سرشناسه: شهرستانی، علی، 1337 -
عنوان قراردادی: تربةالحسین علیه السلام و تحولها الی دم عبیط فی یوم عاشوراء .فارسی
عنوان و نام پدیدآور: تربت خونین: وارسی ماجرای خونین شدن تربت امام حسین علیه السلام در روز عاشورا/ مولف سیدعلی شهرستانی؛ مترجم سیدهادی حسینی.
مشخصات نشر تهران: دلیل ما، 1393.
مشخصات ظاهری: 162 ص.؛ 5/14×5/21 س م.
شابک 65000 ریال: 978-964-397-886-0
وضعیت فهرست نویسی فاپا
یادداشت کتابنامه: ص. [153] - 162؛ همچنین به صورت زیرنویس.
عنوان دیگر :وارسی ماجرای خونین شدن تربت امام حسین علیه السلام در روز عاشورا.
موضوع: تربت حسینی
شناسه افزوده: حسینی، سیدهادی، 1343 - ، مترجم
رده بندی کنگره: BP263/2/ش9ت4041 1393
رده بندی دیویی: 297/7645
شماره کتابشناسی ملی: 3437521
ص:1
تربت خونین
وارسی ماجرای خونین رنگ شدن تربت
امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا
مؤلف
سیّد علی شهرستانی
مترجم
سیّد هادی حسینی
ص:2
ص:3
بسم الله الرّحمن الرّحیم
ص:4
ص:5
پیش گفتار مترجم …7
[ سرآغاز ماجرا ] …22
آسمان و دیوارها هنگام کشته شدن امام حسین(علیه السلام) خون گریستند …39
کرامت ها هنگام قتل امام حسین(علیه السلام) و بعد از آن …49
سرخی آسمان و گریه آن بر امام حسین(علیه السلام) (در کتاب های شیعه) …53
نمایاندن تربت حسین(علیه السلام) به پیامبر(صلی الله علیه وآله) …67
1 . حدیث امیرالمؤمنین(علیه السلام) …67
مؤیدات روایت ابن عبّاس …77
2 . حدیث عبدالله بن عبّاس …81
3 . حدیث اُمّ سَلَمَه …87
4 . حدیث عایشه …93
مؤیدات خبر عایشه …97
5 . حدیث زینب (دختر جَحْش) …98
ص:6
6 . حدیث اُمّ الفضل (دختر حارث) …99
7 . حدیث ابو اُمامه …98
8 . حدیث سعید بن جُمْهان …102
9 . روایات مکتب اهل بیت(علیهم السلام) …102
ماجرای تربت امام حسین(علیه السلام) و فرشته ها …113
1 . فرشته باران …113
l حدیث انس بن مالک …113
l حدیث ابوطُفَیل …114
2 . فرشته دریا …115
3 . دیگر فرشتگان …117
دو روایت دیگر …119
یک : روایت مُعاذ بن جبل …119
دو : روایت عبدالله بن عَمْرو …120
نگاهی به روایات …122
نقد سخن ابن کثیر …122
نقد سخن ذَهَبی …125
نقد سخن ابن جوزی …126
قداست کربلا …131
چکیده بحث …143
سخن پایانی …156
منابع و مآخذ …158
… تربت خونین
پیش گفتار مترجم …
ص:7
بعضی از عالمان و اهل قلم ، تا زمانی که کتاب و رساله ای درباره امام حسین(علیه السلام)سامان نمی دادند ، آثار خویش را ناچیز می شمردند و عُمر خویش را بر باد رفته می دیدند . از این رو ، پس از قلم فرسایی در عرصه های مختلف و نگارش کتاب های ارزشمند و گوناگون ، دامن همت به کمر می زدند و عزم جزم می کردند که در موضوع کربلا و واقعه عاشورا و ماجرای امام حسین(علیه السلام)و خاندان و یارانش ، اثری به یادگار بگذارند و نام خویش را در دفتر دوستدارانِ آن حضرت به ثبت رسانند بدان امید که از برکت و شفاعت امام حسین(علیه السلام) در دنیا و آخرت ، بهره مند گردند .
استاد محقّق سیّد علی شهرستانی ، گرچه به خاطر ماجرایی که در عاشورای سال 1434 هجری رخ داد و شایع شد که تربت آن حضرت در موزه کربلا ، خونین رنگ گشت ، این اثر را به نگارش درآورد ، لیکن ناخواسته به این توفیق دست یافت که در میان کتاب های محققانه و ارزشمندش ، رنگ
ص:8
و بوی حسینی رقم خورد و از این برگ زرین ، بی نصیب نماند .
استاد شهرستانی که از تبار بزرگانی همچون علامه وحید بهبهانی و شیخ محمدتقی مجلسی (پدر علامه مجلسی) و میرزا مهدی شهرستانی است و خون نیکان روزگار در رگ هایش جاری است ، و در کربلا چشم به این جهان گشود و آرزومند است در رستاخیز قیامت از این سرزمین او را برانگیزانند ، در برخورد با موضوع مذکور ، در این رساله - در نگرش کلی - سه رویکرد را مطرح می سازد :
1. با توجه به حوادث شگفت و ناممکنی که در تاریخ روی داده است ; مانند بیرون آوردن ناقه از دل کوه و صخره ، ماجرای اصحاب کهف که پس از سیصد و اندی سال ، دوباره بی هیچ تغییری زنده شدند ، داستان حضرت عُزَیر که خدا او را در پی اظهار تعجب از زنده ساختن مردگان ، صد سال می راند و دوباره زنده ساخت ، قصه پیراهن یوسف که بینایی را به پدرش یعقوب باز گرداند ، عیسی(علیه السلام) که بیوجود پدر (بی آنکه کسی با مادرش ارتباط زناشویی داشته باشد) از بانوی پاک دامن ، مریم(علیها السلام) زاده شد ، رود نیل که جریان آبش از دو طرف برای حضرت موسی از حرکت بازماند و خشکی ته آن نمایان گشت ، عصای موسی که به صورت اژدهایی سهمگین درآمد و رشته های ساحران را بلعید و هیچ و پوچ ساخت . . . که همه را قرآن - به صراحت - گویاست و ده ها نمونه دیگر که سنت به آن زبان می گشاید و . . . رخدادهای پس از واقعه کربلا را نمی توان اموری باور ناپذیری دانست
ص:9
که زیاده روانه بیان شده اند و خرافات ، در آنها راه یافته است و با عقل و منطق سازگار نمی افتد .
نیز بعید به نظر نمی رسد که گاه این گونه حوادث باور نکردنی - در زمان ما و در آینده - تکرار شود .
2. خدای متعال ، دانای مطلق و توانای بی چون و چند است . به محض اراده بود و نبود اشیا ، این کار تحقق می یابد . آفریدگار جهان ، گرچه نظام هستی را بر پایه اسباب و مسببات ، بنیان نهاد و روند پدیده ها را جز از طریق اسباب آنها ، نخواست ، لیکن خدای سبب ساز ، سبب سوزی نیز می کند و به خاطر مصالح و بشارت و هشدار و . . . گاه از طریق غیر طبیعی به کارهایی دست می یازد و امور خارق العاده و معجزه مانندی را می نمایاند تا مایه هدایت و عبرت باشد .
3. بینش خردمندانه و عقلانیت دینی اقتضا دارد که انسان در رویارویی با خبرهای عجیب و امور شگفت آور و همه چیزهایی که در نگرش عادی و عقلی ، ناممکن به شمار می روند ، با احتیاط و درنگ برخورد کند و از احتمال های گوناگون و سوء استفاده افراد از فرهنگ و باورهای مردم ، غافل نشود و از شتاب و اظهار نظر قطعی در این امور ، به شدت بپرهیزد و جنبه های مختلف را در آنها در نظر بگیرد تا دست مایه ای برای دشمنان اسلام و مذهب فراهم نسازد و بی آنکه واکاوی و تحقیق کند ، به خرافات دامن نزند و بازیچه این و آن ، نگردد .
ص:10
از این رو ، ماجرای تربت موزه کربلا ، جای «اما و اگر» دارد و نمی توان درباره آن ، شتابزده و قطعی اظهار نظر کرد و به تأیید یا رد آن پرداخت .
باری ، درباره واقعه عاشورا و تربت امام حسین(علیه السلام) چه حقایقی که نمی توان گفت و چه ها که نمی توان نوشت!
روزگاری - در صدر اسلام و پس از آن - می پرسیدند : «آیا از دین به جز نماز باقی مانده است؟!» و دیگرانی می گفتند : «آیا همین نماز را تباه نساختند؟!» و اکنون - در زمان ما - اشخاص و کسانی را می نگریم که به جز عاشورا و امام حسین(علیه السلام) از مذهب چیزی نمی شناسند و از احکام و آداب دین ، طَرْفی نمی بندند . اما این پرچم عاشوراست که از نسلِ آنان فرزندانی دین دار و شیعیانی امانت دار پدید می آورد و آیین اسلام همواره استوار می ماند و گسترش می یابد ونهضتِ حسینی ، مرزها و کشورها را در می نوردد و در دورترین نقاط طنین می افکند و شور و شین به راه می اندازد و شاید این ، یکی از معانی سخن پیامبر(صلی الله علیه وآله)باشد که فرمود: « . . . وَأَنَا مِنْ حُسَین» ; و من از حسینم .
اینکه چه حقایقی پیش از واقعه عاشورا بر زبان پیامبر(صلی الله علیه وآله) و امام علی(علیه السلام) آمد و فرشته باران و دریا و . . . چه خبر آوردند و پس از این واقعه چه رویدادهایی پدید آمد ، به تفصیل در این کتاب بازگو شده است و خواننده گرامی با مطالعه متن کتاب ، آنها را می یابد .
اینکه امام حسین(علیه السلام) کیست و در عالَم بالا چه شخصیت و مقامی دارد ،
ص:11
فراتر از توانِ درک و فهم ماست ; چرا که از شناخت تربتِ آن حضرت نیز عاجزیم ، تربتی که بسا از اَسرار هستی باشد و حقایقی در آن نهفته است که جز خدا نمی داند .
در این زمینه ، همین بس که به روایت زیر توجه کنیم :
شیخ محمد بن مشهدی (م 610 ق) در کتاب المزار الکبیر به اسناد از جابر جُعْفی روایت می کند که گفت : درد کمر و بیماری اندرونی [امانم را بُرید] بر مولایم امام باقر(علیه السلام) درآمدم و از این دو درد متضاد [و توان فرسا ]شکوه کردم [و گفتم] هرگاه یکی از آنها را مداوا می کنم ، دیگری آن را بی اثر می سازد .
امام(علیه السلام) فرمود : بر تو باد تربت حسین! [با آن خود را مداوا کن] .
گفتم: «کثیراً ما أَسْتَعْمِلُها ولا تُنْجِحُ فیَّ» ; موارد بسیاری آن را به کار برده ام ولی نتیجه مطلوبی در پی نداشت !
جابر می گوید : ناراحتی را در چهره امام دریافتم ، گفتم : مولایم ، از خشمتان به خدا پناه می برم . امام(علیه السلام) در حالی که عصبانی بود به خانه درآمد و در کف دست ، به وزنِ دانه گندمی [تربت] آورد و به من داد و گفت : ای جابر ، این را مصرف کن . من آن را خوردم و همان لحظه ، عافیت یافتم . . .
روایت ، طولانی است . در ادامه حدیث ، امام(علیه السلام) آداب چگونگی اخذ تربت را بیان می فرماید ; اینکه شخص ، آخر شب را به این کار اختصاص دهد ، نخست با آب پاکیزه و خالص غسل کند ، پاکیزه ترین لباس های
ص:12
کهنه اش را بپوشد ، با «سُعْد» (نوعی گیاه معطر) خود را خوش بو سازد و . . .
امام(علیه السلام) در پایان روایت ، می فرماید :
وَ تَأْخُذُ بِثَلاَثِ اَصَابِعَ ثَلاثَ مَرَّات وَتَدَعُها فی خِرْقَة نَظِیفَة . . . فَإذا عَلِمَ اللهُ مِنْکَ صِدْقَ النِّیَّةِ ، لَمْ یَصْعَدْ مَعَکَ فی الثَّلاثِ قَبَضات إلاّ سَبْعَةُ مَثاقیلَ وَتَرْفَعُها لِکُلّ علّة ، فَإنَّها تَکونُ مثلَ ما رَأَیْتَ ; (1)
با سه انگشت ، سه بار [از تربت] می گیری و آن را در پارچه پاکی می نهی . . . اگر نیّتت راست و درست باشد ، در این سه بار ، جز هفت مثقال [بی هیچ زیاده و کمی] تربت به دست نمی آید . آن را برای هر دردی به کار بری ، مثل آنچه را دیدی رخ می دهد .
پیداست که - بر اساس روایات - خوردن هیچ خاکی جایز نمی باشد و تربت امام حسین(علیه السلام) نیز جز به قصد شفا نباید مصرف شود و این کار به معنای گِل خواری نیست ، بلکه آداب و شرایط ویژه ای دارد و به اندازه یک نخود را اجازه داده اند و بعضی به اندازه یک عدس را به احتیاط نزدیک تر دانسته اند .
اینکه روایت شده است تربت امام حسین(علیه السلام) هر دردی به جز مرگ را
ص:13
شفاست ، و بزرگ ترین و بهترین و مؤثرترین درمان ها می باشد ، از هر ترس و هراسی شخص را ایمن می سازد ، و فقر و ذلت را از بین می برد ، و به منزله بیمه جان و مال است (و دیگر آثار و برکات) به اموری بستگی دارد که از مهم ترین آنها اعتقاد و نگرش انسان به میزان تأثیرِ تربت است و اینکه با چه حال و آدابی و در چه زمانی و از کدام ناحیه و فاصله ای از قبر امام حسین(علیه السلام)با چه شرایط و انگیزه ای گرفته شده باشد .
بزرگان و علمای ما به این امر توجه داشته اند . سیره آنها از عظمت تربتِ امام حسین(علیه السلام) و احترام خاص به آن ، حکایت دارد .
ماجرایی را که استاد احمد مهدوی دامغانی (1) در کتاب «یاد یاران و قطره ها باران» (2) می آورد ، نمودی از ادب و احترامِ فقها و عالمان ، به تربتِ امام حسین(علیه السلام) و اعتقاد به تأثیر آن با رعایتِ شرایط ویژه است .
وی ، می نگارد :
«از اواخر سال 1324 شمسی به بعد هر وقت به مشهد مشرّف می شدم ، گاه گاه سعادت ملاقات با حضرت آقای حافظیان (3) ، در اینجا و آنجا
ص:14
- و بیشتر در حرم مطهّر - نصیبم می شد و آن مرد عزیز من بنده حقیر را مورد ملاطفت و تفقّد قرار می داد . من همیشه دلم می خواست از حضورش
ص:15
استدعا کنم یک حرز جوادی(علیه السلام)برایم تحریر و مرحمت فرمایند ، ولی خجالت می کشیدم که این درخواست را به عرضش برسانم ، چون با خودم می گفتم حالا حضرت آقای حافظیان بنا به مثل معروف در حکم «یک بادام و چهل درویش اند» و یا بهتر عرض کنم که :
بر حلقه عنبرین زلفش***خلقی متعشّقند و من ، هم
مضاف بر آنکه شاید حالا تهیه پوست آهو که معمولا آن حرز بر روی آن نوشته می شود ، آسان نباشد . این مطلب را با مرحوم پدرم(رحمه الله) در میان گذاشتم ، ولی ایشان حرفی نزد و نه مرا به عرض درخواستم به خدمت آقای حافظیان تشویق کرد ، نه منع .
و گویا خود آن مرحوم هم به همان چه خودم می اندیشیدم می اندیشید و باز چند سالی گذشت و اوایل دهه سی ، دو مرتبه درباره «حرز» با پدرم صحبت کردم و او باز چیزی نگفت ، ولی در سفر بعدی ام که به مشهد مشرّف شدم (شاید سال 1334 یا 1335) پدرم فرمود : احمد ، حضرت آقای حافظیان خواهش مرا برای اینکه «حرز حضرت جواد(علیه السلام)» را به خطّ شریف خودشان مرقوم فرمایند ، پذیرفته اند و برخاست و از طاقچه ای که کنار سجّاده اش بود ، کتاب مستطاب «مصباح المتهجّد» حضرت شیخ طوسی(رحمه الله) [را] ... برداشت و از لای آن ، یک پاکت کوچکی را نشان داد و گفت : «این هم حرز مرحمتی ایشان» .
و من که بسیار خوش حال شده بودم ، دست دراز کردم که آن را بگیرم ،
ص:16
ولی مرحوم پدرم دستش را عقب کشید و فرمود : حالا نه ، و فردا صبح بعد از نماز این را به تو می دهم .
و بعد اضافه کرد : در این پاکت ، علاوه بر «حرز حضرت جواد(علیه السلام)» اندکی هم از تربت مرحمتی مرحوم آقای نائینی (قدّس سرّه) را که سهمی تو قرار داده ام ، نیز موجود است و باز و بسته کردن آن تربت ، باید با مراسم خودش صورت گیرد .
توضیح آنکه در ربیع الثانی سال 1353 قمری که دوران اقامت پدرم در نجف اشرف به پایان رسیده بود ، روزی که پدرم برای استجازه مرخصی و مراجعت به ایران ، به حضور مبارک حضرت آیة الله العظمی آقای نائینی (قدّس سرّه) شرفیاب شده بود ، معظّم له برای ابراز عنایت و حُسن اعتمادشان به پدرم و (شاید به تعبیری به منظور «سر راهی») مُهر تربت کوچکی که به اندازه یک دو قرانی نقره ای آن زمان بود و ضخامت آن از سی چهل میلی متر تجاوز نمی کرد ، از لای عمّامه شان در می آورند و به پدرم مرحمت می فرمایند و اظهار می دارند :
این مُهر ، از تربت هایی درست شده که در زمانی که مرحوم مبرور ، آقای آخوند ملا محمّد کاظم خراسانی (رفع الله درجته) به تجدید ضریح مطهّر حضرت سیّد الشّهداء(علیه السلام) اقدام فرموده بودند . بر تشرّف به محدوده و مساحت چهار طرف ضریح مطهّر و انجام خدمات مربوطه به بنّایی و حدّادی ، غیر از خود مرحوم آقای آخوند (رضوان الله علیه) و دو سه نفر از
ص:17
خواصّ معظم له ، از جمله مرحوم آقای نائینی (رضوان الله علیه) و دو سه نفر استاد کار بنّایی و آهنگری ، کس دیگری مجاز نبود و مرحوم آقای آخوند و همین دو سه خواصّ و دو سه استادکار (رحمة الله علیهم أجمعین) افتخار مباشرت بر چنان خدمتی را (از برداشتن ضریح سابق و آماده کردن اطراف مرقد مطهّر حضرت أبی عبدالله الحسین(علیه السلام) و نصب ضریح جدید و غیره و غیره را) دارا بودند و لا غیر ، که «معظّم لهم» همه روزه ، غسل می کرده اند و روپوش سفید می پوشیده اند و مرحوم آقای آخوند (رضوان الله علیه) شخصاً برای نیل به آن شرف ، و تشرّف به آن ... عرش الهی در زمین ... إذن دخول تلاوت می کرده و نماز زیارت به جای می آورده و کار خود را شروع می کردند .
و در روزی که ضریح قدیمی برداشته می شود ، مرحوم آقای آخوند (طیّب الله رمسه) مقداری از خاک هایی که به قبر مطهّر نزدیک تر بوده (یعنی آنچه را که ما شیعیان به طور مطلق تعبیر به «تربت» می کنیم) بر می دارند و مقداری از آن را برای خودشان نگه می دارند و بقیّه را به کسانی که افتخار خدمت و مباشرت در امور را داشته اند ، مرحمت می فرمایند .
و مرحوم آقای نائینی (رضوان الله علیه) نیز مقداری از آن تربت مقدّس را به صورت مُهرهای کوچک در می آورند و همواره یکی از آن مُهرها را به تیمّن و تبرّک ، در لای عمّامه خود می نهند و عند الإقتضا آن را به کسی که مورد نظر مبارکشان و قابل برای گرفتن آن هدیه نفیس باشد ، مرحمت می فرمایند .
من بنده ، پیش از آن روز ، چند بار آن را به مناسبات مختلف (مانند
ص:18
استشفاء و تبرّک ... بوسیدن آن در آغاز سال نو و عید نوروز) زیارت کرده بودم .
باری ، مرحوم پدرم اندکی از آن مُهر را جدا کرده و آن را ساییده ، و سهم من بنده معیّن کرده و در کاغذ پیچیده بود [و] در جوف همان پاکت کوچک گذارده بود .
به لحاظ آنکه «پرده برداری» از آن تربت و یا لمس آن ، مستلزم طهارت و ادای دو رکعت نماز و تلاوت دوازده بار سوره مبارکه (إنّا أَنْزَلْنا) است ، لذا فردا صبح پیش از طلوع و پس از ادای فریضه ، مرا صدا زد و هم خودش و هم من ، آن تشریفات لازمه را به جای آوردیم و پدرم با خشوع و خضوع فراوان در حالی که می گریست و من هم به گریه افتادم ، آن تربت مقدّس و آن حرز مبارک را به من ارائه فرمود و پس از لحظاتی آن را به من تسلیم کرد که آن را در محفظه کرباس سفیدی که مرحومه مادرم (رحمة الله علیها) آن را دوخته بود بگذارم .
و پدرم فرمود : برخیز و نخ و سوزنی بیاور و خودت سر این محفظه را بدوز و همراهت نگهدار .
و من بنده نیز آن محفظه را با قرآن بسیار کوچکی (که فقط سی صفحه دارد) در بسته نایلونی دیگری گذاشتم ، و سال ها است آن بسته - که حرز جان من است - با من بنده است» . (1)
ص:19
از استاد شهرستانی به خاطر اجازه ترجمه این اثر گران مایه ، سپاس گزارم . آرزومندم تألیفات ایشان که در حوزه های مختلف فقهی ، اعتقادی ، تاریخی ، حدیثی ، ادبی و . . . (و ملابساتی که در این عرصه ها روی داده است) نگارش یافته اند ، و بسیاری از آنها مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته اند و در کتاب خانه ها و انجمن های علمی ، نظرها را جلب می کنند و برخی از آنها در کانون وارسی های استادان و عالمان اهل سنت است ، همچنان گسترش یابد و توفیقات ایشان در ساحتِ علم و عمل ، روز افزون شود و این اثر ماندگار - که با فاجعه کربلا و نهضت عاشورا زمزمه دارد - دانش پژوهان را سودمند افتد .
مشهد مقدّس، جمادی الثانی سال 1434 قمری
سیّد هادی حسینی
ص:20
ص:21
در محرم سال 1434 قمری ، برای زیارت قبور امامان(علیهم السلام) راهی عراق شدم . در روز عاشورا (و به طور مشخص ، هنگامی که به حرم حسینی درآمدم) چند تن از افرادی که مرا می شناختند ، از من درباره صحّت خبری می پرسیدند که بعضی از رسانه ها درباره دگرگونی تربت امام حسین(علیه السلام) نقل می کردند ; اینکه تربت موجود در موزه امام حسین(علیه السلام) در شهر مقدس کربلا ، رنگ خون یافت .
به آنان پاسخ دادم که از آن بی خبرم ، با اینکه رویداد چنین حوادثی را از باب کرامت امام حسین(علیه السلام) و در راستای استوار سازی عقاید مسلمانان ، بعید نمی دانم ; چرا که امام حسین(علیه السلام) از آیاتِ سترگ الهی است و تعظیم و احترامِ آن حضرت ، از شعائری است که خدای متعال بدان فرا می خواند و ما به بزرگداشت این شعائر ، امر شده ایم .
ص:22
حرمتِ حسین(علیه السلام) همانند حرمت جدش رسول الله(صلی الله علیه وآله) و حرمت دیگر پیامبران و رسولان ، به شمار می آید ; چنان که حرمتِ آن حضرت ، همچون حرمت کعبه و مدینه و شب قدر و ماه رمضان ، است .
تربت امام حسین(علیه السلام) کمتر از ناقه صالح ، پیراهن یوسف ، تابوت بنی اسرائیل ، عصای موسی(علیه السلام) نمی باشد ، بلکه (چنان که در اخبار اهل بیت(علیهم السلام) آمده است) حرمت حسین(علیه السلام) و شعائر آن حضرت ، بسی فراتر از این شعائر و حرمت هاست .
آن گاه که مردم ، ناقه صالح را کشتند (فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا) ; (1) به خاطر این گناهشان ، پروردگارشان ، بر ایشان برآشفت و آنها را با خاک یکسان ساخت .
اگر چنین است ، چگونه خدا بر کسانی خشم نگیرد که شیرخواره امام حسین(علیه السلام) را [با تیر سه شعبه] سر بریدند؟! و چگونه کسانی را نیامرزد که حسین(علیه السلام)را دوست بدارند و به زیارت قبرش روند؟!
بزرگداشت این اشخاص و مکان ها و ماه ها ، از شعائر و حرمت هایی است که خدا ما را بدان فرا می خواند ، می فرماید :
l (وَمَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَی الْقُلُوبِ) ; (2) و هر که شعائر الهی را بزرگ بدارد [به کار نیکی دست می یازد] چرا که این کار از تقوای
ص:23
قلب ها است .
l (وَمَن یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ) ; (1) و هر که حرمت های الهی را عظمت دهد ، این کار - نزد پروردگارش - کار نیک [و ارزنده ای] برای اوست .
رخداد کرامتی برای حسین(علیه السلام) در روز عاشورا (یا دیگر زمان ها) بعید نمی نماید . اَخبار سرخ رنگ شدن تربت امام حسین(علیه السلام) پس از شهادت آن حضرت ، در کتاب های تاریخ و حدیث ، امری ثابت و متواتر است و آن گونه که بعضی از بی بصیرتان می پندارند ، امری بدعت آمیز نیست .
جبرئیل امین ، نخستین کسی است که شهادتِ پاره جگر پیامبر(صلی الله علیه وآله) را پیش از شهادت امام حسین(علیه السلام) در کربلا ، به آن حضرت خبر داد . جبرئیل ، بخشی از آن تربت پاک را به پیامبر(صلی الله علیه وآله) نمایاند . اُمّ سَلَمَه ، آن را گرفت و در [گوشه] روسری اش پیچید . (2)
در احادیث دیگری (که در متن این نوشتار خواهد آمد) می خوانیم که فرشته باران و مَلَکِ دریاها نیز پیامبر(صلی الله علیه وآله) را از این ماجرا با خبر ساختند .
همه اینها ، آگاهانیدن و تأکید بر عظمت مصیبتی است که بر اسلام و مسلمانان فرود آمد . این اَخبار ، صرف خبر دادن به وقوع این حادثه
ص:24
دردناک نیست . اگر اینها اِخبار مَحض می بود ، با یک بار خبر دادن ، مقصود حاصل می شد و انگیزه ای برای تکرار آن از سوی همه فرشتگان ، وجود نداشت .
رویکردی که نسبت به این فاجعه به چشم می خورد ، چیزی جز بزرگداشت امام حسین(علیه السلام) نمی باشد و بزرگ شمردنِ ماجرایی است که بر آن حضرت فرود آمد و پس از پیامبر(صلی الله علیه وآله) دامن گیر اُمّت شد .
پیامبر اعظم(صلی الله علیه وآله) به اُمّ سَلَمَه ، فرمود :
یا أُمَّ سَلَمَة ، إذا تَحَوَّلَتْ هَذه التُرْبَةُ دَمَاً ، فَاعْلِمی أَنَّ ابنی قَدْ قُتِلَ ; (1)
ای اُمّ سَلَمَه ، هرگاه این تربت به خون تبدیل گشت ، بدان که فرزندم را کشته اند .
امیرالمؤمنین(علیه السلام) از دیگر کسانی است که این جریان را می دانست . هنگامی که آن حضرت رهسپار صِفِّین بود ، گذرش به این مکان افتاد ، مشتی از خاک آن را گرفت ، بویید و آن را شناخت . (2)
آری ، در این باره که آسمان هنگام قتل امام حسین(علیه السلام) و بعد از شهادتِ آن حضرت ، سرخ فام گشت و زیر هر سنگ و کلوخی (به ویژه در شام و بیت المقدس) خون تازه یافت می شد ، اَخبار ، متواتر است . این اَحادیث به طُرُق
ص:25
مختلف روایت شده اند و در آنها اشخاصی از «بصره» ، «کوفه» ، «واسط» ، «مصر» ، «مدینه» وجود دارد .
تکرار این پدیده ، بار دیگر (یا بارها) به جهتِ حکمتی که خدای متعال در نظر دارد ، هیچ استبعادی ندارد .
چگونه این پدیده برای امام حسین(علیه السلام) رخ ندهد ، در حالی که آن حضرت نوه پیامبر(صلی الله علیه وآله) و سرور جوانان اهل بهشت است و به صورت شرم آوری کشته شد که [با یادکرد آن] بر پیشانی آدمی عرق [شرم ]می نشیند؟!
حسین(علیه السلام) را کشتند با اینکه اخبار متواتری از پیامبر(صلی الله علیه وآله) درباره آن حضرت و برادرش وجود داشت ، مانند :
l الحَسَنُ وَالحُسَیْنُ ، سیّدا شَبابِ أَهْلِ الجَنَّة ; (1) حسن و حسین ، دو آقای جوانان اهل بهشت اند .
l حُسَیْنٌ مِنِّی وَأَنَا مِنْ حُسَین ; أَحَبَّ اللهُ مَن أَحَبَّ حُسَیْناً ; (2) حسین از من
ص:26
و من از حسینم ; کسی که حسین را دوست بدارد ، محبوبِ خداست .
l حُسَین سِبْطٌ مِنَ الأَسْباط ; (1) حسین ، دُردانه من است .
سیادت (سروری) جوانان بهشتی ، عنوان مقدسی برای امام حسین(علیه السلام)به شمار می آید و از جایگاه آن حضرت ، نزد خدا - در دنیا و آخرت - خبر می دهد .
پاس نداشتن احترامِ حسین(علیه السلام) و هتک حرمت آن حضرت [به منزله ]دریدنِ همه حرمت هاست ; زیرا رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بر لزوم یاری رسانی و یاری حسین(علیه السلام)تأکید ورزید .
خدای سبحان ، درباره پیامبر(صلی الله علیه وآله) می فرماید : (إِلاَّ تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللهُ) ; (2) اگر پیامبر را یاری نکنید ، خدا یاری اش می رساند .
امام حسین(علیه السلام) کشته شد ، لیکن [هرگز] نمی میرد ; زیرا خدا او و حماسه اش را یاری می سارند .
عایشه ، درباره رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می فرماید :
أَنّه ما انْتَقَمَ لِنَفْسِهِ فی شَیء یُؤْتی لَهُ قَطُّ حَتَّی تَنْتَهِکُ حرماتُ الله ، فَیَنْتَقِمُ لله ; (3)
پیامبر(صلی الله علیه وآله) هرگز برای بلاهایی که بر خودش وارد می شد ، انتقام
ص:27
نمی ستاند مگر اینکه حرمت های الهی می شکست . در آن هنگام ، به خاطر خدا انتقام می گرفت .
از اَنَس بن حارث ، از پیامبر(صلی الله علیه وآله) روایت شده است که فرمود :
إِنَّ ابْنی ذا - یعنی الحُسَین - یُقْتَلُ بِأَرْض یُقالَ لَها کَربلاء ، فَمَن شَهِدَ ذلک ، فَلْیَنْصُرْه ; (1)
این فرزندم - حسین - به زمینی که به آن کربلا گویند ، به قتل می رسد . هر که آنجا حاضر باشد ، باید یاری اش کند .
از ابو هُرَیره ، از پیامبر(صلی الله علیه وآله) روایت شده است که فرمود :
مَن عادی لی وَلیّاً فَقَد آذَنْتُه بالحَرْب ; (2)
هر که با یکی از اولیایم دشمنی ورزد ، به او اعلان جنگ می دهم .
از پیامبر(صلی الله علیه وآله) درباره اهل بیت(علیهم السلام) روایت شده است که فرمود :
أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُم وَسِلْمٌ لِمَن سالَمَکُم ; (3)
ص:28
در جنگم با هر که با شما بستیزد و در آشتی ام با کسی که با شما آشتی باشد .
بنابراین ، امام حسین(علیه السلام) نزد خدا حرمتی دارد ; چرا که آن حضرت ، نمونه کامل این سخن خدای متعال است که فرمود :
(إِنَّ اللهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقّاً فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَی بِعَهْدِهِ مِنَ اللهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ) ; (1)خدا جان و مال مؤمنان را به بهای بهشت از آنها می خرد ; آنان در راه خدا می جنگند ، می کشند و کشته می شوند . این وعده الهی ، در تورات و انجیل و قرآن ، حق است و چه کسی با وفاتر از خدا به عهد و پیمان ، عمل می کند؟! پس به معامله ای که کردید [خویشتن را ]بشارت دهید ; و این ، همان رستگاری بزرگ می باشد .
حسین(علیه السلام) از این نظر ، کامل ترین مصداق این آیه است ; زیرا جز آن حضرت ، هیچ پیامبر یا وصی پیامبری را سراغ نداریم که د راه خدا بکشد و خود نیز به قتل رسد .
چنان که حسین(علیه السلام) مصداق کامل این سخن خدای متعال است که فرمود : (وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْح عَظِیم) ; (2) ذبح بزرگی را فدایش ساختیم .
ص:29
بی گمان ، حسین(علیه السلام) بسی با عظمت تر از قوچی است که از بهشت برای ابراهیم(علیه السلام) آورده شد [که آن را به جای اسماعیل ذبح کند] چرا که آن حضرت ، از نسل حضرت ابراهیم و فرزند سالار پیامبران ، محمّد بن عبدالله(صلی الله علیه وآله) می باشد .
این معنا ، در خبری از امام رضا(علیه السلام) بازگو شده است . (1)
باری ، عظمت حسین(علیه السلام) بسی بیش از پیراهن یوسف و ناقه صالح و عصای موسی و دیگر معجزاتِ خداست که در طول تاریخ بشریت ، ظهور و بروز یافتند .
خدای متعال - در عالم ذَرّ - جان حسین(علیه السلام) را خرید تا در مقابل ، شفا را در تربت آن حضرت قرار دهد ، و ائمه(علیهم السلام) را از نسل او بیرون آورد و دعا (و خواسته های آدمیان را) در زیر بارگاه او به اجابت رساند .
بالاتر از همه اینها این است که می نگریم امام علی(علیه السلام) اصحاب امام حسین(علیه السلام)را از سرآمد شهیدان - در روز قیامت - می شمارد و آنان را توصیف می کند به اینکه در میان شهدا ، به جز شهیدان جنگ بدر ، نظیر و مانند ندارند . (2)
ص:30
صدوق در اکمال الدین از اَصْبَغ بن نُباته روایت می کند که گفت :
روزی ، علی(علیه السلام) در حالی که دست فرزندش حسن(علیه السلام) را در دست داشت ، بر ما درآمد . فرمود : روزی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در حالی که دست مرا - به همین گونه - در دست گرفته بود ، بر اصحاب درآمد ، فرمود :
بهترین خلق بعد از من و سرور مردم ، برادرم ، این شخص است . وی ، امام هر مسلمان و مولای هر مؤمنی پس از وفات من ، می باشد .
بدانید که من هم می گویم : بهترین خلق بعد از من و سرور ایشان ، فرزندم ، این شخص است . او ، امام هر مؤمنی و مولای هر با ایمانی پس از درگذشت من ، می باشد . همانا بعد از من به او ستم می شود ، همان گونه که پس از رسول خدا(صلی الله علیه وآله)بر من ستم رفت .
ص:31
و بهترین خلق و سالار مردم بعد از حسن ، فرزندم - برادر حسن - حسین است که بعد از برادرش به ظلم گرفتار می آید و در زمین کربلا به قتل می رسد . بدانید که او و یارانش - در روز قیامت - سرآمد شهدایند . (1)
کُلَیْنی از یونس کُناسی ، از امام صادق(علیه السلام) روایت می کند که در یکی از زیارت های مطلق امام حسین(علیه السلام) فرمود :
أَنْتُم سادَةُ الشُّهَداء فی الدُّنیا وَالآخرة ، وَأَنْتُم السّابِقُونَ وَالمُهاجِرونَ وَالأنْصار ; (2)
سالار شهیدان در دنیا و آخرت ، شمایید و شما هستید سبقت گیران [واقعی به ایمان] و مهاجران [حقیقی در راه خدا] و انصار [و یاری رسانان راستین] .
در زیارت دیگری از حسن بن عطیّه ، از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است که فرمود :
السَّلامُ عَلیکُم أیّها الشُّهَداء ، أَنْتُم لَنا فُرُط وَنَحن لَکُم تَبَعٌ ، أَبْشِروا بِمَوْعِدِ الله الَّذی لاَ خُلْفَ لَه ، اللهُ مدرکٌ لَکُم وِتْرَکُم ، وَمُدْرِکٌ بِکُم فی الأَرْض عَدُوَّه .
أَنْتُم سادَةُ الشُّهَداء فی الدُّنیا وَالآخِرة ; (3)
ص:32
سلام بر شما ای شهیدان ، شما بر ما پیشی گرفتید و ما بعد از شما به دنبالتان خواهیم آمد . به وعده تخلّف ناپذیر الهی ، بشارتتان باد ; خدا خون خواه شماست و به وسیله شما - در زمین - از دشمنانش انتقام می گیرد .
شما سرور شهدا ، در دنیا و آخرتید .
هنگامی که حالِ کسانی که به همراه امام حسین(علیه السلام) شهید شدند ، چنین است ، چگونه خود امام حسین(علیه السلام) و رنگ خون شدن تربتِ آن حضرت ، این حال را نداشته باشد .
این پدیده ، حقیقتی است که درباره امام حسین(علیه السلام) سراغ داریم و نیازمند زیاده گویی و ارائه سند ، نیست ; چرا که در کتاب های شیعه و سنی ، به طور متواتر روایت شده است .
با همه اینها ، دوست داشتم به جزئیات آنچه شنیدم (خبر خونین رنگ شدن تربت امام حسین در موزه کربلا) پی ببرم . پس از پایان مراسم روز عاشورا ، از سید جعفر موسوی (یکی از اعضای هیئت [امناء] اداره آستان مقدس حسینی) خواستم مرا تا موزه ای که در بردارنده آن تربت پاک است ، همراهی کند تا آن را نشانم دهد .
مدیر موزه ، به پیشوازمان آمد . از او درباره تفصیل این رویداد و چگونگی دست یابی او به این تربت ، پرسیدیم ; اینکه آیا این تربت از زمان حکومت های پیشین در موزه وجود داشت یا اینکه در سالیان اخیر به دست آمد؟
ص:33
مدیر ، پاسخ داد که جدیداً در میان بعضی از خانواده های قدیم [و ریشه دار ]کربلا ، به تکه هایی از این تربت دست یافتم ، آنها را به هم آمیختم تا تربت حسینی ، ورودی موزه و دربانِ تاریخی و معنوی اشیای موجود در آن باشد .
چرا که تاریخ کربلا و واقعه طَف ، با تربت حسین(علیه السلام) ارتباط مستقیمی دارد . بجاست زائر ، ورودش را به موزه ، با تربت حسینی بیاغازد ; چرا که همه برکت ، در تربت آن حضرت ، نهفته است .
مدیر موزه ، افزود : «روز عاشورا در یکی از دسته های عزاداری ، در بیرون حرم بودم که ناگهان یکی از کارکنان موزه با من تماس گرفت و با شگفتی ، خبرم داد که تربت (موجود در موزه) سرخ رنگ گشت! من هم به نوبه خود از این خبر تعجب کردم . دسته عزا را رها کردم و با عجله به سمت موزه رفتم و دیدم که آن تربت ، به رنگ قرمز تغییر یافته است! مات و حیران شدم و دهشت توصیف ناپذیری مرا فراگرفت . نمی دانستم چه کار کنم و به چه عملی دست یازم؟!
هم زمان با این دهشت و تعجب ، با شبکه ماهواره ای کربلا مواجه شدیم که نابهنگام - بی تعیین وقت قبلی - در راهش از باب القبله به باب تَلِّ زینبیّه (یک راه مخفی به حرم حسینی) گذرش به موزه افتاد . در همین جا که ما هستیم ، ایستاد . آن صحنه ، تصویربرداری شد و لحظه به لحظه ، حالت های آن رصد می گشت [و روی آنتن می رفت و پخش می شد] .
ص:34
از مدیر موزه (که خدا نگه دارش باشد) خواستم که در آنچه از کارکنان می شنود ، درنگ ورزد و در تأیید یا نفی اقوال ، شتاب نورزد و در تصمیم هایش عاطفی و احساسی نباشد ; چرا که این امر ، با عقاید مردم و احساسات آنها ارتباط می یابد . گاه شخصی به این کرامت ها ایمان می آورد و انکار آنها را انکار دین و ارزش ها می انگارد ، و گاه فردی آنها را نمی پذیرد یا در آن شک می کند ; زیرا تشکیک آنها به اصل عقیده شان صدمه نمی زند ، چرا که یکی از ضروریات دین را انکار نکرده اند ، بلکه می خواهند درباره این گونه خبرها بیشتر بیندیشند و تأمل کنند .
بنابراین ، باید امور را برای مردم با صبر و حوصله ، روشن ساخت و رفتار احساساتی را با زائران در پیش نگرفت .
بعضی از اصحاب ائمه(علیهم السلام) سخن آنان را درک نمی کردند و در صدور آن از ایشان ، تشکیک می نمودند . ائمه(علیهم السلام) اصحاب را به لزوم درنگ در اقوالشان و عرضه آن بر قرآن فرامی خواندند ، تا [بدین وسیله] پدیده تشکیک مطلق در اخبار آنها ، شیوع نیابد ; زیرا رواج این کار ، آنان را از اَخباری که به راستی از ائمه صادر شده بود ، دور می ساخت .
امامان(علیهم السلام) با سعه صدر و گشاده رویی و مهربانی و ادب و احترام ، با اصحاب برخورد می کردند و آنان را در مواردی این چنین ، به راه های نمونه و عالی ، رهنمون می شدند .
چرا ما با مؤمنان این گونه رفتار نکنیم؟! آنان کراماتی را می شنوند که بر
ص:35
عقل ها گران می آید یا امور خارق العاده ای را بعد از هزاران سال ، مشاهده می کنند . بر آنهاست که از این مسائل بپرسند و برماست که آنان را پاسخ [شایسته] دهیم .
در سخنی طولانی ، از امام باقر(علیه السلام) روایت شده است که فرمود :
وَما ثَقُلَ عَلَیْکُم فَلَمْ تُطِیْقُوهُ وَکَبُرَ عَلَیْکُم ، فَلَمْ تَحْمِلُوه ، فَرُدُّوهُ إلَینا ; فَإنَّ الرادَّ عَلَینا مُخْبَثٌ ، أَلَم تَسْمَع اللهَ یَقُولُ : (وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَإِلَی أُولِی الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ) (1) ; (2)
آن دسته از اَحادیث ما را که تاب نمی آورید و بر شما گران می آید و نمی توانید بپذیرید ، به خود ما باز گردانید ; زیرا شخصی که سخن ما را رد کند ، دون مایه ای است که پلیدی را به دیگران می آموزد و آنها را آلوده می سازد .
آیا نشنیده ای که خدا می فرماید : اگر آن را به پیامبر و اولوالأمر باز می گرداندند ، کسانی از ایشان که در پی درک و فهم بر می آمدند ، آن را در می یافتند .
در حدیث دیگر ، از محمّد بن مسلم ، از امام صادق(علیه السلام) از پدرانش ، از امیرالمؤمنین(علیه السلام) (در نشستی که آن حضرت در همان مجلس ، چهار صد باب از آنچه را برای دین و دنیای مسلمان بایسته است ، به اصحابش آموخت)
ص:36
روایت شده است که فرمود :
إذا سَمِعْتُم مِن حَدِیْثِنا ما لاَ تَعْرفُونَ ، فَرُدُّوهُ إِلَیْنا وَقِفُوا عِنْدَه وَسَلِّمُوا حَتّی یَتَبَیَّنَ لَکُم الحَقُّ ، وَلاَ تَکُونُوا مَذاییعَ عَجْلَی ; إلَیْنا یَرْجِعُ الغالی ، وَبِنا یَلْحَقُ المُقَصِّرُ الَّذی یُقَصِّرُ بِحَقِّنا ; (1)
هرگاه از حدیث ما سخنی را شنیدید که [مقصودش را] در نمی یابید به خودمان باز گردانید و تا زمانی که حق برایتان روشن نشده است از [اظهار نظر شتاب زده] باز ایستید و به [ظاهر] آن ، تن دهید .
ومانند کسانی که نمی توانند رازی را نگه دارند و به سرعت آن را فاش می سازند ، نباشید ; افراطی ها باید سوی ما باز گردند و باز مانده ها (که در حق ما کوتاهی کردند) باید به ما بپیوندند .
باری ، نقلِ کرامت های امامان(علیهم السلام) کاری ارزنده و نیکوست . پدیده های شگفت در عالَم هستی و معجزه های الهی که پیش و بعد از شهادت امام حسین(علیه السلام) پدید آمد، فراوان اند و تنها به زمان آن حضرت، اختصاص ندارند . این آیات و نشانه ها فقط هنگام کشته شدن امام حسین(علیه السلام) یا اندکی پس از آن ، آشکار نشدند ، بلکه در عصرهای آینده نیز تکرار آنها مشاهده شد .
خونین رنگ شدن آسمان و دیوارها ، هم زمان با قتل حسین(علیه السلام) تکرار آنها را در زمان های بعد ، نفی نمی کند .
ص:37
این سخن ، بدان معنا نیست که ما هر آنچه را اشخاص ادعا کنند ، می پذیریم ، بلکه مؤمن ، همان گونه که نباید آنها را از اساس نفی کند ، می بایست در گفته ها و شنیده ها درنگ ورزد ; چرا که شک ، مقدمه یقین است و مؤمن ، در امور اعتقادی ، به یقین و دلیل قطعی نیاز دارد و ظن و تخمین او را کفایت نمی کند .
مؤمن ، همراه با ایمان ، در تثبیت عقیده اش می کوشد و بر آن است تا صحّت آنچه را اعتقاد دارد ، به دست آورد و این امر ، حق مسلم اوست ; چنان که حضرت ابراهیم(علیه السلام) به همین کار دست یازید :
(وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبَّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَی قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَی وَلکِن لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَی کُلِّ جَبَل مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِیَنَّکَ سَعْیاً وَاعْلَمْ أَنَّ اللهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ) ; (1)
و هنگامی که ابراهیم گفت : پروردگارا ، بنمایانم که چگونه مردگان را زنده می سازی؟ خدای فرمود : مگر ایمان نداری؟! ابراهیم گفت : چرا ، لیکن برای آنکه قلبم اطمینان یابد .
خدای فرمود : چهار پرنده را برگیر و بکش ، سپس جزئی از آنها را بر سر هر کوهی [که خواستی] قرار ده و آن گاه صدایشان کن ، بال زنان سویت می آیند ; و بدان که خدا عزتمند و حکیم است .
ص:38
امام حسین(علیه السلام) ناموس هستی و از آیات سترگ الهی است . تغییر تربتِ آن حضرت به خون ، برای خدا کار دشوار و سختی نیست . بروز چنین کرامت هایی ، بر شرف و مکانتِ آن حضرت نمی افزاید . حسین(علیه السلام) نزد خدا [به اندازه کافی] ارجمند و بزرگ هست . اگر کرامتی در زمانی رخ دهد ، برای تثبیت عقاید مؤمنان و هشدار دادن به ستمگران است .
اکنون ، بعضی از متون را در این راستا می آوریم .
ص:39
فَسَوی روایت می کند ، می گوید : برای ما حدیث کرد مسلم بن ابراهیم ، گفت : برای ما حدیث کرد اُمّ شَوْق عَبْدیَّه ، گفت : برایم حدیث کرد نَضْرَت اَزْدیَّه ، گفت :
لَمَّا قُتِلَ الحُسَیْنُ ، مَطَرَتِ السَّماءُ دَمَاً ، فَأَصْبَحَتْ وَکُلُّ شَیْء لَنا مِلاْنَ دَمَاً ; (1)
چون حسین به قتل رسید ، آسمان خون بارید ، صبح که شد هر ظرفی که برایمان بود ، آکنده از خون گردید .
در تاریخ الإسلام از جعفر بن سلیمان ، روایت شده است که گفت : برایم حدیث کرد اُمّ سالم (خاله ام) گفت :
لَمَّا قُتِلَ الحُسَینُ ، مَطَرنا مَطَراً کالدَّمِ عَلَی البُیُوت وَالجُدُر ; (2)
ص:40
حسین که کشته شد ، بارانی همچون خون ، بر خانه ها و دیوارها بارید .
از اُمّ حکیم ، روایت شده است که گفت :
آن روز که حسین به قتل رسید ، من دختری خردسال بودم «فَمَکَثَتِ السَّماء أَیّاماً مِثْلَ العَلَقَةَ» ; (1) روزهایی آسمان همچون «عَلَقه» (خون بسته) بی حرکت ماند .
هَیْثَمی در ذیل این روایت می نویسد : این حدیث را طَبَرانی آورده است و رجالِ آن تا «اُمّ حکیم» رجال صحیح است . (2)
در جزء الحمیدی آمده است :
«فَمَکَثَتِ السَّماءُ سبعة أیّام بِلَیالِیهِنَّ کَأَنَّها العَلَقَة» ; (3) آسمان هفت شبانه روز ، ساکن ماند ، گویا که «عَلَقه» (خون بسته) است .
از سُدِّی ، روایت شده است که گفت :
«لَمَّا قُتِلَ الحُسَین بن علیّ (رضوان الله علیهما) بَکَتِ السَّماءُ ، وَبُکاؤُها حُمْرَتُها» ; (4) چون حسین بن علی (رضوان خدا بر آن دو باد) به قتل رسید ، آسمان
ص:41
گریست ، و گریه آسمان ، سرخ گون شدنِ آن است .
ابن عساکر ، به سندش از قُرّه ، روایت کرده است که گفت :
«مَا بَکَتِ السَّماءُ عَلَی أَحَد إلاّ عَلَی یحیی بن زکریّا وَالحُسَین بن علیّ ، وَحُمْرَتُها بُکاؤُها» ; (1) آسمان بر هیچ کس جز یحیی بن زکریّا و حسین بن علی ، نگریست و قرمز شدن آسمان [به منزله] گریه آن است .
ابن کثیر - در تفسیرش - می نگارد :
ابن اَبی حاتم ، گفت : برای ما حدیث کرد علی بن حسین [گفت :] برای ما حدیث کرد عبدالسلام بن عاصم [گفت :] برای ما حدیث کرد اسحاق بن اسماعیل [گفت :] برای ما حدیث کرد مُسْتَوْرِد بن سابق ، از عُبَید مُکْتِب ، از ابراهیم ، گفت :
از وقتی که دنیا پدید آمد ، آسمان جز بر دو نفر نگریست . به عبید ، گفتم : مگر آسمان و زمین بر مؤمن نمی گرید؟ وی پاسخ داد : آن ، مقام مؤمن است آنجا که عملش بالا می رود . می دانی گریه آسمان چیست؟ گفتم : نه . گفت : قرمز می شود و شبیه گل سرخ می گردد ، مانند «دِهان» (پوست سرخ) .
آن گاه که یحیی بن زکریا کشته شد ، آسمان سرخ رنگ گشت و خون چکاند و زمانی که حسین بن علی به قتل رسید ، آسمان به رنگ خون درآمد . (2)
نیز ابن کثیر ، می نویسد :
ص:42
و برای ما حدیث کرد علی بن حسین [گفت :] برای ما حدیث کرد ابو غَسّان ، محمّد بن عَمْرو زُنَیْج [گفت :] برای ما حدیث کرد جَریر ، از یزید بن اَبی زیاد ، گفت :
چون حسین بن علی (خدا از هر دوشان خشنود باد) کشته شد ، آسمان ، چهار ماه سرخ رنگ شد .
یزید ، گفت : و سرخی آسمان [به منزله] گریه آن است و نیز سُدِّی در «الکبیر» چنین گفته است . عطاء خراسانی ، می گوید : گریه آسمان ، این است که اَطرافِ آن به رنگ سرخ درآید . (1)
سلیمان قاضی ، می گوید : روزی که حسین کشته شد ، خون بارانده شدیم . (2)
از عیسی بن حارث کِنْدی ، روایت شده است که گفت :
چون حسین به قتل رسید ، هفت روز [آسمان و زمین را] می پاییدیم . هنگامی که نماز عصر را را می خواندیم به آسمان ، بر اطراف دیوارها می نگریستیم ، آنها مانند پرده های رنگ شده ، به نظر می آمدند .
به ستارگان نگاه می کردیم [چنان می نمود که] بعضی به بعضِ دیگر می خورد . (3)
ص:43
در تاریخ ابن عساکر ، به سندش از علی بن مُدْرِک ، از جدّش اَسود ، نقل شده است که گفت :
بعد از قتل حسین ، دامنه آسمان ، شش ماه ، سرخ گون شد . این سرخی در آفاق آسمان ، به گونه ای به نظر می آمد که گویا خون است .
این سخن را برای شریک روایت کردم ، از من پرسید : پرسیده ای که اَسْوَد کیست؟ (1) گفتم : وی جد مادری ام [پدر مادرم] می باشد .
شریک ، گفت : به خدا سوگند ، بدان که او راست گو ، امانت نگه دار و مهمان نواز بود . (2)
ابن عساکر ، به سندش از خَلاّد (تاجر کنجد) که نزد «بنی جَحْدَر» آمده بود ، نقل می کند که گفت : مادرم برایم حدیث کرد ، گفت : پس از قتلِ حسین ، زمانی را سپری ساختیم که خورشید ، هنگام صبح و عصر ، سرخ رنگ بر باغ ها و دیوارها می تابید .
می گفت : سنگی را بر نمی داشتند مگر اینکه زیر آن ، خون یافت می شد . (3)
ص:44
طَبَرانی ، به سندش از محمّد بن عبدالله بن سعید بن عاص ، از زُهْری روایت می کند که گفت :
عبدالملک [بن مروان] از من پرسید : کدام یک از شما می تواند مرا خبر دهد که روز قتل حسین بن علی ، چه علامتی پدید آمد؟
زُهْری می گوید : گفتم : ریگی در بیت المقدس برداشته نمی شد مگر اینکه زیر آن خون تازه ، یافت می شد .
عبدالملک ، به من گفت : من و تو در این حدیث ، قرین (شریک) هستیم (1) . (2)
نیز طَبَرانی از ابن جَرِیْح ، از ابن شهاب زُهْری ، این سخن را بیان می دارد که : روز قتل حسین بن علی ، در شام سنگی برداشته نمی شد مگر اینکه زیر آن خون بود . (3)
طَبَرانی از ابوبکر هُذَلی ، از زُهْری ، روایت می کند که گفت :
لَمّا قُتِلَ الحُسَین بن علیّ ، لَمْ یُرْفَعْ حَجَرٌ ببیتِ المقدس إلاّ وُجِدَ
ص:45
تَحْتَهُ دَمٌ عَبِیط ; (1)
چون حسین بن علی کشته شد ، سنگی در بیت المقدس برداشته نمی شد مگر اینکه زیر آن ، خون تازه یافت می شد .
از مَعْمَر بن راشد ، روایت شده است که گفت :
نخستین باری که ابن شهاب زُهْری شناخته شد و معروف گردید ، سخن گفتن وی در مجلس ولید بن عبدالملک بود . ولید پرسید : کدام یک از شما می داند روزی که حسین بن علی کشته شد ، سنگ های بیت المقدس چه کردند؟
زُهْری ، گفت : به من خبر رسیده است که سنگی برگردانده نمی شد مگر اینکه زیر آن ، خون تازه یافت می گشت . (2)
مِزِّی ، از زید بن عَمْرو کِنْدی ، نقل می کند که گفت : برایم حدیث کرد اُمّ حَیّان ، گفت : روزی که حسین به قتل رسید ، سه روز هوا - بر ما - تاریک شد و هیچ کس به چیزی از [عطر] زعفرانش دست نمی بُرد و آن را به صورتش نمی مالید مگر اینکه [صورتش] می سوخت ، و سنگی در بیت المقدس زیر و رو نشد مگر اینکه زیر آن ، خون تازه پدید آمد . (3)
ص:46
از علاء بن اَبی عایشه ، روایت شده است که گفت : برای من حدیث کرد رأس الجالوت ، (1) از پدرش که گفت :
به کربلا نگذشتم مگر اینکه به مرکبم پا زدم تا [هر چه سریع تر] آن مکان را پشت سر نهم . پرسیدم : چرا؟ گفت : حدیث شده ایم که فرزند پیامبری در آن مکان به قتل می رسد و می ترسیدم [قاتل او] من باشم . چون حسین کشته شد ، می گفتیم : این ، همان کسی است که [درباره اش] حدیث می کردیم .
می گفت : بعد از آن ، زمانی که به این مکان گذرم می افتد ، پا نمی زنم و [آهسته ]حرکت می کنم . (2)
ابن عساکر ، از عبدالملک بن مروان ، روایت می کند که وی سوی فرزند رأس الجالوت پیک فرستاد و گفت : آیا کشته شدن حسین نشانه ای داشت؟
فرزند رأس الجالوت ، گفت : در آن روز ، سنگی برگردانده نشد مگر اینکه زیر آن ، خون تازه یافت گردید . (3)
ص:47
در تهذیب الکمال از مروان (از موالیان هند ، دختر مُهَلَّب) روایت شده است که گفت : برایم حدیث کرد دربان عُبَیدالله بن زیاد [گفت :] چون سر حسین را آوردند و پیش ابن زیاد نهادند ، دیدم دیوارهای دار الإماره [کوفه] از هر طرف ، خون جاری ساخت . (1)
در تاریخ ابن مَعین (به روایت عبّاس الدُّوری از ابن مَعین) آمده است :
شنیدم ابن مَعین ، می گفت : برای ما حدیث کرد جَریر ، از یزید بن اَبی زیاد ، گفت : من چهارده سال داشتم که حسین بن علی کشته شد . [چوب ]وَرْس (2) که در سپاه آنان بود ، خاکستر شد و کرانه های آسمان سرخ فام گشت . ناقه ای را که در لشکر آن حضرت بود ، نحر کردند ، در گوشتِ آن ، فوران آتش می دیدند . (3)
طَبَرانی به سندش از ذُوَیْد جُعْفی ، از پدرش ، روایت کرده است که گفت :
چون حسین به قتل رسید ، شتری از سپاه آن حضرت ، به غارت گرفته
ص:48
شد [آن را کشتند] وقتی پختند ، ناگهان [همه] آن [تبدیل به] خون گشت . آن [دیگ پر از خون] را واژگون ساختند . (1)
ص:49
رخدادهای شگفت آور ، هنگام کشته شدن امام حسین(علیه السلام) تنها به بیرون زدنِ خون تازه از زیر هر سنگ و کلوخ و خون گریستن آسمان ، اختصاص ندارد [کرامت های بی شماری در این واقعه و پس از آن روی داد و اشخاص فراوانی آنها را دیده اند که در کتاب های حدیث و تاریخ ، ثبت شده است و در دسترس ما قرار دارد] .
از ابو قُبَیْل ، روایت شده است که گفت :
چون حسین بن علی به قتل رسید ، خورشید چنان گرفت که ستاره ها در نیمه روز پدیدار شدند تا آنجا که پنداشتیم این صحنه ، همان رستاخیز قیامت است . (1)
نیز از ابو قُبَیْل ، حکایت شده است که گفت :
وقتی حسین بن علی کشته شد ، سرش را بریدند . نخستین باری که برای تهنیت گویی به سرِ آن حضرت ، دور هم نشستند و به میگساری پرداختند ، قلمی آهنین از دیوار بیرون آمد و با خون [بر روی آن] نوشت :
أَتَرْجُو أُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیناً***شَفاعةَ جَدِّه یَوْمَ الحِسابِ (2)
- آیا اُمتی که حسین را کشت ، شفاعت جدش را - در روز حسابرسی -
ص:50
امید دارد؟!
طَبَرانی ، از سفیان حکایت می کند که گفت : مادر بزرگ پدری ام برایم حدیث کرد ، گفت :
دو نفر از جُعْفی ها در ماجرای قتل حسین بن علی ، حضور یافتند . عورت یکی از آن دو ، وَرَم نمود و رسوا شد ، و دیگری مشک آب را به دهان می گذاشت و تا آخر می آشامید [و تشنگی اش بر طرف نمی گشت]
سُفیان ، می گوید : پسر یکی از آن دو را دیدم ، آشفته ذهن به نظر می آمد ، گویا دیوانه بود . (1)
هَیْثَمی می گوید : این حدیث را طَبَرانی روایت کرده اند و رجال آن تا جَدّه سُفیان ، ثقه اند . (2)
نیز طَبَرانی ، به سندش ، از دربان عبیدالله بن زیاد ، روایت می کند که گفت :
هنگامی که حسین به قتل رسید ، پشت سر ابن زیاد به قصر درآمدم ، در صورتش آتش شعلهور شد! با آستین آن را از صورت پس زد . از من پرسید : آیا [این ماجرا را] دیدی؟ گفتم : آری . اَمرم کرد که آن را کتمان سازم . (3)
هَیْثَمی ، می گوید : این روایت را طَبَرانی می آورد . حاجب عبیدالله را
ص:51
نمی شناسم ، بقیه رجالِ آن ، ثقه اند . (1)
هَیْثَمی ، می نگارد :
از اُمّ سَلَمَه ، روایت شده است که گفت : شنیدم جن (پری) بر حسین بن علی ، نوحه سرایی می کرد .
این حدیث را طَبَرانی می آورد ، و رجال [سند] آن ، رجال صحیح است . (2)
نیز هَیْثَمی ، می نویسد :
از مَیْمُونه ، روایت شده است که گفت : شنیدم جن بر حسین بن علی ، شیون سر می داد .
این حدیث را طَبَرانی روایت می کند و رجال [سند] آن ، رجال صحیح است . (3)
وائل بن عَلْقَمه از کسانی است که در کربلا حضور داشت . . . می گوید : شخصی آمد و پرسید : آیا در میان شما حسین هست؟ حسین ، فرمود : تو که هستی؟ وی ، به حسین گفت : تو را به دوزخ مژده باد . حسین ، فرمود : پروردگارم آمرزنده ، مهربان و مطاع است .
ص:52
سپس حسین از آن مرد پرسید : تو که هستی؟ پاسخ داد : من ابن حُوَیْزَه ام . حسین ، فرمود : بارالها ، او را سوی آتش بِران .
وائل ، می گوید : آن مرد ، رفت . اسبش از جویباری رم برداشت [وی از پا در رکاب ، آویزان شد و اسب همچنان می تاخت تا اینکه] اعضای بدنش تکه تکه از او جدا گردید و جز پایش در رکاب باقی نماند . (1)
ابن عساکر - به سندش - از محمّد بن صَلْت اَسدی کوفی ، روایت می کند که گفت : برای ما حدیث کرد ربیع بن مُنْذِر ثَوری از پدرش که گفت :
مردی آمد و مردم را به قتل حسین بشارت می داد [پس از ماجرای کربلا] او را دیدم که نابیناست و عصاکشی می شد . (2)
اینها ، برخی از اَخباری است که در کتاب های اهل سنت وجود دارد .
اکنون نظیر آنها را که در کتاب های شیعه هست ، می آوریم و از آنجا که روایات فراوانی در این عرصه به چشم می خورد ، به آوردن بعضی از آنها بسنده می کنیم .
ص:53
ابن قولَوَیْه - به سندش - از داود بن فَرْقَد ، از امام صادق(علیه السلام) روایت می کند که فرمود :
احْمَرَّتْ السَّماءُ حِیْنَ قُتِلَ الحُسَین وَیَحیی بن زَکَریّا ، وَحُمْرَتُها بُکاؤُها ; (1)
هنگامی که حسین و یحیی بن زکریا کشته شد ، آسمان سرخ رنگ شد و قرمزی آسمان [به معنای] گریه آن است .
از کُلَیْب بن معاویه اَسَدی ، از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است که فرمود :
لَمْ تَبْکِ السَّماءُ إلاَّ عَلَی الحُسَین بن عَلَیّ وَیَحْیی بن زَکَریّا(علیهما السلام) ; (2)
آسمان گریه نکرد مگر بر حسین بن علی و یحیی بن زکریا .
از عبدالله بن هلال ، از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است که فرمود :
آسمان بر حسین بن علی و یحیی بن زکریا ، گریست و برای اَحَدی جز آن دو ، گریه نکرد .
پرسیدم : گریه آسمان چیست؟
امام(علیه السلام) فرمود : چهل روز خورشید را پاییدند ; سرخ فام ، طلوع می کرد و سرخگون ، غروب می نمود .
ص:54
پرسیدم : این حالت [نشانه] گریه آن است؟ امام(علیه السلام) فرمود : آری . (1)
پوشیده نماند که مراد امام(علیه السلام) استمرار سرخی خورشید از هنگام طلوع تا غروبِ آن می باشد . مؤید آن ، خبر یزید بن اَبی زیاد است که قرمزی آسمان را به مدت چهار ماه ، بیان می دارد یا خبر اَسود که گویای این حالت به مدت شش ماه یا چهل روز یا هفت روز (و زمانی مشابه این موارد) است .
همه این اَخبار ، بر اختصاص این کرامت به حسین بن علی و یحیی بن زکریا ، تأکید دارد .
از محمّد بن علی حَلَبی ، از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که درباره این آیه : (فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَالأَرْضُ وَمَا کَانُوا مُنظَرِینَ) (2) (آسمان و زمین بر ایشان نگریست و از مهلت یافتگان نبودند) فرمود :
لَمْ تَبْکِ السَّماءُ عَلَی أَحَد مُنْذُ قُتل یَحْیی بن زکریّا حَتَّی قُتِلَ الحُسَین بن علَیّ ، فَبَکَتْ علیه ; (3)
از زمانی که یحیی بن زکریا کشته شد ، آسمان بر هیچ کس نگریست تا اینکه حسین بن علی به قتل رسید [با کشته شدن آن حضرت] آسمان بر وی گریه کرد .
حضرت زینب(علیها السلام) در خطبه ای که در کوفه ایراد فرمود ، به بارانِ خونین
ص:55
آسمان ، اشاره می کند ، می فرماید :
وَیْلَکُم یا أَهْلَ الکُوفة ! أَتَدْرُونَ أَیَّ کَبِد لِمُحَمَّد فَرَیْتُم ؟ وَأَیَّ کَریمة لَه أَصَبْتُم ؟ (1) وَأَیَّ دَم لَه سَفَکْتُم ؟ [وَأَیَّ حُرْمة لَه إنْتَهَکْتُم ؟!] (2)
(لَّقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً إِدّاً ، تَکَادُ السَّماوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ ، وَتَنشَقُّ الأَرْضُ ، وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدّاً) (3)
وَلَقَدْ أَتَیْتُم بِها خَرْقاءَ شَوْهاءَ بلاغَ الأَرضِ وَالسَّماءِ .
أَفَعَجِبْتُم أَن قَطَرَتِ السَّماءُ دَماً؟ (4) (وَلَعَذَابُ الاْخِرَةِ أَخْزَی) (5)
فَلا یَسْتَخِفَّنَّکُم المَهَلُ! فَإنَّه لاَ یَحْفِزُهُ (6) البِدارُ ، وَلاَ یُخافُ فَوْتُ الثَأْر ، کَلا (إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ) (7) ; (8)
ص:56
ای اهل کوفه ، وای بر شما! آیا می دانید چه جگری را از محمّد بُریدید [و چه داغی بر جگر پیامبر نهادید] و به کدام بانوی ارجمندش آسیب رساندید؟ [و چه زن با کرامتی از خاندانش را در معرضِ تماشای مردم درآوردید] و چه خونی از او را [بر زمین] ریختید [و کدامین حرمت او را دریدید]؟!
«کار زشت و وحشتناکی را مرتکب شدید ، نزدیک است آسمان از آن بشکافد و زمین ترک بخورد [و دهان باز کند] و کوه ها - به شدت - فرو ریزند» .
به حرامی دست یازیدید که زشتی آن به پهنای زمین و آسمان است!
آیا از اینکه آسمان خون فشاند ، در شگفت ماندید؟! «عذاب آخرت ، بسی ذلت آورتر است» .
مهلت ، شما را نفریبد! چرا که خدا به تشویق و تحریک نیاز ندارد و [با گذشت زمان] انتقام را از دست نمی دهد ; نه چنین است «به راستی که پروردگارت در کمین گاه است» .
در کامل الزیارات از حسین بن ثُوَیْر بن اَبی فاخِتَه ، روایت شده است که امام صادق(علیه السلام) اصحابش را زیارتی می آموزاند که با آن امام حسین(علیه السلام) را زیارت کنند . در این زیارت ، می خوانیم :
أَشْهَدُ أَنَّ دَمَکَ سَکَنٌ فی الخُلْدِ ، وَاقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ العَرْش ، وَبَکَی
ص:57
لَه جَمیعُ الخَلائق ، وَبَکَتْ لَه السَّماواتُ السَّبعُ وَالأَرْضُون السَّبْعَ وَما فِیهنّ وَما بَیْنَهُنّ ، وَمَن یَتَقَلَّبُ فی الجَنَّة وَالنَّارِ مِن خَلْق رَبِّنا ، وَما یُری وَما لاَ یُری ; (1)
گواهی می دهم که خونت در بهشت جاودان آرمید و سایه های عرش برای آن لرزید و همه خلایق برایش گریست و آسمان ها و زمین های هفت گانه و آنچه در آنها و میانِ آنهاست ، به خاطر آن به گریه درآمد و آن دسته از آفریده های پروردگارمان که در بهشت و دوزخ به سر می برند و موجوداتی که دیده می شوند و چیزهایی که از نگاه ها پنهان اند ، برای خونت [با ناله و اندوه ]اشک ریختند .
شیخ بهایی از پدرش نقل می کند که دُرّی را یافت ، در آن نوشته بود :
أَنَا دُرٌّ مِنَ السَّماء نَثَرونی***یَوم تَزویج والد السِبْطَیْنِ
کُنْتُ أَصْفی مِنَ اللُّجَیْنِ بَیاضاً***صَبَغَتْنی دِماءُ نَحْرُ الحُسَینِ (2)
- دُرّی آسمانی بودم که روز ازدواج پدر حسن و حسین ، مرا پراکندند .
- از نقره سفیدتر (و درخشان تر) بودم ، خونِ گردنِ بریده حسین مرا به رنگ سرخ درآورد .
همه این نصوص ، جایگاه و منزلت امام حسین(علیه السلام) را نزد خدا ،
ص:58
می نمایاند . کتاب های شیعه و سنی ، آکنده از کراماتی است که قبل و بعد از شهادت آن حضرت ، آشکار گردید . در راستای تثبیت عقاید مؤمنان و هشدار به ستمگران و ناصبی ها ، تکرار این وقایع [و مانند آنها] بعید به نظر نمی رسد ; زیرا مصیبتِ حسین(علیه السلام) از گرفتاری ها و مصیبت دیگر پیامبران و رسولان متمایز می باشد مگر مصیبت یحیی بن زکریا ، که شبیه آن است .
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) ذبح نشد ، سرش به نیزه بالا نرفت ، خانواده و زنانش به اَسارت درنیامدند و پس از مرگ ، با تاختِ اسبان ، پایمال و لِه نگشت .
امام علی(علیه السلام) نیز به فاجعه حسین(علیه السلام) گرفتار نشد ، گرچه شقی ترین انسان ، قتل آن حضرت را بر عهده گرفت .
از ابن شهاب زُهْری ، خبری نقل شده است که مشابه خبر کشته شدن امام حسین(علیه السلام) است ، وی می گوید :
به قصد جنگ [با دشمنان] به دمشق درآمدم . پیش عبدالملک رفتم تا بر او سلام دهم . او را زیر گنبدی بر ایوانی یافتم که بر اَشخاص ایستاده اشراف داشت و زیر پای او ، مردم [گارد مسلح عبدالملک] در دو طرف [ایوان به صف ، ایستاده ]بودند .
بر عبدالملک سلام دادم و [زیر ایوان] نشستم . پرسید : ای ابن شهاب ، آیا می دانی در صبح روزی که علی بن ابی طالب به قتل رسید ، در بیت المقدس چه روی داد؟
گفتم : آری . گفت : پیش من بیا . از پشت سر مردم [نیروهای مسلح دربار
ص:59
عبدالملک] به راه افتادم تا اینکه به پشت آن بارگاه درآمدم .
عبدالملک ، صورتش را [به طرفم] برگرداند و سرش را سویم کج کرد و پرسید : چه چیزی رخ داد؟ گفتم : سنگی در بیت المقدس [از زمین] برداشته نشد مگر اینکه زیر آن ، خون یافت می شد .
عبدالملک ، گفت : هیچ کس جز من و تو ، این مطلب را نمی داند ، مبادا آن را از تو بشنوند!
ابن شهاب ، می گوید : تا عبدالملک زنده بود ، به آن لب نگشودم . (1)
باری ، مصیبت امام علی(علیه السلام) و همچنین رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله) به پای فاجعه کربلا و قتل امام حسین(علیه السلام) نمی رسد ; زیرا جبرئیل یا فرشته دریا و مَلَک باران ، پیامبر(صلی الله علیه وآله) را به قتل فلان انسان و فلان شخص ، خبر ندادند .
با وجود این ، ابن کثیر آن گاه که نسبت به اَخبار وارده درباره امام حسین(علیه السلام) راه گریزی نمی یابد ، در صدد ناچیزانگاری آنها بر می آید و از اشخاصی نام می برد و ادعا می کند که مصیبت آنها کمتر از مصیبت حسین(علیه السلام) نبود یا مقامِ آنها ظهور این کرامت ها را در حقشان اقتضا داشت [اگر اینها درست می بود ، می بایست در مرگ آنها نیز رخ می داد] نه اینکه اینها - فقط - در ماجرای حسین بن علی ، بروز کند .
آری ، درست است که برخی از این اشخاص (همچون جد امام حسین(علیه السلام)پیامبر(صلی الله علیه وآله) و پدرش علی(علیه السلام)) بزرگ تر و بلند مرتبه تر از امام حسین(علیه السلام)
ص:60
می باشند و این سخن نیز صحیح است که اساس هستی بر این است که برای مرگ کسی ، کسوف رخ ندهد (همان سخنی که پیامبر(صلی الله علیه وآله)هنگام مرگ فرزندش ابراهیم بر زبان آورد) چرا که خدا نظام عالَم را بر پایه اسباب و مسببات ، بنا نهاد .
لیکن این حقیقت ، بدان معنا نیست که هرگز استثنایی در این قاعده کلی وجود نداشته باشد . گاهی به جهتی ، این قاعده می شکند ; چنان که در بازگرداندن خورشید برای امام علی(علیه السلام) و دو نیم شدن ماه برای پیامبر(صلی الله علیه وآله)(و دیگر موارد) این نقض پدید آمد .
همچنین بعید نمی نماید که امام حسین(علیه السلام) به چیزی اختصاص یابد که برای پیامبر(صلی الله علیه وآله) و امام علی(علیه السلام) نباشد ; زیرا «ما مِن عام إلاّ وَقَد خُصَّ» ; هیچ عامی نیست مگر اینکه تخصیص خورد .
متون فراوانی را آوردیم که سرخ فام شدن آسمان و گریه آن ، فقط برای امام حسین(علیه السلام) و حضرت یحیی(علیه السلام) روی داد . سخن اُمّ سالم ، گذشت که گفت : «هنگام قتل حسین بر خانه ها و دیوارها ، بارانی خونین بر ما فرود آمد» و کلام عیسی بن حارث که گفت : «به آسمان بر اطراف دیوارها نگاه می کردیم ، همانند ملحفه های رنگ شده می نمود ، به ستارگان می نگریستیم ، به همدیگر می خوردند» (واَخباری مانند این دو سخن) .
این امور را در وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله) و درگذشت امام علی(علیه السلام) سراغ نداریم .
ما با آوردنِ اَخبار تربت امام حسین(علیه السلام) از جبرئیل و فرشته باران و مَلَک
ص:61
دریا (و اَمثال آن که اندکی بعد ، بیان می داریم) می خواهیم سخن ابن کثیر را باطل سازیم ; چرا که می گوید :
نیز در قتل حسین (رضی الله عنه) آورده اند که در آن روز سنگی برگردانده نشد مگر اینکه زیر آن ، خون تازه یافت گردید ، خورشید گرفت ، افق نیلگون شد [از آسمان] سنگ بارید .
همه اینها جای سخن دارد . به نظر می رسد نقل این کرامت ها ، از سبک مغزی شیعه و دروغ بافی آنها مایه می گیرد تا ماجرای حسین را عظمت دهند . شکی نیست که این فاجعه بزرگ است ، لیکن این چیزها که آنها تراشیده اند و این دروغ ها که بافته اند ، واقع نشد . اموری سهمناک تر از قتل حسین (رضی الله عنه) پدید آمد و هیچ یک از این کرامت ها که آنها ذکر می کنند ، روی نداد .
علی بن ابی طالب ، به قتل رسید که به اجماع از حسین برتر است [با وجود این] امر شگفتی به وقوع نپیوست . . . عثمان ، به محاصره درآمد و مظلوم کشته شد و چیزی از این امور ، رخ نداد . عُمَر بن خطاب ، در محراب - هنگام نماز صبح - به قتل رسید و مسلمانان ، پیش از آن ، با چنین مصیبتی رو به رو نشده بودند ، اما هیچ یک از این کرامت ها را نمی نگریم .
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) که سرور آدمیان در دنیا و آخرت است ، روزی که درگذشت ، این چیزها که شیعه آورده اند ، شکل نگرفت . (1)
ص:62
می گوییم : ابن کثیر سردرگم راه می رود و بی هدف تیر می اندازد . علامت ها و نشانه های مذکور ، برای بیان سنگینی فاجعه و پایداری مؤمنان و ترساندن ظالمان است ، هیچ نظری به اَفضلیت (برتر بودن) ندارد ; زیرا تردیدی در این نیست که پیامبر(صلی الله علیه وآله) و امام علی(علیه السلام) از امام حسین(علیه السلام)افضل اند (چنان که آن دو از حضرت یحیی(علیه السلام) بهتر و برترند) لیکن سنگینی و فاجعه قتل یحیی و حسین(علیه السلام) سبب بروز نشانه هایی در جهان هستی شد تا ترس و هشداری برای کافران و بشارتی برای مؤمنان باشد و منزلت شهادت یافتگان را روشن سازد .
همین جواب برای ابن کثیر بس که توجه خواننده را بر اخبار فراوان متواتری از پیامبر(صلی الله علیه وآله) جلب کنیم که در آنها آمده است : «جبرئیل پیامبر را از کشته شدن حسین با خبر ساخت ، مشتی از تربت مقدس آن حضرت را گرفت و به پیامبر(صلی الله علیه وآله) داد» .
جبرئیل ، برای مرگ اَحَدی جز حسین(علیه السلام) این کار را نکرد .
چرا جبرئیل مشتی از خاک پیامبر(صلی الله علیه وآله) را به آن حضرت نداد؟ یا چرا برای علی(علیه السلام) یا حضرت زهرا(علیها السلام) به این کار دست نیازید؟ یا چرا برای فلان و فلانی ، مشتی از خاک محل دفنشان را نشان نداد؟!
اختصاص این امر به امام حسین(علیه السلام) بر چه چیزی دلالت دارد؟
چرا در «ایام مطلقه» (روزهای عادی) زیارت امام حسین(علیه السلام) را بر زیارت پدرش امیرالمؤمنین(علیه السلام) ترجیح می دهیم؟ در حالی که از نظر فضیلت ،
ص:63
حسین(علیه السلام) با پدرش قابل مقایسه نیست ، قطعی و یقینی است که امیرالمؤمنین(علیه السلام) شاه دین ، می باشد .
همچنین چرا خدا «کعبه» و «حجر الأسود» را از شعائر الهی نمی شمارد با اینکه آن دو از «صفا» و «مروه» و «قربانی» قطعاً با شرافت تر و با عظمت ترند؟!
بوسیدن رسول خدا «حجر الأسود» و طواف وی پیرامون «کعبه» به چه معناست؟! با اینکه به قطع و یقین ، وجود آن حضرت ، از «حجر» و «خانه کعبه» با شرافت تر می باشد . (1)
این کار ، رازی از اسرار الهی است . دین خدا با عقل ها قیاس نمی شود .
نشانه های کایناتی که در قتل حسین(علیه السلام) ظاهر شد ، به طُرُق و اَخبار پیشین محدود نمی باشد . این علامت ها ، فراوان و مستفیض ، از بسیاری از صحابه روایت شده اند .
صحابه و تابعان (و تابعانِ تابعان) از لابلای سخنان رسول خدا(صلی الله علیه وآله)ماجرای قتل امام حسین(علیه السلام) را می دانستند .
از عُریان بن هَیْثَم بن اَسود نَخَعی کوفی اَعْوَر ، روایت شده است که گفت :
پدرم روانه صحرا می شد . در نزدیک جایی که کار زار حسین در آنجا رخ
ص:64
داد ، فرود می آمد . ما هر زمان به بیابان می رفتیم مردی از بنی اسد را آنجا می یافتیم . پدرم از او پرسید : [چه رازی است که پیوسته] تو را ملازم این مکان می بینم؟
آن مرد ، پاسخ داد : خبردار شده ام که حسین در اینجا به قتل می رسد [به اینجا ]بیروم آمده ام تا شاید به او برخورم و در رکابش بجنگم .
چون حسین کشته شد ، پدرم گفت : برخیزید برویم بنگریم آیا آن مرد اَسَدی ، در میان کشته ها هست [یا نه]؟! به معرکه درآمدیم و در میان کشته ها گشتیم ، ناگهان به آن مرد اسدی برخوردیم که کشته شده بود . (1)
امام سجاد(علیه السلام) می فرماید :
ما نَزَلَ الحُسَیْنُ مَنْزِلا حِیْنَ خَرَجَ مِنْ مَکَّة إلی الکُوفة إلاّ وَهُو یُحَدِّثُنا عَن مَقْتَل یَحیی بن زَکریّا وَقَد کانَ الله - عزّوجلّ - أَعْلَمَ النَبیَّ بِما یُصِیبُ الحُسَین بَعْدَه ; (2)
حسین(علیه السلام) آن گاه که از مکه سوی کوفه بیرون آمد ، در منزلی فرود نمی آمد مگر اینکه از قتل یحیی بن زکریا بر ایمان سخن می گفت .
خدای بزرگ ، پیامبرش را به مصیبتی که پس از او بر سر حسین می آمد ، آگاه ساخت .
ص:65
ابو مِخْنَف ، می گوید : برایم حدیث کرد دلهم ، دختر عَمْرو (همسر زُهَیْر بن قَیْن) گفت :
. . . زُهَیر بن قَیْن ، پیش آن حضرت رفت . دیری نگذشت که شاد و خوش حال باز آمد ، چهراش می درخشید . . . به یارانش گفت : هر یک از شما دوست دارد مرا بپیرود [دنبالم بیاید] و گرنه این آخرین دیدارم با اوست . برایتان حدیثی را سخن کنم :
در «بَلَنْجَر» می جنگیدیم ، خدا پیروزی نصیبمان ساخت و به غنایمی دست یافتیم . سلمان باهلی (1) به ما گفت : آیا به این فتح که خدا برایتان پدید آورد و غنیمت هایی که به دست آوردید ، شادمان شدید؟! گفتیم : آری .
گفت : زمانی که جوان آل محمّد را درک کردید ، به پیکار همراه او ، شادمان تر باشید تا به غنایمی که امروز به دستتان آمد .
[پس از این سخن ، زُهَیر گفت] اما من [بدانید که در این راه عزم جزم کرده ام و ]شما را به خدا می سپارم .
به خدا سوگند، زُهَیر پیوسته در صف مقدم [کارزار] بود تا اینکه کشته شد . (2)
ص:66
پس از نقل همه آنچه آوردیم ، اکنون بعضی از اخباری را می آوریم که از پیامبر(صلی الله علیه وآله) درباره تربت امام حسین(علیه السلام) روایت شده است تا تواتر آنها را دریابیم و بدانیم که آنها اخبار آحاد (1) و ضعیف نیستند .
ص:67
اینکه جبرئیل ، تربت امام حسین(علیه السلام) را به پیامبر(صلی الله علیه وآله) نشان داد ، از پیامبر از طریق بعضی از صحابه روایت شده است که در رأس آنها امام علی(علیه السلام)ابن عبّاس ، همسران پیامبر (اُمّ سَلَمَه ، عایشه ، زینب دختر جَحْش) و دیگران قرار دارند .
حافظان حدیث ، روایت امام علی(علیه السلام) را از پیامبر(صلی الله علیه وآله) درباره تربتی که جبرئیل آن را پیش پیامبر آورد ، نقل کرده اند .
l ابن عساکر در تاریخ دمشق در شرح حال امام حسین(علیه السلام) از عامر شعبی نقل می کند که گفت :
علی ، در حالی که از کنار نهر فرات می گذشت ، فرمود : ای ابو عبدالله ، شکیبا باش! سپس فرمود : بر رسول خدا در حالی که اشک می ریخت ، درآمدم ، پرسیدم : آیا حادثه ای روی داده است؟ فرمود :
ص:68
«أَخْبَرَنی جبرئیلُ أَنَّ حُسَیناً یُقْتَلُ بِشاطئ الفُرات» ; جبرئیل به من خبر داد که حسین در کرانه فرات به قتل می رسد .
سپس جبرئیل گفت : دوست داری تربتش را به تو بنمایانم؟ گفتم : آری . وی مشتی از تربتش را گرفت و در کف دستم نهاد ، نتوانستم جلو اشک چشمانم را بگیرم . (1)
l احمد در المسند از عبدالله بن نُجَیّ ، از پدرش روایت می کند که گفت :
وی همراه علی(علیه السلام) حرکت می کرد و عهده دار وسایل طهارت آن حضرت بود . علی(علیه السلام) رهسپار صِفِّین بود ، چون در برابر «نینوا» رسید ، ندا داد : ای ابو عبدالله ، بردبار بمان ، به شط فرات شکیب ورز!
پرسیدم : جریان چیست؟ فرمود : روزی بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) درآمدم [دیدم ]اشک می ریزد . گفتم : ای نبی خدا ، آیا کسی شما را به خشم آوَرْد؟ چرا اشک از چشم هاتان جاری است؟
پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود : اندکی پیش جبرئیل از نزدم برخاست ، برایم حدیث کرد که حسین در نهر فرات به قتل می رسد . به من گفت : می خواهی بوی تربتش را به مشامت برسانم؟ پاسخ دادم : آری . جبرئیل دستش را دراز کرد
ص:69
و مشتی از تربتِ [او را] گرفت و آن را به من داد . از این رو نتوانستم جلو اشک هایم را بگیرم . (1)
l ابن اَبی شَیْبه در المُصَنَّف و طَبَرانی در المعجم الکبیر - به سندشان - از هانی بن هانی ، روایت کرده اند که علی بن ابی طالب ، فرمود :
لَیُقْتَلَنَّ الحُسَینُ ظُلماً وَإنّی لاََعْرِفُ بِتُربة الأرضِ الَّتی یُقْتَلُ فیها ، قَریباً مِنَ النَّهْرَین ; (2)
قطعی است که حسین مظلومانه به قتل می رسد . خاک زمینی را که
ص:70
وی در آن کشته می شود ، می شناسم ; نزدیک دو نهر [دجله و فرات ]است .
l از عَمّار دُهْنی ، روایت شده است که گفت :
علی(علیه السلام) بر کَعْب گذشت . کعب ، گفت : شخصی از فرزندان این مرد در میانِ گروهی به قتل می رسد که هنوز عرق اسب هاشان خشک نشده بر محمّد وارد می شوند . حَسَن(علیه السلام) از آنجا گذشت ، پرسیدند : ای ابو اسحاق ، آن شخص ، این است؟ پاسخ داد : نه . حسین(علیه السلام) گذشت ، پرسیدند : این است؟ گفت : آری . (1)
l ابن اَعْثَم این خبر را از ابن عبّاس - در حدیثی طولانی - از پیامبر(صلی الله علیه وآله)نقل می کند که فرمود :
«أَلا وَإِنَّ جَبرئیل قَد أَخْبَرنی بأَنَّ أُمَّتی تَقْتُلُ وَلَدی الحُسَین بِأَرض کربلاء ، فَلَعْنَةُ الله عَلَی قاتله وَخاذله آخر الدهر» ; هان! جبرئیل به من خبر قطعی داد که اُمتم فرزندم حسین را در زمین کربلا می کشد . نفرین خدا - تا پایان روزگار - بر قاتل او باد و (بر کسی که) خوارش سازد .
ابن عبّاس ، می گوید : سپس پیامبر از منبر پایین آمد تا اینکه روزگار عُمَر بن خطّاب فرا رسید و کَعْب الأحبار اسلام آورد و به مدینه آمد . اهل
ص:71
مدینه از رویدادهای آخر الزّمان از او می پرسیدند و کعب ، انواع آشوب ها و فتنه ها را برای آنها بیان می داشت .
کعب ، می گفت : آری ، بزرگ ترین مَلْحَمه ، فاجعه ای است که هرگز از یاد نمی رود و آن همان فسادی است که خدای متعال در کتاب ها آن را ذکر می کند و در کتاب شما چنین است : (ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ ) (1) (فساد در خشکی و دریا آشکار شد) این فساد به قتل هابیل آغاز گشت و به کشته شدن حسین بن علی پایان می یابد . (2)
l از حسن بن کثیر ، از پدرش روایت شده است که گفت :
علی(علیه السلام) به کربلا آمد و در آنجا ایستاد . به آن حضرت گفتند : ای امیر مؤمنان ، اینجا کربلاست . فرمود : جای گرفتاری و بلاست ، سپس با دست به مکانی اشاره کرد و گفت : «هاهنا مَوضعُ رِحالهم وَمُناخُ رکابهم . . .» ; اینجا جای بار و بنه شان است و [اینجا] مکانِ [نگهداری] مرکب هاشان . . .
سپس آن حضرت ، به جای دیگری اشاره کرد و فرمود : «هاهنا مِهْراق دمائهم» ; اینجا محل ریختن خون هاشان است . (3)
l از اَصْبَغ بن نُباته ، روایت شده است که گفت : با علی(علیه السلام) آمدیم ، به جای قبر حسین(علیه السلام) گذشتیم ، علی(علیه السلام) فرمود :
ص:72
هاهنا مُناخُ رکابهم ، وَهاهنا موضعُ رِحالهم ، وَهاهنا مِهْراقُ دمائهم ; فِتْیَةٌ مِن آل مُحمّد ، یُقْتَلُونَ بهذه العَرْصَة ، تَبْکی عَلیهم السَّماءُ وَالأرض ; (1)
اینجا محل مرکب هاشان و اینجا جای بار و بنه شان است و اینجا مکان ریختن خوشان می باشد ; جوانمردانی از آل محمّد در این زمین به قتل می رسند [که] آسمان و زمین ، بر آنها می گرید .
l از غَرَفَه اَزْدی ، نقل شده است که گفت :
از منزلت علی(علیه السلام) در دلم شک افتاد ; با او بر کرانه فرات بیرون آمدیم [و حرکت می کردیم] راه را کج کرد و ایستاد و ما پیرامونش ایستادیم . با دست [اشاره کرد و ]فرمود : اینجا جای بار و اثاث آنها و محل مرکب هاشان و مکان ریختن خون های آنان است! پدرم فدای او که یاری رسانی در زمین و آسمانی ، جز خدا ، ندارد .
چون حسین(علیه السلام) کشته شد ، به راه افتادم تا به مکانی که او را در آن کشتند ، درآمدم . با شگفتی دیدم همان مکانی است که علی(علیه السلام) فرمود ، ذره ای آن حضرت خطا نکرد . از خدا به خاطر شکی که از پیشگویی علی(علیه السلام)در دلم افتاده بود ، آمرزش خواستم و دانستم که آن حضرت جز آنچه را به او
ص:73
سپرده اند ، باز نمی گوید . (1)
l از ابو جُحَیْفَه ، روایت شده است که گفت :
عُروه بارقی ، پیش سعید بن وَهْب آمد ، شنیدم پرسید : حدیثی را که از علی بن ابی طالب برایم حدیث کردی ، باز گوی . سعید ، گفت : آری . مِخْنَف بن سلیم ، مرا پیش علی فرستاد . در کربلا نزدش رسیدم ، دیدم با دست اشاره می کند و می گوید : همین جاست! همین مکان است! مردی پرسید : چه چیزی ای امیر المؤمنین؟!
آن حضرت ، فرمود : آنچه در اینجا بر آل محمّد فرود می آید ، بسی سنگین است ; وای بر ایشان نسبت به شما و وای بر شما نسبت به ایشان!
آن مرد پرسید : ای امیرالمؤمنین ، معنای این سخن چیست؟ امام(علیه السلام)پاسخ داد : وای بر ایشان که آنها را می کشید و وای بر شما که خدا با این کار به دوزختان می برد!
این سخن به گونه دیگر نیز روایت شده است ، اینکه امام(علیه السلام) فرمود :
وای بر شما نسبت به ایشان و وای بر شما علیه آنان! آن شخص ، گفت : «وای بر ما نسبت به ایشان» را دانستم ، «وای بر ما علیه ایشان» یعنی چه؟ امام(علیه السلام) فرمود : می بینید که آنان به قتل می رسند و نمی توانید یاری شان کنید . (2)
ص:74
l از ابن ابو جُحَیفه ، روایت شده است که گفت :
در خانه ابو عبدالله جَدَلی نشسته بودیم که مالک بنِ صُحَار هَمْدانی آمد و گفت : منزلِ فلانی را نشانم دهید . گفتیم : چرا پیکی نمی فرستی که او نزدت بیاید؟ [پیغامی فرستاد و ما با هم سخن می گفتیم که] آن شخص آمد . ابن صحار به او گفت :
آیا به یاد می آوری روزی را که مِخْنَف ما را پیش امیرالمؤمنین(علیه السلام)فرستاد ، در حالی که کنار نهر فرات بود به او رسیدیم ، فرمود : قافله ای از آل پیامبر(صلی الله علیه وآله) در اینجا فرود می آید (گذرش به این مکان می افتد) آنها را به قتل می رسانند ; وای بر شما نسبت به ایشان و وای بر ایشان نسبت به شما! (1)
l صدوق در اکمال الدین به سندش از ابن عبّاس ، از علی(علیه السلام) روایت می کند ، می گوید :
در رهسپاری امیرالمؤمنین به صفّین ، همراهش بودم . چون به «نینوا» رسید ، در حالی که کنار شط فرات بود با صدای بلند بانگ زد : ای ابن عبّاس ، آیا این مکان را می شناسی؟
گفتم : ای امیرالمؤمنین [مانند شما] اینجا را نمی شناسم . فرمود : اگر همچون من این سرزمین را می شناختی ، از آن نمی گذشتی مگر اینکه مانند من می گریستی .
ص:75
سپس آن حضرت ، مدت زیادی گریه کرد تا آنجا که ریش او به آب دیده اش تر شد و اشک ها بر سینه اش سرازیر گشت و ما هم به همراه او گریستیم . در همان حال ، می فرمود : آه ، دریغا ، افسوس! مرا با آل ابوسفیان چکار؟! مرا با آل حَرْب چکار؟! آنان حزب شیطان و اولیای کفرند . بردبار بمان ای ابا عبدالله ، پدرت هم مثل تو از ایشان چه ها که ندید!
آن گاه ابن عبّاس ، سخنی طولانی از امام نقل می کند ، در آن آمده است :
سوگند به کسی که جان علی در دست اوست ، راست گوی راستین ، ابوالقاسم(صلی الله علیه وآله) برایم حدیث کرد که هنگام حرکت سوی سرکشان ، این زمین را خواهم دید . این سرزمین ، زمین گرفتاری و بلاست ، حسین و هفده نفر (که همه شان از نسل من و فاطمه اند) در آن دفن می گردد .
این زمین ، در آسمان معروف است و از آن به زمین «کرب و بلاء» یاد می شود ; چنان که در آسمان ها از بقعه حَرَمین (مکه و مدینه) و بقعه بیت المقدس ، یاد می کنند .
سپس آن حضرت فرمود : ای ابن عبّاس ، در این اطراف ، پشکل آهو بیاب ; به خدا سوگند ، نه دروغ می گویم و نه هرگز دروغ خبر داده شدم ، آن پشکل ها زرد رنگ اند و به رنگ زعفران شباهت دارند .
ابن عبّاس می گوید : در پی پشکل آهو برآمدم ، آن را در جایی انباشته یافتم ، صدا زدم : ای امیرالمؤمنین : به آن پشکل ها همان گونه که برایم توصیف کردی ، دست یافتم!
ص:76
امام(علیه السلام) فرمود : خدا و رسولش راست فرمود . سپس شتابان آمد ، آن پشکل ها را برداشت و بویید و فرمود : خودِ خودشان است . ای ابن عبّاس ، می دانی این پشکل ها چه داستانی دارد؟ سپس ماجرای آنها را باز گفت .
تا اینکه ابن عبّاس می گوید : آن گاه امام(علیه السلام) مدت درازی گریست و ما به همراه آن حضرت گریه کردیم تا آنجا که امام(علیه السلام) به رو افتاد و مدتی طولانی بیهوش ماند ، سپس به هوش آمد و از آن پشکل ها گرفت و در ردایش نهاد و به من هم امر کرد چنین کنم . آن گاه فرمود : ای ابن عبّاس ، هر وقت دیدی از این پشکل ها خون تازه جوشید ، بدان که ابو عبدالله در کربلا کشته شده و دفن گردیده است .
ابن عبّاس می گوید : به خدا سوگند ، بیش از حفظ واجباتم از آن پشکل ها مواظبت می کردم و از گوشه آستینم آنها را برون نمی ریختم . . . (1)
در مقتل خوارزمی ، شیخ الإسلام حاکم جُشَمی آورده است :
چون امیرالمؤمنین(علیه السلام) سوی صفّین به راه افتاد ، در کربلا فرود آمد و پرسید : ابن عبّاس ، آیا می دانی این سرزمین کجاست؟ ابن عبّاس پاسخ داد : نه . فرمود : اگر آن را می شناختی چونان من می گریستی ، سپس امام به شدت گریست ، آن گاه فرمود : مرا به آل ابوسفیان چه کار؟! سپس رو به حسین کرد و فرمود : فرزندم ، بردبار بمان! پدرت هم مثل رفتاری را که از
ص:77
آل ابوسفیان - بعد از او - خواهی دید ، از دست ایشان کشید . (1)
مؤید خبر ابن عبّاس (که صدوق در اکمال الدین آن را می آورد) روایتی است که طَبَرانی - به سندش - از ابو هَرْثَمه نقل می کند که گفت :
به همراه علی (رضی الله عنه) در کنار نهر کربلا بودم . به درختی گذشت که زیر آن آهوان پشکل انداخته بودند . آن حضرت ، مشتی از آن فضله ها را گرفت و بویید ، سپس فرمود : از این پشته ، هفتاد هزار نفر محشور می شوند که بی حساب به بهشت در می آیند . (2)
در روایت دیگری از ابو هَرْثَمه نقل شده است که گفت :
میشی [از گوسفندی های] ابو هَرْثَمه ، پشکل انداخت . به کنیزش گفت : ای جَرْداء ، این پشکل مرا به یاد حدیثی انداخت که از امیرالمؤمنین(علیه السلام)شنیدم . با آن حضرت در کربلا بودم ، به درختی گذشت که زیر آن آهوان پشکل انداخته بودند ، مشتی از آنها را گرفت و بویید ، سپس فرمود : از این سرزمین ، هفتاد هزار نفر برانگیخته می شوند که بی حساب به بهشت
ص:78
در می آیند . (1)
در روایت دیگری از نَشیط ابی فاطمه ، نقل شده که گفت :
مولایم ابو هَرْثَمه از صفّین باز آمد . پیش او رفتیم و بر وی سلام دادیم . میشی [از آنجا] رد شد و پشکل انداخت . ابو هَرْثَمه ، گفت : این میش ، مرا به یاد حدیثی انداخت . به همراه علی(علیه السلام) از صفّین باز می گشتیم ، به کربلا فرود آمدیم . علی نماز صبح را با ما میان درختان گزارد ، سپس چند پشکل از پشکل های آهوان را گرفت ، آنها را با دست نرم کرد ، سپس بویید ، آن گاه رو به ما کرد و فرمود : در این مکان ، قومی به قتل می رسند که بی حساب وارد بهشت می شوند . (2)
این روایت ، در اَمالی صدوق هست . از جَرْداء (دختر سَمِین) از شوهرش هَرْثَمَة بن اَبی مسلم روایت می کند که گفت :
به همراه علی بن ابی طالب(علیه السلام) در صفّین جنگیدیم . چون باز آمدیم ، به کربلا فرود آمد ، نماز صبح را با ما گزارد ، سپس با دست [مشتی] از تربت آن را برگرفت و بویید ، آن گاه فرمود : خوشا به حالت ای تربت ، اَقوامی از تو برانگیخته می شوند که بی حساب به بهشت در می آیند .
هَرْثَمَه سوی همسرش - که از شیعیان علی(علیه السلام) بود - باز آمد ، گفت : آیا از مولایت ابو الحسن برایت حدیث نکنم؟! به کربلا فرود آمد ، نماز گزارد ،
ص:79
سپس از تربتِ آن برداشت و فرمود : خوشا به حالت ای تربت ، کسانی از تو محشور می شوند که بی حساب به بهشت در می آیند . زن هَرْثَمَه به او گفت : ای مرد ، امیرالمؤمنین جز سخن حق بر زبان نمی آورد .
هَرْثَمَه می گوید : چون حسین به کربلا آمد ، من در لشکری بودم که عبیدالله بن زیاد فرستاده بود . چون آن منزل و درخت را دیدم ، حدیث امیرالمؤمنین(علیه السلام) یادم آمد . بر شترم سوار شدم ، پیش حسین(علیه السلام) رفتم ، بر او سلام کردم و آنچه را که از پدرش درباره آن منزلی که حسین(علیه السلام) فرود آمده بود شنفتم ، به او خبر دادم .
حسین(علیه السلام) پرسید : با مایی یا علیه مایی؟ پاسخ دادم : نه با شمایم و نه علیه شما ، دخترانی بر جای نهاده ام از عبیدالله بن زیاد بر آنها می ترسم .
حسین(علیه السلام) فرمود : برو جایی که کار و زار ما را نبینی و صدای ما را نشنوی ، سوگند به کسی که جان حسین به دست اوست ، امروز هر کس صدای فریاد رسی ما را بشنود و یاری مان نکند ، خدا او را به رو ، در آتش دوزخ واژگون می سازد . (1)
l از کُدَیر ضَبّی ، روایت شده است که گفت :
با علی(علیه السلام) میان بوته های «حَرْمَل» (اِسپند) ، در کربلا بودیم که ناگهان وی پشکلی را گرفت و نرم کرد سپس آن را بویید ، آن گاه فرمود :
ص:80
خدا از این مکان ، گروهی را بر می انگیزد که بی حساب به بهشت در می آیند . (1)
l از ابو حِبَرَه ، روایت شده است که گفت :
با علی(علیه السلام) همراه شدم تا اینکه به کوفه درآمد ، به منبر رفت ، خدا را ستود و ثنا گفت ، سپس فرمود : چگونه خواهید بود آن گاه که ذرّیه پیامبرتان میان شما فرود آید؟ گفتند : از این آزمون الهی ، سربلند بیرون خواهیم آمد .
فرمود : سوگند به کسی که جانم به دست اوست ، او [با خاندان و اصحابش ]میان شما فرود می آید و شما سوی ایشان می تازید و آنان را به قتل می رسانید ، سپس [به آنان] رو کرد [در حالی که] می سرود :
هُمُ أَوْرَدُوهم بالغُرور وَعَرَّدُوا***أَحَبُّوا نجاةً لا نجاةَ ولا عُذرا (2)
- ایشان را با فریب بدین جا کشانند و خود بگریزند ، نجات را دوست می دارند [اما در پی این نیرنگ و فرار] نجاتی نیست و عذری پذیرفته نمی شود .
l از مُجاهد روایت شده است که گفت :
امام علی(علیه السلام) در کوفه [از مردم] پرسید : هنگامی که اهل بیت پیامبرتان نزد شما بیایند ، چه خواهید کرد؟ گفتند : چنین و چنان می کنیم! امام(علیه السلام)سرش را تکان داد و فرمود : بلکه آنها را به آمدن وامی دارید ، سپس پاپس
ص:81
می کشید اما از آن ماجرا بیرون نمی روید ، آن گاه [از این کار] برائت می جویید ، ولی پشیمانی تان سودی ندارد . (1)
بَزّار در مسندش (چنان که از هیثمی نقل شده است) به سندش از ابن عبّاس روایت می کند که گفت :
حسین در دامان پیامبر(صلی الله علیه وآله) نشسته بود . جبرئیل از پیامبر پرسید : آیا دوستش می داری؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود : چگونه می توانم ثمره قلبم را دوست نداشته باشم؟! جبرئیل گفت : بدان که امتت او را خواهند کشت! می خواهی جای قبرش را نشانت دهم؟ با این سخن ، مشتی از خاک آن حضرت را برگرفت [و به پیامبر نمایاند] تربتی سرخ فام بود . (2)
احمد به سندش از عمّار بن اَبی عمّار ، از ابن عبّاس روایت می کند که گفت :
نیمه روز ، پیامبر را آشفته و غبارآلود ، به خواب دیدم . شیشه ای را که در آن خون بود به همراه داشت . خون ها را گرد می آورد یا در آن چیزی را می جُست . پرسیدم : ای رسول خدا ، این چه خونی است؟ فرمود : خون حسین و یاران اوست ، از امروز پیوسته آن را می جویم (در روایت طَبَرانی
ص:82
آمده است : پیوسته آن را جمع آوری می کنم) .
عمّار ، می گوید : آن روز را به خاطر سپردیم [و بعدها] دریافتیم که حسین در آن روز کشته شد .
در روایت طَبَرانی آمده است : آن روز را شمردم ، به دست آمد که در آن روز حسین به قتل رسید . (1)
ابن عساکر - به سندش - از علی بن زید بن جُدْعان ، روایت می کند که گفت :
ابن عبّاس از خواب برخاست ، [کلمه] استرجاع (2) را بر زبان آورد و گفت : به خدا سوگند ، حسین کشته شد! اصحابش گفتند : این گونه نیست ابن عبّاس ، هرگز چنین چیزی رخ نداده است!
ابن عبّاس گفت : رسول خدا را به خواب دیدم که شیشه ای از خون به
ص:83
همراه داشت ، فرمود : می دانی امتم بعد از من چه کردند؟! فرزندم حسین را کشتند . این ، خون حسین و خون اصحاب اوست ، آن را پیش خدا بالا می برم .
می گوید : تاریخ آن روز و آن ساعت را که ابن عبّاس آن حرف را زد ، نوشتم . دیری نپایید که بیست و چهار روز گذشت و خبر به مدینه رسید که حسین در آن روز و در همان ساعت کشته شد . (1)
آری ، پیش از این ، خبر سپردن پشکل آهوان به ابن عبّاس از سوی امام علی(علیه السلام)گذشت . امام علی(علیه السلام) از ابن عبّاس خواست پشکل آهوان را [در سرزمین کربلا ]بیابد [سپس آنها را به وی سپرد] و روزی را که از آنها خون بجوشد ، نشانه قتل حسین قرار داد .
اکنون بجاست روایتی از ابن عبّاس را بیاوریم که از پیامبر(صلی الله علیه وآله) درباره کسانی نقل می کند که ادعا دارند اهل توحیدند ، در حالی که با اهل بیت پیامبر می جنگند و علی(علیه السلام) را که هرگز در برابر بتی سجده نکرد (و در کعبه زاده شد و در محراب عبادت به شهادت رسید) می کشند .
ابن عبّاس می گوید :
پیامبر(صلی الله علیه وآله) به سفری بیرون رفت . وقتی باز آمد ، رنگ چهره اش دگرگون و سرخ شده بود . خطبه ای رسا و کوتاه خواند در حالی که از چشمانش اشک
ص:84
می ریخت . در آن خطبه ، فرمود :
ای مردم ، میانتان دو چیز گران بها بر جای گذاشتم ; کتاب خدا و عترتم (و همه وجودم و آمیزه نسل و ثمره حیاتم) این دو ، هرگز از هم جدا نشوند تا در حوض بر من درآیند . بدانید که من در انتظار این دو به سر می برم . در این باره ، جز آنچه را پروردگارم از من خواسته که از شما مسئلت کنم ، نمی طلبم و آن ، مودت نسبت به خویشاوندانم می باشد . نیک بیندیشید که در حوض مرا در حالی ملاقات نکنید که عترتم را دشمن داشته اید و به آنان ظلم کرده اید .
بدانید که در قیامت [سه دسته] از این امت ، با سه پرچم بر من وارد می شوند :
[دسته اول] پرچم سیاه و تیره دارند ، در برابرم می ایستند ، می پرسم : شما کیستید؟ آنان نام مرا به یاد ندارند ، می گویند : از یکتا پرستان عربیم . می گویم : من احمدم ، پیامبر عرب و عجم ! می گویند : ای احمد ، ما از اُمت توایم . می پرسم : بعد از من با خاندان و عترتم و کتاب پروردگارم چه کردید؟ پاسخ می دهند : کتاب خدا را تباه ساختیم و تکه تکه اش کردیم و کوشیدیم عترتت را از روی زمین براندازیم .
من از آنان روی بر می گردانم . از این رو ، تشنه کام و رو سیاه ، از حوض بیرون می روند .
سپس [دسته دیگر] با پرچمی که از پرچم [دسته] پیشین شدت
ص:85
سیاهی اش بیشتر است ، وارد می شوند ، می پرسم : شما کیانید؟ مانند گروه نخست ، می گویند که از اهل توحیدند . وقتی خود را نام می برم ، مرا می شناسند و می گویند : ما از امّت تو هستیم . می پرسم : با ثقل اکبر و اصغری که میانتان بر جای گذاشتم ، چه کردید؟
پاسخ می دهند : با ثقل اکبر مخالفت ورزیدیم و ثقل اصغر را خوار ساختیم و پاره پاره شان کردیم . می گویم : از من دور شوید! آنها [هم] تشنه لب و رو سیاه ، بیرون می روند .
پس از [این دو گروه ، دسته دیگری] با پرچمی نورافشان ، بر من در می آیند ، می پرسم : شما کیستید؟ پاسخ می دهند : ما اهل کلمه توحید و تقواییم . از اُمتِ محمّد می باشیم و باقی مانده اهل حقیم که کتاب پروردگارمان را بر دوش گرفتیم ، حلالش را حلال و حرامش را حرام دانستیم و ذریه محمّد را دوست داشتیم و به آنان همانند جانِ خودمان یاری رساندیم و در کنارشان جنگیدیم و با دشمنانشان درافتادیم .
به آنان می گویم : بشارتتان باد! من پیامبرتان محمّدم ، در دنیا همان گونه که توصیف کردید ، بودید . سپس از حوضم آنها را می آشامانم و آنان سیراب بیرون می روند .
بدان که جبرئیل به من خبر داد که امتم فرزندم حسین را در کربلا می کشند . لعنت خدا تا پایان روزگار ، بر قاتل او (و کسی که او را ذلیل ساخت) باد .
ص:86
ابن عبّاس ، می گوید : آن گاه پیامبر از منبر پایین آمد و هیچ یک از مهاجران و انصار باقی نماند مگر اینکه یقین یافت حسین به قتل می رسد [این ماجرا گذشت] تا اینکه در ایّام عُمَر ، کَعْب الأحبار اسلام آورد و به مدینه آمد . اهل مدینه از رخدادهایی که در آخر الزمان پدید می آید ، از او می پرسیدند و کَعْب انواع رویدادها و فتنه ها را برایشان حدیث می کرد .
کَعْب ، می گفت : بزرگ ترین ملحمه ، ماتمی است که هرگز فراموش نمی شود و آن ، همان فسادی است که خدای متعال در کتاب های آسمانی بیان می دارد و در کتاب شما این آیه است : (ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ) (1)(فساد ، خشکی و دریا را فراگرفت) این فساد به قتل هابیل آغاز گشت و به قتل حسین بن علی پایان می یابد . (2)
حاکم - به سندش - از ابو الضُّحی ، از ابن عبّاس روایت می کند که گفت :
ما و همه اهل بیت ، شک نداشتیم که حسین بن علی ، در کربلا کشته می شود . (3)
از سعید بن جُبیر ، از ابن عبّاس روایت شده است که گفت :
خدای متعال به محمّد(صلی الله علیه وآله) وحی کرد که به خاطر قتل یحیی بن زکریا ، هفتاد هزار نفر را خواهم کشت و به خاطر قتل فرزند دخترت ، هفتاد هزار
ص:87
و هفتاد هزار نفر را به قتل می رسانم . (1)
برای حدیث اُمّ سَلَمَه از پیامبر(صلی الله علیه وآله) چند طریق وجود دارد :
یک : از عبدالله بن وَهْب بن زَمْعَه ، روایت شده است که گفت : اُمّ سَلَمَه به من خبر داد که شبی پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای خواب دراز کشید ، ناگهان هراسان و حیران بیدار شد ، سپس به پهلو آرمید و به خواب رفت ، اما حیران (متفاوت با بار اول) از خواب برخاست . بار دیگر خوابید و بیدار شد ، در حالی که در دستش تربت سرخ فامی بود و آن را می بوسید .
پرسیدم : ای رسول خدا ، این تربت چیست؟ فرمود : جبرئیل به من خبر داد که حسین در سرزمین عراق کشته می شود . از جبرئیل خواستم تربتی را که حسین در آن به قتل می رسد نشانم دهد ، جبرئیل گفت : این خاکِ تربت اوست . (2)
ص:88
دو : از صالح بن اَرْبَد ، از اُمّ سَلَمَه روایت شده است که گفت :
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به من فرمود : بر در خانه بنشین و [نگذار] احدی بر من درآید . بر در خانه ایستادم ، ناگهان حسین آمد ، رفتم که او را بگیرم [که داخل خانه نشود ]اما وی بر من سبقت جُست و بر جدش درآمد .
[این ماجرا گذشت ، فرصت مناسبی پیش آمد] به پیامبر(صلی الله علیه وآله) گفتم : ای نبی خدا - جانم به فدایت - به من امر کردی نگذارم احدی بر تو درآید ، فرزندت آمد ، خواستم جلوگیری کنم اما بر من پیشی گرفت [و خودش را به تو رساند] چون ماندنش [نزدت] طولانی شد ، از لای در نگاه کردم ، دیدم در دستت چیزی را می گردانی و اشک هایت سرازیر است و کودک روی شکمت [نشسته] است .
پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود : آری ، جبرئیل آمد و با خبرم ساخت که امتم او را می کشند و برایم تربتی را آورد که در آن سرزمین کشته می شود . آنچه را در دستم می گرداندم ، همان تربت بود . (1)
ص:89
سه : از شهر بن حَوْشَب ، از اُمّ سَلَمَه نقل شده است که گفت :
جبرئیل نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود ، حسین را نگه داشتم [که پیش پیامبر نرود ]وی گریست ، رهایش کردم نزدیک پیامبر(صلی الله علیه وآله) رفت ، جبرئیل پرسید : ای محمّد ، آیا دوستش می داری؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود : آری . جبرئیل گفت : امتت به زودی او را خواهند کشت . اگر بخواهی می توانم تربتی را که در آن به قتل می رسد ، نشانت دهم . سپس آن تربت را به پیامبر نمایاند ، سرزمینی که به آن «کربلا» گویند . (1)
چهار : از شقیق بن سَلَمَه ، از اُمّ سَلَمَه ، روایت شده است که گفت :
حسن و حسین پیش روی پیامبر(صلی الله علیه وآله) در خانه من بازی می کردند . جبرئیل نازل شد و با اشاره به حسین گفت : ای محمّد ، امتت - بعد از تو - این فرزندت را می کشند .
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) گریست و حسین را به سینه اش چسباند . جبرئیل تربتی را آورد . پیامبر(صلی الله علیه وآله) آن را بویید و فرمود : «نسیم کرب و بلا» . (2) ای اُمّ سَلَمَه ، این
ص:90
تربت نزدت امانت باشد . هر وقت این تربت ، خون گردید ، بدان که فرزندم به قتل رسیده است .
اُمّ سَلَمَه آن تربت را در شیشه ای نهاد و هر روز به آن می گریست و می گفت : روزی که تبدیل به خون شوی ، روز بزرگی خواهد بود! (1)
پنج : از عبدالله بن سعید بن اَبی هند ، از پدرش ، از اُمّ سَلَمَه روایت شده است که گفت :
پیامبر(صلی الله علیه وآله) در خانه ام خواب بود . حسین داشت می آمد و کم کم نزدیک شد . سوی در رفت [که داخل شود] بر در خانه نشستم و او را نگه داشتم از بیم اینکه مبادا داخل شود و پیامبر را بیدار کند . چیزی حواسم را ربود و [از حسین] غافل شدم . وی حرکت کرد و به خانه درآمد و روی شکم پیامبر نشست .
صدای شیون پیامبر به گوشم رسید ، رفتم و گفتم : ای رسول خدا ، به خدا سوگند ، نفهمیدم کی حسین وارد خانه شد!
پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود : در حالی که وی روی شکمم نشسته بود ، جبرئیل
ص:91
نزدم آمد و پرسید : آیا او را دوست می داری؟ پاسخ دادم : آری . گفت : به زودی امتت او را می کشند! می خواهی تربتی را که در آن به قتل می رسد ، نشانت دهم؟ گفتم : آری . جبرئیل بالی زد و این تربت را آورد .
اُمّ سَلَمَه می گوید : ناگهان دیدم تربتی سرخ رنگ در دست آن حضرت است ، می گرید و می گوید : کاش می دانستم چه کسی بعد از من ، تو را می کشد! (1)
شش : از مُطَّلِب بن عبدالله بن حَنْطَب ، از اُمّ سَلَمَه ، روایت شده است که گفت :
روزی پیامبر(صلی الله علیه وآله) در خانه ام نشسته بود ، فرمود : هیچ کس بر من وارد نشود . منتظر ماندم ، حسین داخل شد ، هق هق پیامبر را که می گریست ، شنیدم . به آن حضرت سر زدم ، ناگهان دیدم حسین در دامان آن حضرت است و پیامبر به پیشانی اش دست می کشد و می گرید . گفتم : والله ، نفهمیدم کی حسین داخل شد!
پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود : جبرئیل در خانه با ما بود ، پرسید : او را دوست می داری ، گفتم : از نعمت های دنیا ، آری . گفت : امتت در سرزمینی که «کربلا» گویند ، او را به قتل می رسانند . جبرئیل از تربت او [مشتی را] گرفت
ص:92
و به پیامبر(صلی الله علیه وآله) نشان داد .
چون حسین(علیه السلام) (در آن زمان که به قتل رسید) محاصره شد ، پرسید : اسم این سرزمین چیست؟ گفتند : کربلا . حسین(علیه السلام) فرمود : خدا و رسولش راست گفت ، سرزمین گرفتاری و بلا . (1)
هفت : داود ، از اُمّ سَلَمَه روایت می کند که گفت :
حسین بر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) درآمد ، پیامبر(صلی الله علیه وآله) ناله سر داد . اُمّ سَلَمَه پرسید : چه شده است ای رسول خدا؟ فرمود : جبرئیل به من خبر داد که این فرزندم به قتل می رسد . همانا خشم خدا بر کسی که او را بکشد ، شدت می یابد . (2)
افزون بر همه اینها ، از سعد بن ظَریف ، از ابو جعفر ، محمّد بن علی(علیهما السلام)از اُمّ سَلَمَه نقل شده است که گفت :
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود : حسین بن علی(علیهما السلام) در رأس سال شصت از هجرت من ، کشته می شود . (3)
ص:93
بخاری در شرح حال رَزین (نَمَد فروش) می نگارد : اَشَجّ می گوید : برای ما حدیث کرد ابو خالد ، گفت : برای ما حدیث کرد رَزین ، گفت : برایم حدیث کرد سلمی ، گفت :
بر اُمّ سَلَمَه در حالی که می گریست ، درآمدم [از سبب گریه اش پرسیدم ]گفت : پیامبر را به خواب دیدم در حالی که سر و ریشش خاک آلود بود [پرسیدم : ای رسول خدا ، چه شده است؟] فرمود : اندکی پیش ، شاهد قتل حسین بودم . (1)
l از مَقْبُری از عایشه روایت شده است که گفت :
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آرمیده بود ، ناگهان حسین آمد و سوی آن حضرت خزید . او را دور ساختم ، سپس به بعضی از کارهایم پرداختم [در غیاب من] حسین به پیامبر نزدیک شد و آن حضرت از خواب برخاست در حالی که می گریست . پرسیدم : چه چیز شما را به گریه درآورد؟
فرمود : جبرئیل تربتی را که حسین در آن به قتل می رسد ، نشانم داد .
ص:94
خشم خدا بر کسی که خون او را بریزد و بر او دست دراز کند ، شدت می یابد . ناگهان دیدم که در دست آن حضرت مشتی از خاک بطحاست ، فرمود : ای عایشه ، سوگند به کسی که جانم به دست اوست ، این ماجرا اندوهگینم می سازد ، چه کسی از اُمتم بعد از من ، حسین را به قتل می رساند؟! (1)
l از عُروة بن زُبیر ، از عایشه روایت شده است که گفت :
در حالی که بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) وحی می شد ، حسین بن علی (رضی الله عنه) بر آن حضرت درآمد . پیامبر روی دو زانو خم شده بود ، حسین بر آن حضرت جهید و روی پشتش بازی می کرد . جبرئیل به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود : ای محمّد ، آیا او را دوست می داری؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود : ای جبرئیل ، مگر می توانم فرزندم را دوست نداشته باشم؟
جبرئیل ، گفت : به زودی امتت - بعد از تو - او را خواهند کشت . سپس جبرئیل دستش را دراز کرد و تربت سفید و درخشانی را آورد و گفت : ای محمّد ، در این سرزمین ، این فرزندت به قتل می رسد ، نام آن «طَف» (کربلا) است .
چون جبرئیل از نزد پیامبر رفت ، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بیرون آمد در حالی که آن تربت در دستش بود و می گریست ، فرمود : ای عایشه ، جبرئیل با خبرم
ص:95
ساخت که فرزندم حسین در سرزمین «طفّ» کشته می شود و اُمتم - بعد از من - آزموده می شوند .
سپس پیامبر(صلی الله علیه وآله) سوی اصحابش (که در میان آنها علی ، ابوبکر ، عُمَر ، حُذَیفه ، عمّار و ابوذر بود) در حالی که می گریست ، به راه افتاد . پرسیدند : ای رسول خدا ، چرا گریه می کنید؟ فرمود : جبرئیل به من خبر داد که فرزندم حسین - بعد از من - در زمین «طفّ» به قتل می رسد و این تربت را برایم آورد و با خبرم ساخت که در این تربت آرامگاه اوست . (1)
l از ابو سَلَمة بن عبدالرّحمان عوف ، از عایشه نقل شده است که گفت :
پیامبر(صلی الله علیه وآله) ایوانی داشت که هرگاه می خواست جبرئیل را دیدار کند ، در آن مکان می رفت . یک بار آن حضرت ، جبرئیل را در آن ایوان [که بالاتر از سطح اتاق بود] ملاقات کرد و به عایشه دستور داد کسی به آن مکان بالا نیاید . عایشه نفهمید ، حسین بن علی درآمد و وارد ایوان شد .
جبرئیل پرسید : این ، کیست؟ رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود : فرزندم می باشد ، سپس حسین را گرفت و روی زانویش نشاند .
جبرئیل گفت : بدان که او به زودی کشته می شود! پیامبر(صلی الله علیه وآله) پرسید : چه کسی او را
ص:96
می کشد؟ جبرئیل پاسخ داد : اُمتت . پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود : امتم او را می کشد؟ جبرئیل گفت : آری ، اگر می خواهی از زمینی که در آن به قتل می رسد با خبرت سازم .
جبرئیل به سرزمین «طَفّ» در عراق اشاره کرد و تربتی سرخ فام را [از کربلا ]گرفت و به پیامبر نشان داد وگفت : این تربت ، قتلگاه اوست . (1)
l دار قُطْنی در العلل به اسناد خود از عایشه آورده است که گفت :
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در حالی که به همراه جبرئیل در خانه بود ، به عایشه گفت : در را بپا [کسی داخل نشود] عایشه پیامبر را فرمان برد [ناگهان] حسین بن علی درآمد و رسول خدا او را در آغوش گرفت . جبرئیل پرسید : آیا دوستش می داری؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمود : آری .
جبرئیل گفت : بدان که امتت او را به قتل می رسانند! چشمان پیامبر پر از اشک شد . جبرئیل گفت : دوست داری تربتی را که در آن کشته می شود بنمایانمت؟ سپس از [زمین] «طفّ» تربت سرخ رنگی را گرفت [و به پیامبر(صلی الله علیه وآله) نشان داد] . (2)
مؤید خبر عایشه ، روایتی است که امام سجاد(علیه السلام) نقل می کند ، می فرماید : برایم حدیث کرد اَسما (دختر عُمَیس) گفت :
ص:97
هنگام به دنیا آمدن حسن و حسین(علیهما السلام) قابله جَدّه ات فاطمه(علیها السلام)بودم . . . یک سال پس از ولادت حسن(علیه السلام) حسین زاده شد . پیامبر(صلی الله علیه وآله) آمد و فرمود : اسما ، فرزندم را بیاور . حسین را در پارچه سفیدی پیچیدم و نزد آن حضرت بردم . پیامبر(صلی الله علیه وآله) در گوش راستش اَذان و در گوش چپش اقامه گفت . او را در حُجره پیامبر نهادم ، پیامبر(صلی الله علیه وآله) گریست ، پرسیدم : پدر و مادرم به فدایت ، گریه ات برای چیست؟
پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود : به خاطر همین فرزندم! گفتم : او که هم اکنون به دنیا آمد! فرمود : پس از من ، گروهی سرکش او را به قتل می رسانند ، خدا شفاعتم را به آنها نمی رساند . سپس پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود : فاطمه را از این ماجرا با خبر مساز ; چرا که تازه او را زاده است . . . (1)
از عبدالله بن سعید ، از پدرش ، از عایشه روایت شده است که گفت :
حسین بن علی(علیهما السلام) بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) درآمد . آن حضرت فرمود : ای عایشه ، نمی خواهی شگفت زده ات سازم؟! اندکی پیش ، فرشته ای نزدم آمد که هرگز بر من وارد نشده بود ، گفت : این فرزندم [حسین] به قتل می رسد . . . اگر می خواهی تربتی را که در آن کشته می شود نشانت دهم . آن فرشته با دستش از خاک او گرفت و به من تربت سرخ فامی را نمایاند . (2)
ص:98
از عُمْرَة (دختر عبدالرّحمان) از عایشه روایت شده است که گفت :
حسین در سرزمین بابل ، به قتل می رسد . (1)
از عبدالله بن سعید ، از پدرش ، از عایشه یا اُمّ سَلَمَه ، روایت شده است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) به یکی از آن دو فرمود :
فرشته ای بر من درآمد که پیش از این نزدم نیامده بود ، به من گفت : این فرزندت ، حسین مقتول است ، اگر می خواهی تربتی را که در آن به قتل می رسد ، نشانت دهم! سپس تربتی سرخ رنگی را بیرون آورد . (2)
ابن عساکر در تاریخ دمشق به اسناد از زینب آورده است که گفت :
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در خانه من آمد [وخوابیده بود] وحسین - که کم کم راه می رفت - پیش من قرار داشت ، از وی غافل شدم ، بر رسول خدا(صلی الله علیه وآله)درآمد و روی شکمش نشست و شاشید . برخاستم که او را بگیرم ، پیامبر(صلی الله علیه وآله)از خواب بیدار شد و فرمود : کارش نگیر . او را رها کردم تا اینکه ادرارش تمام شد . پیامبر(صلی الله علیه وآله) آبی خواست و فرمود : «إنّه لیُصبّ من الغلام ویُغسَل من الجاریة» ; برای پاک شدن محل بول کودک - اگر پسر باشد - باید آب ریخت و اگر دختر باشد ، باید محل را شست .
بر آن محل ، آب ریختند ، سپس پیامبر(صلی الله علیه وآله) وضو گرفت و آن گاه
ص:99
برخاست و نماز گزارد . هنگامی که در نماز بر می خاست ، حسین را بغل می کرد و هنگامی که به رکوع یا سجده می رفت ، او را بر زمین می نهاد . سپس پیامبر(صلی الله علیه وآله) نشست و به دعا پرداخت ، آن گاه گریست و دستش را [سوی آسمان] دراز کرد .
چون نماز آن حضرت پایان یافت ، گفتم : ای رسول خدا ، امروز رفتاری از شما دیدم که تاکنون ندیده بودم چنین عملی را انجام دهید!
فرمود : جبرئیل نزدم آمد و با خبرم ساخت که امتم [فرزندم] حسین را می کشند . از جبرئیل خواستم تربتش را نشانم دهد و او تربت سرخ فامی را به من نمایاند . (1)
حاکم در المستدرک علی الصحیحین از امّ الفضل (بنت حارث) روایت کرده است که وی بر رسول خدا درآمد و گفت :
ای رسول خدا ، امشب خواب ناخوشایندی دیدم! پیامبر(صلی الله علیه وآله) پرسید : چه خوابی؟ گفت : گفتنش برایم سخت است! پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود : خوابت را بازگو . گفت : در خواب دیدم که گویا قطعه ای از جسدت جدا شد و در دامنِ من افتاد!
ص:100
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود : خواب خوبی دیدی . به خواست خدا فاطمه پسری به دنیا می آورد و آن فرزند در دامنِ تو می باشد .
فاطمه ، حسین را به دنیا آورد (و همان طور که رسول خدا فرمود ، حسین در دامنِ من بود) . روزی پیش رسول خدا رفتم و حسین را در دامنش نهادم . ناگهان چشمم به پیامبر افتاد ، دیدم که چشمانش پر از اشک است . پرسیدم : ای پیامبر خدا - پدر و مادرم به فدایت - چه شده است؟
پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود : جبرئیل (که صلوات و سلام خدا بر او باد) نزدم آمد و با خبرم ساخت که به زودی امتم فرزندم حسین را خواهند کشت . پرسیدم : همین فرزندم را؟ گفت : آری و تربت او را که سرخ رنگ بود ، برایم آورد .
حاکم بر این حدیث تعلیق می زند و می گوید : این حدیث بر اساس شرط بخاری و مسلم صحیح است و آن دو ، آن را نیاورده اند . (1)
هَیْثَمی در مجمع الزوائد از ابو اُمامه نقل می کند که رسول خدا به همسرانش فرمود : این کودک - حسین - را نگریانید!
آن روز ، نوبت اُمّ سَلَمَه بود . جبرئیل نازل شد و از معارف وحیانی بر پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرود می آمد . پیامبر(صلی الله علیه وآله) به اُمّ سَلَمَه فرمود : مگذار اَحَدی بر من
ص:101
درآید . حسین آمد ، چون در خانه ، نگاهش به پیامبر افتاد ، خواست داخل شود ، اُمّ سَلَمَه او را گرفت ، او را بغل کرد و نوازش می نمود و آرامش می ساخت . چون دید گریه حسین شدت یافت ، رهایش ساخت .
حسین وارد خانه شد و در دامن پیامبر(صلی الله علیه وآله) نشست ، جبرئیل گفت : به زودی امتت ، این فرزندت را می کشند . پیامبر(صلی الله علیه وآله) پرسید : در حالی که به من ایمان دارند ، او را می کشند؟! جبرئیل گفت : آری ، او را به قتل می رسانند . (1)
سپس جبرئیل ، تربتی را گرفت و گفت : در فلان مکان و چنین وچنان .
پیامبر(صلی الله علیه وآله) بیرون آمد و ماتم زده و اندوهگین حسین را در آغوش گرفت . اُمّ سَلَمَه پنداشت که آن حضرت از درآمدن کودک بر او خشمگین است ، گفت : ای پیامبر خدا - فدایت شوم - به ما گفتی : این کودک را نگریانید و امرم کردی که هیچ کس بر تو وارد نشود ، حسین [پیش شما] آمد ، جلوش را نگرفتم .
پیامبر(صلی الله علیه وآله) پاسخی به اُمّ سَلَمَه نداد ، سوی اصحابش که نشسته بودند ، بیرون آمد و فرمود : امّتم این فرزندم را می کشند ! در میان اصحاب ابوبکر و عُمَر قرار داشتند و از همه با جرأت تر بودند ، پرسیدند : ای پیامبر خدا ، در حالی که مؤمن اند [او را به قتل می رسانند]؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود : آری ، و این خاک ، تربت آن حضرت است (و آن تربت را به آنها نشان داد) .
ص:102
هَیْثَمی می نگارد : این حدیث را طَبَرانی روایت می کند و رجال آن ثقه اند و در بعضی از آنها ضعفی هست . (1)
می گویم : این حدیث ، قوی است و دست کم ، حدیث معتبر می باشد . این روایت در نهی از گریاندن حسین(علیه السلام) صراحت دارد . نیک بنگرید که امّت محمّد(صلی الله علیه وآله)با آن حضرت چه کردند !
ابن عساکر در تاریخ دمشق به اسناد از سعید بن جُمْهان آورده است که گفت :
جبرئیل با تربتی از خاک قریه ای که حسین در آن کشته شد ، نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله) آمد ، گفت : اسم آن سرزمین ، کربلاست . رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود : «کربٌ و بلاء» ; گرفتاری و بلاست . (2)
l از محمّد بن حسین بن علی بن حسین ، از پدرش ، از جدش ، از علی بن ابی طالب(علیه السلام) روایت شده است که فرمود :
روزی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به دیدار ما آمد . خوراکی را پیش آن حضرت نهادیم . اُمّ اَیْمَن ، سینی ای خرما و کاسه ای از شیر و خامه برایمان هدیه
ص:103
آورد ، آن را هم پیش پیامبر گذاشتیم . پیامبر(صلی الله علیه وآله) از آن خورد و آن گاه که از غذا فارغ شد ، برخاستم و بر دست آن حضرت آب ریختم . چون دستانش را شست ، با تری آن ، صورت و ریشش را مسح کشید ، سپس سوی مسجد روان شد و نماز گزارد و به سجده افتاد و طولانی گریست ، آن گاه سرش را [از سجده] برداشت .
هیچ یک از ما اهل بیت ، جرأت نکردیم چیزی از آن حضرت [درباره این رفتارش] بپرسیم . حسین که تازه راه می رفت ، کم کم سوی پیامبر(صلی الله علیه وآله) به راه افتاد ، خود را روی زانوی پیامبر کشاند ، سر پیامبر را به سینه گرفت و چانه اش را بر سر آن حضرت نهاد ، سپس گفت : پدر ، چه چیز تو را گریاند؟
پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود : فرزندم ، امروز به شما نگاه کردم ، مسرتی به من دست داد که هرگز مانند آن خرسند نشده بودم . سپس جبرئیل سویم فرود آمد و با خبرم ساخت که شما به قتل می رسید و قتلگاهاتان پراکنده است . خدا را بر این ماجرا ستودم و برایتان خیر خواستم .
حسین(علیه السلام) پرسید : پدر ، چه کسی قبرهای ما را زیارت می کند و با اینکه پراکنده اند به آنها رسیدگی می نماید؟
پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود : دسته هایی از امتم به قصد نیکی و صله به من ، به این کار دست می یازند ، من هم در موقف قیامت ، به [داد] آنها می رسم و بازوهاشان را می گیرم و از اَهوال قیامت و سختی های آن ، نجاتشان می دهم . (1)
ص:104
l از جابر ، از امام باقر(علیه السلام) روایت شده است که فرمود :
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود : رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به دیدار ما آمد ، اُمّ اَیْمَن برایمان شیر و سرشیر و خرما هدیه آورده بود ، آنها را پیش پیامبر گذاشتیم و حضرت از آنها میل فرمود ، سپس به گوشه خانه رفت و چند رکعت نماز گزارد و در آخرین سجده به شدت گریست ، هیچ یک از ما به خاطر احترام و بزرگداشت پیامبر(صلی الله علیه وآله) از او [در این باره چیزی] نپرسیدیم .
حسین(علیه السلام) برخاست و در دامان پیامبر(صلی الله علیه وآله) نشست و گفت : پدر ، به خانه مان آمدی و به چیزی همچون آمدنت شاد نشدیم ، سپس چنان گریستی که ما را اندوهگین ساخت ، چه چیز اشکت را درآورد؟
پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود : فرزندم ، اندکی پیش ، جبرئیل مرا با خبر ساخت که شما کشته می شوید و قتلگاه هاتان مختلف است!
حسین(علیه السلام) پرسید : پدر ، برای کسی که قبرهای ما را - با وجود پراکندگی شان - زیارت کند ، چه پاداشی است؟
پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود : فرزندم ، گروه هایی از امتم شما را زیارت می کنند و به این کار ، برکت را خواستارند [از این رو] سزاوار است که من روز قیامت ، بر آنان درآیم و از اَهوال آن روز و [نیز از پیامدهای] گناهانشان ، رهاشان سازم و خدا آنان را در بهشت سکونت دهد . (1)
ص:105
l از محمّد بن عبدالله بن عَمْرو ، از پدرش ، از ابن عبّاس روایت شده است که گفت :
فرشته ای که خبر قتل حسین(علیه السلام) را به پیامبر(صلی الله علیه وآله) داد ، جبرئیل (روح الأمین) بود . در حالی این خبر را آورد که بال هایش را گشاده بود ، ناله سر می داد و می گریست . تربت حسین را که بوی مشک می فشاند ، به همراه داشت .
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود : آیا امّتی که جوجه مرا (یا فرمود : جوجه دخترم را) بکشد ، رستگار می شود؟!
جبرئیل ، گفت : خدا میانشان اختلاف می اندازد ، از این رو ، پراکنده دل می شوند . (1)
l از ابو جارود ، زیاد بن مُنذِر ، از امام باقر(علیه السلام) روایت شده است که فرمود :
پیامبر(صلی الله علیه وآله) در خانه اُمّ سَلَمَه (رضی الله عنها) بود . به اُمّ سَلَمَه فرمود : کسی بر من در نیاید . حسین که کودکی بود ، آمد و اُمّ سَلَمَه نتوانست جلو او را بگیرد تا اینکه بر پیامبر وارد شد و اُمّ سَلَمَه در پی آن حضرت ، درآمد ، دید حسین(علیه السلام) بر سینه پیامبر(صلی الله علیه وآله) قرار دارد و آن حضرت می گرید و در دستش چیزی است که آن را می گرداند .
پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود : ای اُمّ سَلَمَه ، این جبرئیل است با خبرم ساخت که
ص:106
حسین به قتل می رسد و این خاک ، تربتی است که بر آن کشته می شود ، آن را نزد خود نگه دار ، هرگاه خون شد [بدان که] حبیبم به قتل رسیده است .
اُمّ سَلَمَه گفت : ای رسول خدا ، از خدا بخواه این بلا را از او بگرداند .
پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود : این کار را انجام دادم ، خدای بزرگ و رحیم فرمود که برای او درجه ای است که اَحَدی از آفریده ها بدان نمی رسند ، و او را شیعیانی است که شفاعت می کنند و شفاعتشان پذیرفته می شود ، و مهدی از نسلِ اوست ; خوشا به حال کسانی که از اولیای حسین باشند! به خدا سوگند ، شیعیان او - روز قیامت - رستگارند . (1)
l از ابو بصیر ، از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است که فرمود :
جبرئیل در حالی نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله) آمد که حسین(علیه السلام) پیشاپیش آن حضرت بازی می کرد . جبرئیل به پیامبر(صلی الله علیه وآله) خبر داد که به زودی امتش او را خواهند کشت [از این خبر ]پیامبر(صلی الله علیه وآله) دل نگران و بی قرار شد . جبرئیل گفت : آیا تربتی را که در آن به قتل می رسد نشانت ندهم؟! سپس میان جای پیامبر(صلی الله علیه وآله)و مکانی که حسین(علیه السلام) در آن کشته می شد ، زمین فرو رفت تا آنجا که دو قطعه به هم چسبیدند و پیامبر(صلی الله علیه وآله) از آن تربت گرفت ، آن گاه در چشم به هم زدنی زمین گسترش یافت [و به حال اول برگشت] .
پیامبر(صلی الله علیه وآله) بیرون آمد در حالی که می فرمود : خوشا به حالت ای خاک ،
ص:107
خوشا به حال کسانی که پیرامونت به قتل می رسند . (1)
l از ابو اُسامه ، زید شَحَّام ، از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است که فرمود :
جبرئیل - در خانه اُمّ سَلَمَه - خبر مرگ حسین(علیه السلام) را به پیامبر(صلی الله علیه وآله) داد . حسین(علیه السلام)در حالی که جبرئیل نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود ، وارد شد . جبرئیل گفت : امتت این [فرزندت ]را می کشند . رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود : تربتی را که خونش در آن ریخته می شود ، نشانم ده . جبرئیل مشتی از آن تربت را گرفت [و به پیامبر نمایاند] ناگهان [پیامبر(صلی الله علیه وآله) دید که] آن خاک ، تربتی سرخ فام بود . (2)
l از ابو خدیجه - سالم بن مُکْرَم جمّال - از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است که فرمود :
چون فاطمه(علیها السلام) حسین را به دنیا آورد ، جبرئیل نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله) آمد و گفت : امتت - بعد از تو - حسین را می کشند ، سپس گفت : آیا تربتش را نشانت ندهم؟ آن گاه بال زد و از تربت کربلا [مشتی] بیرون آورد و آن را به پیامبر نمایاند ، سپس فرمود : این [همان] تربتی است که حسین بر آن به قتل می رسد . (3)
ص:108
l از عبدالملک بن اَعْیَن ، روایت شده است که گفت : شنیدم امام صادق(علیه السلام)می فرمود :
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در خانه اُمّ سَلَمَه بود و جبرئیل نزد آن حضرت قرار داشت . حسین(علیه السلام) وارد شد . جبرئیل گفت : امتت ، این فرزندت را می کشند! آیا تربتی را که در آن کشته می شود ، نشانت ندهم؟
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود : آری . جبرئیل دستش را پایین آورد و مشتی از آن تربت را گرفت و به پیامبر(صلی الله علیه وآله) نمایاند . (1)
l از محمّد بن عمرو زَیَّات ، از شخصی از اصحاب ما ، از امام صادق(علیه السلام)روایت شده است که فرمود :
جبرئیل بر محمّد(صلی الله علیه وآله) فرود آمد و گفت : ای محمّد ، خدا به مولودی بشارتت می دهد که فاطمه به دنیا می آورد [و] امتت - بعد از تو - او را می کشند .
پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود : ای جبرئیل ، به پروردگارم سلام برسان [و بگو] به مولودی که از فاطمه زاده شود و امتم - بعد از من - او را به قتل رسانند ، نیازی ندارم .
جبرئیل به آسمان بالا رفت و فرود آمد و مانند سخن پیشین را بیان داشت و پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز همان سخن گذشته را بر زبان آورد .
بار سوم جبرئیل به آسمان بالا رفت و فرود آمد و گفت : ای محمّد ،
ص:109
پروردگارت تو را سلام می رساند و مژده می دهد که در ذریه این مولود ، امامت و ولایت و وصایت را قرار می دهد . پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود : [به این مولود ]خشنودم .
سپس پیامبر(صلی الله علیه وآله) سوی فاطمه(علیها السلام) پیک فرستاد که : خدا به مولودی بشارتت می دهد که برایت به دنیا می آید و پس از من ، امتم او را می کشد . فاطمه(علیها السلام) برای پیامبر(صلی الله علیه وآله) پیام فرستاد که به چنین مولودی (که امتت بعد از من او را به قتل رسانند) نیازی ندارم .
پیامبر(صلی الله علیه وآله) پیک فرستاد که خدا در ذریه او امامت و ولایت و وصایت را قرار می دهد فاطمه(علیها السلام) پیام فرستاد که راضی شدم [این مولود برایم به دنیا آید] .
از این رو [از مصداق های آیه زیر ، امام حسین(علیه السلام) است] خدای متعال می فرماید :
(حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَوَضَعَتْهُ کُرْهاً وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلاَثُونَ شَهْراً حَتَّی إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَی وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی) ; (1)
مادرش با ناخرسندی دوران حاملگی را گذراند و با ناخشنودی او را زایید و این دوران بارداری و شیردهی ، سی ماه به طول انجامید . هنگامی که به کمال توانمندی رسید و به چهل سالگی پا نهاد ، گفت : پروردگارا ، الهامم کن تا نعمتی
ص:110
را که بر من و بر پدر و مادرم ارزانی داشتی ، سپاس گویم و عملی را که می پسندی انجام دهم و ذریه ام را نسلی صالح گردان .
اگر نمی گفت : (أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی) (مرا در ذریه ام صالح ساز) همه ذریه او ائمه می شدند .
حسین(علیه السلام) از فاطمه(علیها السلام) و هیچ زن دیگری شیر داده نشد ، او را پیش پیامبر می آوردند ، آن حضرت انگشت ابهامش را در دهانش می گذاشت و حسین(علیه السلام) از آن ، به اندازه ای که دو یا سه روزش را کفایت کند ، شیر می مکید . از این رو ، از گوشت و خون رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بر بدن حسین(علیه السلام)گوشت رویید .
هیچ کس جز عیسی بن مریم و حسین بن علی(علیهما السلام) شش ماهه ، زاده نشد . (1)
l از مُعلّی بن خُنَیس ، روایت شده است که گفت :
فاطمه(علیه السلام) در پگاهی ، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را گریان و اندوهگین دید ، پرسید : ای رسول خدا ، چه شده است؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله) بر نتافت که به او خبری دهد . فاطمه(علیها السلام) فرمود : از خوردن و آشامیدن دست می کشم تا با خبرم سازی .
پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود : جبرئیل ، تربتی را برایم آورد که در آن غلامی که هنوز مادرش به او باردار نشده است ، به قتل می رسد و این خاک ، تربت اوست
ص:111
(در آن زمان ، هنوز فاطمه(علیها السلام) به حسین باردار نشده بود) . (1)
از حسین بن علی بن اَبی مُغِیره ، از بعضی از اصحاب ما ، روایت شده است که گفت :
به امام صادق(علیه السلام) گفتم : من شخصی پُر درد و مرضم ، دوایی نیست که خود را بدان مداوا نکرده باشم .
امام(علیه السلام) فرمود : چرا از تربتِ حسین(علیه السلام) استفاده نمی کنی! به راستی که در آن شفای هر دردی و ایمنی از هر ترسی است ، هنگامی که از آن تربت گرفتی ، بگو :
اللَّهمّ إِنّی أَسْأَلُکَ بِحَقّ هَذه الطِّینَةَ وَبِحَقّ المَلَک الَّذی أَخَذَها وَبِحقِّ النَّبیّ الَّذی قَبَضَها وَبِحَقِّ الوَصِیّ الَّذی حَلَّ فِیها ، صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وَأَهْل بَیته ، وَاجْعَل فیها شفاء مِن کُلِّ داء وَأَماناً مِن کُلِّ خَوْف ;
بارالها ، به حق این تربت و به حق فرشته ای که آن را برگرفت و به حق پیامبری که آن را ستاند و به حق وصی ای که در آن خفت ، از تو مسئلت دارم که بر محمّد و خاندانش درود فرستی و در این تربت ، شفا از هر درد و ایمنی از هر ترسی را [برایم] قرار دهی .
سپس امام(علیه السلام) فرمود : فرشته ای که آن را گرفت ، جبرئیل بود که آن را به پیامبر(صلی الله علیه وآله) نمایاند و گفت این تربت فرزند توست که امتت بعد از تو ، او را می کشند ، و پیامبری که آن را ستاند ، محمّد(صلی الله علیه وآله) بود و وصی ای که در آن دفن
ص:112
شد ، حسین(علیه السلام)سرور جوانان بهشت است . (1)
اینها طُرُق اِخبار جبرئیل برای پیامبر(صلی الله علیه وآله) است که اگر با اَخباری که از این پس می آید ، ضمیمه شود به حد تواتر می رسد و دست کم ، استفاضه را گویاست . در این روایات ، به طور آشکار ، گوناگونی راویان به چشم می خورد ; شیعه ، سُنی ، خوارج ، ناصبی های عثمانی ، کوفیان ، بصریان ، واسطی ها ، بغدادی ها ، مَدَنی ها و مصریان و دیگران ، در آنها به چشم می خورد ، گرچه از راویان شامی در میان آنها اندک است و همین ، از میزان کینه امویان علیه اهل بیت - به ویژه امام حسین(علیه السلام) - حکایت دارد .
با واکاوی سند این روایات ، می توان دریافت که بیشتر این احادیث «حَسَن» ، حدیث «صحیح»اند و بسیاری از این احادیث که ضعیف به شمار می روند ، حدیث «حَسَن»اند .
نیز در این وارسی ، می توان به زور زدن های ذَهَبی و تحریفات بخاری و یاوه های ابن کثیر و ابن جوزی و ادعاهای اَلبانی (و دیگران) پی بُرد .
ص:113
[تربت امام حسین(علیه السلام) به وسیله فرشته های گوناگون ، نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله)آورده شد ، که خود بیانگر اهمیت این موضوع است]
احمد - به سندش - از انس بن مالک روایت کرده است که :
فرشته باران از پیامبر(صلی الله علیه وآله) اجازه خواست که نزد آن حضرت بیاید ، پیامبر(صلی الله علیه وآله) به او اجازه داد ، به اُمّ سَلَمَه فرمود : در را داشته باش و نگذار اَحَدی بر ما درآید .
می گوید : حسین بن علی آمد تا داخل شود ، اُمّ سَلَمَه جلوش را گرفت ، اما وی جستی زد و به درون خانه درآمد و بر پشت پیامبر و زانو و شانه اش بالا و پایین می رفت .
فرشته باران ، به پیامبر(صلی الله علیه وآله) گفت : آیا دوستش می داری؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله)
ص:114
فرمود : آری . فرشته گفت : بدان که امّتت به زودی او را به قتل می رسانند! اگر بخواهی مکانی را که در آن کشته می شود ، نشانت دهم [در پی این سخن و موافقت پیامبر ]فرشته باران ، دستش را [به سویی] زد و تربت سرخ رنگی را آورد .
آن تربت را اُمّ سَلَمَه گرفت و در مقنعه اش پیچید . ثابت (راوی خبر) می گوید : به ما خبر رسید که آن تربت ، خاک کربلا بود . (1)
طَبَرانی در المعجم الکبیر به اسنادش از ابوطُفَیل روایت کرده است که گفت :
مَلَک باران از پیامبر(صلی الله علیه وآله) - که در خانه اُمّ سَلَمَه بود - اجازه خواست تا بر آن حضرت [در آید و] سلام دهد . پیامبر(صلی الله علیه وآله) [به او اجازه داد و] به اُمّ سَلَمَه فرمود : هیچ کس بر ما وارد نشود .
حسین بن علی(علیهما السلام) آمد ، اُمّ سَلَمَه [به پیامبر(صلی الله علیه وآله)] گفت : حسین است [می خواهد به خانه درآید] پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود : او را رها کن . حسین(علیه السلام) وارد
ص:115
خانه شد و شروع به بالا رفتن بر دوش پیامبر و بازی کردن با آن حضرت نمود و فرشته [این حرکات را] می نگریست .
فرشته باران ، پرسید : ای محمّد ، آیا او را دوست می داری؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمود : آری ، والله ، او را دوست می دارم .
فرشته گفت : بدان که امتت به زودی او را خواهند کشت ، اگر بخواهی مکان قتل او را نشانت می دهم . سپس دستش را دراز کرد و مشتی از خاک را گرفت [و به پیامبر داد] .
اُمّ سَلَمَه آن تربت را گرفت و در روی سری اش پیچاند .
[عالمان] بر این باورند که آن خاک از [سرزمین] کربلا بود . (1)
ابن اَعْثَم در الفتوح ، می نگارد : شُرَحْبیل بن اَبی عون گفت :
فرشته ای که پیش پیامبر(صلی الله علیه وآله) آمد ، فرشته دریا بود ; چرا که فرشته ای از فرشتگان باغ های فردوس [بهشت] به «بحر اعظم» (دریای پهناور) فرود آمد ، سپس بال هایش را بر آن گسترد و فریادی کشید و گفت : ای ساکنان دریا ، جامه عزا بپوشید که جوجه محمّد به قتل رسید و سر بریده شد!
ص:116
آن گاه پیش پیامبر(صلی الله علیه وآله) آمد و گفت : ای حبیب خدا ، بر این زمین دو گروه از امتت با هم می جنگند ، یکی از آن دو ستمگر و متجاوز و فاسق است ، جوجه ات حسین (فرزند دخترت) را در زمین کربلا می کشند ، ای محمّد ، این خاک ، تربت اوست .
سپس مشتی از خاک زمین کربلا را به پیامبر(صلی الله علیه وآله) داد و گفت : این تربت نزدت باشد تا نشانه آن نمایان شود .
آن گاه این فرشته ، با قسمتی از بال هایش ، از تربت حسین برگرفت . فرشته ای در آسمان دنیا باقی نماند مگر اینکه آن را بویید و آن تربت برایش خاطره شد .
پس از آن ، پیامبر(صلی الله علیه وآله) از آن مشت تربتی که فرشته آورد ، گرفت . آن را بویید و می گریست و در همان حال می فرمود : «اللّهمّ لا تُبارک فی قاتل وَلَدی وَأصْلِهِ نارَ جهنّم» ; خدایا ، قاتل فرزندم را خجسته مگردان و آتش دوزخ را به او به چشان .
سپس پیامبر(صلی الله علیه وآله) آن مشت خاک را به اُمّ سَلَمَه سپرد و او را به قتل حسین(علیه السلام) در کنار شط فرات آگاه ساخت و فرمود :
یا أُمّ سَلَمة ، خُذِی هذه التربة إلیک ; فإنّها إذا تَغَیَّرتْ وَاسْتَحالَتْ دَماً عَبیطاً ، سَیُقْتَلُ وَلَدی الحسین ; (1)
ص:117
ای اُمّ سَلَمَه ، این تربت را پیش خود نگه دار ; هرگاه این تربت تغییر یافت و به خون تازه تبدیل شد [بدان که] فرزندم حسین به قتل رسیده است .
l ابن عساکر در تاریخ دمشق به اِسنادش از وَکیع آورده است که گفت : برایم حدیث کرد عبدالله بن سعید ، از پدرش ، از عایشه یا اُمّ سَلَمَه (وکیع می گوید : این تردید از عبدالله بن سعد است) که پیامبر(صلی الله علیه وآله) به یکی از آن دو فرمود :
فرشته ای بر من - در خانه - درآمد که پیش از این بر من وارد نشده بود ، به من گفت : این فرزندت ، حسین ، کشته می شود . اگر می خواهی تربت زمینی را که در آن به قتل می رسد ، نشانت دهم .
اُمّ سَلَمَه ، گفت : آن گاه پیامبر تربت سرخ رنگی را بیرون آورد . (1)
l خوارزمی در مقتل الحسین اَحادیث تربت حسین(علیه السلام) را می آورد و بیان می دارد که ملائکه آن تربت را برداشتند و به پیامبر(صلی الله علیه وآله) دادند ، می گوید :
امام احمد بن اَعثم کوفی ، در تاریخش [روایاتی را] با سندهای فراوان از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) ذکر می کند . از آنهاست حدیث ابن عبّاس و حدیث اُمّ الفضل . سپس ماجرای فرود جبرئیل را در میان گروهی از ملائکه می آورد ، سپس به
ص:118
حدیث فرود آمدن فرشته دریا (به نقل از شُرَحْبیل بن اَبی عون) می پردازد و در پایان ، حدیث مِسْوَر بن مَخْرَمَه را بیان می دارد ، می گوید :
مِسْوَر بن مَخْرَمَه ، نقل کرده است : فرشته ای از فرشتگانِ عالم بالا - که از زمانی که خدا دنیا را آفرید به زمین فرود نیامده بود - نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله) آمد . این فرشته ، به خاطر اشتیاقی که به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) داشت ، از پروردگار متعال اجازه فرود خواست ، چون به زمین فرود آمد ، خدای بزرگ سویش وحی کرد :
ای فرشته ، به محمّد خبر ده که شخصی از امتت - که «یزید» نامیده می شود - فرزند پاکت را که پسر زنی پاک دامن است و همتای مریم بتول (دختر عمران) به شمار می رود ، به قتل می رساند .
فرشته گفت : خدای من و سرورم ، پایین آمدم و به فرودم پیش پیامبرت ، شادمان بودم ، چگونه این خبر را به او دهم؟! کاش بر او نازل نمی شدم! از بالای سر فرشته ، ندا آمد : آنچه را امر شدی به انجام رسان .
فرشته آمد و بال هایش را گسترد تا اینکه پیش روی پیامبر(صلی الله علیه وآله) ایستاد و گفت : سلام بر تو ای حبیب خدا ، از پروردگارم برای فرود نزد تو اجازه خواستم [ولی ]کاش بالم می شکست و این خبر را نمی آوردم ، لیکن ای پیامبر خدا ، مأمورم [و معذور ]بدان که مردی از امتت که او را «یزید» گویند ، فرزند پاکت را که پسر دختر پاک دامن توست و همتای بتول مریم (دختر عمران) به شمار می رود ، می کشد و پس از این کار ، از زندگی بهره ای نمی برد و خدا به خاطر این بدکرداری ، ناگهان جانش را - در حالی که به خود مغرور
ص:119
است - می ستاند و جزو دوزخیان می شود . (1)
[افزون بر روایاتی که تاکنون آوردیم ، احادیثِ دیگری نیز در زمینه تربت امام حسین(علیه السلام) هست که در ذیل ، دو نمونه از آنها را ذکر می کنیم]
طَبَرانی - به سندش - از عبدالله بن عَمْرو بن عاص ، روایت می کند که مُعاذ بن جبل او را خبر داد ، گفت :
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در حالی که رنگ چهره اش دگرگون بود ، بر ما درآمد ، گفت : من محمّدم ، آغاز و انجامِ معارف به من داده شد ، تا در میانتانم مرا فرمان برید و هنگامی که مرا بُردند [و از دنیا رفتم] بر شما باد به [تمسک] به کتاب خدا! حلالش را حلال شمارید و حرامش را حرام سازید ; مرگ به سراغتان می آید ، روح و راحت شما را فرا می رسد ، بر اساس کتاب و نوشته ای از سوی خدا (که پیشاپیش ثبت شده است) فتنه هایی چون پاره های شب تار پیش می آید ، هرگاه گروهی روند ، دسته ای دیگر می آیند ، نبوت رخت بر می بندد و پادشاهی رخ می نماید . خدا کسی را رحمت کند که حق آن را ادا کند و همان گونه که وارد آن شد ، از آن بیرون آید . ای مُعاذ ، به خاطر سپار و بشمار .
ص:120
مُعاذ ، می گوید : چون شمردم و به نفر پنجم رسیدم ، پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود : یزید! خدا برکتش ندهد و خجسته اش نگرداند!
سپس چشمان پیامبر(صلی الله علیه وآله) پر از اشک شد و فرمود : خبر مرگ حسین را دریافتم و تربتش را برایم آوردند و از قاتل او با خبر شدم . سوگند به کسی که جانم به دست اوست ، حسین میان قومی کشته نمی شود که دشمنان را از او باز ندارند جز اینکه خدا میان سینه ها و قلب هاشان اختلاف می اندازد و اَشرار را بر آنها مسلط می کند و لباس تفرقه بر آنان می پوشاند .
وای بر نسلِ خاندان محمّد از خلیفه ای که بر مسند خلافت می نشیند و شاد خوار است! آن را که پس از خود جانشین می سازم ، می کشد و نیز جانشینِ خلیفه ام را به قتل می رساند . (1)
از ابو عبدالرّحمان حَبْلِی ، از عبدالله بن عَمْرو ، روایت شده است که گفت : من و ابوعُبَیده و سلمان و مقداد و زُبیر ، در خانه پیامبر(صلی الله علیه وآله) بودیم . رسول خدا(صلی الله علیه وآله)وحشت زده و رنگ پریده ، بیرون آمد و فرمود : «خبر مرگم را به من دادند . . .» آن گاه سخن دراز دامنی را بر زبان آورد ، سپس فرمود : «نگهدار و بشمار» و از ته دل آهی کشید و فرمود :
یزید! لا بارَکَ اللهُ فی یزید! الطَّعّان اللَّعّان! أما إنّه نُعِیَ إلیَّ حبیبی
ص:121
حسین ، أُتیتُ بتربته وَأُریتُ قاتله .
أَما إنّه لاَ یُقْتَلُ بَیْنَ ظَهْرانی قوم وَلاَ یَنْصُرونَه إلاّ عَمَّهُم اللهُ بِعقاب أو قالَ بِعَذاب ; (1)
یزید! خدا او را مبارک نگرداند! طعنه زنِ نفرین گوی! بدانید که خبر مرگ حبیبم حسین به من داده شد ، تربتش را برایم آوردند و قاتلش را نشانم دادند .
هان! حسین میان قومی کشته نمی شود که یاری اش نکنند مگر اینکه خدا عقاب (یا فرمود عذاب) را دامن گیر همه شان می سازد .
ص:122
اینها طُرُق خبر تربت امام حسین(علیه السلام)اند . بعضی از آنها (همچون روایتِ عبدالله بن عَمْرو بن عاص) گرچه تضعیف شده اند ، لیکن مجموع آنها بر صدور این ماجرا دلالت می کند ; چرا که بعضی از احادیث ضعیف ، بعضی دیگر را تقویت می کند و در نتیجه از سطحِ سقوط به سقفِ قبول در می آید و می توان از آنها در «شواهد» و «متابعات» (1) بهره بُرد (چنان که کلام اَلبانی در حدیث عبدالله بن نجی از پدرش - پیش از این - گذشت) .
از این رو ، ابن کثیر ، اَلبانی ، ذَهَبی ، ابن جوزی (و دیگران) نمی توانند در اَخبار تربتِ حسینی (که نزد شیعه و سنی ، مستفیض است) تشکیک کنند .
با مطالعه سخنان ابن کثیر در البدایة و النهایة می توان دریافت که وی ، علم به صحّت این اخبار دارد و آشکارا بهانه می تراشد ; زیرا اخبار را به گونه ای می آورد که به خلفای اُمَوی - به ویژه معاویه و یزید - آسیبی وارد نشود .
ابن کثیر ، پس از ذکر سه سالی که یزید حکومت کرد و در سال اول ، حسین(علیه السلام)را کشت و در سال دوم ، به «واقعه حَرَّه» دست یازید و در سال
ص:123
سوم ، کعبه را به آتش کشید و با منجنیق کوبید ، می نگارد :
یزید ، خطای فاحشی را مرتکب شد که به مسلم بن عُقْبَه گفت مدینه را سه روز بر سپاهیان مباح گرداند . این کار ، خطای بس بزرگ و رسوایی بود . افزون بر این ، به قتل گروهی از صحابه و فرزندانِ آنها دست یازید .
پیش از این گذشت که وی به قتل حسین و یارانش به دست عُبیدالله بن زیاد اقدام کرد . در این سه روز ، مفاسدی بزرگی در مدینه پیامبر رخ داد که توصیف ناشدنی است و هیچ کس جز خدای بزرگ [عمق این ماجرا را] نمی داند . (1)
پیش از این سخن ، ابن کثیر ، بیان می دارد که یزید پس از واقعه حَرّه و قتل حسین ، جز اندکی مهلت داده نشد و خدایی که جباران گذشته و آینده را درهم می کوبد ، او را سرنگون ساخت ; چرا که خدا بر هر کاری آگاه و تواناست . (2)
این سخن ابن کثیر که می گوید : «وَقَد أَخْطَأَ یزید» (یزید خطا کرد) جای بسی شگفتی است . وی می داند که یزید ، سه روز مدینه را بر سپاهیان مباح ساخت و خلق فراوانی از صحابه و در رأس آنها حسین بن علی(علیهما السلام) را به قتل رساند ; چنان که خود ابن کثیر اذعان می دارد که خدا یزید را مهلت نداد
ص:124
و همچون خودکامگان پیشین درهم کوبید .
بجا بود ابن کثیر ، به کفر یزید قائل می شد (هر چند وی نماز بخواند و روزه بگیرد) زیرا لزوم حفظِ حرمت مدینه و مکه و اهل بیت را - که از پیامبر(صلی الله علیه وآله) متواتر است - پاس نداشت و زیر پا گذاشت .
از این بدتر ، تشکیک ابن کثیر در بازخوانی اَشعار ابن زَبَعرا ، از سوی یزید است :
لَیْتَ أَشیاخی بِبَدْر شَهِدُوا***جَزَع الخَزْرَج مِن وَقْعِ الأَسَلْ
- کاش بزرگانم در جنگ بدر [که در خاک خفتند] شیون «خَزْرج» را از زخم نیزه ها [در جنگ اُحُد] می دیدند .
زیرا ابن کثیر در تعلیق بر این سخن ، می نویسد :
اگر یزید بن معاویه ، این اشعار را بر زبان آوَرْد ، لعنت خدا و نفرین همه لعنت کنندگان بر او باد .
و اگر یزید به این اشعار لب نگشود ، لعنت خدا بر کسی باد که این اشعار را به یزید بست تا بدین وسیله او را رسوا سازد . (1)
بی گمان ، این اشعار را یزید بر زبان آورد . این عساکر از «رَیّا» (نگهبان یزید) نقل می کند که گفت : هنگامی که سر حسین را پیش یزید آوردند ، وی با چوبی که به دست داشت بر دندان های پیشین آن حضرت می زد و اشعار
ص:125
ابن زَبَعْرا را می خواند . (1)
ذَهَبی بر این سخن ، تعلیق می زند و می گوید : حکایت «رَیّا» طولانی است و اِسناد قوی دارد . (2)
ذَهَبی نیز منش کسان پیش از خود را می پیماید و در صحتِ خبر اَنس بن حارث بن نبیه کاهِلی ، تشکیک می کند . انس بن حارث ، نقل می کند که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در حالی که حسین در دامنش نشسته بود ، فرمود :
إنَّ ابْنی هذا ، یُقْتَلُ فی أَرْض یُقالُ لَها العراق ; فَمن أَدْرَکَه فَلْیَنْصُرْه ; (3)
این فرزندم [حسین] در زمینی که «عراق» گفته می شود ، به قتل می رسد ; هر که او را درک کند ، باید یاری اش رساند .
ذَهَبی درباره اَنس بن حارث ، می گوید :
وی از صحابی پیامبر به شمار نمی آید و حدیثش «مُرسل» است . مِزّی ، می گوید : «له صحبةٌ فوهم» انس ، همدمی با پیامبر را درک کرد [و صحابی است] اما مِزّی ، اشتباه می کند [و این سخن توهمی بیش نیست] . (4)
ص:126
ابن حجر در الإصابة در شرح حال «حارث بن نبیه» می نگارد :
وی و پدرش ، جزو صحابیان است . انس بن حارث ، به همراه حسین [در ماجرای کربلا] به قتل رسید . (1)
ابن جوزی نیز ، در جرح و تعدیل ، روش پیشینیانش را در پیش می گیرد و دل خواهانه از میان روایات مستفیضی که درباره امام حسین(علیه السلام) وجود دارد ، احادیثی را بر می گزیند . از شش طریق ابو نُعَیم ، دو طریق را می آورد تا از این رهگذر ، ضعفِ روایت سعید بن جُبَیر از ابن عبّاس را بیان دارد .
از سعید بن جُبَیر از ابن عبّاس ، روایت شده است که گفت :
أَوْحی اللهُ تعالی إلی محمّد إنّی قَتَلْتُ بیحیی بن زکریا سبعین ألفاً ، وَأَنّی قاتلٌ بابن ابْنَتِکَ سبعین ألفاً وسبعین ألفاً ; (2)
ص:127
خدای متعال به محمّد وحی کرد که من در برابر قتل یحیی بن زکریا ، هفتاد هزار نفر را می کشم و به خاطر قاتل فرزند دخترت ، هفتاد هزار و هفتاد هزار نفر را به قتل می رسانم .
این در حالی است که حاکم در تعلیق بر این حدیث می نویسد : این حدیث ، دارای سند صحیح است و بخاری و مسلم آن را نیاورده اند .
همچنین ذَهَبی بر این حدیث ، حاشیه می زند و می نگارد : این روایت ، بر اساسِ شرط مسلم ، صحیح است . (1)
بدین ترتیب ، مشاهده می شود که بعضی از رجال شناسان و عالمان ، بعض دیگر را در ادّعای ضعفِ روایات تربت امام حسین(علیه السلام) تخطئه می کنند و این رویه ، بیانگر آن است که معیار در «جرح و تعدیل» نزد آنها گزینشی است ، نه علمی .
بسیاری از امامان حدیث ، به رویکرد خاص ابن جوزی در «جرح و تعدیل» اعتراض کرده اند . ابن صلاح ، می نویسد :
فَأَوْدَعَ فیها کثیراً ممّا لا دلیلَ عَلَی وَضْعه ; (2)
ابن جوزی ، در کتاب «الموضوعات» بسیاری از روایاتی را
ص:128
گنجانده است که دلیلی بر موضوع بودن آنها وجود ندارد .
ملاّ علی قاری ، در شرح نخبة الفکر می نگارد :
علما بر بسیاری از اَحادیثی که ابن جوزی در کتاب «الموضوعات» آورده است ، خُرده گرفته اند . (1)
معنای این سخن این است که علما ، ادعاهای ابن جوزی و گرایش حدیثی او را قبول ندارند .
سَخاوی در فتح المغیث می گوید :
در موارد بسیاری ، ابن جوزی در «الموضوعات» احادیث «حسن صحیح» را می آورد که در صحیح بخاری و مسلم آمده است ، چه رسد به دیگر کتاب ها ، از این رو ، علما بر کار وی خرده گرفته اند . (2)
سیف احمد بن اَبی المَجْد ، در تنزیه الشریعه می نویسد :
ابن جوزی ، به خاطر سخن بعضی از مردم درباره راویان احادیث ، روایاتِ آنها را موضوع (ساختگی) می شمارد .
این روش ، خصمانه و بی پروایی است . (3)
* * *
ص:129
آنچه گذشت ، نگاهی به تحریف ها و یاوه گویی ها و تأویلات ائمه «جرح و تعدیل» اهل سنت بود . مشاهده می شود که رویکرد آنان بر اصول قرآنی مبتنی نمی باشد ، بلکه تابع گرایش های شخصی است .
آنچه را نقل کردیم ، طبق اصول اهل سنت و قواعد حدیثی و درایتی آنهاست ; زیرا کسانی در این میان هستند که ما را تأیید می کنند و این روایات را می پذیرند و از این راویان ، حدیث می ستانند .
خبر تربت امام حسین(علیه السلام) در کتاب های اهل سنت اگر «متواتر» نباشد ، دست کم «مستفیض» است . از گروهی از صحابه ، مانند : امام علی(علیه السلام)اَنس بن مالک ، ابن عبّاس ، ابو طُفَیل ، ابو اُمامه ، اَنس بن حارث ، مُعاذ بن جبل ، عبدالله بن عَمْرو بن عاص ، روایت شده است .
زنان پیامبر(صلی الله علیه وآله) اُمّ سَلَمَه ، عایشه ، زینب (بنت جَحْش) آن را روایت کرده اند .
این روایات ، یا صحیح است یا حَسَن یا مستفیض . بعضی از این احادیث ، بر اساس شرط بخاری و مسلم ، صحیح است ، گرچه آن دو ، آن را نیاورده اند .
بدین ترتیب ، اهل سنت نمی توانند در همه این روایات ، تشکیک کنند .
ص:130
ص:131
باری ، «کربلا» سرزمینی مقدس و از دیگر سرزمین ها ممتاز است ; زیرا کربلا ، پاره تن پیامبر(صلی الله علیه وآله) را در بر گرفته است .
پیداست که بعضی از مکان ها و شهرها و ماه ها [و روزها] و موجودات بر بعض دیگر ، برتری دارند ; گاه انسانی بر شخص دیگر برتری دارد یا زراعتی به خاطر خصوصیتی که در آن است ، بر زراعت دیگر ، برتری می یابد .
خدای متعال ، می فرماید :
(وَفِی الأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَاب وَزَرْعٌ وَنَخِیلٌ صِنْوَانٌ وَغَیْرُ صِنْوَان یُسْقَی بِمَاءوَاحِد وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَی بَعْض فِی الأُکُلِ إِنَّ فِی ذلِکَ لاَیَات لِقَوْم یَعْقِلُونَ) ; (1) قطعه هایی از زمین و باغ هایی از انگور و کشتزارها و نخل هایی که از یک بُن روییده اند و آنها که هر کدام ریشه جداگانه دارند ، در کنار هم اند ، با یک آب ، آبیاری می شوند [در عین حال] در کیفیت ماده غذایی
ص:132
[مزه ، خاصیت و . . .] بعضی از آنها را بر بعض دیگر برتری می دهیم .
در این پدیده ، برای کسانی که خردشان را به کار بندند ، نشانه هایی است .
بعضی از زمین ها مبارک و بعضی شوم اند ; گاه بعضی از زمین ها پس از آنکه سعادتمند است ، نگون بخت می شود ، و گاه زمین هایی پس از شقاوت ، سعادت می یابد .
خدای متعال ، می فرماید :
l (إِنَّ أَوَّلَ بَیْت وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکاً وَهُدیً لِلْعَالَمِینَ) ; (1)نخستین خانه ای که برای مردم نهاده شده ، کعبه بود ; خانه ای مبارک و مایه هدایت برای جهانیان .
l (سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الأَقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ) ; (2) منزه است خدایی که بنده اش را شبانه از مسجد الحرام به مسجد الأقصی - مسجدی که پیرامونش را برکت دادیم - سیر داد تا آیاتمان را به او به نمایانیم ; به راستی که خدا شنوا و بیناست .
l (إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُویً) ; (3) آن گاه که خدا در وادی مقدس «طُوی» موسی را ندا داد .
ص:133
l (إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُویً) ; (1) [ای موسی ]منم پروردگارت! پای پوشت را درآور ، تو در بیابان مقدس «طُوی» هستی .
l (فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ مِن شَاطِئِ الْوَادِ الأَیْمَنِ) ; (2) چون موسی به آن [آتش ]رسید ، از جانبِ راستِ وادی از آن درخت ندا آمد که : . . .
l (یَا قَوْمِ ادْخُلُوا الأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ) ; (3) ای قوم من ، در سرزمین مقدس درآیید .
l (وَلِسُلَیْمانَ الرِّیحَ عَاصِفَةً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلَی الأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا وَکُنَّا بِکُلِّ شَیْء عَالِمِینَ) ; (4) باد را به تسخیر سلیمان در آوردیم ، به امر او به زمینی وزید که در آن برکت دادیم ; و ما به هر چیزی آگاهیم .
در این آیات ، به بقعه های مبارک - در زمین - اشاره شده است .
داستان حضرت ابراهیم(علیه السلام) (بر اساس آنچه ابن عُمَر از پیامبر(صلی الله علیه وآله) روایت می کند) وجود سرزمین های نامبارک را گویاست .
خدای متعال ، می فرماید :
l (وَنَجَّیْنَاهُ وَلُوطاً إِلَی الأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا لِلْعَالَمِینَ) ; (5) ابراهیم و لوط
ص:134
را [از آن سرزمین ناپاک] نجات دادیم و به زمینی درآوردیم که آن را برای جهانیان مبارک ساختیم .
از ابن عُمَر ، روایت شده است که گفت :
مردم به همراه پیامبر(صلی الله علیه وآله) به سرزمین «ثمود» فرود آمدند ، از آب چاه های آن برداشتند و خمیر درست کردند [تا نان بپزند] پیامبر(صلی الله علیه وآله) به آنان دستور داد آب هایی را که از آن چاه کشیده اند ، بریزند و خمیرها را به شتران دهند .
و امرشان نمود که از چاهی آب بردارند که ناقه صالح [برای آشامیدن آب] به آن در می آمد . (1)
بخاری و مسلم نیز از ابن عُمَر روایت کرده اند که گفت :
چون گذر پیامبر(صلی الله علیه وآله) به سرزمین «حِجر» (مکانی که ثمود در آن زیستند) افتاد ، فرمود : به محل سکنای کسانی که به خودشان ستم ورزیدند ، جز گریان در نیایید ، مبادا بلایی که آنان را فرا گرفت به شما اصابت کند!
سپس پیامبر(صلی الله علیه وآله) سرش را پوشاند و به سرعت حرکت کرد تا از آن وادی گذشت . (2)
ص:135
ابن اَبی شَیْبة در المُصَنَّف - به سندش - از عبدالله بن اَبی مُحِلّ ، روایت می کند که گفت :
علی [آن گاه که] از سمتِ «بابل» گذشت ، در آن نماز نگزارد . (1)
نیز از حُجْر بن عَنْبَس حَضْرَمی ، روایت می کند که گفت :
با علی سوی نهروان بیرون آمدیم . به «بابل» که رسیدیم ، وقت نماز عصر شد . گفتیم : «وقت نماز است» امام خاموش ماند . بار دیگر گفتیم : «وقت نماز است» باز هم امام سکوت ورزید .
ص:136
چون از «بابل» بیرون آمدیم ، آن حضرت نماز گزارد ، سپس فرمود : من کسی نیستم که در سرزمینی که سه بار مردم در آن فرو رفته اند ، نماز بخوانم . (1)
این روایات ، بیان می دارند که باید از زمین هایی که به خشم خدا گرفتار آمدند ، دور شد و به سرزمین های خجسته رفت .
بدین ترتیب ، دریافتیم که زمین هایی از اَزَل (آغاز آفرینش) مبارک بودند و سرزمین هایی بعدها به خاطر رویدادی ، خجسته شدند .
اگر زمینی مسجد شود ، مبارک می گردد و احکام مسجد بر آن جاری است ; نباید آن را نجس کرد ، زن در حال حیض و مرد در حال جنابت نباید در آن درنگ کند و ریختن آب دهان در آن و داد و ستد در آنجا کراهت دارد (و دیگر احکام مشابه اینها) .
برخی از این مساجد از بعض دیگر با فضیلت ترند ; مسجد الحرام و مسجد پیامبر(صلی الله علیه وآله) و مسجد الأقصی و مسجد کوفه ، از مسجد محله و قبیله و بازار ، برترند .
در مقابل ، بعضی از مساجد ، بدان خاطر که «مسجد ضِرار» شده اند ، باید ترک شوند [و کسی برای عبادت بدانجا نرود] .
در الغارات اثر ثَقَفی (م 283 ه-) از ابو غَسّان بَصْری ، روایت شده است که گفت :
ص:137
عبیدالله بن زیاد ، در «بصره» به قصد دشمنی با علی و بدگویی از آن حضرت ، مساجدی را به پا ساخت [مانند :] مسجد بنی عَدِیّ ، مسجد بنی مُجاشع ، مسجدی که در [محله] علاّفان در بَندرِ بصره بود ، مسجدی در اَزْد . (1)
در «کوفه» مساجدی وجود داشت که «مساجد ملعونه» (مساجد نفرین شده) نامیده می شد ، و عبارت بودند از : مسجد سِماک ، مسجد اَشْعَث بن قَیْس ، مسجد ثَقیف ، مسجد جَرِیر بَجَلی ، و مسجدی در «خَمْراء» . (2)
باری ، قداست مکان ، تصادفی پدید نمی آید ; زیرا شرافت مکان به شرف کسی که در آن مکان جای دارد ، وابسته است . هر اندازه آن شخص بزرگ تر و با فضیلت تر باشد ، مکان منسوب به او ، برتر و با عظمت تر است .
آری ، گاهی مکان ، در درونِ خود ، خاطرات دردناکی را در بر دارد ، لیکن این امر بدان معنا نیست که آن سرزمین گرفتار خشم خداست . «کربلا» به معنای گرفتاری و بلاست و مصیبت رنج آوری را به یاد ما می آورد . با وجود این ، پاره تن پیامبر(صلی الله علیه وآله) را در بر دارد و ماتم حسین(علیه السلام) را برای ما زنده می سازد که شعار ماست و هویت ما را رقم می زند .
حَلَبی - در سیره اش - هنگام ذکر وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله) و جای دفن آن حضرت ، می نویسد :
ص:138
اجماع وجود دارد که این مکان که اعضای شریف پیامبر(صلی الله علیه وآله) را در بر دارد ، برترین بقعه های روی زمین - حتی برتر از کعبه - است .
بعضی گفته اند : محل دفن پیامبر(صلی الله علیه وآله) برتر از بقعه های آسمان ، حتی برتر از «عرش» است . . . (1)
سَمْهودی در وفاء الوفاء می نگارد :
بر برتری مکانی که اندام های شریف پیامبر(صلی الله علیه وآله) را در برگرفته است ، اجماع منعقد است ، حتی این مکان ، بر کعبه (با وجود جایگاه بلند آن) فضیلت دارد . (2)
تا اینکه می نویسد :
این اجماع را قاضی عِیاض ، و پیش از او ، قاضی ابو الولید باجِی (چنان که خطیب ابن جمله گفته است) حکایت کرده اند و همچنین ابو الیَمَن ، ابن عساکر و دیگران ، نقل کرده اند با تصریح به اینکه محل دفن پیامبر(صلی الله علیه وآله) بر شرافتِ کعبه ، برتری دارد . (3)
و در پایان ، هنگام نقل ویژگی های مدینه ، می گوید :
الثانیةُ : إشْتمالُها عَلَی البُقْعَة الّتی اِنْعَقَدَ الإجماعُ عَلَی تَفْضیلها عَلَی
ص:139
سائر البِقاع ; (1)
ویژگی دوم : مدینه ، آرامگاهی را در بر دارد که بر برتری آن بر دیگر بقعه ها ، اجماع ، پدید آمده است .
ابن قَیِّم در بدائع الفوائد از ابن عَقیل نقل می کند که چون از برتری میان پیامبر(صلی الله علیه وآله) و کعبه سؤال شد ، پاسخ داد :
اگر مقصودت تنها حجره است ، کعبه اَفضل می باشد و اگر قصدت جایی است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) در آن دفن است ، به خدا سوگند ، عرش و حاملانش و بهشت عَدَن و دور گردون ، به پای آن نمی رسد ; چرا که در آن حجره ، جسدی است که اگر با دو جهان (دنیا و آخرت) وزن شود ، رجحان می یابد . (2)
سخاوی در التحفة اللطیفه در برتری آرامگاه پیامبر(صلی الله علیه وآله) بر کعبه و عرش ، سخنی طولانی دارد . (3)
بنابراین ، شرافت تربت قبر امام حسین(علیه السلام) بدان خاطر است که پاره تن پیامبر(صلی الله علیه وآله) را در بر گرفت و عظمتِ «کربلا» به سببِ عظمتِ امام حسین(علیه السلام)می باشد .
سخن امّ الفضل (دختر حارث) پیش از این گذشت که خواب دید گویا قطعه ای از جسد پیامبر در دامنش قرار گرفت . پیامبر(صلی الله علیه وآله) [خواب او را این
ص:140
گونه تعبیر نمود ]به زودی فاطمه ، کودکی را به دنیا می آورد و آن کودک در دامنت می باشد . پس از مدتی فاطمه(علیها السلام) حسین(علیه السلام) را زایید .
امام حسین(علیه السلام) (چنان که پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود) از [وجود] پیامبر(صلی الله علیه وآله)برخاست و [دین] پیامبر(صلی الله علیه وآله) از حسین [پابرجا] است (1) و حرمت قبر امام حسین(علیه السلام) همچون حرمت قبر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) است .
بعد از پیامبر(صلی الله علیه وآله) امام علی(علیه السلام) و فاطمه(علیها السلام) و امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) اسوه مردمان شدند و پس از شهادت حضرت زهرا(علیها السلام) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) اسوه شان امام حسن(علیه السلام) بود و بعد از درگذشت آن حضرت ، الگوی مردمان در امام حسین(علیه السلام)منحصر گشت .
از این رو ، امام حسین(علیه السلام) اُسوه و پشتیبان و پناهگاه مردم بود ، لیکن امت ، این حرمت را پاس نداشتند و به زشت ترین صورت ، در قتل آن حضرت کوشیدند و فرزندان و خانواده اش را اسیر ساختند .
ص:141
باری ، شرف «کربلا» از شرافتِ امام حسین(علیه السلام) است و شرفِ آن حضرت از شرافتِ پیامبر(صلی الله علیه وآله) مایه می گیرد . «غاضریه» ، «نواویس» ، «نینوا» امروزه «کربلا» نامیده می شوند و کربلا ، در بارگاه الهی محترم است و ذکر آن در اَخبار هست .
از امام باقر(علیه السلام) روایت شده است که فرمود :
«غاضریه» بقعه ای که خدا در آن با موسی بن عمران سخن گفت و نوح را در آن نجات داد . این مکان ، گرامی ترین مکان های زمین خداست . اگر این گونه نبود ، خدا [جسد] اولیا و اَنبیا و فرزندان پیامبرانش را در آن نمی سپرد . پس ، قبرهای [منسوب به] ما را در «غاضریه» زیارت کنید . (1)
از ابو جارود ، روایت شده است که امام سجاد(علیه السلام) فرمود :
خدا بیست و چهار هزار سال قبل از اینکه کعبه را بیافریند و آن را حرم قرار دهد ، «کربلا» را حَرَمی امن و مبارک ساخت .
هنگامی که خدا زمین را لرزاند و حرکت داد ، کربلا با خاکش ، نورانی و صاف ، بالا برده شد و در برترین باغ های بهشت و با فضیلت ترین مسکن ها که جز پیامبران و فرستادگان (یا فرمود : جز پیامبرانِ اولوالعزم) در آنجا سکنا نمی گزینند ، قرار داد .
ص:142
کربلا ، میان باغ های بهشت ، همچون ستاره ای درخشان که میان ستارگان برای زمینیان نور می افشاند ، نور می تاباند . درخشش آن ، چشمان همه بهشتیان را [خیره ساخت و] پوشاند ، در حالی که ندا می داد :
أَنَا أرضُ الله المُقَدَّسة الطَّیِّبَة [أو الطینةَ] المبارکة الَّتی تَضَمَّنَتْ سَیّدَ الشُّهداء وَسیّدَ شَبَابِ أهل الجَنَّة (1) ;
منم زمین مقدس پاک خوشبو [یا زمینی که تربتش قداست دارد ]زمین مبارکی که سیّد الشّهداء و سرور جوانان بهشت را در بردارد .
همه این روایات ، حُرمت این سرزمین پاک را بیان می دارند ، مکانی که به خاطر کرامت امام حسین(علیه السلام) هفتاد هزار نفر ، از آن برانگیخته می شوند و بی حساب به بهشت در می آیند .
ص:143
پس از بیانِ آنچه گذشت ، می توانیم بگوییم که سرخ رنگ شدن تربت امام حسین(علیه السلام) یا مشاهده خون تازه زیر سنگ و کلوخ یا چکیدن مایعی شبیه خون از بعضی درختان ، در روزی همچون «عاشورا» که مناسبت دینی دارد ، بر خدا امر دشواری نمی باشد و بعید نمی نماید که خدای سبحان ، از باب احترام و بزرگداشت شخصی که نزد او عظمت دارد ، این کار را انجام دهد ; به ویژه در مناسبتی همچون «روز عاشورا» که میلیون ها مسلمان ، برای احیای شعائر خدا ، سوی «کربلا» می شتابند و در این شهر گرد می آیند .
امام حسین(علیه السلام) بی هیچ اختلافی نزد مسلمانان ، نزد خدا بزرگ است . ظهور پدیده های شگفت در عالَم هستی ، در مناسبت هایی که به امام حسین(علیه السلام) تعلق دارد - اگر روی دهد - گرامی داشت آن حضرت به شمار می رود ، لیکن این امر بدان معنا نیست که ما آنچه را در این باره گفته اند یا بگویند یا در این گونه مناسبات شایع شود ، بی خدشه و درست می انگاریم و بر آن مُهر صحّت می زنیم ، بلکه بر مؤمن واجب است که در این خبرها درنگ ورزد و جانب احتیاط و دور اندیشی را در نقل آنها ، از دست ندهد .
پیداست که خدای متعال ، نظام عالَم را بر اساس اسباب و مُسبَّبات قرار داد و بنا ندارد [در حالت عادی] این قانون را نقض کند و بر خلاف آن ، چیزی را پدید آورد . از این رو ، بی علّت چیزی پدید نمی آید و انسان را جز از طریق آمیزش مرد و زن ، نمی آفریند و از جمادات ، موجود زنده بیرون نمی آورد ، و . . .
ص:144
لیکن گاه می بینیم که خدا برای بیان قدرتش ، به امور خارق العاده دست می یازد ; عیسی بن مریم را بدون وجود پدر ، خلق می کند یا ناقه صالح را از دل کوه بیرون می آورد یا عُمر خِضر را طولانی می گرداند یا به امام مهدی(علیه السلام)عُمر طولانی می بخشد .
همه اینها ، علّت وبهانه ای دارد [که نزد خدا معلوم است] .
باری ، آوردن معجزه ها و کرامت ها و امور خارق العاده و خلاف طبیعت ، در نظام هستی والهی ، همواره رخ نمی دهد و همیشه دوام نمی یابد ، بلکه گاهی اوقات ، به سببی ، به عنوان نشانه ها و بشارت هایی ، بروز می نماید و بیشتر برای یادآوری امت به مقدساتی است که از آنها غافل شده اند یا برای فزونی ایمانشان می باشد یا بیانگر نیرویی است که طبیعت را در می نوردد و بر آن حکم می راند .
از این رو ، بعید نمی نماید که مسئله خونین رنگ شدن تربت امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا و مانند آن که پیش از این آوردیم (مانند سرخ رنگ شدن آسمان چهل روز یا شش ماه یا گرفتن خورشید یا دیگر پدیده های هستی) از این باب باشد .
اما این سخن بدان معنا نیست که این امور فرا طبیعی ، در هر سال و در هر تربتی که از خاک کربلا گرفته شود ، پدید می آید ، بلکه در این گونه رویدادها حکمت ها و رازهای فراوانی مد نظرند که ما نمی دانیم ; چرا که علم آنها - تنها - نزد خدای متعال است .
ص:145
مهم ترین چیز در این گونه رخ دادها ، اعتقاد فرد و ایمان او به صدور آنها از سوی پروردگار جهانیان است . کسی که شک دارد یا می خواهد خدا را بدین وسیله بیازماید ، این امور شگفت برایش روی نمی دهد و اثری از آنها نمی بیند . خدا وظیفه ندارد به پیشنهاد هر کسی پاسخ گوید [و خواسته اش را برآورد] .
کسی که به امام حسین(علیه السلام) و عظمت آن حضرت و به اثر [معجزه آسای ]تربت او عقیده ندارد ، این تربت پاک در او تأثیر نمی کند ; زیرا روایات فراوانی هست که بعضی از شیاطین وجنیان ، گاه تربت آن حضرت را فاسد می سازند و با آن بازی می کنند ; چنان که چشمان ناپاک و دست های آلوده ، گاه از اثر بخشی این تربت پاک ، می کاهند .
امام صادق(علیه السلام) در حدیثی طولانی ، می فرماید :
ظرف ها [و قالب هایی] که تربت در آنها ریخته می شود و دیگر چیزها با تربت می آمیزد و یقین اندکی که شخص به مداوای آن دارد ، اثر تربت را فاسد می سازد .
اما کسی که یقین دارد که هرگاه به تربت مداوا جوید ، شفا بخش است ، به خواست خدا ، تربت ، او را از دیگر داروها بسنده می کند .
[نیز] شیطان ها و جن های کافر ، تربت را تباه می سازند ; به آن دست می کشند و به هر چیزی که می گذرند ، آن را می بویند . اینان بر آدمیان حسد می برند و تربت را لمس می کنند تا همه [یا عمده] خوش بویی و اثر آن را از
ص:146
بین ببرند . تربتی از حائر حسینی بیرونی نمی آید مگر اینکه افراد بی شماری از آنها ، آماده این کارند . تربت در دست شخص است و اینان به آن دست می کشند .
با وجود فرشتگان ، شیطان ها و جن های کافر ، نمی توانند به حائر حسینی درآیند . اگر تربتی از دست آنها سالم بماند ، اَحَدی بدان معالجه نمی شود مگر اینکه بی درنگ بهبود می یابد . (1)
بنابراین ، تربت امام حسین(علیه السلام) سرنوشت «حجر الأسود» را داراست . از ابن عبّاس روایت شده است که رسول خدا فرمود :
نَزَلَ الحَجَرُ الأَسْودُ مِنَ الجَنّة أَشَدَّ بَیاضاً مِنَ الثَلْج ، فَسَوَّدَتْهُ خَطایا بنی آدم ; (2)
حجر الأسود ، سفیدتر از برف از بهشت [در دنیا] فرود آمد ، خطاهای آدمیان آن را سیاه ساخت .
نیز اَزْرَقی از ابن عبّاس روایت کرده است که گفت :
از اشیای بهشتی در روی زمین ، جز رکن اسْود [رکنی که در آن حجر الأسود
ص:147
جا داده شد] و مقام ابراهیم ، وجود ندارد . این دو گوهر ، از گوهرهای بهشت اند . اگر اهل شرک به آنها دست نمی مالید ، هیچ بیمار و دردمندی آن دو را لمس نمی کرد مگر اینکه خدا شفایش می داد . (1)
همچنین اَزْرَقی از ابن عبّاس نقل می کند که گفت :
اگر حجر را زن حائض و شخصِ جُنب ، ناخودآگاه دست نمی کشید ، هیچ جذام و پیسی آن را لمس نمی کرد مگر اینکه خوب می شد [و شفا می یافت] . (2)
نیز اَزْرَقی از عَمْرو بن شُعَیْب ، از پدرش ، از جدش ، روایت کرده است که گفت :
حجر الأسود ، از شیر سفیدتر بود ، به اندازه استخوان ذراع [ساق دست] طول داشت ، مشرکان آن را سیاه کردند ; اگر آنان به آن دست نمی کشیدند ، هیچ بیماری آن را لمس نمی کرد مگر اینکه بهبود می یافت . (3)
باری ، مؤمن معتقد ، باید هنگام گرفتن تربت امام حسین(علیه السلام) آداب شرعی را رعایت کند . امام صادق(علیه السلام) در ذیل حدیث پیشین ، می فرماید :
هرگاه تربت را گرفتی ، پنهانش کن و فراوان ذکر خدای متعال را بر آن بخوان . به من خبر رسیده است که بعضی از کسانی که تربت
ص:148
را می گیرند ، ناچیزش می انگارند ، حتی بعضی از آنها تربت را در توبره شتر و قاطر و الاغ و در ظرفِ غذاخوری می اندازند و در ظرف ناشور - که غذایش را خورده اند - و در خورجین و جُوال می گذارند .
کسی که تربت برایش این اندازه ناچیز می نماید ، چگونه از آن شفا می خواهد؟!
قلبی که در آن یقین [به تأثیر تربت] نیست ، تربتی را که صلاحش در آن است سبک می شمارد ، عملش [و شفا جستن به تربت] را بر خودش تباه می سازد . (1)
آری ، کسی که چنین حالی دارد ، به جای آنکه حرمت های خدا را بزرگ دارد ، به آنها بی احترامی می کند ، چگونه از تربت شفا می خواهد؟!
امامت ، مانند نبوّت و قرآن است . بزرگداشت پیامبر و قرآن ، بر هر مسلمانی واجب است ; زیرا آن دو ، وِزان یکسانی دارند [و گران سنگی شان مساوی هم و به یک اندازه است] چنان که هتک حرمت پیامبر با بالا بردن صدا نزد آن حضرت یا دراز کردن پا به طرف قبر شریف وی جایز نیست ، آلوده ساختن قرآن به ناپاکی ها همچون آب بینی (گرچه نجس نیست) جایز نمی باشد .
همچنین واجب است مسلمان ، در حفظ حرمتِ قبر پیامبر(صلی الله علیه وآله) و قرآن
ص:149
کریم ، آداب را به جا آورد ، قرآن را ببوسد و بر چشمانش نهد ، بیوضو آن را بر ندارد (و دیگر آداب مشابه اینها) .
باری ، هر کس به تأثیر تربت امام حسین(علیه السلام) ایمان داشته باشد ، شفا می یابد و هر کس آن را سبک و ناچیز انگارد ، نفعی از آن نمی برد .
از ابوبکر حَضْرَمی از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است که فرمود :
لَو أَنَّ مریضاً مِنَ المُؤمنین یَعْرِفُ حَقَّ أَبی عبدالله وَحُرمته وَوِلایته ، أخَذَ مِنْ طینِ قَبْره مِثل رَأْسِ أَنْمُلَة کانَ لَهُ دواء ; (1)
اگر بیماری از مؤمنان ، که حق امام حسین(علیه السلام) و حرمت و ولایتِ آن حضرت را می شناسد [و بدان معرفت دارد] به اندازه سر انگشتی از تربتِ قبر حسین بر گیرد ، برای او دواست .
نیز از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است که فرمود :
تربت قبر حسین(علیه السلام) بوی مشک می دهد و مبارک است ; هر یک از شیعیان ما که آن را بخورد ، برایش شفای هر دردی است و اگر دشمن ما از آن بخورد ، همچون دُنبه [بدنش] آب می شود . . . (2)
ص:150
زید بن اَبی اُسامه ، می گوید : در میان دسته ای از هم ولایتی هایم به حضور امام صادق(علیه السلام) شرفیاب شدم . امام(علیه السلام) رو به ما کرد و فرمود :
خدای متعال ، تربت جدّم حسین را شفای هر دردی و اَمان از هر ترسی قرار داد . هرگاه یکی از شما خواست آن را بخورد ، باید [نخست] آن را ببوسد و بر چشمانش نهد و بر دیگر اندام هایش بکشد و بگوید :
اللَّهُمَّ بِحَقِّ هذه التُّرْبَة وَبِحَقِّ مَن حَلَّ بها وَثَوِیَ فیها ، وَبِحَقِّ أَبیه وَأُمِّه وَأَخیه وَالأَئمَّة مِن وُلْده وَبِحَقِّ المَلائکة الحافّین به إلاّ جَعَلْتَها شِفاءاً من کلِّ داءَ وَبُرْءاً مِن کلِّ مَرَض وَنَجاةً مِن کُلِّ آفَة وَحِرْزاً مِمّا أَخافُ وَأَحْذَرُ ;
بارالها ، به حق این تربت و به حق کسی که در آن فرود آمد و دفن شد ، و به حقّ پدرش و مادرش و برادرش و امامان از نسل او ، و به حق فرشتگانی که آن را در بر دارند ، این تربت را شفای هر درد و سبب بهبودی از هر بیماری و نجات از هر آفت و پناه از آنچه می ترسم و بیم دارم ، قرار بده .
آن گاه ، پس از این دعا ، تربت را [با آداب خاص خودش] میل کند .
ابو اُسامه می گوید : من در طول عمر درازم آن را (همان گونه که امام صادق(علیه السلام) وصف فرمود)به کار بُردم،«بحمدالله» [تاکنون] ناخوشایندی ندیدیم. (1)
ص:151
از اسحاق بن عمّار ، روایت شده است که گفت : شنیدم امام صادق(علیه السلام)می فرمود :
جای قبر حسین(علیه السلام) حریم معلوم [و مشخصی] دارد ، هر که آن را بشناسد و بدان پناه بَرَد ، پناه می یابد .
گفتم : فدایت شوم ، آن موضع را برایم بیان دارید . امام(علیه السلام) فرمود :
جایی را که امروزه قبر آن حضرت است ، در نظر بگیر ; بیست و پنج ذراع از پایین پا و بیست و پنج ذراع از پیش رو و بیست و پنج ذراع از پشت سر و بیست و پنج ذراع از بالا سر را اندازه بگیر ، آن حریم به دست می آید .
جایگاه قبر آن حضرت از روزی که دفن شد ، باغی از باغ های بهشت است و در آن نردبانی قرار دارد که اعمال زائرانش را سوی آسمان بالا می برند . هیچ فرشته و پیامبری در آسمان ها وجود ندارد مگر اینکه از خدا می خواهند اجازه شان دهد ، به زیارت قبر حسین(علیه السلام) بیایند [و خدا به آنها اجازه زیارت می دهد] از این رو [همواره ]دسته ای [برای زیارت] فرود می آیند و گروهی [پس از زیارت ، به آسمان ]بالا می روند . (1)
از سلیمان بن عَمْرو سرّاج ، از بعضی از اصحاب ما ، از امام صادق(علیه السلام)روایت شده است که فرمود :
ص:152
خاکِ قبر حسین(علیه السلام) تا فاصله هفتاد متری [تربت آن حضرت است ]و می توان از آن [برای مداوا] گرفت . (1)
از یونس بن ربیع ، از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است که فرمود :
إنَّ عِنْدَ رَأْسِ الحُسین(علیه السلام) لَتُربةٌ حَمْراء ، فیها شِفاءٌ مِن کُلّ داءِ إلاَّ السَّام ;
نزد سر حسین(علیه السلام) تربتِ سرخ رنگی است . در آن شفای هر دردی جز مرگ ، است .
یونس می گوید : پس از آنکه این حدیث را شنیدیم ، نزد قبر حسین(علیه السلام)آمدیم ، از طرف سر ، قبر را کندیم . چون به اندازه یک ذراع حفر کردیم . قطعه خاک های ریز قرمزی به اندازه یک درهم نمایان شد . آن را به کوفه آوردیم و با دیگر خاک ها آمیختیم . [اندک اندک] از آن به مردم می دادیم تا خود را مداوا کنند .
شیخ طوسی (ره) در مصباح المتهجّد می گوید :
توجیه این اخبار این است که این مکان ها در فضیلت ، بر هم ترتُّب دارند ; دورترین جا ، پنج فرسخ است و نزدیک ترین فاصله ، یک فرسخ
ص:153
می باشد و بهترین اندازه از این یک فرسخ ، فاصله بیست و پنج ذراعی است و برتر از آن ، بیست ذراع می باشد و عالی تر از این ، خود مکانی است که جسد را در بر دارد . (1)
بدین ترتیب ، تربتی که هنگام گرفتن ، آدابِ آن رعایت گردد و از فاصله یک ذراعی سر امام حسین(علیه السلام) گرفته شود و نزد مؤمنان از دستِ شیطان ها و چشم های گنه کاران ، محفوظ بماند ، به شفا بخشی و خونین رنگ شدن ، از دیگر تربت ها ، نزدیک تر است .
پوشیده نماند که روی آوری به تقوا ، مایه نزول برکات و شاه کلید آن است ; چنان که خدای متعال می فرماید :
(وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَات مِنَ السَّماءِ وَالأَرْضِ وَلکِن کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ) ; (2)
اگر اهل آبادی ها ایمان می آوردند و پرهیزکار می شدند ، برکاتی از آسمان و زمین را بر آنها می گشودیم ، لیکن به تکذیب [خدا و رسالت] پرداختند . از این رو ، آنها را به [کیفر] دستاوردشان گرفتیم .
خدای متعال ، برکاتش را بر امام پرهیزکاران ، ابراهیم خلیل(علیه السلام)و خاندان آن حضرت فرود آورد ، فرمود :
ص:154
(قَالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ) ; (1)
[فرستادگان خدا به همسر ابراهیم] گفتند : آیا از امر خدا تعجب می کنی؟! رحمت و برکات خدا بر شما اهل بیت باد ; همانا خدا ستوده ای بزرگوار است .
این آیه ، اهل بیت محمّد(صلی الله علیه وآله) را نیز شامل می شود ; چرا که آنان :
یک : از ذریه ابراهیم اند .
دو : از پاکیزگانی اند که خدا پلیدی را از آنها زدود .
سه : از کسانی اند که ایمانشان را به ظلم نیالودند ; زیرا صلوات ابراهیمی ، آنان را در بر می گیرد .
و از آنجا که امام حسین(علیه السلام) از نسل ابراهیم است ، مقصود اصلی از آیه (وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْح عَظِیم) (ذبح بزرگی را قربانی اش ساختیم) امام حسین(علیه السلام)می باشد ، از این رو ، آنچه را درباره آن حضرت و تربتش گفته اند ، بعید نمی نماید .
تبرّک جستن به تربت امام حسین(علیه السلام) و توسّل به مقام آن حضرت ، بلکه پذیرفتن کرامات آن و همه آثارش و آثار اهل بیت(علیهم السلام) همه شان ، امور واقعی اند که آیات و روایات پیشین بر آنها دلالت دارند ; چرا که ملاک تبرّک به اهل بیت(علیهم السلام) - به ویژه امام حسین(علیه السلام) - بسی مهم تر از تبرّک به پیراهن
ص:155
یوسف ، تابوت بنی اسرائیل ، عصای موسی [محل آبشخور] ناقه صالح و . . . است .
جسد امام حسین(علیه السلام) بسیار با شرافت تر از پیراهن یوسف به شمار می رود که از بهشت برایش آورده شد ; زیرا حسین(علیه السلام) سرور جوانان اهل بهشت است که برهنه و بدون پیراهن دفن شد .
نیز امام حسین(علیه السلام) بر ناقه صالح که پی شد و عصای موسی ، شرافت دارد ; زیرا در حالی که قرآن تلاوت می نمود ، رأس شریف آن حضرت زیر ضربه های چوب خیزران یزید ، قرار گرفت . ارزش این معجزه ، کمتر از معجزه عصای موسی نیست .
به عصای موسی(علیه السلام) تبرّک می جستند ، چون روزگاری این عصا به دست موسی بود [و جای دست او را به خاطر می آورد] چگونه به تربتِ قبر پاره تن پیامبر و میوه جگر او ، تبرّک روا نباشد؟!
ص:156
آنچه را نگاشتم ، بدان معنا نیست که به خونین رنگ شدن تربتِ امام حسین(علیه السلام) در سال 1434 هجری معترفم و بر این واقعه مُهر صحّت می نهم ، بلکه بحثی را که آوردم با صرف نظر از امکان وقوع این پدیده و عدم آن است .
در این نوشتار ، یک بحث علمی را مطرح ساختم . امیدوارم توانسته باشم یک حقیقتِ تاریخی و حدیثی را که در کتاب های شیعی و سنی متواتر است ، اثبات کرده باشم . وقوع چنین رویدادی - هرگاه خدا آن را بخواهد - در هر زمان و مکانی بعید نمی باشد (البته در این امر ، حکمتی نهفته است) به ویژه آن گاه که شخص هنگام اخذ تربت ، آداب آن را رعایت کند و به تأثیر آن معتقد باشد و آن را از دست شیطان ها و سرکشان جن (که در کمینِ بازی با آن به سر می برند) محافظت نماید و نگذارد چشم های ناپاک به آن بیفتد و دست های گنه کاران آن را لمس کند .
انتشار آنچه را مردم در این باره نقل می کنند ونقل محافلشان می سازند ، بدون درنگ و تحقیق کافی ، به نظر نگارنده ، درست نمی باشد مگر اینکه شخص بدان اطمینان یابد و مطلب برایش قطعی شود و بر صحتِ مصدر (و خاستگاه) آن پی ببرد ; چرا که سهل انگاری در نقل این گونه امور حسّاس ، به جای آن که به اهل بیت(علیهم السلام) خدمت رساند ، گاه [مکتبِ] آنان را زشت می نمایاند و به مسائلی می انجامد که فرجام نیکی در پی ندارد .
ص:157
آخرین ورد ما این ذکر و دعاست***ستایش ، پروردگار جهانیان را سزاست
22 صفر 1434 هجری
سید علی شهرستانی
ص:158
l قرآن کریم .
1 . ابن اَبی الحدید ، عز الدین بن هبة الله ( م 656 ه- ) شرح نهج البلاغه ، تحقیق : محمد ابوالفضل ابراهیم ، دار احیاء الکتب العربی ، چاپ اول ، 1378 ه- .
2 . ابن ابی الدنیا ، عبدالله بن محمد ( م 281 ه- ) کتاب الهم والحزن ، تحقیق : مجدی فتحی سید ، دار السلام ، چاپ اول ، قاهره ، 1412 ه- .
3 . ابن ابی جراده ، عمر بن احمد ( م 660 ه- ) بغیة الطلب فی تاریخ حلب ، تحقیق : سهیل زکار ، دار الفکر .
4 . ابن اَبی حاتم رازی ( م 237 ه- ) الجَرْح والتعدیل ، دار احیاء التراث العربی ، چاپ اول ، بیروت ، 1271 ه- .
5 . ابن اَبی شَیبه ، عبدالله بن محمد ( م 235 ه- ) المُصَنَّف ، تحقیق : کمال یوسف حوت ، مکتبة الرشد ، چاپ اول ، ریاض ، 1409 ه- .
6 . ابن اثیر ، علی بن ابی الکرم ( م 630 ه- ) اُسُد الغابة ، انتشارات اسماعیلیان ، تهران ( با افست از روی چاپ دار الکتاب العربی ، لبنان ) .
ص:159
7 . ابن اثیر ، علی بن ابی الکرم ( م 630 ه- ) الکامل فی التاریخ ، تحقیق : عبدالله قاضی ، دار الکتب العلمیه ، چاپ دوم ، بیروت ، 1415 ه- .
8 . ابن اعثم کوفی ، احمد ( م 314 ه- ) الفتوح ، تحقیق : علی شیری ، دار الاضواء ، چاپ اول ، بیروت ، 1411 ه- .
9 . ابن بابویه قمی ، علی بن حسین ( م 329 ه- ) الإمامه والتبصره ، تحقیق و نشر : مدرسه امام مهدی(علیه السلام) ، چاپ اول ، قم ، 1404 ه- .
10 . ابن تَمّام ، محمد بن احمد ( م 251 ه- ) المِحَن ، تحقیق : عمر سلیمان عقیلی ، دار العلوم ، چاپ اول ، ریاض ، 1404 ه- .
11 . ابن جوزی ، عبد الرحمان بن علی ( م 579 ه- ) کتاب الموضوعات ، تحقیق : توفیق حمدان ، دار الکتب العلمیه ، چاپ اول ، بیروت ، 1415 ه- .
12 . ابن حِبَّان البستی ، محمد ( م 354 ه- ) الثقات ، تحقیق : سید شرف الدین احمد ، دار الفکر ، چاپ اول ، 1395 ه- .
13 . ابن حَجَر عَسْقَلانی ، احمد بن علی ( م 852 ه- ) الاصابة فی تمییز الصحابه ، تحقیق : علی محمد بجاوی ، دار الجیل ، چاپ اول ، بیروت 1412 ه- .
14 . ابن حَجَر عَسْقَلانی ، احمد بن علی ( م 852 ه- ) المطالب العالیه ، تحقیق : سعد بن ناصر ، دار العاصمه و دار الغیث ، چاپ اول ، عربستان ، 1419 ه- .
15 . ابن حَجَر عَسْقَلانی ، احمد بن علی ( م 852 ه- ) تهذیب التهذیب ، دار الفکر ، چاپ اول ، 1404 ه- .
16 . ابن حَجَر عَسْقَلانی ، احمد بن علی ( م 852 ه- ) فتح الباری شرح صحیح البخاری ، تحقیق : محب الدین خطیب ، دار المعرفه ، بیروت .
ص:160
17 . ابن حَجَر هَیْتَمی ، احمد بن محمد ( م 973 ه- ) الصواعق المحرقه ، تحقیق : عبد الرحمان بن عبدالله و کامل محمد خراط ، مؤسسه الرساله ، چاپ اول ، لبنان ، 1417 ه- .
18 . ابن خُزَیْمَه ، محمد بن اسحاق ( م 311 ه- ) صحیح ابن خُزَیمه ، تحقیق : محمد مصطفی الأعظمی ، المکتب الإسلامی ، بیروت ، 1390 ه- .
19 . ابن راهْوَیه ، اسحاق بن ابراهیم ( م 238 ه- ) مسند ابن راهْوَیه ، تحقیق : عبد الغفور عبد الحق بلوشی ، مکتبة الإیمان ، مدینه ، چاپ اول ، 1412 ه- .
20 . ابن سَرِی ، هَنَّاد ( م 152 ه- ) کتاب الزهد ، تحقیق : عبد الرحمان عبد الجبار فریوائی ، دار الخلفا ، چاپ اول ، کویت ، 1406 ه- .
21 . ابن طاووس ، علی بن موسی ( م 664 ه- ) اللهوف فی قتلی الطفوف ، اَنوار الحمدی ، چاپ اول ، قم ، 1417 ه- .
22 . ابن عراق ، علی بن محمد ( م 963 ه- ) تنزیه الشریعه المرفوعه عن الاخبار الشنیعة الموضوعه ، تحقیق : عبد الوهاب عبداللطیف و عبدالله محمد صدیق غماری ، دار الکتب العلمیه ، چاپ اول ، بیروت ، 1399 ه- .
23 . ابن عساکر ، علی بن حسن ( م 571 ه- ) تاریخ دمشق ، تحقیق : عمر بن غرامه ، دار الفکر ، بیروت ، 1995 ه- .
24 . ابن قُتَیْبَه دِیْنَوَری ، عبدالله بن مسلم ( م 276 یا 282 ه- ) الأخبار الطَّوال ، تحقیق : عبدالمنعم عامر و جمال الدین شیال ، دار احیاء الکتب العربی ، چاپ اول ، قاهره ، 1960م .
25 . ابن قولویه قمی ، جعفر بن محمد ( م 368 ه- ) کامل الزیارات ، تحقیق : جواد قیّومی ، انتشارات فقاهت ، چاپ اول ، قم ، 1417 ه- .
ص:161
26 . ابن قَیِّم جَوزیه ، محمد بن ابی بکر ( م 751 ه- ) بدائع الفوائد ، تحقیق : هشام عبدالعزیز عطا و عادل عبد الحمید و . . . مکتبه نزار مصطفی باز ، چاپ اول ، مکه ، 1416 ه- .
27 . ابن کثیر ، اسماعیل بن عُمَر ( م 774 ه- ) البدایة و النهایة ، مکتبة المعارف ، بیروت .
28 . ابن کثیر ، اسماعیل بن عُمَر ( م 724 ه- ) تفسیر ابن کثیر ( = تفسیر القرآن العظیم ) ، دار الفکر ، بیروت ، 1401 ه- .
29 . ابن ماجَه ، محمد بن یزید ( م 275 ه- ) سنن ابن ماجه ، تحقیق : محمد فؤاد عبدالباقی ، دار الفکر ، بیروت .
30 . ابن مَعین ، یحیی ( م 233 ه- ) تاریخ ابن مَعین بروایة الدوری ، تحقیق : احمد نور یوسف ، مرکز البحث العلمی و احیاء التراث الإسلامی ، چاپ اول ، مکه ، 1399 ه- .
31 . ابو سعید ، احمد بن محمد ( م 340 ه- ) معجم ابن الاعرابی ، تحقیق : عبد المحسن ابن ابراهیم ، دار ابن جوزی ، چاپ اول ، عربستان سعودی ، 1418 ه- .
32 . ابو یَعْلی ، احمد بن علی ( م 307 ه- ) مسند اَبی یعلی ، تحقیق : حسین سلیم اَسد ، دار المأمون ، چاپ اول ، دمشق ، 1404 ه- .
33 . احمد بن حنبل ( م 241 ه- ) فضائل الصحابه ، تحقیق : محمد عباس ، مؤسسه الرساله ، چاپ اول ، بیروت ، 1403 ه- .
34 . احمد بن حنبل ( م 241 ه- ) مسند احمد ، مؤسسه قرطبه ، مصر .
35 . البانی ، محمد ناصر الدین ( م 1420 ه- ) سلسلة الاحادیث الصحیحه ، مکتبة المعارف ، ریاض .
ص:162
36 . بخاری ، محمد بن اسماعیل ( م 256 ه- ) الأدب المفرد ، تحقیق : محمد فؤاد عبدالباقی ، دار البشائر ، چاپ سوم ، بیروت ، 1409 ه- .
37 . بخاری ، محمد بن اسماعیل ( م 256 ه- ) التاریخ الکبیر ، تحقیق : سید هاشم ندوی ، دار الفکر .
38 . بخاری ، محمد بن اسماعیل ( م 256 ه- ) صحیح البخاری ، تحقیق : مصطفی دیب البغا ، دار ابن کثیر ، یمامه ، چاپ سوم ، بیروت ، 1407 ه- .
39 . بروجردی ، سید حسین ( م 1383 ه- ) جامع اَحادیث الشیعه ، تألیف : اسماعیل مُعِزِّی ملایری ، چاپ خانه مهر ، ایران ، 1415 ه- .
40 . بَزّار ، احمد بن عَمْرو ( م 292 ه- ) مسند البزّار ، تحقیق : محفوظ رحمان ، مؤسسه علوم قرآن و مکتبة العلوم و الحکم ، چاپ اول ، بیروت و مدینه ، 1409 ه- .
41 . بکری اَنْدُلُسی ، عبدالله بن عبدالعزیز ( م 487 ه- ) معجم ما استعجم من أسماء البلاء والمواضع ، تحقیق : مصطفی سقا ، عالم الکتب ، چاپ سوم ، بیروت ، 1403 .
42 . بَلاذُری ، احمد بن یحیی ( م 279 ه- ) انساب الاشراف ، تحقیق : سهیل زکار و ریاض زرکلی ، دار الفکر ، چاپ اول ، بیروت ، 1417 ه- .
43 . بَیْهَقی ، احمد بن حسین ( م 458 ه- ) السنن الکبری ، تحقیق : محمد عبد القادر عطار ، مکتبة دار الیاز ، مکه ، 1414 ه- .
44 . بَیْهَقی ، احمد بن حسین ( م 458 ه- ) دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه ، تحقیق : عبدالمعطی قلعه جی ، دار الکتب العلمیه و دار الریان ، چاپ اول ، بیروت و قاهره ، 1408 ه- .
ص:163
45 . تِرْمِذی ، محمد بن عیسی ( م 279 ه- ) سنن الترمذی ( = الجامع الصحیح ) ، تحقیق : احمد محمد شاکر و دیگران ، دار احیاء التراث العربی ، بیروت ، 1357 - .
46 . ثَعْلَبی ، احمد بن محمد ( م 427 ه- ) تفسیر الثعلبی ( = الکشف والبیان ) ، تحقیق : ابو محمد بن عاشور و نظیر ساعدی ، دار احیاء التراث العربی ، چاپ اول ، بیروت، 1422 ه- .
47 . حاکم نیشابوری ، محمد بن عبدالله ( م 405 ه- ) المستدرک علی الصحیحین ، تحقیق : مصطفی عبد القادر عطا ، دار الکتب العلمیه ، چاپ اول ، بیروت ، 1400 ه- .
48 . حُرّ عاملی ، محمد بن حسن ( م 1104 ه- ) وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه ، تحقیق و نشر : مؤسسه آل البیت ، چاپ دوم ، قم ، 1414 ه- .
49 . حَلَبی ، علی بن بُرهان الدّین ( م 1044 ه- ) السیرة الحلبیّه ، دار المعرفه ، بیروت ، 1400 ه- .
50 . خطیب بغدادی ، احمد بن علی ( م 463 ه- ) تاریخ بغداد ، دار الکتب العلمیه ، بیروت .
51 . خوارزمی ، محمد بن احمد ( م 387 ه- ) مفاتیح العلوم ، دار الکتب العلمیه ، بیروت .
52 . خوارزمی ، موفق بن احمد ( م 568 ه- ) مقتل الخوارزمی ، تحقیق : محمد سماوی ، مکتبة المفید ، قم .
53 . ذَهَبی ، محمد بن احمد ( م 748 ه- ) تاریخ الإسلام ، تحقیق : عمر عبد السلام تدمری ، دار الکتاب العربی ، چاپ اول ، بیروت ، 1407 ه- .
ص:164
54 . ذَهَبی ، محمد بن احمد ( م 748 ه- ) سیر اَعلام النبلاء ، تحقیق : شعیب اَرنائوط و محمد نُعیم عرقسوسی ، مؤسسه الرساله ، چاپ نهم ، بیروت ، 1413 ه-
55 . زَبیدی ، محمد مرتضی ( م 1205 ه- ) تاج العروس ، تحقیق : گروهی از محققان ، دار الهدایه .
56 . زَرَندی حنفی ، محمد بن یوسف ( م 750 ه- ) نظم درر السمطین ، مکتبة أمیرالمؤمنین العامه ، چاپ اول ، نجف ، 1377 ه-
57 . زید بن علی ( م 122 ه- ) مسند زید بن علی ، منشورات دار الحیاة ، بیروت .
58 . سَخاوی ، محمد بن عبد الرَّحمان ( م 902 ه- ) فتح المغیث شرح ألفیه الحدیث ، دار الکتب العلمیه ، چاپ اول ، لبنان ، 1403 ه- .
59 . سَخاوی ، محمد بن عبد الرَّحمان ( م 902 ه- ) التحفة اللطیفه فی تاریخ المدینة الشریفة ، دار الکتب العلمیه ، چاپ اول ، بیروت ، 1414 ه- .
60 . سَمْهودی ، علی بن عبدالله ( م 911 ه- ) وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفی ، تحقیق : محمد محی الدین عبدالحمید ، دار الکتب العلمیه ، چاپ اول ، بیروت ، 1419 ه-
61 . سُیُوطی ، عبد الرَّحمان ( م 911 ه- ) الخصائص الکبری ، دار الکتب العلمیه ، بیروت ، 1405 ه- .
62 . سُیُوطی ، عبد الرَّحمان ( م 911 ه- ) الدُّر المنثور ، دار الفکر ، بیروت ، 1993 ه- .
63 . شَهْرَزُورِی ، عثمان بن عبد الرحمان ( م 643 ه- ) مقدمة ابن الصلاح فی علوم الحدیث ، تحقیق : نور الدین عتر ، دار الفکر المعاصر ، بیروت ، 1397 ه- .
64 . شیبانی ، احمد بن عمرو ( م 287 ه- ) الآحاد و المثانی ، تحقیق : باسم فیصل احمد ، دار الرایه ، چاپ اول ، ریاض ، 1411 ه- .
ص:165
65 . صدوق ، محمد بن علی ( م 381 ه- ) اکمال الدین و اتمام النعمة ، انتشارات اسلامی ، چاپ اول ، قم ، 1405 ه- .
66 . صدوق ، محمد بن علی ( م 381 ه- ) الامالی ، تحقیق : پژوهش های اسلامی مؤسسه بعثت ، انتشارات مؤسسه بعثت ، چاپ اول ، قم ، 1417 ه- .
67 . صدوق ، محمد بن علی ( م 381 ه- ) الخصال ، تحقیق : علی اکبر غفاری ، انتشارات جامعه مدرسین ، چاپ اول ، قم ، 1403 ه- .
68 . صدوق ، محمد بن علی ( م 381 ه- ) عیون اَخبار الرضا(علیه السلام) ، تحقیق : حسن اَعلمی ، مؤسسه اَعلمی ، بیروت ، 1404 ه-
69 . طَبَرانی ، سلیمان بن احمد ( م 360 ه- ) المعجم الأوسط ، تحقیق : طارق بن عوض الله ، و عبد المحسن حسینی ، دار الحرمین ، قاهره ، 1415 ه- .
70 . طَبَرانی ، سلیمان بن احمد ( م 360 ه- ) المعجم الکبیر ، تحقیق : حمدی بن مجید سلفی ، مکتبة الزهراء ، چاپ دوم ، موصل ، 1404 ه- .
71 . طَبَری ، محمد بن جریر ( م 310 ه- ) تاریخ الطبری ( = تاریخ الامم و الملوک ) ، دار الکتب العلمیه ، بیروت .
72 . طَبَری ، محمد بن جَریر ( م 310 ه- ) تفسیر الطبری ( = جامع البیان ) ، دار الفکر ، بیروت ، 1405 ه- .
73 . طوسی ، محمد بن حسن ( م 460 ه- ) الأمالی ، تحقیق : پژوهش اسلامی مؤسسه بعثت ، انتشارات مؤسسه بعثت ، چاپ اول ، قم ، 1414 ه- .
74 . طوسی ، محمد بن حسن ( م 460 ه- ) تهذیب الأحکام ، تحقیق : حسن موسوی خرسان ، دار الکتب ، چاپ سوم ، تهران ، 1364 ش .
ص:166
75 . طوسی ، محمد بن حسن ( م 460 ه- ) مصباح المتهجد .
76 . عاملی ، یوسف بن حاتم ( م 664 ه- ) الدر النظیم ، انتشارات اسلامی ، قم .
77 . عبد بن حَمید ( م 249 ه- ) المنتخب من مسند عبد بن حمید ، تحقیق : صبحی بدری السامرائی و محمود محمد خلیل الصعیدی ، مکتبة السنّه ، چاپ اول ، قاهره ، 1408 ه- .
78 . عراقی ، عبد الرحیم بن حسینی ( م 806 ه- ) طرح التثریب فی شرح التقریب ، تحقیق : عبد القادر محمد علی ، دار الکتب العلمیه ، چاپ اول ، بیروت ، 2000 م .
79 . فُرات بن ابراهیم ( م 352 ه- ) تفسیر فرات الکوفی ، تحقیق : محمد کاظم ، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، چاپ اول ، تهران ، 1410 ه- .
80 . فیض کاشانی ، محمد محسن ( م 1091 ه- ) الوافی ، کتاب خانه امام امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) ، چاپ اول ، اصفهان ، 1406 ه- .
81 . قاضی نُعمان ، نُعمان بن محمد ( م 363 ه- ) شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار ، تحقیق : سید محمد حسینی جلالی ، دفتر انتشارات اسلامی ، چاپ دوم ، قم ، 1414 ه- .
82 . قُرْطُبی ، محمد بن احمد ( م 671 ه- ) تفسیر القرطبی ( = الجامع لأحکام القرآن ) ، دار الشعب ، قاهره .
83 . قُندوزی ، سلیمان بن ابراهیم ( م 1294 ه- ) ینابیع الموّدة لذوی القربی ، تحقیق : سید علی جمال اَشرف حسینی ، دار اُسوه ، چاپ اول ، 1416 ه- .
84 . کُلَینی ، محمد بن یعقوب ( م 329 ه- ) الکافی ، تصحیح و تعلیق : علی اکبر غفاری ، دار الکتب الإسلامیه ، چاپ پنجم ، تهران ، 1363 ه- .
ص:167
85 . کوفی ، محمد بن سلیمان ( از بزرگان قرن سوم هجری ) مناقب امیرالمؤمنین علی اَبی طالب ، تحقیق : محمد باقر محمودی ، مرکز احیای فرهنگ اسلامی ، چاپ اول ، قم ، 1412 ه- .
86 . ماوِردی ، علی بن محمد ( م 429 ه- ) اعلام النبوّة ، تحقیق : محمد المعتصم بالله البغدادی ، دار الکتاب العربی ، بیروت ، چاپ اول ، 1987 م .
87 . مُتَّقی هندی ، علی ( م 975 ه- ) کنز العُمَّال فی سُنن الأقوال والأفعال ، تحقیق : محمود عمر دمیاطی ، دار الکتب العلمیه ، چاپ اول ، بیروت ، 1419 ه- .
88 . مجلسی ، محمد باقر ( م 1111 ه- ) بحارالانوار ، مؤسسه الوفاء ، چاپ دوم ، بیروت ، 1403 ه- .
89 . مُحِب الدِّین طَبَری ، احمد بن عبدالله ( م 694 ه- ) ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی ، دار الکتب المصریه ، مصر .
90 . مَرَندی ، ابو الحسن ; مجمع النورین و ملتقی البحرین ، چاپ سنگی .
91 . مِزِّی ، یوسف بن زکی ( م 720 ه- ) تهذیب الکمال ، تحقیق : بشار عواد معروف ، مؤسسه الرساله ، چاپ اول ، بیروت ، 1400 ه- .
92 . مُسلم بن حَجّاج ( م 261 ه- ) الکنی والأسماء ، تحقیق : عبد الرحیم محمد احمد قشقری ، الجامعة الإسلامیه ، چاپ اول ، مدینه ، 1404 ه- .
93 . مطرزی ، ناصر الدین ( م 610 ه- ) المغرب فی ترتیب المعرب ، تحقیق : محمود فاخوری و عبد الحمید مختار ، مکتبة اسامة بن زید ، چاپ اول ، سوریه ، 1399 ه- .
94 . مفید ، محمد بن محمد بن نعمان ( م 413 ه- ) الأمالی ، تحقیق : حسین استاد ولی و علی اکبر غفاری ، دار المفید ، چاپ دوم ، بیروت ، 1414 ه-
ص:168
95 . مَقْدِسی ، محمد بن عبد الواحد ( م 643 ه- ) الاحادیث المختاره ، تحقیق : عبدالملک بن دهیش ، مکتبة النهضه ، چاپ اول ، مکه ، 1410 ه- .
96 . ملا علی قاری ، علی بن سلطان ( م 1014 ه- ) شرح نخبة الفکر فی مصطلحات أهل الأثر ، تحقیق : محمد نزار تمیم و هیثم نزار تمیم ، دار الارقم ، لبنان .
97 . مُناوی ، عبد الرَّئوف ( م 1031 ه- ) فَیْضُ القدیر شرح الجامع الصغیر ، المکتبة التجاریة الکبری ، چاپ اول ، مصر ، 1356 ه- .
98 . مِنْقَری ، نَصْر بن مُزاحم ( م 212 ه- ) کتاب صِفِّین ، تحقیق : عبد السلام هارون ، المؤسسة العربیة الحدیثه ، قاهره ، 1382 ه- .
99 . نسائی ، احمد بن شُعیب ( م 303 ه- ) سُنَن النّسائی ، تحقیق : عبد الفتاح ابو غده ، مکتب المطبوعات الإسلامیه ، چاپ دوم ، حلب ، 1406 ه- .
100 . نوری ، میرزا حسین ( م 1320 ه- ) مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ، تحقیق و نشر : مؤسسه آل البیت ، چاپ اول ، قم ، 1408 ه- .
101 . هَیْثَمی ، علی بن اَبی بکر ( م 807 ه- ) مجمع الزوائد و منبع الفوائد ، دار الرّیان و دار الکتاب العربی ، قاهره و بیروت ، 1407 ه- .
102 . هَیْثَمی ، علی بن اَبی بکر ( م 807 ه- ) موارد الظمآن إلی زوائد ابن حبّان ، تحقیق : محمد عبد الرزاق حمزه ، دار الکتب العلمیه ، بیروت .