یاری خورشید : یاری امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

مشخصات کتاب

سرشناسه:خدامیان آرانی، مهدی، 1353 -

Khuddamiyan Arani, Mehdi

عنوان و نام پدیدآور:یاری خورشید [کتاب]/مهدی خدامیان آرانی.

مشخصات نشر:قم : بهار دلها، 1396.

مشخصات ظاهری:88 ص.

شابک:978-600-8449-86-7

وضعیت فهرست نویسی:فیپا

یادداشت:چاپ قبلی: عطر عترت، 1396 (فیپا).

موضوع:محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- یاری

موضوع:Muhammad ibn Hasan, Imam XII -- Assistance

رده بندی کنگره:BP224/4/خ376ی2 1396

رده بندی دیویی:297/462

شماره کتابشناسی ملی:4787011

ص: 1

اشاره

ص: 2

یاری خورشید

مهدی خدامیان آرانی

ص: 3

ص: 4

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ-نِ الرَّحِیمِ

شما در حال خواندن کتاب «یاری خورشید» می باشید، هدف من در این کتاب این است که با ارزش یاری امام زمان بیشترآشنا شوید. این کتاب می خواهد یک عشق آسمانی را حکایت کند و یادآور شوق و اشتیاق دل های مومنان باشد.

من تلاش می کنم تا از آقا و مولایمان حضرت مهدی علیه السلام بنویسم و قدمی هر چند کوتاه در زنده نگاه داشتن یاد او انجام

بدهم.

جا دارد نهایت احترام خود را تقدیم همه استادانی کنم که از اندیشه های آنان، بهره زیادی برده ام. از خدا می خواهم توفیقم دهد تا بتوانم این مسیر را ادامه دهم.

مهدی خُدّامیان

اسفند 1395 شمسی

ص: 5

ص: 6

شماره 1

نگاهی به تو می کنم و می پرسم: «آیا دوست داری خدا را یاری کنی؟» تو لحظه ای به فکر فرو می روی و با خود می گویی: «مگر خدا به یاری ما نیاز دارد؟ خدا از همه بی نیاز است».

آری، حق با توست، خدا هیچ نیازی به یاری ما ندارد، امّا در قرآن چنین می خوانیم: «اگر خدا را یاری کنید، خدا شما را یاری می کند و قدم های شما را استوار می سازد».(1)

یاری خدا همان یاری دین خدا است. وقتی تو بندگی خدا را بنمایی و از دستورات او اطاعت کنی، در واقع، خدا را یاری کرده ای. وقتی در مسیر هدفی حرکت کنی که خدا تو را برای رسیدن به آن خلق کرده است، خدا را یاری کرده ای، زیرا کاری کرده ای که خدا به هدفش رسیده است.

خدا به ما انسان ها هیچ نیازی ندارد، ما را برای رسیدن به کمال آفرید، به ما اختیار داد تا راه رستگاری را خودمان، انتخاب کنیم، وقتی ما به انتخاب خود،

ص: 7


1- . سوره محمّد، آیه 7

راه سعادت را برمی گزینیم و در آن مسیر گام برمی داریم، در واقع خدا را یاری کرده ایم.

این سحن مولایم علی علیه السلام است که چنین می گوید: «خدا از شما خواسته است تا او را یاری کنید، اما این درخواست خدا به علت ناتوانی خدا نیست، او از شما یاری طلبیده است در حالی که لشکریانی فراوان در آسمان و زمین دارد، هر آنچه در جهان است از آنِ اوست، او بر هر کاری تواناست و قدرت بی انتها دارد. خدا از شما یاری طلبید تا شما را امتحان کند».(1)

آری، ما هر چه داریم، از خداست، اگر مال، ثروت، زن و فرزندی داریم، همه از خداست. ما چیزی از خود نداریم. خدا از ما یاری می خواهد تا ما را امتحان کند، این امتحان برای این است که ما خودمان را بهتر بشناسیم و گرنه خدا به همه چیز آگاهی دادر و نیاز به امتحانِ بندگانش ندارد، در سایه این امتحان است که استعداد انسان ها شکوفا می شود و حقیقت وجود هر کس آشکار می گردد.

* * *

امروز راه سعادت کدام است؟

راه مستقیم چیزی جز گام برداشتن در مسیر ولایت حجّت خدا نیست. امروز اگر در این مسیر بودیم، خدا را یاری کرده ایم و اگر راه دیگری را برگزیدیم و از حجّت خدا دور شدیم به بیراهه می رویم. این باور همه ما شیعیان است که خدا امام زمان را به عنوان تنها راه سعادت قرار داده است.

اکنون وقت آن است که سوال دیگری را بپرسم: آیا دوست داری امام زمان خودت را یاری کنی؟

ص: 8


1- . استنصرکم و له جنود السماوات و الارض...: نهج البلاغة ج 2 ص 113.

امام زمان که حجّت خداست، او به اذن خدا، قدرتی آسمانی دارد و به هر کاری تواناست، او اصلاً نیازی به یاری ما ندارد، این ما هستیم که به او نیازمندیم، او فقط به خدای یگانه نیاز دارد و به ما هیچ احتیاجی ندارد. اگر امام به ما نیاز داشته باشد، که دیگر امام نیست. امام کسی است که به به غیر خدا هیچ نیازی ندارد، اگر این مطلب صحیح است، پس یاری کردن آن حضرت چه معنایی دارد؟

یاری کردن او این است که ما در مسیر خواسته های او گام برداریم و به کمال برسیم. هدف امام زمان، چیزی جز هدایت انسان ها نیست، وقتی من در راه بندگی خدا گام برمی دارم و به وظیفه ام عمل می کنم، امام زمان را یاری کرده ام.

بزرگ ترین نعمت خدا، نعمت ولایت امام زمان است، هر چقدر بیشتر شکرگزار این نعمت باشم، به هدف خلقت خویش نزدیک تر شده ام و این گونه آن حضرت را یاری کرده ام و بیشتر مدیون لطف و عنایت او قرار گرفته ام.

اگر کسی موفّق شود کمکی به امام زمانش کند، نباید فکر کند که آن حضرت به او احتیاج داشته است. امام به اذن خدا بر هر کاری که بخواهد قدرت دارد، اگر کسی کاری را برای امام انجام می دهد، در حقیقت از سر لطف به او اجازه این کار داده اند تا موفّق به آن عمل شود و به درجه ای از بندگی خدا برسد، در حقیقت این امام است که او را در جهت رسیدن به هدف خلقتش، یاری کرده است.

ص: 9

شماره 2

ستمکاران می دانستند که حضرت مهدی علیه السلام حکومت ظلم آنان را نابود خواهد کرد، برای همین در تلاش بودند تا آن حضرت را شهید کنند، خدا او را از دیده ها پنهان کرد و روزگار «غیبت» او آغاز شد، شیعیان به ستم ها و ظلم های فراوان گرفتار شدند. حضرت مهدی علیه السلام چهار نفر را به عنوان

نماینده خود در جامعه قرار داده بود و از طریق آنان، پیام های خود را برای شیعیان می فرستاد.

در جامعه شخصی به نام «ابو غانم» آشکار شد، او به ظاهر شیعه بود ولی سخن او این بود: «امام حسن عسکری علیه السلام در حالی از دنیا رفت که فرزندی نداشت». این سخن او شک و تردید را در دل بعضی ها انداخت و عدّه ای خیال کردند که امام زمان به دنیا نیامده است!

اینجا بود که امام زمان پیامی را برای شیعیانش فرستاند، این نامه را یکی از آن چهار نماینده او به دست شیعیان رساند.

ص: 10

متن این نامه چنین بود: «به من خبر رسید که گروهی از شما در دین خود به شک افتاده اید. این خبر مرا اندوهناک ساخت، این اندوه من به خاطر خودم نبود، بلکه من به خاطر شما ناراحت شدم، بدانید که خدا با من است و من نیازی به غیر او ندارم، اگر کسی مرا یاری نکند، من به وحشت نمی افتم، زیرا یاری خدا مرا کفایت می کند».(1)

آری، امام زمان به هیچ کس غیر از خدا نیاز ندارد، همانگونه که پیامبران نیازی به مردم نداشتند، خدا پیامبران را در زمان های مختلف یاری کرد، زمانی که ابراهیم علیه السلام را در آتش انداختند، جبرئیل نزد او آمد و گفت: «ای ابراهیم! آیا کاری به من داری؟». ابراهیم در پاسخ گفت: «به تو که جبرئیل هستی احتیاجی ندارم». ابراهیم فقط به یاری خدا دلبسته بود و خدا هم به آتش فرمان داد تا بر او سرد و گوارا گردد.(2)

امام حسین علیه السلام هم وارث ابراهیم علیه السلام بود، وقتی که او با لب های تشنه در گودال قتلگاه افتاده بود، گروهی از جن ها نزد او آمدند و چنین گفتند: «ای آقای ما! ما از شیعیان تو هستیم، اگر اجازه بدهی همه دشمنان تو را نابود می کنیم»، امام به آن ها گفت: «اگر به شما چنین اجازه بدهم پس این مردم چگونه امتحان بشوند؟».(3)

آری، اگر امام حسین علیه السلام اراده می کرد، می توانست همه دشمنانش را نابود کند، به اذن خدا، همه قدرت زمین و زمان در دست او بود، امّا مصلحت بر آن بود که آن حضرت از این قدرت بهره نگیرد و امور به صورت عادی پیش برود. امام حسین در روز عاشورا فریاد برآود: «هل من ناصر ینصرنی! آیا کسی هست مرا یاری کند». او می دانست که خدا می خواهد با صبر او، مردم

ص: 11


1- . بسم الله الرحمن الرحیم عافانا الله وإیاکم من الضلالة والفتن ، ووهب لنا ولکم روح الیقین ، وأجارنا وإیاکم من سوء المنقلب أنه أنهی إلی ارتیاب جماعة منکم فی الدین ، وما دخلهم من الشک والحیرة فی ولاة أمورهم ، فغمنا ذلک لکم لا لنا ، وساءنا فیکم لا فینا ، لان الله معنا ولا فاقة بنا إلی غیره ، والحق معنا فلن یوحشنا من قعد عنا ، ونحن صنائع ربنا ، والخلق بعد صنائعنا...: الغیبة للطوسی ص 285، الاحتجاج ج 2 ص 278، بحار الانوار ج 53 ص 178.
2- . وإن إبراهیم لما وضع فی کفة المنجنیق غضب جبرئیل، فأوحی الله عز وجل إلیه : ما یغضبک یا جبرئیل ؟ قال : یا رب خلیلک لیس من یعبدک علی وجه الأرض غیره ، سلطت علیه عدوک وعدوه ! فأوحی الله عز وجل إلیه : اسکت ، إنما یعجل العبد الذی یخاف الفوت مثلک ، فأما أنا فإنه عبدی آخذه إذا شئت . قال : فطابت نفس جبرئیل، فالتفت إلی إبراهیم فقال : هل لک من حاجة ؟ فقال : أما إلیک فلا...: الامالی للصدوق ص 542، الخصال ص 335، علل الشرایع ج 1 ص 36، بحار الانوار ج 11 ص 63.
3- . لما سار أبو عبد الله من المدینة أتته أفواج من مسلمی الجن ، إلی أن قال : وإذا أقمت بمکانی فبماذا یبتلی هذا الخلق المتعوس؟ وبماذا یختبرون ؟ ومن ذا یکون ساکن حفرتی بکربلا ؟: مستدرک الوسائل ج 10 ص 217، بحار الانوار ج 44 ص 331.

آن روزگار را امتحان کند.

آنان که در کربلا امام حسین علیه السلام را یاری کردند، حماسه ای بزرگ و زیبا آفریدند. با فداکاری آنان بود که کربلا جلوه گاهی از هدف اصلی خلقت انسان شد.

امروز هم امام زمان به یاری ما نیاز ندارد، ولی از همه ما را به یاری فرا می خواند تا همه امتحان شویم، خوشا به حال کسی که از این امتحان، سربلند بیرون می آید.

ص: 12

شماره 3

چقدر زیباست که تو به وظیفه ات عمل کنی و یاد امام زمانت را در جامعه بگسترانی و به این باور برسی که بزرگ ترین نعمت خدا به تو همان نعمت ولایت مولایت می باشد، وقتی تو شکرگزار این نعمت باشی، این گونه تو از غربت مولایت می کاهی، مولای خودت را یاری می کنی.

شیعیان باید شکرگزار نعمت بزرگ معرفت امام باشند و این شکر را با قلب و زبان و عمل به جا آورند تا جامعه با یاد آن حضرت عطرآگین شود و همه بفهمند که در ارتباط با امام خود چه وظایفی دارند.

وقتی تو شیعه واقعی باشی، دوست داری که دیگران هم مولای خود را بشناسند و او را یاد کنند و از غفلت بیرون بیایند، شاید بگویی که من به رتبه بالای امام شناسی نرسیده ام، ولی بدان هر کسی در هر پله ای از ایمان است وظیفه ای دارد، نباید منتظر بمانی که وقتی به بالاترین پله ایمان رسیدی، دم از مولایت بزنی. تو در هر جایگاهی که هستی تلاش کن مردم را با مولای

ص: 13

خودشان مأنوس کنی. در این روزگار هیچ عبادتی بالاتر از این نیست که بپاخیزی و دیگران را با امام زمانشان آشتی دهی!

* * *

روزی از روزها، خدا به موسی علیه السلام چنین گفت:

-- ای موسی! عدّه ای از انسان ها از من فرار کرده اند یا درگاه مرا گم کرده اند، اگر آنان را راهنمایی کنی، این کار بهتر از این است که صد سال عبادت کنی، به طوری که روزها روزه بگیری و شب ها تا صبح نماز بخوانی!

-- خدایا! چه کسانی از درگاه تو فرار کرده اند؟

-- آنان که با سرکشی، گناه می کنند.

-- خدایا! چه کسانی درگاه تو را گم کرده اند؟

-- کسی که حجّت مرا نشناسد و او را از یاد برده است و به دین خود آگاه نیست و راه بندگی مرا نمی داند.(1)

* * *

امروز امام زمان، حجت خدا در روی زمین است، او «باب اللّه» است، هر کس بخواهد به سوی خدا برود، باید از این راه برود، هر کس او را نشناسد، در واقع درگاه خدا را گم کرده است، چنین کسی را باید راهنمایی کرد و او را با حقیقت آشنا کرد، اگر کسی حجّت خدا را از یاد ببرد، درک صحیحی از دین خود ندارد و نیاز به دستگیری و کمک دارد.

وقتی تو تلاش می کنی تا آنان را از خواب غفلت بیدار کنی، بزرگ ترین عبادت را به جا آورده ای، تلاش تو برتر از این است که صد سال عمر کنی و همه این مدّت به عبادت مشغول باشی.

ص: 14


1- . الجاهل بامام زمانه و الغائب عنه بعد ما عرفه...: الجواهر السنیة ص 77، بحار الانوار ج 2 ص 4.

تو نباید فقط به فکر خودت باشی، باید دلت برای سعادت و رستگاری انسان ها بتپد و سعادت آنان را سعادت خود بدانی.

مردم جامعه دو گروه هستند، عدّه ای اصلاً امام زمان را نمی شناسند، گروهی هم امام زمان را قبول دارند ولی گرفتار سرگردانی ها شده اند و غفلت آنان را فرا گرفته است، تو باید در حد توان خود تلاش کنی تا این دو گروه به سعادت نزدیک شوند.

گاهی ساعت ها به مولای خود فکر می کنم، به راستی برای ظهور او چه کارهایی می توانم انجام بدهم؟ من باید کاری کنم که جامعه عطرآگین از یاد تو گردد.

هر کس به قدر توان خود می تواند در این مسیر گام بردارد، شاید یک نفر نتواند سخنرانی کند یا بنویسد ولی می تواند مقدّمات جلسات دینی را فراهم کند و سخنانی را نشر بدهد که مردم بیشتر به یاد امام زمان باشند و برای ظهورش دعا کنند.

ص: 15

شماره 4

اسم او «هشام بن حَکَم» بود، اهل کوفه بود، او شنیده بود که امام صادق علیه السلام برای حج به مکّه سفر می کند، برای همین به سوی مکّه حرکت کرد تا علاوه بر انجام حجّ، امام زمانش را هم ببیند.

وقتی همه حاجیان به سرزمین «منا» کوچ کردند، او هم به آنجا رفت، قربانی خودش را قربانی کرد و سپس به سوی خیمه امام صادق علیه السلام حرکت کرد، وقتی وارد خیمه شد، سلام کرد و امام به مهربانی جواب او را دادند و او را به بالای مجلس فراخواندند.

جوانی او از چهره اش آشکار بود، صورتش کمی مو داشت. در آن مجلس، ریش سفیدانی که رئیس قوم و قبیله خود بودند، حضور داشتند و این رفتار امام برایشان سنگین و گران آمد، آنان با خود گفتند: مگر این جوان کیست که امام این گونه او را احترام می کند؟

امام رو به همه کرد و گفت: «این جوان، با دل، زبان و دست خود ما را یاری

ص: 16

می کند».(1)

اینجا بود که همه متوجّه شدند که این جوان چه مقامی دارد، چه افتخاری بالاتر از این که کسی یاری کننده امام زمان خود باشد! کسی که با قلب، زبان و عمل خود، حجّت خدا را یاری می کند، این گونه ارزش پیدا می کند و جایگاهش از همه بالاتر می رود.

اکنون باید فکر کنم و راهی را بیابم که امام زمان را با قلب، زبان و عمل یاری کنم...

* * *

هارون، خلیفه عباسی بود، او از مخالفان مکتب تشیّع دعوت می کرد تا با شیعیان بحث علمی بکنند و اصل امامت را زیر سؤل ببرند، هشام بن حَکَم در این جلسات شرکت می کرد و به همه سؤلات آنان پاسخ می داد و از مکتب تشیّع دفاع می کرد.

در یکی از این جلسات، هارون از بهترین دشمنان شیعه دعوت کرد، خود هارون هم در اتاق دیگری نشست تا صدا به گوش او برسد، جلسه آغاز شد و آنان سوالات خود را مطرح کردند و خیال می کردند با این سؤلات می توانند به پیروزی برسند، وقتی نوبت به پاسخ رسید هشام بن حَکَم به همه آن سوالات جواب داد، اصل امامت را ثابت کرد و سپس با طرح چند اشکال اساسی، مکتب اهل سنّت را زیر سؤل برد.

همه کسانی که در آن جلسه بودند سکوت کردند و نتوانستند اشکالات او را پاسخ بگویند و این گونه بود که حق بودن تشیّع بر همه آشکار شد. هارون که صدای هشام بن حَکَم را می شنید، عصبانی شد و چنین گفت: «به خدا قسم! اثر

ص: 17


1- . أنّه دخل علیه بمنی و هو غلام أول ما اختط عارضاه و فی مجلسه شیوخ الشیعة کحمران بن أعین و قیس الماصر و یونس بن یعقوب و أبی جعفر الاحول و غیرهم فرفعه علی جماعتهم و لیس فیهم الا من هو أکبر سنا منه، فلما رأی أبو عبد اللّه علیه السلام أن ذلک الفعل کبر علی أصحابه قال: «هذا ناصرنا بقلبه و لسانه و یده»: بحار الانوار ج 75 ص 296.

زبان این مرد در دل های مردم از صد هزار شمشیر، برنده تر است و اثر بیشتری دارد». سپس دستور دستگیری او را صادر کرد. آری، هشام بن حَکَم با سخنان خود کاری کرد که صد هزار مرد جنگجو نمی توانست انجام بدهد.(1)

آری، هشام بن حکم همواره از امامت دفاع می کرد و این گونه دشمنان حق و حقیقت را شکست می داد.

* * *

می خواهم درباه این سخن بگویم که چگونه امام زمان را با دل خود یاری کنیم:

وقتی تو تلاش می کنی تا معرفت بیشتری به امام زمان پیدا کنی، آن حضرت را با دل یاری کرده ای. جایگاه معرفت، دل است.

معرفت، عصاره دین و نتیجه شناخت دین است، هر چقدر تو قدم های صحیح تر و خالص تری در دین شناسی برداری، به همان اندازه به امام شناسی کامل تری می رسی.

وقتی تو معرفت را به دست آورده باشی، در مسیر صحیح گام برمی داری، شاید عبادت زیادی نکنی، امّا ضرر نمی کنی چون مسیر را پیدا کردی و به سوی مقصد می روی، اگر آهسته هم راه بروی، روز به روز به هدف نزدیک تر می شوی، ولی کسی که اعتقاداتش مشکل دارد و از معرفت بهره ای ندارد، هر چند در عبادت به رنج بیفتد، هیچ نفعی برای او نخواهد داشت، زیرا او در مسیر صحیح حرکت نمی کند.

قرآن در آیه 269 سوره بقره چنین می گوید:

«وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا».

ص: 18


1- . راجع: جامع الرواة للاردبیلی ج 2 ص 313.

کسی که به او «حکمت» عطا کنند، به خیر فراوان دست پیدا کرده است.

به راستی حکمت چیست؟ امام صادق علیه السلام به این سؤل پاسخ داده است، حکمت، شناخت طاعت خدا و شناخت امام زمان است.(1)

راه طاعت خدا چیست؟ این که تو دین را به درستی بفهمی و از کجروی ها دوری کنی، آن وقت است که تو به خیر فراوان دست یافته ای، اسلام دین کاملی است، افسوس که گاهی مسلمانان دستورات دین را به خوبی نمی فهمند، دچار تندروی ها و کندروی ها می شوند ! این آفت بزرگی برای جامعه است. امّا تو چگونه می توانی به فهم دین و اطاعت خدا برسی؟ راه آن چیست؟

باید برای فهم درست اسلام نزد بهترین اسلام شناس بروی، از او درس بیاموزی و از او بخواهی تو را راهنمایی کند. تو باید نزد کسی بروی که معصوم است. باید امام معصوم را بشناسی و پیرو او باشی.

پیامبر فرمود که در میان شما دو چیز گرانبها به یادگار می گذارم که اگر پیرو این دو باشید، هرگز گمراه نخواهید شد: قرآن و اهل بیت علیهم السلام. آری، پیامبر از مسلمانان خواست تا بعد از او پیرو علی علیه السلام و امامان بعد از او باشند. حکمتی که باید به دنبال آن باشی، همان معرفت و شناخت امام زمان است.

وقتی تو در مسیر این معرفت تلاش می کنی، امام زمان خود را با دل یاری کرده ای زیرا که دل، جایگاه معرفت است. همچنین وقتی به منزل یقین رسیدی و در دین خود استواری نشان دادی و از هر شکی به دور ماندی، امام زمانت را با دل یاری کرده ای چرا که جایگاه یقین، دل توست.

امام صادق علیه السلام ویژگی یاران مهدی علیه السلام را این گونه بیان می کند: «آنان کسانی

ص: 19


1- . «وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا»، فقال: طاعة اللّه ومعرفة الإمام: الکافی ج 1 ص 185، المحاسن ج 1 ص 148، شرح الأخبار للقاضی النعمان ج 3 ص 578، بحار الأنوار ج 24 ص 86.

هستند که گویا دل هایشان از آهن است و هرگز دچار شک نمی شوند».(1)

آری، آنان کسانی هستند که هرگز در باورهای خود تردید نمی کنند و ذرّه ای شک در وجود آنان راه پیدا نمی کند.

* * *

کسی که می خواهد به این مقام برسد و با دل خود، امام زمانش را یاری کند باید از گناهان دوری کند، دل را که حرم خداست از محبت دنیا و جلوه های پر فریب دنیا پاک کند، همواره تلاش کند تا از یاد امام زمان غافل نشود، چرا که زنگار غفلت، دل را سیاه می کند و دلی که سیاه شد دیگر نمی تواند حجت خدا را بیش از همه چیز دوست بدارد.

هر گناه، دل انسان را بیمار می کند و نقطه ای سیاه بر دل می نشاند، این توبه است که می تواند آن سیاهی را از بین ببرد، امّا اگر توبه ای در کار نبود، کم کم همه دل انسان فاسد و تباه می شود و کار به آنجا می رسد که دیگر راهی برای توبه هم باقی نمی ماند.

دلی که از گناه و غفلت سیاه شده است، نمی تواند امام زمانش را یاری کند، چنین دلی شایستگی عشق حجت خدا را از دست داده است، چه بسا دلی که تا دیروز دوستدار و مشتاق امام زمان بوده است، ولی با یک گناه، لذّت شهوت بر آن غلبه کرده است و به راحتی، عشق امام زمان را به لذّتی زودگذر می فروشد و خود را از یاری امام زمان محروم می سازد.

آری، برای همین است که دوستان امام زمان همواره بر خود می ترسند و از خدا می خواهند که دل هایشان را از عشق به دنیا خالی کند. عشق به دنیا، ریشه همه بدی هاست، کسی که به شهوات دنیایی دل بسته باشد، در لبه پرتگاه قرار

ص: 20


1- . ورجال کأن قلوبهم زبر الحدید لا یشوبها شک فی ذات الله أشد من الحجر ، لو حملوا علی الجبال لأزالوها: بحار الانوار ج 52 ص 308، مکیال المکارم ج 1 ص 66.

دارد و هر لحظه ممکن است دچار لغزش شود، چنین کسی باید تا فرصت دارد، توبه کند و به جبران گذشته اش بپردازد، دل خود را از محبت دنیا تهی کند، از خدا بخواهد تا خطای او را ببخشد.

* * *

وقتی محبت به امام زمان در دل تو جای گیرد، امام زمان را با دل خود یاری کرده ای، محبت باعث می شود تو از گناه فاصله بگیری، دلی که لبریز از این عشق آسمانی است، ارزش زیادی پیدا می کند، محبّتی که از معرفت سرچشمه گرفته است، کیمیایی می شود که مس وجود را به طلا تبدیل می کند.

ص: 21

شماره 5

خوشا به حال کسی که با دل، زبان و عمل بتواند امام زمان را یاری کند! به راستی چگونه می توان با زبان، امام خود را یاری کنیم؟

می دانم سخنانی که بر زبانم جاری می شود، نقش مهمّی بر شخصیّت من دارد، تا زمانی که سخنان من اصلاح نشود، دل من هم اصلاح نخواهد شد، وقتی من هر سخنی را بر زبان می آورم، دیگر قلب من نمی تواند در محدوده تقوا باشد.

من باید زبان خویش را از لغزش ها و گناهانی مثل دروغ و تهمت و... حفظ کنم. این اولین قدم است، اگر می خواهم امام خود را با زبان یاری کنم باید از این گناهان دوری کنم.

قدم بعدی این است که با زبان و قلم به معرّفی امام زمان بپردازم، مردم را با خوبی ها و مهربانی ها آن حضرت آشنا سازم و با این کار دسیسه های دشمنان را نقش بر آب کنم.

ص: 22

امروز دشمنان امام زمان تلاش می کنند همه را از آن حضرت بترسانند، آنان امام مهربان مرا به عنوان «خونریز» معرّفی می کنند و کاری می کنند که حتّی عدّه ای از شیعیان نیز از ظهور آن تجسم مهربانی می ترسند.

من باید تلاش کنم با مردم سخن بگویم و روشنگری کنم که این تهمت ها را دشمنان به امام زمان می زنند تا ما برای ظهور او، دعا نکنیم و نتوانیم با امام خود، ارتباط قلبی بگیریم!

به راستی که دشمنان چقدر دقیق برنامه ریزی کرده اند و متأسّفانه در این مسیر هم تاحدی موفّق بوده اند، بارها این سخن را از مردم شنیده ام: «وقتی امام زمان بیاید، جویِ خون به راه می اندازد، اگر او بیاید اوّل گردن ما را می زند»!

چه مصیبتی از این بدتر که ما از امام خود، بهراسیم و از کسی که خدا او را پشت و پناه ما قرار داده است، گریزان باشیم!

دشمنان هرگز در هدف خود، خسته نمی شوند، آنان هر روز از شیوه ای بهره می برند تا مردم را از امام زمان جدا کنند و آنان را دچار غفلت کنند، من و تو باید به پا خیزیم، در این مسیر خسته نشویم، از سختی ها نهراسیم، با مردم سخن بگوییم، آنان را با حقیقت آشنا سازیم.

امام باقر علیه السلام فرمود: «کسی که مردم از علم او بهره می برند، برتر از هفتاد هزار عبادت کننده است».(1)

اگر به گوشه مسجد بروی و خدا را عبادت کنی، خدا به تو ثواب می دهد، ولی اگر بعد از آن که معرفت کافی پیدا کردی، تلاش کنی تا مردم را از معرفت بهره مند سازی، این کار تو هفتاد هزار برابر آن نماز ارزش دارد، چون تو راه

ص: 23


1- . عالم ینتفع بعلمه افضل من سبعین الف عابد: الکافی ج 1 ص 33، بحار الانوار ج 2 ص 18.

سعادت را آشکار می کنی و دیگران را از خطر گمراهی نجات می دهی.

* * *

امروز که امام زمان از دیده ها پنهان است، عدّه ای از شیعیان سرگردان شده اند، آنان همچون یتیمان می مانند و از پدر خویش به دور افتاده اند، دشمنان هم در کمین آنان نشسته اند، اگر تو تلاش کنی از آنان دستگیری کنی و آنان را از سرگردانی بیرون آوری، در واقع امام زمان را یاری کرده ای و باعث خوشحالی آن حضرت شده ای.

تو باید همانند عطری باشی که هر کجا می روی بوی خوش امام از تو به مشام برسد، چقدر خوب است هر کس در شعاع وجود تو قرار بگیرد از تو عطر معرفت امام را حس کند، تو در این روزگار سیاهی ها، باید همچون مهتاب بدرخشی و نگذاری که تیرگی های این روزگار، نور حقیقت را خاموش کند، باید همه تلاش خود را به کارگیری تا دیگران از نور معرفت تو بهره بگیرند.

وقتی خدا به تو مقام امام شناسی عطا کرد و محبت آن حضرت در قلب تو قرار داد، باید شکرگزار این نعمت باشی و با زبان امام را یاری کنی، تو نباید در برابر هجوم دشمنان به اعتقادات شیعیان بی تفاوت باشی، باید از فرهنگ انتظار و مهدویّت دفاع کنی زیرا دین واقعی با اعتقاد به امام معنا پیدا می کند و کسی که امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت می میرد.

وقتی حیرت و سرگردانی شیعیان را می بینی باید به پاخیزی، چرا که تو غیرت دین داری، تو می توانی به اندازه توان خود، مرزبان مکتب تشیّع گردی و با سخنانی که از معرفت بهره دارد باعث دلگرمی دیگران شوی.

ص: 24

می دانم که تو از غربت و مظلومیّت امام زمان رنج می بری و می سوزی، پس باید جستجو کنی، ببینی که سنگر تشیّع از کجا لطمه خورده است و در کجا خطر احساس می شود، سپس با افزایش معرفت با آن خطر مقابله کنی و در این مسیر، نیّتی جز رضایت خدا و امام نداشته باشی.

اگر این گونه باشی دیگر کار نداری که دیگران از تو خشنود هستند یا نه. تو وظیفه خودت را انجام می دهی، آن وقت است که در پیش خدا و امام، عزیز می شوی.

ممکن است در این مسیر با سختی ها زیادی روبرو شوی، ولی چون آرمانی مقدّس داری، خم به ابرو نمی آوری، این سختی ها تو را پیش امام زمان عزیزتر می کند و تو به مقام بالاتری می رسی، تو دنیا را محل آرامش نمی دانی و برای رفاه و خوشی به اینجا نیامده ای، تو آرمان مقدّسی داری، آرمان تو، یاری رساندن به امام زمانت است و در راه این آرمان، همه سختی ها را آسان می یابی، زیرا ایمان داری که امام زمان به اذن خدا بر همه چیز آگاه است و این سختی ها تو را می بیند و دست های تو را رها نمی کند.

* * *

دوستی دارم که او شغل آزاد دارد، او از علوم اسلامی بهره ای ندارد و نمی تواند سخنرانی کند و یا کتابی بنویسد. او از من پرسید چگونه می توانم امام زمانم را با زبان یاری کنم؟

من به او گفتم: تو راه های زیادی برای این کار داری:

هر زمان در مجلسی شرکت کردی که به معرفت تو افزوده می شود، به دیگران توصیه کن در آن مجلس شرکت کنند، صدای ضبط شده آن سخنرانی

ص: 25

را تهیه کن و آن را برای دوستانت بفرست و از آنان بخواه تا به آن گوش دهند.

وقتی کتابی را می خوانی که تو را با امام زمان بیشتر آشنا می کند، آن کتاب را به فرزندت، دوستانت معرّفی کن و به آنان بگو آن کتاب را بخوانند.

وقتی نکته جالبی را در کتابی می خوانی که محبت تو را به امام زمان زیادتر می کنند، آن را برای دوستانت نقل کن! وقتی در جمعی هستی، از امام زمان یاد کنی، از مردم بخواه که برای سلامتی و ظهور او، صلوات بفرستند و دعا کنند. از مظلومیّت امام زمان برای دیگران سخن بگو تا اگیزه دیگران برای یاری آن حضرت زیادتر بشود.

این ها نمونه هایی بود که دوست من می توانست انجام بدهد تا با زبان، امام زمان را یاری کند.

ص: 26

شماره 6

خوشا به حال کسی که با دل، زبان و عمل بتواند امام زمان را یاری کند! درباره یاری کردن با دل و زبان سخن گفتم، وقت آن است که درباره یاری کردن با عمل سخن بگویم:

باید تلاش کنم که رفتارهای فردی و اجتماعی من، رنگ و بوی امام زمان را داشته باشد، باید با عمل به یاری آن حضرت برخیزم، اگر یاری کردن فقط به وسیله زبان و قلم باشد، اثر چندانی ندارد، باید عمل من، سخن مرا تأیید کند. اگر در گفتار از امام زمان دم بزنم ولی رفتارم با تقوا همراه نباشد، اثر منفی در جامعه می گذارم، گر از حق سخن ها بگویم ولی دروغ بگویم و حق دیگران را غصب کنم، باعث روگردانی مردم از حق می شوم.

امام صادق علیه السلام چنین فرمودند: «ای شیعیان! برای ما زینت باشید نه مایه ننگ!». «مبادا عملی انجام دهید که ما به آن سرزنش شویم، زیرا فرزند خطاکار با عملش باعث سرزش پدر خود می شود».(1)

ص: 27


1- . کونوا لمن انقطعتم إلیه زینا ، ولا تکونوا علیه شینا ، صلوا فی عشائرهم ، وعودوا مرضاهم، واشهدوا جنائزهم ، ولا یسبقونکم إلی شئ من الخیر فأنتم أولی به منهم: الکافی ج 2 ص 219، وسائل الشیعه ج 16 ص 219، جامع احادیث الشیعة ج 15 ص 506.

آری، اگر از فزرندی عمل نادرستی سر بزند، مردم پدر او را نکوهش می کنند که چرا او را خوب تربیت نکرده است. امام زمان خود را به شیعیان بسیار نزدیک می داند و همانند پدری دلسوز به رفتار شیعیان توجّه می کند. اگر شیعیان خطا و اشتباهی بکنند، امام زمان از آن عمل می رنجد و آن رفتار نادرست را سبب ننگ می شمارد، او انتظار دارد که رفتار شیعیان به گونه ای باشد که به آنان افتخار کند.

وقتی در دل محبت امام را دارم و هر کجا می روم از آن حضرت سخن می گویم، امام خود را با دل و زبان یاری کرده ام، اینجاست که مردم از من انتظار دیگری دارند و نمی پسندند که من دروغ بگویم و حق کسی را از بین ببرم، باید مواظب باشم تا به خاطر خطاهایم، موجب سرشکستگی و بدنامی امام خویش نشوم.

شیعه باید به گونه ای رفتار کند که در جامعه ممتاز و برجسته باشد و از او به نیکی یاد بشود تا آنجا که هنگام انتخاب بهترین فرد، او را برگزینند و از هر جهت به او اعتماد کنند، او باید تقوا پیشه کند و با رفتار خود باعث خوش نامی امام باشد، نه این که گونه ای باشد که مردم با دیدن رفتار او، از دین، زده بشوند و در آن ها نسبت به امام، بدبینی ایجاد شود.

* * *

خدای من! چه مسئولیت سختی بر دوش دارم، تو مهربان تر از همه کس هستی، نور ایمان در قلبم قرار دادی، محبت امامم را روزی ام کردی، پس یاریم کن تا نمونه باشم، تو که دستم را گرفته ای، یاریم کن! رهایم نکن، نگذار گم بشوم! من از فتنه های آخرالزمان می ترسم چرا که خیلی وقت ها به آن ها

ص: 28

رنگی از دین زده اند. دستم بگیر و مرا نجات بده!

* * *

یک روز حضرت علی علیه السلام با کافری در سفری همراه شدند، شخص کافر آن حضرت را نمی شناخت و نمی دانست او حاکم جهان اسلام است، کافر سؤل کرد:

-- شما کجا می روید؟

-- کوفه.

آن ها مسیر را ادامه دادند، وقتی به جایی رسیدند که مسیر آنان از هم جدا می شد، علی علیه السلام مقداری راه را با او همراهی کردند، آن کافر چنین گفت:

-- مگر شما نمی خواستید به کوفه بروید؟

-- بله.

-- راه کوفه را پشت سر گذاشتید.

-- بله. می دانم.

-- پس چرا از این راه می آیید؟

-- من می خواهم مقداری شما را بدرقه کنم. این دستور پیامبر ماست، او از ما خواسته است که همسفر خود را مقداری بدرقه کنیم.

وقتی آن کافر این سخن را شنید به فکر فرو رفت و سپس گفت: «کسانی که از دین پیامبر شما پیروی کرده اند به خاطر این کارهای بزرگوارانه او بوده است، من می خواهم به دین تو درآیم». او همراه علی علیه السلام به کوفه آمد و مسلمان شد.

من باید این رفتار مولای خود را الگوی خود قرار بدهم، مولای من با کسی که کافر بود این گونه رفتار کرد و همین باعث شد او مسلمان شود، اگر رفتار

ص: 29

من در جامعه با تقوا و بزرگواری همراه باشد امام زمان خود را یاری کرده ام و باعث شدم تا علاقه دیگران به آن حضرت زیادتر بشود.

* * *

روزی از روزها حضرت علی علیه السلام به مسجد کوفه رفت و برای شیعیانش سخنان مهمّی را بیان کرد، او به یارانش رو کرد و چنین گفت: «هر کسی را نگاه کنید برای خود امامی برگزیده است و از او پیروی می کند. شما هم مرا امام خود می دانید، بدانید که امام شما از همه دنیا به دو جامه کهنه و از همه غذاها به دو قرص نان بسنده کرده است، می دانم که شما نمی توانید همانند من باشید، ولی از شما می خواهم مرا با تقوا، با عبادت خدا، با عفت و دوری از گناه و با استقامت در راه راست یاری کنید».(1)

اگر قدری فکر کنی به این نکته می رسی که امروز سخن امام زمان هم همین است، کسی که محبت امام زمان را در دل دارد باید تلاش کند که فریفته دنیا نشود، کشش ها و جذبه های دنیا زیاد است و چه بسا انسان را به خود مشغول می سازد و او را از هدف اصلی باز می دارد.

عشق دنیا، سرآمد همه گناهان است، عشق دنیا، نماز را بی روح می کند، روزه را بی معنویّت می سازد، همه عبادت ها را از یاد خدا خالی می سازد، وقتی عشق دنیا، همه دل مرا گرفته است، دیگر جایی برای یاری امام زمان باقی نمی ماند.

اگر معصیت و گناه برای من چیز آسانی شده است به این علّت است که دلم به عشق دنیا گرفتار شده است و باور من به قیامت و عذاب را کمرنگ نموده است، اگر می خواهم از گناه فاصله بگیرم، باید مرگ را زیاد یاد کنم تا ریشه

ص: 30


1- . ألا وإن لکل مأموم إماما یقتدی به ویستضئ بنور علمه ، ألا وإن إمامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه، ومن طعمه بقرصیه ألا وإنکم لا تقدرون علی ذلک ولکن أعینونی بورع واجتهاد، وعقة وسداد: نهج البلاغة ج 3 ص 70، مختصر بصائر الدرجات ص 154، مستدرک الوسائل ج 12 ص 54، بحار الانوار ج 33 ص 474.

محبّت دنیا در دلم بسوزد. دلی که عشق دنیا را دارد نمی تواند به کمال معنوی برسد، مگر آن که واقعاً توبه کند.

* * *

امام صادق علیه السلام به یکی از یارانش چنین فرمود: «هر کس از شیعیان را که می بینی سلام مرا برسان و این پیام مرا به او برسان: من از شما می خواهم تقوا پیشه کنید، از گناه دوری کنید، راستگو باشید، در امانت خیانت نکنید، سجده های طولانی داشته باشید، با همسایگان خود به خوبی رفتار کنید، به خویشاوندان خود نیکی کنید. وقتی یکی از شما با تقوا و راستگو باشد و با مردم به نیکویی رفتار کند، مردم می گویند: این تربیت شده امام صادق است و این مرا خوشحال می کند، ولی اگر شما رفتار خوبی نداشته باشید، مردم آن به من نسبت می دهند و می گویند: شیعیان امام صادق این گونه اند!».(1)

این پیام برای همیشه است، شیعیان در طول تاریخ باید این سخنان را آویزه گوش خود قرار بدهند، اگر آنان به این گونه رفتار کنند، امام زمان را یاری کرده اند.

راستگویی، تقوا، امانت داری و... ثواب زیادی دارد، ولی وقتی شیعه ای این زیبایی ها را انجام می دهد، دو ثواب می برد، یکی ثواب خود این کارهای خوب، دیگری ثواب یاری کردن امام زمان! وقتی کاری عنوان «یاری امام زمان» را پیدا می کند ارزش چندین برابر دارد.

آری، همه ما باید به گونه ای رفتار کنیم که دیگران با دیدن اخلاق خوش، و تقوایِ ما به امام زمان علاقمند بشوند و به این نکته برسند که این خوبی ها و زیبایی ها به دلیل این است که ما شیعه امام زمان هستیم.

ص: 31


1- . صلوا عشائرهم واشهدوا جنائزهم ، وعودوا مرضاهم وأدوا حقوقهم ، فإن الرجل منکم إذا ورع فی دینه وصدق الحدیث وأدی الأمانة وحسن خلقه مع الناس قیل : هذا جعفری فیسرنی ذلک ویدخل علی منه السرور وقیل هذا أدب جعفر ، وإذا کان علی غیر ذلک دخل علی بلاؤ وعاره وقیل هذا أدب جعفر: الکافی ج 2 ص 636، وسائل الشیعة ج 12 ص 6، جامع احادیث الشیعة ج 15 ص 506.

آری، مردم امروز، امام زمان را در آینه اعمال و رفتار پیروانش می بینند، شیعیان می توانند با اعمال نیک، مردم را به سوی محبت و ارادت به امام زمان جذب کنند و این همان یاری کردن امام زمان با عمل است. از طرف دیگر اگر شیعیان بدرفتاری کنند، دروغ بگویند، حق دیگران را غصب کنند، مردم این رفتارها را به امام زمان نسبت می دهند، و این بزرگ ترین ظلم به آن حضرت است، من باید خیلی مواظب باشم تا خدای ناکرده با رفتارم، ظلم به مولای خود نکنم!

* * *

درباره یاری کردن امام زمان با دل، زبان و عمل سخن گفتم، وقت آن است که این حدیث را برایت بگویم:

روزی از روزها پیامبر به حضرت علی علیه السلام رو کرد و گفت: «ای علی! هر کس تو را با دل دوست بدارد، به یک سوم ثوابی که خدا به بندگانش می دهد خواهد رسید، کسی که تو را با دل و زبان دوست بدارد، به دو سوم آن ثواب خواهد رسید، کسی که تو را با دل، زبان و عمل دوست بدارد، به همه آن ثواب خواهد رسید».(1)

این سخن این پیام را برای ما دارد که وقتی امام زمان خود را با دل، زبان و عمل یاری کنیم به همه ثواب ها و خوبی ها رسیده ایم. وقتی ما به این فکر باشیم که امام زمان را یاری کنیم همه خوبی ها را به سوی خود جذب می کنیم، زندگی ما با زندگی دیگران فرق می کند، ما آرمان بزرگی را یافته ایم و این آرمان، همه جزئیات زندگی ما را رنگ آسمانی می زند.

ص: 32


1- . مثلک مثل «قل هو الله أحد» فإنه من قرأها مرة فکأنما قرأ ثلث القرآن ، ومن قرأها مرتین فکأنما قرأ ثلثی القرآن ، ومن قرأها ثلاث مرات فکأنما قرأ القرآن ، وکذلک من أحبک بقلبه کان له مثل ثلث ثواب أعمال العباد ، و من أحبک بقلبه ونصرک بلسانه کان له مثل ثلثی أعمال العباد ، ومن أحبک بقلبه ونصرک بلسانه ویده کان له مثل ثواب أعمال العباد: المحاسن ج 1 ص 153، بحار الانوار ج 27 ص 94، البرهان ج 5 ص 797، تفسیر نور الثقلین ج 5 ص 701.

شماره 7

تو خود می دانی در روزگاری که امام زمان از دیده ها پنهان است، شیعیان گرفتار چه سختی ها می شوند، شیطان که می داند باور به امام زمان چقدر ارزش دارد، هر لحظه تلاش می کند با وسوسه های خود، این باور را ضعیف کند، دشمنان هم که برای خاموش کردن یاد آن حضرت، برنامه های فراوان دارند.

خدا تو را یاری کرده است و تو را از شک و تردید، نجات داده است، همانگونه که به وجود خورشید ایمان داری، به امام زمان خود باور داری، این یقین و این ایمان، ارزش فراوانی دارد و تو باید شکرگزار این نعمت باشی.

شکر این نعمت فقط این نیست که سر به سجده بگذاری و خدا را شکر کنی، تو باید دست دیگران را بگیری تا رایحه خوش معرفت به امام زمان به مشام دیگران هم برسد، باید تلاش کنی تا دوستداران آن حضرت زیاد شوند.

تو دیگر غربت مولای خود را به هیچ قیمتی نمی پسندی و زیاد شدن یاوران

ص: 33

امام برای تو اهمیت زیادی دارد. هیچ چیز در این دنیا برای تو به این اندازه لذّت ندارد که بتوانی یک نفر را به امام زمان نزدیک تر کنی و ایمان او را قوی تر سازی.

* * *

به این سخن امام صادق علیه السلام گوش فرا بده: «دشمنان ما با وسوسه های خود می خواهند شیعیان ما را از ما جدا کنند، عدّه ای که از علم و معرفت بهرمند هستند شر آن دشمنان را از سر شیعیان ما کم می کنند و باعث نجات شیعیان می شوند، آنان حقیقت ولایت ما را بازگو می کنند و با سخنان خود از ما دفاع می کنند، خدا در مقابل هر حرفی از سخنان آنان پاداشی برتر از همه دنیا به آنان عطا می کند، در بهشت نعمت های فراوانی در انتظار آنان است و اندازه آن نعمت ها را فقط خدا می داند».(1)

آری، این ثواب بزرگ برای کسی است که از حریم مکتب شیعه دفاع می کند، به شبهات دشمنان، پاسخ می دهد تا شیعیان فریب نخورند و راه سعادت را گم نکنند.

وقتی امام زمان می بیند که کسانی از حریم باورهای شیعه دفاع می کنند، برای آنان دعا می کند.

* * *

مردم او را به «علامه حلّی» می شناختند، در قرن هشتم هجری زندگی می کرد. در آن زمان، هیچ کس به مقام علمی او نمی رسید. او بیش از صد کتاب نوشت و رهبر شیعیان بود و همه مردم به او با دیده احترام نگاه می کردند.

به او خبر رسید که یکی از دانشمندان اهل سنّت کتاب جدیدی نوشته است و

ص: 34


1- . من کان همه فی کسر النواصب عن المساکین من شیعتنا الموالین حمیة لنا أهل البیت یکسرهم عنهم ویکشف عن مخازیهم ویبین عوارهم ویفخم أمر محمد وآله جعل الله تعالی همة أملاک الجنان فی بناء قصوره ودوره ، یستعمل بکل حرف من حروف حججه علی أعداء الله أکثر من عدد أهل الدنیا أملاکا ، قوة کل واحد یفضل عن حمل السماوات والأرضین ، فکم من بناء وکم من نعمة وکم من قصور لا یعرف قدرها إلا رب العالمین: الاحتجاج ج 1 ص 12، الفصول المهمه ج 1 ص 604، بحار الانوار ج 2 ص 10.

در آن کتاب، باورهای شیعه را زیر سؤل برده است. او آن کتاب را همراه خود می برد و در مجلس ها، آن کتاب را می خواند و مردم را گمراه می کرد.

علامه حلّی به دنبال این بود که آن کتاب را به دست بیاورد. آن دانشمند سنّی از ترس آن که مبادا کسی جوابی بر آن کتاب بنویسد، آن را به هیچ کس نمی داد. آن کتاب فقط یک نسخه داشت و هیچ کس از آن نسخه دیگری ننوشته بود.

یک روز علامه حلی خودش نزد آن دانشمند رفت و به او گفت: «من می خواهم کتاب تو را مطالعه کنم». آن دانشمند با خود فکری کرد و گفت: «من سوگند یاد کرده ام که این کتاب را بیش تر از یک شب به کسی به امانت نگذارم». علامه حلی قبول کرد و قرار شد آن کتاب را تحویل بگیرد.

در آن زمان، وسیله ای برای کپی کردن کتاب وجود نداشت، اگر علامه حلّی می خواست نسخه ای از آن کتاب را داشته باشد باید همه آن کتاب را با دست می نوشت، نوشتن آن کتاب چندین روز وقت می خواست و نمی شد یک شب آن را تمام کرد.

شب فرا رسید، علامه حلی بعد از خواندن نماز، کتاب را تحویل گرفت و شروع به نوشتن کرد، او به سرعت می نوشت و دعا می کرد بتواند این کار را به پایان ببرد.

چندین ساعت گذشت، زیر نور فانوس، چشم او خسته شده بود، امّا او باز هم می نوشت، دست او دیگر توان نوشتن نداشت. ناگهان در خانه به صدا درآمد، مردی به دیدن علامه آمده بود، علامه فکر کرد او مسافری است که از مکّه یا مدینه آمده است و جایی برای خواب ندارد. او را به حضور پذیرفت و بعد از پذیرایی، دوباره مشغول نوشتن شد.

ص: 35

لحظاتی گذشت، علامه بسیار خسته بود، خواب به چشم او آمده بود. اینجا بود که آن مهمان رو به علامه کرد و گفت: «نوشتن کتاب را به من واگذار کن و تو برو بخواب». علامه کتاب را به او تحویل داد و نگاه کرد دید که او چقدر زیبا و خوانا می نویسد، چند سطر را که او نوشت، علامه فهمید که مهمانش می تواند این کار را انجام بدهد. لحظه ای سرش را بر روی زمین گذاشت تا ساعتی استراحت کند.

نزدیک اذان صبح بود، علامه از خواب بیدار شد، او مهمانش را در آنجا ندید، کتاب را برداشت دید که همه کتاب با خطی زیبا نوشته شده است، او تعجّب کرد، چگونه ممکن بود که یک نفر بتواند در یک شب، همه آن کتاب قطور را بنویسد؟(1)

علامه آخر کتاب را نگاه کردی. دید که چنین نوشته شده است:

«کَتَبَهُ م ح م د». اینجا بود که علامه حلی فهمید مهمان او، امام زمان بوده که برای یاری او آمده است، او افسوس خورد که چرا آقای خود را نشناخته است، اشک از دیدگان او جاری شد.او اصل کتاب را برای آن دانشمند سنی برد و سپس شروع به نوشتن جواب شبهات آن کتاب نمود و با این کار از باورهای شیعه دفاع نمود و شیعیان را از خطر گمراهی نجات داد. آری، امام زمان کسانی را که از مکتب تشیّع دفاع می کنند، یاری می کند.

ص: 36


1- . آفتاب در غربت، نوشته سید محمد بنی هاشمی ص 367

شماره 8

سخن درباره یاری کردن امام زمان است. من لحظه ای باید بایستم و به تاریخ بنگرم، چه کسانی در این وادی، گوی سیقت را از همه ربودند و امام زمان خود را آنگونه که شایسته است، یاری کردند؟

من باید به کربلا و حماسه عاشورا بنگرم، یاران امام حسین علیه السلام وقتی غربت و مظلومیّت آن حضرت را دیدند با همه وجود خود جان فشانی کردند و امام خود را یاری نمودند.

در روزگاری که مردم برای رسیدن به دنیا، شمشیر در دست گرفتند و به جنگ حجت خدا آمدند، در روزگاری که غفلت از امام زمان همه را فرا گرفته بود، آن هفتاد و نفر تا پای جان از مولای خود دفاع کردند و هر کدام همچون ستاره ای در اوج آن سیاهی ها درخشیدند و مایه افتخار تاریخ شدند.

آنان انسان هایی معمولی بودند ولی به گوهر امام شناسی دست پیدا کرده بودند، آنان راهی را پیمودند و به همه ثابت کردند که می توان در مقابل همه

ص: 37

دسیسه ها و نیرنگ های زمانه، همچون کوه ایستاد و حجت خدا را یاری کرد. آنان دل های خود را از محبت دنیا خالی کرده بودند و به همه نشان دادند که خواستن، توانستن است.

* * *

شب عاشورا بود، امام حسین علیه السلام یاران خود را طلبید، همه خود را به خیمه امام رساندند. همه در این فکر بودند که امام چه دستوری دارد تا با جان پذیرا شوند.امام نگاهی به یاران خود کرد و چنین گفت: «بدانید که فردا روز جنگ است، من به شما اجازه می دهم تا از این صحرا بروید. من بیعت خود را از شما برداشتم، بروید! هیچ چیز مانع رفتن شما نیست. اینک شب است و تاریکی! این پرده سیاه شب را غنیمت بشمارید و بروید».(1)

فضای خیمه پر از گریه شد، اشک به هیچ کس امان نمی داد، عبّاس از جا برخواست و گفت: «خدا آن روز را نیاورد که ما زنده باشیم و تو در میان ما نباشی».(2)

نوبت مسلم بن عَوْسجه بود، او رو به امام کرد و گفت: «به خدا قسم، اگر هفتاد بار زنده شوم و در راه تو کشته شوم و دشمنانت بدن مرا بسوزانند، هرگز از تو جدا نمی شوم و در راه تو جان خویش را فدا می کنم، امّا چه کنم که یک جان بیشتر ندارم».(3)

زُهیر از انتهای مجلس با صدای لرزان فریاد می زند: «به خدا دوست داشتم در راه تو کشته شوم و دیگر بار زنده شوم و بار دیگر کشته شوم و هزار بار بلاگردانِ وجود تو باشم».(4)

سعیدبن عبداللّه از جا برخواست و گفت: «اگر بدانم که در یاری شما کشته

ص: 38


1- . أمّا بعد، فإنّی لا أعلم أصحابا أولی ولا خیرا من أصحابی، ولا أهل بیت أبرّ ولا أوصل من أهل بیتی، فجزاکم اللّه عنّی جمیعا خیرا: إعلام الوری، ج 1، ص 455؛ روضة الواعظین، ص 202؛ بحار الأنوار، ج 44، ص 392؛ وراجع : البدایه والنهایة، ج 8، ص 176 .
2- . فقال له إخوته وأبناؤه وأبناء عبد اللّه بن جعفر : ولِمَ نفعل ذلک؟ لنبقی بعدک؟ لا أرانا اللّه ذلک . وبدأهم العبّاس أخوه ثمّ تابعوه ...: مثیر الأحزان، ص 52 .
3- . ثمّ قام مسلم بن عوسجة الأسدی وقال : یا بن بنت رسول اللّه! نحن علیک هکذا، وننصرف وقد أحاط بک الأعداء! لا واللّه لا یرانی اللّه أفعل ذلک أبدا حتّی أکسر فی صدورهم رمحی...: الفتوح، ج 5، ص 94؛ مقتل الحسین للخوارزمی، ج 1، ص 246.
4- . قال زهیر بن القین : واللّه لوددتُ أنّی قُتِلت ثمّ نُشِرت ثمّ قُتِلت حتّی أقتل کذا ألف قتلة ...: الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 559؛ البدایة والنهایة، ج 8، ص 176؛ الإرشاد، ج 2، ص 91 .

می شوم و بدن مرا به آتش می سوزانند و خاکستر بدنم را به باد می دهند و هفتاد بار زنده می شوم و دشمنان هر بار با من چنین کنند، من هرگز از شما جدا نمی شوم».

آری، هر کدام از آنان به زبانی، وفاداری خود را اعلام می کنند، اصل سخن همه آنها یکی است: «به خدا قسم ما تو را تنها نمی گذاریم و جان خویش را فدای تو می کنیم».(1)

اینجا بود که امام به آنان گفت: «خدا به شما جزای خیر دهد! بدانید که فردا همه شما به شهادت خواهید رسید».

همه آنان خدا را شکر کردند و گفتند: «خدا را ستایش می کنیم که به ما توفیق یاری تو را داده است».

آنان که بودند که با آگاهی از مرگ، خدا را شکر می کردند؟ آنان به این درک رسیده بودند که کشته شدن در راه یاری امام، رسیدن به زندگی واقعی است.(2)

* * *

صدایی به گوش رسید، این صدا از گوشه خیمه بود: «عمو جان! آیا فردا من نیز کشته خواهم شد؟» با این سخن، اندوهی غریب بر چهره امام نشست. او قاسم بود که این سؤل را پرسید، نوجوانی سیزده ساله. او پسر امام حسن علیه السلام بود که در سه سالگی یتیم شده بود.

فضای خیمه پر از سکوت می شود، چشم ها گاه به امام نگاه می کند و گاه به قاسم نوجوان! امام قامت زیبای او را دید و پرسید:

-- پسرم! مرگ در نگاه تو چگونه است؟

ص: 39


1- . تکلّم جماعة أصحابه بکلامٍ یشبه بعضُه بعضا فی وجهٍ واحد، فقالوا : واللّه لا نفارقک، ولکنّ أنفسنا لک الفداء ...: تاریخ الطبری، ج 5، ص 418؛ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 559؛ البدایة والنهایة، ج 8، ص 176 .
2- . لمّا وصل الکتاب إلی عمر بن سعد، أمر منادیه فنادی : إنّا قد أجّلنا حسینا وأصحابه یومهم ولیلتهم، فشقّ ذلک علی الحسین وعلی أصحابه...: الأمالی للصدوق، ص 220، ح 239؛ بحار الأنوار، ج 44، ص 315، ح 1؛ وراجع : تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 244؛ فقال له إخوته وأبناؤه وأبناء عبد اللّه بن جعفر : ولِمَ نفعل ذلک؟ لنبقی بعدک؟ لا أرانا اللّه ذلک ...: مثیر الأحزان، ص 52؛ قام الحسین فی أصحابه خطیبا، فقال : اللّهمّ إنّک تعلم أنّی لا أعلم أصحابا خیرا من أصحابی...: مقاتل الطالبیّین، ص 112، راجع الفتوح، ج 5، ص 94؛ مقتل الحسین علیه السلام، للخوارزمی، ج 1، ص 246؛ وراجع تاریخ الطبری، ج 5، ص 418؛ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 559؛ البدایة والنهایة، ج 8، ص 176؛ الإرشاد، ج 2، ص 91؛ روضة الواعظین، ص 202؛ إعلام الوری، ج 1، ص 455؛ بحار الأنوار، ج 44، ص 392 .

-- مرگ برای من از عسل شیرین تر است.

-- عمویت به فدایت! آری، تو هم شهید خواهی شد.(1)

با شنیدن این سخن، شادی و نشاط، وجود قاسم را فرا گفت و آسوده خاطر شد که او هم در راه یاری امام خود به شهادت می رسد.

* * *

میل به «بقا» در فطرت هر انسانی هست، امّا این همین فطرت انسان است که به مرگ می اندیشد، کسی که مرگ را نابودی می پندارد، نمی تواند آن را از یاد ببرد، بلکه تلاش می کند از آن فرار کند، ولی مگر تلاش ها برای فرار از مرگ، فایده ای دارد؟

شنیده ام که مادرِ همه اضطراب های انسانی، ترس از مرگ است، کسی که فلسفه زندگی را نشناخته است از مرگ می هراسد، چرا شهدای کربلا، مرگ را این قدر زیبا می دیدند؟ آنان با فلسفه زندگی آشنا شده بودند، امّا من گرفتار دنیا شده ام و به ثروت و مال دنیا، بیشتر از فلسفه زندگی اهمیّت دادم و این ریشه همه گرفتاری های من است.

شهدای کربلا این پیام را به من دادند: «تا زمانی که مرگ را زیبا نبینم، نمی توانم پیرو واقعی امام زمان خویش باشم».

فکر کنم، به دنیا آمده ام تا به سوی کمال برود، دل من از همه جهان هستی بزرگ تر است، امّا شیفته دنیا شدم، من مسافر بودم، دنیا منزل من نیست، باید چند روزی در اینجا بمانم، توشه ای برگیرم و بروم، به اینجا آمده ام تا در فاصله تولّد تا مرگ رشد کنم، ترس ها و ضعف ها را نابود کنم، سپس به سوی دنیای دیگر بروم. من مسافری هستم که به سوی آخرت می روم، اینجا

ص: 40


1- . فقال له القاسم بن الحسن : وأنا فیمن یُقتل؟ فأشفق علیه فقال له : یا بنی، کیف الموت عندک؟ قال : یا عمّ، أحلی من العسل...: موسوعة کلمات الإمام الحسین، ص 486.

منزلگاهی بیش نیست.

اگر اهل معرفت بشوم، خودم و دنیا را بشناسم و بفهمم مسافری هستم که باید به وطن خود بازگردم، دیگر اسیر دنیا نمی شوم، سختی ها را مایه رشد و کمال خود می بینم، در هر کلاسی درس خود را فرا می گیرم، هر بلایی را وسیله ای برای رهایی از اسارتی می دانم و با آرامش زندگی می کنم.

اگر من به این شناخت برسم، مرگ را زیبا می بینم، کسی که دلش از دنیا عبور کرده است، از مرگ نمی هراسد.

دنیا چیزی جز بازیچه ای فریبنده نیست، مردمی جمع می شوند و به پندارهایی دل می بندند، آنان همه سرمایه های وجودی خویش را صرف آن پندارها می کنند و پس از مدّتی، همه می میرند و زیر خاک پنهان می شوند و همه چیز به دست فراموشی سپرده می شود !

خوشا به حال کسی که از این دنیا، برای خود توشه ای برگیرد! آری، امام شناسی معرفتی به انسان می دهد تا فلسفه زندگی را درک کند و یاریِ امام را برترین توشه بیابد و مرگ در راه امام را همان زندگی جاوید ببیند.

ص: 41

شماره 9

یاران امام حسین علیه السلام در شب عاشورا هر کدام سخنانی زیبا بیان کردند و از وفاداری خود پرده برداشتند، ولی آنان فقط با زبان امام خود را یاری نکردند، وقتی روز عاشورا فرا رسید و جنگ آغاز شد، آنان جانفشانی خود را در میدان جنگ ثابت نمودند و با عمل امام زمان خود را یاری نمودند.

در اینجا از «سعید بن عبداللّه» یاد می کنم، همان که در شب عاشورا به امام حسین علیه السلام چنین گفت: «اگر هفتاد بار در راه تو کشته شوم دست از یاری تو برنمی دارم».

ظهر عاشورا که فرا رسید، امام می خواست نماز بخواند، دشمنان در کمین بودند تا در هنگام نماز، امام را تیرباران کنند. امام رو به قبله ایستاد و جوانان بنی هاشم پشت سر امام ایستادند. سعید بن عبداللّه جلو آمد، او پروانه شمع وجود امام شد. امام شروع به نماز کرد، سپاه کوفه هم شروع به تیراندازی کرد، آنها قلب امام را نشانه گرفته بودند، و سعیدبن عبد اللّه، سپر به دست، در

ص: 42

جلوی امام ایستاده بود.

از هر طرف تیر می بارید. او سپر خود را به هر طرف می گرفت، امّا تعداد تیرها بسیار زیاد بود، و از هر طرف تیر می آمد، سعید خود را سپر بلای امام می کرد و همه تیرها را به جان و دل می پذیرفت.

نماز که تمام شد، او همچون پروانه ای عاشق برروی زمین افتاد. او نماز عشق خود را تمام کرد. سیزده تیر بر پیکر او نشسته بود و خون از بدنش جاری بود. او زیر لب، این زمزمه را داشت: «خدایا! من این تیرها را در راه یاری فرزند پیامبر تو به جان خریدم».

امام به بالین او می آمد و سرش را به سینه گرفت، او چشم خود را باز کرد، لبخندی زد و گقت: «آقای من! آیا به عهد خود وفا کردم؟»؟ اشک در چشم امام حلقه زد و چنین پاسخ داد: «آری! تو در بهشت، پیش روی من خواهی بود». وقتی او این جمله را شنید، روحش از این دنیا پر کشید.

او در راه مولایش از خود گذشته بود، امّا باز هم در لحظه آخر، فقط به رضایت مولایش توجّه داشت و می خواست از وفاداری خود اطمینان پیدا کند.(1)

* * *

اکنون می خواهم از عابِس بنویسم، وقتی کارزار جنگ بالا گرفت، نزد امام حسین علیه السلام امد و گقت: «مولای من! در روی این زمین هیچ کس را به اندازه شما دوست ندارم. اگر چیزی عزیزتر از جان می داشتم آن را فدایت می کردم».(2)

امام با مهربانی به او نگاه کرد و به او اجازه میدان داد. عابِس، شمشیر به دست

ص: 43


1- . فتقدّم سعید بن عبد اللّه الحنفی ووقف یقیه بنفسه، ما زال ولا تخطّی حتّی سقط إلی الأرض وهو یقول :... أبلغه ما لقیت من ألم الجراح، فإنّی أردت ثوابک فی نصر ذرّیة نبیّک ...: بحار الأنوار، ج 45، ص 21؛ مقتل الحسین علیه السلام، للخوارزمی، ج 2، ص 17.
2- . جاء عابس بن أبی شبیب فقال : یا أبا عبد اللّه! واللّه ما أقدر علی أن أدفع عنک القتل والضیم بشیء أعزّ علیّ من نفسی، فعلیک السلام: أنساب الأشراف، ج 3، ص 404 .

وارد میدان شد و در وسط میدان ایستاد و مبارز طلبید و فریاد برآورد: «کیست که به جنگ من بیاید؟». همه از شجاعت او باخبر بودند، هیچ کس جواب نداد.

ترس وجود همه را فرا گرفته بود، فرمانده سپاه کوفه فریاد برآرد: «چرا کسی جواب او نمی دهد؟»، همه ترسیده بودند، بار دیگر صدای عابِس به گوش رسید: «کیست که به جنگ من بیاید؟». کسی قدم جلو نگذاشت، فرمانده سپاه کوفه با عصبانیت فریاد برآورد: «او را سنگ باران کنید».(1)

سنگ از هر طرف بارید، امّا هیچ مبارزی به میدان نیامد، سپاه کوفه برای جنگ آمده بودند پس چرا به میدان نمی آمدند؟ آری! آنان حقیر بودند و باید حقیرتر می شدند!

حماسه ای در حال شکل گرفتن بود، عابس لباس رزم از بدن بیرون آورد و به گوشه ای پرتاب کرد و فریاد زد: «اکنون به جنگم بیایید!». همه از کار او تعجّب کردند، عابس به سوی سپاه کوفه حمله برد. به هر سو که هجوم می برد، همه فرار می کردند. عدّه ای را به خاک انداخت، دستور رسید: «تیر بارانش کنید». به یکباره باران تیر و سنگ آغاز شد. او تیرها را به جان و دل خرید، از سر تا پای او خون می چکید، سرانجام با پیکری خونین بر روی زمین رسید و به آرزویش که شهادت است، رسید.(2)

* * *

نام او «اَسْلَم» بود، او غلامِ امام حسین علیه السلام و از نژاد تُرک بود. افتخار خود را این می دانست که سال ها خدمتگذار امام بود. او همراه امام از مدینه تا کربلا آمد و روز عاشورا که شد دست خود را به سینه گذاشت و به رسم ادب ایستاد و اجازه میدان خواست.

ص: 44


1- . فأخذ ینادی : ألا رجل لرجل! فقال عمر بن سعد : ارضخوه بالحجارة: تاریخ الطبری، ج 5، ص 444؛ مقتل الحسین علیه السلام، للخوارزمی، ج 2، ص 23 .
2- . تقدّم عابس بن أبی شبیب الشاکری، فسلّم علی الحسین علیه السلام وودّعه، وقاتل حتّی قُتل رحمه اللّه: الإرشاد، ج 2، ص 106؛ «ارموه بالحجارة، فرموه حتّی قُتل»: مثیر الأحزان، ص 66 .

امام نگاهی به او کرد. می دانست که شوق شهادت در این راه را دارد و برای همین به او اجازه داد، او به سوی میدان رفت و فریاد برآورد:

«أمیری حسی-نٌ ونِع-مَ الأمی-رِ».

«امیر من، حسین است و او بهترین امیرهاست».

هیچ کس به این زیبایی در میدان، سخن نگفت! سخن او، کوفیان را به فکر فرو برد. او این پیام را به مردم کوفه داد: «شما ولایت یزید را قبول کردید، امّا بدانید که در دنیا و آخرت ضرر کردید، چراکه نه دنیا را دارید و نه آخرت را. ولی آقای من حسین است و در دنیا و آخرت به من آرامش و سعادت می دهد».

او می رزمید و شمشیر می زد، همه از مقابلش فرار کردند، سرانجام محاصره اش کردند و بر سر و رویش، تیر و سنگ پرتاب کردند... لحظاتی بعد، او روی خاک گرم کربلا افتاده بود، هنوز نیمه جانی داشت، به سوی خیمه ها نگاه کرد و چشم فرو بست، گویا آرزویی در دل داشت که از گفتنش شرم می کرد.

آیا می شود مولایم حسین، کنار من هم بیاید؟

صدای شیهه اسبی به گوش رسید. این کیست که به سوی او می آمد؟ لحظه ای بی هوش شد، وقتی چشم باز کرد و مولایش را دید، امام سر او را به سینه گرفته بود و صورت به صورت او نهاد. لبخند شادی و رضایت بر چهره اسلم نشست و گفت: «چه کسی همانند من است که پسر پیامبر صورت به صورتش نهاده باشد!» و سپس روحش به سوی آسمان پر کشید.(1)

امام صورت به صورت دو نفر گذاشت، یکبار زمانی که به بالین علی اکبر

ص: 45


1- . خرج غلام ترکیّ مبارز، قاری ء للقرآن عارف بالعربیّة، وهو من موالی الحسین علیه السلام، فجعل یقاتل... فقتل جماعة، فتحاوشوه فصرعوه، فجاءه الحسین علیه السلام وبکی...: مقتل الحسین علیه السلام، للخوارزمی، ج 2، ص 24؛ بحار الأنوار، ج 45، ص 30؛ برز غلام ترکیّ للحرّ... فقتل سبعین رجلاً : المناقب لابن شهر آشوب ج 4 ص 104؛ کان أسلم هذا من موالی الحسین بن علیّ... خرج إلی القتال وهو یقول : أمیری حسین ونعم الأمیر...من مثلی وابن رسول اللّه واضع خدّه علی خدّه ثمّ أفاضت نفسه: أعیان الشیعة، ج 3، ص 303.

می آید و صورت به صورت میوه دلش گذارد، و یکی هم وقتی بالین سر اسلم آمد.

چه بسا مردم او را یک غلام می دانستند و فکر می کردند او انسانی بی ارزش است، ولی او با یاری امام زمانش این قدر ارزش پیدا کرد که او در نزد امام، همچون فرزند عزیزش جلوه گر شد و در لحظه جان دادن، صورت به صورت او نهاد.

* * *

شهدای کربلا این گونه امام خود را یاری کردند، آنان به آنچه گفتند عمل کردند و به اوج افتخار رسیدند، آنان الگوی همه ما هستند و به ما درس جان فشانی در راه حق را می دهند.

من بارها آرزوی یاری امام زمان را داشته ام، امّا باید کمی فکر کنم، آیا اهل عمل هم بوده ام یا نه؟ آیا آمادگی دارم در راه مولایم از همه چیز خود بگذرم از پول، مقام و موقعیت دنیایی خود چشم پوشم؟ آیا آبروی خود را خرج امام زمان و رفع گرفتاری دوستان او می کنم؟ به راستی تا به حال، کدام رنج و سختی را در راه یاری امام خود، تحمّل کرده ام؟

آیا در جایی که راحتی و رفاه من به خطر می افتد، برای دفاع از امام همّت می کنم؟ آیا رضایت و خشنودی مولایم را بر خشنودی دیگران، برتری می دهم؟

شهدای کربلا سختی های فراوانی را در راه آرمان خود، تحمّل کردند، آیا تحمّل سختی ها برای من گوارا و شیرین است؟ آیا به این درجه از معرفت رسیده ام که مرگ در این راه را از همه چیز بهتر بدانم؟

ص: 46

چه بسا وقتی ماجرای شهدای کربلا را می شنوم، پیش خود آرزو کنم که ای کاش من هم چنین سعادتی داشتم و امیدوارم می شوم که روزی بتوانم در رکاب امام زمانم جانبازی کنم، ولی آیا خود را برای آن روز آماده کرده ام؟ آیا محبت دنیا را از دل خود زدوده ام؟ اگر همین امروز آقای من، ظهور کند، آیا می توانم از این دنیای پر فریب، دل برکنم و بدون تاخیر، به یاری آن حضرت بشتابم؟

ص: 47

شماره 10

مردم او را به نام «شیخ علی حلاّوی» می شناختند، او دانشمندی شیعه و قبل از قرن هفتم هجری در شهر حلّه کشور عراق زندگی می کرد، فاصله حلّه تا کربلا نزدیک به پنجاه کیلومتر است.

شیخ علی به تقوا و زهد معروف بود و دل از دنیا و جلوه های پرفریب آن شسته بود، نه به دنبال پست و مقام بود و نه دین را ابزاری برای ثروت اندوزی قرار داده بود.

مردم شهر به او علاقه ویژه ای داشتند و به دیده احترام به او نگاه می کردند.

او که شیفته امام زمان بود، همواره برای ظهور آن حضرت دعا می کرد و از مردم می خواست تا دچار غفلت نشوند و نام و یاد آقای خود را زنده نگاه دارند.

شیخ علی بارها با مولای خود چنین نجوا می کرد: «آقای من! چرا ظهور نمی کنید؟ شما که یاوران زیادی دارید، در هر شهری هزاران نفر آماده اند تا

ص: 48

پای جان شما را یاری کنند. من در این شهر، هزار نفر را می شناسم که منتظر شمایند. پس چرا ظهور نمی کنید تا دنیا را پر از عدل و داد نمایی!».

این برنامه او بود و همیشه منتظر بود تا امام زمان ظهور کند، مدّتی گذشت، او می خواست بداند چه حکمتی در کار است و چرا ظهور به تاخیر افتاده است.

شبی از شب ها او سر به بیابان گذاشت، در تاریکی شب، در گوشه ای با امام زمان، اشک می ریخت.

او با چشمانی اشکبار باامام خویش چنین سخن می گفت: «آقای من! تو که این همه یار و یاور داری، پس چرا نمی آیی؟». ساعتی گذشت، او از بس گریه کرده بود، تاب و توانی برایش نمانده بود، ناگهان در برابر خود، مولایش را دید که به او چنین گفت:

-- شیخ! چرا این همه گریه و ناله می کنی؟

-- چرا شما ظهور نمی کنید تا ستمکاران را نابود کنید.

-- اگر یاران وفاداری داشتم، خدا به من اجازه ظهور می داد.

-- آقای من! شما فقط در شهر حله، هزار یار و یاور دارید.

-- در شهر حله، فقط تو و یکی از دوستان تو، یاور من هستید، غیر از شما دو نفر، یاور دیگری ندارم!

وقتی شیخ علی این سخن را شنید، بسیار تعجّب کرد، اینجا بود که امام از او خواست تا در شب جمعه دوستانش را در خانه اش جمع کند. امام می خواست در آن شب، آن ها را امتحان کند تا معلوم شود که چه کسی واقعاً راست می گوید.

شیخ علی با خوشحالی زیاد به شهر بازگشت و با مردم در این باره سخن

ص: 49

گفت و به آنان خبر داد که در شب جمعه می توانند امام را ببینند، قرار شد چهل نفر از بهترین ها انتخاب شوند.

شب جمعه فرا رسید، چهل نفر از بهترین ها در خانه شیخ علی جمع شدند، همه به دعا و راز و نیاز پرداختند و هر لحظه چشم انتظار فرا رسیدن لحظه موعود بودند تا امام خود را ببینند.

پاسی از شب گذشت، ناگهانی نور درخشانی، تاریکی شب را روشن کرد، همه آن نور را دیدند که در پشت بام فرود آمد، آن وقت بود که زمینه امتحان فراهم شد، ولی کسانی که ادعا می کردند یار امام زمان هستند فرار کردند.

اینجا بود که امام به شیخ علی گفت: «آیا دیگر می گویی در این شهر، هزار یار و یاور دارم؟ پس آنهایی که تو انتخاب کرده بودی کجا رفتند؟». شیخ علی سرش را از شرمندگی پایین گرفت، امام به سخنش ادامه داد: «این حکایت شهر توست، بقیّه شهرها هم این گونه اند». وقتی شیخ علی سر خود را بالا گرفت، دیگر امام را ندید!(1)

* * *

آن روز شیخ علی فهمید که مردم ادّعا می کنند با جان و دل، امام زمان را یاری می کنند، امّا وقتی امتحان پیش می آید، حقیقت آشکار می شود.

کسانی که آن شب فرار کردند، خودشان را دوست داشتند و می خواستند از عذاب و گرفتاری نجات پیدا کنند و به بهشت و رفاه برسند، برای همین به امام زمان توسل می جستند و از محبّت آن حضرت سخن می گفتند، ولی در امتحان مردود شدند، آنان امام زمان را برای خودشان می خواستند. خوشا به حال کسی به آن معرفت برسد که جان و مال و همه هستی خود را با افتخار،

ص: 50


1- . پیام امام زمان، نوشته سید جمال الدین حجازی ص 68.

فدای امام زمان کند و خودش را دیگر نبیند.

البته امام زمان جلوه محبّت خدا هستند، او به شیعیانی که برای رفع گرفتاری ها به او توسّل می جویند، محبّت و عنایت دارد، زیرا به هر حال، آنان از غافلان یک مرحله جلوتر هستند، ولی آن شب، امام زمان می خواست حقیقتی را به شیعیانش نشان بدهد. هیچ کس نباید در مسیر معرفت، ناامید شود، همه باید تلاش کنند تا به آن مقامی برسند که شیخ علی رسیده بود.

ص: 51

شماره 11

فُضیل، یکی از یاران امام صادق علیه السلام بود، یک روز آن حضرت به او گفت: «وقتی مهدی علیه السلام ظهور کند از دست مردم رنج و سختی زیادی می برد و این رنج بیش از رنجی است که پیامبر از مردم زمان جاهلیت برد». فضیل پرسد: «چگونه است که مهدی علیه السلام این قدر از مردم رنج می برد؟». امام گفت: «ای

فضیل! وقتی پیامبر برای هدایت انسان ها آمد با کسانی سنگ ها و چوب ها را به شکل بت درآورده بودند و آنها را می پرستیدند، ولی وقتی مهدی علیه السلام ظهور کند با کسانی روبرو می شود که قرآن می خوانند و آیات آن را برای لزوم دشمنی با او معنا می کنند».(1)

آن روز، فضیل فهمید که دشمنان واقعی مهدی علیه السلام چه کسانی هستند، او این سخن امام صادق علیه السلام را برای همه نقل کرد، وقتی من این سخن را خواندم فهمیدم که عدّه ای از دشمنان مولای من، کسانی هستند که قرآن را تفسیر می کنند، برای مردم معنای آن را بیان می کنند، ولی آنان از تفسیر قرآن، دشمنی

ص: 52


1- . إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ اسْتَقْبَلَ مِنْ جَهْلِ النَّاسِ أَشَدَّ مِمَّا اسْتَقْبَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ مِنْ جُهَّالِ الْجَاهِلِیَّةِ قُلْتُ وَ کَیْفَ ذَاکَ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَتَی النَّاسَ وَ هُمْ یَعْبُدُونَ الْحِجَارَةَ وَ الصُّخُورَ وَ الْعِیدَانَ وَ الْخُشُبَ الْمَنْحُوتَةَ وَ إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ أَتَی النَّاسَ وَ کُلُّهُمْ یَتَأَوَّلُ عَلَیْهِ کِتَابَ اللَّهِ یَحْتَجُّ عَلَیْهِ بِهِ ثُمَّ قَالَ أَمَا وَ اللَّهِ لَیَدْخُلَنَّ عَلَیْهِمْ عَدْلُهُ جَوْفَ بُیُوتِهِمْ کَمَا یَدْخُلُ الْحَرُّ وَ الْقُرُّ: الغیبة للنعمانی ص 307، بحار الانوار ج 52 ص 363.

با حجّت خدا را بازگو می کنند.

آری، تاریخ همواره تکرار می شود، در کربلا هم عدّه ای در سپاه کوفه بودند که با قرآن ثابت می کردند امام حسین علیه السلام از دین خارج شده است، خط نفاق هموراه تلاش می کرده تا در مقابل حجت خدا بایستد، وقتی که مهدی علیه السلام هم ظهور کند خط نفاق بار دیگر به میدان می آید، مردم ساده لوح خیال می کنند که چنین افرادی با قرآن انس دارند و چه بسا فریب سخنان آنان را بخورند، ولی آنان با روح قرآن بیگانه اند، آنان دم از قرآن می زنند تا به منافع خود برسند، قرآن و دین، ابزاری برای منافع آنان شده است.

خط نفاق در همه زمان ها بوده است، خط نفاق همیار شیطان است، شیطان می داند که اگر مردم حجت خدا را از یاد نبرند به رستگاری رسیده اند، شیطان دشمن سعادت انسان ها است، او تلاش می کند تا مردم به غفلت گرفتار شوند و در این مسیر، خط نفاق به او کمک زیادی می کند.

کسانی که قرآن را تفسیر می کنند ولی روح قرآن را بازگو نمی کنند و از ولایت امام زمان سخنی نمی گویند، در همان مسیر شیطان گام برمی دارند، پیامبر بارها برای مسلمانان گفت که از قرآن و اهل بیت علیهم السلام جدا نشوید، برای سعادت و رستگاری باید به روح قرآن که همان ولایت حجت خداست، توجّه داشت.

ص: 53

شماره 12

خدا، اوّلین یاری کننده امام زمان است، اوست که حجت خود را یاری می کند تا از دسیسه های دشمنان، نجات یابد، خدا او را از دیده ها پنهان کرده است و هیچ ستمگری نمی تواند به او دسترسی پیدا کند.

یکی از لقب های آن حضرت «منصور» است، یعنی خدا او را یاری می کند. در دعای «ندبه» چنین می خوانیم: «اَینَ المَنصُور...»: کجاست آن آقایی که خدا او را یاری می کند و او پیروز می شود. وقتی روزگار ظهور فرا برسد، خدا فرشتگان را به یاری آن حضرت می فرستد.

قیام امام زمان از کنار کعبه آغاز می شود، او در آنجا به نماز می ایستد و با خدای خویش راز و نیاز می کند و از او می خواهد اجازه قیام بدهد، جبرئیل با گروهی از فرشتگان امام می رسد و سلام می کند و می گوید: «ای سرور و آقای من ! اکنون دعای شما مستجاب شده است!».(1)

در آن هنگام است که امام پرچم خود را برافراشته می کند، همان پرچمی که

ص: 54


1- . فیقول له جبرئیل: یا سیدیّ ، قولک مقبول ، وأمرک جائز...: مختصر بصائر الدرجات ص 182.

جبرئیل در جنگ «بَدْر» برای پیامبر آورد. تا آن زمان، آن پرچم، فقط دو بار استفاده شده است، اوّلین بار زمانی بود که جبرئیل آن پرچم را برای پیامبر آورد و او هم در جنگ بدر آن را باز نمود و لشکر اسلام در آن جنگ به پیروزی بزرگی دست یافت. پیامبر بعد از جنگ بدر، آن پرچم را جمع کرد و دیگر در هیچ جنگی آن را باز نکرد و تحویل حضرت علی علیه السلام داد. آن حضرت نیز فقط در جنگ «جَمل»، آن پرچم را باز نمود و دیگر از آن استفاده نکرد.(1)

وقتی که این پرچم برافراشته می شود، ترس و وحشت عجیبی در دشمنان پدیدار می گردد به طوری که دیگر نمی توانند هیچ کاری بکنند، با برافراشتن این پرچم، دل های یاران امام زمان چنان از شجاعت پر می شود که گویی این دل ها از جنس آهن است و هیچ ترسی به آنها راه ندارد.(2)

وقتی امام، آن پرچم را برافراشته می کند، هفت گروه از فرشتگان به یاری امام می آیند:

اول: فرشتگانی که با نوح علیه السلام در کشتی بودند و او را یاری کردند.

دوم: فرشتگانی که به یاری ابراهیم علیه السلام آمدند.

سوم: فرشتگانی که همراه موسی علیه السلام بودند زمانی که رود نیل به امر خدا شکافته شد و قوم بنی اسرائیل از رود نیل عبور کردند.

چهارم: فرشتگانی که هنگام رفتن عیسی علیه السلام به آسمان، همراه او بودند.

پنجم: چهار هزار فرشته ای که همیشه در رکاب پیامبر اسلام بودند.

ششم: سیصد و سیزده فرشته ای که در جنگ «بَدْر» به یاری پیامبر آمدند.

هفتم:فرشتگانی که برای یاری امام حسین علیه السلام به کربلا آمدند، ولی حکمت

ص: 55


1- . لمّا التقی أمیر المؤمنین علیه السلام وأهل البصرة ، نشر الرایة رایة رسول اللّه 6 ، فزلزلت أقدامهم... فلمّا کان یوم صفّین سألوه نشر الرایة فأبی علیهم ، فتحمّلواعلیه بالحسن والحسین وعمّار بن یاسر، فقال للحسن: یا بنیّ، إنّ للقوم مدّة یبلغونها ،وإنّ هذه الرایة لاینشرها بعدی إلاّ القائم: الغیبة للنعمانی ص 320، بحار الأنوار ج 32 ص 21.
2- . یسیر الرعب قدّامها شهراً ووراءها شهراً وعن یمینها شهراً وعن یسارهاشهراً: بحار الأنوار ج 52 ص 360، فإذا هزّها لم یبق مؤمن إلاّ صار قلبه أشدّ من زبر الحدید: الغیبة للنعمانی ص 322.

خدا بر آن بود که امام حسین علیه السلام از قدرت آنان، استفاده نکند، برای همین آنان از آن روز در کربلا ماندند تا زمان ظهور مهدی علیه السلام فرا برسد و او را یاری کنند.(1)

خدا امام زمان را با این هفت گروه یاری می کند و ریشه ظلم و ستم برای همیشه از روی زمین کنده می شود.

* * *

در زمان ظهور، بزرگ ترین دشمن حق و حقیقت، شخصی است که «سُفیانی» نام دارد. او پنج ماه قبل از ظهور، در سوریه دست به کودتای نظامی می زند و حکومت آن کشور را به دست می گیرد و سپس به عراق حمله می کند و شهر کوفه را تصرّف می کند و شیعیان را به قتل می رساند.(2)

سفیانی خبر دارد که امام زمان در مکّه ظهور کرده است، او سپاهی را به مدینه می فرستد و آنجا را هم تصرف می کند، سپس سپاه سیصدهزار نفری او به سمت مکّه حرکت می کند، سفیانی به آنان دستور داده است شهر مکّه را تصرّف و کعبه را خراب کنند و امام را به قتل برسانند. سپاه سفیانی از مدینه به سمت مکّه حرکت می کند، پانزده کیلومتر را که پشت سر می گذارد به سرزمین «بَیْدا» می رسد.(3)

شب فرا می رسد، ناگهان صدایی در آن بیابان می پیچد: «ای صحرای بَیْدا ! این قوم ستمگر را در خود فرو ببر!».(4)

این صدای جبرئیل است، زمین شکافته می شود و تمام آن سپاه را در خود فرو می برد، آری، خدا به وعده خود وفا می کند و دشمنان امام زمان را نابود می کند.(5)

ص: 56


1- . وهم الذین کانوا مع نوح فی السفینة ، والذین کانوا مع إبراهیم حیث أُلقی فی النار...: الغیبة للنعمانی ص 323.
2- . یبعث السفیانی جیشاً إلی الکوفة وعدتهم سبعون ألفا ، فیصیبون من أهل الکوفة قتلاً وصلباً وسبیاً...: الغیبة للنعمانی ص 289، الاختصاص للمفید ص 256، بحار الأنوار ج 52 ص 238، تفسیر العیّاشی ج 1 ص 245، تفسیر نور الثقلین ج 1 ص 486.
3- . البیداء: اسم لأرض ملساء بین مکّة والمدینة، بطرف المیقات المدنی الذی یُقال له ذو الحلیفة»: معجم البلدان ج 1 ص 523، تاج العروس ج 4 ص 368، عن الإمام الصادق علیه السلام: «فیقول الرجل: عددنا ثلاثمئة ألف رجل نرید إخراج البیت وقتل أهله»: بحار الأنوار ج 53 ص 10.
4- . فینادی منادٍ من السماء: یا بیداء أبیدی القوم ، فیخسف بهم البیداء...: الاختصاص ص 256، تفسیرالعیّاشی ج 1 ص 245.
5- . بعث اللّه سبحانه جبرئیل فیقول: یا جبرئیل اذهب فأبدهم...: تفسیر الثعلبی ج 8 ص 95، تفسیر القرطبی ج 14 ص 315.

* * *

خدا امام زمان را به وسیله مؤنان واقعی یاری می کند، وقتی آن حضرت در مکّه ظهور می کند، سیصد و سیزده نفر با «طَیّ الارض» به آنجا می آیند، یعنی بدون استفاده از هیچ وسیله ای، کیلومترها راه را پشت سر می گذارند!

خدا آنان را در یک لحظه برای یاری امام زمان به مکّه می رساند. این سیصد و سیزده نفر، یاران ویژه امام هستند و هر کدام از آنان، نماینده امام در سرزمینی خواهند بود.(1)

از طرف دیگر، لشکری ده هزار نفره نیز به یاری امام می آید، امام منتظر آنان می ماند تا همه آنان از راه برسند، هر کدام از منطقه ای به مکّه می آیند و در خدمت امام به آرامش واقعی می رسند، آنان با عشقی مقدّس، بیابان ها را پشت سر می گذارند و تمام سختی ها را در راه یاری امام تحمّل می کنند. اراده خدا این است که قیام امام با همراهی این لشکر ده هزار نفری باشد.(2)

ص: 57


1- . أما لو کملت العدّة الموصوفة ثلاثمئة وبضعة عشر ، کان الذی تریدون: الغیبة للنعمانی ص 211، بحار الأنوار ج 65 ص 165.
2- . ومایخرج إلاّ فی أولی قوّة ، وما یکون أولو قوّة إلاّ عشرة آلاف...: کمال الدین ص 654، التفسیر الصافی ج 4 ص 65، بحار الأنوار ج 52 ص 323، یا سدیر ، الزم بیتک وکن حِلساً من أحلاسه ، واسکن ما سکن اللیل والنهار ، فإذا بلغک أنّ السفیانی قد خرج فارحل إلینا ولو علی رجلک: الکافی ج 8 ص 265، بحار الأنوار ج 52 ص 271

شماره 13

باید تلاش کنیم هر وقت «صلوات» می فرستیم، در پایان آن حتماً «وعجل فرجهم» را بگوییم و این گونه از خدا بخواهیم ظهور امام زمان را نزدیک گرداند.

هیچ ذکر و دعایی همانند صلوات نیست، وقتی می گوییم: «اللهُمَّ صَلِّ علی محمّد و آلِ محمّد»، در واقع از خدا می خواهیم که بر پیامبر و خاندان او درود بفرستد، از خدا می خواهیم دین پیامبر را در جهان گسترش بدهد.

وقتی من صلوات می فرستم از خدا درخواست می کنم که عظمت و شکوه پیامبر و خاندانش بیشتر شود و بر جلال دین اسلام افزوده گردد. این بهترین درخواست است، وقتی در ادامه صلوات «وَعَجِّلْ فَرَجَهُم» را هم بگویم، با این دعا، امام زمان را یاری کرده ام و از ثواب زیادی بهره مند شده ام.

ص: 58

شماره 14

این سخن پیامبر است: «اگر تو به مؤنی کمک کنی، خدا یک گرفتاری تو را در دنیا و هفتاد و دو گرفتاری تو را در آخرت برطرف می کند».(1)

امام صادق علیه السلام هم فرمود: «هر کس که مظلومی را یاری نماید، خدا ثوابی برتر از یک ماه روزه و عبادت در مسجدالحرام را به او عطا می کند».(2)

همچنین آن حضرت فرمود: «هر کس مومنی را یاری کند، با این کار خود، صورت شیطان را خراش می دهد و قلب شیطان را مجروح می کند».(3)

من باید قدری در این سه حدیث فکر کنم، اگر من مومنی را یاری کنم، خدا این قدر ثواب به من می دهد و در روز قیامت از من دستگری می کند و با آن کار خود، قلب شیطان را به درد می آورم، اکنون این سؤل را از خود می پرسم: به راستی چه کسی از امام زمان مومن تر است؟ اگر من او را یاری کنم، برای ظهور او دعا کنم، یاد و نام او را در جامعه زنده نگاه دارم، به همه این ثواب های بزرگ می رسم، خدا را از خود راضی می کنم و شیطان را از خود

ص: 59


1- . قال رسول الله: من أعان مؤنا نفس الله عز وجل عنه ثلاثا وسبعین کربة ، واحدة فی الدنیا وثنتین وسبعین کربة عند کربه العظمی: الکافی ج 2 ص 199، وسائل الشیعه ج 11 ص 587، بحار الانوار ج 7 ص 183.
2- . ما من مؤن یعین مؤنا مظلوما إلا کان أفضل من صیام شهر واعتکافه فی المسجد الحرام ، وما من مؤن ینصر أخاه وهو یقدر علی نصرته إلا ونصره الله فی الدنیا والآخرة:ثواب الاعمال ص 147، وسائل الشیعه ج 12 ص 292، الاختصاص ص 27، بحار الانوار ج 71 ص 312.
3- . أحسن یا إسحاق إلی أولیائی ما استطعت ، فما أحسن مؤن إلی مؤن ولا أعانه إلا خمش وجه إبلیس وقرح قلبه: الکافی ج 2 ص 207، وسائل الشیعة ج 16 ص 377، بحار الانوار ج 71 ص 301.

دور می نمایم.

* * *

پیامبر فرمود: «اگر تو در جمعی بودی و در آنجا از مومنی به بدی یاد کردند و تو از او دفاع کردی، خدا تو را از آتش جهنم نجات می دهد».(1)

اگر من در این حدیث پیامبر فکر کنم، به چه نتیجه ای می رسم، من بارها در میان جمعی بوده ام و آنان چنین گفته اند: «وقتی امام زمان بیاید، جویِ خون به راه می اندازد، اگر او بیاید اوّل گردن ما را می زند!»، این تهمتی بزرگی بود که من آن را شنیده ام، آنان این تهمت را به امام مهربان من زده اند، اکنون که امام زمان در پس پرده غیبت است، اگر من از او دفاع کنم، خدا به من چه پاداشی می دهد؟ چه کسی از امام زمان، مومن تر است؟ اگر نتیجه دفاع از یک مؤن عادی، آزادی از آتش جهنم است، پس دفاع از امام زمان نتیجه اش چیست؟

ص: 60


1- . من کان ذب عن اخیه المومن کان حقه علی اللّه ان یعتقه من النار: الامالی للطوسی ص 537، وسائل الشیعة ج 12 ص 293، جامع احادیث الشیعة ج 16 ص 338.

شماره 15

قرآن در سوره توبه، آیه 105 چنین می گوید: «وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ».

«هر کاری که انسان ها انجام می دهند، خدا از آن آگاه است، همچنین به اذن خدا، پیامبر و مومنان از آن آگاه هستند».

نام او شعیب بود و در شهر کوفه خرما می فروخت، او بارها این آیه را خواند و در آن فکر کرد و دوست داشت بداند منظور از «مؤمنان» در آیه چه کسانی هستند؟

او به مدینه سفر کرد، به خانه امام صادق علیه السلام رفت و سلام کرد و در گوشه ای نشست، او به دنبال فرصت مناسبی بود تا سؤال خود را بپرسد، لحظاتی گذشت، دیگر وقت سؤال بود، او این آیه را خواند و گفت:

-- آقای من ! منظور از «مؤمنان» در این آیه، چه کسانی هستند؟

-- آنان، امامان معصوم هستند، دوازده امامی که جانشینان پیامبر می باشند.(1)

ص: 61


1- . ان أعمالکم لتعرض علیّ فی کل یوم و لیلة: الکافی ج 1 ص 219، بصائر الدرجات ص 449، وسائل الشیعة ج 16 ص 108، بحار الأنوار ج 23 ص 347، جامع أحادیث الشیعة ج 13 ص 306، البرهان ج 2 ص 839، نور الثقلین ج 2 ص 264.

آن، روز او فهمید که خدا امام را شاهد بر بندگانش قرار داده است، آنان به اذن خدا از اعمال و کردار مردم باخبر هستند. امروز هم امام زمان از همه چیز باخبر است، فرشتگان، هر صبح و شام، پرونده اعمال ما را نزد او می برند، او به اعمال ما نگاه می کند، اگر در آن کارهای زیبا ببیند، خوشحال می شود، برایمان دعا می کند، اگر گناهی انجام داده باشیم، او ناراحت می شود و دست به دعا برمی دارد و برای ما استغفار می کند.

* * *

ابراهیم یکی از یاران امام صادق علیه السلام بود، یکی از شب ها که او به خانه امام صادق علیه السلام رفته بود، سخن به درازا کشید، او از بس مجذوب سخنان امام شده بود، گذشت زمان را فراموش کرد. وقتی او به خود آمد، فهمید که خیلی از شب گذشته است و مادرش حتماً نگران شده است.

ابراهیم با امام خداحافظی کرد و با سرعت خود را به خانه رساند. وقتی او به خانه رسید، مادرش را خیلی نگران یافت، مادر به او گفت: پسرم ! چرا این قدر دیر کردی؟ دلم هزار جا رفت، گفتم نکند مأموران حکومتی تو را دستگیر کرده باشند !

ابراهیم با عصبانیّت بر سر مادر فریاد زد و او را ناراحت کرد. فردا صبح، ابراهیم به سوی خانه امام صادق علیه السلام حرکت کرد، وقتی وارد خانه امام شد، سلام کرد، امام جواب سلام او را داد، سپس رو به او کرد و فرمود: ای ابراهیم ! چرا دیشب با مادر خود با صدای بلند سخن گفتی؟ چرا دل او را شکستی؟ آیا فراموش کردی که او برای بزرگ کردن تو چقدر زحمت کشیده است؟

ابراهیم خیلی تعجّب کرد، جریان تندی او با مادر را هیچ کس نمی دانست،

ص: 62

ولی امام صادق علیه السلام از آن باخبر بود، ابراهیم از امام خود خیلی خجالت کشید. امام به سخنان خود چنین ادامه داد: سعی کن که دیگر با صدای بلند، با مادرت سخن نگویی و او را ناراحت نکنی.(1)

* * *

او دانشمندی بزرگ بود و در مشهد زندگی می کرد و مردم به او علاقه زیادی داشتند، شب در خواب دید که به حرم امام رضا علیه السلام رفته است، امام در آنجا حضور دارد و مردم به زیارت آن حضرت می روند. در این میان، نگاه او به یکی از تاجران تهرانی افتاد که از دوستان او بود. آن تاجر جلو آمد تا به ضریح رسید، سلام کرد ولی ناگهان سنگی را به سوی امام پرتاپ کرد، امام از این کار آن تاجر ناراحت شدند.

بعد از مدّتی آن تاجر به سمت دیگر ضریح امام رفت و در آنجا نیز سنگی را به سوی امام پرتاپ کرد، سپس برای بار سوم آن تاجر سنگی دیگر را پرتاپ کرد، این رفتار باعث ناراحتی شدید امام شد.

آن دانشمند از خواب بیدار شد، متحیّر شد که معنای این خواب چیست. در اوّلین فرصت نزد آن تاجر رفت و به او گفت:

-- تو این بار که به زیارت امام رضا علیه السلام رفتی، چه خطایی کردی؟

-- چطور مگر؟

-- تو امام رضا علیه السلام را با رفتار خود ناراحت کردی، او را اذّیت نمودی. من خودم در خواب این را دیدم!

وقتی تاجر این سخن را شنید، شرمنده شد و گفت: «من از گناه خود توبه می کنم، وقتی به حرم رفتم، خانمی را دیدم، شیطان مرا فریب داد و من دستم

ص: 63


1- . أما علمت أنّ بطنها منزلٌ قد سکنته، وأنّ حجرها مهدٌ قد غمزته، وثدیها وعاءٌ قد شربته؟ بصائر الدرجات ص 263، مستدرک الوسائل ج 15 ص 190، الخرائج والجرائح ج 2 ص 729.

را روی دست او گذاشتم. سه بار این کار را کردم». اینجا بود که معلوم شد معنای آن خواب چه بوده است، آن سه گناهی که او در حرم انجام داده بود، همانند سه سنگی بود که او به سوی امام پرتاپ کرده بود. (این ماجرا سال ها قبل روی داده است، زمانی که در حرم، قسمت مردانه و زنانه از یکدیگر جدا نشده بود).

* * *

اکنون قدری فکر می کنم، گناه من باعث رنج و اذّیت امام زمان می شود، اگر واقعاً امام خود را دوست دارم، باید کاری کنم که به آن حضرت، رنجی نرسانم، بلکه با تقوا و پرهیزکاری باعث شادی دل او بشوم.

ص: 64

شماره 16

لحظه ای باید فکر کنم، امام زمان چقدر در جامعه غریب است، باید همه تلاش خود را بنمایم تا کاری کنم که جامعه بیشتر به یاد آن حضرت باشد، اگر هم زمانی فرا برسد که دیگر کسی به این حرف ها توجّه نکند، من که می توانم یک یاور برای امام بسازم! یک یار که می توانم تحویل امام خود بدهم و آن هم خودم! من اختیار خودم را که دارم، باید تقوا پیشه کنم و کاری کنم که همه زندگی من رنگ و بوی آن حضرت را بدهد.

من می گویم امام زمان را دوست دارم، انسان به طور طبیعی دوست دارد همانند محبوبش بشود، این یک قانون است. عاشق همیشه می خواهد ببیند معشوقش چه دوست دارد تا آن را انجام بدهد. خدا در وجود انسان ها، روحیه پیروی از یک الگو را قرار داده است، اگر من واقعا محبت به امام خود دارم، دیگر باید دوست داشته باشم در راه رفتن، در نماز، در روزه و... شبیه محبوب خود بشوم. من باید این مسیر را بپیمایم و به کمال برسم.

ص: 65

البته شیطان در این مسیر در انتظار یک فرصت است. او می داند مسیر پیروی از حجت خدا، مسیر رستگاری است، برای همین در این مسیر کمین می کند.

وقتی من ماشین خوبی دارم، رانندگی ام هم خوب است، در مسیر با سرعت حرکت می کنم، همه چیز عالی است و من برنامه ریزی می کنم که به زودی به مقصد برسم، امّا هر لحظه باید مراقب باشم، یک لحظه غفلت باعث می شود من به دره ای عمیق سقوط کنم، کسی که اصلاً سوار ماشین نشده است و یا سرعت نگرفته است، خطری او را تهدید نمی کند. خطر او همان ماندن در جای خود است. شیطان به این راضی است که او در عشق دنیا بماند و اصلاً حرکت نکند، ولی وقتی من در مسیر یاری امام گام برمی دارم، هر لحظه باید مراقب باشم، زیرا شیطان در کمین است و با یک غفلت مرا به سقوط می کشاند.

ص: 66

شماره 17

اسم او «سَهل خراسانی» بود، از خراسان به مدینه آمده بود، او به خانه امام صادق علیه السلام رفت و به آن حضرت چنین گفت: «آقای من! چرا در خانه نشسته اید؟ چرا قیام نمی کنید؟ شما صدهزار شیعه دارید که آماده اند در کنار شما شمشیر بزنند».

امام به او نگاهی کرد، سپس از خدمت کار خود خواست تا تنوری را که در خانه است، روشن کند.

خدمتکار هیزم ها را داخل تنور گذاشت و آن را آتش زد، آتش زبانه کشید، سهل با خود فکر کرد که حالا چه وقت روشن کردن تنور بود؟ او در همین فکرها بود که امام به او گفت: «ای سهل! برو در این تنور بنشین!».

سهل تعجّب کرد، نگاهی به آتشی که از تنور زبانه می کشید، نمود و رو به امام کرد و گفت: «آقای من! آیا می خواهی مرا با آتش عذاب کنی؟ مرا از این کار معاف کن!».

ص: 67

امام لبخندی زد، در این گیر و دار، هارون مکّی از راه رسید، او یکی از یاران امام بود، امام به او گفت: «ای هارون! برو درون این تنور بنشین!». هارون با عجله به سوی تنور رفت و در دل آتش ها نشست.

پس از آن، امام با سهل مشغول گفتگو شد، از اوضاع خراسان پرسید، سهل جواب می داد، امّا همه توجّهش به تنور آتش بود.

لحظاتی گذشت، امام به سهل گفت: «برخیز و ببین که هارون در تنور آتش چه می کند!».

سهل کنار تنور آمد، دید که هارون در میان آتش نشسته است و آتش به او هیچ آسیبی نرسانده است، او تعجّب زیادی کرد، امام او را صدا زد و گفت:

-- ای سهل! بگو بدانم در خراسان چند نفر مانند هارون هست؟

-- به خدا قسم یک نفر هم مانند او پیدا نمی شود.

-- آری، یک نفر هم مثل هارون پیدا نمی شود! بدان وقتی من قیام می کنم که پنج نفر مثل هارون را داشته باشم! ای سهل! من به وظیفه خود آگاه تر هستم، می دانم که چه وقت باید قیام کنم و چه وقت باید در خانه بنشینم.(1)

* * *

امام صادق علیه السلام در آن زمان قیام نکرد، چون می دانست افرادی مانند هارون در جامعه نیستند، برای اداره جامعه، امام صادق علیه السلام نیاز به کسانی داشت که واقعاً یار و یاور او باشند و از او اطاعت کامل داشته باشند. امام صادق علیه السلام می دانست وقتی افرادی مانند سهل خراسانی به قدرت برسند، چگونه عمل خواهند کرد، قدرت برای بیشتر انسان های معمولی، فساد می آورد، آن روز سهل خراسانی دم از اهل بیت علیهم السلاممی زند، امّا اگر خودش به پست و مقامی

ص: 68


1- . کنت عند سیّدی الصادق علیه السلام، إذ دخل سهل بن حسن الخراسانی، فسلّم علیه ثمّ جلس، فقال له: یابن رسول اللّه، لکم الرأفة والرحمة وأنتم أهل بیت الإمامة، ما الذی یمنعک أن یکون لک حقّ تقعد عنه وأنت تجد من شیعتک مئة ألف یضربون بین یدیک بالسیف؟ فقال له علیه السلام: اجلس یا خراسانی رعی اللّه حقّک، ثمّ قال: یا حنفیة، اسجری التنّور! فسجرته حتّی صار کالجمر، وابیضّ علوه، قال: یا خراسانی قم فاجلس فی التنّور، فقال الخراسانی: یا سیّدی یابن رسول اللّه! لاتعذّبنی بالنار، أقلنی أقالک اللّه، قال: قد أقلتک، فبینما نحن کذلک إذ أقبل هارون المکّی ونعله فی سبابته...: مناقب آل أبی طالب ج 3 ص 363، بحار الأنوار ج 47 ص 123.

می رسید، همه چیز را فراموش می کرد و دیگر به سخن امام گوش نمی داد و هر کاری که دلش می خواست انجام می داد. اگر واقعا سهل تسلیم امر امام بود و اطاعت از امام را بر خود واجب می دانست، چرا به داخل تنور نرفت؟ معلوم است این آدم، وقتی به پست و مقام می رسید به فرمان امام گوش نمی کرد.

امام صادق علیه السلام می دانست اگر افرادی مثل سهل در امر دنیا و قدرت طلبی، آبی پیدا کنند، شناگران ماهری هستند، این افراد فقط آب پیدا نمی کنند، برای همین تا آب نباشد، آدم های خوبی هستند!

این ماجرا، پیام مهمّی برای همه ما دارد، امروز امام زمان نیاز به یاورانی همچون هارون مکّی دارد که با تمام وجود از آن حضرت اطاعت کنند.

ص: 69

شماره 18

یکی از شیعیان بعد از انجام حج به مدینه رفت تا با امام صادق علیه السلام دیدار کند، وقتی او نزد امام رفت امام به او فرمود: «آیا می دانی که خداوند برای حاجی چه ثوابی قرار داده است؟». او پاسخ داد: «نمی دانم».

امام فرمودند: «وقتی بنده ای به گرد خانه خدا طواف کند و دو رکعت نماز طواف را بخواند و بین صفا و مروه سعی کند، خداوند برای او شش هزار ثواب می نویسد و شش هزار گناه او را می بخشد و مقام او را شش هزار مرتبه بالا می برد».

او از شنیدن سخن امام صادق علیه السلام تعجّب کرد و گفت: «آقای من! این ثواب بسیار زیادی است». امام به او رو کرد و گفت: «آیا می خواهی کاری رابه تو یاد دهم که ثواب آن از طواف هم بیشتر باشد؟». او پاسخ داد: «بله». امام فرمود: «کمک نمودن به برادر مؤمن و برآورده کردن حاجت او، نزد خدا بالاتر از ده حج می باشد».(1)

ص: 70


1- . عن المُشمَعِلّ الأسدی، قال: خرجت ذات سنة حاجّاً، فانصرفت إلی أبی عبد اللّه الصادق جعفر بن محمّد8، فقال: من أین بک یا مشمعل؟ فقلت: جُعلت فداک، کنت حاجّاً، فقال: أوَ تدری ما للحاجّ من الثواب؟ فقلت: ما أدری حتّی تعلمنی، فقال: إنّ العبد إذا طاف بهذا البیت أُسبوعاً وصلّی رکعتیه وسعی بین الصفا والمروة، کتب اللّه له ستّة آلاف حسنة، وحطّ عنه ستّة آلاف سیّئة، ورفع له ستّة آلاف درجة، وقضی له ستّة آلاف حاجة للدنیا کذا، وأدخر له للآخرة کذا، فقلت له: جُعلت فداک، إنّ هذا لکثیر، فقال: أفلا أخبرک بما هو أکثر من ذلک؟ قال: قلت: بلی، فقال علیه السلام: لَقضاء حاجة امرئٍ مومنٍ أفضل من حجّة وحجّة وحجّة، حتّی عدّ عشر حجج: الأمالی للصدوق ص 581 ، بحار الأنوار ج 71 ص 284، و ج 96 ص 3.

* * *

اکنون از خود می پرسم: وقتی حاجت یک مؤن را برآورده کنم، خدا این قدر به من پاداش می دهد، پس اگر تلاش کنم تا به امام زمان کمک کنم و خواسته او را برآورده کنم به چه پاداشی می رسم؟

من باید با خود فکر کنم، خواسته های امام زمان را بشناسم و در مسیر برآورده شدن آن، گام بردارم، این گونه است که آن حضرت از من راضی و خشنود می شود و من لحظه به لحظه به خدا نزدیک تر می شوم.

مهم ترین خواسته امام زمان این است که ما برای ظهور آن حضرت دعا کنیم، از گناه و معصیت دوری کنیم و در مسیر اطاعت خدا باشیم و بر سر پیمانی که با آن حضرت بسته ایم، باقی بمانیم.

وقتی تاریخ را می خوانیم می بینم که مردم بعد از پیامبر، حجّت خدا را از یاد بردند و به سوی دشمنان امام زمان خود شتافتند، آنان در فتنه ای بزرگ افتادند و خیال کردند که راه خوبی را پیش گرفته اند، در حالی که با گذر زمان فهمیدند هم دنیا و هم آخرت خود را از دست دادند، مردم کوفه هم برای امام حسین علیه السلام نامه نوشتند، هیجده هزار جنگجو با مسلم بن عقیل بیعت کردند، امّا وقتی که شرایط سخت پیش آمد، هیچ کدام از آنان بر پیمان خود وفا نکردند.

امروز روزگاری است که امام از دیده ها پنهان است، او در زندان غیبت است. آن حضرت به هر کدام از پیامبران، شباهتی دارند، شباهت او به یوسف علیه السلام این نکته است:

«و امّا من یوسف فالسّجن».

ص: 71

در زندانی بودن!

همان گونه که یوسف به زندان افتاد، امروز حجت خدا در زندان غیبت گرفتار است. آن حضرت، همانند پدری مهربان برای ماست. اگر پدر ما در زندان باشد، ما چه حالی داریم؟ بیش از هزار سال است که امام ما در زندان غیبت به سر می برد، ما چقدر به این موضوع فکر کرده ایم؟ چقدر تلاش کرده ایم آن حضرت را یاری کنیم؟ شیعه واقعی کسی است که تشنه امام خود باشد، سوزِ دوری از امام خود را داشته باشد.

ص: 72

شماره 19

یکی از شیعیان نزد امام صادق علیه السلام آمد و درباره حضرت مهدی علیه السلام سؤل کرد، امام پاسخ سؤل او را دادند و سپس چنین فرمودند:

«لَو أدرَکتُهُ لَخَدَمتُهُ أیامَ حَیاتی».

«اگر من زمان مهدی علیه السلام بودم، همه عمرم را در خدمتش می گذراندم».(1)

این سخن بسیار مهم است، امام صادق علیه السلام با آن مقام و عظمتی که خدا به او داده است، آرزو می کند که به مهدی علیه السلام خدمت کند و یاری او را بنماید. مگر خدمت کردن به مهدی علیه السلام چه رمز و رازی دارد که امام صادق علیه السلام ارزوی آن را دارد؟

من اکنون در روزگاری هستم که امام صادق علیه السلام آرزو داشت که در این زمان زندگی می کرد تا حضرت مهدی علیه السلام را یاری کند!

باید قدری به این نکته فکر کنم، به راستی این چه سعادت بزرگی است که من بتوانم به حضرت مهدی علیه السلام خدمتی کنم و او را یاری کنم!

ص: 73


1- . لَو أدرَکتُهُ لَخَدَمتُهُ أیامَ حَیاتی: الغیبه للنعمانی ص 245.

امروز امام زمان همه شیعیان خود را به یاری فراخوانده است و منتظر است تا ما ندای او را جواب بگوییم! او از ما خواسته است برای ظهورش، زیاد دعا کنیم. ما باید یاد و نام آن حضرت را زنده نگاه داریم، در مسیر کسب معرفت گام برداریم، با تقوا و دوری از گناه، باعث شادی دل او بشویم.

مبادا شیطان مرا فریب بدهد و به من بگوید: «تو کجا و یاور امام زمان شدن کجا؟ این مقام مخصوص بزرگان است!».

خدا از هر کسی به اندازه توان او، انتظار دارد، من باید در حد توان خود، امام زمان را یاری کنم:

در قنوت نمازها، برای ظهورش دعا کنم، هر روز صبح، دعای «عهد» را بخوانم و با آن حضرت، پیمان خود را تازه کنم، از گناه دوری کنم و با رفتار خوب خود، مردم را به سوی امام زمان دعوت کنم.

شب که فرا می رسد، لحظاتی فکر کنم، ببینم که در آن روز، چه کارهایی کرده ام که باعث شادی دل امام شده است، اعمال و رفتار خود را محاسبه کنم، اگر خطایی کرده ام از آن توبه کنم و تصمیم بگیرم فردایی زیبا را رفم بزنم.

صبح که فرا می رسد، برای سلامتی آن حضرت، صدقه بدهم، این کار را هر روز انجام بدهم، این باعث می شود که یاد حضرت را در دل خود زنده کنم.

* * *

ارتباط با نویسنده و ارسال نظر: پیامک به شماره 9 6 5 4 3000

همراه نویسنده 33 94 261 0913

سایت نویسنده: www.Nabnak.ir

ص: 74

پیوست ها

تصویر

ص: 75

تصویر

ص: 76

تصویر

ص: 77

تصویر

ص: 78

تصویر

ص: 79

تصویر

ص: 80

تصویر

ص: 81

تصویر

ص: 82

منابع

1 . الاحتجاج علی أهل اللجاج ، أبو منصور أحمد بن علی بن أبی طالب الطبرسی (ت 620 ه ) تحقیق: إبراهیم البهادری ومحمّد هادی به، طهران : دار الاُسوة ، الطبعة الاُولی ، 1413 ه .

2 . الاختصاص ، المنسوب إلی أبی عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العکبری البغدادی المعروف بالشیخ المفید (ت 413 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الرابعة ، 1414 ه .

3 . الإرشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد ، محمّد بن محمّد بن النعمان العکبری البغدادی (الشیخ المفید) (م 413 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة آل البیت:، قمّ ، مؤسّسة آل البیت: ، 1413 ه ، الطبعة الأولی .

4 . إعلام الوری بأعلام الهدی ، أبو علی الفضل بن الحسن الطبرسی (ت 548 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، بیروت : دارالمعرفة ، الطبعة الاُولی ، 1399 ه .

5 . أعیان الشیعة ، السیّد محسن الأمین الحسینی العاملی الشقرائی (ت 1371 ه ) ، به کوشش : السیّد حسن الأمین ، بیروت : دار التعارف ، 1403 ه ، الطبعة الخامة .

6 . أمالی الصدوق ، أبو جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت 381 ه ) ، بیروت : مؤسّسة الأعلمی ، الطبعة الخامسة ، 1400 ه .

7 . الأمالی، أبو جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشیخ الطوسی (ت 460 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة البعثة ، قمّ : دار الثقافة ، الطبعة الاُولی ، 1414 ه .

8 . أنساب الأشراف ، أحمد بن یحیی بن جابر البلاذریّ (ت 279 ه ) ، إعداد : محمّد باقر المحمودیّ ، بیروت : دار المعارف ، الطبعة الثالثة.

9 . أُسد الغابة، ابن الأثیر، (630 ق)، دار الکتاب العربی، بیروت.

10 . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار: ، محمّد باقر بن محمّد تقی المجلسی (العلاّمة المجلسی) (ت 1111 ه ) ، بیروت : مؤسّسة الوفاء ، 1403 ه ، الطبعة الثانیة .

ص: 83

11 . البدایة والنهایة ، أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی (ت 774 ه ) ، تحقیق : مکتبة المعارف ، بیروت : مکتبة

المعارف .

12 . البرهان فی تفسیر القرآن، هاشم بن سلیمان البحرانی (ت 1107 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة البعثة ، قمّ : مؤسّسة البعثة ، الطبعة الاُولی، 1415 ه .

13 . بصائر الدرجات ، أبو جعفر محمّد بن الحسن الصفّار القمّی المعروف بابن فروخ (ت 290 ه ) ، قمّ : مکتبة آیة اللّه المرعشی ، الطبعة الاُولی ، 1404 ه .

14 . تاج العروس، الزبیدی، (1205 ق)، تحقیق علی شیری، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت.

15 . تاریخ الطبری (تاریخ الاُمم والملوک) ، محمّد بن جریر الطبری (ت 310 ه ) ، تحقیق : محمّد أبو الفضل إبراهیم ، مصر : دار المعارف .

16 . تاریخ الیعقوبی ، أحمد بن أبی یعقوب (ابن واضح الیعقوبی) (م 284 ه ) ، بیروت : دار صادر .

17 . تفسیر الثعلبی، الثعلبی، (427 ق)، تحقیق أبی محمّد بن عاشور، الطبعة الأولی، 1422 ق، دار إحیاء التراث العربی، بیروت

18 . التفسیر الصافی، الفیض الکاشانی، (1091 ق)، الطبعة الثانیة، 1416 ق، مؤسّسة الهادی، قمّ.

19 . تفسیر العیّاشی، محمّد بن مسعود العیّاشی، (320 ق)، تحقیق: الحاج السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی، مکتبة العلمیة الإسلامیة، طهران.

20 . تفسیر نور الثقلین، الشیخ الحویزی، (1112 ق)، تصحیح وتعلیق: السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی، الطبعة الرابعة، 1370 ش، مؤّسة إسماعیلیان للطباعة والنشر والتوزیع، قمّ.

21 . جامع أحادیث الشیعة، السیّد البروجردی، (1383 ق)، المطبعة العلمیة، قمّ.

22 . جامع الرواة ، محمّد بن علی الغروی الأردبیلی (م 1101 ق) ، بیروت : دارالأضواء ، 1403 ق .

23 . الجواهر السنیة فی الأحادیث القدسیة، محمّد بن الحسن بن علی بن الحسین الحرّ العاملی (ت 1104 ه )، قمّ: مکتبة المفید.

24 . الخرائج والجرائح ، سعید بن عبد اللّه الراوندی (قطب الدین الراوندی) (ت 573 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة الإمام المهدی(عج) ، قمّ : مؤسّسة الإمام المهدی(عج) ، 1409 ه ، الطبعة الأولی .

25 . الخصال ، أبو جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت 381 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، بیروت : مؤسّسة الأعلمی ، الطبعة الاُولی ، 1410 ه .

ص: 84

26 . روضة الواعظین ، محمّد بن الحسن الفتّال النیسابوری (ت 508 ه ) ، تحقیق : حسین الأعلمی ، بیروت : مؤسّسة الأعلمی ، 1406 ه ، الطبعة الأولی .

27 . شرح الأخبار فی فضائل الأئمّة الأطهار: ، أبو حنیفة القاضی النعمان بن محمّد المصریّ (ت 363 ه ) ، تحقیق : السیّد محمّد الحسینی الجلالی ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الاُولی ، 1412 ه .

28 . علل الشرائع، الشیخ الصدوق، (381ق)، تقدیم: السیّد محمّد صادق بحر العلوم، 1385ق، منشورات المکتبة الحیدریة، النجف الأشرف.

29 . الغیبة، الشیخ الطوسی، (460)، الطبعة الأولی، 1411 ق، مؤسّسة المعارف الإسلامیة، قمّ.

30 . الغیبة ، أبو جعفر محمّد

بن الحسن بن علی بن الحسن الطوسی (ت 460 ه ) ، تحقیق : عباد اللّه الطهرانی ، وعلی

أحمد ناصح ، قمّ : مؤسّسة المعارف الإسلامیة ، الطبعة الاُولی ، 1411 ه .

31 . الغیبة، محمّد بن إبراهیم النعمانی، (380 ق)، تحقیق: فارس حسّون کریم، الطبعة الأولی، 1422 ق، أنوار الهدی.

32 . الفتوح ، أحمد بن أعثم الکوفی (ت 314 ه ) ، تحقیق : علی شیری ، بیروت : دار الأضواء ، 1411 ه ، الطبعة الأولی.

33 . الفصول المهمّة فی معرفة أحوال الأئمّة ، علیّ بن محمّد بن أحمد المالکی المکّی المعروف بابن صبّاغ (ت 855 ه ) ، بیروت : مؤسّسة الأعلمی .

34 . الکافی ، أبو جعفر ثقة الإسلام محمّد بن یعقوب بن إسحاق الکلینی الرازی (ت 329 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، طهران : دارالکتب الإسلامیة ، الطبعة الثانیة ، 1389 ه .

35 . الکامل فی التاریخ ، علی بن محمّد الشیبانی الموصلی (ابن الأثیر) (ت 630 ه ) ، تحقیق : علی شیری ، بیروت : دار إحیاء التراث العربی ، 1408 ه ، الطبعة الأولی.

36 . کمال الدین وتمام النعمة ، أبو جعفر محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت 381 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الاُولی ، 1405 ه .

37 . مثیر الأحزان ومنیر سبل الأشجان ، أبو إبراهیم محمّد بن جعفر الحلّی المعروف بابن نما (ت 645 ه ) ، تحقیق : مؤسّسة الإمام المهدی(عج) ، قمّ : مؤسّسة الإمام المهدی (عج) .

38 . المحاسن ، أبو جعفر أحمد بن محمّد بن خالد البرقی (ت 280 ه ) ، تحقیق : السیّد مهدی الرجائی، قمّ : المجمع العالمی لأهل البیت ، الطبعة الاُولی ، 1413 ه .

39 . مختصر بصائر الدرجات، الحسن بن سلیمان الحلّی، (القرن التاسع)، انتشارات الرسول المصطفی، قمّ بالأُوفست عن طبعة منشورات المطبعة الحیدریة فی النجف الأشرف.

ص: 85

40 . مستدرک الوسائل، المیرزا النوری، (1320ق)، الطبعة الأولی، 1408 ق، مؤّسة آل البیت، قمّ.

41 . معجم البلدان ، أبو عبد اللّه شهاب الدین یاقوت بن عبد اللّه الحمویّ الرومیّ(ت 626 ه ) ، بیروت : دار إحیاء التراث

العربیّ ، الطبعة الاُولی 1399 ه .

42 . مقاتل الطالبیّین ، أبو الفرج علیّ بن الحسین بن محمّد الإصبهانیّ (ت 356 ه ) ، تحقیق : السیّد أحمد صقر ، قمّ : منشورات الشریف الرضیّ ، الطبعة الاُولی 1405 ه .

43 . مکارم الأخلاق ، أبو علی الفضل بن الحسن الطبرسی (ت 548 ه ) ، تحقیق : علاء آل جعفر ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی ، الطبعة الاُولی ، 1414 ه .

44 . مناقب آل أبی طالب = مناقب ابن شهرآشوب ، أبو جعفر رشید الدین محمّد بن علیّ بن شهر آشوب المازندرانی (ت 588 ه ) ، قمّ : المطبعة العلمیة .

45 . موسوعة کلمات الإمام الحسین علیه السلام ، معهد تحقیقات باقر العلوم ، قمّ : دارالمعروف ، الطبعة الاُولی 1415 ه .

46 . وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة ، محمّد بن الحسن الحرّ العاملی (ت 1104ه ) ، تحقیق : مؤسّسة آل البیت: ، قمّ ، الطبعة الاُولی ، 1409 ه .

ص: 86

* سوالات مسابقه کتاب خوانی

1. این سخن حضرت علی علیه السلام را کامل کنید: «خدا از شما یاری طلبید ...».

الف . چون دین نیاز به یاری شما دارد ب . تا شما را امتحان کند

ج . تا حق پیروز شود.

2. «هر کس بخواهد به سوی خدا برود، باید راه امام زمان برود»، این جمله مناسب با

کدام گزینه است؟

الف . باب اللّه ب . بقیة اللّه ج . خلیفة اللّه

3. این سخن از کیست؟ «هشام بن حکم با دل، زبان و دست خود ما را یاری می کند».

الف . امام صادق علیه السلام

ب . امام باقر علیه السلام

ج . امام سجاد علیه السلام

4. منظور از «حکمت» در آیه 269 سوره بقره چیست؟

الف . تقوا و دانش ب . معرفت نفس

ج . شناخت طاعت خدا و شناخت امام زمان

5. امام باقر فرمود: «کسی که مردم از علم او بهره می برند، برتر از ... عبادت کننده است».

الف . هزار ب . صدهزار ج

. هفتاد هزار

6. پیامبر فرمود: «یا علی! هر کس تو را با دل دوست بدارد، به ... ثوابی که خدا به بندگانش می دهد خواهد رسید».

الف . همه ثواب

ب . یک سوم ثواب ج . نصف ثواب

7. نام آن دانشمندی که امام زمان در نوشتن کتاب به او کمک کردند چه بود؟

الف . علامه مجلسی ب . علامه حلّی ج . شیخ طوسی

8. در شب عاشورا این سخن را چه کسی به امام حسین علیه السلام گفت: «اگر هفتاد بار زنده

ص: 87

شوم و در راه تو کشته شوم و دشمنانت بدن مرا بسوزانند، هرگز از تو جدا نمی شوم».

الف . مسلم بن عقیل ب . زهیر ج . مسلم بن عوسجه

9. چه کسی در روز عاشورا لباس رزم خود از بدن بیرون آورد؟

الف . اسلم ب . عابس ج . زهیر

10 . اولین یاری کننده امام زمان کیست؟

الف . جبرئیل ب . خدا ج . میکائیل

* پاسخنامه سوالات

کتاب «یاری خورشید»

نام..................

نام خانوادگی...................

نام پدر..........................

سال تولد.........................

شماره ملی........................

تلفن.............................

ص: 88

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109