سرشناسه:صافی گلپایگانی، لطف الله، 1298 -
عنوان و نام پدیدآور:نظام امامت و رهبری : امامت حضرت بقیه الله و نقش سازنده عقیده به امامت آن حضرت علیه السلام/ صافی گلپایگانی.
وضعیت ویراست:ویراست ؟
مشخصات نشر:قم: دفتر تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی، 1435 ق.= 1392.
مشخصات ظاهری:127 ص.
فروست:سلسله مباحث امامت و مهدویت ؛ 6.
شابک:35000ریال: 978-600-5105-76-6
وضعیت فهرست نویسی:فاپا
یادداشت:کتاب حاضر با عناوین مختلف توسط ناشران متفاوت در سالهای مختلف منتشر شده است.
یادداشت:کتابنامه: ص. [121] - 127؛ همچنین به صورت زیرنویس.
عنوان دیگر:امامت حضرت بقیه الله و نقش سازنده عقیده به امامت آن حضرت علیه السلام.
موضوع:امامت -- پرسشها و پاسخها
موضوع:رهبری (اسلام) -- پرسش ها و پاسخ ها
موضوع:مهدویت-- پرسش ها و پاسخ ها
شناسه افزوده:دفتر تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی
رده بندی کنگره:BP223/ص2ن6 1392
رده بندی دیویی:297/45
شماره کتابشناسی ملی:3327520
ص: 1
نظام امامت و رهبری : امامت حضرت بقیه الله و نقش سازنده عقیده به امامت آن حضرت علیه السلام
صافی گلپایگانی
ص: 2
پیشگفتار. 7
شانزده پرسش پیرامون امامت حضرت بقیة الله علیه السلام 13
پرسش 1: چرا کاوش برای شناخت امام واجب است؟ 15
پرسش 2: امامت چه مفهومی دارد و چگونه شرح و تفسیر می شود؟. 18
امامت برحسب اصطلاح. 20
پرسش 3: نظام امامت با «توحید» خداوند متعال چه رابطه ای دارد؟.. 24
امامت و رهبری.. 25
پرسش 4: چه نیازی به رهبری و نظام امامت و ولایت است؟. 31
پرسش 5: نظام امامت انتصابی است یا انتخابی؟.. 34
حکومت سلطنتی.. 35
حکومت انتخابی.. 41
معایب دموکراسی.. 43
پرسش 6: فرق امامت با رژیم انتصابی باندونگ چیست؟. 49
ص: 3
پرسش 7: چه مانعی دارد که حکومت اسلامی دو دوره باشد، نظام امامت، دموکراسی و شورایی؟. 54
مسئله اکثریت.. 59
شوراها 61
حاکمیت ملّی.. 64
پرسش 8: امام انسان مافوق، یا مافوق انسان است؟. 66
پرسش 9: آیا پیغمبر صلی الله علیه و آله امامت بعد از خویش را تعیین فرمودند؟. 77
پرسش 10: پیغمبر صلی الله علیه و آله چه کسی و چند نفر را به امامت منصوب فرمودند؟ 80
پرسش 11: آیا غیر از نام امام علی علیه السلام نام سایر ائمه علیهم السلام اعلام شده است؟ 83
پرسش 12: آیا انحصار به دوازده نفر مؤیّد دورة محدود و انتقال به دیگر نیست؟. 86
پرسش 13: آیا این ترتیب در امامت دوازده نفر موهم نظام وراثتی نیست؟.. 88
پرسش 14: آیا نظام امامت پس از امام حسن مجتبی علیه السلام تا ظهور حضرت مهدی علیه السلام تعطیل و از تصرف ممنوع خواهد ماند؟ 97
پرسش 15: آیا پیامبر به امامت حضرت مهدی علیه السلام مژده داده است 104
پرسش 16: دلایل امامت حضرت مهدی علیه السلام چند قسم می باشد؟ 105
تعلیقات.. 115
تعلیقه 1: بهترین تعبیر از جامعة اسلامی همان «امت» است. 117
تعلیقه 2: عدم انقطاع امامت در تمام اعصار. 118
تعلیقه 3: نهی امیرالمؤمنین علیه السلام از رفتار دهقانان انبار 119
تعلیقه 4: تأیید نظریة شیعه در امامت توسط فلاسفة مشاء و اشراق.. 121
کتاب نامه. 123
آثار حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی مدظله الوارف در یک نگاه. 130
ص: 4
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلْحَمْدُ للهِ الَّذِی یُؤْمِنُ الْخآئِفِینَ وَیُنَجِّی الصّالِحِینَ وَیَرْفَعُ الْمُسْتَضْعَفِینَ وَیَضَعُ الْمُسْتَکْبِرِینَ. وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلی سَیِّدِ خَلْقِهِ وَأَشْرَفِ رُسُلِهِ؛ أَبِی الْقاسِمِ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرِینَ؛ لا سِیَّما بَقِیَّةِ اللهِ وَحُجَّتِهِ عَلَی النّاسِ أَجْمَعِینَ.
قال الله تعالی:
﴿وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ * وَنُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَنُرِیَ فِرْعَوْنَ وَهامانَ وَجُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ﴾ (1)
ص: 5
ص: 6
ص: 7
ص: 8
بسم الله الرحمن الرحیم
شناختن و دانستن مفهوم و معنای صحیح دعوت و اصطلاحات هر مکتبی، در قبول یا رد آن دخالت تمام دارد، و بسا که همان تعریف صحیح و شناساندن درست در توجیه و واداشتن به باور و ایمان به آن کفایت کند و آنان را که ذهنی صاف و روشن و پاک از تعصب و لجاجت داشته باشند، از خواستن دلیل دیگر بی نیاز نماید.
مفاهیم و اصطلاحات و تعریفات دعوت اسلام، که در قرآن مجید و احادیث شریفه وارد شده است، این ویژگی را دارند. اسلام، توحید، نبوّت، عدل، امامت، معاد و سایر الفاظ و اصطلاحات اسلامی در قرآن مجید و احادیث، چنان تعریف و تفسیر می شوند که خودبه خود باورآفرین است؛ لذا بسیاری در آغاز طلوع خورشید درخشان اسلام تا حال، به مجرد شنیدن دعوت اسلام آن را پذیرفتند. به عکس تفسیرهای مغرضانه یا نادرست و ناآگاهانه موجب تحریف و قلب حقایق و ایجاد شبهه و ناباوری می شود و برای اینکه اصطلاحات و دعوت اسلامی از توجیهات ناروا و تفسیرهای غلط مصون بماند و کسی در مقام
بسم الله الرحمن الرحیم
شناختن و دانستن مفهوم و معنای صحیح دعوت و اصطلاحات هر مکتبی، در قبول یا رد آن دخالت تمام دارد، و بسا که همان تعریف صحیح و شناساندن درست در توجیه و واداشتن به باور و ایمان به آن کفایت کند و آنان را که ذهنی صاف و روشن و پاک از تعصب و لجاجت داشته باشند، از خواستن دلیل دیگر بی نیاز نماید.
مفاهیم و اصطلاحات و تعریفات دعوت اسلام، که در قرآن مجید و احادیث شریفه وارد شده است، این ویژگی را دارند. اسلام، توحید، نبوّت، عدل، امامت، معاد و سایر الفاظ و اصطلاحات اسلامی در قرآن مجید و احادیث، چنان تعریف و تفسیر می شوند که خودبه خود باورآفرین است؛ لذا بسیاری در آغاز طلوع خورشید درخشان اسلام تا حال، به مجرد شنیدن دعوت اسلام آن را پذیرفتند. به عکس تفسیرهای مغرضانه یا نادرست و ناآگاهانه موجب تحریف و قلب حقایق و ایجاد شبهه و ناباوری می شود و برای اینکه اصطلاحات و دعوت اسلامی از توجیهات ناروا و تفسیرهای غلط مصون بماند و کسی در مقام
ص: 9
شناخت دعوت اسلام و اصول و فروع آن، به گمراهی و ضلالت نیفتد، برحسب احادیث مأثور ثقلین و احادیث معتبر دیگر، قرآن مجید و اهل بیت علیهم السلام حجت و راهنمای امّت می باشند، در تعریف اسلام و ارکان دعوت آن، باید به قرآن مجید و سنّت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و احادیث شریفه اهل بیت علیهم السلام رجوع شود تا از انحراف و گمراهی مصون بمانیم.
تعریفات و ارشادات و شرح و بیان هایی که از این منبع باشد، صحیح و صددرصد اسلامی و اصیل است.
یکی از این اصطلاحات و الفاظ اسلامی، «امام» و «امامت» است که در قرآن مجید و احادیث و کتاب هایی که در علوم مختلف اسلامی نوشته شده، بسیار دیده می شود.(1) فرقه ناجیه(2)
و محقّه شیعه اثنی عشریه را «امامیه» می گویند؛ برای اینکه معتقد به وجود امام در هر عصر و زمان می باشند.
البته کم وبیش همه این عقیده را درک می کنند؛ امّا از آنجایی که آشنایی بیشتر با این عقیده سازنده و مفهوم امام و امامت و دانستن رابطه این عقیده با عمل و با نظام سیاسی و تابعیت از آن، کمال لزوم را دارد،
ص: 10
و نظر به اینکه برخلاف گمان برخی ناآگاهان، این مسئله و اصل اسلامی تنها یک مسئله عقیدتی نیست و به عمل و نظامی که مسلمان باید تابعیت آن را داشته باشد، ارتباط دارد، و بالاخره علاوه بر اعتقاد به امامت اشخاص و افراد معین، عقیده به نظام مستمرّ الهی است که بهترین و برترین نظام است، در این مقاله دررابطه با امامت حضرت بقیةالله، مهدی موعود، حجة بن الحسن العسکری(علیهما السلام) و نقش سازنده عقیده به امامت آن حضرت، به طور فشرده توضیحات و مطالبی به صورت چند پرسش وپاسخ در اختیار علاقه مندان گذاشته خواهد شد، و اضافه می شود که رسمیت یافتن حکومت شرعی و نظام اسلامی به اجرای احکام سیاسی و عدالت اسلام به تعهد و قبول پذیرش مردم از نظام امامت ارتباط دارد؛ لذا نشناختن امامت و امام زمان و نبودن در این نظام الهی مساوی است با بودن در نظام جاهلیت و رژیم های غیراسلامی، چنان که در حدیث شریف نبوی معروف است:
«مَنْ ماتَ وَلَمْ یَعْرِفْ إِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِیتَةً جاهِلِیَّةً»؛(1)
«هرکس بمیرد درحالی که امام زمان خویش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است».
ص: 11
ص: 12
ص: 13
ص: 14
پاسخ: کاوش برای شناختن امام به این جهت واجب است که حداقل این احتمال را دارد که وی شخصیتی باشد که اطاعت او به حکم خدا بر ما واجب و بر امور ولایت داشته باشد، و مفسر قرآن و مبین احکام و رهبر دین و دنیای مردم باشد.
با این احتمال، عقل ما را موظف می نماید که پیرامون آن به کاوش بپردازیم و او را شناسایی نماییم و اگر در این وظیفه مسامحه کنیم و چنین شخصیتی وجود داشته باشد و او را نشناخته باشیم، معذور نخواهیم بود و الزام عقلی و وجدانی داریم که دنبال این احتمال را بگیریم تا به نفی یا اثبات آن برسیم.
این بیان در لزوم شناختن پیغمبر و بلکه لزوم کاوش از وجود خدا نیز جاری است. هیچ کس معذور نیست که در برابر این گونه مسائل بی تفاوت باشد و باید برای هریک از این پرسش ها پاسخ داشته باشد.
ص: 15
صاحب و آفریننده این جهان کیست؟ آیا زندگی و حیات و به طورکلی عالم هستی، پوچ و پوک و لغو و باطل و ناامیدکننده است، یا بامحتوا و برحقّ و امیدبخش و در مسیر بقا و کمال است؟ خدای
تعالی بندگان را با نیازی که به هدایت دارند، چگونه هدایت کرده است؟ آیا به همان هدایت های عقلی و فطری اکتفا کرده، یا علاوه برآن، به واسطه افرادی به نام انبیا و پیامبران، آنها را به برنامه های اعتقادی و اخلاقی و عملی هدایت فرموده و حجت را بر مردم تمام کرده و لطفش را کامل نموده است؟ آیا برای رهبری بعد از پیغمبر، کسی را معین کرده است؟ و اگر معین کرده است، شخص تعیین شده کیست؟ اگر هم کسی بشر را متوجّه به این گونه پرسش ها ننماید، خودبه خود این سؤالات برایش پیش می آید.
علاوه براین، در مورد شناخت امام، قرآن و احادیث(1) نیز دلالت و صراحت دارند، مثل آیه:
﴿یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنکُمْ﴾؛(2)
«ای کسانی که ایمان آورده اید، خدای را اطاعت کنید و رسول و صاحبان امر از خویش را فرمان برید».
ص: 16
روشن است طبق این آیه، اطاعت ولی امر واجب است و آن، بدون شناخت او امکان پذیر نیست؛ ازاین جهت شناختن امام واجب است.
بنابراین هیچ کس در ترک معرفت امام و تحقیق و کاوش از این موضوع معذور نمی باشد.
ص: 17
پاسخ: امام و امامت، برحسب لغت مشتق از «اُم»؛ به معنای هر چیز است که چیزهای دیگر به آن ضمیمه و نسبت داده می شوند، و یا از او پیدا می شوند، یا الهام می گیرند(1)، و اطلاق امّت هم بر گروه و جماعتی که در یک امر اشتراک فکری و اعتقادی یا سیاسی یا مکانی یا زمانی یا زبانی دارند و به هم ضمیمه شده اند، ظاهراً از همین جهت است، و ترجمه و تفسیر امام به پیشوا و قائد و رهبر، همه به این ملاحظه است.
پس امام و امت و امامت، در معنا به هم نزدیک و وابسته اند. هرکجا که امّت هست، امام و امامت نیز هست و امت بی امام معنا ندارد، چنان که مردمی که در یک شهر و یک مکان مسکن دارند، یا اهل یک زمان و یک زبان باشند، درصورتی که از جهت سیاست و اجتماع و دین یکسان نباشند، ظاهراً اطلاق امّت بر آن مجاز است؛ چون
ص: 18
اطلاق «امام» بر زمان و مکان قابل توجیه نیست و بالاخره اطلاق امّت بر مردمی که پیشوا و امام و رهبر واحد داشته باشند، با معنای اصل موافق تر است و حقیقت است. لذا اطلاق امام بر پیغمبر و امام و اطلاق امّت بر پیروان پیغمبر و امام حقیقت است.(1)
امّا اطلاق امّت بر مردم فارس و روم و هند یا اصناف پرندگان و جانداران دیگر، یا پیروان تورات و انجیل، اگر مجاز نباشد، مثل اطلاق امّت بر پیروان پیغمبر و امام، ظاهر در معنای حقیقی نیست.
بنابراین، امّت به گروهی گفته می شود که به واسطه پیروی از امام واحد، همه هم قطار و به امام خود انتساب داشته و مقتدی باشند؛ و امام کسی است که این گروه به او منضم و منتسب و رهبر و پیشوا و مقتدای آنها باشد.
این هم ناگفته نماند، چنان که اشاره شد، برحسب لغت؛ «امام» بر هرکس که جماعتی به او انضمام و انتساب دارند - خواه امام حقّ و عدل باشد یا امام باطل و جور - اطلاق می شود؛ امّا وقتی به طورمطلق گفته شود، ظاهر در امام حقّ است؛ یعنی آن امام حقّ مقصود است.
این توضیحات برحسب لغت و مفهوم و معنای لغوی امام و امامت و امت است که بااین حال باید گفت: به تحقیق و بررسی و مراجعه به
ص: 19
کتاب های لغت و خصوصاً تأمّل بیشتر در آیات قرآن مجید و نهج البلاغه و دیگر احادیث نیاز دارد.
وقتی امامت به طور اطلاق و بی قید گفته می شود، پیشوایی و سرپرستی و وجود الگویی و نمونه برتر و عالی تر و نمایش یک مکتب است. به عبارت دیگر: مقصود از امامت در اصطلاح و هنگامی که بدون قرینه ای ذکر شود، در لسان قرآن و نهج البلاغه و سایر احادیث و روایات؛ منصب و مقامی است که خدای تعالی به افرادی از خواص بندگان شایسته خود، که انسان مافوقند، عطا می کند و دارندگان آن منصب، کارگزاران خدا و نگهبان امر و شرع خدا، و گواهان بر خلق خدا و دست پروردگان خدا و در قیامت، مدافع پیروان خود و شفعای آنها می باشند. وارد بهشت نشود مگر کسی که آنها را بشناسد و آنها نیز او را بشناسند، و وارد آتش نشود مگر کسی که آنها را انکار کند و آنها او را انکار نمایند.
کتاب خدا و سنّت پیغمبر صلی الله علیه و آله فقط توسط آنان شرح و تفسیر می شود. هرکس تند رفته باشد، باید به سوی آنها باز گردد
و آنان که کند می روند، باید خود را به امام برسانند.
ص: 20
امامان مانند نجوم آسمانند؛ هر زمان یکی از آنان از دنیا برود، دیگری قائم مقام او می شود.(1) اگر سخن بگویند حقّ و راست می گویند و اگر سکوت کنند، کسی بر آنان پیشی نمی گیرد.(2) درهای حکم و حکمت های خدا در اختیار امام است.
امام حیات علم و مرگ جهل است، بردباری اش از دانایی اش آگاهی می دهد و ظاهرش از باطنش. امام از حقّ و قرآن جدا نمی شود و قرآن و حق نیز از امام جدا نمی شوند.(3)
امامان ارکان اسلام و پناهگاه مردم می باشند و حقّ به واسطه آنها به نصاب و معیار خود قرار می گیرد. آنان راسخان در علم هستند، خدا آنان را برگزیده و بلند گردانیده است.(4) هرکس به امام تمسک جوید و در کشتی ولایت و ایمان به او بنشیند، نجات می یابد.(5)
آیات کریمه قرآن در شأن آنها نازل شده و گنج های علم خدا به آنها عطا شده(6) و زمین از وجود امام خالی نخواهد ماند. امام یا ظاهر
ص: 21
و آشکار است، یا غایب و پنهان از انظار.(1)
امام رهبر سیاسی و فکری و خلیفه خدا و حاکم و ولی امر است؛ یعنی همه این مقامات از شئون اوست.(2) او از جانب خدا ولیّ امر و حاکم و خلیفه است و اولویت به اموال و نفوس مردم دارد و بر اداره امور و کارها و احقاق حقوق و دفع و رفع ظلم و اجرای احکام و سیاسات و برقرارکردن عدالت در بین مردم و حفظ نظام و تأمین امنیت و آسایش خلق و عمران زمین و فراهم ساختن وسایل ترقّی و تعالی برای همگان، ولایت دارد. امر، امر او و فرمان، فرمان اوست.(3)
علمای کلام، «امامت» را تعریف فرموده اند که: ریاست بر کلّیه امور دین و دنیای مردم است به واسطه پیغمبر(4). نواحی شخصیت امام متعدد است و به اعتبار این نواحی، امام لقب خاص دارد. مثلاً یکی از القاب امام، خلیفةالله است؛ وقتی ازسوی خدا در نظر گرفته می شود،
وقتی ولی الله خوانده می شود، بیشتر نظر به وسعت و گسترش اختیارات و توسعه منطقه نفوذ امر او و اولویتش بر اموال و انفس
ص: 22
و جهات دیگر است. وقتی او را وصی می گویند، جنبه اختصاص او به پیغمبر و انتخاب او برای امور مربوط به پیغمبر و امام سابق و محرمیت او به اسرار و مأموریت های خاص و پاسداری از امانات مهمّ الهی در نظر گرفته می شود.
ص: 23
پاسخ: مسئله امامت از مسائل مهمی است که علاوه برآنکه خود اصل است، با سایر عقاید اسلامی مرتبط است و مخصوصاً از اصل توحید که مصدر اصول دیگر است، مایه و اصالت می گیرد. عقیده توحید در ابعاد و اقسام متعددی که دارد، خودبه خود عقیده به نظام الهی امامت را - طبق برداشتی که شیعه از آن دارد - فرا می گیرد، و میزان و معیار در تشخیص هر عقیده اسلامی، این است که به منبع صاف و زلال عقیده توحید اتصال داشته باشد.
از باب مثال: عقیده «نبوّت و وحی»، بر اساس همین عقیده به توحید و علم و حکمت و قدرت خداوند متعال استوار است.
وضع و تقنین قوانین، و تشریع شرایع و احکام و بالاخره تکلیف و الزام مردم به انجام یا ترک هر کار، فقط سزاوار خداوند متعال
ص: 24
است که مالک همه و حاکم بر همه است و به مصالح و مفاسد و ظاهر و باطن و تمام اسرار وجود این انسان (موجودی که بر خودش هنوز ناشناخته مانده) عالم و آگاه است؛ و بالاخره نبوّت ازجهت اصل و مصدرش، وحی خدای یگانه و ارتباط با غیب جهان و صاحب و مالک حقیقی و خالق عالم است؛ و ازجهت محتوا، تشریعات و اوامر و نواهی و طرح های تربیتی الهی برای ترقّی و کمال بشر است؛ و از جهت وظیفه و تکلیف، شخص نبیّ از جانب خدا مأمور و عهده دار ابلاغ آن به بندگان خداست. قوانین مختلف و نظام های گوناگون، علاوه براینکه از منبع های غیراصیل و غیرصالح و حاکی از استعلا و طغیان است، درجهت تفرقه و جدایی و تعدد مناطق نفوذ و موجب استبداد و استضعاف و سایر مفاسد نظام های مشرکانه و جاهلی نیز می باشد.
امامت و رهبری نیز در ابعاد متعددش، شعاع و شعبه عقیده توحید است و باید چنان که عالم تکوین دارای نظام واحد و قوانین واحد است، نظام تشریع و قوانین و اداره امور مردم نیز طبق آن واحد باشد و چنان که در آنجا غیر خدای یگانه و اراده و تقدیر او مداخله ندارد،
ص: 25
در محیط اختیار بشر نیز غیر برنامه های تشریعی الهی، برنامه دیگری مطرح نشود و احدی خودسرانه و مستبدّانه حقّ مداخله در امور مردم، و امرونهی حکومت بر آنها را نداشته باشد.
تمام حکومت ها و مداخلات و ولایت ها و تصرفات جزئی و کلی بشر باید به اذن خدا باشد تا همه در مسیر واحد، به سوی هدف واحد، به حرکت کمالی خود ادامه دهند.
غیر از نظام خدا، همه نظام ها طاغوتی و غیر از نظام امامت، همه شرک و طاغوت پرستی و استعباد و بی احترامی به حقوق انسان و حکمرانی بشر بر بشر و استعلا و استکبار است که نمونه آن، رژیم پلید دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهی ایران و رژیم های سوسیالیستی و دموکراسی موجود شرق و غرب است که از همه اعمال و برنامه ها و برخوردها و جنگ ها و حتی صلح هایشان، شرک و استضعاف و سلطه جویی و نفی حاکمیت و ولایت خدا آشکار است، در هریک از این نظام ها به شکلی و به اسمی ظلم و طغیان و سرکشی بشر خودنمایی می کند و تا این نظام ها بر جهان مسلط باشند و تا در جهان نظام مستمر امامت - که یگانه نظام الهی است - استقرار نیابد، این رژیم ها و این نظام های مشرکانه اگرچه اسم و هدفشان را عوض کنند، تحمیل بر بشر و موجب شدت فشار و تضادّهای اقتصادی و سیاسی و بحران های مختلف و تبعیضات گوناگون خواهند شد.
ص: 26
هم اکنون این حکومت های غیرشرعی برای ارعاب ملل ضعیف و حفظ نفوذ ظالمانه خود در کشورهای دیگر، در هر دقیقه ای یک میلیون دلار(1)
صرف مخارج سلطه گری خود می نمایند. نمونه این رژیم ها در دنیای ما، آمریکا و روسیه می باشند که هدف های ضدّانسانی و تجاوزشان به حقوق بشر مثل آفتاب روشن است.
این مظالم آمریکا در ایران، فلسطین و کشورهای دیگر مسلمان نشین و غیر مسلمان نشین است، که روی ستمگران بزرگ تاریخ را سفید کرده است. نمونه مظالم روسیه، تجاوز آشکارش به کشور ضعیفی مثل افغانستان است که شب و روز ارتش روس به مردم آنجا - که گناهی غیر از مسلمانی و دفاع از آب و خاک خود ندارند - یورش می برد و از زمین و هوا، مردم را قتل عام و روستاها را ویران و سکنه آنها را آواره می سازد.
واقعاً دنیای شرک، دنیای مسخره و مفتضحی است. دشمنان آزادی و حقوق بشر، مثل کارتر و برژنف، همه تجاوزات و خیانت ها را به اسم حمایت از حقوق بشر انجام می دهند. انور سادات و ببرک کارمل و کاسترو، رژیم های خود را - که وابسته به آمریکا و شوروی هستند - غیرمتعهد و غیروابسته می خوانند.
ص: 27
«تیتو» بیش از ربع قرن، خود را بر یک کشوری تحمیل کرد و آنچه توانست به مسلمان های یوگسلاوی ظلم و ستم نمود و حتی آنها را از انتخاب اسم های اسلامی برای فرزندانشان ممنوع کرد، همین امروز که مشغول نوشتن این نوشتارم، رادیو خبر مرگش را داد، برژنف و کارتر هرکدام بر اساس توسعه طلبی به دروغ از مرگش اظهار تأسف می نمایند.
این نظام ها همه جاهلی است و رهبران این نظام ها به هر شکل و هر اسم باشند، مستکبر و مشرک مآب می باشند. نابسامانی های دنیای کنونی، به واسطه این رژیم های ضدّخدایی و رهبران جاه طلب و ریاست دوست، از حدّ شرح و بیان خارج است. انقلاب اسلامی تا سرنگونی تمام این نظام ها ادامه دارد. حکومت و نظام صحیح، واحد و متکی به خدا و به قانون خداست که نشانی ها و علاماتش در قرآن مجید و احادیث معتبر مذکور است و حضرت رسول اکرم’ و امیرالمؤمنین علی علیه السلام عملاً آن را نشان دادند.
این حکومت، سلطنت و پادشاهی و سلطه فردی بر فرد یا افراد دیگر و خودکامگی و فرمانروایی نیست این حکومت امامت و مقتدا و اسوه بودن، و خلافت از جانب خدا و کار برای خدا و برای رضای او کردن است، که برحسب آیاتی مثل:
ص: 28
﴿إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً﴾؛(1)
«من تو را برای مردم امام قرار می دهم».
و
﴿إِنّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الاَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ﴾؛(2)
«ما تو را خلیفه در زمین قرار دادیم، پس میان مردم به حقّ حکم کن».
و نیز آیه:
﴿وَجَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا ﴾؛(3)
«و از ایشان امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت می کنند».
شأن و موضع و مقامی است که از جانب خدا به بندگان برگزیده اش اعطا شده است و در تمام اعصار ادامه داشته و خواهد داشت.(4)
و به این ملاحظه است که در نظام امامت، وقتی از جانب ولیّ امر، خواه شخص امام یا کسانی که از جانب او منصوب و معین شده اند و یا هریک از فقها که در عصر غیبت نیابت عامّه دارند، امری صادر
ص: 29
گردد، باید اطاعت شود و مخالفت آن، در حکم ردّ حکم خدا و شرک به خدا می باشد.
لذا در بعضی تفاسیر از آیه شریفه:
﴿فَمَن کانَ یَرْجُوا لِقآءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَلا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً﴾؛(1)
«پس کسی که به لقای (رحمت) پروردگارش امیدوار است باید نیکوکار شود و هرگز در پرستش خدا، احدی را با او شریک نگرداند».
تفسیری شده است که از آن استفاده می شود: شرک نورزیدن به خدا این است که در کنار نظام امامت که نظامی الهی است، نظامات دیگر و زمامداری دیگران را نپذیرد و برای امامان، که رهبران این نظام بوده و از جانب خدا ولایت بر امور دارند، شریک قرار ندهد.
ص: 30
پاسخ: امّا اصل نیاز جامعه به رهبری و مدیریت، یک امر بدیهی است، چون هیچ جامعه ای بدون رهبر، هیچ کاروانی بدون کاروان سالار و هیچ لشکری بدون فرمانده، بقا و دوام نخواهد یافت. نظام همه امور، در گرو وجود مدیریت صحیح است، لذا هر جمعیتی وقتی بخواهند تشکیل شوند، در بین خود رئیس و رهبری را انتخاب می نمایند. و این مسئله عملاً مورد اتفاق همه ملل بوده و هست، اگرچه در نوع و شکل آن و فردی یا گروهی بودن آن، تفاوت ها و نظرات مختلف دارند.
و امّا خصوص نظام امامت و ولایت، پس نیاز به آن برای آن است که نظامات دیگر، هیچ یک مقاصدی را که بشر از یک نظام سالم و عدل انتظار دارد، برآورده نمی کنند و در هیچ یک از آنها، اصل حکومت اصلح و افضل، و اصل نفی استضعاف و عدم تجاوز به
ص: 31
حقوق دیگران، مراعات نمی شود. نظاماتی که در طرف افراط وتفریط قرار دارند یا فقط جنبه حیوانی بشر را ملاحظه می نمایند
و حکومت و سازمان های آن، مانند یک مؤسسه دامداری مدرن، برآورنده نیازهای حیوانی بشر می باشند که اگر راست بگویند و به این مقدار تعهد خود عمل کنند (با اینکه عمل نمی کنند) در برابر کار و زحمت و فرمان بری انسان ها در کارخانه و سازمان های کشاورزی، خوراک و پوشاک و قرارگاهی به آنها می دهند، یا چنان او را آزاد می سازند که به اسم آزادی، هر عمل ضدّشرف و انسانیت را مرتکب شود و برای ثروت اندوزی از هر جنایت و خیانت روی نگرداند. این حکومت ها دنیا را سرگردان و بشر را از زندگی ناامید و در امواج نگرانی ها و خطرات و ناآرامی غرق ساخته است که محصول آن تمدن منهای انسانیت کنونی است.
امروزه با این تحولات بزرگی که پس از گذشت چهارده قرن از ظهور اسلام در دنیا واقع شده و مکتب های سیاسی و اجتماعی گوناگون که عرضه شده، نواقص و معایب این نظام ها بیشتر ظاهر شده و معلوم گردیده است که اینها دردهای واقعی بشر را درمان نخواهند کرد و یگانه وسیله رفع این ناآرامی ها و دلهره ها و تبعیضات، رفتن به پناه نظام الهی است. بنابراین حاجت به این نظام هر روز محسوس تر
ص: 32
می شود و ناکامی ها و بی عدالتی ها با این نظام در حدی که ممکن است پایان می پذیرد.
یقیناً بشر پس از اینکه از این نظامات مأیوس شده و همه را آزمایش کرد، به سوی نظام امامت روی خواهد آورد، نظامی که نمونه آن، حکومت متواضع علی و روش علی، و زندگی حقّ پرستانه علی و عدالت و تقوای علی، سربازی علی، صراحت لهجه و شجاعت علی، کار و کوشش علی، پایداری و فداکاری علی علیه السلام است.
نظامی که شرط رهبری آن، عصمت و صلاحیتی است که هرکس از جانب خدا و پیغمبر، به رهبری آن منصوب شد، واجد این صلاحیت است و بدون معرفی خدا و پیغمبر، کشف و تشخیص آن با وسایل دیگر قابل اعتماد نبوده؛ بلکه اکثراً خلاف واقع می شود.
ص: 33
پاسخ: این نظام، چنان که از پاسخ به پرسش های قبل معلوم شد، هیچ یک از این نظام ها نیست و ویژگی هایی که دارد، در هیچ یک از این نظام ها دیده نمی شود. اساس این نظام، چنان که تذکّر دادیم، این واقعیت و حقیقت است که مالک همه و حاکم و سلطان بر همه و صاحب اختیار واقعی و حقیقی همه، در همه چیز خداست؛ حکومت مختص اوست و قانون و شریعت و برنامه دولت و حکومت، همه از جانب او باید تعیین شود. هیچ کس بدون اذن او حقّ حکومت ندارد و حتی در منطقه وجود خودش نیز در حدود اذن او اختیار و حق مداخله دارد.
این نظام سلطه یافتن و سلطه داشتن و زیاده جویی و توسعه طلبی
ص: 34
و جاه طلبی و تأمین منافع یک فرد یا حزب یا یک ملّت؛ و تصرف بازارهای دیگران نیست، فقط فایده و غرض و فلسفه ای که در این نظام از حکومت منظور است، اقامه دین، اجرای
برنامه های اسلام و عدالت و امر به معروف و نهی از منکر و ترقّی و رشد فکری و تهذیب و تربیت نفوس و تکمیل افراد در معارف و علم و عمل و عمران زمین و تأمین رفاه و آسایش تمام بندگان خدا و متّحدکردن مردم است که قرآن در این زمینه می فرماید:
﴿اَلَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الأرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ﴾؛(1)
«آنان که اگر در زمین تمکنشان بخشیم، نماز برپای دارند و زکات دهند و امر به معروف کنند و نهی از منکر نمایند».
برنامه این نظام شرعی و الهی و ماهیت و حقیقتش با آن حکومت ها فرق بسیار دارد، حقیقتش خلافةالله(2) و برنامه اش احکام الله است.
حکومت استبدادی و سلطنتی موروثی همان است که فردی با
ص: 35
کودتا یا جنگ و خون ریزی بر ملّت و منطقه ای مسلط می شود و خود را حاکم بر آن ملّت می خواند و برای خود این حقّ را قائل می شود که فرزندش را بعد از خود حکومت بدهد تا چیزی را که خودش نداشت، از او به ارث ببرد.
در اینجا هیچ معیاری جز هوای نفس پادشاه در بین نیست و چیزی که در آن ملاحظه نمی شود، مصلحت عموم است. این یک انتصابی است از جانب کسی که خودش مقامی را که از آن انتصاب می کند، غصب کرده است و آنچه را خود ندارد، به دیگری می سپارد، انتصابی است که به آن، امثال هلاکو و هرمز و محمّدرضا پهلوی و پادشاهان خون خوار و جلاد و عیاش و هرزه و میگسار و بی شرف روی کار می آیند. اینان برای اینکه مغلطه کاری کنند، حکومت را یک موهبت الهی شمردند و خود را «ظلّ الله» خواندند؛ امّا کسی به آنها نگفت، یا اگر گفت زندانی یا کشته شد، کسی به آنها نگفت که حکومت موهبت الهی است و به کسانی که لیاقت و شایستگی آن را داشته باشند، اعطا می کند. و چنان که قرآن مجید می فرماید:
﴿لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ﴾؛(1)
«عهد من به ظالمان نرسد».
ص: 36
ستمکاران به موهبت الهی نمی رسند. کسی به آنها نگفت که آنچه شما مدعی آن می باشید و امثال «بوسوئه ها» برای «لویی»های فرانسه و دیگران برای دیگران گفتند و خواستند سلطنت این خودکامگان را توجیه نمایند و از تنفر طبعی مردم از حکومت سلاطین بکاهند، موهبت الهی نیست.
و پاسخ به این پرسش نمی شود که: چرا افرادی با نداشتن ارزش های انسانی و عدم برتری اخلاقی و فضیلت علمی، باید بر مردم مسلط باشند که مطلق العنان هرچه اراده می کنند، انجام دهند و امرونهی و فرمانشان نافذ باشد و مسئول کسی نباشند و کارشان قاعده و قانونی نداشته باشد و هیچ محکمه ای نتواند آنها را محاکمه کند و مافوق محکمه و دادگاه باشند؟ چرا آنها سزاوارتر به حکومت از دیگران هستند؟ و چرا مردم در برابر آنها و در برابر مجسمه و عکس و تمثالشان تعظیم و کرنش کنند و به حال رکوع و بلکه سجود به خاک بیفتند و آنها را بپرستند، تاحدی که خاقانی بگوید:
این است همان ایوان، کز نقش رخ مردم
خاک درِ او بودی، دیوار نگارستان
و خواجوی کرمانی بگوید:
نه کرسی فلک نهد اندیشه زیر پای
تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان دهد
ص: 37
و چرا و چرا؟
لذا در پاسخ این چراها، این نظر را اظهار کردند، و آنچه را که نمی تواند به خدا نسبت پیدا کند، به خدا نسبت دادند، و به خدا افترا
زدند و گفتند: سلطنت ودیعه الهی است که به امثال ضحّاک و چنگیز و هلاکو و معاویه و یزید و دیگر خون آشامان تاریخ اعطا می کند. دیگر فکر نکردند این افرادی که در طول تاریخ ملل حکومت یافتند و جنایت های بزرگ و قتل عام شهرها و کشورگشایی ها و استعباد و غارت ملل مغلوب را افتخار خود شمردند و از رحم و انصاف بی بهره بودند، چگونه مشمول موهبت الهی می شدند و این چه موهبتی است که این آثار شوم را دارد؟! اگر طاعون و وبا و سرطان موهبت باشد، باز هم این حکومت ها موهبت نیست.
قرآن مجید در یک جمله کوتاه چه رسا و جامع فرموده است:
﴿إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ﴾(1)
این حکومت ها با نظام امامت و در دو قطب مخالف و متضاد قرار دارند. مظاهر حکومت های سلطنتی پایتخت هایی مثل مداین و اصطخر و دمشق و بغداد و غرناطه و قاهره و آکره و روم و اسلامبول و پاریس
ص: 38
و پکن و توکیو و لندن تا تهران و اصفهان، و کاخ هایی مانند کاخ اکبرشاه و کاخ های تیسفون و اهرام مصر و صدها بناهای تکبرانگیز دیگر است. مظاهر نظام امامت، مدینه متواضع محمّد صلی الله علیه و آله و زندگی ساده و بی پیرایش و بی تجمل او، و کوفه علی علیه السلام و خانه محقری که حتی از اثاث و فرش عادی خالی بود، می باشد.(1)
در جنگ بدر که مسلمانان به تعداد نفرات مرکب نداشتند، پیغمبر صلی الله علیه و آله نیز مانند سربازان که به نوبت سوار و پیاده می شدند در نوبت خود پیاده می رفت و هرچه اصرار و خواهش می کردند که سوار باشد، نمی پذیرفت.(2) علی علیه السلام خودش با دست خویش کفشش را وصله می زد(3) و لباس وصله دار می پوشید و از تشریفات ملوکانه نه فقط بیزار بود، که سخت در هراس بود. داستان دهقانان انبار با آن حضرت
ص: 39
را که در نهج البلاغه نیز مرقوم است، بخوانید تا به حقیقت نظام امامت و برنامه های آن تا حدی آشنا شوید.(1)
این نظام به خدا نسبت دارد و باید به خدا نسبت داده شود، هم موهبت الهی و هم امانت الهی است، رجال الهی فقط شایسته آن می باشند که این امانت به آنها سپرده شود.
این حکومت مانند نبوّت و رسالت است که با زور سرنیزه و فشار و اختناق و انتخاب مردم به دست نمی آید. آنکه سلاطین و رؤسای حکومت های مختلف دارند، نه موهبت الهی است و نه امانت اوست، محال است که موهبت های الهی از قماش این سلطنت ها و سلطه ها و صدرها و مدیرکل ها باشد.
اینها اعتبار ابلیسی و دام های شیطانی است که در برابر هر حقی باطلی می سازد و مردم را از حقّ منحرف می کند. نباید حقّ را به باطل قیاس کرد و انتصاب خدایی را به انتصاب شیطانی اشتباه نمود، و هر دو را چون انتصاب است، بدون توجّه به مصدر انتصاب همانند گرفت. چنان که سایر نظامات شرعی را نیز نمی توان به این علّت که در برابر آنها باطلی ساخته اند، کنار گذاشت؛ مثلاً چون عبادت خدا و عبادت بت هر دو عبادت است، عبادت خدا را ترک کنیم، یا چون به مالکیت غیرشرعی مالکیت
ص: 40
می گویند، یا چون به ازدواج های غیرشرعی ازدواج می گویند، اصل مالکیت و ازدواج مورد ایراد واقع می شود.
حکومت انتخابی نیز به گونه دیگر، مفاسد و معایبش کمتر از رژیم های استبدادی و پادشاهی نیست. این رژیم بر اساس پذیرش اعتبار اکثریت آرا از سوی همه، نظامی است که مانع از استبداد فردی شمرده شده است و به اصطلاح، حکومت مردم بر مردم است و مبنایش اصالت خود انسان و جدابودن سیاست از روحانیت و دین از دنیاست، در مقابل نظام اسلام و امامت که مبنایش اصالت حکومت «الله» و جدانبودن روحانیت از سیاست و دین از دنیا و قانون از وحی خداست. اساس این نظام این است که: «دین» قانون عقیده، سیاست، حکومت و نظام، اخلاق، اقتصاد و برنامه های روح و جسم و فرد و اجتماع است.
بنابراین نظام دموکراسی و انتخابی، به آن معنای مطلقی که در غرب دارد و به قوة مقننه و قضائیه و مجریه تقسیم می شود و هیچ شرطی ندارد، ازنظر اسلام قابل قبول نیست.
البته پس از آنکه مسئله خلافت پیغمبر صلی الله علیه و آله به آن شکل در سقیفه
ص: 41
بنی ساعده، از مسیر تعیین شدة الهی خارج شد و خواستند به آن صورت مشروع بدهند، مدعی شدند که بر اساس اجماع امت انجام گرفت و اجماع امّت حجت و معتبر است، ادعایی که نه واقعیت داشت و نه با این نظام دموکراسی و اکثریت مطابقت دارد.
اجماع اگر اعتبار داشته باشد، اجماع تمام امّت یا اهل حلّ و عقد است و در حصول آن شرط است که همه اجماع داشته و متفق باشند و این غیر از اکثریت است که نظام دموکراسی بر آن متّکی است. به علاوه در موضوع خلافت ابو بکر اجماعی حاصل نشد، مضافاً بر اینکه خود او هم این نظام را عملاً رد کرد و به نظام انتصابی بشری که مجوز شرعی نداشت، رو آورد و عمر را ولیعهد و جانشین خود ساخت.(1)
بعد از او هم، عمر شورای شش نفری را تشکیل داد و از زمان حکومت معاویه به بعد، رسماً نظام پادشاهی و سلطنتی برقرار شد.
بنابراین دموکراسی باتوجّه به ماهیت و معایب آن، اصالت اسلامی ندارد و اگر در بعضی کلمات دیده می شود که بر شورا یا بیعت استدلال شده، با ملاحظه بیانات دیگر که در آنها به صراحت این مبدأ
ص: 42
رد شده است، به طور مماشات و جدل و برای اقناع و اثبات حقانیت، حتی طبق رأی و عقیده طرف است و الّا در اسلام غیر از نظام امامت، نظام دیگری مطرح نیست که امتداد زمامداری و ولایت پیغمبر’ است و همان گونه که در حیات پیغمبر غیر از زمامداری آن حضرت، نظام دیگری قابل طرح نبود، بعد از پیغمبر نیز همان نظام و همان ولایت ادامه می یابد.
اوّل این است که: چون بر مبنای اصالت رأی خود انسان و عدم تعهّد دینی و عدم اعتماد به رهنمودهای الهی است، پشتوانه وجدانی و عقیدتی ندارد و چنان نیست که رأی دهندگان وجداناً خود را مسئول بدانند که فرد لایق تر و شایسته تر را انتخاب کنند و تحت تأثیر اغراض شخصی و عوامل مختلف قرار نگیرند و جاه طلبی و علاقه به شخصی یا به بُرد یک حزب و باخت حزب دیگر، در نامزد شدن نامزدها دخالت نداشته باشد، یا نمایندگان در اظهاررأی فقط به حقّ و عدالت نظر داشته باشند.
هرگز چنین نیست! چیزی که در این مجالس کمتر مطرح است، حقّ و عدالت است و بهترین نمونه، سازمان ملل است که بااینکه در سطح عالی تر است، اکثر یا همة نمایندگان در رأی دادن، ملاحظات خصوصی
ص: 43
و جبهه بندی های سیاسی را می نمایند. اگر پیشنهادی را «وتو» می کنند، اگر سخنرانی و داد و فریاد می نمایند، و برای حقوق ملّت های ضعیف دلسوزی می کنند، غیر از بازی های سیاسی چیز دیگر نیست.
مثلاً روسیه؛ اگر از فلسطینی ها به ظاهر پشتیبانی می نماید، یا از جنبش های به اصطلاح آزادی بخش حمایت می کند، غرضش نه آزادی فلسطین و نه رهایی ملّت های مستضعف است؛ بلکه برای این است که آمریکا را بکوبد و نفوذ خود را گسترش دهد. اگر اسرائیل جزء اقمار روس بود، حکومت روسیه همین عمل آمریکا را با مردم فلسطین می کرد. همچنین آمریکا اگر تجاوز نظامی روسیه به افغانستان را محکوم می کند و سروصدا راه می اندازد و خروج فوری نظامیان روسیه را از افغانستان می خواهد، نه به خاطر ملّت ستم دیده افغانستان و مظالمی است که نظام حاکم روسیه در آنجا مرتکب می شود؛ بلکه برای این است که منافع خودش را در خطر می بیند و الّا خودش هرکجا لازم باشد، به همین عمل روسیه؛ بلکه بدتر از آن دست می زند.
غرض این است که: از این سازمان های بین المللی معلوم می شود: وقتی نظامی پشتوانه ایمانی و عقیدتی نداشته باشد، بازیچه دست مفسدین و متجاوزین می شود.
دوم از معایب دموکراسی این است که: رأی اکثریت، خواه حزبی
ص: 44
باشد یا غیرحزبی، همیشه موافق مصلحت نیست؛ بلکه غالباً رأی اقلّیت ها اگر وابسته نباشند، به صواب نزدیک تر است، خصوصاً اگر از جهت کیفیت بیشتر مورد اعتماد باشند. مثل اینکه در یک مسئله سیاسی یا حقوقی، متخصصان سیاست و حقوق با اینکه در اقلّیت می باشند، رأیشان مخالف اکثریت باشد.
سومین ایراد بر این رژیم این است که: اگر اکثریت مثلاً هشتاد درصد رأی به نظام اکثریت و به اصطلاح حکومت مردم بر مردم دادند و بیست درصد مخالف بودند، چه مجوزی برای تحمیل رأی هشتاد درصد بر بیست درصد دیگر خواهد بود؛ و به فرض که صد در صد افراد جامعه ای نظام اکثریت و هر نظام دیگر را پذیرفتند، چرا افرادی که بعد به سن بلوغ می رسند، درصورتی که در اقلّیت باشند، محکوم به قبول آن نظام باشند؟
این خود استبداد و استضعافی است که اگرچه مفاسد استبداد مطلق را ندارد؛ ولی جز به عنوان دفع افسد به فاسد نمی توان آن را پذیرفت، بااینکه دفع افسد به فاسد، در صورتی منطقی و عقلایی است که چاره منحصربه فرد باشد، درصورتی که باوجود نظام کامل شرعی و الهی، هیچ گونه ناچاری در قبول این استبداد و استضعاف نیست.
چهارم این است که: در نظام اکثریت، مسئله اکثریت حقیقی و آرای
ص: 45
اکثریت افراد مطرح نیست و به هیچ وجه اعتماد و اطمینان به حصول این جهت فراهم نخواهد شد؛ زیرا در نظام اکثریت، که مثلاً نود درصد یک جمعیت ده میلیونی به آن رأی داده باشند، اگر حزبی هم باشد و تک حزبی هم نباشد و دو حزب یا بیشتر داشته باشند و به اکثریت نسبی یا مطلق، یکی از احزاب در انتخابات پیروز شوند، این پیروزی در صورت اکثریت نسبی، مربوط به اکثریت جامعه نیست، و در صورت اکثریت مطلق هم با توجّه به اینکه در اصل نظام، آرای موافق به صددرصد نرسیده باشد، در بعضی موارد اکثریت حاصل نمی شود.
در نظام تک حزبی نیز همین اشکالات هست و در آرای مجالس و کنگره ها و شوراها نیز این اشکالات بیشتر است. گاه می شود یک رأی در کل و با احتساب آرای رأی دهندگان به هر نماینده ای که کاملاً در اقلّیت است، به صورت اکثریت قانونیت پیدا می کند و حاصل این است که: در این نظام اکثریت و شورایی و به اصطلاح دموکراسی نیز، رأی اکثریت واقعی غالباً به دست نمی آید.
و اگر فرض شود: رأی اکثریت به مصلحت نزدیک تر است (بااینکه همیشه چنین نیست)، در این نظام رأی اکثریت واقعی ملاک اعتبار نیست و الّا باید آرای نمایندگان در اندازه اعتبار، به کثرت و قلت انتخاب کنندگان آنها مربوط باشد. بنابراین در اکثریتی که می گویند
ص: 46
و حکومت مردم بر مردمی که از آن دم می زنند، مسئله اکثریت واقعی معیار نیست، چنان که رسیدن به مصلحت واقعی و حکومت اصلح نیز موردنظر نیست؛ بلکه معیار، یک اکثریت قراردادی و اعتباری است که به عذر ضرورت آنهایی را که آن حکومت و نظام را می پذیرند، قبول می نمایند، بااینکه معلوم و یقین است که در بسیاری از موارد؛ بلکه اکثر موارد مخالف اکثریت می شود و به این ترتیب از نظام و رأی اکثریت به نظام و رأی اقلّیت می روند.
پنجم این است که: اگر انتخابات آزاد باشد، و دولت هیچ گونه مداخله ای در انتخابات ننماید، از اعمال نفوذهای دیگر و مداخله سایر متنفّذین، مثل صاحبان کارخانجات و نویسندگان حتی خوانندگان و نوازندگان و بلکه در بعضی کشورها از فواحش نیز مصونیت نخواهد داشت و بالاخره دموکراسی و انتخاب، به هر شکل که باشد، اطمینان بخش نیست؛ بلکه چنان که می بینیم تقلب و تزویر و تبلیغ و اغفال انتخاب کنندگان در آن رایج است که ماجرای «واتر گیت»، یکی از نمونه های بارز آن است. حتی طبق بعضی روزنامه ها، برای انتخاب «نیکسون» رئیس جمهور اسبق آمریکا، از نفوذ فواحش در مشتریانشان نیز استفاده شده بود.
سایر کشورها نیز وضعی مشابه آمریکا یا بدتر از آن دارند. چندی
ص: 47
پیش بود که هیئت حاکمه انگلستان به کثیف ترین آلودگی های شهوانی که موجب فاش شدن اسرار سیاسی و رسوایی حکومت شد، متهم گردید. تا حدی که پیشنهاد شد برای هیئت حاکمه که دست بردار از فحشا نیستند، فواحش و فاحشه خانه های خصوصی تهیه کنند تا تحت کنترل باشند، و اسرار سیاسی در معرض دستبرد فواحش جاسوس قرار نگیرد.
این گونه است وضع انتخابات دموکراسی، در به اصطلاح دموکراسی ترین ملّت ها و این است شرافت و فضیلت کسانی که در انتخابات آزاد آنجاها انتخاب می شوند که بیش از این نیاز به بیان نیست.
روزبه روز ماهیت این نظام ها و رژیم ها و مکتب های غیرالهی و ناتوانی آنها از نجات دادن بشر از نابسامانی ها بیشتر می شود، و شرق و غرب با مکتب های مادی و الحادی و سیاست های ضدبشری بهتر شناخته می شوند و بشریت به سوی گم گشته خود روی می آورد و انتظار یک انقلاب بزرگ جهانی و اسلامی را می کشد که او را از این سلطه های فرعونی و از این رژیم های به اسم دموکراسی یا انقلابی و سوسیالیستی نجات بخشد.
منشور سازمان ملل حرف است
چون نیستش حقیقت و مبنایی
آوازه عدالت و آزادی
اسم است و هیچ نیست مسمایی
ص: 48
پاسخ: انقلاب های بزرگ که برای متحوّل و دگرگون کردن یک وضع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی به وجود می آید، باید به یک نظام غیراستبدادی منتهی شود که حتی رهبران انقلاب هم نتوانند در شکل انقلاب، استبداد دیگری را بر مردم تحمیل نمایند.
از سوی دیگر در بعضی موارد دیده می شود جامعه ای که انقلاب کرده، استعداد انتقال فوری به حکومت دموکراسی را ندارد، یا به واسطه اینکه رشد جامعه در این حدّ نیست، یا برای اینکه اعمال نفوذهای خارجی مانع می شود که انتخابات آزاد انجام بگیرد، در نتیجه مشاهده می شود که اگر بخواهند فوراً انقلاب را به حکومت مردمی تبدیل و به قول خودشان به مردم منتقل کنند، اصل هدفشان از انقلاب، مثل استقلال سیاسی یا فرهنگی از بین می رود و وابستگی و استبداد
ص: 49
سابق به صورت دموکراسی ادامه می یابد. لذا این انقلابیون آمدند و این طرح را دادند که برای ادامه انقلاب و آماده شدن
یک ملّت برای حکومت دموکراسی کامل، رهبر انقلاب یک فردی را که آشنایی کامل به انقلاب داشته باشد و بتواند انقلاب را در مسیر خود راهنمایی کند و در این دوره انتقال جامعه را آماده سازد، به ملّت معرفی نماید تا او را به رهبری انتخاب کنند.
حال این نظر تاچه حدّ صحیح است و آیا با این توضیحات، این رژیم انتقالی از دیکتاتوری خارج می شود یا نه؟ و آیا درصورتی که انتخاب شخص معرفی شده الزامی باشد، این حرف که یک نسل جامعه از حقّ خود محروم شوند و به حکومتی که نمی خواهند تن در دهند، برای اینکه نسل آینده حکومت دموکراسی داشته باشند، چگونه توجیه می شود؟ و اگر الزامی نباشد، این دوره انتقال نخواهد بود و خطر اینکه مردم تحت نفوذ عواملی، دیگری را که ناآشنا به انقلاب است، انتخاب نمایند و به تبع آن، انقلاب از مسیر خود منحرف شود، دفع نخواهد شد. فعلاً در مقام برشمردن نواقص و معایب این نظر نیستیم، اجمالاً می خواهیم این مطلب را بگوییم: آن انقلاب هایی که در کنفرانس باندونگ مطرح شده، انقلاب های رهایی بخش به منظور باز پس گرفتن اختیارات غیرمشروع از زمامداران مستبد و برقرارکردن حکومت ملّی
ص: 50
و به اصطلاح دموکراسی است که در ملّت های عقب مانده و استعمارزده آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین واقع شده و می شود.
امّا در انقلاب اسلامی که تداوم دارد و همیشه بوده است، آن چیزی که محرّک و الهام بخش انقلابیون اسلام خواه است، همان ایمان به حکومت «الله» و رهنمودهای سیاسی قرآن و سیره حضرت رسول صلی الله علیه و آله است که خواست واقعی توده های مسلمان بازگشت حکومت «الله» و نظام اسلام است.
پس این انقلاب با معیارهای اسلامی که دارد، هدفش برقراری نظام شرعی و الهی خواهد بود. این انقلاب که با الهام مستضعفان از آیاتی مثل آیه:
﴿وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ﴾؛(1)
«و اراده داریم بر آنان که در زمین به استضعاف کشیده شدند منّت نهیم».
و نیز آیه:
﴿وَنُرِیَ فِرْعَوْنَ وَهامانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا کَانُوا یَحْذَرُونَ﴾.(2)
ص: 51
و صدها آیات حرکت بخش و انقلاب آفرین به وجود می آید، هدفش مشخص و عالی تر و سازنده تر از انقلاب های عادی است.
نظام امامت، نظام انقلابی تداوم انقلاب اسلام و امتداد رسالت اسلام است، و برای انتقال قدرت و مقدّمه انتقال به رژیم دیگر نیست؛ زیرا چنان که گفتیم، نظام امامت، نظام اوّل و آخر و همیشه جاودان است، چنان که حکومت «الله» بر کلّ عالم هستی و بر اجزای آن، حکومت دائم و غیرقابل زوال است.
نظام مختص به ملل عقب مانده نیست، نظام همه جوامع و رهبر همه انسان هاست. ملل عقب مانده را به جلو می راند و ملل پیشرو را رهبری می نماید و به آنها محتوای انسانی و شرافتمندانه می دهد. دنیا هرچه جلو می رود، با نظام امامت و وحدت حکومت و قانون واحد روی موافق بیشتر نشان می دهد، چنان که به آن اشاره کردیم و تا حال آزمایش شده و پس از این هم آزمایش خواهد شد.
دموکراسی حکومت ایده آل و تمام انسانی و نمونه و موافق با اندیشه های متعالی بشر و حتی چنان که می گویند، حکومت مردم بر مردم نیست و آنچه دیده می شود، انحطاط های گوناگونِ حکومت ها، ملّت را تهدید می کند و جهان را به سوی جنگ و کشتار و محو مدنیت پیش می برد و نشان می دهد که این نوع حکومت ها
ص: 52
انسانی نیست تا حکومت «الله» را که در نظام امامت تجلّی می کند، مقدّمه آن بدانیم.
رژیم رهبری انقلابی که مقدمه دموکراسی خوانده می شود، خود اصالت و موضوعیت ندارد؛ امّا نظام امامت، که هر انقلابی در صورتی ناجح و پیروز خواهد شد که به آن برسد، مقدمه نیست و از آغاز بوده و تا پایان خواهد بود.
نظامی که رهبری محمّد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام را دارد، هرگز مقدمه نظامی که زمامداران معلوم الحال کشورهای به اصطلاح متمدّن و پیشرفته شرقی و غربی، رهبری آن را دارند، نخواهد بود، تا کسی آن را به رژیم های انقلابی معاصر آفریقا یا جاهای دیگر قیاس کند. لذا فردی مثل «روسو» می گوید: دنیای کنونی به رهبری مانند محمّد صلی الله علیه و آله نیازمند است؛ زیرا فقط چنان رهبر الهی و چنان نظامی که رهبران آن مانند محمّد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام باشد، می تواند کشتی متلاطم و طوفانی شده بشریت را از امواج فتنه ها و طوفان های گوناگون نجات دهد.
ص: 53
7- چه مانعی دارد برای حکومت اسلامی دو دوره معتقد باشیم، دوره نخست: حکومت انقلابی و نظام امامت، و دوره دوم: دموکراسی و شورایی، چنان که بسا باشد بتوانیم این دو دوره ای بودن را از آیات و احادیث استفاده کنیم؟
پاسخ: اوّلاً، لازمه گفتار این است که: نظام دوره نخست که مطمئن تر و رهبرانش از دیگران فاضل تر و کامل تر و به صفات امامت و پیشوایی آراسته اند، جای خود را به نظام دوره بعد که هیچ تضمینی برای صلاحیت رهبران و شایسته تر بودن آنها از دیگران وجود ندارد، بدهد و بنابراین بشریت از عصر حکومت افضل (دوره نخست) به عصر حکومت غیرافضل (دوره دوم) منتقل خواهد شد و به جای ترقّی، تنزل خواهد کرد و در معرض آن قرار گیرد فردی که از جهت فهم و شعور و بینش و لیاقت و کفایت از دیگران کمتر باشد، بر همه و بر
ص: 54
کسانی که از او فهمیده تر و کافی تر و داناتر باشند، حکومت و رهبری یابد، و این چیزی است که اسلام آن را نمی پذیرد و عقل سالم نیز آن را رد می کند.
ثانیاً، گفته می شود: اگر غرض از رژیم رهبری انقلابی، رسیدن به رژیم دموکراسی از قماش همین دموکراسی ملّت های به اصطلاح پیشرفته باشد که رهبرش کِنِدی ها و جرالد فوردها، و بانوی اولش ژاکلین کِنِدی و اوناسیس و همسر فورد باشد، نیازی به رهبری انبیا و راهنمایی آنها و سیستم حکومت و زمامدارای نیست، همان گونه که در آنجاها این گونه رژیم ها بدون رهبری انبیا برقرار شده و در جاهای دیگر هم استقرار آن امکان پذیر است و سیر در عالم حیوانیت محض، رهبری و راهنمایی انسانی و معلّم شدیدالقوی الهی لازم ندارد، و نیازی به حکومت انقلابی دینی نیست و لزومی ندارد که این رژیم رهبری انقلابی پیشنهادی کنفرانس باندونگ از جانب خدا باشد؛ و اگر غرض، استقرار رژیم سالم و مطمئن و هدایت کننده و انسانی از جهت وسیله و شرط و نتیجه باشد، جز در سایه رهبری معرفی شده از جانب خدا و برقراری رژیم مستمرّ امامت امکان پذیر نیست.
ثالثاً، آیات و روایات و دلایلی که رژیم، امامت را تثبیت و توجیه
ص: 55
می نمایند، همه دلالت بر یک دوره ای بودن این رژیم و عدم انقراض آن دارند؛ مانند حدیث ثقلین(1) و سخن صریح امام علی علیه السلام :
«اَللّهُمَّ بَلی لا تَخْلُو الأَرْضُ مِنْ قآئِم للّهِ بِحُجَّة إِمّا ظاهِراً مَشْهُوراً وَإِمّا خآئِفاً مَغْمُوراً»؛(2)
«بارخدایا! آری! زمین از کسی که حجت را از سوی خدا برپای دارد، خالی نمی ماند؛ ظاهر و مشهور باشد، یا خائف و پنهان».
و روایات بسیار دیگر، که طبق این احادیث و ادله دیگر، زمین و جامعه بشری خالی از این نظام و وجود رهبر آن نخواهد ماند؛ بلکه در احادیث است: اگر در روی زمین باقی نماند مگر دو نفر، یکی از آنها از جانب خدا بر دیگری حجّت و امام خواهد بود.(3)
رابعاً، ادلّه شور و مشاوره که عمده اش آیه ذیل است:
﴿وَشاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ﴾؛(4)
«و با آنان در امر مشاوره کن».
ص: 56
و نیز آیه:
﴿وَأَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ﴾؛(1)
«و کارهایشان را با مشورت یکدیگر انجام دهند».
قابل تقیید به پس از دوران امامت نیست. به عبارت علمی: عموم مکانی و زمانی بودن آن، تمام زمان ها و مکان ها را شامل است و به مناسبت حکم و موضوع، نمی توان آن را به زمان خاصّ و عصر خاصّی اختصاص داد، یا عصر و زمانی را از آن خارج ساخت.
امّا آیه: ﴿وَشاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ﴾ که خطاب به پیغمبر صلی الله علیه و آله است، به هیچ وجه قابل این تقیید نیست؛ بلکه به ملاحظه آنکه خود آن حضرت، ولیّ امر و رهبر نظام امامت بوده، مورد مشورت در موضوعات دیگر می باشد که یا به منظور گرم کردن نفوس و جذب قلوب است و اینکه توهم استبداد به رأی از نظامی که در آن استبداد نیست، دفع شود؛ و یا برای تربیت و تقویت رشد سیاسی دیگران است، برای آماده شدن آنها جهت مداخله در امور و انجام مأموریت های مهمی که به آنها ارجاع می شود؛ و یا از باب اینکه در بسیاری از خطاب های قرآن مجید غرض شخص مخاطب، یعنی پیغمبر صلی الله علیه و آله نیست؛ بلکه مقصود توجّه دادن سایر حکام و متصدّیان امور
ص: 57
است، طبق برنامه عرفی «إِیّاکَ أَعْنِی وَاسْمَعِی یا جارَهُ»(1)
تا در مسائلی که مبهم است یا انجام کار بدون مشورت مورد تهمت و اعتراض است و مراجعه به مشورت، موجب روشن شدن اطراف موضوع یا دفع تهمت می گردد، مشورت نمایند.
و آیه ﴿وَأَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ﴾ نیز به ملاحظه اینکه مدح مؤمنین است، قابل تقیید نیست. هم به ملاحظه حکم و موضوع که چنین صفت نیکی قابل انفکاک از مؤمنین نیست، و هم به این جهت که شامل مؤمنین عصر نزول آیه است، شکی نیست. درحالی که برای آنها چنین اختیاری نبوده که در امر رهبری در عصر پیغمبر دخالت کنند. پس آیه از اوّل شامل مسئله امامت و نظام رهبری امّت نبوده است؛ بلکه در کنار این نظام، و با آن و مکمل اجرای آن است.
به هرحال این تصرف که نظام امامت را یک دوره بدانیم و دلایل آن را بااینکه قابل تقیید نیست، مقید به آن دوره بنماییم، و ادلّه شورا و مشورت را به دوره بعد مقید سازیم، یک تصرف دل بخواهی و مداخله غیرقابل توجیه و بی مدرک در دلایل شرعی بوده و باطل است.
و اگر گفته شود: اساساً آیات شورا دلالت بر چیزی دارد که از آن به حاکمیت ملّی تعبیر می شود و بنابرآن، مردم مختارند هر نوع حکومت و هرکسی را که بخواهند، با اکثریت به رهبری انتخاب نمایند.
ص: 58
جواب داده می شود: چنان که بیان کردیم، تعیین نوع نظام و رهبر امّت مورد مشورت قرار نمی گیرد؛ چون مسئله ای است که از جانب خدا معین شده است، چنان که سایر اصول و احکام اسلام نیز در مشورت گذارده نمی شود و آنچه که مورد مشورت قرار می گیرد، موارد اجرای برنامه های اسلامی و رساندن رسالت اسلام و تکالیف کفایی و اتّخاذ تصمیمات انتظامی، دفاعی، عمرانی، اجتماعی، سیاسی، تربیتی، اقتصادی و ... است که اگرچه موازین و معیارهای کلّی آن معلوم است، در چگونگی پیاده کردن آن به شور و مشورت نیاز می افتد، و چنان نیست که کارگزاران و حکّام و عمّال نظام امامت، با احتمال وجود رأی ها و پیشنهادهای بهتر در بین امّت، بتوانند خودسرانه و مستبدانه تصمیم بگیرند.
امّا مسئله رأی اکثریت نیز به نحوی که در زمان ما مطرح است و اصولاً ملاک و معیار در اصل حکومت و تمام برنامه ها و قوانین است؛ علاوه بر معایب بسیاری که دارد، شرعی نیست و این گونه اکثریت که در همه جا ملاک و معتبر باشد، برحسب آیات متعدد قرآن بی اعتبار است.
اسلام برتری جویی و گردنکشی و استبداد به رأی و خودسری را
به شدّت رد می کند و حکومت بر این اساس را باطل می داند، اگرچه
ص: 59
مورد قبول اکثریت باشد؛ و لذا بسیاری از مراسم و تشریفاتی که در نظام های دموکراسی برای رؤسای حکومت داده اند، بااینکه اکثریت؛ بلکه همه آن را قبول دارند، ازنظر اسلام مردود است؛ چون نظام اسلام، نظام:
﴿تَعالوْا إِلی کَلِمَةٍ سَوآءٍ بَیْنَنا وَبَیْنَکُمْ أَلّا نَعْبُدَ إِلَّا اللهَ وَلا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً﴾؛(1)
«به سوی کلمه ای بیایید که میان ما و شما یکسان است که جز خدای را نپرستیم و برای او شریکی قرار ندهیم».
و نظام:
«هَوِّنْ عَلَیْکَ فَإِنِّی لَسْتُ بِمَلِک إِنَّما أَنَا ابْنُ امْرَأَةٍ (مِن قُرَیْش ) تَأْکُلُ الْقَدِیدَ»؛(2)
«بر خود آسان گیر (راحت باش) که من پادشاه نیستم جز این نیست که من فرزند زنی (از قریش) هستم که
گوشت خشک می خورد».
ص: 60
و نظام:
﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللهِ أَتْقیکُمْ﴾؛(1)
«همانا گرامی ترین شما در پیشگاه خداوند پرهیزکارترین شما می باشد».
امّا شوراها، به گونه ای که در برابر رهبر نظام، حقّ اخذ تصمیم داشته باشند، یا اکثریتشان معتبر باشد و رهبر ملزم به اجرای نظر آنها باشد، اگرچه خلاف آن بر او روشن باشد، در اسلام نیست. در مورد تخلف حکومت از برنامه های حکومتی و نظامی و وظایف اسلامی خود، هیچ کس نباید از او اطاعت کند، که:
«لا طَاعَةَ لِمَخْلُوق فِی مَعْصِیَةِ الْخالِقِ»؛(2)
«برای هیچ مخلوقی در معصیت خالق، اطاعت و فرمان برداری از مخلوق دیگر نیست».
و همه حقّ اعتراض دارند و باید اعتراض کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند و همه اطاعت ها و فرمان بری ها در تمام ارگان ها
و سازمان ها باید بر اساس اطاعت از خدا و اجرای قوانین الهی باشد،
ص: 61
و اطاعت شخص از شخص مطرح نیست. شور و مشاوره برای امر به معروف و نهی از منکر، و تضمین اجرای احکام و عدالت هم، برای روشن شدن اطراف یک موضوع و مصلحت شناسی اسلامی است.
مثلاً برای تعیین یک فرمانده یا یک فرماندار، مقامی که باید او را تعیین کند، می تواند از زیردستان او و دیگران نظر بخواهد و آنان نیز می توانند آن مقام را در جریان امور بگذارند و اطلاعاتی به او بدهند؛ امّا این در اسلام سابقه ندارد که بدون اذن کسی که حقّ تصمیم گیری دارد، دیگران و کارمندان، فرمانده و رئیس خود را انتخاب کنند و یا پیشنهادهای دیگر بدهند.
حقّ اظهارنظر و نصیحت برای هرکسی هست؛ امّا پس از تصمیم گیری، کسی که شرعاً حقّ تصمیم دارد، همه باید از او اطاعت نمایند چنان که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به ابن عباس فرمود:
«لَکَ أَنْ تُشِیرَ عَلَیَّ وَأَری فَإِنْ عَصَیْتُکَ فَأَطِعْنِی»؛(1)
«بر توست که مرا راهنمایی کنی و من مصلحت و اندیشه خود را در آن می نگرم، پس هرگاه تو را
پیروی نکردم تو مرا پیروی کن».
حاصل این است که: مسئله شوراها باید به گونه ای مطرح شود که
ص: 62
همه در مسیر اجرای احکام اسلام و امر به معروف و تثبیت از حکومت «الله» و نظام امامت قرار داشته باشند، نه اینکه شوراها وسیله ردّ احکام خدا و الزامات بی مورد و تحمیل رأی اکثریت بر اقلیت، فقط به اعتبار اکثریت شود، یا اینکه در داخل سازمان ها موجب جبهه گیری ها و اختلافات شود.
بیشتر این گرایش هایی که اکنون بر رژیم های سوسیالیستی یا دموکراسی غربی هست، ازاین جهت است که در اثر تبلیغات سوء و بی اطلاعی مردم در مبانی اسلام و کارسازی برنامه های آن، طبقات محروم و مستضعف در نظام های طاغوتی، برقرارشدن آن رژیم ها را موجب نجات خود از محرومیت گمان می کنند، لذا در سازمان بخشی به دستگاه های مختلف، مایلند آن نظام ها پیاده شود.
امّا اگر این قشر محروم که اکثریت جامعه را تشکیل می دهند، از نظام اسلام آگاهی داشتند و می دانستند که اگر این نظام صحیح و دقیق پیاده شود، هیچ نیازی به آن نظام ها و شوراهای آن، چنان که گروه های چپ گرا یا راست گرا عرضه می دارند، نیست و کارگر و کشاورز و زحمت کش و همه طبقات، در صلح و صفا و شرافت و همبستگی،
در رفاه و برادری زندگی کرده و از عدل اسلام برخوردار می شوند، همه به سوی این نظام روی می آورند.
ص: 63
چنان که کارگران مسلمان و کشاورزان مسلمان ما که الحمدلله آگاهانه عمل می کنند، به این نکات توجّه دارند و لذا می خواهند همه چیز و همه کارها طبق نظام اسلام و احکام حقوقی که اسلام برای کارگر و کشاورز و کارمند و زحمت کش و مرد و زن قرار داده، مرتب و منظم شود. بدیهی است در این مقاصد، شوراهای اسلامی نقش مؤثر و حساس و سازنده خواهند داشت و همکاری همگان را در پیشرفت امور فراهم خواهند کرد.
امّا مسئله حاکمیت ملّی، اگر مقصود این باشد که غیر از خدا هیچ ملّتی به عنوان یک ملّت برتر یا پیشرفته تر و هیچ نظام و ابرقدرتی بر ملّت دیگر حاکمیت ندارد، بدیهی است که این یک اصل انسانی و اسلامی است؛ هرچند در این دنیای به اصطلاح متمدن، بااینکه همه از احترام به حاکمیت ملّت ها، گوش ها را پر کرده اند، اصل حاکمیت ملّی مورد اعتنا نیست و ابرقدرت های شرق و غرب دست ستم و تجاوزشان، همیشه به سوی ملّت های ضعیف دراز است. به هر صورت این حاکمیت اسلام است و نقض آن، نقض قانون خدا و نقض کرامت و حقوق انسان، و سوءاستفاده از قدرت است. در قرآن
مجید با شدیدترین تهدید، این گردنکشی ها و برتری جویی ها - چه فردی و چه جمعی باشد - محکوم شده است.
ص: 64
و اگر حاکمیت ملّی به این معنا باشد که هر ملّت و هر جمعیت حقّ دارد هر نوع نظام و قانون را برای خود انتخاب نماید، چنان که هر فردی می تواند نسبت به مال و جان خود و هرچه به او تعلق دارد، هر عملی را انجام دهد، این نیز اصالت ندارد و اسلامی نیست، و فرد و ملّت هیچ کدام این حاکمیت مطلق را ندارند؛ علاوه برآنکه این قانون و حاکمیت عملی نیست؛ زیرا حدود آن مشخص نیست. جامعه و ملّت بر اهل یک زبان، یک نژاد، یک منطقه، یک شهر و یک روستا هم اطلاق می شود، درحالی که در هیچ کجای دنیا، چنین حقّ حاکمیت را قائل نیستند و به عنوان تجزیه طلبی آن را می کوبند.
و اگر از حاکمیت ملّی، مقصود این باشد که مردم در حدود اختیارات شرعی و قوانین امر به معروف و نهی از منکر و وجوب اعانت مظلوم و این گونه برنامه ها، می توانند و حق دارند امور را تحت نظر داشته باشند و تذکّر بدهند و بخواهند که به قوانین عمل شود و حق دارند؛ بلکه بر آنها واجب است که تسلیم خودسری های زمامداران و متصدیان امور نشوند و دستورات خلاف قانون خارج از حدود وظایف آنها را اطاعت ننمایند، این حاکمیت برای ملّت مسلمان و برای هر فرد انسانی در نظام اسلام ثابت است، و در اعمال آن، تشکیل شورا و هم پیمان شدن و همکاری در حدودی
که اعمال این حاکمیت به آن محتاج است، لازم است و بقا و ترقّی و سعادت و آزادی و حفظ حقوق هر جامعه ای بسته به اعمال این حاکمیت است.
ص: 65
پاسخ: چنان که برحسب آیه:
﴿قُل إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ﴾؛(1)
«(ای رسول ما به مردم) بگو: همانا من بشری مانند شما هستم که به من وحی می رسد».
و آیات دیگر، پیغمبر بشری است که به او وحی می شود و معجزه و خصایص دیگر دارد، امام نیز بشر است.
برخی گمان می کنند که: اگر قبول کنند بر پیغمبر یا امام، علم غیب(2)
و علوم لدنّی دیگر و معجزه و کرامت و مقامات و خصایص عطا شده
ص: 66
و آنان واجد کمالاتی بوده اند که دیگران به آن کمالات نرسیده اند و ارواح و طینت و جوهر وجودشان را صاحب کمالات
و مورد عنایات بیشتر بدانند، با انسانیت آنها منافی است؛ زیرا این کمالات در مافوق انسان قابل قبول است، نه در انسان و انسان مافوق.
ولی این گمان صحیح نیست، و منشأ آن، جهل به کمالات انسان و مراتب انسانیت است. لذا بسا شخص ناآگاه فضیلتی را در کسی می بیند و چون در انسان های متعارف یا آدم هایی که در محیط خود دیده، آن چنان فضیلت و کمال و شخصیت ندیده و حدود کمالات انسان را هم بیشتر از آن تصور نمی کرده، او را مافوق انسان می شمارد؛ مثلاً عیسی بن مریم(علیهما السلام) که بدون پدر و به طور خارق العاده متولد شده، انسان است و انسان مافوق؛ ولی آدم جاهل او را مافوق انسان گمان می کند و پسر خدا می شمارد.
همچنین اختصاص بعضی انسان ها به وحی و علوم لدنّی و معجزات و کرامات و کمالات و ملکات عالی انسانی، مثل رسول اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه طاهرین علیهم السلام موجب غلوّ بعضی در حقّ آنها شده که گمان می کنند این مراتب و مقامات، خارج از مرز انسانیت است؛ ولی اگر مقام انسانیت را بشناسند و امکان وسیعی را که انسان در ترقی و تعالی مادّی و معنوی و تقرب به درگاه الهی دارد، می شناختند، اندیشه غلوّ در آنها پیدا نمی شد و به جای این اندیشه ها سعی می کردند که خودشان نیز در این
ص: 67
آسمان آزادِ انسانیت به پرواز درآیند و به حدیث شریف مروی از حضرت امام صادق علیه السلام که در توصیف
انسان می فرماید:
«الصُّورَةُ الاِنْسانِیَّةُ هِیَ أَکْبَرُ حُجَّةِ اللهِ عَلی خَلْقِهِ وَهِیَ الْکِتابُ الَّذِی کَتَبَهُ اللهُ بِیَدِهِ».(1)
«صورت انسانی بزرگ ترین حجت خداوند است بر مخلوقاتش و این (صورت انسانی) کتابی است که خداوند با دست خودش نوشته است».
توجّه نمایند.
از سوی دیگر، بعضی برعکس برای اینکه این مقامات را مافوق انسان تصور می نمایند و انبیا و اولیا را بشر می دانند و از بیم اینکه مبادا قبول این درجات برای آنها غلو باشد، حقایق مسلّم را انکار کرده و در فضایل و خصایصی که به موجب تواریخ و احادیث معتبر و ادعیه و زیارات ائمه علیهم السلام ثابت است، اظهار شک و تردید می نمایند.
انصاف این است که این دو گروه هر دو در اشتباه افتاده و از جهل به مقامات انسانیت، که از آن جمله مقام امامت و ولایت و خلیفةاللهی است، در دو طرف افراط و تفریط واقع شده اند.
گفته نشود: اختصاص برخی افراد، به بعضی کمالات و مقامات
ص: 68
و علوم لدنی و تصرف در عالم تکوین بر اساس چه معیاری
است و چرا برخی مشرف به این مقامات شده و بعضی از آن محروم هستند؟
زیرا گفته می شود:
اوّلاً: این مسئله مربوط به قضاوقدر الهی است که بشر نمی تواند به طور همه جانبه و فراگیر از آن مطّلع شود و وقتی فعلی به خدا نسبت داده شود، جای چون وچرا نیست:
﴿لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ﴾؛(1)
«او (خدا) هرچه می کند بازخواست نشود؛ ولی خلق از کردارشان بازخواست می شوند».
ما ایمان به قضاوقدر و اندازه داریم، همان طور که قرآن می فرماید:
﴿ما تَری فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفاوُت﴾؛(2)
«در نظم خلقت خدای رحمان، هیچ بی نظمی و نقصان نخواهی یافت».
ولی از مقدار و تفصیلات و جزئیات این امور آگاهی نداریم که مثلاً چرا بهره اش از هوش و فهم این مقدار است و آن دیگری بیشتر است؟ چرا این، چنین است و آن، چنان؟ چرا این نبات میوه اش تلخ
ص: 69
است و آن شیرین؟ چرا و چرا؟ از این گونه سؤال ها میلیون ها و میلیاردها هست که اگرچه به طورکلّی از همه می توان پاسخ داد؛ امّا بالخصوص به بیشتر آنها نمی توان جواب داد، مگر اینکه انسان به تمام علوم و علل و معلولات آگاهی داشته باشد.
اجمالاً نمی شود گفت و نباید گفت: چرا کوه دریا نشده یا دریا صحرا نشده، یا این بدین سان خلق نشده و آن بدان سان، که هرچیزی را اگر خدا چیزی دیگر می آفرید، چیز دیگر بود و آن چیز نبود، و اگر همه را یک چیز آفریده بود یا به یک شکل و یک نوع خلق کرده بود، همه را نیافریده بود و عالم بدون این فرق ها و «این نه آنی»ها، ناقص بود و این کمالات و این نظام به وجود نمی آمد.
ثانیاً: خدای تعالی در جواب این ایرادها که از جهل به اوضاع عوالم و شرایط و مقتضیات و غرور آدمی (به اندک مایه ای که در فهم و علم پیدا می کند، سرچشمه می گیرد)، می فرماید:
﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ﴾.(1)
بیانگر این است که محل این عنایات و سزاوار به این الطاف، این افراد هستند و خدا خود داناست که رسالت خود را چگونه و در کجا و به چه کسی بسپارد، هرچند ما ندانیم چگونه آنها محل این افاضات شده اند.
ص: 70
ثالثاً: ممکن است در مسیری که برای هر موجودی بین مبدأ و منتهی هست، اوضاع و شرایط فقط برای افراد خاصی مناسب شود که استعداد قبول این مواهب را داشته باشند. مناسبات بسیار، از وراثت و پاکی و پاک دامنی آبا و اجداد و اسباب و موجبات اختیاری و قهری، باعث می شود یک فرد ظرفیت قبول افاضات بیشتر را داشته باشد که چون بخل در مبدأ فیاض نیست، به او افاضه می شود، مثل اینکه علل و اسباب طوری جور می شود که یک درخت بیشتر میوه بدهد.
درعین حال این مسائل، اتفاقی محض نیست؛ بلکه عالم طبیعت و جهان مادّیت و تأثیروتأثّر این اقتضا را دارد و این عالم با این تأثیروتأثّرها به اراده خدا، این چنین منظم می شود که یکی پیغمبر و یکی امام، یکی مقتدی و دیگری مقتدا، یک عضو چشم، یک عضو ابرو و دیگری زبان و دیگری مغز می شود. هرطور که باشد، اعضا و جوارح دیگر، حتی چشم و زبان و گوش، باید به فرمان مغز و در واقع به فرمان روح و عقل باشند. هرچند ماده ای که چشم و مغز از آن ساخته شده، در اصل یکی باشد و ما نفهمیم یا گمان کنیم که بدون هیچ امتیاز و علّتی، مغز و چشم از یک نوع سلول آفریده شده باشند؛ امّا احتمال می رود که در نظام اسباب و مسبباتی که به اراده خدا در این عالم برقرار است، این
سلول باید مغز شود و آن، زبان یا پوست گردد.
ص: 71
همین طور افراد نیز چنین هستند، یک فرد قابلیت آن را دارد که امام باشد و از هنگام ولادت، قابلیت قبول فیوضات غیبی را دارد و یک فرد این اقتضا و قابلیت را ندارد که نمی شود پیغمبر و امام بشود. چنان که کور نمی تواند اشیا را ببیند؛ ولی درعین حال همه در مسیر حرکت به سوی نهایت کمالی که دارند، مختارند و می توانند به آن برسند، چنان که همان پیغمبر و امام می توانند مرتکب مخالفت خدا شوند؛ ولی نمی شوند و چنان که افراد عادی می توانند بعضی حرکات را در انظار مردم بنمایند؛ ولی یک حالی در آنها هست که آن حرکات را در ملأعام و در خیابان انجام نمی دهند، اگرچه در معرض گناه و ترک سیر و کمال قرارگرفتن مردم عادی بیشتر باشد که به حسب عادت، مبتلا به معصیت شود؛ ولی دسته اوّل هم مسئولیت بیشتر و سنگین تر دارند و «حَسَناتُ الْاَبْرارِ سَیِّئاتُ الْمُقَرَّبِینَ» کار آنها را دشوارتر کرده است، لذا از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) روایت است که فرمود:
«شَیَّبَتْنِی هُودُ وَأَخَواتُها الحآقَّةُ وَالْواقِعَةُ وَعَمَّ یَتَسآءَلُونَ وَهَلْ أَتیکَ حَدِیثُ الْغاشِیَةِ»؛(1)
«مرا سوره هود و سوره هایی نظیر آن مانند: الحاقّه، واقعه، عمّ یتساءلون و هل اتیک حدیث الغاشیه پیر ساخت».
و به هرحال این ایرادها وارد نیست که کسی بگوید: امام و پیغمبر
ص: 72
اشرف از دیگران نیستند؛ چون از کودکی مورد عنایاتی بوده اند که دیگران مشمول آن نبوده اند؛ یا اینکه بگوید: سلب این مقامات و عنایات از آنها، اثر کوشش و تلاش خودشان را در کمالاتی که کسب کرده اند بیشتر نشان می دهد؛ زیرا واقعیات و عینیات، اموری نیستند که به طرح و ترجیح ما از آنچه واقع شده تغییر نمایند، به هرحال در میدان عرض وجود و پرسش و فرمان بری خدا، اختیار و غرایز مختلف از آنها سلب نمی شود و آنان هم مثل دیگران مکلف و بلکه تکلیفشان دشوارتر و مسئولیت هاشان به مراتب بزرگ تر است.
رابعاً: چنان که اشاره شد، بحث در این مسائل بی نتیجه است و از این تجاوز نمی کند که بگوییم: ما بالفطره شرافت و کامل تر بودن نبات را بر جماد و حیوان را بر نبات و انسان را بر حیوان و عالم را بر جاهل می دانیم، چنان که کامل تر بودن یک فرد نابغه را بر دیگران می دانیم. این حرف بی معناست که کسی بگوید: نبات، خود نبات نشده و جماد نمی توانسته است نبات شود، پس این چه شرافت و فضیلتی است که نبات بر جماد و انسان کامل و خوش فکر بر انسان کوتاه فکر دارد؛ زیرا جوابش این است که: می توانی همین شرافتی را که درک می کنی، انکار کن و بگو: حیوان از انسان اشرف است، و شخص کم حافظه از آدمی که در حافظه نابغه است، افضل است.
زیبایی و کمال این عالم به همین اوضاع است. ما نباید کُمیت
ص: 73
اندیشه را در این پرسش ها به کار اندازیم و خود را با عدم صلاحیت، معترض معرفی کنیم. باید زیبایی مجموع این عالم را با این اجزا و نقش هریک را بررسی نماییم. باید از این مخلوقات متنوع استفاده کنیم، در این مسائل هم همین روش را باید داشته باشیم.
قابل انکار نیست وجود افراد ممتازی که صلاحیت تلقی وحی و فوق العادگی های حیرت انگیز داشته که حتی در کودکی در گهواره سخن گفته و حکمت یافته و به مقام نبوّت و امامت رسیده اند.(1) از وجود این افراد نخبه و کانون نورانیت آنها و از هدایت و نعمت رهبری آنها باید استفاده کنیم. از کارشان، از گفتارشان، از روش آنها سرمشق بگیریم و به صلاحیت و اختصاص آنها به رهبری و اختصاص رهبری به آنها معتقد باشیم و به فضیلتشان بر دیگران معترف باشیم. چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام در شأن آل محمّد علیهم السلام فرمود:
«هُمْ أَسَاسُ الدِّینِ وَعِمَادُ الْیَقِینِ، إِلَیْهِمْ یَفِیءُ الْغالِی وَبِهِمْ یُلْحَقُ التّالِی وَلَهُمْ خَصآئِصُ حَقِّ الْوِلاَیَةِ وَفِیهِمْ الْوَصِیَّةُ وَالْوِراثَةُ»؛(2)
«آنها اساس و پایه دین و ستون ایمان و یقین هستند، دورافتادگان از راه حقّ به آنان رجوع کرده
ص: 74
و واماندگان به ایشان ملحق می شوند و خصایص امامت در آنان جمع و حق ایشان است و بس و درباره آنان وصیت و ارث بردن ثابت است».
و درضمن یکی از نامه هایی که برای معاویه فرستاده، مرقوم فرموده است:
«فَإِنَّا صَنائِعُ رَبِّنَا وَالنَّاسُ بَعْدُ صَنائِعُ لَنا»؛(1)
«ما تربیت یافتگان پروردگارمان هستیم و مردم بعد از آن تربیت یافتة ما هستند».
خامساً: ممکن است تمام یا بعضی از این عطیّات و افاضات به مناسبت عوالم قبل از این عالم و پذیرش هایی باشد که در آن عوالم غیب و ارواح، از فرمان خدا و قبول این موهبت ها و امانات الهی داشته اند، چنان که در حدیث است که از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله سؤال شد:
«بِأَیِّ شَیْء سَبَقت الْأَنْبِیآءَ وَأَنْتَ بُعِثْتَ آخِرَهُمْ وَخاتِمَهُمْ؟ فَقالَ: إِنِّی کُنْتُ أَوَّلَ مَنْ آمَنَ بِرَبِّی، وَأَوَّلَ مَنْ أَجابَ حَیْثُ أَخَذَ اللهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ، «وَأَشْهَدَهُمْ عَلی
أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالوا بلی» فَکُنْتُ أَنَا أَوَّلُ نَبِیّ قالَ بَلی فَسَبَقْتُهُمْ بِالْإِقْرارِ بِاللهِ عَزَّوَجَلَّ»؛(2)
ص: 75
«بعضی از مردم قریش به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کردند: به چه سبب رتبه شما از پیامبران دیگر پیش افتاده درصورتی که در آخر و پایان آنها مبعوث گشتی؟ فرمود: من نخستین کسی بودم که به پروردگارم ایمان آوردم و نخستین کسی بودم که پاسخ گفتم، زمانی که خدا از پیغمبران پیمان گرفت و آنها را بر خودشان گواه ساخت که مگر من پروردگار شما نیستم؟ در آنجا من نخستین پیغمبری بودم که گفت: بلی! پس در اقرار به خدای عزّوجلّ بر آنها پیشی گرفتم».
ص: 76
پاسخ: تمام این چند پرسش و پاسخی که به آنها داده شده، بر اساس نصب و تعیین پیغمبر است، که با آن نظام امامت به امّت اعلام شده است. بدیهی است علاوه بر دلایل بسیاری که در لزوم این نصب و تعیین است که مثل علاّمه حلّی، آن دلایل را در «ا لالفین» به دو هزار دلیل رسانده است(1)، کمال دین اسلام و تمام بودن آن اقتضا دارد که چنین نقص بزرگ و حساسی در آن نباشد و ممکن نیست دینی که تمام مسائل موردنیاز بشر، حتی امور بسیار جزئی را شامل است و از بیان آن کوتاهی نکرده است، در چنین مسئله مهمی که کمال دخالت را در جلورفتن و گسترش و تداوم انقلاب اسلام دارد، سکوت کرده و با بی اعتنایی از آن بگذرد.
ص: 77
لذا به شهادت تواریخ معتبر و احادیث متواتر، از آغاز بعثت پیغمبر
صلی الله علیه و آله این موضوع مطرح شد و مکرر پیغمبر فرمان خدا را در این مورد به مردم رسانید و خلافت و وصایت و ولایت علی علیه السلام را درضمن بیانات مکرر و در مناسبت های بسیار ابلاغ کرد، و بالاخره هم در حجةالوداع برای اینکه مطلب کاملاً مستحکم بماند و کسی نتواند بگوید: «پیغمبر در پایان عمرش بر این امر تأکید نداشت و گرنه مناسب بود ابلاغ و اعلان های سابق را تأیید و در محضر خاص وعام و مجلس رسمی آن را تجدید فرماید»، برای این و برای جهات دیگر که عمده نزول آیه:
﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ﴾؛(1)
«ای رسول آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر چنین نکنی رسالت او را تبلیغ نکرده ای، و خداوند تو را از مردم محفوظ می دارد».
و امتثال فرمان بسیار بسیار مؤکدی است که در این آیه است، در غدیر خم در حضور جماعتی که برحسب بعضی تواریخ از نود هزار نفر کمتر نبودند، فرمان خدا را ابلاغ و علی علیه السلام را به خلافت بلافصل
ص: 78
خود برگزید، چنان که امامت سایر امامان را نیز
اعلام فرمود، و در مرض موت هم برحسب معتبرترین راویان اهل سنّت، مثل «صحیح بخاری» در موارد متعدد در مقام برآمد که آن را در این مواقع مناسب نیز کتباً و به صورت یک وصیت تاریخی به امّت ابلاغ کند که با مخالفت عمر و گروه او و بی ادبی و جسارتشان به مقام والای نبوّت روبه رو شد و بالاخره به جای اینکه در این موقع این فرمان شکوهمند و پرمحتوا را بپذیرند، و از اینکه پیغمبر آخرین وصیت خود را کتباً بفرماید استقبال کنند، مانع شدند و پیامبر خدا را آزرده خاطر ساختند.
این بود که برحسب روایات اهل سنّت، ابن عباس که او را حِبر امّت می نامیدند، هروقت به یاد آن روز می افتاد، به شدّت می گریست و می گفت: مصیبت، تمام مصیبت، آن روز بود که نگذاشتند پیغمبر وصیت نماید.(1)
یکی از مسائلی که پیرامون آن بحث وبررسی بسیار شده و حق در آن ظاهر و آشکار است، همین مسئله است که بر شمردن کتاب هایی که در این موضوع از قرن های اوّل تا حال نوشته شده، کار دشواری است، کتاب هایی که برخی از آنها از ده جلد و بیست جلد و سی جلد هم متجاوز است.
ص: 79
پاسخ: با علم به اینکه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وصی و خلیفه و امام و ولیّ امر بعد از خود را معین فرموده است تا تحت رهبری او، انقلاب و رسالت اسلام امتداد یابد، و باتوجّه به اینکه برای احدی دعوای تعیین و نصب الهی به خلافت غیر از امیرالمؤمنین و سایر ائمّه عترت و اهل بیت رسالت علیهم السلام نشده است، ثابت می شود که خلیفه و جانشین و رهبر انقلاب اسلام و معلم اوّل و اول معلم و استاد یگانه این مکتب بعد از حضرت رسول اعظم صلی الله علیه و آله ، علی علیه السلام و پس از آن سایر ائمه علیهم السلام می باشند.
آیات کثیره قرآن مجید که بر ولایت و فضایل علی علیه السلام تفسیر شده و احادیث و نصوص متواتر مثل حدیث غدیر، حدیث ثقلین، حدیث امان، احادیث سفینه و یوم الدار و صدها و بلکه هزارها حدیث معتبر دیگر، بر
ص: 80
این مطلب صراحت دارند، که هرکس بخواهد در حدودی بر
کثرت این احادیث و استحکام ارکان نظام امامت - چنان که شیعه معتقد است - مطّلع شود، می تواند به کتاب هایی مثل دوره عبقات الانوار، الغدیر، دلائل الصدق، إحقاق الحقّ و بحارالانوار مراجعه نماید.
و امّا اینکه چند نفر به امامت منصوب و معرفی شده اند، علاوه برآنکه در طی همان احادیث بسیاری که در ارتباط با خلافت و امامت علی علیه السلام وارد است، این موضوع، یعنی عدد ائمه علیهم السلام مطرح و منصوص است، بالخصوص روایات بسیار از پیغمبر’ بر عدد آنها دلالت دارد که برای اینکه کثرت احادیث از طریق اهل سنّت معلوم شود، کافی است بگوییم تنها در مسند احمد(1) سی و چهار حدیث از جابر بن سمره و در صحیح مسلم(2) هشت حدیث روایت شده است که با کمال صراحت دلالت دارند بر اینکه عدد ائمه و خلفای پیغمبر(صلی الله علیه و آله) دوازده نفر است.(3) بنابراین، شخص مؤمن به پیغمبر(صلی الله علیه و آله) نمی تواند عدد ائمه و خلفا را بیشتر یا کمتر از آن بگوید و اینجاست که برادران اهل سنّت اگر منصفانه بیندیشند، راهی جز قبول مذهب شیعه که موافق این احادیث است، و این احادیث جز بر آن قابل انطباق نیست، نخواهند یافت.
ص: 81
پاسخ: همه به اسم و شخص معرفی شده اند، هم در روایات و احادیثی که نام و نشانی های همه را فرموده اند، و هم در روایاتی که بالخصوص به امامت بعضی از آنها مثل امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) تصریح شده است و هم به وسیله تعریف و تنصیص امام قبل بر امام بعد، به طوری که این روایات بسیار، باتوجّه به روایاتی که دلالت بر عدد ائمه علیهم السلام دارد، جای هیچ گونه شک و تردیدی را در اینکه این دوازده نفر منصوص و تعیین شده اند، باقی نمی گذارد و هیچ کس برای آن احادیث که فقط دلالت بر عدد دارد، تفسیر و توجیه صحیحی غیر از این احادیثی که آنها را به شخص و اسم می شناسانند، نخواهد یافت.
لذا جمعی از علمای معروف اهل سنّت نیز امامت این دوازده نفر را قبول کرده و به آن معترف شده اند؛ چون دیده اند نه می توانند این
ص: 82
احادیث را رد کنند؛ زیرا رد آنها ردّ قول پیغمبر است، و نه می توانند به غیر از ائمه اثناعشر علیهم السلام که شیعه به امامت آنها
معتقدند، به افراد دیگر تطبیق و تفسیر نمایند.
برای نمونه: به یک حدیث از احادیثی که یکی از حفّاظ و علمای نامدار از اهل سنّت در اربعین خود، از حضرت رسول صلی الله علیه و آله روایت کرده و متضمّن نام تمام ائمه اثناعشر علیهم السلام از امیرالمؤمنین علی علیه السلام تا حضرت مهدی علیه السلام است، اشاره می شود. علاقه مندان می توانند متن حدیث را در نسخه خطی معتبر این کتاب که موجود است و در کتاب هایی که از آن نقل کرده اند، مثل کشف الاستار محدث نوری و منتخب الاثر(1) تألیف نویسنده این رساله و مقدّمه مقتضب الاثر جوهری به قلم این جانب رجوع فرمایند.
روایت کننده این حدیث، علاّمه و حافظ اهل سنّت، ابوالفتح محمّد بن احمد بن ابی الفوارس (متولد شوال 338 و متوفای ذی القعده 412) می باشد. وی به حفظ و امانت مشهور و به صلاح توصیف و توثیق شده و در طلب حدیث مسافرت ها کرده و نزد شیوخ بسیار تلمّذ نموده و شاگردان بسیار داشته و کتاب ها و آثار متعدد از خود به یادگار گذارده و در «جامع رصافه» مجلس درس و املای حدیث داشته
ص: 83
است؛(1)
و از جمله کتاب های او، کتاب اربعینی است در
فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام که در مقدّمه آن در تأیید عقیده شافعی که مراد از «اربعین حدیث» در حدیث مشهور: «مَنْ حَفِظَ مِنْ أُمَّتِی أَرْبَعِینَ حَدِیثاً»(2) چهل حدیث در فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام است، خواب عجیبی از احمد بن حنبل (امام حنابله)، نقل کرده است.
این شخصیت نامدار (حافظ ابن ابی الفوارس) چهارمین حدیثی را که در این کتاب اربعین، با سند از شیوخ خود روایت کرده است، حدیثی است که متضمّن اسامی ائمّه اثناعشر از علی علیه السلام تا حضرت مهدی علیه السلام است.(3)
بعضی دیگر از اهل سنّت نیز مثل قندوزی(4) و خوارزمی(5) روایات دیگر دررابطه با همین موضوع روایت کرده اند.
ص: 84
پاسخ: شاید برای بعضی این گمان پیش بیاید که به ملاحظه محدودبودن امامت به رهبری دوازده نفر، معلوم می شود که مانند نبوّت مدت آن محدود است؛ امّا حکومت چون محدود به زمان و افراد معین نیست، نامحدود است. لذا باید پس از نظام امامت، نظام دیگری برقرار شود و آن غیر از رژیم شورایی و انتخاباتی نخواهد بود؛ ولی این سخن کاملی نیست؛ زیرا اگر امامت در طی چند نسل منقرض شده و مدت امامت این دوازده نفر پایان یافته بود و جامعه بشری بدون امام باقی مانده بود، این سخن جا داشت که باید نظام دیگری حاکم شود؛ امّا نظام امامت به طوررسمی جز در عصر پیغمبر صلی الله علیه و آله و در مدت خلافت رسمی امیرالمؤمنین و امام حسن مجتبی(علیهما السلام) استقرار نیافت و آن هم چنان که از
ص: 85
نظر زمانی محدود بود، از جهت مکانی نیز محدود بود و وضع و شرایط چنان اقتضا کرد که مداخله در امور عامه
برای ائمه علیهم السلام امکان پذیر نشد و آنان در اجرای وظایف و تکالیفی که داشتند، نقش فعال و مؤثر دیگری را انجام دادند و معنویت و حقیقت اسلام را حفظ کردند تا به عصر غیبت و دورانی که تا هر زمان و هرچه امتداد یابد، در آن نظام امامت ادامه خواهد یافت، منتهی شد.
بنابراین رهبری این دوازده نفر، متضمن محدودیت نظام امامت نیست و اوضاعی که پیش آمد تا منتهی به عصر غیبت شد، محدودنبودن این نظام را تأیید و تثبیت کرد. همچنین با علم خدا به پیشامدها و حوادث آینده و امتحاناتی که جلو می آید و کلاس هایی که جامعه بشری تا ظهور کامل عدل الهی و حکومت نهایی و جهانی حضرت مهدی علیه السلام باید ببیند و تعیین برنامه غیبت و خبر پیغمبر و ائمّه علیهم السلام از آن، این تعیین و انحصار در دوازده نفر هرگز دلیل موقّت بودن این نظام نیست؛ بلکه شاهد استمرار آن است و کاملاً موقّت نبودن آن قابل درک و توجیه است، و برنامه ای پیش آمد که منتهی به عصر غیبت شد، این ایراد را که: «با نامحدود بودن نظام امامت، محدودبودن آن در چند نسل چگونه قابل توجیه است» رد کرد و معلوم شد خدا و رسول با علم به آینده و جریانی که پیش می آید، برنامه امامت را داده اند و می دانسته اند که با همین برنامه، انقطاع و فترتی در نظام امامت پیدا نخواهد شد.
ص: 86
13- این ترتیبی که در امامت این دوازده نفر است، برای بعضی این گمان را بر می انگیزد که نظام امامت هم یک نظام وراثتی و خانوادگی است و معیار این است که فلانی، پسر فلانی و نوه فلانی است؛ بنابراین داشتن یک نَسَب این چنینی برای رهبری نظام و زمامدارای کافی است؛ درصورتی که این شکل نظام قابل توجیه نیست؟
پاسخ: کتابی به نام الصفوة را به جناب زید شهید نسبت می دهند که در آن کتاب، این مسئله اصطفای اهل بیت و اختصاص آنها به بعضی شئون و خصایص مطرح شده و این مسئله را که ازنظر ایشان و همچنین عموم کسانی که معتقد به نظام امامت می باشند، کمال اهمّیت را دارد، در پرتو دقت و تعمق در آیات قرآن مجید، بسیار دقیق و کافی اثبات فرموده است. کسانی که بخواهند پیرامون این موضوع
ص: 87
و رفع استبعاداتی که در آن شده است، اطّلاع
و بررسی بیشتر بنمایند، می توانند به این کتاب مراجعه نمایند.
اجمالاً اصل اصطفا و برگزیدن و تفضیل الهی، در مورد بعضی اشخاص و خاندان ها و قبایل قابل انکار نیست و در قرآن مجید و احادیث نیز به آن تصریح شده است. مثل آیه:
﴿ إِنَّ اللهَ اصْطَفی آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْراهِیمَ وَآلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ * ذُرِّیَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْض﴾(1)
در مورد مریم÷ می فرماید:
﴿إِنَّ اللهَ اصْطَفیکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفیکِ عَلی نِسآءِ الْعالَمِینَ﴾(2)
و در مورد ابراهیم علیه السلام می فرماید:
﴿رَحْمَتُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ﴾(3)
و در مورد بنی اسرائیل می فرماید:
﴿وَأَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ﴾(4)
ص: 88
و درباره موسی علیه السلام می فرماید:
﴿إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَی النّاسِ بِرِسالاتِی وَبِکَلامِی﴾(1)
و در مورد آن بندگان برگزیده ای که به علم کتاب مشرف به عنایت می شوند، می فرماید:
﴿ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا﴾(2)
و در مورد تفضیل برخی پیامبران بر برخی دیگر می فرماید:
﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْض﴾(3)
و نیز می فرماید:
﴿وَلَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلی بَعْض﴾(4)
برحسب تفاسیر در مورد آنان که به اهل بیت حسد می ورزیدند، می فرماید:
﴿أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلی ما آتیهُمُ اللهُ مِن فَضْلِهِ﴾(5)
ص: 89
و در مورد وجود مبارک خاتم انبیا’ می فرماید:
﴿وَعَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُن تَعْلَمُ وَکانَ فَضْلُ اللهِ عَلَیْکَ عَظِیماً﴾(1)
و در مورد عترت طاهره و اهل بیت آن حضرت علیهم السلام می فرماید:
﴿إِنَّما یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً﴾(2)
این گونه آیات که اصطفا و برگزیدگی بعضی از بندگان بر بعضی دیگر از آنها استفاده می شود، بیش از اینهاست. احادیث شریفه در این باب و همچنین متون زیارات معتبر، مثل زیارت جامعه که شرح این برگزیدگی هاست، قابل تأویل و توجیه نیست. و در نهج البلاغه نیز، در موارد بسیاری (مثل خطبه های 1، 33، 89، 106، 149، 173، 196 و 211) به این حقیقت تصریح و تثبیت شده است؛ و خلاصه علاوه بر آیات قرآن مجید، روایات متواتر نیز برای اثبات این موضوع کافیست.
بعضی که می خواهند خود را روشنفکر جلوه بدهند، مانند آنان که
ص: 90
انبیا را رجال ژنی و نابغه می شمارند و وحی خدا را بر آنها به گونه ای تفسیر می نمایند که مساوی با انکار آن می شوند، این مسائل را با دید مادی و عدم تسلیم به قضاوقدر و حکمت الهی بررسی می کنند، و عجز خود را از درک اسرار افعال خداوندی، دلیل بر عدم حکمت گرفته و مغرورانه اظهارنظر می نمایند که نفی بعضی مواهب و مقامات از اهل بیت علیهم السلام ، موضع های خاص و بزرگ آنان را در امور فردی و اجتماعی و سیاسی و غیره محکم تر و ارزش کارها و اقدامات و خودداری آنها را از گناه بیشتر می سازد و مناسب تر می دانند که این بزرگواران را با افراد عادی از جهت میزان درک و شعور، برابر بگویند و عنایات خدا را بر آنها که یک امر واقع شده است، قبول ننمایند و بالاخره مدد غیبی و اعانت و رعایت مستقیم الهی را که از انبیا و نصرت دین آنها شده و رشته آن تا امروز و تا روز قیامت امتداد یافته است، منکر شوند و یا به حساب نیاورند، تا بچه های غرب زده آنها را روشنفکر بخوانند؛ ولی این حقایق قابل تردید نیست و مسائل دینی قابل تفکیک از یکدیگر نمی باشد و آیات قرآن در کلِ محتوا و مفادی که دارند، باید مورد قبول مسلمان باشد.
بنابراین مسئله امامت ائمه علیهم السلام یکی پس از دیگری، به اصطفا
و اختیار الهی است و با وراثت عادی از زمین تا آسمان فرق دارد
ص: 91
و هرگز در گزینش امام، اینکه امام دوم برای این، امام است که پسر امام اوّل است، یا امام چهارم برای اینکه پسر امام سوم است، معیار نیست و صرف اینکه اهل بیت متوالیاً به این مقام امامت اختصاص یافته اند، دلیل بر این معیار نیست، چنان که پیامبران ابراهیمی که همه از نسل و بیت ابراهیم خلیل بوده اند، نبوّت و اختصاص یافتنشان به این مقام به اینکه آنها از نسل ابراهیم هستند، توجیه و خلاصه نمی شود، بااینکه در قرآن مجید می فرماید:
﴿وَوَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَیَعْقُوبَ﴾(1)
و پس از آنکه نام پانزده نفر از انبیای ابراهیمی را می برد، می فرماید:
﴿وَمِنْ آبآئِهِمْ وَذُرِّیّاتِهِمْ وَإِخْوانِهِمْ وَاجْتَبَیْناهُمْ وَهَدَیْناهُمْ إِلی صِراط مُسْتَقِیم﴾(2)
این اجتبا و گزینش، اجتبا و گزینش الهی و بر معیارهای اصیل واقعی و معنوی است، اگر بر آن ارث و میراث هم اطلاق شود، نه ارث و میراث یک وارث عادی از پدر و مادر و برادر است؛ چون این
ارث و میراث به علّت ارتباط جسمی و مادّی بین وارث و مورّث
ص: 92
است؛ امّا وارث بودن امام، امام دیگر را به علّت ارتباط معنوی و روحی و علایق فکری و مشترکات غیرمادی است.
لذا در زیارت معروف وارث و زیارت هایی که هریک از ائمه علیهم السلام به خطاب «یا وارث آدم» یا «یا وارث ابراهیم» و سایر انبیا زیارت می شوند، بر اساس وراثت ولادت جسمانی آنها از پیغمبران گذشته نیست؛ زیرا در میان آنها کسانی نام برده می شوند که در سلسله نسب این بزرگواران نیستند، مثل حضرت موسی کلیم الله و حضرت عیسی روح الله، مع ذلک ائمه علیهم السلام را وارث آنها می شماریم؛ چون این بزرگواران وارث دعوت و علم و هدایت و امامت آنها هستند، و وراثت امامت و هدایت در اینجا به این معانی است، نه اینکه چون امام یازدهم پسر امام دهم است و امام دهم هم غیر از او پسری نداشت، او به امامت رسید.
تاریخ ائمه علیهم السلام و سیره و سلوک و علومی که از ایشان به مردم رسید، نشان داد که این وراثت آنها از پیغمبران، و وراثت هر امام از امام دیگر، به حقّ بوده و برای انبیا در این امّت، وارثانی چون علی علیه السلام و سایر ائمه علیهم السلام نمی توان نشان داد.
آیا مثل علی علیه السلام با آن همه فداکاری و حق پرستی و علم و زهد
و عبادت و ایمان، چه کسی را می توان معرفی کرد؟
آیا نظیر حضرت امام حسن علیه السلام و آن گذشت تاریخی و قبول یک
ص: 93
موضع به ظاهر مقهور برای حفظ اسلام و آن همه حلم و بردباری و سیادت و آقایی در بین امّت، چه کسی را نشان داده اند؟
آیا در جهاد و قیام برای خدا و ابطال باطل و استقامت در راه حقّ و فداکاری و پاسداری از دین، چه کسی را مانند امام حسین علیه السلام در قبول مصائب جانکاه و داغ جوانان و برادران و یاران و اسارت اهل بیت علیهم السلام و گذشت از جان نفیس خود، نشان می دهند؟
و آیا و آیا و آیا...
بالاخره این تاریخ بود که نشان داد و این حتی دشمنان اهل بیت علیهم السلام بودند که تصدیق کردند آنان به حقّ دارای مقامات بزرگ و رهبری امّت بودند. حتی اشخاصی مانند «ابن خلدون» در برابر آنها و عظمت مقام مثل امام جعفر صادق علیه السلام و علم او به مغیّبات، خاضعانه اعتراف می نماید.(1)
بی جهت نبود که شعرای آزاده و زنده دلی مانند «فرزدق» در موقعی که مدح این خاندان بزرگ ترین و بلکه یگانه جرم سیاسی بود، قصیده ای سرایید که تا تاریخ اسلام باقی است، این قصیده زنده و جاودان و نمونه
بهترین اثر ادبی و حماسی و ایمانی و اعتقادی است. امام زین العابدین علیه السلام و همه اهل بیت علیهم السلام را مدح می نماید، به طوری که نه فقط احدی نتوانست به آن مدح ایراد بگیرد و این را ناحقّ گویی بشمارد؛
ص: 94
بلکه از آن زمان تا حال همه آن را نمونه شعور زنده شاعر و شجاعت ادبی او و ترجمانی از فضایل اهل بیت علیهم السلام و بیان مقامات و مناصب الهی آنها دانستند، و حتی خلیفه مستبد اموی هم جز زندانی ساختن فرزدق، نتوانست عکس العمل دیگری نشان دهد.
خواننده عزیز! در این بحث مطالب و اسرار زیاد قابل طرح است که اگر دنبال شود، سخن به درازا خواهد کشید. ما در نوشته های دیگر نیز پیرامون این موضوع به گونه دیگر توضیحاتی داده ایم که امید است به نشر آنها موفّق شویم.
ص: 95
1- چنان که می دانیم نظام امامت بعد از رحلت حضرت رسول اعظم صلی الله علیه و آله جز در مدت پنج سال زمامداری حضرت علی وشش ماه زمامداری امام حسن مجتبی(علیهما السلام) استقرار نیافت، بنابراین آیا این نظام تا ظهور حضرت مهدی علیه السلام و انقلاب جهانی آن حضرت تعطیل و از تصرف در امور ممنوع خواهد ماند و در این فاصله ممتد چگونه نظامی شرعی و اسلامی خواهد بود؟
پاسخ: امامت دارای ابعاد مختلف و شئون متعدد است که از آن جمله زمامداری و اداره امور و قیام به برقراری عدل و قسط و حفظ امنیت است. در سایر ابعاد تاحدی که با این بُعد سیاسی امامت ارتباط نداشته یا کمتر ارتباط داشته است.
شکی نیست که رهبران نظام امامت وظایفی را که به عهده داشته اند، انجام داده اند و در بُعد سیاسی نظام امامت هم، اگرچه مخالفت
ص: 96
سیاست مداران غاصب با اصل نظام و جلوه ابعاد متعدّد آن از
بیم این بعد سیاسی بوده و هست، مع ذلک این مخالفت ها و ممانعت ها موجب بروز فترت و فاصله در این نظام نگردید و از اصالت و اعتبار واقعی و شرعی آن چیزی کم نکرد.
اصولاً استقرار نظام مکتبی به دو گونه و در دو بعد صورت می گیرد: یکی به تبعیت و پیروی اختیاری گروندگان به آن نظام، که می توان گفت اصل استقرار نظام است؛ و سپس به قدرت اجرایی و نیروی نظامی و مادّی و تشکیلات رسمی.
بدیهی است به صورت دوم، حکومت و ولایت شرعی فقط در عصر حضرت رسول’ پس از هجرت آن حضرت به مدینه طیبه، و در دوره زمامداری امیرالمؤمنین و امام حسن مجتبی(علیهما السلام) استقرار یافت؛ امّا به شکل اوّل همیشه تا زمان ما و تا عصر ظهور استقرار خواهد داشت. هرکس این نظام را می شناسد و مؤمن به این نظام است، خود را تابع آن می داند و از رهبر این نظام اطاعت می نماید.
این نظام همیشه با نظام های غیرشرعی درگیر بوده و پیروان آن، نظام های غیرشرعی را رد می کردند و موظف بودند در داخل، خود به حسب دستور امامان، امور خود را با این نظام تطبیق بدهند.
شهرهایی مثل «قم» در عصر پادشاهان بنی عباس، اگرچه به ظاهر
ص: 97
تحت رژیم غیرشرعی آنان بودند، در باطن بیش از
آنچه تحت نفوذ رژیم بغداد باشند، تابع نظام امامت بودند. این ائمه بودند که پیروان خود و مؤمنین به نظام امامت را مأمور کرده بودند که در اختلافات و مرافعاتی که برایشان پیش می آید، به علما و حاملان علوم اهل بیت علیهم السلام رجوع نمایند و به قضاوت آنها تسلیم باشند.
یگانه جمعیتی که در اسلام رژیم حکّام جور و نظام های دمشق و بغداد و جاهای دیگر را نپذیرفت، و همواره این رژیم ها از آنها در هراس بودند، شیعه و پیروان نظام امامت بودند، اینها بودند که حکومت هایی که بر این اساس نبودند، حکومت ظلمه می دانستند.
این نظام همیشه دوام داشته و هیچ گاه منقطع نمی شود. مرحوم «سید محمّد مجاهد» و سایر علما به عنوان رهبری این نظام (از جانب امام عصر علیه السلام ) فرمان جهاد با روس را صادر نمودند و خود شخصاً در آن شرکت کردند. مرحوم «حاج میرزا مسیح تهرانی» در واقعه شورش علیه نفوذ روسیه در ایران، و قتل «گری بایدوف» سفیر مقتدر و مطلق العنان روسیه، موضعش اتکا به این نظام بود. در مسئله تحریم تنباکو که حکم قاطع «الیوم استعمال تنباکو در حکم محاربه با امام زمان علیه السلام است» دماغ حکومت جبار انگلیس را به خاک مالید، نمونه ای از قدرت نظام امامت بود و «آیت الله میرزای شیرازی» از
ص: 98
موضع نیابت عامّه حضرت ولی عصر علیه السلام این حکم
تاریخی را صادر کرد. در انقلاب مشروطه، قیام علما علیه استبداد شاه که از عصر ناصرالدین شاه شروع شد، همه به استناد استمرار نظام امامت و نیابت عامة فقها بود.
مجاهدات شخصیتی مثل «سید شرف الدین» با استعمار فرانسه در سوریه و لبنان و انقلاب مرحوم «آقا میرزا تقی شیرازی» علیه استعمار انگلیس در عراق، که به یک جهاد تمام عیار با انگلیس شکل گرفت، و موضع گیری های «کاشف الغطا» بر ضد سیاست استعماری انگلیس و «سید محمّد سعید حبوبی» و «آیت الله حکیم» علیه نظام مزدور عبدالسلام، و صدها حرکات کوچک و بزرگ دیگر، و بالاخره انقلاب اسلامی ایران به رهبری علما و فقها و مراجع بزرگ، علی الخصوص امام خمینی+، همه وجود این نظام و بقا و نفوذ آن را نشان می دهد و گواه این است که این نظام هیچ گاه منقطع نشده است، هرچند پیروان آن از حیث کمّیت و کیفیت، به اختلاف اعصار و شدت سیاست های طاغوت ها و بعضی علل دیگر، یکسان نبوده اند. چنان که در عصر اوّل بعد از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله ، قلّت عدد آنها به نهایت رسید و در یک حساب، به سلمان و ابوذر و مقداد، و در حساب وسیع تر به عمار محدود شد. بالاخره جز گروهی از صحابه، و بعضی
ص: 99
مثل مالک بن نویره که حتی به تهمت ارتداد کشته
شد و همسرش مورد بی شرمانه ترین تجاوزها قرار گرفت،(1) افراد بیشتری باقی نماندند و یا اگر بودند، جرئت اظهار نداشتند. امّا به تدریج و مرور زمان گرایش مردم به این نظام زیاد شد و هرچه جلو آمدند، به سرّ برقراری این نظام، و اینکه این امّت به این نظام و رهبری این دوازده نفر ارجاع شده اند، بیشتر پی بردند.
پس هیچ موجبی برای منقرض شدن این نظام پیش نیامده و هیچ کس نخواهد توانست آن را منقرض سازد. چنان که دیدیم بیش از نیم قرن رضاخان پهلوی، عامل انگلیس، و پسرش - نوکر سرسپرده آمریکا - برای از بین بردن نفوذ معنوی این نظام و حکومت آن تلاش کردند و چه جنایات هولناکی را که مرتکب شدند و حتی محمّدرضا پهلوی در کتاب هایی که به او نسبت می دادند، به این افتخار می کرد که پدرم این کار را کرد؛ یعنی این نظام و حکومت را که مردم کم وبیش به آن نظر داشته و حلال و حرام را از آنها می گرفتند، از میان برداشت و حتی یکی از نوکران خودفروخته اش در کرج، طی یک سخنرانی افتخار می کرد که: دیگر زمان اجازه نمی دهد که یک نفر سیّد در سامرّا با سیاست دولت مخالفت کند و با یک فتوا
ص: 100
و حکم، اوضاع را آن چنان عوض نماید. امّا علی رغم این تلاش های استعمارگران و نوکران آنها که قریب یک قرن است علیه این نظام به شدّت ادامه دارد، در این انقلاب اسلامی با چنین جلوه تابناک و درخشانی ظاهر شد که الحمدلله به صورت رسمی نیز امور را قبضه و نظام اسلامی را اعلام کرد.
اگر بقایای آن رژیم و آن مزدوران انگلیس و آمریکا و دست پروردگان فرهنگ استعماری و پیروان مکتب مارکس و لنین، و سرسپردگان به روسیه و چپ گرایان آمریکایی بگذارند و دست از تحریکات و تبلیغات سوء و کارشکنی بردارند و از پشت به اسلام و انقلاب خنجر نزنند، این انقلاب که کارسازی اسلام و نظام سیاسی آن را نشان داد، امیدواریم مطلع حرکات و جنبش های بزرگ برای بازگشت به اسلام در تمام جهان اسلام شود.
«وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاّ بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»
خلاصه اینکه: این نظام از عصر خود پیغمبر’ تا حال باقیست، و در این عصر که عصر غیبت است، در ولایت فقها و علمای عادل تبلور دارد و این نظامی است که حدّومرز ندارد و در هرکجا و هر نقطه از جهان، تحت هر رژیم و حکومت، یک نفر مسلمان باشد، باید از این نظام تبعیت داشته باشد و تابعیت واقعی او تابعیت از
ص: 101
این نظام باشد. این نظام است که رمز وحدت سیاسی تمام شیعه در سراسر عالم است.(1)
ص: 102
پاسخ: در این مورد اختلافی بین شیعه و اهل سنّت به نظر نمی رسد و همه بر این اتفاق دارند که حضرت مهدی علیه السلام امام دوازدهم از ائمه اثناعشر علیهم السلام است، و به طورمتواتر ثابت است که پیغمبر صلی الله علیه و آله از امامت و خلافتشان خبر داده است، و لذا «ابوداوود سجستانی» که صاحب یکی از «صحاح ستّه»(1) و از مشاهیر محدّثین اهل سنّت به شمار می رود، یکی از کتاب های سنن خود را به «مهدی» اختصاص داده و آن را «کتاب المهدی» نامیده است، در این کتاب، اولین احادیثی را که روایت می کند، حدیث ائمّه اثناعشر می باشد.(2)
بنابراین، این موضوع که حضرت مهدی علیه السلام امام دوازدهم است، مثل اصل ظهور مهدی علیه السلام مسلّم و مورد اتفاق مسلمین
است.
ص: 103
پاسخ: دلایل خردپسند که با آن اثبات چنین موضوعی معقول و منطقی است، بر وجود و امامت آن قطب زمان و ولیّ دوران علیه السلام بسیار است و صدها و بلکه هزارها کتاب و رساله پیرامون این موضوع و مسائلی که با آن ارتباط دارد، تألیف شده است.
احادیث متواتر و ملاقات ها و تشرّف های شخصیّت های مشهور و افراد عادی و توقیعات و نامه ها و معجزات و خوارق عادات همه آن را اثبات می نمایند.
امامت و غیبت و طول عمر و ظهور حضرت مهدی علیه السلام و جهانی شدن دین اسلام و تشکیل حکومت واحد جهانی حقّ و عدل، به وسیله آن حضرت، از خبرهای غیبی مشهور و معروفی است که در
ص: 104
کتاب های تفسیر و حدیث و تاریخ و رجال و لغت و غیره روایت شده است. صحابه مشهور و تابعین معروف و محدثین
بزرگ و اصحاب مَسانید و جوامع و سنن، این احادیث را روایت کرده اند.(1) و بیش از یک صد آیه از آیات قرآن مجید به ظهور آن حضرت و در ارتباط با آن تفسیر و تأویل شده است.
صدق خبرهای غیبی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت آن حضرت، به مرور زمان ثابت تر شد و گذشت زمان ایمان و باور ما را به این خبرهای غیبی استوارتر می سازد. بیایید این کتاب های غیبت را که پیرامون انقلاب آخرالزمان و رهبر آن حضرت مهدی علیه السلام از عصر پدر آن حضرت تا حال نوشته شده بخوانید، ببینید صدها شخص که خبر بسیاری از آنها منفرداً هم یقین آور است، از وجود آن حضرت و تشرف خود با دیگران به سعادت لقای آن امام بزرگوار، در عصر پدر بزرگوارش و در عصر غیبت صغری و عصر غیبت کبری (عصر کنونی) خبر داده اند. حال در صورتی که در اثبات یک موضوع، مثل ولادت فلان و وجود فلان و موضوعات دیگر، به خبر یک نفر موثّق اکتفا نموده، اطمینان حاصل می شود، به طریق اولی به خبر جمع بسیاری از مشاهیر و موثّقین، یقین حاصل خواهد شد.
ص: 105
آیا خبر افرادی مثل سیّد بحرالعلوم ها و مقدّس اردبیلی ها را می توان رد کرد؟ آیا می شود آنها را که از مکروهات محترز
و مجتنب بوده و در زهد و تقوا کم نظیر بوده اند، تکذیب کرد و دروغ گو خواند؟
آیا تشرّف ها و دیدارهایی که در همین عصر خودمان برای بعضی اتفاق افتاده و مشتمل بر معجزه و کرامتی بوده است، کافی نیست؟
آیا توسّلات بسیار به آن حضرت که آثار عجیب داشته، ما را به آن حضرت راهنمایی نمی نماید؟ هیچ راهی برای تردید و شک در وجود و امامت آن حضرت بااین همه تشرف ها و معجزات نیست. فقط غیبت طولانی و طول عمر ایشان موجب شده که بااین همه نشانی ها و شواهد گوناگون، بعضی اهل زیغ و اهوا و انحرافات در شک و تردید افتند، یا خود را به شک و تردید بزنند.
امّا آیا طولانی شدن غیبت و طول عمر آن حضرت می تواند به کسی اجازه و جرئت دهد که این همه احادیث و تواریخ و نقل های متواتر را تکذیب کند و در قدرت مطلقه خدا شک نماید؟ یا به صرف اینکه برای ما شرف تشرف به لقای ایشان فراهم نشده، یا اگر شده ایشان را نشناخته باشیم، می توانیم دیگران را که به این سعادت نایل شده اند، تکذیب کنیم؟
ص: 106
آیا فضانوردانی که به ماه رفته و از آنجا وضع ماه را گزارش دادند، قولشان معتبر است؛ ولی قول این همه موثّق مورد اعتماد نیست؟
وانگهی! مگر ما به هرچه باور داریم، غیبت آن شیء مانع از باور آن است؟ مگر آنان که به نیروی جاذبه معتقدند، آن را دیده اند؟ شرط ایمان به وجود یک شیء، این نیست که آن شیء دیدنی باشد، یا به یکی دیگر از حواس پنج گانه محسوس شود، یا اگر محسوس است ما آن را دیده و حس کرده باشیم، و یا اگر محسوس ما شده باشد، او را شناسایی کرده باشیم. مگر غیر از این است که بیشتر چیزهایی که ما وجود آنها را در گذشته و حال باور کرده ایم، محسوس خودمان نشده است؟
به یک نظر، همه اصل های اعتقادی ما غیب است، و ما به آنها ایمان داریم و ایمان ما معقول و منطقی است. مسلمانان عموماً به وجود و حیات عیسی و خضر و الیاس حتی دجّال معتقدند، بااینکه اکثر آنها را ندیده و به طور محقّق جز در مورد خضر روایت آنها ثابت نشده است. چنان که عموماً مردم تاریخ را رد نمی کنند و به بسیاری از شخصیت های تاریخی و حوادث تاریخی یقین دارند، بااینکه فعلاً همه غیب است.
همچنین مسلمانان به وجود موجودات ذره بینی پیش از آنکه
ص: 107
به وسیله میکروسکوپ دیده شوند، معتقد بودند. چون اهل بیت پیغمبر علیهم السلام از وجود آن قبیل موجودات خبر داده بودند. پیش از اختراع تلویزیون، بازهم بر حسب احادیث که از امکان وقوع دیدار از فاصله های دور، از مشرق تا مغرب و امکان تسخیر فضا و ماه و کرات دیگر خبر می داد، ایمان داشتند، و به استبعادات یا اشکالات به اصطلاح علمی(1) و مقلدان آنها؛ یعنی گرفتاران ضعف ایمان، به قدرت و توانایی خدا و مغروران به اصطلاحات و توهمات اعتنا نمی کردند که چگونه تسخیر فضا و کرات امکان پذیر خواهد شد و مثلاً خرق و التیام (که در نظرشان محال بود) پیش می آید. یا چگونه دیدن یک جسم از فاصله بسیار دور باوجود موانعی مثل کوه ها و کروی بودن زمین قابل قبول است.
اکنون هم شخص مؤمن به خدا و رسول به مسائل و وقایع بسیاری که در آینده واقع خواهد شد، مثل تکویر شمس و انفطار سماء و انتثار نجوم و خروج دابة الارض و اشراط و علایم ساعت که از آن جمله، ظهور حضرت مهدی علیه السلام است و در قرآن مجید یا احادیث و روایات
ص: 108
آمده است، اعتقاد دارند؛ چون هیچ گونه برهان قطعی بر عدم امکان وقوع این امور نیست، فقط باید دلایل این
پیش گویی و خبر از آینده و حال را بررسی نمود و اگر محکم و عقلانی بود، پذیرفت.
از جهت دیگر می گوییم: خبرهای غیبی و پیش گویی های قرآن مجید و پیغمبر اکرم و ائمه علیهم السلام ، یک مسئله ثابت و واضح و حقیقت انکارناپذیر است و تاریخ چنان آن را ثابت می نماید که حوادثی مثل غزوه احد و بدر و هجرت و بیعتِ عقبه و رضوان را ثابت می نماید. مسلمانان به خبرهای غیبی قرآن مجید و پیغمبر ایمان داشتند، بااینکه غیب بود و هنوز خارج و آینده، مطابق بودن آن خبرها را با واقعیات و عینیات آینده آشکار نکرده بود؛ امّا به تدریج و با مرور زمان، وقایعی که روی می داد، صحّت این خبرها و ارتباط خبردهنده را با عالَم غیب تأیید و بر قوّت ایمان مؤمنین می افزود.
بسیاری از این خبرهای غیبی به جز آنچه در قرآن مجید است، درضمن یک یا چند حدیث بیشتر بیان نشده و غالباً در حدّ استفاضه نیست، مع ذلک مسلمانان به آنها ایمان داشته و دارند؛ امّا در موضوع «مهدی» و وجود و امامت و ظهور آن حضرت و اینکه جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود چنان که از ظلم و جور پرشده باشد، نه فقط یک خبر و دو و سه و ده و بیست و صد خبر؛ بلکه صدها حدیث معتبر داریم که علاوه بر اعتبار
ص: 109
فی نفسه موجب مَزید قوّت و اعتبار یکدیگر و شرح و بیان و تفسیر یکدیگر می باشند.
شواهد و مؤیدات تاریخی و صددرصد معتبر این دلیل، بسیار است که برای طولانی نشدن کلام از بیان تعدادی از آن معذوریم.(1) و اجمالاً علی التحقیق در کمتر موضوعی از مسائل اعتقادی مانند این موضوع، زمینه ایمان و یقین و باور و استناد به احادیث و تواریخ و مؤیدات و شواهد فراهم است.
بنابراین به اختصار، ادلّه وجود آن حضرت و امامت ایشان را در چند دلیل خلاصه می کنیم:
1- خبر شخص امام حسن عسکری علیه السلام و خواصِ آن حضرت، و اعلامیه های ایشان به بعضی از نقاط شیعه نشین مثل قم.(2)
2- تشرف صدها نفر به زیارت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در عصر پدر بزرگوارش و عصر غیبت صغری و عصر غیبت کبری (عصر حاضر).(3)
3- صدور معجزات و کرامات بسیار از آن حضرت در اثر توسّلات، یا ضمن تشرّف افراد و به گونه های دیگر.(4)
4- اخبار متواتر و بشارت های حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) و ائمه علیهم السلام درضمن
ص: 110
صدها حدیث معتبر که در کتاب هایی که قبل از ولادت آن حضرت و قبل از غیبت صغری تألیف شده، ضبط و روایت شده است.(1)
5- و بالاخره نقل تواریخ معتمد و کتاب های انساب، تا آنجا که بعضی از علمای عامه تشرّف به زیارت آن حضرت را ادّعا کرده و در اظهار اشتیاق به سعادت دیدار و ظهور آن رهبر عدالت گستر اشعاری سروده و بعضی از خلفای بنی عباس چون الناصر لدین الله که از دانشمندان این سلسله و اهل حدیث و روایت بوده است، چنان در ایمان به آن حضرت محکم بوده است که «سرداب غیبت» به امر او تعمیر شده و کتیبه در سرداب، که از آثار عتیقه و نفیسه بوده و هم اکنون نیز باقی و منصوب است، شاهد این عقیده اوست.
علاوه براین دلایل، ادله دیگری نیز بر امامت آن حضرت اقامه شده است که به همین مقدار اکتفا می کنیم و علاقه مندان را به کتاب های بزرگ؛ مانند کمال الدین صدوق، الغیبة نعمانی، الغیبة شیخ طوسی، النجم الثاقب و کشف الاستار محدث نوری و منتخب الاثر تألیف نگارنده و کتاب های دیگر ارجاع می دهیم.
و از خداوند متعال تعجیل در فرج و ظهور امر آن حضرت و نجات
ص: 111
جهان را از این نگرانی ها و اضطراب ها و توطئه ها و جنایت های شرق و غرب و رژیم ها و مکتب های منحرف مسئلت می نماییم.
«اَللّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَزَیِّنِ الْأَرْضَ بِطُولِ بَقآئِهِ وَاجْعَلْنا مِنْ أَنْصارِهِ وَأَعْوانِهِ وَمُقَوِّیَةِ سُلْطانِهِ وَصَلِّ عَلَیْهِ وَعَلی آبآئِهِ الطّاهِرِینَ، إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْء قَدِیرٌ».
ص: 112
ص: 113
ص: 114
به عقیده «عقاد» و «مونتگمری وات» کلماتی مثل قوم و شعب و فئه و غیر اینها در معرفی جامعه اسلامی نارسا می باشند و قالب آن، یا بهترین تعبیر از آن، همان «امّت» است که در قرآن مجید آمده است که به شهادت «عقاد و مونتگمری وات»، یگانه واژه ای است که مرادف آن در لغت عرب و در لغات دیگر یافت نمی شود، چنان که به نظر «مونتگمری وات» فکر امّت یک فکر تازه و بی سابقه و مختصّ به اسلام است.
و نیز «مونتگمری وات» در وصف و تعریف اجتماع اسلام می گوید: اجتماع انسانی ازنظر اسلام، اجتماعی نیست که متشکّل از دو طبقه زبردست و زیردست و برخوردار و محروم باشد؛ بلکه امّتی است که به امام واحد و امامت واحد هدایت می شود که قبله آن خیر و تقواست و همه در آن متساوی هستند. هیچ صاحب ثروت و سطوت و نیرویی نمی تواند از آنچه دارد، سوءاستفاده کند و به وسیله آن، خود را بر دیگران برگزیند.(1)
ص: 115
در بیان این مطلب که: «تعیین امام و خلیفه برای هر عصر و زمان فقط از جانب خدا بجا و صحیح است و نمی شود در یک زمان، مردم مشمول این عنایت الهی بشوند و در زمان دیگر از آن محروم شوند؛ باتوجّه به اینکه امامت و خلافت، لطف و عنایتی است که در هر زمان و به طور استمرار مورد نیاز جامعه است و رحمانیت و ربانیت خداوند متعال همیشه و در هر عصر و زمان مقتضی آن است».
می گوییم: از این آیات استفاده می شود که این لطف و عنایت در بعضی اعصار واقع شده است. بنابراین با عموم احتیاج به آن در تمام اعصار می فهمیم که به طور مستمر ادامه داشته و انقطاع پذیر نخواهد بود.
ص: 116
هنگامی که امیرالمؤمنین علیه السلام به سوی شام می رفتند، دهقانان انبار آن حضرت را دیدند، از مرکب های خود پیاده شدند و پیشاپیش آن حضرت شتابان شدند. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: این چه کاری است که می کنید؟ گفتند: این خوی و عادتی (برنامه ای) است از ما که فرماندهان خود را به آن تعظیم می کنیم. امام فرمود: به خدا سوگند! فرماندهان شما از این برنامه منفعت نمی برند و شما در دنیا بر خود زحمت می نهید و در آخرت به آن شقاوت می یابید و چه زیان دارد مشقت و زحمتی که بعد از آن عقاب باشد و چه سودبخش است راحتی و گشایشی که با آن امان از آتش باشد.(1)
یعنی انجام این تکلّفات و برنامه های تملّق آمیز، هم زحمت و تکلّف است و هم موجب عقاب خداست؛ چون همان طور که فرماندهان
ص: 117
نباید از مردم تملّق و توقّع انجام این برنامه را داشته باشند و اگر اراده علوّ و برتری داشته باشند و مقام خود را وسیله تحمیل خود بر مردم قرار دهند، از ثواب خدا محروم و مستحق آتش خواهند شد، افراد هم نباید با عملیات تملق آمیز و برنامه های غرورانگیز، باد در بینی آنها انداخته و آنها را به ترفّع و استضعاف دیگران تشویق و راه تکبر را برای آنها هموار کنند و از آن سو در ترک این تکلّفات و برنامه ها، راحتی و آزادی و برابری است و موجب امن از آتش هم می باشد.
ص: 118
فلاسفه بزرگ مشّائیان و اشراقیان؛ مانند ابن سینا در الشفاء، نظام امامت و رهبری را طبق مذهب شیعه تأیید نموده(1) و مثل شیخ شهاب الدین سهروردی، خالی نماندن عالم را از وجود امام، چنان که مضمون احادیث و موافق با استمرار فیض و قواعد عقلی دیگر است، به صراحت پذیرفته است.
از او در حکمت اشراق نقل شده که می گوید: «لا یَخْلُو الْعالَمُ عَنْهُ» یعنی عالم خالی از امام و خلیفه نخواهد ماند. او آن کسی است که ارباب مکاشفه و مشاهده، او را قطب می گویند و ریاست و زمامداری و اختیار دین و دنیا با اوست، اگرچه در نهایت خمول و برکناری از دخالت در امور باشد و اگر سیاست بندگان به دست او باشد، روزگار نورانی خواهد بود و اگر زمان از مدبر و مدیّر الهی
ص: 119
خالی بماند (یعنی دست تصرف و اداره او در امور باز نباشد) تاریکی ها غالب خواهد بود.(1)
و در جای دیگری از این کتاب گفته است:
«بَلِ الْعالَمُ ما خَلَاَ قَطُّ عَنِ الْحِکْمَةِ وَعَنْ شَخْص قآئِم بِها وَهُوَ خَلِیفَةُ اللهِ فِی أَرْضِهِ وَهکَذا یَکُونُ ما دامَتِ السَّمواتُ وَالْأَرْضُ»؛(2)
«عالم هیچ وقت از حکمت و از وجود شخصی که قیام به حکمت کند، خالی نیست و آن شخص خلیفه خداوند در زمین است و این وضع ادامه دارد تا آسمان ها و زمین برقرار است».
ص: 120
قرآن کریم.
نهج البلاغه، الامام علی بن ابی طالب علیه السلام ، الشریف الرضی، تحقیق و شرح محمد عبده، بیروت، دارالمعرفة، 1412ق.
الاختصاص، مفید، محمد بن محمد (م. 413ق.)، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1414ق.
الاربعین فی فضائل الامام امیرالمؤمنین علیه السلام ، ابن ابی الفوارس، محمد بن احمد (م. 1412ق.)، مخطوط.
الامالی، صدوق، محمد بن علی (م. 381ق.)، قم، مؤسسة البعثة، 1417ق.
الامامة و السیاسه، ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم (م. 276ق.)، تحقیق علی شیری، قم، الشریف الرضی، 1413ق.
الباب الحادی عشر، علامه حلی، حسن بن یوسف (م. 726ق.)، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامی، 1365ش.
بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار علیهم السلام ، مجلسی، محمدباقر (م. 1111ق.)، تحقیق محمدباقر بهبودی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1403ق.
ص: 121
بصائرالدرجات فی فضائل آل محمد صلی الله علیه و آله ، صفار، محمد بن حسن (م. 290ق.)، تحقیق میرزا محسن کوچه باغی، تهران، موسسة الاعلمی، 1404ق.
تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد (م. 808ق.)، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1391ق.
تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، احمد بن علی (م. 463ق.)، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1417ق.
تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر (م. 310ق.)، تحقیق گروهی از دانشمندان، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1403ق.
تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب (م. 292ق.)، بیروت، دارصادر.
تحف العقول عن آل الرسول صلی الله علیه و آله ، ابن شعبه حرانی، حسن بن علی (م. قرن4)، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1404ق.
تفسیرالصافی، فیض کاشانی، محسن بن مرتضی (م. 1091ق.)، تحقیق حسین اعلمی، تهران، مکتبة الصدر، 1416ق.
الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی، محمد بن علی (م. 560ق)، تحقیق نبیل رضا علوان، قم، انتشارات انصاریان، 1412ق.
خصائص الائمه علیهم السلام ، سید رضی، محمد بن حسین (م. 406ق.)،
تحقیق محمدهادی امینی، مشهد، آستان قدس رضوی، 1406ق.
ص: 122
دلائل الامامه، طبری امامی، محمد بن جریر (م. قرن 5)، قم، مؤسسة البعثة، 1413ق.
سفینةالبحار و مدینةالحکم و الآثار، محدث قمی، عباس (م. 1359ق.)، تهران، دارالاسوة، 1416ق.
سنن ابن ماجه، ابن ماجه قزوینی، محمد بن یزید (م. 275ق.)، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، دارالفکر.
سنن ابی داوود، ابوداوود سجستانی، سلیمان بن اشعث (م. 275ق.)، تحقیق سعید محمد لجام، بیروت، دارالفکر، 1410ق.
شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار علیهم السلام ، مغربی، قاضی نعمان بن محمد تمیمی (م. 363ق.)، تحقیق سید محمد حسینی جلالی، قم، نشر اسلامی، 1414ق.
شرح المقاصد فی علم الکلام، تفتازانی، سعدالدین مسعود بن عمر (م. 793ق.)، تحقیق عبدالرحمن عمیرة، قم، الشریف الرضی، 1409ق.
الشفاء (الالهیات)، ابن سینا، حسین بن عبدالله (م. 428ق.)، تحقیق سعید زاید و دیگران، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، 1404ق.
صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، مسلم بن حجاج (م. 261ق.)، بیروت، دارالفکر.
صحیح البخاری، بخاری، محمد بن اسماعیل (م. 256ق.)، بیروت،
دارالفکر، 1401ق.
الطبقات الکبری، ابن سعد، محمد بن سعد (م. 230ق.)، بیروت، دارصادر.
ص: 123
عدةالداعی و نجاح الساعی، ابن فهد حلی، احمد بن محمد (م. 841ق.)، تحقیق احمد موحدی قمی، قم، مکتبة وجدانی.
علل الشرایع، صدوق، محمد بن علی (م. 381ق.)، تحقیق سید محمدصادق بحرالعلوم، النجف الاشرف، المکتبة الحیدریة، 1385ق.
العلل الواردة فی الاحادیث النبویة، دارقطنی، علی بن عمر(م. 385ق.)، الریاض، دار طیبة، 1405ق.
العین، فراهیدی، خلیل بن احمد (م. 175ق.)، تحقیق مهدی مخزومی، ابراهیم سامرائی، قم، مؤسسة دارالهجرة، 1410ق.
الغیبة، نعمانی، محمد بن ابراهیم (م. 360ق.)، تحقیق فارس حسون کریم، قم، انتشارات انوارالهدی، 1422ق.
الفصول المهمة فی اصول الائمه، حرعاملی، محمد بن حسن (م. 1104ق)، تحقیق محمد بن محمدحسن قائینی، قم، مؤسسه معارف اسلامی امام رضا علیه السلام ، 1418ق.
الفصول المهمة فی معرفةالائمه علیهم السلام ، ابن صباغ مالکی، علی بن محمد
(م. 855ق.)، تحقیق سامی غریری، قم، انتشارات دارالحدیث، 1422ق.
الکافی، کلینی، محمد بن یعقوب (م. 329ق.)، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1363ش.
ص: 124
الکامل فی التاریخ، ابن اثیر جزری، علی بن محمد (م. 630ق.)، بیروت، دارصادر، 1386ق.
کشف الاستار، محدث نوری، میرزا حسین (م. 1320ق.)، مخطوط.
کفایة الاثر فی النص علی الائمة الاثنی عشر علیهم السلام ، خزاز قمی، علی بن محمد (م. 400ق.)، تحقیق سید عبداللطیف حسینی کوه کمری، قم، انتشارات بیدار، 1401ق.
کمال الدین و تمام النعمه، صدوق، محمد بن علی (م. 381ق.)، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، نشر اسلامی، 1405ق.
مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، طبرسی، فضل بن حسن (م. 548ق.)، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1372ش.
مجمع الزوائد و منبع الفوائد، هیثمی، علی بن ابی بکر (م. 807ق.)، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1408ق.
مجموعه مصنفات شیخ اشراق، سهروردی، شهاب الدین یحیی بن حبش (م. 587ق.)، تحقیق سید حسین نصر، نجفقلی حبیبی، تهران، مؤسسه
مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1375ش.
المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله (م. 405ق.)، تحقیق یوسف مرعشلی، بیروت، دارالمعرفه.
ص: 125
مسند ابی یعلی الموصلی، ابویعلی موصلی، اسماعیل بن محمد(م. 307ق.) تحقیق حسین سلیم اسد، دارالمأمون للتراث.
مسند احمد بن حنبل، احمد بن حنبل، شیبانی (م. 241ق.)، بیروت، دارصادر.
مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانی، حسین بن محمد (م. 502ق.)، نشر الکتاب، 1404ق.
مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی، موفق بن احمد، (م. 568ق.)، تحقیق محمد سماوی، قم، مکتبة المفید.
مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، محمد بن علی (م. 588ق.)، تحقیق گروهی از اساتید نجف اشرف، النجف الاشرف، المکتبة الحیدریة، 1376ق.
مناقب الامام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام ، کوفی، محمد بن سلیمان (م. قرن 3)، تحقیق محمدباقر محمودی، قم، مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة، 1412ق.
منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر علیه السلام ، صافی گلپایگانی، لطف الله، قم، مرکز نشر و توزیع الآثار العلمیة فی مکتب سماحة آیةالله الصافی الگلپایگانی، 1430ق.
الوافی، فیض کاشانی، محسن بن مرتضی (م. 1091ق.)، تحقیق سید ضیاءالدین حسینی، اصفهان، کتابخانة امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، 1406ق.
ص: 126
ینابیع المعاجز و اصول الدلائل، بحرانی، سید هاشم حسینی (م. 1107ق.)، قم، المطبعة العلمیه.
ینابیع المودة لذوی القربی، قندوزی، سلیمان بن ابراهیم (م. 1294ق.)، تحقیق سید علی جمال اشرف حسینی، دارالاسوة، 1416ق.
ص: 127