القدر)، ص 17.
4- . مسند ابو عوانه، ج1، ص 186.

فرد منحرف معروف شد. اين مسئله در سال 698 رخ داد.

ابن كثير مي گويد: گروهي از فقها اعتراض كردند و خواستند كه او به مجلس قاضي جلال الدين حنفي بيايد؛ اما او نپذيرفت و حضور نيافت.

آنچه مردم حماه پيرامون صفات خداوند سؤال كرده بودند به «اعتقاد حمويه» معروف گرديد.(1)

در سال 705 گفتگويي بين او وگروهي از قضات صورت گرفت كه در پايان آن، قرار تبعيدش به مصر صادر شد، سپس در سال 706 امير سيف الدين سلا (نماينده مصر) قاضيان سه گانه شافعي، مالكي و حنبلي و فقهاي باجي، جزري و نموداري را احضار كرد. آنان به آزاد كردن و لغو حكم تبعيدش نظر دادند، مشروط به اينكه از برخي از اعتقاداتش برگردد. او آزاد شد و مصر را براي اقامت برگزيد. در سال 707 ابن عطاء ادعاهايي عليه او كرد. به نظر قاضي بدرالدين بن

ص: 22


1- . بدايه و نهايه، ج 14، ص 4 و 26: امير سيف الدين جاعان از او پشتيباني كرد و به تعقيب كساني كه نزد قاضي بودند پرداخت، لذا بسياري از آنها پنهان شدند، گروهي ديگر كه معترض بودند كتك خوردند و بقيه ساكت شدند. اين امر دلالت دارد بر اينكه او توسط حكومت پشتيباني مي شد. حمايت حكومت از او و شكنجه علماي مخالف او مانع از موضع گيري صريح علما درباره او وتكفير و حكم به خارج شدنش از اسلام نشد. نظرات و آراي علما درباره او خواهد آمد.

جماعه، سخنان و نظرات ابن تيميه بي ادبي به ساحت پيامبرصلی الله علیه و آله بود؛ از اين رو دستور حبسش را صادر كرد. بعد از آن فتاوي شاذ و منحرف صادر كرد كه بر اثر آن در قلعه دمشق حبس شد، سپس از كتابت و مطالعه منع گرديد و كتاب ها را از وي گرفتند و قلم، جوهر و كاغذي نزدش نگذاشتند.(1) او در سال 728مرد.

از مطالبي كه بيان شد معلوم گرديد:

1. او يك فرد واقع بين نبود كه شرايط سخت و دشوار مسلمانان و نياز شديدشان به وحدت براي او اهميت داشته باشد.

او هر از چندگاهي بذر فتنه و اختلاف را بين مسلمانان مي كاشت و حكومت ها و قضات را از انجام وظايف خود بازمي داشت كه مشغول جابه جايي شيخ (ابن تيميه) شوند.

1. نظرات او بر خلاف آراي مشهور فقها بود و قضات و فقها با اظهارات و نظرات او مخالفت مي كردند.

2. معروف بود كه خدا را جسم مي داند و براي خدا جهت و مكان قائل است.

3. استغاثه به پيامبرصلی الله علیه و آله را انكار و با چنين تفكري مخالفت

ص: 23


1- . المنهل الصافي و المستوفي بعد الوافي، ص 340.

مي كرد و به حرمت آن فتوا داد. قائل به تحريم زيارت قبور انبيا و صالحان بود و آن را ابلاغ مي كرد و ترويج مي داد.

ابن تيميه از ديدگاه دانشمندان معاصرش

1. صفي الدين هندي ارموي متوفاي (715 ق)

از بزرگان مذهب اشعري است كه با ابن تيميه در جلسه اي مناظره كرد، با توجه به اينكه صفي الدين در بيان مطالب و گرفتن اعتراف و اقرار قوي بود، هنگامي كه به اثبات مطالب - در حالي كه از چيزي

چشم پوشي نمي كرد - پرداخت، ابن تيميه مي شتابيد و از بحثي به بحث ديگر وارد مي شد؛ چنانچه عادتش بود. صفي الدين به اوگفت: تو مانند گنجشكي هستي كه هر وقت مي خواهم او را بگيرم به جايي ديگر مي گريزد. بعد از آن به زندان انداخته شد و وضعيت او و اصحابش اعلام شد و از كارهايشان بركنار شدند.

1. شهاب الدين حلبي متوفاي (733 ق)

ايشان در رد ابن تيميه كتابي در نفي جهت داشتن خداوند تأليف كرد و در مقدمه اش فرمود: آنچه باعث شد اين مختصر را در اين وقت تأليف كنم، آن است كه بعضي جهت و مكان براي خدا قائل شدند و موجب فريب دادن افرادي شدند كه سابقه دانش و تعليم نداشتند و دنبال علم و معرفت نبودند و نيز هيچ بهره اي از بصيرت و

ص: 24

نور حكمت نداشتند؛ لذا دوست داشتم اعتقادات اهل سنت و ادعاهاي باطل او را بيان كنم. او از هيچ دعوتي فروگذار نكرده و به نقض آن روي آورده و هيچ قاعده و پايه اي ساخته نشده مگر اينكه او آن را ويران نموده است.(1)

1. قاضي القضاة كمال الدين زملكاني (748 ق)

او -كمال الدين- پيشوا، علامه و تئوريسين بود؛ چنانكه سبكي در موردش گفته و در رد ادعاهاي ابن تيميه درباره طلاق و زيارت قبور كتابي تأليف نموده است.(2)

2. حافظ شمس الدين ذهبي (748 ق)

در نامه اي به ابن تيميه او را موعظه و نصيحت مي كند كه در آن فرموده: «چه بسيار در چشم برادرانت خاشاك مي بيني و تنه نخل را در چشم خودت ناديده و فراموش مي كني؟!»

چه بسيار خويش و هياهو و سخنان خود را مي ستايي و دانشمندان را مذمت مي كني! لغزش هاي مردم را جستجو مي كني در حالي كه مي داني رسول خداصلی الله علیه و آله از آن نهي نموده و فرموده است: «مردگان را

ص: 25


1- . طبقات الشافعيه الكبري، ج9، ص 34 - 35 .
2- . همان، ص 190.

جز به خير و نيكي نام نبريد، آنان به سوي آنچه توشه كردند رفتند». مي داني كه تو از خود دفاع مي كني و آنها را متهم مي كني به اينكه بوي اسلام را ندارند و جهادي كه پيامبرصلی الله علیه و آله تشريع

نموده نشناخته اند؛ ولي بدان به خدا سوگند! آنان خيرهاي بسياري داشتند و با آن آشنا بودند، اگر فردي به آن عمل كند رستگار مي گردد، آنان چيز هاي زيادي كه به آنان ارتباط نداشت رها كردند، از صفات نيك هر مسلمان است رها كردن آنچه به او ارتباط ندارد. اي مرد! به خدا سوگندت مي دهم! ما را رها كن، تو بهانه گير هستي و داراي زباني دراز و سليط كه نه آرام مي گيري و نه مي خوابي. بر حذر باش از اشتباهات در دين خدا. پيامبرصلی الله علیه و آله مسائل بسياري را زشت و مكروه مي دانستند. ايشان از افراط در سؤال كردن نهي نموده، مي فرمودند: «بيشترين چيزي كه بيم آن را بر امت دارم، منافق زبان دراز سليط است.»

سخن زياد بدون اشتباه باعث قساوت قلب مي شود؛ در صورتي كه در امور حلال و حرام باشد، پس چگونه است اگر در سخنان فيلسوفان باشد! آن كفريات، قلب ها را كور مي كند. به خدا سوگند! مضحكه اين و آن شديم، تا كي و چقدر ريزه هاي كفريات فلسفه را نبش قبر مي كني!؟ تا كي با تكيه بر عقل آن را رد كنيم؟ اي مرد!

ص: 26

بارها زهر فيلسوفان و مصنفات آنان را نوشيدي، استفاده زياد از

زهر باعث معتاد شدن به آن مي شود و در بدن ذخيره مي گردد، مجلسي كه در آن با تدبر و خشوع قرآن تلاوت مي شود و سكوت به همراه تفكر، چه شور و شوقي دارد!

چه جالب است مجلسي كه در آن از نيكان يادآوري مي شود! هنگام ياد كردن صالحان رحمت خدا نازل مي گردد؛ ولي هنگامي كه صالحان به مسخره گرفته مي شوند و با تنفر و لعنت از آنان ياد مي شود، شمشير حجاج و زبان ابن حزم را كه دو برادرند خواستي و برادر قرار دادي، چقدر نا اميد كننده است! هر كس از تو پيروي كند در معرض بي ديني و تفرقه و زندقه و نابودي قرار مي گيرد، به خصوص در صورتي كه كم سواد و ضعيف الايمان باشد. شهوتران از باطل پيروي مي كند؛ ولي سودي براي تو ندارد، در ظاهر با دست و زبان از تو دفاع مي كند و در خفا دشمن تو است.

اكثريت پيروان تو جز تنبل و سفيه نيستند يا از عوام دروغگو و كودن هستند يا اخمو، خشن و مكارند يا اينكه خشك و متحجر و كودنند. اگر آنان را باور نمي كني امتحان و آزمايش كن و آنان را با ملاك عدالت بسنج. اي مسلمان! الاغِ غريزه و شهوت خود را براي ستودن خويش سوار شدي، چه بسيار آن را تصديق و از آن اطاعت و

ص: 27

با نيكان دشمني مي كني! چه بسيار آن را باور داري و صالحان را تحقير مي كني! چقدر نفس خويش و شهوتت را بزرگ مي شماري و بندگان خدا را كوچك به حساب مي آوري؟ چه بسيار با نفس و شهوت خويش دوستي؛ ولي زاهدان را مورد خشم قرار دادي! تا كي سخن خويش را مي ستايي با كيفيتي كه قابل ستايش نيست!؟ به خدا سوگند! در مورد اين ها احاديثي در صحاح مسلم و بخاري است. اي كاش احاديث صحاح از تو در امان مي ماند، درحالي كه هميشه آنها را مورد حمله قرار مي دهي و آن احاديث را ضعيف مي شماري يا تأويل و انكار مي كني. آيا زمان آن نرسيده كه توبه كني و به سوي خدا برگردي؟ سن تو به هفتاد سالگي رسيده، وقت مرگ و كوچ كردنت از اين دنيا نزديك گرديده. آري! اين چنين است، به خدا سوگند! باور نمي كنم كه مرگ را به ياد بياوري بلكه كساني را كه به ياد مرگ هستند مورد تمسخر قرار مي دهي و تحقير مي كني! گمان نمي كنم به سخن و موعظه من توجه و گوش دهي، بلكه سعي و تلاش مي كني اين نوشته ام را با مجلداتي رد و نقض كني و ادامه سخن را از من بگيري. هميشه حرف هاي خود را تكرار مي كني و براي خويش ياري مي جويي تا اينكه مرا ساكت كني و اقرار كنم كه چنين است كه تو

مي گويي.

ص: 28

اگر اين حال و وضعيت تو نزد من است، درحالي كه دلسوز و دوست تو هستم، پس حال تو از ديدگاه دشمنانت چگونه است درحالي كه از بين دشمنان تو، صالحان، عقلا و فضلايي هستند و ميان مريدانت فاسدان، دروغگويان، جاهلان، باطلان و كور و گاو وجود دارد؟ خشنود مي شوم اگر آشكار و علني مرا سب و شتم كني و مخفيانه از سخنانم سود و بهره ببري. خدايا! كساني كه عيب هايم را به من اهدا مي كنند مورد رحمت و آمرزش قرار ده.(1)

1. حافظ عبدالكافي سبكي (756 ق)

ابن تيميه را رد كرد و كتابي در اين زمينه با عنوان «شفاء السقام في زيارة خيرالانام» تأليف نمود و گاهي همين كتاب «شن الغارة علي من انكر السفر للزيارة» ناميده شده است.

عبدالكافي درباره پدر خودش گفته: «به پا خاست هنگامي كه امر

بر ابن تيميه مشتبه شد و همنشينش (شيطان) او را وسوسه كرد كه وارد آتش گردد، زماني كه باب توسل را برخود بست و منكر

ص: 29


1- . تكملة السيف الصيقل تأليف كوثري، ص 190. اين مطلب از نوشته برهان الدين بن جماعه قاضي القضاة نقل شده است، او آن را از نوشته شيخ حافظ ابوسعيد بن علائي و او از نوشته ذهبي نقل نموده و عزامي در الفرقان، ص 129، بخشي از آن را نقل كرده است. ر.ك: كتاب الغدير، ج5، ص 137.

مسافرت به قصد زيارت پيامبرصلی الله علیه و آله شد، و در اين راستا حركت مي كرد با زور از او حمايت و دفاع كردند و قلب ها با قهر و غلبه به آن مشتبه شد.»

وي در خطبه «الدرة المضيئة في الردّ علي ابن تيميه» گفته: سپس بعد از اينكه ابن تيميه در اصول اعتقادات مرتكب بدعت گذاري شد كه نزد مسلمانان، اجماعي مورد اتفاق بود، سعي مي كرد آن أمر با پوشش پيروي از قرآن و سنت صورت گيرد، او تظاهر مي كرد به اينكه به سوي حق دعوت مي كند و به سوي بهشت راهنمايي و هدايت مي نمايد. او تبعيت از قرآن و سنت را رها كرد و از آن خارج شد و به بدعت گذاري روي آورد؛ با اجماع مسلمانان مخالفت ورزيد و از جماعت اسلامي جدا شد، به جسم و مركب بودن ذات احديت قائل شد و اظهار داشت [كه نيازمندي ذات خداوند به جزء] محال نيست تا جايي كه به حلول حوادث و رويدادها در ذات خداوند متعال قائل شد.

سبكي گفته: ابوالعباس، ابن تيميه به رفيقانش مزي، ذهبي، برزالي و

بسياري از پيروانش زيان هاي روشني وارد كرده و آنان را به اموري بزرگ و خطير وادار كرده است. آنان را به جاهايي كشاند كه

ص: 30

سزاوار بود از آن دوري جويند و در آتش جهنم قرارشان داد. (1)

1. شافعي در كتاب «مرآة الجنان» در شرح حال ابن تيميه گفته: «مسائل عجيب و غريبي دارد كه با مذاهب اهل سنت تناقض و منافات دارد. بدترين و زشت ترين آن مسائل، نهي كردن از زيارت قبر رسول خداصلی الله علیه و آله است».(2)

7. ابوبكر حصني دمشقي (م 829 ق)گفته: خوب توجه كن و بدان كه من سخنان اين فرد خبيث را -كه بيمار و منحرف است - مطالعه نمودم و ديدم كه او براي ايجاد فتنه ميان مسلمانان از متشابهات قرآن و سنت جستجو مي كند. و گروهي از عوام و غير عوام - كه خداوند اراده كرده هلاكشان نمايد - از او پيروي نمودند. در سخنان او، اموري يافتم كه توان به زبان آوردن آن را ندارم و انگشتانم از نوشتن آن اطاعت نمي كنند؛ زيرا او پروردگار را در منزه كردن خود در قرآن،

تكذيب نموده، برگزيدگان و خلفاي راشدين و تابعان موفق را تحقير كرده و به سخره گرفته. از نوشتن آن مسائل عدول نمودم و بسنده كردم به نظرات و سخنان پيشوايان متقي و به اتفاقشان بر تبعيد

ص: 31


1- . طبقات الشافعيه، ج10، ص 400، شرح حال يوسف بن زكي، شماره 1417.
2- . مرآة الجنان، ج4، ص277، حوادث سال 728 و 240.

ابن تيميه به دليل دشمني او با دين.(1)

8 . شهاب الدين بن حجر هيثمي، (م 937 ق)در شرح حال ابن تيميه گفته: «خداوند متعال او را ياري نكرد، بلكه گمراه، كور و ذليلش كرد. پيشوايان اين امر را اظهار نمودند و فساد و دروغگويي اش را بيان كردند... . خلاصه، سخنان ابن تيميه بي اعتبار است؛ بلكه بايد سخنانش را رها كرد و در زميني ناهموار و بي آب و علف انداخت. اعتقاد علما بر اين مستقر شد كه او يك فرد بدعت گذار، گمراه و از غُلات است كه خداوند عادلانه با او برخورد كرد به خدا پناه مي بريم از اعتقادات و كردارش». (2)

شهاب الدين گفته: اگر بگوييد، چگونه ادعاي منعقد شدن اجماع بر مشروعيت زيارت و مسافرت به قصد آن مي كنيد، در حالي كه ابن تيميه

- كه از متأخران حنبلي ها است - منكر مشروعيت تمام اين امور است و در استدلال بر آن سخن آن قدر سخن را طولاني كرده كه گوشها را آزار داده و طبع از آن متنفر گرديده است.

در پاسخ مي گوييم: ابن تيميه كيست تا اينكه به او اهميت داده

ص: 32


1- . دفع شبهه من شبّه والتمرد، ص 216، چاپ مصر، سال1350 ق.
2- . الفتاوي الحديثية، ص 86.

شود يا اينكه در امري از امور دين بر او تكيه گردد؟ او فردي است كه گروهي از پيشوايان سخنان باطل و دليل هاي فاسد او را بررسي نمودند و لغزش ها و انحطاط ها و توهمات زشت و غلطش را آشكار كردند (مانند عز بن جماعه). او بنده اي است كه خداوند او را خوار و گمراه كرده و لباس رسوايي بر او پوشانده، و توانايي تهمت زدن، افترا و دروغ به او داده است، كه سستي و پستي و حرمان به دنبال داشت.(1)

9. ملاعلي قاري حنفي (م سال 1016ق) در شرح كتاب شفا گفته: ابن تيميه - كه از حنبلي ها است - افراط نموده زيرا مسافرت كردن براي زيارت پيامبرصلی الله علیه و آله را حرام دانسته است و حال آن كه مسافرت به قصد زيارت رسول خداصلی الله علیه و آله تقرب است و

استحباب آن از ضروريات دين است و منكر آن كافر به حساب مي آيد و شايد نظر دوم (منكر زيارت كافر است) درست تر باشد؛ زيرا تحريم آنچه علما بر استحباب آن اجماع دارند كفر است؛ چون تحريم آنچه مستحب است بدتر از تحريم چيزي است كه مباح و مورد اتفاق علما در مورد زيارت است.(2)

ص: 33


1- . فرقان القرآن، ص 132.
2- . درة الحجال في اسماء الرجال، ج1، ص 30.

10. نبهاني در شواهد الحقّ گفته: «اتفاق علماي مذاهب چهارگانه بر ردّ بدعت هاي ابن تيميه معلوم و روشن است؛ همانند روشن بودن خورشيد ميان روز.» بعضي از علما بر منقولات او طعنه وارد كردند، همچنين كه به عقل او طعنه زدند و به شدت به اشتباهات فاحش و انحرافش در مسائل ديني و مخالفتش با اجماع مسلمانان به خصوص آنچه به پيامبرصلی الله علیه و آله تعلق دارد، حمله كردند و مورد نقد قرار دادند.(1)

11. ابن بطوطه گفته: عقل ابن تيميه اشكال داشته و تمام نبوده

است (عاقل نيست).(2)

12. حافظ ابوالفضل غماري:گفته:ابن تيميه (كه بعضي او را شيخ الاسلام مي نامند،ناصبي (دشمن علي علیه السلام) است وحضرت فاطمه عليهاالسلام را به نفاق متهم كرده –پناه بر خدا-). وي قائل به تشبيه شد وداراي بدعتهايي بود،سپس خداوند اورا مجازات كرد. شاگردان و رهروان راهش و ثمره كاشته هايش نيز بدعت گزار بودند.(3)

ص: 34


1- . بحوث في الملل والنحل، ج4، ص 50، نبهاني مؤلف كرامات اوليا است. در مورد شرح حال او به كتاب معجم المؤلفين، ج13، ص 276 مراجعه كنيد.
2- . الرحلة، ص 95.
3- . الصبح السافر،ص 54. بخاري حنفي متوفاي 841 ه- مي گويد: «اگر كسي به ابن تيميه، شيخ الاسلام بگويد كافر شود». كتاب البدر الطالع، ج2، ص260. f قاضي مالكي دمشقي مي گويد: «من اعتقد عقيدة ابن تيميه حلّ دمه و ماله». الدرر الكامنة، ج1، ص147. ابن رجل حنبلي مي گويد: «هر كس ابن تيميه را تكفير كند معذور است.» البدر الطالع، ج1، ص67؛ دفع شبهة من شبّه و تمرّد، ص 123.

13. ابن حجر عسقلاني گفته: علما درباره ابن تيميه چند گروه شدند، بعضي نسبت تجسيم به اودادند، به خاطراعتقادش به اين كه خدا حقيقتاً داراي دست و پا و ساق و صورت است واينكه ذات خدا بر کرسی عرش نشسته است.

بعضی نسبت زندقه به او دادند، به خاطر قولش به اینکه جایز نیست به پیامبر صلی الله علیه وآله استغاثه کرد، اين اعتقاد يعني كوچك كردن پيامبرصلی الله علیه و آله و منع تعظیم رسول خدا.

بعضی از علما به ابن تیمیه نسبت نفاق دادند، به خاطر قولش درباره حضرت علی علیه السلام که گذشت. در مورد حضرت گفته كه ايشان در هفده مسئله اشتباه کرده و ابن تيميه در اين اظهار نظر با نص صریح قرآن مخالفت نموده است و به خاطر قولش به اینکه علی علیه السلام برای ریاست جنگید نه برای دیانت، او با اين اظهار نظرها مرتکب رسوايی و پستي شد. علما او را منافق دانستند به دلیل قول رسول خدا صلی الله علیه و آله که به علی علیه السلام فرموده «ای علی! جز منافق

ص: 35

کسی بر تو خشم نمی کند.»(1)

در جسارت ابن تيميه بر حضرت علي علیه السلام و حمله كردن وي بر آن حضرت نيز گفته: چقدر در توهين كلام رافضي – يعني علامه حلي در منهاج الكرامة – مبالغه كرده كه گاهي باعث شده حضرت

علي علیه السلام را مورد نكوهش قرار دهد.(2)

اين مختصر، مروري بود برآنچه كه به ابن تيميه مرتبط است؛ اما شاگردش – ابن قيم حنبلي – كه تنها سبب ترويج افكار و ادعاهاي ابن تيميه بود ناگزير بايد به شرح حالش اشاره اي داشته باشيم.

اين قيم محمد بن أبي بكر حنبلي (751 هجري قمري)

نامش ابن زفيل زرعي معروف به ابن قيم، شاگرد ابن تيميه است، از شذوذ و انحرافات ابن تيميه در حال حيات و بعد از مرگ او پيروي نمود و كوركورانه در حق و باطل از او تقليد كرد ... . او به استدلال كردن تظاهر مي نمود؛ ولي استدلال ساختگي او جز تكرار براي ترويج عقايد استادش نبود، به پخش شذوذ و انحرافات استادش روي آورده بود و به آن اصرار داشت، دنبال تلطيف لحن استادش بود

ص: 36


1- . الدرر الکامنه فی اعیان المائة الثامنة، ج1، ص154.
2- . لسان الميزان، ج6، ص 414. آلوسي نيز به انحراف ابن تيميه اقرار كرده است. ر.ك: به روح المعاني ج1، ص 18.

تا اينكه كالاهاي استادش را به مصرف ضعيفان رساند، تمام كارش جهت پوشش گذاشتن آن هواهاي نفساني بود و حياتش را با چرخيدن دور سخنان استادش فاني كرد.

درباره او گفته اند:

1. ذهبي گفته: به متون حديث و بعضي از رجال حديث اهميت مي داد و مشغول تحصيل فقه بود، مدتي به خاطر انكار مسافرت به قصد زيارت قبر حضرت ابراهيم علیه السلام زنداني شد.(1)

2. ابن حجر در دررالكامنه گفته: علاقه اش به ابن تيميه بر او غلبه كرده بود (محو در شخصيت ابن تيميه شده بود). از اقوال او خارج نمي شد و در تمام موارد به ياري او مي شتافت، او كتاب هاي ابن تيميه را تهذيب كرد و علمش را منتشرساخت. بعد از اينكه مورد اهانت قرار گرفت و سوار شتري گردانده شد و همراه ابن تيميه بازداشت و با شلاق تنبيه گرديد. هنگامي كه ابن تيميه مرد، ابن قيم آزاد شد، دوباره با فتاوي ابن تيميه آزمايش شد، او علماي عصرش را مذمت مي كرد و آنان نيز او را مورد مذمت قرار مي دادند.(2)

ص: 37


1- . المعجم المختص، ج3، س 400.
2- . الدرر الكامنة، ص 154؛ الكني و الالقاب، ج1، ص 393؛ معجم المؤلفين، ج9، ص 106.

ابن كثير گفته: براي استفتاء در مورد طلاق نزد او مي رفتند و به

1. سبب فتوايش در مسئله طلاق مسائلي بين او وسبكي و ديگران پيش مي آمد كه بيان آنها به درازا مي كشيد. او كتاب هاي بسياري جمع آوري كرده بود. آنچه به دست آورده بود قابل شمارش نبود تا جايي كه فرزندانش بعد از مرگش مدت طولاني از آن مي فروختند غير آنچه براي خودشان برگزيده بودند، آن كتابها سخنان استادش بود.(1)

هنوز به دور سخنان استادش مي چرخد و آن را مورد تأييد قرار مي دهد و دليل و حجت برايش مي آورد.

2. ابن حصني گفته: شاگرد ابن تيميه يعني ابن قيم جوزيه زرعي و اسماعيل بن كثير شركويني همان عقيده استادشان را داشتند يعني آن ها هم مسافرت به قصد زيارت را حرام مي دانستند. گاهي اتفاق افتاد كه ابن قيم جوزيه به قدس مسافرت كرد و در حرم به منبر رفت و گفت: من دارم برمي گردم و ابراهيم را زيارت نمي كنم.

به نابلس رفت و مجلس موعظه اي برايش تشكيل دادند، همان مسئله را ذكر كرد تا جايي كه گفت: قبر رسول خداصلی الله علیه و آله را زيارت نمي كند. مردم بر او حمله بردند و خواستند او را بكشند، والي نابلس او را نجات داد، مردم قدس و نابلس براي اهل دمشق ماوقع را

ص: 38


1- . البداية والنهاية، ج14، ص 2.

نوشتند و ابن قيم را با آنچه از او اتفاق افتاده بود به آنان معرفي كردند، قاضي مالكي او را خواست، او ترديد كرد و به صالحيه نزد قاضي شمس الدين حنبلي رفت و نزد او اسلام آورد و او توبه اش را پذيرفت و به مسلمان بودن ابن قيم حكم كرد و از ريختن خونش جلوگيري كرد و او را به خاطر ابن تيميه نكوهش نكرد، سپس دوباره ابن قيم را احضار كرد و آنچه در قدس و نابلس گفته بود به وي اظهار كرد، ابن قيم آن ها را انكار كرد، سپس بينه بر او اقامه شد، او تأديب شد. وي را سوار شتري كردند و به زندان بردند، سپس به مجلس شمس الدين مالكي احضار شد و خواستند او را اعدام كنند، او پاسخ داد كه قاضي حنبلي به مسلمان بودن و محترم شمردن خونم حكم كرده و توبه ام را پذيرفته. او را به زندان برگرداندند تا اينكه حنبلي حاضر شد و خبر آنچه گفته بود داد، سپس احضار شد، او را به تعزير محكوم كردند و با شلاق زده شد، و بر الاغي سوارش كردند و در شهر گرداندند، سپس او را به زندان برگرداندند. همچنين ابن قيم و ابن كثير به خاطر فتوايشان در مسأله طلاق نيز زده شدند و در شهر جلوي خانه جوزيه گردانده شدند.(1)

ص: 39


1- . تكملة السيف الصيقل، ج4، ص9.

نمونه هايي از ادعاها و عقايد وهابيت

نمونه اول: منظور از نهي از دعوت و خواندن غير خدا؟

وهابيت به تبعيت از ابن تيميه به آياتي استناد مي كنند بدون اينكه در مفهوم و مفاد و موردش بينديشند؛ لذا خواندن صالحان و اوليا و استغاثه به آنها را شرك مي دانند، به بهانه اينكه خداوند متعال در قرآن كريم خواندن و دعوت مشركان و بت ها را شرك شمرده است.

1. (وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا).(1) و اين كه مساجد از آن خداست پس هيچ كس را با خدا نخوانيد.

2. (لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْءٍ).(2) دعوت حق (و دعاي مستجاب) از آن اوست و كساني را كه (مشركان) غير از او مي خوانند هرگز به دعوت آنها پاسخ نمي گويد.

3. (إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ).(3) كساني را كه غير از خدا مي خوانيد (و پرستش مي كنيد) بندگاني همچون خود شما هستند.

ص: 40


1- . الجن، 18.
2- . رعد، 14.
3- . اعراف، 194.

1. (وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ).(1) و كساني را كه جز او مي خوانيد (و مي پرستيد) مالك كوچكترين چيزي نيستند.

2. (قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلَا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَلَا تَحْوِيلًا).(2) بگو كساني را كه غير از او (معبود خود) مي پنداريد، بخوانيد آنها نه مي توانند زياني را از شما برطرف سازند و نه هيچ تغييري در آن ايجاد كنند.

3. (أُولَئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ).(3) كساني را كه آنان به (عنوان معبود) مي خوانند، خودشان وسيله اي (براي تقرّب) به پروردگارشان مي جويند.

4. (وَلَا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكَ وَلَا يَضُرُّكَ).(4) و جز خدا چيزي را كه نه سودي به تو مي رساند و نه زياني مخوان (و پرستش مكن).

5. (وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لَا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ).(5) چه كسي گمراه تر است از آن كسي كه معبودي غير خدا

ص: 41


1- . فاطر، 13.
2- . اسراء، 56.
3- . اسراء، 57.
4- . يونس، 106.
5- . احقاف، 5.

را مي خواند كه تا قيامت هم به او پاسخ نمي گويد.

وهابيت با كمال وقاحت اين آيات را بر مسلمانان موحد - كه معتقدند پيامبران و صالحان و بندگان مقرب خداوند كه با اذن خداوند متعال دعايشان مستجاب مي شود و حاجت دعوت كننده را اجابت مي كنند - مطابقت مي دهند.

در پاسخ مي گوييم:

1. اين آيات به مشركان اختصاص دارد كه ادعا مي كردند بت ها خدايانند. توان دفع شر و ضرر و رويدادها را دارند و بدون اذن از خداوند متعال ياري و كمك مي كنند؛ زيرا اين جنبه از افعال الهي را دارند. اين ادعا كجا و اعتقادات مسلمانان موحد به پيامبران، به اينكه بندگان بزرگ خداوند و از دستورات الهي سرپيچي نمي كنند و با دستور خدا عمل مي كنند كجا؟

2. منظور از دعا در اين آيات، مجرد دعوت و خواندن نيست؛ بلكه مراد از آن، دعوت خاص همراه پرستش است. خداوند متعال بين دعوت(خواندن) و عبادت را در يك آيه جمع كرده و فرموده:

(وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي

ص: 42

سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ).(1)

و خداي شما فرمود كه مرا (با خلوص دل)

بخوانيد تا دعاي شما را مستجاب كنم آنان كه از (دعا و) عبادت من اعراض و سركشي كنند زود با ذلت و خواري در دوزخ شوند.

امام زين العابدين علیه السلام مي فرمايد: «فَسَمَّيْتَ دعائك عبادة، و تركه استكباراً، و توعّدتَ علي تركه دخول جهنم داخرين». خواندن خود را عبادت و تركش را كبر ورزي ناميدي و بر ترك آن به در آمدن به دوزخ، همراه خواري تهديد كردي.(2)

پس منظور از دعا درآيات، همين قسم از دعا است؛ يعني خواندن همراه با اعتقاد به الوهيت خوانده شده به نحوي از أنحاء.

1. منظور از دعاء و خواندني كه در آيات از آن نهي شده عبارت است از قرار دادن دعوت شده و خوانده شده در مرتبه خداوند خالق، چنانچه آيه ذيل آن را بيان مي كند:

2. (وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا).(3) خداست پس هيچ كس را با خدا نخوانيد»، اين همان پايه و اساس پرستش مشركان بود.

ص: 43


1- . غافر، 60.
2- . الصحيفة السجاديه، دعا وداع شهر رمضان المبارك.
3- . الجن، 18.

3. خداوند مي فرمايد:

(وَجَعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِهِ).(1) آن ها براي خدا همتايي قرار داده اند تا (مردم را) از راه او (منحرف و) گمراه سازند.

(إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِينَ).(2) چون شما را با پروردگار جهانيان برابر مي شمرديم.

نمونه دوم:مصلحت تفرقه افكني ميان مسلمانان

به نظر ابن تيميه (به تبعيت از فقهايي كه وي ادعا مي كند داراي چنين عقيده اي هستند)، مصلحتِ مرزبندي و جداسازي بين مذاهب اسلامي بر مصلحتِ فعل مستحب ترجيح دارد، اگر أمر داير شد بين انجام دادن آنچه استحبابش ثابت است و بين اينكه شيعه از سني تشخيص داده نشود گرچه با ترك كردنِ فعل مستحب باشد، ترك مستحب سزاوارتر است!!

چنانچه گفته: از اين جهت است كه بعضي از فقهابه ترك بعضي از مستحبات - در صورتي كه شعار شيعه باشد - قائل شده اند؛ البته ترك كردن آن مستحب واجب نيست؛ ولي در اظهار آن مشابهت به شيعه است و سني از رافضي تشخيص داده نمي شود، درحالي كه

ص: 44


1- . ابراهيم، 30.
2- . شعراء، 98.

مصلحت تشخيص شيعيان براي دوري جستن و مخالفت با آنان عظيم تر و بزرگ تر از مصلحت انجام دادن آن مستحب است.(1)

عبارت ابن تيميه را دوباره بخوان و فكر كن كه چه كسي از سنت نبوي پيروي و به آن عمل مي كند؟ آيا ابن تيميه كه قايل به ترك سنت ثابت شده است يا پيروان مكتب اهل بيت : كه به سنت عمل مي كنند، و عمل به آن را شعار خود قرار مي دهند چنانچه ابن تيميه مي گويد؟!

نمونه سوم: استغاثه به قبر پيامبر

به نظر ابن تيميه استغاثه به قبر پيامبرصلی الله علیه و آله يا به قبر هر ولي و صالحي حرام است وي استغاثه را شرك و ريختن خون استغاثه كننده را حلال مي داند! ابن تيميه گفته: هر كس نزد قبر پيامبريا ولي و صالحي برود و از او طلب حاجت كند مثل اينكه طلب شفا يافتن از بيماري، يا اينكه بخواهد بدهي اش را بدهد و... كه جز خدا توان آن را ندارد، شرك صريح است و بايد آن شخص توبه كند و اگر توبه نكرد بايد او را كشت و به قتل رساند.(2)

ص: 45


1- . منهاج السنة، ج2، ص 143.
2- . زيارة القبور والاستنجاد بالمقبور، ص156.

گويا ابن تيميه از سيره مسلمانان از زماني كه پيامبرصلی الله علیه و آله ارتحال نمود تا كنون اطلاع ندارد، مسلمانان به قبر پيامبرصلی الله علیه و آله استغاثه مي كردند يا اينكه از سيره مسلمانان اطلاع داشته؛ ولي نظراتش بر خلاف نظرات مسلمانان و از راه و سيره مسلمانان خارج و منحرف شده است.

براي نمونه:

1. عثمان بن حنيف - كه از صحابه است - به مردي امر مي كند كه نزد قبر پيامبرصلی الله علیه و آله استغاثه كند و به آن حضرت متوسل شود.(1)

2. عايشه به مردم مدينه امر كرد كه به قبر پيامبرصلی الله علیه و آله براي باران استغاثه كنند.(2)

مردم مدينه در سال 53 مدت سه روز به قبر پيامبرصلی الله علیه و آله پناه بردند؛ در حالي كه تمام آنان كوچك و بزرگ به قبر استغاثه

1. مي كردند تا اينكه شر زياد بن أبيه از آنان دفع شود.(3)

2. مردي در دوران خلافت خليفه دوم در منظر و مسمع صحابه

ص: 46


1- . مسند احمد بن حنبل، ج4، ص138؛ سنن ترمذي، ج5، ص569؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص 441.
2- . سنن الدارمي، ج1، ص 56؛ سبل الهدي والرشاد، ج12، ص 347.
3- . مروج الذهب، ج3، ص 32،

از جمله حضرت علی علیه السلام به قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله استغاثه كرد.(1)

3. ابوعلي خلال (شيخِ مذهبِ حنبلي) به قبر امام موسي كاظم علیه السلام در بغداد استغاثه كرد.(2)

4. محمد بن ادريس شافعي به قبر ابوحنيفه استغاثه كرد.(3)

5. مردم سمرقند در سال 460 به قبر بخاري استغاثه كردند و مردم نزد قبر گريه و زاري كردند و از صاحب قبر شفاعت طلبيدند.(4)

«كتاب مصباح الظلام في المستغيثين بسيد الأنام» تأليف بلنسي (متوفاي 634 ق) لبريز از نام و داستان استغاثه بزرگان صحابه، تابعين، فقها و محدثان اهل سنت مانند: منكدر صحابي پدر محمد بن

1. منكدر و خود ابن منكدر،(5) طبراني (مؤلف معجم الكبير)(6)

و محب الدين طبري به قبر رسول خداصلی الله علیه و آله است. سمهودي به قبر رسول خداصلی الله علیه و آله استغاثه كرد و حاجتش برآورده شد.

2. علما به استحباب استغاثه به قبر پيامبرصلی الله علیه و آله فتوي داده اند

ص: 47


1- . فتح الباري، ج2، ص 577؛ وفاء الوفاء، ج4، ص 1372؛ تفسير قرطبي، ج5، ص 265، دنباله آيه 64 سوره نساء تفسير بحرالمحيط، اندلسي، ج4، ص180؛ الدررالسنيّة في الرد علي الوهابيّه، ص21.
2- . تاريخ بغداد، ج1، ص 120.
3- . خلاصة الكلام، زيني دحلان، ص252.
4- . طبقات الشافعيه، ج2، ص234.
5- . سير اعلام النبلاء ج3، ص213، وفاء الوفاء، ج2، ص 444.
6- . وفاء الوفاء، ج4، 1385.

مانند: قيرواني مالكي (متوفاي737 ق)(1)،

قسطلاني (متوفاي 923 ق)(2)،

مراغي (متوفاي 816 ق)(3)،

سلامه عزامي(4)

و دهها عالم ديگر. گويا ابن تيميه بر آرا وفتاوي علما اطلاع نيافته يا اينكه مطلع بوده ولي به شرك و ارتدادشان حكم كرده و حكم اعدام در موردشان صادر نموده!! براي اطلاع بيشتر به كتاب «روافدالايمان الي عقائد الاسلام» ص 64-91 مراجعه شود.

ص: 48


1- . المدخل في رسالة زيارة القبور، ج1، ص257.
2- . المواهب اللدنية، ج3، ص417.
3- . تحقيق النظرة بتلخيص معالم دارالهجرة، ص113.
4- . فرقان القرآن، ص133.

فصل دوم: محمد بن عبدالوهاب

اشاره

ص: 49

محمدبن عبدالوهاب

افكار ابن تيميه بعد از مرگ وي و مرگ ابن قيم پوسيده و از بين رفته بود اگر محمد بن عبدالوهاب آن را ترويج نمي داد.

خلاصه اي از شرح حال محمد بن عبدالوهاب

وي در سال 1111 يا 1115 قمري متولد شد و در سال 1207 قمري مرد. بيش از نود سال زيست، در شهر عيينه در نجد پا به جواني گذاشت و نزد علماي حنبلي درس خواند، سپس به مدينه رفت.

احمد امين مي گويد: به مدينه رفت، سپس چهارسال در بصره اقامت كرد، آن گاه پنج سال در بغداد، يك سال در كردستان، دوسال در همدان و بعد در اصفهان بود و بعد از آن، دعوت جديدش (همان

ص: 50

بدعت هاي او) را ميان مردم تبليغ كرد.

حضرت علی علیه السلام فرموده است: كسي چيزي را پنهان نمي كند مگر اينكه بر زبان و چهره اش آشكار مي گردد.(1)

علما در چهره اش گمراهي مي ديدند. پدرش كفر و بي ديني در او مي ديد و مردم را از وي برحذر مي داشت، همچنين برادرش شيخ سليمان كتابي در رد بدعت ها و اعتقادات باطلش تأليف كرد و نامش را «الصواعق الالهية في الردّ علي الوهابية» گذاشت. محمد بن عبدالوهاب در مطالعه اخبار كساني كه ادعاي پيامبري دروغين كردند مانند مسيلمه كذاب، سجاح، اسود عنسي و طليحه اسدي(2)و امثال

اين ها شوق و ولع داشت، چنانچه ميرزا ابوطالب اصفهاني از معاصران او اظهار داشته،(3) ادعاي نبوت و نازل شدن وحي بر او.

1. احمد زيني دحلان فقيه مذهب شافعي نقل روايت كرده كه

ص: 51


1- . نهج البلاغه، بخش حكمتها، ص260، زعماء الاصلاح، ص10، بيروت.
2- . با رسول خداصلی الله علیه و آله مصاحبت كرد، در سال 9 هجري مسلمان شد، سپس مرتد گرديد و در نجد به قبيله جفنه غسانيها در شام پيوست، سپس در دوران خلافت عمر مسلمان شد و به حج رفت، سپس در جنگ قادسيه و نهاوند شركت كرد، عمر به سعدبن ابي وقاص نامه اي نوشت كه در امر جنگ با طلحه مشورت كند و او را متولي چيزي نكند، در نهاوند كشته شد. سير اعلام النبلاء ، ج1، ص317. ر.ك: الفجر الصادق، 3ص17، جميل صدقي؛ وفتنه الوهابية؛ 66.
3- . ميرزا ابوطالب، سفرنامه، ص409.

مردي به محمدبن عبدالوهاب گفت: اين اعتقاداتي كه اظهار كردي و آورده اي متصل هستند يا منفصل؟ محمدبن عبدالوهاب گفت مشايخ من و مشايخ مشايخم تا ششصد سال پيش همه مشرك بوده اند. آن شخص گفت: پس رشته ارتباطي دينت منفصل است نه متصل، آن را از چه كسي گرفتي؟ او گفت: از وحي و الهام مانند خضر.(1)

محمدبن عبدالوهاب در رساله اش نوشته: من به شما از خودم خبر مي دهم به خدا سوگند كه الهي جز او نيست، طلب علم كردم و معتقدم كساني باور كردند كه من داراي علم و معرفت هستم، در حالي كه در آن زمان معناي لا اله الا الله را نمي دانستم... و دين اسلام را نشناخته بودم! قبل از اين خبري كه خدا آن را بر من منت گذاشت،

1. همچنين هيچ يك از اساتيد و مشايخم آن را (دين اسلام) نشناختند.(2)

علماي اسلام وهابيت را تكفير كرده اند

1. محمد بن عبدالوهاب در دوران حكومت شريف سعود، سي مبلّغ به مكه فرستاد، براي تبليغ و اجازه گرفتن براي اداي مناسك حج. شريف سعود علماي حرمين را فراخواند و با مبلّغان وهابيت مناظره كردند، در اعتقاداتشان كفر زياد يافتند و بعد از اينكه عليه

ص: 52


1- . الدرر السنية في الرد علي الوهابية، ص 26.
2- . الدرر السنية في الاجوبة النجدية، محمد بن عبدالرحمن بن قاسم، ج2، ص115.

آنان اقامه دليل و برهان كردند، والي شريف سعود به قاضي شرع دستور داد كه دليل كفرشان را بنويسد تا اينكه همه آن را بداند و دستور زنداني كردن آن كفار پست را صادر كرد و اينكه آنان را زنجير كنند. بعضي از آنان دستگير شدند و به زندان افتادند و بقيه گريختند.(1)

2. در سال 1184در دوران حكومت شريف احمد: والي درعيه گروهي از علما را فرستاد و امر كرد كه عقايد آنان را بررسي كنند، پس از بررسي عقائد آنان به اين نتيجه رسيدند كه آنان بي دين و ملحد هستند، لذا به آنان اجازه حج نداد.(2)

مهاجرت پدر محمدبن عبدالوهاب به حريمله

پدرش عيينه را ترك گفت و به شهر حريمله رفت و در آنجا اقامت گزيد تا اينكه در سال 1143 فوت شد، در حالي كه از پسرش راضي نبود و بسيار او را نهي و توبيخ مي كرد. پس از رحلت پدر، مردم حريمله خواستند او را بكشند، او به عيينه - كه محل تولدش - بود فرار كرد و با عثمان بن معمر (امير عيينه) هم پيمان شد بر اينكه ازيكديگر پشتيباني كنند، به اينكه امير به شيخ، آزادي تبليغ دعوتش

ص: 53


1- . الدرر السنية في الرد علي الوهابية، 29، چاپ مصر، 1299ق.
2- . همان.

و نشر آن را بدهد، مشروط به اينكه محمد بن عبدالوهاب با ابزارهاي گوناگون براي تسلط اميرعثمان برتمام سرزمين نجدتلاش كند. نجد در آن زمان به شش يا هفت امارت (شيخ نشين) از جمله امارت عيينه تقسيم شده بود، سپس براي تقويت روابط ميان اين دو، امير عثمان خواهرش جوهره را به ازدواج ابن عبدالوهاب درآورد، و با اين امر دين را براي دنيا و درخدمت دنيا و تسلط امير بر منطقه به سخره گرفت.(1)

تخريب قبر زيدبن الخطاب و أمر به اخراج محمد بن عبدالوهاب

پيمان ميان ابن عبدالوهاب و امير عيينه طول نكشيد. از آنجا كه ابن عبدالوهاب دستور تخريب قبر زيد بن الخطاب را داد.(2)

فتنه رخ داد و مخالفت و اعتراض عليه ابن عبدالوهاب به خاطر تخريب قبر به اوج رسيد، سليمان حميدي (حاكم احساء و قطيف) به عثمان بن معمر دستور داد ابن عبدالوهاب را به قتل برساند.

ص: 54


1- . تاريخ نجد، فيلبي، عبدالله، ص 36.
2- . زيد برادر خليفه دوم است، از عمر بزرگ تر بود و قبل از عمر مسلمان شد. گفته شده در جنگ بدر و جنگ هاي ديگر شركت نمود و در جنگ يمامه پرچم مسلمانان را به دست داشت و در سال دوازده هجري كشته شد. (سيراعلام النبلاء، ج1، ص 298)

مؤلف تاريخ نجد مي گويد: عثمان بن معمر خواست از مهمانش ابن عبدالوهاب رهايي يابد، از وي خواست هر جايي كه مي خواهد برود، او در عيينه ماند، عثمان مردي به نام فريد همراه او فرستاد و وي را مأمور كرد كه او را در راه بكشد ولي اراده اش به او كمك نكرد تا او را بكشد، شيخ را ترك گفت و برگشت بدون اينكه اذيتي به او برساند.(1)

از سيد محمود شكري نقل شده است كه: ابن عبدالوهاب در سال 1160 هجري به درعية - كه سرزمين مسيلمه كذاب است - رفت.(2)

توافق بين ابن عبدالوهاب و بين ابن سعود

ابن عبدالوهاب در سال 1160به درعية رفت و حاكم آن ابن سعود بود، بين ابن سعود و ابن عبدالوهاب پيماني همانند پيمان او با عثمان در عيينة منعقد شد كه منطقه نجد و روستاهاي آن براي ابن سعود باشد و وعده غنايم جنگي زيادي را كه بيش از مالياتي بود كه دريافت مي كرد به او داد مشروط بر اينكه ابن سعود آزادي كامل به ابن عبدالوهاب در وضع و اجراي نقشه ها و انتشار دعوتش بدهد.

ص: 55


1- . تاريخ نجد، ص 390، چاپ المكتبة الاهلية، بيروت.
2- . كشف الارتياب، ص 13.

راويان مي گويند: ابن سعود با محمد بن عبدالوهاب براي جنگ في سبيل الله! بيعت كرد ولي معلوم است كه آنها هيچ منطقه اي غير مسلمان در شرق يا در غرب فتح نكردند، بلكه به مسلمانان حمله مي كردند و با آنان كه از ابن سعود اطاعت نمي كردند، مي جنگيدند؛ لذا ابن سعود به ابن عبدالوهاب گفت: بر تو باد بشارت پيروزي به آنچه امر كردي و جهاد ضد كساني كه با توحيد مخالفت مي كنند!!؛ ولي مي خواهم دو

شرط بر تو بكنم؛ يك: اگر از تو پشتيباني كرديم و تو را ياري داديم و خداوند ما را پيروز كرد، بيم دارم كه از ميان ما كوچ كني و ما را با ديگران عوض كني ، ابن عبدالوهاب عهد كرد چنين نكند.

دو: از مردم درعيه هنگام چيدن محصول مالي مي گيرم، بيم دارم كه آن را منع كني. ابن عبدالوهاب گفت: شايد خداوند فتوحات و پيروزي هايي نصيبمان كند كه غنائمي بيشتر از اين عوض دهد.(1)

تقويت پيمان

محمد سعود، يكي از دختران ابن عبدالوهاب را به ازدواج پسرش عبدالعزيز درآورد، روابط ميانشان تقويت شد و همين پيمان بين

ص: 56


1- .محاضرات في التاريخ الدولة السعودية، ص 13.14، ابوعليه، عبدالفتاح.

خاندان عبدالوهاب و خاندان سعودي هنوز ادامه دارد.(1)

آغاز دعوت

بعداز اينكه محمد بن عبدالوهاب احساس قدرت كرد، ياران و پيروانش را جمع كرد و آنان را به جهاد تشويق كرد و به شهرهاي

مسلمان همسايه نوشت كه دعوتش را بپذيرند و از او اطاعت كنند، او يك دهم چهارپايان، پول و كالا و اشيا را مي گرفت و هر كس مخالفت مي كرد به او حمله مي كرد. مردم بسياري را كشت، اموال زيادي را غارت و زنان و كودكان را به اسارت مي گرفت، شعار او اين بود: در دين وهابيت داخل شويد، والا كشته مي شويد، زنانتان بيوه مي گردندو كودكانتان يتيم.(2)

اين عقيده وهابيت است كه در برابر هيچ مصلحتي از آن دست برنمي دارد و به خاطر آن با ابن معمر در عيينة سپس با ابن سعود در درعيه پيمان بست ... به طور مؤكد او آمادگي كامل داشت با هر قدرتي پيمان ببندد براي اينكه از آن براي رسيدن به اهداف و مقاصدش كمك بگيرد. عبدالله فيلبي در كتاب تاريخ نجد مي گويد: ابن عبدالوهاب در مغز شاگردانش مبادي و اصول وجوب جهاد را گنجاند و رسوخ داد! بسياري از آنان جهاد را

ص: 57


1- . آل سعود، ماضيهم و مستقبلهم، ص 23، جبران شاميه، چاپ رياض.
2- . هذه هي الوهابية، ص 114، محمدجواد مغنية.

از مقدس ترين تعليمات خود مي ديدند، كه هماهنگ است با آنچه عرب ها بر آن عادت كردند! منظورش اين است كه عرب ها بر غارتگري خو گرفتند.

ابن عبدالوهاب يك پنجم اشياي غارتي (اموال و اشياي مسروقه و به زور گرفته شده) را به خزانه مركزي اختصاص داد كه ابن سعود و ابن عبدالوهاب از آن هر چه نياز داشتند و مي خواستند برمي داشتند، اينچنين بود داستان تسلط ابن عبدالوهاب و تصرف در شئون حكومت بعد از يك يا دوسال.

وهابيت و شمشير

تعجب خواهيد كرد هنگامي كه بشنويد وهابيت اين شعار را دست آويز خويش قرار داد و امارت و دولت عربستان سعودي از روز توسعه اش تا عصر كنوني بر اين اصل بنا شد، نجد در آن زمان و روزي كه ابن عبدالوهاب پيمان بست در حالت فقر و بيچارگي مي زيست. ابن سعود حتي توان تأمين غذا براي شاگردان ابن عبدالوهاب (1) را هم نداشت و بعد از نخستين حمله ها بر مسلمانان همسايه، (غنيمت ها بر اساس احكام وهابيت تقسيم مي شد، يك پنجم براي ابن سعود، و بقيه براي لشكر، يك سوم براي پياده نظام و دو

ص: 58


1- . عنوان المجد، ج1، ص13، ابن بشر.

سوم براي سواره نظام و هر كس به وهابيت التزام داشت پاداش مادي

دريافت مي كرد جنگ و حمله و غارت اموال مشركان (بر اساس ادعاي ابن عبدالوهاب) و پرداخت آن به مسلمانان وهابي در دستور كار آنان قرار گرفت.

دشمني وخصومت ميان ابن عبدالوهاب و امير عيينه

امير عثمان از تسلط و حمله ابن سعود بيم داشت؛ لذا يكي از دخترانش را به ازدواج يكي از پسران او درآورد؛ ولي كينه بين آن دو (ابن عبدالوهاب و امير عيينه) پايان نيافت به خاطر اينكه ابن عبدالوهاب را از عيينه بيرون كرد، ابن عبدالوهاب افرادي را فرستاد و او را در محراب ترور كردند.

در كتابي كه وهابي ها آن را تحت عنوان «تاريخ نجد» منتشر كردند و از نامه هاي ابن عبدالوهاب در آن نقل شده، آمده است: عثمان بن معمر مشرك و كافر بود، هنگامي كه مسلمانان از كفرش مطمئن شدند، پيمان بستند او را بعد از نماز جمعه به قتل برسانند، او را در محرابش در مسجد در ماه رجب 1163 به قتل رساندند، سه روز پس از قتل امير عثمان، محمدبن عبدالوهاب به عيينه رفت و مشاري بن معمر را - كه از پيروان ابن عبدالوهاب بود - به عنوان حاكم عيينه تعيين كرد.

ص: 59

ويراني شهر عيينه به جرم انقلاب

مردم عيينه عليه حكومت سعودي ها و ابن عبدالوهاب قيام كردند؛ ولي با حكومتي مستبد و تروريستي كه مردم را با آهن قلع و قمع مي كرد با پوشش دين و فتاوي ابن عبدالوهاب كه به آساني صادر مي كرد مواجه شدند. به مردم حمله بردند و شهر را به طور كامل ويران كردند، ديوارها را تخريب و چاه هاي آب را پر كردند و درختان را سوزاندند و به ناموس مردم تجاوز كردند و شكم زنان حامله را پاره كردند، دستان كودكان را بريدند و سوزاندند، چهارپايان و هرچه در خانه بود غارت كردند و تمام مردان را كشتند، عيينه از سال 1163تا كنون ويرانه وتلّي از خاك است.

وهابيت اين حمله را در كلماتي كه ابن عبدالوهاب گفته توجيه مي كنند وي در اين باره گفته: خداوند خشمش را بر عيينه و مردمش فرو آورد و براي پاك كردن و تطهيرشان از گناهان آنان را از بين برد، خشم خدا بر آنان به خاطر عملي است كه حاكم عيينه؛ عثمان بن معمر انجام داده بود، هنگامي كه به حاكم عيينه گفته شده بود ملخ به سرزمين مان حمله كرده و بيم داريم كه مزارع ما را از بين ببرد، حاكم با استهزا گفته بود: مرغاني مي فرستيم آن را بخورد؛ لذا خداوند بر مردم عيينه غضب كرد به خاطر مسخره گرفتن حاكم عيينه و ملخ ها

ص: 60

را براي شهر عيينه فرستاد كه آنان را كاملاً از بين برد.(1)

حكم شمشير

پيروزي قبيله سعودي بر حاكم عيينه، اراده آنان را براي توسعه قلمرو حكومتشان تقويت كرد و در انتظار دستور و تشويق محمدبن عبدالوهاب به جهاد به سر مي بردند؛ اولين ارتش را از هفت گروه تشكيل دادند، بديهي است كه اين ارتش به سرزمين مشركان و كفار و رومي ها حمله نبرد؛ بلكه تنها به سرزمين مؤمنان - كه به لا اله الا الله محمد رسول الله شهادت مي دادند - حمله برد. هنگامي كه محمد بن عبدالوهاب احساس قدرت كرد به مردم نجد - كه مسلمان بودند - نوشت كه در جرگه موحدان درآيند، بعضي اطاعت كردند و بعضي امتناع ورزيدند، به مردم درعيه دستور جنگ داد، اجابت كردند و همراه او بارها با مردم نجد و احساء جنگيدند تا اينكه بعضي با كراهت و بعضي با اختيار از او اطاعت كردند و تمام امارت نجد را با زور تحت سيطره خاندان سعودي درآوردند.(2)

ص: 61


1- . تاريخ آل سعود، ص 22، ناصر سعيد.
2- .كشف الارتياب، 13؛ به نقل از: تاريخ نجد، محمود شكري.

سنت زشت

وهابيت سنت قتل و ريختن خون را بنيانگذاري كرد؛ درحالي كه ابن عبدالوهاب فرياد مي زد: هيچ چيز مطرح نيست،

نه عدالت، نه صلح، نه رحمت، نه انسانيت، نه حيات و نه چيز ديگر جز پذيرفتن وهابيت يا شمشير. محمد بن عبدالوهاب مسئول اين بدعت گذاري، جنگ ها، قربانيان و قتل هزاران مسلمان بي گناه است. سخن برادرش شيخ سليمان كافي است كه گفت: شما با كوچك ترين بهانه اي تكفير مي كنيد، بلكه با آنچه كه گمان مي كنيد كفر است تكفير مي كنيد، بلكه با آنچه در اسلام روشن و صريح است تكفير مي كنيد، بلكه كساني را كه از تكفير افرادي كه شما آنان را تكفير مي كنيد، امتناع ورزند تكفير مي كنيد.(1)

برگشت صنعاني از تأييد ابن عبدالوهاب

هنگامي كه خبر دعوت به توحيد ابن عبدالوهاب شيخ نجد به محمد بن اسماعيل صنعاني (متوفاي 1182 هجري) رسيد، از آن استقبال كرد و با ابياتي از شعر از او پشتيباني كرد از جمله:

سلام علي نجد و من حل في نجد

و إن كان تسليمي علي البعد لايجدي

ص: 62


1- . الصواعق الالهية، 27، چاپ سال 1306 ق.

سلام بر نجد و هر كس ساكن نجد است، گرچه سلام من از فاصله دور فايده اي ندارد.

ولي بعد از بررسي و تحقيق، متوجه شد مسئله بر خلاف چيزي است كه به او رسيده؛ لذا ابياتي از شعر كه در آن برگشتش را بيان مي كند سروده است:

رجعت عن القول الذي قلت في نجد

فقد صح لي عنه خلاف الذي عندي

از سخني كه در مورد نجد گفتم برگشتم، خلاف آنچه نزد من بود برايم ثابت شد.

از او نقل شده كه در شرح قصيده مزبور كه به «محو الحوبة في شرح ابيات التوبة» مشهور است گفته: هنگامي كه قصيده نخست به نجد رسيد كه در آن حركت وهابيت را مورد ستايش قرارداده بودم، بعد از چندسال در صفر 1170هجري، شخصي كه خود را به شيخ مربد بن احمد تميمي معرفي كرد، نزد ما آمد، بعضي از كتاب هاي ابن تيميه و ابن قيم را با خط خود برايم آورد، سپس به وطن خود در شوال همان

سال برگشت، اين مرد از شاگردان محمد بن عبدالوهاب بود همان كسي كه قصيده اول را برايش فرستاده بودم، قبل از اين

ص: 63

شيخ، شيخ فاضلي به نام عبدالرحمن نجدي نزد ما آمد و وضع و حال ابن عبدالوهاب را بيان و توصيف كرد و مطالبي را در مورد محمد بن عبدالوهاب گفت كه آن (اقوال) را انكار كرديم، آن شيخ توصيف كرد ابن عبدالوهاب به ريختن خون و غارت اموال، جرأت اقدام بر قتل گرچه با ترور باشد، و تكفير امت محمد در تمام كشور ها و سرزمين ها مشغول است، آنچه آن شيخ فاضل نقل كرد و گفت، نزد ما مورد ترديد بود، تا اينكه شيخ مربد كه داراي ذكاوت بود، آمد و همراهش بعضي رساله هاي ابن عبدالوهاب بود، كه او آن ها را جمع آوري كرده بود، پيرامون تكفير مؤمنين، مباح بودن قتل شان، و غارت اموالشان در اين هنگام بود، كه وضعيت و حال محمدبن عبدالوهاب برايمان روشن شد، ديديم كه جزئي از اسلام را دانسته و در آن تحقيق يا تأمل نكرده و نزد كساني كه او را هدايت كنند و به علوم مفيد راهنمايي كنند و فقه يادش دهند تلمذ نكرده، بلكه بعضي از كتاب هاي ابن تيميه و شاگردش ابن قيم را مطالعه كرده و بدون دقت از آندو تقليد كرده در حالي كه

آن ها تقليد را حرام مي دانند.(1)

سيد محسن امين عاملي مي گويد: اين دلالت دارد بر اينكه صنعاني بعد، از غلوّ برگشته، شايد برگشت او از وهابيت بعد از

ص: 64


1- . كشف الارتياب، ص 8 و19.

تأليف رساله «تطهير الاعتقاد من أردان الالحاد» بوده، زيرا اين رساله در غلو كمتر از كتاب هاي ابن عبدالوهاب نيست.(1)

موضع گيري برادر محمد بن عبدالوهاب

شيخ سليمان بن عبدالوهاب در الصواعق الألهية مي گويد: امروز مردم مبتلا و گرفتار شدند به كسي (مرادش محمدبن عبدالوهاب است) كه به قرآن و سنت منتسب است و از علوم آن دو بهره مي برد، و براي مخالف خودش اهميتي قائل نيست، واگر از او بخواهيد كه سخنانش را بر اهل علم و علما عرضه كند اين كار را نمي كند. بلكه مردم را ملزم مي كند كه تابعش باشند و هر كس با او مخالفت كند، به نظرش كافر است، او يك شرط از شرايط مجتهدين را ندارد، به خدا سوگند، به خدا سوگند! يك دهم خصلت اهل اجتهاد را ندارد، ولي سخنانش نزد

بسياري از نادانان رواج يافته، فانا لله وإنا اليه راجعون، تمام امت با يك زبان فرياد مي زند ولي او يك كلمه هم پاسخ نمي دهد بلكه تمام آنان را كافر و جاهل مي داند!! خدايا اين گمراه را هدايت كن و به سوي حق برگردان.(2) و نيز مي گويد: اموري كه محمد بن عبدالوهاب به خاطر آنها مردم را تكفير مي كند و به قتل مي رساند

ص: 65


1- . همان.
2- . الصواعق الالهيّة، ص 3 و 38. اين كتاب را در ادعاهاي برادرش تأليف كرد.

از زمان احمد بن حنبل و در دوران پيشوايان اسلام وجود داشته تا جائي كه آن امور تمام بلاد اسلامي را پر كرده بود، ولي از هيچ كدام از پيشوايان مسلمانان به خاطر اين امور كسي را تكفير نكرده اند و نگفتند آنها به خاطر آن امور مرتد ند، و دستور جنگ و جهاد با آنان ندادند و شهر و سرزمين هاي مسلمانان را بلاد شرك و اهل حرب نناميدند، چنانچه شما گفته ايد، با اين افعال تكفير كرديد در حالي كه كسي بوسيله اين افعال تكفير نمي شود.

هشتصد سال مي گذرد و كسي از عالمي روايت نكرده كه به خاطر اين مسائل تكفير كند، بلكه اين از هيچ عاقلي گمان برده نمي شود بلي به خدا سوگند لازمه قول شما اين است كه تمام امت بعد از زمان

احمدبن حنبل، علما، اميران و عوام امت كافر و مرتدند، فانا لله وإنا إليه راجعون، واغوثاه الي الله و اغوثاه، از اينكه مي گوييد، چنانچه بعضي از عوام شما مي گويند: حجت تنها به وسيله شما اقامه شد و هيچ كس قبل از شما، دين اسلام را نشناخته بود.

افكار و بعضي از آراي ابن عبدالوهاب

6. زيني دحلان گفته: ابن عبدالوهاب در روز جمعه در مسجد درعيه سخنراني كرد و گفت: هركس به پيامبرمتوسل شود مرتكب كفر شده، برادرش شيخ سليمان به شدت آن را بر او انكار كرد روزي

ص: 66

به برادرش گفت: اي محمد! اركان اسلام چندتا است؟ او گفت: پنج تا، گفت: تو اركان اسلام را شش تا قرار دادي، ششمين ركن نزد شما اين است كه اگر كسي از تو تبعيت نكند مسلمان نيست، اين ركن ششم اسلام نزد تو است!!

شخصي به ابن عبدالوهاب گفت: خداوند متعال در هر شب از شب هاي ماه رمضان چند نفر را آزاد مي كند؟ او گفت: در هر شب يكصدهزار و در آخرين شب به تعداد آنچه در كل ماه آزاد كرده، آزاد مي كند. آن مرد به او گفت: تعداد پيروان تو يك دهم آنچه ذكر كردي نيستند، پس آن مسلمانان كه خداوند آزاد مي كند كيانند، درحالي كه تو

6. مسلمانان را در خود و پيروانت محدود كردي. فبهت الذي كفر(1)؛

(شگفت زده و وحشت زده شد كسي كه كفر ورزيد).

7. جميل صدقي مي گويد: محمد بن عبدالوهاب، پيروانش را از سرزمين و شهر خودش انصار و پيروانش را در خارج از شهر خودش مهاجرين ناميد و به كساني كه مناسك حج را قبل از اينكه از وي پيروي كنند انجام داده بودند، مي گفت: دوباره حج به جا آوريد، حج قبلي شما قبول نيست؛ زيرا تو آن زمان مشرك بودي و به كسي كه مي خواست وارد دين عبدالوهاب شود مي گفت: برخود شهادت بده كه

ص: 67


1- . الدرر السنية في الرد علي الوهابية، ص 39.

كافر بودي و بر پدر و مادرت گواهي بده كه درحال كفر مردند و بر فلاني و فلاني كه گروهي از علماي بزرگ گذشته را نام مي برد گواهي ده كه كافر بوده اند. اگر اينچنين شهادت مي دادند دين آن ها را مي پذيرفت، امت از ششصد سال قبل تا زمان خود را صريحاً تكفير مي كرد، و هر كس از او پيروي نمي كرد را نيز تكفير مي نمود؛ اگرچه از متقي ترين مسلمانان بوده آنان را مشرك مي دانست و ريختن خون و غارت اموالشان را مباح و حلال مي كرد، و تنها كسي كه از او تبعيت مي كرد مؤمن مي دانست.

از درود فرستادن بر پيامبر صلی الله علیه و آله بعد از اذان

4. كراهت داشته و ذكر درود و صلوات بر پيامبر صلی الله علیه و آله را در شب جمعه نهي مي كرد و از بلند گفتن آن بر منبر نهي مي نمود و هر كس درود بر آن حضرت مي گفت وي را مجازات سختي مي كرد تا جايي كه يك مرد مؤذن نابينا را به قتل رساند؛ چون از صلوات بر پيامبر صلی الله علیه و آله بعد از اذان امتناع نمي ورزيد. امر را بر پيروانش مشتبه مي كرد و مي گفت: اين كارها به خاطر محافظت بر توحيد است. بسياري از كتاب هاي صلوات بر پيامبر صلی الله علیه و آله مانند: «دلائل الخيرات» و غير آن را سوزاند، همچنين بسياري از كتاب هاي فقه و تفسير و حديث را - كه با ادعاهاي

ص: 68

باطلش منافات داشت - سوزاند.(1)

5. زيني دحلان گفته: وهابي ها در دوران حكومت شريف مسعود بن سعيد (متوفاي 1165 ق) سي نفر از علمايشان را براي تبليغ اعزام نمودند، شريف دستور داد كه علماي حرمين با آنان مناظره كنند، مناظره كردند و ديدند اعتقاداتشان باطل و فاسد است و قاضي شرع دليل كفرشان را ثبت و اعلام كرد، و دستور حبس آنان را داد، بعضي زنداني شدند و بقيه گريختند.

در دوران حكومت شريف احمد (متوفاي 1195 ق) امير و

6. حاكم درعيه، بعضي از علماي وهابي را به مكه فرستاد، علماي مكه با آنان مناظره كردند و كفرشان را اثبات نمودند، لذا شريف، حاكم مكه اجازه حج را به آنان نداد.(2)

7. هنگامي كه ابن عبدالوهاب مردم را از زيارت قبر پيامبر منع كرد، مردم احساء رفتند به زيارت قبر پيامبر صلی الله علیه و آله و خبر آنها به او رسيد، هنگامي كه برگشتند و بر شهر درعيه وارد شدند، دستور داد ريششان را بتراشند، سپس از درعيه تا احساء آنان را پشت و رو (به عنوان تحقير) بر مركب سوار كرد.(3)

ص: 69


1- . جميل صدقي، الفجر الصادق، ص 17.
2- .كشف الارتياب، ص 15، به نقل از خلاصة الكلام.
3- . الدرر السنية، ص 41.

8. روزي به او خبر رسيد كه گروهي قصد زيارت و حج دارند، و از سمت بالاي شهر درعيه گذشتند، بعضي شنيدند كه ابن عبدالوهاب به پيروانش مي گويد: بگذاريد مشركان به راه مدينه حركت كنند، و مسلمانان يعني پيروان وهابيت با ما بمانند.

نظر و عقيده محمد بن عبدالوهاب نسبت به مسلمانان

به نظر ابن عبدالوهاب (چنانچه در رساله او آمده) تمام مسلمانان كافرند جز كساني كه مثل او فكر مي كنند، خلاصه رساله بشرح زير

است:

1. كافران كه پيامبربا آنان جنگيد اقرار مي كردند كه خدا خالق و رازق و مدبر است ولي اين مسئله آنان را در اسلام وارد نكرده و از جمله مسلمانان قرار نداده است. به دليل آيه كريمه:

(قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ).(1)

بگو چه كسي شما را از آسمان و زمين روزي مي دهد؟ يا چه كسي مالك (و خالق) گوش و چشم هاست؟ يا چه كسي زنده را از مرده و مرده را از زنده بيرون

ص: 70


1- . يونس، 31.

مي آورد؟ و چه كسي امور (جهان) را تدبير مي كند؟ به زودي در پاسخ مي گويند: (خدا)، بگو پس چرا تقوا پيشه نمي كنيد (و راه شرك را مي پوئيد)؟

2. كفار مي گويند: ما بتها را نخوانديم و به آنان روي نياورده ايم جز براي درخواست تقرب و شفاعت:

(الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى).(1) آنها كه غير خدا را اولياء خود قرار دادند (و مي گفتند) اين ها را نمي پرستيم مگر به خاطر اين كه ما را به خداوند نزديك كنند.

3. پيامبرمبعوث گرديد و مردمي يافت كه در عبادتشان پراكنده و گروه گروه بودند، بعضي ملائكه را عبادت مي كردند، بعضي پيامبران و اوليا را و برخي درختان و سنگ ها را و عده اي خورشيد و ماه را. پيامبربا همه آنان جنگيد و تفاوتي ميان آنان قائل نشد.

4. شرك مشركان زمان ما بدتر و پررنگ تر از شرك مشركين صدر اسلام است؛ زيرا آنان در زمان رفاه مشرك مي شدند و در زمان سختي و گرفتاري اخلاص داشتند؛ ولي اينها در زمان ما، شركشان در

ص: 71


1- . زمر، 3.

دو حالت است به دليل قول خدا:

(فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ).(1)

هنگامي كه سوار بر كشتي شوند خدا را با اخلاص مي خوانند (و غير او را فراموش مي كنند) اما هنگامي كه خدا آنان را به خشكي

رساند و نجات داد، باز مشرك مي شوند.

منظورش از مشركان زمان ما تمام مسلمانان است؛ زيرا عموم مسلمانان در گرفتاري و رفاه به پيامبر صلی الله علیه و آله متوسل مي شوند؛ لذا نزد ابن عبدالوهاب شركشان بدتر و پررنگ تر از شرك مشركان در دوران رسالت است.

در رد او گفته مي شود: بين مسلمانان و بت پرستان تفاوت است؛ زيرا مسلمانان تنها خداوند را مي پرستند و هنگامي كه به پيامبر صلی الله علیه و آله روي مي آورند و متوسل مي شوند جز اين قصد را ندارند كه پيامبر صلی الله علیه و آله نزد خداوند براي آنان دعا و شفاعت كند، اين چه تشابهي به عمل بت پرستان دارد كه بت ها را مي پرستند نه خداوند متعال را؟! اين يك مغالطه است كه در سخنان و رساله هايش تكرار شده كه مي گويد: خداوند پيامبر صلی الله علیه و آله را براي مردمي فرستاد كه عبادت

ص: 72


1- . عنكبوت، 65؛ الكلمات النافعة، ابن عبدالوهاب؛ خمس رسائل، ص 407.

مي كردند، صدقه مي دادند و بسيار خدا را ذكر می گفتند؛ ولي بعضي از مخلوقات را ميان خدا و خودشان واسطه قرار مي دادند و مي گفتند: از آن واسطه مي خواهيم ما را به خدا نزديك كند و براي ما نزد خدا

شفاعت كند؛ مانند: فرشتگان، عيسي بن مريم و انسان هاي صالح.(1)

مي گويم: اين مغالطه روشن است، ابن عبدالوهاب بر واسطه گيري تأكيد كرده در حالي كه آنان، نخست بت ها را عبادت كردند، سپس آنها را به عنوان واسطه اتخاذ كردند، آنچه جايز نيست عبادت غير خدا است نه واسطه قراردادن، درحالي كه ابن عبدالوهاب بر مجرد واسطه قرار دادن تأكيد مي كند كه ملاكي براي شرك آنان نيست وآنچه ملاك و معيار كفرشان است رها كردن عبادت خدا و عبادت كردن غير خدا است؛ ولي مسلمانان اولياء دين را به عنوان وسيله اتخاذ مي كنند نه به عنوان اينكه عبادتشان كنند.

شعار وهابيت، تكفير مسلمانان است

هر كس در تأليفات و نوشته هاي وهابيت دقت و تأمل کند برايش واضح و روشن مي شود كه وهابيت تمام مسلمانان را تكفير نموده و ريختن خون و غارت اموالشان را مباح دانسته است.

ص: 73


1- . كشف الشبهات، ص 3.

گواه سخن بالا نوشته آلوسي - صاحب كتاب تاريخ نجد - است

كه روابط محكم (1)

و دوستي با سعودي ها داشت. وی درباره سعودبن عبدالعزيز مي گويد: «او لشكرها را رهبري كرد، قهرمانان و رؤساي عرب او را پذيرفتند؛ ولي او مردم را از حج منع كرد، بر سلطان و حاكم خروج كرد و در تكفير مخالفانش غلو نمود و در بعضي از احكام شدت به خرج داد، بيشتر امور را بر ظاهرشان حمل كرد، چنانچه ديگران در طعنه زدن به اوغلو كردند در حالي كه انعطاف، راه وسط و ميانه است، نه سختگيري و شدت (كه علماي نجد آن راه را پيمودند به طوري كه حمله هايش بر مسلمانان را جهاد در راه خدا ناميده اند و مردم را از حج منع كردند) و نه سهل انگاري كه عموم مردم عراق و شامات و جاهاي ديگر بر آن اند.»

مي گويم: آري ولي در حال حاضر تمام مسلمانان را به طور

ص: 74


1- . از جمله دلائل بر پيوند و روابط محكم بين آلوسي و سعودي ها دفاع وي از سعودي ها و رد كردن نبهاني است با قساوت تمام و اينكه وي وهابيت را حزب خدا ناميده است. او در رد نبهاني گفته: اي نبهاني اي شيخ شيطاني! سزاوار است كه از بدعت گذاران ناميده شوي، آيا تو و همرنگانت فريب خوردگان گمراه هستند يا حزب رسول خداصلی الله علیه و آله كه اعتقاداتشان به دين اسلام را شنيده اي، به خداوند متعال سوگند ياد مي كنم! نبهاني هيچ علم و معرفتي در دينش ندارد... اي كاش به دست يك نفر از حزب رسول خدا ايمانش را تجديد مي كرد. (غاية الاماني في الرد علي النبهاني، ج2، ص 65)

علني تكفير نمي كنند و اين تهمت را در مطبوعات و منشوراتشان جز نسبت به شيعيان و پيروان مذهب اهل بيت : نمي يابيد، پس آن انصافي را كه آلوسي به آن دعوت مي كند كجا است؟ گويا آلوسي قتل عام ها و كشتارهاي دست جمعي كربلا و اطراف نجف را فراموش كرده است كه به زودي به آن رسوايي ها اشاره مي شود.

راز تسلط ابن عبدالوهاب

ابن عبدالوهاب ادامه دهنده ادعاهاي ابن تيميه است؛ ولي وي برعكس ابن تيميه موفق شد؛ البته بعضي از عوام و نادانان بدون اطلاع و علم از ابن تيميه تبعيت كردند، ولي صدور حكم زندان و تبعيد او سببِ تمايلِ بعضي به او و تبليغ وي گرديد، به طوري كه به جنازه اش تبرك جستند با اين كه اين عمل نزد او شرك محسوب مي شد.(1)

سبب موفقيت ابن عبدالوهاب بر خلاف ابن تيميه اين است: ابن تيميه اعتقادات و تفكراتش را در محافل علني عرضه كرد و آنان هياهوهايش را با دليل و برهان خاموش كردند؛ ولي ابن عبدالوهاب اعتقاداتشان را در محافلي كه مالامال از بي سوادي بود و نسبت به اصول اسلام نادان و غالباً اعراب باديه نشين بودند عرضه كرد، علاوه

ص: 75


1- . البداية والنهاية، ج14، ص2.

بر اين مطلب، محمدبن عبدالوهاب از پشتيباني آل سعود و ياري آنان نيز بهره مند گرديد.

جميل صدقي مي گويد: هنگامي كه ابن عبدالوهاب فهميد كه مردم تمام سرزمين نجد از تمدن دورند و هنوز ساده لوح و از نظر فكري مستضعف هستند و جهل و ناداني بر آنان حاكم است و علوم عقلي نزد آنان جايگاهي ندارد و زمينه براي ترويج آن علوم وجود نداشته، احساس نمود كه قلب هايشان آماده و بستر مناسب براي كاشت فساد است، وي كه هوس رياست داشت و آرزويش از قديم اين بود كه از اين راه به رياست و بزرگي برسد، راهي براي به دست آوردن آرزويش ميان آنان نديد جز اينكه ادعا كند كه مجدِّد دين و مجتهد در آن است، اين امر او را وادار نمود تمام مذاهب اسلامي را تكفير كند وآنان را مشرك شمارد؛ بلكه بدتر از وضعيت مشركان و كافرتر و گمراه تر بداند.(1)

به آيات قرآن كه در مورد مشركان نازل شده روي آورد و آن را منطبق بر تمام مسلماناني دانست كه قبر پيامبر صلی الله علیه و آله را زيارت مي كنند و حضرتش را شفيع، نزد پروردگارشان قرار

ص: 76


1- . امروزه تمام مسلمانان را با اين سخنش كافر مي داند: «مشركان زمان ما مشرك تر از مشركان نخستين اند...» رسالة أربع قواعد، ج4، چاپ مصر.

مي دهند.(1)

منتقدين محمدبن عبدالوهاب

بسياري از علماي اهل سنت كتاب هايي در رد گمراهي هاي ابن عبدالوهاب تأليف نمودند. اولين آنها كتاب «الصواعق الالهية في الرد علي الوهابية» تأليف برادرش سليمان بن عبدالوهاب است. تأليفات بعد ازآن به شرح زير است:

1. مقدمه شيخ محمد بن سليمان كردي شافعي كه تقريظي بر رساله سليمان بن عبدالوهاب است و در آن به گمراهي ابن عبدالوهاب و خارج شدنش از دين اسلام اشاره شده، چنانچه گمراه بودن محمد بن عبدالوهاب و خروجش از دين از استاد ديگر محمد بن عبدالوهاب يعني محمد حياة سندي و پدرش عبدالوهاب نقل شده است.

2. كتاب تجريد سيف الجهاد لمدعي الاجتهاد، تأليف استادش شيخ عبدالله بن عبداللطيف شافعي.

3. كتاب الصواعق والرعود تأليف عفيف الدين عبدالله حنبلي.

كتاب تهكم المقلدين بمن ادعي تجديد الدين تأليف محمد بن

1. عبدالرحمن بن عقالق حنبلي، هر مسئله اي را كه بدعت گذاري شده

ص: 77


1- . جميل صدقي، الفجر الصادق، ص 14.

مطرح كرده و همه آنها را به بهترين وجه و رساترين عبارت رد كرده است.

2. رسالة أحمد بن علي القباني، تمام فصل هاي آن براي رد اعتقادات ابن عبدالوهاب و باطل كردن ادعا هاي باطل او است.

3. كتاب الصارم الهندي في عنق النجدي تأليف شيخ عطاء مكي.

4. رسالة شيخ عبدالله بن عيسي مويسي.

5. رسالة شيخ احمد مصري احساءئي.

6. السيوف الصقال في أعناق من انكر علي الاوليا بعد الانتقال تأليف يكي از علماي بيت المقدس.

7. السيف الباتر لعنق المنكر علي الاكابر تأليف سيد علوي بن احمد.

8. تحريف الاغبياء علي الاستغاثه بالانبياء والاوليا، تاليف عبدالله بن ابراهيم مير غني.

9. الانتصار للاوليا الأبرار، تأليف علام طاهر سنبل حنفي.

10. كتاب مصباح الأنام وجلاء الظلام، في ردّ شبه البدعي النجدي الّتي اضلَّ بها العوام، تأليف سيد علوي بن حداد.

11. قصيده شيخ غلبون ليبي:

سلامي علي أهل الاصابة والرشد وليس علي نجد و من حلّ في نجد

ص: 78

سلام بر اهل حق و هدايت

و بر نجد و ساكنان نجد سلامي نيست

1. الدر السنية في الرّد، علي الوهابية، تأليف مفتي مكه احمد زيني دحلان.

2. شواهد الحق في التوسل بسيد الخلق تأليف شيخ يوسف نبهاني.

3. إظهار العقوق ممن منع التوسل بالنبي والولي الصدوق تأليف شيخ مشرفي مالكي.

4. رسالة في جواز التوسل تأليف مهدي وازناني مفتي فاس.

5. جلال الحقّ في كشف أحوال أشرار الخلق تأليف شيخ ابراهيم قادري.

6. النقول الشرعية في الرّد علي الوهابية تأليف شيخ حسن حنبلي.

7. المقالات الوفية في الرّد علي الوهابية تأليف شيخ حسن قزبك.

8. الاقوال المرضية في الرّد علي الوهابية تأليف شيخ عطاء الكسم دمشقي.

از اهل سنت حدود چهل كتاب در رد اين عقائد و افكار نوشته شده است كه ما به همين تعداد اكتفا مي كنيم.

ص: 79

كتاب هاي اماميه

1- منهج الرشاد لمن أراد السداد تأليف شيخ جعفر كاشف الغطاء.(1)

2- الآيات البينات في قمع البدع الضلالات، تأليف محمد حسين كاشف الغطاء متوفاي سال 1373 ق.

3- الآيات الجليلية في ردّ شبهات الوهابية تأليف شيخ مرتضي كاشف الغطاء متوفاي سال 1349 ق.

4- إزاحة الوسوسة عن تقبيل الاعتاب المقدسة تأليف شيخ عبدالله مامقاني متوفاي 1351 ق.

5- البراهين الجليلية في دفع شبهة الوهابية تأليف سيد محمد حسن قزويني.

6- دعوي الهدي الي الورع في الافعال والفتوي تأليف شيخ جواد بلاغي.

7- الرد علي الوهابية تأليف محمد علي غروي أردوبادي.

8- الرد علي الوهابية تأليف سيد حسن صدر.

1- كشف الارتياب في اتباع محمد بن عبدالوهاب تأليف سيد

ص: 80


1- . اين رساله را در رد و پاسخ به نامه سعود بن عبدالعزيز كه براي شيخ كاشف الغطاء نوشته بود تأليف نموده است و در آن ديدگاه وهابيت را راجع به مسائل توحيد و شرك توضيح داده است.

محسن امين عاملي.

2- المواسم و المراسم تأليف سيد جعفر مرتضي عاملي.

3- هذه هي الوهابية تأليف شيخ محمدجوادمغنية.

4- التبرك تأليف شيخ علي احمدي ميانجي.

5- مع الوهابيين في خططهم و عقائدهم تأليف شيخ جعفر سبحاني.

6- الوهابية في الميزان تأليف شيخ جعفر سبحاني.

7- روافد الايمان الي عقائد الإسلام تأليف نجم الدين طبسي.

ص: 81

ص: 82

فصل سوم: تاريخچه امارت سعودي ها

اشاره

ص: 83

ص: 84

تاريخچه امارت سعودي ها

قبلاً دانستيد كه خاندان آل سعود و در رأس آنان محمد بن سعود حاميان ابن عبدالوهاب بودند و اين حمايت به خاطر پيمان بين دو طرف بود كه تا كنون جاري است.

دانستنِ رازِ توسعه چارچوب دعوت وهابي ها، متوقف است بر بررسي زندگي قبيله خاندان سعودي و چگونگي رفتار و كردارشان با مردم كه خون ها ريختند، شمشيرها كشيدند، ويران كردند و به آتش كشيدند، اين همه دلالت دارد بر اينكه حركت اينها ديني نبوده، بلكه حركت قبيله اي وحشي خالص ولي در پوشش ديني و شعار رد شرك است.

تاريخچه امارت سعودي ها

قبلاً دانستيد كه خاندان آل سعود و در رأس آنان محمد بن سعود حاميان ابن عبدالوهاب بودند و اين حمايت به خاطر پيمان بين دو طرف بود كه تا كنون جاري است.

دانستنِ رازِ توسعه چارچوب دعوت وهابي ها، متوقف است بر بررسي زندگي قبيله خاندان سعودي و چگونگي رفتار و كردارشان با مردم كه خون ها ريختند، شمشيرها كشيدند، ويران كردند و به آتش كشيدند، اين همه دلالت دارد بر اينكه حركت اينها ديني نبوده، بلكه حركت قبيله اي وحشي خالص ولي در پوشش ديني و شعار رد شرك است.

ص: 85

ادوار سه گانه

مورخان تاريخ سعودي ها را به سه دوره تقسيم نموده اند:

از سال 1137 تا 1233 ق.

از سال 1240 تا 1309 ق.

از سال 1319تا كنون.

دوره اول

1. محمد بن سعود

اشاره

اين دوره از محمد بن سعود - هم پيمان ابن عبدالوهاب - آغاز مي شود، بين او و امير عيينه درگيري واقع شد؛ لذا از تسلط آل سعود بيم داشت و پيماني با ثرمدة و ابن سويط شيخ قبيله ظفير منعقد كرد؛ ولي پايان نيافت و به دستور ابن عبدالوهاب ترور شد؛ لذا نقش خاندان معمر به پايان رسيد و عيينة به حكومت قبيله آل سعود پيوست.(1)

زيني دحلان مي گويد: آغاز ظهور مسئله ابن عبدالوهاب در شرق

ص: 86


1- . عبدالفتاح، محاضرات في تاريخ الدولة السعودية،ص16.

سال 1143بود و بعد از 1150 در نجد و در روستاهايش مشهور گرديد. محمد بن سعود - امير درعيه - از او پيروي كرد و ياري اش داد و آن را وسيله توسعه حكومت و نفوذ سلطه اش قرار داد. اهل درعيه را به تبعيت از هر چه محمد بن عبدالوهاب مي گفت وادار كرد؛ مردم درعيه و توابعش از وي تبعيت كردند و هنوز بسياري از مناطق و قبايل عربي از او اطاعت مي كنند به تدريج بر امورات تسلط يافت. به گونه اي كه باديه نشينان بيم داشتند، ابن عبدالوهاب به آنان مي گفت: من فقط شما را به توحيد و ترك شرك دعوت مي كنم. به آنان سخنان فريبنده و زيبا مي گفت در حالي كه آنان در نهايت جهل و ناداني بودند و چيزي از دين نمي دانستند، لذا آنچه مي گفت تحسين مي كردند، به آنان مي گفت: من شما را به دين دعوت مي كنم در حالي كه تمام كساني كه زير هفت آسمان هستند، همگي مشركند!! هر كسي مشركي را بكشد وارد بهشت مي شود و آنها از او تبعيت مي كردند. به قولش اطمينان و آرامش پيدا كردند. محمدبن عبدالوهاب ميان آنان مانند پيامبر- پناه بر خدا - در ميان امت بود، هر چه مي گفت تبعيت مي كردند و رها نمي نمودند، اگر انساني را مي كشتند اموالش را مي بردند و خمس آن را به محمد بن سعود امير آل سعود مي دادند. هر كجا مي رفت با او

مي رفتند و هر چه دستور

ص: 87

مي داد و امر مي كرد اطاعت مي نمودند. محمد بن سعود هم هر چه ابن عبدالوهاب مي گفت اجرا مي نمود تا اينكه سلطه و مملكتش توسعه پيدا كرد.

هيئت اعزامي وهابيت به مكه

ابن سعود سي عالم را به عنوان حج به مكه فرستاد، هدف دعوت و تبليغ براي وهابيت بود. مردم حرمين از دعوت وهابيت در نجد شنيده بودند و اينكه اهل باديه ها را به فساد كشانده بودند؛ ولي حقيقت وهابيت را نشناخته بودند، هنگامي كه مبلّغان به مكه رسيدند .... امير مكه خواست با آنان مناظره كند، هنگام مناظره متوجه اعتقادات منحرفشان شدند، اقامه دليل و حجت بر آنان كردند، بعضي از آنان را دستگير و بقيه فرار كردند كه قبلاً به اين داستان اشاره شد.

شكست ابن سعود و ابن عبدالوهاب در نجران

دهام بن دواس حاكم رياض از دشمنان سرسخت وهابيت بود، جنگ بين رياض و درعيه 27 سال ادامه داشت و دو پسر ابن سعود (فيصل و سعود) در اين جنگ ها كشته شدند.

در سال 1178مردم «يام» از اهالي نجران و دو قبيله عجمان و بني خالد هم پيمان شدند و براي نابود كردن اين حركت گمراه و

ص: 88

ريشه كن كردن آن از اساس، توافق كردند بر اينكه مردم يام به فرماندهي سيد حسن هبة الله از نجران حركت كنند وبنو خالد عجمان به رهبري حاكم احساء در آن زمان به نام خالدي از احساء حركت كنند و وعده يورش بردن به درعيه را گذاشتند. توده هايي از نجران و احساء حركت نمودند؛ ولي رهبر نجران قبل از رسيدن هم پيمانانشان به اطراف درعيه رسيد و ارتش سعوديها را نابود كرد. ابن سعود پنهان شد و مي رفت كه نقش جريان وهابيت به دست قهرمانان نجراني براي هميشه از بين برود؛ ولي ابن عبدالوهاب به مكر و خدعه متوسل شد و پرچم صلح را برافراشت به شرط اينكه مردم نجران در همان جا بمانند و وارد درعيه نشوند و اسرا را تحويل دهند، در مقابل ابن عبدالوهاب و ابن سعود ... ده هزار جنيه طلا به عنوان خسارت به مردم نجران بپردازند و جريان وهابيت از حدود درعيه تجاوز نكند.

زماني كه نيروهاي خالدي رسيدند كه به توپخانه مجهز بودند و بسياري از مردم نجد با آنان بودند با اين صلح ناگهاني مواجه شدند

ولي به آن احترام گذاشتند. بعد از اين صلح ابن سعود از اين حزن و اندوه مريض شد و در سال 1179 به هلاكت رسيد.

ص: 89

2. عبدالعزيز بن محمد بن سعود (1179-1218 ق)

اشاره

با اشاره ابن عبدالوهاب انتخاب شد كه دامادش بود. روش و منشش مانند پدرش بود كه مرتكب جرايم و جنايات بسياري ازجمله قتل، ريختن خون و ويراني بود.

اشغال احساء در سال 1207 ه-

در سال 1215نيروهاي سعودي به سوي احساء حركت كردند و هر چه در سر راهشان يافتند غارت نمودند و هر كسي كه مقاومت مي كرد بي رحمانه مي كشتند و باغ هاي نخل را ويران كردند و در نهايت احساء تسليم شد و در سال 1796ميلادي امير احساء خواست از سلطه وهابي رهايي يابد ولي با ارتش قوي و قلع و قمع و خون ريزي مواجه شد.

ابن بشْر درباره چگونگي تسليم احساء مي گويد: هنگام صبح، بعد از اينكه سعود از نماز صبح فارغ شد، سوار مركب هايشان شدند و نزديك احساء گشتند، يكدفعه تيراندازي كردند كه بسياري از زنان

حامله از وحشت سقط جنين كردند. سعودي ها احساء را اشغال كردند، سپس سعود بن عبدالعزيز وارد احساء شد و دستور داد مردم را نزد او بياورند و مردم را نزد او مي آوردند، سعود بن عبدالعزيز چند ماه آنجا ماند، هركس را مي خواست مي كشت و بعضي را رها و بعضي را

ص: 90

حبس مي كرد، اموال را غارت كرد، اماكن و خانه ها را تخريب نمود و ديوارهايي براي شهر بنا كرد و مردم را به پرداخت هزاران درهم به عنوان ماليات مجبور كرد و آن اموال را دريافت نمود، هنگامي كه نقض عهد و مخاصمت با وهابيت نمودند!! مرتكب فساد و قتل هاي زيادي در احساء شدند و شهر را ويران كردند. هنگامي كه ابن سعود خواست از احساء برود، تعدادي از رؤساي آنان را به درعيه برد و ساكن آنجا كرد و در احساء فردي به نام ناجم را - كه مردي از آنان بود - به عنوان امير نصب كرد.(1)

هجوم به كربلاي مقدس

در سال 1216سعود بن عبدالعزيز ارتشي از باديه نشينان نجد را به كربلا روانه كرد، مانند هميشه كه غارت وچپاول مي كردند، كربلا را

محاصره نمودند، خون ها ريختند وبا خشونت رفتار كردند،كسي جز فراريان نجات نيافتند، قبر امام حسين علیه السلام را تخريب كردند، پنجره ها را از جا كندند و هر چه در خزانه بود غارت كردند.

سيد محمد جواد عاملي مي گويد: با پراكندگي خاطر ومشغول بودن فكر، ما را از خارجي ملعون در سرزمين نجد غافل كردند، او در

ص: 91


1- . تاريخ نجد، ابن غنام، ج2، ص 174.

دين هر بدعتي خواست ايجاد كرد، خون مسلمانان را مباح نمود، قبور امامان معصوم عليهم ا لسلام را تخريب كرد،سعود بن عبدالعزيز در سال1216ه- به مرقد امام حسين علیه السلام حمله برد، كودكان ومردان را كشت، اموال را غارت كرد، مرقد مقدس را ويران نمود وساختمانش را تخريب كرد، بعد از آن بر مكه مكرمه و مدينه منوره تسلط پيدا كرد و بقيع را ويران كرد و تنها قبه پيامبرصلی الله علیه و آله را خراب نكرد.(1)

مستر كوران سيز در وصف اين واقعه مي گويد: هر سال در عيد غدير در نجف اشرف چنانچه عادت شيعه بود جشن مي گرفتند، مردم كربلا از شهر خود به سوي نجف بيرون رفتند، وهابي ها عدم حضور مردم در كربلا را غنيمت شمردند و به شهرحمله كردند كه حدود

دوازده هزار نفر بودند، در شهر جز تعدادي از مردم مستضعف وجود نداشت، وهابي ها تمام آنها را به قتل رساندند، تعداد قربانيان در هر روز به سه هزار نفر مي رسيد؛ اما غارت و چپاول آنها قابل وصف نيست.

گفته شده دويست شتر از اموال گرانبها بيش از طاقتشان بار زدند، وهابي ها برتمام گنج ها واموال تسلط پيدا كردند وغارت

ص: 92


1- . مفتاح الكرامة ،ج5، ص512.

نمودند، قبه حضرت را كه از صحيفه هايي با آب طلا بود بردند.(1)

فيلبي در كتاب تاريخ نجد مي گويد: سعود با ارتش پدرش به كربلا حمله كرد و بعد محاصره كوتاهي، مردم را از دم شمشير گذراند وضريح امام حسين علیه السلام را تخريب كرد، جواهري كه ضريح را پوشانده بود به غارت برد، بلكه هر چيز گرانبهايي را در شهر به چپاول برد، سزاوار است گفته شود: اين كار مجرمانه انها كه تمام جهان علاوه بر شيعه را به لرزه در آورد، يك نقطه عطف تاريخي براي انقلاب عليه وهابي ها بود،چنانچه بعداً به ايجاد عواقب وخيمي بر حاكميت اين

امارت گمراه منجر شد.(2)

لازم به ذكر است: اين نويسنده انگليسي الاصل، نامش سنت جون است و مسلمان شد، ومدت زيادي در نجد اقامت گزيد و با سعوديها داراي روابط حسنه بود، سپس بر اثر ثبت حوادث تاريخي تلخ - كه يك لكه ننگ بر خاندان سعودي براي هميشه شد - روابط سعوديها با نويسنده به تيرگي كشيده شد.

نقل شده است كه وهابي ها در اشغال كربلا پنج هزارنفر را كشتند

ص: 93


1- . تاريخ البلاد العربية، منير عجلاني،ص126
2- . تاريخ نجد، ص99.

و ده هزار نفر را زخمي ومجروح كردند.

بر اساس اين نقل وروايت: درسال 1216 هجری قمري امير سعود وهابي، ارتش بزرگي را كه تعداد آن بيست هزار جنگجو بود، به كربلا روانه كرد، در كربلا مرتكب فجايع و رسوائي بزرگي شد كه قابل توصيف نيست تا جايي كه گفته شد در يك شب بيست هزار نفر را كشت.(1)

در دائرة المعارف آمده: در نيسان (ماه چهارم سال 1802ميلادي) دوازده هزار وهابي به رياست امير سعود در زماني كه بيشتر مردم كربلا براي زيارت به نجف رفته بودند به كربلا حمله كردند، بيش از سه هزار نفر از مردم را كشتند، منازل،بازارها، اشياي گرانبهاي ضريح مقدس، به خصوص صفحه هاي طلا را به غارت بردند، سپس ضريح مطهر سيد الشهدا عليه السلام را تخريب كردند.(2)

لونكريت گفته: ميرزا ابوطالب صاحب رحله مشهور، در اين حادثه، عمراغا (استاندار كربلا) را سرزنش مي كند؛ زيرا هيچ اقدامي براي حمايت ودفاع از شهر نكرد، در آخر سليمان پاشا اورا كشت.

ص: 94


1- . موسوعة العتبات المقدسة،ج8، ص273؛ تاريخ النجف الاشرف، شيخ حرزالدين،ص398.382
2- . همان، ص271.

نكته قابل توجه اين است كه عمراغا هنگامي كه احساس خطر كرد به روستايي نزديك كربلا گريخت وهرگز دفاع نكرد، با اينكه مردم اورا به تماس با وهابي ها وتوطئه با آنها متهم مي كردند.(1)

اشغال طائف

در اواخر سال 1217ق وهابي ها به حجاز حمله كردند، زماني كه

نزديك طائف شدند، شريف غالب به جنگ آمد؛ ولي اورا شكست دادند وبه طائف برگشت، سپس خانه اش را به آتش كشيدند وبه مكه فرار كرد، سه روز با اهل طائف جنگيدند تا اينكه با زور وارد شهر شدند، مردان را كشتند، زنان وكودكان را طبق عادت به اسارت گرفتند؛ قبه ابن عباس صحابي رسول الله صلی الله علیه و آله در طائف را نيز تخريب كردند.(2)

زيني دحلان مي گويد: در ذي القعده (از ماههاي حرام) سال 1217ه-جري قمري با زور وارد شهر شدند، مرتكب كشتار دسته جمعي شدند، حتي كودكان را كشتند، كودكان شير خوار را بر سينه مادرانشان سر مي بريدند، گروهي از مردم طائف فرار كردند كه سواره نظام آنان را تعقيب كرده و قتل عام شان كردند، حتي كساني را

ص: 95


1- . همان.
2- . تاريخ الجبرتي( اخبار الحجاز ونجد)،ص93.

كه در مساجد بودند نيز كشتند.

عرب هاي باديه نشين هر روز وارد طائف مي شدند واشياي قيمتي را به خارج شهر منتقل مي كردند تا جايي كه وسايل قيمتي به اندازه يك كوه شد، سپس خمس آن را به امير سعود دادند. بقيه را ميان خود

تقسيم كردند، قرآن ها، كتب حديث، كتب فقه ونحو را دركوه ها و دره ها و راه ها ريخته و پراكنده كردند، به آنها خبر داده شد كه اموال در زيرزمينها دفن شده، جايي را كندند مالي يافتند، لذا تمام خانه ها حتي دست شوئي ها وچاه هاي آب را حفاري كردند.

آري! اين توحيدي است كه وهابيت به آن دعوت مي كند.

حمله به مكه مكرمه

وهابي ها در سال 1217ه- تصميم گرفتند مكه را اشغال كنند و ارتشي در اول ماه هاي حرام مجهز و تدارك ديدند، خبر آن منتشر شد، درحالي كه مردم مشغول انجام مناسك حج بودند و از جمله حاجيان، سلطان بن سعيد پيشواي مسقط، -عمان- نقيبيان و فرماندهان حاجيان مصر و شام و سرزمين هاي ديگر بودند.

شريف غالب - امير مكه - از آنان كمك خواست، آنان امتناع ورزيدند، او آنان را به جهاد ضد وهابيت بعد از سپري شدن مناسك

ص: 96

حج دعوت كرد، آنان اعراض كردند و به بهانه هاي واهي استناد كردند، شريف غالب مضطر و مجبور شد با پيروانش و خزينه ها و ذخيره هايش با تعداد زيادي از مردم مكه به جده فرار كنند.

ابن سعود با نيروهايش در روز دهم محرم به مكه رسيد (در ماه حرام به شهر حرام حمله كردند) بدون مقاومت شهر را اشغال كردند و آنچه با مردم طائف انجام دادند بر سر مردم مكه آوردند.(1)

علماي مكه را به پذيرفتن اعتقادات ابن عبدالوهاب و تدريس كتاب هايش مجبور كردند، چنانچه مسلمانان را از انجام مناسك حج و عمره منع كردند در نتيجه، زكات و صدقات و سودهايي كه از تجارت به مردم مكه و مدينه مي رسيد و با آن مي زيستند قطع شد.(2)

تخريب مرقدها

به سوي مراقد و زيارتگاه هاي گنبد دار - كه براي تكريم و احترام صاحبان آنان بنا شده بود - يورش بردند و تخريب كردند، همچنين اين كار را در مدينه نيز كردند، در طول سه روز تمام آثار اسلامي را در مدينه ويران نمودند،(3)

جز كاخ كعب بن اشرف يهودي

ص: 97


1- . تاريخ الجبرتي، ص93.
2- . ابن بشر، عنوان المجد، ص122.
3- . تاريخ الجبرتي – اخبار الحجاز و نجد، ص 93.

كه به دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله ترور شد كه آباد و برپاست و آن از ميراث سلف صالح آنان است!! (و تا به امروز سالي هزاران

بازديد كننده دارد).

وارد كردن ضربه دوم به وهابي ها

شريف غالب همراه شريف پاشا - حاكم جده - به مواضع وهابي ها در اطراف مكه حمله كردند، مؤيدين وهابي ها از قبايل مجاور مكه را كشتند و قلع و قمع كردند و درسي به يادماندني به وهابيت دادند و جريمه پشتيباني از سفاكان خون هاي محترم در ماه حرام را پرداختند.

ترور عبدالعزيز

جبران شاميه نويسنده وهابي مي گويد: شيعيان بعد از دوسال از حمله به كربلا انتقام آن را گرفتند و عبدالعزيز را كه در مسجد (1218 ق) نماز مي خواند ترور كردند.

فيلبي مي گويد: قاتل عبدالعزيز با لباس درويشي به درعيه رفت، چند روز پشت سر عبدالعزيز نماز مي خواند، يك روز در حال نماز خودش را روي عبدالعزيز انداخت، با چاقو به پشت عبدالعزيز زد كه به شكمش رسيد، و او را به قتل، و سزاي جناياتش رساند، مردم به

ص: 98

قاتل او هجوم آوردند و او را كشتند.(1)

ابن بشر مي گويد: كشتن عبدالعزيز حاكم درعيه، ضربه اي جديد به وهابي ها بود، در پاييز سال 1803 ميلادي در مسجد طريف در پايتخت، به دست درويشي ناشناخته به نام عثمان از كردهاي يكي از روستاهاي موصل كشته شد. اين درويش به عنوان مهمان وارد شهر شد، هنگامي كه عبدالعزيز به سجده رفت، درويش در صف سوم نماز بود كه به وي حمله كرد و او را با ضربه خنجر كشت و برادرش عبدالله را زخمي كرد، بر اساس اطلاعات قاتل عبدالعزيز شيعه بود كه در حمله كربلا تمام افراد خانواده اش به دست وهابي ها كشته شده بودند.(2)

شريف غالب بيش از پنجاه حمله در طول پانزده سال به عبدالعزيز و فتنه وهابيت كرد و با آنان جنگيد، پرونده سياه عبدالعزيز با ترور وي به پايان رسيد و بسته شد و بلاد از جنايات و كردار بي رحمانه اش راحت شدند.

ص: 99


1- . آل سعود ماضيهم و مستقبلهم، ص 64.
2- . تاريخ العربية السعودية، ص 54.

3. سعود بن عبدالعزيز (1218-1229 ق)

اشاره

سعود بن عبدالعزيز حاكم حجاز شد، نخستين حمله اش به بصره و زبير بود كه همراه قتل و غارت و چپاول بود، قبر طلحه و زبير را ويران كرد، بعد از آن حمله هاي زيادي داشت كه در دوران حكومت وهابيت از لحاظ جنايت بي نظير بود، بعضي از آن حمله ها به شرح زير است:

الف- محاصره جده (1219 ق)

لشكر وهابي ها كه دوازده هزار نفر بودند، جده را محاصره كردند. شريف در مكه براي حفظ مكه بسيج عمومي اعلام كرد و مي دانست نمي توانند جده را به تصرف خود درآورند و چنين شد كه وهابي ها از محاصره سودي نبردند جز اينكه اجساد متعفن آنان پشت سرهم مي افتاد، بر اثر توپخانه آتشين قهرمانان جده، چاه ها و قناتها از جنازه هاي گنديده وهابي ها پر شد تا اينكه نااميدانه عقب نشيني كردند و در مسيرشان مجموعه هايي از باديه نشينان را كشتند و شترهاي شريف غالب را بردند.

حمله پيروزمندانه شريف غالب

شريف غالب ارتشي به فرماندهي شريف حسين براي انتقام گرفتن

از وهابي ها مجهز و تدارك ديد، در منطقه الليث بر آنان حمله برد و

ص: 100

بر وهابي ها غلبه كرد و تعداد زيادي از آنان را كشت، شريف حسين نيز كشته شد، شريف غالب حملاتش را بر آنان ادامه داد، سرهاي زيادي از آنان بريده شد و براي عبرت ديگران بر دروازه هاي مكه آويزان كردند.(1)

ب- محاصره مكه و مدينه (1220 ق)

زيني دحلان مي گويد: در اواخر ذي القعده سال 1220وهابي ها وارد مكه شدند و مدينه را به تصرف درآوردند وحجره پيامبراكرم صلی الله علیه و آله را غارت كردند، هرچه آنجا بود برداشتند و كارهاي شنيع و زشتي مرتكب شدند، كسي از خودشان به نام «مبارك مزيان» را امير مدينه كردند و هفت سال حكومتشان ادامه داشت و حاجيان شامي و مصري را از حج منع كردند، براي كعبه پيراهني (پرده اي) از جنس عبا درست كردند و مردم را به پذيرفتن اعتقادات و حزبشان مجبور مي كردند، گنبدهاي قبور اولياي خدا را تخريب نمودند، دولت عثماني در آن سال در وضعيت نگران كننده اي قرار گرفته بود و در حال جنگ

با مسيحيان بودند.(2)

خوانندگان گرامي! توجه كنيد كه بيشتر حمله هاي وهابي ها بر

ص: 101


1- . كشف الارتياب، ص 25، 26.
2- . فتنة الوهابية، ص 72؛ تاريخ الجبرتي، ص 116.

سرزمين هاي اسلامي و مسلمانان در ماه هاي حرام بود كه حتي در دوران جاهليت جنگ در اين ماه ها جايز نبود.

جبران شاميه مي گويد: سعود بن عبدالعزيز مدينه را محاصره كرد و آنچه در طائف و مكه مرتكب شده بود در مدينه نيز مرتكب شد.

آنچه مورد توجه است: حمله وهابي ها بر كشورها و سرزمين هاي اسلامي همزمان با حمله مسيحيان و كشورهاي غربي بر دولت عثماني بود. اين به ما يادآوري مي كند فتنه اي را كه ابن تيميه ايجاد كرد در زمان حمله تاتارها بر كشور هاي اسلام، خود دليلي است بر اتحاد و همبستگي و هم پيماني بين آنان عليه مسلمانان و نقش آنها در خيانت و شكست هاي امت اسلامي.

ج- حمله به نجف اشرف

سيد محمدجواد عاملي مي گويد: در سال 1221شب نهم ماه صفر

يك ساعت قبل از صبح، ناگهان به ما در نجف اشرف حمله كردند، بعضي از وهابي ها بالاي ديوارهاي شهر مي رفتند و نزديك بود نجف را تصرف كنند، آنجا بود كه معجزات و كرامات(1)

اميرالمؤمنين علی

ص: 102


1- . نگا: لؤلؤ الصدف في تاريخ النجف سيد عبدالله مدرس صادقي – متولد 1285ه-. f ايشان در اين كتاب چنين مي فرمايد: «چون ان جماعت محاصره كردند بلده شريفه را، اهل بلد مشغول بانداختن تفنگ شدند چون مردم قصه قتل و نهب كربلاي معلاي را داشتند و لذا نهايت خوف را داشتند و منتهاي همّت را كردند حتي زنها و عجائز بيرون آمدند و اطراف آن قبه منوره نهايت تضرع و استغاثه را كردند ناگهان يكي از آنها ديد شخصي سبزپوش عمامه سبزي بر سر داشت از حرم محترم بيرون آمد و در ميان آن قوم رفت كه ناگهان فرياد و غوغا ميانه آنها پيدا شد و فرياد آنها بلند شد، مي گفتند: پدر آنها علي آمد، چون هوا روشن شد ديدند احدي از آن قوم در آن صحرا نيست بجز قتلاي عديده كه بعضي از آنها را از فرق تا دبر دو نيم شده اند و بعضي از كمر نصف شده اند، و بسيار از اموال و اثقال خود را گذاشتند و فرار كردند. مردم نجف رفتند و مشغول نهب اموال و اثقال شدند».ص76. (أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ (1) أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ (2) وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ (3) تَرْمِيهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ (4) فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ (5))

علیه السلام آشكار شد و تعداد زيادي از ارتش وهابيون كشته شدند و نااميدانه برگشتند. خدا را سپاس.(1)

همچنين مي گويد: «در سال 1223در ماه جمادي الاخر سعود بن

عبدالعزيز با بيست هزار جنگجو يا بيشتر از نجد آمد، گزارش هايي به ما رسيد كه مي خواهد غافلگيرانه به نجف حمله كند، ما احتياط لازم را مراعات و بالاي ديوارهاي خارج شهر رفتيم و با تفنگ و توپخانه موضع گرفتيم. هنگام شب به شهر نزديك شد، مشاهده كرد كه ما آماده باش هستيم، برگشت به شهر حله رفت و آنان را نيز در حال

ص: 103


1- . مفتاح الكرامة، ج5، ص 512.

آماده باش ديد، منصرف شد و به سوي مرقد امام حسین علیه السلام غافلگيرانه و در روز رفت و كربلا را سخت محاصره كرد، مردم كربلا پشت ديوارهاي خارجي شهر ايستادگي كردند و دوطرف كشته هاي زيادي دادند و نااميدانه برگشتند، سپس در عراق به هر كجا وارد مي شدند آنجا را تباه مي كردند و بسياري را مي كشتند.

مدتي درس و بحث را تعطيل كرديم؛ زيرا بيم حمله داشتيم، لا حول ولا قوة الا بالله ...ابن عبدالعزيز مكه و مدينه را اشغال كرد، سالها حج را تعطيل كرد و نمي دانستيم چه مي شود».(1)

از كتابهاي تاريخي روشن مي شود كه، حج عراقي ها به مدت چهار سال تعطيل شد و شامي ها سه سال و مصري ها دو سال و بعد از آن

معلوم نيست كه حج همچنان تعطيل شد يا نه!؟

رهبري علما در دفاع از نجف

جعفر آل محبوبه در كتاب «ماضي النجف» فرموده: هنگامي كه وهابي ها به شهر نجف رسيدند، پي بردند كه دروازه هاي شهر بسته است ومردم تا آخرين قطره خون آماده دفاع از شهر هستند. شيخ جعفر كاشف الغطاء رهبري اين دفاع را در سال 1218به عهده گرفت و

ص: 104


1- . همان، ج6،ص 435.

تعدادي از علما و غير علما با او همكاري كردند.

در «موسوعة العتبات المقدسة» مي نويسد: در بهار 1221وهابي ها از چند سمت از جمله نجف بر عراق حمله كردند، مردم شهرها از شهر زبير تا سماوه با هم پيمانانشان از قبايل به آساني جلوي حمله وهابي ها را مي گرفتند، نزديك بود وهابي ها در حمله ناگهاني، بر نجف مسلّط شوند و اگر نجفي ها در دفاع عجله نمي كردند وهابي ها بدترين شكست را بر آنان تحميل مي كردند!(1)

آماده باش نجف

شكست پي در پي وهابي ها در حمله هاي مكرر بر نجف و باقي

ماندن خطر كه از آن حمله ها به وجود آمده بود، علل و اسباب مهمي بود كه مردم به صورت گروه ها و احزاب سازمان يافته درآيند و با هدف دفاع از شهر نجف و رد خطر وهابيت تلاش كنند،(2)

مردم نجف متحد شدند و همه يك موضع گرفتند و لشكر اعراب باديه نشين وهابيت را شكست دادند و درسي به آنان دادند كه هرگز فراموش نكنند.

ص: 105


1- . موسوعة العتبات المقدسة، ج6، ص 231.
2- . همان
د- حمله به سرزمين شام

در سال 1223ه- پسر عبدالله بن سعود به سرزمين حوران حمله كرد، اموال را به تاراج برد، مزارع را به آتش كشيد، مردم بيگناه را كشت و زنان و كودكان را اسير كرد، و خانه ها را تخريب نمود و تباه ساخت.(1)

صلاح الدين مختار مي گويد: در ششم ربيع الثاني سال 1225ه- امير سعود با هشت هزار جنگجو به سوي سرزمين شام روانه شد. به او خبر رسيد كه قبايل عنيزه و بني صغر و ديگر قبايل سوريه در منطقه نقرة شام اردو زده اند، هنگامي كه سعود به آنجا رسيد كسي را آنجا نيافت، نيروهايش را به سوي حران برد به روستاها و دساكر و بصري حمله كرد، مردم آنجا فرار كرده بودند، او اموال و اشيا و مواد غذايي را غارت كرد، سپس سعود به قصر مزريب حمله كرد؛ ولي نتوانست آن را تسخير كند، شبانه به سوي بصري رفت و از آنجا در حالي كه اموال غارت شده زيادي از اموال مسلمانان همراه داشت به شهر خود بازگشت.

ص: 106


1- . لمع الشهاب، شهابي، ص 201.
ه- - محاصره نجف و كربلا

سيد عاملي مي گويد:

پايان يافتن اين جزء از كتاب «مفتاح الكرامة» بعد از نصف شب نهم ماه رمضان 1225 صورت گرفته است، در حال اضطراب و نگراني و تشويش ذهن كه عرب هاي باديه نشين قبيله عنيزه كه هم عقيده وهابي خارجي بودند نجف و مرقد امام حسین علیه السلام را محاصره كردند، راه ها را قطع نمودند و اموال زوار امام حسین علیه السلام را كه بعد از نيمه شعبان بر مي گشتند غارت كردند و تعداد زيادي از آنان را كشتند و بيشتر كشته شدگان غير عرب بودند... . گفته شده صدو پنجاه نفر كشته شده اند و بعضي كشته ها را از اين تعداد كمتر گفته اند، تعدادي از زوار عرب در حلة ماندند و نتوانستند به نجف بيايند، بعضي از آنان در حلة روزه گرفتند و بعضي به حسكه رفتند، ما اكنون مانند محاصره شده هستيم، اعراب باديه نشين تا كنون منصرف نشده اند و از كوفه به سمت كربلا در حركت هستند و در دو فرسخي يا كمي بيشتر از كربلا قرار دارند.(1)

ص: 107


1- . مفتاح الكرامة، ج7، ص 653.
تعصب كوركورانه

تعصب وهابي ها به حدي رسيد كه روابط تجاري با ديگران را قطع كردند. آنها تجارت را تا سال 1269 با شام و عراق تحريم كرده بودند.(1)

هنگامي كه تاجري در راه مي يافتند كه كالايي را براي دادو ستد با مشركين (مراد عراق و شام است) حمل مي كند اموالش را تاراج مي كردند!!(2)

حمله والي مصر و شكست وهابيان

در سال 1226 محمد علی پاشا والي و حاكم مصر، پسرش طوسون را براي آزاد سازي حجاز از دست وهابي ها اعزام كرد، بار اول توانستند جلوي حمله اش را بگيرند، ولي باردوم طوسون توانست بر آنها غلبه كند، بر مكه و مدينه تسلط پيدا كرد و تلاش كرد نجد را فتح كند؛ ولي نتوانست.

ابن بشر مي گويد: در سال 1227نيروهاي كمكي و پشتيباني از مصر رسيد، طوسون به شهر نجد يورش برد و بسياري از عرب هاي جهينه و حرب به طوسون پيوستند، نجد را محاصره و آب آنجا را قطع كرد، در حالي كه هفت هزار از نجديها داخل شهر بودند،

ص: 108


1- . عنوان المجد، ج1، ص 122.
2- . تاريخ العربية السعودية، ص 105.

مصري ها توانستند وارد شهر شوند و چهارهزار نفر از نجديها كشته شدند.(1)

طوسون عملياتش را ادامه داد تا اينكه در سال 1229 با كمك شريف غالب بدون جنگ وارد مكه و طائف شد.

هيئت امر به معروف

محمد جواد مغنيه مي گويد: سعود بن عبدالعزيز هيئتي به نام هيئت امر به معروف تشكيل داد، وظيفه اش گردش در بازارها در اوقات نماز بود كه مردم را به نماز وادار مي كرد. اين روش هنوز در عربستان سعودي ادامه دارد كه اكنون افراد آن هيئت هايي عصا در دست هستند كه در خيابانها مي گردند و هر ريش تراشيده را كتك مي زنند و نيز هر كس لمس قبر پيامبريا ائمه بقيع : يا هر عملي انجام دهد كه با عقيده وهابيت مخالف باشد او را با چوب مي زنند، بلكه تا زماني نزديك، كساني را كه سيگار مي كشيدند گرچه خارجي و غير سعودي بودند مي زدند.(2)

ص: 109


1- .عنوان المجد، ص 160.
2- . هذه هي الوهابية، ص 127.

هلاكت سعود

در سال 1229ه- سعود در سن 68 سالگي به هلاكت رسيد. مدت حكومت او يازده سال از سال 1218 – 1229بود، تاريخ سياه او پيچيده شد، دوران او قتل و غارت و ويراني و خون ريزي بيگناهان بود.

4. عبدالله بن سعود

اشاره

بعد از او عبدالله از سال 1229 تا سال 1234متولي حكومت شد. عبدالله بن محمد بر سر حكومت با او مخاصمت كرد و ظالمان با ظالمان درگير شدند.

لشكرهاي پاشا

در اين سال، پاشا از راه خشكي و دريا لشكرهاي زيادي را به سوي منطقه قنفذة اعزام كرد و آن را به تصرف درآورد و وهابي هاي آنجا فرار كردند. در سال 1230به طائف برگشت و با وهابي ها جنگيد تا اينكه بر آنها پيروز شد، بر شهرهاي تربة، بيشة و ريضة تسلط پيدا كرد، بسياري از وهابي ها را كشت و مردم آنجا تسليم شدند، سپس بر شهر عسير تسلط پيدا كرد و آخرين مقاومت وهابي ها را از بين برد،

سپس به مكه برگشت و از آنجا به قاهره رفت.(1)

ص: 110


1- . جبران الشامية، ص 68؛ آل سعود ماضيهم و مستقبلهم، ص 68.
حمله به درعيه

محمد علي پاشا در سال 1232، پسرش را براي تسلط بر لانه فساد و فتنه ها به حجاز يعني درعيه فرستاد. ابراهيم با ارتش، اموال و مهمات ذخيره وارد مكه شد، سپس روانه درعيه شد، به هر سرزميني كه مي رسيد بدون مقابله به تصرف درمي آورد و بسياري از وهابي ها را كشت و اسير كرد، چند چادر و دو خمپاره انداز به غنيمت گرفت.(1)

در سال 1233ه- ابراهيم بر شهري از شهرهاي وهابي تسلط پيدا كرد و امير (حاكم) آنجا را دستگير كرد، سپس بر شقراء تسلط پيدا كرد كه عبدالله بن سعود آنجا بود و شبانه به درعيه فرار كرد. دو روز بين شقراء و درعيه فاصله بود، سپس ابراهيم شهر بزرگي از شهرهاي وهابي را به تصرف در آورد كه با درعيه هيجده ساعت فاصله بود، سپس به درعيه حمله برد و قسمتي از آنجا را به تصرف خود درآورد

و وهابي ها را محاصره كرد.(2)

جبران شاميه مي نويسد: محاصره درعيه پنج ماه ادامه يافت، نيروهاي كمكي و پشتيباني از مصر به ابراهيم مي رسيد، ارزاق و مواد غذايي و چهارپايان از بصره و مدينه برايش ارسال مي شد، قبايل

ص: 111


1- . كشف الارتياب، ص 45.
2- . همان، ص 54.

باديه نشين كه به ابراهيم پيوستند در مقابل پاداش و عطاياي ابراهيم وي را ياري مي كردند تا اينكه در پايان ماه پنجم از محاصره سال 1234، عبدالله بن سعود تسليم ابراهيم پاشا شد، او را اسير كرد و به قاهره و سپس به آستانه تركيه فرستاد و در شهرها گرداندند و اعدامش كردند. در درعيه بسياري از خاندان سعودي و خاندان محمد بن عبدالوهاب كشته شدند و بسياري از آنان به مصر تبعيد شدند و اولين حكومت سعودي پايان يافت و صفحه سياه آن برچيده شد.(1)

تخريب درعيه

ابراهيم پاشا هفت ماه در درعية ماند سپس دستور تخريب آن را صادر كرد درعيه به صورت مخروبه اي درآمد. سعودي ها بيست نفر از

خويشاوندان ابن سعود را از دست دادند از جمله سه نفر از برادرانش را. ابراهيم پاشا به قاهره و آستانه نامه اي نوشت كه چهارده هزار نفر از وهابي ها كشته شدند و شش هزارنفر به اسارت در آمدند و در بين غنايم شصت توپ به غنيمت درآمده است.(2)

ص: 112


1- . آل سعود ماضيهم و مستقبلهم، ص 69.
2- . تاريخ العربية السعودية، ص 131، به نقل از آرشيو سياست خارجي روسيا.
شادي و جشن به مناسبت شكست وهابيان

جشن هاي پيروزي در قاهره و جهان اسلام بعد از شكست وهابي ها برپا شد. در اين جشن ها تيراندازي با خمپاره و ... آتش بازي شد. فتحعلي شاه از ايران نامه اي نوشت و اظهارخوشحالي و تقدير و تشكر نمود.(1)

مرحوم محمد جواد مغنيه مي نويسد: ابراهيم پاشا طغيانگر شد و در آن سرزمين ماند. اموال آل سعود و خاندان محمدبن عبدالوهاب را مصادره كرد و بسياري از مردان و زنان و كودكانشان را به مصر تبعيد كرد. اين مجازات ها عيناً همان چيزي بود كه وهابي ها بر سر امت محمد صلی الله علیه و آله آوردند مثل قتل، ظلم،گناه و خيانت به دين

خدا و قرآن و سنت پيامبرصلی الله علیه و آله ، اينچنين است كه هر ظالم ستمكاري بايد به ظالم تر و ستمكارتري گرفتار شود.(2)

دوره دوم امارت و حكومت سعودي ها

اشاره

بعد از سقوط درعية به دست ابراهيم پاشا، بسياري از وهابي ها كه از درعيه فرار كرده بودند، بعد از اينكه ابراهيم پاشا آنجا را ترك كرد، برگشتند؛ از جمله عمر بن عبدالعزيز و تركي پسر برادر

ص: 113


1- . تاريخ الجبرتي، ص636.
2- . هذه هي الوهابية، ص 129.

عبدالعزيز و مشاري بن سعود. اينها به درعيه رفتند و آنجا را بازسازي كردند و بسياري از مردم آن جا برگشتند، مصريها از تسلط دوباره وهابي ها ترسيدند. ارتشي به فرماندهي حسين بگ مجهز كردند و به آنجا فرستادند، مشاري كه به عنوان حاكم درعيه انتخاب شده بود، دستگير و به مصر تبعيد شد كه در راه مرد، بقيه فرار كردند، حسين بگ سه روز آنان را محاصره كرد كه طلب امان كردند و آنان تسليم شدند و مصريها آنان را دستگير و به مصر فرستادند؛ ولي تركي برادر زاده عبدالعزيز شبانه از قلعه گريخت.

5. تركي برادر زاده عبدالعزيز (1239-1250 ق)

تركي بعد از اينكه از اسارت فرار كرد به صورت پنهاني مدتي طولاني در مناطق جنوب زيست و در صحراي نجد رفت و آمد مي كرد و اعراب باديه نشين را به اعتقادات وهابيت دعوت مي كرد. با زني از قبيله تدمر ازدواج كرد و پسري برايش به دنيا آورد كه نامش را «جلوي» گذاشت سي نفر مرد دورش جمع شدند، سپس قبيله هايي به او پيوستند، قيامي عليه مصريها در قصيم رخ داد، تركي آن را غنيمت شمرد، در آن قيام مصريها مجبور به ترك حجاز شدند، دو پايگاه نظامي در رياض و منفوخه را ترك كردند. (1) تركي كه از اين

ص: 114


1- . عنوان المجد، ابن بشر، ج2، ص12.

قيام بهره برد، به تدريج قلمرو حكومتش را توسعه داد و بعد از سقوط رياض به دست تركي و بيرون راندن مصريها از نجد و اعتراف بعضي از مناطق قصيم به حكومت تركي، وي به عنوان اولين امير وهابي هاي سعودي، در دور دوم حكومت سعودي و امارت و حكومت به واسطه او از سلاله عبدالعزيز بن سعود بن محمد بن سعود به سلاله برادر عبدالعزيز يعني عبدالله بن محمد بن سعود منتقل شد.

ولي اختلاف و نزاع قبيله اي رخ داد، مشاري بن عبدالرحمن بن مشاري بن سعود همراه بعضي از قبايل قحطان بر تركي تمرد كردند، براي فرزندان عبدالعزيز سخت بود كه امارت و حكومت از آنان منتقل شود، مشاري بر تركي توطئه كرد و او را ترور نمود و حكومت را به دست گرفت.

آري! اين توحيد و رهايي از شركي است كه محمد بن عبدالوهاب به آن دعوت كرد كه هزاران مسلمان قرباني آن شدند، هتك عرض و ناموس شد و شهرها تخريب گرديد!!

6. مشاري بن عبدالرحمن (1250 ق)

شاميه گفته: حكومت اميرپنجم، تركي بن عبدالله با ترور به دست پسرعمويش مشاري بن عبدالرحمن به پايان رسيد، مشاري حكومت

ص: 115

را به دست گرفت و امير ششم گرديد، حكومت مشاري چهل روز ادامه يافت؛ زيرا فيصل بن تركي از منطقه هفوف با كمك عبدالله و عبيدالله از خاندان رشيد شيوخ حائل به رياض حمله كرد و بر شهر تسلط يافت و مشاري را اعدام كرد و فيصل امير هفتم از خاندان سعودي گشت.

7. فيصل بن تركي (1250-1253 ق)

فيصل بن تركي حكومت را به دست گرفت؛ ولي محمد علي پاشا زياد به او مهلت نداد و لشكري به نجد اعزام كرد. خالدبن سعود - كه از جمله تبعيد شدگان به مصر بود - همراه لشكر بود و جزء ارتش محمدعلي پاشا در آمده بود،لشكر محمدعلي پاشا بر پايتخت تسلط پيدا كرد، فيصل فرار كرد و سپس اسير گشت و به مصر تبعيد شد. مصريها خالد بن سعود را به جاي فيصل نصب كردند و با اين كار حكومت وهابيان به فرزندان سعود بازگشت.

8. خالد بن سعود (1252-1255 ق)

محمدعلي پاشا، خالد بن سعود را در قاهره براي متولي شدن حكومت در جزيرة العرب به عنوان نماينده خود تربيت و پرورش داد. خالد داراي ياراني بود كه به انتقال حكومت از دست فرزندان سعود بزرگ به فرزندان عبدالله بن محمد راضي نبودند. بسياري از قبايل

ص: 116

رياض خالد را تأييد كردند درنتيجه حكومت به شاخه سعود بزرگ بازگشت. خالد امير هشتم شد و حكومتش دو سال ادامه يافت.

9. عبدالله بن ثنيان (1255-1258 ق)

عبدالله بن ثنيان همراه مردم نجد عليه خالد بن سعود قيام كرد. خالد بن سعود به مكه گريخت و آنجا درگذشت.

هنگامي كه فيصل زنداني در مصر شنيد كه عبدالله زمام امور را به دست گرفته و خالد فرار كرده، او نيز از قلعه فرار كرد و وارد قصيم شد. بسياري او را تأييد كردند و با پشتيباني قبايل عنيزه توانست با عبدالله بن ثنيان در رياض بجنگد و او را دستگير و حبس كردند و در سال 1258هجري او را در زندان خفه كردند.

10. فيصل بن تركي (1258 – 1278 ق)

فيصل به مدت بيست سال حكومت كرد. در سال 1262دولت عثماني دستور جنگ با فيصل امير و حاكم رياض را صادر كرد. ارتشي به فرماندهي شريف محمد بن عون امير مكه اعزام كرد، ارتش به قصيم رسيد، مردم هم اطاعت كردند. فيصل ترسيد و به مردم قصيم متوسل شد كه ميانجي گر صلح باشند مشروط بر اينكه هر سال ده هزار

ريال پرداخت كند. صلح برقرار شد و شريف با ارتش برگشت،

ص: 117

فيصل آن پول را پرداخت مي كرد تا اينكه در سال 1282 كور و فلج شد و مرد.

وي بعد از اينكه كور و فلج شد، امور را از ميان چهار پسرش به پسرش عبدالله واگذار كرد، نزاع و درگيري ميان برادران رخ داد و شهر به هرج و مرج كشيده شد.

11. عبدالله بن فيصل تركي (1278-1284 ق)

بعد از اينكه عبدالله از طرف پدرش متولي حكومت شد، برادرش سعود عليه او قيام كرد و جنگ خانوادگي بين دو طرف به مدت بيست و پنج سال ادامه داشت كه به ضعف امارت وهابيان منجر گشت و بعضي ازولايات استقلال پيدا كردند. تركها بر احساء و قطيف تسلط پيدا كردند. درگيري ميان خاندان آل سعود ادامه داشت. عبدالله در سرزمين هاي اشغال شده توسط تركها اظهار وجود كرد و سعود از رياض رانده شد و در سال 1282 عبدالله به رياض بازگشت، و در حالي كه مردم دچار گرسنگي سختي بودند، مردم گوشت هاي گنديده الاغ هاي مرده را مي خوردند، پوست بزها را مي سوزاندند و مي كوبيدند

و بلكه استخوان ها را نيز مي كوبيدند و آرد آن را مي خوردند. كسي با شمشير كشته نمي شد بلكه از گرسنگي مي مرد.(1)

ص: 118


1- . امين، تاريخ نجد الحديث، ص 99.

12. سعود بن فيصل تركي (1284 – 1291 ق)

جنگ بين دو برادر (عبدالله و سعود) ادامه يافت و با غارت و قتل - چنانچه عادت وهابي ها است - همراه بود. تركها از عبدالله و انگليسي ها از سعود حمايت مي كردند و مواد غذايي براي سعود مي فرستادند. بعد از حوادثي كه به نفع سعود تمام شد، وي در سال 1290وارد رياض شد و در سال 1291 مرد و عبدالله و برادرش محمد، رياض را ترك كردند و نزديك كويت در باديه قحطان مستقر شدند و وارد جنگ جديدي نشدند.

13. عبدالرحمن بن فيصل

عبدالرحمن كه به برادرش سعود تمايل داشت زمامدار حكومت شد، سپس بين او و برادرش محمد كه از عبدالله پشتيباني مي كرد جنگ شد، هر دو توافق كردند بر اينكه برادر بزرگشان عبدالله متولي حكومت شود. او در سال 1293 از باديه برگشت و تا سال 1305 حكومت را

به دست گرفت؛ ولي پسران سعود از متولي شدن عموي بزرگشان عبدالله راضي نبودند، لذا از رياض به عنوان اعتراض خارج و در «الخرج» ساكن شدند و سه برادر به نام هاي: محمد، عبدالله و عبدالرحمن يك جبهه به رهبري عبدالله ضد پسران سعود كه در چند هفته بر رياض تسلط پيدا كردند، تشكيل دادند، سپس فرزندان سعود

ص: 119

از رياض فرار كردند و عبدالله از نو وارد رياض شد و تا سال 1305تا مرگش در آنجا بود.

اختلاف جديد

بعد از مرگ عبدالله اختلاف و مخاصمت بين عبدالرحمن و پسران سعود شعله ور شد؛ از جهتي ديگر، قبايل نجد از محمد بن رشيد كه وهابي نبود پشتيباني كردند. محمد بن رشيد هم پيمان خلافت عثماني بود و پيرو مذهب حنفي. دولت عثماني اموال و اسلحه برايش فرستاد و در منطقه «الربع الخالي»، سپس به قطر و بعد به كويت رفت كه آنجا مستقر شود. شيخ محمد بن الصباح - امير كويت - حقوق ماهيانه برايش تعيين كرد، سپس دولت عثماني در ماه، شصت ليره برايش اختصاص داد.(1)

آن گاه دولت كويت حقوقش را قطع كرد كه در شدت

تنگ دستي زندگي مي كرد و امارت سعودي در دوره دوم به پايان رسيد.

بعضي از مورخان مي گويند: وهابيت به خاطر توسعه بيش از توانش شهرت و زرق و برقش را از دست داد، لذا شكست خورد و سرزمين هاي زيادي را از دست داد؛ در حالي كه حركت وهابيت در مركز قدرت و سرزمين خود بود.

ص: 120


1- . ريحاني، تاريخ نجد الحديث، ص 91.

دوره سوم

14. عبدالعزيز بن عبدالرحمن (1319-1373 ق)

اشاره

قبلاً گفته شد دوره دوم سعودي با شكست عبدالرحمن و پناهندگي او با خانواده اش به كويت به پايان رسيد.(1)

از پسرانش عبدالعزيز با او بود كه ده سال داشت. عبدالرحمن هفت سال با شيخ مبارك - امير كويت - همكاري مي كرد و پسرش عبدالعزيز توسط كويتي ها تربيت شد.

يك روز عبدالعزيز نزد شيخ مبارك رفت و گفت: مي خواهم نجد را از ابن رشيد بگيرم، آيا مال و اسلحه به من مي دهي؟ شيخ مبارك دويست ريال، سي تفنگ، چهل شتر و مواد غذايي به او داد و او را به همراه ارحام و يارانش روانه كرد، از جمله همراهان عبدالعزيز برادرش محمد و پسر برادرش و پسر عمويش عبدالله بن جلوه بودند كه مجموعاً چهل مرد مي شدند.

اين گروه به صورت پنهاني به اطراف رياض رسيد و در سوم شوال 1319در حالي كه نگهبانان غافل بودند، وارد شهر شدند، فرمانده پايگاه را كشتند و افراد پايگاه تسليم شدند و منطقه تسليم

ص: 121


1- . العلاقات بين نجد والكويت، ص صلی الله علیه و آله8.

آل سعود شد. عبدالعزيز، ناصربن سعود را نزد شيخ مبارك فرستاد كه مژده پيروزي را به او بدهد و طلب كمك نمايد، سپس ديواري دور شهر رياض ساخت و كمك هاي كويت ادامه يافت و او حاكم رياض گشت؛ در حالي كه 22 سال داشت. پدرش به عنوان مستشار و حاكم مسلمانان شد.

پيمان عثماني و سعودي

دولت عثماني توسط شيخ مبارك - امير كويت - با عبدالعزيز تماس گرفت واز او خواست پدرش را براي مذاكره با والي بصره

بفرستد. در سال 1322ه- توافق كردند كه تسلط عبدالعزيز بر مناطقش به عنوان كارمند دولت عثماني به درجه فرماندار ادامه داشته باشد و عثماني ها نيز متعهد شدند خاندان رشيد در امارت آل سعود دخالت نكند.(1)

پيمان سعودي ها با انگلستان

عبدالعزيز در سال 1328 با كارمندي انگليسي به نام ويليام شكسپير - كه نماينده انگليس در كويت بود - ملاقات كرد. بعد از ملاقات دوم و سوم به انگلستان پيشنهاد داد كه الآن زمان مناسبي

ص: 122


1- . تاريخ العربية السعودية، فاسيليف، ص 215.

است براي در آوردن نجد و احساء از دست دولت عثماني. نماينده انگلستان مذاكراتي با عبدالعزيز انجام داد و به موجب آن بر امور زير توافق كردند:

انگلستان مواضع حاكم و امير رياض در احساء و نجد را حمايت مي كند همچنين در مقابل حمله هاي احتمالي دولت عثماني از سمت دريا و خشكي با كمك دولت هاي هم پيمان از عبدالعزيز پشتيباني خواهد كرد.

انگلستان در شئون داخلي جزيرة العرب دخالت نكند. عبدالعزيز متعهد شد كه بدون مشورت مقدماتي با قواي بريتانيا با هيچ دولتي رابطه برقرار نكند.(1)

در قرارداد آمده: ابن سعود متعهد مي شود كه از هر تماس يا توافق و پيمان و قرارداد با هر دولت و حكومتي خودداري كند و ابن سعود امير نجد حق ندارد بر سر قسمتي از سرزمين نجد با ديگران توافق كند يا اينكه آن را اجاره يا رهن دهد يا هر نوع تصرف ديگر يا اينكه به عنوان امتياز به دولت سومي يا به يكي از رعاياي دولت خارجي بدون توافق حكومت بريتانيا بدهد.

ص: 123


1- . كشف الارتياب، ص 48.
مضمون ماده ششم

ابن سعود همانگونه كه قبلاً پدرش تعهد داده بود متعهد مي شود به اينكه خودداري كند از هر نوع تجاوز و دخالت در سرزمين كويت، بحرين، زمين هاي شيوخ قطر، عمان و سواحل آنها و سرزمين هاي تمام مشايخ تحت حمايت انگلستان و داراي معاهده با انگلستان. در اين معاهده مرزهاي غربي نجد ذكر نشده بود. اين معاهده (معاهده انگلستان) بر نجد و توابع نجد تحميل شد و جزئي از شبكه نفوذ

انگلستان گشت كه انگلستان مي خواست آن را بر بخش بزرگي از خاورميانه بلكه بر تمام جزيرة العربية بعد از جنگ جهاني اول تحميل كند.

عوض معاهده انگلستان

نجد در سال 1334در مقابل امضاي معاهده، ماهيانه مواد غذايي و ساير مواد - كه قيمتشان پنج هزار جنيه استرليني بود - با تفنگ و مسلسل از دولت انگلستان دريافت مي كرد.(1)

انگلستان به وعده هايي كه به اشراف خاندان هاشمي براي تأسيس يك دولت عربي بزرگ در شمال شبه جزيره داده بود وفا نكرد و خيانت كرد؛ دليل خيانت اين بود كه عبدالعزيز مقابل خاندان هاشمي قيام و حجاز و عسير را اشغال كرد و دين را با سياست خلط كردند. (برخلاف آنچه تعهد كرده بودند و سياست زيركانه اي را دنبال كردند).(2)

ص: 124


1- . تاريخ العربية السعودية، ص251.
2- . آل سعود ماضيهم و مستقبلهم، ص 104.
هجوم به حجاز

در سال 1340ه- وهابي ها به شاخه اي از عرب هاي قبيله حرب در

سرزمينشان حمله بردند، چهارپايان آنان را غارت كردند، سپس همان شاخه قبيله حرب دنبال وهابي ها كردند و آنچه غارت كرده بودند از آنان پس گرفتند و تعدادي از وهابي ها را كشتند و اموالشان را به غنيمت گرفتند و بقيه فرار كردند. بعد از آن عرب هاي باديه نشين نجد به سرزمين آن شاخه از عرب هاي حرب براي خريدن خرما نمي آمدند و مردم آنجا در تنگنا قرار گرفتند.(1)

ريختن خون حاجيان يمن

در سال 1321ه- وهابي ها با حاجيان يمني برخورد كردند؛ در حالي كه حاجيان بدون اسلحه بودند در راه با آنان همراه شدند و به آنان امان دادند، سپس خيانت كردند و زماني كه به كوهپايه رسيدند وهابيها كه بالاي كوه حركت مي كردند حاجياني را كه پايين كوه بودند ناگهان مورد حمله قرار داده و به رگبار بستند و تمامي آنها را كه هزاران حاجي بودند كشتند، جز دو نفر از آنان كه توانستند فرار كنند و مسئله را باز گو كردند.(2)

ص: 125


1- . كشف الارتياب، ص 50.
2- . همان، ص 54.
عبدالعزيز در نماز جمعه انگلستان را مي ستايد

عبدالعزيز در سال 1362ه- در خطبه نماز جمعه در مكه گفت: در اين جايگاه نبايد از ياد ببرم با اينكه هر كس از مردم تشكر نكند سپاس خدا را به جا نياورده است، سپس تلاش هاي حكومت انگلستان را ستود به اينكه كشتي براي حاجيان تقديم كرده و مسئله سفرشان را آسان نموده، همچنين كمك هاي دولت بريتانيا و دول هم پيمان را ستود به اينكه كمك هاي مالي به كشور كرده و آنچه مردم از وسايل زندگي و ... نياز داشته اند تأمين كرده اند و گفت: بايد اشاره كنم كه رفتار انگلستان با ما از اول تا آخر خوب بوده است.

مرحوم علامه مغنيه مي گويد: هر كوچك و بزرگ (مرد و بچه) مي داند كه انگلستان و دول هم پيمانش و هر دولت استعمار گري، محال است چيزي به قصد خير و انسانيت انجام دهند و اگر كاري براي كشوري يا كشورهايي انجام دادند بدان كه آن را وسيله اي براي نفوذ به بازار آن كشور و تسلط بر امكانات آن انجام داده است، كارهاي استعمار براي مكيدن خون ملت ها است.(1)

جاي شگفت است كه اين حقيقت و واقعيت بر ملك عبدالعزيز

ص: 126


1- . هذه هي الوهابية، ص 135.

پنهان بماند و بگويد (او يك وهابي است كه در اول وقت نماز مي خواند) هر كس از مردم (منظور انگلستان است) تشكر و سپاس به جا نياورد سپاس خدا را نكرده است. با اينكه وهابيت قائل به باطل شدن نماز نزد قبر پيامبر صلی الله علیه و آله و نزد هر ولي ديگري است؛ زيرا به اعتقاد آنان عبادت خدا با عبادت صاحب قبر خلط مي شود، پس چگونه ملك عبدالعزيز سپاس و شكر خدا را به تشكر از انگلستان منوط كرد و ربط داد به طوري كه اولي دون دومي پذيرفته نمي شود و بعد از اينكه انگلستان ضعيف شد آمريكا جايگزين آن شد.(1)

توسعه و نفوذ انگليس – سعودي

در اين دوران تغييرات و تحولات بين المللي رخ داد كه در راستاي مصلحت آل سعود بود؛ زيرا بعد از پايان جنگ جهاني اول و تسليم شدن دولت عثماني و تقسيم آلمان، نقش تركيه در جزيرة العرب تمام شد و تنها انگلستان در امور منطقه تسلط داشت.

هجوم بر طائف

در سال 1343هجري وهابي ها به حجاز حمله كردند و طائف را

محاصره نمودند، سپس با زور وارد شدند و حدود دو هزار نفر را

ص: 127


1- . همان، ص 136.

كشتند و از ميان كشته شدگان علما و صالحان نيز بودند و طبق معمول غارت كردند و اعمال زشتي مرتكب شدند كه انسان از شنيدنش مي لرزد، چنانكه در بار اول انجام دادند، تا جايي كه از سلطان عبدالعزيز آل سعود درباره آن سؤال شد و وي انكار نكرد؛ ولي از آنچه خالد بن وليد در روز فتح مكه مرتكب شد عذرخواهي كرد كه رسول خداصلی الله علیه و آله فرموده بود: پروردگارا! از آنچه خالد مرتكب شد بري هستم.(1)

سياست انگلستان

بعد از جنگ طائف حجاز براي عبدالعزيز باز شد؛ ولي در يورش به مكه كندي كرد تا اينكه نيت و اهداف انگلستان كشف و روشن گرديد كه از ادامه عمليات او را بر حذر داشته بودند؛ ولي طولي نكشيد كه سياست انگلستان تغيير پيدا كرد كه مي خواست از ملك شريف حسين و پسرانش رهايي يابد و بهترين راه در رسيدن به آن جنگيدن

عرب ها با يكديگر بود.(2)

ص: 128


1- . كشف الارتياب، ص 52.
2- . جبران شامية،، آل سعود، ماضيهم و مستقبلهم، ص 134.
حمله به شرق اردن (1343 ق)

گروهي از وهابي ها بر عرب هاي باديه شرق اردن - كه در امان و غير مسلح بودند - حمله كردند، بر ام العمد و مناطق مجاور آن حمله كردند، كشتند و غارت كردند؛ ولي طولي نكشيد كه مفتضحانه شكست خوردند و عقب نشيني كردند. سرانجام تانكها و هواپيماهاي انگلستان در جنگ شركت كردند و بعد از كشتن سيصد نفر (به دستور هم پيمانانشان كه امير عبدالعزيز تشكر از آن در نمازش را تشكر از خدا قرار داد) عقب نشيني كردند!!

تسلط بر مكه (1343 ق)

ملك حسين گمان كرد كه انگلستان در نجات مكه - از دست وهابي ها - دخالت مي كند چنانكه در ماه گذشته در اردن دخالت كرد؛ لذا به سركنسولگري انگلستان در جده پيكي فرستاد تا وضعيت ناگوار را برايش توضيح دهد، سركنسول انگليس بعد از تماس با حكومتش پاسخ داد كه حكومت انگلستان به سياست عدم دخالت در امور ديني پاي بند است و نمي خواهد در هر نزاعي در مورد اماكن مقدس در اسلام دخالت كند. همچنان ناجي اصيل نماينده ملك حسين در لندن نامه اي به وزارت خارجه انگلستان نوشت كه شاه اردن از انگلستان بر

اساس معاهده اي كه در دست گفتگو است مي خواهد براي

ص: 129

جلوگيري از تجاوزات وحشيانه كه وهابي ها در اماكن مقدسه مرتكب مي شوند دخالت كند و آنان را از طائف اخراج نمايد.

پاسخ نامه اين بود: انگلستان نمي خواهد وارد اختلافات ميان اميران عرب مستقل درباره تسلط بر اماكن مقدسه در اسلام شود.

سپس ناجي به انگلستان چنين پاسخ داد: آنچه مردم حجاز در تأييد انگلستان در جنگ جهاني انجام دادند و ريسك بزرگي كه كردند مي طلبد كه انگلستان در نجات مكه از بلاياي جنگ به اين مردم كمك كند و جهان اسلام راضي نيست از اينكه اماكن مقدسه گرچه براي مدتي خيلي كوتاه در دست يك گروه مانند وهابيت باشد.(1)

عزل خاندان هاشمي در راستاي منافع وهابيت

انگلستان هر وسيله اي را براي فشار آوردن بر ملك شريف حسين و خاندان هاشمي به كار برد تا اينكه وهابيت جايگزين آنان شود از آن

جمله قطع كمك هاي مالي كه خاندان هاشمي از پرداخت حقوق

ص: 130


1- . دائرة الوثائق العامة في لندن (اداره عمومي مستندات در لندن) (1ف:371.10014)

افسران و سربازان ناتوان ماندند.(1)

وضعيت ملك شريف حسين بسيار ناگوار شد، بزرگان حجاز از جمله اشراف مكه و علماي دين و تاجران بزرگ در جده، شريف حسين را در راستاي رضايت ابن سعود عزل كردند.

بعد از مذاكرات، شريف حسين راضي شد كه از پادشاهي به نفع پسرش - كه در سال 1343به عنوان پادشاه حجاز تعيين شد- كناره گيري كند. بعد از سه روز، شريف حسين با اثاثيه به جده فرستاده شد؛ ولي انگلستان از وجودش در تنگنا قرار گرفت و اخطاري برايش فرستاد كه جده را بر اساس طلب عبدالعزيز ترك كند و به او ابلاغ كرد كه به قبرس برود. او از جده به قبرس رفت وتا زمان مرگ (1931 م) آنجا بود و جنازه اش به اردن منتقل شد و در مسجد الاقصي دفن گرديد.(2)

ورود وهابي ها به مكه

وهابيان بدون جنگ وارد مكه شدند و بعد از اينكه ملك حسين (شريف حسين) و پسرش از مكه به جده رفتند، خانه و اموالش را

ص: 131


1- . آل سعود ماضيهم و مستقبلهم، ص 135.
2- . همان.

غارت كردند، بعد از آن بين ملك علي و وهابي ها جنگ شد. در آن سال حج تعطيل شد، سپس خالد بن لوعي را حاكم مكه كردند و مردم مكه را بر حضور نماز جماعت در روز پنج بار مجبور كردند، سيگار كشيدن و قرائت ميلاد نبوي و زيارت اهل قبور را منع كردند، هر كسي را مي ديدند كه آن كارها را انجام مي داد مي زدند و گاهي او را حبس و جريمه مي كردند.

مكر وهابيت

عبدالعزيز وارد مكه شد، ارتش رژه رفت و با علما جلسه گذاشت و آنان را به پذيرفتن افكار وهابيت مجبور كرد. او در جنگ با ملك علي گفت: آمده تا مكه را از ظلم اشراف نجات دهد و نمي خواهد مالك مكه شود بلكه سرنوشتش را به عموم مسلمانان واگذار مي كند!! اين روش تمام فريب كاران است هنگامي كه جايي را اشغال مي كنند، حتي اسرائيل در سال 1967 م هنگامي كه تسلط پيدا كرد چنين گفت.

تخريب بقيع و مقابر مسلمانان

ابن عبدالعزيز تصميم گرفت آثار و نشانه هاي اسلامي در مكه، جده و مدينه را از بين ببرد، در مكه گنبد هاي عبدالمطلب و ابوطالب علیهما السلام و خديجه ام المؤمنين علیها السلام، مولد نبي صلی الله علیه و آله و زهراعلیها السلام را

ص: 132

تخريب كردند. هنگامي كه وارد جده شدند قبر حوّا را تخريب كردند، بلكه تمام گنبدها و زيارتگاه ها و اماكن متبركه را تخريب نمودند،هنگامي كه مدينه را محاصره نمودند مسجد حمزه و زيارتگاهش را كه خارج از مدينه بود تخريب كردند.(1)

علي وردي مي گويد: بقيع مقبره مدينه در دوران پيامبر صلی الله علیه و آله و بعد از آن بود كه در آنجا عباس، عثمان، زوجات پيامبر صلی الله علیه و آله و بسياري از صحابه و تابعين و چهار امام از ائمه اهل بيت : (امام حسن، امام زين العابدين، امام باقر و امام صادق :) دفن شده بودند كه شيعيان براي اين چهار امام ضريح هاي زيبايي ساخته بودند كه شبيه ضريح هاي معروف امامان در ايران و عراق و ... بود؛ اما همه را

تخريب نمودند.(2)

اين قبور تا مدتي سالم ماندند؛ ولي ابن سعود كه مقاصد وهابيت را اجرا مي كرد متهم شد به اينكه اين قبور را سالم گذاشته، تا اينكه در ماه رمضان سال 1322عبدالله بن بليهد بزرگ علماي نجد را از مكه به مدينه فرستاد تا آنها را تخريب كند، هنگامي كه ابن بليهد به مدينه رسيد با علماي آنجا جلسه گذاشت و از آنان استفتاء كرد كه

ص: 133


1- . كشف الارتياب، ص55.
2- . لمحات اجتماعيه، ملحق الجزء السادس، ص 305.

نظر علماي مدينه در ساختن قبور و اتخاذ آن به عنوان مسجد چيست؟ آيا جايز است يا خير و اگر جايز نيست بلكه ممنوع و از آن نهي شده، آيا تخريب قبور واجب است و نماز خواندن نزد قبر ممنوع است و ساختن موقوفه اي مانند بقيع كه مانع مي شود از انتفاع به اندازه ساخت، غصب به حساب مي آيد كه بر مستحقان آن ظلم است و بايد به مستحقان آن داده شود يا خير؟ آيا آنچه جاهلان نزد اين قبور انجام مي دهند، از دست كشيدن به قبر و خواندن صاحبان آن با خواندن خدا و تقرب به وسيله ذبح و نذر براي قبور و روشن كردن چراغ بر آنها جايز است يا خير؟ آيا هنگام دعا كردن توجه نمودن به مقبره پيامبر

صلی الله علیه و آله جائز است يا خير؟ و بوسيدن مقبره آن حضرت و دست كشيدن به آن جائز است؟ و آيا درود فرستادن و ذكر گفتن بين أذان و اقامه و قبل از نماز صبح و قبل از نماز جمعه جائز است يا خير؟ ... فتوي دهيد، خدا اجرتان دهد و ادله مستند بيان كنيد كه شما اهل آن هستيد و صلاحيت آن را داريد.(1)

مفتيان به طور اجباري با آنچه با نيت وهابي ها مناسب بود فتوي دادند. بر اثر صدور اين فتواي ساختگي، قبرها همه تخريب شد و اين جنايت سروصداي زيادي در جهان اسلام بلند كرد، به خصوص نزد

ص: 134


1- .[1] لمحات اجتماعيه، ص 305.396.

شيعيان كه عزاي عمومي اعلام كردند و دروس و مدارس تعطيل شد و تجمعات مردمي و اعتراضات برپا شد، تلگراف ها زده شد كه رفتار وهابيت وآل سعود را محكوم مي كرد، تلگراف هايي نيز به ملوك و علماي جهان اسلام ارسال شد.(1)

موضعگيري مطبوعات عراق

علي وردي مي گويد: روزنامه هاي عراق مقالاتي درمحكوميت ابن

سعود و كارهايش منتشر كردند. روزنامه العراق در سر مقاله خود نوشت: دستور داده شد و ابن بليهد فتواي معلوم و از پيش ديكته شده را صادر كرد و بزرگ ترين خدمتي كه مي توانست، به مولايش ابن سعود تقديم كرد و نمي دانست كه سعي او تيري بود به قلب جهان اسلام و چه دردي بر آن وارد كرد.(2)

مقاله اسماعيل آل ياسين

مقاله اي ديگر توسط اسماعيل آل ياسين از كاظمين منتشر شد و عنوان مقاله اين بود: الطّامة الكبري، والاماكن المقدسة في الحجاز(مصيبت و اماكن مقدسه در حجاز). دراين مقاله آمده بود: اي

ص: 135


1- . همان.
2- . اين مطلب توسط روزنامه العراق كه سخني بين يكي از نويسندگان روزنامه و سيد گيلاني بود نوشته شد.

مسلمانان! اين خواب زمستاني عميق چيست؟ اين جمود كه شما را به بي حالي كشانده چيست و باعث شده كه به اين مسائل دردناك و نقشهاي مفتضحانه كه آن طغيانگر در بلاد مقدسه انجام مي دهد اهميت ندهيد؟!(1)

موضعگيري محمود گيلاني (نقيب اشراف بغداد)

بعد از اينكه از وهابي ها به خاطر تخريب قبور انتقاد كرد گفت: ساختن گنبدها برقبور با سنت نبوي منافات ندارد؛ زيرا پيامبر صلی الله علیه و آله در حجره عايشه - كه داراي ديوار و سقف گنبدي است - دفن شد و و اضافه نموده است: بوسيدن ضريح از باب دوست داشتن است كه در اسلام ممنوع نيست.

سيد صدرالدين صدر در اين واقعه اين اشعار را سروده است:

لعمري إن

الفاجعة البقيع

يشيب لهولها

فود الرضيع

وسوف تكون

الفاتحة الرزايا

إذا لم نصحُ من

هذا الهجوع

أما من مسلم

لله يرعي

حقوق نبيّه

الهادي الشفيع(2)

سوگند به جانم! از مصيبت و فاجعه بقيع قلب كودك شيرخوار پير

ص: 136


1- . لمحات اجتماعية، ص 305.396.
2- . همان، ص 309.

مي شود.

آغاز مصيبت ها خواهد شد اگر از اين خواب بيدار نشويم.

آيا مسلماني نيست براي خدا كه حقوق پيامبرهدايت كننده و

شفاعت كننده را رعايت نمايد.؟

اين فاجعه در 8 شوال سال 1343رخ داد.

درگيري بين عبدالعزيز و پيروانش

بعد از اينكه عبدالعزيز حكومت را به دست گرفت با تأييد و پشتيباني انگلستان، شريف حسين و پسرش را از حجاز بيرون كرد و حكومت نجد و حجاز را به دست گرفت. بين عبدالعزيز و پيروانش كه در تاريخ الاخوان (برادران) ناميده شدند مشكلاتي به وجود آمد كه منشأ آن، اعتقادات وهابيون بود زيرا كه عبدالعزيز از كفار (انگلستان) پيروي مي كرد و دوست آنان بود و به تساهل در دين متهم شد، پيروانش به وي معترض بودند كه چرا سبيل او بلند است و به پيراهن پوشيدن و عقال به سر گذاشتن و فرستادن پسرش سعود به مصر براي معالجه نيز اعتراض داشتند؛ زيرا مصر به نظرشان كشور كفر بود و نيز فرستادن پسرش فيصل براي ديدار از كشورهاي اروپايي نيز مورد اشكال بود؛ چون آن كشورها نيز كشورهاي كفر بودند. تمام اين امور را از وي نمي پذيرفتند.

ص: 137

استفاده از ماشين و دستگاه هاي بي سيم و تلفن را بدعت

مي دانستند؛ زيرا ساخت فرنگ بودند. به نظر آنان جنگيدن با كشورهاي همسايه مانند عراق و اردن واجب بود و بايد آن كشورها براي انتشار و تبليغ افكاروهابيت اشغال مي شد. نخستين كاميون در شهر «الحول» به آتش كشيده شد و نزديك بود راننده آن نيز بسوزد.(1)

مؤلف تاريخ نجد مي گويد: اخوان (حزب برادران) مشكلي ديگر براي عبدالعزيز ايجاد كردند. آنها طغيان كردند و خشونت به كار بردند و مردم ناراحت و بيزار شدند، اخوان با هر كس از باديه نشينان كه از وهابيت تبعيت نمي كرد مي جنگيدند و به كفر متهم مي كردند و مي كشتند و غارت مي كردند و مي گفتند: اي باديه نشين! تو مشركي، ريختن خون و اموالت مباح است.

بر اثر آن، هرج و مرج در كشور حاكم شد و نزديك بود امنيت و صلح را بر هم بزند.(2)

مؤلف تاريخ المملكة العربية السعودية مي گويد: اخوان نسبت به

ص: 138


1- . الاصلاح الاجتماعي في عهد الملك عبدالعزيز، ابوعليه، ص 160، الجزيرة العربية في القرن العشرين، وهبة حافظ، ص 299.
2- . تاريخ نجد الحديث، ص 260.

علم و پيشرفت كراهت داشتند و بدشان مي آمد، هر نوع از انواع تكنولوژي جديد را شر و كفر مي دانستند؛ مانند: تلفن، تلگراف، ماشين، ساعت و برق، پس مي گفتند: اينها جادو و سحر و از كارهاي شيطان است؛ لذا در برابر استفاده از آن و انتشارش مقاومت كردند و باعث عقب ماندگي كشور شدند.(1)

اجتماع مخالفان

در سال 1345ه-، رؤساي مخالفان به رهبري فيصل درويش در الغطغط جلسه تشكيل دادند و ليستي تهيه نمودند كه اشكالاتي را كه بر عبدالعزيز داشتند در آن يادداشت نمودند؛ از جمله:

1. سفر پسرش سعود به مصر.

2. سفر پسرش فيصل به لندن.

3. استفاده ازتلگراف، تلفن و ماشين در سرزمين اسلامي!!

4. واجب كردن ماليات و گمركي بر مسلمانان نجد. اين در حقيقت اعتراض به تشديد در سوء استفاده از مردم از راه ماليات بود.

5. منع كردن قبايل اردن و عراق از حق چراندن چهارپايان در

ص: 139


1- . توحيد المملكة العربية السعودية، المانع محمد، ص15.

اراضي مسلمانان.

1. منع تجارت با كويت؛ زيرا كويتي ها كافرند به دليل اينكه افكار وهابيت را نپذيرفتند.

2. ايراد به مدارا نمودن با خوارج شيعه!! در احساء و قيطف زيرا بر عبدالعزيز واجب است يا آنان را به اسلام هدايت كند يا بكشد.(1)

عبدالعزيز براي حل اين مشكلات كنفرانسي برگزار كرد، تمام اعضاي معارضه و مخالفان جز سلطان بن بجاد كه بر حجاز تسلط پيدا كرده بود حضور يافتند. سلطان بن بجاد عدم حضورش را چنين توجيه كرده بود كه به عبدالعزيز و گفته هايش اطمينان ندارد، به خصوص بعد از اينكه تصميم گرفتيم به اينكه او مجرم و كافر است ولازم است عزل شود. عبدالعزيز در اين كنفرانس ادعا كرد كه خادم شريعت است و وجودش را براي مصالح مسلمانان وقف كرده است!!

حمله انگلستان به اخوان

در سال 1345 عراق تصميم گرفت با سعوديها گفتگو كند درباره ساختن پاسگاه هاي مرزي نزديك مرز نجد كه به بي سيم و ماشين هاي

نظامي مجهز شود، براي نظارت و كنترل نقل و انتقال باديه نشينان و

ص: 140


1- . تاريخ ملوك آل سعود، ابن هذول، ص 180.

جلوگيري از حمله هاي آنان. در اثناي ساختن پاسگاه، اخوان به پاسگاه «البصية» حمله كردند و تعدادي از آنان را كشتند، سپس بر عشاير عراق حمله بردند و آنان را كشتند و غارت كردند و با اصرار حكومت عراق، هواپيماهاي انگلستان دخالت كردند و اعلاميه هايي را از هوا بر حزب اخوان پخش كردند كه در آن به اخوان و عاقبت جنايتشان اخطار داده بودند؛ ولي اخوان به اخطاريه ها توجه نكردند؛ به همين دليل تجمعات و مواضع اخوان را بمباران كردند.(1)

اين بمباران، ابن سعود را ميان دوراهي قرار داد و مذاكره با انگلستان را انتخاب نمود و با مخالفان داخلي نيز جلسه گذاشت و تلاش كرد آنها را قانع كند به اينكه جهاد به نيرو و امكانات نياز دارد و اينكه تكنولوژي، سحر و جادو و كار شيطان نيست، چنانچه وهابيت ادعا مي كرد.

تمرد اخوان

اخوان عليه حكومت شروع به تبليغات كردند به اينكه مي خواهد

دين را از بين ببرد و با كفار دوست باشد و به عشاير عراق هجوم بردند. تعداد مخالفان حكومت پنج هزار نفر بود. عبدالعزيز لشكر

ص: 141


1- . تاريخ نجد، فيلبي عبدالله، 359.

پانزده هزار نفره اي را مجهز كرد. درگيري هايي در سال 1349ميان دوطرف رخ داد و اخوان فرار كردند.

علي الوردي مي گويد: اكثريت بنيانگذاران حكومت ها و دولت ها، كساني را كه به آنان كمك كرده اند مي كشند، علت آن اين است كمك كنندگان مي خواهند با آنان در دستاورد تشكيل دولت شريك باشند؛ ولي او نمي پذيرد؛ لذا درگيري ميانشان رخ مي دهد و چه بسا به از بين بردن كمك كنندگان منتهي و پايان مي يابد،كسي كه گفته سياست بي پدر است، درست گفته است. در ظاهر دليل شكست اخوان، وجود علما با عبدالعزيز بود كه موجب تضعيف روحيه حماسه ديني آنان گشت.(1)

گرفتاري جديد

بعد از اينكه عبدالعزيز از تمرد اخوان رهايي يافت، ارتشي از

بقاياي دولت عثماني تشكيل داد، ماشين و دستگاه بي سيم وارد كرد و مدارس جديد تأسيس نمود؛ ولي با مخالفت علماي نجد روبرو شد. هياهويي جديد در كشور به راه افتاد و گفتند اولاً چرا در مدارس نقاشي تعليم داده مي شود، ثانياً چرا زبان هاي اجنبي و جغرافيا تدريس

ص: 142


1- . علي وردي، لمحات، ص 335؛ العلاقات العراقية السعودية، صادق السوداني، ص 308.

مي شود. همچنين به وجود سينما و پرژكتورها و هواپيماها اعتراض كردند؛ زيرا سوار شدن بر هواپيما تحدي و مبارزه طلبي با پروردگار است!! (الْأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَنِفَاقًا وَأَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ).(1)

باديه نشينان عرب كفر و نفاقشان شديدتر است و به ناآگاهي از حدود احكامي كه خدا و پيامبرش نازل كرده سزاوارترند.

(قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا).(2)

اعراب باديه نشين گفتند: ايمان آورده ايم، بگو شما ايمان نياورده ايد ولي بگوييد اسلام آورده ايم.

همچنين به ورود آمريكايي ها براي حفاري چاه هاي نفت در ظهران اعتراض كردند.

يك داستان جالب

هنگامي كه ملك عبدالعزيز و جماعتي به همراه بعضي از انگليسي ها در كاخ او بودند، ظهر شد و همان جا نماز جماعت برپا شد.

ص: 143


1- . توبة، 97.
2- . حجرات، 14.

امام جماعت آيه (وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا )(1) «و بر ستمگران تكيه ننمائيد» را خواند. ملك عبدالعزيز به سوي امام جماعت حمله ور شد و او را مضروب نمود و گفت: اي فرومايه! به سياست چكار داري؟! آيه ديگري نبود بخواني؟!

بحران جديد عبدالعزيز

عبدالعزيز پس از، نابود كردن انقلاب اخوان و شيوخ مخالف، در سال 1349با يك بحران اقتصادي دشوار مواجه شد. از تعداد حاجيان كاسته شد و به چهل هزار نفر رسيد. مردم حجاز به گرسنگي مبتلا شدند و از حاجيان گدايي مي كردند. باقي مانده غذا و پوست ميوه از آنان مي گرفتند.

عبدالله فيلبي مي گويد: نگراني بر ملك عبدالعزيز چيره شد و روزي آن نگراني را ابراز كرد و گفت با يك مشكل و مصيبت اقتصادي در كشور مواجه شده ايم. فيلبي مي گويد كه به او گفتم: كشور تو پر از گنجِ: نفت و طلا است و تو از استثمار آن ناتوان هستي و به ديگران اجازه نمي دهي به جاي تو از آن استثمار كنند!؟ عبدالعزيز گفت: اگر كسي بيابم كه يك ميليون جنيه پرداخت كند

ص: 144


1- . هود، 113.

تمام امتيازاتي كه در كشور دارم به او خواهم داد.(1)

رقابت ميان شركت هاي اجنبي

هنگامي كه غرب وجود گنج ها را در اراضي نجد كشف كرد، رقابت براي به دست آوردن امتياز جستجو از نفت ميان دو شركت آمريكايي و انگليسي رخ داد. شركت آمريكايي در سال 1352امتياز آن را برد و در جده قراردادي بين مستر هاملتون و شيخ عبدالله سليمان نماينده حكومت سعودي امضا شد.(2)

اين گام نخست آمريكايي ها براي تسلط برمنابع ثروت در جزيرة العرب بود! بعد از آن و به تدريج آمريكا يي ها اعمال نفوذ كردند و بر تمام منابع ثروت تسلط پيدا كرده اند.

فرزندان و زنان عبدالعزيز

عبدالعزيز چنانكه الوردي مي گويد: در ازدواج با زنان متعدد مشهور و كم نظير است، بطوريكه تعداد پسرانش به چهل و پنج نفر رسيد؛ اما از دخترانش اطلاعي در دست نيست. تعداد فرزندان و نوادگانش هنگام مرگ به بيش از سيصد تن مي رسيد كه ممتاز از جامعه و بالاتر از قانون بودند، بعد از كشف نفت اموال فراواني به دست عبدالعزيز افتاد كه منجر به رفاه و غرق شدنش در شهوت راني شد.

ص: 145


1- . خيري حماد، عبدالله فيلبي، ص 208، بيروت، 1961 م.
2- . وردي، لمحات، ص 351.
مرگ عبدالعزيز و اختلافات جديد

در سال 1367 نشانه هاي پيري و ضعف در عبدالعزيز آشكار شد و به زانو درد مبتلا گشت. از صندلي متحرك استفاده مي كرد، چيزي تشخيص نمي داد و با اينكه عينك داشت چيزي نمي ديد و كور بود. در سال 1373در سن 77 سالگي مرد. سعود به عنوان شاه تعيين شد و فيصل به عنوان وليعهد معرفي گرديد.

15. سعود بن عبدالعزيز (1373-1384 ق)

اشاره

وي در سال 1320 متولد شد و پسر دوم عبدالعزيز بود. فيصل در سال 1324 از زن دوم عبدالعزيز متولد شد. ميان دو برادر قبل از مرگ عبدالعزيز رقابت شد. پدرشان آن دو را به اتاق خوابش - كه ماه هاي آخر عمرش را در آن سپري مي كرد - دعوت كرد و گفت: دست يكديگر را بگيريد و قسم بخوريد هنگامي كه مي ميرم با هم كار كنيد و با هم نزاع و مجادله نكنيد؛ ولي بعد از مرگ پدر اختلافات و درگيري ميان دو برادر بيش از انتظار مردم وجود داشت.

بيماري سعود

ملك سعود در سال 1381دچار زخم معده شد و آمريكايي ها به او گفتند براي معالجه به كشورشان بيايد. بعد از چندماه هنگامي كه برگشت، ديد فيصل بر تمام دستگاه هاي حكومتي تسلط پيدا كرده و

ص: 146

همه چيز را به دست گرفته است. نزديك بود ميانشان درگيري رخ دهد؛ ولي خاندان سعودي دخالت كرد و جلوگيري نمود و راضي شدند حكومت و وزارت را ميانشان تقسيم كنند.

در سال 1382سعود به قصد معالجه به اروپا رفت، فيصل مجدداً براي تسلط بر حكومت برادرش فعال شد. برادرش را به عنوان فرمانده گارد ملي نصب كرد و برادر ديگرش را حاكم رياض كرد. هنگامي كه سعود برگشت ناگهان با اين تغييرات مواجه شد و مجبور شد كه آنچه

برادرش فيصل بر او تحميل كرده بپذيرد و تنها به عنوان ملك ظاهر شود و هيچ اختياري در دخالت امور داخلي كشور نداشته باشد، به ناچار با اين وضع كنار آمد.

خلع سعود

بعد از اختلافات و درگيري ها، سعود بن عبدالعزيز خلع شد و فتواي شرعي از شيخ محمد بن ابراهيم - مفتي وقت عربستان - در سال 1383 صادرگرديد. سعود مجبور شد كشور را ترك كند و به مصر - در دوران جمال عبدالناصر - برود و تا سال 1889 م و تا زمان مرگ در مصر بود. اموال و ثروت زيادي براي دوباره رسيدن به قدرت خرج كرد؛ ولي همه آنها بدون فايده بود و جز ضرر نفعي نبرد.

ص: 147

جبران شاميه مي گويد: مردي نبوده كه مانند سعود در مدت كوتاهي اين همه ثروت خرج كند و نتيجه اي نگرفته باشد.

16. فيصل بن عبدالعزيز (1384-1395 ق)

اشاره

فيصل قدرت را در دست گرفت و بعد از خلع برادرش، دانست كه تنها تضمين باقي ماندن بر مسند قدرت اظهار سرسپردگي به آمريكا

است؛ لذا بارها با سفير آمريكا و رؤساي شركت آرامكو تماس گرفت براي اين كه آنان را قانع كند نسبت به اين معني كه وي منافع آمريكا را بهتر تضمين خواهد كرد.

در سال 1385به آمريكا مسافرت كرد و با آيزنهاور - رئيس جمهور وقت آمريكا - و فوستر دالاس - وزير خارجه آمريكا - ملاقات كرد و از تصرفات سعود نزد آنان شكايت كرد و به آن دو نفر گفت: من با صراحت به شما مي گويم، بعضي از آمريكا يي هاي مسئول كه عليه من گزارش مي نويسند و ادعا مي كنند كه سعود از من براي آمريكا مخلص تر است اشتباه مي كنند زيرا كه من صادق ترين دوست آمريكا هستم!!!

ص: 148

گفتگو با مجله مصور مصري

مجله مصور سؤال هايي از فيصل كرد كه فيصل بيان علاقه خود را نسبت به آمريكا به طور غير مستقيم بيان كرد:

سؤال: سبب مسافرت حضرتعالي به آمريكا چيست؟

جواب: چون من صادق ترين دوست آمريكا هستم؛ ولي افسوس كه آمريكا يي ها تا كنون اين دوستي صادقانه را به حساب نياورده اند.

مجله مصور نيز در تاريخ 1958 ميلادي از او اظهاراتي منتشر كرد كه گفته بود آمريكا يي ها معتقدند من دشمن آنها هستم؛ ولي اگر اخلاص من را نسبت به خود درك كنند، مي فهمند كه من صادق ترين دوست آنها هستم.

فوستر دالاس - وزير خارجه آمريكا - در يك مصاحبه مطبوعاتي هنگامي كه از نظرش درباره متولي شدن فيصل در حكومت سؤال شد با صراحت اعلام كرد: كاملاً مطمئن هستم كه آن چه اتفاق افتاده است همان است كه ما با امير فيصل تفاهم كرديم در زماني كه در آمريكا بود.(1)

ص: 149


1- . ناصر سعيد، تاريخ آل سعود؛ به نقل از: مجله مصور مصري.

در سال 1395به دست برادرزاده اش فيصل بن مساعد بن عبدالعزيز كشته شد. هنگامي كه با هيئت نفتي كويت وارد دفتر فيصل شد و براي ملاقات با فيصل جلو رفت خم شد و براي اينكه دستش را ببوسد كلتش را درآورد و سه تير به او شليك كرد و او را كشت. در آن زمان تحليل هاي زيادي شد به اينكه قاتل ديوانه بود؛ ولي با اين حال حكم قصاص بر او جاري شد و اعدام گرديد.

17. خالد بن عبدالعزيز (1395 -1402 ق)

اشاره

خاندان سعودي بعد از آن جلسه اي برگزار كردند و خالد را به عنوان شاه نصب كردند و فهد به عنوان ولي عهد انتخاب شد؛ ولي تمام توجهات متوجه فهد بود زيرا در واقع فهد حكومت مي كرد و خالد اسماً شاه بود و در حكومت نقشش كم رنگ بود.

فهد نيز مورد قبول آمريكايي ها و تمايل آنان واقع شد. او بيانيه هاي ملك خالد را مي خواند و تنها او بود كه از ايران، عراق، كويت، فرانسه، لندن، سوريه و اردن ديدار رسمي كرد.

ص: 150

حمله به جهيمان

حمله به جهيمان(1)

در محرم سال 1400مجموعه هايي از حركت اخوان المسلمين همراه زنان و كودكان بر مكه تسلط پيدا كردند و آنجا را تصرف نمودند. سعودي ها در ابتداي امر مسئله را پنهان نگه داشتند؛ ولي بعد از اينكه اخبار آنها فاش شد، آن رويداد را به صورت مبهم اعلام نمودند.

سازمان حركت انقلاب مسلمانان (الثوارالمسلمين) در جزيرة العربية اعلام كرد رهبري اين قيام را به عهده دارد. رهبر روحاني انقلابيون - محمد القحطاني - اعلام كرد كه او مهدي منتظر است و هدف اين

ص: 151


1- . اريك رولر مفسر روزنامه لوموند در اين خصوص مي نويسد : شورشيان به دنبال پيروزي انقلاب اسلامي ايران و در پي حركت مكه جرأت افزون تري پيدا كرده و در روز 27 نوامبر 1979 مراسم روز عاشورا را كه در عربستان ممنوع است برگزار كردند. جمعيت كه تصاوير امام خميني (ره) را در دست داشت به سوي قطيف احساء و ديگر آبادي هاي ايالت شرقي حركت كردند و در درگيري هاي به وجود آمده با گارد ملي 60 تن از آنان كشته شدند . ( گلي زواره ، 1374 ، ص 53-54 ) . يكي از تشكيلات مهمي كه مربوط به شيعيان عربستان مي باشد سازمان انقلاب اسلامي جزيره العرب نام دارد . بعد از سركوبي قيام مردم شيعه عربستان در سال هاي 1953 و 1967 هيجان مذهبي و جوشش دروني مردم خاموش نشد و انقلاب به حيات خود ادامه داد و در سال 1970 مبارزات مردم در سازمان مزبور تشكل يافت و در سال 1975 سازمان تأسيس شد و پس از قيام كعبه و جنبش مناطق شرقيه اعلام موجوديت نمود .

حركت آزاد ساختن كشور از خاندان ملكي باند كفار و علماي مزدور است؛ اما رهبر سياسي حركت جهيمان 47 سال داشت و اعلام كرد حكومت از جهتي ادعا مي كند كه مركز دين اسلام در جهان است؛ ولي به ظلم و ستم و فساد ورشوه خواري كمك مي كند. جهيمان اميراني كه بر اراضي تسلط پيدا كرده بودند و ثروت كشور را تبذير مي كردند محكوم كرد و آنان را به شرابخواري و زندگي هاي همراه فسق و فجور و ساخت كاخ هاي بزرگ توصيف كرد.

سركوبي

وقتي فهد از تونس برگشت، بر سركوبي قيام با توسل به زور اصرار كرد. در سركوبي آنان در حرم گازهاي اشك آور، توپخانه و هواپيما به كار برده شد. قيام كنندگان بالاي بام ها و از مناره ها تيراندازي كردند و دو هفته درگيري ادامه داشت. صدها نفر كشته شدند؛ از جمله رهبر روحاني حركت؛ اما رهبر سياسي حركت با62نفر اعدام شدند.

صدور فتاوي عليه آنان

خالد با علماي رياض جلسه اي گذاشت و گزارشات غير واقعي مبني بر اينكه نمازگزاران و حاجيان را كشته اند دراختيار علما قرار داد

و از آنان درباره چگونگي حل بحران استفتاء كرد. آنان فتوا دادند

ص: 152

كه واجب است آنان تسليم شوند و سلاح بر زمين گذارند. اگر تسليم شدند از آنها پذيرفته شود و زنداني گردند تا اينكه در موردشان قضاوت شود و اگر امتناع ورزيدند تمام راه ها براي دستگيري آنان اتخاذ شود، حتي اگر به كشته شدنشان منجر شود و هر كس كه تسليم نمي شود و به جز كشتنش راهي نيست، بايد كشته شود و به اين ترتيب اين گروه دستگير و اعدام شدند.

18. حكومت فهد

بعد از سركوب آنان، خاندان سعودي شاد و خوشحال شدند. هنوز خالد ملك بود؛ ولي حكومت نمي كرد تا اينكه مرد و فهد را به عنوان ملك نصب كردند و با او بيعت نمودند و كفايت مي كند در فرومايه گي او گناهي كه مرتكب شد زيرا وي لشكر و نيروهاي كفار و مشركان را به بهانه دفاع از جهاد به سرزمين مكه و مدينه آورد و به آنان تكيه كرد؛ ولي در حقيقت، اين حركت دفاع از مطامع و مصالح ستمكاران (آمريكا و صهيونيست) بود كه خداوند متعال، رسول خدا صلی الله علیه و آله را از تكيه كردن بر كفار نهي كرده، چنانچه فقهايشان مانند نووي

در المنهاج فتوي داده اند: بايد از سكونت و وجود هر كافري در حجاز جلوگيري شود و منع گردد و حجاز عبارت است از: مكه، مدينه، يمامه و روستاهاي آنجا.

ص: 153

همچنين نظرتان را توجه مي دهم بر جمعه سياه در روز ششم ذي الحجة سال 1407كه فهد دستور قتل هزاران حاجي را در حرم داد، آنان هيچ گناهي نداشتند جز اينكه تجمع كرده بودند براي اعلام برائت از مشركان و دعوت مسلمانان به وحدت. خدا را مي خواندند با صداي بلند در شهر امن شعار مي دادند مرگ بر آمريكا، مرگ بر اسرائيل، اي مسلمانان! متحد شويد.

آري! اين بهاي سنگيني بود كه مسلمانان در آن روز و به خاطر اعلام برائت از آمريكا شيطان بزرگ و اسرائيل نامشروع پرداختند.

وهابي ها يعني همان مزدوران آمريكا و اسرائيل به نمايندگي از آنان در ماه حرام با قساوت تمام مسلمانان را سركوب كردند و كشتند و نابود كردند. آنان را از هر طرف زير رگبار گرفتند و از فراز ساختمان ها در خيابان مسجد الحرام، سنگ و شيشه برسرشان ريختند و با ماشين هاي آب پاش آب داغ (با 120 درجه حرارت) به سر و روي حاجيان بي گناه پاشيدند.

فإنّا لله و إنا إليه راجعون

ص: 154

منابع و مأخذ

* قرآن كريم

* نهج البلاغه

* صحيفه سجاديه

1. آلوسي، سيد محمود بن عبدالله، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني, متوفاي1270ه-.ق، داراحياء التراث العربي، 1420 ه-.ق، بيروت.

2. آلوسي، محمود شكري بن عبدالله، غاية الأماني في الرد علي النبهاني, متوفاي 1342 ه-.ق.

3. ابن الشيخ، عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب، الكلمات النافعة في المكفرات الواقعة, متوفاي1242 ه-.ق.

4. ابن بشر، عثمان بن عبدالله حنبلي، عنوان المجد في تاريخ النجد, متوفاي 1290 ه-.ق، چاپ مصر، 1349 ه- ق.

5. ابن بطوطة, محمد بن عبدالله، رحلة, متوفاي 779، دارالكتب العلمية، بيروت، 1408 ه- ق.

6. ابن تغري، يوسف بن تغري بردي اتابكي، المنهل الصافي و المستوفي بعد الوافي، متوفاي 874 ه-.ق، الهيئة المصرية العامة للكتاب، مصر، 1948 م.

7. ابن تيمية حراني، احمد بن عبدالحليم، منهاج السنة، متوفاي 728 ه-.ق، المكتبة العلمية، بيروت.

8. ابن تيميه حراني, احمد بن عبدالحليم, رسائل, چاپ مصر، 1317 ه- ق.

ابن تيميه حراني، احمد بن عبدالحليم، زيارة القبور والاستنجاد بالمقبور, متوفاي 728

1. ه-.ق.

ص: 155

2. ابن حجر عسقلاني، احمد بن علي بن حجر عسقلاني شافعي، فتح الباري بشرح صحيح البخاري, متوفاي 852 ه-.ق، دار احياء التراث العربي، بيروت.

3. ابن حجر عسقلاني، أحمد بن علي بن حجر عسقلاني شافعي، لسان الميزان, متوفاي 852، مؤسسة الأعلمي، بيروت.

4. ابن حجر هيثمي، الفتاوي الحديثية, متوفاي 974 ه-.ق، المطبعه التقدم العلمية، مصر.

5. ابن حجر، أحمد بن علي بن حجر عسقلاني شافعي، الدرر الكامنة في أعيان المائة الثامنة, متوفاي852 ه-.ق.

6. ابن قاسم، عبدالرحمن بن محمد بن قاسم قحطاني، الدرر السنية في الأجوبة النجدية, متوفاي1392ه-.ق.

7. ابن قاضي, محمد بن أحمد، درة الحجال في أسماء الرجال, رباط, مغرب.

8. ابن كثير، اسماعيل بن عمر بن كثير، البدايه والنهاية, متوفاي774 ه-.ق، دارالفكر، بيروت، 1419 ه-.ق.

9. ابن ماجة قزويني، محمد بن يزيد, سنن, متوفاي 275 ه-.ق، دار احياء التراث العربي، بيروت.

10. ابن هذلول, تاريخ ملوك آل سعود.

11. أبوحيان, محمد بن يوسف أندلسي غرناطي, بحرالمحيط، ت 754 ه-.ق.

12. أبوعلية, عبدالفتاح, محاضرات في التاريخ الدولة السعودية الاولي.

13. أبوعليه, عبدالفتاح, الاصلاح الاجتماعي في عهد الملك عبدالعزيز.

14. احمد امين مصري، زعماء الاصلاح في العصر الحديث, متوفاي 1388 ه-.ق، دارالكتاب العربي، بيروت.

15. أحمد بن حنبل، المسند, متوفاي 241 ه-.ق، دار الفكر، بيروت, 1420 ه- ق.

16. اليكسي فاسيليف، تاريخ العربية السعودية, شركة المطبوعات، بيروت، 1995 م.

1. امين ريحاني، امين بن فارس، تاريخ نجد الحديث, متوفاي 1359 ه-.ق، المطبعه العلمية, بيروت، 1928 م.

ص: 156

2. ترمذي, محمد بن سورة، الجامع الصحيح معروف به سنن ترمذي, متوفاي 297 ه-.ق، دار احياء التراث العربي، بيروت.

3. جبران شاميه , آل سعود ماضيهم و مستقبلهم، رياض.

4. جبرتي, عبدالرحمن بن حسن جبرتي، تاريخ الجبرتي(عجائب الآثار في التراجم والاخبار), متوفاي 1237ه-.ق، دارالكتب العلميه، بيروت1417ه- .ق.

5. جميل صدقي الزهاوي، الفجر الصادق في الرد علي منكري التوسل والكرامات والخوارق, المطبعه الواعظ، 1323 ه-.ق، مصر، متوفاي1354 ه- ق.

6. حصني، ابوبكر بن محمد حصني شافعي، دفع شبه من شبّه و تمرد, متوفاي 829 ه-.ق، دار إحياء الكتب العربية، و مصر، 1350 ه- ق.

7. خالد سعدون, علاقات بين نجد والكويت.

8. خطيب بغدادي، أبوبكر أحمد بن علي، تاريخ بغداد: متوفاي 463 ه-.ق، دارالكتب العلمية، چ2، 1425 ه-.ق، بيروت.

9. دارمي, عبدالله بن عبدالرحمن، سنن الدارمي, متوفاي 255 ه-.ق، دارالفكر، بيروت.

10. ذهبي, محمد بن أحمد، سير أعلام النبلاء, متوفاي 748 ه-.ق، مؤسسه الرسالة، چ7، 1410 ه-.ق، بيروت.

11. ذهبي، محمد بن أحمد ذهبي شافعي، المعجم المختص بالمحدثين، متوفاي 748 ه-.ق، مكتبة الصديق، عربستان، طائف.

12. زيني دحلان, أحمد بن زيني دحلان، فتنة الوهابية، متوفاي 1304 ه-.ق، مكتبة الحقيقة, استامبول، تركيه.

13. زيني دحلان، أحمد بن زيني دحلان، الدرر السنية في الرد علي الوهابية, متوفاي1304 ه-.ق.

1. سبحاني، جعفر, بحوث في الملل والنحل، مؤسسه امام صادق 7، چ 1، 1427 ه-.ق، قم.

2. سبكي، عبدالوهاب بن علي، طبقات الشافعية الكبري, متوفاي 771 ه-.ق، تحقيق

ص: 157

عيسي البابي، مصر و دار احياء الكتب العربية، قاهرة، 1369 ه- ق.

3. سلامة قضاعي عزامي، فرقان القرآن بين صفات الخالق و صفات الاكوان, متوفاي 1379 ه-.ق، المطبوع مع كتاب الأسماء والصفات للبيهقي.

4. سليمان بن عبدالوهاب نجدي، الصواعق الإلهية في الرد علي الوهابية, متوفاي 120 صلی الله علیه و آله ه-.ق، استامبول، تركيه، 1399 ه- ق.

5. سمهودي، وفاء الوفاء، متوفاي 911 ه-.ق، دار احياء التراث العربي، بيروت.

6. شهابي، لمع الشهاب في سيرة محمد بن عبدالوهاب, تحقيق احمد مصطفي، بيروت، 19صلی الله علیه و آله 7 م.

7. شيخ عباس قمي، عباس بن محمد رضا، الكني والالقاب, متوفاي 1359 ه-..ق، مؤسسه نشر اسلامي، 1429 ه-.ق، چ2.

8. صالح بن فوزان بن عبدالله الفوزان، من اعلام المجددین، چ2، 1425 ه- .ق، ریاض، عربستان سعودی.

9. صالحي شامي، محمد بن يوسف، سبل الهدي والرشاد في سيرة خير العباد, متوفاي 942 ه-.ق، دارالكتب العلميه، چ1، بيروت، 1414 ه-.ق

10. عاملي، سيد محسن أمين، كشف الارتياب في اتباع محمد بن عبدالوهاب, متوفاي 1371 ه-.ق، مكتبة الحرمين، قم 1382 ه- ق.

11. عاملي، محمد جواد، مفتاح الكرامة، متوفاي 1266ه-.ق، مؤسسه آل البيت، قم.

12. عبادي, محمد بن أحمد، طبقات الشافعيين، متوفاي 458 ه-.ق.

13. علامه أميني، عبدالحسين بن أحمد، الغدير في الكتاب و السنة و الأدب, متوفاي 1392 ه-.ق، دار الكتب الاسلامية، چ2، 1366 ه-.ش.

1. علي الوردي, لمحات الاجتماعية.

2. عمر رضا كحالة، معجم المؤلفين, دار احياء التراث العربي، بيروت.

3. غماري, عبدالله بن محمد, الصبح السافر في تحقيق صلاة المسافر.

4. فؤاد حمزة، فؤاد بن امين بن علي بن حمزة، تاريخ البلاد العربية السعودية, متوفاي

ص: 158

1371 ه-.ق.

5. قرطبي، محمد بن أحمد قرطبي مالكي، الجامع لاحكام القرآن, متوفاي671 ه-.ق، مؤسسه التاريخ العربي، چ2، 1405، بيروت.

6. قسطلاني, احمد بن محمد، المواهب اللدينية، نشر المكتب الاسلامي، بيروت، 1412 ه-ق.

7. گروه نويسندگان، موسوعة العتبات المقدسة، دار الأضواء، بيروت.

8. محمد المانع، توحيد المملكة العربية السعودية, چ 1، 1404ه- ق.

9. محمد بن عبدالوهاب نجدي، كشف الشبهات في بيان التوحيد و ما يخالف و الرد علي المشركين, متوفاي1206ه-.ق، دار القلم، بيروت.

10. محمد بن عبدالوهاب، رسالة أربع قواعد, متوفاي 1206 ه- ق، مؤسسه المنار، مصر.

11. محمد جواد مغنية، هذه هي الوهابية، متوفاي 1400 ه-.ق، موسسه دار الكتاب الاسلامي، چ1، 1427، قم , و دار العلم للملايين، بيروت.

12. محمد زاهد كوثري، تكملة السيف الصقيل, دمشق.

13. محمدحسين, حرزالدين، تاريخ النجف الأشرف, متوفاي 1418ه- ، نشر دليل ما، قم.

14. مراغي، أبوبكر بن الحسين مراغي، تحقيق النصرة بتلخيص معالم دار الهجرة, متوفاي816 ه-.ق.

15. مسعودي، علي بن الحسين، مروج الذهب و معاون الجوهر, متوفاي 3صلی الله علیه و آله 4 ه-.ق، منشورات الجامعة اللبنانية، بيروت 1965م.

مسلم بن حجاج نيشابوري, صحيح مسلم، متوفاي 261 ه-.ق، دار احياء التراث

1. العربي، بيروت.

2. منير عجلاني, تاريخ البلاد العربية السعودية.

3. ميرزا ابوطالب اصفهاني, سفرنامه.

4. مدرس صادقي، لؤلؤ الصدف، متولد 1285، چاپخانه مهربان، 1357 قمري.

5. ناصرسعيد، تاريخ آل سعود, منشورات إتحاد شعب الجزيرة العربية.

ص: 159

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109