زیارت مهتاب: شرح زیارت حضرت فاطمه سلام الله علیها

مشخصات کتاب

سرشناسه:خدامیان آرانی، مهدی، 1353 ، توشیحگر

Khuddamiyan Arani, Mehdi

عنوان قراردادی:زیارتنامه حضرت فاطمه (س). فارسی عربی .شرح

عنوان و نام پدیدآور:زیارت مهتاب: شرح زیارت حضرت فاطمه سلام الله علیها/ مهدی خدامیان آرانی.

مشخصات نشر:قم: بهار دلها، 1396.

مشخصات ظاهری:112ص.: جدول؛ 14/5×21 س م.

فروست:مجموعه آثار؛ 66.

شابک:45000 ریال 9786008449768 :

وضعیت فهرست نویسی:فاپا (چاپ پنجم)

یادداشت:چاپ قبلی: وثوق،1393.

یادداشت:چاپ پنجم.

یادداشت:کتابنامه: ص. [103] 109.

عنوان دیگر:شرح زیارت حضرت فاطمه سلام الله علیها.

موضوع:فاطمه زهرا (س)، 8؟ قبل از هجرت 11ق. زیارتنامه ها

موضوع:Fatimah Zahra, The Saint Ziyaratnamah

موضوع:زیارتنامه حضرت فاطمه (س) نقد و تفسیر

رده بندی کنگره:BP271/7 /ف20422 خ4 1396

رده بندی دیویی:297/777

شماره کتابشناسی ملی:4782380

وضعیت رکورد:فاپا

ص: 1

اشاره

ص: 2

زیارت مهتاب: شرح زیارت حضرت فاطمه سلام الله علیها

مهدی خدامیان آرانی

ص: 3

ص: 4

زیارت حضرت فاطمه علیهاالسلام

یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صَابِرَةً وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَکِ أَوْلِیَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ، وَ صَابِرُونَ لِکُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوکِ وَ أَتَانَا بِهِ وَصِیُّهُ فَاِنَّا نَسْأَلُکِ اِنْ کُنَّا صَدَّقْنَاکِ إلاّ أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِیقِنَا بِهِمَا(1) لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوِلایَتِکِ.

ص: 5


1- . در نسخه های دیگر در اینجا واژه «لَهُما» ذکر شده است. ما واژه «بِهِما» را از نسخه کتاب تهذیب الاحکام شیخ طوسی که علامه حلّی آن را نقل کرده است، اخذ کرده ایم و بر این باوریم که نسخه صحیح است: مراجعه کنید: تذکرة الفقهاء ج 1 ص 403.

ترجمه زیارت حضرت فاطمه علیهاالسلام

ای آزموده شده! خدایی که تو را آفرید پیش از آنکه تو را بیافریند از تو امتحان گرفت و تو را در آن امتحان، سربلند و شکیبا یافت.(1)

ما بر این باوریم که از محبّان تو هستیم و ولایت تو را پذیرفته ایم و از آنچه پدر تو و جانشین او برای ما آورده اند اطاعت می کنیم و بر آن، شکیبا می باشیم.

پس اگر ما ولایت تو را پذیرفته ایم، فقط از تو می خواهیم به خاطر پذیرش ولایتت، ما را به پیامبر و جانشین او مُلحق کنی تا به خود مژده دهیم که به سببِ ولایت تو پاک شده ایم.

ص: 6


1- . خلقتِ روح حضرت فاطمه علیهاالسلام هزاران سال قبل از خلقتِ جسمشان بوده است و به آن، «مقام نورانیّت» می گویند.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

می خواستم از اهل بیت علیهم السلام بنویسم، امّا نمی توانستم، شب از نیمه گذشته بود، از خانه بیرون آمدم، یک نفر کوچه را جارو می زد، او مرا شناخت... از من پرسید: چرا این وقت شب، از خانه بیرون آمده ای؟

گفتم: می خواهم بنویسم، ولی قلم یاری ام نمی کند و چه درد جانکاهی است که یک نویسنده نتواند بنویسد!

او رو به من کرد و گفت: تو خیال می کنی بی اجازه می توانی برای اهل بیت علیهم السلامبنویسی؟ این خاندان به هر کسی اجازه نمی دهند برایشان بنویسد. برو از آنان اجازه بگیر!

سخن آن مردِ ناشناس، چشمه ای از حکمت بود، دیگر آن مرد را ندیدم،

ص: 7

بارها به جستجوی او پرداختم، امّا او را نیافتم.

من این سخن را به خاطر سپردم: «این خاندان به هر کسی اجازه نمی دهند برایشان بنویسد»، پس به سفارش آن مرد، عمل کردم و توسّل به بانوی کرامت جستم...

اکنون وقت آن است که خطاب به حضرت فاطمه علیهاالسلامچنین عرضه کنم: ای مادرِ مهربان! از شما ممنونم که به من اجازه دادی تا برایت بنویسم.

مهدی خُدّامیان آرانی

اسفند ماه 1393

ص: 8

سلام بر تو ای مادرِ مهربانی ها! سلام بر تو ای بانوی کرامت!

خودت می دانی که چقدر دوست دارم این سخن را تکرار کنم: «اگر عشق تو نباشد، به چه کار آید زندگی من؟». به راستی که عشق تو، معنای زندگی من است.

مهر تو، تنها سرمایه من است. وقتی که اشک در دیده هایم می نشیند، دست به دعا برمی دارم و اوّلین دعایم این است: «خدایا! هر چه را از من می گیری، بگیر، امّا عشق به فاطمه علیهاالسلام را از من مگیر!». من به خوبی می دانم که عشق تو، راز خلقت هستی است.

نمی دانم چگونه خدا را شکر کنم که مرا با تو آشنا کرد، اکنون می خواهم با تو سخن بگویم و با تو نجوا نمایم، امّا چگونه؟ من چه بگویم که شایسته مقام تو باشد؟

نمی دانم چه بگویم. سخن گفتن درباره تو، کار ساده ای نیست، من در اینجا دیگر سکوت می کنم...

ص: 9

صدایی به گوشم می رسد، یکی با من سخن می گوید: «چرا سکوت کرده ای؟ چرا سخنی نمی گویی؟ تو می خواهی با بانوی هستی سخن بگویی، این گونه سخن بگو...».

کیست که این گونه با مهربانی با من سخن می گوید؟

* * *

من به عمق تاریخ سفر کرده ام، این صدا، صدای شیخ طوسی است. من به قرن پنجم هجری آمده ام. اینجا شهر نجف است. من مهمان شیخ طوسی هستم!

شیخ طوسی یکی از بزرگ ترین دانشمندان شیعه است، تاریخ تشیّع، کمتر دانشمندی به عظمت و بزرگی او دیده است.

او کتاب های زیادی نوشته، یکی از کتاب های او، کتاب «تهذیب» است. من در حضور شیخ طوسی نشسته ام...

من چه می دانم کتاب «تهذیب» چیست؟

شیعیان در طول تاریخ به چهار کتاب، اهمّیت ویژه ای می دهند و از آن ها به عنوان «کتب اَربَعه» یا «کتاب های چهارگانه» یاد می کنند. هیچ کتابی به عظمت و اعتبار این چهار کتاب نمی رسد. کتاب «تهذیب» یکی از این چهار کتاب است.

* * *

ای شیخ! برایم سخن بگو! برایم بگو که چگونه با بانویِ هستی، سخن

ص: 10

بگویم و چگونه او را زیارت کنم؟

ای شیخ! مقام تو، مقامی بس بزرگ است، سخن تو برای من حجّت است، برایم سخن بگو! تو دانشمندی باتقوا هستی که در حضور تو بودن، عبادتی بزرگ است. شنیده ام که اگر نزد عالِم، حضور پیدا کنم، این کار از هزار شب عبادت و هزار روز روزه، برتر و بهتر است.(1)

ای شیخ برایم سخن بگو!

* * *

اکنون شیخ برایم چنین می گوید: نزد من آمده ای تا برایت بگویم که چگونه حضرت فاطمه علیهاالسلام را زیارت کنی. اکنون می خواهم در این باره برایت سخن بگویم، من در کتاب «تهذیب» جلد 6 صفحه 10 زیارت نامه ای را از امام جواد علیه السلام نقل کرده ام. من این زیارت نامه را برای تو بازگو می کنم تا آن را به گوش دیگران برسانی.

روزی از روزها، امام جواد علیه السلام به یکی از ساداتی که از نسل حضرت فاطمه علیهاالسلامبود رو کرد و فرمود: وقتی به مدینه رفتی و خواستی مادر خود (حضرت فاطمه علیهاالسلام) را زیارت کنی، این چنین بگو:

یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صَابِرَةً وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَکِ أَوْلِیَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ، وَ صَابِرُونَ لِکُلِّ

مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوکِ وَ أَتَانَا بِهِ وَصِیُّهُ فَاِنَّا نَسْأَلُکِ اِنْ کُنَّا صَدَّقْنَاکِ إلاّ أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِیقِنَا بِهِمَا لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوِلایَتِکِ.

* * *

ص: 11


1- . حضور مجلس عالم، أفضل من حضور ألف جنازة، و من عیادة ألف مریض، و من قیام ألف لیلة، و من صیام ألف یوم: بحار الانوار ج 1 ص 204، ج 79 ص 170.

ای آزموده شده! خدایی که تو را آفرید پیش از آنکه تو را بیافریند از تو امتحان گرفت و تو را در آن امتحان، سربلند و شکیبا یافت.

ما بر این باوریم که از محبّان تو هستیم و ولایت تو را پذیرفته ایم و از آنچه پدر تو و جانشین او برای ما آورده اند اطاعت می کنیم و بر آن، شکیبا می باشیم.

پس اگر ما ولایت تو را پذیرفته ایم، از تو می خواهیم به خاطر پذیرش ولایتت، ما را به پیامبر و جانشین او مُلحق کنی تا به خود مژده دهیم که به سببِ ولایت تو پاک شده ایم.

* * *

هر بار خواستی که حضرت فاطمه علیهاالسلامرا زیارت کنی و بر او سلام بدهی، این زیارت نامه را بخوان، بدان که این جملات، دریایی از معرفت است، سعی کن به آن فکر کنی و پله های معرفت را با آن، طی کنی. در این جملات کوتاه، رازهای بزرگی نهفته است که باید آن ها را کشف کنی...

* * *

سخن شیخ با من به پایان می رسد.

اکنون خدا را شکر می کنم که به خواسته خود رسیده ام. دیگر می دانم که چگونه با حضرت فاطمه علیهاالسلامنجوا کنم و چگونه بر او سلام کنم و عرض ادب نمایم.

من این جملات را آن قدر تکرار می کنم تا آن ها را حفظ کنم، این یادگاری ارزشمند از امام جواد علیه السلام است و سخنی که از امام معصوم باشد،

ص: 12

رازهای فراوان دارد.

* * *

باید فرصت را غنیمت بشمارم و به شرح این جملات گهربار بپردازم، شرح زیارت را در سه قسمت ذکر می کنم و ابتدا درباره قسمت اوّل آن سخن می گویم:

ص: 13

ص: 14

فصل اوّل: یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صَابِرَةً

ص: 15

ص: 16

ای آزموده شده!

تو را این گونه خطاب می کنم، زیرا امام جواد علیه السلام به من این سخن را یاد داده است.

بانوی من! سلام بر تو! تو همان کسی هستی که در امتحانی که خدا از تو گرفت، سربلند بیرون آمدی. تو بر همه سختی ها صبر کردی.

خدا قبل از این که تو را در این دنیا خلق کند، امتحان نمود، این امتحان در کجا بود؟ این جملات از چه رازی پرده برمی دارند؟

اینجاست که من باید با «مقام نورانیّت» و «عالَم ذَرّ» آشنا شوم، جایی که تو به اوج افتخار رسیدی، من باید درباره این دو موضوع بیشتر بدانم...

* * *

روزی از روزها، پیامبر رو به یاران کرد و چنین فرمود: «خدا نور فاطمه

ص: 17

را قبل از آن که آسمان ها و زمین را خلق کند، آفرید».

وقتی مردم این سخن را شنیدند به فکر فرو رفتند، یکی از آنان رو به پیامبر کرد و گفت: «ای پیامبر! اگر فاطمه قبل از خلقت آسمان ها و زمین آفریده شده است، پس او دیگر انسان نیست، بلکه او حُوریه است».

پیامبر در جواب چنین گفت: «فاطمه حُوریه ای انسانی است، خدا قبل از این که آدم را بیافریند، فاطمه را آفرید، خدا فاطمه را از نورِ عظمت خودش آفرید. نورِ فاطمه در عرش خدا بود و خدا را ستایش می کرد و او را حمد و تسبیح می نمود».(1)

* * *

بانوی من! پیامبر از آفرینش تو سخن می گوید، نور تو قبل از خلقت آسمان ها و زمین خلق شده بود. تو قبل از آفرینش آدم علیه السلام خلق شدی و در عرش خدا جای داشتی! خدا تو را در آنجا امتحان نمود و تو از آن امتحان سربلند بیرون آمدی.

هیچ کس نمی داند آن امتحان چگونه بود، این رازی است که کسی از آن، خبر ندارد، تو در عرش خدا جای داشتی و در آنجا او را حمد و ستایش می کردی و از او به یگانگی یاد می نمودی. تو شکیبایی ورزیدی و در راه خدا از خود استقامت نشان دادی و به اوجِ مقام بندگی رسیدی.

این همان، مقام نورانیّتِ توست. تو قبل از آن که آسمان ها و زمین خلق بشود، خلق شدی. سال های سال، در عرش خدا، او را عبادت می کردی، سال های زیادی گذشت. خدا اراده کرد که آسمان ها و زمین را بیافریند،

ص: 18


1- . قال رسول اللَّه: خلق نور فاطمة قبل أن تخلق الارض و السَّماء فقال بعض النَّاس یا نبیَّ اللَّه فلیست هی انسیَّةً فقال فاطمة حوراء انسیَّة قال یا نبیَّ اللَّه و کیف هی حوراء انسیَّة قال خلقها اللَّه عزَّ و جلَّ من نوره قبل أن یخلق آدم...: معانی الأخبار ص 396.

بعد از آن تصمیم گرفت تا آدم علیه السلام را خلق کند، این گونه بود که آدم علیه السلام آفریده شد، سپس خدا از صُلبِ آدم علیه السلام (کمر او)، همه انسان ها را آشکار ساخت و عالَم ذَرّ آغاز شد.

من باید درباره عالم ذَرّ بیشتر بدانم...

* * *

وقت آن است که آیه 172 سوره اعراف را با دقّت بخوانم: «وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ

بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی...».

این آیه از حقیقتی بزرگ سخن می گوید، خدا در انسان نور فطرت را قرار داد و استعداد درک توحید و یکتاپرستی را به او عنایت کرد. همه انسان ها دارای روح توحید هستند، فطرت آنان بیدار است و با آن می توانند خدا را بشناسند و به سوی او رهنمون شوند.

درست است که شیطان هر لحظه انسان را وسوسه می کند و او را به گمراهی می کشاند، امّا آمادگی برای پذیرش یگانگی خدا در قلب های همه انسان ها وجود دارد. خدا در وجود همه، حسّی درونی را به امانت گذاشته است که آن حس، آن ها را به سوی او فرا می خواند.

نور فطرت می تواند باعث رستگاری انسان ها شود. در واقع، این نور، سرمایه ارزشمندی برای انسان است. پیامبران با توجّه به این سرمایه، انسان ها را به سوی خدا فرا می خواندند.

به راستی خدا چه زمانی، نور فطرت را درون انسان ها قرار داد؟

ص: 19

این آیه از روز مهمّی سخن می گوید، روزی که خدا از پشت آدم علیه السلام، همه فرزندان او را برانگیخت و آنان را بر خودشان گواه گرفت و گفت: «آیا من پروردگار شما نیستم؟».

آنان همه گفتند: «آری، ما گواهی می دهیم که تو پروردگار ما هستی».

آن روز چه روزی بود؟ خدا چه زمانی خود را به همه معرّفی کرد و از آنان اعتراف گرفت؟

* * *

نام او زُراره بود، او در شهر کوفه زندگی می کرد، همه او را به عنوان یکی از شاگردان امام باقر علیه السلام می شناختند و به سخنان او اطمینان داشتند.

او دوست داشت بداند تفسیر این آیه چیست، برای همین یک بار که به شهر مدینه سفر کرده بود خدمت امام باقر علیه السلام رفت و از آن حضرت درباره این آیه سؤال نمود.

امام باقر علیه السلام در جواب چنین فرمود: «خدا همه انسان ها را از صُلْبِ آدم علیه السلام (کمر او) بیرون آورد، آنان مانند ذرّه های کوچکی بودند. خدا در آن روز، خودش را به آنان معرّفی کرد...».(1)

* * *

اکنون می فهمم که آیه 172 سوره اعراف از چه روزی سخن می گوید:

روز میثاقِ بزرگ!

عالَم ذرّ!

قبل از این که خدا، جسم انسان ها را بیافریند، خدا آنان را به صورت

ص: 20


1- . اخرج من ظهر آدم ذریته... فخرجوا کالذّر...: الکافی ج 2 ص 7، التوحید ص 330، علل الشرایع ج 2 ص 525، مختصر بصائر الدرجات ص 150، بحار الأنوار ج 3 ص 279، ج 5 ص 245. دقّت کنید: این حدیث از امام باقر علیه السلام است و با سند معتبر در کتابی معتبر همچون کتاب کافی نقل شده است: سند آن این است: الکلینی عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن عمربن اذینه عن زرارة عن ابی جعفر علیه السلام. برای همین می توان به این حدیث اعتماد نمود و مجالی برای اعتراض به آن وجود ندارد. این که گفته می شود این حدیث معتبر نیست، وجهی ندارد، زیرا حدیثی که در کتاب معتبر و سند معتبر نقل شده باشد، مورد قبول علمای شیعه می باشد. احادیث زیادی درباره عالم ذرّ در کتب شیعه وارد شده است.

ذرّه های کوچکی آفرید و با آنان سخن گفت، آنان خدا را شناختند. آن روز، روز میثاق بزرگ بود، این کلّیات عالم ذرّ است، امّا جزئیّات آن برای ما معلوم نیست، اصل مطلب، حقیقتی است که امام باقر علیه السلام آن را برای ما

بیان کرده است. «ذَرّ» به معنای «ذرّات ریز» می باشد، برای همین به آن مرحله از خلقت بشر، «عالم ذَرّ» می گویند.

به راستی چرا خدا چنین کرد؟

خدا می خواست تا انسان ها در روز قیامت نگویند: «ما از این امر بی خبر بودیم».

کسی که پدر و مادرش بُت پرست بوده اند و او از پدر و مادر خود پیروی کرده است، در روز قیامت به عذاب گرفتار می شود، اگر او در روز قیامت بگوید که من نادان بودم و از پدر و مادرم پیروی کردم و نمی دانستم که یکتاپرستی چیست، آیا برای او پاسخی خواهد بود؟

جواب، روشن و واضح است، خدا در روزِ میثاق، نورِ فطرت را در وجود همه قرار داد و به همه، استعدادِ درک حقیقت توحید و یکتاپرستی را عنایت کرد.

در عالم ذرّ، خدا خودش را به همه معرّفی کرد و از همه گواهی گرفت، در وجود آنان، حسّی درونی را به امانت گذاشت تا آن ها را به سوی یکتاپرستی رهنمون سازد.

سخن کسی که در روز قیامت می گوید من نادان بودم و پدر و مادرم، بُت پرست بودند، رد می شود، زیرا او ندای فطرت خویش را شنید و آن

ص: 21

را انکار کرد، او به خاطر این گرفتار عذاب خواهد شد که به ندای فطرت خویش، پاسخی نداد.

* * *

بانوی من! قبل از این که تو به این دنیایِ خاکی بیایی، قبل از آن که جسم تو در اینجا خلق شود، خدا نورِ تو را در عرش آفرید. نور تو قبل از خلقت آسمان ها و زمین خلق شد، تو در مقام نورانیّت، شکیبایی و استقامت داشتی!

بعد از آن، خدا در عالم ذرّ از تو امتحان گرفت. تو گوهر وجودی خویش را نمایان ساختی، تو قبل از آن امتحان هم، همان ایمان و بندگی را نسبت به خدا را دارا بودی.

این امتحان وسیله ای بود برای این که گوهر وجودیِ تو برای دیگران آشکار شود و همه به مقام والای تو پی ببرند. خدا که نیاز به آزمودن تو نداشت، خدا می دانست که در وجودت، چه گوهر ارزشمندی نهفته است، خدا می خواست دیگران به مقام تو پی ببرند و ارزش تو برای همگان آشکار و نمایان شود.

* * *

از مقام نورانیّت و عالَم ذرّ سخن گفتم. نورِ تو سالیان سال، در عرش خدا بود، سپس خدا اراده نمود و نور تو (که همان روحِ توست) به جسم تو منتقل شد، خدا بر بندگانش منّت نهاد و تو را به این دنیای خاکی آورد.

آری! خدا دوست داشت تا بندگانش با وجود تو به کمال برسند، برای

ص: 22

همین تو را به این دنیا آورد، تو را از ملکوت خود به این دنیا آورد، تو را از بزمِ مخصوص خود به این دنیا منتقل نمود تا دست همه را بگیری و به سوی خدا رهنمون شوی!

تو آمده ای تا راه خدا را نشان بدهی، آمده ای تا این دنیای تاریک را با نور خود روشن کنی، آمده ای تا دستگیری کنی و دیگران را به سعادت و رستگاری برسانی، آمده ای تا خداجویان در اینجا بی یار و یاور نباشند و راه را گم نکنند، آمده ای تا همه را به سوی خدا ببری.

* * *

بانوی من! لحظاتی با خود فکر می کنم، سؤلی ذهن مرا مشغول می کند، چرا امام جواد علیه السلام از شیعیان می خواهد تا تو را «آزموده شده» خطاب کنند؟ چرا ما باید تو را در آغاز این زیارت، این گونه بخوانیم؟ چه رازی در این سخن است؟ چه پیام آسمانی در اینجا نهفته است؟

تو در مقام نورانیّت و در عالم ذرّ امتحان دادی، در این دنیا هم که آمدی، سختی فراوان تحمّل کردی، تو بر سختی ها صبر نمودی و خدا به خاطر این صبر به تو مقامی بس بزرگ داد.

این درس بزرگی برای من است، وقتی من با سختی ها روبرو می شوم، باید راه صبر را برگزینم، نباید از سختی ها بهراسم، بلکه باید تو را الگوی خود قرار دهم و راهی را انتخاب کنم که مرا به سوی کمال می برد.

اگر من شیعه تو هستم، اگر تو را دوست دارم و راه تو را می پویم، باید در انتظار امتحان باشم، باید بدانم که این دنیا، محلّ امتحان است، من به این

ص: 23

دنیا نیامده ام تا مستی کنم، من آمده ام تا امتحان بدهم و بر سختی ها صبر کنم.

من نباید به دنیا دل ببندم، به اینجا آمده ام تا رشد کنم و توشه برگیرم و بروم، نیامده ام تا به بازیچه مشغول شوم و عمر تلف کنم، رشد من در گرو انتخاب من و امتحان من است، خدا به من اختیار داده و من راهی را که بخواهم خودم انتخاب می کنم، وقتی راه خدا را برمی گزینم با سختی ها و بلاها امتحان می شوم که آیا واقعاً راست می گویم؟ اگر در امتحان خود سربلند بیرون آمدم، سعادت ابدی را از آنِ خود نموده ام.

ص: 24

بانوی من! سلام من بر تو! تو همان کسی هستی که در امتحانی که خدا از تو گرفت، سربلند بیرون آمدی. تو بر همه سختی ها صبر کردی.

تو در ملکوت خدا بودی و هنوز آسمان ها و زمین خلق نشده بود، خدا از همه چیز باخبر بود، خدا از ظلم هایی که در این دنیا نسبت به تو می شود، آگاه بود، او می دانست وقتی تو مهمان این خاک شوی، دشمنان در حق تو ستم های فراوان خواهند کرد.

تو در عرش خدا بودی و خدا از آینده به تو خبر داد، از سختی ها و ظلم ها و بلاهایی که در این دنیا با آن روبرو می شوی، خبر داد. خدا از تو پیمان گرفت که بر همه این ها صبر کنی و تو هم بر عهد خود ثابت قدم ماندی، تو به اوج مقام صبر رسیدی. این امتحان بزرگی برای تو بود و تو در این امتحان سربلند بیرون آمدی.

ص: 25

تو گوهر این جهان می باشی و چند روزی مهمان این دنیا بودی، ولی افسوس که قدر تو را نشناختند و بر تو ظلم ها روا داشتند، نام تو با مظلومیّت عجین شده است، چگونه می توان از تو نوشت و شرح مظلومیّت تو را نگفت؟

بانوی من! تو خود می دانی که اشک بر مظلومیّت تو، سرمایه زندگی من است، این قلم را در دست می فشارم و بار دیگر شرح حکایت در و دیوار را می نویسم، می نویسم تا همگان بدانند بر تو چه گذشت. با چشم دل به مدینه سفر می کنم...

* * *

صدای هیاهویی به گوشم می رسد، چه خبر شده؟ از مسجد پیامبر به کوچه می روم، وارد کوچه می شوم، به خانه ای می رسم، می بینم که گروه زیادی در آنجا جمع شده اند، هیزم هایی کنار درِ آن خانه قرار می بینم.

صدایی به گوش می رسد، یک نفر به این سو می آید، شعله آتشی در دست گرفته، او می آید و فریاد می زند: «این خانه و اهل آن را در آتش بسوزانید».

او می آید و هیزم ها را آتش می زند، آتش زبانه می کشد.

چرا او می خواهد اهل این خانه را بسوزاند؟ مگر اهل این خانه چه کرده اند که سزایشان سوختن در آتش است؟

صدای گریه بچّه ها از این خانه به گوش می رسد، چرا همه فقط نگاه

ص: 26

می کنند؟! چرا هیچ کس اعتراضی نمی کند؟

در این میان یکی جلو می آید، به آن مردی که هیزم ها را آتش زد می گوید:

ای عُمَر! داخل این خانه، فاطمه، حسن و حسین هستند .

باشد ، هر که می خواهد باشد ، من این خانه را امروز آتش می زنم .(1)

خدای من! چه می شنوم؟

ای مادر مظلومم! خانه تو را می خواهند آتش بزنند؟

* * *

عُمَر امروز قاضی بزرگ حکومت است . او فتوا داده که برای حفظ حکومت ، سوزاندن این خانه واجب است!(2)

چقدر این مردم بی وفایند، آنان روز غدیر خُمّ با علی علیه السلام بیعت کردند، هنوز طنین صدای پیامبر، گوش مردم را می نوازد که هر کس من مولای اویم، علی مولای اوست.(3)

به راستی چقدر زود این مردم عهد و پیمان خود را شکسته اند و برای آتش زدن خانه تو هیزم آورده اند!

فقط هفت روز از رحلت پیامبر گذشته است، این مردم این قدر عوض شده اند!

آن ها بارها و بارها دیدند که پیامبر کنار در این خانه می ایستاد و به تو و فرزندانت سلام می داد.

ص: 27


1- . والذی نفس عمر بیده، تخرجنّ أو لأحرقنّها علی من فیها، فقیل له: یا أبا حفص ، إنّ فیها فاطمة ! قال: وإن !: الغدیر ج 5 ص 372 ، الإمامة والسیاسة ج 1 ص 19.
2- . لمّا ولّی أبو بکر ولّی عمر القضاء، وولّی أبو عبیدة المال: کنز العمّال ج 5 ص 640 ، وراجع فتح الباری ج 12 ص 108 ، فیض القدیر ج 2 ص 126.
3- . بصائر الدرجات ص 97، قرب الإسناد ص 57، الکافی ج 1 ص 294، التوحید ص 212، الخصال ص 211، کمال الدین ص 276، معانی الأخبار ص 65، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 229، تحف العقول ص 459، تهذیب الأحکام ج 3 ص 144، کتاب الغیبة للنعمانی ص 75، الإرشاد ج 1 ص 351، کنز الفوائد ص 232، الإقبال بالأعمال ج 1 ص 506، مسند أحمد ج 1 ص 84 ، سنن ابن ماجة ج 1 ص 45، سنن الترمذی ج 5 ص 297، المستدرک للحاکم ج 3 ص 110، مجمع الزوائد ج 7 ص 17، تحفة الأحوذی ج 3 ص 137، مسند أبی یعلی ج 11 ص 307، المعجم الأوسط ج 1 ص 112، المعجم الکبیر ج 3 ص 179.

هنوز صدای پیامبر به گوش می رسد که فرمود: «خانه دخترم فاطمه ، خانه من است ! هر کس حریم خانه او را نگه ندارد، حریم خدا را نگه نداشته است».(1)

* * *

مادر! چرا مردم این قدر بی شرم شده اند؟ چرا چنین جنایت می کنند؟

آتش زبانه می کشد، تو پشتِ در ایستاده ای. تو برای یاری حق و حقیقت قیام کرده ای.

درِ خانه نیم سوخته می شود ، عُمَر جلو می آید، او می داند که تو پشتِ در ایستاده ای.

وای بر من! او لگد محکمی به در می زند . تو بین در و دیوار قرار می گیری ، صدای ناله ات بلند می شود . عُمَر در را فشار می دهد ، صدای ناله تو بلندتر می شود . میخِ در که از آتش داغ شده در سینه تو فرو می رود .(2)

با صورت به روی زمین می افتی، سریع از جا برمی خیزی، خاک روی صورت تو نشسته است، رو به قبر پیامبر می کنی، صدای تو در شهر طنین می اندازد، پدر را صدا می زنی: «بابا ! یا رسول اللّه ! ببین با دخترت چه می کنند ».(3)

علی علیه السلام صدای تو را می شنود، اینجا دیگر جای صبر نیست ، او به سوی عُمَر می رود، گریبان او را می گیرد، عُمَر می خواهد فرار کند، علی علیه السلام او را

ص: 28


1- . لمّا حضرت رسول اللّه الوفاة ، دعا الأنصار وقال : یا معشر الأنصار ، قد حان الفراق ، وقد دعیت وأنا مجیب الداعی ، وقد جاورتم فأحسنتم الجوار ، ونصرتم فأحسنتم النصرة ، وواسیتم فی الأموال ، ووسعتم فی المسلمین... واحفظونی معاشر الأنصار فی أهل بیتی... : بحار الأنوار ج 22 ص 476.
2- . فضرب عمر الباب برجله فکسره، وکان من سعف، ثمّ دخلوا فأخرجوا علیّاًع ملبیّاً...: تفسیر العیّاشی ج 2 ص 67 ، بحار الأنوار ج 28 ص 227 ؛ عصر عمر فاطمة خلف الباب، ونبت مسمار الباب فی صدرها، وسقطت مریضة حتّی ماتت: مؤمر علماء بغداد ص 181.
3- . صفقة عمر علی خدّها حتّی أبری قرطها تحت خمارها فانتثر...: الهدایة الکبری ص 407؛ وهی تجهز بالبکاء تقول: یا أبتاه یا رسول اللّه ! ابنتک فاطمة تضرب؟...: الهدایة الکبری ص 407 ؛ وقالت: یا أبتاه یا رسول اللّه! هکذا کان یفعل بحبیبتک وابنتک؟...: بحار الأنوار ج 30 ص 294 .

محکم به زمین می زند، مشتی به بینی و گردنِ او می کوبد.

هیچ کس جرأت ندارد برای نجات عُمَر جلو بیاید، همه ترسیده اند، بعضی ها فکر می کنند که علی علیه السلام دیگر عُمَر را رها نخواهد کرد و خون او را خواهد ریخت.

لحظاتی می گذرد، علی علیه السلام عُمَر را رها می کند و می گوید: «ای عُمَر! پیامبر از من پیمان گرفت که در چنین روزی، صبر کنم. اگر وصیّت پیامبر نبود، هرگز تو را رها نمی کردم».(1)

* * *

به همسرت نگاه می کنی ، می بینی که می خواهند او را به مسجد ببرند ، امّا او هیچ یار و یاوری ندارد !

تو از جا برمی خیزی و در چارچوبه درِ خانه می ایستی ، با دستان خود راه را می بندی تا آن ها نتوانند علی علیه السلام را به مسجد ببرند .(2)

عُمَر به قُنفُذ اشاره ای می کند، با اشاره او، قنفذ با غلاف شمشیر به تو حمله می کند، خود عُمَر هم با تازیانه می زند. بازوی تو از تازیانه ها کبود می شود ...(3)

عُمَر می داند تا زمانی که تو هستی، نمی توان علی علیه السلام را برای بیعت برد ، برای همین لگد محکمی به تو می زند ، صدای تو بلند می شود، تو خدمتکار خود را صدا می زنی: «ای فِضّه! مرا دریاب! به خدا محسن مرا کشتند» .(4)

ص: 29


1- . فوثب علیّع فأخذ بتلابیبه ثمّ نتره فصرعه، ووجأ أنفه ورقبته، وهمّ بقتله، فذکر قول رسول اللّه وما أوصاه به، فقال: والذی کرّم محمّداً بالنبوّة یا بن صهاک، لولا کتاب من اللّه سبق وعهد عهده إلیَّ رسول اللّه...: کتاب سلیم بن قیس ص 586.
2- . فتناوّل بعضهم سیوفهم فکاثروه وضبطوه، فألقوا فی عنقه حبلاً: کتاب سلیم بن قیس ص 151 ، بحار الأنوار ج 28 ص 270 ؛ فسبقوه إلیه، فتناوّل بعض سیوفهم، فکثروا علیه فضبطوه، وألقوا فی عنقه حبلاً أسود...: الاحتجاج ص 109 ، ملبّباً بثوبه یجرّونه إلی المسجد...: بیت الأحزان ص 117؛ وحالت فاطمة بین زوجها وبینهم عند باب البیت، فضربها قنفذ بالسوط علی عضدها، فبقی أثره من ذلک مثل الدملوج من ضرب قنفذ...: الاحتجاج ص 109 ، وراجع بحار الأنوار ج 28 ص 283.
3- . فأرسل إلیه الثالثة رجلاً یقال له قنفذ، فقامت فاطمة بنت رسول اللّه تحول بینه وبین علیّ، فضربها: تفسیر العیّاشی ج 2 ص 307 ، بحار الأنوار ج 28 ص 231 ؛ وکان سبب وفاتها أنّ قنفذاً مولی عمر لکزها بنعل السیف بأمره: دلائل الإمامة ص 134 ، ذخائر العقبی ص 160 ، بحار الأنوار ج 43 ص 170؛ وضرب عمر لها بسوط أبی بکر علی عضدها، حتّی صار کالدملج الأسود، وأنینها من ذلک...: 40 ، بحار الأنوار ج 53 ص 19 ؛ هل تدری لم کفّ عن قنفذ ولم یغرمه شیئاً ؟... لأنّه هو الذی ضرب فاطمة بالسوط حین جاءت لتحول بینه وبینهم...: بحار الأنوار ج 30 ص 302 ؛ فرفع عمر السیف وهو فی غمده، فوجأ به جنبها المبارک، ورفع السوط فضرب به ضرعها، فصاحت: یا أبتاه...: روح المعانی ج 3 ص 124.
4- . قال الذهبی فی ترجمة ابن أبی دارم: وقال محمّد بن حمّاد الحافظ: کان مستقیم الأمر عامّة دهره ، ثمّ فی آخر أیّامه کان أکثر ما یقرأ علیه المثالب ، حضرته ورجل یقرأ علیه أنّ عمر رفس فاطمة حتّی أسقطت محسناً: سیر أعلام النبلاء ج 15 ص 578 ، وراجع میزان الاعتدال ج 1 ص 139 ، لسان المیزان ج 1 ص 368 ؛ إنّ عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتّی ألقت الجنین من بطنها...: الملل والنحل ج 1 ص 57 ؛ وتطرح ما فی بطنها من الضرب وتموت من ذلک الضرب...: کامل الزیارات ص 548 ؛ خلّد فی نارک من ضرب جنبها حتّی ألقت ولدها...: الأمالی للصدوق ص 176 ، المحتضر ص 197 .

تو بی هوش می شوی، آنان اکنون دیگر می توانند علی علیه السلام را به مسجد ببرند ...

ای مادر پهلو شکسته!

برخیز! برخیز که علی علیه السلام را به مسجد بردند!

مولای تو تنهاست، برخیز و او را یاری کن!

چشمان خود را باز کن! این صدای گریه فرزندان توست که به گوش می رسد، آیا صدای آنان را می شنوی؟ فرشتگان از دیدن اشک چشمان حسن و حسین تو به گریه افتاده اند .(1)

پیکر تو کبود و پهلوی تو شکسته، امّا باید برخیزی! عُمَر دستور داده که شمشیر بالای سر علی علیه السلام بگیرند، عُمَر در مسجد فریاد می زند: «ای ابوبکر! آیا دستور می دهی تا من گردن علی علیه السلام را بزنم؟» .(2)

مادر!

مادر مظلومم! برخیز! علی علیه السلام در انتظار توست!

برخیز!

اگر علی علیه السلام بیعت نکند، آن ها او را به شهادت خواهند رساند...

* * *

چشمان خود را باز می کنی، سراغ علی علیه السلام را می گیری، باخبر می شوی که علی علیه السلام را به مسجد برده اند.

از جای خود برمی خیزی و به سوی مسجد می روی!

ص: 30


1- . والحسن والحسین قائمان، فلمّا سمعا مقالة عمر بکیا، فضمّهما إلی صدره فقال: لا تبکیا، فواللّه ما یقدران علی قتل أبیکما...: نفس المصدرین السابقین.
2- . فقام عمر فقال لأبی بکر...: ما یجلسک فوق المنبر وهذا جالس محارب لا یقوم فیبایعک، أو تأمر به فنضرب عنقه: کتاب سلیم بن قیس ص 107 ، بحار لأنوار ج 28 ص 276.

پهلوی تو را شکسته اند تا دیگر نتوانی علی علیه السلام را یاری کنی، امّا تو به یاری امام خود می روی! به مسجد که می رسی، کنار قبر پیامبر می روی و فریاد برمی آوری: «پسرعمویم، علی را رها کنید! به خدا قسم، اگر او را رها نکنید، نفرین خواهم کرد».

عُمَر و هواداران او تعجّب می کنند، آن ها باور نمی کنند که تو به اینجا آمده باشی، بار دیگر، فریاد می زنی: «به خدا قسم، اگر علی را رها نکنید، شما را نفرین می کنم».

لرزه بر ستون های مسجد می افتد، زلزله ای سهمگین در راه است، گرد و غبار بلند می شود، تهدید به نفرین اثر کرده است، همه نگران می شوند، خلیفه و هواداران او می فهمند که تو دیگر صبر نخواهی کرد، اگر آنان علی علیه السلام را رها نکنند، با نفرین تو، زمین و زمان در هم پیچیده خواهد شد!

ترس تمام وجود آنان را فرا می گیرد، چشم های آنان به ستون های مسجد خیره می ماند که چگونه به لرزه در آمده اند! آری، عذاب در راه است!

آن ها علی علیه السلام را رها می کنند، شمشیر را از سر او برمی دارند، ریسمان را هم از گردنش باز می کنند. آری! تا زمانی که تو هستی، آن ها هرگز نمی توانند از علی علیه السلام بیعت بگیرند.(1)

اکنون علی علیه السلام به سوی تو می آید و تو نگاهی به او می کنی، دست های خود را به سوی آسمان می گیری و خدا را شکر می کنی. لبخندی به روی

ص: 31


1- . عن سلمان الفارسی: أنّه لمّا استخرج أمیر المؤنینع من منزله، خرجت فاطمة حتّی انتهت إلی القبر، فقالت: خلّوا عن ابن عمّی فوالذی بعث محمداً بالحقّ لئن لم تخلّوا عنه لأنشرنّ شعری ولأضعنّ قمیص رسول اللّه علی رأسی ولأصرخنّ إلی اللّه...: بحار الأنوار ج 28 ص 206، و ج 43 ص 47.

علی علیه السلام می زنی، همه هستیِ تو، علی علیه السلام است، تا زمانی که تو زنده هستی، چه کسی می تواند هستیِ تو را از تو بگیرد؟

* * *

اکنون دیگر وقت آن است که فرزندان خود را در آغوش بگیری، آن ها چه حالی دارند! آن ها را در آغوش بگیر و با آنان سخن بگو: مادر به فدای شما! چرا رنگتان پریده است؟ چرا این قدر گریه کرده اید؟

لحظاتی می گذرد، دیگر می خواهی با قبر پدر تنها باشی، از علی علیه السلام می خواهی که فرزندانت را به خانه ببرد.

تو می خواهی با پدر سخن بگویی، نمی خواهی علی علیه السلام اشک چشم تو را ببیند!

دلت سخت گرفته است، جای تازیانه ها درد می کند، پهلویت شکسته است، تو می خواهی درد دل خویش را با پدر بگویی، صبر می کنی تا علی علیه السلام، فرزندانت را به خانه ببرد.

تو با پدر تنها شده ای، آهی می کشی و می گویی:

یا رسول اللّه! برخیز و حال دختر خود را تماشا کن!

بابا! تا تو زنده بودی، فاطمه تو عزیز بود، پیش همه احترام داشت، یادت هست چقدر مرا دوست داشتی، همیشه و هر وقت که من نزد تو می آمدم، تمام قد جلو پای من می ایستادی، مرا می بوسیدی و می گفتی: فاطمه پاره تن من است.

ص: 32

بابا! ببین با من چه کرده اند! ببین میخ در را به سینه ام نشانده اند! ببین چقدر به من تازیانه زده اند!

بابا! تو هر روز صبح، درِ خانه من می ایستادی و بر ما سلام می دادی، امّا آنان این خانه را آتش زدند.

بابا! تو از کبودی بدن و پهلوی شکسته ام خبر داری! جای تو خالی بود، ببینی که چگونه مرا لگد زدند و محسن مرا کشتند!

بابا! برخیز و ببین چگونه مزد و پاداش رسالت تو را دادند!

من برای دفاع از علی علیه السلام به میدان آمدم، وقتی دیدم که او تنهاست، به یاری او شتافتم.

در راه امام خود، همه این سختی ها و مصیبت ها را تحمّل می کنم، ولی هیچ چیز برای من سخت تر از غربت و مظلومیّت علی علیه السلام نیست، دشمنان ریسمان به گردنش انداختند، جلوی چشم من این کار را کردند، شمشیر بالای سرش گرفتند و مانند اسیر او را به مسجد بردند.

این کارِ آن ها، دل مرا می سوزاند، تو که می دانی این گریه های من، اشک من برای غربت علی علیه السلام است.

بابا! تو بگو چگونه من به صورت علی علیه السلام نگاه کنم. می دانم که او از من خجالت می کشد و من از خجالت او، شرمنده می شوم، ای کاش دشمنان، مقابل چشمِ علی علیه السلام مرا نمی زدند...

* * *

ص: 33

بانوی من! اکنون می فهمم که چرا امام جواد علیه السلام به من یاد داد که تو را «آزموده شده» خطاب کنم، تو بر همه سختی ها صبر کردی و بر عهد و پیمانی که خدا از تو گرفته بود، وفادار ماندی، تو اسوه صبر و استقامت هستی و هر کس که تو را دوست دارد از این صبر بهره ای برده است.

* * *

در اینجا، قسمت اوّل زیارت نامه را تکرار می کنم:

یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صَابِرَةً

ای آزموده شده! خدایی که تو را آفرید پیش از آنکه تو را بیافریند از تو امتحان گرفت و تو را در آن امتحان، سربلند و شکیبا یافت.

در ادامه به شرح قسمت دوم زیارت نامه می پردازم...

ص: 34

فصل دوم: وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَکِ أَوْلِیَاءُ ، وَ مُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ لِکُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوکِ وَ أَتَانَا بِهِ وَصِیُّهُ

ص: 35

ص: 36

ای فاطمه! به قلب ما نگاه کن، ببین که چگونه عشق تو در این دل ها شعله می کشد! خودت می دانی که ما چقدر تو را دوست داریم، این باور ماست: «عشق تو، سرمایه ماست».

چرا ما تو را این قدر دوست داریم؟

جوانی این سؤل را از من پرسید، او به من رو کرد و گفت: «چرا شما این قدر فاطمه علیهاالسلام را دوست دارید».

ماجرا چیست؟ آن جوان کیست؟

بهار سال 1391 هجری شمسی بود. من در مدینه بودم، با گروهی از دوستانم به قبرستان بقیع رفته بودیم، مأموران وهّابی همه جا ایستاده بودند، دوستان از من خواستند تا برایشان زیارت نامه تو را بخوانم، من شروع به خواندن زیارت نامه کردم، من با صدایی نه چندان بلند جملات

ص: 37

را می خواندم: «یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ...».

لحظاتی گذشت، افراد زیادی گرد ما جمع شدند، همه آنان دوست داشتند این جملات را زمزمه کنند، هنوز زیارت نامه تمام نشده بود که مأمور وهّابی به سراغم آمد و از من خواست همراه او بروم، من حرکت کردم، وقتی جمعیّت این منظره را دیدند صدای خود را به اعتراض بلند کردند.

مأمور، مشت محکمی به پهلوی من زد و دستم را محکم گرفت و مرا به سوی بیرون بقیع کشاند. من از دیگران خواستم تا سر و صدا نکنند و آرامش را حفظ کنند و بهانه ای به دست مأموران ندهند.

ساعتی گذشت، من در بازداشت موقّت بودم، گوشی همراه مرا گرفته بودند و اصلاً اجازه نمی دادند به کسی خبر دهم. تشنه بودم، امّا از آب خبری نبود. آنجا پنجره ای به بیرون نداشت، لحظه ای خواستم بنشینم، مأمور بر سرم فریاد زد که بایست، حق نداری بنشینی! حق نداری به دیوار تکیه بدهی! هنوز پهلوی من درد می کرد، آن مأمور، ضربه خودش را بسیار محکم زده بود.

او پشت میز نشسته بود و هر از چند گاهی با پوزخند می گفت: «کَیفَ کان التأدیبُ؟...». یعنی آیا ادب شدی؟ به زودی تو را روانه دادگاه می کنیم. زندان در انتظار توست!

* * *

در اتاق باز شد، جوانی که چپیه قرمزی بر سر داشت وارد شد، مأمور از

ص: 38

جا برخاست و از او احترام گرفت و سپس درباره من سخنانی به او گفت. آن جوان نزدیک من آمد و گفت: اسم هتل؟

من فهمیدم که می خواهند مرا به دادگاه بفرستند، زیرا پرسیدن نام هتل، نشانه این بود که می خواهند گذرنامه مرا از آنجا بگیرند و بعد مرا روانه دادگاه کنند، شنیده بودم که اگر کسی در دادگاه به جرم اخلال در نظم محکوم شود حداقل سه ماه زندان در انتظار اوست.

در جواب گفتم: «انوار الزهراء» این نام هتل ما بود. وقتی آن جوان این سخن مرا شنید گفت: «رَضِیَ اللّه ُ عن الزهراء». یعنی «خدا از زهرا خشنود باشد».

«رَضِیَ اللّه» را وقتی می گویند که می خواهد از بزرگی که از دنیا رفته است، احترام بگیرند.

وقتی من این سخن را از او شنیدم بی اختیار سر خود را جلو آوردم و سینه او را بوسیدم. من اصلاً درباره این کار، فکر نکردم، این را ضمیرناخودآگاه من انجام داد، وقتی دیدم او نام حضرت زهرا علیهاالسلام را احترام کرد، او را بوسیدم، دقیقاً روی قلب او را بوسیدم.

آن جوان، مات و مبهوت شد. او اصلاً انتظار چنین رفتاری را از من نداشت، نزدیک به سه ساعت مرا بازداشت کرده بودند، به پهلویم ضربه زده بودند، تشنگی ام داده بودند، هر کس جای من بود، خشم و کینه را نثار او می کرد، امّا من وقتی جمله «رَضِیَ اللّه ُ عن الزهراء» را از او شنیدم، او را بوسیدم.

ص: 39

او به خوبی فهمید که این بوسه از روی اختیار نبود، این بوسه عشق بود، من ناخودآگاه کسی را بوسیده بودم که به نام دختر پیامبر، احترام گذاشته بود، برای همین آن جوان، مات و مبهوت شده بود.

روشن است که در میان هزاران وهّابی، یکی مانند آن جوان پیدا نمی شود، وهّابی ها دشمنان شیعه هستند و شیعه را مشرک می دانند، امّا او یک استثناء بود.

* * *

جوان رو به مأموری که همراه من بود کرد و از او خواست تا اتاق را ترک کند، مأمور از اتاق بیرون رفت، بعد از مدتی، آن جوان در اتاق را باز کرد و مرا از راهرویی باریک عبور داد، مقداری راه رفتیم تا به درِ اصلی رسیدیم، در را باز کرد، من بار دیگر نور آفتاب را دیدم.

او به من رو کرد و گفت: «چرا شما این قدر فاطمه را دوست دارید؟». او دیگر چیزی نگفت، داخل رفت و در را بست و من آزاد و رها بودم. بار دیگر به سوی پنجره های بقیع رفتم و با صدایی آرام، شروع به خواندن زیارت نامه کردم: «یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ...».

* * *

بانوی من! آن روز که آن جوان از من پرسید که چرا ما این قدر تو را دوست داریم، با خود فکر کردم که به راستی چرا دل ما اسیر عشق تو شده است؟ راز این عشق چیست؟

جاهلان چه می فهمند از شکوه این عشق؟

ص: 40

عشق ما به مقام نورانیّت توست، خدا نور تو را قبل از خلقت آسمان ها و زمین آفرید، تو عصاره زیبایی های خلقت می باشی.(1)

تو بهانه ایجاد جهان هستی! جاهلان خیال می کنند که این عشق، عشقی زمینی و خاکی است؛ ولی عشق ما از عالم ذرّ آغاز گشته است، ما عاشق آن نور و حقیقت آسمانی تو هستیم!

مگر می توانیم تو را دوست نداشته باشیم که تو فاطمه ای! خدا تو و دوستان تو را از آتش جهنّم آزاد کرده است.(2)

* * *

در آسمان ها تو را «حانیه» صدا می زنند، حانیه به کسی می گویند که بسیار مهربان و دلسوز است. تو نسبت به دوستان و شیعیان خود مهربانی زیادی داری و برای آنان دلسوزتر از مادر هستی.(3)

در جهان، کسی به مهربانی تو پیدا نمی شود!

آنان که می گویند چرا ما تو را این قدر دوست داریم، کسی را به مهربانی تو پیدا کنند تا ما او را دوست بداریم!

چه کسی همانند تو از دوستانش، دستگیری می کند؟

* * *

گروهی تلاش می کنند تا نام و یاد تو فراموش شود، امّا خدا در روز قیامت، مقام تو را بر همه معلوم خواهد کرد، روزی که تو در صحرای قیامت حاضر شوی، چه شکوه و عظمتی را به نمایش خواهی گذاشت.

آن روز، هزاران فرشته به استقبال تو می آیند و تو به سوی بهشت

ص: 41


1- . لو کان الحسن شخصا لکان فاطمة: شرح احقاق الحق للمرعشی النجفی ج 4 ص 502.
2- . عن الصادقع قال: قال رسول اللَّه: انَّما سمِّیت ابنتی فاطمة لأنَّ اللَّه فطمها و فطم من أحبَّها من النَّار: الأمالی للطوسی ص 294.
3- . اسمائها: فاطمة البتول... و یقال لها فی السَّماء النّوریَّة السَّماویَّة الحانیة: مناقب آل أبی طالب لابن شهرآشوب ج 3 ص 357.

حرکت می کنی.(1)

در آن هنگام، نگاه تو به گوشه ای خیره می ماند، فرشتگان عدّه ای را به سوی جهنّم می برند، آن ها کسانی هستند که در دنیا گناه انجام داده اند.

تو به آنان نگاه می کنی و عدّه ای از دوستان خود را در میان آنان می یابی، با خدای خویش سخن می گویی: خدایا! تو مرا فاطمه نام نهادی، و عهد کردی که دوستانم را از آتش جهنّم آزاد گردانی! خدایا! تو هرگز عهد و پیمان خود را فراموش نمی کنی، از تو می خواهم امروز شفاعت مرا در حقّ دوستانم قبول کنی.

سخن تو به پایان می رسد، این اوج مهربانی توست، تو دوستان خود را تنها رها نمی کنی.

صدایی به گوش می رسد، این خداست که با تو سخن می گوید: ای فاطمه! حقّ با توست. من تو را فاطمه نام نهادم و عهد کرده ام که به خاطر تو دوستان تو را از آتش جهنّم آزاد گردانم. من بر سر عهد خود هستم! ای فاطمه! امروز همه دوستان تو را از آتش عذاب خود آزاد می کنم تا مقام و جایگاه تو برای همه آشکار شود. ای فاطمه! امروز روز توست! هر کس را که می خواهی شفاعت کن و با خود به سوی بهشت ببر!(2)

و تو دوستان خود را شفاعت می کنی و آنان همراه تو، وارد بهشت می شوند.

* * *

هنوز به دنیا نیامده بودی، جبرئیل نزد پیامبر آمد و درباره تو برای پیامبر

ص: 42


1- . إنّ آسیة بنت مزاحم ومریم بنت عمران وخدیجة یمشین أمام فاطمة کالحجاب لها فی الجنّة: مناقب آل أبی طالب ج 3 ص 105، بحار الأنوار ج 43 ص 37.
2- . عن ابن مسکان، عن محمّد بن مسلم، عن الباقرع، قال: لفاطمة(س) وقفة علی باب جهنّم، فإذا کان یوم القیامة کتب بین عینی کلّ رجل: مومن أو کافر، فیؤر بمحبٍّ قد کثرت ذنوبه إلی النار... : کشف الغمّة ج 2 ص 91، الجواهر السنیة ص 247، بحار الأنوار ج 8 ص 51 ج 43 ص 14.

سخن گفت. جبرئیل به پیامبر خبر داد که به زودی خدا دختری به او می دهد که در این دنیا، «فاطمه» و در آسمان ها «منصوره» نام دارد.

«منصوره» در اینجا به معنای «یاری کننده» می باشد.(1)

چه رازی در میان است که فرشتگان تو را «منصوره» می خوانند؟(2)

جبرئیل برای پیامبر این راز را آشکار کرد. این سخن جبرئیل با پیامبر بود: «ای محمّد! دختر تو را در دنیا فاطمه می خوانند زیرا او و شیعیان او از آتش جهنّم آزاد شده اند. دختر تو را در آسمان ها منصوره می خوانند زیرا مؤنان در روز قیامت به یاری او، شادمان خواهند شد».(3)

ص: 43


1- . در زبان عربی، گاهی اسم مفعول به معنای اسم فاعل می آید.
2- . دقّت کنید: منصوره اسم مفعول است ولی به معنای اسم فاعل آمده است. نمونه آن را در قرآن در آیه 101 سوره اسرا می توانیم بیابیم: قوله فقال له فرعون حکایة عما قال فرعون لموسی (انِّی لأظنّک یا موسی مسحوراً) أی معطاً علم السحر بهذه العجائب التی تفعلها من سحرک، و قد یجوز أن یکون المراد: انِّی لأظنّک یا موسی ساحراً، فوضع مفعول، موضع فاعل، مثل مشؤوم و میمون موضع شائم و یأمن: التبیان فی تفسیر القرآن ج 6 ص 526.
3- . وهی فی السَّماء المنصورة و ذلک قول اللَّه عزَّ و جلَّ یومئذ یفرح المؤمنون. بنصر اللَّه ینصر من یشاء یعنی نصر فاطمة لمحبِّیها: معانی الأخبار ص 396.

چرا ما تو را این قدر دوست داریم؟

چه کسی می تواند به معرفت تو دست پیدا کند و مقام والای تو را بشناسد؟ خدا تو را از نور عظمت خود آفرید، آیا مردم می توانند عظمت نور خدا را درک کنند؟

همان طور که مردم از شناخت شب قدر دور مانده اند، از شناخت حقیقت تو نیز محروم گشته اند، تو حقیقت شب قدر می باشی، هر کس تو را شناخت به حقیقتِ شب قدر، آگاهی پیدا کرد.(1)

از این پس هر وقت سوره قدر را می خوانم به یاد تو می افتم: «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ...».

بانوی من! چگونه قطره ای از فضائل تو را بنویسم؟ تو فاطمه ای، زهرایی، حانیه ای، منصوره ای!

ص: 44


1- . عن أبی عبد اللَّه أنَّه قال انَّا أنزلناه فی لیلة القدر اللَّیلة فاطمة و القدر اللَّه فمن عرف فاطمة حقَّ معرفتها فقد أدرک لیلة القدر و انَّما سمِّیت فاطمة لأنَّ الخلق فطموا عن معرفتها: تفسیر فرات الکوفی ص 581.

* * *

تو فاطمه ای! تو و دوستانت از آتش جهنّم جدا شده اید. دشمنان تو هم از دوستیِ تو جدا گشته اند، هر کسی نمی تواند تو را دوست بدارد، هر دلی شایستگیِ عشق تو را ندارد، خدا به هر کسی اجازه نمی دهد تا عشق تو در دلش جای گیرد، عشق تو، گوهر ارزشمندی است که به هر کس نمی دهند.

تو زهرایی، زیرا وقتی تو در محراب عبادت می ایستادی، نوری از محراب تو به آسمان می تابید و فرشتگان از دیدن آن، متعجّب می شدند. تو به راستی مهتاب زمین هستی، نوری که در دل تاریکی ها می درخشی و دوستانت را به حق و حقیقت راهنمایی می کنی.

تو حانیه ای! هیچ کس به مهربانی تو نیست، روز قیامت که همه، دوستان خود را فراموش می کنند و حتّی مادر از فرزند خود فرار می کند، تو به یاد دوستان خود هستی، کنار پل صراط می ایستی و به سوی بهشت نمی روی، تو از خدا می خواهی تا دوستانت همراه تو وارد بهشت بشوند.

تو منصوره ای! در روز قیامت شیعیان خود را یاری می کنی و آنان را تنها نمی گذاری و از آنان دستگیری می کنی. روز قیامت روز شادی دوستان توست، چه شکوهی دارد آن روز!

روزی که تو دوستانت را صدا بزنی و آنان همراه تو به سوی بهشت بروند.

ص: 45

* * *

چرا ما تو را این قدر دوست داریم؟ زیرا پیامبر هم تو را خیلی دوست داشت، این سخن پیامبر درباره توست: «فاطمه از من است و من از فاطمه ام...فاطمه پاره تن من است».(1)

هر بار که تو به دیدار او می رفتی، او در مقابل تو، تمام قد می ایستاد و دست تو را می بوسید و به تو چنین می گفت: «پدر به فدای تو باد!».(2)

هر وقت پیامبر دلش برای بهشت تنگ می شد، تو را می بوسید. به راستی چه رازی در میان بود؟

جواب این سؤل را در شب معراج می توان یافت! شبی که پدر تو، مهمان خدا بود...

وقت آن است که از آن شب باشکوه سخن بگویم، حکایتی از شب معراج...

* * *

آن شب پیامبر از آسمان ها عبور کرد و به بهشت رسید، او در بهشت، مهمان لطف خدا بود. بوی خوشی به مشامش رسید، بویی که تمام بهشت را فرا گرفته بود. او رو به جبرئیل کرد و گفت: این عطر خوش چیست؟

جبرئیل گفت: این یک بوی سیب است ، سیصد هزار سال پیش، خدای متعال، سیبی آفرید. ای محمّد ! سیصد هزار سال است که این سؤلِ ما بی جواب مانده است، ما دوست داریم بدانیم خدا این سیب را برای چه

ص: 46


1- . ثمّ دعا فاطمة، فأخذ کفّاً من ماء فضرب به علی رأسها، وکفّاً بین ثدییها، ثمّ رشّ جلده وجلدها، ثمّ التزمها فقال: اللّهمّ إنّها منّی وأنا منها...: المصنّف للصنعانی ج 5 ص 488، مجمع الزوائد ج 9 ص 208، المعجم الکبیر ج 22 ص 412، المناقب للخوارزمی ص 340، کشف الغمّة ج 1 ص 361؛ فاطمة بضعة منّی، یؤینی ما آذاها: مسند أحمد ج 4 ص 5 ، صحیح مسلم ج 7 ص 141 ، سنن الترمذی ج 5 ص 360 ، المستدرک ج 3 ص 159 ، أمالی الحافظ الإصفهانی ص 47 ، شرح نهج البلاغة ج 16 ص 272 ، تاریخ مدینة دمشق ج 3 ص 156 ، تهذیب الکمال ج 35 ص 250 ؛ فاطمة بضعة منّی، یریبنی ما رابها، ویؤینی ما آذاها: المعجم الکبیر ج 22 ص 404 ، کنز العمّال ج 12 ص 107 ، وراجع: صحیح البخاری ج 4 ص 210 ، 212 ، 219 ، سنن الترمذی ج 5 ص 360 ، مجمع الزوائد ج 4 ص 255 ، فتح الباری ج 7 ص 63 ، مسند أبی یعلی ج 13 ص 134 ، صحیح ابن حبّان ج 15 ص 408 ، المعجم الکبیر ج 20 ص 20 ، الجامع الصغیر ج 2 ص 208 ، فیض القدیر ج 3 ص 20 و ج 4 ص 215 و ج 6 ص 24 ، الإصابة ج 8 ص 265 ، تهذیب التهذیب ج 12 ص 392 ، تاریخ الإسلام للذهبی ج 3 ص 44 ، البدایة والنهایة ج 6 ص 366 ، المجموع للنووی ج 20 ص 244 ، تفسیر الثعلبی ج 10 ص 316 ، التفسیر الکبیر للرازی ج 9 ص 160 و ج 20 ص 180 و ج 27 ص 166 و ج 30 ص 126 و ج 38 ص 141 ، تفسیر القرطبی ج 20 ص 227 ، تفسیر ابن کثیر ج 3 ص 267 ، تفسیر الثعالبی ج 5 ص 316 ، الطبقات الکبری لابن سعد ج 8 ص 262 ، تهذیب الکمال ج 35 ص 250 ، تذکرة الحفّاظ ج 4 ص 1266 ، سیر أعلام النبلاء ج 2 ص 119 و ج 3 ص 393 و ج 19 ص 488 ، إمتاع الأسماع ج 10 ص 273، 283 ، المناقب للخوارزمی ص 353 ، ینابیع المودّة ج 2 ص 52، 53، 58، 73 ، السیرة الحلبیة ج 3 ص 488 ، الأمالی للصدوق ص 165 ، علل الشرائع ج 1 ص 186 ، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 4 ص 125 ، الأمالی للطوسی ص 24 ، النوادر للراوندی ص 119 ، شرح الأخبار ج 3 ص 30 ، تفسیر فرات الکوفی ص 20 ، الإقبال بالأعمال ج 3 ص 164 ، تفسیر مجمع البیان ج 2 ص 311 ، بشارة المصطفی ص 119 بحار الأنوار ج 29 ص 337 و ج 30 ص 347، 353 و ج 36 ص 308 و ج 37 ص 67.
2- . ما رأیت من الناس أشبه کلاماً وحدیثاً برسول اللّه من فاطمة، کانت إذا دخلت علیه رحّب بها وقبّل یدیها وأجلسها فی مجلسه، فإذا دخل علیها قامت إلیه فرحّبت به: المستدرک للحاکم ج 3 ص 154، السنن الکبری للبیهقی ج 7 ص 101، الأمالی للطوسی ص 400، بحار الأنوار ج 43 ص 25، بشارة المصطفی ص 389؛ فبعثت به إلی رسول اللّه، وقالت للرسول: قل له9: تقرأ علیک ابنتک السلام، وتقول: اجعل هذا فی سبیل اللّه. فلمّا أتاه وخبّره، قال: فعلت فداها أبوها. ثلاث مرّات: الأمالی للصدوق ص 305، روضة الواعظین ص 444، بحار الأنوار ج 43 ص 20، 86.

آفریده است؟

سخن جبرئیل به پایان رسید، دسته ای از فرشتگان نزد پیامبر آمدند، آنان همراه خود همان سیب را آورده بودند. صدایی به گوش رسید: «ای محمّد ! خدا به تو سلام می رساند و این سیب را برای تو فرستاده است».(1)

آری! خدا سیصد هزار سال قبل، هدیه ای برای آن شب، آماده کرده بود. به راستی هدف خدا از آفرینش آن سیبِ خوشبو چه بود؟

پیامبر آن سیب را خورد و سپس از آسمان ها به زمین آمد. بعد از مدّتی، خدا تو را به او عنایت کرد، خلقت تو از آن سیب بهشتی بود.

عایشه (همسر پیامبر) بارها دید که پدر، تو را می بوسد، او زبان اعتراض گشود و گفت:

ای پیامبر! فاطمه دیگر بزرگ شده است، چرا او را این قدر می بوسی؟

فاطمه من از آن میوه بهشتی خلق شده است، من هرگاه دلم برای بهشت تنگ می شود فاطمه ام را می بویم و می بوسم.(2)

* * *

ای فاطمه!

ای بهشت پیامبر! سلام من برای همیشه بر تو باد! کسی که با عشق تو آشنا شد و فاطمی گشت، چرا شکرگزار خدا نباشد که برتر از بهشت را خدا به او داده است؟

ص: 47


1- . لیلة أسری بی إلی السماء... فبینما أنا أدور فی قصورها وبساتینها ومقاصیرها ، إذ شممت رائحة طیّبة فأعجبتنی تلک الرائحة... فقالوا: یا محمّد، ربّنا یقرئ علیک السلام وقد أتحفک بهذه التفاحة...: مدینة المعاجز ج 3 ص 224.
2- . کان النبیّ یکثر تقبیل فاطمة، فعاتبته علی ذلک عائشة ، فقالت: یا رسول اللّه، إنّک لتکثر تقبیل فاطمة ! فقال لها: إنّه لمّا عرج بی إلی السماء ... فما قبّلتها إلاّ وجدت رائحة شجرة طوبی منها: تفسیر العیّاشی ج 2 ص 212، بحار الأنوار ج 8 ص 142، وراجع تفسیر القمّی ج 1 ص 365، تفسیر نور الثقلین ج 2 ص 502؛ أسری بی إلی السماء ، أدخلنی جبرئیل الجنّة، فناولنی تفّاحة فأکلتها فصارت نطفة فی ظهری ، فلمّا نزلت من السماء واقعت خدیجة ، ففاطمة من تلک النطفة ، فکلّما اشتقت إلی تلک التفّاحة قبّلتها: ینابیع المودّة ج 2 ص 131، ذخائر العقبی ص 36، تفسیر مجمع البیان ج 6 ص 37.

بانوی من! سخن از مهر و دوستی تو به پایان نمی رسد، خدا عشق تو را در قلب ما قرار داد، این عشق، نعمت بزرگی است و خدا را به خاطر این نعمت شکر می کنیم، هرچند که حقّ شکر آن را نمی توانیم ادا کنیم، این باور ماست که از محبّان تو هستیم.

همه آنچه که پدر تو و وصی او برای ما بیان کرده اند، قبول داریم و آن را راست شمرده و به آن ایمان آورده ایم.

ما قرآن و همه دستورهای دین را که پدر بزرگوار تو از طرف خدا آورده است، قبول داریم و آن را راست می پنداریم، به اصول دین و فروع دین باور داریم، روز قیامت را حق می شماریم، خدا را عادل می دانیم... ما نماز می خوانیم و روزه می گیرم، به حج می رویم، همه واجبات را به جا می آوریم. حجاب و عفاف را مراعات می کنیم، می دانیم این امور،

ص: 48

سختی هایی دارد، با جان و دل این سختی ها را تحمّل می کنیم...

ما به شوهر تو حضرت علی علیه السلام به عنوان جانشین پیامبر ایمان داریم، او را وصیّ پیامبر می دانیم و به ولایت او باور داریم.

ما از کسانی هستیم که غدیر را هرگز از یاد نمی بریم، ما پیام مهمّ غدیر را در خاطر داریم. ما از ولایت علی علیه السلام و یازده فرزند تو دم می زنیم. ما فرزندان غدیر هستیم.

پیامبر به اذن خدا، حقِّ قانون گذاری داشت که از این حق به عنوان «تشریع» یاد می شود. سخنی که پیامبر بیان می کرد، جزءِ دین بود، او برای مردم چگونگی نماز، روزه و حج و... را بیان می نمود و پیروی از سخنان او بر همه واجب بود.

آری، همانگونه که پیامبر حقِّ تشریع داشت، امامان معصوم نیز این حقّ را دارند، پیروی از سخنِ آنان بر همه واجب است، زیرا سخنِ آنان از هر خطایی به دور است و خدا به آنان مقام عصمت را عطا کرده است.

* * *

چه شکوهی دارد غدیر!

روزی که پیامبر از سفر حج باز می گشت، وقتی به سرزمین غدیر رسید، جبرئیل بر او نازل شد و آیه 67 سوره مائده را برای او خواند: «یَأَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ...»: «ای پیامبر ! آنچه را بر تو نازل کرده ایم، برای مردم بیان کن...».

اینجا بود که او همه مردم را جمع نمود، تعداد آنان به بیش از صدهزار

ص: 49

نفر می رسید، او برای مردم چنین گفت: «ای مردم ! من قرآن و عترت خود را به عنوان دو یادگار ارزشمند در میان شما باقی می گذارم».(1)

سپس او علی علیه السلام را به نزد خود فرا خواند و تا آنجا که می توانست دست علی علیه السلام را بالا آورد و با صدای بلند گفت: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلیٌّ مَوْلاهُ؛ هر کس من مولای او هستم این علی، مولای اوست ».

سپس پیامبر چنین دعا کرد: «خدایا ! هر کس علی را دوست دارد تو او را دوست بدار ویاری کن ، و هر کس با علی دشمنی کند با او دشمن باش و او را ذلیل کن ».(2)

بعد از آن پیامبر سخن خویش را این گونه ادامه داد: «ای مردم! بدانید که عترت و خاندان هر پیامبری از نسلِ خود او بوده است ، امّا عترت و خاندان من از نسلِ علی می باشد . من پیامبر خدا هستم و علی جانشین من و فرزندان او ، امامانِ شما هستند و آخرینِ آن ها، مهدی است. مهدی همان کسی است که یاری کننده دین خدا می باشد و پیامبران قبل از من به او بشارت داده اند».(3)

این گونه پیامبر در آن روز از مهدی علیه السلام سخن گفت، همان که امام دوازدهم است و اکنون در پسِ پرده غیبت به سر می برد، او سرانجام ظهور می کند و جهان را پر از عدل و داد می کند.

آری، مسیر امامت از غدیر آغاز شد، در هر زمانی، یکی از امامان معصوم، عهده دار مقام امامت بودند، علی علیه السلام ، حسن علیه السلام ، حسین علیه السلام... تا مهدی علیه السلام.

ص: 50


1- . سمعت رسول اللّه یوم غدیر خمّ وهو یقول: إنّی تارک فیکم الثقلین... : شرح الأخبار ج 2 ص 481،وراجع: کمال الدین ص 234، کشف المحجة ص 76، فضائل الصحابة ص 15، المستدرک ج 3 ص 109، السنن الکبری ج 5 ص 45، تفسیر ابن کثیر ج 4 ص 122، روح المعانی ج 6 ص 194.
2- . بصائر الدرجات ص 97، قرب الإسناد ص 57، الکافی ج 1 ص 294، التوحید ص 212، الخصال ص 211، کمال الدین ص 276، معانی الأخبار ص 65، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 229، تحف العقول ص 459، تهذیب الأحکام ج 3 ص 144، کتاب الغیبة للنعمانی ص 75، الإرشاد ج 1 ص 351، کنز الفوائد ص 232، الإقبال بالأعمال ج 1 ص 506، مسند أحمد ج 1 ص 84 ، سنن ابن ماجة ج 1 ص 45، سنن الترمذی ج 5 ص 297.
3- . معاشر الناس، ذرّیة کلّ نبیّ من صلبه، وذرّیتی من صلب علیّ: روضة الواعظین ص 95، بحارالأنوار ج 37 ص 210، إنّا صراط اللّه المستقیم... ثمّ علیّ من بعدی: إقبال الأعمال ج 2 ص 247، بحار الأنوار ج 37 ص 132، معاشر الناس، فآمنوا باللّه ورسوله والنور الذی أنزل، أنزل اللّه النور فیَّ ثمّ فی علیّ، ثمّ النسل منه إلی المهدی: الاحتجاج ج 1 ص 77، إقبال الأعمال ج 2 ص 247، بحار الأنوار ج 37 ص 132؛ معاشرالناس، إنّی نبیّ وعلیّ وصیّی، ألا إنّ خاتم الأئمّة منّا القائم المهدی... : روضة الواعظین ص 97، الاحتجاج ج 1 ص 80 ، بحار الأنوار ج 37 ص 213.

* * *

امروز حجّت خدا، مهدی علیه السلام است و عشق به او، عشق به همه خوبی ها است.

امامت ، چیزی بالاتر از یک حکومت ظاهری است ، امامت ، مقامی آسمانی است که خدا آن را به هر کس که بخواهد عنایت می کند. خدا انسان ها را بدون امام رها نمی کند، او برای جانشینی بعد از پیامبر، برنامه دارد.

او دوازده امام را از گناه و زشتی ها پاک گردانید و به آنان مقام عصمت داد و وظیفه هدایت مردم را به دوش آنان نهاد و از مردم خواست تا از آنان پیروی کنند.

مؤمن واقعی کسی است که هم به پیامبر ایمان دارد و هم به امامت. امامت و ولایت، عهدی آسمانی است، پیروی از امامت، شرط اساسی سعادت و رستگاری است. اگر کسی در این دنیا، عمر طولانی کند و سالیان سال، عبادت خدا را به جا آورد و نماز بخواند و روزه بگیرد و به اندازه کوه بزرگی، صدقه بدهد و هزار حجّ هم به جا آورد و سپس در کنار خانه خدا مظلومانه به قتل برسد، با این همه اگر ولایت امام زمان خودرا انکار کند، هرگز وارد بهشت نخواهد شد.(1)

این سخن پیامبر است: «هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیّت مرده است».(2)

* * *

بانوی من! ما به همه آنچه که پدر تو و وصی او برای ما بیان کرده اند،

ص: 51


1- . ولو أنّ رجلاً عمّر ما عمّر نوح...یصوم النهار ویقوم اللیل فی ذلک المکان...: المحاسن ج 1 ص 91، الکافی ج 8 ص 253، من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 245، وسائل الشیعة ج 1 ص 122، مستدرک الوسائل ج 1 ص 149، شرح الأخبار ج 3 ص 479، الأمالی للطوسی ص 132، بحار الأنوار ج 27 ص 173، جامع أحادیث الشیعة ج 1 ص 426؛ ثمّ لم یوالک یا علیّ، لم یشمّ رائحة الجنّة ولم یدخلها: المناقب للخوارزمی ص 67، مناقب آل أبی طالب ج 3 ص 2، کشف الغمّة ج 1 ص 100، نهج الإیمان لابن جبر ص 450، بحار الأنوار ج 27 ص 194، و ج 39 ص 256، 280، الغدیر ج 2 ص 302، و ج 9 ص 268، بشارة المصطفی ص 153.
2- . من مات و لم یعرف امام زمانه، مات میتة جاهلیة: وسائل الشیعة ج 16 ص 246، مستدرک الوسائل ج 18 ص 187، اقبال الاعمال ج 2 ص 252، بحار الأنوار ج 8 ص 368، جامع أحادیث الشیعة ج 26 ص 56، الغدیر ج 10 ص 126.

ایمان داریم، ما به مهدویّت باور داریم، یقین داریم که سرانجام روزی فرزند تو مهدی علیه السلام می آید و از دشمنان شما، انتقام می گیرد، امروز روزگار غیبت است، ما امام زمان خود را نمی بینیم امّا به او باور داریم و در انتظار او هستیم.

ما به سخنان پیامبر ایمان داریم، شنیده ایم که روزی از روزها، پیامبر رو به یارانش کرد و گفت: «کاش می توانستم برادرانم را ببینم». همه به فکر فرو رفتند که منظور پیامبر از این سخن چیست، یکی گفت: «ای پیامبر! دعا کردید که خدا توفیق دیدار برادرانتان را به شما عنایت کند، آیا ما که به تو ایمان آوردیم و تو را یاری کردیم برادران تو نیستیم؟».

پیامبر نگاهی به او کرد و گفت: «شما یاران من هستید، ولی برادران من کسان دیگری هستند، آنهایی که در آخر الزّمان می آیند و به من ایمان می آورند در حالی که مرا ندیده اند. ایمان آنان از ایمان همه مردم بهتر است، زیرا آنان به سیاهی روی کاغذ ایمان آورده اند، آنان من و امام زمان خویش را (به چشم سر) ندیده اند، امّا قلب های آنان از نور ایمان روشن است».(1)

بانوی من! آن روز پیامبر از روزگار ما سخن گفت، روزگاری که فرزندت مهدی علیه السلام از دیده ها پنهان می گردد و فتنه ها یکی پس از دیگری بر ما هجوم می آورند.

* * *

بانوی من! شنیده ام که وقتی پیامبر در بستر بیماری قرار گرفت، تو به دیدار او شتافتی، بیماری پیامبر، لحظه به لحظه شدیدتر می شد، وقتی تو

ص: 52


1- . اللّهمّ لقّنی إخوانی. مرّتین، فقال من حوله من أصحابه: أما نحن إخوانک یا رسول اللّه؟ فقال: لا، إنّکم أصحابی، وإخوانی قوم فی آخر الزمان آمنوا ولم یرونی... أولئک مصابیح الدجی، ینجیهم اللّه من کلّ فتنة غبراء مظلمة: بصائر الدرجات ص 104، بحار الأنوار ج 52 ص 124، مکیال المکارم ج 1 ص 346؛ یا لیتنی قد لقیت إخوانی، فقال له: أبو بکر وعمر: أو لسنا إخوانک؟ آمنّا بک وهاجرنا معک؟! قال: قد آمنتم وهاجرتم، ویا لیتنی قد لقیت إخوانی. فأعادا القول، فقال رسول اللّه: أنتم أصحابی، ولکن إخوانی الذین یأتون من بعدکم، یؤنون بی ویحبّونی وینصرونی ویصدّقونی، وما رأونی، فیا لیتنی قد لقیت إخوانی: أمالی المفید ص 63، روضة الواعظین ص 304، بحار الأنوار ج 22 ص 451 و ج 52 ص 132، وراجع کنز العمّال ج 12 ص 183، الدرّ المنثور ج 1 ص 26، یا علیّ، واعلم أنّ أعظم الناس یقیناً قوم یکونون فی آخر الزمان، لم یلحقوا النبیّ، وحجب عنهم الحجّة، فآمنوا بسواد فی بیاض: بحار الأنوار ج 52 ص 125.

کنار پدر قرار گرفتی، نگاهی به چهره زرد او نمودی و اشکت جاری شد. پیامبر نگاهی به تو نمود و فرمود:

دخترم ! چرا گریه می کنی ؟

چرا گریه نکنم حال آن که تو را در این حالت می بینم؟ ما بعد از تو چه خواهیم کرد ؟

دخترم ! صبر داشته باش و به خدا توکّل کن ... بدان، مهدی از فرزندان تو می باشد؛ همان کسی که عیسی پشت سر او نماز می خواند.(1)

اینجا بود که لبخند بر چهره تو نشست و دیگر از اندوه در چهره تو چیزی نماند، آری، یاد مهدی علیه السلام دل تو را شاد نمود. سرانجام مهدی تو می آید و عیسی علیه السلام هم از آسمان به زمین بازمی گردد و پشت سر او نماز می خواند و چه شکوهی خواهد داشت روز ظهور مهدی تو!

* * *

بانوی من! تو خود می دانی که در این روزگار غربت، غم ها با دل من چه می کنند، حرف ها در سینه دارم که مجال گفتنش نیست... از تو آموختم که یاد مهدی علیه السلام غم از دل می زداید پس، از مهدی تو یاد می کنم و با او این گونه نجوا می کنم:

آقای من! مولای من!

کاش می دانستم که تو در کجا هستی! بر من سخت است که بتوانم همه مردم را ببینم امّا از دیدار تو محروم باشم! صدای همه را بشنوم و صدای تو را نشنوم!

چشمان من برای تو گریان است، بر من سخت است ببینم که دیگران تو

ص: 53


1- . دخلت علیه فاطمة الزهراء ، فلمّا رأت ما به خنقتها العبرة، حتّی فاضت دموعها علی خدّیها ، فلمّا أن رآها رسول اللّه قال : ما یبکیک یا بنیّة ؟ قالت: وکیف لا أبکی وأنا أری ما بک من الضعف، فمن لنا بعدک یا رسول اللّه ؟ قال لها : لکم اللّه، فتوکّلی علیه واصبری کما صبر آباؤ من الأنبیاء وأمّهاتک من أزواجهم، یا فاطمة ، أوما علمت أنّ اللّه تعالی اختار أباک فجعله نبیّاً وبعثه رسولاً، ثمّ علیّاً فزوّجتک إیّاه، وجعله وصیّاً، فهو أعظم الناس حقّاً علی المسلمین بعد أبیک، وأقدمهم سلماً ، وأعزّهم خطراً ، وأجملهم خلقاً، وأشدّهم فی اللّه وفیَّ غضباً، وأشجعهم قلباً، وأثبتهم وأربطهم جأشاً، وأسخاهم کفّاً . ففرحت بذلک الزهراء فرحاً شدیداً... : تفسیر فرات الکوفی ص 464 بحار الأنوار ج 22 ص 496.

را از یاد برده اند.

آیا کسی هست که مرا در گریه یاری کند؟

جانمان فدای تو که از ما هرگز جدا نیستی!

مولای من! تا به کی در انتظار ظهور تو سرگردان باشم؟ من چگونه با تو راز دل خویش بگویم؟

من از تو دم می زنم ولی می بینم که مردم تو را از یاد برده اند، این برای من بسیار سخت است.

ای فرزند پیامبر!

آیا راهی هست که من تو را ببینم؟ تو خود می دانی که بی تاب تو گشته ام؟

چه زمانی خواهی آمد تا تو را ببینم؟ کی خواهی آمد تا مثل همه یارانت در رکاب تو حاضر شوم و تو را در برپایی عدالت یاری کنم؟(1)

* * *

خدایا! روزگاری است که امامِ من از دیده ها پنهان شده است، از تو می خواهم کمکم کنی تا دست از دین و آیین خود برندارم. من به تو پناه می برم از این که طولانی شدن روزگار غیبت، باعث شکّ و تردید من بشود. من به تو پناه می برم.

خدایا!

از تو می خواهم که توفیق دهی تا همیشه به یاد امامِ خود باشم و او را فراموش نکنم. توفیقم بده برای ظهور او دعا کنم! مرا در زمره یاران او قرار ده! ایمان مرا به امام زمان خویش، زیاد و زیادتر بگردان و مار از یاد

ص: 54


1- . این قسمت، ترجمه فرازهایی از دعای ندبه می باشد: إلی متی أحار فیک یا مولای وإلی متی؟ وأیّ خطاب أصف فیک وأیّ نجوی؟ عزیز علیَّ أن أجاب دونک وأناغی...: المزار لابن المشهدی ص 582، إقبال الأعمال ج 1 ص 511، بحار الأنوار ج 99 ص 109.

او غافل مگردان!(1)

خدایا! می دانم که امامِ من، منتظر فرمان توست تا به او دستور دهی و او ظهور کند. تو خود بهتر می دانی که چه هنگام، باید اجازه ظهور امام مرا بدهی، پس به من صبری عنایت کن تا در امر ظهور، عجله نکنم.

خدایا! مرا در این امر ظهور، بردبار قرار بده تا نه تعجیل آن را بخواهم و نه تأخیر آن را!

خدایا! به تو پناه می برم از این که به حکمت تو اعتراض کنم و بگویم: «چرا امام زمان ظهور نمی کند؟». من از تو می خواهم که مرا تسلیم حکمت خودت قرار دهی!

آمین! یا ربَّ العالمین.(2)

* * *

در اینجا، قسمت دوم زیارت نامه را تکرار می کنم:

وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَکِ أَوْلِیَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ، وَ صَابِرُونَ لِکُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوکِ وَ أَتَانَا بِهِ وَصِیُّهُ

ما بر این باوریم که از محبّان تو هستیم و ولایت تو را پذیرفته ایم و از آنچه پدر تو و جانشین او برای ما آورده اند اطاعت می کنیم و بر آن، شکیبا می باشیم.

این زیارت را امام جواد علیه السلام به ما یاد داده است، شیعیان این زیارت را می خوانند. من در این زیارت، خواسته خود را به صورت جمع بیان می کنم و این گونه با تو سخن می گویم: «ما بر این باوریم که از محبّان تو هستیم و ولایت تو را پذیرفته ایم...». در این زیارت نمی گویم: «من بر این

ص: 55


1- . اللّهمّ ولا تسلبنا الیقین لطول الأمد فی غیبته وانقطاع خبره عنّا، ولا تنسنا ذکره وانتظاره...: مصباح المتهجّد ص 413، کمال الدین ص 513، جمال الأسبوع ص 316، بحار الأنوار ج 53 ص 188.
2- . ثبّتنی علی طاعة ولیّ أمرک الذی سترته عن خلقک.... فصبّرنی علی ذلک حتّی لا أحبّ تعجیل ما أخّرت، ولا تأخیر ما عجّلت، ولا أکشف عمّا سترته، ولا أبحث عمّا کتمته، ولا أنازعک فی تدبیرک...: مصباح المتهجّد ص 412، کمال الدین ص 512، جمال الأسبوع ص 316، بحار الأنوار ج 53 ص 187.

باور هستم که محبّ تو هستم...».

در همه جملات این زیارت، واژه «ما» به جای واژه «من» ذکر شده است. چه رازی در میان است؟

تو همچون مادری مهربان برای شیعیان هستی، وقتی من زیارت تو را می خوانم، باید به یاد دیگران هم باشم، باید نسبت به دوستان تو احساس مهربانی کنم.

هر چقدر به تو نزدیک تر می شوم، مهربانی من به دوستان تو زیادتر می شود، این یک قانون است: «فرزندان یک مادر نسبت به هم احساس پیوستگی دارند»، من هم با نزدیک شدن به تو، این احساس را نسبت به شیعیان پیدا می کنم.

من مرزها را می شکنم، نمی گویم این ایرانی است یا عراقی، سیاه است یا سفید، کوچک است یا بزرگ، فقیر است یا ثروتمند... هر آقا یا خانمی که تو را دوست دارد، برادر دینی یا خواهر دینی من است.

تو نقطه اتّحاد شیعیان جهان می باشی و من به نمایندگی از همه شیعیانت به تو سلام می دهم و تو را این گونه زیارت می کنم. من تنها به پیشگاه تو نیامده ام، من یک کاروان دل با خود آورده ام...

* * *

در ادامه به شرح قسمت سوم زیارت نامه می پردازم...

ص: 56

فصل سوم: فَاِنَّا نَسْأَلُکِ اِنْ کُنَّا صَدَّقْنَاکِ إلاّ أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِیقِنَا بِهِمَا لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوِلایَتِکِ

ص: 57

ص: 58

ای فاطمه! خدا محبّت تو را در قلب ما قرار داد و ما را با مقام والای تو آشنا کرد، هرچقدر خدا را به خاطر این نعمتش شکر کنیم، باز هم کم است. محبّت تو چیزی است که در دنیا و آخرت به کار ما می آید، می دانیم وقتی تو را دوست داشته باشیم، خدا هم ما را دوست دارد، زیرا قلبی که عشق تو در آن جای گرفته است، جلوه گاه لطف خداست.

ای فاطمه! از تو فقط یک خواهش و تمنّا داریم، به حال ما نگاه کن، ببین اگر ولایت تو را پذیرفته ایم، ما را به پیامبر و جانشین او مُلحق کن تا به خود مژده دهیم که به سبب ولایت و دوستی تو پاک شده ایم.

* * *

در این جمله دقّت بیشتری می کنم، آرزوی من این بود که به پیامبر صلی الله علیه و آله و

حضرت علی علیه السلام مُلحق شوم، من باید ولایت فاطمه علیهاالسلام را بپذیرم و به مقامِ

ص: 59

والای او ایمان بیاورم، باید او را تصدیق کنم. اگر من ادّعا می کنم که ولایت او را پذیرفته ام باید به راه و مکتب او ایمان داشته باشم، باید او را اسوه و الگوی خود بدانم، در این صورت است که می توانم امید داشته باشم از شفاعت او بهره مند می شوم.

اگر زندگی من با زندگی فاطمه علیهاالسلام، مناسبتی نداشته باشد، اگر رفتار و کردار من، رنگ و بوی آن حضرت را نداشته باشد، شاید دیگر این شرط شفاعت را مراعات نکرده ام!

* * *

بانوی من! من چقدر با راه و رسم تو آشنا هستم؟ باید بیشتر مطالعه کنم...

امام حسن علیه السلام فرزند توست، او درباره عبادت تو چنین می گوید: «در روی زمین هیچ کس به اندازه مادرم عبادت نمی کرد، او آن قدر به نماز می ایستاد که پاهای او ورم می کرد».(1)

معلوم است که این عبادت نه از ترس جهنّم بود و نه از شوق بهشت. این عبادت از روی عشق بود، تو خدا را شایسته پرستش یافته بودی و برای همین این گونه به نماز می ایستادی.

بهره تو از این دنیا، عبادت و قرب به خدا بود، شیعیان واقعی تو هم این گونه اند، آنان وقتی دل شب به راز و نیاز با خدا می پردازند لذّتی را تجربه می کنند که هرگز با لذّت دنیاطلبان قابل مقایسه نیست، زیرا لذّت روح بسی شیرین تر از لذّت جسم است، روح مؤن در مناجات با خدا به

ص: 60


1- . قال الحسنع: ما کان فی الدُّنیا أعبد من فاطمة کانت تقوم حتَّی تتورَّم قدماها: بحار الأنوار ج 43 ص 76.

ملکوت پر می کشد و آرامش را در آغوش می کشد.

افسوس که من بیشتر به فکر نان و آب و جسم خویش هستم و از روح و جانم غافل شده ام...

* * *

شب جمعه بود و تو در محراب به نماز ایستاده بودی، از سر شب تا وقت سحر برای مؤنان دعا می کردی، نام آنان را می بردی و از خدا برای آنان رحمت و بخشش طلب کردی، ولی برای خود هیچ نخواستی. فرزندت امام حسن علیه السلام کنار تو بود و صدای تو را می شنید.

صدای اذان صبح به گوش رسید، دیگر وقت نماز صبح شده بود، فرزندت حسن علیه السلام به تو رو کرد و گفت: «مادر! چرا برای خودت دعایی نکردی؟ تو همواره دیگران را دعا کردی!».

تو در جواب چنین گفتی: «پسرم! ابتدا برای همسایگان باید دعا کرد و سپس برای خود».(1)

بانوی من! تو با این سخن درس بزرگی به شیعیانت دادی، به خدا قسم که چقدر جامعه امروز ما نیازمند این نگاه توست. زندگی امروزه چقدر ما را با همسایگانمان بیگانه کرده است، ما اصلاً آنان را نمی شناسیم، چگونه می توانیم در نماز شب، نام آنان را ببریم! ما چقدر از سبک زندگی تو فاصله گرفته ایم! اگر شبی توفیق یارم شوم و به نماز بایستم، بیشتر به فکر خودم هستم، خوبی ها را برای خودم می خواهم...

خودت از خدا بخواه تا مرا یاری کند و زندگی من، شبیه زندگی تو

ص: 61


1- . رأیت أمِّی فاطمة قامت فی محرابها لیلة جمعتها فلم تزل راکعةً ساجدةً حتَّی اتَّضح عمود الصّبح... فقالت یا بنیَّ الجار ثم الدَّار: علل الشرائع ج 1 ص 182.

باشد...

* * *

در اینجا سه ماجرا از زندگی تو را ذکر می کنم که ارتباط بیشتری با خواهران دارد:

* ماجرای اوّل

یک روز پیامبر رو به یاران خود کرد و گفت: آیا شما می دانید چه زمانی یک زن به خدا نزدیک تر است؟

هیچ کس نتوانست جواب این سوال را بدهد. این ماجرا به گوش تو رسید، تو رو به علی علیه السلام نمودی و گفتی: «ای علی! نزد پیامبر برو و به او

بگو که وقتی زن در خانه اش است به خدا نزدیک تر از هر جای دیگری است».

علی علیه السلام به سوی مسجد حرکت کرد و پاسخ را برای پیامبر بیان کرد و به او خبر داد که این پاسخ از توست. اینجا بود که پیامبر فرمود: «سخن دخترم فاطمه، درست است، به راستی که فاطمه، پاره تن من است».(1)

* ماجرای دوم

پیامبر این سؤل را از مسلمانان پرسید: «چه چیزی برای زنان نیکوتر و بهتر از همه چیز است؟». هر کسی پاسخی داد، پیامبر جواب آنان را نپسندید. خبر به تو رسید و سؤل پیامبر را چنین پاسخ گفتی: «بهترین چیز برای زنان این است که مردان نامحرم را نبینند و نامحرمان نیز آنان را ننگرند». وقتی که پاسخ تو را برای پیامبر بیان کردند، او از شنیدن این پاسخ به وجد آمد و گفت: «به راستی که فاطمه پاره تن من است».

ص: 62


1- . قال لناک متی تکون أدنی من ربِّها فلم ندر فقالت ارجع علیه فأعلمه أنَّ أدنی ما تکون من ربِّها أن تلزم قعر بیتها...: بحار الانوار ج 43 ص 92، جامع احادیث الشیعة ج 20 ص 264.

* ماجرای سوم

وقتی تو با علی علیه السلام ازدواج کردی و به خانه او رفتی، پیامبر به دیدن تو آمد، او کارهای بیرون خانه را به علی علیه السلام و کارهای داخل خانه را به تو سپرد.

آن روز تو بسیار خوشحال شدی، این سخن توست که تاریخ، آن را ثبت کرده است: «فقط خدا می داند که من چقدر خوشحال شدم که پیامبر کارهای داخل خانه را به من سپرد و مرا از انجام کارهایی که مربوط به مردان است، معاف داشت».(1)

بانوی من! این سه ماجرا از زندگی تو بود که تاریخ آن را نگاشته است، اکنون می خواهم چنین بگویم:

تو از کار در خانه به اوج شادمانی رسیدی و هرگز دوست نداشتی کنار نامحرمان کار کنی، پس چرا بعضی از زنان جامعه ما این قدر اشتیاق به کار بیرون از خانه دارند؟

تو گفتی که وقتی زن در خانه اش باشد، بیش از همه جا به خدا نزدیک است، تو گفتی که بهترین چیز برای زن این است که مردان نامحرم او را نبینند و او نیز نامحرمان را نبیند، پس چرا گروهی از زنان، این قدر شوق دارند که بیرون از خانه بروند و دیده شوند؟

آنان خیال می کنند پیرو تو می باشند ولی برای بیشتر دیده شدن، مسابقه می گذارند، این چه خیال باطلی است که آنان دارند! آنان به کجا می روند؟ شاید به جایی برسند، امّا به خدا و فطرت خویش نمی رسند، زنانی را دیده ام که به ثروت و شهرت رسیده اند ولی حسرت یک لحظه مادر

ص: 63


1- . تقاضی علی و فاطمة الی رسول اللَّه فی الخدمة، فقضی علی فاطمة بخدمة ما دون الباب، و قضی علی علی ما خلفه. قال: فقالت فاطمة: فلا یعلم ما داخلنی من السُّرور إلاّ اللّه باکفائی رسول اللَّه تحمُّل رقاب الرِّجال: قرب اسناد ص52، بحار الانوار ج 43 ص 81.

بودن، آنان را افسرده کرده است.

نمی گویم زن فقط در گوشه خانه باشد، بلکه می گویم حضور زن با عشوه گری و دلبری همراه نباشد. یک زن بهتر از هر کس می تواند تشخیص بدهد که با رفتارش، نگاه و دل مردی نامحرم را به سوی خود جذب می کند یا نه.

سخن من به معنای مخالفت با شغل های ضروری زنان نیست، جامعه نیاز به پزشک زن و پرستار زن و معلّم زن و... دارد. سخن من، یک هشدار است و سست شدن کانون خانواده را فریاد می زند!

حجاب و عفاف فقط به حفظِ ظاهر نیست، ممکن است زنی در اوجِ حجاب ظاهری باشد، امّا با رفتار و گفتارش، دل های مردان نامحرم را به سوی خود بکشاند و دلربایی کند، چنین زنی هرگز شیعه واقعی تو نیست!

* * *

غرب با کشاندن زن در اجتماع و محیط کار، نه تنها جامعه خود را به فساد کشاند و شغلی برای بانوان ایجاد نکرد، بلکه مهم ترین و مقدّس ترین شغل زنان را از آنان گرفت، شغل اصلی زنان، تربیت انسان است که از تربیت نهال بالاتر است، تربیت انسان مهم تر از هر کار دیگری است.

ما راهی را پیمودیم که غرب رفته بود و از آن، پشیمان بود، ما صدای پشیمانیِ غرب را نشنیدیم... امروز آمار طلاق در جامعه ما بیداد می کند، امروزه در بعضی از استان های ایران، یک سوم ازدواج ها به طلاق

ص: 64

می رسد!(1)

از وقتی که ادعای پیرویِ حضرت فاطمه علیهاالسلامرا نمودیم، ولی کمتر از روش و منش آن حضرت سخن گفتیم، جامعه ما دچار آسیب های جدّی شد.

از وقتی که کار زنان خانه دار را کم ارزش جلوه دادیم، دخترانِ ما به سمت شغل های غیرضروری رو آوردند، سنّ ازدواج بالا رفت و آمار طلاق سال به سال زیاد و زیادتر شد و بنیان خانواده رو به سستی گرایید و...

افسوس که جامعه شیعه، مجذوب اشتباه غرب شد و کم کم زنان از اساسی ترین کارها و باارزش ترین عمل ها که حفظِ کیان خانواده و تربیت انسان بود، دور شدند.

وقتی در جامعه ای، مادران به کارِ بیرون از خانه، ایمان دارند و به آن عشق می ورزند، دیگر آن جامعه نمی تواند نسلی پویا تربیت کند. بقایِ جامعه به بقای خانواده است، خانواده سالم هم در گرو زنانی است که با عشقی آسمانی، وظیفه مادری را به خوبی ادا می کنند.

فقط آن زنی پیرو واقعی حضرت فاطمه علیهاالسلام است که حفظ کانون خانواده را اساسی ترین وظیفه خود بداند و دلش مشتاقِ خانواده باشد و به خانواده اصالت دهد.

ص: 65


1- . خبرگزاری مهر به نقل از سرپرست معاونت جوانان سازمان ورزش و جوانان در تاریخ 4 آذر سال 1393 در اینترنت جستجو کنید: «یک طلاق در هر سه ازدواج استان فارس ثبت شده است».

بانوی من! من چقدر با راه و رسم تو آشنا هستم؟ باید سبک زندگی تو را بیشتر فرا گیرم، اگر بخواهم از شفاعت تو بهره مند شوم باید راه تو را بپیمایم.

سلمان فارسی به خانه تو آمد، دید که تو با دست، آسیاب دستی را می چرخانی تا آرد تهیّه کنی و نان بپزی. از دستگیره آسیاب، خون جاری شده بود، این خون دست تو بود... تو آسیاب را می چرخاندی و چنین می گفتی: «آنچه نزد خداست بهتر است و بقای بیشتری دارد».

تو با این جمله، دنیا را به حقارت کشانده بودی! سلمان این منظره را دید و به فکر فرو رفت. او اهل ایران بود و دختران پادشاهان ایران را دیده بود که در چه ناز و نعمتی زندگی می کنند. تو دختر پیامبر بودی و این گونه دنیا را به حقارت کشانده بودی!(1)

ص: 66


1- . فدخلت فاذا أنا بفاطمة جالسةً و قدَّامها رحی تطحن بها الشَّعیر، و علی عمود الرَّحی دم سائل قد أفضی الی الحجر....: الخرائج و الجرائح ج 2 ص 530، بحار الانوار ج 43 ص 28، قال وا حزناه انَّ بنات قیصر و کسری لفی السُّندس و الحریر و ابنة محمَّدص علیها شملة صوف خلقة قد خیطت فی اثنی عشر مکاناً...: بحار الأنوار ج 43 ص 87.

تو این گونه به من هشدار می دهی که از عشق به دنیا پرهیز کنم، دلبستگی به دنیا، بزرگ ترین دشمن سعادت من است، من باید بدانم که دنیا به هیچ کس وفا نمی کند.

دنیا همانند آب شور دریاست، هر چه قدر انسان از آن بنوشد، تشنه تر می شود. خوشا به حال کسی که به گنج قناعت دست یافت و در دنیا به فکر آخرت خویش بود!

اکنون من به حال خود نظر می کنم، آیا من پیرو تو هستم؟ وقتی دل من از عشق به دنیا پر شده است، وقتی در مسابقه دنیاطلبی شرکت کرده ام و همواره تلاش می کنم تا ثروت بیشتر برای خود جمع کنم، وقتی دنیا همه چیز من شده است.

من از راه و روش تو فاصله گرفته ام. بهره گیری از نعمت های حلال دنیا، بد نیست، امّا دل بستن به آن بد است، زهد این است که وقتی من ثروتی را از دست می دهم غمناک نشوم و وقتی ثروتی را به دست می آورم به آن دلبسته نگردم.(1)

* * *

تو مرا به دقّت کردن در آیه 64 سوره عنکبوت فرا می خوانی، آنجا که قرآن می گوید: «وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إلاّ لَهْوٌ وَلَعِبٌ...»: «زندگی دنیا، فقط

بازیچه ای فریبنده است».

قرآن با این سخن، بر سرم فریاد می زند که اگر مال و ثروت دنیا، بُت من شوند، ضرر کرده ام، زیرا به یک زندگیِ پست، دل خوش کرده ام! یک

ص: 67


1- . ألا وإن الزهد کله فی آیة من کتاب اللّه عز وجل: لکیلا تأسوا علی ما فاتکم ولا تفرحوا بما آتاکم: مجمع البیان ج 9 ص 400، تفسیر الصافی ج 5 ص 138، البرهان ج 5 ص 298.

زندگی که در آن فقط عشق به دنیا باشد، زندگی پست و حقیری است.

من کی بیدار خواهم شد؟

وقتی که مرگ به سراغم آید، آن روز من باید همه ثروت و دارایی خود را بگذارم و از این دنیا بروم، آن وقت می فهمم که حقیقت دنیا، چیزی جز بازی نبوده است و زندگی واقعی فقط در آخرت است، زندگی آخرت، هرگز تمام شدنی نیست! ابدی است.

دنیا چیزی جز بازیچه ای فریبنده نیست، مردمی جمع می شوند و به پندارهایی دل می بندند، آنان همه سرمایه های وجودی خویش را صرف آن پندارها می کنند و پس از مدّتی، همه می میرند و زیر خاک پنهان می شوند و همه چیز به دست فراموشی سپرده می شود!

خوشا به حال کسی که از این دنیا، برای خود توشه ایمان و عمل صالح برگیرد، این توشه هرگز نابود نمی شود، این گنجی است پربها که زندگی جاوید در بهشت را برای او به ارمغان می آورد.

بانوی من! کسی که پیرو توست، دنیا در چشمش کوچک است، از دنیا بهره می گیرد اما دل او از عشق به دنیا خالی است.

وقتی در دل من، دنیا بزرگ شد و شیفته دنیا شدم، دیگر به دنیا قانع می شوم و همه کارهایی که انجام می دهم رنگ دنیا را به خود می گیرد، زیرا بزرگ ترین همّت و آرزوی من، رسیدن به دنیا می شود، کارهای من برای رسیدن به دنیا و به خاطر آن است، آن وقت است که نماز خواندن من هم دنیایی می شود.

ص: 68

عشق دنیا با من چنین می کند که اگر دعا هم می کنم و به در خانه خدا هم می روم، دنیا را می خواهم، دلبستگی به دنیا چنان مرا شیفته می کند که خدا را هم برای دنیای بیشتر می خواهم.

ولی اگر محبّت دنیا از دلم بیرون رفت و من ارزش خود را دانستم، آن وقت دیگر زندگی من عوض می شود و همه کارهای من رنگ خدایی می گیرد.

* * *

بانوی من! وقتی که پیامبر از دنیا رفت، همه مردم باید از علی علیه السلام پیروی می کردند زیرا اطاعت از امام بر همه واجب است. ولی مردم آن روزگار امام زمان خود را تنها گذاشتند و غربت او را رقم زدند. آن وقت بود که تو با تمام توان به میدان آمدی و از امام خویش دفاع کردی.

تو در این راه با چه سختی ها و مصیبت هایی روبرو شدی، دشمنان به خانه ات هجوم آوردند و خانه ات را آتش زدند، امّا باز هم تو دست از آرمان خویش برنداشتی. تا آنجا که جان داشتی از امام خویش حمایت کردی. تو به شیعیانت درس بزرگی دادی.

ما پیامِ تو را از یاد نمی بریم، ما امام زمان خویش را فراموش نمی کنیم، این میراثی است که از تو به ما رسیده است، ما میراث مادر خویش را پاس می داریم. همه ما برای شنیدن صدای آقای خویش بی قرار شده ایم و چشم به راه آمدنش هستیم.

بانوی من! به نام زیبای تو سوگند یاد می کنیم تا جان در تن داریم با

ص: 69

صلابتی هر چه بیشتر، سرود مهر امام زمان خویش را زمزمه کنیم، تا رمق در بدن داریم، محبّت او را بر دل های مردمان، پیوند بزنیم.

تا نفس در سینه داریم، عاشقانه از ظهورش دم می زنیم و یاران استوارش را یار راه می شویم و سرود جان بخش برپایی دولتش را فریاد می زنیم.

به نام زیبایت قسم که با دستانی در هم فشرده و گام هایی همراه شده، در راه مهدی تو قدم برمی داریم!

ص: 70

ای فاطمه! این درخواست ما از توست که ما را به پیامبر و جانشین او مُلحق کنی تا به خود مژده دهیم که به سبب ولایت و دوستی تو، پاک شده ایم. این تمنّای ما از توست.

خدا به تو مقامی داده است که حلقه وصل بین شیعیان و نبوّت و امامت هستی!

تو از شیعیان دستگیری می کنی و آنان را به سرچشمه نبوّت و امامت می رسانی. فرشتگان تو را در آسمان «حانیه» و «منصوره» نامیده اند. تو هم دلسوز شیعیان هستی و هم یاری کننده آنان.

خدا تو را نسبت به شیعیان مهربان تر از همه قرار داده است، شیعیان به یاری و مدد تو مراحل کمال را طی می کنند. مقام نبوت و امامت آن قدر بالا است که افرادی همانند من نمی توانند به آن وصل شوند.

ص: 71

من نیاز به یاری تو دارم، خدا تو را در اوج مهربانی و دلسوزی آفریده است، اگر من واقعاً پیرو تو باشم، تو دست مرا می گیری و مرا به پیامبر و امام وصل می کنی.

* * *

این یک قانون است: عاشق نمی تواند دوری یار خویش را تحمّل کند، او تلاش می کند هرطور هست به وصال دلبر برسد و آنگاه با نگاهی قلب خویش را آرام کند.

آن مرد نیز عاشق شده بود، حکایت او شنیدنی است: او در شهر مدینه زندگی می کرد و مشغول کسب و کار بود تا بتواند لقمه نانی برای زن و بچّه اش تهیّه کند. او محبّت عجیبی به پیامبر داشت و برای همین، گاهی از خود بی خود می شد و دیگر دستش به کار نمی رفت. او کار و کسب خویش را رها می کرد و به سوی مسجد پیامبر می رفت و خدمت آن حضرت می رسید.

وقتی نگاهش به پیامبر می افتاد، دلش آرام می گرفت، او هیچ گاه از دیدن پیامبر، سیر نمی شد، وقتی دلش قرار می گرفت به محلّ کار خویش برمی گشت، امّا باز دلش تنگ می شد. دلش، هوای یار را می کرد. او نمی دانست چه کند؟! کار و کسب را رها می کرد و دوباره به سوی مسجد می شتافت ...

یک روز او با خود فکر کرد: «اکنون در مدینه زندگی می کنم و فاصله من

ص: 72

تا مسجد پیامبر زیاد نیست، با این حال، طاقت دوری پیامبر را ندارم، پس روز قیامت من چه خواهم کرد؟! معلوم نیست که من در کجا باشم؟ شاید جایگاه من به دلیل گناهانم، در دوزخ باشد و شاید هم خدا به من رحم کند و گناهانم را ببخشد و در بهشت جایم دهد، ولی من کجا و پیامبر کجا؟ یارم در بالاترین مقام و جایگاه بهشتی منزل خواهد نمود، اگر دلم برای او تنگ شود و بخواهم او را ببینم چه باید کنم؟».

او مدّت ها این غصّه را به دل داشت... سرانجام یک روز تصمیم گرفت تا این حال خویش را برای پیامبر بازگو کند.

به مسجد رفت، یاران پیامبر، گرداگرد ایشان حلقه زده بودند، سلام کرد و جواب شنید، او مقداری صبر کرد، سپس از فرصت استفاده کرد و با پیامبر این چنین گفت: «ای رسول خدا! روز قیامت وقتی شما در بالاترین جایگاه قرار بگیرید، من چگونه دوری شما را تحمّل کنم؟».

پیامبر با شنیدن این سخن به فکر فرو رفت و جوابی نداد. بعد از مدّتی، جبرئیل آیه 69 سوره نساء را برای پیامبر نازل کرد: «وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ

وَالرَّسُولَ فَأُولَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ

وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَئِکَ رَفِیقًا»: «کسی که از خدا و پیامبر اطاعت کند، در روز قیامت، همنشین پیامبران، صدّیقان، شهدا و نیکوکاران خواهد بود و آنان دوستان بسیار خوبی هستند».

بعد از لحظاتی، پیامبر آن مرد را صدا زد و این آیه را برایش خواند و به

ص: 73

او بشارت داد. آن مرد فهمید که در روز قیامت در کنار پیامبر خواهد بود.(1)

* * *

در این آیه دقّت می کنم، خدا بندگان خوب خود را به همنشینی با چهار گروه زیر وعده داده است:

گروه اوّل: پیامبران

کسانی که خدا آنان را برای هدایت انسان ها فرستاد که گل سرسبد پیامبران، حضرت محمّد صلی الله علیه و آله است.

گروه دوم: صدّیقان

کسانی که سراسر وجودشان راستی و درستی است، آنان با عمل و کردار، راستگویی خویش را به اثبات می رسانند.

گروه سوم: شهدا

کسانی که در راه دین خدا جان خود را فدا کردند و از هستی خود، گذشتند.

گروه چهارم: نیکوکاران

بندگان خوب خدا که به قرآن و سخن پیامبر عمل کردند، آنان بعد از پیامبر ولایت علی علیه السلام و امامان معصوم را پذیرفتند، منظور از نیکوکاران، شیعیان علی علیه السلام می باشند.(2)

* * *

ص: 74


1- . وأنّی لأدخل منزلی فأذکرک فأترک صنیعتی وأقبل حتّی أنظر إلیک حبّاً لک، فذکرت إذا کان یوم القیامة: الأمالی للطوسی ص 621، بحار الأنوار ج 8 ص 188، میزان الحکمة ج 5 ص 3311.
2- . فرسول اللّه فی الآیة النبیون، ونحن فی هذا الموضع الصدیقون والشهداء، وأنتم الصالحون، فتسموا بالصلاح کما سماکم اللّه عز وجل: الکافی ج 8 ص 35، شرح الاخبار ج 3 ص 465، بحار الأنوار ج 65 ص 32، تفسیر العیاشی ج 1 ص 256، التفسیر الصافی ج 1 ص 468، البرهان ج 2 ص 124، نور الثقلین ج 1 ص 415.

بانوی من! تو و پدر تو و دوازده امام و پیامبران، همگی از مقرّبان درگاه خدا می باشید. من از تو می خواهم که مرا به پیامبر و حضرت علی علیه السلام ملحق کنی!

این حدیث امام صادق علیه السلام است که فرمود: «شیعه ما اگر تقوا پیشه کند و از گناه دوری کند با ما و در درجه ما می باشد».(1)

این وعده شماست و وعده شما حق است، کسی که واقعاً شیعه شما باشد، چنین جایگاهی دارد.

* * *

آیا من شایستگی این مقام را دارم؟ آیا من شیعه واقعی شما هستم؟

جایی که حضرت ابراهیم علیه السلام آرزو دارد شیعه شما باشد، من چگونه جرأت کرده ام چنین آرزویی بنمایم؟

این زیارت نامه را امام جواد علیه السلام به من یاد داده است. می دانم سراپا عیب و نقص هستم، من خودم می دانم شایسته این مقام نیستم، برای همین از تو می خواهم مرا یاری کنی، دستم را بگیری و به اذن خدا این شایستگی را به من بدهی تا در روز قیامت کنار شما باشم!

* * *

سخن از ابراهیم علیه السلام به میان آمد، در آیه 83 سوره صافّات چنین می خوانم: «وَإِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لاَءِبْرَاهِیمَ».

قبل از این آیه، قرآن از حضرت نوح علیه السلام سخن می گوید، این آیه

ص: 75


1- . قال نعم اذا هو خاف اللَّه و راقب اللَّه و توقَّی الذّنوب کان معنا فی درجتنا: کشف الغمة فی معرفة الأئمة ج 2 ص 190.

می گوید: ابراهیم علیه السلام یکی از پیروان نوح علیه السلام بود که در راه او قدم برداشت و برای یکتاپرستی تلاش کرد.

این معنایی است که از ظاهر این آیه به دست می آید.

ولی این آیه معنای دیگری هم دارد که از آن به «بَطن قرآن» یاد می کنیم. «بطن قرآن» معنایی است که از نظرها پنهان است.

جابرجُعفی یکی از یاران امام صادق علیه السلام بود، روزی او به دیدار امام آمد و این آیه را خواند و از آن حضرت خواست تا آن را تفسیر کند.

امام صادق علیه السلام در جواب به او چنین فرمود:

روزی خدا پرده ها را از جلوی چشم ابراهیم علیه السلام کنار زد و او به آسمان نگاه کرد و عرش خدا را دید.

ابراهیم علیه السلام در عرش خدا چهارده نور را دید، پس چنین گفت: «بارخدایا! این نورها چیست؟».

خدا به او چنین وحی کرد: «این نور محمّد و آل محمّد است». خدا نام محمّد و علی و فاطمه علیهم السلام (و یازده امامی که از نسل آنان هستند) را برای ابراهیم علیه السلام بیان کرد. ابراهیم علیه السلام آن روز فهمید که راز این چهارده نور چیست.

بعد از آن، ابراهیم علیه السلام نورهایی را دید که در اطراف این چهارده نور قرار دارند. ابراهیم علیه السلام سؤال کرد:

بارخدایا! این نورهایی که در اطراف آن چهارده نور هستند، چیست؟

ص: 76

این ها، نور شیعیان علی علیه السلام می باشند.

بارخدایا! مرا هم از شیعیان علی علیه السلام قرار بده!

این دعای ابراهیم علیه السلام بود و خدا دعای او را مستجاب کرد.(1)

سخن امام صادق علیه السلام در اینجا به پایان رسید، جابرجُعفی یک بار دیگر این آیه را خواند: «ابراهیم یکی از شیعیان و پیروان او بود». جابرجُعفی فهمید که معنای آیه طبق سخن امام صادق علیه السلام چنین می شود: «ابراهیم علیه السلام یکی از شیعیان و پیروان علی علیه السلام بود».

بانوی من! اکنون می فهمم که شیعه شما بودن، مقامی بزرگی دارد که ابراهیم علیه السلام هم از خدا می خواهد که شیعه شما باشد، من از تو می خواهم که مرا در زمره شیعیان خود قرار بدهی!

* * *

شیعه واقعی شما چه جایگاهی دارد؟

یک روز پیامبر رو به حضرت علی علیه السلام نمود و به او چنین فرمود:

ای علی! شیعیان تو در سه جا خوشحال خواهند بود: در لحظه جان دادن، در قبر و در روز قیامت. وقتی که عزرائیل برای گرفتن جانشان بیاید، آنها مرا زیارت خواهند کرد، وقتی پیکرشان در قبر گذاشته شود و فرشتگان برای سؤال و جواب آنان بیایند، تو به کمک آنها خواهی رفت، وقتی در روز قیامت از هر گروهی بخواهند همراه امام خود باشند، شیعیان تو در کنار تو جمع خواهند شد.

ص: 77


1- . فعند ذلک قال ابراهیم: اللهم اجعلنی من شیعة امیر المؤنین، قال: فاخبر اللّه فی کتابه...: بحار الأنوار ج 36 ص 152، ج 82 ص 80، الحدائق الناضرة ج 8 ص 171.

ای علی! روز قیامت تو در کنار حوض کوثر می ایستی و هر کس را بخواهی سیراب می کنی و دشمنان خویش را از آب کوثر دور می سازی!

ای علی! بهشت مشتاق تو و شیعیان تو می باشد و فرشتگان همواره برای آمرزش گناهان شیعیان تو دعا می کنند. پرونده اعمال شیعیان تو هر روز جمعه به دست من می رسد و به کردار نیک آنها دلشاد می شوم و برای گناهان آنها طلب بخشش می کنم.(1)

سخن پیامبر در اینجا به پایان می رسد.

* * *

شیعه شما چه جایگاهی دارد؟

اَصبَغ یکی از یاران حضرت علی علیه السلام بود، او یک روز آیه 89 سوره نَمل را خواند: آنجا که قرآن می گوید: «وَ هُم مِّن فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ ءَامِنُونَ»: «و آنان از ترس روز قیامت در امان هستند».

اَصبَغ با خود گفت: این آیه درباره چه کسانی سخن می گوید؟ او پاسخی برای این سؤل نداشت، برای همین به سوی مسجد کوفه حرکت کرد تا این سؤل را از حضرت علی علیه السلام بپرسد. وقتی نزد امام رسید سلام کرد و سؤل خود را پرسید.

امام به او فرمود: ای اصبغ! سؤال خوبی پرسیدی! کسی تا به حال تفسیر این آیه را از من نپرسیده است. ای اصبغ! وقتی این آیه نازل شد، من همین سؤال را از پیامبر پرسیدم. پیامبر رو به من کرد و گفت: ای علی!

ص: 78


1- . وأنت علی الحوض تسقون من أحبّکم، وتمنعون من أخلّ بفضلکم، وأنتم الآمنون یوم الفزع الأکبر....: تفسیر فرات ص 266، بحار الأنوارج 65 ص 65.

همین سؤل را من از جبرئیل پرسیدم و او به من چنین پاسخ داد: «ای محمّد! روز قیامت که بر پا شود، خدا شیعیان علی را همراه تو و همراه خاندانت محشور می کند و آنان را از ترس روز قیامت ایمن می سازد».(1)

در روز قیامت، ترس و اضطراب برای کسی که کنار پیامبر و امام مهربان خویش است، معنایی ندارد!

آری، چنین کسی در کمال آرامش خواهد بود و روز قیامت برای او، روز شادابی و نشاط خواهد بود.

* * *

در روز قیامت خدا پرچمی را به دست حضرت علی علیه السلام می دهد که نام آن «لِواءُ الحَمد: پرچم ستایش» است. هر کس که دور این پرچم قرار گیرد، می تواند به سلامت از پل صراط عبور کند. در آن روز شیعیان، دور آن پرچم جمع می شوند و به سلامت از پل صراط عبور می کنند.(2)

هنگامی که شیعیان می خواهند از روی پل صراط عبور کنند، یکی از فرشتگان صدا می زند: «ای آتش جهنّم! خاموش شو!» آنگاه به اذن خدا، شعله آتش فروکش می کند.(3)

* * *

یکی از یاران امام صادق علیه السلام از آن حضرت سؤل کرد که جان دادن شیعیان چگونه خواهد بود.

امام در پاسخ به او گفت:

ص: 79


1- . فقال لی علیّع: بلی یا أصبغ، ما سألنی أحد عن هذه الآیة، ولقد سألت النبیّ کما سألتنی فقال لی: سألت جبرئیل عنها فقال: یا محمّد، إذا کان یوم القیامة حشرک اللّه وأهل بیتک ومن یتولاّک وشیعتک، حتّی یقفوا بین یدی اللّه تعالی فیستر اللّه عوراتهم، ویؤّنهم من الفزع الأکبر؛ لحبّهم لک وأهل بیتک، ولعلیّ بن أبی طالب: تفسیر فرات ص 65، بحار الأنوار ج 7 ص 241.
2- . فکذلک علیّ بن أبی طالب بیده لواء الحمد یوم القیامة، أقرب الناس منه شیعته وأنصاره: الأمالی للصدوق ص 589، روضة الواعظین ص 297، بحار الأنوار ج 22 ص 92.
3- . إذا حمل أهل ولایتنا علی الصراط یوم القیامة، نادی مناد: یا نار اخمدی! فتقول النار: عجّلوا جوزونی، فقد أطفأ نورکم لهبی: قرب الإسناد ص 102، بحار الأنوار ج 65 ص 16.

وقتی لحظه مرگ شیعه ما فرا می رسد، عزرائیل نزد او می آید و به او چنین می گوید: «ای مؤمن ! چشم خود را باز کن ! این پیامبر است که به کنار تو آمده است، نگاه کن! علی، فاطمه، حسن، حسین و دیگر امامان علیهم السلام به دیدن تو آمده اند».

پس مؤمن چشم خود را باز می کند و می بیند که چهارده معصوم علیهم السلامدر کنار اویند. آن گاه صدایی به گوش او می رسد. فرشته ای از جانب خدا این پیام را بیان می کند: «ای بنده من ! به سوی خدای خود باز گرد تا با بندگان خوب من همراه باشی و وارد بهشت من گردی».

این گونه است که شیعه شما، مرگ را در کام خود شیرین می یابد و عاشق مرگ می شود.(1)

* * *

بانوی من! اکنون که دانستم که در لحظه جان دادن شیعیان، تو به دیدن آنها می آیی، از تو می خواهم مرا در زمره محبّان واقعی خود قرار دهی، خوشا به حال کسی که فاطمی باشد!

اگر لطف کنی مرا به این آرزویم برسانی، مرگ برای من از هر چیز لذّت بخش تر خواهد بود، لحظه مرگ، اشک شوق وصال بر چشم من خواهد نشست، شما می دانید که من یک عمر به عشق شما زندگی کردم و شوق دیدارتان را داشته ام.

ص: 80


1- . فیقول له ملک الموت: یا ولیّ اللّه لا تجزع، فوالذی بعث محمّداً لأنا أبرّ بک وأشفق علیک من والد رحیم لو حضرک، افتح عینیک فانظر، قال: ویمثل له رسول اللّه وأمیر المؤنین وفاطمة والحسن والحسین والأئمّة من ذرّیتهم: فیقال له: هذا رسول اللّه وأمیر المؤنین وفاطمة والحسن والحسین والأئمّة رفقاؤ...: الکافی ج 3 ص 178، بحار الأنوار ج 6 ص 196، أمّا ما کنت ترجو فقد أعطیته، وأمّا کنت تخافه فقد أمنت منه، ویفتح له باب إلی منزله من الجنّة، ویقال له: انظر إلی مسکنک فی الجنّة...: دعائم الإسلام ج 71، بحار الأنوار ج 6 ص 177، التفسیر الصافی ج 2 ص 410.

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

آری، زندگی فقط با محبّت و عشق تو دلنشین می شود و مرگ و جان دادن هم با حضور تو از عسل شیرین تر !

بانوی من! شنیده ام روز قیامت، فرشته ای صدا می زند: «ای مردمان! چشم های خود را فرو گیرید که فاطمه علیهاالسلاممی خواهد به سوی بهشت برود».

تو به سوی بهشت حرکت می کنی، ولی نزدیک پل صراط می ایستی و از خدا می خواهی که به تو اجازه دهد تا دوستانت را از آتش جهنّم آزاد گردانی. تو هرگز دوستان خود را تنها رها نمی کنی و آنان را از یاد نمی بری.

و خدا در پاسخ تو چنین می گوید: «ای فاطمه! امروز روز توست! هر کس را که می خواهی شفاعت کن و با خود به سوی بهشت ببر!».(1)

چه شکوهی دارد آن روز! همه ما منتظر آن روز باشکوه هستیم...

ص: 81


1- . عن ابن مسکان، عن محمّد بن مسلم، عن الباقر، قال: لفاطمة وقفة علی باب جهنّم، فإذا کان یوم القیامة کتب بین عینی کلّ رجل: مؤن أو کافر، فیؤر بمحبٍّ قد کثرت ذنوبه إلی النار... : کشف الغمّة ج 2 ص 91، الجواهر السنیة ص 247، بحار الأنوار ج 8 ص 51 ج 43 ص 14.

ای فاطمه! ای بانوی کرامت! آرزوی ما این است که ما را به پیامبر و حضرت علی علیه السلام ملحق کنی، اگر ما به این آرزو برسیم به خود مژده می دهیم که به سبب ولایت تو پاک شده ایم.

به راستی که ولایت و دوستی شما خاندان، همانند کیمیا است و می تواند مس وجود را طلا کند.

من گناهان زیادی دارم و به خاطر این گناهان از عذاب می ترسم، امّا اگر شما مرا شفاعت کنید و به من نظری کنید، خدا گناه مرا می بخشد.

شما برگزیدگان خدا هستید و او شفاعت شما را می پذیرد. شفاعت شما می تواند وجود مرا پاک کند و مرا به اوج سعادت و رستگاری برساند.

با ولایت شما می توانم مراحل کمال را یکی پس از دیگری طی کنم. آنان که در جستجوی کمال هستند باید به سوی شما رو کنند، شما

ص: 82

خاندان پاکی و طهارت هستید، آیه تطهیر درباره شما نازل شده است. به حکم آن آیه، شما خودتان پاک هستید، برای همین شما می توانید دیگران را از گناهان و عیب ها پاک گردانید.

مناسب است که از آیه تطهیر سخن بگویم:

* * *

بانوی من! روزی از روزها تو به سوی خانه پیامبر رفتی، ظرف غذایی را در دست داشتی، تو غذایی را برای پدر آماده کرده بودی.(1)

وقتی به در خانه پدر رسیدی، در زدی، اُمّ سَلمه در را باز کرد، او همسر پیامبر بود، او به تو خوش آمد گفت. تو نزد پدر رفتی، سلام کردی، پیامبر به احترام تو از جا برخاست و جواب سلام تو را داد و از تو سراغ علی و حسن و حسین علیهم السلامرا گرفت. تو به سوی خانه بازگشتی و آنان را خبر کردی تا نزد پیامبر بیایند.(2)

لحظاتی گذشت، همه شما در کنار پیامبر بودید، پیامبر اُمّ سَلمه را صدا زد و به او گفت: می خواهم لحظاتی با عزیزان خود تنها باشم، لطفاً کسی را به خانه راه نده!

پیامبر عبای خود را برداشت و آن را بر روی شما انداخت و سپس دست خود را رو به آسمان گرفت و گفت: «خدایا! علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام خاندان من هستند، از تو می خواهم همه پلیدی ها را از آنان دور کنی و آنان را پاک گردانی».(3)

دستان پیامبر هنوز به سمت آسمان بود که جبرئیل نازل شد و آیه 33

ص: 83


1- . این غذا که نوعی حلوای رقیق است امروزه به نام کاچی یا آش فاطمه مشهور است که معمولاً از شکر برای شیرین کردن آن استفاده می شود.
2- . رأیت رسول اللّه وقد جاءته فاطمة غداة ببرمة قد صنعت فیه عصیدة، تحملها فی طبق حتّی وضعتها بین یدیه... فأجلسهما فی حجره، وجلس علی عن یمینه، وجلست فاطمة عن یساره... وقال: اللّهمّ هؤاء أهل بیتی، أذهب عنهم الرجس وطهّرهم تطهیراً... : ذخائر العقبی ص 22، بحار الأنوار ج 35 ص 221، مسند أحمد ج 6 ص 298، جامع البیان ج 22 ص 11، شواهد التنزیل ج 2 ص 104، تفسیر ابن کثیر ج 3 ص 492، إنّ النبی کان فی بیتها، فأتت فاطمة ببرمة فیها حریرة فدخلت بها علیه، قال: ادعی لی زوجک وابنیک... : سعد السعود ص 106، بحار الأنوار ج 35 ص 220، تفسیر مجمع البیان ج 8 ص 156، تفسیر الثعلبی ج 8 ص 42، العصیدة: دقیق یلتّ بالسمن ویطبخ: النهایة فی غریب الحدیث ج 3 ص 246، لسان العرب ج 3 ص 291، تاج العروس ج 5 ص 108.
3- . ثمّ لفّ علیهم ثوبه أو قال: کساءً ثمّ تلا هذه الآیة: إنّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرِّجس أهل البیتِ و یطهِّرکم تطهیراً، ثمّ قال: اللّهمّ هؤاء أهل بیتی، وأهل بیتی أحقّ: المجموع للنووی ج 3 ص 467، بحار الأنوار ج 35 ص 217، المستدرک للنیشابوری ج 2 ص 416، السنن الکبری للبیهقی ج 2 ص 152، شواهد التنزیل ج 2 ص 64، تاریخ مدینة دمشق ج 41 ص 25، تاریخ الإسلام ج 6 ص 217.

سوره اَحزاب را نازل کرد: «إِنّمَا یُرِیدُ اللّه لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا »: «خدا اراده کرده است که خاندان پیامبر را از هر پلیدی پاک نماید و آنان را پاکیزه گرداند».

لبخند بر چهره پیامبر نشست، او بسیار خوشحال بود و خدا را شکر کرد که دعای او را مستجاب نمود.(1)

* * *

بانوی من! هر کس که به شما نزدیک شود از این پاکی بهره می برد، اگر گناه دارد به برکت شما گناهانش بخشیده می شود، سپس در مراحل کمال گام برمی دارد و وجودش از زشتی ها و نقص ها پاک می گردد.

زندگی واقعی در سایه ولایت و دوستی شما معنا پیدا می کند، زندگی با ولایت شما، زندگی با پاکی است.

به راستی، زندگی واقعی چیست؟ آیا زندگی، همان زنده بودن است؟ آیا خوردن و آشامیدن و بهره بردن از لذّت های حیوانی، معنای زندگانی است؟

زنده بودن، یک حرکت افقی است، از گهواره تا گور، امّا زندگی یک حرکت عمودی است، از زمین تا اوج آسمان ها!

خدا انسان را آفرید و خوب می داند چه آفریده است، او در انسان حسّ کمال گرایی را قرار داده است، زنده بودن هیچ گاه، انسان را سیر نمی کند، انسانی که فقط زنده است، همواره به دنبال چیزی می گردد، گمشده انسان همان زندگی است!

ص: 84


1- . فأدخلت رأسی البیت وقلت: وأنا معکم یا رسول اللّه؟ قال: إنّک لعلی خیر، إنّک لعلی خیر: سعد السعود ص 106، بحار الأنوار ج 35 ص 220، تفسیر مجمع البیان ج 8 ص 156، تفسیر الثعلبی ج 8 ص 42.

خدا به همه فرشتگان دستور داد تا بر آدم علیه السلام سجده کنند و انسان را گل سر سبد جهان قرار داد، این ارزشِ انسانی است که زندگی را یافته است. خدا در آیه 24 سوره اَنفال همه را این گونه به زندگی فرا می خواند:

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ...»: ««ای کسانی که ایمان آورده اید، وقتی من و پیامبر، شما را به سوی چیزی فرا می خوانیم که به شما زندگی می بخشد، ما را اجابت کنید».

یکی از یاران امام صادق علیه السلام نزد آن حضرت رفت و از او درباره تفسیر این آیه پرسید، او می خواست بداند خدا و پیامبر، مردم را به چه چیزی دعوت کرده اند. امام صادق علیه السلام در پاسخ به او چنین گفت: «این آیه، درباره ولایت علی علیه السلام نازل شده است».(1)

جواب امام صادق علیه السلام کوتاه بود و پرمعنا! آری، خدا و پیامبر مردم را به ولایت علی علیه السلام دعوت می کنند، این ولایت علی علیه السلام است که به آنان

زندگی می بخشد.

* * *

بانوی من! ولایت شما آبِ پاکِ پاک کننده است، آبی که جان ها را شستشو می دهد و وجود مرا به طهارت می کشاند. هر وقت که من شما را یاد می کنم و در دل خود، شیرینی محبّت شما را احساس می کنم به سوی پاکی رفته ام، یاد شما یعنی پاک شدن!

نزدیک شدن به شما یعنی ارزش پیدا کردن!

من هرگز ماجرای «حُرّ» را از یاد نمی برم، صبح عاشورا او در قعر

ص: 85


1- . نحن صمّ بکم عما جاء به محمد: البرهان ج 2 ص 664، تفسیر الثعلبی ج 4 ص 341، الدر المنثور ج 3 ص 176.

تاریکی ها و سیاهی ها بود، او همان کسی بود که راه را بر امام حسین علیه السلام بست.

او در یک لحظه تصمیم گرفت توبه کند و به یاری امام زمان خویش بشتابد، او با تصمیمی استوار، افسار اسب خود را در دست گرفت و آرام آرام به سمت فرات رفت، همه خیال می کردند که او می خواهد اسب خود را سیراب کند. او فرمانده چهار هزار سرباز بود که همه در مقابل او تعظیم می کردند.

او آن قدر رفت که از سپاه کوفه دور شد. سپس سریع بر روی اسب نشست و به سوی اردوگاه امام پیش تاخت. وقتی نزدیک شد، شمشیر خود را به زمین انداخت و آرام آرام به سوی امام رفت و گفت: « سلام ای پسر رسول خدا! جانم فدای تو باد! من همان کسی هستم که راه را بر تو بستم. آیا خدا توبه مرا قبول می کند؟». امام در پاسخ به او گفت: «سلام بر تو! آری، خداوند توبه پذیر و مهربان است».(1)

آری، هر کس همانند حُرّ به ولایت شما ایمان آورد، سعادتمند می شود، ولایت شما، همه سیاهی ها و تاریکی ها را در یک لحظه شستشو می کند و وجود انسان را پاک کرده و به او، مقامی بس بزرگ می دهد، این اثر ولایت شماست.

به راستی چگونه شد که حُرّ این سعادت را پیدا کرد؟ بر این باورم که او به خاطر احترامی که از نام تو گرفت، این چنین سعادتمند شد.

وقتی او راه را بر امام حسین علیه السلام بست، امام به او رو کرد و گفت: «مادرت

ص: 86


1- . واللّه الذی لا إله إلاّ هو، ما ظننت أنّ القوم یردّون علیک ما عرضت علیهم أبدا، ولا یبلغون منک هذه المنزلة، فقلت فی نفسی : لا أبالی أن أطیع القوم فی بعض أمرهم ...»: تاریخ الطبری، ج 5، ص 427؛ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 563؛ الإرشاد، ج 2، ص 99 .

به عزایت بنشیند. از ما چه می خواهی؟». او در پاسخ گفت: «اگر فرزند فاطمه نبودی، جوابت را می دادم، امّا چه کنم که مادر تو دختر پیامبر است. من نمی توانم نام مادر تو را جز به خوبی ببرم».(1)

* * *

دور شدن از شما یعنی غفلت از آبِ حیات. هر چقدر من از شما دور شوم و شما را از یاد ببرم، دچار سیاهی ها می شوم و روح من آلوده می گردد، یاد شما و ولایت شما تنها راه نجات و پاکی من است.

خدا ولایت شما را باعث پاکیزگی اخلاق و پاکی روح بندگان خود قرار داده است. شیعیان واقعی به خاطر ولایت شما، قلب هایی پاک و اخلاق و کردار زیبا دارند، آنان به خوبی ها و مقام والای شما ایمان دارند و محبّت شما را با هیچ چیز دیگری عوض نمی کنند.(2)

* * *

اکنون از خدا می خواهم که مرا بر راه شما پابرجا بدارد، از او می خواهم تا زنده هستم و نفس می کشم، تا جان دارم بر ولایت و دین شما ثابت قدم بمانم و هرگز در من لغزش و انحرافی پیش نیاید.

از خدا می خواهم که توفیق اطاعت از شما را به من عنایت کند و در روز قیامت شفاعت شما را نصیبم گرداند.

بار خدایا! مرا از بهترین شیعیان و پیروان واقعی این خاندان قرار بده! به من کمک کن تا سخنان و کلام آنان را نشر بدهم و راه آنان را بروم و در روز قیامت هم مرا با آنان محشور نما! آن روزی که هر گروهی را با امام و

ص: 87


1- . أما واللّه، لو غیرک من العرب یقولها لی وهو علی مثل الحال التی أنت علیها، ما ترکت ذکر أُمّه بالثکل أن أقوله کائنا من کان، ولکن واللّه مالی إلی ذکر أُمّک من سبیل، إلاّ بأحسن ما یُقدر علیه» : تاریخ الطبری، ج 5، ص 400؛ أنساب الأشراف، ج 3، ص 380 .
2- . ما خصّنا به من ولایتکم طیّباً لخلقنا، وطهارةً لأنفسنا، وتزکیةً لنا، وکفّارةً لذنوبنا، فکنّا عنده مسلمین بفضلکم، ومعروفین بتصدیقنا إیّاکم کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 609، تهذیب الأحکام ج 6 ص 95، وسائل الشیعة ج 14 ص 309، المزار لابن المشهدی ص 523، بحار الأنوار ج 99 ص 127، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 298.

رهبر خودشان محشور می کنی، مرا با این خاندان محشور نما!(1)

* * *

در اینجا، قسمت سوم زیارت نامه را تکرار می کنم:

فَاِنَّا نَسْأَلُکِ اِنْ کُنَّا صَدَّقْنَاکِ إلاّ أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِیقِنَا بِهُمَا لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوِلایَتِکِ.

پس اگر ما ولایت تو را پذیرفته ایم، از تو می خواهیم به خاطر پذیرش ولایتت، ما را به پیامبر و جانشین او مُلحق کنی تا به خود مژده دهیم که به سبب ولایت تو پاک شده ایم.

* * *

بانوی من! تو در حقّ من لطف فراوان کردی و به اذن خدا چنین خواستی که این کوچک ترین محبّ تو برایت بنویسد، کاش یک نفر می گفت من چگونه از تو تشکر کنم!

پایان.

ص: 88


1- . این قسمت، ترجمه فرازهایی از «زیارت جامعه» می باشد: بأبی أنتم وأمّی وأهلی ومالی وأسرتی، أشهد اللّه وأشهدکم أنّی مؤن بکم وبما آمنتم به: عیون أخبار الرضا ج 1 ص 305، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 609، تهذیب الأحکام ج 6 ص 95، وسائل الشیعة ج 14 ص 309، المزار لابن المشهدی ص 523، بحار الأنوار ج 99 ص 127، جامع أحادیث الشیعة ج 12 ص 298.

مناسب می بینم که در اینجا به چهار نکته مهم اشاره کنم:

* نکته اوّل

شیخ طوسی سند این زیارت نامه را در تهذیب الاحکام جلد 6 صفحه 10 این گونه ذکر می کند: «عن مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ دَاوُدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ وَهْبَانَ الْبَصْرِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ السَّیْرَافِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْعَبَّاسُ بْنُ الْوَلِیدِ بْنِ الْعَبَّاسِ الْمَنْصُورِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا اِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی بْنِ مُحَمَّدٍ الْعُرَیْضِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَر...».

لازم به ذکر است که منظور از ابوجعفر در اینجا، امام جواد علیه السلام می باشد.

دو نفر اوّل سند از بزرگان و ثقات می باشند:

1 محمّد بن أحمد بن داود قمی

نجاشی درباره او چنین می گوید: «أبو الحسن شیخ هذه الطائفة و عالمها و شیخ القمیین فی وقته و فقیههم»: رجال النجاشی ص 384، (همچنین

ص: 89

مراجعه کنید: خلاصة الاقوال ص 267، نقد الرجال ج 4 ص 118، جامع الرواة ج 2 ص 61، معجم رجال الحدیث ج 15 ص 345).

2 محمّد بن وهبان بن محمّد بصری

نجاشی درباره او چنین می گوید: «ساکن البصرة ثقة من أصحابنا واضح الروایة قلیل التخلیط»: رجال النجاشی ص 396. (همچنین مراجعه کنید: رجال ابن داود ص 185، نقد الرجال ج 4 ص 342، معجم رجال الحدیث ج 9 ص 268).

وقتی دو نفر آخر سند را بررسی می کنیم، درباره آنان، هیچ مدح و ذمی در کتب رجالی نمی یابیم، به همین جهت مرحوم محمّد تقی مجلسی (مشهور به مجلسی اوّل) در کتاب روضة المتقین ج 5 ص 343 از سند این زیارت نامه به عنوان «حدیث قوی» یاد می کند. عبارت او چنین است: «روی الشیخ الطوسی فی القوی...». منظور او از «الشیخ» در اینجا، شیخ طوسی می باشد که در کتاب تهذیب الاحکام این حدیث را نقل کرده است.

حدیث قوی به حدیثی می گویند که روایان آن شیعه و از امامیه باشند، امّا هیچ مدح و ذمی درباره آن ها ذکر نشده باشد. (مراجعه کنید: المهذّب البارع ج 1 ص 66، مدارک الاحکام ج 8 ص 479، ذکری الشیعة ج 1 ص 48).

ص: 90

* نکته دوم

در قسمت سوم زیارت نامه این جمله آمده است: «إلاّ أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِیقِنَا لَهُمَا لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا...».

در اینجا دو نکته وجود دارد:

در یک نسخه از کتاب تهذیب الاحکام (همچنین در کتاب الوافی للفیض الکاشانی ج 14 ص 1370 و الحدائق الناضرة ج 17 ص 428 به نقل از تهذیب الاحکام) بین کلمه «لَهُما» و «لِنُبَشِّرَ» این کلمه اضافه شده است: «بِالْبُشْرَی».

بر این اساس قسمت سوم زیارت نامه چنین می شود: « إلاّ أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِیقِنَا لَهُمَا بِالْبُشْرَی لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا...».

ولی در مصباح المتهجد ص 711 کلمه «بالبشری» ذکر نشده است، همچنین در نسخه های زیر از کتاب تهذیب الاحکام این کلمه ذکر نشده است:

الف نسخه صاحب کتاب جواهر الکلام ج 20 ص 86.

ب نسخه شیخ حُرّ عاملی در وسائل الشیعه ج 14 ص 347.

ج نسخه مجلسی اوّل در کتاب لوامع صاحبقرانی ج 8 ص 510.

د نسخه مجلسی اوّل در روضة المتقین ج 5 ص 343.

ه نسخه مجلسی دوم در بحار الانوار ج 97 ص 194.

ص: 91

ما نسخه های پنج گانه تهذیب و نسخه مصباح المتهجد را بر نسخه دیگر برتری می دهیم.

* نکته سوم

در قسمت سوم زیارت نامه چنین می خوانیم: «إلاّ أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِیقِنَا بِهِمَا».

در بیشتر نسخه ها به جای «بِهِما» واژه «لَهُما» ذکر شده است، ما نسخه «بِهِما» را ترجیح دادیم.

اکنون درباره دو نسخه سخن می گویم:

نسخه انتخاب شده

مرحوم علامه حلّی در کتاب تذکرة الفقهاء ج 1 ص 403 وقتی این زیارت نامه را به نقل از کتاب تهذیب الاحکام ذکر می کند «بِهِما» را می آورد. در واقع علامه حلّی نسخه ای از کتاب تهذیب الاحکام داشته است که در آن «بِهِما» ذکر شده بوده است.

به هر حال، سیاق متن زیارت نامه با این نسخه تناسب بهتری دارد و ما در ترجمه چنین گفتیم: « از تو می خواهیم به خاطر پذیرش ولایتت، ما را به پیامبر و جانشین او مُلحق کنی».

در واقع «بِهِما» متعلّق به «أَلْحَقْتِنَا» می باشد.

به هر حال ما این نسخه را انتخاب کردیم و زیارت را بر اساس آن شرح

ص: 92

دادیم زیرا آن را صحیح می دانیم.

نسخه مفاتیح الجنان

در کتاب مفایح الجنان واژه «لَهُما» به جای «بِهِما» ذکر شده است و عبارت چنین است: «إلاّ أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِیقِنَا لهُمَا». «لَهُما» متعلّق به «بتصدیقنا» می باشد. یعنی ما پیامبر و علی علیه السلام را تصدیق کردیم. لازم به

ذکر است که بیشتر نسخه های تهذیب هم به این صورت می باشد.

اگر نسخه مفاتیج الجنان را قبول کنیم، ناچار هستیم که بگوییم متعلّق «أَلْحَقْتِنَا» محذوف است.

در این که متعلّق محذوف «أَلْحَقْتِنَا» چه کلمه ای باشد، چند احتمال وجود دارد:

الف. بکِ (یعنی ای فاطمه! ما را به خودت ملحق کن).

ب. بِهِما (یعنی ای فاطمه! ما را به پیامبر و علی علیه السلام ملحق کن).

ج. بِکُم (یعنی ای فاطمه! ما را به خودتان ملحق کن).

این سه احتمال را مرحوم مجلسی در کتاب ملاذ الأخبار ج 9 ص 25 ذکر کرده اند.

د. بشیعتکِ (یعنی ما را به شیعیان واقعی خودتان ملحق کن). این گزینه را مرحوم مجلسی اوّل در کتاب لوامع صاحبقرانی ج 8 ص 510 ذکر کرده اند.

ص: 93

* نکته چهارم

مرحوم شیخ مفید در کتاب المزار ص 178 این زیارت را این گونه نقل کرده است:

السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ بِهِ صَابِرَةً وَ نَحْنُ لَکِ أَوْلِیَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ لِکُلِّ مَا أَتَی بِهِ أَبُوکِ وَ أَتَی بِهِ وَصِیُّهُ علیه السلام مُسَلِّمُونَ وَ نَحْنُ نَسْأَلُکَ اللَّهُمَّ اِذْ کُنَّا مُصَدِّقِینَ لَهُمْ أَنْ تُلْحِقَنَا بِتَصْدِیقِنَا لَهُمْ بِالدَّرَجِ الْعُلْیَا لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوَلایَتِهِمْ علیهم السلام.

* * *

خدا را سپاس می گویم که توفیق اتمام این کتاب را به من ارزانی داشت، از او می خواهم این کار ناچیز را بپذیرد و آن را برای خودش خالص گرداند تا به رضای او دست یابم و این تلاش را ذخیره رستگاری روز رستخیز و مایه تقرب به محمّد و خاندان پاکش علیهم السلام سازد. والحمد للّه رب العالمین.

* * *

ارتباط با نویسنده و ارسال نظر: پیامک به شماره 9 6 5 4 3000

همراه نویسنده 33 94 261 0913 سایت نویسنده: www.Nabnak.ir

ص: 94

پی نوشت ها

تصویر

ص: 95

تصویر

ص: 96

تصویر

ص: 97

تصویر

ص: 98

تصویر

ص: 99

تصویر

ص: 100

تصویر

ص: 101

ص: 102

منابع

1 . الاحتجاج علی أهل اللجاج ، أبو منصور أحمد بن علی الطبرسی (ت 620 ه )، تحقیق: إبراهیم البهادری ومحمّد هادی به، طهران : دار الاُسوة ، الطبعة الاُولی ، 1413 ه .

2 . الإرشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد ، أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العکبری البغدادی المعروف بالشیخ المفید (ت 413 ه )، تحقیق : مؤسّسة آل البیت ، قمّ : مؤسّسة آل البیت ، الطبعة الاُولی ، 1413 ه .

3 . الإصابة فی تمییز الصحابة ، أبو الفضل أحمد بن علی بن حجر العسقلانی (ت 852 ه ) ، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود ، وعلی محمّد معوّض ، بیروت : دار الکتب العلمیّة ، الطبعة الاُولی ، 1415 ه .

4 . إقبال الأعمال، السیّد رضی الدین علی بن موسی المعروف بابن طاووس، (ت 664 ه)، تحقیق: جواد القیّومی الإصفهانی، قمّ : مکتب الإعلام الإسلامی، الطبعة الاُولی.

5 . أمالی المفید ، أبو عبد اللّه محمّد بن النعمان العکبری البغدادی المعروف بالشیخ المفید (ت 413 ه ) ، تحقیق: حسین اُستاد ولی وعلی أکبر الغفّاری ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الثانیة ، 1404 ه .

6 . الأمالی، أبو جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشیخ الطوسی (ت 460 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة البعثة ، قمّ : دار الثقافة ، الطبعة الاُولی ، 1414 ه .

7 . الأمالی ، محمّد بن علی بن بابویه القمّی (الشیخ الصدوق) (ت 381 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة البعثة ، قمّ : مؤسّسة البعثة ، الطبعة الاُولی ، 1417 ه .

8 . الإمامة والسیاسة (تاریخ الخلفاء) ، أبو محمّد عبد اللّه بن مسلم بن قتیبة الدینوری (ت 276 ه ) ، تحقیق : علی شیری ، قم: مکتبة الشریف الرضی ، الطبعة الاُولی، 1413 ه .

9 . إمتاع الأسماع فیما للنبی من الحفدة والمتاع، تقی الدین أحمد بن محمّد المقریزی (ت 845 ه )، تحقیق: محمّد عبد الحمید النمیسی، بیروت: دار الکتب العلمیة، الطبعة الاُولی، 1420 ه .

10 . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار ، محمّد بن محمّد تقی المجلسی ( ت 1110 ه ) ، طهران : دار الکتب الإسلامیة ، الطبعة

ص: 103

الاُولی ، 1386 ه .

11 . البدایة والنهایة ، أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی (ت 774 ه ) ، تحقیق : مکتبة المعارف ، بیروت : مکتبة المعارف .

12 . البرهان

فی تفسیر القرآن، هاشم بن سلیمان البحرانی (ت 1107 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة البعثة ، قمّ : مؤسّسة البعثة ، الطبعة الاُولی، 1415 ه .

13 . بشارة المصطفی لشیعة المرتضی ، أبو جعفر محمّد بن محمّد بن علی الطبری (ت 525 ه ) ، النجف الأشرف : المطبعة الحیدریّة ، الطبعة الثانیة ، 1383 ه .

14 . بصائر الدرجات ، أبو جعفر محمّد بن الحسن الصفّار القمّی المعروف بابن فروخ (ت 290 ه ) ، قمّ : مکتبة آیة اللّه المرعشی ، الطبعة الاُولی ، 1404 ه .

15 . البیان فی تفسیر القرآن ، السیّد أبوالقاسم الموسوی الخوئی (ت 1413 ه ) ، قمّ : أنوار الهدی ، 1401 ه .

16 . تاج العروس من جواهر القاموس ، محمّد بن محمّد مرتضی الحسینی الزبیدی ( ت 1205 ه ) ، تحقیق : علی الشیری ، 1414 ه ، بیروت : دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع .

17 . تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام ، محمّد بن أحمد الذهبی (ت 748 ه ) ، تحقیق : عمر عبد السلام تدمری ، بیروت : دار الکتاب العربی ، الطبعة الاُولی، 1409 ه .

18 . تاریخ الطبریّ (تاریخ الاُمم والملوک) ، أبو جعفر محمّد بن جریر الطبری الإمامی (ت 310 ه ) ، تحقیق : محمّد أبو الفضل إبراهیم ، بیروت : دار المعارف .

19 . تاریخ مدینة دمشق ، علی بن الحسن بن عساکر الدمشقی ( ت 571 ه ) ، تحقیق : علی شیری ، 1415 ، بیروت : دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع .

20 . تحف العقول عن آل الرسول ، أبو محمّد الحسن بن علی الحرّانی المعروف بابن شُعبة (ت 381 ه )، تحقیق: علی أکبر الغفّاری، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الثانیة، 1404 ه .

21 . تحفة الأحوذی، المبارکفوری (ت 1282 ه )، بیروت : دار الکتب العلمیة، الطبعة الاُولی، 1410 ه .

22 . تذکرة الحفّاظ ، محمّد بن أحمد الذهبی (ت 748 ه ) ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی .

23 . تذکرة الفقهاء، الحسن بن یوسف

بن علی بن المطهّر المعروف بالعلاّمة الحلّی ( ت 726 ه ) ، تحقیق : الشیخ جواد القیّومی ، قم : مؤّسة آل البیت لاحیاء التراث، قم الطبعة الأولی ، 1414 ه .

24 . تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم) ، أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر البصروی الدمشقی (ت 774 ه ) ، تحقیق : عبد العظیم غیم ، ومحمّد أحمد عاشور ، ومحمّد إبراهیم البنّا ، القاهرة : دار الشعب .

25 . تفسیر الثعالبی (الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن)، عبد الرحمن بن محمّد الثعالبی المالکی (ت 786 ه)، تحقیق: علی محمّد معوض، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، الطبعة الاُولی، 1418 ه .

26 . تفسیر الصافی (الصافی فی تفسیر القرآن) ، محمّد محسن بن شاه مرتضی (الفیض الکاشانی) (ت 1091 ه ) ، طهران : مکتبة الصدر ، الطبعة الاُولی، 1415 ه.

ص: 104

27 . تفسیر العیّاشی، أبو النضر محمّد

بن مسعود السلمی السمرقندی المعروف بالعیّاشی (ت 320 ه )، تحقیق : السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی ، طهران : المکتبة العلمیّة ، الطبعة الاُولی ، 1380 ه .

28 . تفسیر القرطبی (الجامع لأحکام القرآن) ، أبو عبد اللّه محمّد بن أحمد الأنصاری القرطبی (ت 671 ه ) ، تحقیق : محمّد عبد الرحمن المرعشلی ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی ، الطبعة الثانیة، 1405 ه .

29 . تفسیر القمّی، علی بن إبراهیم القمّی، (ت 329 ه )، تحقیق: السیّد طیّب الموسوی الجزائری، قمّ : منشورات مکتبة الهدی، الطبعة

الثالثة، 1404 ه .

30 . التفسیر الکبیر ومفاتیح الغیب (تفسیر الفخر الرازی) ، أبو عبد اللّه محمّد بن عمر المعروف بفخر الدین الرازی (ت 604 ه ) ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة الاُولی ، 1410 ه .

31 . تفسیر فرات الکوفی ، أبو القاسم فرات بن إبراهیم بن فرات الکوفی (ق 4 ه ) ، تحقیق : محمّد کاظم المحمودی ، طهران : وزارة الثقافة والإرشاد الإسلامی ، الطبعة الاُولی ، 1410 ه .

32 . تفسیر نور الثقلین ، عبد علیّ بن جمعة العروسی الحویزی (ت 1112 ه ) ، تحقیق : السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی ، قمّ : مؤسّسة إسماعیلیان ، الطبعة الرابعة، 1412 ه .

33 . التوحید ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابَوَیه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق ( ت 381 ه ) ، تحقیق : هاشم الحسینی الطهرانی ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الاُولی ، 1398 ه .

34 . تهذیب الأحکام فی شرح المقنعة ، محمّد بن الحسن الطوسی ( ت 460 ه ) ، تحقیق : السیّد حسن الموسوی ، طهران : دار الکتب الإسلامیة ، الطبعة الثالثة ، 1364 ش .

35 . تهذیب التهذیب ، أبو الفضل أحمد بن علی بن حجر العسقلانی (ت 852 ه ) ، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا ، بیروت : دار الکتب العلمیّة ، الطبعة الاُولی، 1415 ه .

36 . تهذیب الکمال فی أسماء الرجال ، یونس بن عبد الرحمن المزّی ( ت 742 ه ) ، تحقیق : الدکتور بشّار عوّاد معروف ، بیروت : مؤسّسة الرسالة ، الطبعة الرابعة ، 1406 ه .

37 . جامع أحادیث الشیعة ، السیّد البروجردی ( ت 1383 ه ) ، قمّ : المطبعة العلمیة .

38 . جامع الرواة ، محمّد بن علی الغروی الأردبیلی ( ت 1101 ه ) ، بیروت : دار الأضواء ، 1403 ه .

39 . الجامع الصغیر فی أحادیث البشیر النذیر ، جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی ( ت 911 ه ) ، بیروت : دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع ، الطبعة الاُولی ، 1401 ه .

40 . جمال الاُسبوع بکمال العمل المشروع ، علی بن موسی الحلّی (ابن طاووس) (ت 664 ه ) ، تحقیق : جواد القیّومی ، قمّ : مؤسّسة الآفاق ، الطبعة الاُولی، 1371 ش .

41 . جوامع الجامع ، الفضل بن الحسن الطبرسی (ت 548 ه ) ، طهران: مؤسّسة الطبع والنشر التابعة لجامعة طهران ، 1371 ش .

42 . الجواهر السنیة فی الأحادیث القدسیة، محمّد بن الحسن بن علی بن الحسین الحرّ العاملی (ت 1104 ه )، قمّ: مکتبة المفید.

43 . جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام ، محمّد حسن النجفی (ت 1266 ه ) ، بیروت : مؤسّسة المرتضی العالمیة .

ص: 105

44 . الحدائق الناضرة فی أحکام العترة الطاهرة ، یوسف بن أحمد البحرانی ( ت 1186 ه ) ، تحقیق : وإشراف : محمّد تقی الإیروانی ، قمّ :

مؤّسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرّسین .

45 . الخرائج والجرائح ، أبو الحسین سعید بن عبد اللّه الراوندی المعروف بقطب الدین الراوندی (ت 573 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة الإمام المهدی (عج) ، قمّ : مؤسّسة الإمام المهدی (عج) ، الطبعة الاُولی ، 1409 ه .

46 . الخصال ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابَوَیه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق ( ت 381 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفاری ، قمّ : منشورات جماعة المدرّسین فی الحوزة العلمیة .

47 . خلاصة الأقوال ، الحسن بن یوسف بن علی بن المطهّر المعروف بالعلاّمة الحلّی ( ت 726 ه ) ، تحقیق : الشیخ جواد القیّومی ، قم : مؤّسة نشر الفقاهة ، الطبعة الأولی ، 1417 ه .

48 . الدرّ المنثور فی التفسیر المأثور ، جلال الدین عبد الرحمان بن أبی بکر السیوطی (ت 911 ه ) ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة الاُولی ، 1414 ه .

49 . دعائم الإسلام وذکر الحلال والحرام والقضایا والأحکام ، أبو حنیفة النعمان

بن محمّد بن منصور بن أحمد بن حیّون التمیمی المغربی (ت 363 ه ) ، تحقیق : آصف بن علی أصغر فیضی ، مصر : دارالمعارف ، الطبعة الثالثة ، 1389 ه .

50 . دلائل الإمامة ، أبو جعفر محمّد بن جریر الطبری الإمامی (ق 5 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة البعثة ، قم : مؤسّسة البعثة .

51 . ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی ، أحمد بن عبد اللّه الطبری (ت 693 ه ) ، تحقیق : أکرم البوشی ، جدّة : مکتبة الصحابة ، الطبعة الاُولی ، 1415 ه .

52 . رجال ابن داود ، تقی الدین الحسن بن علی بن داود الحلّی (ت 707 ه ) ، تحقیق : السیّد محمّد صادق آل بحر العلوم ، قمّ : منشورات الشریف الرضی ، 1392 ه .

53 . رجال البرقی ، أحمد بن محمّد البرقی الکوفی (ت 274 ه ) ، طهران : دانشگاه طهران ، الطبعة الاُولی، 1342 ش .

54 . رجال النجاشی (فهرس أسماء مصنّفی الشیعة) ، أبو العبّاس أحمد بن علی النجاشی (ت 450 ه ) ، بیروت : دار الأضواء ، الطبعة الاُولی، 1408 ه .

55 . روضة المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه، محمد تقی المجلسی ( ت 1070 ه ) ، قم : مؤّسة اسماعیلیان، قم الطبعة الأولی ، 1414 ه .

56 . روضة الواعظین ، محمّد بن الحسن بن علیّ الفتّال النیسابوری (ت 508 ه ) ، تحقیق : حسین الأعلمی ، بیروت : مؤسّسة الأعلمی ، الطبعة الاُولی ، 1406 ه .

57 . سعد السعود ، أبو القاسم علیّ بن موسی الحلّی المعروف بابن طاووس (ت 664 ه ) ، قم : مکتبة الرضی ، الطبعة الاُولی ، 1363 ه . ش .

58 . سنن ابن ماجة ، أبو عبداللّه محمّد بن یزید بن ماجة القزوینی ( ت 275 ه ) ، تحقیق : محمّد فؤد عبد الباقی ، بیروت : دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع .

59 . سنن الترمذی ( الجامع الصحیح ) ، أبو عیسی محمّد بن عیسی بن سورة الترمذی ( ت 279 ه ) ، تحقیق : عبد الرحمن محمّد عثمان ، بیروت : دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع ، الطبعة الثانیة ، 1403 ه .

60 . السنن الکبری ، أبو بکر أحمد بن الحسین بن علی البیهقی ( ت 458 ه ) ، بیروت : دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع .

ص: 106

61 . سیر أعلام النبلاء ، أبو عبد اللّه محمّد بن أحمد الذهبی (ت 748 ه ) ، تحقیق : شُعیب الأرنؤوط ، بیروت : مؤسّسة الرسالة ، الطبعة العاشرة، 1414 ه .

62 . السیرة الحلبیّة ، علی بن برهان الدین الحلبی الشافعی ( ت 11 ه ) ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی .

63 . شرح الأخبار فی فضائل الأئمّة الأطهار ، أبو حنیفة القاضی النعمان بن محمّد المصری (ت 363 ه ) ، تحقیق : السیّد محمّد الحسینی الجلالی ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الاُولی ، 1412 ه .

64 . شرح نهج البلاغة ، عبد الحمید بن محمّد المعتزلی (ابن أبی الحدید) (ت 656 ه ) ، تحقیق : محمّد أبو الفضل إبراهیم ، بیروت : دار إحیاء التراث ، الطبعة الثانیة، 1387 ه .

65 . شواهد التنزیل لقواعد التفضیل ، أبو القاسم عبیداللّه بن عبد اللّه النیسابوری المعروف بالحاکم الحسکانی (ق 5 ه ) ، تحقیق: محمّد باقر المحمودی ، طهران : مؤسّسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والإرشاد الإسلامیّ ، الطبعة الاُولی، 1411 ه .

66 . صحیح ابن حبّان ، علیّ بن بلبان الفارسی المعروف بابن بلبان (ت 739 ه ) ، تحقیق : شعیب الأرنؤوط ، بیروت : مؤسّسة الرسالة ، الطبعة الثانیة ، 1414 ه .

67 . صحیح البخاری ، أبو عبد اللّه محمّد بن إسماعیل البخاری (ت 256 ه ) ، تحقیق : مصطفی دیب البغا ، بیروت : دار ابن کثیر ، الطبعة الرابعة، 1410 ه .

68 . الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة) ، محمّد بن سعد منیع الزهری (ت 230 ه ) ، الطائف : مکتبة الصدّیق ، الطبعة الاُولی، 1414 ه .

69 . الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف ، أبو القاسم رضی الدین علیّ بن موسی بن طاووس الحسنی (ت 664 ه ) ، قمّ: مطبعة الخیام ، الطبعة الاُولی ، 1400 ه .

70 . الغدیر فی الکتاب والسنّة والأدب ، عبد الحسین أحمد الأمینی (ت 1390 ه ) ، بیروت : دار الکتاب العربی ، الطبعة الثالثة ، 1387 ه .

71 . فتح الباری شرح صحیح البخاری ، أبو الفضل أحمد بن علی بن حجر العسقلانی (ت 852 ه ) ، تحقیق : عبد العزیز بن عبد اللّه بن باز ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة الاُولی ، 1379 ه .

72 . قرب الإسناد، أبو العبّاس عبد اللّه بن جعفر الحِمیَری القمّی (ت بعد 304 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة آل البیت ، قمّ : مؤسّسة آل البیت ، الطبعة الاُولی ، 1413 ه .

73 . الکافی ، أبو جعفر ثقة الإسلام محمّد بن یعقوب بن إسحاق الکلینی الرازی ( ت 329 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفاری ، طهران : دار الکتب الإسلامیة ، الطبعة الثانیة ، 1389 ه .

74 . کامل الزیارات ، أبو القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه (ت 367 ه ) ، تحقیق : عبد الحسین الأمینی التبریزی ، النجف الأشرف : المطبعة المرتضویة ، الطبعة الاُولی ، 1356 ه .

75 . کتاب الغیبة ، الشیخ ابن أبی زینب محمّد بن إبراهیم النعمانی (ت 342 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفاری ، طهران : مکتبة الصدوق ، 1399 ه .

76 . کتاب من لا یحضره الفقیه ، أبو جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت 381 ه ) ، تحقیق : علی

ص: 107

أکبر الغفّاری ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی .

77 . کشف الغمّة فی معرفة الأئمّة ، علی بن عیسی الإربلی ( ت 687 ه ) ، تحقیق : السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی ، بیروت : دار الکتاب الإسلامی ، الطبعة الاُولی ، 1401 ه .

78 . کمال الدین وتمام النعمة ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابَوَیه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق ( ت 381 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، قمّ : مؤّسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرّسین ، الطبعة الاُولی ، 1405 ه .

79 . کنز العمّال فی سنن الأقوال والأفعال ، علاء الدین علی المتّقی بن حسام الدین الهندی ( ت 975 ه ) ، ضبط وتفسیر : الشیخ بکری حیّانی ، تصحیح وفهرسة : الشیخ صفوة السقا ، بیروت : مؤّسة الرسالة ، الطبعة الاُولی ، 1397 ه .

80 . لسان المیزان ، أبو الفضل أحمد بن علی بن حجر العسقلانی (ت 852 ه ) ، بیروت : مؤسّسة الأعلمی ، الطبعة الثالثة ، 1406 ه .

81 . لوامع صاحبقرانی مشهور به شرح فقیه، محمد تقی المجلسی ( ت 1070 ه ) ، تحقیق : السید حسین الموسوی الکرمانی.

82 . مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، أبو علی الفضل بن الحسن الطبرسی (ت 548 ه .) ، تحقیق: السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی والسید فضل اللّه الیزدی الطباطبائی ، بیروت : دار المعرفة ، الطبعة الثانیة ، 1408 ه .

83 . مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، نور الدین علی بن أبی بکر الهیثمی ( ت 807 ه ) ، بیروت : دار الکتب العلمیة ، الطبعة الاُولی ، 1408 ه .

84 . المحاسن ، أبو جعفر أحمد

بن محمّد بن خالد البرقی (ت 280 ه ) ، تحقیق : السیّد مهدی الرجائی، قمّ : المجمع العالمی لأهل البیت ، الطبعة الاُولی ، 1413 ه .

85 . المحتضر، عزّ الدین أبو محمّد الحسن بن سلیمان بن محمّد الحلّی (ق 8 ه)، تحقیق: سیّد علی أشرف، قمّ: المکتبة الحیدریة،

1424 ه .

86 . مدینة المعاجز، السیّد هاشم بن سلیمان الحسینی البحرانی ( ت 1107 ه )، قم: مؤسّسة المعارف الإسلامیة، الطبعة الاُولی، 1413 ه .

87 . المزار الکبیر ، أبو عبد اللّه محمّد بن جعفر المشهدی (ق 6 ه ) ، تحقیق : جواد القیّومی الإصفهانی ، قمّ : نشر قیّوم ، الطبعة الاُولی ، 1419 ه .

88 . المزار ، أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العکبری الحارثی المعروف بالشیخ المفید (ت 413 ه ) ، تحقیق : محمّد باقر الأبطحی ، قمّ : المؤتمر العالمی لألفیّة الشیخ المفید ، الطبعة الاُولی ، 1413 ه .

89 . مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل ، المیرزا حسین النوری ( ت 1320 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة آل البیت ، قمّ : مؤّسة آل البیت ، الطبعة الاُولی ، 1408 ه .

90 . المستدرک علی الصحیحین ، أبو عبد اللّه محمّد بن عبد اللّه الحاکم النیسابوری (ت 405 ه )، تحقیق : مصطفی عبد القادر عطا ، بیروت : دار الکتب العلمیّة ، الطبعة الاُولی ، 1411 ه .

91 . مسند أبی یعلی الموصلی ، أبو یعلی أحمد بن علیّ بن المثنّی التمیمی الموصلی (ت 307 ه ) ، تحقیق : إرشاد الحقّ الأثری ، جدّة : دار القبلة ، الطبعة الاُولی ، 1408 ه .

92 . مسند أحمد ، أحمد بن محمّد بن حنبل الشیبانی (ت 241 ه ) ، تحقیق : عبد اللّه محمّد الدرویش ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة الثانیة ، 1414 ه .

ص: 108

93 . المصنّف ، أبو بکر عبد الرزّاق بن همام الصنعانی (ت 211 ه ) ، تحقیق : حبیب الرحمن الأعظمی ، بیروت : المجلس العلمی .

94 . معانی الأخبار ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابَوَیه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق ( ت 381 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، 1379 ه ، قمّ : مؤّسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرّسین ، الطبعة الاُولی، 1361 ه .

95 . المعجم الأوسط ، أبو القاسم سلیمان بن أحمد اللخمی الطبرانی ( ت 360 ه ) ، تحقیق : قسم التحقیق بدار الحرمین ، 1415 ه ، القاهرة : دار الحرمین للطباعة والنشر والتوزیع .

96 . المعجم الکبیر ، أبو القاسم سلیمان بن أحمد اللخمی الطبرانی (ت 360 ه ) ، تحقیق : حمدی عبد المجید السلفی ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی ، الطبعة الثانیة ، 1404 ه .

97 . ملاذ الاخبار فی فهم تهذیب الاخبار ، محمد تقی المجلسی ( ت 1070 ه ) ، تحقیق : مهدی الرجایی، قمّ : مکتبة آیة اللّه المرعشی ، الطبعة الاُولی ، 1406 ه .

98 . الملل والنحل ، أبو الفتح محمّد بن عبد الکریم الشهرستانی (ت 548 ه ) ، بیروت : دار المعرفة ، 1406 ه .

99 . مناقب آل أبی طالب (مناقب ابن شهر آشوب ) ، أبو جعفر رشید الدین محمّد بن علی بن شهر آشوب المازندرانی ( ت 588 ه ) ، قمّ : المطبعة العلمیة .

100 . المناقب (المناقب للخوارزمی) ، للحافظ الموفّق بن أحمد البکری المکّی الحنفی الخوارزمی (568 ه )، تحقیق : مالک المحمودی ،

قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الثانیة ، 1414 ه .

101 . میزان الاعتدال فی نقد الرجال ، محمّد بن أحمد الذهبی ( ت 748 ه ) ، تحقیق : علی محمّد البجاوی ، بیروت : دار الفکر .

102 . نقد الرجال ، مصطفی بن الحسین الحسینی التفرشی ( ق 11 ه ) ، قمّ : مؤّسة آل البیت لإحیاءالتراث ، الطبعة الأولی ، 1418 ه .

103 . النوادر ، فضل اللّه بن علی الحسنی الراوندی (ت 571 ه ) ، تحقیق : سعید رضا علی عسکری ، قمّ : دار الحدیث ، الطبعة الاُولی، 1377 ش .

104 . النهایة فی غریب الحدیث والأثر ، أبو السعادات مبارک بن مبارک الجزری المعروف بابن الأثیر (ت 606 ه ) ، تحقیق : طاهر أحمد الزاوی ، قمّ : مؤسّسة إسماعیلیان ، الطبعة الرابعة ، 1367 ش .

105 . الهدایة الکبری، أبو عبد اللّه الحسین بن حمدان الخصیبی (ت 334 ه )، بیروت: مؤسّسة البلاغ للطباعة والنشر، الطبعة الرابعة،

1411 ه .

106 . ینابیع المودّة لذوی القربی ، سلیمان بن إبراهیم القندوزی الحنفی (ت 1294 ه ) ، تحقیق : علی جمال أشرف الحسینی ، طهران : دار الاُسوة ، الطبعة الاُولی ، 1416 ه .

ص: 109

سوالات مسابقه کتاب خوانی

1. شیخ طوسی در قرن... و در شهر... زندگی می کرد؟

الف . قرن چهارم، قم

ب . قرن پنجم، نجف

ج . قرن ششم، اصفهان

2. خدا حضرت فاطمه علیهاالسلام را بعد از امتحان چگونه یافت؟

الف . در اوج شکیبایی

ب . در اوج اطاعت

ج . اوج بندگی

3. کدام ویژگی درباره عالم ذّر، غلط است؟

الف . میثاقِ بزرگ

ب . گواهی گرفتن خدا از بندگان

ج . پاداش

4. جمله «مؤنان در روز قیامت به یاری فاطمه علیهاالسلام، شادمان می شوند»، با کدام گزینه مناسبت دارد؟

الف . نام منصوره علیهاالسلام

ب . نام فاطمه علیهاالسلام

ج . نام حانیه علیهاالسلام

5. از سخن پیامبر استفاده می شود که فاطمه علیهاالسلام از ... خلق شده است.

الف . نور علم خدا

ب . نور عظمت خدا

ج . عرش خدا

6. عُمر به مردم گفت: «برای... در خانه فاطمه علیهاالسلام آتش می زنم»، واین گونه مردم را فریب داد.

الف . حفظ اسلام

ب . حفظ حکومت عرب

ج . حفظ آرامش

7. چند روز بعد از وفات پیامبر، دشمنان برای آتش زدن، به خانه فاطمه علیهاالسلامهجوم بردند؟

الف . سه روز

ب . هفت روز

ج . ده روز

8. «خدا حضرت فاطمه علیهاالسلام را قبل از خلقتش، امتحان کرد»، این جمله اشاره به چه نکته ای است؟

الف . امتحان او در مقام نورانیّت و عالم ذرّ

ب . علم قبلی او به مصیبت های دنیا و عهد او بر شکیبایی

ج . الف و ب.

9. «دختر پیامبر نسبت به دوستان خود مهربانی دارد»، این جمله مناسب با کدام اسم ایشان است؟

الف . فاطمه علیهاالسلام

ب . حانیه علیهاالسلام

ج . منصوره علیهاالسلام

10. در شب معراج، جبرئیل برای پیامبر یک سیب آورد که خدا آن را... قبل آفریده بود؟

الف . سیصدهزار سال

ب . صد سال

ج . هزار سال

11. حقّ تشریع به معنای... و مخصوص ... است؟

الف . وحی آسمانی، مخصوص پیامبر

ب . حق قانون گذاری مخصوص پیامبر و امامان معصوم

ص: 110

ج . حق قانون گذاری مخصوص پیامبران.

12. بهره واقعی حضرت فاطمه علیهاالسلام از این دنیا چه بود؟

الف . انس با فرشتگان

ب . عبادت و قرب به خدا

ج . هیچکدام

13. در روز عید غدیر، پیامبر از حضرت مهدی علیه السلام با چه عنوانی یاد کردند؟

الف . یاری کننده دین خدا

ب . انتقام گیرنده

ج . عدالت گستر

14. حضرت فاطمه علیهاالسلام به دو سوال پیامبر، پاسخ دادند، در جواب کدام پاسخ، پیامبر گفتند: «سخن دخترم فاطمه، درست است، او پاره تن من است».

الف . چه چیز برای زن بهتر است.

ب . چه هنگامی زن به خدا نزدیک تر است.

ج . هیچکدام

15. وقتی حضرت فاطمه علیهاالسلام آسیاب را با زحمت می چرخاند تا آرد تهیه کند، چه جمله ای را زیر لب زمزمه می کرد؟

الف . «به رضای خدا، خشنودم»

ب . «فقر، افتخار من است»

ج . «آنچه نزد خداست بهتر است».

16. در آیه 24 سوره انفال، خداو پیامبر، مردم را به زندگی واقعی دعوت می کند. امام صادق علیه السلام این زندگی واقعی را چگونه تفسیر کردند؟

الف . اطاعت از خدا

ب . ولایت

ج . دوری از گناه

17. با توجه به این زیارت، فاطمه علیهاالسلام حلقه وصل بین چه کسانی می باشد؟

الف . وصل شیعیان با نبوّت و امامت

ب . وصل بندگان با خدا

ج . هیچکدام.

18. در آیه 69 سوره نساء منظور از صدیقین و صالحین، چه کسانی می باشند؟

الف . پیامبران شیعیان

ب . پیامبران مومنان

ج . امامان معصوم شیعیان

19. بنا بر حدیث پیامبر، شیعیان واقعی در چند جا خوشحال خواهند بود؟

الف . لحظه جان دادن، قیامت، عبور از صراط

ب . لحظه جان دادن، در قبر، روز قیامت

ج . قبر، برزخ، قیامت

20. خدا ولایت اهل بیت علیهم السلام را باعث... انسان ها قرار داده است.

الف . پاکیزگی اخلاق و پاکیِ روح

ب . ارتباط و محبّت

ج . پاکی روح و محبّت به مردم

ص: 111

پاسخنامه سوالات

کتاب «زیارت مهتاب»

نام...................

نام خانوادگی.....................

نام پدر.......................

سال تولد..........................

شماره شناسنامه......................

تلفن....................

ص: 112

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109