سرشناسه:آصفی، هادی، 1330 -
عنوان قراردادی:الزيارة المفجعة. فارسی. شرح
Mofje'ah prayer*. Persian. Commentaries
عنوان و نام پديدآور:آشنای ناشناخته: شرحی بر زیارت مفجعه حضرت زینب سلام الله علیها/ هادی آصفی؛ [تقریظ به قلم محمدرضا سنگری]؛ [و مقدمه ی علی اکبر مهدی پور].
مشخصات نشر:تهران : نشر جمهوری، 1396.
مشخصات ظاهری:252 ص..م س21/5 ×14 ؛
شابک:149000﷼: 978-600-7630-97-6
وضعیت فهرست نویسی:فاپا
یادداشت:کتابنامه: ص. [245] - 252؛ همچنین به صورت زیرنویس.
عنوان دیگر: شرحی بر زیارت مفجعه حضرت زینب سلام الله علیها.
موضوع:الزيارة المفجعة -- نقد و تفسیر
موضوع:Mofje'ah prayer* -- Criticism and interpretation
شناسه افزوده:سنگری، محمد رضا، 1333 -
شناسه افزوده:مهدی پور، علی اکبر، 1324 -، مقدمه نویس
رده بندی کنگره:BP271/7 /م7 آ6 1396
رده بندی دیویی:297/772
شماره کتابشناسی ملی:4605401
ص: 1
ص: 2
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 3
ص: 4
تقدیم
بروح پاکت ادم
محرم السادات آصفی
که با آرزوی زیارت سالار شهیدان
حضرت اباعبد الله الحسین علیه السلام
رخ در نقاب خاک
کشید .
ص: 5
ص: 6
پیش گفتار ................11
مقدمه به قلم دانشمند محقق حضرت حجة الاسلام و المسلمین استاد علی اکبر مهدی پور19
زیارت، زیارت نامه، زیارت مفجعه ....................19
آداب زیارت ..........................20
زیارت مفجعه ......................22
ایام زیارتی حضرت زینب علیها السلام ....23
پاداش زیارت حضرت زینب علیها السلام ... 24
حرم مطهر حضرت زینب علیها السلام در شام .... 26
در حریم حضرت زینب علیها السلام ...................27
در سایه یار خطبه ی حضرت زینب علیها السلام ... 28
کتاب حاضر ............... 29
تقریظ به قلم استاد محقق دکتر محمد رضا سنگری ... 31
معنای زیارت ...................37
ثواب زیارت مؤمن .................38
ثواب زیارت اهل قبور ................38
زیارت پیامبر و ائمه و فرزندان ایشان علیهم السلام ....39
سلام .............. 42
ص: 7
حضرت زینب کبری علیها السلام .... 45
ولادت .........................45
نام و کنیه ی آن حضرت ... 46
القاب آن حضرت.... 47
وفات حضرت زینب علیها السلام.... 47
وفات یا شهادت؟ .....48
مدفن حضرت زینب علیها السلام..... 49
شرح زیارت مفجعه .............51
فرزندان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ....53
لوای حمد .... 59
معراج پیامبر صلی الله علیه و آله .........61
خلق عظیم ................67
ذکر الحکیم .... 69
مقام محمود.... 70
صفوة الانبیاء و علم الاتقیاء و..... ............ 72
بهترین خلق خداوند ......... 75
علم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ..............77
برتری آن حضرت بر انبیاء گذشته ......................... 77
زیبایی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ........................... 79
اقرار انبیای الهی به رسالت و ولایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ....80
آخر الابد بعد فناء الدنیا و اهله ..................82
یعسوب الدین ...................96
حساب الناس .......................... 109
واقعه ی غدیر ........ 111
تغییر قبله .....134
ص: 8
مسجد قبلتین ...... 136
حیدر الکرار .....140
بهای بهشت دوستی اهل بیت علیهم السلام است .... 144
کیفیت دفن امام حسین علیه السلام و سایر شهداء ..... 159
رؤیای ام سلمه ............160
آمدن امام سجاد علیه السلام برای دفن پدر .............. 162
بانیان حرم امام حسین علیه السلام و شهدای کربلا ................. 166
دفن امام حسین علیه السلام به روایت دیگر ............... 167
1- اعطایی ...........................186
2 - اکتسابی ....................186
قلب چیست؟ ...................200
جمع آوری کودکان .... 205
گفت و گوی حضرت زینب علیها السلام با ابن زیاد ........ 215
خاتمه ............ 225
سپاس......... 225
اسطوره ی صبر ............ 227
یادگار علی علیه السلام .......... 234
ماه در محاق ........ 241
منابع و مآخذ .....245
دیگر آثار مؤلف .... 253
ص: 9
ص: 10
هنگامی که مشغول تهیه ی مطالب جهت تالیف کتاب شکوفه های رسالت (آشنایی با امام زادگان ری، تهران و شمیرانات) بودم، به ذهنم رسید که چرا برای حضرت زینب کبری علیها السلام ، زیارتنامه ی مأثور وجود ندارد و یا لااقل به دست ما نرسیده است؟ او که قهرمان، راهنما و آموزگار اسیران دشت نینوا، در سفر اسارت از کربلا تا شام و از شام تامدینه بود که سفرا و آموزنده و سازنده بود و گرچه این بانو در عداد معصومین علیهم السلام نبود ولی به اذن خدا قوهی متصرفه داشت و حضرت امام زین العابدین علیه السلام او را عالمه ی غیر معلمه خواند، کسی که عملا معانی حقیقی عشق و عاطفه و مهر و مودت را آمیخته به حلم، صبر و شکیبایی در مصیبت آن هم مصیبت عظمی نشان داد، او که در آن سفر تاریخی فراموش ناشدنی فضل و فضیلت، دانش و بینش، عبادت و تقوی را با عصمت و طهارت به هم آمیخت، چنان که چشم روزگار حیران است. این در حالی است که برای ابراهیم فرزند هجده ماهه ی پیامبر نه و نواب اربعه ی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، فاطمه بنت اسد، حتی هانی بن عروه و عقیل بن ابی طالب علا و... زیارتنامه نوشته شده و در مفاتیح الجنان و کتب دیگر موجود است.
چه حکمتی بوده که برای آن علیا مخدره حضرت زینب کبری علیها السلام دومین زن بزرگ در میان بزرگ ترین زنان اهل بیت علی که زندگی شریفش پر از فضایل و کرامات بوده و عظمت و بزرگی و قداست و معنویت در آن موج می زند، زیارتنامه ای به دست ما
ص: 11
نرسیده و الله العالم.
البته در کتب ادعیه و زیارات به دو زیارتنامه بر می خوریم به یک نام، «مفجعه»(1) و عموم مردم با یکی از آن دو آشنایی دارند، که برای آگاهی بیشتر خوانندگان در حد توان به آن دو زیارتنامه اشاره می شود:
1- زیارت مفجعه امام حسین علیه السلام که در کتاب «مفتاح الجنان» ذکر گردیده است.
2- زیارت مفجعه حضرت زینب علیها که کرارا چاپ و در دسترس عموم قرار دارد.
آشنایی بیشتر مردم با زیارتنامه ی دومی است، این که بعضی اهل علم هم به زیارت مفجعه ی حضرت زینب علی رغبتی نشان نمی دهند، انتقادی است که مرحوم شیخ عباس قمی به به زیارت مفجعه داشته اند، ولی متاسفانه ایشان به زیارت مفجعه یی بدون ذکر صاحب آن اشاره نموده اند و این شائبه به وجود آمده: منظور وی زیارت مفجعه ی حضرت زینب علی است، در صورتی که با بررسی به این نتیجه رسیدیم که نظر شیخ رحمه الله به زیارت مفجعه ی امام حسین علیه السلام است زیرا حضرت ایشان در کتاب ارزشمند مفاتیح الجنان، وقتی که زیارت وارث را با جمله ی «فافوز معکم» ختم می کند می گوید: این دعا را من از کتاب های معتبری هم چون کتاب مصباح المتهجد شیخ طوسی نقل کرده ام اما عده ای فقراتی بر آن اضافه کرده اند که همه زیادی (و از خودشان است. در ادامه شیخ عباس قمی به نقل از استاد خود مرحوم میرزا حسین نوری به کتاب مفتاح الجنان اشاره کرده و بیان می دارد که این کتاب، در آن زمان میان مردم رواج و به قول مرحوم شیخ عباس، کتاب مرجع عوام، خواص، عرب و عجم بوده است.
ایشان کلام استادش را چنین کامل می کند: امروز کتاب مصباح المتهجد، اقبال، مصباح الزائر و بلدالامین و ... متروک شده و چنین مجموعه هایی شایع گشته است. او در ادامه کلامش به چند مورد از تحریفات اشاره کرده و می نویسد:
ص: 12
الف: با بودن این همه زیارات ماثوره (برای امام حسین علیه السلام) زیارت مفجعه جعل میکنند.
ب: در دعاهای معتبر مجیر در هشتاد موضع کلمه ی «بعفوک» را اضافه کرده اند. بعد از مراجعه به کتاب مفتاح الجنان، مشخص می شود که برخی از موارد اشاره در این کتاب یافت می شود و در نتیجه زیارت مفجعه یی که مرحوم شیخ عباس قمی و از آن انتقاد کرده زیارت مفجعه ی حضرت زینب غلیل نبوده بلکه زیارت مفجعه ی امام حسین علیه السلام است که در کتاب مفتاح الجنان موجود است می باشد. و بنابر تحقیق شیخ آقابزرگ تهرانی ، نویسنده ی آن شیخ اسدالله تهرانی حایری بوده که در سال 1333 هجری قمری در مشهد رضوی از دنیا رفته است.(1) این کتاب در ابتدا در حاشیه ی زادالمعاد علامه ی مجلسی اعلی الله مقامه بوده ولی اخیرا همراه با زادالمعاد به صورت متن به چاپ رسیده است.
اما زیارت مفجعه ی حضرت زینب کبری علیها السلام، زیارتنامه ای است که اگر چه ماثور نیست ولی دارای مضامین عالیه بوده و در بردارنده ی گوشه یی از مقامات و مصایب آن بانوی جلیل القدر و عالمه ی بلامعلمه است و تنها ایراد و اشکالی که از این زیارتنامه گرفته اند، ماثور نبودن آن است، یعنی که از معصوم علیه السلام روایت نشده که لازم است در این مورد نیز مطالبی به نظر خوانندگان عزیز برسد.
آیا تمامی امام زادگان زیارت ماثوره دارند؟ آن دسته از امام زادگانی که زیارت ماثوره دارند کدامند؟ اصولا متن زیارت اگر از معصوم نباشد اشکالی دارد؟ متن زیارتنامه هایی که از معصوم ا وارد نشده از چه کسانی است؟ حاج ملاهاشم خراسانی و امام زادگان را به چهار قسمت تقسیم نموده اند و در صنف اول می نویسد:
امام زاده هایی که علاوه بر شرافت نسب، شان و جلالت قدر شان معلوم
ص: 13
است و محل دفن ایشان نیز، مشخص و استحباب زیارت آنان از طریق ائمه اطهار علیهم السلام وارد شده است و زیارت نامهی مخصوص هم جهت ایشان وجود دارد سه نفر هستند.
1- حضرت قمر بنی هاشم عباس بن علی علیهما السلام 2- حضرت علی اکبر علیه السلام 3- حضرت فاطمه معصومه علیها السلام که زیارت مخصوصی از ائمه ی معصومین علیهم السلام در باب ایشان به ما رسیده... و یک نفر هم از غیر معصومین که هم جلالت قدرش معلوم است، هم محل دفنش، و هم زیارت ماثوره دارد و آن جناب حمزة بن عبدالمطلب است که در احد، در یک فرسنگی مدینه ی طیبه مدفون است و امتیاز مخصوص ایشان آن است که در زیارت ایشان نماز هم وارد است»(1) با عنایت به فرمایش حاج ملاهاشم خراسانی رحمه الله که فقط برای سه نفر از امام زاردگان زیارت ماثوره وجود دارد، زیارت نامه های دیگر امام زادگان عظام، بلاواسطه یا با واسطه مانند: امام زاده عبدالعظیم و امام زاده حمزه علیهما السلام مدفون در شهرری که از معاریف امام زادگان می باشند و دیگر امام زادگان مدفون در شهرهای دیگر ایران اسلامی و سایر نقاط جهان از تالیفات علما و دانشمندان اسلامی است از جمله زیارت نامه ی حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام از آیت الله آقا جمال الدین خوانساری رحمه الله(2) می باشد.(3)
ص: 14
و آیت الله محمد باقر کجوری رحمه الله (1) نیز دو زیارتنامه برای حضرت عبدالعظیم علیه السلام بیان داشته اند.(2) و هم چنین شیخ محمد علی قمی رحمه الله (3) نیز در کتاب ارزشمند خود انوارالمشعشعین جهت امام زاده یحیی علیه السلام زیارت نامه ی انشاء نموده اند.(4) زیارت مفجعه نیز طبق تحقیق آیت الله شیخ آقابزرگ تهرانی رحمه الله(5) انشای مولا
ص: 15
محمد رسول کاشانی از شاگردان ملا احمد نراقی رحمه الله(1) می باشد.(2) برای این زیارت نامه سه شرح نوشته شده که یکی از آنها را از علمای هندوستان و به زبان اردو، وشرح دیگر را مولی محمد صادق دارابی(3) عارف شاعر، متخلص به عندلیب متوفی و مدفون
ص: 16
در مدینه در سال 1298 قمری می باشد.
سومین شرح زیارت مفجعه ی حضرت زینب سلام الله را، محمد جعفر بن حاج علی اصغر در تاریخ 1283 قمری تالیف نموده اند، که نسخه ی خطی این کتاب در کتابخانه ی حضرت شاهچراغ، در شیراز به شمارهی 2458 به تاریخ کتابت 1346 قمری موجود است.(1) از آن جا که این زیارتنامه (مفجعه) دارای مضامین عالیه و متضمن مصایب، رنجها وآلام أن علیا مخدره، و نیز شجاعت، شهامت و سخنوری بانویی که با آن همه مصایب، شداید و از دست دادن عزیزانش با استقامت و استواری سخنان ابن زیاد و یزید را پاسخ دندان شکن داد که هنوز پس از قرون متمادی خطبه ی آن بانو در کوفه، هم چون مشعلی فروزان برای هدایت گمراهان، پرتو افشانی می کند، چنان که اشاره شد سه شرح بر آن زیارت نوشته شده که نگارنده هر چه سعی نمودم به نسخه یی از آن ها دست یابم میسر نشد، لذا، این بی بضاعت ناتوان بر آن شدم که به قصد رجاء تیمنا از باب تبرک و تقرب شرح مختصری را با استعانت از آن بانوی با عظمتی که از کرامتش این بس که امام معصوم از او درخواست دعا در نماز شبش می کند بنویسم و پای در این راه پر پیچ و خم بگذارم و امیدوارم که آن زهرای ثانی و آن عالمه ی بلا معلمه در این راه بس ژرف و عظیم با آن صبر جمیل خویش مرا یاری دهد که می دانم بی مدد آن بی بی، این کار به انجام نخواهد رسید.
و امیدوارم که آن عقیله ی بنی هاشم این بضاعت مزجاة راکه ران ملخی است به دربار سلیمان از این ذره ی بی مقدار پذیرفته و در روز لا ینفع مال ولا بنون دست گیرم باشد.
و از درگاه ایزد قادر متان مسئلت دارم که مرا مشمول عفو و غفران خویش قرار داده و بیامرزد نیز از ارباب علم و ادب استدعا دارم چنان چه به اشتباهی برخورد
ص: 17
18 آشنای ناشناخته نمودند به قلم عفو اصلاح و تذکر دهند.
در پایان سپاس خویش را از محبت های بی دریغ عزیزانی که در به ثمر رسیدن این اثر مرا یاری داده اند ابراز داشته و برایشان آرزوی سلامتی و حسن عاقبت دارم.
از فاضل گرامی و دوست نامی حضرت استاد حسین استاد ولی، که با دقت نظر هر چه تمامتر متن زیارتنامه را ویرایش نموده و این حقیر را مرهون محبت خویش ساختند.
دانشمند محقق حضرت حجت الاسلام و المسلمین، استاد علی اکبر مهدی پور که ذره پروری داشته و هم چون گذشته حقیر را رهین محبت خویش نموده و با نوشتن مقدمه ای مشروح به جایگاه این مجموعه افزودند.
موفقیت ایشان را در ترویج، تبلیغ و پاسداری از فرهنگ غنی اسلامی و ولایت با زبان و قلم از درگاه ایزد بی نیاز مسئلت دارم.
محقق و پژوهشگر هم روزگار، استاد دکتر محمدرضا سنگری که با نوشتن تقریظ با قلم شیوای خویش بر این و جیزه به زینت معنوی آن افزوده اند. موفقیت ایشان را در پاسداری از فرهنگ و ادب اسلامی و ولایت از درگاه ایزد متعال مسئلت دارم.
از ادیب اریب، استاد عباس تفگری آرانی که مانند همیشه نگارنده را مشمول لطف خویش قرار داده و در مدت تالیف کتاب در بازخوانی بعضی روایات و استخراج مصادر، تصحیح و مقابله و ویرایش از هیچ کوششی دریغ نورزیدند.
از مدیر و مؤسس انتشارات جمهوری جناب آقای حاج حسن اسدی دامت توفیقاته که با آغوش باز در طبع و نشر این کتاب همکاری و مساعدت مبذول داشته و این حقیر را مانند گذشته مورد محبت و لطف خویش قرار دادند.
دوم محرم الحرام 1438 قمری سالروز ورود کاروان حسینی به کربلا سیزدهم مهرماه 1395 خورشیدی هادی آصفی
ص: 18
خلیل پیشتاز اهل لغت، زیارت را به معنای دیدار معنی کرده، ولی ابن فارس که لغات را براساس ریشه یابی شرح می دهد، در مورد زیارت می نویسد:
گلواژه ی «زیارت» فقط یک ریشه دارد و آن به معنای روی آوردن به چیزی و روی گردانی از غیر آن می باشد.(1) زائری که به قصد زیارت یکی از اولیای الهی، رخت بسته، از خانه و کاشانه اش حرکت کرده، به دیار معشوق می شتابد، در واقع از همه چیز و همه کس روی بر می تابد و به سوی محبوب دلش روی می آورد.
زیارت اولیای الهی، از وظایف شرعی هر فرد با ایمان است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:
هر کس مرا بعد از وفاتم زیارت کند، همانند کسی است که مرا در حال حیاتم زیارت کرده باشد و من گواه و شفیع او خواهم شد در روز رستاخیز.(2) در حدیث دیگری خطاب به مولای متقیان فرمود:
هر کس مرا در حال حیات و یا پس از مرگم زیارت کند، یا تو را در حال حیات
ص: 19
و یا پس از وفاتت زیارت کند، یا یکی از دو فرزندانت را در حال حیات و یا پس از وفاتشان زیارت کند، من ضمانت میکنم که در روز قیامت او را از شداید نجات بدهم و در درجه ی خود قرار دهم.(1) صاحب جواهر پس از نقل این حدیث می فرماید:
از این حدیث شریف استفاده می شود که زیارت غیر معصومین از ذریه ی آن حضرت نیز مستحب می باشد.(2) حضور در اماکن زیارتی پیوند ناگسستنی نیرومندی بین زائر و اولیای الهی ایجاد می کند، روح و روان را پرورش می دهد، در تصحیح اعتقادات، تهذیب نفس و تعدیل عمل نقش به سزائی ایفا می کند.
آیة الله نراقی می فرماید:
نفوس نیرومند قدسی، پس از ارتحال و ارتقاء به عالم تجرد، نهایت احاطه و استیلاء را بر امور جهان پیدا میکنند، از هر کسی که به زیارتشان برود آگاهی پیدا میکنند، در خواست ها، توسل ها و شفاعت طلبی شان را به خوبی احساس میکنند و در رفع مشکلات، آمرزش گناهان، برآورده شدن حاجتها و رفع گرفتاری هایشان در پیشگاه حضرت احدیت شفاعت می کنند.(3)
به هنگام تشرف به مشاهد مشرفه، آداب فراوانی از پیشوایان معصوم علیهم السلام رسیده، که 50 مورد از آنها را در «نبراس الرائر» و 60 مورد از آنها را در کتاب «نبراس الفائزین» آورده ایم.(4) یکی از آداب زیارت خواندن زیارت نامه می باشد.
زیارت نامه های وارده از پیشوایان معصوم، اقیانوسی از معارف می باشد، که زائر
ص: 20
به هنگام قرائت آن، باید به دقت به مضامین آنها توجه کند.
در میان مخدرات اهل بیت، فقط برای حضرت فاطمه علیها السلام و حضرت معصومه علیها السلام از معصومین علیهم السلام زیارت نامه رسیده است.
بسیار بعید است که برای حضرت زینب علیها السلام زیارت نامه ای صادر نشده باشد، به احتمال قوی در تهاجم به کتابخانه های علمای شیعه طعمه حریق شده است.
سوگمندانه باید گفت: به هنگام تهاجم معاندان به کتابخانه ی شیخ طوسی، به سال 449 ق هشتاد هزار نسخه خطی به عمد در آتش کین سوخت.(1) یک سال بعد به هنگام ورود طغرل بیک به بغداد بیش از ده هزار جلد در کتابخانهی شاپوربن اردشیر، وزیر بهاء الدولة، طعمه ی حریق شد.(2) در طول قرون و اعصار ملیون ها نسخه ی خطی عالمان شیعه در کتابخانه های اسکندریه، بغداد، اندلس و به فرمان خلفای بی فرهنگ به تل هایی از خاکستر تبدیل شده است.
معمار سقیفه روزی فرمان داد که هر کس احادیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را نوشته است، بیاورد.
دفاتر را آوردند و روی هم انباشتند، آنگاه فرمان داد که همه اش را آتش بزنند و به تلی از خاکستر تبدیل کنند.(3) صلاح الدین ایوبی به پیروی از معمار سقیفه همه ی کتب نفیس و بی نظیر فاطمیون را در قاهره به یغما برد.
کتابخانه ای که از عجایب دنیا بود و تعداد کتاب هایش به دو ملیون نسخه می رسید.(4) کتاب های 35 کتابخانه ی مهم جبل عامل، توسط احمد پاشا جرار به عگا منتقل شده، به مدت شش روز تنورهای نانوایی ها و فرهای حلوایزی را با آنهاگرم
ص: 21
نگه داشتند! با توجه به این جنایات که توسط پیروان مکتب خلافت در مورد آثار فرهنگی شیعه انجام شده، آنچه از آثار علمای شیعه باقی مانده جای تعجب است.
اگر کتاب های ادعیه و زیارات تدوین شده توسط علمای شیعه در کشاکش روزگار سالم مانده بود، احتمالا چندین زیارت مأثور برای عقیلة العرب در دست بود.
اکنون که زیارت مأثوری به دست ما نرسیده، باید به زیارات غیر مأثور بسنده کنیم.
در میان زیارت نامه های غیرمأثور، تعدادی زیارت نامه برای عقیله ی بنی هاشم در کنج کتابخانه ها موجود است، که به شماری از آنها اشاره می کنیم:
1. زیارت حضرت زینب، از محمد جواد یزدی، که یک قرن پیش (1343 ق) کتابت شده، نسخه ی خطی آن در کتابخانه ی مرحوم آیة الله گلپایگانی در قم موجود است.(1) 2. زیارت مفجعه ی حضرت زینب علیها السلاما، همراه با ترجمه ی فارسی، به قلم شادروان محمود اشرفی، چاپ تهران، 1348ش.
3. زیارت مفجعه ی حضرت زینب علیها السلام، همراه با ترجمه ی فارسی، به قلم علامه حاج شیخ عباس مصباح زاده، چاپ تهران، 1369ش.(2) 4. زیارت مفجعه ی حضرت زینب علیها السلام، همراه با ترجمه ی فارسی، به قلم مهدی ملتجی، چاپ تهران، 1353ش.
5. الزیارة المفجعه الکبری، همراه با ترجمه ی فارسی، تدوین محمد رسول کاشانی، از شاگردان مولا احمد نراقی، به خط مؤلف، به تاریخ 1285 ق.(3)
ص: 22
6. الزیارة المفجعة الصغری، از همان مؤلف، با همان مشخصات.
7. الزیارة المفجعة الوسطی، از همان مؤلف، با همان مشخصات.
شیخ آقا بزرگ تهرانی، هر سه نسخه را در کتابخانه ی شیخ حسین بروجردی در نجف اشرف دیده است.
8. زیارة مفجعة زینب علیها السلام، به قلم یکی از فضلای نجف اشرف، چاپ نجف 1383 ق.(1) 9. زیارت نامه ی مختصر علیا مخدره، به نظم اثر طبع مرحوم شیخ حسن مولوی قندهاری، متوفای 1419ق، چاپ بینابی تا 10. شرح زیارت مفجعه، به زبان اردو، تألیف برخی از علمای هند.(2) 11. شرح زیارت مفجعه، تألیف: محمد جعفر بن حاج علی اصغر، که نسخهی خطی آن در کتابخانه ی شاه چراغ در شیراز به شمارهی 2458 ، تاریخ کتابت 1346 ق. موجود است.
12. شرح الزیارة المفجعة، تألیف: محمد صادق دارابی، متخلص به «عندلیب» متوفای 1298 ق.(3)
در همه ی ایامی که برای آن حضرت حادثه ای رخ داده، زیارت حرم مطهر آن حضرت شایسته است، که به تعدادی از آنها اشاره می کنیم:
ا. روز ولادت با سعادت آن حضرت: پنجم جمادی الاولی.
2. روز وفات آن حضرت: 15 رجب المرجب.
3. روز حرکت آن حضرت از مدینه منوره: 28 رجب.
4. روز ورود آن حضرت به مکه ی معظمه : هشتم ذی الحجة الحرام.
ص: 23
5. روز ورود آن حضرت به سرزمین کربلا: دوم محرم الحرام.
6. روز شهادت برادران، برادر زادگان و دو فرزند دلبندش: روز عاشورا.
7. روز اسارت خاندان عصمت و طهارت: یازدهم محرم الحرام.
08 روز ورود به کوفه و ایراد خطبه ی آتشین: دوازدهم محرم الحرام.
09 روز ورود به شام: دوم ماه صفر.
10. روز ورود به کربلا: روز اربعین.
11. روزهای شادی خاندان عصمت و طهارت: میلاد پیامبر اکرم، میلاد مولای متقیان، میلاد حضرت فاطمه، میلاد امام حسن و امام حسین، روز مبعث، عید غدیر، روز مباهله و روز نزول سوره ی «هل اتیه.
12. همه ی روزهای غم و اندوه اهل بیت علیهم السلام : شهادت پیامبر اکرم، شهادت حضرت فاطمه، شهادت امیر، شهادت امام حسن و امام حسین علیهم السلام .
در همه ی این ایام زیارت حضرت زینب علیک از دور و نزدیک مطلوب است.
در مورد پاداش زیارت حضرت معصومه علیها السلام روایات فراوان از پیشوایان معصوم عالی به ما رسیده، که متن 9 روایت در این رابطه را با بررسی سندی در کتاب حضرت معصومه» آورده ایم.(1) در مورد پاداش زیارت حضرت زینب علیها السلام هیچ روایتی از معصومین علیهم السلام به ما نرسیده است و این حاکی از خفقان شدیدی است که در ایام حکومت بنی امیه و بنی مروان حاکم بوده است.
بسیار بعید است که حدیثی در این رابطه صادر نشده باشد، ولی حالا که به دست ما نرسیده، می توانیم با تنقیح مناط به یکی از احادیث امام رضا علیه السلام اشاره کنیم که در مورد پاداش زیارت حضرت معصومه می فرماید:
من زار المعصومة بقم من زارنی.
ص: 24
هر کس حضرت معصومه را در قم زیارت کند، همانند آن است که مرا زیارت کرده باشد.(1) ما به تفصیل در مورد این حدیث شریف توضیح داده ایم و گفته ایم که:
تعلیق الحکم بالوصف مشعر بالعلیة.
معلق نمودن حکم به «وصف» به علت آن وصف إشعار دارد.
معنا و مفهوم حدیث چنین می شود که: چون حضرت معصومه «معصوم» می باشد، از این رو پاداش زیارت آن حضرت، همان پاداش زیارت برادرش امام رضا علیه السلام است.
مرحوم آیة الله شیخ جعفر نقدی، متوفای 1370 ق، در کتاب «زینب الکبری» شواهد عصمت حضرت زینب علیها السلام را بر شمرده است.
براساس این مقدمات نتیجه می گیریم که پاداش زیارت حضرت زینب علیها السلام پاداش زیارت برادرش سالار شهیدان حضرت امام حسین علیه السلام می باشد.
احادیث وارده در پاداش زیارت امام حسین علیه السلام بسیار فراوان است، که ما 50 حدیث به عنوان نمونه در کتاب «نبراس الرائر» در این رابطه نقل کرده ایم.(2) در این جا فقط به تعدادی از آنها اشاره می کنیم:
ا. وجوب زیارت بر افراد توانمند.(3) 2. موجب طول عمر ، افزایش روزی و مانع حوادث ناگوار می باشد.(4) 3. در بهشت در مجاورت پیامبر اکرم، امیر مؤمنان و حضرت فاطمه علیهم السلام جای داده می شود.(5) 4. موجب آمرزش گناهان گذشته و اخیرش می شود(6) 5. موجب خشنودی حضرت فاطمه علیها السلام و طلب مغفرت آن حضرت برای
ص: 25
زائر می شود.(1) همه ی این پاداش ها برای زائرین قبر مطهر حضرت زینب علیها السلام نیز انتظار می رود، که شریکة الحسین، شقیقة الحسین، نائب خاص و تداوم بخش نهضت عاشورا می باشد.
پس از انتشار کتاب «مرقد العقیلة» هیچ تردیدی برای پژوهشگران نمی ماند که حرم مطهر و مضجع منور حضرت زینب علیها السلام در شام می باشد.
پیش از انتشار این کتاب براساس اعتماد به کتاب «اخبار زینبات» اعتقاد به حرم آن حضرت در قاهره بسیار قوی بود.
محقق بی نظیر تاریخ مرحوم آیة الله حاج سید عبدالعزیز طباطبایی می فرمود:
در خدمت افتخار صفحات تاریخ، علامه ی بزرگوار مرحوم آیة الله امینی به عتبه بوسی حرم مطهر حضرت زینب در شام مشرف بودیم، عرضه داشتم:
نظر شما در مورد این حرم چیست؟ ایشان فرمود:
اینجا رمز حضرت زینب است، هر کس به آن حضرت ارادت دارد، باید به این آستان مقدس مشرف شود و این آستانه را از اعماق دل ببوسد.
پژوهشگر پرتوان مرحوم محمد حسین سابقی کتاب ارزشمندی به نام «مرقد العقیلة» تألیف نموده، با دلایل قطعی اثبات کرده که حرم مطهر آن حضرت در شام می باشد و کتاب «اخبار زینبات» را از اعتبار انداخته و اثبات کرده که آن به قلم عبیدلی نشابه نیست، بلکه قرن ها بعد از وفات عبیدلی، ساخته شده و به ایشان منسوب گردیده است.
علاقمندان را به متن عربی کتاب «مرقد العقیلة» و یا ترجمه ی آن به نام «مرقد عقیله ی بنی هاشم» به قلم محقق فرزانه، خطیب توانا، حاج آقای اهری ارجاع می دهیم.(2)
ص: 26
پس از مهاجرت شیخ طوسی به نجف اشرف، سنگ زیربنای بزرگ ترین آکادمی علمی جهان تشیع در حریم باب مدینة علم الرسول، امیرمؤمنان علیه السلام پایه گزاری شد، هزاران فقیه و مجتهد از این حوزهی هزار ساله به اقطار و اکناف جهان اعزام گردید.
بعد از حوزهی نجف، بزرگ ترین حوزه ی علمیه ی جهان تشیع در کنار مرقد مطهر و مضجع منور حضرت معصومه علیها السلام در مشهد قم برپا گردید.
قبل از تولد حضرت معصومه، امام جعفر صادق علیه السلام از گستره ی این حوزه و نقش آن در نشر علوم آل محمد علیهم السلام سخن گفته و به صراحت اعلام فرموده است که:
در آستانه ی ظهور قائم ما، دانش در شهری به نام «قم» پدیدار می شود، حتی یک نفر مستضعف در دین باقی نمی ماند..
دانش از آن جا به همه ی کشورها در شرق و غرب جهان سرازیر می شود.(1) این خبر غیبی امام علیه السلام در عصر ما تحقق پیدا کرده، پس از تأسیس دار التبلیغ از 24 کشور دانشجو در این حوزه شرکت نموده، با کوله باری از دانش به دیار خود شتافته، تشنگان معارف اهل بیت را سیراب نموده اند.
اینک از بیش از یکصد کشور در قم دانشجو هست به بهترین شیوه ای تربیت شده به کشورهای خود اعزام می شوند.
بعد از قم سومین حوزه علمیه ی شیعه در حریم حضرت زینب علیها السلام بنیادگردیده، از ده ها کشور اسلامی و غیراسلامی شیفتگان علوم اهل بیت علیهم السلام به آن دیار عزیمت نموده، کسب دانش کرده، به کشور خود مراجعت نمودند و معارف اهل بیت را نشر دادند.
پیش از تهاجم ددمنشانه ی گروههای تکفیری، سلفی و وهابی به کشور سوریه، همایش های مهمی در حریم حضرت زینب علیها السلام برگزار می شود.
یکی از این همایش ها جشنوارهی میلاد مسعود مولای متقیان علیه السلام بود که در حریم حضرت زینب در حوزه ی علمیه ی زینبیه برگزار می شد و چهره های مشهوری چون:
ص: 27
جورج جورداق، سلیمان کتانی، جوزیف هاشم، و دیگر چهره های نام آشنای مسیحیت در آن حضور یافته، در عظمت مولای متقیان سخنرانی می کردند.
این جانب فقط یک بار توفیق شرکت در این جشنواره را داشتم، هنگامی که حضور ده ها هزار نفر از شخصیت های فرهیخته، از ملیت های مختلف را در کنار حرم مطهر و در اطراف حوزه ی علمیهی زینبیه مشاهده کردم، به سوی گنبد مطهر بی بی نگاه کردم و عرضه داشتم:
هان ای بی بی! در این مرز و بوم چه بلاها و تلخیها کشیدی و چه مصیبت ها دیدی، ولی امروز شهر زینبیه با شهر دمشق (پایتخت امویها) پهلو به پهلو می زند و درصد مهمی از کسانی که از اقطار و اکناف جهان به این سرزمین گام می نهند، به قصد عتبه بوسی آستان مقدست رنج سفر بر خود هموار کرده، پیشانی ادب بر آستانت می سایند.
امیدواریم هر چه زودتر با نابودی داعشی ها، التصره ها و دیگر گروه های تکفیری، حرم مطهر حضرت زینب و مضجع منور حضرت رقیه همچون گذشته، بلکه بهتر از آن، زائران ملیونی خود را از چهار گوشه ی جهان در خود جای دهند، ان شاء الله.
آیة الله سید نور الدین جزایری (1313- 1384 ق) در کتاب ارزشمند: «خصائص زینبیه» که آیة الله حاج سید ابوالحسن اصفهانی، حاج آقا ضیاء عراقی و جمعی از علمای اعلام بر آن تقریظ نوشته اند، از مرحوم آیة الله حاج شیخ محمدباقر بیرجندی صاحب کبریت احمر (1276- 1352 ق) نقل کرده، که ایشان بدون واسطه از سید جلیل القدری که از شاگردان میرزای شیرازی و خود در حد اجتهاد بوده، نقل فرموده که شبی در عالم رویا محضر مقدس قطب عالم امکان حضرت صاحب الزمان می رسد و آن حضرت را غمگین و پریشان حال می بیند، از علت آن می پرسد، حضرت می فرماید:
از روزی که عمه ام حضرت زینب علیها السلام وفات کرده، همه ساله در روز وفات آن مخدره، ملائکه در آسمان ها مجلس برگزار می کنند و خطبه ی آن مخدره را
ص: 28
که در بازار کوفه بیان کرده می خوانند و گریه می نمایند، به طوری که من باید بروم و آنها را از گریه ساکت نمایم.
امرزو روز وفات عمه ام زینب بود و الحال من از آن مجلس مراجعت نمودم.
آن سید بزرگوار تاریخ آن روز را بیان کرده، جز این که ناقل قصه آن را فراموش کرده است.(1) انتظار می رود شیفتگان خاندان عصمت و طهارت به پیروی از فرشتگان، ایام متعلق به حضرت زینب علیها السلام، به ویژه روز تولد (پنجم جمادی الاولی) روز وفات (15 رجب) و روز القای این خطبه (12 محرم الحرام) مجلس خطبه خوانی برگزار نموده و خطبه های حضرت زینب علیها السلام را که در ردیف خطبه های حضرت زهرا علیها السلام می باشد، با دقت، تجزیه و تحلیل بخوانند و از معارف والای آن بهره مند شوند.
کتاب حاضر مؤلف محترم، محقق ارجمند، نویسنده ارزشمند، پس از انتشار چند اثر فاخر، از جمله: 1) پرنده ی بهشتی؛ 2) شکوفه های رسالت؛ 3) گلزار آصفی؛ 4) مالک اشتر؛ 5) معصومه ی معصومین؛ 6) نفس نفیس.
دامن همت به کمر بسته این کتاب ارزشمند را با قلم شیوا، تعبیرهای گیرا، با ژرف بینی و دغدغه ی مستندنویسی به رشته ی تحریر درآورده، به شیفتگان حق و حقیقت و پیروان خاندان عصمت و طهارت تقدیم نموده است.
امیدوارم این کتاب موجبات لبخند رضایت را در لب های نازک تر از گل یوسف زهرا فراهم آورد و نشر این اثر موجب قرب ظهور و تقرب به پیشگاه آن کعبه ی مقصود و قبله ی موعود شود، ان شاء الله سوم ربیع الثانی 1438 ق حوزه ی علمیه ی قم علی اکبر مهدی پور
ص: 29
ص: 30
نهضت حسینی، با دو بال شهادت و اسارت، قرن ها را در نوردیده و جان های عاشق و صادق را در کمند خویش آورده است. این نهضت بی «اسارت» ناتمام و بی نام زینب علیها السلام ناشناخته بود. بانویی از سلاله ابراهیم که تبر بر دوش، پتک فریاد خویش را در کوفه و شام بر شب تار اموی فرود آورد و فرزندان جگر خواره را جگر درید و ریشه های شجره ی ملعونه را برآورد و چهرهی روشن و زیبای حقیقت را از پس ابرهای سیاه، دروغ و تزویر و فریب، به چشم ها و قلب ها بخشید.
زینب علیها السلام، معنای دیگر صبوری است در قتل عام گل های باغ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، در پاییزانه ترین فصل زمین، حنجره ی تشنه ی بریده دید، شماتت و شادی دشمن نظاره کرد. سمکوب تن پاک شهیدان دید، حنجر کوچکی که سه شاخه تیر، سرچشمه سرخ از سپیدای آن گشوده شد، مقابل نگاهش ایستاد و سپس زیر باران متواتر تازیانه، با آفتاب های نشسته بر نیزه همسفر شد تا مجلس جشن عبیدالله زیاد ببیند و شام شوم و تشت زرین پیش روی یزید و خرابه ی درد و داغ زا.
اسوه ی صبوری و شکیب وقتی به قتلگاه رسید، بدنی با سیصد و شصت زخم را در برابر نگاه خدا و فرشتگان گرفت و عاشقانه زمزمه کرد: اللهم تقبل هذا القربان و بر خاکستر خیمه های سوخته با محبوب خویش نجوی کرد: یا عماد من لا عماد له و یا سند من لا سند له یا من سجد لک سواد اللیل و بیاض النهار و شعاع الشمس و خفیف
ص: 31
الشجر و دوی الماء یا الله یا الله یا الله.
آری؛ صدایی عاشقانه تر از صدای زینب علیها السلام ، نگاهی عارفانه تر از نگاه او و شانه هایی صبورتر از شانه های او نمی توان یافت. زینب علیه روح صبر، تفسیر شکیب، تجسم صلابت و ایستادگی و اسوهی بلاغت و فصاحت، رویاروی بیداد و شقاوت و شرارت است. پژواک تازیانه ی خطبه های زینب علیها السلام، هنوز در تالارهای اموی پیچیده است. هنوز و همیشه دل ها را طوفانی می کند، پرده های غفلت و جهالت را یکسو می زند، به چشم ها فرصت تماشای حقیقت می بخشد و حقیقت عریان را که در گودال قتلگاه عریان ماند، باز می گوید تا حقیقت پوشیده و پنهان نماند.
حنجره ی حقیقتگوی زینب علیها السلام ، پنجره ای بود که به سمت تماشای حق و عدالت و مظلومیت و معصومیت گشوده شد. او به ما آموخت مباد در هنگامه شدائد و مصیبت و رنج، خود را گم کنید، راه را گم کنید، و حلم و شکیب شما به غارت شیطان برود. بایستید، روشنگری کنید، تاب آورید که سپیده دم پیروزی از پس ابرهای آزمون و بلا خواهد دمید. با همین زاد و توشه - توکل و صبوری و حلم - غرور زیاد عبیدالله را شکست، طغیان و عصیان یزید را به تحقیر و خواری رساند و کوفه سست عهدان و پیمان شکنان را با پتک فریاد یا اهل الختل و الغدر أتبکون؟ در هم کوبید. در کوفه ای که خواب و غفلت و خودخواهی و نیرنگ، تاریک و سیاهش ساخته بود و اینک اشک های متواتر، گونه ی پشیمانان پریشان را می شست، فریاد زد: فلا رقأت الدمعة و لا هدأت الرنة کاش آب چشمتان پایان نپذیرد و آه و اشکتان درنگ نیابد.
چنان خطبه خواند که همه حیرت زده می پرسیدند: من ای الأساری انتن و پاسخ می شنیدند: نحن اساری آل محمد صلی الله علیه و آله. دیگر بار صدای آشنای علی علیه السلام پس از بیست و چند سال به گوش ها می رسید و فصاحت و بلاغت علوی تداعی می شد.
چه کسی جز زینب علیها السلام می توانست در مقابل قساوت و شقاوت یزیدی بایستد و بگوید: أظننت با یزید حیث أخذت علینا أقطار الأرض و آفاق السماء أصبحنا نساق کما تساق الأساری؟ أی یزیدانگاشته ای که زمین و آسمان را بر ماتنگ گرفته ای که چونان اسیران به شهر و دیارمان می کشانی؟ زینب علیها السلام ادامه ی حسین علیه السلام بود با چند
ص: 32
کربلا که آفرید، کربلای کوفه، کربلای شام، کربلای دوباره در اربعین و کربلای مدینه و کربلایی که هنوز و همیشه هست و این کربلای مستمر محصول صبوری و پیامبری و روشنگری زینب علیها السلام است.
زینب علیها السلام کعبة الرزایا (قبله ی رنج ها)، شریکة الحسین، شقیقة فؤاد (پارهی قلب حسین ع) و رسول مظلومیت و حقانیت عاشوراست. زینب علیها السلام برای همه ی نسل ها اسوه و سرمشق و چراغ راه است.
شناخت زینب علیها السلام و شناساندن او هم با سلوک و سیرت او، هم با توصیفات علیهم السلام اهل بیت علیهم السلام و هم از راه زیارت نامه ها ممکن و میسر است.
تاریخ، راوی صادق سلوک زینبی است و زبان معصوم گویا به عظمت وی که اگر همین جمله ی آشنای سیدالساجدین علیه السلام که او را عالمه ی غیر معلمه وفهمهی غیر مفهمه و عقیله ی بنی هاشم نامیده است، تبیین و تحلیل شود جایگاه و پایگاه رفیع او آشکارتر خواهد شد.
زیارت نامه نیز آیینه ای است برای تماشای عظمت این بانوی بزرگ که مرور زیارت نامه «مفجعه» نیز و مضامین بلند و رسا و زیبای مفجعه گویای این ویژگی است.
آن چه بر اعتماد و وثوق به این زیارتنامه می افزاید و استحکام و روایی و اتقان آن را می نمایاند، ویژگی هایی چند است که درنگ و تأمل در آنها ما را به ظرافت ها و ابعاد وجودی و شخصیتی حضرت زینب کبری علیها السلام بیشتر رهنمون می سازد.
1- نخستین نکته ساختار زیارت نامه است که بسیار شبیه و همسان زیارت نامه های مأثور است، سلام بر پیامبر نهضت حسینی، نخست با انتساب پیامبر مکرم اسلام آغاز می شود. بر شمردن فضائل و منزلت پیامبر چون سید انبیا بودند، سیر آسمانی و معراج داشتند، صاحب خلق عظیم و معجزه و قرآن بودند و پرچمدار قیامت و شفیع هنگامه ی رستاخیز و سرور و مولای دنیا و آخرت و جن و انس بودند، طلیعه ی این زیارت نامه است و اگر با زیارت نامه های مشهور تطبیق داده شود، این هم خوانی و همگونی بیشتر آشکار می شود.
ص: 33
2- پس از انتساب به پیامبر و اطلاق دختر پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم بودن به حضرت زینب کبری، انتساب ایشان به امیرالمؤمنین علی علیه السلام مطرح می شود و صفات و مناقب و فضائلی از مولا طرح می شود که با فتار و ساختاری شبیه زیارت نامه های مشهور می یابد. صفاتی که در این زیارت نامه برای امیر مؤمنان علیه السلام ذکر شده در سایر زیارت نامه ها نیز می توان یافت. افزون بر آنها ویژگی هایی بدیع نیز هست که زیارت نامه را ممتاز و متمایز می سازد، هرچند گاه زیارت نامه، ساختاری شبیه واقعه نگاری یا روضه نویسی به خود می گیرد که نوعی خروج از ساحت زیارت نامه ممکن است تلقی شود.
3- سیر زیارت نامه ها و فرازها و فقرات آن نیز از مختصات عام دیگر زیارت نامه است که معلوم می دارد مولا محمد رسول کاشانی در انشای آن با چه تسلط و تبحر و ورزیدگی و پختگی عمل کرده است. به نظر می رسد مولا محمد رسول کاشانی در این نگارش و پردازش به خطبه ی حضرت سید الساجدین علیه السلام در مسجد جامع دمشق، نیز توجه و تفقه داشته است. رد زیارت نامه های دیگر نیز در زیارت مفجعه کاملا پیداست.
آنچه در این زیارت نامه چشم نواز و پرشکوه و درنگ آور است، توصیفاتی است که درباره ی حضرت زینب علیه السلام مطرح شده است: صدیقهی مرضیه، فاضلهی رشیده، کامله، عالمه، عامله، کریمه ی نبیله، تقیه ی نقیه، شعله ور از عشق و محبت حسینی، شکیبا در داغ و درد و اندوه، حافظ جان امام، رسواگر بیداد، تالی و هم تراز معصوم، سرفراز آزمون ها در اسارت و پیش و پس از آن، و نظاره گر صحنه های غمبار و هستی سوز عاشورا بودن و تاب آوردن و غمخوار و بار و نوازشگر دخترکان و کودکان عاشورا در کربلا و پس از کربلا بودن و سخنرانی و روشنگری و خطبه خوانی در هنگامه ی جشن و سرور و پایکوبی امویان در کوفه و شام و مجلس عبیدالله و یزید داشتن.
زیارت نامه ی مفجعه با این ابعاد و ویژگی ها، دریغا دریغ تا کنون تبیین و تفسیری که در دسترس مردم و خواهندگان و خوانندگان باشد، نیافته است. شروع سه گانه ی
ص: 34
پیشین بر اساس تحقیق و پژوهش نگارنده ی این کتاب نیز در دسترس جامعه نیست، فقدان شرح و تفسیر و تبیین زیارت مفجعه همتی می طلبید سترگ و اراده و اردتی بزرگ تا به این مهم دست یازد و محققانه ابعاد آن را بکاود و بازشناساند که خوشبختانه پژوهشگر متعهد مخلص، ژرف اندیش و ارادتمند ساحت اهل بیت علیهم السلام جناب آقای هادی آصفی به این امر عاشقانه و عالمانه همت گماشتند. این شرح و تفسیر سرشار از دقائق، نکات، لطائف و آموزه های ارجمند است که برای همه ی علاقمندان، به ویژه ذاکران و مداحان و اهل وعظ و منبر می تواند راهنما و راهگشا و دانش افزا باشد.
توفیقات مستمر و مداوم و افزون تر برای استاد ارجمند جناب آقای «هادی آصفی» آرزومندیم تا باز هم رائحه ی خوش و جان پرور معارف اهل بیت علیهم السلام را به جان های مشتاق و مشام عاشقان و سالکان این راه برسانند.
محمد رضا سنگری 95 / 10 / 15
ص: 35
ص: 36
کلمه ی زیارت به معنای دیدار کردن است که در مکتب مقدس و انسان ساز اسلام به آن بسیار بها داده شده و در روایات به دیدار یک دیگر رفتن را یکی از مستحبات) برای مسلمین برشمرده که مسلمانان در پناه این دید و بازدید با هم مهربان و صمیمی شوند که این امر در خصوص برقراری و تقویت ارتباط بین خویشاوندان تحت عنوان صله ی رحم موکدا توصیه فرموده اند.
گرچه این عمل (رفتن برای دیدار) را زیارت گویند، ولی در عرف این واژه فقط برای اماکن متبرکه و مشاهد مشرفه به کار می رود، زیرا در کلمه ی «زیارت» در عرف عام یک نوع قداستی منظور است،(1) لذا وقتی کسی به جایی غیر از اماکن مقدسه ارادهی رفتن می کند اگر از او سؤال شود کجا می روی؟ نام آن شهر یا مکانی را که قصد کرده می برد ولی اگر قصدش مشاهد متبر که باشد بلافاصله لفظ زیارت را به کار برده و در جواب سؤال دوم که به کدام زیارت می روی؟ آن وقت نام صاحب آن مشهد(2) و یا زیارتگاه را بر زبان می آورد.
ص: 37
1- حضرت علی علیه السلام فرمود: هر کس برادر مؤمن خود را در راه خدا زیارت کند، خداوند او را ندا می کند: ای زیارت کننده، پاکیزه شدی و بهشت برای تو پاکیزه گردید.(1) 2- حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام(2) از حضرت جواد علیه السلام روایت کرده که فرمود:
دیدار برادران حیات بخش بوده و بارور کننده ی خرد است اگر چه مقدار کم باشد.(3) 3- رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: یا علی سه چیز شاد کننده ی مؤمن است، دیدار برادران، افطار از روزه داری و عبادت در آخر شب.(4)
در این زمینه روایات فراوانی وجود دارد که به دو نمونه از آن بسنده می نماییم.
1- قال الرضا علیه السلام: من زار قبر مومن فقرء عنده «انا انزلناه» سبع مرات غفر الله له ولصاحب القبر.(5) امام رضا علیه السلام فرمود: هر که قبر مؤمنی را زیارت کند و در کنار قبر او هفت مرتبه سوره «انا انزلناه» را بخواند خداوند او را و صاحب قبر را می آمرزد.
ص: 38
2 - محمد بن مسلم از امام صادق علیه السلام آورده است که امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:
مردگان خودتان را زیارت کنید که به زیارت شما شاد می شوند، و هریک از شما حاجت خود را در کنار قبر پدر و در کنار قبر مادرش به دعا کردن به ایشان از خدا طلب کند.(1)
یکی از عالی ترین برنامه های ارتباط و توسل با پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام و فرزندان ایشان زیارت قبور آن بزرگواران است، زیرا ایشان زنده و مرده شان فرقی ندارد، در جایی که قرآن شهیدان را زنده به حساب آورده است.(2) چرا اهل بیت علیهم السلام را با آن مقام و منزلتی که دارند و نوعا با شهادت از دنیا رفته اند(3) زنده ندانیم؟ چون در این بحث بیشتر نظر ما راجع به زیارت حضرت زینب کبری علیها السلام می باشد، این بانوی جلیله و عقیله ی بنی هاشم که در تمام مصائب با برادرش سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام سهیم و شریک بود و از آن جایی که ایشان فرزند، خواهر و عمه ی امام علیه السلام بود و در خاندان وحی پرورش یافته چگونه از قدرت ولایی برخوردار نباشد، همان گونه که با کلمه ی «اسکتوا» در کوفه چنان تصرف ولایی کرد که حتی زنگ شتران از صدا افتادند.
واما اگر چه آن حضرت در ظاهر به صورت عادی وفات یافت ولی مسلم است که
ص: 39
علت این فوت بر اثر فشارهای جسمی و روحی به وجود آمدهی مصایب وارده بر روح الطیف آن بزرگوار بوده است چنان که مجاهدین در راه خدا، بعضا در معرکه ی نبرد آسیب دیده و پس از چندی بر اثر آن آسیب و صدمه از دنیا می روند، ایشان نیز به دلیل همان آسیب ها و فشارهای روانی آن واقعه ی عظمی دارفانی را وداع نموده اند فلذا می توان گفت : که ایشان نیز شهیده بوده اند و حتما جواب زائران خود را خواهند داد و ثواب تمام آنهایی که به زیارت آن بانوی جلیل القدر، سختی و مصائب راه را تحمل می نمایند مسلما محفوظ خواهد بود.
در اذن دخول هریک از ائمه ی معصومین علیهم السلام فقراتی را می خوانیم که آنها صدای ما را می شنوند و جواب ما را می دهند، چنان که شیخ کفعمی در آداب زیارت مشاهد مشرفه عباراتی را نقل نموده و از جمله ی آنها این عبارت است:
اللَّهُمَّ إِنِّی أَعْتَقِدُ حُرْمَةَ صَاحِبِ هَذَا الْمَشْهَدِ الشَّرِیفِ فِی غَیْبَتِهِ، کَمَا أَعْتَقِدُهَا فِی حَضْرَتِهِ، وَ أَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَکَ وَ خُلَفَاءَکَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ، أَحْیَاءٌ عِنْدَکَ یُرْزَقُونَ، یَرَوْنَ مَقَامِی، وَ یَسْمَعُونَ کَلامِی، وَ یَرُدُّونَ سَلامِی(1) خدایا به راستی من اعتقاد دارم به حرمت صاحب این زیارتگاه شریف در زمان غیبتش، همان طور که اعتقاد دارم به آن در زمان حضورش، و می دانم که رسول تو و خلفاء تو در نزد تو زنده اند و جایگاه مرا می بینند و سخنم را می شنوند و جواب سلامم را میدهند.
گرچه این جملات را برای معصومین علیهم السلام را ذکر کرده اند، ولی از آنجا که در حدیثی از حضرت علی علیه السلام آمده است که به دیدار مردگان خویش بروید که از امدن دیدارکنندگان خوشحال می شوند.(2) آیا زوار شخصیت باعظمتی چون عقیله ی بنی هاشم که امام معصوم او را عالمی بلا معلمه خوانده و می دانیم کسی که بدون معلم عالمه باشد از مقام بسیار بلندی در حد اولیاء الله برخوردار است چگونه ایشان زیارت کنندگان خود را نبینند، کلامشان را نشنود و سلامشان را پاسخ نگوید؟
ص: 40
اینک با چند روایت که ثواب زیارت فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله و حتی دوستان اهل بیت علیهم السلام را با زیارت معصومین برابر دانسته اند این بحث را خاتمه می دهم.
1- در کتاب ارزشمند «کامل الزیارات» از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به روایت شده که فرمودند:
«مَنْ زارَنی اَوْ زارَ اَحَداً مِنْ ذُرِّیَّتی، زُرْتُهُ یومَ الْقِیامَةِ فَاَنْقَذْتُهُ مِنْ اَهْوالِها».(1) هر کس من یا یکی از ذریهی (فرزندان مرا زیارت کند، روز قیامت زیارتش میکنم و از نگرانی های آن نجاتش میدهم.
2- در کتاب گران سنگ جامع الاخبار، از رسول گرامی اسلام روایت کرده است:
من زار واحدا من اولادی فی الحیاة أو بعد الممات، فکانما زارنی و من زارنی غفر له البتة».(2) هر کس یکی از فرزندان مرا، چه در حیات و چه در ممات زیارت کند، مانند کسی است که مرا زیارت کرده باشد و هر کس مرا زیارت کند، مسلما آمرزیده خواهد شد.
3- قال الصادق علیه السلام: مَن لَم یَقدِر عَلی صِلَتِنا فَلیَصِل صالِحی مُوالینا یُکتَب لَهُ ثَوابُ صِلَتِنا ، ومَن لَم یَقدِر عَلی زِیارَتِنا فلَیَزُر صالِحی مُوالینا یُکتَب لَهُ ثَوابُ زِیارَتِنا.(3) امام صادق علیه السلام فرمود: کسی که نتواند به ما نیکی کند به دوستان صالح ما نیکی کند، ثواب نیکی به ما برای او نوشته شود و هرکس نتواند به زیارت ما بیاید، دوستان صالح ما را زیارت نماید تا ثواب زیارت ما برای او نوشته شود.
4- شیخ طوسی رحمه الله در تهذیب از امام کاظم علیه السلام روایت کرده که آن حضرت به
ص: 41
شخصی از اهالی ری فرمود: هر کس دسترسی به زیارت ما ندارد، قبور صالحین هم کیش خود را زیارت کند، ثواب زیارت ما، در نامه ی عملش نوشته شود.(1)
سلام در لغت عرب معانی مختلف و متعددی دارد که اصل در آنها معنای سلامتی است، یعنی سالم بودن و خیرخواهی برای طرف مقابل و اعلام صلح و سازش است، به این معنا کسی که سلام می دهد به طرف مقابل می گوید: از طرف من در امن و امان خواهی بود و از جانب من صدمه و آسیبی به تو نخواهد رسید، زیرا که من خیرخواه شما هستم.
سلام کردن در دین مقدس اسلام از مستحبات مؤکد است و جواب آن نیز واجب می باشد، تا آنجا که فقها فتوا داده اند اگر کسی بر نمازگزار سلام دهد بر او واجب است که جواب سلام کننده را بدهد.(2) و در کافی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت کرده که فرمود: هر کس که پیش از سلام نمودن شروع به سخن کند، جوابش را ندهید.(3) سلام بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه ی طاهرین و فرزندان ایشان علیهم السلام برای تجدید بیعت است چنان که عده ای را نظر بر این است که سلام بر آن ها برای تجدید عهد و میثاقی است که مردم در «عالم ذر» و «عالم الست» با معصومین علیهم السلام بسته اند، زیرا مردم یا مؤمنان در عالم الست که خداوند از آنان برای قبول خدایی خود و نبوت
ص: 42
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ولایت ائمه صلوات الله علیهم اجمعین پیمان گرفت قبول کردند که پای بند و مؤمن به توحید، نبوت و ولایت باشند.
بنابراین هنگامی که زائر از راه دور و یا نزدیک، معصومین و فرزندان ایشان را زیارت می کند با گفتن (السلام علیک) اعلان می دارد که من بر همان عهد و میثاق معتقد و برقرار هستم.
به همین مناسبت در ذیل آیه ی مبارکه ی:
«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ»(1) حدیثی نیز در این رابطه وارد شده که: یزیدبن حسن گوید: حدیث نمود مرا حضرت موسی بن جعفر علیه السلام که حضرت صادق علیه السلام فرمود: هرکه صلوات بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یا بفرستد، معنایش این است که من بر همان پیمان و وفایی هستم که قبول کردم، در هنگامی که گفته شد:
آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: بلی.
از این حدیث شریف استفاده نموده اند که صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله به معنای تجدید میثاق (عالم الست) است، سلام بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه ی هداة معصومین و فرزندان ایشان علیهم السلام نیز به معنای تجدید میثاق بر توحید، نبوت و ولایت در عالم «الست» می باشد.(2)
ص: 43
ص: 44
ولادت آن حضرت را به اختلاف نوشته اند. بعضی پنجم جمادی الاولی سال ششم هجری(1) و برخی در اول یا اوایل شعبان سال ششم(2)، عده یی در ماه رمضان سال نهم هجری مقارن ایام مراجعت رسول خدا کی از سفر تبوک(3)، و بعضی دهم ربیع الثانی در سال پنجم یا ششم یا هفتم هجرت دانسته اند. بعضی دیگر در ماه محرم سال پنجم هجرت نوشته اند.
علامه ی متتبع آیت الله شیخ ذبیح الله محلاتی پس از نقل اقوال مختلف می نویسد:
«ولی باید دانست که برای هیچ یک از این اقوال یک دلیل تاریخی در دست نیست. اگر ولادت حضرت امام حسین علیه السلام در سوم شعبان بوده باشد و فاطمه ی زهرا علیها السلام بلافاصله به حضرت زینب علیها السلام حامله شده باشد می توان قول کسی که می گوید: در دهه ی اخیر ربیع الثانی متولد شده اقرب به صحت گرفت و الله العالم»(4)
چون زینب کبری به دنیا آمد مادرش فاطمه علیها السلام او را نزد پدرش امیرالمؤمنین علیه السلام برد و گفت: این مولود رانامی بگذار، امیرالمؤمنین فرمودند: من در نام گذاری بر رسول خدا پیشی نمی گیرم، در آن هنگام رسول خدا صلی الله علیه و آله در سفر بودند، چون از سفر بازگشتند و امیر مؤمنان خواهان انتخاب نامی برای نوزاد شدند، رسول خدا او فرمود: فرزندان فاطمه اولاد من هستند ولی امر ایشان با پروردگار عالم است و من در این کار بر خدای خویش پیشی نمی گیرم. آنگاه جبرییل فرود آمد و از جانب پروردگار سلام و درود بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرستاد و گفت: این کودک نو رسیده را زینب نام نهید که خدایش این نام را برای او انتخاب نموده است. پس از آن جبرییل
ص: 46
آن حضرت را از مصایب و اندوههایی که به او روی می آورد با خبر ساخت که پیامبر صلی الله علیه و آله از شنیدن آن به گریه افتادند و فرمودند: هر کس که بر مصیبت و اندوه این دختر بگرید ثواب و پاداش او نزد خدای متعال برابر کسی است که بر دو برادرش حسن و حسین علیهما السلام بگرید.(1) کنیه ی حضرت زینب علیها السلام ، ام کلثوم، ام عبدالله و ام الحسن است. ولی برای این مظلومه کنیه های مخصوصی است مثل : ام المصائب، ام الرزایا، ام النوائب.(2) و این که او را زینب کبری نام نهاده اند از این روست که میان او و خواهرش که هم کنیه هستند اشتباه رخ ندهد، هم چنان که ملقب شدن او به صدیقه ی صغری برای ایجاد تفاوت میان او و مادرش صدیقه ی کبری می باشد.
عالمه ی غیر معلمه، کعبة الرزایا، عقیلة النساء، سر ابیها، بلیغة، فصیحة، الفاضلة الکاملة، عقیلة الوحی، امینة الله، مظلومة، محبوبة المصطفی، نائبة الهرا، زاهدة.(3)
حضرت زینب علیها السلام بعد از واقعه ی کربلا و آن محنت و بلاو رنج شام و زحمت ایام چندان گریست که قدش خمیده و گیسوانش سپیدگردید، دایم الحزن بزیست تا رخت به دیگر سرای کشید.
در بحرالمصایب گوید: علیا مخدره ام کلثوم، چهار ماه بعد از ورود اهل بیت به
ص: 47
مدینه ی طیبه، از این سرای پر ملال به رحمت خدای لایزال پیوست. وقتی هشتاد روز از وفات ام کلثوم گذشت، شبی علیا مخدره زینب مادرش را در خواب دید و چون بیدار شد، بسیار گریست و بر سر و صورت خویش بزد تا از هوش رفت. زمانی که آن مخدره را حرکت دادند، متوجه شدند که روح مقدس او به شاخسار جنان پرواز کرده است.(1) سال وفات آن مظلومه در سال 62 هجری مورد اتفاق مورخین و محدثین است ولی در تاریخ روز و ماه وفات بین آنها اختلاف وجود دارد. مشهور آن است که وفات آن بانوی با فضیلت روزیکشنبه، شب پانزدهم ماه رجب سال 62 هجری واقع شده است. بعضی این واقعه ی جان سوز را در روز دهم ماه مبارک رمضان و برخی در شب یکشنبه پنجم ماه رجب دانسته اند.(2)
تاریخ از ذکر سبب وفات آن حضرت غفلت کرده که آیا حضرت زینب علیها السلام به مرگ طبیعی از دنیا رفته و یا چنان که در صفحات پیشین، در بحث زیارت پیامبر و ائمه ی طاهرین و فرزندان ایشان علیهم السلام متذکر شدم، اگر چه آن حضرت در ظاهر و به صورت عادی وفات یافت ولی مسلم است که علت این فوت بر اثر فشارهای جسمی و روحی به وجود آمده بر روح لطیف آن بانوی مظلومه بوده است و به عبارتی به سبب رنج های بسیاری که از شدت مصایبی که بر قلب نازنین او وارد شده به شهادت رسیده است.
بعضی از محققین احتمال داده اند که آن حضرت توسط یزید بن معاویه لعنة الله علیهما به زهر مسموم و به شهادت از دنیا رفته اند.(3)
ص: 48
در مورد مدفن آن حضرت سه نقل قول است:
1- در مدینه منوره رحلت کرده و در همان جا دفن شد، گرچه علامت قبری ندارد.
2- در اطراف شهر دمشق در سوریه (شام) زینبیه ی فعلی به خاک سپرده شد.
3- این که آن حضرت به سرزمین مصر مهاجرت نمود و در حدود یک سال در آنجا زندگی کرد و پس از رحلت در شهر قاهره دفن گردید.
علامه ی خبیر و مورخ بصیر، مرحوم آیت الله شیخ ذبیح الله محلاتی رحمه الله در کتاب ارزشمند ریاحین الشریعة، پس از تحقیق و بررسی در مورد راویان هر سه نقل قول و محل دفن آن مخدره می نویسد: اقرب به صحت این است که آن حضرت در مدینه از دنیا رفته و در همان بلده ی طیبه دفن گردید، گرچه علامت قبری ندارد. ایشان در ادامه می فرماید: زیارت آن بانوی بزرگ در هر سه مکان یعنی مدینه، شام و مصر مانعی ندارد، بلکه موجب اجر و ثواب است و قلب هر مؤمنی مزار و مشهد آن مظلومه است.(1)
ص: 49
ص: 50
ص: 51
ص: 52
بسم الله الرحمن الرحیم السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ سَیدِ الْانْبِیآءِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ صاحِبِ الْحَوْضِ وَ الّلِوآءِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مَنْ عُرِجَ الَی السَّمآءِ وَ وُصِلَ الی مَقامِ قابَ قَوْسَینِ اوْ ادْنی.
سلام بر تو باد ای دختر سروران پیغمبران، درود بر تو بادای دختر صاحب حوض و پرچم، درود بر تو بادای دختر کسی که بالا برده شد به سوی آسمان، و واصل شد به مقام و مرتبه ی قاب قوسین (فاصله و خمیدگی کان که کنایه از نزدیکی بسیار است یا نزدیک تر از آن.
به نقل تواریخ، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از حضرت خدیجه علیها السلام دو پسر و چهار دختر داشته اند.(1) که همه ی آنها، بجز حضرت زهرا علیها السلام قبل از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از
ص: 53
دنیا رفتند و غیر از فاطمه ی زهرا علیها السلام فرزند بلافصلی برای آن بزرگوار نماند.
پسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز در طفولیت از دنیا رفتند و آخرین آنها عبدالله بود که لقب «طیب» و «طاهر» گرفته بود.(1) و پس از آن که عبدالله در مکه وفات کرد «عاص بن وائل سهمی» رسول خدا صلی الله علیه و آله را ابتر خواند و سوره ی کوثر، در پاسخ وی نازل شد.(2) با عنایت به مطالب فوق نسل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فقط از طریق یگانه دختر گرامیشان حضرت زهرا علیها السلام می باشد و در این رابطه روایات عدیده یی وجود دارد که به عنوان نمونه به یک روایت از امالی شیخ صدوق به اشاره می شود: حجاج بن یوسف، یحیی بن عمر را خواست و به او گفت: آیا توئی آن شخصی که می پندارد، دو پسر علی علیه السلام، دو پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله اند؟ گفت: آری و برای تو در این باره از قرآن آیه ای را تلاوت می کنم، گفت: تلاوت کن، گفت: برایم امان بده، گفت: تو در امان هستی، گفت: مگر نه این است که خداوند عزوجل می فرماید:
«وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ کُلًّا هَدَیْنَا وَنُوحًا هَدَیْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّیَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ وَأَیُّوبَ وَیُوسُفَ وَمُوسَی وَهَارُونَ وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»(3) و سپس خداوند فرمود: و کریا و یحیی و عیسئ،(4) و (و همچنین زکریا و یحیی و عیسی از (صالحانند). مگر عیسی پدر داشت؟ حجاج گفت: نه، گفت: خداوند او را در کتاب خود به وسیله ی مادرش فرزند ابراهیم علیه السلام خوانده است، حجاج گفت: چه کسی به تو آموخت که مانند این حدیث را روایت کنی ؟ گفت: عهدی که خدا از علما گرفته
ص: 54
که علم خود را کتمان نکنند.(1) در زمان جاهلیت بین اعراب شعاری وجود داشت که نوه ی پسری را فرزند خود می دانستند ولی نوه ی دختری را به طایفه ی داماد منتسب می کردند.(2) در حالی که سهم مادر در تکوین نوزاد بیشتر از پدر است. پدر ناقل نطفه از صلب خود به رحم مادر است و این مادر است که پس از تحویل نطفه آن را در عمق جان خود نگهداری و تغذیه نموده و پس از تحمل این مرحله و به زمین گذاردن آن باید او را شیر دهد و پرستاری کند،(3) لذا پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله یا با انتساب فرزندان حضرت زهرا علیها السلام ، به خود، این حقیقت را روشن فرمودند که انتساب نوه ی دختری اگر قوی تر از نوه ی پسری نباشد کمتر نیست، پس علیا مخدره زینب و فرزندان دیگر حضرت زهرای مرضیه، به حقیقت فرزندان آن بزرگوار می باشند.
این که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که در تمامی زیارات سید انبیاء خوانده شده است برای این است که انبیاء الهی از بقیه ی مردم فضیلت و مقامشان بالاتر بوده و الا پیامبر صلی الله علیه و آله سرور تمامی مخلوقات است. چنان که در کافی کلینی رحمه الله است که حسین بن عبدالله نقل کرده که گفت: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله سرور فرزندان آدم علیه السلام بود؟ فرمود: به خدا قسم، او سرور تمام مخلوقات بود و خداوند موجودی نیافریده که بهتر از محمد صلی الله علیه و آله باشد.(4) و در عیون اخبار الرضا علیه السلام از امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
ما خَلَقَ اللَّهُ خَلقاً أفضَلَ مِنّی ، ولا أکرَمَ علَیهِ مِنّی(5) خداوند برتر از من کسی را نیافریده و گرامی تر از من نزد او کسی نیست.
ص: 55
و گواه بر این امر، حدیث زیبایی است که خداوند متعال خطاب به پیامبر گرامی خویش حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله که می فرماید:
لَولاکَ لَما خَلَقت الأفلاک.
اگر تو نبودی افلاک را به وجود نمی آوردم.(1) السلام علیک یا بنت صاحب الحوض و اللواء.
حوض به معنی تالاب و آبگیر است و در این فقره از زیارتنامه منظور از آن حوض کوثر است و اغلب مفسران برای کوثر دو معنی قایل شده اند. یکی خیر کثیر و دیگری نهری (حوضی) در بهشت. رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از نزول سوره ی کوثر پرسید: آیا می دانید کوثر چیست؟ نهری در بهشت است که خداوند وعدهی آن را به من داده است و در آن خیر کثیر است. و در وصف آن در روایات آمده که شیرین تر از عسل و سفیدتر از شیر و خنک تر از برف و نوشین تر از سر شیر و کناره های آن از زبرجد است و پیاله هایی که برای نوشیدن آن است به عدد ستارگان آسمان است و هر کس که از آن بنوشد، بعد از آن هرگز تشنه نمی شود.
شیخ طبرسی رحمه الله پس از نقل معانی روایات مشابه، یکی از معانی کوثر و خیر کثیر را کثرت ذره ی حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله از دختر گرامی و بزرگوارش فاطمهی زهرا علیها السلام می داند که تعداد آنها شماره ناپذیر هستند.
از امام جعفر صادق ال نیز روایت شده است که کوثر نهری است در بهشت که خداوند آن را در عوض از دست دادن ابراهیم فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله به او ارزانی فرموده است. علامه ی مجلسی رضوان الله تعالی علیه به نقل از مجالس شیخ مفید رحمه الله و امالی شیخ طوسی و می نویسد: از علی بن هلال ...... از عبدالله بن عباس روایت کرده که گفت: هنگامی که سوره ی کوثر، بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد، علی بن ابی طالب علیهما السلام به ایشان گفت: یا رسول الله کوثر چیست؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: نهری است که خداوند با اعطای آن مرا گرامی داشته است.
ص: 56
علی علیه السلام گفت: این نهر شریف است ای پیامر خدا، آن را برای ما توصیف فرما. فرمود:
آری یا علی، کوثر نهری است که زیر عرش الهی جاری است، آبش سفیدتر از شیر و شیرین تر از عسل و نوشین تر از سر شیر است، ریگ هایش زبرجد و یاقوت و مرجان، گیاهش زعفران، خاکش مشک بوی است.
سرچشمه اش از زیر عرش خداوند عزوجل است. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله به دستش را بر پهلوی علی علیه السلام زد و فرمود: ای علی این نهر برای من و تو و محبان تو پس از من خواهد بود.(1) علامه طباطبایی و در تفسیر المیزان نظر مفسران را تجزیه و تحلیل کرده و می نویسد: چنین دست می دهد که منظور از کوثر، تنها و تنها، کثرت ذره یی است که خداوند به آن جناب ارزانی داشته و برکتی است که در نسل آن جناب قرار داده و یا مراد، هم خیر کثیر و هم کثرت ذره می باشد، چیزی که هست آن است که کثرت ذره یکی از مصادیق خیر کثیر است و این خود یکی از خبرهای غیبی قرآن می باشد زیرا همانگونه که می بینیم خداوند بعد از درگذشت و رحلت آن حضرت برکتی در نسل آن جناب قرار داده، به طوری که در تمامی عالم هیچ نسلی معادل آن دیده نمی شود، آن هم با آن همه بلایا که بر سر ذره ی آن جناب آوردند و گروه گروه از ایشان را کشتند و در بحث روایتی، می نویسد: در درالمنثور است که بخاری و ابن جریر و حاکم از طریق ابی بشیر از سعید بن جبیر از ابن عباس(2) روایت کرده که گفت کوثر آن خیری است که خدای تبارک و تعالی به رسول خدا صلی الله علیه و آله داد، ابوبشیر می گوید: به
ص: 57
سعید بن جبیر گفتم: جمعی از مردم معتقدند که کوثر نام نهری است در بهشت، سعید گفت: نهری هم که در بهشت است یکی از خبرهایی است که خدای تعالی به آن جناب ارزانی داشته است. و در آخر می نویسد: و تفسیر کوثر به نهر، در بهشت منافات ندارد که کوثر به معنای خیر کثیر باشد، چون همان طور که در خبر ابن جبیر گذشت، نهر بهشتی هم مصداقی از خیر کثیر است.(1) منابع روایی و تفسیری شیعه و بسیاری از اهل سنت اتفاق نظر دارند که ساقی کوثر حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است و روایاتی در این زمینه نقل شده از جمله:
مرحوم شیخ احمد رحمانی همدانی از کنزالعمال از طبرانی از علی علیه السلام آورده که فرمود: من با همین دو دست کوتاه خود کافران و منافقان را از حوض رسول خدا صلی الله علیه و آله دور می سازم و نیز در همان کتاب در حدیثی طولانی از عمر، از رسول خدا صلی الله علیه و آله آورده که به علی علیه السلام فرمود: و تو با لوای حمد پیشاپیش من حرکت می کنی و نااهلان را از حوض من دور می سازی.(2) و نیز شیخ سلیمان قندوزی بلخی حنفی روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل نموده که علاوه بر نام حوض و لواء، مشتمل بر بسیاری از صفات مخصوصه ی آن حضرت است و آن روایت به نقل از ابن عباس رضی الله عنه چنین است. رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود:
یا علی تو صاحب حوض و پرچمدار، محبوب دل، وصی، وارث علم من و نگهبان و امانت دار مواریث انبیاء و امین خدا و حجت پروردگار بر تمام خلق میباشی.
توئی رکن ایمان و عمود اسلام و چراغ برطرف کنندهی ظلمت و ایجاد نور هدایت و پرچم برافراشته از برای اهل دنیا. یا علی کسی که از تو پیروی کند، نجات یابد، و هر کس تخلف کند و از تو روی گرداند هلاک شود. توئی راه واضح و آشکار، و صراط مستقیم، و تویی پیشوای سفید رویان و سرور و آقای مؤمنان و مولی و آقای کسی که من آقا و مولای او هستم، و منم آقای
ص: 58
هر مرد و زن مؤمن، دوست نمی دارد تو را مگر حلال زاده و دشمن نمیدارد تو را مگر حرام زاده.
خداوند مرا به آسمان نبرد و با من تکلم نکرد مگر آنکه فرمود: یا محمد علی را از من سلام برسان و به او اعلام کن که او امام دوستان من و نور اهل طاعت من است. پس گوارا باد بر تو این کرامت یا علی.(1) ابن شهرآشوب مازندرانی(2) نیز، با استناد به آیاتی از قرآن، ساقی حوض کوثر را امیرالمؤمنین علی علیه السلام می داند و می گوید: در تفسیر آیه ی «... وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا»(3) وارد است که منظور از رب، آقای آنان علی بن ابی طالب علیهما السلام است و دلیل آنکه رت به معنی سید و آقاست این آیه است: «...اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ...»(4)یوسف علیه السلام به یار زندانی خود گفت: مرا نزد رب خود (یعنی آقایت یاد کن).(5)
لوا به معنی پرچم است، در قیامت پرچمی به نام لوای حمد در اختیار رسول خدا صلی الله علیه و آله است که آن را به علی علیه السلام می دهد.
در روایات بسیاری از طریق فریقین روایت شده که حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله لوای
ص: 59
حمد را در اختیار امیرالمؤمنین علیه السلام قرار می دهد و آن حضرت پرچم را به دوش گرفته و جلو می افتد، مؤمنین، مظلومین ونیکان اولین و آخرین، دوستان و شیعیانش به دنبال او روانه ی بهشت می گردند.
شیخ طریحی رحمه الله که در مجمع البحرین در مورد لوای حمدگوید: مراد از این عبارت آن است که حضرت ختمی مرتبت به سبب امتیازات و فضایلی که در امر ابلاغ رسالت فراهم آورده و در این میدان گوی سبقت از همگنان ربوده است، در صحنه ی محشر به ستایش شهرت می یابد و پرچمدار ستایش می گردد. شایان ذکر است که در روایات عدیده از کتب فریقین لوای حمد به معنی حقیقی لواء، پرچم به همان معنی که نزد عموم شناخته شده است بیان گردیده.
امام حسین علیه السلام از پدر بزرگوارش علی علیه السلام روایت کرده که روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرمود: ای علی علیه السلام، گوئی می بینم تو را که به بهشت وارد شده ای و لوای مراکه لوای حمد است به دست داری و آدم و پیامبران پس از او، در زیر آن پرچم هستند.(1) مرحوم شیخ احمد رحمانی همدانی نیز از مسند احمد بن حنبل، کتاب فضایل علی علیه السلام نقل کرده که لوای حمد به دست علی بن ابی طالب علیهما السلام است و آدم و نسل او همه در زیر لوای اویند.(2) و نیز جابر بن سمرة گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال نمودند صاحب پرچم شما در روز قیامت چه کسی است؟ حضرت فرمود: همان که در دنیا صاحب پرچم من است، علی بن ابی طالب علیهما السلام .(3) یکی از مسلمات اعتقادی جهان اسلام مسئله بردن رسول خدا صلی الله علیه و آله به آسمان است که به معراج معروف است.
ص: 60
معراج از بزرگ ترین معجزات و آیات بینات رسول خدا صلی الله علیه و آله می باشد که از مکه ی معظمه به بیت المقدس و از آن جا به آسمانها و سدرة المنتهی و عرش اعلا سیر داده شد، تا آنکه رسید به مقام خلوت خاص «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی، فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی» (1) که علم و دانش آن از تمام مخلوقات پوشیده و از فرشتگان و پیامبران نیز پنهان بوده است.
چنان که در کافی از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده فرمود: شبی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به معراج تشریف برد جبرئیل آن حضرت را در مکانی نگه داشت و به او گفت: ای محمد صلی الله علیه و آله به جایی رسیدی که هیچ پیغمبر مرسل و فرشته مقربی نرسیده و عبور نکرده.(2) و آن چه موافق اعتقاد اکثر طوایف اسلام است این است که معراج حضرت با جسم و روح در بیداری بوده، نه فقط با روح، و گواه آن لفظ «بعبده» است که در «بدن با روح» به کار می رود، و هرگاه معراج وی تنها صورت روحانی بود، لازم بود بفرماید: «بروحه». از صریح قرآن چنین مستفاد می شود که مبدأ عروج حضرت از مسجد الحرام بوده و بعضی گفته اند که: مبدأ آن خانه ی «ام هانی»(3) خواهر علی بن
ص: 61
ابی طالب علیه السلام بوده، شاید جهت آن این است که عرب همه ی مگه را حرم خدا می خواند. از این نظر تمام آن نقاط حکم مسجد و حرم خدا را داشته است.
این آیه اگر چه مبدأ سیر را مسجدالحرام و پایان آن را مسجدالاقصی معرفی می کند.(1) ولی هرگز منافات ندارد که رسول خدا صلی الله علیه و آله علاوه بر این، معراج دیگری به سوی عالم بالا داشته باشد، زیرا این آیه فقط این قسمت از مسافرت را بیان نموده و قسمت دیگر از برنامه ی سفر را، آیات سوره ی «و التجم» آمده است.(2) و اما اختلاف است که معراج آن حضرت یک مرتبه، دو مرتبه و یا زیادتر بوده. از احادیث اهل بیت علیهم السلام تعدد معراج رسول خدا صلی الله علیه و آله صریحا معلوم می شود. در اصول کافی از علی بن ابی حمزه روایت کرده که گفت: من حاضر بودم، ابوبصیر به حضرت صادق علیه السلام گفت:
قربانت شوم چند بار رسول خدا صلی الله علیه و آله به معراج رفت؟ حضرت فرمود: دو نوبت.(3) و از حدیثی که علی بن ابراهیم در سوره ی مبارکه ی «و التجم» ایراد کرده نیز معلوم می شود که معراج دو نوبت واقع شده(4) و در بصائر الدرجات(5) و خصال. (6)یکصد و بیست بار به معراج رفت و در هر بار خداوند درباره ی ولایت علی و امامان علیهم السلام بیش از واجبات دیگر به او سفارش نمود. زیرا که قبول جمیع فرایض وابسته به قبول ولایت آل بیت نبوت است.(7) و نیز اختلاف است که معراج آن حضرت پیش از هجرت واقع شده یا در شب
ص: 62
هفدهم ماه مبارک رمضان بوده، یا بیست و یکم آن شش ماه پیش از هجرت و یا در ماه ربیع الاول دو سال بعد از بعثت آن جناب ؟ ولی قطعا معراجی که در آن نمازهای یومیه واجب شده است پس از مرگ ابوطالب علیه السلام که در سال دهم بعثت بوده اتفاق افتاده است. زیرا از مسلمات تاریخ و حدیث است که در شب معراج خدا دستور داده است که امت رسول خدا صلی الله علیه و آله هر شبانه روز در پنج نوبت نماز بخوانند و نیز از لابه لای تاریخ استفاده می شود که تا لحظه ی مرگ حضرت ابوطالب علیه السلام، نماز واجب نشده بود.(1) باید دانست که موضوع معراج مورد قبول اکثر طوایف اسلام است تا آن جا که منکر آن را کافر می دانند. که به دو حدیث در این مورد اشاره می شود 1۔ امام صادق علیه السلام فرمود:
مَنْ أَنْکَرَ ثَلاَثَةَ أَشْیَاءَ فَلَیْسَ مِنْ شِیعَتِنَا اَلْمِعْرَاجَ وَ اَلْمُسَاءَلَةَ فِی اَلْقَبْرِ وَ اَلشَّفَاعَةَ.(2) هر کس که منکر سه چیز باشد از شیعیان ما نیست: معراج 2 - سؤال قبر 3۔ شفاعت 2 - امام رضا علیه آلاف التحیة والتنا فرمود:
من کذب بالمعراج فقد کذب رسول الله صلی الله علیه و آله(3) هر کس معراج را تکذیب نماید رسول خدا صلی الله علیه و آله را تکذیب کرده است.
و چرا، این فقرات در زیارت نامه ی شریف مفجعه و خطبه ی حضرت سجاد علیه السلام در شام.(4) و نیز در دعای ندبه خطاب به مولایمان حضرت بقیة الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه آمده،(5) شاید سرش در این باشد که تبلیغات سوء معاویة ابن ابی سفیان لعنة الله علیهما را در آن زمان و معاویه صفت های زمان های بعد
ص: 63
از مصیبت عظمای عاشورا، خنثی نماید. و این آیات «دَنَا فَتَدَلَّی، فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی»(1) به مقام قرب رسول خدا صلی الله علیه و آله را می رساند که در مسیر محبت، آن قدر بالایش نشاندند که رفیق شفیق و صدیقش، پیک وحی حضرت رب العالمین یعنی جبرئیل امین از رفتن باز ماند تا آن جا که وقتی حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله او را به هم راهی دعوت فرمود گفت: لؤ دنوت امله لاحترق.
اگر اندکی بیش بالا پرم فروغ تجلی بسوزد پرم آری از آن به بعد مقام قرب است و از آن بالاتر مقام اقرب الاقربین که برای تقرب به ذهن با زبان محاوره یی آدمی برای تبیین و تفهیم، عالم ملکوت را به عالم ملک تنزل داد و فرمود: آن قدرنزدیک رفت که به مقام قاب قوسین، بلکه از آن هم نزدیک تر، که با لفظ «او ادنی» است رسید.
ص: 64
السَّلامُ علیکِ یا بنتَ نَبِیِّ الهُدی وَسَیِّدِ الوَری و مُنقِذِ العِبادِ مِنَ الرَّدی السَّلامُ علیکِ یا بنتَ صاحِبَ الخُلُقِ العَظیمِ وَ الشَّرفِ العَمیمِ وَالآیاتِ والذِّکرِ الحکیمِ السَّلام علیکِ یا بنتَ صاحِبَ المقامِ المَحمود وَ الحَوضِ المَورُود واللِّواءِ المَشهُودِ سلام بر تو بادای دختر پیامبر راهنما (هدایت کننده) و سرور آفریدگان و نجات دهنده ی بندگان از هلاکت و نابودی، درود بر تو ای دختر (رسول خدا ) دارای خوی و خلق بزرگ و شرافت کامل و فراگیر و همه جانبه و صاحب نشانه ها (معجزات) و آورندهی) قرآن حکیم و محکم و استوار درود بر تو بادای دختر رسول خدا ) دارنده ی مقام و مرتبت پسندیده و صاحب حوض (کوثر) که مردم بر آن وارد می شوند و صاحب پرچمی که روز قیامت همه مشاهده می کنند.
پرورگار بزرگ قبل از اینکه اعجوبه ی عالم خلقت را بیافریند برایش مقدماتی را فراهم آورد آسمانها، خورشید، ماه، ستارگان و در زمین دریاها، کوه ها، درختان، حیوانات مختلف را خلق فرمود و همه را در خدمت بشر قرار داد و برای این کار آنها را تکوین هدایت فرمود به طریقی که ذره یی قدرت تخلف نداشتند همانگونه که در
ص: 65
قرآن کریم آمده(1) پس از این هدایت تکوینی،(2) انسان را با اعطاء عقل و اختیار خلق فرمود و چون در علم ازلی معلوم بود که زندگی بشر در زمین خالی از تضاد و تزاحم نخواهد بود(3) و خواست این موجودشگفت از مقام خلیفة اللهی برخوردار شود(4) و در روز واپسین (معاد) در برابر قهرش حجتی بر علیه ذات اقدسش نداشته باشد لذا باید او را تشریعا هدایت می کرد و چون این امر با برانگیختن فردی از افراد بشر راه دیگری به مصلحت بشر نبود، بنابراین خلقت نوری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را قبل از خلقت آدم ابوالبشر مقدر فرمود(5) و پس از خلقت آدم آن نور را در صلب او قرار داد تا پس از گذشت قرون و ارسال رسل پی در پی، آنگاه که نسل بشر به مرحله ی توانایی پذیرش برنامه های سازنده یی که بتواند انسان را به مقام خلیفة اللهی برساند این وجود مقدس را در عالم ظاهر به ظهور رساند.(6) و حضرت او را خود هدایت فرمود.(7)که اگر
ص: 66
این گونه نبود بشر با دارا بودن عقل و اختیار به دلیل خواسته های گوناگونش از این دو نعمت بزرگ راه استفاده ی آن را نمی دانست و در مسیر خواسته های خویش به کار می گرفت و همان طوری که قبل از هدایت راهنمایی آگاه در گمراهی و ضلالت به سر می برد و تا پایان عمر در همان ضلالت و پستی باقی می ماند، پس آن راهنمای بزرگ را که خود هدایت کرده بود مأمور هدایت بشر قرار داد و به او توجه داد و فرمود:
خداوند کامل ترین و ارزشمندترین نعمت بر آنان که بخواهند در دنیا، در امنیت، آسودگی و آرامش قلب زندگی کنند و از گمراهی و سرگردانی بدر آیند و به سعادت ابدی برسند از بین خودشان رسولی را برای آنها برانگیخت تا نشانه های قدرت خداوندی را بر آنها یادآوری نماید تا با توجه به آن برای رشد و پویایی آماده شده و تاب تحمل کتاب و حکمت را بیابند وگرنه (همان گونه مانند قبل) که در سرگردانی و پستی به سر می بردند باقی می ماندند.(1) آنجا که می فرماید: فبعث فیهم رسله و واتر الیهم انبیائه... در بین آنها رسولانش را برانگیخت و پیامبرانش را یکی پس از دیگری برایشان فرستاد.(2)
لق جمع خلق است و خلق و خلق دو واژه است که وقتی درباره ی انسان به کار می رود به دو بعد وجودی انسان اشاره می کند. خلق پیدایش جسم انسان را شامل می شود و خلق خصوصیات و صفات درونی و روانی آن را می رساند.
ص: 67
به بیان دیگر، خلق عبارت است از استقامت در پذیرش حق و سامان دادن کارها بر وفق عقل و خرد که مصادیق آن عبارتند از: متانت، نرمش، بزرگی روح و مردم داری.
حقیقت خلق همان شیوه ی مستمری است که انسان ها آن را در آداب خویش انتخاب نموده و بدان عمل می کنند و از این جهت آن را خلق گویند و از نظر کلی آن بر دو گونه است: 1- حسن خلق 2 - سوء خلق. خداوند پیامبرش را به سبب حسن خلق ستوده و درباره اش فرمود:
«وَإِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ»(1) که در تاریخ زندگانی رسول خدا صلی الله علیه و آله کم نبوده از برخورد جاهلان و کوته نظران که حضرت با سعه ی صدر و اخلاق خوش با آنان رفتار نموده و همین امر باعث جذب آنها به آغوش اسلام عزیز گردیده است.
و در کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله و حضرات معصومین نیز حسن خلق ستوده و سوء خلق مذمت شده است. از جمله رسول خدا صلی الله علیه و آله به فرمود: اول چیزی که در ترازوی اعمال می نهند خوی نیکو است و فرمود: مرا فرستاده اند تا مکارم اخلاق را به پایان برسانم و خداوند مرا ادب آموخت و نیکو آموخت و فرمود: مؤمن به خوی نیکو در می یابد درجه و مرتبه ی کسانی را که روزه می دارند و شب ها به نماز اشتغال دارند.(2) و در جای دیگر از قول آن حضرت آمده:
«إِنَّی بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ».(3) و نیز فرمود:
«مَا مِنْ شَیْءٍ فِی المِیزَانِ أَثْقَلُ مِنْ حُسْنِ الخُلُقِ»(4) هیچ چیزی در میزان سنگین تر از حسن خلق نیست.
ص: 68
و امیرالمؤمنین علیه السلام نیز فرمود: نیکویی خلق، انسان را به بهشت می کشاند و سوء خلق به دوزخ.(1) و امام صادق علیه السلام در مورد سوء خلق فرمود:
إن شوء الخلق لیفسد العمل کما یفسد الخل العسل.(2) بدی خلق، کردارهای نیک را تباه می سازد، آن سان که سرکه عسل را تباه می کند.
معنای لغوی ذکر، یاد، یادکردن، به یاد داشتن و چون اهل شرع ذکرگویند مراد یاد کردن خداوند است در همه حال، قرآن و کتب آسمانی را به این اعتبار ذکر گویند که یاد دادن مواعظ و علوم آخرت است.(3) اصبغ بن نباته از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرده که ذکر دو نوع است، یک ذکر خداوند به هنگام شداید، دیگری که برتر از آن است، این است که به هنگام مواجهه با آن چه خداوند بر تو حرام کرده، او را به یادآوری و این یادآوری مانع توگردد.(4) کلمه ی ذکر به معنای مختلف در قرآن به کار رفته و در معانی اسمی نیز بارها و به وجوه مختلف آمده است که اهم آنها عبارتند از : قرآن در سوره ی آل عمران / 58، حجر / 6 و 9 و موارد دیگر، ولی مهم ترین آن به معنای قرآن می باشد، گرچه در معنی عام به همه ی کتب آسمانی ذکر می گویند، ولی در معنی خاص فقط به قرآن گفته می شود، یعنی یکی از نام های قرآن ذکر است که خداوند وعده ی حفظش را به جهانیان داده است.(5) و همان طور که یادآور شدیم در سوره ی مبارکه ی آل عمران(6) می فرماید:
ص: 69
آن چه بر تو می خوانیم از آیات الهی و مواعظ حکیمانه است. به هر حال ذکر را به معنی قرآن و هر معنای دیگری بگیریم، رسول خدا صلی الله علیه و آله یا صاحب(1) آن می باشد، لذا در این زیارت نامه ی شریف، به این موضوع اشاره نموده که: درود بر توای دختر کسی که صاحب ذکر حکیم است.)
السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ صاحِبِ الْمَقامِ الْمَحْمُودِ وَالْحَوْضِ الْمَوْرُودِ وَاللِّوآءِ الْمَشْهُودِ همانگونه که انسانها در دنیا دارای مقام و منزلت و جایگاهی هستند و مراتب آنها نسبت به موقعیت ها و بین دستگاه های مختلف هر جامعه متفاوت است، در امور معنوی نیز عینا این مطلب صادق است، یعنی انبیاء عظام هم در درگاه خداوند به یک رتبه و مقام نیستند،(2) مثلا حضرت موسی علیه السلام در کوه طور به کلیم بودن مفتخر می شود که حضرت عیسی علیه السلام چنین جایگاهی ندارد، یا حضرت ابراهیم از چنان موقعیتی برخوردار است که آتش نمرودی برایش گلستان می شود که حضرت موسی، علیه السلام دارای چنین مقام و منزلتی نیست.
بر همین اساس پیغمبر ما حضرت محمد صلی الله علیه و آله یا به دلیل خاتمیت(3) از بالاترین مراتب در درگاه حضرت احدیت برخوردار است به گونه یی که در روایات بسیاری از فریقین مقام محمود را به شفاعت کبری تفسیر کرده اند، یعنی روز محشر که سخت ترین روزها برای اهل محشر است، خلایق سراغ هریک از انبیاء که می روند و از آنها تقاضای شفاعت می کنند به دیگری حواله می دهند تا نوبت به پیامبر اسلام می رسد و او شفاعت را می پذیرد، چون دارای جایگاه ویژه ای نزد خداوند متعال
ص: 70
می باشد.(1) و اوست صاحب حوض کوثر و پرچم او در قیامت از همه ی پرچم ها نمایان تر است.
چنان که در دعای شریف ندبه می خوانیم: خداوندا، تو برای هر پیامبری دین و شریعت، برنامه و راه و روشی قرار دادی تا این که امر (ارسال رسل) به دوست برگزیده و بندهی اصلیت حضرت محمد صلی الله علیه و آله منتهی گردید.
و آنگاه که اهل کتاب (یهود) برای ایستادنش به سمت بیت المقدس در نماز شماتت می کردند صاحب قبله ی دیگری نمودی.(2) آری اوست آورنده ی برنامه های دین انسان ساز اسلام و هم اوست که خدایش بر او قرآن کریمش را نازل فرمود و او همان کس است که صداقت را چون پرچمی نمایان و حق را چون چراغی فروزان که در آن زمان پریشان بود به مردم شناسانید و معنای، امین، امانت، صداقت را به مردم آن زمان و اعصار دیگر و تا به امروز به جهانیان معرفی کرد. و همان گونه که در زیارت جامعه ی کبیره مذکور است او همان وجود سرا پا حسن است که نه تنها خودش که راه و رسم اهل بیتش نیز جز احسان چیزی نبود.(3) پس سلام بر تو ای (زینب) که دختر چنین وجود مقدسی هستی که تمام سجایای اخلاقی پسندیده ی حضرتش در وجودت به ارث رسیده و چه شایسته است درود و سلام بر تو فرستادن و بر این درود گفتن مباهات کردن.
ص: 71
کلمه ی اصطفی، یعنی برگزیدن، انتخاب کردن، از میان جمع بهترین را بیرون کشیدن. خداوند در قرآن کریم می فرماید:
«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ».(1) در تفسیر صافی ذیل آیه ی فوق آمده: گزینش او با رسالت و خصوصیات روحانی و فضیلت های جسمانی است و به خاطر همین امر، وقتی خداوند اطاعت از رسولانش را واجب گردانید، آنها بر چیزهایی قدرت و نفوذ پیدا کردند که برای دیگران مقدور نبود و این موارد جلب کننده ی محبت خداوند است و بعد از مناقب و خوبی های آنان را بیان فرمود.
معنی دیگری کلمه ی اصطفی، خالص کردن و صاف بودن است یعنی خداوند آن حضرت را برای دین خود خالص گردانید، همان گونه که در دعای شریف ندبه آمده «... الَّذینَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِکَ وَ دینِکَ....» یعنی آنان را برای دین خودت خاص و خالص گردانیدی.
چنان که پس از آفرینش آدم علیه السلام که فرزندان او پراکنده شدند و از پشت پیامبر که نسل او نیز پراکنده شد، بشر در طوفان نوح گرفتار آمده و غرق شدند، خداوند از ذریه ی نوح علیه السلام حضرت ابراهیم علیه السلام را خلق فرمود و او را به پیامبری برگزید و از نسل او آل عمران و آنها را بر همه ی جهانیان برتری داد. در تفسیر این آیه می نویسد: مراد از آل ابراهیم فرزندان او هستند که اسماعیل و اسحاق علیهما السلام بودند، و بنی اسرائیل همه از دودمان اسحاق و آل عمران همه از ذریه و فرزندان اسماعیل می باشند، و حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله از اولاد اسماعیل و امیرالمؤمنین علیه السلام تا حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از آل عمران هستند و نوشته اند آل عمران پدر مریم است و
ص: 72
آل او از عیسی بن مریم علیهما السلام بودند که خداوند مریم را به قدس و طهارت برگزید و حضرت عیسی علی را به کتاب و رسالت. و نسب این عمران به اسحاق علیه السلام منتهی می شود و فاصله ی بین این دو عمران یعنی عمران پدر امیرالمؤمنین علیه السلام و عمران پدر حضرت مریم علیهما السلام هزار و هشتصد سال فاصله بود.(1) و در تفسیر اهل بیت علیهم السلام وارد شده که مراد به آل عمران علی بن ابی طالب علیهما السلام و فرزندان بزرگوار اوست زیرا عمران نام ابوطالب است. و ابن عباس و اباذر و انس بن مالک نیز از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده اند که فرمود: آل ابراهیم منم، و آل عمران علی بن ابی طالب علیهما السلام است. (2) یکی از نام های شریف رسول خدا صلی الله علیه و آله احمد است(3) و این که در این زیارت آمده که یادش در آسمان مشهور و معروف است مربوط به معراج است که خداوند در وحی های خود با تخلق صوت(4) با پیامبرش سخن می گفته و در هر فقره او را
ص: 73
با کلمه ی «یا احمد» خطاب می فرمود، لذا او در آسمان معروف تر از زمین است.(1)
ص: 74
السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ خَیرِ خَلْقِ اللهِ وَ سَیدِ خَلْقِهِ وَ اوَّلِ الْعَدَدِ قَبْلَ ایجادِ ارْضِهِ وَ سَمواتِهِ وَ اخِرِ الْابَدِ بَعْدَ فَناءِ الدُّنْیا وَ اهْلِهِ الَّذی رُوحُهُ نُسْخَةُ اللّاهوتِ وَ صُورَتُهُ نُسْخَةُ الْمُلْک وَ الْمَلَکوتِ وَ قَلْبُهُ خَزانَةُ الْحَی الَّذی لایمُوتُ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.
سلام بر تو، ای دختر بهترین خلق خدا و سرور همه ی آفریدگانش و نخستین فرد، پیش از خلقت زمین و آسمان هایش، و پایان ابدیت و جاودانی پس از نابودی و فنا شدن دنیا و اهل آنکه روح پاکش نسخه یی از عالم لاهوت و جهان معنی است و صورت زیبایش نسخه یی از عالم ملک، یعنی جهان مادی است و قلب مبارکش گنجینهی خدای زنده یی است که مرگی در پی ندارد، و بر تو بادای حضرت زینب رحمت و برکات خداوند.
در عالم خلقت سه دسته موجود را می بینیم، دسته یی بدون حرکت و تغذیه و توالد و تناسل هستند که به آنان جمادات گویند.
دسته دوم، آنهایی هستند که تغذیه و توالد و تناسل دارند ولی نمی توانند از جای
ص: 75
خود حرکت کنند و به اصطلاح حرکت آنان را حرکت جوهری گویند که نباتات این دسته را شامل شده و به دلیل تغذیه و توالد از دسته ی اول برترند.
دسته سوم، موجوداتی هستند که علاوه بر تغذیه و تولید دارای حرکت ارادی می باشند که آنها را به نام حیوان می شناسند فلذا این دسته بر دو گروه قبلی فضیلت و برتری دارند.
البته در هر دسته یی تقسیم بندی هایی وجود دارد که بنابر بسط کلام نیست فقط اشاره یی به دسته ی سوم می نماییم. در این گروه انسان برترین موجود است لذا بر تمام گروه ها برتری دارد و در بین انسان ها نیز تقسیماتی است که بعضی بر بعض دیگر فضیلت و برتری دارند، مثلا انسان عالم بر جاهل برتری دارد، و در بین علما و دانشمندان نیز آن که دارای دانش و علم بیشتری است، فضیلت و رجحان بر دیگران دارد و می دانیم که انبیاء و اولیاء دانشمندترین انسان ها هستند چون علم آنان بدون واسطه از ذات اقدس احدیت به ایشان اعطاء شده است و در میان آنها به شهادت روایات رسول خدا و از همه بالاتر است همان گونه که در دعای شریف ندبه می خوانیم:
وَ أَوْدَعْتَهُ عِلْمَ ما کانَ وَ ما یَکُونُ إِلَی انْقِضاءِ خَلْقِکَ...
در این که رسول خدا اه بهترین خلق خداوند می باشند روایات بسیاری از طریق فریقین نقل شده که از باب تیمن و تبرک به یک حدیث اشاره می نمایم.
در کافی از حسین بن عبدالله نقل کرده که گفت: به امام صادق علی عرض کردم: آیا رسول خدا با سرور فرزندان آدم بود؟ فرمود:
کَانَ وَ اَللَّهِ سَیِّدَ مَنْ خَلَقَ اَللَّهُ وَ مَا بَرَأَ اَللَّهُ بَرِیَّةً خَیْراً مِنْ مُحَمَّدٍ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ .(1)
ص: 76
ابوبصیر از امام باقر علیه السلام نقل کرده که از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام درباره ی علم رسول خدا یا پرسیدند، ایشان فرمودند:
عَلِمَ اَلنَّبِیُّ عِلْمَ جَمِیعِ اَلنَّبِیِّینَ وَ عِلْمَ مَا کَانَ وَ عِلْمَ مَا هُوَ کَائِنٌ إِلَی قِیَامِ اَلسَّاعَةِ...(1) پس برابر آنچه گفته شد و از دعای شریف ندبه نیز آمده علم پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله علم تمام انبیاست، و علم گذشته و علم آنچه تا روز قیامت به وقوع خواهد پیوست می باشد.
از وجود مقدس و نازنین پیامبر اکرم به روایت شده است که فرمود: در معراج و سیری که در ملکوت آسمانها داشتم، فرشته یی نزد من آمد و عرض کرد: ای محمد الله از آنها که قبل از تو، به رسالت رسیده اند سؤال کن بر چه عقیده یی مبعوث شده اند؟ گفتم: ای پیامبران وای فرستاده شدگان، شما قبل از من بر چه عقیده ای به رسالت برانگیخته شدید؟ عرض کردند: بر ولایت تو و ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام .(2) أَوَّلِ العَدَد قَبلِ إِیجادِ أَرضِهِ وَ سَماواتِهِ این فقره از زیارت نامه ی شریف، برگفته از فرمایش حضرت علی علیه السلام است که در وقت تغسیل و تدفین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
اللهم إثر هذا او التخدیر و صاحب الأبد، روحه نسخة الأخیرة فی اللاهوت و جده صورة معانی الملک والملکوت و قله خزانة الکئ الذی لا یموت، طاووس الکبریاء و حمام الجبروت...»(3) مرحوم آیت الله شیخ علی اکبر نهاوندی ، در کتاب انوار المواهب، لطایفی را در لفظ «اول» آورده و مناسب این مقام است که به طور اجمال نقل می گردد پیامبر اکرم پایه اول است در ایجاد که: « أَوَّلُ مَا خَلَقَ اَللَّهُ نُورِی»(4) و اول است در نبوت که: «کُنْتُ نَبِیّاً وَ آدَمُ بَیْنَ اَلْمَاءِ وَ اَلطِّینِ» (5) و اول مجیب(6) در عالم ذر و میثاق است که «الش بگم»(7) یعنی اولین کسی است که در جواب عرض کرد: «بلی» لذا پیامبر اکرم یا در ایمان نیز اول مؤمن بالله است که: « شَرِیکَ لَوَبِذَلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ
ص: 80
المؤمنین».(1) آن حضرت نه فقط در موارد فوق اول است بلکه او اقل کسی است که زمین از او منشق می شود که: « أَنَا أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُّ عَنْهُ اَلْأَرْضُ»(2) و اول کسی است که به او اذن داده می شود در سجده ی الهی در روز حشر که: «أنا أول من یؤذن له بالسجود»(3) و اول
ص: 81
کسی است که باب شفاعت از برای او باز می گردد که: «انا اول من یفتح له باب الشفاعة»(1) و اول کسی است که وارد بهشت می شود که: « أَوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ اَلْجَنَّةَ»(2)
شیخ صدوق رحمه الله از امام صادق علیه السلام روایت کرده که یک نفر یهودی خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله رسید و در مقابل آن حضرت قرار گرفت و خیره خیره به ایشان نگاه کرد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله به او فرمود: ای یهودی چه حاجتی داری؟ عرض کرد: می خواهم بدانم که آیا تو برتر هستی یا موسی بن عمران علیه السلام که خدا با او تکلم کرده، تورات را بر او نازل فرموده، عصا به او عطاکرده و دریا را برایش شکافت و دستور داد ابرها بر او سایه افکنند؟ پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و اله فرمود: شایسته نیست کسی خود را بستاید ولی در جواب تو، می گویم: حضرت آدم علیه السلام وقتی آن خطا را مرتکب شد، برای توبه کردن گفت:
خدایا از تو درخواست می کنم که به حق محمد و آل علیهم السلام گناه مرا بیامرزی و خداوند او را آمرزید. وقتی حضرت نوح علیه السلام در میان کشتی از غرق شدن ترسید گفت:
خدایا، از تو می خواهم به حق محمد و آل محمد علیهم السلام که مرا از غرق شدن نجات دهی و خداوند او را نجات داد.
وقتی حضرت ابراهیم علیه السلام به طرف آتش رها شد گفت: خداوندا، از تو می خواهم
ص: 77
که به حق محمد و آلش علیهم السلام مرا از آتش نجات بخشی و خداوند آتش را بر او سرد و سلامت قرار داد.
حضرت موسی علیه السلام وقتی عصا را رها کرد و در وجود خود ترسی احساس نمود گفت: خداوندا، از تو درخواست می کنم به حق محمد و آل محمد علیهم السلام که مرا ایمن گردانی و از وحشت رها سازی. خداوند تبارک و تعالی فرمود: «...لا تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلی (1) ای یهودی، اگر موسی علیه السلام مرا درک می کرد و ایمان نمی آورد، نه ایمانش سودی برایش داشت و نه نبوتش، ای یهودی «مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از ذریهی من است که هرگاه ظهور کند، عیسی پسر مریم علیهما السلام برای یاری کردنش حاضر شود(2) و هنگام نماز او را مقدم دارد و به او اقتدا می کند.(3)
ص: 78
ابن فهد حلی رحمه الله در کتاب عدة الداعی از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که آن حضرت فرمود: زلیخا اجازه خواست که بر یوسف علی وارد شود به او گفتند: با آن رفتاری که نسبت به او داشته ای آیا ناراحت نیستی که تو را نزد او ببریم؟ گفت: من از کسی که از خدا می ترسد هرگز نمی ترسم.
وقتی زلیخا وارد شد، یوسف علیه السلام به او فرمود: چه شده می بینم رنگ چهره ات تغییر کرده و دگرگون شده ای ؟ گفت:
الحَمدُ لِلّهِ الَّذی جَعَلَ المُلوک بِمَعصِیتِهِم عَبیدا، وجَعَلَ العَبیدَ بِطاعَتِهِم مُلوکا.
حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که پادشاهان را به سبب نافرمانی و گناه آنها به بردگی میکشاند و بردگان را به خاطر اطاعت و فرمانبرداری آنها به پادشاهی می نشاند یوسف علیه السلام به او فرمود: چه چیزی باعث شد که چنین رفتاری با من کنی ؟ گفت :
زیبایی و جمال تو مرا به این کار وادار کرد. فرمود: پس اگر پیغمبری را که نام مبارکش محمد صلی الله علیه و آله» است و در آخرالزمان به رسالت می رسد دیده بودی چه می کردی؟ او از من جمالش نیکوتر، اخلاقش بهتر، کرم و بزرگواریش بیشتر است.
زلیخا گفت: راست گفتی.
فرمود: از کجا دانستی که من راست گفته ام؟ عرض کرد: زیرا همین که نامش را بردی و اوصافش را بیان نمودی محبت او بی اختیار در دل من جای گرفت. خداوند تبارک و تعالی به یوسف خطاب کرد و فرمود: زلیخا آن چه گفت درست است و من او را اکنون به خاطر محبتی که به حبیبم پیدا کرد دوست دارم، و آنگاه به حضرت یوسف فرمان داد که با او ازدواج کند.(1)
ص: 79
آخر الابد، یعنی زمانی که انتها ندارد و جاودانه است، وقتی انتها ندارد، پس کلمه ی آخر برایش متصور نیست و معلوم است که پس از پایان دنیا برابر آیه ی 104 سوره ی مبارکه انبیاء که می فرماید: روزی که آسمانها را مانند طوماری در هم بپیچیم و آیات سوره های: والشمس، انفطار، انشقاق همه دلالت بر از بین رفتن و پایان یافتن این جهان و آن چه در آن است می کند. و به شهادت حدیث قدسی که «خُلِقْتُمْ لِلْبَقَاءِ لاَ لِلْفَنَاءِ»(1) و در قسمتی از خطبه ی 157 نهج البلاغه «فَتَزَوَّدُوا فِی أَیَّامِ الْفَنَاءِ لِأَیَّامِ الْبَقَاءِ...» و احادیثی از این دست و آیات کریمه ی قرآن عزیز که از معاد و محشر، عذاب و ثواب، خلود و ابدیت در بهشت یا جهنم صحبت می کند، در یک جمله وعده و وعیدهای قرآنی همه و همه از بقا و ابدیت انسان در آخرت بحث می کنند، پس با این وجود آخرالابد چه می تواند باشد؟ آن چه از مطالعه و کنار هم قراردادن فنا و بقا، به دست می آید این است که پس از برچیده شدن بساط دنیا، همان وجود مقدسی که در خلقت اول بوده چه در عدد و چه در رتبه، همین شخصیت در دنیای دیگر که پایانی ندارد برای نجات امت تا پایان حسابرسی در آن جا و وارد شدن آنها به بهشت یا جهنم، آخرین کسی است که برای زندگی ابدی وارد مقام و منزلت خود می شود.(2) العلم عند الله
ص: 82
الَذی رُوحهُ نسخَه اللاَهوت
روح او نسخه یی از لاهوت است یعنی وجود شریف پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله آینه ی تمام نمای ذات احدیت از جهت صفات کمالیه است چرا که لاهوت مقام الوهیت است.(1) با این تفاوت که مقام الوهیت عین ذات حضرت باری تعالی است و در طول آن صفات کمالیه ی الوهیت به نبی اعظم اعطا گردیده و به شهادت قرآن در مواردی چند در خصوص خلقت آدم عال فرموده:«وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»(2) و در جای دیگر فرمود:«ثُمَّ سَوّیه وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ»(3) و منظور از روح خدایی مرتبه یی از کمال الهی است و با اخبار به مغیبات سنخیتش را با پروردگار به اثبات می رساند.
صورَتُه نسخَه المللکِ وَ الُمَلَکوتُ آن وجود مقدسی که جلوه یی از قدرت لایزال قادر مطلق است هم در عالم ملک یعنی جهان بشریت، همانگونه که حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه فرمود: عده یی از قریش خدمت پیامبر اکرم له رسیدند و گفتند: ای محمد صلی الله علیه و آله توادعای بزرگی کردی که نه پدرانت و نه هیچ یک از خاندانت چنین ادعایی نکرده ما از تو امری را می خواهیم که تو اجابت کنی و به ما نشان بدهی آن وقت است که ما خواهیم دانست
ص: 83
تو پیغمبری و اگر انجام ندادی می فهمیم که تو ساحری و دروغگو! حضرت فرمودند:
چه می خواهید؟ گفتند: به این درخت بگو تا با ریشه های خود کنده شده و نزد تو بایستد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند بر هر کاری تواناست، حال اگر خداوند این کار را انجام داد ایمان می آورید و به حق شهادت می دهید؟ گفتند: آری، حضرت فرمود: من این خواسته ی شما را نشانتان می دهم در حالی که می دانم شما به سوی خیر باز نخواهید گشت،(1) زیرا در میان شما کسی است که کشته می شود و در چاه «بدر» دفن خواهد شد.(2) و کسی است که جنگ احزاب را تدارک خواهد کرد.(3) خلاصه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به آن درخت فرمودند: ای درخت اگر به خدا و روز قیامت ایمان داری و می دانی که من فرستاده خدایم با ریشه هایت جدا شو و نزد من بیا و با نشان دادن این معجزه و دیگر معجزات باهره قدرت ملکیش را به رخ کشید و آن عزیزی که برای اثبات توحید برای ناآگاهان قدرت الهی خود را در معجزهی باهرهی شق القمر به رخ کشید و این که «صورَتُه نسخَه المللکِ وَ الُمَلَکوتُ» گفته شده منظور از ملک تسلط بر عالم دنیاست که به یک نمونه از آن در بالا اشاره شد و از این نمونه بسیار است که در بخش معجزات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در کتابهای روایی ما، هم در خصوص ملک یعنی در تسلط بر جمادات، زنده کردن مردگان، تسبیح گفتن سنگ ریزه و... ذکر شده است، و تسلط آن جناب در ملکوت مانند اخبار از مغیبات، شق القمر، ردالشمس و غیره که ذکر همه ی آن ها در حوصله ی این نوشتار نمی گنجد، و با این گونه معجزات برای اثبات وحدانیت حضرت حق، جل و علی، قدرت ملکوتیش را به ظهور رسانید.
و قلبه خزانة الحیّ الذی لایموت
ص: 84
قلب مطهر و منور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مخزن علوم خداوندی است که زنده ی ابدی است که به تعبیر قرآن، خدای یکتاست که جز او خدایی نیست، زنده و پاینده است، هرگز او را کسالت خواب نگیرد تا چه رسد به خواب رود، اوست مالک آن چه در آسمانها و آن چه در زمین است.(1) خداوندی که تمام عالم خلقت زیر چتر قدرت اوست، مجموعه ی علوم اعم از گذشته و حال و آینده را در سینه ی منشرح پیامبرش که درود خداوند بر او باد قرار داد و بخشی از آن را برای راهنمایی بشر تنزیل نموده تا در حد قالب الفاظ قابل فهم و اجرا برای بشر گردد. که اگر سینه ی نورانیش مخزن علوم الهی نمی بود در برابر سؤال های مختلف و سنگین اهل کتاب و مشرکین و معاندین از پاسخ باز می ماند؟، زیرا آنها بارها حضرتش را با طرح سؤال های مغرضانه آزمودند. روزی جمعی از یهود از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پرسیدند خداوند را برای ما توصیف کن، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سه روز سکوت کرد و پاسخی نگفت تا سوره ی توحید نازل گشت و زبان معاندین بسته شد.(2) و مسیحیان نجران نیز وقتی با دعوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای اسلام آوردن مواجه شدند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله متوجه شد آنان تن به پذیرش حقیقت نمی دهند پیشنهاد مباهله داد.(3) آری از علم الهی موجود در قلب منور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود که می دانست در مباهله حق ظاهر خواهد شد اسقف های نجران هم به این حقیقت پی بردند و تسلیم شده و دادن جزیه را پذیرفتند.(4)
ص: 85
ص: 86
السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ الْمُظَلَّلِ بِالْغَمامِ سَیدِ الْکوْنَینِ وَ مَوْلَی الثَّقَلَینِ وَ شَفِیعِ الْامَّةِ یوْمَ الْمَحْشَرِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ رحمت و برکات خدا بر تو، ای دختر کسی که ابر بر او سایه افکند، همو که سرور دنیا و آخرت و مولای جن و انس و شفاعت کنندهی امت در روز محشر است.
چون دوازده سال و دوماه و ده روز از عمر شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گذشته بود، حضرت ابوطالب علیه السلام،(1) برای تجارت عازم شهر شام شد، و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را با خود
ص: 87
به همراه برد. هوا بسیار گرم و دمای آن آزاردهنده بود. ابری در آسمان پدیدار شد و بالای سر آن حضرت سایه افکند تا به صومعه ی راهبی رسیدند که او را بحیرا(1) می گفتند و مسیحیان اعتقاد داشتند که کتاب ها و علومی که نزد دانشمندان گذشته ی آنان بوده دست به دست و سینه به سینه به بحیرا منتقل گشته است.
بحیرای راهب چون دید ابر بالای سر ایشان حرکت می کند، از صومعه به زیر آمده و غذایی تهیه کرد و کاروانیان را دعوت نمود، ابوطالب علیه السلام و سایرین به صومعه رفتند و حضرت را نزد کالا و اثاثیه ی خود گذاشتند. بحیرانگاه کرد و دید ابر، بر بالای قافله ایستاده است، پرسید آیاکسی از اهل قافله هست که به این جا (صومعه) نیامده باشد؟ گفتند: ای بحیرا کسانی که شایستگی آمدن سر سفرهی تو را داشتند آمده اند و جز کودکی که از نظر سن و سال کوچک ترین فرد کاروان است که او را نزد اثاثیه گذاشتیم
ص: 88
کسی به جای نمانده، بحیرا گفت: این کار را نکنید او را هم به این جا بیاورید، مردی از قریش گفت: به لات(1) و عزی سوگند آیا برای ما سرافکندگی نیست که پسر عبدالله بن عبدالمطلب(2) در میان ما باشد!؟ این را گفت، سپس برخاسته حضرت را با خود بدان انجمن برده و در کنار خود نشانید (در زمان حرکت آن حضرت به طرف صومعه، ابر نیز، بالای سر حضرت حرکت کرد) بحیرا گفت: این طفل کیست؟ گفتند: پسر ابوطالب علیه السلام است.
بحیرا به ابوطالب گفت: این پسر تو است؟ ابوطالب علیه السلام فرمود: این پسر برادر من است. پرسید که پدرش چه شد؟ فرمود:
هنوز به دنیا نیامده بود که پدرش وفات نمود. بحیرا گفت: این طفل را به شهر خود برگردان که اگر یهود او را بشناسند چنان که من شناختم هر آینه او را بکشند و بدان که شأن او بزرگ است و او پیغمبر این امت است و به شمشیر خروج خواهد فرمود.(3) او ( پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ) به راستی سرور دنیا و آخرت و صاحب و آقای جن و انس و شفاعت کننده ی امت در روز محشر است.
در کتاب عیون اخبار الرضا علیه السلام، از اباصلت هروی، از حضرت رضا علیه السلام و آن حضرت از پدرانش علیهم السلام ، از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرده اند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: خدا برتر از من کسی را نیافریده، و گرامی تر از من نزد او کسی نیست.
ص: 89
امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود:عرض کردم یا رسول الله شما برتر هستید یا جبرئیل؟فرمود:
یَا عَلِیُّ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَضَّلَ أَنْبِیَاءَهُ اَلْمُرْسَلِینَ عَلَی مَلاَئِکَتِهِ اَلْمُقَرَّبِینَ وَ فَضَّلَنِی عَلَی جَمِیعِ اَلنَّبِیِّینَ وَ اَلْمُرْسَلِینَ وَ اَلْفَضْلُ بَعْدِی لَکَ یَا عَلِیُّ وَ لِلْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِکَ وَ إِنَّ اَلْمَلاَئِکَةَ لَخُدَّامُنَا وَ خُدَّامُ مُحِبِّینَا
ای علی، خداوند تبارک و تعالی پیامبران مرسل را بر فرشتگان مقرب خود برتری داده است و مرا بر تمام پیغمبران و رسولان برتری داده است و بعد از من فضل و برتری برای تو و امامان بعد از توست و همانا فرشتگان خدمتگذار ما و دوستان ما هستند.
ای علی فرشتگانی که عرش با عظمت الهی را بر دوش گرفته اند و آنها که اطراف عرش اند به حمد و ستایش پروردگار، او را تسبیح می کنند و برای آنها که ایمان به ولایت ما اهل بیت آورده اند از خدا آمرزش می طلبند.
یَا عَلِیُّ لَوْ لاَ نَحْنُ مَا خَلَقَ اَللَّهُ آدَمَ وَ لاَ حَوَّاءَ وَ لاَ اَلْجَنَّةَ وَ لاَ اَلنَّارَ وَ لاَ اَلسَّمَاءَ وَ لاَ اَلْأَرْضَ.
ای علی، اگر ما نبودیم خدا آدم و حوا، بهشت و دوزخ، آسمان و زمین را نمی آفرید.
چگونه ما برتر از فرشتگان نباشیم در حالی که نسبت به معرفت پروردگار و تسبیح(1) و تهلیل(2)
و تقدیس او از آنها پیشی گرفتیم، زیرا اول چیزی که خداوند آفرید ارواح ما بود، ما را به توحید و ستایش خودگویا نمود، سپس فرشتگان را آفرید، آنها وقتی ارواح ما را نور یگانه یی مشاهده کردند امر ما را بزرگ شمردند، ما تسبیح حق تعالی کردیم تا بدانند که ما خلقی هستیم که آفریده شده ایم و او منزه از صفات ما است. به تسبیح ما فرشتگان تسبیح گفتند و او را از صفات ما پاک و منزه دانستند.
ص: 90
و وقتی عظمت شأن ما را مشاهده کردند حق تعالی را تهلیل کردیم تا فرشتگان بدانند خدایی جز خدای بی همتا نیست و ما بندگان او هستیم و خدایی نیستیم که همراه با او یا بعد از او عبادت ما واجب باشد، پس فرشتگان «لا اله الا الله» گفتند، و وقتی بزرگی محل و موقعیت ما را مشاهده کردند تکبیر گفتیم تا فرشتگان بدانند خداوند بزرگتر از آن است که کسی جز به سبب او به شأن و مقام بزرگی برسد.
و وقتی عزت و قوت ما را مشاهده کردند گفتیم: «لا حول و لا قوه الا بالله» تا این که فرشتگان بدانند هیچ نیرو و قدرتی جز به سبب خداوند نیست. و وقتی نعمتی را که خدا به ما داده و وجوب اطاعت ما را مشاهده کردند گفتیم. «الحمدالله» تافرشتگان بدانند حمد و ستایش به خاطر نعمت ها سزاوار پروردگار متعال است، آنها هم گفتند: الحمدالله.
پس فرشتگان به سبب ما به شناخت توحید، تسبیح، تهلیل، تحمید و تمجید خداوند هدایت شدند.
ثم ان الله تبارک و تعالی خلق آدم فأودعنا صلبه، و امر الملائکة بالسجود له تعظیما لنا و اکراما.
سپس خداوند تبارک و تعالی آدم را آفرید و ما را در صلب او به ودیعه نهاد و آنگاه فرشتگان خود را دستور داد تا او را به خاطر تعظیم و بزرگداشت ما که در صلب او بودیم سجده کنند. پس سجود آنها برای خداوند به خاطر عبادت و پرستش و برای آدم به خاطر اطاعت پروردگار و احترام او بود، زیرا ما، در صلب او بودیم، پس چگونه ما برتر از فرشتگان نباشیم در حالی که همه آنها به آدم سجده کردند.(1)
در مورد شفاعت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در روز محشر، برای گناه کاران از طریق دانشمندان خاصه و عامه روایات بسیاری نقل گردیده که به نمونه هایی از آنان اشاره می گردد: علامه ی حلی قدس سره در کتاب شرح تجرید، در مسئلة العاشرة فی الشفاعة
ص: 91
می گوید:
«عموم دانشمندان اسلام شفاعت را برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مسلم میدانند».
سپس به آیه ی شریفه ی «عَسَی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَحْمُودًا»(1) تمسک نموده و می فرماید: گفته شده که مقصود از مقام محمود، شفاعت است.(2) و نیز شیخ مفید رضوان الله علیه می گوید:
«امامیه اتفاق نظر دارند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه ی اطهار (علیهم السلام) در روز رستاخیز گناه کاران را شفاعت میکنند.»(3) و شاهد بر این مدعا روایتی است از رسول گرامی (صلی الله علیه و آله) اسلام به که فرمود:
«اَنا اَوُل مَن یفتَح لَه باب الشَفاعَةِ.»(4)
من اول کسی هستم که باب شفاعت برای او باز می گردد.
علامه ی مجلسی قدس سره در کتاب بحارالأنوار در مواضع متعدد شفاعت را نسبت به گنه کاران امت ثابت می داند، وکفار و مشرکین را مشمول شفاعت نمی داند.(5) بشربن شریح بصری گوید: به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم امیدبخش ترین آیه ی قرآن کدام آیه است؟ فرمود: جماعت (دانشمندان محل) شما در این باره چه می گویند؟ گفتم: آنها این آیه را امیدبخش ترین میدانند«عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ».(6) حضرت فرمود: ولی ما خاندان نبوت چنین نگوییم، گفتم: پس از نظر شما کدام آیه امیدبخش ترین است؟ فرمود: ما می گوییم«وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَی»(7)
به خدا سوگند که آن شفاعت است، به خدا سوگند آن شفاعت است، به خدا
ص: 92
سوگند آن شفاعت است.(1) علمای اهل سنت نیز پیرامون مسئله ی شفاعت روایاتی را نقل نموده اند از جمله: محمد فخر رازی ک ه از متعصبین علمای عامه است در تفسیر خود، ذیل آیه ی شریفهی «یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ...»(2) می نویسد:
و اعلم ان هذه الایة من اقوی الدلائل لنا فی اثبات الشفاعة لاهل الکبائر». .
بدان که این آیه نزد ما از قوی ترین دلایل در باب اثبات شفاعت برای آنان که گناه کبیره کرده اند می باشد.(3) و در «شرح عقائد نسفی»(4) درباره ی شفاعت آمده است:
الشفاعة ثابتة اللرسول و الأخیار فی حق أهل الکبائر بالمستفیض من الأخبار». .
شفاعت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و نیکان درباره ی صاحبان گناهان کبیره با استفاده از روایات فراوانی ثابت شده است.(5)
ص: 93
ص: 94
السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ سَیدِ الْاوْصِیآءِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ امامِ الْاتْقِیآءِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ رُکنِ الْاوْلِیآءِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ عِمادِ الْاصْفِیآءِ.
درود بر تو بادای دختر سرور و اوصیای (پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله))، درود بر تو بادای دختر پیشوای پرهیزکاران، درود بر توای دختر تکیه گاه دوستان، درود بر توای دختر پشتیبان برگزیدگان.
السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ یعْسُوبِ الدِّینِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ امِیرِ الْمُؤمِنینَ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ سَیدِ الْوَصِیینَ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ قائِدِ الْبَرَرَةِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ قامِعِ الْکفَرَةِ وَ الْفَجَرَةِ درود بر تو باد ای دختر رهبر بزرگ دین و آیین، درود بر تو باد ای دختر امیر و فرماندهی مؤمنان، درود بر تو بادای دختر سرور جانشینان پیامبران. درود بر تو بادای دختر درهم کوبنده و خوار کنندهی کافران، بدکاران و فاجران.
ص: 95
سبط(1) ابن جوزی(2) که از بزرگان علمای حنبلی، حنفی است در کتاب تذکرة الخواص می نویسد: حضرت علی (علیه السلام) را یعسوب المؤمنین نامیده اند، زیرا یعسوب پادشاه زنبوران عسل است که از همه قوی تر و هوشیارتر است، بر در کندو می ایستد و هر زنبوری که عبور می کند دهانش را می بوید، اگر بوی بد از او بشنود می فهمد که از گیاه بدی استفاده کرده، پس او را به دون نیم می کند و بر در کند و می افکند تا زنبورهای دیگر عبرت گیرند.
علی (علیه السلام) نیز بر در بهشت می ایستد و دهان مردم را می بوید، هر کسی را که بوی دشمنی خود از او بشنود در آتش دوزخ می افکند.(3) شیخ طوسی (رحمه الله) نیز حدیثی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل کرده که فرمود:
یا علی انک سید المسلمین و امام المتقین و قائد الغر المحجلین و یعسوب الدین.(4)
علی جان تو سرور مسلمانان و پرهیزکاران و فرماندهی سواران مجاهد، و پیشوا و بزرگ مؤمنان هستی.
ص: 96
درباره ی عنوان «امیرالمؤمنین» اعتقاد شیعه ی امامیه آن است که خداوند تبارک و تعالی این لقب را به حضرت علی بن ابی طالب علیهما السلام داده و هیچ کس دیگر چه قبل و چه بعد از او برازنده ی این نام نیست.
در حدیث آمده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به اصحاب فرمود:
علی را به امارت سلام کنید و در حدیث دیگر است که خدا علی (علیه السلام) را امیرالمؤمنین نامیده است و روا نیست کسی دیگر به این نام خوانده شود.
از اهل سنت نیز روایات بسیار در این زمینه رسیده است. حافظ ابو نعیم اصفهانی در حلیة الاولیاء ( 1/63) از انس بن مالک روایت کرده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) درباره ی علی (علیه السلام) فرمود:
او امیرالمؤمنین و فرماندهی سواران مجاهد «قائد الغر المحجلین» (غر، یعنی اسبان پیشانی سفید، محجلین یعنی اسبان دست و پا سفید) و خاتم اوصیاست. ابن مردویہی اصفهانی آورده است که جبرئیل در محضر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) علی (علیه السلام) را امیرالمؤمنین خواند.(1) شیخ سلیمان قندوزی،(2) .
از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت کرده است که نبی مکرم
ص: 97
اسلام فرمودند:
لو علم الناس ان علیا متی سمّی علی امیرالمؤمنین ما أنکروا فضله سمی امیرالمؤمنین و آدم بین الروح و الجسد،..
اگر مردم می دانستند که علی از چه زمانی امیر مؤمنان نامیده شده هرگز فضایل او را انکار نمی کردند. وی آن گاه این لقب را گرفت که آدم میان روح و جسد بود (و هنوز آفرینش او کامل نگشته بود) و آنکه خداوند (در عالم ذر از آفریدگان قرار گرفت و فرمود: «آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا» فرمود: «من پروردگار شما هستم، و محمد پیامبر شماست، و علی امیر شما.»(1) و در این که حضرت علی (علیه السلام) پیشوای نیکوکاران است روایات بسیاری به ما رسیده که در بعضی از آنها، از نزول آیه ی هفتم سوره ی بینه واولئک هم خیر البریة ، در شأن امام علی (علیه السلام) و شیعیان آن حضرت حکایت دارد.
در امالی شیخ طوسی (رحمه الله) از جابر بن عبدالله روایت می کند که گفت: در حضور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بودم. امیرالمؤمنین علت وارد شد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: برادرم علی آمد آنگاه متوجه خانه ی کعبه شد و به دست مبارک اشاره نمود و فرمود: به آن خدایی که جانم در دست قدرت اوست روز قیامت علی و شیعیان او رستگاران عالم هستند و فرمود: علی از حیث ایمان اول شماست و او باوفاترین اشخاص است به عهد خداوند و عادل ترین شما است بر رعیت و قسمت می کند میان شما به عدل و مساوات و برترین خلایق است نزد پروردگار. جابر گوید: پس از نزول آیه ی:
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ»(2) هرگاه علی عابر اصحاب رسول الله وارد می شد، می گفتند: خیرالبریة آمد.(3)
و نیز
ص: 98
شیخ سلیمان قندوزی در ینابیع المودة از جابر بن عبدالله روایت کرده که گفت: روز حدیبیه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دست علی علیم راگرفته بود و با صدای بلند فرمود: این (علی) امام رستگاران و کسی است که با کافران جنگیده و خواهد جنگید، هر کس او را یاری کند یاری می شود و هر کس او را خوار شمارد خوار خواهد شد.(1) در این که آن حضرت در هم کوبنده و خوار کننده ی کار، بدکاران و فجار بوده به گواهی تاریخ در تمامی مواضع خطر، همواره پشتیبان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بوده و از آن حضرت در مقابل کفار و منافقان نگهبانی و محافظت می نمود و در این راه جان خود را در طبق اخلاص نهاده و در اکثر جنگ های تن به تن با کفار و مشرکین خوش درخشید و یکی از افتخارات امام علی (علیه السلام) این است که در تمام نبردها ملازم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و پرچمدار وی بود.
پیامبر اکرم که در طی دوران زندگی خود در مدینه با مشرکان، یهودیان و شورشیان بیست و هفت «غزوه»(2) داشت و پنجاه و هفت «سریه»(3) نیز به امر آن حضرت صورت گرفت که بعضی از مورخین تعداد سریه های پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) راکمتر از این هم نوشته اند.
امیر مؤمنان در بیست و شش غزوه از غزوات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) شرکت کرد و فقط در غزوه ی «تبوک» به فرمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در مدینه اقامت گزید و از شرکت در جنگ باز ماند، زیرا بیم آن می رفت که منافقان مدینه در غیاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) شورش کنند و زمام امور را در مرکز اسلام (مدینه) به دست گیرند.
تعداد سریه هایی که رهبری آنها به عهده ی حضرت علی (علیه السلام) بود به درستی مشخص نیست. اما دلاوری های آن حضرت در تمامی غزوات و سریه ها در لابه لای اوراق تاریخ به روشنی میدرخشد. حضرت در جنگ بدر که در نبرد تن به تن با ولید
ص: 99
دایی معاویه او را به خاک افکنده بود، در نامه یی به معاویه می نویسد: شمشیری که به وسیله ی آن جد(1)، دایی(2) و برادرت(3) را کشتم نزد من است.(4) فداکاری آن حضرت در جنگ احد آنچنان بود که امین وحی ایثار علی علیه السلام را ستود و گفت: این نهایت فدا کاری است که او (علی علی) از خود نشان می دهد. پیامبر اکرم ا امین وحی را تصدیق کرد و گفت: من از علی و علی از من است و جبرئیل عل؟ گفت: من نیز از شمایم. سپس ندایی در میدان شنیده شد که می گفت:
«لا سَیفَ اِلا ذوالفَقارِ وَ لا فَتی اِلا عَلی».
شمشیری جز ذوالفقار و جوان مردی همچون علی نیست.(5) مبارزه ی آن حضرت با عمرو بن عبدود که یکی از شش نفر قهرمان نامی عرب بود دارای موقعیت فوق العاده یی بود. وقتی که حضرت علی علیه السلام با التماس فراوان از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) اجازه ی مبارزه خواست و حضرت موافقت نمود، شمشیر خود را به او داد و عمامه یی بر سر او بست و در حق او دعا کرد و گفت: خدایا، علی را از بدی حفظ فرما، پروردگارا، در بدر عبیده، در جنگ احد شیر خدا حمزه را از من گرفتی، خداوندا، علی را از آسیب حفظ فرما. سپس این آیه را تلاوت کرد: ««...رَبِّ لَا تَذَرْنِی فَرْدًا وَأَنْتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ»(6) سپس جمله ی تاریخی را بیان فرمود: بَرَزَ اَلْإِیمَانُ کُلُّهُ إِلَی اَلشِّرْکِ کُلِّهِ. یعنی دو مظهر کامل ایمان و شرک با هم روبرو شدند.(7)
ص: 100
و هنگامی که عمر و به دست آن حضرت به جهنم واصل شد(1) پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
ضَرْبَةُ عَلِیٍّ یَوْمَ اَلْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ اَلثَّقَلَیْنِ.(2) ارزش ضربتی که علی (علیه السلام) در روز خندق بر دشمن فرود آورد از عبادت جهانیان برتر است.
ص: 101
ص: 102
السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ وارِثِ النَّبِیینَ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ خَلِیفَةِ سَیدِ الْمُرِسَلینَ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ ضِیاءِ الدِّینِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ النَّبَإ الْعَظیمِ عَلَی الْیقینِ.
درود بر تو باد ای دختر وارث پیغمبران، درود بر تو باد ای دختر جانشین بزرگ پیامبران. درود بر تو باد ای دختر روشنایی دین و آیین، درود بر تو باد ای دختر خبر عظیم و بزرگ از روی یقین و باور.
از آن جا که ارث انبیاء غیر از مادیات، شامل سرمایه های معنوی آنان از جمله: علم لدنی، هدایت مردم، هشدار و بشارت دادن امت می باشد و خداوند بعضی از پیامبران را به علومی مخصوص گردانیده، حضرت آدم (علیه السلام) را علم اسماء،(1) حضرت خضر (علیه السلام) را علم فراست.(2) و حضرت یوسف (علیه السلام) را علم تعبیر و تأویل (3) و حضرت داود (علیه السلام) را علم زره سازی(4) حضرت سلیمان (علیه السلام) را علم منطق طیر،(5) حضرت عیسی (علیه السلام) را علم
ص: 103
تورات و حکمت(1) مرحمت فرمود، و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) را نیز علم تمام شرایع و حکمت تعلیم فرمود.(2) لذا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) وارث علوم همه ی انبیاء می باشد. پس علم آدم (علیه السلام) سبب اعزاز و اکرام و سجده و تحیت شد، علم خضر (علیه السلام) سبب تعلیم موسی (علیه السلام) و استادی آن پیغمبر با جلالت گردید، علم یوسف (علیه السلام) سبب ملک و مکنت شد، علم داود (علیه السلام) سبب وجدان ریاست و خلافت گردید، علم حضرت سلیمان (علیه السلام) سبب استیلاء وی بر کل موجودات شد، علم حضرت عیسی (علیه السلام) سبب زوال تهمت و رفع ملامت شد و علم حضرت رسالت سبب شفاعت کلیه ی امت گردید چنانکه فرماید:
«وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَی»(3)
البته انبیای عظام از جهت رتبه و مقام و معلومات در یک درجه نیستند چنانکه خداوند در قرآن می فرماید:
«تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ...»(4)
آری وجود مقدس علی (علیه السلام) است که وارث جمیع علوم آن بزرگواران می باشد.
و در بعضی از روایات، امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)، افضل از انبیای سلف معرفی شده است. در شرح نهج البلاغه ی ابن ابی الحدید و تفسیر امام فخر رازی، در حدیثی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل شده که حضرت فرمودند:
علماء امتی کانبیاء بنی اسرائیل.
و در خبردیگر فرمود:
«علَماء امتی افضل من انبِیاء بَنی اِسرائیل».(5)
ص: 104
جایی که علمای این امت به واسطه ی آن که علمشان از سرچشمه های علم محمد (صلی الله علیه و آله) است، مانند، یا افضل و بهتر از انبیای بنی اسرائیل می باشند حتما حضرت علی (علیه السلام) بنا بر نقل علمای فریقین، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: آنا مدینة العلم و علی بابها، افضل از انبیاء می باشد و هرگز در آن شک و تردیدی وجود ندارد. و خود آن بزرگوار وقتی که صعصعة بن صوحان سؤال این معنا را نمود حضرت به بعضی از جهات افضلیت خود اشاره فرمود. بنابراین آن حضرت بر جمیع انبیاء و رسل به استثنای رسول گرامی اسلام افضلیت خواهند داشت.(1) احادیث بسیاری از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از طریق فریقین نقل شده که آن حضرت در موارد متعدد به خلافت علی (علیه السلام) پس از خود تصریح فرموده است که مشهورترین آن در اوایل خطبه غدیر است و از جمله به سه حدیث اشاره می شود.
ا- در امالی شیخ صدوق (رحمه الله) است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
یا عَلی اَنتَ اِمام امَّتی وَخَلیفَتی عَلَیها بَعدی، وَ اَنتَ قائِد المؤمنینَ إلیَ الجَنَّةِ.(2)
ای علی، تو امام امت من هستی و بر آنها پس از من تو خلیفه هستی، تو پیشرو اهل بهشتی.
2 - و سلیمان بلخی حنفی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل کرده که فرمود:
أَ مَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِیَّ بَعْدِی،إِنَّهُ لاَ یَنْبَغِی أَنْ أَذْهَبَ إِلاَّ وَ أَنْتَ خَلِیفَتِی.(3)
آیا تو راضی نمیشوی که مقام و منزلت تو نزد من مانند جایگاه هارون نزد موسی باشد، با این تفاوت که بعد از من پیامبری نخواهد بود. سزاوار نیست که من بروم و خلیفه یی بعد از خود نداشته باشم.
ص: 105
3- ابن مغازلی فقیه شافعی در کتاب مناقب خود نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
یا عَلی أنتَ أخی وَ وَصِیی وَ خَلیفَتی وَ قاضی دَینی.(1)
یا علی، تو برادر و خلیفه و اداکننده ی دین می باشی و از مهم ترین احادیث در این مورد، حدیث یوم الدار است و آن اولین روزی بود که خاتم الانبیاء نبوت و رسالت خویش را آشکار ساخت و فرمود: اولین کس که به من ایمان آورد، خلیفه ی بعد از من خواهد بود و تا سه مرتبه دعوت خویش را اعلان نمود و هر سه بار، این مولای متقیان بود که به آن حضرت ایمان آورد و سپس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) او را نوید خلافت داد و فرمود: ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم و در بعضی از روایات حضرت علی (علیه السلام) را مورد خطاب قرار داد و فرمود:
یا عَلی: أنتَ وَصِیی وَ خَلیفَتی مِن بَعدِی.(2)
همچنان که روندگان در صحرا، دریا، و بیابان به وسیله ی ستارگان راه می یابند.(3) ائمه ی ما صلوات الله علیهم اجمعین نیز راهنمای معنوی هستند که مردم را از تاریکی ظلمت، نادانی، وکفر نجات می بخشند. چنان که در کافی است، در پاسخ سؤال هیثم که از امام صادق (علیه السلام) درباره ی آیه ی مبارکه ی «وَعَلَامَاتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ» سؤال نمود، حضرت فرمود:
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: نجم و علامات، ائمه ی طاهرین سلام الله علیهم اجمعین هستند.(4)
و نیز امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه ی مبارکه ی «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ...»(5)
ص: 106
فرمودند: خداوند این گونه اشخاص را از تاریکی گناه به سوی توبه و مغفرت بر اثر ولایت ما و قبول پیشوایی امامان عادل و منصوب از طرف پروردگار، رهبری و هدایت فرموده است.(1)
البته احادیث در این زمینه فراوان است از جمله حدیث مشهوری است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند:
إنّ الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة.(2)
و در کتاب «فضائل الشیعه» از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است که پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله) به علی (علیه السلام) فرمود:
یَا عَلِیُّ شِیعَتُکَ مَصَابِیحُ اَلدُّجَی.(3)
یا علی شیعیان تو همانند چراغی در تاریکی ها هستند.
بنابراین روایت شریف به این نکته پی می بریم، زمانی که شیعیان آن حضرت راهنمایان گرفتاران در تاریکی هستند، علی (علیه السلام) و فرزندانش به طور مسلم و یقین از بالاترین موقعیت برخوردارند و این است نمی از دریای معانی ضیاءالدین.
ارباب لغت نباء را به چند معنی گفته اند که قوی ترین آن خبر، خبر دادن و آگاه کردن است. لذا نبی کسی است که صاحب اخباری باشد. وقتی نباء با صفت عظیم بیاید این نکته را می رساند که دارای مراتب مختلف است. در تفسیر اهل بیت (علیهم السلام) نباء عظیم امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، چنان که در کافی از امام صادق (علیه السلام) معنای نباء عظیم سؤال شد و حضرت فرمود: امیرالمؤمنین (علیه السلام) است.(4) خود آن حضرت نیز فرمود: برای خدا آیه و نباء بزرگتری از من نیست.(5)
ص: 107
شیخ سلیمان قندوزی حنفی و شیخ صدوق (رحمه الله) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت کرده اند که فرمود:
یا علی تو باب و راه خدا و حجت پروردگار و نباء عظیم و صراط مستقیم و مثل اعلی هستی.(1)
بنابراین اخبار وجوهی استنباط می شود که شاید یکی از آن وجوه این باشد که امر ولایت و نصب علی (علیه السلام) بر مردم گران آمد و آن را خبری بزرگ دانستند و وجه دیگرش این که برای مردم خبر از قیامت خبر بزرگی بود و از آن سؤال می کردند و این که علی علیه السلام فرمود: خبر عظیم من هستم یعنی آن اخبار نزد من است. چنان که اصبغ بن نباته(2) روایت کرده که گفت: روز جنگ جمل در بصره سواری از لشکر بصره بیرون آمد و آیات «عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ»(3) را می خواند، امیرالمؤمنین (علیه السلام) پیش رفت و به او فرمود: می شناسی آن خبر بزرگ را؟ عرض کرد: خیر، فرمود: به خدا قسم منم نباء عظیم که در من خلاف کردید به زودی خواهید شناخت مرا آن وقتی که میان بهشت و دوزخ بایستم و خلایق را قسمت کنم و به دوزخ گویم این برای تو و آن دیگر برای من، بگیر او را که از دشمنان من است و دست بردار از این شخص که از دوستان من است و به زودی خواهید دانست که من نباء عظیم هستم آن زمان که در کنار حوض کوثر ایستاده ام و طایفه یی را از حوض کوثر برانم چنان که در دنیا شتر غریب را از کنار حوض آب برانند پس آن سوار بصری را به قتل رسانید و به جای خود بازگشت.(4)
ص: 108
السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مَنْ حِسابُ النّاسِ عَلَیهِ وَالْکوْثَرُ فی یدَیهِ وَالنَّصُ یوْمَ الْغَدیرِ عَلَیهِ وَ رَحْمَةُ اللهِ درود و رحمت و برکات خدا بر توای دختر کسی که رسیدگی به حساب مردم به عهده ی او، و کوثر در دست او، و نص روز غدیر درباره ی او است.
کلمه ی حساب در اصل به معنای رسیدگی به اموال یا اعمال فرد، یا جامعه است. و ایاب نیز نوعی بازگشتن است و این بازگشتن برای موجودی است که دارای اراده باشد.
ولی رجوع برای بازگشتن موجود با اراده و بی اراده به کار می رود.(1)
وقتی این دو کلمه در کنار هم قرار بگیرد و روی سخن با فرد یا گروهی باشد، این مطلب به دست می آید که آن فرد، یاگروه روزی از راهی که رفته اند بازخواهند گشت و به اعمال و اموالشان رسیدگی خواهد شد و این مسئله روشن است که این حساب و کتاب و ایاب و ذهاب) اشاره به قیامت است و در قیامت باید کسی یا کسانی باشند که رودررو، آن شخص یا جامعه و گروه را مورد بازرسی قرار داده و به اعمال و اموال او رسیدگی نمایند، لذا در امالی شیخ طوسی (رحمه الله) ، پیرامون آیات: «إِنَّ إِلَیْنَا إِیَابَهُمْ ثُمَّ إِنَّ
ص: 109
عَلَیْنَا حِسَابَهُمْ»(1) ( از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود:
وقتی قیامت برپا شود، خداوند حساب شیعیان مان را به ما واگذار می نماید و ما از خدا می خواهیم حقوق خودش (حق الله) را (که برگردن شیعیان است) به ما ببخشاید و آن چه از (حقوق) ما به گردن شیعیان است به آنها واگذار نموده و می بخشیم، سپس آیات فوق را تلاوت فرمود.(2)
و نیز در تفسیر جامع به نقل از کافی، از جابر بن عبدالله انصاری روایت کرده که حضرت محمدباقر (علیه السلام) به من فرمود:
«ای جابر، روز قیامت پروردگار خلایق اولین و آخرین را تماما جمع میکند، آن گاه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین علیهما السلام را بخوانند و بر آن دو بزرگوار حله ی(3) سبزی بپوشانند که میان مشرق و مغرب را روشنایی دهد، سپس ما ائمه را حاضر کنند و فصل حکومت میان خلایق و حساب آنها را به ما واگذار کنند، به خدا قسم ما اهل بهشت را به بهشت و اهل دوزخ را به دوزخ داخل خواهیم کرد».(4)
و در زیارت جامعه کبیره می خوانیم:
«... وَ إِیَابُ الْخَلْقِ إِلَیْکُمْ وَ حِسَابُهُمْ عَلَیْکُمْ وَ فَصْلُ الْخِطَابِ عِنْدَکُمْ.......»
ای بزرگوارانی که بازگشت خلایق به سوی شماست و شما به حساب مردم رسیدگی می نمایید و تمیز حق و باطل در حضور شما ائمه انجام می شود.
موضوع کوثر در صفحات پیشین مشروحا بیان گردید و دیگر نیاز به شرح آن نیست.
ص: 110
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در سال دهم هجرت قصد حج فرمود و این تصمیم را به مردم اعلام کرد. شمار بسیاری از مردم مدینه و اطراف و اکناف به شوق زیارت خانه ی خدا، آن هم در معیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) مسلمانان را بر آن داشت که به سوی کعبه حرکت نمایند.
این حج را «حجة الوداع» گویند، زیرا، جبرئیل امین (علیه السلام) پایان عمر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را در این سال اعلام داشت. گویند ابن عباس خوش نداشت به این سفر حجة الوداع گویند، بلکه با تأکید آن را حجة الاسلام می نامید. این حج را حجة الاسلام، حجة البلاغ، حجة الکمال و حجة التمام نیز نامیده اند.(1)
از آن روی حجة البلاغ نامیدند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در ضمن هر فقره از خطبه اش از مردم می پرسد: «هل بلغت؟» و برخی هم گفته اند به مناسبت نزول آیه ی:
«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ...»(2)
ای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ابلاغ کن آن چه بر تو نازل شده است.
آن را حجة البلاغ نامیده اند، همانگونه که نام گذاری آن به حجة الکمال و حجة التمام نیز به مناسبت آیه ی شریفه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی...»(3) امروز دین را برای شما تکمیل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم می باشد.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پس از انجام مراسم حج و آموزش مناسک آن به امت(4) همراه با
ص: 111
گروه انبوهی که به حج رفته بودند.(1) به سوی مدینه بازگشت. چون پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در روز پنجشنبه هیجدهم ذی حجه ی سال دهم هجرت، در محل جحفه به غدیر خم رسید، و آن جایی بود که راه مردم مدینه، مصر و عراق از یکدیگر جدا می شد، جبرئیل امین (علیه السلام) بر آن بزرگوار فرود آمد و این آیه را از جانب پروردگار بر او خواند:
«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ».(2) مفسران و محدثان در این باره می گویند: جبرئیل امین در این مورد چند دفعه در مواقف متعدده نازل شده بود ولکن چون آیه ی عصمت و حفظ نیاورده بود، آن را به تأخیر می انداخت(3) و منتظر آن بود و علت تأخیر انداختن نه از اصل فرمان، بلکه از جهت پذیرش و عدم پذیرش مردم و عکس العمل آنان. پیامبر اکرم یا وقایع گذشته را در نظر می آورد که در غزوات اکثر شجاعان قریش و سران کار به دست حضرت علی کشته شده و به قتل رسیده اند. به یادش می آمد ابوبکر چه اندازه از عزل خود و انتخاب حضرت علی علیه السلام برای ابلاغ آیات اول سوره ی توبه ناراحت و رنجشی از آن حضرت به دل گرفته بود.(4)
ص: 112
و نیز داستان مرغ بریان(1) و ممانعت از ورود علی (علیه السلام) به خانه ی عایشه وسیلهی انس بن مالک و توضیح خواستن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از انس بن مالک به این که دوست
ص: 113
می داشت یکی از نزدیکانش بیایند و مشمول عنایات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) شوند در نظرش مجسم می شد.
مهم تر از همه ی حوادث، مسدود کردن در خانه های بزرگان صحابه به مسجد در نظرش جلوه گر شد که حتی عباس و حمزه ی سیدالشهداء علیهما السلام عموهای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خرده گیری نمودند و حمزه با آن درجه از ایمان که پس از شهادت به درجه ی سیدالشهدایی مفتخر شد به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) عرض کرد: فرزند عبدالمطلب را از مسجد بیرون می کنی ولی نو جوان های عبدالمطلب را آزاد می گذاری؟ که از این صحبت و طرز تکلم شدت ناراحتی وی را آشکار می سازد.(1)
آری علت تأخیر انداختن پیغمبر (صلی الله علیه و آله) این گونه مسائل بود، به هر حال حضرت (صلی الله علیه و آله) از ناقه فرود آمد و دستور داد که رفتگان بازگردند و حاضران محلی مناسب برای اقامه نماز و استماع بیانات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) انتخاب و آماده نمایند تا
ص: 114
غایبین از راه برسند. پس از نماز، سایه بانی با یکی از درختان برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ترتیب دادند و از جهاز شتران منبری برای آن حضرت ترتیب دادند و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بر فراز آن منبر رفت و به سخنرانی پرداخت و سخنان او را کسانی به گوش جمعیت می رسانیدند.
حضرت مردم را مخاطب ساخت و فرمود: من به همین زودی دعوت حق را اجابت کرده، از میان شما می روم. من مسئولم شما هم مسئولید. شما درباره ی من چگونه شهادت می دهید؟ مردم صدا بلند کردند و گفتند:
نشهد أنّک قد بلّغت و نصحت و جهدت فجزاک اللّه خیرا.
ما گواهی می دهیم تو وظیفه ی رسالت را ابلاغ کردی و شرط خیرخواهی را انجام دادی و آخرین تلاش و کوشش را در راه هدایت ما نمودی خداوند تو را جزای خیر دهد.
سپس فرمود: «آیا شما گواهی به یگانگی خدا و رسالت من و حقانیت روز رستاخیز و برانگیخته شدن مردگان در آن روز نمی دهید»؟! همه گفتند: «آری، گواهی می دهیم» فرمود: «خداونداگواه باش» بار دیگر فرمود: ای مردم آیا صدای مرا می شنوید؟... گفتند: آری و به دنبال آن، سکوت سراسر بیابان را فرا گرفت و جز صدای زمزمه ی باد چیزی شنیده نمی شد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:... اکنون بنگرید با این دو چیز گرانمایه و گران قدر که در میان شما به یادگاری می گذارم چه خواهید کرد؟ یکی از میان جمعیت صدا زد، کدام دو چیز گران قدر یا رسول الله؟!. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بلافاصله فرمود: اول ثقل اکبر، کتاب خدا است که یک سوی آن به دست پروردگار و سوی دیگرش در دست شما است، دست از دامن آن برندارید تا گمراه نشوید، اما دومین یادگار گرانقدر من خاندان منند و خداوند خبیر به من خبر داده که این هر دو هرگز از هم جدا نشوند تا در بهشت به من بپیوندند، از این دو پیشی نگیرید که هلاک می شوید و عقب نیفتید که باز هلاک خواهید شد. آن گاه اندکی درنگ فرمود و به اطراف خود نگریست گویی کسی را در بین جمعیت می خواهد بعد با صدای بلند علی (علیه السلام) را نزد خود فراخواند و دست حضرت را گرفت و بلند کرد، آنچنان که سفیدی زیر بغل هر دو
ص: 115
نمایان شد و همه ی مردم او را دیدند و شناختند که او همان افسر شکست ناپذیر اسلام است، در این جا صدای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) رساتر و بلندتر شد و فرمود: «چه کسی از همه ی مردم نسبت به مسلمانان از خود آنها سزاوارتر است؟!» گفتند: خدا و پیامبر(صلی الله علیه و آله) به داناترند، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: خدا، مولی و رهبر من است، و من مولی و رهبر مؤمنانم و نسبت به آنها از خودشان سزاوارترم و اراده ی من بر ارادهی آنها مقدم است) سپس فرمود: «فمن کنت مولاه فهذا علی مولاه: پس هر کس من مولا و رهبر او هستم این علی هم مولا و رهبر اوست» و این سخن را سه بار تکرار کرد و به دنبال آن سر به سوی آسمان بلند کرد و عرض کرد:
اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ وَ اُنْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اُخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ و ادر الحق مَعَه حَیث دارِ:
خداوندا: دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار، محبوب بدار آن کس که او را محبوب دارد و مبغوض بدار آن کس که او را مبغوض دارد، یارانش را یاری کن، و آنها را که ترک یاری اش کنند، از یاری خویش محروم ساز و حق را همراه او بدار و او را از حق جدا مکن.
سپس فرمود: آگاه باشید، همه ی حاضران وظیفه دارند این خبر را به غایبان برسانند.
خطبه ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به پایان رسید، عرق از سر و روی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام) مردم فرو می ریخت و هنوز صفوف جمعیت از هم متفق نشده بود که امین وحی خدا نازل شد و این آیه را بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خواند:
اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی....
امروز دین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم.(1)
ص: 116
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: خداوند بزرگ است، همان خدایی که آیین خود را کامل و نعمت خود را بر ما تمام کرد، و از نبوت و رسالت من و ولایت علی (علیه السلام) پس از من راضی و خشنود گشت.
در این هنگام شور و غوغایی در میان مردم افتاد و علی (علیه السلام) را به این موقعیت تبریک می گفتند و از افراد سرشناسی که به او تبریک گفتند، ابوبکر و عمر بودند، که این جمله را در حضور جمعیت بر زبان جاری ساختند:
بَخْ بَخْ لَکَ یَا اِبْنَ أَبِی طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلاَیَ وَ مَوْلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ:
آفرین بر تو باد آفرین بر تو باد، ای فرزند ابوطالب، تو مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان با ایمان شدی.(1)
ص: 117
ص: 118
السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مَنْ قادَ زَمامَ ناقَتِها جِبْرآئیلُ وَ شارَکها فی مُصابِها اسْرافیلُ وَ غَضِبَ بِسَبَبِهَا الرَّبُّ الْجَلیلُ وَ بَکی لِمُصابِها ابْراهیمُ الْخَلیلُ وَ نُوحٌ وَ مُوسَی الْکلیمُ فی کرْبَلآءِ الْحُسَینِ الشَّهیدِ الْغَریبِ.
درود بر تو باد ای دختر کسی که جبرائیل مهار ناقدی او را گرفت و اسرافیل در مصیبت او شرکت کرد و پروردگار بزرگ خشمگین شد و ابراهیم خلیل علیه السلام برای مصیبت هایش گریست و نوح و موسی کلیم علیهما السلام نیز در کربلای حسین شهید و غریب گریه کردند.
السلام علیک یا بنت من قاد مام ناقتها جبرائیل
امام باقر (علیه السلام) از جابر بن عبدالله انصاری روایت می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
«چون روز قیامت شود، دخترم فاطمه علی بر شتری از شتران بهشت سوار شود که به ابریشم آراسته است، افسارش از مروارید تازه است، پاهایش از زمرد سبز و دمش از مشک خوش بوی است، چشمانش دو یاقوت سرخ است، بر فراز سر او خیمه ی از نور است که درونش از بیرون و بیرونش از درون دیده می شود، درون آن عفو خداوند و بیرون آن رحمت خداست، بر سرش تاجی از نور است و آن نور هفتاد گوشه دارد و هر گوشه آراسته به مروارید و یاقوت است و چنان می درخشد که کوکب دری در آسمان بدرخشد،
ص: 119
و در جانب راست او هفتاد هزار فرشته و سمت چپ او هفتاد هزار فرشته هستند و جبرییل (علیه السلام) مهار شتر را در دست گرفته است و با صدای بلند بانگ میزند: چشمان خود را ببندید تا فاطمه علی بگذرد.»(1)
وَ شارَکَها فی مصابِها إسرافیل
احادیث وارده مؤید آن است که در شهادت اباعبدالله الحسین (علیه السلام)، فرشتگان مقرب و ساکنین عالم ملکوت، پریان بهشتی، آسمان و ساکنانش، بهشت و نگاهبانانش، کوه ها و دامنه هایشان، دریاها و ماهی هاشان، باغ های بهشتی و نوجوانانشان، خانهی کعبه مقام ابراهیم، مشعرالحرام و حرم بیت الله گریستند.(2)
و یکی از مصیبت های حضرت زهرا (علیها السلام)، شهادت فرزندش امام حسین (علیه السلام) است که بنا بر نقل برخی روایات حضرت فاطمه (علیها السلام)، در سفر اسارت، کاروان اسراء را همراهی کرده و به نقل مرحوم طریحی (رحمه الله)(3) ، در قتلگاه نیز حضور یافته، ایشان داستان ساربان قافله ی امام حسین (علیه السلام) را حکایت کرده که ساربان گفت: زمانی که خواستم کمربند آن حضرت را باز کنم، ناگهان زمین به حرکت آمد و آسمان لرزید، غلغله ی عظیمی به وقوع پیوست گریه و فریادی شنیدم، گوینده یی می گفت:
وا ابناه وا مقتولاه وا ذبیحاه واحسیناه وا غریباه.
یا بنی قتلوک و ما عرفوک و من شرب الماء منعوک.
فرزندم تو را کشتند و حق تو را نشناختند و از آشامیدن آب منعت کردند.(4)
ص: 120
و هنگامی که در سفر اسارت حضرت سکینه (علیها السلام) از قافله جا مانده بود و حضرت زینب (علیها السلام)خود را از ناقه به پایین انداخت و فریاد می زد: وای بر غریبی، وای بر این میهمان داری، وای بر مردان ما، وای حسینم دخترت سکینه در بیابان افتاده است، در حالی که همچنان می دوید و فریاد می زد: ناگهان سیاهی در برابرش ظاهر شد و وقتی که نزدیک رفت زنی را دید که سر یتیمی را به دامن گرفته و گریه می کند. زینب (علیها السلام) پرسید: تو کیستی که به یتیمان چنین مهربانی می کنی؟ آن بانو فرمودند: دخترم زینب من مادرت فاطمه ی زهرایم، گمان کردی من از حال یتیمان غافلم.(1) وَ غَضِبَ بِسَببَِها الرَّبّ الجَلیل.
حدیث شریفی از طرق مختلف در منابع فریقین قریب به این مضمون آمده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دختر گرامی خود را مخاطب قرار داده و فرمود:
یا فاطمة، ان الله یغضب لغضبک ویرضی لرضاک.(2) به یقین خداوند تبارک و تعالی به واسطه ی خشم تو خشمناک و به واسطه ی خشنودی تو خشنود می گردد.
وَبکی لِمصابِها إبراهیم الخَلیل َو نوح و موسی...
آری حضرت زهرا (علیها السلام) مصیبت فرزندش حسین (علیه السلام) را بسیار عظیم می دانست و زمانی که در این مصیب فرشتگان مقرب عالم ملکوت گریان شدند، حضرت اسرافیل (علیه السلام) نیز در این مصیبت با آن حضرت شرکت کرد و انبیاء الهی بر حسین (علیه السلام) گریه نمودند، کما این که در زیارت ناحیه ی مقدسه وارد است که:
و عزاه بک الملائکة و الأنبیاء و فجعت بک أمک فاطمة الزهراء و اختلفت جنود الملائکة المقربین تعزی أباک أمیر المؤمنین......
و فرشتگان و پیامبران به او (پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)) تسلیت گفتند و مادرت
ص: 121
حضرت زهرا (علیها السلام)در ماتم تو دردمند شد و سپاه فرشتگان مقرب آمدند به پدر بزرگوارت امیر مؤمنان تسلیت گفتند. و گریه ملایکه و پیامبران دلیل شرکت در مصائب آن حضرت است.
این که اخبار و روایات در باب حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) و نحوه ی زندگانی مخصوصا شهادت آن بزرگوار بیشتر از حضرات معصومین وارد شده و حائز اهمیت قرار گرفته، سرش این است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند:
حسینٌ منّی و أنا مِن حسین.(1) علما و دانشمندان اسلامی در حاشیه ی این حدیث شریف سخنها گفته و درها سفته اند. ابن شهرآشوب (رحمه الله) در کتاب گران سنگ، مناقب آل ابی طالب (علیهم السلام) روایت کرده که هنگام ولادت امام حسین (علیه السلام)، حضرت فاطمه ی زهرا (علیها السلام)بیمار گشته و شیر در سینه های مبارکش خشک گردید، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مرضعی(2) طلب کرد یافت نشد، بنابراین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به حجره ی حضرت زهرا (علیه السلام) آمد و انگشت ابهام خویش را در دهان امام حسین (علیه السلام) گذاشت و او می مکید. و حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) این کار را تا چهل روز انجام داد و گوشت و خون امام حسین (علیه السلام) از گوشت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) پرورش یافت.(3)
پس بی سبب نبود که پیامبر گرامی اسلام فرمودند: حسین از من است و من نیز از او هستم. و از بعضی بزرگان شنیده شده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرموده است:
اَلإِسلام نَبَوی وَ الحدوثِ و َحسَینی البَقاءِ
اصولا معمول بین مردم در برخورد والدین با فرزندان به دلیل خصوصیات هر فرزند متفاوت است و این تفاوت در رفتار آنان کاملا مشهود، اما در فرهنگ خاندان وحی چنین مطلبی فرض ندارد، و اگر شنیده و دیده ایم که حضرت فاطمه ی زهرا (علیها السلام) نسبت به مصائب وارده بر امام حسین (علیه السلام) بیش از دیگر معصومین گریسته است نه
ص: 122
این که برای ویژگی شخصی آن یگانه است، که : کُلهُم نور واحِدُ. بلکه به دلیل عظمت و انواع مصائب وارده بر آن بزرگوار و عزیزانش می باشد که در شهادت هیچ کدام معصومین (علیهم السلام) حتی امام حسن (علیه السلام) برادر بزرگ آن حضرت نیز اتفاق نیفتاده، کما این که امام حسین (علیه السلام) بر بالین امام حسن می گریست، حضرت فرمود: حسین جان تو چرا گریه می کنی ؟ لا یَؤمَ کَیومِیکَ یا اَبا عَبدِ اللهِ. هیچ روزی مانند روز تو نیست.
ص: 123
ص: 124
السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ الْبُدُورِ السَّواطِعِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ الشُّمُوسِ الطَّوالِعِ وَ رَحْمَةُ اللهِ درود خدا بر توای دختر ماههای درخشنده، سلام و رحمت و برکات خداوند بر تو، ای دختر خورشیدهای فروزنده.
السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ الْبُدُورِ السَّواطِعِ... و الشُّمُوسِ الطَّوالِعِ
بدور جمع بدر، وبدربه معنای ماه تمام است و روزهای سیزده، چهارده و پانزدهم هر ماه را ایام البیض گویند. (فرهنگ بزرگ جامع نوین) که ماه به صورت کامل در نهایت درخشندگی خودنمایی کرده و قافله های شب رو، و سرگردان در بیابان را با نور خود راهنمایی می کند، البته این در زمانی است که در پناه نور ماه، راه قابل تشخیص باشد.
این که در این دو فقره، علیا مخدره زینب (علیها السلام)را دختر ماه های تمام و بعد خورشیدهای فروزنده نامیده این گونه به ذهن متبادر می شود که گاه کار جامعه ی بشری به وضعی می رسد که با ظهور پیامبری به رهبری او تن داده و به صراط مستقیم هدایت و از گمراهی نجات می یابند، اما گاهی پس از هدایت یافتن به وسیله ی کسانی به گمراهی بعد از هدایت دچار شده و نیاز به خورشیدی است که طالع شود تا در پناه آن نور خیره کننده راه را از چاه تمیز دهند یعنی قبل از ظهور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بشریت
ص: 125
در گمراهی بود،(1) ولی از مشکلات و مصائب زیادی که دامنگیرشان شده بود خسته و آزرده و منتظر روزنه یی بودند که نوری از آن بتابد، لذا با ظهور آن حضرت و پس از هجرت به مدینه به سرعت دور هم گرد آمده و به راه سعادت رهنمون و آن را پذیرفتند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خود را در حد بدر در جامعه ظاهر کرد و بعد از ایشان وصی بلافصلش امیر مؤمنان حضرت علی (علیه السلام) و پس از آن حضرت امام حسن (علیه السلام) به همان اندازه نورافشانی نمودند تا مسئله ی تسلط معاویه پیش آمد و مردم به گمراهی بعد از هدایت دچار شدند، در این وضعیت دیگر نورافشانی در حد بدر کافی و کارساز نبود، لذا وجود مقدس امام حسین (علیه السلام) لازم دیدند که تجلی بیشتری با شهادت خود و عزیزانش به ظهور رسانند و چون خورشیدی فروزان با خون مقدس خود و عزیزانش چشم جهانیان را تا ابد خیره و راه سعادت را به نمایش گذاشته و ادامه ی این تلألو را به خواهر عزیزش حضرت زینب کبری (علیها السلام)سپرد و این وجود مقدس الحق که به درستی و در کمال مطلوب این رسالت عظمی را به ثمر رسانید که گفته اند:
ترویج دین اگر چه به خون حسین شد
تکمیل آن به موی پریشان زینب است
خون حسین بود مرکب برای دین
اما صحیفه، سینه ی سوزان زینب است
ص: 126
السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ زَمْزَمْ وَ صَفا السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مَکةَ وَ مَنی السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مَنْ حُمِلَ عَلَی الْبُراقِ فِی الْهَؤآءِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مَنْ حَمَلَ الزَّکوةَ بِالْاطْرافِ الرِّدآءِ وَ بَذَلَهُ عَلَی الْفُقَرآءِ .
سلام و درود بر تو بادای دختر زمزم و صفا، درود بر تو، ای دختر مکه و منی، سلام بر تو، ای دختر کسی که او را سوار بر براق به هوا بردند، سلام و درود بر تو، ای دختر کسی که زکات را در گوشه های عبای خود حمل می کرد و آن را بر مستمندان و فقیران می بخشید.
السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ زَمْزَمْ وَ صَفا السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مَکةَ وَ مَنی
این فقرات از زیارت نامه ما را به زمان های دور می فرستد، یعنی زمانی که حضرت ابراهیم (علیه السلام) مأمور بردن همسر و فرزند شیرخواره اش جناب اسماعیل (علیه السلام) به سرزمین حجاز(مکه) شد، جایی که نه تنها در آن کشت و زرعی نبود، حتی خبری از قطرهی آبی هم برایش متصور نبود، بلکه قابلیت کشت و زرع هم نداشت که قرآن عزیز از قول حضرت ابراهیم (علیه السلام) می فرماید:
ص: 127
«رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ...»(1)و(2) گرچه، کعبه قبل از حضرت ابراهیم (علیه السلام) بوده ولی در اثر حوادث زمین از بین رفته بود، لذا آن حضرت پس از آزمایش های سنگین به کمک فرزندش اسماعیل مأمور تجدید بنای کعبه شد و وجود این دو واقعه ی مهم آوردن اسماعیل شیرخوار و پیدا شدن زمزم از برکت آن عزیز و تجدید بنا نمودن کعبه توسط او و پدر بزرگوارش) باعث ایجاد شهری به نام مکه شد و از آن به بعد نه تنها مکه، بلکه خود آن جناب و فرزندش به عنوان سفیران الهی شناخته شدند و انبیاء پس از او هم همگی خود را ابراهیمی دانستند.(3) حال چرا در زیارت نامه ها نوعا به این فقرات اشاره می شود این احتمال وجود دارد که برای خنثی شدن تبلیغات مسموم دشمنان عنود اسلام باشد و این مختص همه ی زمان ها است.
امروزه نیز پس از چهارده قرن سلفی های معاصر که در حقیقت امویان و مروانیان که دشمنان سرسخت اسلام اند بر همان طبل توخالی تبلیغات مسموم می کوبند.
همین معنا در خطبه ی امام زاهدان، زینت عبادت کنندگان حضرت سجاد (علیه السلام) در مسجد جامع اموی در حضور شامیان و یزید پلید به زیبایی بیان شده است آنجاکه می فرماید:
من عرفنی فقد عرفنی، و من لم یعرفنی أنبأته بحسبی و نسبی. أیّها الناس، أنا ابن مکّة و منی، أنا زمزم و الصفا.(4)
ص: 128
آن کس که مرا می شناسد که هیچ و آنکه مرا نمی شناسد او را به حسب و نسب خود خبر می دهم. این مردم این منم فرزند مکه و منا، منم فرزند زمزم و صفاء و هر شنونده ی آگاهی با شنیدن این جملات در خطبه، سه مطلب روشنگرانه به دست می آورد:
اول: در دربار یزید نمایندگانی از یهود و نصاری حضور داشتند و آنها خود را جزء پیروان دین حضرت ابراهیم (علیه السلام) می دانستند و امام سجاد (علیه السلام) خود را فرزند مگه خواند، زیرا، همه ی ادیان ابراهیمی معتقد به تجدید بنای کعبه بودند و به جریان ذبح حضرت اسماعیل (علیه السلام) اعتقاد داشتند.
دوم: مسلمان نمایان اطراف یزید را به این نکته متوجه فرمود: که من فرزند همان کسی هستم که قبل از اظهار نبوتش همه ی مردم مکه، اعم از موحد، مشرک و ملحد، او را به امانت داری و قضاوت تا جایی قبول داشتند که در جریان نصب حجرالاسود که کار چهار قبیله ی مهم در مکه نزدیک به جنگ و کشتار رسیده بود، وقتی قرار گذاشتند قضاوت را به عهده ی اولین وارد شونده به حرم واگذار کنند، تا وجود مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) وارد شد همگی در کمال خرسندی گفتند: هر چه او قضاوت کند می پذیریم و پس از آنکه حضرت عبایش را پهن کرد و حجرالاسود را در وسط آن قرار داد و رؤسای هر چهار قبیله را در کار نصب شریک نمود، باکمال خشنودی و رضایت آن را پذیرفتند و برای کعبه که تا آن زمان سقف نداشت سقف نیز زدند.
سوم: حضرت سجاد (علیه السلام)، شنودگان خطبه را در آن زمان و زمان های دیگر مورد خطاب قرار داده و آنها را متوجه این نکته نمود که ما نه تنها خارجی نیستیم بلکه مسلمان و از آن بالاتر فرزند پیامبر (صلی الله علیه و آله) و از نسل حضرت ابراهیم (علیه السلام) هستیم.
ص: 129
این در حالی بود که از زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز مدت زیادی نگذشته بود و همین خطبه باعث شد مردم کنجکاو شده و در جست و جوی حقیقت بیفتند و بسیار شینده بودند که رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) فرموده بود: حسن و حسین فرزندان من از نسل علی و فاطمه (علیها السلام)هستند، اگر چه قیام کنند یا بنشینند.(1) و بدینسان یزید و یزیدیان را در طول تاریخ متهم و رسوا نمودند. همچنان که حضرت زینب (علیها السلام)، با کمال اطمینان و وقار در کوفه سخنان خود را به جمعیت کوفیان رسانید و بنی امیه را رسوا ساخت و چهره ی سیاه آنان را به مردم نشان داد.
ص: 130
السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مَنْ حُمِلَ عَلَی الْبُراقِ فِی الْهَؤآءِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مَنْ حَمَلَ الزَّکوةَ بِالْاطْرافِ الرِّدآءِ وَ بَذَلَهُ عَلَی الْفُقَرآءِ براق، نام مرکب حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) که در شب معراج بر آن سوار شد.
در دوره ی زندگانی ائمه طاهرین صلوات الله علیهم أجمعین، بردن آذوقه جهت فقرا و مستمندان در تاریکی های شب و استمالت و دلجویی از آنان به صورت ناشناس یک سنت حتمیه بوده که در لابه لای اوراق تاریخ به وفور دیده می شود، تا آنجاکه در احادیث بسیاری آمده آیه ی: «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِیَةً...»(1) در شأن علی (علیه السلام) نازل شده است.(2) از باب نمونه داستان پیرمرد نابینا و گفت و گوی او با امامین همامین حسنین علیهما السلام که از دفن پدر باز می گشتند معروف و مشهور است.(3) و نیز مشهور است معاویه که دشمن ترین افراد به آن حضرت بود می گوید: اگر علی علیه السلام خانه یی از طلا و خانه یی از کاه در اختیار داشته باشد، طلا را زودتر صدقه می دهد تا هیچ از آن نماند.(4)
ص: 131
جود، سخا و دادن صدقه به نیازمندان جامعه سنتی بوده که ائمه ی ما صلوات الله علیهم اجمعین به آن عمل می نمودند و فقط منحصر به آن حضرت نبود، چنان که در زیارت جامعه کبیره خطاب به آنان می گوییم:
....عَادَتُکُمُ اَلْإِحْسَانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ اَلْکَرَمُ وَ شَأْنُکُمُ اَلْحَقُّ وَ اَلصِّدْقُ وَ اَلرِّفْقُ »(1)
و می دانیم که این بزرگواران ادامه دهنده ی راه و سنت پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) بوده اند. بنابراین می توانیم قاطعانه بگوییم که خود رسول الله (صلی الله علیه و آله) به طریق اولی این برنامه را داشته و اجرا می نمودند. حال اگر کسی به خطبه ی امام سجاد (علیه السلام) استشهاد کند که در آن جا با عنایت به هماهنگی این زیارتنامه، خطبه ی شریف «آنا ابن مَن حَمَلَ الکئ بِأَطرافِ الرَداء» آمده و اشاره به جریان نصب حجرالاسود توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نموده است، اینگونه پاسخ می دهیم: چون مسئله ی زکات نزد ائمه ی هداة مهدیین صلوات الله علیهم اجمعین، حتی شاگردانشان مرسوم بوده نیازی به ذکر آن توسط امام سجاد (علیه السلام) نبوده، ولی جریان نصب حجرالاسود موضوعی منحصر به فرد برای رسول الله (صلی الله علیه و آله) بوده لذا تذگر امام (علیه السلام) به معرفی خود که من فرزند کسی هستم که حجرالاسود را نصب نمود، دارای اهمیت ویژه یی بوده است.(2) اگرچه در بعضی منابع «َانا ابن من حمل الزکاة بأطراف الرداء» نیز آمده است.(3)
ص: 132
السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مَنْ اسْرِی بِهِ اللهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَی الْمَسْجِدِ الْاقْصی السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مَنْ ضَرَبَ بِالسَّیفَینِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مَنْ صَلّی قِبْلَتَینِ.
سلام بر تو، ای دختر کسی که شب برده شد از مسجدالحرام به سوی مسجدالاقصی «بیت المقدس»، درود بر تو، ای دختر کسی که با دو شمشیر جنگ میکرد، سلام بر تو، ای دختر کسی که به سوی دو قبله نماز گزارد. «بیت المقدس و کعبه» در این فقرات از زیارتنامه، زائر به مواردی از فضایل و مناقب جد و پدر بزرگوار حضرت زینب (علیها السلام)، که مورد قبول فریقین می باشد اشاره می نماید، زیرا معراج پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) وپیکار علی (صلی الله علیه و آله) با دو شمشیر در جنگ احد ونمازگزاردن آن دو بزرگوار به سمت دو قبله از مسلمات جهان اسلام است.
در صفحات پیشین در معراج نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) مطالبی عنوان شد.
در مورد، فقرهی «ضرب بسقین» تاریخ جان فشانی های حضرت علی (علیه السلام) را در خود ضبط و ثبت نموده که در تمامی نبردها رو، به جلو و حمله ور بود و در مواقع حساس و پرخطر جان خود را در طبق اخلاص گذارده و از وجود مقدس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دفاع می نمود. چنان که ابن اثیر در تاریخ خود(1) می نویسد: پیامبر (صلی الله علیه و آله) در
ص: 133
جنگ احد از اطرف مورد هجوم دسته هایی از لشکر قریش قرار گرفت. هر گروهی که به آن حضرت حمله می آورد، علی (علیه السلام) به فرمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) به آنها حمله می کرد و با کشتن بعضی از آنان موجبات پراکندگی ایشان را فراهم می آورد این جریان چند بار در احد
تکرار شد. به پاس این فداکاری، امین وحی نازل شد و ایثار حضرت علی (علیه السلام) را نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ستود و گفت: این نهایت فداکاری است که او از خود نشان می دهد. رسول خدا و امین وحی را تصدیق کرد و فرمود:
«من از علی و او از من است» سپس ندایی در میدان شنیده شد که مضمون آن چنین بود:
لا سَیفَ إلّا ذُوالفَقارِ وَ لا فَتی اِلّا عَلی.(1) شمشیری چون ذوالفقار و جوانمردی همچون علی (علیه السلام) نیست.
علامه ی مجلسی (رحمه الله) نیز در بحارالأنوار شرح فداکاری حضرت علی (علیه السلام) را یادآوری نموده و می نویسد:
در دفاع از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) تا آنجا پافشاری و فداکاری نمود که شمشیر او شکست و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) شمشیر خود را که ذوالفقار بود به وی مرحمت نمود تا به وسیله ی آن به جهاد در راه خدا ادامه دهد.(2)
آن چه که مورد توافق مؤلفان سیره و مورخان اسلامی است: نخستین قبله گاه مسلمانان، بیت المقدس بوده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روی به سوی آن مکان مقدس فریضه ی نماز را به جای آورد.
پس از هجرت به مدینه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) رخ به جانب آسمان می کرد و در انتظار نزول وحی بود، زیرا دوست می داشت خداوند او را به قبله ی مخصوص اسلام افتخار
ص: 134
دهد، نه این که به قبله گاه بیت المقدس رضا نداشت بلکه چون یهودیان مسلمانان را در مورد متابعت از قبله ی خود یعنی بیت المقدس سرزنش و بر آن تفاخر می کردند. این واکنش موجب حزن و تأثر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می شد، تا آن جا که در سیاهی شب از خانه بیرون می آمد و سر به جانب آسمان، انتظار رفع سرزنش و تفاخر یهود را داشت یهودیان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را به روش های گوناگون می آزردند از جمله مسئله ی نماز گزاردن به طرف بیت المقدس را پیش کشیدند و گفتند: محمد (صلی الله علیه و آله) مدعی است که دارای آیین مستقلی است و آیین و شریعت او ناسخ.(1) آیین های گذشته می باشد، در صورتی که او هنوز قبله ی مستقلی ندارد و به قبلهی جامعه ی یهود نماز می گزارد.(2) تا اینکه یک روز در حالی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دو رکعت از نماز ظهر را خوانده بود، امین وحی فرود آمد و بازوی او را گرفت و متوجه کعبه ساخت و این آیه را بر وی نازل کرد:
«قَدْ نَرَی تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ...» (3) بنابراین دو رکعت به جانب بیت المقدس و دو رکعت نماز به جانب کعبه خواند.
تغییر جهت قبله از بیت المقدس به مسجدالحرام در سال دوم هجرت در ماه رجب که هفدهمین ماه هجرت بود واقع شد و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) جمعا چهارده سال و پنج ماه به طرف بیت المقدس نماز خوانده است.(4) همان طور که اشاره شد یکی از مسایلی که باعث تغییر قبله از بیت المقدس به طرف کعبه شد طعنه های آزار دهنده یهودیان بود و علت دیگر علاقه ی آن حضرت
ص: 135
نسبت به کعبه، چون اولا نسبت به بیت المقدس از قدمت زیادتری برخوردار بوده، بلکه همان طور که در سوره ی آل عمران(1) آمده، کعبه اولین خانه یی است که خداوند برای عبادت آفریده شده و قبله ی نیایش حضرت ابراهیم و اسماعیل و بسیاری دیگر از پیامبران بوده،(2) دیگر این که آن حضرت قبل از مأموریت به انجام رسالت، زمانی که در غار حرا، برای مدت ها می ماند به سوی کعبه عبادت می کرد و آخرین نکته این که مکه زادگاه آن حضرت بود و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ضمن موارد ذکر شده به زادگاهش نیز علاقمند بود، مجموع این ها و حکمت های دیگر این شد که خداوند خواسته ی پیامبرش را اجابت نماید.
در روایتی آمده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دیدار زنی از بنی سلمه، به نام «ام بشر» دختر براء بن معرور، رفت، که به تازگی فرزندش بشر، از دنیا رفته بود. ام بشر برای آن حضرت طعامی فراهم کرد. وقتی ظهر شد حضرت با اصحاب خود در مسجد بنی سلمه به نماز ایستاد، دو رکعت نماز را با یارانش به جای آوردند، سپس به رسول الله (صلی الله علیه و آله) دستور داده شد روی به کعبه بایستد. پس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به طرف کعبه برگشت و به همین دلیل آن مسجد را «قبلتین» گفتند.(3)
البته باید توجه داشت که تمامی مساجدی که در دو سال نخست هجرت از منطقه ی قبا تا وادی عقیق و حرهی شرقی و وادی قناة، تا بنو حارثه و بنو معاویه و بنوعبدالاشهل در شمال شرقی و شرق مدینه و بنو سالم و بنو سلمه، احداث و بنا شده بودند، قبله یی رو، به سوی بیت المقدس داشته اند و مسلمانان تا خبر تغییر قبله در مدینه انتشار یافت، یا در حال نماز و یا در بین وقت دو نماز، ظهر را به سوی بیت المقدس و عصر را به سوی کعبه خوانده اند و به این لحاظ می توان مساجد مذکور را دو قبله یی خواند.
چنانکه در روایتی مسلمانان در مسجد قبا به نماز بودند که یکی از اصحاب، خبر
ص: 136
تغییر قبله را اعلام نمود و اهل قبا، نماز دیگر را روی به کعبه گزاردند.(1)
در نظر پژوهندگان و مورخان اسلامی خصوصا «واقدی» و «ابن زباله» مسجد بنی سلمه را که تاکنون به مسجد قبلتین شهرت یافته مقدم بر دیگر مساجد مدینه دانسته اند.(2) در روایتی است که از قنبر خادم حضرت علی (علیه السلام) سؤال کردند: تو کیستی ؟ گفت:
مولای من ضرب بسیفین و طعن برمحین وصلی القبلتین وبایع البیعتین وهاجر الهجرتین و...(3) من غلام کسی بودم که با دو شمشیر می جنگید و با دو نیزه پیکار می نمود و به دو قبله نماز خواند، دو بار بیعت کرد و دوبار هجرت نمود و....) با عنایت به مطالب فوق و این که علی (علیه السلام) جان و نفس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بوده است و همواره گرد وجود آن شمع آفرینش پروانه وار در گردش بود، در زیارتنامه، حضرت زینب (علیها السلام)را دختر چنین شخصیتی می خوانیم، که جنگیدن پدرش با دو شمشیر در احد و نماز خواندن جد و پدر بزرگوارش به دو قبله از مسلمات جهان اسلام می باشد. (4)
ص: 137
ص: 138
السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفی السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ عَلِی الْمَرْتَضی السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ خَدیجَةَ الْکبْری السَّلامُ عَلَیک وَ عَلی جَدِّک مُحَمَّدٍ الْمُخْتارِ السَّلامُ عَلَیک وَ عَلی ابیک حَیدَرِ الْکرَّارِ السَّلامُ عَلَیک وَ عَلَی السَّاداتِ الْاطْهارِ الْاخْیارِ وَ هُمْ حُجَجُ اللهِ عَلَی الْاقْطارِ ساداتُ الْارْضِ وَالسٍّمآءِ مِنْ وُلْدِ اخیک الْحُسَینِ الشَّهیدِ الْعَطْشانِ الظَّمْأنِ وَ هُوَ ابُو التِّسْعةِ الْاطْهارِ وَ هُمْ حُجَجُ اللهِ فِی الشِّرقِ وَ الْغَرْبِ وَالْارْضِ وَالسَّمآءِ درود بر تو بادای دختر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) برگزیده از میان تمام مردمان)، درود بر تو باد ای دختر علی مرتضی (علیه السلام)، درود بر تو باد ای دختر فاطمه ی زهرا (علیها السلام)، درود بر تو بادای دختر خدیجه ی کبری، درود بر تو و بر جد تو محمد مختار (صلی الله علیه و آله) و برگزیده باد، درود بر تو و بر پدر تو حیدر کرار (بسیار حمله کننده باد، درود بر تو و بر بزرگان و سادات پاکان و اطهار نیکان و اخبار باد، و آنان حجت های خدا هستند بر همهی سرزمین ها و بر همه ی اقطار (اقالیم)، آنان بزرگان زمین و آسمان از فرزندان برادرت حسین شهید تشنه ی بسیار تشنه و او (حسین (علیه السلام)) پدر نه نفر از پاکیزگان و اطهار است، و آنان حجت های خدایند در مشرق و مغرب و در زمین و در آسمان،
ص: 139
الَّذینَ حُبُّهُمْ فَرْضٌ عَلی اعْناقِ کلِّ الْخَلائِقِ الْمَخْلُوقینَ لِخالِقِ الْقادِرِ السُّبْحانِ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ وَلِی اللهِ الْاعْظَمْ السَّلامُ عَلَیک یا اخْتَ وَلِی اللهِ الْمُعَظَّمْ السَّلامُ عَلَیک یا عَمَّةَ وَلِی اللهِ الْمُکرَّمْ السَّلامُ عَلَیک یا امَّ الْمَصآئِبِ یا زَینَبُ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ.
آنان که دوستی شان واجب است بر گردن هر یک از آفریدگان قادر و توانای سبحان، درود بر تو باد ای دختر (علی) (علیه السلام) دوست بسیار بزرگ خدا، درود بر تو بادای دختر دوست بزرگوار خدا، درود بر تو باد ای عمه ی دوست گرامی خدا، درود بر تو باد ای ام المصائب ای زینب کبری و بر تو باد رحمت و مهربانی خدا و برکات او.
این که حضرت علی (علیه السلام) را (حیدر) نامیده و به این لقب معروف شده است، بنابر نقل ابن شهرآشوب مازندرانی که در مناقب اولین بار مادرش حضرت فاطمه بنت اسد او را به این لقب خواند و آنچنان بود که حضرت در هنگام خردسالی در حالی که دستانش در قنداق(1) بسته و در گهواره بود، ماری را چونان فشرد که انگشتانش در بدن مار نشست و جان سپرد، مادرش که این را دید فریاد برآورد و یاری خواست، چون خدمتکاران آمدند، رو به فرزند خود کرد و گفت: گویی تویک حیدری.(2) و حیدر ماده شیری را گویند که توله هایش را آزرده باشند و او به خشم آمده باشد.
سید حمیری (رحمه الله) گفته است: ای کسی که در کتب نامش به حیدر مشهور و شناخته شده است و مادرش آن بانوی راستگوی او را بدین نام خواند.(3)
ص: 140
و آن جناب نیز در رویارویی با مرحب در جنگ خیبر وقتی رو به روی قهرمان کارآزمودهی خیبر قرار گرفت خود را چنین معرفی نمود:
آنا الذی سمتنی أمی حیدرة
ضرغام آجام و لیث قسورة
عبل الذرا عین غلیظ القصرة
کلیث غابات کریه المنظرة(1) من همان کسی هستم که مادرم مرا حیدر (شیر) خوانده، مرد دلاور و شیر بیشه ها هستم. بازوان قوی و گردن نیرومند دارم، در میدان نبرد مانند شیربیشه ها صاحب منظری مهیب هستم.
و اینکه آن حضرت را، کرار(2) نامیده اند، در کتاب ارزشمند انوار المواهب به نقل از حبیب السیر روضة الاحباب و معارج النبوة به اسناد صحیح آورده است که: به حد تواتر رسیده که حضرت علی (علیه السلام) را به جهت آن (کرار) گویند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آن جناب را مخاطب قرار داده و کرار نامیده و آن چنین بود که در جنگ خیبر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) عمر را امیر لشکر نموده و فرستاد، چون رو به فرار آورد، ابوبکر را امیر لشکر نمود و گسیل داشت، چون او هم انهزام یافت، حضرت فرمود:
لأُعْطِیَنَّ اَلرَّایَةَ غَداً رَجُلاً کَرَّاراً غَیْرَ فَرَّارٍ یُحِبُّ اَللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یُحِبُّهُ اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ
علم را فردا به مردی که مکرر حمله می نماید ولی فرار نمی کند خواهم داد، او کسی است که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول نیز او را دوست دارند.(3) داستان شجاعت و دلاوری های حضرت علی (علیه السلام) در لا به لای اوراق تاریخ فراوان است. برای نمونه به نقل از مناقب ابن شهر آشوب (رحمه الله) ، آن جناب در لیلة الهریر(4) سیصد
ص: 141
تکبیر گفت و به هر تکبیر یک نفر از سربازان معاویه را بر زمین افکند و در روایت ابن اعثم کوفی پانصد و بیست و سه تکبیر گفت و در روایت دیگر هفتصد تکبیر گفت، و این در حالی بود که نه زره آن حضرت پشت داشت و نه اسبی که بر آن می نشست، گاه پیش می تاخت و گاه می گریخت، در نامه ی امیر مؤمنان (علیه السلام) به عثمان بن حنیف(1) چنین آمده است:
«اگر همهی عربها برای پیکار من پشت به پشت هم نهند از آنان نخواهم گریخت و اگر فرصتی بر گردن زدن آنان بیابم بدان خواهم شتافت».(2) شاه نعمت الله ولی کراریت آن جناب را این گونه توصیف کرده است:
احمد مرسل امام انبیاست
حیدر کرار قطب اولیاست
از چه رو کرار خواندند شاه را؟
کج نگویم من بگویم با تو راست
بارها در کسوت پیغمبران
آمد و شد این دلیل منتهاست
بارها پوشید دلق آدمی
آن علی، کو، شه سوار لافتی است(3)
الَّذینَ حُبُّهُم فَرضٌ عَلی أَعناقِ کُلِّ الخَلائِقِ.
در متن زیارتنامه وارد شده که دوستی و محبت امامان (علیهم السلام) بر کل مخلوقات و آفریدگان خداوند قادر و توانا واجب است بنابراین منظور فقط انسانها نیستند بلکه کل موجودات در عالم هستی داخل در این فریضه هستند. همان گونه که به فرموده ی
ص: 142
قرآن تمامی ذرات عالم وجود به تسبیح و تقدیس پروردگار سبحان مشغولند، آن جا که می فرماید:
«وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ...»(1)
همانگونه هم در دوستی و محبت و ولای اهل بیت عصمت و طهارت ثابت قدم و استوارند. زیرا دوست داشتن و محبت ورزیدن به فرزندان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) امری الهی است که خداوند به آن اشاره نموده و به پیامبرش امر می کند که ای رسول ما:
«قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی»
به امت بگو، برای انجام رسالتم از شما اجری نمی خواهم مگر اینکه با خویشان من محبت و مودت بورزید.(2)
و در زیارت جامعه کبیره می خوانیم:
وَمَنْ اَحَبَّکُمْ فَقَدْ اَحَبَّ اللَّهَ، وَمَنْ اَبْغَضَکُمْ فَقَدْ اَبْغَضَ اللَّهَ.
هر کس به شما محبت کند با خدا محبت ورزیده و هر که با شما کینه توزی کند با خدا کینه توزی کرده است».
بنابراین دوستی و محبت خاندان رسول الله (صلی الله علیه و آله) از واجبات محکم الهی است و در کتاب نقایس الاخبار از مجمع المعارف نقل کرده که محبت و ولایت اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) بر اهل آسمانها و زمین عرضه شد، همه قبول کردند، پس هرکه سبقت گرفت به قبول آن از انبیاء اولوالعزم و یا از ملایکه ی مقرب گردید.(3)
و عیاشی در تفسیر خود روایت کرده که ربعی بن عبدالله به امام صادق (علیه السلام) عرض کرد: فدایت شوم، ما به نامهای مبارک شما و پدار نتان نام گذاری می کنیم آیا این عمل سودی به ما می بخشد؟ حضرت فرمود: ای والله و هل الدین الا الحب. بلی به خدا قسم و آیا دین چیزی جز محبت است؟ خداوند تبارک و تعالی فرموده است:
ص: 143
«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ»(1) اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهان شما را بیامرزد.(2)
معتب غلام حضرت صادق (علیه السلام) از آن حضرت و ایشان از پدر بزرگوارش نقل کرده که فرمود: عربی بیابان نشین محضر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) له شرفیاب شد و عرض کرد: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آیا برای بهشت بهایی هست که آن را بپردازند؟ فرمود: بلی، عرض کرد: بهای آن چیست؟ فرمود:گفتن «لا اله الا الله» یعنی اعتراف به یکتایی خداوند است که آن را بنده با اخلاص بگوید، عرض کرد: اخلاص آن چیست؟ فرمود: عمل کردن به آنچه که به آن برانگیخته شده ام و دوستی اهل بیت من، عرض کرد: پدر و مادرم فدای شما شوند، آیا دوستی اهل بیت هم از حقوق آن است؟ فرمود: دوستی ایشان از بزرگ ترین حق آن است.(3) السلام علیک یا أم المصائب یا زینب(علیها السلام) کلمه ی (أم) در لغت به معانی مختلف آمده از جمله: ریشه، اصل، مادر، منضم شده به هر چیز، خادم قوم، عمر گذشته.(4) لذا می توان گفت : ام المصائب کسی را گویند که همه ی مصایب گریبانگیر او شده است.
آری زینب (علیها السلام)است که از اول طفولیت با مصیبت عظمای رحلت جد بزرگوارش مواجه می شود که در حقیقت این مصیبت بزرگ و جایگزین شدن سقیفه به جای «غدیر» بود که دیگر مصایب را برای آن بانوی مجلله به دنبال داشت و به عبارت دیگر مصیبت آتش زدن خانه، سقط برادرش محسن،(5)
شهادت مادر، مصیبت ریسمان به
ص: 144
گردن انداختن پدر، مصیبت دیدن لخته های خون جگر پاره پاره شده ی برادرش امام حسن (علیه السلام) و مصیبت های واقعهی طف و شهادت دو فرزند دلبندش و در نهایت مصیبت های دوران اسارت که در حقیقت این سفر اسارت از کربلا تا شام و از آن جا به مدینه باعث هدایت و آزمایش نوع بشر گردید. و چون آن علیا مخدره تمام این مصایب و سختی ها را تحمل نمود، ام المصائب لقب گرفت، و به مقاماتی واصل شد که از تصور بشر خارج است، چنان که خداوند در قرآن فرموده:
«إِنَّمَا یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسَابٍ»(1)
بنابراین چون صبر آن بانو از تصور خارج است اجرا و نیز از تصور بشر خارج است و لذا شفاعت مذنبین واعطاء حوائج متوسلین به ساحت مقدس آن بانوی با عظمت کمترین رتبه ی ایشان است. و در مورد نام مقدس آن حضرت همچنان که در صفحات نخستین کتاب یادآوری نمودیم، نام آن علیا مخدره از جانب پروردگار عالمیان انتخاب گردیده است.
حال معنای کلمه ی زینب چیست؟ در مورد این نام دو قول وجود دارد:
اول: کلمه ی «زینب» مرکب از دو کلمه ی «زین» و «اب» است.(2)
ص: 145
دوم: کلمه ی «زینب» یک کلمه ی مفرد است و مرکب نمی باشد و آن نام یک درخت و یا یک گل است. چنان که در کتاب «لسان العرب» چنین آمده:
زینب درختی است بسیار خوش منظره و خوش بو که زنان را به این اسم، نامگذاری می کنند».
و در فرهنگ لاروس نیز آمده:
زینب گیاهی است پیاز دار و سبز و خرم از نوع نرگسیها که دارای گلهای زیبا با رنگی روشن و بسیار خوشبو است».(1)
ص: 146
السَّلامُ عَلَیک ایتُهَا الصِّدّیقَةُ الْمَرْضِیةُ السَّلامُ عَلَیک ایتُهَا الْفاضِلَةُ الرِّشیدَةُ السَّلامُ عَلَیک ایتُهَا الْکامِلَةُ الْعامِلَةُ السَّلامُ عَلَیک ایتُهَا الْکریمَةُ النَّبیلَةُ السَّلامُ عَلَیک ایتُهَا التَّقِیةُ النَّقِیةُ السَّلامُ عَلَیک یا مَنْ ظَهَرَتْ مَحَبَّتُها لِلْحُسَینِ الْمَظْلُومِ فی مَواردٍ عَدیدَةٍ وَ تَحْمِلُ الْمَصآئِبَ الْمُحْرِقَةِ لِلْقُلُوبِ مَعَ تَحَمُّلاتٍ شَدیدَةٍ.
سلام بر تو باد ای بانوی بسیار راستگوی و پسندیده، سلام بر تو، ای بانوی بافضیلت و صاحب رشادت، سلام بر تو، ای بانوی باکمال و دانای عمل کننده، سلام بر تو، ای بانوی گرامی بزرگوار، سلام بر تو، ای بانوی پرهیزکار پاکیزه.
در این فقرات از زیارتنامه اشاره به بعضی القاب حضرت زینب سلام الله علیها شده است که برای هر یک جداگانه شرحی باید نوشته شود و ما سعی خواهیم نمود به طوری که برای خوانندگان ملالی به وجود نیاورد شرحی کلی ارائه داده که در خلال آن مقصد مانیز حاصل شود.
در حدیثی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
أَنَا وَ عَلِیٌّ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ.(1)
ص: 147
لذا راز خلقت جهان هستی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است و موجودات همه از طفیل وجود او خلق شده اند، چنان که در حدیث قدسی آمده:
خَلَقتُکَ لِأَجلی وَ خَلَقتُ الناسَ لِأَجلِکَ.(1) و نور محمدی (صلی الله علیه و آله) نیز دارای مراتب و درجاتی است. نور امیر مؤمنان (علیه السلام) از نور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) جدا شد و همین طور نور حضرت زهرا (علیها السلام)و نیز ائمه ی هدی صلوات الله علیهم أجمعین.
بنابراین از اتصال دو رشته ی نبوت و ولایت که امیر مؤمنان و صدیقهی طاهره (علیها السلام) باشند، عقیله ی بنی هاشم متولد شده و چون آن بانو نتیجه ی عقل کل بوده ملقب به عاقله گردیده است.(2) و در طراز المذهب می نویسد:
از معجزات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) این بود که زبان مبارک خود را در دهان فرزندان فاطمه ی زهرا (علیها السلام)می نهاد و آنها را از سرچشمه ی علم لدنی سیراب مینمود و شیر میداد و این حقیقت که شامل اولاد حضرت زهرای اطهر علی بود از پسر و دختر در این مورد حسنین و زینبین علیهم السلام شرکت داشتند، بدیهی است چون زبان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) سرچشمه ی عقل کل و منبع علوم اولین و آخرین بود، فرزندان حضرت زهرا (علیها السلام)نیز وارث عقل کل و علوم اولین و آخرین گشته و در علم و شرف و مقام و منزلت از میراث نبوت و امامت برخوردار بودند.(3)
چنان که در کتاب زینب کبری تألیف علامه شیخ جعفر نقدی (رحمه الله) است که:
ص: 148
حضرت زینب (علیها السلام)در دوران طفولیت در دامن پدر می نشست و حضرت علی (علیه السلام) او را با لطف و مهربانی کلام تعلیم مینمود، روزی به او فرمود: نور دیده بگو یکی، چون گفت فرمود: بگو دو تا، زینب (علیها السلام)ساکت شد، حضرت فرمود: صحبت کن نور دیده من، عرض کرد، پدر جان زبانی که به گفتن یکی گردش کرد چگونه کلمه ی دو تا را بر زبان جاری سازد. پس حضرت او را در آغوش گرفت و میان دیدگانش را بوسید.(1) با این گفتار معلوم می گردد که آن حضرت دارای جمیع کمالات معنوی بوده است، آنجا که شاگردان این مکتب مانند: رشید هجری،(2) کمیل(3) و میثم تمار(4) با بهره گیری
ص: 149
قطره یی از اقیانوس بی کران علم لدنی حضرت علی (علیه السلام) بهره مند شدند و به چنان مقام و منزلتی رسیدند که به بعضی اخبار غیبی آگاه شده بودند.
آری بانویی که از دو نور محمدی و علوی علیهما السلام به وجود آمده و از آغوش عصمت و طهارت شیر نوشیده و بعد از جد و پدر و مادرش، در خدمت دو سید جوانان اهل بهشت(1) پرورش یافته به طریق اولی باید به مقاماتی رسیده باشد که امام معصوم (علیه السلام) او را عالمه ی غیر معلمه(2) بنامد و امام حسین (علیه السلام) در آخرین وداع خود از او بخواهد و بفرماید:
یَا اُختَاه، لَا تَنسِینِی فِی نَافِلَة الَّلیل.
خواهرم مرا در نماز شب فراموش مکن.(3)
السلام علیک یا من ظهرت محبتها للحسین المظلوم فی موارد عدیدة
علاقه ی شدید و روابط صمیمانه ی امام حسین و خواهرش حضرت زینب (علیها السلام)در
ص: 150
بالاترین حد ممکن قرار داشت و از جهاتی سرآمد همه ی روابط عاطفی بود و این مبالغه نخواهد بود اگر بگوییم: در این عالم برادر و خواهری پیدا نشده و نخواهد شد که مانند امام حسین (علیه السلام) و حضرت زینب (علیها السلام)تا این حد نسبت به یکدیگر محبت و علاقه ی شدید داشته باشند و هر یک از این دو بزرگوار الگوی ابراز محبت خالص و عشق و علاقه ی قلبی به یکدیگر در این عالم هستند.
چطور این گونه نباشد و حال آن که هر دو در یک منزل تربیت شده اند و بر تن یک درخت روییده اند و این علاقه ی شدید فقط از جهت قرابت و خویشاوندی نیست، بلکه هریک از آن دو به خوبی می دانند که دیگری از چه عظمت و بزرگی و شأن و مقام والایی برخوردار است.(1)
علاقه ی آن دو بزرگوار به یکدیگر چنان بود که حضرت زینب (علیها السلام)با وجود همسرش عبدالله بن جعفر که بحرالجود و خانه اش که بعد از منزل خلفا و ملوک در درجه ی اول عظمت بود، از تجمل و زینت که در آسمان فطرت زنان آمیخته روی گردانید و از مال و جاه و جلال دنیوی به کلی صرف نظر کرد و با اجازهی همسرش در سفر کربلا، برادرش را همراهی نمود، زیرا طاقت دوری برادرش حسین (علیه السلام) را نداشت و ثانیا برای نصرت دین خدا و تکمیل آن، این سفر لازم و ضروری می نمود و یکی از شروط ضمن عقد زناشویی آن حضرت با عبدالله بن جعفر این بود که هرگاه برادرم حسین (علیه السلام) به سفر رود، من هم با او همسفر شوم.(2)
امام حسین (علیه السلام) نیز برای خواهر محبوب و بزرگوار خود احترام فوق العاده یی قایل بود. زیرا که به خوبی، خواهرش حضرت زینب (علیها السلام)را می شناخت و از فضایل و مناقب و کرامات او آگاه بود.
چنان که شیخ زین العابدین مازندرانی (رحمه الله)(3) که از بزرگان علمای عصر خود بود، در
ص: 151
کتاب ذخیرة المعاد می نویسد:
روزی امام حسین (علیه السلام) مشغول قرائت قرآن بود که حضرت زینب (علیها السلام)به نزد او آمد و حضرت به احترام خواهرش در حالی که قرآن را با دست خود نگه داشته بود از جا بر می خیزد و این چنین نهایت احترام را به آن بانوی گرامی مبذول می دارد.(1)
آیة الله شیخ ذبیح الله محلاتی (رحمه الله) در ریاحین الشریعه می نویسد:
در ایام کودکی حضرت زینب (علیها السلام)با امام حسین (علیه السلام) چنان انس و محبت داشتند که جز در آغوش آن حضرت آرام نمیگرفت.(2) و نیز در همان کتاب از مرحوم فاضل بیرجندی نقل کرده و می گوید: حضرت زینب (علیها السلام)چنان علاقه به برادرش امام حسین (علیه السلام) داشت که در هیچ برادر و خواهری دیده نشده است، تا آن جا که بعضی از ارباب مقاتل نوشته اند:
هنگامی که عبدالله بن عباس عرض کرد: شما می فرمایید من می روم و کشته می شوم در این صورت چرا زنها را با خود همراه میبری؟ حضرت زینب (علیها السلام)سر از محمل بیرون آورد و فرمود: ای پسر عباس می خواهی بین من و برادرم جدایی بیندازی؟ هرگز من از او جدانخواهم شد.(3)
وَتَحمِلُ المَصائبَ المحرِقَةَ الِقلوبِ مَعَ تَحَمُّلاتِ شَدیدَةِ از مصایب و شداید وارده بر آن حضرت چه می توان گفت و چه می توان نوشت که مصیبت های وارده بر آن بانو آن قدر جگر خراش و جان سوز است که وقتی امام حسین (علیه السلام) خبر به دنیا آمدن خواهرش را به پدر بزرگوارش نوید داد آن حضرت
ص: 152
گریست.(1) و در دوران طفولیت هرگاه در آغوش جد، پدر و مادر خود قرار می گرفت آن بزرگواران می گریستند، گویا متذکر مصایب جانکاه او می شدند، یا این که چون نظر آنها به مواضع تازیانه و کعب نیزه می افتاد بی اختیار شده می گریستند.(2)
شاید اغراق نباشد اگر بگوییم زیر آسمان مینایی کسی که بتواند بار این همه مصایب بعد از واقعهی جان سوز عاشورا را تا بازگشت به مدینه به دوش کشد فقط یک نفر و آن هم بانوی با عظمتی به نام زینب (علیها السلام)بود. و چون پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: هر کس بر مصایب او بگرید ثواب گریستن او مانند اجر و ثواب کسی است که بر دو برادرش حسن(3) و حسین (علیه السلام)(4) گریه کند.(5)
در این جا به قسمتی از مصیبت های آن مظلومه که بعد از ظهر عاشورا اتفاق افتاد اشاره می نمایم.
یکی از مصایب جگر سوز حضرت زینب (علیها السلام)حوادث عاشورا و غارت خیمه ها است. به گونه یی که هیچ قلمی قادر به شرح و بیان آن نیست و هیچ انسانی نمی تواند حتی یکی از ابعاد آن وقایع وحشت انگیز و دردناک را تصور کند. تا آن جا که نقل شده
ص: 153
است چادر و مقنعه از سر زنان و دختران کشیده و به غارت بردند(1) و خلخال از پای فاطمه بنت الحسین علیهما السلام در آوردند(2) به نقل تواریخ و مقاتل، زمانی که فاطمه بنت الحسین از عمه اش پارچه یی خواست که خود را با آن از نامحرمان بپوشاند حضرت زینب (علیها السلام)در جواب گفت: عزیزم من هم مانند تو چیزی ندارم تا سرم را بپوشانم.(3) این امر آن قدر برای اهل بیت حضرت اباعبدالله سنگین بود که وقتی حضرت سکینه (علیها السلام)در گودال قتلگاه کنار پیکر مطهر بی سر پدر معصومش قرار گرفت از تازیانه و آتش زدن خیمه ها شکایتی نکرد بلکه عرضه داشت: «انظُر إلی رُؤسِنا المَکشوفَةِ»(4)
و شیخ مفید (رحمه الله) نیز نقل می کند: وقتی اهل بیت حضرت ابی عبدالله (علیه السلام) را وارد مجلس ابن زیاد ملعون کردند، زینب کبری (علیها السلام)در حالی وارد شد که به شدت ناراحت و پست ترین لباس ها را بر تن داشت فلذا، ابن زیاد، آن حضرت را نشناخت و گفت: این زن که بود که کناره گرفت و در گوشه یی نشست؟(5) و مهم تر از این ها، قبل از اینکه حضرت زینب در کوفه شروع به خواندن خطبه نماید، کسی او را نشناخت و مردم کوفه می پرسیدند این اسرا اهل کدام مملکت و قبیله یی هستند(6) و این در حالی بود که
ص: 154
علیا مخدره زینب (علیها السلام)در زمان حکومت ظاهری پدر بزرگوارش در کوفه کلاس های درس و تفسیر قرآن برای بانوان داشت.(1) اما وقتی شروع به خطبه کرد مردم با تعجب گفتند: این صدا، صدای علی (علیه السلام) است. پس اگر بپذیریم ابن زیاد ملعون آن حضرت را می شناخت ولی مردم حقیقت اسرا را نمی شناختند. شاید یکی از دلایل آن حجاب هایی بود که به امر الهی آنها را پوشانده بود، زیراگرچه دشمن به اجبار و زور حجاب را از آنان گرفت، ولی از آن جا که اهل بیت امام حسین (علیه السلام)علی ناموس کبریا هستند خداوند در جلوی چشمان نحس آن ناپاکان پرده یی انداخت که دیدگان آن نامحرمان به اهل بیت سید و سالار جوانان بهشت نیفتد. چنان که در تفسیر جامع(2) ذیل آیه ی «وَجَعَلْنَا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا»(3) از حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام روایت کرده یکی از علمای یهود ضمن بحث با امیرالمؤمنین (علیه السلام) گفت: حضرت ابراهیم با سه حجاب از نمرود محجوب گردید، حضرت به او پاسخ داد، اما محمد (صلی الله علیه و آله) با پنج حجاب از نظر کسانی که قصد قتل آن حضرت را داشتند مستور و پنهان گردید، سه حجاب از آن برابر با سه حجاب ابراهیم (علیه السلام) و دو حجاب دیگر مایه ی فخر و فضیلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است.
ص: 155
اما شرح پنج حجاب، خداوند در قرآن می فرماید: «وَجَعَلْنَا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا» یک حجاب، «وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا» دو حجاب، وقاغشیناهم فهم لا یبصرون» حجاب سوم «فَهِیَ إِلَی الْأَذْقَانِ فَهُمْ مُقْمَهونَ» حجاب چهارم «وجَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَابًا مَسْتُورًا»(1) علامه، شیخ هادی کاشف الغطاء اعلی الله مقامه اشعاری در مصایب حضرت زینب عالی به شرح ذیل سرود:
مغلولة الأیدی إلی الأغناق تسبی علی عجین من النیاق حاسرة الوجه بغیر برقع لاستر غیر شاعیر و آذرع قد ترکت عزیزها علی الثری وخلفته فی الهجیر و العدی إن نظرت لها العیون ولولت آؤ نظرت إلی الروؤس اعولت تو آن جسمها مقبور ولا یراها الشامت الکفور دستان او را به گردن غل و زنجیر کرده و بر اشتران لاغر و بیجان سوار کرده، به اسیری بردند: سر برهنه و بدون برقع و روبند که ساعد و ساقهایش را پوششی نیست.
عزیزترین کسان خود را بر نیزهی تراب ترک گفت و او را در شدت گرمای صحرا رها نمود. اگر دیدگان بر او نظر کنند به فغان افتند و اگر بر سرها نگاه کنند صداها به شیون و زاری بلند گردد. آرزو میکرد که اندامش به زیر خاک پنهان می شد و آن کافر شماتت کننده او را نمی دید.
علامه سید عبدالرزاق مقرم گوید: از شیخ هادی کاشف الغطاء اعلی الله مقامه شنیدم که می گفت: چون خواستم اشعار در چرکنویس را وارد پاکنویسی کنم پس از آن که به بیت «تود اَن جسمها...» رسیدم در نهایت شگفتی مشاهده نمودم که بعد از این بیت، بیتی دیگر آمده است:
وهی بأستار من الأنوار
تخجبها عن أعین النظار
ص: 156
او با انواری که او را از دیدگان مشاهده گران می پوشانید مستورگردیده بود.
هر چه فکر کردم یادم نمی آمد که این بیت را سروده باشم. شگفتیم آنگاه به نهایت رسید که چون این ابیات را وارد پاک نویس نمودم و دیگر بار به چرک نویس مراجعه کردم این بیت را در آن نیافتم. آنگاه دانستم که این بیت را دست غیب افزوده است، که اهل ایمان منکر وجود آن نمی باشند. هیچ دور نیست که این بیت را حضرت حجة بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف در اوراق من افزوده باشد.(1) و این حجاب آسمانی که دیدگان بینندگان را پوشاند، شاعر آیینی هم روزگار علی انسانی در مثنوی خنجر و حنجر، آن جا که حضرت زینب (علیها السلام)وارد گودال قتلگاه می شود به زیبایی هر چه تمام تر، اینگونه سروده است:
دیده ای در پیش چشم خواهری
خنجری و، قاتلی و حنجری؟
دیده ای روی حریر، الماس را؟
دیده ای داسی نبرد یاس را؟
هر چه خنجر را به حنجر میکشید
بی اثر بود و مکرر میکشید
نی، غلط گفتم، لب تیغ عدو
بوسه میگیرد پیاپی از گلو
گرچه او را طاقت دیدن نبود
همچنان وحی، آمد از بالا فرود
پیکر بی جان خود را می کشاند
می فتاد و عشق او را می دواند
از خدای عشق، نیرو میگرفت
صبر، زیر بازوی او میگرفت
لیک با او هاله ای از نور بود
چشم خفاشان به رویش کور بود(2)
به خدا پناه می برم از نوشتن این جملات و کلمات و مصائب اهل بیت امام حسین (علیه السلام) و خواهر دل شکسته اش زینب کبری (علیها السلام)، که اگر نبود برای باقی ماندن در صفحات تاریخ که جنایات بنی امیه ماندگار بماند، هیچگاه به خود جرأت نوشتن این همه مصیبت و فجایعی که سپاهیان کفر و نفاق و سردمداران از خدا بی خبر شان انجام دادند قلمی نمی کردم.
ص: 157
زیرا که تاریخ نامه ی عمل گذشتگان و آیندگان است و باید جنایتکاران تاریخ در محضر انسان های پاک سرشت محاکمه شوند. برای نمونه به یک واقعه ی تاریخی، انسانی از تاریخ طبری اشاره نموده و می گذرم. امام علی (علیه السلام)، پس از پایان جنگ جمل بر یاران خویش که به شهادت رسیده بودند نماز خواند، حتی بر کشته شدگان پیمان شکن بصره وکوفه هم نماز گزارد.(1) از آن جا که خداوند در قرآن فرمود:
«هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ»(2)
چه احسانی بالاتر از اینکه انسانی چون علی (علیه السلام) بر دشمنانی که بر روی او شمشیر کشیده و به قتل رسیده بودند دل می سوزاند و از کشته شدگانش متأثر شده(3) و بر جنازه ی آنان نماز می خواند و با احترام دفن می نماید. آیا سزاوار بود فرزندان او را با فجیع ترین نوع به شهادت رسانده و پس از قطعه قطعه شدن پیکر مطهرشان سر را جدا کرده، بر نیزه هاکنند و در حالی که جنازه سربازان خود را دفن نمودند، پیکر مطهر سید جوانان اهل بهشت و ریحانه ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برادران و فرزندان و اصحاب او را بر روی خاک گرم کربلا رهاکنند؟(4)
ص: 158
شیخ مفید (رحمه الله) می نویسد:
هنگامی که پسر سعد به اتفاق اسیران به طرف کوفه کوچ کردند، گروهی از بنی اسد که در غاضریه منزل کرده بودند به قتلگاه شهیدان آمده بر اجساد طاهرات آنان نماز گزاردند و امام حسین (علیه السلام) را در محلی که اکنون مرقد شریف آن حضرت است دفن کردند و علی اکبر (علیه السلام) را در پایین پای مبارک مدفون ساختند و در پایین پای مبارک آن حضرت قبری حفر کرده و اجساد پاک شهیدان را که در راه یاری حسین (علیه السلام) از تیغ بیداد سر از بدنشان جدا و آنان را آماج تیرها و نیزه ها ساخته بودند در آن دفن نمودند و بدن پاک و مطهر قمر بنی هاشم پیشوای اهل وفا و سقای دشت کربلا، را در سر راه غاضریه در همین موضع که مرقد مطهر اوست دفن نمودند.(1) عمادالدین طبری (رحمه الله) نیز همانگونه که شیخ مفید (رحمه الله) فرموده، قلمی کرده ولی مستند خویش را ذکر نکرده و در ادامه می نویسد:
همیشه بنی اسد بر قبایل دیگر عرب فخر می کردند که ما بر حسین (علیه السلام) نماز کردیم و کفن و دفن امام و اصحاب او را ما انجام دادیم.(2)
و نیز در همان کتاب می نویسد:
و گفته اند: چون در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و خیبر فتح شد جمعی از یهودیان گریخته و به عراق آمدند و به نزدیک کربلا منزل ساختند و بزرگ ایشان ابراهیم و روییل نام داشتند چون لشکریان عمر سعد لعین از کربلا رفتند، ایشان بر بام خانه می خوابیدند، نظرشان به کربلا افتاد نوری دیدند که از ابدان
ص: 159
امام و شهدا بر می آید تا به آسمان، رعایا را در روز دوم جمع کردند و گفتند:
این قوم در نزد خداوند قومی بزرگ هستند که همه شب نور بر سر ایشان نازل می شود بیایید تا ایشان را دفن کنیم، برفتند و ایشان را دفن نمودند.(1)
ابن شهر آشوب در مناقب و مسعودی در مروج الذهب به اختصار گفته اند:
یک روز پس از آن که امام حسین (علیه السلام) و یارانش به شهادت رسیدند، اهل غاضریه بدن آنها را به خاک سپردند.(2)
و ابن شهر آشوب بر این افزوده که:
وَ کَانُ یَجِدُونَ لِأَکْثَرِهِمْ قُبُوراً وَ یَرَوْنَ طُیُوراً بَیْضاً.
بنی اسد برای بیشتر آنها قبری آماده یافتند و مرغانی سپید می دیدند که بالای قبور در پرواز بودند.(3)
در شب یازدهم عاشورا در کمال هم و غم خوابیده بودم و تا آن شب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را در خواب ندیده بودم، آن شب دیدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گریان و نالان و محزون می آید و گرد و خاک زیاد بر محاسن آن بزرگوار نشسته، من در حالی که مشغول پاک کردن گرد و غبار بودم گفتم: یا رسول الله جانم به قربانت چرا گریه میکنی و این گرد و غبار چیست که بر سر و صورت شما نشسته؟ فرمود: ای ام سلمه: تمام شب را مشغول کندن قبر فرزندم حسین و اصحاب او بودم و اکنون فارغ شدم.(1) علامه مجلسی اعلی الله مقامه در جلاء العیون می نویسد:
اینکه طایفه ی بنی اسد اقدام به دفن امام و شهدا نموده اند بر حسب ظاهر چنین بوده، اما در واقع امام را غیر از امام دفن نمیکند و حضرت سجاد (علیه السلام) به اعجاز امامت آمد و جسد مطهر آن حضرت بلکه سایر شهداء را نیز دفن کرد.(2) و در احتجاج علی بن موسی الرضا علیهما السلام ، بر واقفیه است که:
ص: 161
علی بن ابی حمزه به آن حضرت گفت: ما از پدران تو روایت کرده ایم که متولی امر امام نمی شود مگر امامی مثل او، حضرت فرمود: مرا خبر ده که حسین (علیه السلام) امام بود یا نبود؟ گفت: امام بود. فرمود: پس چه کسی متولی امر او گشت؟ علی بن حمزه گفت: علی بن الحسین علیهما السلام. امام فرمود: علی بن الحسین علیهما السلام کجا بود او که محبوس و در دست عبیدالله اسیر بود؟ علی بن حمزه گفت: پنهان و پوشیده ازکسان عبیدالله بیرون رفت و متولی امر پدر شد و بازگشت. امام (علیه السلام) فرمود: آن کس که علی بن الحسین علیهما السلام را قدرت داد که به کربلا آید و متولی امر پدر گردد قدرت می دهد صاحب این امر به بغداد آید و متولی امر پدر شود و بازگردد، در حالتی که نه در زندان بود و نه اسیر.(1)
آیت الله حاج ملا علی واعظ خیابانی تبریزی (رحمه الله) ، از مرحوم حاج ملا باقر بهبهانی و از بعضی کتب معتبرہ روایت کرده اند که چون عمر سعد از کربلا کوچ کرد و اسراء و رؤس مطهره ی شهداء را به سوی کوفه برد، قبیله ی بنی اسد آمده و در کنار فرات خیمه زدند و زنان ایشان رفتند که آب بیاورند، بدن ها چندی در کنار نهر و ابدان دیگری دور از فرات در روی خاک افتاده دیدند، و در میان ایشان بدن مبارکی مشاهده نمودند که انوار او ابدان دیگر را منور وعطر وی ایشان را معطر نموده پس صیحه زده، ناله کشیدند و گفتند: هذا والله جسد الحسین (علیه السلام) واهل بیته، به خدا این جسد حسین و اهل بیت اوست، و ناله زنان به سوی خیمه ها بازگشتند و گفتند: ای بنی اسد شما در خیمه های خود نشسته اید و بدن حسین (علیه السلام) واصحاب او مانند قربانی روی ریگ ها افتاده و باد، خاک را بر بدن های ایشان می رساند، اگر شما در عهد محبت و موالات
ص: 162
ایشان هستید، بیایید و این بدن های مبارکه را دفن کنید وگرنه ما خود مباشر دفن ایشان می شویم. گفتند: ما از ابن زیاد و عمر سعد می ترسیم که لشکر به سوی ما بفرستند و ما را قتل و غارت کنند. بزرگ قوم به آنها گفت: صلاح این است که نگهبانی به سوی راه کوفه قرار دهیم و خود مباشر دفن اینان می شویم. گفتند: رای درستی است، نگهبانی گماشتند و آمدند سر نعش حسین (علیه السلام) و چون بدن مبارک آن حضرت را دیدند زار زار گریسته و فریاد برداشتند و هر چه جد و جهد کردند آن جسد مطهر را از جای خود بردارند، نتوانستند که یک عضوی را از اعضای مبارکه ی آن حضرت را حرکت دهند.(1)
بزرگ قوم گفت: به نظر شما چه می آید؟ گفتند: رای ما این است که اول ابدان سایر شهدا را دفن کنیم سپس در باب آن حضرت تصمیم خواهیم گرفت.
زعیم قوم گفت: این چگونه ممکن است و حال آنکه کسی نمی شناسد این اجساد شریفه را که بی سر و خاک آلود افتاده اند، بسا حال ایشان را کسی از ما سؤال کند، در جواب چه بگوییم؟ در این سخن بودند که یک نفر اعرابی سوار بر اسب پدیدار شد و چون او را دیدند متفرق شدند. اعرابی آمد و پیاده شد و تعظیم کرد مانند حالت رکوع، تا آمد و خود را بر روی جسد امام حسین (علیه السلام) انداخت و او را می بوسید و می بویید و آن قدر گریسته بود که لثام(2)
وی از اشک چشمانش برگشته بود. پس سر خود را بالا گرفت و فرمود: چرا این جا ایستاده اید؟
گفتند: آمدیم که این بدن ها را تماشا کنیم.
فرمود: نه، مقصود شما این نبوده.
عرض کردند: آری ای برادر عرب، آمدیم که جسد اطهر حسین(علیه السلام) را دفن کنیم، ولی قادر نشدیم که عضوی از اعضایش را حرکت دهیم و چون خواستیم که سایر شهدا را دفن نماییم، نشناختیم و در این حال بودیم که شما حضور پیدا کردی و ما ترسیدیم
ص: 163
که مبادا از اصحاب ابن زیاد باشی و از این بدنها کناره گرفتیم.
راوی گوید: پس برخاست و خطی کشید و فرمود: این محل را حفر کنید، چون حفر کردیم فرمود: بیاورید این را و بگذارید این را و هفده تن بی سر را در همان جا دفن نمودیم. بعد خط دیگری کشید و فرمود: حفر کنید این مکان را، پس آن جا را حفر کرده باقی اجساد شریفه را در آنجا دفن نمودیم. و از آنها، یک جسد استثنا نموده امر کرد بالای سر شریف قبری از برای وی حفر کنیم و ما امتثال نموده حفر کردیم بعد خواستیم با آن اعرابی در دفن حسین (علیه السلام) کمک کنیم با مهربانی و فروتنی فرمود: آنا آکفیکم أمره.
امر (تدفین) او (به عهده ی من است و من او را کفایت می کنم.
گفتیم: ای برادر عرب چه طور کفایت می کنی و حال آنکه ما هر قدر تلاش کردیم عضوی از اعضاء او را حرکت دهیم نتوانستیم؟
فبکی بکاء شدیدا، فقال: معی مَن یُعیننی. به شدت گریست و فرمود: با من یاوری هست. آنگاه هر دو دست خود را زیر پشت امام گذاشته و فرمود: بسم الله و فی سبیل الله وعلی ملة رسول الله هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله ماشاء الله ولا قوة الا بالله العلی العظیم و به تنهایی آن بدن مطهر را در قبر فرود آورد و کسی را با خود شریک نفرمود، ثم وضع خده بنحره الشریف و هو یبکی، و روی خود را به گلوی بریده ی آن حضرت بنهاد و میگریست و می فرمود:
طوبی لأرض تضمنت جسدک الشریف اما الدنیا فبعدک مظلمة و الاخرة فبنورک مشرقة أما الحزن فسرمد و أما اللیل فمسهد حتی یختار الله لاهل بیتک دارک التی انت مقیم بها و فعلیک منی السلام یابن رسول الله و رحمة الله و برکاته.
خوشا به حال زمینی که جسد شریف تو را در میان خود گرفت، اما دنیا بعد از تو تاریک و آخرت به نور تو روشن، حزن و اندوه ما ابدی و شب ها باید بیدار بمانم تا پروردگار برگزیند برای من منزلی که تو در آن اقامت داری. پس بر تو سلام من از فرزند پیامبر و رحمت و برکات خداوند متعال.
آنگاه خشت بر روی قبر مطهر بچید و خاک ریخت و دست خود را بر قبر مبارک
ص: 164
بنهاد و با انگشت خویش خطی کشید و نوشت:
هذا قَبْرُ الحُسَیْنِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِب اَلَّذِی قَتَلُوهُ عَطْشاناً غَریباً.
پس به سوی ما ملتفت شده فرمود: ببینید کسی مانده؟ گفتند: آری، بدن شجاعی در کنار نهر علقمه افتاده و دو جسد نزد وی هست که هر وقت می خواهیم یک طرف آن بدن را حرکت بدهیم، طرف دیگر از کثرت زخم تیر و شمشیر در زمین می ماند.
فرمود: بیایید به سوی او رویم.
چون او را دید خود را بینداخت به سوی وی، می بوسید و می گریست و می گفت:
علی الدنیا بعدک العفا یا قمر بنی هاشم و علیک منی السلام من شهید محتسب و رحمة الله و برکاته.
بعد از تو خاک بر سر دنیای قمر بنی هاشم، بر تو باد سلام که در راه خدا کشته شدی و اجر گرفتی و رحمت و برکات خدا بر تو باد.
آنگاه فرمود: قبری برای او حفر کردیم و او را نیز به تنهایی دفن کرد و از ما کسی را با خود شرکت نداد و خشت بر روی قبرگزارد و خاک ریخت بعد ما را فرمود تا آن دو جسد دیگر را دفن کردیم.
بعد به سوی اسب خود رفت که سوار شود، ما از پی او رفته اطراف او را گرفتیم که از وی بپرسیم.
خودش فرمود: اما قبر حسین الثلا، پس به تحقیق دانستید، اما قبر اولی اهل بیت او، یعنی جوانان بنی هاشم هستند در نزدیکتر از همه فرزند ارجمندش علی اکبر است، اما قبر دوم قبور اصحاب و قبر منفرد علمدار حسین (علیه السلام) حبیب بن مظاهر(1)،
وقهرمان
ص: 165
جدا مانده در کنار نهر علقمه عباس بن امیرالمؤمنین علیهما السلام و آن دو جسد دیگر از اولاد امیرالمؤمنین (علیه السلام) است، پس اگر کسی از شما بپرسد شما او را اعلام کنید.
ما گفتیم : یا آخاء العرب نفر مودی کیستی؟ فرمود: آنا امامکم علی بن الحسین علیهما السلام .
ما گفتیم: تو علی هستی؟ فرمود: آری فغاب عن أبصارنا. و از نظر ما غایب شد.(1)
بنابراین روایت، طایفه ی بنی اسد که بدن مطهر امام حسین (علیه السلام) و شهداء رضوان الله علیهم را به خاک سپردند، اولین کسانی بودند که قبور آنان را ساختند و علایمی جهت شناسایی آن درست کردند. از جمله درخت سدری بود. مورخ بزرگ عراق علامه هادی سلمان آل طعمه که تألیفات ارزشمندی راجع به عراق شناسی خصوصا تاریخ کربلا دارد می نویسد:
مختار ثقفی در سال 65 هجری قمری با هدف خون خواهی امام حسین (علیه السلام) قیام کرد و پس از پیروزی قیام و قلع و قمع قاتلان امام، بر مزار آن حضرت آرامگاهی بنا نمود و بر آن گنبدی از آجر و گچ قرار داد و این بنا شامل یک سالن سرپوشیده و یک مسجد متصل به آن بود که دو در، داشت یکی به طرف مشرق و یکی به طرف مغرب باز می شد و گواه به صحت این قول روایاتی است که از ائمه ی معصومین (علیهم السلام) در نحوهی زیارت آن حضرت و سایر شهداء رسیده است.(2)
بنای مختار در زمان امویان و اوایل دولت عباسیان پا برجا بود تا آنها که هارون
ص: 166
الرشید آن را تخریب نمود. در زمان مأمون بنای بزرگ تری به عنوان حرم ساخته شد.(1)
در تاریخ آمده است که امام حسین(علیه السلام) هنگام ورود به کربلا و روزهای قبل از شهادتش، مکان قبر خود و یارانش را به مبلغ شصت هزار درهم از مالکان (بنی اسد) خرید و آن را صدقه قرار داد به شرطی که آنان قبر او را آباد کرده و زائران را به شبانه روز پذیرایی کنند.(2)
علامه ی بیرجندی (رحمه الله) در کبریت احمر به نقل از مقتل محمد سعید بن عبدالله حایری، آمدن طایفه ی بنی اسد را برای دفن شهداء و آمدن حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) را برای دفن پدر بزرگوارش روایت کرده که از بسیاری جراحات و انفصال (3) اعضاء مقدسه محتاج شد که به طایفه ی بنی اسد فرمود بوریایی(4) آوردند و دو دست پدیدار شد و آن بدن را گرفت و آن دو دست رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود و آن اعضاء قطع شده را بر روی آن بوریا جمع آورد، حتی انگشت مبارک آن حضرت را که بجدل ملعول قطع کرده بود دفن نموده(5) شیخ طوسی (رحمه الله) نیز در امالی روایتی نقل نموده که جریان آوردن حصیر توسط بنی اسد را تأیید می نماید که بدن نازنین امام حسین (علیه السلام) با آن دفن شد، زیرا از دیزج(6) که
ص: 167
متوکل ملعون او را برای از بین بردن قبر امام حسین (علیه السلام) مأمور کرده بود، روایت شده که گفت: من باغلامان مخصوص خود آمدم و قبر حسین(علیه السلام) راشکافتم، حصیر تازه یی دیدم که بدن امام حسین (علیه السلام) روی آن بود، و بوی مشک از آن می آمد، من آن حصیر را به حال خود گذاشتم و دستور دادم خاک بر آن ریختند و آب بر آن بستم.(1)
ص: 168
السَّلامُ عَلَیک یا مَنْ حَفَظَتِ الْامامَ فی یوْمِ عاشُورآءِ فی قَتْلی وَ بَذَلَتْ نَفْسَها فی نَجاةِ زَینِ الْعابِدینَ فی مَجْلِسِ اشْقَی الْاشُقِیآءِ وَ نَطَقَتْ کنُطْقِ عَلِی عَلَیهِ السٍّلامُ فی سُکک الْکوفَةِ وَ حَوْلَها کثیرٌ مِنَ الْاعْدآءِ سلام بر تو، ای کسی که امام را در صحنه ی جنگ حفظ کردی و (ای کسی که در مجلس شق ترین شقیها (ابن زیاد) جانت را برای نجات زین العابدین (علیه السلام) بذل نمودی، و سخن گفتی مانند سخن گفتن علی (علیه السلام) در کوچه های کوفه، در حالی که در اطراف تو عده ی زیادی از دشمن حضور داشتند.
در فقرات اول زیارتنامه، به سه موقع حساس اشاره دارد که حضرت زینب (علیها السلام)، برادر زاده ی بزرگوارش حضرت امام سجاد (علیه السلام) را، یک بار در عصر عاشورا، دومین بار با پیشگویی و دلداری دادن آن حضرت و سومین بار با شجاعت و شهامت در مجلس ابن زیاد ملعون از مرگ رهانید.
اول - وقتی عصر عاشورا خیمه را غارت می کردند شمر ملعون با دیدن امام سجاد (علیه السلام) قصد شهید نمودن آن حضرت را داشت که حضرت زینب (علیها السلام)خود را روی آن حضرت انداخت و مانع شد.(1)
ص: 169
مرحوم صدرالدین واعظ قزوینی به نقل از اخبار الدول می نویسد:
هنگامی که شمر قصد قتل امام سجاد (علیه السلام) را داشت، ضجه و ناله ی اهل و عیال و اطفال خردسال بلند شد. علیا مخدره زینب خاتون خود را روی امام سجاد انداخت و او را در آغوش گرفت و شروع کرد به گریستن و به موجب وصیت برادر عمل نمود که فرموده بود: خواهرم بعد از شهادت من چند مرتبه قصد قتل فرزند بیمارم خواهند کرد، تو تا می توانی گریه و زاری کن و اشک چشم خود را شفیع ببر تا حجت خدا را نکشند و زمین از حجت الهی خالی نماند.(1) و این اولین مرتبه بود که با آه و ناله فرمود: وَاللهِ لا تُقتُلُ حَتّی أُقتُلُ.
به خدا که او کشته نخواهد شد تا من کشته نشوم، یعنی اگر می خواهید او را بکشید اول باید مرا بکشید. شمر ملعون هروله میکرد و زنان داغدار ناله و ولوله می کردند، تا عمر سعد مداخله نمود و گفت:لایدخل منکم أحد بیوت هؤلاء النساء ، ولا تعرّضوا لهذا الغلام. کسی داخل چادر بانوان نرود و هیچ کس کاری به این جوان نداشته باشد.(2)
دوم - زمانی که اسرا را پس از فاجعه ی عاشورا به سوی کوفه حرکت می دادند و از قتلگاه عبورشان دادند، چنان که در کامل الزیارات است که امام سجاد (علیه السلام) به زائده فرمود: هنگامی که ما را به سوی کوفه حرکت داند، چشم من بر جسد پدرم و اصحابش افتاد آنان را روی زمین غرقه و آغشته به خون دیدم که روی زمین افتاده و دفن نشده اند، چون با این منظره مواجه شدم فوق العاده بر من ناگوار شد و اضطراب و ناآرامی در من شدت یافت به حدی که نزدیک بود روح از کالبدم خارج شود، این هیئت و حالت را
ص: 170
وقتی عمه ام زینب کبری دختر علی (علیها السلام) از من مشاهد کرد فرمود:
«مالِی أَراکَ تَجُودُ بِنَفسِکَ یا بَقِیَّةَ جَدِّی وَ أَبِی وَ إخْوَتی» این چه حالی است از تو می بینم، ای یادگار جد، پدر و برادرم چرا با جان خود بازی میکنی؟ گفتم: چگونه جزع و بی تابی نکنم در حالی که می بینم سرور و برادران، عموها، پسر عموها و اهل خود را در خون خویش تپیده، عریان و برهنه بوده، جامه هایشان را از بدن بیرون آورده اند، بدون این که کفن شده یا دفن گردیده باشند، کسی بالای سرشان نبوده و بشری نزدیکشان نمی شود، گویا ایشان از خاندان دیلم و خزر می باشند؟ عمه ام فرمود: آن چه می بینی تو را به حزن نیاورد، به خدا سوگند این عهد و پیمانی بوده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با جد، پدر و عمویت (حضرت امام مجتبی (علیه السلام)) نموده و خدای متعال نیز از گروهی از افراد این امت که ستم کاران زمین آنان را نمی شناسند ولی اهل آسمان ها ایشان را می شناسند، عهد و پیمان گرفته که این اعضاء قلم شده و پراکنده را جمع کرده و این ابدان و اجسام به خون غلطیده را دفن نمایند.(1)
ص: 171
وَ یَنْصِبُونَ لِهَذَا الْطَّفِّ عَلَماً لِقَبْرِ أَبِیکَ سَیِّدِ الشُّهَدَاءِ ع لَا یَدْرُسُ أَثَرُهُ وَ لَا یَعْفُو رَسْمُهُ عَلَی کُرُورِ اللَّیَالِی وَ الْأَیَّامِ.
و در این سرزمین بیرقی برای بالای قبر پدرت سیدالشهداء (علیه السلام) نصب میکنند که اثرش هیچ گاه کهنه و مندرس نخواهد شد و گذشت شب ها و روزها آن را محو نمیکند و بسیاری از رهبران کفر و الحاد و ابناء ضلالت و گمراهی سعی در نابود کردن می نمایند ولی به جای اینکه رسم و نشانه ی آن از بین برود، ظاهرتر و آشکارتر می گردد.
ادامه ی حدیث این گونه است که امام سجاد (علیه السلام) فرمود: من سؤال کردم عمه جان ما هذا العهد و ما هذا الخبر؟ این چه عهد و میثاقی بوده و این چه حدیث و خبری می باشد؟ و حضرت زینب علی به بیان حدیث ام ایمن(1)
پرداخت و در نتیجه امام سجاد (علیه السلام) از
ص: 172
حالت اضطراب و غلیان(1) در آمده و آرام گرفت.(2) سوم هنگامی بود که ابن زیاد ملعون در قصر خود نشست و اذن عمومی برای ورود به قصر صادر کرد، در این هنگام سر شریف امام حسین (علیه السلام) به قصر آورده شد و در برابر ابن زیاد قرار گرفت و در همان حال زنان و کودکان امام حسین علی را نیز وارد قصر کردند که حضرت زینب (علیها السلام)به صورت ناشناس در گوشه یی نشست. عبیدالله بن زیاد پرسیدی: این زن کیست؟ گفتند: این زینب دختر علی (علیه السلام) است و گفت و گویی بین آن حضرت و آن ملعون رد و بدل شد که ابن زیاد از سخنان علیا مخدره زینب (علیها السلام) خشمگین شده و قصد جان آن حضرت را نمود که عمروبن حریث(3) قدم پیش گذاشت و شفاعت کرد. آنگاه علی بن الحسین علیهما السلام را پیش او آوردند به او گفت: تو کیستی ؟ امام سجاد (علیه السلام) فرمود: من علی بن الحسین هستم، ابن زیاد گفت: مگر خدای علی بن الحسین را نکشت؟ حضرت فرمود: مرا برادری بود به نام علی که مردم او را کشتند. ابن زیاد العین گفت: بلکه خدا او را کشت! امام (علیه السلام) این آیه را خواند: «اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا»(4)
خداوند در هنگام وفات، جانها را قبض میکند.
ابن زیاد از این پاسخ به خشم آمد و گفت: چگونه جرات می کنی و به من پاسخ می دهی؟ هنوز توانایی بازگرداندن سخن من در تو هست؟ او را ببرید و گردنش را
ص: 173
بزنید. در این هنگام عمه اش زینب کبری این سخن را شنید و رو به ابن زیاد کرد و فرمود: ای پسر زیاد تو از ما، جز این نوجوان را باقی نگذاشتی، اگر می خواهی او را بکشی، مرا نیز با او به قتل برسان. امام سجاد (علیه السلام) به عمه اش فرمود: عمه جان آرام باش، می خواهم با او حرف بزنم. آنگاه رو، به ابن زیاد کرد و فرمود:
أَبِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنی یَابْنَ زِیاد، أَما عَلِمْتَ أَنَّ الْقَتْلَ لَنا عادَهٌ وَ کَرامَتَنَا الشَّهادَهُ.
ای ابن زیاد آیا مرا به قتل تهدید میکنی؟ آیا نمیدانی که کشته شدن عادت ما و بزرگواری ما در شهادت است؟ در این هنگام، عمه اش زینب (علیها السلام)خود را به روی دامن برادرزاده اش انداخت و فرمود: ای ابن زیاد آن چه خون از ما ریختهای تو را بس است، آنگاه دست بر گردن امام سجاد افکند و فرمود: نه به خدا سوگند هرگز از او جدا نمی شوم، اگر می خواهی او را بکشی مرا نیز با او به قتل برسان. ابن زیاد لحظاتی به آن دو بزرگوار نگاه کرد، سپس گفت: از رحم و خویشاوندی در شگفتم به خدا قسم گمان می کنم که دوست دارد که او را هم با وی به قتل برسانم، با آن جوان کاری نداشته باشید که همان بیماری که دارد او را بس است. سپس ابن زیاد برخاست و از قصر بیرون رفت.(1)
وَ نَطَقَت کنُطقِ عَلیٍ (علیه السلام) فی سُکَکِ الکوفَة وَ حَولَها کَثیر مِنَ الأَعداءِ.
خطبه ی حضرت زینب (علیها السلام)، در کوفه و نیز در مجلس یزید در شام در اوج فصاحت و بر بالای قله ی بلاغت قرار داشت و نشانه یی بود از قدرت بیان و معجزه یی بود در قوت قلب و اعصاب و روان و عدم ضعف و شکست در برابر طاغوت بنی امیه و سربازان مسلح ونگهبانان و جلادانی که با آمادگی کامل اطراف او را گرفته و منتظر فرمانش بودند تا در کوتاه ترین زمان ممکن به آن جامه ی عمل بپوشاند. در چنین اوضاع و احوالی حضرت زینب کبری به مردم اشاره نمود تا ساکت شوند و چنان در
ص: 174
انسان ها، حیوانات و جمادات تصرف نمود که نفس ها در سینه ی مردم حبس شد و شتران از حرکت ایستادند و صدای زنگ های آویخته به گردن آنان خاموش شد. در این جا بود که پس از ایجاد آرامش و سکوت، صدای علی گونه ی او مردم را تکان داد، بسیار بودند که طعم حکومت عدل علی (علیه السلام) را چشیده بودند و پس از آن گرفتار ظلم معاویه شده و برای فرزندان خود از آن دوران خاطره ها می گفتند و از نفوذ صدای آن حضرت هنگام خطابه ها تعریف می نمودند، اینک با فشار تبلیغات دستگاه جور اموی که آل علی (علیه السلام) را خارجی خوانده بود و کسانی نیز باور کرده بودند، با شنیدن صدای آن علیا مخدره، ناگهان همان نفوذ و حال و هوای آن زمان در ذهن و مغزشان تجدید و موجب انقلابی شد که کوهی از افسوس و پشیمانی را که بر اثر گناه کبیره ی عدم یاری جگرگوشه اش حسین (علیه السلام) و فرزندانش را، مرتکب شده بودند، در وجدان خود حس کردند و اینک که اسارت دختر آن حضرت و معلم قرآن خود را می دیدند، زیر فشار وجدان و نفس لوامه با شنیدن جملاتی مانند:
«ای کوفیان دغل باز، ای کاش هرگز اشکتان خشک نشود، شما چون آن زن بنی اسراییلی هستید که از صبح پشم ها را نخ میکرد و شب دوباره آنها را باز مینمود.» مواجه شدند و خود را خسرالدنیا و آخرت دیدند، بی اختیار صدایشان به ضجه و شیون بلند شد که باز شنیدند:
«آری (باید) بسیار بگریید و کم بخندید، مردان شما، مردان ما را می کشند و زنان شما بر ما می گریند».(1)
ص: 175
ص: 176
السَّلامُ عَلَیک یا مَنْ نَطِحَتْ جَبینُها بِمُقَدَّمِ الْمَحْمِلِ اذا رَأتْ رَأسَ سَیدِ الشُّهَدآءِ وَ یخْرُجُ الدَّمَ مِنْ تَحْتِ قِناعِها وَ مِنْ مَحْمِلِها یحْبِثُ یری مِنْ حَوْلِها الْاعْدآءِ.
درود بر تو، ای کسی که وقتی سر (مبارک) سیدالشهداء را روبروی خود دید، چنان سرش را به چوبهی جلو محمل زد که خون از زیر مقنعه و محملش به گونه یی جاری شد که دشمنان اطرافش دیدند.
این فقره از زیارتنامه اشاره به درماندگی دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) دارد که می دیدند، آن حضرت با وجود این همه مصیبت با شجاعت و شهامت، چنان با صدای رسا ولی اندوهناک سخن می گوید که مردم را به ضجه و ناله واداشته و احتمال شورش و قیام مردمی را منتفی نمی دانستند باید کاری می کردند فلذا دستور حرکت قافلهی اسرا را دادند در این هنگام سر مقدس حضرت امام حسین را که بالای نیزه قرار داشت نزدیک محمل حضرت زینب (علیها السلام)آورده که باد محاسن شریفش را به چپ و راست حرکت می داد. در این هنگام بود که علیا مخدره زینب دیگر نتوانست به خطبه ی خود ادامه دهد، و فقط خدا می داند که چه حالتی داشت آن لحظه که پیشانی خود را با قدرت به چوبه ی محمل کوبید که خون از سر و پیشانی او جاری شد. راوی این خبر مسلم جصاص «گچکار» است که گفت: عبیدالله مرابر تعمیر دارالاماره گماشته بود، هنگامی
ص: 177
که مشغول گچ کاری بودم، ناگهان صدای شیون و غوغایی از طرف محلات کوفه شنیدم، از خادمی که نزد من بود پرسیدم: این صدای شیون در کوفه چیست؟ گفت: سر مرد خارجی که بر یزید خروج کرده بود، می آورند و این غوغا و هیاهو به جهت دیدن آن است. پرسیدم: این خارجی که بود؟ گفت: حسین بن علی (علیه السلام).
من از ترس خادم نتوانسم چیزی بگویم، صبر کردم تا آن خادم از نزد من بیرون رفت و چنان بر خود سیلی زدم که نزدیک بودکور شوم. دست و صورت خود را شستم و از راه پشت قصر بیرون رفتم تا به کنار کناسه ی کوفه رسیدم، دیدم مردم ایستاده و در انتظار دیدن اسیران و سرهای بریده هستند، ناگاه دیدم نزدیک چهل محمل و هودج که بر شتران بود نمایان شد و در میان آنها زنان و حرم حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) و اولاد فاطمه (علیها السلام)بودند. ناگاه دیدم امام سجاد (علیه السلام) را که بر شتر برهنه سوار است در حالی که آن حضرت بیمار و مجروح بود و خون از بدن مبارکش می ریزد و از روی حزن و اندوه شعری چند می خواند به این مضمون: ای امت بد خدا مراتع شما را سیراب نکند (یعنی شما را خیر ندهد) ای امتی که حق جد ما را در مورد ما رعایت نکردید. اگر خداوند در روز قیامت ما و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را در یک جا جمع کند، شما چه پاسخی برای او دارید؟ ما را بر شترهای برهنه سوار کرده و از شادی کف می زنید؟ مگر جدم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مردم را از گمراهی نجات نبخشید؟ ای واقعه ی کربلا، اندوه و غم را بر من به ارث گذاشتی و خداوند قهار پرده ی بدکاران را می درد. مسلم گوید: مردم بر مصایبی که به آنها رسیده بود می گریستند، حضرت ام کلثوم(1)
سر از محمل بیرون آورد و فرمود:
ص: 178
یا اَهلَ الکُوفَهِ تَقُلُنا رِجالِکُم وَ تَبکیِنا نِساؤکم فَالحاکِم بَینَنا و َبَینَکُم اللهُ یَومَ فَصلِ القَضاءِ.
ای اهل کوفه مردان شما ما را می کشند و زنان شما بر ما میگریند حکم کننده میان ما و شما در روز قیامت خداوند است.
و مردم کوفه را دیدم که از روی مهربانی و ترحم از در و بام خانه بر اطفال اهل بیت (علیهم السلام) نان و خرما می دادند. ام کلثوم آن نان پاره ها و جوز و خرما را از دست و دهان آنان می گرفت و به زمین می انداخت، سپس بانگ بر مردم کوفه زد و فرمود:
«یَا أَهْلَ الْکُوفَة إِنَّ الصَّدَقَة عَلَیْنَا حَرَام» ای اهل کوفه! صدقه بر ما اهل بیت حرام است.
در این هنگام ناگهان غوغایی برخاست دیدم سرهای مطهر را آوردند، پیشاپیش آنها سر مقدس حضرت ابی عبدالله (علیه السلام) بود که مانند ماه می درخشید، شبیه ترین مردم به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود، رنگ محاسن شریفش مانند سیاهی شب بود که خضاب، آن را پوشانده بود و چهره ی مبارکش مانند ماه نور افشانی می کرد و باد محاسن شریفش را به چپ و راست حرکت می داد. حضرت زینب (علیها السلام)چون سر برادر را اینگونه دید، پیشانی خود را به چوب محمل زد که خون جاری شد، آنگاه رو، به سراطهر عزیزش نمود و با سوز دل فرمود:
یاهلالا لما اشتته کمالا
غاله خسفة فابدا غروبا
ما توهمت یا شقیق فؤادی
کان هذا مقدر مکتوبا
یا أخی فاطم الصغیرة کلم
ها فقد کاد قلبها أن یذوبا
یا أخی قلبک الشفیق علینا
ماله قد قسی و صار صلیبا
یا أخی لو ترئ علی لدی الأسر
مع الیتم لا یطیق جوابا
کلما آؤ جعوه بالضرب نادا
ک بذل یفیض دمعا سکوبا
یا أخی ضمه إلیک وقربه
و سکن فؤادة المرعوبا
ما اذل الیتیم حین ینادی
بأبیه و لا یراه مجیبا(1)
ص: 179
ا- ای ماه نویی که چون به کمال رسیدی خسوف تو را فرو گرفت و پنهان گشتی.
2 - نپنداشته بودم ای پاره ی دلم (چنین روزی آید. این مقدر نوشته بود.
3 - ای برادر با این فاطمه ی خردسال سخن گوی که نزدیک است دلش آب شود.
4- ای برادر، آن دل مهربان تو، چون است که سخت و درشت گشت بر ما.
5 - ای برادر کاش علی (زین العابدین (علیه السلام)) را وقت اسیری میدیدی با یتیمان دیگر یارایی گفتار نداشت.
6- هر گاه با ضربتی می آزردند، با ناتوانی تو را صدا میکرد و اشکش جاری بود.
7- ای برادر او را در آغوش گیر و دل ترسان وی را، آرامش ده.
8- چه خوار است یتیم وقتی پدرش را بخواند و او اجابت نکند.
خبر «مسلم جصاص» که ماجرای حضرت زینب (علیها السلام)و سرازیر شدن خون از زیر مقنعه ی آن بزرگوار را نقل کرده آن قدر دارای اهمیت بوده که عده یی از مقتل نویسان آن را بعید و برخی صحیح دانسته اند. اینک به چند نمونه از گفتار هر دو گروه اشاره می گردد - مرحوم صدرالدین واعظ قزوینی (رحمه الله) در کتاب مقتل خود، روایت زدن پیشانی حضرت زینب کبری (علیها السلام)را نقل کرده و در انتها به نقل از ریاض الاحزان مرحوم والدشان، علامه ی محقق حاج محمد حسن قزوینی (رحمه الله) از شاگردان آیت الله بهبهانی (رحمه الله) معروف به مجتهد اصولی است می نویسد:
این کار محل اشکال بل قریب به محال است و عقیدهی علامه بر آن نیست که زدن سر از مخدرهی مجله به چوبهی محمل سر زده باشد، اگر چه نظما و نثرا اشتهار دارد.(1) 2 - محدث قمی (رحمه الله) نیز، در منتهی الآمال بعد از بیان خبر مسلم جصاص و نقل بیت اول اشعار منسوب به حضرت زینب (علیها السلام)می نویسد:
ص: 180
ذکر محامل و هودج در غیر خبر مسلم جصاص نیست، و این خبر را گر چه علامه ی مجلسی نقل فرموده لکن مأخذ نقل آن منتخب طریحی و کتاب نورالعین است که حال هر دو کتاب بر اهل فن حدیث مخفی نیست، و نسبت شکستن سر به جناب زینب (علیها السلام)و اشعار معروفه نیز بعید است از آن مخدره که عقیلهی هاشمیین و عالمه ی غیر معلمه و رضیعهی ثدی نبوت و صاحب مقام رضا و تسلیم است».(1)
3- علامه ی مجلسی رضوان الله تعالی علیه، بدون این که در مورد صحت و سقم این خبر بحث نماید، می نویسد:
را فی بعض الکتب المعتبرة.
من این روایت را در بعضی کتب معتبر دیدم و در ادامه، خبر مسلم جصاص را روایت می نماید.(2) 4
- آیت الله شیخ ذبیح الله محلاتی (رحمه الله) نیز در ریاحین الشریعة، پس از نقل روایت، چنین یادآوری می نمایند این خبر اگر چه در ظاهر قانون شریعت مشروع نتواند بود و ظهور این امر، از چنان مخدره ی کامله بعید می نماید، ولی ممکن است که برای اظهار عظمت آن مصیبت و حادثه ی عظیم این کار را انجام داده باشد، چنانکه موسی بن عمران علی با هارون کرد، آن چه را قرآن به آن خبر می دهد (یابن ام لا تأخذ بلحیتی و لا برا سی)(3) یا به جهت شریک بودن در عموم مصایب با برادر خود، یا تأثیر آن مصیبت و حادثه ی عظیم که در تمامی اشیاء حتی جمادات و حیوانات و جمله ی مخلوقات آسمانها و زمین ها و عوالم ملکوت بروز کرد،(4) در آن مخدره بایستی به طریق اولی بروز نماید.(5)
ص: 181
5- علامه ی متتبع آیت الله سید محمد حسن میر جهانی (رحمه الله) ضمن اشعاری این واقعه را تأیید نموده و اینگونه سروده است:
سر از تن جدا بالای نی سوزی دگر دارد
که از این سوز، قلب خواهرش زینب خبر دارد
تجلی کرد چون نور رخش بر محمل زینب
کجا خواهرتواند دیده از این نور بر دارد
کشید آهی ز سوز سینه و زد دست غم بر سر
که این غمخوار زینب چون تو زینب همسفر دارد
مه شبهای تارم، ای برادر کاش می مردم
فلک بعد از توباما بس جفاها زیر سر دارد
بزد پیشانی خود را چنان بر چوبه ی محمل
که تا از این مصیبت عالمی زیر و زبر دارد
ز زیرناقه خون می ریخت از زخم سر زینب
که «حیران» زین مصیبت دل پر از خون، دیده تر دارد(1)
6- مترجم کتاب نفس المهموم، مرحوم آیت الله میرزا ابوالحسن شعرانی نیز پس از ترجمه ی خبر مسلم جصاص و اشعار منسوب به علیا مخدره زینب کبری (علیها السلام) می نویسد:
«مؤلف در صحت روایت مسلم جصاص تردید کرده است، برای اینکه در کتب معتبرهی قدیمه که به دست ما رسیده است ذکر این قصه نیست و ما در این باره همان را می گوییم که در قصه ی طفلان مسلم (علیهم السلام) و عروسی قاسم (علیه السلام) گفتیم و همه ی کتب قدیمه به ما نرسیده است و قرینه بر کذب
ص: 182
اینها نداریم. بلی اگر شرط نقل حدیث وجود یقین بود و از کتب معتبره یقین حاصل می شد بایستی به همان اکتفا کنیم، اما هر دو مقدمه ممنوع است نه یقین شرط است و نه از کتب معتبرهی قدیمه یقین حاصل می شود، بلی ظتی که از آنها حاصل می شود قوی تر از ظن دیگر است»(1) 7
- آیت الله، ملا آقا فاضل دربندی (رحمه الله) زدن پیشانی حضرت زینب (علیها السلام)را به چوبه ی محمل نقل کرده و در بررسی آن می نویسد:
عملی که علیا مخدره حضرت زینب (علیها السلام)انجام داد فقط در مصائب حضرات معصومین (علیهم السلام)، خصوصا حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) جایز است و در غیر معصومین سلام الله علیهم اجمعین این گونه اعمال جایز نمی باشد.(2)
8- آیت الله حاج سید محمد حجت کوه کمره ای (رحمه الله) نیز در آثار خویش این حادثه را تأیید و پذیرفته اند.
ص: 183
ص: 184
السَّلامُ عَلَیک یا تالِی الْمَعْصُومِ السَّلامُ عَلَیک یا یا مُمْتَحَنَةً فی تَحَمُّلاتِ الْمَصآئِبِ کالْحُسَینِ الْمَظْلُومِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ السَّلامُ عَلَیک ایتُهَا الْبَعیدَةُ مِنَ الْاوْطانِ السَّلامُ عَلَیک ایتُهَا الْاسیرَةُ فِی الْبُلْدانِ
سلام بر تو، ای نزدیک به مقام عصمت، درود بر تو، ای آزمایش شده در تحمل سختی ها و گرفتاری ها. همانند حسین مظلوم و رحمت خدا و برکاتش بر تو باد.
سلام بر توای دور مانده از وطن، سلام بر تو، ای بانوی اسیر و آواره ی شهرها.
قبل از این که به شرح این فقرات از زیارتنامه بپردازیم، لازم است اشاره یی به کلمه ی «عصمت» از نظر لغت داشته باشیم.
عصمت یعنی باز داشتن، نگاه داری نفس از گناه، ملکه ی اجتناب از گناه و خطا و به عبارت دیگر:
العصمة ملکة الهیه تمنع من فعل المعصیه والمیل الیها مع القدرة علیه.(1)
ص: 185
یعنی عصمت عبارت است از ملکه یی الهی که از کارهای معصیت و تمایل به آن مانع می شود، در حالی که قدرت انجام آن وجود دارد.
خلاصه عصمت نیرویی است درونی که انسان را از کارهای خلاف انسانیت باز می دارد، و این از دو طریق حاصل می شود: 1- اعطایی 2- اکتسابی.
از جانب خداوند است که به افراد ویژه یی مانند پیامبران و امامان (علیهم السلام) داده می شود و این از آن جهت است که خداوند این بزرگواران را، رهبران انسان ها قرار داده و عصمت یکی از لوازم و ویژگی های آن است. البته بخشی از این عصمت اکتسابی به صورت غریزی و فطری در انسان ها و حتی حیوانات نیز وجود دارد، به طور مثال هیچ گاه انسان سالم برای رفع تشنگی از آب های آلوده در جوی های کوچه و خیابان استفاده نمی کند، بلکه به ذهنش هم نمی رسد و این خود نوعی مصونیت یا به عبارت دیگر عصمت است. و در حیوانات هم مثلا وقتی حیوانی مورد حمله ی حیوانی شکارچی واقع می شود با استتار خود با محیط اطراف، یا فرار خود را از خطر می رهاند و بدین گونه در مصونیت خود می کوشد.
و آن عبارت است که انسان عواقب بعضی اعمال را نمی داند ولی وقتی از آن آگاه شد خود را از آن مصون می دارد.
فی المثل بچه ی خردسالی که هنوز سوختن را تجربه نکرده، به راحتی سراغ آتش می رود و دست خود را می سوزاند، وقتی یک بار آن را تجربه کرد و از عواقب آن مطلع شد دیگر چنین کاری را تکرار نمی کند، که این جا، کسب تجربه باعث یک مرحله از عصمت شده است.
مرتبه ی دیگر در بعد مسایل اعتقادی و اخلاقی است مانند این که ما نوع جهنم و خطرات آن را ندیده ایم و بهشت و نعمت های او را شاهد نبوده ایم، ولی اعتقاد به خداوند و پیامبران الهی داریم و در قرآن می خوانیم که می فرماید:
ص: 186
روزی در پیش داریم که ظالمین از شدت ناراحتی دست های خود را به دندان می گزند و می گویند: ای کاش راه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را برگزیده بودیم .(1) امثال این آیات در قرآن و نیز در احادیث از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه ی طاهرین سلام الله علیهم اجمعین فراوان به چشم می خورد، که اعتقاد و یقین به این آیات و روایات انسان را وادار می نماید که به اعمالی دست بزند که او را به بهشت موعود برساند و از کارهایی که عاقبتش جهنم است دوری نماید. و این خود نوعی از عصمت اکتسابی است که هر کس برابر سعه ی وجودی خودش و میزان یقین(2) و اعتقادش آن را به دست می آورد. چنان که مولای متقیان، امیر بیان و پیشوای پروا پیشگان، در پاسخ یکی از یاران پرهیزکارش به نام همام(3) که از آن حضرت وصف پرهیزکاران را
ص: 187
پرسیده بود فرمود:
.. بهشت برای آنان چنان است که گویی آن را دیده و در نعمتهای آن به سر می برند، و جهنم را چنان باور دارند که گویی آن را دیده و در عذابش گرفتارند....»(1)
حال که با واژهی عصمت از نوع اعطایی و اکتسابی آن آشنا شدیم، بهتر می توانیم به عصمت صغرای علیا مخدره زینب کبری (علیها السلام)پی ببریم که چرا آن بانوی با عظمت را تالی تلو معصوم خوانده اند، یعنی نزدیک به مقام عصمت اعطایی و عالی ترین مرتبه ی عصمت اکتسابی و این سخن حقی است چون از وجود دو معصوم در رتبه ی عالیه به وجود آمده است و علاوه بر آن به نقل از طراز المذهب مرحوم عباس قلی خان سپهر (رحمه الله) پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) زبان مبارک خود را در دهان فرزندان حضرت فاطمه (علیها السلام) می نهاد و آنها را از سرچشمه ی علم لدنی سیراب می نمود و این حقیقت شامل حسنین و زینبین (علیهم السلام) بود و بدیهی است چون پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) سرچشمه ی عقل کل و منبع علوم اولین و آخرین بود فرزندان حضرت زهرا (علیها السلام)نیز وارث عقل کل و علوم اولین و آخرین گشته و در علم و شرف و مقام و منزلت میراث نبوت و امامت داشتند.(2) مرحوم شیخ جعفر نقدی (رحمه الله) نیز می نویسد: کلام حضرت سجاد (علیه السلام) که فرمود:
یا عَمه اَنْتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَةٌ غَیرَ مُعَلَّمَة وَ فَهِمَةٌ غَیرَ مُفَهَّمَة
دلیل این گفتار است که حضرت زینب (علیها السلام)، محدثه، ملهمه، عالمه و معلمه بود، آن هم از سرچشمه ی نبوت و ولایت سیراب گشته و در علوم دینیه و آثار باطنیه مهارتی به سزا داشته است.(3)
السَّلامُ عَلَیک یا یا مُمْتَحَنَةً فی تَحَمُّلاتِ الْمَصآئِبِ کالْحُسَینِ الْمَظْلُومِ ممتحنه یعنی آزموده شده و آن به چند صورت و چند دلیل متصور است:
1- این که پدر یا معلم فرزند یا شاگردش را برای کشف توان و استعدادش می آزماید
ص: 188
تا به او نمره دهد یا مسئولیتی را واگذار نماید و این در صورتی است که پدر یا معلم از توان با استعداد او آگاهی ندارد.
2-دیگر این که فرزند یا شاگرد چیزی یا کاری را طلب می کند، پدر یا معلم توان و استعداد او را می داند برای این که به او بفهماند که در حد این کار با آن چیز نیست او را می آزمایند.
3-آزمودن از این جهت است که برای پدر یا معلم و خود آن فرد میزان و استعداد آن شخص مشخص است، ولی برای آن که به دیگران بفهمانند و در واگذاری کار یا مسئولیت از انتقاد و تخریب او پیشگیری شود، توان و استعداد او را به نمایش می گذارند.
این ها نمونه یی از آزمون های بین انسان ها است، اما فلسفه ی آزمون الهی ورای این گونه آزمایشات است او خالق است و بر مخلوقش عالم است و آگاه، در عین حال همه را در کوره ی آزمایش قرا می دهد، همان گونه که در آیاتی از قرآن به آن اشاره فرموده که:
«وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ»(1) البته از اینگونه آیات و نیز روایات بر می آید که خداوند همگان را می آزماید و از آزمون انبیاء و اولیاء چنین استفاده می شود که در مشیت و قضای الهی این گونه تقدیر شده که چون در تعبیر قرآن کریم انسان باید در مسیر اطاعت و عبادت خداوند تبارک و تعالی به مقام خلیفة اللهی برسد(2) و راهی جز برقراری واسطه ی فیضی برای این منظور وجود ندارد، لذا خداوند از جنس خود انسان افرادی را به عنوان پیامبر برگزید تا راهنمای بشر در این مسیر پر خطر گردد و برای آنکه ارزش رسیدن به این مقام را به
ص: 189
بشر بفهماند آنان را در سخت ترین امتحانات قرار داد و آنان نیز با درک این مسئله با طیب خاطر تا آخرین لحظه تحمل کردند و به شهادت تاریخ سنگین ترین امتحان برای امام حسین (علیه السلام) بود(1) که در همه ی موارد حضرت زینب کبری (علیها السلام)هم مانند او و شریک او بود، اگر امام حسین (علیه السلام) در شش سالگی رحلت جان سوز جدگرامی اش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را تجربه کرد(2) زینب چهار ساله با آن لطافت روح دخترانه شریک بود و اگر پس از اندک مدتی امام حسین (علیه السلام) هجوم ارازل را به خانه و قرار گرفتن مادر پشت در و سقط برادر را دید،(3) زینب (علیها السلام)نیز شریک بود، اگر بسته شدن دست های خیبرگشای پدر را حسین (علیه السلام) ناظر بود زینب(علیها السلام)نیز بود(4)، اگر پاره پاره شدن جگر امام حسن (علیه السلام) را حسین (علیه السلام) نظاره می کرد زینب (علیها السلام)نیز بود(5)جلاء العیون 1 باب چهارم فصل ششم / 613 - 612، ناسخ التواریخ احوال امام حسین (علیه السلام) 2/.144 - 146(6)، اگر تیرباران شدن تابوت امام حسن (علیه السلام) برابر چشمان امام حسین (علیه السلام) انجام شد او هم در کنار برادرانش باگریه و ناله در ماجرا همراه بود(7)، اگر امام حسین زیر فشار دستگاه حاکمه مجبور به جلای وطن شد او نیز جلای وطن کرد، اگر در مسیر راه خبر شهادت حضرت مسلم بن
ص: 190
عقیل علیهما السلام و بعضی از یاران را به امام حسین می رساندند، او نیز می شنید،(1) اگر مزاحمت و ممانعت حر باعث نگرانی امام شد، او نیز شریک بود و اگر در کربلا ناله های العطش کودکان را امام حسین (علیه السلام) می شنید، زینب (علیها السلام)نیز استماع می کرد، اگر امام (علیه السلام) شاهد به شهادت رسیدن حضرت علی اکبر، عباس، قاسم، عون، جعفر و...
بود این مخدره نیز شاهد و شریک بود و خلاصه به حقیقت این بانوی نمونه ی تاریخ انسانیت هم مانند برادر ارجمندش حسین (علیه السلام) در تمامی مراحل امتحان شریک بود.
آری سلام بر توای بانویی که مکتی به شریکة الحسین هستی(2) چرا که مانند او همهی مصایب را تحمل نمودی.
السَّلامُ علیکِ أَیَّتُهَا البَعیدةُ عَن الأَوطانِ السَّلامُ علیکِ أَیَّتُهَا الأَسیرَةُ فِی البُلدان
چنان که می دانیم حضرت زینب (علیها السلام)، پس از شهادت پدر بزرگوراش و از پی حوادث بعد از آن به زادگاهش مدینه منوره بازگشت و با شوهر و فرزندانش به زندگی پر فراز و نشیب خود مشغول بود و در همه ی حوادث، مستقیم یا غیر مستقیم در کنار برادران ارجمندش سهمی به سزا داشته و همان گونه که در صفحات پیشین اشاره شد از شدت علاقه به برادرانش به ویژه حضرت امام حسین (علیه السلام)، هنگام عقد ازدواج با جناب عبدالله بن جعفر علیهما السلام ، (3) شرطی را برای قبول این وصلت مطرح نمود
ص: 191
که جناب عبدالله نیز پذیرفت و آن این بود که اگر برای برادر عزیزش حسین (علیه السلام) سفری پیش آید، او همراه برادرش حسین (علیه السلام) به سفر رود، لذا وقتی جریان مرگ معاویه لعنة الله علیه و حکومت جابرانه ی یزید پیش آمد و کار به گرفتن بیعت از امام حسین (علیه السلام) رسید و سرانجام به جلای وطن توسط آن حضرت منتهی شد، برابر شرط ضمن عقد، حضرت زینب (علیها السلام)نیز، بار سفر بست و همراه برادر شد، و سختی و مشقت راههای دور، آن هم با آن اخبار ناگوار بین راه مانند: خبر شهادت مسلم (علیه السلام) و دیگر سفرای امام را پذیرفت و از همه سخت تر، سفر اسارت بعد از شهادت که اگر قبل فاجعه ی کربلا، رنج سفر را داشت شادمانی تماشای عزیزانش را نیز داشت با عزت او را سوار و پیاده می کردند، گرچه دل شوره ی آینده برایش غم زا بود، اما هنوز اتفاق نیفتاده بود، ولی بعد از کربلا دیگر در مسیر اسارت از آن عترت در سوار و پیاده شدن خبری نبود، هر چه بود اهانت، ضرب تازیانه، گریه زنان و کودکان داغدیده و شماتت ها و اهانت های گرگان انسان نما بود، و در بعضی شهرها و آبادی های مسیر اسارت هم نامهربانی ها، زخم زبان ها و اهانت های مردمی بود که این عزیزان تمام مصایب را پذیرفته و به شهادت رسیده و ابدان مطهرشان قطعه قطعه شده بود و اتفاقات دیگر و سرمای شبانه و حرارت و گرمای روز در مسیر راه چه تحملی می خواهد، آری مصائبی که نه تنها کوهها تاب تحمل آن را نداشتند بلکه بر آسمان ها نیز سنگینی می کرد، چنانکه در زیارت عاشورا می خوانیم: «... وَ جَلَّت وَ عَظُمَت مُصیبَتُکَ فِی السَّماواتِ عَلی جَمیعِ
ص: 192
أهل السماوات .....»(1) این زینب (علیها السلام)بود که شجاعانه تحمل کرد. آری زینب این شیرزن دشت خونین کربلا، نمونه ی بردباری بود، و خدا می داند که او چه کرد و چه کشید در این سفر اسارت و به راستی مصیبت اسارت عمه ی سادات حضرت زینب کبری (علیها السلام) بسیار سخت و سنگین بود تا جایی که قطب عالم امکان حضرت ولی الله الاعظم امام زمان صلوات الله علیه در آن مصیبت خون می گریند چنانکه مرحوم آیة الله شیخ علی اکبر نهاوندی (رحمه الله)(2)
در کتاب ارزشمند العبقری الحسان که در حالات امام عصر ال می نویسد: حاج ملا سلطان علی، روضه خوان تبریزی که از جملهی عباد و زهاد بود، گوید: در خواب مشرف به محضر والای امام زمان (علیه السلام) شدم، عرض کردم: مولانا! آنچه در زیارت ناحیه مقدسه ذکر شده است که می فرماید: «فلأَندُبَنَّکَ صَباحا و مَساءً و لأَبکِیَنَّ عَلَیکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما لأبکین علی بدل الدموع دم» صحیح است؟ فرمودند: بلی.
عرض کردم: آن مصیبتی که در سوگ آن به جای اشک خون گریه می کنید کدام است؟ آیا مصیبت علی اکبر (علیه السلام) است؟ فرمودند: نه، اگر علی اکبر زنده بود او هم در این مصیبت خون گریه می کرد.
ص: 193
گفتم: آیا مقصود مصیبت حضرت عباس (علیه السلام) است؟ فرمودند: نه، بلکه اگر حضرت عباس هم در قید حیات بود او نیز در این مصیبت خون گریه می کرد.
گفتم: لابد مصیبت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) است.
فرمودند: نه، اگر حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) هم در قید حیات بود در این مصیبت خون گریه می کرد.
پرسیدم: پس این کدام مصیبت است؟ فرمود: آن مصیبت اسیری زینب (علیها السلام)است.(1)
ص: 194
السَّلامُ عَلَیک ایتُهَا الْمُتَحَیزَةِ فی خَرابِهِ الشّامِ السَّلامُ عَلَیک ایتُهَا الْمَتَحَیرَةِ فی وُقُوفِک عَلی جَسَدِ سَیدِ الشُّهَدآءِ وَ خاطَبْتِ جَدَّک رَسُولُ اللهِ بِهذَا النِّدآءِ صَلّی عَلَیک مَلیک السٍّمآءِ هذا حُسَینٌ بِالْعَرآءِ مَسْلُوبُ الْعِمامَةِ وَالرِّدآءِ مُقَطَّعُ الْاعْضآءِ وَ بَناتُک سَبایا وَ الَی اللهِ الْمُشْتَکی وَ قالَتْ یا مُحَمَّدُ هذا حُسَینٌ تُسْفی عَلَیهِ ریحُ الصَّبا مَجْذُوذُ الرَّأسِ مِنَ الْقَفا قَتیلُ الْاوْلادِ الْبَغایا وا حُزْناهُ عَلَیک یا ابا عَبْدِاللهِ.
سلام بر تو، ای بانوی خرابه نشین، سلام بر تو، ای بانویی که به هنگام توقف جسد سیدالشهداء با حالت تحیر(1) مخاطب ساختی جدت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به این ندا و گفتی درود فرستند بر تو فرشتگان آسمان، این حسین تو است در بیابان که عمامه و ردایش را برده اند و اعضایش را قطعه قطعه کرده اند و دخترانت را به اسارت گرفته اند، و به درگاه خداوند شکایت می کنم، ای محمد (صلی الله علیه و آله) این حسین است که باد صبا بر او می وزد و سرش را از قفا بریده اند، کشته شده به دست بدکاران چه بزرگ است غم اندوه بر تو، ای اباعبدالله
ص: 195
السَّلامُ عَلَیک ایتُهَا الْمُتَحَیزَةِ فی خَرابِهِ الشّامِ
ارباب مقاتل می نویسند:
یزید ملعون در شام دستور داد اهل بیت (علیهم السلام) را در خرابه یی منزل دادند که از سرمای شب و گرمای روز محفوظ نبودند. و در روایات آمده که دیوار آن خرابه مشرف به خرابی بود و در بعضی عبارات حدیث است که آن قدر در خرابهی شام ماندند که بر اثر شدت حرارت خورشید صورتهای ایشان ترک خورده و پوست انداخته بود، و به روایتی دیگر، یک تن از اهل بیت (علیهم السلام) به دیگری گفت: ما را در زیر این طاق شکسته جای دادند تا مگر این طاق بر سر ما فرود آید و ماهلاک شویم. در این حال و شرایط، در طول مدتی که در آن مکان اقامت داشتند برای امام حسین (علیه السلام) و عزیزانشان نوحه سرایی و عزاداری میکردند و این علیا مخدره زینب (علیها السلام)بود که سنگ صبور و سپر بلای آنان بود.(1) السَّلامُ عَلَیک ایتُهَا الْمُتَحَیزَةِ فی خَرابِهِ الشّامِ السَّلامُ عَلَیک ایتُهَا الْمَتَحَیرَةِ فی وُقُوفِک عَلی جَسَدِ سَیدِ الشُّهَدآءِ وَ خاطَبْتِ جَدَّک رَسُولُ اللهِ بِهذَا النِّدآءِ صَلّی عَلَیک مَلیک السٍّمآءِ هذا حُسَینٌ بِالْعَرآءِ...
آن چه از عبارات ارباب مقاتل و روایات به دست می آید، اهل بیت (علیهم السلام) دو مرتبه به قتلگاه آمدند و نزد آن اجساد شریفه سوگواری نمودند، یکی عصر عاشورا بعد از غارت خیام و آمدن ذوالجناح(2) به در خیمه. و مرتبه ی دوم روز یازدهم محرم بعد از
ص: 196
ظهر بود که عمد یا به خواهش و استدعای اهل بیت (علیهم السلام) وارد قتلگاه شدند.(1) و نیز با کمی اختلاف در الفاظ می نویسند:
عمر سعد ملعون تا روز یازدهم در کربلا ماند و بر مقتولین لشکر خود نماز خوانده و آنان را دفن نمود، سپس کاروان اسرا را به سوی کوفه حرکت داده و چون آنان را از قتلگاه عبور دادند چشمان اهل بیت (علیهم السلام) که به اجساد مطهر وقطعه قطعه شده ی عزیزانشان افتاد با ناله و فریاد سیلی به صورت های خود زدند و مانند برگ درختان خود را به زیر افکنده و هر یک از اهل بیت و اسراء جسد شهیدی را در بر کشیده ناله و زاری آغاز کردند.
راوی گوید: به خدا سوگند! هرگز فراموش نمیکنم آن حالت زینب دختر علی (علیه السلام) را که برای امام حسین (علیه السلام) نوحه سرایی می کرد و با صدای حزین و دلی شکسته و پر درد فریاد میزد: ای محمد (صلی الله علیه و آله) درود فرشتگان آسمان بر تو باد، این حسین توست که در حالی که به خون خویش آغشته و اعضای پیکرش از هم جداست در بیابان افتاده است. وامصیبتا این ما هستیم دختران تو که به اسارت می رویم من از این همه مصیبت) به خدا شکایت می برم و به محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) و علی مرتضی و فاطمه ی زهرا (علیها السلام)و حضرت حمزهی سیدالشهداء شکایت میکنم.
ای محمد (صلی الله علیه و آله) این حسین است که در بیابان افتاده و باد صبا بر او می وزد در حالی که به دست بدکاران به شهادت رسیده است، وای که چه حزن و اندوهی بر تو رواست یا اباعبدالله. به خدا قسم تمام دوست و دشمن با این نوحه سرایی به گریه افتادند.(2)
ص: 197
ص: 198
السٍّلامُ عَلی مَنة تَهَیجَ قَلْبُها لِلْحُسَینِ الْمَظْلُومِ الْعُریانِ الْمَطْرُوحِ عَلَی الثَّری وَ قالَتْ بِصَوْتٍ حَزینٍ بِابی مَنْ نَفْسی لَهُ الْفِدآءِ بِابی الْمَهْمُومِ حَتّی قَضی بِابی الْعَطْشانِ حَتّی مَضی بِابی(1)
مَنْ شَیبَتُهُ تَقْقُزُ بِالدِّمآءِ السَّلامُ عَلی مَنْ بَکتْ عَلی جَسَدِ اخیها بَینَ الْقَتْلی حَتّی بَکا لِبُکآئِها کلُّ عَدُوٍ وَ صَدیقٍ وَ رِأی النَّاسُ دُمُوعَ الْخَیلِ تَنْحَدِرُ عَلی حَوافِرِها عَلَی التَّحْقیقِ.
سلام بر بانویی که دلش از جا کنده شد برای حسین مظلوم که با تنی برهنه بر خاک افتاده و در آن حال با صدایی غمگین گفت: پدرم به فدای کسی که جانم به قربانش، پدرم به قربان آن که با دلی پر اندوه از دنیا رفت، پدرم فدای کسی که از محاسنش خون می چکید، سلام بر کسی که گریست بر بدن برادرش میان کشتگان تا آنجا که از گریه ی او هر دشمن و دوستی گریستند، و مردم دیدند اشک های چشم اسب ها را که سرازیر می شد بر سم هایشان و محققا و قطعا چنین بود.
السٍّلامُ عَلی مَنة تَهَیجَ قَلْبُها لِلْحُسَینِ الْمَظْلُومِ الْعُریانِ..
ص: 199
قلب مرکز درک غم و شادی است و در موارد عادی هر دقیقه به طور متوسط 70 تا 80 مرتبه در دقیقه می تپد، گاهی بر اثر فشار فیزیکی نیز مانند دویدن، حمل بار سنگین، بالا رفتن از پله و کوه و ... بیش از حد معمول و گاهی در حد احتمال خطر به تپش می افتد، البته این یک امر طبیعی است اما گاهی بر اثر ترس، شنیدن یک خبر ناگهانی اعم از خبرهای مسرت بخش و یاغم انگیز قلب به هیجان می آید، و در مواقعی با دیدن یک منظره ی شگفت انگیز برای انسان این وضع به وجود می آید. آن چه از این فقره از زیارتنامه استنباط می شود آن کوه صبر گرچه در خیمه خبر یک یک عزیزانش را می شنید و در جمع آوری اهل حرم و نجات حضرت سجاد (علیه السلام) سعی بلیغ کرد، در هیچ کدام از موارد فوق هیجان قلب مطهرش به این اندازه نبود که وقتی دید عزیزترین فرد عالم و شریف ترین انسان روی زمین را در وضعی که قلم و زبان از شرح آن عاجز است، چه حزن شدید و فشار روحی و روانی دردناکی بر قلب نازنیش وارد شد.
آن گرگ های درنده و وحشی دستان خبیث خود را بر روی پاک ترین انسان روی زمین در آن زمان بلند کردند و خونی را بر زمین ریختند که جزیی از خون رسول گرامی اسلام بود و گلویی رانحر کردند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بارها آن را بوسیده بود و بر گونه یی گرد و غبار نشاندند، که بارها بر روی شانه های پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) حمل شده بود و جایش (همیشه در دامن رسول الله و نیز پشت و سینه ی آن حضرت قرار داشت، اکنون سرش را از قفا بریده و زیر سم اسب ها استخوان هایش خرد شده آری این جا تپش قلب خدابینش به حدی از وضع عادی خارج شد و به وضعیت هیجان قرار گرفت که با صدایی محزون و قلبی دردمند و اندوهگین رو، به تن بی سر برادر کرد و گفت: بِاَبی مَن نَفسی لَه الفِداء چه بسا اگر با این جملات قلب شریفش را تسکین نمی داد، قالب تهی می کرد و قافله ی پیام رسان را بدون سرپرست می گذاشت.
السَّلامُ عَلی مَنْ بَکتْ عَلی جَسَدِ اخیها...
بکاء، یعنی گریه و آن در مواردی به انسان دست می دهد که به بعضی از انواع آن
ص: 200
اشاره می شود:
گریه ی شوق و آن وقتی است که عزیزی را در غربت دارد و انتظار آمدنش ر امی کشد ولی فکر نمی کند به زودی بیاید، ناگهان آن عزیز از راه می رسد و یا برای رسیدن به خواسته یی مدت ها سعی و تلاش و هزینه کرده ولی نتیجه یی نگرفته و به صورت اتفاقی به آن خواسته دست می یابد و به اصطلاح ذوق زده و بی اختیار می گرید.
2-گریه ی حزن، مانند اینکه موضوعی او را غمگین می کند، برای رفع آن غم و اندوه و تسکین دل خود می گرید، حتی گاهی اتفاق افتاده که انسان غمی در خود احساس می کند و دلیل آن را نیز نمی داند، گریه او را می گیرد و پس از گریستن آرامش خود را به دست می آورد.
3-گریه ی التماس، مانند این که کودک خواسته یی دارد والدین اجابت نمی کنند، التماس می کند و چون نتیجه نمی دهد این التماس به گریه مبدل می شود و موجب ترحم والدین یا هر کس دیگر شده و خواسته ی او را اجابت می کنند.
4-گریه ی ندامت از امکانات از دست رفته که قابل جبران نیست، مانند این که انسان در جوانی دارای نیروی جوانی، استعداد و حافظه ی خوبی است ولی با بی تفاوتی از آنها می گذرد و زمانی که به میان سالی و پیری رسید و متوجه آن شد و دید که نمی تواند جبران نماید سر به زانوی غم و حسرت گذاشته و مرتب در مقاطع مختلف که به خاطرش می آید، می گوید، ای کاش چنین کرده و چنان نکرده بودم.
5- گریه ی فریب و آن وقتی است که انسان در غیاب کسی کاری را با نیت خاصی انجام می دهد و برای تبرئه ی خویش باگریه ی تصنعی خود را بی گناه جلوه می دهد و مظلوم نمایی کرده، خود را شرمنده نشان می دهد.(1)
6-گریه ی اظهار مظلومیت برای تحریک احساسات و ایجاد ترحم دیگران به نفع خود تا به خواسته اش مانند ضربه زدن به دشمن یا به دست آوردن کمک مالی یا
ص: 201
مواردی از این قبیل که این گریه نیز ممکن است گاهی حقیقی و گاهی تصنعی و فریب دیگران باشد مانند بعضی از افراد که در حقیقت اندامی به سلامت دارند ولی خود را فلج، نابینا، نشان می دهند و یا بچه ی مریض را وسیله ی کلاشی قرار می دهند.
7-گریه مصیبت(1)
اعم از این که مالی از دست رفته یا عزیزی از دنیا رفته، یا وضع زندگی به نوعی به هم خورده یا آسیبی به جسم رسیده که منجر به نقص عضو شده باشد، به مناسبت شدت آن گریه نیز متفاوت است.
8-گریه ی درد، که این گونه گریه را در افراد دیده ایم. شخص بیمار است و با وجود مصرف دارو درد او را رها نمی کند، لذا می گرید تا شاید بدین وسیله دردش آرام شود.
و گریه ی فراق، و آن وقتی است که عزیزی از انسان به مسافرتی دور رفته و به دلیل شدت انس و علاقه یی که با آن عزیز سفر کرده دارد، از دوری و فراق او می گرید و این خود دو نوع است یکی این که امید به آمدنش ولو در آینده یی دور را دارد مثلا فرزندی که برای تحصیل به کشوری دیگر رفته ولی به هر حال روزی خواهد آمد مانندگریه ی حضرت یعقوب از فراق یوسف (علیه السلام) و گاهی آن عزیز به سفری بی بازگشت رفته مانند از دنیا رفتن عزیزان انسان که در افراد نظیر آن را همه روزه مشاهده می کنیم.
ص: 202
10- گریه ی استیصال، یعنی انسان گرفتار معضل، حادثه، یا وضعیتی که همه ی راههای چاره بر او بسته شده و مستأصل شود مانند اینکه انسان همراه قافله یی در بیابان در حرکت است، بر اثر حادثه و رویدادی از قافله جا مانده، شب هنگام خود را در بیابانی می بیند که نمی تواند راه را پیدا کند، هیچ وسیله یی هم برای پیدا کردن راه و حفظ جان خود از خطرات احتمالی مانند سرما، حمله ی حیوانات و ... در اختیار ندارد، یا در صحنه ی درگیری با دشمن یکه و تنها مانده، توان مبارزه، دفاع و یا فرار از صحنه را نیز ندارد، در این وضعیت تنها راه، تسلیم حادثه شدن است و به ناچار دشمن را مورد خطاب قرار داده به مناسبت موقعیت حرف هایی می زند.
11.گریه ی مناجات و آن گریه یی است که هیچ یک از موارد فوق را ندارد و یا دارد ولی آن چه برایش مهم و ارزشمند است، ارتباط با خداست و هر چه می خواهد از او طلب می کند و بس، و هر مشکلی در راه خداوند تبارک و تعالی برایش آسان و هر ناگواری در نظرش زیبا جلوه می کند.
موارد دیگری نیز قابل تصور است که به آنها پرداخته نشد.
حال ببینیم که گریه ی حضرت زینب (علیها السلام)چگونه بوده که نه تنها دوست و دشمن بلکه اسب ها را نیز به گریه انداخت، بلکه گزافه نیست اگر بگوییم چنان چه چشم حقیقت بینی بود گریه کائنات را نیز می دید.
آری به نظر می رسد گریه ی آن بی بی مظلومه، فراق، مصیبت، استیصال و مناجات را توأم و یک جا شامل می شد.
آنگاه که در تل زینبیه دو دست مبارک خود را روی سر گذاشت و به عمر سعد لعین خطاب کرد: ای ابن سعد توایستاده ای و تماشا می کنی که حسین (علیه السلام) را می کشند.(1) و نیز می دید که عزیزش به سفر بدون بازگشت می رود، آن هم با آن وضع فجیع و مصیبت بار و در کنار جسد مطهر با قاضی الحاجات چنان از سوز دل مناجات کردکه دل سخت تر از سنگ دشمن غدار را نیز نرم و آنان را به گریه انداخت و گرنه طبیعی است که دشمن در این موقعیت که پیروز شده و بازماندگان مغلوبین خود را در نهایت استیصال و گریه
ص: 203
می بیند سرمست و شادمان می شود و برای تشدید مصیبت زدگان باید رفتار دیگری از خود بروز دهد، نه بر گریه ی آنان بگرید، این اثر گریه ی کائنات بود که نه تنها در اسب ها چنان ظهور کرد که قطرات اشکشان روی شم هاشان به گونه یی می چکید که همه می دیدند.(1) بلکه بر دل شقی ترین افراد نیز ظاهر شد و ناخواسته آنان را به گریه وا داشت.
ص: 204
السَّلامُ عَلی مَنْ تَکلَّفَتْ وَاجْتَمَعَتْ فی عَصْر عاشُورآءِ بَناتِ رَسولِ اللهِ وَ اطْفالِ الْحُسَینِ وَ قامَتْ لَهَا الْقیامَةُ فی شَهادَةِ الطِّفْلَینِ الْغَریبَینِ الْمَظْلُومَینِ السَّلامُ عَلی مَنْ لَمْ تَنَمْ عَینُها لِأجْلِ حِراسَةِ الِ اللهِ فی طَفِّ نَینَوا وَ سارَتْ اسیراً ذِلیلًا بِیدِ الْاعْدآءِ
سلام بر کسی که سرپرستی کرد و گرد آورد در عصر عاشورا دختران رسول خدا یال و کودکان حسین عالی را که گویا قیامت برای او بر پا شد در شهادت دو طفل غریب و مظلوم (امام حسین علی) سلام بر کسی که چشمش به خواب نرفت به خاطر نگهبانی از خاندان رسول خدا یا در سرزمین طفت (نینوا) و به دست دشمنان اسیر و در (ظاهر) خوار گردید.
امام حسین (علیه السلام) به خواهرش حضرت زینب (علیها السلام)وصیت کرده بود، بعد از شهادت او مراقب زنان و کودکان باشد و خدا می داند که انجام این وصیت چه امر دشواری بوده است، به خصوص بعد از آن هجوم وحشیانه به خیمه های امام حسین (علیه السلام) و آتش زدن آن که موجب پراکنده شدن زنان و کودکان در صحرا شد.
ص: 205
بعد از هجوم دشمن، حضرت زینب (علیها السلام)شروع به جست و جوی اطفال و زنان نمود و هریک از آنان را به نام صدا می زد و یکی یکی آنها را پیدا نموده و به همراه زنان و کودکان به دنبال کسانی که پیدانکرده بود می گشت هنگامی که آن حضرت شروع به جمع آوری زنان و کودکان نمود، دو کودک از آنان را نیافت و برای پیدا کردن آنها به این طرف و آن طرف می رفت تا این که آن دو را در حالی که در آغوش هم به خواب رفته بودند پیدا نمود، وقتی آنها را حرکت داد متوجه شد بر اثر ترس و گرسنگی از دنیا رفته اند. لشکریان وقتی این خبر را شنیدند به عمربن سعد لعنة الله علیه گفتند: اجازه بده به این زن ها و کودکان آب دهیم.(1) وقتی که برای آنها آب آوردند همه گریه کردند و گفتند: چگونه آب بیاشامیم در حالی که ابی عبدالله (علیه السلام) را با لب تشنه شهید نمودید.(2)
در بعضی از کتب مقاتل نقل شده است که دو کودک از فرزندان عبدالرحمان بن عقیل به نام های سعد و عقیل همراه امام حسین علی بودند که بعد از شهادت امام (علیه السلام) و هجوم دشمنان به خیمه ها برای اسیر کردن زنان، از تشنگی، وحشت و ترس جان باخته بودند.(3) همانگونه که علامه ی بیرجندی (رحمه الله) در کبریت احمر به نقل از مقتل محمدبن عبدالله حائری، گم شدن و شهادت آن دو طفل را نقل کرده و می نویسد:
آن دو طفل غیر از اطفال خود حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) بودند.(4)
السَّلامُ عَلی مَنْ لَمْ تَنَمْ عَینُها لِأجْلِ حِراسَةِ الِ اللهِ...
در این فقره از زیارتنامه اشاره به بی خوابی آن حضرت در نگهبانی و سرپرستی از زنان و کودکان اهل بیت نموده است، که در حقیقت نیز چنین است، ولی باید به این مطلب اضافه نمود که علیا مخدره زینب (علیها السلام)در خضوع، خشوع و عبادت وارث پدر
ص: 206
و مادر بود، اکثر شب ها را به تهجد صبح می کرد و دائما قرآن تلاوت می نمود و به گفته ی بعضی از مورخین که می نویسند تهجد و شب بیداری آن بیبی در تمام عمرش ترک نشد، حتی در شب یازدهم محرم با آن همه رنج و تعب، پرستاری از زنان، تحمل زاری اطفال و تفقد احوال جمعی پریشان روزگار، از مراسم عبادت غفلت نکرد، تا آنجا که حضرت سجاد (علیه السلام) فرمود: در آن اوضاع پیچیده و دشوار و در آن حالتی که هر قلبی را به درد می آورد، چشمانم را گشودم، عمه ام زینب (علیها السلام)را دیدم که نشسته نماز می خواند، به او گفتم: عمه جان نشسته نماز می خوانی؟ گفت: آری ای برادر زاده به خدا سوگند پاهایم دیگر توان مرا ندارند.(1) با چنین حالتی از آن علیا مخدره طبیعی است که خواب به چشمان نازنین، بارانی و غم زدهی آن حضرت آشنانگردد.
...و صارَت اَسیراً ذَلیلاً بِیَدِ الأَعدآءِ.
در این جا لازم است که قدری در مورد واژه ی «دلیل» بحث شود. آیا به راستی حضرت زینب علیها السلام، در دست دشمنان ذلیل بود؟ حاشا وکلا، می دانیم که ذلت بر دو قسم است: ذلت ظاهری و ذلت واقعی، شکی نیست که مراد در این فقره از زیارتنامه ذلت ظاهری است نه ذلت واقعی، و منظور از ذلت در این فرمایش امام رضا (علیه السلام) که فرمود:
إِنَّ یَوْمَ الْحُسَیْنِ أَقْرَحَ جُفُونَنَا وَ أَسْبَلَ دُمُوعَنَا وَ أَذَلَّ عَزِیزَنَا بِأَرْضِ کَرْبٍ وَ بَلَاءٍ.(2)
یعنی همانا روز شهادت حسین (علیه السلام)، پلکهای چشم ما را مجروح و اشکها را روان و عزیز ما را (به ظاهر خوار) کردند.
به همین معناست، یعنی ذلت ظاهری، شاید هم منظور از ذلت اسیر شدن نوادگان نبوت و دختران امامت به دست دشمنان و رفتارهای سنگدلان و مسلمان نمایان دشمن با این خاندان گرامی و ارجمند باشد. و در حقیقت این دشمن بود که ذلیلانه اسیر آنها شده بود که آثار آن در طول سفر اسارت تا بازگشت به مدینه خود را نشان داد.
ص: 207
ص: 208
السَّلامُ عَلی مَنْ رَکبَتْ بَعیراً بِغَیرِ وَطآءٍ(1) وَ نادَتْ اخیها ابَاالْفَضْلِ بِهذَا النِّدآءِ اخی ابَاالْفَضْلُ انْتَ الَّذی رَکبْتَنی اذا ارَدْتُ الْخُرُوجَ مِنَ الْمَدینَةِ السَّلامُ عَلی مَنْ خَطَبَتْ فی مَیدانِ الْکوفَةِ بِخُطْبَةٍ نافِعَةٍ حَتّی سَکنَتِ الْاصْواتُ مِنْ کلِّ ناحِیةٍ سلام بر بانویی که بر شتر بی جهاز سوار گشت و برادرش ابوالفضل (علیه السلام) را این گونه ندا کرد:
برادرم ابوالفضل، وقتی میخواستم از مدینه بیرون روم این تو بودی که مرا سوار می کردی، سلام بر کسی که سخنرانی کرد در میدان شهر کوفه، سخنرانی سودمندی که از هر سو صداها آرام شد.
السَّلامُ عَلی مَنْ رَکبَتْ بَعیراً بِغَیرِ وَطآءٍ.
درباره ی نحوه ی حرکت کاروان اسرای اهل بیت (علیهم السلام) از کربلا به کوفه، مورخین و ارباب مقاتل با اندکی اختلاف سخن گفته اند:
سیدبن طاووس (رحمه الله) در الملهوف مینویسد: زنان حرم اباعبدالله (علیه السلام) را بر شتران عریان که گلیم های پاره یی روی آنها انداخته بودند، بدون آنکه محمل یا سایبانی داشته باشند سوار کردند و آنها را با اینکه امانت های
ص: 209
بهترین پیامبر خدا بودند با صورتهای باز و بدون نقاب در میان دشمنان به راه انداختند.(1) در ناسخ التواریخ آورده:
دختران پیغمبر (صلی الله علیه و آله) را مکشفات الوجوه، بی مقنعه و خمار(2) بر شتران بی وطاء(3) و هودج سوار کردند و بعضی را در محملها و هودج های بی پرده و پوشش جای دادند.(4) مرحوم عباس قلی خان سپهر (رحمه الله) نیز در طراز المذهب می نویسد:
چنان می نماید که دختران امیرالمؤمنین (علیه السلام) و خاتون های بزرگ محترمه ی اهل بیت در محملها جای داشته اند، چنان که حضرت زینب (علیها السلام)پیشانی مبارک را بر چوبه ی محمل زد و خبر مسلم جصاص که چهل محمل وارد کوفه شد، مؤید این مطلب است.(5) کمال الدین حسین بن علی، مشهور به ملاحسین واعظ کاشفی نیز در روضة الشهداء می نویسد:
نساء(6) و جواری(7) امام حسین (علیه السلام) را در محملها نشانده می بردند و اینکه در بعضی کتب نوشته اند که سر و پای برهنه بر شتران بی جهاز نشانده می بردند قولی ضعیف است که به صحت نرسیده است.(8) و ابو حنیفه احمدبن داؤد دینوری(9)
از مورخان بزرگ اسلام در کتاب اخبار الطّوال
ص: 210
خود می نویسد:
عمربن سعد دستور داد زنان، خواهران، دختران و کنیزان امام حسین (علیه السلام) را در کجاوههای پوشیده، بر شتران سوار کردند.(1)
علی هذا، از جمع بین این روایات چنین به نظر می رسد که فقرهی «رَکبَتْ بَعیراً بِغَیرِ وَطآءٍ» شاید منظور این است که محمل بوه ولی پوشش و حجابی در اطراف آن وجود نداشته است. والله العالم.
وَ نادَتْ اخیها ابَاالْفَضْلِ بِهذَا النِّدآءِ اخی ابَاالْفَضْلُ انْتَ الَّذی..
آیت الله ملا آقا فاضل دربندی (رحمه الله) در کتاب اسرارالشهادة، در ذیل روایتی در کیفیت حرکت حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) همراه با اهل بیت طاهرینش به عراق، به نقل از عبدالله بن سنان کوفی می نویسد:
نزدیک چهل محمل دیدم که با پوشش حریر و دیبا مزین بود، امام حسین (علیه السلام) بفرمود تا بنی هاشم محارم خود را به محملها سوار کنند، در آن حال که آن عظمت و اجلال را می دیدم، ناگاه جوانی بلند بالا که خالی بر روی و رویی چون ماه تابنده داشت از خانه ی آن حضرت بیرون آمد و پس از او دو بانوی مجلله در حالی که در کمال عفاف و حجاب بودند و کنیزکان اطراف ایشان را گرفته بودند از خانه بیرون آمدند، آن جوان آمد در کنار یکی از محملها و آن دو بانو را یک به یک از بازوی های ایشان بگرفت و بر زانو آورد و بر محمل سوار کرد. راوی گفت: من از یکی سؤال کردم که اینان کیستند؟ گفت: یکی زینب و آن دیگری ام کلثوم دو دختر امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستند. گفتم: این جوان کیست؟ گفت: او قمر بنی هاشم عباس بن امیرالمؤمنین علیهما السلام است، و دو دختر حاضر شدند یکی را با حضرت زینب (علیها السلام)
ص: 211
و آن دیگر را با جناب ام کلثوم جای دادند، پرسیدم این دو کیستند؟ گفت:
سکینه و فاطمه دو دختر امام حسین (علیه السلام) هستند.(1)
به نظر می رسد، حضرت زینب (علیها السلام)، خاطرهی هنگام حرکت از مدینه را به یاد آورده باشد که برادرش ابوالفضل العباس علی(علیه السلام) او را برای سوار کردن بر زانو برآورد و با نهایت احترام و اجلال بر محمل نشاند، لذا در این جا او را خطاب کرد و فرمود: برادر ابا الفضل همان گونه که مرا در سوار شدن در آن مسیر یاری می کردی، اینک بنگر که تنها مانده و اجساد مطهرتان را چاک چاک بر روی خاک های گرم کربلا نظاره گرم، نه تنها از یاری شما محروم هستم که کسی هم نیست مرا از دیدگان نامحرمان محفوظ دارد.(2)
ص: 212
السَّلامُ عَلی مَنْ خَطَبَتْ فی مَیدانِ الْکوفَةِ بِخُطْبَةٍ نافِعَةٍ حَتّی سَکنَتِ الْاصْواتُ مِنْ کلِّ ناحِیةٍ السَّلامُ عَلی مَنِ احْتَجَّتْ فی مَجْلِسِ ابْنِ زیادٍ بِاحْتِجاجاتٍ واضِحَةٍ وَ قالَتْ فی جَوابِهِ بِبَیناتٍ صادِقَةٍ اذْ قالَ ابْنُ زیادٍ لِزَینَبِ سَلامُ اللهِ عَلَیها کیفَ رَأیتِ صُنْعَ اللهِ بِاخیک الْحُسَینِ قالَتْ ما رَایتُ الّا جَمیلًا .
سلام بر کسی که در میدان شهر کوفه خطبه یی (غرا) ایراد کرد به گونه یی که همه ی صداهای اطراف آرام گرفت و در مجلس ابن زیاد(1) با احتجاج و دلایل روشن او را پاسخ گفت و زمانی که ابن زیاد به آن حضرت گفت: کردار پروردگار را با برادرت حسین چگونه دیدی؟ فرمود: من جز زیبایی چیزی ندیدم.
ص: 213
چنان که در فقره ی زیارتنامه آمده، آن بانوی بزرگوار در میدان شهر کوفه چنان خطبهی آتشین و پر ثمر و سودی را ایراد فرمود که تمام صداها در همه ی نواحی شهر تحت تأثیر کلمات خداییش به سکوت مبدل شد، و این در حالی بود که او وقتی خواست شروع به خواندن خطبه نماید، چنان همهمه و هیاهویی چه از جانب لشکریان و چه از ناحیه ی شیپور زنان و طبل کوبان سرمست از پیروزی و چه از جانب مردم کوچه و بازار که در مسیر و روی بام ها به تماشا آمده بودند که به قول معروف هیچ کس سخنان دیگری را اگر چه در کنارش هم بود نمی توانست بشنود، به علاوه صدای زنگ های شتران، آری آن چنان این صداها در هم پیچیده بود که هرگز تصور نمی شد کسی بتواند سخنی بگوید، اما آن عالمه ی غیر معلمه و عقیله ی هاشمیه با صدای علی گونه اش(1) فریاد أشکوا زد، (او به مردم کوفه اشاره کرد و فرمود: ساکت شوید و در این هنگام تمام نفس ها در سینه ها حبس شد، حتی زنگ های شتران نیز از حرکت ایستادند.)(2)
ص: 214
که این صدای عرشی چنان تسلطی بر میدان که بلکه بر شهر کوفه به وجود آورد که گویی نفس ها در سینه ها حبس شده و این خطبه چنان تأثیری در مردم کوفه گذاشت که همه را به گریه انداخت تا جایی که آن حضرت در فرازی از خطبه فرمودند: آری باید بسیار بگریید و کم بخندید.(1) به دلیل آن جگری که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پاره کردید و بد سرنوشتی برای خود رقم زدید، چه جوابی در روز قیامت برابر جدم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خواهید داشت؟ آن جا که از شما سؤال کند با خاندانم که به شما سپرده بودم و شما را به مودت آنها سفارش کرده بودم چه کردید؟(2) السَّلامُ عَلی مَنِ احْتَجَّتْ فی مَجْلِسِ ابْنِ زیادٍ بِاحْتِجاجاتٍ واضِحَةٍ وَ ...
شیخ مفید (رحمه الله) در کتاب ارزشمند و شریف «الارشاد» چنین نقل می نماید:
اهل و عیال امام حسین (علیه السلام) را وارد مجلس ابن زیاد کردند، حضرت زینب (علیها السلام)نیز در میان آنان به صورت ناشناس و با بدترین لباسهایش وارد مجلس شد و به گوشه یی رفت و نشست و کنیزانش اطراف او را گرفتند.
ابن زیاد پرسید: این زن که بود که کناره گرفت و در گوشه یی نشست و زنان همراه اویند؟ حضرت زینب (علیها السلام)جوابی به او نداد، ابن زیاد، دوباره سخن خویش را تکرار کرد. یکی از کنیزان حضرت به او گفت: این بانو، زینب دختر فاطمه (علیها السلام)، دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است. ابن زیاد رو، به آن حضرت کرده و
ص: 215
گفت: شکر خدایی را که شما را کشته و رسوایتان نمود و در آن چه شما آورده بودید دروغتان را آشکار ساخت. حضرت زینب (علیها السلام)فرمود: حمد و سپاس خدایی را که ما را به واسطه ی پیامبرش حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) گرامی داشت و از هر گونه آلودگی و پلیدی به خوبی پاک و طاهر نمود، این فاسق است که رسوا می شود و این فاجر و دروغگو است که تکذیب می شود و ما چنین نیستیم، الحمدالله.
ابن زیاد گفت: کردار خدا را نسبت به خاندانت چگونه دیدی؟ حضرت زینب (علیها السلام)فرمود: «جز زیبایی ندیدم، خداوند برای آنها شهادت را مقرر فرموده بود و آنان به خوابگاه های خود رفتند و به زودی خداوند تو را با ایشان در یک جا جمع میکند و در پیشگاه او با تو محاجه خواهند کرد و داوری خواهند خواست، ابن زیاد خشمگین شده و قصد جان آن حضرت را کرد، عمروبن حریث(1) به او گفت: ای امیر این زن است و زن را به خاطر گفته هایش بازخواست نمی کنند. در این هنگام ابن زیاد به زینب (علیها السلام)گفت:
خداوند دلم را با کشتن حسین (علیه السلام) و خاندانت که مردمانی سرکش بودند شفا داد. حضرت زینب (علیها السلام)دلش شکست و گریست آنگاه فرمود: به جان خودم سوگند، بزرگ خاندانم را کشتی، شاخه ام را بریدی و ریشه ام را خشکاندی، اگر شفایت در این است، باشد که شفا یافتی.
ابن زیاد گفت: این زنی است که سخن به سجع و قافیه گوید و به جان خودم همانا پدرش نیز سخن به سجع میگفت و شاعر بود.
زینب (علیها السلام)فرمود: زن را با سجع و قافیه چه کار؟ آن چه را گفتم از سینه ام تراوش کرد.(2)
ص: 216
در ناسخ التواریخ می نویسد:
حضرت زینب (علیها السلام)در پاسخ به ابن زیاد فرمود: ای پسر زیاد اگر سخن من شجع باشد شگفتی ندارد من از کسی در شگفت هستم که امام خود را بکشد و بداند که در آن جهان بازپرسی خواهد شد و خداوند از وی انتقام خواهد کشید.(1)
ص: 217
ص: 218
السَّلامُ عَلَیک یا اسیراً بِایدِی الْاعْدآءِ فِی الْفَلَواتِ وَ رَایتِ اهْلَ الشّامِ فی حالَةِ الْعَیشِ وَ السُّرورِ وَ نَشْرِ الرّایاتِ
سلام بر تو، ای بانوی اسیر به دست دشمنان در بیابان ها، کسی که مردم شام را در حال خوشحالی و سرور با پرچم های برافراشته مشاهده کردی.
در این جا سخن از اسارت حضرت زینب (علیها السلام)به دست دشمنان از خدا بی خبر، مخصوصا هنگام ورود به شام است، که شاید بدترین و شدیدترین صدمات روحی بر اهل بیت (علیهم السلام)، هم در مسیر و بدتر از آن شهر شام بود، چنانکه وقتی از حضرت سجاد (علیه السلام) پرسیدند در دوران اسارت کجا به شما بیشتر سخت گذشت؟ حضرت سه بار فرمودند: الشام، الشام، الشام.
و عماد الدین طبری (رحمه الله) نیز در کامل بهایی می نویسد:
وقتی قافلهی اسرا به چهار فرسنگی دمشق رسید، اهالی روستاها برای سربازان ابن زیاد هدیه آورده و پیشکش کردند، و بر دروازه ی شهر شام سه روز ایشان را نگاه داشتند.(1) تا شهر را آیینه بندان کرده بیارایند و هر نوع
ص: 219
زیورآلات زینتی که در آن شهر بود به آیین ها بستند، به شکلی که تا آن زمان در این شهر کسی چنین وضعیتی ندیده بود، عده ی کثیری مرد و زن با دف و امیران ایشان با طبلها، کوسها و دهل ها بیرون آمدند و چند هزار مردان، جوانان و زنان رقص کنان با دف و چنگ و رباب زنان به استقبال آمدند، عده ای اهل شهر دست و پای خضاب کرده و سرمه در چشم کشیده، لباسها پوشیده، روز چهارشنبه شانزدهم ربیع الاول به شهر رفتند و از کثرت خلق، گویی که رستخیز بود.(1)
ص: 220
السَّلامُ عَلی مَنْ شُدَّ الْحَبْلُ عَلی عَضُدِها وَ عُنُقِ الْامامُ زَینِ الْعابِدینَ وَادْخُلُوها مَعَ سِتَّةِ عَشَرَ نَفَرٍ مِنْ آلِ رَسُولِ اللهِ وَ هُمْ کالْاسرآءِ مُقَرَّنینَ بِالْحَدیدِ مَظْلُومینَ وَ قالَ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ لِیزیدَ یا یزیدُ ما ظَنُّک بِرَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ لَوْ رَانا عَلی هذِهِ الْحالَةِ ثُمَّ قالَتْ امُّ الْمَصآئِبِ زَینَبُ لَهُ قآئِلًا فَاهَلُّوا وَاسْتَهَلُّوا فَرَحاً ثُمَّ قالُوا یا یزیدُ لاتَشَلْ مُتَنَحِیاً عَلی ثَنایا ابی عَبْدِاللهِ سَیدِ شَبابِ اهْلِ الْجَنَّةِ تَنْکثْها بِمَحْضَرَتِک ثُمَّ قالَتْ وَ لَئِنْ جَرَتْ عَلَی الدَّواهی مُخاطَبَتُک وَ انّی لَاسْتَصْغِرُ قَدْرَک وَ اسْتَعْظِمُ تَفْریعَک وَ اسْتَکثِرُ تَوْبیخَک لکنَّ الْعُیونَ عَبْرا وَالصُّدُورَ حَرّا الا فَالْعَجَبُ کلَّ الْعَجَبِ مِنْ اقْدامِک لِقَتْلِ حِزْبِ اللهِ النُّجَبآءِ بِحِزْبِ الشَّیطانِ الطُّلَقآءِ وَ لَئِنِ اتَّخَذْتَنا مَغْنَماً لَتَجِدْنا وَشیکا مَغْرَماً حینَ لاتَجِدُ الَا ما قَدَّمَتْ یداک وَ ما رَبُّک بِظَلّامٍ لِلْعَبیدِ وَ الَی اللهِ الْمُشْتَکی وَ عَلَیهِ الْمُعَوَّلْ فِی الشِّدَّةِ وَالرَّخآءِ فَکدْ کیدَک وَ اسِعْ سَعْیک وَناصِبْ جَهْدَک فَوَاللهِ لاتَمْحُوا ذِکرَنا وَ لاتُمیتُ وَحْینا وَلاتُدْرِک امَدَنا وَ لاتُرْحَضُ عَنْک عارَها وَ هَلْ رَأیک الّا فَنَداً وَ ایامُک الّا عَدَداً وَ جَمْعُک الّا بَدَداً
ص: 221
یا یزیدُ اما سَمِعْتَ قَوْلَ اللهِ تَعالی وَ لاتَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللهِ امْواتاً بَلْ احْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ(1) وَ حَسْبُک بِاللهِ حاکماً وَ بِمُحَمَّدٍ خَصْماً وَ بِجِبْریلَ عَدُوّاً ثُمَّ قالَتْ الْحَمْدُللهِ الَّذی خَتَمَ لِاوَّلِنا بِالسَّعادَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ وَ لِأخِرِنا بِالشَّهادَةِ والرَّحْمَةِ انَّهُ رَحیمٌ وَدُودٌ وَ هُوَ حَسْبُنا وَ نِعْمَ الْوَکیلُ وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِهِ وَ اهْلِ بَیتِ الطّاهِرینَ الْائِمَّةِ الْمَعْصُومینَ امینَ یا رَبَّ الْعالَمینَ.
سلام بر بانویی که همراه با حضرت سجاد (علیه السلام) و شانزده نفر از خاندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به طنابی که یک طرف آن به بازو و کتف حضرت زینب (علیها السلام)و طرف دیگر آن به گردن سید ساجدان و امام عارفان، حضرت زین العابدین (علیه السلام) بسته شده بود و در همین حالت آنان را بر یزید پلید وارد کردند. و حضرت سجاد علی به یزید فرمود:
ای یزید چه گیان داری به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اگر ما را در این وضعیت ببیند؟ سپس حضرت زینب، ام المصائب فرمود: یزید تو بدون احساس گناه و بی آنکه آن را بزرگ بشماری میگویی: کاش اجدادم بودند و با شادی می گفتند: یزید دستت درد نکند، در حالی که متوجه دندان های ابی عبدالله (علیه السلام) سرور جوانان بهشت شده ای و با چوب به آنها می زنی، سپس فرمود: اگر چه مصیبت های روزگار مرا وادار کرد با تو سخن بگویم اما من قدر تو را پست می دانم و پستی و فرومایگی تو را بزرگ میشمارم و بسیار سرزنش می کنم، اما مصیبت، چشم ها را گریان و سینه ها را سوزان کرده است. بسیار شگفت انگیز است اقدام تو برای کشتن حزب برگزیده ی خدا به وسیله ی حزب شیطان که آزاد شده ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بودند(2) و اگر
ص: 222
چه ما را به غنیمت گرفته ای ولی به زودی ما را خسارتی برای خویش می بینی در روزی که جز به نتیجه ی عملت نرسی و پروردگارت به بندگان ستم نمی کند.(1)
پس شکایت به درگاه اوست و بر اوست اعتماد در حال سختی و آسودگی، پس تمام مکت را به کار بر و همهی سعی و تلاشت را بکن و تا می توانی بکوش، به خدا نخواهی توانست ما را از بین ببری و دین ما را نابود کنی و به روزگار ما پایان دهی و ننگ این جنایت را از دامنت بزدایی، آیا اندیشه ات جز خطا و روزگارت جز اندک و یارانت جز پراکنده نخواهند بود؟ ای یزید نشنیده ای فرمودهی خدای تعالی را: وگمان مبرید کشته شدگان در راه خدا مردگانند بلکه زنده اند و نزد او روزی می خورند.(2) کافی است خداوند در این باره حکم کند و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دشمن تو و جبرئیل (علیه السلام) پشتیبان آن حضرت باشد، سپس فرمود: حمد مخصوص خداوندی است که پایان نخستین فرد ما پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را سعادت و آمرزش و سرانجام آخرین فرد ما (امام حسین (علیه السلام)) را شهادت و رحمت قرار داد، اوست پروردگار بسیار مهربان و او ما را کفایت می کند و خوب نماینده ای است و درود و رحمت خدا بر محمد و خاندان و اهل بیت پاکش که همان امامان معصوم اند، پروردگارا دعای ما را مستجاب فرما.
ص: 223
ص: 224
چنان که در مقدمه یادآوری شد، اگر چه این زیارتنامه ( مفجعه) مأثور نیست ولی چون از مضامین عالیه برخوردار بوده و به بعضی از مقامات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و امیر مؤمنان و ائمه ی معصومین سلام الله علیهم اجمعین و دوستان ایشان اشاره نموده و قسمت عمده ی آن در بردارنده ی مصایب زینب کبری (علیها السلام)، در زمان آن داهیه ی(1)
عظمای شهادت عزیزان آن بزرگوار و اسارت آن حضرت است از این رو، به پیشنهاد دوست عزیزم جناب حاج شیخ کریم صحت قول، توفیق شرح این زیارتنامه نصیب این کمترین شد و با عنایت به این که قسمت پایانی این زیارتنامه کاملا هماهنگ با خطبه ی علیا مخدره زینب کبری (علیها السلام)در مجلس یزید پلید بود، جهت رعایت اختصار از آوردن اصل خطبه به صورت مجرا صرف نظر گردید.
سپاس خدای منان را که به این بنده ی ناچیز توفیق تحقیق و تحریر شرح زیارت مفجعه را عنایت فرمود که پس از حدود دو سال در دوم محرم الحرام سال 1438 هجری قمری سالروز ورود کاروان حسینی به کربلا، مطابق با سیزدهم مهر ماه 1395 خورشیدی به پایان رسید.
ص: 225
ص: 226
اسطوره ی صبر(1)
کیست تا شرح گرفتاری من گوش کند
قصه ی عشق و فداکاری من، گوش کند
بانگ آزادی و بیداری من، گوش کند
غم پی در پی و پاداری من گوش کند
گرچه این قصه ی جانسوز به گفتن نتوان
نی به گفتن نتوان، بلکه شنفتن نتوان
پرورش یافته در مدرسه ی الهامم
زینب شیر خدا، شیرزن اسلامم
دختر خیر نساء أم مصائب، نامم
کرده لبریز ز غم ساقی گردون، جامم
صبر، بی صبر شد از صبر و شکیبایی من
ناتوان شد خرد، از درک توانایی من
ص: 227
بود از شهر وفا درد، ره آورد مرا
دامن مادر اندوه، بپرورد مرا
تیر غم گرچه دو تا، هم چو کمان کرد مرا
لیک هرگز به سرعجز نیاورد مرا
دید سیل ستم استاده چنان کوهم کرد
پایمردم به بر هر غم و نستوهم کرد
پیش هر حادثه ای، آنکه قد افراخت، منم
آن که در نرد وفا هستی خود باخت، منم
آن که بر تیر بلا، سینه سپر ساخت، منم
آن که در آتش غم سوخت ولی ساخت، منم
باغبانم من و غارت شده یکسر، باغم
عشق، بگذاشته بس داغ به روی داغم
در رضا هستی خود در ره داور دادم
آن چه ام بود در این راه سراسر دادم
نه همین، جد عزیزی چو پیمبر دادم
پدر و مادر و فرزند و برادر دادم
گرچه یک روز دلی شاد، نبوده است مرا
لیک در صبر، صبوری بستوده است مرا
چه بگویم که چها بر سر من آوردند
طفل بودم که گل شادی من پژمردند
نزد من در پس در، مادر من آزردند
دست بسته سوی مسجد پدرم را بردند
من بشکسته دل، این منظره را می دیدم
زار و وحشت زده می دیدم و می لرزیدم
ص: 228
بعد از آن حادثه، گردون ز سرم افسر برد
از کف من صدف خاک، گران گوهر برد
از کف من فلک پیر، جوان مادر برد
نی همین مادر من، مادر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) برد
خفت در خاک و مرا جفت غم و ماتم کرد
مادرم رفت و زغم قامت بابم خم کرد
مادری دیده ام و بازوی بشکسته ی او
ناله ی روز و شب و گریه ی پیوسته ی او
محسن سقط شده، طایر پر بسته ی او
ناتوانی و نماز شب بنشسته ی او
بیشتر ز آتش غمها دل من می سوزاند
که مه روی خود از دیده ی من می پوشاند
پدرم داد شریک غم خود را از دست
در دل جز به غم فاطمه (علیها السلام)بر خلق ببست
وز همه خلق برید و به غم او پیوست
زانوی غم به بغل کرده و در خانه نشست
داغ مادر زده آتش به جگر از یک سوی
غربت و خانه نشینی پدر از یک سوی
بود در سینه هنوز آتش داغ مادر
که فلک طرح دگر ریخت مرا سوخت، جگر
سحرم داد منادی خبر قتل پدر
داشتم دیده ی حسرت زده ی خود، بر در
دیدم آن تاج سرم را که دو تا گشته سرش
بود از خون سرش هاله به دور قمرش
ص: 229
بعد از آن بود دلم خوش، که برادر دارم
بر سرم سایه ی دو سرو و صنوبر دارم
دو برادر ز دو عالم، سرو برتر دارم دو
گل سر سبد از باغ پیمبر دارم
غافل از اینکه که کنون درد من آغاز شده
بر زخم تازه در غصه و غم باز شده
پس از آن رخت عزا، بهر حسن پوشیدم
جگر پاره ی آن خون شده دل را دیدم
شرح تشییع زعباس جوان پرسیدم
تیرباران شدن پیکر او بشنیدم
رفت از دست حسن، گشت دلم خوش به حسین (علیه السلام)
شد مرا، روح روان، قوت دل، نور دو عین
بعد از آن واقعه ی کرب و بلا پیش آمد
راه جانبازی مردان خدا، پیش آمد
سفر درد و غم و رنج و بلا، پیش آمد
چه بگویم که در این راه چه ها پیش آمد
این سفر بود که با هستی من بازی کرد
قامتم خم شد و اسلام، سرافرازی کرد
آن که را برد برادر به سفر من بودم
سینه بر تیر غمش کرد سپر من بودم
کرد از هستی خود قطع نظر من بودم
داد در راه برادر دو پسر من بودم
دست گلچین، دو گل احمر من پرپر کرد
رهسپر سوی جنان، بدرقه ی اکبر کرد
ص: 230
خواهر این گونه کجا، دهر به خاطر دارد
دو پسر را به کف تیغ و سنان بسپارد
چون برادر تن آنان به حرم می آرد
خواهر از خیمه ی خود پای برون نگذارد
دیدم ار دیده ی او چهره ی خواهر بیند
شبنم شرم، به گلبرگ رخش بنشیند
روز عاشور چه گویم به چه روز افتادم
داغ ها دیده که هرگز نرود از یادم
هیجده محرم خود را ز کف خود دادم
کوه غم شد دل و چون کوه به پا استادم
روز، طی گشت و چه گویم که چه بر ما آمد
شب جانکاه و غم افزا و محنزا آمد
آن زبان کو؟ که بگویم چه بدیدم آن شب
داد روز سیه و موی سپیدم آن شب
تا سحرگه پی اطفال، دویدم آن شب
خارها بود که از پای کشیدم آن شب
آتش و دشمن، با من چو فلک سرکش بود
آن که می سوخت به حال دل من آتش بود
شب، من از یک طرف و جمع پریشان یک سوی
مادران، یک طرف و نعش جوانان یک سوی
هستی سوخته یک سو، دل سوزان یک سوی
غم اطفال گریزان، به بیابان یک سوی
چه بگویم، چه شبی را به سحر آوردم
با نماز شب بنشسته ی خود سر کردم
ص: 231
به اسارت، پی آزادی قرآن رفتم
با یتیمان و سیر پاک شهیدان رفتم
شبی از ناقهی عریان سوی زندان رفتم
گنج حق بودم و در شام به ویران رفتم
بهر اطفال چو احساس خطر می کردم
خویشتن را به بر خصم، سپر می کردم
عالمی گشته پریشانی پریشانی من
چشم ایام ندیده است به خود ثانی من
هر غمی بود، نوشتند به پیشانی من
لرزه بر کاخ ستم داد سخنرانی من
خود شهادت ز برادر شد و تبلیغ از من
و آن بیانی که کند کار دو صد تیغ از من
شامیان هلهله ی فتح در این جنگ زدند
همه را دف به کف و، در بر ما چنگ زدند
بر دل ریش از آن چنگ زدن چنگ زدند
بر سر بام شده بر سر ماسنگ زدند
طاق شد طاقتم از محنت و بی تاب شدم
شمع سان ز آتش دل سوختم و آب شدم
در سفر شاهد هجده تن بی سرگشتم
برخی عشق حق و راه برادر گشتم
قصه کوتاه کنم چون به وطن برگشتم
روبرو باز چوبا زاده ی جعفر گشتم
چشم بر راه، ولی تا نظر انداخت مرا
متحیر شد و بگریست و نشناخت مرا
ص: 232
این سفر موی من آشفته تر از حالم کرد
حسرت و درد و غم و داغ به دنبالم کرد
قامتی هم چو الف داشتم و دالم کرد
تیر کین، طایر بشکسته پر و بالم کرد
کرد پشتم خم و رختم سیه و موی، سپید
جای من کوه اگر بود ز هم می پاشید
آتش از طبع شرربار، بار «انسانی»
هم عیان در غم ما سوخته، هم پنهانی
بوده همواره هوای دل تو، بارانی
غم ما، آتش دل کرده تو را، ارزانی
گر که شیرین شده شعرت کمک از ما داری
ور که پر شور سرودی، نمک از ما داری
ص: 233
خطبه ی زینب کبری در شام
کرد احیای حقوق اسلام
پرده از روی حقایق برداشت
پرچم حق و عدالت افراشت
لب حقگو به خطابه وا کرد
خاندان اموی رسوا کرد
از مسلمان و مسیحی و یهود
که در آن کاخ ستم مهمان بود
ناگهان شیرزنی را دیدند
غرش شیر از او بشنیدند
همه گفتند که این بانو کیست
مثل او هیچ سخندانی نیست
ماندیدیم چنین شیر زنی
از دم ناطقه شمشیر زنی
خطبه انشاء نماید به چه طرز
که به دلها همه انداخته لرز
عجبا گرچه اسیر است هنوز
در خطابه چه دلیر است هنوز
از لبش در و گ هر می ریزد
پاکه خوناب جگر می ریزد
* * *
بعد توحید خدا خواند درود
بر رسول الله و آنگه فرمود
راست گفته است خدا در قرآن
شرح احوال جنایتکاران
که به حق کافر مطلق گردند
منکر سلطنت حق گردند
آخر ظلم و ستم کافری است
کافری لازمه ی خودسری است
هر که شد کافر حق بی باک است
علنأ پرده در وسفاک است
سنگ بر شیشه ی ناموس زند
بهر بی دینی خود کوس زند
می شود منکر آیات خدا
انبیاء را بکند استهزا
گفت ای ظالم خونخواره ی ننگ
که زمین را تو به ماکردی تنگ
ص: 234
کار را سخت گرفتی برما
که منم حاکم و فرمانفرما
به اسیری توکشاندی ما را
کنج ویرانه نشاندی ما را
به گمانی که خدا کردت میر
ما هم از جانب اوییم اسیر
عزتت را ز خدا می بینی
باد انداخته ای در بینی
که خداوند عزیزت کرده
صاحب این همه چیزت کرده
نظر کبر به ما اندازی
مست گشتی و به خود می نازی
کاین منم صاحب این عزت و جاه
این منم وارث این تخت و سپاه
این منم جبه ی دولت به برم
این منم تاج خلافت به سرم
این منم صاحب بخت پیروز
که مرا نیست رقیبی امروز
آن که او بود رقیب سختم
با سرش آمده پای تختم
مملکت گشته به کامم امروز
خطبه خوانند به نامم امروز
آری امروز به کام تو بود
قرعه ی بخت به نام تو بود
ملک ما را چو به دست آوردی
برصف ماتو شکست آوردی
گول دنیای دو روزه خوردی
زین همه ظلم چه حاصل بردی
صبر کن تا به توگردد معلوم
گیردت خون حسین مظلوم
تو روان سوی جهنم درهای
خسر الدنیا و الاخره ای
تو که سرمایه ی خود باخته ای ب
ه عذاب ابدی ساختهای
عاقبت را توفراموش مکن
جز به قرآن خدا گوش مکن
که خدا داده خبر از ظالم
که نماند سرظالم سالم
به ستمگر بدهد گر مهلت
می زند مهلت حق بر او لت
دولت، اول دو و انجام لت است
آن که مست است کجا ملتفت است
داد مهلت به تو بهر بازی
تا به میدان جنایت تازی
مرکب ظلم و ستم هی بکنی
راه بدبختی خود طی بکنی
تا رسد بر تو سزای عملت
آتش ظلم کشد در بغلت
* * *
ص: 235
جد من مکه چو آورد به دست
به سپاه پدرت داد شکست
حرم از لوث بتان پاک نمود
پاک ز آلودگی آن خاک نمود
پدران توکه گشتند عبید
پدر من همه شان را بخشید
به همه سرخط آزادی داد
به دل غمزده شان شادی داد
گفت از روی کرم آن آقا
به پدرهای توانستم طلقا
جد من کرد به اجداد تو این
ای ستمکار بود داد تو این
که نشانی پس پرده حرمت
ماسر پای به پیش قدمت
پرده ی حرمت ما پاره کنی
خاندان نبی آواره کنی
تا به دست توگرفتار شدیم
سر هر کوچه و بازار شدیم
همه ما را به اسارت دیدند
از تو این گونه جسارت دیدند
همه دیدند چه کردی با ما
تونمودی چه نبردی با ما
همه دیدند چه خونخواری تو
فاسق و فاجر و بدکاری تو
از حرم یکسره ما را راندی
جمع ما را همه جاگرداندی
در چنین مرحله پیمایی ما
خلق گشتند تماشایی ما
روز و شب طی مراحل کردیم
سر به هر مجلس و محفل کردیم
کس و ناکس که در آن بنشستند
چشم بر منظره ی ما بستند
آه یابن الطلقا بدکردی
ظلم با آل محمد کردی
که حسین بن علی را کشتی
غرقه خونش تو به خاک آغشتی
اسب برکشته ی او هی کردی
سر او را به سر نی کردی
نه سری ماند از او نه بدنی
که بپوشد به تنش کس کفنی
هیچ کس کشته ی او خاک نکرد
کفنی برتن صد چاک نکرد
تنش افتاده به خاک صحرا
نوگل تازه ی باغ زهرا
نرود کس به زیارت شه را
غیر مرغان و وحوش صحرا
آهوانی که به صحرا هستند
زائر زهره زهرا هستند
مرغ ها نوحه گری ساز کنند
بال و پر بر بدنش باز کنند
* * *
ص: 236
پسر هند جگرخواره تویی
نوای آن زن بدکاره تویی
او دل عم مرا پاره نمود
پسرش ما را آواره نمود
ما نداریم ز تو چشم امید
این همه ظلم به ما از تو رسید
سینه ات پر بود از کینه ی ما
از همان کینه ی دیرینه ی ما
که کنی یاد ز جد و پدرت
گویی ای کاش که بودند برت
تا ببینند تلافی کردی
قتل و خونریزی کافی کردی
در چنین حال پدر می جویی
کفرآمیز سخن میگویی
لیت آشیاخی ببدر شهدوا
جزع الخزرج من وقع الأسل
لأهلوا و استهلوا فرحاً
ثم قالوا یا یزید لا تشل
به تو میگفت پدر خوب بزن
به لب خشک حسین چوب بزن
این قدر یاد مکن خویشان را
زود دیدار کنی ایشان را
دوره ی عیش توکوتاه بود
قاصد مرگ تو در راه بود
می روی پهلوی جدو پدرت
مرگ پرواز کند دور سرت
در جهنم پدرانت همه جمع
تو در آن جمع بسوزی چون شمع
بزنی در دل آتش پروبال
گویی ای کاش که بودم کر و لال
سخن سخت نمیگفتم من
لعل با چوب نمی سفتم من
مادرم کاش نمیزاد مرا
به دلش راه نمی داد مرا
بر لب لعل حسین بن علی
خیزران میزنی از سنگدلی
می زنی میکشی و میبندی
می نشینی و به ما می خندی
گریه های تو همه از عقب است
خصم تو صاحب این لعل لب است
روز محشر سر و کارت باماست
محضر عدل الهی برپاست
مدعی شخص رسول الله است
که ز بیداد توکیفر خواه است
تا بدانی شهدای ره حق
زنده هستند و گرفتند سبق
ساغر مرگ که آن وقت زدند
در بهشت ابدی تخت زدند
زندگانی شهیدان چه خوش است
مرده آن است که مظلوم کش است
ص: 237
روزگار تو در آن جا سخت است
هر که مثل تو بود بدبخت است
تونه دنیا و نه عقبا داری
در جحیم ابدی جا داری
گرچه امروز خلیفه هستی
آن قدر در نظر من پستی
که مرا با تو تکلم سخت است
گر چه جای تو سر این تخت است
سرزنش میکنم و توبیخت
میکند عدل الهی بیخت
چشم ما اشک فشان از ستمت
سینه مان سوخته از سوز دمت
کرد ناچار بلا و محنم
تا که با چون تو کسی حرف زنم
شرح ظلم توزحد بیرون است
دلم از داغ برادر خون است
کلماتی که مرا در سخن است
پاره های دل پر خون من است
دستت از خون شهیدان رنگ است
اینکه دل نیست تو داری سنگ است
نادرستی که پی دل شکنی
خیزران بر لب مظلوم زنی
با چنین فاجعه و اجحافی
زخم ما را به جگر بشکافی
فتح و فیروزی تو مایه ی لاف
ظلم های تو نشان انصاف
که چنین آتش کین افروزی
ریشه ی آل محمد سوزی
خون اولاد پیمبر ریزی
آتش فتنه و شر انگیزی
اخترانی که فروزان نسبند
یادگار فلک مطلب اند
همه را یکسره خاموش کنی
نور پیشینه فراموش کنی
رؤسا را بر خود جمع کنی
همچو پروانه و خود شمع کنی
تا تو را یکسره تبریک کنند
روشن این مجلس تاریک کنند
آفرین بر تو و به به گویند
عذر ظلم تو موجه گویند
خواهی از دل به تو دمساز شوند
در خوشی با توهم آواز شوند
غافل از آنکه به زودی میری
دستمزد ستم خود گیری
با همان ها که در این ظلم و ستم
پیروی از تو نمودند بهم
در دل آتش پرجوش شوی
با پدر دست در آغوش شوی
در چنان روز خداوند اَحد
چه عذابی به تو و او بدهد
ص: 238
که تو را کرد سوار امت
داد بر دست تو کار امت
حزب پاکان که سزاوار بقاست
عجبا کشته ی حزب طلقاست
بردگانی که به آن شیادی
داد پیغمبرشان آزادی
چون که فیروز در امروز شدند
خصم پیغمبر دلسوز شدند
خوش تلافی به محمد کردند
عوض خوبی او بد کردند
سر بر آورد به سوی بالا
شکوه گوشد ز دل خون پالا
ای خدا باخبری از دل ما
دایر ما گیر از این قاتل ما
که به گلزار نبوت سرکرد
همه گل های ورا پرپر کرد
آتش خشم به دلهایی زن
که زدند آتش غم بر دل من
پاره کردی دل ما ای سفاک
یا که کردی دل خود چاکاچاک
به خدا پوست خود را کندی
تیشه بر ریشه ی خود افکندی
روزی آید که تو در محضر حق
سر بزیر ایستی از کیفر حق
در چنان محکمه محکومی تو
حق کش توده ی مظلومی تو
بینی آن روز عذاب ابدی
زآن چه با ما تو نمودی ز بدی
تو در آن روز یقین خواهی دید
کز خدامان برسد بس تأیید
جمع ما باز فراهم سازد
حق ما بر تو مسلّم سازد
از تو داد دل ما میگیرد
حق مظلوم خدا می گیرد
زنده باد شهدا را حق گفت
با حیات ابدند آنان جفت
باز کدکیدک واسع سعیک
آتی از ظلم نمانی منفک
در ره ظلم و ستم غوغا کن
فتنه ها از سرنو برپا کن
عمر اگر صرف به این نحو کنی
نام ما را نتوان محوکنی
به خدا هر چه در این ره کوشی
شمع ما را نبود خاموشی
این چراغی است که نورش باقی است
تا قیامت به ظهورش باقی است
دامنت گشته به خون مارنگ
کی توانی که بشویی این ننگ
واه هل رأیک الأفنَد
وهل ایامک الاعدد
ص: 239
رأی تونیست مگر مکر و دروغ
آن دروغی که ز تو برده فروغ
این خلافت که تواش پابندی
بیشتر نیست ز روز چندی
بعد از این نوبت خواریت رسد
روز جانسوزی و زاریت رسد
که کند جارچی حق فریاد
لعنت حق به ستمکاران باد
تویی آن روز و ستم کردن تو
غل آتش شده برگردن تو
نام ما هست همیشه زنده
حق بود در دو جهان پاینده
اهل بیتیم و محل وحییم
از خدا صاحب امر و نهییم
ما که فرمان الهی داریم
عترت نامتناهی داریم
لله الحمد خدا در دو جهان
دادمان نعمت پیدا و نهان
از ازل داد سعادت مارا
کرد مخصوص شهادت ما را
حسبنا الله و یعم المولی
که به ما هست ز هر کس اولی
هر قدر خصم به ما زجر دهد
حق به ما روز جزا اجر دهد
ما ثواب ابد از حق خواهیم
در دو عالم حق مطلق خواهیم
زین جهان فیض شهادت ببریم
زان جهان گوی سعادت ببریم(1)
ص: 240
مسافرم من و گم کرده کوکب اقبال
نه شوق بدرقه دارم، نه شور استقبال
چراغ راه، به جز آه من نمی باشد
کسی گلاب، سر راه من نمی پاشد
من از نواحی «الله نور» می آیم
من از زیارت سر در تنور می آیم
من از مشاهده ی مسجدالحرام وفا
من از طواف حریم حضور می آیم
درون سینه ام، اشراق وادی سیناست
من از مجاورت کوه طور می آیم
سفیر گلشن قدسم، همای اوج شرف
شکسته بال و پر اما صبور می آیم
هزار مرتبه نزدیک بود جان بدهم
اگرچه زنده ز آفاق دور می آیم
ضمیر روشنم آیینه ی فریبایی است
و نقش خاطر من آن چه هست، زیبایی است
سرود درد به احوال خسته می خوانم
نماز نافله ام را، نشسته می خوانم
هنوز از نفسم، باغ لاله می روید
هنوز از جگرم، داغ لاله می روید
بپوش جوشن تکبیر حنجر، ای حنجر
بنوش آب از این چشمه خنجر، از خنجر
ز باغ با خود، عطر شکوفه آوردم
پیام خون و شرف را به کوفه آوردم
سپرد کشتی صبرم، عنان به موج آن روز
صدای شیون مردم گرفت، اوج آن روز
چو لب گشودم و فرمان «اسکتوا» دادم
به شکوه پنجره بستم، به اشک رو دادم
به کوفه دشمن دیرین سپر به قهر افکند
سکوت سایه ی سنگین به روی شهر افکند
میان آن همه خاکستر فراموشی
صدای زنگ جرس ها، گرفت خاموشی
چو من به مردم پیمان شکن، سخن گفتم
صدا، صدای علی بود، من سخن گفتم
* * *
ص: 241
سپاس و شکر به درگاه حضرت معبود
بر آستان رسالت درود باد درود
درود بر پدرم مصطفی(صلی الله علیه و آله)«رسول خدا»
که بود مشعل توحید و چلچراغ هدی
درود باد بر او و بر آن سلاله ی سعد
به خاندان جلیل نبوت، اما بعد
هلا جماعت نیرنگ باز، گریه کنید
چو شمع کشته بسوزید و باز گریه کنید
اگر به عرش بر آید خروش خشم شما
خدا کند نشود خشک اشک چشم شما
شما که دامن حق را زکف رها کردید
شما که رشته خود را دوباره وا کردید
شما که سبزه روییده روی مردابید
شما که دشمن بیداری و گران خوابید
شما ز چشمه خورشید دور می مانید
شما به نقره آذین گور می مانید
شما که رو به روی داغ لاله استادید
چه تحفه ای پی فردای خود فرستادید؟
شما که سست نهادید و زشت رفتارید
به شعله ی شعله ی خشم خدا گرفتارید
عذاب و لعنت جاوید مستحق شماست
به جای خنده بگریید گریه حق شماست
شما که سینه به نیرنگ و رنگ آلودید
شما که دامن خود را به ننگ آلودید
دریغ، این شب حسرت سحر نمی گردد
به جوی آبروی رفته برنمی گردد
به خون نشست دل از ظلم بی دریغ شما
شکست نخل نبوت به دست و تیغ شما
شما که سید اهل بهشت را کشتید
چراغ صاعقه ی سرنوشت را کشتید
گرفت پرده به رخ آفتاب و خم شد ماه
چو ریخت خون جگرگوشه رسول الله
شما ز رحمت حق دور باش می شنوید
نوید لعنت و نفرین فاش می شنوید
به جای سود ز سودای خود زیان بردید
امید و عاطفه را نیز از میان بردید
شما که سکه ی ذلت به نامتان خورده ست
کجا شمیم وفا بر مشامتان خورده است؟
شما که در چمن وحی آتش افروزید
در آتشی که برافروختید میسوزید
چه ناروا که در آن دشت لاله گون کردید
چه نازنین جگری از رسول خون کردید
چه غنچه ها که دل آزرده در حجاب شدند
به جرم پرده نشینی ز شرم آب شدند
از این مصیبت و غم آسمان نشست به خون
زمین محیط بلا شد، زمان نشست به خون
فضا اگر چه پر از ناله های زار شماست
شکنجه های الهی در انتظار شماست
مصیبت از سرتان، سایه کم نخواهد کرد
کسی به یاری تان، قد علم نخواهد کرد
شمیم رحمت حق بر مشامتان مرساد
وقال عزوجل ربکم لب المرصاد
* * *
ص: 242
سخن رسید به این جا که مابه من سر زد
کبوتر دلم از شوق دیدنش پر زد
هلال یک شبه ام را به من نشان دادند
دوباره نور به این چشم خون فشان دادند
برای آنکه شود محو شاهد ازلی
دوباره آینه در دست کهکشان دادند
شکوه سرزدن آفتاب از سرنی
چه مژده ای به جلودار کاروان دادند؟
به کاروان شقایق به یاسهای کبود
نسیم عاطفه از یار مهربان دادند
دوباره در رگ من خون تازه جاری شد
دوباره قلب صبور من مرا تکان دادند
دوباره عشق به تاراج هوشم آمده بود
صدای قاری قرآن به گوشم آمده بود
به شوق آن که به باغ بنفشه سر بزند
دوباره هم سفر گل فروشم آمده بود
صدای روح نوازش غم از دلم می برد
اگر چه کوه غمی روی دوشم آمده بود
دلم چو محمل من روشن است میدانم
صدا صدای حسین من است، می دانم
هلال یک شبه ی من که رو به روی منی!
که آگه از دل تنگ و بهانه جوی منی!
نگین وحی در انگشت نیزه می بینم
و یا تو را به سر انگشت نیزه می بینم؟
خوش است گرد ملال از رخ تو پاک کردن
خدا نکرده گریبان صبر چاک کردن
بیا که چهره ی ماهت غم از دلم ببرد
ز موج خیز حوادث به ساحلم ببرد
بیا که باسر پاک تو راز دل بکنم
شمیم وصل تو را چاره ساز دل بکنم
ستاره ی سحر من خبر بگیر از من
به دست عاطفه الماس تر بگیر از من
دل از تمامی هستی کجا توان کندن؟
نفس کشیدن بی توست، مثل جان کندن
غم تو کرد مرا گل به دامن ای یوسف!
هنوز پیرهن توست با من ای یوسف!
شبی که خواهر تو در نماز نافله بود
تو باز، گوشه چشمت به سوی قافله بود
چو خار با گل یاسین سر مقابله داشت
سه ساله دختر تو پای پرز آبله داشت
به روی باغ گل سرخ و آب بستن وای
به ساقه ی گل یاس و طناب بستن وای؟!
امام آینه ها طوق گل به گردن داشت
امیر قافله ی نور غل به گردن داشت
مصیبتی که دل «سه ساعدی» خون شد
ز غصه نخل وفا مثل بید مجنون شد
برای دیدن ما صف نمی زدند ای کاش
میان گریه ماکف نمی زدند ای کاش
اگر چه بعد تو مجنون تریم از لیلا
من و حکایت بزم شراب واویلا!!
ص: 243
کویر نور تو را دید و دشت زر گردید
سر تو آینه گردان طشت زر گردید
آلا مسافر گنج تنور و دیر بیا
مصاحب دل زینب سفر بخیر بیا
اگر چه آیتی از دلبریست گیسویت
چه روی داده که خاکستریست گیسویت؟
سکوت در ربذه از ابی ذران هیهات
لب و تلاوت قرآن و خیزران هیهات
خدا کند پس از این آفتاب شرم کند
عطش بنوشد و از روی آب شرم کند
ستاره ای پس از این اتفاق سر نزند
شفق نتابد و ماه از محاق سر نزند(1)
ص: 244
1. آثار اسلامی مکه و مدینه، رسول جعفریان، موسسه ی فرهنگی و هنری مشعر،
بهار 1389
2. اخبار الطوال، ابو حنیفه احمدبن داوود دینوری، ترجمه دکتر محمود مهدوی
دامغانی، نشر نی، چاپ هشتم 1390 شمسی
3. ارشاد، شیخ مفید (رحمه الله)، ترجمه و شرح سیدهاشم رسولی محلاتی انتشارات علمیهی
اسلامیه، بیتا
4. اسرارالشهادة، مرحوم آیت الله ملا آقادر بندی (رحمه الله) ، ترجمه ی حاج میرزا حسین
شریعتمدار تبریزی، تحقیق و تصحیح گروه تحقیقاتی انتشارات طوبای محبت قم،
انتشارات طوبای محبت، چاپ اول 1392 شمسی
5. اعلام الوری، امین الاسلام طبرسی (رحمه الله) ، ترجمه ی عزیزالله عطاردی انتشارات
اسلامیه، چاپ دوم 1377 شمسی
6. البکاء للحسین (علیه السلام)، آیت الله سید محمد حسن میر جهانی طباطبایی (رحمه الله) ، تحقیق
روح الله عباسی، انتشارات رسالت قم، چاپ چهارم 1392
7. الذریعة إلی تصانیف الشیعة، شیخ آقابزرگ تهرانی (رحمه الله) ، دارالاضواء بیروت، چاپ
دوم
8. الفتوح، ابو محمد احمد بن علی اعثم کوفی، ترجمه محمد بن احمد مستوفی (از
ص: 245
محققان قرن ششم هجری) تصحیح غلام رضا طباطبایی مجد، شرکت انتشارات
علمی و فرهنگی چاپ چهارم زمستان 1386
و. الملهوف علی قتلی الطفوف، السید ابن طاووس (رحمه الله) ، تحقیق الشیخ فارس تبریزیان
الحسون) الناشر، دارالا سوه للطباعة والنشر الطبعة الخامس 1434 هجری قمری
10. المتنخب للطریحی فی جمع المراثی والخطب، الشیخ فخرالدین الطریحی النجفی،
انتشارات الشریف الرضی الطبعة الثالث 1422 هجری قمری
11. الوقایع و الحوادث، حاج شیخ باقر ملبوبی، موسسه ی انتشارات دارالعلم، چاپ
چهارم 1369
12. امام مهدی (علیه السلام) از ولادت تا ظهور، سید محمد کاظم قزوینی، ترجمه ی دکتر
حسین فریدونی، نشر آفاق چاپ سوم 1386 شمسی
13. امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهما السلام، شیخ احمد رحمانی همدانی، ترجمه ی
حسین استاد ولی، مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر چاپ چهارم 1385
14. انوارالمشعشعین، شیخ محمد علی قمی (رحمه الله) ، تحقیق محمد رضا انصاری قمی، کتاب
خانه ی آیت الله العظمی مرعشی نجفی ، قم چاپ اول 1381 شمسی
15. انوارالمواهب فی نکت اخبار المناقب، آیت الله شیخ علی اکبر نهاوندی (رحمه الله)، تحقیق سعید عرفانیان، محمد جواد اسلامی انتشارات رسالت چاپ اول 1392
16. بحارالأنوار، علامه ی فهامه، شیخ الاسلام محمد باقر مجلسی اعلی الله مقامه دار احیاء التراث العربی بیروت 1403 قمری
17. برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، حکایات العبقری الحسان، شیخ علی اکبر نهاوندی (رحمه الله) ، انتشارات برکات اهل بیت (علیهم السلام) ، چاپ هجدهم، 1386
18. پیام عاشورا، شیخ علی صحت، مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر چاپ دوم 1388 شمسی
19. پیغمبر و یاران، محمد علی عالمی دامغانی، انتشارات بصیرتی قم، محرم الحرام 1386 هجری قمری
20. تاریخ انبیاء، حسین عمادزاده، انتشارات اسلام، چاپ بیست و هفتم تابستان 1364
ص: 246
21. تاریخ پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) دکتر محمد ابراهیم آیتی، تجدید نظر و اضافات از دکتر ابوالقاسم گرجی، انتشارات دانشگاه تهران چاپ چهارم 1366 شمسی
22. تاریخ حبیب السیر فی ابناء البشر، خواند میر، زیر نظر دکتر دبیر سیاقی با مقدمه ی استاد جلال الدین همایی، کتاب فروشی خیام چاپ دوم 1352 شمسی
23. تاریخ زندگانی امام حسین (علیه السلام)، استاد حسین عمادزاده، انتشارات اسوه چاپ چهارم 1388
24. تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، ترجمه ی ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر چاپ سوم 1362 شمسی
25. تاریخ گزیده، حمدالله مستوفی، به اهتمام دکتر عبدالحسین نوایی، موسسه ی انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم 1362
26. تاریخ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب (ابن واضح یعقوبی) ترجمه ی محمد ابراهیم آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هفتم 1374 شمسی
27. تحفة الاحباب فی نوادر آثار الاصحاب، محدث قمی (رحمه الله) ، دارالکتب الاسلامیه چاپ 1369 هجری قمری
28. تذکرة مرات الفصاحة، شیخ مفید (داور) تصحیح و تکمیل دکتر محمود طاووسی، انتشارات نوید شیراز، چاپ اول 1371 شمسی
29. ترتیب الامالی، ترتیب موضوعی لامالی المشایخ الثلاثة، الصدوق و المفید و الطوسی رفع الله مقامهم، تالیف محمد جواد المحمودی، موسسة المعارف الاسلامیة، الطبعة الثانیه
30. تفسیر المیزان، آیت الله محمد حسین طباطبایی (رحمه الله) ، ترجمه ی محمد باقر موسوی همدانی موسسه ی انتشارات امیرکبیر
31. تفسیر جامع، حاج سید ابراهیم بروجردی انتشارات صدر، تهران، بیتا
32. تفسیر شریف لاهیجی، بهاء الدین شریف لاهیجی (رحمه الله) با مقدمه از آراء تفسیری آیت الله محمد باقر ملکی میانجی (رحمه الله)، تحقیق و تصحیح سید مسعود معلم پور،
انتشارات ولایت مشهد چاپ اول 1390 شمسی
ص: 247
33. تفسیر فرات کوفی، ابی القاسم ابراهیم بن فرات کوفی، تحقیق محمدالکاظم و وزارة
الثقافة والارشاد الاسلامی موسسه الطباعة والنشر 1410 قمری
34. تفسیر نمونه، به قلم جمعی از نویسندگان، زیر نظر استاد محقق آیت الله ناصر
مکارم شیرازی چاپ دوم بهمن ماه 1353
35. ثواب الاعمال، شیخ صدوق (رحمه الله) ، ترجمه ی علی اکبر غفاری، کتاب فروشی صدوق
تهران
36. جلاء العیون، علامه ی فهامه، محمد باقر مجلسی اعلی الله مقامه، انتشارات واسع
مشهد چاپ دوم 1386
37. جنة العاصمة، آیت الله محمد حسن میر جهانی (رحمه الله) ، مقدمه، تحقیق و ویرایش،
موسسه ی فرهنگی شمس الضحی، انتشارات شمس الضحی، چاپ دوم بهار 1390
38. جنة النعیم فی عیش السلیم، آیت الله ملا محمد باقر کجوری (رحمه الله) چاپ سنگی،
تهران 1298 هجری قمری
39. خصال، شیخ صدوق (رحمه الله) ، مقدمه و ترجمه ی سید احمد فهری، انتشارات علمیه ی
اسلامیه
40. خصایص الرینبیه، سید نورالدین جزایری، زیر نظر عبدالمنتظر مقدسیان، چاپ
خانه میهن چاپ دوم ربیع الاول 1401 هجری قمری
41. دایرة المعارف تشیع، زیر نظر احمد صدر حاج سید جوادی، بهاء الدین خرمشاهی،
کامران فانی، نشر شهید محبی چاپ اول 1379
42. ذریعة التجاة، مولا محمد رفیع گرمرودی تبریزی (رحمه الله) ، تحقیق و بازنویسی محمد
حسین رحیمیان، نشر حاذق قم چاپ اول 1389
43. روضة الشهدا، ملا حسین واعظ کاشفی، تصحیح و حواشی حضرت آیت الله حاج
شیخ ابوالحسن شعرانی (رحمه الله) کتاب فروشی اسلامیه 1358 شمسی
44. ریاحین الشریعة، آیة الله حاج شیخ ذبیح الله محلاتی (رحمه الله)دارالکتب الاسلامیه
چاپ ششم 1373
45 . ریاض القدس، صدرالدین واعظ قزوینی، چاپ سنگی، انتشارات اسلامیه، چاپ
دوم 1376
ص: 248
46. ریحانة الادب، میرزا محمد علی مدرس تبریزی، انتشارات خیام، چاپ چهارم
1374
47 . زادالمعاد، به همراه کتاب مفتاح الجنان، علامه ی مجلسی اعلی الله مقامه، تحقیق
و باز آفرینی متن یوسف اسدزاده انتشارات پیام مقدس، چاپ سوم 1392 شمسی
48 . زندگانی حضرت زینب کبری، از ولادت تا شهادت، سید کاظم قزوینی، ترجمه ی
محمد اسکندری 1390 شمسی
49 . زندگانی حضرت زینب کبری، شیخ جعفر نقدی، ترجمه ی حسین عمادزاده، نشر
محمد، بی تا
50. زینب بانوی قهرمان کربلا، عایشه بنت الشاطی، ترجمه و نگارش حبیب
چایچیان و مهدی آیت الله نایینی چاپ یازدهم موسسه ی انتشارات امیرکبیر
1360
51. سفینة البحار والمدینة الحکمة والاثار، محدث قمی (رحمه الله) ، کانون انتشارات عابدی،
بیتا
52. سوالات ما، حسین تهرانی، نشر حاذق، چاپ سوم، 13 رجب 1428 هجری قمری
53. سیره ی ابن هشام، محمدبن اسحاق، ترجمه ی سید هاشم رسولی محلاتی انتشارات
اسلامیه، چاپ دوم بهار 1364 شمسی
54. شبهای پیشاور، حاج سلطان الواعظین شیرازی (رحمه الله) ، چاپ بیست و یکم خرداد
1352 شمسی
55 . شواهد سیوطی، به خط طاهر خوش نویس، به مباشرت و تصحیح سیدهادی
باغمیشه، کتاب فروشی بنی هاشمی، تبریز شعبان 1375
56. طراز المذهب فی احوال سیدتنا زینب علیهما السلام ، مرحوم عباس قلی خان سپهر (رحمه الله) ،
تصحیح و حواشی محمد باقر بهبودی، کتاب فروشی اسلامیه، چاپ چهارم 1390
شمسی
57. عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب، نشابه جمال الدین احمد بن علی حسینی
معروف به ابن عنبه، تحقیق سید مهدی رجایی کتاب خانه ی آیت الله العظمی
مرعشی نجفی (رحمه الله) چاپ اول 1383 شمسی
ص: 249
58 . عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، شیخ صدوق (رحمه الله) ، کتاب فروشی طوس قم، چاپ دوم 1363
شمسی
59. فاطمه ی زهرا (علیها السلام)احمد رحمانی همدانی، ترجمهی مهدی جعفری، مرکز
انتشاراتی منیر، چاپ هشتم 1393
60. فرسان الهیجاء، محدث خبیر آیة الله شیخ ذبیح الله محلاتی (رحمه الله) مرکز نشر کتاب
چاپ دوم 1390 هجری قمری
61. فرهنگ بزرگان اسلام و ایران، به اهتمام آذر تفضلی، مهین فضایلی جوان، بنیاد
پژوهش های اسلامی، آستان قدس رضوی، چاپ اول آبان 1372
62. فرهنگ غیاث اللغات، غیاث الدین محمدبن جلال الدین رامپوری، به کوشش
منصور ثروت، موسسه ی انتشارات امیرکبیر، چاپ اول 1363
63. قمقام زخار و صمصام تبار، حاج فرهاد میرزا معتمد الدوله (رحمه الله) ، تلخیص و
ترجمه ی غلامحسین انصاری، شرکت چاپ و نشر بین الملل چاپ دوم بهار 1391
64. قیام مختار، سید ابوفاضل رضوی اردکانی، ویراستار فریباروشنفکر شرکت چاپ
ونشر بین الملل، چاپ یازدهم پاییز 1391
65. کامل الزیارات، جعفر بن محمدبن قولویه (رحمه الله) ، ترجمه ی سید محمد ذهنی تهرانی،
انتشارات پیام حق، چاپ سوم 1384 شمسی
66.کامل بهایی، حسن بن علی بن محمد بن علی بن حسن طبری، مشهور به عمادالدین،
المکتبة المرتضویة، بیتا
67. کبریت احمر، محمد باقر خراسانی بیرجندی (رحمه الله) انتشارات اسلامیه، چاپ سوم
1376
68. کتاب الا وایل، حاج محمد آقا مقدس اصفهانی (رحمه الله) ، موسسه ی نشر نفایس
مخطوطات اصفهان 1381 قمری
69. کتاب الصافی فی تفسیر القران، عارف محقق، ملا محسن فیض کاشانی (رحمه الله) ، تصحیح
ابوالحسن شعرانی (رحمه الله) ، کتاب فروشی اسلامیه 1365 شمسی
70. کشف الغمه فی معرفه الائمه (علیهم السلام)، علی بن عیسی اربلی (رحمه الله) ترجمه ی حسین
ص: 250
زوارهای با مقدمه ی حاج میرزا ابوالحسن شعرانی (رحمه الله) ، تصحیح سید ابراهیم میانجی
انتشارات اسلامیه، بی تا
71.گلاب و گل، علی انسانی، با مقدمه ی ساعد باقری، مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر
چاپ اول 1394
72.گلزار آصفی، هادی آصفی، با مقدمه ی حسین آهی، تصحیح عباس تفگری آرانی،
مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر چاپ اول 1389
73. مجالس المؤمنین، قاضی نورالله شوشتری نورالله مرقده، کتاب فروشی اسلامیه
چاپ چهارم 1377 شمسی
74 . مدینه شناسی، سید محمد باقر نجفی، تاریخ تالیف آبان 1354
75. مرقد عقیله ی بنی هاشم، محمد حسنین سابقی، ترجمه ی عیسی سلیم پور اهری،
ویراستار: میثم کریمی، با مقدمه و تصحیح استاد محقق علی اکبر مهدی پور،
انتشارات قدیم الاحسان چاپ اول 1394
76. مروج الذهب و معادن الجواهر، ابوالحسن علی بن حسین مسعودی ترجمه ی
ابوالقاسم پاینده، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم 1378 شمسی
77 . معارف و معاریف، سید مصطفی حسینی دشتی، چاپ دانش قم، چاپ دوم 1376
شمسی
78. معالی السبطین، شیخ محمد مهدی حایری، ترجمه ی رضاکوشاری، انتشارات
تهذیب چاپ پنجم 1392
79. معالی السبطین فی أحوال البطین الامامین الحسن و الحسین علیهما السلام، شیخ محمد
مهدی مازندرانی حایری، انتشارات شریف رضی طبع اول، بیتا
80. معانی الاخبار، شیخ صدوق (رحمه الله) ، تصحیح علی اکبر غفاری، مکتبة الصدوق، 1379
هجری قمری
81. مفاتیح الجنان، محدث قمی (رحمه الله) ، نشر اجود قم، چاپ چهارم 1390 شمسی
82. مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، تحقیق و ترجمه، بهراد جعفری انتشارات
جعفری راد، چاپ اول 1389
ص: 251
83. مقتل الحسین (علیه السلام) ، ابی المؤید الموفق بن احمد المکی، اخطب خوارزم (خوارزمی)
تحقیق علامه شیخ محمد سماوی، تصحیح دار انوار الهدی، چاپ پنجم 1431
قمری
84. مقتل جامع مقدم، سید محمد تقی مقدم، انتشارات مقدم چاپ سوم 1387
85. مناقب آل ابی طالب (علیهم السلام)، ابی جعفر محمد بن علی بن شهر آشوب مازندرانی،
تحقیق یوسف بقایی، انتشارات ذوی القربی چاپ دوم 1429 هجری قمری
86. مناقب علی بن ابی طالب علیهما السلام ، ابی الحسن علی بن محمد بن محمد واسطی شافعی
الشهیر بابن المغازلی، با ترجمه ی شرح حال مؤلف به قلم آیة الله العظمی سید
شهاب الدین حسینی مرعشی نجفی (رحمه الله) تصحیح و تعلیق محمد باقر بهبودی چاپ
خانه ی اسلامیه، چاپ دوم 1403 هجری قمری
87. منتخب التواریخ، حاج ملامحمدهاشم بن خراسانی (رحمه الله) ، تصحیح و مقدمه ی میرزا
ابوالحسن شعرانی (رحمه الله) موسسه ی مطبوعاتی علمی، 1352
88. منتهی الامال، شیخ عباس قمی (رحمه الله) ، انتشارات اسلامیه 1379 هجری قمری.
89. ناسخ التواریخ، در حالات حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) میرزا محمد تقی سپهر (رحمه الله) ،
انتشارات اسلامیه، چاپ دوم اردیبهشت 1363
90. نفس المهموم، محدث قمی (رحمه الله) ، انتشارات آدینه سبز چاپ دوم بهار 1392
92. نوائب الدهور فی علائم الظهور، آیت الله حاج سید محمد حسن میرجهانی
طباطبایی (رحمه الله) ، تحقیق سعید عرفانیان، محمد جواد اسلامی، انتشارات رسالت
چاپ اول 1392
92. نهج البلاغه، ترجمه ی استاد محمد دشتی، انتشارات زهد چاپ سوم 1380
شمسی
93 . ینابیع المودة لذوی القربی، شیخ سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، تحقیق سید علی
جمال اشرف حسینی، چاپ اسوه نوبت سوم 1430 هجری قمری
ص: 252
1. معصومه ی معصومین (علیهم السلام)، در زندگانی حضرت فاطمه ی معصومه علیها السلام و امام
زادگان مدفون در شهر مقدس قم.
2.گلزار آصفی
3. شکوفه های رسالت، آشنایی با امام زادگان ری، تهران و شمیرانات
4. پرنده ی بهشتی، نگاهی به زندگانی حضرت جعفر بن ابی طالب علیهما السلام (جعفر طیار)
5. مالک اشتر، مرد میدان و محراب
6. نفس نفیس در مباهله
7. آشنای ناشناخته (شرحی بر زیارت مفجعه حضرت زینب (علیها السلام))
ص: 253