وابستگی جهان به امام زمان علیه السلام

مشخصات کتاب

سرشناسه : صافی گلپایگانی، لطف الله، 1298 -

عنوان و نام پديدآور : وابستگی جهان به امام زمان علیه السلام/ صافی گلپایگانی.

وضعيت ويراست : [ویراست 2].

مشخصات نشر : قم: دفتر تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی، 1393.

مشخصات ظاهری : 80ص.؛ 5/14×21 س م.

فروست : سلسله مباحث امامت و مهدویت ؛ 11.

شابک : 25000 ریال 978-600-5105-80-3 :

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

يادداشت : کتاب حاضر در سالهای مختلف توسط ناشران متفاوت منتشر شده است.

يادداشت : چاپ ششم.

یادداشت : کتابنامه: ص. [73] - 80؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق -

موضوع : مهدویت-- انتظار

رده بندی کنگره : BP224/2/ص16و2 1393

رده بندی دیویی : 297/462

شماره کتابشناسی ملی : 3443605

ص: 1

اشاره

وابستگی جهان به امام زمان علیه السلام

صافی گلپایگانی

ص: 2

فهرست مطالب

پيشگفتار. 5

بررسى و توجيه اوّل 13

بررسى و توجيه دوّم 21

بررسى و توجيه سوم 39

بررسى و توجيه چهارم 44

بررسى و توجيه پنجم 46

کتاب نامه. 73

آثار حضرت آيت الله العظمى صافى گلپايگانی مدظله الوارف در يک نگاه 81

ص: 3

بسم الله الرحمن الرحيم

اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمينَ وَصَلَّى اللهُ عَلَى سَيِّدِ رُسُلِهِ أَجْمَعِينَ أَبِي الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرينَ الَّذينَ هُمْ أَرْكَانُ الْإِيمَانِ، وَأُمَنَاءُ الرَّحْمَنِ وَأَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ فَبِهِمْ يُمْسِكُ اللهُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَبِهِمْ يُمْسِكُ الْأَرْضَ أَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِهَا وَبِهِمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَتَنْشِرُ الْرَّحْمَةَ وَتُخْرِجُ بَرَكَاتِ الْأَرْضِ وَلَوْلَا مَا فِي الْأَرْضِ مِنْهُمْ لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا.(1)

قَالَ الْإِمَامُ أَبُو جَعْفَر الْبَاقِرُ علیه السلام :

«لَوْ أَنَّ الْإِمَامَ رُفِعَ مِنَ الْأَرْضِ سَاعَةً لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا وَمَاجَتْ كَمَا يَمُوجُ الْبَحْرُ بِأَهْلِهِ»؛(2)

ترجمه به مضمون:

«اگر زمين ساعتى خالى از امام بماند اهل خود را فرو خواهد برد و چون دريائى كه به موجش اهلش را مضطرب وبى قرار سازد در موج و اضطراب افتد».

ص: 4


1- 1. اقتباس از احاديث باب21 كمال الدين صدوق، ص210 - 201؛ وكتاب های ديگر.
2- . نعمانی، الغیبه، ص139 - 140.

پيشگفتار

بايد توجه داشت كه اصل وابستگى ساير ممكنات به وجود امام علیه السلام و چگونگى آن و مسائل مشابه آن را، دانشمندان و علماى حكمت و عرفان با دلايل عقلى و فلسفى و عرفانى اثبات كرده اند. چنان كه به وسيلة وحى و خبر آنان كه با عالم غيب ارتباط و اتصال دارند و از غيب عالم و علم كتاب و روابط نهانى و پنهانى ممكنات با يكديگر، باذن الله تعالى و به عنايت و لطف او، مطلع مى باشند نيز ثابت است و طبق همين اطلاعاتى كه ايشان به ما مى دهند، فرضاً دليل عقلى مستقل هم نباشد، به آنچه خبر مى دهند اعتقاد پيدا مى كنيم.

زيرا براى تحقيق اين گونه موضوعات - به خصوص تفاصيل آن - راهى مطمئن تر و باوربخش تر از وحى و اخبار انبيا و اوصياى آنها نيست؛(1) چنان كه وجود ملائكه و اصناف آنها و مأموريت ها و مداخلاتشان در عالم و تصرفات و ارتباطاتى كه با تنظيم عالم دارند،

ص: 5


1- . پيرامون علم انبيا و اوليا، به مغيبات و چگونگى و واقعيّت آن، كه امرى انكارناپذير است، مراجعه شود به كتاب هايی كه يا در خصوص اين موضوع نوشته شده، يا به مناسبتی اين مباحث در آنها پیگيری شده است ازجمله تأليفات اين حقير مثل نويد امن و امان و پرتوی از عظمت امام حسين علیه السلام و فروغ ولايت در دعای ندبه.

برحسب قرآن مجيد(1) و احاديث شريفه(2)، ثابت و مسلم است و هركس به نبوّت و وحى و قرآن مجيد و رسالت حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله مؤمن باشد، به آن نيز ايمان دارد زيرا ايمان به صدق انبيا و وحى و انباء و اخبار آنها، قابل تبعيض نيست. بنابراين در اين موضوع نيز اين راه شناخت، مورد استناد و كمال اعتماد و يقين آور و اطمينان بخش است.

برحسب رواياتى كه در تفسير بعضى از آيات قرآن مجيد وارد شده و همچنين رواياتى كه مستقلاً روايت شده، وابستگى جهان به وجود امام علیه السلام ثابت است و هرچند بعضى از اين روايات به وابستگى بعضى از اين عالم مثل زمين، بيشتر دلالت نداشته باشد، اما بعضى ديگر بر وابستگى كل دلالت دارد. مضافاً اينكه بعضى از معيارها و ملاك ها كه اين وابستگى را تأييد مى نمايد عام است و وابستگى كل عالم را اثبات مى كند.

ناگفته نماند كه از طرق اهل سنّت نيز احاديثى كه فی الجمله دلالت بر اين موضوع دارد، روايت شده است؛ مثل روايتى كه «عبید بن بطة عكبرى» كه از محدثين مشهور و نامدار است(3)، در كتاب الابانه به

ص: 6


1- . انعام، 61؛ نحل، 2؛ احزاب، 9؛ حاقه، 17؛ مرسلات، 1 – 5؛ نازعات، 1 – 5؛ انفطار، 10 – 13.
2- . صحیفه سجادیه، دعای 3 (ص37 – 40)؛ مجلسی، بحارالانوار، ج56، ص217 – 218.
3- . شرح زندگی او در تاريخ بغداد (خطيب بغدادی، ج10، ص370) و لسان الميزان (ابن حجر عسقلانی، ج4، ص112 – 115) مذكور است.

سند خود از عبدالله بن اميه مولى مجاشع(1)، از يزيد رقاشى(2) از انس بن مالك(3) به اين لفظ روايت كرده است:

قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله :

«لَا يَزالُ هَذَا الدِّينُ قَائِماً إِلَى اثْنَي عَشَرَ فَإِذَا مَضَوْا سَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا»؛(4)

انس گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«همواره اين دين برپا خواهد بود تا دوازده نفر، پس وقتى كه آن دوازده نفر درگذشتند، زمين اهل خود را فرو خواهد برد».

ص: 7


1- . رازی در الجرح و التعديل شرح زندگی عبدالله بن اميّه قرشی را نوشته است (ج5، ص8)، كه ظاهراً غير از عبدالله بن اميه مولی مجاشع است، و در جامع الرواة (اردبیلی، ج1، ص472)، شرح حال عبدالله بن اميّه سكونی را نوشته است كه از اصحاب حضرت امام صادق علیه السلام است.
2- . شرح حال يزيد بن ابان رقاشی در تهذيب التهذيب ابن حجر عسقلانی مذكور است (ج11، ص270 – 272).
3- . انس بن مالك از صحابه معروف است كه ماجرای زندگی و تاريخ حالات او در كتاب های تاريخ و تراجم مثل الاستيعاب (ابن عبدالبر، ج1، ص109 – 111)، و الإصابه (ابن حجر عسقلانی ج1، ص275 – 278) و اسدالغابه (ابن اثیر جزری ج1، ص127 – 128) و غيره آمده است.
4- . محدث نوری، كشف الاستار، ص99. در بعضی نسخه ها كلمة «سَاخَتْ» «مَاجَتْ» نوشته شده است و پوشيده نماند كه احاديث دال بر امامت ائمة اثنى عشر علیهم السلام از طرق اهل سنّت متواتر است و بيش از سى نفر از صحابه اين احاديث را روايت كرده اند و اين روايات بر صحت مذهب شيعه اهل بيت علیهم السلام كه معتقد به امامت ائمة اثنی عشر علیهم السلام مى باشند، دلالت دارند و بر هيچ يك از مذاهب ساير فرق مسلمين قابل انطباق نيستند، خصوصاً كه در خود اين روايات، رواياتِ مطلقه تفسير شده و در رواياتى مثل روايت حافظ معروف «ابوالفتح بن ابوالفوارس» در اربعين خود به اسامی ايشان نيز تصريح شده است.

و چنان كه از بعضى احاديث استفاده مى شود، از صدر اول و عصر صحابه، افراد برجسته اى از آنان، مانند سلمان و ابوذر - كه نمى توان معتقداتشان را جز به استناد به هدايت و بيان و ارشاد حضرت رسول اعظم صلی الله علیه و آله مستند دانست - اين وابستگى را بازگو كرده و به ديگران مى آموختند، ازجمله از سلمان و ابوذر در مقام توصيف اميرالمؤمنين على علیه السلام روايت شده است:

«إِنَّهُ لَزِرُّ الْأَرْضِ الَّذِي تَسْكُنُ إِلَيْهِ وَيُسْكَنُ إِلَيْهَا، وَلَوْ فُقِدَ لَأَنْكَرْتُمُ الْأَرْضَ وَأَنْكَرْتُمُ النَّاسَ»؛(1)

ابن اثير در النهايه و ابن منظور در لسان العرب، «زرّ» را به استخوانى كه در زير قلب است و قوام قلب را به آن گفته اند، معنى كرده اند كه بنابراين، ترجمه اين جمله اين است:

«علی علیه السلام قوام زمين است، كه زمين به سوی او آرام مى گيرد و به سوى آن سكون و آرامش حاصل مى شود و اگر او (يا جانشين او) نباشد، هرآينه زمين مردم را، منكر و دگرگون و به وضع ديگر و ناشناخته خواهيد ديد».

ص: 8


1- . ابن اثير، النهايه، ج2، ص300؛ ابن منظور، لسان العرب، ج4، ص322 (لغت «زر»). مخفی نماند كه اين حديث در كتاب های معتبر شيعه نيز روايت شده، ازجمله در امالی شيخ مفيد قدس سره مجلس هفدهم از سلمان روايت شده است. در امالی شيخ مفيد حديث اين طوری است «إِنَّهُ لَعَالِمُ الْأَرْضِ وَزِرُّهَا وَإِلَيْهِ تَسْكُنُ وَلَوْ قَدْ فَقَدْتُمُوهُ لَفَقَدْتُمُ الْعِلْمَ وَأَنْكَرْتُمُ النَّاسَ». ر.ک: مفيد، الامالی، ص139.

حاصل اينكه با مراجعة اجمالى به روايات و احاديث شيعه و اهل سنّت و زيارات معتبر، مثل جامعه كبيره، ارتباط وجود ساير ممكنات و بقاى زمين، بلكه عالم، نزول باران، بركات و رحمت هاى الهى، افاضة فيوضات و نعمت ها به وجود امام علیه السلام فى الجمله ثابت و مسلم است.(1) چنان كه شكى نيست كه يگانه راه نجات و امان از گمراهى، شناختن امام علیه السلام ، قبول امامت او و پيروى از اوست كه علاوه بر احاديث متواتر ثقلين و سفينه و أمان، حديث مشهور بين شيعه و اهل سنّت كه حميدى در الجمع بین الصحيحين آن را روايت كرده است، با كمال تأكيد و توعيد بر آن دلالت دارد، متن اين حديث به روايت حميدى (در الجمع بین الصحيحين) اين است:

«مَنْ ماتَ وَلَمْ يَعْرِفْ إِمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِليَّةً»؛(2)

«هركس بميرد و امام زمان خود را نشناسد، مرده است، (مانند) مردن جاهليت».

و فخر رازى از حضرت رسول صلی الله علیه و آله روايت كرده است كه فرمود:

«مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ فَلْيَمُتْ إِنْ شَاءَ

يَهُودِيّاً وَإِنْ شَاءَ نَصْرَانِيّاً»؛(3)

«هركس بميرد و نشناخته باشد امام زمان خود را، پس اگر خواست يهودى بميرد و اگر خواست نصرانى».

ص: 9


1- . رجوع شود به كتاب ها و جوامع حديث مثل الكافی، الوافی، بحارالانوار و دُررالبحار و غيره.
2- . محدث نوری،كشف الاستار، ص78 – 79. (به نقل از حمیدی، الجمع بین الصحیحین).
3- . فخر رازی، المسائل الخمسون، ص71 (مسألة الخامسة والاربعون).

و تصريح به اين بيان و اقتباس از فرمايش حضرت رسول اعظم صلی الله علیه و آله است، كلام معجز نظام خليفه و وصىّ آن حضرت على علیه السلام كه مفخر علماى اسلام سيد رضى از آن حضرت روايت نموده است:

«وَإِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قَوَّامُ اللهِ عَلَى خَلْقِهِ وَعُرَفَاؤُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَلَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَعَرَفُوهُ وَلَا يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَهُمْ وَأَنْكَرُوهُ»؛(1)

ص: 10


1- . نهج البلاغه، خطبة152 (ج2، ص40 – 41). عالم جليل حاج ميرزا ابوالفضل تهرانی قدس سره در شرح زيارت عاشورا، در موضوع معرفت امام در كتاب شفاءالصدور خود كلامی دارد كه عيناً نقل می شود: معرفت ائمه علیهم السلام مراتبی دارد: مرتبة اول، احاطه به مقام ايشان است - كما هو حقّه - و اين مرتبه در حيّز افهام ما نيست: جملة ادراكت بر خرهای لنگ او سوار باد پايان چون خدنگ و حديث شريف «مَنْ عَرَفَنَا فَقَدْ عَرَفَ اللهَ»، می تواند اشاره به اين معنا باشد و حديث معروف كه شيخ صدوق ره روايت كرده كه پيغمبر‘ فرمود: «يَا عَلِيُّ! مَا عَرَفَ اللهَ إِلَّا أَنَا وَأَنْتَ وَلَا عَرَفَنِي إِلَّا اللهُ وَأَنْتَ وَلَا عَرَفَكَ إِلَّا اللهُ وَأَنَا» بنا بر عموم ثبوت احكام اميرالمؤمنين علیه السلام برای ائمه علیهم السلام چنانچه در اخبار وارد شده - شاهد صدق اين مدعی باشد. مرتبه دوم، اطلاع بر اسرار و سراير، و وقوف بر بواطن و ضماير ايشان است به حدی كه طاقت بشر اقتضا كند؛ اين هم مراتبی دارد و مقول به تشكيك است و اين درجة خصيصين شيعه و صديقين و اولياست و از اخبار اهل بيت علیهم السلام معلوم می شود كه سلمان فارسی و ابوحمزة ثمالی و يونس بن عبدالرحمن مولی آل يقطين و جماعتی ديگر، هريك به مرتبه ای از مراتب اين مقام رسيده اند و مستفاد از مجموع اخبار آن است كه در صحابه افضل از سلمان نيست و اين حكم جاری در اهل بيت علیهم السلام نيست، چون او به تنزيل از ايشان شده و ايشان به تحقيق از اين طايفه هستند. مرتبة سوم، اطلاع بر مراتب كمالات و مدارج مقامات عالية ايشان است؛ چنانچه از اخبار اهل بيت علیهم السلام و آثار شريفة ايشان ظاهر مى شود، از علم و حلم و تقوا و شجاعت و سماحت و احتياج جميع خلق در امور به ايشان و وساطت ايشان در صدور جميع فيوض الهى و مواهب ربّانی و اينكه امامت بر جميع ما فی الوجود دارند و اين مقام علما و فقها و مؤمنين از حكما و عرفاست و هركس هرچه بيشتر از مشكات انوار مقدّس ايشان اقتباس كرده و زيادتر از بحر محيط فضايلشان اغتراف نموده، در اين مرحله ثابت قدم تر و صاحب منزلت تر است. مرتبة چهارم، اعتراف به امامت ايشان و دارايی كمالات است اجمالاً، و اين حظّ عوام است و جميع مراتب از تشكيك و اختلاف، به حسب اختلاف استعداد اصحاب آنها، خالی نيست. ر.ک: تهراني، شفاء الصدور، ج2، ص48 - 51.

«همانا امامان از سوى خدا و به امر خدا، قائم بر خلق خدا و برپادارندگان آنها، و مدبر و مدير امور، نگهبان مصالح و سرپرست بندگان خدا مى باشند. داخل بهشت نمى شود مگر آن كس كه بشناسد ايشان را و ايشان او را بشناسند و داخل آتش نمى شود مگر كسى كه ايشان را نشناسد و انكار كند، و امامان علیهم السلام او را نشناسند و انكار نمايند».

و در رابطه با اين مسائل است فرمايش ديگر آن حضرت:

«أَلَا إِنَّ مَثَلَ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله كَمَثَلِ نُجُومِ السَّمَاءِ إِذَا خَوَى نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ»؛(1)

«آگاه باشيد كه به تحقيق مثل آل محمد صلی الله علیه و آله مثل ستاره هاى آسمان است؛ كه هرگاه ستاره اى غروب كند، ستارة ديگر طلوع نمايد».

اين گونه احاديث و احاديثى كه مدلول آنها گسترده تر است، از حدّ تواتر گذشته است و مورد نظر در اين رساله، استقصا و احصاى آن

ص: 11


1- . نهج البلاغه، خطبه 100 (ج1، ص194).

احاديث و تحقيق در مقدار دلالت آنها نيست، كه احصا و بررسى اين احاديث به كاوش بسيار و مطالعات زياد و تأليف كتابى مفصّل و بزرگ نياز دارد.

آنچه در اين رساله به طور مختصر در نظر است، توجيه و تفسير عقلى و علمى و منطقى اين وابستگى و بيان امكان و صورت وقوع آن است كه درضمن چند بيان توضيح و توجيه مى شود و اگرچه بحث و بررسى را مى توان در دو زمينه قرار داد؛ يكى ارتباط اصل وجود ممكنات به وجود امام علیه السلام و ديگرى ارتباط بقاى آنها به وجود آن حضرت علیه السلام امّا به ملاحظة اختصار و عدم تكرار، در طى چند بررسى و توجيه، معقوليّت و منطقى بودن هر دو جهت را به يارى خداوند متعال بيان خواهيم كرد.

وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللهِ، عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ.

ص: 12

بررسى و توجيه اوّل

عالم انسان كه آن را عالم صغير مى گويند، نمونة كل جهان و مجموع عالم است كه آن را عالم كبير و اكبر مى خوانند، چنان كه در شعر منسوب به حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام آمده است:

«وَتَزْعَمُ أَنَّكَ جِرْمٌ صَغِيرٌ وَفِيكَ انْطَوَى الْعَالَمُ الْأَكْبَرُ»(1)

بلكه همة عالم ها، از عالم اتم ها تا عالم منظومه ها و كهكشان ها همه وهمه، نمونة مجموع عالم هستند و همه داراى يك نقطه مركزى هستند كه وجودشان به آن مرتبط است و:

دل هر ذرّه را كه بشكافى

آفتابيش در ميان بينى

مجموع عالم و كل جهان نيز داراى چنين نقطة مركزى است؛ اين نقطة مركزى در ظاهر هرچه باشد، در باطن وجود ولىّ عصر و قلب امام زمان علیه السلام است، چنان كه نقطة مركزى انسان در ظاهر مغز است اما در باطن روح انسان يا به تعبير ديگر قلب او مى باشد. انسان ظاهربين گمان مى كند كه ارتباطات، منحصر در چيزهايى است كه با حواس ظاهرى يا

ص: 13


1- . فيض کاشاني، الوافي، ج2، ص319؛ همو، تفسيرالصافی، ج1، ص92. «گمان می كنی كه تو جسم كوچكی هستی و حال آنكه عالمی بزرگ در وجود تو نهفته است».

با تجربه دريافت مى شود و از ارتباط عالم ظاهر با باطن، و عالم شهادت و حضور، با عالم غيب و ماورای ستور، و محسوس با معقول و آنچه از دسترس تجربه خارج است، غافل است و ارتباطات ظاهرى و محسوس را فقط بر اساس تأثيروتأثر ذاتى اشيا مى پندارد، خصوصاً كه نظام اتم و كهكشان ها را به يك نوع مى بيند و تحت يك برنامه و جريان متحدالشكل مشاهده مى كند، پس گمان مى كند كه يك جزء بالذات، مركز و ثابت است و جزء يا اجزاى ديگر بالذات يا به تأثير ديگر، سيار و متحرك، و از تأثير عالم غيب در آن غافل است و نمى داند كه:

﴿ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ﴾؛(1)

در ديدة تنگ مور نور است ز او

ذاتش سزاست مر خداوندى را

در پاى ضعيف پشّه زور است ز او

هر وصف كه ناسزاست دور است از او

و نمى پرسد كه جهت جامع و ارتباط بخش اين اجزا چيست؟ و چگونه اين نظام ها بر آنها حاكم شده و اين عناصر مختلف به وجود آمده؟ و كجا و در چه مجلس و محفلى و با كدام عقل و شعورى اين قرار را با يكديگر گذاردند كه با تركيبات و اجزاى متفاوت اين عناصر را بيافرينند و از تركيب آنها اين همه صورت هاى گوناگون را به وجود آورند؟ و چه جهت جامعى اين جهان را اين چنين باهم مرتبط و متناسب ساخته كه از قواعد و قوانين و تناسبى كه در آن است، بشر

ص: 14


1- . يس، 38. «این تقدیر خداوند عزیز و داناست».

توانسته است با كشف قسمتى از آنها، حتى در كيهان و جهان هاى برين، تصرّف و رفت وآمد نمايد و از فاصلة ميليون ها سال نورى كسب اطلاع كند؟ خدا داناست كه در اين همه عوالم چه خبرها و چه شگفتى ها، چه پديده ها و چه زيبايى ها و چه اسرار و روابطى برقرار كرده است و چه محكم و استوار است اين آيه كريم كه مى فرمايد:

﴿قُلْ لَوْ كَانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِمَاتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً﴾؛(1)

«بگو اگر دريا برای نوشتن كلمات و آثار قدرت و آيات پروردگار من و مخلوقات او مركّب باشد، هرآينه دريا تمام شود پيش از آنكه كلمات پروردگار من تمام شود، اگرچه مانند آن را به ياري و مدد بياوريم».

چه غافل مى باشند آنان كه چشمشان از ظاهر به باطن نفوذ نمى كند و جهان و صاحب جهان را نشناخته از اين جهان مى گذرند و مصداق

﴿يَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَيٰوةِ الْدُّنْيا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ﴾؛(2)

«به امور ظاهری زندگی دنيا آگاهند ولی از عالم آخرت غافل می باشند».

مى باشند.

ص: 15


1- . كهف، 109.
2- . روم، 7.

آرى همه جا نظام او و دست اوست، از اتم تا كهكشان ها و بالاتر و آنچه هنوز بشر به كشفش موفق نشده، همه آيات و نشانه هاى اويند.

شنيدستم كه هركوكب جهانى است

تو پندارى جهانى غير از اين نيست

جداگانه زمين و آسمانى است

زمين و آسمانى غير از اين نيست

چه نيكو و معرفت افزاست سخن سرور اوليا و اشرف اوصيا و رهبر عرفا اميرالمؤمنين على علیه السلام :

«سُبْحَانَكَ مَا أَعْظَمَ شَأَنَكَ سُبْحَانَكَ مَا أَعْظَمَ مَا نَرَى مِنْ خَلْقِكَ، وَمَا أَصْغَرَ كُلَّ عَظيِمَةٍ فِي جَنْبِ قُدْرَتِكَ، وَمَا أَهْوَلَ مَا نَرَى مِنْ مَلَكُوتِكَ، وَمَا أَحْقَرَ ذَلِكَ فِيمَا غَابَ عَنَّا مِنْ سُلْطَانِكَ، وَمَا أَسْبَغَ نِعَمَكَ فِي الدُّنْيا وَمَا أَصْغَرَهَا فِي نِعَمِ الْآخِرَةِ»؛(1)

«تسبيح تو را می گويم، چقدر بزرگ است شأن تو، تسبيح تو را می گويم، چه بزرگ است آنچه که از آفريده هاي تو می بينيم! و چه كوچك است هر چيز بزرگى در كنار قدرت تو! و چه حيرت انگيز است آنچه مشاهده مى كنيم از ملكوت تو! و چه حقير است آن در کنار آنچه که از ما پنهان است از قلمرو سلطنت تو! و چه فراوان است نعمت هاي تو در دنيا و چقدر کوچک و ناچيز است اين نعمت ها در برابر نعمت هاي آخرت!».

ص: 16


1- . نهج البلاغه، خطبه 109 (ج1، ص210)؛ ر.ک: ابن ابی الحديد، شرح نهج البلاغه، ج7، ص194.

و البته جهان به حكمت الهى و اراده ازلى، داراى قوانين و قواعدى است و بهتر اين است كه با اقتباس از قرآن كريم بگوييم داراى سنّتى است و هر پديده و حادثى معلول علتى است و علوم مادى و طبيعى، چيزى غير از اطلاع و آگاهى بر بخش مختصرى از اين قواعد و سنن و سلسلة علل و معلولات نيست. اما چنان نيست كه احتمال وجود عالم غيب و تأثير آن در حدوث و بقاى موجودات مادّى، و ارتباط وجود ولىّ و قطب، در تأثيروتأثّرى كه در اشيا است، با قانون عليّت قابل نفى و انكار باشد، و به طريق اولى «نفى ارتباط وجود عالم با وجود ولىّ» قابل اثبات نمى باشد و هرگز چنين نفى و اثباتى امكان پذير و معقول و منطقى نيست، زيرا قانون عليّت مى تواند نفى يا تأثير بعضى از اشيا را در وجود تمام اشيا يا بعض اشيا اثبات كند.

به عبارت ديگر، اگر با حذف بعضى از عوامل مادى كه عليّت و ارتباط آن به وجود يك پديده يا بقاى آن محتمل است، آن پديده را همچنان باقى و موجود يافتيم، عدم عليّت آن عامل و عدم ارتباط بقاى آن پديده به وجود آن عامل احتمالى، استكشاف مى شود، اما با حذف عاملى كه عليّت آن نسبت به يك پديده محتمل باشد، به فرض آنكه آن پديده نيز حذف شود، ثابت نمى شود. عاملى كه حذفش حذف پديده را در پى داشت، علّت

ص: 17

مستقل آن پديده است، زيرا معلوم نمى شود كه تأثير آن عامل به نحو شرط بوده يا به نحو مقتضى و يا رافع يا مانع يا علّت، پس احتمال اينكه چيز ديگر و امر غيبى و غير قابل تجربه هم در وجود آن به نحو مقتضى يا شرط مؤثر باشد، نفى نمى شود، چنان كه با از كار انداختن مغز يا قلب، هرچند جسم انسان از كار مى افتد و وجود عنصرى و مادى او از تحرّك و فعاليت باز مى ايستد و تأثير مغز و قلب در كار و اعمال اندام و اعضاى انسان ثابت مى شود، اما نمى توان با اين آزمايش نفى روح را ثابت نمود و رابطة اعضا و بدن را در حال سلامت و صحت با روح و تأثير روح را در آنها انكار كرد و هرگز صحيح نيست كه بگوييم حيات جزء مادى انسان كه اندام او باشد فقط مرتبط به مغز يا قلب، و به روح و عالم غيب ارتباط ندارد.

اشتباه نشود، نمى خواهيم با اين بيان، ارتباط ممكنات را با وجود امام علیه السلام ، يا اعضا و اندام انسان را با روح او ثابت نماييم، بلكه مى خواهيم بگوييم كه اين ارتباط، از مسائلى كه با قانون عليّت و آزمايش هاى مادى و تجربى و به اصطلاح بعضى علمى، قابل نفى باشد، نيست، هرچند در مقام پذيرش و ايمان به آن بايد به دلايلى كه براى اثبات اين گونه موضوعات اقامه مى شود، استناد كرد.

ص: 18

بالأخره مى گوييم ارتباط وجود ساير ممكنات با وجود ولىّ و قطب جهان، به حكم خبر صادق مصدّق، يعنى پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و ائمه طاهرين علیهم السلام ثابت است، اگرچه ارتباط غيرارادى باشد، مثل ارتباط منظومه شمسى با شمس و اجزاى اتم با هسته مركزى و هزاران هزار روابط تكوينى كه در عالم جماد و نبات و حيوان و انسان، و بين اعضا و اجزاى آنها برقرار است، و نفى تأثير وجود قطب در وجود پديده هاى اين عالم - باذن الله تعالى - با قانون عليّت و تجربه و آزمايش امكان پذير نيست و امكان احتمال تأثير آن به هيچ وجه قابل رد نمى باشد. بنابراين، ايمان به آن علاوه بر ادلّة عقلى باتوجه به احاديث و روايات نيز كاملاً عُقلايى و منطقى است و موجب شرك و غلوّ و اين گونه امور نخواهد بود، چنان كه احتمال تأثير يا يقين به تأثير هر شئ در شئ ديگرى - به تقدير الله تعالى - شرك نمى باشد.

حاصل اين توجيه اين است كه، چنان كه در ارتباطات و تأثيروتأثّرها، وجود هستة مركزى و مابه الارتباط و مابه البقاء و مابه النظامِ مادى ديده مى شود، و مثلاً حيات اعضا و اندام و بخش مادّى وجود انسان به وجود مغز و قلب بستگى دارد و حتى بسيارى از تصرّفات، بلكه بيشتر يا همه تصرّفات غيب وجود افراد عادى (روح) در اين عالم، به اين اعضا بستگى دارد، امكان دارد كه وجود قطب و امام نيز مابه الارتباطِ تكوينىِ مجموع اين عالم باشد و

ص: 19

همان گونه كه آن ارتباطات و ارتباط ملائكه با اين عالم توجيه مى شود، اين ارتباط كه دلايل عقلى و نقلى بر آن اقامه شده نيز توجيه و تفسير مى شود.(1)

ص: 20


1- . مناسب اين توجيه است، اين اشعار از مرحوم حاج ميرزا حبيب الله خراسانی: اى چرخ كهن به طلعت نو از روى تو مه گرفته پرتو بندى ز كمند تو مجرّه نعلى ز سمند تو مه نو از حزم تو شد زمين گرانبار و از عزم تو شد فلك سبك رو حزمت به زمين كه اين چنين باش عزمت به فلك كه آن چنان رو اى چاكر درگه تو قيصر! و اى بنده ى درگه تو خسرو! جان برلب و لب به جان رسيده و اين كارد به استخوان رسيده شمشير تو در غلاف تا كى؟ گيتى به تو در خلاف تا كى؟ اين ذلت و انكسار تا چند؟ و اين محنت و اعتساف تا كى؟ از دشمن و دوست طعنه تا چند؟ اين فرقت و اختلاف تا كى؟ در دين نبى خلاف تا چند؟ از راه حق انحراف تا كى؟ از ديده مردم از چه دورى؟ در مردم ديده عين نورى

بررسى و توجيه دوّم

چنان كه ثابت و مسلّم است، تمام اجزاى عالم امكان به سوى موجود ممكن اشرف در حركت است، و به عبارت ديگر علت غايى عالم امكان و متحرّكات، وجود مخلوق اشرف است. هر عالم مقدمة عالم بعد و عالم كامل تر است. چنان كه عالم جنين مقدمة عالم دنيا، و عالم دنيا مقدمة عالم آخرت است، و به طوركلى هر مادونى مقدمة مافوق، و هر ناقصى براى كامل و هر كاملى براى اكمل و به سوى كمال در مسير حيات و عالم امكان سير مى كنند، تا در عين به فعليت رسيدن استعداد خاص خود، در مسير كمالى خود، كمال موجود كامل تر را فراهم ساخته و به او بپيوندند.

پس اگر سير جهان بدون موجود ممكن اكمل باشد و منتهى به آن نباشد، جهان از هدف اَسنى(1) و اشرف خود محروم مى شود و حركت جهان، اگر بى ثمر و بى هدف نباشد، اقلاً بدون فايدة اَكمل خواهد بود؛ لذا هميشه و تا حركت در عالم امكان هست، بايد براى موجود اكمل و به سوى آن باشد و آن «امام و حجت خدا و ولىّ دوران و قطب

ص: 21


1- . أعلي، أرفع.

زمان» خواهد بود كه يا در كسوت و منصب نبوّت ظهور دارد و يا در كسوت امامت و منصوب وصايت، قائم مقام و جانشين نبىّ و پيغمبر خواهد بود. بديهى است با امكان موجود اشرف و فيّاضيت خدا و عدم بخل در مبدأ فيّاض، اكتفا به وجود غير اشرف نخواهد شد.

خلاصة اين بيان، اين است كه وجود حضرت رسول اكرم و سيدة نساء العالمين و ائمه اثنى عشر علیهم السلام ، مقصد اصلى خلقت مى باشند(1) و ديگران، علاوه بر آنكه نسبت به مادون خود، كامل تر و علّت غايى هستند، طفيل وجود آنها و فرع وجود آن بزرگواران مى باشند.

اين موضوع مستفاد از روايات معتبره است. ازجمله از حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام در نهج البلاغه روايت است كه درضمن يكى از نامه هاى تاريخى خود به معاويه مرقوم فرمود:

«فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنا وَالنَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا»؛(2)

ص: 22


1- . چه مناسب است اين دو شعر از كتاب گنج دانش مرحوم آيت الله والد قدس سره : ز قبرآيم برون چون روز محشر مرا بس چارده شخص مطهّر على چار و محمد چار و زهرا حسين و دو حسن موسى و جعفر و ديگرى از شعرا و مديحه سرايان اهل بيت علیهم السلام گفته است: نگسلد رشتة امّيد گران بارى جرم يافت زمره اى را كه شما حبل متينيد همه سيزده تن ز شما چاشنى از يك تن زان نمكدان حقيقت نمكينيد همه
2- . نهج البلاغه، صبحي صالح، نامه 28 (ج3، ص32). چه نيكو فرموده سيد رضی در اشعاری كه بنی عباس را مخاطب قرار داده است: رُدُّوا تُرَاثَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله رُدُّوا لَيْسَ الْقَضِيبُ لَكُمْ وَلَا الْبُرْدُ هَلْ أُعْرِفَتْ فِيكُمْ كَفَاطِمَة أَمْ هَلْ لَكُمْ كَمُحَمَّدٍ جَدُّ جُلُّ افْتِخَارِهِمُ بِأَنَّهُمُ عند الخصام مصاقع لد إِنَّ الْخَلَائِفَ وَالْاُولَى فَخَرُوا بِهِم عَلَيْنَا قَبْلُ أَوْ بَعْدُ شَرَفُوا بِنَا وَلِجَدِّنَا خُلِقُوا فَهُمُ صَنَائِعُنَا إِذَا عُدُّوا ميراث محمد را برگردانيد پس بدهيد قبای خلافت و چوب فرمان روايی برای شما و برازنده شما نيست آيا کسی مانند فاطمه در ميان شما شناخته شده است؟ و يا مانند محمد برايتان جَدّی وجود دارد؟ همه افتخارشان اينست که آنها به هنگام جدال و مخاصمت صدای بلند دارند و لجوج و سرسختند بازماندگان و گذشتگان آنها به وسيله آنها بر ما فخر فروختند در گذشته و بعد از آن به وسيله ما به شرافت رسيدند و شرفياب شدند و به طفيلی جَدّ ما آفريده شدند پس آنها وقتی به شمار می آيند درحقيقت ساخته ما هستند. خوئی، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، ج1، ص173.

«ما تربيت يافتگان پروردگارمان هستيم و مردم پس از آن تربيت يافتة ما هستند».

و صدوق ره از حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله روايت نموده است كه به اميرالمؤمنين علیه السلام فرمود:

«يَا عَلِيٌّ! لَوْلَا نَحْنُ مَا خَلَقَ اللهُ آدَمَ وَلَا حَوَّاءَ وَلَا الْجَنَّةَ وَلَا النَّارَ وَلَا الْسَّمَاءَ وَلَا الْأَرْضَ»؛(1)

«ای علی اگر ما نبوديم خداوند خلق نمى كرد آدم و حوا را و بهشت و جهنم و آسمان و زمين خلق نمى شدند».

ص: 23


1- . صدوق، كمال الدين، ص254 – 255؛ همو، علل الشرائع، ج1، ص5؛ همو، عیون اخبارالرضا علیه السلام ، ج2، ص237؛ مجلسي، بحارالانوار، ج18، ص345.

و رافعى - يكى از علماى معروف عامّه - درضمن حديثى طولانى، روايت كرده است كه خداوند متعال به آدم - على نبينا وآله وعليه السّلام - فرمود:

«هَؤُلَاءِ (يَعْنِي مُحَمَّداً وَعَلِيّاً وَفَاطِمَةَ وَالْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ) خَمْسَةٌ مِنْ وُلْدِكَ، لَوْلَاهُمْ مَا خَلَقْتُكَ. لَوْلَاهُمْ مَا خَلَقْتُ الْجَنَّةَ وَلَا النَّارَ وَلَا الْعَرْشَ وَلَا الْكُرْسِيَّ وَلَا الْسَّمَاءَ وَلَا الأَرْضَ وَلَا الْمَلَائِكَةَ وَلَا الْإِنْسَ وَلَا الْجِنَّ، هَؤُلَاءِ خَمْسَةٌ شَقَقْتُ لَهُمْ خَمْسَةَ أَسْمَاء مِنْ أَسْمَائِي»؛(1)

«اينان (محمد و على و فاطمه و حسن و حسين، علیهم السلام ) پنج تن از فرزندان تو هستند، اگر نبودند ايشان تو را خلق نمى كردم. اگر ايشان نبودند خلق نمى كردم بهشت و نه آتش، و نه عرش و نه كرسى و نه آسمان و نه زمين، و نه فرشتگان و نه انس و جن را، اينان پنج تن اند كه براى ايشان پنج اسم از اسم هاى خودم مشتق كردم».

و نظير اين ارتباط است، ارتباط آفرينش آنچه در زمين است با آفرينش آدم و بنى آدم، چنان كه در قرآن مجيد مى فرمايد:

ص: 24


1- . لکنهوی، عبقات الانوار، ج23، ص983؛ مجلسي، بحارالانوار، ج27، ص5.

«خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً»؛(1)

« تمام آنچه در زمين است براى شما خلق كرد ».

و در آيه ديگر مى فرمايد:

«وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ»؛(2)

«زمين را براى خلق مقرر فرمود».

و در آيه ديگر فرموده است:

«اَلَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشاً وَ السَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الْثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَكُمْ»؛(3)

«آن خدایى كه براى شما زمين را گسترد و آسمان را برافراشت و از آسمان آبى كه به سبب آن، ميوه های گوناگون برای روزى شما بیرون آورد».

و همچنين آياتى كه دلالت دارند بر تسخير زمين و آفتاب و ماه و نجوم براى انسان.

و چنان كه مرحوم پدرم آيت الله آخوند ملاّ محمدجواد صافى قدس سره در يكى از تأليفات خود به نام مصباح الفلاح يا در تأليف ديگرش به نام

ص: 25


1- . بقره، 29.
2- . الرحمن، 10.
3- . بقره، 22.

نفائس العرفان تحقيق كرده، آياتى مثل

﴿وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْأِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾؛(1)

«ما جن و انس را خلق نكرديم مگر براى عبادت».

نيز بر همین دلالت دارند، زيرا وقتى خلقت جن و انس براى عبادت باشد، بااينكه عالى ترين مرتبة عبادت و اطاعت كه نمايش و تبلور كمال اعلاى موجود ممكن است همان است كه از امام علیه السلام صادر مى شود، و باتوجه به اينكه عبادات ديگران نيز بايد در خط عبادت امام علیه السلام و پيروى از او باشد تا از شرك و انحراف و معايب و موانع ديگر مصون بماند، پس امام علیه السلام مقصد اصلى و علّت غايى خلقت خواهد بود.

و نظير اين تحقيق است آنچه كه آن مرحوم و ديگران از محققان بزرگ فرموده اند كه غرض از خلقت، تخلّق به اخلاق الهى مثل علم و قدرت و ظهور قدرت ربوبى است، كه اگرچه در تمام اشيا و خلقت تمام كائنات آثار علم و قدرت و حكمت او ظاهر و هويداست و هرچه هست آيه و كلمه اوست، اما ظهور علم و قدرت او در انسان و استعداد و تَخلُق انسان به اختيار خود به اخلاق الهى، در مرتبه اى است كه هيچ موجودى غير از انسان آن استعداد را ندارد و تحقق و فعليّت

ص: 26


1- . ذاريات، 56.

كمال اين استعداد و جلوه و نمايش برين و برترين آن، وجود امام علیه السلام (1) و افعال و اخلاق و جامعيّت و نواحى متعدّد كمالى اوست.

بنابراين باز هم امام علیه السلام مقصد اصلى خلقت و خلاصه و نتيجة علياى آن مى باشد و خدا همه اشيا را براى بشر و بشر را براى انسان كامل كه ولىّ امر هر عصر و قطب دوران و صاحب الزمان است، آفريد چنان كه براى پديدآمدن ميوه، انسان به ايجاد باغ، آباد كردن زمين، ساختن و كندن جوى و جدول، تهيه آب و احداث قنات و كاشتن درخت اقدام مى نمايد كه در واقع همه را براى ميوه مى خواهد و ميوه،

مطلوب بالذات و خواسته حقيقى و اوّلى اوست و ديگر چيزها مطلوب

ص: 27


1- . لازم به تذكر است، از اينكه ما در ضمن سخنان خود كلمه «امام» را محور سخن قرار داده ايم، گمان نشود كه شئونی را كه در اين بحث برای «امام» اثبات می كنيم، براى حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله ثابت نمی دانيم، بلكه مطلب برعكس است؛ اوّلاً برحسب روايات متواتر نور - كه شيعه وسنّی روايت كرده اند - پيغمبر صلی الله علیه و آله و اميرالمؤمنين علیه السلام از نور واحد خلق شده اند ثانياً برحسب روايات ديگر و براهين عقلی هر كمالى كه ائمه علیهم السلام دارا می باشند، مرتبه اكمل و اقوايش را پيغمبر صلی الله علیه و آله دارا است. و پيغمبر صلی الله علیه و آله از همه آنها افضل است و آنان نسبت به پيغمبر تابع و مطيع، و آن حضرت مطاع و متبوع است. پس تمام شئونی كه از آنها بحث مى كنيم، به طريق اولى برای شخص شخيص حضرت خاتم الأنبيا صلی الله علیه و آله ثابت است، اين مطلب در كمال صراحت و وضوح از خطبه های اميرالمؤمنين علیه السلام در وصف و مدح پيغمبر صلی الله علیه و آله و از مواضعی كه اميرالمؤمنين علیه السلام نسبت به آن حضرت در مثل ليلة المبيت و در شعب ابی طالب داشته، استفاده مى شود. و خلاصه در بين تمام امّت، احدی را از علي علیه السلام نسبت به پيغمبر صلی الله علیه و آله مطيع تر و تسليم تر نخواهيم يافت و اين يكی از فضايل بزرگ علی علیه السلام است كه احدی از صحابه در آن با آن حضرت، هم طراز نمی باشد.

بالعرض و خواستة تبعى و ثانوى است و شايد همين بود سرّ اينكه ملائكه گفتند:

﴿أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الْدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ﴾؛(1)

«آيا مى خواهى كسانى را در زمين بگمارى كه فساد كنند و خون ها بريزند و حال آنكه ما تو را تسبيح مى كنيم».

و پاسخ خداوند متعال كه فرمود:

﴿إِنّي أَعْلَمُ مْا لَا تَعْلَمُونَ﴾؛(2)

«من مى دانم آنچه را كه شما نمى دانيد».

اشاره به همين باشد كه اگرچه مُفسد و خون ريز در بين بشر پيدا خواهد شد، اما چون اين نظام منتهى و متضمن وجود بندگان صالح و شايستگان مقام خلافت الهى خواهد شد، بايد برقرار شود و خدا مى داند كه محصول اين جعل خليفه در زمين چه خواهد بود و چه موجودات كاملى را متضمّن مى باشد، و مانند ابراهيم و موسى و عيسى و محمد خاتم الانبيا و على مرتضى و مهدى خاتم الاوليا علیهم السلام ، از آن به وجود خواهد آمد.

ص: 28


1- . بقره، 30.
2- . بقره، 30.

و مخفى نماند كه محققين علماى اهل سنّت نيز همه بر اينكه حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله داراى چنين منزلت و مقامى است اتفاق دارند و زبان حالشان اين اشعار است:

مُحَمَّدُ الْمُجْتَبَى مَعْنىً جِبِلَّتُهُ

وَمَا لِآدَمَ طِينٌ بَعْدُ مَجْبوُلٌ

وَالْمُجْتَبَى تَاجُ عُلْيَاهُ الرَّفيعُ وَمَا

لِلْبَدْرِ تَاجٌ وَلَا لِلنَّجْمِ إِكْلِيلُ

لَوْلَاهُ مَا كَانَ أَرْضٌ لَا وَلَا أُفُقٌ

وَلَا زَمَانٌ وَلَا خَلْقٌ وَلَا جيْلُ

وَلَا مَنَاسِكَ فِيهَا لِلْهُدَى شُهُب

وَلَا دِيَارَ بِهَا لِلْوَحْي تَنْزِيلُ(1)

و اين اشعار:

يَا صَفْوَةَ الرُّسُلِ الَّذِي لَوْلَاهُ لَمْ

يَثْبُتْ عَلَى حَدِّ المَقَامِ كَلِيمٌ

كَلَّا وَلَا سَكَنَ الْجِنَانَ أَبٌ وَلَمْ

يَنْهَضْ إِلَى الرُّوحِ الْمَسِيحِ رَمِيمٌ

اَللهُ قَدْ صَلَّى عَلَيْكَ فَكُلُّ ذِي

مَجْدٍ لِمَجْدِكَ دَأْبُهُ التَّسْلِيمُ(2)

ص: 29


1- . سراينده اين ابيات، ابن نباته مصری است. خلقت و آفرينش محمد مجتبي و برگزيده انجام يافته بود. صفت برگزيدگي تاج رفيع عظمت و بزرگي او بود درحالي که هنوز برای آدم گلی سرشته نشده بود صفت برگزیدگی تاج بلند و رفیع عظمت او بود. در حالی که براي ماه چهارده شبه و براي ستاره تاجي نبود اگر او نبود زميني نبود و نه افقي و نه زماني و نه آفريده اي و نه نسلي و نژادي به وجود مي آمد و براي هدايت و رستگاري عبادت و مناسک که چراغ هدايتند نبود و در آنجا براي نزول وحي جايگاهي نبود.
2- . سراينده اين ابيات نيز ابن نباته است. ای برگزيده پيامبران، ای آن کسی که اگر او نبود موسای کليم در جايگاه خود قرار نمی گرفت نه هرگز! و نه در بهشت پدری سکونت می کرد و نه عيسی مسيح استخوان پوسيده ای را زنده می کرد، (نه استخوان پوسيده ای برای او حرکت می کرد و زنده می شد). خدا بر تو درود فرستاد پس هر صاحب مجد و عظمت و بزرگي در مقابل بزرگی و عظمت تو وظيفه اش تسليم و درودفرستادن است.

و اين اشعار:

محمّد كه ازل تا ابد هرچه هست

به آرايش نام او نقش بست

چراغى كه انوار دانش بدو است

فروغ همه آفرينش از اوست

و ابن حجر در المنح المكيّة في شرح الهمزيّه در شرح اين شعر:

لَكَ ذَاتُ الْعُلُومِ مِنَ الْغَيْ-*بِ وَمِنْهَا لِآدَمَ الْأَسْمَاءُ(1)

مى گويد: مقصود از خلق آدم، خلق پيغمبر صلی الله علیه و آله از صلب او بوده است پس خلق پيغمبر ما، به طريق ذات بوده و خلق آدم به طريق وسيله.(2)

مخفى نماند كه محدثين بزرگ اهل سنّت نيز احاديثى روايت كرده اند كه اين وجه به صراحت از آنها استفاده مى شود؛ ازجمله در ذيل حديثى

كه متضمّن شرح توسل حضرت آدم- علی نبینا وآله وعلیه السلام - به حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله مى باشد و «حاكم» آن را از پيغمبر صلی الله علیه و آله روايت نموده و به صحّت آن گواهى داده است، چنين آمده كه خدا خطاب به آدم فرمود:

«إِنَّهُ لَأَحَبُّ الْخَلْقِ إِلَيَّ وَإِذْ سَأَلْتَنِي بِحَقِّهِ فَقَدْ غَفَرْتُ لَكَ، وَلَوْلَا مُحَمَّدٌ مَا خَلَقْتُكَ»؛(3)

ص: 30


1- .[2] برای تو اصل و ذات علوم و دانش ها از جانب غيب فراهم شده و رسيده است و از همان علوم برای آدم تعليم اسماء صورت گرفته است.
2- . حسینی میلانی، نفحات الازهار، ج5، ص213 – 214؛ آلوسي، روح المعانی، ج1، ص64.
3- 2. حاکم نيشابوري، المستدرک، ج2، ص615.

به درستى كه او (محمد صلی الله علیه و آله ) محبوب ترين خلق نزد من است، و حال كه به حق او از من سؤال كردى، تو را آمرزيدم، و اگر محمد نبود تو را خلق نمى كردم».

اين حديث را علاوه بر حاكم، ابن حجر در الجواهرالمنظّم و بيهقى در دلائل النبوّه(1) و طبرانى(2) روايت نموده اند.(3)

و نيز درضمن حديثى كه ابن حجر از ابن عباس روايت نموده و آن را صحيح دانسته، آمده است:

«أَوْحَى اللهُ تَعَالَى إِلَى عِيسى علیه السلام يَا عِيسى!

آمِنْ بِمُحَمَّدٍ وَأْمُرْ مَنْ أَدْرَكَهُ مِنْ أُمَّتِكَ أَنْ يُؤْمِنُوا بِهِ، فَلَوْلاَ مُحَمَّدٌ، مَا خَلَقْتُ آدَمَ، وَلَوْلَا مُحَمَّدٌ مَا خَلَقْتُ الْجَنَّةَ وَلَا النَّارَ»؛(4)

«وحى كرد خداى تعالى به سوى عيسى: اى عيسى! ايمان آور به محمّد و امر كن كسانى از امّت تو را كه او را درك مى نمايند به او ايمان آورند پس اگر محمد نبود، آدم را نمى آفريدم و اگر محمد نبود، بهشت و آتش را خلق نمى كردم».

ص: 31


1- .[2] بیهقی، دلائل النبوه، ج5، ص489.
2- . طبرانی، المعجم الاوسط، ج1، ص67 – 68؛ ج6، ص313 – 314؛ همو، المعجم الصغیر، ج2، ص82 – 83؛ همو، المعجم الکبیر، ج24، ص352.
3- . نبهانی، شواهدالحق فى الاستغاثة بسيد الخلق، ص137 - 156.
4- . نبهانی، شواهدالحق فى الاستغاثة بسيد الخلق، ص139.

و نيز اين حديث قدسى، معروف بين شيعه و ديگران است:

«لَوْلَاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاكَ»؛(1)

«اگر تو نبودى من آسمان ها را نمى آفريدم».

و همچنين اين حديث قدسى را روايت نموده اند:

«خَلَقْتُكَ لِأَجْلِي وَخَلَقْتُ الْأَشْيَاءَ لِأَجْلِكَ»؛(2)

«تو را به خاطر خودم و همة هستى را به خاطر تو آفريدم».

و در همين معنى و بلكه در تقدم آفرينش آن حضرت بر آفرينش ساير مخلوقات، ظهير فاريابى مى گويد:

ايزد چو كارگاه فلك را به كاركرد

از كائنات ذات تو را اختيار كرد

اول تو را يگانه و بي مثل آفريد

وانگه سپهر هفت و عناصر چهار كرد

نى نى هنوز كاف كن از نون خبر نداشت

كه ايزد رسوم دولت تو آشكاركرد

بديهى است هر مقامى از اين گونه مقامات، غير از نبوّت و پيامبري كه به حضرت خاتم الانبيا علیه السلام ختم شده است، برحسب دلايل عقلى و احاديث، براى اولياى بعد از آن حضرت كه ائمّه اثنى عشر علیهم السلام مى باشند، ثابت و مسلّم است.

ص: 32


1- . ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج1، ص186؛ قندوزی، ینابیع الموده، ج1، ص24؛ سید بکری، اعانة الطالبین، ج1، ص13؛ مجلسی، بحارالانوار، ج16، ص406؛ حسینی استرآبادی، تأویل الآیات، ج1، ص437.
2- . حافظ برسي، مشارق انواراليقين، ص282؛ حر عاملي، الجواهرالسنيه، ص361.

هُمُ الْقَومُ فَاقُوا الْعَالَمِينَ مَنَاقِباً

تَمَسَّكَ فِي أُخْرَاهُ بِالسَّبَبِ الْأَقْوَى

هُمُ الْقَوْمُ مَنْ أَصْفَاهُمُ الْوُدَّ مُخْلِصاً

مَحَاسِنُهُمْ تُجْلَی وَآثارُهُمْ تُرْوَی(1)

و چه نيكو گفته است ابونواس در خطاب به حضرت رضا علیه السلام :

تَاللهِ لَمَّا بَرى خَلْقاً فَأْتَقَنَهُ

صَفَّاكُمُ وَاصْطَفَاكُمْ أَيُّهَا الْبَشَرُ

وَأَنْتُمُ الْمَلَأُ الْأَعْلَى وَعِنْدَكُمُ

عِلْمُ الْكِتَابِ وَمَا جَاءَتْ بِهِ السُّوَرُ

مُطَهَّرُونَ نَقِيَّاتُ جُيُوبُهُمُ

تُتْلَى الْصَّلَاةُ عَلَيْهِمْ أَيْنَمَا ذُكِرُوا

مَنْ لَمْ يَكُنْ عَلَوِيّاً حِينَ تَنْسِبُهُ

فَمَا لَهُ مِنْ قَدِيمِ الدَّهْرِ مُفْتَخَرُ(2)

اگر گفته شود: اين گونه ارتباطى كه شما به آن، به ارتباط آب و جوى، و حتّى شاخه و برگ درخت با ميوه، مَثَل زديد، به عكس نيز وجود دارد، يعنى ميوه هم به وجود آب و جوى و باغ وابستگى دارد، بلكه وابستگى آن بيشتر و مؤكدتر است، زيرا بدون وجود آب و درخت، ميوه حاصل نمى شود، درحالى كه بدون ميوه، وجود درخت امكان پذير است.

ص: 33


1- . زرندی، معارج الوصول، ص25؛ ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه، ج1، ص161؛ امینی، الغدیر، ج2، ص311. آنها خاندانی هستند كه در مناقب بر جهانیان برتری دارند، نیکی های آنها نمایان و آثارشان زبانزد است. آنها (اهل بيت علیهم السلام ) خاندانی هستند كه هركس آنها را صمیمانه دوست داشته باشد به وسیله ای نیرومند برای آخرت خود چنگ زده است.
2- . سوگند به خدا چون خدا خلق را آفريد و آفرينش آن را محكم كرد شما را (اهل بيت علیهم السلام ) از كدورت ها صاف كرد و برگزيد. شما ملأ اعلی هستيد و نزد شما است علم كتاب و آنچه که به آن سوره هاى قرآن نازل شده است پاکيزگان و پاک دلاني كه هركجا و هرگاه ياد شوند صلوات بر آنها فرستاده می شود. كسی كه در هنگامى كه او را نسبت می دهی و نسبش را ياد می كنی عَلَوی نباشد او را از روزگار قديم افتخاری نيست.

پاسخ داده مى شود:

آنچه در خارج ديده مى شود از درخت هاى بى ميوه، غرض از وجودشان ميوه نبوده است، هرچند شخصى كه آن را كاشته است قصدش ميوه بوده است و اگر او به اين جهت عالِم بود، هرگز آن را نمى كاشت. اما مدّبر حقيقى و فاعل واقعى كه عالِم به همه چيز است، از وجود آن درخت آنچه را كه تكويناً خواسته است، حاصل شده است، و اين اشكال از اين ناشى شده كه بين فاعل حقيقى عالِم با فاعل ظاهرى جاهل فرق نگذارده اند. در اينجا موضوع سخن، فاعل حقيقى عالِم حكيم است كه خود فرموده است:

﴿أَفَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ* ءَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾؛(1)

«آيا نديديد تخمی را كه در زمين كاشتيد؟ آيا شما آن را رويانديد يا ما رويانديم؟».

و نيز در آيه ديگر مى فرمايد:

﴿أَفَرَأَيْتُمْ مَا تُمْنُونَ *ءَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُون﴾؛(2)

ص: 34


1- . واقعه، 63 - 64.
2- . واقعه، 58 - 59.

«آيا نديديد كه شما نخست نطفه اى بوديد؟ آيا شما آن نطفه را به صورت انسان آفريديد، يا ما آفريديم؟».

ثانياً: ارتباط بدن عنصرى امام مانند غير امام، با اشياى مادى و عناصر بسيط و مركّب ديگر، اگرچه معلوم و مسلّم است، اما اين خصوصيّت را كه فرد خاصى چنان باشد كه ديگران وجودشان به او وابستگى معنوى داشته باشد، هيچ كس غير از امام دارا نيست؛ چنان كه در عالم ارتباطات ظاهرى، خصوصيت اينكه فردى بدون پدر و مادر خلق شده

باشد، اختصاص به آدم و حوّا دارد و خصوصيت اينكه فردى بدون پدر باشد، اختصاص به مسيح دارد.

ثالثاً: ارتباط وجود امام با مواد و عناصر، مثل ساير افراد، در جهت مادّى آنهاست درصورتى كه ارتباط و وابستگى آنها به امام در جهت جسم و روح و ظاهر و باطن وجودشان مى باشد.

به عبارت ديگر اگرچه وجود عنصرى امام به مادّه و عناصر ارتباط دارد، اما نفس اين عناصر و مواد و غيب وجود تمام اشخاص و افراد به وجود امام و غيب وجود آن حضرت كه حقيقت وجود او و اصل ذات اوست ارتباط دارد و اين خصوصيتى است كه - باذن الله تعالى - فقط امام و انوار پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و ائمه معصومين علیهم السلام داراى آن مى باشند.

رابعاً: ارتباط ميوه به وجود جوى و درخت و خاك و آب، از قبيل

ص: 35

ارتباط شىء به علّت مادى آن است، و ارتباط آنها با ميوه از قبيل ارتباط شىء به علّت غايى آن مى باشد.

بنابراين ارتباط وجود عنصرى امام با آب و خاك و تمام عناصر و هوا و آفتاب و ساير مخلوقات، نظير ارتباط شىء با علّت مادى خود مى باشد. و اما ارتباط سايرين با او، نظير ارتباط شىء با علّت غايى خود است؛ و پرواضح است كه علّت غايى شىء از علّت مادى و

همچنين علّت صورى آن افضل است. زيرا كه علّت غايى، مقصود بالذات و بالأصاله و استقلال است و علّت صورى و مادى، مقصود بالتَّبَع و بِالعَرَض است.

علي هذا ارتباط وجود ممكنات به وجود امام به گونه اى كه بيان شد، مقبول و مسلّم و امر غريب و مورد استبعادى نيست، همان گونه كه برحسب قرآن مجيد و قانون مطابقت و ناموس، تناسب معلوم مى شود كه آنچه در زمين است، براى اين بشر است و اين بشر حاصل اين خلقت و جلوه ى اتمّ و اكمل قدرت و علم الهى است:

ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند

تا تو نانى به كف آرى و به غفلت نخورى

و:

تويى تو، نسخة صُنع الهى

بجُواز خويش هر چيزى كه خواهى

ص: 36

همين طور انسان ها نيز وجودشان به وجود امام مرتبط است وطفيلِ وجود امام و حجّت خدا مى باشند و بايد گفت كه:

از رهگذر خاك سر كوى شما بود

هر نافه كه بر دست نسيم سحر افتاد

روشن از پرتو رويت نظرى نيست كه نيست

منت خاك درت بر بصرى نيست كه نيست

ناظر روى تو صاحب نظرانند و ليك

بوى گيسوى تو در هيچ سرى نيست كه نيست

همة كمالات به كمال رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سيدة النساء و ائمه طاهرين علیهم السلام مى پيوندد و معيار و ميزان كمال و مصدر هدايت و ارشاد و برهان خلق و حجت خدايند:

«فَهُمْ مِفْتَاحُ خَزَائِنِ الرَّحْمَنِ وَمَعَادِنُ الْعِلْمِ وَالْعِرْفَانِ وَيَنَابِيعُ الْحِكْمَةِ وَالْإِيمَانِ»؛

چنان كه از حضرت امام صادق علیه السلام مروى است:

كُنَّا نُجُوماً يُسْتَضَاءُ بِنَا

لِلْبَرِيَّةِ نَحْنُ الْيَوْمَ بُرْهَانُ

نَحْنُ الْبُحُورُ الَّتِي فِيهَا لِغَائِصِکُمْ

دُرٌّ ثَمِينٌ وَيَاقُوتٌ وَمَرْجَانُ

ص: 37

مَسَاكِنَ الْخُلْدِ وَالْفِرْدَوْسِ نَمْلِكُهَا

وَنَحْنُ لِلْخُلْدِ وَ الْفِرْدَوْسِ خُزَّانُ

مَنْ شَذَّ عَنَّا فَبَرْهُوتٌ مَكَانَتُهُ

وَمَنْ أَتَانَا فَجَنَّاتٌ وَرِضْوَانُ(1)

«ما ستارگانى بوديم كه از ما طلب روشنايي مى شد، و امروز در بين مردم، ما دليل و برهان هستيم. ما درياهايى هستيم كه كسى كه در آنها غواصى نمايد بهره اش دُرّ و ياقوت و مرجان است. مسكن هاى خلد و فردوس را ما مالكيم؛ و ما خازنان خلد و فردوسيم. هركس از ما دور افتد، برهوت جاى اوست؛ و هركس

به سوى ما بيايد جايگاهش باغ هاى بهشت و رضوان است».

ص: 38


1- . ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج3، ص397؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج47، ص26.

بررسى و توجيه سوم

اگر تقدير خداوند قادر حكيم چنان باشد كه برخي از ملائكه، واسطة نزول بعضى بركات و انجام مأموريت هايى شده اند، فيوض عامّ و خاص به واسطة امام به سايرين برسد و امام مجراى فيض باشد، خواه ناخواه وجود و بقاى ساير ممكنات كه به فيض الهى حدوث و بقا دارند، به مجراى فيض او كه به تقدير او از آن مجرا فيض به آنها مى رساند مرتبط خواهند بود، و اگرچه در فرض عدم اين مجارى فيض، باز هم فيّاضيت خدا - اگر قصورى در مَفاض نباشد - برقرار است.

اما مى توان گفت كه ممكنات همه آن استعداد را ندارند كه بدون واسطه تلقى فيض نمايند و قصور خودشان مانع از كسب فيض به طور مستقيم است، نظير اينكه در تعداد معدودات، شمارش از يك شروع مى شود و بدون آن دوّم و سوّم و... شمارش نمى شود، و اعداد بعد از يك، همه به گونه اى حاوى عدد يك مى باشند، هرچند معدودشان غير هم باشند. و اين نه براى نقص قدرت شمارش كننده است، بلكه به جهت اين است كه عنوان معدود سوم مثلاً، بدون عنوان معدود دوّم و اوّل امكان وجود ندارد. همچنين فيوض الهى بدون رسيدن به مخلوق اكمل و اشرف امكان وصول آن به مخلوق مادون نيست، نه براى اينكه

ص: 39

در فيض قصورى است بلكه براى آنكه فيض گيرنده استعداد ندارد.

لذا امام علیه السلام كه در جنبة «يَلى الرّبى و يَلى الخَلقى» كامل است، واسطة ايصال بركات مي باشد. چنان كه بسيارى از نعمت هاى الهى در اين عالم به واسطه و بلكه به وسايط به ما مى رسد، و همان طور که شاخه ها و برگ هاى درخت به واسطة تنه و ريشة درخت از آب و مواد زمين كه برايشان مقرر شده است، استفاده مى نمايند، و چنان كه همه مردم استعداد تلقّى وحى را ندارند و بايد به واسطه نبى و پيغمبر باشد، امكان دارد كه تمام فيوض يا بعضى فيوض ديگر نيز به همين نحو با وسايط مقتضى و مناسب به نيازمندان و مستعدان برسد. بديهى است چنين واسطه اى غير از امام نخواهد بود. و مسئله، يك مسئلة تكوينى خواهد شد كه تخلف از آن نامعقول است.

يكى از محدّثين بزرگ اهل سنّت به نام ابراهيم بن محمّد جوينى شافعى (متوفّاى730 ق.)، در كتابى كه آن را موسوم كرده است به نام فرائدالسمطين، حديثى را آورده است که سند آن منتهى مي شود به حضرت زين العابدين علیه السلام ، كه درضمن آن حديث فرمود:

«وَنَحْنُ الَّذِينَ بِنَا يُمْسِكُ اللهُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إلَّا بِإِذْنِهِ، وَبِنَا يُمْسِكُ الْأَرْضَ أَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِهَا وَبِنَا يُنَزِّلُ الْغَيْثَ، وَيَنْشُرُ الْرَّحْمَةَ وَيُخْرِجُ

ص: 40

بَرَكَاتِ الْأَرْضِ وَلَوْلاَ مَا فِي الْأَرْضِ مِنَّا لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا»؛(1)

«ماکساني هستيم كه به واسطة ما نگاه مى دارد خدا آسمان را از اينكه بر زمين فرو ريزد و بيفتد، مگر به اذن او، و به واسطة ما زمين را نگه می دارد از اينكه اهلش را تکان دهد و مضطرب سازد و به واسطة ما (يا براى ما و به طفيل وجود ما) باران را نازل مى كند و رحمت خود را مى گستراند و بركت هاى زمين را بيرون مى آورد، و اگر در روي زمين کسي از ما نبود، زمين اهل خود را فرو می برد».

بدرالدّين رومى، شارح قصيدة برده، در شرح خود به نام تاج الدّرة فى شرح قصیدة البرده در شرح اين بيت:

وَكُلُّ آيٍ أَتَتِ الرُّسلُ الْكِرَامُ بِهَا*فَإِنَّمَا اتَّصَلَتْ مِنْ نُورِهِ بِهِم(2)

ص: 41


1- . جوینی خراسانی، فرائد السمطین، ج1، ص45 – 46، باب2، ح11. مخفی نماند كه در كتاب فرائدالسمطين، بعضی از احاديث مبشرّه به حضرت مهدی علیه السلام را روايت كرده است و در مقام مدح آن حضرت در ديباچه كتاب می گويد: «الحجة القائم بالحق، العارف بحقائق ما صدر من الكاف والنون المحيط علماً بدقائق ما جرى به القلم ونفث به النون، سبحانه من لطيف خبير زرع في أراضي الايجاد والتكوين حبة الولاية فأخرج شطأها بعلي المرتضى، سيف الله المنتضى، وآزره بالأئمة المعصومين من ذريته أهل الهداية والتقوى فاستغلظ بميامن اجتهاد أولياء الله الصالحين، ذوی المجاهدات والمكاشفات المجدّين في قمع الهوى فاستوى على سوقه بالمهديّ الهادي المكين الأمين یسعی». (ص12). و بالأخره اين عالم سنّی، يكی از علمای اهل سنّت است كه معتقد به امامت ائمه اثنی عشر علیهم السلام است.
2- .[2] هر آيه و نشانه هايي که پيامبران بزرگ آوردند از نور او براي آنها رسيد و ميسر شد.

مى گويد: هر معجزه از معجزاتى كه پيامبران آوردند و ساير آياتى كه

دلالت بر كمال فضل و راستى گفتارشان از علم و حكمت در ايشان دارد، متصل و واصل به ايشان نشد، مگر از نور او كه اوّل هر نور و مبدأ آن است؛ زيرا كه فرمود:

«أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللهُ نُورِي»؛(1)

شكى نيست كه انبيا و رسولان همه از نور واحد، مخلوق مى باشند و آن نور پيغمبر ماست. پس انوار ايشان، شعبه هايى از آن نور و فروغ آن نورند و او نورالأنوار و شمس الأقمار است.

عصام اسفراينى در شرحش بر برده مى گويد:

انوار ساير پيغمبران اثرى از آثار نور آن حضرت است، پس از نور محمد است نور عرش و كرسى، نور آفتاب و ماه، و انوار جميع پيغمبران...».(2)

و نيز، بدرالدين رومى در شرح اين بيت بوصيرى:

فَإِنَّهُ شَمْسُ فَضْلٍ هُمْ كَوَاكِبُهَا

يُظْهِرْنَ أَنْوَارَهَا لِلْنَّاسِ فِي الظُّلَمِ(3)

ص: 42


1- . ابن ابي جمهور احسائی، عوالي اللئالي، ج4، ص99؛ مجلسي، بحارالانوار، ج15، ص24؛ جزائری، الأنوارالنعمانيه، ج1، ص13، باب1. «اولين چيزي که خدا آفريد نور من بود».
2- . حسینی میلانی، نفحات الازهار، ج5، ص217.
3- .[3] به يقين او خورشيد فضيلت است و آنها ستارگان آن خورشيداند که در تاريکي ها براي مردم نورافشاني مي کنند.

مى گويد: اين آيات روشن به انبيا، از نور پيغمبر صلی الله علیه و آله

رسيد، به جهت اينكه او خورشيد فضل خدا و رحمت از براى عموم مردم است و پيغمبران مظاهر نور او و حاملان سِرّ او به حسب درجات استعداد و مراتب قابليت هاى خود بودند، انوار حقايق و اسرار دقايق آن حضرت را براى اقوام خود، به دعوت آنها، به تصديق او و اقرار به آمدن او اظهار مى كردند، چنان كه ماه نور آفتاب را ظاهر مى نمايد و حكايت مى كند».(1)

ص: 43


1- . حسینی، میلانی، نفحات الازهار، ج5، ص217.

بررسى و توجيه چهارم

امام؛ الگو، نمونه، اُسوه و علامت است كه هر تندرو بايد به سوى او بازگردانده شود و الّا گمراه مى شود، و هر كندرو بايد خود را به او برساند و الّا هلاك مى گردد.

چنان كه از مضمون احاديث بسيارى كه ازطريق شيعه و اهل سنّت وارد است(1)كمال ديگران به او تضمين و تأمين مى شود و حركت و سير همه در راه مستقيم فقط با حركت و سير او كنترل و تصحيح و تعديل مى گردد.

بنابراين نقش امام نقش سازنده اى است كه بدون آن، سالكان راه كمال نمى توانند به درستى مسير خود اطمينان داشته باشند، و اين است معناى احاديث متواترى مانند احاديث سفينه كه پيغمبر صلی الله علیه و آله مى فرمايد:

«مثل اهل بيت من، مثل كشتى نوح است كه هركس

بر آن سوار شد نجات يافت و هركس تخلف كرد

ص: 44


1- . در نهج البلاغه درضمن خطبه دوم، در شأن اهل بيت علیهم السلام مى فرمايد: «إِلَيْهِمْ يَفِيءُ الْغَالِي وَبِهِمْ يَلْحَقُ التَّالِي»؛ «شتاب کننده بايد به سوى آل محمد علیهم السلام بازگردد و عقب مانده بايد به ايشان ملحق شود»؛ و در حكمت 109 می فرمايد: «نَحْنُ النُّمْرُقَةُ الوُسْطَى بِهَا يَلْحَقُ التَّالِي وَإِلَيْهَا يَرْجِعُ الْغَالِي»؛ «ما تکيه گاه ميانه ايم كه وامانده به آن ملحق می گردد و پيش تاخته، به آن بازمي گردد».

هلاك شد، پس هركس متمسّك به امام و هدايت امام و تأسّى به امام شود نجات مى يابد و هركس تخلّف كند هلاك مى شود».

و همين است معناى احاديث ثقلين(1) كه پيغمبر صلی الله علیه و آله در آنها تمسّك به قرآن و عترت را يگانه وسيله امان از ضلالت معرفى فرموده است.

بنابراين كمال عالم و ماسِوى الله، به وجود امام منوط است و بدون وجود امام، عالم فاقد كمال لايق به خود بوده و ناقص خواهد شد، و چون فيض خدا كامل بوده و نقص در آن تصور نمى شود لذا نقص همه به كمال وجود امام كامل مى شود و كسر همه به وجود او جبران مى گردد.

ص: 45


1- . پيرامون سند و متن احاديث ثقلين و امان و سفينه و مفاد آنها در كتاب امان الامّة مِن الضلال و الاختلاف تأليف نگارنده، توضيحات كامل داده شده است.

بررسى و توجيه پنجم

چنان كه كل عالم و تمام آفرينش «كلمة الله الكبرى» و «كتابه التكوينى» و «آيته الجامعة» و «اسمه الأعظم» است و دلالت بر ذات جامع جميع صفات كمال او دارد، افراد و انواع و اجزا و اعضاى اين عالم نيز هريك جداگانه، آيه و نشانة حق تعالى و كلمه و اسم و فعل و حرف كتاب تكوينى او هستند:

وَلِلّهِ فِي كُلِّ تَحْرِيكِهِ* وَفِي كُلِّ شَيْءٍ لَهُ آيَةٌ وَفِي كُلِّ تسْكِينِه شَاهِدٌ(1)

و فی کل شیء له آیة

تَدُلُّ عَلَى أَنَّهُ وَاحِدٌ

هر گياهى كه از زمين رويد

وحده لا شَريك لَه گويد

به نزد آنكه جانش در تجلّى است

همه عالم كتاب حق تعالى است

عَرَض اِعراب وجوهر چون حروف است

مظاهر همچو آيات و وقوف است

همه ظهور قدرت و علم او، و تسليم فرمان او هستند:

ص: 46


1- . ثعلبی، الکشف و البیان، ج10، ص167؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج6، ص251؛ طبرسی، مجمع البیان، ج10، ص316. و براي خدا در هر حرکت دادنش و در هر سکون آرامش بخشیدنش گواهي است، پس در هر چيزي براي او نشانه اي هست که دلالت مي کند بر اينکه او يکتا و بي همتاست.

﴿وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَكَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ﴾؛(1)

«هركه در آسمان ها و زمين است خواه ناخواه مطيع فرمان خداست و همه به سوى او رجوع مى كنند».

و دليل بر كمال و پاكى و تنزّه او از تمام نقايص مى باشند

﴿يُسَبِّحُ لِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ﴾؛(2)

«هرچه در آسمان ها و زمين است خدا را كه پادشاه منزّه و مقتدر و داناست تسبيح مى كنند».

بر هر موجودى به حسب كمال مراتب وجودى خود و بر هر انسانى به حسب كمال مراتب انسانيت و تخلّق به اخلاق الهى اسم او و كلمه او صادق مى باشد هرچه كمال فرد و نوع بيشتر باشد صدق اسم و كلمه بر او كامل تر خواهد شد.

لذا در تفسير آيه شريفه:

﴿وَ لِلّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا﴾؛(3)

«براى خدا نام هاى نيكويى است به وسيله آنها خدا را بخوانيد».

ص: 47


1- . آل عمران، 83.
2- . جمعه، 1.
3- . اعراف، 180.

وارد شده است از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام :

«نَحْنُ وَاللهِ الْأَسَمَاءُ الْحُسْنَى الَّذِي لَا يُقْبَلُ مِنْ أَحَدٍ طَاعَةٌ إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا قَالَ فَادْعُوهُ بِهَا»؛(1)

«به خدا سوگند! اسمای حسنى ماييم؛ از احدى طاعتى پذيرفته نمى شود مگر به معرفت ما، كه خدا فرمود: پس بخوانيد او را به آنها».

چون امام در بين تمام آيات و كلمات الهى آيت كبرى و تامه و كلمة عليا و اسم اعظم تكوينى است، چنان كه از اميرالمؤمنين علیه السلام روايت شده است:

«مَا للهِ عَزَّ وَجَلَّ آيَةٌ هِيَ أَكْبَرُ مِنِّي وَلَا لِلّٰهِ مِنْ نَبَإٍ أَعْظَمُ مِنِّي»؛(2)

«براى خداوند، عزّوجل، نشانه و خبرى بزرگ تر از من نيست».

امام اسم تكوينى «الولى» و «الحاكم» و «الهادى» و «العادل» و «العالم» و «القادر» است، و به عبارت ديگر امام كسى است كه هريك از اسما و صفات الهى را كه در ممكن - در حد امكانيتش- امكان حصول داشته

ص: 48


1- . فيض کاشاني، تفسيرالصافي، ج2، ص255.
2- . کليني، الكافی، ج1، ص207؛ ر.ک: فیض کاشانی، تفسیرالصافی، ج5، ص273؛ ج7، ص379؛ حویزی، نورالثقلین، ج5، ص491.

باشد، دارا باشد. بديهى است كه همة ممكنات، كلمات و اسمای الهى هستند و در كثرت، چنانند كه در آن قرآن كريم مى فرمايد:

﴿قُلْ لَوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِكَلِمَاتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً﴾؛(1)

«بگو اگر دريا براي نوشتن کلمات و آثار قدرت و آيات پروردگار من و مخلوقات او مرکب باشد، هرآينه دريا تمام شود پيش از آنکه کلمات پروردگار من تمام شود، اگرچه مانند آن را به ياري و مدد بياوريم».

همه آيات خدا هستند، اما مانند اسمای لفظى كه دلالت آنها بر مسمّى در صراحت و ظهور و ذات و صفت، و صفت ذات و فعل متفاوتند، اسمای تكوينى نيز متفاوتند؛ مثلاً هر عالمى علمش دلالت بر علم خدا دارد، اما دلالت علم يك شاگرد دبستانى در حد يك معلم و دلالت علم يك معلم، در حد يك استاد و يك فيلسوف و مجتهد و مرجع تقليد نيست.

دلالت علم كسى كه:

﴿عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ﴾؛(2)

«نزد او علمى از كتاب الهى است».

است، در حدّ علم:

ص: 49


1- . كهف، 109.
2- . نمل، 40.

﴿مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ﴾؛(1)

«كسی كه نزد او علم كتاب الهی است».

كه امام علیه السلام است، نمى باشد.

پس بديهى است چنين اسمى (امام) جامع مراتب و كمالات اسمای مادون خود مى باشد و چنان كه در اسمای لفظى، بعضى از اسما، جامع مفاد اسمای ديگر هستند - مثلاً اسم «القادر» جامع مفاد اسم «الخالق»، «الرازق»، «المحيى»، «المميت»، «الشافى» و اسم هاى شريفة ديگر است؛ يا اسم «العالم» جامع مفاد «السميع»، «البصير» و «الخبير»، و كلمه و اسم جلاله «الله» حاكى از تمام أسما و جامع مفاد همه است - در اسمای تكوينى و كلمات الله نيز بعضى از اسما جامع مراتب و كمالات اسما ديگر مى باشند و دلالتشان بر مسمّى ظاهرتر و جامع تر است. به عبارت ديگر؛ چنان كه بعضى صفات، از شئون و جلوه هاى صفات

ص: 50


1- . رعد، 43. در تفسير اين آيه در تفسيرالصافى روايت شده است كه از حضرت امام صادق علیه السلام سؤال شد، كسی كه نزد او علمی از كتاب (علم من الكتاب) است داناتر است يا آن كسی كه نزد او علم كتاب (علم الكتاب) است؟ حضرت فرمودند: «نزد آن كسى كه علمی از كتاب است، در برابر كسی كه نزد او علم كتاب است نيست مگر به اندازه آبی كه بال مگس از دريا می گيرد». ر.ک: فیض کاشانی، تفسیرالصافی، ج3، ص77. اميرالمؤمنين علیه السلام فرمود: علمی كه آدم به زمين آورد و آنچه جميع پيامبران تا حضرت خاتم الانبيا صلی الله علیه و آله به آن فضيلت داده شدند، در عترت خاتم النبيين صلی الله علیه و آله است. فیض کاشانی، تفسیرالصافی، ج3، ص77.

ديگرند و ذات وحدانيَّت، و احديّت مصداق آن صفات است؛ بعضى از اسما نيز به اعتبار مسمّياتشان - كه صفات فعلى يا ذاتى

مى باشند - از شئون و جلوه هاى اسمای مسمّيات ديگرند كه گاه آن مسمّيات، صفات فعل يا صفات ذات و يا ذات مقدّس الوهيّت مى باشند.

بنابراين وجودات و ذوات مقدّس چهارده معصوم علیهم السلام اسمای تكوينى الهى هستند.

و همان طور كه اسمائى مثل «الخالق»، «المُعِزّ» و «المُذِلّ» به اسم «القادر» و همة اسمای به اسم «الله» و «لا إله إلّا هو» منتهى مى گردند و به آن وابسته اند و تحت آن اسم قرار دارند، اسمای تكوينى نيز همه تحت اسم تكوينى محمد يعنى «وجود محمّد» صلی الله علیه و آله و در درجة بعد تحت اسمای ساير چهارده معصوم، يعنى «وجودات آنها» قرار دارند و همة آن اسمای تكوينى، ظهور صفتى، و كمالى از كمالات آن ذات مستجمِع جميع صفات كمالى مى باشند كه اسم اعظم و اكبر تكوينى بر آن دلالت دارد، و وابسته به آن اسم هستند. اسامى لفظى، لفظشان وابسته به اسم اعظم و كلمة جلاله است، به اعتبار آنكه مسمّيات آنها شئون و صفات مسمّى به اسم اعظم است و آن اسم اعظم حاكى از آن صفات و حاوى تمام آنها است و نزديك به اين بيان است، اين شعر مشهور:

نام احمد نام جمله انبيا است

چون كه صد آمد نود هم پيش ما است

همان طور كه عدد صد حاوى تمام اعداد از يك تا صد است، اسم

ص: 51

احمد نيز نام تمام انبيا است و آن حضرت جامع كمالات تمام مخلوقات مادون خود است و آنها نيز به آن وابستگى دارند، همان وابستگى كه اسم «المتكلِم» و «العزيز» و «المقتدِر» به اسم «القادر» و همة اسما به اسم اعظم و جلاله «الله» دارند.

به عبارت ديگر ذات الوهيّت است كه قادر است و عالم و... و صفات او عين ذات اوست، و او مصداق همة صفات كماليه است. و اگرچه همة اسماءالحسنى بر او - عزّ اسمه - صادق است و بالالتزام بر ذات جامع جميع صفات كمالى هم دلالت دارند، (چون مثلاً «القدير» و «العزيز» و «العالِم» و «الخالق» مطلق و بِالذّات جز مطلق بالذات و جزء ذات جامع جميع صفات كمال نيست) امّا به دلالت مطابقى، چنانكه در اسم جلاله مى فرمايند - دلالت بر او ندارند.

به عبارت ديگر مضمونشان «هُوَ الْقَدِيرُ» و «هُوَ الْجَلِيلُ» و «اَللهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» و «اَللهُ عَالِمٌ بِكُلِّ شَيْءٍ» است. و چنان كه درك صفت بودن موصوف امكان پذير نيست، اسم صفت نيز بدون اسم موصوف قابل درك نيست يا لااقل تبادر موصوف از آن به ذهن باوجود اسم موصوف و اسم اكبر و اعظم او بيشتر خواهد بود.

بنابراين دلالت اين اسما بر معنا و شناخت آنها در حدّى به اسمای ديگر و شناخت مفاد آنها ارتباط دارد و به احتمالى هرچند بعيد شمرده شود، محتمل است مفاد حديث معروف:

ص: 52

«مَنْ مَاتَ وَلَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمانِهِ، مَاتَ ميتَةً

جَاهِليَّةً»؛(1)

همين باشد، چون امام كلمة الله العليا و آية الله العظمى و اسم اكبر الهى است، كسى كه اين اسم را نشناسد، خدا را نشناخته است، چنان كه اگر كسى اسماء الحسناى الهى را نشناسد، او را نشناخته است.

سخنى ديگر:

خوانندة عزيز، اين بحث بيش از اين قابل إطاله است، ولى چون ظرافت و لطافت آن زياد است و با اندك لغزش قلم، مطلب نامفهوم و بلكه ممكن است اشتباه عرضه شود، از آن بيمناكم كه عبارات و الفاظم رسا نباشد و مطلب را چنان كه حق آن است، نرساند. تا اين حدّ هم كه توضيح دادم، چون كافى و خالى از قصور بيان نيست، معذرت مى خواهم و با استشهاد به اين شعر با مضمون و محتوى:

وَإنَّ قَمِيصاً خِيطَ مِنْ نَسْجِ تِسْعَةٍ

وَعِشْرِينَ حَرْفاً عَنْ مَعَالِيهِ قَاصِرٌ

سخن را به گونة ديگرى كه تعقيب بحث و موجب مزيد معرفت و بصيرت شود، ادامه مى دهيم:

ص: 53


1- . صدوق، کمال الدین، ص409؛ خزاز قمی، کفایة الاثر، ص296؛ ابن حمزه طوسی، الثاقب فی المناقب، ص495؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج1، ص212؛ ج3، ص18.

انسان در بين تمام انواع موجودات ممكن، استعداد ترقى و كمالش از همه بيشتر است و چنان است كه از حضرت امام صادق علیه السلام

روايت شده است:

«اَلصُّورَةُ الْإِنْسَانِيَّةُ هِيَ أَكْبَرُ حُجَجِ اللهِ عَلَى خَلْقِهِ، وَهِيَ الْكِتَابُ الَّذي كَتَبَهُ بِيَدِهِ وَهِيَ الْهَيْكَلُ الَّذِي بَنَاهُ بِحِكْمَتِهِ، وَهِيَ مَجْمُوعُ صُوَرِ الْعَالَمِينَ وَهِيَ الْمُخْتَصَرُ مِنَ الْعِلْمِ فِي اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ»؛(1)

«صورت انسانيّت بزرگ ترين حجت هاى خدا بر خلق اوست و آن كتابى است كه خداي تعالي با دست تواناى خود آن را نوشته و آن هيكلى است كه به حكمت خود آن را بنا كرده و آن مجموع صورت جهان ها و عوالم است و آن مختصر علومى است كه در لوح محفوظ است».

بر اساس همين شرافت و شأن و استعداد است كه، انسان نيازش به تربيت الهى و بارش باران رحمت و فيض ربوبى از همه بيشتر است؛ چون نياز يك كوزه به آب به همان مقدار است كه شاعر گفته:

گر بريزى بحر را در كوزه اى

چند گنجد قسمت يك روزه اى

ص: 54


1- . خوئی، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، ج19، ص289. حديث معروف است و صدر آن به اين متن در تفسير الصافى، در تفسير آيه 2 سورة بقره نقل شده است. «اَلصُّورَةُ الْإِنْسَانِيَّةُ هِيَ أَکْبَرُ حُجَّةِ اللهِ عَلَی خَلْقِهِ وَهِيَ الْکِتَابُ الَّذِي کَتَبَهُ اللهُ بِيَدِهِ». ر.ک: فیض کاشانی، تفسیرالصافی، ج1، ص92.

اما نياز جوى و نهر و رودخانه به مقدار ظرفيت آنهاست. انسان به رحمت بيشتر، به علم زيادتر، و به تربيت متعالي تر محتاج است، چنان كه رودخانه و دريا به آب بيشتر نياز دارد:

آب كم جو تشنگى آور به دست

تا بجوشد آبت از بالا و پست

موجودات برحسب استعداداتى كه براى كمالات دارند، و برحسب سعة دركى كه به سعة فقر و حاجت خود داشته باشند، از فيوضى غيبى و عنايات لاريبى بهره مند خواهند شد.

بديهى است فقر نبات و گياه به تربيت، از فقر جماد بيشتر است، يعنى قابليّت قبول تربيت در آن زيادتر است، و فقر و نياز حيوان هم از نبات بيشتر است، چنان كه فقر و حاجت انسان از كل ممكنات زيادتر و وسيع تر است، و فقر افراد انسان نيز به حسب ذات و بعضى عوارض و امور غيراختيارى متفاوت است، و به حسب جهل و علمشان تفاوت مى كند. جاهل اگرچه فقر علمى دارد، اما آن چنان كه عالِم احساس فقر مى كند احساس نمى كند، يك دانشجو يا يك طلبه، با يادگرفتن چند اصطلاح، بسا گمان كند كه همه علوم را ياد گرفته است، درحالى كه يك نفر فقيه و عالم و فيلسوف هرچه علمش زيادتر مى شود، فقر و نياز و وابستگى و تعلق خود را به خدا بيشتر درك مى كند، و تواضع و فروتني اش زيادتر مى شود، و خود را در برابر علم

ص: 55

الهى چون قطره اى از دريا و از آن كمتر و فرومايه تر مى يابد، و زبان حالش اين شعر خواهد شد:

يكى قطره باران ز ابرى چكيد

خجل شد چو پهناى دريا بديد

كه جايى كه درياست من كيستم

ور او هست حقّا كه من نيستم

ازاين جهت است كه امام، انسان مافوق (نه مافوق انسان) و ممكن مافوق (نه مافوق ممكن) است، رئيس فقراست؛ يعنى تمام هويتش فقر و احساس نياز به خداى بى نياز است و چون بيشترين استعدادها را دارد، بيشترين نيازها را به خدا داراست و لذا به كسب بيشترين عنايات و عطيّات و افاضات الهى به حكم «اَلْعَطِيّاتُ بِقَدْرِ الْقَابِلِيَّاتِ» نايل است.

از دعاهايى كه از امامان علیهم السلام روايت شده و از حالاتشان در هنگام دعا و عبادت، استفاده مى شود كه چنان عرض فقر و مسكنتى از آنان در درگاه خدا ظاهر شده، که از ديگران (حتى بزرگ ترين فلاسفه الهى) ديده نشده است و اين شعور به فقر و نياز و خود را نديدن و چيزى نشمردن در آن بزرگواران چنان شدّت و رسوخ داشته است كه احساس حاجت به خدا و لطف و كرم او از بزرگ ترين و متعالى ترين درجات ايشان بوده است، آنان عزّت خود را به عبوديّت و پرستش و بندگى او مى دانستند كه در مقام مناجات عرضه مى داشتند:

ص: 56

«إِلَهِي كَفَى لِي عِزّاً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً وَكَفَى بِي فَخْراً أَنْ تَكُونَ لِي رَبّاً»؛(1)

و حجت خود را فقر خود قرار مي دادند و به آن از خدا حاجت مي طلبيدند که:

«إِلَهِي حُجَّتِي وَوَسِيلَتِي فَاقَتِي»(2)

حقاً بايد سير قافلة ممكنات و كاروان انسانيّت، براى وصول به اين مقام و براى نزديك شدن به اين مقام و شباهت يافتن به صاحبان اين مقام باشد، كه اگر اين نباشد مسير آنان لغو و پوچ و بيهوده خواهد شد و عالم به آن گونه كه «اگزيستانسياليست ها» و «سارترها» و «ماركسيست ها» و ملحِدان ديگر معتقدند، هيچ گونه تفسير و توجيهى نخواهد داشت، و همان بهتر كه با بمب هاى ويران كننده يكباره آن را ويران و نابود كنند و به اين مرارت ها، جنگ ها، كشمكش ها، ناكامى ها، ناراحتى ها و فلاكت ها پايان دهند و همه را و آيندگان را از اين تاريك خانه و وحشتكده خلاص سازند.

اما اگر بشر به مُنتهاى واقعى مسير جهان و انسان، آگاه شد، و نظام امامت و انسان كامل و كمال انسان را شناخت، آگاهى مى يابد و

ص: 57


1- . صدوق، الخصال ، ص420. «خداي من! در عزّت و سرفرازي مرا بس که من بنده تو باشم و در افتخار و مباهات اين براي من کفايت مي کند که تو پروردگار من باشي».
2- . خدای من، دلیل و حجت و اسباب و وسیلة من، نیازمندی من است.

اميدوار مى شود و به زندگى و كمال و ترقى علاقه مند مى گردد و عالم را با معنا و با محتوا مى شناسد؛ معنايى كه جمال حقيقت را به انسان نشان مى دهد و عالم را گلستان و با روح و با هدف معرفى مى نمايد.

چه زيبا و چه باحقيقت است حركت جهان كه به سوى شخصيت هايى مانند محمد، على، فاطمه، حسن و حسين مى رود و افرادى مانند سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، و شهيدانى چون حمزه، جعفر و پاكبازان و فداكارانى چون شهيدان كربلا و كوبندگان ستمگران چون حجر بن عدى، عمرو بن حمق، ميثم و رشيد هجرى، و دانشمندان و علمايى مانند زراره، محمد بن مسلم، ابن ابى عمير، زكريا بن آدم قمى، كلينى، صدوق، شيخ مفيد، سيد مرتضى و سيد رضى، شيخ طوسى، علامه حلّى، شهيدين، شيخ انصارى، ميرزاى شيرازى، آيت الله بروجردى، و هزارها افراد از اين قبيل در هر رشته از كمال انسانى، به دنيا تحويل مى دهد.

از نظر يك نظام سوسياليستى، سير جهان و انسان به سوى جامعه اى است كه خالى از درك هاى انسانى و معنويات باشد، سير به سوى جامعه اى كه فردى مثل «استالين» در آن ديكتاتور و فرمانروا، و به طور عملي و بى منازع، مدعى خدايى باشد، يا فرعون ديگر مثل «برژنف» زمامدار باشد و كشورى ضعيف را كه در همسايگى او قرار دارد، مورد هجوم وحشيانه قرار دهد و از زمين و هوا به كشتار مردم و

ص: 58

ويران كردن خانه هاى مردم مستمند روستاها و شهرها بپردازد و مدرن ترين اسلحه ها را براى زير يوغ گرفتن يك ملت آزاده به كار برد و بيش از يك ميليون انسان از كوچك و بزرگ و زن و مرد را قتل عام و بيش از يك ميليون نفر را از خانه و كاشانة خود آواره سازد، و هنوز هم كه هنوز است، دست از سر آنها برندارد و چنان نشان دهد كه تا كشورشان را تصرف نكند، اگرچه به قيمت جان تمام مردم باشد، تصميم سَبُعانة خود را نخواهد شكست؛ و همچنين فراعنة ديگرى كه بعد از برژنف، يكى پس از ديگرى روى كار می آيند نيز همان خط و مشى را دنبال مى كنند.

چنين جامعه اى، با چنين رهبران خونخوار و بى ايمان به شرف انسانيّت، اگر هم در بين خودشان با استضعاف ديگران و غارت مستضعفان، خوراك و مسكن و ساير وسايل رفاه مادى را فراهم كنند، از يك دامدارى آماده و پر از كاه و علف، كه در آن همة ارزش هاى متعالى انسان پوچ و بى معنا و مسخره باشد، بيشتر نخواهد بود.

و اما ازنظر، نظام سرمايه دارى هم بهتر از اين نيست كه هدف سير آن، سير به سوى خود كامگى ها، حيوانيّت، شهوات، آزادى هاى غيرسالم و نامحدود، طبقه بندى، تبعيض و استثمارِ كاخِ سفيد با آن تجملاتِ حكومت كِنِدى هاى شهوت ران و آلوده دامان و كارتر و هنرپيشه اى مثل ريگان و نوكرهاى صهيونيسم و سرمايه داران خون آشام است.

ص: 59

به طور حتم، هدف جهان را هرچه بگويند و مقصد جهان را هرچه بدانند، اين جامعه ها و اين نظام ها (كه در آنها سرنوشت بشريّت در اختيار دو نفر وحشى درنده قرار دارد كه جز از جهت ترس به سوى يكديگر حمله نمى كنند) نمى باشد و اين رژيم ها كه بخش عمده محصول زحمت و تلاش انسان ها را صرف تجهيزات جنگى و ساختن سلاح هاى مخرّب و وحشتناك براى ادامة استكبار و استعلاى خود مى نمايند، نيست و اگر اين هدف باشد (كه هرگز نيست)، جا دارد همه با فرشتگان هم زبان شده و بگويند:

«أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاءَ»؛(1)

نظام الهى امامت به همة اين پرسش ها پاسخ مى دهد و وجود امام همة اين ايرادها را از ميان مى برد و بر همة كاخ نشين ها و استكبارها، استعلاها و استعباد انسان ها (كه در عصر ما بزرگ ترين و ستمكارترين و برترى جوترين آنها حكومت ماركسيسم و ملحد شوروى و رژيم استعمارگر و صهيونيسم پرور آمريكا است) خط بطلان مى كشد و علوّ و برترى جويى را، حتى در كمترين جلوه اش به شدّت محكوم مى سازد و شعار و بنياد رابطة خود را با مردم و هر قوى و نيرومندى را با ضعيف، اين آيه مى داند:

ص: 60


1- . بقره، 30. «آیا می خواهی کسانی را در زمین بگذاری که فساد کنند و خون ها بریزند؟».

«تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوّاً فِي الْأَرْضِ وَ لَا فَسَاداً وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ»؛(1)

«ما اين دار آخرت را براى آنان كه در زمين ارادة علوّ و فساد و سركشى ندارند قرار مى دهيم و عاقبت نيك، مخصوص پرهيزكاران است».

پس هركجا ذره اى علوّخواهى و برترى جويى بر ديگران است، آنجا نظام امامت مستقر نيست. طغيان و ديكتاتورى و زور و استبداد - حتى در يك دِه و يك خانه و از يك كدخدا و يك سرپرست خانواده - به هر صورت و به هر شكل محكوم است و اينان از بهشت خدا محرومند و عاقبت نيك و پايان خوب براى كسانى است كه از مظاهر گردنكشى، خودبرگزينى، فخر و اعتبارفروشى، استضعاف و كوچك شمردن ديگران پرهيز مى نمايند.

نظم امامت يعنى حركت همه براى على علیه السلام و به سوى روش و حكومت على و مهدى علیهما السلام ، و در اين نظام است كه حكومت به عنوان يك هدف مقصود نيست و هركس هم آن را به عنوان يك هدف بخواهد، شايستة حكومت و هيچ منصبى در اين نظام نيست، بلكه حكومت وسيلة اقامة عدل، دفع باطل و ستم، احقاق حقوق، اجراى احكام، ترقى واقعى انسان ها، كمك به ضُعفا، تأمين رفاه و امنيّت و آزادى همگان است. رهبران اين نظام امامت، افرادى هستند كه خداوند مى فرمايد:

ص: 61


1- . قصص، 83.

«اَلَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلوةَ وَ آتَوُا الْزَّكوةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعُرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ»؛(1)

«اگر آنها را در زمين متمكّن و صاحب نيرو گردانيم، نماز را برپا داشته و زكات را می دهند و امر به معروف و نهي از منكر می نمايند و پايان كارها با خداست».

در پرتو اين نظام است كه زندگى اصالت مى يابد، معنا پيدا مى كند و براى آن سير و كوشش و حركت و كار و تلاش باارزش و عقلانى خواهد شد.

ص: 62


1- . حج، 41. حاكم حسكانی كه از علمای بزرگ، اهل سنّت است در كتاب شواهد التنزيل - كه اخيراً به همّت يكى از علمای پرتلاش و مخلص، تحقيق و تعليق و چاپ شده است - در آن در رابطه با فضائل اهل بيت علیهم السلام 210 آيه از آيات قرآن مجيد و 1163 حديث جمع آوری شده، در تفسير اين آيه سه حديث روايت كرده است، در يكى از اين سه حديث كه حديث 555 كتاب مى باشد، از «فرات» مفسر معروف مسنداً از حضرت امام باقر علیه السلام روايت كرده است كه ابى عبيدة حذّاء پرسش كرد: چگونه صاحب الامر را بشناسيم؟ حضرت در پاسخ، اين آية شريفه را قرائت فرمود، و فرمود: «إِذَا رَأَيْتَ هَذَا الرَّجُلَ مِنَّا فاتَّبِعْهُ فَإِنَّهُ هُوَ صَاحِبُهُ»؛ «وقتى مردی از ما را ديدی كه برنامه ای را كه اين آيه اعلام می كند، اجرا می نمايد، او را پيروی كن كه همان صاحب الامر است». ر.ک: حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج1، ص522 – 523. و در حديث 556 نیز، از فرات مسنداً از زيد بن على بن الحسين علیهم السلام روايت كرده است كه گفت: «إِذَا قَامَ الْقَائِمُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ يَقُولُ: يَا أَيُّهَا النَّاسُ نَحْنُ الَّذِينَ وَعَدَكُمُ اللهُ فِي كِتَابِهِ: ﴿الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ﴾ الآية؛ وقتی قائم آل محمد علیهم السلام قيام می نمايد، می فرمايد: ای مردم ماييم آنان كه خدا شما را در كتابش وعده داده است: ﴿الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ﴾». ر.ک: حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج1، ص523.

و الّا بشر كجا مى رود؟ و كجا مى رود؟ به سوى بمب هاى اتم و هيدروژن و جنگ هاى جهان سوز؟ يا به سوى دنياى مادّى و صنعتى و تمدنى كه اين همه بدبختى ها، فشارها، عيّاشى ها، تجمل پرستى ها و تبعيضات را به وجود آورده است؟ يا به سوى نژادپرستى و استعمار آمريكا؟ يا به سوى جامعة حيوانى و ماشينى و مسلوب الاختيار كمونيسم كه در آن آزادى و انسانيّت به معانى حقيقى و متعالي اش قابل درك نيست؟.

كدام يك از اين نظام ها و سازمان ها مى تواند هدف نهايى و پاسخگوى روح وسيع بشر باشد؟ بشر به هركدام رسيد، گم شدة خود را در آن نيافت.

اين سازمان هاى بين المللى كه هركدام زير نفوذ يك ابرقدرت قرار دارند و به اسم حق، باطل و به اسم عدل، ظلم و به نام همزيستى مسالمت آميز و حسن هم جوارى، توطئه و خيانت و تجاوز به همسايه مى نمايند و از هيچ گونه عمل خلاف قواعد انسانى روى گردان نمى باشند.

اين سازمان ملل است كه علاوه بر هزارويك ايراد كه به آن وارد است، بارزترين نشانِ اساس خبيث آن - كه حفظ منافع زورمندان و استضعاف گران است - حق «وتو» است كه پنج حكومت مستكبر و جهان خوار و عامل عمدة فساد دنيا و عقب ماندگى مستضعفان، در اين سازمان دارند. اين حق غيرشرعى و خلاف عدالت، اين پنج حكومت را مسلّط مى سازد از اجراى هر تصميمى كه مخالف منافع خودشان باشد، جلوگيرى نمايند و آن را وتو كنند، ديگر اين مطرح نيست كه چرا اين

ص: 63

حق براى آنها باشد؟ و چرا حكومت هاى ديگر و كوچك اين حق را نبايد داشته باشند؟ و چرا در تمام آفريقا هيچ كشورى داراى اين حق نيست؟

همة اين سخنان و نقشه هايى كه اَبَرستمگران براى فريب عوام يا بهانه داشتن و بهانه ساختن براى مداخله در امور ديگران عنوان مى كنند، فاقد حقيقت و ارزش است، چنان كه وقتى كه سازمان ملل تشكيل شد و دولت ها در آن قبول عضويت مى كردند خطاب به حضرت ولىّ عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ، درضمن اشعارى عرض كرده ام:

منشور سازمان ملل حرف است

چون نيستش حقيقت و مبنايى

آوازة عدالت و آزادى

اسم است و هيچ نيست مسمّايى

تا كى به جان و مال بشر دارند

اين رهزنان حكومت و آقايى

واقعاً اگر اميد رسيدن به حكومت جهانى مهدى علیه السلام و برقرارشدن نظام امامت در محدوده هاى كشورى و منطقه اى در تحت ولايت نواب عام آن حضرت «فقهاى عادل» نباشد، هيچ گونه اميدى براى بشر باقى نخواهد ماند و تمام سعى و تلاش هاى او بيهوده و بى نتيجه خواهد شد.

اين آزمايش هايى كه بشر از رژيم هاى گوناگون كرده و اين كه به هر رژيمى روى مى آورد، آن را برآورندة خواسته هاى واقعى خود نمى بيند، موجب مى شود كه وقتى منادى آسمانى مردم را به حكومت جهانى مهدى علیه السلام بخواند، جمعيت هاى محروم و گروه هاى مستضعف در همة جهان از آن استقبال نمايند و حكومت

الهى را

ص: 64

به جاى تمام اين حكومت هاى گوناگون از جان ودل بپذيرند.

چنان كه در روايات قريب به اين مضمون روايت شده است كه هنگامى حكومت مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف اعلام و برقرار مى شود كه بشر تمام حكومت ها و رژيم ها را امتحان كرده باشد و ناتوانى ها، نارسايى ها، مفاسد و معايب آنها را دانسته و فهميده باشد كه در حقيقت برايش يك راه و يك اميد بيشتر باقى نمانده است.

متن روايت اين است:

«لَنْ يَبْقَ أَهْلُ بَيْتٍ لَهُمْ دَوْلَةٌ إِلَّا وُلُّوا قَبْلَنَا حَتَّى لَا يَقُولَ أَحَدٌ: وَإِنَّا لَوْ وُلِّينَا لَعَدَلْنَا مِثْلَ هَؤُلَاءِ»؛(1)

بديهى است در چنين وضعى كه همه از كارسازى رژيم ها و

ص: 65


1- . اكنون مصدر اين حديث شريف را در نظر ندارم و محتاج به مراجعه جديد است لذا حديث ديگری را كه در منتخب الاثر (ص308)، از الارشاد شيخ مفيد (ج2، ص385) نقل نموده ام و در كتاب الغيبه شيخ طوسی (ص471- 472) و بحارالانوار علامه مجلسی (ج52، ص332) نيز روايت شده است نقل مى نماييم. متن حديث به روايت الغيبه شيخ طوسی، از حضرت امام باقر علیه السلام اين است: «دَوْلَتُنَا آخِرُ الدُّوَلِ وَلَمْ يَبْقِ أَهْلُ بَيْتٍ لَهُمْ دَوْلَةٌ إِلَّا مَلِكُوا قَبْلَنَا لِئَلَّا يَقُولُوا إِذَا رَأَوْا سِيرَتَنَا: إِذَا مُلِّكْنَا سِرْنَا مِثْلَ سِيرَةِ هَؤُلَاءِ وَهُوَ قَوْلُ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾؛ «دولت ما آخرين دولت ها است و باقی نخواهد ماند خاندانی كه دولت برای آنها باشد مگر اينكه پيش از ما فرمانروا می گردند براى اينكه وقتی سير و روش ما را ديدند نگويند اگر ما فرمانروا می شديم مثل ايشان رفتار مى نموديم و اين همان است كه خداوند فرموده: «وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ»؛ عاقبت از براى پرهيزكاران است».

مكتب هاى گوناگون مأيوس شدند، دعوت الهى مهدى علیه السلام را از جان ودل مى پذيرند و مستضعفان جهان به يارى آن حضرت كه منصور به رُعب و مؤيد به نصر خداست برمى خيزند و مستكبران را از صحنة مداخله در امور جوامع بشرى بركنار مى نمايند و در چنان جهانى كه پر از استكبار و استضعاف شده و همه چشم به راه و منتظر يك حركت و نهضت و بيرون آمدن دست غيبى از آستين مصلح جهان و موعود پيغمبران باشند، ناگهان وعدة الهى محقق مى شود و مهدى موعود كه علائم و نشانى ها و خصوصياتش در صدها حديث بيان شده است ظهور مى فرمايد و عالم را پر از عدل و داد مى كند:

«فَيَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً»؛(1)

ص: 66


1- . راجع به عدل و قسط و جور و ظلم برحسب تحقيق و مطالعاتى كه اينجانب نموده ام هر كجا عدل و قسط در كنار هم در برابر جور و ظلم آورده شود، مراد از قسط تجاوز نكردن به ملك و حق غير و نصيب و سهم به عدل است، در آنچه حقيقتاً يا حكماً قابل تقسيم و توزيع باشد و مراد از عدل، اعم از آن يا خصوص عدل حاكم است، چنان كه مراد از جور، جور در حكم است و مراد از ظلم يا اعم از آن يا خصوص ترك عدالت در نصيب و سهم و تجاوز به حقوق و ملك ديگران و انواع خيانت ها است. و در صورتى كه به تنهايی در كلامى آورده شوند، دلالت جور بر جور در حكم اظهر است از دلالت آن بر مطلق بی عدالتی و ترك ميانه روی و لذا اطلاق ظالم به خاين و متجاوز به نفس و مال و ناموس غير ابلغ و اغلب است از جابر، چنانكه اطلاق قسط در خصوص نصيب و سهم به عدل و اقامه حقوق اظهر از عدل است، هر چند به ملاحظه قرائن و مناسبات ظهور اين كلمات متفاوت مى شود كه بايد در مواردى كه به تنهائی مذكور مى شوند قرائن حاليه و مقاليه را در فهم مقصود گوينده در نظر گرفت؛ «روي زمين را از عدل و داد پر مي کند پس از آن که با ظلم و جور پر شده باشد».

در اينجا، سخن را در اين رساله به پايان مى رسانيم و خوانندگان كاوشگر و معرفت جو را به كتاب هاى محققين علما و آگاهان به كتاب و سنّت و معارف آل محمّد علیهم السلام ارجاع مى دهيم و فقط به پرسشى كه ممكن است براى بعضى در رابطه با مطالب گذشته پيش بيايد در خاتمه اين رساله جواب مى دهيم:

پرسش اين است كه: آنچه گفته شد از وابستگى جهان به وجود امام علیه السلام در صورتى صحيح است كه امام و حجت همراه با وجود عالم، همواره و حتى قبل از خلقت آدم و حوّا، وجود داشته باشد، اما درصورتى كه سلسله حجج الهى به وجود آدم منتهى شود، يا به عبارت ديگر از او آغاز گردد، ساير اجزاى عالم، قبل از خلقت حجج، چه وابستگى به وجود آنها خواهند داشت و چگونه اين وابستگى قابل توجيه است؟

پاسخ اينكه:

اولاً: برحسب بعضى از توجيهات كه يادآور شديم، حتى اگر شخصى كه اكمل و اشرف كائنات است و وجود جهان وابستة به اوست، بعد از خلقت عالم و به صورت يك جزء و يك واحد از اجزاى عالم آفريده و موجود شود، وابستگى سايرين به وجود او قابل انكار نخواهد بود و به قول خاقانى همان وجود او، بعد از اينكه جهان مراحلى را طى كرد، دليل بر كمال اوست.

خاقانى گويد:

ص: 67

اگرچه بعد همه در وجودش آورده

وجود آخر او بر كمال اوست گوا

نه سوره از پس ابجد همى شود مرقوم

نه معنا از پس اسما همى شود پيدا

نه روح را پس تركيب صورت است نزول

نه شمس را ز پى صبح صادق است ضيا

ثانياً: برحسب اخبار معتبر، انوار پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و ائمه طاهرين علیهم السلام پيش از همه، خلق شده اند(1) و«أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللهُ»، آن بزرگواران بوده اند و از حضرت مولا اميرالمؤمنين علیه السلام نقل شده است كه فرمود:

«كُنْتُ مَعَ الْأَنْبِيَاءِ سِرّاً، كَمَا كُنْتُ مَعَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله جَهْراً»؛(2)

ص: 68


1- . اين احاديث را - خصوصاً در مورد پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و اميرالمؤمنين علیه السلام - اهل سنّت مانند ابن مردويه و ابن سعد و بزاز و طبرانی و احمد و بخاری و حاكم و بيهقی و ابن ابى شيبه و ابن جرير و ابن ابی حاتم و ديلمی و عبدالله بن احمد و ابن عبدالبّر و خطيب و ابن مغازلی و ابن عساكر و ابن حجر و رافعى و محب طبرى و جماعتى ديگر نيز روايت كرده اند. براى نمونه مراجعه شود به تفسير آيه 7 سوره احزاب: «وَ إِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثَاقَهُمْ وَمِنْكَ وَمِنْ نُوحٍ» در تفسير الدرالمنثور سيوطی (ج5، ص183 – 184) و روح المعانی آلوسى (ج11، ص152) و نيز به تاريخ مدینة دمشق (ترجمة الامام علی بن ابی طالب علیه السلام )، ابن عساكر (ج1، ص151 - 152، ح185 و 186) و كفايةالطالب، گنجی شافعی (باب87، ص315) و ميزان الاعتدال (ذهبی، ج2، ص130) و مناقب ابن مغازلی (ص120 – 121) و فرائدالسمطين، جوینی خراسانی (ج1، ص36 - 37، باب1، ح1، ص41 – 43، باب2، ح5 و 6 و 7، ص44، ح8) و كتا ب هاى ديگر. و نیز اگر كسی بخواهد بر تواتر اخباری كه دلالت بر سبقت خلقت پيغمبر صلی الله علیه و آله و اميرالمؤمنين علیه السلام بر حسب کتاب های معتبر عامّه و خاصّه (شيعه و سنّی) مطلع شود، به كتاب عبقات الانوار و جلد پنجم خلاصه آن، كه مربوط به حديث نور است، مراجعه نمايد. ر.ک: حسینی میلانی، نفحات الازهار، ج5.
2- . در كتب عامّه است كه حضرت رسول صلی الله علیه و آله به اميرالمؤمنين علیه السلام فرمود: «یَا عَلِیُّ كُنْتَ مَعَ الْأَنْبِيَاءِ سِرّاً وَمَعِي جَهْراً؛ تو در سرّ و پنهان با پيامبران گذشته بودی، و با من هستی در ظاهر و آشكار». حسینی میلانی، نفخات الازهار، ج5، ص111، 305.

رواياتى كه در گزارش معراج حضرت رسول صلی الله علیه و آله وارد شده و همچنين بعضى احاديثى كه در تفاسير آياتى مثل:

﴿وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ﴾؛(1)

وارد شده نيز، بر اين دلالت دارند كه انوار خمسة طيّبه و ساير ائمه معصومين علیهم السلام پيش از ظهور و تجلى آنها در اين جهان آفريده شده اند، و بعضى از پيامبران، مانند حضرت ابراهيم خليل الله علیه السلام به ديدار و زيارت آن انوار نايل شده و به آن بزرگواران در حوائج مهم و شدايد متوسل شده و خدا را به حق آنها خوانده اند، و يكى از نكته ها و اسرار اينكه عيسى علیه السلام ، با آن مقام كلمة اللهى و روح اللهى، برحسب اخبار متواتر كه ازطريق سنى و شيعه روايت شده است، به حضرت مهدى علیه السلام در نماز اقتدا مى كند، همين موضع بلند و علوّ رتبه و كمال آن حضرت علیه السلام است كه بايد حتّى مثل عيسى علیه السلام به آن مقتداى جهانيان اقتدا نمايد و مؤيد اين مطلب حديث معروف از رسول اكرم صلی الله علیه و آله است كه فرمود:

«لَوْ كَانَ مُوسَى حَيّاً لَمَّا وَسِعَهُ إِلَّا إِتِّبَاعِي»؛(2)

ص: 69


1- . صافّات، 83. «همانا ابراهيم از شيعيان و پيروان اوست».
2- . ابن ابي جمهور احسائی، عوالي اللئالي، ج4، ص121. از حافظ ابونعيم نیز نقل شده است كه عمر بن خطاب گفت: خدمت رسول الله صلی الله علیه و آله رسيدم و با من كتابى بود كه از بعضی از اهل كتاب گرفته بودم، پيغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: «وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ أَنَّ مُوسى كَانَ حَيّاً الْيَوْمَ مَا وَسِعَهُ إِلَّا أَنْ يَتَّبِعَنِي؛ سوگند به آن كه جانم به دست او است، اگر موسی امروز زنده بود، جز اين كه متابعت مرا نمايد وظيفه نداشت». ر.ک: صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج10، ص302. و چه نيكو است اين شعر: وَإِنِّي وَإِنْ كُنْتُ ابْنَ آدَمَ صُورَةً فَلِي فِيهِ مَعْنىً شَاهِدٌ بِاُبُوَّتِي گرچه من در صورت و ظاهر فرزند آدم هستم اما برای من درباره او در عالم معنی گواهی هست که شاهد پدر بودنم است.

و حديث:

«آدَمُ وَمَنْ دُونَهُ تَحْتَ لِوَائي يَوْمَ الْقِيَامَةِ»؛(1)

و چه نيكو سروده شده است:

جهان روشن از لُمعة روى او

شب قدر، تارى ز گيسوى او

چو سازد لواى خلافت بلند

در آرد سر عاصيان در كمند

نهالى است از گلشن اصطفا

ثمربخش اصحاب صدق و صفا

سرشته به آب كرامت گلش

محيط علوم لَدنّى دلش

مه رايتش ثالث ماه و خور

ز عدلش شود جمله آفاق پر

چو گردد به محراب اين مقتدا

كند پور مريم بدو اقتدا

در اين موضوع اگر بخواهيم بسط سخن بدهيم و پيرامون اين روايات و تحقيقات و لطايف و مطالبى كه علماى اهل تحقيق فرموده اند، سخن

بگوييم، از وضع اختصارى كه در اين رساله منظور است خارج خواهيم شد، با تقديم درود به صاحب مقام ولايت عظمى و امامت كبرى،

ص: 70


1- . ابن ابي جمهور احسائی، عوالي اللئالي، ج4، ص121، مجلسي، بحارالانوار، ج16، ص402؛ «آدم و غير او در روز قيامت زير پرچم من هستند».

حضرت بقيةالله، صاحب العصر و ولى الامر، حجّة بن الحسن العسكرى علیهما السلام و كلية شيعيان و مؤمنان به ولايت آن حضرت، و منتظران ظهور آن يگانه رهبر و ولىّ امر كل

علیه السلام و ضمن عرض ضراعت و مسكنت، با اين سه بيت شعر، خطاب به آستان فرشته پاسبان آن ولىّ دوران و قطب زمان نموده، رساله را پايان مى دهيم:

دل دردمند عاشق، ز محبّت تو خون شد

نه كُشى به تيغ هجرت، نه به وصل مي رسانى

نمي روم ز ديار شما به كشور ديگر

برون كنيدم از اين در آيم از در ديگر

من ارچه هيچ نِيَم، هرچه هستم آنِ توأَم

مرا مَران كه سگى سر بر آستان تواَم

و اين چند بيت را نيز از اشعار مرحوم آيت الله والد، كه تضمين اشعار معروف خواجه حافظ شيرازى است، اضافه مى كنم:

اى زيب ده عالم، مجموعة زيبايى

سرحلقة جن و انس، سردفتر دانايى

در پردة غيبت چند، اى مهر جهان پايى

اى پادشه خوبان، داد از غم تنهايى

دل بى تو به جان آمد، وقت است كه بازآيى

اى عشق تو اول فرض، در مذهب اسلامى

جان مى دهمت گر باد، آرد ز تو پيغامى

صحراى تجلّى را، از مهر بنه گامى

اى درد توام درمان، در بستر ناكامى

و اى ياد توام مونس، در گوشه تنهايى

اميد وصال تو، اى دوست جوانم كرد

عشق تو مرا فارغ، از هر دو جهانم کرد

بازآ كه فراق تو، بى تاب و توانم كرد

مشتاقى و مهجورى، دور از تو چنانم كرد

كز دست بخواهد شد، پايان شكيبايى

ص: 71

اَللَّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَزَيِّنِ الْأَرْضَ بِطُولِ بَقَائِهِ، وَاجْعَلْنَا مِنْ أَنْصَارِهِ وَأَعْوَانِهِ، وَالْمُجَاهِدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ، وَصَلِّ عَلَيْهِ وَعَلَى آبَائِهِ الطَّاهِرِينَ.

وَآخِرُ دَعْوَانَا أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ

ص: 72

کتاب نامه

1. قرآن کریم.

2. نهج البلاغه، الشريف الرضي، الامام علي بن ابي طالب علیه السلام ، تحقيق و شرح محمد عبده، بيروت، دارالمعرفة، 1412ق.

3. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، مفيد، محمد بن محمد (م. 413ق.)، تحقيق مؤسسة آل البيت علیهم السلام لتحقيق التراث، بيروت، دارالمفيد، 1414ق.

4.الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله قرطبی (م.463ق.)، تحقیق علی محمد بجاوی، بیروت، دارالجیل، 1412ق.

5. اسدالغابة فی معرفةالصحابه، ابن اثیر جزری، علی بن محمد (م. 630ق.)، تهران، انتشارات اسماعیلیان.

6. الاصابة فی تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م. 852ق.)، تحقیق عادل احمد عبدالموجود، علی محمدمعوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1415ق.

7.اعانة الطالبین، سید بکری، ابن سیدمحمدشطادمیاطی(م.1310ق.)، بیروت، دارالفکر،1418ق.

ص: 73

8. الامالی، مفيد، محمد بن محمد (م. 413ق.)، تحقيق حسين استاد ولي، علي اکبرغفاري، بيروت، دارالمفيد، 1414ق.

9. امان الامة من الضلال و الاختلاف، صافی گلپایگانی، لطف الله، قم، المطبعة العلمیة، 1397ق.

10. الانوار النعمانیه، سید نعمت الله جزائری (م. 1112 ق.)، تبریز، مکتبة حقیقت.

11. بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار علیهم السلام ، مجلسي، محمدباقر (م. 1111ق.)، تحقيق محمدباقر بهبودي، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1403ق.

12. پرتوی از عظمت امام حسین علیه السلام ، صافی گلپایگانی، لطف الله، قم، مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی مدظله العالی، 1430ق.

13.تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، احمد بن علی (م. 463ق.)، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1417ق.

14. تاویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهره، حسینی استرآبادی، سید شرف الدین علی(م. 965ق.)، قم، مدرسة الامام المهدی علیه السلام ، 1407ق.

15. ترجمة الامام علی بن ابی طالب علیه السلام من تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، علی بن حسن (م. 571ق.)،تحقیق محمدباقر محمودی، بیروت، مؤسسة المحمودی، 1398ق.

ص: 74

16.تفسیر نورالثقلین، حویزی، عبدعلی بن جمعه (م. 1112ق.)، تحقیق سیدهاشم رسولی محلاتی، قم، انتشارات اسماعیلیان، 1412ق.

17.تفسیرالصافی، فیض کاشانی، محسن بن مرتضی (م. 1091ق.)،ترجمه محمدباقر ساعدی خراسانی، تهران، نشر صفا، 1363ش.

18. تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی،احمد بن علی (م. 852ق.)، بیروت، دارالفکر، 1404ق.

19. الثاقب فی المناقب،ابن حمزه طوسی، محمد بن علی (م. 560ق.)،تحقیق نبیل رضا علوان، قم، انتشارات انصاریان، 1412ق.

20. الجرح و التعدیل، ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد (م. 327ق.)، بیروت، داراحیاء التراث العربی،1371ق.

21. الجواهرالسنيه فی الاحاديث القدسيه، حر عاملي، محمد بن حسن (م.1104ق.)،بغداد، المکتبة العلمیة، 1384ق.

22. الخصال، صدوق، محمد بن علي (م. 381ق.)، تحقيق علي اکبر غفاري، قم، نشراسلامي، 1403ق.

23. الدرالمنثور فی التفسیر بالماثور، سیوطی، جلال الدین (م. 911ق.)، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1404ق.

24. دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، بیهقی، احمد بن حسین (م. 458ق.)، تحقیق عبدالمعطی قلعجی، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1405ق.

ص: 75

25. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، آلوسی، سید محمود (م. 1270ق.)، بیروت، داراحیاء التراث العربی.

26. سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیرالعباد، صالحی شامی، محمد بن یوسف (م.942ق.)، تحقیق عادل احمد عبدالموجود، علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1414ق.

27.شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، عزالدین (م. 656ق.)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دار احیاء الکتب العربیة، 1378ق.

28. شفاءالصدور فی شرح زیارة العاشور، تهرانی، میرزا ابوالفضل، تحقیق علی موحد ابطحی، قم، چاپخانه سیدالشهداء، 1409ق.

29. شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فی الآیات النازلة فی اهل البیت علیهم السلام ، حاکم حسکاني، عبيدالله بن عبدالله (م. 506ق.)، تحقيق محمدباقر محمودي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1411ق.

30. شواهدالحق فی الاستغاثه بسید الخلق، نبهانی، یوسف بن اسماعیل (م. 1350ق.)، استانبول، انتشارات فاتح،1984م.

31. صحيفه سجاديه، الامام علي بن الحسين علیهما السلام (م. 94ق.)، قم، انتشارات الهادي، 1376ش.

32. عبقات الانوار فی اثبات امامة الائمة الاطهار علیهم السلام ، لکنهوی، سید حامد حسین (م. 1306ق.)، اصفهان،کتابخانه امیرالمؤمنین علیه السلام ، 1366 ش.

ص: 76

33. عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیه، ابن ابي جمهور احسائي، محمد بن علي(م. 880ق.)، تحقيق مجتبي عراقي، قم، مطبعة سيد الشهداء، 1403ق.

34.عیون اخبارالرضا علیه السلام ، صدوق، محمد بن علی (م. 381ق.)، تحقیق حسین اعلمی، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1404ق.

35. الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، امینی، عبدالحسین (م. 1392ق.)، بیروت، دارالکتاب العربی، 1397ق.

36. الغیبه، طوسي، محمد بن حسن (م. 460ق.)، تحقيق عبادالله تهراني، علي احمد ناصح، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1411ق.

37. الغیبه، نعماني، محمد بن ابراهيم (م. 360ق.)، تحقيق فارس حسون کريم، قم،انتشارات انوارالهدي، 1422ق.

38. فرائد السمطین فی فضائل مرتضی و البتول و السبطین و الائمة من ذریتهم علیهم السلام ، جوینی خراسانی، ابراهیم بن محمد (م.730ق.)، بیروت، مؤسسة المحمودی، 1398 ق.

39. فروغ ولایت در دعای ندبه، صافی گلپایگانی، لطف الله، قم، دفترتنظیم و نشر آثار حضرت آیة الله العظمی صافی گلپایگانی مدظله العالی، 1392ش.

40. الفصول المهمة فی معرفة الائمه، ابن صباغ مالکی، علی بن محمد (م. 855ق.)،تحقیق سامی غریری، قم، دارالحدیث، 1422ق.

ص: 77

41. الکافی،کليني، محمد بن يعقوب (م. 329ق.)، تحقيق علي اکبر غفاري، تهران،دارالکتب الاسلامیة، 1363ش.

42. الکشف و البیان فی تفسیر القرآن (تفسیر ثعلبی)، ثعلبی، احمد بن ابراهیم (م. 427ق.)، تحقیق ابن عاشور،ساعدی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1422ق.

43. کشف الاستار عن وجه الغائب عن الابصار، محدث نوری، میرزا حسین (م. 1320ق.)، المطبعة الجدیده.

44. کفایةالاثر فی النص علی الائمة الاثنی عشر علیهم السلام ، خزاز قمی، علی بن محمد (م. 400ق.)، تحقیق سیدعبداللطیف حسینی کوه کمری، قم، انتشارات بیدار، 1401ق.

45.کفایة الطالب فی مناقب علی بن ابی طالب علیه السلام ، گنجی شافعی، محمد بن یوسف (م.658ق.)، تهران، داراحیاء تراث اهل البیت علیهم السلام ،1404ق.

46. کمال الدین و تمام النعمه، صدوق، محمد بن علي (م. 381ق.)، تحقيق علي اکبر غفاري، قم، نشر اسلامي، 1405ق.

47. لسان العرب، ابن منظور، محمد بن مکرم (م. 711ق.)، قم،نشر ادب الحوزه، 1405ق.

48.لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (م.852ق.)، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1390ق.

49.مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، فضل بن حسن (م.548ق.)،تحقیق عده ای از محققین، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1415ق.

ص: 78

50. المسائل الخمسون فی اصول الدین، فخر رازی،محمد بن عمر(م.606ق.)، تحقیق احمد حجازی سقا، القاهرة، المکتبة الثقافیة، 1989م.

51. المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله (م.405ق.)، تحقیق یوسف مرعشلی، بیروت، دارالمعرفه.

52. مشارق انواراليقين فی أسرار أميرالمؤمنين علیه السلام ، حافظ برسی، رجب بن محمد (م. 813ق.) تحقيق سید علي عاشور، بيروت، مؤسسةالاعلمی، 1419ق.

53.معارج الوصول، محقق حلی، جعفر بن حسن (م. 676ق.)، تحقیق محمدحسین رضوی، قم، مؤسسة آل البیت علیهم السلام ،1403ق.

54. المعجم الاوسط، طبرانی، سلیمان بن احمد (م. 360ق.)،دارالحرمین، 1415ق.

55. المعجم الصغیر، طبرانی، سلیمان بن احمد (م. 360ق.)، بیروت،دارالکتب العلمیه.

56. المعجم الکبیر، طبرانی، سلیمان بن احمد (م. 360ق.)،تحقیق حمدی سلفی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1404 ق.

57. مناقب الامام علی بن ابی طالب علیه السلام ، ابن مغازلی، علی بن محمد (م. 483ق.)، بیروت،دارالاضواء، 1444ق.

58. مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب،محمد بن علي (م. 588ق.)،تحقيق گروهي از اساتيد نجف اشرف، النجف الاشرف، المکتبة الحیدریة، 1376ق.

ص: 79

59. منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر علیه السلام ، صافی گلپایگانی، لطف الله، تهران، مکتبة الصدر.

60.منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، خوئی، میرزا حبیب الله (م. 1324ق.)، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1348ش.

61. میزان الاعتدال فی نقدالرجال، ذهبی، محمد بن احمد(م.748ق.)، تحقیق علی محمد بجاوی، بیروت،دارالمعرفه.

62. نفحات الازهار فی خلاصة عبقات الانوار، حسینی میلانی، سید علی، چاپخانه مهر، 1414ق.

63. نوید امن و امان، صافی گلپایگانی، لطف الله، قم، انتشارات مسجدمقدس جمکران، 1390ش.

64. النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ابن اثير، مبارک بن محمد (م. 606ق.)، تحقيق طاهر احمد الزاوي، محمود محمد طناحي، قم، انتشارات اسماعيليان، 1364ش.

65.الوافی، فیض کاشانی، محسن بن مرتضی (م. 1091ق.)، تحقیق سید ضیاء الدین حسینی، اصفهان، کتابخانه امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، 1406ق.

66. ینابیع المودة لذوی القربی، قندوزی، سلیمان بن ابراهیم (م. 1294ق.)، تحقیق سید علی جمال اشرف حسینی، دارالاسوة، 1416ق.

ص: 80

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109