حوادث فاطمیه : سیر حوادث شهادت فاطمه سلام الله علیها

مشخصات کتاب

حوادث فاطمیه

سرشناسه:خدامیان آرانی، مهدی، 1353 -

عنوان و نام پدیدآور:حوادث فاطمیه [کتاب]: سیر حوادث شهادت فاطمه سلام الله علیها/ مهدی خدامیان.

مشخصات نشر:مشهد: اعتقاد ما،[1394].

مشخصات ظاهری:128 ص.؛ 14/5×21 س م.

فروست:آثار دکتر مهدی خدامیان؛ 4.

شابک:50000 ریال: 978-600-7712-57-3

یادداشت:کتابنامه: ص. [119] - 128؛ همچنین به صورت زیرنویس.

عنوان دیگر:سیر حوادث شهادت فاطمه علیهاالسلام.

موضوع:فاطمه زهرا (س)، 8؟ قبل از هجرت - 11ق. -- سرگذشتنامه

موضوع:Fatimah Zahra, The Saint -- Biography

موضوع:چهارده معصوم -- سرگذشتنامه

موضوع:*Fourteen Innocents of Shiite -- Biography

رده بندی کنگره:BP27/2

رده بندی دیویی:297/973

شماره کتابشناسی ملی:5860069

ص: 1

اشاره

ص: 2

حوادث فاطمیه : سیر حوادث شهادت فاطمه...

مهدی خدامیان

ص: 3

ص: 4

فهرست

هفته اشک و فتنه··· 9

روز دوشنبه··· 17

هفته غصب خلافت··· 25

روز هجوم اصلی··· 35

روزهای روشن گری··· 45

روزهای اندوه··· 57

شب آخر··· 65

روز آخر··· 69

شب وداع··· 75

روز تنهایی··· 81

ص: 5

ص: 6

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

خدا به من توفیق بزرگی عنایت کرد، او چنین خواست که این بنده کوچک او برای کسی که گل سرسبد هستی است، قلم بزند و از حضرت فاطمه علیهاالسلامو مظلومیّت او بنویسد.

مدّت ها در متون تاریخی به دنبال حقیقت بودم و سرانجام کتاب «فریاد مهتاب» را نوشتم، آن کتاب، روایت گر حوادثی شد که بر مادر مظلوم مدینه گذشته است.

وقتی دوستان خوبم آن کتاب را خواندند، از من خواستند تا محتوایِ آن را به صورتی بنویسم که سیر تاریخی حوادث را به روشنی نشان بدهد، این گونه بود که این کتاب نوشته شد و «حوادث فاطمیّه» نام گرفت.

من در اینجا خلاصه و کوتاه سخن گفتم، در پیوست های عربی، مستندات سخن خویش را آورده ام، اگر کسی خواهانِ شرح بیشتر حوادث باشد، مناسب است به دو کتاب مهاجر بهشت و کتاب فریاد مهتاب مراجعه کند، در این دو کتاب، شرح بیشتری برای این حوادث نوشته ام.

اکنون منتظرِ نظرات شما هستم، بر این باورم که نظرات شما باعث کمال بیشتر این کتاب می شود.

مهدی خُدّامیان آرانی

قم، اسفند 1392

ص: 7

ص: 8

هفته اشک و فتنه

22 صفر تا 28 صفر

سال 11 هجری قمری

ص: 9

ص: 10

1 شدت یافتن بیماری پیامبر صلی الله علیه و آله: روز 22 ماه صفر، سه شنبه

صدای اذان مغرب به گوش می رسد و مردم در مسجد منتظر آمدن پیامبر هستند تا نماز را با آن حضرت بخوانند .

امّا هر چه صبر می کنند از پیامبر خبری نمی شود ، گویا حال پیامبر بدتر شده است .

علی علیه السلام به مسجد می آید و در محراب می ایستد و مردم پشت سر او نماز می خوانند .(1)

2 نقشه و نقش عایشه: روز 22 ماه صفر، سه شنبه

ابوبکر و عُمَر در اردوگاه اُسامه هستند ، وقتی که ابوبکر می خواست از مدینه برود نزد دختر خود ، عایشه رفت و به او گفت : «من به دستور پیامبر به جهاد می روم ، اگر یک وقت دیدی که بیماری پیامبر بدتر از این شد به من خبر بده تا من بیایم و یک بار دیگر پیامبر را ببینم» .

اکنون ، عایشه پیکی را به سوی اردوگاه اُسامه می فرستد تا به پدرش خبر دهد که هر چه زودتر به مدینه بازگردد چرا که بیماری پیامبر سخت شده است .

هوا تاریک است و اسب سواری از مدینه به سوی اردوگاه اُسامه به پیش می رود .

ص: 11


1- . وإن هو لم یقدر علی الخروج أمر علیّ بن أبی طالب علیه السلام فصلّی بالناس... : بحار الأنوار ج 28 ص 109.

وقتی او به اردوگاه می رسد سراغ خیمه ابوبکر را می گیرد . (عمر هم کنار ابوبکر است)، او به ابوبکر می گوید: «من از مدینه می آیم ، عایشه مرا فرستاده تا به تو هم خبر دهم که دیگر امیدی به شفای پیامبر نیست و او برای نماز مغرب به مسجد نیامده است ، هر چه زودتر خود را به مدینه برسان!».

عُمَر تا این سخن را می شنود از جا برخاسته و رو به ابوبکر می کند و می گوید : «برخیز ، ما باید هر چه سریعتر خود را به مدینه برسانیم ».

عُمَر و ابوبکر در این نیمه شب به سوی مدینه حرکت می کنند .(1)

3 دیدار از قبرستان بقیع: روز 22 ماه صفر، سه شنبه

پیامبر از خواب بیدار می شوند ، او دستور می دهد تا چند نفر از یارانش نزد او بیایند ، علی علیه السلام و چند نفر دیگر حاضر می شوند ، پیامبر به آنان می گوید: «خدا از من خواسته است که به دیدار اهل بقیع بروم» .(2)

پیامبر دست در دست علی علیه السلام گذاشته و آرام آرام به سوی بقیع می رود ، وقتی او به بقیع می رسد چنین می گوید: «آگاه باشید فتنه ها همچون شب های تاریک به سوی شما می آیند» .(3)

4 تخلّف از لشکر اسامه: روز 23 ماه صفر، چهارشنبه

این صدای اذان بلال است که در شهر مدینه طنین انداخته است ، مردم ، کم کم به سوی مسجد می شتابند تا نماز صبح را پشت سر پیامبر بخوانند . آمدن پیامبر به طول می کشد ، به راستی آیا پیامبر برای خواندن نماز خواهد آمد ؟

امّا گویا تب پیامبر بسیار شدید شده است ، او نمی تواند به مسجد بیاید .(4)

ناگهان ابوبکر وارد مسجد می شود ، او می خواهد به سوی محراب برود و امامِ

ص: 12


1- . فرجع القوم إلی المعسکر الأوّل وأقاموا بها ، وبعثوا رسولاً یتعرّف لهم أمر رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، فأتی الرسول إلی عائشه فسألها عن ذلک سرّاً ، فقالت : امضِ إلی أبی وعمر ومن معهما... اعلمه أنّ محمّداً فی حالٍ لا یُرجی ، فهلمّ إلینا... : بحار الأنوار ج 28 ص 109.
2- . فوثب من مضجعه فی جوف اللیل ، فقالت عائشة : أین بأبی وأُمّی أی رسول اللّه ؟ قال : أُمرت أن استغفر لأهل البقیع ، فخرج... حتّی جاء البقیع ، فاستغفر لهم طویلاً... : إمتاع الأسماع ج 2 ص 128.
3- . أقبلت الفتن کقطع اللیل المظلم یتبع بعضها بعضاً ، یتبع آخرها أوّلها ، الآخرة شرّ من الأُولی !... : مسند أحمد ج 3 ص 488 ، وفیه «یرکب بعضها بعضاً» بدل «یتبع آخرها أوّلها» ، سنن الدارمی ج 1 ص 36 ، المستدرک ج 3 ص 56 ، المعجم الکبیر ج 22 ص 347 ، تاریخ بغداد ج 8 ص 218 ، وراجع : الإرشاد ج 1 ص 181 ، مناقب آل أبی طالب ج 1 ص 201 ، بحار الأنوار ج 21 ص 409 و ج 22 ص 466 و 472.
4- . فلمّا کان یوم الأربعاء ، بدأ برسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، فحُمّ وصُدِع... : الطبقات الکبری ج 2 ص 189 ، تاریخ الإسلام للذهبی ج 2 ص 713.

جماعت بشود، همه تعجّب می کنند که او در اینجا چه می کند ؟

خبر به گوش پیامبر می رسد، او می گوید: «مرا بلند کنید و به مسجد ببرید» .

پیامبر دستمالی را بر سر خود می بندد و با کمک علی علیه السلام و فضل بن عبّاس به سوی مسجد می رود.

پیامبر تصمیم می گیرد تا مردم، نماز صبح را دوباره بخوانند، نماز را از ابتدا می خواند و به آن مقدار نمازی که ابوبکر خوانده است، اعتنایی نمی کند.(1)

بعد از نماز ، پیامبر رو به ابوبکر می کند و می فرماید : «مگر من به شما نگفته بودم که به سپاه اُسامه بپیوندید ؟ چرا از دستور من سرپیچی کردید و به مدینه بازگشتید ؟» .

ابوبکر در جواب می گوید : «من به اردوگاه اُسامه رفته بودم امّا چون شنیدم حال شما بدتر شده است با خود گفتم بیایم و یک بار دیگر شما را ببینم» .

پیامبر رو به آنها می کند و می فرماید : «هر چه سریعتر به سپاه اُسامه ملحق شوید و به سوی روم حرکت کنید ، بار خدایا ! هر کس که از سپاه اُسامه تخلّف کند ، لعنت کن» .(2)

5 ماجرای قلم و دوات: روز 24 ماه صفر، پنج شنبه

حدود سی نفر از مسلمانان در خانه پیامبر جمع شده اند .(3)

آنها برای عیادت پیامبر آمده اند ، خیلی از آنها اشک حسرت می ریزند و از این که قدر این پیامبر مهربانی ها را ندانستند ، غصّه می خورند .

پیامبر رو به یاران خود می کند و می فرماید : «برای من قلم و دوات بیاورید تا برای شما مطلبی بنویسم که هرگز گمراه نشوید» .

یک نفر بلند می شود تا قلم و کاغذی بیاورد که ناگهان صدایی همه را حیران

ص: 13


1- . فقام صلی الله علیه و آله وسلم ، وإنّه لا یستقلّ علی الأرض من الضعف ، فأخذ بید علیّ بن أبی طالب والفضل بن العبّاس ، فاعتمد علیهما ورجلاه یخطّان الأرض من الضعف ، فلمّا خرج إلی المسجد ، وجد أبا بکر قد سبق إلی المحراب ، فأومأ إلیه بیده أن تأخّر عنه ، فتأخّر أبو بکر ، وقام رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلممقامه فکبّر ، وابتدأ الصلاة التی کان ابتدأها أبو بکر ، ولم یبن علی ما مضی من فعاله... : بحار الأنوار ج 22 ص 467.
2- . ثمّ قال صلی الله علیه و آله وسلم : ألم آمر أن تنفذوا جیش أُسامة ؟ فقالوا : بلی یا رسول اللّه ، قال : فلم تأخّرتم عن أمری ؟ قال أبو بکر : إنّی کنت قد خرجت ثمّ رجعت لأجدّد بک عهداً ، وقال عمر : یا رسول اللّه ، إنّی لم أخرج لأنّنی لم أحبّ أن أسأل عنک الرکب ! فقال النبی صلی الله علیه و آله وسلم : نفّذوا جیش أُسامة ، نفّذوا جیش أُسامة... : بحار الأنوار ج 22 ص 468 .
3- . قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم... وحوله أهل بیته وثلاثون رجلاً من أصحابه : «ائیتونی بکتفٍ ؛ أکتب لکم کتاباً لا تضلّوا بعدی ولا تختلفوا بعدی... » : کتاب سلیم بن قیس ص 324 ، بحار الأنوار ج 22 ص 498 ؛ إنّه سمع ابن عبّاس یقول : یوم الخمیس وما یوم الخمیس ، ثمّ بکی حتّی بلّ دمعُه الحصی فقال : اشتدّ برسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم وجعه یوم الخمیس ، فقال : ائتونی بدواةٍ وکتف أکتب لکم کتاباً لن تضلّوا بعده أبداً... : مسند أحمد ج 1 ص 222 ، صحیح البخاری ج 4 ص 65 ، صحیح مسلم ج 5 ص 75.

می کند : «بنشین ! این مرد هذیان می گوید ، قرآن ما را بس است» .

سخن او ادامه پیدا می کند : «بیماری بر این مرد غلبه کرده است ، مگر شما قرآن ندارید ؟ دیگر برای چه می خواهید پیامبر برایتان چیزی بنویسد ؟» .(1)

او عُمَر است که چنین سخن می گوید .(2)

6 تاکید به ولایت: روز 25 ماه صفر، جمعه

بیماری پیامبر سخت شده است، تب او بسیار شدیدتر شده است ، سمّ در بدن او اثر نموده و رنگ او زرد شده است . امّا او دلش می خواهد تا آخرین سخنان خود را با مردم داشته باشد . او از اطرافیان خود می خواهد تا هفت سطل آب از چاه بکشند . او دستور می دهد تا این آب ها را بر بدن او بریزند تا شاید از شدّت تب کم شود .(3)

پیامبر بالای منبر می رود و چنین می گوید : «من به زودی به دیدار خدای خویش خواهم رفت ... من دو چیز گرانبها را برای شما به یادگار می گذارم . قرآن و خاندان خود را در نزد شما به یادگار می گذارم... مبادا بعد از من از دین خدا برگردید و به هوا و هوس خود عمل کنید ، علی ، برادر من ، وارث من و جانشین من است.(4)

7 نشانه های امامت: روز 27 ماه صفر، یکشنبه

بنی هاشم به دیدار پیامبر آمده اند ، پیامبر گاه بی هوش می شود و گاه به هوش می آید .(5)

پیامبر چشم خود را باز می کند، به عباس، عموی خود می گوید: «عمو جان ، آیا حاضر هستی تا وصیّت های مرا انجام دهی و قرض های مرا ادا کنی ؟» .

ص: 14


1- . فقال له عمر : ارجع ؛ فإنّه یهجر ، فرجع... : الإرشاد ج 1 ص 183 ، بحار الأنوار ج 22 ص 468 ؛ قال عمر : إنّ الرجل لیهجر : کشف الغمّة ج 2 ص 47 ، کشف الیقین ص 472 ؛ فقال عمر : لاتأتوه بشیء ؛ فإنّه قد غلب علیه الوجع وعندکم القرآن... : الأمالی للمفید ص36 ؛ فقال : ائتونی بدواةٍ وکتف أکتب لکم کتاباً لن تضلّوا بعده أبداً ، فتنازعوا ، ولا ینبغی عند نبیّ تنازع ، فقالوا : ما شأنه هَجَرَ : مسند أحمد ج 1 ص 222 ، وراجع : صحیح البخاری ج 4 ص 65 ، صحیح مسلم ج 5 ص 75 ، عمدة القاری ج 15 ص 90 ، مسند الحمیدی ص 242 ، شرح نهج البلاغة ج 2 ص 54 ، إمتاع الأسماع ج 14 ص 448 ، سبل الهدی والرشاد ج 12 ص 247.
2- . فقال عمر : إنّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم قد غلب علیه الوجع ، وعندناالقرآن ، حسبنا کتاب اللّه : مسند أحمد ج 1 ص 336 ، صحیح البخاری ج 7 ص 9 ، صحیح مسلم ج 5 ص 75 ، صحیح ابن حبّان ج 14 ص 561 ، شرح نهج البلاغة ج 2 ص 55.
3- . قال : أهریقوا علیّ من سبع قِربٍ لم تُحلّل أَوکیتُهُنّ ، لعلّی أعهد إلی الناس... ثمّ خرج صلّی اللّه علیه وسلّم إلی الناس ، فصلّی بهم وخطبهم... : صحیح البخاری ج 5 ص 140 ، و ج 7 ص 18 ، عمدة القاری ج 5 ص 187 ، الثقات ج 2 ص 131.
4- . فجلس علی المنبر ، ثمّ قال : یا أیّها الناس ، إنّی تارک فیکم الثقلین ، وسکت ، فقام رجل فقال : یا رسول اللّه ، ما هذان الثقلان ؟ فغضب حتّی احمرّ وجهه ثمّ سکن ، وقال : ماذکرتهما إلاّ وأنا أرید أن أخبرکم بهما... ألا وهو القرآن والثقل الأصغر أهل بیتی... : الأمالی للمفید ص 135 ، وکان ممّا ذکر فی خطبته أن قال : یا معشر المهاجرین والأنصار ومن حضرنی فی یومی هذا وفی ساعتی هذه من الجنّ والإنس ، فلیبلّغ شاهدکم الغائب... وخلّفت فیکم العَلَمَ الأکبر عَلَم الدین ونور الهدی ، وصیّی علیّ بن أبیطالب ، ألا هو حبل اللّه ، فاعتصموا به جمیعاً ولا تفرّقوا عنه... : بحار الأنوار ج 22 ص 486 ، غایة المرام ج 3 ص 35.
5- . لمّا ثقل رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم فی مرضه الذی قُبض فیه ، کان رأسه فی حجری ، والبیت مملوّ من أصحابه من المهاجرین والأنصار ، والعبّاس بین یدیه یذبّ عنه بطرف ردائه ، فجعل رسول اللّه یُغمی علیه ساعة ویفیق ساعة... : بحار الأنوار ج 22 ص 500 ح 47 ، الأمالی للطوسی ص 600 ح 1 .

عبّاس نگاهی به پیامبر می کند و می گوید : «من چگونه خواهم توانست از عهده این کار مهم برآیم ؟» .

پیامبر بار دیگر سخن خود را تکرار می کند و عبّاس همان جواب را می دهد .(1)

اکنون ، پیامبر رو به علی علیه السلام می کند و می فرماید : «ای علی ، آیا حاضر هستی تا به وصیّت های من عمل کنی و قرض های مرا پرداخت کنی» .

علی علیه السلام جواب می دهد : «بله ، پدر و مادرم فدای شما باد ، من حاضر هستم تا به وصیّت های شما عمل کنم» .

پیامبر از روی خوشحالی با صدای بلند می گوید : «ای علی ، تو در دنیا و آخرت برادر من هستی ، به راستی که تو جانشین و وصیّ من می باشی» .

اکنون پیامبر بلال را می طلبد و به او چنین می گوید : «ای بلال ، برو و شمشیر ذوالفقار ، زِره ، عمامه و پرچم مرا بیاور .(2)

بلال از اتاق بیرون می رود و بعد از لحظاتی ... پیامبر رو به علی علیه السلام می کند و می گوید : «ای علی ، این وسایل را از بلال تحویل بگیر و به خانه خود ببر» .

8 عهدنامه ای آسمانی: روز 27 ماه صفر، یکشنبه

جبرئیل نازل می شود ، او به پیامبر چنین می گوید: «ای محمّد ! دستور بده تا همه از اتاق خارج شوند و فقط علی علیه السلام بماند» .

پیامبر از همه می خواهد تا اتاق را ترک کنند . جبرئیل رو به پیامبر می کند و می گوید : «ای محمّد ! خدایت سلام می رساند و می گوید : "این عهد نامه باید به دست وصیّ و جانشین تو برسد"» .(3)

پیامبر رو به علی علیه السلام می کند و می گوید :

ای علی ، آیا از این عهد نامه که خدا برایت فرستاده آگاه شدی ؟ آیا به من قول

ص: 15


1- . فقال : یا عبّاس ، یا عمّ النبی ، اقبل وصیّتی فی أهلی وفی أزواجی ، واقضِ دینی ، وانجز عداتی ، وأبرئ ذمّتی ، فقال العبّاس : یا نبیّ اللّه ، أنا شیخ ذو عیال کثیر ، غیر ذی مال ممدود ، وأنت أجود من السحاب الهاطل ، والریح المرسلة ، فلو صرفت ذلک عنّی إلی من هو أطوق له منّی... : الأمالی للطوسی ص 600 ، بحار الأنوار ج 22 ص 500 ، غایة المرام ج 6 ص 158.
2- . یا بلال ، علیَّ بالمغفر والدرع والرایة ، وسیفی ذی الفقار ، وعمامتی السحاب... : الکافی ج 1 ص 226 ، علل الشرائع ج 1 ص 167 ، بحار الأنوار ج 22 ص 456.
3- . قبضه وصیّه وضمانه علی ما فیها ، علی ما ضمن یوشع بن نون لموسی بن عمران علیهماالسلام ، وعلی ما ضمن وأدّی وصیّ عیسی بن مریم ، وعلی ما ضمن الأوصیاء قبلهم علی أنّ محمّداً أفضل النبیّین ... : بحار الأنوار ج 22 ص 482 .

می دهی که به آن عمل کنی .

آری ، پدر و مادرم به فدای شما باد ، من قول می دهم به آن عمل کنم و خداوند هم مرا یاری خواهد نمود .

علی جان! در این عهدنامه آمده است که تو باید دوستان خدا را دوست بداری و با دشمنان خدا دشمن باشی ، تو باید بر سختی ها و بلاها صبر کنی ، علی جان! بعد از من ، مردم جمع می شوند حقّ تو را غصب می کنند و به ناموس تو بی حرمتی می کنند ، تو باید در مقابل همه اینها صبر کنی !

چشم ای رسول خدا ، من در مقابل همه این سختی ها و بلاها صبر می کنم .

سپس علی علیه السلام به سجده می رود و در سجده با خدای خویش سخن می گوید : «من قبول کردم و به آن راضی هستم» .(1)

9 پدر به فدای دختر: شبِ 28 ماه صفر، شب دوشنبه

حضرت فاطمه علیهاالسلام همراه با حسن و حسین علیهماالسلام وارد می شوند ، تا نگاه فاطمه علیهاالسلامبه پدر می افتد و او را در آن حالت می بیند اشکش جاری می شود . پیامبر فاطمه علیهاالسلامرا نزد خود می خواند و او را در آغوش می گیرد و پیشانی او را می بوسد و به او می گوید : «پدرت به فدایت باد» .

فاطمه علیهاالسلام طاقت نمی آورد

و صدای گریه اش بلند می شود .

پیامبر او را در آغوش می گیرد و می گوید : «به خدا قسم ! خدا انتقام تو را از نامردان خواهد گرفت ، دخترم ! بدان که خدا به غضب تو ، غضبناک خواهد شد ، وای بر کسانی که در حقّ تو ستم روا دارند» .(2)

ص: 16


1- . لکن حین نزل برسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم الأمر ، نزلت الوصیة من عند اللّه کتاباً مسجّلاً ، نزل به جبرئیل مع أُمناء اللّه تبارک وتعالی من الملائکة ، فقال جبرئیل : یا محمّد ، مر بإخراج من عندک إلاّ وصیّک لیقبضها منّا ، وتُشهدنا بدفعک إیّاها إلیه ضامناً لها ، یعنی علیّاً علیه السلام. فأمر النبی صلی الله علیه و آله وسلمبإخراج من کان فی البیت ما خلا علیّاً وفاطمة فیما بین الستر والباب ، فقال جبرئیل علیه السلام : یا محمّد ، ربّک یقرئک السلام ویقول : هذا کتاب ما کنت عهدت إلیک ، وشرطت علیک... فدفعه إلیه وأمره بدفعه إلی أمیر المؤنین علیه السلام ، فقال له : اقرأه ، فقرأه حرفاً حرفاً ، فقال : یا علیّ ، هذا عهد ربّی تبارک وتعالی إلیَّ ، وشرطه علیَّ وأمانته... یا علیّ ، أخذت وصیّتی وعرفتها ، وضمنت للّه ولی الوفاء بما فیها ؟ فقال علیّ علیه السلام : نعم بأبی أنت وأُمّی علیَّ ضمانها ، وعلی اللّه عونی وتوفیقی علی أدائها... علی الصبر منک علی کظم الغیظ ، وعلی ذهاب حقّک ، وغصب خمسک ، وانتهاک حرمتک ، فقال : نعم یارسول اللّه... یا محمّد ، عرّفه أنّه یُنتهک الحرمة وهی حرمة اللّه ، وحرمة رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، وعلی أن تخضّب لحیته من رأسه بدمٍ عبیط... : الکافی ج 1 ص 281 ، بحار الأنوار ج 22 ص 479 ، تفسیر نور الثقلین ج 4 ص 378.
2- . فما لبث أن نادتنی فاطمة علیهاالسلام ، فدخلتُ علی النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم وهو یجود بنفسه ، فبکیت ولم أملک نفسی حین رأیته بتلک الحال یجود بنفسه ، فقال لی : ما یبکیک یا علیّ ؟ لیس هذا أوان البکاء ، فقد حان الفراق بینی وبینک... فقد أجمع القوم علی ظلمکم ، وقد أستودعکم اللّه ، وقَبِلَکم منّی ودیعةً یا علیّ ، إنّی قد أوصیتُ فاطمة ابنتی بأشیاءٍ وأمرتها أن تلقیها إلیک ، فأنفذها ، فهی الصادقة الصدوقة ، ثمّ ضمّها إلیه وقبّل رأسها ، وقال : فداک أبوک یا فاطمة . فعلا صوتها بالبکاء ، ثمّ ضمّها إلیه وقال : أما واللّه لینتقمنّ اللّه ربّی ، ولیغضبنّ لغضبک ، فالویل ثمّ الویل ثمّ الویل للظالمین... والحسن والحسین یقبّلان قدمیه ویبکیان بأعلا أصواتهما. قال علیّ علیه السلام : فلو قلت : إنّ جبرئیل فی البیت لصدقت ، لأنّی کنت أسمع بکاء ونغمة لا أعرفها... : بحار الأنوار ج 22 ص 491.

روز دوشنبه

28 صفر

سال 11 هجری قمری

ص: 17

ص: 18

10 وعده دیدار

پیامبر ، دخترش را نزد خود فرا می خواند و با او سخن می گوید .

نمی دانم چه می شود که ناگهان لبخند بر صورت فاطمه علیهاالسلام نقش می بندد ، نگاه کن ، او چقدر خوشحال شده است !

به راستی پیامبر چه سخنی به دخترش گفت که او این قدر خوشحال شد ؟

از فاطمه علیهاالسلام می پرسند که پیامبر به شما چه گفت ؟

او پاسخ می دهد که پیامبر به من چنین گفت : «دخترم ، تو اوّلین کسی هستی که به من ملحق می شوی» .(1)

11 اجازه ورود

صدایی از بیرون خانه به گوش می رسد : «السلامُ علَیکُم یا أهلَ بَیْتِ النُّبُوَةِ: سلام بر شما ای خاندان رسالت ، آیا اجازه هست داخل شوم ؟».

فاطمه علیهاالسلام برمی خیزد و به بیرون اتاق می رود ، مرد عربی را می بیند که با نهایت احترام ، کنار درِ خانه ایستاده است .

فاطمه علیهاالسلام به او می گوید : «خدا به تو خیر دهد ، تو به دیدار پیامبر آمده ای امّا حال پیامبر خوب نیست» . فاطمه علیهاالسلام در را می بندد و به داخل اتاق می رود .(2)

برای بار دوم و سوم صدای آن مرد عرب به گوش می رسد ، پیامبر رو به دخترش می کند و می گوید : «دخترم ، آیا می دانی او کیست ؟ او عزرائیل است ، او تا به حال برای ورود به هیچ خانه ای غیر از این خانه ، اجازه نگرفته است ».

ص: 19


1- . فجاءت الروایة أنّه قیل لفاطمة علیهاالسلام : ما الذی أسرّ إلیکِ رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم فسری عنکِ به ما کنت علیه من الحزن والقلق بوفاته ؟ قالت : إنّه أخبرنی أنّنی أوّل أهل بیته لحوقاً به ، وأنّه لن تطول المدّة لی بعده حتّی أدرکه ، فسری ذلک عنّی : الإرشاد ج 1 ص 187 ، بحار الأنوار ج 22 ص 470.
2- . فوقف بالباب شبه أعرابی ، ثمّ قال : السلام علیکم یا أهل بیت النبوّة ومعدن الرسالة ومختلف الملائکة ، أدخل ؟ فقالت عائشة لفاطمة : أجیبی الرجل ، فقالت فاطمة : آجرک اللّه فی ممشاک یا عبد اللّه ، إنّ رسول اللّه مشغول بنفسه... : مجمع الزوائد ج 9 ص 29 ، المعجم الکبیر ج 3 ص 62.

آنگاه پیامبر با صدای بلند می گوید : «داخل شو» .(1)

12 شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله

بیماری پیامبر بر اثر سمی بود که دشمنان به او داده بودند، برای همین باید در اینجا از واژه «شهادت پیامبر» استفاده کنم. لحظه غروب روز دوشنبه فرا می رسد ، دیگر روح پیامبر آماده پرواز است . جبرئیل به پیامبر خطاب می کند : «خداوند مشتاق دیدار توست» . آخرین کلام پیامبر این است: «علی جان! سر مرا در آغوش بگیر که امرِ خدا آمد».(2)

آری ، پیامبر در حالی که سرش در آغوش علی علیه السلام است روحش پر می کشد و به سوی آسمان ها می رود . آری ، دیگر روزگارِ عزّت خاندان پیامبر تمام شد .

صدای گریه فاطمه علیهاالسلام بلند می شود ...(3)

13 نقشه و نقش عُمَر

وقتی مردم فهمیدند که پیامبر را دنیا رفته است، همگی جمع شدند، شرایط برای بیعت مجدّد با علی علیه السلام فراهم بود، امّا ناگهان عُمَر فریاد برآورد: «به خدا قسم پیامبر نمرده است، او حتماً برمی گردد... این منافقان هستند که خیال می کنند پیامبر از دنیا رفته است».

مردم با شنیدن این سخن دچار حیرت و سرگردانی سختی شدند! آری، عُمَر به دنبال کسب فرصت برای پیاده کردن نقشه های خود بود، در آن شرایط، ابوبکر در خارج از مدینه بود، عُمَر می خواست زمان را به دست آورد و با این نقشه به خواسته خود رسید. وقتی ابوبکر از راه رسید به عُمَر گفت: «پیامبر از دنیا رفته است». عُمَر سخن او را قبول کرد.(4)

14 جلسه بزرگان مهاجران

عمر و ابوبکر جلسه ای تشکیل می دهند، آنان بزرگان مهاجران را جمع می کنند و

ص: 20


1- . فسمع رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم صوت ملک الموت فقال : یا فاطمة مَن بالباب ؟ فقالت یارسول اللّه ، إنّ رجلاً بالباب یستأذن فی الدخول فأجبناه مرّة بعد أُخری... فقال لها النبیّ صلّی اللّه علیه وسلّم : یا فاطمة ، أتدرین مَن بالباب ؟ هذا هادم اللذّات... هذا ملک الموت... ادخل یرحمک اللّه یا ملک الموت... : نفس المصدرین السابقین.
2- . فلمّا قرب خروج نفسه قال له : ضع یا علیّ رأسی فی حجرک ، فقد جاء أمر اللّه تعالی... : بحار الأنوار ج 22 ص 470.
3- . وصاحت فاطمة علیهاالسلام ، وصاح المسلمون ، ویضعون التراب علی رؤسهم :إعلام الوری ج 1 ص 269 ، بحار الأنوار ج 22 ص 528.
4- . فقام عُمَر یقول: واللّه ما مات رسول اللّه: صحیح البخاری ج 4 ص 194، اقبل ابوبکر علی فرسه من مسکنه بالسنح حتی نزل فدخل المسجد...: صحیح البخاری ج 2 ص 70.

تصمیم می گیرند تا حقّ علی علیه السلام را غصب کنند، (آنها از مدّت ها قبل به فکر حکومت بوده اند).(1)

15 تصمیم مهم انصار

خبر جلسه مهاجران به گوشِ انصار (مردم مدینه) می رسد. انصار هم به فکر می افتند تا از مهاجران عقب نیفتند و حکومت را از آنِ خود کنند. انصار می دانستند که مهاجران، کینه علی علیه السلام را به دل دارند و هرگز نمی گذارند علی علیه السلام به خلافت برسد. انصار می دانستند که اگر مهاجران به قدرت برسند، به خاندان پیامبر ظلم های فراوان خواهند کرد، بنابراین می خواستند مانع این کار شوند، برای همین تصمیم گرفتند در سقیفه جمع شدند، آنان بین گزینه بد و گزینه بدتر گرفتار شده بودند، غصبِ خلافت، بد بود، امّا خلافتِ دشمنان علی علیه السلام بدتر بود.

انصار سرانجام گزینه بد را انتخاب کردند و می خواستند بر دشمنان علی علیه السلام پیش دستی کنند و مانع به قدرت رسیدن آنان شوند. (ای کاش انصار قبل از جمع شدن در سقیفه با علی علیه السلام مشورت می کردند و نظر او را جویا می شدند).

16 غسل و کفن پیامبر صلی الله علیه و آله

صدای گریه فاطمه علیهاالسلام ، دختر پیامبر به گوش می رسد . پیامبر دنیا را وداع گفته است ، اکنون علی علیه السلام بدن مطهّر آن حضرت را غسل می دهد .

پیامبر خودش وصیّت کرده است که فقط علی علیه السلام بدن او را غسل دهد ، فرشتگان آسمانی او را یاری می کنند .(2)

17 نماز بر پیکر پیامبر صلی الله علیه و آله

مردم ده نفر ، ده نفر ، وارد خانه پیامبر می شوند و بر پیکر پیامبر ، نماز می خوانند . علی علیه السلام تصمیم دارد وقتی نماز مسلمانان تمام شود ، بدن پیامبر را در خانه خودش دفن کند .

ص: 21


1- . واجتمع المهاجرون یتشاورن فقالوا: انطلق بنا إلی إخواننا من الأنصار: الشمائل المحمّدیة للترمذی ص 206.
2- . یابن أی طالب، إذا رأیت روحی قد فارقت جسدی فاغسلنی ، وأنقِ غُسلی وکفّنی...: الأمالی للصدوق ص 732 ، روضة الواعظین ص 72 ، بحار الأنوار ج 22 ص 507.

البتّه عدّه ای می گویند پیامبر را در قبرستان بقیع دفن کنیم ، عدّه ای هم می گویند بدن پیامبر را در کنار منبر ، در داخل مسجد به خاک بسپاریم ، امّا علی علیه السلام می گوید: پیامبر باید در همان مکانی که جان داده است ، دفن شود .(1)

(لازم به ذکر است که پیکر پیامبر روز اول ربیع الاول دفن شد).

18 خلوت شدن شهر مدینه

در شهر مدینه چه خبر است؟ چرا مسجد این قدر خلوت است ؟ پس مردم کجا هستند ؟ آیا کسی از راز خلوتی مسجد خبر دارد ؟(2)

19 سقیفه و مردم مدینه

مدینه از دو طایفه بزرگ اَوْس و خَزْرَج تشکیل شده است ، این دو طایفه قبل از اسلام ، همواره در حال جنگ بودند، امّا به برکت اسلام ، صلح و آرامش به میان آنها برگشته است .

اکنون ، بزرگان این دو طایفه در کنار هم جمع شده اند تا برای آینده این شهر تصمیم بگیرند . سعد ، بزرگ قبیله خزرج چنین سخن می گوید: «ای مردم مدینه ! شما باید قدر خود را بدانید ، شما بودید که پیامبر را یاری کردید و اگر شما نبودید ، اسلام به این شکوه و عظمت نمی رسید ، اکنون پیامبر به دیدار خدا شتافته است و بعد از او حکومت و خلافت، حقّ شما می باشد ».(3)

مردم یک صدا فریاد می زنند: «ای سعد ! چه زیبا و خوب سخن گفتی ، ما فقط به سخن تو عمل می کنیم ، تو باید خلیفه مسلمانان باشی» .

مردم، حسابی به شور افتاده اند ! نگاه کن ! چگونه دور سعد می چرخند و فریاد می زنند: «ای سعد ! تو مایه امید ما هستی ، مرگ بر دشمن تو ! » .(4)

20 رفتن عُمَر و ابوبکر به سقیفه

خبر سقیفه به عُمَر می رسد، او نزد ابوبکر می رود، دست او را می گیرد و به او

ص: 22


1- . ثمّ قام علی الباب فصلّی علیه، ثمّ أمر الناس عشرة عشرة یصلّون علیه ثمّ یخرجون: مستدرک الوسائل ج 2 ص 260 ، غایة المرام ج 2 ص 240 ، بحار الأنوار ج 22 ص 517.
2- . فجئتُ إلی المسجد فوجدته خالیاً، فأتیت بیت رسول اللّه فأصبته مرتجّاً وقد خلا به أهله ، فقلت: أین الناس ؟: تاریخ دمشق ج 17 ص 55 .
3- . یا معشر الأنصار ، لکم سابقة فی الدین ، وفضیلة فی الإسلام لیست لقبیلة من العرب ؛ إنّ محمّدا صلی الله علیه و آله وسلملبث بضع عشرة سنةً...: تاریخ الطبری ج 3 ص 218 ، الکامل فی التاریخ ج 2 ص 12 و 13 ، الإمامة والسیاسة ج 1 ص 21.
4- . اجتمعوا فی سقیفة بنی ساعدة ، معهم سعد بن عُبَادة یدورون حوله ویقولون: یا سعد ، أنت المرجّی ، نجلک المرجّی...: السقیفة وفدک ص 58 ، شرح نهج البلاغة ج 6 ص 6 ، بحار الأنوار ج 28 ص 256 ، شرح أُصول الکافی ج 12 ص 416.

می گوید: «فتنه ای بزرگ در سقیفه روشن شده است ، ما باید خود را به آنجا برسانیم».(1)

21 سخنرانی ابوبکر

ابوبکر رو به مردم می کند و می گوید: «ای مردم مدینه ! شما بودید که دین خدا را یاری کردید ، ما هیچ کس را به اندازه شما دوست نداریم ، شما براداران ما هستید . مگر نمی دانید که ما اوّلین کسانی بودیم که به پیامبر ایمان آوردیم . ما از نزدیکان پیامبر هستیم . بیایید خلافت ما را قبول کنید ، ما قول می دهیم که هیچ کاری را بدون مشورت شما انجام ندهیم ».(2)

مردم مدینه با سخنان ابوبکر به فکر فرو می روند !

22 سخنرانی عُمَر

همه مردم ساکت می شوند و او شروع به سخن می کند ، سخن او کوتاه و مختصر است: «ای مردم ، بیایید با کسی که از همه ما پیرتر است بیعت کنیم ».(3)

به راستی منظور عُمَر کیست ؟ آیا سنّ زیاد ، می تواند ملاک انتخاب خلیفه باشد ؟ آخر چرا باید آنان به دنبال سنّت های غلط روزگار جاهلیّت باشند ؟

23 بیعت عُمَر با ابوبکر

ناگهان عُمَر از جا برمی خیزد و می گوید: «ای ابوبکر ، من هرگز بر تو سبقت نمی گیرم ، تو بهترین ما هستی ، دستت را بده تا با تو بیعت کنم» .(4)

عُمَر دست ابوبکر را می گیرد و می گوید: «ای مردم ! با ابوبکر بیعت کنید» .(5)

بعد از آن کسانی که در سقیفه هستند، گروه گروه با ابوبکر بیعت می کنند.

24 هدف اصلی انصار

سعد (رئیس قبیله خزرج) با مردم سخن می گوید ، امّا دیگر کسی به سخن او

ص: 23


1- . فأخذ بیده فقال: قم ، فقال أبو بکر: أین نبرح حتّی نواری رسول اللّه، إنّی عنک مشغول ، فقال عمر: لا بدّ من قیام ، وسنرجع إن شاء اللّه. فقام أبو بکر معه...: السقیفة وفدک ص 57 ، شرح نهج البلاغة ج 6 ص 7 وراجع مسند أحمد ج 1 ص 56 ، صحیح ابن حبّان ج 2 ص 148 ؛ السیرة النبویّة لابن هشام ج 4 ص 1071 صحیح البخاری ج 5 ص 20 ، فتح الباری ج 7 ص 23 ، عمدة القاری ج 17 ص 118.
2- . وأنتم یا معشر الأنصار ! من لا ینکر فضلکم فی الدین ، ولا سابقتهم العظیمة فی الإسلام ، رضیکم اللّه أنصارا لدینه ورسوله ...: تاریخ الطبری¨ ج 3 ص 218 ، الکامل فی التاریخ ج 2 ص 12 و 13، الإمامة والسیاسة ج 1 ص 21، وراجع: صحیح البخاری¨ ج 3 ص 1341 ح 3467 ، الطبقات الکبری ج 2 ص 269 ؛ تاریخ ابن خلدون ج 2 ص 64 ؛ عمدة القاری ج 24 ص 8 ، کنز العمّال ج 5 ص 646.
3- . فقلت والجمع یسمعون: ألا أکبرنا سنّاً وأکثرنا لیناً: بحار الأنوار ج 30 ص 291 .
4- . فمن ذا ینبغی له أن یتقدّمک أو یتولّی هذا الأمر علیک ، ابسط یدک نبایعک : تاریخ الطبری¨ ج 3 ص 218 ، الکامل فی التاریخ ج 2 ص 1312 .
5- . فکثر اللّغط وارتفعت الأصوات ، حتّی فرقتُ من الاختلاف ، فقلت : ابسط یدک یا أبا بکر ، فبسط یده فبایعته...: صحیح البخاری ج 6 ص 2505 ، مسند أحمد ج 1 ص123 ، صحیح ابن حبّان ج 2 ص 148 و ص 155 ، تاریخ الطبری¨ ج 3 ص 205 ، السیرة النبویّة لابن هشام ج 4 ص 308 ، تاریخ دمشق ج 30 ص 281 و ص 284 ، الکامل فی التاریخ ج 2 ص 11 ، شرح نهج البلاغة ج 2 ص 23 ، أنساب الأشراف ج 2 ص 265 ، السیرة النبویّة لابن کثیر ج 4 ص 487 .

گوش نمی کند ، او می خواهد راز مهمی را بیان کند، اما مهاجران مانع می شوند که سخن او به گوش مردم برسد، آنان هیاهو می کنند. سعد به مهاجران چنین می گوید: «به خدا قسم من خلافت را نمی خواستم، فقط زمانی که فهمیدم شما می خواهید حق علی علیه السلام را غصب کنید به میدان آمدم تا شما به خلافت دست پیدا نکنید. اکنون بدانید که من هرگز با شما بیعت نخواهم کرد».(1)

مهاجران از هر طرف هجوم می آورند و سعد ، بزرگ طایفه خزرج در زیر دست و پا قرار می گیرد...

آری، انصار خبر داشتند که مهاجران از سال ها قبل، برای خلافت برنامه ریزی کرده اند. انصار که در دلِ فرهنگ قبیله گری عرب زندگی کرده بودند به یک باور رسیده بودند. باور آنان این بود: فقط یک چیز می تواند برنامه های مهاجران را به هم بریزد.

اقدام انصار، چیزی یک پیش دستی گرفتن از مهاجران نبود، اگر انصار به خلافت می رسیدند، خلافت را به علی علیه السلام واگذار می کردند. آری، آنان می خواستند با این کار خود، مانع نقشه شوم مهاجران بشوند و بعد از آرام شدن اوضاع، خلافت را به اهلش واگذار کنند.

انصار بین گزینه بد و گزینه بدتر گرفتار آمده بودند، برای همین گزینه بد را انتخاب کردند تا از ظلم و ستم به خاندان پیامبر جلوگیری کنند.

ص: 24


1- . ولقد کان سعد لما رأی الناس یبایعون أبا بکر نادی : أیها الناس ! إنی والله ما أردتها حتی رأیتکم تصرفونها عن علی بحار الانوار ج 30 ص 11.

هفته غصب خلافت

1 تا 5 ربیع الاول

سال 11 هجری قمری

ص: 25

ص: 26

25 دفن پیکر پیامبر صلی الله علیه و آله : اوّل ربیع الاول، چهارشنبه

علی علیه السلام بدن پیامبر را در خانه آن حضرت به خاک سپرده است و کنار قبر آن حضرت نشسته است .

بنی هاشم هم اینجا هستند ، عبّاس ، عموی پیامبر در کناری نشسته است .

مقداد و سلمان و ابوذر و چند نفر دیگر هم اینجا هستند .

آری ، خیلی از مسلمانان در مراسم دفن پیامبر حاضر نشدند .(1)

26 نقشه ابوسفیان: اوّل ربیع الاول، چهارشنبه

ابوسفیان به سوی علی علیه السلام می آید و می گوید: «ای علی ! مردم در سقیفه با ابوبکر بیعت کرده اند ، همه ما آماده هستیم تا تو را در راه جنگ با آنها یاری کنیم ».(2)

ابوسفیان کسی است که برای کشتن پیامبر ، جنگ بدر و اُحد را به راه انداخت . اکنون چه شده است که او امروز دلش برای اسلام می سوزد ؟ نه او دلش برای اسلام نمی سوزد ، او نقشه ای در سر دارد.

او نزدیک می آید و چنین می گوید: «ای علی ! دستت را بده تا با تو بیعت کنم» .(3)

علی علیه السلام به ابوسفیان می گوید: «ای ابوسفیان ! تو از این سخنان خود قصدی جز مکر و حیله نداری» .

ابوسفیان این سخن را که می شنود از آنجا دور می شود و به سمت مسجد می رود .(4)

ص: 27


1- . إنّ أبا بکر وعُمَر لم یشهدا دفن النبیّ، وکانا فی الأنصار، فدُفن قبل أن یرجعا...: المصنّف لابن أبی شیبة ج 8 ص 52 ، کنز العمّال ج 5 ص 652.
2- . إنّ أبا سفیان جاء إلی علیّ فقال : یا علیّ، بایعوا رجلاً أذلّ قریش قبیلةً، واللّه لئن شئت لنصدّ عنها أقطارها...: کنز العمّال ج 5 ص 654 ؛ وراجع تاریخ الطبری ج 2 ص 450.
3- . قال : أ رضیتم یا بنی عبد مناف أن یلی هذا الأمر علیکم غیرکم ؟ وقال لعلیّ بن أبی طالب : امدد یدک أُبایعک ، وعلیٌّ معه قصیٌّ ...: الإمامة والسیاسة ج 1 ص 30، وراجع الاحتجاج ج 1 ص 207 ح 38 .
4- . ارجع یا أبا سفیان ، فواللّه ما ترید اللّه بما تقول، وما زلت تکید الإسلام وأهله...: بحار الأنوار ج 22 ص 520.

27 حرکت خلیفه به سوی مسجد و بیعت با اجبار: اوّل ربیع الاول، چهارشنبه

اهل سقیفه همه با ابوبکر بیعت کرده اند ، و موقع آن فرا رسیده است که خلیفه را به مرکز شهر ببرند . خلیفه همراه با کسانی که در سقیفه هستند به مسجد شهر می رود .

در مسیر به هر کس برخورد می کنند او را مجبور می کنند تا با ابوبکر بیعت کند .(1)

آری ، مسلمانان بر خلافت ابوبکر ، متّحد شده اند و هر کس که با این اتّحاد و یگانگی ، مخالف باشد کشته خواهد شد .

28 تطمیع بنی امیّه: اوّل ربیع الاول، چهارشنبه

عُمَر همراه با خلیفه در مسجد هستند، عُمَر نگاهی به مسجد می کند ، می بیند که ابوسفیان با عدّه ای از بنی اُمیّه در گوشه ای نشسته اند! در میان آنها عثمان هم به چشم می خورد . یک نفر پیام مهمّی را برای ابوسفیان می آورد: «به تو قول می دهیم که فرزندت را در حکومت خود شریک کنیم» .(2)

ابوسفیان لبخندی می زند و می گوید: «آری ، ابوبکر چه خوب خلیفه ای است که صله رحم نمود و حقّ ما را ادا کرد» .

اکنون ابوسفیان و بنی اُمیّه برای بیعت با خلیفه می آیند . عثمان از جا بلند می شود و نزد ابوبکر می رود و با او بیعت می کند ، با بیعت عثمان همه بنی امیّه با ابوبکر بیعت می کنند .(3)

29 ورود هواداران خلیفه: اوّل ربیع الاول، چهارشنبه

جمعیّت زیادی وارد شهر مدینه می شوند. همه آنها از قبیله «أسلم» می باشند. مردم این قبیله در اطراف مدینه زندگی می کنند، آنان امروز به مدینه آمده اند تا ابوبکر را یاری کنند. آنها به سوی مسجد می روند، وقتی عُمَر از آمدن آنان با خبر می شود، خیلی خوشحال می شود و یقین می کند که دیگر پیروزی از آن خلیفه

ص: 28


1- . فإذا بقومٍ قد أقبلوا وهم یعترضون کلّ من رأوه فیقدّمونه یبایع ، شاء ذلک أم أبی : الهجوم علی بیت فاطمة ص 82 نقلا من مثالب النواصب ص 130.
2- . لمّا استُخلف أبو بکر قال أبو سفیان : ما لنا ولأبی فصیل، إنّما هی بنو عبد مناف. قال: فقیل له: إنّه قد ولّی ابنَک قال وصلته رحم: تاریخ الطبری ج 2 ص 449 ، أعیان الشیعة ج 1 ص 430 .
3- . فقام عثمان ومن معه ، وقام سعد وعبد الرحمن ومن معهما فبایعوا أبا بکر ...: السقیفة وفدک ص 62، الإمامة والسیاسة ج 1 ص 18 ، الاحتجاج ج 1 ص 94.

است.(1)

30 نقش رشوه و پول: اوّل ربیع الاول، چهارشنبه

هنوز عدّه ای از مردم شهر با خلیفه بیعت نکرده اند ، چه کسی است که بتواند در مقابل پول استقامت کند ؟ این پول ها را باید برای زنان این شهر فرستاد .

کیسه های پول به سوی خانه های مدینه برده می شود ، صدای یک زن در مدینه می پیچد: «آیا می خواهید دین مرا با پول بخرید ؟ هرگز! هرگز نخواهید توانست مرا از دینم جدا کنید ، من این پول های شما را قبول نمی کنم ».

او از طایفه بنی عَدیّ است ، او برای پول و مال دنیا ، دست از آرمان خود برنمی دارد.(2)

31 منبر ابوبکر در مسجد: اوّل ربیع الاول، چهارشنبه

ابوبکر بر روی منبر نشسته است ، ناگهان یک نفر از درِ مسجد وارد می شود و رو به ابوبکر می کند و می گوید: «ای خلیفه خدا» .

همه تعجّب می کنند ، آیا ابوبکر این قدر مقام پیدا کرده که خلیفه خدا شده است ؟! ابوبکر از بالای منبر فریاد می زند: «من خلیفه خدا نیستم ، بلکه خلیفه رسول خدا هستم و به این راضی هستم که مرا به این نام بخوانید» .(3)

آری ، این گونه است که لقب خلیفه رسول خدا برای ابوبکر ، عنوان رسمی شناخته می شود . بعد از آن خلیفه سخنان خود را ادامه می دهد : «ای مردم ! هیچ کس شایستگی خلافت را همانند من ندارد ، آیا من اوّلین کسی نبودم که نماز خواندم ، آیا من بهترین یار پیامبر نبودم ؟».(4)

مردم سکوت می کنند، آنان می دانند که علی علیه السلام اوّلین کسی است که به پیامبر ایمان آورد و با آن حضرت نماز خواند .(5)

32 عُمَر و دعوت به بیعت: اوّل ربیع الاول، چهارشنبه

عمر در کوچه های مدینه می گردد و فریاد می زند: «همه مسلمانان با ابوبکر بیعت کرده، او را به عنوان خلیفه رسول خدا انتخاب نموده اند؛ پس هر چه زودتر

ص: 29


1- . واقبلت أسلم بجماعتها حتّی تضایفت بهم السکک فبایعوه فکان عُمَر یقول: ما هو إلا أن رایت أسلم فایقنت بالنصر: تاریخ الطبری ج 2 ص 458 ، بحار الأنوار ج 28 ص 335.
2- . قسم قسمه أبو بکر للنساء، فقالت: أتراشونی عن دینی ؟... واللّه لا آخذ منه شیئاً أبداً...: کنز العمّال ج 5 ص 606 ، الطبقات الکبری ج 3 ص 182 ، تاریخ دمشق ج 30 ص 276.
3- . قیل لأبی بکر: یا خلیفة اللّه ، فقال: لست خلیفه اللّه ، ولکنّی خلیفة رسول اللّه، وأنا راضٍ بذلک...: کنز العمّال ج 5 ص 589 ، حواشی الشیروانی ج 9 ص 75 ، تفسیر القرطبی ج 14 ص 455 ، الطبقات الکبری ج 3 ص 183.
4- . لمّا أطأ الناس عن أبی بکر، قال: مَن أحقّ بهذا الأمر منّی ؟ ألست أوّل من صلّی ...: کنز العمّال ج 5 ص 590 ، الطبقات الکبری ج 3 ص 182 .
5- . أوّل من صلّی مع النبیّ علیّ : سنن الترمذی ج 5 ص 395 ، معرفة السنن والآثار ج 5 ص 39 ، نصب الرایة ج 4 ص 356 ، الطبقات الکبری ج 3 ص 21 ، تاریخ دمشق ج 42 ص 26 ، تاریخ الطبری ج 2 ص 55 ، البدایة والنهایة ج 3 ص 36.

برای بیعت کردن با او به مسجد بیایید» .(1)

33 نقشه بیعت گرفتن از علی علیه السلام: اوّل ربیع الاول، چهارشنبه

عُمَر به خلیفه چنین می گوید: «ای خلیفه پیامبر ! تا زمانی که علی بیعت نکند بیعت بقیّه مردم به درد ما نمی خورد ، هر چه زودتر کسی را به دنبال علی بفرست تا او را به اینجا بیاورد و او با تو بیعت کند» .(2)

34 تهدید اوّل: اوّل ربیع الاول، چهارشنبه

ابوبکر ، قُنفُذ را به حضور می طلبد و به او می گوید: «نزد علی علیه السلام برو و به او بگو

که خلیفه رسول خدا تو را می طلبد» .(3)

او مردی بسیار خشن و سیاه دل می باشد و برای همین در این روزها برای اهداف خلیفه، خیلی مفید است .(4)

قنفذ همراه با عدّه ای به سوی خانه علی علیه السلام حرکت می کند

و می گوید: «ای علی ! هر چه زودتر به مسجد بیا که خلیفه پیامبر تو را می خواند ».

علی در جواب می گوید: «آیا فراموش کرده اید که پیامبر مرا خلیفه و جانشین خود قرار داده است ؟».

قنفذ نمی داند چه جواب بگوید ، برای همین به سوی مسجد باز می گردد .(5)

35 تهدید دوّم: اوّل ربیع الاول، چهارشنبه

ابوبکر می بیند که قُنفُذ تنها آمده است، او به فکر فرو می رود، عُمَر می گوید: «به خدا قسم ، این فتنه فقط با کشتن علی تمام می شود . آیا به من اجازه می دهی که بروم و سرِ او را برای تو بیاورم ؟» (6)

ابوبکر رو به قُنفُذ می کند و می گوید: «برو به علی بگو که ابوبکر تو را می طلبد ، همه مسلمانان با ابوبکر بیعت کرده اند و تو هم یکی از آنها هستی و باید برای بیعت به مسجد بیایی» .(7)

قنفذ این بار همراه با گروهی به سوی خانه علی علیه السلام می رود و می گوید:

ای علی ! ابوبکر تو را می طلبد ، تو باید برای بیعت با او به مسجد بیایی .

ص: 30


1- . إنّ عُمَر احتزم بإزاره وجعل یطوف بالمدینة وینادی: إنّ أبا بکر قد بویع له ، فهلمّوا إلی البیعة، فینثال الناس فیبایعون ...: الاحتجاج ج 1 ص 105 ، بحار الأنوار ج 11 ص 555 ، وراجع مجمع الزوائد ج 5 ص 184 ، وراجع مسند أحمد ج 1 ص 37 ، کنز العمّال ج 5 ص 658.
2- . قال له عمر: یا هذا ، لیس فی یدیک شیء منه ما لم یبایعک علیّ، فابعث إلیه حتّی یأتیک، فإنّما هؤاء رعاع...: تفسیر العیّاشی ج 2 ص 66 ، بحار الأنوار ج 28 ص 227 .
3- . فبعث اءلیه قنفذاً فقال له: اذهب فقل لعلیّ: أجب خلیفة رسول اللّه : نفس المصادر.
4- . وکان رجلاً فظّاً غلیظاً جافیاً من الطلقاء .: الاحتجاج ج 1 ص 108 ؛ کان قُنفُذ من أشراف قریش : المستدرک للحاکم ج 3 ص 479 .
5- . فذهب قنفذ، فما لبث أن رجع فقال لأبی بکر: قال لک: ما خلّف رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم أحداً غیری ، لسریع ما کذَبتم علی رسول اللّه...: تفسیر العیّاشی ج 2 ص 66 ، بحار الأنوار ج 28 ص 22 ؛ وراجع کتاب سلیم بن قیس ص 385 ، الاحتجاج ج 1 ص 107 ، بحار الأنوار ج 28 ص 298 ، تفسیر الآلوسی ج 3 ص 124.
6- . فوثب عُمَر غضبان فقال: واللّه إنّی لعارف بسخفه وضعف رأیه وأنّه لا یستقیم لنا أمر حتّی نقتله ، فخلنی آتک برأسه...: کتاب سلیم بن قیس ص 386 ، الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء ج 10 ص 180.
7- . یا قُنفُذ انطلق الیه فقل له: اجب أبابکر فاقبل قُنفُذ فقال: یا علی اجب أبابکر...کتاب سلیم بن قیس ص 386 ، بحار الأنوار ج 28 ص 298 و ارجع تفسیر العیاشی ج 2 ص 66 ، بحار الأنوار ج 28 ص 227.

پیامبر به من وصیّت کرده است که وقتی او را دفن نمودم از خانه خود خارج نشوم تا این که قرآن را به صورت کامل بنویسم .(1)

36 عرضه قرآن: روز دوم ربیع الاول، پنج شنبه

مردم برای خواندن نماز در مسجد جمع شده اند . علی علیه السلام وارد مسجد می شود .

همه تعجّب می کنند ، او که قسم خورده بود تا قرآن را ننویسد از خانه خود خارج نشود .

علی علیه السلام قرآن را نوشته است و به مسجد آورده است . او با صدای بلند با مردم سخن می گوید: «ای مردم ، من در این مدّت، مشغول نوشتن قرآن بودم ، نگاه کنید ، این قرآنی است که من نوشته ام ، من به تفسیر همه آیه های قرآن آگاه هستم چرا که از پیامبر در مورد همه آنها سؤل کرده ام» .(2)

عُمَر از جا بلند می شود و می گوید: «ما نیاز به قرآن تو نداریم» .(3)

وقتی که عُمَر این سخن را می گوید علی علیه السلام قرآنی را که نوشته است به خانه خود می برد. در این قرآن به شان نزول آیات و تفسیر صحیح آن اشاره شده بود. اگر مردم این قرآن را می پذیرفتند هرگز در فهم کلام خدا دچار انحراف نمی شدند.

37 نقشه تطمیع عباس: شبِ سوم ربیع الاول، شب جمعه

شب فرا می رسد (پنج شنبه شب) ابوبکر و عُمَر با گروهی به خانه عباس می روند، ابوبکر چنین می گوید: «بعد از مرگ پیامبر ، مردم مرا به عنوان خلیفه انتخاب کردند و من هم این مقام را قبول کردم، شنیده ام که یک نفر می خواهد میان مسلمانان اختلاف بیاندازد. ای عبّاس ! چقدر خوب است تو هم مانند بقیّه مردم با من بیعت کنی . اگر تو این کار را انجام دهی، من قول می دهم که بعد از خود ، تو را به عنوان جانشین معرّفی کنم ».(4)

عُمَر چنین می گوید: «ای عبّاس ، ما نمی خواهیم در میان مسلمانان اختلاف بیفتد ، ما نمی خواهیم کسی تو را به عنوان شخص تفرقه انگیز بشناسد ».(5)

عبّاس چنین سخن می گوید: «اگر مردم تو را انتخاب کردند آیا ما بنی هاشم از این مردم نبودیم؟ آیا ما حق رأی دادن نداشتیم ؟ ای ابوبکر! مگر این خلافت ارث

ص: 31


1- . إنّ رسول اللّه أوصانی إذا واریته فی حفرته أن لا أخرج من بیتی حتّی أؤّف کتاب اللّه، فإنّه فی جرائد النخل وفی أکتاف الإبل...: تفسیر العیّاشی ج 2 ص 66 ، بحار الأنوار ج 28 ص 227، انّه کتبه عما کان عند النبی و اضاف الیه التنزیل والتاویل...: التمهید فی علوم القرآن ج 1 ص 290، یا علی لاتخرج ثلاثه ایام حتی تولف کتاب اللّه: تفسیر فرات الکوفی ص 399.
2- . أیّها الناس، إنّی لم أزل منذ قُبض رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلممشغولاً بغسله، ثمّ بالقرآن حتّی جمعته فی هذا الثوب...: الاحتجاج ج 1 ص 107 ، بحار الأنوار ج 28 ص 265 ، ج 89 ص 40 ، غایة المرام ج 5 ص 316 ، بیت الأحزان ص 106.
3- . فقال عمر : ما أغنانا بما معنا من القرآن عمّا تدعونا إلیه...: نفس المصادر السابقة.
4- . فانطلق أبو بکر وعُمَر وأبو عبیدة بن الجرّاح والمغیرة حتّی دخلوا علی العبّاس لیلاً ، فحمد أبو بکر اللّه وأثنی علیه ...:تاریخ الیعقوبی¨ ج 2 ص 124 ، الإمامة والسیاسة ج 1 ص 32، وراجع شرح نهج البلاغة ج 2 ص 21 .
5- . فقال عمر بن الخطّاب : إی واللّه ، وأُخری : إنّا لم نأتکم لحاجة إلیکم : تاریخ الیعقوبی ج2 ص 124 ، معالم المدرستین ج 1 ص 123.

پدر توست که به هر کس می خواهی می بخشی؟».(1)

خلیفه همراه با دوستانش بدون خداحافظی از خانه بیرون می روند .

38 هجوم مقدماتی (شکستن تحصّن) : روز سوم ربیع الاول، جمعه

عدّه ای از یاران واقعی علی علیه السلام در خانه او جمع شده اند (تحصن)، سلمان ، مقداد ، عمّار ، ابوذر ، در این میان طلحه و زبیر هم هستند.(2)

ابوبکر دستور حمله به خانه علی علیه السلام را می دهد .(3)

عُمَر از جای خود برمی خیزد و همراه با گروه زیادی به سوی خانه علی علیه السلام حرکت می کند . عُمَر با هواداران خود آمده است . درِ خانه به شدّت کوبیده می شود . عُمَر می گوید: «ای کسانی که در این خانه هستید هر چه سریع تر بیرون بیایید ، اگر این کار را نکنید این خانه را آتش می زنم» .(4)

فاطمه علیهاالسلام نزد کسانی که در این خانه هستند می آید و از آنان می خواهد تا خانه را ترک کنند . مقداد ، سلمان ، عمّار ، ابوذر و همه کسانی که در این خانه هستند بیرون می روند، و این گونه تحصن در خانه علی علیه السلام شکسته می شود.(5)

عُمَر می خواهد وارد خانه شود ، او می خواهد علی علیه السلام را به مسجد ببرد ، امّا

فاطمه علیهاالسلام اکنون به یاری علی علیه السلام می آید .

این فریاد بلند فاطمه علیهاالسلام است که در همه جا طنین انداخته است: «ای رسول خدا ، ببین که بعد از تو با ما چه می کنند!» .(6)

صدای فاطمه علیهاالسلام ، آن قدر مظلومانه است که خیلی ها را به گریه می اندازد ، خیلی از مردمی که همراه عُمَر آمده بودند برمی گردند .(7)

اکنون ، فاطمه علیهاالسلام از خانه بیرون می آید و به سوی ابوبکر می رود . زنان بنی هاشم

خبردار می شوند و از خانه های خود بیرون می آیند و به دنبال فاطمه علیهاالسلام حرکت می کنند .

فاطمه علیهاالسلام نزد ابوبکر می رود و به او می گوید: «ای ابوبکر ، به خدا قسم ، اگر علی را به حال خود رها نکنی نفرین خواهم نمود» .(8)

ابوبکر ، برای عُمَر پیغام می فرستد که هر چه زودتر علی علیه السلام را رها کند .(9)

همه می فهمند تا زمانی که علی علیه السلام ، فاطمه علیهاالسلامرا دارد نمی شود کاری کرد .

ص: 32


1- . فحمد العبّاس اللّه وأثنی علیه وقال : إنّ اللّه بعث محمّدا کما وصفت نبیّا ، وللمؤمنین ولیّا ...: تاریخ الیعقوبی¨ ج 2 ص 124 ، الإمامة والسیاسة ج 1 ص 32 وراجع شرح نهج البلاغة ج 2 ص 21 .
2- . أتی عمر بن الخطّاب منزل علیّ وفیه طلحة والزبیر ورجال من المهاجرین ...: تاریخ الطبری¨ ج 3 ص 202 ، شرح نهج البلاغة ج 2 ص 56 ؛ بلغ أبا بکر وعمر أنّ جماعةً من المهاجرین والأنصار قد اجتمعوا مع علیّ بن أبی طالب فی منزل فاطمة بنت رسول اللّه ، فأتوا فی جماعة حتّی هجموا الدار . . ...: الإمامة والسیاسة ج 1 ص30، وراجع الاحتجاج ج 1 ص 207 ح 38 ؛ إنّ أبا بکر تفقّد قوما تخلّفوا عن بیعته عند علیّ کرّم اللّه وجهه ، فبعث إلیهم عمر ...: نفس المصدرین .
3- . عن أبی بکر قبیل موته : ما آسی إلاّ علی ثلاث خصال صنعتها لیتنی لم أکن صنعتها ...: تاریخ الیعقوبی¨ ج 2 ص 137 ، الخصال ص 171 ح 228 ، تاریخ الطبری¨ ج 3 ص 430 ، تاریخ الإسلام ج 3 ص 117 ، الأموال ص 144 ح 353 العقد الفرید ج 3 ص 279 ، تاریخ دمشق ج 30 ص 418 و 419 ، شرح نهج البلاغة ج 2 ص 46 ، الإمامة والسیاسة ج 1 ص 36.
4- . فجاء عُمَر ومعه قبس ، فتلقّته فاطمة علی الباب ، فقالت فاطمة : یابن الخطّاب ! أتراک محرّقا علیَّ بابی ؟ !: أنساب الأشراف ج 2 ص 268 ، بحار الأنوار ج 28 ص 389 ؛ وراجع...: تاریخ الطبری¨ ج 3 ص 202 ، شرح نهج البلاغة ج 2 ص 56 ؛ الاحتجاج ج 1 ص 207 ح 38 ، بحار الأنوار ج 28 ص 356.
5- . فخرجوا وخرج من کان فی الدار ، وأقام القوم أیّاما ، ثمّ جعل الواحد بعد الواحد یبایع ...: تاریخ الیعقوبی¨ ج 2 ص 126 .
6- . فدقّوا الباب ، فلمّا سمعت أصواتهم نادت بأعلی صوتها : یا أبت یا رسول اللّه !ماذا لقینا بعدک من ابن الخطّاب وابن أبی قحّافة ؟ ! الاحتجاج ج 1 ص 207 .
7- . فلمّا سمع القوم صوتها وبکاءها انصرفوا باکین، وکادت قلوبهم تتصدّع وأکبادهم تتفطّر، وبقی عُمَر ومعه قوم: الإمامة والسیاسة ج 2 ص 19.
8- . فخرجت فاطمة فقالت : واللّه لتخرجنّ أو لأشفنّ شعری ولأجّنّ إلی اللّه ...: تاریخ الیعقوبی¨ ج 2 ص 126 ؛وراجع تفسیر العیّاشی ج 2 ص 67 ، بحار الأنوار ج 28 ص 227 ؛ خاتمة المستدرک ج 3 ص 288 ، المسترشد ص 387 ، مناقب آل أبی طالب ج 3 ص 118.
9- . فقال له عمر: ألا تأمر فیه بأمرک ؟ فقال: لا أُکرهه علی شیء ما کانت فاطمة إلی جنبه...: الإمامة والسیاسة ج 1 ص 19 ، الغدیر ج 5 ص 373 ، بحار الأنوار ج 28 ص 357.

39 طلب یاری از مردم: شب 3، 4، 5 ربیع الاول

شب فرا می رسد ، هوا تاریک می شود ، علی علیه السلام همراه با فاطمه علیهاالسلام ، حسن و حسین علیهماالسلام از خانه بیرون می آیند .

آنها درِ خانه یکی از انصار را می زنند . صاحب خانه با خود می گوید که این وقت شب کیست که درِ خانه ما را می زند ؟ او سراسیمه بیرون می آید ، علی علیه السلام ، فاطمه علیهاالسلام ، حسن و حسین علیهماالسلام را می بیند ، فاطمه علیهاالسلامبا او سخن می گوید:

آیا به یاد داری که تو در غدیر خُمّ با علی بیعت کردی ؟ آیا به یاد داری که پدرم او را به عنوان جانشین و خلیفه خود معیّن کرد ؟

آری ، ای دختر رسول خدا .

پس چرا پیمان خود را شکستی ؟

اگر علی ، زودتر از ابوبکر خود را به سقیفه می رساند ما با او بیعت می کردیم .

آیا می خواستی علی، پیکر پیامبر را به حال خود رها کند و به سقیفه بیاید ؟(1)

او به فکر فرو می رود و از کاری که کرده است اظهار پشیمانی می کند . علی علیه السلام به او می گوید: «وعده من و تو ، فردا صبح ، کنار مسجد ، در حالی که موهای سر خود را تراشیده باشی» .(2)

او قبول می کند و قول می دهد که فردا ، صبح زود آنجا حاضر باشد . اکنون ، علی علیه السلام ، فاطمه علیهاالسلام ، حسن و حسین علیهماالسلامبه سوی خانه دیگری می روند .

و همه این سخن ها را با صاحب آن خانه هم می گویند و او هم قول می دهد فردا ، صبح زود بیاید . و خانه بعدی .. .و باز هم خانه بعدی ...

سیصد و شصت نفر به علی علیه السلام قول می دهند که فردا برای یاری او بیایند، همه آنها عهد و پیمان می بندند که تا پای جان به میدان بیایند و از حقّ دفاع کنند. علی علیه السلام به سلمان ، مقداد ، عمّار و ابوذر هم خبر می دهد که فردا صبح در محلّ وعده حاضر شوند .(3)

به غیر از سلمان، مقداد، ابوذر، عمار، هیچ کس به محل وعده نمی آید.

ص: 33


1- . فاطمة بنت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم علی دابّة لیلاً فی مجالس الأنصار ؛ تسألهم النصرة ، فکانوا یقولون : یا بنت رسول اللّه : الإمامة والسیاسة ج 1 ص 29 ، شرح نهج البلاغة ج6 ص 13.
2- . فأتونی غداً محلّقین...: بحار الأنوار ج 28 ص 259.
3- . فلمّا أمسی بایعه ثلاثمئة و ستون رجلاً علی الموت...: الکافی ج 8 ص 33 ، بحار الأنوار ج 28 ص 241 .

ص: 34

روز هجوم اصلی

5 ربیع الأول، یک شنبه

سال 11 هجری قمری

ص: 35

ص: 36

هجومِ اصلی در روز «پنجم ربیع الأول» واقع شده است، این روز، روز اندوه و مصیبت دوستداران فاطمه علیهاالسلام می باشد.

در اینجا شرح حوادث این روز را بیان می کنم:

40 آغاز هجوم اصلی

عُمَر نزد ابوبکر می رود و از او اجازه می گیرد تا برای آوردن علی علیه السلام اقدام کند .

عُمَر همراه با گروهی از طرفداران به سوی خانه علی علیه السلام به راه می افتند، وقتی نزدیک خانه علی علیه السلام می رسند، فاطمه علیهاالسلامآنان را می بیند، او سریع درِ خانه را می بندد. عُمَر جلو می آید درِ خانه را می زند و فریاد می زند: «ای علی ! در را باز کن و از خانه خارج شو و با خلیفه پیامبر بیعت کن ، به خدا قسم ، اگر این کار را نکنی، خونِ تو را می ریزیم و خانه ات را به آتش می کشیم» .(1)

اکنون همه منتظر هستند تا علی علیه السلام جواب دهد.

41 فاطمه علیهاالسلام سخن می گوید

این صدای فاطمه علیهاالسلاماست که به گوش می رسد: «ای گمراهان ! از ما چه می خواهید ؟»

عُمَر خیلی عصبانی می شود فریاد می زند:

به علی بگو از خانه بیرون بیاید، و اگر این کار را نکند من این خانه را آتش می زنم !

ص: 37


1- . اخرج یا علیّ إلی ما أجمع علیه المسلمون، وإلاّ قتلناک: مختصر بصائر الدرجات ص 192 ، الهدایة الکبری ص 406 ، بحار الأنوار ج 53 ص 18 ؛ وراجع الهجوم علی بیت فاطمة ص 115 ؛ کتاب سلیم بن قیس ص 150 ، بحار الأنوار ج 28 ص 269.

ای عُمَر! آیا می خواهی این خانه را آتش بزنی ؟

به خدا قسم ، این کار را می کنم ، زیرا این کار از آن دینی که پدرت آورده است، بهتر است .(1)

چگونه شده که تو جرأت این کار را پیدا کرده ای ؟ آیا می خواهی نسل پیامبر را از روی زمین برداری ؟(2)

ای فاطمه ! ساکت شو ، محمّد مرده است ، دیگر از وحی و آمدن فرشتگان خبری نیست !(3)

بار خدایا ، از فراق پیامبر و ستم این مردم به تو شکایت می کنم .(4)

42 خشم عُمَر

عدّه ای از همراهان عُمَر چون سخن فاطمه علیهاالسلام را می شنوند پشیمان می شوند ، همه کسانی که صدای فاطمه علیهاالسلامرا می شنوند به گریه می افتند .(5)

عُمَر فریاد می زند: «بروید هیزم بیاورید»، عدّه ای دارند هیزم می آورند .(6)

چند لحظه می گذرد تا این که هیزم زیادی در اطراف خانه جمع می شود .

عُمَر شعله آتشی را در دست گرفته، به این سو می آید . او فریاد می زند: «این خانه را با اهل آن به آتش بکشید» .(7)

43 آتش زدن درِ خانه

عُمَر جلو می آید ، شعله آتش را به هیزم می گذارد ، آتش شعله می کشد .

درِ خانه نیم سوخته می شود . عُمَر جلو می آید و لگد محکمی به در می زند .(8)

فاطمه علیهاالسلام بین در و دیوار قرار می گیرد ، صدای ناله اش بلند می شود . عُمَر در را فشار می دهد ، صدای ناله فاطمه علیهاالسلام بلندتر می شود . میخِ در که از آتش داغ شده است در سینه فاطمه علیهاالسلامفرو می رود .(9)

فریاد فاطمه علیهاالسلام در فضای مدینه می پیچد: «بابا ! یا رسول اللّه ! ببین با دخترت چه می کنند ».(10)

ص: 38


1- . فجاء عُمَر ومعه قبس ، فتلقّته فاطمة علی الباب ، فقالت فاطمة : یابن الخطّاب !...: أنساب الأشراف ج 2 ص 268 ، بحار الأنوار ج28 ص 389 .
2- . ویحک یا عمر ، ما هذه الجرأة علی اللّه وعلی رسوله؟ أترید أن تقطع نسله من الدنیا وتطفی نور اللّه ...: الهدایة الکبری ص 407 ، بحار الأنوار ج 53 ص 18 .
3- . کفی یا فاطمة ، فلیس محمّد حاضراً ولا الملائکه آتیة بالأمر والنهی والزجر من عند اللّه ، وما علیّ إلاّ کأحد من المسلمین ...: الهدایة الکبری ص 407 ، وراجع أنساب الأشراف ج 2 ص 268 ، بحار الأنوار ج 28 ص 389 ؛ تاریخ الطبری¨ ج 3 ص 202 ، شرح نهج البلاغة ج 2 ص 56 ، الإمامة والسیاسة ج 1 ص 30، وراجع الاحتجاج ج 1 ص 207 ح 38 ، بحار الأنوار ج 28 ص 356.
4- . فقالت وهی باکیة: اللّهمّ إلیک نشکو فقد نبیّک ورسولک وصفیّک...: بحار الأنوار ج 53 ص 19.
5- . قال سلمان: فلقد رأیت أبا بکر ومن حوله یبکون ، ما فیهم إلاّ باکٍ، غیر عُمَر وخالد بن الولید والمغیرة بن شعبة...: کتاب سلیم بن قیس ص 152 ، بحار الأنوار ج 28 ص 270 ، غایة المرام ج 5 ص 317.
6- . وقلت لخالد بن الولید: أنت ورجالک هلمّوا فی جمع الحطب...: بحار الأنوار ج 28 ص 293 ، بیت الأحزان ص 120، کنت ممّن حمل الحطب مع عُمَر إلی باب فاطمة حین امتنع علیّ وأصحابه عن البیعة: بحار الأنوار ج 28 ص 339.
7- . فجاء عُمَر ومعه قبس ، فتلقّته فاطمة علی الباب ، فقالت فاطمة : یابن الخطّاب !أ تراک محرّقا علیّ بابی ؟ ! قال : نعم ! : أنساب الأشراف ج 2 ص 268 ، بحار الأنوار ج 28 ص 389 ؛ وراجع: الأمالی للمفید ص 49 ، بحار الأنوار ج 28 ص 231 : الملل و النحل ج 1 ص 57.
8- . فضرب عُمَر الباب برجله فکسره، وکان من سعف، ثمّ دخلوا، فأخرجوا علیّاً علیه السلام ملبیاً...: تفسیر العیّاشی ج 2 ص 67 ، بحار الأنوار ج 28 ص 227 .
9- . عصر عُمَر فاطمة خلف الباب، ونبت مسمار الباب فی صدرها وسقطت مریضة حتّی ماتت: مؤمر علماء بغداد ص 181.
10- . وهی تجهز بالبکاء تقول: یا أبتاه یا رسول اللّه ، ابنتک فاطمة تُضرب...: الهدایة الکبری ص 407 وراجع بحار الأنوار ج 30 ص 294 .

44 ورود به خانه

فاطمه علیهاالسلام به کنار دیوار پناه می برد . عُمَر و یارانش وارد خانه می شوند ، خالدبن ولید شمشیر را از غلاف بیرون می کشد و می خواهد فاطمه علیهاالسلامرا به قتل برساند .

ناگهان علی علیه السلام با شمشیرش جلو می آید . درست است پیامبر علی علیه السلام را مأمور کرده تا در بلاها صبر کند ، امّا اینجا دیگر جای صبر نیست . خالد تا برقِ شمشیر علی علیه السلام را می بیند شمشیرش را رها می کند . علی علیه السلام به سوی عُمَر می رود، گریبان

او را می گیرد، عُمَر می خواهد فرار کند. علی علیه السلام او را محکم به زمین می زند، مشتی به بینی و گردنِ او می کوبد. هیچ کس جرأت ندارد برای نجات عُمَر جلو بیاید، همه ترسیده اند.(1)

45 یاد پیمان آسمانی

علی علیه السلام عُمَر را رها می کند و می گوید: «ای عُمَر! پیامبر از من پیمان گرفت که در مثل چنین روزی، صبر کنم. اگر وصیّت پیامبر نبود، تو هرگز جرأت نمی کردی وارد این خانه شوی».(2)

اگر علی علیه السلام عُمَر را به قتل برساند، جنگ داخلی روی خواهد داد و بعد از آن، دشمنان به مدینه حمله خواهند کرد، علی علیه السلام می خواهد برای رضایت خدا صبر کند.(3)

46 ریسمان بر گردن علی علیه السلام

هواداران خلیفه به سراغ علی علیه السلام می روند . تعداد آنها زیاد است ، آنها با شمشیرهای برهنه آمده اند ، علی علیه السلام تک و تنهاست .

آنها می خواهند علی علیه السلام را از خانه بیرون ببرند . هر کاری می کنند نمی توانند او را از جای خود حرکت بدهند .

ص: 39


1- . وسلّ السیف لیضرب فاطمة، فحمل علیه بسیفه فأقسم علی علیّ علیه السلام فکفّ...: کتاب سلیم بن قیس ص 387.
2- . فوثب علیٌّ علیه السلام فأخذ بتلابیبه ثمَّ نتره فصرعه و وجأ أنفه و رقبته و همَّ بقتله فذکر قول رسول اللّه...: کتاب سلیم بن قیس ص 586.
3- . فإنّ هؤلاء خیّرونی أن یأخذوا ما لیس لهم ، أو أُقاتلهم وأُفرّق أمر المسلمین: الشافی فی الإمامة ج 3 ص 243 ، الصراط المستقیم ج 3 ص 111 بحار الأنوار ج 28 ص 392 ؛وراجع الأمالی للمفید ص 155 ح 6 ؛ الشافی ج 3 ص 243 ، بحار الأنوار ج 28 ص 392 ؛ الطرائف ص 411 ، المناقب للخوارزمی ص 313 ، فرائد السمطین ج 1 ص 320، الکافی ج 8 ص 295 ، علل الشرائع ص 149 ، الأمالی¨ للطوسی ص 230.

عُمَر دستور می دهد تا ریسمانی بیاورند، ریسمان را بر گردن علی علیه السلام می اندازند، عمر فریاد می زند: «اللّه اکبر، اللّه اکبر»، همه جمعیّت با او هم صدا می شوند، آنها

می خواهند علی علیه السلام را به سوی مسجد ببرند تا با خلیفه بیعت کند.(1)

47 فاطمه علیهاالسلام به میدان می آید

آنها می خواهند علی علیه السلام را از خانه بیرون ببرند ، فاطمه علیهاالسلام از جا برمی خیزد ، و در چهارچوبه درِ خانه می ایستد ، او راه را می بندد تا نتوانند علی علیه السلام را ببرند .(2)

عُمَر به قُنفُذ اشاره می کند، قُنفُذ با غلافِ شمشیر فاطمه علیهاالسلام را می زند ، خود عُمَر هم با تازیانه می زند .. .(3)

48 شهادت محسن علیه السلام

عُمَر لگد محکمی به فاطمه علیهاالسلام می زند ، اینجاست که صدای فاطمه علیهاالسلامبلند می شود، او خدمتکار خود را صدا می زند: «ای فِضّه مرا دریاب ! به خدا محسن علیه السلام مرا کشتند» .(4)

49 اجبار به بیعت با خلیفه

ابوبکر به مسجد آمده است. او منتظر است تا علی علیه السلام را برای بیعت بیاورند ،

علی علیه السلام را وارد مسجد می کنند، در اطراف ابوبکر عدّه ای با شمشیر ایستاده اند ، عُمَر شمشیر خود را بالای سر علی علیه السلام می گیرد.(5)

ابوبکر به علی علیه السلام می گوید: «من خلیفه پیامبر هستم، تو چاره ای نداری ، باید با من بیعت کنی» .

علی علیه السلام در پاسخ می گوید: «تو مردم را به دلیل خویشاوندی خویش با پیامبر به بیعتِ خود فرا خوانده ای ، اکنون ، من هم به همان دلیل تو را به بیعت با خود فرا می خوانم ! تو می دانی من به پیامبر از همه شما نزدیک تر هستم» .(6)

ص: 40


1- . فتناول بعضهم سیوفهم فکاثروه وضبطوه، فألقوا فی عنقه حبلاً: کتاب سلیم بن قیس ص 151 ، بحار الأنوار ج 28 ص 270 وراجع الاحتجاج ص 109 ، بیت الأحزان ص 117 .
2- . وحالت فاطمة علیهاالسلام بین زوجها وبینهم عند باب البیت، فضربها قُنفُذ بالسوط علی عضدها...: الاحتجاج ص 109 ، وراجع بحار الأنوار ج 28 ص 283.
3- . فأرسل إلیه الثالثه رجلاً یقال له قنفذ، فقامت فاطمة بنت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم تحول بینه وبین علیّ فضربها: تفسیر العیّاشی ج 2 ص 307 ، بحار الأنوار ج 28 ص 231 وراجع: دلائل الإمامة ص 134 ، ذخائر العقبی ص 160 ، بحار الأنوار ج 43 ص 170.
4- . قال الذهبی فی ترجمة ابن أبی دارام...أنّ عُمَر رفس فاطمة حتّی أسقطت محسناً: سیر أعلام النبلاء ج 15 ص 578 ، وراجع میزان الاعتدال ج 1 ص 139 ، لسان المیزان ج 1 ص 368 وراجع الملل والنحل ج 1 ص 57 ؛ کامل الزیارات ص 548 ؛ خلّد فی نارک مَن ضَرَبَ جنبها حتّی ألقت ولدها...: الأمالی للصدوق ، ص 176 ، المحتضر ص 197 .
5- . وعُمَر قائم بالسیف علی رأسه وخالد بن الولید وأبو عبیدة الجرّاح وسالم مولی أبی حذیف...: کتاب سلیم بن قیس ص 151 ، الاحتجاج ص 109 ، بحار الأنوار ج 28 ص 270.
6- . أخذتم هذا الأمر من الأنصار واحتججتم علیهم بالقرابة من رسول اللّه، فأعطوکم المقادة...: الاحتجاج ج 1 ص 95 ، بحار الأنوار ج 28 ص 185 ، الغدیر ج 5 ص 371 ، السقیفة وفدک ص 62 ، شرح نهج البلاغة ج 6 ص 11.

50 تهدید به قتل علی علیه السلام

ابوبکر به فکر فرو می رود و جوابی ندارد.

عُمَر از جا بلند می شود و رو به ابوبکر می کند و فریاد می زند: «چرا بالای منبر نشسته ای و هیچ نمی گویی ؟ آیا دستور می دهی تا من گردن علی علیه السلام را بزنم؟» .(1)

شمشیرها در دست هواداران خلیفه می چرخد. عُمَر رو به علی علیه السلام می کند و می گوید: «تو هیچ چاره ای نداری ، تو حتماً باید با خلیفه بیعت کنی» .(2)

علی علیه السلام رو به او می کند و می گوید: «شیرِ خلافت را خوب بدوش که نیمی از آن برای خودت است ، به خدا قسم ، حرصِ امروز تو ، برای ریاست فرداست» .(3)

آنگاه رو به جمعیّت می کند و می گوید: «اگر یاورانی وفادار داشتم هرگز کار من به اینجا نمی کشید» .(4)

51 دفاع اُمّ سَلَمه و امّ اَیمَن

امّ سَلَمه ، همسر پیامبر و امّ اَیمَن وارد مسجد می شوند و به عُمَر می گویند: «چقدر زود حسد خود را نسبت به آل محمّد نشان دادید ؟» عُمر فریاد می زند: «ما چه کار به سخن زنان داریم ؟»، او دستور می دهد تا آنها را از مسجد بیرون کنند .(5)

52 فریاد فاطمه علیهاالسلام در مسجد

ابوبکر بار دیگر فریاد می زند: «ای علی ! برخیز و بیعت کن، زیرا اگر این کار را نکنی ما گردن تو را می زنیم» .

به راستی چه خواهد شد ؟ آیا علی علیه السلام بیعت خواهد کرد ؟ شمشیر را بالای سر علی علیه السلام نگاه داشته اند، همه منتظر دستور خلیفه اند .

ناگهان فریادی بلند می شود: «پسرعمویم، علی را رها کنید! به خدا قسم، اگر او را رها نکنید، نفرین خواهم کرد».

این فاطمه علیهاالسلام است که (با بدن زخمی و پهلوی شکسته) به یاری علی علیه السلام آمده

ص: 41


1- . فقام عُمَر فقال لأبی بکر...: ما یجلسک فوق المنبر وهذا جالس محارب لا یقوم فیبایعک، أو تأمر به فنضرب عنقه: کتاب سلیم بن قیس ص 107 ، بحار الأنوار ج 28 ص 276.
2- . فقال عمر: إنّک لست متروکاً حتّی تبایع طوعاً أو کرهاً: الاحتجاج ج 1 ص 95 ، بحار الأنوار ج 28 ص 185.
3- . فقال علیّ علیه السلام: احلب حلباً لک شطره ، اشدد له الیوم لیرد علیک غداً...: نفس المصدرین السابقین.
4- . أما واللّه لو أنّ أولئک الأربعین رجلاً الذین بایعونی وفوا لی لجاهدتکم فی اللّه...: کتاب سلیم بن قیس ص 155 ، بحار الأنوار ج 28 ص 275.
5- . وأقبلت أُمّ أیمن النوبیة حاضنة رسول اللّه وأُمّ سلمة فقالتا: یا عتیق ، ما أسرع ما أبدیتم حسدکم لآل محمّد ...: کتاب سلیم بن قیس ص 389 ، بحار الأنوار ج 28 ص 301.

است! او بار دیگر فریاد می زند: «به خدا قسم، اگر علی را رها نکنید، گیسوان خود را پریشان می کنم، پیراهنِ پیامبر را بر سر می افکنم و شما را نفرین می کنم...».(1)

53 فاطمه علیهاالسلام آماده نفرین است

لرزه بر ستون های مسجد می افتد، گویا زلزله ای در راه است، همه نگران می شوند، نکند فاطمه علیهاالسلام نفرین کند!!

خلیفه و هواداران او می فهمند که اینجا دیگر فاطمه علیهاالسلام صبر نخواهد کرد، فاطمه علیهاالسلام آماده است تا نفرین کند، ترس تمام وجود آنان را فرا می گیرد، چشم های آنان به ستون های مسجد خیره مانده است که چگونه به لرزه در آمده اند! عذاب خدا نزدیک است.(2)

54 سخن سلمان فارسی رضی الله عنه

سلمان (به دستور علی علیه السلام) به سوی فاطمه علیهاالسلام می دود تا با او سخن بگوید، او می بیند که فاطمه علیهاالسلامدست های خود را به سوی آسمان گرفته است و می خواهد نفرین کند، سلمان با فاطمه علیهاالسلامسخن می گوید: «بانوی من! پدر تو برای مردم، مایه رحمت و مهربانی بود...».

فاطمه علیهاالسلام به یاد مهربانی های پدر می افتد و دست های خود را پایین می آورد، لرزش ستون های مسجد تمام می شود، همه جا آرام می شود.(3)

55 رها کردن علی علیه السلام

خلیفه با ترس و دلهره دستور می دهد که علی علیه السلام را رها کنند، اکنون آنان شمشیر از سر علی علیه السلام برمی دارند و ریسمان را هم از گردنش باز می کنند. علی علیه السلام می تواند به خانه خود برود . آری، تا زمانی که فاطمه علیهاالسلامهست، نمی توان از علی علیه السلام بیعت گرفت!(4)

* * *

ص: 42


1- . بحار الأنوار ج 28 ص 206.
2- . بحار الأنوار ج 28 ص 206.
3- . بحار الأنوار ج 28 ص 206.
4- . عن سلمان الفارسیِّ أنَّه لمَّا استخرج أمیر المؤنین علیه السلام من منزله خرجت فاطمة علیهاالسلام حتَّی انتهت إلی القبر فقالت خلُّوا عن ابن عمِّی...: بحار الأنوار ج 28 ص 206، ج 43 ص 47.

به نظر می رسد که شواهد تاریخی، شهادت محسن علیه السلام را در روز پنجم ربیع الأول تأیید می کند، در اینجا اشاره به این شواهد می نمایم:

1 روز دوشنبه 28 ماه صفر، پیامبر از دنیا رفت، خط نفاق در همان روز در سقیفه ابوبکر به عنوان خلیفه معین نمود و کسانی که در سقیفه بودند با ابوبکر بیعت کردند.

2 روز 29 ماه صفر، مراسم بیعت عمومی با ابوبکر در «مسجد» برگزار شد.

3 علی علیه السلام پیکر پیامبر را بعد از دو روز دفن نمودند (پیکر پیامبر، سحر روز چهارشنبه دفن شد).

4 علی علیه السلام سه شب از مردم طلب یاری نمود (استنصارهای شبانه). سه روز دیگر مشغول جمع قرآن بود (در این سه روز از خانه بیرون نیامد). جمع این روزها، شش روز می شود.

لازم است ما به گذشت شش روز از بیعت عمومی با ابوبکر (که در 29 ماه صفر بود) توجّه کنیم، شش روز بعد از 29 ماه صفر، روز پنجم ربیع الأول است.

فراموش نکنیم که سرتاسر هفته اوّل ربیع الأول، روزهای حزن و اندوه اهل بیت علیهم السلام است، مهم این است که در این هفته، مجالسی بر پا بشود که مظلومیّت آن خاندان را روایت می کند، امید است همه ما در زمره کسانی باشیم که به این سخن امام رضا علیه السلام عمل کرده باشیم: «اگر دوست داری که در بهشت همراه ما باشی، پس در هنگام حزن و اندوه ما، اندوهگین باش و در وقت شادمانی ما شاد باش!».(1)

ص: 43


1- . یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَکُونَ مَعَنَا فِی الدَّرَجَاتِ الْعُلَی مِنَ الْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ افْرَحْ لِفَرَحِنَا: الأمالی للصدوق ص 130، الإقبال ج 3 ص 30.

ص: 44

روزهای روشن گری

6 ربیع الأول تا روز آخر ربیع الثانی

سال 11 هجری قمری

ص: 45

ص: 46

56 رفتن فاطمه علیهاالسلام به زیارت حمزه علیه السلام

روزهای دوشنبه و جمعه که فرا می رسد، فاطمه علیهاالسلام از مدینه به سوی قبرستان اُحُد می رود. فاصله بین مدینه تا آنجا تقریباً شش کیلومتر است، او با پای پیاده و آرام آرام این مسافت را طی می کند تا به زیارت قبر حمزه علیه السلام برود. حمزه علیه السلام عموی پیامبر بود و همواره پیامبر را یاری می کرد. در جنگ اُحد که در سال سوم هجری روی داد او مظلومانه شهید شد.(1)

57 دیدار سلمان فارسی

شدّت غصّه ها و دردهایی که این روزها پیش آمده است، قلب سلمان را به درد می آورد، او دیگر زیاد از خانه بیرون نمی آید، مدّتی می گذرد...، یک روز علی علیه السلام به او می گوید: سلمان! آیا تو هم در حقّ ما، کوتاهی می کنی؟ چرا به دیدار ما نمی آیی؟ به دیدار فاطمه برو! او می خواهد تو را ببیند».

سلمان که پیرمردی سالخورده است، با عجله به سوی خانه فاطمه علیهاالسلامحرکت می کند... فاطمه علیهاالسلام به او ماجرایی را می گوید:

«امروز در فکر بودم که دشمنان بعد از پیامبر، چقدر در حقّ ما ستم کردند، ناگهان در باز شد، سه خانم وارد شدند... آنان، سه حوریّه بهشتی بودند، یکی از آنان همسر بهشتی تو بود که به دیدار من آمده بود، آن دو حوریّه دیگر، همسران ابوذر و مقداد بودند».

سلمان به فکر فرو می رود، زنان مدینه چنان دچار ترس و وحشت از حکومت

ص: 47


1- . عن أبِی عبْد اللَّه قال سمعتُهُ یقُولُ عاشَتْ فاطمةُ بعْد أَبیهَا خمسةً وَ سبْعین یوماً لَمْ تُرَ کَاشِرَةً وَ لَا ضَاحِکَةً تَأْتِی قُبُورَ الشُّهَدَاءِ فِی کُلِّ جُمْعَةٍ مَرَّتَیْنِ الْإِثْنَیْنَ وَ الْخَمِیسَ فَتَقُولُ هَاهُنَا کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص هَاهُنَا کَانَ الْمُشْرِکُونَ: الکافی ج 3 ص 228.

شده اند که دیگر به این خانه نمی آیند، فاطمه علیهاالسلام دلتنگ شده است و خدا سه

حوریّه بهشتی را به زمین فرستاده است تا به دیدار او بروند و با او سخن بگویند.

سپس فاطمه علیهاالسلام ظرفی از خرما به سلمان می دهد که از بهترین بهشت است.(1)

58 مبارزه اقتصادی فاطمه علیهاالسلام

فاطمه علیهاالسلام از یک طرف داغدار پدر است ، هنوز مصیبت او را فراموش نکرده است ، از طرف دیگر مظلومیّت علی علیه السلام ، قلب او را به درد آورده است . اگر چه فاطمه علیهاالسلام بیمار شده است ، امّا هنوز به فکر یاری امام خود است. فاطمه علیهاالسلام کسی است که سالیانه هفتاد هزار دینار سرخ درآمد دارد. آیا می دانی این مقدار یعنی چقدر پول ؟ بیش از سیصد کیلو طلای سرخ !(2)

59 تصمیم برای غصب فدک

در گوشه ای از مدینه جلسه ای تشکیل شده است . در این جلسه خلیفه همراه با عُمَر و جمع دیگری حضور دارند . عُمَر مشغول سخن گفتن با خلیفه است:

ای خلیفه ! تو می دانی که مردم بنده دنیا هستند و همه به پول علاقه دارند ، تو باید فدک را از فاطمه بگیری تا مردم به این خاندان علاقمند نشوند .(3)

امّا فدک از آنِ فاطمه است ، همه مردم این را می دانند ، سه سال است که فدک در دست اوست .

من فکر همه چیز را کرده ام ، فقط کافی است نماینده و کارگزار فاطمه را از فدک بیرون کنی .

ابوبکر سخن عُمَر را قبول می کند ، عدّه ای را مأمور می کند تا به فدک بروند و کارگزار فاطمه علیهاالسلام را از آنجا بیرون کنند .

60 اعتراض علی علیه السلام به غصب فدک

علی علیه السلام به ابوبکر این نامه را می نویسد: «به خدا قسم ، اگر اجازه داشتم با شما

ص: 48


1- . وقد وهب جدّک محمّد6 أُمّک فاطمة3 فدکاً والعوالی... وکان دَخْلها...فی روایة غیره سبعون ألف دینار: کشف المهجة ص 123 ، بیت الأحزان ص 179.
2- . وقد وهب جدّک محمّد صلی الله علیه و آله وسلم أُمّک فاطمة علیهاالسلام فدکاً والعوالی... وکان دَخْلها...فی روایة غیره سبعون ألف دینار: کشف المهجة ص 123 ، بیت الأحزان ص 179.
3- . لمّا ولی أبو بکر بن أبی قحّافة ، قال له عمر: إنّ الناس عبید هذه الدنیا، لا یریدون غیرها ...: مستدرک الوسائل ج 7 ص 290 ، بحار الأنوار ج 29 ص 194 ، جامع أحادیث الشیعة ج 8 ص 572.

جنگ می کردم و با شمشیر خود همه شما را به سزای کارهایتان می رساندم ...من همان کسی هستم که در جنگ ها به استقبال مرگ می رفتم ، آیا یادتان هست چگونه به قلبِ دشمن، حمله می کردم ؟ امّا من امروز در مقابل همه سختی ها صبر می کنم».

61 ترس شدید ابوبکر

ابوبکر دستور می دهد تا مردم در مسجد جمع شوند ، او می خواهد برای مردم سخنرانی کند . ابوبکر چنین می گوید: «ای مردم ! من می خواستم پولِ فدک را صرف تقویت سپاه اسلام بنمایم ، امّا علی با این نظر مخالفت کرده و مرا تهدید کرده است ، گویا او با اصل خلافت من مخالف است . من از همان روز اوّل ، از درگیر شدن با علی می ترسیدم و از جنگ با او گریزان بودم ».(1)

62 عُمَر، خلیفه را دلداری می دهد

عُمَر برمی خیزد و چنین می گوید: «خلیفه ! چرا این قدر ترسو و ضعیف هستی ؟ من چقدر زحمت کشیدم تا این خلافت را برای تو آماده کردم ، امّا تو حاضر نیستی از آن بهره مند بشوی . من بودم که نیروهای شایسته و کاردان را گرد تو جمع کردم و دشمنانت را آرام کردم . اگر من با تو نبودم علی ، استخوان های تو را در هم شکسته بود ... از تهدید علی وحشت نکن».(2)

چه بسا که سخنان ابوبکر و عمر، چیزی جز عوام فریبی نباشد، آنان قبلاً با هم هماهنگ کرده بودند و این سخنان را گفتند تا مردم را فریب بدهند.

63 طلب یاری از معاذ

«مَعاذ» از بزرگان انصار است، زمانی که پیامبر در مکّه بود و بت پرستان او را اذیّت و آزار می کردند، معاذ همراه با 74 نفر از مردم مدینه به مکّه رفت، با پیامبر دیدار کرد و از آن حضرت خواست تا به مدینه هجرت کند. همه آنان با پیامبر

ص: 49


1- . معاشر المهاجرین والأنصار... وهو ذا یبرق وعیداً ویرعد تهدیداً إیلاءً بحقّ نبیّه أن یمضخها دماً ذعافاً ، واللّه لقد استقلتُ منها فلم أُقَل ...: الاحتجاج ج 1 ص 129 ، بحار الأنوار ج 29 ص 143 ، بیت الأحزان ص 140.
2- . سبحان اللّه، ما أهلع فؤدک وأصغر نفسک ! صفّیتُ لک سجالاً لتشربها فأبیت أن تظمأ کظمائک...: الاحتجاج ج 1 ص 129 ، بحار الأنوار ج 29 ص 143 ، بیت الأحزان ص 182 .

پیمان بستند که از او و خاندانش دفاع کنند، ولی آنان بعد از پیامبر، پیمان خود را فراموش کردند و از حکومت ظلم و ستم طرفداری کردند.

اکنون فاطمه علیهاالسلام نزد معاذ می رود به او می گوید:

ای معاذ! آیا پیمان «عقبه» را به یاد داری؟

آری.

ای معاذ! اکنون ابوبکر فدک را از من گرفته است و کارگزار مرا از آنجا خارج کرده است. من آمده ام تا تو مرا یاری کنی و حق مرا از ابوبکر بگیری!

یاری من چه فایده ای دارد؟ من یک نفر هستم و کاری نمی توانم بکنم!

فاطمه علیهاالسلام وقتی این سخن را می شنود از جا برمی خیزد، او آخرین سخن خود را به معاذ می گوید: «به خدا قسم، دیگر با تو حرف نمی زنم تا من و تو نزد پیامبر جمع شویم!».(1)

اگر آن روز معاذ فاطمه علیهاالسلام را یاری می کرد، مسیر تاریخ عوض می شد.

64 نقشه ترور علی علیه السلام

جلسه ای در خانه ابوبکر با حضور عده ای برگزار می شود، در این جلسه خالدبن ولید هم حضور دارد، آنها از خالد می خواهند که فردا صبح، هنگام نماز، علی علیه السلام را به قتل برساند.(2)

اسماء بنت عُمَیس، همسر ابوبکر است ، امّا این زن با شوهرش از زمین تا آسمان تفاوت دارد ، این زن از شیعیان علی علیه السلام است .(3)

اسماء کنیز خود را صدا می زند و به او می گوید:

همین الآن به خانه علی علیه السلام برو ، و سلام مرا به او برسان و این آیه قرآن را بخوان و برگرد .

کدام آیه ؟

آیه 20 سوره قصص، آنجا که خدا از زبان دوست حضرت موسی علیه السلام می گوید: «ای موسی ، مردم می خواهند تو را بکشند پس هر چه زودتر از این شهر خارج

ص: 50


1- . قال: فانتهت إلی معاذ بن جبل فقالت: یا معاذ بن جبل! إنی قد جئتک مستنصرة، وقد بایعت رسول اللّه علی أن تنصره وذریته وتمنع ممّا تمنع منه نفسک وذرّیّتک: بحار الأنوار ج 29 ص 190.
2- . بعث أبو بکر إلی عُمَر فدعاه ثمّ قال له: أما رأیت مجلس علیّ معنا...: الاحتجاج ج 1 ص 124 ، بحار الأنوار ج 29 ص 131 .
3- . أسماء بنت عُمیس الخثعمیة ، صحابیة ، تزوّجها جعفر بن أبی طالب ثمّ أبو بکر: تقریب التهذیب ج 2 ص 629 ، راجع تهذیب التهذیب ج 3 ص 281 ، لسان المیزان ج 7 ص 522 ، الإعلام للزرکلی ج 1 ص 306.

شو» .

کنیز به درِ خانه فاطمه علیهاالسلام رسیده است ، او در می زند ، علی علیه السلام در را باز می کند ، کنیز آیه قرآن را می خواند .

علی علیه السلام در جواب می گوید: «سلام مرا به اسماء برسان و بگو خداوند نگهبان علی است» . کنیز خداحافظی می کند و به خانه برمی گردد .(1)

65 نماز صبح و پشیمانی ابوبکر

مردم آماده می شوند تا نماز خود را با ابوبکر بخوانند، علی علیه السلام در گوشه ای از مسجد، نمازِ خودش را می خواند، خالد در مکان مناسبی قرار می گیرد.

نماز برپا می شود، طرفداران ابوبکر به او اقتدا می کنند، آخرِ نماز است ، ابوبکر تشهد می خواند . الآن وقت آن است که ابوبکر سلام نماز را بخواند.

امّا چرا او سکوت کرده است؟ گویا او نمی داند چه کند. سلام نماز را بدهد یا نه ؟ اگر سلام بدهد خالد شمشیر خواهد کشید .

ابوبکر قبل از سلام می گوید: یا خالد! لاتَفْعَلَنَّ ما أَمَرْتُکَ: ای خالد! آنچه گفتم انجام نده!

و سپس سلام می دهد.

اکنون علی علیه السلام از جای خود برمی خیزد ، و رو به خالد می کند:

ای خالد ، خلیفه به تو چه دستوری داده بود ؟

به من گفته بود که گردن تو را بزنم .

در این هنگام، علی علیه السلام دست می برد و با یک حرکت ، خالد را بر زمین می اندازد و گلوی او را می گیرد . خالد فریاد می زند و مردم را به کمک می طلبد ، عباس عموی پیامبر جلو می آید و از علی علیه السلام می خواهد خالد را رها کند.(2)

66 خطبه فاطمه علیهاالسلام

وقتی فاطمه علیهاالسلام متوجّه می شود که خلیفه برای کشتن علی علیه السلام نقشه ریخته است

ص: 51


1- . لئن قعد مقعداً مثله لیفسدنّ أمرنا...: تفسیر القمّی ج 2 ص 158 ، تفسیر نور الثقلین ج 4 ص 188 ، غایة المرام ج 5 ص 349.
2- . ثمّ التفت إلی خالد فقال: یا خالد، لاتفعلنّ ما أمرتک، والسلام علیکم ورحمة اللّه وبرکاته ...: نفس المصادر السابقة.

بسیار ناراحت می شود .

آنها حقّ علی علیه السلام را گرفتند ، فدک را غصب کردند ، اکنون می خواهند علی علیه السلام را هم از فاطمه علیهاالسلام بگیرند . دیگر نمی توان سکوت کرد ، وقت فریاد است .

فاطمه علیهاالسلام می داند که امروز تمام حقّ در قامت علی علیه السلام جلوه کرده است و او برای

یاری علی علیه السلام به مسجد می آید .

فاطمه علیهاالسلام در گوشه ای از مسجد می نشیند ، در همان جا پرده ای می زنند . سکوت بر فضای مسجد، سایه افکنده است .(1)

67 سخنان آتشین فاطمه علیهاالسلام

فاطمه علیهاالسلام سخن خود را آغاز می کند: «من خدای بزرگ را برای همه آن نعمت هایی که به ما داده است شکر می کنم ، من گواهی می دهم که پدرم ، محمّد فرستاده اوست ...».

او سخن خویش را این گونه ادامه می دهد: «شما سخن پیامبر خود را در مورد علی رها کردید و به دنبال هوس های خود رفتید ، شما به خاندان پیامبر خود خیانت کردید ».

سپس رو به انصار (مردم مدینه) می کند و می گوید: «ای کسانی که دین پدرم را یاری کردید ! چرا به دادخواهی من جواب نمی دهید ؟...».(2)

68 پاسخ ابوبکر

ابوبکر با صدای بلند به فاطمه علیهاالسلاممی گوید: «...من خدا را شاهد می گیرم که از پیامبر شنیدم که فرمود: «ما پیامبران ، هیچ ثروتی از خود به ارث نمی گذاریم ، ما فقط ، علم و حکمت به ارث می گذاریم ،و هر چه از ما باقی بماند برای همه مردم است» .(3)

69 پاسخ فاطمه علیهاالسلام به ابوبکر

ص: 52


1- . لمّا أمع أبو بکر وعمر علی منع فاطمة علیهاالسلام فدکاً وبلغها ذلک ، لاثت خمارها علی رأسها ، أو اشتملت بجلبابها...: الاحتجاج ج 1 ص 131 ، أعیان الشیعة ج 1 ص 315 ، بیت الأحزان ص 141.
2- . الحمد للّه علی ما أنعم، وله الشکر علی ما ألهم... أیّها الناس: اعلموا إنّی فاطمة وأبی محمّد صلّی اللّه علیه وآله...: بحار الأنوار ج 29 ص 224 ، بلاغات النساء ص 13 ، بیت الأحزان ص 143 ، وراجع دلائل الإمامة للطبری ص 30 ، کشف الغمّة ج 1 ص 180 ، السقیفة وفدک ص 139 ، علل الشرائع ج 1 ص 248 ، کتاب من لا یحضره الفقیه ج 3 ص 567 ، جامع أحادیث الشیعة ج 1 ص 475.
3- . فأجابها أبو بکر فقال: یا بنت رسول اللّه، لقد کان أبوک بالمؤنین عطوفاً کریماً ، رؤفاً رحیماً...: الاحتجاج ج 1 ص 141 ، بحار الأنوار ج 29 ص 230.

صدای فاطمه علیهاالسلام در فضای مسجد می پیچد: «ای ابوبکر! قرآن می گوید که سلیمان از داوود ارث برد، مگر داوود پیامبر نبود ، پس چگونه شد که سلیمان از او ارث برد ؟...».(1)

70 نجوای فاطمه علیهاالسلام با قبر پدر

اکنون ، فاطمه علیهاالسلام رو به قبر پیامبر می کند و چنین می گوید: «تا زمانی که تو زنده بودی همه مردم به من احترام می گذاشتند و من پیش همه عزیز بودم، ولی اکنون که تو از میان ما رفته ای، در حقّ من ستم می کنند و من هر لحظه در فراق تو اشک می ریزم» .(2)

مسجد سراسر اشک و گریه می شود ، سر و صداها بلند می شود ، هیاهویی بر پا می گردد .(3)

71 نگرانی ابوبکر از عذاب

یک روز از خطبه فاطمه علیهاالسلام می گذرد، خلیفه برای فریب افکار عمومی، به تکاپو می افتد. او به عُمَر چنین می گوید:

دیدی که فاطمه چگونه مرا از عذاب فردای قیامت ترساند .

تو نماز بخوان ، دین خدا را به پا دار ، به مردم احسان و نیکی کن ، دیگر نگران نباش ، مگر قرآن نخوانده ای ؟

چطور ؟

قرآن در سوره هود در آیه 114 می گوید: «کارهای خوب ، گناهان را پاک می کند» ، تو فاطمه را ناراحت کرده ای امّا این یک گناه است وقتی تو کارهای خوب زیادی انجام دهی می توانی آن گناه را از بین ببری .

ای عُمَر ، تو چقدر غصّه و غم های مرا بر طرف ساختی ، خدا تو را برای من نگه دارد .(4)

البته مشخص است که ناراحتی ابوبکر، سیاست او بود، اگر او واقعاً پیشمان بود

ص: 53


1- . فقالت3: سبحان اللّه ! ما کان أبی رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم عن کتاب اللّه صادفاً، ولا لأحکامه مخالفاً، بل کان یتبع أثره...: الاحتجاج ج 1 ص 141 ، بحار الأنوار ج 29 ص 230 ، أعیان الشیعة ج 1 ص 317 ، وراجع شرح الأخبار ج 3 ص 36 ، دلائل الإمامة ص 117 ، الاحتجاج ج 1 ص 138 ، بحار الأنوار ج 29 ص 226 ، تفسیر نور الثقلین ج 1 ص 450 ، المبسوط للسرخسی ج 12 ص 30 ؛ مسند أحمد ج 1 ص 9 ، صحیح البخاری ج 5 ص 82 ، صحیح مسلم ج 5 ص 153 ، سنن الترمذی ج 2 ص 23 ، عمدة القاری ج 17 ص 257 ، صحیح ابن حبّان ج 11 ص 152 ، التمهید لابن عبد البرّ ج 8 ص 152 ، کنز العمّال ج 5 ص 604.
2- . ثمّ التفتت إلی قبر أبیها وتمثّلت بأبیات صفیة...: دلائل الإمامة ص 118 ، وراجع: الکافی ج 8 ص 376 ، مختصر بصائر الدرجات ص 192 ، الهدایة الکبری ص 406 ، شرح الأخبار ج 3 ص 39 ، الأمالی للمفید ص 41 وراجع مناقب آل أبی طالب ج 1 ص 208 ، الغدیر ج 4 ص 418 ، أعیان الشیعة ج 1 ص 323.
3- . فلم یرَ الناس أکثر باکٍ ولا باکیة منهم یومئذٍ...: السقیفة وفدک ص 101 ، شرح نهج البلاغة ج 16 ص 212.
4- . فضرب بیده علی کتف عُمَر وقال: رب کربه فرّجتها یا عمر ...: نفس المصدر .

باید حکومت را به علی علیه السلام تحویل می داد.

72 توهین ابوبکر به خاندان عصمت!

مسجد پر از جمعیّت شده است ، ابوبکر بالای منبر می رود و چنین می گوید: «او روباهی است که شاهدش دم اوست . او همانند امّ طِحال است ، همان زنی که دوست داشت نزدیکان او دامن آلوده باشند . ببینید او چگونه فتنه انگیزی می کند . نگاه کنید او چگونه دیگران را به یاری خود دعوت می کند».(1)

به راستی منظور ابوبکر از این سخن ها کیست؟

یعنی او چه کسی را روباه می داند، چه کسی دم روباه است؟

خدای من! نکند منظور او...

ای قلم، بگذار آنچه را می دانم بنویسم، اگر چه حقیقت تلخی است، امّا من قول داده ام همه آنچه را می دانم برای دوستان خوبم بنویسم.

بانوی من! آیا به من اجازه می دهی در این کتاب، این جمله را بنویسم؟ تو که از عشقی که این قلم به نام و مرام تو دارد آگاه هستی، من می خواهم بنویسم تا همه بدانند تو چقدر مظلوم هستی...

منظور ابوبکر این است: «فاطمه علیهاالسلام برای برپا نمودن فتنه ، علی علیه السلام را جلو انداخته است و او را شاهد خود قرار داده است ».

به راستی امّ طِحال چه کسی بوده است؟ او زن بدکاره ای بود که در روزگار جاهلیّت به فسق و فجور مشهور بود ، او زنان فامیل خود را به زنا تشویق می کرد ، اکنون ابوبکر ، چه کسی را به آن زن تشبیه می کند ؟

73 اعتراض اُمّ سَلَمه

اُمّ سَلَمه (همسر پیامبر) فریاد برمی آورد: «ای ابوبکر ! آیا تو به فاطمه چنین طعنه می زنی ؟ مگر نمی دانی فاطمه ، همچون جانِ پیامبر و پاره تن اوست؟...چرا فراموش کرده اید که شما در حضور پیامبر هستید و او شما را می بیند؟ وای بر

ص: 54


1- . أیّها الناس، ما هذه الرِّعَة إلی کلّ قالة ؟ أین کانت هذه الأمانی فی عهد رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله ؟ ألا من سمع فلیقل...: السقیفة وفدک 104 ، شرح نهج البلاغة ج 16 ص 215 ، بحار الأنوار ج 29 ص 326 ، قاموس الرجال ج 12 ص 323 ؛ وراجع دلائل الإمامةص 122.

شما ، به زودی سزای کارهای خود را خواهید دید ».(1)

ابوبکر دستور می دهد تا حقوق یک سال ام سلمه را قطع کنند .(2)

74 اذان بلال

یک روز، فاطمه علیهاالسلام به یاد روزگار پدر و اذان بلال می افتد . بلال با خود عهد کرده است که بعد از وفات پیامبر ، دیگر اذان نگوید ، به بلال خبر می دهند که فاطمه علیهاالسلام دوست دارد صدای اذان تو را بشنود .

بلال به مسجد می آید و آماده است تا موقع اذان شود و برای شادی دل فاطمه علیهاالسلام اذان بگوید :

«اللّه أکبر ، اللّه أکبر »، این صدای بلال است که به گوش می رسد . صدای ناله فاطمه علیهاالسلام بلند می شود .... وقتی که بلال می گوید: «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه ». فاطمه علیهاالسلامضجّه می زند و بی هوش بر روی زمین می افتد ، به بلال می گویند: «دیگر اذان نگو که فاطمه علیهاالسلامدیگر طاقت ندارد» ، بلال اذان خود را قطع می کند .(3)

75 یاد پدر مهربان

فاطمه علیهاالسلامهمیشه دستمال بر سر خود بسته است . هر وقت که او حسن و حسین علیهماالسلام را می بیند اشکش جاری می شود ، زیرا با دیدن آنها ، خاطراتی برای او زنده می شود .

فاطمه علیهاالسلام چنین می گوید: «حسن جانم ! حسین جانم ! آیا به یاد دارید چگونه پیامبر شما را در آغوش می گرفت و می بوسید؟ او که شما را خیلی دوست داشت کجا رفت ؟ چرا او به اینجا نمی آید و شما را در آغوش نمی گیرد ؟».(4)

ص: 55


1- . ألمثل فاطمة بنت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم یُقال هذا القول ؟ هی واللّه الحوراء بین الإنس والنفس للنفس ، رُبّیت فی حجور الأتقیاء...: شرح نهج البلاغة ج 16 ص 215 ، بحار الأنوار ج 29 ص 328.
2- . فحُرمت أُمّ سلمة عطاها فی تلک السنة...: نفس المصدرین.
3- . إنّی أشتهی أسمع صوت مؤّن أبی بالأذان، فبلغ ذلک بلالاً وکان امتنع من الأذان بعد النبیّ صلی الله علیه و آله وسلم ، فأخذ فی الأذان ...: کتاب من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 297 ، منتهی المطلب ج 4 ص 436 ، بحار الأنوار ج 43 ص 157 ، أعیان الشیعة ج 1 ص 319 .
4- . وروی أیضاً أنّها صلّی اللّه علیها ما زالت بعد أبیها مُعصّبة الرأس ، ناحلة الجسم ، منهدّة الرکن ، باکیة العین ...: روضة الواعظین ص 150 ، مناقب آل أبی طالب ج 3 ص 137 ، بحار الأنوار ج 43 ص 181 ، أعیان الشیعة ج 1 ص 319.

ص: 56

روزهای اندوه

1 ربیع الثانی تا 12 جَمادی الأولی

سال 11 هجری قمری

ص: 57

ص: 58

76 اعتراض فاطمه علیهاالسلام به غصب فدک

فاطمه علیهاالسلام تصمیم می گیرد نزد خلیفه برود و با او سخن بگوید:

ای ابوبکر ! تو که ادّعا می کنی خلیفه پیامبر هستی، چرا فدک مرا غصب نموده ای و کارگزار مرا از فدک اخراج کرده ای ؟(1)

مگر فدک ، مالِ توست ؟

آیا نشنیده ای که پیامبر فدک را به من بخشید ؟

ای دختر رسول خدا ، برو برای این سخن خود شاهد بیاور .(2)

با آن که حق با فاطمه علیهاالسلام بود و لازم نبود شاهدی بیاورد، زیرا فدک مدّت ها در تصرّف او بود، ولی در اینجا او قبول می کند و می رود تا شاهد بیاورد . آن روز که پیامبر ، فدک را به فاطمه علیهاالسلام داد اُم اَیمَن و علی علیه السلام شاهد بودند .

77 اُمّ اَیمن شهادت می دهد

فاطمه علیهاالسلام به خانه اُمّ اَیمَن می رود و جریان را برای او تعریف می کند .

اُم اَیمَن برمی خیزد و همراه با فاطمه علیهاالسلام به مسجد می آید ، علی علیه السلام هم می آید .

اُم اَیمَن رو به ابوبکر می کند و می گوید:

ای ابوبکر ، من از تو سؤلی دارم .

چه سؤلی ؟

بگو بدانم آیا شنیده ای که پیامبر فرمود: «اُم اَیمَن ، زنی از زنان بهشت است» ؟(3)

ص: 59


1- . ادّعیت مجلس أبی وأنّک خلیفته، وجلست مجلسه، ولو کانت فدک لک ثمّ استوهبتها منک لوجب ردّها علیّ...: الاختصاص ص 185 ، بحار الأنوار ج 29 ص 192.
2- . فجاءت فاطمة علیهاالسلام إلی أبی بکر فقالت: یا أبا بکر ، لِمَ تمنعنی میراثی من رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم وأخرجت وکیلی من فدک...: الاحتجاج ج 1 ص 122 ، بحار الأنوار ج 29 ص 128 ، بیت الأحزان ص 133.
3- . فقال: لا أشهدُ یا أبا بکر حتّی احتجّ علیک بما قال رسول اللّه ، أنشدک باللّه ألست تعلم أنّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم...: الاحتجاج ج 1 ص 122 ، بحار الأنوار ج 29 ص 128 ، تفسیر القمّی ج 2 ص 155 ، تفسیر نور الثقلین ج 4 ص 186، الطبقات الکبری ج 8 ص 224 ، تاریخ دمشق ج 4 ص 302 ، سیر أعلام النبلاء ج 2 ص 224 ، الإصابة ج 8 ص 359 ؛ إنّ أُمّ أیمن امرأة من أهل الجنّة: الخرائج والجرائح ج 1 ص 113 ، وراجع : الکافی ج 2 ص 405 ، الاختصاص ص 183.

آری ، شنیده ام .

اگر قبول داری که من از اهل بهشتم ، اکنون ، شهادت می دهم که پیامبر فدک را به فاطمه علیهاالسلام بخشید .(1)

علی علیه السلام هم شهادت می دهد که پیامبر فدک را به فاطمه علیهاالسلام داده است .

ابوبکر به فکر فرو می رود ، او دیگر در نزد مردم چاره ای ندارد و تصمیم می گیرد تا فدک را به فاطمه علیهاالسلامبرگرداند .

فاطمه علیهاالسلام از ابوبکر می خواهد تا سندی به او دهد که همه بدانند فدک از آنِ اوست . ابوبکر کاغذی را می طلبد و در آن می نویسد که فدک از آن فاطمه علیهاالسلام است .(2)

78 عُمَر سند فدک را پاره می کند

عُمَر از ماجرا باخبر می شود، سریع به میان کوچه می دود، او می خواهد هر چه زودتر خود را به فاطمه علیهاالسلام برساند.

خدای من! او راه را بر فاطمه علیهاالسلام می بندد و می گوید: «این نوشته را به من بده» . فاطمه علیهاالسلامنامه را نمی دهد ، عُمَر سیلی به صورت او می زند و هر طور که شده سند را می گیرد و آن را پاره می کند .(3)

اشک در چشمان فاطمه علیهاالسلام حلقه می زند، چرا هیچ کس به یاری دختر پیامبر نمی آید؟

79 ترس از گریه فاطمه علیهاالسلام

فاطمه علیهاالسلام دیگر از این مردم خسته شده است ، این مردم به سخنان او گوش نکردند و دشمن او را یاری کردند ، آنها علی علیه السلام را خانه نشین کردند ، فرزند او ، محسن علیه السلام را کشتند .

فاطمه علیهاالسلام دیگر از این دنیا خسته است ، بیماری او شدّت یافته است ، او شب و روز گریه می کند . صدای گریه فاطمه علیهاالسلام ، فریاد مظلومیّت است .

ص: 60


1- . فجاءت بأُمّ أیمن وعلیّ علیه السلام، فقال أبو بکر: یا أُمّ أیمن إنّک سمعت من رسول اللّه یقول فی فاطمة...: الاختصاصص 183 .
2- . فکتب لها کتاباً ودفعه إلیها...: الاحتجاج ج 1 ص 122 ، بحار الأنوار ج 29 ص 128 ، جامع أحادیث الشیعة ج 25 ص 116.
3- . یا بنت محمّد ، ما هذا الکتاب الذی معک ؟ فقالت: کتاب کتب لی أبو بکر بردّ فدک ، فقال : هلمّیه إلیّ...: الاختصاص ص 185 ، بحار الأنوار ج 29 ص 192 ...: الاحتجاج ج 1 ص 122 ، بحار الأنوار ج 29 ص 128 ، جامع أحادیث الشیعة ج 25 ص 116 ، تفسیر القمّی ج 2 ص 155 ، تفسیر نور الثقلین ج 4 ص 186.

او با گریه حق را یاری می کند .

اکنون ، فاطمه علیهاالسلام به سوی قبر پدر می رود . فاطمه علیهاالسلام قبر پدر را در آغوش می گیرد و می گوید: «ای پدر ، بعد از رفتن تو مردم ما را تنها گذاشتند ، صبر من دیگر تمام شده است . بار خدایا ! مرگ مرا سریع برسان که زندگی دنیا برای من تیره و تار شده است».(1)

او در کنار قبر پدر بی هوش می شود. زنان مدینه به سوی او می دوند ، آب می آورند و بر صورتش می ریزند تا به هوش آید .(2)

همه از خود این سؤل را دارند : «چرا باید یگانه دختر پیامبر این گونه گریه کند ؟».

80 اعتراض همسایه ها

گریه فاطمه علیهاالسلام دل هر کس را به درد می آورد . حکومت به این نتیجه می رسد که هر طور هست باید صدای گریه فاطمه علیهاالسلام را خاموش کند. آنان نقشه ای می کشند، با بعضی از همسایه ها سخن می گویند...

چند نفر از همسایگان نزد علی علیه السلام آمده اند و دارند با او سخن می گویند .

فاطمه هم شب گریه می کند هم روز ، ما از تو می خواهیم سلام ما را به او برسانی و به او بگویی که یا شب گریه کند و روز آرام باشد تا ما بتوانیم استراحت کنیم ، یا روز گریه کند و شب آرام باشد ، ما نیاز به آرامش داریم .

باشد ، من به فاطمه می گویم .(3)

علی علیه السلام به خانه خود حرکت می کند، سخن همسایه ها را به فاطمه علیهاالسلاممی گوید، فاطمه علیهاالسلامدر پاسخ می گوید: «علی جان ! من به زودی به دیدار خدا می روم».(4)

81 گریه در بقیع

فاطمه علیهاالسلام را از گریه کردن منع کردند ، او دیگر نباید به کنار قبر پیامبر بیاید و گریه کند . او اوّلِ صبح ، از خانه بیرون می رود و به سوی قبرستان بقیع می رود . حسن و

ص: 61


1- . ثمّ زفرت زفرة وأنّت أنّهّ کادت روحها أن تخرج، ثمّ قالت: قلّ صبری...: بحار الأنوار ج 43 ص 177 ، هامش سبل الهدی والرشاد ج 12 ص 287.
2- . فتبادرن النسوان إلیها وصببن الماء علی صدرها ووجهها...: الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء ج 14 ص 26.
3- . أخذت بالبکاء والعویل لیلها ونهارها، وهی لا ترقأ دمعتها ولا تهدأ زفرتها ، فاجتمع شیوخ أهل المدینة...: بحار الأنوار ج 43 ص 177 ، بیت الأحزان ص 165.
4- . یا بنت رسول اللّه، إنّ شیوخ المدینة یسألوننی أن أسألک إمّا تبکین أباک لیلاً وإمّا نهاراً...: نفس المصدرین.

حسین علیهماالسلام نیز همراه او هستند . او در گوشه ای از قبرستان می نشیند و شروع به گریه می کند . آنجا درخت کوچکی هست ، فاطمه علیهاالسلام زیر سایه درخت می نشیند و به گریه خود ادامه می دهد .

چند نفر با تبر به سوی بقیع می روند و آن درخت را قطع می کنند .

فردا صبح، فاطمه علیهاالسلام با حسن و حسین علیهماالسلام به سوی بقیع می آید . آفتاب بالا آمده است ، امّا اینجا دیگر درختی نیست تا فاطمه علیهاالسلام زیر سایه اش بنشیند .(1)

82 بنایِ بیت الأحزان

علی علیه السلام برای دیدن فاطمه علیهاالسلامآمده است . او می بیند که فاطمه علیهاالسلام در آفتاب نشسته است ، علی علیه السلام برای او بَیتُ الاَحزان (خانه غم ها) می سازد. سایبانی کوچک برای گریه کردن فاطمه علیهاالسلام .(2)

83 زنان مدینه به عیادت می آیند

خبری در شهر می پیچد: «بیماری فاطمه علیهاالسلامشدید شده است ، او دیگر نمی تواند از خانه بیرون بیاید» . عدّه ای از زنان مدینه به عیادت او می آیند .

آنها در کنار فاطمه علیهاالسلام می نشینند و حال او را می پرسند .

فاطمه علیهاالسلام رو به آنان می کند و می گوید: «بدانید که من از شوهرانِ شما ناراضی هستم ، زیرا آنها ما را تنها گذاشتند و به دنبال هوس های خود رفتند . عذاب بسیار سختی در انتظار آنها می باشد ، وای بر کسانی که دشمن ما را یاری کردند ».

زنان مدینه با شنیدن سخنان فاطمه علیهاالسلام به گریه می افتند .(3)

84 عذر بدتر از گناه

زنان مدینه نزد شوهران خود می روند و به آنها می گویند که فاطمه علیهاالسلاماز دست شما ناراضی است . بزرگان این شهر به سوی خانه فاطمه علیهاالسلام می آیند . آنها

می خواهند از فاطمه علیهاالسلامعذر خواهی کنند .

ص: 62


1- . وکانت3 إذا أصبحت قدّمت الحسن والحسین علیهماالسلامأمامها وخرجت إلی البقیع باکیة ...: الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء ج 14 ص 194.
2- . ثمّ إنّه بنی لها بیتاً فی البقیع نازحاً عن المدینة یُسمّی «بیت الأحزان»...: بحار الأنوار ج 43 ص 174.
3- . لمّا مرضت سیّدتنا فاطمة علیهاالسلام المرضة التی توفّیت فیها ، دخلت علیها نساء المهاجرین والأنصار لیعدنها...: الاحتجاج ج 1 ص 146 ، بحار الأنوار ج 43 ص 159 ، أعیان الشیعة ج 1 ص 320.

آنها به فاطمه علیهاالسلام چنین می گویند: «ای سرور زنان! اگر علی زودتر از بقیّه به سقیفه می آمد ما با او بیعت می کردیم ولی ما چه کنیم ؟ علی به سقیفه نیامد و ما ناچار شدیم با ابوبکر بیعت کنیم» .

فاطمه علیهاالسلام رو به آنها می کند و می گوید: «از پیش من بروید ، من نمی خواهم شما را ببینم» . همه ، سرهای خود را پایین می اندازند .(1)

85 عیادت ابوبکر و عُمَر از فاطمه علیهاالسلام

ابوبکر و عُمَر وارد خانه فاطمه علیهاالسلام می شوند ... فاطمه روی خود را برمی گرداند ، ابوبکر می گوید: «ای دختر پیامبر !آیا می شود ما را ببخشی ؟».(2)

فاطمه علیهاالسلام همان طور که روی خود را به دیوار کرده است به او می گوید: «آیا تو حرمت ما را نگاه داشتی تا من تو را ببخشم ؟»(3)

سپس فاطمه علیهاالسلام به آنان می گوید:

آیا شما از پیامبر این سخن را نشنیدید: «فاطمه، پاره تن من است و من از او هستم ، هر کس او را آزار دهد مرا آزار داده است و هر کس مرا آزار دهد خدا را آزرده است؟»

آری ، ای دختر پیامبر ! ما این حدیث را از پیامبر شنیدیم .

فاطمه علیهاالسلام دست های ناتوان خود را جانب بلند می کند و روی خود را به سوی آسمان می کند و از سوز دل چنین می گوید: «بار خدایا ! تو شاهد باش ، این دو نفر مرا آزار دادند و من از آنها راضی نیستم ».(4)

آنگاه رو به آنها می کند و می گوید: «به خدا قسم ! هرگز از شما راضی نمی شوم ، من منتظر هستم تا به دیدار پدرم بروم و نزد او از شما شکایت کنم. من در هر نماز، شما را نفرین می کنم ».(5)

86 ترس ابوبکر از نفرین فاطمه علیهاالسلام

خلیفه به سوی مسجد می رود ، امّا هنوز گریه می کند، مردم نمی دانند چه کنند!

ص: 63


1- . فأعادت النساء قولها علی رجالهنّ ، فجاء إلیها قوم من وجوه المهاجرین والأنصار معتذرین...: بحار الأنوار ج 43 ص 161.
2- . ثمّ أقبل یعتذر إلیها ویقول: ارضی عنّی یا بنت رسول اللّه: بحار الأنوار ج 29 ص 32 وراجع عمدة القاری ج 15 ص 20 ، کنز العمّال ج 5 ص 605 ، سیر أعلام النبلاء ج 2 ص 121 ، تاریخ الإسلام للذهبی ج 3 ص 47 ، البدایة والنهایة ج 5 ص 310 ، السیرة النبویّة لابن کثیر ج 4 ص 575.
3- . فقالت: یا عتیق ، أتیتنا من ماتت، أو حملت الناس علی رقابنا ...: بحار الأنوار ج 29 ص 157 .
4- . قالت: نشدتکما باللّه، هل سمعتما رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلمیقول: فاطمة بضعه منّی، فمن آذاها فقد آذانی... کتاب سلیم بن قیس ص 391 ، بحار الأنوار ج 28 ص 303، علل الشرائع ج 1 ص 187 ، بحار الأنوار ج 43 ص 203 .
5- . لا واللّه لا أرضی عنکما أبداً حتّی ألقی أبی رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم وأُخبره بما صنعتما، فیکون هو الحاکم فیکما...: کتاب سلیم بن قیس ص 391 ، بحار الأنوار ج 28 ص 303 و ج 43 ص 199.

چگونه خلیفه خود را آرام کنند، آنها نمی دانند که سیاستِ ابوبکر است و او واقعاً از کار خود پشیمان نیست، گویا ابوبکر با این گریه می خواهد کاری کند که مردم، گریه فاطمه علیهاالسلام را از یاد ببرند.

سرانجام تصمیم گرفته می شود تا عدّه ای نزد خلیفه بروند و به او چنین بگویند: «ای خلیفه ، اگر تو از مقام خود، کناره گیری کنی اسلام نابود خواهد شد ، امروز بقای اسلام به خلافت توست ، هیچ کس نمی تواند جای تو را بگیرد» . این گونه است که خلیفه آرام می شود .(1)

ص: 64


1- . فاجتمع إلیه الناس ، فقال لهم: یبیت کلّ رجل منکم معانقاً حلیلته مسروراً بأهله، وترکتمونی وما أنا فیه ...: الإمامه السیاسة ج 1 ص 20 ، بحار الأنوار ج 28 ص 358.

شب آخر

شب 13 جَمادی الاُولی

سال 11 هجری قمری

ص: 65

ص: 66

87 خواب فاطمه علیهاالسلام

فاطمه علیهاالسلام چشمان خود را باز می کند ، علی علیه السلام را در کنار خود می بیند ، رو به او می کند و می گوید:

علی جان ! من الآن ، خوابی دیدم .

در خواب چه دیده ای ، ای عزیز دلم ؟

در خواب ، پدرم را دیدم ، او در قصر سفیدی نشسته بود ، وقتی با او روبرو شدم به من گفت: «دخترم! تو به زودی مهمان من خواهی بود» .(1)

اکنون فاطمه علیهاالسلام رو به علی علیه السلام می کند و می گوید: «پسر عمو ، نگاه کن ، جبرئیل به دیدن من آمده است ، الآن او به من سلام کرد و من جواب او را دادم ، او به من خبر داد که امشب ، شب آخر زندگی من است و من فردا به اوج آسمان ها پرواز می کنم» .(2)

88 وصیّت های فاطمه علیهاالسلام

اکنون فاطمه علیهاالسلام وصیّت های خود را برای علی علیه السلام بیان می کند:

1 علی جان ! تو باید در مرگ من صبر داشته باشی.(3)

2 علی جان ! از تو می خواهم که بعد از من با فرزندانم ، مهربانی بیشتری داشته باشی.

3 بعد از من با دختر خواهرم ، اَمامه ، ازدواج کن ، زیرا او با فرزندان من مهربان است .(4)

ص: 67


1- . رقدتُ الساعة، فرأیت حبیبی رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم فی قصر من الدرّ الأبیض، فلمّا رآنی قال: هلمّی إلیَّ یا بُنیّة ...: بحار الأنوار ج 43 ص 179 ، اللمعة البیضاء ص 859 ، الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء ج 14 ص 229.
2- . فلمّا کانت اللیلة التی أراد اللّه أن یکرمها ویقبضها إلیه، أقبلت تقول: وعلیکم السلام. وهی تقول لی: یابن عمِّ ...: دلائل الإمامة ص 133 ، بحار الأنوار ج 43 ص 209.
3- . فاجتمعت لذلک تأمر علیّاً علیه السلام بأمرها وتوصیه بوصیتها وتعهد إلیه عهودها ، وأمیر المؤنین علیه السلام یجزع لذلک ...: بحار الأنوار ج 43 ص 201 ، بیت الأحزان ص 170.
4- . ثمّ قالت: جزاک اللّه عنّی خیر الجزاء یا بن عمّ رسول اللّه. ثمّ أوصته بأن یتزوّج بعدها أُمامة بنت أُختها زینب...: بیت الأحزان ص 177 ؛ وراجع مستدرک الوسائل ج 2 ص 134 ، بحار الأنوار ج 43 ص 217 ، جامع أحادیث الشیعة ج 3 ص 134.

4 بدنم را شب غسل بده، شب به خاک بسپار ، تو را به خدا قسم می دهم مبادا بگذاری آنهایی که بر من ظلم کردند بر سر جنازه من حاضر شوند ، آنهایی که مرا با تازیانه زدند ؛ محسن علیه السلام مرا کشتند نباید بر پیکر من نماز بخوانند .(1)

5 علی جان ! من می خواهم قبرم مخفی باشد .(2)

6 علی جان ! از تو می خواهم که خودت مرا غسل دهی و کفن نمایی و در قبر بگذاری ! علی جان ! وقتی بدن مرا دفن کردی، کنار قبرم بنشین و قرآن و دعا بخوان ، تو که می دانی من سخت مشتاق تو هستم و چقدر شیدای صدای دلنشین تو هستم! علی جان ! بر سر قبرم بیا، چرا که دل من به تو انس دارد .(3)

89 گریه فاطمه علیهاالسلام

علی علیه السلام نگاه می کند، می بیند فاطمه علیهاالسلام اشک می ریزد، علی علیه السلام سوال می کند:

فاطمه جان ! چرا گریه می کنی ؟

من برای غربت و مظلومیّت تو گریه می کنم ، می دانم که بعد از من با سختی ها و بلاهای زیادی روبرو خواهی شد .

فاطمه جان ! گریه نکن ، من در راه خدا بر همه آن سختی ها صبر خواهم نمود...(4)

ص: 68


1- . لا تُصلِّ علیَّ أُمّةٌ نقضت عهد اللّه وعهد أبی... وأخذوا إرثی وکذّبوا شهودی..: بحار الأنوار ج 30 ص 348 ؛ وراجع علل الشرائع ج 1 ص 189 ، بحار الأنوار ج 43 ص 205 ، کشف الغمّة ج 2 ص 122 ، جامع أحادیث الشیعة ج 3 س 202 ؛ مناقب آل أبی طالب ج 3 ص 137 ، تفسیر نور الثقلین ج 4 ص 75 ، بحار الأنوار ج 31 ص 619 ، صحیح البخاری ج 5 ص 82 ، فتح الباری ج 7 ص 378 ، عمدة القاری ج 17 ص 258 ، کتاب سلیم بن قیس ص 392 ، مستدرک الوسائل ج 2 ص 360 ، بحار الأنوارج 43 ص 199 ؛ بحار الأنوار ج 29 ص 113 ، مستدرک الوسائل ج 2 ص 290.
2- . ولا تدفنّی إلاّ لیلاً، ولا تُعلم أحداً قبری...: مستدرک الوسائل ج 2 ص 186 ، دلائل الإمامة ص 132 ، بحار الأنوار ج 43 ص 209 ، جامع أحادیث الشیعة ج 3 ص 202.
3- . إذا أا متّ فغسّلنی بیدک، وحنّطنی وکفنّی وادفنّی لیلاً...: مستدرک الوسائل ج 2 ص 290 ، بحار الأنوار ج 78 ص 390 ، جامع أحادیث الشیعة ج 3 ص 290 ؛ وراجع کشف اللثام ج 11 ص 541 ، بحار الأنوار ج 79 ص 27 ، بیت الأحزان ص 177.
4- . لمّا حضرت فاطمة الوفاة بکت ، فقال لها أمیر المؤنین علیه السلام : یا سیّدتی ، ما یبکیک ؟...: بحار الأنوار ج 43 ص 218 ، الأنوار البهیة ص 60 .

روز آخر

روز 13 جَمادی الاُولی

سال 11 هجری قمری

ص: 69

ص: 70

در این کتاب بر اساس «فاطمیّه اوّل» یا روایت «هفتاد و پنج روز» سخن گفته ام، روایت «هفتاد و پنج روز» می گوید: «حضرت فاطمه علیهاالسلام بعد از شهادت پیامبر 75 روز در این جهان زندگی کرد».

شیخ کلینی در کتاب «کافی» نقل روایت می کند و من به نظر او، اعتمادِ بیشتری نمودم، زیرا بر این باور هستم «کافی» معتبرترین کتابِ شیعه می باشد و نظری که در این کتاب آمده است قوی تر می باشد. بر اساس این روایت، روز 13 جَمادی الاُولی روز شهادت حضرت فاطمه علیهاالسلاممی باشد.

لازم به ذکر است که اقامه عزا برای حضرت فاطمه علیهاالسلامدر فاطمیّه دوم، نیز کاری

بسیار پسندیده می باشد.(1)

90 ملاقات ممنوع

گروهی از مردم می خواهند به عیادت فاطمه علیهاالسلامبیایند ، امّا فاطمه علیهاالسلام گفته است که به هیچ کس، اجازه ملاقات ندهند . او می خواهد در این روز آخر زندگی به حال خودش باشد .(2)

91 سَلمی در کنار فاطمه علیهاالسلام

سَلمی در کنار فاطمه علیهاالسلام است . نمی دانم این خانم را می شناسی یا نه . او همسرِ ابی رافع است. این خانم و شوهرش همواره به خاندانِ پیامبر عشق می ورزند .(3)

ص: 71


1- . توفّیت ولها ثمان عشرة سنة وخمسة وسبعون یوماً، وبقیت بعد أبیها خمسة وسبعین یوماً...: الکافی ج 1 ص 458 ، بحار الأنوار ج 43 ص 280 ، مجمع البحرین ج 3 ص 414 ؛ وراجع دلائل الإمامة ص 79 ؛ کشف الغمّة ج 2 ص 77 ؛ تاریخ موالید الأئمّة لابن خشّاب ص 10.
2- . بحار الأنوار ج 43 ص 185 .
3- . سَلمی بفتح السین ، أُمّ رافع ، وهی مولاة رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم وقیل مولاة صفیة بنت عبد المطّلب، والصحیح المشهور الأوّل، وکانت سَلمی قابلة بنی فاطمة...: المجوع ج 5 ص 111 وراجع الثقات لابن حبّان ج 3 ص 184 ، الوافی بالوفیات ج 15 ص 190 ؛ تهذیب المقال ج 1 ص 168 ، قاموس الرجال ج 11 ص 325 ، الطبقات الکبری ج 1 ص 135 ، تاریخ دمشق ج 4 ص 252 ، أُسد الغابة ج 1 ص 38 ، تاریخ الیعقوبی ج 2 ص 87 ، تاریخ الطبری ج 2 ص 362 ، الوافی بالوفیات ج 6 ص 66 ، البدایة والنهایة ج 4 ص 431 ، السیرة الحلبیة ج 3 ص 393 ، السیرة النبویّة لابن کثیر ج 3 ص 710 ؛ عن سَلمی : إنّ فاطمة بنت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم عند موتها استقبلت القبله ثمّ توسّدت بیمینها...: نیل الأوطار ج 4 ص 51 ، تلخیص الحبیر ج 5 ص 108 ، وراحع: کشف الغمّة ج 2 ص 124 ، بحار الأنوار ج 43 ص 187.

سَلمی در زمان پیامبر در خانه آن حضرت خدمت می کرد ، و اکنون ، این افتخار نصیب او شده که پرستار حضرت فاطمه علیهاالسلامباشد .

علی علیه السلام در کنار فاطمه علیهاالسلام نشسته است ، گاهی فاطمه علیهاالسلام از هوش می رود و گاه به هوش می آید . فرزندان فاطمه علیهاالسلام در کنار مادر نشسته اند و آخرین نگاه های خود را به او می کنند .(1)

92 نزدیک اذان ظهر

نزدیک اذان ظهر است ، علی علیه السلام با فاطمه علیهاالسلامخداحافظی می کند و سوی مسجد حرکت می کند .

فاطمه علیهاالسلام ، سَلمی را صدا می زند و با کمک او برمی خیزد ، وضو گرفته و لباسی نو به تن نموده و خود را خوشبو می کند .

فاطمه علیهاالسلام می خواهد به دیدار خدا برود . او از سَلمی می خواهد تا چادر نماز او را بیاورد .(2)

سَلمی ، چادر نماز فاطمه علیهاالسلام را می آورد و به او می دهد . هنوز تا اذان ظهر فرصت باقی است .او روی خود را به سوی قبله می کند و چنین می گوید: «سلام من بر جبرئیل ! سلام من بر رسول خدا ! بار خدایا من به سوی پیامبر تو می آیم ، من به سوی رحمت تو می آیم ».(3)

93 تنهایم بگذار!

فاطمه علیهاالسلام رو به قبله می خوابد و چادر خود را بر سر می کشد و به سَلمی_'feمی گوید: «مرا تنها بگذار و بعد از لحظاتی، صدایم بزن ، اگر جواب تو را ندادم بدان که من نزد پدر خویش رفته ام» .(4)

فاطمه علیهاالسلام دست خود را زیر گونه خود می گذارد و چادر خود را بر سر می کشد .

سَلمی از اتاق بیرون می رود . صدایی به گوش فاطمه علیهاالسلاممی رسد ، کسی او را صدا

می کند: «دخترم ! فاطمه جانم ! نزد من بیا که منتظرت هستم...».(5)

ص: 72


1- . عن أُمّ سَلمی امرأة أبی رافع ، قالت: اشتکت فاطمة علیهاالسلام شکواها التی قُبضت فیها، وکنت أُمرّضها...: مسند أحمد ج 6 ص 461 ، مجمع الزوائد ج 9 ص 210 ، نصب الرایة ج 2 ص 296 ، أُسد الغابة ج 5 ص 590 ، تعجیل المنفعة ص 562 ، البدایة والنهایة ج 5 ص 350 ، مستدرک الوسائل ج 2 ص 135 ، مناقب آل أبی طالب ج 3 ص 138 ، بحار الأنوار ج 43 ص 183.
2- . فأصبحت یوماً أسکن ما کانت، فخرج علیّ علیه السلام إلی بعض حوائجه ، فقالت: اسکُبی لی غَسلاً، فسکبت، فقامت واغتسلت...: مسند أحمد ج 6 ص 461 ، مجمع الزوائد ج 9 ص 210 ، نصب الرایة ج 2 ص 296 ، أُسد الغابة ج 5 ص 590 ، تعجیل المنفعة ص 562 ، البدایة والنهایة ج 5 ص 350 ؛ وراجع بحار الأنوار ج 43 ص 185 ، الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء ج 15 ص 93.
3- . إنّها لمّا احتضرت نظرت نظراً حادّاً ثمّ قالت: السلام علی جبرئیل ، السلام علی رسول اللّه ...: بحار الأنوار ج 43 ص 200 ، بیت الأحزان ص 178.
4- . هاتی الثیاب التی أُصلّی فیها ...: بحار الأنوار ج 43 ص 185 .
5- . هذه مواکب أهل السماء ، وهذا جبرئیل ، وهذا رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم، ویقول: یا بُنیّة اقدمی ، فما أمامک خیر لک ...: نفس المصدرین .

94 صدای اذان

صدای اذان ظهر به گوش می رسد، سَلمی می آید و فاطمه علیهاالسلام را صدا می زند ، امّا جوابی نمی شنود : «ای دختر پیامبر !»، باز هم جوابی نمی آید ، او نزدیک می آید ، چادر را از روی صورت فاطمه علیهاالسلام کنار می زند . فاطمه علیهاالسلام از دنیا رفته است .

او صورت فاطمه علیهاالسلام را می بوسد و می گوید: «سلام مرا به پیامبر برسان» .(1)

سَلمی شروع به گریه کردن می کند . در این هنگام ، حسن و حسین علیهماالسلام از راه می رسند . آنها سراغ مادر را می گیرند . سَلمی جوابی نمی دهد ، آنها به سوی مادر می روند .

آنها هر چه مادر را صدا می زنند جوابی نمی شنوند . حسن علیه السلام کنار مادر می آید و می گوید: «مادر ، با من سخن بگو قبل از این که جان بدهم» .

او روی مادر را می بوسد ، امّا مادر جوابی نمی دهد .

حسین علیه السلام جلو می آید و مادر را می بوسد و می گوید: «مادر ! من پسرت حسین هستم با من سخن بگو» . سَلمی ، حسن و حسین علیهماالسلام را دلداری می دهد و از آنها می خواهد تا به مسجد بروند و به پدر خبر دهند .(2)

95 خبر به علی علیه السلام می رسد

حسن و حسین علیهماالسلام در حالی که گریه می کنند به سوی مسجد می دوند . آنها نزد پدر می آیند و خبر شهادت مادر را به پدر می دهند .(3)

وقتی علی علیه السلام این خبر را می شنود، بی قرار می شود و از هوش می رود . عدّه ای بر صورت علی علیه السلام آب می ریزند.

علی علیه السلام به هوش می آید و می گوید: «ای دختر پیامبر ، بعد از تو چه کسی مایه آرامش من خواهد بود ؟»

علی علیه السلام همراه با فرزندان خود به سوی خانه حرکت می کند . مردم خبردار می شوند ، غوغایی در شهر به پا می شود .(4)

ص: 73


1- . ثمّ نادتها فلم تجبها ، فنادت: یا بنت محمّد المصطفی ، یا بنت أکرم من حملته النساء، یا بنت خیر من وطأ الحصی ...: بحار الأنوار ج 43 ص 185 ، الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء ج 15 ص 94.
2- . . یا ابنی رسول اللّه، انطلقا إلی أبیکما علیّ علیه السلام فأخبراه بموت أُمّکما ، فخرجا ینادیان: یا محمّداه یا أحمداه ! الیوم جدّد لنا موتک إذ ماتت أُمّنا...: نفس المصادر.
3- . یا ابنی رسول اللّه، انطلقا إلی أبیکما علیّ علیه السلام فأخبراه بموت أُمّکما ، فخرجا ینادیان: یا محمّداه یا أحمداه ! الیوم جدّد لنا موتک إذ ماتت أُمّنا...: نفس المصادر.
4- . ثمّ أخبرا علیّاً علیه السلام وهو فی المسجد، فغشی علیه حتّی رُشّ علیه الماء، ثمّ أفاق ، وکان علیه السلام یقول: بمن العزاء یا بنت محمّد ؟ کنت بک أتعزّی ، ففیم العزاء من بعدک ؟: نفس المصادر.

96 عایشه می آید

عایشه می آید، او می خواهد وارد خانه علی علیه السلام شود ، امّا سَلمی ، مانع او می شود :

تو نمی توانی وارد این خانه شوی .

برای چه ؟

فاطمه علیهاالسلام وصیّت کرده است که بعد از مرگ ، به هیچ کس اجازه ندهیم کنار پیکر او بیاید .(1)

97 مردم جمع می شوند

مردم به سوی خانه علی علیه السلام می آیند . علی علیه السلام از خانه بیرون می آید ، حسن و حسین علیهماالسلام هم همراه او هستند ، آنها گریه می کنند . مردم با دیدن گریه حسن و حسین علیهماالسلامبه گریه می افتند .(2)

98 ابوذر سخن می گوید

علی علیه السلام سخنی به ابوذر می گوید و از او می خواهد تا برای همه بگوید .

ابوذر رو به مردم می کند و با صدای بلند می گوید: «ای مردم ، تشییع جنازه فاطمه علیهاالسلام به تأخیر افتاده است ، خواهش می کنم به خانه های خود بروید» .(3)

ص: 74


1- . فلمّا توفّیت جاءت عائشة تدخل ، فشکت إلی أبی بکر فقالت: إنّ هذه الخثعمیة تحول بینی وبین ابنة رسول اللّه...: السنن الکبری للبیهقی ج 4 ص 34 ، الاستیعاب ج 4 ص 1897 ، کنز العمّال ج 13 ص 686 ، أعیان الشیعة ج 1 ص 322.
2- . واجتمع الناس فجلسوا وهم یضجّون...: روضة الواعظین ص 152 ، بحار الأنوار ج 43 ص 192 ، الأنوار البهیّة ص 62 ، أعیان الشیعة ج 1 ص 321.
3- . فخرج أبو ذرّ وقال: انصرفوا ...: روضة الواعظین ص 152 ، بحار الأنوار ج 43 ص 192 ، الأنوار البهیّة ص 62 ، أعیان الشیعة ج 1 ص 321.

شب وداع

شب 14 جَمادی الأولی

سال 11 هجری قمری

ص: 75

ص: 76

99 غسل و کفن فاطمه علیهاالسلام

هوا تاریک شده است و مردم مدینه در خواب هستند ، امّا امشب در خانه علی علیه السلام ، همه بیدار هستند ، علی علیه السلام و سَلمی و فضه و یتیمان فاطمه علیهاالسلام .

علی علیه السلام بدن فاطمه علیهاالسلام را غسل می دهد ، بقیّه کمک می کنند . فاطمه علیهاالسلاموصیّت کرده است که علی علیه السلام او از روی پیراهن غسل دهد .(1)

100 آخرین توشه از مادر

علی علیه السلام می خواهد فاطمه علیهاالسلام را در پارچه ای بهشتی که پیامبر به او داده است، کفن نماید . او بندهای کفن را می بندد . ناگهان چشمش به فرزندن فاطمه علیهاالسلام می افتد . آنها دوست دارند برای آخرین بار مادر خود را ببینند .

علی علیه السلام آنها را صدا می زند و می گوید: «عزیزانم ! بیایید و برای آخرین بار ، مادر خود را ببینید» .(2)

یتیمان جلو می آیند و با مادر سخن می گویند: «مادر ، سلام ما را به پیامبر برسان» .

فاطمه علیهاالسلام دست های خود را باز می کند و فرزندانش را به سینه می چسباند . صدای گریه فاطمه علیهاالسلام با صدای گریه یتیمان در هم می آمیزد . صدایی از آسمان به گوش می رسد: «ای علی ! یتیمان را از مادر جدا کن ، فرشتگان از دیدن این منظره به گریه افتاده اند». علی علیه السلام جلو می آید و یتیمان را از مادر جدا می کند .(3)

101 ابوذر با دوستانش می آید

علی علیه السلام ، رو به فرزندش، حسن علیه السلام می کند و از او می خواهد تا برود و به ابوذر

ص: 77


1- . قال علیّ علیه السلام: واللّه لقد أخذت فی أمرها وغسّلتها فی قمیصها، ولم أکشفه عنها...: مستدرک الوسائل ج 2 ص 203 ، بحار الأنوار ج 43 ص 179 ؛ وراجع مناقب آل أبی طالب ج 3 ص 138 ، العمدة لابن البطریق ص 389 ، کشف الغمّة ج 2 ص 124 ، ذخائر العقبی ص 54 ، بحار الأنوار ج 43 ص 184 ؛ مسند أحمد ج 6 ص 461 ، مجمع الزوائد ج 9 ص 211 ، نصب الرایة ج 2 ص 296 ، ینابیع المودّة ج 2 ص 141.
2- . ثمّ حنّطتها من فضلة حنوط رسول اللّه صلّی اللّه علیه وآله، وکفّنتها وأدرجتها فی أکفانها ...: مستدرک الوسائل ج 2 ص 203 ، بحار الأنوار ج 43 ص 179.
3- . إنّی أُشهد اللّه أنّها قد حنّت وأنّت ومدّت یدیها وضمّتهما إلی صدرها ملیاً...: نفس المصدرین.

خبر دهد که وقت تشییع جنازه فاطمه علیهاالسلام فرا رسیده است .

آری ، علی علیه السلام می خواهد فاطمه علیهاالسلام را شبانه دفن کند . حسن علیه السلام همراه با حسین علیه السلام به خانه ابوذر می روند .(1)

ابوذر به خانه سلمان ، مقداد ، عمّار ، حُذَیفه می رود و به آنها خبر می دهد . این چند نفر در تاریکی شب به سوی خانه علی علیه السلام حرکت می کنند. آنها برای نماز خواندن بر پیکر فاطمه علیهاالسلام می آیند .(2)

102 نماز بر پیکر فاطمه علیهاالسلام

علی علیه السلام جلو می ایستد و این شش مرد پشت سر او صف می بندند ، یتیمان فاطمه علیهاالسلام و سَلمی و فضه هم به صف ایستاده اند .

فرشتگان ، گروه گروه به این خانه می آیند ، جبرئیل را ببین ، همه آمده اند تا بر پیکر فاطمه علیهاالسلام نماز بخوانند .(3)

اکنون این سیزده نفر می خواهند بدن فاطمه علیهاالسلام را تشییع کنند .

103 آغاز تشییع جنازه علیهاالسلام

علی علیه السلام دو رکعت نماز می خواند، او دست های خود را رو به آسمان می گیرد و دعا می کند . به راستی او با خدای خود چه می گوید ؟(4)

پیکر فاطمه علیهاالسلام را در تابوتی (که به دستور خود او ساخته شده است) قرار می دهند . تشییع جنازه آغاز می شود . صدایی به گوش می رسد : «او را به سوی من بیاورید» .(5)

این صدای قبری است که قرار است فاطمه علیهاالسلامدر آنجا دفن شود .

آنجا قبری آماده است ، تابوت را همانجا به زمین می گذارند .

104 ظاهر شدن دو دست

علی علیه السلام می خواهد پیکر فاطمه علیهاالسلام را داخل قبر بنهد . دو دست ظاهر می شود و بدن زهرا را تحویل می گیرد . هیچ کس نمی داند این دست های کیست .(6)

علی علیه السلام با قبر فاطمه علیهاالسلام سخن می گوید: «ای قبر ! من امانتم را به تو می سپارم ، این

ص: 78


1- . إنّ فاطمة بنت رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم دُفنت لیلاً...: فتح الباری ج 7 ص 378 ، معرفه السنن والآثار للبیهقی ج 3 ص 161 ، الاستذکار ج 3 ص 56 ، الطبقات الکبری ج 8 ص 29 ، تاریخ المدینة لابن شبة ج 1 ص 108 ؛ دفنها زوجها علیّ لیلاً ولم یؤَن بها أبو بکر، وصلّی علیها...: صحیح البخاری ج 5 ص 82 ، فتح الباری ج 7 ص 378 ، عمدة القاری ج 17 ص 258 ؛ لأنّه کان دفنها لیلاً: الأمالی للصدوق ص 580 ، روضة الواعظین ص 153 ؛ فلمّا توفّیت دفنها علیّ لیلاً: صحیح البخاری ج 5 ص 82 ، صحیح مسلم ج 5 ص 154 ، السقیفة وفدک ص 107 ، عمدة القاری ج 17 ص 258 ، وراجع مناقب آل أبی طالب ج 3 ص 137 ، صحیح ابن حبّان ج 11 ص 153 ، مسند الشامیّین ج 4 ص 198 ، شرح نهج البلاغة ج 16 ص 218 ، نظم درر السمطین ص 204 ، کنز العمّال ج 13 ص 687 ، الطبقات الکبری ج 8 ص 29 ، البدایة والنهایة ج 5 ص 306 ، تاریخ المدینة لابن شبة ج 1 ص 196 ، السیرة النبویّة لابن کثیر ج 4 ص 567 ، السیرة الحلبیة ج 3 ص 487؛ فلمّا جنّ اللیل غسّلها علیّ علیه السلام ووضعها علی السریر وقال للحسن: ادعُ لی أبا ذرّ، فدعاه...: بحار الأنوار ج 43 ص 215 .
2- . ضاقت الأرض بسبعة، بهم تُرزقون وبهم تُمطرون، منهم سلمان الفارسی والمقداد وأبو ذر وعمّار وحُذیفة ، رحمة اللّه علیهم، وکان علیّ یقول: وأنا إمامهم، وهم الذین صلّوا علی فاطمة...: اختیار معرفة الرجال ج 1 ص 33 ، نقد الرجال ج 3 ص 319 ، جامع الرواة ج 1 ص 182 ، معجم رجال الحدیث ج 9 ص 195 ، أعیان الشیعة ج 7 ص 286 ، وراجع: الاختصاص ص 5 ، تفسیر فرات الکوفی ص 570 ، وزاد الشیخ الصدوق فی الخصال «عبد اللّه بن مسعود» بعد «حذیفة»، وراجع بحار الأنوار ج 43 ص 200 ، کشف اللثام ج 2 ص 411 ، بحار الأنوار ج 79 ص 27 ، جامع أحادیث الشیعة ج 3 ص 421.
3- . فکبّر جبرئیل تکبیرة والملائکة المقرّبون، إلی أن کبّر أمیر المؤنین خمساً. فقیل له: وأین کان یصلّی علیها ، قال: فی دارها...: مستدرک الوسائل ج 2 ص 255 ، بحار الأنوار ج 78 ص 390.
4- . ثمّ صلّی رکعتین، ورفع یدیة إلی السماء ونادی: هذه بنت نبیّک...: بحار الأنوار ج 43 ص 215 .
5- . ثمّ أوصته بأن یتزوّج بعدها أُمامة بنت أُختها زینب ، وأن یتّخذ لها نعشاً: مستدرک الوسائل ج 2 ص 134 ، بحار الأنوار ج 43 ص 217 ، جامع أحادیث الشیعة ج 3 ص 134 ؛ وراجع وسائل الشیعة ج 3 ص 221 ، بحار الأنوار ج 43 ص 189 ، جامع أحادیث الشیعة ج 3 ص 368 ، المستدرک للحاکم ج 3 ص 162 ، أعیان الشیعة ج 1 ص 321 ، کشف الغمّة ج 2 ص 146.
6- . إنّه لمّا صار بها إلی القبر المبارک، خرجت ید فتناولتها وانصرف: مناقب آل أبی طالب ج 3 ص 139 .

دختر پیامبر است» .

اکنون ، علی علیه السلام ، همه هستی خود را به خاک قبر می سپارد . ندایی به گوش می رسد: «ای علی ! بدان که من از تو به فاطمه مهربانتر خواهم بود» .(1)

علی علیه السلام بدن فاطمه علیهاالسلام را داخل قبر می نهد و چنین می گوید: «بِسمِ اللّه ِ وَ بِاللّه ِ وَ علی مِلّةِ رَسُولِ اللّه ِ . فاطمه جان ! من تو را به خدا می سپارم و راضی به رضایِ او هستم ».(2)

105 درد دل با پیامبر صلی الله علیه و آله

علی علیه السلام کنار قبر فاطمه علیهاالسلام نشسته است ، او با پیامبر سخن می گوید: «ای پیامبر ! امانتی را که به من داده بودی به تو برگرداندم . به زودی دخترت به تو خواهد گفت که بعد از تو ، این امّت ، چقدر به ما ظلم و ستم نمودند . از فاطمه خود سؤل کن که مردم با ما چه کردند ».(3)

106 درد دل با قبر فاطمه علیهاالسلام

علی علیه السلام آخرین سخن های خود را با فاطمه علیهاالسلام می گوید: «فاطمه جان ! من می روم ، امّا دلم پیش توست . به خدا قسم ! اگر از دشمنان ، نگران نبودم کنار قبر تو می ماندم و از اینجا نمی رفتم و همواره به گریه می پرداختم» .(4)

اکنون علی علیه السلام برمی خیزد و رو به آسمان می کند و می گوید: «بار خدایا ، من از دختر پیامبر تو راضی هستم ».(5)

علی علیه السلام مقداری آب روی قبر فاطمه علیهاالسلام می ریزد و از قبر فاطمه علیهاالسلام جدا می شود .(6)

107 چهل صورت قبر

علی علیه السلام با یارانش در قبرستان بقیع، چهل صورت قبر درست می کنند تا قبر

فاطمه علیهاالسلام مخفی بماند.(7)

ص: 79


1- . فلمّا أراد أن یدفنها نودی... إلیَّ إلیَّ ، فقد رفع تربته ، فنظر فإذا بقبرٍ محفور، فحمل السریر إلیه فدفنها: بحار الأنوار ج 43 ص 251 .
2- . إنّ أیر المؤنین علیه السلام لمّا وضع فاطمة بنت رسول اللّه صلّی اللّه علیهما وآلهما فی القبر...: مستدرک الوسائل ج 2 ص 323 ، بحار الأنوار ج 79 ص 27 ، جامع أحادیث الشیعة ج 3 ص 421.
3- . فلمّا نفض یده من تراب القبر هاج به الحزن، فأرسل دموعه علی خدّیه، وحوّل وجهه إلی قبر رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم...: الأمالی للمفید ص 281 ، بحار الأنوار ج 43 ص 211 ، بشارة المصطفی ص 396.
4- . فإن أصرف فلا عن ملالة، وإن أقم فلا عن سوء ظنّ بما وعد اللّه الصابرین ، الصبر أیمن وأجمل ... : الأمالی للمفید ص 283 ، الأمالی للطوسی ص 110 ، بحار الأنوار ج 43 ص 212 ، بشارة المصطفی ص 397 .
5- . لمّا ماتت فاطمة علیهاالسلام ، قام علیها أمیر المؤمنین علیه السلام وقال: اللّهمّ إنّی راضٍ عن ابنة نبیّک ...: الخصال ص 588 ، وسائل الشیعة ج 20 ص 222 ، بحار الأنوار ح 78 ص 345 .
6- . فلمّا سوّی علیها التراب، أمر بقبرها فرُشّ علیها الماء: مستدرک الوسائل ج 2 ص 337 ، جامع أحادیث الشیعة ج 3 ص 421.
7- . فأُصنِع فی البقیع لیلة دُفنت فاطمة علیهاالسلام أربعون قبراً جُدداً: بحار الأنوار ج 30 ص 349 ، الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء ج 15 ص 193، وراجع مناقب آل أبی طالب ج 3 ص 138 ، بحار الأنوار ج 43 ص 183 ؛

ص: 80

روز تنهایی

روز 14 جَمادی الأولی

سال 11 هجری قمری

ص: 81

ص: 82

108 خبر در شهر می پیچد

خبری در میان مردم رد و بدل می شود: «دیشب، علی ، بدن فاطمه را به خاک سپرده است» .

مردم به سوی قبرستان بقیع می روند ، می خواهند قبر فاطمه علیهاالسلامرا زیارت کنند، امّا با چهل قبر تازه روبرو می شوند .

هیچ کس نمی داند ، آیا به راستی فاطمه علیهاالسلام در این قبرستان دفن شده است یا نه؟(1)

109 خشم عُمَر

عُمَر عصبانی می شود ، او تصمیم می گیرد تا این قبرها را بشکافد و پیکر فاطمه علیهاالسلام را از قبر بیرون بیاورد تا خلیفه بر آن نماز بخواند .(2)

110 کتک زدن مقداد

عُمَر به مقداد می رسد، به سوی او می رود و می گوید:

چه موقع فاطمه را دفن کردید ؟

دیشب .

چرا این کار را کردید ؟ چرا صبر نکردید تا ما بر پیکر دختر پیامبر نماز

ص: 83


1- . لم تحضروا وفاة بنت نبیّکم ولا الصلاة علیها، ولا تعرفون قبرها فتزورونه...: بحار الأنوار ج 30 ص 349 ، الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء ح 15 ص 193.
2- . واللّه لقد هممت أن أنبشها فأُصلّی علیها...: کتاب سلیم بن قیس ص 393 ، بحار الأنوار ج 28 ص 305 و ج 43 ص 199 ؛ وراجع علل الشرائع ج 1 ص 189 ، بحار الأنوار ج 43 ص 205 ؛ عیون المعجزات ص 48 ، بحار الأنوار ج 31 ص 593.

بخوانیم ؟

خود فاطمه وصیّت کرده بود که تو و خلیفه بر او نماز نخوانید .

عُمَر عصبانی می شود ، به سوی مقداد حمله نموده و شروع به زدن او می کند ، خون از سر و صورت مقداد می ریزد .(1)

111 سخن مقداد

اکنون موقع آن است که مقداد با مردم سخن بگوید: «ای مردم ! دختر پیامبر از دنیا رفت در حالی که زخمِ پهلوی او خوب نشده بود ، آیا می دانید چرا ؟ برای این که شما با غلاف شمشیر به پهلوی او زدید» .(2)

112 علی علیه السلام به میدان می آید

علی علیه السلام در خانه نشسته است که به او خبر می دهند عُمَر می خواهد قبرها را بشکافد تا پیکر فاطمه علیهاالسلام را پیدا نماید . علی علیه السلام برمی خیزد ، شمشیرِ ذو الفقار را در دست می گیرد و از خانه بیرون می آید ، او چقدر خشمگین است .

عُمَر جلو می آید و می گوید: «ای علی ! این چه کاری بود که تو کردی ؟ ما پیکر فاطمه را از قبر بیرون می آوریم تا خلیفه بر آن نماز بخواند» .

علی علیه السلام دست می برد و عُمَر را با یک ضربه بر زمین می زند و روی سینه او می نشیند و می گوید: «تا امروز هر کاری کردید من صبر نمودم، امّا به خدا قسم ، اگر دست به این قبرها بزنید با شمشیر به جنگ شما می آیم، به خدا ، زمین را از خون شما سیراب خواهم نمود» .(3)

ابوبکر به علی علیه السلام می گوید: «تو را به حقّ پیامبر قسم می دهم عُمَر را رها کن ، ما از تصمیم خود منصرف شدیم ، ما هرگز این کار را انجام نمی دهیم» .(4)

ص: 84


1- . فأخذ عُمَر یضرب المقداد علی رأسه ووجهه حتّی تعب عمر...: الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء ج 15 ص 309.
2- . قام المقداد تجاه القوم...: الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء ج 15 ص 309.
3- . فبلغ ذلک أمیر المؤنین7 ، فخرج مغضباً قد احمرّت عیناه ودرّت أوداجه، وعلیه قباه الأصفر الذی کان یلبسه فی کلّ کریهة...: الهدایة الکبری ص 180 ، بحار الأنوار ج 43 ص 171 ، أعیان الشیعة ج 1 ص 322 ؛ وراجع علل الشرائع ج 1 ص 189 ، بحار الأنوار ج 43 ص 205 ؛ عیون المعجزات ص 48 ، بحار الأنوار ج 31 ص 593.
4- . فقالوا: واللّه لا نرضی بهذا... وکادت أن تقع فتنة، فتفرّقا: علل الشرائع ج 1 ص 189 ، بحار الأنوار ج 43 ص 205 ؛ وراجع الهدایة الکبری ص 180 ، بحار الأنوار ج 43 ص 171 ، أعیان الشیعة ج 1 ص 322.

علی علیه السلام ، عُمَر را رها می کند و مردم متفرّق می شوند .

113 درد دل با فاطمه علیهاالسلام

شب که فرا می رسد، همه جا تاریک می شود، علی علیه السلام به دیدار فاطمه علیهاالسلام خواهد رفت و در خلوت شب با او سخن خواهد گفت .

به راستی او با همسر سفر کرده اش چه خواهد گفت ؟

جا دارد او این گونه با او سخن گوید: «فاطمه جانم ! دیشب دل من سخت به درد آمد، وقتی در تاریکی شب ، پیکر تو را غسل می دادم ، دستم به زخم بازوی تو رسید . دلم می سوزد . چرا هرگز از زخم بازویت به من چیزی نگفتی؟».

پایان

* * *

ارتباط با نویسنده و ارسال نظر: پیامک به شماره 9 6 5 4 3000

همراه نویسنده 33 94 261 0913 سایت نویسنده: www.Nabnak.ir

ص: 85

ص: 86

پی نوشت ها

تصویر

ص: 87

تصویر

ص: 88

تصویر

ص: 89

تصویر

ص: 90

تصویر

ص: 91

تصویر

ص: 92

تصویر

ص: 93

تصویر

ص: 94

تصویر

ص: 95

تصویر

ص: 96

تصویر

ص: 97

تصویر

ص: 98

تصویر

ص: 99

تصویر

ص: 100

تصویر

ص: 101

ص: 102

منابع

1 . الاحتجاج علی أهل اللجاج ،

2 . الاختصاص ،

3 . اختیار معرفة الرجال (رجال الکشّی) ،

4 . الإرشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد ،

5 . الاستیعاب فی معرفة الأصحاب ،

6 . أُسد الغابة فی معرفة الصحابة ،

7 . الإصابة فی تمییز الصحابة ،

8 . إعلام الوری بأعلام الهدی ،

9 . أعیان الشیعة ،

10 . أمالی الصدوق ،

11 . أمالی المفید ،

12 . الأمالی للطوسی ،

13 . الإمامة والسیاسة (تاریخ الخلفاء) ،

14 . إمتاع الأسماع ،

15 . أنساب الأشراف ،

16 . أمالی الحافظ ،

17 . بحار الأنوار

18 . البدایة والنهایة ،

19 . بلاغات النساء ،

20 . تاریخ ابن خلدون ،

21 . تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام ،

22 . تاریخ الطبری (تاریخ الأُمم والملوک) ،

23 . التاریخ الکبیر ،

24 . تاریخ المدینة المنوّرة ،

25 . تاریخ الیعقوبی ،

26 . تاریخ بغداد أو مدینة السلام ،

27 . تاریخ مدینة دمشق ،

28 . تفسیر القمّی ،

29 . تفسیر فرات الکوفی ،

30 . تفسیر نور الثقلین ،

31 . تقریب التهذیب ،

32 . التلخیص الحبیر فی تخریج الرافعی الکبیر ،

33 . تهذیب التهذیب ،

34 . تهذیب المقال فی تنقیح کتاب الرجال ،

35 . جامع أحادیث الشیعة ،

36 . جامع الرواة ،

37 . الخرائج والجرائح ،

38 . دلائل الإمامة ،

39 . ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی ،

40 . سبل الهدی والرشاد ،

ص: 103

41 . السقیفة وفدک ،

42 . سنن الترمذی (الجامع الصحیح) ،

43 . السنن الکبری، للبیهقی ،

44 . سیر أعلام النبلاء ،

45 . سیرة ابن هشام (السیرة النبویّة) ،

46 . السیرة الحلبیّة ،

47 . شرح نهج البلاغة ،

48 . شواهد التنزیل لقواعد التفضیل ،

49 . صحیح ابن حبّان ،

50 . صحیح البخاری ،

51 . صحیح مسلم ،

52 . الطبقات الکبری ،

53 . العقد الفرید ،

54 . علل الشرائع ،

55 . عمدة القاری فی شرح صحیح البخاری ،

56 . عیون الأثر

57 . الغدیر فی الکتاب والسنّة والأدب ،

58 . فتح الباری شرح صحیح البخاری ،

59 . فتوح البلدان ،

60 . الکافی ،

61 . کامل الزیارات ،

62 . الکامل فی التاریخ ،

63 . کشف الغمّة فی معرفة الأئمّة ،

64 . کنز العمّال فی سنن الأقوال والأفعال ،

65 . لسان المیزان ،

66 . مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ،

67 . مختصر بصائر الدرجات ،

68 . مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ،

69 . المستدرک علی الصحیحین ،

70 . مسند أحمد ،

71 . مسند الشامیّین ،

72 . معالم المدرستین ،

73 . المعجم الکبیر ،

74 . معرفة السنن والآثار ،

75 . الملل والنحل ،

76 . مناقب آل أبی طالب

77 . میزان الاعتدال فی نقد الرجال ،

78 . مؤتمر علماء بغداد ،

79 . نصب الرایة ،

80 . نظم درر السمطین ،

81 . الوافی بالوفیات ،

82 . وسائل الشیعة،

83 . الهجوم علی بیت فاطمة،

84 . الهدایة الکبری ،

85 . الهدایة ،

86 . ینابیع المودّة لذوی القربی ،

ص: 104

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109