ندای فاطمیه : نگاهی به مظلومیت حضرت فاطمه علیها السلام

مشخصات کتاب

سرشناسه:خدامیان آرانی، مهدی، ‫1353 -

عنوان و نام پدیدآور:ندای فاطمیه : نگاهی به مظلومیت حضرت فاطمه علیها السلام/ مهدی خدامیان آرانی.

مشخصات نشرقم: عطر عترت ‫، 1395.‮

مشخصات ظاهری: ‫[128] ص.‮ ؛ 5/14×5/21 س م.

شابک: ‫40000 ریال‮ ‫: ‫ 978-600-243-170-7

وضعیت فهرست نویسی:فیپا

یادداشت:کتابنامه: ص.[117] - 125.

موضوع:فاطمه زهرا ‫(س) ، ‫8؟ قبل از هجرت - 11ق. -- داستان

موضوع:Fatimah Zahra, The Saint -- Fiction

رده بندی کنگره: ‫ BP27/2 ‫ /خ343ن4 1395

رده بندی دیویی: ‫ 297/973

شماره کتابشناسی ملی:4497017

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِیمِ

هر سال، ایّام شهادت حضرت فاطمه علیهاالسلام که فرا می رسید می دیدی که شیعیان عزاداری فاطمیّه را باشکوه تر از سال قبل برگزار می کنند، اینجا بود که تو به فکر فرو می رفتی، دوست داشتی بدانی که چه رمز و رازی در این عزاداری فاطمیّه است.

تو این سوال را از من پرسیدی و من برایت گفتم که فاطمیّه نقل یک حادثه تاریخی نیست، بلکه مسیر حرکت امروز ماست. «فاطمیّه»، اساس و جوهره مذهب ماست، اگر فاطمیّه را از ما بگیرند، مذهب ما کالبدی بی روح می شود که دیگر زنده نیست! سخن من این بود که همه باید با پیام فاطمیّه بیشتر آشنا شویم و برای دوستان خود درباره آن گفتگو کنیم، باید فکر کنیم چرا مسلمانان بعد از پیامبر، دچار آن انحراف بزرگ شدند؟ چرا آنان مظلومیّت خاندان پیامبر را

ص: 5

رقم زدند؟ چرا آنان دچار غفلت شدند؟ امروز جامعه ما در چه غفلتی است؟ چرا از یاد امام زمان علیه السلامغافل شده ایم؟ اینجا بود که از من خواستی تا قلم در دست بگیرم و کتابی بنویسم که به این سوالات به صورت مختصر، پاسخ بدهد و جوانان را با حقیقت بیشتر آشنا نماید.

من سخن تو را پذیرفتم، اکنون این کتاب مهمان دست های توست و من خدا را سپاس می گویم که توفیق این کار را به من عطا کرد.

مهدی خُدّامیان آرانی

آبان 1395 هجری شمسی

ص: 6

1

باران به آرامی می بارد، درِ اتاق، نیمه باز است، بوی باران فضا را پر می کند، فاطمه علیهاالسلامبه دیدار پدر آمده است و روی پدر را می بوسد، اشکش جاری می شود.

سر پدر در آغوش فاطمه علیهاالسلاماست، گویا کوهی از غم ها در سینه فاطمه علیهاالسلام سنگینی می کند، زیرا او می داند به زودی پدر از دنیا خواهد رفت، او به آینده فکر می کند، به زمانی که فتنه ها در پی هم می رسد، او چگونه غم دوری پدر را تحمّل خواهد کرد؟ بعد از پدر، دل او به علی علیه السلامخوش است، علی علیه السلام مرد روزهای سخت است که هرگز او را تنها نمی گذارد، علی علیه السلامبه چهره نگران فاطمه علیهاالسلامنگاه می کند و می فهمد که در دل او چه غوغایی است.

فاطمه علیهاالسلام به فکر فرو می رود، به یاد روزهایی می افتد که پیامبر به سوی

ص: 7

خانه اش می آمد، کنار در خانه می ایستاد و با صدای بلند بر او سلام می کرد و سپس وارد خانه می شد و پیشانی دخترش را می بوسید و می گفت: «فاطمه جانم! هر وقت دلم برای بهشت تنگ می شود، تو را می بوسم».(1) سال هاست که فاطمه علیهاالسلام به محبّت پدر، انس پیدا کرده است، چه چیزی می تواند جای آن را پر کند؟ هر وقت که او نزد پدر می رفت، پدر به استقبالش می آمد و جلو پای او می ایستاد، کاش یک بار دیگر پدر از جا برمی خاست و دخترش را در آغوش می گرفت.

* * *

صدای اذان به گوش می رسد، این بلال است که اذان می گوید. علی علیه السلام وضو می گیرد و به مسجد می رود تا با مردم نماز بخواند، در این روزهایی که پیامبر بیمار است، علی علیه السلام برای نماز جماعت به مسجد می رود، مردم می دانند که علی علیه السلامجانشین پیامبر است و برای همین شایستگی آن را دارد که جای پیامبر نماز بخواند.

لحظه به لحظه، حالِ پیامبر وخیم تر می شود، اثر سمّ در بدن او، بیشتر آشکار می شود، مدّتی پیش، دشمنان غذایی مسموم به پیامبر دادند و از آن روز، او بیمار شده است. اکنون شب بیست و سوم ماه صفر است، فاطمه علیهاالسلام کنار بستر پدر نشسته است، او راضی به رضای خداست.

* * *

فاطمه علیهاالسلام، دختر خدیجه علیهاالسلاماست، خدیجه اوّلین زنی بود که به پیامبر ایمان آورد، او همه ثروتش را در راه اسلام خرج کرد، او فداکاری را به اوج

ص: 8


1- . فأنا إذا اشتقت إلی الجنّة سمعت ریحها من فاطمة: الطرائف فی معرفة مذهب الطوائف ص 111، بحار الأنوار حج 37 ص 65، فأکلتها لیلة أُسری فعلقت خدیجة بفاطمة ، فکنت إذا اشتقت إلی رائحة الجنّة شممت رقبة فاطمة: المستدرک ج 3 ص 156، کنز العمّال ج 12 ص 109، الدرّ المنثور ج 4 ص 153.

رساند و تا پای جان از پیامبر حمایت کرد و سرانجام در مکّه از دنیا رفت.

در حال حاضر، عایشه همسر پیامبر است، او دختر ابوبکر است و امشب او فکری در سر دارد، او می فهمد بیماری پیامبر شدّت یافته است، برای همین پیکی را به اردوگاه اُسامه می فرستد.

عایشه می خواهد ماجرا را به پدرش خبر بدهد و هر طور هست پدرش را به شهر مدینه بازگرداند.

پیامبر می دانست که عدّه ای ریاست طلب برای تصرّف حکومت و خلافت، نقشه هایی کشیده اند و می خواهند حقّ علی علیه السلام را غصب کنند، آنان همان منافقانی هستند که به طمع رسیدن به حکومت، به ظاهر مسلمان شده اند، ولی هرگز ایمان نیاورده اند، پیامبر می خواهد این افراد فرصت طلب از شهر مدینه دور باشند.

ابوبکر مدّتی است بیرون از مدینه در اردوگاه اُسامه است. چند ماه قبل خبر رسید که سپاه کشور «رُوم» قصد حمله به مدینه را دارد، پیامبر لشکر اسلام را فرا خواند و «اُسامه» را به عنوان فرمانده سپاه اسلام مشخّص کرد.

اسامه، جوانی شجاع بود، پیامبر به او فرمان داد تا اردوگاه خود را در خارج شهر برپا کند و از مسلمانان خواست تا به اردوگاه اسامه بپیوندند، البتّه گروهی از یاران باوفا مأموریّت دارند تا در مدینه بمانند و علی علیه السلام را در اداره امور پایتخت اسلام یاری کنند.

پیک عایشه به اردوگاه اسامه می رسد و به ابوبکر می گوید: «امیدی به شفای محمّد نیست، هر چه زودتر خودت را به مدینه برسان!». وقتی ابوبکر

ص: 9

این پیام را می شنود همراه با دوستش عُمَر به سوی مدینه حرکت می کند.(1) به راستی چرا ابوبکر و عُمَر از دستور پیامبر سرپیچی می کنند؟ آنان چه نقشه ای در سر دارند؟ گذشت زمان، همه چیز را معلوم خواهد کرد.

* * *

شب از نیمه گذشته، فاطمه علیهاالسلامکنار بستر پدر نشسته است، پیامبر چشم خود را باز می کند و می گوید: «می خواهم به قبرستان بقیع بروم». علی علیه السلام به گروهی از مسلمانان خبر می دهد، آنان به پیامبر کمک می کنند و او را به سوی بقیع می برند، گویا مطلب مهمی روی داده است که پیامبر می خواهد این موقع شب به بقیع بروند.

لحظاتی می گذرد، وقتی پیامبر به بقیع می رسد چنین می گوید: «سلام بر شما که در این قبرها آرمیده اید»، سپس به یاران خود رو می کند و می گوید: «آگاه باشید که فتنه ها همچون شب های تاریک به سوی شما می آیند». همه در فکر فرو می روند، به راستی چه حوادثی در انتظار این شهر است؟(2)

هیچ کس خبر ندارد که ابوبکر و عُمَر اردوگاه اسامه را ترک کرده اند و در این لحظه به نزدیکی مدینه رسیده اند، وقتی آنان پا به مدینه بگذارند، فتنه ها یکی بعد از دیگری آغاز می شود، اینجا نقطه عطف تاریخ است، کاش آنان هرگز به مدینه بازنمی گشتند!

* * *

همه به خانه های خود می روند، پیامبر در تب می سوزد، چند ساعت می گذرد، صدای اذان صبح به گوش می رسد، مردم به سمت مسجد

ص: 10


1- . فرجع القوم إلی المعسکر الأوّل وأقاموا بها ، وبعثوا رسولاً یتعرّف لهم أمر رسول اللّه ، فأتی الرسول إلی عایشه فسألها عن ذلک سرّاً ، فقالت : امضِ إلی أبی وعمر ومن معهما ، قل لهما : إنّ رسول اللّه قد ثقل ، فلا یبرحنّ أحد منکم ، وأنا أعلمکم بالخبر وقتاً بعد وقت . اشتدّت علّة رسول اللّه ، فدعت عایشه صهیباً فقالت : امضِ إلی أبی بکر واعلمه أنّ محمّداً فی حالٍ لا یُرجی ، فهلمّ إلینا... : بحار الأنوار ج 28 ص 109.
2- . أقبلت الفتن کقطع اللیل المظلم یتبع بعضها بعضاً ، یتبع آخرها أوّلها ، الآخرة شرّ من الأُولی !... : مسند أحمد ج 3 ص 488 ، سنن الدارمی ج 1 ص 36 ، المستدرک ج 3 ص 56 ، المعجم الکبیر ج 22 ص 347 ، تاریخ بغداد ج 8 ص 218 ، وراجع : الإرشاد ج 1 ص 181 ، مناقب آل أبی طالب ج 1 ص 201 ، بحار الأنوار ج 21 ص 409 و ج 22 ص 466 و 472.

می شتابند.

هر کس وارد مسجد می شود، ابوبکر را می بیند که در محراب نشسته است. همه با دیدن او تعجّب می کنند و با خود می گویند: «ابوبکر باید الان در اردوگاه اسامه باشد، او اینجا چه می کند؟».

ابوبکر به مردم می گوید: «پیامبر مرا فرستاده است تا امام جماعت شما باشم». عدّه ای این سخن را باور می کنند، امّا بلال به سمت خانه پیامبر حرکت می کند تا ماجرا را سوال کند.

وقتی پیامبر سخن بلال را می شنود، تعجّب می کند، دستمالی را می طلبد و آن را به سر خودش می بندد، سپس علی علیه السلام را صدا می زند و با کمک او و چند نفر دیگر به سوی مسجد حرکت می کند.

وقتی پیامبر به مسجد می رسد به سوی محراب می رود، مردم پشت سر ابوبکر نماز می خوانند، پیامبر با دست اشاره می کند تا ابوبکر محراب را خالی کند، پیامبر تصمیم می گیرد تا مردم، نماز صبح را دوباره بخوانند، نماز را از ابتدا می خواند و به آن مقدار نمازی که ابوبکر خوانده است، اعتنایی نمی کند.(1)

وقتی نماز تمام می شود، همه از خود می پرسند: چرا پیامبر نماز را از ابتدا خواند و این قدر نسبت به ماجرا حساس شد و با شدّت بیماری، خودش را به مسجد رساند و ابوبکر را کنار زد؟ سپس پیامبر، ابوبکر و عُمر را صدا می زند و به آنان می گوید: «شما الان باید در اردوگاه اسامه باشید، چرا از دستورم سرپیچی کردید؟ چرا به مدینه

ص: 11


1- . فقام ص وإنّه لا یستقلّ علی الأرض من الضعف ، فأخذ بید علیّ بن أبی طالب والفضل بن العبّاس ، فاعتمد علیهما ورجلاه یخطّان الأرض من الضعف ، فلمّا خرج إلی المسجد ، وجد أبا بکر قد سبق إلی المحراب ، فأومأ إلیه بیده أن تأخّر عنه ، فتأخّر أبو بکر ، وقام رسول اللّه مقامه فکبّر ، وابتدأ الصلاة التی کان ابتدأها أبو بکر ، ولم یبن علی ما مضی من فعاله... : بحار الأنوار ج 22 ص 467.

بازگشتید؟ هر چه زودتر به اردوگاه بازگردید». بعد از آن رو به آسمان می کند و می گوید: «بارخدایا! هر کس از رفتن به سپاه اسامه سرپیچی کند، تو او را لعنت کن!».(1)

پیامبر این دعا را می کند و به سوی خانه برمی گردد، همه منتظرند ببینند آیا ابوبکر و عُمَر به سخن پیامبر عمل می کنند یا نه. ابوبکر به فکر فرو می رود، عُمر نزد او می آید و با او سخن می گوید، وقتی سخن عُمر تمام می شود، ابوبکر تصمیم می گیرد که دیگر به اردوگاه اسامه باز نگردد. مردم نمی دانند عُمَر چه سخنی به ابوبکر گفت که این قدر در او اثر گذاشت.(2)

* * *

فاطمه علیهاالسلام به خوبی خط نفاق را می شناسد، او می داند که به زودی مبارزه ای سخت با آنان خواهد داشت، او تا پای جان در مقابل آنان خواهد ایستاد.

منافقان کسانی هستند که برای دنیا و جلوه های پرفریب آن، مسلمان شده اند، ولی برای یک لحظه هم خدا را بندگی نکردند. سال های سال این مردم در سیاهی ها و گمراهی ها، غوطه ور بودند، پیامبر برای آنان از زیبایی ها سخن گفت و آنان را به بندگی خدا فرا خواند، مردم کم کم به او ایمان آوردند، منافقان فهمیدند که دیگر بت پرستی آینده ای ندارد و اگر می خواهند به ریاست و حکومت برسند باید در ظاهر مسلمان شوند و نماز بخوانند و دست از بت پرستی بردارند، آنان که ریش های بلند و سفیدی داشتند با ظاهرسازی در دل مردم، جای خود را باز کردند و مردم ساده ای که

ص: 12


1- . ثمّ قالص: ألم آمر أن تنفذوا جیش أُسامة ؟ فقالوا : بلی یا رسول اللّه ، قال : فلم تأخّرتم عن أمری ؟ قال أبو بکر : إنّی کنت قد خرجت ثمّ رجعت لأجدّد بک عهداً ، وقال عمر : یا رسول اللّه ، إنّی لم أخرج لأنّنی لم أحبّ أن أسأل عنک الرکب ! فقال النبی6 : نفّذوا جیش أُسامة ، نفّذوا جیش أُسامة... : بحار الأنوار ج 22 ص 468 .
2- . وهمّ أبو بکر بالرجوع إلی أُسامة واللحوق به ، فمنعه عمر : تثبیت الإمامة ص 19 ، کتاب الأربعین للماحوزی ص 255.

از حقیقت بی خبر بودند خیال می کردند آنها از بهترین مسلمانان هستند! خط نفاق با یهودیان ارتباط داشتند، در میان یهودیان، افرادی بودند که در پیش گویی آینده، مهارت داشتند، آنان با جن ها ارتباط می گرفتند و از آینده باخبر می شدند. پیش گویان یهودی به خط نفاق خبر داده بودند سرانجام اسلام بر بت پرستی پیروز می شود و بعد از همه سختی ها، محمد صلی الله علیه و آلهبه حکومت می رسد و اسلام قدرت بزرگی می شود. خط نفاق به طمع این که بتوانند در این حکومت سهمی داشته باشند، به ظاهر مسلمان شدند.

آری، گروه نفاق همیشه در صف اوّل نماز جماعت، پشت سر پیامبر می ایستادند، پیامبر بیشتر وقت ها علی علیه السلام را به مأموریّت ها می فرستاد و برای همین در زمان مأموریّت ها، علی علیه السلام در مسجد نبود، امّا این منافقان همیشه در صف اوّل نماز ایستاده بودند. مردم خیال می کردند آنان چقدر مؤن و درستکارند، ولی فاطمه علیهاالسلام به خوبی آنان را شناخته است، او می داند که آنان پیرو شیطان هستند.

روزهای روشنگری فاطمه علیهاالسلام در پیش است، کسی که پیرو اوست می داند که در هر زمان و مکان، عدّه ای به اسم دین در جستجوی دنیا هستند، به ظاهر دم از دین می زنند ولی از ایمان بهره ای ندارند، آنان دین را بازیچه ای برای رسیدن به دنیا و قدرت قرار داده اند.

* * *

چند ماه قبل، پیامبر اعلام کرد که می خواهد به سفر حجّ برود، مسلمانان مشتاقانه همراه او به مکّه سفر کردند، فاطمه علیهاالسلام هم همسفر پیامبر بود،

ص: 13

مراسم حجّ تمام شد، وقتی پیامبر به مدینه باز می گشت به سرزمین «غدیر خُمّ» رسید، در آنجا جبرئیل بر او نازل شد و از طرف خدا پیام مهمی را برای او آورد.

پیامبر همه مسلمانان را جمع کرد، دست علی علیه السلامرا در دست گرفت و با صدای بلند چنین گفت: «هر کس من مولای اویم، این علی مولای اوست». بعد از آن پیامبر فرمان داد تا همه با علی علیه السلام بیعت کنند.(1)

ابوبکر و عُمَر اوّلین کسانی بودند که با علی علیه السلام بیعت کردند، امّا بیعت آنان، بیعتی واقعی نبود، آنان ظاهرفریبی می کردند و در دل، نقشه های دیگری داشتند.

پیامبر سه روز در سرزمین غدیر ماند، عصر روز بیست و دوم ذی الحجّه که فرا رسید، همه به سمت مدینه حرکت کردند. راهی طولانی در پیش بود، چند ساعت گذشت، هوا تاریک شد، پیامبر برای نماز مغرب و عشا توقف کوتاهی کرد و سپس به حرکت ادامه داد.

هوا تاریک تر شد، آنجا مسیری کوهستانی بود، درّه ای عمیق در پیش رو بود، گردنه ای که عبور از آن سخت بود، در آنجا جادّه تنگ می شد، همه باید در یک ستون قرار می گرفتند و از آنجا عبور می کردند، شتر پیامبر اوّلین شتری بود که از گردنه عبور کرد، پشت سر او، حُذیفه و عمّار بودند، نام آنجا «عَقَبه هَرشا» بود.(2)

همه جا را سکوت فرا گرفته بود، در دل شب، فقط پرتگاهی هولناک به چشم می آمد، ناگهان صدایی به گوش پیامبر رسید، جبرئیل با پیامبر چنین

ص: 14


1- . من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه: بصائر الدرجات ص 97، قرب الإسناد ص 57، الکافی ج 1 ص 294، التوحید ص 212، الخصال ص 211، کمال الدین ص 276، معانی الأخبار ص 65، مسند أحمد ج 1 ص 84، سنن ابن ماجة ج 1 ص 45، سنن الترمذی ج 5ص 297، المستدرک للحاکم ج 3 ص 110.
2- . عَقَبة هَرشَی إلی ذات الأصافر میلان، ثمّ إلی الجُحفَة، ولیس بین الطریقین إلاّ میلین: معجم ما استعجم ج 3 ص 954.

سخن گفت: «ای محمّد! عدّه ای از منافقان در بالای همین کوه کمین کرده اند و تصمیم به کشتن تو گرفته اند».(1)

این منافقان کسانی بودند که برای رسیدن به حکومت حاضر بودند هر کاری بکنند، آنان در دل شب خود را به بالای آن کوه رسانده بودند و می خواستند با نزدیک شدن شتر پیامبر، سنگ پرتاب کنند تا شتر پیامبر از این مسیر باریک خارج شود و در آن درّه عمیق سقوط کند و با سقوط شتر، پیامبر کشته شود.

این نقشه آنان بود و منتظر بودند نقشه خود را اجرا کنند، امّا خدا جبرئیل را فرستاد تا به پیامبر خبر بدهد. جبرئیل نام آن منافقان را برای پیامبر گفت و پیامبر با صدای بلند آن ها را صدا زد، صدای پیامبر در دل کوه پیچید، دو تن از یاران پیامبر شمشیر کشیدند و از کوه بالا رفتند، اینجا بود که منافقان ترسیدند و فرار کردند.

منافقان به دنبال هدف خود هستند و تصمیم گرفته اند هر طور که هست نگذارند حکومت به علی علیه السلامبرسد، آنان پیمان نامه ای را در مکّه امضا کرده اند. آنان به داخل کعبه رفتند و با هم پیمان بستند که با ولایت علی علیه السلام دشمنی کنند.

آنان همچون مسلمانان دیگر به حجّ آمده بودند و لباس احرام به تن کرده بودند، ولی به فکر نقشه های شوم خود بودند و در خانه خدا، مظلومیّت حجّت خدا را رقم زدند.(2)

عرب های جاهلی رسمی داشتند که پیمان های مهم خود را یا در کعبه

ص: 15


1- . قعدوا له فی العقبة وهی عقبة اَرشَی هَرشَی بین الجُحفَة والأبواء، فقعدوا عن یمین العقبة...: تفسیر القمّی ج 1 ص 174، بحار الأنوار ج 31 ص 632؛ اتّفقوا علی أن یَنفِروا بالنبیّ ناقتَهُ علی عقبة هَرشَی، وقد کانوا عملوا مثل ذلک فی غزوة تبوک: بحار الأنوار ح 28 ص 97.
2- . عن الحارث بن الحصیرة الأسدی ، عن أبی جعفرع قال : کنت دخلت مع أبی الکعبة فصلی علی الرخامة الحمراء بین العمودین فقال : فی هذا الموضع تعاقد القوم إن مات رسول الله ( صلی الله علیه وآله ) أو قتل ألا یردوا هذا الامر فی أحد من أهل بیته أبدا ، قال : قلت : ومن کان ؟ قال : کان الأول والثانی وأبو عبیدة بن الجراح وسالم ابن الحبیبة: الکافی ج 4 ص 545، بحار الانوار ج 28 ص 85.

می بستند یا نوشته ای می نوشتند و آن را در کعبه قرار می دادند. منافقان برای این که مطمئن باشند که همه به این پیمان عمل می کنند، پیمان خود را مکتوب کردند و سپس آن را در گوشه ای از کعبه زیر خاک مخفی کردند، آن پیمان نامه به اسم «صحیفه ملعونه» معروف شده است.

آن روز، اساس ظلم و ستم بر خاندان پیامبر نهاده شد، همه مصیبت ها از آن روز آغاز شد، ریشه حادثه دردناک عاشورا همان صحیفه ملعونه است.(1)

به راستی چرا آنان با امامت و ولایت این گونه دشمنی کردند؟ امامت چه خطری برای آنان داشت که این دشمنی ها را رقم زدند؟ جواب این سوال روشن است: آنان می خواستند خدا در روی زمین عبادت نشود، آنان با خدا و دین او دشمنی داشتند، آنان می دانستند که این ولایت است که دین خدا را حفظ می کند، برای همین این گونه برای دشمنی های خود با ولایت، برنامه ریزی کردند.

* * *

بیش از دو ماه از آن ماجرا می گذرد، اکنون عُمَر و ابوبکر از سپاه اسامه به مدینه بازگشته اند، آنان از دستور پیامبر سرپیچی کرده اند و می خواهند تا با کمک هم دستان خود، نقشه های خود را عملی کنند.

پیامبر در بستر بیماری است، حال او، لحظه به لحظه وخیم تر می شود، آنان می دانند که پیامبر به زودی از دنیا می رود و برای همین آرزوهای خود را در دسترس می بینند و برای رسیدن به حکومت و قدرت برنامه ریزی می کنند.

ص: 16


1- . هکذا کان فی سابق علم الله عز وجل الذی أعلمه رسول اللهص أن إذا کتب الکتاب قتل الحسین وخرج الملک من بنی هاشم فقد کان ذلک کله: الکافی ج 8 ص 180، جامع احادیث الشیعة ج 13 ص 89، بحار الانوار ج 28 ص 123.

2

ابوبکر و عُمَر تلاش می کنند تا کنترل اوضاع را به دست بگیرند، آنان می خواهند برگ برنده ای در دست داشته باشند و شرایط را به نفع خود تغییر بدهند. آنان به این نتیجه رسیده اند که این روزها، روزهای بسیار حساسی است و باید پیامبر را به خانه عایشه ببرند.

آنان این سخن را بر سر زبان مردم می اندازند: «چرا پیامبر میان همسران خود با عدالت رفتار نمی کند؟ مگر قرآن نگفته است که مرد نباید تفاوتی بین زنان خود بگذارد؟».

در این روزها، پیامبر در خانه اُمّ سَلَمه است، او یکی از همسران پیامبر است، عایشه میانه خوبی با فاطمه علیهاالسلام ندارد، امّا اُمّ سَلَمه دلباخته فاطمه علیهاالسلاماست، قلب او پر از عشق به خاندان پیامبر است، او خیلی به حسن و حسین علیهماالسلام علاقه دارد.

ص: 17

سال ها پیش، وقتی پیامبر به مدینه آمد، ابتدا مسجد بزرگی در آنجا بنا کرد، در اطراف مسجد، زمینی بود، در آن زمین، خانه هایی ساخت، در یکی از آن خانه ها، ام سلمه و در خانه دیگر هم عایشه زندگی می کردند. خانه های آن زمان، یک اتاق داشت، این خانه ها از آنِ پیامبر بود، خانه فاطمه علیهاالسلام هم در کنار همین خانه ها قرار داشت.

اگر پیامبر به خانه عایشه می رفت، فاطمه علیهاالسلام برای دیدار پیامبر به زحمت می افتاد، ولی ام سلمه برای فاطمه علیهاالسلامهمچون مادری مهربان است، هر وقت که فاطمه علیهاالسلام دلتنگ پدر بشود می تواند به دیدارش برود.

افسوس که مردم سخنان گروه نفاق را باور کردند! آنان با یکدیگر می گویند: «چرا پیامبر بین همسرانش به عدالت رفتار نمی کند»، آنان با خود فکر نمی کنند که پیامبر بیمار است و کسالت دارد، پس چرا عایشه این قدر سر و صدا راه انداخته است؟ چرا او مراعات حال پیامبر را نمی کند؟ مگر چقدر فاصله بین آن اتاق هاست؟

* * *

پیامبر صلاح بر آن می بیند که به خانه عایشه برود، پیامبر نمی تواند راه برود، چند نفر او را در عبایی قرار می دهند و او را به خانه عایشه می برند، اگر پیامبر می خواست، می توانست خودش قدمی بردارد، ولی این کار را نکرد، پیامبر می خواست این گونه پیام مهمی را به تاریخ بدهد و تاریخ بفهمد که او با پای خودش به خانه عایشه نرفت، او را بر روی عبا قرار دادند و به آنجا بردند.(1)

ص: 18


1- . ثمّ دخل بیته ، وکان إذا ذاک فی بیت أُمّ سلمة فأقام به یوماً أو یومین ، فجاءت عائشة إلیها تسألها أن تنقله إلی بیتها لتتولّی تعلیله ، وسألت أزواج النبیّ فی ذلک فأذنّ لها ، فانتقل إلی البیت الذی أسکنه عائشة ، واستمرّ به المرض فیه أیّاماً ، وثقل... : بحار الأنوار ج 22 ص 467 ؛ فلم یلبث إلاّ یسیراً حتّی جیء به محمولاً فیکساء ، فدخل وبعث إلی النساء ، فقال : إنّی قد اشتکیت ، وإنّی لا أستطیع أن أدور بینکنّ... : مسند أحمد ج 6 ص 219 ، مجمع الزوائد ج 9 ص 31 ، السیرة النبویّة ج 5 ص 262.

اکنون پیامبر در خانه عایشه در بستر بیماری آرمیده است، او همچنان در تب می سوزد. چند ساعت می گذرد، سی نفر از بزرگان شهر به عیادت او می آیند، ابوبکر و عُمَر هم همراه آنان هستند و با دقّت همه چیز را کنترل می کنند. اینجا خانه دختر ابوبکر است! پیامبر فرصت را غنیمت می شمرد و می خواهد کار مهمی انجام بدهد، او می داند که فرصتی بهتر از این دیگر پیش نمی آید، برای همین به مهمانان می گوید: «برای من قلم و دوات بیاورید تا بگویم مطلبی را برای شما بنویسند که هرگز گمراه نشوید».

سخن پیامبر نشان از نگرانی او دارد، نگرانی از گمراهی مسلمانان. او در روز عید غدیر علی علیه السلام را به عنوان جانشین خود معرفی کرده است و بارها از پیروان خود خواسته است از علی علیه السلام پیروی کنند، امّا در آن لحظه می خواهد سخنی نوشته شود و برای همیشه از او به یادگار باقی بماند.

پیامبر، خط نفاق را به اردوگاه اسامه فرستاده بود، امّا آنان به مدینه بازگشته بودند، این وصیّت مکتوب می توانست دسیسه های آنان را خنثی سازد و حقیقت را بیشتر آشکار نماید.

فقط عدّه ای از مردم باسواد هستند، قلم و دوات در دسترس همه نیست، قلم، چوبی باریک است و دوات جوهری سیاه رنگ. کاغذ هم که وجود ندارد، آنان که باسوادند از پارچه های مخصوصی به جای کاغذ استفاده می کنند. یکی باید برود قلم و دوات و آن پارچه مخصوص را بیاورد.

عُمر که در کنار بستر پیامبر است، با خود فکر می کند، او می داند که اگر

ص: 19

آخرین وصیّت پیامبر، نوشته شود، همه نقشه های او خراب خواهد شد، او می خواهد ولایت علی علیه السلام را از بین ببرد و برای رسیدن به این هدف خود، حاضر است هر کاری بکند.

اکنون یکی از جای خود بلند می شود تا قلم و دوات برای پیامبر بیاورد که عُمَر با خشونت هر چه تمام، فریاد برمی آورد: «سر جایت بنشین! این مرد هذیان می گوید، قرآن ما را بس است».

همه نگاه ها به سوی عُمَر خیره می شود، او که در خشونت زبانزد همه است، ادامه می دهد: «بیماری بر این مرد غلبه کرده است، مگر شما قرآن ندارید؟ دیگر برای چه می خواهید پیامبر برای هدایت شما چیزی بنویسد».(1) بعضی ها از این سخن عُمَر تعجّب می کنند، آخر این چه جسارتی است که او به پیامبر می کند؟ او چگونه این قدر جرأت پیدا کرده است؟ مگر او مسلمان نیست؟ همه مردم پیامبر را به عنوان «پیامبر» خطاب می کردند، چرا او در سخن خود از کلمه «مرد» استفاده می کند؟ مگر عُمَر قرآن را قبول ندارد؟ قرآن از مسلمانان می خواهد به سخنان پیامبر گوش فرا دهند، مگر قرآن نمی گوید که سخنان پیامبر از وحیِ آسمانی است و او از پیش خود هرگز سخنی نمی گوید؟ چرا عُمَر به پیامبر نسبتِ هذیان و یاوه گویی می دهد؟ چگونه است که او می گوید: «قرآن ما را بس است»، ولی خودش به قرآن، عمل نمی کند؟

ص: 20


1- . فقال عمر : إنّ رسول اللّه قد غلب علیه الوجع ، وعندناالقرآن ، حسبنا کتاب اللّه : مسند أحمد ج 1 ص 336 ، صحیح البخاری ج 7 ص 9 ، صحیح مسلم ج 5 ص 75 ، السنن الکبری ج 3 ص 433 ، صحیح ابن حبّان ج 14 ص 561 ، شرح نهج البلاغة ج 2 ص 55.

چند نفر با سخن عُمَر مخالفت می کنند و می خواهند قلم و دواتی برای پیامبر بیاورند، ولی عدّه ای فریاد برمی آورند: «سخن همان است که عُمَر گفت».(1)

اینان همان هم دستان عُمَر هستند که در اینجا حضور دارند، پیامبر هنوز زنده است و اینان سخن عُمَر را بر سخن پیامبر برتری می دهند! کنار بستر پیامبر، سر و صدای زیادی بلند می شود، صدا به بیرون خانه عایشه می رسد، پیامبر بیمار است، چرا این مردم، مراعات حال او را نمی کنند؟ اُمّ سَلَمه نگران می شود و به خانه عایشه می رود، وقتی از ماجرا باخبر می شود چنین می گوید: «وای بر شما، چرا به سخن پیامبر خود عمل نمی کنید؟» ترس وجود عُمَر را فرا می گیرد، او می ترسد که الان عدّه ای بروند و قلم و دوات بیاورند، برای همین رو به امّ سلمه می کند و فریاد می زند: «ساکت شو، ای بی عقل!».(2)

این صدا چنان با خشم و غضب است که همه مجلس را به سکوت می کشاند. عُمَر چگونه به ناموس پیامبر جسارت کرد؟ همه ساکت شده اند، عُمَر در آستانه در ایستاده است، کسی حقّ ندارد برای آوردن قلم و دوات از جای خود بلند شود.

کاش پیامبر خودش سالم بود! کاش خودش قدرت داشت و از جا بلند می شد! این چه فتنه ای است که بر سر این مردم سایه افکنده است؟ قطرات اشک از گوشه چشم پیامبر جاری می شود و به آرامی می گوید: «از

ص: 21


1- . فاختلف أهل ذلک البیت واختصموا ، منهم من یقول : قرّبوا یکتب لکم رسول اللّه کتاباً لن تضلّوا بعده ، ومنهم من یقول : القول ما قال عمر... : الأمالی للطوسی ص 267 ، بحار الأنوار ج 19 ص 271 ، شرح نهج البلاغة ج 6 ص 51.
2- . فقالت امرأة ممّن حضر : ویحکم ! عهد رسول اللّه إلیکم ، فقال بعض القوم : اسکتی ، فإنّه لا عقل لک ، فقال النبیّ : أنتم لا أحلام لکم : مجمع الزوائد ج 4 ص 215 ، المعجم الکبیر ج 11 ص 30.

پیش من بروید، دیگر نمی خواهم شما را ببینم».(1)

همه بلند می شوند و اتاق را ترک می کنند، فقط چند نفر باقی می مانند، یکی از آنان آهسته به پیامبر می گوید: «آیا می خواهید برای شما قلم و دوات بیاورم؟». پیامبر جواب می دهد: «من هنوز زنده ام و شما با من این گونه رفتار می کنید، من دیگر به قلم و دوات نیاز ندارم، فقط از شما می خواهم بعد از من با خاندانم مهربان باشید»، آری، دیگر کار از کار گذشته است.(2)

* * *

لحظاتی می گذرد، اکنون فاطمه علیهاالسلام به دیدار پدر می رود، اشک در چشمانش حلقه زده است، پیامبر به او رو می کند و می گوید: «دخترم! چرا گریه می کنی؟»، فاطمه علیهاالسلام جواب می دهد: «چرا گریه نکنم حال آنکه تو را در این حالت می بینم؟ ما بعد از تو چه خواهیم کرد؟»، پیامبر می گوید:

«دخترم! صبر داشته باش و به خدا توکّل کن! من پدر تو هستم و علی شوهر توست، هیچ کس به مقام او نمی رسد. بدان که مهدی - که عیسی پشت سر او نماز می خواند - از فرزندان توست».

وقتی فاطمه علیهاالسلام این سخنان را می شنود، غم از دلش می رود، یاد فرزندش مهدی علیه السلام می افتد و یاد او شفابخش قلبش می شود.(3)

* * *

چند روز می گذرد، بیماری پیامبر سخت تر می شود، عدّه ای از مسلمانان برای دیدن او می آیند، علی علیه السلام کنار بستر پیامبر نشسته است، جبرئیل نازل می شود و از پیامبر می خواهد تا همه از آنجا بروند و فقط علی علیه السلامبماند.

ص: 22


1- . فلمّا کثر اللغط والاختلاف قال رسول اللّه : قوموا عنّی... : الأمالی للمفید ص 37 ، بحار الأنوار ج 22 ص 473 ، الطبقات الکبری ج 2 ص 244 ، أعیان الشیعة ج 1 ص 294.
2- . فلمّا أفاق ص قال بعضهم : ألا نأتیک بدواةٍ وکتف یا رسول اللّه ؟ فقال : أبعد الذی قلتم ؟ لا ، ولکنّی أوصیکم بأهل بیتی خیراً... : بحار الأنوار ج 22 ص 468 ، أعیان الشیعة ج 1 ص 293.
3- . دخلت علیه فاطمة الزهراء، فلمّا رأت ما به خنقتها العبرة حتّی فاضت دموعها علی خدّیها ، فلمّا أن رآها رسول اللّه قال : ما یبکیک یا بنیة ؟ قالت : وکیف لا أبکی وأنا أری ما بک من الضعف ، فمن لنا بعدک یا رسول اللّه ؟ قال لها : لکم اللّه ، فتوکّلی علیه... ثمّ علیّاً فزوّجتک إیّاه وجعله وصیّاً ، فهو أعظم الناس حقّاً علی المسلمین بعد أبیک ، وأقدمهم سلماً ، وأعزّهم خطراً ، وأجملهم خلقاً ، وأشدّهم فی اللّه وفیَّ غضباً ، وأشجعهم قلباً ، وأثبتهم وأربطهم جأشاً ، وأسخاها کفّاً . ففرحت بذلک الزهراء فرحاً شدیداً... : تفسیر فرات الکوفی ص 464 بحار الأنوار ج 22 ص 496.

جبرئیل با خود عهدنامه ای از آسمان آورده است. پیامبر می گوید: «علی جان! این عهدنامه را خدا برای من فرستاده است، آیا به من قول می دهی که به آن عمل کنی؟»، علی علیه السلام پاسخ می دهد: «آری. خدا مرا یاری خواهد کرد و من به آن عمل می کنم». پیامبر می گوید: «علی جان! در این عهدنامه آمده است که باید دوستان خدا را دوست بداری و با دشمنان خدا دشمن باشی، بر سختی ها و بلاها صبر کنی، علی جان! بعد از من، مردم جمع می شوند حقّ تو را غصب می کنند، به فاطمه ظلم و ستم می کنند، تو باید در مقابل همه اینها صبر کنی!». علی علیه السلام قول می دهد که در برابر همه این سختی ها و بلاها صبر کند.(1)

سپس علی علیه السلام عهدنامه را در دست می گیرد و به سجده می رود و با خدا راز و نیاز می کند.

حوادث سختی در پیش رو است، فتنه ها در پیش است، فقط صبر علی علیه السلام است که می تواند اسلام را حفظ کند. اگر در جنگ ها، شمشیر او باعث پیروزی اسلام شد، فردا اسلام با صبر او پایدار خواهد ماند.

پیامبر نگاهی به فاطمه و علی علیهماالسلام می کند و می گوید: «من شما را به خدا می سپارم در حالی که می دانم مردم برای ظلم به شما آماده می شوند».

این سخن بوی خداحافظی می دهد، گریه دیگر به فاطمه علیهاالسلامامان نمی دهد، پیامبر به او می گوید: «دخترم! آرام باش! به خدا قسم گریه تو، عرش خدا را به لرزه در می آورد و فرشتگان را به گریه می اندازد».(2)

اینجاست که فاطمه علیهاالسلام قدری آرام می گیرد، صدای پیامبر به گوش

ص: 23


1- . فقال جبرئیل: یا محمّد ، ربّک یقرئک السلام ویقول : هذا کتاب ما کنت عهدت إلیک ، وشرطت علیک... فدفعه إلیه وأمره بدفعه إلی أمیر المؤنین ، فقال له : اقرأه ، فقرأه حرفاً حرفاً ، فقال : یا علیّ ، هذا عهد ربّی تبارک وتعالی إلیَّ ، وشرطه علیَّ وأمانته... علی الصبر منک علی کظم الغیظ ، وعلی ذهاب حقّک ، وغصب خمسک ، وانتهاک حرمتک ، فقال : نعم یارسول اللّه ... یا محمّد ، عرّفه أنّه یُنتهک الحرمة... : الکافی ج 1 ص 281 ، بحار الأنوار ج 22 ص 479 ، تفسیر نور الثقلین ج 4 ص 378.
2- . یا بنیة ، اللّه خلیفتی علیکم ، وهو خیر خلیفة ، والذی بعثنی بالحقّ لقد بکی لبکائک عرش اللّه وما حوله من الملائکة والسماوات والأرضون وما فیهما... : بحار الأنوار ج 22 ص 491.

می رسد: «دخترم! وقتی من از دنیا بروم، تو زودتر از همه به من می پیوندی!». اینجاست که لبخند بر لبان فاطمه علیهاالسلاممی نشیند و او خوشنود می شود.(1)

بعد از آن، پیامبر دست فاطمه علیهاالسلام را می گیرد و در دست علی علیه السلامقرار می دهد و می گوید: «علی جان! فاطمه امانت خدا و امانت من است که آن را به تو می سپارم».(2)

اکنون پیامبر، حسن و حسین علیهماالسلامرا در آغوش می گیرد، آنان را می بوسد، فاطمه و علی علیهماالسلام هم کنار پیامبرند، پیامبر دستان خود را که از شدّت بیماری ناتوان شده اند به سختی سوی آسمان می گیرد و می گوید: «بار خدایا! من با دوستان اینان دوست هستم و با دشمنانشان دشمن می باشم».(3)

* * *

عصر روز بیست و هشتم ماه صفر است، سر پیامبر در آغوش علی علیه السلام است، صدایی از بیرون خانه به گوش می رسد، یکی چنین می گوید: «سلام بر شما ای خاندان رسالت! آیا اجازه هست داخل شوم؟».

این کیست که در این لحظه می خواهد به دیدار پیامبر بیاید؟ فاطمه علیهاالسلام از جا برمی خیزد، سمت در خانه می رود، مردی برای دیدار پیامبر آمده است، فاطمه علیهاالسلام به او می گوید: «خدا به تو خیر دهد که برای دیدار پیامبر آمده ای، امّا حال او خوب نیست». بعد از آن، فاطمه علیهاالسلام در را می بندد و به داخل می رود.(4)

بعد از لحظاتی، بار دیگر صدای همان مرد می آید که اجازه می خواهد، این

ص: 24


1- . فجاءت الروایة أنّه قیل لفاطمة : ما الذی أسرّ إلیکِ رسول اللّه فسری عنکِ به ما کنت علیه من الحزن والقلق بوفاته ؟ قالت : إنّه أخبرنی أنّنی أوّل أهل بیته لحوقاً به ، وأنّه لن تطول المدّة لی بعده حتّی أدرکه ، فسری ذلک عنّی : الإرشاد ج 1 ص 187 ، بحار الأنوار ج 22 ص 470.
2- . یا أبا الحسن ، هذه ودیعة اللّه وودیعة رسوله محمّد عندک ، فاحفظ اللّه واحفظنی فیها ، وإنّک لفاعله ، یا علیّ هذه واللّه سیّدة نساء أهل الجنّة من الأوّلین والآخرین ، هذه واللّه مریم الکبری... : بحار الأنوار ج 22 ص 484.
3- . إنّی لهم ولمن شایعهم سلم ، وزعیم بأنّهم یدخلون الجنّة ، وعدوٌّ وحرب لمن عاداهم وظلمهم وتقدّمهم أو تأخّر عنهم وعن شیعتهم ، زعیم بأنّهم یدخلون النار ، ثمّ واللّه یا فاطمة لا أرضی حتّی ترضی ، ثمّ لا واللّه لا أرضی حتّی ترضی ، ثمّ لا واللّه لا أرضی حتّی ترضی... : بحار الأنوار ج 22 ص 485.
4- . فوقف بالباب شبه أعرابی ، ثمّ قال : السلام علیکم یا أهل بیت النبوّة ومعدن الرسالة ومختلف الملائکة ، أدخل ؟ فقالت عائشة لفاطمة : أجیبی الرجل ، فقالت فاطمة : آجرک اللّه فی ممشاک یا عبد اللّه ، إنّ رسول اللّه مشغول بنفسه... : مجمع الزوائد ج 9 ص 29 ، المعجم الکبیر ج 3 ص 62.

بار نیز فاطمه علیهاالسلاممی رود و همان جواب را به او می دهد. مدّتی می گذرد، برای بار سوم صدای آن مرد به گوش می رسد، پیامبر صدای او را می شنود، او را می شناسد و می گوید: «دخترم! این صدای عزرائیل است، او برای ورود به هیچ خانه ای اجازه نمی گیرد، ولی در اینجا سه بار اجازه گرفته است».

آنگاه پیامبر با صدای بلند می گوید: «داخل شو!».(1) عزرائیل وارد خانه می شود، به همه سلام می کند، سپس جبرئیل و هفتاد هزار فرشته حاضر می شوند. فرشتگان به پیامبر می گویند: «همه درهای آسمان باز شده است و تمامی فرشتگان به صف ایستاده اند و آماده اند تا از تو استقبال نمایند».(2) جبرئیل رو به پیامبر می کند و می گوید: «ای رسول خدا! آیا می خواهید در این دنیا بمانید؟». پیامبر جواب می دهد: «نه، من وظیفه پیامبری خود را به اتمام رساندم، اکنون می خواهم به اوج آسمانها، به سوی بهشت بروم».(3)

آری، پیامبر دیدار خدا را انتخاب می کند و آماده پرواز به اوج آسمان ها می شود تا از این قفس دنیا آزاد شود.

جبرئیل به پیامبر می گوید: «خداوند مشتاق دیدار توست»، لحظه وصال نزدیک است، همان لحظه ای که پیامبر سال های سال در انتظارش بود.

فاطمه علیهاالسلام رو به پیامبر می کند و می گوید: «پدر جان! من بعد از امروز، شما را کجا ببینم؟». پیامبر جواب می دهد: «می توانی مرا در مقام شفاعت بیابی، آن روزی که از برای امّت خود شفاعت می کنم».(4)

پیامبر برای آخرین بار به عزیزان خود نگاه می کند، این نگاه خداحافظی

ص: 25


1- . فسمع رسول اللّه صوت ملک الموت فقال : یا فاطمة مَن بالباب ؟ فقالت یارسول اللّه ، إنّ رجلاً بالباب یستأذن فی الدخول فأجبناه مرّة بعد أُخری... فقال لها النبیّ صلّی اللّه علیه وسلّم : یا فاطمة ، أتدرین مَن بالباب ؟ هذا هادم اللذّات... هذا ملک الموت... ادخل یرحمک اللّه یا ملک الموت... : نفس المصدرین السابقین.
2- . هبط جبرئیل وملک الموت ومعهما ملک یقال له إسماعیل ، فی الهواء علی سبعین ألف ملک ، فسبقهم جبرئیل فقال : یا أحمد ، إنّ اللّه عزّ وجلّ أرسلنی إلیک إکراماً لک وتفضیلاً لک وخاصّةً ، یسألک عمّا هو أعلم به منک... : الأمالی للصدوق ص 349 ، الطبقات الکبری ج 2 ص 259 ، إمتاع الأسماع ج 14 ص 507.
3- . نزل جبرئیل فقال له : یا رسول اللّه ، هل لک فی الرجوع إلی الدنیا ؟ فقال : لا ، قد بلّغت رسالات ربّی ، فأعادها علیه ، فقال : لا ، بل الرفیق الأعلی... : کتاب من لا یحضره الفقیه ج 4 ص 163 ، الأمالی للمفید ص 53 ، بحار الأنوار ج 22 ص 475.
4- . قالت فاطمة للنبیّ وهو فی سکرات الموت : یا أبة ، أنا لا أصبر عنک ساعة من الدنیا ، فأین المیعاد غداً ؟ قال : أما إنّکِ أوّل أهلی لحوقاً بی... ترینی فی مقام الشفاعة ، وأنا أشفع لأُمّتی... : کشف الغمّة ج 2 ص 119 ، بحار الأنوار ج 22 ص 535.

است، پس از آن چنین می گوید: «علی جان! سر مرا در آغوش بگیر که امرِ خدا آمد». پیامبر در حالی که سرش در آغوش علی علیه السلام است روحش به سوی آسمان ها پر می کشد.(1)

بوی خوشی تمام فضا را پرمی کند، پیامبر چشمان خود را برای همیشه می بندد، از امروز روزگارِ غم و اندوه فاطمه علیهاالسلام آغاز می شود، منافقان همگی شاد شده اند...(2)

ص: 26


1- . فلمّا قرب خروج نفسه قال له : ضع یا علیّ رأسی فی حجرک ، فقد جاء أمر اللّه تعالی... : بحار الأنوار ج 22 ص 470.
2- . جعل علیّ یقول : بأبی أنت وأُمّی ، طبت حیّاً ومیّتاً ! قال : وسطعت ریح طیّبة لم یجدوا مثلها قطّ... : مجمع الزوائد ج 9 ص 36 ، کنز العمّال ج 7 ص 255 ، الطبقات الکبری ج 2 ص 280 ، إمتاع الأسماع ج 14 ص 571 ، سبیل الهدی والرشاد ج 12 ص 322، وصاحت فاطمةس وصاح المسلمون ، ویضعون التراب علی رؤسهم :إعلام الوری ج 1 ص 269 ، بحار الأنوار ج 22 ص 528.

3

خبر در شهر می پیچد، فضای غم همه جا را فرا می گیرد، صدای گریه از خانه پیامبر به گوش می رسد، مؤنان می فهمند که چه نعمت بزرگی را از دست داده اند، تحمّل این مصیبت جانکاه برای آنان سخت است.

خبر می رسد که مردم در مسجد جمع شده اند، گروهی از آنها اشک می ریزند، خیلی ها بر این باورند که علی علیه السلامجانشین پیامبر است، آنان روز غدیر را به یاد دارند، منتظرند تا علی علیه السلام اداره امور را بر عهده بگیرد.

پیامبر به علی علیه السلاموصیت کرد که او پیکرش را غسل و کفن کند، او انجام وصیت پیامبر را بر هر کار دیگری مقدّم می دارد، او پیکر پیامبر را غسل و کفن می کند، فرشتگان آسمانی او را یاری می کنند.(1)

این سنّت الهی است، مردم باید امتحان شوند، خیلی ها ادّعا می کنند که اهل ایمان هستند، ولی امروز امتحان خواهند شد، فلسفه زندگی این دنیا

ص: 27


1- . یابن أبی طالب، إذا رأیت روحی قد فارقت جسدی فاغسلنی ، وأنقِ غُسلی وکفّنی...: الأمالی للصدوق ص 732 ، روضة الواعظین ص 72 ، بحار الأنوار ج 22 ص 507.

هم همین امتحان ها است، علی علیه السلامکه شیفته حکومت نیست و به خاطر رسیدن به حکومت، پیکر پیامبر را رها نمی کند و همان گونه رفتار می کند که حکمت خدا آن را می طلبد.

خط نفاق بسیار پریشان است، زیرا در این لحظه حسّاس، ابوبکر در مدینه نیست، وجود او در این شرایط برای اهداف خط نفاق لازم است، ولی او به بیرون شهر رفته است، (ظاهراً او برای هماهنگی با طرفدارانش به خارج شهر رفته است)، عُمر پیکی را به دنبال او می فرسد تا زودتر برگردد. عُمَر می خواهد مقداری وقت به دست بیاورد و ابوبکر را در ذهن مردم، شخص مهمی جلوه دهد.

اینجاست که عُمَر به خانه خود می رود و شمشیرش را در دست می گیرد و به مسجد می آید و فریاد برمی آورد: «به خدا قسم هر کس بگوید پیامبر مرده است، گردنش را می زنم. پیامبر نمرده است، همانگونه که موسی چهل شب از میان قومش رفت و سپس بازگشت، پیامبر ما هم برمی گردد».(1)

مردم با شنیدن این سخن دچار حیرت و سرگردانی سختی می شوند، هر کسی، چیزی می گوید، هدف عُمر این بود تا زمان را به دست آورد، او شمشیر خود را بالای سرش می چرخاند و فریاد می زند.

من با خود فکر می کنم: این مردم چرا حجّت خدا را از یاد برده اند؟ چرا به امام زمان خویش توجّهی ندارند، اگر سیاست بازان آنان را دچار حیرت کرده اند، چرا نزد علی علیه السلام نمی آیند و از او سوال نمی کنند؟ لحظاتی می گذرد، خبردار می شوم که ابوبکر از راه می رسد، او مستقیم کنار

ص: 28


1- . و الله لا أسمع احدا یقول : مات رسول الله الا قتلته انّ الرسول لم یمت و انّما غاب عنّا کما غاب موسی عن قومه اربعین لیلة و الله لیرجعنّ رسول الله إلی قومه: شرح نهج البلاغة لان ابی الحدید ج 12 ص ص 200.

پیکر پیامبر می آید، نگاهی به چهره پیامبر می کند و می گوید: «واویلا! واویلا!». او با این سخن به عمر می فهماند که دیگر وقت آن است که او مرگ پیامبر را قبول کند! وقتی عُمَر این سخن را می شنود، شمشیرش را روی زمین می اندازد و می گوید: «پیامبر از دنیا رفته است». با سخن او، همه شک و تردیدها بر طرف می شود و بار دیگر صدای گریه ها بلند می شود.(1)

این نیرنگ خط نفاق بود، آنان می خواستند ابوبکر به عنوان یک «منجی» مطرح شود، این سیاست آنان بود تا مردم به ابوبکر توجّه کنند و امام زمان خود را از یاد ببرند، غفلت از حجّت خدا، اوّلین سیاست خط نفاق است.

خط نفاق می داند که تا زمانی که پیکر پیامبر دفن نشده است، علی علیه السلاماز کنار پیکر او جدا نمی شود، برای همین آنها تلاش می کنند هر طور شده است دفن پیامبر به طول بکشد، پس آنها بحثی را در میان مردم مطرح می کنند که پیامبر را در کجا دفن کنیم؟ در قبرستان بقیع، در مسجد، در خانه خودش؟ هر کسی چیزی می گوید، این باعث اختلاف می شود و این به نفع خط نفاق است، زیرا به آنان زمان می دهد تا نقشه های خود را عملی کنند. تا مردم بر سر این موضوع به توافق برسند، وقت زیادی می طلبد.

* * *

آیا علی علیه السلام پیامبر را به مسجد می برد تا مردم به صورت دسته جمعی بر او نماز بخوانند؟ علی علیه السلام می داند که خط نفاق می خواهد از این موقعیت،

ص: 29


1- . فقام عُمَر یقول: واللّه ما مات رسول اللّه : صحیح البخاری ج 4 ص 194، اقبل ابوبکر علی فرسه من مسکنه بالسنح حتی نزل فدخل المسجد...: صحیح البخاری ج 2 ص 70، فجاء أبو بکر فکشف عن وجه رسول اللّه ... جلس عُمَر فحمد اللّه أبو بکر وأثنی علیه ، وقال : ألا من کان یعبد محمدا فإن محمدا قد مات ، ومن کان یعبد الله فإن الله عز وجل حی لا یموت: بحار الأنوار ج 30 ص 590، مسند أحمد ج 6 ص 220، صحیح البخاری ج 2 ص 70، سنن ابن ماجة ج 1 ص 520، فتح الباری ج 8 ص 110.

استفاده سیاسی کند، زیرا اگر پیکر پیامبر به مسجد برده شود، اجتماع بزرگی شکل می گیرد و خط نفاق، ابوبکر را به عنوان امام جماعت جلو قرار می دهد تا بر پیامبر نماز بخواند.

علی علیه السلام می خواهد مانع این نقشه خط نفاق شود، برای همین او مانع می شود که پیکر پیامبر از همان اتاقی که در آنجا از دنیا رفت، بیرون برده شود. علی علیه السلامخودش با خانواده اش بر پیکر پیامبر نماز می خواند، سپس مردم ده نفر، ده نفر وارد خانه پیامبر می شوند و بر پیکر او نماز می خوانند.

* * *

شب فرا می رسد جلسه ای مهم تشکیل می شود، بزرگان مهاجران دور هم جمع می شوند و برای غصب حق علی علیه السلامبرنامه ریزی می کنند.(1)

مردم مدینه را «انصار» می گویند، چون وقتی پیامبر به مدینه هجرت کرد، آنان پیامبر را یاری کردند. به کسانی که از مکّه به مدینه هجرت کرده اند، «مهاجران» می گویند. شهر مدینه از این دو گروه بزرگ تشکیل شده است.

رهبران خط نفاق بیشتر از مهاجران هستند، آنان می خواهند حکومت را از آنِ خود کنند، ولی آنان چگونه خواهند توانست انصار را راضی کنند؟ مهاجران در میان انصار، نفوذی دارند و با آنان هماهنگی های لازم را انجام داده ند و به آنان وعده هایی داده اند.

به انصار خبر می رسد که مهاجران جلسه تشکیل داده اند و می خواهند حق علی علیه السلام را غصب کنند، خیلی از انصار به اهل بیت علیهم السلام علاقه زیادی داشتند، و با حکومت علی علیه السلام مشکلی نداشتند، ولی آنان حاضر نبودند حکومت

ص: 30


1- . واجتمع المهاجرون یتشاورن فقالوا: انطلق بنا إلی إخواننا من الأنصار: الشمائل المحمّدیة للترمذی ص 206.

افرادی همچون ابوبکر و عُمَر را بپذیرند، برای همین بود که آنان پیش دستی کردند و تصمیم گرفتند فردا صبح در سقیفه جمع بشوند. سقیفه سایبانی در کنار مدینه بود، باغی بزرگ که گروهی از انصار، مالک آن بودند.

من در اینجا فکر می کنم، انصار پیامبر را یاری کردند، در جنگ ها با تمام وجود خود از پیامبر دفاع کردند، ولی افسوس که گروه زیادی از آنان راه را گم کردند و از ولایت علی علیه السلام دفاع نکردند و این کار آنان باعث شد همه کارهای خوب آنان از بین برود. شرط قبولی اعمال، ولایت حجّت خداست.

عده زیادی از انصار (با آن گذشته پر افتخار) در این امتحان بزرگ، مردود شدند!

* * *

پیامبر برای این مردم زحمت بسیاری کشید، امّا آنان در سراشیبی سقوط قرار گرفته اند، آتش فتنه آنان را تهدید می کند، آیا آنان از خواب غفلت بیدار خواهند شد؟ با طلوع خورشید، انصار در سقیفه جمع می شوند تا به خیال خود نگذارند مهاجرانی همچون ابوبکر و عُمَر به حکومت برسند، امّا راهی که آنان می روند به خطاست، آنان باید به حجّت خدا پناه ببرند، افسوس که غفلت آنان را فرا گرفت و با این کار خود، بهانه خوبی به دست خط نفاق دادند، آنان می خواستند خط نفاق را شکست بدهند ولی نمی دانستند با این کار خود، خدمت بزرگی به خط نفاق می کنند.

انصار در سقیفه جمع می شوند تا با «سَعد» که بزرگ آنان است، بیعت

ص: 31

کنند، سعد برای آنان چنین سخن می گوید: «ای انصار! شما پیامبر را یاری کردید و اگر یاری شما نبود، اسلام به این شکوه و عظمت نمی رسید ، اکنون که پیامبر از دنیا رفته است، حکومت و خلافت، حقّ شما می باشد ».(1) مردم گردِ سعد می چرخند و شعار می دهند و می گویند: «ای سعد ! تو مایه امید ما هستی!» .(2)

این خبر به ابوبکر و عُمَر می رسد، آنان با سرعت خود را به سقیفه می رسانند، وقتی آنان این همه جمعیّت را در آنجا می بینند، تصمیم می گیرند تا آن مردم را فریب بدهند، پس ابوبکر چنین می گوید: «ای مردم مدینه ! شما بودید که دین خدا را یاری کردید ، ما هیچ کس را به اندازه شما دوست نداریم ، شما برادران ما هستید . ما اوّلین کسانی بودیم که به پیامبر ایمان آوردیم . ما از نزدیکان پیامبر هستیم . بیایید خلافت ما را قبول کنید ، ما قول می دهیم که هیچ کاری را بدون مشورت شما انجام ندهیم ».(3)

مردم مدینه دچار غفلتی بزرگ می شوند، مگر پیامبر در روز عید غدیر، علی علیه السلام را به عنوان خلیفه و جانشین خود معرفی نکرد؟ چرا آنان فریب سخنان ابوبکر را می خورند، اگر قرار است که ملاک حکومت، خویشاوندی پیامبر باشد، علی علیه السلام که به پیامبر از همه کس نزدیک تر است؟ چرا این مردم قدری فکر نمی کنند؟ عُمر از جا برمی خیزد و چنین می گوید: «ای مردم! بیایید با کسی که از همه ما پیرتر است بیعت کنیم ».(4)

عُمر می خواهد سنّت های جاهلی را زنده کند، آیا سنّ زیاد ، می تواند ملاک

ص: 32


1- . یا معشر الأنصار ، لکم سابقة فی الدین ، وفضیلة فی الإسلام لیست لقبیلة من العرب ؛ إنّ محمّدا لبث بضع عشرة سنةً...: تاریخ الطبری ج 3 ص 218 ، الکامل فی التاریخ ج 2 ص 12 و 13 ، الإمامة والسیاسة ج 1 ص 21.
2- . اجتمعوا فی سقیفة بنی ساعدة ، معهم سعد بن عُبَادة یدورون حوله ویقولون: یا سعد ، أنت المرجّی ، نجلک المرجّی...: السقیفة وفدک ص 58 ، شرح نهج البلاغة ج 6 ص 6 ، بحار الأنوار ج 28 ص 256 ، شرح أُصول الکافی ج 12 ص 416.
3- . وأنتم یا معشر الأنصار ! من لا ینکر فضلکم فی الدین ، ولا سابقتهم العظیمة فی الإسلام ، رضیکم اللّه أنصارا لدینه ورسوله ...: تاریخ الطبری ج 3 ص 218 ، الکامل فی التاریخ ج 2 ص 12 و 13، الإمامة والسیاسة ج 1 ص 21، وراجع: صحیح البخاری ج 3 ص 1341 ح 3467 ، الطبقات الکبری ج 2 ص 269 ؛ تاریخ ابن خلدون ج 2 ص 64 ؛ عمدة القاری ج 24 ص 8 ، کنز العمّال ج 5 ص 646.
4- . فقلت والجمع یسمعون: ألا أکبرنا سنّاً وأکثرنا لیناً: بحار الأنوار ج 30 ص 291 .

انتخاب خلیفه باشد ؟ بعد از این سخن، عُمَر دست ابوبکر را می گیرد و با او بیعت می کند و سپس می گوید: «ای مردم ! با ابوبکر بیعت کنید» .(1)

معاذ قبلاً با گروهی از انصار سخن گفته است و به آنان وعده هایی داده است و آنان را فریفته است، این گروه با ابوبکر بیعت می کنند، سعد فریاد برمی آورد که با ابوبکر بیعت نکنید، عدّه ای به سوی او هجوم می آورند و او را زیر دست و پا قرار می دهند. به خیلی ها وعده های دنیایی داده می شود، هر قبیله دوست دارد از حکومت سهمی هم به او برسد، برای همین با قبیله دیگر (در زودتر بیعت کردن با ابوبکر) رقابت می کند، غوغایی بر پا می شود، آتش فتنه همه جا را فرا می گیرد، این مردم نمی دانند که چه بنایی را می سازند، آنان با این کار خود، مظلومیّت اهل بیت علیهم السلام را رقم زدند.

* * *

این مردم چگونه باختند و چه ضرر بزرگی کردند! سعادت دنیا و آخرت خود را دادند و خلافت ابوبکر را خریدند! این چه فتنه ای بود که آنان در آن گرفتار شدند.

چگونه شد که سن بیشتر، ملاک خلافت شد؟ وقتی پیامبر دعوت به یکتاپرستی را آغاز کرد، ابوبکر نزدیک 40 سال داشت. قبل از آن، ابوبکر سال ها از ایمان بی بهره بود، چگونه سال های بت پرستی، آن قدر ارزش پیدا می کند که به خاطر آن، یک نفر بتواند خلیفه گردد؟ اشکال این است که این مردم، حقیقت علی علیه السلام را نشناختند، هر چند پیامبر بارها برای آنان در این باره سخن گفت، ولی آنان این سخنان را باور

ص: 33


1- . فکثر اللّغط وارتفعت الأصوات ، حتّی فرقتُ من الاختلاف ، فقلت : ابسط یدک یا أبا بکر ، فبسط یده فبایعته...: صحیح البخاری ج 6 ص 2505 ، مسند أحمد ج 1 ص123 ، صحیح ابن حبّان ج 2 ص 148 و ص 155 ، تاریخ الطبری ج 3 ص 205 ، السیرة النبویّة لابن هشام ج 4 ص 308 ، تاریخ دمشق ج 30 ص 281 و ص 284 ، الکامل فی التاریخ ج 2 ص 11 ، شرح نهج البلاغة ج 2 ص 23 ، أنساب الأشراف ج 2 ص 265 ، السیرة النبویّة لابن کثیر ج 4 ص 487 .

نکردند، خیال کردند ولایت علی علیه السلام، چیزی شبیه به حکومت دیگران است.

مردم علی علیه السلام را همانند دیگران می دانستند با این تفاوت که پیامبر او را جانشین خود قرار داد، برای همین بود که وقتی قرار شد ابوبکر، خلیفه بشود، آنان به راحتی این مطلب را قبول کردند.

آری، مهم ترین سیاست خط نفاق این بود که حجّت خدا را همانند دیگران معرفی نمودند، وقتی جامعه ای چنین تفکری داشته باشد، دیگر فریب دادنش، کار بسیار آسانی است.

در این فتنه چه کسانی نجات پیدا کردند؟ مقداد، سلمان، ابوذر.

رمز نجات آنان چه بود؟ آنان به مقام نورانی علی علیه السلام معرفت پیدا کرده بودند، آنان خاندان پیامبر را به گونه ای دیگر می شناختند و همین باعث شد که در آن فتنه، منحرف نشوند.

* * *

سقیفه آغاز دشمنی با ولایت علی علیه السلام است. بعضی ها ولایت را به معنای حکومت چند روزه دنیا گرفتند و در دام فتنه افتادند، ولایت یعنی این که مقام نورانیّت امام را باور داشته باشی.

امّا خلاصه مقام نورانیّت این است: خدا بود و هیچ مخلوقی نبود، خدا اراده کرد تا مخلوقات را بیافریند، قبل از همه چیز، نور پیامبر و علی و فاطمه علیهم السلام را آفرید، هزار دوران، آنان، خدا را عبادت می کردند، پس از آن خدا، عرش و آسمان ها و زمین را آفرید، خدا این نورهای مقدّس را بر آفرینش جهان، گواه گرفت. سپس آدم را آفرید.(1)

ص: 34


1- . عن محمَّد بن سنان قال: کنت عند أبی جعفر الثَّانیع فأجریت اختلاف الشِّیعة فقال: یا محمَّد إنَّ اللَّه تبارک و تعالی لم یزل متفرِّدا بوحدانیَّته ثمَّ خلق محمَّدا و علیّا و فاطمة فمکثوا ألف دهر ثمَّ خلق جمیع الأشیاء فأشهدهم خلقها و أجری طاعتهم علیها و فوَّض أمورها إلیهم فهم یحلُّون ما یشاءون و یحرِّمون ما یشاءون و لن یشاءوا إلَّا أن یشاء اللَّه تبارک و تعالی ثمَّ قال: یا محمَّد هذه الدِّیانة الَّتی من تقدَّمها مرق و من تخلَّف عنها محق و من لزمها لحق خذها إلیک یا محمَّد: الکافی ج 1 ص 439، بحار الانوار ج 15 ص 19.

این سخنان، گوشه ای از مقام نورانیّت است، مقداد و سلمان و ابوذر اهل بیت علیهم السلام را این گونه می شناختند و برای همین از فتنه نجات پیدا کردند.

آنان امروز کنار امام زمانشان همچون کوه استوار ایستاده اند، ولی بقیّه مردم در سرگردانی اند.

آری، علی علیه السلام، امام زمان این مردم و حجّت خدا در روی زمین است، اگر یک لحظه حجّت خدا در روی زمین نباشد، زمین و زمان به هم می ریزد، کسی که امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیّت از دنیا رفته است، این مردم هر چند نماز بخوانند و روزه بگیرند، امّا وقتی امام زمان خویش را نشناسند و با ابوبکر که دشمن اوست، بیعت کنند، در جاهلیّت به سر می برند.

ایمان هیچ کس کامل نمی شود مگر زمانی که به مقام امام زمانش معرفت پیدا کند، هر کس که خدا قلبش را برای ایمان امتحان کرده باشد، به این معرفت دست پیدا می کند. مقام اهل بیت علیهم السلام بالاتر از آن است که عقل ها به آن آگاهی پیدا کند.

در سوره حمد از «راه مستقیم» سخن به میان آمده است، راه مستقیم همان راه اهل بیت علیهم السلاماست.(1)

کسانی که علی علیه السلام را فقط به عنوان «انسانی نیکوکار» می شناختند، دچار فتنه شدند، ولی کسانی که به مقام امام زمان خود معرفت داشتند، نجات پیدا کردند.

ص: 35


1- . ونحن الصراط المستقیم، ونحن عیبة علمه، ونحن تراجمة وحیه، ونحن أرکان توحیده: معانی الأخبار ص 35، بحار الأنوار ج 24 ص 12؛ صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ، یعنی محمّداً وذرّیّته: معانی الأخبار ص 36، بحار الأنوار ج 24 ص 13 (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ)، یعنی أمیر المؤنین: تفسیر العیّاشی ج 1 ص 24، بحار الأنوار ج 82 ص 23 وج 89 ص 240.

4

بسیاری از مردم در سقیفه اند، علی علیه السلام و گروه اندکی در کنار پیکر پیامبر حاضر هستند، اکنون ابوسفیان نزد علی علیه السلاممی آید و چنین می گوید: «ای علی ! مردم در سقیفه با ابوبکر بیعت کرده اند ، همه ما آماده هستیم تا تو را در راه جنگ با آنها یاری کنیم».(1)

چرا ابوسفیان به این فکر افتاده است؟ تاریخ هنوز به یاد دارد که او چقدر با پیامبر دشمنی کرد، او برای نابودی اسلام، جنگ بدر و اُحد را به راه انداخت.

هدف ابوسفیان این است که از این فتنه بزرگ برای منافع خودش، بهره بگیرد، او به سخنش ادامه می دهد: «ای علی ! دستت را بده تا با تو بیعت کنم» .(2)

اینجاست که علی علیه السلام به او می گوید: «ای ابوسفیان ! تو از این سخنان خود قصدی جز مکر و حیله نداری» . با این سخن، ابوسفیان ناامید می شود و از

ص: 36


1- . إنّ أبا سفیان جاء إلی علیّ فقال : یا علیّ، بایعوا رجلاً أذلّ قریش قبیلةً، واللّه لئن شئت لنصدّ عنها أقطارها...: کنز العمّال ج 5 ص 654 ؛ وراجع تاریخ الطبری ج 2 ص 450.
2- . قال : أ رضیتم یا بنی عبد مناف أن یلی هذا الأمر علیکم غیرکم ؟ وقال لعلیّ بن أبی طالب : امدد یدک أُبایعک ، وعلیٌّ معه قصیٌّ ...: الإمامة والسیاسة ج 1 ص 30، وراجع الاحتجاج ج 1 ص 207 ح 38 .

آنجا دور می شود.(1)

لحظاتی می گذرد، علی علیه السلام پیکر پیامبر را در همان خانه ای که از دنیا رفته بود، به خاک می سپارد، (بعدها این خانه جزئی از مسجد می شود)، عده کمی در دفن پیامبر حضور دارند، بعد از آن، علی علیه السلامبه خانه خودش بازمی گردد.(2)

علی علیه السلام دلباخته حکومت نیست، او تسلیم امر خداست، روزگار امتحان مردمی است که ادّعای ایمان دارند و اکنون حجّت خدا را تنها گذاشته اند و وقتی بوی دنیا را در جای دیگر احساس کرده اند، به آن سو رفته اند.

این سخن از فاطمه علیهاالسلام است: «امام همچون کعبه است که مردم باید به سویش بروند، نه آنکه او به سوی مردم برود».(3)

از بیرون خانه سر و صدا به گوش می رسد، مردان قبیله «أسلم» خود را به مدینه رسانده اند، آنان آمده اند تا ابوبکر را یاری کنند، از ماه ها قبل برای آمدن آنان برنامه ریزی شده است، تعداد آنان خیلی زیاد است، کوچه ها را پر می کنند، خط نفاق قبلاً با این قبیله هماهنگ کرده بودند، آنان درست سر موقع خود را به مدینه رساندند، خط نفاق با دیدن آنان بسیار خوشحال است و یقین می کند که دیگر پیروز شده اند.(4)

وقت آن است که ابوبکر را به سوی مسجد ببرند، سقیفه یک سایبانی بیشتر نبود، خط نفاق نیاز دارد که این بیعت را بیعت با خدا معرفی کند، برای همین باید بیعت با ابوبکر در مسجد که خانه خداست، انجام گیرد.

همه مردم از سقیفه حرکت می کنند، چه شوری بر پا می شود! مردم

ص: 37


1- . ارجع یا أبا سفیان ، فواللّه ما ترید اللّه بما تقول، وما زلت تکید الإسلام وأهله...: بحار الأنوار ج 22 ص 520.
2- . إنّ أبا بکر وعُمَر لم یشهدا دفن النبیّ، وکانا فی الأنصار، فدُفن قبل أن یرجعا...: المصنّف لابن أبی شیبة ج 8 ص 52 ، کنز العمّال ج 5 ص 652.
3- . مثل الأمام مثل الکعبة اذ توتی ولاتایی: بحار الانوار ج 36 ص 353.
4- . واقبلت أسلم بجماعتها حتّی تضایفت بهم السکک فبایعوه فکان عُمَر یقول: ما هو إلا أن رایت أسلم فایقنت بالنصر: تاریخ الطبری ج 2 ص 458 ، بحار الأنوار ج 28 ص 335.

خلیفه ای را که انتخاب کرده اند همراهی می کنند، در مسیر راه به کسانی می رسند که تاکنون بیعت نکرده اند، آنان را مجبور می کنند با ابوبکر بیعت کنند.(1)

ابوبکر وارد مسجد می شود و در کنار منبر می نشیند، عُمَر نگاه می کند، می بیند ابوسفیان با عدّه ای از بنی اُمیّه در گوشه ای نشسته اند، آنها هنوز با ابوبکر بیعت نکرده اند، عُمَر با خود فکر می کند، او امروز نیاز به بیعت ابوسفیان دارد، اگر ابوسفیان بیعت کند، همه بنی امیّه نیز بیعت خواهند کرد.

لحظاتی می گذرد، عُمَر یکی از یارانش را صدا می زند و از او می خواهد تا این سخن را به ابوسفیان بگوید: «ای ابوسفیان! بیا بیعت کن ما فرزندت را در این حکومت شریک می کنیم!» .(2)

وقتی ابوسفیان این سخن را می شنود، لبخند می زند و می گوید: «ابوبکر خلیفه خوبی است! او حقّ ما را ادا کرد»، بعد از او، همه بنی امیّه نزد ابوبکر می روند و با او بیعت می کنند.(3)

ابوسفیان را نمی توانند شریک حکومت کنند، زیرا این کار به صلاح نیست، او در جنگ بدر و احد، فرمانده سپاه کفر بوده است، نمی شود حکومت قسمتی از کشور اسلامی را به او داد، امّا پسرش گزینه خوبی است، این وعده ای است که به ابوسفیان می دهند و او را این گونه راضی می کنند.

* * *

قبل از این که پیامبر از دنیا برود، پول زیادی از «بحرین» به بیت المال رسید، این پول در بیت المال قرار داشت، ابوبکر که اکنون خود را خلیفه

ص: 38


1- . فإذا بقومٍ قد أقبلوا وهم یعترضون کلّ من رأوه فیقدّمونه یبایع ، شاء ذلک أم أبی : الهجوم علی بیت فاطمة ص 82 نقلاً من مثالب النواصب ص 130.
2- . لمّا استُخلف أبو بکر قال أبو سفیان : ما لنا ولأبی فصیل، إنّما هی بنو عبد مناف. قال: فقیل له: إنّه قد ولّی ابنَک قال وصلته رحم: تاریخ الطبری ج 2 ص 449 ، أعیان الشیعة ج 1 ص 430 .
3- . فقام عثمان ومن معه ، وقام سعد وعبد الرحمن ومن معهما فبایعوا أبا بکر ...: السقیفة وفدک ص 62، الإمامة والسیاسة ج 1 ص 18 ، الاحتجاج ج 1 ص 94.

می دانست دستور داد تا آن پول را در میان زنان مدینه تقسیم کنند و این گونه آنان را به حکومت علاقه مند سازند.

زنان وقتی چشمشان به این پول ها خورد، عهد و پیمان خود را فراموش کردند و دین خود را به دنیا فروختند. ابوبکر به خوبی می دانست که پایه های حکومت خود را چگونه محکم سازد، او زنان جامعه را با پول خرید، زیرا وقتی زنان به حکومتی علاقمند شدند، می توانند کاری کنند که شوهران و پسرانشان با آن حکومت، دشمنی نکنند.

یکی از زنان به درِ خانه آمد، دید که پول زیادی را برای او آورده اند، او فریاد برآورد: «آیا می خواهید دین مرا با پول بخرید ؟ هرگز! هرگز نخواهید توانست مرا از دینم جدا کنید ، من این پول های شما را قبول نمی کنم ». او زنی از طایفه بنی عَدیّ بود و حاضر نشد برای پول و مال دنیا ، دست از ولایت امام زمانش بردارد و ولایت غیر او را بپذیرد.(1)

* * *

انتخاب خلیفه پیامبر که به دست مردم نیست، این خداست که حجّت خودش را انتخاب می کند، رجوع به رأی گیری برای انتخاب خلیفه، خطا و غلط است، بر فرض قبول کنیم که مردم می توانند خلیفه را انتخاب کنند، باز می بینیم که رأی گیری در کار نیست، بلکه فقط زور است و زور! عده ای در سقیفه جمع شدند و خودشان خلیفه را انتخاب کردند و بعد با زور حکومت خود را محکم ساختند.

اکنون ابوبکر نیاز دارد که حکومت خود را به «خدا» وصل کند، این باور را

ص: 39


1- . قسم قسمه أبو بکر للنساء، فقالت: أتراشونی عن دینی ؟... واللّه لا آخذ منه شیئاً أبداً...: کنز العمّال ج 5 ص 606 ، الطبقات الکبری ج 3 ص 182 ، تاریخ دمشق ج 30 ص 276.

در مردم ایجاد کند که حکومت و خلافت او از طرف خداست، این گونه است که این حکومت می تواند دوام بیاورد.

حزب نفاق می داند که اگر بخواهد بر این مردم حکومت کند باید از دین خدا مایه بگذارد و این حکومت را حکومتی اسلامی معرّفی کند. آنان می دانند هر حکومتی، دشمنانی دارد، حکومتی موفّق است که دشمنان خود را دشمنان خدا معرفی کند، دیر یا زود عدّه ای یا به خاطر دین یا به خاطر دنیای خود با این حکومت دشمنی خواهند کرد، بهترین حربه برای زمین زدن آن دشمنان این است که آنان دشمن خدا معرفی شوند.

خط نفاق این نکته را به خوبی می دانند و برای آن برنامه ریزی کرده اند، امروز روز اوّل حکومت آنان است، به مردم خبر داده اند تا به مسجد بیایند، تبلیغات فراوان می کنند، طرفداران آنان، غوغایی بر پا می کنند، شوری در میان مردم می افکنند.

بعد از مدّتی، مسجد پر از جمعیّت می شود، دیگر وقت آن است که ابوبکر به مسجد بیاید، وقتی او وارد مسجد می شود، همه از جا برمی خیزند، ابوبکر مستقیم به سمت منبر پیامبر می رود و بالای منبر می نشیند. دستی به ریش خود می کشد، همه منتظرند تا ابوبکر سخنی بگوید، امّا او سکوت می کند، زیرا او منتظر یک نفر است، قبلاً هماهنگ شده است که در این لحظه باید یک نفر از در مسجد وارد شود، لحظاتی می گذرد، مسجد سراسر سکوت است، ناگهان مردی وارد مسجد می شود و به جلو منبر می آید و فریاد برمی آورد: «سلام و درود بر تو ای خلیفه خدا!».

ص: 40

همه این سخن را می شنوند، آنان به یاد آیه ای از قرآن می افتند، آنجا که خدا به فرشتگان می گوید: «من می خواهم در روی زمین خلیفه ای قرار بدهم!». حزب نفاق می خواهد ابوبکر را به عنوان خلیفه خدا معرفی کند، وقتی او خلیفه خدا باشد، دیگر سخنش هم سخن خداست، حکم او هم حکم خداست.

این سخن را همه می شنوند، دیگر وقت آن است که ابوبکر سخن بگوید، ابوبکر می داند هنوز زمان لازم است تا این باور در قلب مردم ایجاد شود، این کار نیاز به تبلیغات زیادتری دارد، او فعلاً لازم است قدری شکسته نفسی کند، برای همین به آن شخص رو می کند و می گوید: «من خلیفه خدا نیستم ، بلکه من خلیفه پیامبر هستم و به این راضی هستم که مرا به این نام بخوانید» .(1)

این سخن مردم را خوشحال می کند و با خود می گویند که خلیفه چقدر متواضع است، همه در وجود خود، حس خوبی را درک می کنند و قبول می کنند که ابوبکر، خلیفه پیامبر است، امّا هیچ کس با خود فکر نمی کند که ابوبکر با رأی عدّه ای از مردم انتخاب شده است، چگونه شد که او خلیفه پیامبر شد؟ منتخب عدّه ای از مردم کجا و خلیفه پیامبر بودن کجا؟ این مردم چقدر زود همه سخنان پیامبر را از یاد بردند، پیامبر بارها به آنان گوشزد کرد که علی علیه السلام، خلیفه من است و پیروی از او بر همه واجب است.

پیامبر پیروان علی علیه السلام را حزب اللّه و شیعیان او را یاران خدا معرفی کرد و به همه گفت که دشمنان علی علیه السلام دشمنان خدا می باشند.(2)

ص: 41


1- . قیل لأبی بکر: یا خلیفة اللّه ، فقال: لست خلیفه اللّه ، ولکنّی خلیفة رسول اللّه ، وأنا راضٍ بذلک...: کنز العمّال ج 5 ص 589 ، حواشی الشیروانی ج 9 ص 75 ، تفسیر القرطبی ج 14 ص 455 ، الطبقات الکبری ج 3 ص 183.
2- . ج 38 ص 107 ح 36 فحزبه حزب اللّه : الامالی للصدوق ص 678، بحار الانوار ج 37 ص 107.

* * *

مقام خلافت پیامبر، امری آسمانی است، این خداست که خلیفه و جانشین پیامبر را انتخاب می کند، فقط امام می تواند جانشین پیامبر باشد، انتخاب امام، چیزی نیست که به دست مردم باشد.

خدا در سوره بقره آیه 124 از مقام امامت سخن گفته است. خدا از ابراهیم علیه السلام امتحان های سختی گرفت و او در همه امتحان ها موفّق و سربلند شد. آن وقت بود که او را امام قرار داد، خدا از او خواست تا زن و فرزندش را در سرزمین خشک و بی آب مکّه ساکن کند و او نیز چنین کرد، خدا از او خواست تا فرزندش اسماعیل را قربانی کند و او فرزندش را به قربانگاه برد و آماده شد تا او را فدا کند، وقتی ابراهیم علیه السلامواقعاً در انجام دستورات خدا کوتاهی نکرد، خدا گوسفندی برایش فرستاد تا ابراهیم علیه السلام آن گوسفند را به جای فرزندش قربانی کند.

وقتی ابراهیم علیه السلام از همه این امتحان ها، سربلند شد، خدا به او مقام امامت را عطا کرد، مقامِ امامت، بالاتر از مقامِ پیامبری است، مقام امامت آخرین سیر تکاملی ابراهیم علیه السلام است. امام انسان کاملی است که اسوه همه ارزش ها است و هر کس که بخواهد به سعادت و رستگاری برسد باید از او پیروی کند، امام همچون خورشیدی است که با نور خود مایه هدایت همگان می شود.(1)

وقتی خدا مقام امامت را به ابراهیم علیه السلام داد، او بسیار خوشحال شد و از خدا خواست تا این مقام را به فرزندانش هم عنایت کند، خدا به ابراهیم علیه السلام

ص: 42


1- . إنّ الإمامة هی منزلة الأنبیاء، وإرث الأوصیاء، إنّ الإمامة خلافة اللّه وخلافة الرسول...: الکافی ج 1 ص 200، الأمالی للصدوق ص 775، عیون أخبار الرضا ج 2 ص 197، معانی الأخبار ص 98، تحف العقول ص 439، بحار الأنوار ج 25 ص 123.

فرمود: «امامت، عهد و پیمان من است، این عهد و پیمان هرگز به ستمکاران، نخواهد رسید».(1)

این پیام بزرگ قرآن است، هر کس سابقه ظلم و ستم دارد، هرگز به امامت نخواهد رسید. فقط کسی که معصوم و بی گناه است، شایستگی این مقام را دارد. با این سخن معلوم می شود که اگر کسی مدّتی از عُمَر خود را به بُت پرستی مشغول باشد، به خود ظلم کرده است، او ستمگر است و هرگز شایستگی مقام امامت را ندارد.

امروز این مردم کسی را به عنوان رهبر و خلیفه پیامبر برگزیده اند که سال های سال، بت پرستی کرده است، دامان او به گناه و ستم آلوده است، کاش این مردم قرآن را می فهمیدند! کاش در قرآن، تدبّر می کردند، کاش...

* * *

مردم این روزگار خود را از سعادت بزرگی محروم کردند، ولایت علی علیه السلام نعمت بزرگی برای آنان بود و آنان را به سعادت دنیا و آخرت می رساند، ولی مردم عهد خود را شکستند و با ابوبکر بیعت کردند و علی علیه السلامرا تنها گذاشتند، وقتی خدا ولایت اهل بیت علیهم السلام را بر آسمان ها و زمین عرضه کرد، همه آن را پذیرفتند، فرشتگان در برابر مقام آنان، تواضع کردند، امّا این انسان های جاهل و ستمگر، با ولایت اهل بیت علیهم السلامدشمنی کردند.

خدا در آیه 72 سوره «احزاب» این حقیقت را بیان کرده است، آنجا که می گوید: من امانت خود را بر زمین و آسمان ها عرضه کردم و زمین و آسمان ها هرگز در آن خیانت نکردند. منظور این امانت، ولایت

ص: 43


1- . بَقَره: آیه 124 (وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ).

اهل بیت علیهم السلاممی باشد، خط نفاق در این امانت، خیانت کردند، آنان بسیار ستمگر و جاهل بودند و مردم نیز از آنان پیروی کردند و راه ستمگری را پیمودند.

آری، ولایت علی علیه السلام راه و مسیر رسیدن به خدا است، فرشتگان هم سر تسلیم در مقابل ولایت فرود آوردند، پیامبران هم تسلیم ولایت بودند، ولی وقتی که پیامبر از دنیا رفت، ابوبکر خود را خلیفه خواند و مردم با او بیعت کردند، او برای رسیدن به ریاست چند روزه دنیا در این امانت آسمانی، خیانت کرد، مردم هم در این مسیر او را یاری کردند.

ص: 44

5

این مردم چقدر زود عهد و پیمان خود را فراموش کردند و به سوی فتنه ها دویدند، پیامبر همه تلاش خود را کرد تا حق برای همه آشکار شود، همه می دانند که حق با علی علیه السلام است، امّا آنان راه شیطان را برگزیدند.

قرار نیست کسی با اجبار، حق را برگزیند، همه باید امتحان بشوند، خدا انسان را آفرید و به او قدرت انتخاب داد، انسان در مسیر زندگی، همواره امتحان می شود. این حکمت خداست.

کسانی که در روزهای سخت جنگ، پیامبر را یاری کردند، امروز امام زمان را خود تنها گذاشته اند، سال ها پیش، خیلی ها برای حفظ ایمان خود از مکّه به مدینه هجرت کردند، آنان همه ثروت و خانه و کاشانه خود را رها کردند و در مدینه در فقر و سختی زندگی کردند، آنان به پیامبر ایمان آوردند و او را با جان و دل یاری کردند، امّا امروز در امتحانی که خدا برای آنان پیش آورد،

ص: 45

مردود شدند و به حزب شیطان پیوستند.

برای همین بود که پیامبر بارها به علی علیه السلام چنین گفت: «ای علی! اگر تو نبودی، مؤنان از دیگران شناخته نمی شدند و از منافقان جدا نمی شدند». ولایت علی علیه السلامامری است که باعث آشکار شدن ایمان می شود.(1)

* * *

این قانون خداست که برای هر زمانی، هدایتگری آسمانی قرار می دهد، روزی از روزها پیامبر ظرف آبی را طلبید و وضو گرفت، بعد از آن دست علی علیه السلام را محکم در دست گرفت و گفت:

یا علی! اَنتَ اَصْلُ الدّین...

«ای علی! تو اصل دین هستی، تو نشانه ایمان هستی».(2)

پیامبر علی علیه السلام را به عنوان «برادر» و «جانشین» و «وارث» خود معرّفی کرد و چنین گفت: «ای علی! هر کس با تو سازش کند، با من سازش کرده است، هر کس با تو جنگ کند، با من جنگ کرده است». پیامبر این گونه به مردم خبر داد که علی علیه السلام همه خوبی ها را دارد، او شایسته مقام امامت می باشد.

پیامبر حق را برای مردم آشکار کرد، اساس دین را برای آنان گفت، همه می دانستند که در سایه ولایت علی علیه السلاممی توانند به رستگاری برسند، امّا خط نفاق، فتنه ای بزرگ بر پا کردند و از غفلت مردم، بهره بردند.

شاید کسی با خود بگوید: چرا پیامبر این چند نفر منافق را از بین نبرد؟ در جواب باید چنین گفت: بر فرض که این چند نفر کشته می شدند، آیا شیطان

ص: 46


1- . فقال النبی: لولا انت لم یعرف المومون بعدی: الامالی للصدوق ص 157، روضه الواعظین ص 113، اقبال الاعمال ج 1 ص 507، بشارة المصطفی ص 246، بحار الانوار ج 37 ص 273، ج 39 ص 19.
2- . یا علی انت اصل الدین و منار الایمان و غایة الهدی: بصائر الدرجات ص 51، بحار الأنوا ج 23 ص 3، تفسیر فرات الکوفی ص صفحات 206، البرهان فی تفسیر القرآن ج 3 ص 230.

مسلمانان را به حال خود رها می کرد؟ شیطان سوگند یاد کرده است که انسان ها را گمراه کند، شیطان دشمن سعادت انسان ها می باشد و می داند که ولایت راه رسیدن به سعادت است، اگر این چند نفر کشته می شدند، شیطان گروه دیگری را گمراه می کرد و عشق حکومت را در دل آنان می انداخت و آنان را وسوسه می کرد تا بر ضد خط ولایت شورش کنند. شیطان دوست دارد که در روی زمین، خدا عبادت نشود و برای رسیدن به این هدف خود، همه تلاش خود را به کار می برد.

* * *

اکنون خط نفاق به فکر ادامه نقشه های شیطانی خود است تا حق را مخفی کند و ولایت شیطان را محکم نماید.

عُمر در کوچه های مدینه می گردد و فریاد می زند: «همه مسلمانان با ابوبکر بیعت کرده اند، او را به عنوان خلیفه رسول خدا انتخاب نموده اند؛ پس هر چه زودتر برای بیعت کردن با او به مسجد بیایید» .(1)

این فریاد ترس و وحشتی را بر دل مردم می اندازد، عدّه ای که بیعت نکرده اند، برای بیعت به مسجد می آیند و با ابوبکر بیعت می کنند، امّا این حکومت می داند تا زمانی که علی علیه السلام بیعت نکند، بیعت مردم ارزشی ندارد، آنان به فکر آن هستند از علی علیه السلام بیعت بگیرند، امّا این کار بهانه می خواهد، چه کسی این بهانه را می تواند درست کند؟

* * *

خط نفاق، اتاق فکری داشت که در آنجا، سخنان دروغی را به پیامبر

ص: 47


1- . إنّ عُمَر احتزم بإزاره وجعل یطوف بالمدینة وینادی: إنّ أبا بکر قد بویع له ، فهلمّوا إلی البیعة، فینثال الناس فیبایعون ...: الاحتجاج ج 1 ص 105 ، بحار الأنوار ج 11 ص 555 ، وراجع مجمع الزوائد ج 5 ص 184 ، وراجع مسند أحمد ج 1 ص 37 ، کنز العمّال ج 5 ص 658.

نسبت می دادند و آن را در جامعه مطرح می کردند و مردم را فریب می دادند.

پیامبر خبر داده بود که بعد از من، عدّه ای سخنانی را به دروغ به من نسبت می دهند، در حالی که من آن سخنان را نگفته ام! خط نفاق چاره ای نداشت، برای حفظ حکومت باید دروغ می گفت، دستگاه تبلیغاتی، پول زیادی به عدّه ای می دادند تا حدیث بسازند، آنان یک روز نزد شخصی رفتند و به او پول زیادی دادند. وقتی او پول خودش را گرفت، چنین گفت: «من از پیامبر شنیدم که فرمود: بعد از من، شرایطی پیش می آید، اگر دیدید کسی می خواهد میان جامعه اختلاف بیندازد، او را بکشید، هر کس که باشد، او را به قتل برسانید».(1)

معلوم است که هدف حکومت از بیان این سخن چیست؟ آنان می خواهند به مردم بگویند: «علی میان جامعه اختلاف انداخته است و طبق سخن پیامبر، باید به قتل برسد!».

این سخن، مخالف قرآن است، قرآن در آیه تطهیر از عصمت علی علیه السلام سخن گفته است، اگر علی علیه السلاممعصوم است، باید از او پیروی کرد.

آیا این مردم آیه تطهیر را به یاد دارند؟ آیا به آن فکر می کنند؟ آیه تطهیر، کدام آیه از قرآن است؟ ماجرای آن چیست؟ روزی از روزها پیامبر همه عزیزانش را نزد خود فرا خواند: علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام سپس دست به دعا برداشت و چنین گفت: «خدایا! اینان یادگاران من می باشند، گوشت و خون آن ها از من است، از تو می خواهم همه پلیدی ها را

ص: 48


1- . رأیت النبی صلی الله علیه وسلم علی المنبر یخطب الناس فقال إنه سیکون بعدی هنات وهنات فمن رأیتموه فارق الجماعة أو یرید یفرق أمر أمة محمد صلی الله علیه وسلم کائنا من کان: سنن النسائی ج 7 ص 92، صحیح ابن حبان ج 10 ص 438، المعجم الکبیر ج 17، ص 144، کنز العمال ج 1 ص 181.

از آنان دور کنی و آنان را پاک گردانی».(1)

دستان پیامبر به سوی آسمان بود، او منتظر بود که خدا دعای او را مستجاب گرداند، او دو بار دیگر دعای خود را تکرار کرد، لحظاتی گذشت، جبرئیل نازل شد و آیه 33 سوره احزاب را برای پیامبر خواند:

«إِنّمَا یُرِیدُ اللّه لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا ».

«خدا اراده کرده است که خاندان پیامبر را از هر پلیدی پاک نماید و آنان را پاکیزه گرداند».

لبخند بر چهره پیامبر نشست، او این آیه را سه بار با صدای بلند خواند.

پیامبر بسیار خوشحال بود که خدا دعای او را مستجاب نمود. این آیه می گوید که مقام اهل بیت علیهم السلام، مقامی بس والاست، به حکم قرآن این خاندان معصوم هستند و از هر گناه و زشتی به دور هستند.

دستگاه حکومت مانع می شود مردم کمی فکر کنند، اگر مردم به قرآن پناه می بردند، هرگز سخن حکومت را باور نمی کردند و فریب نمی خوردند.

* * *

عُمر، مغز متفکر حکومت است، ابوبکر او را به عنوان «قاضی بزرگ حکومت» مشخّص کرده است.(2)

فرمان صادر می شود تا مردم در مسجد جمع شوند، وقتی همه به مسجد می آیند عُمر چنین می گوید: «ای مردم! پیامبر از میان ما رفته است، همان پیامبری که وحی به او نازل می شد، او از میان ما رفت ولی نشانه مهمی را برای ما بیان کرد تا ما بتوانیم منافق را از مؤن تشخیص بدهیم، آن نشانه

ص: 49


1- . ثمّ لفّ علیهم ثوبه _ أو قال: کساءً _ ثمّ تلا هذه الآیة: (إِنّمَا یُرِیدُ اللّه لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً)، ثمّ قال: اللّهمّ هؤاء أهل بیتی، وأهل بیتی أحقّ: المجموع للنووی ج 3 ص 467، بحار الأنوار ج 35 ص 217، المستدرک للنیشابوری ج 2 ص 416، السنن الکبری للبیهقی ج 2 ص 152، شواهد التنزیل ج 2 ص 64، تاریخ مدینة دمشق ج 41 ص 25، تاریخ الإسلام ج 6 ص 217.
2- . لمّا ولّی أبو بکر ولّی عُمَر القضاء، وولّی أبو عبیدة المال: کنز العمّال ج 5 ص 640 وراجع فتح الباری ج 12 ص 108، الدرایة فی تخریج الحدیث الهدایة ج 2 ص 166، فیض القدیر ج 2 ص 126.

همانا شرکت در نماز جماعت است، هر کس در نماز جماعت شرکت کند، مؤن است و هر کس نماز جماعت را ترک کند، او منافق است».(1)

چقدر عجیب است! عُمَر چه سخن عجیبی را به پیامبر نسبت می دهد! عُمَر با زیرکی فهمیده است که چه سخن دروغی را بسازد که در مردم تاثیر بگذارد و آنان آن سخن را باور کنند. اهل سیاست این گونه اند، آنان مخالفان خود را منافق می خوانند و این کار را به اسم دین انجام می دهند.

مگر قرآن در آیه تطهیر به عصمت علی علیه السلام اشاره نکرده است، اگر علی علیه السلامپشت سر ابوبکر نماز نمی خواند، حتماً اشکالی در کار ابوبکر است، علی علیه السلاممعصوم است و خدا او را از هر پلیدی و گناه، پاک کرده است!

* * *

مدّتی است که ابوبکر به عنوان خلیفه انتخاب شده است، او در محراب پیامبر می ایستد و مردم پشت سر او نماز می خوانند، امّا علی علیه السلام به مسجد نمی آید، او نماز را پشت سر ابوبکر نمی خواند، عُمر با این سخن می خواهد به مردم بگوید که علی علیه السلام منافق است! مردم چقدر ساده اند که سخن عُمَر را باور می کنند، عُمَر سخنی را پیامبر نسبت می دهد و این گونه می خواهد علی علیه السلام را به عنوان منافق معرفی کند؟ این روزها علی علیه السلام در خانه است، او با ابوبکر بیعت نکرده است و به مسجد هم نمی آید، پیامبر از او خواسته است بعد از دفن او از خانه بیرون نیاید مگر زمانی که قرآن را جمع آوری کند و آن را بنویسد. این دستور پیامبر است، علی علیه السلام از خانه بیرون نمی آید تا به وصیت پیامبر عمل کند.

ص: 50


1- . أن عُمَر رضی الله عنه قال یوما لأصحابه: قد خرج من بیننا من کان ینزل علیه الوحی وخلف فیما بیننا علامة یمیز بها المخلص من المنافق وهی الجماعة فکل من لقیناه فی جماعة المسلمین شهدنا بایمانه ومن لقیناه یتخلف عن الجماعة شهدنا بأنه منافق: المبسوط للسرخسی ج 16 ص 139، تفسیر السمرقندی ج 2 ص 62، تفسیر الثعلبی ج 7 ص 270، زاد المسیر ج 6 ص 185، تفسیر القرطبی ج 14 ص 146، فتح القدیر ج 4 ص 192، تفسیر الآلوسی ج 20 ص 134.

عُمر با زیرکی می خواهد واقعیّت را در ذهن مردم تغییر بدهد، او می داند که مردم از واژه «منافق» بسیار نفرت دارند، پیامبر بارها منافقان را لعنت کرد، سیاست عُمَر این است که این واژه را در حق علی علیه السلام به کار ببرد، او حدیث می سازد و به پیامبر نسبت می دهد، گروهی هم سخن او را باور می کنند و خیال می کنند هر کس به مسجد نیاید و نماز جماعت نخواند، منافق است هر چند که آن شخص علی علیه السلام باشد. عُمَر این سخن را می گوید تا زمینه هجوم به خانه علی علیه السلام را فراهم کند، او می خواهد به جنگ علی علیه السلام برود.

مگر پیامبر نفرمود: «ای علی! همان گونه که ایمان به خدا با گوشت و خون من آمیخته شده است با گوشت و خون تو نیز آمیخته شده است»؟(1)

مگر پیامبر نفرمود: «همواره حق با علی است و علی هم با حق است»؟ اگر علی علیه السلام، محور حق است، چطور می شود او را «منافق» نامید؟(2)

وقتی آیه 116 سوره «آل عمران» نازل شد، پیامبر آن آیه را برای مردم خواند: «آنان کسانی هستند که اهل آتش هستند و برای همیشه در آتش جهنّم خواهند سوخت». آن روز علی علیه السلام رو به پیامبر کرد و پرسید: «ای رسول خدا! چه کسانی اهل آتش هستند؟ پیامبر جواب داد: «هر کس که بعد از من با تو جنگ کند اهل آتش جهنّم است»، سپس پیامبر رو به مردم کرد و گفت: «همانا علی پاره تن من است، هر کس با او بجنگد با من جنگیده است».(3)

افسوس که گروهی سخن عُمَر را باور می کنند و فریب می خورند و خیال می کنند چون علی علیه السلام به مسجد نمی آید منافق است و باید به جنگ او

ص: 51


1- . الایمان مخالط لحمک و دمک کما خالط لحمی و دمی: الامالی للصدوق ص 157، اقبال الاعمال ج 1 ص 507، بحار الانوار ج 38 ص 247، ج 65 ص 137، الغدیر ج 3 ص 179.
2- . الحق مع علی و علی مع الحق، لایفرتقان حتی یردا علیّ الحوض: الخصال ج 2 ص 559، مناقب آل ابی طالب ج 3 ص 61، الاحتجاج ج 1 ص 88، بحار الانوار ج 29 ص 16، ص 101، ج 31 ص 324، الامامة و السیاسة ج 1 ص 73.
3- . الا ان ان علیّا بضعة منی فمن حاربه فقد حاربنی....: تفسر فرات الکوفی ص 477، البرهان فی تفسیر القرآن ج 1 ص 261، بحار الانوار ج 27 ص 203، ج 32 ص 323.

رفت، این مردم چقدر زود فراموش کردند که پیامبر فرمود: «ای یاران من! خدا از شما می خواهد تا از علی پیروی کنید که او بعد از من، امام شماست، بدانید که خدا او را نشانه بین ایمان و نفاق قرار داده است، هر کس علی را دوست بدارد، مؤن است، هر کس با علی دشمنی کند، منافق است».(1)

اگر مردم می خواهند منافق را تشخیص بدهند باید به این سخن پیامبر مراجعه کنند، باید با خود فکر کنند چرا علی علیه السلامبه مسجد نمی آید؟ ولایت علی علیه السلامهمان «صراط مستقیم» است، مردم باید فکر کنند که جامعه به چه انحرافی مبتلا شده است، باید دست به دست هم بدهند و این انحراف را اصلاح کنند، نه این که فریب سخنان عُمَر را بخورند و به این نتیجه برسند که علی علیه السلاممنافق است! همیشه شنیده بودم که دشمن اگر بخواهد نقشه خود را عملی کند، ابتدا ترور شخصیتی می کند، عُمر با حیله و نیرنگ، آن سخن را بر زبان جاری کرد، امّا چرا مردم سخنان پیامبر را از یاد بردند؟ پیامبر بارها و بارها از آنان خواسته بود از علی علیه السلام پیروی کنند، پس چرا آنان سخن عُمَر را بر سخنان پیامبر برتری دادند؟ در این میان چه اتفاقی افتاده بود؟ به راستی که خیلی مردم از حزب باد می باشند، از هر طرف که باد ثروت و قدرت بوزد، به همان سمت می روند.

امروز دفاع از علی علیه السلام هزینه دارد، وقتی عُمَر به فکر حمله و هجوم به خانه علی علیه السلام است، دیگر چه کسی جرأت دارد سخنی بگوید؟ عُمَر می خواهد زهرچشمی از مردم بگیرد که دیگر هیچ کس جرأت نکند بر ضد

ص: 52


1- . ان اللّه جعل علیّاً علماً بین الایمان و النفاق: الامالی للصدوق ص 284، بحار الانوار ج 38 ص 97.

حکومت اسلامی، چیزی بگوید. عُمَر می خواهد بذر ترس و وحشت را در دل مردم بکارد، عُمَر به فکر آتش زدن خانه علی و فاطمه علیهماالسلاماست، وقتی مردم ببینند که حکومت با کسی تعارف ندارد و خانه دختر پیامبر را هم آتش می زند، همه حساب کار خود را می کنند.

اهل سنّت، نماز جماعت را واجب می شمارند و تأکید زیادی بر آن دارند، این کار آنان، یک امر سیاسی است، اساس هجوم به خانه علی علیه السلام به اسم نمازجماعت انجام شده است!! سیاست حکومت این است که علی علیه السلام را دشمن اسلام معرفی کند و دستور آتش زدن خانه او را بدهد. فرض کنیم که این سخن درست باشد (نعوذ باللّه )، امّا در کجای تاریخ آمده است که پیامبر خانه منافقی را آتش زده است؟ پیامبر هرگز با هیچ منافقی این گونه رفتار نکرد.

ص: 53

6

خط نفاق به این نتیجه می رسند که دیگر باید نقشه اصلی را عملی کنند، آنان می خواهند به خانه فاطمه علیهاالسلام هجوم ببرند.

هجوم به کدامین خانه؟ خانه ای که جبرئیل بدون اجازه وارد نمی شد، خانه ای که محل آمد و رفت فرشتگان است! خانه ای که خدا به اهل آن، مقام عصمت داده است.

خط نفاق برای حفظ حکومت خود تا کجا می خواهند پیش بروند؟ مگر ریاست چندروزه دنیا چیست؟ چقدر ارزش دارد؟ چرا آنان برای حفظ این ریاست، حاضرند به دختر پیامبر حمله کنند؟ مگر پیامبر نفرمود: «فاطمه، پاره تن من است و من از او هستم، هر کس او را آزار دهد مرا آزار داده است و هر کس مرا آزار دهد خدا را آزرده است».(1)

خط نفاق تصمیم خود را گرفته اند، آنان می خواهند که ترس را در دل

ص: 54


1- . فاطمة بضعه منّی، فمن آذاها فقد آذانی... کتاب سلیم بن قیس ص 391، بحار الأنوار ج 28 ص 303، علل الشرائع ج 1 ص 187، بحار الأنوار ج 43 ص 203.

مردم نهادینه کنند، حکومت آنان بر زور بنا شده است، باید مردم را بترسانند، وقتی خانه دختر پیامبر در آتش بسوزد، همه مردم می ترسند و این ترس، بقای این حکومت را ضمانت می کند.

اکنون عُمَر رو به ابوبکر می کند و می گوید: «ای خلیفه پیامبر! تا زمانی که علی بیعت نکند بیعت بقیّه مردم به درد ما نمی خورد». سپس سخن خود را این گونه ادامه می دهد: «به خدا قسم! این فتنه فقط با کشتن علی تمام می شود . آیا به من اجازه می دهی که بروم و سرِ او را برای تو بیاورم؟» (1) اینجاست که ابوبکر دستور حمله به خانه علی علیه السلام را می دهد .(2)

عُمَر همراه با گروهی از طرفداران به سوی خانه علی علیه السلامبه راه می افتند، وقتی نزدیک خانه علی علیه السلام می رسند، فاطمه علیهاالسلامآنان را می بیند، او سریع درِ خانه را می بندد.

عُمَر جلو می آید درِ خانه را می زند و فریاد می زند: «ای علی ! در را باز کن و از خانه خارج شو و با خلیفه پیامبر بیعت کن ، به خدا قسم ، اگر این کار را نکنی، خونِ تو را می ریزیم و خانه ات را به آتش می کشیم» .(3)

اکنون همه منتظر هستند تا علی علیه السلام جواب دهد... صدایی به گوش می رسد، این صدای فاطمه علیهاالسلام است: «ای گمراهان ! از ما چه می خواهید ؟» عُمَر خیلی عصبانی می شود و فریاد می زند:

__ به علی بگو از خانه بیرون بیاید، و اگر این کار را نکند من این خانه را آتش می زنم ! __ ای عُمَر! آیا می خواهی این خانه را آتش بزنی ؟

ص: 55


1- . فوثب عُمَر غضبان فقال: واللّه إنّی لعارف بسخفه وضعف رأیه وأنّه لا یستقیم لنا أمر حتّی نقتله ، فخلنی آتک برأسه...: کتاب سلیم بن قیس ص 386 ، الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء ج 10 ص 180.
2- . عن أبی بکر _ قبیل موته _ : ما آسی إلاّ علی ثلاث خصال صنعتها لیتنی لم أکن صنعتها ...: تاریخ الیعقوبی ج 2 ص 137 ، الخصال ص 171 ح 228 ، تاریخ الطبری ج 3 ص 430 ، تاریخ الإسلام ج 3 ص 117 ، الأموال ص 144 ح 353 العقد الفرید ج 3 ص 279 ، تاریخ دمشق ج 30 ص 418 و 419 ، شرح نهج البلاغة ج 2 ص 46 ، الإمامة والسیاسة ج 1 ص 36.
3- . اخرج یا علیّ إلی ما أجمع علیه المسلمون، وإلاّ قتلناک: مختصر بصائر الدرجات ص 192 ، الهدایة الکبری ص 406 ، بحار الأنوار ج 53 ص 18 ؛ وراجع الهجوم علی بیت فاطمة ص 115 ؛ کتاب سلیم بن قیس ص 150 ، بحار الأنوار ج 28 ص 269.

__ به خدا قسم ، این کار را می کنم ، زیرا این کار از آن دینی که پدرت آورده است، بهتر است!(1)

__ چگونه شده که تو جرأت این کار را پیدا کرده ای ؟ آیا می خواهی نسل پیامبر را از روی زمین برداری ؟(2)

__ ای فاطمه ! ساکت شو ، محمّد مرده است ، دیگر از وحی و آمدن فرشتگان خبری نیست !(3)

__ بار خدایا ، از فراق پیامبر و ستم این مردم به تو شکایت می کنم .(4)

عدّه ای از همراهان عُمَر چون سخن فاطمه علیهاالسلام را می شنوند پشیمان می شوند ، همه کسانی که صدای فاطمه علیهاالسلام را می شنوند به گریه می افتند .(5)

عُمَر فریاد می زند: «بروید هیزم بیاورید»، عدّه ای می روند و هیزم زیادی می آورند .(6)

لحظاتی می گذرد، هیزم زیادی در اطراف خانه جمع می شود، عُمَر شعله آتشی را در دست گرفته، به این سو می آید . او فریاد می زند: «این خانه را با اهل آن به آتش بکشید» .(7)

عُمَر جلو می آید ، شعله آتش را به هیزم می گذارد ، آتش شعله می کشد .

درِ خانه نیم سوخته می شود . عُمَر جلو می آید و لگد محکمی به در می زند .(8)

فاطمه علیهاالسلام بین در و دیوار قرار می گیرد ، صدای ناله اش بلند می شود . عُمَر در را فشار می دهد ، صدای ناله فاطمه علیهاالسلامبلندتر می شود . میخِ در که از آتش

ص: 56


1- . فجاء عُمَر ومعه قبس ، فتلقّته فاطمة علی الباب ، فقالت فاطمة : یابن الخطّاب !...: أنساب الأشراف ج 2 ص 268 ، بحار الأنوار ج28 ص 389 .
2- . ویحک یا عمر ، ما هذه الجرأة علی اللّه وعلی رسوله؟ أترید أن تقطع نسله من الدنیا وتطفی نور اللّه ...: الهدایة الکبری ص 407 ، بحار الأنوار ج 53 ص 18 .
3- . کفی یا فاطمة ، فلیس محمّد حاضراً ولا الملائکه آتیة بالأمر والنهی والزجر من عند اللّه ، وما علیّ إلاّ کأحد من المسلمین ...: الهدایة الکبری ص 407 ، وراجع أنساب الأشراف ج 2 ص 268 ، بحار الأنوار ج 28 ص 389 ؛ تاریخ الطبری ج 3 ص 202 ، شرح نهج البلاغة ج 2 ص 56 ، الإمامة والسیاسة ج 1 ص 30، وراجع الاحتجاج ج 1 ص 207 ح 38 ، بحار الأنوار ج 28 ص 356.
4- . فقالت وهی باکیة: اللّهمّ إلیک نشکو فقد نبیّک ورسولک وصفیّک...: بحار الأنوار ج 53 ص 19.
5- . قال سلمان: فلقد رأیت أبا بکر ومن حوله یبکون ، ما فیهم إلاّ باکٍ، غیر عُمَر وخالد بن الولید والمغیرة بن شعبة...: کتاب سلیم بن قیس ص 152 ، بحار الأنوار ج 28 ص 270 ، غایة المرام ج 5 ص 317.
6- . وقلت لخالد بن الولید: أنت ورجالک هلمّوا فی جمع الحطب...: بحار الأنوار ج 28 ص 293 ، بیت الأحزان ص 120، کنت ممّن حمل الحطب مع عُمَر إلی باب فاطمة حین امتنع علیّ وأصحابه عن البیعة: بحار الأنوار ج 28 ص 339.
7- . فجاء عُمَر ومعه قبس ، فتلقّته فاطمة علی الباب ، فقالت فاطمة : یابن الخطّاب !أ تراک محرّقا علیّ بابی ؟ ! قال : نعم ! : أنساب الأشراف ج 2 ص 268 ، بحار الأنوار ج 28 ص 389 ؛ وراجع: الأمالی للمفید ص 49 ، بحار الأنوار ج 28 ص 231 : الملل و النحل ج 1 ص 57.
8- . فضرب عُمَر الباب برجله فکسره، وکان من سعف، ثمّ دخلوا، فأخرجوا علیّاً7 ملبیاً...: تفسیر العیّاشی ج 2 ص 67 ، بحار الأنوار ج 28 ص 227 .

داغ شده است در سینه فاطمه علیهاالسلام فرو می رود .(1)

فریاد فاطمه علیهاالسلام در فضای مدینه می پیچد: «بابا ! یا رسول اللّه ! ببین با دخترت چه می کنند ».(2)

اینجاست که فاطمه علیهاالسلام بر روی زمین می افتد، عُمَر و هوادارانش وارد خانه می شوند.

* * *

چرا عُمَر این قدر عصبانی شد و این همه ظلم و ستم در حق فاطمه علیهاالسلامروا داشت؟ عُمَر از این ناراحت شد که چرا فاطمه علیهاالسلام به میدان آمد، این کار فاطمه او را بسیار عصبانی کرد و همه نقشه های او را خراب کرد. عُمَر علی علیه السلام را به خوبی می شناخت، او می دانست که علی علیه السلام غیرت مند است، عُمَر فکر می کرد وقتی به خانه علی علیه السلامهجوم ببرد و آنجا را به آتش بکشد، علی علیه السلام دست به شمشیر می برد و با عُمَر و هواداران او می جنگد و در این کارزار، بهترین بهانه به دست عُمَر می افتاد تا علی علیه السلام را به عنوان شورشگر (مُحارِب) معرفی کند. قبیله اَسلم که بیش از هزاران نفر بودند همراه با گروه زیادی از مردم که از حکومت پول گرفته بودند به یاری حکومت می آمدند، جنگ سختی آغاز می شد.

اگر آنان موفّق می شدند علی علیه السلامرا می کشتند، به همه می گفتند که علی علیه السلامبر ضدّ حکومت اسلامی دست به شمشیر برده است و قرآن سزای شورشگر را «قتل» می داند.

ص: 57


1- . عصر عُمَر فاطمة خلف الباب، ونبت مسمار الباب فی صدرها وسقطت مریضة حتّی ماتت: مؤمر علماء بغداد ص 181.
2- . وهی تجهز بالبکاء تقول: یا أبتاه یا رسول اللّه ، ابنتک فاطمة تُضرب...: الهدایة الکبری ص 407 وراجع بحار الأنوار ج 30 ص 294 .

اگر هم موفّق به کشتن علی علیه السلامنمی شدند، اختلاف بزرگی در جامعه می افتاد، سپاه کشور روم هم منتظر چنین فرصتی بودند تا بین مسلمانان اختلاف بیفتد و آنان به مدینه حمله کنند و طومار اسلام را برچینند.

به ظاهر، این حکومت می خواست به زور از علی علیه السلامبیعت بگیرد، اما هدف اصلی چیز دیگر بود، این حکومت می خواست اهل بیت علیهم السلام را از میان بردارد، پیامبر بیش از همه چیز به اهل بیت علیهم السلام اهمیّت می داد، روح و حقیقت دین، چیزی جز محبت به اهل بیت علیهم السلامنبود، آنان می خواستند حقیقت دین را نابود کنند تا دیگر اثری از خاندان پیامبر باقی نماند، اما علی و فاطمه علیهم السلام با فداکاری خود، مانع شدند حکومت به این هدف خود برسد.

عُمَر دوست داشت علی علیه السلامدست به شمشیر ببرد، این به نفع خط نفاق بود، امّا علی علیه السلام با صبر خود، داغی بزرگ بر دل این حکومت ستمگر نهاد و همه برنامه های آنان را باطل کرد.

خط نفاق که بهره ای از ایمان ندارد، دلش برای اسلام نمی سوزد، اگر کشور روم هم به مدینه حمله کند و اسلام را به کلی نابود کند، باز هم ناراحت نمی شود، خط نفاق به دنبال منافع خودش است، اگر سپاه روم به نزدیک مدینه برسد، همین خط نفاق با آنان وارد معامله می شود و به آنان کمک می کند تا زودتر اسلام را نابود کنند.

بگذار برایت از یک ماجرا سخن بگویم: زمانی بین یک مادر و یک دایه بر سر یک بچه دعوا شد، قرار شد بچه را از وسط نصف کنند، نصف را به مادر بدهند و نصف را به دایه. دایه سکوت کرد و چیزی نگفت و با سکوت خود

ص: 58

رضایت خود را اعلام کرد، امّا مادر تا این سخن را شنید فریاد برآورد: «من از حق خود گذشتم، بچه ام را به دایه بدهید».

آن مادر چرا این کار را کرد؟ چون او بچه اش را دوست داشت، چون مادر بود، آن بچه را از جان و دل دوست داشت، امّا دایه، یک غریبه بود، او چنین حسی به آن بچه نداشت.

آن زمان که سپاه روم منتظر بود تا هر چه زودتر به مدینه حمله کند و اساس اسلام را از بین ببرد، علی علیه السلام دست به شمشیر نبرد، او صبر کرد، برای حکومت چند روزه دنیا دست به قیام مسلحانه نزد.

* * *

بارها گفته اند که عُمر درِ خانه فاطمه علیهاالسلام را آتش زد، امّا این همه ماجرا نیست، قصد عُمَر فقط این نبود، او به دنبال چیز دیگری بود، درِ خانه فاطمه علیهاالسلام که از جنس چوب بود، آتش زدن آن نیاز به این همه هیزم نداشت، عُمَر به هواداران خود دستور داد تا هیزم زیادی بیاورند. به راستی او به دنبال چه هدفی بود؟ خط نفاق با اهل بیت علیهم السلام دشمنی داشت و کینه آنان را به دل داشت و دوست داشت تا خاندان پیامبر را به قتل برساند.

هدف اصلی حکومت این بود که هیچ نسلی از پیامبر باقی نماند و حاضر بود که برای رسیدن به این هدف، هر ظلم و ستمی را انجام دهد، هدف دقیقاً از بین بردن نسل پیامبر بود، این حکومت می خواست خودش روز عاشورا را به وجود آورد!

ص: 59

او می خواست همان روز، کار را یکسره کند، نسل پیامبر را زنده زنده در آتش بسوزاند.

اگر فاطمه علیهاالسلام به میدان نمی آمد، اگر او آن گونه فریاد برنمی آورد، حکومت دست به چنین کاری می زد و دیگر نسلی از پیامبر باقی نمی ماند، فاطمه علیهاالسلام به میدان آمد تا از امامت دفاع کند، او جان خود را فدای امامت کرد، اگر چه خودش آماج ظلم ها قرار گرفت، امّا نسل پیامبر حفظ شد. در واقع پیروز این میدان، کسی جز فاطمه علیهاالسلام نیست.

* * *

وقتی حکومت دینی در دست کسانی قرار گیرد که از طرف خدا برای این امر، معرفی نشده اند، فاجعه روی می دهد و به اسم دین، جنایت های بزرگ شکل می گیرد.

ماجرای هجوم به خانه دختر پیامبر چه زمانی روی داد؟ هفت روز بعد از آنکه پیامبر از دنیا رفت (پیامبر به دست دشمنان مسموم شد و بر اثر همان سم به شهادت رسید).

وقتی پیامبر وضو می گرفت، مردم نمی گذاشتند آب وضوی پیامبر به روی زمین بریزد و آن را برای تبرّک بر صورت خود می پاشیدند، به راستی این حکومتی که به اسم دین روی کار آمده بود در مدّت هفت روز، چه کرد و چقدر مردم را تغییر داد؟(1) همان کسانی که آب وضوی پیامبر را برای تبرک می بردند، هیزم آوردند تا فاطمه علیهاالسلام و فرزندانش را در آتش بسوزانند! آنان حکومت را یاری کردند تا

ص: 60


1- . وإذا وَضَّأَ النبیُّ صلی الله علیه وسلم کادُوا یَقْتَتِلُونَ علَی وَضُوئِهِ: بحار الأنوار ج 20 ص 332، نیل الأوطار ص 23، مسند أحمد ج 4 ص 329، صحیح البخاری ج 1 ص 55، عمدة القاری ج 14 ص 3 ، 4

خانه ای را آتش بزنند که جبرئیل بدون اجازه وارد آنجا نمی شد! آخر چگونه می شود آن مردمی که برای پیامبر از جان و دل مایه گذاشتند، سرانجامشان به اینجا برسد؟ مگر حکومت نفاق به آنان چه گفت؟ دستگاه تبلیغاتی آنان چه موجی از دروغ و فریب را در جامعه رواج دادند؟ این کار حکومت، یک شاهکار در نیرنگ و فریب است.

* * *

بعضی ها وقتی می شنوند که عُمَر درِ خانه فاطمه علیهاالسلام را آتش زد، چنین می گویند: «در آن زمان، خانه های مدینه اصلاً در نداشته است؟ مردم آن زمان، برای محفوظ بودن خانه های خود از دید دیگران، تنها از پرده استفاده می کردند».

در اینجا به بررسی این موضوع می پردازم، آیا این سخن درست است که خانه های مدینه در آن زمان، در نداشته است؟ مناسب است در اینجا سه نکته را بیان کنم:

نکته اوّل:

استاد سجستانی کتاب مهمی در حدیث نوشته است، اهل سنت به کتاب او اعتبار زیادی می دهند. این استاد، ماجرای زیر را نقل کرده است:

«برای پیامبر مهمانان زیادی رسید، آنان از پیامبر تقاضای غذا نمودند.

پیامبر به عُمَر گفت: ای عُمَر! این افراد را ببر و به آنان غذا بده. عُمَر آن افراد را همراه خود گرفت و به سوی خانه خود حرکت کرد. او وقتی به درِ خانه و اتاق خود رسید، لحظه ای صبر کرد، پس کلید را از کمربند خود بیرون

ص: 61

آورد و در را باز کرد».(1)

هیچ کس نمی تواند بگوید که اتاقِ عُمَر، به جای در، پرده داشته است، زیرا عُمَر درِ اتاق را با کلید باز کرد، اگر برای محفوظ بودن این اتاق به جای در، از پرده استفاده می کرد، دیگر نیاز به کلید نبود! آخر در کجای دنیا، به پرده، قفل می زنند؟ نکته دوم:

معتبرترین کتاب اهل سنت «صحیح بُخاری» است، بعد از قرآن، هیچ کتابی به اندازه این کتاب، نزد اهل سنّت اعتبار ندارد.

این ماجرا در این کتاب ذکر شده است: «بین عُمَر و ابوبکر سخنانی رد و بدل شد، ابوبکر با سخنان خود عُمَر را عصبانی کرد. عُمَر که بسیار ناراحت شده بود، از پیش ابوبکر برخاست و به سوی خانه خود رفت. لحظاتی بعد، ابوبکر از کار خود پشیمان شد، تصمیم گرفت تا از عُمَر عذرخواهی کند، او به دنبال عُمَر رفت تا او را راضی کند، امّا عُمَر نپذیرفت، عُمَر وقتی به خانه خود رسید، داخل خانه شد، و درِ خانه را به روی ابوبکر بست».(2)

معلوم می شود که خانه عُمَر، در داشته است و عُمَر آن را به روی ابوبکر بسته است تا او نتواند وارد خانه شود، چگونه عده ای می گویند که خانه های مدینه در نداشته است؟ * نکته سوم بُخاری در کتاب خودش چنین می نویسد: «درِ خانه عایشه، یک لنگه بیشتر نداشت و جنس آن، از چوب درختِ ساج بود».(3)

ص: 62


1- . أتینا النبیّ فسألناه الطعام، فقال: یا عمر، اذهب فأعطهم. فارتقی بنا إلی علّیة فأخذ المفتاح من حجزته ففتح: سنن أبی داود للسجستانی ج 2 ص 527، وراجع مسند أحمد ج 4 ص 174، فتح الباری ج 3 ص 371، عمدة القاری ج 9 ص 243، الدرر لابن عبد البرّ ص 220.
2- . کانت بین أبی بکر وعمر محاورة، فأغضب أبو بکر عمر، فانصرف عنه عُمَر مغضباً، فاتّبعه أبو بکر یسأله أن یستغفر له، فلم یفعل حتّی أغلق بابه فی وجهه، فأقبل أبو بکر إلی رسول اللّه 9، فقال أبو الدرداء: ونحن عنده...: صحیح البخاری ج 5 ص 197، فتح الباری ج 7 ص 18، عمدة القاری ج 16 ص 180، مسسند الشامیین ج 1 ص 448، تفسیر ابن کثیر ج 2 ص 265، الدرّ المنثور ج 3 ص 135، تاریخ الإسلام ج 3 ص 112.
3- . عن محمّد بن هلال، أنّه رأی حجر أزواج النبیّ من جرید مستورة بمسوح الشعر، فسألته عن بیت عائشة، فقال: کان بابه من وجهة الشام، فقلت: مصراعاً کان أو مصراعین؟ قال: کان باباً واحداً، قلت: من أیّ شیءٍ کان؟ قال: من عرعر أو ساج: الأدب المفرد للبخاری ص 168، إمتاع الأسماع ج 10 ص 92، سبل الهدی والرشاد ج 3 ص 349.

در اینجا، بُخاری به شرح نوع و جنس درِ خانه عایشه پرداخته است، پس معلوم می شود که خانه عایشه در داشته است.

کسانی که می گویند خانه های مدینه، در نداشته است یا این سه نکته را نخوانده اند یا آنکه آن را خوانده اند ولی آن را مخفی می کنند تا مطلب باطل خود را رواج بدهند.

ص: 63

7

عُمر و هوادارانش وارد خانه می شوند و به سراغ علی علیه السلاممی روند، تعداد آنها زیاد است ، آنها با شمشیرهای برهنه آمده اند ، علی علیه السلام تک و تنهاست . آنها می خواهند علی علیه السلام را از خانه بیرون ببرند . هر کاری می کنند نمی توانند او را از جای خود حرکت بدهند .

عُمَر دستور می دهد تا ریسمانی بیاورند، ریسمان را بر گردن علی علیه السلاممی اندازند، عُمَر فریاد می زند: «اللّه اکبر، اللّه اکبر»، همه جمعیّت با او هم صدا می شوند، آنها می خواهند علی علیه السلام را به سوی مسجد ببرند تا با خلیفه بیعت کند.(1) چرا عُمَر این گونه فریاد می زند؟ او چرا «اللّه اکبر» می گوید؟ او پرچمدار خط نفاق است، او می داند که باید از احساسات دینی مردم بهره بگیرد، او

ص: 64


1- . فتناول بعضهم سیوفهم فکاثروه وضبطوه، فألقوا فی عنقه حبلاً: کتاب سلیم بن قیس ص 151 ، بحار الأنوار ج 28 ص 270 وراجع الاحتجاج ص 109 ، بیت الأحزان ص 117 .

می داند که صدای مظلومیّت فاطمه علیهاالسلام در دل بعضی ها شک ایجاد کرده است. اینجا همان خانه ای است که پیامبر چهل روز آمد و در کنار درِ این خانه ایستاد و به اهل این خانه سلام داد و آیه تطهیر را خواند:

«إِنّمَا یُرِیدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا ».

«خداوند اراده کرده است که خاندان پیامبر را از هر پلیدی پاک نماید».

آری، اهل این خانه، به حکم قرآن، معصوم و از هر گناهی پاک هستند.

پس چرا عُمَر می خواهد این خانه و اهل آن را آتش بزند؟! عُمَر می داند که سوال هایی در ضمیرناخودآگاه سربازانش هست، پس باید کاری کند که این سوال ها از یاد برود، او فریاد می زند: «اللّه اکبر»! همه با صدای بلند تکرار می کنند تا این غافلان خیال کنند در میدان جنگ هستند و دارند برای حفظ اسلام چنین می کنند! او به یارانش گفته است که برای حفظ حکومت اسلامی باید علی علیه السلام را از میان برداشت! اسلام در خطر است و برای حفظ آن، کشتن علی علیه السلام ثواب هم دارد.

* * *

عُمَر و سربازان او می خواهند علی علیه السلام را از خانه بیرون ببرند، فاطمه علیهاالسلاماز جا برمی خیزد، تنها مدافع امامت قیام می کند. او می آید و در چهارچوبه درِ خانه می ایستد، او راه را می بندد تا نتوانند علی علیه السلام را ببرند.(1)

عُمَر نگاه می کند، او می داند تا زمانی که فاطمه علیهاالسلام جان دارد، از علی علیه السلام

ص: 65


1- . وحالت فاطمة بین زوجها وبینهم عند باب البیت، فضربها قُنفُذ بالسوط علی عضدها...: الاحتجاج ص 109 وراجع بحار الأنوار ج 28 ص 283.

دفاع می کند، باید او را نقش بر زمین کرد. اینجاست که عُمَر به قُنفُذ اشاره می کند، قُنفُذ با غلافِ شمشیر فاطمه علیهاالسلام را می زند، قنفذ در مقابل این کار خود، پاداش بزرگی از حکومت خواهد گرفت، حکومت او را امیر شهر مکّه خواهد نمود.(1)

مردم نظاره گر این صحنه ها هستند، عُمَر با تازیانه فاطمه علیه السلامرا می زند، بازوی فاطمه علیهاالسلام از تازیانه ها کبود می شود.(2)

وای بر من! این بار به قصد کُشتن، فاطمه علیهاالسلام را می زنند، آری، تا زمانی که فاطمه علیهاالسلام زنده است نمی توان علی علیه السلام را برای بیعت برد.

باید کاری کرد که فاطمه علیهاالسلامنتواند راه برود، باید او را خانه نشین کرد! او خبر داشت که فاطمه علیهاالسلام حامله است و پیامبر از فاطمه علیهاالسلام خواسته است که وقتی این فرزندش به دنیا آمد نام او را «محسن» بگذارد.

اکنون عُمَر لگد محکمی به فاطمه علیهاالسلام می زند، اینجاست که صدای فاطمه علیهاالسلام بلند می شود، او خدمتکار خود را صدا می زند: «ای فِضّه مرا دریاب! به خدا محسن مرا کشتند».(3)

فاطمه علیهاالسلام بی هوش بر روی زمین می افتد، اکنون دیگر می توان علی علیه السلام را به مسجد برد، علی علیه السلام نگاهی به همسرش می کند، اشک در چشمانش حلقه می زند، او فِضّه را صدا می زند و از او می خواهد که فاطمه علیهاالسلام را کمک کند، آری! محسن علیه السلام، شهید شده است... این خاندان آماده اند تا همه

ص: 66


1- . ثمّ ولاّه عُمَر بن الخطّاب مکّة فی أوّل ولایته، ثمّ عزله وولی قنفذ بن عمیر: أُسد الغابة ج 4 ص 306؛ وراجع الإصابة ج 5 ص 346.
2- . فأرسل إلیه الثالثه رجلاً یقال له قنفذ، فقامت فاطمة بنت رسول اللّه تحول بینه وبین علیّ فضربها: تفسیر العیّاشی ج 2 ص 307، بحار الأنوار ج 28 ص 231 وراجع: دلائل الإمامة ص 134، ذخائر العقبی ص 160، بحار الأنوار ج 43 ص 170، وضرب عُمَر لها بسوط أبی بکر علی عضدها حتّی صار کالدملج الأسود، وأنینها من ذلک...: الهدایة الکبری ص 40، بحار الأنوار ج 53 ص 19؛ وراجع بحار الأنوار ج 30 ص 302؛ تفسیر الآلوسی ج 3 ص 124.
3- . قال الذهبی فی ترجمة ابن أبی دارام...أنّ عُمَر رفس فاطمة حتّی أسقطت محسناً: سیر أعلام النبلاء ج 15 ص 578 وراجع میزان الاعتدال ج 1 ص 139، لسان المیزان ج 1 ص 368 وراجع الملل والنحل ج 1 ص 57؛ کامل الزیارات ص 548؛ خلّد فی نارک مَن ضَرَبَ جنبها حتّی ألقت ولدها...: الأمالی للصدوق، ص 176، المحتضر ص 197.

هستی خود را در راه خدا فدا کنند. این آغاز راه است، محسن علیه السلام، اوّلین شهید این راه است.

هر جا که مصیبت فاطمه علیهاالسلام یاد می شود، از محسن علیه السلام هم یاد می گردد، چرا که او مظلومیّت را از مادر خویش به ارث برده است، چشمی که برای فاطمه علیهاالسلام می گرید، برای محسن علیه السلام هم اشک می ریزد، نام او با نام مادرش عجین شده است.

محسن علیه السلام در این دنیا و هم در آخرت، سند مظلومیّت اهل بیت علیهم السلاماست، روز قیامت فرا می رسد و دادگاه عدل خدا برپا می گردد، خدا قبل از هر چیز، میان او و قاتل او داوری می کند، خدا قاتل او را به عذابی سخت گرفتار می سازد.(1)

* * *

ابوبکر به مسجد آمده است. او منتظر است تا علی علیه السلام را برای بیعت بیاورند ، علی علیه السلام را وارد مسجد می کنند، در اطراف ابوبکر عدّه ای با شمشیر ایستاده اند ، عُمَر شمشیر خود را بالای سر علی علیه السلام نگه می دارد.(2)

علی علیه السلام به ابوبکر می گوید: «ای ابوبکر! شنیده ام که مردم را به دلیل خویشاوندی خود با پیامبر به بیعتِ خود فرا خوانده ای. اکنون، من هم به همان دلیل تو را به بیعت با خود فرا می خوانم! تو خود می دانی من به پیامبر از همه شما نزدیک تر هستم».(3)

ص: 67


1- . أوّل من یحکم فیه محسن بن علیّ و فی قاتله ثمّ فی قنفذ فیؤیان هو و صاحبه فیضربان بسیاط من نار ، لو وقع سوط منها علی البحار لغلت من مشرقها إلی مغربها ، و لو وضعت علی جبال الدنیا لذابت حتّی تصیر رمادا...: کامل الزیارات ص 551.
2- . وعُمَر قائم بالسیف علی رأسه وخالد بن الولید وأبو عبیدة الجرّاح وسالم مولی أبی حذیف...: کتاب سلیم بن قیس ص 151 ، الاحتجاج ص 109 ، بحار الأنوار ج 28 ص 270.
3- . أخذتم هذا الأمر من الأنصار واحتججتم علیهم بالقرابة من رسول اللّه ، فأعطوکم المقادة...: الاحتجاج ج 1 ص 95، بحار الأنوار ج 28 ص 185، الغدیر ج 5 ص 371، السقیفة وفدک ص 62، شرح نهج البلاغة ج 6 ص 11.

ابوبکر به فکر فرو می رود و جوابی ندارد که بگوید، آری، در سقیفه، ابوبکر از خویشاوندی خود با پیامبر سخن گفت و با همین نکته توانست مردم را به بیعت خود فرا خواند، اگر قرار است مقام خلافت به خویشاوندی با پیامبر باشد که علی علیه السلام از همه به پیامبر نزدیک تر است، او پسرعموی پیامبر است و تنها کسی است که پیامبر با او پیمان برادری بسته است.

این صدای علی علیه السلام است که از حلقوم تاریخ بیرون می آید و برای همیشه ثابت می کند که حق با اوست: «ای ابوبکر! اگر تو با رأی گیری به این مقام رسیدی، چگونه شد که بنی هاشم را برای رأی دادن خبر نکردی؟ اگر به دلیل خویشاوندی با پیامبر به این مقام رسیدی، من که از تو به پیامبر نزدیک تر بودم».(1)

سخن علی علیه السلام همه را به فکر فرو می برد، سخنی کوبنده که اساس انتخاب ابوبکر را زیر سوال برد.

عدّه ای می گویند: «علی علیه السلامبرای حفظ اسلام، سکوت کرد»، این سخن، باطل است، علی علیه السلامدست به شمشیر نبرد و صبر کرد، امّا او هرگز سکوت نکرد، او برای دفاع از حق خود، بارها سخن گفت و با سخنان کوبنده خود، زمینه هدایت را برای همه فراهم ساخت.

عُمَر می بیند الآن است که اوضاع خراب شود، پس رو به ابوبکر می کند و فریاد می زند: «چرا بالای منبر نشسته ای و هیچ نمی گویی؟ آیا دستور

ص: 68


1- . فَإنْ کُنْتَ بِالشُوری مَلِکْتَ اُمورَهُم/فَکیفَ بِهذا وَالمُشیرُون غُیِّبُ. وإنْ کنتَ بالقُربی حَجَجْتَ خَصیمَهُم/ فَغَیْرُکَ أَولی بِالنَّبیِّ وأَقْرَبُ نهج البلاغة ج 4 ص 43، خصائص الأئمّة ص 111، بحار الأنوار ج 29 ص 609، المراجعات ص 340.

می دهی تا من گردن علی علیه السلامرا بزنم؟».(1)

بار دیگر ترس در وجود همه می نشیند، شمشیرها در دست هواداران خلیفه می چرخد! هر کس بخواهد اعتراض کند با شمشیرهای برهنه روبه رو خواهد بود.

ابوبکر بار دیگر فریاد می زند: «ای علی ! برخیز و بیعت کن، زیرا اگر این کار را نکنی ما گردن تو را می زنیم» .

ناگهان فریادی بلند می شود: «پسرعمویم، علی را رها کنید! به خدا قسم، اگر او را رها نکنید، نفرین خواهم کرد».

این فاطمه علیهاالسلام است که (با بدن زخمی و پهلوی شکسته) به یاری علی علیه السلام آمده است، عُمَر و هواداران او، از دیدن فاطمه علیهاالسلامتعجّب می کنند، آنان که فاطمه علیهاالسلامرا نقش بر زمین کرده و محسن او را کشته بودند، پس او چگونه توانست خود را به اینجا برساند؟ فاطمه علیهاالسلام کنار قبر پیامبر است، او آمده است تا از امامِ خود دفاع کند، صدای فاطمه علیهاالسلام به گوش می رسد: «به خدا قسم، اگر علی را رها نکنید، شما را نفرین می کنم!».

لرزه بر ستون های مسجد می افتد، گویا زلزله ای در راه است، همه نگران می شوند، چشم های آنان به ستون های مسجد خیره مانده است که چگونه به لرزه درآمده اند! عذاب خدا نزدیک است!

ص: 69


1- . فقام عُمَر فقال لأبی بکر...: ما یجلسک فوق المنبر وهذا جالس محارب لا یقوم فیبایعک، أو تأمر به فنضرب عنقه: کتاب سلیم بن قیس ص 107، بحار الأنوار ج 28 ص 276.

خلیفه می بیند که اینجا دیگر، دنیای او هم در خطر است، او مرگ را در جلوی چشم خود می بیند، ترس همه وجود او را فرا می گیرد، اینجاست که او دستور می دهد علی علیه السلام را رها کنند.

اکنون علی علیه السلاممی تواند به خانه خود برود. او به سوی فاطمه علیهاالسلاممی آید، فاطمه علیهاالسلامنگاهی به علی علیه السلام می کند و خدا را شکر می کند، همه هستیِ فاطمه علیهاالسلام، علی علیه السلاماست، تا فاطمه علیهاالسلام هست چه کسی می تواند هستیِ فاطمه علیهاالسلام را از او بگیرد.(1)

* * *

خط نفاق تا آنجا که توانستند به فاطمه علیهاالسلام ظلم کردند، فاطمه علیهاالسلامرا میان در و دیوار قرار دادند، به او تازیانه ها زدند، با غلاف شمشیر به پهلو و بازوی او زدند، محسن او را کشتند و... همه این ها باعث شد تا فاطمه علیهاالسلامسلامتی خود را از دست بدهد و روز به روز رنجورتر شود.

آن دشمنان فاطمه علیهاالسلام را به قصد کشتن زدند و آرزوی آنان این بود که فاطمه علیهاالسلام از این دنیا برود و علی علیه السلام بی یار و یاور شود، آنان چقدر زود به آرزوی خود رسیدند و فاطمه علیهاالسلام مدّت زیادی بعد از پیامبر، زنده نبود.

دشمنان می دانستند که تا زمانی که فاطمه علیهاالسلام جان دارد، از ولایت علی علیه السلامدفاع می کند، آنان مقصود فاطمه علیهاالسلام را به خوبی دریافته بودند، می دانستند که فاطمه علیهاالسلامچه می گفت و چه می خواست و از درگیری با

ص: 70


1- . أدرک ابنة محمد فإنی أری جنبتی المدینة تکفئان ، فواللّه لئن فعلت لا یناظر بالمدینة أن یخسف بها وبمن فیها ، قال : فلحقها سلمان فقال : یا بنت محمد إن اللّه تبارک وتعالی إنما بعث أباک رحمة فانصرفی ، فقالت : یا سلمان ما علی صبر فدعنی حتی آتی قبر أبی ، فأصیح إلی ربی ، قال سلمان : فإن علیا بعثنی إلیک وأمرک بالرجوع...: الاختصاص ص 186، بحار الأنوار ج 28 ص 228، تفسیر العیاشی ج 2 ص 67.

حکومت ابوبکر چه هدفی را دنبال می کرد.

اگر چه آنان پهلو و بازوی فاطمه را شکستند ولی فاطمه علیهاالسلام خط نفاق را برای همیشه شکست داد و با شهادت مظلومانه خود، مشت خط نفاق را برای تاریخ باز نمود و حقیقت را برای آزادگان جهان آشکار ساخت.

فاطمه علیهاالسلام ضربت تازیانه و غلاف شمشیر را به جان خرید، امّا چنان ضربتی بر سر خط نفاق زد که برای همیشه تاریخ، آنان گیج و سر در گم ماندند.

شهادت فاطمه علیهاالسلام نقطه عطف تاریخ است، هیچ کس نمی تواند فضائل فاطمه علیهاالسلام را پنهان و یا انکار کند، از طرف دیگر، درگیری فاطمه علیهاالسلام با حکومتی که بعد از پیامبر روی کار آمد، چیزی نیست که بتوان آن را مخفی کرد. هیچ کس نمی تواند بر روی این گناه، سرپوش بگذارد.

این قانون خداست که حق را برای همه آشکار می کند و حجّت را برای همه تمام می کند، هیچ کس نمی تواند بگوید من نمی دانستم راه حق کدام است، فاطمه علیهاالسلام با شهادت مظلومانه خود، راه را روشن نمود و فتنه ها و فریب های خط نفاق را هویدا کرد.

ص: 71

8

روزهای آخر زندگی فاطمه علیهاالسلاماست، مردم می دانند که فاطمه علیهاالسلام از خلیفه ناراضی است، خط نفاق می خواهد افکار عمومی را تحریف کند، برای همین تصمیم می گیرد به عیادت فاطمه علیهاالسلام برود.

این خبر به فاطمه علیهاالسلاممی رسد، فاطمه علیهاالسلام می خواهد از این فرصت استفاده کند تا نارضایتی خود از آن ظالمان را برای تاریخ بیشتر آشکار کند.

ابوبکر و عُمَر وارد خانه فاطمه علیهاالسلام می شوند. سلام می کنند و روبه روی فاطمه علیهاالسلاممی نشینند، فاطمه علیهاالسلام جواب سلام آنان را نمی دهد.

ابوبکر چنین می گوید:

__ ای فاطمه! ای عزیز دل پیامبر! تو می دانی که من تو را بیش از دخترم، عایشه دوست دارم.(1)

ابوبکر منتظر است تا فاطمه علیهاالسلامجواب بدهد، امّا فاطمه علیهاالسلامسکوت کرده

ص: 72


1- . فتکلّم أبو بکر فقال: یا حبیة رسول اللّه واللّه إنّ قرابة رسول اللّه أحبّ إلیّ من قرابتی، وإنّک لأحبّ إلیّ من عائشة ابنتی: الإمامة والتبصرة ج 1 ص 20، بحار الأنوار ج 28 ص 37، الغدیر ج 7 ص 229، قاموس الرجال ج 12 ص 328، أعیان الشیعة ج 1 ص 318، هامش مؤمر علماء بغداد ص 186.

است. ابوبکر در حالی که (از روی نفاق) گریه می کند، چنین ادامه می دهد: «ای دختر پیامبر!آیا می شود مرا ببخشی؟ من برای به دست آوردن رضایت شما، از خانه، ثروت، زن و بچّه و هستی خود دست می کشم!».(1)

به راستی آیا ابوبکر راست می گوید؟ اگر این خاندان این قدر پیش او احترام دارند پس چرا دستور حمله به این خانه و اهل این خانه را داد؟ فاطمه علیهاالسلام که روی خود را به دیوار کرده است به او می گوید: «آیا تو حرمت ما را نگاه داشتی تا من تو را ببخشم؟»(2)

ابوبکر سر خود را پایین می اندازد، هیچ جوابی ندارد که بگوید. اکنون وقت آن است که فاطمه علیهاالسلام از آنها سوال خود را بپرسد:

__ شما اینجا آمده اید چه کنید؟ __ ما آمده ایم به خطای خود اعتراف کنیم و از تو بخواهیم که ما را ببخشی! __ من سوالی از شما می پرسم و می خواهم شما حقیقت را بگویید.

__ هر چه می خواهی بپرس که ما حقیقت را می گوییم.

__ آیا شما از پیامبر این سخن را نشنیدید: «فاطمه، پاره تن من است و من از او هستم، هر کس او را آزار دهد مرا آزار داده است و هر کس مرا آزار دهد خدا را آزرده است؟».

__ آری، ای دختر پیامبر! ما این حدیث را از پیامبر شنیدیم.

__ شکر خدا که شما به این سخن اعتراف کردید.

نگاه کن! فاطمه علیهاالسلام دست های ناتوان خود را به سمت آسمان بلند می کند

ص: 73


1- . ثمّ أقبل یعتذر إلیها ویقول: ارضی عنّی یا بنت رسول اللّه : بحار الأنوار ج 29 ص 32 وراجع عمدة القاری ج 15 ص 20، کنز العمّال ج 5 ص 605، سیر أعلام النبلاء ج 2 ص 121، تاریخ الإسلام للذهبی ج 3 ص 47، البدایة والنهایة ج 5 ص 310، السیرة النبویّة لابن کثیر ج 4 ص 575.
2- . فقالت: یا عتیق، أتیتنا من ماتت، أو حملت الناس علی رقابنا...: بحار الأنوار ج 29 ص 157.

و از سوز دل چنین می گوید: «بار خدایا! تو شاهد باش، این دو نفر مرا آزار دادند و من از آنها راضی نیستم».(1)

آنگاه می گوید: «به خدا قسم! هرگز از شما راضی نمی شوم، من منتظر هستم تا به دیدار پدرم بروم و از شما نزد او شکایت کنم».(2)

اکنون ابوبکر به گریه پناه می برد، شاید بتواند راه نجاتی برای خود بیابد! او فکر می کند که می تواند با گریه، فریب کاری کند، پس با صدای بلند گریه می کند و می گوید: «وای بر من، من از غضب تو به خدا پناه می برم، امان از عذاب خدا، ای کاش، به دنیا نیامده بودم و چنین روزی را نمی دیدم!».

عُمَر نگاهی به ابوبکر می کند و می گوید: «آرام باش، من تعجّب می کنم که چگونه مردم تو را به عنوان خلیفه انتخاب کردند، چرا با خشم یک زن، بی قرار می شوی؟ مگر چه شده است؟ تو یک زن را از خود رنجانده ای، دنیا که تمام نشده است».(3)

ابوبکر با شنیدن سخن عُمَر، مقداری آرام می شود. فاطمه علیهاالسلام، سخن عُمَر را می شنود، برای همین می گوید: «من در هر نماز شما را نفرین می کنم».(4)

آری، من فراموش نمی کنم که نفرین چیزی بالاتر از لعنت کردن است و فاطمه علیهاالسلام این گونه خشم خویش را نسبت به این دو نفر نشان می دهد.

بار دیگر صدای گریه ابوبکر بلند می شود. عُمَر از جای خود بلند می شود، ابوبکر هم برمی خیزد و آنها خانه را ترک می کنند.

* * *

ص: 74


1- . قالت: نشدتکما باللّه ، هل سمعتما رسول اللّه یقول: فاطمة بضعه منّی، فمن آذاها فقد آذانی... کتاب سلیم بن قیس ص 391، بحار الأنوار ج 28 ص 303، علل الشرائع ج 1 ص 187، بحار الأنوار ج 43 ص 203.
2- . لا واللّه لا أرضی عنکما أبداً حتّی ألقی أبی رسول اللّه وأُخبره بما صنعتما، فیکون هو الحاکم فیکما...: کتاب سلیم بن قیس ص 391، بحار الأنوار ج 28 ص 303 و ج 43 ص 199.
3- . فعند ذلک دعا أبو بکر بالویل والثبور وقال: لیت أُمّی لم تلدنی! فقال عمر: عجباً للناس کیف ولّوک أمورهم...: علل الشرائع ج 1 ص 187، بحار الأنوار ج 43 ص 203.
4- . فقال أبو بکر: أنا عائذٌ باللّه من سخطه وسخطک یا فاطمة، ثمّ انتحب أبو بکر یبکی حتّی کادت نفسه أن تزهق...: الإمامة والسیاسیة ج 1 ص 20، الغدیر ج 7 ص 229، قاموس الرجال ج 12 ص 328، أعیان الشیعة ج 1 ص 318.

فاطمه علیهاالسلام تا آخر نه تنها با ابوبکر بیعت نکرد، بلکه این گونه نفرت خود را از ابوبکر (که ادّعا می کرد خلیفه پیامبر است) نشان داد.

اهل سنّت به دو کتاب اهمیت بسیاری زیادی می دهند و احادیث آن را صحیح می دانند: «کتاب صحیح بخاری» و کتاب «صحیح مسلم». اعتبار هیچ کتابی در نزد آنان همچون اعتبار این دو کتاب نیست.

اکنون می خواهم مطلبی را بیان کنم که سه مقدمه دارد، (جالب است که همه این سه مقدمه، از این دو کتابی است که ذکر کردم).

مقدمه اول:

در کتاب «صحیح بخاری» این حدیث ذکر شده است: وقتی پیامبر به فاطمه علیهاالسلامخبر داد که به زودی از دنیا می رود، فاطمه علیهاالسلامگریه کرد، پیامبر به او گفت: «دخترم! آیا به این راضی نیستی که تو سرور زنان اهل بهشت هستی!».(1)

با توجّه به این حدیث، معلوم می شود که اهل سنّت باور دارند که فاطمه علیهاالسلام اهل بهشت است.

مقدمه دوم:

در کتاب «صحیح بخاری» آمده است: وقتی فاطمه علیهاالسلاماز ابوبکر ارث خود را طلب نمود، ابوبکر از پرداخت آن به فاطمه علیهاالسلامخودداری کرد. به همین دلیل، فاطمه علیهاالسلام از ابوبکر خشمناک شد و دیگر فاطمه علیهاالسلامهرگز با ابوبکر سخن نگفت.(2)

مقدمه سوم:

ص: 75


1- . فبکیت فقال اما ترضین ان تکونی سیدة نساء أهل الجنة أو نساء المؤنین: صحیح البخاری ج 4 ص 183
2- . فأبی أبو بکر أن یدفع إلی فاطمة منها شیئاً، فوجدت فاطمة علی أبی بکر فی ذلک، فهجرته...: صحیح البخاری ج 5 ص 83، صحیح مسلم ج 5 ص 154، السقیفة وفدک للجوهری ص 107، فتح الباری ج 6 ص 139،عمدة القاری ج 17 ص 258، صحیح ابن حبّان ج 11 ص 153، مسند الشامیین ج 4 ص 198، شرح نهج البلاغة ج 6 ص 46، نصب الرایة ج 2 ص 360، کنز العمّال ج 15 ص 499.

در کتاب «صحیح مسلم» چنین می خوانیم: «هر کس بمیرد در حالی که بر گردن او، بیعتی نباشد، به مرگ جاهلیّت مرده است».(1)

اهل سنّت می گویند: «منظور از بیعت در اینجا، بیعت با «ولیّ امر» می باشد، یعنی کسانی که بعد از پیامبر به خلافت رسیدند، «ولی امر» بودند و مسلمانان باید با آنان بیعت می کردند. اگر کسی مثلاً با ابوبکر بیعت نکند، با مرگ جاهلیّت می میرد».

اکنون این سه مقدمه آشکار شد، سوال اصلی خود را از اهل سنّت می پرسم:

شما می گویید: ابوبکر، «ولیّ امر» بود، از طرفی فاطمه علیهاالسلام از دست ابوبکر خشمناک بود و با او بیعت نکرد، به راستی اگر ابوبکر، خلیفه پیامبر بود، پس باید فاطمه علیهاالسلام به مرگ جاهلیّت از دنیا رفته باشد!! فاطمه علیهاالسلام تا آخر زندگی خود با ابوبکر بیعت نکرد در حالی که شما می گویید: فاطمه علیهاالسلام سرور زنان بهشت است! چطور می شود یک نفر هم اهل بهشت باشد و هم به مرگ جاهلیّت از دنیا رفته باشد؟ معلوم می شود که ابوبکر، خلیفه پیامبر نیست، بیعت نکردن با او، گناه نیست، کسی که با او بیعت نکند، به مرگ جاهلیّت نمی میرد.

شیعه بر این باور است که منظور از این حدیث پیامبر، بیعت با امام زمان می باشد، هر کس باید در هر زمانی به امام زمان خود اعتقاد داشته باشد و او را بشناسد. فاطمه، امام زمان خود را شناخته بود و با او بیعت کرده بود و تا پای جان بر این بیعت خود پایبند بود.

ص: 76


1- . «مَنْ مات ولیس فی عنقه بیعة مات میتة جاهلیة»: صحیح مسلم ج 3 ص 1478، السنن الکبری للبیهقی ج 8 ص 156، مجمع الزوائد ج 5 ص 218.

هدف فاطمه علیهاالسلام این بود که به تاریخ ثابت کند که از دست ابوبکر راضی و خشنود نیست، بلکه همواره او را نفرین می کند، فاطمه علیهاالسلام ابوبکر را به حضور پذیرفت تا این گونه پیام خود را به تاریخ برساند، با این کار فاطمه علیهاالسلام حق برای همیشه روشن و آشکار گردید.

* * *

وقتی ابوبکر و عُمَر به عیادت فاطمه علیهاالسلام آمدند، فاطمه علیهاالسلام به ابوبکر گفت: «من تو را نفرین می کنم»، ابوبکر گریه کرد ولی فاطمه علیهاالسلام به گریه او، هیچ توجّهی نکرد. این هشداری است که فاطمه علیهاالسلامبه شیعیان خود می دهد، اگر کسی گریه کرد، نباید فریب او را خورد.

گریه های ابوبکر، چیزی جز فریب و نیرنگ نبود، او گریه کرد تا شاید بتواند فاطمه علیهاالسلام را فریب بدهد، امّا او نمی دانست که فاطمه علیهاالسلام هرگز با دیدن چند قطره اشک، دست از آرمان خود برنمی دارد.

ابوبکر چرا گریه کرد؟ گریه کردن کاری ندارد، اگر او واقعاً توبه کرده بود، اگر واقعاً می خواست فاطمه علیهاالسلام را راضی کند باید دست علی علیه السلام را می گرفت و به مسجد می برد و در حضور مردم اعلام می کرد که حق با علی علیه السلام است و از همه می خواست با علی علیه السلامبیعت کنند. این معنای توبه ابوبکر بود، امّا ابوبکر محکم به حکومت خود چسبیده بود و فقط حاضر بود برای توبه کردن، گریه کند. این گریه، هیچ فایده ای ندارد و فقط می تواند یک مشت از مریدان خود را خام کند. ابوبکر خیال می کرد که با این گریه می تواند فاطمه علیهاالسلام را هم فریب بدهد ولی زهی خیال باطل!

ص: 77

شیعه باید مواظب باشد، چه بسا عدّه ای با گریه بخواهند فریب کاری کنند و مردم را از حقّ و حقیقت جدا کنند.

در اینجا نکته ای را بیان می کنم: ابوبکر و عُمَر می دانستند که فاطمه علیهاالسلام از دست آنان ناراضی است ولی باز هم به عیادت او رفتند، زیرا خیال می کردند فاطمه علیهاالسلام هم مثل خیلی از زن ها، احساسی است و وقتی گریه های ابوبکر را ببیند، احساسات بر او غلبه می کند و ابوبکر را می بخشد، آنان می دانستند که فاطمه علیهاالسلام همچون پدرش، خوی مهربانی و بخشش دارد، پیامبر در فتح مکّه چه کسانی را بخشید؟ کسانی را که سنگ به صورتش زنده بودند و خاکستر را بر سرش پاشیده بودند و به جنگ او آمده بودند. پیامبر قاتل عمویش حمزه را هم بخشید، فاطمه علیهاالسلام دختر چنین پیامبری است، همه این ها را ابوبکر و عُمَر می دانستند و پیش خود امیدوار بودند که وقتی به عیادت فاطمه علیهاالسلام بروند و گریه کنند، فاطمه علیهاالسلام آنان را می بخشد و آن وقت آنان این خبر را در جامعه پخش می کنند، برای همین بود که آنان، چند نفر از زنان را به عنوان شاهد، همراه خود برده بودند، (و به اصطلاح امروزی، چند خبرنگار حکومتی را با خود همراه کرده بودند) ولی آنان فاطمه علیهاالسلام را خوب نشناختند، اگر این اختلاف، اختلافی شخصی می بود، شاید فاطمه علیهاالسلام از آنان می گذشت، امّا اختلاف فاطمه علیهاالسلام با آنان بر سر ولایت بود.

فاطمه علیهاالسلام مدافع ولایت خدا بر جامعه بود و آن دو نفر جلوه ولایت شیطان بر جامعه! فاطمه علیهاالسلام می دانست اگر آنان را ببخشد، حقّ و حقیقت

ص: 78

مخفی می شود و راه گم می شود.

* * *

وقتی ابوبکر به عیادت فاطمه علیهاالسلام آمد از روی مکر و حیله چنین می گفت: «ای فاطمه! ای عزیز دل پیامبر! من تو را بیش از دخترم، عایشه دوست دارم».(1)

این چه سخن دروغی بود که ابوبکر گفت؟ دوست داشتن که فقط به گفتن نیست، نشانه هایی دارد، ابوبکر عایشه را دوست داشت، برای همین حقوق او را از بیت المال قطع نکرد، جایگاه او را در جامعه بالا برد، از او احترام گرفت، به او قداست داد تا مردم قدردان او باشند، امّا ابوبکر نسبت به فاطمه علیهاالسلام چه کرد؟ در خانه او را آتش زد، به خانه او هجوم برد و محسن او را به شهادت رساند، فدک او را غصب کرد! تاریخ از این دروغ بزرگ ابوبکر، در تعجّب است! وقتی فاطمه علیهاالسلام این سخن را شنید، سکوت کرد. سکوت فاطمه علیهاالسلام را باید بررسی کرد، ابوبکر ادّعا می کند که دختر پیامبر را دوست دارد، او چرا چنین سخنی می گوید و چرا فاطمه علیهاالسلاماین ادّعای او را رد نمی کند؟ ابوبکر کدام فاطمه علیهاالسلام را دوست دارد، او فاطمه ای را دوست دارد که دختر پیامبر است و مردم به او با دیده احترام نگاه می کنند، او فاطمه ای را دوست دارد که نسبت به حق علی علیه السلام بی تفاوت باشد، چنین فاطمه ای را همه دوست دارند، چون با منافع خط نفاق تضادی ندارد.

ولی فاطمه علیهاالسلام چنین نیست، فاطمه علیهاالسلام با تمام وجود از امام زمانش دفاع

ص: 79


1- . فتکلّم أبو بکر فقال: یا حبیة رسول اللّه واللّه إنّ قرابة رسول اللّه أحبّ إلیّ من قرابتی، وإنّک لأحبّ إلیّ من عائشة ابنتی: الإمامة والتبصرة ج 1 ص 20، بحار الأنوار ج 28 ص 37، الغدیر ج 7 ص 229، قاموس الرجال ج 12 ص 328، أعیان الشیعة ج 1 ص 318، هامش مؤمر علماء بغداد ص 186.

می کند، از ولایت علی علیه السلام حمایت می کند، ابوبکر چنین فاطمه ای را دوست ندارد.

ابوبکر خیال می کرد اکنون که فاطمه در بستر بیماری است و روزهای آخر زندگی اش را سپری می کند، شاید دست از آرمان خودش برداشته باشد، شاید شدّت بیماری و آن همه مصیبتی که بر سر او آمده است، عقیده اش را عوض کرده باشد، امّا وقتی سخن ادامه پیدا کرد، فاطمه علیهاالسلام به او گفت که همواره او را نفرین می کند و هرگز او را نمی بخشد.

آری، دوستی اهل بیت علیهم السلام به تنهایی، نیمی از راه است، همه چیز در این دوستی نیست، نیمه دیگر دین، دشمنی با دشمنان اهل بیت علیهم السلام است.

کسی که اهل بیت علیهم السلام را دوست داشته باشد، امّا از دشمنان آنان بیزاری نجوید، راه و روش ابوبکر را در پیش گرفته است، ابتدا باید خانه دل را از غیر خالی کرد و بعد از آن، محبّت عزیزان خدا را به دل گرفت.

* * *

من برای زندگی در این دنیا دو راه بیشتر ندارم، یا باید به حزب خدا بپیوندم یا به حزب شیطان. وقتی من از دشمنان آل محمّد علیهم السلامبیزاری می جویم، از شیطان و حزب او و دوستانش بیزار شده ام.

حقیقت دین چیزی جز تولّی و تبرّی نیست.

تولّی یعنی با دوستان خدا دوست بودن! تبرّی یعنی با دشمنان خدا دشمن بودن! دین یعنی این که من دوستان خدا را دوست بدارم و دشمنان خدا را هم

ص: 80

دشمن بدارم! تبرّی، یعنی بی رنگی تمام جاذبه ها و جلوه های شیطانی در زندگی من! وقتی تولّی و تبرّی در کنار هم باشند، گوهر ایمان شکل می گیرد و آن وقت است که انسان از ایمان واقعی بهره مند شده است و جای امیدواری است که او از سرگردانی ها نجات یابد و به ساحل امن سعادت برسد.

* * *

وقتی تاریخ را با دقّت بررسی می کنم می بینم کسانی که در جنگ ها برای دفاع از پیامبر شمشیر زدند و فداکاری های فراوان کردند، دچار فتنه شدند و با ابوبکر بیعت کردند، آنان هم ادّعا می کردند که فاطمه علیهاالسلام را دوست دارند، امّا وقتی این دوستی با دشمنی با دشمنان اهل بیت علیهم السلامهمراه نبود، آنان لغزیدند و مظلومیّت اهل بیت علیهم السلامرا رقم زدند.

«تبرّی» یعنی دشمنی با دشمنان حق. غفلت از «تبرّی» باعث این شد که مسیر تاریخ تغییر کند، علی علیه السلامخانه نشین بشود، مسلمانانی که سال ها برای اسلام تلاش کرده بودند در دام شیطان گرفتار بشوند.

این هشداری برای همه ماست. امروز هم افراد زیادی ادّعا می کنند که امام زمان را دوست دارند، این ادّعا زمانی ارزش دارد که آنان با دشمنان امام زمان، دشمنی کنند.

* * *

یکی از شیعیان نزد امام باقر علیه السلامرفت و چنین گفت: «گاهی شیطان مرا ناامید می کند و مرا به یاد گناهانم می اندازد و یأس مرا فرا می گیرد و از

ص: 81

عذاب خدا می هراسم، امّا در همان لحظه به یاد این می افتم که من شما را دوست دارم و از دشمن شما جدا شده ام».

وقتی امام باقر علیه السلام این سخن را شنید چنین فرمود: «مگر دین چیزی غیر از محبّت ما و دشمنی با دشمنان ماست؟».(1)

خیلی ها می گویند: «فروع دین ده تا است: اول: نماز، دوّم: روزه... نهم: تولّی دهم: تبرّی»، ولی باید قدری در این سخن فکر کرد.

سخن امام باقر علیه السلام چه بود؟ آن حضرت دین را چگونه معرفی کرد؟ دین چیزی جز محبّت اهل بیت علیهم السلام و دشمنی با دشمنان آنان نیست. این سخن نشان می دهد که تولّی و تبرّی، اصل دین است، حقیقت دین است، به راستی چرا این دو را جزء فروع دین شمرده اند در حالی که اهمیّت آن بسیار زیادتر از فروع دین است. باید به این موضوع توجه بیشتری کرد.

ص: 82


1- . إنّی ربّما خلوت فأتانی الشیطان فیذکّرنی ما سلف من الذنوب والمعاصی، فکأنّی آیس، ثمّ أذکر حبّی لکم وانقطاعی. وکان متّکئاً، قال: یا زیاد، هل الدین إلاّ الحبّ والبغض؟ ثمّ تلا هذه الآیات الثلاث کأنّها فی کفّه: حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الاْءِیمَانَ الآیة، وقال: (یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ)، وقال: (إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ) : تفسیر فرات الکوفی ص 430، مستدرک الوسائل ج 12 ص 226، بحار الأنوار ج 65 ص 63، جامع أحادیث الشیعة ج 16 ص 210.

9

قرآن در سوره احزاب، آیه 57 چنین می گوید:

«إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالاَْخِرَةِ...».

«کسانی را که خدا و پیامبر او را اذیّت می کنند، خدا در دنیا و آخرت آنان را لعنت می کند و برای آنان عذابی خوارکننده، آماده کرده است».

من می دانم خدا، جسم نیست، هیچ کس نمی تواند او را اذیّت کند، او صفات و ویژگی های انسان ها را ندارد، انسان ها نمی توانند او را آزار بدهند و او را به خشم آورند. پس به راستی منظور از این سخن چیست؟ معنای این سخن این است: هر کس پیامبر را اذیّت کند، خدا را اذیّت کرده است، قرآن این گونه به انسان ها هشدار می دهد تا پیامبر را آزار ندهند و او را به خشم نیاورند. هر کس پیامبر را آزار دهد، خدا را آزار داده است.

* * *

ص: 83

پیامبر به یاران خود چنین فرمود: «دخترم، فاطمه پاره تن من است، هر کس او را بیازارد مرا آزرده است، هر کس او را غضبناک کند، مرا غضبناک کرده است».(1)

وقتی ابوبکر و عُمَر به عیادت فاطمه علیهاالسلام رفتند، فاطمه علیهاالسلامدست های خود را به سوی آسمان گرفت و گفت: «بار خدایا! تو شاهد باش، این دو نفر مرا آزار دادند و من از آنها راضی نیستم».(2)

فاطمه علیهاالسلام این گونه خشم و غضب خود را به این دو نفر نشان داد، از طرف دیگر، هر کس فاطمه علیهاالسلام را آزار دهد، پیامبر را آزار داده است و قرآن می گوید: هر کس پیامبر را آزار دهد، لعنت خدا برای اوست.

* * *

اکنون من فهمیده ام که خدا چه کسانی را لعنت می کند و به چه کسانی غضب کرده است. من سال های سال است که هنگام نماز در سوره حمد چنین می گویم:

«... غَیرِ الْمَغضُوبِ عَلَیهِم».

خدا مرا به راه راست هدایت کن، راه کسانی که به آنان نعمت داده ای، خدایا! مرا از راه کسانی که به آنان غضب کرده ای دور کن! خدا به چه کسانی غضب کرده است؟ خدا از دست چه کسانی خشمناک است؟ فاطمه علیهاالسلام محور خشنودی خدا و غضب خداست، هر کس فاطمه علیهاالسلام از او راضی باشد، خدا از او راضی است و هر کس که فاطمه علیهاالسلام از او خشمناک

ص: 84


1- . فاطمة بضعةٌ منّی فمن أغضبها أغضبنی: صحیح البخاری ج 4 ص 210، 219، ابنتی بضعةٌ منّی، یریبنی ما رابها ویؤینی ما آذاها: صحیح مسلم ج 7 ص 141، فاطمةٌ بضعةٌ منّی، یؤینی ما آذاها: مسند أحمد ج 4 ص 5 ، صحیح مسلم ج 7 ص 141 ، سنن الترمذی ج 5 ص 360 ، المستدرک ج 3 ص 159 ، امّالی الحافظ الإصفهانی ص 47 ، شرح نهج البلاغة ج 16 ص 272 ، تاریخ مدینة دمشق ج 3 ص 156 ، تهذیب الکمال ج 35 ص 250 ، وراجع: سنن الترمذی ج 5 ص 360 ، مجمع الزوائد ج 4 ص 255 ، فتح الباری ج 7 ص 63 ، المعجم الکبیر ج 20 ص 20 ، الجامع الصغیر ج 2 ص 208 ، فیض القدیر ج 3 ص 20 و ج 4 ص 215 و ج 6 ص 24 ، کشف الخفاء ج 2 ص 86 ، الإصابة ج 8 ص 265 ، تهذیب التهذیب ج 12 ص 392 ، تاریخ الإسلام للذهبی ج 3 ص 44 ، البدایة والنهایة ج 6 ص 366 .
2- . قالت: نشدتکما باللّه ، هل سمعتما رسول اللّه یقول: فاطمة بضعه منّی، فمن آذاها فقد آذانی... کتاب سلیم بن قیس ص 391، بحار الأنوار ج 28 ص 303، علل الشرائع ج 1 ص 187، بحار الأنوار ج 43 ص 203.

باشد، خدا به او غضب می کند. من در هر نماز از خدا می خواهم مرا از راه و روش آن دو نفر که به فاطمه علیهاالسلام ظلم کردند، دور کند. من در هر نماز بارها این خواسته را از خدا می خواهم.

* * *

خدا دوست داشت که بندگانش از جهل و نادانی نجات یابند و به رستگاری برسند، برای همین بود که حضرت محمّد صلی الله علیه و آله را به پیامبری فرستاد و به او فرمان داد همگان را به سوی خدا راهنمایی کند، پیامبر در این راه سختی بسیاری تحمّل کرد و با مشکلات زیادی روبرو شد، امّا او در این راه ثابت قدم ماند و برای هدایت مردم تلاش زیادی نمود.

گروهی از مسلمانان با خود فکر می کردند: «خوب است به پیامبر چیزی به عنوان مزد رسالت او بدهیم، به راستی که او ما را از جهل و نادانی نجات داد و برای هدایت ما تلاش بسیاری نمود».

اینجا بود که خدا آیه 23 سوره «شورا» را نازل کرد:

«قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی».

در این آیه خدا از پیامبر خواست تا به مسلمانان خبر بدهد که از آنان هیچ مزدی جز دوستی خاندانش را نمی خواهد.

دوستی اهل بیت علیهم السلام، شکر نعمتِ هدایت است، خدا پیامبر را برای هدایت مردم فرستاد، هر کس خاندان او را دوست بدارد، شکر این نعمت را به جا آورده است.(1)

خدا دوستی فاطمه علیهاالسلام و فرزندان او را مزد رسالت پیامبر قرار داد، کسی که

ص: 85


1- . (من یقترف حسنة نزد له فیها حسنا)، قال: الاقتراف: التسلیم لنا والصدق علینا...: الکافی ج 1 ص 391، بحار الأنوار ج 2 ص 160، مراة العقول ج 4 ص 281.

می خواهد راهی به سوی خدا داشته باشد باید خاندان پیامبر را دوست بدارد.

پیامبر از مسلمانان مزد و پاداش مادی نخواست، بلکه چیزی از آنان خواست که نفعش به خود آنان بازمی گردد، دوستی خاندان پیامبر راه سعادت را برای آنان هموار می سازد.

وقتی این آیه نازل شد، پیامبر رو به مردم کرد و چنین گفت: «اگر کسی باید مزد شخصی را بدهد ولی آن مزد را ندهند، پس لعنت خدا و فرشتگان و مردم بر او باد! در روز قیامت هیچ عمل و کار خیری از این شخص پذیرفته نمی شود».(1)

دوستی اهل بیت علیهم السلام مزدِ رسالت پیامبر بود و کسانی که مزد پیامبر را ندهد، به لعنت خدا گرفتار شده اند و در روز قیامت، هیچ کار خوبی از آنان پذیرفته نمی شود و جایگاه آنان، آتش جهنّم است.

کسانی که بعد از پیامبر، دست به توطئه زدند و با اهل بیت علیهم السلامدشمنی کردند و به فاطمه علیهاالسلامظلم و ستم کردند به لعنت خدا گرفتارند. شایسته است که مؤنان آنان را لعنت کنند همانگونه که فرشتگان آنان را لعنت می کنند و با این لعنت به خدا تقرّب پیدا می نمایند.

محبت و دوستی اهل بیت علیهم السلام، مزد رسالت پیامبر بود، پیامبر چقدر درباره اهل بیت علیهم السلام سفارش نمود ولی این مردم بعد از پیامبر با اهل بیت علیهم السلام چه کردند؟ اگر پیامبر به جای آن سفارش ها، از امّت خود می خواست که با فرزندان او بجنگند، امّت او بیش از این نمی توانستند در حق آنان ظلم کنند!

* * *

ص: 86


1- . من حبس أجیرا اجره فعلیه لعنة الله والملائکة والناس أجمعین لا یقبل الله منه یوم القیامة صرفا ولا عدلا وهو محبة آل محمد: بحار الأنوار ج 23 ص 238، تفسیر القمی ج 2 ص 276، البرهان فی تفسیر القرآن ج 4 ص 821.

روزهای آخر زندگی فاطمه علیهاالسلامبود، علی علیه السلام کنار بستر فاطمه علیهاالسلامنشسته بود و سر همسرش را به سینه گرفته بود و گریه می کرد. قطرات اشک علی علیه السلام بر صورت فاطمه علیهاالسلام می ریخت. فاطمه علیهاالسلاماز فرصت استفاده کرد و چنین گفت:

__ علی جان! یادت هست در روز آخر زندگی پدرم، او به من وعده داد که من زودتر از همه به او ملحق خواهم شد، وعده پدر، نزدیک است، از تو می خواهم به وصیت من عمل کنی!(1)

__ فاطمه جانم! وصیت تو چیست؟ __ وقتی از دنیا رفتم، بدنم را شب غسل بده، شب به خاک بسپار، تو را به خدا قسم می دهم مبادا بگذاری آنهایی که بر من ظلم کردند بر جنازه من حاضر شوند، آنهایی که مرا با تازیانه زدند؛ محسن علیه السلام مرا کشتند نباید بر پیکر من نماز بخوانند.(2)

__ چشم، فاطمه جان! من قول می دهم نگذارم آنها بر پیکر تو نماز بخوانند.(3) __ علی جان! من می خواهم قبرم مخفی باشد.(4)

__ فاطمه جان! من وصیّت های تو را انجام می دهم ولی من هم خواسته ای از تو دارم.

__ چه خواسته ای؟ __ وقتی نزد پیامبر رفتی سلام مرا به پدر برسانی! اشک در چشمان علی علیه السلام حلقه زد، بغض راه گلوی علی علیه السلام را بست... او

ص: 87


1- . فاجتمعت لذلک تأمر علیّاً بأمرها وتوصیه بوصیتها وتعهد إلیه عهودها وأمیر المؤنین یجزع لذلک ...: بحار الأنوار ج 43 ص 201، بیت الأحزان ص 170.
2- . لا تُصلِّ علیَّ أُمّةٌ نقضت عهد اللّه وعهد أبی... وأخذوا إرثی وکذّبوا شهودی..: بحار الأنوار ج 30 ص 348؛ وراجع علل الشرائع ج 1 ص 189، بحار الأنوار ج 43 ص 205، کشف الغمّة ج 2 ص 122، جامع أحادیث الشیعة ج 3 س 202؛ مناقب آل أبی طالب ج 3 ص 137، تفسیر نور الثقلین ج 4 ص 75، بحار الأنوار ج 31 ص 619، صحیح البخاری ج 5 ص 82، فتح الباری ج 7 ص 378، عمدة القاری ج 17 ص 258، کتاب سلیم بن قیس ص 392، مستدرک الوسائل ج 2 ص 360، بحار الأنوارج 43 ص 199؛ بحار الأنوار ج 29 ص 113، مستدرک الوسائل ج 2 ص 290.
3- . فإنّک تجدنی فیها أمضی کما أمرتنی، وأختار أمرک علی أمری: بحار الأنوار ج 43 ص 192.
4- . ولا تدفنّی إلاّ لیلاً، ولا تُعلم أحداً قبری...: مستدرک الوسائل ج 2 ص 186، دلائل الإمامة ص 132، بحار الأنوار ج 43 ص 209، جامع أحادیث الشیعة ج 3 ص 202.

بغضی نهفته در گلو داشت و اشک می ریخت، علی علیه السلام فقط گریه می کرد... فاطمه علیهاالسلام، امانت خدا در دست او بود، امّا دشمنان با این امانت او چه کردند؟ در مقابل چشم علی علیه السلام، او را تازیانه زدند، سیلی به صورتش زدند، پهلویش را شکستند و او برای حفظ اسلام صبر کرد...

* * *

به راستی چرا فاطمه علیهاالسلام وصیت کرد قبرش مخفی باشد؟ چرا وصیت کرد شبانه دفن شود؟ فاطمه علیهاالسلام می خواست تا دشمنی او با خط نفاق، جاوید بماند، در تاریخ برای همیشه ثبت شود که او با حکومت نیرنگ و دروغ و فریب، مخالف بود، او می دانست که آن حکومت، ممکن است دست به تحریف تاریخ بزند و حقایق را پنهان کند، ولی فاطمه علیهاالسلام با این وصیت همه دسیسه ها را خنثی کرد.

امروز قبر فاطمه علیهاالسلام مخفی است، هر کس که تاریخ را بخواند از خود سوال می کند: چرا قبر تنها یادگار پیامبر مخفی است؟ چرا او شبانه دفن شد؟ این یک علامت سوال است. نقطه ای از تاریخ که در ذهن جرقه می زند و کنجکاوی آزادگان را برمی انگیزد.

آری، حرم امام حسین علیه السلام با آن گنبد و بارگاه باشکوه، هدایتگر انسان ها می باشد، قبر مخفی فاطمه هم با مخفی بودنش، روشنگر آزادگان است.

ص: 88

10

سالروز شهادت فاطمه علیهاالسلام را «ایّام فاطمیّه» می گویند و شیعیان برای آن حضرت، عزاداری می کنند، اکنون سوال این است: چرا باید ایّام فاطمیّه را هر چه با شکوه تر برگزار کرد؟ در پاسخ باید گفت: اگر شهادت فاطمه علیهاالسلام را فقط نقل یک حادثه تاریخی بدانیم، دیگر نمی توانیم اهمیّت آن را درک کنیم، بعضی ها فاطمیّه را نقل کردن حادثه ای که بیش از هزار سال پیش روی داده است، می دانند، در حالی که این فاطمیّه نقل تاریخ نیست، فاطمیّه بخشی از تاریخ نیست! فاطمیّه مسیر حرکت امروز ماست! فاطمیّه، اردوگاه حقّ و باطل است. فاطمیّه، اساس و جوهره مذهب ماست، اگر فاطمیّه را از ما بگیرند، مذهب ما کالبدی بی روح می شود که دیگر زنده نیست!

ص: 89

فاطمیّه زمان برائت از دشمنان خداست، فاطمیّه زمان بیزاری از کسانی است که برای حکومت چندروزه دنیا، علی علیه السلامرا خانه نشین کردند و پیرو شیطان شدند و بیش از هزار سال است بشر را گرفتار بی عدالتی ها و ظلم ها کردند، آنان انسان های بی شماری را گمراه کردند و به تباهی و نابودی کشاندند.

امروز در جهان ظلم و ستم فراوان می شود، در جامعه شاهد بی عدالتی ها و ستم های فراوان هستیم، بیش از هزار سال است که ظلم و ستم بی داد می کند، همه این ها ریشه در ظلمی دارد که بر فاطمه علیهاالسلام شد.

هر قطره خونی که بر روی زمین می ریزد، هر تازیانه ای که به ستم فرود می آید، هر فتنه ای که بر پا می شود، هر حقی که پایمال می شود، هر کاشانه ای که بر سر اهلش ویران می شود، هر معصیتی که در روی زمین می شود، هر ظلم و ستم و جنایتی که رقم می خورد، هر بدعتی که در دین گذاشته می شود ... همه ریشه در آن ستمی دارد که به فاطمه علیهاالسلامروا داشتند.

هر خونی که به ناحق بر روی زمین می ریزد، در امتداد خون به ناحق ریخته فاطمه علیهاالسلام است! هر آتشی که به ناحق برافروخته می شود، شعله ای از همان آتشی است که خانه فاطمه علیهاالسلام را شعله ور ساخت.

* * *

شیعه هر چه دارد از فاطمه علیهاالسلام و فاطمیّه دارد، در فاطمیّه است که غدیر زنده می گردد، ریشه های ظلم عاشورا آشکار می گردد، در فاطمیّه است که

ص: 90

عشق به ظهور امام زمان علیه السلامبه اوج می رسد.

مگر اساس دین ولایت اهل بیت علیهم السلام و دشمنی با دشمنان آنان نیست؟ این فاطمیّه است که اساس دین را زنده می کند، خط نفاق را به همه معرفی می نماید، راه امامت را مطرح می سازد، آبروی ستمکارانی را که به اسم دین بعد از پیامبر به حکومت رسیدند می برد، فریب و نیرنگ آنان را بی اثر می کند.

به راستی فاطمه علیهاالسلام با شهادت خود چه کرد؟ او حق را از باطل جدا کرد، نور را از تاریکی جدا کرد، راه رستگاری را به همه نشان داد و همه گمراهی ها را آشکار ساخت تا دیگر راه هدایت گم نشود.

دشمنان همواره تلاش کرده اند نام و یاد فاطمه علیهاالسلام را خاموش کنند و به بهانه های مختلف از عظمت فاطمیّه کم کنند، امّا این چه خیال باطلی است که آنان در سر دارند! خون فاطمه علیهاالسلام از جوشش باز نمی ایستد، پرچم فاطمیّه هرگز بر روی زمین نمی افتد، فریاد فاطمه علیهاالسلام به خاموشی نمی گراید. هرگز دردها و رنج های فاطمه از یاد نمی رود، شیعیان هرگز از خون مادر خویش نمی گذرند و منتظرند تا مهدی علیه السلام ظهور کند...

ص: 91

11

دنیای امروز، همچون جهنّمی است که در آتش ظلم و ستم می سوزد، این جهنّم، شراره ای از همان آتشی است که در خانه فاطمه علیهاالسلام را سوزاند.

پیامبر در مدّت بیست و سه سال تلاش زیادی کرد و جامعه را از اوج بدبختی به سعادت و رستگاری رساند، امّا افسوس که خط نفاق به اسم دین مسیر جامعه را عوض کردند و جامعه را در مسیر ولایت شیطان قرار دادند.

اگر جامعه در همان مسیری که پیامبر مشخص کرده بود حرکت می کرد، اگر ولایتِ امامِ معصوم در جامعه شکل می گرفت، وضع امروز جهان چگونه بود؟ دیگر از این همه ظلم و ستم خبری نبود.

بشر برای نجات از این جهنّم ظلم و ستم، نیاز به فاطمیّه دارد تا رمز و راز رهایی از این جهنّم آخرالزمان را فرا گیرد و با عمل به آن به رهایی و آزادگی برسد.

ص: 92

به راستی رمز و راز فاطمیّه چیست؟ پیام بزرگ آن کدام است؟ ندای آن چیست؟ فاطمیّه فریاد کدام پیام است؟ فاطمه علیهاالسلام از چه دفاع کرد؟ درست است علی علیه السلام شوهر او بود، امّا فاطمه علیهاالسلام از علی علیه السلامدفاع کرد زیرا علی علیه السلام، امام زمانش بود! این چه غفلتی است که بعضی گرفتار آن شده اند و خیال می کنند اختلاف شیعه و دیگران بر سر این است که آیا علی علیه السلام خلیفه باشد یا ابوبکر! اگر اختلاف شیعه و دیگران را این گونه معنا کنید، دعوا بر سر حکومت انسان بر انسان خواهد بود در حالی که این سخن اشتباه است، اختلاف شیعه با دیگران بر سر این است: آیا خدا در جامعه حکومت کند یا شیطان! شیعه می گوید: «خدا فقط حق حکومت و ولایت دارد، و علی علیه السلام حجّت خداست، امام زمان است، وقتی ابوبکر ولایت را غصب می کند و به حکومت می رسد، در واقع این شیطان است که قدرت را در جامعه به دست می گیرد».

فاطمه علیهاالسلامبه میدان آمد تا با حکومت شیطان مبارزه کند و آن را نابود سازد و ولایت خدا را در جامعه جایگزین نماید.

* * *

وقتی مردم به سوی ابوبکر رفتند و با او بیعت کردند، فاطمه علیهاالسلامشب ها همراه با علی، حسن و حسین علیهم السلام از خانه بیرون می آمد و به درِ خانه مردم مدینه می رفت و با آنان چنین سخن می گفت: «آیا به یاد دارید که در غدیر خُمّ با علی بیعت کردید، آیا به یاد دارید که پدرم او را به عنوان جانشین و خلیفه خود معیّن کرد؟». سپس قرار می شد که آنان فردا به یاری علی علیه السلام

ص: 93

بیایند.

فاطمه علیهاالسلام در تاریکی شب ها، در خانه سیصد و شصت نفر از مردم مدینه می رفت و آنان را به یاری علی علیه السلام فرا می خواند، ولی وقتی صبح فرا می رسید فقط سلمان، مقداد، عمّار و ابوذر به سر قرار می آمدند.(1)

چندین شب این برنامه فاطمه علیهاالسلام بود، برای همین حکومت تصمیم گرفت کاری کند که فاطمه علیهاالسلام خانه نشین شود، آنان فاطمه علیهاالسلام را زیر آماج تازیانه ها قرار دادند، استخوان بازوی او را خرد کردند، پهلوی او را شکستند تا آنجا که توان راه رفتن را از او گرفتند.

* * *

فاطمه علیهاالسلام وقتی دید امام زمانش غریب و مظلوم شده است، دیگر هرگز خنده بر لبانش نیامد، وقتی نامردان برای کشتن امام زمانش هجوم آوردند، سینه سپر نمود تا آنجا که میخ در به سینه اش فرو رفت و خون سینه اش بر زمین ریخت، بین در و دیوار، استخوان هایش در هم شکست، تازیانه های دشمن بر بدنش اصابت کرد، با غلاف شمشیر، بازوانش شکسته شد، محسن او را شهید شد و...

خط نفاق می دانست که تا زمانی که فاطمه علیهاالسلام زنده است پایه های حکومتشان لزران است، برای همین تصمیم گرفتند این مانع را از سر راه خود بردارند، آنان به مردم می گفتند که این حکومت، حکومت خدا بر روی زمین است و برای حفظ آن، می توان هر کاری کرد.

هر کس مخالف آن حکومت بود، باید از میان برداشته می شد، هر چند او

ص: 94


1- . فلمّا أمسی بایعه ثلاثمئة و ستون رجلاً علی الموت...: الکافی ج 8 ص 33، بحار الأنوار ج 28 ص 241،فلمّا کان اللیل حمل علیّ فاطمة علی حمار وأخذ بید ابنیه الحسن والحسین...: کتاب سلیم بن قیس ص 146، الاحتجاج ج 1 ص 107.

دختر پیامبر بود، کسانی که به خانه فاطمه علیهاالسلام حمله کردند، چنان فریب خورده بودند و این کار را خدمت به خدا می دانستند و هرگز از این کار خود، احساس گناه نمی کردند.

تا زمانی که فاطمه علیهاالسلام نفس می کشید، گویا پیامبر زنده بود، فاطمه علیهاالسلام از امام زمان خویش دفاع می کرد، او پرچمدار یاری از خط ولایت علی علیه السلام بود، اعتراض فاطمه علیهاالسلام ، فریادهای او، گریه های او باعث می شد مشروعیت آن حکومت زیر سوال برود.

آری، زنده بودن فاطمه علیهاالسلام به خودی خود، افشاگر آن حکومت بود، آنان توانستند مقداد، عمّار، سلمان و ابوذر را با ضرب تازیانه ها و تهدید به قتل به مسجد بکشانند. خط نفاق ابتدا یاران علی علیه السلام را متفرّق کرد و علی علیه السلامرا خانه نشین کرد، امّا خط نفاق به این باور رسیده بود که فاطمه علیهاالسلام هرگز در برابر ظلم و ستم ها، آرام نمی گیرد، پس باید از میان برداشته شود. پیامبر از علی علیه السلام خواسته بود برای حفظ اسلام صبر کند، صبر علی علیه السلامعهدی آسمانی بود، امّا فاطمه علیهاالسلاممأمور به صبر نبود، او باید به میدان می آمد تا حق و حقیقت از یادها نرود.

* * *

فاطمه علیهاالسلام بر مظلومیّت امام زمانش آن قدر گریه کرد که حکومت به وحشت افتاد، او برای دفاع از مولایش همه توان خود را به کار برد، جان خود را سپر مولایش کرد، در دفاع از مولایش، سخن ها گفت و روشنگری ها نمود و وقتی در بستر بیماری افتاد و دیگر نمی توانست از خانه بیرون برود،

ص: 95

از ابزار گریه بهره برد، او شب و روز گریه می کرد. صدای گریه فاطمه علیهاالسلام ، فریاد مظلومیّت مولایش بود.

این سخن فاطمه علیهاالسلام است:

صُبَّتْ عَلَیَّ مَصَ__ائِبُ لَوْ أَنَّهَا صُبَّتْ عَلَی الْأَیَّامِ صِرْنَ لَیَالِیَا مصیبت ها پی در پی به سوی من آمدند، اگر آن مصیبت ها بر روز روشن فرود می آمد، روز را شب تار می ساخت.

این مصیبت ها چه بودند که فاطمه علیهاالسلام این گونه از آن سخن می گوید؟ درست است پیامبر از دنیا رفت، ولی فاطمه علیهاالسلام می داند که جز خدا همه باید از این دنیا بروند، این مصیبت ها از جنس دیگری است، بعد از پیامبر چه اتفاقاتی افتاد؟ حجّت خدا، مظلوم واقع شد! حجّت خدا خانه نشین شد! شیطان به اسم دین بر جامعه حکم فرما شد! مردم امام زمان خود را فراموش کردند...

این ها مصیبت هایی بود که فاطمه علیهاالسلام برای آن اشک می ریخت...

مردم از خود این سوال را می پرسیدند: «چرا باید یگانه دختر پیامبر این گونه گریه کند؟». بچّه ها، بزرگ ترها، زنان و مردان، همه با شنیدن گریه فاطمه علیهاالسلاممی فهمند که این حکومت، دروغگو است، اگر چه این حکومت ادّعا می کند که حکومت خدا بر روی زمین است، امّا گریه فاطمه علیهاالسلام چیز

ص: 96

دیگری را ثابت می کند، این حکومت، حکومت ظلم است! گریه فاطمه علیهاالسلام، دل هر کسی را به درد می آورد، حکومت تصمیم گرفت تا صدای گریه فاطمه علیهاالسلامرا خاموش کند، زیرا این گریه برای حکومت از هر چیزی خطرناک تر بود. آنان به فکر نقشه ای افتادند.

چند نفر از همسایگان نزد علی علیه السلام آمدند و چنین گفتند:

__ یا علی! ما به فاطمه احترام می گذاریم، امّا شما می دانید که ما نیاز به آرامش داریم.

__ منظور شما از این سخن چیست؟ __ فاطمه هم شب گریه می کند هم روز، ما از تو می خواهیم سلام ما را به او برسانی و به او بگویی که یا شب گریه کند و روز آرام باشد تا ما بتوانیم استراحت کنیم، یا روز گریه کند و شب آرام باشد. ما نیاز به آرامش داریم.

__ باشد، من به فاطمه می گویم.(1)

علی علیه السلام به خانه خود رفت و کنار بستر فاطمه علیهاالسلام نشست، فاطمه علیهاالسلام به او نگاهی کرد و گفت:

__ علی جان! تو سخنی با من داری؟ __ فاطمه جان! همسایه ها به من گفته اند که به تو بگویم یا روز گریه کنی یا شب! __ علی جان! من به زودی از بین این مردم می روم، مرگ من نزدیک است.(2)

این سخن دل علی علیه السلام را به درد آورد، قطرات اشک را از چشمان او جاری

ص: 97


1- . أخذت بالبکاء والعویل لیلها ونهارها، وهی لا ترقأ دمعتها ولا تهدأ زفرتها، فاجتمع شیوخ أهل المدینة...: بحار الأنوار ج 43 ص 177، بیت الأحزان ص 165.
2- . یا بنت رسول اللّه ، إنّ شیوخ المدینة یسألوننی أن أسألک إمّا تبکین أباک لیلاً وإمّا نهاراً...: نفس المصدرین.

کرد، بعد از فاطمه علیهاالسلامدیگر چه کسی از علی علیه السلام حمایت خواهد کرد؟

* * *

چه کسانی از گریه فاطمه علیهاالسلاممی ترسیدند؟ همان کسانی که امروز از گریه من و تو (در عزای فاطمیّه) می ترسند! چه کسانی به فاطمه علیهاالسلام گفتند آرام گریه کن؟ همان کسانی که امروز به من و تو می گویند در عزای فاطمه علیهاالسلام آرام گریه کنید! تاریخ، یک مسیر پیوسته است، آن روز نگذاشتند فاطمه علیهاالسلام در گریه کردن هم آزاد باشد، امروز هم عدّه ای بر این خیال باطل اند که فاطمیّه از یاد برود و شیعیان آن را فراموش کنند؟ مگر فاطمه علیهاالسلام لحظه ای آرام گرفت که شیعیان امروز در ایّام فاطمیّه آرام باشند؟ گریه فاطمه علیهاالسلام هنوز قطع نشده است، او امروز هم بر مظلومیّت امام زمان اشک می ریزد، همه سخن فاطمه علیهاالسلام در یک جمله خلاصه می شود، او به مردم مدینه گفت: «چرا سخنان پیامبر در روز غدیر را فراموش کردید! خدا بعد از روز غدیر، برای هیچ کس عذر و بهانه ای باقی نگذاشته است؟».(1)

فاطمه علیهاالسلام از غدیر سخن می گفت، سخن او برای همیشه تاریخ است، پیام او برای من و توست. به راستی در روز غدیر، پیامبر به مسلمانان چه گفت؟ پیامبر از ولایت علی علیه السلام و یازده فرزندان او سخن گفت و چنین فرمود: «ای مردم! من پیامبر خدا هستم و علی جانشین من و فرزندان او ، امامانِ شما هستند و آخرینِ آنها، مهدی است. مهدی همان کسی است که یاری کننده دین خدا می باشد و پیامبران قبل از من به او بشارت داده اند، او از جانب

ص: 98


1- . فأعادت النساء قولها علی رجالهنّ، فجاء إلیها قوم من وجوه المهاجرین والأنصار معتذرین...: بحار الأنوار ج 43 ص 161.

خدا انتخاب شده است و وارث همه علم ها و دانش ها می باشد، او حجّت خدا در روی زمین می باشد».(1)

فاطمه علیهاالسلام از من و تو می خواهد تا یاور امام زمان خود باشیم، مهدی علیه السلام امروز در پس پرده غیبت است، مبادا او را فراموش کنیم، مبادا او را از یاد ببریم! وای به حال ما در این فراموشی بزرگ!

ص: 99


1- . معاشر الناس، فآمنوا باللّه ورسوله والنور الذی أنزل، أنزل اللّه النور فیَّ ثمّ فی علیّ، ثمّ النسل منه إلی المهدی: الاحتجاج ج 1 ص 77، إقبال الأعمال ج 2 ص 247، الیقین ص 354، بحار الأنوار ج 37 ص 132؛ معاشرالناس، إنّی نبیّ وعلیّ وصیّی، ألا إنّ خاتم الأئمّة منّا القائم المهدی...: روضة الواعظین ص 97، الاحتجاج ج 1 ص 80 ، التحصین ص 588، بحار الأنوار ج 37 ص 213.

12

آیا فکر کرده ایم که همه مجاهدت ها و تلاش های فاطمه علیهاالسلام برای چه بود؟ او برای چه این همه سختی و مصیبت دید؟ فاطمه علیهاالسلام به میدان آمد تا امام زمانش، غریب و مظلوم نباشد! فاطمه به میدان آمد تا حجّت خدا، بی یار و یاور نماند، اشک غریبانه امام زمان در نخلستان ها و خارج از شهر، جاری نشود! امروز مولای ما، آقای ما، مهدیِ فاطمه در غیبت گرفتار است و مردم زمانه سرگرم دغدغه های این دنیای مادی شده اند، هر کسی به فکر آرزوهای دنیایی است و بسیاری فراموش کرده اند که اصلاً امام زمانی دارند، آنان به روزگار غیبت امام زمان، عادت کرده اند و اگر کسی را ببینند این درد را درک می کند و از آن می نالد با تعجّب به او می نگرند، مردم نمی دانند که همه گرفتاری آنان به خاطر این است که حجّت خدا را از یاد برده اند و دنبال

ص: 100

دیگران رفته اند، چشمه آب زندگی را رها کرده اند و به سرابی دروغین دل خوش کرده اند.

فاطمیّه چیزی جز فریاد اعتراض به ادامه غیبت امام زمان نیست، اعتراض به غفلت انسان ها! اعتراض به فراموشی حجّت خدا در جامعه! این فاطمیّه است که خواب را از چشم مردم می رباید و حقیقت را به آنان گوشزد می کند تا برخیزند و یاد امام زمان خویش را زنده نگاه دارند و برای ظهورش، دعا کنند.

فاطمه علیهاالسلام دشمنانِ امام زمانش را بعد از هر نماز، نفرین می کرد، هر کس پیرو اوست، باید دشمنان امام زمانش را بشناسد و در حق آنان نفرین کند تا مبادا ناخواسته در دام آنان بیفتد، نمازی رنگ و بوی فاطمه علیهاالسلام را دارد که در آن، دشمنان حق و حقیقت، نفرین بشوند.

فاطمه علیهاالسلام همانگونه که به ما درس امام شناسی می دهد، درس دشمن شناسی هم می دهد.

* * *

ای مولای خوب ما! ما فهمیده ایم که بی قرار نبودن برای تو، بی وفایی به توست، دل تنگ نشدن برای تو، عهدشکنی است. دشمنان تو آرزو دارند ما برای تو بی قرار نشویم! وقتی شیعیان تو را فراموش کردند و به تو بی وفایی نمودند، غیبت تو این قدر طولانی شد...

مولای ما! بیا که ما پیام فاطمیّه را دریافته ایم، از شیوه مادرت فاطمه علیهاالسلام

ص: 101

درس گرفته ایم و بر غربت تو گریه ها کرده ایم، ما از کسانی نیستیم که به غیبت تو خشنودند، راه ما از آنان جداست، ما برای شنیدن صدایت بیقرار شده ایم و چشم به راه آمدنت هستیم.

سوگند یاد می کنیم تا جان در تن داریم با صلابتی هر چه بیشتر، سرود مهر تو را سر می دهیم، تا رمق در بدن داریم، محبّت تو را بر دل های مردمان، پیوند می زنیم، تا نفس در سینه داریم، از آمدنت دم می زنیم...

ما با دستانی در هم فشرده و گام هایی همراه شده، در راه تو قدم برمی داریم...

* * *

آقای مهربانم! بر من سخت است که دیگران را ببینم، امّا تو را نبینم! جانم فدای تو که در پشت پرده غیبت هستی ولی از ما دور نیستی! تو به ظاهر از ما دوری ولی از ما جدا نیستی! انتظار تو، آرمان و جهت زندگی من است، اگر این طور نباشم، جهت زندگی خود را گم می کنم و از کمال خود دور می شوم. کمال من در این است که هر چه بیشتر به یاد تو باشم و این گونه رحمت خدا را به سوی خود جذب کنم.

بر من سخت است که بر تو گریه کنم و ببینم مردم تو را از یاد برده اند! بر من سخت است ببینم که تو گرفتار غیبت شده ای و دشمنانت جلوه نمایی می کنند! چه زمان به حضور مهربان تو می رسیم و از دیدار تو سیراب می شویم؟ چه زمانی فرا می رسد که ببینیم که تو زمین را پر از عدل و داد نموده ای و

ص: 102

دشمنانت را کیفر داده ای و کافران و بدخواهان را از بین برده ای؟ کی می شود که ببینیم تو ریشه ظلم و ستم را از بین برده ای و همه ستمکاران را هلاک کرده ای؟(1)

* * *

بار خدایا! من با امام خود تجدید پیمان می کنم، تلاش می کنم تا هرگز از این پیمان خود دست برندارم و آن را فراموش نکنم.

ای خدای مهربان! از تو می خواهم تا مرا از یاران باوفای امام زمان قرار بدهی. من دوست دارم از کسانی باشم که جانشان را فدای او می کنند و در رکاب او به فیض شهادت می رسند.

بار خدایا! این زمین مرده را با ظهور امام زمان علیه السلام زنده کن! ظهور او را نزدیک گردان و به این روزگار سیاهی ها و ظلم ها، پایان ببخش! اگر مرگ من قبل از ظهور آقایم فرا رسید از تو می خواهم که در روزگار ظهور، بار دیگر مرا زنده کنی تا به آرزوی خود برسم و مولای خود را یاری کنم و جانم را فدایش نمایم! به امید آن روز...(2)

پایان

* * *

ارتباط با نویسنده و ارسال نظر:

پیامک به شماره 9 6 5 4 3000

همراه نویسنده 33 94 261 0913

سایت نویسنده: www.Nabnak.ir

ص: 103


1- . اِلَی مَتَی أَحَارُ فِیکَ یَا مَوْلَایَ، وَ اِلَی مَتَی، وَ أَیَّ خِطَابٍ أَصِفُ فِیکَ وَ أَیَّ نَجْوَی، عَزِیز عَلَیَّ أَنْ أُجَابَ دُونَکَ وَ أُنَاغَی، عَزِیزُ عَلَیَّ أَنْ أَبْکِیَکَ وَ یَخْذُلَکَ الْوَرَی...: اقبال الاعمال ج 1 ص 295، مصباح الزائر ص 446، بحار الأنوار ج 99 ص 104.
2- . اللّهمّ إنّی أُجدّد فی صبیحة یومی هذا وما عشتُ فیه من أیّام حیاتی عهداً وعقداً وبیعةً له فی عنقی، لا أحولُ عنها ولا أزولُ أبداً. اللّهمّ اجعلنی مِن أنصاره وأعوانه، والذابّین عنه، والمسارعین فی حوائجه، والممتثلین لأوامره ونواهیه، والتابعین والسابقین إلی إرادته، والمحامین عنه والمستشهدین بین یدیه. اللّهمّ فإن حال بینی وبینه الموت الذی جعلته علی عبادک حتماً مقضیاً، فأخرجنی من قبری مؤزراً کفنی، شاهراً سیفی، مجرّداً قناتی، ملبّیاً دعوة الداعی فی الحاضر والبادی...: المصباح ص 551، بحار الأنوار ج 53 ص 96 و ج 99 ص 111.

ص: 104

پی نوشت ها

تصویر

ص: 105

تصویر

ص: 106

تصویر

ص: 107

تصویر

ص: 108

تصویر

ص: 109

تصویر

ص: 110

تصویر

ص: 111

تصویر

ص: 112

تصویر

ص: 113

تصویر

ص: 114

تصویر

ص: 115

تصویر

ص: 116

منابع

1 . تفسیر فرات الکوفی، أبو القاسم فرات بن إبراهیم بن فرات الکوفی (ق 4ه)، إعداد: محمّد کاظم المحمودی، طهران: وزارة الثقافة والإرشاد الإسلامی، الطبعة الاُولی، 1410ه.تفسیر الثعلبی، الثعلبی، (ت 427ه)، تحقیق: أبو محمّد بن عاشور، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، الطبعة الاُولی، 1422ه.

2 . الاحتجاج علی أهل اللجاج، أبو منصور أحمد بن علی بن أبی طالب الطبرسی (ت 620ه ) تحقیق: إبراهیم البهادری ومحمّد هادی به، طهران: دار الأُسوة، الطبعة الاُولی، 1413ه.

3 . الاختصاص، المنسوب إلی أبی عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العکبری البغدادی المعروف بالشیخ المفید (ت 413ه)، تحقیق: علی أکبر الغفّاری، قمّ: مؤسّسة النشر الإسلامی، الطبعة الرابعة، 1414ه.

4 . الإرشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العکبری البغدادی المعروف بالشیخ المفید (ت 413ه ) تحقیق: مؤسّسة آل البیت، قم: مؤسّسة آل البیت، الطبعة الاُولی، 1413ه.

5 . أُسد الغابة فی معرفة الصحابة، أبو الحسن عزّ الدین علی بن أبی الکرم محمّد بن محمّد بن عبد الکریم الشیبانیالمعروف بابن الأثیر الجزری (ت 630ه)، تحقیق: علی محمّد معوّض وعادل أحمد، بیروت: دار الکتب العلمیة، الطبعة الاُولی، 1415ه.

6 . الإصابة فی تمییز الصحابة، أبو الفضل أحمد بن علی بن الحجر العسقلانی (ت 852ه)، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمّد معوّض، بیروت: دار الکتب العلمیّة، الطبعة الاُولی، 1415ه.

7 . إعلام الوری بأعلام الهدی، أبو علی الفضل بن الحسن الطبرسی (ت 548ه)، تحقیق: علی أکبر الغفّاری، بیروت: دارالمعرفة، الطبعة الاُولی، 1399ه.

8 . أعیان الشیعة، محسن بن عبد الکریم الأمین الحسینی العاملی الشقرائی (ت 1371ه)، إعداد: السیّد حسن الأمین، بیروت: دارالتعارف، الطبعة الخامسة، 1403ه.

9 . امالی الصدوق، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت 381ه)، بیروت: مؤسّسة

ص: 117

الأعلمی، الطبعة الخامسة، 1400ه.

10 . أمالی المفید، أبو عبد اللّه محمّد بن النعمان العکبری البغدادی المعروف بالشیخ المفید (ت 413ه)، تحقیق: حسین أُستاد ولی وعلی أکبر الغفّاری، قمّ: مؤسّسة النشر الإسلامی، الطبعة الثانیة، 1404ه.

11 . الأمالی للطوسی، أبو جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشیخ الطوسی (ت 460ه)، تحقیق: مؤسّسة البعثة، قمّ: دارالثقافة، الطبعة الاُولی، 1414ه.

12 . الإمامة والتبصرة من الحیرة، أبو الحسن علی بن الحسین بن بابویه القمّی (ت 329ه)، تحقیق: محمّد رضا الحسینی، قمّ: مؤسّسة آل البیت، الطبعة الاُولی، 1407ه.

13 . الإمامة والسیاسة (تاریخ الخلفاء)، أبو محمّد عبد اللّه بن مسلم بن قتیبة الدینوری (ت 276ه)، تحقیق: علی شیری، مکتبة الشریف الرضی قمّ، الطبعة الاُولی، 1413ه.

14 . إمتاع الأسماع فیما للنبیّ من الحفدة والمتاع ، الشیخ تقی الدین أحمد بن علی المقریزی (ت 845 ه ) ، القاهرة : دار الکتب المصریة ، 1941 م .

15 . أنساب الأشراف ، أحمد بن یحیی بن جابر البلاذری (ت 279 ه ) ، إعداد : محمّد باقر المحمودی ، بیروت : دار المعارف ، الطبعة الثالثة .

16 . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار، محمّد باقر بن محمّد تقی المجلسی (ت 1110ه)، تحقیق: دار إحیاء التراث، بیروت: دار إحیاء التراث، الطبعة الاُولی، 1412ه.

17 . بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، أبو جعفر محمّد بن محمّد بن علی الطبری (ت 525ه)، النجف الأشرف:المطبعة الحیدریّة، الطبعة الثانیة، 1383ه.

18 . بصائر الدرجات، محمّد بن الحسن الصفّار القمّی (ابن فرّوخ) (ت 290ه)، قمّ: مکتبة آیة اللّه المرعشی، الطبعة الاُولی، 1404ه.

19 . بیت الأحزان، الشیخ عبّاس القمّی (ت1359ه)، قمّ: دار الحکمة، الطبعة الاُولی، 1412ه.

20 . تاریخ ابن خلدون، عبد الرحمان بن محمّد الحضرمی (ابن خلدون) (ت 808ه)، بیروت: دار الفکر، الطبعة الثانیة، 1408ه.

21 . تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، محمّد بن أحمد الذهبی (ت 748ه)، تحقیق: عُمَر عبد السلام تدمری، بیروت: دار الکتاب، الطبعة الاُولی، 1409ه.

22 . تاریخ الطبری (تاریخ الأُمم والملوک)، أبو جعفر محمّد بن جریر الطبری الإمامی (ق 5ه)، تحقیق: محمّد أبو الفضل إبراهیم، بیروت: دار المعارف.

ص: 118

23 . تاریخ الیعقوبی، أحمد بن أبی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح المعروف بالیعقوبی (ت 284ه)، بیروت: دار صادر.

24 . تاریخ دمشق ، علی بن الحسن بن هبة اللّه (ابن عساکر الدمشقی) (ت 571 ه ) ، تحقیق : علی شیری ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة الأولی ، 1415 ه .

25 . التحصین ، علی بن موسی الحلّی (السیّد ابن طاووس) (ت 664 ه ) ، قمّ : مؤسّسة دار الکتاب ، 1413 ه .

26 . تحف العقول عن آل الرسول، أبو محمّد الحسن بن علی الحرانی المعروف بابن شعبة (ت 381ه)، تحقیق: علی أکبر الغفّاری، قمّ: مؤسّسة النشر الإسلامی، الطبعة الثانیة، 1404ه.

27 . تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم)، أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر البصروی الدمشقی (ت 774ه)، تحقیق: عبد العظیم غیم ومحمّد أحمد عاشور ومحمّد إبراهیم البنّا، القاهرة: دار الشعب.

28 . . تفسیر الآلوسی = روح المعانی فی تفسیر القرآن.

29 . تفسیر العیّاشی، أبو النضر محمّد بن مسعود السلمی السمرقندی المعروف بالعیّاشی (ت 320ه)، تحقیق: السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی، طهران: المکتبة العلمیّة، الطبعة الاُولی، 1380ه.

30 . تفسیر القرطبی (الجامع لأحکام القرآن)، أبو عبد اللّه محمّد بن أحمد الأنصاری القرطبی (ت 671ه)، تحقیق: محمّد عبد الرحمن المرعشلی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، الطبعة الثانیة، 1405ه.

31 . تفسیر القمّی، علی بن إبراهیم القمّی، تصحیح: السیّد طیّب الموسوی الجزائری، النجف: مطبعة النجف.

32 . تفسیر نور الثقلین، عبد علی بن جمعة العروسی الحویزی (ت 1112ه)، تحقیق: السیّد هاشم الرسولیالمحلاّتی، قمّ: مؤسّسة إسماعیلیان، الطبعة الرابعة، 1412ه.

33 . التوحید، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت 381ه)، تحقیق: هاشم الحسینی الطهرانی، قمّ: مؤسّسة النشر الإسلامی، الطبعة الاُولی، 1398ه.

34 . جامع أحادیث الشیعة، السیّد البروجردی (ت 1383ه)، قمّ: المطبعة العلمیة.

35 . الجامع الصغیر فی أحادیث البشیر النذیر، جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی (ت 911ه)، بیروت: دار الفکر.

36 . الخصال، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت 381ه)، تحقیق: علی أکبر الغفّاری، بیروت: مؤسّسة الأعلمی، الطبعة الاُولی، 1410ه.

37 . الدُرّ المنثور فی التفسیر المأثور، جلال الدین عبد الرحمن بن أبی بکر السیوطی (ت 911ه)، بیروت: دار الفکر، الطبعة الاُولی، 1414ه.

ص: 119

38 . الدرایة فی تخریج أحادیث الدرایة الإمام أبو الفضل أحمد بن علی بن حجر العسقلانی (ت 852ه ).

39 . دلائل الإمامة، أبو جعفر محمّد بن جریر الطبری الإمامی (ق 5ه)، تحقیق: مؤسّسة البعثة، قمّ: مؤسّسة البعثة.

40 . روح المعانی فی تفسیر القرآن (تفسیر روح المعانی)، محمود الآلوسی (ت 1270ه)، بیروت: دار إحیاء التراث، الطبعة الرابعة، 1405ه.

41 . روضة الواعظین، محمّد بن الحسن بن علی الفتّال النیسابوری (ت 508ه)، تحقیق: حسین الأعلمی، بیروت: مؤسّسة الأعلمی، الطبعة الاُولی، 1406ه.

42 . سبل الهدی والرشاد، محمّد بن یوسف الصالحی الشامی (ت 942ه)، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1414ه.

43 . السقیفة وفدک، أبو بکر أحمد بن عبد العزیز الجوهری البصری البغدادی (ت 323ه)، تحقیق: محمّد هادی الأمینی، بیروت: شرکة الکتبی للطباعة والنشر، الطبعة الاُولی، 1401ه.

44 . سنن ابن ماجة، أبو عبد اللّه محمّد بن یزید بن ماجة القزوینی (ت 275ه)، تحقیق: محمّد فؤاد عبد الباقی، بیروت: دار إحیاء التراث، الطبعة الاُولی، 1395ه.

45 . سنن أبی داوود، أبو داوود سلیمان بن أشعث السجستانی الأزدی (ت 275ه)، تحقیق: محمّد محیی الدین عبد الحمید، دار إحیاء السنّة النبویّة.

46 . سنن الترمذی (الجامع الصحیح)، أبو عیسی محمّد بن عیسی بن سورة الترمذی (ت 279)، تحقیق: أحمد محمّد شاکر، بیروت: دار إحیاء التراث.

47 . السنن الکبری، أبو بکر أحمد بن الحسین بن علی البیهقی (ت 458ه)، تحقیق: محمّد عبد القادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیة، الطبعة الاُولی، 1414ه.

48 . السنن الکبری، أبو عبد الرحمن أحمد بن شعیب النسائی، تحقیق: عبد الغفّار سلیمان البنداری، بیروت: دار الکتب العلمیة، الطبعة الاُولی، 1411ه.

49 . سیر أعلام النبلاء، أبو عبد اللّه محمّد بن أحمد الذهبی (ت 748ه)، تحقیق: شُعیب الأرنؤوط، بیروت: مؤسّسة الرسالة، الطبعة العاشرة، 1414ه.

50 . سیرة ابن هشام (السیرة النبویّة)، أبو محمّد عبد الملک بن هشام بن أیّوب الحمیری (ت 218ه)، تحقیق: مصطفی سقا وإبراهیم الأنباری، قمّ: مکتبة المصطفی، الطبعة الاُولی، 1355ه.

51 . شرح أُصول الکافی، صدر الدین محمّد بن إبراهیم الشیرازی المعروف بملاّ صدرا (ت 1050ه)، تحقیق: محمّد خواجوی، طهران:

ص: 120

مؤسّسة مطالعات وتحقیقات فرهنگی، الطبعة الاُولی، 1366ه.

52 . شرح نهج البلاغة، عزّ الدین عبد الحمید بن محمّد بن أبی الحدید المعتزلی المعروف بابن أبی الحدید (ت 656ه)، تحقیق: محمّد أبو الفضل إبراهیم، بیروت: دار إحیاء التراث، الطبعة الثانیة، 1387ه.

53 . الشمائل المحمّدیة والخصائل المصطفویة، الإمام أبو عیسی محمّد بن عیسی بن سورة الترمذی (ت 279ه ).

54 . شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، أبو القاسم عبید اللّه بن عبد اللّه النیسابوری المعروف بالحاکم الحسکانی (ق 5ه)،تحقیق: محمّد باقر المحمودی، طهران: مؤسّسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والإرشاد الإسلامی، الطبعة الاُولی، 1411ه.

55 . صحیح ابن حبّان، علی بن بلبان الفارسی المعروف بابن بلبان (ت 739ه)، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، بیروت: مؤسّسة الرسالة، الطبعة الثانیة، 1414ه.

56 . صحیح البخاری، أبو عبد اللّه محمّد بن إسماعیل البخاری (ت 256ه)، تحقیق: مصطفی دیب البغا، بیروت: دار ابن کثیر، الطبعة الرابعة، 1410ه.

57 . صحیح مسلم، أبو الحسین مسلم بن الحجّاج القشیری النیسابوری (ت 261ه)، تحقیق: محمّد فؤاد عبد الباقی، القاهرة: دار الحدیث، الطبعة الاُولی، 1412ه.

58 . الطبقات الکبری، محمّد بن سعد کاتب الواقدی (ت 230ه)، بیروت: دار صادر.

59 . العقد الفرید، أبو عُمَر أحمد بن محمّد بن ربّه الأُندلسی (ت 328ه)، تحقیق: أحمد الزین وإبراهیم الأبیاری، بیروت: دار الأُندلس.

60 . علل الشرائع ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت 381 ه ) ، بیروت : دار إحیاء التراث ، الطبعة الاُولی ، 1408 ه .

61 . عمدة القاری فی شرح صحیح البخاری، أبو محمّد بدر الدین بن محمّد العینی الحنفی (ت 855ه)، مصر: إدارة الطباعة المنیریة.

62 . عیون أخبار الرضا، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت 381ه)، تحقیق: السیّد مهدی الحسینی اللاّجوردی، طهران: منشورات جهان.

63 . غایة المرام وحجّة الخصام فی تعیین الإمام، هاشم بن إسماعیل البحرانی (ت 1107ه)، تحقیق: السیّد علی عاشور، بیروت: مؤسّسة التاریخ العربی، 1422ه.

64 . الغدیر فی الکتاب والسنّة والأدب، عبد الحسین أحمد الأمینی (ت 1390ه)، بیروت: دار الکتاب العربی،الطبعة الثالثة، 1387ه.

65 . فتح الباری شرح صحیح البخاری، أحمد بن علی العسقلانی (ابن حجر) (ت 852ه)، تحقیق: عبد العزیز بن عبد اللّه بن باز، بیروت:

ص: 121

دار الفکر، الطبعة الاُولی، 1379ه.

66 . فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، محمّد عبد الرؤوف المناوی، تحقیق: أحمد عبد السلام، بیروت: دار الکتب العلمیة، الطبعة الاُولی، 1415ه.

67 . قاموس الرجال فی تحقیق رواة الشیعة ومحدّثیهم، محمّد تقی بن کاظم التستری (ت 1320ه)، قمّ: مؤسّسه النشر الإسلامی، الطبعة الثانیة، 1410ه.

68 . قرب الإسناد، أبو العبّاس عبد اللّه بن جعفر الحمیری القمّی (ت بعد 304ه)، تحقیق: مؤسّسة آل البیت، قمّ: مؤسّسة آل البیت، الطبعة الاُولی، 1413ه.

69 . الکافی، أبو جعفر ثقة الإسلام محمّد بن یعقوب بن إسحاق الکلینی الرازی (ت 329ه)، تحقیق: علی أکبر الغفّاری، طهران: دار الکتب الإسلامیة، الطبعة الثانیة، 1389ه.

70 . کامل الزیارات، أبو القاسم جعفر بن محمّد بن قولویه (ت 367ه)، تحقیق: عبد الحسین الأمینی التبریزی، النجف الأشرف: المطبعة المرتضویة، الطبعة الاُولی، 1356ه.

71 . الکامل فی التاریخ، أبو الحسن علی بن محمّد الشیبانی الموصلی المعروف بابن الأثیر (ت 630ه)، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، الطبعة الاُولی 1408ه.

72 . کتاب الأربعین فی إثبات إمامة أمیر المؤمنین ، المحقّق سلیمان الماحوزی البحرانی (ت 1121 ه ) .

73 . کتاب سلیم بن قیس، سلیم بن قیس الهلالی العامری (ت حوالی 90ه)، تحقیق: محمّد باقر الأنصاری، قمّ: نشرالهادی، الطبعة الاُولی، 1415ه.

74 . کتاب من لا یحضره الفقیه ، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت 381 ه ) ، تحقیق : علی أکبر الغفّاری ، قمّ : مؤسّسة النشر الإسلامی .

75 . کشف الخفاء ومزیل الإلباس، أبو الفداء إسماعیل بن محمّد العجلونی (ت 1162ه)، بیروت: مکتبة دار التراث.

76 . کشف الغمّة فی معرفة الأئمّة، علی بن عیسی الإربلی (ت 687ه)، تصحیح: السیّد هاشم الرسولی المحلاّتی، بیروت: دار الکتاب الإسلامی، الطبعة الاُولی، 1401ه.

77 . کمال الدین وتمام النعمة، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت 381ه)، تحقیق: علی أکبر الغفّاری، قمّ: مؤسّسة النشر الإسلامی، الطبعة الاُولی، 1405ه.

78 . کنز العمّال فی سنن الأقوال والأفعال، علی المتّقی بن حسام الدین الهندی (ت 975ه)، تصحیح: صفوة السقّا، بیروت: مکتبة التراث

ص: 122

الإسلامی، 1397ه، الطبعة الاُولی.

79 . المبسوط، شمس الدین محمّد بن أحمد بن أبی سهر السرخسی (ت 483ه)، تحقیق: جماعة من المحقّقین، بیروت: دار المعرفة.

80 . مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، نور الدین علی بن أبی بکر الهیثمی (ت 807ه)، تحقیق: عبد اللّه محمّد درویش، بیروت: دار الفکر، الطبعة الاُولی، 1412ه.

81 . المجموع (شرح المهذّب)، الإمام أبو زکریا محی الدین بن شرف النووی (ت676ه)، بیروت: دار الفکر.

82 . المحتضر، حسن بن سلیمان الحلّی، (ق 8ه)، تحقیق: سیّد علی أشرف، انتشارات المکتبة الحیدریة، الطبعة الاُولی، 1424ه.

83 . مختصر بصائر الدرجات، حسن بن سلیمان الحلّی (ق 9ه)، قمّ: انتشارات الرسول المصطفی.

84 . المراجعات، عبد الحسین شرف الدین العاملی (ت 1377ه)، تحقیق: حسین الراضی، قمّ: دار الکتاب الإسلامی.

85 . مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، المیرزا حسین النوری (ت 1320ه)، تحقیق: مؤسّسة آل البیت، قمّ: مؤسّسة آل البیت، الطبعة الاُولی، 1408ه.

86 . المستدرک علی الصحیحین، أبو عبد اللّه محمّد بن عبد اللّه الحاکم النیسابوری (ت 405ه)، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیّة، الطبعة الاُولی، 1411ه.

87 . مسند أحمد ، أحمد بن محمّد بن حنبل الشیبانی (ت 241 ه ) ، تحقیق : عبد اللّه محمّد الدرویش ، بیروت : دار الفکر ، الطبعة الثانیة ، 1414 ه .

88 . مسند الشامیّین، أبو القاسم سلیمان بن أحمد بن أیّوب اللخمی الطبرانی (ت 360ه)، تحقیق: حمدی عبد المجید السلفی، بیروت: مؤسّسة الرسالة، الطبعة الاُولی، 1409ه.

89 . المصنّف، أبو بکر عبد الرزّاق بن همام الصنعانی (ت 211ه)، تحقیق: حبیب الرحمان الأعظمی، بیروت: المجلس العلمی.

90 . معانی الأخبار، أبو جعفر محمّد بن علی بن الحسین بن بابویه القمّی المعروف بالشیخ الصدوق (ت 381ه)، تحقیق: علی أکبر الغفّاری، قمّ: مؤسّسة النشر الإسلامی، الطبعة الاُولی، 1361ه.

91 . المعجم الکبیر، أبو القاسم سلیمان بن أحمد اللخمی الطبرانی (ت 360ه)، تحقیق: حمدی عبد المجید السلفی،بیروت: دار إحیاء التراث العربی، الطبعة الثانیة، 1404ه.

92 . مناقب آل أبی طالب = مناقب ابن شهرآشوب، أبو جعفر رشید الدین محمّد بن علی بن شهر آشوب المازندرانی (ت 588ه)، قمّ: المطبعة العلمیة.

ص: 123

93 . الموسوعة الکبری عن فاطمه الزهراء، إسماعیل الأنصاری الزنجانی الخوئینی، قمّ: دلیل ما، الطبعة الاُولی، 1385.

94 . مؤتمر علماء بغداد، بین السنّة والشیعة، تحقیق السیّد مرتضی الرضوی، القاهرة: 1399ه.

95 . نصب الرایة، عبد اللّه بن یوسف الحنفی الزیلعی (ت 762ه)، القاهرة: دار الحدیث، 1415ه.

96 . نهج البلاغة، ما اختاره أبو الحسن الشریف الرضی محمّد بن الحسین بن موسی الموسوی من کلام الإمام أمیرالمؤمنین(علیه السلام)، (ت 406ه)، تحقیق: السیّد کاظم المحمّدی ومحمّد الدشتی، قمّ: انتشارات الإمام علی(علیه السلام)، الطبعة الثانیة، 1369ه.

97 . نیل الأوطار من أحادیث سیّد الأخیار، العلاّمة محمّد بن علی بن محمّد الشوکانی (ت 1255ه)، بیروت: دار الجیل.

98 . الهجوم علی بیت فاطمة، عبد الزهراء مهدی، بیروت: دار الزهراء، 1999 م.

99 . الهدایة الکبری، أبو عبد اللّه الحسین بن حمدان الخصیبی (ت 334ه)، بیروت: مؤسّسة البلاغ للطباعة والنشر، الطبعة الرابعة، 1411ه.

ص: 124

سوالات مسابقه کتاب خوانی

1 . این سخن را از کیست و خطاب به چه کسی بیان شده است؟ «هر وقت دلم برای بهشت تنگ می شود، تو را می بوسم».

الف . پیامبر، خطاب به حضرت علی علیه السلام

ب . حضرت علی علیه السلام، خطاب پیامبر

ج . پیامبر، خطاب به حضرت فاطمه علیهاالسلام

2 . این سخن پیامبر را کامل کنید: «فتنه های همانند... به سوی شما می آیند».

الف . شب های تاریک

ب .طوفان سهمگین

ج . باران بهاری

3 . در «عقبه هرشا» کدام از یاران پیامبر، پشت سر آن حضرت بودند؟

الف . عمّار، مقداد

ب . حذیفه، عمّار

ج . حذیفه، سلمان فارسی

4 . راز دشمنی خط نفاق و اصحاب صحیفه ملعونه با اهل بیت علیهم السلام چه بود؟

الف . آنان می خواستند خدا در روی زمین عبادت نشود

ب . حبّ ریاست

ج . رسوم قبلگی که در آن روزگار حاکم بود

5 . پیامبر چگونه به تاریخ فهماند در روزهای آخر زندگی خود از رفتن به خانه عائشه راضی نبوده است؟

الف . اعتراض خود را به عائشه گفت

ب . در مسجد این مطلب را بیان کرد

ج . یک قدم به سوی آن خانه برنداشت و او را بر روی عبا منتقل کردند.

6 . چه کسی به پیامبر خبر داد که ابوبکر به مسجد آمده و در محراب نماز ایستاده است؟

الف . عباس، عموی پیامبر

ب . حضرت علی علیه السلام

ج . بلال

ص: 125

7 . وقتی پیامبر قلم و دوات طلبید چه کسی به مسلمانان چنین گفت: «وای بر شما! چرا به سخن پیامبر خود عمل نمی کنید».

الف . حضرت علی علیه السلام

ب . امّ سَلَمه

ج . بلال حبشی

8 . پیامبر به فاطمه علیهاالسلام فرمود: «آن مهدی... از فرزندان توست».

الف . آن مهدی که اسلام را زنده می کند

ب . آن مهدی که عیسی پشت سر او نماز می خواند

ج . آن مهدی که عدل و داد برقرار می کند.

9 . خط نفاق در ابتدا اعلام کرد که پیامبر از دنیا نرفته است. هدف آنان از این کار چه بود؟

الف . دشمنان از طرف کشور روم، نزدیک مدینه بشوند

ب . عائشه برای سخنرانی فرصت پیدا کند

ج . ابوبکر به عنوان منجی مطرح شود

10 . کدام گزینه درباره «سقیفه» صحیح نیست؟

الف . انصار، مالک سقیفه بودند

ب . مهاجران ابتدا در آنجا جمع شدند

ج . سقیفه سایبانی در کنار مدینه بود.

11 . این سخن را حضرت علی علیه السلام به چه کسی گفته است؟ «من با تو بیعت نمی کنم، تو از این سخنان خود، قصدی جز مکر و حیله نداری».

الف . به ابوسفیان

ب . به معاویه

ج . به خلیفه اوّل

12 . اساس هجوم به خانه حضرت علی علیه السلام به اسم... انجام شده است.

الف . حفظ حکومت

ب . نماز جماعت

ج . پرهیز از تفرقه

13 . کدام گزینه درباره اقدامات خلیفه اوّل در آغاز حکومتش، صحیح نیست؟

الف . پول زیادی که در بیت المال بود، بین نیازمندان واقعی تقسیم کرد

ب . ترس و وحشت را در دل مردم انداخت

ج . پولی را که از بحرین رسیده بود بین زنان مدینه تقسیم کرد.

ص: 126

14 . آن روزی که پیامبر ظرف آبی را از حضرت علی علیه السلام طلبید تا وضو بگیرد، اصل دین و نشانه ایمان را چه چیزی معرفی کرد؟

الف . نماز

ب . حضرت علی علیه السلام و ولایت او

ج . عمل به احکام دین

15 . هدف اصلی حکومت از هجوم به خانه حضرت فاطمه علیهاالسلام چه بود؟

الف . بیعت گرفتن از علی علیه السلام

ب . هیچ اثری از خاندان پیامبر باقی نماند

ج . دسترسی به فدک

16 . در روز قیامت، اوّلین دادگاهی برگزار می شود و خدا قبل از هر چیز، بین ... داوری می کند.

الف . بین محسن علیه السلام و قاتل او

ب . بین فاطمه علیهاالسلام و قاتل او

ج . بین حضرت علی علیه السلام و دشمنانش

17 . محبّت اهل بیت علیهم السلام نیمی از دین است، نیم دیگر دین، چیست؟

الف . انجام عبادات

ب .دشمنی با دشمنان اهل بیت

ج . عمل به قرآن

18 . اختلاف اصلی شیعه با دیگران بر سر چیست؟

الف . خدا در جامعه حکومت کند یا شیطان

ب . حضرت علی علیه السلام حکومت کند یا خلیفه اوّل

ج . حاکم جامعه بعد پیامبر چه کسی باشد.

19 . طبق آیه 23 سوره «شورا»، دوستی اهل بیت علیهم السلام... است.

الف . وسیله رشد و کمال

ب . شکر نعمت هدایت

ج . راه رسیدن به بهشت

20 . کدام گزینه درباره حقیقت فاطمیّه، صحیح نیست ؟

الف . اعتراض به فراموشی حجّت خدا

ب . اشک بر یک حادثه ای که در گذشته روی داده است

ج . فریاد اعتراض به ادامه غیبت حجّت خدا

ص: 127

تصویر

ص: 128

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109